پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۴۰۰ در گردهمایی عناصر سازمان منافقین شرکت کرد. او که در نقض آشکار همه قوانین بینالمللی یکی از عوامل اصلی طراحی و ترور شهید حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس بود، در کنار کسانی نشست که دست آنان به خون بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی، از جمله منتخبین مردم در قوه مجریه و قوه مقننه آلوده بود.
این همراهی او با این گروهک تروریستی در حالی است که شرکت وزرای خارجه سابق و دیپلماتها و حتی افسران امنیتی رژیم سعودی همواره یک پای دیگر این نشستهاست. رژیمی که در ترور مخالفین خود از همه امکاناتش بهره میگیرد و سفارتخانههای او در سراسر جهان هنر شگفتانگیزی از خود نشان میدهند و گاهی حتی شخص شهروندان مخالف خود ـ چون قاشقچی ـ را با گذرنامههایشان چنان باطل میکنند که حتی خبرهترین کارشناسان هم از کشف دی ان ای آنان عاجز میمانند!
شرکت دولتمردان این کشور گاوچران و این دولتمردان گاو شیرده ـ که یکی از آنان خالق گرگ داعش و دیگری پرورشدهنده آن به شمار میروند ـ را در نشستهای سالانه گروهک منافقین باید در استاد داعش بودن سران سازمان منافقین جستجو کرد. سازمانی که به لطف حمایتهای بیدریغ نظام سلطه، تحقیق و تفحص در باره جنایات آنان میرود تا چون تحقیق و تفحص از هولوکاست جرم محسوب شود و رسانههای به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی به سمتی حرکت میکنند که از این عناصر بالفطره آدمکش، چهرهای انسانی ترسیم کنند.
کار این تحریف آشکار تاریخی به آنجا کشیده است که امروز بی بی سی، من و تو، اینترنشنال و… که هرگز حاضر به مصاحبه با پدر و مادر یک داعشی درباره مجاهدت! فرزندانشان نیستند و نشانی از قبر کشتههای این فرقه نمیدهند؛ مصاحبه با خانواده یک عنصر آدمکش منافق و اشک ریختن برای قبر آنان را برای خود افتخار میدانند!
پرسشی که امروز ذهن بسیاری ـ و بهویژه نسل جوان کنونی ـ را درگیر خود کرده این است که مگر غربیها و سعودیها و رژیم صهیونیستی چه قرابت قومی و خونیای با عناصر گروهکی دارند که روح لشکریان آتیلا و چنگیز و هیتلر در آنها دمیده شده و در آدمکشی تا آنجا پیش رفتهاند که جنایتهای گروههای قبل از خود، از جمله خِمرهای سرخ در جنوب شرقی آسیا را از یادها بردهاند و حتی داعش هم با همه جنایاتش در شیوه آدمکشی، شاگرد آنها محسوب میشود؟
پاسخ این پرسش، خوی وحشی و حیوانی پنهان در آنان همراه با ادبیاتی فریبندهتر است که در فرهنگ مردم ایران زمین عنوان«منافق» به خود گرفته است، نفاقی که امروز آشکارتر از همیشه، خود را در چهره غرب به ظاهر متمدن نشان میدهد. در همین تیرماه ۱۴۰۰ که پمپئو در اجلاس سازمان منافقین شرکت کرد، هزاران نفر در ورزشگاه ویمبلی لندن و میلیونها نفر در جهان نظارهگر بازی پایانی ملتهای اروپایی بین انگلیس و ایتالیا بودند، شعارهای نژادپرستانه انگلوساکسونها بار دیگر پرده از چهره نفاق غرب برداشت و اتوکشیدههای به ظاهر متمدن مدافع حقوق بشر، خوی وحشی خود در دوران بردهداری را نمایان کردند، دورانی که آنها میلیونها برده را در مسیر آفریقا به اروپا و آمریکا در محل نگهداری حیوانات در کشتیها زندانی کردند و اجساد هزاران تن از آنان را در این مسیر به دریا ریختند و زندهها را با زدن لگام بر دهن در مزارع کشت بنیه و ذرت به کار گرفتند تا مبادا در هنگام کار، به اندازه کف دستی ذرت یا گیاه بخورند.
پمپئو بازمانده پدران بردهداری است که به نام مسیحیت در مدارس تعلیم تمدن، هزاران کودک بیگناه را زنده به گور کردند و امروز با کشف اجساد آنان در کانادا که حتی حاضر به عذرخواهی هم نیست؛ حقوق بشر را به رخ کشوری چون ایران میکشد. بهراستی امروز اگر پمپئو که فرزند همان پدرانی است که زنده زنده پوست از سر سرخپوستان کندند تا به کیفیت متاع مو و پوستشان آسیبی نرسد، در کنار منافقین ننشیند که زنده زنده پوست از سر پاسداران کمیتهها کندند و زنده به گورشان کردند، چه کسی باید بنشینند؟ بهراستی اگر دولتمردان سعودی که مخالفی چون قاشقچی را از روی زمین محو کردند، همنشین منافقینی نشوند که زنان و کودکان را در انفجارهای اتوبوس در شعلههای آتش محو کردند، با چه کسانی دمخور شوند؟ نفاق، دورویی و تضاد در قول و عمل وجه مشترک این قوم است.
امام خمینی از همان دوران نهضت، چهره نفاق سازمان را چون چهره غرب و شرق شناخت و از دیدار حسین روحانی و تراب حقشناس با خود در نجف اشرف از حرکت این عناصر سازمان تحت عنوان فریب یاد کرد، اما با آنان کنار آمد و کاری به آنان نداشت. حتی پس از پیروزی انقلاب و موضعگیری این سازمان در برابر رفراندوم، باز مسعود رجوی و موسی خیابانی را در شهر قم به حضور پذیرفت، ولی هرگز از نفاق و فریب آنان هم غفلت نکرد.
با آغاز تحرکات این گروهک بر ضد نظام و جریان حزبالله از سال ۵۷ تا سال ۶۰ امام خمینی باز آنها را تحمل کرد اما اذعان کرد که اگر یک هزارم احتمال دست برداشتن عناصر سازمان از خوی خود را میداد، خود به سراغ آنان میرفت. امام خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ به صراحت در مقابل بیانیه سازمان برای رفع اختلافات خود با نظام فرمود:
«… البته میل داریم که همه گروهها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را در پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشوند ،مادامی که با ما و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکردهاند، بهطور آزاد دارند عمل میکنند و بهطور آزاد حرفهای خودشان را دارند میزنند، لکن شما بنای این مطلب ندارید و من اگر یک در هزار احتمال میدادم که شما دست از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، بردارید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»(۱)
امام پس از درخواست از آنان به بازگشت و دست برداشتن از روحیه تهاجمی خود به روحیه فریب و خوی تهدید و ارعاب آنان اشاره میکند و میفرماید:
«… شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما میخواهیم کارها درست بشود و تفاهیم بشود، وقتی در همین جا تهدید به قیام میکنید ما نمیتوانیم از شما این طور مسائل را قبول کنیم.»(۲)
سازمان منافقین همزمان با بیانیه خود و پاسخ و موضع امام خمینی، سیاست نفاق و فریب خود را با گسترش خانههای تیمی و روی آوردن به مخفیکاری و مسلح کردن نیروها و افزایش جو تهدید و ارعاب ادامه داد تا جایی که امام خمینی در هجدهم خرداد ۱۳۶۰ ضمن نصیحت دوباره به آنان فرمود:
«… اگر کسی با آرامش مخالفت کند، با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده من است.»(۳)
سازمان منافقین از تابستان ۱۳۶۰ به بعد از هیچ جنایت و خیانتی نسبت به اسلام و ایران و مردم بیپناه دریغ نکرد. این سازمان قوای سهگانه ایران را به عزا نشاند و محرابها را به خاک و خون کشید و سپس به دامان غرب منافق و همخوی خود پناه برد و در خیانت تا آنجا پیش رفت که حتی از دادن نقشه عملیاتهای ایران در جنگ و پناهگاههای مردم به دشمن هم ابا نکرد و سرانجام اوج خیانت و خباثت خود را در تابستان ۶۷ در حمله به غرب کشور نشان داد.
با احراز هویت برخی از فرماندهان و کشتهشدگان عملیات مرصاد معلوم شد که بسیاری از آنان از توابیـن سازمان در زندانها، بهویژه توابین هیئت عفوی بودند که از سوی شخص آقای منتظری در سال ۶۵ مورد عفو قرار گرفته و آزاد شده بودند! این عفو در همان زمان مورد انتقاد امام خمینی(ره) قرار گرفت. تا جایی که امام در فرازی از نامه خود خطاب به آیتالله منتظری مینویسند: « آزادی بیرویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان – ستمکاری بود بر گوسفندان». (۴)
حالا دیگر برای نظام و نگاه تیزبین امام خمینی به عناصر زندانی سازمان که نام برخی از آنان در لیست مسئولان بالای سازمان پس از فتح تهران!! هم قرار گرفته بود محرز شده بود، لکن نظام باز از هرکدام از آنان که ولو به صورت تاکتیکی از سازمان اعلام انزجار کردند گذشت؛ اما برخی بر موضع خود حتی در سه جلسۀ پی در پی اصرار کردند و حتی حاضر به توبه تاکتیکی هم نشدند.
اما نظام اسلامی تنها حکم خدا و منطبق بر قوانین جنگی را درباره افرادی اجرا کرد که با وجود نبرد همزمان سازمان با نظام و مردم در منطقه اسلامآباد غرب، بر تهدید به حمله مسلحانه بهمحض خارج شدن از زندان و پیوستن به دوستان خود در خارج از زندان پافشاری کردند.
امام خمینی در تابستان ۱۳۶۷چتر امنیت را بر سر مردم گستراند و خوارج نهروان زمان را به سزای اعمالشان رساند و غدههای سرطانیای را جراحی کرد که حاضر به توبه از آدمکشی نشدند. کسانی که بوی انفجار و ترور در مساجد و اتوبوسها و خانههای مردم از آنان به مشام میرسید. امام با دلی آرام و قلبی مطمئن، روی دستهای میلیونها مردم زخمخورده از نفاق به جوار رحمت الهی شتافت و منافق همانند همیشه تاریخ به لانه نفاق خزید.
پینوشت:
۱- صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۳٫
۲- همان، ص ۳۴۴٫
۳- همان، ج ۱۴، ص ۴۱۷٫ (۱۸ خرداد ۱۳۶۰)
۴- صحیفه امام ج ۲۰ ص ۱۳۷