Tag Archives: علامه مصباح یزدی

17فوریه/21

روز به روز بر ایمان و ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای افزوده می‌شود

در آبان ماه ۱۳۴۳ پس از دستگیری امام خمینی(ره) به‌خاطر سخنرانی و مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون، سکوت سنگینی بر جامعه حکمفرما شد. در پاییز همان سال انتشار نشریه «انتقام» نور امیدی را در دل نیروهای انقلابی روشن کرد. خواندن مطالب این نشریه برای طلبه‌های جوان عاشق امام تسلیبخش و الهام‌بخش حرکت بود. سال‌ها گذشت و از نویسنده و ناشر اصلی این نشریه بی‌اطلاع بودیم تا انقلاب پیروز شد و مشخص گردید کسی که در آن دوره سیاهی و سکوت نور امید را در دل‌ها روشن کرد، آیت‌الله مصباح یزدی بوده است.

دیگر ویژگی آیت‌الله مصباح اعتماد ویژه حضرت امام به ایشان بود. آیت‌الله مصباح و مؤسسه آموزشی ایشان تنها موردی بود که با دستور حضرت امام، بودجه مؤسسه، ماهانه طی چکی به نام شخص آیت‌الله مصباح پرداخت می‌شد. این در حالی بود که امام درخواست شخصیت‌هایی مشهورتر از ایشان را برای احداث حوزه  نپذیرفته بودند.

حوادث آینده، بهویژه صف‌آرایی برخی در مقابل اصول اسلام و انقلاب و به میدان آمدن علامه مصباح و شاگردان ایشان در دفاع از ولایت و رضایتمندی رهبری معظم انقلاب از علامه و نام بردن از شاگردان ایشان به عنوان «شاگردانی ممتاز»، در پیام تسلیت ایشان به مناسبت رحلت علامه، نشان داد که چرا آن روزها امام راحل عنایت ویژهای به شخص علامه و مؤسسه ایشان داشتند.

از مدت‌ها قبل بر آن بودیم با مصاحبه‌ای اختصاصی با این فقیه ولایتمدار که لحظه‌ای در دفاع از اصول اسلام و انقلاب و اصل مترقی ولایتفقیه و شخص ولیفقیه کوتاه نیامد، داشته باشیم. بهرغم همه‌گیری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن، معظم‌له سرانجام در آبان ماه ۱۳۹۹ با درخواست «پاسدار اسلام» موافقت کردند و خواستار ارسال سئوالات مصاحبه شدند.

ما سئوالات را که بیشتر حول دو محور حوادث نهضت و امام راحل و ویژگی‌های مقام معظم رهبری از منظر علامه بود به دفتر ایشان ارسال کردیم، اما دیری نپائید که در کمال ناباوری خبر بستری شدن ایشان و مصیبت رحلتشان، عموم رهروان راه ولایت را در غم و اندوه فرو برد. با وجود این مصاحبه با «پاسدار اسلام» با رحلت ایشان منتفی نشد و نابارورانه پاسخ سئوالاتمان را گرفتیم. مقدر بود از سوی دست‌اندرکاران ضبط برنامه‌ها و خاطرات آیت‌الله مصباح، فایل‌ منتشر نشده ایشان که مشتمل بر پاسخ پرسش‌های مکتوب ما بود در اختیار «پاسدار اسلام» قرار گیرد.

علامه به قولی که داده بودند وفا کردند.

خدایشان بیامرزد که رکن رکین انقلاب بودند و بعید است که دیگر مادر گیتی تا سالها فرزندی چنین عالم، فرهیخته، مجاهد، تیزهوش و شجاعی را به اسلام و انقلاب اسلامی ارزانی بدارد.

 

*باعرض سلام و تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید تا درباره مقطعی از نهضت و انقلاب پرسش‌های خود را در محضر حضرتعالی مطرح کنیم،‌ اجازه می‌خواهم در ابتدا از نگاه و رفتار یاران امام در دوران نهضت در مواجهه با گروه‌ها و دستجات دیگر مبارز با رژیم و نحوه برخورد و یا تعامل آنها بپرسم و اینکه آیا در این همراهی اتفاق نظری هم وجود داشت؟  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. والسلام و الصلوه علی سید الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین. از وقتی که نهضت حضرت امام «رضوان‌الله ‌تعالی علیه» شروع شد و مخصوصاً وقتی که صریحاً با دربار مخالفت و علناً علیه شخص شاه صحبت کردند، حرکت روحانیت عمدتاً جنبه سیاسی پیدا کرد. البته سیاستی که از دیدگاه روحانیت، فرع وظایف شرعی و دیانت است. این حرکت شروع شد و گروه‌های مختلف سیاسی در آن مشارکت داشتند. البته هر کسی طالب پیشرفت خود بود و مقاصد خود را دنبال می‏کرد، ولی هدف مشترک همگان، مبارزه با سلطنت وابسته به بیگانگان بود. حتی مارکسیست‌ها هم که متشکل از گروه‌های مختلفی بودند، در این نهضت مشارکت داشتند. البته عمده‏ آنها عوامل حزب توده بودند، اما گروه‌های دیگر مارکسیستی هم حضور داشتند و کمکم گروه‌های دیگری هم پیدا شدند.

در چنین صحنه‏ای که گروه‌های مختلف مشارکت داشتند، اگر می‏خواستند با یکدیگر تعارض داشته باشند و یا بر سر همه چیز توافق کنند، کاری پیش نمی‏رفت. این بود که قرار گذاشتند محور فعالیت را مبارزه با دستگاه سلطنت قرار بدهند و بررسی مسائل دیگر و موضعگیری در مقابل آنها را به بعد موکول کنند. مخصوصاً بعد از تبعید امام به ترکیه و عراق، فعالین سیاسی با سلیقه‏های مختلف فعالیت میکردند. بعضی‏هایشان خیلی باز برخورد می‏کردند و می‏گفتند ما اصل مبارزه را مخالفت با شاه می‏دانیم و هر که با شاه مخالف است، ولو مارکسیست باشد؛ دین را قبول نداشته باشد و ضد اسلام باشد؛ فعلاً با ماست تا بعداً ببینیم چه کار باید بکنیم. بعضی‏ها مشربشان به این وسعت نبود و می‏گفتند فقط مسلمانانی که ضد شاه هستند، از هر گروهی که باشند، جبهه ملی، نهضت آزادی، پیمانی‏ یا گروه‌های دیگر، با ما هدف مشترک دارند. بعضی‏ها که از این هم مقید‌تر بودند، می‏گفتند باید از همان اول مرزها را مشخص و روی تک تک موارد توافق و بعد با اینها همکاری کرد. طبعاً هر گروهی طبق اساسنامه‏ و اصولی که به آنها پایبند بود، عمل میکرد، منتهی در مقام تعامل با دیگران بعضی‏ها باز و بعضی‏ها محدود برخورد می‏کردند. داستانش مفصل است. به ‌هر حال در این مدت افرادی از گروه‌های مختلف دستگیر می‏شدند و به زندان می‏رفتند.

 

 

*این نگاه در داخل زندان هم ادامه پیدا ‌کرد یا در آنجا تسامحی رخ ‌داد؟

یکی از مسائلی که آن وقت‌ها در زندان مطرح بود این بود که در زندان با مارکسیست‌ها چطور برخورد کنیم. یک عده‏ از همان اول با آنها هم خوراک نمی‏شدند و آنها را نجس می‏دانستند و میگفتند که حساب ما از حساب شما جداست. بعضی‏ها میگفتند اینها با ما هم هدف هستند و اگر این جور برخورد کنیم، زده می‏شوند. چه بسا اینها پیروز بشوند و آن وقت ما را کنار می‏زنند. حتی بین روحانیونی هم که در زندان بودند اختلاف سلیقه وجود داشت. بعضی‏ها مارکسیست‌ها را می‏پذیرفتند و با آنها هم غذا می‏شدند و می‏گفتند اساس اسلام مبارزه با ظلم است و باقی جنبه ثانوی دارد. من چون خودم از آنها چیزی نشنیدم، این نظر را به فرد خاصی نسبت نمی‏دهم.

مدتی در مبارزات رکود پیدا شد. خفقان شدیدی حکمفرما بود و فعالیت‏های علنی‏ و سخنرانیها خیلی سخت انجام میشدند. خیلی‏ها تبعید شدند و یا به زندان رفتند. در این فضا بعضیها به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی دیگر فایده‏ای ‏ندارد و کاری نمی‏شود کرد و حتی اگر بخواهند نشریه‏ای را هم منتشر کنند، باید با هزار زحمت و مخفیانه این کار را انجام بدهند که این کار آسان نیست.

تصور آن فضا برای کسانی که در آن دوران نبودهاند خیلی مشکل است. اگر کسی میخواست یک ماشین تایپ بخرد باید از ساواک میگرفت. دستگاه پلیکپی‏که اصلاً امکان نداشت و پیگیری می‏کردند که این دستگاه پلیکپی کجا رفته و چه استفاده‏ای از آن می‏شود. چاپخانه‏ها هم که شدیداً تحت کنترل بودند. بعضیها به این نتیجه رسیدند که دیگر راهی جز مبارزه مسلحانه باقی نمانده است. این تمایل کمکم در بین طلبه‏های جوان هم رواج پیدا کرد و این زمانی بود که سازمان مجاهدین داشت شکل می‏گرفت. ابتدا گروهی از ملی‏گراها اعم از جبهه ملی و نهضت آزادی به فکر افتادند که فعالیت مسلحانه هم داشته باشند؛ ولی چون اساسنامه‏ و استراتژی‏شان فعالیت سیاسی بود، بخشی از قشر جوان‏ آنها انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را تشکیل دادند.

ظاهراً تشکیل دهندگان اولیه اینها آدم‏های مسلمانی بودند. من این را از مرحوم آقای مطهری شنیدم که بعضی از اینها کسانی بودند که در جلسات ما مرتباً شرکت می‏کردند. این جلسات مربوط به دوران قبل از خفقان بود. به هر حال بعضی از این افرادی که بنیانگزار سازمان مجاهدین بودند همان کسانی بودند که در جلسات مرحوم آقای مطهری شرکت می‏کردند. یادم هست جلسه‏ای در قم در منزل آقای خزعلی (منزل آقای خزعلی روبهروی منزل آقای قدوسی بود) برگزار شده بود و آقایان مطهری، بهشتی، جنتی و قدوسی حضور داشتند. این حرف ‌را من از ایشان در آن جلسه شنیدم که گفتند مدتی بود که اینها را نمی‏دیدم. با اینکه خیلی اصرار داشتند که نوار جلسات را ضبط و بعداً تکثیر و در تبریز و جاهای دیگری توزیع ‏کنند. مدتی بود نمی‏دیدمشان و نمی‏دانستم دارند چه کار می‏کنند. بعدها فهمیدم که اینها در صدد تأسیس سازمان مجاهدین هستند. آنها جزوه‏ای را برای بیان مبانی‏شان نوشته بودند و این کسی که سال‏ها با ما ارتباط داشت و در جلسات ما شرکت می‏کرد، اقلاً نیامد بگوید تو هم نگاهی به این جزوه بینداز. من که الزامشان نمی‏کردم که حتماً آن را تغییر بدهند، اما اقلاً اظهار نظری می‏کردم یا ممکن بود تذکری بدهم. بعدها دیدم که این جزوه پر از افکار مارکسیستی است. فقط یکی دوتا روایت و آیه در آن گذاشته‏ بودند، والا هیچ چیز اسلامیای نداشت. پیدا بود که عیناً از کتاب‏های مارکسیستی ترجمه کرده بودند. ایشان به عنوان گله می‏گفتند که اینها سال‏ها با ما ارتباط داشتند و اقلاً خوب بود از ما هم نظرخواهی می‏کردند. به هر حال در این جو بعضیها در فکر آموزش‏های نظامی و چریکی‏ و این حرف‏ها بودند. مدتی بود جلساتی که ما در قم داشتیم برگزار نمیشدند و حتی نشریات «انتقام» و «بعثت» هم تعطیل شده بودند.

 

 

*گویا حضرتعالی در جلساتی که یاران امام در اوایل نهضت درباره حکومت اسلامی برگزار میکردند‌ حضور داشتید؟

آن جلسات قبل از اوج گرفتن مبارزات بود. قبل از آن، تقریباً در اوایل نهضت، جلسات یازده نفری تشکیل میشدند. مرحوم آقای ‏بهشتی مدیر دبیرستان دین و دانش بودند و کلاس‏هایی را برای عدهای از فضلای حوزه دایر کرده بودند. حتی بعضی از کسانی‏که الان در عداد مراجع هستند آن‌ وقت در این کلاسها شرکت می‏کردند. در این کلاسها زبان انگلیسی، مباحث جامعه‏شناسی و حتی فیزیک، شیمی، ریاضیات هم تدریس میشد. چند سال که طول کشید، کم‏کم تعداد شاگردان کم شد و اواخر بنده ماندم و آقای دکتر احمدی و مرحوم آقای حیدری نهاوندی. اعضای‏ ثابتی که از آن جلسات باقی ماندند، ما سه نفر بودیم که آقای دکتر احمدی بهخصوص زبان را ادامه دادند.

مرحوم آقای بهشتی خیلی دوراندیش بود و همیشه به آینده حوزه و اسلام فکر می‏کرد و طرح‏هایی ‏داشت. من در طراحی و برنامهریزی و مدیریت نظیر ایشان را ندیدهام. در این زمینهها استعداد خدادادی داشت. یکی از کارهایی‏که ایشان شروع کرد این بود که بیش از پنجاه نفر از فضلای آن زمان را که بعضی‏شان الان در عداد مراجع هستند؛ بعضی‏ها از دنیا رفته و بعضی‏ها شهید شدهاند، مثل آقای‏ربانی شیرازی، دکتر باهنر، آقای مفتح، آقای مشکینی، آقای ‏امینی اصفهانی، آقای هاشمی، فضلای برجسته حوزه را که یا از لحاظ علمیت سوابق زیادی داشتند و یا خوش‏فکر و فعال و پرانرژی بودند، دعوت و یک فعالیت علمی ‏مشترک دسته‏جمعی را شروع کرد. در این باره که چنین کاری برای حوزه ضروری است و حوزه نیاز به پیش‏بینی و برنامه‏ریزی دارد و بسیاری از مباحث مورد نیازند که تا به حال در مورد آنها تحقیق نشده و باید روی آنها کار شود بحث شد و تقریباً همه بالاتفاق این موضوع را تأیید کردند. بعد صحبت شد که برای شروع این کار تحقیقی باید چه موضوعی را انتخاب کنیم.

هر کسی موضوعی را پیشنهاد داد و خود آقای بهشتی موضوع حکومت اسلامی را مطرح کرد. بعد از اینکه دیگران صحبت‏ کردند، ایشان گفتند به نظر من این موضوع از همه مهم‏تر است. همان وقت‏ها مقاله‏ای درباره حکومت اسلامی در مجله مکتب اسلام چاپ و بحث‏هایی ‏هم در کتاب مرجعیت و روحانیت مطرح شده بودند. مرحوم آقای طباطبایی در کتاب مرجعیت و روحانیت در این زمینه مقاله دارند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که اینها بحث‏های خامی هستند و باید به عنوان یک پروژه تحقیقاتی گسترده روی آنها کار شود که اگر روزی خواستیم تعریفی از حکومت اسلامی ارائه بدهیم، بدانیم چه بگوییم.

بنا شد حول محور حکومت اسلامی یک پروژه تحقیقاتی تعریف شود و برای اینکه ساواک حساسیت پیدا نکند اسمش را گذاشتند بحث ولایت؛ چون آن وقت‏ها ولایت هنوز معنی ولایتفقیه را نداشت و وقتی گفته می‏شد ولایت، یعنی ولایت و محبت اهلبیت«ع». طبعاً ساواکی‏ها از چیزی سر درنمی‏آوردند. به‌هر حال بحث حکومت اسلامی با عنوان ولایت مطرح شد. از آن پنجاه شصت نفر اکثرشان به خاطر اشتغالات یا به هر دلیل دیگری رفتند. بعضی‏ها در قم نماندند. بعضی‏ها مثل مرحوم آقای مفتح و دکتر باهنر هم اشتغالات درسی و کارها و مسئولیت‏هایی داشتند.

نهایتاً یک گروه ده بیست نفری قول دادند که همکاری کنند. بعد در باره شیوه کار که از کجا شروع شود؛ طرح کلی‏اش چه باشد؛ چه مباحث و سرفصل‏هایی تعیین شوند، بحث شد و خود ایشان جزوه‏ای را به عنوان سرفصل‏های پروژه تحقیقاتی تهیه و مشخص کردند که مبحث حکومت را در چند بخش مطالعه کنیم، از جمله حکومت در ادیان سابق؛ حکومت بعد از بعثت پیغمبر اکرم«ص» در مکه؛ ‏حکومت در مدینه و حکومت بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» که آن هم دو بخش بود: زمان حضور ائمه«ع»، زمان غیبت.

آن چهار پنج بحث در واقع مقدمهای برای همین قسمت اخیر یعنی بحث ولایتفقیه بود، منتهی برای اینکه زمینه بحث کاملاً روشن شود، ایشان توصیه کرد در باره همه ادیان سابق، بهخصوص عهدین تحقیق کنیم و ببینیم در ادیان سابق راجع به حکومت چه چیزهائی را به دست میآوریم و قبل و بعد از بعثت و… وضع حکومت چگونه بوده است. این سرفصل‏ها را هم خود ایشان تهیه کردند. بنا شد کتاب‏هایی مطالعه و فیش‏برداری شوند. یادم هست ایشان برای اینکه ذهنها متوجه مسئله حکومت شود، کتاب‏هایی را توصیه کردند، چون اگر بخواهیم بدون اینکه سئوالی در ذهنمان باشد، روایات را بررسی کنیم، نمیتوانیم استفاده درستی کنیم. ایشان چند کتاب را برای مطالعه پیشنهاد دادند تا سابقه ذهنی در باره مسائل حکومت بهطور اعم و حکومت اسلامی بهطور اخص در ذهن افراد ایجاد شود که موقع فیش‏برداری و تحقیق، با توجه به این نکات به سراغ منابع بروند. تعدادی کتاب‏ به عنوان کتب مرجع تهیه شدند.

ضرورت داشت که کسی کتابدار باشد و ضمناً نوشتههای آقایان را تحویل بگیرد و تنظیم کند. قرعه به نام من خورد و ما شدیم دبیر جلسات بحث ولایت. ولی متأسفانه طولی ‏نکشید که آقای بهشتی به آلمان رفتند. کسانی که تا آن زمان مانده و فیشبرداریها را انجام بودند، آقایان امینی، قدوسی و هاشمی بودند. بهخصوص یادم هست که آقای هاشمی مقدمه ابن‏خلدون را فیش‏برداری کردند. البته کسان دیگری هم بودند و کتاب‏های حکومتی از جمله احکام سلطانیه و… بین آقایان تقسیم شده بود که فیش‏برداری کنند؛ ولی همان‏ طور که عرض کردم آقای بهشتی به آلمان رفتند و ارتباطشان با این جلسه قطع شد و کم‏کم دوستان سست شدند. به هر حال ایشان در جهت دادن به حرکت دوستان و ایجاد انگیزه و… ‏نقش بسیار مهمی داشتند. بعضی از این دوستان سفرکردند و بعضی تبعید و زندانی شدند. بازار این چیزها هم که رونق داشت.

بنابراین بحثها پیشرفت چندانی ‏نکردند و وقتی ایشان به آلمان رفت، از ‏آن افراد یکی دو نفر بیشتر نماندند. ما یک بحث به اصطلاح طلبگی کمپانی با آقایان محمدی‏گیلانی، یزدی و مظاهری اصفهانی در باره حکومت داشتیم. بعد از اینکه امام تبعید شدند و به ترکیه و بعد عراق تشریف بردند، خلأ رهبری حتی برای فعالیت‏های علمی هم ‏کاملاً محسوس بود. ما نامه‏ای برای امام نوشتیم که ما را راهنمایی کنید. ایشان جواب فرموده بودند که بین خودتان بحث مشترک قرار بدهید. ما یک جلسه چهار پنج نفری داشتیم که گاهی ‏در مسجد آبشار و گاهی در منزل‏هایمان برگزار میشد.

مسئله را با آقایان مطرح کردیم و از آنها قول همکاری گرفتیم که از منابع بحث ولایت که در اختیار داریم، در زمینه مباحث فقه سیاسی، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، تقیه و… فیشبرداری و در باره آنها بحث کنیم. آقایان قبول کردند و از منابع اولیه شروع کردند به فیش‏برداری. نهایتاً مجموعه بزرگی از فیش‏ها ـ شاید ده‌ها هزار فیش ـ چه از کارهای قبلی که سایرین انجام داده بودند و چه فیشهای همدرس‏ها و هم‏مباحثه‏ایهای ‏خودمان، به اندازه یک کارتن بزرگ که نزد من بود، فراهم شد.

مرحوم آقای بهشتی از آلمان که برگشتند، تصمیم گرفتند در تهران اقامت کنند. ایشان در تهران دفتری را گرفتند و بنا شد فعالیت‏های علمی در آنجا متمرکز شوند و آقای شبیری، برادر آقای شبیری که قاضی‏ هستند،  مسئول آن دفتر شد. فیش‏هایی را که درباره حکومت نوشته شده بود به تهران بردند و تحویل ایشان دادند؛ اما متاسفانه طولی نکشید که ساواک ریخت و تمام آنها را برد و تمام آن زحمات یکسره بر باد رفتند و دیگر هم اثری از آن فیشها پیدا نشد.

ولی‏همان بحث‏ها در ذهن دوستان آثار بسیار مثبتی داشت. بعدها که امام «رضوان‏الله ‏علیه» بحث ولایتفقیه را در نجف مطرح کردند و همین ‌طور دیگرانی که کم و بیش رساله‏هایی نوشتند و بحث‏هایی را مطرح کردند، عمده جهت فکری‏شان لااقل تا آنجا که به بنده و دوستانی که می‏شناسم مربوط میشد، همان خط فکری‏ای بود که مرحوم آقای بهشتی ترسیم کردند. خدا إن‏شاءالله درجات ایشان را عالی کند و به دیگران توفیق بدهد که خط صحیح اسلام ناب را دنبال کنند.

 

 

*باتوجه به رابطه نزدیک حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب، در باره ابعاد شخصیتی ایشان که چه ‌بسا تحت‌الشعاع شخصیت سیاسی‌شان قرار گرفته است، به نکاتی اشاره بفرمایید؟

یکی از نعمت‌های بزرگی که بنده و امثال بنده و همه ایرانیها اگر سالهای سال تمام وقتمان را صرف شکرگزاری آن کنیم حقش ادا نمی‌شود، برقراری نظام اسلامی، حاکمیت ولایت‌فقیه و بهخصوص وجود شخص رهبر معظم انقلاب است. برقراری نظام اسلامی خداپسندانه، آرزوی همه انبیاء و اولیا و صالحان عالم در طول تاریخ بوده، ولی جز در یک محدوده خاص زمانی و مکانی، موارد روشنی از آن را سراغ نداریم. در میان انبیای سابق حضرت سلیمان را میتوان مثال زد: «هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»(۱) و داستان بلقیس و آصف بن برخیا. در آخرالزمان هم وجود مقدس پیغمبر اکرم«ص» در چند سالی که در مدینه حکومت کردند و دوران کوتاه زمامداری امیرالمومنین«ع» که عمده‌اش به جنگ‌های داخلی گذشت. غیر از اینها مشکل بتوان در طول تاریخ اسلام زمانی را پیدا کرد که حکومتی برقرار شده باشد که در رأس آن معصوم یا تالی‌تلو معصوم باشد. این نعمت عظیمی است که خدا در این عصر نصیب جامعه و امت ما کرد که امام «رضوان‌الله‌ علیه» این نظام را بنیان‌گزاری کردند و به دست رهبر معظم انقلاب آبیاری و پرورش داده شد. اگر حساب کنیم که این نظام در میان نعمت‌هایی که خدا به انسان‌ها مرحمت کرده، چقدر ارزش دارد و جایگاه  این نعمت کجاست؛ مشکل بتوان بین نظام اسلامی که نعمتی دنیوی، اما پلی به سوی آخرت و سعادت ابدی است با دیگر نعمات نسبتی را برقرار کرد. نعمت‌های دیگر هر قدر بزرگ باشند، در قبال این نعمت که میتواند سعادت ابدی بیافریند در حکم صفر است.

لازم است هرجا که فرصتی پیش می‌آید، این نعمت عظیم الهی را به مردم یادآوری کنیم تا شکر آن را به جا بیاورند. یکی از فواید این تذکرها این است که وقتی انسان به عظمت چنین نعمتی پی می‌برد، تحمل کمبودها و کاستی‌ها برایش خیلی آسان می‌شود. هیچ یک از پدیدههای این عالم مصون از کاستی نیستند. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛» زندگی انسان توأم با رنج است، ولی تحمل این سختی‌ها در کنار توجه به نعمت‌های عظیم آسان می‌شود. برای مثال اگر مبلغ گزافی در صندوقچه‌ یا در حساب بانکی انسان باشد‌، اگر یک اسکناس هزار تومانی را گم کند یا پاره شود، چندان اهمیت نمی‌دهد، اما اگر کل دارایی انسان همین اسکناس هزار تومانی باشد، گوشه‌اش هم که بساید ناراحت می‌شود. ما اگر توجه کنیم که خدای متعال در این زمان چه نعمت عظیمی را به ما مرحمت فرموده، آن‌ وقت تحمل بعضی از سختی‌ها که لوازم طبیعی این حوادث این جهانی هستند، مثل تحمل گم شدن یک اسکناس هزار تومانی در مقابل یک گنج شایگان خواهد بود.

نعمت دوم وجود شخص امام بود که در همان مدت کوتاه، همه کسانی که صلاحیت اظهار نظر در این جور مسائل را داشتند اعتراف کردند که لااقل در قرن‌های اخیر شخصیتی به این عظمت در عالم پیدا نشده است. تازه ارزیابی‌های آنها بر اساس معیارهای مادی است و آنان اهمیت معنوی وجود امام را درک نمی‌کردند که چه کار کرد و چه تحولی را در انسان‌ها به وجود آورد و جوانان بیکاری را که در خیابان‌ها و کوچه‌ها ول میگشتند، به چه مقامی از عرفان و معنویت رساند. اینها را در نظر نمیگیرند و باز امام را عظیم‌ترین شخصیت این عصر می‌دانند. ما باید بیشتر توجه کنیم و ببینیم در سایه رهبری ایشان از چه کاستی‌ها و ذلتها و پستی‌هایی نجات پیدا کردیم و به چه عزتی رسیدیم. هم عزت دنیوی و بین‌المللی، هم عزت معنوی و رشد اخلاقیای که در جامعه ما پدید آمد و کم و بیش به جوامع دیگر هم سرایت کرد.

 

*درباره اینکه خداوند متعال نعمت دیگری را به تعبیر حضرتعالی جانشین نعمت امام کرد و ایشان سکاندار کشتی انقلاب شدند، نظرتان را بفرمایید.

حقیقت این است که من در زمان امام هر وقت ذهنم متوجه بعد از امام میشد، مضطرب می‌شدم و خودم را منصرف می‌کردم که اصلاً در این باره فکر نکنم، چون هیچ جوابی که مرا را راضی کند و بگویم کمبود امام جبران میشود، نداشتم. اما از وقتی که مقام معظم رهبری عهده‌دار این مسئولیت شدند، مثل آب خنکی بود که روی شعله آتش ریختند. البته اعتراف می‌کنم که اوایل به توانایی‌های ایشان آگاهی نداشتم و در همین حد میفهمیدم که به اقرانشان برتری دارند و اجمالاً بهترین گزینه‌ بعد از امام هستند؛ اما روز به روز بر ایمانم به ایشان افزوده می‌شود و می‌بینم که خدا چه ظرفیت، لیاقت و قابلیت‌هایی را در وجود این مرد ذخیره کرده است. نمی‌دانم که آیا خود ایشان  به این توانایی‌ها آگاه بودند یا نه؟ بدون شک این ظرفیتها در طول زمان رشد کرده و با اخلاص و با فداکاری‌های ایشان، مددهای الهی هم بر آنها افزوده شده است و می‌شود. اما به ‌هر حال زمینه‌اش باید فراهم باشد تا این کمالات بروز کنند و خدا این لطف را به کسی بکند.

نتیجه اینکه وجود ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان شیعه ایرانی، نعمت عظیمی است که با هیچ یک از نعمت‌های دیگر قابل مقایسه نیست. البته نعمت معرفت خدا و ولایت اهل‌بیت«ع» جای خود را دارد. نعمت‌های مادی را عرض می‌کنم. بنابراین اگر ما بخواهیم با اعداد و ارقام، ارزش نعمت وجود ایشان را احصا کنیم، نشدنی است. اگر زندگی ایشان را مرور کنیم، از زمانی که مسئولیت رسمی ریاست جمهوری را پذیرفتند، نقطه‌های خفی بسیاری دارد که همه اشخاص از آنها آگاهی ندارند و نمی‌توانند قضاوت کنند. اما از آن دوران به بعد اگر ایشان را با روسای جمهور عالم مقایسه کنیم، از لحاظ توانایی مدیریت، سعه صدر، جامعیت، تقوی، مهربانی، دلسوزی و صدها فضیلت دیگر قابل قیاس نیستند. شرح حال روسای جمهور عالم را مطالعه کنید. پر است از ضعفهای اخلاقی، فسادهای سکسی، اختلاس‌های مادی، رانت خواری‌ و امثال اینها، اما در زندگی ایشان یک نقطه سیاه هم پیدا نمی‌شود.

من مقایسه با بعضی از شخصیت‌های داخلی را کنار می‌گذارم که گاهی می‌شود مصداق: «‌الدهر انزلنی ثم انزلنی»؛ ولی ایشان را مقایسه کنید با روسای جمهور و رهبران دنیا که برای رسیدن به مقام چقدر حق‌کشی و چقدر پول خرج می‌کنند و چقدر تبلیغات سوء می‌کنند و بعد از آنکه به مقامی می‌رسند، چقدر از مقامشان سوء استفاده می‌کنند؛ ولی خدای متعال به رهبر ما که نه برای ریاستش، نه برای نمایندگی مجلسش و نه برای رهبریاش یک ریال هم خرج نکرد و تقریباً همه اینها به ایشان تحمیل شد و صرفاً به عنوان انجام وظیفه پذیرفتند، این محبوبیت گسترده را اعطا کرده است.

با توجه به نکته‌هایی که عرض کردم روشن می‌شود که بنده چقدر ناسپاس هستم. البته ناسپاس‌تر از من هم هستند. کسانی که اینها را میدانند و نه تنها به ناسپاسی‌شان اقرار نمی‌کنند، که مدعی هم هستند و احیاناً پارازیت هم میاندازند. نمی‌دانم. اگر اینها واقعاً به خدا و قیامت اعتقاد دارند، قرار است چه جوابی به خدا بدهند؟ ابعاد شخصیت ایشان واقعاً به گستردگی روح عظیم یک انسان وارسته است. اینها چیزهایی هستند که همه می‌بینند و احتیاج به تبیین ندارد. ایشان با هر گروهی می‌نشینند و در هر زمینه‌ای که صحبت می‌کنند، حرفی برای گفتن دارند و بلکه بر همه آن متخصصین پیشی می‌گیرند. مگر مسائل خیلی فنی تخصصی مثل پزشکی و یا مثلاً مسائل علمی فیزیک، یعنی چیزهایی که توقعی نیست که یک شخصیت روحانی از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی، ادبیات، شعر، موسیقی، علم موسیقی و تمیز درست و نادرست و حق و باطلش، ورزش، خطاطی، هنر و مسائل مدیریتی کشور، تسلط ایشان خیلی بارز است.

 

*به نظر حضرتعالی کدام یک از ویژگی‌های حضرت آقا نسبت به دیگر ویژگی‌های ایشان ناشناخته باقی ماندهاند؟

متأسفانه ابعاد اصلی شخصیتی ایشان که با مسئله رهبری و ولایتشان ارتباط دارد، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اول فقاهت. عالمان منصف و بی‌غرض و با تقوا شهادت می‌دهند که ایشان در فقاهت نه تنها کمتر از اقرانشان نیستند، بلکه در مواردی ثابت شده که افضل هم هستند. یکی از علومی که در فقاهت به کار می‌آید و در آن، کمتر محقق برجسته‌ای داریم، علم رجال است. اگر ما در عالم تشیّع سه نفر رجال‌دان قوی داشته باشیم یکی ایشان هستند. در بسیاری از رشته‌های علمی دیگر هم متأسفانه آن‌ طور که باید و شاید شناخته شده نیستند؛ از جمله در مسائلی که با حافظه ارتباط دارند؛ شرح حال اشخاص و قضایای تاریخی و تحلیل تاریخ و… ایشان در حد اعجازند.

در کنار همه اینها مهربانی، صمیمت و دلسوزی برای آحاد ملت که گاهی بعضی آثارش را می‌بینیم، از جمله ارتباط  با خانواده‌های شهدا یا افراد دیگر، ناشی از عاطفه بسیار عمیق و لطیف ایشان است. از آن طرف تقوا، ساده‌زیستی و زهد ایشان به افسانه شبیه است. کسی در چنین موقعیت حساسی با این همه امکاناتی که در اختیار دارد، این جور ساده و زاهدانه زندگی می‌کند و ده‌ها فضیلت دیگری که واقعاً شمارش و بیانشان مشکل است.

هر یکی از این ویژگیها از فرد یک موجود بسیار ممتاز اجتماعی میسازد. حالا که خداوند همه این فضیلتها را در یک فرد جمع کرده و او را خادم این ملت قرار داده، چقدر باید قدر این نعمت را بدانیم؟ خدا نکند روزی تار مویی از ایشان کم بشود. آن‌ وقت معلوم می‌شود ایشان چه گوهر گرانبهایی هستند که مشابهش را نمی‌شود پیدا کرد. کسانی که از نزدیک با ایشان آشنایی دارند و می‌توانند ایشان را با اقرانشان مقایسه کنند، میدانند که: «میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.» ما همین اندازه می‌فهمیم که ایشان خیلی بهتر است؛ اما این را که چقدر بهتر است نمی‌توانیم درست ارزیابی کنیم. انسان در گوشه و کنار افرادی را می‌بیند، ولی وقتی دقت میکند متوجه میشود که خیلی تفاوت دارند.

و بالاخره یکی از بهترین نمودها، عبقریت ایشان در فتنه‌های متعدد است. ما هنوز عمق این فتنهها را درک نکردهایم و آن اندازه‌ای را هم که درک کردهایم نمی‌توانیم بیان کنیم. اگر بیان هم بکنیم، مردم باور نمی‌کنند. اما ایشان این مشکلات را با سعه صدری که جز در معصومین یافت نمی‌شود و با تحمل و صبر در مسائلی که نگفتنی است، با تدبیری بسیار حکیمانه‌ که واقعاً به مقام تدبیر معصوم نزدیک است، مدیریت کردند.

خدا همه این نعمت‌ها را یکجا در یک نفر جمع کرده و در اختیار ملت ایران قرار داده است. شایسته است کسانی که با این مسائل آشنا نیستند، قضاوتهای شخصیت‌های جهان را درباره ایشان بررسی کنند. به هرحال، ما در انجام وظیفه شکرگزاری برای این نعمت عظیم، به اندازه توان فکری و ذهنی و کاری خودمان مسائل را برای مردم تبیین میکنیم و توضیح میدهیم تا متوجه باشند که خدا چه نعمتی به آنان داده تا قدر این نعمت را بیشتر بدانند و با وجود چنین نعمت ارزشمندی، تحمل سختیها برایشان آسان شود.

 

*شخصیتی با چنین ویژگی‌هایی که حضرتعالی به ابعادی از آن اشاره فرمودید، مورد هجمه همه رسانه‌های نظام سلطه و متاسفانه برخی از افراد ناآگاه داخلی است. ریشه این هجمهها و وظیفه ما در برابر آنها چیست؟

روشن است که ما باید با تمام توان با تهاجمات دشمن مقابله کنیم و نگذاریم که کمترین نتیجه‌ای از توطئه‌هایش بگیرد. ولی فعالیت‌های شیاطین اعم از انس و جن همیشه به صورت شمشیر از رو بستن نیست. اینها برای مقابله با دشمنانشان آخرین ترفندها را به کار میبرند و در رویارویی تن به تن، امرشان دایر است بین موت و حیات که صریحاً شمشیر به رویش بکشند و این آخرین کاری است که می‌توانند بکنند. اما قبل از اینکه به این مرحله برسند، سعی می‌کنند با انواع توطئه‌ها و فریب‌ها کسانی را گول بزنند و گمراه و فکرشان را عوض کنند.

این رویه از اوایل انقلاب شروع شد، ولی امروز در مورد شخص ایشان به اوج خود رسیده است. تنها دشمنان قسم‌خورده استعماری و ابرقدرت‌ها نیستند که به این کار دامن می‌زنند، بلکه عوامل داخلی هم کمک می‌کنند. آن دشمنان خارجی هم غالباً نقشه‌هایشان را به دست افراد ضعیف‌النفس و فرومایه داخلی اجرا می‌کنند. باید در باره این موضوعات تحلیل‌های روان‌شناسی انجام و معلوم شود که این رقابت‌ها و دشمنی‌ها از کجا مایه می‌گیرند.

قرآن و داستان‌های قرآنی اشاره دارند که عامل اولین جنایتی که در میان بنی‌آدم واقع شد، حسد بود: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا».(۲) چرا کسی باید این جور پیش مردم محبوب باشد؟ کسانی بودند که سنشان و سابقه مبارزاتیشان بیشتر بود. آنها چرا نشدند؟ تلاش‌هایی هم کردند که بین مردم موقعیتی پیدا کنند، اما ایشان هیچ فعالیتی نکرد. خب اینها رنجشان می‌دهد که ما این همه تلاش و این همه پول خرج کردیم و این همه نقشه کشیدیم، اما به جایی نرسیدیم و خدا به ایشان بدون اینکه قدمی در این راه بردارد، چنین محبوبیت و موقعیتی داد.

اینها چیزهایی هستند که ما از تأثیر آنها در مخالفت‌ها و فتنهانگیزی‌ها غافلیم و بسیاری از مسائل دیگر که نه بنده اهل مطرح کردنشان هستم و نه فرصتی هست که به آنها اشاره بشود. بسیاری از این مخالفت‌ها، اتهامات، خردهگیری‌ها و بهانه گیری‌ها از این‌گونه عوامل روانی سرچشمه می‌گیرند. اینها موقعیت‌ها، شگردها و امکاناتی دارند که از آن برای فریب دادن مردم استفاده میکنند. ریشه حسد در افراد نخبه‌ای است که می‌بینند ایشان مانع از بعضی سوء‌استفاده‌هایشان می‌شود یا زندگی ساده ایشان، خاری در چشم آنهاست و آنها را رسوا می‌کند. به همین دلیل مخالفت میکنند و وقتی زمینه مخالفت فراهم شد، خارجی‌ها بهره‌برداری می‌کنند. لازم نیست که آنها کسی را برای مخالفت تربیت کنند. می‌گردند و افرادی را پیدا میکنند که مشکلات روانی دارند، احساس حقارت میکنند، حسادت میورزند و جاه‌طلب هستند. این افراد را شناسایی و روی آنها کار می‌کنند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهند و در نتیجه فتنه‌ برپا می‌شود. اگر عوامل پیدایش فتنه را بررسی و ارزیابی کنیم، آن‌ وقت می‌فهمیم که خروج از فتنهها و نجات از این دام‌ها واقعاً در حد اعجاز است.

 

*وظیفه مسئولین و خواص در شرایط کنونی چیست؟

به‌طور کلی وظیفه ما در مقابل نعمت عظیم رهبری این است که با زبان، قلم‌ و رفتار، مردم را آگاه کنیم و به آنها‌ بفهمانیم که این نعمت با هیچ نعمت دیگری قابل مقایسه نیست. شکر این نعمت بسیار سنگین است و اگر انسان واقعاً بفهمد این نعمت، چقدر ارزش دارد، نگران میشود که حظش از آن نعمت کم بشود و طبعاً هر تلاشی که از دستش بربیاید، میدهد. من بیشتر از این موضوع نگرانم که ما وظیفه‌مان را در زمینه بیدار کردن مردم و توجه دادن آنها به مسئولیت‌هایشان انجام ندهیم و کوتاهی کنیم؛ والا مردم ثابت کردهاند که هروقت وظیفه‌شان را تشخیص بدهند، در انجامش کوتاهی نمی‌کنند و تا پای جان هم میایستند.

ما باید همان‌طور که از وجود رهبرمان قدردانی میکنیم و در مقام شکرگزاری برمیآییم، خدا را شکر کنیم که با چنین مردم قدرشناسی زندگی می‌کنیم. این مردم رشد اجتماعی دارند، هوشیارند، فریب نمی‌خورند و در مواردی از خواص خیلی جلوترند و با ذهن ساده‌شان حقایقی را می‌فهمند که متخصصین متوجه نمیشوند.

اینها نعمت‌های عظیمی هستند که خدا به ملت ما داده است و باید شکر کنیم.  ما باید نگران باشیم که نکند خودمان در وظیفه‌مان کوتاهی کنیم. از خدای متعال درخواست می‌کنیم که بر طول عمر رهبر عزیزمان و بر توفیقات و برکات وجودشان بیفزاید و به ما هم توفیق قدردانی از همه نعمت‌ها و مخصوصاً نعمت ولی امر عزیزمان و توفیق ارائه خدمت مقبولی را که خدای متعال و اولیایش بپسندند،مرحمت کند.

ان‌شاءالله

پی‌نوشت:

۱٫سورۀ مبارکه ص / ۳۵

۲٫سورۀ مبارکه مائده / ۲۷