از عاشورا تا اربعين

از عاشورا تا
اربعين

تاريخ پرنشيب
و فراز بشر از آغاز، شاهد جنگها و برخوردهاي خونين و فراواني بوده که بر سر کسب
قدرت و پيروزي ميان جناحهاي درگير اتفاق افتاده است، ولي گاهي اين برخوردها از سطح
يک درگيري نظامي صرف ميان افراد، فراتر رفته و به صورت جنگي تمام عيار ميان دو
جريان و دو جهان بيني مختلف درآمده است، چنانچه تمام جنگهائي که ميان جبهه اسلام
واقعي و شرک و استکبار پيش آمده از اين قبيل بوده است، ولي آنچه سرنوشت نهائي جنگ
را در اين جهاد مقدس و مستمر تاريخ با جبهه کفر و شرک تعيين نموده، هميشه پيروزي
نظامي نبوده است، بلکه گاهي پيروزي و افتخاري که شهادت و خون آفريده است  از توان هر سلاح و شمشيري بيرون بوده و اين
درست همان حقيقتي است که در جريان قيام خونين عاشورا به واقعيت پيوست، و لذا نوشته‌اند:

«لم يتزلزل
ارکان دول بني امية الا بعد شهادته و لم يظهر للناس کفرهم و ضلالتهم الا عند فوزه
بسعادته»[1]
پس از شهادت امام حسين(ع) پايه‌هاي حکومت اموي متزلزل و چهره کفر و ضلالت آنان
براي مردم ظاهر و افشا گرديد، و اينچنين است که در فرهنگ قرآن از شهادت بعنوان
«احدي الحسنيين» ياد شده است، و آن نتيجه‌اي که قيام تاريخي و بي نظير عاشورا به
بار آورد در حقيقت تفسيري رسا براي اين بخش کوتاه و پرمحتواي اين  آيه است.

ريشه يابي
عاشورا

يکي از
مشکلاتي که پيوسته جامعه بشر در طول حيات خويش با آن روبرو بوده، مشکل رهبري است،
و متأسفانه غالباً افراد در اين مسأله از روي اشتباه و يا تحت تأثير تهديد و تطميع
به گمراهي کشيده شده اند، و فاجعه آميزتر از آن اين بوده که فرصت طلبان ستمگر با
نيروي همين مردم، پيامبران و اماماني را که براي رهائي و هدايتشان بپا خاسته اند،
از پاي درآورده و به شهادت رسانده‌اند. امام باقر(ع) چنين افرادي را به گوسفندي
تشبيه مي‌کند که از شبان و رمه جدا افتاده و در جريان جست و خيزش در تکاپوي گله و
شبان، به اشتباه به گله و چوپان بيگانه مي‌پيوندد و پس از توجه به اشتباهش از آنها
جدا شده و به گله و چوپان ديگر و همين طور تا سرانجام در حالت تحير و سرگرداني،
گرگي فرا رسيده و از بي پناهي و بي سرپرستي او استفاده نموده و او را طعمه خويش مي‌سازد.

سپس امام (ع)
چنين نتيجه مي‌گيرد: «و کذلک و الله- يا محمد- من اصبح من هذه الامة لا امام له من
الله عزوجل ظاهر عادل، اصبح ضالاً تائها»[2]
محمد بن مسلم! به خداوند سوگند کسي که از ميان امت، امام حاضر و عادلي که از سوي
خداي عزوجل تعيين شده باشد، انتخاب ننمايد، به گمراهي و پريشاني خواهد افتاد.

و اين امثال،
ترسيمي رسا از وضع جامعه‌اي است که در سقيفه و صفين و ساباط و کربلا از رهبر واقعي
و امت محمدي جدا شده، و سرانجام دچار گرگان خون آشام اموي شدند که بنام خلافت و
جانشيني رسول خدا(ص) سرنوشت آنان را در دست گرفته و از هيچ جرم و جنايتي نسبت به
آنها کوتاهي نکردند، و اي کاش از اشتباه اول و دوم خويش عبرت گرفته و در کربلا به
تکرار آن نمي‌پرداختند، گرچه آنچه را که در صفين واقع شد اگر بگفته عقاد- نويسنده
مصري- بواسطه ترفند سياسي قرآن بر سر نيزه کردن، بتوان نام فريب و اشتباه بر آن
نهاد، ولي در کربلا هرگز چنين اشتباهي در کار نبود، چرا که حکومت عدل علي (ع) در
آن مدت کوتاه خويش، توانست با تمام مشکلاتي که برايش به وجود آوردند، نمونه‌اي
کامل و درست از سياست صحيح و حکومت واقعي اسلامي به جامعه ارائه دهد؛ از اين رو
معاويه با تمام تلاشي که در اسلامي جلوه‌دادن حکومت ضد اسلامي خويش نمود، نه تنها
نتوانست پايگاهي در ميان جامعه پيدا نمايد، بلکه روز به روز بر نفرت و نارضائي
مردم از حکومت او افزوده و افزوده تر شد، تا آنجا که به ناچار چهره نامردمي خويش
را به رسم همه ديکتاتوران تاريخ نشان داد و دست به تبعيدهاي دسته جمعي از عراق به
نقاط دوردست مرزي زد و اقدام به قتل وزندان و شکنجه کساني کرد که سرانجام متوجه
اين اشتباه بزرگ خويش گرديدند که معاويه را به جاي علي(ع) به رهبري انتخاب نموده
بودند، و اميرمؤمنان(ع) در آخرين روزهاي حياتش در بستر شهادت از اينکه مردم در
نهايت به اشتباه خود پي خواهند برد، خبر داد و فرمود:

«غدا ترون
ایامی و یکشف لکم عن سرائری و تعرفونی بعد خلو مکانی و قیام غیری مقامی»[3]
فردا است که ایام (درخشان حکومت) مرا ببینید و اهداف و خواسته هایم برایتان آشکار
شود، و پس از خالی ماندن جایم و قرار گرفتن دیگری در جایگاهم مرا خواهید شناخت؛ و
اینک آن روز فرا رسیده بود و مردمی که از حکومت ظالمانه اموی سخت به تنگ آمده
بودند، حکومت عدل علی(ع) را در رهبری فرزندش امام حسین(ع) جستجو می نمودند و لذا
به امام نامه ها نوشته و او را از آمادگی خویش برای سقوط امویان و استقرار حکومت
اسلامی بدست آن حضرت مطلع ساختند، ولی حکومت رعب و وحشت اموی که دلهای آن مردم سست
اراده و بی ایمان را از ترس و طمع لبریز نموده بود. بر سر این عهد و تصمیم استوار
نماندند و لذا «مجمع عامری» در راه بازگشت از کوفه به امام(ع) که از وضع کوفه جویا
شده بود گفت: بزرگان و سران کوفه رشوه های کلانی جویا شده گفت: بزرگان و سران کوفه
رشوه های کلانی دریافت کرده و علیه تو هم دست شده اند «و اما سایرالناس بعدهم فان
قلوبهم تهوی اليک و سيوفهم غداً مشهورة عليک» ولي ساير مردم دلهايشان شيفته تو و
شمشيرهايشان فرداي جنگ آماده کشتن تو است، و فرزدق نيز همين تعبير را به اين صورت
تکرار کرد: «قلوب الناس معک و سيفهم مع بني اميه» قلبها با تو و شمشيرها با امويان
است. و سرانجام شمشيرهائي که در صفين براي سرنگوني حکومت اموي، بالا رفته، ولي با
فريب بر سر نيزه کردن قرآن به نيام بازگشت، در کربلا براي تثبيت حکومت اموي و
ريختن خون  فرزند علي(ع) بالا رفت و بدين
ترتيب بزرگترين فاجعه تاريخ اتفاق افتاد.

…. تا
اربعين

فاصله ميان
عاشورا تا اربعين، از نظر زماني، فاصله چنداني نيست ول نقشي را که خاندان شهيدان
عاشورا در اين فاصله کوتاه در رساندن پيام خون آن شهيدان به جامعه و تاريخ، ايفا
نمودند، تمام تلاش بيست ساله حکومت معاويه و سپس جانشينان او را، در مشروع جلوه
دادن خلافت اموي، به کلي خنثي و بي اثر ساخت، و شمشيرهائي را که در جهت اراده و
خواست حاکمان ستمکار اموي بالا مي‌رفت، با دلهاي مردم هم سو نمود و کوفه و ديگر
شهرهاي اسلامي آن روز را به کانون انفجاري عليه حکومت بني اميه تبديل ساخت، آن
چنان که در نهايت به سقوط خفت بار آنان منتهي گرديد، و بدين ترتيب رسالت خانواده
همه شهيدان را در پاسداري از خون شهيد و حفظ دست آوردهاي انقلابي که بخاطر آن،
عزيزانشان به فوز و فيض عظيم شهادت نائل گرديده‌اند، مشخص و روشن ساختند.

و به راستي
اگر نقش امام سجاد، زينب کبري(ع) و ديگر شاهدان بازمانده صحنه کربلا در نقل لحظه
به لحظه و جزء به جزء حوادث کربلا نبود، چهره‌اي که دشمن مي‌خواست از امام حسين(ع)
و عاشورا ترسيم ساخته و به تاريخ منتقل سازد، چهره‌اي نبود که ما امروز از امام و
عاشورا مي‌شاسيم و در نتيجه عاشورا با تمام شکوه و عظمتش در تاريخ-و لااقل براي
مدت زيادي- مسخ و محو مي‌شد و اين واقعيتي است که با نگاهي به برنامه‌ريزي و
تدارکات قبلي دستگاه تبليغات اموي مي‌توان به آن پي برد.

امويان از
نظر تبليغات در وضعيت بسيار بالائي قرار داشتند، چرا که معاويه از همان آغاز، خود
را با مردي روبروي مي‌ديد که با سابقه‌ترين و درخشنده‌ترين چهره اسلام بود، و از
نظر نظامي در موقعيتي پائين‌تر از اميرمؤمنان(ع) قرار داشت و بهمين دليل بود که در
صفين در آستانه سقوط کامل قرار گرفت ولي درست در همان لحظاتي که مي‌رفت براي هميشه
به آن جريان نفاق گونه اموي پايان داده شده و ديگر قدرت نظامي او کارآئيش را از
دست داده بود، به قدرت تبليغاتي متوسل شده و با بر سر نيزه کردن قرآن، سرنوشت جنگ
را به سود خويش تغيير داد، و اين خود نمونه‌اي روشن از نيروي دستگاه تبليغاتي
معاويه و ميزان تأثير پذيري جامعه ناآگاه و رشد نيافته آن عصر بود چرا که معاويه
ده‌ها نفر مفسر قرآن، محدث و قاري و شاعر و داستانسرا، و چهره‌هاي مورد قبول جامعه
و مغزهاي سياسي را به وعده مال و مقام به سوي خويش جلب نموده و بوسيله آنان قدرت
تبليغاتي بي رقيب و نيرومندي به وجود آورده بود و بواسطه همين دستگاه تبليغاتي بود
که توانست اميرمؤمنان(ع) را با آنهمه سابقه و صلاحيت، منزوي سازد و خود را به
عنوان خليفه رسمي پيامبر بر جامعه اسلامي تحميل نمايد.

روش تبغلياتي
يزيد

يزيد نيز که
همان دستگاه تبليغاتي معاويه را در کنار داشت، فکر مي‌کرد که با کشتن امام حسين(ع)
و سپس با ترور شخصيت او همه چيز، به همان سادگي پايان مي‌پذيرد و از اينرو پس از
پايان کار نظامي، دست به کار تبليغاتي زد و در اين راستا:

1-   
عاشورا را روز پيروزي
خدا معرفي نمود، و از اين جهت هنگامي که ابن زياد، «زيد بن ارقم» يکي از اصحاب
رسول خدا(ص) را گريان مي‌بيند، با اعتراض به او مي‌گويد: «اتبکي لفتح الله؟!» آيا
از اين فتح و پيروزي «الله» گرياني؟!!

2-   
عاشورا را چنانچه
امام صادق(ع) مي‌فرمايد، روز عيد اعلام نمودند، و نيز اين روز را چنانچه در زيارت
عاشورا مي‌خوانيم «اللهم ان هذا يوم تبرکت به بنو اميه» روز پربرکت و مبارک بخاطر
قتل امام معرفي کردند!

3-   
از روز عاشورا بعنوان
روز گرفتن روزه شکر و انجام ديگر اعمال خير بهمين منظور تبليغ مي گرديد و براي
نمونه زني ده شتر قرباني نمود!!

4-   
به نشانه شادي و  رضايت از قتل امام از سوي امويان چهار مسجد در
کوفه بازسازي مي‌گردد، تا بناهاي يادبودي براي چنان پيروزي باشد!!

5-   
از قيام حسين بن
علي(ع) بعنوان حرکتي از سوي انساني خارج از دين اسلام در برابر امام مسلمين و
حکومت قانوني او تبليغ شد چنانچه يکي از مبلغان و ارتشيان لشکر يزيد با خطاب به
افراد خويش مي‌گويد: «لا ترتابوا في قتل من مرق من الدين و خالف الإمام» در کشتن
کسي که از دين خارج و بر خليفه و رهبر جامعه شوريده است ترديدي به خويش راه
ندهيد!!

اينها نمونه‌اي
اندک از تبليغات بسياري بود که از سوي دستگاه تبليغاتي اموي ترتيب داده شده بود و
در کوفه و شام، تمام شهر را آزين بسته و جشن پيروزي برگزار ساخته بودند تا در ميان
آن جنجال تبليغاتي، فرياد رساي عاشورا و پيام خون رنگ شهيدان را محو و نابود
سازند، ولي غافل از اينکه آن خون‌هاي پاک و مقدسي که در آن سرزمين تفتيده «طف» بر
زمين ريخته بود، مي‌رفت که تازه به ثمر نشسته و آن حرکتي که آنان در عاشورا
بنيانگذار آن بودند، از نو در جامعه و تاريخ آغاز گردد، و مقدمات اين کار بدست خود
يزيد تدارک ديده شده بود، چرا که اگر اهل بيت امام را از همان کوفه بدون سر وصدا
به مدينه باز مي‌گرداند و سپس به تبليغ و تحريف عاشورا مي‌پرداخت، شايد به هدف
خويش مي‌رسيد، ولي چنين نکرد، بلکه در هر شهري قبل از ورود آنها، مردم را دعوت به
اجتماع نمود، و نيز دلارالإماره کوفه و کاخ خضراء شام و مسجد دمشق را از مردم پر
نمود تا پيروزي خود و شکست دشمنش را به نمايش گذارد اما اهل بيت از همين اجتماعات
در شهر و کاخ و مسجد براي تشريح حادثه عاشورا، و افشاي چهره کريه امويان و عمال
آنان، آن چنان بهره‌برداري نمودند که تاريخ عاشورا را همانگونه که بود نگاشتند و
بدين ترتيب پيام خون شهيدان را به جامعه و تاريخ رساندند.

و معاويه که
روزي به هنگام صداي اذان مردي او را به دست برداشتن از مبارزه با پيامبر دعوت کرده
بود، در پاسخ گفت:

«الا دفنا
دفنا» تا دفن کامل اين صدا و تام محمد(ص) به تلاشم ادامه خواهم داد و يزيد از
همانجا که پدر به پايان برده بود، کار او را با شهادت امام دنبال نمود، اينک
آنگونه به شکست خفت باري در اين هدف پليد خويش دچار شده بود که گناه و مسئوليت قتل
امام را به گردن دست نشانده‌اش ابن زياد مي‌انداخت و مي‌گتف: «و لو کنت انا
المتولي لحربه لما قتلته … و لکن عبيدالله بن زياد لم يعلم رأيي في ذلک و تعجل
عليه بالقتل فقتله و لم يستدرک مافات»[4]
اگر من خود مسئول جنگ با او بودم هرگز او را نمي کشتن ولي ابن زياد که نظر مرا در
اين مورد نمي‌دانست، خودسرانه در قتل او شتاب نمود و گذشته را نمي‌توان جبران
نمود. و ابن زياد فرمان قتلي را که به عمر سعد داده بود، مصرانه از او مي‌خواست تا
او را مسئول قتل امام معرفي ننموده و خود را تبرئه نکند.

و از اين رو
هنگامي که مردي بنام ابراهيم بن طلحه از امام سجاد(ع)- پس از عاشورا- مي‌پرسد: در
اين جنگ چه کسي پيروز شد؟ امام در پاسخ مي‌فرمايد: «اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل
وقت الصلاة فاذن ثم اقم»[5]
اگر مي‌خواهي بداني که چه کسي پيروز شد، چون وقت نماز فرا رسد، اذان و اقامه بگو،
تا ببيني آيا نام ننگين معاويه و يزيد در تاريخ دفن شد و يا نام پيامبر(ص) و صداي
رساي اذان و اسلام.

آنچه را که
امام سجاد(ع) پس از فاصله کوتاهي با حادثه عاشورا بيان نمود، حقيقتي بود که رفته
رفته دستگاه اموي مجبور به اعتراف به آن شد، پس از واقعه عاشورا، موقعيت امويان هر
روز متزلزل و متزلزل‌تر شد تا آنجا که رژيم اموي مجبور شد با آزاد گذاشتن دست
واليان جلادي چون حجاج در مناطقي که به کانون انفجاري عليه آنان تبديل گشته بود،
به آرامش اوضاع کمک نمايد، حجاج همان چهره پليد تاريخ است که از عمر بن عبدالعزيز
خليفه اموي نقل شده است که اگر هر امتي خبيث‌ترين فرد خود را ارائه دهد ما با
ارائه حجاج در اين مسابقه برنده خواهيم بود، حجاج در مدت بيست ساله ولايتش صد و
بيست هراز انسان بي گناه را به بدترين وضعي به شهادت رساند، گذشته از آنهائي که در
سياه چالهاي مخوف او و يا در جريان حمله‌هاي نظاميش به قتل رسيدند، تا بدين وسيله
موقعيت متزلزل خلافت اموي را تثبيت نمايد ولي با اينهمه، عبدالملک که در مورد همه
اين قتلها رضايت خاطرنشان مي‌داد در مورد اهل بيت، به حجاج مي‌نويسد: «اما بعد
فجنبني دماء بني عبدالمطلب فاني رأيت آل ابي سفيان لما و لعوا فيها لم يلبثوا
بعدها الا قليلاً»[6]– مرا
از آلوده شدن به خون خاندان عبدالمطلب بدور دار، چرا که خود شاهد بودم که خاندان
ابوسفيان چون در ريختن خون آنان حرص و ولع از خويش نشان دادند، جز مدتي کوتاه درنگ
ننمودند. و در نقل ديگري آمده «لم ينجحوا» پيروز نشده و شکست خوردند.

و شهادت امام
مجتبي(ع) که سالروزش را در 28 صفر بسوک مي نشينيم نيز از جناياتي است که بدست همين
خاندان انجام گرفته است.

ولي کاش بني
عباس از آنچه جنايات آل ابي سفيان در مورد خاندان علي(ع) بر سر آنان آورد و
سرانجام به سقوط خفت بارشان منتهي گرديد عبرت مي‌گرفتند، و فرزندان بزرگوار آن
حضرت را در زمان خلافت غاصبانه خويش به شهادت نمي‌رساندند، چنانچه مأمون امام هشتم
و معتمد عباسي امام عسکري(ع) را مسموم ساخت، و آنچه رسول خدا(ص) به امام مجتبي(ع)
فرموده بود، واقع شد که «ما منا الا مقتول او مسموم»[7]
از اهل بيت ما کسي نيست جز آنکه بدست دشمن، مقتول و يا مسموم گردد، و اين خود،
گواهي صادق بر حقانيت مکتبي است که پيشوايان آن پيشگامان جهاد و شهادت در راه
خدايند، و روحانيت متعهد و هميشه در صحنه که پيروان صادق اين خاندان‌اند، نيز
پويندگان چنين راهي پرافتخارند، چنانچه مهرماه امسال شاهد شهادت دو چهره درخشان
انقلاب، شهيد محراب آيةالله اشرفي اصفهاني، و حجةالسلام و المسلمين شهيد هاشمي
نژاد بدست منافقان موافق با آل ابي سفيان هستيم.

پاسدار اسلام
اين شهادتها را به همه رهروان راه اهل بيت عصمت و طهارت تبريک و تسليت گفته و
تداوم راهشان را براي اين امت ايثارگر و شهادت طلب آرزومند است.

 



[1] – بحار- جلد 45- ص 99.