Tag Archives: موفقیت

17فوریه/21

عذرخواهی را عار ندانیم

وقتی عذرخواهی می‌کنی، به بزرگ شدن خودت کمک می‌کنی و وقتی هم عذر کسی را می‌پذیری، از کوچک شدنش جلوگیری می‌کنی.

زندگی مشترک هر انسانی غیر از معصومان(ع) مملو از خطاست. عصمت از خطا برای انسان‌های معمولی تقریباً غیر ممکن است؛ امّا اگر ما به رفتارها و گفتارهایمان توجه و دّت کافی داشته باشیم، از میزان خطاهایمان کاسته خواهد شد و دیگر مجبور به عذرخواهی نمی‌شویم.

امام حسین(ع) فرمود: «از کاری که باید به جهت آن عذرخواهی کنی، بپرهیز، زیرا مؤمن نه بدی می‏کند و نه پوزش می‏طلبد؛ امّا منافق، هر روز بدی می‏کند و عذرخواهی می‏کند.»(۱)

حال اگر به هر دلیلی دچار خطا شدیم، چه باید کرد؟

برخی عادت دارند به جای پذیرش خطای خویش، تا حد ممکن، آن را توجیه کنند؛ در حالی که انکار اشتباه، خود نوعی اصرار بر آن است؛ حتی اگر اشتباه را تکرار نکند.

بهترین کار در این هنگام، پذیرفتن خطاست. اگر انسان از نگاه خود مرتکب خطایی هم نشده، بهتر است در مقابل همسر خویش، مدعیانه ظاهر نشود؛ بلکه برای جلوگیری از تنش بگوید: «اگر من چنین خطایی مرتکب شدم، از شما عذر می‌خواهم.»

امام صادق(ع) فرمود: «اگر کسی به تو نسبت ناروایی داد، به او بگو: اگر در آنچه می‏گویی، صداقت داری، از خداوند می‏خواهم که مرا ببخشد و اگر دروغ می‏گویی، از خداوند می‏خواهم که تو را ببخشد.»(۲)

عذرخواهی، نشانۀ خردمندی است.

برخی هم به جای عذرخواهی تلاش می‌کنند روزنۀ گریزی بیابند و تقصیر را به گردن دیگری بیندازند. این روحیه، نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند؛ بلکه مشکلات جدیدی را به وجود می‌آورد که همان بگو مگوهای بی‌خودی بر سر تعیین مقصر است. اگر اشتباهی کرده‌ایم، تا همسرمان را راضی نکرده‌ایم، آرام نگیریم.

پذیرش خطا موجب می‌شود همسر ما اگر هم عصبانی است، خشم خود را مهار کند؛ اما توجیه خطا معمولاً طرف مقابل را عصبانی‌تر می‌کند. عذرخواهی نه تنها نشانۀ ضعف نیست؛ بلکه دلیلی بر مدیریت عاقلانۀ یک اختلاف است. کسی که در رفتار خود مرتکب اشتباهی می‌شود و خیلی زود، عذرخواهی می‌کند معلوم است که از بهرۀ عقلی بالایی برخوردار است.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «عذرخواهی، دلیل خردمندی است»(۳)

و نیز : «خردمندترین مردم، عذر پذیرترین آنها از مردم است.»(۴)

پذیرش عذر هم نشانۀ خردمندی است.

بنابراین اگر هر دو طرف به عذرخواهی و عذرپذیری پایبند باشند، تنش‌ها را عاقلانهتر پشت سر خواهند گذاشت. در این صورت، اختلاف‌ها نه تنها موجب کدورت نخواهند شد؛ بلکه به استحکام رابطه نیز کمک خواهند کرد.

برخی از پوزش‌ها با رفتار شکل می‌گیرد. مثلاً زن اشتباهی کرده و بر اثر آن تنشی میان او و همسرش ایجاد شده است و به هر دلیلی از پوزش زبانی خودداری می‌کند؛ اما وقتی همسرش به خانه می‌آید، خود را برای او میآراید و با روئی گشاده به استقبالش می‌رود. یا مرد اشتباهی را مرتکب شده و به جای پوزش زبانی، با یک جعبه شیرینی به خانه برمیگردد و با لبی خندان به همسرش شیرینی تعارف می‌کند. در اینجا باید طرف مقابل هم گذشت کند و انتظار نداشته باشد که حتماً همسرش با زبان عذرخواهی کند.

پذیرش اشتباه هم خود، نوعی پوزش‌طلبی است.

اگر اختلافی رخ داد و همسرمان مقصر بود، اما به جای اینکه بگوید: «معذرت می‌خواهم»، گفت: «اشتباه از من بود و مقصرم»، همین را باید عذرخواهی دانست و پذیرفت.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «بسا جرمی که اقرار به آن، انسان را از عذرخواهی بی‌نیاز می‌کند.»(۵)

برای پذیرفتن عذر همسر نباید به دنبال دلیل قانع کننده‌ بود. ممکن است دلیلی که همسرمان برای اشتباهش می‌آورد، از نظر ما منطقی نباشد؛ اما این نباید مانع پذیرش عذر او شود. در این‌گونه موارد نه تنها نباید عذرخواهی او را رد کرد؛ بلکه باید خودمان برای اشتباه او دلیلی بتراشیم.

مثلاً اگر قولی داده و حالا عمل نکرده، بگوییم شاید در توانش نبوده، شاید فراموش کرده، شاید وقتی که قول می‌داد، به سختی عمل کردن به آن فکر نکرده بود، شاید… و هزار شاید دیگر. بالاتر از این، حتی اگر می‌دانیم که او در عذری که می‌آورد، صادق نیست، باز هم باید عذرش را بپذیریم.

در برابر خطاهای همسر، باید تا حد ممکن با نگاهی همراه با حسن ظن، قضاوت کنیم؛ اما اگر این خطا به هیچ وجه قابل توجیه نبود، باید از آن گذشت کرد و اگر همسرمان از آن خطا عذرخواهی کرد، عذر او را پذیرا باشیم.

در پذیرش عذر، نباید معطل کرد. همین که همسرمان عذرخواهی کرد، باید عذر او را بپذیریم. نپذیرفتن عذر، نشانۀ کمبود عقل است و موجب محرومیت از بهره‌های معنوی می‌شود. در بسیاری از موارد، نپذیرفتن عذر از اشتباهی که همسرمان انجام داده، زشت‌تر است. در روایتی یکی از ویژگی‏های همسر بد، عذرناپذیری او معرفی شده است(۷). این رویه موجب می‌شود که انسان از فیض شفاعت محروم شود.

شاید در اینجا سئوالی پیش بیاید که: «چرا باید تا این اندازه مدارا کرد؟ آیا این موجب نخواهد شد که همسرمان در اشتباهاتش جسارت بیشتری پیدا کند؟» در پاسخ به این سئوال باید گفت فرض کنید زن یا شوهری عصبانی شده و در همان حالت، کار ناشایستی را انجام داده‌ که موجب ایجاد کدورت شده است. شخص وقتی به اشتباه خود پی می‌برد، با عذری درست یا نادرست نزد همسر خود میآید و پوزش می‌طلبد. حالا همسر او می‌تواند دو کار انجام دهد. یا عذرش را نپذیرد و او را نبخشد. این کار موجب ادامه کدورت می‌شود و هیچ اصلاحی هم اتفاق نمیافتد. یا عذرش را قبول میکند و او را میبخشد و رابطه به حالت عادی باز می‌گردد. در این حالت است که اگر تصمیم به حرکت اصلاحی گرفتیم، بسیار عاقلانه و منطقی می‌توانیم با در نظر گرفتن قواعدی که در همین مباحث ارائه می‌شوند، برای اصلاح اقدام کنیم. بنابراین، اصلی‌ترین کارکرد پذیرش عذر، ایجاد فضای مستعد برای انجام حرکت‌های اصلاحی است. ناگفته نماند که انسان در اموری که از امر خداوند اطاعت میکند و دیگران ناراحت میشوند، نباید عذرخواهی کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- تحف العقول، ص۲۴۸

۲- بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۶

۳- ر.ک: عیون الحکم و المواعظ، ص۳۵٫

۴- عیون الحکم و المواعظ، ص۳۵)

۵- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۹۲

۶- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۵

۷- ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۳۵

01سپتامبر/20

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی در زندگی

اشاره: در گام پانزدهم، از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده پرداختیم. اینک و در ادامه، به چند پرسش مطروحه از سوی شما پاسخ داده و به تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی و جایگزینی شادی‌های حقیقی با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

 

 

پرسش‌های شما:

جایگزین موسیقی‌های تند در عروسی‌ها چیست؟

کسانی هستند که در مراسم‌های عروسی تنها با موسیقی‌های آن‌چنانی شاد می‌شوند. واقعاً جایگزین مراسم‌های عروسی این‌چنینی چیست که بتواند این دسته از افراد را هم در مراسم عروسی شاد نگه دارد؟

 

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی

برخی آنچه را که در چهره و ظاهر اتّفاق می‌افتد، شادی حقیقی می‌دانند؛ در حالی که شادی حقیقی، در روح انسان رُخ می‌دهد.

آنچه با موسیقی‌های حرام به دست می‌آید شادی حقیقی نیست؛ زیرا اتّفاقی که این موسیقی‌ها در روح تولید می‌کند، کدورت است، مچاله شدن است؛ در حالی که شادی حقیقی باید به انسان آرامش روحی بدهد.

شما با این موسیقی‌ها به آرامش نمی‌رسید، دچار تلاطم می‌شوید، دچار هیجان می‌شوید. هیجاناتی که ناشی از این موسیقی‌هاست، نشانه شاد بودن نیست، نشانه خارج شدن مدیریت وجود از دست عقل است. شاید دیده باشید در این مراسم‌ها برخی از جوانان کارهایی انجام می‌دهند که انسان در سلامت عقلشان شک می‌کند. مگر کسی که به شادی حقیقی رسیده، از نعمت عقل محروم می‌شود؟

انسان شاد کسی است که به شدّت بر هیجانات عصبی خود تسلّط دارد. مردم باید طعم شادی حقیقی را بچشند.

 

درهم تنیدگی بحث شادی و هدف زندگی

بسیاری از افرادی که با گناه به شادی می‌رسند، کسانی هستند که یادشان رفته برای چه به دنیا آمده‌اند. اینها با تند شدن یک موسیقی شاد می‌شوند و با آرام شدنش، محزون. انسانی که برای خود هدفی دارد، وقتی اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را به هدف زندگی نزدیک می‌کند، شاد می‌شود. وقتی هم که اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را از هدف زندگی دور می‌کند، ناراحت و غمگین می‌شود.

چرا کسی که هدف زندگی را فراموش نکرده و در یک مراسم عروسی می‌بیند که مردم گناه می‌کنند، ناراحت می‌شود؟ برای این که او می‌داند این عروس و داماد، درست در شب ازدواجشان که می‌تواند نقطه پرش آنها به سوی خدا باشد، گناه می‌کنند؛ امّا همین عمل در آن مراسم عروسی، خیلی‌ها را شاد می‌کند؛ زیرا نوع نگاه آنان به این گناه، این‌گونه نیست؟ اینها تنها به همین شادی‌های ظاهری قانع هستند.

اگر شما نتوانید در مخاطب خود این نوع نگاه را تولید کنید، او از نشستن در مجلسی که در آن آهنگ آن‌چنانی پخش نشود، لذّت نمی‌برد. نوع نگاه چنین فردی به زندگی بیمارگونه است.

چه‌قدر فرق است میان شاد بودن با توهّم شادی! و چه بسیارند کسانی که خیال می‌کنند شادند؛ امّا حتّی طعم شادی را نچشیده‌اند! اگر در زندگی، مقصدی نداشتی و لبخندی به لبت نشست، خیال نکن که شاد شده‌ای. شادی وقتی مهمان دلت می‌شود که احساس کنی در حال نزدیک شدن به مقصدی هستی که برایش آفریده شده‌ای. اگر طعم این شادی را بچشی، می‌فهمی حالاتی که پیش از آن به خطّ تو نام شادی روی پیشانی‌شان می‌نشست، دزدِ نام شادی بودند. به دنبال شادی حقیقی باش. روزی پرده توهّم از روی شادی‌های خیالی کنار خواهد رفت. شاید آن روز برای چشیدن طعم شادی دیر باشد.

وقتی که نوع نگاه مردم به زندگی عوض شد، ابزار شادی کردن آنها نیز متفاوت می‌شود. بگذارید در همین مراسم عروسی مثال بزنیم. کسی که زندگی را مسیری برای رسیدن به خدا دیده و هدف را خدایی شدن می‌داند، خودِ این عروسی برایش بزرگ‌ترین عامل شادی است. وقتی می‌بیند دو نفر جوان، دستور خدا را اجرا کرده، با ازدواج، دین خود را بیمه می‌کنند، از عمق وجود، خوش‌حال می‌شود. وقتی که به مراسم عروسی دعوت می‌شود که مورد توصیه دین است، باز هم خوش‌حال می‌شود که برای اجرای یک فرمان الهی قدم برداشته است. وقتی که در عروسی، صِله رَحِم می‌کند و کسانی را که مدّت‌هاست ندیده، به این بهانه می‌بیند، خوشحال می‌شود.

در مراسم عروسی، در احوال‌پرسی‌ها با مشکلات فامیل آشنا می‌شود. اگر توانست کاری برایشان انجام دهد، از این بابت، خوش‌حال می‌شود و اگر هم نتوانست، از این که پایِ درد دلشان نشسته و با آنها همدردی کرده، خوش‌حال است. اگر عروس و داماد، نیازمند هستند و او هم به بهانه هدیه ازدواج، کمکی به آنها کرده، آرام می‌گیرد و خوش‌حال می‌شود. اینها همه مایه شادی است. وقتی انسان از این مراسم ازدواج برمی‌گردد، یک دنیا انرژی است. همه فردای آن روز، تفاوت را در چهره او می‌بینند. خانواده عروس و داماد هم از این که با آسان گرفتن ازدواج، مایه وصلت دو جوان را فراهم کرده‌اند، خوش‌حال‌اند؛ چون تنها نگران رضایت خدا بوده، مراسم ساده‌‌ای گرفته‌‌اند و در این مراسم ساده، چند فقیر را هم دعوت کرده‌اند. همین هم مایه خوش‌حالی آنهاست. وقتی به فقرا غذایی را به همراه یک هدیه می‌دهند و خوش‌حالی آنها را می‌بینند، روحشان آرام می‌گیرد و تازه می‌فهمند شادی چیست؟

امّا اگر این گونه فکر نکنند و مراسم ازدواج، جز همان شادی ظاهری نباشد که در گناه خلاصه می‌شود، همه، ناراحتی و غم است. پدر و مادرها، نگران قد و قامت موز و خیاری هستند که سرِ میز‌ها می‌گذارند. خیارها، قلمی و موزها بزرگ باشند که مبادا آبرویمان پیش مهمان‌ها برود. غذایمان چند جور باشد که شخصیّت‌مان در پیشگاه باعظمت مهمانان، دو کلاسی بالا برود! مهمان‌ها هم به فکر رقابت‌اند. من داییِ دامادم و نباید از دایی عروس، کم بیاورم. حالا دایی عروس چه‌قدر می‌خواهد هدیه بدهد؟ کاش می‌شد بفهمم تا از او کم نیاورم. با چه لباسی و با چند دست لباس بروم که چشم همه به من خیره شود؟ اوضاع مالی‌ام خوب نیست که لباس نو بخرم، برخی از مهمان‌ها هم که در عروسی قبلی بوده‌اند و این لباس‌ها را تنم دیده‌اند. حالا چه گُلی به سرم بزنم؟ خاله‌ام به همراه بچّه‌هایش می‌آید؛ امّا اوضاع اقتصادی‌اش خوب نیست و می‌دانم لباس‌هایشان در مقابل لباس‌های دیگران، تابلوست و در تنشان، گریه می‌کند. حالا چه بر سر بریزم؟ اینها همه غم و غصّه است.

فردای این عروسی هیچ کسی حال و حوصله ندارد. عروس و داماد با همدیگر دعوا دارند و حوصله یکدیگر را ندارند. مهمان‌ها هم هر کدام به گونه‌ای حرص می‌خورند. داییِ بزرگ عروس، حرص می‌خورد که چرا از دایی کوچک داماد کم آورده، چه رسد به دایی بزرگِ داماد. خواهر عروس، عصبانی است که چرا لباس خواهر داماد از او فاخرتر و گران‌تر بوده و… . آیا واقعاً این شادی است؟!

 

الگوسازی

مقصود ما در دو نکته قبلی، این نبود که بنشینیم و برای فامیل‌هایمان از هدف زندگی بگوییم. البتّه اگر شرایط و موقعیّتش فراهم بوده و زمینه تأثیر، وجود داشته باشد، کار خوبی است. اگر بتوانیم واقعیّت‌های عروسی‌های منهای خدا را برای مردم، باز کنیم، خیلی مفید است؛ امّا همیشه با حرف که نمی‌شود این کارها را کرد. باید به معنای حقیقی کلمه برای مردم، الگو درست کرد؛ یعنی مراسم‌هایی را بر پا کرد و در آن، طعم شاد بودن حقیقی و بدون گناه را به مردم چشانْد.

در این جا تذکّر یک نکته دیگر را هم لازم می‌دانیم و آن این که نباید در مراسم عروسی، روی اموری که مباح بوده، گناهی ندارند، تعصّب داشت. چه اشکالی دارد که ما از امور مباح برای شاد کردن مردم، استفاده کنیم؟ مثلاً اگر کسی در یک مراسم عروسی، لطیفه‌ای تعریف کند که اهانت به فرد یا گروهی نباشد، اشکال دارد؟ حالا اگر قصد او با این لطیفه، شاد کردن مردم باشد که خیر هم هست. اگر این لطیفه، حکمتی را هم در دل خود داشته باشد که دیگر خیلی بهتر. در این صورت، دیگر نمی‌توان گفت که تعریف لطیفه، تنها یک عمل خنثی‌است؛ بلکه یک کار خوب و قابل سفارش است.

برخی از خانواده‌های مذهبی، مراسم خود را در مناسبت‌های شاد مذهبی می‌گیرند و مدّاحی را دعوت می‌کنند که واقعاً خواندن مولودی را بلد باشد، یعنی شاد بخواند. آخر برخی از این بزرگواران، وقتی در مجلس عروسی می‌خوانند، از بس که بلد نیستند شاد بخوانند، یک نفر آن وسط می‌گوید: «برادران و خواهران، برق‌ها را خاموش کنید و برای عزاداری، کوچه‌ باز کنید! داماد، در قسمت مردانه میاندار باشد و عروس هم در قسمت زنانه!». واقعاً نباید این طور باشد. این نه تنها الگوسازی نیست؛ بلکه ضدّ الگوست. مهمان‌ها فکر می‌کنند که آمده‌اند مراسم ختم مادربزرگِ داماد یا عروس! مراسم عروسی باید شاد باشد.

 

پیشنهادهایی برای جایگزینی

در این جا به برخی از راهکارها، خیلی گذرا اشاره می‌کنیم.

الف) تلاش کنید با یکی دو نفر از خوش‌ذوق‌های فامیل یا دوستان، از قبل هماهنگ کنید که مجلس‌گردانی یا همان مجری‌گری این مجالس را بر عهده بگیرند. با توجیه آنها اهمّیت کار را برایشان تبیین کنید تا پیش از عروسی برای اجرای برنامه‌های متنوّع، آماده شوند.

ب) با برخی از بچّه‌ها و نوجوانان صحبت کنید تا نمایشی را برای اجرا در مجلس عروسی آماده کنند. اگر می‌توانید خودتان نمایش‌نامه‌ای را برایشان آماده کنید. اگر هم خودشان نمایش‌نامه داشتند، حتماً پیش از اجرای عروسی بر آن نظارت داشته باشید که اشکال جدّی نداشته باشد.

ج) مسابقه‌های جذّاب و هیجانی که توجّه مخاطبان را به خود جلب می‌کند هم داشته باشید؛ مسابقاتی که همه مخاطبان را درگیر کند. مسابقاتی که شرکت‌کنندگان به روی سِن می‌آیند، جذّابیت خاصّی دارد.

د) اگر بتوانید محیط مجزّا و شادی را برای کودکان و خردسالان فراهم کنید، خیلی برایشان خاطره‌انگیز خواهد بود.

هـ) در هنگام شام، موسیقی‌های طبیعی مثل صدای دریا و رودخانه و پرندگان پخش کنید.

و) اگر مولودی‌خوان نداشتید، از نوارهای مولودی شاد استفاده کنید که شکر خدا کم نیست. مجری هم مردم را دعوت به همخوانی با نوار کند.

ز) از سرودهای محلّی که شادند و موسیقی هم ندارند، استفاده بسیار می‌توان کرد.(۱)

 

 

همسرم به عروسی بدون ‌گناه راضی نمی‌شود

جوانی ۲۴ ساله و فرهنگی هستم. یک سالی است که عقد کرده‌ایم و با همسرم در باره مراسم عروسی به مشکل برخورده‌ام. من قبل از ازدواج با همسرم صحبت کرده و گفته بودم که دوست ندارم در مراسم ازدواجمان، رقص و موسیقی‌های غربی باشد. همسرم هم موافقت کرده بود؛ امّا حالا پشیمان شده و می‌گوید: «مگر چند بار می‌خواهیم مراسم بگیریم؟ بگذار این یک شب را خوش باشیم». من می‌گویم: «رقص و آلات موسیقی غربی، حرام است. در شب عروسی، فرشته‌ها از طرف خداوند برای کسی که ازدواج می‌کند، پیام شادباش و رحمت می‌فرستند. چرا باید چنین نعمتی را از دست بدهیم؟». همسرم می‌گوید: «همه حرف‌های تو درست؛ امّا شب عروسی، یک شب است». در مورد لباس عروسی، می‌گویم: «اسلامی باشد»؛ امّا او می‌خندد و می‌گوید: «دیگر چه؟ لباس عروسی باید نیمه عریان باشد». لطفاً به من کمک کنید که چگونه همسرم را متقاعد کنم که می‌شود یک عروسی اسلامیِ به دور از هر گونه آلات حرام بر پا کرد؟

 

گفتگو

زمینه مناسبی برای گفتگو با همسرتان فراهم کرده، با رعایت همه آداب گفتگو که در گام اول همین جلد آمد، در این باره صحبت کنید. از مطالبی که در پاسخ به پرسش قبل گفتیم، استفاده کنید.

در جشن ازدواج ـ که جشن کامل شدن دین است ـ،‌ آوای ملائک را می‌شود شنید که در جشن کمال دو انسان، شادی را به زبان آسمانیان زمزمه می‌کنند؛ امّا صدای سازهایی که با سرانگشت گناه کوک شده‌اند، به جشن آسمانیان پایان می‌دهد و نعره شادی شیطان را بالا می‌برَد.

جشن ازدواج،‌ جشن کامل شدن دین است. در این جشن اگر اندکی آرام بگیری، می‌توانی صدای «بیا، بیا»ی خدا را بشنوی؛ امّا آهنگ‌های شیطانی، گوش‌ دل را چنان پُر می‌کند که فرصت شنیدن صدای خدا را از دست می‌دهیم. این داستانِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، چه داستان غم‌انگیزی است و ای کاش به همین جا ختم می‌شد! امّا وقتی به رسمِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، حجاب‌ها آب می‌شود و نگاه‌ها پُر از حرام. وقتی عفّت، لگدمالِ جهالت می‌شود و غیرت، خوراکِ غفلت و زن‌ها در میان مردها و مردها در میان زن‌ها، خدا را پشت درگاه جشن، جا می‌‌گذارند، می‌بینی که در این یک شب، به جای هزار شب، دل‌ها سیاه می‌شود و زن و مرد به جای پیمودن راه بندگی، از طناب شیطان، آویزان می‌شوند و در چاه غفلت، خانه می‌کنند.

 

انجام وظیفه در هر شرایطی

اگر نتوانستید به هر دلیلی او را قانع کنید، از انجام دادن وظیفه خودتان، شانه خالی نکنید. شما به هیچ وجه نمی‌توانید به جهت اطاعت از همسرتان، فرمان خدا را زیر پا بگذارید. محکم بایستید. به هیچ وجه کوتاه نیایید. إن شاء الله، امداد الهی هم شامل حالتان خواهد شد.

 

رفتارهای تحقیرآمیز

ما خانواده‌ای مذهبی هستیم که به جهت پای‌بندی به امور دینی، تحقیر می‌شویم. مثلاً در مراسم عروسی، به جهت گناهانی که در مجلس انجام می‌شود، مراسم را ترک می‌کنیم، در همان مجلس و پس از آن، در مهمانی‌ها طوری با آدم برخورد می‌کنند که انسان، احساس حقارت می‌کند. چه کنیم که از رفتارهای تحقیرآمیز مردم ناراحت نشویم؟

 

تعریف عزّت و حقارت

ما درباره مفاهیم کلیدی زندگی باید تعریفی را که مورد پذیرش قرآن و اهل بیت«علیهم‌السلام» است، به دست آوریم و بر اساس آن هم زندگی کنیم.

عزّت چیست و در کجا می‌توان آن را پیدا کرد؟ به این آیات، توجّه کنید:

«مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً.(۲)

هر کس سربلندى مى‏خواهد، سربلندى، یکسره از آنِ خداست.»

«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».(۳)

بگو: «بار خدایا! تویى که فرمان‌فرمایى. به هر آن کس که خواهى فرمان‌روایى بخشى و از هر که خواهى، فرمان‌روایى را بازستانى و به هر که خواهى عزّت می‌بخشى و هر که را خواهى خوار می‌گردانى. همه خوبی‌ها به دست توست و تو بر هر چیز، توانایى.»

«بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً٭ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً.»(۴)

به منافقان خبر ده که عذابى دردناک [در پیش‏] خواهند داشت. همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] مى‏گیرند. آیا سربلندى را نزد آنان مى‏جویند؟ [این، خیالى خام است؛] چرا که عزّت، همه از آنِ خداست‏».

با توجّه به این آیات، باید گفت که هیچ تردیدی در این نیست که عزّت، تنها و تنها در نزد خداست؛ امّا در این جا یک سؤال جدّی مطرح می‌شود و آن این که: چگونه می‌توان به این عزّت، دست یافت؟

پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع»، در روایتی پاسخ این پرسش را می‌دهد:

هر که می‌خواهد بی‌آنکه ایل و تباری داشته باشد، عزّتمند باشد و بدون آن که مال و ثروتی داشته باشد، بی‌نیاز باشد و بدون آن که سلطنتی داشته باشد، هیبت داشته باشد، باید از خواری معصیت خدا به عزّت طاعت او در آید.(۵)

پیشوای عزّت، امیرمؤمنان علی«ع» نیز فرمود:

هرگاه که به دنبال عزّت بودی، آن را از راه طاعت الهی طلب کن.(۶)

ایشان، در مناجاتی بسیار زیبا می‌فرماید:

خداوندا! برای عزّت من، همین بس که بنده تو باشم و برای فخر من، همین بس که تو خدای من باشی. تو آن گونه هستی که من دوست دارم. مرا آن گونه قرار ده که دوست داری.(۷)

قرآن هم شرط عزّت را ایمان می‌داند:

«وَ لِلهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُون.(۸)

و[لى‏] عزّت، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمى‏دانند».

 

جایگاه نگاه مردم در عزّت حقیقی

کسی که به عزّت حقیقی دست پیدا می‌کند، تحقیر مردم او را به تنگ نمی‌آورد. درست مثل کسی که ثروتمند است و پول‌های اندکی که دست این و آن می‌بیند، چشم او را نمی‌گیرد. بنده حقیقی خدا از نظر عزّت به غنا رسیده و ثروتمند شده است. از همین رو، دیگر شخصیّتی که مردم بناست به او بدهند، برایش جذّاب نیست.

وقتی که ما عزّت را تنها در دست خدا دیدیم، دیگر از نوع برخورد دیگران نباید غمگین شویم؛ چرا که آنان قدرت تحقیر ما را ندارند. این دستور را به وضوح در آیه زیر می‌بینیم:

«وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.(۹)

سخن آنان، تو را غمگین نکند؛ زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنواى داناست».

این آیه، به پیامبر عزیزمان می‌گوید حتّی از حرف اینها ناراحت نشو. حالا برگردیم به زندگی خودمان و ببینیم تا چه اندازه از حرف مردم ناراحت می‌شویم؟

گل یا پوچ؟ به دنبال گُل عزّت بودم در مشت‌های گِرِه‌ کرده‌ای که در مقابلم صف کشیده بود. نیش‌خندهایی را که بر لب این جماعت نشسته بود لبخند ‌پنداشتم. گُل یا پوچ؟ به هر دستی که اشاره ‌کردم، باز ‌شد؛ ولی پوچ بود. دستی امّا در آن گوشه، باز بود و من، بی‌اعتنا. گُل یا پوچ؟ صاحب دست باز، فریاد می‌کشید و صدایم می‌زد؛ امّا نگاهش نمی‌کردم. مشت‌ها، یکی از پس از دیگری باز شد و همه پوچ. گُل یا پوچ؟ من هنوز گُل عزّت را نیافته بودم؛ ولی دیگر مشتی هم برای باز شدن، باقی نمانده بود. حالا زهر نیشخندها روی دلم زخم کاشته بود. با گوشه چشمم نگاهی به آن دستِ باز کردم، گُل عزّت در کفِ دستِ باز، لبخند به لب، نگاهم می‌کرد. گُل یا پوچ؟ دست، دستِ خدا بود.

البتّه داشتن عزّت حقیقی به این معنا نیست که انسان به شخصیّتی که در میان مردم می‌تواند داشته باشد، بی‌اعتنا باشد؛ بلکه درباره این شخصیّت، علاوه بر آنچه پیش از این گفته شد، به چهار نکته باید توجّه داشته باشد:

الف) جایگاه انسان در میان مردم، نباید مقصد نهایی او باشد.

ب) برای به دست آوردن این جایگاه نباید زندگی خود را بر اساس خواسته مردم و مخالف خواسته خدا مدیریّت کند. عزّتی که از این راه به دست می‌آید، در نهایت، به ذلّت منتهی می‌شود. سرور زمین و زمان، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود:

هر عزّتی که پشتوانه‌اش دینی نباشد، ذلّت است.(۱۰)

ایشان در روایت دیگری می‌فرماید:

عزیزِ غیرخدایی، ذلیل است.(۱۱)

ج) انسان، وقتی در راه طاعت عزیز واقعی که خداست، قرار گرفت، خداوند، عزّت او را در میان مردم، تضمین می‌کند.

خدای مهربان در قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً.(۱۲)

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبّتى [در دل‌ها] قرار مى‏دهد.»

در روایتی از پیامبر مهربانی، رسول خدا«ص» نقل شده که ایشان فرمود: هنگامى که خداوند کسى از بندگانش را دوست بدارد، به فرشته بزرگش جبرئیل مى‏گوید: «من، فلان کس را دوست دارم. تو هم او را دوست بدار». جبرئیل نیز او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «اى اهل آسمان! خداوند، فلان کس را دوست دارد. شما هم او را دوست بدارید» و به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست مى‏دارند. سپس پذیرش این محبّت در زمین، منعکس مى‏شود. هنگامى هم که خداوند کسى را دشمن بدارد، به جبرئیل مى‏گوید: «من از او متنفّرم. تو هم او را دشمن بدار». جبرئیل نیز او را دشمن مى‏دارد. سپس در میان اهل آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «خداوند از او متنفّر است. شما هم او را دشمن بدارید». همه اهل آسمان‌ها نیز از او متنفّر مى‏شوند. سپس انعکاس این تنفّر در زمین خواهد بود.(۱۳)

پدر همه خوبی‌ها، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند، میان او و مردم را اصلاح می‌کند.(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ به همّت دست‌اندرکاران «رادیو معارف»، یک لوح فشرده از این گونه سرودها به همراه مدّاحی‌های شاد با عنوان «شادمانه» تهیّه شده که می‌توانید از طریق تماس با روابط عمومی رادیو معارف (۲ – ۰۲۵۳۲۹۱۰۵۵۱) آن را تهیه کنید.

۲ـ فاطر ۱۰٫

۳ـ آل‌عمران ۲۶٫

۴ـ نساء ۱۳۸ – ۱۳۹٫

۵ـ  الخصال، ج۱، ص۶۹٫

۶ـ عیون الحکم و المواعظ، ص۱۳۴٫

۷ـ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۴۰۰٫

۸ـ منافقون ۸٫

۹ـ یونس ۶۵٫

۱۰ـ غررالحکم و دررالکلم، ص۵۰۸٫

۱۱ـ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۰٫

۱۲ـ مریم ۹۶٫

۱۳ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۰٫

۱۴ـ الکافی، ج۸، ص۳۰۷٫

29جولای/20

فضای خانه را شاد نگه‌داریم

اشاره: در چهارده گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به موارد متعدد از بایدها و نبایدهای رفتاری و گفتاری اشاره شد. اینک در آغاز گام پانزدهم، به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم:

 

وقتی که اهل خانه را شاد می‌کنی، خانه را بهشت می‌کنی و بهشت آسمانی، منتظر قدومت می‌نشیند. محیط شاد خانه، زندگی را برای اعضای آن، جذّاب می‌کند. از آن سو، وقتی کانون خانواده خشک و بی‌روح باشد، طعم زندگی را به کام اهالی خانواده، تلخ می‌کند. تأمین شادی باید دغدغه همه افراد خانواده باشد؛ زیرا شاد بودن، یکی از غذاهای روحی انسان است. شاید بتوان اهمّیت شاد بودن را از میزان شدّت توجّه دین به شاد کردن دیگران، درک کرد. از نگاه دینی، شاد کردن، از جمله عباداتی است که کم عبادتی به پای آن می‌رسد.(۱) شاد کردن مؤمنان، در حکم شاد کردن خدا و رسول اوست.(۲) خشنودی خداوند از شاد کردن مؤمنان، به قدری است که در برابر آن، هول و هراس روز قیامت را از کسی که مؤمنان را شاد کرده، بر می‌دارد.(۳)

 

عوامل شادکننده محیط خانواده

برای شاد کردن محیط خانواده، به نکات ذیل توجّه کنید:

الف) خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی

ما پیش از این در مباحث دیگر هم از خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی سخن گفته‌ایم. در اینجا نیز خوش‌رویی و خوش‌اخلاقی را از عوامل شاد نگه ‌داشتن محیط خانواده معرّفی می‌کنیم. این امر نشان می‌دهد که اخلاق خوش در ابعاد مختلف زندگی تأثیرگذار است. خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی، کم‌هزینه‌ترین راه شاد نگه داشتن محیط خانواده است. این کار در حالی که هیچ هزینه اقتصادی ندارد، تأثیر بسیاری در تزریق نشاط به محیط خانواده دارد. خانواده‌ای را تصوّر کنید که اعضای آن چهره‌هایی گرفته و اخم‌آلود دارند و لب‌هایشان با تبسّم غریبه است. آیا تنفّس در این فضا لذّت‌بخش است؟ این خانواده هر اندازه هم که از نظر مادّی در رفاه باشند، نمی‌توانند از بودن در جمع خانواده خوشحال باشند.

حالا خانواده‌ای را تصوّر کنید که اعضای آن، چهره‌ای شاد و گشاده دارند و در هنگام گفتگو، لبخندی مهمان لب‌هایشان است. زندگی کردن در کنار افراد این خانواده، چه لذّتی دارد؟ چنین خانواده‌ای هر اندازه هم که از نظر مادّی در تنگنا باشند، باز هم از حضور در محیط خانواده، خوشحال می‌شوند.(۴) همان‌طور که در بحث «محبّت» هم گذشت، یکی از عوامل ابراز و ایجاد محبّت، خوش‌رویی است.(۵) خوش‌رویی، تنها موجب استحکام روابط خانوادگی نمی‌شود؛ بلکه یکی از عوامل اصلی پیشرفت انسان در مسیر آفرینش و نزدیک شدن به خداوند است.(۶)

در مقابل خوش‌اخلاقی، باید گفت که عصبانیّت و تندی از عواملی است که به شدّت از میزان شادی خانه می‌کاهد.

من که این‌طور هستم، تو هم؟ وقتی در خانه باشیم و روی لبت نقش لبخند کشیده باشی، شادم و انگار در بهشت؛ امّا اگر در یک روز آفتابی در کنار دریا نشسته باشیم و موسیقی آرام موج‌های به ساحل خورده، گوشمان را بنوازد؛ امّا اخم‌های تو به هم گره خورده باشد، غمگینم و انگار در جهنّم.

من که این‌طور هستم، تو هم؟ وقتی که پول، هوای کوبیدن در خانه‌مان را نمی‌کند؛ امّا خُلق تو، نقّاشی زیبایی روی صورتت کشیده، احساس می‌کنم شادی، لحظه‌ای از خانه‌مان فاصله نمی‌گیرد؛ امّا وقتی پول از در و دیوارمان بالا می‌رود و تابلوی صورت تو جلوه‌ای از نقّاشی سیاه اخلاق ناپسند است، احساس می‌کنم خانه‌مان را با خشت و گِلِ غم ساخته‌اند.

کاش راز شاد بودنمان را فراموش نمی‌کردیم تا راه شاد زیستن را اشتباه طی نمی‌کردیم!

 

ب) شوخی کردن

شوخ بودن، یکی از ویژگی‌های مؤمن بوده،(۷) و در معارف دینی به آن توصیه شده ‌‌است. بزرگان دین ما هم از شوخی کردن با مردم، پرهیز نداشته‌اند،(۸) تا جایی که یکی از دلایل دشمنان برای عدم صلاحیّت حاکم زمین و آسمان، امیرمؤمنان علی«ع» در امر خلافت، شوخی کردن ایشان بود.(۹) اولیای الهی، کسانی را که با شوخی، دلِ مردم را شاد می‌کردند دوست داشتند و در مواقعی که خود غمگین بودند، آرزو می‌کردند که چنین افرادی در نزدشان حضور داشتند.(۱۰) خداوند هم انسان‌های شوخ‌طبع را دوست دارد.(۱۱)

چه خوب است که اعضای خانواده، همان‌طور که در جمع دوستانشان اهل شوخی و بگو و بخند هستند، در خانه هم با یکدیگر شوخی کنند.

در همه کارهای خوب باید اعتدال را رعایت کرد. شوخی هم از جمله همین کارهاست که اگر در آن افراط شود، اثر بدی در رابطه انسان با همسرش می‌گذارد.(۱۲) مثلاً انسانی که بسیار شوخی می‌کند، دیگر در رابطه خود با دیگران اقتدار لازم را ندارد و حتّی آبروی او هم در معرض خطر قرار می‌گیرد.(۱۳) برخی از مردم در اهانت به کسانی که زیاد شوخی می‌کنند، جرئت بیشتری دارند(۱۴) که چنین جرئتی برای انسانی که زیاد شوخی می‌کند، مشکلات فراوانی ایجاد می‌کند. زیاد شوخی کردن، علاوه بر این که در روابط انسان با دیگران اثر منفی می‌گذارد، ایمان او را هم تضعیف می‌کند.(۱۵)

شوخی وقتی از حدّ گذشت، دیگر جنبه شادکنندگی خود را از دست داده، موجب آزار دیگران می‌شود. از همین روست که آرام آرام، شوخی بستری برای ایجاد کینه و دشمنی میان دو طرف می‌شود.(۱۶)

گاهی برخی از ما روی کارهای اشتباهمان، نام شوخی می‌گذاریم. مثلاً با گفتن یک دروغ، شوخی می‌کنیم(۱۷) یا این که به قصد خنداندن دیگران، همسرمان را در جمع مسخره می‌کنیم. اشتباه، اشتباه است و با تغییر نام آن به شوخی نمی‌توان از تأثیر منفی آن جلوگیری کرد.

به اندازه‌ای شوخی کن که مردم جدّی‌ات را شوخی نگیرند. به اندازه‌ای جدّی باش که مردم، شوخی‌ات را نمایش ندانند. وقتی شوخی می‌کنی، نگران از دست رفتن عزّتت باش و وقتی هم که جدّی هستی، گمان نکن که در حال کسب عزّتی. عزّت دستِ خداست. تو اگر به قدری که خدا دوست دارد شوخی کنی، وجودت را از عزّت پُر می‌کند و اگر به خیال کسب عزّت، شوخی را ترک کنی، شاید خدا عزّتت را بسپارد به دست همان مردمی که عزّت را در دستشان جستجو می‌کنی.

 

ج) تفریحات سالم

انسان نباید در طول زندگی از تفریحات سالم غافل بماند. پرداختن به تفریحات سالم از ویژگی‌های مؤمن است.(۱۸) تفریحاتی مانند بازی اعضای خانه با هم، قدم زدن، به فضای سبز نگریستن، سوارکاری و شنا از کارهایی است که در معارف دینی، شادی‌بخش معرّفی شده‌اند.(۱۹) تفریح علاوه بر این که به شاد شدن محیط خانه کمک می‌کند، انسان را در مسیر تقویت معنوی خویش هم یاری می‌دهد.(۲۰)

 

د) گفتگو

متأسّفانه امروزه به جهت حضور جدّی تلویزیون و رایانه در خانه، گفتگوهای اعضای خانواده به حدّاقل رسیده است، غافل از این که گفتگو، یکی از عوامل نشاط‌انگیز و شادی‌بخش در محیط خانه است.(۲۱)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رسول خدا«ص» فرمود: «محبوب‌ترین اعمال در نزد خداوند عزّوجلّ ، شاد کردن مؤمنان است» (الکافی، ج۲، ص۱۸۹).

۲ـ ابوحمزه ثُمالی می‌گوید: از امام باقر«ع» شنیدم که از قول رسول خدا«ص» فرمود: «هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» (همان، ص۱۸۸). امام صادق«ع» فرمود: «وقتی یکی از شما مؤمنی را شاد می‌کند، گمان نکند که تنها او را شاد کرده؛ بلکه به خدا سوگند، ما را هم شاد کرده است. به خدا سوگند، رسول خدا«ص» را هم شاد نموده است» (همان جا).

۳ـ ابان بن تغلب از امام صادق«ع» درباره حقّ مؤمن برعهده مؤمن پرسید. امام«ع» فرمود: «حقّ مؤمن بر مؤمن، عظیم‌تر از اینهاست. اگر به شما بگویم [از آنجا که توان درکش را ندارید] کافر می‌شوید. وقتی که مؤمن [در قیامت] از قبرش خارج می‌شود، به همراه او تمثالی خارج می‌شود. که به او می‌گوید: «…بشارت بر تو باد که خداوند عزّوجلّ  به تو دستور داده که وارد بهشت شوی». مؤمن می‌گوید: «خدا تو را بیامرزد! تو کیستی که از هنگامی که از قبرم خارج شدم، مرا بشارت دادی و در راه، مونسم بودی و از جانب خداوند هم برایم خبر آوردی؟». تمثال می‌گوید: «من همان سُروری هستم که تو وارد دل برادرانت کردی. من از همان سُرور آفریده شدم تا تو را بشارت دهم و در هنگام وحشت، انیست باشم» (همان، ص۱۹۱).

۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شما نمی‌توانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با گشاده‌رویی و نیک برخورد کردن، این کار را انجام دهید.»(وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۶۱).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خوش‌رویی، جان و مغزِ دوستی است» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۵).

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کارهای نیک و روی خوش باعث جلب محبّت شده، انسان را وارد بهشت می‌کند؛ امّا بخل و ترش‌رویی، انسان را از خداوند دور کرده، انسان را داخل در جهنّم می‌کند» ( أعلام الدین، ص۱۲۰).

۷ـ فضل بن ابی قرّه از امام صادق«ع» نقل می‌کند که فرمود: «هیچ مؤمنی نیست، مگر آن که در او دُعابه هست». از ایشان پرسیدم: دعابه چیست؟ فرمود: «شوخی» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۳). رسول خدا«ص» فرمود: «مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین است» (تحف العقول، ص۴۹).

۸ـ یونس شیبانی می‌گوید: امام صادق«ع» از من پرسید: «شوخی کردنتان با هم چگونه است؟». من گفتم: اندک. فرمود: «این‌گونه نباشید. همانا شوخی کردن از خوش‌اخلاقی است و تو با شوخی کردن، برادرت را شاد می‌کنی. رسول خدا«ص» با کسی شوخی می‌کرد و قصد می‌‌کرد که او را شاد کند» (الکافی، ج۲، ص۶۶۳).

۹ـ آنها معتقد بودند که حاکم باید خشن و تندخو باشد (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵).

۱۰ـ امام رضا«ع» فرمود: «عربی بیابانگرد نزد رسول خدا«ص» می‌آمد و هدیه‌ای به ایشان می‌داد و همان جا می‌گفت: بهای هدیه‌ام را بده. رسول خدا«ص» هم می‌خندید. ایشان، هنگامی که غمگین می‌شد، می‌فرمود: «آن عرب بیابانگرد چه شد؟ کاش نزد ما می‌آمد»» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۳).

۱۱ـ امام باقر«ع» فرمود: «همانا خداوند عزّوجلّ  کسی را که در جمع بی‌آنکه حرف ناپسندی بزند شوخی کند، دوست می‌دارد» (همان‌جا).

۱۲ـ برخی از روایات به صورت مطلق از شوخی کردن منع می‌کند. در برخی از روایات هم از افراط در شوخی و یا شوخی به همراه گناه منع شده است؛ مانند شوخی‌هایی که موجب آزار دیگران است. از روایات دسته دوم می‌توان فهمید که مقصود از روایات دسته اول نیز همان افراط در شوخی یا شوخی به همراه گناه است که می‌توان از آن به «شوخی بی‌جا» یاد کرد.

۱۳ـ حَمران بن اَعیَن می‌گوید: «به محضر امام باقر«ع» رسیدم و به ایشان گفتم: سفارشی به من بنمایید. فرمود: «تو را به تقوای الهی سفارش می‌کنم. از شوخی[بی‌جا] دوری کن که هیبت انسان و آبروی او را می‌برَد» (وسائل‏الشیعه، ج۱۲، ص ۱۱۳).

۱۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «[بی‌جا] شوخی نکن که دیگران بر تو جرئت پیدا می‌کنند» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۵).

۱۵ـ امام کاظم«ع» فرمود: «از شوخی [بی‌جا] پرهیز کن که نور ایمانت را از بین برده، مردانگی‌ات را سبُک می‌سازد» (همان‌جا).

۱۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شوخی [بی‌جا] موجب ایجاد کینه است» (تحف العقول، ص۸۶). باز هم‌ایشان فرمود: «هر چیزی بذری دارد و بذر دشمنی هم شوخی [بی‌جا] است» (غررالحکم و دررالکلم، ص۵۴۳).

۱۷ـ امیرمؤمنان علی»ع» فرمود: «ای ابوذر! همانا کسی سخنی بر زبان می‌آورد که رضای الهی در آن است و خداوند هم در روز قیامت، رضوان خویش را بر او می‌نویسد. کسی هم در مجلسی حرفی می‌زند که دیگران را بخندانَد؛ امّا [به جهت همان حرف] از فاصله‌ای به اندازه فاصله آسمان تا زمین به جهنّم انداخته می‌شود. ای ابوذر! وای بر کسی که برای خنداندن مردم حرفی را به دروغ بگوید، وای بر او! وای بر او! وای بر او!» (وسائل‏الشیعه، ج۱۲، ص۲۵۱).

۱۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «برای انسان مؤمن، سه ساعت است (زندگی مؤمن، سه قسمت است): ساعتی با خدایش در نیایش است، ساعتی معاش خود را تنظیم می‌کند، و ساعتی را مابین خود و لذایذ حلال و خوشایند می‌گذراند و برای انسان خردمند، شایسته نیست به دنبال چیزی باشد، مگر سه چیز: تنظیم معاش، گام برداشتن در راه آخرت، و لذّتی که حرام نباشد» (نهج البلاغه، حکمت ۳۹۰).

۱۹ـ ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۱۴٫

۲۰ـ رسول خدا«ص» فرمود: «در صحف ابراهیم«ع» آمده: «خردمند مادام که خِردش از او گرفته نشده است، باید ساعاتی را برای خود در نظر بگیرد: زمانی را برای مناجات با پروردگارش عزّوجلّ، زمانی را برای حساب کشیدن از خویش، و زمانی را برای اندیشیدن در نعمت‌هایی که خداوند عزّوجلّ  به وی داده است، و زمانی را هم برای بهره‌مندی خویش از حلال؛ چرا که این زمان، کمکی برای آن سه زمان دیگر و مایه آسودگی و رفع خستگی از دل‌هاست»» (وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۹۷).

۲۱ـ ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۱۴٫

۲۲ـ به همّت دست‌اندرکاران «رادیو معارف»، یک لوح فشرده از این گونه سرودها به همراه مدّاحی‌های شاد با عنوان «شادمانه» تهیّه شده که می‌توانید از طریق تماس با روابط عمومی رادیو معارف (۲ – ۰۲۵۳۲۹۱۰۵۵۱) آن را تهیه کنید.