نگاهي به سيره امامان(ع)

نگاهي
به سيره امامان(ع)

بدون
شک هر جامعه‌اي که بخواهد در جهت بازسازي شخصيت اسلامي خويش گام برداشته و خود را
با معيار و ارزشهاي اصيل قرآني منطبق و هم آهنگ سازد، نيازمند به وجود اسوه‌ها و
الگوهائي است که اعتقاد به عصمت و مصونيت آنها از هر گونه لغزش و اشتباهي داشتهب
اشد و چنين افرادي جز ائمه مصومين عليهم السلام نمي‌توانند باشند، در اين رابطه
ضمن عرض تسيت بمناسبت سالروز شهادت حضرت موسي بن جعفر و امام هادي عليهم السلام و
عرض تبريک و تهنيت در سالروز ولادت حضرت امام جواد سلام الله عليه، توجه خوانندگان
محترم را به گوشه‌اي از سيره امامان معصوم جلب مي‌نمائيم:

امام
موسي بن جعفر عليه السلام

*زهد
و ساده زيستي امام کاظم عليه السلام:

مردي
بنام ابراهيم مشاهدات خويش را از نزديک درباره زندگي حضرت موسي بن جعفر عليهما
السلام چنين بيان مي‌نمايد: «دَخلتُ عَلي اَبي الحسن الأوّلِ عليه السلام في
بيتِهِ الّذي کانَ يُصَلِّي فيه، فاذاً لَيْسَ في البَيْتِ شيءٌ الاّ خَصَفَةٌ وَ
سَيفٌ مُعَلَّقٌ وَ مُصْحَفٌ». (قرب الأسناد ـ ص 174)

به
اطاقي که حضرت موسي بن جعفر عليه السلام هميشه در انجا نماز مي‌گذارد وارد شدم، در
آن اطاق چيزي جز زنبيل و شمشيري آويخته و قرآن وجود نداشت.

*عبادت
و حمايت از بينوايان:

«کان
ابوالحسن موسي عليه السلان اَعْبَدُ اَهْلِ زَمانِهِ وَ اَفْقَههُمْ و اَسْخاهُمْ
کفّاً وَ اَکْرَمَهُمْ نَفْساً ورويَ اَنّه کانَ يُصَلِّي نَوافِلَ اللّيل وَ
يصِلُها بِصَلاة الصُّبح ثُمَّ يُعَقّب حَتّي تَطْلُعَ الشّمسُ و کانَ يَدْعُوا
کثيراً… و کانَ يَبْکي مِنْ خَشية اللهِ حتّي تخضلَّ لِحْيتَهُ بِالدُّموعِ و
کان اوْصَلُ النّاسِ لأَهْلِهِ و رَحِمِهِ و کانَ يَتَفَقَّدُ فُقَراءَ المَدينَة
في الليلِ فَيَحْمِلُ اِلَيهم الزّبيلَ فيه العَيْنُ وَ الوَرِقُ و الأدِّقةُ و
التُّمُوْرُ فَيُوصل الَيهِمْ ذلک، و لا يعلمون مِنْ اَيِّ جهةٍ هُوَ». (ارشاد‌ ـ
ص 316)

حضت
موسي بن جعفر عليه السلام، عابدترين، فقيه‌ترين و گرامي‌تريان مردم عصر خويش بود.
روايت شده که آن حضرت پيوسته نماز شب مي‌خواند و آن را به نماز صبح متصل مي‌ساخت و
سپس تا بهنگام طلوع خورشدي به ذکر و تعقيب نماز ميپرداخت و بسيار دعا مي‌نمود. و
از خوف و خشيت الهي آن چنان مي‌گريست که محاسنش از اشک‌تر مي‌شد، و مهربانترين
افراد نسبت به خانواده و خويشان خود بود و شبها از بينوايان مدينه دلجوئي مي‌نمود،
و زنبيلي را که در آن پول، طلا و نقره، آرد و خرما بود برايشان مي‌برد و به آنان
مي‌رساند و آنها متوجه نمي‌شندند و که از سوي چه کسي است.

*
هم‌سوئي با مردم:

«عن
معتّب قال: کان ابوالحسن عليه السلام يأمرُنا اِذا اَدْرَکَتِ الثّمَرةُ اَنْ
نُخْرِجَها فَنَبِيعُها وَ نشتري مع المسلمين يوماً بيوم». (کافي ـ جلد 5 ـ ص 166)

معتب
مي‌گويد روش امام کاظم عليه السلام چنين بود که چون ميوه مي‌رسيد دستور مي‌داد
آنها را به بازار برده و بفروش رسانيم و همانند ديگر مسلمانان رو به روز از بازار
خريداري نمائيم.

*قرائت
قرآن:

«…
واَحَفَظهُمْ لِکِتابِ الله وَاَحْسَنُهم صَوْناً بالقرآنِ و کانَ اذا قَرأَهُ
يَحُزن وَ يَبْکي السّامعون لِتِلاوَتِهِ و کانَ النّاس بالمَدينة يُسَمُّونَهُ
زَيْنُ المُتَهجِّدينَ و سُمِّيَ بالکاظِم لِما کَظَمَهُ مِنَ الغَيْظِ وَ صَبَر
عَلَيْهِ مِنْ فِعْلِ الظّالمينَ». (ارشاد ـ جلد2ـ ص 227)

امام
کاظم عليه السلام حافظ‌ترين مردم در مورد کتاب خدا بود و خوش صوت‌ترين خواننده
قرآن، و بهنگام قرائت حالت اندوه و حزن به او دست مي‌داد و شنوندگان از تلاوت
قرآنش مي‌گريستند، و مردم مدينه آن حضرت را زينت شب زنده‌داران مي‌ناميدند. آن
حضرت به کاظم ناميده شده براي اينکه خشم خود را فرو نشاند و در برابر کار ستمکاران
بردباري و استقامت نمود.

*
شکر نعمتهاي الهي:

هشام
بن احمر مي‌گويد:

«کنت
اسير مع ابي الحسن عليه السلام في بعض اطراف المدينة اذ ثني رِجْله عَنْ دابّته
فَخَرَّ ساجداً فاطال و اطال، ثمّ رفع رأسه و رکب دابّته فقلت: جعلت فداک قد اطلت
السجود؟! قال: انّني ذکر نعمةً انعم الله بها عليّ فاحببت ان اشکر ربّي». (کافي ـ
جلد 2ـ ص 124)

من
بهمراه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در اطراف مدينه حرکت مي‌کرم، در اين هنگام
امام پاي از مرکب برداشته و بر روي زمين به سجده افتاده و سجده‌اش را طولاني و
طلواني نمود سپس سر را برداشته و سوار بر مرکب خويش شد، عرض کردم: فدايشت شوم.
سجده را طولاني نمود؟! امام فرمود: بياد يکي از نعمتهاي الهي افتادم، دوست داشتم
که پروردگارم را(به اين خاطر) شکر گزارم.

*دستگيري
از درماندگان:

محمد
بن بکري مي‌گويد: براي گفتن قرض وارد مدينه شدم ولي موفق نشده و درمانده شدم، با
خود گفتم: اگر پيش حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام بروم و مشکل خويش را با او
درميان بگذارم گرفتاريم بر طرف خواهد شد. سپس به قريه«نقمي» که مزرعه حضرت در آنجا
قرار داشت رفتم، حضرت پيش من تشريف آوردند و غلامي هم همراه ايشان بود.

«ثم
سألني عن حاجتي فذکرت له قصّتي، فدخل و لم يقم الاّ يسيرا حتّي خرج اليّ فقال
لغلامه اذهب ثمّ مدّيده اليّ فدفع اليّ صُرَّةً فيها ثلاثمأة دينار، ثمّ قام
فَوَلّي فقمت فرکبت دابّتي و انصرفت». (ارشاد ـ جلد 2 ـ ص 224)

امام
سپس از خواسته من سؤال فرمود، و من سرگذشت خويش را برايش شرح دادم، حضرت وارد خانه
شد و پس از اندک مدتي پيش من آمد و به غلامش دستور داد از آنجاخارج شود، و بعد دست
خود را بسوي من دراز نمود و کيسه‌اي که در آن سيصد دينار پول بود، به من داد، سپس برخاست
و تشريف برد من هم بلند شده و سوار بر مرکبم شدم و بازگشتم.

***

امام
جواد عليه السلام

*صبر
بر حوادث:

براي
امام جواد عليه السلام مقداري کالاي بزازي که از قيمت بسياري برخوردار بود مي‌آورند
در بين راه رهزنان به آن دستبرد زده و به سرقت بردند. شخصي که مسئول حمل آن کالاي
بود، طي نامه‌اي به امام جريان سرقت را نوشت. امام در پاسخ اين نکات آموزنده را به
او خاطر نشان ساخت:

«اِنَّ
اَنْفسنا و امالنا مِنْ مَواهِبِ الله الهنيئة و عوارِيهِ المسْتَودَعَةِ يُمَنَّع
بِما مَتَّع منها في سرور و غبطة و يأخذ ما اخذ منها ي اجر و حسبة فمن غلب جزعه
علي صبره حبط اجره و نعوذ بالله من ذلک». (تحف العقول ـ ص 778)

بدرستي
که جانها و دارائي‌هاي ما از مواهب و داده هاي نيکو و گواراي الهي است که بطور
عاريه بما سپرده شده تا آنجا که از آنها بهره‌مند گرديم مايه خوشي و خرسندي است و
آنچه از ما گرفته شود و اجر و ثواب(صبر بر تحمل از دست دان آن) به حساب ما گذاشته
خواهد شد، پس هر کس را بي‌تابي بر بردباري غالب گردد، اجرش ضايع خواهد شد و از
چنين چيزي بخداوند پناه مي‌بريم.

*نتيجه
شکر و سپاسگزاري:

شترداري
امام جواد عليه السلام را از مدينه به کوفه آورد و امام چهارصد دينار کرايه او را
پرداخت ولي در مورد پول بيشتر با امام مذاره مي‌نمود، امام به او چنين توصيه نمود:

سبحان
الله! اما علمت انّه لا ينقطع المزيد من الله حتّي ينقطع الشّکر من العباد». (تحف
العقول ـ ص 480)

سبحان
الله! آيا نمي‌اني تا سپاسگذاري از سوي بندگان قطع نشود، افزايش نعمت از جانب
خداوند درباره او منقطع نخواهد گشت؟

***

امام
هادي عليه السلام

*
توکل بر خدا:

مردي
از دوستان و شيعيان حضرت امام هادي عليه السلام مي‌گويد: خدمت امام رسيدم و عرض
کردم اين مرد ـ متوکّل ـ مرا از دستگاه طرد نموده و حقوقم را قطع و مرا آزرده و
ملول ساخته است و تنها جرم من ملازمت و محبت شما است، چنانچه شما در اين رابطه با
او صحبت کنيد خواهد پذيرفت. امام فرمود: درست خواهد شد.

شب
فرا رسيد و درب خانه بصدا درآمد، مأمور متوکّل بود و مرا پيش او برد، متوکّل رو به
من کرد و گفت: ما به ياد تو هستيم و تو ما و خودت را فراموش کرده‌اي، چه خواهشي
داري؟ گفتم حقوق پرداخت نشده‌ام را، متوکل دستور پرداخت دو برابر آن را، به من
داد. پس از آن خدمت امام رسيدم و عر کردم مردم مي‌گويند: شما پيش متوکل نرفته‌ايد
و چيزي هم از او درخواست نکرده‌ايد(چطور شد که حقوق مرا پرداخت؟)

فقال:
انّ الله تعالي علم منّا انّا لا نلجأ في المُهمّات الاّ اليه و لا نتوکّل في
الملمّات الاّ عليه و عوّدنا اذ اسألناه الأجابة و نخاف ان نعدل فيعدل بنا».
(مناقب ـ جلد 4 ـ ص 411)

امام
فرمود: خداوند تعالي مي‌داند که ما در امور مهم جز به او پناه نمي‌بريم و در
مشکلات و دشواريها به غير او توکل نمي‌جوئيم و از اينرو ما را چنين عادت داده که
چون از او مسألتي نمائيم، اجابت فرمايد، و از آن بيم داريم که بديگري روي آوريم و
او نيز از ما روي گرداند.

*قبول
هديه:

ابوهاشم
جعفري مي‌گويد: خدمت امام هادي عليه السلام بودم، در اين هنگام يکي از کودکان امام
وارد شد و شاخه گلي بدست امام داد، امام آن را گرفت و بوسيد و روي چشمانش گذاشت و
سپس به من داد و فرمود:

يا
اباهاشم! من تناول وردة او ريحانة فقلبها و وضعها عليه عينه ثمّ صلي علي محمد و آل
محمد الائمّة، کتب الله له من الحسنات مثل رمل عالج و محاعنه من السيئات مثل ذلک».
(کافي ـ جلد 5)

اي
اباهاشم! هر کس گل و يا ريحاني بدستش رسد و آن را بوسيده و بر ديدگانش نهد و سپس
بر محمد و آل محمد که ائمه مي‌باشند صلوات فرستد، خداوند براي او به شمار توده‌اي
از ريگ ثواب بنويسد و بهمان اندازه از گناهانش محو سازد.