داستان ولادت اميرالمؤمنين«ع»

داستان
ولادت اميرالمؤمنين«ع»

«13
رجب سالروز ميلاد فرخنده مولاي متقيان(ع) بر پيروانش مبارک باد»

شبي
تاريک و بس دراز انديشه‌هايي متراکم بر ابوطالب، بزرگ سرزمين بطحها، گذشت. ابوطالب
را افکاري زياد احاطه کرده و در حالي که روزنه‌هاي اميد ذهنش را فراگير شده بود،
پرده‌هايي از پريشاني و اضطراب وجودش را پر کرده، در اين انديشه بود که نوزاد
جديدش چه وقت به دنيا مي‌آيد؟ و از سويي ديگر«فاطمه بنت اسد» اين شير زن را ديد که
به خود مي‌پيچيد، گويا منتظر امري مهم است.

ابوطالب
بسيار انديشيد که چه کند و به کجا پناه ببرد ولي انديشه‌هايش به جايي نرسيد. و اما
از آنجا که عقيده‌اش به خداي بزرگب سيار زياد و ايمانش قوي و مستحکم بود، دست
فاطمه را گرفت و به کنار خانه خدا آورد و او را به صاحب کعبه سپرد و با اطمينان و
آرامش خاطر به منزل بازگشت.

فاطمه
دست تضرع و نياش به درگاه ايزد منان بلند کرد و در حالي که چنگ به پرده‌هاي کعبه
زده بود خداي را به عظمت و بزرگي ياد مي‌کرد، از پروردگارش خواست تا درد زايمان را
بر او آسان گرداند.

يزيد
بن قعنب گويد: با عباس بن عبدالمطلب و گروهي ديگر کنار خانه خدا نشسته بوديم که
ناگهان فاطمه بنت اسد در حالي که به علي«ع» حامله بود و ساعت زايمانش فرا رسيده
بود، کنار خانه رسيد و چنين گفت:

«ربّ
اني مؤمنة بک و بما جاء من عندک من رسلٍ و کتب، و اني مصدّقة بکلام جدّي ابراهيم
الخليل و انه بني البيت العتيق، فبحق الذي بني هذا البيت و بحق المولود الذي في
بطين لمّا يسّرت عليّ ولادتي».

پروردگارا!
من به تو و به پيامبراني که از سوي تو برانگيخته شدند و به کتابهايي که از سوي تو
فرستاده شده ايمان دارم و سخنان نيايم حضرت ابراهيم خليل را تصديق مي‌کنم و همانا
او اين خانه را ساخت، پس به حق آن کس که اين خانه را بنا نهاد و به حق جنيني که در
شکم دارم تو را قسم مي‌دهم که ولادتش را برمن آسان گردان.

آري!
او مي‌دانست کهحامل چه نور و چه شخصيت والايي است که خدا را به او قسم مي‌دهد و
ابوطالب هم مي‌انست که اين بار، فرزندش غير از ديگران فرزندان است، او کسي است که
تمام انبيا و اوليا، خدا را به وجود مقدسش قسم داده‌اند و منتظر ولادتش هستند و
لذا همواره از خدا مي‌خواست، او را زنده نگهدارد تا چشمش به جمال دل آراي فرزندان
گراميش روشن و منور گردد. او تا قبل از ولادت علي، به اين دو بيت شعر خود را تسلي
مي‌داد:

اطوف
للإله حول البيت                            ادعوک
بالرغبة محي الميت

بأن
تريني الشبل قبل الموت                    غرّ
نور با عظيم الصَّوت

و
خداوند بر او منت نهاد که اين مولود فرخنده در مقدس‌ترين بقعه‌هاي روي زمين يعني
در خانه خودش و در شريفترين روزها که روز جمعه بود ـ و بي‌گمان شرافت 13 رجب به
شرافت مولود است ـ زاده شد و دنيا را روشن ساخت. و اين ولادت را ـ چنانکه تمام
مورخين اجماع کرده‌اند ـ منحصر به علي بود چه نه پيش از او و نه پس از او کسي در
جوف خانه خدا به دنيا نيامده است.

يزيد
بن قعنب در ادامه آن روايت مي‌گويد:

سخنان
فاطمه بنت اسد و مناجاتش با پروردگار تمام نشده بود که ديديم ديوار کعبه شکافته شد
و فاطمه وارد خانه گشت و از ديدگان ما پنهان شد و ديوار به هم آمد. با شگفتي به
سوي قفل درآمديم که آن را باز کنيم ولي بي‌فايده بود چرا که خداوند را امري بود بس
عظيم که ما از آن غفلت داشتيم. پس از چهار روز، فاطمه از خانه بيرون آمد و درحالي
که علي را در آغوش گرفته بود، چنين گفت:

«انّي
فضّلت علي من تقدَّمني من النساء لأ‌نّ آسية بنت مزاحم عبدت الله عزّوجل سرّاً في
موضع لا يحبّ أن يعبد الله فيه الا اضطراراً، و انّ مريم بنت عمران هزّت النخلة
اليابسة بيدها حتي أکلت منها رطباً جنياً، و انّي دخلت بيت الله الحرام فأکلت من
ثمار الجنة و أوراقها، فلمّا أردت أن أخرج، هتف بي هاتف: يا فاطمه! سميه علياً فهو
علي و الله العلي الأعلي يقول: انّي شققت اسمه من اسمي و أدّبته بأدبي و وقفته علي
غامض علمي و هو الذي يکسر الاصنام في بيتي و هو الذي يؤذن فوق ظهر بيتي و يقدّسني
و يمجّدني، فطوبي لمن أحبّه و أطاعه و ويلٌ لمن أبغضه و عصاه«. (امال صدوق ـ صفحه
80)

بر
زنهائي که قبل از من بودند فضيلت يافتم زيرا آسيه دخترمزاحم مخفيانه در جائي عبادت
خداي متعال مي‌کرد که اگر انسان ناچار نباشد، چندان دوست داشتني نيست که در چنان
جايي خدا را عبادت کند، و همانا مريم دختر عمران با دست خود درخت خشک را تکان داد
تا توانست خرمائي تازه(رطب) از درخت بگيرد و بخورد، و اما من وارد خانه خدا شدم و
از ميوه‌ها و برگهاي درختن بهشتي ميل کردم و هنگامي که خواستم بيرون بيايم، هاتفي
مرا صدا کرد: [اي فاطمه! او را«علي» نام گذار چرا که او عاليمقام و والات مرتبه
است و خداوند علي اعلي مي‌فرمايد: من اسم او را از اسم خودم استخراج کردم و به ادب
خودم تأديب نمودم و بر مخفي‌هاي علمم واقف ساختم و همانا او است که درخانه من بتها
را مي‌شکند و او است که بر فراز خانه‌ام اذان مي‌گويد و مرا ستايش و تقدسي و تمجيد
مي‌نمايد، پس خوشا بحال کسي که او را دوست داشته باشد و از او پيروي کند و واي
بحال کسي که او را دشمن دارد و با او مخالفت نمايد.]

و
اما ابوطالب بقدري شاد و خرم شده بود که با سرعت و شتاب خود را به منزل رساند و هر
که را مي‌ديد فرياد برمي‌آورد: «اي مردم! شما را بشارت باد که ولي خدا در کعبه
بدنيا آمد.» زيرا او به حق مي‌دانست که علي ولي خدا و وصي پيامبر خدا است؛ علي
پرچمدار حق و عدل؛ علي رهنماي گمراهان و کژوران؛ علي دژ مستحکم ايمان؛ و علي الگوي
تمام فضائل انساني و کمالات بشري است و او است تالي تلو کتاب خدا و او است قسيم
الجنة و النار و گذرنامه او است که انسان را از مرز صراط به بهشت مي‌رساند و ولايت
او است که اگر باشد، خداوند اعمال انسانها را مي‌پذيرد و اگر نباشد عبادتهايش
پشيزي ارزش ندارد و و…

ابوطالب،
از آغاز به فرزندش ايمان داشت همچنانکه به پسر برادرش ايمان و اعتقاد داشت؛ و از
اين روي تاريخ براي ما داستان ولادت علي را با اين واژه والا از ابوطالب نقل کرده
که فرزند خود را«ولي الله» مي‌نامد و نه تنها به خويشان و دوستان که به تمام
جهانيان بشارت مي‌دهد که: هان، متوجه باشيد، ولي خدا در کعبه به دنيا آمد.

ابوطالب
به خانه آمد و به دنبال او برادر زاده راستگو و امينش«محمد صلي الله عليه و آله»
که ساعتها منتر چنين فرصتي بود، به خانه عمو آمد تا خود«علي» را در برگيرد و به
سينه‌اش بچسباند و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گويد. و شايد حضرت رسول
از ميان راه با ابوطالب برخورد کرده و علي را در آغوش گرفته همراه پدر و مادرش به
منزل رفته باشد[آنچنان که از برخي تواريخ برمي‌آيد].

جابر
بن عبدالله انصاري گويد: از پامبر اکرم صلي الله عليه و آله ولادت عليه السلام را
پرسيدم.

حضرت
پاسخ داد: «از بهترين مولودي که به سيماي مسيح است پرسيدي، همانا خداي تبارک و
تعالي علي را از نور من آفريد و مرا از نور او و هردوي ما يک نور هستيم، پس خداوند
متعال ما را از صلب حضرت آدم به اصلاب پاک و رحمهاي برگزيده منتقل کرد و به هيچ
صلبي منتقل نشدم مگر اينکه علي با من بود و همچنان با هم بوديم تا اينکه مرا در
بهترين رحم که آمنه باشد جاي داد و علي را نيز در بهترين رحم که فاطمه بنت اسد است
اي داد…»

پس
جاي سخن است درباره شخصيتي که با پيامبر، نور واحدي را تشکيل مي‌دهد و به گفته
رسول اکرم«ص»، برادر و وصي و وزير و جانشين او است، و ما چگونه مي‌توانيم اين مرد
عظيم را بستائيم در جايي که آن حضرت درباره‌اش مي‌فرمايد:

«علي
از من و من از علي هستم».

«علي
با قرآن و قرآن با علي است».

«علي
با حق و حق با علي است، هر جا علي باشد، حق گرداگرد وجودش مي‌گردد».

«علي
برادر من در دنيا و آخرت است».

«هر
که علي را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست
داشته است.»

و
صدها جمله ديگر که گرچه دشمنان در طول قرنها سعي و تلاش کردند که مناقب و فضايل او
را مخفي بدارند، با اين حال جهان پر است از مناقب علي«ع» و تا قيام قيامت اين
دومين انسان کامل همچنان آفتابي درخشان پرتو افکني مي‌کند و دنيا در پرتو فروق
نورش زنده است و هرجا فضيلتي ديده مي‌شود، اصل و اساس و معدن علي است که هر چه
خوبان همه دارند تو تنها داري.

باز
جان مي‌پرورد ساز پيام آشنا                       يا
که از طور«غري» ميآيد آواز«انا»

مي‌دمد
صبح ازل ازکوي عشق لم يزل                        يا
فروزان شمع روي شاهد بزم«دني»

جلوه
شمع طريقت چشمها را خيره کرد             يا
سنا برق حقيقت، مي‌زند کوس فنا

کعبه
را تاج شرف تا اوج«اوادني» رسيد            يافت چون از مولد ميمون او اقصي المني

قبله
اهل يقين شد خطه بيت الحرام                 روضه
خلد برين شد ساحت خيف و منا

از
پي تعظيم خم شد گويا پشت فلک                         فرش
را عرش معلي گفت: تبريک و هنا

يا
وليد البيت،غوغاي نصاري در مسيح                        گرچه
مي‌زيبد ترا، لکن تعالي ربنا

مفتقر
گرمي کند با يک زبان مدحتگري                       مي‌کند
روح الامين با صد نوا مدح و ثنا

***

کعبه
چون گوي سبقت از سينه سينا گرفت                پايه
برتر از فرز گنبد ميان گرفت

خانه،
بي‌سالار و صاحب بود تا ميلاد نور         سر بکيوان زد چه رب البيت در وي جا گرفت

تا
ز برج کعبه خورشيد حقيقت جلوه کرد     چرخ
چارم سوخت از حسرت، دل از دنيا گرفت

کعبه
شد تا با مقام لي مع اللهي قرين              از
شرافت همسري تا بزم اوادني گرفت

خاک
بطحازين عنايت آنچنان شد سربلند            رونق
عزو شرف از مسجد اقصي گرفت

کعبه
شد تا مرکز طاوس گلزار ازل                     تا
ابد زاغ و زغن يکسره ره صحرا گرفت

خلوت
حق شد ز هر ديو و دَدِ ناپاک پاک              در
پناه اسم اعظم، منزل و مأوا گرفت

خير
مقدم اي همايون طالع برج شرف                   ملک هستي زيب و فرزان طلعت غرا گرفت

نغمه
دستان نباشد در خوراين داستان               شور
جبريل امين در عالم بالا گرفت

گوش
جان بگشا و بشنو از امين کردگار              لافتي
الا علي، لا سيف الا ذوالفقار