پس از شروع موج بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا و فروپاشی برخی رژیمهای مرتجع و وابسته به آمریکا در منطقه، بار دیگر از سوی دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، فتنهای دیگر برای نابودی اسلام و انقلاب آغاز شد. این فتنه جدید نظام سلطه و جبهه استکبار با اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی/ ۱۳۸۲ شمسی شروع و مجدداً جبههای جدید علیه اسلام ناب محمدی(ص) گشوده شد که در یک سو کسانی بودند صاحب «قَسَّت قُلُوبُهُم»(۱) قلبی سختتر از «سنگ خارا»(۲) و در سوی دیگر کسانی از لشگر خوبان و صاحب «وَجِلَت قُلُوبُهُم»(۳) که دلهاشان از یاد خدا دگرگون میشد.
اشغال عراق توسط آمریکا این فرصت را برای سلفیهای تکفیری فراهم کرد که خود را در صف مقدم شورشیهای عراق قرار دهند. این رویدادها در شرایطی از تاریخ رخ میدهند که:
۱- به استناد آرای فلاسفه تاریخ و نظریهپردازان و تحلیلگران سیاسی، اجتماعی غربی در حوزه فرهنگی و تمدنی، غرب رو به سقوط و نگونبختی است و به پایان تاریخ خود اقرار میکند؛(۴)
۲- جهان محرومان و مستضعفان، مهیای نوعی بیداری عمومی و رویارویی فرهنگی و تمدنی با غرب است؛
۳- فرصتی مغتنم برای یکپارچه شدن و اتفاق مسلمانان (شیعه و سنی) علیه فراهم آمده است؛
۴- اسلام با سرعت، همه جغرافیای غرب را مینوردد و…
با ملاحظه این شرایط نظام سلطه جهانی بهویژه سران دولتهای صلیبی و صهیونی، به امید رهایی از این شرایط دشوار به این امر واقفند که تنها با یارگیری از میان کشورهای اسلامی و اعطای نیابت به آنها برای راهاندازی ماشین کشتار بیرحمانه است که میتوان به اسم اسلام و اسلامخواهی، تیغهای آخته را به دست خود مسلمانان بر اعضا و جوارح آنان فرود آورد و در همان حال، انگشت اتهام را از خود دور ساخت. این واقعه، فرصت مغتنمی را در اختیار سران صلیب و صهیون قرار داد تا به ساکنان غرب، خشنترین چهره را از اسلام و مسلمانان را نشان دهند و تاریخ مرگ خود را به عقب اندازند.
آنان گمان میبرند بدینوسیله از رشد اسلامگرایی در غرب نیز خواهند کاست. اگرچه سران مجامع مخفی و رهبران دو جریان صلیبی و صهیونی گمان میبردند که تأسیس مرحلهای حکومت جهانی بنیاسرائیل، فراهم آوردن تضمین لازم برای امنیت تمام عیار اسرائیل و غارت منابع ثروت شرق اسلامی در گرو اجرای طرح خاورمیانه بزرگ است، اما به خوبی میدانستند اجرای مرحله به مرحله این پروژه نیز منوط به ایجاد شرایط سیاسی امنیتی خاصی است که متضمن تحقق آن باشد. اجرای پروژه مهم خاورمیانهی بزرگ که جابهجایی گسترده مرزهای جغرافیایی را به همراه داشت، بدون یارگیری از میان کشورهای مسلمان و پرهیز از رویارویی مستقیم غرب با مسلمانان ممکن نبود؛ زیرا در این صورت، ساکنان شرق اسلامی با همه تجربههای قبلی، یکپارچه در برابر هجوم صلیبی صهیونیستی میایستادند. در این مرحله نیز آنان، آلت فعل خویش را شناسایی کرده بودند.
سلفیهای تکفیری، مستعدترین جماعتی بودند که با حمایت مجامع صلیبی و صهیونی آمریکا و اروپا میتوانستند زمینهساز تحقق پروژه خاورمیانه بزرگ باشند. از نظر استعمارگران کهنه کار؛
- متفرق ساختن دولتهای اسلامی و رخنه در اتحاد و اتفاق نیمبند آنان،
- دامن زدن به گرایشهای قومی و قبیلهای،
- تضعف دولتها در هنگامه دفاع و حراست از جغرافیای خاکیشان و متزلزل ساختن پایههای حکومتی آنان،
همگی شرایط تحقق مراحل پایانی طرح خاورمیانه را فراهم میآوردند و از این مسیر، سرزمین فراخ شرق اسلامی، بیش از پیش تضعیف و مهیای بلعیده شدن میشد. امید طراحان پروژه خاورمیانه بزرگ این بود که با جدا کردن بخشهایی از کشور ایران، عراق، ترکیه، سوریه و پاکستان و ایجاد کشورهای کوچکتر با محوریت قبایل و اقوام کُرد، ترک و بلوچ، برای همیشه خطر را از خود دور سازند و مجال کنترل کامل و سلطه بلامنازع بر منابع سرشار انرژی را در این منطقه به دست آورند.
نمایندگان بومی ائتلاف صلیب و صهیون در مرکز جهان اسلام، یعنی«عربستان سعودی» و پس از آن، سایر دولتهای عربی منطقه به ویژه حاشیه جنوبی خلیج فارس، با دامن زدن به گرایشهای متعصبانه و جاهلانه قومی و مذهبی اموی، غرب را از میانبر و بیهیچ هزینهای به مقصد رساندند.
در این راستا عبدالله دوم، پادشاه اردن، در کاربردی شیعه هراسانه، از رشد و گسترش شیعه در شرق اسلامی به عنوان هلال شیعی یاد کرد و از آن برای بیان تمایلات ایراندوستانه شیعیان عراق استفاده کرد. پس از آن در جبهه دولتهای سلفی وهابی احساس خطر جوانه زد و نظام سلطه جهانی، آنان را برای درهم شکستن زمینههای این اتحاد و اتفاق تحریک کرد. تأثیرپذیری شیعیان بحرین، لبنان و سوریه و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، به دلیل داشتن اشتراکات مذهبی، بیش از پیش بر این گمان دامن زد که هلال شیعی در منطقه در حال شکلگیری است.
پس از به قدرت رسیدن شیعیان عراق در بهار ۱۳۸۲ هـ .ش، آمریکا و متحدانش کوشش فراوانی کردند تا همگرایی شیعیان را به عنوان خطری علیه اهل سنت معرفی کنند و با مرعوب ساختن کشورهای سنی مذهب، آنان را وادار به مقابله با این همگرایی و مقاومت در برابر آن کنند. این امر، فرصت نوینی را در اختیار نظام سلطه به سرکردگی صلیبیون و صهیونیستها قرار داد تا بهنحو دیگری به منازعات منطقهای و میان مردم مسلمان مظلوم دامن بزنند و از آب گلآلود، ماهی مطلوب خود را صید کنند.
فروش اسلحه به کشورهای عربی مسلمان و انعقاد پیمان نامههای دوجانبه و چندجانبه میان دولتهای عربی و دولتهای غربی و حتی رژیم صهیونیستی، تنها بخشی از پروژه شیعههراسی به بهانه احتمال شکلگیری هلال شیعیاند. از نظر تحلیلگران، هلال شیعی از کرانههای شرقی دریای «مدیترانه» شروع و پس از بازگشت، از سوریه و عراق به ایران و سواحل خلیج فارس منتهی میشود.
بدیهی است که بخش بزرگی از خیزش مستضعفان در مقابل مستکبران، حاصل زمینههای فکری و فرهنگی موجود در میان معتقدات شیعی و سازشناپذیری شیعیان در مقابل مستکبران، کینهورزی غرب و دولتهای دستنشانده آنان با مؤمنان و فراهم شدن زمینههای جنبش اجتماعی برای شکستن حصارهای ظالمانه صلیبی و صهیونی است.
غرب و دولتهای حاکم بر کشورهای حوزه خلیج فارس، برای تَرَک انداختن بر دیوارههای این هلال شیعی مورد ادعا و محدود ساختن گستره عمل اجتماعی و سیاسی شیعیان، سر در پی اجرای پروژههای مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی گذاردهاند؛ از جمله:
۱- ترویج سلفیگری میان اهل سنت؛
۲- تصرف مناطق استراتژیک امنیتی، اقتصادی و سیاسی شیعیان به کمک دلارهای نفتی سعودی و همپیمانانش؛
۳- تلاش برای سرنگونی دولتهای شیعی در عراق و بی ثبات کردن مناسبات سیاسی، اجتماعی عراق، ایران و سوریه؛
۴- دامن زدن به اختلافات مذهبی میان اقوام ساکن جغرافیای خاکی ایران، عراق، سوریه و لبنان؛
۵- همسویی با صلیبیها و صهیونیستها و امتیازدهی ویژه به آنها، به منظور مهار دولتهای شیعی ایران و عراق، تنها بخشی از اقدامات این اتحاد نامقدس برای ضربه زدن به کیان فرهنگی و مادی مؤمنان و مستضعفان ساکن در شرق اسلامی بودند.
در نتیجه آنچه که دولتهای صلیبی و صهیونی برای مقابله با جنبشهای شیعی به میدان آورده بودند، سلفیها نیز به عنوان یکی از اعضای مهمتر ائتلاف سیاسی، امنیتی قرون اخیر، عهدهدار نقشی مهم در شکستن هلال شیعی و در حقیقت، اضمحلال توان فرهنگی و مادی مستضعفان ساکن این مناطق و جایگزین ساختن آن با هلال سلفی شدند. آنها در این مسیر با اطمینان از حمایتهای سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی دولتهای صلیبی و صهیونی، در افغانستان، پاکستان و عراق مبادرت به اقداماتی غیراخلاقی و ضد بشری کردند که تاریخ کمتر نمونههایی از آن را به خاطر دارد.
سلفیهای تکفیری با این پشتوانهها از جمله سرمایههای بادآورده دولتهای عربی و حمایتهای بیدریغ دولتهای غربی، گام به گام پیش آمدند و مرزها را در نوردیدند. آنان در فاز اول، همه همت خود را مصروف فعالیتهای فرهنگی و تبلیغات مذهبی در میان همه سرزمینهای شیعی ساختند و در فاز دوم با ورود به عرصه معاملات اقتصادی و سیاسی، سعی کردند بنیادهای سیاسی و مالی ساکنان سرزمینی را که از آن به عنوان هلال شیعی یاد میکردند، متزلزل کنند؛ اما بهزودی وارد فاز نظامی شدند و با بسیج و استخدام تروریستهایی از شمال آفریقا، اروپا و حتیکشورهای عربی، به روی مستضعفان آتش گشودند.
تردیدی نیست که ائتلاف صلیبی و صهیونی، با طرح این سناریو و دامن زدن به توهم هلال شیعی و بزرگنمایی آن در نظرگاه دولتهای سلفی، امیدوارند که برای همیشه خود را از خطر بالقوه و بالفعل جهان اسلام خلاص کنند و با رویارو ساختن دو جبهه داخلی (شیعه و سنی) متعلق به جهان اسلام، بیهیچ هزینهای به اهداف مرحله ای خود، جامه عمل بپوشانند. اینان دل خوش داشتهاند که از این مسیر برای همیشه خود را از مزاحمتهای شیعیان راحت میسازند و امنیت تمام عیار رژیم اشغالگر قدس را تضمین خواهند کرد.(۵)
مجموع این شرایط(۶) در کنار راهبرد جدید آمریکا در شرق اسلامی (خاورمیانه) موجب شد عراق بهتدریج در دوره اشغال توسط آمریکا، به کانون اصلی رشد و نمو سلفیهای افراطی و تکفیری تبدیل شود.(۷) استراتژی طیف افراطی جریان سلفیگری در عراق مبتنی بر ایجاد جنگ تمام عیار بین گروههای شیعی و اعراب سنّی با کشاندن شبه نظامیان شیعی به واکنش نظامی و در نهایت، شکست روند سیاسی جدید و اخراج نیروهای خارجی استوار بود. در همین زمینه، تلاش شد با تحریک سنّیها و شیعیان علیه یکدیگر، زمینههای لازم برای ایجاد جنگ داخلی مهیا شود.(۸) البته، تلاش سازماندهی شده آنها تا حد زیادی موفق بود و توانستند منازعات مذهبی را به مسئله اول و اصلی مسلمانان و نخبگان جهان اسلام تبدیل کنند. در پیشبینی رهبران سازمان تروریستی القاعده عراق این موضوع مدنظر قرار گرفته بود که جنگ داخلی فرقهای در این کشور، بهتدریج به تمام منطقه خاورمیانه گسترش یابد.(۹)
ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده عراق در این راستا، شیعیان را «مهمترین دشمن» معرفی کرد و مقابله با آنان را حتی بر مبارزه با «صلیبیها» ارجح دانست:
«دشمنان ما چهار گروهند: آمریکاییها، کردها، وابستگان دولت عراق و شیعیان. از نظر ما، گروه اخیر کلید تحوّلات سیاسی عراق است. به این معنا که اگر ما عمق دینی، سیاسی و نظامی آنها را مورد هدف قرار دهیم، آنها نیز تحریک میشوند و خوی وحشیگری خود را به اهل سنت نشان میدهند. اگر در این طرح موفق شویم، میتوان گفت توانستهایم اهل سنّت غافل را نسبت به این گروه، آگاه کنیم.»(۱۰)
ولید بن طلال، یکی از شاهزادگان سعودی نیز در راستای موضعگیری کشورهای عربی علیه تحول ژئوپلتیک منطقه که اوج آن در اظهارات پادشاه اردن (شکلگیری هلال شیعی) ظاهر شد،(۱۱) این چنین نگرانی خود را از آن ابراز کرد:
«اگر بیداری جامعه شیعیان عراق هر چه زودتر مهار نشود، همانند انقلاب اسلامی ایران تبدیل به یک بمب ساعتی روزشمار میشود که تمام منطقه را زیر و رو خواهد کرد.»(۱۲)
پس از آن شاخه القاعده در عراق موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین» به رهبری ابومصعب زرقاوی، با پشتیبانی جبهه استکبار و دلارهای نفتی رژیم آل سعود و با تمسک به شعار «تکفیر»، به حکومت جدید عراق و شهروندان بیگناه و بهویژه شیعیان حملات خونین کرد.
پس از شروع موج بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ نیز جریانهاى تکفیرى همچون «تیغهای آخته» در برخى از کشورهاى عربى، اسلامى، آفریقایى و حتى اروپایى سر برآوردند و گسترش یافتند و تصویرى را از اسلام به نمایش گذاردند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و مملو از شبهات بود. تصویرى که به ردّ بیشتر اسلام از سوى دشمنانش کمک کرد و باعث شد این احساس در دشمنان نهادینه شود که خودشان(غربیها) پاک و دینشان حق،و مسلمانان، نجس و اسلام، باطل است!
اینها نتیجه خشونتورزى، تجاوز، ویرانگرى، انفجار و رعب و وحشتى است که تکفیرىها به راه انداختهاند، تکفیرىهایى که هرگز دیدگاه کسانى را که مثل آنها فکر نمیکنند، نمىپذیرند. این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویرى را از اسلام در تکفیرىها ببینند و آنها را درستترین تصاویر از اسلام بدانند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر شوند و از آن انتقاد کنند؛ فرآیندی که به انتشار تصاویر توهینآمیز از رسول اکرم(ص)، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآنها و تولید فیلمها و رمانهاى توهینآمیز به اسلام و بزرگان اسلام مىانجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامى را در پى دارد. همچنین باعث مىشود شبهاتى به اسلام و به خداوند متعال نسبت داده شوند تا از گسترش و نشر دعوت اسلامى جلوگیرى به عمل آید. این خدمت بزرگى است که تکفیرىها به غیرمسلمانان و دشمنان اسلام مىکنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیکند.
۱- یارى گرفتن استعمارگران از تکفیرىها:
استعمارگران به منظور تحقق اهدافشان در ضربه زدن به اسلام و تفرقهگسترى و اختلاف انگیزى، بهترین یاریکنندگان خویش را در جریانهاى تکفیرى پیدا کردهاند. براى آنان چیزى گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و همدیگر را نابود کنند.
کینه غرب با اسلام یک دشمنى کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشتههایشان از دشمنى با اسلام سخن مىگویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایى متهم مىکنند.
ارنست رنان، فیلسوف سکولار، دربارهی اسلام مىگوید، «در اسلام سادگى وحشتآور اندیشه زبانهاى سامى هست که باعث کوچک شدن مغز انسان مىشود و در آن هیچ روزنهاى به روى یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقى باز نیست.»(۱۳)
۲- مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیرى:
تکفیرىها کشتن هرکسى را که تکفیر مىکنند، همانگونه که در «تلمود» و عقاید یهودیان آمده است، ضروری و آن را باعث نزدیکى به خداوند مىشمارند! در تلمود تصریح شده است:
«عادلانه است که فرد یهودى هر کافرى را به دست خویش بکشد، چون هر کسی خون کافرى را بریزد، یک قربانى به درگاه خداوند تقدیم مىکند.»(۱۴)
آیا این تصادفی است که عقیده یهودیت با عقیده تکفیرىهاى مسلمان هماهنگى و توافق پیدا کرده است؟ آیا از تصادفی است که در تلمود چیزهایى را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر مىکنند؟ مانند این متن تلمود که مىگوید: «ما باید حرف اول را در میان دولتها بزنیم، پس باید در میانشان فتنهانگیزى کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم.»(۱۵)
۳- پشتیبانى رسانههای غربی صهیونیستی از تکفیرىها
ظهور جریانهاى افراطى نشئت گرفته از بیدارى اسلامى، نتیجه فعالیت رسانههاى غربى صهیونیستى توهینکننده به اسلام، تلاشى به منظور تسلط بر ملتهاى مسلمان و در دست گرفتن سرنوشت آنها و بازداشتن مسلمانان از به دست گرفتن زمام امورشان و کوششى در جهت پیشگیرى از پیشرفت، توسعه و رشد ملتهاى مسلمان و دستیابى آنها به علم، تکنولوژى، اختراع و اکتشاف و تحقق حاکمیت سیاسى، اقتصادى و نظامى آنان است.
از جمله این تلاشها، منع ایران از غنىسازى اورانیوم، برانگیختن فتنههاى فرقهاى در میان صفوف ملت و جدا کردن ایران از سایر ملتهاى مسلمان با تفرقهافکنى و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنى که در کمین برادران خود نشسته است تا آنها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهاى آنان سازگارى ندارد، ذوب کند. از جمله این کوششها، دسیسهها و فتنههایى است که امروزه در پاکستان، افغانستان، هند، مالزی، اندونزی، عراق، سوریه، لبنان، یمن، نیجریه و برخی کشورهای آفریقایی به منظور برهم زدن ثبات این کشورها ایجاد مىشود تا ارکانشان از درون فروبریزد و نقشههاى دشمنان اسلام به دست جریانهای تکفیریای که با ایجاد آشفتگى و بىثباتى و درگیرى و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم میکنند، اجرا شود.
پینوشت:
۱- فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (انعام/آیه ۴۳)
پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند، ولى [حقیقت این است که] دلهایشان سخت شده و شیطان آنچه را انجام مىدادند برایشان آراسته است.
- ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ آیه ۷۴ )
سپس دلهاى شما بعد از این [واقعه] سخت شدند، همانند سنگ یا سختتر از آن، چون از بعضی سنگها جویهایى بیرون مىزنند و برخی از آنها مىشکافند و آب از آنها خارج مىشود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مىریزد و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست.
- إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/آیه ۲)
مؤمنان همان کسانىاند که چون از خدا یاد شود دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود ایمانشان افزون گردد و بر پروردگار خود توکل مىکنند.
- شفیعی سروستانی، اسماعیل، غرب و آخرالزمان، از سلسله انتشارات هلال.
- شفیعی سروستانی، اسماعیل، نشریه موعود، «ائتلاف خونین صلیب، سلفی و صهیون»، شماره ۱۶۰٫
۶ . حضور متراکمِ گروههای سلفی در عراق دلایل دیگری نیز دارد که بعد از «مسئله اشغال» میتوان به جایگاه سنتی عراق نزد سلفیها (به عنوان مرکز خلافت عباسی به مدت پنج قرن) اشاره کرد. علاوه بر این، مبارزه با تجدید حیات شیعه با محوریت ایران و تلاش برای اعاده حاکمیت سنیها در این باره مؤثرند.
- کیوان، مأمون، «خریطه الجماعات المسلحه فی العراق: النشأه و المسار و الآفاق»، شؤون الأوسط (لبنان، ۲۰۰۸ ق)، شماره ۱۳۰، ص۱۸۷٫
- مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تاریخچه سیاسی وهابیت، جلد اول (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، ۱۳۷۹)، ص۱۰۱٫
- اسدی، علی اکبر، تحولات و مسایل جدید عراق و رویکرد ایران (تهران: شادان، ۱۳۸۷) ص۲۳۹
- زرقاوی، ابومصعب، «کلمات مضیئه؛ الکتاب الجامع لحطب و کلمات الشیخ المعتز بدینه ابی مصعب الرزقاوی» (شبکه البراق الاسلامیه، ۱۴۲۷ق)، صص ۲۱۲-۲۱۴٫
- جعفری ولدانی، اصغر، مواضع و عملکرد کشورهای عربی نسبت به تحولات عراق (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، ۱۳۸۴) ص۵۴٫
- مقصودی، مجتبی، «نقش گروههای قومی در شکلدهی به نظام سیاسی عراق»، عراق پس از سقوط بغداد (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴) ص۱۴۱٫
- رنان، ارنست، مساهمه الشعوب السامیه فى تاریخ الحضاره؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریانهاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهلالبیت، ۱۳۹۳)، ص ۴۸٫
- حسینى، مهدى، التلمود اسرار و حقایق، ص ۱۵۱؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریانهاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهلالبیت، ۱۳۹۳)، ص ۵۱٫
۱۵ . همان.