Monthly Archives: فوریه 2019

23فوریه/19

چند تصویر از روزهای محنت حضرت فاطمه زهرا(س)

خدایـا! مرا به پدرم ملحق کن

چند تصویر از روزهای محنت حضرت فاطمه زهرا(س)

فاطمه زهرا(س) در سال ۱۱ هجری به شهادت رسید. برخی از محققان معتقدند که حضرت ۷۵ روز بعد از رحلت پدر در روز ۱۳ جمادی‌الاول شهید گردید(۱) و جمعی دیگر نیز بر این باورند که ایشان ۹۵ روز بعد از درگذشت پدر، در روز سوم جمادی‌الثانی به شهادت نائل آمد(۲) که این دیدگاه در میان دانشمندان از اعتبار بیشتری برخوردار است؛(۳) طبری به این فرمایش امام صادق(ع) استناد می‌کند که فرمود: «فاطمه(س) ۹۵ روز بعد از وفات پدر زیست و در سوم جمادی‌الاخر سال یازده هجری از دنیا رفت».(۴) این دو نظر(۵) مبنای فاطمیه اول و دوم شده است. به بهانه پاسداشت ایام عزا و سوگواری شهادت حضرت فاطمه(س)؛ چند تصویر از روزهای محنت ایشان ارائه می‌گردد.

*بـوی بهشـت

هیچ‌کس در راه رفتن، رفتار و کردار، قامت، قیافه و نشست و برخاست شبیه‌تر از فاطمه(س) به پیامبر(ص) نبود؛ عایشه ضمن اشاره به این جمله، می‌افزاید:

هرگاه فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) می‌آمد آن حضرت بر می‌خاست او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشاند و هرگاه پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد می‌شد، فاطمه(س) برمی‌خاست، او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشانید.(۶)

رسول خدا(ص) نمى‏خوابید، مگر آنکه بر صورت فاطمه(س) بوسه مى‏زد.(۷)

پیامبر، دختر عزیزش را حوریه‏ انسیه می‌شمرد و می‌فرمود:

هرگاه من مشتاق بهشت می‌شوم فاطمه را می‌بوسم.(۸)

 

*هجـوم به بیـت وحـی

در کنار خانه پدر، خانه دختر قرار داشت که به بیت فاطمه(س) معروف بود.

رسول خدا(ص) بر حرمت این خانه اصرار داشت و «این کوخ محقر بر هزاران کاخ مجلل برتری داشت و برکات بی‌نهایتش، عالم را از نورانیت پر ساخته بود».(۹)

پیامبر(ص) هر وقت به سمت خانه دختر می‌رفت، نخست دست، روی درب می‌نهاد و آن را می‌گشود و با صدای رسا می‌فرمود: السلام علیکم! وقتی صدای دخترش را می‌شنید از او اجازه ورود می‌طلبید و آنگاه پا به آن حریم قدس الهی می‌گذارد.(۱۰)

اما این حریم سرشار از معنویت، بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) شکسته شد؛ جمعی اندک که در سقیفه بنی‌ساعده، خلیفه اول را برگزیده بودند، به بهانه ستاندن بیعت، راهی مسجد النبی(ص) شدند و در راه با هرکسی که روبرو می‌شدند از او بیعت  می‌گرفتند؛ مقصد اصلی این گروه، گرفتن بیعت از امیرمؤمنان(ع) بود و با این قصد به خانه فاطمه(س) یورش بردند.

مهاجمان درب خانه را آتش زدند و حضرت علی(ع) را به زور از منزلش بیرون کشیدند؛ در آن هنگام فاطمه(ع) را در میان در و دیوار فشردند.(۱۱)

 

*یادگـار مکتـوب

مردى نزد حضرت فاطمه(س) آمد و گفت:

اى دختر رسول خدا! آیا رسول خدا نزد تو چیزى گذاشته که براى من تازگى داشته باشد؟ حضرت روى به کنیز خود فرمود و دستور داد که آن دستمال ابریشمى را بیاورد. او به دنبال دستمال هرچه گشت نتوانست آن‌را پیدا کند. حضرت فرمود:

واى، حتماً آن را پیدا کن! زیرا آن براى من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد. کنیز آن‌را پس از جستجوى فراوان پیدا کرد در حالى که پر از گرد و غبار بود. در آن صحیفه [اى وجود داشت و] از قول حضرت رسول(ص) چنین آمده بود:

کسى که همسایه‏اش از شرّ او در امان نباشد، از مؤمنان نخواهد بود. بنابراین، هرکس به خداوند و روز قیامت معتقد است و به آن ایمان دارد، همسایه‏اش را آزار ندهد؛ کسى که به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد، یا سخن نیکو بگوید و یا اصلاً صحبت نکند و سکوت اختیار نماید، همانا خداوند انسان نیکوکار، بردبار و پاکدامن را دوست دارد و نسبت به زشت‌کارِ بخیل، گداى سمج و پررو کینه داشته او را دشمن مى‏دارد. همانا حیا از ایمان است و ایمان در بهشت جاى دارد، فحش و ناسزاگویى از پررویى و بى‏حیایى است و آدم پررو و بى‏حیا در آتش خواهد بود.(۱۲)

*گلـه از فریـب

ام‌سلمه از همسران ستایش شده پیامبر(ص) بود که به فاطمه(س) بسیار انس داشت و حتی نسبت به غصب فدک نیز از او دفاع کرد.(۱۳)

روزی امّ‌سلمه از حضرت زهرا(س) پرسید: دختر رسول‌الله! چگونه صبح کردى؟

فاطمه(س) فرمود: با رنگی پریده و اندوهی و بلایی سخت، شب را به صبح رساندم؛ اندوه از آنکه پیامبر از دنیا رفت و بلا از آنکه به وصىّ او ستم شد…

همین‌که مى‏خواست تیر به هدف برسد و کار نتیجه دهد، باران نفاق بر سر ما فرود آمده، از کمان سینه‏ های‌شان، زه ایمان بریده شد، و بر اثر گول خوردن از دنیا بر آنچه که خداوند وعده داده بود که رسالت را حفظ و مؤمنان را نگهدارى فرماید در احراز بهره خود بسیار بدرفتارى کردند و از آن‌کس که پدران‌شان را در جاهاى غم‌بار و میدان‌هاى شهادت از بین برده بود، انتقام گرفتند.(۱۴)

 

*هماننـد کعبـه

روزی محمود بن لبید در احد شاهد حضور فاطمه(س) و گریه او در کنار قبر حمزه بود، پیش رفت و سلام کرد و گفت:

– ای بانوی زنان! با گریه خود شاهرگ قلب مرا پاره کردید.

– ای پسر لبید! آیا نگِریم در حالی که در سوگ بهترین پدران هستم.

– سؤالی دارم.

– بپرس.

– آیا رسول خدا(ص) پیش از رحلت درباره امامت علی(ع) سخنی فرمود؟

– «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم؛» شگفتا ! آیا شما روز غدیر خم را فراموش کردید؟

– نه! ماجرای غدیر خم صحیح است؛ اما  می‌خواهم از آن‌چه که رسول خدا(ص) در پنهانی به شما گفته سؤال کنم.

– من خداوند را شاهد می‌گیرم که پیامبر(ص) می‌فرمود: علی(ع) در میان شما، بهترین کسی است که من در میان شما می‌گذارم. بعد از من، او امام و خلیفه است و دو فرزند او، با نُه نفر از صلب حسین(ع) پیشوایان نیکو کردارند. اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را هدایت کننده و هدایت شده می‌یابید و اگر مخالفت آنها را کنید، این اختلاف در میان شما تا روز قیامت به طول خواهد انجامید.

– بانوی من! چرا او از گرفتن حق خود کوتاهی کرد؟

– ای پسر لبید! پدر، رسول‌الله(ص) می‌فرمود: «مثل علی مثل الکعبه اذ توتی و لا تاتی؛ مَثل علی مَثل کعبه است که باید به سوی او بروند؛ نه آنکه او به سوی مردم برود.»(۱۵)

 

*بیـت‌الاحـزان

آنان که راهی مسجدالنبی(ص) می‌شدند؛ شاهد گریه‌های مستمر فاطمه(س) بودند؛ گریه او نشان از غم فراغ پدر و حزن و اعتراض یک مظلوم بود که خوشایند بزرگان مدینه نبود؛ از این‌رو به اعتراض، به حضور امیرمؤمنان(ع) آمدند و مدعی شدند که گریه‌های همسرت آرامش شبانه‌روز ما را آشفته کرده است از تو  می‌خواهیم که فاطمه یا شب بگرید یا روز!

امام، اعتراض آنان را به فاطمه(س) بیان داشت و حضرت در پاسخ فرمود:

درنگم در میان مردم، کوتاه است و به زودی از میان‌شان رخت برمی‌بندم؛ علی! به خدا سوگند از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم.

امیرمؤمنان(ع) برای همراهی همسر، اطاقى خارج از شهر مدینه ساخت که به بیت‌الاحزان شهره شد؛ او صبح‌گاهان فاطمه(س) را با دو میوه دلش حسن و حسین(ع) تا بیت‌الاحزان همراهی می‌کرد تا روح پیامبر(ص) در آن‌جا بگرید و آنگاه شب در پی‌شان می‌آمد و آن عترت پاک را به خانه باز می‌گرداند.

حضرت فاطمه از زمان فوت پدر عزیزش ۲۷ روز این برنامه را انجام داد تا آنکه شدت یافتن بیماری، او را از این رفت و آمد بازداشت.(۱۶)

*گریـه بر امـام

فاطمه(س) در آستانه رفتن از دنیا بود که نگاهی به همسر کرد و گریست؛ امیرمؤمنان(ع) فرمود: بانوى من! چرا گریه مى‏کنى؟

فرمود: أَبکِی لِمَا تَلْقَى بَعدِی‏؛ براى آن مصیبت‌هایى می‌گریم که تو بعد از من خواهى دید.

امیر المؤمنین(ع) فرمود: گریان مباش، به خداوند سوگند آن مصائب نزد من براى رضاى خداوند کوچک و ناچیزند.(۱۷)

 

*دعـا در لحظـات سخـت

زمانی که بیماری بر فاطمه(س) سخت شد، دست به نیایش برداشت و فرمود:

«یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحمَتِکَ أَستَغِیثُ فَأَغِثنِی اللَّهُمَّ زَحزِحنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدخِلْنِی الْجَنَّه وَ أَلْحِقنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ؛» ای خداوند جاوید! به رحمت تو پناه می‌برم، پس مرا پناه ده و به فریادم رس. خدایا! از آتش دوزخ دورم کن و مرا به بهشت خود داخل ساز و به پدرم ملحق نما.

امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: خداوند تو را سلامت و عافیت بخشد!

فاطمه(س) ‌گفت: ابوالحسن! چه نزدیک است ملاقات خدا. سپس چند توصیه به همسر فرمود و افزود: مرا شب به خاک بسپار.(۱۸)

*وصیـت‌هـای آخـر

کسى‌را در پی امیرمؤمنان(ع) فرستاد؛ زمانی که امام آمد؛ فاطمه(س) به او فرمود:

پسرعمو! احساس مى‏کنم که مرگ من فرا رسیده است؛ چنانم که، تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیک‏تر مى‏شوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم تو را وصیت مى‏کنم.

امام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مى‏خواهى وصیت کن.

آنگاه امیرمؤمنان(ع) کنار بالین همسر نشست تا وصیت او را بشنود؛ فاطمه لب به سخن گشود و گفت:

پسرعمو! مى‏دانى که هرگز دروغ نگفته‏ام و از هنگامى که با یک‌دیگر زندگى مشترک داریم با تو مخالفتى نکرده‏ام.

امام فرمود: پناه بر خدا! چگونه می‌توان در آینده لب به ملامت‌تان بگشایم در حالی که شما در قله دانایی به احکام خدا، نیکویی، پرهیزکاری، کرامت و خداترسی هستی. همانا جدایی و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست و به خدا سوگند با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر(ص) بر من تازه مى‏شود و مرگ تو و از دست دادنت مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همه‌گان به سوى او باز می‌گردیم و این مصیبت چه سخت و دردانگیز و دشوار و اندوه افزاست. و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمى‏کند.

هر دو می‌گریستند، آنگاه على(ع) سر همسر بیمارش را بر سینه نهاد و گفت:

به آنچه مى‏خواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى، رفتار خواهم کرد و فرمان تو را، بر خواسته خود ترجیح مى‏دهم.

فاطمه(س) همسر را دعا کرد و چند وصیت به او نمود و آنگاه فرمود:

«…وَ ادفِنِّی فِی‌اللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الأَبصَارُ؛» و چون چشم‌هاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه‌شب به خاک بسپار(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-کافی، ج۱، ص۴۵۸

۲-کشف‌الغمه، ج۱، ص ۵۰۲

۳-طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، ج ۱، ص ۳۰۰ ؛ ابوالفرج اصفهانى‏، مقاتل ‏الطالبیین، ص ۵۹ و ۶۰ .

۴-دلائل الامامه، ص۴۵٫

۵- البته ممکن است دلیل اختلاف رایج نبودن نقطه گذاری بر کلمات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مؤید این معنا است.

۶- ابن اثیر ، جامع الاصول ، ج۱۰، ص ۸۵٫

۷- قاضی نورالله مرعشی، احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۱۸۶- ۱۸۵٫

۸- مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص ۶٫

۱۹- امام خمینی، صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۳٫

۱۰- طبرسی، مشکاه الأنوار، ص ۱۹۶٫

۱۱- مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۴۳٫

۱۲- طبری، دلائل الامامه، ص ۱٫

۱۳- دلائل الامامه، ج۱، ص ۳۹٫

۱۴- بحار الأنوار، ج ۴۳ صص ۱۵۷- ۱۵۶٫

۱۵- بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳٫

۱۶- بحارالانوار، ج۴۳، ص ۱۷۷٫

۱۷- بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص.۲۱۸

۱۸- [۱]  بحار الأنوار ،ج‏۴۳، ص۲۱۸٫

۱۹- روضه الواعظین، ج‏۱، ص ۱۵۱٫

23فوریه/19

فقیه عالیقدری که خود را که سرباز نظام می دانست

۱-آیت‌الله هاشمی شاهرودی نزدیک به چهار دهه، به عنوان یک کارگزار برجسته، کاردان، دلسوز  و موثر شناخته می‌شد و مسئولیت‌های مهم پیشنهادی رهبر معظم انقلاب را عهده‌دار گردید و در سال‌های اخیر نیز در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، محور انسجام نیروهای وفادر انقلاب بشمار می‌آمد. این فقیه عالیقدر خود را یک سرباز  اسلام و نظام می‌شمرد و به مقام معظم رهبری می‌گفت: «هر چه وظیفه باشد انجام می‌دهم. من برای شما سربازم»(۱)

۲-مرحوم آیت‌الله هاشمی شاهرودی از سرآمدان فقهای دوره معاصر است که به دلیل بهره‌گیری از سه مکتب درسی امام خمینی(ره)، آیت‌الله خویی و بخصوص آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر، در دانش فقه ممتاز بود و بزرگان روحانیت و حوزه‌های علمی از او به عنوان «فقیه عالیقدر» یاد کردند.

۳-در نگاه ایشان «غرض عملی فقه» رسیدن به احکام شرعى در همه زندگى بشر است و معنایش این است که فقه همه ابعاد و عرصه‌هاى فردی، اجتماعی و خانوادگی زندگى انسان‌ها و همه قشرها و نسل‌هاى انسان‌ها را در بر مى‌گیرد و در همه این بخش‌ها احکام فقهى وجود داشته و جارى است.

۴-آیت‌الله شاهرودی معتقد بود فقه، در این بخش‌ها نه تنها حکم «تک تک» اشخاص را مشخص مى‌کند، بلکه عهده‌دار احکامى که مربوط به جمع و کلان جامعه است نیز مى‌باشد؛ از این‌رو وی «نگاه سیستمی به فقه» داشت و ایده «فقه نظام» در منظر وی شامل نظام قضائى، نظام اقتصادى، نظام سیاسى و نظام ادارى و غیره نیز می‌گردد، یعنی احکام نظامات اجتماعی نیز در فقه موجود است و باید همه آنها در علم فقه باب و فصل داشته باشند و عظمت و وسعت آنها غرض از فقه را مشخص مى‌کند. آیت‌الله هاشمی شاهرودی تاکید داشت مقصود از فقه، حفظ دین از اندراس، تحریف، کهنه و مرده شدن و حفظ امت اسلامى از انحراف و گمراهی است و به‌وسیله فقه و فقها، دین و شریعت الهى حفظ می‌گردد.

۵-نگاه جامع ارائه شده از سوی آیت‌الله شاهرودی به فقه، همسو با نظام جامع ترسیمی از سوی امام خمینی(ره) است که معتقد بود «هدف اساسى این است که ما چگونه مى‌‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد»(۲)

در مکتب فقهی امام خمینی(ره)، «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنم. آشنایی به روش برخورد با حیله‌ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست‌ها و حتی سیاسیون و فرمول‌های دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه‌داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‌کنند، از ویژگی‌های یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.»(۳)

۶-میراث فقهی آیت‌الله هاشمی شاهرودی جامع، عینی و راهگشاست که اوج آن در قالب «مهندسی فقه» مطرح گردید، لیکن فقدان نابهنگام او مانع بسط علمی و توسعه عملی از سوی وی گردید، اما طرح ترسیمی او چشم‌انداز جدیدی را برای مجتهدان نوآور و فقهای جوان پدید آورده است که با تکیه بر نظام جامع فکری او، فقه نظام‌ساز را در خدمت فرد و جامعه اسلامی قرار دهند.

۷-بسط اندیشه فقهی آیت‌الله شاهرودی می‌تواند بر موفقیت نظام اسلامی بیفزاید و ضلع موثر و مهمی برای تحقق این ایده معمار کبیر انقلاب باشد که «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است» ؛ البته تضمین این حرکت در گرو حضور عینی اساتید انقلابی و حتی تربیت نخبگانی است که خود را «سرباز اسلام و نظام» می‌دانند ؛ آنگونه که آن فقیه انقلابی خود را سرباز می‌شمرد و از جمع «سربار» خیری نیست.

پی‌نوشت:

۱٫گفتگوی آیت‌الله شب زنده‌دار؛ سایت khamenei.ir

  1. صحیفه امام، ج۲۱، ص ۲۹۰٫
  2. همان، ص ۲۸۹٫

 

23فوریه/19

بُعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است  

در سال ۱۳۹۴ آیت‌الله هاشمی شاهرودی درخواست گفتگو با «پاسدار اسلام» را پاسخ گفت و در یک فضای صمیمی در دفتر دائره‌المعارف فقه شیعه مستقر در قم، به سئوالات ما پاسخ گفت و نکات بدیع و ارزشمندی نیز درباره ویژگی‌های امام خمینی‌، آیت‌الله شهید محمدباقر صدر و همچنین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بیان داشت.

فقدان این شخصیت بزرگ نظام اسلامی در آذر ماه سال جاری، این مصاحبه را در صدر مطالب پربازدید قرار داد که به مخاطبان عزیز را به درنگ و مطالعه آن دعوت می‌کنیم . در ادامه این متن ، نگاه تیزبین او در؟؟؟    را با اتگاه بر آن گفتگو مرور می کنیم.  

برش اول: حکومت و برپایی دین یک اصل است

  • یکی از امتیازات آقای صدر، به تعبیری نگاه انقلابی به اسلام بود که در کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به‌خوبی مشهود است. ایشان مثل خود امام، حکومت و برپایی دین را یک اصل می‌دانست و اختلاف این دو بزرگوار تنها در ادبیات و تعبیرات بود. آقای صدر از همان ابتدا ایمان داشت که اجرای احکام و حدود اسلامی جز به وسیله یک حکومت اسلامی میسر نیست و بعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است. ایشان در باره تاریخ اسلام و نقش ائمه در تاریخ اسلام مطالعات خوبی داشت و در مناسبت‌ها به ‌جای درس، تاریخ و سیره ائمه را می‌فرمود. طرز تفکر ایشان از تحلیل‌هایش هم مشخص بود.

برش دوم: آرزوی انبیا در ۲۲ بهمن ۵۷ محقق شد.

  • در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان آیت الله صدر درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد بیرون آمدم. طلبه‌ها زیاد شده بودند و ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس می‌داد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد. بعد هم دیگر ایشان موفق نشد درس بدهد و درسش هفت هشت جلسه بیشتر طول نکشید. آن روز به این نحو صحبت کرد. بعد هم تظاهراتی راه افتاد و طلبه‌ها در نجف راه افتادند و عده‌ای دستگیر شدند. این حادثه که رژیمی به دست یک مرجع ساقط شد و قرار بود یک حکومت اسلامی ایجاد شود از نظر ایشان یک نقطه عطف تاریخی بود. برایش خیلی عجیب بود و کانه داشت این تحولات بزرگ و زلزله‌ای را که در دنیا پدید آمده بود، می‌دید. گویی همه عمر را در انتظار چنین روزی سپری کرده و اینک این آرزو محقق شده بود.

 

برش سوم: امام نقطه عطفی در تاریخ بشر است 

  • ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه‌. شرایط زمانه‌ به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. می‌بینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم می‌زند.

برش چهارم: آقا یک ذخیره الهی است

  • پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زد که بی‌نظیر است. خدا به آیت الله خامنه ای الطاف خفیه‌ای دارد. بعضی از مسائل را شاید ایشان از قبل نمی‌دانست که این‌ طور می‌شود، ولی همان‌ طور که خدا امام را امداد کرد، ایشان را هم امداد می‌کند. تأکید بر حفظ قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی افزون بر توجه به مسائل اقتصادی و رفاه مردم ، یکی از این امدادهاست. ..وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود… حضرت آقا از نظر بینش سیاسی بی‌نظیرند و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارند. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود. وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. خدا نکند که شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

برش آخر: حرکت امام به نقطه ظهور خواهد رسید

  • یقین دارم این حرکت پیش می‌رود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این‌ طور می‌شود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیم‌اند.
23فوریه/19

لغزشگاه‌های مدیران-خودشیفتگی و ویژه‌خواری

خودشیفتگی و شأنیت قائل شدن برای خود، یکی از لغزشگاه‌های مدیران است که مفاسد بسیاری در عرصه فردی و اجتماعی به دنبال دارد. روحیه‌ای که ریشه در عدم تهذیب و دنیاگرایی دارد، می‌تواند انقلاب را با چالشی بزرگ روبه‌رو سازد.

از نمونه‌های بارز این روحیه، ویژه‌خواری و تخصیص حقوق و مزایا در تقسیم اعتبارات و تنظیم حقوق و مزایای مدیران است که هرچه سمت مدیر بالاتر باشد، حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق می‌گیرد. این شیوه مخرب از دیرباز در وزارتخانه‌ها و ادارات و مؤسسات مرسوم بود و متأسفانه به نهادهای دینی و انقلابی نیز سرایت کرد. در بخش‌های صنعتی و اقتصادی نیز اوضاع بر همین منوال است، با این تفاوت که در نظام اداری ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است، ولی مزایا و هزینه‌های نامرئی مدیران در اشکال و پوشش‌های گوناگون حدومرزی ندارد، پوشش‌هایی که رصد آنان بسیار دشوار و در صورت اثبات مشمول تبصره‌ها و قوانین دیگری می‌شود که راه را همواره برای بهره‌مندی مدیران از آن باز می‌گذارد.

این وضعیت در بخش‌های اقتصادی و صنعتی حقوق و مزایا هر دو با هم چه در حالت رسمی و مرئی آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی به صورتی لجام گسیخته و بی‌ حد و مرز به چشم می‌خورد. آنچه ارقام را در این آشفته‌بازار تعیین می‌کند مسابقه و چشم و همچشمی سوداگرانه و آزمندانه‌ای است که در فضای دنیاخواهی و مادیگرایی برخی از مدیران برقرار شده و مدیران را به طبقه‌ای نوظهور در جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. این سبک زندگی، آنان و خانواده‌هایشان را از قشر مستضعف جامعه و صاحبان اصلی انقلاب جدا کرده است. متأسفانه در این مسابقه بی‌پایان گاهی دیده می‌شود که یک مدیر دولتی که خود را خادم می‌داند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود می‌شمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدوم پابرهنه کوخ‌نشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی می‌سوزد و به جای شادمانی از حضور در معادله‌ای که طرف معامله او خداوند و نگاه و عنایت ویژه امام و شهدا و قرار داشتن در دل مؤمنان و مستضعفان است به دنبال پیدا کردن جایگاه در معادله‌ای است که در عالم ماده خلاصه شده است. مدیر این بخش اقتصادی نیز نگاه حسرت‌آلودش به نهاد اقتصادی‌ای است که مدیرانش امکان و فرصت ریخت و پاش بیشتری دارند. این مسابقه و حسرت از مدیران بخش غیراقتصادی به بخش اقتصادی سرایت می‌کند و مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در مقایسه با فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون می‌دانند! مسابقه مصرف و دنیاگرائی به مدیران منحصر نمی‌شود و اعضای خانواده و خویشاوندان آنان نیز به واسطه مراوده و رفت‌ و آمد با دنیاطلبان، مسابقه سنگین‌تری را آغاز می‌کنند و مدیر را در منگنه قرار می‌دهند و بر شتاب این رقابت سیری‌ناپذیر می‌افزایند.

هرچند هنوز هم مدیران وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی که نمونه آنها شاید در هیچ کشوری وجود نداشته باشد کم نیستند، اما روال سال‌های گذشته به‌خصوص بعد از پایان جنگ و ظهور تکنوکرات‌ها و آغاز مسابقه اشرافی‌گری زیر نام‌های گوناگون که به شکاف طبقاتی در جامعه انجامید، به گسترش وضعیت فوق دامن زد و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید. وضعیتی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان خطری جدی برای انقلاب یاد کردند و دلسردی و جدائی حامیان اصلی انقلاب یکی از تبعات آن است.

آنجا که مدیران نقش اول را در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا می‌کنند، معلوم نیست سرانجام نظام جمهوری اسلامی با این مدیران و رویکرد دنیاگرایانه آنان که اغلب پست‌های مدیریتی را بین خود و دوستانشان در دولت‌های گوناگون دست به دست می‌کنند به کجا می‌انجامد؟ اگر شیاطین انس و جن و بزرگ و کوچک بخواهند اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کنند،  از کجا بهتر از رویکرد دنیاگرایانه می‌توانند ضربه بزنند و آغاز ‌کنند؟ رویکردی که مادر همه مفاسد است و نقطه مقابل انقلابی‌گری.

آیا تشبه به سرمایه‌سالارانی که امام خمینی از آنها به زالوصفتان یاد کردند و توصیه به تقسیم سازان و تصمیم‌گیران نظام که باید سواره باشند ـ آن هم سوار بر اتومبیل‌های لوکس  ـ تا خبر از مردم پیاده نداشته باشند؛ باید سیر باشند ـ آن هم با استفاده از بهترین غذاها و میوه‌ها  ـ تا خبر از مردم گرسنه نداشته باشند، آیا توصیه‌ای غیر از توصیه نفس انسان و دنباله‌روی از خط و راه شیطان است؟ اینکه مدیران از رفاه و تجملات برخوردار باشند و برخی از مردم حتی قدرت خرید چادر برای دخترانشان را نداشته باشند. اینکه مدیران  در کاخ‌های مجلل و خانه‌های مرفه زندگی کنند، ولی بیشترین درآمد مردم عادی صرف پرداخت قسط و اجاره خانه و به واسطه این پرداخت‌های سنگین، خود و فرزندانشان دچار سوءتغذیه ‌شوند؛ آیا این فاصله و گسست که به فاصله مردم از نظام و انقلاب می‌انجامد، چیزی جز وسوسه‌های شیطانی است؟

اما چگونه شیطان در این کار توفیق می‌یابد؟ داستان همان داستان حضرت آدم(ع) و بهشت است و فریب‌های شیطان نیز همان که قرآن برای ما بازگو کرده است. داستان فریب شیطان و ترغیب و تشویق حضرت آدم(ع) به خوردن میوه ممنوعه است و هبوط از بهشت؛ داستان هبوط انقلابیون از آرمان‌ها و بهشت جمهوری اسلامی به دنیای طبقاتی زرسالاران نظام سلطه به واسطه دنیاگرایی مدیران و دست یازیدن به شجره خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُو ؛(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید.»

این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دلبستن به زندگی دنیا و  عوالم مادی، انسان را از تحرک در راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه بازمی‌دارد « مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهِ إِلا قَلِیل ؛(۲) چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی می‌کنید و از زمین کنده نمی‌شوید؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشته‌اید؛ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»

خداوند در این آیه شریفه رابطه دلبستگی به دنیا و چسبیدن به مظاهر دنیوی و سنگین شدن به واسطه دنیاگرایی را نقطه مقابل هرگونه حرکت جهادی در راه خدا برمی‌شمارد، نوعی سبک زندگی که امام راحل بر اساس آموزه‌‌های قرآنی بارها و بارها با ادبیات‌های گوناگون مسئولان و مدیران را از ورود به آن و دلبستگی بدان برحذر داشتند.

از یاد نبریم که امام خمینی انقلاب اسلامی را امتداد حرکت شهدای کربلا خواندند. یکی از ویژگی‌های شهدای کربلا سبکبالی آنان بود. و باز از یاد  نبریم که انجام هر نوع تکلیفی برحسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیل‌الله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبکبالی امکان‌پذیر است و سبکبالی چیزی جز گسستن از بندهای وابستگی‌های مادی نیست.

آنچه موجب پیشبرد نهضت و تحمل هجرت‌ها و تبعیدها و زندان‌ها و شکنجه‌ها شد، سبکبالی یاران امام بود و باز آنچه در طول چهل سال گذشته انقلاب را به روزهای جشن پیروزی چهل سالگی رساند، سبکبالی یاران واقعی امام و رهبری بوده است و تداوم انقلاب نیز بستگی به همین سبکبالی دارد.

شأنیت قائل شدن برای خود و ویژه دانستن مدیران از بقیه مردم و ویژه‌خواری و قرار دادن حقوق و مزایای بیشتر برای خود، نه با روح اسلام و آموزه‌های معصومین«ع» سنخیت دارد ونه با انقلاب و سیره امام و رهبری و شهدای عظیم‌الشأن انقلاب. همان‌گونه که سبکبالی موجب رستگاری انسان و سنگینی بار موجب هلاکت اوست؛ نجات و هلاکت انقلابی هم که با دین و دینداران گره خورده است به سبکی و سنگینی مدیران گره خورده است.

پیامیر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود:

«یا علی نَجیَ المَخفون وَ هَلَک المُثقِلون؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگین‌باران هلاک شوند.»

پی‌نوشت:

۱- اعراف / ۲۴٫

۲- توبه / ۳۸٫

۳- بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۲٫

23فوریه/19

امامان برترین‌هـا

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی در حوزه معرفت امامان«ع» است که با محوریت زیارت جامعه کبیره عرضه می‌شود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم.

امامان محبوب‌ترین‌ها

«بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى»: پدر و مادرم و خودم و خانواده‌ام فدایتان باد .

در گذشته تقدیم شد که این فرازها اوج ابراز عشق به امامان نور«ع» است. زائر می‌گوید همه سرمایه‌ام پدر، مادر، جانم، خانواده‌ام و داراییم هستند، ولی آن قدر شما را دوست دارم که همه را فدایتان می‌کنم. این فرازها نشانه بی‌اعتنایی به پدر و مادر نیستند، بلکه تکریم آنها هستند، زیرا قبل از جان ذکر می‌شوند. یعنی پدر و مادر از جانم محبوب‌ترند؛ اما عشق و محبت به شما چیز دیگری است. همه اینها فدایتان باد.

این ابراز محبت‌ها جاذبه‌ساز است، جاذبه‌ساز به سوی معشوق واقعی که ذات اقدس ربوبی است. « إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا»(۱) و در نهایت این هم به سود خود انسان است « قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»(۲)

امامان ویژه‌های جهان هستی

«ذکرکم فی الذاکرین و اسماءکم فی الاسماء و اجسادکم فی الاجساد و انفسکم فی النفوس و آثارکم فی الاثار و قبورکم فی القبور»: یاد شما در زبان یادآوران است. پیکرهای‌تان با دیگر پیکرهاست و ارواح شما در میان دیگر روح‌هاست و جان‌های‌تان در زمره جان‌هاست و آثارتان در میان دیگر آثار است و قبرهای‌تان در شمار سایر قبرهاست.

در اینکه مقصود از این فرازها چیست احتمالاتی داده شده است:

احتمال اول آن است با آن همه کرامات ویژه‌ای که دارید (بخشی از آنها در این زیارت بلند آمد)، اما مثل دیگر مخلوقات خداوند انسانید. خدا نیستید، بنده خداوندید. یادتان مثل دیگران، نامتان مثل دیگران و… همان که در مورد پیامبران داریم: بشری همانند دیگر بشرها. از این نگاه خصوصیات بشری را دارید، شاد می‌شوید، محزون می‌شوید، می‌خندید، می‌گریید…

احتمال دیگر این است که بشرید، اما چه بشری؟!

در جهانی همه شور و همه شر

ها علی بشر کیف بشر

(علی موسی گرمارودی)

یادتان ویژه است، نامتان ویژه است، قبورتان ویژه‌اند. ویژه‌اید به تمام معنا! به نظر می‌رسد چینش این زیارت این معنا را ترجیح می‌دهد.

حضرت مولی«ع» فرمودند: « لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد و لا یُسَّوی بِهِمْ مَن جَرَت نِعْمَتُهُم عَلَیْهِ اَبَداً هُمْ اَساسُ الدَّینِ و عِمادُ الیَقینِ اِلَیْهُمْ یَفِیءُ الْغالِی وَ بِهِم یَلْحِقُ التالی: هیچ‌کس از این امت را با آل محمد«ع» نمی‌توان مقایسه کرد. آنها که از نعمت آل محمد«ع» بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود، زیرا آنها اساس دین و ستون استوار بنای یقین‌اند. غلوکننده به سوی آنها باز می‌گردد و عقب‌مانده به آنان ملحق می‌شود.

«و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه؛(۳) ویژگی‌های حکومت و ولایت از آنِ آنهاست و وصیت و وراثت پیامبر«ص» تنها در آنهاست .»

برتری امامان اهل‌بیت«ع» تنها از طریق روایات شیعه نیست. در کتاب‌های صحاح سته (کتب ششگانه‌ای که معروف‌ترین منابع اهل سنت است) آن قدر فضائل و مناقب درباره اهل‌بیت«ع» ذکر شده که بالاتر از آن تصور نمی‌شود. برای پژوهشگران در این عرصه کتاب «فضائل الخمسه من الصحاح السته» تألیف محقق دانشمند مرحوم فیروزآبادی منبعی مطالعه کردنی است. در اینجا گفته ابن ابی الحدید معتزلی که شیعه نیست و شافعی و از امامان اهل سنت است، خواندنی است:

«چه بگویم در مورد مرد بزرگی که دشمنانش اعتراف به فضیلت او داشته‌ و هرگز نتوانسته‌اند مناقب و فضائل او را کتمان کنند و از طرفی می‌دانیم بنی‌امیه در تمام جهان اسلام تسلط یافتند و با تمام قدرت و با هر حیله‌ای سعی در خاموش کردن نور او و تشویق بر جعل اخبار در معایب او داشتند و او را بر فراز تمام منابر سب کردند و دشنام دادند و ستایش‌کنندگان او را تهدید به مرگ و بلکه زندانی کردند و کشتند و حتی اجازه ندادند یک حدیث در فضیلت او نقل و نامی از او برده شود و یا کسی را به نام او بنامند، ولی با این حال جز بر بلندی مقام او افزوده نشد… و هرچه بیشتر کتمان ‌کردند عطر فضایل او بیشتر منتشر ‌شد.  همچون آفتاب بود که هرگز نور او با کف دست پوشانده نمی‌شود و همانند روشنایی روز که اگر یک چشم از آن محجوب بماند، چشم‌های فراوانی آن را می‌بینند.»(۴)

شافعی یکی از امامان فقهی اهل سنت می‌گوید: «در شگفتم از مردی که دشمنانش فضایل او را از روی حسد کتمان کردند و دوستانش از ترس، ولی با این حال شرق و غرب جهان را پر کرده است.»(۵)

زیباترین نام‌ها

«فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَکُمْ»: چه شیرین است نام‌های‌تان

نام‌های امامان علاوه بر آنکه نام‌های مقدس‌اند، نام‌هائی زیبا و دوست‌داشتنی نیز هستند. در روایات عترت«ع» به گزینش نام زیبا نه تنها بر فرزندان، بلکه برای شهرها و بلاد هم سفارش شده است.

روزی که پیامبر«ص» به رسالت مبعوث شدند بسیاری از شهرها و آبادی‌ها نام‌های بدی داشتند. بسیاری از قبائل با لقب‌های زشت و زننده اشتهار یافته بودند. پیامبر«ص» دستور دادند نام بسیاری از شهرها، روستاها و بخش‌ها و لقب بعضی از قبایل و افرادی که نام بد داشتند تغییر کنند.(۶)

پیامبر«ص» از شخصی پرسیدند، «نامت چیست؟» او گفت، «غاوی بن ظالم گمراه فرزند ظالم». پیامبر«ص» بلافاصله نامش را تغییر دادند و فرمودند، « تو راشد بن عبدالله هستی، رشد یافته فرزند خدا!»(۷)

مردی خدمت رسول اکرم «ص» رسید. پیامبر اکرم«ص» از نام او پرسیدند. وی گفت، «نام من بغیض است.» پیامبر نامش را تغییر دادند و فرمودند، « نام تو حبیب است.» درست نقطه مقابل بغیض.(۸)

از شخص دیگری پرسید، «نامت چیست؟» گفت، «عبد شتر (بنده شتر)». پیامبر«ص» نامش را تغییر دادند و فرمودند، «نامت «عبد خیر» است.»(۹)

مردی که نامش «عبدالجانّ» بود به فرمان رسول‌الله نامش به عبدالله تغییر کرد.(۱۰)

نام و لقب از نظایر تجلی شخصیت انسانی است و نام و لقب زیبا بر شخصیت انسان تأثیر می‌گذارد. بهترین نام‌ها، نام‌هائی هستند که از بهترین‌های جهان هستی حکایت دارند. نام‌هایی که حاکی از بندگی خداوندند: «سمه باسماء من العبودیه؛(۱۱) نامی بر او نام بگذار که حاکی از بندگی خدا باشد…

اسامی معصومان«ع» هم از زیباترین نام‌هاست: محمد، مرتضی، فاطمه، زهرا، و… و…

استفاده از این زیباترین و شیرین‌ترین نام‌ها هم به سود دنیاست چون نام پر محتوا و نشان‌دهنده فضایل است و هم در آخرت. راوی می‌گوید به امام صادق«ع» گفتم، «ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان می‌گذاریم آیا سودی برای‌مان دارد؟» حضرت فرمودند، «ای والله و هل الدین الا الحب: آری به خدا قسم آیا دین جز محبت چیزی هست؟» خداوند می‌فرماید: « إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ : اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد.»(۱۲)

گرامی‌ترین‌ها

«وَ اَکرَم أنْفُسِکُمْ  »: و جان‌هایتان چه گرامی است.

«کرامت نفس» زیربنای فضایل و «رذالت نفس» ریشه رذائل هستند. کسی که از شخصیت والای انسانی برخوردار است رفتاری متناسب با این کرامت دارد:

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: « مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ، هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ: کسی که برای خود شخصیت قائل است شهواتش در برابرش خوار خواهند بود.»

در عبارتی دیگر از مولی علی«ع» آمده است: « مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ، لَم یُهِنها بِالمَعصِیَهِ: کسی که برای خود شخصیت قائل است آن را با معصیت موهون نمی‌کند.»

از قید تن نگشته رها جانت آرزوست

جان را چه می‌کنی تو که جانانت آرزوست

هستی اسیر چاه طبیعت چگونه باز

قرب مقام و درگه یزدانت آرزوست

طبع گدایی از سر خود بر زمین گذار

که از آسمان رفعت سلطانت آرزوست

خود را چو ذره هیچ ببین در هوای دوست

گر وصل روی مهر درخشانت آرزوست

بوجهل نفس را ننموده مطیع خویش

ایمان و صدق و بوذر و سلمانت آرزوست

پایبند دیو هستی و همواره از هوس

فرماندهی به ملک سلیمانت آرزوست

«ناظم» ز عقل بگذار و رو سوی عشق کن

از تن بپوش چشم اگر جانت آرزوست

«و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم»: و چه بلند است جایگاه‌تان.

جایگاه بلندی که اختصاص آنهاست، جایگاهی که خداوند تنها به آنها داده به کسی دیگر نداده است. منزلت بلند امامان را در پیشگاه خداوند کسی ندارد.

باوفاترین

«وَ أُوفی عَهْدِکُمْ»: چه باوفاترین است عهدتان.

وفاداری به پیمان از ارزش‌های والای انسانی است که مکتب حیات‌بخش اسلام نیز بر آن تأکید دارد. «…وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا ؛(۱۵) و به عهد خود وفا کنید که از عهد سئوال می‌شود.»

عهد و پیمان معنی وسیعی دارد که هم شامل عهدهای خصوصی در میان افراد در رابطه با مسائل اقتصادی و کسب و کار و زناشویی و امثال آن می‌شود، هم شامل عهد و پیمان‌های الهی و رهبران آسمانی نسبت به امت‌ها و امت‌ها نسبت به آنها می‌شود. بسیاری از روابط اجتماعی و خطوط نظام اقتصادی و مسائل سیاسی همگی بر محور عهدها و پیمان‌ها دور می‌زند که اگر تزلزلی در آنها پیدا شود وسرمایه اعتماد از بین برود نظام اجتماع خیلی زود فرو می‌ریزد و هرج و مرج وحشتناکی بر آن حاکم می‌شود.

« وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون(۱۶): و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار دادید، به یقین خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

امیرمؤمنان علی«ع» در فرمان مالک اشتر به اهمیت این مسئله در جاهلیت اشاره کرده و آن را مهم‌ترین و عمومی‌ترین مسئله می‌شمرد و تأکید می‌کند حتی مشرکان نیز به این امر پایبند بوده‌اند زیرا عواقب دردناک پیمان‌شکنی را دریافته بودند.(۱۷)

مورخان و مفسران می‌گویند از جمله اموری که در صدر اسلام سبب شد گروه‌های زیادی اسلام را بپذیرند پایبند بودن مسلمین به عهد و پیمانشان و مراعات سوگندهای‌شان بود. این امر تا آنجا اهمیت دارد که در روایتی از سلمان فارسی می‌خوانیم: «تهلک هذه الامه بنقض مواثیقها؛(۱۸) هلاکت این امت بخاطر پیمان‌شکنی‌هایشان خواهد بود.»

امامان«ع» در همه فضایل اخلاقی از جمله این فضیلت در قله‌اند و وفادارترین آنانند.

پیامبر گرامی اسلام«ص» فرمودند: «اقربکم غداً منّی فی الموقف اصدقکم للحدیث، و اداکم للامانه، و اوفاکم بالعهد و احسنکم خلقاً و اقربکم من الناس؛(۱۹) نزدیک‌ترین شما به من در موقف فردای قیامت راستگوترین شماست و امانتدارترین شما و پایبندترین شما به عهد و پیمان و خوشخوترین شما و نزدیک‌ترین شما به مردم.»

راستگوترین در عرصه وعده‌ها

«وَ أَصدَقَ وَعَدَکُم»: وعده‌‌تان چه راست است!

از نگاه پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع» وعده‌ای که انسان می‌دهد حکم «دین» و بدهکاری را دارد. انسان می‌تواند وعده ندهد، اما اگر داد باید پای وعده‌اش بایستد و به آن وفا کند.

پیامبر اکرم «ص» فرمودند، «اَلوَعدَه دین: وعده دین است.»

حضرت امام رضا«ع» فرمودند: « اِنّا اَهلُ بَیْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَینا دَینا کَما صَنَعَ رَسولُ اللّهِ»ص»(۲۰): ما خاندانی هستیم که وعده خود را دینی بر گردن خویش می‌بینیم چنانکه رسول خدا«ص» چنین بود.»

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: « الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِد(۲۱): کسی که از او درخواستی نشده تا وعده نداده آزاد است (ولی پس از وعده دادن در گرو وعده خویش است و تا به آن وفا نکند آزاد نمی‌شود)

مرحوم علامه حلی این جمله را با اضافه‌ای آورده است: « اَلْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِدَ وَالْمَسْئُولُ مُسْتَرَقٌّ حَتَّى یُنجِزَ(۲۲): آن کس که از او درخواستی شود آزاد است تا زمانی که وعده نداده و برده است تا زمانی که به وعده خود وفا کند.

در روایتی نبی اکرم «ص» فرمودند: «العده دین ویل لمن وعد ثم اخلف ویل لمن وعدتم اخلف، ویل لمن وعدتم ثم اخلف؛(۲۳) وعده به منزله بدهکاری است. وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند. وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند، وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند.

از این روایت استفاده می‌شود که وعده به منزله بدهکاری شدید و مؤکد است که افراد با ایمان باید به آن عمل کنند. البته از نظر فقهی وعده‌های ابتدایی که در ضمن عقد و قراردادی نباشند واجب‌العمل نیستند، ولی از آیات و روایات استفاده می‌شود که مستحب بسیار مؤکدی است گویا دیوار به دیوار واجبات مؤکد است.

امامان«ع» در این ارزش والای اخلاقی هم در قلّه بودند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ فرقان /۵۷٫
  2. سباء / ۴۷٫
  3. نهج‌البلاغه، خطبه دوم.
  4. شرح نهج‌البلاغه معتزلی، ج ۱۷، ص ۱۷٫
  5. علی فی الکتاب و السنه، ج ۱، ص ۱۰، نظیر این سخن از عامر بن عبیدالله بن زبیر، الغدیر، ج ۱۱، ص۳۸۰ (چاپ ۱۱ جلدی، ج ۱۰، ص ۲۷۱).
  6. قرب الاسناد، ص ۴۵٫
  7. اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۴۹٫
  8. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۰۲٫
  9. اسد الغابه، ج ۲، ص ۶۳٫
  10. اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۷۴٫
  11. کافی، ۶ / ۱۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۱۰۴ / ص ۱۳۰٫
  13. نهج‌البلاغه کلمه قصار، ۴۴۹٫
  14. غررالحکم، حدیث۴۶۱۰٫
  15. اسراء / ۴۳٫
  16. نحل / ۹۱٫
  17. نهج‌البلاغه نامه ۵۳٫
  18. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۲۸۳، ذیل آیه ۹۱٫
  19. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۹۴٫
  20. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۹۷٫
  21. نهج‌البلاغه، کلمه قصار ۳۳۶٫
  22. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۳٫
  23. میزان‌الحکمه، کلمه «وعد».
23فوریه/19

ارزش کار هر مدیرت را بشناس

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

«موضوع مقاله منشور سیاسی مدیریتی امام علی«ع» به مالک اشتر است که در شماره‌های قبل بخش‌هایی را برشمردیم و اینک به موضوع شایسته سالاری در نگاه امام می‌پردازیم:

«ثم اعرف لکل امرء منهم ما ابلی و لا تضمن بلاء امرء الی غیره و لاتقصرن به دون غایه بلائه و لا یدعونک شرف امرء الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیرا و لا ضعه امرء الی ان تستصغر من بلائه ما کان عظیما»(۱):   

«آنگاه ارزش عمل هریک ( از کارگزاران) را بشناس و آن را به حساب دیگری مگذار و هیچ‌کس را از آن ارزشی که دارد پائین‌تر نیاور و شخصیت یک انسان موجب نشود که کار کوچک او را بزرگ شماری و گمنامی یک شخص سبب شود کار بزرگی را که کرده است حقیر شماری.»

نکات شایان تأمل در این بخش از نامه عبارتند از: ملاک ارزش انسان‌ها به‌ویژه کارکنان نظام حاکم، پرهیز از شخصیت باوری، واقعیت‌نگری در ارزشیابی‌ها.

۱. ملاک ارزش‌ها عمل نیک و کارکرد شایسته افراد است.

به بیان دیگر، امیرمؤمنان«ع» « قیمَهُ کُلُّ امرءٍ مَا یُحسِنُه»(۲) ارزش هر انسان به آن کاری است که نیکو انجام دهد، به عبارت دیگر «کار نیک تعیین‌کننده ارزش انسان‌هاست.»

مرحوم علامه محمدتقی جعفری خاطره‌ای را نقل می‌کنند که ذکر آن بی‌تناسب نیست. خاطره این است که علامه به همایشی در یکی از کشورهای خارجی دعوت می‌شود که موضوع آن «ارزش انسان» بوده است. در آن همایش هر یک از شرکت‌کنندگان چیزی را به عنوان ارزش انسان عنوان می‌کند. نوبت که به علامه جعفری می‌رسد، ایشان این سخن امام علی«ع» را نقل می‌کنند: «ارزش انسان به کاری است که خوب انجام می‌دهد.» با شنیدن این سخن، حضار مجلس با کف زدن‌های ممتد، علامه را تشویق و تأیید می‌کنند. سپس از ایشان می‌پرسند این سخن از کیست؟ علامه پاسخ می‌دهد:  «این سخن از امام علی بن ابیطالب«ع» پیشوای ماست.»

نکته قابل ذکر اینکه معارف اسلامی از جمله سخنان امام علی«ع» این گونه برای دیگران که احیاناً بیگانه با اسلام‌اند جاذبه دارد. اگر ما بتوانیم و همت کنیم این معارف را به گوش جهانیان برسانیم، خدمتی بزرگ به اسلام و ولایت و به بشریت کرده‌ایم.

بیگانگان از اسلام از اثر گرانسنگ نهج‌البلاغه تکریم و تمجید بسیار کرده‌اند که اگر سخنان آنها جمع‌آوری شوند، یک دوره کتاب حجیم خواهد شد. همچنین است درباره سایر منابع اسلامی و در صدر همه قرآن کریم، اما متأسفانه ما نتوانسته‌ایم حتی شمه‌ای از آنها را به گوش جهانیان برسانیم.

از این رو بود که امام راحل می‌فرمود: «جهان تشنه اسلام ناب محمدی«ص» است و اگر اسلام با آن جمال و جمیل به دنیا نشان داده شود، مورد استقبال جهانیان قرار خواهد گرفت.»

و رهبر معظم آیت‌الله خامنه‌ای در نامه به جوانان اروپا و امریکا می‌نویسند که اسلام را مستقیماً بشناسند. امروز مسئولین امر، به‌ویژه کارکنان و دست‌اندرکاران سیاست خارجی و برون‌مرزی باید پاسخ بدهند که سفارتخانه‌های ما در برابر سیل تهاجم فرهنگی سیاسی بیگانه برضد اسلام و تشیع و ایران اسلامی، به منظور خنثی کردن توطئه‌های امپریالیستی، صهیونیستی، سعودی و دیگر مرتجعین و ساماندهی داعش و … چه کار فرهنگی تبلیغی شاخصی در برابر دشمنان داشته‌اند؟!

باری به اصل مطلب بازگردیم:

۲. پرهیز از شخصیت‌باوری

دومین نکته این بخش، پرهیز از شخصیت‌باوری است. هیچ‌ کسی جز با عمل خود ارزشمند نخواهد شد. خصوصاً در نظام اداری که گهگاه چهره‌های کاذب و نالایق پست‌های کلیدی را تصرف می‌کنند و مصالح نظام قربانی نام و عنوان افرادی می‌شود که نه تعهد دارند و نه تخصص. گاهی تخصص دارند و تعهد ندارند و یا تعهد دارند و تخصص ندارند که برای نظام حاکم زیانبار است و نامی جز خیانت ندارد.

اسکندر مقدونی ‌گفته است: «علت انحطاط ملت‌ها این است که کارهای بزرگ را به افراد کوچک سپردند و کارهای کوچک را به افراد بزرگ دادند.» نکته حکیمانه‌ای است. چه اگر مدیریت شایستگی نداشت و نتوانست از ظرفیت‌ها و امکانات و سرمایه‌های ملی استفاده کند، ملک و ملت را به تباهی می‌کشد. چیزی که با کمال تأسف در بخش‌هائی از مدیریت‌ها شاهدیم.

بسیار دیده‌ایم که مسئولی عهده‌دار یک پست کلیدی می‌شود و نخستین کارش غربال کردن بدون دلیل مسئولان زیرمجموعه است، آن هم تنها به این دلیل که هم‌خط او نیستند و این همان خط و خط بازی‌هایی است که هم‌اکنون شاهدیم و یکی از آفت‌های بزرگ نظام به شمار می‌آید.

امیرمؤمنان«ع» در بیانی دیگر می‌فرمایند: « سُوءُ التَّدبیرِ َسبَبِ التَدمیر وَ حُسنُ التَّدبیر قَوامُ الرَّعیَّه: تدبیر بد عامل ویرانی است و تدبیر نیک عامل پایداری ملت.»

جای آن دارد این گونه روایات که اصول مدیریت را می‌آموزند، نصب‌العین مدیران و مسئولان باشند. کشوری که همه چیز دارد، اگر مدیر شایسته و کاردان نداشته باشد، به مثابه اتومبیل مجهزی است که به دست راننده غیرمجرب بدهند که نه تنها از آن وسیله استفاده درست نخواهد کرد، بلکه آن را فرسوده و مختل می‌سازد.

۳٫واقع‌بین در ارزشها

سومین فراز سخن امام، واقعیت‌نگری در ارزشیابی است. در این راستا نباید خودباخته شخصیت‌ها شد، زیرا ارزش‌ها را شخصیت‌ها تعیین نمی‌کنند، بلکه این ارزش‌ها هستند که به شخصیت‌ها اعتبار می‌دهند. هر شخصیتی باید با عملش خود را معرفی کند که زبان عمل از هر زبانی رساتر است. نام و نشان نیز اگر با کار و کوشش و خدمت همراه نباشد به پشیزی نمی‌ارزد؛ همان گونه که در بیان حضرت دیدیم: «شخصیت یک انسان موجب نشود کار کوچک او را بزرگ شماری و گمنامی یک شخص سبب نگردد کار بزرگی را که کرده حقیر شماری.»

بسیارند افراد فهیم کاردان و خالصی که چون گمنام‌اند و بوق و کرنا ندارند، نه جایگاهی دارند و نه حرفشان خریدار دارد؛ در حالی که این شیوه رفتار، خسارت‌های دینی، ملی و عمومی را به همراه دارد و بسیارند افراد نام و نشانداری که به صرف برخورداری از شهرت، چندین پست دارند. در این سیستم مدیریتی، قدرت و منصب دست به دست می‌شود و بوق‌های تبلیغاتی از این چهره‌ها نابغه و اسوه می‌سازند؛ در حالی که بسیاری از صاحبان صلاحیت‌ و کاردانی‌ و لیاقت‌ بایکوت و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. به عبارت دیگر اگر در اندیشه بهبود اوضاع و احوال و سامان گرفتن امور هستیم، باید از شخصیت‌زدگی و شخصیت‌باوری کاذب و چهره‌سازی‌های نامناسب بپرهیزیم. چراغ برداریم و به جستجوی انسان‌های کاردان، متعهد و متخصص بپردازیم. به‌ویژه در شرایط کنونی که دشمنان ملک و ملت تمام توان خود را مصروف به زانو در آوردن مردم کرده‌اند، پرهیز از شخصیت‌باوری و تقسیم مسئولیت‌ها بر اساس شایستگی‌ها و استفاده از امکانات کشور و تکیه به توده‌های مردم که سرمایه گرانسنگ انقلابند، تنها راه نجات کشور و علاج در مسیر نابسامانی‌هاست. این همان چیزی است که رهبر معظم تکیه بر توان ملی و خودباوری و بیرون شدن از حصار تنگ‌نظرانه نامیده و به هم‌افزایی نیروهای صالح و توانا و همدلی سفارش فرموده‌اند.

 

پی‌نوشت:

  1. نامه ۵۳ نهج‌البلاغه

۲٫نهج‌البلاغه حکمت۸۱

23فوریه/19

هرحسابی که در بانک الهی باز کردیم، هدر نخواهد رفت

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده

قلم ودیعه‌ای است خدادادی که حضرت حق بدان سوگند یاد می‌کند: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسطُرُونَ»(قلم/۱)

دفتر حق است دل به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد

حیف این بزرگ‌ترین کتاب الهی نیست؟ حیف نیست که چنین دفتری به قول شمس مغربی که:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر

که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم

این بزرگ‌ترین کتاب و دفتر الهی به هرزه‌ها و یاوه‌ها آکنده بشود؟ آن رساله عهد شیخ‌الرئیس را که آگاهید. البته محفل علم است و دانش  و ارباب کمال در جلسه یادبود حضرت علامه طباطبایی تشریف‌فرما شده‌اند. شیخ می‌گوید من یکی از عهدهایی که با خدایم بستم این است که افسانه و رمان و قصه‌های باطل نخوانم که حرف‌های باطل، ذهن را کج و معوج می‌کنند. از بزرگان علمی قبل از اسلام، یکی ارسطوست. نوشته‌اند که ایشان در سر در مدرسه‌، دانشگاه و دبیرستانش تابلو زده و نوشته بود: کسی که از علم هندسه آگاهی ندارد وارد مدرسه من نشود.  هندسه، حساب، ریاضیات ذهن را تعدیل و فکر را تقویم می‌کنند و او را از اعوجاج به در می‌آورند؛ اما افسانه و قصه‌های هرزه، حرف‌های کج و معوج فکر را از استقامت و انسان را از استنتاج و تحصیل معارف حقه باز می‌دارد.

باید حقیقت اسماء و معانی در انسان پیاده بشود. ممکن است در مفاهیم کلمات و لغات یک کسی که تا اندازه‌ای به علم نحو و صرف آگاهی پیدا کرد، در علم صرف ریشه‌یابی را به دست آورد که کلمات را بتواند به اصلش ارجاع بدهد، ریشه‌ و اصل و مصدرش را پیدا کند به کتاب لغت رجوع کند و از رحیم برود به ماده‌اش و در لغت ببیند که رحیم و رحمان و علیم و عالم یعنی چه؟ این مفهوم عایدش می‌شود. یک منتهی العرب داشته باشد بتواند که یک دوره لغات عرب را معانی و مفاهیمش را تحصیل کند، اما در وقت عمل و در وقت کار می‌داند معنای رحیم و عطوف و لغات و کلمات دیگر در معارف و اجتماع انسانی یعنی چه و شاید از شنیدن بعضی از کلمات و معانی و مفاهیم آنها خوشش هم بیاید، اما وقتی که دست‌اندازی پیش آمد، می‌بینید مثل یک پلنگ درنده به یکی از ابنای نوعش حمله می‌کند و می‌خواهد شکم‌ها را بدرد. این آدم نیست و پلنگ است و آنچنان که در این نشئه، صفت پلنگ‌خویی و ددمنشی در او نهفته است، هر چند که الان در غلافی و لباسی قرار گرفته است که به صورت، انسانی است و شاید در معنای کمال اول هم بگوییم که این انسان است، و لکن به آن معنا  و تحلیل عرشی و عالی‌ای که قاطبه اهل عرفان ما و جناب صدرالمتألهین در حکمت متعالیه اسفارش عنوان فرموده است که انسان در اینجا نوع است و در تحت این نوع، افراد است، این انسان در آنجا جنس می‌شود و در تحت این جنس، انواع. یعنی این نوعی را که اینجا می‌بینید زید و عَمر، بِکر این نوع افراد هستند، همین انسان را در آنجا جنسی می‌بینید که این جنس در تحت خود انواعی دارد و این انواع چگونه انواع هستند؟

این صورت خارج از صقع ذاتشان نیست بلکه:

کان قندم نیستان شکرم

هم ز من می‌روید و هم می‌خورم

«مولانا»

آن بذرهایی که در مزرعه جانش کاشته است، حالا به فعلیت می‌رسند. هر چند صورت ظاهر عملمان در این جا حرکت است. راه می‌رود، چیزی می‌کارد، می‌نویسد، نماز می‌خواند، طواف می‌کند، جهاد می‌کند و… و همه اینها حرکت است و حرکت، عرض است و عرض به لحاظ این نشئه دوام ندارد، پایدار نیست و قرار ندارد؛ اما همین عرض‌ها در نهاد، سرّ  و در باطن این عرض‌ها، یک ملکه و منّه، یک اصل ثابتی از این عرض‌ها ساخته می‌شود که حقیقت، هویت، ارزش و قدر و قیمت انسان همان ملکات و حقایق اوست. اینکه فرمودند علم و عمل انسان‌ساز است، این عملی را که اینجا مشاهده می‌فرمایید عرض است، قیام و قعود کرده بدن ادای روح را به یک تعبیر نازل بنده به در آورده. این حرکات ظاهر، انسان‌ساز نیستند، اما آن قربه الی الله‌ای که در دل این اعراض بود، این رکوع و سجود بود، این اعمال مداوم و مستمر شبانه‌روزی و مدت عمرش بود، آن ملکات انسان سازند، آن قربه الی الله انسان‌ساز است.

قرآن که دستورالعمل ماست و انسان‌ساز به حق است و جز این کتاب، کتاب انسان‌ساز در روی زمین و در هیچ عالمی نداریم. ما که خیلی گشتیم. پیدا نکردیم و هرگز کسی نمی‌تواند پیدا کند. تنها کتابی که انسان‌ساز است همین کتاب است که منطق وحی و گفتار حق است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم». این کتاب، انسان‌ساز است و ما مطابق دستورالعمل او حرکات این سویی داریم. این عرض است، اما سرّ قرآن که صورت عینیه انسان کامل است، چنان که صورت قرآن، صورت کتبیه انسان کامل است و البته این عوالم هم حکایت از یکدیگر می‌کنند، مثال یکدیگر هستند.

چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

«میرفندرسکی»

ما باید خودمان را بسازیم و حقایق این اسماء را در خودمان پیاده کنیم: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم» و ما محشور هستیم با آن لبّ و حقیقت و قوّه و منّه‌ای که حاصل علم و عمل ماست که از این اعراض به ظاهر برخاسته شده‌اند.

از حضرت امام صادق«ع» راجع به حشر اشخاص و بدان صورتی که محشور می‌شوند سئوال می‌شود.  امام فرمود این حیوانات را می‌بینید در عالم؟ این درندگان را می‌بینید؟ این حیوان‌های گوناگون را می‌بینید؟ اینها همه بیان خوهای انسان هستند. چه بسا از صورت‌های خوی و خلق انسان که در خارج خودشان را نشان بدهند. می‌بینید این انسانی که در لباس زیبا بود، در قد و قامت رعنا بود وقتی این غلاف بدن به کنار رفت و آن حقیقتی را که اینجا می‌فرمودید باطن و این باطن در آنجا عین ظاهر می‌شود. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر» پیش می‌آید، می‌بینید که هر کسی مطابق تخم‌هایی که در اینجا کاشته است، یک نسبتی، مماثلتی، مشابهتی بین عمل و جزایش است؛ هر چند که جزا در طول عمل است، هر چند که جزا فرع بر عمل است، هر چند که جزا عین عمل است و عمل عین جزاست. قرآن می‌فرماید: « جَزَاءً وِفَاقًا » پاداش شما موافق عمل شماست. بین اصل و فرع یک ارتباطی است عجیب و آن اصلی را که شما در اینجا هر کسی در اینجا در مزرعه جانش کاشته است، ثمره‌اش و بهره‌اش مطابق آن اصل است. یعنی آن حقیقت وجودی آن معنا و مفهومی است، آن صورت عینیه اوست که در او متحقق شد نه مفاهیم الفاظ و اسماء.

جناب ثقه‌الاسلام کلینی در کتاب شریف اصول کافی آورده است که یکی از همراهان حضرت عیسی روح الله«ع» در معیت آن جناب بود. رسیدند به دریا و حضرت عیسی«ع» فرمود باید از این آب بگذریم. آقا بر روی این آب که پل نیست. فرمود دستت را بده به من از آب بگذریم. این جانی است که بر آب تصرف و مرده را زنده و ابراء اکمه و ابرص می‌کند. جانی است که جان‌های مرده را زنده می‌کند و حیات می‌دهد. آن شخص دست به دست حضرت روح الله«ع» داد و بر روی آب مثل زمین هموار مسطح راه رفت و عبور ‌کرد. آن شخص در فکر افتاد که حضرت عیسی«ع» چه می‌کند که بر روی آب می‌رود؟ دید که اسم شریف خدا را به زبان می‌آورد و بسم الله می‌گوید. خود را از کامل برید و گفت که من هم این کار را انجام می‌دهم. من می‌گویم بسم الله و بر روی آب می‌گذرم. چرا تبعیت از او؟ چرا دست در دست او؟ چرا تابع و پیرو او؟ از او برید. نیّتش این بود که خود می‌گویم بسم الله و گفت و خود را از انسان کامل منقطع کرد نزدیک بود غرق ‌شود که حضرت عیسی«ع» نجاتش داد و به او تفهیم کرد که بسم الله به گفتن نیست. نه اینکه به زبان نیاورید. زبان هم باید حظّ و بهره‌ای از ذکر الله داشته باشد. عرض نمی‌کنم که این غلط و نارواست و گوش از شنیدن معارف بهره نمی‌برد. گوش و سمع را هم حظّی است در شنیدن حقایق و معارف همان طور که چشم برای خود حظّی دارد. اما اگر از جان بر نخیزد، لقلقه زبان کاری درست نمی‌کند.

به مجاز این سخن نمی‌گویم

به حقیقت نگفته‌ای الله

دانستن مفاهیم نیست، دانایی به این معنا نیست، دارایی است. عمده دارایی است. آن کسی که دارا شد یعنی حقیقت اسماء الهی در او پیاده شد. بدان پایه که اسم در او پیاده شد، به آن اندازه انسان و قرآن است. چون قرآن حقایق دار هستی و بیان اسماء و صفات الهی است. قرآن روزنه‌ها و معبرها و درها و عالم‌ها برای اشخاص است تا بینش‌ها به چه پایه و غواص چه کسی بوده باشد؟ به اندازه شرح صدر، بینش و دانش هر کس، به هر اندازه که با قرآن آشنایی داری، قرآن مکیال، معیار و میزان انسان‌سنج است. می‌خواهی بدانی که جناب علامه طباطبایی تا چه حد و اندازه‌ای از قرآن بود؟ ببین آثار وجودی او و بهره‌برداری او در دانشگاه الهیه امام جعفر صادق«ع» از کتاب الله چقدر بوده است. رفتار، حالات، سلوک، مراقبت، کشیک نفس کشیدن، آثار قلمی و تعلیم و تربیت او از قرآن کریم به چه حد بود؟ به همان اندازه قرآن است.

ما بدان پایه که به حقایق قرآن قرب معنوی و واقعی و نفس الامری یافته‌ایم، بدان پایه قرآنیم و بدان حدّ درجات بهشتیم. حضرت امیرالمؤمنین علی«ع» به فرزندش ابن حنفیه فرمود: فرزندم قرآن عهدالله است. مبادا بر شما شب و روز بگذرد از این عهد الهی غافل و بی‌خبر بوده باشید.  انسان باید لااقل پنجاه آیه از قرآن را شب و روز قرائت کند.

امام هفتم«ع» هم به یکی از شاگردانش می‌فرماید که بدان درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و آیات قرآن مراتب دارد. آیات کتبی را که می‌شمارید شش هزار و ششصد و چند آیه. این آیات کتبی هریک برای خود آیاتی دارند. انسان طالب و تشنه که به دنبال قرآن است و می‌خواهد به حقایق آن یعنی به حقایق دار هستی دست بیابد و آگاهی پیدا کند، چون تشنه و طالب است و خداوند آب را برای تشنه و تشنه را برای آب آفریده:

حکمت حق در قضا و در قدر

کرده ما را عاشقان یکدگر

آب می‌نالد که کو آن آبخوار؟

تشنه می‌نالد که کو آب گوار؟

«مولانا»

اینجا که اشتهای قرآن داری، در مسیر تحصیل حقایق قرآنی هستی، امام در مقام تکامل برزخی انسان که انسان هنوز به مرحله قیامت کبری نرسیده از این نشئه رخت بر بسته، وجود برزخی او را تکامل برزخی است و «این زمان بگذار تا وقت دگر».

درباره تکامل برزخی انسان امام می‌فرماید طالبان و تشنگان قرآن را پس از ارتحالش از این نشئه، قرآن تعلیم می‌دهند.  این باطن و حقیقت و معنا و محتوای الفاظ و کتابت قرآن است و این محتوا را مراتب است و مراتب را جناب ابن بابویه رضوان الله تعالی علیه در آخر «من لایحضره الفقیه» در وصیت حضرت امیرالمومنین«ع» به ابن حنفیه نقل کرده که فرمود: فرزندم بدان که درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در روز قیامت، قاری و اهل قرآن را از آن بهره‌ای است. البته این قرائت را هم مراتبی است. قرائت در عالم لفظی، قرائت با لب و لپ و زبان و هوا همین قرائتی است که ما انجام می‌دهیم که در عالم ماده و نشئه عنصریه خواندن این‌ طور است و همین خواندن را در عالم خواب می‌خوانید و حرفش را می‌زنید، اما کاری به جنبیدن این لب و این لپ و این زبان اینجایی ندارد، اما می‌خوانید و می‌شنوید:

مگر خواب را بیهوده نشمری

یکی بهره دانش ز پیغمبری

«فردوسی»

خواب یک مسیر و  معبر و راه و نماینده‌ و نمایشگری از پیغمبری و از عالم وحی و ملکوت انسان است که یکی از معانی«النّوم اَخِ الموت» همین است. غرض در عالم خواب یک طور خواندن است و این لب و لپ نمی‌جنبد، این زبان حرکت نمی‌کند و قرائت‌ها بالاتر از این هستند. پس از اینکه به‌کلی از این بدن انقطاع حاصل شد، یک طور دیگر قرائت است و بالاتر قرائت‌ها تفاوت دارد و خود خداوند متعال تسبیح و قرائت می‌کند. به آنجا که رسیدیم، به آن بطنان حقیقت‌دار هستی، آنجا دیگر قرائت یعنی چه؟ آنجا تسبیح و تهلیل خداوند یعنی چه؟ خداوند خودش ذاکر و مثنی و ثناگوی خود است. اینها یعنی چه که خداوند خودش ثناگو و ذاکر خود است؟ اینها یعنی چه؟ در آن عالم مجرد و بی‌ماده و بی‌دهان و بی‌زبان خواندن یعنی چه؟ و یا دهان‌ها متفاوت است؟ زبان‌ها در طول هم قرار گرفته‌اند، بدن‌ها در طول هم قرار گرفته‌اند که فرمودند و چه خوش هم فرمودند که بدن‌ها در طول هم قرار گرفتند و تفاوت بین بدن‌های این نشئه و بدن‌های آن نشئه به نقص و کمال است. بدن‌ها و قرائت‌ها و زبان‌ها حکایت از هم می‌کنند. اینها همه حکایت از هم می‌کنند. بینشان محاکات است. عوالم از همدیگر حکایت می‌کنند و تفاوت به نقص و کمال است. آنجا برای دهان و  قرائت عالمی است دیگر. به ابن حنفیه فرمود مبادا در سیر علمی قرآن بی‌حد و بی‌نهایت بروی که این بعد معنوی انسانی پایان و انتها ندارد. یعنی وقتی به ساحل این دریا آمدی حالا باید کم‌کم شناگری یاد بگیری. ممکن است ابتدا که انسان چشمش می‌افتد به کتابخانه‌ای معظم، حیرت کند که مگر انسان میتواند این همه را بفهمد و این همه کتاب‌ها را زیر و رو کند؟

همّت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جائی رسیده‌اند

«سعدی»

بله اینها‌ همه را ابناء نوع تو نوشته‌اند. جهان مسخّر توست. وحشت برای چه؟ این جوان در ابتدا که این اقیانوس علم را و کتابخانه‌ها را و کتاب‌ها را می‌بیند ممکن است وحشت کند که چه کسی می‌تواند در این دریا وارد بشود، لکن:

هر چیز که دل به آن گراید

گر جهد کنی به دستت آید

«نظامی گنجوی»

نفرما که نمی‌شود. یکی از نکات عرشی و بلند آن بزرگمرد الهی، حضرت استاد علامه طباطبایی در  رساله شریف و متین ولایت این است که می‌گوید انبیا مطلقاً تمام افکار و احوال و شئون زندگیشان معصوم است. هیچ‌گاه حتی نیت خلاف و گناه هم نمی‌کنند. اصلاً زبان هرزه ندارند. می‌بینید درباره حضرت موسای کلیم«ع» در قرآن می‌خوانید که راجع به آن بقره کار به جائی رسید که بنی‌اسرائیل گفتند، «آیا ما را استهزا می‌کنی؟»  فرمود، « أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِین»(بقره/۶۷)  مسخره کردن و تعریض گفتن و یاوه‌سرایی و دشنام و بدگویی و قلم هرزه و دهان پلید کار جهّال است. کسی که علم به حق تحصیل کرده، آن است که امیرالمؤمنین علی«ع» فرمود زبانش، جانش، قبرش، قیامتش نور است. عالِم به حق آثار وجودی‌ خود، نور است.

خدایا! ما در کنار سفره یک عالم الهی ربّانی نشسته‌ایم که آنچنان آیات را جمع‌آوری و تلفیق و ترکیب و مرتب می‌کرد و نتیجه می‌گرفت که آدم انگشت حیرت انسان به دندان می‌گرفت که بارالها اگر یک جان قابلی در پیشگاه عرشی علی امیرالمؤمنین«ع» می‌نشست، آن دهان چه بود؟ او چه بود که در نهج‌البلاغه فرمود که، «ینحدر عنّی السّیل فلا یرقی الیّ الطیر». علی که وقتی به حرف می‌آید مثل اینکه یک سیل بزرگ و مبهمی از بالای کوه سرازیر بشود و آن قدر اعتلای وجودی دارد که اگر سیمرغ‌های جان‌ها، نوابغ دهر، نوادر روزگار، شیخ الرئیس‌ها، فارابی‌ها، خواجه نصیرها، علامه حلّی‌ها، ملّاصدراها، ملّا علی نوری‌ها، علامه طباطبایی‌ها هزاران سال‌ نوری بخواهند پرواز کنند، «و لایرقی الیّ الطّیر» به قله شامخ مقام کمال انسانی او نمی‌رسند. لکن با این همه جناب علامه در رساله ولایتش فرمود که این بزرگان که زبان و جان و نیّات و حالاتشان همه معصوم است، گزاف نمی‌گویند.

این تعارف به گزاف نیست که فرمود ما را ببینید و به سوی ما بیایید که این سو هیچ حاجب و دربان ندارد:

بر ضیافت‌خانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته

«کمال اصفهانی»

سفره پهن است و تعارف هم کرده و صلا در داده‌اند که بسم الله. در به سوی ما گشاده و باز است. اگر بنده و جنابعالی لیاقت و قابلیت آن را نداشتیم که به راه بیفتیم و خودمان را بسازیم. اسماء الله تکویناً در ما پیاده بشود، پله پله بالا برویم، منزل‌ها را بپیماییم، کتل‌ها را بگذرانیم، وادی‌ها را طی کنیم، سفرها بنماییم، گناه صاحبخانه چیست؟

چو ماکیان به در خانه چند بینی جو؟

چرا سفر نکنی چون کبوتر طیّار

«سعدی»

چرا به کوه‌ها و دشت‌ها و دمن‌ها و وادی‌ها و عوالم پرواز نمی‌کنی؟ سرمایه و بال و پر و تور شکار که داری. چرا شکار نمی‌کنی؟ به ما فرمودند ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر بنده و جنابعالی را این لیاقت نمی‌بود، آنان که زبان و نیّاتشان معصوم است چنین تعارفی را نمی‌فرمودند. گیریم ما به سویشان برویم، مگر به مقام آنان خواهیم رسید؟

مرا تا جان بود در تن بکوشم

مگر از جام او یک قطره نوشم

«حافظ»

همان یک قطره دریاهاست و خیلی برکت دارد. حضرت عیسای پیغمبر«ع» در این زمینه به حواریون نصیحت فرمود که می‌دانید دانه خردل چقدر کوچک است؟ ولی وقتی آن را بکارید درخت کلانی می‌شود که پرنده‌ها بالایش آشیانه درست می‌کنند. عمل خیر در ملکوت عالم این ‌طور است. اگر یک کلمه از معارف تحصیل کردی، یک عمل صحیح انجام دادی، از امروز تصمیم گرفتی که کشیک زبان را بکشی و صادرات زبان را بپائی، به هر اندازه که پیش رفتی، خیلی پیش رفته‌ای.

انسان بدان حد که به سویشان رهسپار شد، قابلیت و استعلاء و استیلای وجودی پیدا می‌کند و می‌تواند دریا، خاک، درخت و پرنده‌ها را تصرف کند، اما نه به این عنوان که تحصیل کند و ریاضت شرعیه بکشد که بر زمین و دریا و اینها‌ تصرف کند که اگر این طور باشد به قول شیخ الرئیس در مقامات العارفین، این هدف بت می‌شود.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود صفت بنده پروری داند

«حافظ»

رضای محض، تسلیم صرف. به راه بیفت. داد متشکر، نداد عجله نکن که اگر دیر شده دروغ نخواهد شد. ما وظیفه‌مان این است که بنده حلقه به گوشش باشیم و بدانیم که در راه او قدمی برداشته‌ایم. نیّتی که در راه او کرده‌ و عمل خیری که انجام داده‌ایم، هر حسابی که در بانک الهی باز کرده‌ایم، به هدر نخواهد رفت. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

 

20فوریه/19

امامان، برترین‌ها در فضائل

آیت‌الله سید احمدخاتمی

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است پیرامون شناخت امامان معصوم«ع»  بر محور «زیارت جامعه کبیره» و اینک شرح فرازهایی از این زیارت:

کانون فضائل

«آتاکم الله ما لم یؤت احداً من العالمین»: خداوند آنچه را به شما داده به هیچ یک از جهانیان نداده است.

دلیل این اکرامِ ویژه خداوند آن است که این گل‌های بی‌خار جهان هستی «قرب» بیشتری به ذات مقدس او داشتند که خداوند جلّ اسمه حکیم و عادل است بی‌دلیل نمی‌دهد و بی‌دلیل اعطا نمی‌کند.

حدیث معروف قرب نوافل که حدیث قدسی است می‌گوید بنده مؤمن با آوردن نوافل تا بدانجا می‌رسد که قدرت ویژه می‌یابد: «… و انه لیتقرب الیّ بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت اذاً سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعائی احببته و ان سألنی اعطیته؛(۱)

… او با انجام نافله به من تقرب می‌جوید (به من نزدیک می‌شود) تا آنجا که او را دوست می‌دارم و چون او را دوست داشتم گوش او می‌شوم که با آن بشنود و چشم او می‌شوم که با آن ببیند و زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دوست او می‌شوم که با آن از خود دفاع می‌کند. اگر مرا بخواند پاسخش می‌دهم و اگر از من بخواهد عطایش می‌کنم.»

امامان برترین‌ها

«طأطأ کل شریف لشرفکم»: هر شریفی در برابر شرافت شما سر فرود آورده است.

این فراز گویای جایگاه والای اهل­بیت«ع» است. واژه «طأطأ» به معنای سر خم کردن و سر فرود آوردن است.(۲) واژه «شریف» در لغت به معنای بزرگ‌قدر، گرانقدر، عالیقدر، مقابل وضیع و خسیس.(۳)

این جمله «انشاء» است یعنی به خاطر مقام والا و برتر امامان در همه عرصه‌ها بزرگان باید در برابر آنها سر فرود آرند.

همه داده گردن به علم و شجاعت

وضیع و شریف و صفار و کبارش

(ناصر خسرو)

امامان چه در فضائل انتخابی و چه غیر انتخابی، در تمام عرصه‌ها برترین هستند. در نسب کسی مقام والای آنها را ندارد. در زیارت اربعین خطاب به سالار شهیدان می‌خوانیم: «اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها؛(۵) گواهی می‌دهم که تو نوری بودی در صلب مردان و در رحم زنان پاک و مطهر که هرگز ناپاکی‌های دوران جاهلیت تو را آلوده نکرد و لباس‌های تاریک و ظلمانی زمان جاهلیت بر قامت تو ننشست.»

این ویژگی را همه امامان«ع» دارند. حضرت امیرمؤمنان علی«ع» می‌فرماید: …عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر… نبتت فی حرم و تسبقت فی کرم؛(۶) عترتش بهترین عترت‌ها، خاندانش بهترین خاندان‌ها، درخت پربار وجودش بهترین درختان بود. درختی که در حرم امن خداوند رویید و در آسمان کرامت و فضیلت سر کشید. در روایتی نبی اکرم«ص» فرمود: «انا و اهل بیتی صفوه الله و خیرته من خلقه»(۷) من و اهل بیتم برگزیدگان خداوند و بهترین‌ها از بندگان او هستیم.

آنچه امیرمؤمنان علی«ع» در خطبه شقشقیه فرمود مربوط به همه امامان است:

«… ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر…»(۸) سیل خروشان (علم و فضیلت) از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است. و مرغ (دورپرداز اندیشه) به قله وجود من نمی‌رسد.

با این جایگاهی که امامان دارند جا دارد که هر بزرگی در مقابل آنها سر تعظیم فرود آورد.

متکبران و امامان

«و بخع کل متکبر لطاعتکم»: و هر متکبری به فرمانبرداری از شما گردن نهاده است.

«بخوع» به معنای گردن‌نهادن، اقرار کردن است.(۹) در برخی از نسخه‌ها که در عیون الرضا و من لایحضره الفقیه آمده «بخع» ذکر شده است که آن هم به معنای خضوع است.

«تکبر» به معنای خودبزرگ‌بینی است. معنای جمله فوق این است که اگر متکبران قلّه فضائل شما را ببینند باید فرمانبر شما شوند. اگر نیستند به آن دلیل است که شأن و منزلت والای شما را نمی‌دانند.

اعتراف سرکشان به فضائل امامان

«و خضع کل جبار لفضلکم»: و هر گردنکشی در برابر فضل شما فروتن است.

گردن‌کشانی که اعتراف به فضل مولی علی«ع» کرده‌اند فراوانند که: «الفضل ما شهدت به الاعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان به آن اعتراف کنند.»

اینجا اعترافات برخی از دشمنان اهل­بیت«ع» در رابطه با آنان را می‌آوریم:

  1. «معاویه بن ابی‌سفیان» را همه می‌دانند که با مولی علی«ع» دشمن بود. ابومسلم خولانی با گروهی نزد معاویه آمدند و گفتند: «انت تنازع علیاً ام انت مثلُه؟» تو با علی«ع» می‌جنگی. آیا تو چون اوئی؟ او گفت: «والله انی لاعلم انه افضل منّی و احقّ بالامر منّی»: سوگند به خدا می‌دانم که او برتر از من است و به حکومت سزاوارتر از من است.»(۱۰)

ده اعتراف دیگر را می‌توانید در موسوعه الامام علی­بن ابی‌طالب«ع» جلد ۵ ببینید. «علی«ع» عن لسان اعدائه»

  1. «عمر بن عاص». کیست که نداند او بیشترین توطئه‌ها را علیه مولی علی«ع» سامان داد. آورده‌اند: «مردی از اهالی همدان به نام «بُرد» نزد معاویه آمد و شنید که عمرو به بدگویی از علی«ع» پرداخته است. به وی گفت: «ای عمرو بزرگان ما از پیامبر شنیده‌اند: هرکه من مولای اویم علی«ع» مولای اوست. آیا این درست است یا نادرست؟» عمرو گفت: «حقٌ و انا ازیدک انه لیس احد من صحابه رسول الله له مناقب مثل مناقب علی«ع»…؛ درست است و به شما بگویم که بین یاران پیامبر خدا هیچ کس مناقبی (فضائلی) چون علی«ع» ندارد.»(۱۱)
  2. «مروان بن حکم» ناجوانمردی که دشنام بر امیرمؤمنان علی«ع» را آغاز کرد و گفت حکومت ما جز با دشنام به امیر مؤمنان جان نمی‌گیرد!

ابن ابی سیف می‌گوید: مروان سخنرانی می‌کرد در حالی که امام حسن«ع» نشسته بود. در سخنرانیش به مولی علی«ع» بد گفت. امام حسن«ع» فرمود: «وای بر تو این فردی که بدش می‌گویی بدترین مردم است؟! گفت نه بلکه بهترین مردم است.»(۱۲)

این اعترافات اندکی از بسیار است. شایسته است کتاب‌ها در این باره به نگارش درآیند.

ولایت تکوینی

«و ذل کل شیء لکم»: و هر چیزی در برابر شما رام است.

«ذلّ» با کسر ذال به معنی نرمی و تسلیم است با این معنی معنای جمله فوق همان است که گفتیم «ذلّ به ضم ذل به معنی خواری و ذلت است.»

این جمله هم بیان جلوه‌ای از ولایت تکوینی امامان«ع» است که در مقاله قبل اجمالاً به آن پرداختیم.

امامان معصوم به اذن خداوند هم ولایت تشریعی دارند و هم ولایت تکوینی.

امامان نوربخشان زمین

«و اشرقت الارض بنورکم»: و زمین به نور شما تابان است

این فراز برگرفته از آیه ۶۹ سوره زمر است:

«و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جیء بالنبیین و الشهدا و قضی بینهم بالحق و هم لایظلمون؛ و زمین در آن روز به نور پروردگارش روشن می‌شود و نامه‌های اعمال را پیش می‌نهند و پیامبران و گواهان را حاضر می‌سازند و میان آنها به حق داوری می‌شود و به آنان ستم نخواهد شد.

اینکه مقصود از روشن شدن زمین به نور پروردگار در آیه چیست احتمالاتی داده شده است:

۱- برخی گفته‌اند نور ربّ نور حق و عدالت است که خداوند صفحه زمین را با آن نورانی می‌کند.

۲- برخی گفته‌اند اشاره به نوری است که غیر از نور خورشید و ماه که خداوند مخصوص آن روز می‌آفریند.

۳- برخی از مفسران گفته‌اند مراد همان انکشاف غطا و کنار رفتن پرده‌ها و حجاب‌ها و ظاهر شدن حقایق اشیاء و اعمال انسان‌ها از خیر و شر و اطاعت و عصیان و حق و باطل می‌باشد: «لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطارک فبصرک الیوم حدید؛(۱۳) تو در غفلت از این موضوع بودی ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم و امروز چشمت به خوبی می‌بیند.

این مربوط به قیامت.

در بعضی از روایات و زیارات از جمله این زیارت به قیام حضرت مهدی(عج) تفسیر شده است این در حقیقت نوعی تطبیق و تشبیه است:

مفضل بن عمر از امام صادق«ع» نقل می‌کند که: «اذا قام قائمنا اشرقت الارض بنور ربها و استغنی العباد عن ضوء الشمس و ذهبت الظلمه؛(۱۴) هنگامی که قائم ما قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود و بندگان از نور آفتاب مستغنی می‌شوند و ظلمت برطرف می‌گردد.

این روایت و همانند آن تأکید بر این معنی دارد که به هنگام قیام مهدی دنیا نمونه‌ای از صحنه قیامت خواهد گردید و عدل و داد به وسیله آن امام به حق و جانشین پیامبر«ص» و نماینده پروردگار در روی زمین تا آنجا که طبیعت دنیا می‌پذیرد حکمفرما خواهد شد.

رستگاری با ولایت

«و فاز الفائزون بولایتکم»: رستگاران با ولایت شما رستگاران می‌شوند. «فوز به معنای نجات و دستیابی به خوبی است.»

رستگاری از رهگذر پذیرش ولایت اهل­بیت«ع» است. نه تنها دوستی آنان که اول گام است مهم‌تر از آن پذیرش عملی راه اهل­بیت«ع»  است. در فراز «فاز من تمسک بکم» در این رابطه سخن گفتیم. اینجا نیز روایتی را تقدیم می‌کنیم:

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «ما خدمت پیغمبر اکرم«ص» کنار خانه خدا نشسته بودیم. علی«ع» به سوی ما آمد. هنگامی که چشم پیامبر به او افتاد فرمود: قداتاکم اخی؛ برادرم به سوی شما می‌آید. آنگاه رو به کعبه کرده و فرمود: و رب هذه البنیه ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه؛ به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند. سپس رو به سوی ما کرد و افزود: اما و الله انه اولکم ایمانا بالله و اقومکم بامرالله و اوفاکم بعهدالله و اقضاکم بحکم الله و اقسمکم بالسویه و اعد لکم فی الرعیه و اعظمکم عندالله مزیه؛(۱۵) به خدا سوگند او قبل از شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شماست، وفایش به عهد خدا از همه بیشتر، قضاوتش به حکم الله افزون‌تر و مساواتش در تقسیم بیت‌المال از همه زیادتر، عدالتش در برابر رعیت از همه افزون‌تر و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.»

امامان و راه بهشت

«بکم یسلک الی الرضوان:» با شماست که راه بهشت پیموده می‌شود.

در باره این فراز دو احتمال است:

  1. آنکه مراد از رضوان «بهشت» باشد در این صورت ترجمه آن است که ذکر کردیم.

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»: (۱۶)خداوند به مردان و زنان باایمان باغ‌هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختان آن جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشت‌های جاویدان (نصیب آنها ساخته) و خشنودی و رضای خدا از همه اینها برتر است و پیروزی بزرگ همین است.

در کتاب خصال از رسول خدا چنین نقل شده: «من سرّه ان یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنتی الّتی وعدنی الله ربی جنات عدن…فلیوال علی­بن ابی‌طالب«ع» و ذریته من بعده؛(۱۷) کسی که دوست دارد حیاتش همچون من و مرگش نیز همانند من بوده باشد و در بهشتی که خداوند به من وعده داده در جنات عدن ساکن شود باید ولایت علی­بن ابی‌طالب«ع» و فرزندانش را بعد از او بپذیرد.»

از این حدیث استفاده می‌شود که جنات عدن باغ‌هایی است از بهشت که پیامبر و جمعی از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.

  1. آنکه رضوان به معنای رضایت و خشنودی خداوند است در این صورت معنای عبارت فوق این است که به وسیله شما مردم رضایت الهی را درمی‌یابند هر دو معنا در اینجا صحیح است.

معاندان و امامان

«و علی من جحد ولایتکم غضب الرحمن»: و بر هر که ولایت‌شان را انکار کند خشم خدای رحمن است.

جحود به معنای انکار عالمانه است یعنی با اینکه کسی حقیقتی را می‌داند و آن را انکار کند:

«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علواً…؛ آنان (فرعونیان) آیات الهی را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند…»

این رفتار نادرست منکران ولایت است که خشم خداوند را به سوی خود سرازیر می‌کنند آن چنان که ولایتمداران از این رهگذر بهشت و رضوان خدا را تهیه می‌کنند.

نکته قابل توجه این است که در این فرا از زیارت واژه «جحود» آمده یعنی آنان که حقانیت اهل­بیت«ع» را می‌دانند و با این حال آن را انکار می‌کنند. به این ترتیب آنان که مستضعف‌اند و حق را نمی‌دانند و جهل مرکب هم دارند یعنی نمی‌دانند که نمی‌دانند حساب ویژه‌ای دارند یعنی همان برخوردی که با همه مستضعفان در صراط باطل است.

پاورقی:

۱- اصول کافی، ج ۲، ص ۳۵۲ «باب من اذی المسلمین و احتقرهم، حدیث ۸ و حدیث ۷ با مختصری تفاوت».

۲- طأطأ عن الشیء حفض رأسه عنه لسان العرب، ج ۴، ص ۴۸۳، تواضع و خضع مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۷۳٫

۳- لغت‌نامه دهخدا، ج ۳، ص ۳۵۳٫

۴- همان از ناصرخسرو.

۵- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص ۱۰۰۸، چاپ اسوه.

۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۹۲٫

۷- تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۳۹۲٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

۹- بخع بالطاعه ای اذعن و انقاد و سلس «العین، ج۱، ص ۱۲۳»، بخع له کفّه… اقرّ به و خضع له «لسان العرب، ج ۸، ص ۵».

۱۰- سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲؛ البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹٫

۱۱- الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹٫

۱۲- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۲۰٫

۱۳- سوره ق، آیه ۲۲٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۰٫

۱۵- شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۶۲، حدیث ۱۱۳۹٫

۱۶- سوره توبه، آیه ۷۲٫

۱۷- الخصال، ج ۲، ص ۵۵۸٫

۱۸- سوره نمل، آیه ۱۳٫

 

 

 

20فوریه/19

جایی برای این جریان در حوزه نیست

حسن ابراهیم‌زاده

جریان را از آن رو جریان می‌گویند که پس از تولد همواره در بستر تاریخ روان و جاری است و اگر در مقطعی از زمان از چشم پنهان بماند، روزی در مکان و زمان دیگری نمایان می‌شود. شاید یکی از دلائلی که وجود مقدس امیرمؤمنان علی(ع) به یاران و آیندگان خود پس از پایان جنگ نهروان توصیه کردند که بعد از من هرگز بر روی خوارج تیغ نکشید، قرار دادن این جمع به فهرست جریان‌های زنده تاریخ باشد. جریان‌هایی که اصولاً برخورد فیزیکی و بحث و گفت‌وگو با آنان بیهوده است و وظیفه خواص و مردم به هنگام ظهور و بروز چنین جریان‌هایی تنها تنویر افکار عمومی و بصیرت‌افزایی در جامعه است و بس!

با آغاز نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ از دل حوزه‌های علمیه که از نظر ماهیت و چگونگی شکل‌گیری و مسیر رشد و حرکت می‌توان آن را استمرار حرکت‌های توحیدی تاریخ به شمار آورد؛ جریان‌ها، گروه‌ها و دستجات بسیاری تا به امروز در مقابل نهضت و پس از آن در انقلاب به میدان آمدند که برخی از آنان ریشه در دل تاریخ داشتند. جریان‌هایی که بعضاً به مثابه قند خون یک پیکره سالم به خودی خود بیماری نیستند ، اما هر مرضی را تشدید می‌کنند و مانع ترمیم هر زخمی می‌شوند. جریان‌هایی که برخورد امام خمینی چون برخورد هر حرکت توحیدی اصیل و حرکت اجداد طاهرینش با آنان متفاوت بود.

امام خمینی در طول این سال‌ها و در برخورد با این جریان‌ها ضمن اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی به جامعه به‌ویژه خواص، همواره شاگردان و یاران خود و جامعه را از درگیر شدن با آنان برحذر می‌داشتند و روشنگری و تلاش مضاعف برای شناخت و شناساندن معیارهای حق را به آنان توصیه می‌کردند تا نهضت و انقلاب را از آسیب‌ این گونه از جریان‌ها حفظ کنند. سیره‌ای که رهبر معظم انقلاب نیز پس از امام آن را دنبال و جامعه و به‌ویژه حوزه‌های علمیه را در مقابل ایجاد برخی تنش‌های آنان مدیریت کردند.

امام خمینی برخی از این جریان‌هارا مولود نفوذ اندیشه بیگانگان در حوزه‌های علمیه می‌دانستند و گاه به‌صراحت این برداشت خود را بر زبان می‌آوردند تا حوزویان در صورت بروز و ظهور چنین اندیشه‌هائی در مورد ائتلاف جریان‌های دیگر ضدانقلاب و ضداسلام با این جریان‌ها، هوشیارانه‌تر عمل و حرکت آنان را با شیوه‌های مسالمت‌آمیز و عالمانه در نطفه خفه کنند.

امام خمینی در سال‌های پایانی حیات نورانی خود و با مشاهده ظهور و بروز دوباره یکی از این جریان‌ها، در «منشور روحانیت»و در درددلی با طلاب و فضلای عصر انقلاب از جریانی سخن به میان آوردند که طلاب و فضلای دوران مبارزات در کنار امام با همه وجود خطر آنان را لمس کرده بودند و با حضور این جریان در حوزه با خون دل نهضت را پیش برده بودند.

امام خمینی در این پیام به طلاب و فضلای جوان انقلابی، با طرح پرسشی، به دشواریِ وظیفه تبیین شفاف ماهیت این جریان و نام بردن از افراد و شاخص‌های آن از یک سو و وظیفه سوژه به دست دشمن ندادن از سوی دیگر اشاره می‌کنند و بار دیگر با لب فروبستن همآوای چاه درددل‌های اجداد طاهرینشان می‌شوند و می‌نویسند:

«… فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار لعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است، از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت و نیفتادن سوژه‌ای به دست دشمنان، کار آسانی نیست.»(۱)

همین پیچیدگی و دشواری برخورد با جریان‌های نفوذی دشمن و در کمین نشستن جریان‌های ضدانقلاب و برخی از نفس افتاده‌ها و پشیمان شده‌های انقلاب برای موج‌سواری بر سخنان و مواضع نمادهای این جریان موجب شد که امام خمینی(ره) ریشه برخی از سخنان و مواضعی را که گاه آب به آسیاب دشمن می‌ریزد؛ گاه مسئله اصلی را به فرعی و گاه فرعی را به اصلی بدل می‌سازد؛ گاه افراد و افکار مرده‌ای را زنده می‌کند و گاه ستون خیمه اسلام و انقلاب را نشانه می‌رود، در نگرش برخی از افراد به مسئله اجتهاد بدانند و با شجاعت بگویند:

«اجتهاد مصطلح در حوزه‌ها کافی نیست، بلکه اگر فردی اعلم به علوم و معهود حوزه‌ها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص بدهد و به‌طور کلی در زمینه اجتماعی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری باشد، در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(۲)

و باز تکرار همان حوادث و همان رفتارهایی که بدون در نظر گرفتن مصلحت‌های کلی، نظام اسلامی و حوزه‌های علمیه را با چالش‌های گوناگون رو به‌ رو ساخت، رهبر انقلاب را بر آن داشت تا چون امام خمینی از ضرورت جهان‌شناسی، جریان‌شناسی، شخصیت‌شناسی و زمان‌شناسی و شناخت نقشه‌های دشمن و عناصر نفوذی در خطاب به حوزویان سخن به میان آورند و در تاریخ ۲۰/۴/۶۸ در بیعت مدرّسان و فضلای حوزه علمیه مشهد با ایشان بگویند:

«اگر شما اعلم علما هم باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعه اسلامی امروز مفید واقع شوید. اگر ندانیم که استکبار چه کار می‌خواهد بکند و دشمنان ما چه کسانی هستند و از کجا نفوذ می‌کنند و اگر متوجه نباشیم که در جامعه ما چه می‌گذرد و چه مشکلاتی وجود دارند و علاجشان چیست و اگر اطلاع نداشته باشیم که در جبهه‌بندی‌های امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمی‌توانیم نقش واقعی خود را ایفا کنیم.»

بی‌شک جایگاهی که نظام اسلامی امروز با مجاهدت‌های امام و رهبری و شهدا و مردم انقلابی به آن نائل شده است، از چنان ساخت درونی مستحکمی برخوردار است که قدرت‌های جهانی با همه ابزارهای نظامی و اقتصادی و رسانه‌ای و نیز با به میدان آوردن همه جریان‌های چپ‌گرا و راست‌گرا توان مقابله با آن را ندارند. از این رو که دشمن بر آن شد تا در سال‌های پایانی عمر مبارک امام خمینی دست به دامان جریان‌های به کُما رفته پس از انقلاب، به‌ویژه در حوزه علمیه شود تا شاید توسط عوامل نفوذی خود و محور قرار دادن آنان و ایجاد ائتلافی بین این جریان و جریان‌های دیگر، اسلام ناب محمدی(ص) را که بارزترین ویژگی آن انقلابی‌گری بود به چالش بکشد و باز از همین رو بود که امام راحل در واپسین سال‌های حضور در عالم خاکی در پیام‌های خود با به کارگیری تندترین واژه‌ها به افشای این جریان و بیان شاخص‌هایش آن پرداختند و از اسلام ناب و ولایی به چهره واقعی اسلام یاد کردند، زیرا خوب می‌دانستند که پس از ایشان اسلام انقلابی در تعامل و تبانی اسلام متحجرین و اسلام منفعلین مورد هجوم قرار خواهد گرفت و این ائتلاف برای رسیدن به اهداف خود  حتی از نفوذ به مهم‌ترین نهادهای حوزوی و دولتی    چشم‌پوشی نخواهد کرد.

پیش‌بینی امام به حقیقت پیوست، اما دشمن به اهدافش نرسید. این واقعیت تلخ به گونه‌ای خود را نشان داد که رهبری انقلاب در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۸۹ در باره به زیر سئوال بردن نظرات امام و شکستن فضای انقلابی توسط این ائتلاف را که در هر دوره‌ای رنگ و صبغه‌ای خاص داشت، چنین فرمودند:

«فضای انقلابی در کشور دشمنان عنودی دارد، دشمنان کینه‌ورزی دارد. با حاکمیت فضای انقلابی در کشور مخالفند، می‌خواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دوره‌ای شهادت را زیر سئوال بردند، جهاد را زیر سئال بردند، شهید را زیر سئوال بردند، نظرات امام را زیر سئوال بردند! اما مسئله این نیست که فلان زیدی با این مفاهیم مخالف است. مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود، فضاسازی شود و فضای انقلابی بشکند.»

اشاره رهبری انقلاب به قصد دشمن برای فضاسازی برای شکستن اسلام انقلابی به بهانه‌های گوناگون که دامنه آن گاهی به حوزه‌های علمیه و به بهانه دفاع از فلان فتوا و فلان نظر و فلان زید نیز کشیده می‌شود و گاه جریان‌های ضدانقلاب و مطرودین امام و انقلاب هم کاتولیک‌تر از پاپ، پای این علم فریاد واعطشا سر می‌دهند، حکایت از پرتاب آخرین تیر دشمن از کمان پوسیده‌ای دارد که به موازات در آمدن صدای خرد شدن استخوان‌های لیبرالیسم همچون سوسیالیسم، امیدی جز دست به دامان شدن به چنین جریاناتی ندارد. جریان‌هایی که سخن و مواضع آنان امروز نه در حوزه‌های علمیه خریداری دارد و نه در بین مردم مؤمن و انقلابی. این توصیه امام خمینی به علما و فضلا و مردم مبنی بر در میدان بودن، مقاومت و ایستادگی و عقب‌نشینی نکردن در مقابل توطئه‌های دشمن، نصب‌العین همه است. ایشان در تاریخ ۱۲/۱۰/۶۲ فرمودند:

«من قریب هشتادوپنج ساله هستم، با ضعف بسیار. آن‌ قدر که برای من ناراحتی و خستگی هست برای شماها نیست. اگر بنا باشد کنار برویم، من باید کنار روم، ولی همه وارد میدانی شده‌ایم که اگر یک قدم عقب بنشینیم شکست می‌خوریم.»

پاورقی:

  1. ۱٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۰٫
  2. همان، ص ۴۷٫

 

 

 

 

 

 

14فوریه/19

مروری به بیانیه صدها نفر از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم در واکنش به خطر نفوذ سران فتنه به حوزه علمیه

پاسداست فقاهت و نهضت

مروری به بیانیه صدها نفر از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم

در واکنش به خطر نفوذ سران فتنه به حوزه علمیه

 

در پی نامه آیت‌الله یزدی به آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی و تاکید ایشان در جلوگیری از موجه‌سازی سران فتنه از طریق عادی‌سازی ارتباط آنان با مراجع، حملات تاسف‌بار متعددی به جایگاه والای علمی و شخصیت انقلابی آیت‌الله یزدی گردید که این اهانت‌های غیر متعارف، واکنش شایسته علمای بزرگ حوزه را در پی داشت.

در این میان  جمع بسیاری  از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای ضمن اعلام حمایت از آیت‌الله شبیری زنجانی و آیت الله یزدی، تکریم مرجعیت و احترام به ارکان و بزرگان حوزه را ضروری دانستند و به خطر مشروعیت‌یابی جریان فتنه از ارکان حوزه هشدار دادند؛ در این بیانیه  که بیش از ۵۵۰ نفر از اساتید عالی حوزه‌ی قم آن را امضاء کرده بودند، اسامی چهره‌های برجسته‌ای همچون حضرات آیات و حجج اسلام آقایان وافی، خاتمی، محسن اراکی، کعبی، نمازی، ممدوحی، خائفی، بهشتی، آشتیانی، نظری شاهرودی، عبداللهی، رجبی، فیاضی، اسلامیان، مروجی طبسی، علی مومن، فیض گیلانی، ملکوتی، نیازی، توکل، بطحائی، فاضل گلپایگانی و تحریری  به چشم می‌خورد. متن بیانیه به شرح ذیل است.

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

در خصوص نامه‌ی حضرت آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» به مرجع بزرگوار حضرت آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی «دام ظله الوارف»، ما امضاء‌کنندگان ذیل نکاتی را تقدیم می‌نماییم.

تکریم، پاسداشت و رعایت حریم مرجعیت به عنوان دژ مستحکم اسلام و پاسداران مکتب اهل بیت «علیهم السلام» مورد اتفاق همه دینمداران و حوزه‌های علمیه و روحانیت است.

در این میان، حضرت آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی «دام ظله الوارف» به عنوان یکی از مراجع عظام تقلید با جایگاه برجسته علمی، اخلاقی و مردمی مورد قبول و احترام و اعتماد همگان است.

حضرت آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» از فقیهان برجسته و مدرسان با سابقه و از اعلام و بزرگان حوزه علمیه قم است که از پیشگامان نهضت و شاگردان بصیر و با اخلاص آیت‌الله العظمی بروجردی، حضرت امام راحل و علامه طباطبایی «قدس‌الله اسرارهم» است که پاسداشت حرمت ایشان لازم و پاسداشت فقاهت و انقلاب اسلامی است.

آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» همواره برای مراجع معظم تقلید احترام ویژه‌ای قائل بوده و هستند و در نامه خود، در عین صراحت و شفافیت، با سلام و احترام و عرض ارادت به جایگاه مرجعیت، درصدد تخطئه و جلوگیری از موجه‌سازی و مشروعیت‌یابی سران فتنه از طریق عادی‌سازی ارتباط آنان با مراجع معتبر بوده است.

همانگونه که تکریم مرجعیت لازم و ضروری است، احترام به ارکان و بزرگان حوزه هم بایسته است و نمی‌توان نسبت به حمله ناجوانمردانه به فقیه مجاهد آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» بی‌تفاوت بود؛ به ویژه آن‌که، این هجمه‌ها توسط عده‌ای سازماندهی می‌شود که بینش و گرایش التقاطی آنان نسبت به اسلام و مکتب اهل بیت «علیهم‌السلام» و مواضع‌شان بر علیه فقه سنتی و اصالت‌های حوزوی و مرجعیت روشن است.

به همه دلسوزان دین و کشور، به ویژه فعالان سیاسی و رسانه‌ای یادآور می‌شویم، در این شرایط حساس، همه ما باید با همگرایی و هم‌افزایی، و با بصیرت و هوشیاری در مقابله با جنگ اقتصادی و روانی و رسانه‌ای جبهه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، هوشمندانه به وظایف خود عمل نماییم و همت اصلی خود را در جهت تقویت اقتدار و امید و انسجام و خدمت به مردم و تلاش برای حل مشکلات و شکست تحریم آمریکایی مصروف نمائیم.

در پایان از حوزویان انتظار می‌رود با حکمت و دوراندیشی در جهت تقویت مرجعیت و ارکان حوزه گام بردارند و با سعه صدر و حفظ انسجام و اخلاق مداری و تفاهم حوزوی نقشه بدخواهان مرجعیت و حوزه و روحانیت را با پایان دادن مناقشات و مشاجرات بی‌ثمر و حاشیه‌ای نقش بر آب کنند.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

 

14فوریه/19

درس‌هایی از سیره علما

درس‌هایی از سیره علما

مدخل:

سیره عالمان دین، آکنده از نکات آموزنده و الهام‌بخش است.

گشت و گذار در این بوستان معطر، دل را روشن و جان را سرشار از امید می‌سازد و الگوهای عملی و سرمشق‌های رفتاری را به ما نشان می‌دهد.

آنچه می‌خوانید نمونه‌هایی از این خصلت‌های برجسته هستند و اشاراتی کوتاه به درس‌هایی که از آنها می‌توان گرفت.

  1. مرحوم مقدس اردبیلی وقتی مشغول نوشتن کتاب «شرح ارشاد» علامه بود، قسمت‌هایی از کتابش را در اختیار دو شاگردش (صاحب معالم و صاحب مدارک) می‌گذاشت و می‌فرمود: «عبارت‌های غیرفصیح آن را اصلاح کنید…»

درس: تواضع عامل رشد است. تواضع علمی از عالمان مطلوب‌تر است. اگر در ارائه آثار علمی و قلمی از تجربه و مهارت صاحب‌نظران استفاده و از نقد استقبال شود، آثار بی‌عیب‌تر و متقن‌تر عرضه خواهند شد و این آبرویی است برای حوزه و حوزویان.

  1. یکی از نزدیکان امام امت«ره» می‌گوید: «امام بارها در کنار تلویزیون که صحنه‌های دلخراش فقر و محرومیت نشان داده می‌شود گریه کرده‌اند.»

درس: این همان روش و سیره علوی است؛ یعنی آگاهی از مشکلات و همدردی با محرومان. گرفتاران به رفاه یعنی همان مرفه‌های بی‌درد، دچار ضعف شامّه و باصره می‌شوند و در نتیجه نه ناله‌های دردمندان را می‌شنوند و نه فقر طبقات نیازمند و نه تلخی نیاز و حاجت را درک می‌کنند.

  1. عادت مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء آن بود که هر شب وقت سحر بیدار بود و می‌آمد دمِ در اتاق‌ها و عیال و اطفال را بیدار می‌کرد و می‌گفت: «برخیزید و نماز شب بخوانید.» و همه برمی‌خاستند.

درس: تهجّد شبانه در کنار تدریس روزانه، کمال یک طلبه و روحانی است. وقتی یک حوزوی خودش اهل نماز شب باشد، فضای معنوی خانه روی اهل خانه هم  اثر می‌گذارد. کسی که طعم شیرین عبادت و مناجات با خدا را چشیده باشد، حیفش می‌آید که دیگران از این مائده شیرین بی‌خبر و بی‌بهره بمانند.

  1. شهید ثانی در کتاب «منیه المرید» نوشته است: «بهتر است که انسان هنگام نگارش و استنساخ کتب دینی، طاهر و رو به قبله باشد و بدن، جامه، مرکب، قلم و نوشت‌افزارش پاک و طاهر باشند.»

درس: وقتی سایه معنویت و طهارت باطنی بر آثار علمی و قلمی سایه می‌افکند، برکت می‌یابد و ماندگار می‌شود. رو به قبله نشستن و نوشتن و مطالعه کردن، جهت یادگیری الهی را نشان می‌دهد و پاکیزگی و تمیزی کاغذ و دفتر و نوشت‌افزار، مقدمه‌ای برای طهارت درون از آلایش‌های اخلاقی است. نورانیت وضو در حاصل کارهای علمی هم اثر می‌گذارد. چه بهتر که در همه حالات باطهارت باشیم.

  1. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی درباره استادش می‌گوید: در طول سی سال افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمی‌دانم» را بارها در پاسخ به سئوالات از ایشان شنیده‌ام.

درس: گاهی غرور و تکبر سبب می‌شود انسان اعتراف به جهل نکند و ببافد و دیگران را هم به بیراهه بکشد. آنکه فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و در هر حوزه‌ای اظهارنظر می‌کند و وارد هر بحثی می‌شود، دچار «جهل مرکب» است. بهتر است هر کسی حد خود را بشناسد و پای را از گلیم خود بیرون ننهد. نخستین حرف در «الفبای کمال» اعتراف به جهل است. گفتن «نمی‌دانم» نه تنها از قدر انسان نمی‌کاهد، بلکه بر قدر و قیمتش می‌افزاید.

  1. برای مرحوم «وحید بهبهانی» قرآنی نفیس با جلدی جواهرنشان که دانه‌های یاقوت و الماس و زبرجد بر آن بود آوردند. هدیه از سوی سلطان آن زمان بود. وقتی نگاه ایشان به آن افتاد، گفت: «چه جهت دارد که کلام‌الله را چنین کنند تا باعث حبس و تعطیلی آن شود؟ این دانه‌ها را جدا کنید و بفروشید و بهای آن را به مستمندان بدهید.»

درس: گویند: «حاجت مشاطّه نیست روی دلارای را». قرآن خودش هم زیبا و نفیس است، و هم به هر چیز دیگری جمال و بها می‌بخشد. تزئینات در آثار علمی و چاپ‌های نفیس و الوان با کاغذها و جلدهای ویژه، کتاب‌ها را بایگانی می‌کند و حیفشان می‌آید که باز کنند و بخوانند، مبادا که خراب شود. ابنیه و امکنه و مدارس و مراکز حوزوی هرچه ساده‌تر و دور از تجملات باشند، خروجی‌های آنها معتبرتر خواهد بود. البته استحکام و امکانات غیر از تجملات و لوکس‌گرایی است. فتأمل!

  1. شیخ انصاری (مؤلف کتاب رسائل و مکاسب) در شب‌های تار و سحرها به در خانه فقرا می‌رفت و با لباس مبدّل و چهره پوشیده به خانواده‌های نیازمند به مقدار احتیاجشان کمک مالی می‌کرد.

درس: همدردی با فقرا و رسیدگی به نیازمندان سیره علمای عامل و پیروان مولی علی(ع) است. آنان که وجوهات و تبرّعات در اختیار دارند، مسئولیت سنگینی را بر دوش دارند. اگر سئوال «از کجا آورده‌ای؟» مطرح است، «در کجا خرج کرده‌ای؟» هم مطرح است. برخی نقاب عزّت و عفت و مناعت به چهره دارند و فقر و نیازشان را علنی نمی‌کنند. رسیدگی به آنان ثواب مضاعف دارد. باید دید وجوهات در کدام جهات صرف می‌شوند. خوشا آنان که پاسخی قانع کننده برای امام زمان(عج) داشته باشند.

  1. آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری به‌قدری تواضع داشت که مقید بود کسی در سلام بر ایشان سبقت نگیرد. وقتی برای درس گفتن به مدرسه می‌آمد، سرش را پایین می‌انداخت تا کسی جلوتر به او سلام نکند و یکمرتبه در مدرسه را باز می‌کرد و به همه سلام می‌داد.

درس: تواضع، محبوبیت می‌آورد. یکی از نشانه‌های تواضع سلام دادن به دیگران و نداشتن توقّع سلام از دیگران است. اگر روحانیون به این سنت عمل کنند، با جوانان گرم بگیرند و خود را تافته جدا بافته نپندارند، در دل‌ها به موقعیت بهتری دست می‌یابند. مگر پیامبر خدا(ص) سبقت در سلام نداشتند؟ چه کسی برای تبعیت از این سنت نبوی، شایسته‌تر از عالمان دین؟

  1. مرحوم شیخ محمدحسن مامقانی هرگز به زخارف دنیا دل نبست و به خوردن و آشامیدن و امور منزل چندان توجهی نداشت؛ از حقوق شرعی استفاده نمی‌کرد و از ظلمه و رجال دولت هدیه‌ای نمی‌پذیرفت.

درس: بسیاری از آزادها اسیرند. بندهای اسارت در اشخاص مختلف است. یکی اسیر نام و شهرت است، دیگری وابسته مقام و ریاست. یکی اسیر شکم و شهوت است، یکی دربند تجملات و زخارف دنیوی. اگر دنیا «راه» است، نباید «توقفگاه» شود و اگر «ابزار» است، نباید به هدف تبدیل شود. شعار آزادی دادن، ولی اسیر شکم و شهوت و مقام و ثروت بودن باهم ناسازگار است.

  1. درباره سیدجمال‌الدین اسدآبادی نوشته‌اند که در سراسر روز به یک وعده غذا می‌ساخت. چای بسیار می‌خورد و هر آن برای تبعید و گرفتاری‌های احتمالی دیگر آماده بود. جامه‌های سید بر تن‌اش بود و کتاب‌هایش در سینه‌اش. افکارش در مغزش و دردهای بزرگ در دلش.

درس:

تکلف گر نباشد خوش توان زیست

تعلق گر نباشد خوش توان مُرد

(انسی جامی)

باید خود را خرید و آزاد کرد، آزاد از همه تعلقات و وابستگی‌ها و اسارت‌ها و تکلّف‌ها. کسی که خودش برده است، چگونه می‌تواند دیگران را آزاد کند؟ تا انسان اسیر و غلام است، نمی‌تواند «آزادانه» حرف بزند و موضع بگیرد. ترس و طمع، آدمی را محافظه‌کار بار می‌آورد. کسی می‌تواند عزم و استوار داشته باشد که دنبال بزم نرود و در مزرعه زندگی به سورچرانی مشغول نشود. چرا امثال سید جمال‌ها در جامعه کم هستند؟

  1. شهید قدوسی (مدیر مدرسه شهیدین قبل از انقلاب) مناعت طبع و آزادگی زیادی داشت و هدیه نمی‌پذیرفت. یک بار پدر یکی از طلبه‌ها به عنوان هدیه مقدار معتنابهی زعفران فرستاده بود و ایشان نپذیرفت؛ زیرا می‌دید که اگر بپذیرد و فردا آن پسر بیاید و مرخصی بخواهد، یا چند نمره کم آورد، یا… مشکل می‌توان با او مثل طلاب دیگر برخورد کرد.

درس: راز عدم قاطعیت در بعضی‌ها همین است که مدیون دیگرانند. گاهی یک «هدیه ناقابل» چسبی می‌شود که پلک‌ها و لب‌ها را به هم می‌چسباند و طرف را کور یا لال می‌سازد. به گفته کسی «گاهی با یک شکلاتِ نارگیلی دهان انسان را می‌بندند.» هدیه زعفرانی، تیغ زبان را کند می‌کند. چرا رشوه از زشت‌ترین گناهان است؟ چون آزادی انسان را می‌گیرد. روحانی هم نباید زیر بار منت دیگران باشد تا بتواند به وظیفه شرعی و انقلابی خود عمل کند.

  1. مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، مؤلفِ «الذریعه»، وقتی از عظمت کار علامه امینی در تألیف کتاب «الغدیر» آگاه شد، با خلوص دل دعا کرد و از خدا خواست تا باقیمانده عمر او را به صاحب الغدیر بدهد تا او کار تدوین الغدیر را به پایان برساند.

درس: وقتی حسد نباشد، از کار خوب دیگران و موفقیت علمی آنان خوشحال هم می‌شویم. وقتی کاری خیر و مؤثر باشد، چه فرق می‌کند که به «اسم» چه کسی باشد، یا «حرف» چه کسی به میان آید؟ وقتی هدف، خدمت خالصانه باشد، جای ایثار است و تعارف، نه جای نزاع و تعارض. این کار، چه مرجعیت باشد، چه امامتِ جماعت، چه کرسی تدریس یا منبر وعظ و خطابه یا عرصه قلم و تألیف، یا سنگر مسجد و محراب.

  1. مرحوم شیخ جعفر شوشتری پس از تحصیلات در نجف در حالی که مرجع تقلید و مجتهد شده بود به شوشتر برگشت و کتاب «منهج الرّشاد» را به فارسی نوشت و شروع کرد به موعظه و منبر در ماه رمضان و غیره. هزاران نفر پای مواعظ او می‌نشستند و بهره می‌بردند.

درس: هدف از تحصیلات حوزوی «تبلیغ دین» و راهنمائی مردم است. فقاهت و وعظ هم مانعه‌الجمع نیست. می‌توان هم مدرس بود هم مبلّغ. می‌توان هم مرجع بود، هم پیشنماز. خیلی از کسانی که ملازم حوزه می‌شوند و معتکف خانه، اگر به شهرها و مناطق دیگر هجرت کنند، چه بسا تحول بیافرینند. اگر عالمان فاضل از منبر رفتن ابا کنند، گاهی جاهلان کم‌سواد، جایگاه رفیع وعظ را اشغال می‌کنند. سنگرهای مهم را باید حفظ کرد.

  1. مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) از حوزه عظیم نجف به ایران آمد و در اراک ساکن شد و در مسجد بزرگ آقاضیا به اقامه جماعت و بیان احکام و ارشاد جوانان پرداخت و سال‌ها دور از هیاهو به پرتوافشانی مشغول بود.

درس: رسالت اصلی طلاب، تبلیغ دین است. عناوین دیگر نباید روحانی را از ادای این تکلیف  بازدارد. حوزه، بیش از سنگ‌های ثابتش مدیون پرستوهای مهاجر خویش است. شاید آب و هوای حوزه بهتر از قرا و قصبات و بلاد دوردست باشد، ولی خداوند در روز تسویه حساب، «حق بدی آب و هوا» را به مهاجران خواهد داد. سنگربانی در مرزهای بیرونی، مرکزیت را هم بیمه می‌کند و اگر اطراف و اکناف از دست رفت، مرکزی نمی‌ماند!

  1. مرحوم میرزاحسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل و استاد شیخ عباس قمی) هیچ‌گاه بدون وضو نمی‌خوابید. شب‌ها جز اندکی بیدار بود. حدود دو ساعت پیش از طلوع فجر برمی‌خاست، تجدید وضو می‌کرد و ساعتی قبل از سپیده‌دم به سوی حرم مطهر علوی می‌رفت و پشت «باب قبله» می‌ایستاد و مشغول به نوافل شب می‌شد.

درس: برکات سحر و فیض تهجّد، بزرگان را به آن مقام رسانده است. خیلی‌ها کلید موفقیت و کلمه رمز را از همین توقف‌ها و ماندن در پشت درها و در زدن‌ها به دست آورده‌اند. اگر علم کلید است، دندانه‌های آن همین وضو، تضرّع، مناجات، توسل و تهجد است. اگر این دندانه‌ها نباشند، از آن کلید، کاری ساخته نیست و دری باز نمی‌شود.

  1. سیدمحمدباقر حجت‌الاسلام اصفهانی و محمدابراهیم کلباسی هر دو در نجف درس خواندند. هم مباحثه و دوست صمیمی بودند و هردو به مرجعیت رسیدند. هردو ساکن اصفهان بودند و زعامت داشتند، ولی «ریاست»، سرِ سوزنی آن دوستی و مودّت خالص را به هم نزد و مکدّر نساخت. سطوت و شوکت هر یک زیاد می‌شد، به رفیقش علاقه و پیوند بیشتری پید می‌کرد.

درس: اگر هوای نفس و حبّ مقام نباشد، هرچه بار علم زیادتر و حوزه محبوبیت وسیع‌تر باشد، تواضع و برادری بیشتر خواهد شد. نباید گذاشت شهوت و مقام به وسیله جدایی و امتیاز تبدیل شود. اگر نسخه‌های «ریا» جمع‌آوری شوند و «دنیاطلبی» به پایگاه‌های دین نفوذ نکند، بهتر می‌توان به دین خدمت کرد و مکمل کار دیگران بود، نه مخرّب نقش آنان.

  1. وقتی دایره مرجعیت مرحوم «سید عبدالهادی شیرازی» وسعت یافت و مقلدین او بسیار شدند، بارها از خوف خدا گریه کرد و از بیم لغزش قدم یا انحراف قلم، یا اینکه به نام او کارهایی کنند که او خبر ندارد، گریست.

درس: «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». هرکه موقعیت بالاتری پیدا کند، اگر بلغزد و بیفتد، سقوطش هم مرگبارتر خواهد بود. چرا بعضی برای بسط حوزه نفوذ به هر حشیشی متوسل و متشبّت می‌شوند؟ بعضی از نام‌آوران خطّه گمنامی که نام و نشان در بی‌نشانی دارند، سالم‌تر می‌مانند. از مکاید ابلیس و وساوس نفس اماره نباید غافل بود.

  1. مرحوم آیت‌الله اراکی گفته است: «هرگاه در درس و مطالعه مشکل علمی پیدا می‌کردم، سر قبر «میرزای قمی» در شیخان می‌رفتم و فاتحه‌ای می‌خواندم و مشکلم همان ‌جا حل می‌شد.»

درس: این حالات صرفاً نتیجه درس خواندن و تحصیلات علمی نیست، بلکه حاصل صفای باطن و اخلاص در نیت و عمل است. وقتی به صفحات شناسنامه کسی مهر خلوص و زهد بخورد، معتبر می‌شود و به دیگران هم  اعتبار می‌بخشد. آن وقت از این سند معتبر باید به تعداد همه علما و طلاب، فتوکپی گرفت، تکثیر کرد و آن را به صورت شب‌نامه یا روزنامه میان همه پخش کرد.

پنجره‌های رو به خلوص و زهد را که بسته یا نیمه ‌بسته است بگشاییم.

نسیم دل‌انگیز معنویت، باز هم می‌تواند جان‌ها را زنده کند…

07فوریه/19

خودتان را به دست روحانیون اصیل بسپارید

دستورالعمل همه ما قرآن است. ما دستورالعمل دیگری نداریم. کتاب آفریدگار نظام هستی است که، « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم». راهی جز این نیست که کتاب‌الله را در متن نظام هستی‌تان پیاده کنید و خانه شما قرآن باشد. رسول الله فرمود، «بِالْعَدلِ قامَتِ السّماواتُ وَالأَرض». آسمان‌ها و زمین همه به عدل است. خدا عادل است. عدل را در متن تکوینی نظام هستی پیاده کنید. «الخیر بیدیک و الشرّ لیس الیک». آنچه که خیر است خیر محض است. از خیر محض جز نکویی ناید. او احسن الخالقین است. « فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الْخالِقین»(۱). همه ما باید مشمول این حکم باشیم. آیا می‌توانید به قدر یک میکرون اعوجاج، انحراف در نظام هستی پیدا کنید؟ یکی از این ستاره‌ها اگر در مسیر خودشان به قدر یک میکرون انحراف داشته باشد چه خواهد شد؟ طیاره را می‌بینید که در پرواز است. او اگر به قدر یک میکرون انحراف داشته باشد سر از کجا در می‌آورد؟ همه چیز به عدل است. اگر یکی از این آفریده‌ها در مسیرشان، مثلاً همین زمین به قدر یک میکرون اختلال پیدا کند، سرنگون شده و خورده به کرات دیگر. ستاره‌ها همین ‌طور.
رسول الله فرمود، «بالعدل قامت السّماوات و الارض». آسمان‌ها و زمین بالعدل است. یعنی خدا عادل است عدل در این نظام هستی بیکران، پایان ندارد. نظام هستی صمد است و غیرمتناهی. این نظام هستی به این زیبایی برای پروراندن یک درّ یکدانه زیباترین موجودات که میوه شجره وجود است، یعنی انسان آفریده شد. شما میوه شجره وجود هستید. قدرتان را بدانید. کشیک نفس را بکشید. غذاها را بو کنید. امضاها را بو کنید. شهادت‌ها را بو کنید. خیلی دقیق باشید. از جانب او عدل محض است. «بالعدل قامت السّماوات و الارض». تمام شئون زندگیتان را به عدل پیاده کنید. رو در بایستی‌ها را بگذارید کنار. فکر مباداها را نکنید. مبادا که چه؟ من امضای خلاف کنم مبادا؟ من شهادت و گواهی دروغ بدهم که مبادا؟ فلانی از بستگان و خویشاوندان من است که مبادا من فردا پس فردا به او احتیاج پیدا کنم؟ خلاف؟ گزاف؟ شهادت بی‌جا؟ امضای ناحق؟ عدل را در نظام هستی پیاده کنید. اگر یک میکرون خلاف در نظام هستی پیدا کردید بیایید هر خلافی می‌خواهید بفرمایید. او درست آفرید. او درست حکم کرد. قرآن است. « إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»(۲). آن که مصوّر است، احسن الصّور، از ناحیه او انحراف و اعوجاج نیست. چه شده؟ پدر چه کرده؟ مادر چه کرده؟ حرف نشنیدند، کلاس ندیدید. کلاس اکابر آدم‌سازی، انسان‌سازی، کجاست؟ همین جا که الان نشستی. حسینیه‌ها، مساجد، روحانیون اصیل، درس خوانده. سوره توبه قرآن را باز می‌کنید آخر سوره توبه، « فَلَولَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِم»(۳) در میان شما افراد با استعداد، جوانان با استعداد، رشید، درس‌خوان، تشنه، آگاه کم نیسنتند. بروند به دنبال تحصیل. بروند زبان قرآن را فرا بگیرند. درس بخوانند. بروند در محضر اساتید زانو بزنند. درس بخوانند. با زبان قرآن آشنا بشوند. بیایند در کلاس اکابر.
کلاس اکابر کجاست؟ مسجد، حسینیه‌. مسجدتان بی‌روحانی نماند؛ روحانی اصیل الهی که آدم‌ساز باشد. محراب شما بی‌روحانی نماند. روحانی اصیل انسان‌ساز. شما در روی زمین چه کسی را می‌توانید مهربان‌تر، دلسوزتر از روحانیون اصیل پیدا کنید؟ از پدر و مادر شما به شما مهربان‌ترند. روحانی اصیل، درس‌خوانده و زحمت‌کشیده درد دین دارد. دلسوز به حال اجتماع است. پدر امّت است. خودش را فدای خلق خدا می‌کند. مسئولیت دارد و باید این کار را هم بکند.
آن روحانی که برای دنیا سینه می‌زند، او که روحانی نیست. مگر کار کم است؟ این همه کارهای گوناگون و مشروع. نان در می‌آورید. خب او هم برود نان در بیاورد. نعوذ بالله که منبر و محراب برای درهم و دینار باشد، برای دنیا باشد، برای هوا و هوس نفسانی باشد. « فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طَائِفَه»، در میان شما، شهر شما، روستای شما، اشخاصی که استعداد دارند بروند درس بخوانند. حسینیه کلاس اکابر است. منبر شما کرسی است برای استاد درس خوانده و زحمت کشیده. سوره ملک قرآن را می‌بینید که اینها برای تنبیه من و شماست. نیّت، احوال، خوراک، معاشرت، حالات انسان، انسانی می‌سازد غیر صورت انسانی. این حرف‌ها گزاف نیست. دلیل دارد. برهان دارد. دین خدا همه دلیل و برهان است. نظام هستی یکپارچه علم است. اصلا عالم یعنی علم انباشته روی هم.
زمین اسیر شما، آفتاب و ماه در اختیار شما، دریایی‌ها اسیر شما، جنگلی‌ها اسیر شما، آنچه هستند برای تو. هیچ موجودی را به عظمت جنابعالی نمی‌شود پیدا کرد. هوش شما، استعداد شما همه اسیر و مسخّر شما. امیرالمومنین«ع» دومین شخص نظام هستی چه بود؟ خاتم انبیاء«ص» که به انزال، یکبارگی صد و چهارده سوره قرآن بی‌نهایت بر او نازل شده، چه بود؟ کتاب هستی را بخوان و بالا برو. پایان ندارد. یکی از دانشمندان خارجی شصت سال راجع به خانه عنکبوت زحمت کشید و فکر کرد. ایشان با قواعد ریاضی گفت این تار عنکبوت را که باز کنیم و بشکافیم، چند دور گرد زمین می‌گردد.
من ۱۷ سال در محضر جناب علامه طباطبایی بودم. ایشان در یک جلسه فرمود که آن جاهای قرآن که خداوند در کارش هیچ‌کس را شرکت نداد، فقط می‌فرماید: من، هو، انّی، انّی جاعل فی‌الارض خلیفه. این فقط کار اوست. « هُوَ الذی یُصَوِّرُکُم فِی الأرحام کَیفَ یَشَآءُ»(۴). هو. کار دیگری نیست. این جاهایی که هو، انّی است دقت کنید کار هیچ‌کس نیست. فقط کار اوست. چه کسی خبر دارد؟ چه کسی می‌تواند به سرّ خلقت پی ببرد؟ جناب درخت هلو شما چه جوری این صندوق، این هسته‌ نجّاری شده را درست کردی و مغز و نطفه‌ات را داخل این صندوق به این قشنگی قرار دادی؟ شما چگونه اینجا روییدی و این میوه از شما تولید شد؟ چرا داخل این صندوق؟ برای حفظ نطفه‌ام و برای بقای نسلم. صندوق را چه جوری این‌طور درست کردی؟ چه کسی می‌تواند بیان کند؟ چه کسی می‌تواند به سرّش پی ببرد؟ قرآن می‌فرماید، « فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللَّه»(۵) به هر طرف روی بیاورید و به هر چه نگاه کنید، کتاب وجود هر چیزی را ورق بزنید، می‌بینید یکپارچه علم است نظام هستی. خداست که دارد خدایی می‌کند. من و شما نمی‌فهمیم. به اینجا که می‌رسیم درخت هلو به ما حرف می‌زند و می‌بینیم حق با ایشان است. می‌گوید شما از مادرتان سئوال کنید اگر ایشان به شما درست جواب داد که من شما را در رحم چگونه، چطور ساختم بیا من هم جواب بدهم. ما نمی‌دانیم. دست دیگری در کار است. مادر چه می‌داند؟ چه کسی می‌داند؟ هیچ‌کس نمی‌داند. هو.
جناب علامه طباطبایی فرمود ضمیرهای مفرد قرآن را مواظب باشید. هو. فقط هو. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرحَامِ کَیفَ یَشَاء»(۶) مصوّر اوست. هو. که نطفه را صورتی به این زیبایی و بوالعجب داده. در رشته آناتومی زحمت بکشید. ما تشریح را هم در خدمت استاد عزیزمان آیت‌الله شعرانی می‌خواندیم. تشریح شیخ الرئیس را. خود شیخ گاهی در میان حرف‌هایش می‌گوید جلّت قدرته، عظمت قدرته. الفاظی که آدم ماتش می‌برد. « وَ لا تَکُن مِنَ الْغافِلِین». خودت را فراموش نکن. «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنْفُسَهُم»(۷). از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند. آنها‌یی که خدا را فراموش کردند می‌دانید چه جایزه‌ای به ایشان داده می‌شود؟ جایزه‌ای که به ایشان داده می‌شود این است که خودشان را فراموش می‌کنند. آدم که خودش را فراموش کرد، هرزه‌خوار می‌شود، هرزه‌کار می‌شود، هرزه‌گو می‌شود، به صورت حیواناتی محشور می‌شود که پیغمبر خاتم فرمود پرده کنار برود در ماورای طبیعت که می‌گوییم محشر، در ماورای طبیعت صورت‌هایی را می‌بینید که صورت کفتار و بوزینه از آنها زیباتر و بهتر است. بعد ملائکه اعتراض می‌کنند به آنها که چرا این جوری؟ شما که مصداق «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین» بودید. این برای شما آمده. از هر صورتی شما را زیباتر آفرید و هیچ جانداری به زیبایی شما نیست. پس چرا این جور؟ راجع به هیچ موجود، جاندار، صحرایی، دریایی، پرنده، رونده و هر چه، هیچ موجودی این جوری که راجع به جنابعالی فرمود «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین» نفرمود. چرا به این صورت محشور شدید؟ «أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ»(۸) مگر شما روحانی، مربّی، مسجد، حسینیه نداشتید؟ حواست جمع باشد آقا. ما دلمان برای شما می‌سوزد. قدر روحانیون اصیل را بدانید.
رسول الله فرمود: دین خدا ناموس خداست، به ناموس خدا خیانت نکنید. پدر به گردن انسان حق دارد، پیغمبر حق ندارد؟ آفریدگار تو حق ندارد؟ پناه بر خدا. انسانی که کوردل شده است، می‌گوید چه حقی؟ چه شده؟
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن(۹)
شما قرآن را در متن نظام زندگیتان پیاده بفرمایید گر کامت بر نیامد آنگاه گله کن. جنابعالی که به راه بیفتی بیننده می‌شوی. تا همّتت چه باشد. چطور از پیشگاه نظام هستی شرم نداری؟ شما در روی زمین چه کسانی را می‌خواهید از روحانیون اصیل نسبت به خودتان دلسوزتر پیدا کنید؟ ممکن است یک آدم دزدی هم در این لباس در بیاید فراوان. دیروز هم بود امروز هم هست. جناب امیرالمؤمنین نفرین می‌کند چون این بلاها سر خودش هم آمد. نفرین می‌کند کسانی را که آرم نبوت را در بر دارند و آن را تور اغراض شهوانی و نفسانی و دنیوی‌شان قرار می‌دهند، نفرین می‌کند اینها‌ را. معاویه در همین لباس بود، عمروعاص در همین لباس بود. دومین شخص نظام هستی حضرت سیّدالاوصیاء امیرالمومنین است. اولین شخص‌اش خاتم انبیاء محمّد مصطفی است؛ یعنی اگر اولین و آخرین انبیاء جمع بشوند زمان پیغمبر اکرم همه زیر پرچم پیغمبر اکرم جمع می‌شوند. ما همه رعیت او هستیم.
دومین شخص نظام هستی را که به آسانی نمی‌شود خانه‌نشین کرد. دومین شخص نظام هستی علی امیرالمومنین که در صدر اسلام به جان امیرالمومنین قسم، به لقب و صفت و وصف وصیّ شناخته شده بود یعنی اگر در مجلسی صحبتی و اینها که حضرت وصیّ چه گفته. اصلاً وصیّ که می‌گفتند یعنی علی امیرالمومنین، به طوری که در روز عاشورا جناب اباعبدالله الحسین به لشکریان پسر سعد گفت مگر من فرزند وصیّ شما نیستم؟ شناخته شده بود به وصیّ. غذا، خوراک، همنشین، افعال، اعمال، احوال انسان کار را به جایی نکشاند که انسان به‌کلی چشم باز و گوش باز و اَینَ عماء و حقایق همه را زیر پا بگذارد. به وصیّ معروف بود امیرالمومنین. دومین شخص نظام هستی را بیست و چهار سال خانه‌نشین کردند. چه کسی کرده؟ معاویه. چه کسی کرده؟ عمروعاص. معاویه و عمروعاص در این لباس و این که ما جانشین پیغمبر و منبر، محراب، جانشین مردم. پول می‌داد معاویه به عمروعاص که عمروعاص در کوفه اراذل و اوباش کوفه، بصره، درنده‌ها، دنیازده‌ها را جمع ‌کند و او در جلو شعار می‌داد و آنها هم پشت سر همراهی می‌کردند. عمروعاص شعارش این بود زنده باد معاویه مرگ بر علی، آنها هم پشت سرش می‌گفتند و با او همراهی می‌کردند و بیست و چهار سال دومین شخص نظام هستی را خانه‌نشین کردند.
حواستان جمع باشد! قدر روحانیون اصیل را بدانید. مسجد و محراب، منبر، حسینیه‌ را تنها نگذارید. بگذارید مسجدتان « إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّه»(۱۰) معمور باشد اگر مؤمن بالله هستید، باید مسجدتان آباد باشد. آبادی مسجد به اذانش است، به نمازش است، به ارشادش است، به منبرش است، به روحانی اصیل است. دزد، بازار را آشفته می‌خواهد. وقت مردن عمروعاص که رسید، رو کرد به فرزندانش و گفت اگر کسی از سوراخ سوزن هوا بگیرد چقدر در زحمت است؟ من الان این جور در زحمتم. این تازه اولش است. پرده که برداشته شود ببین اینها‌ چه کاره‌اند؟
الان هم رسم عرب است که پشگل شتر یا گوسفند را جمع و خشک می‌کنند برای سوخت‌. در اینجا هم صحرایی‌ها همین کار را می‌کنند. بعد رو کرد به بچه‌هایش گفت ‌ای کاش پدرتان پشگل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد. تازه این اولش است. ببینید چه جوری خودتان را می‌سازید. امضایتان را بو کنید، شهادتتان را بو بکشید، معاشرتتان را، خوراکتان را، حضور مردم را، غیاب مردم را، عرض و ناموس مردم را. حرف‌ها، امضاها، شهادت، کسب و کار‌ها را بو بکشید. انسان الهی باشید. هر چه که بوی بد می‌دهد دل را به اضطراب می‌اندازد. با عقل نجنگید، عقل را زیر پا له نکنید. عقل اجازه نمی‌دهد. وجدان و شرف اجازه نمی‌دهد. خودت اگر به جای آن طرف بودی و آن طرف به جای شما بود برای خود روا نمی‌دارید، نکنید. ابد در پیش دارید. ما انسان ازلی نیستیم به حساب شخص، اما انسان ابدی هستیم، یعنی دیگر هستیم که هستیم که هستیم به تعبیر جناب رسول الله، «انّما تنتقلون من دار الی دار». از جایی به جایی. رحم مادر عزیز بودید، زهدان. آمدید در این زهدان دوم، رحم دوم. الان در این رحم طبیعت، دنیا هستید. بعد می‌روید به رحم‌های دیگر، عوالم دیگر. «تنتقلون من دار الی دار». شما دیگر برای ابد آفریده شده‌اید. دیگر از بین رفتنی نیستید. ببینید خودتان را چه جوری دارید می‌سازید؟ در تمام احوالتان، در تمام اوضاع و امور زندگی‌تان. خب حالا دنبال این حرف‌های من خیلی چیزها برای شما پیش می‌آید. حق هم با شماست. همه جواب دارد. اشکالی که پیش می‌آید این است که شما از روحانیون اصیل دورید، آن اشکال پیش می‌آید که حرف در مطلب نشنیدن است، حرف در معلم نداشتن است، حرف در فقط اطفاء شهوت حیوانی است. نکاح برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی
به تعبیر جناب رسول الله این قرآن مأدُبه الله درست، مأدِبه الله درست. مأدُبه یعنی سفره که روی این سفره غذا فقط برای جنابعالی است. مأدِبه الله یعنی ادبستان که ما مخفف می‌گوییم دبستان. این آقا می‌خواهد مشّاقی کند، می‌خواهد خطّش خوب بشود باید برود پیش استاد. سرمشق می‌دهد این طوری بنویس تا دستت ادب پیدا کند. این شیرین است. این خوش است. اما دستی که خدمت استاد نکرده، حروف را که می‌بیند مثل این است که کرم‌هایی پخش و پلا شده‌اند و خط را در آفتاب که بگذارند راه می‌افتد‌. دست استاد ندیده، درست تربیت نشده.
خودتان را به دست روحانیون اصیل که مؤدِّب‌اند، ادب آموزند، شما را درست می‌پرورانند و از خودشان حرف ندارند، حرف آفریدگار شما را، خدا و پیغمبر را در شما پیاده می‌کنند بسپارید. بپرسید که احسن الخالقین چرا این طور؟ برای این است که حرف نشنیده‌اید. این ساعت شما دین دارد یا بی‌دین است؟ تعجب نکنید. دین یعنی برنامه. این ساعت شما برنامه دارد یا ندارد یا همین‌جور بی حساب و کتاب است؟ این ساعت، آن طیاره، آن کشتی یک آن از دینش غافل شود چه می‌شود؟ همه دین دارند. کدام صنعت از صنایع شما هست که بی‌دین باشد؟
این مردم مگر قطرات نطفه نبودند؟ خدا در قرآن فرمود « فَلیَنظُرِ الإِنسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ»(۱۱) ‌ای انسان مخترع، ‌ای که این همه صنایع را می‌سازی چه کسی بودی؟ یک قطره نطفه. نمی‌گویی این سرمایه را، این علم را، این هوش را، این بینش را، این دانش را چه کسی به من افاضه کرد؟ شما هیچ موجودی را بی‌دین پیدا نمی‌کنید. بی‌دین باشد هرج و مرج می‌شود. دین را باید در شؤون زندگیتان پیاده کنید. مسجدتان دایر نیست. علمایتان را معطل و بیکاره گذاشته‌اید. نرفتید دنبال رشد عقلی‌تان. حواستان جمع باشد عاقبت بخیر باشید. ان‌شاءالله

پی‌نوشت‌ها
۱٫ مومنون/۱۴
۲٫ اسری/۹
۳٫ توبه/۱۲۲
۴٫ آل عمران/۶
۵٫ بقره/۱۱۵
۶٫ آل عمران/۶
۷٫ حشر/۱۹
۸٫ ملک/۸
۹٫ ابوسعید ابی‌الخیر
۱۰٫ توبه/۱۸
۱۱٫طارق۵-۶