نبرد ۱۲ روزه میان مقاومت غزه و گروههای فلسطینی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی به شمار میرود.
این نبرد از چند منظر اهمیت داشت که بدان پرداخته میشود.
- شکست رژیم صهیونیستی در تاکتیک:
در واقع رژیم صهیونیستی با تمام ابزار و سلاحهایش نتوانست جلوی پرتاب راکت از تونلهای حماس را بگیرد؛ در صورتی که غزه منطقه بسیار کوچکی است و مناطقی که از آن این تسلیحات شلیک میشدند کاملاً مشخص بودند. سیستمهای پدافند هوایی بسیار گرانقیمت و پیشرفته رژیم صهیونیستی نتوانستند از اصابت بخش قابل توجهی از این راکتها به شهرهای فلسطین جلوگیری کنند. همچنین در عرصه زمینی، مقاومت فلسطین با بهرهگیری از موشکهای هدایت شونده کورنیت، موفق به انهدام چند خودروی ارتش صهیونیستی در اطراف باریکه غزه شد و همین امر رژیم صهیونیستی را به عدم ورود زمینی به این منطقه وادار ساخت. در نتیجه کاملاً مبرهن بود که رژیم صهیونیستی در صحنه نبرد از پس مقابله با حماس و سایر گروههای فلسطینی بر نیامده و تنها راهکارش برای توقف روند آتشباری آنان، بمباران هوایی بود که آن هم با اتخاذ تاکتیکهای خاصی از سوی فلسطینیان، اثرگذاری لازم را نداشت.
- ناکامی در استراتژی:
دولت نتانیاهو نقشه راه مناسبی را که در طول ۱۲ سال زمامداریاش بتواند مقاومت غزه را خلع سلاح کند یا حداقل توانش را تقلیل دهد، نداشته است. از سال ۲۰۰۹ که وی ریاست دولت جعلی صهیونیستها را برعهده گرفت، نتوانست از تسلیح گروههای مسلح فلسطینی جلوگیری کند و کیفیت و کمیت تسلیحات آنان روز به روز افزایش یافت. حتی در نبرد ۵۳ روزه، ارتش صهیونیستها اگرچه به برخی تونلهای حماس و جهاد آسیب جدی زد، اما از قابلیتهای نظامی آنان کاسته نشد. تا جایی که در نبرد اخیر بیش از هر زمان دیگری تلآویو و حتی شهرهای فراتر از آن همچون حیفا هدف موشکهای شلیک شده از نوار غزه قرار گرفتند. رونمایی از پهپادهای شناسایی، بمب افکن و انتحاری نیز از جمله تسلیحات رونمایی شده فلسطینیان بود که حاکی از شکست قطعی استراتژی نابودسازی مقاومت در باریکه غزه است.
نکته دیگری که باید به آن توجه جدی کرد این بود که برای اولین بار مقاومت فلسطین بود که برای رژیم صهیونیستی ضربالعجل تعیین کرده بود، ابتکار عمل را در دست گرفت و طرف مقابل را منفعل کرد. وقتی نبرد سیفالقدس در اثر توهین و جسارت صهیونیستها به مسجدالاقصی آغاز شد، مقاومت اسلامی توانست خود را به عنوان پاسدار اصلی قبله مسلمانان به رخ بکشد و سازشکاران را به حاشیه براند و در این زمینه نیز راهبردش را کاملاً موفق اجرا کند.
- آشکار شدن ضعفهای بنیادین رژیم صهیونیستی:
نبرد اخیر ضعفهای بنیادین رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. از طرفی جبهه داخلی این رژیم آمادگی مقابله همه جانبه با ناامنی شهرها را نداشت و نمیتوانست دائماً در پناهگاه بماند و نارضایتی از عملکرد دولت و ارتش اوج گرفت.
از سوی دیگر مراکز صنعتی و تجاری رژیم صهیونیستی از کار افتادند. برای مثال فرودگاه بنگورین تلآویو بر اثر راکتباران حماس و سایر گروههای مقاومت تعطیل و پروازهایش به فرودگاه دیگری که رامون نام داشت منتقل شد.
همچنین بندر بسیار مهم اشدود که ۶۰ درصد تجارت دریایی اسرائیل از آنجا انجام میگیرد بهطور کامل تعطیل شد، زیرا تقریباً تمام شهرها و مناطق تجاری و صنعتی رژیم صهیونیستی مورد هجمه راکتی قرار گرفتند و ساختار اقتصادی صهیونیستها تقریبا فلج شد.
۴٫برای اولین بار در تاریخ حیات رژیم جعلی صهیونیستی ساکنان عرب سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ جرئت، جسارت و انگیزه یافتند تا به خیابان بیایند و برخی از شهرها را برای مدتی از کنترل نیروهای امنیتی رژیم منحوس خارج سازند. رخداد بیسابقه مذکور بهشدت بر تصمیمگیران سیاسی دو طرف تاثیر گذاشت تا جایی که رئیسجمهور رژیم صهیونیستی تصریح کرد که آنچه در کف خیابانها میگذرد از راکتهای حماس خطرناکتر است.
در نتیجه میتوان گفت مقاومت غزه اعتبار گزینه مقاومت را بهشدت بالا برد و تودههایی از فلسطینیان را که ناامید شده بودند به هیجان درآورد.
بنابراین پرواضح است که نبرد ۱۲ روزه موسوم به سیفالقدس یکی از ناکامترین و خسارتبارترین نبردهای تاریخ رژیم صهیونیستی است و به همین دلیل به نظر میرسد مخالفان نتانیاهو درصدد بودند تا با بهرهگیری از این حربه و تشکیل عجیبترین ائتلافی که ممکن میشد وی را از قدرت کنار بزنند. نفتالی بنت، گیدئون صعر و آویگدور لیبرمن راستگرای افراطی، یائیر لاپید و بنیگانتز میانهرو و هوروویتز و میراف میخاییلی چپگرا به همراه منصور عباس عرب تصمیم به برکناری نتانیاهو گرفتند.افراد فوق هر کدام سخنگوی بخشی از جامعه ناهمگن رژیم صهیونیستی بودند و اختلافاتشان کاملاً روشن و واضح بود؛ لکن بر سر یک چیز اشتراک نظر داشتند: برکناری نتانیاهو.
به عبارت دیگر تنها عامل شکلگیری این ائتلاف، دشمنی با رهبر حزب لیکود بود والا به نظر نمیرسد در سیاستهای دولت صهیونیستها در دوره جدید تغییری جدی به وجود بیاید. دولت ائتلافی نفتالی بنت و یائیر لاپید با توجه به ابقای بنیگانتز در سمت وزارت دفاع و کوخاوی در جایگاه فرماندهی ارتش تفاوت ماهوی و محسوسی از لحاظ نقشه راه و عملکرد با نتانیاهو نخواهد داشت لکن با توجه به کاریزماتیک نبودن بنت و لاپید و همچنین کابینهای که تناسب کمی بین اعضای آن وجود دارد احتمالاً نتواند چون دوره نتانیاهو منسجم و قاطع عمل کرده و از پس مشکلات امنیتی این رژیم که روز به روز در حال گسترش کمی و کیفی است، بر بیاید.
تقویت کننده استدلال فوق، نخست وزیر شدن فردی است که تنها ۷ کرسی را در اختیار داشت که حدود ۵ درصد پارلمان است و امری بیسابقه در تاریخ دموکراسیها پارلمانی محسوب میشود.
این اتفاق بهوضوح نشان میدهد صدراعظم جدید برخلاف سلفش از حمایتهای قاطع برخوردار نیست و ناچار است با جریانهای موتلفش همکاری کند تا از فروپاشی کابینه جلوگیری نماید. بنابراین بعید است دولت کنونی رژیم صهیونیستی بتواند همچون دوره سابق راستگرایانه عمل کند.
دولت ائتلافی بنت – لاپید نیز احتمالاً در سیاست خارجی در برابر آمریکا مجبور به انفعال و توان تاثیرگذاریاش بر جو بایدن کمتر از گذشته خواهد بود، زیرا صهیونیستها متوجه آسیبپذیری خود شده و این واقعیت را که نمیتوانند بدون همراهی و همکاری ایالات متحده بر چالشهای خود فائق بیایند، پذیرفتهاند. لذا بعید است که دست به خودسری بزنند و رفتارهای خلاف خواست آمریکا را انجام بدهند و دست به ماجراجوئی بزنند.
البته باتوجه به دستاوردهای مقاومت غزه در نبرد سیفالقدس و ایجاد معادلهای جدید در برابر صهیونیستها، فعال شدن جبهه جنگ با این باریکه محتمل است و دولت بنت نیاز به ایجاد یک دستاورد تبلیغاتی را کاملاً حس میکند.
اما محور مقاومت با برنامهای از پیش تعیین شده به دنبال وارد ساختن ضربات مقطعی به رژیم صهیونیستی است تا شکستپذیری ارتش این رژیم و ناتوانی سردمداران آن در تامین امنیت شهروندان اشغالگر را به عنوان یک اصل قطعی و پذیرفته شده جا بیندازد. همین امر سبب شده که اولاً ضعفهای ساختاری رژیم صهیونیستی کاملاً برملا و گسلهای اجتماعی آن نمایان شود.
از طرفی آمریکا با توجه به تنگناهای جدی در عرصه بینالمللی و برنامه جامع و شاملی که برای کنترل چین دارد، اولویتهایش را از غرب آسیا به شرق این قاره منتقل کرده و بعید است بتواند چون گذشته از دولت صهیونیست حمایت کند.
این در حالی است که برنامه ایران برای تسلیح مناطق پیرامونی فلسطین مراحل پایانی خود را طی میکند؛ تا جایی که دبیرکل حزبالله صراحتاً اعلام داشت در صورت تعرض مجدد به قدس، جنگ منطقهای در انتظار صهیونیستها خواهد بود. این هشدار سید حسن نصرالله با پاسخ مثبت و فوری انصارالله یمن و گروههای مقاومت عراقی و فلسطینی همراه شد و نشان داد محور ضد صهیونیستی با برنامه و بهتدریج در حال اجرای نقشه راه خود است.
به نظر میرسد ماههای آینده با تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن جریان انقلابی، نتیجه مذاکرات وین برای اسرائیل بسیار سخت تمام شود. اگر مذاکرات وین به سرانجام برسد و منابع مالی ایران آزاد شوند، ایران بیشک با اعتماد به نفس بیشتری در منطقه فعالیت خواهد کرد و رژیم صهیونیستی را در تنگنا قرار خواهد داد. همچنین برقراری مجدد توافق ایالات متحده با ایران نوعی تضمین امنیتی برای فعالیتهای جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد خواهد کرد که بیشک خوشایند سران حاکم بر دولت یهود نخواهد بود.
اما اگر مذاکرات وین نیز به نتیجه نرسد، بازهم رفتارهای ایران تهاجمی خواهد بود و به محور غربی- عبری- عربی ضربه وارد خواهد ساخت و در نتیجه بازهم امنیت رژیم صهیونیستی با تهدید مواجه خواهد شد؛ با این تفاوت که بر خلاف گذشته، آمریکا در حال تعدیل و تقلیل نیروهایش در غرب آسیاست و به هیچ وجه قصد افزایش تنش با جمهوری اسلامی را ندارد.
به همین دلیل به نظر من، دوران سختی برای رژیم صهیونیستی آغاز شده و فشارهای محور مورد حمایت ایران روز به روز بر رژیم کودک کش بیشتر خواهد شد.
سخنان اخیر دبیرکل حزبالله نیز که صراحتاً بر نزدیک شدن آزادسازی قدس تصریح کرد، بر همین اساس ارزیابی میشود.