امام سجٌاد علیه السلام ادامه دهنده نهضت عاشورا

امام سجٌاد علیه السلام ادامه دهنده نهضت عاشورا

ششم شهریور ماه امسال مصادف است با 25 محرم، روش شهادت امام
زین العابدین علی بن الحسین السجاد سلام الله علیه، و از اینکه این ماه، ماه عزا و
سوگواری سیدالشهدائ سلام الله علیه است و ایام اربعین حسین نزدیک است، بدین مناسبت
خطبه حضرت سجاد سلام الله علیه را در شام، نقل میکنیم که هم یادی از آن حضرت کرده
باشیم و هم اشاره ای به اوٌلین مجلس روضه امام حسین«ع» را توسط فرزند عزیزش در حال
اسارت و در مجلس پلیدترین و خبیث ترین انسان روی زمین، نموده باشیم، به این امید
که ان شاء الله همواره مجالس عزاداری سالار شهیدان علیه السلام در ایران اسلامی و
در سایر کشورها با رونقی افزونتر برپا گردد و این چراغ فروزان اهل بیت علیهم
السٌلام در هر کوی و برزن این دیار، روشن و منوٌر باشد، زیرا بگفته امام
فقیدمان«ره» ما هر چه داریم از حسین «ع» و کربلا داریم و برای زنده نگهداشتن
انقلاب باید نهضت حسین سلام الله علیه برای همیشه زنده بماند.

لازم به تذکر است که حضرت سجاد سلام الله علیه، دائما به
یاد پدر بزرگوارش بود و فاجعه کربلا را پیوسته به مناسبتهای گوناگون گوشزد می
فرمود و بدینوسیله مردم را آماده شورش و انقلاب علیه رژیم منفور و ضد اسلامی اموی
می نمود و بی گمان همین روضه خوانیها و عزاداریهای حضرت سجاد علیه السلام بود که
حرکت توابیٌن را در کوفه ایجاد و اهل مدینه را وادار به طرد استاندار و دیگر
مأمورین یزید «لع» نمود و پس از اندک زمانی نه تنها یزید را به جهنم فرستاد که
تمام یارانش و کسانی که در قتل ابا عبد الله سلام الله علیه شرکت داشتند را بدست
مردم، نابود ساخت.و همین یادآوریهای امام سجاد و سایر امامان علیهم السٌلام بود که
روحیٌه انقلابی و ستیز با ظالمان و ستمگران را در شیعیان زنده نگهداست و همین
یادآوریها بود که انقلاب اسلامی ما را بحمد الله توسط فرزند راستین امامان «ع»،
حضرت روح الله «ره» به پیروزی رساند و تا این راز پیروی را نگهداشته ایم، از گزند
دشمنان مصون خواهیم مان ان شاء الله.

قبل از ذکر خطبه، اشاره ای به بعضی از موارد یاد آوری امام
سجاد«ع» از مصیبت پدر بزرگوارش حضرت سید الشهدائ سلام الله علیه می نمائیم:

امام صادق سلام الله علیه می فرماید: امام سجاد 20 سال بر
پدرش گریست و هرگز غذائی برای آن حضرت نیاوردند مگر آنکه گریه کرد تا آنجا که یکی
از نوکرانش عرض کرد: قربانت گردم فرزند رسول خدا(ص) ، می ترسم در اثر گریه زیاد از
دنیا بروی حضرت فرمود:«انما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله ما لا
تعلمون، انی لم اذکر مصرع بني فاطمه الا خنقتني العبرة»- حزن و اندهم را تنها با
خدای خود در میان می گذارم و همانا من از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی
دانید. بتحقیق هر وقت شهادت فرزندان فاطمه«ع» به یادم می آید، گریه، گلولم را می
گیرد.

در روایتی دیگر آمده است: هرگاه لیوان آبی بدست می گرفت که
بیاشامد، آن را با اشک چشمش پر می کرد، از او در این باره سؤال شد، حضرت پاسخ داد:
چگونه گریه نکنم در حالی که پدرم از آبی منع شد که برای تمام حیوانات و درندگان
آزاد بود؟

در کتابهای روائی ما آمده است که هرگاه گروهی و جماعتی نزد
حضرت می آمدند، داستان عاشورا و مصیبت سید الشهدا«ع» را برای آنان بازگور می کرد و
گاهی که قصٌابی را می دید، می خواهد گوسفندی را ذبح کند، نزد او می رفت و می
فرمود: آیا آب به آن داده اید؟ عرض می کرد: آری،یا ابن رسول الله، ما هرگز حیوانی
را نمی کشیم مگر اینکه آبش می دهیم. حضرت می گریست و می فرمود: «بخدا ابو عبد الله
را تشنه سر بریدند!»

خطبه حضرت در شام:

هنگامی که اسرای اهل بیت را به شام بردند، یزید مجلس جشنی
گرفت و تمام اعیان و اشراف شهر را دعوت کرد. آنگاه دستور داد یکی از یارانش به
منبر رود. خطیب بر فراز منبر بالا رفت و آنچه توانست در مدح معاویه و یزید سخن گفت
و ناسزا و دشنام به امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام داد.

حضرت سجاد به او فرمود: وای بر تو ای سخنران! رضایت مخلوق
را به غضب خالق خریدی پس منتظر جایگاه خود در جهنم باش. آنگاه رو به یزید کرده
فرمود: آیا اجازه می دهی بر این چوبها بالا روم و سخنانی بگویم که رضایت الهی را
جلب و برای شنوندگان اجر و ثواب باشد؟ یزید از اوٌل اجازه نداد ولی حاضرین در مجلس
گفتند: ای امیر! به او اجازه سخن گفتن بده تا بشنویم چه می خواهد بگوید. یزید در
پاسخ آنان گفت: اگر او به منبر رود، پائین نمی آید مگر با رسوائی من و آل ابو
سفیان! ولی مردم اصرار ورزیدند و او ناچار اجازه داد. حضرت بر منبر بالا رفت و پس
از حمد و ثنای پرودگار فرمود:

« ایها الناس، لقد اعطینا ستٌا و فضٌلنا بسبع: اعطینا العلم
و الحلم و السماحأ و الفصاحة و الشٌجاعة و المحبة في قلوب المؤمنین، و فضٌلنا بأن منا
النبي المختار«ص» و منٌا الصدیق و منٌا الطیار و منٌا اسد الله و اسد رسوله و منٌا
سیٌدة النساء و منٌا سبطا هذه الأمة.

ایها الناس، من عرفني فقد عرفني و من لم یعرفنی أنبأته
بحسبي و نسبي:

انا ابن مکٌة و منی، انا ابن زمزم و الصٌفا، انا ابن من حمل
الرکن بأطراف الردی، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، انا ابن خیر من انتعل و احتفی،
انا ابن خیر من طاف و سعی، انا ابن خیر من حجٌ البیت الحرام و لبٌی، انا ابن من
حمل علی البراق فی الهوا، انا ابن من أسری به من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی،
انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدرة المنتهی، انا ابن من دین فتدلٌی فکان قاب قوسین
او ادنی، انا ابن من صلٌی بملائکة السٌماء، انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی،
انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی
قالوا لا اله الا الله، انا ابن من ضرب بین یدي رسول الله بسیفین و طعن بر محین و
بایع البیعتین، و هاجر الهجرتین، و قاتل ببدر و حنین، و لم یکفر بالله طرفة عین» و
لم یزل یقول انا انا حتٌی ضج النٌاس بالبکاء و العویل.

-«ای مردم، شش خصلت به ما عطا شد و ما هفت فضیلت، برتری
داده شدیم: به ما- از سوی خداوند – دانش و بردباری و جوانمردی و سخنوری و شجاعت و
محبت در دلهای مؤمنین داده شد و ما بر دیگران فضیلت و برتری داریم زیرا از ما است
پیامبر برگزیده و از ما است صدٌیق (علی علیه السلام) و از ما است طیٌار (جعفر) و
از ما است شیر خدا و شیر پیامبرش (حمزه) و از ما است سیٌده زنان روزگار (حضرت
زهرا) و از ما است دو سبط  این امت (حسنین
علیهما السلام).

ای مردم، هر که مرا شناخت، شناخت و هر که نشناخت من او را
به حسب و نسبم معرفی می کنم: من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من
فرزند کسی هستم که رکن را با اطراف ردایش حمل کرد، من فرزند بهترین کسی هستم که
احرام حج پوشید، من فرزند بهترین کسی هستم که کفش بپا کرد و کفش از پا بیرون ساخت،
من فرزند برترین کسی هستم که طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه نمود، من فرزند
برترین کسی هستم که حج خانه خدا را بجا آورد و تلبیه گفت، من فرزند کسی هستم که در
هوا بر براق سوار شد، من فرزند کسی هستم که از مسجد حرام تا مسجد اقصی، شبانگاه او
را بردند، من فرزند کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند، من فرزند کسی
هستم که اینقدر نزیدک و نزدیک شد که گوئی قاب قوسین و یا نزدیکتر بود. من فرزند
کسی هستم که فرشتگان آسمان، پشت سرش به نماز ایستادند، من فرزند کسی هستم که
خداوند جلیل به او وحی کرد، آنچه وحی بود، من فرزند محمٌد مصطفایم، من فرزند علی
مرتضایم، من فرزند کسی هستم که دماغ سرکشان را به خاک مالید تا اینکه «لا اله الا
الله» گفتند، من فرزند کسی هستم که در رکاب رسول الله «ص» با دو شمشیر جنگید و با
دونیزه کارزار کرد و دو بار بیعت نمود و دو بار هجرت کرد و در بدر و حنین شرکت کرد
و با کفار قتال نمود و به اندازه یک چشم بهم زدن به خداوند کفر نورزید.»

و همچنان حضرت مشغول خطبه بود و از پدر و نیاکان بزرگوارش
به بزرگی و عظمت یاد کرد و افکار مردم را متوجه خود فرمود و مجلس را پر از شیون و
ناله نمود، آنگاه که دید آمادگی در مستمعین وجود دارد؛ به سخنان د ربار خود ادامه
داد و فرمود:

«من فرزند کسی هستم که او را ظالمانه به قتل رساندند، من
فرزند کسی هستم که سر او را از قفا بریدند، من فرزند کسی هستم که او را لب تشنه به
شهادت رساندند، من فرزند کسی هستم که جنازه اش روی زمین کربلا افتاده بود، من
فرزند کسی هستم که لباس او را به غارت بردند، من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان
بر او گریه کردند…».

و بدینسان جنایات بی شمار یزید و عمال پلیدش را در آن مجلس
برشمرد و چنان پرشور و هیجانی در مجلس دشمن ایجاد کرده بود که مردم بی اختیار می
گریستند و ضجه و ناله سر می دادند و یزید از شدت وحشت و ترس دستور داد امام ساکت
باشد و با اینکه وقت نماز نشده بود، مؤذن را گفت اذان بگوید تا شاید از این راه،
سوء استفاده کرده و سخنرانی آتشین امام را قطع نماید.

و اما گرچه ساکت شد امٌا پس از رسیدن مؤذن به شهادت بر
رسالت پیامبر اسلام حضرت محمٌد بن عبد الله صلی الله علیه و آله، حضرت فریاد
برآورد:« ای یزید! این محمٌد که او را به بزرگی یاد می کنند جدٌ تو است یا جدٌ من
است؟ اگر بگوئی جد تو است دروغ گفته ای و اگر او جد من است من از تو می پرسم: چرا
فرزندان او را کشتی؟ چرا اهل بیتش را اسیر کردی؟!»

و این جمله های امام بر سوز و التهاب مردم افزود. و بهرحال
توانست با این خطبه، جریان سیاسی را بکلٌی عوض کند و پرده را از جنایات هولناک یزید
کاملا بردارد و کاخ ستم را در شام بلرزه در آورد و ستونهای حکومت اموی را منهدم
سازد. تا جائی که یزید با آن همه خشونت و وحشیگری ناچار شد سیاست خود را نسبت به
امام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام تغییر دهد و از آنان دلجوئی! نماید و با
احترام به مدینه بازگرداند.