فضیلت انسان بر سایر مخلوقات

اسلام، مکتب انسان سازی

قسمت دوم

حجت الاسلام محمد حسن رحیمیان

فضیلت انسان بر سایر مخلوقات

انسان با برخورداری از توانها و استعدادهای ویژه
ای که خداوند بدو اعطاء فرموده است نقش عمدهای در ساختن و پرداختن خویش دارد و در
حالی که هریک از موجودات دیگر، آن چیزی است که ساخته شده است، انسان آن چیزی است
که خودخواهان و سازنده آن است. و همین ویژگی ها است که انسان را در مرتبه
متکاملتری از وجود قرار داده و موجب فضیلت و برتری انسان بر سایر جانداران می
باشد.

توضیح مطلب آنکه موجودات بی جان یعنی جامدات،
هیچگونه نقشی در تکامل خویش ندارند و اگر تکاملی پیدا کنند، فقط تحت تأثیر عوامل
برونی است.

گرچه هر جمادی نیز باید زمینه تکاملی را که پیدا
می کند در خود داشته باشد ولی فعلیت یافتن آن استعداد، صرفا تحت تأثیر عوامل برونی
است و هیچگونه نشانی از فعالیت جمادات در جهت رشد خویش دیده نمی شود و اگر هم نوعی
تلاش در آنها وجود داشته باشد در دسترس علم و اطلاع ما نیستند.

اما در موجودات جاندار، مجموعهای از تلاش ها در
جهت دفع آفات و جذب نیازهای حیات و تولید مثل مشاهده می شود ولی این تلاش ها در
مجموعه جانداران متفاوت است؛ گیاهان دفع و جذب و تولید مثل دارند ولی تلاش آنها در
جهت این امور به حکم نوعی جبر طبیعی انجام ی گیرد و این تلاش نه از روی آگاهی است
و نه در اثر شوق و میل یا به خاطر ترس و بیم. و فعالیتی که گیاه در این جهت انجام
می دهد مانند آثاری است که از جمادات مانند سوزاندن آتش ناشی می شود و هر دو نه از
روی آگاهی است و نه مبتنی بر خواست و اراده آنها.

و اما حیوانات، گذشته از نیروهای طبیعی مشترک با
گیاهان، دارای حواس ظاهری پنجگانه و میلها و کششهای ویژه ای هستند که با کمک آنها
به طور فعالتر و گسترده تر، موجبات ادامه حیات خود را فراهم می کنند.

حیوان با برخورداری از این ویژگی ها از نوعی شعور
و آگاهی برخوردار بوده و در حقیق تلاش های آن در جهت ادامه و رشد حیات خویش همراه
با آگاهی از خودو محیط خود و نشأت گرفته از میلهای شعوری آنان است.

و در عین حال کارها و حرکات حیوان تابع خواست آن
است و اگر نخواهد، کاری را انجام نمی دهد ولی خواست آن، چیزی جز میل و کشش غریزی
اش نیست و همین که طبیعت و عریزه نسبت به چیزی تحریک شد، به دنبال آن، خواستن و
حرکت به سوی آن چیز انجام می گیرد. حیوان غذا را می بیند یا با دیگر حواسش احساس
می کند و لذا میل و غریزه گرسنگی اش تحریک و بسوی غذا کشیده می شود ولی از آن جا
که در حیوان نیروی بازدارنده ای که کششهای غریزی را بی اثر و کنترل کند، وجود
ندارد، طبعا قدرت مقاومت در برابر آنها را نداشته و کنترل کند، وجود ندارد، طبعا
قرت مقاومت در برابر آنها را نداشته وهمواره مقهور خواسته های طبیعی خود بوده و از
ویژگی انتخاب و آزادی درخواسته و عمل محروم است.

و نتیجه آنکه نقش حیوان در صیانت و رشد خود،
«آگاهانه» است ولی «آزادانه» نیست و هرچه را انجام می دهد فقط به حکم غریزه ودر
چهارچوب محدود آن است و نه می تواند خارج از این چهارچوب حرکت کند و نه در ان
چهارچوب از آزادی در انتخاب برخوردار است و به همین جهت است که قابلیت تکلیف
ندارد.

آزادی انسان

ولی انسان علاوه بر آن حواس و کشش ها دارای مجموعه
ای از قوا و استعداد ها ومیل هایی است که با شکوفایی آنها از حیوان متمایز و نقش
وی در تعیین سرنوشت و رشد وکمال خویش، هم «آگاهانه» است و هم «آزادانه» و
انتخابگرانه.

هر انسانی به هنگام تولد یک حیوان بالفعل است و یک
انسان بالقوه و به تعبیر روشن تر، شخص انسان به عنوان مجموعه ای از ویژگی های جسمی
و جهاز بدنی و غرایز حیوانی قبل از تولد شکل گرفته و به صورت یک حیوان بالفعل
همچون حیوانات دیگرمتولد می شود ولی شخصیت انسانی که همان حقیقت انسان است، در
آغاز به صورت مجموعه ای از استعدادها و نیروها در او تعبیه شده است که اگر شرایط و
مقتضیات رشد و شکوفائی آن استعدادها و قوا که بسان بذری در نهاد انسان قرار داده
شده اند فراهم وموانع برطرف گردد، تدریجا فعلیت می یابند و بدینسان است که کلیه
زمینه های مناسب برای انسانیت انسان و شخصیت او در هر شخص انسان قرار داده شده و
هدایت های تکوینی و تشریعی نیز برای او فراهم گردیده و از این به بعد خود انسان
است که باید آگاهانه و آزادانه، هدف خویش را در زندگی انتخاب و به سوی آن گام
بردارد تا به شخصیت انسانی خود دست یابد.

«انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه
سمیعا بصیرا- انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان / 2 و 3)

ما انسان را از نطفه ای ممزوج آفریدیم تا او را
بیازمائیم پس او را شنوا و بینا ساختیم بی گمان ما راه را بدو نمودیم و این خود
انسان است که یا سپاسگذار نعمت الهی است و یا کفران کننده و پوشاننده آن.

آزادی، دستاورد عقل و اراده

انسان با برخورداری از نیروی عقل و بازوی اجرائی
آن یعنی اراده می تواند میل ها و کشش های حیوانی خود را مهار، تعدیل و در صورت
لزوم خنثی کند و با تعقل و تفکر در مصالح دیرپای خود و ارزیابی و مقایسه بین جاذبه
های طبیعی و امور دیگری ک در سرنوشت و تأمین آن مصالح نقش دارند جانب رجحان را
برگزیده و به قدرت اراده خویش آن را به کار گیرد.

پس ازادی انسان و برخورداری او از ویژگی انتخابگری
ناشی از نیروی عقل و اراده است و همین ویژگی برجسته است که به انسان، قابلیت تکلیف
بخشسیده و از او موجودی که خود مسئول سرنوشت خویش است، ساخته و با رفتار و کرداری
که برای خود برمی گزیند، شخصیت واقعی خود را ترسیم وموجبات شقاوت یا سعادت خویش را
فراهم کرده و شایسته پاداش و ثواب یا سرزنش و عقاب می گردد. به خاطر همین زمینه
تکوینی است که قوانین تشریعی و در پی آن پاداش ها و عقابها فقط در مورد انسان
جریان یافته است چرا که جانداران دیگر همچون :

گرگ گرسنه، چو صید یافت نپرسد                            که این شتر صالح است
یا خردجال

و انسانهایی که همچنان در حیوانیت و زندگی خاکی
زمینگیر هستند نیز چنین منطقی دارند که ماهندوانه را برای خنکی می خوریم، کاری به
حلال و حرام بودن آن نداریم! لکن گرگ اگر هم شتر صالح را بخورد قابل سرزنش نیست
چرا که نه قدرت تشخیص دارد (عقل)  نه توان
مهار کردن میل خویش (اراده) و فقط زر نرده های قفس و … است (عامل خارجی نه
درونی) که می تواند او را از کاری که نباید، بازدارد و در حقیقت یا باید اسیر
امیال و غرایز خود باشد و یا اسیر قفس آهنین، و انسان نیز اگر ابعاد ویژه انسانی
اش به فعلیت و شکوفائی نرسد، همان حیوان است که امیال حیوانی او را فقط در پشت
میله های زندان و استفاده از عامل زور می توان مهار کرد با این تفاوت که انسان می
تواند با قدرت عقل و اراده از درون خود را آزاد کند و در این صورت دیگر نیازی به
عامل زور برای مهار او نیست و به همین دلیل و به خاطر برخورداری ازهمین توان درونی
است که انسان اگر آن را به کار نگرفت و همچنان در حیوانیت خویش و اسارت میل های
حیوانی باقی می ماند از حیوان پست تر وراه گم کرده تر است و سزاوار نکوهش و عقاب.

ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والانس، لهم قلوب
لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها، اولئک کالانعام بل
هم اضل». (اعراف/ 179)

همانا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم.
(سرانجام راهشان جهنم است) چرا که قلب دارند ولی با آن فهم نمی کنند، چشم دارند
ولی با آن نمی بینند و گوش دارند و با آن نمی شنوند؛ اینان همچون چهارپایانند بلکه
راه گم کرده تر.

وسعت و عمق آگاهی انسان

حواس ظاهری مانند بینایی و شنوایی درحیوانات هم
وجود دارد و چه بسا در بسیاری از انواع حیوانات این حواس به مراتب نیرومندتر از
انسان است ولی کاربرد و آگاهی حاصل از این حواس از چهار سو محصور و محدود است:

1- سطحی است 2- فردی و جزئی است 3- از دایره منطقه
و محیط زیست تجاوز نمی کند 4- دربرگیرنده گذشته و آینده نیست و فقط وابسته به زمان
حال است. و اگر هم انواعی از حیوانات، حرکتی خارج از این محدوده داشته باشند مثل
ساختن خانه و ذخیره سازی در زنبور و مورچه، این حرکت غیرآگاهانه و به فرمان غرایز
طبیعی است ولی انسان:

با برخورداری از نیروی عقل و به کارگیری آن: 1-
آگاهی های سطحی را تعمیق می بخشد و به درون اشیاء و روابط بین آنها دست می یابد

2- از آگاهی فردی و جزئی به قوانین کلی و عام می
رسد.

3- گذشته از آگاهی نسبت به منطقه و محیط زیست خود
آگاهی های خود را به خارج از محیط خود بسط می دهد.

4- علاوه بر آگاهی عمیق از وضعیت موجود آگاهی خود
را برگذشته و آینده خود و جهان گسترش می دهد.

5- از تنگنای محسوسات فراتر رفته و حقایقی که بطور
کلی از دسترس حواس خارج است را کشف و به شناخت ماوراء طبیعت دست می یابد.

پس نیروی عقل می تواند از یک سو انسان را از نظر
آگاهی و شناخت نسبت به خود و جهان و درک حقایق هستی به قله کمال برساند و او را در
بلندای آسمان ماوراء طبیعت به پرواز درآورد و از سوی دیگر با کمک «اراده» زنجیرهای
اسارت انسان را از سلطه ازاد و برخوردار از حق «انتخاب» بسازد و بدین گونه است که
تفاوت و تفاضل اساسی بین انسان و حیوان به وسیله نیروی عقل تحقق می پذیرد و بر عکس
اگر انسان این نعمت ویژه الهی را کفران کرده و با ضایع کردن و مهمل گذاردن آن در
حضیض وابستگی های مادی واسارت غرایز حیوانی باقی ماند این تفاضل و تفاوت نیز معکوس
می شود و:

«ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون».
(انفال- 22)

بدترین جانوران نزد خدا انسانهائی هستند که نسبت
به شنیدن و گفتن حقایق کر و گنگند، چرا که عقل خویش را به کار نمی گیرند. ادامه
دارد