داستان شق القمر

درسهائي از تاريخ تحليلي اسلام بخش سوم

قسمت هفدهم

داستان شق القمر

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

در مقاله پيشين بحث كوتاهي درباره معجزه و معنا و
كيفيت آن بمقداري كه با بحث تاريخي ما تناسب داشت مطالبي با اطلاع شما رسيد، و
اينك برخي از معجزات مشهور رسول خدا(ص) را كه مدرك قرآني هم دارد و بنا بگفته اهل
تاريخ در همان سالهاي آخر توقف آن حضرت در مكه معظمه اتفاق افتاده براي شما نقل مي‌كنيم
و يكي از آنها داستان شق القمر است كه ضمن چند بخش ذيلا مي‌خوانيد:

1- تاريخ وقوع اين معجزه

در اينكه اين معجزه در زمان رسول خدا(ص) و در مكه
انجام شده اختلافي در ورايات و گفتار محدثين نيست و مسئله اجماعي است، ولي در مورد
تاريخ آن اختلافي در روايات و كتابها بچشم مي‌خورد.

از مرحوم طبرسي در اعلام الوري و راوندي در خرائج
نقل شده كه گفته‌اند اين داستان در سالهاي اول بعثت اتفاق افتاد[1]
ولي مرحوم علامه طباطبائي در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه اين ماجرا در سال
پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد[2]
و در يك جاي آن از پاره‌اي روايات نقل كرده كه:

اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذي حجه پنج سال قبل
از هجرت اتفاق افتاد. و مدت آن نيز اندكي بيش نبود.

2- چگونگي ماجرا

در روايات مختلفي كه در تواريخ شيعه و اهل سنت از
ابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفته‌اند: اين معجزه بنا بدرخواست
جمعي از سران قريش و مشركان مانند ابوجعل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران
انجام شد، بدين ترتيب كه آنها در يكي از شبها كه تمامي ماه در آسمان بود بنزد رسول
خدا(ص) آمده و گفتند: اگر در ادعاي نبوت خود راستگو و صادق هستي دستور ده اين ماه
دو نيم شود! رسول خدا(ص) بدانها گفت: اگر من اينكار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟
گفتند: آري، و آن حضرت از خداي خود درخواست اين معجزه را كرد و ناگهان همگي ديدند
كه ماه دو نيم شد بطور يكه كوه حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو
نيمه آن به هم چسبيد و همانند اول گرديد، و رسول خدا(ص) دوبار فرمود: «اشهدوا،
اشهدوا« يعني گواه باشيد و بنگريد!

مشركين كه اين منظره را ديدند بجاي آنكه به آن
حضرت ايمان آوردند گفتند!  «سحرنا محمد»
محمد ما را جاود كرد، و يا آنكه گفتند: «سحر القمر، سحر القمر» ماه را جاود كرد!

برخي از آنها گفتند: اگر شما را جادو كرده مردم
شهرهاي ديگر را كه جادو نكرده! از آنها بپرسيد، وچون از مسافران و مردم شهرهاي
ديگر پرسيدند آنها نيز مشاهدات خود را در دو نيم شدن ماه بيان داشتند.[3]

و در پاره‌اي از روايات آمده كه اين ماجرا دو بار
اتفاق افتاد ولي برخي از شارحين حديث گفته‌اند: منظور از دوبار همان دو قسمت شدن
ماه است نه اينكه اين جريان دوبار اتفاق افتاده باشد.[4]

و البته مجموع رواياتي كه درباره اين معجزه وارد
شده حدود بيست روايت ميشود كه در كتابهاي حديثي شيعه و اهل سنت مانند بحارالأنوار
و سيرة النبوية ابن كثير و در المنثور سيوطي و ديگران نقل شده.

3- گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روايات در
اين باره

عموم محدثين و علماي اسلامي درباره وقوع اين معجزه
از رسول خدا(ص) ادعاي اجماع و تواتر روايات را كرده‌اند چنانچه مرحوم طبرسي از
علماي شيعه در مقام رد گفتار مخالف گفته:

«المسلمين اجمعوا علي ذلك فلا يعتد بخلاف من خالف
فيه…»[5]

مسلمانان بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از
انيرو بگفتار مخالف اعتنائي نيست.

و ابن شهر آشوب در مناقب گويد:

«اجمع المفسرون و المحدثون سوي عطاء و الحسن و
البلخي فلي قوله «اقتربت الساعة…» انه اجتمع المشركون.» و آنگاه داستان را نقل
كرده».[6]

و از علماي اهل سنت نيز فخر رازي در تفسير مفاتيح
الغيب در تفسير سوره قمر گويد:

«المفسرون بأسرهم علي ان المراد ان القمر حصل فيه
الانشقاق…»[7]

مفسران همگي بر اين عقيده‌اند كه در ماه انشقاق
پديد آمد و دو نيم شد…

و سپس داستان را بهمانگونه كه ما نقل كرديم بيان
مي‌كند. و از قاضي در شفاء نقل شده كه گفته:

«اجمع المفسرون و اهل السنة علي وقوع الانشقاق».[8]

چنانچه ابن كثير در سيرة النبوية گويد:

«و قد اجمع المسلمون علي وقوع ذلك في زمنه عليه
الصلاة و السلام و جاءت بذلك الاحاديث المتواترة من طرق متعددة تفيد القطع عند من
احاط بها و نظر فيها».[9]

ـ مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آن حضرت
دارند و حديثهاي متواتره نيز از طرق متعدده در اين باره رسيده كه براي هر كس كه
بدانها احاطه شده و در آنها نظر افكنده موجب قطع خواهد شد.

و مرحوم علامه طباطبائي از دانشمندان و مفسران
معاصر نيز فرموده:

«آية شق القمر بيد النبي(ص) بمكة قبل الهجرة
باقتراح من المشركين مما تسلمها المسلمون بلا ارتياب منهم».

ـ معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص) در مكه پيش از
هجرت بنا بدرخواست مشركان از موضوعاتي است كه مسلمانها همگي وقوع آنرا مسلم دانسته
و ترديدي در آن نكرده‌اند.

و از دانشمندان معاصر اهل سنت نيز دكتر سعيد بوطي
نويسنده كتاب فقه السيرة در اينباره گويد:

«و هذا امر متفق عليه بين العلماء انه قد وقع في
الزمان النبي(ص) و انّه كان احدي المعجزات».[10]

ـ و اين چيزي است كه ميان علماء مورد اتفاق است كه
در زمان رسول خدا(ص) اتفاق افتاده و يكي از معجزات اوست.

و اين بود نمونه‌هائي از گفتار علماء و محدثين شيعه
و اهل سنت در اينباره، و از اينرو بهتر آنست كه از ذكر گفته‌هاي مخالفان صرفنظر
كرده بدنبال بخش بعدي برويم و انشاءالله تعالي در پايان مقاله به برخي از شبهات
آنها پاسخ خواهيم داد.

4- دليلي از قرآن كريم

بجز برخي معدود از اهل تفسير همانگونه كه در خلال
بحثهاي گذشته گفته شد: عموم مفسران شيعه و اهل سنت گفته‌اند: آيه مباركه:

«اقتربت الساعة و انشق القمر، و ان يروا آية
يعرضوا و يقولوا سحر مستمر».

ـ قيامت نزديك شد و ماه شكافت، و اگر معجزه‌اي
ببنند روي بگردانند و گويند جادوئي است مستمر.

درباره همين معجزه شق القمر نازل شده و همان
داستان را بازگو ميكند كه مشركان درخواست چنين معجزه‌اي كردند و چون به وقوع پيوست
روي گردانده و گفتند: جادوئي است مانند جادوهاي ديگر.

تنها از حسن و عطا و بلخي نقل شده كه گفته‌اند:
«انشق» در اينجا بمعناي«سينشق» است يعني بزودي در قيامت ماه دو نيم خواهد شد و
اينكه بلفظ ماضي آمده بخاطر اينكه محققا واقع خواهد شد، ولي اين تفسير بگفته علامه
طباطبائي و ديگران بسيار بي‌پايه است و دلالت آيه بعدي كه مي‌فرمايد: «و ان يرو
آية يعرضوا، و يقولوا سحر مستمر» آنرا رد مي‌كند براي اينكه سياق آن آيه روشن‌ترين
شاهد است بر اينكه منظور از «آيت» معجزه بقول مطلق است، كه شامل دو نيم كردن ماه
هم ميشود، يعني حتي اگر دو نيم شدن ماه را هم ببينند ميگونيد سحري است پشت سر هم،
و ملعوم است كه روز قيامت روزه پرده‌پوشي نيست، روزيست كه همه حقايق ظهور مي‌كند،
و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مي‌گردند، تا بآن پناهنده شوند. و معنا ندارد
در چنين روزي هم بعد از ديدن«شق القمر» باز بگويند اين سحري است مستمر، پس هيچ
چاره‌اي نيست جز اينكه بگوئيم شق القمر آيت و معجزه اي بوده، كه واقع شده، تا مردم
را بسوي حق و صدق دلالت كند، و چنين چيزي را ممكن است انكار كنند و بگويند سحر
است.

نظير تفسير بالا در بي‌پايگي گفتار بعضي ديگر است
كه گفته‌اند: كلمه«آيت» اشاره است بآن مطلبي كه رياضي دانان اين عصر بآن پي برده‌اند،
و آن اينستكه كره ماه از زمين جدا شده، همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده،
پس جمله«وانشق القمر» اشاره است بيك حقيقت علمي، كه در عصر نزول آيه كشف نشده بود،
بعد از صدها قرن كشف شد.

وجه بي‌پايگي اين تفسير اينستكه در صورتي كه گفتار
رياضي‌دانان صحيح باشد آيه بعدي كه مي‌فرمايد: «و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر
مستمر» با آن نمي‌سازد، براي اينكه از احدي نقل نشده كه گفته باشد خود ماه سحري
است مستمر.

علاوه بر اينكه جدا شدن ماه از زمين اشتقاق است، و
آنچه در آيه شريفه آمده انشقاق است، و انشقاق را جز بپاره شدن چيزي و دو نيم شدن
آن اطلاق نمي‌كنند، و هرگز جدا شدن چيزي از چيز ديگر كه قبلا با آن يكي بوده را انشقاق
نمي‌گويند.

نظير وجه بالا در بي‌پايگي اين وجه است كه بعضي
اختيار كرده گفته‌اند: انشقاق قمر بمعناي برطرف شدن ظلمت شب هنگام طلوع آن است، و
نيز اينكه بعضي ديگر گفته‌اند: انشقاق قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق.

البته اين آيه خالي از اين اشاره نيست، كه انشقاق
قمر يكي از لوازم نزديكي ساعت است.

5- پاسخ از چند اشكال

يكي از اشكالهائي كه بروقوع معجزه شق القمر شده و
با معجزه معراج رسول خدا(ص) نيز از اين جهت مشترك است اشكالي است كه سابق بر اين،
روي فرضيه بطليموس كه خرق و التيام را در افلاك محال مي‌دانستند كرده‌اند و خلاصه
فرضيه آنها اين بود كه افلاك را جسامي بلورين مي‌دانستند و مجموعه آنها را نيز نه
فلك مي‌پنداشتند كه همانند ورقه‌هاي پياز روي هم قرار گرفته و ستارگان نيز همچون
گل ميخي بر آنها چسبيده بود و حركت ستارگان را نيز با حركت افلاك مي‌گرفت، يعني هر
فلكي حركتي داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخي هم كه بر او چسبيده بود حركت مي‌كرد،
و روي اني نظريه مي‌گفتند خرق و التيام ـ يعني شكسته و بسته شدن ـ در آنها محال
است، و چون شق القمر ـ دو نيم شدن ماه ـ و هم چنين داستان معراج جسماني رسول خدا
مستلزم خرق و التيام در افلاك ميشد آنرا منكر شده و يا دست به تأويل و توجيه در
آنها مي‌زدند، غافل از آنكه قرنها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط، قرآن كريم آنرا
مردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازي را زده است، آنجا كه درباره خورشيد و ماه و
فلك گويد: «و الشمس تجري لمستقرلها ذلك تقدير العزيز العليم، و المقر قدرناه منازل
حتي عاد كالعرجون القديم، لا الشمس ينبغي لها ان تدرك المقر و لا الليل سابق
النهار و كل في فلك يسبحون».

(سوره يس آيه 38- 40)

كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبت
ميدهد، و ثانيا«فلك» را مدار آنها دانسته و ثالثا حركت آنها را در اين مدار
بصورت«شنا» و شناوري بيان فرموده، و فضاي آسمان بي‌انتها را بصورت درياي بيكراني
ترسيم فرموده كه اين ستارگان همچون ماهيان در آن شناوري ميكنند. و علم و كشفيات و
اختراعات جديد و سفينه‌هاي فضائي و موشكها و آپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن
را به اثبات رسانيد، و بر هيئت بطليموسي خط بطلان كشيده و در زواياي تاريخ دفن
كرد.

***

اشكال ديگري كه برخي به اين معجزه كرده‌اند
اينستكه اگر اينطور كه ميگويند قرص ماه دو نيم شده باشد بايد تمام مردم دنيا ديده
باشند، و رصد بندان شرق و غرب عالم اين حادثه را در رصدخانه خود ضبط كرده باشند،
چون اين از عجيب‌ترين آيات آسماني است، و تاريخ تا آنجا كه در دست است و همچنين
كتب علمي هيئت و نجوم كه از اوضاع آسماني بحث مي‌كند نظيري براي آن سراغ ندارد، و
قطعا اگر چنين حادثه‌اي رخ داده بود اهل بحث كمال دقت و اعتناء در شنيدن و نقل آن
را بكار مي‌بردند، و مي‌بينيم كه نه در تايخ از آن خبري هست و نه در كتب علمي اثري
از آن ديده مي‌شود؟

پاسخي كه از اين اعتراض داده‌اند خلاصه‌اش اين است
كه گفته‌اند: اولا ممكن است مردم آن شب از اين حادثه غفلت كرده باشند، زيرا چه
بسيار حوادث جوي و زميني رخ مي‌دهد كه مردم ازآن غافلند، و اينطور نيست كه هر
حادثه‌اي رخ دهد مردم بفهمند، و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته، پشت به پشت و سينه
به سينه تا عصر ما به يكديگر منتقل كنند.

و ثانيا سرزمين حجاز و اطراف آن از شهرهاي عرب‌نشين
و غير رصدخانه‌اي نداشتند، تا حوادث جوي را ضبط كند، رصدخانه‌هائي كه در آن ايام
بفرضي كه بوده باشد در شرق در  هند، و در
مغرب در روم و يونان و غيره بوده، در حاليكه تاريخ از وجود چنين رصدخانه‌هائي در
اين نواحي و درايام وقوع حادثه هم خبر نداده و اين جريانب طوريكه در بعضي از
روايات آمده در اوائل شب چهاردم ذي الحجه سال هشتم بعثت يعني پنج سال قبل از هجرت
اتفاق افتاده.

علاوه بر اينكه بلاد مغرب كه اعتنائي باينگونه
مسائل داشته‌اند(البته اگر در آن تاريخ چنين اعتنائي داشته بودند) با مكه اختلاف
افق داشته‌اند، اختلاف زماني زياديكه باعث ميشد آن بلاد جريان را نبينند، چون
بطوريكه در بعضي از روايات آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده، و در حوالي غروب
خورشيد و اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده، و ميانه انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن
زماني اندك فاصله شده است، ممكن است مردم آن بلاد وقتي متوجه ماه شده‌اند كه اتصال
يافته بود.

از اينهم كه بگذريم، ملت‌هاي غير مسلمان يعني اهل
كليسا و بتخانه را در امور ديني و مخصوصا حوادثي كه بنفع اسلام باشد متهم و مغرض
مي‌دايم،و چه بسيار حوادث مهمتر از اين را ناديده گرفته و نقل نكرده‌اند.

اشكال ديگري هم برخي با استناد به پاره‌اي از آيات
كريمه قرآني كرده‌اند كه مرحوم علامه طباطبائي در ذيل همين آيات سوره قمر نقل كرده
و جواب كافي و شافي به آن داده بتفصيلي كه هر كه خواهد به تفسير الميزان آن مرحوم
مراجعه نمايد.

و بطور كلي در پاسخ اين گونه اعتراضات و شبهات
بايد بگوئيم:

ما وقتي مسئله نبوت را پذيرفتيم و به«غيب» ايمان
آورده و معجزه را قبول كرديم دگير جائي براي بحث و رد و ايراد و تأويل و توجيه
باقي نمي‌ماندف مگر با كدام تجزيه و تحليل مادي مسئله شكافتن سنگ سخت با ضربه چوب
و بيرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجيه است،[11]
و با كدام حساب ظاهري حاضر كردن تخت بلقيس در يك چشم بر هم زدن از صنعا به بيت
المقدس قابل درك و قبول است،[12]
و با كدام وسيله‌اي ـ جز معجزه ـ ميتوان عصاي چوبي را به اژدهائي بزرگ«ثعبان مبين»
تبديل نمود،[13] و يا
با زدن همان عصاي چوبين بدريا ميتوان آنرا شكافت، و دوازده شكاف در آن پديدار كرد،[14]
و لشكري عظيم را از آن دريا عبور داد.

اينها و امثال اينها معجزاتي است كه در قرآن كريم
آمده و روايات صحيحه اثبات آنها را تضمين كرده كه از آن مله است معجزه معراج
جسماني و «شق القمر» و در برابر آنها نمي‌توان با تئوريها و فرضيهائي همچون«محال
بودن خرق و التيام در افلاك» و هيئت بطلميوسي كه سالها و قرنها بعنوان يك قانون
مسلم علم هيئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به اثبات رسيده و بصورت
مضحكه‌اي درآمده دست بتأويل و توجيه اين آيات و روايات زد، چنانچه برخي در گذشته و
يا امروز متأسفانه اينكار را كرده‌اند.

و اساس اين توجيهات و تأويلات آن است كه ظاهرا
اينان معناي صحيح«نبوت» و «وحي» و ارتباط انبيا را با عالم غيب و حقيقت جهان هستي
ندانسته و يا همه را خواسته‌اند با فكر مادي و عقل ناقص خود فهميده و تجزيه و
تحليل كنند، و قدرت لايزال و بي‌انتهاي آفريدگار جهان را از ياد برده‌اند و در
نتيجه به چنين تأويلاتي دست زده‌اند و گرنه بگفته«ويليم جونز»[15]:

ـ آن قدر بزرگي كه اين عالم را آفريد از اينكه
چيزي از آن كم كند يا چيزي بر آن بيفزايد عاجز و ناتون نخواهد بود!

و بگفته آن دانشمند ديگر اسلامي«دكتر محمد سعيد
بوطي»[16]
اطراف وجود ما و بلكه خود وجودمان را همه گونه معجزه‌اي فرا گرفته ولي بخاطر انس و
الفتي كه ما به آنها پيدا كرده‌ايم براي ما عادي شده و آنها را معمولي مي‌دانيم در
صورتيكه در حقيقت هر كدام معجزه و يا معجزاتي شگفت انگيز است.

مگر اين ستارگان بي‌شمار، و حركت اين افلاك، و
قانون جاذبه زمين و يا ستارگان ديگر، و حركت ماه و خورشيد، و اين نظم دقيق و حساب
شده، و خلقت اينهمه موجودات ريز و درشت بلكه خلقت خود انسان ـ كه آن دانشمند بزرگ
او را موجود ناشناخته ناميده ـ و گردش خون در بدن، مسئله روح، و مسئله مرگ و حياتف
و هزاران مسئله پيچيده و مرموز ديگري كه در وجود انسان و خلقت حيوانات و موجودات
ديگر بكار رفته و موجود است معجزه نيست!

با اندكي تأمل و دقت انسان به اعجاز همگي پي برده
و همه را معجزه ميداند ولي از آنجا كه مأنوس و مألوف بوده براي ما صورت عادي پيدا
كرده و ازح الت اعجاز آنها غافل شده‌ايم.

يك تذكر پاياني

همانگونه كه گفتيم: در مسئله معراج و شق القمر
هرچه را براي ما از نظر قرآن و حديث صحيح به اثبات رسيده مي‌پذيريم، و اما پاره‌اي
از روايات غير صحيح و به اصطلاح«شاذ»ي را كه در كتابها ديده مي‌شود، مانند آنكه در
مسئله شق القمر نقل شده كه ماه به دو نيم شد و بگريبان رسول خدا رفت و سپس نيمي از
آستين راست و نيمي از آستين چپ آن حضرت خارج شد و دوباره به آسمان رفت و بيكديگر
چسبيد. نمي‌پذيريم و بلكه اينگونه نقلهبا را مجعول مي‌دانيم. و بگفته ابن كثير اين
گفته برخي قصه‌پردازاني است كه هيچ اصلي ندارد و دروغي آشكار است كه صحت ندارد.[17]    

و يا پاره‌اي از خصوصيات و رواياتي كه در داستان
معراج و مشاهدات رسول خدا(ص) در آسمانها و بهشت و دوزخ آمده و روايت صحيح و نقل
معتبري آنرا تاييد نكرده ما نمي‌پذيريم و اصراري هم به قول آن نداريم.

ادامه دارد

 



[1]– بحارالانوار ـ ج 17ـ ص 354 و
357.