پايان يک انتظار

هفتدهم ربيع
الاول

سالروز
ولادت با سعادت پيامبر بزرگ اسلام«ص» بر همه مسلمانان مبارک باد

پايان يک
انتظار

بطور کلي
شخصيت و شهرت مردان بزرگ تاريخ، در جريان فراز و نشيب‌هاي فراوان زندگي شکل مي‌گيرد
و به مقياس اثرشان براي جامعه انساني از معروفيت و محبوبيت عمومي برخوردار مي‌شوند
و هر چند که اثر آنها براي اجتماع بشر بيشتر و مؤثرتر باشد داراي شخصيت و شهرت
برتر و بيشتري خواهند شد، تا آنجا که ممکن است آوازه شهرت و شعاع شخصيت آنان از
مرزهاي جغرافيائي و بلکه از محدوده عصر زندگيشان فراتر رفته و به چهره هميشه و همه
کس آشناي جهاني تبديل گردند، همانگونه که ما با چنين شخصيتهائي که قرنها پيش از ما
مي‌زيسته و در مناطقي با فاصله فرسنگها از محل سکونت ما بسر مي‌برده‌اند، آشنائي
داريم و اين چنين است که مردان بزرگ رنگ جاودانگي يافته و تنها به مردم و زمان
حيات خويش متعلق نيستند، بلکه به کل خانواده بزرگ بشري تعلق پيدا نموده‌اند.

تاريخ از
اين قبيل مردان، فراوان بخود ديده است، ولي آنچه که کاملا استثنائي و ‌بي‌نظير
است، شخصيت والاي انساني است که قرنها قبل از ميلادش، تولد يافته و در کتابهاي
آسماني و در ميان جامعه هاي مذهبي مطرح بوده است، چرا که اسلام به وجود مبارک او
تماميت و کمال مي‌يافت و بشارتب ه آمدن او به مفهوم پيروزي خط نبوت و تلاش مداوم
همه پيامبراني بود که در طول تاريخ يکي پس از ديگري آمدند و بسياري از آنان در
جريان مبارزه مستمرشان با قدرتهاي طاغوتي به شهادت نائل گرديدند.، و چنين بشاريت
آنان و پيروانشان را به پيروزي نهائي اسلام و سرانجام شکست بار شرک و کفر جهاني،
اميد و اطمينان بيشتر مي‌بخشيد و در نتيجه آنها را در ادامه مبارزه و جهاد مقدسي
که براي اعلاي کلمه«الله» در پيش داشتند، مصمم‌تر و قاطع‌تر مي‌ساخت، و از سوئي
زمينه پذيرش هرگونه ادعاي خاتميت را براي فرصت‌طلبان از ميان مي‌برد، و از اين رو
آن چنان چهره کامل و مشخصي از شخصيت او براي امتهاي پيشين، بوسله وحي و پيامبارن
به تصوير کشيده شد که به تعبير قرآن کريم«يعرفونه کما يعرفون انبا‌ءهم» او را
همچون فرزندان خويش مي‌شناختند، و در همين رابطه در سوره اعراف آيه 157 مي‌فرمايد:
«الذين يتبعون النبي الأمي الذي يجدونه مکتوبا عندهم في التوراة و الإنجيل يأمرهم
بالمعروف و ينها هم عن المنکر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم
إصرهم و الأغلال التي کانت عليهم فالذين آمنوا به و عززوه و نصروه و اتبعوا النور
الذي انزل معه اولئک هم المفلحون».

ـ آنها که
پيامبر امي را پيروي مي‌نمايند، مشخصات و ويژگي‌هاي او را در تورات و
انجيل(کتابهاي آسماني پيشين) که در اختيار دارند مي‌يابند، همانا آنان را به
نيکيها و معروف دعوت مي‌نمايد و از زشتيها، پليديها و منکرات باز مي‌دارد، و آنچه
را پاکيزه و مطبوع است حلال و آنچه را مايه تنفر و نامطبوع است حرام مي‌شمارد، و
بارهاي سنگين و سهمگين و غل و زنجيرهائي را که بر پاي فکر و انديشه آنان بسته شده
از آنها بر مي‌گيرد، پس کساني که به او ايمان آورده و مقامش را ارج نهند و او را
در اجرا و انجام رسالتش ياري رسانند و از نور آشکار(قرآن) که بر او نازل گرديده
پيروي کنند، همانا آنان رستگارانند.

و در سوره
شعراء آيات 196 و 197 مي‌فرمايد: « و انه زبر الأولين اولم يکن لهم آية ان يعلمه
علموا بني اسرائيل».

ـ اوصاف
قرآن و پيامبر خاتم در کتابهاي آسماني پيشين آمده، آيا همين نشانه براي آنها کافي
نيست که علماي بني‌اسرائيل از آن به خوبي آگاهي دارند؟!

و با چنين
شناختي دقيق از آن پيامبر«ص» بود که يهوديان ساکن در جزيرة العرب پيش از آمدن آن
حضرت که مورد تجاوز و تعدي مشرکان قرار مي‌گرفتند، به آنها اخطار مي‌کردند که
سرانجام با ظهور آن پيامبر، ما که جامعه مذهبي هستيم و به او ايمان مي‌آوريم، بر
شما پيروز خواهيم شد، و قرآن کرديم در اين باره در سوره بقره آيه 89 مي‌فرمايد:

«و کانوا من
قبل يستفتحون علي الذين کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به» ـ و پيش از او نويد
فتح و پيروزي بر کافران مي‌دادند پس چون پيامبر و کتابي که از قبل مي‌شناختند،
برايشان آمد، کفر ورزيدند.

چنانچه مي‌بينيم
در آيات ياد شده، سخناز مطرح بودن آمدن پيامبر براي امتهاي گذشته و شناخت کامل او
با تمام مشخصات براي آنان است، گو اينکه در تورات و انجيل کنوني عباراتي که به
روشني و صراحت، اشاره‌اي به وجود مقدس آن حضرت داشته باشد، ديه نمي‌شود؛ چرا که
کتب ياد شده از تحريف بر کنار نمانده است و طبيعي است کساني که در زمان پيامبر
خويش به تحريف کلمات آسماني دست مي‌زدند و حتي از تبديل لفظ«حطة» که تنها درخواست مغفرت
و آمرزش از پيشگاه الهي بود، به«حنطه» که به معني گندم است، ابائي نداشتند ـ که در
آيه 58 سوره بقره آمده است ـ در دستکاري و تحريف در تعبيرات که وسيله معرفي و
شناخت پيامبر خاتم«ص» بوده و موقعيت موجودشان را به خطر مي‌افکنده است، انگيزه قوي‌تري
داشته باشند، ولي با اين همه در تورات و انجيل عباراتي يافت مي‌شود که به آمدن و
ظهور چنين پيامبري اشاره دارد.

اديب
الممالک فراهاني، شاعر شيوا سخن فارسي طي اشعاري در مورد بخشي از اين پيشگوئي‌ها و
بشارات چنين سروده است:

اين است که
ساسان به دساتير خبر داد            جاماسب
به روز سوم تير خبر داد

بر بابک
برنا پدر پير خبر داد                               بودا
بصنم خانه کشمير خبر داد

مخدوم
سرائيل به ساعير خبر داد                     و
آن کودک ناشسته لب از شير خبرداد

ربيون
گفتند، نيوشيدند احبار

سپيده دم
ربيع

اگر هر
انسان اندکي پيش از تولد حياتش آغاز و با مرگ پرونده زندگيش در دنيا بسته مي‌شود،
پيامبر از اين نظر نيز انساني کاملا استثنائي بود، چرا که نور وجودش پيش از آفرينش
آسمانها و زمين و قبل از خلقت آدم آفريده شده بود. امامص ادق از پدر و اجدادش از
اميرمؤمنان(ع) روايت مي‌نمايد:

«ان الله
تبارک و تعالي خلق نور محمد(ص) قبل ان يخلق السموات و الأرض و العرض و الکرسي و
اللوح و القلم و الجنة و النار و قبل ان يخلق آدم و نوحا و ابراهيم و اسماعيل و
اسحق و يعقوب و موسي و عيسي و داود و سليمان… و قبل ان يخلق الأنبياء کلهم…»

ـ خداي
تبارک و تعالي نور محمد(ص) را پيش از خلقت آسمانها و زمين و عرش و کرسي و لوح و
قلم و بهشت و دوزخ و قبل از آفرينش آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب
و موسي و عيسي و داود و سليمان.. و پيش از خلقت همه پيامبران آفريد.

و اين چنين
بود که تولد او در حقيقت ميلاد نور بود؛ نوري که براي زدايش ظلمتهاي ظلم و جهل و
نابساماني از خانه عبدالله و آمنه، در سپيده‌دم هفدهم ربيع الاول درخشيد و به
فرموده امام صادق(ع) در آن سپيده صبح، کاخ‌هاي سفيد فارس و قصرهاي شام را با درخشش
خويش براي آمنه آشکار ساخت، آن شب همچون همه شبهاي مکرر طبيعت آمده بود تا جاي
خويش را سرانجام بروز بسپارد و سپس بدنبال آن آمد و شد، ديگر روزها و شبها تکرار و
تکرار گردد، ولي از خانه آمنه در صبحدم ربيع خورشيدي طالع شد که براي هميشه به شام
سياه جاهلتي خاتمه بخشيده و به قرنها انتظار تاريخ پايان دهد. از اين رو با تولد
او ايوان کسري لرزيد و چهارده کنگره آن فرو ريخت، درياچه ساوه خشکيد، آتشکده فارس
که هزار سال مشتعل بود به خاموشي گرائيد و بتها در هر خانه و بتکده‌اي واژگون
گرديد، و بدين ترتيب ميلاد مسعود آن حضرت اعلام پاياني بود بر تمام نقاط اتکا‌ء
بشر از بت‌هاي باطل قدرت و عبوديت و منابع مادي و اقتصادي.

کم آية من
اجله ظهرت فما                      تخفي
وزادت في الأنام ظهورا

چه بسا
علائم و نشانه‌هائي به جهت ولادت او به ظهور پيوست، گرچه او خود مخفي و ناشناخته
نبود ولي با اين نشانه‌ها و آيات، جلوه و ظهورش افزايش يافت.

تربيت الهي

رفتار
پيامبر«ص» از همان دوران خردسالي با ديگر کودکان تفاوت داشت و همه چيز گواه بر اين
حقيقت بود که او کودکي معمولي نيست. حليمه سعديه دايه آن حضرت که به مدت چهارسال
افتخار شير دادن و نگهداري اين کودک نصيب او گرديده است مشاهدات خويش را در طول
مدت شير دادن آن حضرت، چنين نقل مي‌نمايد: «لا يشبه الغلمان و لم يبک قط و لم يسيء
خلقه و لم يتناول بيساره و کان يتناول بيمينه فلما بلغ المنطق لم يمس شيئاً الا
قال: «بسم الله»… کان اخواه من الرضاعة يخرجان فيمر ان بالغلمان معهم و اذا رآهم
محمد(ص) احتنبهم واخذ بيد اخويه ثم قال لهما: انا لم نخلق لهذا…».

او شباهتي
به کودکان نداشت، نمي‌گريست، بدخلقي نمي‌کرد، چيزي را به دست چپ نمي‌گرفت و با دست
راست مي‌گرفت و چون به مرز سخن گفتن رسيد، به چيزي دست نمي‌‍د مگر اينکه«بسم الله»
مي‌گفت. دو برادر رضاعي او از خانه بيرون مي‌شدند و از کنار بچه‌ها مي‌گذشتند،
هنگامي که محمد(ص) آنها را مي‌ديد، با ملاطفت دست برادرانش را مي‌گرفت و سپس به
آنها مي‌گفت: ما براي اين(بازي) آفريده نشده‌ايم.

و بي‌شک
چنين رفتاري از کودکي خردسال که براي انجام بزرگترين رسالت الهي در نظر گرفته شده
است، شگفت نيست.

چرا که از
همان آغاز براي پذيرش اين مسئوليت خطير تحت تربيت الهي قرار داشت، چنانچه امير
مؤمنان(ع) مي‌فرمايد: «و لقد قرن الله به(ص) من لدن ان کان فطيما اعظم ملک من
ملائکته يسلک به طريق المکارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره».

ـ از آن
هنگام که از شير گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته خويش را با او همراه ساخت که شب
و روز او را در طريق فراگيري اخلاق کريمه و پسنديده جهان قرار دهد.

و امام
باقر(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد:

«و وکل
بمحمد ملکا عظيما منذ فصل عن الرضاع يرشده الي الخيرات و مکارم الأخلاق و يصده عن
الشر و مساوي الأخلاق».

ـ خداوند
براي حضرت محمد(ص) فرشته‌اي عظيم را گماشت از آن هنگام که از شير گرفته شد او را
به امور خير راهنمائي مي‌کرد و از بدي و اخلاق ناپسند و زشت باز مي‌داشت.

اميرمؤمنان(ع)
مي‌گويد از رسول خدا(ص) شنيدم که فرمود: «ما هممت بشيءٍ مما کان اهل الجاهلية
يعملون به.. حتي اکرمني الله برسالته».

ـ تا آن
هنگام که خداوند به من افتخار رسالت خويش را بخشيد، هرگز آهنگ آنچه مردم جاهليت به
آن الوده بود ننمودم.

و طبيعي است
که چنين انساني شايستگي آن را بيابد که دنيائي را از آلودگي‌ها و نابسامانيها نجات
بخشيده و ميلادش تولد تازه‌اي براي بشريت باشد.