تجلّي عرفان از مناجات ماه شعبان
آیت الله محمدی گیلانی
قسمت هفتم
رحمت و غضب الهي
تبيين غضب در حيوان. غضب در مبحث نفس از فلسفه
طبيعي. تفسي قواي محرّکه حيواني به دو رشته. قوه باعثه خاستگاه قوّه شهوت و غضب
است. عقل نظري و عقل عملي. حديث: «خير
امّتي أحدّاؤها». غضب و سخط منسوب به خداوند متعال. بيان ضابطه کلّي در اسناد
افعال به خداي عزوجل. تقابل اسماء الهي به
جمال و جلال و ارتباط دوسراي جاوداني بهشت و نار به اسماء الهي. رحمت خداي تعالي
«وسعت کل شيء». غضب نيز مشمول رحمت است.
حديث «سبقت رحمتي علي غضبي» مستفاد از قرآن است. پناه از غضب به رحمت باريتعالي.
حکومت در اصول الفقه بين ادلّه حکومت در ميان اسماء الله تعالي. مثالي از شفاعت از روايات فريقين. حکومت ميان اسماء الهي بخوبي روشن است.
قوله: «الهي اعوذبک من غضبک وحلول سخطک؛ الهي ان
کنت غير مستأهل لرحمتک فأنت أهل أن تجود عليّ بفضل سعتک».
«الهي از خشم و نزول انتقامت به خود پناه ميآورم،
الهي گرچه من شايسته رحمتت نيستم امّا اين توئي که شأنيّت جود و بخشايش بفضل رحمت
گستردهات را به من داري».
تبيين غضب در حيوان
از ميل فطري که هر موجود زندهي در جهان طبيعت، به
حفظ بقاء و تأمين منافع و مصالح خويش دارد، حالت دفاع يا انتقام در مقابل متجاوز
به حريم وجود ومصالح و منافعش از وي ظاهر ميگردد؛ اين حالت را خشم و غضب مينامند
که درانسان، بروز چنين حالتي غالباً با برآمدگي رگهاي پيشاني و گردن و جريان بيشتر
خون در سطح بدن همراه ميباشد، و از اين رو، صورت انسان خشمگين برافروخته و چشمانش
سرخ و عادة آوازش متشنّج و غليظ و عضلاتش منقبض و سوراخهاي بيني وي فراختر ميشوند
تا بتواند طوفان سوزان اندرون خويش را آسانتر خارج سازد. و از رسول الله صلي الله
عليه وآله روايت شده که فرمودند:
«انّ الغضب جمر توقد في القلب ألم تروا الي انتفاخ
اوداه و حمرة عينيه؟ …»- غضب بيترديد اخگر سوزاني است که در قلب افروخته ميشود
مگر رگهاي گردن پرباد و سرخي چشمان انسان خشمگين را نميبيند؟
و بدينجهت است که علماء اخلاق، غضب را به «غليان
دم القلب لطلب الانتقام» تعريف کردهاند.
در مبحث نفس که از اقسام مباحث فلسفه طبيعي است،
فلاسفه بعد از اثبات نفس، در مقام اثبات آلات و قواي ادراکي و تحريکي نفس حيواني
برميآيند، و در قسمت قواي محرّکه حيواني ميگويند.
تقسيم قواي محرکه حيواني
قواي محرّکه حيواني ب دو رشته تقسيم ميگردند: يک
رشته به نام قوّه شوقيه که «باعثه» و «نزوعيّه» هم ناميده ميشود و رشته ديگر به
نام قوّه عامله مباشر تحريک ناميده ميشود و احياناً به آن «فاعله» نيز گفته ميشود.
قوّه شوقيّه که همان باعثه و نزوعيه است، خاستگاه
دو قوه بنامهاي قوّه شهويّه و قوّه غضبيّه است، زيرا صورتي که در قوّه درّاکه
باشد، اعمّ از آنکه واقعاً نافع بشد يا نه، پس از تماميّت مبادي اراده به کمک قوّه
شوقيّه در اشتداد و تأکيد شوق و تصميم عزم، همين قوّهباعثه، قوّه عامله را بر
تحريک آلات حرکت از او تار و رباطات بر ميانگيزد تا صورت مطلوب در خارج از ظرف ادراک
عينيّت يابد، و در اين صورت اين قوّه را قوّه شهويّه ميخوانند.
و چنانچه صورت مرتسم شده در ظرف ادراک، منافر با
طبع ادراک کننده باشد، اعمّ از آنکه واقعاً همچنين باشد يا نه، پس از تماميّت
مبادي اراده چنانکه گفتيم، همان قوّه باعثه، قوّه عامله را بر تحريک آلات حرکت بدن
در مقام دفاع و انتقام برميانگيزد، و در اين صورت، اين قوّه را قوّه غضبيه مينامند.
انسان از آن جهت که حيوان است، واجد اين دو قوّه
(شهوت و غضب) است و اين دو قوه از اساسيترين نيروهاي عمران و تمدن است، و انسان
از آن جهت که انسان است، داراي دو قوّه ديگري است که به نامهاي قوّه نظري و قوّه
عملي است و به تعبير صحيحتر، عقل نظري و عقل عملي است که شناخت هريک از آنها و
معرفت حدود فعاليتشان و قرابت و خويشاونديشان نسبت به يکديگر، موکول به مراجعه
کتاب اشارات و طبيعيات شفاء و نظائر اينها است.
باري! موهبت، غضب است که حوزه حيات و شرافت و
ناموس و مال- و به يک کلام- منافع و مصالح فردي و اجتماعي در پناه آن صيانت ميشوند،
و مادامي موهيت است که در چهارچوب عقل و شرع باشد و تمايلات عاليه انساني مانند
دفاع از عدالت و انصاف و مکارم اخلاق و منافع و مصالح مشروع و معقول را انجام دهد.
و کساني که از اين موهبت کبري محرومند، طبعاً
مردمي بيچاره و زبونند و رسول الله صلي الله عليه وآله از آن گروه از امّت خويش که
در صيانت شريعت تند و تيزند، ستايش ميکند و ميفرمايد: «خير امّتي أحدّاؤها» يعني
بهترين طائفه از امّتم، تندوتيزهاي آنان است که بدون ملاحظه از هيچ کس، با اخگر
افروخته خشم خدائي پروبال متجاوز به حريم شريعت را ميسوزانند.
غضب و سخط منسوب به خداوند متعال
در قرآن کريم و روايات و ادعيه و آثار، سخط و غضب
متکرراًبه خداوند متعال نسبت داده شده درباره يهود ميفرمايد: «من لعنة الله و
غضب عليه» (آيه 60 از سوره مائده) و در همين سوره آيه 80، اعلان فرموده که طائفهاي
از يود گرفتار سخط خداوند متعال ميباشند: «لبئس ماقدّمت لهم انفسهم ان سخط الله
عليهم و في العذاب هم خالدون».
در موطن خود مبرهن گرديده که هر فعليدر دار وجود
با اسقاط جهات نقص از آن و تنزيهش از آلودگي مادّه، و قوّه و امکان، فعل خداوند
متعال است: «ذالکم الله ربکم خالق کل شيء» (آيه 62 از سوره غافر) ولي گوناگوني
عناوين افعال منسوب به خداوند متعال، بواسطه عنايات گوناگوني است که در مقام
انتزاع اين عناوين از انحاء موجودات که افعال الله تعالي هستند، ميگردد مثلاً
اموري که موجب هدايت گروهي به صراط مستقيم و گمراهي ديگر گروه ميشود، هدايت و
ضلال و اسم «هادي و مفصّل» از آنها انتزاع ميگردد، و اموري که موجب امتياز سعيد
از شقي و طيّب از خبيث ميشود، تمحيص و امتحان از آنها، انتزاع و اعتبار ميگردد،
و بلايا و مصائبي که معاصي و گناهان به دنبال دارند، سخط و غضب از آنها اعتبار و
انتزاع ميشود و همينطور است عناوين افعال ديگري که به حضرت باريتعالي اسناد داده
ميشود که در جميع آنها تنزيه معني از جهات نقص و تطهيرش از لوث مادّه، معتبر است.
و با اندک تدبّر درآنچه گفتيم، روشن ميشود راز
تقابل اسماء الهي و انقسام آن به اسماء جمالي و جلالي و از اين انقسام آْن به
اسماء جمالي و جلالي و از اين انقسام، پديد مييد دوسراي جاوداين جنّت و نار.
رحمت نامتناهي خداوند
لازم به تذکر است که رحمت خداوند، نامتناهي و شامل
هر چيزي است و جملگي در همه ابعاد وجود و توابع وجود در رحمت حضرتش غوطهورند و
اين يک واقعيّتي است برهاني که قرآن مجيد بدان تصريح فرموده: «و رحمتي وسعت کلّ
شيء» (ايه 156 سوره اعراف) و آيه «ربّنا وسعت کلّ شيء، رحمةًو علماً» (سوره غافر)
و بنابراين، وجود غضب از رحمت خداوند متعال به غضب است، پس رحمت حقتعالي بر غضب،
سبقت دارد و معناي حديث شريف قدسي : «سبقت رحمتي علي غضبي» همين است که از قرآن
مجيد استفاده ميشود، و نازک انديش از همينجا ميتواند حدس زند که گرفتاران ورطة
غضب و سخط الهي که يک امر عارضي است، ميتوانند به ذاتيکه غضب نيز از آن رحمت است،
پناه برند که دعاء کننده به اين مناجات، به اين سرّ عظيم تصريح کرده و عرض ميکند:
«الهي أعوذبک من غضبک و حلول سخطک».
و در فراز بعد، اشاره به حکومت رحمت واسعه حق
نموده و عرض ميکند:
«الهي ان کنت غيرمستأهل لرحمتک، فانت أهل ان تجود
عليّ بفضل سعتک» به اين توضيح:
چنانکه بعضي از محققين در علم اصول الفقه به اين
نکته لطيف پي بردهاند که پارهاي از ادلّه بر بعضي ديگر تقدم بر سبيل حکومت دارد
و با وجود دليل حاکم، ميدان عمل از محکوم گرفته ميشود، بدون اينکه دليل محکوم،
باطل شود بلکه در مقام دليليّت خويش استوار است، النهايه در مورد وجود دليل حاکم،
دليل محکوم نقش فعّال ندارد و در غير اين مورد کما کان دليل محکوم، ميدان عملش را
دارد، مثلاً روايت: «اذا شککت فابن علي الأکثر» وقتي که مواجه با روايت: «لاشکّ
لکثير الشک» ميشود، طبعاً محکوم است يعني در مورد کثيرالشک نوبت عمل به روايت
اوّل نميرسد ولي در غير اين مورد، روايت اوّل، نقش فعّال دارد که تفصيل آن موکول
به مراجعه محلّ مربوطه است.
همانگونه محققّان ازاهل معرفت و متعلّمان به اسماء
الله تعالي تصريح فرمودهاند که برخي از اسماء الهي بر برخي ديگر حکومت دارند، نه
آنکه مقتضاي اسم محکوم را باطل کند، بلکه مورد را از شمول اسم محکوم خارج مينمايد
و مصداق اسم حاکم که اوسع است ميگرداند، مثلاً از جمله اشکالات بر شفاعت پيمبران
صلوات الله عليهم از مجرمان، روز رستاخيز اين است:
رفع کيفر ازمجرم روز قيامت، بعد از آنکه خداوند
متعال آن کيفر را مقرر فرموده، عدل است يا ظلم؟ اگر عدل است، پس اصل حکم به کيفر
ظلم خواهد بود که صاحت قدس ربوبي از آن منزّه است و اگر رفع عقاب، ظلم است، شفاعت
پيمبران صلوات الله عليهم، سئوال و تقاضاي نامشروع از خداوند متعال است که چنين
نسبتي به انبياء جايز نيست.
پاسخ به اشکال شفاعت
در پاسخ به اين اشکال گفته شده که: رفع عقاب
بواسطه شفاعت، نقض حکم اول که مقتضاي اسم مبارک «الحکم العدل» است نميباشد، بلکه
اثر شفاعت بر سبيل حکومت است به اين معني که مجرم از شمول اسم منتقم مثلاً با
شفاعت خارج ميگردد و مصداق مرحوميّت رحمت واسعه حقتعالي ميشود.
در روايات فريقين مربوط به شفاعت، حاکميّت رحمت
حقتعالي بر اسماء ديگر به خوبي واضح است. عليّ بن ابراهيم مسنداً از سماعه نقل
کرده که گفت از امام صادق عليهالسلام از شفاعت رسول الله صلي الله عليه وآله روز
قيامت پرسيدم، فرمودند:
«يلجم النّاس يوم القيامة العرق فيقولون: انطلقوا
بنا الي آدم يشفع لنا فيأتون آدم فيقولون: اشفع لنا عند ربک، فيقول: انّ لي ذنباً
و خطيئة فعليکم بنوح فيأتون نوحاً فيردّهم الي من يليه و يردّهم کلّ نبي الي من
يليه حتّي ينتهوا الي عيسي فيقول: عليکم بمحمّد رسول الله صلي الله عليه وآله،
فيعرضون أنفسهم عليه و يسألونه فيقول: انطلقوا فينطلق الي باب الجنّة و يستقبل باب
الرّحمن و يخرّ ساجداًفيمکث ماشاء الله فيقول: ارفع رأسک واشفع تشفع و سل تعط و
ذلک قوله تعالي: عسي ان يبعثک ربّک مقاماً محموداً».
مردم روز قيامت با عرق مهار ميشوند و با هم ميگويند:
پيش آدم برويم تا از ما شفاعت کند و چون نزد آدم ميآيند، او جواب ميدهد که من
خود داراي گناه و خطيئه هستم، نزد نوح برويد. نوح نيز آنان را به پيمبر بعد از خود
ارجاع ميدهد تا به عيسي ميرسد و آن جناب ميگويد: دست به دامان محمد صلي الله
عليه وآله بزنيد و آنها خدمت خاتم الانبياء ميرسند و از آن حضرت مسئلت مينمايند،
آن جناب آنان رابه درب بهشت ميکشاند و خود باب «الرحمن» را استقبال ميکند و به
سجده ميافتد و طول ميدهد تا آنکه خداوند ميفرمايد: سرت را بلند کن و شفاعت کن
که قبول است و هرچه ميخواهي مسئلت کن که اعطاء ميشوي و همين است قول الله تعالي
«عسي ان يبعثک ربّک مقاماً محموداً».
ملاحظه ميکنيد که آن حضرت در مقام شفاعت به
آستانه و عتبه بابالرّحمن، التجاء ميآورد و مقام محمود، طبق اين روايت، همين
مقام است که از عطاياي ويژه رسول الله صلي الله عليه وآله است.
و در خبر حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام
بعد از بيان شفاعت کنندگان و مؤمنين براي عاصيان از اهل توحيد، آمده: «قال الله
تبارک و تعالي: انا ارحم الراحمين، اخرجوا برحمتي فيخرجون کما يخرج الفراش، قال ثم
قال ابوجعفر عليه السلام: ثم مدت العمد واعمدت عليهم وکان والله الخلود» (ج8-
بحارالانوار- ص 316)
خداوند تبارک و تعالي ميفرمايد: من ارحم
الرّاحمينم، به رحمت واسعه من خارج شويد؛ پس تمام گنهکاران از اهل توحيد بمانند
پروانه از جهنّم خارج ميگردند و سپس دربهاي جهنّم بر اهلش بسته شده و خلود واقع
ميشود.
و نظير همين روايت را مسلم در صحيح خود از ابوسعيد
خدري از رسول الله صلي الله عليه وآله نقل ميکند (ج1- ص 116- 117) و نيز در روايت
اهل سنت آمده که «وآخر من يشفع ارحم الراحمين»
حاصل بحث اين فقره از مناجات اين شد که اين فقره
الهام بخش اميدواري برحمت بيپايان حضرت ارحم الراحمين است، و گناهکار اگر چه از
شايستگي رحمت حضرتش به مقتضاي آلودگي عميق، بدور افتاده باشد و غضب و ضلال
دامنگيرش شده است ولي رحمت پروردگار که «وسعت کلّ شيء» حتي بر غضب و ضلال و سخط
خداوند متعال، بذات او که «کتب علي نفسه الرحمة» و همه اعيان از او غرق رحمتند،
پناه برد که «مبدّل السّيئات باضعافها الي الحسنات» است. ادامه دارد.