مقدمه
رفتار و فعل هر یک از ائمه معصومین(ع) در هر یک از شئون حیاتشان در عالم دنیا از فعل سایر معصومین(ع) گسسته و جدا نیست؛ بلکه فعل هر معصومی همچون حلقههای پیوسته یک زنجیر با افعال سایر معصومین ارتباط دارد و افعال معصومین، فعل یکدیگر را نقض نمیکنند.
در زیارت غدیریه میخوانیم: «لَا تَزِیدُنِی کَثْرَهُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّهً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَهً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِی النَّاسُ جَمِیعاً لَمْ أَکُنْ مُتَضَرِّعاً، اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ ، وَ آثَرْتَ الْآخِرَهَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ، وَ أَیَّدَکَ اللَّهُ وَ هَدَاکَ، وَ أَخْلَصَکَ وَ اجْتَبَاکَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک؛ کثرت مردم در پیرامونم عزّتى به من نیفزاید و پراکنده شدنشان ترسى به من اضافه نکند. اگر همه مردم از من دست بردارند، نالان نشوم. پناهنده به خدا شدى و عزّت یافتى. آخرت را بر دنیا برگزیدى و پارسا شدی. خدا تأییدت کرد و راهنمایى فرمود و در گردونه خلوص قرار داد. و تو را برگزید. کردارهایت ضد و نقیض نشدند. گفتارهایت اختلاف نیافتند. حالاتت زیر و رو نشدند.»
بنابراین علاوه بر اینکه همه افعال امام معصوم(ع) در همه شئون با یک دیگر هماهنگاند، افعال هر یک از معصومین(ع) نیز با افعال امام معصوم دیگر نیز هماهنگ و پیوستهاند. فعل امیرالمومنین(ع) ادامه فعل رسول اکرم(ص) است و رسالت ایشان با حلقات افعال سایر اهل بیت(ع) صورت میپذیرد. از همین روست که شما میتوانید کلام امام هادی(ع) را قرینه کلام امیرالمومنین(ع) قرار بدهید. چنین هماهنگیای را در کلام غیرمعصوم نمیتوان پیدا کرد.
با داشتن چنین توجهاتی که لازمه تفقه در فعل معصوم(ع) است، میتوان درباره دوران امامت امام رضا(ع) و هجرت آن حضرت سخن گفت.
* شرایط سیاسی ائمه معصومین(ع) پیش از امام رضا(ع)
هجرت امام رضا(ع) ادامه سلسله رفتارهای نبی اکرم(ص)، امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین(ع) است و بدون توجه به رویکردهای رفتار سیاسی این بزرگواران نمیتوان این هجرت را تحلیل کرد. اگرچه با بعثت نبی اکرم(ص) تاریخ جهان اسلام آغاز میشود؛ اما برپا شدن دولت سقیفه، ادامه این مسیر را دچار چالشهائی میکند که با دوراندیشی و تدابیر امیرالمومنین(ع) و دیگر معصومین(ع) رسالت آن حضرت ادامه مییابد. یکی از مراحل تحقق این رسالت عظیم، هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو است.
پس از رحلت نبی اکرم(ص) و شکلگیری آن حوادث، امیرالمومنین(ع) بهطور مستقیم با شخص سران ظلم و نفاق درگیر نمیشوند؛ بلکه با اتخاد تدابیر بلندی که در شأن معصومیت و ولایت امام است، به جنگ با محصول آنها، یعنی «نکث» و «قسط» و «مروق» میروند و چشم فتنه را کور میکنند. لذا سرحلقه بصیرتی که محصول رویاروییهای امیرالمومنین(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین است، ارزشمندترین و غنیترین سرمایه شیعه در طول تاریخ است. حضرت وقتی آماده شهادت شدند، مأموریت خودشان در کور کردن چشم «ظلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض» را که همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام کرده بودند. شاهد این مطلب بخشی از زیارت غدیریه است: «وَ لَمَّا رَأَیْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ، وَ صَدَّقَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَیْتَ بِعَهْدِه؛ زمانى که دیدى پیمانشکنان و ستمکاران و بیرونرفتگان از دین را کشتى و رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد، وعدهاش را به تو راست گفته بود، تو هم به عهدش وفا کردى.»
پس از ایشان، دشمن در برابر تدابیر امام حسن مجتبی و امام حسین(ع) ناچار شد در برابر نشر و پخش معارف اهلبیت(ع) سد ایجاد کند و مانع از گستردهتر شدن دامنه مخاطبان علوم اهلبیت(ع) عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگوار در این مسیر با شهادتشان، روح تازهای در کالبد جامعه شیعه دمیدند. برای چگونگی خفقان سیاسی و فرهنگی دوره بنیامیه دقت در این کلام علامه طباطبایی(ره) کافی است: «من همه وسائلالشیعه را که تتبع کردم، بیش از سه روایت فقهی از سیدالشهداء(ع) پیدا نکردم!» این مطلب، خیلی عجیب است، زیرا عموم مسلمانها بر این مسئله اتفاق نظر دارند که علم نبی اکرم(ص) در میان خاندان ایشان است. یعنی حتی اگر دستهای از مسلمانان به خطا رفته و مرجعیت و رهبری سیاسی امام معصوم در جامعه اسلامی را نیز قبول نداشته باشند؛ عموم مسلمانان، مرجعیت علمی اهلبیت(ع) را به رسمیت میشناسند. حال در جامعه اسلامی چه اتفاقی افتاده است که ابوحریرهها، مرجع روایت حدیث از نبی خاتم میشوند؛ اما از سیدالشهداء(ع) در جامعترین کتاب فقهی و روایی شیعه، بیشتر از سه حدیث نقل نمیشود؟ این مسئله حکایت از آن دارد که مردم در این دوره، حتی مسائل فقهیشان را هم از ائمه معصومین(ع) نمیپرسیدند.
بنابراین خون سیدالشهدا(ع)، موجبات نابودی دستگاه شیطان و منزوی شدن شیاطین انس و جن را فراهم کرد و رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) انقلاب عظیمی را در حوزه اندیشه جهان اسلام راه بیندازند و زمینه تأسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند.
اما آنچه خون سیدالشهدا(ع) را به انقلاب علمی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پیوند میدهد، تصرفات عظیم امام سجاد(ع) با «احیای توحید و معنویت» از یک سو و «احیای توجه به اهلبیت(ع) از طریق توجه به عاشورا» از سوی دیگر است که قیام اباعبدالله(ع) را به بار نشاندند و حقیقت رسالت نبی اکرم(ص) را دیگر بار احیا کردند. خلاصه کردن طریق مبارزه امام سجاد(ع) به دعا، در شأن تحلیل فعل معصوم و توصیف مقامات امام نیست. این تحلیل، بیشتر از آنکه توصیف امام باشد، تحقیر امام است. صحیفه سجادیه، تجلّی احیای توحید در جامعه مسلمانهاست. فعل اصلی ایشان در ایام امامتشان، احیای دیگرباره معنویت حقیقی فراموششدهای است که در خلاء این معنویت، مرجعیت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) به فراموشی سپرده شده و فرزند رسول خدا در این فراموشی به مسلخ رفته بود.
این بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد(ع) برای اصلاح انحرافی است که پدر بزرگوارشان نیز برای مبارزه با آن قیام کرده بودند. در اثر مشی امام سجاد(ع)، مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم(ع) را ببینند و سرچشمه توحید و بندگی را پیدا کنند. پس، این طور نیست که حضرت با دعا به جنگ با بنیامیه رفته باشند؛ بلکه دعا یکی از شئون امامت ایشان و احیای معنویت است. به بیان دیگر؛ صحیفه تجلی احیای توحید در جامعه زمان امام سجاد(ع) است؛ نه ابزار مبارزه حضرت.
در پی مراجعه مردم به خانه اهلبیت(ع) که نتیجه تلاشهای امام سجاد(ع) بود، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعه اسلامی احیا و معادله مراجعه مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. پیشتر، جامعه شیعه مسائل فقهیاش را از اهل سنت اخذ میکرد؛ اما در این دوره با احیای مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت در مکتب تدریس امام صادق(ع) حضور پیدا میکردند و از شاگردان آن حضرت به شمار میآمدند.
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نه تنها شیعیان که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه انحطاط فکری نجات دادند و چهارچوبهای مقننی را در معارف اسلامی بنا نهادند. آنان ضمن اتخاذ تدابیر بلند با تربیت شاگردان فقهی در بدنه اهل سنت در برابر پدید آمدن انحرافهای خطرناکتر که میتوانست به فروپاشی جامعه اسلامی منتهی شود و نام اسلام و مسلمانی را یکسره در تاریخ به فراموشی بسپارد، ایستادند. اگر امروز عموم مسلمانان به جای داشتن معنویت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند؛ همه اینها مدیون تدابیر این دو امام بزرگوار و عظیمالشأن است.
دوره حضرت موسیبن جعفر(ع) نیز دوره فوقالعادهای است و توسعه جغرافیایی شیعه حاصل تدابیر ایشان است. جمعیت شیعیان، فراوان، اما در اطراف دنیای اسلام پراکنده بودند. ایشان کاری کردند که بنی عباس مجبور شدند روش خود را تغییر بدهند و برای مهار شیعه، سیاست دیگری را اتخاذ کنند. این تغییر، به ویژه در دوران حاکمیت مأمون کاملا هویداست.
* ویژگیهای دوران امامت حضرت علیبن موسی الرضا(ع)
مأمون که یکی از باهوشترین خلفای عباسی بود، بر آن شد تا با شریک کردن امام رضا(ع) در امر حکومت، این چرخش سیاسی را به شیعیان آن حضرت نشان دهد. هدف او از شریک کردن امام رضا(ع) در حکومت خود، این بود که به همه نشان دهد که حکومت، قدسی و زمینی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شیعه نیز در این مسند بنشیند و دست او به حکومت باز شود، همان سیاستی را در پیش میگیرد که ما انجام میدهیم! امام رضا(ع) نیز بر آن بودند تا با پذیرفتن ولایتعهدی، این مسئله را نشان دهند که خلافت الهی، امر دیگری است و اگر امام بر مسند حکومت بنشیند، به گونه دیگری رفتار خواهد کرد.
در مورد تحولات عظیم جامعه شیعه در عصر امام رضا(ع) که با تدابیر آن حضرت صورت گرفتند، تنها وجه ظاهری و مُلکی آنها مد نظر نیستند، بلکه باطن تحولات و آن حقیقت ملکوتیای که با تصرفات ایشان صورت پذیرفت، اهمیت دارد که از دسترس ما خارج است.
یکی از تغییرات جدیای که در عصر امام رضا(ع) واقع شد، این بود که گفتمان امامت و گفتوگو در باب ولایت ائمه معصومین(ع) بهطور جدی در جامعه رواج یافت و تقیه در موضوع ولایت نسبت به زمانهای قبل برداشته شد. این موضوع را در احتجاجات آن حضرت میتوان مشاهده کرد. از همین روست که اکثر معارف سنگین حول مقامات ائمه(ع) در دوره ایشان آشکار شدند و زمینهای پدید آمد تا معارف بیشتری چون زیارت جامعه کبیره و زیارت ائمه المومنین، در زمان امام هادی(ع) بیان شوند و بستر معرفی امام و امامت از نو احیا شود.
در پی نشر و احیای چنین معارف نابی بود که جامعه شیعه این قابلیت را پیدا کرد تا برای اولین بار به امام خردسال امتحان شود و از این آزمایش سخت، سربلند بیرون آید. شیعه در زمان امام رضا(ع) بهقدری بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد؛ در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان – امام جواد، امام هادی و امام عصر(ع) – از نظر سنی، خردسال بودند.
در نقل آمده است: «روزی جناب علی بن جعفر علیه الرحمه، عموی ثامن الائمه(ع)، در میان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته و مشغول تدریس بود. در همین حال، امام جواد(ع) که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علی بن جعفر به احترام ایشان، تمام قد بلند شد؛ به استقبال حضرت رفت؛ با تحت الهنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرد و دست حضرت را بوسید. شاگردان که از این کار ایشان تعجب کرده بودند، گفتند: «این کار شایسته شما نیست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی شده و چند تن از امامان را درک کردهاید.» علی بن جعفر در پاسخ به پرسش آنها گفتند: «این گونه نیست. خدای متعال، محاسن سفید مرا لایق امامت ندانسته و در عوض این آقازاده را لایق چنین مقامی دیده است.»
چنین فهمی تصادفی نیست؛ بلکه از رشد جامعه شیعه در درک عمیقتری از معنای امامت و ظرفیت بالاتری از تحمل ولایت حکایت دارد. این بلوغ، محصول تصرفات و معارفی است که امام رضا(ع) ضمن هجرت خود از مدینه به مرو، در اختیار جامعه شیعه قرار دادند و ظرفیت شیعیان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقا بخشیدند. عجیبتر اینکه، کسانی در برابر امامت امام جواد(ع) تسلیم شده بودند که از علمای بزرگ شیعه محسوب میشدند و شاگردی امام صادق(ع) را تجربه کرده بودند.
اگرچه شیعیان در زمان ولایت امام رضا(ع) از کثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما در دنیای اسلام متفرق بودند و مرکزیت خاصی نداشتند. در چنین شرایطی بود که امام رضا(ع) به مرو هجرت فرمودند و تدابیری اندیشیدند که مأمون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش دیگری از تدابیر تاریخی ثامن الحجج(ع) فراخواندن امامزادهها به سمت خراسان بود. هجرت این بزرگواران موجب شد تا مدنیت شیعه در ایران، حول امامزادهها شکل بگیرد و شهرسازی در ایران، حول بیوت نور ائمه اطهار(ع) توسعه یابد. یعنی، مردم بهجای آنکه مانند سایر اقوام و ملل حول آب و مرتع و علفزار خوب جمع شوند؛ حول نسل نورانی نبی اکرم(ص) گردآمدند. از این روست که: «بنیان جامعه شیعه، علی التقواست.»
حضرت در هجرتی که به خراسان داشتند، ضمن ایجاد مرکزیت برای شیعیان، حقیقت ولایت و امامت را احیا و شأن امام را به جامعه اسلامی معرفی کردند. تلقی من از اینکه میگویند: «ثواب زیارت امام رضا(ع) از ثواب زیارت جدشان بیشتر است» از این مسئله نشأت میگیرد که ثواب زیارت امام رضا(ع) «ثواب اقامه» است. بارگاه ایشان، زیارتگاه شیعیان دوازدهامامی است و تنها کسانی به زیارت ایشان نایل میشوند که شیعه تام باشند. زیارت امام رضا(ع) به معنای اقامه ولایت دوازده امام معصوم است؛ لذا ثواب هر قدمی که برای زیارت ایشان برداشته میشود، معادل یک حج عمره مقبوله محاسبه میشود. این هجرت پربرکت، زمینهای را فراهم آورد تا دولت و پادشاهی شیعی در ایران مستقر شود و انشاءالله حکومت ولایت فقیه مقدمه عصر ظهور باشد.