فلسفه رجعت در نظام شيعه 2

فلسفه رجعت در نظام شيعه‏
قسمت دوم‏
عسكرى اسلامپوركريمى‏
ب) وقوع رجعت در آينده‏
چنان كه اشاره شد، دسته‏اى از آيات قرآن كريم بر وقوع رجعت در آينده و قبل از قيامت دلالت مى‏كند. اين دسته از آيات، هرچند به تنهايى صريح در رجعت نيست، اما به كمك رواياتى از پيشوايان معصوم(ع) در ذيل تفسير آنها وارد شده است، به روشنى مى‏توان دريافت كه اين آيات، بيانگر رجعت به همان معنايى است كه شيعيان بدان قائلند. اين دسته آيات نيز فراوان است، ولى به اختصار به ذكر يك آيه بسنده مى‏شود:
از جمله آياتى كه بيش ديگر آيات قرآنى براى اثبات رجعت بدان تمسك شده است، آيه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ‏بآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون؛(1)روزى كه از هر امتى، گروهى از آنها كه آيات ما را تكذيب مى‏كنند محشور مى‏كنيم.»
گفته مى‏شود كه واژه «مِن» در اين آيه شريفه، براى بيان تبعيض است؛ بنابراين، طبق اين آيه، روزى فراخواهد رسيد كه خداوند از هر امتى، گروهى را محشور مى‏گرداند و از آنجا كه خداوند در وصف قيامت مى‏فرمايد: در آن روز، همه را محشور مى‏كنيم و احدى را فروگذار نخواهيم كرد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ احداً»(2)معلوم مى شود كه اين روز، غير از روز قيامت است.(3) و آن همان روزى است كه شيعيان از آن به روز رجعت تعبير مى‏كنند.
استدلال به اين آيه شريفه براى اثبات رجعت، بدان گونه كه گذشت، مورد توجه و تأييد پيشوايان معصوم(ع) نيز بوده است؛ زيرا براساس روايات زيادى ائمه معصومين(ع) نيز براى اثبات رجعت، به اين آيه شريفه استدلال مى‏كرده‏اند؛ مثلاً:
امام على (ع) در اين‏باره مى‏فرمايد: «امّا پاسخ كسانى كه رجعت را انكار كنند، اين آيه شريفه است كه مى‏فرمايد: «و يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِ‏ّ اُمَّة فَوْجاً»كه مربوط به اين دنياست، امّا در مورد برانگيخته شدن آخرت، آيه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ احداً»(4)مى‏باشد.(5)
از امام صادق (ع) روايات متعددى در تأويل اين آيه شريفه در مورد رجعت رسيده است. از جمله اين روايت است كه:
ابوبصير گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: «انّ العامة تزعم انّ قوله تعالى: و يوم نحشر من كل امة فوجاً، عنى فى يوم القيامة. فقال ابو عبدالله (ع): فيحشرالله يوم القيامة من كل امة فوجاً و يدع الباقين؟ لا و لكنّه فى الرجعة. و اما آية القيامة: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً»(6) اهل‏سنت در مورد سخن خداوند (متعال) كه مى‏فرمايد: «روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى‏كنيم»، مى‏پندارند كه منظور، روز قيامت است.
حضرت فرمود: «آيا خداوند در روز قيامت گروهى را برمى‏انگيزد و گروه ديگرى را وا مى‏گذارد؟ چنين نيست؛ بلكه منظور آيه از حشر گروهى از هر امتى، در روز رجعت است و آيه قيامت آن است كه حق تعالى مى‏فرمايد: همه را محشور مى‏كنيم و از كسى چشم‏پوشى نمى‏كنيم.»
آن حضرت در تفسير اين آيه شريفه فرمود: «إنما يرجع إلى الدنيا عند قيام القائم(ع) مَن محضّ الايمان محضاً، أو محض الكفر محضاً، فأما ما سوى هذين، فلا رجوع لهم إلى يوم المآب»(7) همانا كسانى كه مؤمن خالص و يا كافر مطلق باشند، هنگام ظهور قائم (عج) به دنيا برمى‏گردند، ولى غير از اين افراد تا روز قيامت كسى به دنيا برنمى‏گردد.
همچنين در كتاب «مهدى موعود» آمده است كه تفسير آيه 54 از سوره مؤمن را انا لننصر رسلنا والذين آمنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد؛ ما فرستادگان خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند، در دنيا و روزى كه شهيدان برمى‏خيزند، يارى مى‏كنيم.»
از امام صادق (ع) پرسيدند، فرمود: به خدا قسم، اين در رجعت است. نمى‏دانى كه بسيارى از پيامبران در دنيا يارى نشدند و كشته شدند و ائمه هم كشته شدند وكسى آنها را يارى نكرد؟ تأويل اين آيه در رجعت است.»(8)
استدلال دانشمندان شيعه به آيه (83،نمل) عده زيادى از بزرگان و صاحب‏نظران شيعه نيز به پيروى از امامان معصوم(ع) براى اثبات رجعت، به آيه يادشده استدلال كرده‏اند؛ براى مثال:
مرحوم شيخ مفيد مى‏گويد: خداوند متعال گروهى از امت محمد(ص) را بعد از مرگ و قبل از قيامت، زنده مى‏كند و اين مذهبى است كه به آل محمد(ص) اختصاص دارد و خداوند از حشر اكبر (قيامت) خبر داده است كه «همه را محشور مى‏كنيم و از كسى چشم‏پوشى نمى‏كنيم.»(9)
و درباره حشر رجعت فرموده است: «و يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِ‏ّ اُمَّة فَوْجاً …» پس خداوند از دو حشر خبر داده است: يكى حشر خاص و ديگرى حشر عام.(10)
از ديگر انديشمندان شيعه كه به اين آيه براى اثبات رجعت استدلال كرده‏اند، مى‏توان على بن ابراهيم قمى،(11)ملامحسن فيض كاشانى،(12)قاضى ابن برّاج،(13)امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى،(14)حسن بن سليمان حلى،(15)شيخ حرعاملى، (16)سيد هاشم بحرانى (17) را نام برد؛ البته مفسران معاصر نيز اين آيه شريفه را بيانگر رجعت در آخر الزمان دانسته‏اند؛ چنان كه مفسر گرانقدر شيعه، علامه طباطبايى (ره)، درباره اين آيه شريفه مى‏فرمايد: «از ظاهر آيه برمى‏آيد كه حشر در آن، حشر در غير روز قيامت است؛ زيرا حشر در قيامت، اختصاص به يك گروه از هر امت ندارد؛ بلكه تمامى امتها در آن محشور مى‏شوند و حتّى به حكم آيه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً»، از يك نفر هم چشم‏پوشى نمى‏شود، و اما در اين آيه مى‏فرمايد: از هر امتى فوجى را محشور مى‏كنيم….»
وى سپس در تأييد اين كه نظر قرآن حشرى غير از قيامت است، مى‏نويسد: «و باز مؤيد گفتار ما كه منظور حشر در قيامت نيست، اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش، بعد از داستان بيرون شدن دابّة از زمين واقع شده‏اند كه خود يكى از علائمى است كه قبل از قيامت واقع مى‏شود؛ قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى‏فرمايد: «و نفخ فى الصور» و تا چند آيه بعد، اوصاف وقايع آن روز را بيان مى‏كند و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكركند؛ چون ترتيب وقوعى اقتضا كند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد، آن را بعد از مسئله نفخ صور ذكر فرمايد؛ ولى اين طور ذكر نكرد؛ بلكه قبل از نفخ صور، مسئله حشر فوج از هر امتى را آورده، پس معلوم مى‏شود اين حشر، جزو وقايع قيامت نيست.»(18) همچنين فقيه و مفسر متأله، حضرت آيت اللّه مكارم شيرازى، در «تفسير نمونه» مى‏نويسد:
«حشر»، به معنى كوچ دادن و خارج كردن گروهى از مقرّشان و حركت دادن آنها به سوى ميدان جنگ يا غير آن است.
«فوج» چنان كه راغب در «مفردات» مى‏گويد، به معنى گروهى است كه به سرعت حركت مى‏كنند.
«يوزعون»، به معنى نگهداشتن جمعيت است؛ به طورى كه گروهى به گروه ديگر ملحق شوند، و اين تعبير معمولاً در مورد جمعيتهاى زياد گفته مى‏شود. بنابراين، مستفاد از مجموع اين آيه شريفه اين است: كه روزى فراخواهد رسيد كه از هر قوم و جمعيتى، خداوند گروهى را محشور مى‏كند و آنها را براى مجازات و كيفر اعمالشان آماده مى‏سازد.
بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مسئله رجعت و بازگشت گروهى از بدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز مى‏دانند، در حالى كه اگر اشاره به خود رستاخيز و قيامت باشد، تعبير به «من كل امة فوجاً»؛ از هر جمعيتى گروهى، صحيح نيست؛ زيرا در قيامت، همه محشور مى‏شوند؛ چنان‏كه آيه 47 سوره كهف مى‏فرمايد: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً؛ ما آنها را محشور مى‏كنيم و احدى را ترك نخواهيم گفت.»
شاهد ديگر اين است كه قبل از اين آيه سخن از نشانه‏هاى رستاخيز در پايان اين جهان بود، در آيات آينده نيز به همين موضوع اشاره مى شود، بنابراين بعيد به نظر مى‏رسد كه آيات قبل و بعد از حوادث پيش از رستاخيز سخن گويد، اما آيه وسط از خود رستاخيز، هماهنگى آيات ايجاب مى‏كند كه همه درباره حوادث قبل از قيامت (رجعت) باشد.
امّا مفسران اهل‏سنت معمولاً اين آيه را ناظر به قيامت مى‏دانند، و ذكر كلمه «فوج» را اشاره به رؤساء و سردمداران هر گروه و جمعيت مى‏شمرند و در مورد ناهماهنگى آيات كه از اين تفسير برمى‏خيزد، گفته‏اند: آيات در حكم تأخير و تقديم است و گوئى آيه 83 بعد از 85 قرار گرفته باشد! ولى مى‏دانيم هم تفسير فوج به معنى مزبور خلاف ظاهر است، و هم تفسير ناهماهنگى آيات به تقديم و تأخير.
سرانجام اين گروه را به پاى محاسبه مى‏آورند و خداوند به آنها مى‏فرمايد: «حَتى إِذَا جَاءُو قَالَ أَ كذَّبْتُم بِئَايَتى وَ لَمْ تحِيطوا بهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُون»(19)تا زمانى كه (به پاى حساب) مى‏آيند به آنها مى‏فرمايد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق بر نيامديد، شما چه اعمالى انجام مى‏داديد.
در حقيقت از آنها دو چيز سؤ ال مى‏شود يكى از تكذيب بدون تحقيقشان، و ديگر از اعمالى كه انجام مى‏دادند.
اگر آيه مزبور درباره قيامت و رستاخيز باشد، مفهومش معلوم است و اما اگر اشاره به مسئله رجعت باشد چنان‏كه هماهنگى آيات ايجاب مى‏كند اشاره به اين است كه به هنگام بازگشت گروهى از بدكاران به اين جهان، كسى كه نماينده خدا و ولى امر است، آنها را مورد بازپرسى قرار مى‏دهد، سپس به مقدار استحقاقشان آنها را مجازات دنيوى مى‏كند، و اين مانع از عذاب آخرت آنها نخواهد بود، چنان‏كه بسيارى از مجرمان، حد شرعى در اين جهان مى‏خورند و در صورت عدم توبه، در آخرت نيز مجازاتشان محفوظ است.(20)
به هر صورت، اين آيه شريفه (83،نمل) يكى از روشنترين آيات رجعت است، چون در روز قيامت همه مردم بدون استثناء برانگيخته مى‏شوند، ولى در اين آيه از روزى گفتگو شده كه در آن فقط شمارى از هر قوم برانگيخته خواهند شد.
بنابراين، اين آيه شريفه مربوط به قيامت نيست؛ چون در قيامت همه محشور مى‏شوند، نه از هر گروهى فوجى؛ پس اين آيه شريفه، دليل محكمى بر و قوع رجعت در دوران حكومت حضرت مهدى (عج) است.
از مطالب يادشده به خوبى نتيجه مى‏گيريم كه:
1- رجعت در امتهاى پيشين واقع شده است.
2- آنچه در امتهاى پيشين واقع شود، در امت اسلامى نيز واقع خواهد شد.
3- دهها آيه از قرآن‏كريم از وقوع رجعت در امت اسلامى خبر داده است…. چند مورد در امت اسلامى واقع شده و هزاران مورد ديگر پس از قيام قائم (عج) واقع خواهد شد. بنابراين، هركس به قرآن و آورنده آن ايمان داشته باشد، راهى ندارد جز اين كه لزوم وقوع رجعت را نيز باوركند.
رجعت در كتب مقدس پيامبران قبل از اسلام‏
همان طور كه اشاره شد، اعتقاد به رجعت در امتهاى گذشته، تنها اختصاص به قرآن‏كريم ندارد، بلكه در برخى از كتب آسمانى اديان ديگر نيز اشاراتى به رجعت شده است. ازاين‏رو بايد گفت: اعتقاد به رجعت و بازگشت گروهى از مردگان پيش از رستاخيز همگانى، پيشينه‏اى بس طولانى دارد كه در همه اديان آسمانى به نمونه‏هايى از آن برمى‏خوريم، اينك به سه نمونه از سه آيين معروف: «يهود»، «نصارى»، «مجوس» اشاره مى‏گردد.
رجعت در عهد عتيق و جديد (تورات)
از جمله حكاياتى كه در كتب مقدس عهد عتيق آمده، داستان «اليسع» نبى است كه در كتاب او پادشاهان ذكر شده است و او يكى از پيامبران بنى‏اسرائيل است كه كرامات و معجزات فراوانى از او نقل شده و در دعاى «ام داود» و مناظرات امام رضا(ع) با علماى يهود و مسيح از آن استدلال شده است.
در عهد عتيق داستان زنده شدن طفلى به دست «اليسع» كه در قرآن از او به عنوان «السع» ياد شده است، چنين نقل شده است: پس اليسع به خانه داخل شد ديد كه طفل مرده و بر بستر او خوابيده است، چون داخل شد در را بر هر دو بست و نزد خداوند دعا نمود و برآمده بر طفل دراز شد و دهان خود را بر دهان وى و چشم خود را بر چشم او، دست خود را بر دست او گذاشته و بر او خم شد، گوشت سر گرم شد و طفل هفت مرتبه عطسه كرد پس چشمان خود باز كرد.(21)
امام رضا در مناظره خود با يكى از علماى مسيحى كه زنده كردن مردگان و شفاى بيماران را نشانه خدايى عيسى(ع) مى‏دانست، فرمود: اليسع هم از اين كارها مى‏كرد، روى آب راه مى‏رفت، مرده زنده مى‏كرد، كور مادرزاد و پيسى را شفا مى‏داد، امّا امتّش وى را خدا نخواندند و هيچ‏كس او را نپرستيد.(22)
اين داستان كه به زنده شدن پسرى به دست ايليا اشاره دارد: پسر آن زن كه صاحب خانه بود بيمار شد و مرض او چنان سخت شد كه نفس در او باقى نماند مرد و به ايليا گفت: اى مرد خدا مرا با تو چه كار است؟ آيا نزد من آمدى تا گناه مرا به ياد آورى و پسر مرا بكشى؟ او وى را گفت: پسرت را به من بده پس او را از آغوش وى گرفته بالاى خانه كه در آن ساكن بود برد و او را بر بستر خود خوابانيد و نزد خداوند استغاثه نمود گفت: اي يهوه خداى من! مسألت اين كه جان اين پسر به وى برگردد و خداوند آواز ايليا را اجابت نمود و جان پسر وى برگشت كه زنده شد.(23)
در كتاب «دانيال نبى» باب دوازدهم نيز آمده است:
«بسيارى از آنان‏ركه در خاك زمين خوابيده‏اند، بيدار خواهند شد، امّا اينان به جهت زندگى جاودانى، و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى».
در ادامه همان مبحث آمده است: «امّا تو اى دانيال! كلام را مخفى دار و كتاب را تا زمان آخر مُهر كن.»(24)
و در پايان اين فصل آمده است: «خوشا به حال آن كه انتظار كشيد.»(25)
پدر «آنتونيو دوژزو» از كشور پرتغال، رئيس قبلى دير آگوستينهاى اصفهان، كه در نيمه اوّل قرن دوازدهم، در اصفهان مقيم بود و پس از تشرّف به اسلام، به عنوان «على قلى جديدالاسلام» مشهور شد، در كتاب ارزشمندى كه به عنوان شرح و نقد سِفر پيدايش تورات نوشته، فراز بالا را از دلائل روشن رجعت بيان كرده است.(26)
در كتاب «مكاشفه يوحنّاى رسول» آمده است: «آنان كه وحش و صورتش را پرستش نكردند و نشان او را بر پيشانى و دست خود نپذيرفتند، زنده شدند و با مسيح هزار سال سلطنت كردند. ساير مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسيد. اين است قيامت اوّل. خوشحال و مقدّس است كسى كه از قيامت اوّل قسمتى دارد. بر اينها موت ثانى تسلّط ندارد. بلكه كاهنان خدا و مسيح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند كرد.»(27)
پدر «آنتونيو دوژزو» در مورد اين فراز نيز به تفصيل بحث كرده و دلالت آن را بر اثبات رجعت توضيح داده است.(28)
رجعت در انجيل‏
در عهد جديد انجيل حكايتى درباره زنده شدن دخترى به دست حضرت عيسى(ع) نقل شده است: سرپرست عبادتگاه آن محل رسيد و او (عيسى) را پرستش كرد و گفت: دخترم همين الآن فوت كرد، ولى استدعا دارم بياييد و دستتان را روى او بگذاريد تا زنده شود پس عيسى و شاگردان به طرف خانه او راه افتادند… وقتى عيسى به خانه سرپرست كنيسه رسيد و با گروه نوحه خوانها و مردم مضطرب روبه‏رو شد، فرمود: همه‏تان بيرون برويد اين دختر نمرده، خوابيده است.
سرانجام وقتى همه بيرون رفتند، عيسى در داخل اطاق رفت دست دختر را گرفت و دختر صحيح و سالم از جا بلند شد.(29)
يا داستان زنده شدن فرزند آن بيوه زن كه دهى از فوت او در عزا و ماتم شد و حضرت عيسى(ع) كه دلش براى داغ ديده سوخته بود به امر پروردگار پسر را زنده كرد.(30) و يا داستان زنده كردن «ايلعازر» كه چهار روز از مرگش گذشته بود و او را به خاك سپرده بودند و حضرت‏عيسى (ع) به خواهش «مرتا» خواهر «ايلعارز»، او را به دنيا بازگرداند.(31)
رجعت در آيين زرتشت‏
در بخش «يشتها» از كتاب «اَوِستا» در ضمن فرازهاى مربوط به ظهور «سوشيانت» آخرين رهايى‏بخش جهان آمده است: «بدان هنگام كه مردگان دگرباره برخيزند و زندگى جاودانه آغاز گردد، «سوشيانت» به درآيد و جهان را به آرزوى خويش دگرگون سازد.»(32)
از فرازهاى بعدى به روشنى معلوم مى‏شود كه مراد از اين زندگى جاويد، رستاخيز نيست؛ بلكه هنگام ظهور رهايى‏بخش آخرين است، چنان‏كه مى‏گويد: «اينانند كه خواستار نو ساختن گيتى هستند، گيتى پير نشدنى، نمردنى، نگنديدنى، نپوسيدنى، جاودان زنده، جاودان بالنده و كامروا؛ بدان هنگام كه مردگان دگرباره برخيزند و زندگانى جاودانه آغاز گردد، سوشيانت به درآيد و جهان را به آرزوى خويش دگرگون سازد.»(33) با توجه به فرازهاى ياد شده روشن مى‏شود كه اعتقاد به رجعت پيشينه‏اى طولانى داشته و به آيين مقدّس اسلام اختصاص ندارد.
3- دلائل روايى‏
از ديگر دلائلى كه حكماء و متكلمين شيعه براى اثبات صحت رجعت بدان تمسك كرده‏اند، اخبار و روايات اسلامى است. براساس اخبار و روايات فراوانى كه از پيشوايان معصوم(ع) درباره رجعت وارد شده است، رجعت در امت اسلامى نيز به طور قطع واقع خواهد شد. اين روايات، هرچند از جهت لفظ متواتر نيست، امّا از لحاظ معنى به حدى است كه نمى‏توان تواتر معنوى آنها را انكار كرد؛ در اين باره اظهار نظر برخى كارشناسان احاديث را مرور مى‏كنيم:
1- علامه مجلسى كه در حديث‏شناسى سرآمد همه بزرگان و محدثان است و تتبع و پشتكار وى در گردآورى مجموعه گرانسنگ بحارالانوار و شرح اصول كافى به وضوح ديده مى‏شود، درباره روايات رجعت مى‏نويسد: «كسى كه حقانيت ائمه اطهار(ع) را باور كرده است، چگونه مى‏تواند درباره مسئله متواترى كه از آنان نقل شده و نزديك به دويست روايت صريح در اين زمينه رسيده و بيش از چهل تن از ثقات و عالمان شيعه آنها را در كتب خود آورده‏اند، شك داشته و اين عقيده را با ديده ترديد بنگرد؟… راستى اگرمسئله‏اي از اين قبيل را نتوان از متواترات دانست، پس در كدامين موضوع مى‏توان ادعاى تواتر(34)كرد.»(35)
2- شيخ حر عاملى(ره) نيز كه از بزرگترين محدثان قرن دهم هجرى بوده در كتاب «الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرّجعه» بيش از پانصد حديث را كه همه صريح در رجعتند، از هفتاد كتاب از آثار بزرگان و انديشمندان شيعه استخراج كرده است. وى مى‏گويد: صدور احاديث رجعت از ائمه(ع) ثابت است؛ زيرا اين احاديث در كتب چهارگانه و ديگر كتابهاى معتبر وجود دارد و قراين فراوان قطعى نيز بر صحت اعتقاد به رجعت و صحت روايات آن دلالت مى‏كند؛ به گونه‏اى كه هريك از اين احاديث با قراينى كه اشاره شد، مفيد علم است و مجالى براى ترديد باقى نمى‏گذارد، چه رسد به اين كه همه اين احاديث مجتمع شود.
افزون برآن، صحت روايات رجعت نيازى به قرينه ندارد؛ زيرا اين اخبار به حد تواتر معنوى رسيده و حتّى از آن هم فراتر رفته است؛ چون اخبار يادشده براى كسانى كه قلب خود را از هرگونه شبهه و تقليد پاك كنند، موجب يقين مى‏شود.(36)
3- محدث جزايرى(ره) در شرح «تهذيب» ادعا كرده كه 620 حديث درباره رجعت ديده است.(37)
بنابراين، قاطعانه مى‏توان گفت كه اصل رجعت از ديدگاه عالمان بزرگ شيعه، امرى مسلم و قطعى بوده و با توجه به روايات بسيارى كه از پيشوايان معصوم(ع) رسيده است، ترديدى در تحقق رجعت بر جاى نمى‏ماند.
دسته‏بندى روايات
روايات رجعت در يك تقسيم‏بندى به پنج دسته تقسيم مى‏شوند:
1- گروهى از روايات بيانگر اين است كه اولين كسى كه به دنيا رجعت مى‏كند، حسين بن على(ع) است.
زيد شحام از امام صادق(ع)، نقل مى‏كند كه فرمود: «اوّل من يرجع الى الدنيا، الحسين بن على (ع)، فيملك فى الارض حتى يقسط حاجباه على عينيه من الكبر…»(38) اولين شخصى كه به دنيا رجعت خواهد كرد، امام حسين(ع) است. آن حضرت آنقدر در زمين حكومت و رهبرى خواهد كرد كه از پيرى موهاى ابروهاى او بر روى ديده‏اش آويخته شود.
2- رواياتى است كه مضمونشان رجعت پيامبر اكرم(ص) و امام على(ع) همه امامان(ع) است.
ابى خالد كابلى از امام سجاد(ع) نقل كرده كه آن حضرت در تفسير آيه شريفه «ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد»(39) آن كه قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به معاد و بازگشتگاه بر مى‏گرداند، فرمودند: «يرجع اليكم نبيكم و اميرالمؤمنين و الائمه (ع)»(40)؛پيامبر و على و همه امامان(ع) به سوى شما باز مى‏گردند.
ناگفته روشن است كه مطابق اين روايت، منظور از معاد (زمان موعود)، روز رجعت است كه در آن زمان پيامبر على و همه امامان(ع) به دنيا رجعت مى‏كنند. روشن است كه منظور از «يرجع اليكم نبيكم»، اين نيست كه مردم در قيامت و سراى ديگر پيامبر (ص) و على و همه امامان(ع) را ملاقات مى‏كنند؛ زيرا در اين صورت مى‏بايست اين‏گونه تعبير مى‏شد كه «ترجعون الى نبيكم…» علاوه بر اين، امام(ع) از آن واقعه، به رجوع تعبير كرده است و با توجه به اين كه پيامبر(ص) از دنيا رحلت كرده‏اند، معناى رجوع در مورد ايشان، بازگشت به دنيا پس از مرگ خواهد بود.
3- رواياتى كه در مورد رجعت پيامبران گذشته وارد شده است. براى مثال، امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «خداوند هيچ پيامبرى را بر نينگيخت، جز آن كه همه آنان را بار ديگر به دنيا برمى‏گرداند تا رسول خدا (ص) و اميرالمومنين (ع) را يارى دهند.»(41)
4- احاديثى كه بيان مى‏كند، يكى از چيزهايى كه قبل از قيامت از زمين بيرون مى‏آيد «دابة الارض» است و احاديثى داريم كه بيان مى‏كند اين دابة الارض، اميرالمؤمنين، على(ع) است.
ابوطفيل مى‏گويد: مطالبى را در مورد رجعت از سلمان و مقداد و ابى بن كعب شنيده بودم، در كوفه به خدمت امام على(ع) نقل كردم، حضرت همه را تصديق فرمود: آن‏گاه يقين من به رجعت، در سطح يقينم به قيامت شد.
از مطالبى كه محضر حضرت پرسيدم در مورد «دابة الارض» بود، فرمود: از اين پرسش در گذر.
عرض كردم مرا آگاه ساز، فرمود: دابة الارض، جنبنده‏اى است كه غذا مى‏خورد، در بازار راه مى‏رود، ازدواج مى‏كند، پرسيدم: او كيست؟ فرمود: او كسى است كه استقرار و آرامش زمين به وسيله اوست، گفتم: كيست؟ فرمود: او كسى است كه استقرار و آرامش زمين به وسيله اوست، گفتم: او چه كسى است؟ فرمود: او صاحب زمين است.
گفتم: كيست؟ فرمود: او صديق امت است.
فاروق امّت است، ذوالفقار امّت است.
گفتم: او چه كسى است؟ فرمود: او كسى است كه علم‏الكتاب نزد اوست، او كسى است كه آنچه از طرف خدا آمده تصديق نموده روزى كه جز من و محمّد به آن كافر بودند كه به خدا سوگند منم، گفتم: نامش را بفرماييد.
فرمود: گفتم.(42)
خروج «دابة الارض» در روايات اهل‏سنت به عنوان يكى از علائم قيامت از آن ياد شده است و ويژگى‏هايى براى آن بر شمرده‏اند كه بر امام على (ع) تطبيق مى‏كند، ولى تصريحى به نام حضرت ننموده‏اند، به عنوان نمونه:
1- براى دابة الارض سه خروج است.
2- اولين نشانه، طلوع خورشيد از مغرب است و خروج دابة الارض.
3- خروج دابة الارض از مسجد الحرام است.
4- انگشتر حضرت سليمان (ع)، و عصاى حضرت موسى (ع) در دست اوست.
5 – دابة الارض مؤمن و كافر را نشان مى‏گذارد كه براى همه شناخته مى‏شود و نشانه‏هاى ديگر…
6- رواياتى كه به تحقق رجعت در امتهاى گذشته اشاره كرده است كه عمدتاً در ذيل آيات مربوط به رجعت ذكر شده‏اند.
همچنين رواياتى كه در تفسير آيات: آيه 83 سوره نمل، آيه 1 سوره مدثر، آيه 14 سوره اعراف، آيه 36 سوره حجر و آيه 79 سوره ص، آيه 13 سوره ذاريات، آيه 12 سوره نازعات، آيه 20 سوره مائده، آيه 39 سوره يونس، آيه 124 سوره طه، آيه 95 سوره نمل، آيه 5 و 6سوره قصص، آيه 11 سوره غافر، آيه 44 سوره ق، و آيات بسيار ديگرى كه در احاديث اهل‏بيت (ع) به رجعت تفسير شده است.
علاوه بر تواتر روايات رجعت، در ادعيه و زيارات نيز به رجعت اشاره شده است: از جمله در زيارت جامعه «مؤمن بايابكم، مصدق برجعتكم…»، زيارت آل ياسين «و ان رجعتكم حق لا ريب فيها»، زيارت وارث «انى بكم مؤمن و بايابكم موقن»، زيارت عاشورا «ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل‏بيت محمد (ص)» و دعاى عهد «اللهم ان حال بينى و بينه الموت… فاخرجنى من قبرى.»
4- اجماع شيعه‏
عمده‏ترين دليل قائلان به «رجعت»، اجماع اماميّه است؛ ازاين رو، علاوه بر ادله نقلى (آيات و روايات) و حكم عقل، علماى شيعه به اجماع و اتفاق نظر علما و بزرگان نيز استدلال كرده‏اند. در موارد فراوانى گفته شد كه دانشمندان شيعه در اين موضوع هم نظر هستند و حتى برخى دليل اصلى بر رجعت را اجماع علماى شيعه دانسته‏اند.
شيخ صدوق در كتاب «اعتقادات»، مسئله رجعت را يك مسئله اجماعى دانسته و مى‏گويد: «اعتقاد ما (اماميّه) در رجعت، اين است كه آن، حق است.»(43)
شيخ مفيد نيز به اجماعى بودن مسئله رجعت تصريح كرده، مى‏گويد: «شيعيان به بازگشت بعضى از اموات، قبل از قيامت اتفاق نظر دارند.»(44)
سيد مرتضى در آثارش، چندين بار به اجماعى بودن مسئله رجعت اشاره كرده است؛ از جمله در رساله «دمشقيات» مى‏گويد: شيعيان اجماع دارند كه خداوند، هنگام ظهور حضرت مهدى(عج) گروهى از دوستان آن حضرت را براى يارى او و جمعى از دشمنانشان را براى عذاب، به دنيا بازمى گرداند….(45) همچنين وى در پاسخ پرسشهايى كه اهل رى از ايشان كردند، مى‏گويد: راه اثبات رجعت، اجماع اماميه است؛ زيرا چنين اجماعى مشتمل بر قول معصوم(ع) است، پس وقوع رجعت، امرى قطعى است.(46)
امين‏الاسلام طبرسى در «مجمع‏البيان» در پاسخ كسانى كه مى‏گويند: رجعت به معناى بازگشت دولت است، نه اعيان اشخاص، مى‏گويد: رجعت با ظواهر اخبار كه درباره آن وارد شده است، اثبات نشده تا تأويل در آن راه داشته باشد، بلكه مستند رجعت، اجماع اماميّه است؛ هرچند اخبار نيز مؤيّد آن است.(47)
برخى از انديشمندان متأخر اماميّه نيز به اجماعى بودن رجعت اشاره كرده‏اند؛ چنان‏كه علامه مجلسى دراين‏باره مى‏گويد: اعتقاد به رجعت در تمام دوره‏ها مورد اجماع فرقه شيعه بوده و چون خورشيد بر تارك آسمان مى‏درخشد و كسى را ياراي انكار آن نيست.(48)
شيخ حر عاملى مى‏نويسد: «فزونى نويسندگانى كه روايات مربوط به رجعت را در كتب مستقل يا غير مستقل گردآورده‏اند و تعداد آنها از هفتاد كتاب تجاوز مى‏كند دليل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از ديدگاه شيعه است».(49) و همچنين محمدرضا مظفر در «عقائدالاماميه»(50) بر همين عقيده است.
بنابراين، يكى دلائل اثبات رجعت، اجماع شيعه اماميه و اتفاق آراء آنان بر اين مسئله است. البته اتفاق آراء شيعه حكايت از رأى معصوم (ع) دارد كه هر آينه حق و صواب است.
پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره نمل، آيه 83.
2. سوره كهف، آيه 47.
3. شيخ طوسى، التبيان، ج 8، ص 120.
4. سوره كهف، آيه 47.
5. سيد مرتضى علم الهدى، رساله المحكم و المتشابه، ص 3، شيخ حرّ عاملى، الايقاظ، ص 377؛ بحار الانوار، ج 53، ص 118، و ج 93، ص 86.
6. على بن ابراهيم، تفسير القمى، ج 1، ص 24؛ فيض، تفسير صافى، ج 4، ص 76 ؛ بحارالانوار، ج 53، ص 53.
7. شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، ص 215، اثبات الهداة، ج 3، ص 577، باب 32، ف 53، ح 736، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 254.
8. على دوانى، مهدى موعود، ترجمه جلد سيزدهم بحارالانوار، علامه مجلسى، دارالكتب الاسلاميه، ص 1202.
9. سوره كهف، آيه 47.
10. شيخ مفيد، مسائل سروية، ص 33، الفصول المختارة، ص 94.
11. على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج 1، ص 24.
12. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 4،ص 75.
13. ابن براج، جواهر الفقه، ص 25.
14. طبرسى، مجمع البيان، ج 7، ص 405.
15. حسن بن سليمان حلى، مختصر بصائر الدرجات، ص 25.
16. شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص 73.
17. سيد هاشم بحرانى، مدينة المعاجز، ج 3، ص 91.
18. تفسير الميزان، ج 15، ص 570.
19. سوره نمل، آيه 84.
20. ر.ك: تفسير نمونه، ج 15، ص 548 – 550.
21. عهد عتيق، كتاب دوم، پادشاهان، ص 580 – 581، آيات 32 – 38.
22. شيخ حرّ عاملى، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرّجعه، ص 114.
23. عهد عتيق، كتاب دوم، پادشاهان، ص 560.
24. كتاب مقدّس، عهد قديم، كتاب دانيال نبى، باب دوازدهم، فراز دوّم – چهارم.
25. همان، فراز دوازدهم.
26. آنتونيودوژزو، ترجمه، شرح و نقد سفر پيدايش، ص 298.
27. كتاب مقدس، عهد جديد، مكاشفه يوحناى رسول، باب بيستم، فرازهاى 5 و 6.
28. آنتونيودوژزو، ترجمه، شرح و نقد سفر پيدايش، ص 299.
29. انجيل عيسى مسيح(ع)، ص 84.
30. همان، ص 81 – 80.
31. همان، ص 130 – 131.
32. زامياديشت، كتاب اوستا، بخش يشتها، كرده يكم، فراز يازدهم.
33. همان، كرده دوم، فراز نوزدهم.
34. حديث «متواتر» حديثى را گويند كه شمار راويان آن به حدى باشد كه علم قطعى به صدور آن از پيامبر(ص) يا امام پيدا كنيم، به عبارت ديگر: احتمال آن كه گروهى از افراد آن را از پيش خود ساخته باشند، نرود. هرگاه لفظ حديث در نقلهاى مختلف آن يكسان باشد، آن را متواتر لفظى گويند، و اگر مفهوم آن با عبارات گوناگون نقل شود، متواتر معنوى است.
35. بحارالانوار، ج 53، ص 122 و 123.
36. شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرّجعه، ص 26.
37. مجتبى قزوينى خراسانى، بيان الفرقان، ج 5، ص 288، مشهد، طوس.
38. بحارالانوار، ج 53، ص 46.
39. سوره قصص، آيه 85.
40. بحارالانوار، ج 53، ص 56.
41. همان، ص 41.
42. سليم بن قيس، اسرار آل محمد(ص) ص 68، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرّجعه، ص 366.
43. شيخ صدوق، اعتقادات صدوق، ص 60.
44. شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 46.
45. سيد مرتضى علم الهدى، رسائل شريف مرتضى، ج 3، ص 136.
46. همان، ج 1، ص 125.
47. طبرسى، مجمع البيان، ج 7، ص 367.
48. بحارالانوار، ج 53، ص 122 – 144.
49. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرّجعه، باب 2، ص 33.
50. محمد رضا مظفر، عقائد الاماميه، ص 81.