مقدمه:
دکتر طلال عتریسی از شخصیتهای علمی و دانشگاهی طراز یک لبنان است که نزدیک به چهار دهه در دانشگاه لبنان تدریس میکند. او برای مدتی رئیس دانشکده جامعهشناسی لبنان در بیروت بود و تا کنون ریاست چندین مرکز مطالعاتی را برعهده داشته است. دکتر عتریسی از جامعهشناسان بنام و از تحلیلگرانی است که به رسانههای بینالمللی دعوت میشود. حوزه تخصصی دکتر عتریسی جهان اسلام است و آثار بسیاری در این زمینه از ایشان منشر شدهاند.
ضمن سپاسگزاری از جناب آقای دکتر عتریسی به خاطر فرصتی که برای مصاحبه با پاسدار اسلام اختصاص دادند، از آقای دکتر خامهیار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان نیز که این مصاحبه را انجام دادند تشکر و آن را تقدیم خوانندگان پاسدار اسلام میکنیم.
*آیا سال ۲۰۲۱ سال تشدید جنگ در منطقه یا سال توافقهاست؟
پر واضح است که بایدن از نظر سیاستهای منطقهای و از نظر تمایل کشورهای منطقه، برای تنظیم مواضع و نفوذ خود با وضعیت پیچیدهای روبرو خواهد بود. ایالات متحده آمریکا در دوره ترامپ روی موضوع گسترش تحریمها بر مخالفان و تشکیل و تنظیم ائتلافها و عادیسازی روابط همپیمانانش با دشمن صهیونیستی کار کرد، اما نتوانست مانع از گسترش نفوذ ایران، ترکیه و جنبش مقاومت در منطقه شود و ثبات و موقعیت محور مقاومت با وجود همه تحریمهای اعمال شده همچنان استمرار دارد.
بایدن، با وضعیت منطقهای روبروست که همه دستاوردهای ترامپ را در اختیار دارد. طبیعتاً سازش بین برخی از کشورهای عربی و خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به عنوان میراث ترامپ در راستای سیاستهای بایدن هم هست. او با استفاده از این میراث، کار خود را از همین نقطه شروع میکند و خواستار مذاکره بین فلسطینیها و رژیم صهیونیستی خواهد بود. بایدن برای تقویت روند عادیسازی روابط و از سرگیری مذاکرات، از این عامل، برای فشار بیشتر بر فلسطینیان بهره خواهد برد و در عین حال قادر نخواهد بود مانع از تولید تسلیحات و ارتقای تواناییهای مختلف ایران شود. به همین دلیل واشنگتن در موقعیت جدید، نقاط ضعف و قوت زیادی در منطقه خواهد داشت.
یکی از مشکلات مهم بایدن در خاورمیانه، نحوه برخورد با پروندههای پیچیده خاصی چون وضعیت ترکیه است که ترامپ هم با آن مشکل داشت. به نظر نمیرسد که بایدن در برابر اردوغان، سیاست سلف خود در تحمل یا مدارا را در پیش بگیرد.
بایدن با ایران هم پرونده پیچیدهای دارد. او میگوید که به توافق هستهای باز خواهد گشت، اما مشخص نیست که آیا برای این توافق، شرایط جدیدی را به ایران تحمیل خواهد کرد یا خیر؟ در حال حاضر تحرکات مقاومت در منطقه ادامه دارد و مشخص نیست که آمریکا با وجود ضرباتی که متحمل خواهد شد، چگونه با این موضوع برخورد خواهد کرد. آیا او تحریمهای اقتصادی اعمال شده توسط ترامپ علیه کشورها، مردم، جنبشها و شخصیتهای منطقه را ادامه خواهد داد؟ آیا این امر به نفع بایدن خواهد بود و اگر به این کار ادامه دهد، به معنای ادامه سیاست ترامپ است؟
این موضوع در صورت استمرار ممکن است شرایط منطقه را با پیچیدگیهای جدیدی روبرو سازد. سیاست خارجی ایالات متحده در زمان ترامپ عمدتاً شناور بود و ثبات نداشت. او همواره به ایران و ترکیه فشار میآورد، ولی خواستار گفتگو و مذاکره هم بود.
از نگاه بایدن نفوذ روسیه در لیبی یا هر منطقه دیگری در مدیترانه باید تضعیف شود. امروز این پرسشها در مقابل بایدن قرار دارند. آیا او با ایران تفاهم خواهد کرد؟ آیا نفوذ ترکیه را کاهش میدهد؟ آیا گفتگو با ایران درباره خلیج فارس را دنبال میکند؟ آیا روند فعلی افزایش تنش در خلیج فارس علیه ایران ادامه خواهد یافت؟ آیا سال ۲۰۲۱ میلادی سال تشدید تنش و جنگ است یا سال استقرار و سازش و اساساً بایدن اوضاع منطقهای را چگونه مدیریت خواهد کرد؟ به نظر من موضوع اصلی او برخورد با پرونده ایران است. بایدن با پرونده هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد که سال جاری سال تشدید تنشهاست و یا مرحله آغاز حل مشکلات؟ بایدن با برنامه هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ از سرانجام توافق هستهای با ایران، میتوان نشانههایی از حل و فصل یا تشدید اوضاع در منطقه را مشاهده و ارزیابی کرد.
*آیا پس از شرایط تعیین شده از سوی رهبری ایران، امکان بازگشت به توافق هستهای از طرف ایالات متحده وجود دارد؟
پس موضوع و مسئله اصلی در این میان تحریمها هستند و نه بازگشت ایالات متحده به توافقنامه. البته رهبری اعلام کردند که اگر آمریکا توافق را اجرا کرد، ایران نیز به اجرای توافق پایبند خواهد بود. به عبارت روشنتر، ایران زیر بار تعلیق تحریمها که در دوره اوباما اتفاق افتاد، نخواهد رفت و خواستار رفع کامل تحریمهاست. اختلاف بین ایران و آمریکا و متحدانش چگونه حل میشود؟ ایشان میگویند گام اول، لغو تحریمهاست. ایران به گفتۀ رهبر انقلاب به حمایت از متحدان خود در منطقه ادامه خواهد داد، در حالی که آمریکا خواهان گفتگو در این زمینه است.
*متحدان ایران در منطقه چه کسانی هستند؟
انصارالله در یمن که آمریکا آنها را محاصره کرده است. نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) در عراق که ایالات متحده رهبران آنان را تحریم کرده است. سوریه، لبنان، حزبالله و مقاومت فلسطین تحت تحریم قرار گرفتهاند. دولت بایدن باید درباره حضور ایران در منطقه و رابطه آن با متحدانش و بهطور کلی نفوذ ایران در منطقه تصمیم بگیرد.
دومین مسئله برای دولت بایدن تواناییهای دفاعی ایران، بهویژه ساخت موشکهای بالستیک و کروز است. از نظر ایران، رابطه با متحدان منطقهای و ساخت موشکهای بالستیک خارج از گفتگوست و ایران تنها حاضر به بازگشت به توافق هستهای است. در ماههای گذشته، ایران بدون ترک توافق، از برخی از تعهداتی که در طول توافقنامه به آنها پایبند بوده عقبنشینی کرده؛ به غنیسازی ۲۰٪ بازگشته؛ اعلام کرده که غنیسازی را به مرز ۶۰٪ میرساند و تأسیسات فردو و راکتور آب سنگین اراک را راه اندازی خواهد کرد. این یعنی بازگشت ایران به قبل از اجرای توافق هستهای.
*به نظر شمابایدن چگونه با این وضعیت مقابله خواهد کرد و تحریمهایی که ترامپ علیه ایران، شخصیتهای ایرانی، نهادهای ایرانی و نهادهای مذهبی اعمال کرده، چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟
در حال حاضر ترامپ فقط کاخ سفید را ترک کرده، اما سیاستهای آمریکا کماکان بدون تغییر باقی ماندهاند. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا بایدن از تحریمها عقبنشینی خواهد کرد؟ البته در ازای چنین اقدامی، ایران از فرآیند غنیسازی عقب خواهد افتاد و از راهاندازی مجدد تأسیسات فردو عقبنشینی خواهد کرد. آیا در صورت برداشتن تحریمها از سوی ایالات متحده، تحولی صورت خواهد گرفت؟ آیا بایدن قبول خواهد کرد که تحریمها را لغو کند؟ آیا او با حضور موثر ایران در منطقه و با برگزاری مانورهائی با موشکهای بالستیک، موافق خواهد بود؟ پاسخ این سئوال ها هنوز مشخص نیست.
*با توجه به این نکات، آیا توافق هستهای و بازگشت کشورها به توافق را محتمل میدانید؟
ایالات متحده آمریکا با بازگشت به توافق و لغو تحریمها موافقت کرده است و این به معنای ورود منطقه به مرحله جدیدی است. این چیزی است که پادشاهی عربستان سعودی از آن میترسد. رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با بازگشت به توافق هستهای درگیر مخاطره میبیند. بنابراین، این دو طرف متخاصم به دنبال پیچیده کردن کار برای بایدن هستند تا مانع از بازگشت او به توافق شوند. پس عواملی وجود دارند که ممکن است بازگشت بایدن به توافق هستهای را پیچیده کنند. در صورت عقبنشینی از تحریمها، آیا ایران آماده همکاری است؟ و آیا در صورت عدم همکاری، با وضعیتی چون وضعیت قبلی در دولت ترامپ مواجه خواهیم بود؟ ما نمیدانیم که بایدن همچنان به سیاست مجازاتها متوسل میشود و مسائل همچنان پیچیدهتر میشوند یا خیر؟
*موقعیت لبنان در معادلات منطقهای و بینالمللی چیست؟
لبنان در شکلگیری معادلات منطقهای یک عامل و بازیگر اساسی است. به دلیل حضور مقاومت در لبنان و نقش بازدارندگی آن در رویارویی با اشغالگران صهیونیست، موجودیت رژیم صهیونیستی در خطر است. مقاومت به دلیل نقش گسترده در سطح منطقه، بهویژه در سوریه و رابطه با جنبشهای مقاومت در عراق، یمن و فلسطین جایگاه ویژهای دارد و عاملی اساسی در شکلگیری معادلات جدید منطقهای است.
دولت ترامپ سعی کرد حزبالله و به تبع آن کل لبنان را از طریق تحریمها، تشدید بحران مالی داخلی، فشارها و تهدیدهای مختلف و جلوگیری از هرگونه مقاومت در معادلات منطقهای تضعیف کند.
معادلات منطقهای در دو نقطه خلاصه میشوند: ا. تقابل با اشغال. ۲٫ رابطه صهیونیست با جنبشهای مقاومت در منطقه و در نتیجه با ایران. این معادله منطقهای با توجه به نقش منطقهای آمریکا، یک معادله واقعی است، زیرا نقش مقاومت در لبنان، تقابل با اشغال است تا نوعی بازدارندگی شکل بگیرد. تحقق این موضوع به گسترش جنبشهای مقاومت در منطقه منجر میشود که توسط ایران حمایت، رهبری و پشتیبانی میشود.
*آینده لبنان چگونه خواهد بود؟
این مسئله ابتدا به میزان تحقق وحدت داخلی در لبنان بستگی دارد که تاکنون به علت جامعه اقلیتی و طایفهای لبنان به صورت یک مسئله باقی مانده است. تحقق این هدف دشوار و پیچیده است، بهخصوص که برخی از احزاب در لبنان همچنان روی ایالات متحده شرطبندی میکنند. آنها ایالات متحده را متحد خود میدانند و در عین حال از او واهمه دارند و سعی میکنند برای جلوگیری از تحریمها جانب احتیاط را نگه دارند.
بنابراین، برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ ثبات داخلی، این موضوع باید با صبر و حوصله و محافظهکاری مدیریت شود. البته این موضوع جدیدی نیست، زیرا مقاومت، باثبات و نقطه قوت لبنان برای مقابله با پروژه آمریکایی است. شکی نیست که مقاومت دائماً در حال تقویت تواناییهای خود است. نقطه قوت مقاومت ادامه روابط آن با ایران، با مقاومت در فلسطین و مقاومت در عراق و یمن است؛ در نتیجه این ارتباطات نقش اصلی را ایفا میکنند.
اهمیت مسئله فراروی مقاومت در لبنان از یکسو حفظ ثبات داخلی، جلوگیری از هرج و مرج و اغتشاش است و از سوی دیگر، مقاومت باید آمادهسازی، تقویت تواناییها و اتحادهای منطقهای را که به معنای ترکیب نقش داخلی و نقش منطقهای آن است، کمافیالسابق انجام دهد. کشورهای عربی که همیشه در لبنان دخالت کردهاند، امروز در لبنان نسبت به گذشته نقش ضعیفتری دارند. این کشورها تلاش میکنند تا راهحلهای آمریکا در منطقه برای حل بحران در سوریه، لبنان و یمن اجرا شوند. کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی، با توجه به نقش تاریخی آنها در لبنان و ارتباط با نیروهای سیاسی جامعه لبنان، نمیتوانند راهحلهایی را تحمیل کنند، اما میتوانند انجام راه حل را به تأخیر بیندازند و این کار را توسط عوامل داخلی خود انجام میدهند. اما مهمترین و برجستهترین عامل در نقش منطقهای لبنان وجود مقاومت، تداوم و ثبات آن و روابط آن با مقاومت در سایر کشورهای محور مقاومت است. این شرایط اهمیت لبنان و نقش منطقهای آن را تأیید میکند.
*فرآیند عادیسازی شیخنشینهای خلیج فارس با رژیم صهیونیستی چگونه خواهد بود و آنچه ترامپ به قیمت از دست دادن عزت عرب و تضییع حقوق فلسطین به صهیونیستها داد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟
مشخص است که عادیسازی موضوع جدیدی نیست و تعجبی هم ندارد؛ زیرا پیش از این هم غالباً مخفیانه و فقط گاهی به صورت آشکار صورت میگرفت. اما در نهایت، موضوع به صورت امضای توافقنامهها، اعلامیههای رسمی و حضور در مقابل رسانهها و مواردی از این دست آشکار شد. پس با عادیسازی تحولی در معادلات منطقهای صورت نگرفته است. همه اینها قبل از انتخابات ایالات متحده اتفاق افتاده بودند.
عادیسازی روابط برای دستیابی به مجموعهای از اهداف لازم بود. اولین مورد حمایت از ترامپ در انتخابات بود، به این معنی که او در پی کسب حمایتهای بیشتری بود. رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس و به رسمیت شناخته شدن حاکمیت این رژیم جعلی بر جولان، به دستاوردهای تاریخیای دست یافت که هیچ یک از رؤسای جمهور قبلی آمریکا چنین امتیازاتی را به این رژیم جعلی نداده بودند. هدف دوم حمایت از نتانیاهو در دولت متزلزل او بود. نتانیاهو متهم به فساد شده و موقعیتش بهشدت تضعیف شده است. به همین دلیل ترمیم موقعیت نتانیاهو و بهبود موقعیت ترامپ، بدون دادن هیچ امتیازی به کشورهای عربی مد نظر بود.
هدف سوم، اینکه رژیم صهیونیستی میخواهد محور جدیدی را در منطقه ایجاد کند که نیازمند دستیابی برخی از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به محور خلیج فارس برای مواجهه با ایران است. در یک سو رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سوی دیگر برخی از رهبران شیخنشینهای خلیج فارس که دشمن ایراناند. از نگاه آنان، هیچ دشمن دیگری در منطقه وجود ندارد و رژیم غاصب صهیونیستی دشمن اعراب و مسلمانان نیست!. اینها اجزای فرمول جدید عادیسازی هستند که هدف آن تغییر آگاهیهای مذهبی، قومی عربی و از همه مهمتر، آگاهیهای اسلامی و قرآنی نسبت به دشمن نبودن رژیم صهیونیستی و تراشیدن دشمن جدید به جای رژیم غاصب صهیونیستی است.
برخی از چهرههای رسانهای سعودی و غیر سعودی در وهله اول در مورد حقوق رژیم صهیونیستی در فلسطین صحبت میکنند و ادعا میکنند که این رژیم هرگز جنگی را علیه کشورهای خلیج فارس آغاز نکرده است. بنابراین یکی از اهداف اساسی و استراتژیک آمریکا، تحقق فرآیند عادیسازی این کشورها با رژیم جعلی اسرائیل است.
مسئله فلسطین و این دو هدف با هم پیوند دارند. برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه رهبران پادشاهی عربستان سعودی معتقدند که پایان دادن به مسئله فلسطین، به نقش ایران در منطقه پایان میدهد، زیرا ایران در حال حاضر در کنار فلسطین ایستاده است. آنها تصور میکنند که اگر عربستان مسئله مقاومت و فلسطین را حل کند، ایران دیگر در منطقه نقشی نخواهد داشت. بنابراین از نگاه دولتمردان سعودی، میان موضوع عادیسازی و پایان دادن به نقش ایران و مسئله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
*آیا عادیسازی منجر به دستیابی به اهداف مورد انتظار خواهد شد؟
البته این موضوع از جنبههای مختلف نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد. اولاً عادیسازی در کشورهای حاشیه خلیج فارس با عادیسازی در دیگر کشورهای عربی تفاوت دارد. به عنوان مثال، عادیسازی از سال ۱۹۷۸ در مصر آغاز شد و تا کنون هیچ پیشرفت خاصی در این کشور نداشته است. امروز در مصر جامعه منسجمی وجود دارد و کانونهای وکلا و انجمنهای هنرمندان، روزنامهنگاران، و دیگران، از هرگونه تماس با صهیونیستهای غاصب جلوگیری میکنند. اینها مانع از مسافرتهای شخصی به سرزمینهای اشغالی میشوند و انجام کار مشترک با آنها را ممنوع اعلام کردهاند. در نتیجه، بین جامعه مصر و جامعه صهیونیستهای غاصب عادیسازیای صورت نگرفته است. اما وضعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی قطر، امارات یا اکثر شیخنشینها متفاوت است، در مصر یا اردن عادیسازی محدود به رأس کشور و در سطح رهبران است؛ اما در شیخنشینها علاوه بر رهبران، نخبگان اقتصادی و سیاسی را نیز درگیر این فرآیند کردهاند و ما شاهد همکاری در زمینههای رسانهای و موضوعات تجاری هستیم، اما مهمترین مسئله اعلام نشده، همکاری امنیتی برای مقابله با جنبشهای مقاومت و پیگیری نقش ایران در منطقه است.
*کشورهای خلیجفارس از این گفتگوها چه نفعی میبرند؟
به نظر نمیرسد منافع استراتژیکی که بتوانند عناصر قدرت را در کشورهای حوزه خلیج فارس جمع کنند، وجود داشته باشند؛ بلکه برعکس، هر فرد، قدرت و کشوری که با موجودیت صهیونیستی سر سازش داشته باشد، در آینده اعتبارش را از دست خواهد داد. متحدان ایالات متحده اکنون در حال از دست دادن اعتبارشان هستند و در آینده نیز شکست خواهند خورد. این عادیسازیها نمیتوانند آگاهی اسلامی عربها را در زمینه عدم پذیرش موجودیت صهیونیست و پایمال کردن حقوق مردم فلسطین توسط این رژیم غاصب و موضوع قدس شریف را تغییر دهند. این شرایط با وجود فعالیتهای رسانهای گسترده، پایدار نیست. ضرر بزرگ اینها به نفع ایران تمام خواهد شد، زیرا عربستان دیگر نمیتواند ادعا کند که از مسلمانان دفاع و یا از سنّیها در برابر ایران شیعه و از ملت و آرمان فلسطین دفاع میکنند. همه این شعارها رنگ میبازند و مسلمانان متوجه خواهند شد که این ایران است که یکتنه در کنار آرمان فلسطین ایستاده و مانع از هژمونی آمریکا شده و در برابر وحشیگری آن در منطقه ایستادگی کرده است.
این تحرکات نهایتاً به نفع سیاستها و استراتژی استقلالطلبانه ایران در مواجهه با نظام سلطه و حمایت از جنبشهای آزادیخواه و مقاومت در منطقه تمام خواهد شد.
بنابراین از این منظر، فرآیند عادیسازی روابط شیخنشینهای خلیج فارس با رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خاصی، از جمله مقابله با ایران و محافظت از ترامپ کلید زده شد، ولی اینک ترامپ سقوط کرده و نتانیاهو با بحران روبروست و لذا این کشورها در سطوح استراتژیک بازنده خواهند بود و نتایج به نفع ایران تغییر خواهد کرد و در آیندۀ نزدیک مشخص خواهد شد که این موضوع چه منافعی برای ایران خواهد داشت.
جنبشهای مقاومت در داخل فلسطین دیگر هیچ دلیلی برای توجه به کشورهای حاشیه خلیج فارس یا ایجاد مزاحمت برای آنها یا بیان نکردن مخالفت خود علیه آنها ندارند. پس از این عادیسازی، معادلات قبلی از بین رفتهاند. اینک مردم فلسطین دریافتهاند که پادشاهان و رؤسای جمهور کشورهای عربی خائن هستند و تنها متحد با ثبات آنها ایران است. همه اینها حاصل عادیسازی است که معادله جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.