Tag Archives: روسیه

11آوریل/22

بحران اوکراین فرصت‌ها و تهدیدات پیش‌روی جامعه جهانی

اوکراین از جمله کشورهایی است که به‌طور تاریخی جزء حوزه نفوذ روسیه به شمار می‌رود.

این کشور علاوه بر قرابت فرهنگی و زبانی، تاریخ نسبتاً مشترکی نیز با روسیه دارد.

اما اهمیت اوکراین برای کرملین فراتر از مسائل فرهنگی بوده و به همین دلیل روسیه همواره سعی دارد اوکراین را به عنوان یک منطقه حائل در برابر نفوذ کشورهای اروپای غربی حفظ کند.

اهمیت اوکراین را از چند بعد ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، امنیتی و اقتصادی می‌توان بررسی کرد.

از جنبـه‌ی اقتصادی شرق اوکراین با توجه به خاک سیاه و بسیار مرغوبی که دارد به انبار غله اروپا اشتـهار دارد تا جایی که در جنگ جهانی دوم ارتش نازی پس از تصرف این مناطق از طریق قطار خاک آن را به آلمان منتقل می‌کرد؛ همچنین بسیاری از صنایع به جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی مانند هواپیماسازی آنتونوف و تانک سازی مالیشف در شهر خارکف اوکراین قرار دارد.

از بعد امنیتی و ژئوپلیتیک اوکراین دروازه غربی روسیه است که فاصله آن از نقطه صفر مرزی تا مسکو ۵۰۰ و تا سن‌پترزبورگ۸۵۰ کیلومتر بوده در صورتی که به ناتو بپیوندد از طریق موشک‌های کوتاه و میان برد به راحتی می‌تواند مراکز مهم جمعیتی، صنعتی و تجاری روسیه را تهدید کند و به همین جهت بود که سران کرملین امنیت ملی خود را در اولویت دانستند و با علم به فشار سخت و سنگین و ایضا تحریم اقتصادی غرب حاضر نشدند از حمله به اوکراین عقب نشینی کنند.

نکته دیگری که در بحران اوکراین باید بدان توجه گردد نقش باندریست‌ها یا همان ملی‌گرایان افراطی این کشور در تحریک پوتین به حمله بود.

 

این گروه از پیروان استپان باندرا (فرمانده ارتش شورشیان اوکراین علیه شوروی در جنگ جهانی دوم که متحد هیتلر بودند) تشکیل شده است که به شدت با روس‌ها دشمن‌اند و نسبت به اقلیت‌های مذهبی و نژادی در اوکراین خشونت‌ورزی علنی دارند.

این گروه در دولت های پروشنکو و زلنسکی قدرت بیشتری یافته اند و چند وزارت خانه را در اختیار دارند .

پوتین سعی داشت با مذاکرات اوکراین را از پیوستن به با ناتو بازدارد زیرا پیوستن این کشور موجب همسایگی پیمان آتلانتیک شمالی با روسیه گشته و روس‌ها را دچار خفگی راهبردی می‌کرد.

همچنین ممکن بود گرجستان نیز تهییج و تشویق شود تا به ناتو بپیوندد و از جنوب نیز روسیه محاصره گردد.

در نتیجه پوتین امنیت را بر اقتصاد ترجیح داده و فرمان حمله به اوکراین را صادر کرد.

فرض روس‌ها این بود که قاطبه جامعه اوکراین در برابر حمله آن‌ها بی‌تفاوت خواهند بود و در نتیجه می‌توانند به راحتی و ظرف چند روز به کی‌یف رسیده و دولت زلنسکی و سیاست‌مداران غرب‌گرا را عوض کنند.

نکته مهم اینجاست که باید دانسته شود که روس‌ها قصد ماندن در اوکراین را نداشتند و ندارند زیرا نمی‌خواهند خود را به عنوان یک دولت اشغالگر نشان دهند بلکه هدفشان تغییر رژیم و روی کار آوردن یک دولت موافق روسیه است.

پیشروی روس‌ها در اوکراین برخلاف پیش‌بینی آنها کاملاً کُند انجام می‌گیرد؛ آنها اگر چه خارکف و کی‌یف را در محاصره دارند، اما مقاومت نیروهای اوکراینی که مجهز به تجهیزات پیشرفته ضد تانک و ضد هلیکوپتر هستند کار را برای نیروهای مهاجم به شدت دشوار کرده است.

روس‌ها قصد نداشتند اوکراین را به زمین سوخته تبدیل کنند تا به‌سان یک ارتش متجاوز با آنها برخورد شود لکن به ناچار برای نپذیرفتن شکست و تمام کردن کار دولت زلنسکی، مجبورند به هر شکل ممکن پیروز عرصه نبرد باشند.

 

پوتین در برابر ۲ مسیر قرار دارد؛ اول این که شکست را بپذیرد و عقب‌نشینی کند که به معنای مرگ سیاسی وی و تحقیر روس‌ها توسط اوکراینی‌ها و غرب است. پس او بدون تردید مسیر دوم را برمی‌گزیند و با هر ابزاری که در اختیار دارد سعی در تحمیل خواسته‌های خود خواهد نمود.

اما غرب نیز بیکار ننشسته است و در پی بالا بردن هزینه‌های روس‌هاست. آمریکا و اروپا هم تحریم‌ها را به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش داده‌اند و هم با تسلیح اوکراینی‌ها در حال گرفتن تلفات از نظامیان روسی هستند.

نکته مهم اینجاست که عاقبت کار چه خواهد شد؟

به اعتقاد نگارنده اگر جنگ یکسال هم طول بکشد پوتین ولو به قیمت استفاده از سلاح اتمی سعی در پیروزی در این جنگ خواهد داشت و اگر هم به زودی کامیاب گردد تازه شروع نبرد سیاسی، اقتصادی و شاید حتی نظامی او با سایر اقمار بلوک غرب خواهد بود.

این نبرد نظامی می‌تواند با لتونی، مولداوی و لهستان به بهانه‌های مختلف باشد. پوتین کینه شدیدی از متحدان آمریکا در اروپای شرقی برداشته و پس از اوکراین بعید نیست قصد گوشمالی آنها را نمایـد.

ولی جنگ کنونی در همین مدت هم تبعات سنگینی برای دوطرف در پی داشته است . قیمت گاز صادراتی از هر هزار دلار به ازای هر ۱۰۰۰ متر مکعب به مرز ۴۰۰۰ هزار دلار رسیده و قیمت نفت نیز به مرز ۱۴۰ دلار نزدیک می‌شود و ارزیابی‌ها از صعود بیشتر قیمت‌ها حکایت می‌کند.

بورس‌های شرق آسیا تا ۴ درصد رشد منفی در یک روز را تجربه کرده‌اند و پیش‌بینی می‌شود این روند ادامه یابـد.

در نتیجه به نظر میرسد آمریکا ناچار است که زمینه ورود ایران و ونزوئلا را به بازار نفت تسهیل کند تا متحدانش دچار تکانه‌های سنگین نشوند و دیگر این که هرچه سریعتر تنش‌ها بر سر موضوع هسته‌ای با جمهوری اسلامی را به حداقل برساند.

 

تا همینجای کار هم مشخص شده که دنیا تحمل جنگی جهانی را نخواهد داشت و بعید نیست چینی‌ها هم که دندان آمریکا را شمرده‌اند هرچـه سریعتر تکلیف تایوان را یکسره کنند.

مردم مکرراً می پرسند در نهایت چه خواهد شد که پاسخ واضح است؛ افزایش تنش‌ها و وقوع بحران و فاجعه برای اقتصاد دنیا.

نکته مهم اینست که متوجه باشیم که قرن بیست و یکم به قبل و بعد از حمله روسیه به اوکراین تقسیم خواهد شد؛ زیرا شکاف بین شرق و غرب را به شدت گسترش داده و تعارضات بین دو بلوک بیش از پیش عیان‌ خواهد شد.

بدون تردید رابطه آمریکا – اروپا و روسیه به سان گذشته نخواهد شد و دنیا جنگ سردی جدید را احتمالاً تجربه خواهد کرد.

البته نحوه پایان این جنگ نیز مهم است؛ اگر پوتین نتیجه دلخواهش را کسب نکنـد؛ افسانه شکست ناپذیری‌اش فرو ریخته و علاوه بر مشکلات داخلی، در خارج نیز اقتدارش دستخوش دگرگونی جدی می‌گردد و غربی‌ها با اعتماد به نفس بیشتری سعی در زدن ضربه به پیکر روسیه خواهند نمود.

اما اگر حاکم کرملین موفق از این بحران بیرون بیاید نه تنها نزاع فروکش نمی‌کند بلکه تسری بحران به سایر جمهوری‌های اروپای شرقی پیش‌بینی می‌شود.

اما اتفاقات اوکراین فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است تا از مدار تمرکز آمریکا خارج شود و بتواند اندکی با فراغ‌بال در مناطق پیرامونی‌اش به بازیگری و تعقیب منافع بپردازد.

حتی اگر لغو تحریم‌ها صورت نگیرد و مذاکرات هسته‌ای به نتیجه نرسد بازهم با توجه به افزایش قیمت نفت و نیاز بازار جهانی به نفت ایران (به دلیل تحریم نفت روسیه) فشارهای حداکثری تا حد زیادی از روی تهران برداشته خواهد شد.

 

پیش‌بینی افزایش درگیری شرق و غرب، عدم اجماع آنها در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را کاملاً به اذهان متبـادر می‌نماید و به همین دلیل فعالیت بیشتر هسته‌ای و حتی حرکت به سمت اورانیوم ۹۰ درصدی نیز نه جنگی را به جمهوری اسلامی تحمیل خواهد کرد و نه قطعنامه‌ای را.

11آوریل/22

ایران در رسانه‌های جهان

مقاومت ایران در برابر فشار آمریکا حیرت‌انگیز است!

پایگاه خبری «میدل ایست مانیتور لندن» نوشت: آمریکا سال‌هاست که از تاکتیک‌های مختلف نظیر دیپلماسی، زبانِ زور و تحریم استفاده می‌کند تا ایران را به زانو در آورد. با این حال، تقریباً در تمامی موارد در رسیدن به اهداف خود ناکام بوده است. آمریکا تا به آنجا علیه ایران پیش رفت که حتی بخش غذا و دارویِ این کشور را نیز تحریم کرده است. با این حال، این تحریم‌ها با مقاومتِ حیرت‌انگیز ایران رو به رو شده‌اند.

این پایگاه خبری در ادامه می‌نویسد: ایران انواع فشارها و تحریم‌های آمریکا را تحمل کرده و موجب حیرت همگان در دنیا شده است. خیلی‌ها، این تحریم‌ها را عملاً به مثابه امکاناتی می‌بینند که ایران با تمسک به آنها توانسته در بسیاری از حوزه‌ها خودکفا شود.

https://snn.ir/fa/news/996714

 

استراتژی ایران تبدیل شدن به یک دولت متکی اقماری پکن یا مسکو نیست

«بی‌بی‌سی» در گزارش ضمن پرداختن به بحران اوکراین می‌نویسد: جمهوری اسلامی در تلاش است تا جایگاه غرب را در ساختار بین‌المللی به چالش بکشد و از دوستی و نزدیکی با قدرت‌هایی که خود آن‌ها از این ساختار نفع می‌برند، اما با غرب همسو نیستند، ابایی ندارد. در چنین وضعیتی، جمهوری اسلامی همزمان که به دنبال تضعیف غرب است، منافع خود را همسو با منافع قدرت‌های «شرق» یعنی چین و روسیه تعریف می‌کند. این استراتژی به معنای همسویی کامل یا تبدیل شدن ایران به یک دولت متکی یا اقماری پکن یا مسکو نیست. در واکنش ایران، – به بحران اوکراین – ناتو سرزنش شد، اما در عین‌حال خبری از حمایت از – روسیـه در – جنگ نبود.

https://www.bbc.com/persian/iran-features-60516102

 

 

توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه هشداری برای غرب است

نشنال اینترست نوشت: توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند،اما هشداری برای غرب است. تهدید یک معامله می‌۱تواند به عنوان ابزار چانه‌زنی به‌کار گرفته شود. پتانسیل یک پیمان ۲۰ ساله بین ایران و روسیه شاید برای غرب مهمتر از خود این دو کشور باشد.

این نشریه در ادامه نوشت: کرملین همچنین ممکن است از تهدید فروش تسلیحات به ایران بعنوان اهرم سیاسی در مذاکرات بر سر اوکراین استفاده کند. به این ترتیب، یک توافق ۲۰ ساله ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند، اما تهدید یک معامله می‌تواند به عنوان یک ابزار چانه‌زنی به کار گرفته شود. به همین ترتیب، ایران می‌تواند از این توافق برای نشان‌دادن این موضوع استفاده کند که در صورت ادامه تحریم‌های اقتصادی آمریکا، از استراتژی‌های جایگزین دوری نخواهد کرد.

منبع: مرکز مطالعات سورین. https://jaraian.com/1400/8120547

 

 

ایران و چین، تلاش‌های آمریکا را خنثی کردند

نشریه آمریکایی وال استریت ژورنال، در یادداشتی به قلم «سون اِنگِل راسموسن» به بررسی امضای سند راهبری بین ایران و چین پرداخته و با اشاره به اینکه سند مذکور حوزه‌های همکاری وسیعی از اقتصادی و تجارت گرفته تا امنیتی و اطلاعاتی را پوشش می‌دهد، آمده است: «ایران و چین… تلاش‌های آمریکا برای منزوی کردن ایران را خنثی کرده و تلاش‌های دیرینه تهران برای تعمیق روابط دیپلماتیک خارج از دایره قدرت‌های غربی را پیش برد…توافق با چین، این سیگنال را می‌دهد که ایران متحدان قدرتمندی دارد از جمله کشوری که یک کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل دارد… این توافق با چینی‌ها، چشم‌انداز سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ایران را که بسیار به آن نیاز داشت، ارائه می‌کند. این نشریه ضمن اشاره به افزایش صادرات نفت ایران به چین طی ماه‌های اخیر، توضیح داد: «انتظار می‌رود که چین در ماه مارس، روزانه ۹۱۸ هزار بشکه [نفت] از ایران وارد کند که بیشترین میزان از زمان اعمال تحریم کامل نفتی بر ایران از دو سال پیش است.»

https://www.farsnews.ir/news/14000108000006

 

نگرانی اپوزیسیون و وحشت رژیم صهیونیستی از توافق ایران و چین

«مناشه امیر» سردبیر رادیو اسرائیل از شدت عصبانیت ناخواسته دفاع جانانه‌ای از توافق همکاری ایران و چین کرد و ضمن اشاره به نگرانی های مقامات رژیم اسرائیل از توافقنامه ایران با چین گفت: هر چه درباره خطرات این توافق صحبت کنید کم است. بزرگترین نگرانی این است که اگر چین در ایران سرمایه‌گذاری بکند و به سوخت و مواد خام ایران وابسته شود، دیگر ایران را رها نمی‌کند و در برابر آمریکا و دولت‌های غربی خواهد ایستاد ولی از همه بدتر اینکه این یک پشیبانی – و رشد اقتصادی –  بزرگی می‌شود برای حکومت اسلامی و امکان خیزش مردم ایران و براندازی رژیم را تضعیف می‌کند. اسلحه تهدید اسرائیل علیه ایران با این قرارداد اقتصادی، نظامی و استراتژیک گرفته می‌شود. دولت آمریکا هم از این موضوع بسیار نگران است.

https://www.aparat.com/v/nRNlu

 

همکاری ایران و چین تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل است

نشریه «فارن‌پالیسی» سفر حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به چین را در راستای تعمیق «شراکت جامع راهبردی» دانسته و نوشته است: «افزایش همکاری‌های امنیتی میان ایران و چین، تهدیدی جدی علیه منافع کلیدی امنیتی آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی خلیج [فارس] است.»

فارن‌پالیسی خاطرنشان کرده قرارداد ۲۵ ساله میان ایران و چین که سال گذشته میان دو کشور امضا شد در بردارنده مزایای عمده‌ای برای این دو کشور دشمن آمریکا است. این نشریه در ادامه نوشته: ایران در این قرارداد از محل سرمایه‌گذاری‌های چین در زمینه انرژی و مسائل زیرساختی به میلیاردها دلار ثروت دست پیدا خواهد کرد و اثربخشی تحریم‌های آمریکا را در هم خواهد شکست. آنگونه که بعد از امضای این سند اعلام شد سند مذکور در راستای صلح، ثبات و توسعه منطقه‌ای و بین‌المللی تدوین شده و لذا در مخالفت با هیچ طرف ثالثی و یا برای مداخله در امور هیچ کشوری نیست. این سند یک نقشه راه برای همکاری‌های جامع دو کشور ایران و چین بوده و لذا حاوی هیچ قراردادی نیست.

https://donya-e-eqtesad.com/62/3833922

17فوریه/21

ایران مانع از هژمونی و وحشی‌گری آمریکا در منطقه است

مقدمه:

دکتر طلال عتریسی از شخصیت‌های علمی و دانشگاهی طراز یک لبنان است که نزدیک به چهار دهه در دانشگاه لبنان تدریس می‌کند. او برای مدتی رئیس دانشکده جامعه‌شناسی لبنان در بیروت بود و تا کنون ریاست چندین مرکز مطالعاتی را برعهده داشته است. دکتر عتریسی از جامعه‌شناسان بنا‌م و از تحلیلگرانی است که به رسانه‌های بین‌المللی دعوت می‌شود. حوزه تخصصی دکتر عتریسی  جهان اسلام است و آثار بسیاری در این زمینه از ایشان منشر شدهاند.

ضمن سپاسگزاری از جناب آقای دکتر عتریسی به خاطر فرصتی که برای  مصاحبه با پاسدار اسلام اختصاص دادند، از آقای دکتر خامه‌یار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان نیز که این مصاحبه را انجام دادند تشکر و آن را تقدیم خوانندگان پاسدار اسلام میکنیم.

 

*آیا سال ۲۰۲۱ سال تشدید جنگ در منطقه یا سال توافق‌هاست؟

پر واضح است که بایدن از نظر سیاستهای منطقهای و از نظر تمایل کشورهای منطقه، برای تنظیم مواضع و نفوذ خود با وضعیت پیچیده‌ای روبرو خواهد بود. ایالات متحده آمریکا در دوره ترامپ روی موضوع گسترش تحریم‌ها بر مخالفان و تشکیل و تنظیم ائتلاف‌ها و عادی‌سازی روابط همپیمانانش با دشمن صهیونیستی کار کرد، اما نتوانست مانع از گسترش نفوذ ایران، ترکیه و جنبش مقاومت در منطقه شود و ثبات و موقعیت محور مقاومت با وجود همه تحریم‌های اعمال شده همچنان استمرار دارد.

بایدن، با وضعیت منطقه‌ای روبروست که همه دستاوردهای ترامپ را در اختیار دارد. طبیعتاً سازش بین برخی از کشورهای عربی و خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به عنوان میراث ترامپ در راستای سیاست‌های بایدن هم هست. او با استفاده از این میراث، کار خود را از همین نقطه شروع میکند و خواستار مذاکره بین فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی خواهد بود. بایدن برای تقویت روند عادی‌سازی روابط و از سرگیری مذاکرات، از این عامل، برای فشار بیشتر بر فلسطینیان بهره خواهد برد و در عین حال قادر نخواهد بود مانع از تولید تسلیحات  و ارتقای توانایی‌های مختلف ایران شود. به همین دلیل واشنگتن در موقعیت جدید، نقاط ضعف و قوت زیادی در منطقه خواهد داشت.

یکی از مشکلات مهم بایدن در خاورمیانه، نحوه برخورد با پرونده‌های پیچیده خاصی چون وضعیت ترکیه است که ترامپ هم با آن مشکل داشت. به نظر نمی‌رسد که بایدن در برابر اردوغان، سیاست سلف خود در تحمل یا مدارا را در پیش بگیرد.

بایدن با ایران هم پرونده پیچیدهای دارد. او می‌گوید که به توافق هسته‌ای باز خواهد گشت، اما مشخص نیست که آیا برای این توافق، شرایط جدیدی را به ایران تحمیل خواهد کرد یا خیر؟ در حال حاضر تحرکات مقاومت در منطقه ادامه دارد و مشخص نیست که آمریکا با وجود ضرباتی که متحمل خواهد شد، چگونه با این موضوع برخورد خواهد کرد. آیا او تحریم‌های اقتصادی اعمال شده توسط ترامپ علیه کشورها، مردم، جنبش‌ها و شخصیت‌های منطقه را ادامه خواهد داد؟ آیا این امر به نفع بایدن خواهد بود و اگر به این کار ادامه دهد، به معنای ادامه سیاست ترامپ است؟

این موضوع در صورت استمرار ممکن است شرایط منطقه را با پیچیدگی‌های جدیدی روبرو سازد. سیاست خارجی ایالات متحده در زمان ترامپ عمدتاً  شناور بود و ثبات نداشت. او همواره به ایران و ترکیه فشار می‌آورد، ولی خواستار گفتگو و مذاکره هم بود.

از نگاه بایدن نفوذ روسیه در لیبی یا هر منطقه دیگری در مدیترانه باید تضعیف شود. امروز این پرسشها در مقابل بایدن قرار دارند. آیا او با ایران تفاهم خواهد کرد؟ آیا نفوذ ترکیه را کاهش میدهد؟ آیا گفتگو با ایران درباره خلیج فارس را دنبال می‌کند؟ آیا روند فعلی افزایش تنش در خلیج فارس علیه ایران ادامه خواهد یافت؟ آیا سال ۲۰۲۱ میلادی سال تشدید تنش و جنگ است یا سال استقرار و سازش و اساساً بایدن اوضاع منطقه‌ای را چگونه مدیریت خواهد کرد؟ به نظر من موضوع اصلی او برخورد با پرونده ایران است. بایدن با پرونده هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد که سال جاری سال تشدید تنشهاست و یا مرحله آغاز حل مشکلات؟ بایدن با برنامه هسته‌ای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ از سرانجام توافق هسته‌ای با ایران، می‌توان نشانه‌هایی از حل و فصل یا تشدید اوضاع در منطقه را مشاهده و ارزیابی کرد.

 

*آیا پس از شرایط تعیین شده از سوی رهبری ایران، امکان بازگشت به توافق هسته‌ای از طرف ایالات متحده وجود دارد؟

پس موضوع و مسئله اصلی در این میان تحریم‌ها هستند و نه بازگشت ایالات متحده به توافق‌نامه. البته رهبری اعلام کردند که اگر آمریکا توافق را اجرا کرد، ایران نیز به اجرای توافق پایبند خواهد بود. به عبارت روشنتر، ایران زیر بار تعلیق تحریم‌ها که در دوره اوباما اتفاق افتاد، نخواهد رفت و خواستار رفع کامل تحریم‌هاست. اختلاف بین ایران و آمریکا و متحدانش چگونه حل می‌شود؟ ایشان می‌گویند گام اول، لغو تحریم‌هاست. ایران به گفتۀ رهبر انقلاب به حمایت از متحدان خود در منطقه ادامه خواهد داد، در حالی که آمریکا خواهان گفتگو در این زمینه است.

 

 

*متحدان ایران در منطقه چه کسانی هستند؟

انصارالله در یمن که آمریکا آنها را محاصره کرده است. نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) در عراق که ایالات متحده رهبران آنان را تحریم کرده است. سوریه، لبنان، حزب‌الله و مقاومت فلسطین تحت تحریم قرار گرفتهاند. دولت بایدن باید درباره حضور ایران در منطقه و رابطه آن با متحدانش و بهطور کلی نفوذ ایران در منطقه تصمیم بگیرد.

دومین مسئله برای دولت بایدن توانایی‌های دفاعی ایران، بهویژه ساخت موشک‌های بالستیک و کروز است. از نظر ایران، رابطه با متحدان منطقهای و ساخت موشک‌های بالستیک خارج از گفتگوست و ایران تنها حاضر به بازگشت به توافق هسته‌ای است. در ماه‌های گذشته، ایران بدون ترک توافق، از برخی از تعهداتی که در طول توافق‌نامه به آنها پایبند بوده عقب‌نشینی کرده؛ به غنی‌سازی ۲۰٪ بازگشته؛ اعلام کرده که غنی‌سازی را به مرز ۶۰٪ میرساند و تأسیسات فردو و راکتور آب سنگین اراک را راه اندازی خواهد کرد. این یعنی بازگشت ایران به قبل از اجرای توافق هسته‌ای.

 

 

*به نظر شمابایدن چگونه با این وضعیت مقابله خواهد کرد و تحریم‌هایی که ترامپ علیه ایران، شخصیت‌های ایرانی، نهادهای ایرانی و نهادهای مذهبی اعمال کرده، چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟

در حال حاضر ترامپ فقط کاخ سفید را ترک کرده، اما سیاست‌های آمریکا کماکان بدون تغییر باقی ماندهاند. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا بایدن از تحریم‌ها عقب‌نشینی خواهد کرد؟ البته در ازای چنین اقدامی، ایران از فرآیند غنی‌سازی عقب خواهد افتاد و از راه‌اندازی مجدد تأسیسات فردو عقب‌نشینی خواهد کرد. آیا در صورت برداشتن تحریم‌ها از سوی ایالات متحده، تحولی صورت خواهد گرفت؟ آیا بایدن قبول خواهد کرد که تحریم‌ها را لغو کند؟ آیا او با حضور موثر ایران در منطقه و با برگزاری مانورهائی  با موشک‌های بالستیک، موافق خواهد بود؟ پاسخ این سئوال ها هنوز مشخص نیست.

 

 

*با توجه به این نکات، آیا توافق هسته‌ای و بازگشت کشورها به توافق را محتمل میدانید؟

ایالات متحده آمریکا با بازگشت به توافق و لغو تحریم‌ها موافقت کرده است و این به معنای ورود منطقه به مرحله جدیدی است. این چیزی است که پادشاهی عربستان سعودی از آن می‌ترسد. رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با بازگشت به توافق هسته‌ای درگیر مخاطره می‌بیند. بنابراین، این دو طرف متخاصم به دنبال پیچیده کردن کار برای بایدن هستند تا مانع از بازگشت او به توافق شوند. پس عواملی وجود دارند که ممکن است بازگشت بایدن به توافق هسته‌ای را پیچیده کنند. در صورت عقب‌نشینی از تحریم‌ها، آیا ایران آماده همکاری است؟ و آیا در صورت عدم همکاری، با وضعیتی چون وضعیت قبلی در دولت ترامپ مواجه خواهیم بود؟ ما نمی‌دانیم که بایدن همچنان به سیاست مجازات‌ها متوسل می‌شود و مسائل همچنان پیچیدهتر می‌شوند یا خیر؟

 

 

*موقعیت لبنان در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی چیست؟

لبنان در شکل‌گیری معادلات منطقهای یک عامل و بازیگر اساسی است. به دلیل حضور مقاومت در لبنان و نقش بازدارندگی آن در رویارویی با اشغالگران صهیونیست، موجودیت رژیم صهیونیستی در خطر است. مقاومت به دلیل نقش گسترده‌ در سطح منطقه، بهویژه در سوریه و رابطه با جنبش‌های مقاومت در عراق، یمن و فلسطین جایگاه ویژه‌ای دارد و عاملی اساسی در شکل‌گیری معادلات جدید منطقه‌ای است.

دولت ترامپ سعی کرد حزبالله و به تبع آن کل لبنان را از طریق تحریم‌ها، تشدید بحران مالی داخلی‌، فشارها و تهدیدهای مختلف و جلوگیری از هرگونه مقاومت در معادلات منطقه‌ای تضعیف کند.

معادلات منطقه‌ای در دو نقطه خلاصه می‌شوند: ا. تقابل با اشغال. ۲٫ رابطه صهیونیست با جنبش‌های مقاومت در منطقه و در نتیجه با ایران. این معادله منطقه‌ای با توجه به نقش منطقه‌ای آمریکا، یک معادله واقعی است، زیرا نقش مقاومت در لبنان، تقابل با اشغال است تا نوعی بازدارندگی شکل بگیرد. تحقق این موضوع به گسترش جنبش‌های مقاومت در منطقه منجر می‌شود که توسط ایران حمایت، رهبری و پشتیبانی می‌شود.

 

*آینده لبنان چگونه خواهد بود؟

این مسئله ابتدا به میزان تحقق وحدت داخلی در لبنان بستگی دارد که تاکنون به علت جامعه اقلیتی و طایفهای لبنان به صورت یک مسئله باقی مانده است. تحقق این هدف دشوار و پیچیده است، بهخصوص که برخی از احزاب در لبنان همچنان روی ایالات متحده شرطبندی میکنند. آنها ایالات متحده را متحد خود می‌دانند و در عین حال از او واهمه دارند و سعی می‌کنند برای جلوگیری از تحریم‌ها جانب احتیاط را نگه دارند.

بنابراین، برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ ثبات داخلی، این موضوع باید با صبر و حوصله و محافظه‌کاری مدیریت شود. البته این موضوع جدیدی نیست، زیرا مقاومت، باثبات و نقطه قوت لبنان برای مقابله با پروژه آمریکایی است. شکی نیست که مقاومت دائماً در حال تقویت توانایی‌های خود است. نقطه قوت مقاومت ادامه روابط آن با ایران، با مقاومت در فلسطین و مقاومت در عراق و یمن است؛ در نتیجه این ارتباطات نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

اهمیت مسئله فراروی مقاومت در لبنان از یک‌سو حفظ ثبات داخلی، جلوگیری از هرج و مرج و اغتشاش است و از سوی دیگر، مقاومت باید آماده‌سازی، تقویت توانایی‌ها و اتحادهای منطقه‌ای را که به معنای ترکیب نقش داخلی و نقش منطقه‌ای آن است، کما‌فیالسابق انجام ‌دهد. کشورهای عربی که همیشه در لبنان دخالت کرده‌اند، امروز در لبنان نسبت به گذشته نقش ضعیف‌تری دارند. این کشورها تلاش میکنند تا راه‌حل‌های آمریکا در منطقه برای حل بحران در سوریه، لبنان و یمن اجرا شوند. کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی، با توجه به نقش تاریخی آنها در لبنان و ارتباط با نیروهای سیاسی جامعه لبنان، نمی‌توانند راه‌حل‌هایی را تحمیل کنند، اما می‌توانند انجام راه حل را به تأخیر بیندازند و این کار را توسط عوامل داخلی خود انجام میدهند. اما مهم‌ترین و برجسته‌ترین عامل در نقش منطقه‌ای لبنان وجود مقاومت، تداوم و ثبات آن و روابط آن با مقاومت در سایر کشورهای محور مقاومت است. این شرایط اهمیت لبنان و نقش منطقه‌ای آن را تأیید می‌کند.

 

 

*فرآیند عادی‌سازی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی چگونه خواهد بود و آنچه ترامپ به قیمت از دست دادن عزت عرب و تضییع حقوق فلسطین به صهیونیست‌ها داد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ 

مشخص است که عادی‌سازی موضوع جدیدی نیست و تعجبی هم ندارد‌؛ زیرا پیش از این هم غالباً مخفیانه و فقط گاهی به صورت آشکار صورت می‌گرفت. اما در نهایت، موضوع به صورت امضای توافق‌نامه‌ها، اعلامیههای رسمی و حضور در مقابل رسانه‌ها و مواردی از این دست آشکار شد. پس با عادیسازی تحولی در معادلات منطقهای صورت نگرفته است. همه اینها قبل از انتخابات ایالات متحده اتفاق افتاده بودند.

عادی‌سازی روابط برای دستیابی به مجموعه‌ای از اهداف لازم بود. اولین مورد حمایت از ترامپ در انتخابات بود، به این معنی که او در پی کسب حمایتهای بیشتری بود. رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و به رسمیت شناخته شدن حاکمیت این رژیم جعلی بر جولان، به دستاوردهای تاریخیای دست یافت که هیچ یک از رؤسای جمهور قبلی آمریکا چنین امتیازاتی را به این رژیم جعلی نداده بودند. هدف دوم حمایت از نتانیاهو در دولت متزلزل او بود. نتانیاهو متهم به فساد شده و موقعیتش بهشدت تضعیف شده است. به همین دلیل ترمیم موقعیت نتانیاهو و بهبود موقعیت ترامپ، بدون دادن هیچ امتیازی به کشورهای عربی مد نظر بود.

هدف سوم، اینکه رژیم صهیونیستی میخواهد محور جدیدی را در منطقه ایجاد کند که نیازمند دستیابی برخی از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به محور خلیج فارس برای مواجهه با ایران است. در یک سو رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سوی دیگر برخی از رهبران شیخ‌نشین‌های خلیج فارس که دشمن ایران‌اند. از نگاه آنان، هیچ دشمن دیگری در منطقه وجود ندارد و رژیم غاصب صهیونیستی دشمن اعراب و مسلمانان نیست!. اینها اجزای فرمول جدید عادی‌سازی هستند که هدف آن تغییر آگاهیهای مذهبی، قومی عربی و از همه مهمتر، آگاهیهای اسلامی و قرآنی نسبت به دشمن نبودن رژیم صهیونیستی و تراشیدن دشمن جدید به جای رژیم غاصب صهیونیستی است.

برخی از چهره‌های رسانه‌ای سعودی و غیر سعودی در وهله اول در مورد حقوق رژیم صهیونیستی در فلسطین صحبت می‌کنند و ادعا میکنند که این رژیم هرگز جنگی را علیه کشورهای خلیج فارس آغاز نکرده است. بنابراین یکی از اهداف اساسی و استراتژیک آمریکا، تحقق فرآیند عادی‌سازی این کشورها با رژیم جعلی اسرائیل است.

مسئله فلسطین و این دو هدف با هم پیوند دارند. برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه رهبران پادشاهی عربستان سعودی معتقدند که پایان دادن به مسئله فلسطین، به نقش ایران در منطقه پایان می‌دهد، زیرا ایران در حال حاضر در کنار فلسطین ایستاده است. آنها تصور می‌کنند که اگر عربستان مسئله مقاومت و فلسطین را حل کند، ایران دیگر در منطقه نقشی نخواهد داشت. بنابراین از نگاه دولتمردان سعودی، میان موضوع عادی‌سازی و پایان دادن به نقش ایران و مسئله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.

 

*آیا عادی‌سازی منجر به دستیابی به اهداف مورد انتظار خواهد شد؟

البته این موضوع از جنبه‌های مختلف نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد. اولاً عادی‌سازی در کشورهای حاشیه خلیج فارس با عادی‌سازی در دیگر کشورهای عربی تفاوت دارد. به عنوان مثال، عادی‌سازی از سال ۱۹۷۸ در مصر آغاز شد و تا کنون هیچ پیشرفت خاصی در این کشور نداشته است. امروز در مصر جامعه منسجمی وجود دارد و کانون‌های وکلا و انجمن‌های هنرمندان، روزنامه‌نگاران، و دیگران، از هرگونه تماس با صهیونیست‌های غاصب جلوگیری می‌کنند. اینها مانع از مسافرتهای شخصی به سرزمین‌های اشغالی میشوند و انجام کار مشترک با آنها را ممنوع اعلام کردهاند. در نتیجه، بین جامعه مصر و جامعه صهیونیست‌های غاصب عادیسازیای صورت نگرفته است. اما وضعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی قطر، امارات یا اکثر شیخ‌نشین‌ها متفاوت است، در مصر یا اردن عادی‌سازی محدود به رأس کشور و در سطح رهبران است؛ اما در شیخ‌نشین‌ها علاوه بر رهبران، نخبگان اقتصادی و سیاسی را نیز درگیر این فرآیند کردهاند و ما شاهد همکاری در زمینههای رسانهای و موضوعات تجاری هستیم، اما مهم‌ترین مسئله اعلام نشده، همکاری امنیتی برای مقابله با جنبش‌های مقاومت و پیگیری نقش ایران در منطقه است.

 

 

*کشورهای خلیج‌فارس از این گفتگوها چه نفعی میبرند؟

به نظر نمی‌رسد منافع استراتژیکی که بتوانند عناصر قدرت را در کشورهای حوزه خلیج فارس جمع کنند، وجود داشته باشند؛ بلکه برعکس، هر فرد، قدرت و کشوری که با موجودیت صهیونیستی سر سازش داشته باشد، در آینده اعتبارش را از دست خواهد داد. متحدان ایالات متحده اکنون در حال از دست دادن اعتبارشان هستند و در آینده نیز شکست خواهند خورد. این عادی‌سازیها نمی‌توانند آگاهی اسلامی عرب‌ها را در زمینه عدم پذیرش موجودیت صهیونیست و پایمال کردن حقوق مردم فلسطین توسط این رژیم غاصب و موضوع قدس شریف را تغییر دهند. این شرایط با وجود فعالیتهای رسانه‌ای گسترده، پایدار نیست. ضرر بزرگ اینها به نفع ایران تمام خواهد شد، زیرا عربستان دیگر نمی‌تواند ادعا کند که از مسلمانان دفاع و یا از سنّی‌ها در برابر ایران شیعه و از ملت و آرمان فلسطین دفاع می‌کنند. همه این شعارها رنگ میبازند و مسلمانان متوجه خواهند شد که این ایران است که یک‌تنه در کنار آرمان فلسطین ایستاده و مانع از هژمونی آمریکا شده و در برابر وحشی‌گری آن در منطقه ایستادگی کرده است.

این تحرکات نهایتاً به نفع سیاستها و استراتژی استقلال‌طلبانه ایران در مواجهه با نظام سلطه و حمایت از جنبش‌های آزادی‌خواه و مقاومت در منطقه تمام خواهد شد.

بنابراین از این منظر، فرآیند عادی‌سازی روابط شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خاصی، از جمله مقابله با ایران و محافظت از ترامپ کلید زده شد، ولی اینک ترامپ سقوط کرده و نتانیاهو با بحران روبروست و لذا این کشورها در سطوح استراتژیک بازنده خواهند بود و نتایج به نفع ایران تغییر خواهد کرد و در آیندۀ نزدیک مشخص خواهد شد که این موضوع چه منافعی برای ایران خواهد داشت.

جنبش‌های مقاومت در داخل فلسطین دیگر هیچ دلیلی برای توجه به کشورهای حاشیه خلیج فارس یا ایجاد مزاحمت برای آنها یا بیان نکردن مخالفت خود علیه آنها ندارند. پس از این عادی‌سازی، معادلات قبلی از بین رفتهاند. اینک مردم فلسطین دریافتهاند که پادشاهان و رؤسای جمهور کشورهای عربی خائن هستند و تنها متحد با ثبات آنها ایران است. همه اینها حاصل عادی‌سازی است که معادله جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.

 

03ژانویه/21

پیامدهای منطقه‌ای جنگ و توافق قره‌باغ

جنگ ۴۵ روزه آذربایجان علیه ارمنستان با میانجی‌گری روسیه به پایان رسید و طرفین در پایان بیانیه‌ای را امضا کردند که براساس آن متصرفات جمهوری آذریایجان در این جنگ غیرقابل بازگشت تلقی شد و در عین حال جمهوری ارمنستان پذیرفت که در یک زمان ۲۰ روزه منطقه «آغ دام»، منطقه «قازاخ»، منطقه «کلبجر» و منطقه «لاچین» را به آذربایجان بازگرداند.

براساس توافق ۲۰ آبان ماه مسکو، دو کریدور برای تسهیل در مراودات جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در نظر گرفته شدند. یک کریدور در جنوب ارمنستان، تا آذربایجان بتواند رفت و آمد زمینی با جمهوری خودمختار خود، نخجوان داشته باشد. این کریدور ـ که البته با اما و اگرهایی توأم است ـ به آذربایجان اجازه می‌دهد تا یک خط ترانزیت کالا و نیروی انسانی با بخش جداافتاده از خاک خود را داشته باشد. پیش از این نخجوان از طریق یک خط ترانزیت از داخل ایران به جمهوری آذربایجان متصل بود و جمهوری اسلامی از این طریق عواید اقتصادی و سیاسی داشت. این کریدور احیاناً به آن سوی مرز ایران با ارمنستان منتقل می‌شود و یک واحد نظامی روسیه بر آن نظارت دارد. یک کریدور دیگر در غرب قره‌باغ کوهستانی برای اتصال جمهوری ارمنستان به قره‌باغ کوهستانی در نظر گرفته شده که از منطقه لاچین می‌گذرد و به همین نام خوانده شده است. این خط ترانزیت در مالکیت آذربایجان است و در عین حال نیروهای نظامی روسیه بر آن نظارت خواهند داشت.

براساس این توافق دو طرف بر توقف (آتش‌بس) کامل عملیات‌های نظامی در مناطق درگیری تأکید کرده‌اند و یک نیروی نظامی حافظ صلح روسیه به استعداد ۱۹۶۰ نفر در طول پنج سال به عنوان «صلحبان» در منطقه درگیری سابق حضور خواهند داشت که در صورت عدم مخالفت یک یا دو طرف منازعه با ادامه حضور نظامیان روسیه، به‌طور خودکار به مدت پنج سال دیگر تمدید شده  است و این دوره می‌تواند تا ۳۰ سال استمرار داشته باشد. براساس این توافق جمهوری آذربایجان قبول کرده است که طی سه ماه آینده یک مسیر جدید حمل و نقل  در لاچین احداث شود که لاچین را به خان کندی در داخل قره‌باغ کوهستانی متصل خواهد کرد. روسیه ایمنی تردد شهروندان، خودروها و کالاهای ارمنستان و قره‌باغ را در دو جهت کریدور لاچین تضمین کرده است. در عین حال در این توافق نوشته شده که «با توافق طرفین»، محورهای حمل و نقل جدید برای متصل کردن نخجوان به مناطق غربی آذربایجان هم ساخته خواهد شد. مسیر جدید حمل و نقل در طول کریدور لاچین قطعی و در مدت سه سال احداث می‌شود؛ اما انجام این پروژه و این راهی که از داخل خاک ارمنستان ـ در جنوب ـ عبور می‌کند، به «توافق طرفین» موکول شده است.

در مورد این توافق و بحران نظامی میان دو همسایه شمالی ایران، باید به نکات زیر توجه داشت:

 

 

ویژگی‌های قره‌باغ

قره‌باغ عمومی، سرزمینی است به مساحت حدود ۱۲۰۰۰ کیلومتر مربع که در فاصله فروپاشی اتحاد  جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال ۱۳۶۹ تا توافق اخیر، در مالکیت ارمنستان بود و در توافق ۲۰ آبان مسکو درباره وضعیت آن تصمیم گرفته شد. قره‌باغ کوهستانی منطقه مورد منازعه بین جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان است. این منطقه به همراه قره‌باغ کوهستانی در زمان اتحاد جماهیر شوروی ـ از ۱۹۲۳ میلادی ـ بخشی از جمهوری آذربایجان شناخته شد و در اختیار «باکو» قرار گرفت. اما در ۶۶ سال بعد و با فروپاشی بلوک شرق، این دو منطقه با عملیات نظامی به تصرف ارمنستان درآمدند. ساکنان قره‌باغ عمومی اکثراً مسلمانان آذری وساکنان قره‌باغ کوهستانی عمدتاً ارمنی هستند. گفته می‌شود با مهاجرت عده‌ای از مسلمانان طی چندین نوبت جنگ، هم‌اینک اکثریت ساکنان آن را ارامنه تشکیل می‌دهند.

جمهوری آذربایجان می‌داند که غربی‌ها از تمایلات جدایی‌طلبانه ارامنه قره‌باغ حمایت می‌کنند و در صورت بالا گرفتن دامنه درگیری میان باکو و ایروان بر سر این منطقه، برای تجزیه قره‌باغ از این دو کشور وارد عمل می‌شوند و در صورتی که با مانع روسیه مواجه نشوند، با گرفتن قطعنامه از شورای امنیت سازمان ملل نیت خود را محقق خواهند کرد. بر این اساس آذربایجان دائماً از حق مالکیت خود بر این منطقه دفاع و آن را به یک هدف ملی و مورد حمایت مسلمانان آذری تبدیل کرده است. منطقه قره‌باغ با حدود ۱۶۰۰۰۰ نفر جمعیت فاقد منابع زمینی است و بدون حمایت همسایگان و برخورداری از درآمدهای ناشی از تجارت قادر به اداره خود نیست.

در طول بیست سال گذشته، موضع جمهوری اسلامی نسبت به قره‌باغ به دلایل موجهی چندان فعال نبوه استد. در این میان آذربایجان و ارمنستان مکرراً از ایران خواسته‌اند به نفع حاکمیت یکی از این دو بر قره‌باغ موضع بگیرد و جمهوری اسلامی در این میان از مالکیت آذربایجان بر قره‌باغ دفاع کرده است. رهبر معظم انقلاب با صراحت فرمودند قره‌باغ «بخشی از خاک اسلام» است و این به سبب سابقه تاریخی و وضعیت اکثریت ساکنان آن پیش از درگیری‌هایی است که در حد فاصل ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۹ در این منطقه روی داد. پیش از این درگیری‌ها جمعیت قره‌باغ کوهستانی ۶۰ به ۴۰ به نفع مسلمانان بود. موضع جمهوری اسلامی در طول این سال‌ها گرایش به سمت جمهوری آذربایجان را نشان می‌دهد، هر چند باکو همواره توقع داشته است که ایران در مورد حاکمیت آذربایجان بر قره‌باغ (کوهستانی و بخش‌های عمومی آن) با صراحت بیشتری موضع‌گیری کند.

 

قره‌باغ

حکایت «قره‌باغ عمومی» از حکایت «قره‌باغ کوهستانی» جداست. قره‌باغ عمومی شامل هفت شهر آذری است که پس از فروپاشی شوروی به‌مرور توسط ارمنستان اشغال شده است. اتباع این شهرها آذری مسلمان هستند. این مناطق در مجموع حدود ۲۰ درصد از خاک آذربایجان را شامل می‌شدند. شورای امنیت سازمان ملل از سال ۱۳۷۳ چهار قطعنامه در مورد این هفت شهر صادر کرد که در یکی از آنها «به تخلیه فوری» این منطقه و بازگرداندن آن به آذربایجان تصریح شده بود، اما با مخالفت جمهوری ارمنستان به جایی نرسید. از این رو شورای امنیت سازمان ملل  به دلیل کنار گذاشته شدن از توافق سه‌جانبه ۲۰ آبان مسکو، از بیانیه اخیر این سه کشور به‌سردی حمایت کرد.

در این مدت آذربایجان چندین نوبت دست به عملیات نظامی زد تا مناطق اشغالی را بازگرداند که تا پیش از درگیری‌هایی که از ششم مهر ماه امسال شروع شد و تا ۲۰ آبان ادامه یافت و به نتایج برجسته‌ای برای آذربایجان منجر شد، موفقیتی نداشت و حتی ارمنستان مناطق جدیدی را به متصرفات قبلی خود افزود. آذربایجان حدود ده میلیون نفر و ارمنستان حدود ۳ میلیون نفر جمعیت دارند. تعداد نیروهای نظامی آنان نیز به نسبت یک به پنج به نفع باکوست؛ اما نیروهای نظامی ارمنستان از ورزیدگی بیشتری برخوردارند و در جلب حمایت خارجی ـ مسکو و غرب ـ هم توفیق بیشتری داشته‌اند. در یک جمع‌بندی می‌توانیم بگوییم هم‌اینک شش منطقه از هفت منطقه اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان به سرزمین مادری خود، آذربایجان، بازگشته‌اند.

 

جنگ قره‌باغ و منافع روسیه

روسیه در بحران قره‌باغ از همان ابتدا نقش محوری داشته است. در سال ۱۳۷۳ پس از بالا گرفتن مناقشات نظامی بین آذربایجان و ارمنستان، روسیه که در آن موقع بسیار تضعیف شده بود و فرانسه و آمریکا که «گروه صلح مینسک» نامیده شدند، در پایتخت روسیه سفید گرد هم آمدند تا تکلیف درگیری‌های بین این دو کشور را معین کنند. گروه صلح مینسک در این سال‌ها طرح‌هایی را ارائه داده‌اند که هیچ کدام مورد موافقت ارمنستان قرار نگرفته است. گروه مینسک و شورای امنیت سازمان ملل که همواره از توافقات و طرح‌های گروه سه‌جانبه مینسک حمایت می‌کردند، این بار برخلاف بحران‌های نظامی دیگر، علیه ارمنستان وارد اقدام نظامی نشدند و به تصویب تحریم‌های اقتصادی علیه ایروان بسنده کردند که آنها هم چندان اجرا نشدند.

بعدها که بحران‌‌های حاد داخلی روسیه رفع شدند و روسیه توانست در محیط پیرامونی خود نقش فعال‌تری را ایفا کند، در درگیری میان این دو تبعه سابق مسکو وارد عمل می‌شد و به‌سرعت به درگیری‌ها پایان می‌داد. از این رو مدت زمان پنج درگیری قبلی میان دو کشور از ۲ تا ۴ روز فراتر نرفت. در آن برهه‌ها روسیه با اعمال فشار بر باکو که همواره آغازگر درگیری‌ها بود، جنگ را متوقف می‌کرد؛ اما در بحران اخیر عجله‌ای برای پایان دادن به درگیری‌ها از خود نشان نداد و لذا این درگیری تا ۴۵ روز ادامه پیدا کرد.

این موضوع گمانه‌زنی‌هایی را در مورد رفتار روسیه در پی داشت. برخی از ناظران سیاسی گفته‌اند برخلاف گذشته، این بار درگیری به نفع روسیه در جریان بود، زیرا حالا دولت حاکم بر ایروان به دلیل چرخش از روسیه به سمت غرب، نقطه مقابل روسیه به حساب می‌آمد و گوشمالی آن برای روسیه هم موضوعیت پیدا کرده بود. این موضوع یک حقیقت دیگر را هم برملا کرد و آن تأثیر تعیین‌کننده حمایت روسیه از ارمنستان در درگیری‌های قبلی بود. در این درگیری، روسیه که می‌دانست غرب به دلیل گرفتاری‌هایی که دارد، قادر به مداخله نظامی به نفع ارمنستان نیست، اجازه داد تا آذربایجان با بهره‌گیری از حمایت نظامی ترکیه، سرزمین‌های متعلق به خود را باز پس بگیرد و در نهایت در زمانی که ارمنستان کاملاً در موضع ضعف قرار گرفت و از حمایت مؤثر غرب از خود هم مأیوس شد، دست به اقدام زد و با فشار بر آذربایجان، جنگ را از طریق مذاکرات سیاسی به پایان رساند.

وقتی بیانیه سه‌جانبه مسکو در صبحگاهان ۲۰ آبان منتشر شد، بسیاری از سرعت توافق تعجب کردند. ولی واقعیت این بود که روسیه برای مهار دو کشور هم‌پیمان ترکیه و آذربایجان که در جنگ اخیر محور بودند، اهرم‌های کافی را در اختیار داشت و ارمنستان هم به دلیل در تهدید واقع شدن بقیه مناطق، یعنی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از قره‌باغ کوهستانی (با مساحت ۴۴۰۰ کیلومتر مربع) و ناتوانی در باز پس‌گیری مناطق از دست داده شدهف در وضعیتی نبود که به روسیه پاسخ منفی بدهد.

روسیه در این بحران به چند امتیاز اساسی دست پیدا کرد. اولین دستاورد سیاسی روسیه این بود که گروه سه‌جانبه مینسک را که ۱ به ۲ به نفع غرب بود از صحنه اخراج و طرح‌های آن را بی‌اثر کرد. پس از تصرف شبه‌جزیره اوکراین «کریمه» در ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ این دومین ضربه روسیه به غرب بود. دومین دستاورد مهم روسیه که جنبه استراتژیک داشت، استقرار نزدیک به دو هزار نفر از نیروهای نظامی خود در منطقه حساس بین ارمنستان و آذربایجان بود. این نیروها برحسب قرارداد یاد شده می‌توانند چند دوره پنج ساله متوالی در این منطقه بمانند و به روسیه این امکان را بدهند که رفتار غرب و ترکیه را در این منطقه کنترل کند. سومین دستاورد سیاسی روسیه که تا حدی جنبه راهبردی هم دارد، مهار ترکیه در نگاه به شرق است. این موضوع بیش از پیش ترکیه را در نقش‌آفرینی منطقه‌ای وابسته به روسیه می‌کند؛ کما اینکه در جریان بحران سوریه، مسکو ضمن مهار رفتار ترکیه، آن را به خود وابسته کرد و این وابستگی ابعاد نظامی هم دارد.

 

ترکیه، جنگ بدون دستاورد

در این بحران، ترکیه نقش «بسیار فعالی» را ایفا کرد، اما از نتایج آن بهره‌ چندانی نبرد. ترکیه در جریان مناقشات آذری ـ ارمنی، طبیعتاً همواره طرف همکیشان خود را گرفته است و در جریان درگیری اخیر بین این دو کشور هم علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه‌ای، یگان‌هایی از ارتش خود را هم به آذربایجان گسیل داشت و ضربات قابل توجهی را هم به مواضع ارتش ارمنستان وارد کرد. ترکیه به گمان اینکه به دلیل دلخوری روسیه از ارمنستان ـ به دلیل چرخش به سمت غرب ـ پوتین به‌طور جدی مداخله نمی‌کند و آذربایجان می‌تواند با اقدام نظامی، کار را به نفع خود پایان ‌دهد، وارد عملیات نظامی در آن منطقه شد و در واقع ریسک بالای مداخله نظامی به نفع آذربایجان را پذیرفت و خود را رو در روی غرب قرار داد. در طول بحران شاهد تند شدن ادبیات ترکیه و فرانسه علیه یکدیگر هم بودیم. اردوغان می‌توانست اولین فاتح این جنگ باشد؛ اما درست زمانی که کار داشت به نتیجه می‌رسید، پوتین وارد عمل شد و طرفین را کنار هم نشاند و به طرفه‌العینی آنها را به توافق رساند. اقدام مسکو، آنکارا را غافلگیر کرد، به‌خصوص که پوتین مفاد توافق ۲۰ آبان را بدون حضور و مشورت اردوغان تنطیم کرد و به امضا رساند و در آن چندان به دلایل ورود ترکیه به جنگ آذربایجان و ارمنستان توجهی نکرد و سهمی برای آنکارا در نظر نگرفت.

ورود ترکیه به درگیری قره‌باغ در ادامه سیاست «نگاه به شرق» بود که در دوره اردوغان طراحی و اجرا ‌شد. هر چند این تمایلات از زمان شکل‌گیری «ترکیه نوین» در دوره آتاتورک وجود داشته است.

ترکیه سال‌هاست که برای اتصال زمینی میان بخش‌های ترک‌نشین در دو سوی خزر تلاش می‌کند و اردوغان فقط به یک گام از نخجوان به آذربایجان احتیاج داشت تا به سواحل غربی خزر برسد و از آنجا اتصال طبیعی و بی‌مانع ترکیه را با ترک‌های شرق خزر ـ ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان ـ برقرار کند و به آنکارا مرکزیت ببخشد. روسیه طبیعتاً با تحقق این سیاست مخالف است، زیرا روسیه مناطق جداشده از شوروی را کماکان مناطق تحت نفوذ خود می‌‌خواهد و ترکیه را در اردوگاه غرب ارزیابی می‌کند.

اردوغان نتوانست در ترتیبات تنظیم شده در توافق ۱۱ نوامبر ـ ۲۰ آبان ـ  نقش داشته باشد و روسیه کماکان بر عدم اتصال زمینی میان دو سوی سرزمین آذربایجان تأکید دارد و تنها امتیازی که احیاناً به آذربایجان خواهد داد کریدوری به عمق پنج کیلومتر در جنوب ارمنستان خواهد بود که در مالکیت ارمنستان باقی می‌ماند و نیروهای نظامی روسیه هم بر آن مسلط خواهند بود. بر این اساس ترکیه نمی‌تواند راحت از این کریدور احتمالی استفاده کند و این تنها آذربایجان است که تحت شرایطی قادر به عبور و مرور تجاری و انسانی از این کریدور خواهد بود. در عین حال که این کریدور اگر ایجاد هم بشود دائمی نیست. بر این اساس طی روزهای پس از توافق مسکو، ترکیه چهار مقام ارشد خود: وزیر خارجه، وزیر دفاع، رئیس سرویس امنیتی و فرمانده نیروی زمینی را به باکو و مسکو فرستاد تا بلکه بتواند در گروه حدود دو هزار نفره «صلح‌بان روسیه» برای خود سهمیه‌ای را به دست آورند. البته مسکو در این میان ملاحظات خود را خواهد داشت. براساس خبرهای منتشرشده، آنکارا توانسته موافقت مسکو را برای حضور در اتاق نظارت بر توافقنامه به دست آورد و هنوز راهی برای مشارکت نیروهای ارتش ترکیه در گروه صلح‌بان پیدا نکرده است.

 

ارمنستان، امضای اضطراری

در این میان ارمنستان، بازنده اصلی این جنگ و توافق پس از آن بود. حضور نظامی ارمنستان در هفت شهر قره‌باغ عمومی به دلیل به رسمیت شناخته نشدن توسط کشورها و نیز از سوی سازمان ملل، یک نقطه ضعف مهم برای ارمنستان به حساب می‌آید و این موضوع بر مقاومت ارتش ایروان اثر گذاشته است. در عین حال ارمنستان برخلاف آذربایجان که توانست از پشتیبانی نظامی یکی از همسایگان خود یعنی ترکیه برخوردار شود، نتوانست حتی روسیه را هم در کنار خود داشته باشد و این در حالی بود که تا پیش از این مسکو از اقدامات دفاعی ارمنستان در جنگ‌ها حمایت می‌کرد. ارمنستان در این درگیری ضمن تحمل تلفات انسانی و از دست دادن بخشی از توان نظامی خود، به‌خصوص در نیروی هوایی، متصرفات خود را غیر از یک منطقه از دست داد. پس از این جنگ ارتباط گسترده ارمنستان با قره‌باغ کوهستانی به کریدوری در منطقه لاچین محدود شد.

موضع و توان ارمنستان در کنترل قره‌باغ هم‌اینک با این توافق تضعیف شده و آذربایجان موضع قوی‌تری پیدا کرده است، زیرا قره‌باغ هم‌اینک در درون آذربایجان قرار دارد و با ارمنستان اتصالی ندارد. ارمنستان به‌رغم برخورداری از کریدوری در منطقه لاچین، طبق بند شش توافق نوامبر مسکو حق احداث یک مسیر حمل و نقل به قره‌باغ کوهستانی از منطقه لاچین را ندارد و نمی‌تواند ارتباط چندان فعالی با این سرزمین داشته باشد. بر همین اساس پاشینیان نخست‌وزیر غرب‌گرای ارمنستان ساعتی پس از امضای توافق مسکو، به‌طور ضمنی وعده داد که این توافق انتهای داستان درگیری با آذربایجان در پرونده قره‌باغ نیست. او گفت: «این پیروزی نیست، اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باخته‌اید شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمی‌کنیم که باخته‌ایم. شکستی در کار نیست و این آغاز عصر وحدت ملی برای ماست.»

ارمنستان از این جنگ درس بزرگی گرفت و آن خطای جدا شدن از روسیه و پیوستن به غرب بود. مسلماً اگر شرایط سیاسی در ایروان تغییر نیافته بود، جنگ اخیر ۴۵ روز به درازا نمی‌کشید و هیچ یک از هفت شهر هم به سرزمینی مادری خود بازنمی‌گشت. ارمنستان متوجه شد که اروپا و آمریکا یا قادر به مداخله جدی در این حوزه نیستند و یا به دلیل همجواری آذربایجان با دریای خزر و ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی آن، رابطه متقابل با آن کشور برای غرب از اهمیت بیشتری برخوردار و مانع از حمایت جدی غرب از «طرف مسیحی» این منازعه است.

ارمنستان آموخت که قفقاز منطقه غرب نیست و اروپا و آمریکا ناگزیر به کوتاه آمدن در برابر سیاست‌های مسکو هستند. در واقع در قضیه قره‌باغ همان اتفاق ماجرای کریمه روی داد. روسیه پس از جدا شدن بخش‌هایی از آبخازیا از گرجستان آموخت که به انتظار حوادث ننشیند و سکان را از دست ندهد. تجربه روسیه در پرونده الحاق کریمه با موفقیت همراه بود، در حالی که اروپا در این ماجرا از کمک مؤثر به اوکراین بازماند و دولت غرب‌گرای آن را در مقابل اقدام نظامی روسیه در دریای سیاه تنها گذاشت.

 

تأثیر تحولات قفقاز بر ایران

این بحران می‌توانست وضعیت امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایران را نیز تحت تأثیر قرار دهد. ما نمی‌توانستیم به این بحران بی‌اعتنا باشیم. علاوه برآن، جنگ و توافقات احیاناً درازمدت پس از آن، بر وضع امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تأثیر می‌گذاشت. امنیت مرزها و شهرهای مرزی ما مهم بود، کما اینکه در این بحران آسیب‌هایی هم متوجه مناطق مرزی ما ‌شد. توافقات انجام شده در مسکو هم به‌گونه‌ای است که بر وضعیت ما در ابعاد امنیتی، اقتصادی و سیاسی اثر می‌گذارد.

اگر استدلال روسیه برای گرفتن برگه حضور نظامی در این منطقه قابل پذیرش باشد، همین استدلال به ما هم حق می‌دهد در این منطقه حضور نظامی داشته باشیم. اگر روسیه این منطقه را از نظر تاریخی بخشی از حوزه خود به حساب می‌آورد، این نگاه تاریخی برای ما هم مطرح است. این منطقه همان ‌طور که در برهه‌ای بخشی از روسیه بوده، زمانی هم بخشی از ایران بوده است. اگر روسیه به دلیل نگرانی از نفوذ غرب در این منطقه، داشتن یک نوار نظامی را حق خود می‌داند، این دلیل برای ما به طریق اولی وجود دارد، زیرا همه می‌دانند که دشمنی غرب با ایران کمتر از دشمنی غرب با روسیه نیست. اگر روسیه به دلیل نگرانی‌هایی که از نفوذ تروریست‌های تکفیری به ایالت‌های جنوبی‌اش دارد، حضور یگان نظامی خود را در اینجا موجه می‌داند، همین نگرانی برای ما به‌مراتب بیش از روسیه است. اگر روسیه به دلیل حضور بیشتر ترکیه، نگران تحریک افرادی از جمعیت ترک خود است، این نگرانی در مورد ما هم صدق کند.

طبیعی است که ما باید ملاحظات خود را در مورد ایجاد کریدور امنیتی در جنوب ارمنستان به گوش رهبران مسکو برسانیم و بر لزوم حضور جدی ایران در این کمربند تأکید کنیم. از سوی دیگر ما ضمن آنکه از حق آذربایجان در بازپس‌گیری شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی دفاع کردیم، از تضعیف همسایه دیگرمان ارمنستان راضی نیستیم و معتقدیم تلاش‌هایی که برای قطع یا کاهش رابطه ارمنستان با جمهوری اسلامی می‌شود، با مصالح ارمنستان و ایران منافات دارد. ما باید اطمینان حاصل کنیم که توافق اخیر خللی به روابط تجاری زمینی دو کشور وارد نمی‌کند.

ایران در مورد مسایل بین آذربایجان و ارمنستان بر چند اصل تأکید دارد. این اصول عبارتند از: به رسمیت شناختن حق آذربایجان در مورد شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی توسط ارمنستان، رد هر گونه تجزیه‌طلبی در این منطقه به دلیل امکان سرایت آن به سایر مناطق، مخالفت با توسل به جنگ و حل و فصل مسایل از این طریق به دلیل امکان سرایت جنگ به سایر مناطق و ایراد خسارت به همسایگان، رد اشغال منطقه‌ای توسط یک دولت همسایه، حفظ همسایگی ایران با دو کشور و مخدوش و دگرگون نشدن مرزها، حل و فصل مسایل فی ما بین همسایگان از طریق مذاکره و عدم توسل به جنگ و در نهایت مخالفت با نفوذ نظامی دولت‌های غربی در این منطقه.

توافق آبان ماه مسکو تا حد بسیار زیادی با اصول موضوعه جمهوری اسلامی انطباق داشت؛ از این رو این توافق بلافاصله پس از امضا مورد تأیید صریح جمهوری اسلامی قرار گرفت. در عین حال این توافق جزئیات زیادی دارد و طبعاً در زمان کوتاه منتهی به امضای توافق، قابل طرح و تصمیم‌گیری نیست. ایران می‌تواند با تشکیل یک کمیته فنی حقوقی، سیاسی و اقتصادی نظرات کارشناسی و ملاحظات خود را به طرف‌های ذیربط منتقل و بر خطوط قرمز خود تأکید کند.

 

چشم‌انداز قره‌باغ

اما نکته آخر این است که نمی‌توان گفت توافق مسکو برای مدت طولانی به مناقشه ۳۰ ساله میان دو همسایه شمالی ما پایان می‌دهد. در این توافق در مورد بخش اعظم مناطق قره‌باغ در دو بخش عمومی و کوهستانی تصمیم‌گیری شده است و طرف‌ ارمنستان با تلخی زیر آن را امضا کرده و در داخل ارمنستان نیز با واکنش تند مواجه گردیده است. پاشینیان نخست‌وزیری که پای ورقه توافق مسکو را امضا کرده، به طور ضمنی از موقتی بودن التزام ایروان به مفاد توافق سخن گفته است. وضعیت شکل گرفته در پی توافق کنونی تا حدی اوضاع داخلی قره‌باغ را ملتهب کرده است. اهالی قره‌باغ کوهستانی که اکثریت آنان ارمنی هستند احیاناً وضاع جاری را تنها شانس برای جداسازی قره‌باغ می‌دانند و این بر دامنه تحرکات تجزیه‌طلبانه‌شان می‌افزاید. این بدان معناست که احیاناً به زودی شاهد شکل‌گیری درگیری‌هایی میان آنان و آذربایجان باشیم. پس توافق مسکو اگرچه به درگیری‌های حد فاصل ششم مهر تا ۲۰ آبان نقطه پایان گذاشت، اما به معنای پایان یافتن درگیری‌ها در قره‌باغ نیست.