رهآورد
بعثت
«27
رجب، سالروز مبعث پيامبر گرامي اسلام(ص) براسلاميان مبارک باد»
بيست
و هفتم ماه رجب، يکي از خجستهترين ايام و مبارکترين اعياد اسلامي است؛ روزي است
بس بزرگ بشريت، روح کالبد انسانيت و روان پيکر وجود محمد بن عبدالله صلي الله عليه
و آله و سلم در اين روز والا، به پيامبري و رسالت مبعوث گشت. خواستيم بدنمناسبت
سخني بگوئيم ولي چگونه ميتوان درباره شخصيتي بس بزرگ و عظيم همچون پيامبر اسلام
سخن گفت که خدايش دربارهاش ميفرمايد: «لولاک لما خلقت الافلاک» اگر به خاطر وجود
مبارک تو نبود، افلاک را هرگز نميآفريدم. با ياد شعر آية الله غروي اصفهاني«ره»
افتاديم که ميگويد:
اين
بنده و مدح چون تو شاهي
حاشاک
از اين مديحه حاشاک
فرموده
بشأنت ايزد پاک
لولاک
لماخلقت الافلاک
و
مقامي همچون مقام بعثت، چيزي نيست که در توان قدرت ما باد از آن بحث کردن و تعريف
نمودن.
همين
بس در آثار پر برکت بعثت، که اين مربي و معلم بزرگ انسانيت، مردم آن دوره و زمان
را از حضيض جاهليت و بهيميت توانست به اوج علياي بشريت ارتتقاء بدهد. و دست معجزه
آسايش در آن سنگسار جزيرة العرب، توانست گوهرهاي ارجمند و درخشندهاي را به جهان
نشان بدهد.
پيغمبر
مبعوث شد و در يک آزمايش بزرگ به عالم ثابت کرد که از چنان مقام والائي برخوردار
است که ميأتواند در بيابان بدون زرع انسانيت، ارزندهترين و رسيدهترين ميوهها
را به ثمر رساند. آري! او با اينکه در اين منحطترين مجتمعهاي بشري ميزيست که از
نظر افکار و انديشهها در پائينترين سطح بودند؛ اوهام و خيالات بيهوده بر آنان
حکمفرا بود، در مقابل سنگ به زمين ميافتادند و سجده ميکردند، خرما را مانند بني
ميساختند و ميپرسيتيدند و هنگام گرسنگي، خداي خود را ميخوردند! و از نظر عواطف
به آخرين حد و مرز قساوت و سنگدلي رسيده بودند که پارههاي تن خود را زنده به گور
ميکردند، در چنين شورهزار وحشتناکي، چنان باغباني سربرآورد که تمام معارف علمي و
مکارم اخلاقي را به آنان آموخت و تربيتش کاري کرد که اين مردم موهومپرست که در
مقابل هر بتي سر کرشن و تواضع فرود ميآوردند، آواي بلند«لاالهالاالله» و «الله
اکبر» را بلند کردند و با پرچم توحيد جهان قلوب را تصرف نمودند.
خسرو
پرويز ابر قدرت فارس به پادشاه يمن فرمان ميداد که «حجاز» را تصرف کند چرا که خود
را بالاتر از آن ميديد که به آنجا لشکرکشي نمايد، کار بجائي رسيد ک همان عرب
بياباني بيچاره با يک ضربت چهار دست و پاي رستم آن پهلوان بينظير ايران را قطع
کند و کشور پهناور ايران را تحت نفوذ اسلام درآورد.
آري!
مشيت پروردگارتعلق گرفته بود که از ميان منحطترين جوامع، آفتاب افق وجود طلوع کند
و بر تمام آفاق بتابد. و در آن زماني که نصاري غرق در خرافات و اوهام بودند و از
نظر فرهنگي، اجتماعي، معماري و تمام مظاهر مدنيت بيبهره بودند، تنها در يک شهر
اسپنيايي 600 مسجد بنا شود که در يکي از اين مساجد، تنها 4000 قنديل طلا آويخته
باشنند و 50 بيمارستان مجهز وجود داشته باشد و حکيمان مسلمان با مدرنترين وسايل آن
روز، با معالجه و مداواي بيماران مشغول شوند تا آنجا که هرگاه پادشاهان فرنگ بيمار
ميشندند در آن بيمارستانهاي اسلامي خود را معالجه ميکردند! پاپ با کمال خضوع به
آنجا مسافرت ميکرد تا درس خواندن را بياموزد و حتي حمام رفتن از نصاري از
مسلمينياد بگيرند!! جالب اينجا است که در همين يک شهر اسپانيائي که آن را«اندلس»
ميناميدند، 600 زن وجود داشت که تمام قرآن را از حفظ ميخواندن و اين نشان ميهد
که تربيت پيامبر اکرم«ص» آنقدر اوج گرفته بود که مرد و زن را به فراگيري علوم و
دانشها واميداشت.
پيامبر
اکرم«ص» مبعوث شد تا مکارم اخلاق را به مردم بياموزد و آنها را در تمام خوي و خلقهاي
انساني بالا ببرد و ازآن حيوانيت و همجيت دور سازد تا آنجا که همين سنگدلان بيرحم
که روزي پارههاي تن خود را به دست خود زنده بگور ميکردند، وقتي براي فتح مصر
وارد اين کشور شدند، در بيابان خيمه زدند که شهر«فسطاط» از همان جا آغاز شد و
داتسانش چنين بود که سربازان پ س از اتسراحت چند روزه خواستند به سوي شهرهاي آباد
مصرف حرکت کنند، ديدند در يکي از خيمهها کبوتري لانه گرفته و در آشيانه محقرش تخمگذاري
نموده است. سربازان به امير لشکر مراجعه کردند، از او اجازه نداد که اين خيمه را
بر سر آن کبوتر خراب کنند، اين عرب بياباني سنگدل به آن پايه از تربيت اسلامي
رسيدهب ود که به سربازانش گفت: آن درس رحمتي که از بپيامبر«ص» آموختهايم به ما
اجازه نميهد که آشينه کبوتر را خراب کنيم. و پس از رفتن به جنگ و فتح مصر، در
بازگشت ديدند کبوترها رفتهاند، آنگاه خيمه را با ود برداشتند و بازگشتند.
و
ايچنين است که هرچه روزگار ريشان شود و اوضاع دنيا دگرگون گردد باز هم همان عيسي
نفسي که جزيرة العرب را به دم قرآن زنده کرد و همان انسان کاملي که از آن جاهلان،
بزرگترين افتخارات بشريت ساخت، نفس قرآنش، همچنان باقي و آدمساز است بشرط اينکه
مردم خود را در معرض نسيم بهاران قرار دهند.«تو خود حجاب خودي، حافظ از ميان
برخيز».
بنابراين،
بقدري ساخت عظمت پيامبر، بزرگ است که ما را توان لحها توقف در اين ميدان نيست. آن
کسي ميتواند از بعثت پيامبر سخن بگويد که او را آفريده است و پس از بپروردگار، جز
يک نفر که تمام اشعه تابناک علم و اخلاق و عمل پيامبر را همه يکجا در وجود منعکس
شده و آينه تمام نماي آن حضرت است و گوهر گرانبهايي است که بدست آن حضرت تربيت شده
و در آغوش مبحتش پرورش يافته است، کسي ديگر او را نه ميتواندب شناسد و نه مقام
بلندش را ميتواند درک کند. پس چه خوب است با هم دمي به سخنان گهربار آن حضرت
درباره بعثت، گوش فرا دهيم و از درياي نهج البلاغهاش جرعهاي بياشاميم:
علي
و بعثت پيامبر
«…
پس خداي متعال براي اينکه وعده خود را(که توسط پيامبران پيشين به مردم داده بود)
انجام دهد، در حالي که از پيامبران پيمان گرفته شده بود، محمد بن عبدالله صلي الله
عليه و آله را مبعوث کرد. زاد روزش فرخنده و نشانههايش شهرتي افته بود. و مردم در
آن دوران از گروههاي مختلف و نژادهاي گوناگون تشکيل يافته بودند، گروهي خداوند را
به مخلوقاتش تشبيه ميکردند و گروهي در نام خدا تصرف ميکردند(و بتهاي خود را به
نامهايخدا ميخواندن) و برخي از بردن نامش امتناع ميورزيدند. پس خداوند متعال
بوسيله آن حضرت، مردم را از گمراهي بدرآورد و از کژي و جهالت رهانيد و به راستي و
درستي رهنمون ساخت. سس خداوند به آن بزرگوار والاترين مرتبه قرب و رحمت خود را
بخشيد و او را منزلتي داد که براي هيچ کس امکان تصورش هم نبود…» (خطبه اول)
«خداوند
پيامبر اکرم را در دوراني به رسالت برگزيد که هيچ يک از پيامبران وجود نداشتند و
مردم در تاريکي جهالت و گمراهي به خوبي طولاني فرو رفته بودند و سراسر جهان را
فتنه و آشوب فراگرفته و کارها درهم آميخته و آتش جنگ و نزاعها افروخته و فروع نور
از عالم رفته بود. در آن دوران، نادرستيها و باطلها آشکار گشته و برگهاي روشنائي
پژرده شده و مردم از آن بهرهاي نداشتند و درخت علم و هدايت خزان گرفته بود و خشک
شده بود. علامتهاي رستگاري نابود و پرچمهاي بدبختي نمايان گشته بود…». (خطبه88)
«خداوند
پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله را براي هشدار دادن به جهانيان و پاسداري از
قرآن فرستاد، در حالي که شما گروه اعراب در زشتترين آئين و بدترين جايگاه بسر ميبرديد.
در ميان سنگهاي درشت فرود ميآمديد و با مارهاي زمخت سروکله ميزديد. آب گنديده مينوشيديد
و نان خشکيده ميخورديد و خون يکديگر را ميريختيد و با خويشان خود بد ميرديد.
بتها در ميان شما بر پا و گناه و افسون از سرور رويتان نمايان بود». (خطبه 26)
«خداوند
محمد صلي الله عليه و آله را معبوث کرد در حالي که هيچ يک از مردم عرب نه کتاب ميخواندند
و نه ادعاي نبوت داشتند، پس مردم را رهنمائي کرد تا آنجا که زندگيشان را استوار
گردانيد و از بيچارگي رهانيد و چنين بود که به استقلال رسيدند و سنگ بزرگ
اضطرابشان، آرامش يافت». (خطبه 33)
«خداي
متعال،آن حضرتر ا برانگيخت در حالي که مردم سرگردان در گمراهي و فرو رفته در فتنه
وآشوب بودند. هواها و آرزوهاي بيجا آنان را فريفته و تکبر و خود بزرگبيني آنان را
به اشتباهکاري و بطلان واداشته و جاهليت تاريک آنها را حقير کرده بود؛ و در چنين
وضعي که در کار خود پريشان و متحير بودند و به ناداني و جهالت گرفتار شده بودند،
حضرت محمد صلي الله عليه و آله در نصيحت و موعظه آنان تلاش گستردهاي نمود و آنان
را به راه راست راهنمائي کرد و به سوي حکمت و پند نيکو دعوتشان نمود». (خطبه 95)
«پس
خداوند محمد صلي الله عليه و آله را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از عبادت و پرستش
بتها به پرستش خود وادارد و از پيروي شيطان به اطاعتش بگمارد». (خطبه 147)
«و
خداوند پيغمبر را هادي و راهنماي بشر با کتابي گويا و آئيني بر پا برانگيخت و
همانا هيچ کس تباه نميشود مگر با مخالفت او و همانا بدعتها هلاک کنندههاي مردم
است مگر آنکه خداوند آنها را نگهدارد و اطاعت از حجت و ولي خدا، نگهدارنده دين و
دنياي شما است». (خطبه 168)