درسهایی از سیره علما
مدخل:
سیره عالمان دین، آکنده از نکات آموزنده و الهامبخش است.
گشت و گذار در این بوستان معطر، دل را روشن و جان را سرشار از امید میسازد و الگوهای عملی و سرمشقهای رفتاری را به ما نشان میدهد.
آنچه میخوانید نمونههایی از این خصلتهای برجسته هستند و اشاراتی کوتاه به درسهایی که از آنها میتوان گرفت.
- مرحوم مقدس اردبیلی وقتی مشغول نوشتن کتاب «شرح ارشاد» علامه بود، قسمتهایی از کتابش را در اختیار دو شاگردش (صاحب معالم و صاحب مدارک) میگذاشت و میفرمود: «عبارتهای غیرفصیح آن را اصلاح کنید…»
درس: تواضع عامل رشد است. تواضع علمی از عالمان مطلوبتر است. اگر در ارائه آثار علمی و قلمی از تجربه و مهارت صاحبنظران استفاده و از نقد استقبال شود، آثار بیعیبتر و متقنتر عرضه خواهند شد و این آبرویی است برای حوزه و حوزویان.
- یکی از نزدیکان امام امت«ره» میگوید: «امام بارها در کنار تلویزیون که صحنههای دلخراش فقر و محرومیت نشان داده میشود گریه کردهاند.»
درس: این همان روش و سیره علوی است؛ یعنی آگاهی از مشکلات و همدردی با محرومان. گرفتاران به رفاه یعنی همان مرفههای بیدرد، دچار ضعف شامّه و باصره میشوند و در نتیجه نه نالههای دردمندان را میشنوند و نه فقر طبقات نیازمند و نه تلخی نیاز و حاجت را درک میکنند.
- عادت مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء آن بود که هر شب وقت سحر بیدار بود و میآمد دمِ در اتاقها و عیال و اطفال را بیدار میکرد و میگفت: «برخیزید و نماز شب بخوانید.» و همه برمیخاستند.
درس: تهجّد شبانه در کنار تدریس روزانه، کمال یک طلبه و روحانی است. وقتی یک حوزوی خودش اهل نماز شب باشد، فضای معنوی خانه روی اهل خانه هم اثر میگذارد. کسی که طعم شیرین عبادت و مناجات با خدا را چشیده باشد، حیفش میآید که دیگران از این مائده شیرین بیخبر و بیبهره بمانند.
- شهید ثانی در کتاب «منیه المرید» نوشته است: «بهتر است که انسان هنگام نگارش و استنساخ کتب دینی، طاهر و رو به قبله باشد و بدن، جامه، مرکب، قلم و نوشتافزارش پاک و طاهر باشند.»
درس: وقتی سایه معنویت و طهارت باطنی بر آثار علمی و قلمی سایه میافکند، برکت مییابد و ماندگار میشود. رو به قبله نشستن و نوشتن و مطالعه کردن، جهت یادگیری الهی را نشان میدهد و پاکیزگی و تمیزی کاغذ و دفتر و نوشتافزار، مقدمهای برای طهارت درون از آلایشهای اخلاقی است. نورانیت وضو در حاصل کارهای علمی هم اثر میگذارد. چه بهتر که در همه حالات باطهارت باشیم.
- یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی درباره استادش میگوید: در طول سی سال افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمیدانم» را بارها در پاسخ به سئوالات از ایشان شنیدهام.
درس: گاهی غرور و تکبر سبب میشود انسان اعتراف به جهل نکند و ببافد و دیگران را هم به بیراهه بکشد. آنکه فکر میکند همه چیز را میداند و در هر حوزهای اظهارنظر میکند و وارد هر بحثی میشود، دچار «جهل مرکب» است. بهتر است هر کسی حد خود را بشناسد و پای را از گلیم خود بیرون ننهد. نخستین حرف در «الفبای کمال» اعتراف به جهل است. گفتن «نمیدانم» نه تنها از قدر انسان نمیکاهد، بلکه بر قدر و قیمتش میافزاید.
- برای مرحوم «وحید بهبهانی» قرآنی نفیس با جلدی جواهرنشان که دانههای یاقوت و الماس و زبرجد بر آن بود آوردند. هدیه از سوی سلطان آن زمان بود. وقتی نگاه ایشان به آن افتاد، گفت: «چه جهت دارد که کلامالله را چنین کنند تا باعث حبس و تعطیلی آن شود؟ این دانهها را جدا کنید و بفروشید و بهای آن را به مستمندان بدهید.»
درس: گویند: «حاجت مشاطّه نیست روی دلارای را». قرآن خودش هم زیبا و نفیس است، و هم به هر چیز دیگری جمال و بها میبخشد. تزئینات در آثار علمی و چاپهای نفیس و الوان با کاغذها و جلدهای ویژه، کتابها را بایگانی میکند و حیفشان میآید که باز کنند و بخوانند، مبادا که خراب شود. ابنیه و امکنه و مدارس و مراکز حوزوی هرچه سادهتر و دور از تجملات باشند، خروجیهای آنها معتبرتر خواهد بود. البته استحکام و امکانات غیر از تجملات و لوکسگرایی است. فتأمل!
- شیخ انصاری (مؤلف کتاب رسائل و مکاسب) در شبهای تار و سحرها به در خانه فقرا میرفت و با لباس مبدّل و چهره پوشیده به خانوادههای نیازمند به مقدار احتیاجشان کمک مالی میکرد.
درس: همدردی با فقرا و رسیدگی به نیازمندان سیره علمای عامل و پیروان مولی علی(ع) است. آنان که وجوهات و تبرّعات در اختیار دارند، مسئولیت سنگینی را بر دوش دارند. اگر سئوال «از کجا آوردهای؟» مطرح است، «در کجا خرج کردهای؟» هم مطرح است. برخی نقاب عزّت و عفت و مناعت به چهره دارند و فقر و نیازشان را علنی نمیکنند. رسیدگی به آنان ثواب مضاعف دارد. باید دید وجوهات در کدام جهات صرف میشوند. خوشا آنان که پاسخی قانع کننده برای امام زمان(عج) داشته باشند.
- آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری بهقدری تواضع داشت که مقید بود کسی در سلام بر ایشان سبقت نگیرد. وقتی برای درس گفتن به مدرسه میآمد، سرش را پایین میانداخت تا کسی جلوتر به او سلام نکند و یکمرتبه در مدرسه را باز میکرد و به همه سلام میداد.
درس: تواضع، محبوبیت میآورد. یکی از نشانههای تواضع سلام دادن به دیگران و نداشتن توقّع سلام از دیگران است. اگر روحانیون به این سنت عمل کنند، با جوانان گرم بگیرند و خود را تافته جدا بافته نپندارند، در دلها به موقعیت بهتری دست مییابند. مگر پیامبر خدا(ص) سبقت در سلام نداشتند؟ چه کسی برای تبعیت از این سنت نبوی، شایستهتر از عالمان دین؟
- مرحوم شیخ محمدحسن مامقانی هرگز به زخارف دنیا دل نبست و به خوردن و آشامیدن و امور منزل چندان توجهی نداشت؛ از حقوق شرعی استفاده نمیکرد و از ظلمه و رجال دولت هدیهای نمیپذیرفت.
درس: بسیاری از آزادها اسیرند. بندهای اسارت در اشخاص مختلف است. یکی اسیر نام و شهرت است، دیگری وابسته مقام و ریاست. یکی اسیر شکم و شهوت است، یکی دربند تجملات و زخارف دنیوی. اگر دنیا «راه» است، نباید «توقفگاه» شود و اگر «ابزار» است، نباید به هدف تبدیل شود. شعار آزادی دادن، ولی اسیر شکم و شهوت و مقام و ثروت بودن باهم ناسازگار است.
- درباره سیدجمالالدین اسدآبادی نوشتهاند که در سراسر روز به یک وعده غذا میساخت. چای بسیار میخورد و هر آن برای تبعید و گرفتاریهای احتمالی دیگر آماده بود. جامههای سید بر تناش بود و کتابهایش در سینهاش. افکارش در مغزش و دردهای بزرگ در دلش.
درس:
تکلف گر نباشد خوش توان زیست
تعلق گر نباشد خوش توان مُرد
(انسی جامی)
باید خود را خرید و آزاد کرد، آزاد از همه تعلقات و وابستگیها و اسارتها و تکلّفها. کسی که خودش برده است، چگونه میتواند دیگران را آزاد کند؟ تا انسان اسیر و غلام است، نمیتواند «آزادانه» حرف بزند و موضع بگیرد. ترس و طمع، آدمی را محافظهکار بار میآورد. کسی میتواند عزم و استوار داشته باشد که دنبال بزم نرود و در مزرعه زندگی به سورچرانی مشغول نشود. چرا امثال سید جمالها در جامعه کم هستند؟
- شهید قدوسی (مدیر مدرسه شهیدین قبل از انقلاب) مناعت طبع و آزادگی زیادی داشت و هدیه نمیپذیرفت. یک بار پدر یکی از طلبهها به عنوان هدیه مقدار معتنابهی زعفران فرستاده بود و ایشان نپذیرفت؛ زیرا میدید که اگر بپذیرد و فردا آن پسر بیاید و مرخصی بخواهد، یا چند نمره کم آورد، یا… مشکل میتوان با او مثل طلاب دیگر برخورد کرد.
درس: راز عدم قاطعیت در بعضیها همین است که مدیون دیگرانند. گاهی یک «هدیه ناقابل» چسبی میشود که پلکها و لبها را به هم میچسباند و طرف را کور یا لال میسازد. به گفته کسی «گاهی با یک شکلاتِ نارگیلی دهان انسان را میبندند.» هدیه زعفرانی، تیغ زبان را کند میکند. چرا رشوه از زشتترین گناهان است؟ چون آزادی انسان را میگیرد. روحانی هم نباید زیر بار منت دیگران باشد تا بتواند به وظیفه شرعی و انقلابی خود عمل کند.
- مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، مؤلفِ «الذریعه»، وقتی از عظمت کار علامه امینی در تألیف کتاب «الغدیر» آگاه شد، با خلوص دل دعا کرد و از خدا خواست تا باقیمانده عمر او را به صاحب الغدیر بدهد تا او کار تدوین الغدیر را به پایان برساند.
درس: وقتی حسد نباشد، از کار خوب دیگران و موفقیت علمی آنان خوشحال هم میشویم. وقتی کاری خیر و مؤثر باشد، چه فرق میکند که به «اسم» چه کسی باشد، یا «حرف» چه کسی به میان آید؟ وقتی هدف، خدمت خالصانه باشد، جای ایثار است و تعارف، نه جای نزاع و تعارض. این کار، چه مرجعیت باشد، چه امامتِ جماعت، چه کرسی تدریس یا منبر وعظ و خطابه یا عرصه قلم و تألیف، یا سنگر مسجد و محراب.
- مرحوم شیخ جعفر شوشتری پس از تحصیلات در نجف در حالی که مرجع تقلید و مجتهد شده بود به شوشتر برگشت و کتاب «منهج الرّشاد» را به فارسی نوشت و شروع کرد به موعظه و منبر در ماه رمضان و غیره. هزاران نفر پای مواعظ او مینشستند و بهره میبردند.
درس: هدف از تحصیلات حوزوی «تبلیغ دین» و راهنمائی مردم است. فقاهت و وعظ هم مانعهالجمع نیست. میتوان هم مدرس بود هم مبلّغ. میتوان هم مرجع بود، هم پیشنماز. خیلی از کسانی که ملازم حوزه میشوند و معتکف خانه، اگر به شهرها و مناطق دیگر هجرت کنند، چه بسا تحول بیافرینند. اگر عالمان فاضل از منبر رفتن ابا کنند، گاهی جاهلان کمسواد، جایگاه رفیع وعظ را اشغال میکنند. سنگرهای مهم را باید حفظ کرد.
- مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) از حوزه عظیم نجف به ایران آمد و در اراک ساکن شد و در مسجد بزرگ آقاضیا به اقامه جماعت و بیان احکام و ارشاد جوانان پرداخت و سالها دور از هیاهو به پرتوافشانی مشغول بود.
درس: رسالت اصلی طلاب، تبلیغ دین است. عناوین دیگر نباید روحانی را از ادای این تکلیف بازدارد. حوزه، بیش از سنگهای ثابتش مدیون پرستوهای مهاجر خویش است. شاید آب و هوای حوزه بهتر از قرا و قصبات و بلاد دوردست باشد، ولی خداوند در روز تسویه حساب، «حق بدی آب و هوا» را به مهاجران خواهد داد. سنگربانی در مرزهای بیرونی، مرکزیت را هم بیمه میکند و اگر اطراف و اکناف از دست رفت، مرکزی نمیماند!
- مرحوم میرزاحسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل و استاد شیخ عباس قمی) هیچگاه بدون وضو نمیخوابید. شبها جز اندکی بیدار بود. حدود دو ساعت پیش از طلوع فجر برمیخاست، تجدید وضو میکرد و ساعتی قبل از سپیدهدم به سوی حرم مطهر علوی میرفت و پشت «باب قبله» میایستاد و مشغول به نوافل شب میشد.
درس: برکات سحر و فیض تهجّد، بزرگان را به آن مقام رسانده است. خیلیها کلید موفقیت و کلمه رمز را از همین توقفها و ماندن در پشت درها و در زدنها به دست آوردهاند. اگر علم کلید است، دندانههای آن همین وضو، تضرّع، مناجات، توسل و تهجد است. اگر این دندانهها نباشند، از آن کلید، کاری ساخته نیست و دری باز نمیشود.
- سیدمحمدباقر حجتالاسلام اصفهانی و محمدابراهیم کلباسی هر دو در نجف درس خواندند. هم مباحثه و دوست صمیمی بودند و هردو به مرجعیت رسیدند. هردو ساکن اصفهان بودند و زعامت داشتند، ولی «ریاست»، سرِ سوزنی آن دوستی و مودّت خالص را به هم نزد و مکدّر نساخت. سطوت و شوکت هر یک زیاد میشد، به رفیقش علاقه و پیوند بیشتری پید میکرد.
درس: اگر هوای نفس و حبّ مقام نباشد، هرچه بار علم زیادتر و حوزه محبوبیت وسیعتر باشد، تواضع و برادری بیشتر خواهد شد. نباید گذاشت شهوت و مقام به وسیله جدایی و امتیاز تبدیل شود. اگر نسخههای «ریا» جمعآوری شوند و «دنیاطلبی» به پایگاههای دین نفوذ نکند، بهتر میتوان به دین خدمت کرد و مکمل کار دیگران بود، نه مخرّب نقش آنان.
- وقتی دایره مرجعیت مرحوم «سید عبدالهادی شیرازی» وسعت یافت و مقلدین او بسیار شدند، بارها از خوف خدا گریه کرد و از بیم لغزش قدم یا انحراف قلم، یا اینکه به نام او کارهایی کنند که او خبر ندارد، گریست.
درس: «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». هرکه موقعیت بالاتری پیدا کند، اگر بلغزد و بیفتد، سقوطش هم مرگبارتر خواهد بود. چرا بعضی برای بسط حوزه نفوذ به هر حشیشی متوسل و متشبّت میشوند؟ بعضی از نامآوران خطّه گمنامی که نام و نشان در بینشانی دارند، سالمتر میمانند. از مکاید ابلیس و وساوس نفس اماره نباید غافل بود.
- مرحوم آیتالله اراکی گفته است: «هرگاه در درس و مطالعه مشکل علمی پیدا میکردم، سر قبر «میرزای قمی» در شیخان میرفتم و فاتحهای میخواندم و مشکلم همان جا حل میشد.»
درس: این حالات صرفاً نتیجه درس خواندن و تحصیلات علمی نیست، بلکه حاصل صفای باطن و اخلاص در نیت و عمل است. وقتی به صفحات شناسنامه کسی مهر خلوص و زهد بخورد، معتبر میشود و به دیگران هم اعتبار میبخشد. آن وقت از این سند معتبر باید به تعداد همه علما و طلاب، فتوکپی گرفت، تکثیر کرد و آن را به صورت شبنامه یا روزنامه میان همه پخش کرد.
پنجرههای رو به خلوص و زهد را که بسته یا نیمه بسته است بگشاییم.
نسیم دلانگیز معنویت، باز هم میتواند جانها را زنده کند…