سیمای امیرمؤمنان«ع» در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی است که حضرت امام هادی«ع» انشا فرمودهاند. قطعاً یکی از منابع ارزشمند علیشناسی این زیارت عمیق است که برگرفته از مضامین بلند قرآنی است. در مقالات گذشته به شرح فرازهایی از این زیارت پرداختیم. در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت بلند میپردازیم.
یادی از حدیث غدیر
«و اشهد انه قد بلغ عن الله ما انزله فیک فصدع بامره و اوجب علی امته فرض طاعتک و ولایتک و عقد علیهم البیعه لک و جعلک اولی بالمؤمنین من انفسهم کما جعله الله کذلک ثم اشهد الله تعالی علیهم فقال الست قد بلغت فقالوا اللهم بلی فقال اللهم اشهد و کفی بالله شهیداً و حاکماً بین العباد: و گواهی میدهم که پیامبر«ص» از جانب خدا آنچه را که درباره تو نازل شده بود به مردم رساندند و امر خدا را آشکار بیان کردند و طاعت و ولایتت را بر امتت واجب فرمودند و ولایت و امامتت از امت سبقت گرفتند و تو را نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خودشان قرار دادند، چنانکه خداوند تو را چنین قرار داده بود. سپس خدای تعالی را بر امت گواه گرفتند و فرمودند آیا امر خدا را بر ولایت و خلافت علی به شما رساندم؟ گفتند به خدا قسم بلی رساندی. پس رسول خدا«ص» فرمودند: «خداوندا! تو شاهد باش که گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت میکند.»
در این فرازها بر دو مطلب تأکید شده است:
- پیامبر«ص» در انجام وظیفه معرفی حضرت مولی علی(ع) به عنوان امام پس از خود تمام تلاش خود را به کار بردند؛ زیرا از ناحیه خداوند مأمور بودند و در انجام فرمان ذات مقدس ربوبی ذرهای درنگ و سستی نداشتند. خدای تعالی فرمود: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین:(۱) ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را بهدرستی انجام ندادهای. خداوند تو رااز خطرات احتمالی مردم نگه میدارد و کافران (لجوج) را هدایت نمیکند.»
این مأموریت تحقیقاً جز مسئله تعیین جانشین برای پیامبر«ص» و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین نیست. به این مطلب نه تنها شیعه، بلکه دهها تن از عالمان اهل سنت نیز صراحتاً معترفند.(۲)
پیامبر «ص» این مأموریت را بهخوبی انجام دادند. «فصدع بامره» «صدع» به معنای شکافتن است، آشکار کردن چیزی نوعی شکافتن است در اقرب الموارد آمده «صدع الامر کشفه»(۳) فاصدع بها تؤمه…(۴) یعنی مأموریت خویش را آشکار کن. مهندسی جریان غدیر نشاندهنده انجام صحیح این مأموریت است: «آنان که جلو رفتهاند برگردند، آنهائی که عقب ماندهاند خود را برسانند.» پیام به گونهای ابلاغ شد که همه بشنوند. سه روز در منطقه غدیر ماندند و از همه بیعت گرفتند. همه اینها گویای این حقیقتاند که سخن از ابلاغ یک وظیفه بود.
- بخشهایی از حدیث متواتر غدیر:
الف- خداوند پیامبر«ص» را از مؤمنان نسبت به خود آنان سزاوارتر قرار داد:
« النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ …؛(۵) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
معنای آیه این است که تمام اختیاراتی که انسان نسبت به خویشتن دارد، مسایل اجتماعی، فردی و خصوصی، مسائل مربوط به حکومت، قضاوت و دعوت از هر انسانی، پیامبر«ص» از خود او اولیتر و اراده و خواست پیامبر«ص» مقدم بر اراده و خواست اوست.
در حدیث غدیر خم آمده است:
«ثم اخذ بید علی فرفعها حتی رؤی بیاض اباطهما و عرفه القوم اجمعون فقال ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم قالوا الله و رسوله اعلم قال: ان الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه یقولها ثلاث مرات و فی لفظ احمد امام الحنابله اربع مرات…؛(۶) سپس پیامبر«ص» دست علی«ع» را گرفتند و آن را بالا بردند، چندان که زیر بغل هر دو نمایان شد و همگان او را شناختند. آنگاه فرمودند: «ای مردم! چه کسی بیش از خود مؤمنان بر آنان ولایت دارد؟» گفتند: «خدا و رسولش داناترند.» فرمودند: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنها بیش از خودشان ولایت دارم. پس هرکه را که من مولای او هستم، علی«ع» نیز مولای اوست.»
پیامبر«ص» این جمله را سه بار و به نقل از احمد پیشوای حنبلیها چهار بار فرمودند. در نقل دیگری آمده است که:
«یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب اوصی من آمن بی و صدقنی بولایه علی الا ان ولایه علی ولایتی و ولایتی ولایه ربی عهده عهده الیّ ربی و امرنی ان ابلغکموه: ای گروه مسلمانان! حاضر به غایب برساند که همه آنانی را که به من ایمان آورده و تصدیقم کردهاند به ولایت علی«ع» سفارش میکنم. بدانید که ولایت علی«ع» ولایت من است و ولایت من ولایت پروردگار من است و این عهدی است که پروردگارم به عهدهام نهاده و فرمان داده است که آن را به شما برسانم.» آنگاه سه مرتبه فرمودند: «هل سمعتم فقال قائل قد سمعنا یا رسول الله: آیا شنیدید؟» گویندهای (به نمایندگی از جمع) گفت: «ای پیامبر! خدا شنیدیم.»(۷)
و خداوند شاهد این اعترافها بود «و کفی بک شهیداً و حاکماً بین العباد؛ گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت میکند.»
نفرین بر منکران
«فلعن الله جاحد ولایتک بعد الاقرار و ناکث عهدک بعد المیثاق: پس خدا لعنت کند کسانی را که ولایت و امامت و خلافت تو را بعد از اقرار به آن منکر شدند و عهد پیمانی را که با تو بسته بودند شکستند.»
واژه «لعن» به معنی طرد و دور ساختن آمیخته با خشم است و هنگامی که به خدا نسبت داده میشود به معنی محروم ساختن از رحمتش او و درست نقطه مقابل رحمت و صلوات و در حقیقت اعلام موضع نفرت و تقریباً نزدیک به شعار مرگ بر… در گویش متعارف است.
واژه «جاحدیک» از ریشه جحد و به معنای انکار آگاهانه است. «الجحود الانکار مع العلم» راغب میگوید جحد به معنای نفی چیزی است که در دل اثبات آن است یا اثبات چیزی که در قلب نفی آن است.(۸) یعنی انکار واقعیتها به علم به آنها. یعنی انسان معتقد به چیزی باشد و در عین حال آن را نفی کند یا معتقد به نفی آن باشد، ولی با زبان آن را اثبات کند. بنابراین در مفهوم جحد همیشه یک نوع لجاجت یا عناد در برابر حق نهفته است.
واژه «ناکث» از ریشه «نکث» است به معنی بازگشودن و تابیدن (باز کردن تاب ریسمان) که در مورد پیمانشکنی و نقض عهد به کار رفته است. گفته میشود نکث العهد و الیمین یعنی پیمان و سوگند را شکست.
شباهتهای دو بیعت
از عجایب تاریخ شباهتهای دو بیعت با امیرالمؤمنین«ع» است. یکی بیعت سال دهم هجرت در غدیر خم، بیعتی که کسی تا آن زمان چنان اجتماع با شکوهی را ندیده بود. جمعیت سه روز در غدیر خم برای تهنیتگویی و بیعت با مولی علی«ع» ماندند و پیشاپیش همه اصحاب پیامبر«ص»، ابابکر و عمر بودند که گفتند: «بخ بخ لک یابن ابیطالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه؛(۹) ای پسر ابوطالب! مبارک باد که در فاصله یک بام تا شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.»
و ابن عباس گفت: وجبت والله فی اعناق القوم؛(۱۰) به خدا سوگند ولایت او بر عهده همه مردم ثابت شد.
این از بیعت سال ده هجرت. اما ۲۵ سال بعد یعنی در سال ۳۵ هجرت هم بیعتی با مولی علی«ع» صورت گرفت که آن هم در نوع خود کمنظیر بود. بیعتی کاملاً آزادانه و با اراده و اختیار. مولی فرمود: «… و ان العامه لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر:(۱۱) … همانا بیعت مردم با من نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای به دست آوردن متاع دنیا.»
و حتی وقتی به مولی علی«ع» پیشنهاد شد که دنبال امتناعکنندگان بفرستند و آنها را دعوت به بیعت کنند تا آنها به سیل خروشان مردم بپیوندند، فرمود: «لاحاجه لنا فیمن لا یرغب فینا؛(۱۲) نیازی نداریم به کسی که رغبتی به ما ندارد.»
نکته جالب اینکه اولین و دومین کسانی که با اصرار با حضرت مولی علی«ع» بیعت کردند طلحه و زبیر بودند «بایعه الناس بعدهما؛ و بعد از آن مردم بیعت کردند»
گزارش مولی علی(ع) از بیعت باشکوه
اقبال مردم از این بیعت هم بینظیر بود.
مولی علی«ع» اقبال باشکوه مردم را در عباراتی زیبا و گویا چنین بیان میکند: «…فاقبلتم الی اقبال العوذ المطافیل علی اولادها تقولون البیعه البیعه قبضت کفی فبسطمتموها و نازعتم یدی…؛(۱۴) …شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید؛ همانند مادران تازه زاییده که به طرف بچههای خود میشتابند و پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید. من از دست دراز کردن سر باز زدم و شما دستم را کشیدید.»
«…فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ…(۱۵) …روز بیعت فراوانی مردم چون یالهای پرپشت کفار بود (کفتار حیوانی است که فراوانی پشم گردن او ضربالمثل بود و اگر میخواستند فراوانی چیزی را بگویند با نام موهای یال کفتار مطرح میکردند) از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین«ع» لگدمال شوند (برخی شارحان الحسنان را دو انگشت شست پا گرفتهاند) و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلههای انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند.»
امام(ع) با ادبیاتی سخن میگوید که مردم بفهمند. آن روز برای تفهیم به غیر از این ادبیات نمیشد سخن گفت و بلاغت یعنی همین!
«…فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا- وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ(۱۶) مردم همانند شتران تشنهای که به آب نزدیک شده و ساربان رهایشان کرده و عقال (پایبند) از آنها گرفته شده، بر من هجوم آوردند و به یکدیگر پهلو زدند و فشار آوردند، چنانکه گمان کردم مرا خواهند کشت یا بعضی به وسیله بعض دیگر میمیرند و پایمال میشوند.»
این برخی از کلمات حضرت مولی علی«ع» در ترسیم اقبال باشکوه مردم در بیعت با ایشان است.
این یک بخش از این حادثه.
بخش دوم و مصیبتبار آن برخورد ناقضانه و بیعتشکنانه با هردو بیعت است. در مورد بیعت اول از آنجا که علمای پیشین به اندازه کافی و مستدل و عالمانه سخن گفته و نوشتهاند ضرورتی نمیبینم که سفره ماتم را بگشایم، ولی بلاتردید، علی «ع» امام حق و منصوب پیامبر«ص» از ناحیه خداوند و قلّه فضائل بود و آنان این را میدانستند و امام را کنار گذاشتند.
«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ (ابن ابی قحافه) و انه لیعلم أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا فُلَانٌ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا
مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ: آگاه باشید. به خدا سوگند ابوبکر جامه خلافت بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند. او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندی ارزش من نتوانند پرواز کرد…»
درباره این مقطع به همین مقدار بسنده میکنم…
اما در مقطع دوم بیعت باید سوگمندانه گفت همانند مقطع اول برخورد شد و پیمانشکنی بازارِ گرمی پیدا کرد. پیمانشکنیای که جز جاهطلبی و دنیا انگیزه دیگری نداشت.
«فلما نهضت بالامر فکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون کانهم لم یسمعوا کلام الله سبحانه یقول تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فساداً بلی والله لقد سمعوها و وعوها…(۱۷): اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند (ناکثین اصحاب جمل مثل طلحه و زبیر) و گروهی از اطاعت من سرباز زدند و از دین خارج شدند (مارقین (خوارج) به رهبری حرقوصبن زهیر که به ذولثدیه مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد) و برخی از اطاعت حق سر برتافتند (قاسطین معاویه و یاران او که جنگ صفین را بر امام تحمیل کردند). گویا سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که میفرماید سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد.» در این عرصه هم گفتنی فراوان است.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
پاورقی:
۱- مائده/۶۷٫
۲- به کتاب الغدیر جلد اول ص ۲۱۴ در دارالکتاب العربی بیروت ۱۳۷۹ هجری قمری و نیز کتابهای مستقل دیگر در این زمینه نظیر عبقات الانوار، المراجعات و در تفاسیر ذیل آیه فوق
۳- اقرب الموارد واژه «صدع».
۴- حجر/۹۴٫
۵- احزاب/۶٫
۶- الغدیر (چاپ مؤسسه الغدیر، ج ۲، ص۳۵) چاپ دیگر ج۲، ص۱۱٫
۷- تفسیر عیاشی، ج۱۱، ص ۳۲۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۱٫
۸- مفردات راغب واژه جحد.
۹- الغدیر، ج۲، ص۳۶، چاپ مؤسسه الغدیر.
۱۰- همان.
۱۱- نهجالبلاغه، نامه ۵۴٫
۱۲- الفتوح ابن اعثم، ج۲، ص۴۴۱٫
۱۳- الجمل، ص۱۳۰٫
۱۴- نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۷٫
۱۵- نهجالبلاغه، خطبه ۳٫
۱۶- نهجالبلاغه، خطبه ۵۴٫
۱۷- نهجالبلاغه، خطبه ۳٫