امام سجاد(ع)
اسوه زهد و عبادت
امام زين
العابدين(ع)، روز پنجشنبه پنجم شعبان از سال 38 هجري در مدينه منوره، دو سال قبل
از شهادت اميرالمؤمنين(ع)، متولد شد.
القاب مبارکش
همگي دلالت بر عبادت فوق العاده آن حضرت دارد: زين العابدين، سيد العابدين، منار
القانتين، خاشع، متهجد، زاهد، عابد، بکاء، سجاد، ذوالثفنات و آن حضرت را«امام
الأمه» و ابوالأئمه نيز مينامند. کنيه مبارکش ابوالحسن و گاهي ابو محمد نيز گفته
ميشود.
امام صادق(ع)
ميفرمايد: هرگاه حضرت سجاد(ع) به نماز ميايستاد، بدنش ميلرزيد و رنگش زرد ميشد
و مانند برگ درخت ميلرزيد.
امام سجاد(ع)
با آن بزرگواري در برابر عظمت پروردگار، آنقدر خاضع و خاشع است که بدن مبارکش ميلرزد،
چرا که او خدا را شناخته است. آن حضرت با اينکه معصوم است و هيچ گناهي از او سر
نزده استف با اين حال خود را در برابر عظمت الهي آنچنان کوچک ميبيند که رنگ
رخسارهاش زرد ميشود و پوست بندش به رعشه ميآيد. پس ما با اين بارهاي سنگين از
گناه و معصيت، چگونه بايد باشيم؟
در روايتي
آمده است که جابر بن عبدالله انصاري خدمت حضرت رسيد و عرض کرد: يا ابن رسول الله!
آيا نميدانيد که همانا خداوند بهشت را براي شما و براي دوستدارانتان خلق کرده و
جهنم را براي کسي که شما را دشمن بدارد آفريده است. پس چرا انيقدر در عبادت خود را
اذيت ميکند؟! حضرت فرمود: اي يا رسول خدا! آيا نميداني که جدم پيامبر(ص) که
خداوند دربارهاش فرمود: «قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» و با اين حال
ـ پدرم و مادرم فدايش گردند ـ اينقدر در عبادت، تلاش و سعي فوق العاده مي کرد که
پاهاي مبارکش ورم کردند. به او عرض کردند: تو که اگر گناهي هم داشته باشد خداوند
گناهان گذشته و آيندهات را آمرزيده است، پس چرا اينقدر خود را خسته از عبادت ميکني؟حضرت
فرمود: «ألا اکون عبدا شکورا» ـ آيا من بنده سپاسگزاري نباشم؟!
ابوحمزه
ثمالي گويد: امام سجاد(ع) را ديدم نماز ميخواند، در حال نماز عبا از روي دوشش
افتاد و آن را درست نکرد تا اينکه از نماز فارغ شد. به او عرض کردم: چرا در حال
نماز عبايتان را روي دوش نيانداختيد؟ فرمود: واي بر تو! ميداني من در برابر کي
ايستاده بودم؟! همانا از نماز بنده، آن چيزي پذيرفته است که با قلبش آن را انجام
بدند.
پاسدار اسلام
ولادت پر برکت اين الگوي عبادت و بندگي خدا را به تمام پيروان و شيعيانش تبريک و
تهنيت ميگويد.
سالروز شهادت
امام هفتم موسي بن جعفر(ع) را به امام و امت تسليت عرض ميکنيم
در سوگ شهادت
امام هفتم«ع»
از گردش فلک
سر و سالار سلسله شد در
کمند عشق، گرفتار سلسله
آنکو مدار
دائره عدل و داد بود شد
در زمانه، نقطه پروردگار سلسله
نبود هزار
يوسف مصري بهاي او آن
يوسفي که بود خريدار سلسله
تا دست و پا
و گردن او شد بزير غل رونق
گرفت زان همه بازار سلسله
آگه زکار
سلسله جز کردگار نيست کان
نازنين چه ديد ز کردار سلسله
غمخوار و يار
تا نفس آخرين نداشت نگشوده
ديده جز که بديدار سلسله
جان شد جدا و
سلسله از هم جدا نشد گوئي
وفا نبود مگر کار سلسله
جانها فداي
آن تن تنها که از غمش خون
ميگريست ديده خونبار سلسله
اين قصه، غصهايست
جهانسوز و جانگداز کوتاه کن که
سلسله دارد سر دراز
شد سرنگون چو
يوسف دوران بچاه غم از
عقل پير شد بفلک دود آه غم
زندان چنان
زغنچه خندان او گريست کز
گلشن زمانه درآمد گياه غم
مجنون صف ز
غصه ليلي نهاد سر پير
خرد بدشت غم از خانقاه غم
چون سرنهاد
سرور دوران بروي خشت افشاند
بر سر همه خاک سياه غم
آن خضر رهنما
که لبش بود جانفرا عالم
ز سوز او شده سرگرد راه غم
شاهي که بود
سرور آزادگان دهر شد
در کمند غصه اسير سپاه غم
باب الحوائج
آنکه فلک در پناه او است عمري
ز بيکسي بشد اندر پناه غم
آن خسروي که
گيتي از او خرم است شد زندان غم
قلمرو و او پادشاه غم
خون ميرود
زديده انجم به حال او گر
بنگرد به پيکر همچون هلال او
«آية الله
کمپاني اصفهاني»