Monthly Archives: نوامبر 2022

20نوامبر/22

از تحقیر منافقین در عملیات مرصاد تا استعفای نابهنگام نخست وزیر و هشدار امام! / بی‌پرده با تاریخ – نگاهی به وقایع پاییز ۱۳۶۷

تاریخ ایران در پاییز ۱۳۶۷ روزهای تلخ و شیرین فراوانی را ثبت کرده است، در مرداد این سال منافقین با گمان ضعف نظامی ایران و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سر ضعف؛ با حمایت قوای حکومت بعث صدام در عملیاتی که نام آن را «فروغ جاویدان» گذاشتند با هدف فتح چند روزه تهران به مرزهای کشور هجوم برده و تا مهران نیز پیش رفتند ولی «عملیات مرصاد» فروغ منافقین را به یک «حقارت جاویدان» بدل کرد.

در اینشماره مهم‌ترین رخدادهای پاییز ۱۳۶۷ را مرور می‌کنیم.

مرصادی که حقارت جاویدان را برای منافقین رقم زد!

سوم مرداد ۱۳۶۷ نیروهای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) عملیات موسوم به «فروغ جاویدان‌» را در مرزهای غرب کشور آغاز کردند. دو روز پس از این رخداد عملیات «مرصاد» با هدف سرکوب نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که با حمایت نظامیان رژیم بعثی صدام از ناحیه غرب وارد کشور شده بودند آغاز شد.

در پنجم مرداد این سال همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران در عملیات «فروغ جاویدان»، هواپیماهای عراقی پایگاه‌های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول، پادگان تیپ دو سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را بمباران کردند.

یک روز پس از ورود مستقیم نیروی هوایی رژیم بعث در حمایت از منافقین، آخرین قوای باقیمانده سازمان منافقین در حوالی اسلام آباد غرب زیر ضربات هوایی و زمینی رزمندگان جمهوری اسلامی قرار گرفت و پس از تحمل تلفات سنگین به داخل عراق گریخت. و در هفتم مرداد رسماً اعلام کرد که از شهرهای کرند و اسلام آباد غرب عقب‌نشینی کرده است.

اعتراف سازمان‌ها و شخصیت‌های جهانی به جنایات صدام در جنگ با ایران

دهمین روز مرداد ۱۳۶۷ روزنامه «نیویورک تایمز» تصریح کرد: «عراق بی‌شک آغازگر جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است.»

در همین روز پنج عضو دائم شورای امنیت، عراق را برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تحت فشار قرار دادند.

۱۱ مرداد این‌سال نیز هیأت کارشناسان اعزامی از سوی دبیرکل سازمان ملل به ایران و عراق، در پایان مأموریت خود و بازگشت به آمریکا یک گزارش مستند ۸۷ صفحه‌ای حاوی جزئیات کاربرد وسیع سلاح‌های شیمیایی توسط رژیم بغداد منتشر کرد.

با این وجود یک روز پس از انتشار گزارش مستند هیأت کارشناسی سازمان ملل در مورد کاربرد گسترده سلاح‌های شیمیایی از سوی عراق، بر اثر بمباران شیمیایی شهر اشنویه توسط صدامیان بیش از ۱۵۰۰ نفر از روستاییان این شهر مصدوم شدند.

در یکم شهریور ۱۳۶۷ سازمان ملل مجدداً تأیید کرد که رژیم عراق در منطقه غیرنظامی اشنویه از سلاح‌های شیمیایی موسوم به گاز خردل استفاده کرده است.

در چهارم شهریور ماه نیز قطعنامه شماره ۶۲۰ شورای امنیت سازمان ملل علیه کاربرد مکرر سلاح‌های شیمیایی از سوی عراق، منتشر شد.

استعفای نابهنگام نخست وزیر و هشدار امام!

۱۴ شهریور ۱۳۶۷ میرحسین موسوی طی نامه‌ای به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان، استعفای خود را از نخست وزیری اعلام کرد. در این نامه عدم تفاهم فیمابین دولت و مجلس در زمینه نوع نگرش به وزیران معرفی شده، دلیل استعفا عنوان شد!

یک روز پس از این استعفا، امام خمینی(ره) ضمن اظهار تعجب از استعفای میرحسین موسوی از نخست وزیری تصریح کردند «در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند، چه‌وقت گله و استعفا است؟!»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور نیز استعفای موسوی را نپذیرفت.

در نامه امام خمینی(ره) در این زمینه آمده بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را‏‎ ‎‏در جریان می‌گذاشتید.‏ در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه‌وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست‌وزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمی‌رسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد.

بنیانگذار جمهوری اسلامی تاکید کرده بودند:…همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این‌گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقمندم، انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می‌نمایم.(۱)

میرحسین موسوی نیز در پی هشدار امام طی نامه‌ای تاکید می‌کند: محضر مبارک مقام رهبری، حضرت امام خمینی ـ مدظله العالی ـ ضمن تقدیم سلام و تحیات، پیام پدرانه و هشدار دهندۀ حضرتعالی را به گوش جان شنیدم. اینجانب عزت و مصلحت را در تبعیت از مقام معظم رهبری می‌دانم و استعفای خود را که با انگیزۀ دلسوزی برای اسلام و انقلاب و مصلحت کشور تقدیم نموده بودم، پس می‌گیرم. مسائل و مواردی که چاره‌جویی آنها را به مصلحت کشور می‌دانم، حضوراً عرض می‌کنم و در هرحال مطیع امر رهبری به عنوان یک مرید و مقلد بوده و هستم.(۲)

گفتنی است ۲۱  شهریور ۱۳۶۷ و یک هفته پس از انتشار استعفانامه میرحسین موسوی که عدم تفاهم با مجلس در معرفی وزیران کابینه را دلیل استعفا اعلام کرده بود، ۱۸ وزیر از مجموع ۲۱ وزیر معرفی شده‌ی وی از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند.

ترور رهبر شیعیان پاکستان

۱۴ مرداد ۱۳۶۷ بود که خبر رسید سید عارف حسین الحسینی رهبر شیعیان پاکستان که ارتباط و پیوند عمیقی با انقلاب اسلامی ایران داشت ترور شده است. ارتباط عارف حسینی با انقلاب، از دوران حضور امام خمینی(ره)  در نجف آغاز شده بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این ارتباط مستحکم‌تر شده بود. واضح و مبرهن بود که رشد یک نهضت شیعی در پاکستان به رهبری شخصیتی چون عارف حسینی که طرفدار انقلاب اسلامی ایران بود، نه خوشایند آمریکا بود و نه برای کشورهای مرتجع عربی قابل تحمل می‌نمود.(۳) از این‌رو می‌توان رد پای آل‌سعود و آمریکا را در شهادت وی جستجو کرد.

مسئولیت تازه امین امام!

۱۷ شهریور ۱۳۶۷ طی حکمی از سوی امام خمینی(ره)، حجت‌الاسلام سیداحمد خمینی مسئول تنظیم و تدوین اسناد و مدارک مربوط به امام امت شد.

حجت‌الاسلام حاج سیداحمد خمینی(ره) پیش از این طی نامه‌ای به امام امت نوشته بود: «یکی از مسائل بسیار مهم که بعد از جنابعالی ـ خدا آن روز را نیاورد ـ موجب موضع‌گیری‌های‏‎ ‎‏مختلف فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققین و احیاناً اختلاف آنها می‌گردد، برداشت‌های گوناگون‏‎ ‎‏سیاسی و غیرسیاسی آنان از یک متن است، و از این بسیار گسترده‌تر، از اختلاف بین متون منتشر شدۀ‏‎ ‎‏حضرتعالی با آنچه به عنوان اسناد سیاسی و غیره از صدا و فیلم و متن‌های دستنویس جنابعالی که منتشر‏‎ ‎‏نشده و در اختیار ماست سرچشمه می‌گیرد. شما بهتر از هرکس می‌دانید که به علل گوناگون گاهی خود‏‎ ‎‏شخصاً و گاهی اینجانب و یا مسئولین و حتی بعض افراد معمولی پیشنهاد حذف یک قسمت و یا‏‎ ‎‏قسمت‌هایی از سخنرانی‌ها، یا حذف و تغییر و اضافه جمله و یا جملاتی بسیار در اعلامیه‌ها خدمتتان عرضه‏‎ ‎‏شده است که حضرتعالی گاهی قبول نمی‌فرمایید و گاهی هم پس از دقت، دستور حذف و یا تغییر و‏‎ ‎‏اضافه را بدان صورت که مایل باشید صادر می‌فرمایید که انجام می‌گیرد.

این نامه می‌افزاید: حال اگر روزی تصمیم بر این‏‎ ‎‏گردد ـ که حتماً می گردد ـ متن سخنرانی‌ها و یا اعلامیه‌ها و چیزهایی از این قبیل که با صدا و خط‏‎ ‎‏حضرتعالی است منتشر گردد مسلماً متن دستخط و یا متن اصلی صدا و فیلم به عنوان سند خدشه‌ناپذیر‏‎ ‎‏اصل قرار می‌گیرد.

مرحوم سیداحمد خمینی در ادامه تصریح کرده بود: گاهی‏‎ ‎‏دیده شده در روزنامه‌ای و یا مجله‌ای به علل مختلف، چه سیاسی و چه غیرسیاسی و یا سهواً، جمله و یا‏ ‎‏جملاتی از لابلای اعلامیه‌ها و یا سخنرانی‌ها در روزنامه‌ای آورده شده و در روزنامۀ دیگر نیامده است،‏‎ ‎‏کدام را باید اصل قرارداد، آن متنی که این جمله را دارد و یا متنی که فاقد آن جمله است؟ بدیهی است‏‎ ‎‏این تردید در جایی است که دسترسی به صدا و خط حضرتعالی نیست و این هم بسیار است چرا که‏‎ ‎‏خیلی وقت‌ها است که صحبت‌های جنابعالی را من و یا یکی دیگر از دوستان می‌نویسیم و بعد از تصویب‏‎ ‎‏شما به مطبوعات و غیره می‌دهیم، چه کسی باید تشخیص دهد آن جمله از حضرتعالی است یا نه؟‏‎ ‎‏روشن است که گاهی تغییر و یا حذف و یا اضافه کلمه‌ای به‌طور کلی معنای جمله را تغییر می‌دهد.‏

در بندهای دیگر این نامه تاریخی بر موارد زیر تاکید شده بود:

– پرونده‌های حضرتعالی در ساواک است – که الآن در اختیار وزارت اطلاعات می‌باشد- و یک‏‎ ‎‏نسخه از آن را اینجانب در اختیار دارد، لازم است به اطلاع حضرتعالی برسانم که تنها، پرونده‌های‏‎ ‎‏جنابعالی در سازمان امنیت شاه در تهران ۴۸ جلد است که تقریباً هر جلد حدود پانصد صفحه می‌باشد‏‎ ‎‏که انتشار آن بدون شک، پرده از مسائل بسیاری بر می‌دارد و طبیعی است که یکی از گرانقدرترین اسناد‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی است.‏

– بهره‌برداری و تحقیق و تحلیل و نیز انتشار اسناد و نامه‌ها و بولتن‌هایی که قبل و بعد از انقلاب به‏‎ ‎‏عنوان حضرتعالی و یا دفتر ارسال گردیده و هم اکنون نیز در اختیار دفتر می‌باشد.‏

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به این درخواست تصریح کردند: «از آنجا که شما را بحمدالله‌تعالی در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب‌نظر می‌دانم و در‏ تمامی فراز و نشیب‌ها در کنار من بوده‌ای و هستی و با صداقت و کیاست امور سیاسی و‏‎ ‎‏اجتماعی اینجانب را متصدی هستی، لهذا شما را برای تنظیم و تدوین کلیۀ مسائل مربوط‏‎ ‎‏به خود ـ که بسا در رسانه‌های گروهی اختلافات و اشتباهاتی رخ داده است ـ انتخاب‏‎ ‎‏می‌نمایم. و از خداوند متعال، که حاضر و ناظر است، توفیقات شما را خواستارم. امید‏‎ ‎‏است با صرف وقت و دقت‌نظر این امر را به پایان برسانی. والسلام علیکم.‏(۴)

 

هشدار امام برای دوران پس از جنگ

بازسازی به قیمت وابستگی تمام نمی شود

۱۱ مهر ۱۳۶۷ امام خمینی(ره) در پیامی خط‌مشی بازسازی کشور را در پایان جنگ تعیین کردند.

در بخشی از این پیام آمده بود: بر هیچ یک از مردم و مسئولین پوشیده نیست که دوام و قوام جمهوری اسلامی ایران بر پایه سیاست نه شرقی و نه غربی استوار است و عدول از این سیاست، خیانت به اسلام و مسلمین و باعث زوال عزت و اعتبار و استقلال کشور و ملت قهرمان ایران خواهد بود. جمهوری اسلامی ایران نباید تحت هیچ شرایطی از اصول و آرمان‌های مقدس و الهی خود دست بردارد. ان‌شاء‌الله مردم سلحشور ایران کینه و خشم انقلابی و مقدس خویش را در سینه‌ها نگه داشته و شعله‌های ستم‌سوز آن را علیه شوروی جنایتکار و آمریکای جهانخوار و اذناب آنان به کار خواهند گرفت تا به لطف خداوند بزرگ پرچم اسلام ناب محمدی (ص) بر بام همه عالم قد برافرازد و مستضعفان و پابرهنگان و صالحان، وارثان زمین گردند.

این پیام هشدارگونه می‌افزود: در مسئله بازسازی و سازندگی من اطمینان دارم که شخصیت‌های رده بالای نظام و مسئولین محترم و نیز مردم وفادار و انقلابی کشورمان چون گذشته هرگز قبول نمی‌کنند که نیل به این هدف به قیمت وابستگی ایران اسلامی به شرق و یا غرب تمام شود. اخیراً دست‌های پنهان و آشکار غرب و شرق به منظور ایجاد شکاف و اختلاف میان طرفداران انقلاب اسلامی به حیله جدیدی متوسل شده‌اند که مسئولین عزیز و رده بالای کشورمان و نیز شخصیت‌ها و چهره‌هایی از مجلس و دولت و روحانیون را به تفکر و گرایشات وابستگی و همچنین عدول از مواضع گذشته و نهایتاً به شرق‌گرایی یا غربگرایی متهم نمایند و موذیانه با طرح مسائلی از این قبیل که فلان شخصیت نظام جمهوری اسلامی راستگرا و یا میانه‌رو و یا سازشکار و غربگراست و یا فلان مسئول تندرو و انقلابی شده‌است که نتیجتاً اعتماد مردم را به دست‌اندرکاران نظام سلب نمایند که با یاری خداوند و با رشد و آگاهی مردم بازار اینگونه القائات در این مملکت کساد و مشتریان آن اندک بوده‌اند و بر مردم ثابت است کسانی که سال‌ها و بارها چه قبل و چه بعد از انقلاب امتحان خود را در تعهد به اسلام و انقلاب داده‌اند و در این راه به پای چوبه‌های‌دار رفته و زندان‌ها کشیده و ترور گشته‌اند و سلامت خود را از دست داده‌اند و تحت شکنجه‌های شاه برای استقلال و آزادی مبارزه کرده‌اند، یقیناً دلشان به حال انقلاب و ثمرات آن نه تنها کمتر از دیگران نسوخته که بیشتر می‌سوزد و مسیر ارزشی و الهی و پرطراوت خویش را به هیچ وجه عوض نمی‌کنند. و من از باب وظیفه به مردم و فرزندان پرشور انقلاب می‌گویم که مبادا بدون در نظر گرفتن محذورات سیاسی و شرایط بسیار پیچیده و حساس کشور به طرح سئوال‌ها و اشکالاتی روی آورید که بازگو کردن و تحلیل واقعی قضایا توسط مسئولین دلسوز نظام باعث کشف اسرار مملکت شده و برای نظام مسئله آفرین گردد و نه تنها گرهی را باز نکند که بر مشکلات مملکت نیز بیفزاید…(۵)

در بخش دیگری از این پیام بسیار مهم و تاریخی می‌خوانیم: من سیاست داخلی و خارجی کشور را به دقت ملاحظه می‌کنم و تا زنده‌ام نخواهم گذاشت مسیر سیاست واقعی ما عوض شود و مسئولین نیز چیزی غیر از این نمی‌خواهند و انتظاری غیر از این از آنان نمی‌رود. من به بعضی از مسئولین هشدار می‌دهم که به شدت باید مراقب بود که خدای ناکرده آب به آسیاب دشمنان نریزیم و آنان را با اقوال و جبهه گیری‌هایمان شادمان نگردانیم. به مسئولین و دست‌اندرکاران در هر رده نیز می‌گویم که شرعاً بر همه شما واجب است که همت کنید تا آخرین رگ و ریشه‌های وابستگی این کشور به بیگانگان را در هر زمینه‌ای قطع نمایید – که ان‌شا‌الله خواهید کرد – و اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است، دردمندانه سکوت کنید که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی است.

تحولات پس از جنگ ایران و عراق

با گذشت سه ماه از پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ روابط بین‌الملل عرصه‌ی اظهارنظرها درباره این قطعنامه هست، برخی رسانه‌ها نیز درباره جنگ تحمیلی دست به افشاگری‌های تکان دهنده‌ای می‌زنند.

۸ مهر ۱۳۶۷ کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، اسارت دو خبرنگار ایرانی توسط نظامیان عراقی را تأیید کرد. این دو نفر از روز ۳۰ شهریور هنگام تهیه گزارش از بازگشت پناهندگان کرد عراقی به حلبچه، بازداشت شده بودند. گفتنی است ۲۸ مهر همین سال وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای اعلام کرد تعداد اسیران ایرانی ثبت نام نشده در عراق، سه برابر اسیرانی است که در آن کشور ثبت نام کرده‌اند. در این بیانیه تأکید شده که برای پیشبرد قطعنامه ۵۹۸ باید به صلیب سرخ اجازه داده شود از تمامی اسیران ثبت نام به عمل آورد.

۱۵ مهر ۱۳۶۷ نیز روزنامه واشنگتن‌پست فاش کرد عراق در جنگ با جمهوری اسلامی ایران از هلیکوپترهای شرکت آمریکایی «بل» در بمباران شیمیایی شهرهای ایران استفاده می کرده است.

اعتراف آخرین سفیر انگلیس در دربار شاه!

۱۳ مهر ۱۳۶۷ پارسونز آخرین سفیر انگلیس در دربار شاه گفت: «ما سابقه بدی در اذهان مردم ایران داریم و اقدام مردم علیه ما و آمریکا بدیهی‌است. اینکه مردم ایران نمی‌توانند سوابق استعماری ما را فراموش کنند طبیعی است زیرا انگلیس در قدیم به عناوین مختلف در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

  1. ۱٫صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۲۳
  2. ۲٫متن پاسخ میرحسین موسوی در پاورقی نامه امام به نخست وزیر وقت در صحیفه امام، جلد ۲۱ قید شده است.
  3. ۳٫محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان؛ بررسی عوامل ناکامی در ایجاد نظام اسلامی، قم: موسسه بوستان کتاب، چ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۲۲
  4. ۴٫صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۲۷-۱۲۵
  5. ۵٫صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۵۹-۱۵۵
20نوامبر/22

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک/ گام بیست و یکم: سرعت مجاز

مقدمه

تاکنون بیست گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را با شما پیموده‌ایم. هفت گام اول به شناخت‌های لازم در زندگی مشترک اختصاص داشت و از گام هشتم تا بیستم هم درباره‌ی بایدها زندگی مشترک با هم گفتگو کردیم. از گام بیست و یکم به سراغ نباید‌های زندگی مشترک رفته و از افراط و تفریط در مسائل مختلف زندگی سخن گفته‌ایم.

نه تند رفتن، نشانه‌ی جسارت است و نه آهسته رفتن، نشان عاقل بودن. در همه‌ی ابعاد زندگی، با سرعت مجاز، حرکت کنیم.

اعتدال، پایه‌ی زندگی است؛ چه در زندگی فردی و چه زندگی مشترک؛ اگر چه در زندگی مشترک، نقش مهم‌تری را ایفا می‌کند. بدون اعتدال، زندگی انسان به انحراف کشیده می‌شود.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «راست و چپ (افراط و تفریط) گمراهی است. راه درست، راه میانه است که قرآن و آثار نبوّت نیز بر اساس راه میانه آمده است.»(۱)

مرز میان حقّ و باطل، همیشه به روشنی پناه دادن و کُشتن نیست. مسیر حق، همیشه مستقیم است. باطل، یا به چپ می‌زند یا به راست. اندکی زاویه گرفتن از راه مستقیم، می‌شود فرسنگ‌ها فاصله از مقصد آفرینش. دشواری حق به این است که وقتی اندازه‌اش را زیاد کنی، می‌شود باطل. این دشواری است که حق را این‌قدر زیبا کرده؛ مثل دشواری کار آن خوش‌نویس که وقتی کمی حروفش را بیشتر یا کمتر می‌کِشد، دیگر سرِ کسی به تحسین، تکان نمی‌خورد و یا آن نقاشی که اگر کمی رنگ‌ها را کم و زیاد کند، دیگر کسی نگاهش را خرج آن تابلو نمی‌کند. دشواری کار آن خوش‌نویس و این نقاش، زیبایی تابلوشان را رقم می‌زند. اندازه نگه‌ داشتن، ترازو می‌خواهد. ترازو، حرف خداست. اندازه‌هایی را که می‌دانی، نگه‌ دار، خدا، آنهایی را که نمی‌دانی، به تو خواهد آموخت. امام صادق(ع) فرمود: «هر کس به آنچه می‌داند، عمل کند، آنچه نمی‌داند، برای او کفایت خواهد شد.»(۲) در روایت دیگری آمده است: «هر کس به آنچه می‌داند، عمل کند، خداوند، علم آنچه را که نمی‌داند، به او می‌رساند»(۳)

اینک به برخی از ابعاد اعتدال در زندگی می‌پردازیم:

الف) اقتصـاد

در مسائل اقتصادی، نه خسیس باشیم که آبرویمان برود و به ذلّت بیفتیم و رابطۀ دوستی‌مان با خانواده آسیب ببیند و نه ولخرج باشیم که در آستانۀ فقر قرار بگیریم. و آرامش از زندگی‌مان، رخت بر بندد.

از فرمایشات امیرمؤمنان علی(ع) است که فرمود: «بخشنده باش؛ امّا ولخرجی نکن. صرفه‌جو باش؛ امّا خسیس و سختگیر نباش»(۴) و نیز در مزمت « بخل» فرمود: ««بخل، تمام بدی‏های عیوب را در خود جمع نموده و آن، افساری است که [انسان] به وسیلۀ آن، به سوی هر بدی‌ای کشانده می‏شود»(۵)

و نیز فرمود: «اعتدال در مسائل اقتصادی، مایه‌ی برکت است.» و «میانه‌روی، مایه‌ی رشد [مال] اندک است» و در مقابل، اسراف، برکت را از خانه بیرون می‌برد. و [مال] فراوان را هم نابود می‌کند».(۶)

باید اقتصاد خانه را به گونه‌ای مدیریت کرد که آنچه موجود است، برای اداره‌ی خانه کافی باشد. چنین مدیریتی از نشانه‌های ایمان است، امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «انسان، حقیقت ایمان را نمی‌چشد، مگر آن که سه ویژگی داشته باشد: فهم دین، صبر بر مصیبت‌ها، و مدیریت خوب در امر معاش» (۷) لازمه‌ی آن هم قناعت است. و «قناعت، مالی است که تمام نمی‌شود» (۸)

به هر حال، اقتصاد خانواده، میان دو کار زشت تنگ گرفتن و اسراف کردن قرار دارد. که هر کدام، نتایج بدی در پی دارد.

کسی برای پرسش از خرجی خانواده به محضر امام رضا(ع) رسید. امام(ع) فرمود: «خرجی خانه، میان دو کار زشت قرار دارد… آیا نمی‌دانی که خدا، اسراف و تنگ گرفتن را خوش نمی‌دارد؟ خداوند فرمود: «و [بندگان خداوند رحمان] کسانى‏اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند و میان این دو [روش‏]، حدّ وسط را بر مى‏گزینند» (سورۀ فرقان، آیه‌ی ۶۷٫) (۹)

یکی چنان خرج می‌کند، که گویی پول، علف خرس هم نیست، خاک باد آورده است. یکی هم چنان بخل می‌ورزد که گویی پول، جان هم نیست که به این راحتی از آن نتوان گذشت.

ب) عبادت

برخی همه‌ی زندگی‌شان، عبادت است. وقت عبادت، عبادت می‌کنند و وقت تفریح هم عبادت می‌کنند؛ گویی تمام زندگی اینها مسجد و سجاده است. چنین عبادتی دیگر شایسته‌ی نام عبادت نیست. رسول خدا(ص) فرمود: «آگاه باشید که هر عبادتی را جوش و خروشی است که سرانجام، فروکش می‏کند. پس هر کس جوش و خروش عبادتش به سنّت من جهت یابد، هدایت شده و هر که با سنّت من مخالفت کند، گمراه شده و عملش بر باد رفته است. آگاه باشید که من، نماز می‏خوانم و می‏خوابم و [بعضی از روزها را] روزه می‏گیرم و [بعضی از روزها را] روزه نمی‏گیرم، می‏خندم و گریه می‏کنم. پس هر که از سنّت من روی گردانَد، از من نیست» (۱۰)

معنای عبادت را خوب بفهم. عبادت، فقط این خم و راست شدن‌ها و زبان تکان‌دادن‌‌ها و نخوردن‌ها نیست. تو باید معنای عبادت را خوب بفهمی؛ وگرنه عمری عبادت می‌کنی و در نامه‌ی عملت به جای عبادت، معصیت می‌نویسند. می‌شود نماز خواند و شایسته‌ی عتاب صاحب نماز هم شد.

سه نفر از زنان خدمت رسول خدا(ص) رسیدند. یکی از آنها گفت: «همسر من، گوشت نمی‌خورَد» دیگری گفت: «همسر من، عطر نمی‌زند». سومی هم گفت: «همسر من، کاری به همسرانش ندارد». تا رسول خدا(ص) این حرف‌ها را شنید، به پا خاست و در حالی که ردایش روی زمین کشیده می‌شد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «برخی از اصحاب مرا چه شده که گوشت نمی‌خورند و عطر نمی‌زنند و با زنان، کاری ندارند؟ آگاه باشید که من، گوشت می‌خورم و عطر می‌زنم و در کنار همسرانم قرار می‌گیرم. پس هر کس از روش من روی بگردانَد، از من نیست.» (۱۱)

برخی هم عبادت‌ را طوری معنا می‌کنند که مناسک دینی، جایی در آن ندارد. گاهی هم برای کار خود، توجیهات عجیبی می‌آورند؛ مثل این‌که: «دلت پاک باشد، کافی است» یا این‌که: «ما به جای این‌که خم و راست شویم، به مردم خدمت می‌کنیم که عبادت، بجز خدمت خلق نیست». بی‌اعتنایی به عبادت‌هایی که از دستورهای صریح دین است، عواقب خطرناکی برای ما دارد. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ؛ کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!»(۱۲)

معنای بندگی را خوب بفهم. نمی‌شود بنده بود؛ امّا در برابر معبود، خم نشد. فکر نکن که اگر شب و روزت را خرج خدمت به خلق خدا کنی امّا به نمازت بی‌اعتنا باشی، شایسته‌ی نام مقدّس بنده می‌شوی. خدمت به خلق خدا، عبادت بزرگی است؛ امّا عبادت، بجز خدمت خلق هم هست. امام صادق(ع) فرمود: «اوّلین چیزی از اعمال بنده که محاسبه می‌شود، نماز است. اگر پذیرفته شد، باقی اعمال هم پذیرفته می‌شود» (۱۳)

ج) رفت و آمد

برخی از خانواده‌ها به قدری در رفت و آمد‌های فامیلی، اهل زیاده‌روی هستند که تمام زندگی‌شان، مختل می‌شود. وقتی هم که به آنها اعترض می‌کنید، می‌گویند: باید به صله‌ی اَرحام، اهمیت داد!

صبح تا عصر که  دنبال روزی می‌دوی. به خانه که می‌رسی، نفس نفس می‌زنی. آدم دلش نمی‌آید کلامی با تو حرف بزند. وقتی گلویی تازه می‌کنی و دراز می‌کشی، نفس نفس زدنت به خُر و پُف تبدیل می‌شود. بیدار که شدی، یا آماده‌ی رفتن می‌شوی یا مهیّای آمدن کسی.

مرا می‌بینی؟ منم! همسرت! همان که سال‌هاست با هم ازدواج کرده‌ایم. شناختی؟ مرا هم ببین. من هستم.

برخی هم به قدری نسبت به رفت و آمدهای فامیلی بی‌اعتنا می‌شوند که گویی هیچ‌کس و کاری ندارند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «از جمله گناهانی که مرگ و نابودی را شتاب می‏بخشد، قطع رَحِم است.»(۱۴)

ما اگر پشت کوه زندگی می‌کردیم، فرقش با الآن که در میان مردم هستیم، چه بود؟ صبح تا عصر که تو نیستی و من با این بچّه‌ها تنها هستم. عصر که می‌‌‌آیی، نشسته و ننشسته، چشمت را به جمال این قاب جادویی روشن می‌کنی و تا شب، پایت را به سوی او دراز می‌کنی. تا بوی آمدن کسی می‌آید، به هم می‌ریزی و هنوز، زبان باز نکرده‌ام که بگویم برویم …، دهانم را می‌بندی. راستی قبول داری ما هم آدمیم و آدم‌ها، زندگی اجتماعی دارند؟!

د) پوشاک

نه با لباس‌فروشی‌ها و کفش‌فروشی‌های شهرمان قرارداد ببندیم، نه به گونه‌ای بگردیم که در کوچه و خیابان، کسی دلش بسوزد و لباسش را به ما بدهد! امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «پرهیزگاران در لباس پوشیدن، راه میانه را پیش می‏گیرند» (۱۵)

به یکی باید گفت: کاش نو و کهنه را برایم تعریف می‌کردی تا بدانم تصویر تو از نو و کهنه چیست. یک بار به لباس‌های صف کشیده‌ات نگاه کن. کدام یک از این لباس‌های روی هم انباشته را حتّی با چشم‌پوشی، می‌شود کهنه نامید؟

به یکی هم باید گفت: کمی دیگر که از این لباس استفاده کنی، در خیابان که راه می‌روی، لازم نیست دست، دراز کنی. همین که مردم نگاهت کنند، دستشان در جیبشان می‌رود و لبشان به دعا برای تو باز می‌شود! نکند از نگاه دل‌سوزانه‌ی مردم لذّت می‌بری؟ خدا نکند!

هـ) رفاقت

برخی در ارتباط با دوستانشان، به قدری زیاده‌روی می‌کنند که گویی خانه‌شان، کاروان‌سراست. مردم به چنین افرادی «رفیق باز» می‌گویند.

می‌گویم خوب است روی سر درِ خانه‌مان تابلویی بزنیم این‌چنین: «به کاروان‌سرای دوستان، خوش آمدید!». این‌طور بهتر است. خانه‌ی ما که برای من و تو نیست. برای تو و دوستان توست و تو هم ازدواج نکرده‌ای؛ یک مهماندار، استخدام کرده‌ای…

برخی هم وقتی ازدواج می‌کنند، دوستانشان را فراموش می‌کنند؛ گویا هیچ رفیقی نداشته‌اند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «از دست دادن دوستان، مایه‌ی غربت است.» (۱۶)

و) محبّت

نه به اندازه‌ای افسار گسیخته به هم محبّت کنیم که جمع و خلوت، برایمان یکی باشد، نه به قدری دریغ بورزیم که همسرمان از ما گدایی محبّت کند.

مهمانی دیروز، برایم مایه‌ی عبرت بود. زن و شوهری را دیدم که حواسشان نبود در مهمانی هستند و چندین جفت چشم، نگاهشان می‌کند. شاید هم فکر می‌‌کردند چشم‌ها، توان دیدن ادا و اطوارهایشان را ندارد و گوش‌ها، این همه زبان ریختن را نمی‌شنود. ما متأهل‌ها به کنار، توجهی به جوان‌های مجرد هم نداشتند که دلشان همسر می‌خواهد و…بعد به خودم نگاه کردم و تو که در خلوت‌خانه هم که هستیم، گویی چند جفت چشم به ما خیره شده و چند جفت گوش هم تیز شده برای دیدن ما و شنیدن حرف‌هایمان. راستی می‌خواهی از فردا یا همین امروز، وقتی که آمدی، سر به زیر با هم حرف بزنیم و تو با همان کت و شلوارت در خانه بنشینی و من هم چادرم را بپوشم؟! اگر خواستی مرا صدا بزنی، به همان سنگینی‌ای صدا بزن که زن همسایه را صدا می‌زنی و کمی سنگین‌تر با من حرف بزن. وقتی خسته شدم، دستم را مثل کاسه می‌کنم و در مقابلت می‌گیرم. اگر دلت سوخت، کمی دانه‌ی محبّت در آن بریز!

ز) تفریح

نه تمام زندگی‌مان را تفریح اشغال کند که از کارهای دیگر باز بمانیم، نه آن را بر خود، حرام کنیم. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «هر که زیاد به سرگرمی بپردازد، عقلش کم می‌شود» (۱۷) امام صادق(ع) فرمود: «در حکمت آل داوود، چنین آمده است: ”سزاوار است مسلمان خردمند، زمانی را به اعمال میان خود و خداوند، اختصاص دهد و زمانی را به دیدار برادرانی اختصاص دهد که در باره‌ی امور آخرت با هم گفتگو می‏کنند و زمانی را با خوشی‏های حلال، سپری کند که این زمان، به آن دو وقت دیگر کمک خواهد کرد» (۱۸)

برخی هنوز تکلیف خودشان را با زندگی معلوم نکرده‌اند. زندگی‌ می‌کنند برای تفریح کردن یا تفریح می‌کنند که بتوانند زندگی کنند. تفریح، اصل زندگی است یا نمک آن؟ اینها به قدری سرشان را گرم کرده‌اند که مغزشان، آب شده.

برخی هم تکلیف خودشان را با این دنیا تعیین نکرده‌اند. معلوم نیست اینها در کجا زندگی می‌کنند؟ دنیا، دنیاست. انسان، انسان است. انسان در دنیا خسته هم می‌شود. تفریح که تلف کردن وقت نیست؛ جان گرفتن برای کار دوباره است. انسان باشی و در دنیا باشی و تفریح نداشته باشی… ؟! چه بگویم؟

ح) شوخی کردن

نه آن‌چنان با خانواده خشک و جدّی برخورد کنیم که گویا خانه، محیطی کاملاً رسمی است یونس شیبانی می‏گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «شوخی شما با یکدیگر، چگونه است؟[آیا با هم شوخی می‏کنید؟]». گفتم: اندک. فرمود: «این گونه نباشید؛ زیرا شوخی کردن از خوش اخلاقی است و تو به وسیله‌ی آن، برادرت را شاد می‏کنی. رسول خدا(ص) برای این که کسی را شاد کند، با او شوخی می‏کرد» (۱۹) و نه این که به قدری شوخی کنیم که هیبتمان از بین برود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «شوخی زیاد، هیبت را از بین می‏برَد»(۲۰) و یا این که طرف مقابل را از خود ناراحت کنیم. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «شوخی [بی‌جا]، کینه بر جای می‏گذارد» (۲۱)

ط) کار

نه به قدری به کار بپردازیم که از توجّه به همسر و فرزندان، معنویّت و عبادت، رفت و آمد و صِله‌ی رحِم، غافل شویم و نه آن قدر بی‌اعتنا که از نظر اقتصادی دچار تنگنا شویم. امام صادق(ع) فرمود: «آن که در کار طهارت و نماز، کاهل باشد، در او خیری برای آخرتش نیست و آن که در آنچه زندگی‏اش را سر و سامان می‏دهد، کاهل است، در او خیری برای دنیایش نیست» (۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱- الکافی، ج۸، ص۶۸٫
  2.  ۲- التوحید، ص۴۱۶٫
  3. ۳-  الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸٫
  4. ۴- نهج البلاغه، حکمت ۳۳٫
  5. ۵- همان ، حکمت ۳۷۸٫ و
  6. بحار الأنوار، ج۷۵، صص ۳۴۵، ۳۵۵ و بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۴۵٫ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۶۶٫ غرر الحکم و درر الکلم، صص۳۰٫ و ۳۶
  7. ۷٫قرب الإسناد، ص۹۵٫
  8. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۵٫
  9. بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۴۷٫
  10. ۱۰٫وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۹٫
  11. ۱۱٫الکافی، ج۵، ص۴۹۶٫
  12. سوره غافر (۴۰): آیه۶۰٫
  13. ۱۳٫الکافی، ج۳، ص۲۶۸٫
  14. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۷۳٫
  15. ۱۵٫نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۳٫
  16. ۱۶٫نهج البلاغه، حکمت ۶۵٫
  17. ۱۷٫غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۱۵٫
  18. الکافی، ج۵، ص۸۷٫
  19. همان، ج۲، ص۶۶۳٫
  20. ۲۰٫غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۲۵٫
  21. تحف العقول، ص۸۶٫
  22. الکافی، ج۵، ص۸۵٫
20نوامبر/22

غیـرت دینی و نشانه‌های آن؛ جایگاه غیـرت در آموزه‌های دینی

مقدمه: یکى از ارزش‏هاى مهم اخلاقى که موجب آثار درخشان و سازنده در زندگى انسان و باعث کسب عزّت و آبرو و شخصیت ممتاز مى‏شود، خصلت غیرت است. غیرت دینى عامل بسیار مهمى براى دفاع از حریم قوانین اسلام و احیاى معروف و امحای منکر است.

در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است که خداوند دو فرشته را براى عذاب قومى مأمور کرد. هنگامى که آنها به سراغ این مأموریت خود رفتند، مردی به‌ظاهر نورانى را که آثار پارسایى و صلاح در او آشکار بود دیدند که در حال تضرّع و زارى به درگاه خداست. یکى از آن دو به دیگرى گفت: «این مرد دعاکننده را دیدى؟» دیگرى گفت: «آرى، ولى من مأموریتم را انجام مى‌دهم.» دومى گفت: «من هیچ کارى نمى‌کنم، تا به پیشگاه خدا بازگردم (و دستور جدیدى بگیرم).» هنگامى که به پیشگاه خداوند عرضه داشت که: «پروردگارا! من به آن شهر که رسیدم، یکى از بندگان تو را دیدم که در حال دعا و تضرّع است.» دستور آمد که برو و مأموریتت را انجام ده (و شهر را زیر و رو کنید) «فأِنَّ ذلِکَ رجُلٌ لَمْ یَتَغیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لى قَطُّ؛ او مردى است که هرگز چهره‌اش از خشم در راه من متغیر و برافروخته نشده و ذره‌اى غیرت دینى نداشته است.»(۱)

تعریف غیرت:

واژه‌ غیرت در اصل از تغییر و تغیّر گرفته شده و به معنى دفاع شدید از عرض و ناموس یا مال و کشور و دین است. معمولاً چهره‌ انسان غیور هنگام دفاع، متغیّر و دگرگون و نشانه‏هاى دفاع جدّى و شدید در چهره‏اش دیده مى‏شود. ضد آن بى‌غیرتى و سستى و سهل‌انگارى است که چنین خصلتى موجب پیامدهاى ویرانگر و انحرافات بسیار زشت می‌شود. واژه‌ غیرت معمولاً در جایى به کار مى‏رود که چیزى حق اختصاصى شخصى یا گروهى است و دیگران مى‏خواهند مرز و حریم آن را بشکنند و انسان غیور با دفاع شدید خود از تجاوز حریم‌شکنان جلوگیرى مى‏کند.

ملااحمد نراقی، (قرن ۱۳ هـ.)  در کتاب «معراج السعاده» علاوه بر غیرت درباره‌ زنان، غیرت درباره‌ دین، آبرو و مال را هم بیان کرده است. به باور نراقی، مؤمنان نباید از خانواده خود غافل شوند و در باره‌ امری که عاقبت آن به فساد منجر می‌شود، اهمال کنند.(۲) نراقی همچنین اجرای بی‌کم و کاست امر به معروف و نهی از منکر  را از مصادیق غیرت دانسته است.(۳)

آیت‌الله مکارم شیرازی در تعریف غیرت می‌فرماید: «منظور از غیرت دینى این است که انسان در برابر تخلّفاتى که از مسیر حق و عدالت و احکام الهى مى‌شود، خاموش ننشیند و از کنارشان بی‌اعتنا نگذرد، بلکه تخلّف هر چه شدیدتر باشد جوش و خروش او بیشتر شود. کسانى که خونسرد و بى‌رمق از کنار این امور مى‌گذرند فاقد غیرت دینى هستند.»(۴)

آیت‌الله مظاهری، علاوه بر غیرت شخصی، با تکیه بر روایات، موارد دیگری را برای غیرت ذکر کرده است؛ از جمله غیرت عمومی و اجتماعی به معنای غیرت‌ورزی مردان جامعه درباره‌ همه زنان؛(۵) غیرت وطن و سرزمین به معنای دوست داشتن وطن و تلاش برای رشد آن؛(۶) و غیرت دینی به معنای دفاع از حریم اسلام.(۷)

قرآن مجید درباره‌ بعضى از جنگجویان مؤمن که فاقد وسائل لازم براى شرکت در میدان جنگ بودند مى‌فرماید: «وَ لاعَلَى الَّذینَ اِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا مایُنْفِقُونَ؛(۸) بر کسانى که وقتى نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبى (براى میدان جهاد) سوار کنى و تو گفتى: مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، ندارم. و آنها از نزد تو بازگشتند در حالى که چشمانشان از اندوه اشکبار بود ایرادى نیست،زیرا چیزى که در راه خدا انفاق کنند، نداشتند.

این چه عاملى است که فردى را که ابزار و وسایل جهاد را نمى‌یابد چنان منقلب مى‌کند که بى‌اختیار اشک می‌ریزد؟ توجه داشته باشید «تفیض» در اینجا به معناى فرو ریختن فراوان است و آن چیزى جز غیرت دینى نیست.(۹)

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ؛ آگاه باشید که خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس غیورتر از خدا نیست که از روی غیرت، زشتی‌ها را حرام کرده است.»(۱۰)

نهج البلاغه نیز در مورد اهانت به ناموس غیر مسلمان مى‌فرماید: «اگر مسلمانى به خاطر این حادثه (بسیار دردناک)(۱۱) از شدّت تأسّف بمیرد، جاى سرزنش ندارد، بلکه به نظر من سزاوار است.»

 

اقسام غیرت:

غیرتى محبوب است وارزش به شمار مى‏آید که مانند سایر صفات ارزشى، در حد اعتدال باشد و گرنه به ضد ارزش تبدیل خواهد شد. مانند دفاع‏هاى غیر منطقى از ناموس که به صورت وسواس و سوءظن درمی‌آیند. بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «مِنَ الغَیرَه ما یُحِبُّ اللّهُ، وَ مِنها ما یَکرَهُ اللّهُ، فَاَمّا ما یُحِبُّ فَالغَیرَهُ فِى الرَّیبَهِ، وَ اَمّا ما یَکرَهُ فَالغَیرَهُ فِى غَیرِ الرَّیبَه؛ غیرت بر دو گونه است، نوعى از آن را خدا دوست دارد و نوعى را دوست ندارد. اما غیرتى که خدا دوست دارد، غیرت در موارد مشکوک (و مظان آلودگى‏ها)ست. اما غیرتى در غیر این موارد را دوست ندارد.»(۱۲)

امام صادق(ع) فرمود: «لاغیره فى الحلال؛ در امور حلال ،غیرت‌ ورزى، نابجاست.(۳)

بر همین اساس امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «غیره الرّجل ایمانٌ و غیره المرئه عدوانٌ؛ غیرت‌ مرد از ایمان نشأت می‌گیرد، ولى غیرت زن (در مورد – هوو) از دشمنى (و حسادت).»(۱۴)

امام علی«ع»در نهج البلاغه به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «ایّاک والتّغایر فى غیر موضع الغیره، فانّ ذلک یدعو الصّحیحه الى السقم و البریّه الى الرّیب؛از غیرت‌ورزى در غیر موردش پرهیز کن، زیرا این گونه غیرت (افراطى) سبب گرفتارى و انحراف افراد درستکار و موجب مى‏شود که افراد بى‏گناه در معرض تهمت قرار گیرند.(۱۵)

نشانه‌های غیرت دینی:

هر چیزی نشانه‌ای دارد. برای شناخت «غیرت» نیز نشانه‌هایی وجود دارند که به صورت مختصر به اهم آنها اشاره می‌شود:

۱)مقابله با گناه و فساد:

مسلمان وظیفه دارد به گناه و فسادی که در جامعه صورت می‌پذیرد، بی‌اعتنا نباشد. در سیره‌ عالم بزرگوار میرزا محمّدحسین یزدی آورده‌اند که در زمان ایشان در باغ حکومتی شیراز، مجلس مهمانی برپا شده بود. در این مهمانی جمعی از تجار شرکت داشتند. در آن مجلس انواع فسق و فجور صورت پذیرفت. خبر به میرزا رسید.ایشان سخت ناراحت و بی‌قرار شد و روز جمعه در مسجد وکیل شیراز پس از نماز عصر به منبر رفت و بسیار گریست  و پس از ذکر چند جمله موعظه فرمود: «ای تُجّاری که فُجّار شدید! شما همیشه پشت سر علما بودید، اما اکنون در مجلس فسقی که آشکارا محرّمات الهی را مرتکب می‌شدند رفتید و به جای آنکه آنها را نهی کنید، با آنها همراهی و جگر مرا سوراخ کردید و دل مرا آتش زدید.» از منبر پایین آمد و به منزل رفت و در بستر بیماری افتاد تا اینکه دار فانی را وداع گفت.(۱۶)

۲) امر به معروف و نهی از منکر:

امر به معروف و نهی از منکر یکی از تعالیم حیات‌بخش اسلام است که در سایه‌ آن، احکام دینی اجرا می‌شوند و مسلمانان شرافت و عزّت پیدا می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «کنْتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»؛(۱۷) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از کار ناپسند باز می‌دارید.

مسلمانان هنگامی «امت ممتاز و برتر» محسوب می‌شوند که غیرت دینی در بین آنان زنده باشد. در آیه‌ دیگر می‌فرماید: «وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّهٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(۱۸) باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «انَّ الامرَ بالمَعروف و النّهى عَن الْمنکر سَبیلُ الانبیاء و مِنهاجُ الصُلحاءِ، فَریضهٌ عَظیمهٌ بِها تُقامُ الفرائضُ و تَأمَنُ المَذاهب و تَحِلُّ المَکاسبُ و تَرُدُّ المَظالمُ و تَعْمُرُ الارض وَ یَنتصِفُ مِنَ الاعْداء»؛(۱۹) امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و روش صالحان است. فریضه‌ بزرگی است که در پرتو آن، فرایض بر پا، راه‌ها امن، کسب‌ها حلال، مظالم مردود و زمین آباد می‌شوند و از دشمنان انتقام گرفته می‌شود.

۳) مقابله با بدعت‌ها:

یکی از خطرهایی که مکتب را تهدید می‌کند. پدید آمدن بدعت‌هاست؛ مانند اجرای کنسرت‌های مبتذل، ترویج عشق‌های خیابانی، ترویج بدحجابی و توسعه مظاهر فساد و… زیرا اساس شریعت را متزلزل می‌سازد و غیرت‌ دینی باید با آن مقابله کند.

پیامبر(ص) در این باره می‌فرمایند: «انْ تَبَسَّمَ فی وَجه مُبتَدعٍ فَقَد أعان عَلی هَدمِ دینِه.»(۲۰) کسی که به روی بدعت‌گذار بخندد، کمک به نابودی دینش کرده است.

امام صادق(ع) فرمود: «لا تَصْحَبوا اهلَ البِدَع و لاتُجالسو هم فَتَصیروا عِند النّاس کواحدٍ مِنهُم؛»(۲۱) با اهل بدعت مصاحبت و همنشینی نکنید که در نتیجه نزد مردم همانند یکی از آنها خواهید بود.

۴) خشم مقدّس:

از جلوه‌های برجسته‌ غیرت دینی «خشم مقدّس» است. خشمگین شدن به خاطر خدا و دین او، خشمی پسندیده و خدایی است. همه دین‌باوران باید در هنگام مشاهده منکر، خشم مقدّس خویش را بروز دهند. سمبل این خشم مقدّس، انبیا و امامان«ع» بودند. حضرت ابراهیم«ع» در قرآن سمبل «برائت از مشرکان» است و به مسلمانان دستور داده شده که در این زمینه، ایشان را الگوی خویش قرار دهند.(۲۲)

در باره پیامبر اسلام«ص» آمده است: «محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ.(۲۳): محمّد فرستاده‌ خداست و کسانی که با او هستند؛ در برابر کفّار سختگیر و در جمع خود مهربانند.»

شهید مطهری(ره) می‌فرماید: «هر مؤمنی که به حق ایمان دارد، باید در مقابل باطل موضع بگیرد و آن را انکار کند و این همان کفر مقدس است که کفر در برابر طاغوت است.»(۲۴)

۵) دفاع از ارزش‌ها:

از دیگر نشانه‌های غیرت دینی، دفاع از ارزش‌های اسلامی است؛ کسی که دین را با جان و دل پذیرا باشد نمی‌تواند نسبت به تهاجم به ارزش‌های دینی بی‌اعتنا باشد. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً.(۲۵): و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی‌کرد صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می‌شود سخت ویران می‌شدند.»

آیا در جایی که مراکز پرستش خدا این ارزش را دارد که انسان از آنها دفاع کند. نباید از اصل دین دفاع کرد؟ در فرازی از دعای امام سجاد(ع) می‌خوانیم: «بار خدایا! هر مسلمانی که امر اسلام برای او مهم است و از اجتماع اهل شرک در برابر ملّت اسلام اندوهگین می‌شود تا جایی که قصد جهاد می‌کند؛ ولی ناتوانی او را خانه‌نشین یا تنگدستی کارش را کند می‌کند یا پیشامدی تصمیم او را به تأخیر می‌اندازد، یا در برابر اراده‌اش مانعی قرار می‌گیرد؛او را در زمره شهیدان و صالحان قرار ده.»(۲۶)

۶) مقابله با استهزا کنندگان:

یکی از مظاهر غیرت دینی، مقابله و قطع رابطه با کسانی است که ارزش‌های دینی را مسخره می‌کنند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُواً وَ لَعِباً… أَوْلِیاءَ»(۲۷): ای کسانی که ایمان آورده‌اید، باافرادی که آیین شما را به باد استهزا و بازی می‌گیرند دوستی نکنید. در شأن نزول آیه فوق آمده است که جمعی از یهود و بعضی از نصارا صدای مؤّذن را که می‌شنیدند، یا قیام مسلمانان به نماز را که می‌دیدند، آنان را مسخره می‌کردند. قرآن مسلمانان را از طرح دوستی با این‌گونه افراد بر حذر داشته است.(۲۸)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج. ۹۷، ص.۸۹، حدیث ۶۰٫
  2. معراج‌السعاده، نراقی، انتشارات جاویدان،صص.۱۵۳-۱۵۲
  3. ۳٫همان.
  4. ۴٫پیام امام امیرالمومنین(ع)‏، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب‌الاسلامیه‏، تهران‏، ۱۳۸۵ هـ. ش‏، ج.۲، ص.۱۵۵٫
  5. ۵٫معرفت نفس، مظاهری، چاپ ۱۳۹۴ش، ج.۳، ص.۱۵۳٫
  6. ۶٫همان،ص.۱۳۷٫
  7. ۷٫همان،ص.۱۳۸٫
  8. ۸٫توبه/۹۲٫
  9. ۹٫پیام امام امیرالمومنین(ع)‏،همان،ص.ص۱۵۵٫
  10. ۱۰٫بحارالانوار،ج.۷۳،ص.۳۳۲٫
  11. ۱۱٫نهج‌البلاغه/خطبه ۲۷٫ منظور غارت زیورآلات یک زن مسلمان و یک زن غیرمسلمانِ در پناه اسلام در حمله سپاه معاویه به شهر انبار است.
  12. ۱۲٫کنزالعمال، متقی هندی، مؤسسه الرسله، سوم، حدیث ۷۰۶۷،ج.۳،ص.۳۸۵٫
  13. ۱۳٫وسائل‌الشیعه،ج.۱۴،ص.۱۷۶،ح.۳٫
  14. ۱۴٫میزان‌الحکمه، محمدی ری‌شهری، قم ، دارالحدیث،ج.۷،ص.۳۹۵٫
  15. ۱۵٫نهج‌البلاغه، نامه ۳۱٫
  16. ۱۶٫مردان علم در میدان عمل، نعمت‌الله حسینی، ج.۱،ص.۲۲۴٫
  17. ۱۷٫آل عمران/۱۱۰٫
  18. ۱۸٫همان/۱۰۴٫
  19. ۱۹٫وسائل‌الشیعه، حر عاملی، بیروت، ج.۱۱، ص.۳۹۵٫
  20. ۲۰٫سفینهالبحار، شیخ عباس قمی، ج.۱، ص.۶۳٫
  21. ۲۱٫کافى، محمدبن یعقوی کلینی، ج.۲، ص. ۳۶۰٫ روایات دیگرى در مستدرک، ج ۱۲، ص ۳۱۴ وجود دارد.
  22. ۲۲٫ممتحنه/۴٫
  23. ۲۳٫فتح/۲۹٫
  24. ۲۴٫شهید مطهری، آشنایى با قرآن، قم، صدرا، ج.۱، ص.۱۴۶٫
  25. ۲۵٫ممتحنه/۲۲٫
  26. ۲۶٫صحیفه سجادیه، دعاى ۲۷، ص.۱۱۵، سطر ۱۳٫
  27. ۲۷٫مائده/۵۷٫
  28. ۲۸٫تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج.۴، ص.۴۳۵٫
20نوامبر/22

خودتحقیری، علل و عوامل داخلی و درمان

درآمد

در شماره‌ گذشته اشاره شد که خودتحقیری از جمله ناهنجاری‌هایی است که برخی از افراد و جوامع به آن دچار می‌شوند. خودتحقیری به معنای خود ضعیف‌بینی و باور به ناتوانی خود برای انجام امور و نتیجه‌ آن سستی در انجام وظایف و واگذاری مسئولیت به دیگران است. با توجه به ضررهای جسمی، روحی، مادی، معنوی، فردی، خانوادگی و اجتماعی این بیماری، لازم است عوامل و راه‌های درمان این نارسایی را بشناسیم.

عوامل خودتحقیری به خارجی و داخلی تقسیم‌ می‌شود. منظور از عوامل خارجی، عللی هستند که به‌وسیله دیگران به‌ویژه زورمندان بر فرد یا جامعه تحمیل می‌شوند تا فرد را به خودتحقیری بکشانند.

در شماره یادشده این علل بررسی شدند و در این شماره از عوامل داخلی سخن خواهیم گفت. منظور از عوامل داخلی، مواردی هستند که به درون فرد و جامعه باز‌ می‌گردند و نتیجه آن خودتحقیری است.

هرچند نقش عوامل خارجی را در خودتحقیری‌ نمی‌توان نادیده گرفت، ولی عوامل داخلی در این امر نقش جدی‌تر دارند. اگر فرهنگ، دین، معنویت و خودباوری فرد یا جامعه‌ای قوی باشد، عوامل خارجی به‌تنهایی‌ نمی‌توانند باعث خودتحقیری شوند. پس توجه به عوامل داخلی در این امر از اهمیت بیشتری برخوردار است. برخی از این عوامل عبارتند از:

۱٫ ندیدن داشته‌ها

برخی از افراد «فقط نیمه‌ خالی لیوان را‌ می‌بینند.» این نوع نگاه به زندگی و جامعه باعث خودکوچک‌بینی و خودتحقیری‌ می‌شود. کسی که به داشته‌های خود توجه ندارد، همیشه ناله و زاری‌ می‌کند و خودش را پست، ناتوان، بی‌عرضه، از چشم دیگران افتاده و کوچک‌ می‌بیند؛ ولی توجه به نعمت‌ها و داشته‌ها باعث پیشرفت و اعتمادبه‌نفس‌ می‌شود از این رو دین اسلام ما را به دیدن و یادکردن داشته‌ها و نعمت‌ها تشویق کرده است. خداوند‌ می‌فرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث:ْ(۱) و اما نعمت‌هاى پروردگارت را یاد کن.»

یاد کردن نعمت، گاه با زبان و تعبیراتى است که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد و گاه با عمل است، به این ترتیب که از آن انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششى که نشان می‌دهد خداوند نعمت فراوانى را به او عطا کرده است.

افراد سخاوتمند، کریم و خودباور وقتى نعمتى به آنها روى می‌آورد بازگو مى‏کنند و شکر خدا را به جا مى‏آورند و عملشان نیز تأیید و تأکیدى است بر این حقیقت. یادآوری مستمر نعمت‌ها باعث می‌شود آدمی به داشته‌های خود توجه کند و خود را حقیر، کوچک و خوار نپندارد.

به عکس این عده، افراد دون‌همت و مبتلا به خودتحقیری دائماً ناله مى‏کنند و اگر دنیا را نیز به آنها بدهى اصرار در پرده‏پوشى بر نعمت‌ها دارند، چهره‌ آنها فقیرانه و سخنانشان آمیخته با آه و زارى و عملشان نیز بیانگر فقر است! این در حالى است که از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «خداوند به یقین زیبایى و آراستگى را دوست مى‏دارد و بدحالى و بدبخت‌نمایى و خود را بدبخت، ندار، بیچاره و ضعیف نشان دادن را ناپسند‌ می‌داند. هنگامى که خداوند به بنده‏اى نعمتى داد، دوست دارد اثر آن نعمت را در زندگى او ببیند. پرسیدند: چگونه؟ فرمود: لباس‌هاى تمیز بپوشد، خود را معطر و خوشبو سازد، خانه‏اش را گچکارى کند، حیاط خانه و در آن را تمیز نگاه دارد و…»(۲)

همچنین امام صادق(ع) در باره معنی آیه، «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» فرمود: معنى آیه چنین است: «آنچه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نیکى به تو کرده و هدایت نموده همه را بازگو کن.»(۳)

با توجه به نقش کلیدی و مهمی که «ندیدن نعمت‌ها» در خودتحقیری دارد، معصومان بارها مسلمانان را به «توجه به داشته‌ها» فرا خوانده‌اند. برای نمونه مردی از شیعیان خدمت امام صادق(ع) آمد و از فقر و تنگدستی خود شکایت کرد. حضرت فرمود: تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی می‌کنی؟! در حالی که تمام شیعیان ما بی‌نیاز و غنی هستند؟ مرد که خود را حقیر، فقیر و ناتوان‌ می‌دید با تعجب به امام نگاه کرد. امام در ادامه فرمود: تو تجارت (سرمایه) پر فایده‌ای داری که بی‌نیازت کرده است. پرسید آن تجارت چیست؟ امام(ع) فرمود: اگر یکی از ثروتمندان به تو بگوید روی زمین را برایت پر از نقره می‌کنم، به این شرط که دوستی و ولایت اهل بیت پیامبر«ع» را از قلب خود خارج و با دشمنان آنها دوستی و محبت کنی، آیا حاضر به انجام این کار می‌شوی؟ گفت: نه ای پسر رسول‌الله! حتی اگر دنیا را پر از طلا کند. حضرت فرمود: پس تو فقیر نیستی! بینوا کسی است که آنچه را که تو داری نداشته باشد. سپس حضرت مقداری مال به او بخشیدند و او از نزد امام رفت.(۴)

بدیهی است که این مرد شیعه‌ بیش از آنکه نیاز مالی داشته باشد، به بیماری خودکوچک‌بینی دچار شده بود و امام صادق(ع) ضمن کمک مالی به او یادآور شدند که باید نعمت‌هایی را که خدا به او عنایت کرده ببیند تا از این بیماری رهایی یابد.

نظر همیشه بر آن نیمه پُرِ لیوان

امید‌ می‌دهدت، عشق‌ می‌شود دمساز

پرنده‌ای که به پرواز اوج‌ می‌گیرد

نظر کند به دو بالش نه آسمان دراز

۲٫ دانانمایی

در موارد فراوانی، خودتحقیری بدان علت است که برخی خودشان را «همه‌چیزدان»‌ می‌پندارند. این افراد با ارائه آمارهای ناصواب و غلط که حداکثر از سایت‌ها و صفحات بی‌نام و نشان گرفته شده‌اند، دانش خود را به رخ‌ می‌کشند و نتیجه‌ این دانانمایی بی‌جا تحقیر خودی و ترفیع دیگران است.

بسیاری از جملات، خاطرات و آمارهای ارائه شده توسط کانال‌ها و صفحات مجازی یا بدون منبع قابل تحقیق منتشر می‌شوند و یا منبع جعلی و حتی تقطیع شده دارند. پس کسی که مدعی دانش و علم است نباید با مراجعه به منابع سست و بی نام و نشان اظهار فضل کند.

لاف از سخن چو در توان زد

آن خشت بود که پر توان زد

(نظامی گنجوی)

به دهقان نادان چه خوش گفت زن

به دانش سخن گوی یا دم مزن

(سعدی)

از نگاه عقل و دین ما وظیفه داریم منابع علمی خودمان با دقت انتخاب و سعی کنیم دانسته‌هایمان را از منابع اصیل و درست دریافت کنیم. به حرف هر کسی نباید گوش فرا داد. امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى‏ إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ(۵): هر کس به سخن گوینده‌ای گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید ابلیس را عبادت کرده است.

۳٫ وادادگی نخبه‌نمایان

در مواردی نیز  انفعال و وادادگی برخی نخبه‌نمایان باعث خودتحقیری‌ می‌شود. اینکه فلان بازیگر بدون اشاره به چهره‌ پنهان برخی شیخ‌نشین‌ها آرزوی زیستن در سایه‌ فلان شیخ فاسد اماراتی را در صفحه‌ خود منتشر می‌کند، یا فلان سلبریتی درباره‌ صدراعظم کشوری دروغِ ساده‌زیستی به خورد ملت می‌دهد. یا بازیگری برای تولد فرزندش به کانادا و اروپا می‌رود، یا پزشکی که با هزینه بیت‌المال این کشور فارغ‌التحصیل شده، به جای خدمت صادقانه به کشور و میهن، برای زندگی در فلان کشور غربی لحظه‌شماری‌ می‌کند یا فلان مسئول سیاسی به غلط تصور‌ می‌کند آمریکا با یک بمب‌ می‌تواند همه ایران را در یک لحظه نابود کند، این ذهنیت در مردم ایجاد می‌شود که ما بسیار ناتوان و حقیر هستیم و بهشت آن‌ سوی مرزهاست.

امام خامنه‌ای در این ‌باره می‌گویند: «در مقابل فرهنگ مهاجم، بدترین کار، انفعال است؛ زشت‌ترین کار، انفعال است؛ خسارت‌بارترین کار، انفعال است. فرهنگ مهاجم نباید ما را منفعل بکند… منفعل شدن و پذیرفتن تهاجم دشمن، خطایی است که بایستی از آن پرهیز کرد.(۶)

«امروز رسانه‌های غربی با برنامه‌ریزی‌های میلیاردی، در تبلیغات رسانه‌ای خود چه در تلویزیون، چه در رادیو، چه در مصاحبه‌هایی که دائماً می‌کنند… تا به شما جوانان ایرانی تفهیم کنند که یک ظرف خالی هستید و مظروف ندارید. مظروف شما را ما باید بدهیم. ما باید این ظرف را پُر کنیم. شما امروز این مایه را ندارید، دیروز هم نداشتید، طبعاً فردا هم نخواهید داشت! تاریخ شما را هم منکر می‌شوند…آنها می‌خواهند جوان ایرانی و نسل نوی ایرانی، یک نسل تحقیرشده‌ توسری‌خور باشد تا بتوانند روی او سوار شوند و به او دیکته کنند و آن کاری را که آنها می‌خواهند، انجام بدهد. برای اینکه کسی را به زیر مهمیز بکشند، بهترین راه این است که بگویند تو چیزی نیستی، تو کسی نیستی و گذشته‌ای نداری. مفاخر یک ملت را انکار می‌کنند، برای اینکه او احساس کند چیزی نیست.»(۷)

۴٫ بزرگ‌بینی دیگران

برخی مرغ همسایه را غاز‌ می‌پندارند. اینان همواره از آنچه که دارند ناراضی‌اند و تصور‌ می‌کنند دارایی دیگران نسبت به اموال خودشان برتراست. این عده پیروزی‌ها و موفقیت‌های خود را ناچیز، بلکه هیچ ارزیابی می‌کنند، اما در مورد کمترین دستاورد اطرافیان، چنان داد سخن می‌دهند که گویی از بزرگ‌ترین معجزه‌ قرن حرف می‌زنند که نشانه باور داشتن دیگران و عدم خودباوری است. این افراد از دیگر جوامع اطلاع کافی ندارند، از این‌رو تصور‌ می‌کنند خارج از ایران « بهشت برین» و داخل ایران «جهنم زیرین» است. در حالی که واقعیت‌ها بسیار متفاوتند. به این آمار دقت کنید:

*ناتوانی بیش از نیمی از خانواده‌های آمریکایی‌ها در تأمین نیازهای اولیه خود همچون اجاره و غذا؛

*جایگاه اول ژاپن در تقلب دیجیتال با ۸۰٪ کلاهبرداری در جهان،

*عادی بودن دفع ادرار و مدفوع در اماکن عمومی استرالیا به علت نبود سرویس‌های بهداشتی شهری،

*تمایل خروج ۸۰٪ جوانان کره‌ای برای زندگی در خارج از این کشور،

*معرفی سانفرانسیسکو به‌عنوان شهر زباله، سرنگ‌های تزریق و مدفوع حیوانی و انسانی توسط فرماندار این شهر،

*سوءتغذیه گسترده دانش‌آموزان انگلیسی،

*جایگاه اول فرانسه در جهان در آمار دزدی و خودکشی،

*قطع روزانه۲۰ ساعت آب در کالیفرنیا،

*اعتیاد بیش از ۷۰٪ دانشجویان انگلیسی به کوکائین، ماری‌جوانا و قرص اکستازی،

*جایگاه اول کره جنوبی در آمار خودکشی و همچنین سومین کشور سرطانی جهان،

*اجاره‌نشینی ۶۰٪ آلمانی‌ها، ۵۰٪ فرانسوی‌ها و ۴۰٪ انگلیسی‌ها و…(۸)

این آمار و صدها موارد مشابه آن واقعیت‌هایی هستند که ما ایرانیان بدانها آگاهی نداریم و تصویری خیالی است از آنچه که اروپا و آمریکا و ژاپن و… در ذهن ما خلق کرده‌اند که نتیجه آن خود تحقیری‌ است.

از نگاه اسلام، مسلمانان باید ضمن توجه به داشته‌ها و علوم دیگران، از بزرگت‌رین سرمایه خود که آنان را «برترین ملت» قرار‌ می‌دهد، غفلت نکنند.

قرآن کریم‌ می‌فرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ: سستى مکنید و اندوهگین مباشید که شما برترید، اگر مؤمن باشید.»(۹)

این آیه در زمره آیاتی است که پس از جنگ احد نازل شده است. مسلمانان پس از شکست در جنگ احد دشمن را بسیار توانا یافته و دچار خودتحقیری شده بودند و تصور‌ می‌کردند به خاطر باختن در یک جنگ، دیگر به پیروزی نهایی نخواهند رسید؛ ولی قرآن از آنان‌ می‌خواهد که «وهن» و سستی به خود راه ندهند. «وهن» در لغت به معنى هر نوع سستى است، خواه در جسم و تن باشد و یا در اراده و ایمان.(۱۰)

یکی از نتایج مهم خودتحقیری، غم و حسرت فراوان است. از این رو خداوند از مؤمنان‌ می‌خواهد که هیچ اندوهی به خود راه ندهند. جمله «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» شما برترید اگر ایمان داشته باشید، جمله‌ای بسیار پر معنى، روح‌افزا و اعتمادآفرین است یعنی مهم‌ترین شرط برای اینکه شما اعتماد به ‌نفس بیابید و از خودتحقیری نجات پیدا کنید، ایمان است. فرد با ایمان‌ می‌داند که بهترین سرمایه را دارد، پس دیگر حقارت، ترس و نگرانی برایش وجود ندارد.

۵٫ ناباوری

یکی دیگر از علت‌های خودتحقیری، ناباوری نسبت به داشته‌های خودی و بدگمانی است. عده‌‌ای پس از اعلام اخبار مربوط به رویدادهای مهمِ فرهنگی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و ملی، با ناباوری با این اخبار برخورد‌ می‌کنند و به‌نوعی حس خودتحقیری را ترویج‌ می‌دهند.

وقتی  این عده در رسانه‌ها‌ می‌شنوند که ایران از حیث تولید علم در کشورهای غرب آسیا رتبه اول را دارد،(۱۱)،‌ می‌گویند دروغ است. وقتی‌ می‌شنوند ایران دومین کشور صاحب فناوری تولید بیوایمپلنت‌های پوششی است،‌ می‌گویند بعید است. اگر به آنها بگویید جمهوری اسلامی ایران  در فناوری شبیه‌سازی موجود زنده، رتبه هشتم در جهان را دارد(۱۲) می‌گویند باور‌ نمی‌کنم. اگر بگویید ما در حوزه فناوری سلول‌های بنیادی به رتبه نهم جهانی دست یافته‌ایم،‌ می‌گویند محال است. اگر بگویید ساخت و هوشمند‌سازی ربات انسان‌نمای سورنا به وسیله محققان ایرانی انجام شده و ما به فناوری‌های ساخت موشک‌های دوربرد دست یافته(۱۳) و در ساخت پهباد در رتبه پیشرفته‌ترین کشورهای جهان هستیم، همه را منکر‌ می‌شوند.

از منظر اسلام، یکی از وظایف ما، پرهیز از بدگمانی و سوءظن نسبت به دیگران و ناباوری سخنان مؤمنان است. قرآن کریم‌ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ …(۱۴): اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان‌ها- گمان‌هاى بد- دور باشید، زیرا برخى از گمان‌ها گناه است‏.» از نگاه اسلام ما وظیفه داریم نسبت به افراد باایمان، سخنان مدیران و کارشناسان خدوم حسن ظن و گمان خیر داشته باشیم.

قرآن مجید در آیه ۱۲ سوره نور مى‏فرماید: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً: چرا هنگامى که آن نسبت ناروا را شنیدید مردان و زنان باایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند؟»(۱۵)

یکی از نتایج ناباوری افراطی، خودکوچک‌بینی و در نتیجه ترس از همه افراد است. در حدیثى از أمیرمؤمنان على(ع) آمده است: «مَنْ لَمْ یُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ(۱۶) کسى که گمان بد داشته باشد از همه کس مى‏ترسد و وحشت دارد.»

۶٫ چشم و هم‌چشمی

یکی دیگر از دلایل خودتحقیری و کوچک دیدن خود، چشم و هم‌چشمی و حسرت خوردن به خاطر مقایسه خود با دیگران است. در برخی از موارد، عده‌ای تصاویر ایده‌آل و کمال‌طلبانه از خود و زندگی‌شان به نمایش‌ می‌گذارند و افرادی که دچار احساس حقارت هستند با دیدن این تصویر‌ها نسبت به خود و شرایط زندگی‌شان احساسات منفی  پیدا‌ می‌کنند و خود را کوچک و حقیر‌ می‌پندارند. بسیاری از زنان و مردان با دیدن فیلمی کوتاه از زندگی و منزل فلان سلبریتی، خودشان را می‌بازند و با مقایسه وضع زندگی‌شان با او به حسرت‌های طولانی دچار‌ می‌شوند. در حالی که از نگاه دینی، چشم دوختن به اموال مردم نتیجه‌ای جز حسرت در پی ندارد. قرآن‌ می‌فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏(۱۷): و هرگز چشمان خود را به نعمت‌هاى مادى‌ای که به گروه‏هایى از آنان داده‏ایم، میفکن! اینها شکوفه‏هاى زندگى دنیاست تا آنان را در آنها بیازماییم و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است!

تشبیه نعمت‌های دنیوی و اموالی که مردم دارند به «شکوفه‏هاى زندگى دنیا» بسیار زیبا و پر معنی است. شکوفه‏هایى که زود مى‏شکفند و پژمرده و پرپر مى‏شوند و روى زمین مى‏ریزند و چند صباحى بیشتر پایدار نمى‏مانند.(۱۸) توجه به مفهوم و تشبیه به کار رفته در آیه باعث آرامش و پرهیز از چشم و هم‌چشمی‌ می‌شود.

وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم(ص) در توضیح آن فرمودند: «کسى که دلداری‌ها و تسلیت‌هاى الهى دلش را آرام نکند، جانش از حسرت مال و منال دنیا به لب آید. کسى که به دنیاى دیگران چشم دوزد، غصه‌اش طولانى شود و خشمش درمان‌ نمی‌پذیرد و کسی که نعمت خدا را در خوردن و نوشیدن خلاصه کند (و سایر نعمت‌های الهی را نشناسد) کوشش وسیعش به هدر رود و عذابش نزدیک شود.»(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ضحی، ۱۱٫
  2. ۲٫بحارالأنوار، ج.‏۷۳، ص. ۱۴۱٫
  3. ۳٫تفسیر نمونه، ج۲‏۲، ص. ۱۰۹٫
  4. ۴٫الأنوارالنعمانیه،ج.۳،ص.۲۰۸
  5. بیانات در دیدار اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی۱۹/۰۹/۱۳۹۲٫
  6. بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت‌۱۲/۰۲/۱۳۸۰٫
  7. https://kayhan.ir/fa/news/16441
  8.  ۹٫آل عمران، ۱۳۹٫
  9. تفسیر نمونه، ج.‏۳، ص. ۱۰۸٫
  10. ۱۱٫https://kayhan.ir/fa/news/164412
  11. ۱۲٫همان
  12. ۱۳٫همان.
  13. ۱۴٫حجرات/ ۱۲٫
  14. ۱۵٫تفسیر نمونه، ج.‏۲۲، ص.۱۸۷٫
  15. ۱۶٫تصنیف غرررالحکم و دررالکلم، ص. ۲۵۴٫
  16. ۱۷٫حجر/۸۸٫
  17. ۱۸٫تفسیر نمونه،ج.‏۱۳،ص. ۳۴۲٫
  18. ۱۹٫تحف‌العقول،ص.۵۱؛ بحارالانوار،ج.۷۴،ص.۱۵۷٫
20نوامبر/22

پیامدهای شوم شایعه‌پراکنی

اشاره

بدون تردید دشمنان برای ضربه زدن به جریان حق از وسایل و ابزارهای گونانی استفاده می‌کنند. از اهم ابزارهای دشمن که بر بستر «رسانه‌ها و شبکه‌های مختلف فضای مجازی» قرار می‌گیرد، ابزار شایعه‌پراکنی در جامعه است. شایعه به دلیل آنکه قادر است حقایق و واقعیات را پنهان و با جهت‌دهی و فریب اذهان و افکار عمومی، رفتار و اعمال جمعی را به سمت و سوی مقاصد از پیش تعیین شده شایعه‌پردازان هدایت کند، بدون شک تأثیرات و پیامدهای شومی در حوزه‌ها و عرصه‌های مختلف به دنبال دارد.

در این نوشتار مختصر بعد از تعریف شایعه، به مهم‌ترین پیامدهای شایعه‌پراکنی اشاره می‌شود.

 

مفهوم شایعه

واژه‌ «شایعه» از ریشه‌ «شیع» به معنای ظاهر و آشکار شدن(۱) گسترش یافتن و تقویت کردن، پراکندن، اشاعه و انتشار خبر است.(۲) پس در معناى لغوى شایعه، انتشار خبر، نهفته است؛ لکن خبرى بى‏اساس و یا ناروایى که در میان مردم زبان به زبان می‌گردد.(۳) هر گزارش تأیید نشده یا شرح یک حادثه را که آزادانه – بدون توجه به راستى و نادرستى آن – دهن به دهن مى‏گردد، شایعه گویند.(۴) شایعه، ترویج خبرى ساختگى است و واقعیت ندارد و بر پایه بزرگ‌نمایى، رعب‌آفرینى و یا تحریف استوار است. در بیان چنین خبرى، جنبه کمرنگى از حقیقت و یا تفسیرى خلاف واقع از خبرى صحیح گنجانده شده است. هدف از پخش چنین خبرى، تأثیر نهادن بر افکار عمومى، ملى، جهانى و یا نوعى دستیابى به اهداف سیاسى، نظامى و یا اقتصادى در قلمرو یک کشور یا جهان است.(۵)

پیامدهای شوم شایعه‌پراکنی

۱. خدشه‌دار کردن آبرو و شخصیت افراد

حفظ حرمت انسان‌ها به عنوان اعضای جامعه، امری است که در آموزه‌های اسلامی بر آن تأکید شده است. خداوند به‌صراحت در قرآن کریم بر حرمت هتک عرض و آبروی انسان‌ها تأکید فرموده و هر گونه هتک حرمت و آبروریزی را حرام کرده و جزو گناهان کبیره‌ای دانسته که مجازات آن دوزخ و عذاب الهی است.(۶) روایات اسلامی نیز به ما می‌آموزند که عرض و آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها محترم، بلکه از بعضى جهات مهم‌تر است.(۷)

پیامبر اکرم(ص) درباره‌ خطر هتک حرمت دیگران هشدار داده و فرمودند: «هر کس برای عیب‌جویی و فاش کردن اسرار برادر دینی‌اش قدم بردارد، اولین قدم او ورود به جهنم خواهد بود. و خداوند اسرار و عیوب او را نزد همه خلایق فاش و علنی خواهد کرد.»(۸)

امام علی(ع) نیز در ارتباط با اهمیت حفظ آبرو فرمودند:

«هر کس از شما بتواند خداوند متعال را در حالی ملاقات کند که دستش از خون و مال مسلمانان پاک و زبانش از آبروی آنان سالم بماند، باید چنین کند.» (۹)

بر همین اساس امام جعفرصادق(ع) فرمودند:

«هرکس داستانی(حکایتی) نقل کند و قصدش ظاهر ساختن بدی‌ها و ریختن آبروی مؤمنی باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند متعال ولایت خود را از او برمی‌دارد و ولایت شیطان را جایگزین آن می‌کند.»(۱۰)

از منظر شریعت اسلام، گناهان متعددی از جمله غیبت، تهمت، افشای اسرار، استهزا و تمسخر، تجسس، عیب‌جویی و… موجب خدشه‌دار شدن آبرو و حیثیت افراد جامعه می‌شود؛ اما در این بین، رذیله اخلاقی و اجتماعی” شایعه”  به دلیل آنکه در سطح وسیعی منتشر و عده‌ زیادی از افراد جامعه را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، وضعیت ویژه‌ای دارد. هنگامی که افراد، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، شخص یا گروهی را به رفتار و اعمال ناشایستی که مردم جامعه نسبت به آنها حساس هستند، متهم و آن را در اجتماع منتشر یا گناهان آنان را در جامعه آشکار و یا عیوب و نقاط ضعف آنان را هزاران بار بزرگ و در میان مردم مطرح می‌کنند، این مسائل سبب مسمومیت جمعی افکار عمومی می‌شوند و ابهامات و علامت  سئوال‌های متعددی در اذهان افراد ساده‌اندیش به وجود می‌آورند.

در روایات، شایعه‌پراکنی از زشت‌ترین بدی‌ها دانسته و کیفرش سنگین‌ترین جرم‌ها محسوب می‌شود؛ زیرا چنین حرکت‌های ناپسندی، شخصیت افراد را لکه‌دار و آرامش و آسایش را از افراد جامعه سلب می‌کنند.

در مواعظ حضرت عیسی مسیح(ع) آمده است: «ای ناکسان بی‌مروت! چگونه بدون علم و یقین، دیگران را متهم و لکه‌دار می‌سازید…»(۱۱)

بنابراین یکی از پیامدهای شوم شایعه، خدشه‌دار کردن آبرو و شخصیت افراد و یا به تعبیر بهتر (ترور شخصیت) است. و آنچه که در ترور شخصیت مورد توجه است، زیر سئوال بردن اعتبار و کرامت افراد است که در راستای انزوای اجتماعی آنان صورت می‌گیرد. و افراد آسیب دیده به خوبی آگاهند که دیگر قادر نیستند اعتبار از دست رفته خویش را بار دیگر در میان اطرافیانشان به دست آورند؛ به‌ویژه زمانی که در برخورد با شایعه، با اقداماتی دیرهنگام بخش وسیعی از جامعه تحت تأثیر امواج شایعه قرار بگیرد و باورهای عمومی نسبت به آن تقویت شود. لذا در احادیث آمده است: «اذا رَقَّ العِرضُ اُستُصعِبَ جَمْعُه: هرگاه آبرو بریزد، جمع‌آورى آن دشوار است».(۱۲)

۲. شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی

از جمله پیامدهای شایعه، شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی است. وضعیت محیط اجتماعی و فضای زندگی انسان‌ها، نقش به‌سزایی در شکل‌گیری روحیات و اعمال و رفتار  آنان دارد؛ زیرا انسان  بسیاری از صفات و خصائص خود را از محیط اجتماعی‌اش کسب می‌کند. از این‌رو هر اندازه محیط اجتماعی به امور متعالی و ارزشی گرایش داشته باشد، کشش و تمایل افراد جامعه نیز به همان سمت و سو خواهد بود و اگر محیط جامعه به آلودگی و گناه متمایل باشد، افراد نیز جذب جریان غالب می‌شوند و در نهایت، نظام اجتماعی به سراشیبی سقوط و تباهی کشیده می‌شود.

امام علی(ع) در باره تأثیر محیط و شرایط زمانه بر اخلاق و روحیات انسان می‌فرمایند: «اَلنَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ: شباهت مردم به شرایط زمانه خود، بیش از شباهت  به (اخلاق و روحیات) پدرانشان است.» (۱۳)

از جمله اموری که موجب آلودگی محیط جامعه و شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی می‌شود، رواج و انتشار شایعات و سخنان کذب و بی‌اساس است. هنگامی که جامعه از فضائل و ارزش‌های متعالی چون راستگویی و صداقت، حق‌گویی و استوارگویی که از عوامل رشد و تعالی و سلامت  یک نظام اجتماعی محسوب می‌شوند، فاصله پیدا م‌ کند و در مقابل، رذائل و گناهانی مانند شایعه‌سازی و دروغ‌پردازی، تهمت، گزافه‌گویی و سخن‌چینی در جامعه رواج می‌یابند، طبیعتاً محیط این جامعه، فضایی آلوده و نامطلوب  می‌شود؛ زیرا از یک سو افراد خود را از تیررس این رذائل و گناهان در امان نمی‌بینند  و امنیت  فکری و روانی خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر، آحاد  جامعه به‌مرور زمان، از این صفات ناپسند که در جامعه شیوع دارند، متأثر خواهند شد. بدیهی است در چنین شرایطی، قبح این رذائل و ناهنجاری‌ها در نظر اقشار مختلف مردم جامع  شکسته می‌شود و انجام آنها سبک و کوچک جلوه می‌کند و در نتیجه، حریم‌شکنی و مخالفت با اوامر و نواهی الهی رواج می‌یابند.

بدیهی است که در چنین جامعه‌ای، افراد خود را به اصول و ارزش‌های دینی و اخلاقی پایبند نمی‌دانند و نظام اجتماعی، سلامت و ثبات خود را در رسیدن به اهداف مقدس و متعالی از دست می‌دهد.

قرآن کریم در نکوهش مسئله نشر شایعات، اکاذیب و زشتی‌ها در جامعه می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: کسانی که دوست دارند زشتی‌ها در میان مردم با ایمان شیوع یابند، در دنیا و آخرت عذاب دردناکی در انتظارشان است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید.»(۱۴)

این آیه شریفه به تمام اعصار و نسل‌ها هشدار داده و همگان را از ترویج گناهان و زشتی‌ها بر حذر داشته است.(۱۵) از این آیه شریفه دو نکته مهم قابل برداشت است:

۱٫واژه‌ «فاحشه» به معنای «هر فعل و قولی است  که قبح و زشتی آن بزرگ باشد.»(۱۶) و به گفته مفسران، منظور از آن مطلق  فحشاست و شامل هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتی‌ها(۱۷) اعم از نشر شایعات و سخنان باطل، آشکار کردن عیوب و اعمال زشت دیگران، انجام علنی معاصی و گناهان در جامعه، بر پایی مراکز گناه و فساد، در اختیار مردم قرار دادن وسایل گناه و اموری از این قبیل است.(۱۸)

۲٫همچنین با توجه به معنای «فاحشه» باید گفت که اصولاً نه تنها انتشار اخبار کذب و برداشت‌های ذهنی بی‌اساس در میان مردم، امری نادرست و آفت سلامت محیط اجتماعی است، بلکه اشاعه اعمال و رفتارهای ناپسند و نامشروع، هرچند که واقعیت هم داشته باشند، کاری نکوهیده است و سبب خدشه‌دار شدن ارزش‌های دینی و اخلاقی در جامعه و آلودگی فضای اجتماع  می‌شود؛ زیرا به صرف حقیقت داشتن یک  مسئله نمی‌توان آن را در جامعه پخش کرد، چون حقایق و واقعیت‌ها از حیث موضوع متفاوتند و احکام مختلفی دارند. بیان و انتشار حقایقی که معروف و پسندیده‌اند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه توصیه نیز شده است.(۱۹) ولی اگر موضوع حقایق و واقعیت‌ها، گناهان و لغزش‌های دیگران باشد، اشاعه آنها مخالف رضا و خشنودی پروردگار است. از این ‌رو هیچ انسانی حق ندارد این امور را تحت این عنوان که «واقعیت است»، به دیگر افراد جامعه انتقال دهد؛ بلکه همواره باید به این سخن  گوهربار امام علی(ع) توجه داشته باشد که فرمود:

«هرگاه خواستی سخنی بگویی، قبل از گفتن، آن را بر عقل و معرفت خود عرضه کن. پس اگر آن سخن را برای خدا و در راه خدا یافتی، آن را بر زبان آور و اگر غیر از آن بود سکوت از بیان آن بهتر است.»(۲۰)

 

۳ .فریب دادن افکار عمومی

یکی از پیامدهای شایعه در جامعه، فریب افکار عمومی است. به‌طور کلی در محیط اجتماعی، هنگامی که یک موضوع به‌عنوان امری ضروری و اساسی مطرح می‌شود، طبقات و اقشار مختلف مردم جامعه وظیفه دارند تمام تمرکز فکری و روانی خود را بر آن معطوف دارند و در ساماندهی و حل آن تلاش کنند. در این میان گاهی دشمنان با استفاده از حربه شایعه، تلاش می‌کنند با فریب افکار عمومی، آن را به سمت و سوی مورد نظر خود سوق دهند و از توجه به مسائل با اهمیت و ضروری منحرف سازند.

با بررسی تاریخ اسلام درمی‌یابیم  در موارد بسیاری برای  فریب افکار عمومی از شایعات استفاده شده است. مشرکین مکه پس از شکست نمایندگان خویش در بازگرداندن مهاجران مسلمان از حبشه به مکه به ابزار شایعه متوسل شدند. آنان برای نیل به این هدف، عده‌ای را به عنوان مسافر از مکه به حبشه فرستادند تا در آنجا چنین شایع کنند که اهل مکه با محمد(ص) توافق کرده و به او گرویده‌ و با او در صحن مکه به درگاه خدا به سجده افتاده‌اند. آگاهی مهاجران از این خبر، چراغ امید را در دل‌هایشان فروزان ساخت، زیرا از غم دوری خسته شده  بودند و آرزوی بازگشت به وطن خود را داشتند. براین اساس، مهاجران تصمیم گرفتند  به مکه بازگردند؛ اما هنگامی که به مکه رسیدند، متوجه شدند که این خبر دروغ بوده و اهل مکه هنوز بر کفر خود باقی‌اند…(۲۱)

همچنین در این باره می‌توان به شایعه‌سازی معاویه و جاسوسانش بر ضد امام حسن‌ مجتبی(ع) و سپاهیان آن حضرت اشاره کرد. هنگامی که امام(ع) برای نبرد با معاویه در تدارک نیرو بودند، معاویه تلاش می‌کرد با استفاده از نشر اکاذیب و تبلیغات سوء، در میان سپاهیان آن حضرت شک و تردید ایجاد و آنان را از حضور در جنگ منصرف  کند. معاویه برای این منظور، عوامل خود را مأمور کرد تا شایع کنند که امام حسن(ع) با معاویه صلح کرده است. در گزارشی آمده است که معاویه، جاسوسان خود را به میان سپاه مقدم امام حسن(ع) فرستاد تا بین آنها شایع کنند که امام طی نامه‌ای، از معاویه درخواست صلح کرده است.(۲۲) این در حالی بود که تا آن زمان، هیچ نامه‌ای در مورد این مسئله رد و بدل نشده بود. این شایعات در نهایت، بسیاری از سربازان و سرداران سپاه امام حسن(ع)، به‌خصوص عبیدالله‌ بن عباس را متزلزل کرد و آنان را فریب داد و در نتیجه امام حسن(ع) تنها شد و برای حفظ اساس اسلام، صلح تحمیلی معاویه را پذیرفت.(۲۳)

۴.ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه

بدون تردید، امید در زندگی انسان نقش بسیار با اهمیتی دارد. این امید است که به انسان انگیزه حیات می‌دهد و زندگی او را از پوچی و بیهودگی رهایی می‌بخشد. امید باعث انجام کارهاى شایسته و تلاش‌هاى مفید و پرثمر مى‌شود. انسان امیدوار، هم در این دنیا راحت و سالم زندگى مى‌کند و هم در آخرت از نعمات فراوان الهى بهره‌مند مى‌شود.

پیامبر اکرم(ص) در باره نقش امید در زندگی انسان فرموده‌اند: «إنَّمَا الأَمَلُ رَحمَهٌ مِنَ اللّه‏ لاِ مَّتی، لَولاَ الأَمَلُ ما أرضَعَت اُمٌّ وَلَدا، ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا: آرزو، در حقیقت، رحمتی از جانب خداوند برای امت من‏ است. اگر آرزو نبود، هیچ مادری فرزندی را شیر نمی‏داد و هیچ باغبانی، نهالی نمی‏کاشت.»(۲۴)

با آگاهی از نقش سازنده و با اهمیت امید در زندگی انسان است که شایعه‌سازان در تلاشند که با طراحی شایعات گوناگون و مأیوس‌کننده، روح یأس و ناامیدی را در کالبد جامعه بدمند و از مجرای شایعات به اهداف مورد نظر خود دست یابند. انتشار شایعات مأیوس‌کننده، معمولاً به نفع جریان باطل تمام می‌شود؛ به دلیل اینکه شایعات مأیوس‌کننده در مدت زمان کم، چنان پخش می‌شوند و قوت می‌گیرند که حتی خواص جامعه را نیز دچار ابهام و یأس می‌کنند.

در کشور خودمان در جریان فتنه شوم ۸۸ مشاهده کردیم که عده‌ای شعار تقلب انتخابات سر دادند و در پی آن بسیاری از خواص جامعه نیز متحیر شدند و متأسفانه به دام دشمن افتادند و یا با سکوتشان به آشوب دامن زدند. در حالی که شایعه مذکور از قبل به وسیله بنگاه‌های خبری استکبار جهانی و فرزند نامشروعش صهیونیست‌های غاصب خون‌آشام طراحی شده بود.

رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «در بلواهای بعد از انتخابات، مسلمانان کشورهای مختلف اسلامی نگران بودند؛ پیغام می‌دادند به آشنایان خود در اینجا که در ایران چه خبر است؟ اینها می‌گفتند نگران نباشید، نترسید، جمهوری اسلامی قوی‌تر از این حرف‌هاست».(۲۵)

نمونه‌ دیگر جریان جنگ «اُحد» است. در هیاهوی جنگ، شخصی از کفار به نام عبدالله ‌بن قیمئه سنگی بر پیشانی مبارک پیامبر اکرم(ص) زد و آن حضرت را مجروح کرد. سپس روی محل  بلندی رفت و فریاد کشید: «محمد را کشتم.» این خبر کذب در زمان کمی توسط ابن قمیئه و دیگر کفار در سراسر میدان نبرد انتشار یافت و حزن و اندوه شدیدی را در میان مسلمانان حاکم ساخت و سبب تزلزل و یأس در آنان شد؛ به گونه‌ای که از میدان جنگ گریختند و علت سستى و فرارشان را شایعه قتل رسول خدا(ص) بیان کردند.(۲۶) حتی برخی نیز از تسلیم شدن به ابوسفیان و بازگشت به دین اول خود سخن به میان آوردند.(۲۷)

خداوند در پاسخ به آنان فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِکُمْ: و محمد جز پیامبرى نیست که پیش از او نیز پیامبران (دیگرى آمده و) در گذشته‌اند. (بنابراین مرگ براى انبیا نیز بوده است) پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به (آئین) گذشتگان خود بر مى‌گردید؟»(۲۸)

کفار با انتشار این شایعه، به دنبال آن بودند که توان روحی مسلمانان را تضعیف کنند و روح یأس و ناامیدی را در میان رزمندگان سپاه اسلام بدمند و در اجرای این نقشه تا حدود زیادی نیز موفق شدند؛ زیرا پس از اطلاع مسلمانان از خبر شهادت پیامبر«ص»، تزلزل عجیبی بر آنان حاکم شد و به علت غم و اندوه به‌شدت دچار ضعف، سستی و ناامیدی شدند…

با تأمل در آموزه‌های قرآنی در می‌یابیم که نشر اکاذیب و شایعات، آفتی جدی برای آرامش عمومی محسوب می‌شود و نقش به‌سزایی در ایجاد ناآرامی و اضطراب در جامعه دارد. هنگامی که امواج هولناک شایعات و اخباری که حاوی موضوعاتی نگران‌کننده و ترس‌آفرین هستند، در جامعه به حرکت در می‌آیند و فعال می‌شود، اقشار و طبقات مختلف مردم جامعه به‌سرعت تحت  تأثیر قرار می‌گیرند.

کیفر شایعه‌سازان در قرآن و حدیث

عذاب اخروی و لعن از جمله مجازاتی است که خداوند برای شایعه‌سازان و شایعه‌پراکنان در آیات قرآنی بیان فرموده است:

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی‌الَّذِینَ آمَنُوا لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی‌الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُم لَا تَعلَمُونَ؛  آنان که دوست دارند در جامعه اسلامى، کار منکرى را اشاعه (شهرت) دهند، در دنیا و آخرت ‏به عذاب دردناک دچار خواهند شد و خدا از عاقبت‏سخت آنان باخبر است و شما از آن خبرندارید.(۲۹)

«مستحق لعنت و «سزاوار خشم پروردگار عالم‌اند.(۳۰).

و نیز در اسلام دو کیفر سخت براى افراد شایعه پراکن مقرر شده است:

الف) تبعید: «…تو را بر آنها مسلط مى‌گردانیم تا پس از آن جز اندکى با تو در شهر همسایه نباشند.»(۳۱)

ب) قتل: «اینان لعنت شده‌گانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر و کشته شوند».(۳۲)

همچنین قرآن کریم در سوره نساء ضمن مذمت «شایعه‌سازان»، آنان را فاسق و پیرو شیطان می‌داند.(۳۳)

شایعه‌پراکنی و دروغ، نوعی سوءاستفاده از اعتماد مخاطبان است. بیان غیرواقعیت‌ها در رسانه‌ها هم به همان اندازه ناشایست است که بخواهند مردمی را با شایعه و دروغ، فریب دهند و به بیراهه بکشانند.

به فرموده پیامبر اکرم(ص): «خیانتی بزرگ است که به برادرت سخنی بگویی که او تو را باور دارد و صادق می‌پندارد، ولی تو به او دروغ بگویی.»(۳۴)

 

پی‌نوشت:

۱-  فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، الدکتور مهدی المخزومی، الدکتور إبراهیم السامرائی، مؤسسۀ دار الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۱۹۰؛ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۱۹۱؛ قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ یازدهم، ۱۳۸۶ش، ج۵، ص۹۴٫

۲- لسان العرب، ج۸، ص۱۹۱؛ راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، چاپ یکم، ۱۴۱۲ق، ذیل واژه «شیع».

۳- لغت‏نامه علامه دهخدا، ذیل واژه «شایعه».

۴- م‍ان‌، ن‍ورم‍ن‌ ل‍س‍ل‍ی‌، اصول روانشناسی: اصول سازگاری آدمی، ترجمه دکتر محمود ساعتچى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۸ش، فصل لغت‌نامه، ج۲، ص۶۴۹٫

۵- التهامی، مختار، الرأی العام و الحرب النفسیه، مصر، دارالمعارف، ۱۹۶۷م، ج۱، ص۱۰۲ ـ ۱۰۶٫

۶- همزه، آیه ۱ و۴؛ قلم، آیات ۱۱ و ۱۶؛ نور، آیه ۱۹ و ۲۴٫

۷- حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت، چاپ اوّل، ۱۴۰۹ق، ج۱۲، ص۲۹۷٫

۸- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۵٫

۹- شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، محقق فیض الإسلام، قم، نشر هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، خطبه۱۷۶، ص۲۵۴٫

-۱۰کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تحقیق و تعلیق علی‌اکبر غفاری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۰۵ق، اصول الکافی، ج۲، ص۳۵۸٫

۱۱- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۳۰۵٫

۱۲- بحارالأنوار، ج۷۵، ص۲۷۷٫

۱۳- تحف العقول، ج۱، ص۲۰۸٫

۱۴- نور، آیه۱۹٫

۱۵- رازی، فخر، مفاتیح الغیب، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ اول،  ۱۴۱۵ق، ج۱۲، ص۱۸۴٫

۱۶- المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۸۴٫

۱۷- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۳ش، ج۱۵، ص۹۳٫

۱۸- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱۴، ص۴۰۶٫

۱۹- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۹۶٫

۲۰- بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۸۵٫

۲۱- ابن اثیر، عزالدین‌بن علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۴۹۶٫

۲۲- ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله، شرح نهج البلاغه، بی‌جا، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۴۲٫

۲۳- ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، مطبعه العلمیه، بی‌تا، ج۴، ص ۳۲ -۳۳٫

۲۴- بحارالأنوار، ج۷۷، ص۱۷۳٫

۲۵- بیانات رهبر فرزانه انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۲۵/۶/۱۳۸۸هـ.ش.

۲۶- ابن کثیر، اسماعیل‌بن حماد، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۱۱۱٫

۲۷- رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۹۳٫

۲۸- آل عمران، آیه۱۴۴٫

۲۹- نور آیه ۱۹

۳۰-نور آیه ۷

۳۱- احزاب، آیه۶۰٫

۳۲- احزاب، آیه۶۱٫

۳۳- نساء، آیه۸۳٫

۳۴- کنزالعمال فی السنن الأقوال والأفعال، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۴۸، ح۸۲۰٫

20نوامبر/22

عقوبت و پیامدهای همسویی با مشرکین در قرآن و حدیث

مقدمه: یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئله «دشمن‌شناسی و دوست‌شناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. که انسان از آنها ناگزیر است(۱) در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی دشمن شناسی، مورد توجّه و تأکید خاص قرار گرفته است. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایهالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئله تولّی و تبرّی را به گونه‌ای تأیید و اثبات نموده‌اند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است(۲) شاید هیچ مسئله‌ و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئله «تولّی و تبرّی» باشد و در عین‌حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بی‌توجّهی قرار گرفته و دچار فراموشی شده است. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصه تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد. (۳)

مفهوم تولّی و تبرّی:

«تولّی» بر وزن ترقّی مصدر باب تفعّل از ماده «ولی» و در لغت به معنای پذیرش ولایت و کسی را ولیّ خود قرار دادن است. «ولیّ» در زبان عرب به معنای دوست، یاور و سرپرست نیز آمده است..(۴) «تبرّی» نیز بر همان‌وزن و از همان مصدر از ماده «برء» و به معنای بیزاری جستن، بیزار شدن و دوری گزیدن آمده است.(۵) در مورد معنای اصطلاحی این دو کلمه نیز گفته‌اند: تولّی و تبرّی؛ یعنی انسان از لحاظ عاطفی، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پیامبران و ائمه معصومین و جانشینان به ‏حق آنان (فقیهان) و مؤمنان پر کند و در عین حال، بغض و کینه دشمنان آنها را به دل بگیرد و از نظر سیاسی و اجتماعی، سرپرستی، رهبری، دوستی و حکومت الهی را بپذیرد و از حکومت دشمنان اسلام دوری جوید.(۶). استاد مطهّری تولّی و تبرّی را چنین تعریف کرده است: «تولّی و تبرّی، یعنی پیوند دوستی با دوستان خدا برقرار کردن و پیوند بیزاری با دشمنان خدا برقرار کردن»(۷)

الف)تولی وتبری در قرآن کریم:

مادّه «تولّی» حدود ۲۳۶ بار در قرآن آمده است حدود ۱۲۴ مورد به صورت اسم و ۱۱۲ مورد در قالب فعل ذکر شده است. مادّه تبرّی نیز، ۳۰ بار تکرار شده و کم و بیش در همان مفاهیم لغوی استعمال شده است،(۸)

علاّمه طباطبائی(ره) «تبرّی» را مبارزه منفی می‌داند و می‌گوید: «دعوت منفی آن بود که مؤمنان از نظر دین و رفتار از کفّار کناره‌گیری کرده است و جامعه اسلامی خاصی به وجود آورند که از هرگونه عقاید شرک‌آمیز کفّار بر کنار باشد و اعمال زشت غیرمسلمان و گناهان و سائر رذائل اخلاقی آنان به مسلمانان سرایت نکند و آمیزش آنها با غیرمسلمان صرفاً در حدودی باشد که ضروریّات زندگی ایجاب می‌کند»(۹)

لحن آیات نیز نسبت به تبری  شدیدتر است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱) «وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى‏دهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مى‏دهید، بیزارم».(۱۰)

۲) اصحاب پیامبر گرامی اسلام«ص» آنان که به فرموده قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم می‌فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ‌اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ…: محمّد«ص» فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.»(۱۱)

۳) مؤمن دوستِ دشمن خدا نمی‌شود. در سوره مجادله، به مؤمنان هشدار مى‏دهد که جمع میان “محبت خدا “و “محبت دشمنان خدا” در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکى را برگزینند، مى‏فرماید: «لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَن حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبْناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم؛ هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند» آرى در یک دل دو محبت متضاد نمى‏گنجد، و آنها که دم از هر دو مى‏زنند یا ضعیف الایمانند، و یا منافق. محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، اما هنگامى که این محبت، رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى‏دهد(۱۲)

در سوره توبه مى‏فرماید: «قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبْناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزْواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموالٌ اقتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرضَونَها أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ‌اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهدِی الْقَومَ الفاسِقِین، بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله شما، و اموالى که به دست آورده‏اید، و تجارتى که از کسادش مى‏ترسید، و مساکن مورد علاقه شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل کند، خدا جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى‏کند.»(۱۳)

شان نزولی ذکر شده که “حاطب بن ابى بلتعه” نامه‏اى به اهل مکه نوشت و به آنها هشدار داد که ممکن است رسول خدا(ص) براى فتح مکه حرکت کند، هنگامى مساله نامه نوشتن وی برملا شد، عذر آورد که من اقوامى در مکه در چنگال کفار دارم خواستم به مردم مکه خدمتى کنم تا اقوامم در امان باشند!.(۱۴) حتی نامه نوشتن که نشانه  محبت به دشمن خدا باشد ممنوع است.

۴) پرهیز ازدوستی و پذیرش سرپرستی کفار در قرآن کریم می‌فرماید: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا  الکافِرینَ أَولیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به‌جای مؤمنان، کافران را به دوستی (سرپرستی) خود نگیرید.(۱۵)

و در آیه دیگر فرمود: ««یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِن‌الحَقِّ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی (سرپرستی) مگیرید، [ به‌گونه‌ای] که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه به‏ یقین، به آن حقیقت که برای شما آمده است، کافرند.(۱۶)

ب) تولّی و تبرّی در روایات:

اگر چه «تولّی» و «تبرّی» را در اصطلاح از فروع دین شمرده‌اند، ولی از مجموعه روایات بر میآید که این ‏دو موضوع، نه فرع دین، بلکه همه دین و تمامیت ایمان هستند و به بیان دیگر، دین و ایمان چیزی جز دوستی ورزیدن و بیزاری جستن به خاطر خدا نیست. به نمونه‌هایی از روایات توجه شود:

امام صادق(ع) می‌فرماید: «آن کس که برای خدا دوستی بورزد، برای خدا دشمنی کند و برای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمان او کامل شده است.»(۱۷) و باز می‌فرماید: «کسی که دوستی و دشمنی‌اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد».(۱۸)

رسول خدا«ص» فرمود: استوارترین دست‌آویزهای ایمان کدام است؟ بعضی گفتند: نماز؛ بعضی گفتند: زکات؛ بعضی گفتند: روزه؛ بعضی گفتند: حج و عمره و بعضی گفتند: جهاد. پس پیامبر خدا«ص» فرمود: برای همه آنچه گفتید فضیلتی است ولی محکم‌ترین آویزه ایمان دوست داشتن برای خدا و دشمنی کردن برای خداوند است.»(۱۹)

و در حدیث دیگرى آمده است:

«خداوند به حضرت موسى(ع) وحى فرستاد آیا هرگز عملى براى من انجام داده‏اى؟

عرض کرد: آرى براى تو نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، انفاق کرده‏ام، و به یاد تو بوده‏ام.

خداوند فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه‏اى در محشر، و ذکر نور است، کدام عمل را براى من بجا آورده‏اى اى موسى؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمایى فرما، فرمود: «آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته‏اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته‏اى؟

اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى اللَّه و بغض فى اللَّه‏است (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا است)(۲۰)

حدیث پر معناى دیگرى از امام باقر«ع» هست که فرمود:

«اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصیتش را دوست، چیزى در تو نیست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست دارد»(۲۱)

امام خمینی(ره) در این زمینه می‌فرماید: «شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوری از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود.»(۲۲)

ج)موارد تبرّی و مجازات دوستی با آنها:

موارد تبرّی کسانی و گروه‌هایی است که بر اساس تعالیم و عقاید اسلامی، تبرّی و دوری جستن از آنان ضروری (یا حسب مورد، لازم یا مطلوب) است و هرگونه تولاّ و صمیمیّت نسبت به آنان نارواست. مهم‌ترین موارد تبرّی عبارتند از: کفّار، نواصب، مفسدان، اهل فسق، سفیهان و…به نمونه هایی اشاره می‌شود:

۱) تبرّی نسبت به کفّار:

عنوان «کفّار» بر همه افراد غیرمسلمان (همچون کمونیست‌ها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. قرآن می‌فرماید: «رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم تَرَاهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِالسُّجُودِ...(۲۳) محمّد«ص» فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى، در حالى‌که همواره فضل خدا و رضاى او را می‌جویند. نشانه آنها در چهره‌شان از اثر سجده نمایان است.»

در پاره‌ای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است:

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ؛(۲۴) افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پیوند او به‌کلّى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدف‌هاى مهم‌ترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مى‏دارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست.»

در آیه فوق سه تهدید شدید دارد:

الف)رابطه با کفار باعث قطع رابطه با خدا می‌شود و قطع رابطه با خدا یعنی بیچاره‌گی و نابودی

ب) به شدت از این نافرمانی می‌ترساند.

ج) تهدید می‌کند اگر تخلف کردید راه فرار ندارید باز گشت به سوی خداوند است.

و نیز فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(۲۵) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیه‏گاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند.» چنان‌که ملاحظه می‌گردد، در آیه اخیر کسانی که با کفار رابطه دوستی داشته باشند  را ظالم و ستمگر خوانده است و این مجازات سنگینی را در پی دارد.

۲)تبرّی نسبت به اهل کتاب:

قرآن کریم در موارد مختلف و گوناگون به تبیین حدود، کمیّت و کیفیّت تعامل ایجابی و سلبی مسلمین با اهل کتاب پرداخته است و این اهتمام، حاکی از خطیر بودن مسئله است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوا قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم قَد یَئِسُوا مِنَ الآخِرَهِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِن أَصحَابِ الْقُبُورِ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستى نکنید. آنان از آخرت مأیوس هستند، همان‏گونه که کفّار مدفون در قبرها مأیوس مى‏باشند»(۲۶)

دوستی با آنهایی که مورد غضب خداوند قرار گرفته‌اند ظلم بزرگی است و دوستدار ظالم شمرده می‌شود و غضب خدا را در پی دارد. در آیه دیگر صریح‌تر می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین(۲۷) ای کسانى که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تکیه‏گاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند. خداوند جمعیّت ستمکار را هدایت نمى‏کند». در این آیه  به دو تهدید اشاره می‌کند:

الف).خطری  که ترک تبرّی و دوستی با اهل کتاب ایجاد می‌کند :۱٫انهدام و نابودی حیات و زندگی اسلامی است.(۲۸)

ب)دوستی با اینها ظلم بزرگی است و دوستدار ظالم شمرده می‌شود.

۳)تبرّی نسبت به مشرکان:

بعضی از آیات به طور خاص بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت می‌کنند:

«مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ براى پیامبر و مؤمنان شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هرچند از نزدیکانشان باشند، (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه اهل دوزخند،؛(۲۹)

و نیز فرمود: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ؛ مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند و اَحَدى را بر ضدّ شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدّت ایشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» در راستای برائت جستن و دوری گزیدن از اصناف کافران اهل کتاب و مشرکان، قرآن کریم ازدواج مردان و زنان مؤمن با آنان را حرام شمرده است»(۳۰)

حتّی در صورت ارتداد (یعنی کفر حاصل پس از ایمان) نیز به صورت قهری، پیوند ازدواج فرد مؤمن با فرد مُرتَد قطع و بدون نیاز به اجرای طلاق از او جدا می‌گردد(۳۱) این مسئله شاهد خوبی است بر میزان خطر و زیان‌هایی که ممکن است بر اثر معاشرت و مراودت و دوستی با کافران به مسلمانان برسد. به خاطر رعایت اختصار از ذکر آیاتی که در این زمینه نازل شده، صرف ‌نظر می‌کنیم(۳۲)

۴)تبرّی نسبت به ناصبیان:

مورد دیگر تبرّی، ناصبیان است؛ یعنی کسانی که در ظاهر مسلمان هستند، امّا به انحاء مختلف نسبت به خاندان رسول اکرم«ص» و ذریّه آن حضرت عداوت و دشمنی می‌کنند(۳۳) اینان در حقیقت، با اصل اسلام و پیامبر اسلام دشمنند، امّا از ابراز مخالفت و اظهار دشمنی نسبت به اسلام و پیامبر«ص» خودداری می‌نمایند و اهل بیت و پیروان آنان را نشانه قرار می‌دهند.

مأمون خلیفه عبّاسی از امام رضا«ع» تقاضا کرد اسلام خالص را به صورت مختصر و موجز برای وی شرح دهد. حضرت پس از شرح برخی مسائل فرمود: «از لوازم اسلام، برائت جستن از کسانی است که نسبت به آل محمّد«ص» ستم روا داشتند و آنها را از جایگاه خودشان خارج ساختند و ظلم را پایه‌گذاری نمودند و سنّت رسول‌الله«ص» را تغییر دادند. همچنین برائت از ناکثین، قاسطین و مارقین که هتک حرمت به پیامبر«ص» کردند و بیعت خود را شکستند و با امام خویش جنگیدند و شیعیان آن حضرت را کشتند؛ برائت از کسانی که برگزیدگان اصحاب پیامبر«ص» را تبعید نمودند و اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم نمودند و از تمام کسانی که به نوعی در حقّ افراد صالح و مؤمن ستم روا داشتند نیز واجب است. سپس فرمود: از طرف دیگر، ولایت امیرالمؤمنین«ع»  و پیروی از کسانی که به راه و روش ولایت و پیامبر«ص»  وفادار ماندند، نیز از ارکان اسلام است»(۳۴)

از نظر شیعیان چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم هستند که با علم به حقّانیّت اهل‌بیت، «نَصب عداوت» کرده‌اند (و عَلَم دشمنی برافراشته‌اند) یا همچون غُلات معتقد به الوهیّت حضرت علی«ع» یا انسانی دیگر بوده‌اند و یا مانند مفوّضه قایل بوده‌اند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم«ص» و حضرت علی«ع» واگذار شده است.(۳۵)

۵)تبرّی نسبت به مفسدان:

تبرّی نسبت به مفسدان  به صورت‌های مختلف و در موارد گوناگون بیان شده است. امیرمؤمنان علی«ع» در عهد خویش به مالک اشتر به صورت مؤکّد لزوم تفکیک میان مصلحان و مفسدان تبیین نموده است.(۳۶)

در آیاتی از قرآن کریم خداوند وظیفه مؤمنان را نسبت به مفسدان و تبهکاران بیان نموده است؛ از جمله اینکه در قبال کارها و رفتار فاسد و ناشایسته آنان بی‌تفاوت نباشند و متناسب با کارهای آنان موضع و عکس‌العمل و برخورد خداپسندانه داشته باشند:

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعرِض عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُد بَعدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛ هرگاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین.»(۳۷)

۶) دشمن خداوند به صورت عام:

در قرآن کریم می‌فرماید:

«یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَد کَفَرُوا بِما جاءَکُم مِن‌الحَقِّ؛ ای  کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی (سرپرستی) مگیرید [، به‌گونه‌ای] که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه به‏ یقین، به آن حقیقت که برای شما آمده است، کافرند.»(۳۸)

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫منافقون/۴؛ تغابن /۱۴٫
  2. ۲٫دانشنامه جهان اسلام. زیر نظر غلامعلی حدّاد عادل. چاپ اوّل. تهران: فرهنگستان زبان و ادب ,۱۳۸۰، ج۸: ۶۰۴٫
  3. ۳٫مطهّری، مرتضی,مجموعه آثار,۱۳۷۲، ج ۳: ۲۱۵
  4. ۴٫ر. ک: محمد بن‏مکرم ابن ‏منظور،لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۷، ماده «ولیّ»؛ احمدبن محمد الفیوّمی المصباح المنیر فی غریب
  5. شرح الکبیر، صص ۶۷۲ و ۶۷۳؛ لغت‏نامه دهخدا، ج ۵، ص ۶۲۷۲، ماده «تولی».
  6. ۵٫ر. ک: المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، همان، صص ۴۶ و ۴۷، ماده «بری»؛ لغت‏نامه دهخدا، ج ۴، ص ۵۷۵، ماده «تبری».
  7. ۶٫ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۴۲۹۴۴۶.
  8. ۷٫مطهّری، مرتضی.. مجموعه آثار. چاپ دوم. قم: انتشارات صدرا.۱۳۷۲، ج۲۷: ۲۱۵
  9. ۸٫عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴
  10. ۹٫طباطبائی، سیّد محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات. ۱۳۹۳ق.، ج۴: ۱۶۳
  11. ۱۰٫یونس/۴۱
  12. ۱۱٫الفتح /۲۹
  13. ۱۲٫تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۶۹
  14.  ۱۳٫توبه/۲۴
  15.  ۱۴٫طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضل‌الله یزدى طباطبائى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸جلد ۹ صفحه ۲۵۵؛ تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۷۰
  16. ۱۵٫نساء/۱۴۴٫
  17. ۱۶٫ممتحنه (۶۰)، آیه ۱.
  18. ۱۷٫همان، ص ۱۲۴، ح ۱.
  19.  ۱۸٫همان، ص ۱۲۷، ح ۱۶.
  20.  ۱۹٫همان، ص ۱۲۵ و ۱۲۶، ح ۶.
  21. محمدبن علی‌بن حسین شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۹۲، ح ۴۳، به نقل از: محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحکمه (همراه با ترجمه فارسی)، ترجمه: حمیدرضا شیخی، چاپ دوم: قم، دارالحدیث، ۱۳۷۷، ج ۲، صص ۹۷۴ و ۹۷۵.
  22. ۲۱٫همان؛و تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۷۴
  23. ۲۲٫امام خمینی ره, صحیفه نور،تهران,مؤسسه نشر آثار امام خمینی,اول, ج ۲۰، ص ۱۱۴.
  24. فتح/۲۹٫
  25. آل عمران/۲۸٫
  26. ۲۵٫توبه/۲۳
  27. الممتحنه/۱۳
  28. المائده/ ۵۱
  29. ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج ۵: ۳۶۸
  30. توبه/ ۱۱۳
  31. توبه / ۴
  32. ر.ک؛ عاملی، شیخ حر. وسائل الشّیعه. ج۹٫ بیروت: مؤسّسه مطبوعات اعلمی.و توضیح المسائل. (۱۳۹۰). چاپ هفدهم. قم: انتشارات جامعه مدرّسین. ش۱۳۹۰:ص ۷۸
  33. به عنوان نمونه می‌توان به آیه ۲۲۱ سوره بقره، آیه ۳ سوره نور، آیه ۱۱ـ۱۰ سوره ممتحنه و… در قرآن کریم و منابع تفسیری مثل جلد ۱۹از تفسیر المیزان و جلد ۲۴ از تفسیر نمونهذیل آیه اخیر مراجعه نمود.
  34. ر.ک؛ توضیح المسائل، ۱۳۹۰: ۷۸
  35. مجلسی، محمّدباقر. (۱۴۰۳ق.). بحارالأنوار. بیروت: مؤسّسه الوفاء.مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۰: ۳۸۵؛ به نقل از عیون اخبار الرّضا
  36. ر.ک؛ دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۸۰، ج۶: ۳۷۷
  37. ر.ک؛ نهج‌البلاغه/ نامه ۵۳
  38. الأنعام/ ۶۸
  39. ممتحنه، آیه ۱.
20نوامبر/22

مسابقه‌ی زندگی

زندگی، مسابقه‌ای است همگانی، همیشگی و سراسری

برنده‌ی این مسابقه کیست و جایزه‌اش چیست؟

با ورزش باید قله‌ی «انسانیت» را فتح کرد،

 اندام روح را زیبا ساخت،

به تربیت جان پرداخت و در میدان حقیقت، حریف نفس را خاک کرد.

باید به باشگاه «تقوا» رفت و تمرین خودسازی کرد تا مدال شرف گرفت.

در میدان زندگی، همه می‌دوند ولی افراد معدودی به مقصد می‌رسند.

زندگی بازی نیست بلکه نوعی مسابقه در «چگونه زیستن» است.

باید از پاس «فرصت‌ها» استفاده کرد و در تیم «خوبی‌ها» عضو شد و گل «حقیقت» را چید.

بازنده‌ی واقعی کسی است که «زندگی» را ببازد.

در «ورزش» هم می‌توان «ارزشی» بود!

 

********

پاس و آبشار     

بگذشت زمان، دست به کاری نزدی    

بر گردن لحظه‌ها مهاری نزدی   

صد توپ زدی، تمام را کردی «اوت»   

صد پاس گرفتی، آبشاری نزدی

 

گل آخرت    

یک عمر شعار داده و تاخته‌ای    

در ذهن، ز خویش قهرمان ساخته‌ای  

 وجدان و خدا و آخرت داور ماست  

 آن روز اگر گل نزنی باخته‌ای

 

جام کمال      

هرآنچه در ارزش ورزش گویند     

راهی‌است که با هراس و لرزش پویند       

پاداش مسابقات میدان کمال  

جامی است که در ورزش ارزش جویند

 

دروازه‌بانی    

خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست       

باید به دفاع از دل و دیده نشست   

چون «شوت»  شود به سوی دل توپ گناه    

دروازۀ دل به روی آن باید بست

 

باشگاه تقوا        

آن نیست شجاعت که گلو  چاک کنی      

مردانگی آنجاست که دل پاک کنی      

وقتی که با باشگاه تقوا رفتی      

ای کاش حریف نفس را خاک کنی

 

تماشاچی       

بر دامن گل دست توسّل نزدیم   

از حرف به میدان عمل پل نزدیم     

افسوس که فرصت به تماشا بگذشت     

صد «گیم»، تمام گشت و گل نزدیم

********

 

 

 

سوت پایان…

تا داور، «سوت مرگ» را نکشیده، شاید بتوانیم آخرین گل را بزنیم و با امتیاز از میدان مسابقه و رقابت بیرون رویم.

خیلی‌ها در استخر «دنیا» غرق می‌شوند و سوت‌ها و هشدارهای «نجات غریق» نجاتشان نمی‌دهد.

ما حریق پرقدرتی در میدان داریم، که همان «نفس» است و نمی‌توان آن را دست کم گرفت.

کمترین غفلت، ما را مغلوب نفس می‌کند.

شعار پیروزی زیاد می‌دهیم، ولی

باختن به نفس شرمندگی دارد،

 مدال گرفتن پیشکش.

 

نشناخته را محرم هر راز مکن

قفل دل خود، بر همه کس باز مکن

در قلّک دل برای آیندۂ خویش

جز عشق خدا و دین، پس‌انداز مکن

20نوامبر/22

راهکارهای تربیت دخترانی باحجاب

مقدمه

درباره واجب الهی حجاب، از ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، فرهنگی، حکومتی، تمدنی، سلوکی و…، می‌توان و باید گفتگو کرد. یک بُعد مهم در این مقوله، راهکارهایی است که زمینه باور و تعهّد آگاهانه دختران به حجاب را هموارتر می‌کند که در این نوشتار به برخی از مهم‌ترین آنها در سه حیطه بینشی، انگیزشی و رفتاری اشاره می‌شود. هرچند مخاطب این راهکارها خانواده‌ها درنظر گرفته شده است، ولی می‌توان آنها را با لحاظ تغییرهای لازم، در مقیاس گسترده‌تری نیز به‌کار بست.

الف) راهکارهای بینشی و معرفتی

مراد از راهکارهای بینشی، آگاهی‌ها و معرفت‌های موردنیاز در این عرصه است. ابتدا پدر و مادر باید آگاهی‌های کافی درباره معارف و احکام مرتبط با حجاب و عفاف داشته باشند. در رتبه بعد، باید با توجه به سن دختر و با زبانی متناسب با مراحل رشد معرفتی او و به شیوه‌های مختلف (عقلی و برهانی، انگیزشی و تشویقی و…)، او را از اموری مثل: فلسفه حجاب، معارف و حکمت‌ها و فواید مختلف حجاب، ثواب‌ها و عقاب‌های مرتبط، آسیب‌های فردی و جمعی بدحجابی و بی‌حجابی و… آگاه کنند. با افزایش سن فرزند، اینگونه مطالب نیز باید بسط و تعمیق داده شوند. مراعات پرده‌پوشی‌های مناسب با مراحل سنی مختلف نیز ضرورت دارد.

یاد دادن احکام مرتبط با حجاب و عفاف و ملاک‌ها و حدود شرعی آنها مطابق رساله‌های عملیه، از دیگر امور ضروری برای تربیت دختران باحجاب است. تعلیم حلال و حرام الهی نیز باید در قالب‌های مناسب و بیشتر غیرمستقیم؛ به‌ویژه به‌صورت رفتاری، منشی و الگویی صورت بگیرد. البته، در موارد لازم نیز باید از آموزش صریح استفاده گردد.

پاسخگویی مناسب به شبهه‌های مرتبط و مهم‌تر از آن، واکسینه کردن ذهن دختران در مقابل شبهه‌های احتمالی، از مهم‌ترین راهکارها است؛ چراکه به‌تعبیر روایات بسیار، باید قبل از پیشی‌گرفتن منحرفان و چیرگی آنها بر شخصیت کودکان و نوجوانان و نیز پیش از غلبه هوس‌ها و فتنه‌های دنیا، سخت‌شدن قلب‌ها و افزایش مشغولیت‌های ذهنی ایشان، سخنان نافع دین را به گوش جان آنها رساند که مانند زمینی آماده کشت است (۱)

محور کلیدی دیگر، آشنا ساختن دختران با الگوهای عفاف و حجاب و سیره و سبک زندگی آنها است؛ به‌ویژه عصمت کبرای الهی؛ فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها»، حضرت زینب کبری «سلام‌الله‌علیها» و نیز شهدای زن، بانوان فرهیخته و نخبه (گذشته و معاصر) که با رعایت حدود قدسی عفاف و حجاب، رسالت‌های اجتماعی سنگینی را نیز به سرمنزل مقصود رسانده‌اند.

تعلیم و آموزش چگونگی مدیریت احساسات، تمایل‌ها و گرایش‌ها در مسیر رسیدن به هدف آفرینش و سعادت و کمال هرچه بیشتر، از دیگر اموری است که باید با دقت و ظرافت به دختران منتقل گردد. یکی از مصداق‌های مهم این مقوله، میل به زیبایی، خودآرایی و خودنمایی است که در دختران بسیار پررنگ می‌باشد و البته، در صورت مدیریت صحیح و هدفمند و در راستای اهداف و ارزش‌های واقعی و منطبق بر خلقت عالَم و آفرینش انسان، می‌تواند در زمره اسباب رشد و تعالی آنان قرار بگیرد.

بخشی از انتقال معارف و احکام حجاب و عفاف و نیز شبهه‌زدایی پیشینی یا پسینی، باید در خلال برنامه‌های گروهی مساجد و مراکز فرهنگی؛ به‌ویژه از طریق صداوسیما و مدارس رخ بدهد. البته، در صورت اهمال رسانه و مدرسه، نباید دختر دلبند خود را از اینگونه طعام‌های ضروری محروم کرد و باید به هر شکل ممکن، کاستی‌ها را جبران نمود.

ب) راهکارهای انگیزشی

منظور از راهکارهای انگیزشی، شیوه‌ها و راهکارهای مربوط به حوزه گرایش، انگیزش، احساس و عاطفه است. در اینجا نیز فرزندان باید نخست باید به‌طور ملموس، دغدغه حجاب و عفاف و التزام و تعهد بدانها را در والدین خود مشاهده کنند که خود از مهم‌ترین عوامل انگیزه‌بخش بدانها در این وادی است.

ازجمله مهم‌ترین روحیات نیازمند توجه در این باب، ایجاد یا تقویت روحیه تعبّد و بندگی در دختر نسبت به احکام الهی به‌طور عام و در مورد حجاب به‌طور خاصّ است که البته باید به‌گونه‌ای در او نهادینه شود که در حدّ ممکن، عقلاتی و از سر معرفت و محبت به خداوند باشد. این مقوله به‌خصوص در هفت سال دوم تربیت فرزند اهمیت فراوان می‌یابد.

در همین زمینه، نباید از موضع‌گیری‌های احساسی (و در عین حال، حکیمانه) نسبت به منکرات مرتبط با حجاب و عفاف در حضور فرزندان؛ به‌ویژه دختران، غفلت کرد. تقبیح و زشت‌شمردن پوشش‌های نامناسب از لحاظ شریعت مقدس در این زمره قرار می‌گیرد. چنین شیوه‌ای موجب ایجاد یا ارتقای روحیه تولّی و تبرّی لازم نسبت به احکام دین؛ به‌ویژه عرصه موردبحث و غیرت‌ورزی به‌جا و خردمندانه نسبت بدانها می‌گردد.

ایجاد و ارتقای عزّت نفس و خودباوری در دختران نیز اهمیت بسیاری دارد که از مهم‌ترین بخش‌های آن، پذیرش خود به‌عنوان یک زن و آفتخار به نقش‌های مهم اجتماعی، فرهنگی و تمدنی بانوان؛ به‌ویژه مادری و تربیت نسل‌های فرهیخته است. هرقدر چنین روحیاتی در دختران کاستی بگیرد، دور شدن از کرامت انسانی و بی‌توجّهی به حفظ گوهرهای انسانی خود؛ ازجمله عفاف و حجاب نیز کم‌رنگ‌تر می‌گردد و به فرموده امام هادی(ع) «آنکه برای خودش پست باشد (و شخصیت و ارزشی برای خود قایل نباشد)، از شرّ او ایمن نباش!».(۲)

در همین راستا، تأمین نیازهای عاطفی و احساسی دختر در بستر منزل و در دامان خانواده ضرورت مضاعفی می‌یابد که از مهم‌ترین آنها نیاز دختر به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن در ابعاد مختلف است به‌گونه‌ای‌که احساس کند مورد التفات و عنایت ویژه والدین است. اگر چنین نیازی در محیط صمیمی خانواده و آغوش گرم پدر و مادر تأمین نگردد و خدای ناکرده با برخی بی‌تفاوتی‌ها، اهانت‌ها و بدرفتاری‌ها نسبت به دختر نیز همراه شود، او اینگونه نیازهای عاطفی‌اش را بیرون از خانه و از طریق خودنمایی، خودآرایی، تبرّج، بدحجابی و… می‌جوید. نیاز مشابه دیگر، نیاز ذاتی دختر به زینت و خودنمایی است که باید در منزل تأمین شود. بدین‌جهت، در قرآن کریم و روایات شریف، در عین تأکید بر پرهیز زن از تبرّج و خودآرایی در جامعه و نزد نامحرمان که موجب دوری از طهارت باطنی و مانع از فعالیت‌های اجتماعی بهینه می‌گردد، بر ضرورت خودآرایی و زینت زنان و دختران در منزل نیز تأکید بسیار شده(۳) که خود درجات مختلفی از شدید تا عادی دارد که مراتب مرتبط به روابط همسران در اینجا مدنظر نیست.

ج) راهکارهای رفتاری

مقصود از راهکارهای رفتاری، اعمال و رفتارهای لازم برای تربیت دختران باحجاب است. مانند دو ساحت پیشین، التزام عملی والدین؛ به‌ویژه مادر به حجاب و عفاف و مقولات مرتبط بدانها؛ مانند رعایت حریم‌های رفتاری شرعی با نامحرمان، وقار و متانت اجتماعی، طرز پوشش و…، از مهم‌ترین عوامل در تربیت‌منشی و الگویی دختران است. آموزش و مراعات احکام و مفاهیم مرتبط؛ مانند محرم، نامحرم و مصداق‌های آن، حجاب و… ازجمله اقدام‌ها در این عرصه است.

کار مهم دیگر، انجام تشویق‌های لازم در هنگام مراعات عفاف و حجاب یا توجه به آن توسط دختر است که می‌تواند به‌صورت زبانی، مستقیم، باواسطه، در قالب هدیه‌های مختلف مناسبتی و… صورت بگیرد. نکته مهم، مراعات اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط رفتاری است. برای مثال، از یکسو نباید دختران غیربالغ؛ به‌ویژه در سنین کمتر را به پوشیدن چادر و پوشاندن همه موها و دست‌ها تا کف دست اجبار کرد که گاه، اسباب ملالت و زدگی آنان در سن‌های بالاتر می‌گردد. از سوی دیگر، نباید دختران را به پوشش‌های سبک، خفیف و منافی عفاف؛ به‌ویژه در سنین بالاتر و نزدیک به بلوغ، عادت داد و گرایش فطری آنها به حیاء و عفت را تضعیف کرد(۴) در این میان، تنبیه باید به کم‌ترین میزان ممکن و در حدّ ضرورت و اغلب به‌صورت رفتاری و غیرمستقیم باشد. همچنین، تحکّم و اجبار حکیمانه باید بیشتر در هفت ساله دوم تربیت کودک صورت بگیرد، یعنی مقطعی که او به‌لحاظ روحی و ذهنی، آمادگی‌های لازم برای پذیرش آن بدون آثار منفی را دارد.

اقدام دیگر، تهیه و در اختیار دختر قرار دادن لوازم مرتبط با حجاب است؛ مانند کتاب‌ها و نرم‌افزارهای مرتبط، چادر (که در کودکی، بهتر است رنگین و شادتر باشد)، ساق‌دست، روسری یا مقنعه‌های مناسب و راحت، و… . مراقبت محسوس و نامحسوس از روابط، تعامل‌ها و مراودات مختلف دختر با دیگران و دیگران با او نیز اهمیت فراوانی دارد. چه‌بسا آسیب‌های رفتاری که در ابتدا با یک تذکر مشفقانه پدر یا مادر قابل حل‌وفصل هستند، امّا در صورت تداوم، با توبیخ‌ها و تنبیه‌های سخت نیز قابل رفع نمی‌باشند. و چه‌بسا دخترانی که توسط دیگران؛ از دوستان ناباب گرفته تا فضای مجازی، محیط تحصیل، اطرافیان ناشایسته و…؛ به‌ویژه در سنین نوجوانی و بلوغ، از صراط مستقیم حجاب و عفاف خارج می‌شوند درحالی‌که مراقبت والدین می‌توانست مانع از چنین آسیبی گردد.

به‌تعبیر امیرمؤمنان حضرت وصیّ(ع) «نگهداری [و حمایت، پشتیبانی و مراقبت از] زن، برای حال خود او بهتر است و سبب دوام زیبایی [و ویژگی‌های زنانه‌اش در ابعاد مختلف) می‌شود(۵) 

حفظ گرمی و صمیمیت محیط گرم خانوادگی و پرهیز والدین از اختلاف و نزاع؛ به‌ویژه در حضور فرزندان، از دیگر اقدام‌های لازم است وگرنه، فرزندان؛ به‌ویژه دختران، احساس ناامنی روانی و بدون پشتیبان بودن کرده و به دیگران روی می‌آورند و حتی برخی از باورها و ارزش‌ها در ذهن و قلب آنان کم‌رنگ می‌شود.

دیگر اقدام حیاتی، مراقبت مالی، کوشش برای کسب مال حلال و پرهیز از اموال حرام یا شبهه‌ناک؛ ازجمله پرداختن وجوه مالی شرعی؛ مانند خمس و زکات است؛ چراکه تأثیر لقمه حرام یا شبهه‌ناک بر روح و اعتقاد و اخلاق و رفتار انسان غیرقابل‌انکار و بی‌نیاز از بیان است.

آماده‌سازی برای ورود به مرحله تکلیف، کار دیگری است که باید از چند سال قبل از بلوغ و با شیبی تدریجی صورت بگیرد و به یک جشن تکلیف مفصّل و خاطره‌انگیز منتهی شود. تبیین وظایف بندگی و مهم‌تر از آن مرتبط کردن عملی دختران با خداوند و شیرینی عبادت و نیز معصومان(علیهم‌السلام) و حلاوت ارتباط با آنها از اموری است که در این مدت باید پیگیری شود که ازجمله نتایج آنها تکوین و پیدایش شخصیتی مستحکم است که حتی در صورت بروز ناملایمات یا قرار گرفتن در محیط نامناسب، کمتر دچار تزلزل و لغزش می‌شود.

گاهگاه؛ به‌ویژه در صورت احساس نیاز نیز باید گفتگوهایی صمیمی و در مواقع مناسب یا به‌صورت غیرمستقیم، بین والدین؛ به‌خصوص مادر با دختر انجام شود تا برخی از موانع معرفتی، انگیزشی، رفتاری یا محیطی مانع از التزام بایسته به حجاب و عفاف کشف شوند و والدین بهتر بتوانند با آنها مقابله کنند. ممکن است شبهه‌ای در ذهن یا مانعی روانی همچون خجالت و شرم بی‌جا از دیگران، یا مانعی عملی هرچند ساده همانند افتادن چادر از سر و ناآشنایی با شیوه پوشش صحیح آن، و مشکلاتی از این دست، موجب دوری فرزند از این فریضه گردد درحالی‌که اینگونه امور اغلب به‌سادگی قابل رفع هستند.

التزام عملی والدین؛ به‌ویژه مادر، به امر به معروف و نهی از منکر نسبت به بدحجابی (با مراعات حدود و قیود و آداب شرعی مرتبط) نیز نقش بسیار زیادی در التزام عملی دختر به حجاب دارد. دست‌کم، نباید موضع‌گیری حداقلی، یعنی ابراز نارضایتی زبانی نسبت بدینگونه منکرها و زشت معرفی کردن آنها ترک شود.

عوامل دیگری نیز می‌توانند سبب عدم گرایش به حجاب یا دورشدن از تقیّد به آن شوند که باید به‌صورت موردی توسط والدین شناسایی و برطرف شوند؛ مانند تأخیر در ازدواج به‌موقع دختران، مانع‌تراشی‌های بی‌جا در این زمینه، ایجاد محدودیت‌های غیرمنطقی برای دختر، اشتغال بسیار والدین و کم‌توجهی به دختر و تربیت صحیح او؛ به‌ویژه در سنین نوجوانی و بلوغ، در اختیار قرار دادن برخی ابزارهای ارتباطی مانند گوشی در اختیار فرزند بدون انجام آموزش‌ها و پایش‌های لازم، و…، همچنین، دعای پدر و مادر برای دختران خویش و درخواست توفیق عمل بدین فریضه دینی از عوامل عمومی و مؤثّر و بی‌نیاز از توضیح در این زمینه است.

در پایان، بار دیگر باید تأکید نمود که یکی از مهم‌ترین راهبردها برای تربیت دخترانی باحجاب و عفیف، تربیت‌منشی و الگویی آنان توسط والدین؛ به‌خصوص مادران است. التزام عملی آنان بدین واجب، موجب تأثیرپذیری و الگوگیری آسان و بدون هزینه دختران به آن می‌شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. برای نمونه، ر.ش: شیخ طوسی، تهذیب‌الأحکام، ج‏۸، ص۱۱۱، ابن‌شعبه حرّانی، تحف‌العقول، ص۷۰؛ سیّد رضی، نهج‌البلاغه، ص۳۹۳، شیخ حرّ عاملی، وسائل‌الشیعه، ج‏۲۱، ص۴۷۷-۴۷۸٫
  2. تحف‌العقول، ص۴۸۳٫
  3. برای نمونه، ر.ش: زخرف: ۱۸؛ وسائل‌الشیعه، ج‏۲، ص۹۷-۹۸؛ ابنحیون، دعائم‌الإسلام، ج‏۲، ص۱۶۳٫

۴٫برای مثال، حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است]»؛ تحف‌العقول، ص۱۱۳:«…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».

۵٫آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۰۵: «صِیَانَهُ المَرْأَهِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا».

20نوامبر/22

فلسفه حجاب

مقدمه:

مقوله حجاب بانوان، میزان پوشش، تمایز میان حجاب شرعی و قانونی، نه فقط در جامعه اسلامی ایران که در تمام جوامع از پربسامدترین پرسش‌های مردم هستند. در حالی که برخی از جوامع به بهانه آزادی زنان در برخورداری از نوع و سطح پوشش و حق اختیار نسبت به بدن خود، تن‌نمایی و جلوه‌گری زنان را ترویج و حجاب را نماد و هنجار آزادی‌ستیزی و روزآمد نبودن تعریف می‌کنند، بسیاری از جوامع، اعم از شرقی، دینی و غیر مبتنی به مدرنیته، بر ارزش زنان و مصونیت و حفاظت آنان از هر گونه آزار و اذیتی تأکید می‌کنند و ضمن تقویت همه‌جانبه جایگاه زنان، محوریت خانواده و تربیت نسل آینده را در اولویت قرار می‌دهند.

رویکرد کرامت محور از بانوان، از آن‌ روی اهمیت دارد که حجاب و پوشش مبتنی بر عفت و حیای زنانه، نه امری برآمده از تبلیغ و ترویج مبانی اسلامی، بلکه مبتنی بر اعتقاد به کرامت زنان و حفظ ارزش‌های خانواده و بانوان در گرو پوشش عفیفانه است؛ لذا پوشش بانوان در همه دنیا اعم از شرق و غرب، در سالیان قبل از تمدن غربی و غلبه مدرنیته در مغرب زمین، همواره عفیفانه و در سالیان نه چندان دور متناسب با جایگاه زنان و محوریت خانواده بوده است.

با اینکه حجاب، مقتضای فطرت انسانی زنان و شعار همه ادیان آسمانی است، اما تمدن مبتنی بر خداناباوری، الحاد، ماده‌انگاری عالم، اصالت سرمایه و تجارت غرب، مطابق با مقتضای تجارت، به ابزارانگاری از زنان مبادرت ورزیده و به بهانه آزادی‌های مادی، زنان را کالایی تجاری می‌داند و ذیل شعار آزادی زنان، تن‌نمایی آنان را ارزش جلوه می‌دهد.

بدن‌نمایی زنان، مبتنی بر فلسفه و منطق حاکم بر مدرنیته غربی، در سالیان گذشته از منطقه جغرافیایی غرب فراتر رفت و در سایه تمدن‌انگاری منطق غرب و توسعه سبک زندگی غربی و به واسطه ابزارهای تبلیغی، ترویجی و رسانه‌های جمعی، برخی از جوامع دیگر را نیز در بر گرفت. امروزه بسیاری از افراد ولو در جوامع اسلامی نه از سر خداناباوری و الحاد یا باور به ابزارانگاری زنان، بلکه از سر ناآگاهی و در راستای غلبه سبک زندگی غربی، پوششی را برگزیده‌اند که سزاوار جایگاه و شأن بانوان اصیل مسلمان و شایسته کرامت زنان نیست.

 

فلسفه حجاب

برخی احکام اسلامی تعبدی‌ هستند و فارغ از اینکه بشر از ملاک آنها آگاهی داشته یا نداشته باشد، توسط شارع، فرض و انجام آن توسط مومنان، لازم تلقی شده است. لکن اغلب احکام اسلام تعبدی نیستند که بشر قادر به درک فلسفه و حکمت آنها نباشد، بلکه احکامی اجتماعی و مبتنی بر مصالح و مفاسد و مستند به حکمت‌های موجه هستند و انسان‌ها می‌توانند فلسفه جعل و تشریع آنها را درک کنند.

حجاب به‌عنوان یکی از موثرترین امور اجتماعی، مبتنی بر مصالحی است که این حکم را توجیه و زنان را به رعایت آن ملزم می‌کند. همچنان که فقدان پوشش مناسب برای بانوان در جامعه موجب پیدایش مفاسدی است که شارع بر اساس آن، زنان رااز بد پوششی برحذر می‌دارد و به پرهیز از بی‌حجابی و بدحجابی در حوزه عمومی و در برابر نامحرمان حکم می‌کند.

پوشش عفیفانه برای بانوان بر اساس مجموعه‌ای از حکمت‌ها تجویز شده است. برخی از اینها ناظر بر تحکیم کانون خانواده‌اند. بعضی مصالح جامعه زنان را در نظر دارند. برخی ناظر به مصالح جامعه مردان‌اند. برخی نیز ناظر به حوزه عمومی هستند و رعایت حجاب در عرصه عمومی جامعه را حکم می‌کنند.

در این نوشتار به اختصار به برخی از علل و حکمت‌هایی که به پوشش عفیفانه زنان در جامعه حکم می‌کنند اشاره می‌کنیم:

الف) جامعه بانوان:

۱٫ارتقای جایگاه بانوان: (نگرش فراجنسیتی)

در آفرینش انسان‌، ویژگی غالب جسمی مردان، قدرت است و زنان مخلوقاتی جذاب، ظریف و زیبا خلق شده‌اند. طبعاً   تفاوت‌های این دو مخلوق الهی موجب می‌شود که مردان و زنان به یکدیگر گرایش داشته باشند و از ظرفیت و امتیازات جنس مخالف خویش در راستای ایجاد خانواده، تولید نسل و آسایش روانی استفاده کنند. ظرافت و جذابیت بانوان در عین حال که برای آنان مزیت به شمار می‌رود، می‌تواند تهدید هم باشد. بدین معنا که ویژگی‌های بارز زنان غیر از جذابیت بصری، نشانه شخصیت و هویت انسانی آنها هم هستند ولذا نباید به شکلی جلوه کنند که شخصیت و ویژگی‌های انسانی آنان دیده نشود.

بدیهی است انسان‌ها هنگام مشاهده تصویری زیبا، جذب ظرافت آن و از محتوای معرفتی آن، غافل می‌شوند. ضمن اینکه باید توجه داشت که جذابیت و ظرافت زنان، می‌بایست در راستای تشکیل کانون خانواده و جذب همسر و نه بهره‌گیری همگانی صرف شود. لذا پوشش عفیفانه ضمن مصونیت زنان از تهدیدات محتمل، توجه همگان را به ویژگی‌های انسانی، علمی و معرفتی آنان جلب می‌کند و موجب می‌شود که مردان با زنان به‌عنوان انسان‌های صاحب خرد و علم و تجربه و نه فقط موجوداتی ظریف، جذاب و زیبا تعامل کنند.

 

۲٫امنیت زنان

بانوان به صورت مخلوقاتی زیبا، جذاب، لطیف و برخوردار از عواطف فراوان آفریده شده‌اند و این ویژگی‌ها در راستای گرمابخشی و استحکام کانون خانواده تأثیر فراوان دارند. لکن اگر این خصوصیت‌ها در مسیر صحیح استفاده نشوند، خطراتی را برای زنان و کانون خانواده در پی خواهند داشت. جذابیت،‌ لطافت و زیبایی زنان اگر در فضای خانواده ظهور و بروز یابد، گرمابخش فضای خانواده خواهد بود و اگر در معرض دید عموم افراد جامعه قرار گیرد، موجب جذب افراد بی‌قید و هوسباز می‌شود و در نتیجه به جای اینکه خصایص مثبت زنان در مسیر مناسب به کار گرفته شوند،‌ هدف مطامع هوسبازان می‌شوند و مورد سوءاستفاده و آزار و اذیت دیگران قرار می‌گیرند.

به تجربه ثابت شده که نوع پوشش بانوان‌ با نوع مواجهه دیگران با آنها تناسب دارد. بر این اساس،‌ هرگاه بانوان در فضای عمومی جامعه و نزد افراد نامحرم، خودآرایی کنند و از پوشش عفیفانه دور شوند، بیشتر در معرض رفتارهای ناپسند مردان هوسباز قرار می‌گیرند و هرگاه با پوشش عفیفانه در جامعه حضور یابند، دیگران به خود جرئت مواجهه ناپسند با آنان را نمی‌دهند و  از آنها سوءاستفاده نخواهند کرد.

لذا حجاب و پوشش عفیفانه،‌ ضمن حفاظت از زنان در برابر سوءاستفاده دیگران، به صیانت جایگاه آنان کمک می‌کند. طبعاً بانوان در پناه امنیت حاصله از این پوشش، ضمن اینکه خواهند توانست بر کمالات خویش بیفزایند، قادر خواهند بود به صورت مطلوب از ظرفیت‌های فکری، روحی، عاطفی و انسانی خویش در فضای جامعه و کانون خانواده بهره بگیرند.

 

 

۳٫ارزش بخشیدن به زنان

با توجه به اینکه غریزه مردانه حکم می‌کند که مردان در مواجهه با زنان در جایگاه طلب باشند و اظهار نیاز کنند و از سوی دیگر،‌ غریزه بانوان، آنان را به سوی جلوه و ناز سوق می‌دهد،‌ لذا به زیبانمایی و تبرج‌ تمایل دارند. اگر این امر به همسر و خانواده محدود نشود و در سطح جامعه توسعه یابد، زنان از جایگاه شکارچی وفادار دل همسر به جایگاه شکارچی مردان هوسباز تبدیل می‌شوند.

بر این اساس، زنان باید از همسر خویش، دلبری و دل او را اسیر خود کنند و جسمشان را آماج چشمان ناپاک و اهداف غرض‌ورزانه دیگران قرار ندهند و در سایه قدرت مردی که دلش در گرو آنهاست، جان‌پناه امنی را بیابند.

لذا مقتضی است که بانوان در فضای عمومی جامعه و در برابر نامحرمان، با پوشش عفیفانه، ارزش خود را حفظ کنند و در کانون گرم خانواده و حمایت همسر، ارزش‌های خویش را متبلور سازند.

 

ب) جامعه مردان و همسران

از آنجا که زیبایی‌نمایی و جلوه‌گری جزو ویژگی‌های زنان است، اسلام نه فقط این میل ذاتی را نادیده نگرفته و حکم به سرکوب کردن آن نداده، بلکه ضمن اهتمام به زیبایی باطنی، جذابیت و زیبایی بانوان را نیز مورد تأکید قرار داده است. زیرا زیبایی برای بانوان نه فقط پاسخی منطقی به نیازهای درونی آنان است و به شادابی و نشاط آنان کمک می‌کند، بلکه ظاهر جذاب، زیبا و پسندیده آنان می‌تواند نظر همسرشان را جلب و تعلق خاطر شوهران نسبت به همسر و کانون خانواده تقویت کند و عملاً زنان را از جلوه‌گری در برابر دیگران در فضای عمومی جامعه و در مقابل نامحرمان بی‌نیاز سازد.

زنانی که برای همسر و محبوب خویش جلوه‌گری و از وی پاسخ مناسب و گرم دریافت می‌کنند، دیگر نیازی به ابراز علاقه به غیر همسر خویش ندارند و برای دیگران جلوه‌گری نمی‌کنند. بر این اساس، پوشش عفیفانه زنان در فضای عمومی جامعه، عملاً به ایجاد محبت در خانواده منجر می‌شود و آرامش را بر کانون خانواده حاکم می‌کند.

از سوی دیگر، هرگاه جذابیت‌های بصری و جسمی بانوان، کنترل نشوند و به خانواده و شوهر اختصاص نیابند، ممکن است شوهران در سایه عدم تعلق خاطر به همسر و خانواده، دل در گرو زنان دیگر بنهند. از این‌ روی، زنان با رعایت عفت می‌توانند شوهرانشان را به حفظ کانون خانواده دلگرم و توجه آنها را روی خانواده متمرکز کنند.

 

  1. محبت به همسر

در علم فیزیولوژی و روانشناسی، همواره بر این نکته تأکید شده است که در  ارتباط بین مردان و بانوان، نقطه آغاز تحریک مردان، وجوه بصری و ظاهری زنان است. طبعاً پوشش غیرعفیفانه بانوان در جامعه می‌تواند سطح تحریک مردان را بالا ببرد و امنیت روانی مردانی را که امکان ازدواج ندارند به خطر بیندازد و به اخلال رفتاری آنان بینجامد و چه بسا به خاطر تنوع‌طلبی برخی از مردان، آنان از کانون گرم خانواده گریزان شوند. طبعاً فراگیری بدپوششی و بی‌حجابی و فقدان پوشش عفیفانه توسط برخی از زنان، خانواده‌های بسیاری را متزلزل و نهاد خانواده را در جامعه را تضعیف می‌کند.

ج) از منظر اجتماعی و حکومتی

احکام الهی مشتمل بر همه جوانب زندگی انسانی هستند، لذا ضمن اینکه بخش عمده­ای از احکام الهی ناظر به زندگی فردی مومنانند و بر معنویت و ارتباط آنان با خداوند تأکید دارند، بخش زیادی نیز ناظر به زندگی اجتماعی مسلمانانند و برای اصلاح امور عمومی جامعه تدوین شده‌اند.

احکام اجتماعی اسلام از آنجا که مشتمل بر زندگی همه مسلمانانند و صلاح جامعه در گرو رعایت آنها از سوی توده مومنان و مسلمانان است، لذا مراعات آنها در جامعه واجب و مورد تأکید است.از آنجا که خانواده محور رشد و توسعه است، بی‌حجابی و بی‌عفتی به فروپاشی خانواده‌ها منجر می‌شود.

 

۱٫حجاب به‌مثابه امری اجتماعی

بر خلاف آنچه بعضاً ادعا می‌شود که حجاب مقوله‌ای شخصی است و ذیل امور عمومی قرار ندارد، لازم به ذکر است که اموری که دارای آثار و تبعات اجتماعی هستند، ذیل امور اجتماعی قرار می‌گیرند. طبعاً حجاب و پوشش عفیفانه نیز آثار اجتماعی فراوانی دارد، لذا ضمن اینکه ذیل امور عمومی قرار می‌گیرد، نیازمند تصمیم‌سازی و قانون‌گذاری متناسب با آثار و تبعات آن است.

از سوی دیگر، قوانین هر جامعه‌ای تابع هنجارهای غالب همان جامعه هستند و در راستای تحقق ارزش‌های مقبول و فراگیر جامعه، تدوین می‌شوند. در جامعه ایرانی اسلامی هم هنجار پوشش عفیفانه از زمان‌های دور وجود داشته و دین اسلام هم تأکید بسیاری بر حجاب اسلامی دارد. لذا قوانین نظام ایران اسلامی (جمهوری اسلامی ایران) نمی‌تواند بر این هنجار اسلامی ایرانی مبتنی نباشد و در جامعه نادیده گرفته شود.

پوشش عفیفانه ضمن اینکه به امنیت بانوان در فضای عمومی و ارتقای ارزش‌های انسانی آنها کمک می‌کند، از وقوع برخی جرائم در جامعه نیز جلوگیری می‌کند. از آنجا که حجاب، مقوله‌ای شخصی نیست و دارای زوایا و عرصه‌های مهم اجتماعی است، لذا نمی‌توان در عرصه‌های سیاست‌گذاری، بسترسازی، قانون‌گذاری و نظارت بر قوانین از آن غفلت کرد.

 

  1. حجاب نماد دینداری نه فقط یک حکم شرعی

برخی از احکام الهی نه فقط به‌مثابه یک حکم شرعی و هنجاری دینی، بلکه نماد دینداری و اقامه آنها در جامعه و نشانه حضور و بروز دین در جامعه هستند. بر این اساس هرگاه برخی از احکام شرعی مانند «إقامه جمعه و جماعات»، «انتشار اذان در فضای جامعه» و «حجاب و پوشش بانوان» در جامعه رواج داشته باشند، طبعاً جامعه رنگ و بوی دینی به خود می‌گیرد و بسیاری از هنجارهای دینی نیز جاری خواهند شد. لذا حکومت اسلامی باید در راستای تحقق هنجارهای دینی و رواج روح دینداری در جامعه در اجرای این احکام بکوشد و موانع را رفع کند و نیز برخی از ناهنجاری‌هایی را که عملاً جامعه دینی را به سوی ارزش‌های ضداخلاقی سوق می‌دهند، با اقامه حدود و تعزیرات، مرتفع سازد و فضای عمومی جامعه از این ناهنجاری‌ها پاک کند.

 

  1. اولویت امنیت در تقابل با آزادی

با وجود اینکه انسان‌ها در مورد رفتارهای خود آزادند، اما این حق تکوینی به معنای اجازه انجام هر رفتاری در جامعه نیست و در هر جامعه‌ای مصالح کلان و هنجارهای غالب و قوانین، ضوابط و حدود آزادی شهروندان را تعیین می‌کنند. بر این اساس، افراد در محدوده این ضوابط می‌توانند از آزادی و اختیار بهره ببرند و رفتارهای مورد نظرشان را داشته باشند.

در مورد پوشش، با وجود اینکه هر کسی می‌تواند در محدوده زندگی شخصی، از پوشش دلخواه و متناسب با فضای زندگی خویش استفاده کند، اما نمی‌تواند در فضای عمومی، هنجارهای غالب و ارزش‌های جامعه را نادیده بگیرد و مرتکب خلاف قانون بشود.

از سوی دیگر در همه جوامع امنیت، همواره مقدم بر آزادی است و انسان‌ها هنگامی که امنیت خود یا جامعه‌شان به خطر می‌افتد، آزادی‌ها را محدود می‌کنند. کما اینکه در جوامع غربی نیز که آزادی‌های فردی از حقوق اساسی شهروندان به شمار می‌رود، در زمان فراگیری کرونا، در راستای تضمین امنیت بهداشتی و سلامت جامعه،انجام واکسیناسیون اجباری بود و حق آزادی و انتخاب شهروندان به رسمیت ‌شناخته نمی‌شد. از آنجا که امنیت جامعه، خانواده و بانوان به واسطه بدپوششی برخی از زنان به خطر می‌افتد، حکومت در راستای تضمین امنیت کلان جامعه چاره‌ای جز الزام آنان به رعایت قانون ندارد.

20نوامبر/22

پدیده بدحجابی؛ چالش‌ها و راهبردها

مقدمه:

حجاب از جمله پدیده‌های اجتماعی است که از یک سو دارای مبانی و بنیان‌های دینی و از سوی دیگر از مشخصه‌های هویت تاریخی ایرانی بوده و هست که در سایه سار تغییرات اجتماعی در طول تاریخ تغییرات گسترده‌ای را به خود دیده، اما در طول صد سال اخیر این تغییرات به سمت مساله‌مداری حرکت کرده است. حجاب به عنوان حکم الهی و هنجاری اجتماعی در صورتی که قواعد شرعی در آن رعایت نشود جامعه در آن حوزه با ابهام مواجه می‌گردد که این امر در طی سال‌های دهه سوم انقلاب اسلامی به صورت روز افزونی تشدید گردید و برخی از افراد در جامعه بنا به هر استدلالی در رفتار پوششی خود به این مهم عطف توجه نشان نمی‌دهند.

۱– مساله

پدیده بدحجابی از جمله ناهنجاری‌های رفتاری و اخلاقی در جامعه است که همواره مواجهه با آن برای بخش‌های مختلف نظام مسائل و مشکلاتی را بوجود آورده است و از این‌رو کمترین دوره از تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی را داریم که هر از چند گاهی  به مساله روز تبدیل نشود.

گاهی برخی از افراد و گروه‌های اجتماعی از نظام و بخش‌های مختلف دولتی، انتظامی و قضایی انتقاد دارند که چرا با بدحجابی برخورد نمی‌شود و در مواقعی که برنامه‌ای برای مقابله با بدحجابی اجرا می‌شود گروهی دیگر از نظام انتقاد دارند که چرا با زنان و دختران در نظام اسلامی برخورد خشن صورت می‌پذیرد. این مساله به همراه برخی موضوعات که به ماهیت بدحجابی مربوط می‌شود مساله مواجهه با بدحجابی را برای نظام با ابهام روبرو کرده است.

۲ مبانی قانونی

در حال حاضر در برخورد با پدیده بدحجابی، آنچه که به لحاظ قانونی ملاک عمل قرار می‌گیرد، ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی است که اشعار می‌دارد: «هرکس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرام نماید، علاوه بر کیفر عمل، از دو روز تا دو ماه یا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد.» در تبصره این ماده اشاره شده که: «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ۱۰ روز تا دو ماه یا از ۵۰ هزار ریال تا ۷۰۰ هزار ریال جزای نقدی محکوم می‌شوند.»

قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب مصوب ۱۳ دی ۱۳۸۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۶ سیاست و راهکار کلان برای مواجهه با بدحجابی ارائه و بر آن اساس تعداد ۲۳۵ وظیفه را برای تعداد ۱۵ سازمان و نهاد مشخص کرده است.

در قانون عفاف و حجاب تعداد ۲۱ وظیفه برای فراجا مشخص شده است که عمده وظایف خارج از عرصه خیابان و برای امور زیربنایی و بسترهای بدحجابی مربوط می‌شود و تنها در سه بند۱و ۳ و ۷ به تذکر و برخورد اشاره شده است. در بند ۱ به «اعلام حدود و ضوابط قانونی عفاف و ملاک‌های بدحجابی در جامعه به منظور تشخیص مصادیق آن» اشاره نموده و در بند ۲ به «اهتمام بیشتر به برخورد قانونی و محترمانه» و در بند ۷ به «برخورد قانونی با افراد خیابانی، افراد بدحجاب و باندهای اصلی فساد فحشا و…» اشاره نموده است.

۳مفروضات کلیدی در حوزه بد حجابی

۱- بدحجابی دروازه ورود به بسیاری از جرایم رفتاری و اخلاقی و حتی خانوادگی از روابط نامشروع و تجاوزات جنسی گرفته تا مسائل سطح پایین‌تر نظیر چشم‌ و هم چشمی و… می‌باشد، همچنانکه سیگار دروازه ورود به موادمخدر می‌باشد.

۲- بدحجابی در شرایط امروز تجلی نیازهای جنسی، خودتأییدی، خودنمایی و خودابرازی است که برای آنها در صحنه اجتماعی مکانیزمی تعریف نشده. این امر بر پیچیدگی و بغرنج بودن پدیده موردنظر افزوده است.

۳- پوشش نامناسب، جنبه‌های متعدد روان‌شناختی و جامعه‌شناختی دارد که لازمه زندگی نوین (القاء‌شده از سوی کارگزاران امپرالیسم فرهنگی) می‌باشد. بی‌توجهی به این مهم، فضای فکری تهدیدآمیز بین نظام حکومتی و بخشی از جامعه را به شکافی روزافزون تبدیل خواهد کرد.

۴-  شرایط فرهنگی- سیاسی امروز جامعه به‌گونه‌ای است که می‌تواند پدیده حجاب را به اصلی‌ترین چالش نظام تبدیل نماید. بدیهی است نگاه احساسی، غیرعلمی و شتابزده به آن،‌ بویژه در مراجع تصمیم‌گیر همچون کمیسیون فرهنگی مجلس، ستاد امر به معروف و نهی از منکر و حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی، می‌تواند این مسأله را به تهدیدی برای نظام تبدیل کند.

۵-  افراد بدحجاب کسانی هستند که هنجارهای اجتماعی را درونی نکرده‌اند. درونی کردن هنجارها از طریق فعالیت نهادهای آموزشی نظیر مدرسه،‌ دانشگاه، خانواده، وسایل ارتباط جمعی و…، به صورت تدریجی صورت می‌پذیرد، لذا هرگونه برخورد شتاب‌زده موجب بروز مقاومت در افراد و تشدید ناهنجاری‌های رفتاری در جوانان می‌گردد.

۶- عدم اقدام نهادهای آموزشی و تربیتی و در مقابل حضور شتابزده و احساساتی پلیس در ارتباط با این پدیده، بیش از هر چیز موقعیت و اقتدار پلیس را به دلیل عدم توانایی در کنترل پدیده، مخدوش خواهد ساخت.

تغییر تدریجی مرجعیت نسل جدید، از ارزش (فقهی، خانوادگی و…) به علمی‌، ورزشی، هنری و … باعث شکل‌گیری رفتارهای جدید که غالباً در تعارض با هنجارهای نسل پیشین می‌باشد، گردیده است.

۷- استفاده از ابزار قدرت در مسایل ارزشی، بر اقتدار و مشروعیت پلیس خدشه وارد خواهد ساخت و سایر مأموریت‌های ناجا را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.

۴-رویکردهای مربوط به بدحجابی

مساله حجاب از جمله موضوعاتی است که از حیث تحلیل نظری و رویکرد به آن دیدگاه‌های متعددی را به خود اختصاص داده است و این مساله در سطح رفتاری امکان اقدامات اقناعی و نرم را با مشکلاتی مواجه ساخته است. به طور کلی چند دیدگاه در این رابطه وجود دارد که به طور مختصر به آن اشاره می‌شود:

دیدگاه اول: این دیدگاه با نگاهی حداکثری، حجاب را حکم خداوند متعال دانسته و رعایت آن را برای همه افراد مکلف، واجب دانسته و اعتقاد دارد که حجاب امری تعبدی است و حتی ضرورتی به دانستن فلسفه آن برای مردم نیست و حکومت اسلامی بایستی به هر ترتیبی که شده، حتی به اجبار، رعایت حجاب و پوشش را از مردم بخواهد و با منحرفین برخورد نماید. از این منظر در حال حاضر نیروی انتظامی متهم است که با مسأله، با مسامحه و سهل‌انگارانه برخورد کرده است و این عدم برخورد، موجب گسترش بدحجابی در جامعه شده است. از منظر این دیدگاه، با سخت‌گیری و اجبار می‌توان به راحتی مسأله بدحجابی را حل کرد.

دیدگاه دوم: دیدگاهی دیگر ضمن اینکه اعتقاد دارد حجاب امری دینی و دستور دین مبین اسلام است ولی کاربرد زور و اجبار را به صورت سخت و خشن در راستای مقابله با بدحجابی نمی‌پذیرد و اعتقاد دارد که بایستی مقتضیات زمان و مکان را در مدیریت پوشش در جامعه لحاظ نموده و با طرح مسائلی نظیر سودمداری علمای دینی و محوریت مساجد و آموزه‌های دینی و از طریق صدا و سیما و سایر مراکز می‌توان حجاب را توسعه داد و با مصادیق بی‌حجابی مقابله کرد.

دیدگاه سوم: این دیدگاه ضمن آنکه محوریت دین و آموزه‌های دینی را در کلیه شئون زندگی اجتماعی بشر می‌پذیرد ولی عطف توجه به بسترها و زمینه‌ها و شرایط مکانی و زمانی را در برنامه‌ریزی، نظارت بر اجرای احکام الهی و تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر مطمح نظر قرار می‌دهد. بر اساس این دیدگاه، اگرچه پوشش و حجاب حکم متعالی دینی و دستور خالق هستی است و بایستی در جامعه اسلامی بروز و تجلی داشته باشد و ساماندهی رفتار افراد بایستی در چارچوب الگوی دینی صورت گیرد ولی در عین‌حال چند نکته در این دیدگاه به عنوان پیش فرض اساسی مدنظر قرار دارد:

اولاً:

احکام الهی جنبه‌های فردی و اجتماعی دارند. احکام فردی به رابطه خصوصی فرد با خالق او مربوط می‌شود و انجام یا ترک اعمال فردی به خود فرد مربوط می‌شود و ثواب و عقاب آن متوجه فرد شده و فرد بایستی جوابگوی اعمال خود در مقابل خدای خود باشد. نماز به عنوان اساس دین که قبول و رد آن دروازه قبول و رد سایر اعمال است چنین حکمی دارد. در

جامعه اسلامی بر اساس احکام و قوانین نمی‌توان کسی را که نماز نمی‌خواند مجازات کرد ولی حجاب از آن دسته از احکام است که انجام و ترک آن آثار و تبعات اجتماعی به دنبال دارد و لذا ضمن آنکه به رابطه بین خدا و انسان مربوط می‌شود به رابطه فرد در جامعه و صحنه اجتماع و با دیگر افراد جامعه نیز مربوط می‌شود. از این رو حکومت اسلامی بایستی در مورد این احکام اجتماعی برنامه داشته و رفتارهای افراد را در این زمینه کنترل و هدایت نماید.

ثانیاً:

اگر پذیرفته شود که حجاب از موضوعات اجتماعی در نظام اسلامی است، بر آن اساس بایستی نوع نگرش، تبیین و مدیریت پوشش نیز متناسب با نظریه‌های مطرح در علوم اجتماعی صورت گیرد.

ثالثاً:

بر اساس دو بند فوق، در تعریف و تبیین محدوده نگرش به این مسأله به عنوان پدیده‌ای اجتماعی که در تعامل بین افراد جامعه در چارچوب آموزه‌های دینی رشد و توسعه پیدا کرده‌، همواره می‌باید بروز و تجلی روندها، رویه‌ها، نیازها، ضرورت‌ها و الزامات عصر و زمان مطمح نظر قرار گیرد.

رابعاً:

بر اساس این دیدگاه از منظر جامعه شناسی، الگوهای رفتاری و هنجاری افراد جامعه اعم از اعتقادات، باورها، پوشش، نحوه زندگی و… به یکباره ایجاد نمی‌شوند و به یکباره نیز از بین نمی‌روند بلکه پدیده‌های رفتاری و آموزه‌های دینی یک فرآیند جامعه‌پذیری و در طول زمان تحت تأثیر مکانیزم‌ها و عوامل مختلف از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و در آنها، درونی و نهادینه می‌شوند. واقعیت آن است که در جامعه امروز نیز عوامل درونی‌ساز شامل خانواده، مدرسه، رسانه‌های جمعی، نهادهای مذهبی، نهادهای مدنی و… در فرآیند جامعه‌پذیری نقش اساسی دارند و بدحجابی را می‌توان نتیجه اختلال و کژکارکردی این نهادها در طی دهه‌های گذشته تا به امروز دانست. بنابراین از نظر دیدگاه فوق، برای اقدام در خصوص پدیده‌هایی مثل حجاب بایستی با طرحی جامع و در فرآیندی سه مرحله‌ای کلان مدت، میان مدت و کوتاه مدت اقدام نمود.

دیدگاه چهارم:

این دیدگاه به دیدگاه انتخاب طبیعی معروف است به بحث پوشش به عنوان پدیده‌ای عرضی و عصری نگاه می‌کند و اعتقادی به دخالت حکومت اسلامی در این بحث ندارد. بر اساس این دیدگاه، پوشش، مُد و هنجارهای رفتاری صرفاً تابع زمان و مکان است و ورود حکومت به آن دخالت در یک پدیده فطری و طبیعی است و جز خراب کردن‌ آن کاری از پیش نخواهد برد. از این‌رو باید اجازه داد روندهای طبیعی، خود نحوه پوشش در جامعه را مشخص کنند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این روندها به همین صورت اتفاق خواهند افتاد. طرفداران این دیدگاه فرآیند پوشش پس از انقلاب اسلامی را شاهد مثالی بر نظر خود آورده و اعتقاد دارند که همانند کشورهایی چون سوریه، لبنان، مالزی، اندونزی و… می‌باید نوع پوشش به خود افراد واگذار شود و نباید در این خصوص حساسیتی نشان داد و هر کس بر اساس اعتقاد خودش نحوه پوشش را انتخاب می‌کند.

دیدگاه‌های طرح شده آن دسته از دیدگاه‌هایی هستند که در چارچوب دین و با دغدغه دینی و نظام اسلامی به مساله توجه دارند. دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارند که عمدتاً مبتنی بر نگرش‌های سکولاری و فمینیستی هستند و در این خصوص رویه تخریبی را در حوزه‌های فکری و اندیشه‌ای در پیش گرفته‌اند.

علی ایحال در ارزیابی چهار دیدگاهی که از منظر دینی به مسأله نگاه می‌کنند، هر یک به جنبه‌ای از واقعیت توجه نشان می‌دهند و از این منظر معایب و محاسنی را دارند که به نظر می‌رسد دیدگاه سوم نگرش واقع‌بینانه‌تری به مسأله داشته و می‌تواند نقطه غزیمت قرار گیرد.

۵راهبردها و راهکارها

۱- پیش از هر کاری باید به اصلاح قوانین پرداخت، باید تعریف درستی از بدحجابی یا بی‌حجابی ارائه کرد. آن چیزی را باید جرم تلقی کرد که از دید جامعه، فردِ عامل، قصد نشان دادن بدن و تأکید بر نمایش آن را داشته باشد.

۲- تشکیل شورایی فرابخشی با مشارکت سازمان‌ها و مراکز ذکر شده در قانون عفاف و حجاب و تقسیم شورا به کار گروه‌های تخصصی که در یک مدت زمان مشخص به صورت تخصصی و کاربردی سیاست‌ها و راهکارهای منطقی، علمی و متناسب با شرایط زمانی و مقتضیات اجتماعی جامعه را ارائه نمایند.

در کار گروه‌های تخصصی اقدامات فرهنگی، اجتماعی، عملیات روانی، انتظامی به صورت مشخص تعیین و قابلیت اجرا پیدا خواهد کرد.

تبصره: تاکنون شوراهای زیادی تشکیل شده است که به واسطه اینکه شناخت دقیق و منطقی و اجتماعی (به عنوان نقطه عزیمت) به مساله حجاب نداشته‌اند کاری از پیش نرفته است لذا توجه به انتخاب اعضای شورا ضروری است.

۳- بازنگری نظریه‌ها، طرح‌ها و اقداماتی که تاکنون صورت گرفته، در کار گروه‌های تخصصی و تعیین نقاط قوت و ضعف که مبنایی برای اقدام منطقی خواهد بود.

۴-  حساسیت‌های جامعه و ابعاد و زوایای مسأله متناسب با شرایط اجتماعی در طرح واقدامات لحاظ شود.

۵- در طرح‌های اجرایی در سطوح مختلف، دیدگاه‌ها و نظریات موجود لحاظ شده و از یکسونگری پرهیز گردد.

۶- به واسطه حضور سازمان‌ها و افراد مختلف، جامعیت مسأله در سه فرآیند تصمیم‌گیری، نظارت و اجرا حفظ و از ناهمراستایی و هم‌فرسایی‌های بعدی در مرحله اجرا کاسته شود.

۷- حوزه اجرایی و اقدامات عملی بخش‌های مختلف جامعه اعم از فرهنگی، اجتماعی و انتظامی مشخص و در سیر منطقی قرار خواهد گرفت.

۸- خردکردن موضوع به مباحث کوچکتر با تمرکز بر روی آثار و تبعات بد‌حجابی و اولویت‌بندی آن و مقابله جدی و برنامه‌ریزی شده با هر یک از آنها به ترتیب اولویت از قبیل پوشش‌های مانکنی، زنان خیابانی، مزاحمین خیابانی، عروسی‌های بی‌حجاب، واردکنندگان البسه و یا لوازم مبتذل و…، اگر قرار است با مانکن‌های خیابانی برخورد شود با شیوه‌های نامحسوس و بدون ایجاد حساسیت در جامعه با شناسایی خانواده‌های آنان می‌توان آنان را به مراکز انتظامی یا فرهنگی در یک روز خاص دعوت کرده و با آنها از طریق متخصصان مطرح برخورد ارشادی کرده و از خود آنان علت اعمال و پوشش ناهنجار و… را جویا و راهکار لازم را اخذ نمود. (سابقه این امر موفقیت‌آمیز بوده است).

تبصره: واقعیت این است که در مساله بدحجابی میان گروه‌های بدحجاب از یکسو و متولیان نظام اسلامی نظیر ناجا، مسئولان فرهنگی و… نوعی عدم شناخت مطلق وجود دارد. به‌گونه‌ای که هیچ کدام از دو طرف درک و شناخت صحیحی از هم ندارند و در بستر این عدم شناخت نمی‌توان هیچ اقدامی را حتی اقدام قهری، با موفقیت اجرا کرد.

محاسن:

۱) با خرد و کوچک کردن موضوعات می‌توان از یک سو شناخت و اطلاعات دقیقی را که مبنای تصمیم و عمل است بدست‌ آورد و از سوی دیگر حوزه و میدان اقدام، محدود شده و به راحتی می‌توان آن را مدیریت کرد.

۲) تمرکز به مانکن‌ها و روسپیان و… پشتوانه اجتماعی و حمایت وجدان جمعی جامعه را به دنبال خواهد داشت چرا که حتی زنان بدحجاب نیز نسبت به زنان روسپی و مانکن خیابانی حساسیت دارند.

۳) مدیریت متمرکز و واحد در دست ناجا خواهد بود و می‌توان با اطمینان بیشتری مساله را مدیریت کرد.

معایب:

۱) احتمال سوق دادن برخوردها به برخوردهای قهری به واسطه اینکه اینگونه آثار بدحجابی به نظر دهن‌کجی می‌رسد.

۲) احتمال حساسیت زیاد و رسانه‌ای کردن و شعاری کردن موضوع توسط برخی گروه‌ها و مراجع که مساله را ممکن است سیاسی و خیالی جلوه دهند.

۶ نتیجه‌گیری

موضوع بدحجابی به عنوان یکی از احکام نورانی دین مبین اسلام و ضامن سلامت معنوی و اخلاقی جامعه با توجه به جنبه اجتماعی اثرگذار آن در زیست اجتماعی مسلمین و نیز به عنوان یکی از مظاهر زیست مومنانه آن‌چنان با ظرافت و دارای حساسیت بالایی هست که تمرکز بر روی آن بایستی عالمانه، هوشمندانه و به دور از هرگونه هیجان زدگی و شتاب‌زدگی دنبال گردد و بر این اساس بایستی تمامی ظرفیت‌های نظام که بخشی از آن در قانون عفاف و حجاب مشخص شده به عرصه عمل آورده شود و در یک برنامه‌ریزی راهبردی در سه برنامه بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت نسبت به آن اقدام نمود و در این صورت  به طور حتم نتیجه مطلوب بدست خواهد آمد ولی در مقابل هرگونه اقدام هیجانی و بویژه امنیتی کردن موضوع جز به بغرنج‌تر شدن وضعیت و هزینه‌های متعدد برای نظام دستاوردی نخواهد داشت.

20نوامبر/22

دشمن، بی‌حجابی و براندازی خاموش

نگاهی گذرا به رخدادهای۴۲ سال گذشته نشان می‌دهد دشمنان نظام جمهوری اسلامی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون همواره در تلاش برای سرنگونی و تضعیف این نظام بوده و در کنار تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی، سعی کرده‌اند تا حد ممکن آ نرا تضعیف و تخریب و در مسیر حرکت نظام به سوی اهداف، مانع ایجاد کنند یا از سرعت آن بکاهند. آنان در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی، شیوه‌های مختلفی را آزمایش کرده و در این میان با توجه به عملکرد مقتدرانه و هوشمندانه‌ی ج.ا.ا در عرصه‌ی نظامی دفاعی، از روش تهاجم نظامی عملاً ناامید شده و به دنبال آن تمرکز خود را از حوزه‌ جنگ سخت به حوزه‌ جنگ نرم و امور فرهنگی ـ حو‌زه‌ای که متاسفانه مورد غفلت اغلب مدیران نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته و سنگر و خاکریزی در دفاع از ساحت آن ایجاد نکرده‌اند ـ معطوف و در این حوزه نیز مشخصاً بر مسئله‌ حجاب و عفاف و تلاش برای گسترش و عادی‌سازی بی‌حجابی و بی‌عفتی تمرکز کرده‌اند.

دشمنی با حجاب و عفاف و تلاش برای ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در ج.ا.ا روشی است که به صورت مستمر، اما بدون هیاهو و جنجال در سی ‌سال اخیر و مشخصاً از دهه ۷۰  به بعد در دستور کار دشمنان انقلاب و نظام قرار گرفت، زیرا هر روز کارآمدی بیشتر خود را برای تخریب و تضعیف و ایجاد وقفه در مسیر حرکت انقلاب و در نهایت سرنگونی نظام نشان داد و از این‌ رو شاهد تمرکز و سرمایه‌گذاری روزافزون دشمن بر این موضوع  هستیم.

درخصوص چرایی توجه خاص دشمنان جمهوری اسلامی به موضوع حجاب و عفاف باید گفت آنها با پژوهش و مطالعات میدانی گسترده درباره ماهیت جمهوری اسلامی و ساز و کارها و دلایل پیوند مردم با نظام و نیز علل مقاومت آنها در برابر فشارهای وارده از جانب جهان کفر و استکبار، در نهایت به این نتیجه رسیده‌اند که علت اصلی استحکام، پایداری و تداوم نظام جمهوری اسلامی، ایمان و باورهای دینی اکثریت جامعه ایرانی است و نظر به اینکه نظام ولایت فقیه بر پایه ایمان مردم استوار شده، مادام که ایمان و دیانت عمومی پابرجا باشد، حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه نیز تداوم خواهد یافت و به همین دلیل تضعیف و تخریب اعتقادات دینی و تشرع در جامعه منجر به تضعیف و از بین رفتن زیرساخت و شالوده‌ جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه و منجر به تضعیف آن خواهد شد.

دشمنان جمهوری اسلامی با توجه به این حقیقت، به بررسی و یافتن روش‌های تضعیف و تخریب ایمان و اعتقاد دینی مردم پرداخته و در این میان دریافته‌اند که یکی از کارآمدترین و سریع‌ترین روش‌ها، نشانه گرفتن ایمان جامعه از طریق تضعیف حیا و عفاف در آن است. موضوعی که در مفاهیم دینی ما نیز در قالب احادیث و روایات و به اشکال متفاوتی مورد تاکید قرار گرفته و به این مضمون اشاره شده است که از بین رفتن عفت و حیا در فرد و جامعه منجر به از بین رفتن و نابودی ایمان آن فرد و جامعه خواهد شد. این موضوع چنان که گفتیم از دید دشمنان پنهان نمانده است؛ از این ‌رو حرکتی منظم، سازمان یافته، تدریجی و پیوسته در راستای ترویج بی‌حیایی و بی‌عفتی در ایران را آغاز کرده‌اند.‌

نکته‌ قابل توجه در این میان، شدت تاثیرگذاری منفی مسئله‌ بی‌حجابی بر فرد و جامعه و رابطه‌ تنگاتنگ بی‌حجابی و گسترش بی‌حیایی و بی‌عفتی در جامعه است.

فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه در وهله‌ نخست با پوشش خود، زیرپا گذاشتن دستور خدا را در ملاءعام به نمایش می‌گذارد(عموماً هم به صورت ناآگاهانه) و خود را دشمن خدا معرفی می‌کند. اهمیت این موضوع به‌عنوان یک منکر زمانی مشخص‌تر می‌شود که علاوه بر ابعاد فردی به ابعاد و آسیب‌های اجتماعی آن نیز دقت شود. درواقع این قانون‌شکنی در گستره‌ای وسیع و توسط افراد بسیاری از اعضای جامعه دیده می‌شود و عمومیت یافتن و انتشار آن در سطح جامعه، قابل قیاس با سایر گناهان (مثلاً دروغ، غیبت و…) نیست. علاوه بر این، فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه، امکان نقض احکام الهی را نیز به‌طور ضمنی به دیگران یادآور می‌شود و این یعنی دعوت و تشویق سایرین به نقض احکام الهی!

از سوی دیگر با توجه به طبیعت و تمایل زن به جلوه‌گری، این امر می‌تواند مشوق سایر زنان و دختران در رعایت نکردن حجاب و گرایش به جلوه‌گری و بی‌حجابی و به تبع آن جلب توجه و بعضاً احترام از سوی برخی مردان جامعه باشد.

فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه و در تعاملات اجتماعی روزمره‌، مقدمات گناه و آلوده شدن نگاه مردان را نیز فراهم می‌کند و همان طور که در تعبیر امام معصوم«ع» آمده است، نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود شیطان است که بر دل فرد می‌نشیند. از این رو موضوع بی‌حجابی به هیچ عنوان موضوعی شخصی با تبعات  فردی نیست و بی‌حیایی و بی‌عفتی، ایمان را هم در فرد بی‌حجاب و هم در جامعه می‌خشکاند.از این ‌رو گسترش بی‌حجابی در میان زنان و دختران جامعه، به گسترش گناهان دیگر نیز منجر می‌شود.

نکته‌ قابل توجه دیگر در مسئله‌ بی‌حجابی، مسئله‌ در دسترس و امکان‌پذیر بودن آن برای همگان نسبت به سایر گناهان کبیره است. یعنی هر زنی امکان بی‌حجاب شدن و هر مردی امکان آلوده شده به نگاه به نامحرم را دارد و زمینه‌های ارتکاب این گناه (بی‌حجابی ) برای همگان مهیاست و نیاز به لوازم و مقدمات معین و خاصی ندارد. مثلاً برای ارتکاب به شرب خمر مسکرات و نوشیدنی‌های خاصی لازم هستند و هزینه زیادی هم برمی‌دارد. به همین خاطر سرعت شیوع و ترویج بی‌حجابی و نیز تاثیر مخرب آن بر قلب و اخلاق و ایمان فرد و جامعه بالاست.

با توجه به موارد ذکر شده می‌توان به این نتیجه رسید که رواج بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه، منجر به تضعیف و بی‌اعتنایی به دین و شعائر دینی و به تدریج عادی‌سازی روزه‌خواری، بی‌نمازی، روابط و اختلاط با نامحرمان و به عبارتی کمرنگ و بی اهمیت شدن ارزش‌ها و روی آوردن جامعه به ضدارزش‌ها می‌شودو جامعه به‌سرعت حساسیت خود نسبت به واجبات و محرمات را از دست می‌دهد.

در نتیجه جامعه مبتلا به بی‌حجابی در ظاهر مسلمان است، اما متشرع نیست و تشرع در آن به‌شدت کاهش می‌یابد و ثمره اصلی این وضعیت، تضعیف ایمان و در پی آن تضعیف ولایت فقیه و نظام اسلامی است؛ زیرا قدرت ولی‌فقیه ناشی از قدرت مومنانی است که او را یاری می‌دهند و هر قدر تعداد مومنان ومیزان ایمانشان کمتر شود، قدرت ولی‌فقیه و نظام دینی نیز کاهش می‌یابد.از این‌رو تمرکز اصلی دشمنان نظام جمهوری اسلامی بر ترویج بی‌حجابی است و روش‌های مختلفی را برای رسیدن به این هدف به کار بسته‌اند:

الف) یکی از این روش‌ها، انتشار  و دفاع گسترده از برخی شبهات و دیدگاه‌های به ظاهر جذاب و در اصل نفی کننده‌ اصل حجاب وعفاف است.

برای مثال در یکی از این شبهات این‌ گونه بیان می‌شود که عقل و درک زنان به‌حدی رسیده که قادر به تشخیص چگونگی پوشش خود باشند و الزام زنان به پوشش شرعی و حجاب، توهین به شعور و شخصیت و قدرت تشخیص آنان است. این جملات بسیار جذاب و اغواکننده و برای بسیاری از زنان غیرمحجبه، غرورآفرین است، اما واقعیت امر آن است که در هیچ ‌جای دنیا، تشخیص قواعد اجتماعی به عهده‌ فرد گذاشته نمی‌شود و همواره قوه‌ عاقله‌ای از جانب افراد تصمیم‌گیری می‌کند و به وضع قانون می‌پردازد. درحالی که بنا به ادعای این شبهه‌افکنان، هر فردی قادر و مجاز به تصمیم‌گیری برای خود است. موضوعی که پذیرش آن در واقع به پذیرش هرج ومرج و حاکمیت قانون جنگل در جامعه منجر خواهد شد، زیرا هر فردی می‌تواند ادعا کند صلاح خود را بیشتر از بقیه می‌داند و نیازی به رعایت قوانین ندارد.

بنا بر شبهه‌ای دیگر، چنین اظهار می‌شود که الزام به پوشش و حجاب شرعی در جامعه منجر به ریاکاری می‌شود و الزام و اجبار افراد به رعایت حجاب باعث می‌شود تا فرد بی‌اعتقاد به آن، مجبور به ریاکاری شود و ریا امری ناپسند است!

اشکال مشخص وارد بر این شبهه این است که اگر حجاب توسط فردی رعایت شود، موجب رشد و تعالی وی می‌شود و اگر فرد ملزم به رعایت آن شود، جامعه از زیان‌های بی‌حجابی مصون خواهد ماند. البته الزام حکومتی به حجاب، برای رشد و تعالی فردی نیست و برای رعایت مصالح جامعه وضع می‌شود و به همین دلیل نیازی به باور یا نیت فرد نیست.

شبهه‌ دیگر در زمینه‌ حجاب آن است که قانون حجاب با الزامات زندگی مدرن و جهان متمدن و پیشرفته‌ کنونی سازگار نیست و با تغییر شرایط جهان و اجتماعی شدن زنان و ورود آنان به عرصه‌های فعالیت اجتماعی، حجاب معنای خود را از دست داده است و مانعی جدی برای فعالیت اجتماعی زنان محسوب می‌شود. برای رد این شبهه هم باید گفت بر خلاف ادعای مخالفان، پوشش و حجاب زنان هیچ‌گونه تاثیر منفی‌ای بر علم و فناوری ندارد و زنان می‌توانند در عین حفظ و رعایت حجاب و پوشش شرعی، به پیشرفت و خلاقیت و نوآوری علمی و… دست یابند. نمونه‌ آن هزاران زن محجبه‌ موفق در عرصه‌های گوناگون علمی، فرهنگی و…در ایران و جهان هستند.

در شبهه‌ای پوشش و حجاب، نقض آزادی زنان اعلام شده است. این در حالی است که با مراجعه به قوانین سایر کشورها حتی در مغرب زمین و کشورهای لیبرال، شاهد ضابطه‌مند بودن و وجود قواعد تعیین کننده‌ نحوه‌ پوشش در بسیاری از اماکن همچون ورزشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و… هستیم و این موضوع هرگز به عنوان نقض آزادی، مورد مخالفت آنها قرار نگرفته است، اما در ایران این الزامات و قوانین را مغایر با آزادی و نقض حقوق وحریم شخصی افراد می‌خوانند!

ب)یکی دیگر از روش‌های اصلی و مهم دشمن در راستای ترویج بی‌حجابی، تبلیغ و ترویج سبک زندگی غربی از طریق فضای مجازی، محصولات نمایشی همچون فیلم‌ها و سریال‌های خارجی و حتی محصولات نمایشی داخلی از جمله اغلب محصولات سینمای ایران، محصولات شبکه‌ نمایش خانگی و حتی برخی از تولیدات صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. موضوع حائز اهمیت در این زمینه آن است که جریانات قطعاً وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی امنیتی اروپایی سال‌هاست با روش‌های مختلف نبض هنرهای نمایشی ایران را در دست گرفته و از طریق سفارتخانه‌های خود در ایران، به معرفی برخی سینماگران یا آثار ایرانی به جشنواره‌های بین‌المللی و اهدای جوایز به آنها پرداخته و بازیگران، فیلمسازان و کارگردانان ایرانی را جذب خود و آنها را به ابزار ترویج سبک زندگی غربی در جامعه‌ ایران بدل کرده‌اند.

با نگاهی به فیلم‌های سه دهه‌ اخیر سینمای ایران به‌راحتی می‌توان متوجه تغییر نوع و سبک پوشش زنان و سوق یافتن زنان ایرانی به سمت و سوی بی‌حجابی و تبرج شد. در این فرآیند محصولات سینمایی و نمایشی، محتوای فضای مجازی و بازیگرانی که با محبوبیت خود تاثیر بسیار بالایی بر مخاطب و قدرت الگوپردازی برای جامعه را دارند به جامعه، درستی سبک زندگی و پوشش غربی را آموزش داده‌اند.

در واقع می‌توان گفت طی دو دهه اخیر بخش زیادی از زنان و دختران جامعه آن‌‌گونه لباس پوشیده‌اند که زنان بازیگر و ستارگان سینما و سریال‌های نمایش خانگی با هنجارشکنی به تصویر کشیده‌اند. لازم به ذکر است که متاسفانه این موضوع منحصر به سینما و شبکه نمایش خانگی نیست و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز مقوله‌ حجاب و پوشش به‌درستی رعایت نشده و توجه فقهی به آن نمی‌شود. پوشش در فیلم‌ها و سریال‌های صدا و سیما، در حد رعایت پوشش بدن است و عدم تبرّج و حیا در آنها رعایت نمی‌شود.

به این صورت است که همه موارد فوق با هدایت مستقیم و غیر مستقیم سرویس‌های امنیتی اروپایی دست در دست هم، در تولید و بازتولید و ترویج و تشویق جامعه به بی‌حجابی و به تبع آن بی‌حیایی و بی‌عفتی هم‌داستان شده‌اند.

ج) در سال‌های اخیر، فضای مجازی ولنگار و در رأس آن اینستاگرام، عنصر مهم و موثر دیگری در ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه ایران بوده است. فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی خارجی فعال در ایران که عملاً با بی‌قانونی مطلق روبه‌روست و هیچ‌گونه نظارتی بر آنها و حتی نمونه‌های داخلی آنها چون روبیکا و… وجود ندارد، تبدیل به یکی از دستگاه‌های قدرتمند در ترویج بی‌حجابی و بی‌بند و باری شده‌اند. دختر نوجوان و جوانی که ساعات بسیاری را در اینستاگرام می‌گذراند و با انواع زنان آرایش کرده و برهنه و محبوب در این فضا مواجه می‌شود، با الگوبرداری نادرست، به‌شدت علاقه‌ پیدا می‌کند تا خود را شبیه آنها کند و همین موضوع است که از طرفی سن استفاده از لوازم آرایش در ایران را به ۱۰ الی ۱۲ سال رسانده و از طرف دیگر ایران را تقریباً به اولین مصرف کننده‌ لوازم آرایشی در منطقه غرب آسیا بدل ساخته است.

نسل تربیت شده و الگو گرفته در این فضا، به‌راحتی مرتکب بی‌حیایی و بی‌عفتی می‌شود و علاوه بر آسیب‌های فردی، زیان‌های اجتماعی ناشی از بی‌حجابی را هم به بار می‌آورد.

در کنار بی‌قانون و رها بودن فضای مجازی، در دسترس بودن انواع فیلم‌ها، از فیلم‌های مختص روابط جنسی و نامشروع (پورنوگراف) گرفته تا فیلم‌های سینمایی و سریال‌های آمریکایی و اروپایی روز جهان (که آکنده از ترویج و تشویق بی‌حجابی و بی‌عفتی‌اند)، در فضای مجازی عامل دیگری در تبدیل بی‌حجابی و بی‌عفتی برخی از زنان و دختران ایرانی بوده‌اند. سال‌هاست که فیلم‌های مذکور به سادگی و به رایگان و بدون هیچ مانعی در اینترنت در دسترس افراد با رده‌های سنی مختلف قرار دارند.

تداوم استفاده از این محصولات در دخترانی که از سنین نوجوانی تا سنین جوانی  تحت تاثیر فرهنگ و سبک زندگی القایی چنین فیلم‌ها و سریال‌هایی قرار داشته‌اند، منجر به بی‌اعتقادی نسبت به مفاهیم دینی و تضعیف حجاب و عفت و حیا در ذهن و جان آنان شده و با مشاهده محبوبیت و شهرت بازیگران بی‌حجاب و بی‌عفت این فیلم‌ها که بسیار مورد اقبال و توجه میلیون‌ها مخاطب و دنبال‌کننده قرار دارند، تشویق به الگوبرداری می‌شوند و انگیزه‌ بیشتری برای بی‌حجابی و جلوه‌گری خواهند یافت.

رویهمرفته فضای مجازی از یک‌ سو و سینما و محصولات نمایشی داخلی و خارجی از سوی دیگر، ذهنیت و فرهنگی را ایجاد کرده‌اند که نتیجه‌ اولیه آن ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در میان اکثریت نوجوان و جوان جامعه ایرانی اعم از دختر و پسر است.

در این فرهنگ دیگر حجاب و عفاف دختران برای پسران، ارزش محسوب نمی‌شود، بلکه بی‌حجابی و جلوه‌گری دختران به‌عنوان عامل برتری آنان پذیرفته‌ می‌شود و آنان مانند سبک زندگی مغرب زمین به جلوه‌گری و جذابیت جنسی ناموس خود افتخار می‌کنند.

متاسفانه روند ذکر شده، در سه‌دهه‌ اخیر و در غفلت کامل مسئولین امر، پیش رفته و توصیه‌های حضرت امام‌ و رهبر انقلاب در این زمینه  نادیده گرفته‌اند. به همین علت در حال حاضر با عادی شدن و رواج بی‌حجابی و کشف حجاب در جامعه رو به رو هستیم؛ هر چند هنوز اکثریت زنان جامعه بی‌حجاب نیستند و یا به خاطر ناآگاهی مرتکب بی‌حجابی می‌شوند.

با وجود این لازم است که مسئولان ارشد نظام با خاتمه دادن به غفلت ۳۰ ساله از مقوله حجاب و عفاف و جدی گرفتن خطر براندازی خاموش به‌وسیله ترویج بی‌حجابی توسط دشمن، راهکارها و تدابیری را برای مقابله با این «روند براندازی» بیندیشند و در جهت اصلاح و بهبود وضع پیش‌آمده قدم‌هایی اساسی بردارند؛ در غیر این صورت خالی شدن نظام از محتوای دینی و یا تضعیف و تخریب اساسی آن در آینده‌ای نزدیک به واسطه عادی‌سازی بی‌حجابی و بی‌عفتی، امر بعیدی نخواهد بود.

20نوامبر/22

تقابل آزادی و حجاب چرا؟

۱٫ اگر آزادی به معنای آزادی در انتخاب است و اگر انتخاب وقتی معنا می‌دهد که انسان اسیر امیال و هوس‌های خود نباشد، مسلّماً حجاب رابطه‌ای تنگاتنگ با آزادی انسان دارد، از آن جهت که امری است ماورای امیال و هوس‌های انسان و آن کس که حجاب را انتخاب کرد نشان داد که انسان آزاده‌ای است و چنین فردی نه‌تنها گرفتار امیال و هوس‌های خود نمی‌شود، بلکه گرفتار سویه‌های سیاسی‌ای هم که جهان استکباری در مورد حجاب پیش آورده است، نمی‌شود. سویه تقابل حجاب و آزادی مسلّماً فریب بزرگی است.

۲٫از آنجایی که بشرِ جدید معنای خود را در آزادی جستجو می‌کند و در بستر آزادی است که حجاب حقیقی معنا می‌یابد؛ همان‌‌طور که انسان آزاده نمی‌تواند به پاسداشت حجاب بی‌اعتنا‌ باشد، نظام اسلامی و دولت اسلامی هم نمی‌تواند به حجاب بی‌توجهی و آن را به عرف انسان‌های عادی واگذار کند.

حجاب، علاوه بر سویه شرعی، امری است مربوط به خیر عمومی و نظم اجتماعی و کوتاه‌آمدن از مسئله حجاب شرعی موجب لطمه‌زدن به نظام اجتماعی و نظام خانواده می‌شود و لذا باید قانونی‌بودن حجاب را تقویت کرد و اجرای آن را نباید صرفاً به نیروی انتظامی سپرد، بلکه وظیفه خبرگان جامعه است تا در تبیین جایگاه این حکم الهی تلاش کنند تا از جایگاه قدسی و عقلانی آن غفلت نشود و افراد جامعه متوجه باشند این حکم شرعی رابطه‌ تنگاتنگ با وجود قدسی خانم‌ها دارد و ابعاد معنوی آنان را متجلی می‌سازد.

۳٫مسلماً در شرایط طبیعی، فطرت هر خانمی حجاب را به‌خوبی می‌پذیرد. وجود حجاب در اقوام مختلف حاکی از این واقعیت است که حجاب برای خانم‌ها امری فطری است.‌‌‌‌‌‌‌ علت طرح بحث حجاب اجباری، دستکاری‌های ذهنی‌ غرب سکولار و غرب‌زدگانی است که به آن دامن می‌زنند. در حالی‌ که انجام تکالیف قدسی امری اجباری نیست، بلکه مطالبه بنیادین و اصیل انسان‌ها و از جمله زنان است.

وظیفه حکومت دینی است که زمینه‌های لازم را فراهم سازد. همان ‌طور که روزه‌داری را که امری برای حضور بیشتر در عالم معنویت است اجبار نمی‌کند، ولی روزه‌‌خواری را منع می‌کند تا حیات معنوی جامعه مختل نشود. اینجاست که نخبگان جامعه وظیفه دارند در گفتمانی جدید موضوع حجاب را با مفاهیمی جدید بازتولید کنند. به فرموده رهبر معظم انقلاب باید مسائل را با ادبیات جدید و با زبان امروز مطرح کرد. باید سعی شود مفاهیم عالی اسلامی با نوآوری، ولی در همان راستا تبیین شوند.(۱)

۴٫تبدیل یک امر دینی به امر سیاسی از حیله‌های دشمن است و هوشیاری زنان نسبت به این امر بسیار مهم است. اگر باور داشته باشیم که دیانت ما عین سیاست ماست؛ متوجه خواهیم بود که رعایت حجاب، مقابله و ایستادگی در مقابل سیاستی سراسر ضد انسانی و استکباری است. دقت در این امر کمک می‌کند تا موضوعِ حجاب به یک خواست عمیق سیاسی که عین دیانت است تبدیل شود تا به همان اندازه که زنان ما ضد استکبار هستند، ضد بی‌حجابی هم باشند. امری که مسلماً بر خلاف میل نظام استکباری است و اتفاقاً از این جهت هم رجوع به حجاب در حال شکل‌گیری است، زیرا زنان ما در امر حجاب نمی‌‌خواهند متعلق به جبهه‌ای باشند که استکبار بدان دل‌بسته است.

۵٫در صد سال اخیر روشنگران غرب‌زده با ملاک‌‌ قراردادن عقل غربی، اسلام را به عنوان اندیشه‌ای که مربوط به گذشته است به حاشیه راندند. خودآگاهی ما نسبت به این امر موجب می‌شود تا متوجه شویم چرا باید خود در میدان بومی و اصیل خود حضور داشته باشیم تا معنای بی‌حجابی را که به حاشیه‌بردن فکر و فرهنگ قدسی است؛ درست درک کنیم و جایگاه تاریخی بی‌حجابی را که به مردم ما تحمیل شده است درست بشناسیم و بفهمیم. این ‌که حجاب را امری مربوط به گذشته تبلیغ می‌کنند، موضوع ساده‌ای نیست، بلکه نوعی انقطاع از میراث معنوی و گرفتار شدن در نوعی بی‌ریشگی است.

۶٫بنابراین انسان اصیل در سنت و میراث تاریخی خود قرار دارد، میراثی که در عقل انسان‌های دوران‌های مختلف، با نظر به ابعاد روحانی و انسانی وی شکل گرفته‌‌ است. در این زمان هم انتخاب‌های اصیل در مواجهه با هر مسئله‌ای تنها با نظر به سنت و میراث تاریخی هر قومی انجام می‌شود که به‌نوعی با «حقیقتی» ارتباط دارد که به جهت گستردگی، گذشته و حال و آینده را شامل می‌شود.

از این جهت حضور در سنت و میراث تاریخی با قداستی همراه است که وجه پنهان میراث و سنت آن قوم است و در فرهنگ آن قوم ظهور پیدا می‌کند و ارزش پایدارماندن دارد، تا انسان بر اساس آن مبانی عمل کند و وجود خود را مطابق وجود در عالم بسط دهد و اجزای گسسته‌ فرهنگی خود را که ارمغان فرهنگ مدرنیته است، سامان بخشد.

ملت ایران سعی می‌کند اموری را که در سنت پایدار مانده‌اند، به حقیقت پیوند بزند تا سرمست وجود حقیقت و غرق تجلیات الهی شود و با زبانی سخن بگوید که منادی اراده الهی است، زبانی که حافظ همه نسبت‌هایی است که انسان با «وجود» و انوار الهی برقرار می‌کند.

انسان با توجه به این نکات، ندای سروش الهی را با گوش جان می‌شنود و نه‌تنها خطر آینده را در می‌یابد، بلکه راه‌های عبور از آن خطرات را نیز درک می‌کند و این است راز پاسداری ملت ایران از حجاب، به عنوان روحی که از دیرباز در ملت ما جاری بوده و اسلام موجب عمق بخشیدن به آن شده و در نتیجه افق روشن‌تری را مقابل ما گشوده است.

۷٫چیزی که ما واقعاً به آن نیاز داریم، تعلقی عمیقاً ریشه‌دار به جایگاه خاصی است که چیزهایی که با آنها درگیر هستیم واقعاً مهم باشند. آیا این همان حضور قدسی ما نسبت به عفاف و حجاب با آن همه صفایی که در آن نهفته است، نیست تا عالی‌ترین احساس از خود را که بالاتر از آن ممکن نیست در خود بیابیم؟ امری که فرهنگ مدرنیته و با مرگ خدایی که نیچه متوجه آن شد، از دست دادیم و حال باید با نوعی دیگر از زندگی و با نظر به فیض الهی آن را دوباره به‌دست آوریم. آیا در این زمینه به موهبتی که می‌تواند مجدداً شور ایمان را به ما برگرداند، فکر کرده‌ایم؟ به حجاب و عفافی باید فکر کرد که با انتخاب آن در این تاریخ درهای آسمانِ غیب به عالی‌ترین شکل در مقابل زنان ما گشوده می‌شوند تا از ظلمات آخرالزمانی به سلامت عبور کنند.

۸٫همه چیز حاکی از آنند که در مسیر دینداری، آغازی دیگر، به عنوان دگرگونی بزرگ با «حضور در انقلاب اسلامی» در امروز ما پنهان است و چون امر مهمی است به‌راحتی ظهور نمی‌یابد، زیرا هر قدر رویداد بزرگ‌تر باشد، پنهان‌تر است و تنها در روشنایی صاعقه‌ای مانند رویداد شهادت حاج قاسم سلیمانی، کمی آشکار و دوباره پنهان می‌شود. این یعنی وقتی انسان در مقابل دگرگونی عظیمی قرار می‌گیرد، یا با نادیده‌گرفتن و انکار آن، همه چیز را می‌بازد یا به خود می‌آید و همه چیز را به دست می‌آورد. بشر این دوران در چنین شرایطی است. اگر به خود آید و خود را درست بشناسد،از آنِ خدا می‌شود و خدا نیز از آن او می‌گردد و یا مانند جریان‌های تحریک بی‌حجابی به اوج پوچی و بی‌ثمری می‌رسد.

اینجاست که باید به حجاب و عفاف با نگاهی عمیق‌تر نظر کرد. به گفته مقام معظم رهبری این جریان غرب‌گراست که «باید جواب بدهد که چرا زن را تبدیل به کالا کرد. ما در قضیه‌ زن مدعی هستیم.» ایشان می‌فرمایند: «حقیقت مسئله این است که زن باشرف و بااستعداد ایرانی با حضور در صحنه‌های اجتماعی در عین رعایت حجاب و عفاف،  یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به تمدن غرب زده است. این باطل‌کننده‌ زحمت و تلاش دویست، سیصد ساله‌ غرب است. نمی‌توانند تحمل کنند، عصبانی می‌شوند و خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا بتوانند یک کاری بکنند.»(۲)

۹٫باز باید از خود بپرسیم آیا می‌توان در عین تأکید بر آموزه‌هایی که رسول خدا«ص» و ائمه معصومین«ع» مطرح فرموده‌اند، در جهان جدید با هویت مدنیت و آزادی که در آن، جهان جدید برجسته است، حاضر شد؟ آیا آموزه‌های دینی مانع از ارتباط با دیگران و یا به‌نوعی زمینه‌هایی هستند تا با بشر جدید رابطه‌ای متعالی و انسانی برقرار کند؟ چه رابطه‌ای می‌توان بین نظم جهان جدید و آموزه‌های دینی برقرار کرد؟

اگر به گفته میشل فوکو، انقلاب اسلامی «روحی برای یک جهان بی‌روح است» یعنی که می‌توان با انسان جدید رابطه‌ای قدسی برقرار و از این زاویه در مورد حجاب و عفاف گفتگو و آنها را متوجه هویت انسانی‌شان کرد و با تأکید بر آموزه‌های دینی که به‌خصوص در تشیّع بر آنها تأکید می‌شود، آنان را متوجه حکمت معنوی حجاب و عفاف و در دل آن بر فقه تأکید کرد.

و این یعنی که ما می‌توانیم با رابطه‌ای متعالی و انسانی با بشر جدید، از آینده مبهمی که جهان غرب برای خود و دیگران در نظر گرفته است، عبور کنیم. آینده مبهمی که با برنامه‌های غیرتوحیدی، موجب دست زدن به انتحاری است از پس انتحاری دیگر.

۱۰٫تجربه تاریخی ما در پنجاه سال اخیر نشان داده است که زنان ما در عین حضور در انقلاب اسلامی متوجه حضوری در تاریخ شدند که بی‌حجابی و بدحجابی مانع از آن می‌شد و بر عکس، آن حجاب عامل شدت‌ بخشیدن به آن حضور شد و در این بستر در واقع آنان وجود اصیل خود را کشف کردند و متوجه شدند این نوع حضور و حجاب و عفاف، راهی است که حضرت امام خمینی(ره) در مقابل آنان که تا دیروز از این نوع حضور بیگانه بودند و خود را در پوچی‌های جهان غرب جستجو می‌کردند، قرار دادند.

اینجاست که زنان ما با بازخوانی آنچه بر آنها گذشته است، امروز نیز می‌توانند شعف حضور در این تاریخ را با حجاب و عفاف در خود احیا و از این طریق از نیست‌انگاریِ دوران عبور کنند.

در نقش‌آفرینی زنان با هویت حجاب و عفاف در به ظهورآوردن انقلاب اسلامی همین بس که امام در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود فرمودند: «ما مفتخریم‏ که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.»

۱۱٫علت بازگشت عده‌ای از زنان ما به حجاب اسلامی این بود که متوجه شدند گرفتار ظاهر شده و باطن خود را که مأوا گزیدن در عالم قدس بود از دست داده‌اند؛ لذا با حضور در انقلاب اسلامی به آن مأوای قدسی برگشتند، امری که ما نیز آن را در این تاریخ در آن زنان تجربه کردیم که چگونه متوجه وجدانی شدند که معنای اصیل خود آنان بود. امروز نیز می‌توان آن را با زنان و دختران خود در میان گذارد تا بتوانند در عین حضور در جهان، بی‌حجابی و بدحجابی را به عنوان یک ارزش دروغین انکار کنند.

آن حضور انقلابی برای ما و از جمله برای زنان و دختران ما نیازی روحی و فکری است و در این راستا دوباره این بی‌حجابی و بدحجابی است که به حاشیه می‌رود تا احساس پوچی و نیست‌انگاری‌ای که جوانان گرفتارِ غرب‌زدگی ما را در بر گرفته، بازخوانی و ریشه‌یابی شود. آیا ریشه این پوچی‌ها که این قشر را فرا گرفته، غفلت از حضوری نیست که با انقلاب اسلامی پیش می‌آید؟ در حالی‌ که با حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، آن پوچی‌ها برطرف می‌شوند و هر اندازه زنان رشد یافته‌تر و کمال‌یافته‌تر شوند و به قابلیت‌های درونی خود توجه بیشتری کنند، بیشتر متوجه رسالتی می‌شوند که. کما اینکه ملاحظه کردیم خانم‌هایی که محجبه نبودند، به دلیل زیبایی باطنی‌ای که به نور شهدا برایشان پیش آمد، حجاب را برگزیدند و این به خاطر رشد «وجدان تاریخی»ای بود که به نور شهدا در زنان ما شکل گرفت، زیرا وقتی رشد کردند و آگاه شدند در چه تاریخی زندگی می‌کنند، دیگر درگیر لذت‌های روزمره نمی‌شوند و به نجات خود و نجات دیگران فکر می‌کنند و در نتیجه با این رویکرد حجاب را انتخاب می‌کنند تا در کنار وظیفه شرعی، کرامت انسانی خویش را نیز پاس بدارند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. به بیانات رهبر معظم انقلاب با ائمه جمعه در تاریخ ۵/۵/۱۴۰۱ رجوع شود.
  2. ۲٫همان
20نوامبر/22

چرا فرانسوی‌ها از «چادر» می‌ترسند!

وقتی طرح ممنوعیت حجاب در مدارس و دانشگاه‌های فرانسه تصویب شد و این کشور تلاش کرد تا دیگر کشورهای اروپایی را هم به تصویب و اجرای آن ترغیب کند؛ این پرسش ذهن بسیاری از سیاستمداران و اندیشمندان جهان را به خود مشغول کرد که چرا کشوری که خاستگاه انقلاب کبیری بود که شعار آزادی و برابری را سر داد و از آن به مهد دموکراسی غربی یاد می‌شود، باید پیشگام حرکتی شود که حاضر به پرداخت هزینه سنگین نمایاندن برخود دوگانه غرب با مفاهیم آزادی باشد؟

هرچند که برخی رشد فزاینده اسلام در این کشور و غلبه‌ جمعیت مسلمان  بر سایر ادیان را در چند دهه آینده یکی از عوامل این خودزنی فرهنگی و سیاسی خواندند، اما یکی از عوامل اصلی پذیرش این رسوایی فرانسوی‌ها را می‌توان در ضربه سخت و سهمگینی دانست که آنان از حجاب اسلامی در خارج از مرزها و مستعمرات مسلمان‌نشین خود خوردند. ترس فرانسویان از این که حجاب این بار در داخل مرزهای این کشور طومار لیبرال دموکراسی را در مهد و خط مقدم فرهنگ غرب در هم بپیچد و نظام سلطه را با چالش جدی روبرو سازد، ترس نابجایی نبود.

فرانسوی‌ها همچون سایر دول اروپایی با ثبت فجیع‌ترین جنایات انسانی به نام خود، سال‌ها بر کشور مسلمان الجزایر  و سایر کشورها حکمرانی کردند تا سرانجام، مقاومت فرهنگی و نبرد مسلحانه، استعمارگر خشن و بی‌رحم فرانسه را وادار به عقب‌نشینی به آن سوی دریای مدیترانه کردند.

در بازخوانی و تحلیل عوامل پیروزی انقلاب الجزایر، بی‌تردید مقاومت فرهنگی و نقش حجاب زنان این کشور مسلمان نقشی به‌مراتب کلیدی‌تر و کارآمد‌تر از نقش مجاهدات‌های مسلحانه مردان الجزایری داشت. آنجا که فرانتس فانون، نویسنده فرانسوی در کتاب مشهورش «دوزخیان روی زمین» در باره نقش حجاب زنان در شکستن روحیه فرانسوی‌ها و تشجیع و تهییج جامعه الجزایر برای ادامه مقاومت تا پیروزی می‌نویسد:

«…کشف حجاب یعنی آشکار کردن زیبایی‌ها؛ یعنی عریان کردن نهفته‌ها و اسرار؛ یعنی شکستن مقاومت زن؛ یعنی او را برای آتیه در اختیار خویش گرفتن. و بر عکس، پوشیدن چهره یعنی مخفی کردن یک راز و به وجود آوردن یک دنیا اسرار نهفته. اروپایی‌ها ارتباط خود را با زن الجزایری مهم و بسیار گیج کننده می‌یافتند. آنها میل داشتند زن الجزایری را در اختیار بگیرند و احیاناً او را به منزله یک شیئی در تصرف خویش در آورند. زنی که بیرون و دیگران را می‌بیند، ولی خود دیده نمی‌شود، محرومیتی را به استعمارگر تحمیل می‌کند؛ زیرا این دیدن یک‌طرفه است و تقابلی وجود ندارد. زن دیده و تسلیم نمی‌شود و خود را عرضه نمی‌کند…»(۱)

فرانتس فانون در ادامه تحلیل خود آن هم در زمان حاکمیت استعمار فرانسه بر الجزایر، تلاش فرانسوی‌ها برای درهم شکستن مقاومت زنان الجزایری را تلاش و مقدمه‌ای برای محو همه ارزش‌ها و نمادها و نشانه‌های فرهنگ اسلامی و عربی الجزایر می‌خواند.

تلاش فرانسه‌ اروپایی امروز برای بی‌حجاب کردن جامعه الجزایر همان تلاش اروپایی‌ها پس از تسلط بر آمریکا و برخورد با قبایل سیو ساکن در حاشیه می‌سی‌سی‌پی است که برای همیشه، فرهنگ، زبان و نمادهای این قبائل را از صحنه روزگار محو کردند و امروز هیچ نشانی از آنان باقی نیست.وی می‌نویسد: «…همین امروز، در سال ۱۹۵۹، هنوز هم رؤیای رام کردن جامعه‌ الجزایری به کمک زنان بی‌حجاب که شریک جرم اشغالگرند، از مغز رجال سیاسی استعماری بیرون نرفته است. مردان الجزایری نیز به‌نوبه خود هدف انتقادهای دوستان اروپایی یا به‌طور رسمی‌تر کارفرمایان اروپایی خویش قرار می‌گیرند. حتی یک کارگر اروپایی هم نیست که در محل کار یا کارگاه یا اداره و در روابط فردی خود از کارگری الجزایری بارها نپرسیده باشد: «آیا زن تو چادری است؟ چرا تصمیم نمی‌گیری مثل اروپایی‌ها زندگی کنی؟ چرا زنت را به سینما، مسابقات و کافه نمی‌بری؟»(۲)

کارفرماهای اروپایی صرفاً به پرسش یا دعوت‌هایی به مناسبت خاص راضی نمی‌شوند، بلکه مانورهای خاص مربوط به قبایل سیو را به کار می‌برند تا الجزایری‌ها را در بن‌بست گیر بیندازند و از او بخواهند که تصمیم بگیرد.

فرانسوی‌ها، چون دیگر استعمارگران غربی در سرزمین‌های اسلامی دست به حرکت‌های فاجعه‌باری زدند و امروز نیز در استعمار نو همان شیوه را توسط رسانه‌های خود دنبال می‌کنند و آن جلوه دادن زن بی‌حجاب و برهنه به عنوان نماد زن متجدد است.

فرانسوی‌ها برای این‌ کار حتی زنان روسپی و خیابانی را هم استخدام کردند و به خیابان‌ها کشیدند. سیاستی که امروز هم توسط فرانسوی‌ها و سایر کشورهای غربی در برخورد با کشورهای مستقل دنبال می‌شود.

فانون می‌نویسد: «…استعمار فرانسه با بی‌اطلاعی و از سر تجاهل از رفتارهای خلاقانه الجزایری‌ها به مناسبت ۱۳ مه، نظریه قدیمی خود را مبنی بر اروپایی کردن زنان تکرار می‌کند. کلفت‌هایی به اخراج از کار تهدید شدند. زنان مستمندی از کانون‌هایشان بیرون کشیده شده و روسپی‌ها به میدان عمومی آورده شدند و به عنوان مظهر و سمبل زن الجزایری با فریاد «زنده باد الجزایر فرانسه» بدون چادر در مراسم شرکت ‌کردند. در برابر این حمله تازه، همان واکنش‌های قدیمی از نو ظاهر شدند و به‌طور خودجوش و بدون هیچ دستوری، زنانی که مدت‌ها بود چادرشان را برداشته بودند، از نو آن را بر سر کردند تا نشان بدهند که این ادعا که زن الجزایری طبق دعوت فرانسه و ژنرال دوگل آزاد شده، دروغی بیش نیست.»

انقلاب الجزایر با چادر زنان قهرمان و فداکاریِ مردان شهادت‌طلب این سرزمین به پیروزی رسید و فرانسوی‌ها عاجزانه در مبارزه با «حجاب» و «شهادت‌طلبی»، مفتضحانه شمال آفریقا را ترک کردند. اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و حضور میلیون‌ها زن چادری و محجبه در خیابان‌ها بار دیگر غربی‌ها به‌ویژه فرانسوی‌ها را به وحشت انداخت.

با پیروزی انقلاب اسلامی صدها خبرنگار غربی برای پوشش دادن اولین انقلابی که بدون تکیه به شرق و غرب و تنها با سلاح ایمان و اراده مردم به پیروزی رسیده بود به ایران آمدند.اوریانا فالاچی، خبرنگار مشهور ایتالیائی که مصاحبه با شخصیت‌های سیاسی دنیا را در کارنامه داشت به ایران آمد و با امام خمینی مصاحبه کرد. فالاچی در ضمن پرسش‌های خود به شایعه آن‌ روزها مبنی بر اعدام یک دختر هجده ساله‌ باردار اشاره کرد و امام خمینی صراحتاً فرمودند: «…دروغ است. نمی‌شود. در اسلام نیست. این جزو همان‌هاست که به ما نسبت می‌دهند.»(۳)

فالاچی در پایان به سراغ چادر رفت و از تغییر زمانه و درست نبودن مخفی شدن زنان زیر چادر سخن به میان آورد. امام خمینی در پایان فرمودند: «برای زن‌هایی به سن و سال شما چیزی نیست. ما داریم جلوی زن‌های جوانی را می‌گیریم که وقتی آرایش می‌کنند و می‌آیند، یک فوج را دنبال خودشان می‌کشند. شما هم دلتان نسوزد.»(۴)

انقلاب اسلامی نه تنها پیروزی حجاب را بر فرهنگ غرب جشن گرفت، بلکه موجب زنده شدن مسئله حجاب در جهان اسلام، به‌ویژه زنان مسلمان در قاره اروپا و آمریکا شد. پاسخ زنان محجبه به چند دختر فریب خورده در فتنه شهریور ۱۴۰۱ و عناصر هدایت‌کننده آنان از جمله آمریکا و فرانسه و سایر کشورهای غربی، پاسخی دندان‌شکن بود، تجمع نزدیک به دو میلیون و پانصد هزار زنان محجبه در روز شهادت امام رضا(ع) تنها در مشهد مقدس و در میانه‌ فتنه‌ بی‌حیایی آشوبگران، نه تنها پاسخی به این قوم فریب‌خورده و حامیان آنان چون فرانسه بود، بلکه پاسخی به سلطنت‌طلبانی بود که روزی رضاخان ملعون در همین مضجع نورانی و مکان مقدس حجاب هزاران نفرشان را به جرم داشتن به خاک و خون کشید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ فانون، فرانتس؛ «الجزایر و مسئله حجاب»، ترجمه: تابنده، صص. ۱۸ و ۱۹

۲٫همان، ص. ۳۹

۳٫صحیفه امام، ج. ۱۰ ص. ۱۰۳

۴٫همان

17نوامبر/22

بازیچه‌ای در ویترین ؛ بُرشی از آنچه حقوق زنان در غرب خوانده می‌شود!

امروز یکی از کلمات پربسامد جهان غرب که از رسانه‌های فراگیرشان با صدای بلند فریاد زده می‌شود، “حقوق زن” است. زنان غربی در فیلم‌های ساخته شده در دهکده هالیوود، به عنوان جذاب‌ترین، خوشحال‌ترین و خوشبخت‌ترین زنان جهان معرفی می‌شوند که غرق در نعمت و لذت و آزادی‌اند و چیزی نمی‌تواند اراده آنان را محدود سازد. محوریت زنان در جهان مدرن تا بدانجاست که همه توجهات به آنان است و مردها برای دستیابی به آنان در حال رقابت با یکدیگرند.

اما ورای روایت‌های ساختگی هالیوودی از زن در غرب، رجوع به آنچه در غرب جاری است، توصیف دیگری از زن را برای ما نمایان می‌سازد.

زن در غرب کهن

زن در تفکر غربی مسیحی با نوعی نقص خلق شده است. توماس آکونیاس عالم بزرگ مسیحیت کاتولیک رم با اشاره به داستان آفرینش در انجیل قاطعانه اظهار می‌کند که مرد «آغاز و انجام» زن است و زنان نوعی نقص و عدم توفیق دارند و به‌کرات از او نقل شده است که: «زن انسانی است که به‌طور ذاتی ناقص و ناموفق است. او با پیروی از ارسطو تولد دختر را ناشی از ضعف قدرت تولید مثل مرد دانسته و معتقد بود این  ضعف موجب می‌شود که انسانی «ناقص» متولد شود. او زن را پایین‌تر از بردگان می‌دانست و بر این باور بود که زن باید طبق قانون طبیعت، مطیع و منقاد باشد. قوانینی در کتب مقدس مسیحیت و یهودیت وجود دارند که جایگاه دست چندمی زن در جامعه را نشان می‌دهند. مرد یهودی هر روز در دعای خود این گونه نجوا می‌کند: «خدا را شکر که زن آفریده نشده‌ام.» یا در موارد دیگری آمده است که جایگاه و مقام زن از شوهر پایین‌تر است و این مرد است که حق حکمرانی بر زن را دارد.

زن در غرب مدرن

با آغاز قرون جدید حیات غرب که با استعمارگری و غارت جهان کلید خورده است، به‌ظاهر وارد دوره جدیدی از مناسبت‌های انسانی می‌شویم که در آن حقوق بشر در محوریت آن قرار دارد. اما نکته قابل تامل آن است که همان طور که انسان‌های سرخ‌پوست و سیاه‌پوست و زردپوست جهان، در دایره حقوق بشر غربی قرار نمی‌گیرند، زنان غربی نیز مصداق “بشر” نیستند که برای آنان حقوقی مساوی مردان تعریف شود.

به‌عنوان نمونه؛ توجه به دیدگاه‌های “ژان ژاک روسو” متفکر شناخته شده‌ عصر روشنگری در این زمینه قابل تامل است. روسو در دو کتاب «امیل» و «قرارداد اجتماعی»، زن را موجودی فاقد درک و عقل و نالایق برای تربیت کودک و تنها وسیله‌ای برای کسب التذاذ در مرد می‌بیند. او حتی معتقد نیست مرد بهتر از زن تربیت می‌کند، بلکه بر این باور است که به‌طور کلی زن توانایی تربیت کودک را ندارد. روسو هر جا از جوانان سخن به میان می‌آورد تنها جنس مذکر را خطاب می‌کند و زنان را لایق و شایسته کار و اشتغال نمی‌بیند و در نهایت معتقد است خلقت زن تنها برای مقبول واقع شدن از سوی مرد است و زن آفریده شده که در خدمت مرد باشد.  منع هر نوع آموزش روشنگرانه و فقط ارائه آموزشی که مطابق با «وظایف جنسی زن و التذاذ مرد» باشد، فلسفه کلی تعلیم و تربیتی بسیاری از فیلسوف‌های غربی از است. این دیدگاه غالب، در دستگاه فکری آنان در دوره‌های زمانی متفاوت به اشکال مختلف دیده می‌شود.

حکیم انقلاب اسلامی در یکی از سخنان خود با اشاره به موضوع نگاه دست دوم به زن می‌فرمایند: «رام کردن زن سرکش»، یکی از همان نمایشنامه‌های ارزشی است. در این نمایشنامه، از دیدگاه شکسپیر، همه‌ ارزش و اهمیت زن به این است که مطیع و برده‌ مرد باشد. خانم‌ها خوب است تعدادی از نمایشنامه‌های شکسپیر را اگر نخوانده‌اند، بخوانند تا ببینند که زن در چشم غربی‌ها چیست! از دیدگاه آنها، مرد سرور زن است. در نمایشنامه‌ اتللو، اتللو کیست؟ اتللو یک سیاه‌پوست بی‌اصل و نسب است و طرف مقابلش یک خانم اشرافی است به نام دزدمونا. زن، خانمی اشرافی و زیبا و مرد، یک سیاه گردن‌کلفت که در جنگ مهارت به خرج می‌دهد و سرباز خوبی است. به‌مجردی که اتللوی سیاه‌پوست، شوهر دزدمونای اشرافی می‌شود، دیگر زن باید به او بگوید «سرور من». بعد هم مرد، این ‌قدر حق دارد که زن را به دست خودش خفه کند؛ برای اینکه سوءظنی به او پیدا کرده است. توجه می‌کنید؟ حالا اینها را مقایسه کنید با اسلام. در اسلام این مسائل و این خبرها نیست. بله؛ در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافی زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بی‌اصل و نسب که همان داستان معروف «جویبر» است، داریم. اما این دختر، وقتی که به همسری جویبر در می‌آید، شوهر «سرور او» نمی‌شود. در «اتللو» به‌مجردی که زن اشرافی به همسری سیاه‌پوست در می‌آید، مرد «سرور» زن محسوب می‌شود. این نگرش به زن را ملاحظه کنید! در آن دیدگاه، زن، همه‌ ارزشش به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست شوهر باشد. اینها نشان دهنده‌ نگرش غربی‌ها نسبت به زن است و چقدر هم نگرش بدی است!» (۲۹/۱۰/۷۱)

 

زن و حق مالکیت

در کشورهای اروپایی تا اواسط قرن نوزدهم سایه قوانین قیومیت سنگینی می‌کرد، قوانین قیومیت زنان را از بهره‌مندی از حقوقی نظیر مالکیت دارایی‌ها، دستمزدها و ثروت موروثی محروم می‌کرد و آن را در اختیار شوهر قرار می‌داد در حقیقت همه دارایی زن، ملک مرد می‌شد؛ زن محجور بود و با هیچ کس نمی‌توانست قرارداد مالی منعقد کند. حتی در کشوری نظیر فرانسه تا حدود یک قرن پیش، زنان حق داشتن حساب‌های بانکی را نداشتند و این حق در سال ۱۸۸۱ میلادی به زنان اعطا شد، و پنج سال بعد به زنان متأهل هم اجازه داده شد تا بدون اجازه شوهر حساب بانکی باز کنند. انگلیس تا سال ۱۹۷۵ چنین اجازه‌ای به زنان نداد و ایالات متحده تا دهه ۱۹۶۰ زنان را از داشتن حساب بانکی محروم می‌ساخت. طبق قانونی که در سال ۱۸۵۰ به تصویب مجلس ملی انگلستان رسید. زنان جزو شهروندان و اتباع کشور محسوب نمی‌شدند، آنها حتی از مالکیت بر تن‌پوش‌های خود محروم بودند.

زن و حقوق سیاسی

یکی از مباحث مهم و پرماجرا در حوزه زنان، آزادی اجتماعی – سیاسی آنان بود که در غرب مدعی تا فرا رسیدن قرن بیستم تامین نشد. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، زنان از حقوق سیاسی مساوی با مردان و از حق رای دادن محروم بودند. در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا در جولای ۱۷۷۶، جمله معروف چندین بُعدی “همه انسان‌ها همسان خلق شده‌اند” درج شده است. در این اعلامیه که از سوی توماس جفرسون یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا نگاشته شده بود، هیچ اشاره‌ای در مورد زنان نشده بود و زنان همچون بومیان آمریکایی و افراد رنگین‌پوست مجبور بودند که مدت‌های طولانی برای حقوق بشری و مدنی‌شان‌ در آمریکا انتظار بکشند.

در آمریکا نقش سه زن برای احقاق حقوق زنان حیاتی بود: “سوزان بی‌انتونی”، “لوکرتیا مات” و “الیزابت کیدی استنتون”، که زندگی خود را وقف جنبش زنان برای کسب حق قانونی رای در این کشور کردند. خانم آنتونی در سخنرانی در سال ۱۸۷۲، پس از بازداشت به اتهام رای دادن، گفت: «زنان از صندوق رأی که تنها وسیله تامین امنیت آنها در یک کشور جمهوری دموکراتیک است، محرومند. مطرح کردن نعمت آزادی آنها در این شرایط، به سخره گرفتن مطلق آنهاست.»  زنان ایالات متحده آمریکا از دهه ۲۰ میلادی صاحب حق رأی شدند.

به‌طورکلی اعطای این حق به زنان از اوایل قرن بیستم آغاز شده است. نیوزیلند اولین کشوری است که در سال ۱۸۹۱ میلادی به تمام زنان حق رأی داد. پس از آن نیز استرالیا در سال ۱۹۰۱ میلادی بلافاصله پس از استقلال از بریتانیا این حق را برای تمام زنان این سرزمین به رسمیت شناخت و به این ترتیب حق رأی زنان را که پیش از این تنها در ایالت استرالیای جنوبی تایید شده بود، به سراسر کشور گسترش داد. با این وجود، این حق تنها برای زنان سفیدپوست به رسمیت شناخته شد و نه زنان بومی.

در اروپا، فنلاند اولین کشوری بود که در سال ۱۹۰۶ میلادی برای انتخابات پارلمانی، حق رأی همگانی بدون محدودیت‌های جنسی و اجتماعی و نژادی را به رسمیت شناخت و در چهارچوب این قانون، حق رأی زنان و حق انتخاب شدن آنها نیز تایید شد. یک سال پس از تصویب این قانون، در مجموع ۱۹ زن فنلاندی توانستند توسط رأی‌دهندگان انتخاب شوند. نروژ، دانمارک و روسیه نیز پس از فنلاند این حق را به زنان اعطا کردند.

در ۲۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی پارلمان بریتانیا قانونی را تصویب کرد که برای اولین بار به زنان این کشور اجازه می‌داد تا مانند مردان، نماینده پارلمان کشورشان شوند. تا آن زمان زنان بریتانیا تنها تحت شرایط ویژه‌ای حق رأی داشتند؛ از جمله اینکه برخلاف مردان که از بیست سالگی از حق رأی دادن برخوردار بودند، زنان باید دست‌کم تا ۳۰ سالگی انتظار می‌کشیدند.

در شماری از کشورهای اروپایی نگران بودند که زنان در انتخابات رفتاری غیرقابل پیش‌بینی از خود بروز دهند و احزابی را انتخاب کنند که ساخت‌بندی متعارف سیاسی و انحصار احزاب سنتی را برهم بریزد. دلایل و توجیهات متفاوتی هم برای این مسئله عنوان می‌شد. مثلاً در سرمقاله یک روزنامه مهم آلمان در سال ۱۹۰۹ آمده بود که محرومیت زنان از حق رأی به این برنمی‌گردد که زنان و مردان به لحاظ عقلی متفاوتند، بلکه از این ناشی می‌شود که زنان به سیاست علاقه ندارند و فاقد کمترین تجربه در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی هستند. این سرمقاله نشانه این ضعف زنان را هم بی‌توجهی آنان به مقالات سیاسی روزنامه‌ها می‌دانست و به نظر کسانی اشاره داشت که چون زنان به سربازی نمی‌روند، به اندازه کافی در راه وطن فداکاری نمی‌کنند و نباید از حق رأی بهره‌مند شوند. زیر فشار همین استدلال، موافقان حق رأی زنان می‌گفتند که برای زنان دوره خدمت اجباری در عرصه‌های اجتماعی به راه بیفتد.

وقتی که در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۹ اولین انتخابات آلمان با شرکت همه مردان و زنان برگزار شد، ۸۲ درصد زنان دارای حق رأی به پای صندوق‌ها آمدند. نوع انتخاب زنان نیز به‌راستی هم توازن قوای متعارف در مجلس را تا حدود زیادی بر هم زد و احزاب دارای خاستگاه مذهبی، صاحب کرسی‌های متعددی در مجلس شدند. یعنی این پدیده هر چند که باعث بالا رفتن خودآگاهی زنان شد و آموزش و برابری حقوقی آنها را بهبود داد، اما عملاً به سود احزاب عرفی‌تر و غیرمحافظه‌کار تمام شد، به‌گونه‌ای که محافظه‌کاران ضروری دیدند که برای کسب سهم بیشتری از آرای نیمی از جمعیت کشور به حقوق و خواست‌های زنان در جامعه مدرن امروز توجه بیشتری بکنند و از دیدگاه‌های محافظه‌کارانه و مذهبی خود در این زمینه فاصله بگیرند.

بردگان جنسی در غرب

تبدیل شدن به ابزاری برای بهره‌برداری جنسی، یکی دیگر از سناریوهای سیاه نظام سرمایه‌داری بود که برای زن نوشته شد. شیءانگاری و سوءاستفاده از جاذبه‌های جنسی زنانه، زنان را در دنیای غرب به ابزاری برای جلب مشتری بیشتر در نظام سرمایه‌داری تبدیل و آنان را از محیط امن خانه و خانواده دور کرده تا بد‌ترین تحقیر‌ها علیه زنان شکل بگیرد.

رقابت جنسی میان زنان به همراه بازار سکس، برای انباشت دارائی و بازار کالا در حوزه پُرن تبدیل شد و معیارهای زیبائی اندک اندک از طبیعی به ساختگی یا زیبایی مد روز و مخصوص زنان دگرگون شد و بازرگانان زنان با یکدیگر برای به دست آوردن زیباترین آنها رقابت می‌کردند و زنان در شمار دارائی‌های سکسی و کالایی قرار گرفتند.

نمایه برده‌داری جهانی که در بنیاد “واک فری” سازمان حقوق بشری استرالیایی تهیه می‌شود، مدعی شده است که در جهان امروز، ۸/۴۵ میلیون در سراسر جهان قربانی برده‌داری مدرن هستند. این نمایه ۱۶۷ کشور را بر اساس گستردگی برده‌داری در آنها تقسیم‌بندی کرده است. در اینجا برده عبارت است از افرادی که مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و به دلیل وجود تهدید، خشونت، اجبار یا سوءاستفاده از قدرت، نمی‌توانند دست از فعالیت جاری خود بکشند.

امروز در غرب محله‌های ویژه‌ای برای بهره‌برداری جنسی از زنان وچود دارند. محله “رد لایت” (چراغ سرخ) آمستردام، پایتخت هلند، یکی از این مناطق است. مراکز تفریحات جنسی فراوان در این محله با ویترین‌های مزین به چراغ‌های سرخ، با قرار دادن روسپی‌ها در ویترین و وادار کردن ایشان به انجام حرکات تحریک‌کننده، به یکی از جاذبه‌های بسیار پررنگ آمستردام تبدیل شده‌اند.این مراکز با حمایت دولت از سال ۲۰۰۰ به‌صورت قانونی فعالیت می‌کنند و در حال ترویج برده‌داری مدرن جنسی هستند. بیشتر قربانیان این برده‌داری مدرن، زنان و دختران کم سن و سال هلندی هستند.

بر اساس گزارش یک مرکز تحقیقاتی چیزی بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از روسپی‌های هلند، در واقع برده‌های جنسی و‌ وادار به فعالیت در این عرصه هستند. همچنین با توجه به بالا بودن درآمد خودفروشی در این محله آمستردام، تعداد زیادی از دانشجویان دختر محصل در دیگر شهرهای هلند، در روزهای تعطیل به آمستردام عزیمت و از طریق عرضه‌کنندگان خدمات جنسی، اقدام به خودفروشی و روسپی‌گری می‌کنند.

در سال ۲۰۱۷ ناظر ملی قاچاق انسان و خشونت جنسی علیه کودکان در هلند گزارش کرد که سالانه بیش از  ۶۰ هزار نفر در هلند قربانی قاچاق انسان می‌شوند. دوسوم از افرادی که قاچاق شدند، نزدیک به ۴۰ هزار نفر سالانه قربانی قاچاق بردگی جنسی و سوءاستفاده می‌شوند.

در معرض تجاوز

کلمه تجاوز در بحث زنان به این شکل تعریف می‌شود: «شرکت در یک رابطه جنسی خشونت‌آمیز و اجباری.» این رابطه جنسی معمولاً از سمت مردان علیه زنان انجام می‌شود. این رابطه جنسی اجباری فقط به یک خاطره بد محدود نمی‌شود و می‌تواند پیامدهای وحشتناکی برای ادامه زندگی قربانی داشته باشد، پیامدهای روانی که شاید هیچ وقت حل نشوند. “لورنس میلر”، روانکاو، در این باره می‌گوید: «هیچ برخورد جسمی دیگری بین انسان‌ها چنین پتانسیل نامتنهایی برای به وجود آوردن خیر و شر ندارد.»

تخمین زده شده است که ۳۵ درصد زنان در طول زندگی خود به‌نوعی با آزار و اذیت جنسی روبرو شده‌اند. در بیشتر کشورها آمار درستی در مورد تجاوز جنسی وجود ندارد. در بیشتر کشورها کمتر از ۴۰ درصد زنان که با خشونت جنسی روبه‌رو می‌شوند درخواست کمک می‌کنند و کمتر از ۱۰ درصد این افراد این موضوع را به مقامات قضایی اطلاع می‌دهند.

“فدریکا موگرینی” نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی به‌تازگی اعلام داشت که در مجموع قاره اروپا، از هر سه زن یک تن آنها مورد تجاوز فیزیکی و یا جنسی قرار می‌گیرد. موگرینی در چهارچوب روز ۲۵ نوامبر، روز مبارزه و اتحاد بین‌المللی برای مقابله با خشونت علیه زنان، بیانیه‌ای کتبی منتشر کرد. وی با تاکید بر اینکه خشونت علیه زنان در اصل، همه بشریت را مورد هدف قرار می‌دهد، ابراز داشت: «به این امر نباید در جهان و نه در اروپا اجازه بدهیم. و اما با داشتن همه ثبات و پیشرفتمان، در غلبه بر این معضل بسیار عقب مانده‌ایم.»

براساس آمار منتشره وزارت دادگستری آمریکا، از هر پنج  دانشجوی دختر در دانشگاه‌ها، یک نفر قربانی “تجاوز جنسی” می‌شود.

زندگی پر از خیانت

حاصل رواج بی‌بند و باری و بازیچه قرار گرفتن زن در نظام سرمایه‌داری، موجب شده تا بنیان خانواده با چالش‌های جدی روبه‌رو و آمار “خیانت” روزافزون شود. آمار منتشر شده در این زمینه در غرب اسفناک است. به عنوان نمونه یورونیوز  در سال ۲۰۱۹ به نقل از موسسه ایفوپ نوشت که ۳۷ درصد زنان متاهل قاره اروپا «حداقل یک بار» در زندگی با مردی غیر از شوهر خود رابطه نامشروع داشته‌اند. در پیمایش ایفوپ، «جذابیت‌ ظاهری» عامل اصلی در تمایل زنان اروپایی به خیانت بود. نظرسنجی اجتماعی عمومی آمریکا برآورد کرده که [در میان زوج‌های خائن] مردان تقریباً ۲ برابر بیشتر نسبت به زنان با کسی غیر از همسرشان رابطه نامشروع داشته‌اند.

نشریه انگلیسی «Mirror» در مورد آمار خیانت نوشت که یک نفر از هر پنج مرد متاهل اهل فنلاند با حداقل ۱۰ زن رابطه داشته است. این آمار هفت برابر بیشتر از آمار خیانت زنان در این کشور است. «Mirror» در ادامه نوشت که یک‌ سوم ساکنان کپنهاگ پایتخت دانمارک به شریک زندگی خود خیانت کرده‌اند و در مجموع برآورد شده که نیمی از متاهلان دانمارکی رابطه‌ای خارج از چهارچوب خانواده دارند. این آمار در مورد آلمان نیز صادق است.

زندگی نا امن و پرخشونت

رشد و رواج جنون‌وار سکس و فساد در غرب تا بدانجاست که امنیت زنان در این کشورها دیگر وجود ندارد و زندگی عادی را نیز برای آنان دشوار ساخته و خشونت علیه زنان روندی صعودی داشته است. بر اساس تحقیقات انجام شده در مؤسسه تامسون رویترز، در بین ۱۰ کشور، آمریکا از نظر ناامنی برای زنان آمریکا مقام نخست را دارد؛ رتبه‌ای که حداقل در یک دهه بدون تغییر باقی مانده است. طبق گزارش «مرکز شمارش خودکشی» در انگلیس که اطلاعات مربوط به خشونت مردان علیه زنان را جمع‌آوری می‌کند، در ۱۰ سال منتهی به ۲۰۱۸، ۱۴۲۵ زن در انگلیس کشته شده‌اند. این آمار به معنای آن است که تقریباً در هر سه روز یک زن در انگلیس به قتل رسیده است. بررسی‌ها نشان می‌دهند ۵۷ درصد زنان مقتول، از سوی فردی آشنا به قتل رسیده‌اند که در اغلب موارد قتل نامزد یا نامزد سابق آنها بوده است. این آمار در مورد مرد‌انی که به قتل رسیده‌اند ۳۹ درصد بوده است. در سایر کشور‌های اروپایی هم زنان وضعیت بهتری ندارند.

زندگی زن در غرب روزبه‌روز بیش از گذشته‌رو به زوال و نابودی می‌رود و زن به بازیچه‌ای در اختیار اهواء نفسانی مردانی تبدیل شده که به زنان به مثابه کالا نگاه می‌کنند. البته این سلطه‌گری در پوستینی جذاب به اسم حقوق زن و قرار دادن آن در ویترین، رنگ‌آمیزی شده است که امکان درک دقیق ترفند آن نیازمند رهایی از نفسانیت افسار گسیخته‌ای است که ناشی از طغیان انسان غربی علیه خدای شارع شکل گرفته است و این جز به بازگشت به آموزه‌های انبیای الهی ممکن نخواهد بود.

17نوامبر/22

پیش درآمدی بر شناخت جریان صدری در عراق

در حوادث اخیر عراق، جریان صدری نقش اصلی در بر هم زدن شرایط سیاسی این کشور ایفا ‌کرده و در یک سال اخیر و در جریان اعلام انتخابات مجلس و تشکیل دولت بیش از گذشته نام مقتدی رهبر این جریان همواره مطرح بوده است.

پس از اعلام نتایج انتخابات مجلس عراق که جریان صدری ۷۳ کرسی از مجموع ۳۲۸ کرسی را به دست آورد، این جریان، فرآیند تشکیل دولت در یک سال گذشته را در گرو رهبری سیاسی خود قرار داد و زمانی که این خواسته تحقق نیافت، ساختمان‌های مجلس و قوه قضائیه در منطقه سبز بغداد را اشغال کرد.این رفتار سرانجام به درگیری‌های خونین میان سرایا‌السلام شاخه نظامی صدر و ارتش عراق ختم شد.

پرسش مقدر این است که این جریان در ساختار سیاسی عراق چه جایگاهی دارد و تا چه حد مؤثر است و در زمان صدام کجا بود و چرا از این توان بر ضد رژیم سفاک بعثی که قاتل شهید صدر پدر بود استفاده نکرد؟ چرا رفتار این جریان سیاسی تا این‌ حد جنجالی و اختلاف‌افکن است و چرا شخصیت رهبری این جریان به‌رغم ناپایداری و تصمیمات سیاسی متعارض همچنان از پایگاه اجتماعی گسترده‌ای برخوردار است؟

جواب به این پرسش‌های چالشی، نیاز به شناخت دقیق تاریخ و جامعه عراق دارد که در یک مقاله محدود نمی‌گنجد، ولی به علت حساسیت موضوع و ضرورت آن به شکل بسیار مختصر در این مقاله به تحلیل این مسئله می‌پردازیم.

جریان صدری و رهبر آن سید مقتدی صدر یک پدیده سیاسی دینی خاص و محصول حوادث خونین و سرکوب‌های بی‌سابقه اجتماعی در این کشور است. سید محمد صدر، پدر مقتدی یکی از مراجع حوزه نجف بود که نامش پس از سرکوب بزرگ‌ترین انتفاضه شیعه علیه نظام بعثی موسوم به انتفاضه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ مطرح شد. ایشان از لحاظ علمی در درجه بالایی از اجتهاد نبود و آثار خطی زیادی به جای نگذاشت، آن هم در زمانی که مجتهدین بزرگی مانند آیت‌الله‌العظمی خوئی و آیت‌الله‌العظمی سیستانی در حوزه نجف حضور داشتند و حتی برخی از علمای نجف در اجتهاد صدر دوم تشکیک می‌کردند؛ اما از لحاظ اقدام و شجاعت برای مدیریت جامعه شیعه در شرایط بسیار سخت سیاسی آن روز که بیش از ششصد هزار شیعه در سرکوب انتفاضه مردم عراق کشته شده بودند، زبانزد عام و خاص بود.

سید محمد صادق صدر از شهرت بی‌سابقه پسر عمویش آیت‌الله‌العظمی سید محمد باقر صدر استفاده کرد که نه تنها یکی از مراجع بنام و پرآوازه حوزه نجف بود که با کتاب‌های مختلف از جمله فلسفه ما، اقتصاد ما و بانک غیر ربوی در اسلام و ده‌ها کتاب دیگر نوآوری‌های جدیدی را در علوم دینی پدید آورد و شهرت جهانی یافت و رهبری فکری و معنوی و سیاسی جامعه عراق و تشکل‌های سیاسی دینی را در اختیار داشت و به همین علت نظام صدام در سال ۱۹۷۹ ایشان را به همراه خواهرش علویه بنت‌الهدی اعدام کرد.

سید محمد صادق صدر این اقدام خود را در چهارچوب تئوری حوزه‌ گویا در برابر حوزه ساکت مطرح و دیگر مراجع معاصر را به انفعال و سکون متهم کرد.این تحول زمانی اتفاق افتاد که عراق در حادثه اشغال کویت شکست خورد. پدر مقتدی در چنین شرایط سختی که نظام به علت شکست در جریان جنگ اشغال کویت و سرکوب انتفاضه شعبانیه مردم عراق، دچار فرسایش شدید نیرو در مناطق شیعی شده بود و ناگزیر به مدارا در برابر این پدیده جدید بود، تصدی مرجعیت و رهبری سیاسی شیعه را به عهده گرفت.

در دهه نود میلادی، هم نظام حاکم نیازمند بازسازی نیروهای حزبی و امنیتی خود، به‌ویژه در مناطق شیعه بود و هم شیعه پس از کشتار عظیم جوانانش نیازمند ساماندهی مجدد بود. محمد صادق صدر محصول چنین شرایط سختی بود که شیعیان به علت سکوت برخی از مراجع یتیم بودند و با او احساس می‌کردند پدر و رهبر دارند.

خطبه‌های حماسی شهید صدر دوم در مسجد کوفه که به‌عنوان مهم‌ترین منبر وی انتخاب شده بود، تا حد زیادی رضایتمندی شیعیان عراق را تأمین و آنان را جذب وی می‌کرد.این پیوند ناگسستنی میان صدر پدر و قشر وسیعی از شیعیان عراق که در این شرایط روانی و سیاسی شکل گرفت، طبیعتاً در ناخودآگاه شیعیان عراق باقی ماند.

شهید صدر دوم بر خلاف دیگر مراجع نجف، تنها در محدوده عراق بااقبال  رو به رو شد و در خارج مرزها هیچ وکیل و یا مقلدی نداشت در سال  ۱۹۹۸ رژیم جنایتکار صدام طی یک حادثه ساختگی تصادف، شهید صدر و دو فرزند ارشدش مصطفی و مومل را به شهادت رساند و سپس برای کنترل پیامدهای این اقدام جنایتکارانه به محاکمه و اعدام به اصطلاح راننده خاطی و تکریم فرزند شهید یعنی مقتدی صدر دست زد. نظام بعثی خوب می‌دانست که ترور صدر دوم پیامدهائی را برایش به دنبال خواهد داشت و به همین علت ترور ایشان را با یک حادثه ساختگی انجام داد و نه یک اعدام سیاسی که در مورد شهید صدر اول انجام داد.

شهید صدر چهار پسر داشت و پس از این ترور تنها دو فرزند به نام‌های مقتدی و مرتضی از ایشان باقی ماندند. البته صدر دوم چند دختر نیز داشت که فرزندان آیت‌الله سید محمد باقر صدر آنها را به عنوان عروس خود انتخاب کردند. ترور شهید صدر دوم توسط رژیم بعثی عراق برای بسیاری از شخصیت‌های سیاسی اسلامی حیرت‌انگیز بود، زیرا این افراد فعالیت صدر در سایه رژیم صدام را شبهه‌ناک می‌دانستند و اتهاماتی را به شهید صدر وارد می‌ساختند حدود پنج سال پس از ترور شهید صدر دوم، یعنی در سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق حمله و این کشور را اشغال کرد.

با از بین رفتن کابوس صدام و حزب بعث، تشکل‌های شیعی قدیم و جدید در این صحنه نمایان شدند. حزب‌الدعوه که در سال ۱۹۷۹ پس از به شهادت رسیدن صدر اول فراخوان مهاجرت به ایران را داده بود و عمده نیروهایش در ایران و اروپا پراکنده شده بودند، به عراق بازگشتند و فعالیت خود را از سر گرفتند. چند شاخه‌ای هم که از حزب‌الدعوه منشعب شده بودند، مستقلاً فعال شدند. تشکل‌های دیگر اسلامی نیز به عراق بازگشتند و در محیط‌های محدود استانی فعالیت کردند.

در چنین شرایطی مقتدی صدر با اتکا به ارث پدر، رهبری جریان صدری را به عهده گرفت. این رفتار موروثی در خاندان‌های مرجعیت بر خلاف فرهنگ رایج شیعه و حوزه بود. مقتدی با اتکا به وصیت پدر در اینکه پس از ایشان آیت‌الله سید کاظم حائری اعلم است، موفق شد وکالتی از ایشان بگیرد و تحت نام مرجعیت انتقال ارث سیاسی پدر به خود را انجام دهد. به عبارت دقیق‌تر مقتدی صدر در رهبری جریان صدری بیشتر به‌عنوان رئیس یک حزب سیاسی رفتار کرد تا یک جریان دینی مبتنی بر تقلید در زمان حاکمیت حزب بعث در عراق، اکثر افراد ناگزیر شدند به این حزب بپیوندند و با علاقه یا اکراه در فعالیت‌های آن مشارکت کنند. حزب بعث برای دانش آموزان، دانشجویان، سندیکاهای کارگری و کارمندی شاخه‌هایی را و این اقشار را در چهارچوب حزب سازماندهی می‌کرد. به همین دلیل اکثر مردم عراق بالاجبار عضو حزب بعث بودند و کم و بیش در فعالیت‌های سرکوبگرانه آن مشارکت داشتند.

با سقوط صدام و حزب بعث بسیاری از افراد که در حزب بعث فعالیت داشتند ترسیدند که در معرض قصاص بستگان قربانیان قرار گیرند و یا به خاطر فعالیتهای سرکوبگرانه حزبی محاکمه شوند. این قشر اجتماعی برای یافتن پناهگاه از خشم اجتماعی، پیوستن به جریان صدری را بهترین و ایمن‌ترین راه دانستند، زیرا این جریان سیستم گزینش حزبی ندارد و یک جریان مردمی مسجدی و پوشش خوبی برای افراد آسیب‌پذیر سیاسی است.

این اقدام اجتماعی جریان صدری را از لحاظ سیاسی فربه و تاثیر گذار و در عین‌حال از لحاظ رفتاری نامنضبط کرد در آغاز سید مقتدی صدر اتهام رخنه بعثی‌ها و منفعت‌طلب‌ها در جریان صدری را رد و آن را اتهام واهی قلمداد می‌کرد.وی پس از انتشار لیستهای تشکیلاتی حزب بعث و روشن شدن این واقعیت، باز با درخواست تبدیل جریان صدری به حزبی با اعضا  و سازمان شناخته شده و با اجرای قانون ریشه‌کنی بعثی‌ها در درون این تشکل مخالفت کرد، زیرا این اقدام می‌توانست این جریان را دچار چالش جدی و محدود کند.

از این تحلیل فرآیندی در می‌یابیم که جریان صدری جریانی است متشکل از افراد مؤمن و وفادار به شهید صدر و بعثی‌هایی که از این تشکل به عنوان سپر امنیت اجتماعی استفاده می‌کنند و قشر منفعت‌طلبی که برای کسب منافع نامشروع و بهره‌مندی از شرایط جدید بدان پیوسته‌اند. این طیف‌های گوناگون در رأس این تشکل نماینده دارند و بر مقتدی صدر تاثیر می‌گذارند.

جریان مؤمن صدری از همان ابتدای فعالیت به مقتدی فشار آورد تا این جریان پالایش شود ولی اصرار مقتدی بر حفظ همه طرفداران سیاسی خود منجر به این شد که شکاف‌های عمیقی در این جریان پدیدار شود و سرانجام شیخ قیس خزعلی سخنگوی این جریان در رأس مجموعه‌ای از مؤمنان از این جریان جدا شود و تشکل «عصائب اهل‌ حق» را اعلام کند. همچنین شیخ اکرم کعبی، فرمانده جیش‌المهدی شاخه نظامی جریان صدری، با گروه دیگری از مؤمنین این جریان جدا شد و موجودیت تشکل «سازمان نجباء عراق» را اعلام کرد. همچنین گروه دیگری از افراد متدین جریان که طرفداران آیت‌الله یعقوبی از شاگردان شهید صدر دوم بود تحت نام «حزب فضیلت» نیز جدا شدند.

با خروج افراد مؤمن از جریان صدری، نیروهای بعثی سابق و منفعت‌طلبان تاثیر بیشتری پیدا کردند. جریان بعثی سابق در جریان صدر بر اساس تفکر ناسیونالیستی سابق خود به سمت تفکر عربیت، این جریان را می‌کشاند و بر برقراری رابطه با محیط عربی از جمله با عربستان و اردن و مصر اصرار می‌ورزد.

این جریان به علت سوابق بعثی و گرایش‌های قومی خود با ایران اسلامی مشکل دارد و همواره علیه جمهوری اسلامی  شعار می‌دهد یا اقدام می‌کند. البته جریان منفعت‌طلب درون جریان پایبندی ایدئولوژیکی ندارد و تلاش می‌کند با بزرگ کردن صدر و این جریان سیاسی، هم جهت با منافع خود تغییر موضع بدهد. در جمع‌بندی می‌توان گفت که متاسفانه با خروج اغلب افراد مؤمن از این تشکل، جریان‌های دیگری غلبه پیدا کرده‌اند که از رفتارهای سیاسی مقتدی و عموماً جریان صدر نمایان است.

در سال ۲۰۰۴ جریان صدری در شهر نجف اشرف وارد ماجراجویی و جنگ حساب نشده‌ای بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی شد که اگر آیت‌الله العظمی سیستانی به وجوب زیارت نجف فتوا نمی‌داد، ممکن بود به هلاکت کامل این جریان بینجامد. این فتوا میلیون‌ها مردم مؤمن را به سوی شهر نجف سرازیر کرد و این حضور مردم، جریان صدری محاصره شده را از نابودی قطعی نجات داد. این حادثه می‌توانست وحدت بی‌سابقه‌ای را میان نیروهای شیعه ایجاد کند، اما مقتدی از این فرصت استفاده نکرد.

با کاهش حضور اسلام‌گرایان در جریان صدری تاثیرگذاری جریان‌های دیگر افزایش یافت. این کانون‌های قدرت اصلی جریان در حال حاضر به علت سیاست‌زدگی برای حفظ افراد ساده این جریان کرامت‌هایی برای رهبران خود مطرح می‌کنند؛ مانند اینکه شهید صدر دوم معصوم بود و این عصمت در خانواده ایشان ساری و جاری است و یا اینکه بعضی‌ها ادعا می‌کنند که صدر و العیاذ بالله امام زمان یا حداقل نائب بلا منازع ایشان است که به‌زودی تقیه را کنار می‌گذارد و ماهیت خود را آشکار می‌سازد.

تالیف «کتاب عشق ابدی در سیره پدرم» توسط مقتدی در سال ۲۰۰۷ و اشاره او در این کتاب به اینکه پدرش ویژگی‌های معصوم را داشت نشان می‌دهد امکان تاثیرگذاری فکری بر رهبری این جریان در چهارچوب جنون عظمت و امثال اینها وجود دارد. متاسفانه برخی‌ها تاریخ را فراموش کرده‌اند که انگلیس برای اجرای سیاست‌های استعماری خود جریان بهائیت را در سال ۱۸۴۴ از طریق یک روحانی ضعیف‌النفس در شیراز ایجاد کرد و جریان وهابیت را از طریق روحانی سنی در سال ۱۷۹۲ در شبه جزیره عرب پدید آورد و قادیانیه در پاکستان در سال ۱۸۸۹ را پایه‌گذاری کرد و هم اکنون در عراق چهار جریان انحرافی صرخی‌ها، یمانی‌ها، مولوی‌ها و جند‌السماء را پدید آورده و همه‌ امکانات حوزوی و رسانه‌ای و مراکز تبلیغ فکری را در اختیار آنها قرار داده است.

نکته نگران‌کننده این است که این چهار جریان عراقی توسط افسران امنیتی و به دستور رژیم سابق به حوزه رخنه کرده بودند و رهبران آنها اساساً شیعه نیستند. این جریان‌ها به‌رغم وفور امکانات و حمایت رژیم عربستان سعودی موفقیت چندانی نداشتند. اما اگر جریان صدری با شخصیتی مانند مقتدی که فرزند یک از مرجع شناخته شده حوزه نجف است به این راه کشیده شود قطعاً عراق و شیعیان در برابر یک چالش جدی قرار خواهند گرفت.

برای تکمیل ترسیم تصویر سیاسی دقیق‌تر و به روزتری از جریان صدری شواهدی از افراد مؤثر و منحرف این جریان ارائه می‌شود که ممکن است برای به انحراف کشیدن جریان صدری تلاش کنند. خانم دکتر مها‌الدوری که یکی از مهم‌ترین نمایندگان ادواری جریان صدری است که در شبکه‌های مختلف به‌طور جنجالی از صدر حمایت می‌کند. او همان طور که از فامیلش مشخص است سنی و دختر یکی از افسران بلندپایه گارد ریاست جمهوری صدام و از بستگان عزت‌دوری، نفر دوم بعد از صدام در حزب بعث، متهم به اعدام صدها شیعه ممتنع از جنگ با ایران است. این خانم اخیراً در جریان تحصن صدری‌ها در ساختمان مجلس عراق گفت بعید نیست امام زمان در کنار شما و زیر سایه صدر فعالیت می‌کند.

مصطفی الهایم خبرنگار شبکه الحره آمریکا که اخیراً استعفا داده و بی‌درنگ معمم شده، در همه محافل از صدر حمایت می‌کند. او در اکثر سخنرانی‌هایش تاکید می‌کند که سید مقتدی صدر همان امام زمان است.

شیخ محمد عبودی وکیل صدر در استان ناصریه است. او همواره می‌گوید سیدم مقتدی، سلام‌الله علیک، شما از انبیاء برتری، زیرا

آدم وسوسه شد و تو نشدی و ذو‌النون مردمش را ترک کرد و تو نکردی و تو بیش از ایوب صبر کردی و این رازی است که افراد طاهر و پاک آن را درک می‌کنند.

شیخ عدنان العبادی یکی از روحانیون صدری همواره می‌گوید اگر هزار بار با مقتدی کشته و زنده شویم از او دست نمی‌کشیم. او مسیر ما به سوی خداست.

شیخ حسن سبتی از روحانیون صدری می‌گوید من از شهید صدر دوم شنیدم که به مقتدی می‌گفت: ای فرزند زهرا و ای فرزند امام حسین!

جالب است که اخیراً مقتدی استفاده از این واژگان را شروع کرده و بیانیه‌های خود را به با نام مقتدی فرزند امام حسین مذیل می‌کند.

شیخ عباس زیدی نیز همواره تاکید می‌کند که تردیدی نیست که مقتدی همان حجت است و اوست که فرزند صدر دوم معصوم است و هر کس با او مخالفت کند کافر است.

این نمونه‌ای از گفته‌های سران جریان صدری است که نشان می‌دهد ساختار دقیقی در درون این جریان سیاسی تلاش می‌کند آن را به انحراف بکشاند و از سادگی و تعبد مردم عراق سوء استفاده کند تا این مردم همواره و بدون تردید به رفتار رهبران این جریان، از فرامین مقتدی و دستیارانش تبعیت کنند.

آیت الله سید کاظم حائری اخیراً مقتدی را از وکالت عزل و از لحاظ شرعی در باره تبعیت از وی تشکیک کرد و به خاطر برائت ذمت از مرجعیت کنار رفت و مردم عراق را به تبعیت از آیت‌الله العظمی خامنه‌ای فرا ‌خواند؛ اما می‌بینیم سران صدری به جای دغدغه پیدا کردن در باره تقلید از سید کاظم حائری و ضرورت تبعیت از توصیه‌های ایشان که یکی از ارکان فقهی مذهب شیعه است، به این مسئله اعتنا نمی‌کنند و ایران را متهم می‌کنند که آقای حائری را تحت فشار قرار داده تا به این جریان خیانت کند. سیاسی کردن مسائل فقهی و تعبدی و بی‌اعتنائی به اینها به بهانه‌های سیاسی، قطعاً این تشکل را به بی‌راهه خواهد برد.

نکته دیگر اینکه نیروهای «سرایا السلام» شاخه نظامی جریان صدر اخیراً با سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین به منطقه سبز حمله و پس از شکست در اشغال این منطقه با دستور مقتدی از این منطقه عقب‌نشینی ‌کرد. سید مقتدی در فرمان عقب‌نشینی سرایا‌السلام از منطقه سبز به نیروهایش حمله ‌کرد و گفت که در این درگیری‌ها قاتل و مقتول هر دو در آتش و عذاب‌اند. سئوال این است که این نیروها به دستور چه کسی وارد جنگ شدند؟ مگر می‌شود تصور کرد که اینها سنگرهای مقابل داعش در سامرا را به این سادگی رها کنند و به بغداد بیایند و بدون دستور از بالا برای اشغال منطقه سبز وارد جنگ شوند. بعد مقتدی صدر می‌گوید که قاتل و مقتول هر دو در آتش‌اند تارهبران جریان را از هر گونه اتهامی مبرا سازد و چنین وانمود کند که این نیروها غیر منضبظ‌اند و خودسرانه دست به چنین اقدامی زده و باعث کشته شدن بیش از چهل نفر شده‌اند. این گونه رفتارهای سیاسی و غیر شرعی نشان می‌دهد جریان صدر در حال استحاله از یک جریان دینی به یک جریان سیاسی است و اگر برای خروج از این شرایط به این جریان کمک نشود، آینده این جریان و عراق به شدت آسیب‌پذیر خواهد بود.

17نوامبر/22

پانصد شاهد عادل! برای یک ماسون؟

ساده‌اندیشی است اگر کسی فکر کند که ماسون‌ها هر چند خود را مسلمان، مسیحی، یهودی و یا پیرو هر مسلک و مذهب دیگری بنامند، به دین و مسلکی اعتقاد دارند.

ماسون‌ها سرباز اردوگاه نظام سلطه‌ هستند و هر چند شناسنامه ایرانی، مصری، اروپایی یا آفریقایی داشته باشند، حتی به سرزمین مادری خود هم هیچ تعلق خاطری ندارند. آنها جماعتی برگزیده از میان نخبگان هنرمندان و یا صاحبان ثروت و قدرتند که در ازای به فراموشی سپردن دین و ملت و ملیت خود، تبدیل به چرخ دنده‌های ماشین نظام سلطه‌ای می‌شوند که بر کرسی‌های قدرت و ثروت و شهرت تکیه ‌زده‌اند و اگر به مسجد و کلیسا و کنیسه و یا هر معبد دیگری هم می‌روند و یا در برابر سرود ملی و پرچم کشورشان به احترام می‌ایستند، تنها از سر فریب و نیرنگ است.

در جهان‌بینی آنان، انسان، دفتری بی‌آغاز و بی‌فرجام است. نه مبدئی دارد و نه معادی و نوع بشر هیچ تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. فلسفه لذت در زندگی و ماندن چند روز بیشتر در چراگاه طبیعت، شعار و شیوه زندگی آنان است. از این رو زندگی آنان در دروغ و فریب و خیانت خلاصه می‌شود. از این رو تشکیلات «فراماسونری» تشکیلاتی نهان‌روش و نخبه‌گرا و هدف آن بهره‌کشی از ۹۹ درصد مردم به نفع خود است و لذا آنها پل‌ تهاجم سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی دشمن و کارشناس دلالی و باز کردن پای بیگانگان به سرزمین مادری و امضاکنندگان قراردادهای ننگین به نفع نظام سلطه هستند.

حکایت باز شدن پای این دین‌ستیزان وطن‌فروش به ایران به دوره قاجار باز می‌گردد که نظام سلطه که در آن مقطع مقرش در «لندن» بود، با بهره‌گیری از ضعف دولت قاجار و دولتمردان ضعیف‌النفس آن، زمینه‌ ضمیمه کردن ایران به نظام فرهنگی و سیاسی و شبکه جهانی مورد نظر خود را فراهم دید.

میرزا ملکم خان در سال ۱۲۷۷ هـ.ش، «فراموشخانه» را در تهران پایه‌ریزی و آشکارا شروع به یارگیری و اعطای عضویت به کسانی کرد که حاضر بودند به نام «تجدد» پا روی دین و ملیت خود بگذارند، غافل از اینکه ایران شیعه با مستعمرات بریتانیا تفاوت دارد و با واکنش تند علمای شیعه و مردم دیندار روبرو خواهد شد.

میرزا ملکم خان که به هیچ دین و آئینی معتقد نبود، در حرکتی فریبکارانه در مقابل مواضع مرجع بزرگ و بصیر تشیع، حاج ملاعلی کنی، نامه‌ای خطاب به علما و مردم نوشت و به مقدسات دینی و انبیا و اولیاء الهی سوگند خورد که فراموشخانه به‌قدر ذره‌ای با دین مخالفت ندارد و برای اثبات چنین ادعایی پای پانصد شاهد عادل را هم به میان کشید و نوشت:

«…به ذات پروردگار عالم قسم و به دینی که می‌پرستم و به حق جنب خاتم الانیباء و به حق ائمه اطهار و به حق کل انبیای عالم که مقصود اسرار ما به‌قدر ذره‌ای با شریعت اسلامی منافات ندارد، بلکه آنچه گفته و کرده‌ایم کلاً به جهت تقویت و مزید رونق اسلام بوده است و نیز قسم می‌خورم به جهت اثبات قول خود پانصد نفر مسلمان عادل را شاهد می‌آورم که در این مجمع اسرار به‌جز معقولیت و به‌جز دینداری و به‌جز دولت‌خواهی و به‌جز صلاح حال مسلمانان هیچ خیالی نبوده و نخواهد بود…»(۱)

بی‌شک با تورق تاریخ توحیدی انبیاء الهی و ائمه اطهار«ع» و ترفندهای جریان باطل در برابر حق نباید به‌سادگی از کنار ادعای این سامری و عمروعاص و اشعث زمان گذشت. و به میدان آوردن پانصد شاهد عادل!! برای این جماعت کار دشواری نبوده است و بی‌شک وقتی سخن از پانصد شاهد عادل به میان‌ می‌آید، یعنی سخن از مؤمنان ساده‌لوح و معتمدین و خیرین بازار و محلات و حتی معممین و مأمومین مساجد و حسینیه‌ها مدنظر اوست و نه منورالفکران و طباله‌های قهوه‌خانه‌نشین!!

تأکید میرزا ملکم‌خان بر واژگانی چون «معقولیت»؛ «دینداری» «دولت‌خواهی» و «صلاح» برای نسل کنونی تداعی‌کننده شعارها و محور مقاله‌های روزنامه‌هایی است که در چند دهه اخیر دین و نظام اسلامی را نشانه رفته‌اند. اما سخن از پانصد شاهد عادل برای نسل امروز سخن گفتن با چاه است و لب فروبستن.

نگاهی دوباره به کارنامه ‌جماعتی که از خرداد تا دی ماه ۱۳۸۸ فریب سوگندهای سبز و قرآن‌های بر نیزه رفته را خوردند، حکایت همان پانصد شاهد عادل!! میرزا ملکم‌خان است.

مرجع عظیم‌الشأن ملاعلی کنی نه فریب سوگند به ذات حق تعالی و ائمه اطهار«ع» را خورد و نه امضای پانصد شاهد عادل را به پشیزی گرفت و نه سخن گفتن از عقلانیت، دینداری، دولت‌داری و اصلاحات، ایشان را فریفت و بی‌درنگ دستور تخریب و به آتش کشیدن «فراموشخانه» را صادر کرد. علمای بصیر و آگاه به زمان و زمانه نیز از ایشان تبعیت کردند. محیط طباطبایی می‌گوید:

«…میرزا ملکم خان در سنه هزار و دویست و هفتاد و هفت در تهران فراموشخانه‌ای بنا کرده بود… تا اینکه علمای عظام متفقاً به مقام منع و تکفیر برآمدند و با هیئت و اجتماع مدرسه و فراموشخانه را خراب کردند و آتش زدند و با خاک یکسان کردند و اساس را برچیدند.»(۲)

از این تاریخ به بعد ماسون‌ها برای مقطعی، زندگی مخفی را شروع کردند و میرزا ملکم‌خان سازمان دیگری به نام «جامع آدمیت» را پی‌ریزی کرد. پس از چندی نیز «لژ بیداری» شکل گرفت، نقش افراد این سازمان و لژ بیداری در انحراف نهضت عدالتخانه و فجایع دوران مشروطیت چون به شهادت رساندن شیخ فضل‌الله و قراردادهای ننگین دوران ناصرالدین شاه تا دوران ذلت‌بار محمدرضا پهلوی از چشم تاریخ پنهان نیست.

اما در میان همه «ماسون»‌ها «تقی‌زاده» را می‌توان نماد این شبکه مخفی دانست که به نام غرب‌گرایی و تجدد بر آن شد با پاک کردن مرزهای جغرافیای مذهبی و ملی، ایران را به دامان نظام سلطه بیندازد و خیانت‌های او هرگز از حافظه‌ تاریخی ایران و تاریخ معاصر پاک نخواهند شد.

تقی زاده در سال ۱۳۲۷ هـ. ش نماینده مردم تبریز بود. در جلسه ۱۳۰ مجلس شورای ملی دوره پانزدهم، عباس اسکندری در جریان استیضاح و در باره نفوذ بریتانیا به وسیله فرقه فراماسونری، از افرادی چون حکیم‌الملک و تقی‌زاده نام برد. کتیرایی او را در فهرست اعضای «لژ بیداری» و جزو ۱۲۷ عضو این اثر در کنار نام محمدعلی فروغی و پیرنیا و…. می‌آورد و اسماعیل رائین نیز در ضمن نوشتن سرگذشت حسین‌علی خان نواب، او را جزو «لژ بیداری ایران» می‌خواند و حتی شماره پرونده او را در فهرست شماره ۲۵، کارتون ۵ بایگانی اثر آدرس داده است.(۳)

در حقه‌بازی، دروغ‌گویی و دورویی این طایفه‌ بی‌دین و وطن‌فروش که امروز نیز برخی دانسته و ندانسته شعارها و شیوه‌های آنان را در جنگ با دین و وطن به کار می‌بندند، همین‌ بس که این افراد در عین جدایی از جامعه دینی ایران، همواره خود را نماینده اکثریت جامعه می‌خوانند و با به کارگیری شیوه‌های وطن‌فروشانه و ارتباط پنهان و آشکار با بیگانگان، از خود چهره‌ای اخلاق‌مدار را به نمایش می‌گذراند. فردی مانند تقی‌زاده همانند اقران امروزی خود، نه تنها صراحتاً از تشکیل فراماسونری به‌عنوان تنها راه رسیدن به تجدد دم می‌زد، بلکه رذائل اخلاقی‌ای را که خود بدان مبتلا بود، به دیگران نسبت می‌داد. تقی‌زاده در شماره ۱۰ مجله یادگار صفحه ۵ در خصوص ضرورت تشکیل چنین جمعیتی می‌نویسد:

«… چهارم، تشکیل جمعیتی برای ترویج حیثیت و شرف و راستگویی و اجتناب از دروغ و دسیسه و نفاق و خودداری از مبالغه و اظهارات بی‌اساس و بی‌دقت و احتراز از مسامحه و پرهیز از غیبت و نمامی و مخصوصاً ترک مطلق تعارفات بی‌حقیقت دورویی (که از بدترین مفاسد اخلاقی این ملت است) چه در کلام و عمل و چه در کتابت.»

نسبت دادن این واژگان به ملت ایران و جامعه دینی از سوی جماعتی که نمّامی و جاسوسی برای بیگانگان، هم‌نشینی با کثیف‌ترین افراد و امضاکنندگان ننگین‌ترین قراردادها و…. را در پرونده خود دارند، برای نسل امروز که برخی از اظهارنظرهای به‌ظاهر عقلای قوم و اصلاح‌خواهان جامعه را در روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌بینند، آشناست.

بررسی نوشته‌های تقی‌زاده و دوستان ماسونش در روزنامه‌های آن روز، بیش از پیش پرده از ماهیت این افراد بر‌می‌دارد و سندی گویاست بر شناخت و بصیرت رهبر انقلاب که از تقی‌زاده‌های امروز سخن به میان می‌آورد. در یکی از روزنامه‌های عصر حاکمیت تقی‌زاده ماسون آمده است:

«هیچ دولتی نمی‌تواند دین و مذهب مخصوصی را بر رعایای خود تحمیل نماید. اگر چنین کند، خود را خراب خواهد کرد، پارلمان ما هم اگر بخواهد جزء اصلی دولت باشد، باید دین و مذهب را به کلی آزاد بگذارد مشروطه که یک شکل مخصوصی از مذهب را  با دولت خود لازم و ملزوم کرده و آنها را در هم آمیخته‌اند، دیر یا زود مجبور شده‌اند، مسائل دنیایی و سیاسی و مملکت‌داری را از امور دینی منفعل کنند، انگلیسی‌ها تقریباً سیصد سال پیش، خود را از مخمصه تلازم دین و سیاست فارغ کردند. ژاپنی‌ها هیچ‌وقت گرفتار این محذور نبودند. در فرانسه هم اکثر فتنه‌هایی که در تاریخ مشروطیت آنجا ملاحظه می‌شود، از بابت اتصال دین و دولت بوده است. در اطراف مملکت ایران همه‌جا اقوامی هستند که دین و مذهبشان با ایرانی‌ها تفاوت دارد. اگر ما بخواهیم با سعادت و مقتدر و معتبر باشیم، باید با همسایه‌هایمان دوست باشیم و از حیث سیاسی و تجارتی از همه بهره ببریم، حال آنکه اگر دولت به یک شکل از دین و مذهب مایل باشد و سایرین را طرف اعتنا قرار ندهد، از همه طرف مبتلا به مشکلات خواهیم شد و دست تمام همسایگان را به روی خودمان دراز خواهیم کرد. مدت‌هاست که دنیای متمدن ملتفت شده است که دین و اعتقاد یک امر شخصی و وجدانی است…»(۴)

سخن گفتن از شخصی بودن امر دین و محور قرار دادن مفاهیم و مؤلفه‌های میرزا ملکم‌خان در دوران مشروطیت، مقدمه‌ای برای کودتای فرهنگی فراماسونرها و به دنبال آن زمینه‌سازی برای کودتای نظامی رضاخانی بود که توسط عوامل نفوذی آنان در روزنامه‌های زنجیره‌ای آن زمان دنبال می‌شد. رویکردی که نسل امروز با نگاه کردن به روزنامه‌های زنجیره‌ای طیفی خاص و جریان به اصطلاح روشنفکری غرب‌گرا شاهد آن هستند؛ با این تفاوت که کارنامه ننگین عناصر فراماسونری آن‌زمان در دین‌ستیزی و وطن‌فروشی در لوای شعارهای فریبنده با تورق تاریخ معاصر ایران در جلوی دیدگان آنان است.

هشدار امامین انقلاب به مسئله نفوذ و تکرار مشروطیت و اشاره صریح رهبری معظم انقلاب به شخص «تقی‌زاده» و تقی‌زاده‌های امروز و طرح مسئله «نفوذ جریانی» دشمن، هر فردی را متوجه خاستگاه تقی‌زاده و پیامدهای اسفبار حضور وی در شبکه فراماسونری می‌سازد که دیروز با تابلو «فراموشخانه» و «جامع آدمیت» و «لژبیداری» خود را نشان می‌داد و امروز با ابزار نوین ارتباطات و تعاملات به اصطلاح فرهنگی و علمی شاهد آن هستیم. جماعتی که با تنفس در فضای «دین جهانی» و «جهان‌وطنی» یکسان سخن می‌گویند، همزمان به میدان می‌آیند، با هم سکوت می‌کنند، با هم فردی را برجسته و فرد دیگری را تضعیف و تخریب می‌کنند و به چرخ دنده‌هایی شبیه هستند که گویی «فراموشخانه»‌ای برپاست و از «میرزا ملکم‌خان» جدیدی دستور می‌گیرند.

همراهی و همدلی این جمع در داخل با بیگانگان و براندازان، به‌ویژه در فتنه‌ها و پروژه‌های براندازانه نرم و نیمه‌سخت، نشانه هم‌نفسی این جمع در فضای «لژهای» ناپیدایی است که به دنبال دین جهانی و جهان‌وطنی نظام سلطه هستند. جمعی بی‌شناسنامه و فاقد هویت دینی و ملی، هم‌سخن با بیگانگان، همراه با اغتشاشگران و پرکننده برنامه‌های رسانه‌های غربی و سوژه‌ساز براندازان. جمعی که شاید امروز قدرت فریب دادن چند شاهد عادل بی‌بصیرت در بین بازاریان و دانشگاهیان و حتی حوزویان را داشته باشند، ولی در برابر اکثریت مردم بصیر و نخبگان مؤمن چنان درمانده‌اند که به پریشان‌گویی افتاده‌اند و هر روز تنهاتر از دیروز شاهد فروپاشی تمدن غربی هستند که روزی آن را نسخه نجات ایران می‌دانستند.

 

پی‌نوشت:

۱٫فرامانوسری در ایران ص۱۷۴ به نقل از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر سوم ص ۲۹

۲٫مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تکخاله ص ۵، محمد محیط طباطبایی به نقل از نهضت امام خمینی دفتر سوم ص ۳۹

۳٫ر ک من تقی‌زاده هستم ج ۲ صص ۲۵۸ – ۲۵۹

۴٫فراز و فرود مشروطه، سید مصطفی تقوی صص ۲۰۵ و ۲۰۶ به نقلی از من تقی‌زاده هستم ج ۱ صص ۲۱۴-۲۱۵

17نوامبر/22

این کُندى زاییده کوته‌بینى شماست!

پیکار جمل با شکست فتنه‌انگیزان پیمان‌شکن پایان یافت و امیرمومنان(ع) روز دوشنبه، ۱۲رجب سال سى و ششم با همراهی جمعی از بزرگان و مردم بصره ‌به کوفه درآمد و با استقبال قراء، ناموران و قاطبه مردم کوفه، پیاده آهنگ مسجد اعظم شهر کرد. دو رکعت نماز بخواند و سپس بر منبر شد و خداى را سپاس و ستایش کرد و بر پیامبرش«ص» صلوات فرستاد. امیرمومنان«ع» ضمن اشاره به فرجام تلخ دستاورد متمردان فتنه‌گر در جمل، بر خاطیان کوفه که از همراهی با امام به وقت نیاز کوتاهی کرده بودند، تمرکز کرد و فرمود:

«من آن مردانتان را که از یارى به من کوتاهى کردند ملامت و نکوهش مى‌کنم. آنان را از خود برانید و سخنان ناخوشایند که در خور آنند به گوششان فروخوانید تا سرزنش شوند و حزب خدا به گاه جدایى از آنها باز شناخته شود.»

چهره‌هایی در مسجد گردآمده بودند که خواص امت به شمار می‌رفتند و انتظار همراهی و پیشگامی از آنان می‌رفت.‌ امام«ع» رو به آنان کرد و در توبیخشان ‌فرمود:

«چه‌چیز شما را که اشراف قوم خود هستید بر آن داشت که از یارى من طفره روید؟ به خدا سوگند اگر این کندى شما از سستى نیست و زاییده کوته‌بینى شماست، شما هلاک‌شونده‌اید و به خدا سوگند اگر به خاطر شک در فضل و لزوم  پشتیبانى از من است، به‌راستى دشمن محسوب مى‌شوید.»

عذرتراشی‌های شروع شد و هر کسی بهانه‌ای آورد. گفتند: «پناه بر خدا! اى امیر مؤمنان! ما تسلیم به امر و سرسپرده توایم و با دشمنت در پیکاریم.» آنگاه همگى عذر خواستند. در میان آنها کسانى بودند که عذر خود را بازگفتند و برخى بیمارى را بهانه آوردند و پاره‌اى دیگر غیبتشان را یاد کردند

****

حکایت سلیمان بن صرد خزاعى نیز عبرت‌انگیز است. او از خواص امت به شمار می‌رفت و پیشگامی‌اش در پیکار جمل مورد انتظار بود، لیکن بی هیچ عذری نیامد. او در مسجد کوفه به حضور امیرمومنان«ع» رسید و حضرت وى را سرزنش و نکوهش فرمود و به او گفت:

«تو دچار تردید شدى و گوش خواباندى و نیرنگ به کار بردى، در حالى که نزد من‌ موثق‌ترین مردم بودى و چنان مى‌پنداشتم که در یارى دادن به من سریع‌ترین آنان محسوب مى‌شوى. چه چیزی بر آنت داشت که از اهل بیت پیامبرت «ع» دست بردارى و چه عاملى تو را از یارى دادن به آنان بازداشت؟»

عرض کرد:

«اى امیر مؤمنان! مسائل را به عقب بر مگردان و مرا بدانچه گذشته است ملامت مفرما و دوستى مرا به همان پایه نگه دار تا خیرخواهى من به اخلاص از آن تو باشد. هنوز کارها در پیش است که ضمن آنها دوستت را از دشمنت باز خواهى شناخت.»

امام پاسخش را ندادند. سلیمان لختى نشست و سپس برخاست و نزد امام حسن «ع» که در مسجد نشسته بود رفت و زبان به شکوه گشود.

کارنامه سست دهه شصت و هفتاد سلیمان بن صرد در دوران خلافت امام حسن مجتبی«ع» و عدم همراهی او در حماسه کربلا و شکل‌دهی قیام بی‌ثمر توابین از سوی او یک پیام داشت: او به‌هنگام تصمیم نگرفت و در جایی که انتظار می‌رفت حضور نداشت و خواسته یا ناخواسته نقش مورد انتظار دشمن را بازی کرد.

****

قضایای تاریخی تابلویی برای آموختن و عبرت گرفتن است. به‌خصوص در تحولات جاری جامعه اسلامی، نقش خواص در فراز و نشیب‌ها بسیار موثر است؛ از این ‌رو حضور به‌هنگام و پرشمار در هر صحنه و یا فتنه اجتماعی و سیاسی، حداقل انتظار پیشوای امت و امت امام است.

موضع بی‌جا گرفتن، بد سخن گفتن و حتی سکوت خواص در جایی که سخن و روشنگری مورد انتظار است، فضای فتنه را تاریک‌تر می‌کند؛ آن‌سان که حکیم فرزانه انقلاب می‌فرماید:‌

«در فضای فتنه، این جمله‌ « کُنْ‏ فِی‏ الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب» را بد می‌فهمند و خیال می‌کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد. مراقب باید بود.

در ماجرای فتنه مهر ۱۴۰۱ نقش منفی برخی از خواص در قالب بیانیه و اطلاعیه و سخنرانی، ‌به آتش فتنه دامن زد و راه را برای چینش اهداف شوم دشمن کامل کرد و مع‌الاسف بعد از روشن شدن ماجرا، جبران موضع‌گیری حداقل انتظار جبهه پیروان حق بود. رهبر حکیم انقلاب اینگونه آنان را مورد خطاب قرار داد:‌

«بعد از آنکه دیدند قضیه چیست، بعد از آنکه فهمیدند در نتیجه‌ حرف‌های آنها همراه با برنامه‌ریزی دشمن چه اتفاقی در خیابان و در مسیر عمومی مردم می‌افتد، بایستی آن کار خودشان را جبران کنند؛ باید موضع بگیرند، باید صریحاً اعلام کنند که با‌ آنچه اتّفاق افتاده مخالفند، بایستی تفهیم کنند که با برنامه‌ی دشمنان خارجی مخالفند. باطن قضیّه معلوم شد. وقتی شما می‌بینید که عنصر سیاسی آمریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه می‌کند، باید بفهمید که غرض چیست؛ باید بفهمید که مسئله، مسئله‌ دلسوزی برای یک دختر جوان نیست؛ این را باید می‌فهمیدید. اگر نفهمیدید، بفهمید. اگر فهمیدید، باید موضع اعلام کنید.»

راستی این کندی در حضور و عدم جبران خطا زاییده چیست؟

17نوامبر/22

چرا نباید کوتاه بیاییم؟ “نکاتی چند در خصوص اغتشاشات اخیر”

با توجه به فروکش کردن اغتشاشات اخیر که به بهانه‌ فوت یک دختر جوان شکل گرفت، ذکر چند نکته به دور از هیجان و احساس، لازم می‌نماید.

اول: بیش از ۱۵ سال است که گشت ارشاد برقرار است، اما در طول این مدت هیچ ‌گونه حادثه فوتی برای کسانی که اعمال قانون ‌شده‌اند رخ نداده بود. نتیجتاً حادثه فوت مهسا امینی یک مورد غیرمعمول بود و در ۱۵ سال گذشته مورد مشابهی نداشت.

دوم: بستر و زمینه اعتراضات و آشوب‌ها در سال‌های اخیر به علت تحریم‌های ظالمانه آمریکا و فشار شدید اقتصادی به مردم کاملاً فراهم است و به هر بهانه‌ای رخ می‌دهد. مطمئناً اگر حادثه فوت مهسا امینی نیز رخ نمی‌داد، باز به بهانه‌ای دیگر شاهد اغتشاش و اعتراض می‌بودیم.

سوم: پس از آشوب‌های سال ۹۶، تلگرام که یک شبکه اجتماعی پرطرفدار بود فیلتر شد و افکار عمومی جامعه به سمت اینستاگرامی هدایت شدند که توسط یک صهیونیست (آدام موسری) مدیریت می‌شود که به‌شدت بر نشر مطالبی در جهت ضدیت سیاست‌های منطقه‌ای ایران و سپاه پاسداران حساسیت نشان می‌دهد و در اغتشاشات اخیر نیز یکی از بسترهای جدی تحریک آشوب‌ها بود.

چهارم: اغتشاشات، شکل فراگیر و اجتماعی نداشت و تعدادی از جوانان و نوجوانان به صورت نقطه‌ای در مکان‌های مختلف گرد هم می‌آمدند و با ایجاد راهبندان در برخی خیابان‌ها دست به آشوب می‌زدند که بررسی‌های صورت گرفته، افراد دستگیرشده نشان می‌دهد عمدتاً فاقد تحصیلات دانشگاهی و بیکار بوده‌اند.

پنجم: سلبریتی‌ها و کسانی که خود توسط دستگاه‌های تبلیغاتی نظام مطرح شده‌اند، نقش مهمی در تحریک و تهییج اعتراضات داشتند که البته قابل تامل است!

ششم: آشوب‌های اخیر نشان داد عموم ملت ایران و توده‌های مردمی، هرقدر هم که از وضعیت اقتصادی و معیشتی ناراضی باشند، حاضر به همراهی با اعتراضات خشونت‌بار و براندازانه در کف خیابان نیستند و همراهی‌شان حداکثر در حد یک استوری و یا نشر یک توییت بوده است.

هفتم: اعتراضات و اغتشاشات اخیر باعث امیدواری مقامات آمریکا از تاثیرات تحریم‌هایش بر افکار عمومی ایران در جهت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی شد. به همین جهت بسیار بعید به نظر می‌رسد که آمریکا حتی پس از انتخابات کنگره، با شرایط ایران موافقت و تحریم‌ها را لغو کند.

هشتم: برای اولین ‌بار، همزمان با اغتشاشات داخلی، طیف‌های مختلف مخالفین نظام جمهوری اسلامی اعم از سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان اقلیم کردستان و جدایی‌طلبان آذربایجان و بلوچستان با هم متحد شدند – و البته با برخی افراد اجاره‌ای از سایر کشورها – تجمعاتی را در کشورهایی چون انگلستان، آمریکا و برلین آلمان ترتیب دادند.

این در حالی بود که بررسی میدانی و تصاویر ویدئویی از اعتراضات در داخل ایران نشان می‌داد که اغتشاشات داخلی، شکل فراگیر و عمومی ندارد و به‌صورت پراکنده و نقطه‌ای و با حداکثر چند صد نفر (ولی با درجه خشونت زیاد) برگزار می‌شوند.

به نظر نگارنده تاکنون سابقه نداشته که در تاریخ چند دهه اخیر و در یک پدیده اجتماعیِ اعتراضی، حجم و تعداد معترضان خارج از کشور نسبت به مسئله و موضوعی اعتراضی بیش از تعداد معترضین داخلی باشد که این خود حاکی از برنامه‌ریزی گسترده‌ و حساب شده‌ دشمنان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است.

شاید گفته شود ترس داخلی‌ها از قدرت سرکوب نظام است و عمدتاً مخالف‌اند، لکن تجربه و البته بررسی‌ها نشان می‌دهند چنانچه مشروعیت حکومتی در اذهان عموم مردمش زایل گردد، توانایی سرکوب نیز نمی‌تواند مانع از حضور توده‌ها در خیابان شود و ایضا بدنه نیروهای نظامی و امنیتی نیز به علت نبود مشروعیت دچار ریزش و تزلزل می‌شود.

در نتیجه باید اظهار کرد این حرکات اعتراضی، به جای آنکه از داخل به خارج سرریز شود و محرکی برای حمایت ایرانیان مقیم خارج برای پشتیبانی و همدردی با معترضین داخلی باشد، بالعکس از خارج به داخل رخنه کرده است.

همچنین بررسی تلاش رسانه‌های خارجی طی ماه‌های اخیر این نکته را اثبات می‌کند که نقش تحریک و تهییج رسانه‌های وابسته به آمریکا و انگلیس و عربستان سعودی و حتی «یورو نیوز» فرانسه تا چه اندازه در دامن زدن به اغتشاشات داخل کشور بالاست.

بنابراین با نگاه واقع‌بینانه به اعتراضات داخلی و همچنین تجمعات صورت گرفته در خارج از کشور، این ادعا که اتفاقات داخل ایران یک انقلاب اجتماعی است و توده‌های مردم خواهان تغییرات و دگرگونی‌های بنیادین هستند، کاملاً مردود است.

نهم: بی‌تردید عدم همراهی عموم مردم با معترضان آشوبگر به معنای رضایت از وضع موجود نیست، اما این نکته را نیز باید مدنظر قرار داد که هدف اصلی آمریکا از وضع تحریم‌های حداکثری، ایجاد فشار بر مردم و ناراضی کردن آنان و کشاندن توده‌های مردم به خیابان‌ها به منظور براندازی است؛ لذا هرگونه رفتار قانون‌شکنانه و تخریب و به آتش کشیدن اموال عمومی و…، خواست آمریکا و دشمنان کشور است و مسئولان موظف‌اند با متخلفان برخورد قاطع کنند.

دهم: در مورد موضوع حجاب اسلامی که از نصوص (دستورات صریح خداوند) است و در آیه‌هایی از قرآن مانند ۳۰ سوره نور و ۵۹ سوره احزاب و…، برآن تاکید شده است؛ جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که دال مرکزی گفتمان آن اجرای احکام و قواعد اسلامی است و ایدئولوژی‌ آن بر این مبنا گذاشته شده، در صورتی که از اجرای این دستور قرآنی کوتاه بیاید، از حیّـز انتفاع ساقط می‌شود و کارکرد اسلامی آن زیر سئوال می‌رود و دیگر اساساً نمی‌تواند ادعا کند جمهوری اسلامی است.

و نکته دیگر اینکه حد یقف هرگونه کوتاهی در امر حجاب مشخص نیست و ممکن است امروز روسری بهانه اعتراض شود و فردا چیزی دیگر…

همچنین کوتاه آمدن بر اثر اغتشاش و آشوب، الگوی مناسبی را به معاندان می‌دهد که در آینده نیز به بهانه‌هایی دیگر مجدداً دست به آشوب بزنند، زیرا به این نتیجه خواهند رسید که جمهوری اسلامی تحت فشار کوتاه می‌آید.

لذا بر کسانی که در عرصه فرهنگی و جهاد تبیین فعال‌اند این نکته فرض است که برای مردم تبیین کنند که حاکمیت هر کشوری متناسب با فرهنگ، تاریخ، هویت و عرف خود حد و حدود پوشش و حجاب مردمش را معین می‌کند و اقلیت موظف‌اند به قانونی که مورد تایید اکثریت است پایبند باشند.

طبیعی است در ایران که قاطبه مردم معتقد به حجاب با معیارهای تعیین شده توسط قرآن و سنت رسول‌الله (ص) هستند، حکومت معیار نوع و سطح حجاب را قرآن و سیره رسول‌الله(ص) و ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بداند؛ زیرا اکثریت مردم مسلمان‌اند و حکومتی که به نام اسلام و با پشتیبانی مردم شکل گرفته است وظیفه دارد قوانین اسلامی و خواست عمومی مردم را اجرا کند.

لذا هرگونه تسامح و عقب‌نشینی موجب امیدواری دشمنان نظام و مخالفان اجرای احکام اسلامی و چه بسا باعث تداوم آشوب‌ها ‌شود. در عین‌‌حال بایستی ضمن بر طرف کردن معضل اشتغال و مشکلات اقتصادی مردم، دستگاه‌های مختلف و مسئول نظام به صورت جدی وارد عرصه عمل شوند و بدون هرگونه شتاب و هیجان‌زدگی و با یک برنامه‌ریزی راهبردی مدون بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت با در نظر گرفتن حساسیت‌های جامعه و تعیین مصادیق جرم اقدام کنند؛ امری که نباید شامل مرور زمان شود.

 

17نوامبر/22

نقش نظام سلطه جهانی و صهیونیست‌‌ها در اغتشاش‌های اخیر ایران

مقدمه:

با فروکش‌کردن ناآرامی‌ها و اغتشاشات اخیر در تهران و برخی مناطق دیگر کشور به بهانه مرگ یک دختر جوان، شاید مهم‌ترین مسئله، بررسی ریشه‌ها و عوامل تغییر چهره سریع این ناآرامی‌هاست؛ از نوعی “اعتراض مدنی” به “اردوکشی‌های خیابانی” و “اغتشاش‌های ویرانگر”. اینکه چرا حرکتی که در ابتدا می‌توانست پیگیرِ به‌حقِ روشن‌شدن علت مرگ ناگهانی مهسا امینی در مرکز امنیت اخلاقی تهران از مقامات و نهادهای دولتی باشد، به‌یکباره به اغتشاش‌ها و ناآرامی‌های ساختارشکنانه با شعارهای تند و اقدامات ضدامنیتی تبدیل و فضا برای اقدامات تروریستی در خیابان‌های تهران و چند شهر دیگر فراهم شد.

ریشه‌های اصلی بروز حوادث اخیر که به گفته مقامات کشور بدنه اصلی فعالان آن را جوانان و نوجوانان زیر ۲۵ سال تشکیل می‌دادند، مبحث جداگانه‌ای را می‌طلبد؛ اما نقش عوامل خارجی، به‌ویژه نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا و رژیم صهیونیستی در بروز ناآرامی‌های اخیر و همچنین سازماندهی اغتشاشات، به‌منظور سوری سازی ایران و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی تجزیه کشور، با الگوگیری از سازماندهی فتنه‌ی سوریه، غیر قابل کتمان و کاملاً برجسته است. در این راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۱ در مورد اغتشاش‌های اخیر کشور فرمودند:

«بنده به‌صراحت می‌گویم این برنامه‌ریزی، کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنباله‌روهای آنهاست. برنامه‌ریزی کرده‌اند. عمله و مزدوران و حقوق‌بگیران آنها، بعضی از ایرانی‌های خائن هم که بیرون از کشور هستند، به آنها کمک کردند.»

در این مقاله به تحلیل و بررسی نقش صهیونیست‌ها به‌ویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا در اغتشاش‌های اخیر ایران خواهیم پرداخت.

 

سازماندهی صهیونیست‌ها برای هدایت و برنامه‌ریزی اغتشاش‌های ایران

در سال ۲۰۱۷ شبکه جاسوسی CIA و سیستم ارتباطی آنها در ایران لو رفت و توسط وزارت اطلاعات منهدم شد. این شبکه‌ در چین و روسیه نیز فعال بود و با اطلاعاتی که از ایران به آن کشورها انتقال یافت، شبکه CIA در آن کشورها نیز منهدم شد. در ۷ اکتبر ۲۰۲۱ جولین بارز، گزارش مفصلی تحت عنوان «سازماندهی مجدد CIA برای تمرکز بر چین» در “نیویورک ‌تایمز” منتشر و در آنجا اشاره کرد که رئیس CIA (معاون سابق وزارت خارجه آمریکا) بااقدام عجیبی، بخش ایران در آن سازمان را منحل و ماموریت CIA در ایران را به موساد واگذار کرده است.

آخرین مسئول آن “مایکل دی آندریا” بود که به آیت‌الله مایک معروف بود. پیشتر در خبرها آمده بود که وی در سال ۲۰۱۹ در هواپیمایی که در افغانستان سقوط کرد، کشته شد، اما سپس این خبر تکذیب شد. در مراسم تودیع وی، آقای برنز اشاره کرد که بخش ایران تعطیل شد؛ اما نگفت که این ماموریت را به موساد واگذار کرده است. واگذاری میز ایران به موساد در گزارش جولین بارز آمده است. این اقدام، حرکت بزرگ و عجیبی بود و در تاریخ سرویس‌های جاسوسی نظیر آن وجود ندارد که بخشی مربوط به طرفی را که به‌زعم خودش دشمن است تعطیل و به سرویس دیگری واگذار کند. البته با توجه به شواهد موجود، به نظر می‌رسد که در بخش هدایت و برنامه‌ریزی کل این پروژه و سازماندهی جدید برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران موساد نقش بارزی داشته است.

سازمان CIA در دنیای غرب، سرویس مادر است. در دوران جنگ سرد میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، ساختاری اطلاعاتی و جاسوسی وجود داشت که به آن “ناتوی اطلاعاتی” ‌گفته می‌شد. در دوران جنگ سرد، سازمان CIA نیز سرویس مادر بود. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سرویس‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی، انگلیس، آلمان و فرانسه، ذیل سازمان CIA فعالیت داشتند.  سرویس رقیب نیز سازمان جاسوسی شوروی KGB بود. پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، همه‌ سازمان‌ها، مراکز مطالعاتی وابسته به سازمان CIA تمامی توان و امکانات و برنامه‌های خود را بر روی جمهوری اسلامی ایران متمرکز کردند.

هم‌اکنون نیز، این ناتوی اطلاعاتی، همچنان پابرجاست؛ و فقط بخش‌هایی از اجزای آن تغییر کرده‌اند. بدین لحاظ وقتی CIA ماموریت ایران را به موساد واگذار می‌کند، بدان معناست اکنون سرویس مادر در خصوص ایران، موساد است و هرکسی که می‌خواهد در ایران کار کند، باید زیر نظر موساد و با اجازه رژیم صهیونیستی باشد.

آمریکایی‌ها در نمودار اطلاعاتی خود،  دنیا را به هفت بخش خاور نزدیک، اروپا، شرق دور و… تقسیم کرده بودند. ایران جزو یکی از آن هفت بخش و در نمودار CIA در رده مناطق تعریف شده بود. اما در حال حاضر، ماموریت ایران به سازمان موساد واگذار شده است. موساد نیز نمودار فعالیت جاسوسی خود را به هم ریخته و سازمان عریض و طویلی را برای ایران ایجاد کرد. ریاست آن سازمان نیز به یک خانم واگذار شد که مدعی بروز انقلاب زنانه در ایران بود. در جشنواره کن وقتی که فیلم عنکبوت مقدس اکران شد، بازیگر آن فیلم، مصاحبه‌ای کرد و گفت: «انقلاب آینده ایران، زنانه خواهد بود.»

اعلام راهبرد جدید «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم»

رژیم صهیونیستی دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران است و همواره دو هدف راهبردی را طبق سیاست‌های اعلامی خود در قبال ایران در پیش گرفته است که عبارتند از:

 ۱٫توقف پیشرفت صنعت هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران؛

 ۲٫توقف قدرت نظامی ایران تا به تراز قدرت نظامی اسرائیل نرسد.

بدین لحاظ پس از شکست راهبردهای گذشته، رژیم صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت و به اصطلاح گروه‌های نیابتی ایران، راهبرد جدیدی را تحت عنوان «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» را علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است. “نفتالی بنت” رئیس پیشین سازمان موساد، سال گذشته در دیدار با “بایدن” رئیس جمهور آمریکا، این راهبرد را اعلام کرد. وی با تاکید بر زدن “سر اُختاپوس” در تهران، اظهار داشت: «ایران را مجبور می‌کنیم یا بقای رژیم اسرائیل و یا مسئله هسته‌ای را بپذیرد.»

رکن این راهبرد، نافرمانی مدنی و ایجاد جنگ داخلی و قومیتی در داخل کشور و انهدام مراکز صنعتی و اقتصادی و حتی حمله به تاسیسات هسته‌ای است. در راستای اجرای این راهبرد جدید رژیم صهیونیستی، آمریکا نیز یک کمک یک و نیم میلیارد دلاری را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داده است. از نظر صهیونیست‌ها، مردم ایران باید به جان هم بیفتند و عملیات ترور و خرابکاری نیز به‌عنوان مکمل آن، اجرا شود. طبق راهبرد صهیونیست‌ها، باید به‌قدری به مردم ایران فشار وارد شود که آنها در دو جبهه وارد مخاصمه و جنگ شوند: جنگ با حاکمیت و مخاصمه با خودشان.

افزون بر آن رهبران رژیم صهیونیستی معتقدند که تنها اهرم فشار آمریکا علیه ایران، تحریم اقتصادی بوده که از نظر این رژیم کافی نیست. بدین لحاظ، خودشان را موظف می‌دانند که مستقیم وارد عمل شوند و در کنار اهرم فشار آمریکا، از اهرم‌های فشار دیگری علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. لذا با در پیش گرفتن راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» میخواهند به قول خودشان سر اختاپوس را در تهران قطع و حداقل، نظام  ایران را مجبور کنند یا بقای رژیم صهیونیستی و یا شروط غربی‌ها را بپذیرد.

طبق این راهبرد، ایران باید چنان درگیر مسائل و بحران‌های داخلی شود که بالاجبار فعالیت‌های هسته‌ای و حمایت از محور مقاومت و به تعبیر رژیم صهیونیستی، گروه‌های نیابتی را فراموش کند. بر این اساس، صهیونیست‌ها، بروز و شکل‌گیری اغتشاش‌ها در ایران را، فرصت طلایی با کمترین هزینه، برای خود در جهت تضعیف نظام جمهوری اسلامی و نیز امتیازدهی آن به طرف‌های غربی در پرونده و مذاکرات هسته‌ای و عدم حمایت از محور مقاومت با سوریه‌‌سازی و حتی تجزیه ایران اسلامی می‌دانند.

عوامل موثر در هدایت و سازماندهی اغتشاش‌های ایران توسط صهیونیست‌ها

اغتشاش‌های اخیر با پیشرفت‌های ایران اسلامی و تحولات منطقه‌ای و ژئوپلیتیکی در یک سال اخیر بی‌ارتباط نیستند و قطعاً پیشرفت‌ها در حوزه‌های مختلف علمی، فنّاوری و اقتصادی و سیاسی، مذاکرات هسته‌ای، افزایش گسترش عملیات مقاومت فلسطین در کرانه باختری، پیروزی‌های محور مقاومت در منطقه، جنگ اوکراین و مناقشه آذربایجان و ارمنستان در نقش‌آفرینی صهیونیست‌ها اثر داشته است.

مهم‌ترین عواملی که در حمایت و هدایت و سازماندهی اغتشاش‌های داخلی ایران توسط صهیونیست‌ها تاثیر‌گذار بوده‌اند عبارتند از:

  1. تلاش دولت انقلابی آقای رئیسی برای اجرایی شدن بیانیه گام دوم انقلاب امام خامنه‌ای

در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ انقلاب اسلامی ایران در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دهه‌ پنجم حیات خود نهاد که دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالش‌ها و به دست آوردن پیشرفت‌های خیره‌کننده، همواره سربلند دیده‌اند. در چنین نقطه‌ عطفی، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صدور «بیانیه‌ گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه‌ گذشته پرداختند و به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» توصیه‌های اساسی و مهمی را ارائه فرمودند. بیانیه‌ «گام دوم انقلاب»، منشوری برای دومین مرحله انقلاب اسلامی و نیز تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان و منشوری برای «دومین مرحله‌ خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد. این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد “تمدن نوین اسلامی” و «آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظماست» نزدیک خواهد کرد.

معظم‌له در بیانیه گام دوم انقلاب، ضمن توضیح و تبیین اقتدار انقلاب اسلامی و تغییر چالش‌ها و شکست مستکبران، مسیر آینده انقلاب اسلامی را روشن و به نقش جوانان به‌عنوان محور تحقق نظام پیشرفته‌ اسلامی اشاره و در پرتو امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده به جوانان ایران توصیه‌هایی می‌کنند که سرفصل آنها عبارتند از:

علم و پژوهش، معنویت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزت ملی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن، سبک زندگی.

پس از استقرار دولت انقلابی آقای رئیسی، عملاً تلاش برای اجرا شدن بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی با انگیزه بیشتری آغاز شد؛ به‌گونه‌ای که پس از گذشت یک سال از عمر دولت جدید، به‌رغم همه‌ مشکلات طاقت‌فرسا، جمهوری اسلامی روز به‌ روز گام‌های بلندتر و استوارتری به جلو برداشته و شاخص تراز انقلاب اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، علمی، دفاعی و نظامی و… در گستره داخلی، منطقه‌ای و جهانی مثبت شد و از اواسط مرداد ماه نیز چهره پایدار و پیشرفته خود را در محافل آکادمیک علمی و پژوهشی جهان کاملاً نمایان ساخت. برخی از مصادیق آن عبارتند از:

۱٫مدیریت جهادی و اعتقاد به اصل «ما می‌توانیم»، به‌عنوان عامل عزت و پیشرفت ایران در همه‌ عرصه‌ها؛

۲٫تحکیم ثبات و امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران؛

۳٫تقویت و استحکام‌بخشی موتور پیشران کشور در عرصه‌ علم و فناوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی؛

۴٫به اوج رساندن مشارکت مردمی و مسابقه‌ خدمت‌رسانی؛

۵٫ارتقای شگفت‌آور بینش سیاسی آحاد مردم؛

۶٫سنگین کردن کفه‌ عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور؛

۷٫تلاش برای افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه؛

۸٫ایستادگی روزافزون در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان.

نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین‌الملل که در دوره اول چهل ساله انقلاب اسلامی با مشکل بزرگ و سد پولادین جمهوری اسلامی ایران در برابر توسعه‌طلبی و زیاده‌خواهی آنها مواجه بود؛ با صدور بیانیه رهبر معظم انقلاب در مورد گام دوم انقلاب اسلامی، دریافتند که انقلاب اسلامی ایران نه تنها به‌عنوان یک کشور مستقل و پایدار در برابر آنها ایستاده و الگویی برای مردم دیگر کشورهای اسلامی شده است؛ بلکه کل تمدن “سکولار” و “لیبرال بورژوازی” غرب را نیز به چالش کشیده و ضمن خط بطلان کشیدن بر نظریه “پایان تاریخ” و “جهان تک‌قطبی” به سرکردگی آمریکا، “تمدن نوین اسلامی” را به‌عنوان یک تمدن مدرن برتر و فائق به رخ جهانیان می‌کشد.

بدین لحاظ پس از نمایان شدن شاخص‌های مثبت موتور پیشران انقلاب اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، علمی، دفاعی و نظامی و… در تابستان امسال با همه توان به صحنه آمدند تا از رشد چشمگیر و پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های فوق‌الذکر که در برخی عرصه‌ها نظام سلطه جهانی را با چالش جدی مواجه کرده بود، جلوگیری کنند. از نظر نظام سلطه جهانی و صهیونیست‌ها، بهترین و کم‌هزینه‌ترین گزینه، برای رسیدن به این هدف، اجرای راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» بود.

 

  1. دست پُر و برتر جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هسته‌ای

عامل دوم، دست پُر و برتر جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات یک سال اخیر در برابر جبهه آمریکایی صهیونیستی و غربی است. در این راستا بارها صهیونیست‌ها اعلام کرده‌اند که ایران به مرحله هسته‌ای شدن بسیار نزدیک است و فقط چند هفته با آن فاصله دارد. بنابراین تنها گزینه از نظر صهیونیست‌‌ها که ایران را از هسته‌ای شدن منصرف کند؛ حمله نظامی و یا مشغول کردن نظام جمهوری اسلامی ایران به مسائل و بحران‌های داخلی است. از نظر صهیونیست‌ها، ایران باید ضعیف باشد. لذا هیچ چیز به اندازه اغتشاش و ناامنی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند ایران را در موضع ضعف قرار بدهد.

۳٫افزایش عملیات نیروهای مقاومت فلسطین علیه صهیونیست‌ها در کرانه باختری

عامل سوم، افزایش عملیات ضد اشغالگری نیروهای مقاومت فلسطین در کرانه باختری علیه صهیونیست‌هاست که حدود یک سال است که در این منطقه رخ داده است. جنبش‌های حماس و جهاد اسلامی فلسطین طی چند ماه در کرانه باختری سازماندهی مجدد کرده‌اند. افزون بر آن رژیم صهیونیستی اذعان کرد که عامل به بن‌بست رسیدن راهبردهای این رژیم در تمام عرصه‌ها در محور مقاومت، جمهوری اسلامی ایران است.

این رویدادها و افزایش چشمگیر مقاومت فلسطینی، رژیم صهیونیستی و شهرک‌نشینان اسرائیلی را با چالش بزرگ امنیتی روبه‌رو کرده و نفس آنها را بریده است. روزی نیست که در رسانه‌های رژیم موقت صهیونیستی در مورد کرانه باختری گزارشی مطرح نشود. حتی یکی از ژنرال‌های بازنشسته این رژیم گفته بود که چاره‌ای جز اشغال کرانه باختری نداریم.

رژیم صهیونیستی عملاٌ نتوانست مقاومت در کرانه باختری را مهار کند؛ به‌طوری‌ که روزانه نزدیک به ده عملیات مسلحانه علیه صهیونیست‌ها در این منطقه انجام می‌شوند. فقط طی شش هفته ۱۹ صهیونیست در کرانه غربی، به‌ویژه در جنین و نابلس کشته شده‌اند. صهیونیست‌ها این اتفاقات را از چشم جمهوری اسلامی ایران می‌بینند؛ لذا تصمیم گرفتند در داخل ایران مقابله به مثل کنند. بدین لحاظ رئیس سازمان موساد در ۲۱ شهریور ۱۴۰۱ اعلام کرد: «هرگونه حمله به اسرائیل(مستقیم یا نیابتی) در داخل خاک ایران پاسخ داده خواهد شد.» صهیونیست‌ها همچنین اعلام کردند که این رژیم به دنبال درگیری با گروه‌های نیابتی نخواهد رفت؛ بلکه به دنبال کشوری خواهد رفت که آنها را مسلح کرده است.

۴٫برتری دست حزب‌الله علیه رژیم صهیونیستی در لبنان

عامل چهارم، برتری دست حزب‌الله علیه رژیم صهیونیستی در لبنان و فلسطین اشغالی است. چندین سال است که به‌رغم تلاش رژیم صهیونیستی و شرکایش برای محدودسازی نقش حزب‌الله در لبنان و به‌ویژه توانمندی نظامی این جنبش و عضو محور مقاومت، نه تنها حزب‌الله و مقاومت در لبنان محدود نشده؛ بلکه توانسته در انتخابات پارلمانی لبنان اکثریت آراء را در مقابل جریان همسو با محور غربی عربی عبری به دست آورد. در حوزه نظامی نیز حزب‌الله لبنان توانسته در صنایع دفاعی موشکی، پهباد، تجهیزات دریایی و نیروی زمینی به توانمندی قابل ملاحظه و پیشرفته‌ای دست یابد و تهدیدات رژیم صهیونیستی را معکوس سازد و عملاً در حوزه دفاعی، دست برتر را در مقابل رژیم صهیونیستی داشته باشد و اعلام کند که در جنگ آینده با رژیم صهیونیستی، جنگ را به داخل سرزمین‌های فلسطین اشغالی گسترش خواهد داد.

در اینجا به منظور جلوگیری از اطاله کلام، فقط به آخرین رویدادی که حزب‌الله توانست رژیم صهیونیستی را به پذیرش شرایط لبنان مجبور سازد اشاره می‌شود.

اختلاف در خصوص مشخص شدن مشخصات جغرافیایی میدان گاز و نفت کاریش، بین لبنان و رژیم صهیونیستی دارای ابعاد سیاسی و حقوقی و امنیتی و راهبردی مهمی است. موضوع از اینجا شروع شد که رژیم صهیونیستی اعلام کرد که در منطقه مورد اختلاف و منازعه در مرز دریایی و آبی بین لبنان و رژیم غاصب صهیونیستی، حق استفاده از چاه‌های موجود در میدان گازی کاریش عمدتا مربوط به آنهاست؛ در حالی که این منطقه گازی بیشتر در قسمت لبنانی مرز آبی، بین لبنان و فلسطین اشغالی قرار دارد. این رژیم سپس اقدام به حفاری در میدان گازی کاریش کرد و برای استخراج نفت و گاز از این میدان آماده شد. درآستانه فصل سرما، به دلیل تحریم گاز روسیه، کشورهای اروپایی به‌شدت نگران تامین انرژی شهروندان خود هستند و پیگیر شدند تا برای تامین گاز، از چاه گاز میدان کاریش بهره‌برداری کنند. لذا رژیم صهیونیستی به منظور تامین منافع خود و اتحادیه اروپا، بدون اعتنا به حق لبنان، اقدام به حفاری برای بهره برداری از این میدان گازی کرد.

با توجه به عدم توان مقابله از سوی دولت لبنان با این اقدامات غیرقانونی رژیم صهیونیستی، حزب‌الله لبنان به‌طور مستقیم وارد میدان گازی کاریش شد و به رژیم صهیونیستی در این خصوص هشدار داد. در مرحله اول به‌رغم هشدار حزب‌الله، رژیم صهیونیستی همچنان به حفاری در میدان گازی کاریش ادامه داد. در مرحله دوم، برخورد عملیاتی و میدانی توسط حزب‌الله لبنان صورت گرفت. در این مرحله حزب‌الله با به پرواز درآوردن تعدادی از پهبادهای خود بر فراز منطقه گازی و نفتی کاریش و انتشار فیلم آن اعلام کرد اگر رژیم صهیونیستی بخواهد بدون توجه به حقوق دولت و ملت لبنان به استخراج و صادرات گاز و نفت از این منطقه اقدام کند، قطعاً مقاومت وارد فاز عملیاتی و میدانی و برخورد نظامی خواهد شد. موضوع تا احتمال رویارویی نظامی هم پیش رفت.

این تهدید حزب‌الله در شرایطی اعلام شد که اتحادیه اروپا به‌شدت نیازمند گاز و نفت و انرژی و منتظر دریافت گاز از چاه کاریش است. لذا اگر تهدید حزب‌الله عملی می‌شد هیچ‌گاه موضوع صادرات گاز این رژیم محقق نمی‌شد. افزون بر آن، آمریکا و رژیم صهیونیستی به‌هیچ‌وجه تمایل ندارند در منطقه‌ای که سرشار از نفت و گاز است درگیری رخ دهد. این شرایط موجب شد تا صهیونیست‌ها به جای درگیری مستقیم با حزب‌الله و یک عضو محور مقاومت که برای آنها خسارت هنگفتی در پی خواهد داشت؛ طبق راهبرد جدید «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» به‌طور مستقیم به سراغ رأس محور مقاومت یعنی جمهوری اسلامی ایران بروند و به تعبیر خود، سر اختاپوس را در تهران قطع کنند تا پس از تضعیف جمهوری اسلامی ایران و عدم توانایی در حمایت از حزب‌الله، مجدداً رژیم صهیونیستی، ادعای اولیه خود در مورد استخراج گاز از منطقه کاریش را دنبال کند و حتی با حزب‌الله تضعیف شده وارد جنگ شود.

۵٫بحران گذرگاه زنگه‌زور در قره‌باغ  و تاثیر این کریدور انرژی بر موقعیت ژئوپلیتیکی ایران

عامل پنجم شکل‌گیری بحران امنیتی در گذرگاه “زنگه‌زور” است. این گذرگاه که در قره‌باغ قرار دارد، یک کریدور مهم و مورد مناقشه‌ ژئوپلیتیک بین ارمنستان و آذربایجان است. در شرایطی که اروپا با بحران انرژی روبه‌روست، این گذرگاه بسیار مهم و پشتیبان آذربایجان، ترکیه و رژیم صهیونیستی است. با توجه به تاثیر این کریدور بر موقعیت و جایگاه ژئوپلیتیکی ایران، جمهوری اسلامی ایران نیز به‌نوعی در این سوی ماجرا قرار داد؛ چون در صورت اقدام آذربایجان به اشغال این دالان، عملاً راه ترانزیت جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم از طریق خاک ارمنستان قطع خواهد شد. ترکیه نیز در این موضوع ذی‌نفع است؛ به همین لحاظ سرویس اطلاعاتی این کشور از گذشته با رژیم صهیونیستی همکاری داشته است.

یک ماه پیش از بروز اغتشاشات ایران، سران سازمان جاسوسی موساد با سران سازمان جاسوسی میت ترکیه در استانبول دیدار و اعلام همکاری کردند و دیدار رئیس‌ رژیم صهیونیستی نیز با اردوغان در راستای تجدید روابط صورت گرفت. اردوغان همچنین در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل با رئیس کنگره یهودیان آمریکا اعلام کرد که قصد دارد با سفر به اسرائیل روابط فی‌مابین را تقویت کند. وی برخلاف ادعاهای قبلی‌اش، با این مواضع و اظهارات جدید خود، ثابت کرد که در مناقشات منطقه‌ای یک بار دیگر به سوی رژیم صهیونیستی چرخش پیدا کرده است.

بنابراین با توجه به موقعیت گذرگاه زنگه‌زور و تاثیر اشغال آن توسط آذربایجان بر موقعیت ژئوپلیتیک ایران، احتمال واکنش شدید و قوی ایران نسبت به هرگونه تغییر و تحولی در این کریدور بسیار زیاد پیش‌بینی شد؛ لذا برای دور کردن ایران از هر گونه واکنش سریع نظامی علیه آذربایجان و متحدان آن، سرگرم کردن نظام سیاسی ایران به اغتشاش‌ها و درگیری‌های داخلی با اجرای راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» در برنامه نظام سلطه جهانی و صهیونیسم و محور غربی در اولویت قرار گرفت.

۶٫نقش تاثیرگذارجمهوری اسلامی ایران در جنگ روسیه و اوکراین

عامل ششم، پرونده اوکراین و نقش تاثیرگذاری است که جمهوری اسلامی ایران در این ماجرا داشته است. از نظر صهیونیست‌ها جمهوری اسلامی به دلیل رفتاری که در بحران و جنگ اوکراین داشته باید تنبیه شود. آخرین آن ماجرای فروش پهبادهای شاهد ۱۳۶ به روسیه بود. در این ماجرا نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین‌الملل، به‌ویژه رژیم صهیونیستی در کنار اوکراین ایستاد و یکی از بازیگرهای اصلی بوده است. یکی از نگرانی‌های رژیم صهیونیستی این بوده که در این مناقشه، رابطه‌اش با روسیه آسیب دیده است.

۷٫تقویت ائتلاف جبهه مقاومت عراق در برابر جریان غربی سعودی

آمریکا به‌شدت در پی آن است که در منطقه غرب آسیا آرامش وجود داشته باشد. در عراق بعد از اینکه جریان صدر تحرکاتی را انجام داد و در منطقه سبز بغداد درگیری‌هایی صورت گرفت و در پی آن، جریان هماهنگی ائتلاف گروه‌های شیعه با حشدالشعبی شکل گرفت و مقتدرانه وارد صحنه شد؛ آمریکا احساس خطر کرد؛ زیرا تقویت و موفقیت ائتلاف گروه‌های شیعه مقاومت و حشدالشعبی به معنای پیروزی آنها در تشکیل حکومت ائتلافی عراق و هم‌پیمان شدن آن با جمهوری اسلامی ایران علیه محور غربی عبری و عربی است. از این ‌رو این جبهه تمام تلاش خود را انجام داد تا پارلمان عراق منحل شود و دولت ائتلافی شیعه تشکیل نشود. همچنین تصمیم گرفت قبل از اینکه دولت ائتلافی همسو با محور مقاومت در عراق شکل بگیرد؛ با ایجاد اغتشاش و آشوب در ایران و تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، عملاً گروه‌های شیعی همسو با ایران را در مقابل یک عمل انجام شده، برای پذیرش خواسته آمریکا در عراق قرار دهند.

۸٫تقویت مقاومت انصار‌الله یمن در برابر ائتلاف رژیم‌های عربستان و امارات

در یمن پس از پایان آتش‌بس بین مقاومت یمن و رژیم آل سعود و امارات، آمریکا اصرار داشت که نباید آتش بس به صورت شکننده برقرار شود. در حالی‌ که عربستان و امارات شرایط انصارالله یمن را به‌طور کامل برای آتش‌بس نپذیرفتند. لذا آمریکا بسیار نگران افزایش حمایت بیشتر جمهوری اسلامی ایران از مقاومت یمن و در نتیجه افزایش و گسترش عملیات نیروهای مقاومت انصارالله علیه مراکز و تاسیسات نفتی و صنعتی عربستان و امارات است. تجربه دو سال اخیر نیز نشان داده که هرگاه انصارالله با موشک و پهباد به تاسیسات نفتی و گازی عربستان و امارات حمله کرده؛ جریان انتقال نفت و گاز به غرب مختل شده است. بنابراین بهترین راهبرد از نظر آمریکا که به‌شدت به دنبال آرامش منطقه به‌منظور برقراری امنیت برای صادرات نفت و گاز به غرب است؛ راهبرد جدید رژیم صهیونیستی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» است. بر همین اساس تصمیم گرفته شد تا به‌منظور تحمیل طرح آتش‌بس مورد نظر به انصار‌الله یمن، ابتدا با اجرای راهبرد فوق‌الذکر و ایجاد آشوب و اغتشاش علیه جمهوری اسلامی ایران، مهم‌ترین حامی مقاومت را از پای در آورد و یا آن را تضعیف کند تا به تبع آن، انصار‌الله ضعیف و بدون حامی مجبور به پذیرش شرایط عربستان و امارات و محور غربی عبری و عربی شود.

ادامه دارد…

 

پی‌نوشت‌:

۱٫بیانات ۱۱/۷/۱۴۰۱ در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های نیروهای مسلح

17نوامبر/22

اغتشاش، راز تهاجم به ایران قوی

«اغتشاشات در ایران» یک دستور کار برای مغشوش معرفی کردن کشوری است که به «ثبات» و «اقتدار» شناخته می‌شود. بر این اساس در زمانه‌ای که ایران نه فقط در داخل توانسته انواع اقدامات بی‌ثبات‌ساز خارجی علیه خود را به شکست بکشاند، بلکه منطقه غرب آسیا را از پیچیده و پرحجم‌ترین اقدامات آشوبناک و بی‌ثبات‌ساز نجات دهد، صحبت کردن از بی‌ثباتی در ایران، طنزی تاریخی است. خود آمریکایی‌ها چند بار از یک‌سو گفته‌اند بی‌سابقه‌ترین و شدیدترین تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کرده‌اند و از سوی دیگر اعتراف نموده‌اند که در این مصاف شکست خورده‌اند. یکی از آن‌ها «دونالد ترامپ» بود که در پنجم فروردین ۱۳۹۸، هنگام خارج کردن کشورش از برجام گفت: «شدیدترین تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کرده‌ایم». «مایک پنس» معاون او نیز در ۲۱ شهریور ۱۳۹۹ گفت: «آمریکا شدیدترین تحریم‌ها را علیه جمهوری اسلامی اعمال کرده است».

اما مقامات دولت بعدی آمریکا هم با صراحت اعلام کرده‌اند، سیاست اعمال فشار حداکثری آمریکا علیه ایران شکست خورده است. «رابرت مالی» معاون وزیر خارجه کنونی آمریکا و نماینده این کشور در امور ایران، در مرداد ماه ۱۴۰۰، طی مصاحبه‌ای گفت: «ببینید ما یک وضعیتی را به ارث برده‌ایم که رئیس‌جمهور بایدن تصمیم گرفته به آن پایان دهیم؛ وضعیتی که طی آن کارزار فشار حداکثری که دولت ترامپ علیه ایران اعمال کرده بود، به طرز وحشتناکی شکست خورد و این به طرز بدی به منافع ایالات متحده آسیب زده است». کما اینکه «دانیل دیپتریس» عضو اندیشکده آمریکایی «اولویت‌های دفاعی» طی مقاله‌ای در «نیوزویک» نوشت: «اگر راهبرد فشار حداکثری با هدف وادارسازی ایران به پذیرش تمام و کمال خواسته‌های آمریکا طراحی شده باشد، در این صورت این راهبرد کاملاً شکست خورده است. سیاست فشار حداکثری که «برایان هوک» هم به اجرا گذاشت بر پایه یک فرضیه بسیار مبهم بنا نهاده شده بود». پایگاه آمریکایی‌ »بیزینس اینسایدر» هم در همین زمان طی گزارشی با اشاره به مصوبه مجلس شورای اسلامی که دولت ایران را ملزم به اجرای مرحله‌ای از سرگیری فعالیت‌های هسته‌ای که بر اثر توافق برجام متوقف شده بودند کرد و بازگشت فعالیت‌های غنی‌سازی ایران نوشت: «طرح ترامپ شکست حداکثری بود و پاسخی قابل پیش‌بینی دریافت کرد. تهران خیلی زود اقدام به راه‌اندازی مجدد برنامه هسته‌ای خود نمود و از جمله غنی‌سازی اورانیوم بیش از حد توافق شده را آغاز کرد».

در همین زمان «نیویورک تایمز» نیز در یادداشتی به قلم «نیکلاس کریستف» نوشت: «رویکرد فشار حداکثری ترامپ در رابطه با هر کشور که اعمال شده، یک شکست تمام‌عیار بوده است». «ژان لودریان» وزیر خارجه فرانسه نیز که کشورش همواره در اعمال فشار بر ایران در کنار آمریکا بوده است، در یک نشست خبری با اشاره به بازگشت ایران به فعالیت‌های هسته‌ای خود گفت: «واقعیت این است که دولت قبلی واشنگتن برای ما مجموعه‌ای از گزینه‌های وحشتناک باقی گذاشت. کارزار فشار حداکثری یک شکست مفتضحانه بود و خلاف هر آنچه در آن وعده داده شده بود، اتفاق افتاد». پایگاه «واشنگتن پست» هم در یادداشتی نوشت: «حقیقت مسلم این است که ثابت شده فشار حداکثری، به یک شکست حداکثری رسید. جو بایدن با ادامه این سیاست نتیجه‌ای نخواهد گرفت.»

همزمان با اعتراف مقامات و مؤسسات راهبردی آمریکا به شکست سیاست‌های تحریمی علیه جمهوری اسلامی، محافل سیاسی و رسانه‌ای غرب اعتراف کردند نفوذ ایران در منطقه در دوره کارزار فشار حداکثری رو به فزونی گذاشته است. سایت فارسی بی‌بی‌سی در ۱۶ آبان ۱۳۹۸، در گزارش مبسوطی به قلم «فرانک گاردنر» نوشت: «رقبای منطقه‌ای ایران میلیاردها دلار صرف خرید تسلیحات غربی کرده‌اند که بیشتر این خریدهای تسلیحاتی از بریتانیاست. با این همه، اما ایران تحت تحریم اقتصادی توانسته است با جزیی از این هزینه موقعیت‌های واجد امتیازات راهبردی در منطقه را در اختیار بگیرد» در این میان «مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک» در گزارش ۲۱۷ صفحه‌ای خود که با عنوان «شبکه‌های نفوذ ایران در خاورمیانه» منتشر کرد، نوشت: «جمهوری اسلامی توانسته است موازنه قدرت در خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد».

در این گزارش نوشته شده علیرغم آنکه آمریکا طی جنگی صدام حسین را از قدرت برکنار کرد اما نتوانست دولت مورد نظر خود را سرکار بیاورد و پروژه دولت‌سازی آن شکست خورد و این ایران بود که از موقعیت فراهم شده استفاده کرد و دولت مورد نظر خود را در عراق سرکار آورد، در حالی که تا پیش از این کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، به عراق تحت حکومت عرب سنی به عنوان عاملی علیه هرگونه نفوذ ایران در کشورهای عربی می‌نگریستند» در این گزارش با توجه به شکست عربستان در مقابل تهاجمات موشکی و پهپادی یمنی‌ها ـ که این گزارش آنان را متحدان ایران خوانده ـ نوشته شده است: «عربستان سعودی موشک‌های گران‌قیمتی را از آمریکا خریداری کرده است اما این سیستم‌ها قادر به متوقف کردن حملات با تکنیک‌ نسبتاً پایین نبودند، حملاتی که باعث شد عربستان به طور موقت نیمی از ظرفیت تولید خود را از دست بدهد.»

سازمان پژوهشی ژئوپلیتیک «استراتفور» آمریکا که در ایالات تگزاس‌ فعالیت می‌کند در گزارشی نوشت: «این واقعیت که ایران دارای شبکه‌ای از لحاظ جغرافیایی چنین گسترده از متحدان پراکنده است، فضای قابل توجهی را در اختیار این کشور می‌گذارد تا اگر بخواهد عملیاتی را از دور اجرا و انجام آن را تکذیب کند.»

«فرانک گاردنر» در یادداشت نیوزویک نوشت: «نکته اصلی این است: ایران بعد از ۴۰ سال نیرو گرفتن مداوم، تأمین بودجه و تسلیحات شبکه متحدانش، در حال حاضر در موقعیتی بسیار قوی‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، قرار دارد».

مع‌الوصف چگونه می‌توان کشوری با این مختصات را بی‌ثبات و منفعل دانست؟ اگر چنین کشوری مغشوش خوانده شود لاجرم باید در معنای مغشوش و آنچه در لغت‌نامه‌ها در توضیح آن نوشته شده است، تردید کرد! اگر ایران با این خصوصیات را بتوان فاقد ثبات و اقتدار دانست، در مورد کشوری مثل «عربستان سعودی» که از یک سو درگیر جنگی ۸ ساله است و افقی برای پایان دادن به آن هم ندارد و سیستم سیاسی بسته آن دچار تعارضات درونی است، به گونه‌ای که برادر، برادر و برادرزادگان را تحمل نمی‌کند و آنان را روانه زندان نموده و در اداره امور حکومت هیچ نقشی برای مردم آن وجود ندارد و اساساً یک مملکت به نام یک خانواده سند خورده است، چه باید گفت؟ اگر ایران مغشوش است، درباره آمریکا که با صف‌بندی در داخل مواجه است و همین حالا نگران انتخابات ۲۰۲۴ است و در فضای بین‌المللی در معرض انواعی از تعارض‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی است و با حجمی از بدهی داخلی و خارجی، معادل درآمد سالانه آن روبه‌روست و در همان حال هزینه‌های سرسام‌آور خارجی آن برای مالیات‌دهندگان این کشور غیرقابل تحمل شده است، چه باید گفت؟

چرا ایران را درگیر اغتشاشات نشان می‌دهند؟

آنچه آمریکا و سایر دولت‌های مخالف جمهوری اسلامی را آزار می‌دهد، وجود «ایران قوی مستقل» است. آمریکا درگیر انواعی از مشکلاتی می‌باشد که قدرت و اقتدار آن را با فرسایش مواجه کرده است و بنا به اعلام مقامات رسمی غرب، دوره آن به پایان رسیده است. همین روزها «جوزف بورل» رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا به طور علنی گفت آمریکا دیگر ابرقدرت نیست؛ در شرایطی که کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان با بحران‌های  داخلی و روی کار آمدن دولت‌های چندماهه روبه‌رو هستند و نمی‌توانند از سیاست‌های خود از جمله درباره اوکراین حمایت عملی کنند، به گونه‌ای که موضع ۲۷ کشور که عضو «اتحادیه» خوانده می‌شوند، در مورد کمک به اوکراین و مقابله با روسیه با یکدیگر متفاوت است؛ در شرایطی که رژیم صهیونیستی با فروپاشی پی در پی دولت و پارلمان مواجه می‌باشد، به گونه‌ای که در چهار سال چهار انتخابات برگزار کرده و هر بار با شکست مواجه گردیده و اینک در حال مقدمات برگزاری انتخابات پنجم پارلمانی است و نیز در حوزه نظامی و امنیتی ناگزیر به دادن امتیاز به اضلاع فلسطینی و لبنانی جبهه مقاومت شده است و نیز در شرایطی که عربستان سعودی در محیطی پر از مخالفت یمنی‌ها، قطری‌ها، عراقی‌ها و حتی کویتی‌ها قرار گرفته و قادر به عادی‌سازی رابطه خود در محیط پیرامونی نیست و افق سیاسی آن هم مغشوش شده است؛ وجود «ایران قوی مستقل»، بزرگ‌ترین زنگ خطر برای آنان می‌باشد. از کنار این ایران نمی‌توان عبور کرد کما اینکه «گاردنر» در آخر گزارش مفصل خود در نیوزویک نوشته بود: «ایران را نمی‌توان نادیده گرفت».

در این شرایط آمریکا و دولت‌های اروپایی‌، رژیم صهیونیستی و عربستان دست‌ به‌کار ارائه تصویری کاریکاتوریزه از ایران هستند. آنان با استفاده‌ی افراطی و دیوانه‌وار از فضای رسانه‌‌ای و رسانه‌های مجازی و فعال‌سازی افراد محدودی در ایران، درصدد ارائه تصویری لرزان و روبه ضعف از ایران هستند! جالب این است که درست در زمانی که قریب چهار میلیون نفر شهروند ایران با طی بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مسافت و در سفری که مستلزم چند میلیون تومان هزینه برای هر شهروند است و توأم با مشقت راهپیمایی چند روزه در کشوری دیگر می‌باشد، سفر زیارتی اربعین را پشت سر گذاشته‌اند، با استفاده از اجتماعات ده نفره و ۱۰۰ نفره، تصویری از ایران ارائه می‌دهند که گویا در حال تجربه انقلاب جدیدی آن هم از نوع خشن و سکولاریستی است! و در حالی که رهبری ایران در حال مدیریت تحولات مختلف منطقه از شبه‌قاره تا دریای مدیترانه و تا آمریکای لاتین است، روی سلامتی او انگشت ابهام گذاشته و وانمود می‌کنند که اصولاً دنیا را بدرود گفته و آنچه به نام «سیدعلی خامنه‌ای» نشان داده می‌شود، بدل ایشان می‌باشد!

غرب برای وارونه‌نمایی حقایق ایران، هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت می‌کند. به طور قطع غرب هیچ‌گاه و در مواجهه با هیچ دشمنی این همه هزینه نکرده است. هیچ‌گاه در رسانه‌های معتبر غرب اعلام خبر دروغین مرگ یک دشمن، نیامده بود. بی‌اعتبارسازی CNN، نیویورک تایمز، واشنگتن پست، بی‌بی‌سی، دویچه وله، تایم و.. اصلاً موضوع ساده‌ای نیست. آنان به درستی می‌دانستند این خبری نیست که بتوان پای آن ایستاد، اما تغییر وضعیت ایران برای آنان آنقدر اهمیت داشت که همه امکانات و اعتبار رسانه‌ای خود را برای آن هزینه کنند به امید اینکه در فضای واقعی اتفاق مطلوب‌شان بیفتد!. در واقع در شرایطی که خود آنان در وضعیت استیصال و فروپاشی و هزینه‌های هنگفت بودند، تحمل «ایران قوی مستقل» برایشان غیرممکن بود و به عبارت دیگر ایران قوی مستقل آنان را به مرحله جنون رسانده است.

صرفه اقتصادی اغتشاش ایران برای غرب

براساس آمارها، ایران پس از  تحمل یک دوره نسبتاً طولانی رکود اقتصادی وارد دوره‌ای از رشد شده است. این حرکت از سال ۱۳۹۷ به آرامی شروع شد و در سال ۱۴۰۱ روند شتابان پیدا کرد. بانک جهانی که در گزارش رسمی خود، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۱ را ۷/۱ درصد اعلام کرده بود، در اردیبهشت امسال ناگزیر شد این رقم را اصلاح و رسماً اعلام کند، رشد اقتصادی ۲۰۲۱ ایران ۷/۳ درصد بوده است. صندوق بین‌المللی پول هم به عنوان یک منبع معتبر مالی دنیا اعلام کرد، رشد اقتصادی ۲۰۲۲ ایران به ۵ درصد و در سال ۲۰۲۵ به ۷ درصد خواهد رسید و از متوسط رشد جهانی فزون‌تر خواهد بود. این رشد در واقع دو پیام را برای غرب به همراه دارد؛ از یک‌سو رشد اقتصادی ۷/۳، ۵ و ۷ درصد بیانگر آن است که ایران در داخل نشاط جدیدی پیدا می‌کند و این مسئله ضمن آنکه بر قدرت ایران می‌افزاید، حمایت مردم ایران از نظام جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهد. از سوی دیگر این رشد، سبب تحرک خارجی بیشتر ایران می‌شود. بنابراین آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و عربستان باید منتظر خیز منطقه‌ای جدید ایران باشند. در محافل آکادمیک غرب گفته شده بود کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا به زودی دوره جدیدی از «بهار اسلامی» را تجربه خواهند کرد و این بار ایران آماده‌ترین کشور برای بهره‌برداری و سوق دادن آن به سمت الگوی خود می‌باشد.

غرب گمان می‌کند اغتشاشات و به خصوص اگر طولانی ‌شود، سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی در آن آسیب می‌بیند. این کاملاً واضح است که سرمایه‌گذار در شرایط بی‌ثباتی وارد میدان نمی‌شود و در انتظار می‌ماند. غرب با ارائه تصویری کاریکاتوریزه شده از ایران، تلاش می کند دولت رئیسی را در جذب سرمایه داخلی و جلب همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی با شکست مواجه گرداند. به تعبیر غربی‌ها، اگر بتوانند دولت رئیسی را در تحول اقتصادی مبتنی بر سیاست نگاه به شرق و نگاه به همسایگان شکست دهند، مردم متدین ایران را از پذیرش نقش سیاسی سرخورده کرده و منزوی می‌کنند. بنایراین غربی‌ها به گمان اینکه همین تصویر کاریکاتوریزه برای دور کردن سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی از اطراف سیدابراهیم رئیسی کفایت می‌کند، به گونه‌ای اغراق‌گونه سرگرم تصویری از یک ایران پر از آشوب هستند. به عنوان مثال در حالی که براساس نتایج چندین نظرسنجی، اعتماد شهروندان ایرانی به شبکه‌های ماهواره‌ای خارجی در تابستان ۱۴۰۱ فقط ۷ درصد بوده است، وانمود  می‌کنند که نزدیک به ۸۰ درصد مردم ایران خبرهای شبکه‌های ماهواره‌ای بی‌بی‌سی، من و تو، ایران اینترنشنال و… را دنبال کرده و به آنها اعتماد دارند. در یک مورد دیگر در حالی که بعضی از تصاویر اغتشاش‌ها یا خبر اغتشاش‌ها، حدود شش میلیون دنبال‌کننده داشته است، غرب با بهره‌گیری از موتور جست‌وجو این عدد را بیش از ۷۰ میلیون و در مواردی ۳۰۰ میلیون معرفی کرده است! در آمار دیگر در حالی که براساس نظرسنجی ۹ مهر ماه ۱۴۰۱، ۸۳ درصد بانوان تهرانی گفته‌اند به حجاب باور داشته و بیش از ۷۰ رصد گفته‌اند، حتی در میهمانی‌های خانوادگی آن را رعایت می‌نمایند، غرب مدعی است تعداد زنان مخالف حجاب در ایران به ۷۷ درصد رسیده و تنها ۲۳ درصد بانوان از داشتن حجاب استقبال کرده‌اند! جالب این است که در روزهای میانی اغتشاش، یک سایت تولید محتوا که  وابسته به سازمان سیای آمریکاست، خطاب به هواداران نظام جمهوری اسلامی نوشته بود، ما موفق شدیم در فضای مجازی نظام جمهوری اسلامی را پایان یافته معرفی کنیم و شما در فضای حقیقی نتوانستید به شهروندان ایرانی بقبولانید که جمهوری اسلامی، مقتدر و ماندگار است!

«مدیریت» اغتشاشات

خبرها و مستندات، حاکی از قطعی بودن مدیریت اغتشاشات و خشونت‌های اخیر ایران از خارج کشور است. یک سال پیش از شروع اغتشاشات، «زهرا امیرابراهیمی» بازیگر فیلم ضداسلامی «عنکبوت مقدس» در پارلمان اروپا اعلام می‌کند انقلاب آینده «انقلاب زنان» است. در حالی که خانم زهرا امیرابراهیمی فردی فاسد و تن‌فروش در کاباره‌های اروپایی بوده است و گردانندگان جشنواره‌های سینمایی فرانسه و انگلیس از او یک چهره مبارز به تصویر کشیدند!

از حدود پنج سال قبل پروژه‌ای تحت عنوان «دختران انقلاب» در ایران آغاز و یک خانم در مقابل دانشگاه تهران کشف حجاب کرد و تصاویر آن در رسانه‌های اروپایی و آمریکایی منتشر و گفته شد، ایران در حال تحول است و این‌بار زنان پرچم تحول را در دست دارند و سایت فارسی بی‌بی‌سی در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ آن را «نماد انقلاب زنانه» خواند!

دو هفته پیش از آغاز اغتشاشات شهریور ۱۴۰۱ «رابرت مالی» معاون وزیر خارجه و نماینده آمریکا در امور ایران و دیپلمات ارشد این کشور در مذاکرات هسته‌ای در پاسخ به درخواست جوزف بورل رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا مبنی بر فعال‌سازی مذاکرات دور نهم هسته‌ای با ایران گفت: «صبر کنید اتفاقاتی در پیش است که پس از آن ایران آماده دادن امتیازات در پرونده هسته‌ای خواهد شد.» در حین اغتشاشات هم مقامات آمریکا ادعا کردند، ایران آماده دور جدید مذاکره است و ما به این مذاکرات خوش‌بین هستیم.

وزارت خارجه عربستان سعودی از دو ماه قبل از اغتشاشات اخیر ایران، مذاکرات بغداد میان ریاض و تهران را به حالت تعویق در‌آورد و رسانه‌های آن به ویژه «ایران اینترنشنال» تبلیغات شدید ضدایرانی را از سرگرفته و به رسانه اصلی اغتشاش‌ها در ایران تبدیل شدند.

با آغاز اغتشاشات، مقامات ارشد آمریکا و اروپا به‌صورت عریان به حمایت از اغتشاشگران پرداختند در حالی که تعداد کسانی که در تهران و بعضی شهرهای دیگر وارد درگیری با مأموران نیروی انتظامی شده‌اند، از چند هزار نفر فراتر نرفته بود. در این میان بلینکن وزیر خارجه آمریکا از تظاهرات و اعتصابات میلیونی در ایران خبر داد!

از میان کسانی که در اغتشاش‌های اخیر دستگیر شده‌اند، جمع قابل توجهی با سفارت‌خانه‌های آلمان، فرانسه و انگلیس ارتباط داشته‌اند. در این میان فاش شد که سفارت فرانسه با کافی شا‌پ‌ها ‌که در تهران به صورت قارچ‌گونه تکثیر شده‌اند و نیز با گالری‌ها ارتباط داشته است. هزینه اداره کافی‌شاپ‌ها و گالری‌ها عمدتاً توسط سفارت فرانسه و با گشاده‌دستی پرداخت گردیده است. تا جایی که گاهی یک تابلو ۳ دلاری را تا ۳۰۰۰ دلار خریده تا خرج جذب و سازماندهی جوانان ایرانی بشود.

در جمع‌بندی نیروهای اطلاعاتی گفته شده است، کافی‌شاپ‌ها در تهران به منزله ستاد فرماندهی آشوب عمل کرده‌اند. یک بررسی اطلاعاتی دیگر نشان می‌دهد در آشوب‌های دو ماه اخیر، عربستان  پول آشوب‌ها را تأمین می‌کرده و هدایت عملیاتی آشوب‌ها به عهده عوامل رژیم صهیونیستی بوده است و کار بروکراتیک (شبکه‌سازی و هدایت) آشوب‌ها توسط سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس دنبال شده است، البته عربستان و آمریکا در مدیریت تبلیغاتی آشوب‌ها هم نقش ویژه‌ای برعهده داشته‌اند. هرچند بنا به اقاریر بازداشت‌شدگان آشوب‌های اخیر در نهایت تأثیر شبکه‌های فضایی بیش از ۱۷ درصد نبوده است. گفتنی است تأثیر شبکه‌هایی مثل بی‌بی‌سی، من و تو و ایران اینترنشنال پیش از آشوب‌های اخیر تنها ۷ درصد بوده است. آمریکا در حین آشوب‌ها تلاش کرد تا مشکل کنترل اینترنت از سوی ایران و فیلتر پلتفرم‌هایی مثل اینستاگرام، واتساپ و تلگرام را به نفع آشوب‌گران برطرف کند. آمریکا در میانه آشوب تحریم استارلایت‌ها را برداشت تا بتوانند در آشوب‌ها فعال باشند. کما اینکه آمریکا در ایام آشوب، ارتباط تلفنی از آمریکا از طریق اسکایپ (SKIP) را برای ایرانیان مقیم کشورهای خارجی مجانی کرد. در واقع همه تلاش آمریکا این بود که هزینه مالی اغتشاشگران به صفر برسد.

سنخ‌شناسی اغتشاش‌گران 

عدد اغتشاشگران در طول ماه‌های شهریور و مهر ماه گذشته در ایران به کمتر از ۱۰۰ هزار نفر محدود بوده است. مدیران اغتشاشات نتوانستند توده‌های مردم را به میدان بیاورند. این درحالی بود که پیش از آشوب‌ها جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که شوک اقتصادی اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ دولت که سبب گرانی تا ۱۰۰ درصد بعضی از کالاهای اساسی در ایران شد و به یکی از بسترهای آشوب تبدیل گردید، جمعیت ناراضی زیادی را به خیابان می‌آورد. اما به دلایلی این گمان عملی نشد. طیف وسیعی از مردم اگرچه از گرانی کالا و به خصوص افزایش هزینه معیشت و گرانی خرید، اجاره و رهن مسکن ناراضی هستند اما با معترضین خیابانی که از تخریب و درگیری استفاده کردند، موافق نبودند و لذا با اغتشاشگران همراه نشدند.

اغتشاشگران را به طور کلی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته اول بدنه اغتشاش و دسته دوم اداره‌کنندگان و به تعبیر رایج، لیدرهای اغتشاشات. در این اغتشاشات، برخلاف اغتشاش‌های قبل، لیدرها گسترده بودند و در واقع اغتشاش‌ها را به صورت خوشه‌ای و افقی اداره می‌کردند و عمدتاً یا ماهیت گروهکی داشتند و یا در طول سال‌های اخیر از طریق سرویس‌های اطلاعاتی و به ویژه موساد آماده شده و آموزش دیده بودند.

مدیران اغتشاش‌ها عمدتاً از موتورسیکلت استفاده می‌کردند و تجیهزات خاصی شامل امکانات خنثی‌سازی اقدامات مقابله‌جویانه پلیس و امکانات گسترش تخریب‌ها و پاک کردن ردپا در اختیار داشتند. این‌ها به شدت خشن بودند و ابایی از قتل و کشتار نداشتند. براساس یک گزارش اطلاعاتی، مدیران اغتشاش ـ لیدرها ـ در کشور‌های جمهوری آذربایجان، اقلیم کردستان عراق، ترکیه، امارات و بعضاً در ارمنستان آموزش دیده‌اند. در این کشورها آموزش آنان در دست عناصر اسرائیلی بوده است. نقش مدیران اغتشاشات، توسعه افقی اغتشاش‌های کوچک و آماده‌سازی صحنه برای عوامل عادی در هر مرحله و خشن کردن اغتشاشات بوده است. در این بین از میان اغتشاشگرانی که دستگیر شده‌اند، دست‌کم ۲۶۰ نفر نقش لیدری اغتشاشات را ایفا کرده‌اند.

بدنه اغتشاشات 

بدنه اغتشاشات را عمدتاً جوانان بین ۱۵ تا ۳۰ سال تشکیل داده‌اند. در این میان ۳۰ درصد اغتشاش‌گران در سنین ۱۵ تا ۲۰ سال، ۴۷ درصد در سنین ۲۰ تا ۳۰ سال  و ۱۷ درصد در سنین ۳۰ تا ۴۰ سال بوده‌اند. این اغتشاشات اگرچه «جنبش زنان» نامیده شده، اما تنها ۱۱ درصد اغتشاش‌گران را دختران و زنان تشکیل داده و ۸۹ درصد آنان مذکر بوده‌اند! از نظر مجرد و متاهل بودن، ۸۶ درصد شرکت‌کنندگان در اغتشاشات مجرد بوده‌اند و ۷۷ درصد شرکت‌کنندگان تحصیلات زیر دیپلم داشته‌اند و افراد دارای کاردانی ۶، کارشناسی ۱۲ و کارشناسی ارشد و دکترا ۵ درصد بوده‌اند. در این میان فقط ۱۹ درصد از شرکت‌کنندگان در آشوب‌ها دانش‌آموز یا دانشجو بوده‌اند. در میان اغتشاشگران کمتر از یک درصد تقیدات دینی و مذهبی داشته‌اند تا جایی که از میان افراد دستگیر شده تنها سه نفر اهل خواندن نماز بوده‌اند.

حدود ۴۷ درصد از دستگیرشدگان از آسیب‌دیدگان اجتماعی نظیر فرزندان طلاق و افراد معتاد بوده‌اند در عین حال حدود ۹۸ درصد آنان فاقد سابقه ثبت شده کیفری در محاکم قضایی و نیروی انتظامی هستند!

یکی از مهم‌ترین نقطه اشتراک افراد بازداشت شده که در بدنه آشوب‌های اخیر فعال بوده‌اند ناامیدی از آینده‌ی زندگی و آینده شغلی خود و بی‌پناه بودن بوده است. «مانوئل کاستلز» جامعه‌شناس اسپانیایی و نویسنده کتاب «عصر اطلاعات» معتقد است «از این پس انقلاب‌های سیاسی نداریم، انقلاب‌های اجتماعی داریم که ریشه آن‌ها «تحقیر» است.

براساس بررسی‌هایی که از بازداشتی‌های اغتشاشات صورت گرفته است، ۲/۵۴ درصد گفته‌اند امیدی به بهبود وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی‌شان نداشته‌اند و ۶/۴۸ درصد گفته‌اند به اغتشاش و تخریب به عنوان راه متوجه کردن مسئولین به شرایط بد زندگی‌شان نگریسته‌اند.

در جمع‌بندی این بحث می‌توان گفت اگرچه در بخش مدیریت اغتشاش‌ها، وجود جریان خارجی ملموس بوده است. اما در بحث بدنه اجتماعی آشوب‌ها، غلبه با آسیب‌دیدگان اجتماعی است. کما اینکه هرچه از مدیریت به سمت بدنه آشوب می‌رویم، سطح کم‌سوادی، فقر، فقدان امید به آینده و بی‌اعتمادی نسبت به کارآمدی مسئولان کشور افزایش می‌یابد.

 

بحث حجاب و نقش آن در آشوب‌ها 

بحث حجاب و حتی موج محدود بدحجابی که اخیراً در کشور مشاهده شد، اصولاً از بحث آشوب‌ها جداست. تا پیش از این در فضای خارجی و هم در باور داخلی، جمع کثیری از زنان کشور مخالف حجاب یا متمایل به برداشتن حجاب ـ روسری ـ معرفی و یا دیده می‌شدند و یا اینکه تا پیش از این عمدتاً پدیده بدحجابی و بی‌حجابی سیاسی دیده می‌شد و از آن به عنوان نماد مخالفت با جمهوری اسلامی یا قوانین شرعی یاد می‌گردید. اما در عمل و در شرایطی که برداشتن روسری و بی‌حجابی هزینه حکومتی و اجتماعی نداشت، موج بی‌حجابی که در روزهای اول اغتشاش کمی پررنگ هم شده بود، از آنچنان شدتی برخوردار نشد. براساس نظرسنجی‌هایی که در روز نهم مهر ماه گذشته از بانوان تهرانی انجام شده است، ۸۳ درصد بانوان گفته‌اند به حجاب اعتقاد دارند و بیش از ۷۰ درصد گفته‌اند حتی در میهمانی‌های خانوادگی حجاب خود را حفظ می‌کنند. ۸۳ درصد گفته‌اند حتی اگر قانون حجاب برداشته شود هم حجاب خود را حفظ خواهند کرد. تنها ۱۱ درصد بانوان گفته‌اند بی‌حجابی پدیده‌ای سیاسی و نشانه مخالفت با نظام جمهوری  اسلامی است. کما اینکه ۸۰ درصد خانم‌ها در نظرسنجی‌ها با آشوب‌های اخیر مخالفت کرده و خواستار مقابله با آشوب‌گران شده‌اند.

چه باید کرد؟

در تحلیل آشوب‌ها باید به «سه عامل» به صورت جداگانه نگاه کرد؛

عامل اول: وجود برنامه‌ای خارجی و وجود مدیریت آشوب در خارج از مرزهاست که قاعدتاً این عامل ادامه می‌یابد. کما اینکه ادامه آشوب‌های اخیر تأکیدی بر وجود ستاد فرماندهی آشوب در خارج از کشور و توسط دشمنان جمهوری اسلامی است. در رابطه با این موضوع ما ابزارهایی برای کنترل رفتار کشورهایی نظیر فرانسه، آلمان و عربستان داریم مثل اعتراض رسمی و صدور حکم قضایی برای عناصر ایرانی تحت فرمان آنان در خارج از کشور و نیز تهدید به اقدامات امنیتی مشابه که طبعاً بازدارنده خواهد بود. علاوه بر این موارد، شناسایی شبکه‌های ایجاد شده توسط آنان و متلاشی کردن این شبکه‌ها می‌تواند در خنثی‌سازی توان کشورهای خارجی علیه ایران مؤثر باشد.

عامل دوم: وجود موقعیت‌های شبکه‌ای مثل استارلایت‌ها، کافه‌های مجازی، کافی‌شاپ‌ها، و نیز دسترسی پلتفرم‌های خارجی به محیط داخلی ایران است که می‌‌توان از طریق اقدامات قانونی و امنیتی آنان را مهار کرد.

عامل سوم: که از این دو مهم‌تر و مؤثر‌تر است، بسترها و زمینه‌های داخلی اغتشاش مثل گرانی‌ها و نابسامانی در موضوع مسکن و بیکاری مردم است که دولت با برنامه‌ریزی خُردگرا ـ در مقابل کل‌گرا ـ می‌تواند این بسترهای اجتماعی را کنترل کند. براساس یک نظرسنجی که در اواخر مهر گذشته به صورت تلفنی از مردم تهران و ۳۰ مرکز استان دیگر انجام شده است، ۶/۵۹ درصد مردم خواستار بهبود معیشت و مسایل اقتصادی شده و آن را عامل اصلی نارضایتی و فاصله‌گیری مردم از مسئولان کشور دانسته‌اند. این در حالی است که تنها ۵/۳ درصد از آنان، افزایشِ توجه به مسایل زنان را خواستار شده‌اند. این نشان می‌دهد که مسایل جامعه ما حجاب و یا فیلتر شبکه‌های اجتماعی نیست. این موضوع اگرچه در کوتاه‌مدت قابل حل نیست، دولت می‌تواند برای حل آن در میان مدت برنامه‌های مؤثر داشته باشد.

یکی دیگر از مسائل، رفع نابسامانی‌ها در محیط‌های آموزشی کشور است. قضایایی که در جریان اغتشاشات در تعداد قابل توجهی از دانشگاه‌های کشور پیش آمد، از نوعی رهاشدگی سازمان‌های آموزشی و دانشگاهی کشور خبر می‌دهد. آموزش و پرورش قلب مدیریت درازمدت کشور است و مسایل آن فقط اقصادی نیست؛ بلکه بیش از آن توجه به نحوه سلوک و فعالیت واحدهای آموزشی در کشور می‌باشد. اتفاقات ناخوشایند دانشگاه شریف که دانشگاه شاخص کشور است، مشکلات تربیتی و پرورشی این محیط‌ها را برملا کرد. مسئولیت‌پذیر کردن اساتید، معلمان و مدیران این محیط‌ها، یکی از ضرورت‌هایی است که در هر کشور به صورت تردیدناپذیر دنبال می‌شود.

17نوامبر/22

رهبر معظم انقلاب جامع الفضایلند؛ «پاسدار اسلام» در محضر حضرت آیت‌الله‌العظمی جعفر سبحانی

درآمد:

حضرت آیت‌الله‌العظمى حاج شیخ میرزا جعفر سبحانى تبریزى، فقیه اصولى، مفسر رجالى، متکلّم ادیب،  فیلسوف و از اندیشمندان بزرگ معاصر و از مراجع عظام تقلیدیست که سالیان متمادى تدریس، تحقیق و تربیت شاگردان بسیار و تألیف قریب به ۴۰۰ کتاب ارزنده را در کارنامه درخشان خود دارد.

آیت‌اللّه سبحانى در ۲۰ فروردین ۱۳۰۸ در تبریز در خانواده علم و تقوا دیده به جهان گشود. پدر بزرگوار ایشان، مرحوم آیت‌اللّه حاج شیخ محمد حسین سبحانى خیابانى، یکى از عالمان و فقهای وارسته تبریز بود. ایشان پس از فراغت از تحصیل مقدمات و بخشی از سطوح در مدرسه علمیه طالبیه تبریز، در سال ۱۳۲۵ رهسپار حوزه علمیه قم شد و کفایه الأصول را نزد مرحوم آیت‌اللّه‌العظمى گلپایگانى آموخت و در محضر علاّمه طباطبائى(ره) کتاب شرح منظومه و بخش اعظم اسفار را فرا گرفت و همزمان در جلسات خصوصى از ایشان بهره برد.

آیت‌اللّه سبحانى سپس در  دروس خارج فقه و اصول به خوشه چینى از محضر بزرگانى همچون مرحوم آیت‌اللّه العظمى بروجردى، مرحوم آیت‌اللّه سید محمد حجت کوه کمرى و مرحوم آیت‌اللّه العظمى امام خمینى(ره) پرداخت. معظم‌له با حضور فعال و پرسشگری در درس حضرت امام(ره) مصمم بود تا مجموع درسهاى ایشان را به دقت ضبط و تحریر نماید. کاری که به چاپ کتاب «تهذیب الاصول» در همان سال‌ها انجامید.

آیت‌اللّه سبحانى از عداد علماییست که از آغاز نهضت امام خمینی، حامی نهضت بود. ایشان در جریان واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و دستگیری حضرت امام خمینی از جمله کسانی بود که نامه اعتراض‌آمیز فضلای حوزه قم به دولت وقت را امضا کرد و همچنین از امضاکنندگان نامه به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت در اسفند ۱۳۴۲ بود که طی آن به ادامه زندانی شدن امام خمینی و جمعی از علما اعتراض شده بود.

پذیرفتن درخواست مجله پاسدار اسلام از سوی حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی و دیدار این عالم برجسته برای ما توفیق بزرگی بود. در نشست نخست با معظم‌له جهت مراعات حال ایشان، توصیه‌شان را پذیرفتیم تا جواب برخی از پرسش‌هایمان را از فرمایشاتشان استخراج کنیم و پس از تدوین اولیه برای ملاحظه به محضر ایشان ارائه نماییم. توفیق دیدار دوباره این عالم وارسته برایمان مغتنم بود. ایشان با وجود کبر سن و اشتغالات فراوان، مطالب آماده شده با دقت مطالعه و نهایتا برای چاپ در پاسدار اسلام تایید کردند.

ثبات قدم و مواضع معظم‌له که در بین اساتید و شاگرادان خود به دقت، ژرف‌اندیشی و استدلال و برهان شهره است، نشان از اطمینانشان از مسیر طی شده از آغاز تا به امروز خود دارد. و چه بسا به همین علت است که در دوره‌ای که برخی با کوچکترین حادثه و  شایعه پراکنی و یا جوسازی‌های کاذب، براحتی تغییر موضع می‌دهند، دیدگاه‌ها و مواضع آیت‌الله سبحانی به خصوص نسبت به نظام اسلامی و امامین انقلاب چنان محکم و پابرجاست که فراز و فرودهای روزگار و فضای غوغا سالارانه زمانه نتوانسته او را از آنچه بدان دست یافته، روگردان کند.

ضمن قدردانی از عنایت معظم‌له به مجله پاسدار اسلام، از درگاه خداوند متعال برایشان صحت و سلامتی و طول عمر بابرکت مسالت داریم.

 

*با سلام وتشکر فراوان از فرصت گرانبهایی که در اختیار «پاسداراسلام» گذاشتید.

حضرتعالی از چهره‌های برجسته علمای جهان تشیع هستید که از نزدیک محضر امام خمینی(ره) را درک کرده‌اید و از شاگردان ایشان بوده‌اید؛ بفرمایید چگونه و از چه زمانی با امام راحل آشنا و همراه شدید؟

سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

زمینه آشنایی اینجانب با حضرت امام به زمانی برمی‌گردد که ما در تبریز بودیم. وقتی کتاب «کشف اسرار» ایشان به تبریز آمد و صدا کرد و واقعاً در آن زمان، کتاب بسیار مفید و سودمند و یگانه‌ای بود؛ چون شخصی شبهه‌هایی را به نام اسرار هزار ساله نوشته بود و کسی در میدان نبود که پاسخ او را بدهد؛ سرانجام وقتی ایشان به بهترین نحو پاسخش را دادند، همین سبب شد که ما غیابی به ایشان علاقه‌مند شویم. وقتی به قم آمدیم، ایشان درس خارج می‌گفت و در سطح هم فقط منظومه را درس می‌داد. ما هم که در آن زمان مکاسب و کفایه را  می‌خواندیم، به درس ایشان نرفتیم. بعد آقا‌زاده ایشان، مرحوم حاج آقا مصطفی دو سال نزد اینجانب درس خواند و هر روز بیش از یک درس تدریس می‌شد تا آنجا که به شرح لمعه رسید و این سبب شد که ما بیشتر امام(ره) را بشناسیم و سیزده سال در فقه و اصول خدمت ایشان بودیم.

 

*حضرتعالی در درس بارها از شخصیت علمی و معنوی حضرت امام(ره) یاد می‌کردید. اگر ممکن است پیرامون شخصیت، عرصه‌های علمی و معنوی امام قدری توضیح بفرمایید.

برای پاسخ به این پرسش لازم است، نخست مطلبی را به عنوان مقدمه بیان کنم. شخصیت‌هاى نامدارى که در حوزه‌ها و مراکز علمى جهان پرورش پیدا مى‌کنند، و پس از چندى از طریق فکر و اندیشه و کتاب و قلم، به تربیت شاگردان مى‌پردازند، از نظر بُعد علمى به دو گروه تقسیم مى‌شوند:

۱. گروهى که ازنظر استعداد به فراگیرى یک دانش کشیده شده و تنها در آن، تخصّص و ژرف‌نگرى پیدا مى‌کنند، و نسبت به دیگر علوم بهره‌اى جز اطّلاعات عمومى، و آگاهى‌هاى سطحى ندارند. و این نوع افراد در اصطلاح اندیشمندان «ذى فنّ‌» نامیده مى‌شوند.

ایشان در طول زندگى علمى خود جز به یک علم نمى‌اندیشند و تنها در قلمرو آن قلم مى‌زنند و یا تدریس مى‌نمایند و افرادى را تربیت مى‌کنند. از نمونه‌هاى بارز این گروه، سیبویه (م ۱۸۰) در ادبیات عرب، کلینى (م ۳۲۹) در حدیث، و محقق حلّى (م ۶۷۶) در فقه را مى‌توان نام برد. آنان در قلمرو علم به صورت تک بُعدى جلوه کرده و به خاطر تبحّر در فنّ واحد، اندیشه‌هاى بس بلندى را در آن علم عرضه نموده‌اند.

۲. گروهى که از نظر فطرت و خلقت، گرایش‌هاى گوناگونى نسبت به علوم مختلف داشته و شخصیت علمى خود را در یک بُعد محبوس نکرده، و در دو علم یا بیشتر تجلیاتى داشته‌اند از نمونه‌هاى این افراد مى‌توان ابن سینا (م ۴۲۶)، فارابى (م ۳۳۹)، شیخ مفید (م ۴۱۳)، سیّد مرتضى (م ۴۳۶) و شیخ طوسى (م ۴۶۰) را نام برد.

این گروه از شخصیت‌ها به خاطر موهبت‌هاى بى‌کران الهى در قلمروهاى مختلف به کار علمى پرداخته و در دو رشته و یا بیشتر داراى تخصص‌هایى بوده‌اند.

به عنوان مثال آثارى که از شیخ طوسى مانده است مى‌تواند ابعاد مختلف علمى او را براى ما ترسیم کند. تفسیر ارزنده وى به نام «التبیان فى علوم القرآن» گواه آن است که او در این فن آن‌چنان تخصص و کارایى فزون از حد داشته که از تاریخ تألیف آن تا قرونی، شیعه نتوانسته است تفسیرى را در آن پایه عرضه کند. مرحوم شیخ طوسى در سال ۴۶۰ هجرى درگذشته و تألیف تفسیر التبیان مربوط به دوران زندگى او در بغداد است. بنابراین، قریب به نه قرن و نیم از عمر این تفسیر مى‌گذرد و این کتاب به صورت یک مدال علمى بر تارک اعصار مى‌درخشد.

وقتى دیگر آثار ایشان را تورق مى‌کنیم، او را محدثى قوى و نیرومند مى‌یابیم که احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام) را از مشایخ با اسناد مختلف اخذ نموده و دو اثر گرانبها در حدیث به نام «التهذیب» و «الاستبصار» به یادگار نهاده است.

آنگاه که کاوش‌هاى پر ارج شیخ را در قسمت کلام و معارف بررسى مى‌کنیم، او به صورت یک متکلم زبردست و نیرومند که خود داراى مبانى خاصى در آن علم بوده، جلوه مى‌کند. و تنها کتاب «الرسائل العشر» شیخ، نشانه نیرومندى وى در میدان بحث وجدل و اقامه برهان در علم کلام است.

ولى با این همه جامعیت، آنچه گفته شد، ترسیم نیمرخى آن هم مبهم از شخصیت علمى شیخ است. وى در قلمرو فقه استادى بلا معارض بوده و دو اثر علمى او به نام «مبسوط» و «خلاف» نشانۀ آگاهى عمیق وى بر مبانى فقهى عامه و خاصه را نشان مى‌دهد.

این مطلب مقدمه بود؛ اما ذی‌المقدمه اینکه، امام فقید و قائد کبیر از گروه دوم بود و استعداد و شایستگى‌ها و مواهب خدادادى او، وى را به ژرف‌نگرى در بسیارى از علوم سوق داد و در بخشى از علوم اسلامى متخصص و در قسمت‌هایى مشارک بود و از همان طریقى که بر جامعیت شیخ استدلال شد، مى‌توان بر احاطه و جامعیت وى نیز پى برد؛ زیرا اگر وجود اثر گواه بر وجود مؤثر باشد، ویژگی‌هاى آن نیز گواه بر ویژگی‌هاى پدید آورنده آن است.

آثار علمى به جاى مانده از حضرت امام مى‌تواند پرده از این راز برداشته و ابعاد علمى او را براى ما ترسیم کند هر چند تبیین همۀ این جهات، از حوصلۀ این گفتگو بیرون است، ولى چون اینجانب، سالیان درازى خوشه‌چین خرمن علمى آن استاد بزرگ بوده، در این مورد به فشرده‌گویى می‌پردازم و با اشارت‌هایى از آن عبور می کنم.

حضرت امام(قدس‌سره) در بیستم جمادى‌الآخر ۱۳۲۰ هجرى قمرى، یعنى روز ولادت حضرت زهرا (علیها‌السلام) دیده به جهان گشود. تا نوزده سالگى در زادگاه خود خمین به دروس ابتدایى و تحصیل مقدّمات عربى پرداخت.

زادگاه امام(ره) از نظر علمى چندان قوى و نیرومند نبود که بتواند ذوق علمى او را حتّى به صورت متوسّط اشباع کند. آوازۀ تأسیس حوزه در اراک به وسیله مرحوم آیت‌‌الله العظمى حائرى (۱۲۷۴-۱۳۵۵ ه‍.ق) همه جا پیچیده بود، حضرت امام (قدس سره)، زادگاه خود را به عزم تحصیل در اراک ترک گفت و به حوزۀ جوان شهرستان اراک وارد شد. تاریخ انتقال امام قدس سره به این شهر سال ۱۳۳۹ ه‍. ق بوده است.

هنوز یک سال و اندی از اقامت امام قدس سره در این شهر نگذشته بود که دست تقدیر الهى آیت‌اللّه مؤسس را بر آن داشت که حوزه را به شهرستان قم منتقل کند و این پایگاه علمى را در کنار حرم دخت گرامى موسى بن جعفر علیهما‌السلام برپا نماید. از این جهت، حضرت امام (قدس سره) نیز پس از چهار ماه از انتقال آیت‌الله حائرى، به حوزۀ قم منتقل گردید، و به صورت یک طلبه جوان نیرومند و سرشار از ذوق و اندیشه تحت تربیت مشایخ بزرگ و اساتید ارجمند آن زمان قرار گرفت و وی نیز به خوبی در آن علوم فرهیخته گردید.

*اگر ممکن است پیرامون سلوک امام(ره) در تحصیل و تدریس و اخلاق نکاتی بفرمایید

نخست باید توجه نمود مایه‌هاى نبوغ و شخصیت در خمیرۀ امام(قدس‌سره) وجود داشت و دست آفرینش او را با مواهب فراوانى آفریده بود، ولى این حوزه بود که این استعداد را شکوفا ساخت و چنین شخصیت کم نظیرى را تحویل جامعه داد.

بنابراین باید در عظمت این حوزه و صیانت آن از هرگونه آسیب بیش از پیش کوشید تا بار دیگر این مهد، شاهد فرزندان دیگرى همچون امام باشد که در طول قرون آینده در دامن خود بپرورد و تحویل جامعه بدهد، و به طور مسلّم اگر حوزه نبود، این شایستگى‌ها و قوّه‌ها به مرحلۀ فعلیت نمى‌رسید.

اولاً؛ حضرت امام در دوران جوانى در مسألۀ تحصیل کاملاً ساعى و کوشا بود، حتّى در سنین پنجاه به بالا، گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى‌کرد. در سال ۱۳۷۰ هجرى قمرى برابر با ۱۳۳۰ شمسى، در سه ماه تابستان پس از صرف صبحانه از ساعت ۶ تا ۱۲ مشغول مطالعه مى‌شد، و هرگاه نوعى خستگى به خاطر یک نواختى کار در خود احساس مى‌نمود، خود را به نگارش اندیشه‌هایش سرگرم مى‌کرد.

او در حالى که یک انسان متفکر و فرد با وقاری بود و هیبت او حضار را در سکوت فرو مى‌برد؛ ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى‌کرد و جلسه انس را مایه نوعى کمک به ورزیدگى ذهن و آمادگى آن مى‌دانست.

ایشان به قرآن و تلاوت آن و تدبّر در معانى دقیق آن علاقۀ فراوانى داشت. به خاطر دارم که از حضورشان درخواست کردم که: تفسیر بنویسد، فرمود: تفسیر را کسى باید بنویسد که در زندگى فقط یک همّ داشته باشد و یک مقصد. من الآن در وضع کثرت به سر مى‌برم و اشتغالات مختلفى دارم. ایشان در تمام حرم‌هاى اهل بیت، مقید بود که زیارت جامعه را بخواند.

ثانیاً؛ حضرت امام(قدس‌سره) نه تنها به اساتید خود احترام مى‌گذاشت، بلکه از تمام علما و دانشمندان به نیکى یاد مى‌کرد. به خاطر دارم که من در یکى از نوشته‌هاى خود دربارۀ مطلب کسى نوشته بودم که سخن وى «ظاهر الفساد» است.

ایشان به هنگام مطالعۀ آن نوشته، در کنار آن مرقوم داشتند: «احترام مشایخ و بزرگان پیوسته باید مراعات شود».

روزى درباره یک شخصیت علمى، سخنى از یکى از مجلاّت لبنان نقل کردم که در حقیقت نقل اهانت بود، ایشان نسبت به کلام من اظهار سنگینى و ناراحتى کرد و مرا از نقل آن نهى نمود.

چه در حوزه و خارج از آن شخصیت‌هاى علمى بودند که از نظر فکرى با ایشان همراه نبودند، امّا امام در برخورد با آنان و یا پشت سر آنان ادب را کاملاً رعایت مى‌کرد، گویى اصلاً هیچگونه اختلاف فکرى در میان آن دو وجود ندارد.

ثالثاً؛ از شیوه‌هاى قابل ستایش امام راحل، پرورش جوانان مستعد و فضلاى نخبه بود که در طول تدریس خود در حوزه، گروه بس گرانقدرى را پرورش داد که هر یک بعدها استوانه علمى و فکرى شدند.

رابعاً؛ از ویژگی‌هاى حضرت امام(قدس‌سره) آشنایى با حوادث جارى در ایران و جهان بود. با اینکه در دوران اختناق، وسایل ارتباط پیشرفته‌اى وجود نداشت، ولى امام از کسب اطلاع از حوادث غفلت نمى‌کرد. در دوران ریاست مرحوم مدرّس به مجلس شوراى ملّى مى‌رفت و به سخنان وکلا و نمایندگان گوش مى‌کرد.

امام صادق(ع) مى‌فرماید:

«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»(کافی؛ج۱؛ص۲۷) (فرد آگاه از حوادث جهان مورد هجوم شبهات قرار نمى‌گیرد).

خامساً؛ از دیگر ویژگی‌هاى حضرت امام(قدس‌سره) غیرت دینى فوق‌العاده بود. در زمان اختناق که گاهى در برخى از جراید و مجلاّت نسبت به اسلام و مسلمین اهانت مى‌شد، سخت بر مى‌آشفت.

پس از هجوم متّفقین به ایران و شکستن سدّ اختناق و پدید آمدن نسبی آزادى قلم، یکى از بى‌خردان کتابى به نام «اسرار هزار ساله» نوشت که در آن با القاى یک رشته شبهات بر مکتب کلامى و فقهى شیعه تاخته بود.

این کتابچۀ کم حجم هیاهویى در جامعۀ آن روز ایران پدید آورد، چون به خاطر اختناق شانزده ساله حکومت پهلوى، منابر و مواعظ برچیده و سخنرانى و تبلیغ کاملاً محدود شده بود، طبعاً جوانان آن روز در برابر این شبهات کاملاً بى‌دفاع بودند. در این هنگام حضرت امام با احساس مسؤولیت شدید، درس‌هاى عادى خود را تعطیل نموده، به نقد این کتاب پرداخت و به نام «کشف اسرار» آن را منتشر ساخت.

این کتاب نه تنها در دفاع از عقاید شیعه به تحریر درآمده بلکه مایه‌هاى اندیشۀ سیاسى امام(قدس‌سره) را در بردارد، و توفیقى که بعدها به دست آورد و توانست جمهورى اسلامى را پایه‌گذارى کند، تجسّم همان چیزى بود که در آن کتاب آمده بود.

مطالعۀ آن کتاب انسان را با غیرت دینى و تعصّب معقول مذهبى امام(قدس‌سره)  و سوز درونى او نسبت به انحراف‌ها آشنا مى‌سازد.

*حضرت امام(ره) حکومت اسلامی را با اراده مردم تشکیل داد و دیدگاه ولایت فقیه را مطرح نمود. لطفا بفرمایید دیدگاه فقهای شیعه در مورد اصل ولایت فقیه چگونه است؟ 

‏‏ در میان فقهای شیعه خلافی را در اصل ولایت فقیه نمی‌توان پیدا کرد و هیچ کس‏‎ ‎‏منکر این ولایت نیست، منتها اثبات آن دو راه دارد:

گاهی «تنصیبی» است به این معنا که‏‎ ‎‏پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهم‌السلام) به اذن الهی فقیهی را در زمان غیبت به عنوان ولی مسلمین نصب کرده‌اند؛‏‎ ‎‏همچنان که در امامت قائل به تنصیب هستیم، با این تفاوت که تنصیب در امامت به اسم و‏‎ ‎‏در این‌جا به صورت وصف می‌باشد. این راه را حضرت امام و قبل از ایشان مرحوم نراقی‏‎ ‎‏و برخی دیگر انتخاب کرده و در طول تاریخ ولیّ فقیه را ولیّ منصوب اسلامی دانسته‌اند.‏

‏‏راه دیگر «احتسابی» است به این معنا که اسلام احکامی دارد که کار فرد نیست و به‏‎ ‎‏تعبیر ما فاعلش معین نشده است (لم یسمّ فاعله)، مانند اجرای حدود و حل مسائل‏‎ ‎‏اختلاف مسلمین در حقوق.

فقها در این موارد مکرر می‌فرمایند: «ضربه الحاکم»، «قتله‏‎ ‎‏الحاکم» و این احکام قابل تغییر نیست، چون تعطیلی این‌ها موجب تعطیلی و انهدام نظام‏‎ ‎‏است. حال چنانچه کسی این احکام را به ـ هرچند به صورت فی‌الجمله ـ رسمی بداند‏‎ ‎‏قطعاً برای اجرای آن‌ها هم فکری کرده است. وقتی ما این را از طریق ضرب و تقسیم‏‎ ‎‏حساب کنیم می‌بینیم قدر متیقنِ کسی که می‌تواند این کار را انجام بدهد کسی است که‏‎ ‎‏باید آشنا به اسلام، کارشناس و عادل باشد و بتواند این احکام را از مصادر به صورت دقیق‏‎ ‎‏استخراج کند و این امر توسط فقیه جامع شرایط انجام می‌شود (از طریق احتساب و حسبه).‏

‏‏البته تفاوت بین دیدگاه تنصیبی و احتسابی این است که:

دیدگاه تنصیبی ادلّه لفظیه‏‎ ‎ دارد و ممکن است اطلاقش بعضی از موارد را شامل شود، ولی دلیل دیدگاه احتسابی‏‎ ‎‏لبّی است و مسلّماً در دلیل لبّی به قدر متیقّن اکتفا می‌شود.‏

‏‏نظریه دیگری که در کتاب «معالم الحکومه الاسلامیه» نیز متذکر شده‌ایم این است‏‎ ‎‏که: حکومت اسلامی حکومتی «مکتبی-مردمی» است، چون اگر امضا و پذیرش مردم‏‎ ‎‏نباشد هیچ تزی هرچند که نسخه‌اش حق هم باشد پیش نمی‌رود. لذا گرایش و رأی مردم‏‎ ‎‏یکی از دو رکن اساسی حکومت را تشکیل می‌دهد ولی نمی‌تواند اصالت داشته باشد،‏‎ ‎‏چون حکومت تنها جنبه اجرایی نیست تا بگوییم رأی دادیم کافی است، عمده رکن دوم‏‎ ‎‏آن است که مکتب است؛ یعنی باید مکتبی (مطابق اصول و قوانین اسلام) باشد.‏

‏‏کسی که تشخیص می‌دهد مطابق قوانین اسلام است او همان فقیه جامع شرایط است‏‎ ‎‏که باید این حکومت را امضا کند، اگر امضا نکند و مکتبی بودنش ثابت نباشد تنها نیمی‏‎ ‎‏از این حکومت درست شده است ولی آن نیمۀ دیگر در جای خودش نیست.

ما در این‏‎ ‎‏کتاب دوازده روایت آورده‌ایم که هر چند رأی مردم از نظر اجرایی و از نظر تحقق در‏‎ ‎‏خارج ارزشمند است و شاید هم بیشتر این باشد، ولی اگر رأی مردم مکتبی نباشد با‏‎ ‎‏دیگر نظام‌های الحادی فرق نمی‌کند.

به رسمیت شناختن ولایت فقیه در حکومت، از این‏‎ ‎‏نظر است که آن را مکتبی کند و کسی می‌تواند مکتبی بودن آن را بشناسد که فقیه جامع‏‎ ‎‏شرایط باشد (تفصیل این مطلب را در آن کتاب نوشته ایم).‏

*حضرتعالی جزء خبرگان قانون اساسی هم بوده اید و در همان زمان با تألیف آثاری، تحلیل خودتان را از حکومت اسلامی ارائه‏‎ ‎‏فرموده اید. حال از آن‌جا که یکی از شیوه‌های تفسیر قوانین، در نظر گرفتن منویات‏‎ ‎‏قانون‌گذار است اگر ممکن است شرحی از آن مجلس خبرگان و زمینه‌هایی که بوده و‏‎ ‎‏دیدگاه خبرگان آن‌زمان در رابطه با اصل ولایت فقیه و مواد قانونی آن بیان کنید.

بحث‌هایی از قبیل این که آیا این اختیارات به صورت مثال ذکر‏‎ ‎ شده یا تحدید اختیارات است در جامعه مطرح شده که از مباحث آن زمان نشئت می‌گیرد.‏ در آن خبرگان زبده‌های روحانیت و حوزه جمع شده بودند که هیچ مجلسی بهتر از‏‎ ‎‏آن در آن زمان امکان نداشت. در آن مجلس حداقل سی مجتهد مسلّم وجود داشت که‏‎ ‎‏یکی از آنها مرحوم مرتضی حائری(ره) بود. در عین‌حال شخصیت‌هایی غیر روحانی نیز شرکت‏‎ ‎‏داشتند که از افکار آن روز متأثر بودند؛ مقدار زیادی مارکسیست‌ها و خلقی‌ها حکومت‏‎ ‎‏می‌کردند و تصور می‌کردند هرچه بتوانند قدرت مالی را از مردم کم کنند و به جاهای‏‎ ‎‏دیگر بپردازند، قانون محکم‌تر و استوارتر است.

لذا بعضی از چیزها را در انحصار دولت‏‎ ‎‏قرار دادند که بنده آن روز موافق نبودم، زیرا در انحصار دولت قرار دادن، بستن دست‏‎ ‎‏مردم است. یکی همان تجارت و بازرگانی خارجی است که آن‌را به گونۀ دیگری تفسیر‏‎ ‎‏کردند ولی در عمل به گونه‌ای شد که دولت تاجر و وارد کننده و صادر کننده باشد و مردم‏‎ ‎‏بیکار بشوند؛ همان مشکلی که برای سوسیالیست‌های شوروی پیش آمد.

در آن زمان جوّ‏‎ ‎‏خاصی از نظام شاهنشاهی به نظام اسلامی آمده بود، افکار مقداری ناپخته و تجربه‌ها‏‎ ‎‏هم کم بود، لذا گاهی انحصارهایی برای دولت قائل شدند که صحیح نبود و هرچند ما‏‎ ‎‏موافق نبودیم ولی اکثریت رأی آورد.‏

‏‏اما اختیاراتی که آن‌جا ذکر شده از باب مثال است، مجلس که نمی‌تواند ولایت ولی‏‎ ‎‏فقیه را تحدید کند.

مجلس آن روز کاشف قوانین بود نه جاعل قوانین. ما که نمی‌توانیم‏‎ ‎‏خلاف اطلاقات و یا ضیق جعل قانون کنیم. لذا مادۀ دوم و سوم قانون اساسی می‌گوید:‏‎ ‎‏هر اصلی از اصول قانون اساسی با اطلاقات یا تقیید کتاب و سنت مخالف باشد، آن‏‎ ‎‏حاکم بر قانون اساسی است و این‌ها از باب مثال است.‏

‏‏برخی از این افرادِ تازه به دوران رسیده می‌گویند: مرحوم طالقانی عبای خودش را‏‎ ‎‏روی زمین پهن کرده بود و به این مجلس و کرسی‌ها و صندلی‌ها اعتراض داشت. این‏‎ ‎‏دروغ است، مرحوم طالقانی روی صندلی نشسته بود، مجلس که تمام شد گفت: خسته‏‎ ‎‏شدیم کمی روی زمین بنشینم حرف بزنیم. روی زمین که تمیز هم بود نشست، صحبت‏‎ ‎‏می‌کرد و عکسی هم گرفته‌اند. این‌ها به دروغ می‌گویند چون اعتراض داشت روی زمین نشست.

*حضرتعالی سال‌ها در محضر علامه طباطبایی(ره) بودید و با اندیشه ایشان آشنا هستید؛ برخی می‌کوشند تا علامه طباطبایی(ره) را در زمره مخالفان ولایت فقیه و حرکت امام خمینی(ره) معرفی نمایند. حضرتعالی این شبهات را چگونه تحلیل می‌کنید؟

چنین نگاهی به علامه ناشی از کم اطلاعی است. بنده چنین چیزی را از ایشان حس نکردم. آقای طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان در آخر سوره آل‌عمران به صورت مفصل درباره حکومت اسلامی بحث کرده‌اند. چنین شخصی چطور می‌تواند مخالف امام باشد؟

اتفاقاً وقتی مقاله فارسی مرحوم طباطبایی درباره حکومت اسلامی در کتاب مرجعیت و روحانیت منتشر شد، ساواک آمد منزل ایشان و توضیحاتی خواست، ساواک از آن مقاله ناراحت شده بود.

اما اینکه انتظار داشته باشیم که همه افراد با امام یکسان باشند انتظار نابجایی است. با توجه به شرایط و تفاوت سلیقه‌های علمی و عملی، در آن شرایط اگر عالمی نود درصد با امام همراه باشد، کافی است. اختلاف اندیشه‌ها طبیعی است.

هر کسی یک سلیقه و یک نوع فکری دارد. اینکه ایشان بیاید مثل حضرت امام بنویسد نباید انتظار داشته باشیم. اما روی هم‌رفته مخالف امام نبود. در واقع یک نوع سلیقه، سلیقه امام است که در مَسند ایجاد حکومت بود و همه فشارش را بر همان هدف متمرکز کرده بود، ولی ایشان در آن مَسند نبود، مسند علامه مسند علمی بود‌.

* بنظر حضرتعالی بقای انقلاب اسلامی مرهون چه اموری است؟

خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «قَالُوا أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»(۱)

آیه مبارکه مضمونی دارد که تا حدی با شرائط انقلاب ما همراه است. بنی اسرائیل به حضرت موسی(ع) عرض کردند که ما قبل از آمدن تو (قبل از تولد) و پس از آمدن تو مورد ایذاء و اذیت فراعنه قرار گرفتیم. حضرت موسی(ع) در پاسخ چنین فرمود: «خداوند منان دشمن شما را نابود می‌کند و شما را جایگزین آنان قرار می‌سازد. (اما کار در اینجا پایان نمی‌پذیرد بلکه) می‌نگرد چگونه این نعمت و موهبت را پاس می‌دارید.»

در بهمن ماه ۱۳۵۷ خداوند منان نظام فاسد را از بین برد و تمام مراکز را در اختیار جامعه دینی نهاد. اما این کار مقدمه مطلب دیگری بود و آن اینکه در آینده چگونه از این نعمت الهی بهره می‌گیرند و حق نعمت را ادا می‌نمایند.

البته در این چهل سال و اندی  جامعه دینی آنچه توان داشت در طبق اخلاص نهاد و تقدیم انقلاب نمود. شهداء، جانبازان و کلیه خدمتگزاران در نظام این نعمت را پاس داشتند اما باید به یک مطلب توجه نمود و آنکه هر پدیده دو علت لازم دارد: علت محدثه و علت مبقیه؛  علتی که انقلاب را پدید آورد و در ۱۲ بهمن به ثمر رسید و علتی که این انقلاب در آینده به پا می‌دارد.

انقلاب ما نیز مشمول همین قانون کلی است. بنابراین برای بقای انقلاب نیازمند علّتی است که برخی را متذکر می‌شوم.

  1. از آنجا که انقلاب ما انقلاب اسلامی و آسمانی است پیوسته باید برای حفظ ایمان و عقاید مردم در تلاش باشیم تا صدمه به زیر بنای انقلاب وارد نشود. اساس این مطلب بر دوش دو گروه است:

الف. گروه روحانیت و حوزه‌های علمیه که پیوسته هوشیارانه مراقب افکار وارداتی باشند که در هر زمان به صورت‌های مختلف حتی گاهی به لباس اسلامی وارد جامعه می‌شوند. بنابراین باید اتاق خاصّی بر این مطلب در نظر گرفته شود که پیوسته افکار خارج را رصد کند و پس از تحلیل به پاسخ آنها بپردازد و اخیراً در فضای مجازی نقدی بر قرآن  منتشر شد که خوشبختانه در حوزه علمیه دو پاسخ با آن گفته شده است.

ب. گروه دوم مسئولان است که فاصله را با مردم کم کنند و پیوسته کوشش کنند در اداره‌ها و نهادها رضایت مردم را جلب کنند. برای به دست آوردن میزان رضایت کافی است به دیوان عدالت اداری مراجعه شود تا تعداد شکایات و دعاوی از ادارات و نهادها به دست آید. البته هر شکایتی و ادعایی پا بر جا نیست اما روی هم رفته حقایقی در این شکایات هست.

  1. قوام اسلام با تبلیغ و بیان است ما از نظر مبلغ کمبود داریم چه در داخل و چه در خارج تربیت مبلغ یکی از اهداف حوزه است و باید در کنار تربیت مجتهد به تربیت مبلغ پرداخت. مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی رشته تبلیغ را تأسیس نمود اما به نحو احسن ادامه نیافت.

علاوه بر داخل، در خارج نیاز به مبلغین مسلط به زبان عربی هست. آنچه در حوزه می‌خوانیم قواعد است و آن کافی در تبلیغ نیست. من شاهد هستم گروهی از شخصیت‌های ما به خاطر فقد این کمال موفق به سخنرانی نمی‌شوند.

گاهی تصور می‌شود تربیت مبلغ سبب کاهش تربیت فقیه و مجتهد می‌شود؛ در حالی که این دو تکلیف بر دوش دو گروه است و هر گروهی به رشته تخصصی خود می‌پردازند.

بسیاری از بلاد و شهرستان‌ها در بخش‌ها فاقد روحانی و مبلغ است و باید دانش‌آموختگان حوزه به آن نقاط اعزام شوند. گروهی که در رشته تدریس وظایفی بر عهده دارند اینها باید در حوزه بمانند و به تربیت بپردازند. اما گروهی هستند که از نظر دانش به آخر خط رسیده‌اند. اینها نباید در حوزه بمانند و به اصطلاح محصل مادام العمر شوند. این گروه باید به حکم آیه «فلو لا نفر» از قم مهاجرت نموده و در بلاد و در نقاط مختلف تبلیغ کنند. البته این مسئله که اینها قم را ترک کنند عملی نیست مگر این‌که مدیریت جایگاه آنها را از نظر نیاز تعیین کنند و مقدمات رفتن فرد را فراهم کند و هزینه چند ماه قبل نیز در اختیار بگذارد.

*ارتباط حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب و همچنین ارتباط ایشان به صورت متقابل با شما، ارتباط بسیار خوب و صمیمی است. لطفاً بفرمایید سابقه این محبت دو طرفه به چه زمانی باز می‌گردد؟

جد بزرگوار ایشان، مرحوم آقای حاج سید حسین خامنه‌ای در تبریز با ما همسایه بودند و پدر ما پشت سر ایشان نماز می‌خواندند و اصلاً جد بزرگ ایشان، عالم بزرگ تبریز بود و در مسجد جامع که نماز می‌خواندند، همه اقتدا می‌کردند. فرزند ایشان که پدر مقام معظم رهبری باشند، مرحوم آقای سید جواد با پدر ما رفیق و دوست دوران جوانی بودند؛ حتی هر موقع هم پدر من به مشهد می‌رفتند، گاهی به منزل ایشان وارد می‌شدند و گاهی هم به جای دیگر می‌رفتند.

ارتباط ما مربوط است به همان دوران جد ایشان و پدر ایشان؛ حتی شوهر عمه ایشان، شیخ محمد خیابانی هم مباحثه‌ی پدر ما بود و با پدر ما مباحثه می‌کردند و آدم خیلی خوش فکری بود.

حتی هنگامی که در شهرستان دزفول ما را گرفتند و به کاشمر تبعید کردند، وقتی من به مشهد وارد شدم، به ژاندارم‌ها گفتم صبر کنید من خدمت آقا بروم و رفتم منزل ایشان و عرض ارادت کردم، آقا زاده‌های ایشان هم بودند.

*با توجه به این سابقه آشنایی طولانی، شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را در علم و عمل و رهبری جامعه چگونه یافته اید؟

رهبر معظم انقلاب، فردی شایسته و واقعاً دلسوز است؛ هم اسلام را فهمیده است، هم نظام را فهمیده است و هم می‌داند که چگونه این نظام را حفظ کند و چگونه با دیگران رفتار کند و بالاخره یک فرد جامع و به اصطلاح جامع الفضائل است و امیدوارم خداوند منان ایشان را حفظ کند.

*بار دیگر از اینکه محبت کردید و پاسخگوی سوالات ما بودید سپاسگزاری می‌کنیم. از خداوند متعال می‌خواهیم که طول عمر باعزت و سلامتی به شما عنایت فرماید تا جامعه ما بتواند بیشتر از فیوضات علمی و برکت وجودی شما بهره‌مند شود.

17نوامبر/22

حضرت امام علی(ع) و نرمش قهرمانانه

اشاره: «سیمای مولی علی(ع) در قرآن» نام مجموعه مقالاتی پیرامون شخصیت والای امیرمؤمنان علی(ع) است که با الهام از زیارت امیرالمؤمنین در روز عید غدیر که از حضرت ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) تدوین می‌شود. در مقالات پیشین بخش‌هایی از این زیارت مطرح شده و اینک بخش دیگر تقدیم می‌گردد.

«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً و لا امسکت عن حقک جازعاً و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً و لااظهرت الرضی بخلاف ما یرضی الله مداهناً و لا وهنت لما اصابک فی سبیل‌الله ولا ضعفت و لا استکنت عن طلب حقک مراقباً معاذالله ان تکون کذلک بل اذ ظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک و ذکرتهم فما اذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فیما تخوفوا؛ شهادت می‌دهم تقیه‌ی تو از جهت ناتوانی نبود و خودداری تو از گرفتن حقت از روی ضعف نبود و دست برداشتن از جهاد با غاصبان حقت از جهت سستی نبود و هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی و هیچ‌گاه مصیبت‌هایی که در راه خدا بر تو وارد کرد تو را سست و ضعیف نکرد و آرام گرفتن تو از طلب حقت هرگز از روی ترس نبوده و پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی بلکه آن هنگام که به تو ظلم شد رضای پروردگارت را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی و تو حق را یادآورشان شدی ولی متذکر نشدند و آنها را پند و اندرز دادی ولی پند نگرفتند و آنها را از خدا ترساندی ولی خداترس نشدند.

تقیه‌ی هدفمند

«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً؛ شهادت می‌دهم تقیه‌ی تو از روی ذلت و عجز نبوده است.»

در این فرازها حضرت امام هادی(ع) تحلیل درست از مواضع حضرت مولی علی(ع) را بیان فرموده و تحلیل‌های نادرست را هم متذکر شده است. یک سئوال در سیره حضرت مولی علی(ع) این است که چرا مولی علی(ع) بیست و پنج سال از پیگیری حق خویش سکوت کرد؛ بدین معنی که با حاکمان درگیر نشد؟ اینجا دو پاسخ به نظر می‌آید: یک پاسخ غلط این است که این سکوت از موضع ضعف و ناتوانی بوده است! این پاسخ ناشی از بی‌معرفتی به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی(ع) است. امام هادی(ع) این تحلیل را نادرست می‌داند و می‌فرماید این موضع از سر ضعف و ناتوانی نبوده است. «ضارع» از ریشه‌ی «ضرع» به معنای ذلت(۱) و خضوع است. این علی(ع) همان است که نامش لرزه بر اندام دشمنان می‌انداخت مولی در نامه به معاویه می‌نویسد:

«… فانا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخاً یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی…؛ من ابوالحسن کشنده‌ی جد تو (معاویه بن عتبه بن ربیعه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان) و دایی تو (ولید بن عتبه) در روز نبرد بدر می‌باشم که سر آنان را شکافتم. امروز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات می‌کنم.»(۲)

در برتری مولی علی(ع) از دیگران از آغاز تردیدی نبود. به هنگامی که در شورای شش نفره مولی را در کنار پنج نفر دیگر قرار دادند فرمود:

«… فمتی اعترض الریب فی مع الدّول منهم حتی صرت اُقرن الی هذه النظائر…؛ کدام زمان بود که در مقایسه من با نخستین آنان (ابوبکر) شک و تردید وجود داشته باشد تا چه رسد به اینکه مرا هم‌سنگ امثال اینها قرار دهند.»(۳)

حتی رقبای مولی علی(ع) به صراحت شایسته‌تر بودن او را قول داشتند.

ابوبکر هنگامی که به خلافت رسید طبق نقل بسیاری از روایات به صراحت گفت: «ایها الناس فانی ولیت علیکم و لست بخیرکم؛ ای مردم من والی شما شده‌ام در حالی که بهترین شما نیستم.»(۴)

و در بعضی از روایات آمده است که او گفت: «اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم؛ مرا رها سازید من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست.»(۵)

«عمر» به هنگام انتخاب شورای شش نفری به علی گفت تو از همه شایسته‌تری اگر شوخ‌طبع نبودی! سپس افزود: «اما والله لئن ولیتهم لتحملنّهم علی الحق الواضح و المحجه البیضاء؛ به خدا سوگند اگر زمام حکومت را تو در دست بگیری مردم را در مسیر حق واضح و راه روشن قرار خواهی داد.»(۶)

و خود هنگامی که مردم می‌خواستند با او بیعت کنند فرمود: «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ همه‌ی شما به خوبی می‌دانید من از هر کس به خلافت شایسته‌ترم این همان علی است با همان بصیرت و با همان شجاعت!»(۷)

اما تحلیل درست از این سکوت همان است که در گذشته گفتیم تدبیر برای حفظ اسلام. اصولاً تقیه در سیره امامان همین معنا را دارد. تقیه روشی هدفمند برای پاسداری از اسلام است. در تفسیر تقیه گفته شده است «التقیه شر الاعتقاد و مکاتمه المخالفین؛ تقیه پوشاندن عقیده و کتمان در برابر مخالفین است.»(۸) از همین تفسیر به خوبی عنصر تدبیر را در تقیه می‌توان یافت. آنچه در تقیه مهم است حفظ اساس دین است مؤمن همیشه در میدان حفظ دین است گاه با جهاد علنی گاه با تقیه لذا واژه‌هایی که در جهاد به کار گرفته می‌شود در تقیه به کار گرفته شده است: امام صادق(ع) فرمود: «التقیه تُرسُ المؤمن، التقیه حرز المؤمن، التقیه جنه المؤمن؛ تقیه سپر مؤمن و وسیله نگهداری اوست.»(۹)

سپر، کلاهخود را انسان در میدان جهاد لازم دارد نه در بستر. در این‌باره حرف گفتنی فراوان است.(۱۰) مقصود در اینجا این است که تقیه در سیره امامان هرگز از سر ذلت و ضعف نبوده است. در سیره امیر مؤمنان هم آنچه مطرح است انجام تکلیف و وظیفه است نه ذلت و ضعف و ناتوانی.

خودداری از برخورد با هدفی بالاتر

«و لا امسکت عن حقک جازعاً؛ خودداری از گرفتن حقت از سر بی‌صبری و حوصله‌گی نبوده است.»

جازعاً از ریشه جزع نقیض صبر است.(۱۱) خودداری از گرفتن حق از دو جایگاه می‌تواند باشد:

اول: از جایگاه بی‌حوصلگی و نداشتن صبر، که این ضد ارزش است و در قاموس مؤمن نیست. مؤمن همانگونه که ظلم نمی‌کند ظلم‌پذیر هم نیست. امساک از حق از این جایگاه ضد ارزش است. منطق قرآن این است که «… لا تظلمون و لا تُظلمون…؛ نه ظلم کنید و نه به شما ظلم شود.»(۱۲)

و از حضرت مولی علی(ع) نقل شده: «من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم…؛ کسی که در دشمنی با مخالفان افراط کند به گناه آلوده می‌شود و کسی که در مقام خصومت و احقاق حق کوتاهی کند بر خود ستم کرده است. (زیرا حقش پایمال می‌شود)(۱۳)

دوم: خودداری از گرفتن حق برای دست یافتن به هدف والاتر. خودداری مولی علی(ع) از این نوع است و از حق خودداری کرد تا اسلام آسیب نبیند.

«… فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او هدماً. تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی هی متاع ایام قلائل…؛ من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته می‌خواهند دین محمد را نابود سازند پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه‌ای در آن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست…»(۱۴)

حضرت امام باقر(ع) فرمود: «…ان الناس لما صنعوا ما صنعوا اذ بایعوا ابابکر لم یمنع امیر المؤمنین من ان یدعوا الی نفسه الا نظراً للناس و تخوّفاً علیهم ان یرتدّوا عن الاسلام فیعبدوا الاوثان و لا یشهدوا ان لااله الا الله و انّ محمداً رسول الله(ص)؛ چون مردم چنان کردند که با ابوبکر بیعت کردند مصلحت‌اندیشی برای خود مردم بود که آنان را به سوی خود فرا نخواند او نگران ارتدادشان از اسلام و رو آوردن به بت‌پرستی و ترک شهادتین بود.» (۱۵)

نفی عقب‌نشینی داوطلبانه

«و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً؛ و دست برداشتن از جهاد غاصبان حقت از جهت سستی نبود.»

«احجم عن الشیء کفّ عنه و تأخر» «احجام» از چیزی به معنای خودداری و تأخیر است.(۱۶) «ناکلاً» از ریشه‌ی «نکول» به معنای امتناع است.(۱۷)

ممکن است کسانی این سخن را ساز کنند که این مولی علی(ع) بود که در سال یازدهم هجرت خلافت را پس زد وگرنه آنها آماده بودند که خلافت را به او بسپارند. این جمله پاسخ به این تحلیل غلط است که: عقب‌نشینی حضرت مولی علی(ع) از جهاد غاصبان حقش قطعاً این جهت را ندارد. اولاً آنها پیشنهاد نکردند ثانیاً اگر پیشنهاد می‌کردند مولی رد نمی‌کرد. لباس خلافت تنها بر قامت امیرالمؤمنین علی(ع) زیبنده بود. خود فرمود: «… ینحدر عنّی السیل و لا یرقی الیّ الطیر…؛ سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه به بلندای جایگاه من نتوانند پرواز کنند.» (۱۸)

پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا پس از ۲۵ سال وقتی خلافت به حضرت مطرح شد حضرت امتناع ورزید و فرمود: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت…؛ مرا رها کنید و دیگری را بطلبید چرا که ما به استقبال چیزی می‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد و دل‌ها بر آن استوار و عقل‌ها بر آن ثابت نمی‌ماند ابرهای تیره و تار افق‌ها را پوشانده و راه مستقیم حق (در این فضای ظلمانی) ناشناخته است…» (۱۹)

در این متن حضرت مولی علی(ع) راز امتناعش را بیان می‌کند و آن، حاکمیت فضای نامناسب در عرصه حکومت، عادت برخی به رانت‌خواری‌های ظالمانه، تحمل نکردن عدالت علی(ع) و دور ساختن تهمت جاه‌طلبی بود و تمام پیش‌بینی‌های حضرت هم تحقق یافت و به گفته نویسنده مسیحی «جرج جرداق»: «قتل فی محراب عبادته لشده عدالته؛ در محراب عبادتش به جهت شدت عدالتش به شهادت رسید.»

سازش منفی هرگز

«ولااظهرت الرضا بخلاف ما یرضی الله مدهناً؛ هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی.»

«مداهنه» المساهله و المصانعه. مداهنه به معنای سهل‌انگاری و سازشکاری.

«سازش» بر دوگونه است یکی سازش مورد قبول و دیگری سازش نامقبول و غلط. سازش مورد قبول همان سازش مؤمنان با یکدیگر و کوتاه آمدن از مسائل شخصی این همان «رفق است و «مدارا»

از حضرت امام باقر(ع) و حضرت صادق(ع) نقل شده:

«ان الله رفیق یحب الرفق…؛ همانا خداوند نرم‌خو و مهربان است و نرمی را دوست دارد.»(۲۰)

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «ما جماعت انبیاء به مدارا کردن با مردم فرمان داریم همچنان که بر برپا داشتن فرائض مأموریم.»(۲۱)

گونه‌ی دوم سازش، سازش نامقبول و منفی است. این سازش؛ سازش در اصول است. نه پیامبر اکرم(ص) و نه امیرمؤمنان علی(ع) این سازش را نداشتند. قرآن کریم پیامبر را از این سازش نهی کرده است. سوره کافرون سوره نهی از این سازش است:

بسم الله الرحمن الرحیم قل یا ایها‌الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد لکم دینکم ولی دین؛ به نام خداوند بخشنده مهربان بگو ای کافران آنچه را شما می‌پرستید من نمی‌پرستم و نه شما آنچه را می‌پرستم می‌پرستید و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده‌اید می‌پرستم و نه شما آنچه را که من می‌پرستم پرستش می‌کنید (حال که چنین است) آئین شما برای خودتان و آئین من برای خودم.

خداوند نه تنها پیامبر را از سازش نهی می‌کند بلکه تحلیل می‌کند که این سازش هم به زیان دنیای تو و هم آخرتت هست.

«ولولا ان ثبتناک لقد کدتَّ ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیاه و ضعف المماه ثم لاتجد لک علینا نصیرا؛ً و اگر ما تو را ثابت‌قدم نمی‌ساختیم (مصون از انحراف نبودی) نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی اگر چنین می‌کردی ما در برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر مجازات آنها بعد از مرگ به تو می‌چشاندیم سپس در برابر ما یاوری برای خود نمی‌یافتی.»(۲۲)

این آیه از آیات عصمت پیامبر است و قیاس استثنایی است اگر ما تو را ثابت‌قدم نمی‌ساختیم نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی و لکن ما تو را ثابت‌قدم ساختیم به آنها تمایل پیدا نکردی.

شأن نزول‌های مختلفی برای این آیه گفته شده است از جمله آنکه جمعی از نمایندگان قبیله ثقیف خدمت پیامبر آمده عرض کردند ما با تو بیعت می‌کنیم اما به شرط:

اول: موقع نماز برای رکوع و سجود خم نشویم.

دوم: بت‌های‌مان را به دست خودمان نشکنیم خودت بشکن.

سوم: اجازه بده بت لات یک سال بماند.

پیامبر(ص) فرمود دینی که در آن رکوع و سجود نباشد به درد نمی‌خورد و اما شکستن بت‌هایتان، مایلید انجام دهید اگر مایل نیستید ما خودمان می‌شکنیم و اما عبادت «لات» من به شما چنین اجازه‌ای را نمی‌دهم.(۲۳)

نه پیامبر سازش کرد و نه مولی علی(ع)

جناب ابن عباس دو پیشنهاد به عنوان مشورت به مولی علی(ع) عرضه کرد:

۱- در آغاز حکومت مولی علی(ع) معاویه را بر کار خود باقی بگذارد و سپس بعد از آرام شدن اوضاع وی را عزل کند.

۲- حکم فرمانداری بصره را به طلحه و ولایت کوفه برای زبیر بنویسد!

مولی در رابطه با پیشنهاد اولش فرمود: به خدا سوگند من چیزی جز شمشیر به او نخواهم داد…و ما کنت متخذ المضلین عضداً(۲۴) من هرگز گمراهان را به عنوان یار و یاور انتخاب نخواهم کرد.(۲۵)

و در رابطه با پیشنهاد دوم فرمود: «افسد دینی بدنیا غیری؛ دینم را به دنیای دیگران از بین نمی‌برم.»(۲۶)

آنگاه ابن عباس فرمود: «لک ان تشیر علیّ و اری فان عصیتک فاطعنی؛ تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم بگیرم اما اگر با تو مخالفت کردم (و نظر تو را نپذیرفتم) باید از من اطاعت کنی.»(۲۷)

ابن عباس گفت این کار را خواهم کرد و البته مسلم است که شما نباید از من اطاعت کنید بلکه من باید از امامم اطاعت نمایم.(۲۸)

سستی هرگز   

«ولا وهنت لما اصابک فی سبیل‌الله؛ و هیچگاه مصیبت‌هایی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست و ضعیف نکرد.»

«وهنت» از ریشه‌ی وهن است. «وهن» به معنای «ضعف»(۲۹) است چه ضعف جسمی همانند «…و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت…؛ ضعیف‌ترین و سست‌ترین خانه‌ها خانه‌ی عنکبوت است…»(۳۰)

«قال ربّ انی وهن العظم منّی…؛ زکریا گفت پروردگارا استخوانم سست (ضعیف) شده»(۳۱) و چه ضعف روحی همانند و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین؛ و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.(۳۲)

در این زیارت امام هادی(ع) خطاب به مولی علی(ع) می‌فرماید: «مصائبی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست نکرد.»

نه سستی جسمی و نه سستی روحی. مصائب جسمی مولی جراحت‌های فراوان حضرت مولی علی(ع) در میدان‌های جنگ است. حضرت امام باقر(ع) فرمود: «امام علی(ع) در روز احد شصت زخم برداشت.»(۳۳)

نیز آمده است: «لقد اصابت علیاً یوم احد ست عشره ضربه تلزمه الارض فما کان یرفعه الا جبرئیل؛ بی‌گمان در جنگ احد شانزده ضربه به علی(ع) رسید که هر یک او را به خاک انداخت و جز جبرئیل او را بلند نمی‌کرد.»(۳۴)

این گویای سختی ضربت‌هایی که بر حضرت مولی علی(ع) وارد شده بوده است.

نه سستی جسمی به او دست داد نه سستی روحی در تمام اظهارات مولی علی(ع) یک کلمه که گویای اظهار ضعف مولی باشد نیست بلکه هرآنچه هست گویای قوت روحی حضرت است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «علی اشجع الناس قلباً؛ علی پردل و جرأت‌ترین مردم است.»(۳۵)

علی یورشگر بی‌گریز جنگ‌ها بود «کرار غیر فرار» خود فرمود: «انی لم افرّ من الزحف قطّ و لم یبارزنی احدٌ الا سقیت الارض من دمه؛ من هرگز از میدان فرار نکرده‌ام و هیچکس به میدان من نیامد مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساخته‌ام.»(۳۶)

او رزمنده جنگ‌ها بود و خود عهده‌دار جنگ بوده است.

امام باقر(ع) فرمود: «ان علیاً کان یباشر القتال بنفسه؛ امیرالمؤمنین خود شخصاً عهده‌دار جنگ بود.»(۳۷)

و حماسه در کلمات مولی موج می‌زند: «ان اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابیطالب بیده الالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله؛ به یقین بهترین مرگ شهادت (در راه خدا) است سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در دست اوست تحمل هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر است از مرگ در بستر در غیر طاعت خدا.»(۳۸)

معنای این سخن این است که سختی‌ها، جراحت‌ها «وهنی» در مولی پدید نیاورده است.

ناتوانی در احقاق حق هرگز

«ولا ضعفت ولا استکنت عن طلب حقک مراقباً؛ ضعیف و ناتوان نشده در عرصه‌ی گرفتن حقت تن به تسلیم ندادی برای آنکه به منافع دنیا برسی.»

مرحوم علامه مجلسی “مراقباً” را چنین معنا می‌کند: «ای منتظراً لحصول منفعه دنیویه»(۳۹)

این مواضعت برای به دست آوردن منافع دنیا نبود. یعنی گرچه از مواضعت برداشت ضعف و ناتوانی شد، گرچه برداشت تسلیم در برابر دشمن شد؛ لیکن تحلیل غیرواقعی آن است که تحلیلی مادی برای اینها گذاشت شود. این نادرست است. دنیاطلبی در قاموس امیرالمؤمنین علی(ع) معنا ندارد. چراکه دنیا در نظر مولی علی(ع) پست‌ترین است: «…و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنزٍ؛…دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است.»(۴۰)

«والله لدنیاکم هذه العون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم؛ به خدا سوگند این دنیای شما در نظر من از استخوان خوکی که در دست جذامی باشد پست‌تر است.»(۴۱)

ابن ابی الحدید در شرح این کلمه می‌گوید: «به جانم سوگند که حضرت در این گفتارش صادق است و همیشه صدق و راستی پیشه او بود و کسی که در سیره و روش زندگی او در آن زمان که در مقام ولایت ظاهری بود و آن زمان که در کنار قرار داشت بنگرد صحت این کلام را در می‌یابد. (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بی‌اعتنایی به دنیا بود)(۴۲)

کسی که با این منظر به دنیا می‌نگرد تحلیل دنیایی برای مواضعش گذاشتن نارواست.

فقط رضای خدا

«معاذالله ان تکون کذلک بل اذظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک؛ پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی (دنیا را در مواضعت در نظر داشته باشی) بلکه آن هنگامی که به تو ظلم شد (تحمل کردی) فقط رضای او را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی.»

تحلیل درست مواضع مولی علی(ع) این است که در تمامی موضعگیری‌هایش فقط خدا را در نظر داشت و بس.

«احتسبت ربک» یعنی خدا را در نظر گرفتی «یقال احتسب فلان عمله طلباً لوجه الله و ثوابه» وقتی کسی کارش را برای خدا انجام دهد این جمله در موردش به کار می‌رود.»(۴۳)

تلاش‌های بی‌ثمر

«و ذکرتهم فما ذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فما تخوفوا؛ و تو حق را به ظالمان یادآور شدی ولی آنان متذکر نشدند. آنان را پند دادی ولی آنان پند نگرفتند، آن‌ها را از خدا ترساندی ولی آنان خداترس نشدند.»

در این جمله سیمای دشمنان مولی علی(ع) را هم امام هادی(ع) نشان داده است. دشمنی آنها ناآگاهانه و جاهلانه نبوده است تذکر، موعظه، تخویف سه عنصر یادآوری از سوی مولی بود ولی آنچه البته به جایی نرسید فریاد بود!

«و جهدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً فانظر کیف کان عاقبه المفسدین؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند پس بنگر سرانجام تبهکاران (فرعونیان) چگونه بود.»(۴۴)

 

پاورقی:

۱- مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۰۷۷٫

۲- نهج البلاغه، نامه‌ی ۱۰٫

۳- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۰٫

۵- احقاق الحق، ج ۸، ص۲۴۰٫

۶- شرح معتزلی، ج ۶، ص ۱۸۶٫

۷- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۷۲٫

۸- تصحیح الاعتقاد، ص ۶۶٫

۹- وسایل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵؛ ابواب الامر بالمعروف، باب ۲۴، ح ۷ ، ص ۱۳ و ۲۲٫

۱۰- ر.ک به کتاب تقیه سپری برای مبارزه‌ی عمیق‌تر.

۱۱- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۵۱٫

۱۲- بقره/۲۷۹٫

۱۳- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۹۸٫

۱۴- نهج البلاغه، نامه‌ی ۶۲٫

۱۵- روضه‌ی کافی، حدیث ۴۵۴٫

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۶۸ «مؤسسه الثعبه».

۱۷- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۸۳۴ «مؤسسه الثعبه».

۱۸- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۳٫

۱۹- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۹۲٫

۲۰- اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۰٫

۲۱- امالی شیخ طوسی، ص ۵۲۱، حدیث ۱۱۵۰٫

۲۲- اسرا/ ۷۴-۷۵٫

۲۳- تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۲۳۳ و ۲۳۴٫

۲۴- کهف/ ۵۱٫

۲۵- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹٫ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫ شرح عبده، ص؟؟؟.

۲۶- ترجمه گویا و شرح فشرده بر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۵۴۷٫

۲۷- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۳۲۱٫

۲۸- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹، حوادث سال ۳۵، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫

۲۹- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۹۸۵ (وهن).

۳۰- عنکبوت/ ۴۱٫

۳۱- مریم/ ۳٫

۳۲- آل عمران/ ۱۳۹٫

۳۳- بحار، ج ۴۱، ص ۳، ح ۴٫

۳۴- اسد الغابه، ج ۴، ص ۹۳، شماره ۳۷۸۹٫

۳۵- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵۱٫

۳۶- الخصال، ص ۵۸۰٫

۳۷- قرب الاسناد، ص ۲۷٫

۳۸- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳٫

۳۹- بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۳۶۸، چاپ بیروت.

۴۰- نهج البلاغه، خطبه ۳٫

۴۱- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۳۶٫

۴۲- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۶۷٫

۴۳- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۰۰، «مؤسسه الثعبه».

۴۴- نمل/ آیه ۱۴٫

17نوامبر/22

شرافت هرکس در فرزند اوست

حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) به ما فرمود: شب و روز از شما می‌گیرند؛ شما هم سعی کنید از شب و روز بگیرید. یادگاری داشته باشید. قدمی در شب و روز، اثری در شب و روز، حالی در شب و روز، جانی در شب و روز به دست بیاورید تا از گذشتن این فرصت‌ها غصه نخورید.

ناگهان پیک حق رسید و خبر شدیم برای مسافرت، برای کوچ کردن، برای از همه چشم پوشیدن مگر از حقیقت خودمان. ببین آن حقیقت چیست که با خود می‌بری؟ ببین باغ و بوستان است، یا خارستان؟ ببین نورستان است یا نارستان؟

امیرالمؤمنین(ع) به ما می‌فرمایند شما هم از شب و روز بگیرید. یعنی اگر شب و روز جسم‌تان را پیر کرد؛ شما از شب و روزتان روح جوان بگیرید. مبادا ظاهرتان که فرسوده شد و به ضعف گرایید؛ باطن شما هم ضعیف بشود. جنابعالی که به ظاهر پیر شدی؛ در باطن باید جوان باشی. یعنی قوه عاقله‌ی تو نیرو داشته باشد. عرفانِ تو به حق، شاداب باشد. روشن باشد. نهالِ سِرّ تو، سرسبز و خرم باشد.

بدن که ضعیف می‌شود؛ جان هم ضعیف بشود؟! اگر جان، ضعیف است؛ پس از شب و روز چیزی نگرفته‌ای، اهل بهشت نشده‌ای. زیرا بهشتی‌ها نیروی روحی دارند. یعنی جانشان جوان است.

نمی‌بینی که رسول‌الله(ص) فرمود: الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجّنه؟ دو بزرگِ جوانان اهل بهشت‌اند؟ چون روحِ مؤمن، جوان است. هر چقدر که مراحل بر او می‌گذرد؛ بدن ضعیف می‌شود اما روح، قوی می‌شود. اگر روحِ ما هم مثل جسم ما باشد بدا به حال ما.

“وَالسّلام علیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ أموتُ و یَومَ أُبعَثُ حَیّاً؛ و سلام حق بر من است روزی که به دنیا آمدم و روزی که از جهان بروم و روزی که (برای زندگانی ابدی) باز زنده برانگیخته شوم».(۱) به حضرت عیسی(ع) در قرآن شریف است که میلاد، به سلام باشد.

به فکر روز میلاد فرزندانتان باشید که میلادشان به سعادت، به سلامت، به سلام باشد. به طرف راستش اذان، به طرف چپ‌اش اقامه بگویید. بچه‌ای که تازه پا به این نشئه نهاد؛ از همان وقت مُهر توحید، به او بزنید. رنگ توحید، به او بدهید. همان وقت، الله اکبر، همان وقت، اشهد ان لااله الاالله، همان وقت، اشهد أنّ محمّداً رسولُ‌الله و دیگر فصول اذان و اقامه، در همان وقت.

اسم خوب برای فرزندانتان بگذارید که بزرگ شدند از اسمشان خجالت نکشند. این دستور شرع مقدس ماست. در شیر او بسیار دقت کنید. بدون گفتن بسم‌الله، پستان به دهان طفل گذاشته نشود. شیر، از هر غذایی فراهم نشود. شیر دهنده، هر زنی نباشد. در هر حالی نباشد. مادر شیرش را از فرزندش باز ندارد.

پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین غذا برای طفل، شیر مادرش است.» بگذارید فرزندان شما مهر مادری را بچشند. عطوفت پدری را ببینند.

مراقبتِ بسیار درباره‌ی فرزند در این مرحله‌ی ابتدای زندگی‌اش داشته باشید. او را به راه علم و حقیقت، واداشتن؛ به کمالات اصل، آشنا کردن؛ به علم و تقوا سوق دادن و آن همه سفارشی که در تربیت فرزند در شریعت مطهره ما آمده و از قدیم‌الایام علمای ما، پیشینیان ما، در این باره کتاب‌ها نوشته‌اند.

عجب است از این مردم که راجع به باغداری، غرس نهال، درخت پروراندن، سؤال می‌کنند؛ می‌پرسند؛ چه‌وقت درخت‌ها را آب دهیم؟ چگونه درخت را بپرورانیم و غذایش دهیم؟ اما درباره‌ی پروراندن فرزند خود، بی‌اعتنا هستند و سئوالی نمی‌کنند و نمی‌گویند که این نهال را چگونه باید بار آورد؟!

“ابن مسکویه” در کتاب شریف “طهارت الاعراقش” آورده که رسم پیشینیان این مرزو بوم، این بود که وقتی فرزندانشان به رشد و بلوغ و شعور می‌رسیدند؛ آن‌ها را از خود دور می‌کردند و به دست استاد و مدرسه می‌دادند در جایی دور از محیط‌شان؛ که مبادا مال پدر، زعامت پدر، عمارت پدر و زندگی پدر حجابش شود و او را از کمالش باز بدارد (و با خود بگوید) من که دارم. این پولِ پدر من است؛ این املاک ماست؛ این باغ‌های ماست؛ این نقدینه‌ی ماست و اگر بخوابیم و زندگی کنیم -یعنی هیچ تلاشی نکنیم-؛ این‌ها بس است ما را و زیادمان هم هست.

برای این که این‌ها رهزنش نشوند؛ او را به دست استاد می‌دادند و از خود دور می‌کردند؛ تا خودش اهل فضل و کمال بشود که از فضل پدر تو را چه حاصل؟

میراث پدر خواهی، علم پدر آموز

کین مال پدر خرج توان کرد به یک روز

چطور این مردم درباره نهال باغشان این همه اصرار و ابرام دارند؛ اما راجع به فرزندانشان کوتاهی می‌کنند که “الوَلَدُ سِرّ اَبِیه” فرزند راز پدر است در این لباس؛ پدر است در این حقیقت، در این مقام؛ یعنی در حقیقت حفظ فرزند، حفظ همان پدر است و حفظ همان مادر.

امام زین العابدین(ع) در صحیفه‌اش عرض می‌کند؛ «بارالها! مرا در فرزندانم حفظ کن. مرا در اَعقابم حفظ کن. مرا در آن‌ها حفظ کن.» همان‌طور که حفظ و حراست و شرافت خودت را می‌خواهی؛ شرافت خودت را در فرزندانت بخواه.

آن وقتی که از این‌جا رخت برمی‌بندیم و می‌رویم و «یوم تُبلِی‌السّرائر؛ روزی که باطن ما آشکار می‌گردد»(۲) آن‌وقت سلامتی باشد و سلام. حقیقت، راستی و ایمنی درستی باشد. یکی از نام‌های الهی، سلام است. در آن وقت «سلام» می‌خواهیم. و قرآن شریف به ما فرمود: در آن‌وقت ملائکه بر شما نازل می‌شوند و سلام می‌کنند. به مؤمن سلام می‌کنند.

مؤمن از مرگ خود، به مراتب بیشتر از آن خوابیدن لذت می‌برد. ای بسا که مدت دو شبانه روز در احتضار است؛ اما در لذت است؛ در ابتهاج است. این که بنده و جنابعالی به ظاهر نگاه می‌کنیم و می‌گوییم چقدر مدت جان کندنش به طول انجامید! چقدر به سختی جان داد! چقدر به زحمت افتاد! ما با نگاه کردنِ ظاهر، حکم می‌کنیم. ای بسا که در همان وقت، بسیار خوش و خرم و مبتهج بود.

(گاهی می‌گوییم) فلانی چه خوش مرده. چطور مگر؟ چند ساعتی بیشتر روی زمین در حالت احتضار نبود و یک نفسی کشید و خداحافظی کرد. ای بسا که در همان حال که تو می‌گویی چه خوش جان داده؛ بسیار در سختی و رنج و در شکنجه بود. این‌طور نیست که ما با چشمِ سر حکم کنیم.

ای بسا شهیدی در میدان جنگ، شمشیر به او رسیده و یک صبح تا به ظهر داشت در میان خاک و خون دست و پا می زد تا جان تسلیم کند. بنده و جنابعالی دست و پا زدنش را می‌بینیم اما به جانِ او که نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم که بسیار شاد است و خرم.

احکام آن عالم را با این عالم قیاس نکن. این‌ها مربوط به نشئه‌ی دیگر است. اضطرابِ بدن، حرفی است و آرامش و اطمینانِ جان، حرفی دیگر.

برزخ، حاجب است. واسطه است. حائل است. عالَمی است؛ بین جسم و عقل. بین جسم محدود و بین عالم عقول مجرده. هم از این طرف نشانه دارد هم از آن طرف. اوسَع از این نشئه است. مثالِ این عالم است در حدّش؛ در شکلش. نمونه‌ای از آن نشئه دارد که وسیع‌تر است از این عالم.

ای بسا افرادی همان‌وقت که از این نشئه رخت بربسته‌اند؛ نه تلخی جان کندن دارند. نه سرازیری قبر و فشار قبر دارند. نه سؤال و جواب دارند. همان آنی، که ازین نشئه رخت بربستند؛ مرغ باغ ملکوتند. حسابشان را در این‌جا داده‌اند. خودشان را به حساب نشاندند. حسابشان رسیده است و معطلی ندارند “ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(۳) همین‌وقت که ازین نشئه رخت بربست؛ «…عندربهم یرزقون»‌اند. این‌ها حسابشان رسیده. یک قیرات بی‌حسابی در آن‌ها نیست.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مریم آیه ۳۳
  2. سوره مبارکه طارق آیه ۹
  3. آل عمران-۱۶۹