ويژگيهاي تربيت اسلامي

اسلام، مکتب انسان سازي

ويژگيهاي تربيت اسلامي(2)

قسمت هفتم

حجة الاسلام رحيميان

3- جز صلاح و سعادت انسان هدفي ندارد

در تزکيه وتربيت اسلامي هدف اصلي، تأمين مصلحت و
سعادت خود انسان است چه به عنوان فرد و چه به عنوان جامعه ـ که البته سرنوشت فرد و
جامعه جدائي ناپذير است ـ و هيچگونه مصحلت ديگري خارج از وجود انسان منظور نشده
است.

توضيح مطلب اين که ممکن است يک مکتب تربيتي با
هدفي پيش ساخته خارج از وجود انسان، انسانها را به صورت ابزاري براي تحقق بخشيدن
به آن هدف منظور و سپس آنها را بگونه‌اي تربيتکند که در خدمت مصالح و منافع و
تأمين هدف مورد نظر قرار گيرند در چنين مکتبي فرقي نمي‌کند که تربيت انجام شده به
مصحلت انسان است يا به ضرر او، مثلا نظام سوسياليزم يا سرمايه‌داري هر يک داراي
مکتب تربيتي هستند اما خصوصيت آنها اين است که چگونه انسانها را تربيت کنند که
درخدمت سوسياليزم باشند يا متناسب با سرمايه داري، مهم تأمين مصالح و منافع طبقه
حاکم، حزب حاکم و سرمايه‌داري حاکم است. حال آيا اين تربيت خود انسانها را نيز به
سعادت واقعي مي‌رساند يا نه هر چه بادا باد.

اما در مکتب تربيتي اسلام، مصالح فردي، گروهي،
حزبي و طبقه حاکم وجود نداشته و جز حاکميت خدا مشروعيت ندارد و نظام و حکومت
اسلامي نيز موضوعيت ندارند و حکومت و کارگزاران حکومت اسلامي و در رأس آنها مقام
امامت و ولايت فقيه همه در خدمت حاکميت خدا هستند و مشروعيت خود را از او مي‌گيرند
و خدا خود غني بالذات است:

«و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغني عن
العالمين» (سوره عنکبوت آيه 67) کسي که جهاد و تلاش کند براي خود جهاد مي‌کند، چرا
که خداوند از همه جهانيان بي‌نياز است.

«ان تکفروا انتم و من في الأرض جميعا فان الله
لغني حميد» (سوره ابراهيم آيه 8) اگر شما و همه مردم روي زمين کافر شويد(بخدا
زياني نمي‌رسد) چرا که خداوند بي نياز و شايسته ستايش است.

پس خدا که قانونگذار است و برنامه تزکيه و تربيت
انسانها را بوسيله پيغمبرش براي انسانها ارائه فرموده و براي تحقق اهداف تربيتي و
معنوي خود، در مورد انسانها نبوت، امامت و حکومت و نظام همه جانبه‌اي را پايه‌گذاري
کرده است خود ذاتا نيازي به هيچ چيز و هيچ کس ندارد و موضوع اين که خارج از وجود
انسان و سعادت او هدفي منظور شده باشد از اصل منتفي است. وحتي در مورد پيغمبر به
عنوان بزرگترين کارگزار تزکيه انسانها، و بزرگترين مربي انسانها و کسي که بيشترين
رنج و زحمت را در اين راه تحمل کرده است قرآن مي‌فرمايد:

«قل لا اسئلکم عليه اجرا ان هو الا ذکر للعالمين».

بگو من در برابر انجام رسالت پاداش و اجراي از شما
نمي‌خواهم که اين جز ذکري براي جهانيان نيست. و در مکتبي که پيغمبرش در برابر
انجام رسالت خود نسبت به تربيت و تزکيه مردم خواهان کمترين پاداشي نيست به طريق
اولي هيچ شخص و مقام ديگري نمي‌تواند کمترين مصلحت و منفعتي را در تربيت انسانها
براي خود يا گروه يا حزب خود منظور نمايد و از نظر فقهي نيز مي‌بينيم که گرفتن
هرگونه مزدي در ازاء تعليم مسائل واجب از مردم تحريم شده است.

بنابراين کل اسلام و نظام تربيتي آن هدفي جز سعادت
انسانها ندارد و نمي‌تواند داشته باشد و هر که از آنر وشني گيرد، به سود خويش
رهسپرده و اگر نپذيرد خود زيان برده و در تباهي و گمراهي سقوط کرده است:

«انا انزلنا عليک الکتاب للناس بالحق، فمن اهتدي
فلنفسه و من ضل فانما يضل عليها» (زمر ـ 41)

ما اين کتاب را به حق براي ـ هدايت ـ مردم بر تو
نازل کرديم پس هر کس که هدايت يافت به نفع خود ـ نفس ـ او است و هر که گمراه شود
به ضرر نفس خويش گمراه مي‌شود.

4- پيش از تولد تا لحظه مرگ را زير پوشش دارد

تزکيه و تربيت اسلام در برگيرنده تمام طول زندگي
انسان است و بلکه عوامل مؤثر قبل از تولد را نيز منظور داشته است و اگرچه در مورد
دوران کودکي و نوجواني به لحاظ انعطاف پذيري بيشتر تأکيد افزونتري شده است ولي از
آنجا که انسان موجودي است پويا و حتي در اوج پيري نيز ممکن است توبه و بازگشت کند
يا همچنان در راه کمال و تعالي معنوي پيش رود لذا براي تمام دوران زندگي ز گهواره
تا گور و حتي قبل از تولد و هنگام انتخاب همسر در مورد والدين برنامه‌هاي وسيعي را
بيان داشته است.

انسان ازنظر جسمي و مادي يک منحني را از ضعف به
قوت و از قوت به ضعف طي مي‌کند.

«الله الذي خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم
جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة»

(روم ـ 54)

خدا همان کسي است که شما را در حالي که ضعيف بوديد
آفريد، سپس بعد از اين ضعف و ناتوان، قوت بخشيد و باز هم بعداز قوت ضعف و پيري
قرار دد.

«و من نعمره ننکسه في الخلق»  (يس ـ 68)

هر کس را که طول عمر دهيم در آفرينش واژگونه مي‌کنيم.

چرا که بعد جسماني انسان ازخاک است و به سوي خاک
باز مي‌گردد. ولي از جهت رحي با برخورداري از نفخه الهي: «و نفخت فيه من روحي» از
خداست و به سوي او بازگشت مي‌کند: «انا لله و انا اليه راجعون» انسان دراين منحني
که از عالم بالا به عالم خاک فرود آمده و با جسم خاکي پيوند خورده است، مي‌تواند و
بايد که خود را از بند کششهاي جسماني وجاذبه‌هاي خاکي برهاند و با پيمودن راه کمال
و شکوفائي فطرت و روح ملکوتي به سوي مبدأ و خداي خويش پرگشايد.

پس اگر جنبه‌هاي روحي در انسان رشد کرد و امور
جسماني و مادي را تحت الشعاع و تحت و سيطره خود قرار داد پيري و ضعف جسماني نمي‌تواند
در مسير صعودي بازگشت به سوي حق مانع و رکودي ايجاد کنند و لذا است که مي‌بينيم
اين نوع افراد تا آخرين لحظات زندگي قدرت روحي خود را حفظ مي‌کنند و در سخت‌ترين
شرايط جسماني از صلابت روحي برخورداند. نمونه‌اي از اين افراد را در حضرت امام
مدظله شاهديم که عليرغم پيري و ضعف جسماني مثلا در مورد حج بيش از ده سال است که
پيام مي‌دهند و در جهت معکوس سير پيري و کهولت و ضعف جسماني هر سال پيامي با
محتواتر و کاملتر، از روح بلند و رو به کمال و قوت حضرتش تراوش کرده است.

ولي اگر روح و جنبه‌هاي معنوي تحت الشعاع و زير
سيطره جسمانيت باشند به موازات رو به ضعف نهادن جسم، روح نيز متأثر از آن رو به
ضعف وز بوني بيشتر مي‌گذارد و اگر هم در برخي از جهات به کمالات ناچيزي رسيده بود
آنها را از دست مي‌دهد و هر چه به پايان زندگي نزديکتر مي‌شود، کردارها و رفتارها
و آرزوها و توقعاتش بچه گانه‌تر مي‌شود: «يشيب ابن آدم و يشب فيه خصلتان: الحرص و
طول الأمل».

آدمي زاده پير مي‌شود و دو خصلت در او جوان شده،
رشد مي‌يابد: آز و آرزوي دراز.

پس چون انسان زمينه رشد بي‌نهايت دارد و تا زنده
است مي‌تواند صعود کند بنابراين برنامه‌هاي تربيتي اسلام نيز تا لحظه مرگ را در
برمي‌گيرد و مثلا نماز که از عوامل مهم تربتي انسان است تا لحظه آخر زندگي واجب
است و ضعف جسماني موجب سقوط آن نمي‌شود بلکه اگر نمي‌تواند بايستد، بايد تکيه دهد
و اگر نمي‌تواند نشسته و اگر نمي‌تواند خوابيده و… و حتي اگر نمي تواند زبانش را
حرکت دهد بايد در دل خطور دهد که در فقه خصوصيات و تفصيل آن مذکور است.

5- اجتناب از عامل زور

بطور کلي استفاده از عامل زور و ارعاب نمي‌تواند
در تربيت و شکوفائي استعدادها مؤثر باشد همانگونه که غنچه را نمي‌توان به زور
شکفته کرد. در نظام تربيتي اسلام سعي شده است تمام شرائط و مقتضيات رشد و شکوفائي
استعدادهاي عالي انساني را فراهم و موانع را از پيش پاي آن بردارد و گذشته از اين
که با امرها و نهي‌ها و ارشادها و تذکرها و استفاده از استدلالهاي عقلي، بيان
سرگذشت گذشتگان و ترسيم نتايج مثبت و سعادتبخش کمالات معنوي در دنيا وآخرت و
پاداشهاي کريمانه براي آنها افراد را در مسير شکوفائي استعدادهايشان ترغيب مي‌نمايد،
محيط خانواده و جامعه رانيز متناسب و هماهنگ با همين هدف تنظيم نموده است که بررسي
اين امور بحث وسيعي و مجال بيشتري را مي‌طلبد.

اسلام استفاده از زور را در اين رابطه مردود
دانسته است: قرآن کريم مي‌فرمايد:

«لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي…»
(سوره بقره آيه 256)

در پذيرش دين اکراهي در کار نيست، راه رشد و هدايت
از طريق ضلالت مشخص و آشکار است.

و حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «… فان القلب
اذا اکراه عمي» (نهج البلاغه ـ حکمت 184

) چرا که چون دل به پذيرش و انجام چيزي مجبور شود
از درک واقعيات نابينا گردد و حتي در مورد عبادت مي‌فرمايد:

«ان القلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها
علي النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا علي الفرائض» (نهج البلاغه ـ حکمت 304)

براي دلها حالت روي آوردن و آمادگي وحالت روي
گرداندن و عدم آمادگي است پس چون روي آوردند آنها را به انجام نوافل و مستحبات
واداريد و چون روي برگرداندند به انجام واجبات بسنده نمائيد.

پس اصل پذيرش دين که همان شکوفائي شخصيت واقعي
انسان است با آنکه اعتقاد و گرايش به آن يک امر فطري است با اين حال قابل تحميل
نيست و اکراه در مسائل قلبي نتيجه معکوس مي‌دهد و حتي عبادت را بايد با ظرافت و
نرمش بر روح وارد نمود و اصولا ـ همانگونه که قبلا گفتيم ـ چون انسان با برخورداري
از نيروي عقل و اراده به طور تکويني موجودي آگاه و آزاد آفريده شده است با نيروي
عقل راه را از چاه تميز مي‌دهد و با نيروي اراده انتخاب مي‌کند، وحي و دستورات
تربيتي اسلام نيز هماهنگ با خلقت انسان بدون آنکه او را مکره کند: «لااکراه في
الدين» راه سعادت او را گشوده و موجبات ضلالت و سرگشتگي را بر او نمود: «قد تبيّن
الرشد من الغي» و عنان کار و انتخاب راه را به او واگذار فرموده است: «فمن يکفر
بالطاغوت و يؤمن بالله» و نتيجه را نيز روشن کرده است. «فقد استمسک بالعروة الوثقي
الاانفصام لها و الله سميع عليم».

در قبول دين اکراهي نيست(زيرا) راه درست از راه
منحرف آشکار شده است بنابراين کسي که به طاغوت(بت و شيطان و هر موجود طغيانگر)
کافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محکمي دست زده است که گسستن براي آن
نيست و خداوند شنوا و داناست.

در مورد عامل تربيتي در محيط خانواده، مدرسه و
جامعه نيز همين مسأله مورد توجه قرار گرفته است. پدر ومادر، معلم و جامعه و سيستم
حکومتي آن همگي موظفند بدون اعمال زور شرايط رشد و شکوفائي استعدادها را فراهم
کنند.

و اما آنچه در مورد اعمال زور مانند حدود و قصاص و
مراتب شديد مراتب به معروف و نهي از منکر و جهاد در اسلام تشريع شده است گرچه هر
يک جداگانه نياز به بحث و بررسي دارد ولي وجه مشترک آنها اين است که:

اولاً: عموما آنها براي دفع و رفع طغيانگري در
استعدادهاي پست و حيواني تشريع شده است و بديهي است وقتي که فرد يا افرادي راه
سرکشي حکومتي آن همگي موظفند بدون اعمال زور شرايط رشد و شکوفائي استعدادهاي را
فراهم کنند.

اولا: عموما آنها براي دفع و رفع طغيانگري در
استعدادهاي پست و حيواني تشريع شده است و بديهي است وقتي که فرد يا افرادي راه
سرکشي و تجاوز به حقوق ديگران را پيش رگفتند و خود را در سرازيري و پرتگاه سقوط و
هلاکت قرار دادند و با پشت کردن به تمام عوامل سعادتبخشي که خداوند در اختيار آنها
قرار داده است باز هم موجبات شقاوت خود و تباهي جامعه را فراهم نمودند به عنوان
آخرين راه چاره براي جلوگيري از سقوط و هلاکت خود آنان و نجات جامعه راهي جز
استفاده از زور نمي‌ماند.

پس استفاده از زور جز در موارد سرکشي و طغيان
غرايز پست و حيواني تشريع نشده است: از حضرت اميرالمؤمنين(ع) نقل شده که فرمود:

«السيف فاتق والدين راتق فالدين يأمر بالمعروف و
السيف ينهي عن المنکر ولکم في القصاص حيوة» (غرر الحکم)

شمشير، بستنده است و دين گشاينده، پس دين ـ
انسانها را ـ به معروف فرمان مي‌هد و شمشير از امور ناشايست نهي مي‌کند. شمشير راه
بديها و طغيان استعدادهاي منفي را مي‌بندد و دين راه خوبيها و شکوفائي استعدادهاي
عالي و انساني را مي‌گشايد.

گفتيم که استفاده از زور در مورد جلوگيري از طغيان
غرائز پست به عنوان آخرين چاره و درمان است و اين بمعني اين استکه قبل از اين
مرحله در همين زمينه هم اسلام بيشتر روش پيشگري را مورد استفاده قرار مي‌دهد.
اسلام مقررات وسيعي در سطح فردي، خانوادگي و اجتماعي وضع کرده است که زمينهر شد بي‌رويه
استعدادهاي پست را از بين مي‌ّرد مثلا براي پيشگيري از بي‌عفتي وآلودگي دام، گذشته
از تقويت زمينه‌هاي شکوفائي ضد آن يعني عفت و پاکدامني بوسيله ايمان، بيان
دستاوردهاي متعالي و ارزشمند عفت، چشم‌پوشي از نگاه حرام،‌ترغيب شديد به ازدواج
و… به منظور پيشگيري از بي‌عفتي، از بي‌حجابي، آرايش و خودنمائي زنان و حتي صداي
پا و شيوه و آهنگ سخن گفتني که تحريک آميز باشد و آميزش بين زن و مرد نامحرم و
اصولا هرگونه چيزي که موجب ريبه و مفسده انگيز باشد نهي فرموده و ايجاد هرگونه مراکز
و مظاهر فحشاء و منکر را در جامعه اسلامي منع نموده است و… حالا بعد از همه
اينها اگر باز هم کسي پرده عفاف خود و جامعه را دريد و حداقل چهار مرد شاهد اين
سرکشي بوده باشند نوبت تازيانه يا رجم فرا مي‌رسد.

ضمنا معلوم گرديد که استفاده از زور معمولا در
مواردي است که اين طغيان از محدود شخصي گناهکار تجاوز کند و دامن جامعه را نيز
بگيرد و امنيت جاني، معنوي، اخلاقي، اقتصادي و… ديگران را مورد تجاوز قرار دهد.
پس انساني که کژي و زشتي باطن و گناهان شخصي خويش را از ديدگاه ديگران مخفي ميدارد
از تيررس اعمال خشونت مصون است ولي آنگاه که زشتيهاي دروني خويش را به کرسي کارهاي
زشت بنشاند و با تجري و پرده‌دري در گناهان شخصي يا ارتکاب گناهاني که ذاتا بنشاند
و با تجري و پرده‌دري در گناهان شخصي يا ارتکاب گناهاني که ذاتا متعدي است و طرف
مقابل دارد، حرمت قانون الهي و جامعه را بشکند و بدينوسيله راه گناه و فساد وت
باهي را در جامعه بگشايد. ديگر راهي جز تازيانه و شمشير باقي نمي‌ماند و اينجا است
که حدود الهي بايد اين تجاوز و گستاخي نامعقول را محدود نمايد.      

ثانيا: در همين مواردي هم که اسلام از در خشونت
وارد مي‌شود هدف، انتقامجوئي و تشفي نيست، هدف مبارزه با گناه است نه گناهکار و
هدف نجات انسان است از اسارت گناه تا زمينه براي آزادي عقل او فراهم شود و سلامت
خويش را بازيابد پس همانگونه رحمت خدا بر غضبش پيشي دارد: «يا من سبقت رحمته غضبه»
عذابش نيز عذب است و گوارا و از دوست هر چه مي‌یسد نيکو است و براين اساس حتي آنکس
که در اثر گناه بزرگ خويش اعدام و سنگسار مي‌شود، هم از سنگيني و سنگين‌تر شدن بار
گناهش کاسته و جلوگيري مي‌شود و هم موجب عبرت ديگران گرديده و از سرايت فساد و
تباهي او به جامعه ـ که داراي حق بزرگتري است و بايد سلامت ن محفوظ بماند ـ
پيشگيري و جلوگيري مي‌شود. و بديهي است که اگر عضوي از بدن چنان فاسد شود که قابل
درمان نباشد و سلامت کل بدن را در معرض تهديد قرار دهد جز عمل جراحي و برداشتن آن
عضو چاره‌اي نمي‌ماند.

ادامه دارد