برخي از معجزات رسول خدا(ص)

درسهائي از
تاريخ تحليلي اسلام

بخش سوم       قسمت شانزدهم

برخي از
معجزات رسول خدا(ص)

حجة الاسلام
و المسلمين رسولي محلاتي

مورخين
عموماً جزء حوادث اين سالها- يعني سالهاي پنج به بعد از بعثت- و بقول برخي قبل از
اين سالها- يعني سالهاي سوم و چهارم بعثت- يکي دو معجزه بزرگ نيز از رسول خدا(ص)
نقل کرده اند، که ما نيز بطور اجمال- و روي وظيفه اي که درنگارش سيره و تاريخ
زندگاني آن حضرت داريم- دو معجزه از اين معجزات را که معروف تر و مهمتر است ذيلاً
براي شما نقل مي کنيم، يکي داستان معراج و ديگري داستان شق القمر، و براي شرح
بيشتر شما را بکتابهائي که درباره معجزه ونبوت عامه و خاصه نوشته اند حواله مي
دهيم، زيرا بحث تفصيلي در اينباره از وظيفه ما که تاريخ نگاري و شرح سيره زندگاني
آنحضرت است خارج است و يا به اصطلاح مربوط به مسائل کلامي و عقيدتي است نه مسائل
تاريخي، ولي با اينحال براي آنکه خواننده محترم تا حدودي با مسئله معجزه و اعجاز
آشنا گردد ناچاريم توضحي کوتاهي در اينباره بدهيم:

معجزه چيست؟

معجزه-
همانگونه که از لفظ آن استفاده مي شود- به کار خارق العاده اي گفته مي شود که
مدعيان نبوت براي اثبات مدعاي خود که ارتباط با عالم غيب و خداي عالم هستي بوده مي
آوردند و ديگران را نيز بمقابله و معارضه و آوردن مثل آن دعوت مي کنند، و چون کسي
مانند آنرا نمي تواند بياورد و عاجز از انجام آن است بدان معجزه مي گويند.

و در اين
تعريف قيودي بکار رفته که بايد براي آنها نيز مختصر توضيحي بدهيم.

1-   
آنکه گفته شد «کار
خارق العاده» و اين در مقابل کارهيا محال عقلي است که علماء و دانشمندان گفته اند
که معجزه بر کارهائي که محال عقلي است تعلق نمي گيرد، چنانچه اراده حقتعالي نيز به
اينگونه امور تعلق نمي گيرد[1]
يعني معجزه بکارهائي تعلق مي گيرد که بطور عادت و معمول محال بنظر مي آيد اما
عقلاً انجام آن کار محال نيست، مانند اژدها شدن عصا، و زنده شدن مرده، و بارور شدن
و سبز شدن درخت خشک، و يا طي کردن صدها و يا هزاران فرسنگ راه را بدون وسائل ظاهري
و در زمانهاي بسيار اندک و حتي در يک لحظه و يا نقل و انتقال اجسامي را در اين مدت
کوتاه و فاصله زماني و مکاني، و يا شکافتن کرات آسماني و اجسام سخت و محکم زميني
مانند صخره ها را با وسائل معمولي مانند عصاي چوبي و امثال اينگونه کارها، که بطور
معمول انجام آنها نياز بداشتن وسائل و گذشت زمانهاي زياد دارد و پيمبران الهي اين
کارها را براي اثبات مدعاي خود- که گاهي مسبوق به درخواست دشمنان و مخالفان بوده و
گاهي هم بدون درخواست آنها- بدون اين وسائل و در مدت بسيار اندکي انجام مي دادند و
ديگران را نيز به آوردن مانند آن بمبارزه «و تحدي» مي طلبيدند، و نمونه هائي از
اين قبيل که در قرآن نيز آمده است عبارتند از:

عصاي موسي
(اژدها شدن و زدن همان عصاي چوبي بسنگ و جوشش دوازده چشمه آب از آن و معجزات ديگري
که از آن عصاي مقدس و تاريخي ظاهر گرديد)، و ماجراي تخت بلقيس، و زنده شدن مردگان
با نفس معجزه آساي حضرت مسيح، و داستان حضرت مردم و ولادت عيسي(ع)  و از همين قبيل است داستان اسراء و معراج رسول
خدا(ص) و داستان شق القمر، که با شرح و توضيحي که بعداً خواهيم داد ايندو معجزه
نيز دليل قرآني دارد، همه از اين قبيل هستند.

2-   
دومين مطلبي که از
اين تعريف استفاده مي شود آنست که آوردن معجزه و قدرت بر انجام آن يکي از نشانه
هاي درستي و صدق نبوت انبياء و پيمبران الهي است، يعني هر کس که مدعي نبوت و
پيامبري الهي بود يکي از نشانه هائي که صدق اين ادعا را ثابت ميکند آنست که اگر از
اومعجزه اي طلب کنند که انجام آن از نظر عقلي امکان داشته باشد بايد بتواند انجام
دهد که اگر نتوانست معلوم مي شود دروغگو است و به دروغ خود را پيامبر الهي دانسته
است.

و اين مطلب
دليلهاي عقلي و نقلي فراواني دارد که فعلاً جاي ذکر آنها نيست.

3-   
سومين مطلبي که در
اينجا مورد بحث قرار مي گيرد فرق ميان معجزه و سحر و جادو و چشم بندي و امثال آنها
است که کسي فکر نکند معجزه نوعي سحر و جادو است زيرا معجزه به هر عملي که تعلق
بگيرد آن عمل بصورت واقعي آن در خارج وقوع مي يابد ولي سحر و جادو و چشم بندي
حقيقت خارجي و واقعيت ندارد بلکه در نظر بيننده صورت مي يابد يعني مثلاً در داستان
موسي(ع) و ساحران فرعون آنچه موسي انجام داد حقيقت و واقعيت داشت يعني واقعاً عصاي
چوبي بصورت يک اژدهاي بزرگ و خطرناک و حيوان درنده و جانداري درآمده بود و ديگر
چوب و عصا نبود، ولي مارهاي ساحران واقعاً مار جاندار نبود بلکه همان ريسمانها و
طنابهائي بود که بوسيله داروهاي شيميائي به جست و خيز درآمده و بنظر مردم مارهائي
جاندار شده بودند و تعبيرات قرآن در اينباره بسيار جالب است، آنجا که درباره عصاي
موسي سخن ميراند اينگونه تعبير مي کند:

«قال
القها يا موسي، فالقاها فاذا هي حية تسعي، قال خذها و لا تخف سنعيدها سيرتها
الاولي».[2]

که از
تعبيراتي مانند «فاذا في حية تسعي» و «سنعيدها سيرتها الاولي» بخوبي روشن مي شود
که آن عصا واقعاً بصورت و بلکه به سيرت اژدهائي درآمده بود… ولي در مورد مارهاي
ساختگي ساحران مي فرمايد:

«فاذا حبالهم
و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعي»[3]

و در جاي
ديگر در اينباره مي فرمايد:

«فلما القوا
سحروا عين الناس و استرهبوهم و جاؤا بسحر عظيم و اوحينا الي موسي ان الق عصاک فاذا
هي تلقف مايأفکون».[4]

که در اينجا
نيز از جمله هاي «يخيل اليه من سحرهم انها تسعي» و جمله «سحروا عين الناس» و «ما
يأفکون» بخوبي معلوم مي شود که عمل آنها واقعيت نداشت و بهمان تعبير ساده چشم بندي
بود و در نظر حاضران آنگونه جلوه مي کرد..

که البته اين
بحث نيز احتياج بتوضيح بيشتر دارد که ما بهمين مقدار اکتفا مي کنيم.

4-   
همانگونه که بزرگان
اهل علم و دانش گفته اند: معجزه و انجام آن چيزي نيست که قانون عليت و معلوليت و
اسباب و علل را در جهان بهم بزند و خارج از محدوده علت ومعلول و سبب و مسبب باشد،
چون اين مسئله که هيچ پديده اي در اين جهان بدون علت و بدون سبب بوجود  نخواهد آمد جزء نواميس خلقت اين جهان هستي و
سنت هاي قطعيه الهي است، منتهي از آنجا که معمولاً علل و اسباب حوادث و پديده هاي
معمولي عموماً محسوس و ملموس  ما است و در
معجزات اينگونه نيست، از اينرو براي مردم عادي اين گمان بوجود مي آيد که آنها بدون
علت و سبب بوجود آمده در صورتيکه قرآن کريم براي همه حوادث جهان علت و سبب ذکر
کرده، و همه را معلول اراده و تقدير الهي مي داند مانند آيات زير:

«أما
کل شيء خلقناه بقدر».[5]

«و ان من شيء
الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»[6].

«ان الله
بالغ امره قد جعل الله کل شيء قدراً».[7]

البته وسائط
براي ايجاد اراده حقتعالي گاهي کم و گاهي زياد، گاهي محسوس و گاهي غيرمحسوس است، و
اگر گاهي ما آن وسائط را نديديم يا نتوانستيم با اين اسباب و علل مادي و اعضاء و
جوارح ظاهري درک کنيم نمي توانيم آنرا انکار کنيم.

ملاي رومي در
ذيل داستان قضاوت حضرت داود درباره گاو مي گويد:

چشم بر اسباب
از چه دوختيم                 گر زخوش چشمان
کرشم آموختيم

هست بر اسباب
اسبابي دگر                  در سبب منگر در
آن افکن نظر

انبياء در
قطع اسباب آمدند                       معجزات
خويش بر کيوان زدند

بي سبب مر
بحر را بشکافتند                  بي زراعت
جاش گندم کاشتند

ريگها هم آرد
شد از سعيشان                  پشم بز
ابريشم آمد کشکشان

جمله قرآنست
در قطع سبب                   عز درويش و
هلاک بولهب

مرغ با بيلي
دو سه سنگ افکند                       لشکر
زفت حبش را بشکند

پيل را سوراخ
سوراخ افکند                      سنگ مرغي
کو ببالاپرزند

دم گاو کشته
بر مقتول زن                       تا شود
زنده هماندم در کفن

حلق ببريده
جهد از جاي خويش                        خون
خود جويد زخون پالاي خويش

هم چنين ز
آغاز قرآن ناتمام                     رفض
اسباب است و علت والسلام

که البته در
تعبير ايشان هم مسامحه اي وجود دارد و منظورش از «قطع اسباب» و «رفض اسباب» و «بي
سبب» و «قطع سبب» و امثال آنها همان اسباب ظاهري است، و حرف حق همان است که در
آغاز گويد که «هست بر اسباب اسبابي دگر».

بياني از
مرحوم علامه طباطبائي (ره) در اينباره:

مرحوم علامه
طباطبائي در اينباره بيان جالبي دارد که بد نيست قسمتي از آنرا بشنويد: ايشان در
ذيل آيه 24-25 سوره بقره در بحثي طولاني رشته بحث را به اينجا مي کشاند که آيا
خداوند متعال در مورد خرق عادات و معجزات چه مي کند؟ آيا معجزه را بدون بجريان
انداختن اسباب مادي و علل طبيعي و به صرف اراده خود انجام مي دهد و يا آنکه در
مورد معجزه نيز پاي اسباب را بميان آورده ولي علم ما به آن اسباب احاطه ندارد و
خود او به آنها احاطه دارد و بوسيله آنها کاري را که بخواهد انجام مي دهد آنگاه مي
گويد:

«هر دو طريق،
احتمال دارد، جز اينکه جمله آخري آيه سوم سوره طلاق يعني جمله: «قد جعل الله لکل
شيء قدرا)، که مطالب ما قبل خود را تعليل مي کند، و مي فهماند بچه جهت (خدا بک
ارهاي متوکلين و متقين مي رسد؟) دلالت دارد بر اينکه احتمال دوم صحيح است، چون
بطور عموم فرموده: خدا براي هر چيزي که تصور کني، حدي و اندازه اي و مسيري معين
کرده، پس هر سببي که فرض شود، (چه از قبيل سرد شدن آتش بر ابراهيم، و زنده شدن
عصاي موسي، و امثال آنها باشد، که اسباب عاديه اجازه آنها را نمي دهد)، و يا سوختن
هيزم باشد، که خود، مسبب يکي از اسباب عادي است، در هر دو مسبب خداي تعالي براي آن
مسيري و اندازه اي و مرزي معين کرده، و آن مسبب را با ساير مسببات و موجودات مربوط
و متصل ساخته، در مورد خوارق عادات آن موجودات و آن اتصالات و ارتباطات را طوري
بکار مي زند، که باعث پيدايش مسبب مورد اراده اش(نسوختن ابراهيم، و اژدها شدن عصا
و امثال ان) شود، هر چند که اسباب عادي هيچ ارتباطي با آنها نداشته باشد، براي
اينکه اتصالات و ارتباط هاي نامبرده ملک موجودات نيست، تا هر جا آنها اجازه داند
منقاد و رام شوند، و هرجا اجازه ندادند ياغي گردند، بلکه مانند خود موجودات، ملک
خدايتعالي و مطيع و منقاد اويند.

و بنابراين
آيه شريفه دلالت دارد بر اينکه خدايتعالي بين تمامي موجودات اتصالها و ارتباط‌هائي
برقرار کرده، هر کاري بخواهد مي تواند انجام دهد، و اني نفي عليت و سببيت ميان
اشياء نيست، و نمي خواهد بفرمايد اصلاً علت و معلولي در بين نيست، بلکه مي خواهد
آنرا اثبات کند و بگويد: زمام اين علل همه بدست خداست، و بهر جا و بهر نحو که
بخواهد بحرکتش در مي آورد، پس، ميان موجودات، عليت حقيقي و واقعي هست، و هر موجودي
با موجوداتي قبل از خود مرتبط است، و نظامي در ميان آنها برقرار است، اما نه بآن
نحويکه از ظواهر موجودات و بحسب عادت در مي يابيم(که مثلاً همه جا سر که صفرابر
باشد) بلکه بنحوي ديگر است که تنها خدا بدان آگاه است،(دليل روشن اين معنا اين است
که مي بينيم فرضيات علمي موجود قاصر از آنند که تمامي حوادث وجود را تعليل کنند)

اين همان
حقيقتي است که آيات قدر نيز بر آن دلالت دارد، مانند آيه (و ان من شيء الا عندنا
خزاينه، و ما ننزله الا بقدر معلوم، هيچ چيز نيست مگر آنکه نزد ما خزينه هاي آنست،
و ما نازل و در خور اين جهانش نميکنيم، مگر به اندازه اي معلوم)[8]
و آيه (انا کل شيء خلقناه بقدر، ما هر چيزيرا بقدر و اندازه خلق کرده ايم)[9]
و آيه (و خلق کل شيء؛ فقدره تقديراً و هر چيزي آفريد، آنرا به نوعي اندازه گيري
کرد)[10]
و آيه (الذي خلق فسوي، و الذين قدر فهدي، آنکسي که خلق کرد، و خلقت هر چيزيرا
تکميل و تمام نمود، و آنکسيکه هر چه را آفريد اندازه گيري و هدايتش فرمود)[11]
و همچنين آيه (ما أصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسکم، الا ي کتاب من قبل ان
نبرأها هيچ مصيبتي در زمين و نه در خود شما پديد نمي آيد، مگر آنکه قبل از پديد
آوردنش در کتابي ضبط بوده)[12]
که درباره ناگواريها است، و نيز آيه (ما اصاب من مصيبة الا باذن الله، و من يؤمن
بالله يهد قلبه و الله بکل شيء عليم، هيچ مصيبتي نمي رسد، مگر باذن خدا، و کسانيکه
بخدا ايمان آورد، خدا قلبش را هدايت مي کند و خدا بهر چيزي دانا است)[13]

آيه اولي و
نيز بقيه آيات، همه دلالت دارند بر اينکه هر چيزي از ساحت اطلاق بساحت و مرحله
تعين و تشخص نازل ميشود، و اين خدا استکه با تقدير و اندازه گيري خود، آنها را
نازل مي سازد، تقديريکه هم قبل از هر موجود هست، و هم با آن، و چون معنا ندارد که
موجودي در هستيش محدود و مقدر باشد، مگر آنکه با همه روابطي که با ساير موجودات
دارد محدود باشد، و نيز از آنجائيکه يک موجود مادي با مجموعه اي از موجودات مادي
ارتباط دارد، و آن مجموعه براي وي نظير قالبند، که هستي او را تحديد و تعيين مي
کند لاجرم بايد گفت: هيچ موجود مادي نيست، مگر آنکه بوسيله تمامي موجودات مادي که
جلوتر از او و با او هستند قالب ديگري شده، و اين موجود، معلول موجود ديگري است
مثل خود.

ممکن هم است
در اثبات آنچه گفته شد استدلال کرد بآيه (ذلکم الله ربکم، خالق کلشيء، اين الله
است که پروردگار شما، و آفريدگار همه کائنات است)[14]
و آيه (ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم)[15]
چون اين دو آيه بضميمه آيات ديگريکه گذشت قانون عمومي عليت را تصديق مي کند، و
مطلوب ما اثبات ميشود.

براي اينکه
آيه اول خلقت را بتمامي موجوداتي که اطلاق کلمه (چيز) بر آن صحيح باشد، عموميت
داده، و فرموده هر آنچه (چيز) باشد مخلوق خداست، و آيه دومي خلقت را يک و تيره و
يک نسق دانسته، اختلافي را که مايه هرج و مرج و جزاف باشدنفي مي کند.

و قرآن کريم
همانطور که ديديد قانون عمومي عليت ميان موجودات را تصديق کرد، نتيجه مي دهد که
نظام وجود در موجودات مادي چه با جريان عادي موجود شوند، و چه با معجزه، بر صراط
مستقيم است، و اختلافي در طرز کار آن علل نيست، همه بيک و تيره است، و آن اين است
که هر حادثي معلول علت متقدم بر آن است».[16]

و برخي هم
علل زير را که بايد گفت علل طولي و علل نامرئي است در باب معجزات ذکر کرده اند:

1-   
علل طبيعي ناشناخته.

2-   
تأثير نفوس و ارواح
پيامبران.

3-   
علل مجرد از ماده
مانند فرشته.

و ما با
استفاده از روايات علت چهارمي هم برآنها اضافه نموده و مي افزائيم و آن دعاي
مستجاب مرد الهي است و براي تنوع بحث متن يکي از روايات را که بصورت داستاني در
باب معجزات امام حسن مجتبي(ع) وارد شده ذيلاً براي شما نقل مي کنيم:

مرحوم کليني
و ابن شهر آشوب و صفار و ديگران بسندهاي خود از امام صادق(ع) روايت کرده اند که
هنگامي امام حسن(ع) در برخي از سفرهاي خود که بمنظور عمره انجام مي داد، از مدينه
بيرون رفت و يکي از فرزندان زبير نيز همراه آنحضرت بود، آنها در منزلي از منزلگاهها
در کنار آبي فرود آمدند و در زير نخله خرمائي که از بي آبي خشک شده بود فرود
آمدند، مرد زبيري سرخود را بلند کرد نگاهي به نخله خشکيده خرما کرد و گفت:

«لو کان في
هذا النخل رطب لأکلنا منه»!

چه خوب بود
اگر در اين نخله خرمائي بود که از آن مي خورديم؟

امام حسن(ع)
فرمود:

«و انک تشتهي
الرطب»؟

–        
مگر تو ميل به خوردن
رطب خرما داري؟

مرد
زبيري گفت: آري.

در اينوقت
امام حسن (ع) کلماتي بر زبان جاري کرد که حاضران نفهميدند ولي ناگهان ديدند نخله
خرما سبز شد و برگ آورد و رطب در آن پديدار گشت! سارباني که همراه آنها بود و از
وي شتر کرايه کرده بودند با تعجب گفت:

«سحر والله!»

بخداسوگند
سحر و جادو کرد!

امام حسن (ع)
فرمود:

«ويلک ليس
بسحر و لکن دعوة ابن نبي مستجابة».

واي بر تو
اين سحر و جادو نيست، بلکه دعاي فرزند پيغمبري است که مستجاب شده.[17]

***

و خلاصه کلام
آنکه معجزه و خرق عادت چنان نيست که کاري نشدني و محال عقلي را پيمبران الهي انجام
مي دادند، بلکه آنها بوسيله وسائل نامرئي که سرچشمه از تأثير نفوس و نيرومند و قوي
آنها مي گرفت و يا بکمک فرشتگان الهي انجام مي شد و يا در اثر دعا و يا خواندن
اسماء اعظم الهي و يا وسائل ديگر فاصله هاي زماني و يا مکاني را که معمولاً براي
انجام کارها لازم است به کمترين زمان و مکان تقليل داده و يا صورتهائي را که تغيير
آنها بصورت ديگر سالها و قرنها وقت لازم داشت در کمترين وقت ممکن انجام مي دادند،
و اين امر محال و غير ممکني نبوده، و هم اکنون با پيشرفت علم و تکنيک با مقايسه با
زمانهاي قديم نمونه هائي از انجام اينگونه امور را بدست بشر و با کمک علم و صنعت
مشاهده ميکنيم- با اين تفاوت که انبياء الهي بدون اين اسباب و علل ظاهري و با همان
وسائل غير مرئي انجام مي دادند و اينها با وسائل مادي و محسوس- مثلاً در زمانهاي
قديم و با وسائل سفر و نقل و انتقال انسانها و رسيدن خبرها از نقطه اي بنقطه ديگر
در آنروزها، گاهي ماهها و يا سالها طول مي کشيد تا انساني از نقطه اي از کره زمين
بنقطه ديگر سف کند و يا خبر و گزارشي از جائي بجاي ديگر منتقل شود، ولي امروزه
همان سفر چند ماهه و يا چند ساله و رسيدن همان خبر در آن مدت طولاني بکمک وسائل
جديد در فاصله چند ساعت و ياچند دقيقه و ثانيه انجام مي شود!

و يا تبديل
جسمي بي جان و مرده بصورت جسمي جاندار و زنده سابقاً سالها وقت لازم داشت که
امروزه خيلي از اين وقتها را کم کرده اند و همچنان در کم کردن فاصله هاي زماني و
مکاني به پيش مي روند…

اين درباره
اصل معجزه و اما در مورد معجزات رسول گرامي اسلام وبخصوص دو معجزه معروف و بزرگي
که اشاره کرديم در آينده مقداري بحث و تحقيق ميکنيم.  ادامه دارد

 



[1] – در چند حديث که در کتاب توحيد صدوق و غيره آمده از امام معصوم سئوال
شده که آيا خدا قادر است کره دنيا را در تخم مرغي قرار دهد بنحوي که نه تخم مرغ
بزرگ شود نه دنيا کوچک گردد؟ امام (ع) مي فرمايد: نسبت عجز بخداي تعالي جايز نيست
ولي اين کار هم شدني نيست، يعني قدرت خداي تعالي بر امر محال تعلق نخواهد گرفت چون
نشدني است نه اينکه خدا از اين کار عاجز است، و به تعبير ديگر نقص در قابل است نه
در فاعل.