- یمن، بومرنگ جنگ
با فرارسیدن ششم فروردین ۱۴۰۰، جنگ تحمیلی غربی ـ عربی علیه مردم یمن، شش سال به درازا کشیده است و احتمال دارد ماههای دیگری هم استمرار پیدا کند. براساس آنچه مقامات وقت قطر و بعضی از مقامات وقت پاکستانی گفتهاند، سلمان و فرزندش در تماس با بعضی از سران دولتهای عربی و اسلامی وعده داده بودند که این جنگ طی دو هفته به پایان میرسد. تا اینجا جنگ ۳۶ برابر این وعده به درازا انجامیده و این در حالی است که هیچ یک از هدفگذاریهای رژیم سعودی محقق نشده است.
ریاض در ابتدای این جنگ سه خواسته داشت: بازگرداندن حکومت وابسته منصور هادی که حدود یک ماه پیش از آن استعفا کرده بود، خلع سلاح انصارالله از سلاحهای سنگین و نیمهسنگین و تحویل پایتخت و مراکز استانهایی که در اختیار انصارالله قرار داشت به دولت منصور هادی. ۷۲ ماه پس از شروع جنگ نه تنها هیچ یک از این خواستهها محقق نشدهاند؛ بلکه در این دوران، شرایط بهشدت به ضرر عربستان و به نفع یمنیها تمام شده است.
دولت منصور هادی نه تنها به صنعا باز نگشته، بلکه به دلیل اختلافاتی که در جنوب بروز کرده از در اختیار داشتن عدن نیز بازمانده و به دولتی در تبعید تبدیل شده است. انصارالله نه تنها خلع سلاح نشده، بلکه به ساخت انواعی از سلاحهای بالستیک و غیربالستیک و پهبادهای تهاجمی هم دست یافته است تا جایی که بهطور مداوم بخشهای وسیعی از خاک سعودی از جمله پایتخت آن را تهدید میکند و مورد حمله قرار میدهد. حاکمیت یمنیها بر استانهائی که در آغاز جنگ وجود داشت، نه تنها کم نشده، بلکه در این سالها بر سه استان دیگر ـ جوف، مأرب و بیضاء ـ هم بهطور کامل یا نسبی تسلط پیدا کردهاند.
جنگ یمن حدود ۲۰ روز پس از آغاز با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مواجه شد که در آن از طرف متجاوز حمایت میشد و حکم به محاصره هوایی، زمینی و دریایی یمنیها میداد و در واقع دستیابی آنان به آب و غذا و دارو هم منع میکرد تا یمنیها دست یافتن به آب و غذا و دارو را هدف خود قرار دهند و از حفظ سلاحهای خود چشم بپوشند و تسلیم شوند. جالب این است که این قعطنامه زمانی صادر شد که سعودیها در جنگ به بنبست رسیده بودند و حضرت امام خامنهای هم فرموده بودند یمنیها سعودی را ناکام خواهند کرد و این جنگ با شکست سعودی به پایان میرسد. کما اینکه سعودیها دو روز پس از صدور قطعنامه سازمان ملل اعلام کردند عملیات خود تحت عنوان طوفان قاطعیت (عاصفه الحزم) را متوقف کرده و به عملیات بازگرداندن امید (اعاده الامل) روی آوردهاند.
- عربستان تنها در مواجهه با مجاهدان یمن
عربستان جنگ با یمن را با همراهی ۱۷ کشور عربی و اسلامی شروع کرد، اما حدود یک ماه پس از آنکه جنگ به ضرر سعودی جریان پیدا کرد، این کشورها یکی یکی از ائتلاف با سعودی خارج شدند و بعضاً مثل ترکیه و قطر حتی در مقابل آن قرار گرفتند. فشار عربستان به پاکستان برای تأمین بخشی از نیروهای رزمی در جنگ به جایی نرسید و دولت نواز شریف آن را منوط به مصوبه پارلمان کرد که در پارلمان رد شد و در نهایت این کشور، فرمانده سابق ارتش خود را که فاقد مسئولیت نظامی و دولتی بود برای هدایت جنگ به ریاض فرستاد که با ناراحتی سعودی مواجه شد و سرلشکر «رائیل شریف» را نپذیرفت. پاکستان با روی کار آمدن عمرانخان، رئیس حزب «تحریک انصاف»، رسماً اعلام بیطرفی کرد و در مواضع رسمی از طرفین و در واقع از سعودی خواست که به این جنگ خاتمه دهند. عربستان نتوانست موافقت ژنرال سیسی، رئیسجمهور مصر را هم برای مشارکت نظامی به نفع سعودی به دست آورد و همراهی سیاسی مصر در این جنگ هم بهمرور رو به کاهش گذاشت و امروز مصریها نیز موضعی شبیه پاکستانیها گرفتهاند.
سعودی نتوانست بهرغم دریافت موافقت اولیه رجب طیب اردوغان، همراهی ترکیه را در جنگ به دست آورد. ترکیه بهخصوص پس از بحرانی شدن روابط قطر و عربستان در خرداد ماه ۱۳۹۶ در جنگ یمن از بیطرف به منتقد سعودی تبدیل شد. با چرخش در موضع ترکیه و قطر نسبت به این جنگ، حزب اصلاح یمن به رهبری شیخ زندانی (Zandanei) هم در شرایط دشوار قرار گرفت و مواضع این حزب یمنی را که متحد عربستان سعودی بود تا حدی تغییر داد و سبب بروز شکافهایی در جبهه سعودی ـ امارات شد تا جایی که شاهد درگیریهای سنگین امارات با عناصر این حزب سلفی در مأرب و تعز بودیم و در جنگ اخیر مأرب نیز عوامل حزب اصلاح انگیزه چندانی برای مقاومت در برابر ارتش یمن و انصارالله نداشتند. هر چند مأرب پایگاه اصلی و سنتی این حزب در طول پنج دهه گذشته بوده است.
- شکاف در ائتلاف دونفره
شکاف در ائتلاف دو نفره عربستان ـ امارات بهمرور افزایش پیدا کرد. وقتی ابوظبی مورد حمله موشکهای انصارالله قرار گرفت، اماراتیها تصمیم گرفتند از نقش رسمی و عملیاتی به نقشهای نیابتی و سیاسی تغییر جهت بدهند؛ لذا نمایندگان امارات در تماسهای خود به نمایندگان انصارالله و ارتش یمن یادآور شدند که دیگر نمیخواهند نقشی در جنگ داشته باشند و نیروهای خود را از یمن خارج میکنند. امارات شروع به سازماندهی شورای انتقالی جنوب به رهبری «عیدروس الزبیدی» کرد. این موضوع سبب درگیریهایی میان نیروهای وابسته به عربستان و نیروهای شورای انتقالی شد، به گونهای که عدن چند بار دست به دست شد و دست آخر در تصرف نیروهای الزبیدی باقی ماند.
از آن پس از جبهه سعودی در جنوب خبرهائی مبتنی بر درگیری شنیده میشد و میتوان گفت تا کنون چند هزار نفر از آنان به دست یکدیگر به هلاکت رسیدهاند. با تیره شدن روابط امارات و سعودی در صحنه عمل، سعودیها به سمت نیروهای تروریستی القاعده در یمن گرایش نشان داده و در واقع خواستهاند همان کاری را که امارات در ایجاد یک جریان نیابتی جنگجو انجام داد، انجام دهند. سعودی در این مدت با جریان القاعده در یمن که به «انصارالشریعه» موسوم هستند، توافقاتی را انجام داد. آنان از یک سو مناطق شمالی استان حساس حضرموت را به نفع سعودی کنترل میکنند و از سوی دیگر در جنگ مأرب علیه انصارالله بهکار گرفته شدهاند. خبرهای دیگری هم حاکی از آن است که سعودی از نیروهای داعش که در جنگ سوریه عراق شکست خوردهاند، برای مقابله با نیروهای یمنی ـ ارتش و انصارالله ـ استفاده میکند. گفته میشود در جریان جنگهای عراق و سوریه حدود ده هزار نیروی تکفیری یمنی فعال بودهاند که هماینک به یمن بازگشته و در اختیار سعودیها قرار گرفتهاند.
- بنبست سیاسی جنگ
جنگ در صحنه سیاسی نیز با بنبستهایی مواجه شده است. در این مدت سعودیها به دلیل موضع ضعیفی که در جنگ نظامی دارند، به تلاشهای میانجیگرانه پاسخ مناسبی نداده و تلاشهای هیئتهای عربی شامل کویت و هیئتهای اروپایی را با شکست مواجه کردهاند. سعودیها با پشت کردن به راهحل سیاسی، اگرچه هزینههای زیادی را به مردم یمن تحمیل کردهاند، در عین حال به شکست مطلق خود در برابر رزمندگان یمنی هم اذعان دارند، زیرا همه میدانند که جنگ در حالی ادامه پیدا کرده است که از نظر مادی خود سعودیها بیش از یمنیها هزینه دادهاند.
جنگ یمن از جنبه مشروعیت نیز وضعیت دوگانهای را در دو طرف سعودی و یمنی پدید آورده است. جنگ یمنیها به دلیل ماهیت دفاعی آن از مشروعیت بالایی برخوردار است، ولی طرف مقابل، یعنی جنگ سعودی فاقد حداقل مشروعیت است، چون درباره متجاوز بودن سعودی تردید چندانی وجود ندارد. در این میان رژیم سعودی با سرپا نگهداشتن دولت منصور هادی که هیچ پایگاهی در میان مردم شمال و جنوب یمن ندارد و وجود خارجی هم ندارد، درصدد برآمدهاند جنگ خود علیه صنعا را به درخواست این دولت ربط بدهند و لذا وانمود میکنند به درخواست «دولت یمن»! مشغول تاخت و تاز علیه استانهای شمالی و پایتخت یمن هستند. سعودیها خود میدانند که منصور هادی نه در میان مردم و نه در میان گروههای سیاسی شناخته شده یمن و نه حتی در میان طوایف جنوبی جایگاهی دارد.
آنچه در حال حاضر تحت عنوان دولت منصور هادی وجود خارجی دارد، یک کابینه نیمبند مستقر در هتلهای ریاض و گروههای نیابتی مثل انصار الشریعه هستند که حتی سازمان ملل هم آن را گروهی تروریستی میشناسد و شامل واحدهایی از شکستخوردگان داعشی هستند که از عراق و سوریه به این کشور گسیل شدهاند. با این وصف جنگ سعودی علیه مردم یمن وجاهت اخلاقی ندارد و قابل دفاع نیست. بر همین اساس گهگاه بعضی از نهادهای درجه دو اروپایی و آمریکایی از لزوم پایان دادن به جنگ یمن سخن میگویند.
- بایدن و جنگ یمن
با روی کار آمدن جو بایدن در اوایل بهمن ماه ۹۹ در آمریکا، فهرستی از موضوعات خارجی از سوی این دولت مطرح شد که یکی از آنها هم لزوم پایان دادن به جنگ یمن بود. این موضوع امید پایان یافتن این جنگ را در سطح بینالملل پدید آورد، ولی در اولین تماسهای مقامات دولت بایدن با نمایندگان دولت صنعا مشخص شد که آمریکای بایدن نیز ارادهای برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن ندارد. راز این موضوع هم مشخص است. طرف سعودی وابسته به آمریکاست و مقامات این کشور در حکم «غلام خانهزاد» به حساب میآیند و طرف یمنی دشمن آمریکا و اسرائیل است.
بعضی از عناصر داخلی ایران که دستی هم در اداره جمهوری اسلامی دارند، با عدم درک ماهیت آمریکا و سیاستهای آن در هفتههای اخیر وانمود کردند که روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا فرصتی برای حل مسایل اساسی منطقه نظیر جنگ یمن است. آنان در خوشبینانهترین برداشت، اسیر واژگان شده و گمان کردهاند سیاستهای آمریکا در وزارت خارجه این کشور تنظیم میشود و رفتن یک دولت و آمدن تیم جدید در وزارت خارجه سبب تغییر نگرش و رفتار آمریکا میشود. آنان از یک سو اعتراف میکنند که سیاستهای آمریکا در مورد ایران در طول ۴ دهه گذشته «خصمانه» بوده است و در همان حال وانمود میکنند که جو بایدن سیاستهای ضد ایرانی اسلاف خود را تغییر میدهد.
اما گویا یمنیها با نگاه به تجریه ایران، چندان به سخنان بهظاهر دموکراتیک و ضد جنگ دولت بایدن اعتماد نکردهاند. یکی از مقامات ارشد انصارالله یک هفته پس از آنکه کاخ سفید در بیانیهای از لزوم پایان دادن به جنگ علیه یمن سخن گفت، اظهار داشت که به «حرف» مقامات آمریکایی اعتماد ندارد و کماکان کاخ سفید را شریک سعودی در جنگ و حتی مسئول آن میداند.
ظاهراً دولت بایدن که ادامه جنگ کنونی را به ضرر عربستان ارزیابی کرده و ادامه مقاومت و توسعه آن را به ضرر خود و به ضرر رژیم تحت الحمایه خود یعنی اسرائیل میداند، درصدد کشاندن موضوع تحولات یمن به صحنه سیاسی و مذاکرات است، بدون آنکه از هدف این جنگ که بازگرداندن یمن به سیطره عربستان و نظم منطقهای شورای همکاری خلیج فارس ـ موسوم به مبادره خلیجی ـ است، چشم بپوشد. آمریکا میداند که ادامه این جنگ یعنی قدرتمندتر شدن یمنیها و حتی ارتقای آن به قدرت برتر در شبهجزیره عربستان ـ در ترکیب هفت دولت ـ و این وضعیتی است که ژئوپولیتیک و توازن منطقه را به ضرر مثلث آمریکا، اسرائیل و سعودی به هم میزند و دولتهای کوچکتر عرب این منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق میهد.
آنان بهوضوح دیدند که وقتی موشکهای یمنی به منطقه تجاری ابوظبی رسید و خساراتی را متوجه امارات کرد و پس از آن صدماتی متوجه نفتکشهای مستقر در بندر فجیره ـ واقع در اقیانوس هند ـ شد، مقامات ابوظبی پیامهایی را به تهران مخابره و از خروج از جنگ علیه یمن صحبت کردند و حتی بهنوعی با عربستان نیز درگیر شدند. این به آن معناست که روند کنونی خطرات بزرگی را برای جبهه آمریکا به دنبال خواهد داشت.
آمریکا گمان میکند با ظاهر شدن به عنوان بازیگر مخالف جنگ میتواند ضمن حفظ منافع طرف سعودی، یمنیها را زمینگیر و آنان را دچار تفرقه کند. به تصور آمریکا طرح لزوم پایان دادن به جنگ، یمنیها را به دو دسته مخالف و موافق مقاومت تبدیل و مقاومت یمن را با نیروهای یمنی شمال این کشور درگیر و در نهایت آنان را وادار میکند تا برای حفظ خود، امتیازات بزرگی را به سعودی بدهند. این سیاست آشنایی است که درباره ایران نیز دنبال شد. مقامات دولت اوباما، مهمترین اثر توافق برجام را دو پارچه شدن ایران میدانستند و معتقد بودن، برجام موضع واحد ایران در برابر غرب را به فروپاشی میکشاند و در نهایت دولتمردان تهران را وادار میکند برای حفظ جمهوری اسلامی هر امتیازی بدهند؛ از این رو همزمان با بحث برجام هستهای از برجام موشکی و برجام منطقهای هم صحبت کردند که به تعبیر شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی منجر به برجام جمهوری اسلامی میشد.
مقامات دولت بایدن در صدد بودند آتشبس در جنگ را به تأخیر بیندازند و مذاکره سیاسی با آمریکا را مقدم کنند. هدف آنان این بود که مقامات یمنی اولین امتیازات را قبل از پایان جنگ بدهند و آن هم قبول دولت هادی و یا سپردن اداره آینده صنعا به سازمان ملل بود. آمریکاییها گمان میکردند با پذیرش این شرایط، «آتشبس موقت» برقرار میشود. یعنی جنگ به پایان نمیرسد و آنان میتوانند در آتشبس موقت سلاحها را از دست انصارالله بگیرند و این هدف را با شعار «یک ملت، یک ارتش» و «انحصار سلاح در دست دولت» محقق کنند. این نسخه در مورد عراق پیگیری میشود و در لبنان هم دنبال شده است. پیش از این با هدف انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همین شعار در ایران نیز دنبال شد و بعضی عوامل داخلی که بعدها سر از فتنههای ۷۸ و ۸۸ درآوردند، در تریبونهای داخلی از آن سخن گفتند که البته به جایی نرسید؛ کما اینکه در لبنان هم با شکست مواجه شده است.
خلع سلاح مقاومت یمن، شرط آمریکا برای آغاز مذاکرات است و این چیزی بسیار فراتر از موضوع پایان دادن به جنگ است. در واقع آمریکاییها در صدد برآمدهاند از یک سو گریبان سعودی را از دست یمنیها خلاص کنند و از سوی دیگر تهدیدات آتی را از اسرائیل دور کنند و یک تهدید استراتژیک علیه خود را در جنوب شبهجزیره از بین ببرند.
- پاسخ عملی یمن به طرح بایدن
پاسخ یمنیها به سیاست آمریکا مشخص است. ادامه عملیاتهای یمنیها در داخل یمن و در خاک سعودی پاسخ عملی یمن به طرح آمریکا برای آینده یمن است. عملیات آزادسازی کامل مأرب که هماینک حدود ۷۰ درصد از آن در اختیار رزمندگان یمنی قرار گرفته است، بنبست تلاشهای آمریکاییها برای متوقف کردن مقاومت یمن را نشان میدهد. تداوم حملات موشکی و پهبادی انصارالله به پایگاه نظامی ملک خالد در خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها هم از تداوم جنگ خبر میدهد؛ از این رو میتوان گفت تا زمانی که راهحل واقعی سیاسی برای توقف تجاوز عربستان به یمن مطرح نشود، جنگ ادامه پیدا میکند.
فلش عملیاتی انصارالله در استان حساس مأرب، بیانگر سیاست آزادسازی استانهایی است که پیش از این در قالب یمن شمالی با صنعا مرتبط بودهاند. بنابراین آزادسازی مأرب که ممکن است طی هفتههای آینده کامل شود، آغاز عملیات در استان بیضاء را در پی خواهد داشت. بیضاء در جنوب مأرب قرار دارد و حدود ۳۰ درصد آن در تصرف رزمندگان یمنی است. پس از آن عملیات در استانهای ضالع و لحج استمرار پیدا میکند و این به معنای نزدیک شدن رزمندگان یمنی به عدن خواهد بود. یمنیها در این میدان، «جنگ آزادیبخش» را در پیش گرفتهاند و قدرت رو به توسعه نظامی آنان، پیگیری این سیاست را نتیجهبخش کرده است.
سعودیها پس از ۵۰ سال با کمبود منابع مالی مواجه شدهاند و این به دلیل استفاده از جنگندههای پرخرج و سلاحهای گرانقیمت وارداتی است. در حالی که یمنیها با اتکا به تولیدات داخلی میجنگند و سلاحهای آنان عمدتاً نیمهسنگین است. موشکهای یمنی و پهبادهای تهاجمی آنان با امکانات داخلی تولید شدهاند و هزینه چندانی را متوجه اقتصاد یمن نمیکنند. بنابراین آنان بی آنکه محدودیتهای خرید، به سیستم دفاعی آنان آسیب وارد کند، میتوانند سالها به دفاع خود ادامه دهند. البته سیاست یمنیها ادامه جنگ نیست، بلکه آنان به پایان جنگ به عنوان یک دستاورد مهم و یک جهش بزرگ برای پیشرفت کشور خود نگاه میکنند. مشکل این است که طرف مقابل ترجمه دیگری از پایان جنگ دارد که طرف یمنی نمیتواند بپذیرد.
- موقعیت لرزان آمریکا در عراق
۱۸ سال از سقوط رژیم صدام حسین در عراق گذشته است. عراقیها در این دوران از سه بحران عبور کردهاند؛ بحران ناشی از فروپاشی نظام عراق، بحران اشغال نظامی کشورشان توسط آمریکا و انگلیس و بحران اشغال بخشهای مهمی از کشورشان توسط گروه تروریستی و تکفیری داعش. این حوادث برای عراقیها تجربه مهمی را به دنبال داشته است. عراق تحت اداره صدام حسین به خاطر ماهیت تجاوزطلبانه، منفور بود و رژیم سیاسی مانع تحرک ملی در این کشور شده بود. پیگیری سیاست نفت در برابر غذا که پس از دفع تجاوز عراق به کویت به این کشور تحمیل شد، توان دفاعی عراق را بهشدت تضعیف کرد، بهگونهای که آمریکا و انگلیس توانستند در مدت ۲۰ روز و بدون مواجه شدن با مقاومت جدی نظامیان عراقی، این کشور را اشغال کنند.
آمریکا در نظر داشت برای دورهای طولانی که حتی هنری کیسینجر از ۱۰۰ سال سخن میگفت، این کشور را در اشغال نظامی خود نگه دارد و بر همین اساس «پل بریمر» را به عنوان حاکم نظامی عراق منصوب کرد. سیاست اشغال نظامی عراق از حدود دو دهه پیش از آن توسط آمریکا دنبال میشد و سقوط صدام حسین این امکان را در اختیار آمریکا قرار داد، ولی وقتی رژیم مستبد صدام حسین فرو پاشید، ملتی آزاد شد که سابقه انقلاب عشرین ۱۹۲۰ را که انقلابی ضدانگلیسی بود، در پرونده خود داشت. آمریکا که این موضوع را پیشبینی نکرده بود، بهزودی با مقاومت شدید مردم مواجه شد و لذا سه سال پس از اشغال این کشور ناگزیر شد در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) با امضای توافقنامهای امنیتی خاک این کشور را ترک و عراق را به عراقیها واگذار کند.
اما آمریکا پنج سال پس از خروج از عراق زیر فشار انتقاد شدید غربیها که آنان را متهم به از دست دادن یک موقعیت ویژه در منطقه میکردند، به بهانه مقابله با داعش و تحت عنوان «ائتلاف بینالمللی علیه داعش» بخشی از نیروهایی را که رفته بودند به عراق باز گرداند. اما این نیروها نقشی در مبارزه با داعش نداشتند و حتی به مانعی بر سر راه عملیات عراقیها علیه آن تبدیل شدند. عراقیها یک بار دیگر با مقاومت در برابر نیروهای تروریستی تکفیری داعش، اداره امورشان را به دست گرفتند و پس از آن ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا موضوعیت خود را از دست داد. آمریکاییها قاعدتاً باید خاک عراق را ترک میکردند، اما آنان برای ادامه حضور نظامیان خود شروع به تهدید عراقیها کردند تا جایی که دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا، عراق را به تحریم اقتصادی تهدید کرد. این سیاست در زمانی پیگیری میشد که دولت عراق، ادامه حضور نظامیان آمریکا را حساسیتزا و باعث به هم خوردن روابط عادی عراق با همسایگان خود میدانست.
- توطئه سیاسی پس از شکست نظامی
آمریکاییهایی پس از مواجهه با خواست ملی عراقیها علیه خود، توطئه جدیدی را شروع کردند. آنان با تحریک جوانانی که طی ۱۰ سال به صورت یک شبکه مرتبط به خود درآورده بودند، میادین عراق را به صحنه اعتراض تبدیل کردند. این تظاهرات از شهریور سال ۱۳۹۸ شروع شد و هدف آن اعمال فشار بر دولت عراق و تغییر آن بود. پشتیبانی سفارت آمریکا در عراق از این تجمعات، ماهیت این تظاهرات را که در شکل اعتراض به وضعیت معیشتی و مبارزه با فساد در دستگاههای حکومتی ظاهر شده بود، نشان میداد. با ادامه این تظاهرات، دولت عادل عبدالمهدی که یک سال پیش از آن از طریق پارلمان و به روشی دموکراتیک سرکارآمده بود، ناگزیر به کنارهگیری شد. البته در این کنارهگیری سهمی هم متوجه رقبای سیاسی عادل عبدالمهدی بود که با هدف به دست گرفتن دولت به سقوط او کمک کردند.
اما کنارهگیری عبدالمهدی سبب روی کار آمدن دولتی نشد که بتواند جای پای آمریکا را در عراق محکم کند. اقدامات عراقیها علیه پایگاهها و ستونهای نظامی آمریکا گسترش یافت و پنتاگون ناچار شد از تعداد پایگاهها و نفرات نظامی خود کم کند و بهخصوص به کار پایگاههای خود در مناطق شیعینشین عراق خاتمه دهد. نیروهای نظامی آمریکا در دو پایگاه عینالاسد واقع در استان سنینشین «الانبار» و «الحریر» واقع در استان کردنشین اربیل منتقل شدند؛ اما در همان حال این دو پایگاه نیز از حملات عراقیها در امان نماندند. پایگاه الحریر که تحت حمایت دولت بارزانی قرار داشت، دو بار مورد حمله شدید موشکی قرار گرفت تا جایی که در یک مورد ۲۴ موشک به این پایگاه شلیک شد و عینالاسد در اسفند ماه ۹۹ مورد حمله راکتی قرار گرفت تا جایی که فرماندهی نظامی آمریکا در منطقه سنتکام ناگزیر به صدور فرمان آماده باش صد در صدی پایگاههای نظامی آمریکا در عراق شد.
آمریکا در عراق در موقعیتی قرار گرفته است که ادامه حضورش سبب افزایش هزینههای انسانی و مالی میشود و در ماههای اخیر با استقرار چند سامانه دفاعی در پایگاه بزرگ عینالاسد، صدها میلیون دلار هزینه کرده است. آمریکاییها قادر نیستند از طریق توافق با دولت عراق و امضا قرارداد دوجانبه، مشکل امنیتی نیروهای خود را در عراق حل کنند، چون دولت عراق در موقعیتی نیست که بتواند حاکمیت کاملی در بخشهای کردی و سنی داشته باشد؛ لذا گروههای غیردولتی میتوانند بهراحتی به نیروها و ساختمانهای متعلق به نظامیان آمریکا حمله کنند و آنان را با بحران مواجه گردانند. این وضعیت، آمریکا را سردرگم کرده است.
- آمریکا، سیاست احتیاط
آمریکا در مدت حدوداً یک سال تلاش کرده است تا مانع تحرک گروههای مخالف حضور خود شود، چون این مسئله اعتماد به نفس نیروهای آمریکائی را کاهش داده است. به عنوان مثال یک هفته پس از حمله موشکی به پایگاه اربیل که سبب وارد شدن آسیبهای جانی و مالی زیادی آمریکائیها شد، نظامیان آمریکایی با متهم کردن کتائب حزبالله عراق به دست داشتن در این حمله، به صورت محدود به یک موقعیت آنها در مرز سوریه حمله کردند که فقط به شهادت یکی از عناصر این گروه که بخشی از حشد الشعبی به حساب میآیند، انجامید. این در حالی بود که آنان میتوانستند با حملهای دقیقتر تعداد زیادی از این نیروها را به شهادت برسانند، کما اینکه حدود یک سال پیش در حمله به یگانی از کتائب حزبالله در القائم عراق، ۲۷ نفر از آنان را در واکنش به حمله محدودی که به سفارت آمریکا صورت گرفته بود، به شهادت رساندند. عملکرد ضعیف آمریکا در مواجهه با حملاتی که به نیروها و ساختمانهای آن میشود، از هراس آمریکا از تشدید حملات عراقیها به نیروهای خود خبر میدهد.
آمریکاییها در مواجهه با حملات عراقیها، ادبیات متناقضی را در پیش گرفتهاند. آنان گاهی از قطعی بودن ادامه حضور نظامیان خود در عراق و گاهی از قریبالوقوع بودن خروج کامل نظامیان از عراق و حتی از تعطیل کردن سفارتخانهشان سخن میگویند. این در حالی است که آمریکا براساس ابقای نظامیان خود در عراق برنامهریزی کرده و این برنامه در چهار دولت بوش، اوباما، ترامپ و بایدن استمرار یافته است. در نتیجه میتوان گفت آمریکا از جنبه سیاسی ادامه حضور نظامیان خود را دنبال میکند، ولی از جنبه اجرایی بهشدت درباره توانایی خود دچار تردید شده است.
آمریکا امید زیادی به تحول در فضای سیاسی عراق به نفع خود داشت. دولت مصطفی الکاظمی اساساً با این دستور کار روی کار آمد و بعضی از گروههای شیعه عراق هم گمان میکردند رابطه گرم کاظمی با دولت آمریکا سبب حل بسیاری از مشکلات اقتصادی عراق میشود و به کار دولت رونق میدهد و آمریکا به دلیل روابط دیرین با کاظمی، آنچه را که از عبدالمهدی و مالکی دریغ میکرد، به عراق واگذار میکند و فشار اقتصادی از روی مردم برداشته میشود. اما عملکرد دولت آمریکا چه در دوره ترامپ و چه در دوره بایدن خلاف این را نشان داد. آمریکا در طول حدود یک سالی که مصطفی الکاظمی روی کار آمده است، هیچ کمکی به دولت او نکرده و حتی از اعطای وام مورد درخواست کاظمی هم امتناع ورزیده است.
روابط کاظمی با آمریکاییها برای عراقیها نتیجه اقتصادی نداشته؛ از این رو دولت کاظمی با شرایطی بحرانیتر در داخل مواجه شده تا جایی که بر اساس گزارش بانک مرکزی عراق، دولت در ماههای پایانی سال ۲۰۲۰ از پرداخت حقوق به کارکنان خود هم ناتوان بوده و با ۲۰ درصد کسری در پرداختها مواجه شده است. اعتراضات پیاپی در استانهای جنوبی عراق که به درگیریهایی بین نیروهای ارتش و معترضین منجر شد، عمق مشکلات دولت را حتی در بین شیعیان آشکار کرد تا جایی که کاظمی برای خاموش کردن اعتراضات در بصره و ذیقار ـ ناصریه ـ به دادن امتیازات بزرگی به گروههای ذینفوذ رقیب خود در این دو استان ناگزیر گردید. کاظمی در عرصه سیاسی نیز نتوانست چشمانداز موفقی را نشان دهد و ناگزیر شد زمان برگزاری انتخابات زودهنگام را از خرداد ماه ۱۴۰۰ به آبان این سال به تعویق بیندازد. ناظران سیاسی معتقدند انتخابات زودتر از خرداد ۱۴۰۱ برگزار نمیشود و این یعنی انتخابات پارلمان در زمان قانونی خود برگزار میشود و این در حالی است که اساساً کاظمی با شعار عمل به خواستههای معترضین که مهمترین آن برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی بود، روی کار آمد.
آنچه اشاره کردیم نشانههای پیچیدهتر شدن شرایط عراق است. این شرایط کاظمی را به مرز ناامیدی رسانده تا جایی که در یکی از جلسات کابینه در اسفند ماه ۹۹، ادامه حضور نظامیان آمریکایی را به ضرر عراق معرفی کرد و در واقع به صف معترضین عراقی حضور آمریکا پیوست. آمریکا که گمان میکرد دولت کاظمی و دو پایگاه نظامیاش در دو منطقه کرد و سنینشین موقعیتهای ویژهای را برای حفاظت از نظامیان این کشور ایجاد خواهد کرد، اینک متوجه شده که نه استقرار پایگاه نظامی آمریکا در اربیل سبب امنیت نظامیان آمریکا میشود و نه روی کار آمدن دولت متمایل به آمریکا میتواند حضور درازمدت این کشور را در عراق تضمین کند.