Tag Archives: سید مهدی هاشمی

29دسامبر/21

صبر انقلابی رئیس‌جمهور سوم در سال نخست

اشاره:

در مهر ماه سال ۱۳۶۱ روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکمین سال ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای مصاحبه‌ای با ایشان داشت. رهبری معظم انقلاب در آن مقطع، گزارشی از کارنامه یک‌ساله دولت خود ارائه دادند. ایشان در این مصاحبه با کمال آرامش و امید به آینده و تائید فضای سنگین نظام سلطه بر نظام اسلامی و غوغاسالاری رسانه‌های خارجی و عوامل داخلی آنان بر ضد خود و دولت منتخب به نکات مهمی اشاره کردند که می‌تواند برای دولتمردان قوه مجریه و سایر قوا درس‌آموز باشد.

روز دوشنبه پنجم مهرماه ۱۳۶۱، روزنامه جمهوری اسلامی تیتر نخست خود را به مصاحبه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت نخستین سالگرد ریاست جمهوری ایشان اختصاص داد. ایشان در ضمن پاسخ به پرسش‌های خبرنگار در زمینه‌های گوناگون و در پاسخ به پرسشی درباره خط تخریب شخصیت سومین ریاست جمهوری اسلامی ایران توسط رسانه‌های نظام سلطه مطالبی را بیان کردند که هم بیانگر شخصیت اخلاقی و سیاسی ایشان و هم الگویی برای همه آنانی است که پای در عرصه خدمت به نظام مقدس اسلامی می‌گذارند.

 

*خبرنگار: شما چه جوابی به عربده‌کشی‌های وسائل ارتباط‌جمعی بیگانه دارید که گاهی شما را انسانی تندرو و گاهی محافظه‌کار معرفی می‌کنند و اصولاً شما چگونه هستید؟

رئیس جمهور: من همیشه فکر می‌کردم که وقت ما خیلی نباید صرف پاسخگویی به آن چیزی که شما آن را عربده‌کشی نام می‌گذارید بشود. همیشه با خودم این محاسبه را داشته‌ام که شاید یکی از دلائل این عربده‌کشی‌ها اصلاً همین است که با این حرف‌ها ما را از کارهای اساسی‌مان باز دارند. خوشبختانه این اظهاراتی که در رسانه‌های جمعی بیگانه و معترض نسبت به شخصیت‌های این کشور و از جمله نسبت به من صورت می‌گیرند، خود همدیگر را خنثی می‌کنند. به قول شما بعضی‌ها بنده را کندرو و بعضی تندرو معرفی می‌کنند. خود این دو بیان یکدیگر را خنثی می‌کنند. اما اینکه من چگونه هستم و آیا تندرو هستم و یا محافظه‌کار، دوست دارم که هیچ‌کدام از این دو نباشم و تلاشم بر این است که انسانی باشم روی خط صحیح اسلام و طبق آنچه که از اسلام، بر مبنای درک فقاهت می‌فهمم، در خط امام حرکت کنم.

از اول پیروزی انقلاب تا الان هم همه درگیری‌های ما به خاطر این بوده که می‌خواستیم روی این خط به صورت مستقیم حرکت کنیم. اگر مقید به حرکت در خط امام نبودیم، شاید درگیری‌ها و گرفتاری‌های‌مان خیلی کمتر از چیزی بود که در این مدت اتفاق افتاده است. در زمینه سیاسی، آنجایی که احساس تندروی و یا کندروی می‌شود، باید گفت که در حقیقت این برداشت بیننده و تفسیرکننده است که بر مبنای کار خودش صورت می‌گیرد، والّا رفتار ما به تصور خودمان یک رفتار مستمر و مستقیمی بوده که همواره آن را حفظ کرده‌ایم و آن حرکت در خط نه شرقی و نه غربی و خط فکری و اصولی اسلام فقاهتی و خط اجتماعی دفاع از مستضعفین و اولویت دادن به اکثریت قاطع ملت است. اینها خطوطی بوده که ما از اول تا کنون خواسته‌ایم رعایت کنیم؛ اما اینکه چقدر خداوند متعال به ما توفیق عمل به آنها را داده، بستگی به این دارد که چگونه واقعیت‌ها را ترسیم کنیم.(۱)

محبوبیت شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قرار داشتن در جایگاه امامت جمعه، حکم بی‌نظیر حضرت امام خمینی در تنفیذ ریاست جمهوری به ایشان، رأی بالا و قاطع ایشان در انتخابات در مهر ۱۳۶۰ و… از عواملی بود که ایشان را در سال نخست ریاست جمهوری در نوک پیکان دشمنان اسلام و انقلاب قرار داد. اما فقط اینها تمام عوامل تخریبی در داخل و خارج نبودند. طرح مرجعیت و قائم مقامی آقای منتظری که از زمستان سال ۱۳۶۰ کلید خورد و نام و عکس وی به صورتی گسترده و گاه مبالغه‌آمیز، حتی نسبت به امام خمینی، منتشر شد، کار را تا بدانجا پیش برد که مورد نقد نیروهای خط اصیل امام قرار گرفت. این جریان، به موازات حرکت بیگانگان، در کارشکنی‌ها و تخریب چهره آیت‌الله خامنه‌ای، نقشی محوری را ایفا می‌کرد. در رأس این جریان، مهدی هاشمی معدوم و دوستان او قرار داشتند. مهدی هاشمی که پس از شهادت محمد منتظری و به پشتوانه آقای منتظری به جایگاه واحد نهضت‌های سپاه تکیه زده بود، با حرکت‌های خودمحورانه‌اش دولت را نیز به چالش کشید تا جایی که در پاییز سال ۱۳۶۰ و با دستگیری جمعی از نیروهای واحد نهضت‌ها در فرودگاه‌های یک کشور حاشیه خلیج فارس، نظام در بین همسایگان و در عرصه دیپلماتیک با مشکلاتی رو به ‌رو شد.

اقدامات این جریان در سال نخست ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای به اینجا ختم نشد و در تابستان ۱۳۶۱ آقای منتظری به منظور پایان دادن به کشمکش‌های شهر و استان اصفهان که با قتل بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی توسط تیم ترور مهدی هاشمی و امید نجف‌آبادی در سال ۵۸ ادامه داشت، در نامه‌ای به آقای پرورش خواستار ادغام حزب جمهوری اصفهان در جامعه روحانیت اصفهان به ریاست آیت‌الله طاهری اصفهانی شد تا اعضای بیت آیت‌الله منتظری در قم و سایر افراد در اصفهان و تهران، حوزه نفوذ آیت‌الله خامنه‌ای را در جایگاه دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی محدود سازند.

حوادث اصفهان و جریانی که برخی از عوامل به تهران کوچ کرده بودند، به‌قدری مهم بود که پس از پیروزی‌های بزرگ رزمندگان اسلام در بهار ۶۱، آیت‌الله مهدوی‌کنی در سخنرانی نیمه شعبان خود از ضرورت فتح اصفهان سخن به میان آورد و آن را «خاکریز هفتم» نامید. صبر انقلابی، سکوت عارفانه و مدیریت عالمانه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برابر این جریان هتاک در داخل و عربده‌کشی‌های رسانه‌های بیگانه در خارج از کشور در حالی بود که امنیت مردم، به‌ویژه شخصیت‌های مذهبی و سیاسی توسط تیم‌های ترور سازمان منافقین در سال ۶۰ – ۶۱ به‌قدری گسترده‌ شده بود که امام خمینی را بر آن داشت تا در نامه‌ای به فرماندهی سپاه لب به شکوه بگشود.

امام خمینی(ره) در پانزده تیرماه ۱۳۶۱ در نامه‌ای به محسن رضایی نوشتند:

باسمه‌تعالی

آقای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران! انجام ترورهای مشابه نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی، شهید دستغیب و شهید هاشمی‌نژاد و حمله به آقای احسان‌بخش و اخیراً شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی، ایجاد نگرانی و تردید و سئوال کرده و نسبت به پاسداران محافظ آنان، به‌ویژه محافظان شهید صدوقی سوءظن ایجاد شده و بسیار سئوال‌برانگیز گردیده است. امثال این سرمایه‌های بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند. چون مسئول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه، از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.(۲)

۱۵ تیر، روح‌الله الموسوی الخمینی

معظم‌له در سال نخست ریاست جمهوری بدون کوچک‌ترین توجهی به عربده‌کشی‌ها و تخریب‌های داخلی و خارجی به مسئله اصلی نظام و کشور که در آن مقطع مسئله جنگ بود پرداختند و ضمن ترمیم خرابی‌های بنی‌صدر در این حوزه به ویژه شکاف ایجاد شده بین ارتش و سپاه، توانستند دانش جنگی و نیروهای مکانیزه و سایر نیروهای ارتش با سپاه پاسداران و نیروهای مردمی پیوند بزنند و در بهار ۱۳۶۱، طلایی‌ترین فصل تاریخ جنگ را با تبعیت از ولی‌فقیه رقم زدند. از عملیات بزرگ فتح‌المبین در فروردین ۶۱ تا عملیات بزرگ بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱، بخش وسیعی از سرزمین‌های اشغال شده توسط ارتش بعث آزاد و شمار بسیاری از ارتش این کشور کشته و اسیر شدند و غنایم بسیاری نیز به دست رزمندگان اسلام افتاد. پس از آن ادبیات حامیان حزب بعث و کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌گونه‌ای تغییر کرد که مجامع بین‌المللی ندای آتش‌بس سر دادند.

پرسش و پاسخ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از این مقطع از نخستین سال ریاست جمهوری ایشان که در حقیقت میوه صبر انقلابی و تبعیت از مقام ولایت از سوی رئیس‌جمهور و نیروهای انقلابی و ولایتمدار است سندی تاریخی است.

ایشان در پاسخ به این پرسش که: «بعد از اینکه شما ریاست شورای‌عالی دفاع را به عهده گرفتید، طرح‌هایی که این شورا تهیه و به مرحله اجرا گذاشت با موفقیت همراه بود. چرا قبل از این در جنگ موفقیت چندانی نداشتیم؟» متواضعانه این موفقیت‌ها را معلول عوامل متعددی چون اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع و فرماندهان برشمردند و فرمودند:

«…عوامل زیاد دیگری وجود دارند که بنده هم اگر فرضاً تأثیری داشته باشم، یکی از اجزای کوچک این عناصر همه‌جانبه هستم. اما اینکه چرا قبل از اینکه اینجانب رئیس شورای‌عالی دفاع شوم این شورا موفقیتی نداشته، این را باید به صورت دقیق ناشی از این بدانیم که قبل از من منهای یک ماه که شهید رجایی به اقتضای رئیس‌جمهور بودنشان، رئیس شورای‌عالی دفاع بودند، مابقی این مدت رئیس شورای دفاع کسی بود که با بودنش، با سیاست‌هایش و با جهت‌گیری‌هایش امکان نداشت که ما در جنگ موفقیت داشته باشیم. یعنی وقتی که بنی‌صدر در رأس شورای‌عالی دفاع قرار دارد، نباید از شورای عالی دفاع انتظار موفقیت داشته باشیم. اصلاً انتظار موفقیت در آن وقت از شورای‌عالی دفاع، یک انتظار ساده‌لوحانه بود، به دلیل اینکه بنی‌صدر همان‌ طور که گفتم سیاست‌هایی و منش شخصیتی‌ای داشت که با آنها نمی‌توانست موفقیت ما را در جبهه تضمین کند.»(۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه، اعتقاد بنی‌صدر به تصورات پوچ سنتی و غلط و نپذیرفتن تجربه‌های سنتی درستی را که همواره توسط ایشان و برخی از اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع به او گفته می‌شد، از عوامل شکست در جنگ خواندند و تفاوت مصوبات این شورا در زمان ریاست خود را با ریاست شخص بنی‌صدر بر این شورا را این‌گونه بیان ‌کردند:

«… بارها اتفاق می‌افتاد که در جلسه شورا از اول تا آخر بحث می‌کردیم و آخر سر، حتی یک مصوبه هم نداشتیم. اما الان در جلسه شورای‌عالی دفاع، تا آخر جلسه که گاهی دو، سه یا چهار ساعت طول می‌کشد، گاهی ده تا پانزده تا مصوبه داریم.»(۴)

اما چالش اصلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چالشی بود که هیچ‌یک از رؤسای جمهوری اسلامی آن را تجربه نکردند و آن، چالش با نخست‌وزیر و تفاوت نگاه او با نگاه فردی بود که تنها مصلحت اسلام و انقلاب را در نظر داشت و فقط با صبر انقلابی می‌توانست نگاه نخست‌وزیر را تحمل کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که مجلس شورای اسلامی به گزینه اول او یعنی دکتر ولایتی رأی اعتماد نداد و گزینه دوم او را نیز به علت رأی نیاوردن از حضور در مجلس محروم کرد، مجبور به پذیرش مهندس میرحسین موسوی شدند. نگاه چپ‌گرانه نخست‌وزیر و برخی از اعضای کابینه به اقتصاد، نگرش دولتی کردن اقتصاد بود که در همان سال نخست می‌رفت تا سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و زیرساخت‌های اقتصادی کشور را در میان‌مدت و بلندمدت تهدید کند. ایشان به‌خوبی این خطر را درک کردند؛ اما نقش‌آفرینی نخست‌وزیر در جایگاه قانونی خود در آن مقطع ،آرمان‌های آیت‌الله خامنه‌ای را در همان سال نخست در بهبود شرایط اقتصادی کشور و فقرزدایی و اشتغال‌زایی با چالش روبه‌رو ساخت. دردی که بعدها و در سال ۱۳۸۰ که همان شیفتگان ادبیات شرق با چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای به ادبیات غرب روی آوردند، معظم‌له را بر آن داشت تا فرصت‌سوزی‌های دیروز و امروز جریانی را بازگو کنند که به جای قرار گرفتن در جایگاه متهم در جایگاه مطالبه‌گر ایستاده‌اند. معظم‌له می‌فرمایند:

«… ما در شورای انقلاب سال‌های ۵۷ – ۵۸ قانونی داشتیم که سرمایه‌داران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند الف، بند ب، بند ج، بند د. بند ب کسانی بودند که سرمایه‌های آنها از طریق نامشروع و غیرقانونی به دست آمده بود و وام‌هایشان را پس نداده بودند و می‌بایست پاس می‌کردند که اگر این کار را می‌کردند، کارخانه‌ها مال خودشان می‌شد؛ اما اگر پرداخت نمی‌کردند، کارخانه‌های آنها تصرف می‌شد. اوایل ریاست جمهوری من گروهی مسئول بند ب و ج و این‌ طور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیس‌جمهور نبود؛ بلکه دست نخست‌وزیر و هیئت دولت بود. من اطلاع پیدا کردم که عده‌ای در این هیئت اصرار دارند بند ج را به بند ب تبدیل کنند. یعنی می‌خواستند نگذارند کارخانه‌ای که می‌شد صاحبش بدهکاری‌ خود را به بانک بدهد و بعد کارخانه‌اش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بیکار نباشند، راه بیفتد. در آن موقع چنین گرایش چپ ضد سرمایه‌داری افراطی ناحقی وجود داشت. همان‌ها  امروز کسانی هستند که حاضرند زیر پای کمپانی‌داران و سرمایه‌داران صهیونیستی فرش قرمز پهن کنند تا بیایند و سرمایه‌گذاری کنند. انسان می‌تواند از چپ‌ترین ایده مارکسیستی به افراطی‌ترین ایده دست‌راستی اقتصادی متحول شود!»(۵)

اگرچه آرمان‌ها و آرزوهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص فقرزدایی، اشتغال‌زایی و مستحکم کردن ساخت اقتصادی کشور به دلیل جایگاه قانونی نخست‌وزیر در آن مقطع محقق نشد و ایشان همواره در آرزوی روی کار آمدن دولتی بودند که بتواند این مهم را محقق سازد، اما نه عربده‌کشی‌ها و هتاکی‌های رسانه‌های نظام سلطه در خارج و نه ایجاد ناامنی سازمان منافقین و حرکت‌های خودمحورانه گروه‌های به‌ظاهر انقلابی و نه چالش‌های جدی در داخل کابینه، آیت‌الله خامنه‌ای را از مسیر و تکلیفی که ولی فقیه در آن مقطع برای ایشان مشخص کرده بود خارج نکرد.

 

پی‌نوشت:

۱- روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱، ص۶٫

۲- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۷۴٫

۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ مهر ۱۳۶۱، ص ۶٫

۴- همان مدرک.

۵- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر، اول مرداد ۱۳۸۰،

03ژانویه/21

از دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند تا…

شاید بتوان مهم‌ترین رخداد آبان ۱۳۶۵ را رسوایی مک فارلین دانست که در ۱۳ آبان همین سال توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی افشا شد، در همین ماه و در پی دستگیری «سید مهدی هاشمی» حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزیر وقت اطلاعات از امام خمینی(ره) خواست تا نظر خود را درباره جوسازی‌ها اعلام کنند و بنیانگزار جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند.

در ادامه به مرور رخدادهای این دو ماه از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند.

ماجرای سفر غیرقانونی و پنهانی «مک‌فارلین»، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا به تهران که با هدف بررسی راه‌های بازگشایی روابط سیاسی با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در سخنرانی مراسم ۱۳ آبان فاش شد.

شاید ماجرای «ایران – کنترا» یا همان «مک فارلین» باید اتفاق می‌افتاد تا ریگان جمهوری‌خواه نیز فشارهایی را که بر جیمی کارتر، رقیب دموکرات او وارد شده بود، تجربه کند. سال ۱۳۵۹ با تداوم اسارت گروگان‌های آمریکایی در ایران، کارتر کاخ سفید را ترک کرد و صندلی ریاست‌جمهوری را به رقیب جمهوری‌خواه خود ریگان سپرد. جاسوس‌های آمریکایی آزاد شدند، ولی چند سال بعد یعنی سال ۱۳۶۵ نوبت به ریگان جمهوری‌خواه رسید تا با پیچیدگی‌های دیپلماسی ایران روبه‌رو شود و طعم تلخ یک ناکامی دیگر را با تمام وجود احساس کند.

در چهارم خردادماه ۱۳۶۵ هواپیمایی که از آن سوی اقیانوس اطلس به پرواز درآمده بود در خاک ایران بر زمین نشست. رابرت مک‌ فارلین، مشاور امنیت ملی ریگان و الیور نورث، عضو شورای امنیت ملی آمریکا دو مسافر آن هواپیما بودند.

نمایندگان آمریکایی، کیکی در شمایل کلید را آورده بودند تا نشانه‌ای باشد از گشایش باب روابط میان دو کشور و نیز یک قبضه تپانچه و علاوه بر آن یک جلد انجیل ‌مقدس با امضای رونالد ریگان و خطاب به رهبری ایران به عنوان یادگاری!

اما هدیه اصلی برای ایرانی‌ها نه کیک و کلید و انجیل که تسلیحات مورد نیاز ایران از جمله تسلیحاتی چون موشک‌های هاگ، تاو و لامپ‌های رادار بود که هواپیمای مک فارلین حامل آنها بود. فروش این تسلیحات به ایران پیرو مذاکراتی صورت می‌گرفت که منوچهر قربانی‌فر، دلال اسلحه  و محسن کنگرلو، مشاور نخست‌وزیر وقت، میر حسین موسوی، انجام داده بودند.

مک‌ فارلین با ورود به تهران خواستار ملاقات با رئیس‌جمهور ایران شد و خود را حامل پیام رونالد ریگان معرفی کرد، ولی خود را با درهای بسته روبه‌رو دید. رئیس‌جمهور ایران به مذاکره با مک‌ فارلین آمریکایی ننشست و دیپلمات آمریکایی برای مذاکره با نخست‌وزیر و رئیس مجلس ایران هم با درهای بسته روبه‌رو شدند.

در نهایت دکتر محمدعلی هادی و فریدون وردی‌نژاد به نمایندگی از مجلس و سپاه با نمایندگان رئیس‌جمهور آمریکا مذاکره کردند. مک‌ فارلین به‌قدری متعجب و ناراحت بود که با چهره‌ای درهم کشیده به ایرانی‌ها گفت: «شانس در خانه شما آمده است. فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است و ما آمده‌ایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شما این‌ طور با ما رفتار می‌کنید؟ من اگر برای خرید پوست به روسیه رفته بودم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می‌کرد. شما چه جور آدم‌هایی هستید که خاضر نیستید با نماینده مخصوص رئیس‌جمهور آمریکا صحبت کنید؟» (۱)

بعدها امام خمینی(ره) پاسخ این اظهارات مک فارلین را به‌روشنی دادند و فرمودند: «آنی که ادعا می‌کند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است. این‌جا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه. اینجا کشور رسول خداست«ص». اینجا کشور حضرت صادق است«ع». اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخ‌نشین‌ها، اینجا بسیجی‌های ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ‌نشین‌های عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد.»(۲)

 

 

لحنی که از اسرائیل تندتر بود

در ۲۵ آبان ۱۳۶۵ هشت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نامه‌ای به هیئت رئیسه مجلس با اشاره به سفر مخفیانه یک هیئت امریکایی به ریاست رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی امریکا به تهران، خواستار توضیح وزیر امور خارجه در این زمینه شدند.

چند روز پس از انتشار این نامه، امام خمینی خطاب به آنان فرمودند: «لحن شما از لحن اسرائیل تندتر است.» بنیانگزار جمهوری اسلامی در پاسخ به نمایندگان و افرادی که می‌خواستند رسوایی آمریکا را وسیله‌ای برای برخوردهای داخلی کنند اظهار داشتند: «می‌خواهم‏‎ ‎‏عرض کنم چرا این‌ قدر ما عقب‌افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطۀ اغراض نفسانیه این‏‎ ‎‌قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی‏‎ ‎‏ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر‏‎ ‎‏غرب‌زده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در‏‎ ‎‏نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این‏‎ ‎‏زمان که باید فریاد بزنند بر سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما. چه شده است؟ شماها‏‎ ‎‏چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید‏‎ ‎‏یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئلۀ مهمی که باید همۀ شما دست‏‎ ‎‏به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این ‌طور شده است و در‏‎ ‎‏روزی که هفتۀ وحدت است، چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید‏‎ ‎‏بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است‏‎ ‎‏شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ ‏‏اَینَ تَذهَبون؟‏‎ من نمی‌توانم که آن طوری که می‌خواهم با‏‎ ‎‏شما صحبت کنم و نمی‌خواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف‏‎ ‎‏بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟ وقت یک همچو‏‎ ‎‏تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن‏ چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود کاخ‌نشینان آن‌جا‏‎ ‎‏تندتر است. شما را چه شده است که این طور شده‌اید؟ شما که این نبودید بعضی‌تان. من بعضی‌تان‏‎ ‎‏را می شناسم، شما این طور نبودید.‏»(۳)

 

 

و باز هم پرونده جنایت‌های یک نور چشمی

۴ آبان ۱۳۶۵ و در پی دستگیری سید مهدی هاشمی و تعدادی از مرتبطین با او، حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات طی نامه‌ای از محضر امام خمینی تقاضا کرد که معظم له با توجه به جوسازی‌هایی که در جهت تخریب اذهان و ایجاد اختلاف به وجود آمده، نظر خود را اعلام کنند.

امام خمینی در پاسخ به نامه حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند. بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه تصریح کردند: «با توجه به مسائلی که تا کنون کشف شده و یا مورد سوءظن است و با توجه به‏‎ ‎‏جوسازی و اطلاعیه‌هایی که با اسامی مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و‏‎ ‎‏وابسته به مهدی هاشمی پخش شده‌اند که نه تنها سوءظن را بیشتر می‌کنند که خود‏‎ ‎‏دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام. جنابعالی موظف هستید به جمیع‏‎ ‎‏جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی کنید و تمام افراد متهمی را که از سران‏‎ ‎‏این گروه محسوب می‌شوند و نیز افراد دیگری را که در انتشار مسائل کذب و قضایای‏‎ ‎‏دیگر دست داشته‌اند تعقیب کنید. بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و‏‎ ‎‏انقلاب و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصراً در اختیار وزارت اطلاعات کشور‏‎ ‎‏است.‏»

در ادامه این نامه آمده بود: «باید تأکید کنم که همه در پیشگاه قضاوت اسلام مساوی هستند و نیز به همان اندازه که‏‎ ‎‏اغماض از مجرمین گناه بزرگی است، تعرض نسبت به بیگناهان از گناهان نابخشودنی‏‎ ‎‏است. خداوند تعالی را حاضر و ناظر بدانید که این امر عبادتی است که دامان بزرگانی‏(۴) را از اتهامات پاک و توطئۀ منحرفان را خنثی می کند.»(۵)

متاسفانه آیت‌الله منتظری در آن شرایط به‌گونه‌ای تحت تأثیر سید مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان خود بود که به هیچ یک از تذکرات دوستانه و مشفقانه وقعی نمی‌نهاد و بر مبنای تحلیلی که از سوی برادر داماد خود دریافت می‌کرد، همه این توصیه‌ها را ناشی از بدفهمی یا توطئه‌گری دیگران می‌پنداشت.

مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی را که انجام داده بود شرح ‌داد که سرفصل‌های آن از این قرارند:

۱. اقرار به ساواکی بودن.

۲. لودادن افرادی که به آنها دستور قتل آیت‌الله شمس‌آبادی را داده بود.

  1. دستور قتل مهدی‌زاده، شیخ قنبرعلی صفرزاده، مهندس بحرینیان، عباس‌قلی حشمت و دو فرزندش و زنی به نام جهان سلطان.
  2. دستور اختفای مقادیر قابل توجهی سلاح و مهمات و مواد منفجره.

و …

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، علناً در مقابل نظام اسلامی ایستادگی کرد.

 

اعتراف به جنایات صدام و همزمان کمک به او

در آبان ۱۳۶۵ تلویزیون دولتی انگلیس با پخش یک برنامه مستند ۴۵ دقیقه‌ای به نام «پانوراما» برای اولین بار به کاربرد گسترده سلاح‌های شیمیایی توسط عراق در جنگ با ایران اعتراف کرد و صراحتاً از آمریکا، هلند، آلمان غربی و کانادا به عنوان تأمین کنندگان مواد شیمیایی لازم عراق برای تهیه سلاح شیمیایی نام برد.

در ۱۷ آبان ماه این سال نیز ژاک شیراک نخست وزیر فرانسه در مصاحبه‌ای با روزنامه واشنگتن تایمز گفت که عراق آغازگر جنگ بود، زیرا در نظر داشت با توجه به ضعفی که بر ارتش جمهوری اسلامی ایران در ابتدای انقلاب به وجود آمده بود، ضمن تجاوز به این کشور، کمر جمهوری اسلامی را بشکند.

در ۱۷آذر ۱۳۶۵ نیز نماینده انگلیس در سازمان ملل بی‌آنکه نامی از رژیم صدام ببرد، اقدام این رژیم در بمباران مناطق مسکونی در جنگ ایران و عراق را محکوم کرد و کاربرد سلاح‌های شیمیایی را نقض آشکار پروتکل جامعه ملل و پروتکل مشهور «۱۲ مارس» شورای امنیت خواند و آن را محکوم کرد.

با وجود این اعترافات آمریکا و انگلیس کمک به رژیم صدام را ادامه دادند. در ۱۴ آذر ماه همین سال چارلز ردمن سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد آمریکا از دوستان خود در خلیج فارس با صدور اسلحه و حراست از آزادی کشتیرانی حمایت خواهد کرد.

در ۲۴ آذر نیز روزنامه واشنگتن پست فاش کرد که آمریکا از سال ۱۳۶۳ سرگرم ارائه کمک‌های اطلاعاتی «سیا» به رژیم عراق برای تسهیل حملات آن کشور به تأسیسات اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بوده است.

در ۲۵ آذر ماه نیز مقام‌های پنتاگون اعتراف کردند که دولت امریکا اطلاعات نظامی برای حملات دقیق به هدف‌های ایران با هدف وادار کردن ایران به قبول آتش‌بس را در اختیار عراق قرار داده است.

 

 

سقوط هواپیمای رزمندگان اسلام در شرق زاهدان

در ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بر اثر سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ ارتش ۹۸ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. هواپیما از کرمانشاه به زاهدان در پرواز بود که در ۱۰ کیلومتری شرق فرودگاه زاهدان با کوه برخورد کرد. دو روز بعد مسئولین امر علت سقوط هواپیمای سی ـ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را از کار افتادن سیستم ارتفاع‌سنج هواپیما اعلام کردند.(۶)

 

روابط ایران و جهان در آبان و آذر ۱۳۶۵

در اولین روز آبان ۱۳۶۵ در اعتراض به بازگشایی سفارت ساحل عاج در بیت‌المقدس، ایران روابط سیاسی خود را با این کشور قطع کرد.

در ۴ آبان این سال نیز وزارت امور خارجه ایران تبانی انگلیس با آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه سوریه را محکوم کرد. دولت انگلیس با متهم کردن سوریه به تلاش برای منفجر کردن یکی از هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل، روابط خود را با دمشق قطع کرد. متعاقب این اقدام، آمریکا و اسرائیل نیز از این تصمیم لندن حمایت کردند.

همچنین در ۴ آذر ماه این سال وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در نامه‌ای انتقادی به دبیرکل سازمان ملل، عملکرد مغرضانه و تبعیض‌آلود شورای امنیت این سازمان و دلایل بی اعتماد شدن ایران به این شورا را تشریح کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- کیهان، ۱۴ آبان ۱۳۵۹، ص ۱ و ۳ و ۱۸٫

۲- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۰٫

۷- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۳-۱۶۲٫

۴- اشاره به آیت‌الله منتظری.

۵- صحیفه امام، جلد ۲۰ ، ص ۱۴۵٫

۶- کیهان، ۱۳ آبان ۱۳۶۵، صفحه ۳٫

10اکتبر/20

توصیه‌های خیرخواهانه‌ای که پذیرفته نشد!

شاید بتوان مهم‌ترین رخدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۵ را در دو نامه امام خمینی(ره) بررسی کرد. نامه نخست در پاسخ به آیت‌الله راستی کاشانی، نماینده ایشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که در آن با انحلال این سازمان موافقت کرده‌اند و دومی نامه خیرخواهانه به آیت‌الله منتظری «قائم مقام رهبری» که از یک متهم به جنایت دوری و شان و منزلت خویش را حفظ کند.

آیت‌الله منتظری توصیه‌های خیرخواهانه بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه را نپذیرفت و بدان عمل نکرد تا  سرانجام در فروردین ۱۳۶۸ امام برای حفظ انقلاب از انحرافش، وی را از قائم مقامی رهبری برکنار کردند.

آغاز عملیات کربلای ۲ با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران نیز از دیگر رویدادهای مهم شهریور این سال است که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت.

 

توصیه حکیمانه‌ای که آیت‌الله نپذیرفت!

امام خمینی در ۱۲ مهر ۱۳۶۵ در نامه‌ای به آیت‌الله منتظری از ایشان خواستند با توجه به متهم بودن سید مهدی هاشمی از وی حمایت نکند تا وزارت اطلاعات و قوه قضائیه به اتهامات وی رسیدگی کنند.

در بخشی از این نامه آمده بود: «…آنچه مسلّم است و بر آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست. رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت و به اسم کمک به سازمان‌های به اصطلاح آزادی‌بخش. اصولًا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و باید ایشان که صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمان‌ها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعی است. آنچه از شما می‌خواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است. اگر برای شما محذور دارد، به‌طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شماست و احتمال فساد و خونریزی بی‌گناهان وجود دارد، سم قاتل است…. آنچه مسلم است و مایه تاسف، حسن‌ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفته‌ها و نوشته‌هاست که به‌مجرد وصول به شما ترتیب اثر می‌دهید و در مجمع عمومی صحبت می‌کنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش می‌دهید. من از شما که دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا می‌کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید و پس از آن ترتیب اثر بدهید تا خدای ناخواسته لطمه به حیثیت شما که‌ برگشت به حیثیت جمهوری است، نخورد.»(۲)

گفتنی است سید مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب با همدستی چند تن از طرفدارانش در بخش «قهدریجان» اصفهان به اتهام قتل آیت‌الله شمس‏آبادی، امام جماعت مسجد« سید» اصفهان و چند نفر دیگر دستگیر و در دادگاه جنایی اصفهان در اسفند ماه سال ۱۳۵۵ محاکمه شد. وی پس از پیروزی انقلاب آزاد شد و تحت عنوان کمک به سازمان‌های آزادی‌بخش سمت‌هایی را احراز کرد. سپس به اتهام چند فقره قتل و جنایت و ارتکاب اعمال دیگر تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری و اعتراف به قتل‌های تکان دهنده‌ای که از سیمای جمهوری اسلامی ایران هم پخش شدند، محاکمه و به اعدام محکوم و حکم صادره نیز اجرا شد.

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از سید مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، آشکارا در مقابل نظام اسلامی ایستاد.

 

سازمانی که اختلافات آن را به انحلال کشاند!

در هفتم مهر ماه ۱۳۶۵ آیت‌الله حسین راستی کاشانی، نماینده امام خمینی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نامه‌ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی، ضمن استعفا خواستار موافقت ایشان با انحلال سازمان مزبور شد.

در این نامه آمده بود: «با کمال احترام معروض می‌دارد با اینکه در اطاعت از امر مکرر حضرت امام نسبت به نمایندگی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بحمد‌الله تا کنون انجام وظیفه و به لطف خداوند با توجه به نقطه نظرهای مبارک، خطر ضعف‌هایی که ممکن بود از جانب منحرفین ایجاد شود برطرف شده است، ولی با اشتغالات درسی در حوزه و اطاعت از دیگر اوامر حضرت مستطاب عالی فرصت لازم برای ادامه نمایندگی آن حضرت در سازمان مذکور نیست و استدعای استعفا دارم. ضمناً چون در پیروی از فرمایشات حضرت‌عالی عده‌ای از اعضای محترم سازمان به جبهه رفته‌اند و عده‌ای عازم هستند، استدعای انحلال دارند.»

امام خمینی نیز در پاسخ به این نامه در تاریخ ۱۲ مهرماه همین سال نوشتند: «با خصوصیات علمی و عملی و اخلاقی خوبی که در جناب‌عالی است، امید است چون گذشته به تربیت افراد صالحی برای اسلام و جمهوری اسلامی اشتغال داشته و موفق باشید. با استعفای جنابعالی و درخواست انحلال سازمان موافقت می‌نمایم.»(۳)

در هفدهم مهرماه این سال نیز بهزاد نبوی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نامه‌ای به امام خمینی(ره) ‌نوشت. در این نامه آمده بود:‌ «عطف به استعفانامه اخیر حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای راستی کاشانی از نمایندگی جناب‌عالی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و پاسخ آن حضرت که در جراید منتشر گردید، به استحضار می‌رساند از آنجا که متن استعفانامه همراه با پاسخ حضرت‌عالی که در واقع موافقت با استعفا بوده، منتشر گردیده است و نامبرده در متن مزبور علاوه بر طرح استعفا، مسائل دیگری نیز مطرح کرده بودند که مغرضین پاسخ آن حضرت را تایید تمامی مطالب استعفانامه مزبور تلقی می‌نمایند، از حضور مبارک استدعا دارد برای جلوگیری از هر نوع القای شبهه و سوء استفاده در صورتی که مصلحت بدانید به‌نحو مقتضی و یا حتی در ذیل همین عریضه اعلام نظر فرمایید.»

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ تصریح کردند:‌ «اینجانب فقط با استعفای آقای راستی و انحلال سازمان مذکور موافقت نمودم و با مطالب دیگری که در استعفانامه بود، به هیچ وجه موافقت نکردم.»(۴)

 

مجازات در چهلمین روز جنایت!

۲۵ مرداد ۱۳۶۵ انفجار یک بمب در جوار حرم حضرت معصومه(س) در قم ۱۱ شهید و صد مجروح بر جای گذاشت. این حادثه همزمان با عید سعید قربان صورت گرفت و بر اثر انفجار، به ۱۰ مغازه و ۵ اتومبیل آسیب کلی رسید. همچنین سر در و قسمتی از آئینه کاری مسجد طباطبایی قم آسیب دید. چهل روز پس از این جنایت در چهارم مهرماه ۱۳۶۵عاملان این انفجار، به نام‌های سلیمان فرهادی، محمد ویسی و اسماعیل نوری در محل انفجار به دار آویخته شدند.

روزنامه «کیهان» در شماره شنبه ۵ مهر ۱۳۶۵ در این زمینه نوشت: «سه تن از عاملین بمب گذاری های قم و تهران مقارن ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح دیروز [چهار مهر ۱۳۶۵] در حضور امت حزب الله، مسئولین شهری، قضایی، نظامی و انتظامی قم در محل انفجار این شهر به دار آویخته شدند.»

 

عملیاتی برای آزاد سازی ارتفاعات حاج عمران!

دهم شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای دو با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران آغاز و عملیات کربلای ۲ در منطقه‌ای به وسعت تقریبی ۵۰ کیلومتر مربع از جبهه های شمالی نبرد در تاریخ ۱۰ شهریور ماه ۶۵ اجرا شد. در این عملیات بار دیگر ارتفاعاتی در منطقه حاج عمران به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. در این عملیات نیروهای دشمن متحمل سه هزار کشته و زخمی و ۲۰۰ نفر اسیر شدند.

لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) نیز در این عملیات با استعداد ۵ گردان با رمز یا اباعبدالله‌الحسین ادرکنی وارد عمل شد و تا تاریخ ۲۵ مهر این سال در منطقه باقی ماند. از جمله شهدای شاخص لشکر در این عملیات شهید عزیز فرهاد آسمانی بود.

پس از اجرای موفقیت‌آمیز کربلای ۱ موسوم به طریق‌القدس، طرح ریزی و اجرای عملیات کربلای ۲ در دستور کار قرار گرفت.  آزادسازی خرمشهر که هدف غایی سلسله عملیات‌های کربلا بود ایجاب می‌کرد که پیش از آن شکست سنگین دیگری بر دشمن وارد و نیروی قابل توجهی از قوای اصلی او منهدم شود.

منطقه‌ای از دهلران در شمال تا تنگه رقابیه در جنوب به عمق ۷۰ الی ۸۰ کیلومتر در اشغال عراقی‌ها بود. هرچند عوارض حساس و نقاط مهمی در این منطقه وجود نداشتند، اما تهدید محور اندیمشک ـ اهواز و قرار داشتن شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول در برد توپخانه‌های دشمن قابل تحمل نبود.

 

کربلای سه چگونه ناتمام ماند؟!

عملیات کربلای ۳ همزمان با ادامه عملیات کربلای دو  در جبهه جنوب آغاز شد. تصرف و انهدام پایگاه دریایی الامیه عراق در همین عملیات صورت گرفت.

ایده انجام عملیات نظامی در دریا ـ پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی ـ با سفر دریایی فرماندهان یگان‌های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپ ها برای عملیات در آب به آموزش یگان‌های خود بپردازند.

بر همین اساس به موازات آماده‌سازی یگان‌ها برای عملیات در هور، فکر عملیات در دریا علیه منافع عراق شکل گرفت و در نتیجه ماموریت تعرض به اسکله‌های نفتی العمیه و البکر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار شد.

به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی برای حمله به اسکله الامیه عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یکی از یگان‌های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح ماموریت یافت و در ساعت ۳۰/۱ دقیقه بامداد روز سه شنبه ۱۱/۶/۱۳۶۵، با رمز مقدس، «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل» آغاز شد. انگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسکله الامیه و البکر بود.

در روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن اسکله را بمباران کردند. سپس، ناوچه‌های عراقی آرایش گرفتند و با حمایت هلی‌کوپترها به سمت اسکله پیشروی کردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می‌شد و بدیهی بود که بدون عملیات پشتیبانی و تکمیلی ـ که انجام آن به دلایلی صورت نگرفت ـ  عملیات می‌بایست در همین حد ایذایی خاتمه می‌یافت و نیروهای خودی منطقه را ترک می‌کردند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و اسکله الامیه در حالی که تاسیسات و تجهیزات آن کاملاً منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد.

 

اعتراف به جاسوسی!

مهر ماه ۱۳۶۵ «جان پاتیس» مدیر پروژه شرکت مخابراتی «کاسموس» که به خاطر همکاری اطلاعاتی با سازمان جاسوسی «سیا» در بازداشت به سر می‌برد، در گفت‌وگویی تلویزیونی به جاسوس بودن خود برای «سیا» اعتراف کرد.

وی در این مصاحبه اظهار داشت: «من اطلاعات جمع‌آوری شده از ایران را از طریق شرکت مخابراتی «کاسموس» در اختیار سیا قرار می‌دادم. سیا از طریق شرکت‌های خارجی که در ایران پروژه‌هایی را در دست اجرا دارند به اطلاعات بسیاری دست می‌یابد. سازمان جاسوسی سیا علاقه بسیاری به گردآوری اطلاعات پیرامون آسیب‌پذیری بخش‌های اقتصادی ایران، توان تعمیراتی آنها و نقاط ضعف و قوت اقتصادی ایران دارد.  من به فعالیت‌های جاسوسی خود برای سیا اعتراف می‌کنم. اطلاعاتی را در زمینه‌های نظامی، مخابراتی، تولید نفت، اوضاع داخلی، تورم و عرضه مواد غذایی برای سازمان سیا تهیه و ارسال می‌کردم. رژیم‌های مرتجع عرب اطلاعاتی را که از طریق سفارتخانه‌هایشان در ایران کسب کرده‌اند در اختیار عراق قرار می‌دهند.»(۵)