اشاره:
در دو شماره گذشته با اشاره به لزوم توجه به نعمت عظیم ولایت، به بحث درباره سه عامل «توفیق الهی»، «انگیزه» و «پذیرش نصحیت» به عنوان اسباب کار خیر اختیاری پرداختیم. در ادامه ضمن توجه دادن به مراتب شکرگزاری متناسب با مراتب فاعلها، بر این نکته تاکید شد که از آنجایی که خداوند متعال سرچشمه خوبیها به شمار میرود، کفران نعمتهای او سرچشمه بدیهاست. در این شماره ادامه این بحث را میخوانید.
شرح معانی «توفیق الهی»
در روایتی که قسمتهای گذشته مقاله بیان شد؛(۱) امام سجاد(ع) عوامل مؤثر در انجام کار خیر را اختیاری، غیر اختیاری، درونی و کمکهای بیرونی میدانند، اما عوامل دیگر را هم نادیده نمیگیرند. ایشان میفرمایند: «مؤمن نیازمند توفیق الهی است.» ممکن است سئوال شود مگر انگیزههای درونی و قبول نصیحت دیگران نیازمند توفیق الهی نیستند؟ حضرت در کنار تأثیر اختیار ما در انجام کار خیر، به عوامل غیراختیاری اشاره میکنند. واقعیت این است که تمام کارهای اختیاری ما هم نیازمند توفیق الهی هستند. تحصیل، تدریس، سخنرانی و… کمال همه این افعال از خداوند است و ما در اصل مدیون اوئیم. لذا در مرحله نخست باید همه نعمتها را از او بدانیم، کما اینکه حقیقتا همه چیز از اوست. اما در مقام عذرخواهی از گناه باید اذعان کنیم که گناهان ناشی از نقص ما هستند.
امام حسین(ع) در دعای عرفه، در مقام بیان توفیقات الهی با عبارت «أنتَ اَلَّذی…» تمام کمالات را به خدای متعال و در مقام بیان عیبها با تعبیر «اَنَا اَلَّذی…» همه نقصها را به خود نسبت میدهند.(۲) ما در این مقام به عیبهای خودمان توجه داریم و میخواهیم عذرخواهی و آنها را رفع کنیم و جای این نیست که بگوییم: «خدایا! تو به من اسباب گناه دادی.»
روایت مذکور نشان میدهد که در کنار اسباب اختیاری، اسباب غیر اختیاری نیز وجود دارند. در محاورات عرفی هم گاهی میگوییم فلان کار را خدا کرد و مقصودمان این است که ما هیچ اختیاری در آن نداشتیم. این روایت در مقام بیان رویدادهائی است که اصلاً دست ما نیستند و تنها با توفیق الهی انجام میشوند. از این رو انسان بایدانگیزه درونی داشته باشد:«وَاعِظٍ مِن نَفْسِهِ» و از عوامل بیرونی نظیر تشویق پدر و مادر، همسر، دوستان، همزبانها، همکلاسیها و کسانی که با رفتار یا نصیحت خود، او راهنمایی و انگیزههایش را تقویت میکنند و بر انسان است که خیرخواهی آنها را قبول کند: «وَقَبُولٍ مِمَّن ینصَحُهُ»، برای فعلیت بخشیدن به انگیزه خود بهره ببرد.
در مقابل، انسان باید شکر نعمت خدا را نیز بهجا آورد و برای انجام کارهای نیکو تلاش و از تنبلی دوری کند؛ واعظی از درون و انگیزهای خودساخته داشته باشد، اما در عین حال وظیفه دارد خیرخواهی دیگران را قبول و از آن استفاده کند. بیتوجهی به نصایح دیگران، کفران نعمت است؛ زیرا این خداست که نعمت تأیید و تقویت دیگران را برای انسان فراهم میکند تا بتواند در کارش موفقتر باشد.
پس اگر برای ایفای درست وظیف باید این سه عامل را در نظر داشته باشیم، اما اگر با دید توحیدی نگاه کنیم، همه آنها را معطوف به اراده الهی خواهیم دید. قرآن کریم میفرماید: «وَمَن یهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهتَد(۳): هر که را که خدا هدایت کند، رهیافته است.»
و نیز: «وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاء(۴): لکن الله هر که را که بخواهد هدایت میکند.»
و نیز: «وَإِن یرِدکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ(۵): اگر خدا براى تو خیرى بخواهد، برای بخشش او رد کنندهاى نیست.»
و نیز: «وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللّهِ(۶): و هر نعمتى که دارید از خداست.»
خوبیها نعمات خدای متعال هستند. این نگاه مربوط به زمانی است که میخواهیم وظیفه خود را نسبت به خدا تشخیص بدهیم و از نعمتهای او قدردانی کنیم و الطاف خداوندی را نادیده نگیریم. انجام این وظیفه هم انسان را از کفران نعمت نجات میدهد و هم به خاطر شکرگزاری، از ازدیاد نعمت بهرهمند میسازد.
عامل محرومیت از ازدیاد نعمت در کلام امام جواد(ع)
در حدیثی درباره ازدیاد نعمت نقل شده است که امام جواد(ع )از مدینه به کوفه سفر میکردند. شترداری که شترش را به حضرت کرایه داده بود، ساربان کاروان بود و حضرت را از مدینه تا کوفه همراهی کرد. وقتی حضرت به مقصد رسیدند، چهارصد دینار را که پول بسیار زیادی بود به او دادند. او با دیدن این جود و بخشش به طمع افتاد و از حضرت پول بیشتری را طلب کرد. حضرت فرمودند: «سُبْحَانَ اللَّهِ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَاد(۷): پاک و منزه است الله! آیا نمیدانی که حقیقتاً نعمات بیشتر از جانب خداوند قطع نمیشود، مگر وقتی که شکرگزاری از جانب بندگان قطع شود؟»
حضرت در واقع به این نکته اشاره کردند که دستمزدی که به تو داده شد بسیار زیاد بود و حق تو این مقدار نبود. ایشان نمیگوید این نعمتی است که من به تو دادم، بلکه میفرماید: «لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّه: نعمتهای بیشتر از جانب خدا قطع نمیشود.» تو با اینکه فهمیدی این مقدار پول حق تو نبود، اما بدون قدردانی و تشکر و با تقاضای بیشتر استحقاق نعمت بیشتر را از خود سلب کردی. بدان که اگر شکر قطع شود، باید منتظر قطع نعمت هم باشی؛ مگر اینکه خداوند بنا بر مصلحتی مانند امتحان، تفضل خود را ادامه دهد وگرنه با قطع شکر، استحقاق انسان از بین میرود.
بنابراین برای اینکه شکر نعمتهای خدا را به جا آوریم، ابتدا باید هر خیری را، حتی هنگامی که اراده آن در ما پدید میآید، از او بدانیم و بگوییم: «خدایا! تو این نعمت را به من عنایت کردهای؛ و گر نه من اصلاً چیزی نیستم تا اراده یا قدرت تصمیمگیری داشته باشم.» یعنی که انسان باید تا این حد خود را مدیون خدا بداند. همچنین باید از خدا خواست که باز هم به او توفیق اراده و انجام کار خیر و بهره بردن از وسائط آن را عنایت کند.
اولین مرتبه شکر این است که انسان دستکم به زبان اقرار کند که همه خوبیها از خداست؛ اما این بدان معنا نیست که انسان به زبان چیزی بگوید و در دلش چیز دیگری باشد. وقتی به قارون گفتند: «مقداری از نعمتهایی را که خدا به تو داده برای آخرت خودت صرف کن.» گفت: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی(۸): من تنها با دانش خودم به این ثروت دست یافتهام.» یعنی که این ثروت حاصل زحمت و علم خودم است. مراتبی از چنین خصلتی در ما هم هست. برای مثال وقتی کار خوبی را انجام میدهیم، اگر کسی بگوید: «خدا توفیق انجام این کار را به شما داد.» ممکن است بگوییم: «بله، خدا سر جای خودش، اما من هم زحمت زیادی کشیدم. درس لازم برای این موفقیت را خواندم. برای این هدف شکنجهها دیدم؛ زندان رفتم. البته خدا بالای سر همه هست، اما من هم بسیار زحمت کشیدم. اگر من نبودم اصلاً انقلاب پیروز نمیشد و به اینجا نمیرسید! ما کجا بودیم و دیگران کجا بودند!»
چنین سخنانی همان سخن و منطق قارون است که گفت: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی: تنها با دانش خودم به این ثروت دست یافتهام.» انسان باید خودش را در مقابل خدا صفر و هیچ ببیند. واقعیت هم چیزی جز این نیست. مگر ما از خودمان چیزی داریم؟ ما مخلوق خدا هستیم و هر چه داریم از عنایات اوست. از این رو در مقام مواجهه با خدا باید از همه عوامل صرفنظر و توجهمان را بر نعمتهایی متمرکز کنیم که خدای متعال به ما داده است. در مقام عذرخواهی و استغفار نیز باید تمام توجه ما به این باشد که همه عیبها از ما و همه خوبیها از خدا هستند. اگر هم نقصی هست به خاطر این است که از نعمتهای خدا سوءاستفاده کردهایم.
اما هنگام مواجهه با وسایط باید متناسب با شأن هر کدام، کار را به او نسبت دهیم و قدردانی کنیم و وظیفهای را که در برابر او داریم انجام دهیم. برای مثال، قرآن کریم وظیفه ما را نسبت به پدر و مادر با بیان خاصی بیان میفرماید: «أَنِ اشکُر لِی وَلِوَالِدَیک(۹): شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش.» قرآن نمیفرماید شکر مرا به جا آوردید و به پدر و مادر بیاعتنایی کنید و بگویید خلقت من به شما ربطی ندارد، زیرا خدا مرا خلق کرده است و بنابراین لزومی ندارد که از شما اطاعت کنم. خدای متعال میخواهد که ما وظیفه خود را نسبت به او انجام دهیم، ولی وسایط را هم ببینیم و حق آنها را ادا کنیم. حتی نمیفرماید: «اشْکُر لِی وَ اشْکُر لِوالِدَیْک؛ شکر مرا و شکر پدر و مادرت را به جای آور.» بلکه برای هر دو، یک فعل را به کار میبرد و میفرماید: «اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیک: شکرگزار من و پدر و مادرت باش.» همچنین در ادامه میفرماید: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعبُدُواْ إِلاَّ إِیاهُ وَ بِالْوَالِدَینِ إِحسَانًا(۱۰): و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید.» امر به احسان به والدین را با قضایی دیگر بیان نمیکند و نمیفرماید: « وَقَضَى رَبُّکَ اَن تَحسَنوا با بِالْوَالِدَین» بلکه هر دو را متعلق یک قضا قرار داده و میفرماید: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیاهُ،» بلافاصله و در کنار امر به پرستش خود میفرماید: «وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا» و از انسان میخواهد که والدینش را فراموش نکند. این تربیت الهی است که میخواهد ما در هر موردی به مقتضای آن، توجه خویش را به مبدأ اصلی هستی که خداوند متعال است، یا به وسایط، یا به خودمان معطوف داریم و بدانیم که اینها با هم تضاد ندارند.
پینوشتها:
- امام جواد(ع) در روایتی میفرمایند: «الْمُؤمِنُ یحْتَاجُ إِلَى تَوفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَوَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه: مؤمن به توفیقی از خدا و پند دهندهای از جانب خودش و پذیرش از کسی که برای او خیرخواهی میکند احتیاج دارد». حسنبنعلىبنشعبه حرانى، تحف العقول، ص ۴۵۷
۲٫محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹۵ ص۲۲۱٫
- اسراء، ۹۷٫
- قصص، ۵۶٫
- یونس، ۱۰۷٫
- نحل، ۵۳٫
- ابنشعبه حرانى، تحف العقول، ص۴۵۷٫
- قصص، ۷۸٫
- لقمان، ۱۴٫
- اسراء، ۲۳