مقدمه
«سردار بزرگ و پرافتخار اسلام، آسمانی شد.» [پیام تسلیت]
از هر زاویهای به این واقعه جانسوز نگریسته شود، آثار و پیامدهای عظیمی دارد. حتی اگر از جهات معنوی و باطنی فراوان آن هم صرفنظر و یا از تحلیلهای عمیق تربیتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تمدنی مرتبط با آن نیز چشمپوشی و فقط با نگاهی سطحی بدان نگریسته شود، باز هم برای همه بسیار روشن و ملموس است که واقعهای عظیم، کلان و دارای ابعاد فراوان ملی، منطقهای و بینالمللی رخ داده است.
این حادثه عظیم را شخصی باید تحلیل کند که «حکیم» باشد. برخی انسانها هرچند در مقام ارائه تحلیل تفصیلی یک واقعه هم نباشند، اما به دلیل آنکه فضیلت «حکمت» بدانها اِعطا و در آنها ملکه شده است، حتی در سخنان بهظاهر عادی آنان هم حکمت موج میزند. مقام معظم رهبری از این سنخ افرادند و حکمت (چه حکمت نظری، چه حکمت عملی) در نظر، گفتار، رفتار و منش ایشان بهوضوح مشاهده میشود: «عبد صالحی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است.» [از وصیتنامه شهید] (۱) با دقت در تحلیلهای صورت گرفته از این شهادت توسط مقام معظم رهبری، میتوان سه مقوله مکتب شهید سلیمانی، مکتب امام و ما را درک کرد.
الف. علل طولی شهادت سردار بزرگ اسلام
در علوم عقلی گفته میشود که باید بین علت و معلول سنخیت باشد، یعنی هر علتی نمیتواند موجب پیدایش هر معلولی شود و باید تناسبهای لازم بین یک پدیده با علت یا عللش برقرار باشد. بر این اساس، وسعت و عمق شهادت سردار سلیمانی و آثار و پیامدهای گسترده و مختلفش نشان میدهد که این رویداد در اثر اسباب و علل عادی پدید نیامده و غایتی معمولی را هم هدف نگرفته است. چنین واقعه عظیمی باید از عللی عظیمتر از خود (یا حداقل، عللی به همان میزان عظمت) سرچشمه گرفته باشد. به بیان دیگر، هر علتی نمیتواند چنین مرگ (و به تعبیر دقیقتر تولدِ) مبارک و پربرکتی را رقم بزند که البته، هنوز طلیعههای دمیدن آن اندکی رخ نموده است.
علت پیدایش این پدیده، یعنی شهادت سردار سلیمانی چه بود؟
چنانچه اشاره شد، یکی از منابع مهم تحلیل این قضیه و از جمله علل پیدایش آن، کلام مقام معظم رهبری است که در چندین لایه میتوان به تحلیل آن پرداخت. با توجه به سخنان ایشان، مهمترین علل پیدایش این واقعه بهاختصار عبارتند از:
۱) «مجاهدت بیرونی مخلصانه» یا «جهاد اصغر» و «جهاد کبیر»: و به تعبیر ایشان: «سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رساند و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. او همه عمر خود را به جهاد در راه خدا گذراند. شهادت، پاداش تلاش بیوقفه او در همه این سالیان بود [پیام تسلیت]. جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. حاج قاسم باید همین جور به شهادت میرسید.» [دیدار با خانواده شهید]
اما مسئله، در همین حد باقی نمیماند و علت باطنیتر و قویتری نیز برای آن در کار است، یعنی:
۲) «مجاهدت درونی مخلصانه» یا «جهاد اکبر» و به تعبیر مقام معظم رهبری: «جهاد بیرونی، متکی به جهاد اکبر، یعنی جهاد درونی است.» [دیدار با خانواده شهید]
اما باید باز هم عمیقتر و ژرفتر نگریست. همین دو علت یادشده نیز باید معلول علت عظیمتری باشند. به تعبیر دیگر، این جهاد بیرونی و درونی باید در ظرفی مناسب و در چهارچوب بستر و زمینه مستعدی شکل گرفته باشند که ظرفیت، استعداد و قابلیت پرورش چنین پدیدههایی را داشته باشد. بهراستی چه زمینه و ظرفی است که این ظرفیت را دارد که چنین انسانهای مجاهدی را در متن خود میپروراند که قادرند در باطن و ظاهر، بدینگونه مجاهدتهای عظیم دست بزنند؟
پاسخ بدین پرسش، بیانگر همان علت اصلیتر است که عبارت است از:
۳) «مکتب امام»: در این برهه تاریخی، یعنی عصر خمینی، «مکتب امام» یا همان امتداد اسلام ناب محمدی(ص) است که میتواند چنین فرزندان برومند و رشیدی را تربیت کند. به تعبیر مقام معظم رهبری: «… او نمونه برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود.» [پیام تسلیت]
شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و دیگر همرزمان شناخته شده یا (ظاهراً) گمنام و ناشناس آنان، فرزندان مکتب امام هستند و از چنین علت عظیمی، چنین نتایج و ثمرههایی نیز انتظار میرود؛ البته بهشرطی که انسان یا جامعه، خود را در معرض این مکتب قرار دهد و اندکی به روح و جوهره آن و لوازم و اقتضائاتش تن بدهد. در اینجا پرسش مهمتری مطرح میشود: «روح مکتب امام یا ویژگی جوهری آن چیست که میتواند چنین تحولآفرین، انسانساز و تاریخساز باشد؟»
بهاختصار، روح مکتب امام، همان روح نهضت پیامبران، اوصیا و اولیای الهی«ع» است، یعنی «توحیدمحوری و توحیدگستری». در واقع، مکتب امام، امتداد اصیل و حقیقیِ «نهضت توحیدگستری» انبیا«ع» است که در طول تاریخ بشر، از حضرت آدم«ع» تا خاتمالانبیا «ص» و از خاتمالاوصیا «ص» تا خاتمالاولیا«عج» دارد. به بیانی دیگر، مکتب امام، تبلور «معرفت توحیدیِ معطوف به اقدام و عمل»، یعنی «قیاملله» و همان یکتا موعظه الهی برای سعادت دوسرایی بشر اشت که امام خمینی مکرر بدان دعوت میکرد و خود، مثال اعلا و تبلور بیبدیل آن بود.
ب. حاج قاسم و «مکتب امام»
حاج قاسم فرزند مکتب امام و پاسدار آن بود، زیرا «اسلام را در این برهه… تداعییافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی» میدید و خوب میدانست پایگاه کنونی اسلام ناب و مکتب امام، جمهوری اسلامی است. به همین دلیل هم در حفظ و حراستش میکوشید و بدین کار تشویق میکرد: «… جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیع است. امروز، قرارگاه حسینبن علی«ع» ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین ببرد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی«ع» و نه حرم محمدی«ص». [وصیت نامه]
حاج قاسم، قدر مکتب امام را تا پای جان دانست و نفس نفیسش را نثار پاسداری از آن کرد. اما آیا ما هم به این ظرف و بستر تحقق مکتب شهید سلیمانی، آن طورکه باید توجه کرده و از ظرفیتهای آن بهره گرفتهایم؟
اگر تعداد بهظاهر معدودی از فرزندان مجاهد حضرت روحالله با امکاناتی بسیار محدود و اندک میتوانند هیمنه ظاهری نظام استعمار را بشکنند و میلیاردها دلار سرمایهگذاری طاغوتهای زمانه را بر باد دهند و مهمتر از آن، قادرند باعث تحول روحی و معنوی گسترده و عمیق میلیونها انسان شوند و نسیم خوش و دلربای توحید و عطر و بوی معنویت ناب و عمیق و فطری را در جوامع مختلف به وزیدن درآورند و موجب همگرایی و اتحاد طیفهای وسیع ملی، منطقهای، بینالمللی در راستای مبارزه با جبهه باطل شوند؛ پس باید گفت که اگر این مکتب بهدرستی شناخته و از ظرفیتها و امکانات عظیم همهجانبهاش بهخوبی بهره گرفته شود، حداقل نتیجه آن، برپایی و اقامه تمدن نوین اسلامی و بلکه انشاءالله ظهور منجی بشریت«عج» خواهد بود. آیا ما چنین دیدگاهی نسبت به مکتب امام داریم و رفتارهای ما بر چنین معرفتی استوارند؟
ج. ما و «مکتب امام»
با کمال تأسف،باید پاسخ داد که در نظر و عمل، چندان که باید و شاید، قدر مکتب امام دانسته نمیشود و کم و بیش بدان بیمهری میشود و از ظرفیتهای ثبوتی گسترده و بینظیرش بهره گرفته نمیشود. حکیمان میگویند: «علت پیدایش یک شئ، علت بقائش هم هست.» مکتب امام، علت وقوع انقلاب اسلامی بود؛ لذا فاصله گرفتن از مکتب امام یا تحریف آن، موجب فاصله گرفتن از انقلاب اسلامی و تحریف آن میشود. فاصلهگیری از مکتب امام، غفلت و نقصی راهبردی است که باید در مقام نظر، عمل و سبک زندگی ما، هرچه ممکن است کاهش یابد و جبران و ترمیم شود.
یکی از ابتداییترین وظایف ما نسبت به مکتب امام، شناخت تفصیلیتر و عمیقتر آن است که بهطور طبیعی زمینه تحریفش را نیز مسدود میکند. بدون معرفت کافی نسبت به یک مکتب، نمیتوان اقامه صحیح و دقیق آن را توقع داشت، اما با تأسف، حتی بسیاری از فرزندان مکتب امام و معتقدان جدی آن نیز آن طور که باید و شاید با اندیشه و حیات و مکتب امام خمینی و ویژگیها و شاخصههای تفصیلی و لوازم و اقتضائات آنها آشنا نیستند. چنین ضعفهایی، فقط کاستیهای معرفتی صِرف نیستند، بلکه پیامدهای منفی چندجانبهای دارند که کمترین آنها تحریف مکتب امام با نتایج منفی فرهنگی، اجتماعی، حکومتی و تمدنی متعدد و خطیر است.
از همین روی مقام معظم رهبری بارها و بارها مردم را به ضرورت آشنایی با مکتب امام و جلوگیری از تحریف آن دعوت کردهاند: «راه امام… مسیر تاریخ کشور ما را عوض کرد. اگر ملت ایران بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد و نگذارد شخصیت امام را تحریف کنند که تحریف شخصیت و راه امام، منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملت ایران است. اگر راه امام را گم یا فراموش کنیم و یا خداى نکرده عمداً کنار بگذاریم، ملت ایران سیلى خواهد خورد.» (۲) و (۳)
بنابراین کمترین وظیفه ما برای جلوگیری از تحریف مکتب امام و انقلاب اسلامی و شناخت صحیح، تفصیلی و دقیق آن است. یعنی حداقل باید در سطح «صحیفه امام» با این مکتب آشنا شد. کتاب گرانقدری که دریایی ژرف از معارف مختلف مکتب امام را در سینه دارد و انس هدفمند و روشمند با آن، حدود چهل فایده را تأمین میکند. کوشش مجاهدانه برای ترویج و تبیین مکتب امام و تلاش برای اقامه و تحقق اهداف آن در حد توان و وسع فردی، اجتماعی و صنفی، وظایف بعدی ما در این زمینه هستند.
د. حاج قاسم، مکتب امام و ما
حاج قاسم وظیفهاش را نسبت به مکتب امام به بهترین وجه ایفا و مزدش را نیز دریافت کرد. اما انتقام سخت خون پاک او و همرزمانش بر دوش ما مانده است. هرچند چنین انتقام در بعد نظامی، بهتدریج و حکیمانه محقق شد، اما نباید اشتباه کرد و این انتقام را مقطعی و فقط بر دوش عده یا گروه خاصی دانست. مهمتر و راهبردیتر اینکه نباید چنین انتقامی را تنها به جنبههای نظامی یا مادی و حتی بیرون کردن آمریکا از منطقه و… محدود کرد.
هرگز نباید فراموش کرد که انتقام سختتر و نهاییتر آنگاه رخ میدهد که استکبار و طاغوت متجسّد و متبلور در کالبد تمدننمای موسوم به «غرب»،(۴) از همه ابعاد و جوانب زندگی فرزندان مکتب امام و بلکه از عرصه زندگی بشر بیرون رانده شود؛ زیرا مصاف فرزندان مکتب امام با این فرد یا آن گروه و… نیست، بلکه مبارزه آنها هویت تمدنی و بلکه، فراتر از آن ایت. فرزندان روحالله با مظاهر جبهه باطل، یعنی طاغوتهای عصری و پیشوایان کفر و شرک در نبردند؛ آن هم نبردی در همه ابعاد تمدنی با تمدننمای مادهگرای نفسمحوری که استعمار و نظام سلطه، آن را بنا کردهاند و با حربهها و دامهای مختلف، انسانها و جوامع بشری و فطرت پاک توحیدیشان را فریفته و به بند اسارت مادی و معنوی کشیده و از توجه به اقامه تمدن توحیدیای بازداشتهاند که میتواند سعادت جمعی و کمال نهایی انسان را در دو سرای ملک و ملکوت رقم بزند. به فرموده امام خمینی(ره):
«جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمىشناسد. اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئلهاى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنههاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شدند. تمامى اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از اینهاست. ملیگراها تصور کردند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مىگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هم هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لااله الّاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم.»(۵)
خاتمه
حاصل سخن آنکه شهید سلیمانیها بهظاهر از میان ما رفتند، ولی مکتب آنها ذیل مکتب امام باقی است و بار وظایف آنها، یعنی اقامه هرچه بهتر اهداف توحیدی اسلام ناب و کاملترین تبلور عصری آن، یعنی مکتب امام، نباید بر زمین بماند. بدین جهت هر فرد، گروه و جماعتی باید در فضای مساعد و میدان وسیعی که در بستر مکتب امام و به برکت آن برای انواع جهاد و مجاهدت بیرونی و درونی فراهم شده است، مثنی و فرادا بهپا خیزد و قیاملله کند و با گرداندن چشم بصیرت در افق گسترده تمدنی فراروی فرزندان مکتب امام، نقش تاریخی و تمدنی خود را در منظومه دادخواهی از جبهه باطل و مستکبران عالم و بهویژه، در انتقام نهایی آخرالزمانی از جبهه باطل بیابد و ادا کند.
به عبارت دیگر، هر یک از ما باید جایگاه تاریخی تمدنی خود را در شبکه اقامه همهجانبه دین و بسط هرچه بیشتر معرفت و حیات توحیدی در همه ابعاد و زوایای زندگی بشر، جستجو و پیدا و با تمام توان و پایداری هرچه تمامتر و با صبری راهبردی ایفا کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری: «همه دوستان و نیز همه دشمنان بدانند که خط جهاد مقاومت با انگیزه مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی، کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.» [پیام تسلیت]
«فَاصبِر صَبراً جَمیلاً * إِنَّهُمْ یَرَونَهُ بَعیداً * وَ نَراهُ قَریباً: پس، صبر کن؛ صبری نیکو. همانا آنها آن را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم.»(۶)
پینوشت:
۱- مقام معظم رهبری در همان دو موضعگیری مختصر ابتدایی درباره شهادت سردار سلیمانی، یعنی پیام تسلیت و بیانات در دیدار خانواده شهید، با آنکه در مقام تحلیل تفصیلی واقعه نبودند، اما میتوان تحلیلهای بسیار ناب و ژرفی از این حادثه و علل و ابعادش را در آنها یافت. محتوای سخنان بعدی ایشان نیز تفصیل همان مجملی است که در این دو مورد بیان شده و اینگونه سخن گفتن، از ویژگیهای حکیمان الهی است.
۲- بیانات، ۱۴/۳/۱۳۹۴٫
۳- جهت تفصیل بیشتر، ر.ش: https://farsi.khamenei.ir/tag-content?id=8741
۴ . منظور از «غرب»، غرب جغرافیایی، یعنی یک منطقه سرزمینی در مغرب زمین نیست، بلکه مراد، «غرب معرفتی و فرهنگی و اجتماعی و تمدنی» است. مصداق بارز و مثال اعلای غرب در قرون اخیر، تمدنی است که بر محور اندیشه مشرکانه مادهگرا و مادهمحور و به تعبیر دقیقتر، نفسمحور بنا شده است. به بیان دقیقتر، غرب هر اندیشهای است که مانع از بسط توحید ناب و دین حق در جانها و جوامع بشری بشود. جلوه و نمود بارز فعلی غرب در عصر کنونی، نظام سرمایهداری لیبرال و حکومتهایی چون آمریکا، اسرائیل و دنبالههای آنها هستند.
۵- صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۷-۸۸٫
۶- معارج: ۵-۷٫