بسم الله الرّحمن الرّحیم
«مِنَ الْمُؤمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا: از مؤمنان عدهای صادقانه بر عهدی که با خدا بسته بودند، وفا کردند. عدهای با شهادت خود آن عهد را وفا کردند و عدهای همچنان در انتظارند بدون آنکه آن عهد و پیمان را تغییر داده باشند.» (احزاب/۲۳)
در کنار شهدا بودن «بهترین بودن»ها را برای انسان محقق میکند. اولیای الهی، از خودبینیها رهایند و فانی در خدا. انسانهای ظالم و فاسد چون از خدا که «بودن محض است» فاصله گرفتهاند، «نبودنِ محضاند». خدا کند که از «نبودن» انسانهای ظالم فاصله بگیریم و به «بودنِ» اولیای الهی نزدیک شویم.
انسان در محضر شهدا است که «بودن» را احساس میکند، بودنی بهتمامی؛ احوالی که هرگز با الفاظ قابل توصیف نیست. چه سرّی است در کنار شهدا، بهخصوص در محضر شهید حاج قاسم سلیمانی بودن که گوئی انسان خود را در مرکز هستی احساس میکند. درهای آسمان به سوی زائر شهدا باز میشوند و ما آمدهایم تا این گشایش را تجربه کنیم.
شنیدن بشارت شهدا
قرآن میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ* الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ.»(آل عمران/۱۶۹ تا ۱۷۲»
شهدا از حیاتی سرشار از رزق خاص برخوردارند، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ»؛ از آنچه به آنها داده میشود خوشحالند. مسلّماً شهدا چیزی بالاتر از بهشت و «عزّت اسلام» را طلب کرده بودند که طبق این آیه به آنها دادهاند. آیه، «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» اشاره به کسانی است که هنوز به شهدا نپیوستهاند و چون قدم در این راه بگذارند، «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِم وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» نگران آینده و کذشته خود نیستند.
افق آینده را چنان برای شهدا گشودند که آنها مشاهده کردند که چگونه حق بر باطل پیروز خواهد شد. من از این آیه، چنین استنباط میکنم که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. شهید حاج قاسم سلیمانی به ما میگوید هرگز نگران نباشید. باید با نگاه شهدا به آینده بنگریم و صدای بشارت آنها را بشنویم. حال که قدم در راه انقلاب گذاشتهایم، جای نگرانی نیست. حتی کوتاهیهای گذشته ما هم جبران میشود، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».
رهبر معظم انقلاب مکرر میفرمایند: «شما جوانان قطعاً پیروزیِ انقلاب بر دشمن را خواهید دید.»؛ «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ»؛ خداوند نمیگذارد اجر این جوانان انقلابی از بین برود. آنها مگر نمیخواستند اسلام پیروز شود و عزّت اسلام محفوظ بماند؟ قرآن میفرماید ما نمیگذاریم اجری که میخواستند ضایع شود. برای تحلیل درست وضعیت امروزمان، این نکته مهمی است.
حضرت حق، رحمت مطلق است و همه مؤمنین، سعه رحمت حضرت حق را میشناسند. آیا میشود شرایطِ رحمت باشد و رحمت تجلی نکند؟ جز این است که این ملت ذیل ولیّ الهی به اسم حضرت امام خمینی میخواستند مسلمان باشند؟ حال آیا میشود در دل این سختیها و فشارها و تحریمها و تجاوزها، رحمت خدا ظاهر نشود، در حالیکه رحمت او وسیع است؟! اینکه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب دائماً بر روی واژه «قطعاً» نسبت به پیروزی ما بر دشمن تأکید دارند، همه به جهت همین قاعده قرآنی است.
زمینه سعه رحمت الهی فراهم است، «أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنین». خدا اجر مؤمنین را نمیگذارد ضایع شود، «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ» کسانی که دعوت خدا و رسول«ص» را اجابت کردند، برای آنهایی که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، اجر عظیمی است، «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آلعمران/۱۷۳) وقتی مردم به آنها گفتند انبوهی از افراد برای جنگ با شما گرد آمدهاند، پس بترسید! آنها نهتنها نترسیدند؛ بلکه ایمانشان افزون شد و گفتند خدا ما را بس است و او بهترین وکیل برای ماست. «ناس»، در آیه فوق یعنی رسانههای دنیا که مأمور القای ترسند تا مؤمنین کوتاه بیایند؛ به شهدا اصرار داشتند واقعبین باشید، در حالی که به گفته رهبر معظم انقلاب واقعبینی این است که ما قدرت خودمان را بشناسیم، «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آلعمران/۱۷۳)
جائی برای ترس نیست، زیرا وقتی ایمان به معنای واقعیاش در یک طرف قرار بگیرد و کفر در مقابل ایمان مردم بایستد، حتماً پیروزی با جبهه ایمان است، هرچند تعداد مؤمنین قلیل باشد. آنان میدانند خدا به صحنه میآید و آن کاری را که تا حال به دنبال انجام آن بود، یعنی هَدْم کفر و استکبار را انجام میدهم.
احساس بودنِ متعالی
در کنار مضجع شریف شهدا، احساسِ وجود، احساس بقا، احساسِ «خالِدینَ فیها»بودن را میتوان یافت؛ بقا و حضوری که تمام کثرتها در آن رنگ میبازند و حقیقت از طریق این شهدا همه عالم را فرا میگیرد. عدهای در دریای عشق، زندگی را شناختند و بدون گرفتارشدن در زندگیهای عرفی، به زندگیِ خود معنای دیگری بخشیدند؛ «طرحاندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردند؛ بر خلاف جبهه استکبار که در توهُّمش میخواهد عالم را از آن خود کند. شهدا با حضور در جبهه حق، عالم را از آن خود کردهاند. مستکبران ناراحتند که ایران در منطقه فعّال است؛ در حالی که حضور ما در منطقه در راستای به خودآوردن مردم منطقه است و نه چون استکبار دست به غارت ثروت و فرهنگ ملتها زدن. اینک مردم منطقه به خود آمدهاند. وقتی ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، مسلط بر سرنوشت خود میشود. به فرمایش مقام معظم رهبری، «شما فشار را از روی مردم بردارید و ببینید که چگونه همه به حاکمیت حق رجوع میکنند.»
با نگاهی به راه شهدا، آیا طرحی برای معنا بخشیدن به زندگی پیدا کردهایم؟ آیا ندای، «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» را میشنویم؟(هود/۸۱) گشودگیِ صبحگاهان دور نیست، همچنان که قیامت نزدیک است، «وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»(انفطار/۱۹). در قیامت، امر تنها از آنِ خداست و انسان هیچ اختیاری ندارد. پیامبر(ص)میفرمایند، «الآن قیامتی قائم». قیامتی که به یک معنا در دوردستهاست، برای حضرت نزدیک است. این نشان میدهد که اگر انسان برای معنابخشی به زندگیِ خود طرح داشته باشد، اساساً همه آنچه که در دوردستهاست، نزدیک میشود. شهدا در هویتی که انسان زندگیاش را در دل این طرحاندازی معنا میکند، نشان دادند که چقدر خوب میشود به آنچه که به ظاهر دور است، نزدیک شد.
شهدا مانند رهبرشان، امام، با هر چه که میخواست آنان را به افراد ذلیل و منفعلی تبدیل کند، سرِ ستیز داشتند. شهدا همواره در پی معنای زندگی بودند. آنان با انتخابی شورانگیز و عاشقانه و در نهایتِ صفا و سادگی، زندگی را معنا کردند و توانستند باب شهادت را در مقابل خود بگشاید. شهدا تحقیر نشدند، زیرا کربلا را که راهی است به سوی رحمت الهی در مقابل خود دیدند.
ما نیز باید از خود بپرسیم که باید کجا باشیم و چگونه بودنی را بودنِ خود بدانیم. من با بعضی از شهدا مرتبط بودم و گاهی خلوتی با هم داشتیم و صحبت میکردیم. احساس میکردم مسئله آناننانآ چگونه بودن بود. هر یک از ما باید بدانیم که چه نوع بودنی، بودنِ حقیقی ماست. انسان وقتی به بودنِ خود نظر میکند، از بسیاری از دغدغهها و احساس محرومیتها آزاد میشود و تعجب خواهد کرد چرا محرومیتهای دنیایی را محرومیت میدانست.
شهدا سمینار آفتابشناسی نگذاشتند، بلکه به سوی آفتاب رفتند. فرق است بین آفتابشناسی و به سوی آفتاب رفتن. ما به زیارت شهدا میرویم تا به سوی آفتابِ زمانه آمده باشیم و حالات و احوالات خدای شهدا را احساس کنیم.
انقلاب اسلامی نشان داد که میشود در همین دنیا آسمانی شد. در روایت داریم که عبادات انسان بدون ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی بدون نظر به آینه انوار الهی، ثمری ندارد و اگر انسان محبّتِ آن حضرت را نداشته باشد، اگر هزار سال هم نماز بخواند و روزه بگیرد، هیچ بهرهای از عباداتش نمیبرد.(۲) اگر در این تاریخ هم متوجه حضور انوار حضرت حق از طریق انقلاب اسلامی نباشیم، هیچ بهرهای از معنای زندگی در این تاریخ نصیب ما نمیشود. خدا با هر مرحله از مراحل انقلاب بهنحوی به ظهور آمد؛ مثل به ظهورآمدن انواع انوارش با شهادت حاج قاسم سلیمانی. برای همین باید خدا را دائماً در جلوات و تجلیاتش ملاقات کرد. خدای فکری و انتزاعی که محدود در باورهاست، کافی نیست. خدای انقلاب اسلامی، خدای شهید حاج قاسم سلیمانی است. انوار الهی در شخصیت آن مرد الهی به جلوه در آمده بود.
عاقلبازی چیز بدی نیست، اما چیز کمی است و انسان همچنان در معنابخشی به خود، سرگردان میماند. در زمان اندکی که به عنوان یک نیروی فرهنگی به جبهه رفتم، روبهروی قسمت فرهنگی که کنار محل تدارکات بود، ایستاده بودم. یکی از نیروهای خط با جثه نسبتاً بزرگی آمده بود تا برای نیروهای خطِ اول یخ ببرد. مرا شناخت، جلو آمد و در بغل گرفت و گفت، «شما مرا جبههای کردی.» پرسیدم «چطور؟» گفت، «با این شعر: عاقل به کنار جوی پی پل میگشت/ دیوانهی پابرهنه از جوی گذشت. با این شعر دیوانه شدم و آمدم جبهه.» عاقلبازی کارمان را به اینجا کشیده که در این دایره سرگردان هستیم. اکنون آمدهایم به زیارت شهدا تا عشقِ گمشده را بازیابیم و وقتی درهای محبت و عشق گشوده شدند، باید مواظب باشیم عقل مانع این عشق نشود؛ همان عشقی که «جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود.»
یارانِ سالار شهیدان، ققنوسوار از جیفه دنیا فاصله گرفتند و به جای آنکه مرگ به سراغ آنها بیاید، ماورای مرگ حاضر شدند تا در کنار آنهایی نباشند که قصد بلعیدن همگان را دارند و در حالِ بلعیدن یکدیگرند. شهدا، عشق را جز در آتش و خون جستوجو نکردند تا معلوم شود که ما در فقدان عشق چگونه باید بمانیم و دِق نکنیم؟ شهدا عشق را در آتش و خون یافتند. به اعتقاد من اگر مرحوم قاضی طباطبایی، آن قهرمان عشق در زمان خود، در زمانی که شهید چمران در صحنه بود در قید حیات بود، در عشقبازی، همان چمران میشد. جستوجوی عشق در آتش و خون داستانها دارد.
در عرفان بحثی داریم به نام «فنای ذات». فنای فعل داریم که هر فعلی را از خدا باید دانست. توحید صفاتی نیز یعنی هر صفت و کمالی را مربوط به خدا ببینیم و با نظر به معنای ذکر «الحمدللّه» متوجه این نوع توحید شویم. اما توحید ذاتی چیز دیگری است، یعنی هر «بودنی» با تمام لوازم آن، «بودن» خداست و انسان در این مقام از توحید، هیچ بودنی را به خود منتسب نمیکند، بلکه نحوهای از «بودن» خدا و فانی در اراده الهی میشود. شهید جزی به اراده الهیه به میان میآید و بدون آنکه به خود و به سوختن خود فکر کند، آن حماسه را میآفریند و ما در جبهههای دفاع مقدس چنین صحنههایی که حکایت از توحید ذاتی و فنای رزمندگان در محضر حضرت حق باشد، فراوان داشتیم. حضرت امام پس از عملیات فتح المبین پیامی دادند، «چلهنشینان، شب زنده داران بگویند چگونه این شهدا ره صد ساله را یکشبه طی کردند؟»
شهدا عشق را در آتش و خون پیدا کردند. عشق جانانه آمد و «هرکه را میخواست جان بخشید و رفت» ما در کنار این جانهای آکنده از عشق چه کنیم؟ شهدا عشق را در «سخن»، «سکوت» و «خاموشی» خود متجلی کردند و جز به عشق نیندیشیدند. بودنِ خونین آنها افسانه عشق بود. آنان به دنیا که شایعهای دروغین بیش نیست، پشت کردند تا ما در میان حاکمانِ پرستنده جاه و مال، به مدد عشق در تمنّای جاه و مال نباشیم. ای کاش آدمیان میدانستند بهای جاه و مقام، تباهی جان است. فرو گذاردن عشق و به دنبال جاه و مقام و شهرت رفتن یعنی جان خود را تباه کردن.
ما عشق را از شهدا آموختیم تا از نسل دزدان و دغلبازان نباشیم و در راه آرمان عدالت که اکنون در نیمه راه آن هستیم؛ مأیوس نشویم. همتراز رانتخواران شدن، افق ما نیست، زیرا بهزودی بندگانِ جاه و مال در آتش خود خواهند سوخت، زیرا همواره پس از سوختن جوانمردان، نوبت ناجوانمردان میرسد و فرجام صدام حسین، فرجام همه خودپرستان است که افقی جز جاه و مال نمیشناسند. آینده از آنِ آرمان حاج قاسمهاست، یعنی نابودی استکبار.
اگر حقی آمد، باطل حتماً میرود. این یک قاعده لایتغیر است. ما به دنبال عشقی هستیم که گم کردهایم و شهدا بشارتدهنده آنند. دشمنان سعی میکنند با تاریککردن فضای جامعه، جوانان را از نظردوختن به افقهای روشن باز دارند، اما این تلاش، تلاش و جهد بیچارگانی است که از نور توحید محرومند و بهزودی غرامت جهل خود را خواهند داد. ما دربهدر در فقدان عشق، سرگردانِ این دیار شدهایم. فقط امیدواریم شربتی را که خداوند به ناامیدان عشق میدهد، به ما نیز بنوشاند.
آمدهایم تا در زیر سایه حضرت حق در این دیار بگردیم تا ببینیم شور عشق را در کجا باید پیدا کنیم. شربتی که حضرت حق به صورت پنهانی به نومیدان میدهد تا راهِ برونشدن از افسردگی و ملالت را بیابند و از سوزِ فقدان عشق تسلی پیدا کنند.
خداوندا! پروردگارا! به حقیقت این پاکبازانِ دیار عشق، به حقیقت عشق جانانه شهید حاج قاسم سلیمانی، ما را در راهی که راهِ «جانبازی» و «عشق» و «وفاداری» است؛ «وارد» و «ثابت قدم» و «امیدوار» بگردان.
آمین یارب العالمین.
والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
پینوشت:
- رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکتکردن و عدم توقّف. این کار شهداست. این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند و وقتی میروند، با جان خودشان «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(آلعمران/۱۷۰) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویتشان. صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز میشود، با مردم حرف میزنند، «بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» با ما میگویند. ما باید گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را. و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته است. واقعاً اثر گذاشته. جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی، حرف دقیق و متینی نقل میشود، بر دلها اثر میگذارد و دلها را منقلب میکند. ما گوشمان سنگین است و این پیامها را درست نمیشنویم. اگر این پیامها را به ما بشنوانند، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها از بین ما رخت بر خواهند بست. اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی و حرکت جدّی خواهد شد.(بیانات مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ ۱۴/ ۸ / ۹۷)
- تفسیرجنابادی، ج۴، ص۲۲۸