پادزهر غرور قدرت
موضوع مقال منشور مدیریت علوی براساس عهدنامه مالک اشتر، جامعترین سند سیاسی و تربیتی و مدیریتی اسلامی است. بخشهائی از این منشور مبارک را در شمارههای قبل از نظر گذراندیم و اینک به بخش دیگر آن مینگریم:
« وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِک»(۱)
«ای مالک! هرگاه که بر اثر موفقیت و ریاست و قدرتی که داری کبر و غرور و خودپسندی به تو روی آورد، به عظمت ملک خدا که مافوق توست بنگر که تو از داشتن آن عاجز و ناتوانی، چه این نگاه تو را از سرکشی و تندروی و شدت پائین میآورد و آنچه را از عقل و اندیشه از دست دادهای به تو بازمیگرداند. از همتائی در علو و بزرگی با خداوند برحذر باش، زیرا خداوند هر جباری را ذلیل و هر متکبری را خوار و خفیف خواهد ساخت.»
جنون ریاست و قدرت
یکی از آفاتی که دامنگیر دولتمردان و حاکمان و سردمداران میشود، غرور ریاست و جنون قدرت است که به تعبیر برخی روایات، خطر آن از هجوم گرگها به گله گوسفندان سنگینتر است. تاریخ حاکمان با اختلاف مراتب نشان میدهد که هرگاه سکاندار مقام و منصبی شدند، خود را گم میکنند، عقلشان را از دست میدهند و خودشیفتگی و جاهطلبی، عنان ایمان و اخلاق و وجدان را از کف آنان میرباید.
در احوال عبدالملک مروان آمده که قبل از خلافت ملازم مسجد بود و او را کبوتر مسجد میگفتند، اما همین که به خلافت رسید، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: (هذا فِراقٌ بیَنی و بَینُک) یعنی ای قرآن خداحافظ. لحظه جدائی من و تو فرا رسیده است. او میگفت؛ قبل از آن که به خلافت برسم، آن قدر باعاطفه و دلسوز بودم که تحمل کشتن یک مگس را هم نداشتم، ولی اکنون حجاج بن یوسف گزارش کشتارهای گروهی را میدهد و حتی اندکی هم احساس درد و رنج ندارم! این است حالت انسانهای ضعیف و بیجنبه و خودباخته قدرت و ریاست.
اما انسانهای والا، مؤمن، خودساخته و باظرفیت چنین نیستند و همچون امیرمؤمنان علی«ع»، حکومت و ریاست به اندازه کفش کهنه یا آب بینی بزغاله و یا استخوان خوک در دست بیمار جذامی برایشان ارزش ندارد. عین این تعبیرات را از کلام آن حضرت در نهجالبلاغه ملاحظه میکنیم.(۲)
در یکی از بیانات معمار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی«قدس سره» مطلبی است به این مضمون: «خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را ساخته باشد و بر نفس خود تسلط پیدا کند، به جاه و مقامی برسد که آفات و خطرات آن سنگین و ویرانگر است.»
ایمان و مهار غرور قدرت
تنها عاملی که میتواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد. نفس اماره سیاه و سفید، عالم و عامی و پیر و جوان نمیشناسد. در هریک از این شرایط به گونهای ظهور و طغیان میکند. یک روز شهوت جوانی، روز دیگر مال و منال و تجملگرائی و بالاخره جاه و مقام و دولتمداری.
آخرین چیزی که از قلب مؤمن خارج میشود و یا باید خارج شود، جاه و مقام است. سرطان کشندهای که اگر رخنه کرد، آدمی را به مسلخ میکشاند و علم و کتاب و فقه و دانش و عبادت و همه آموختهها را به کناری مینهد و یکهتاز میدان رقابت نامیمون ریاستطلبی و روزنه عقل او تاریک میشود.
برخی از کسانی که در جایگاه ریاست نشستهاند، گرفتار این نفس تباهکننده و جاه و مقام ویرانگرند. اگر نیستند، چرا چنگال به روی هم میافکنند و برای یک دستمال قیصریه را به آتش میکشند؟ اصول و ارزشهای نظام را زیر پا میگذارند و از دروغ و تهمت و تخریب ناروا پروائی ندارند!
میراث گرانقدر انقلاب را که به بهای خون پاک و مقدس هزاران شهید پاکباخته به دست آمده، زیر پا میگذارند و پای مقام و قدرت که به میان میآید سر از پا نمیشناسند. به نهادهای انقلابی و خدوم و فداکار میتازند و جوسازی میکنند. ولایت الهیه را که عمود استوار نظام اسلامی و نقطه امید مستضعفان است، بهدرستی نمیشناسند و یا در برابر آن زاویه دارند و… .
پس آن همه کتاب و درس و بحث و مدرسه و دانشگاه و تجربه سیاسی کجا رفت؟ آیا عامل این رفتارهای کودکانه چیزی جز هوای نفس است؟! آری هوای نفس عقل و خرد را تیره میکند.
امیرالمؤمنین«ع» در این منشور سیاسی چه زیبا فرمود که جنون قدرت و هوای نفس، عقل و دین آدمی را پایمال میکند و علاج آن توجه به خدا و عظمت خالق و دادگاه و محاسبه دقیق الهی است. این توجه است که آدمی را سر عقل میآورد. از همین روی یک ساعت تفکر از سالها عبادت ارزشمندتر و از این طریق است که آدمی به خود میآید و راه درست را انتخاب و از خدا استغفار و از ملت عذرخواهی میکند و خود را از چنگال سیاستبازان حرفهای سست اعتقاد میرهاند.
این ملت بزرگ با همه مشکلاتی که دارد و با تمام بیتوجهیهائی که میبیند، با تعهد و ایمان و اخلاص و هوشیاری و زمانشناسی و دشمنشناسی، همه توان خود را در طبق اخلاص نهاده و به میدان آمده است و جوانانش در خارج از مرزها با استکبار و عمال آن میجنگند و شهید میدهند. آنان انتظار دارندکه مسئولان این را بفهمند و اندکی بیندیشند و به دشمنان سوگندخورده مجال بهرهبرداری ندهند و اقتدار نظام را زیر سئوال نبرند و سنگرهای دفاعی را که خاری در چشم دشمنان است هدف گیرند و با تمام توان و خلوص همراه ولی امر باشند.
چرا دشمنان دین و ملت و در رأس آنها امریکای جنایتکار در همین حیص و بیصهای اخیر سیاسی به خود اجازه دادند بگویند برای تغییر نظام سیاسی ایران اسلامی وفق دلخواه خود تلاش میکنند؟ برای اینکه این وادادگی و سازشکاری و گل زدن به خودی را میبینند، آیا اینها درس عبرت نیست؟!
آنها همه امتیازها را گرفتند و عهدشکنی کردند و با دخالتهای خصمانه و وقیحانه هر چه دلشان میخواهد میگویند. چرا آقایان بههوش نیستند و دشمن و دوست را از یکدیگر بازنمیشناسند؟! چرا تحمل انتقاد ندارند و به دلسوزیهای خادمان مخلص نظام بیتوجهند؟
نگارنده این مقال از شرح نامه امام علی«ع» به مالک اشتر با نیم نگاهی به مجادلات سیاسی و برخی موضعگیریهای زیانبخش از سر درد و رنج کلمهای به تحریر آورد که درد و رنج بسیاری از خادمان میهن اسلامی است که اگر تریبونی دراختیار داشتند بیتردید همین گلایهها و رنجنامهها را ابراز میداشتند و در عین حال، مصالح نظام و انسجام ملت را لحاظ میکنند و دم برنمیآوردند. اینها برای مسئولان درسآموز است.
خواننده این مقال از هر طیف سیاسی که باشد، به نگارنده حق بدهد که نتواند درد و رنج خود را پنهان دارد و بیپرده در قالب نقد سخن گوید که سخن هزاران هزار از مردم است. از وظایف دینی و ملی ما به موجب روایات «والنصیحه لائمه المسلمین» یعنی خیرخواهی برای زمامداران اسلام و صراحت، نقد منصفانه و هشدار و انذار است که کوتاهی آن گناه و خیانت است.
و سخن آخر:
در این مقال با مسئولین و دستاندرکاران حکومت و مدیریت، اینکه نظام اسلامی که امروز پاگرفته و بحمدالله ریشهدارتر و شاخههای آن ثمربخش برای ملت و امیدبخش برای مسلمانان و مستضعفان جهان گردیده و از معجزههای بزرگ تاریخ است، اگر صیانت نشود و خدای نخواسته تدریجاً استحاله شود و اصول و ارزشهای آن در فضای تسامح و تساهل تضعیف گردد، یا در منازعات سیاسی و جناحی که عمدتاً حاصل تنگنظریها یا خودخواهیهاست، هدف اصلی که حاکمیت اسلام با تمام محتوا است، گم شود، همه ما مسئولیم. مسئول در برابر خداوند بزرگ و پیامبر عظیم الشأن«ص» و ارواح پاک ائمه و اولیا«ع» بهویژه حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفدا و مسئول در برابر خونهای پاک جوانان و شهیدان و رنجدیدگان این نظام که هر چه داشتند در طبق اخلاص نهادند و تقدیم انقلاب اسلامی کردند تا ایران اسلامی الگویی برای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان و زمینهساز تمدن جهانی اسلامی در عرصه گیتی باشد. همانگونه که علائم و نشانههای آن را میبینیم و در آینده این افق روشنتر دیده خواهد شد.
در چنین شرایطی، قصور و تقصیر در انجام وظیفه الهی و یا تضعیف نظام دانسته یا ندانسته گناهی است نابخشودنی که انشاءالله چنین نخواهد شد و همه مسئولان و آحاد ملت چنین فرصتی را به دشمنان نخواهند داد و با عزم استوار پای اصول و ارزشها خواهند ایستاد و با همراهی با پرچمدار ولایت امر مقام معظم رهبری به کعبه مقصود ره خواهند سپرد.
استدعای عاجزانه
از خوانندگان گرامی بهویژه مدیران و مسئولان و دولتمردان استدعا دارم، ساعتی را اختصاص دهند برای شنیدن گفتوگوهایی که گهگاه در سیمای جمهوری اسلامی با خانوادههای شهدا مطرح است. پدر و مادرانی را که فرزندشان در نبرد با داعش و عمال استکبار و تکفیر به شهادت رسیدهاند. همسران جوانی که با کودک خردسالشان در سوگ عزیز سفر کردهشان نشستهاند. از شهادت میگویند و صبر و پایداری در مصائب خود، از شهدایی که حتی چند قطعه استخوان از آنان برنگشته و برای همیشه چشم به راه آنان نشستهاند. برای دقایقی به این سوگنامه بنگرند و بیندیشند و آنگاه ببینند آیا اینها صاحبان اصلی انقلابند یا کسانی که خود را برای دنیا و ریاست به آب و آتش میزنند؟! اینها سربازان ولایتند یا آنان که در دعوی ولایتمداری چندان صداقت ندارند؟ اینها را ببینند و فکر کنند که آیا جای آن دارد که به جای این سوداگران عاشقپیشه که عزت و کرامت در سیمای جوانان شهیدشان میدرخشد بدون اینکه هیچگونه توقعی از مال و منال و جاه و مقام داشته باشند، حسرت بخوریم؟
آیا جای آن دارد که به حال خود اشک بریزیم که این پاکبازان صادق کجایند و ما کجائیم؟! استاد عشق و ایثار و خدمت خالصانه اینها هستند یا ما که دستاورد این عزیزان را به بازی گرفتهایم و باد غرور در سر میپرورانیم؟
نوجوانان وطن بستر خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
رایگان در پای نامردان درافکندی ندانی
که این همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند
پینوشتها
۱ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳٫
۲ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲۳ و حکمت ۲۳۶ و خطبه ۳٫
سوتیترها:
۱٫
تنها عاملی که میتواند انسان را از غرور و طغیان بازدارد، همانا ایمان به خداوند بزرگ و باور کردن مجازات و محاسبه الهی است. انسان مؤمن از پیله و تنگنای فردیت و خودبینی و غرور آزاد و رهاست به شرط آنکه بر نفس اماره غلبه کند و طوفان سهمگین غرور و قدرت را در بند بکشد و دائماً در حال مراقبه و محاسبه باشد