در آمد:
با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا که منافع استراتژیک خود را در ایران و به قول خودش «جزیره ثبات» از دست داد، به عناوین مختلف موانع فراوانی را بر سر راه پیشرفت انقلاب ایجاد کرد که اوج آن حمایت از عراق در هشت سال جنگ بیامان علیه انقلاب نوپای ایران بود. آمریکا پس از ناامیدی از براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنگ سخت، حلقه اقتصادی را تنگتر کرد و بیرحمانهترین و بیسابقهترین تحریمها را علیه کشور ما به کار برد و نهایتاً هم با خروج از برجام، بر سر راه مذاکرات سنگاندازی کرد و با اعمال تحریمهای بیشتر در صدد به تسلیم واداشتن جمهوری اسلامی بر آمد.
پاسدار اسلام در گفتگو با دکتر فؤاد ایزدی، کارشناس دیپلماسی عمومی و عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهانی به چند و چون روابط ایران و آمریکا و چیستی آن پرداخته است که از نظر شما میگذرد.
*درظاهراً نگاه دولت بایدن به کشورهای منطقه خلیجفارس و مشخصاً عربستان سعودی تغییر کرده و حداقل در ظاهر مثل ترامپ، علنی نیست و تبلیغات آنچنانی نمیشود. تحلیل جنابعالی در این رابطه چیست؟
بسماللهالرحمنالرحیم. درباره رابطه آمریکا و عربستان سعودی این نکته درست است که آقای بایدن و اطرافیانش قبل از انتخابات سال ۲۰۲۰ نقدهائی را درباره عربستان مطرح میکرد؛ منتهی در عمل و زمانی که رئیسجمهور شد، رابطه آمریکا و عربستان نه تنها دچار چالشی نشد، بلکه سطح رابطه این دو کشور به نسبت دوره ترامپ به نوعی ارتقا پیدا کـرد. نگاه دولت ترامپ و دولت بایدن یکسری محورهای شبیه به هم دارد. یعنی هم دموکرتها و هم جمهوریخواهان معتقدند که عربستان یک گاو شیرده است و باید برای کسب درآمد به عربستان سلاح بفروشند. در واقع این یکی از مواردی بود که در سیاست دولت بایدن تغییر کرد. یعنی اعلام کردند که ما سلاحهائی را که جنبه تهاجمی و آفندی دارند به عربستان نخواهیم فروخت، منتهی در عمل، پروژههای فروش سلاح جلـو رفت. حالا اینکه سلاحی تهاجمی یا غیرتهاجمی است، اکثراً در عمل چندان فرقی ندارند. در حوزه روابط آمریکا و رژیم سعودی، این یک اصل است که آمریکائیها احساس میکنند که رژیم سعودی موظف است به صورت میلیـاردی از آنها سلاح بخرد.
آمریکا در سطح بینالملل بیشترین فروش سلاح را به سعـودی دارد و در دهههای گذشته، این اصل حفظ شده و در دولتهای مختلف – جمهوریخواه و دمکرات – این تشابه وجود دارد و فرقی نکرده است.
تفاوت نگاه دولت ترامپ و خود ترامپ با بایدن این است که ترامپ احساس میکرد شیوخ عربستان آدمهای ثروتمندی هستند و به منابع نفتی گسترده دسترسی دارند و وظیفه دارند و بایـد از آمریکا تسلیحات خریداری کند. منتهی اگر چالشی برای اینها ایجاد شد، آمریکا وظیفه خاصی در قبال آنهـا ندارد. از آنجا که افرادی که در وزارت امورخارجه آمریکا بودند مأموران سیا یا نظامی بودند، به قضیه نگاه سنتیتری داشتند.
در دوره بایدن اما روابط آمریکا و سعودی حالت عادیتری پیدا کردهاند. حالت معمولیتر یعنی اینکه آمریکا باید از همپیمانان خودش حمایت کند و وظیفه دارد حامی دیکتاتورهای کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی باشد. در دولت ترامپ چالشی وجود داشت که در دولت بایدن حل شـد. برای همین عرض میکنم که در دولت بایدن نه تنها مشکل خاصی در روابط آمریکا و عربستان سعودی ایجاد نشده، بلکه آن روابط سنتی بین این دو کشور به حالت طبیعیتر خودش برگشته است.
در حوزه نظامی هم فروش ۶۰۰ میلیون دلاری اخیـر تسلیحاتی به عربستان نمونهای از روابط دولت بایدن و عربستان سعودی است. چون دولت بایدن به حالت طبیعی و معمولی سیاست خارجی خود برگشتـه، ایران باید در منطقه مدیریت بشود و تحت فشار قرار بگیرد و یکی از دلایلی که روابط با همپیمانان سنتی آمریکا اهمیت پیدا میکند، تقابل با ایران و فشار روی این کشور است. دولت بایدن این نکته را فراموش نکرده که مشکل اصلی آمریکا در منطقه غرب آسیا، ایران است و برای اینکه ایران مدیریت بشود، نیاز به همکاری همپیمانان منطقهای وجود دارد. پس این حالت معمولیتر است. در دولت ترامپ که پمپئو که وزیر امورخارجه بود، چون ادعای متشرع بودن در دین مسیحیت را داشت، یک نگاه جنگ صلیبی هم نسبت به مسائل منطقه داشت و از این جهت معادلات منطقه را با یک عقبهی دینی در ذهن خودش تفسیر میکرد که این لزوماً سبک مدیریت در دولت بایدن نیست و چنین تفاوتهائی وجود دارند.
نهایتاً اگر بخواهیم از بحث آمریکا و عربستان نتیجهگیری داشته باشیم این است که تا زمانی که بایدن رئیسجمهور آمریکا و این دولت بر سر کار است، این روابط ادامه پیدا خواهند کرد و روابط آمریکا و عربستان سعودی روابط خوبی خواهد بود.
نباید این نکته را فراموش کنیم که زمانی که عربستان سعودی تجاوز با یمن را شروع کرد، آقای اوباما سر کار و آقای بایدن معاون او بود و دولت آمریکا تمامقد از جنگ حمایت کرد که خلاف روبـهی معمول دیپلماتیک است. آمریکا موقعی که کشوری به همسایهاش حمله میکند معمولاً بیانیه میدهد که مسائل باید از طریق گفتگو حل بشوند، ولی بعد از حمله عربستان سعودی به یمن، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا رسماً اعلام کرد که آمریکا در حوزه لجستیک و اطلاعاتی به عربستان سعودی کمک میکند و این رویه غیرمعمولی بود که در دوره اوباما اتفاق افتاد.
کمکهای لجستیکی یعنی اینکه ۷۵ درصد تجهیزات و ابزارهای نظامی و تسلیحاتی عربستان سعودی، آمریکائی است و بقیه را هم انگلیس و امثالهم میدهند. لذا هواپیماهای آمریکائی در حوزه لجستیکی به نیابت از عربستان، یمن را بمباران میکنند و در حوزه اطلاعاتی هم به عربستان کمک میکنند که مشخص کند کجا را بزنند. کل داستان همین است که هواپیماها پرواز کنند و مناطقی را بمباران کنند.
حمایت دولت بایدن و تغییر ادبیاتی که قبل از انتخابات از آن استفاده میکرد، نکتهای است که از طریق آن ماهیت رژیم آمریکا در دوران دموکراتها قابل شناسائی است. این ذهنیت که دموکراتها آدمهای منصفتری هستند و یا توجه بیشتری به حقوق بشر دارند، تفکر کاملاً غلطیاست و مقامات آمریکائی کاملاً بر این فاجعه انسانیای که در یمن جریان دارد واقف هستند و از بلوکه شدن بنادر در یمن و تحریمهای همهجانبهای که گفته میشود موجب کشته شدن دهها هزار نظامی در یمن شده حمایت میکنند.
*با نگاهی کلی به مواضع دولت فعلی آمریکا چنین به نظر میرسد که با وجود زیادهخواهیهای قبلی و تکرار خواستههای فرابرجامی است و قصد دارند ضمن، حل اختلافات از طریق دیپلماتیک مواضع دوران اوباما را دنبال کنند. تحلیل شما از این انگاره چیست؟
در مورد بحثهای برجام در دولت بایدن، به نظرم به چند نکته مهم باید توجه کرد. نکته اول این است که اقدامی که در دولت اوباما برای طرح برجام صورت گرفت، مقدمهای برای برجامهای ۲ و ۳ … و توافقات دیگر بود. یعنی آمریکائیها میدانند که ایران به دنبال ساخت بمب اتم نیست. ولی دغدغه اصلیشان قدرت و توانمندی ایران است.
آقای مککنزی که فرمانده سنتکام و فرمانده نیروهای آمریکائی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست، اخیراً در مصاحبهای با مجله «نیویورکر» گفته بود که در حال حاضر خطر برنامه موشکی ایران از خطر برنامه هستهای آن بیشتر است و ایران در زمینه توانمندی موشکی در سطحی قرار دارد که دیگر قابل مدیریت نیست و از کلمه overmatch (سرآمد) استفاده کرده بود و در ادامه گفته بود تولید موشکهای نقطهزن با برد قابل قبول، توانمندی غیرقابل مدیریتی را به ایران داده است.
مشکل و مسئله اصلی آمریکا همین قدرت ایران است. برای ایران در ذهنشان برنامهای دارند و میخواهند ایران را به مسیری هدایت کنند که خودشان میخواهند. چون اگر ایران کشور قدرتمندی باشد، به نظرات و خواستههای آمریکائیها تمکین نمیکند و مسیر دلخواه آنها را طی نخواهد کرد. برای همین هم ناراحت هستند و میخواهند از ابزارهائی که در اختیار دارند برای محدود کردن ایران استفاده کنند.
دلخوری دموکراتها از ترامپ این بود که شما تحلیل درستی از ایران نداشتید و تصور کردید که اگر از برجام خارج بشوید و بر شدت تحریمها بیفزائید، این حرکت منجر به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران و یا توافق جدیدی که خیلی بهتر از توافقات قبلی است میشود که این اتفاق نیفتـاد.
کاری که دولت بایدن میکند این است که میخواهد این ریل را به همان مسیر قبلی برگرداند و مشکلی را که دولت ترامپ در سیاست تقابلی با ایران ایجاد کرده ترمیـم کند و برای اینکه این کار را بکند نیاز دارد که دوباره عضوی از ۱+۵ باشد. خروج ترامپ از برجام و اعلام رسمی خروج، این مشکل را برای دولت آمریکا ایجاد کرده که در حال حاضر نمیتواند از ابزارهای برجام استفاده کند و باید به برجام برگردد که البته این بازگشت به معنی ایجاد گشایشی در حوزه تحریمها نیست. دشمنی آمریکائیها با ایران در دوران اوباما، ترامپ و بایدن ادامهدار است.
طراحی آمریکائیها در دوران اوباما این نبود که در برجام متوقف بشوند، بلکه هدفشان این بود که هم برنامه هستهای ایران را محدود کنند، هم به حوزههای دیگری که ایران صاحب اهرمهای قدرتمندی است، مثل قدرت منطقهای یا قدرت نظامی ورود کنند. تفاوت دموکراتها و جمهوریخواهان این است که ذهنیت غالب جمهوریخواهان این است که روش برخورد با ایران، تحریم و فشار حداکثری است که جواب هم نداده. و دموکراتها از این جهت یک مقدار هوشمندتر هستند و میگویند که جمهوری اسلامی را به این شکل نمیشود سرنگون کرد. باید اول اهرمهای قدرت ایران را گرفت و آن را تضعیف کرد تا بعداً قابلیت سرنگونی حکومت ایجاد شـود. از این جهت اول با بحث هستهای شروع کردند و بعد قرار بود برجام، زمینهای بشود که در حوزههای دیگر هم ورود پیدا کنند. در دولتهای یازدهم و دوازدهم هم بسترهای مناسبی را برای دستیابی به این هدف میدیدنـد. از این جهت احساس میکردند میشود در این حوزهها پیشرفت کرد و ناراحتیشان از آقای ترامپ این است که این سیستم و طراحی را به هم زده است. یعنی نه ایران سرنگون شده، نه امتیازات جدیدی گرفته شده و بسیاری از امتیازات قدیمی هم عملاً از دست رفتهاند.
در حال حاضر دولت آقای بایدن میخواهد روند قبلی را احیا کند و مذاکرات برجام را به مسیر قبلی خود برگرداند. آمریکائیها برای اینکه بتوانند این کار را انجام بدهند، اول باید وارد برجام بشوند تا بعد بتوانند قدمهای بعدی را بردارند. طراحیشان هم در گذشته این بود که وقتی برنامه هستهای ایران محدود و گشایشهای اندکی در حوزه تحریمها ایجاد شد، همین گشایشهای حوزه تحریمی را گروگان بگیرند و بگویند اگر شما در زمینههای موشکی، دفاعی، منطقهای و… امتیاز ندهید، دوباره به مکانیزم قبلی برمیگردیم. مکانیزم «ماشه» که در برجام هست، و اصولاً برای همین طراحی شده بود که آمریکائیها در هر زمانی که اراده کردند، بتوانند برگردند و ایران را تهدید کنند. یکی از دلائلی هم که میخواهند به برجام برگردند، همین است که میخواهند بتوانند از این مکانیزم استفاده و مکانیزم ماشه را دوباره زنده کنند، چون یکی از ابزارهای گروگان گرفتن برجام و گرفتن امتیازات فرابرجامی همین مکانیزم ماشه است.
آقای رابرت مننـدز (Menende) رئیس کمیسیون روابط خارجی آمریکا که یک سناتور دموکرات است، چند روز پیش در سنای آمریکا یک ساعت درباره ایران صحبت کرد و یکی از مطالبی که گفت؛ این بود که کشورهائی که در ۱+۵ هستند، همین حالا باید مکانیزم ماشه را علیه ایران عملیاتی کنند. به نظر میرسد که دولت بایدن اگر بتواند همین مسیری را که طراحی کرده، به سبکی که میخواهد جلو ببرد و دولت آمریکا مجدداً رسماً به برجام برگردد و قابلیت استفاده از مکانیزم ماشه را داشته باشد، طبق این حرفی که آقای منندز زده، دیگر در آن موقع لازم نیست درباره اجرای مکانیزم ماشه موافقت سایر کشورهای ۱+۵ را داشته باشد و خودش میتواند قانونی را ارائه بدهد و طبق آن دولت بایدن را مجبور کند که مکانیزم ماشه را دوباره فعال کند. دولت هم مجبور است مصوبات کنگره را اجرا کند. البته باید رأی بیاورد که به نظر میرسد اگر نیاز باشد که از این ابزار استفاده کنند، جمهوریخواهان به آن رأی میدهند. حدود ۵۰ نفر سناتور جمهوریخواه هستند و ۱۷ سناتور دموکرات که اگر همراه بشوند آقای منندز یکی از آن ۱۷ نفر است و تعداد دیگری هم هستند، این ظرفیت وجود دارد که اگر اختلافنظری بشود و بایدن بخواهد قانون مکانیزم استفاده از ماشه را اجرا نکند و آن را وتو کند، در نهایت اگر دوسوم از ۶۷ نفر سناتور کنگره آمریکا رأی بدهند، وتوی بایدن هم به فرض اینکه بخواهد از آن استفاده کند، عملاً اثری نخواهد داشت.
پس این طراحی فعلی آمریکائیهاست و این مسیری است که میخواهند طی کنند. رژیم صهیونیستی هم کم و بیش با این جریان همراه است.
* مواضع سران رژیم صهیونیستی در رابطه با مواضع دولت بایدن در مواجهه با ایران چگونه است؟
مقامات رژیم صهیونیستی هم متوجه شدهاند که سیاستهای دوره ترامپ جواب نداده و بعضی از مقامات سابق آنها که بازنشسته شدهاند از قبیل فرمانده کل ارتش رژیمصهیونیستی چند روز پیش گفت که بزرگترین اشتباه راهبردی معاصر، خروج ترامپ از برجام بوده است، چرا؟ چون منجر به سرنگونی جمهوری اسلامی و گرفتن توافق بهتری نشده. در عوض، ایران در حوزه هستهای پیشرفتهائی داشته و در حوزههای دیگر هم قویتر شده است.
از این جهت دولت فعلی رژیم صهیونیستی یکدست نیست و اینها میگویند وزیر امورخارجهشان متعلق به حزب میانهروست. به هر حال صهیونیستها تندرو هستند، ولی این تفاوت نگاه در داخل کابینه فعلی «نفتالی بنت» دیده میشود و نتیجهاش این است که آن حالتی که در زمان نتانیاهو وجود داشت، در حال حاضر وجود ندارد و معلوم شده که تحلیلهای ترامپ و نتانیاهو درباره ایران درست نبودهاست.
* بنظر میرسد مواضع تروئیکای اروپایی نسبت به مواضع قبلی خود در پیش از برجام تغییرات محسوسی پیدا کرده! و اخیراً یکی از مقامات تیم مذاکره کنندۀ کشورمان به برگزاری جلسات متعدد فیمابین مقامات رژیم صهیونیستی و مقامات اروپایی اشاره کرده است. بنظر جنابعالی دلیل و موضوعیت این مذاکرات چه میتواند باشد؟
اروپائیها هم همین حالت اسرائیل را دارند؛ یعنی اروپائیها خودشان به دلایل متعدد با ایران مشکلاتی دارند و درنهایت همان اهداف آمریکائیها را که محدود کردن جمهوری اسلامی است دنبال میکنند و اگر بتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بدشان که نمیآید هیچ، خیلی هم خوششان میآید و علاقهمند هم هستند.
اروپائیها دغدغهها و نگرانیهای خودشان را دارند، منتهی به دلیل شکست سیاست فشار حداکثری، آنها هم متوجه شدهاند که به یک توافق جدید نیاز است. این نکته را هم عرض کنم که اروپائیها و کشورهائی مثل فرانسه و انگلیس سابقه استعماریشان را در منطقه غرب آسیا به خاطر دارند و متوجه هم شدهاند که آمریکا کشور رو به افولی است و تحلیلشان این است که با تضعیف جایگاه آمریکا در غرب آسیا خلائی ایجاد میشود و درصددند که این خلاء را خودشان پر کنند، نه کشوری مثل جمهوری اسلامی. از این جهت، اینکه عرض کردم خودشان هم دغدغهها و دشمنیهائی نسبت به ایران دارند، یکی از دلایلش همین است. از این جهت اروپائیها از نفوذ منطقهای ایران و توانمندی نظامی ایران خوششان نمیآید. چرا؟ چون اگر ایران کشور قویای باشد، خلائی را که آمریکائیها دارند در منطقه ایجاد میکنند، ممکن است ایران پر کند و اروپائیها این را دوست نمیدارند.
اشاره کرده بودید که دولت بایدن علاقمند است از گزینههای دیپلماتیک استفاده کند. البته اینها در انتخاب گزینههای نظامی هیچ محدودیتی را برای خود قائل نیستند، منتهی هم تحلیل دولت بایدن این است و هم تحلیل دولت اوباما اینگونه بود که گزینه نظامی مشکلی را حل نخواهد کرد و اگر از گزینه نظامی استفاده کند، قادر به سرنگونی حکومت نیستند و فقط حکومت متوجه میشود که روند مذاکره با غربیها اصولاً جواب نمیدهد و جمهوری اسلامی از گزینههای دیگری که لاجرم منجر به قدرتمندتر شدن خودش میشود استفاده میکند. لذا گزینه نظامی، گزینه چندان مطلوبی برایشان نیست.
در بحث مرتبط با برجام واقعاً اختلافی بین آمریکا و اسرائیل نیست و تنها دغدغه طرفین این بود که اگر قرار است به ایران امتیازی هم بدهید، مراقب باشید که در سطحی امتیاز ندهید که موجب قدرتمندتر شدن ایران بشود. یعنی حتی نتانیاهو هم متوجه بود که اگر قرار باشد برنامه هستهای ایران مدیریت بشود، این کار با استفاده از گزینه نظامی امکان ندارد و باید از همین روشهای مذاکراتی استفاده کرد، منتهی دغدغهشان این بود که نکند آمریکا زیادی امتیاز بدهد. دولت آقای بایدن هم از نظر تعداد صهیونیستهائی که در داخل دولت هستند، رکورد زده است، یعنی در تاریخ آمریکا نداشتهایم که هم وزیرخارجه آمریکا صهیونیست باشد، هم قائم مقام رئیسجمهور و نفر سوم یعنی معاون سیاسی وزارت خارجی، هم رئیس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، هم وزیر امنیت داخلی آمریکا، هم وزیر خزانهداری آمریکا که بحثهای تحریمی را مدیریت میکند، هم رئیس دفتر بایدن صهیونیست باشند. رابرت مالی نماینده آمریکا در مذاکرات هم صهیونیست است – پدرش یهودیالاصل مصری است – یعنی دولت بایدن در صهیونیست بودن و همراهی با رژیم صهیونیستی نه تنها از دولتهای قبلی چیزی کم ندارد، دغدغه بیشتری هم دارد. از این جهت در اصول برخوردشان با ایران، بین آمریکا و رژیم صهیونیستی هیچ اختلافی وجود ندارد. فقط صهیونیستها دائماً به آمریکائیها تذکر میدهند که در مذاکرات امتیاز جدیای به ایران داده نشود. تنها دغدغهشان همین است. این تحلیل هم در رژیم صهیونیستی وجود دارد که سبک نتانیاهو در نهایت جواب نداد و نباید دوباره تجربه شود.