از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطهگر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیانگذاری و کشمکش عربها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، بهویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عربها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.
آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولتهای مرتجع عربی کوشید تا راهحلهای سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یکطرفهای را به عربها تحمیل کند. این طرحها و راهحلها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راهحلهای صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عربها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عربها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی شدند، از یاد نبردهاند.
آنان همچنین به یاد دارند که هیئتهای اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خطمشی تاریخی آمریکا، ارائه راهحلهای صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیستهای غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عربها، بهویژه فلسطینیها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.
با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیمهای عرب اجازه گفتوگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمیدادند و یا با طرحهای صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت میکردند.
ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیمها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، بهویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهمتر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، بهویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عربها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.
به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیمهای وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.
البته سیاستمداران آمریکایی و نظریهپردازان رژیم غاصب تا کنون توانستهاند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:
۱- درک جنبههای گوناگون منافع آمریکا ـ با همه ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.
۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی میتواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، بهویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت میگیرد.
در نتیجه، آمریکا میتواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحرانهای منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عربها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.
این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیستها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمیرود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت میکند. زیرا این امر تضمینکننده تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار میآید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.
آمریکاییها نیز درک کردهاند که مناسبترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دستکم کشاندن رژیمهای عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعهطلبیهای اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی همپیمانی در میان آنهاست و سمتگیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبشهای آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.
همچنین، آنان درک کردهاند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمتهای اندک به سوی آن کشور و همپیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایهگذاریهای آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.
رژیم صهیونیستی نیز همه این موضوعات را میداند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ» و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام میدهد.
آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عربها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینههای گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچگونه ترس و واهمهای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمکهای مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بینالمللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.
در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیستها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرحهای سازشکارانه و صلحآمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادیسازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیمهای وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.
«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تلآویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا ندادهایم.»
در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که بهرغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بینالمللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادیسازی روابط خود خبر میداد. بر اساس این توافق، امارات که طی سالهای اخیر در عرصه سیاستهای منطقهای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفههای قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تلآویو در مقابل، طرح الحاق بخشهایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینههای مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسهای افتخار آمیز نیاز داشت. از اینرو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.
روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاستهای منطقهای این رژیمها بهویژه پس از خیزشهای مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانههای بین المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر میشوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومتهای مستبد حاکم، جریحهدار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاستهای تهاجمی و توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب میشود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.
بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهمنامه در زمینههای مالی و سرمایهگذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاریهای حقوقی امضا کردهاند. عبداللطیف بن راشدالزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیمهای بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.
صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیستها و آمریکاییها در باره طرح عادیسازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، بهویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشمپوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروههای مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.
فلسطینیها توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گستردهای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاشها برای الحاق بخشهایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.
این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معاملهای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشتههای سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سالهای گذشته نقش بر آب دیده و به گروههای مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاستهای سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادیسازی روابط با اشغالگران را شرمآور خواند و اظهار داشت: «توافقنامههای دو جانبهای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایتهایشان علیه مردم فلسطین انجام میشوند.»