اشاره:
در مهر ماه سال ۱۳۶۱ روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکمین سال ریاستجمهوری آیتالله خامنهای مصاحبهای با ایشان داشت. رهبری معظم انقلاب در آن مقطع، گزارشی از کارنامه یکساله دولت خود ارائه دادند. ایشان در این مصاحبه با کمال آرامش و امید به آینده و تائید فضای سنگین نظام سلطه بر نظام اسلامی و غوغاسالاری رسانههای خارجی و عوامل داخلی آنان بر ضد خود و دولت منتخب به نکات مهمی اشاره کردند که میتواند برای دولتمردان قوه مجریه و سایر قوا درسآموز باشد.
روز دوشنبه پنجم مهرماه ۱۳۶۱، روزنامه جمهوری اسلامی تیتر نخست خود را به مصاحبه حضرت آیتالله خامنهای به مناسبت نخستین سالگرد ریاست جمهوری ایشان اختصاص داد. ایشان در ضمن پاسخ به پرسشهای خبرنگار در زمینههای گوناگون و در پاسخ به پرسشی درباره خط تخریب شخصیت سومین ریاست جمهوری اسلامی ایران توسط رسانههای نظام سلطه مطالبی را بیان کردند که هم بیانگر شخصیت اخلاقی و سیاسی ایشان و هم الگویی برای همه آنانی است که پای در عرصه خدمت به نظام مقدس اسلامی میگذارند.
*خبرنگار: شما چه جوابی به عربدهکشیهای وسائل ارتباطجمعی بیگانه دارید که گاهی شما را انسانی تندرو و گاهی محافظهکار معرفی میکنند و اصولاً شما چگونه هستید؟
رئیس جمهور: من همیشه فکر میکردم که وقت ما خیلی نباید صرف پاسخگویی به آن چیزی که شما آن را عربدهکشی نام میگذارید بشود. همیشه با خودم این محاسبه را داشتهام که شاید یکی از دلائل این عربدهکشیها اصلاً همین است که با این حرفها ما را از کارهای اساسیمان باز دارند. خوشبختانه این اظهاراتی که در رسانههای جمعی بیگانه و معترض نسبت به شخصیتهای این کشور و از جمله نسبت به من صورت میگیرند، خود همدیگر را خنثی میکنند. به قول شما بعضیها بنده را کندرو و بعضی تندرو معرفی میکنند. خود این دو بیان یکدیگر را خنثی میکنند. اما اینکه من چگونه هستم و آیا تندرو هستم و یا محافظهکار، دوست دارم که هیچکدام از این دو نباشم و تلاشم بر این است که انسانی باشم روی خط صحیح اسلام و طبق آنچه که از اسلام، بر مبنای درک فقاهت میفهمم، در خط امام حرکت کنم.
از اول پیروزی انقلاب تا الان هم همه درگیریهای ما به خاطر این بوده که میخواستیم روی این خط به صورت مستقیم حرکت کنیم. اگر مقید به حرکت در خط امام نبودیم، شاید درگیریها و گرفتاریهایمان خیلی کمتر از چیزی بود که در این مدت اتفاق افتاده است. در زمینه سیاسی، آنجایی که احساس تندروی و یا کندروی میشود، باید گفت که در حقیقت این برداشت بیننده و تفسیرکننده است که بر مبنای کار خودش صورت میگیرد، والّا رفتار ما به تصور خودمان یک رفتار مستمر و مستقیمی بوده که همواره آن را حفظ کردهایم و آن حرکت در خط نه شرقی و نه غربی و خط فکری و اصولی اسلام فقاهتی و خط اجتماعی دفاع از مستضعفین و اولویت دادن به اکثریت قاطع ملت است. اینها خطوطی بوده که ما از اول تا کنون خواستهایم رعایت کنیم؛ اما اینکه چقدر خداوند متعال به ما توفیق عمل به آنها را داده، بستگی به این دارد که چگونه واقعیتها را ترسیم کنیم.(۱)
محبوبیت شخص حضرت آیتالله خامنهای، قرار داشتن در جایگاه امامت جمعه، حکم بینظیر حضرت امام خمینی در تنفیذ ریاست جمهوری به ایشان، رأی بالا و قاطع ایشان در انتخابات در مهر ۱۳۶۰ و… از عواملی بود که ایشان را در سال نخست ریاست جمهوری در نوک پیکان دشمنان اسلام و انقلاب قرار داد. اما فقط اینها تمام عوامل تخریبی در داخل و خارج نبودند. طرح مرجعیت و قائم مقامی آقای منتظری که از زمستان سال ۱۳۶۰ کلید خورد و نام و عکس وی به صورتی گسترده و گاه مبالغهآمیز، حتی نسبت به امام خمینی، منتشر شد، کار را تا بدانجا پیش برد که مورد نقد نیروهای خط اصیل امام قرار گرفت. این جریان، به موازات حرکت بیگانگان، در کارشکنیها و تخریب چهره آیتالله خامنهای، نقشی محوری را ایفا میکرد. در رأس این جریان، مهدی هاشمی معدوم و دوستان او قرار داشتند. مهدی هاشمی که پس از شهادت محمد منتظری و به پشتوانه آقای منتظری به جایگاه واحد نهضتهای سپاه تکیه زده بود، با حرکتهای خودمحورانهاش دولت را نیز به چالش کشید تا جایی که در پاییز سال ۱۳۶۰ و با دستگیری جمعی از نیروهای واحد نهضتها در فرودگاههای یک کشور حاشیه خلیج فارس، نظام در بین همسایگان و در عرصه دیپلماتیک با مشکلاتی رو به رو شد.
اقدامات این جریان در سال نخست ریاست جمهوری آیتالله خامنهای به اینجا ختم نشد و در تابستان ۱۳۶۱ آقای منتظری به منظور پایان دادن به کشمکشهای شهر و استان اصفهان که با قتل بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی توسط تیم ترور مهدی هاشمی و امید نجفآبادی در سال ۵۸ ادامه داشت، در نامهای به آقای پرورش خواستار ادغام حزب جمهوری اصفهان در جامعه روحانیت اصفهان به ریاست آیتالله طاهری اصفهانی شد تا اعضای بیت آیتالله منتظری در قم و سایر افراد در اصفهان و تهران، حوزه نفوذ آیتالله خامنهای را در جایگاه دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی محدود سازند.
حوادث اصفهان و جریانی که برخی از عوامل به تهران کوچ کرده بودند، بهقدری مهم بود که پس از پیروزیهای بزرگ رزمندگان اسلام در بهار ۶۱، آیتالله مهدویکنی در سخنرانی نیمه شعبان خود از ضرورت فتح اصفهان سخن به میان آورد و آن را «خاکریز هفتم» نامید. صبر انقلابی، سکوت عارفانه و مدیریت عالمانه حضرت آیتالله خامنهای در برابر این جریان هتاک در داخل و عربدهکشیهای رسانههای بیگانه در خارج از کشور در حالی بود که امنیت مردم، بهویژه شخصیتهای مذهبی و سیاسی توسط تیمهای ترور سازمان منافقین در سال ۶۰ – ۶۱ بهقدری گسترده شده بود که امام خمینی را بر آن داشت تا در نامهای به فرماندهی سپاه لب به شکوه بگشود.
امام خمینی(ره) در پانزده تیرماه ۱۳۶۱ در نامهای به محسن رضایی نوشتند:
باسمهتعالی
آقای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران! انجام ترورهای مشابه نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی، شهید دستغیب و شهید هاشمینژاد و حمله به آقای احسانبخش و اخیراً شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی، ایجاد نگرانی و تردید و سئوال کرده و نسبت به پاسداران محافظ آنان، بهویژه محافظان شهید صدوقی سوءظن ایجاد شده و بسیار سئوالبرانگیز گردیده است. امثال این سرمایههای بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند. چون مسئول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه، از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.(۲)
۱۵ تیر، روحالله الموسوی الخمینی
معظمله در سال نخست ریاست جمهوری بدون کوچکترین توجهی به عربدهکشیها و تخریبهای داخلی و خارجی به مسئله اصلی نظام و کشور که در آن مقطع مسئله جنگ بود پرداختند و ضمن ترمیم خرابیهای بنیصدر در این حوزه به ویژه شکاف ایجاد شده بین ارتش و سپاه، توانستند دانش جنگی و نیروهای مکانیزه و سایر نیروهای ارتش با سپاه پاسداران و نیروهای مردمی پیوند بزنند و در بهار ۱۳۶۱، طلاییترین فصل تاریخ جنگ را با تبعیت از ولیفقیه رقم زدند. از عملیات بزرگ فتحالمبین در فروردین ۶۱ تا عملیات بزرگ بیتالمقدس و آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱، بخش وسیعی از سرزمینهای اشغال شده توسط ارتش بعث آزاد و شمار بسیاری از ارتش این کشور کشته و اسیر شدند و غنایم بسیاری نیز به دست رزمندگان اسلام افتاد. پس از آن ادبیات حامیان حزب بعث و کشورهای حاشیه خلیج فارس بهگونهای تغییر کرد که مجامع بینالمللی ندای آتشبس سر دادند.
پرسش و پاسخ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از حضرت آیتالله خامنهای از این مقطع از نخستین سال ریاست جمهوری ایشان که در حقیقت میوه صبر انقلابی و تبعیت از مقام ولایت از سوی رئیسجمهور و نیروهای انقلابی و ولایتمدار است سندی تاریخی است.
ایشان در پاسخ به این پرسش که: «بعد از اینکه شما ریاست شورایعالی دفاع را به عهده گرفتید، طرحهایی که این شورا تهیه و به مرحله اجرا گذاشت با موفقیت همراه بود. چرا قبل از این در جنگ موفقیت چندانی نداشتیم؟» متواضعانه این موفقیتها را معلول عوامل متعددی چون اعضای دیگر شورایعالی دفاع و فرماندهان برشمردند و فرمودند:
«…عوامل زیاد دیگری وجود دارند که بنده هم اگر فرضاً تأثیری داشته باشم، یکی از اجزای کوچک این عناصر همهجانبه هستم. اما اینکه چرا قبل از اینکه اینجانب رئیس شورایعالی دفاع شوم این شورا موفقیتی نداشته، این را باید به صورت دقیق ناشی از این بدانیم که قبل از من منهای یک ماه که شهید رجایی به اقتضای رئیسجمهور بودنشان، رئیس شورایعالی دفاع بودند، مابقی این مدت رئیس شورای دفاع کسی بود که با بودنش، با سیاستهایش و با جهتگیریهایش امکان نداشت که ما در جنگ موفقیت داشته باشیم. یعنی وقتی که بنیصدر در رأس شورایعالی دفاع قرار دارد، نباید از شورای عالی دفاع انتظار موفقیت داشته باشیم. اصلاً انتظار موفقیت در آن وقت از شورایعالی دفاع، یک انتظار سادهلوحانه بود، به دلیل اینکه بنیصدر همان طور که گفتم سیاستهایی و منش شخصیتیای داشت که با آنها نمیتوانست موفقیت ما را در جبهه تضمین کند.»(۳)
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه، اعتقاد بنیصدر به تصورات پوچ سنتی و غلط و نپذیرفتن تجربههای سنتی درستی را که همواره توسط ایشان و برخی از اعضای دیگر شورایعالی دفاع به او گفته میشد، از عوامل شکست در جنگ خواندند و تفاوت مصوبات این شورا در زمان ریاست خود را با ریاست شخص بنیصدر بر این شورا را اینگونه بیان کردند:
«… بارها اتفاق میافتاد که در جلسه شورا از اول تا آخر بحث میکردیم و آخر سر، حتی یک مصوبه هم نداشتیم. اما الان در جلسه شورایعالی دفاع، تا آخر جلسه که گاهی دو، سه یا چهار ساعت طول میکشد، گاهی ده تا پانزده تا مصوبه داریم.»(۴)
اما چالش اصلی حضرت آیتالله خامنهای، چالشی بود که هیچیک از رؤسای جمهوری اسلامی آن را تجربه نکردند و آن، چالش با نخستوزیر و تفاوت نگاه او با نگاه فردی بود که تنها مصلحت اسلام و انقلاب را در نظر داشت و فقط با صبر انقلابی میتوانست نگاه نخستوزیر را تحمل کند.
حضرت آیتالله خامنهای که مجلس شورای اسلامی به گزینه اول او یعنی دکتر ولایتی رأی اعتماد نداد و گزینه دوم او را نیز به علت رأی نیاوردن از حضور در مجلس محروم کرد، مجبور به پذیرش مهندس میرحسین موسوی شدند. نگاه چپگرانه نخستوزیر و برخی از اعضای کابینه به اقتصاد، نگرش دولتی کردن اقتصاد بود که در همان سال نخست میرفت تا سرمایهگذاری بخش خصوصی و زیرساختهای اقتصادی کشور را در میانمدت و بلندمدت تهدید کند. ایشان بهخوبی این خطر را درک کردند؛ اما نقشآفرینی نخستوزیر در جایگاه قانونی خود در آن مقطع ،آرمانهای آیتالله خامنهای را در همان سال نخست در بهبود شرایط اقتصادی کشور و فقرزدایی و اشتغالزایی با چالش روبهرو ساخت. دردی که بعدها و در سال ۱۳۸۰ که همان شیفتگان ادبیات شرق با چرخشی ۱۸۰ درجهای به ادبیات غرب روی آوردند، معظمله را بر آن داشت تا فرصتسوزیهای دیروز و امروز جریانی را بازگو کنند که به جای قرار گرفتن در جایگاه متهم در جایگاه مطالبهگر ایستادهاند. معظمله میفرمایند:
«… ما در شورای انقلاب سالهای ۵۷ – ۵۸ قانونی داشتیم که سرمایهداران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند الف، بند ب، بند ج، بند د. بند ب کسانی بودند که سرمایههای آنها از طریق نامشروع و غیرقانونی به دست آمده بود و وامهایشان را پس نداده بودند و میبایست پاس میکردند که اگر این کار را میکردند، کارخانهها مال خودشان میشد؛ اما اگر پرداخت نمیکردند، کارخانههای آنها تصرف میشد. اوایل ریاست جمهوری من گروهی مسئول بند ب و ج و این طور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیسجمهور نبود؛ بلکه دست نخستوزیر و هیئت دولت بود. من اطلاع پیدا کردم که عدهای در این هیئت اصرار دارند بند ج را به بند ب تبدیل کنند. یعنی میخواستند نگذارند کارخانهای که میشد صاحبش بدهکاری خود را به بانک بدهد و بعد کارخانهاش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بیکار نباشند، راه بیفتد. در آن موقع چنین گرایش چپ ضد سرمایهداری افراطی ناحقی وجود داشت. همانها امروز کسانی هستند که حاضرند زیر پای کمپانیداران و سرمایهداران صهیونیستی فرش قرمز پهن کنند تا بیایند و سرمایهگذاری کنند. انسان میتواند از چپترین ایده مارکسیستی به افراطیترین ایده دستراستی اقتصادی متحول شود!»(۵)
اگرچه آرمانها و آرزوهای حضرت آیتالله خامنهای در خصوص فقرزدایی، اشتغالزایی و مستحکم کردن ساخت اقتصادی کشور به دلیل جایگاه قانونی نخستوزیر در آن مقطع محقق نشد و ایشان همواره در آرزوی روی کار آمدن دولتی بودند که بتواند این مهم را محقق سازد، اما نه عربدهکشیها و هتاکیهای رسانههای نظام سلطه در خارج و نه ایجاد ناامنی سازمان منافقین و حرکتهای خودمحورانه گروههای بهظاهر انقلابی و نه چالشهای جدی در داخل کابینه، آیتالله خامنهای را از مسیر و تکلیفی که ولی فقیه در آن مقطع برای ایشان مشخص کرده بود خارج نکرد.
پینوشت:
۱- روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱، ص۶٫
۲- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۷۴٫
۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ مهر ۱۳۶۱، ص ۶٫
۴- همان مدرک.
۵- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر، اول مرداد ۱۳۸۰،