Monthly Archives: ژانویه 2017

19ژانویه/17
هاشمی رفسنجانی

بررسی مسائل جنگ …در مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی

بررسی مسائل جنگ
ومهمترین مسائل داخلی و خارجی در مصاحبه اختصاصی با :

حجه الاسلام و
المسلمین هاشمی رفسنجانی

جنگ و افق آینده

بحران در خلیج
فارس

برخورد با مشکلات

ماجرای مک فارلین
و سلاح آمریکائی

آیا لحن نسبت به
آمریکا ملایم شده است

رهبری آینده
انقلاب

در محضر حجه
السلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و نماینده محترم امام در
شورای عالی دفاع هستیم. اولین سوال در رابطه با وضع موجود جنگ است. استدعا داریم
وضع موجود جنگ و افق آینده آن را برای امت پاسدار اسلام تشریح فرمائید.

منحنی جنگ

بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره وضعیت موجود جنگ اگر مروری از آغاز تاریخ تا کنون بکنیم و یک خط به صورت
منحنی بکشیم به نظر می رسد که عراق نسبت به گذشته در بدترین شرایط قرار دارد و ما
در بهترین شرایط. البته این وضعی استثنائی نیست زیرا از زمانی که ما در دفاعمان
حالت تهاجمی گرفته ایم معمولا سیر اینچنین بوده یعنی هرگاه ما یک قدم به طرف
موفقیت برمیداریم عراق یک قدم به عقب می رود که گاهی این قدم کوتاه بوده و گاهی
بلند. خلاصه منحنی چند ماهی به صورت افقی پیش می رفته ولی نوعا حالت تکاملی داشته
است. در این چند ماه اخیر حرکت منحنی عراق یکدفعه سقوط می کند و حرکت منحنی ما
یکدفعه اوج می گیرد. برای اینکه این مسئله را جزئی تر توضیح دهیم مثلهائی می زنیم:

ما از سه ما آخر
سال گذشته و بعد از تجهیز نیرو و دعوت مردم به عنوان پانصد گردان برنامه تهاجمی
جدید را شروع کردیم. با ترکیبی که نتایج این سه چهار ماه جنگ پیدا کرد با عملیات
سال گذشته وضع را به این صورت در آمورد که اکنون توضیح می دهیم:

در سال گذشته ما
از اروند عبور کردیم و رابطه عراق را با دریا- تقریبا- قطع کردیم و آن اتراتژی –به
اصطلاح-دفاعی عراق را شکست دادیم و خودمان را آماده کردیم برای حرکتی که اسمش را
سرنوشت ساز گذاشتیم. البته که مشخص نمی شود برای این حرکت سرنوشت ساز زمان تعیین
کرد ولی برای کسانی که با دقت جریان جنگ را می نگرند وضعیت روشن است.

وضعیت نیروی
زمینی عراق

در جنوب ما از
اروند عبور کردیم و الآن در ساحل خور عبدالله نزدیک جزیره بوبیان و مرز کویت
هستیم. عراق دو آبراه داشته یکی شط العرب و دیگری خورعبدالله و الآن هر دو غیر
قابل استفاده هستند. فعلا الآن رابطه عراق با دریا از طریق هوا است یا دزدانه گاهی
شبها قایق های از خورعبدالله عبور می کنند آن هم با خطر و دلهره. پس عراق از نیروی
دریائی اش نمی تواند استفاده ای بکند مگر قسمت های هوائی نیروی دریائی که عمدتا از
خاک کویت صورت می گیرد و این یک مسئله جدیدی است در جنگ و حالت قابل توجهی می
باشد.

در عملیات رمضان
نظرمان این بود که از شلمچه عبور کنیم و به رودهائی که در حاشیه اروند است و جزایر
ماهی و ام الطویله و بواریان برسیم و تصرف کنیم و در کنار ابوالخصیب باشیم. آن وقت
این برنامه عملی نشد اما الآن به کانال ماهی چسبیده ایم و در قسمت زیادی از آن
عبور کرده ایم و دو طرف کانال ماهی دست ما است. این پیروزی بسیار مهمی است. عبور
از نهر جاسم و دوئیجی که برای عراق دو مانع طبیعی مهم بود به اضافه مناطقی که آب
انداخته بود با عرض چند کیلومتر که عبود از آن تقریبا محال به نظر می رسیدما
بحمدالله عبور کردیم. و اکنون بصره از آن استحکام گذشته برخوردار نیست و بصره
تقریبا دارد به صورت آبادان یا خرمشهر در می آید گرچه به آن شدت نیست.

در جزایر هور ما
نزدیک جاده استراتژیک بصره و لغدادا هستیم. در مرکز هم –طی عملیات گذشته- خودمان
را به صد و چند کیلومتری بغداد رسانده ایم که این وضع را حفظ کرده ایم. در شمال با
سلیمانیه که از استانهای بسیار مهم عراق است فاصله کمی داریم. نیروهای چریکیمان در
ارتفاعات مشراف به شهر هستند و نیروهای منظم ما نزدیک به سلیمانیه است.

نیروی نظامی عراق

از لحاظ نیروی
نظامی در سال گذشته عراقی ها تقریبا همه نیروهایشان- تا آنجا که اطلاع داریم- بدون
استثنا صربه خورده است. آنها حدود ۲۰۰ تیپ دارند که صد و سی تیپ در کربلای ۵ و
کربلای ۸ شربه خوردند بقیه اش هم در عملیات ریگری که داشتیم. معنای آسیب دیدگی هم
این است که اکنون بعضی هاشان دارند بازسازی می شوند و قابل به کار گرفتن نیستند و
بعضی ها هم با توان ضعیف تری در خط یا در احتیاط هستند. عرق ابزار جنگی زیادی از
دست داده که نمی تواند به آسانی جایگزین کند. حدود صد هواپیما در همین سه چهار ماه
اخیر از دست داده و در سال گذشته هم مقدار زیادی از دست داده بود که قابل تعمیر هم
نمی باشد و بکلی از بین رفته اند. و این ضربه کمرشکنی بود برای عراق.

از حاظ نیروی
زمینی حدود هشتصد الی نهصد تانک و نفربر از دست داده اند.همچنیم مقدار زیادی توپ
وضدهوائی. منابع اطلاعاتی ما می گویندکه مهماتشان افت بی سابقه ای کرده است و
انبارهایشان عمدتا خالی است.از نظر نیروی انسانی در طول این چند ماه جنگ گسترده
بیش از صدهزار کشته و اسیر و مجروح عمیق داشته اند.

چند استان عراق
در شمال وضعشان به کلی متزلزل است. در استانهای کرکوک اربیل دهوک نینوا موصل و
سلیمانیه هر موقع ای که ما بخواهیم ضربه ای بزنیم با همکاری نیروهای داخلی و با
مقدمات ساده ای برایمان میسر است. جاده ها عمدتا نا امن است. و کار به جائی رسیده
که عراقی ها تصمیم دارند آنجا را خالی کنند.الآن عراق برنامه جدی دارد که مردم کرد
را از شمال عراق کوچ دهد و این خیلی کار مشکلی است علاوه بر مشکلات اقتصادی و
انسانی که بار می آورد اینهمه آدم را کجا می تواند ببرد کجا اسکان دهد و چکونه
اداره کند؟! گویا برای اینها در غرب عراق در مرز اردن و جنوب در مرز عربستان و
کویت مناطقی را در نظر گرفته اند که آنها را به آنجا کوچ بدهند. بردن اینها در این
شرایط-تقریبا- غیر میسر است زیرا نوعا مسلح اند و روستائی هستند که با گاوها
گوسفندها چشمه ها درختهای میوه و مزارع محدودشان دارند زندگی می کنند و به آسانی
حاضر نیستند از آنجا کنده شوند.

روشن ترین نمونه
اش همین مسائلی است که دو سه روز اخیر در منطقه شرق سلیمانیه پیش آمده – در حلبچه
سید صادق شهر زور و چند شهر دیگر- و اصل مسئله همین بود که عراق خواست برنامه کوچ
دادن کردها را شروع کند مردم مقاومت کردند و نیروهای رزمنده هم به کمکشان شتافتند
و در بعضی از موارد شهرها را تصرف کردند و هنوز هم با عراق درگیر هستند. هرجا عراق
بخواهد وارد ماجرا شود همین حالت پیش خواهد آمد.

در شهرهای مرکزی
عراق اکنون درگیری ها شروع شده است و با اطلاعاتی که ما داریم هر روز بین ۵ تا ۱۰
حادثه مسلحانه در بغداد و اطراف بغداد اتفاق می افتد. آن رعبی که رژیم بعث در مردم
ایجاد کرده بود کم کم دارد شکسته می شود چرا که مردم یا احساس قدرت می کنند و یا
تن می دهند به خطرها.

جنوب عراق هم
وضعش روشن است. الآن خطوط لوله های عراق خطوط برق و مراکز مهم عراق همه اش با
نیروهای مسلح و با هزینه زیاد حفظ می شود. پیداست که در آینده با این حرکاتی که
مردم دارند حفظش مشکل تر خواهد بود. و اصلا یکی از اهداف مهم از دو سال پیش این
بود که ما جنگ را به داخل عراق بکشیم. باید مردم عراق احساس شخصیت کنند و از حیثیت
خودشان دفاع کنند.

وضع اقتصادی در
عراق

عراقی ها به
اتفاق نظر ناظرین اقتصادی بالاتر از ۶۰ میلیارد دلار قرض دارند که تا هشتاد
میلیارد هم گفته می شود. بعضی از این قرض ها مال شیوخ عرب است که آنها فشاری نمی
آورند و شاید عراقی ها تضمینی هم برای پرداخت به آنها نداده باشند ولی قسمت زیادی
از این قرض ها مربوط به شرکت های غربی دولتهای غربی و یا دولتهای شرقی است که به
هیچ وجه حاضر نیستند از یک دلارش بگذرند وحتی از ربحش جریمه دیرکردش هم نمی
گذرند.ضمن تحلیلهای اقتصادی امسال آمده بود که عراق غیر از هزینه های جاری جنگ بیش
از ۱۵ میلیار بدهی های گذشته اش وقتش رسیده است که باید بپردازد و استمهال برای
اینها کار آسانی نیست چون نوعا احساسا خطر می کنند برای سرمایه هایشان.

در هر صورت ضربه
های نظامی ما مشکل تامین جنگ و تدارک آن را برای عراق ها همواره مشکل تر می کند
علاوه بر اینکه با عملیاتی نظیر عملیات اطراف بصره بسیار از منابع درآمد عراق آسیب
می بیند. الآنشرکتهائی که پس از عملیات کربللای ۵ در بصره تعطیل کرده اند و رفته
اند از عراق خسارت می خواهند کارگرهایشان عمدتا بی کارند سرمایه هایشان خوابیده و
بازده ندارد.

جمعیت بصره اگر
در بصره بمانند برای عراق یک مشکلی است زیرا تحرک های شرارت مآبش را نمی تواند
انجام بدهد چون آنها آسیب پذیرند.و اگر از بصره بیرون بروند تدارک کردن یک میلیون
نفر برای کشوری مثل عراق آن هم در مدتی کوتاه کار بسیار دشواری است.

بنابراین تدارک
جنگ خرج بیشتری دارد استمهال بدهی ها دشوار است درآمدها محدودتر شده و نفت عراق هم
آسیب پذیر تر از گذشته شده است.

کافی است که
عراقی ها یک مقدار شرارتشان را در داخل کشور ما زیادتر کنند تا ما هم تصمیم بگیریم
سرمایه بیشتری را برای مقابله به مثل بگذاریم. اکنون منابع نفتی در شما عراق آسیب
پذیر شده در جنون هم الآت تاسیسات زبیر زیر برد مستقیم توپخانه ما است که در گذشته
توپهای ما به آنجا نمی رسید ولی الآن توپهای ما درست تاسیسات زبیر را می تواند تحت
آتش قرار دهد و تاسیسات زبیر تاسیسات مادر است در نفت عراق. آنهایی هم که به عراق
قرض می دادند یا مجانی می دادند هر ضربه ای که عراق می خورد مشکلشان بیشتر می شود
چون باید ریسک بیشتری را تحمل کنندو طبعا به این آسانی که دو سال پیش می دادند
الآن وام نمی دهند.

وضعیت سیاسی عراق

وضعیت سیاسی عراق
هم از گذشته بدتر شده است.شورای امنیت برای اولین بار به صراحت عراق را در مورد
استفاده از سلاحهای شیمیائی به شدت محکوم کرد.گزارش دبیر کل سازمان ملل بر اساس
گزارش هیئتی که فرستاده بود در مورد استفاده از مواد شیمیایی خیلی گویا بود. وگرچه
عراق- به قول معروف- طشتشان از بام افتاده واز این رسوایی ها ابائی ندارند ولی در
هر صورت یکی از جاهایی که عراق امید بسته بود از راه آنها بر ما فشار بیاورد از
طریق مراکز جهانی نظزیر سازمان ملل و شورای امنیت بود که اینهاهم با این دقت آمدند
و تحقیق کردند و رفتند نظر دادند که عراق نه تنها نیروهای نظامی ما را مورد هجوم
شیمیائی قرار داده که مردم غیر نظامی ما را در شهرهای خرمشهر و آبادان و بانه و
برخی روستاها نیز با شیمیائی می زند. پس اگر اکنون عراق وضعش از گذشته بدتر نباشد
بهتر از گذسته نیست.

شیوه عراق از اول
آن بوده که پای دیگران را به جنگ بکشد.

شرارت های عراق

از لحاظ دفاعی هم
که گفتیم: ما به نقاط حساسی رسیده ایم و هر قدمی که جلوتر برداریم به همان اندازه
آسیب پذیری عراق بیشتر می شود. تنها چیزی که برای عراقی ها باقی می ماند همان
شرارتهائی است که معمدلا مرتکب می شدند. یکی از آن شرارتها زدن شهرها و مراکز غیر
نظامی است و دیگری ایجاد بحران در خلیج فارس است برای اینکه ما را در آنجا با
دیگران درگیر کنند.در مورد شرارت اول ممکن است از همان موارد گذشته باز هم اتفاق
بیفتد ولی همان ها در نهایت جزء عوامل قدرت ما و عوامل ضعف عراق می شودو الآن وضع
با گذشته فرق کرده است. قدرت هوائی عراق به شدت تنزل کرده ولی قدرت هوائی ما بهتر
از گذشته شده است. عراق قدرت دفاعیش مانند گذشته نیست و ما قدرت دفاعیمان را قوی
تر کرده ایم. تا شش ماه پیش وقتی میگهای ۲۵ در فضای تهراناصفهان و یا شهرهای دیگر
در ارتفاع بالاتر از ۰۰۰/۶۰۰ پا ظاهر می شدند ما تقریبا خلع سلاح بودیم گرچه تاثیر
زیادی نمی توانست بگذاردغیر از پرتاب بمب بی هدف اما به هر حال از لحاظ روانی یا
همان تخریب های جزئی کور به ما زیان وارد می شد ولی الآن ما می تئانیم سفق بالا را
–نسبت به دو سه ماه پیش- بهتر حماین و حفاظت کنیم.

قدرت موشکی را
توسعه داده ایم ما هم در ساحل به دریا و هم زمین به زمین امکانات تهاجمی موشکی
بیشتری داریم.تولیدات داخلی را بالا برده ایم.بنابراین زدن شهرها- گرچه در گذشته
هم نفعی برای عراق نداشته- اینبار اگر شروع شود ضرر عراق بیشتر است.البته ما همیشه
از این وضع اجتناب می کنیم و هرگز مایل نیستیم مردم غیرنظامی عراق اسیب ببینند و
بدون شک خیلی تلخ است برای ما که مردممان در شهر ها زندگیشان نا امن شود ولی وقتی
پیش بیاید وضع جنگ به گونه ای است که چاره ای نداریم و باید تحمل کنیم و تحمل می
کنیم. اما اگر پیش بیاید ما از آن به عنوان یک اهرم برای تسریع در عملیات و بسیج
بیشتر نیرو استفاده خواهیم کرد.

بحران درخلیج
فارس

ما هیچ وقت از
مسئله ی بحران در خلیج فارس استفاده نکرده و نمی کنیم و همیشه سعی می کنیم به نقطه
بحران نرسد.ولی شیوه عراق از اول این بوده که پای دیگران را به جنگ بکشد و ما هم
همیشه متانت به خرج داده ایم و نگذاشته ایم به آن حد برسد. ما سیاست مشخصی داریم و
آن این است که در حد ضربه ای که می خوریم ضربه می زنیم.

در هر صورت اگر
بحران در خلیج فارس اوج بگیرد خلیج فارس تحقیقا بسته خواهد ئشدو اگر چه خسارت
زیادی برای ما و کشورهای اطراف خلیج فارس در بر خواهد داشت ولی اگر درگیری شدت
پیدا کند ما نمی گذاریم هیچ کشتی از تنگه هرمز وارد یا خارج بشود و بندهای
کشورهائی که در خلیج فارس هستند و این کشورها متکی به بندرهاشان هستند نوعا آسیب
می بیند و از کارها می افتند که زندگی نه تنها برای آنها که برای دنیا دشوار می
شود چرا که دنیا واقعا به نفت خلیج فارس وابسته است و اگر نفت از خلیج فارس بیرون
نرود بحران در دنیا به وجود می آید.

ما تا به حال خودمان را حفظ کرده ایم که بحران
به وجود نیاید ولی خودمان را آماده کرده ایم و برنامه ریزی کرده ایم که چنانچه
بحرانی به وجود بیاید بتوانیم مقاومت کنیم.دنیا هم نمی تواند بحران خلیج فارس را
طولانی تحمل کند و ناچار می شد شرارت عراق را کم کند.بحرحال در آنجا هم عراقی ها
نقطه آتش افروزی هستند و ما به دنیا اعلام کرده ایم که اگر عراق شرارت نکند هیچ
حادثه ای نسبت به همسایه ها یا کشتی هاییکه در رفت و آمد هستند ایجاد نخواهد شد.

ماو مشکلات جنگ

البته ما هم بدون
دشواری نیستیم جنگ برای هر دو طرف مشکل است. ما وقت زیاد نیروهای زیاد و بودجه
زیادی که الآن داریم خرج جنگ می کنیم و مشکلاتی که الآن در کشورمان داریم از گرانی
گرفتهتا کمبودها و شهادت ها و معلول ها و خسارتها و امکانات زیادی که صرف جنگ می
شود باید تمام این ها صرف عمران می شد ولی اهمیت این جنگ و تاثیرش در آینده منطقه
و دنیا و کشور خودمان آنقدر هست که در محاسبه نتیجه برای ما مشخص است: ما باید این
خسارتها را تحمل کنیم تا اینکه عواقب خوب پیروزی را برای منطقه و مردممان هدیه
کنیم.مردم ما هم این مسئله را تشخیص داده اند و حاضر به فداکاری هستند برای اینکه
می فهمند اگر این جنگ بدون حذف صدان و حزب بعثت بخواهد پایان پذیرد تیعاتی که در
آینده خواهد داشت بمراتب بدتر از این خسارتهائی است که الآن تحمل می کنیم و اگر با
پیروزی اسلام این جنگ خاتمه پیدا کند آنقدر عواقب خوب و زیبا خواهد داشت که تمام
این تلخیها را شیرین می کند.

-افق آینده جنگ
را چگونه ترسیم می کنید؟

آفق آینده جنگ

اگر حادثه
غیرمترقبه ای پیش نیاید آن منحنی هایی که از اول گفتم به همین صورت ادامه خواهد
داشت. انتظار یک جهش هم برای امسال داریم که ممکن است گرانتر برای عراقی ها تمام
شود.

اینطور به نظر می
رسد که حرکت مردم عراق از درون توسعه پیدا می کند و حضور ما در داخل عراق بیشتر
خواهد شد و مشکلات داخلی عراق بیشتر خواهد شد و مشکلات داخلی عراق تشدید می شود.
برای اینکه حرکت درون را عمق بخشیم و روح بدهیم ناچاریم در مرزها هم حرکات شدیدتری
داشته باشیم.با آسیب پذیری  که عراق دارد
ممکن است امسال دو سه ضربه کاری از میدان جنگ بخورد ولی هدف بالاتر ما این است که
حرکتهای داخل عراق جدی تر و گسترده تر شود. و تا آنجا که ما می دانیم مردم انقلابس
دنیا خوشحالند از این وضع و منتظرند که اتفاقات خوبی بیفتد همانقدر که قدرتهای
استکباری ابرقدرت غرب ابرقدرت شرق و ارتجاع منطقه اگرانند. و طبعا با این نگرانی
که دارند بیکار نمی نشینند. البته ما گمان نمیکنیم سرمایه جدیدی در عراق بگذارد
چون آنها به اندازه کافی در باتلاق عراق فرو رفته اند.شرکتهای خصوصی غربی مشکل است
بیش از این ریسک کنند. کشورهای منطقه هم غیر از اینکه بنیه اقتصادی خودشان ضعیف
شده و وضع نفت هم به گونه ای نیست که دستشان باز باشد امکان حمایت زیادی برای عراق
ندارند و از طرفی دیگر وحشت هم دارند.

شرقی ها هم شبیه
همین وضع را دارند. آنها الآن دارند منافقانه رفتار می کنند و می خواهند جای پایی
برای خودشان در عراق حفظ بکنند که اگر در آینده خبری شد بتوانند حضور داشته باشند.
لذا یک حدی را- هم با ما و هم با مردم عراق- حفظ خواهند کرد. و از طرفی آخرین
تلاشهایشان را خواهند به کار گرفت که ما را از ادامه جنگ منصرف کنند. و این تلاشها
همین الآن شروع شده است:

۱-حالت ارغاب و
نشان دادن دورنمای بحران و احیانا دخالت.

۲-دست درازی به
سوی ما از طریق واسطه های نامرئی برای اینکه آینده خودشان را با آینده عراق بگونه
ای گره بزنند.

چون هنوز مایوس
نیستند فکر می کنند شاید بتوانند بحرانی بوجود بیاورند و در گرد و غبار و کولاک آن
صدام را نجات بدهند. می بینید در جهت متحد کردن دنیای عرب در مقابل ما دارند تلاش
فراوانی می کنند. و اگر چه اتحاد دنیای عرب از جهتی به ضرر آنها است و آنها همیشه
تفرقه دنیای عرب را می خواستند ولی امروز

((ابر قدرتها با
بزرگ جلوه دادن خطر جمهوری اسلامی تلاششان این است که اعراب را موقتا با هم متحد
کنند ولی این خیلی دشوار است. بهرحال اگر همه در مقابل ما بایستند ما راه خود را
ادامه می دهیم و می توانیم ادامه دهیم.))

شاید به این
نتیجه رسیده اند که اگر موقتتا عربها متحد شوند برای آنها ارزشی خواهد داشت و هر
وقت خواستند می توانند این اتحاد را به هم بزنند.

ابرقدرتها با
بزرگ کردن خطر اسلام و خطر جمهوری اسلامی تلاششان این است بگونه ای اعراب را متحد
کنند که با آن استراتژی گذشته شانکه خطر برای اسرائیل است متناقض نباشد و این کار
بسیار دشواری است. رسیدن به این نتیجه آسان نیست همانگونه که فروش اسلحه نیز مشکل
دارند غربیها می خواهند به عربستان یا کویت-مثلا- اسلحه بفروشند چون اینها
عواملشان در منطقه هستند و اگر نیرومند باشند به نفعشان است ولی از طرفی در مقابل
اسرائیل مشکلی دارند که اگر روزی کنترل از دست رفت اسرائیل آسیب خواهد دید.

ما می بینیم که
آمریکائی ها- مثلا- موشک استینگر به افغان ها می دهند ولی به عربستان نمی دهند با
اینکه عربستان در اختیار آنها است و دلیلش همان است که اسرائیل مخالف با آن است.

ولی بهرحال یک
ریسک است که بیایند اعراب را متحد کنند و آن کینه ها و درگیری ها را برطرف سازند و
کشوری مثل لیبی را در کنار اردن یا مصر بنشانند.در این مورد شرق و غرب کم و بیش
همراهند و تلاش جدی دارند می کنند و ممکن است اخبار جدیدی- در آینده داشته
باشیم.ولی ما خوشبختانه برنامه جنگ را بگونه ای تنظیم کرده ایم که روی پای خودمان
باشیم.اگر هیچ یک از کشئرهای عربی هم با ما نباشند و یا همه آنها در قابل ما باشند
ما را خود را ادامه می دهیم و می توانیم بدهیم.

تبلیغات سوء
داخلی

تلاش دیگری که
ممکن است بکنند استفاده از کارهای تبلیغاتی منفی در کشورمان است که جنگ را زیر
سوال ببرند.این کار را از طریق جریانهایی مثل نهضت آزادی و سایر اذنابشان انجام
دهند در رادیوهای بیگانه از همین خط وارد شوند.قشر رفاه طلب ما را تحریک کنند که
بالاخره جنگ زندگی شما را مشکل کرده گرانی ها آمده کمبودها پیدا شده دارو کم است و
بازار سیاه و و… عواملی که عمدا یا غیر عمدی در خدمت اینها قرار می گیرد خطرناک
است. در داخل طبعا قشر از پولدارها هستند که روی حس سود طلبی و مال اندوزی که
دارند می خواهند از این وضع سوء استفاده بکنند که ملاحظه می کنیم در میدانهائی که
دستشان باز استبه احتکار و گرانفروشی و ایذاء مردم می پردازند.

این بحرانی که در
خلیج فارس درست میکنند و حربه ارزان کردن قیمت نفت-گرچه دودم است و به طرف ضربه
وارد می سازد- ولی آنها فکر می کنند چون ما تنهائیم زودتر از پا در می آئیم.عمده
مطلب این است که بتوانند یک طرفه به ما ضربه بزنند یعنی با حضور شوروی وآمریکا
بتوانند به گونه ای رفتار کنند که عراق کشتی های ما را بزند و ما نتوانیم نفت را
صادر کنیم و آنها بتوانند صادر کنند. ولی همانگونه که تذکر دادم:تحقق چنین اندیشه
ای محال استیعنی یا همه باید نفت صادر کنند یا هیچ کس نباید صادر کند.

بهرحال الآن فشار
اقتصادی روی ما و ایجاد بحران اقتصادی و ایجاد نارضایتی و تضعیف پشت جبهه یکی از
اهداف بسیار مهم دشمنان است که روی آن دارند کار می کنند. و ما باید آماده
شویم.یکی از کارهای مهم امسال ما برنامه ریزی است برای جلوگیری از عملی کردن این توطئه
در داخل کشور و من فکر می کنم کار دشواری است.

چه باید کرد؟

الآن وضع غیر
عادی است و باید دولت و مجلس با همکاری شورای نگهبان این توطئه را خنثی کنند.

برای قیمت گذاری
اجناس باید دست دولت را باز بگذاریم.برای تعقیب محتکران و گرانفروشان و آنها که
اخلال در توزیع سالم می کنند باید دست دولت و مراجع قضائی را باز بگذاریم. دستگاه
قضائی باید به طور جدی وارد عمل شودو دستگاه امنیتی و اطلاعاتی باید به طور جدی
وارد عمل شود.مجلس باید مقررات فوق العاده ای بگذارد و شورای نگهبان باید همکاری
کند.

بعضی چیزها اگر
در شرایط عادی می شد نادیده بگیریم الآن نباید نادیده بگیریم. پشت جبهه را باید
محکم کنیم و گرم نگهداریم.

ما الآن داریم
برنامه ای برای این منظور تنظیم می کنیم و شاید در هفته مجلس اولین جلسه مشترک
قوای ثلاث و شورای نگهبان را داشته باشیم و مقداری کار توجیهی کنیم و تفاهم بیشتری
بوجود بیاوریم.

یک اصل را باید
برای همه مسئولین وتمام افراد ملتمان کاملا روشن کنیم:

پیروز در جنگ کسی
است که بیشتر بتواند مقاومت کند

ما به خاطر جمعیت
زیادمان و به خاطر ایمانی که مرممان دارند و به خاطر پشت جبهه نیرومندی که داریم
توان مقاومتمان خیلی بیشتر است. دشمن میخواهد این بنیه اصلی را از کار
بیاندازد.معلوم است که بوجود آوردن قضیه سکه در تهران قضیه ساده ای نبود.ممکن است
همین برنامه را فردا سر شیر خشک یا گندم یا چای یا آهن یا … به صورت دیگری
دربیاورند. لذا ما اگر خودمان را آماده کنیم دو نتیجه می گیریم:

۱-دشمنان داخلی
را خوب شناسائی می کنیم و برای همیشه از شرشان راحت می شویم.

۲-جنگ را خوب می توانیم پشتیبانی بکنیم  و آن نقطه اصلی مقاومت را که کشف کردیم باید
روی آن تکیه بکنیم و بتوانیم برای خودمان حفظ بکنیم.

-درمورد تضعیف روابط بعضی از دوستان ما آیا از ناحیه جمهوری

((برای تعقیب محتکران و گرانفروشان و آنها که اخلال در
توزیع سالم می کنند باید دست دولت مراجع قضائی و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی را باز
بگذاریم))

اسلامی حرکتی برای خنثی کردن آن توطئه شده و آیا به آنها
توجه داده شده که چنین توطئه ای وجود دارد یا خیر؟

رابطه با دوستان

ارتباط ما با آنها صرفا به خاطر جنگ نیست. ما بطور کلی با
نظامهای مترقی و ضد امپریالیستی مایل به همکاری هستیم و پیش از این که جنگ برپا
شود ما با آنها دوست بوده ایم و بعد از اینکه جنگ هم تمام بشودما می خواهیم با
آنها همکاری داشته باشیم. و طبعا آنها هم به خاطر جنگ با ما نزدیک نشده اند. از
این جهت گسستن این رشته محکم چندان هم آسان نیست.ما هم تلاش لازم را- آنقدری که
مربوط به ما می شود- برای حفظ کردن و گسترش روابط دوستانه می کنیم.مثلا در مورد
سوریههمین سفری که اخیر آقای فاروق الشرع به ایران آمد و پیامی از آقای حافظ اسد
آورد نشانه این بود که تا به حال تلاشهای دشمن بی ثمر بوده. ممکن است در برخی
جاهای دیگر به طور موقت آثاری داشته باشد ولی ما فکر می کنیم بهرحال آن ارتباط
طبیعی ما با اینگونه نظامها قدرتش بیشتر از این تلاشهای مقطعی است.

-این تلاشهای مقطعی یک بعدش هم ممکن است بخاطر مسائلی نظیر
لبنان باشد و حضور ما در لبنانو شکستن آن حرکت اسلامی نیرومند که در لبنان وجود
باشد.

حضور ما در لبنان

آن هم مثل همین است. یعنی در تحلیل نهائی-حضور ما در لبنان
برای کشورهائی که با ما دوست هستند نقطه مثبتی است برای اینکه در یکی دو سال اخیر
فهمیدند: آن کسی که می تواند در لبنان مقاومت بکند عمدتا نیروهای اسلامی طرفدار ما
هستند. اگراین نیروهای مسلمان متعهد نبودند الآن کل لبنان در اشغال نظامی آمریکا و
انگلستان و فرانسه و ایتالیا بودکه آمده بودند و نیروهای اسلامی آنها را بیرون راندند
یا در اشغال اسرائیل بئد که تا نزدیک بیروت آمده بود و اگر این نیروها با او نمی
جنگیدند هرگزی بیرون نمی رفت. همین الآن در جنوب چه کسی غیر از نیروهای مسلمان
تنور جنگ را گرم نگه داشتهاست؟نیروی جدی ای که الآن دارد با فالانژها مقاومت می
کند همین مسلمانهائی هستند کهبا ما هستند چه شیع و چه سنی و چه نیروهای مترقی
فلسطینی.

اگر بنا است در آینده لبنان کنار کشورهای عربی علیه اسرائیل
بجنگد در صورتی این ممکن خواهد بود که نیروهای اسلامی آنجا قدرت داشته باشند و
نیروهای اسلامی آنچنان با ما هستند که جدا کردنش غیر ممکن است.

در مورد ماجرای مک فارلین و فروش سلاحهای آمریکائی به ایران
آنها تلاش داشتند که اولا در ایران جای پایی پیدا کنند و هدف دیگرشان این بود که
پیروزی های ایران را در جبهه های جنگ لوث کنندو مرتبط کنندبه کاربرد و قدرت
تسلیحات آمریکا و وابسته به خودشان جلوه بدهند. اکنون با توجه به حجم بسیار ناچیز
سلاحهای آمریکائی که تحویل ایران شد نسبت به سلاحهای گسترده ای که شرق و غرب در
اختیار عراق گذاشته اند آیا واقعا اثر چندانی داشته است کما اینکه در تحلیل هایشان
به صورت گسترده ای روی این مسئله تکیه کرده اند؟

تاثیر اسلحه آمریکائی در جنگ

در مورد اینکه آنها جنین هدفی داشتند که پیروزیهای ما را
لوث کنند تحقیقا چنین چیزی جزء اهدافشان بوده است یعنی بهرحال اگر از روز اول هم
چنین فکری نداشتند وقتی زمینه ای پیش آمد که دیدند می توانند استفاده کنند بتوانند
میدان تبلیغاتی علیه ما داشته باشند.

اما اینکه این سلاحها تا چه حد موثر بوده است؟ ما حداکثر دو
هزار((تاو)) خریده ایم و مقدار کمی هم قطعه برای ((هاگ)) که قیمت واقعی آنها نزدیک
به چهار میلیون دلار در مجموع بوده. و هر کس چیزی سرش می شود می داند که اینها
تاثیر چندانی ندارند. برای هفت سال جنگ ما چقدر انبارهای عظیم را خالی کردیم و
چقدر اسلحه تا به حال خریده ایم و هنوز هم داریم می خریم پس دنیا می داند که این
اسلحه آمریکائی ناچیز بوده است.

از طرفی دیگر این تیغ دودم است برای ما. آنها می گویند که
این تاثیر را داشته که پیروزی ما را لوث بکنند با دوستانش چه کار می کنند؟
کشورهائی مثل مصر اردن عربستان کویت تونس و مراکش که نوکر آمریکا هستند در منطقه
وقتی که در تحلیل به اینجا برسند که اسلحه آمریکائی عراق را شکست داده آن وقت چه
تاثیری روی آنها خواهد داشت؟بدون شک اعتماد آنها را نسبت به آمریکا کم می کند. و چون
ترسو هم هستند توی دل آنها را خالی می کندکه هروقت ممکن است منافع آنها را نادیده
بگیرد.آن طرف افکار عمومی هم این واقعیت را فهمیده یعنی همه ماجرا همین چند قلم
است. هر چه آنها می فهمند اینها هم می فهممند. پس اگر جنبه تبلیغاتی باشد هر وقت
مطرح شود تاثیرش از یک طرف منفی است و از
یک طرف مثبت است.

میدان برای امپریالیسم و برای باطل باز نیست که بتواند کار
بکند. ما باید قوی برخورد کنیم تا مسائل را روشن بکنند . یعنی اگر ما درست برخورد
کنیم هم حیله آمریکا را می توانیم مشخص کنیم و هم ضعف آنها را در طراحی میتوانیم
مشخص نمائیم و هم تناقضشان را رو کنیم.

یک سیاستمدار قوی کسی است که جسور باشد وارد یک ماجرائی
بشود و تناقضهای دو طرف را رو کند و به رخشان بکشد.

تناقض قضیه بیشتر آنها را زجر می دهد. آنها از یک طرف می
خواهند ما را به شدت ضداسرائیلی معرفی بکنند در دنیا چون آن افکار عمومی که در
آمریکا و اروپا است و به نفع اسرائیل استدر هر صورت با ما دشمن هستند. و از طرف
دیگر می گویند: اسرائیل مخفیانه به ما اسلحه می داده است! در همین بین اعتراف می
کنند که فقط ما هستیم که میدان دار مبارزه در لبنان هستیم. این چطور می سازد که
مثلا اسرائیل بیاید به ما اسلحه بدهد؟!

امروز همه می دانند که تنور جنگ جنوب لبنان دست نیروهای حزب
الله طرفدار ما است و ما آمریکائی ها و نیروهای طرفدار آنها را ازلبنان بیرون
کردیم. این که مخفی نیست. بنابراین اگر خودمان محکم باشیم از این تبلیغات متناقض
نباید بترسیم. البته اعتماد عظیم مردم لازم است و حمایت امام لازم است.

پس تاثیر آن اسلحه اولا ضعیف و غیرقابل توجه بوده.تاثیر
تبلیغاتی آن هم روشن می شود. دوستان ما که رفته بودند نیکاراگوئه و در بین المجالس
شرکت کرده بودند وقتی برگشتند می گفتند: آنها مسخره می کردند این جریان صحنه سازی
که آمریکا کرده بود که پول ایران به نفع شورشیان کونترا مصرف شده است!! این روشن
است زیرا ما اسلحه ای خریده ایم  و فرض
کنید آنها چند میلیون دلار هم سود برده اند این سود- درهر صورت- مال آمریکائی است
به هر کس مس خواهند می دهند و به هرکس نمی خواهند نمی دهند. این مثل بقیه اسلحه
هائی است که آمریکا می فروشد و پولش را هم می گیرد و هر جا هم بخواهد خرج می کند.
این مسائل مبتذل ضعف طرف را می رساند بالاخره مردم که اینقدر احمق نیستند که تحلیل
نکنند.

-نکته ای که در ذهن بعضی ها خطور می کند این است که برخی
احساس می کردند یا حداقل القاء می کردند که جنابعالی در یکی از مصاحبه های اخیرتان
لحن خیلی ملایمی نسبت به آمریکا داشتید که شاید تا حدی مخالف با موضعگیرهای قاطع
گذشته بوده نسبت به آمریکا. نظر شما چیست؟

لحن ملایم نسبت به آمریکا

در موردمصاحبه ما دو حالت داریم: یک بار با مردم آمریکا می
خواهیم حرف بزنیم وقتی خبرنگار مریکائی با ما مصاحبه می کند نباید بگونه ای برخورد
کنیم که مردم آمریکا خیال کنند ما برای آمریکا حساب خصومت ابدی باز کرده ایم؟ در
مصاحبه هائی که مخصوصا با آمریکائی ها می شود باید واقعیت روشن شود.یک وقتی است که
آدم می خواهد با دولت آمریکا یا دولت های طرفدار آمریکا حرفی بزند اینجا لحن فرق
می کند ولی محتوای هردو قضیه یکی است.

ما حرفمان همان یک جمله امام است: تا آمریکا شیطنت می کند
ما روابط نداریم این را دوجور می شود گفت. یک وقت از این طرف شروع کنیم که شما
شیطانید پس ما نمی توانیم با شما رابطه برقرار کنیم یک بار ممکن است از این راه
بگوئیم که: ما حرفی نداریم که با یک دولت خوب و یک ملت خوب روابط داشته باشیم ولی
این شما هستید که شیطنت می کنید و نمی گذارید این امر محقق شود.

نتیجه هر دو سخن یکی است و اینکه از کدام طرف شروع شود و به
کجا ختم شود این تابع سیاست های بحثی و جدی است که انسان باید در موقع بحث مدنظر
قرار دهد. میدانهای بحث فرق می کند: یک وقت در خطبه نماز جمعه انسان دارد نطق
حماسی برای مردم می کند باید از آن بعد قضیه وارد شود و یک بار هم خبرنگار
آمریکائی آمده و می خواهد موضع ما را بفهمد که برای مردم آمریکا تشریح بکند.

طبعا شیوه بحث فرق می کند امام محتوای بحث همیشه یکی بوده
یعنی ما یک حرف با آمریکائیها داریم:

تا آمریکائیها شیطنت آمیز رفتاربکنند تا آمریکا بخواهد حامی
اسرائیل باشد ما نمی توانیم با آمریکائی ها روابط داشته باشیم.

-آیا باز هم آمریکا در جهت ارتباط با ایران تلاشی را انجام
داده و می دهد و عکس العمل ما چه بوده است؟

روابط با آمریکا

آنچه که من می فهمم الآن داخل آمریکا وضعی است که گرچه
آمریکائیها دلشان می خواهد با ما رابطه ای داشته باشند ولی نمی توانند. الآن می
بینید که دموکراتها و جمهوریخواه ها چگونه افتاده اند به جان هم. کنگره آمریکا
روزی چند ساعت جلسه دارند و مستقیما از تلویزیون ها در سراسر آمریکا و در دنیا پخش
می کند. اینها دارند علیه یکدیگر افشاگری می کنند. علیه نامزد دموکراتها یک رابطه
نامشروع را رو کردند. و او را از صحنه بیرون کردند. علیه ریگان و بوش و دیگران
افشاگری می کنند آنها را تضعیف می کنند. در چنین شرایطی هیچ یک ازدو طرف نمی
توانند- الآن- در مسئله گروگانها یا در مسئله روابط با ایران یا مشکلات دیگر ریسکی
بکنند.با اینکه هر دو هم به ما پیغام دادند که شیفته حل مشکلات هستند اما میدان
عمل برایشان بد است.

واقعا به نظر می رسد که هیئت حاکمه آمریکا از دورن پوسیده
است قدرت تصمیم گیری در جهت کارهای مهم سیاسی که ریسک در آن باشد ندارند. همه می
خواهند برای انتخابات خودشان را آماده کنند و رقبایشان را از میدان بیرون کنند. و
این پولی را هم که به ما مسترد کردند ربطی به این جریان نداشت. پولی در حساب ما
بوده و باید می دادند و بی خودنگه داشته بودند.مهمتر از این الآن ما اجناسی در
آنجا داریم که در زمان سابق خریده ایم: موتور اف۱۴ قطعات اف ۱۴ قطعات اف ۵ قطعات
اف ۴ قطعات بوئینگ و رادارها و چیزهای دیگر نظامی است که قبل از انقلاب خریده شده
و پولش هم پرداخت شده و پس از انقلاب جلویش را گرفته اند. اموالی که حق ما است
ظالمانه و غارتگرانه در آنجا نگهداشته اند و به ما نمی دهند.این هم نشان بغض و
دشمنی آنها است با ما و هم نشانه سوء و ضعف مدیریتشان که اگر هم بخواهند جرات
تصمیم گیری ندارند.

بهرحال من پیش بینی نمی کنم در آینده نزدیکی آمریکائی ها
بتوانند قدم موثری بدارند مگر اینکه دست از نفاق و دوروئیشان بردارند و به ملتشان
صریحا بگویند که تا به حال اشتباه کرده اند و باید جبران کنند. از آن طرف آنها همانگونه
که نمی توانند کارمثبتی به نفع ما بکنند علیه ما هم نمی توانند کار مهمی بکنند چرا
که آن هم احتیاج به ریسک و تصمیم گیری دارد. لذا آمریکا الآن به صورت نیروی خنثائی
در منطقه در آمده است.

-درمورد تنگه هرمز و تبلیغاتی  که زیاد روی آن تکیه می کنند آیااگر بحران و
برخوردی در آنجا پیش بیاید توان مقابله با آن بحران ها را داریم یا نه؟

نا امنی در خلیج فارس

ما در آنجا متکی به یک نوع سلاح نیستیم. در سواحا آنجائی که
توپ می رسد توپخانه مستقر کرده ایم.متکی به موشک هستیم و با اینکه یک سایت موشکی
کافی است که تنگه هرمز را نا امن کند ما سایت های موشکی مختلف در آنجا مستقر کرده
ایم.متکی به نیروهای دریاوی هستیم. کار عمده ای که کردیم قایق های کوچک با نیرو
های سپاه مجهز کردیم که در هر گوشه ای از سواحل ممکن است به آب انداخته شوند و
بروند هدف خود را بزنندو برگردند و نا امن کنند. در اینجا یک ساحل طولانی است و ما
کنار ساحل هستیم و سراسر آن را می توانیم نامان کنیم. مسئله مسئله ناامنی است
مسئله این نیست که چه کسی ناوش در خلیج فارس موجود است!

یک کشتی که از کویت-مثلا- حرکت می کند باید بیش از هزار و
چهار صد کیلومتر را از کنار ساحل ما عبور کند و ما در طول این ساحل حضور داریم. ما
نیروهای مردمی داریم که با قایق و امکانات دیگری هستند. امکاناتی هم داریم که هنوز
به کار نگرفته ایم امکانات هوائی ما آنجا خوب می تواند به کار بیاید. امکانات
دریائی زیادی داریم که هنوز بکار نگرفته ایم و بعدا روشن می شود.

بهرحال مطلب این است که قدرت نا امن نگه داشتن این منطقه را
تا حد زیادی داریم و دشمنان ما باید خیلی نیرو بگذارند تا اینکه بتوانند اینجارا
ناامن کنند و مثلا ماده ای مثل نفت را از اینجا عبور بدهند.

-یک مطلبی که بیگانگان اخیرا روی آن تکیه می کنند این است که
همواره تلاش کرده و می کنند که القاء نوعی اختلاف بین شما و آیت الله العظمی
منتظری بکنند و براین اساس تحلیلهایی هم در رابطه با بعضی از  مسائلی که پیش آمده کرده اند و روی آن مانور
داده اند! البته این سوال برای ملت ایران هیچ مفهومی ندارد ولی برای خارجی ها و آنهایی
که هنوز هیچ شناختی از انقلاب و چهره های انقلاب و چگونگی روابط ما ندارند شاید
پاسخی در این زمینه لازم باشد.

مرید و مراد

این از نادانی و حماقت های دشمنان خارجی ما است که با این
حرفها اعتبار خودشان را از دست می دهند. عمده مطلب این است که آنها شناخت از ما
ندارند. آنها نه روحانیت ایران را می شناسند و نه ماها را درست می شناسند و نه
روابط ما را می شناسند. حرفی می زنند که هر کس کمی آشنائی داشته باشد و مسائل را
بداند این حرف را مسخره می کند.

عدم شناخت آنها از
وضع ما مانند بچه ای است که تازه دارد چشم باز می کند و اطراف محیط خودش را می
بیند ولی نمی تواند روابط را از هم جدا کند و تشخیص بدهد.

یکی از بچه های من –یاسر- اوایلی که تازه داشت چیزی می
فهمید مهمان هائی را که به خانه ما می آمدند می دید روحانیون هستند بیرون هم که می
رفت مردم دیگری را می دید.

یک دفعه به قم رفته بودیم به محض اینکه رسیدیم در میدان
آستانه تا چشمش را باز کرد دید چند روحانی از اینجا آمد و رفت می کنند فورا صدا
کرد: چقدر میهمان بابا!! این بچه برداشتش از روحانی میهمان بابا است بیش از این
نمی تواند تشخیص دهد.

این غربیها و خارجی ها هم تشخیصشان بیشتر به تشخیص بچه ها
می ماند. مثلا می گویند حکومت آیت الله هاحکومت ملاها! اینها دیگر نمی دانند که
ملاها چه درجاتی دارنداینها واقعا تا بحال نفهمیده اند که مثلا من که یک طلبه ای
هستم و اصلا در سطح رهبری نیستم . در قانون اساسی ما مشخص شده است که رهبر باید
مرجع تقلید باشد یا مرجع تقلید عام که رهبر واحد است یا جزء مراجع تقلید در شورا
آنوقت چطور می تواند رقابت باشد بین من و یک مرجع تقلید؟!!

آیت الله العظمی منتظری نه رقیبی دارد و نه کسی با ایشان
معارضه خواهد کرد ایشان رهبر بلامنازع آینده انقلابند.

من حداکثر می توانم رئیس مجلس باشم یا یک نماینده یایک شغل
اجرائی می توانم داشته باشم یا یک واعظی باشم یا امام جمعه باشم. اصلا رابطه من با
آیت الله منتظری نمی تواند رابطه تعارض باشد.

بعلاوه اگر اینهاواقعا با شعور بودند بایست رابطه ما را با
آقای منتظری کشف می کردند. ما در همه دوران زندگیمان نه من همهی اینها که الآن از
مسئولین هستند از شاگردهای مجذوب آقای منتظری بودیم ما واقعا از وقتی که چشمان را
باز کردیم و روحانیت را شناختیم مرید آقای منتظری بودیم و به ایشان عشق می
ورزیدیدم و می دیدیم امیدهایمان در ایشان تبلور پیدا کرده است.

ما که از نظز علمی پائین تر هستیم حتی در میان آنها که از
نظر درجات علمی از ماها بالاتر هستند اصلا کسی نیست که خودش را بخواهد رقیب آقای
منتظری قرار بدهد. در مجلس خبرگان که هشتاد نفر از بزرگان علمای ما آنجا حضور
دارند آیت الله منتظری را با بیش از دو سوم آرا به عنوان قائم مقام رهبری تایید
کردند.

دشمنان باید مطالعه کنند و از این حرفهای واهی نزنند. و لذا
درجامعه ما حتی ضد انقلاب به خودش اجازه نداد که آن تبلیغات را نشخوار کند و به
دیگران بگوید.

آقای منتظزی نه رقیبی دارد و نه کسی با  ایشان معارضه خواهد کرد. ایشان رهبر بلامنازع
آینده انقلابند. البته ما همه دعا می کنیم عمر امام اینقدر طولانی بشود که دیگر ما
دوران رهبری بعد از امام را نبینیم. خداوند این نعمت را برای ما حفظ کرده و باز هم
–ان شاء الله- حفظ کند.

-با نشکر از جنابعالی که وقت گرانبهای خود را در اختیار امت
پاسدار اسلام قرار دادید. با آرزوی توفیق بیشتر برای شما در راه خدمت به اسلام و
مسلمین

ان شاه الله خداوند توفیق بدهد به همه خدمتگزاران به اسلام

01ژانویه/17

پندها و اندرزها

بسمه تعالی

*پند ابلیس!!

امام صادق (ع) براى حفص‌بن غیاث حکایت فرمودند که: روزى ابلیس بر حضرت یحیى(ع) ظاهر شد در حالى‌که ریسمان‌هاى فراوانى به گردنش آویخته بود، حضرت یحیى(ع) پرسید: این ریسمان‌ها چیست؟ ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته‌هاى نفسانى بنى‌آدم است که با آنها گرفتارشان مى‌کنم. حضرت یحیى(ع) پرسید: آیا چیزى از ریسمان‌ها هم براى من هست؟ ابلیس گفت: بعضى اوقات پرخورى کرده‌اى و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام. حضرت یحیى(ع) فرمود: به خدا قسم، از این به بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد. ابلیس گفت: به ‌خدا قسم، من هم از این به بعد هیچ مسلمان موحدى را نصیحت نمى‌کنم. امام صادق(ع) در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هیچ‌گاه شکم‌شان را از غذا پر نکنند.(صراط سلوک ص۴۱)

 

*سرهای بالا خالی‌اند!

لقمان حکیم گوید: روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم. خوشه‌هایی از گندم که از روی تکبر سر برافراشته و خوشه‌های دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم!.

خوشه‌هایِ سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه‌های سر به زیر را پر از دانه‌های گندم یافتم!.

با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته‌اند اما در حقیقت خالی‌اند(حکمت‌نامه لقمان)

*پاداش عظیمِ دعا برای دیگران

ابراهیم‌بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم. پیوسته دست‌هاى خود را بسوى آسمان بلند کرده و آب دیده‌اش بر روى او جارى بود تا به زمین مى‌رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مومن خود زیرا که از امام موسى‌بن جعفر(ع) شنیدم هر‌کس دعا کند براى برادران مومن خویش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم، دست برندارم از صدهزار برابردعای فرشتگان که قطعاً مستجاب و مقبول است براى یک دعاى خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه!(منتهى‌الامال ، ج ۲، ص۱۶۴)

 

*مومن و بیماری

حضرت امام على(ع)حکایت فرموده‌اند:
روزى ابوذر غفارى دچار تَب و لرز شدیدى شده بود، من به همراه پیامبر اسلام (ص) حرکت کردم و چون وارد منزل ابوذر غفارى شدیم، کنار بستر او نشستیم.
پیامبر خدا (ص) خطاب به ابوذر فرمود: در چه وضعیّتى هستى؟
ابوذر عرض کرد: یا رسول اللّه! در تب شدید و حالتى که مشاهده مى‌فرمایید به سر مى‌برم.
حضرت رسول(ص) فرمود: اى ابوذر! گویا تو را در یکى از باغات بهشت مى‌بینم.
و سپس افزود: تو غرق در امور دنیوى و مادّى گشته بودى و با این عارضه و ناراحتى که بر تو وارد شده است، خداوند متعال لغزش‌ها و خطاهاى تو را مورد مغفرت قرار داد، پس اى ابوذر! تو را بر این رحمت و مغفرت بشارت باد.
حضرت رسول(ص) در حدیثى دیگر فرمود: بسیار تعجّب مى‌کنم از آن مؤمنى که براى مریضى خود، جزع و ناراحتى مى‌کند. چنانچه انسان مؤمن، موقعیّت خود را در پیشگاه خداوند بداند، همانا دوست دارد که همیشه مریض باشد تا مرگ او را دریابد و به ملاقات خداوند مهربان برود. (بحارالا نوار: ج ۸۱، صص ۱۸۸و ۲۱۰ ح ۲۵و۴۵)

 

 

01ژانویه/17

به هلاکت رسیدن سرکرده‌های نفاق

سید‌روح‌الله امین‌آبادی

مهم‌ترین رویدادهای دی و بهمن ماه ۱۳۶۰ را می‌توان در سه واقعه خلاصه و تحلیل و بررسی کرد. در دی ماه ۱۳۶۰ جمهوری اسلامی ایران طی یک اقدام انسان‌دوستانه پیشنهاد داد که خانواده اسرای ایرانی و عراقی برای دیدن فرزندان اسیر خود به این دو کشور سفر کنند، پیشنهادی که با کارشکنی رژیم بعث عراق ناکام ماند. اما در بهمن ماه ۱۳۶۰ دو موفقیت عظیم برای انقلاب اسلامی که ماه‌ها با تروریست‌های مورد حمایت غرب درگیر بود، حاصل گردید. نخست حماسه آمل که مردم، گروهی از آشوبگران وابسته به شرق و غرب را سرکوب کردند و دوم به هلاکت رسیدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی، نفرات اول گروهک منافقین پس از مسعود رجوی به همراه تعداد زیادی از سران این گروهک در داخل کشور.

 

روزی که مردم آمل ضدانقلاب را سرکوب کردند

در روزهای ۴ تا ۶ بهمن ۱۳۶۰ نزدیک ۱۰۰ نفر از مائوئیست‌های کشور که با عنوان «اتحادیه کمونیست‌های ایران» فعالیت می‌کردند، در آمل دست به شرارت و ایجاد ناامنی زدند و با قیام مردم آمل و حضور فعال نیروهای انقلاب سرکوب شدند و شهر از لوث وجود آنان پاک شد.

روزنامه اطلاعات در گزارشی در این زمینه نوشت:

«در درگیری بین گروهی از عوامل مزدور آمریکا و مدافعین انقلاب اسلامی در شهر آمل، بیش از ۲۰ تن از ضدانقلابیون به هلاکت رسیدند و عده‌ای نیز دستگیر شدند. این درگیری که از دو شب پیش با حمله گروهی از عوامل گروهک‌ها به شهر آمل آغاز شده بود، با دفاع قهرمانانه مردم مسلمان شهر و نیروهای انتظامی مواجه شد و ضدانقلابیون از اولین ساعات بامداد امروز به باغات اطراف شهر فرار کردند و مدافعین انقلاب اسلامی در تعقیب بقایای آنان هستند.

«بر پایه این گزارش، مهاجمان با استفاده از سنگرهایی که روی پشت‌بام‌های منازل فئودال‌ها و ثروتمندان شهر ساخته بودند، چند ساختمان دولتی را هدف آتش خود قرار دادند.

«برپایه گزارش روزنامه اطلاعات: «تا کنون بیش از ۲۰ تن از ضدانقلابیون که از کادرهای اصلی گروهک‌ها نیز در بین آنان بودند به هلاکت رسیده‌اند و عده‌ای نیز زخمی شده‌اند. حضور یکپارچه مردم مسلمان و قهرمان آمل در صحنه، چنان وحشتی را بر ضدانقلابیون مستولی کرد که تاب مقاومت را از دست دادند و مجبور به فرار شدند.  همچنین در ساعت ۸ شب ۶ بهمن مردم متعهد و مسلمان آمل ضمن تجمع در مقابل مقر سپاه‌پاسداران این شهر خواستار صدور اجازه برای به دست گرفتن سلاح و مقابله با مهاجمین ضدانقلاب شدند که یکی از برادران سپاه طی سخنانی از آنان خواست تا به خانه‌های خود برگردند و در صورت لزوم از آنان استفاده خواهد شد.»(۱)

 

جزئیاتی از حماسه شهر هزار سنگر آمل

اعضای «اتحادیه‌ کمونیست‌های ایران» که سابقه‌ تشکیل آن در امریکا به قبل از انقلاب بازمی‌گردد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند و بی‌آنکه پایگاه مردمی داشته باشند، خود را قیم و پیشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی قد علم کنند و با قیام فوری، آن را براندازند. بدین منظور آمل انتخاب شد تا به‌زعم آنها با پیوستن مردم، با تصرف آن حرکت آزادی‌بخش آغاز شود.

حماسه‌ای که مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل این حرکت ضدانقلابی آفریدند، چنان ضربه‌ کوبنده‌ای بر پیکر اتحادیه‌ی کمونیست‌ها وارد آورد که آن را متلاشی ساخت و این شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه ساخت.

واقعه‌ ۶ بهمن ۱۳۶۰ که منجر به واقعه‌ آمل شد و شهر آمل را به «شهر هزارسنگر» مشهور ساخت، یکی از مهم‌ترین رخدادهای سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که در باره‌ آن چندین کتاب و مقاله نگاشته و چند سمینار علمی تشکیل شده است.

دانشجویان عضو اتحادیه‌ کمونیست‌ها که در خارج از کشور مقیم بودند، غالباً خاستگاه طبقاتی ویژه‌ای داشتند و متعلق به طبقه‌ مرفه ایران بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای اتحادیه‌ کمونیست‌ها با مشاهده شکوه و عظمت حضور توده‌های میلیونی مسلمان، نخست موضعی قابل قبول و متعادل نسبت به انقلاب اسلامی اتخاذ کردند و  بر عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که نام «انقلاب دوم» به خود گرفت صحه گذاشتند. حتی برخی از اعضای گروه، در آغاز جنگ تحمیلی برای مبارزه با دشمن متجاوز در جبهه‌ها حضور یافتند.

با وجود این، آنان شدیداً از اسلامی بودن انقلاب منزجر بودند و از هر فرصتی برای مخدوش کردن چهره‌ اسلام به عنوان یک مکتب رهایی‌بخش استفاده می‌کردند. همین مواضع کینه‌توزانه نسبت به مکتب گرانقدر اسلام و تلاش برای تبلیغ مرام کمونیستی موجب گردید تا در بحران کردستان و جنگ جنوب، اقدام به جمع‌آوری سلاح کنند تا در موقع ضروری از آن استفاده نمایند. از سوی دیگر با بهره‌جویی از فضای باز سیاسی، در میان دانشجویان، دانش‌آموزان، کارگران کارخانجات، زنان، محلات و… اقدام به تشکیل ستادهای تبلیغی کردند.

به دنبال صف‌بندی‌های سیاسی و شکاف بین بنی‌صدر و یاران امام، اتحادیه‌ کمونیست‌ها به پیروی از سایر گروه‌های ضدانقلابی به جبهه‌ طرفداران بنی‌صدر پیوست و علیه جمهوری اسلامی دست به قیام مسلحانه زد. اتحادیه‌ کمونیست‌ها با تز «قیام فوری» و با این توهم که «جامعه کاملاً آمادگی دارد و یکی از گروه‌ها باید در این فرصت دست به یک قیام مسلحانه بزند و با همراهی مردم، شهرها را یکی پس از دیگری تسخیر کند»، وارد میدان شد.

به دلایل مختلف که از حوصله این نوشتار خارج است، اتحادیه‌ کمونیست‌ها شهر «آمل» را برای طرح قیام فوری خود انتخاب کرد و با استقرار ۱۸۰ نفر از اعضا و کادر هواداران در جنگل‌های آمل درصدد برآمد با یک حمله‌ ناگهانی شهر آمل را تسخیر و مردم را به قیام دعوت و سپس دیگر شهرهای استان را یکی پس از دیگری تصرف و این حرکت را به یک قیام سراسری تبدیل کند، لکن اولین حرکت آنها در ۱۸ آبان ۱۳۶۰ با هوشیاری نیروهای سپاه خنثی شد.

پس از چند درگیری جزئی‌تر، سرانجام گروه ۱۰۰ نفره موسوم به سربداران، در سرمای زمستان بهمن ۱۳۶۰ خود را به آمل رساند و با شلیک یک آر.پی.جی ۷، واقعه‌ تاریخی آمل را کلید زد. اما برخلاف‌ همه‌ توهمات کمونیستی، حتی یک نفر از مردم شهر آمل هم به آنها نپیوست، بلکه فردای آن روز، یعنی صبح سه‌شنبه ۶ بهمن ۱۳۶۰ با هجوم مردم حزب‌الله از اطراف شهر و روستاها، حماسه‌ جاویدان «شهر هزارسنگر» رقم خورد.

این مقاومت مردم، تحسین امام خمینی«ره» را برانگیخت تا جایی که فرمودند: «دیدید مردم دلیر و مسلمان آمل چه به روزتان آوردند؟» سربداران جنگل با برجا گذاشتن ده‌ها کشته و زخمی، سراسیمه به جنگل بازگشتند.(۲)

 

پیشنهاد انسان‌دوستانه‌ای که با کارشکنی رژیم صدام ناکام ماند

جمهوری اسلامی ایران در دی‌ماه ۱۳۶۰ در اقدامی انسان‌دوستانه خواستار تبادل خانواده اسرای ایرانی و عراقی شد تا آنان بتوانند عزیزان خود را ببینند و از سلامت فرزندان خود خاطر جمع شوند، ولی رژیم بعث صدام به‌رغم پذیرش اولیه و مانورهای سیاسی، اجازه چنین کاری را نداد. در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ ستاد نظارت بر پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرای جنگی در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که عراق از پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرا امتناع می‌کند.

در بخشی از اطلاعیه این ستاد آمده بود: «در پی اعلام ابتکار جمهوری اسلامی ایران مبنی بر پذیرش خانواده اسرای عراقی برای دیدار با اسیران جنگی که در دی‌ماه ۶۰ به وسیله نخست‌وزیر صورت گرفت، به منظور هماهنگی هر چه بیشتر، اقدامات اجرائی این ابتکار که رژیم بغداد را در یک تنگنای سیاسی ناچار از پذیرش پیشنهاد ایران کرد، به دستور شورای عالی دفاع ستادی تحت عنوان ستاد نظارت بر پذیرش و اعزام خانواده‌های اسرای جنگی ایجاد شد.»

در ادامه این اطلاعیه آمده است:

«این ستاد از نمایندگان وزارت کشور، ستاد مشترک، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وزارت خارجه، هلال احمر، شهربانی جمهوری اسلامی، بنیاد شهید، بنیاد امور جنگ‌زدگان، وزارت ارشاد اسلامی و ستاد تبلیغات جنگ تشکیل شد و پس از برگزاری ۵ جلسه هماهنگی برای نظارت بر پذیرش خانواده‌های عراقی اسیران جنگی در ایران و فراهم کردن مقدمات سفر مشابه به خانواده‌های اسیران جنگ تحمیلی تصمیمات متخذه را طی بیانیه رسمی به صلیب سرخ بین‌المللی و چند مرکز لازم اعلام کرد.»

در این اطلاعیه همچنین تصریح شده بود:

«قابل توجه است که رژیم بغداد غیر از پذیرش اجباری ترکیه به عنوان کشور ثالث و محل عبور و مبادله خانواده‌های اسیران عراقی و ایرانی تا کنون هیچ‌گونه علاقه‌ای به انجام این برنامه نشان نداده و برای جلوگیری از اقدام بی‌سابقه دولت جمهوری اسلامی ایران، موافقت رسمی خود را که می‌بایست از طریق صلیب سرخ جهانی انجام گیرد تا کنون اعلام نکرده است.»(۳)

 

سرکرده‌های گروهک نفاق چگونه به هلاکت رسیدند؟

موسی خیابانی نفر اول گروهک تروریستی منافقین در کشور و تعداد دیگری از اعضای این گروهک در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۶۰ در تهران به هلاکت رسیدند. بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات: «محل جلسات محرمانه رهبران گروهک منافقین واقع در خیابان زعفرانیه شمیران، خیابان سرلشکر فلاحی، کوچه بن‌بست، پلاک ۷ طی ۵ ساعت درگیری مسلحانه به تصرف پاسداران انقلاب درآمد.

با کشف این خانه امن، موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان منافقین خلق، اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و محافظین آنها و ۱۰ تن از اعضای کادر مرکزی و نظامی این سازمان در درگیری به هلاکت رسیدند.

همچنین از این خانه تیمی مقادیر قابل‌توجهی اسلحه کمری، کلاشینکف، ژ۳، یوزی، تعداد بی‌شماری آرپی‌جی هفت، تیربار، مواد منفجره و فشنگ جنگی به همراه مقادیر زیادی اسناد و مدارک درون‌گروهی و صورت جلسات محرمانه و حکم مأموریت و طرح ترور و انفجار اماکن کشف و ضبط گردید.

گفتنی است که در ساعت یک بامداد امروز پاسداران کمیته مرکزی و منطقه یک و پاسداران بسیج منطقه با طرح‌ریزی قبلی وارد عملیات شدند. مخفیگاه رهبران سازمان منافقین از قبل توسط مردم و مأموران شناسایی شده بود و پاسداران خانه تیمی را به محاصره خود درآوردند.

در ساعت ۵ و ۵۰ دقیقه موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان و رهبر شاخه نظامی سازمان به اتفاق همسرش وارد خانه امن شدند تا در جلسه محرمانه شرکت کنند. پس از وارد شدن موسی خیابانی به مخفیگاه عملیات آغاز شد. در اولین ساعات درگیری، پاسداران جان برکف و برادران بسیج و… موفق شدند عده‌ای از کادر نظامی این سازمان را همراه با سه بچه خردسال دستگیر کنند.

همین گزارش حاکی است پس از دستگیری این افراد سه تن از محافظین موسی خیابانی بر اثر اصابت گلوله پاسداران به هلاکت رسیدند و یکی از پاسداران به نام ابوالقاسم دهنوی نیز به شهادت رسید.

پس از مدتی درگیری مسلحانه، اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی فراری و همسر موسی خیابانی به هلاکت رسیدند و موسی خیابانی نیز بر اثر اصابت دو گلوله مجروح شد، وقتی خیابانی مجروح شد با خوردن چند قرص سیانور خودکشی کرد و به هلاکت رسید. بر اساس این گزارش، عملیات در ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه با به هلاکت رسیدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و چند تن از کادر مرکزی سازمان خاتمه یافت و پاسداران خانه مزبور را به تصرف خود درآوردند. از این خانه تیمی دو اتومبیل پژو و یک اتومبیل تویوتای ضدگلوله متعلق به موسی خیابانی و اشرف ربیعی به همراه مقادیری جلیقه ضدگلوله کشف شد.(۴)

 

پی‌نوشت:

۱ـ اطلاعات، ۷ بهمن ۱۳۶۰، صص ۱ و ۲٫

۲ـ رک، روایت بورژواهای کمونیست که در آمل زمینگیر شدند. خبرگزاری فارس، ۶ بهمن، ۱۳۹۲٫

۳ـ کیهان، ۲۰ بهمن ۱۳۶۰، ص ۳٫

۴ـ اطلاعات، ۲۰ بهمن ۱۳۶۰، ص ۲

 

 

 

 

سوتیتر:

 

جمهوری اسلامی ایران در دی‌ماه ۱۳۶۰ در اقدامی انسان‌دوستانه خواستار تبادل خانواده اسرای ایرانی و عراقی شد تا آنان بتوانند عزیزان خود را ببینند و از سلامت فرزندان خود خاطر جمع شوند، ولی رژیم بعث صدام به‌رغم پذیرش اولیه و مانورهای سیاسی، اجازه چنین کاری را نداد.

 

 

 

01ژانویه/17

تاریخ سینمای ایران (۱۷)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۶ قسمت قبل، فیلم‌های سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۶۵ باختصار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. در آخرین قسمت (قسمت ۱۶) نیز به معرفی و اشاره مختصر فیلم‌هایی که به هر دلیل ناتمام ماندند و یا به نمایش عمومی نرسیدند پرداخته شد. در این شماره به بقیه فیلم‌های به نمایش درنیامده تا سال ۱۳۶۳ می‌پردازیم:

 

ـ فیلم‌هایی که هیچ‌گاه به اکران عمومی درنیامدند

الف) فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۷ که موفق به اکران عمومی نشدند:

۴۷ـ ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو. کارگردان: پرویز نوری. بازیگران: ارحام صدر، جوانه جلیلوند، پری اقبال‌پور، منصور جهانشاه. ژانر فیلم: کمدی.

۴۸ـ اشک مادر. کارگردان: عزیزالله بهادری. بازیگران: منوچهر وثوق، لی‌لی، نگین، جلال، سیدعلی میری.

۴۹ـ دردسر ماه عسل. کارگردان:‌ نصرت‌الله وحدت. بازیگران: نصرت‌الله وحدت، ژاله کریمی، غلامحسین بهمنیار، سیدعلی میری. فیلمنامه: سیامک اطلسی (بازیگر نقش فرمانده سپاه شام در سریال مختارنامه که کعبه را به آتش کشید).

۵۰ـ شب بازیگران (نام دوم: مبارزه در نیمه راه). کارگردان: نادر قانع. بازیگران: مرحوم گرشارئوفی (نام اصلی، گرشاسب رئوفی که به همراه منصور سپهرنیا و محمد متوسلانی فیلم‌هایی کمدی نظیر سه نخاله، سه قهرمان و… در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شمسی عرضه نمودند. سپهرنیا پس از انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و بدون هیچ فعالیت هنری سال‌های پیری خود را در آنجا سپری نمود. محمد متوسلانی به فعالیت سینمایی خود عمدتاً در کسوت کارگردانی و بعضاً بازیگری در فیلم و سریال ادامه داد، به عنوان نمونه، فیلم کمدی «کفش‌های میرزا نوروز» با بازی علی نصیریان و محمدعلی کشاورز را عرضه نمود که مورد استقبال قرار گرفت.

۵۱ـ برهوت. کارگردان منوچهر مُصیّری. بازیگران: سعید راد، نوش‌آفرین (نام اصلی، نسرین قدیری که مدتی پس از بازیگری به خوانندگی روی آورد. او با وقوع انقلاب اسلامی، پس از ازدواج با سعیدراد مدتی به هندوستان رفت تا بلکه بتواند بازیگری را ادامه دهد که موفق نشد، سپس به آمریکا کوچ کرد و در حلقه خوانندگان لس‌آنجلسی به فعالیت پرداخت که تاکنون ادامه دارد. حدود ده سال قبل سعید راد از او جدا شد و به ایران بازگشت و در فیلم‌هایی چون «دوئل» اثر احمدرضا درویش، «چ» اثر حاتمی‌ کیا و سریال‌هایی چون «کلاه پهلوی» بازی کرد)، امرالله صابری، ساغر، شهروز رامتین.

منوچهر مُصیّری تا اوایل دهه ۱۳۸۰ در خارج از کشور بدون فعالیت هنری چشمگیری سکونت داشت. در این سال‌ها به ایران برگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفی‌نیا و هدیه تهرانی را به بازار فیلم عرضه کرد و پس از آن نیز فعالیت قابل ذکری نداشته است.

۵۲ـ خاکستر عشق. کارگردان: رضا عقیلی. بازیگران: مرتضی عقیلی، شورانگیز طباطبایی، مرحومه نادره (نام اصلی:‌ حمیده خیرآبادی مادر ثریا قاسمی بازیگر پرکار سینما و تلویزیون).

۵۳ـ فرار از بند. کارگردان: نادر قانع. بازیگران: منوچهر یوسفی، شهلا یوسفی، فرشته اخوان.

۵۴ـ فاجعه. کارگردان: اسماعیل پورسعید. بازیگران: مرحوم ایرج قادری، پوری بنای،‌ آرام، بهمن مفید و مرحوم علی آزاد (بازیگر نقش عبدالله بن عباس فرمانده کل سپاه امیرالمؤمنین«ع» در سریال امام علی«ع»).

۵۵ـ جاهل و محصل. کارگردان: امیر شروان. بازیگران: مرحوم رضا بیک ایمانوردی (که چند سال قبل در آمریکا درگذشت، او یکی از بازیگران پرکار سینمای قبل از انقلاب اسلامی بود که عمدتاً در سینمای معروف به بدنه یا فیلم فارسی فعال بود. پس از انقلاب، با اینکه ممنوع‌الکار نبود، اما موفق به بازی در هیچ فیلم و سریالی نشد. برای گذراندن زندگی در آمریکا به رانندگی کامیون روی آورد و تا اواخر عمر به آن حرفه اشتغال داشت)، نگین، گیتی فروهر، حسین ملاقاسمی، میری.

 

ب) فیلم‌هایی که در سال ۵۸ ساخته شدند، ولی موفق به اتمام و اکران عمومی نگردیدند:

۵۶ـ انفجار. کارگردان: مرحوم ساموئل خاچیکیان. تهیه‌کننده: مرتضی نیک‌خواه. فیلمنامه: سیامک اطلسی. بازیگران: علی ثابت، عنایت بخشی، هوشنگ ملک‌آرا، آهو خردمند، فرهاد محبت.

صاحبان فیلم در سال ۵۹ تلاش کردند با همکاری مرحوم امیر قویدل (کارگردان خراسانی فیلم جذاب «ترن») فیلم را اصلاح و مناسب نمایش کنند که موفق نگردیدند.

۵۷ـ تپه ۳۰۳٫ کارگردان و تهیه‌کننده و سناریست: امان منطقی. بازیگران: ناصر ملک‌مطیعی، مرحوم رضا بیک ایمانوردی، سپیده، مرحوم پرویز فنی‌زاده، کاظم افرندنیا و سعید راد.

ساخت این فیلم از سال ۵۶ آغاز گردید که با شروع انقلاب اسلامی متوقف ماند. در سال ۵۸ سازندگان فیلم تلاش کردند با تغییر مضمون و ارتباط دادن آن با عملیات ارتش در منطقه ظفّار (منطقه‌ای در کشور عمان) محصول را به نمایش درآورند که موفق نشدند.

۵۸ـ شجاعان ایستاده میمیرند. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: عباس کسائی. بازیگران: سیامک اطلسی، شهرزاد آرمانی، جواد گلپایگانی، مرحوم محمدتقی کهنمویی، مهری ودادیان.

همانگونه که از اسم فیلم پیداست، صاحبان فیلم تلاش داشتند متناسب با فضای انقلابی ایجاد شده آن روزگار مضامین حاکم بر ادبیات اجتماع را دستمایه کسب و کار فیلمسازی قرار دهند، گرچه این مسئله به خودی خود نکته مثبتی تلقی می‌شود، اما برخورد باسمه‌ای و شکلی، بدون توجه به مفاهیم غنی و عمیق مذهبی و اجتماعی آن دوران، مورد استقبال قرار نمی‌گرفت که در مورد این فیلم و نمونه‌های مشابه آن فراوان اتفاق افتاد، حتی آنهایی که به نمایش عمومی هم رسیدند، موفق به جلب نظر تماشاچیان نشدند و مورد استقبال قرار نگرفتند.

۵۹ـ مفسدین. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: امان منطقی. تهیه‌کننده: سعید سیدزاده. بازیگران: سعید سیدزاده، حسین خانی‌بیگ، کاظم افرندنیا، فریده امامی، نادره، بسیم.

۶۰ـ خبیث. کارگردان و سناریست: جلال مهربان. بازیگران: مرحوم رضا بیک ایمانوردی، ثریا حکمت، محمد بانکی، عطاءالله زاهد، حسین شهاب.

سازندگان فیلم در آغاز، نام‌های مختلفی نظیر «مردان خبیث» و «راهی به سوی خدا» هم برای فیلم درنظر داشتند که  موفق نبود.

 

ج) فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۹ که موفق به اکران عمومی نگردیدند:

۶۱ـ چریکه تارا. کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس: بهرام بیضایی. بازیگران: سوسن تسلیمی (بازیگر ثابت فیلم‌های بهرام بیضایی از سال‌های قبل از انقلاب تا سال‌های اولیه دهه ۶۰، او سپس به سوئد رفت و در فضای سینمای آنجا به فعالیت بازیگری و آموزش بعضاً در فضای نامطلوب به کار خود ادامه داد)، منوچهر فرید، سیامک اطلسی، رضا بابک (بازیگر نقش مهندس بازرگان در سریال «روزگار قریب» ساخته کیانوش عیاری).

۶۲ـ منافق. کارگردان و فیلمنامه‌نویس: اسماعیل پورسعید. بازیگران: منوچهر وثوق، منیژه آرا، بهمن مفید، شهرزاد یوسفی، جلال.

۶۳ـ قلب من قدس. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: فتح‌الله منوچهری. بازیگران: مرتضی نیکخواه، منصور خاکی، شکری، یدی، صلاح رشوان.

ملاحظه می‌شود که داستان و نام فیلم به شدت متأثر از فضای متحول اوایل پیروزی انقلاب است، اما با نگاه بسیار سطحی و نازل و بدون کیفیت که طبعاً مورد توجه تماشاگران نیز قرار نمی‌گرفت. به همین دلیل مسئولین وقت ارشاد دادن پروانه به این قبیل آثار قشری را به نحوی، وهن مسائل انقلابی می‌دانستند.

۶۴ـ تب مرگ کارگردان: امان منطقی، داریوش کوشان. تهیه‌کننده: داریوش کوشان. فیلمنامه: امان منطقی. بازیگران: سعید سیدزاده، حسن رضایی، حسین خانی‌بیک، کاظم افرندنیا.

نام اولیه فیلم در سال ۵۸ (آغاز ساخت) «افیون» بود که بعدها صاحبان تصمیم به اعمال تغییراتی در داستان و نام فیلم گرفتند ولی موفق به اتمام آن نشدند.

۶۵ـ تاریخ‌سازان. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: هادی صابر. بازیگران: بهروز بقایی، اکبر زنجان‌پور (بازیگر نقش یحیی برمکی وزیر مأمون عباسی در سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم‌زاده)، حسین کسبیان و داریوش ایران‌نژاد.

۶۶ـ خشم الهی. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: عزیز رفیعی. بازیگران: عزت‌الله رمضانی‌فر، پری جزایری، مصطفی طاری، داود غفاری، مستانه جزایری، سامی تحصنی، احمد کاشانی، علی دهقان.

 

د) فیلم‌های ساخته‌شده در سال ۶۰ که موفق به اکران عمومی نشدند:

۶۷ـ مسافر شب. کارگردان و سناریست: منصور تهرانی. بازیگران: سیروس الوند (که بعدها وارد عرصه کارگردانی شد)، ملیحه نصیری، عزت‌الله رمضانی‌فر، مرحوم نعمت‌الله گرجی، فرهاد حمیدی.

(منصور تهرانی، همسر لادن طباطبایی است که تلاش کرد الگوی فردین را در سال‌های پس از انقلاب زنده کند، اما موفقیتی کسب نکرد).

۶۸ـ پیکر تراش. کارگردان و سناریست: محمدرضا مجد. بازیگران: داود رشیدی، کیومرث ملک‌مطیعی، علی پویان، ناهید مجد. محصول: سازمان فرهنگی بنیاد مستضعفان.

(نام دیگر فیلم از «عوج تا اوج»)

۶۹ـ حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق. کارگردان: و سناریست: داریوش مهرجویی. بازیگران: علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، رحمان هاتفی. تهیه‌کننده: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

این فیلم علی‌رغم تغییرات و حذف برخی از قسمت‌ها با نام جدید «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نیز موفق به اکران عمومی نشد.

۷۰ـ بند. کارگردان و سناریست: غلامحسین طاهری‌دوست. (براساس داستانی از محمود دولت‌آبادی). محصول: شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: علی نصیریان، معصومه تقی‌پور، حسین کسبیان، سرور رجایی، سامی تحصنی.

۷۱ـ آقای هیروگلیف. کارگردان و سناریست: غلامعلی عرفان. بازیگران: داود رشیدی، فهیمه راستکار، مرحومه مهین شهابی، سیروس گرجستانی (بازیگر نقش پدر قطام در سریال امام علی«ع»)، جعفر والی، مرحوم فیروز بهجت محمدی (بازیگر توانمند نقش «طغای» در سریال امام علی«ع»)، تفرشی آزاد و نقشینه.

۷۲ـ «گفت هر سه نفرشان». کارگردان و سناریست: غلامعلی عرفان. بازیگران: جمشید مشایخی، مرحوم آرمان، جعفر والی، فریماه فرجامی، سیروس گرجستانی.

۷۳ـ سیم خاردار. کارگردان و سناریست: مهدی معدنیان. بازیگران: حسین عرفانی، محبوبه بیات، شهاب عسگری، ملیحه نصیری، ثریا حکمت.

 

هـ) فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۱ که به نمایش عمومی درنیامدند:

۷۴ـ گرداب. کارگردان  و سناریست: حسین دوانی. بازیگران: سعید کنگرانی (بازیگر جوان و خوش‌قیافه آن سال‌ها که پس از این فیلم به خارج از کشور رفت و در پایان میانسالی به ایران بازگشت و اوایل دهه ۸۰ در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» ساخته حسن فتحی بازی کرد که موفقیت چندانی کسب ننمود)، هزینه این فیلم توسط بنیاد مستضعفان پرداخت شده بود.

۷۵ـ پنجمین سوار سرنوشت. کارگردان و سناریست: سعید مطلبی. بازیگران: مرحوم ایرج قادری، فخری خوروش، حسن کاظمیان، فرهنگ حیدری.

این فیلم پس از حدود ۳۰ سال و اندکی قبل از درگذشت ایرج قادری در شبکه خانگی عرضه گردید، ولی مورد استقبال قرار نگرفت.

 

و) فیلم‌هایی که در سال ۶۲ ساخته شدند ولی موفق به اکران عمومی نگردیدند:

۷۶ـ نوری در ظلمت (نام دیگر فیلم: محکومین). کارگردان و سناریست: ناصر محمدی. بازیگران: عنایت بخشی (بازیگر نقش عیسی جلودی از سرداران مأمون در سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم‌زاده)، مرتضی نیکخواه، مرحوم رضا کرم رضایی، مهری ودادیان.

۷۷ـ بنفشه‌زار. کارگردان و تهیه‌کننده: محمدباقر خسروی. فیلمنامه: عبدالله علیخانی (اقتباس از داستان عزاداران بیل تألیف غلامحسین ساعدی). بازیگران: مرحوم رضا کرم‌رضایی، اسماعیل محمدی، عنایت بخشی، مریم فرخ‌نیا، سروش خلیلی.

۷۸ـ عفریت. کارگردان، تهیه‌کننده و سناریست: فرشید فلک نازی. بازیگران: فرامرز قریبیان، آهو خردمند، محمدرضا داود نژاد، فاطمه تقدیری، مرتضی نیکخواه.

۷۹ـ فصل خاکستری (نام دیگر: تا آخرین نفس). کارگردان و تهیه‌کننده: شهرام شبیری. بازیگران: بهروز حدیث، رضا خسروشاهی، طوفان، داود عرب، عباس مختاری.

(مأخذ اطلاعات: انتشارات سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتاب فرهنگ سینمای ایران تألیف جمال امید).

01ژانویه/17

سیاست تا دیانت

محمد صالح

اعتراض از نوع خارجه

*وزارت امور خارجه ضمن اعتراض به اقدام شورای شهر تهران در نام‌گذاری خیابان مقابل سفارت عربستان به خیابان «شهید آیت‌اله نمر»، خواستار تغییر نام آن به خیابان «بوستان» شد.(جراید  بیست و یکم دیماه)

توجه: این اعتراض وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی زمانی صورت گرفته که عربستان سفارت ایران در صنعا را موشک باران نموده، روابطش را با ایران قطع و اتحادیه عرب و شورای امنیت را به موضع گیری  شدید علیه ایران وادار کرده است!.

*بر این اساس بعید نیست از این پس شاهد درخواست‌های زیر از سوی وزارت امور خارجه باشیم:

۱- تغییر نام خیابان «شهید فتحی شقاقی» به خیابان «گل و بلبل»

۲-تغییر نام خیابان «بابی ساندز» (خیابان جنب سفارت انگلیس) به خیابان «چمن زار»

۳- تغییر نام میدان «ونک» به میدان «شهید آبراهام لینکلن»

۴- تغییر نام میدان «آزادی» به میدان «برجام»

۵- تغییر نام خیابان «فلسطین» به خیابان «موشه دایان»

۶- تغییر نام میدان «انقلاب» به میدان «۲۴ اسفند»

۷- تغییر نام خیابان «سی تیر» به خیابان «۲۸ مرداد»

۸- تغییر نام میدان «فردوسی» به میدان «کاترین اشتون»

۹- تغییر نام خیابان «طالقانی»(مجاور لانه جاسوسی) به خیابان «اوباما»

۱۰- و بالاخره تغییر نام میدان «شهدا» به میدان »محمد رضا پهلوی!»

 

دزدان آخرالزمان

*دو زن جوان و شیک‌پوش که با استفاده از چاقو از مردان زورگیری می‌کردند دستگیر شدند. تحقیقات پلیس مشخص کرد که این دو از مجرمان سابقه‌دار بوده و سال گذشته پس از دستگیری و تحویل به دادگستری با قرار تامین آزاد شده اند. (جراید شانزدهم دیماه امسال)

الف) و این یعنی، سال آینده هم پس از دستگیری همین دو نفربه جرم سرقت مسلحانه، مشخص می‌شود که یک سال پیش به جرم زورگیری دستگیر شده و پس از تحویل به دادسرا با قرار وثیقه آزاد شده‌اند!

ب) به نظر عدلیه محترم این دو بانوی خلاف‌کار چندبار دیگر باید دستگیر و با «قرار » آزاد شوند تا به مرتبه «قاتل» ارتقا پیدا کنند؟

ج ) با توجه به عملکرد عدلیه در برابر مجرمان پیشنهاد می‌شود که واژه مجازات به صورت زیر باز تعریف شود‌: مجازات اقدامی است قضایی که از سوی عدلیه صورت گرفته و منجر به تبدیل مجرمان خرده پا و آفتابه دزد به آدم ربا، سارق مسلح و قاتل حرفه‌ای می‌شود!

 

نمایش خانگی

۱- محصولات تصویری ویژه نمایش خانگی چیست؟

به فیلمها و سریال‌هایی که با نظارت و تایید وزارت ارشاد جهت نمایش در خانه تولید می‌شوند محصولات ویژه نمایش خانگی گفته می‌شود . این محصولات امکان پخش در سینما و رسانه ملی را ندارند.

۲-با توجه به حساسیت نهاد خانواده، فیلم‌ها و سریال‌های ویژه نمایش خانگی چه خصوصیاتی دارند؟            از آنجا که پیچ این محصولات کاملاً در دست وزارت ارشاد است لذا نمایش صحنه‌هایی با تک خوانی زن، حضور بازیگران زن با آرایش کامل و بدون حجاب حداقلی، عاشق شدن زنان شوهردار به مردان غریبه و …. در این محصولات عادی و بلامانع بوده و سال‌هاست که این محصولات با همین ویژگی‌ها در همین مملکت خودمان تولید و فقط برای نمایش در منزل و تماشای اهل منزل عرضه می‌شود. (با پروانه ساخت و مجوز نمایش وزارت ارشاد)

۳- چرا وزارت ارشاد مجوز ساخت و پخش چنین محصولاتی را می‌دهد؟ مگر خودش خواهر و مادر و اهل و عیال ندارد؟

البته زندگی خصوصی و خانوادگی وزارت ارشاد به ما مربوط نیست ولی به تشخیص وزارت ارشاد نمایش چنین صحنه‌هایی در فضای گرم خانواده‌های ایرانی می‌تواند به باز شدن چشم و گوش بچه‌ها و سایر اعضای خانواده منجر شده و زنان و دختران خانواده را آفتاب و مهتاب دیده کند!

۴- آیا مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد حاضرند که این فیلم‌ها و سریال‌ها را در خانه خودشان و در حضور اهل و عیال به تماشا بنشینند؟

چرا که نه؟! البته مسئولان فوق‌الذکر سال‌های سال است که نسخه اصل و خارجی این محصولات را مصرف می‌کنند، فلذا نیازی به خرید و تماشای محصولات تصویری شبکه نمایش خانگی ایرانی ندارند!

۵- عاقبت خانواده‌هایی که با اعتماد به وزارت ارشاد جمهوری اسلامی چنین محصولاتی را تهیه و به خانه می‌برند چیست؟

این خانواده ها سرانجام و در مقطع فروپاشی به این نتیجه می‌رسند که وزارت ارشاد جای قابل اعتمادی نیست و آدم عاقل چشم ناموسش را با اعتماد به چنین محصولاتی باز نمی‌کند!.

 

قصه بدهی‌های بانکی

یک نماینده مجلس و عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی اعلام کرد:

۱- مطالبات معوقه بانک‌ها از بخش خصوصی بین نود تا صد هزار میلیارد تومان است!

۲- پنجاه هزار میلیارد تومان از بدهی‌های فوق مربوط به چهارصد نفر است!

۳- اگرهمه بدهی روستاییان کشور به بانک‌ها را جمع کنیم معادل یک دهم بدهی این چهارصد نفر به بانک‌ها نخواهد شد.

۴- بانک‌ها برای دریافت طلب پنجاه هزار میلیاردی خود از این چهارصد نفر هیچ تلاش خاصی انجام نداده و نمی‌دهند اما برای تصفیه وامی که به کشاورزان فقیر داده‌اند آنها را بیچاره کنند!.

۵- یکی از علل بی‌خیالی بانک‌ها در مورد پس گرفتن پنجاه هزار میلیارد تومان فوق‌الذکر آن است که اعضای هیأت مدیره بانک‌ها یا متخلف‌اند یا عافیت طلب!(جراید نهم دی‌ماه امسال)

الف) این عزیزمان هم دلخوش است‌! اگر قرار بود مبالغ فوق پس گرفته شود که اصولأ پرداخت نمی‌شد! معمولاً این پول‌ها را می‌دهند برای پس نگرفتن! نشانه‌اش هم این است که تا امروز یکی از این بدهکاران بزرگ بانکی معرفی هم نشده چه رسد به مجازات و …!

ب)وقتی بسیاری از این چهارصد نفر فوق حتی یک کپی شناسنامه هم به عنوان وثیقه در بانک نگذاشته‌اند!، چه کسی باور می‌کند که قرار بوده این عزیزان مبالغ دریافتی را عودت دهند؟

ج) پول و سرمایه بانک‌ها یا مال دولت است یا مال ملت!، مال اعضای هیأت مدیره بانک‌ها یا پدرانشان نیست که برای سوخت شدنش دل بسوزانند و یا در پرداختش به این چهارصد نفر خسّت بورزند! اگر پنجاه هزار میلیارد فوق مال دولت بوده که خیالی نیست (چون دولت خیلی از این  پول‌ها داده و باید بدهد!) و اگر مال مردم بوده، باز هم خیالی نیست! (چون آن‌هایی که پولشان را توی بانک گذاشته‌اند لابد آن را لازم نداشته‌اند‌!)

 

 

مسابقه قتل در قتل

پسر جوانی در سال ۸۲ در نزاعی خیابانی فردی را به قتل رساند و با پرداخت هشتاد میلیون تومان از خانواده مقتول رضایت گرفت. همان پسر در سال ۹۰ موفق شد مردی را با چاقو به قتل برساند و با پرداخت صد و هشتاد میلیون تومان به خانواده مقتول رضایت بگیرد!، و به زندگی پربارش ادامه دهد. (جراید۲۷ دی، امسال)

از شما دعوت می شود حدس بزنید:                                                                                          ۱- ادامه این ماجرا چیست؟                                                                                                    ۲- آیا این پسر جوان می‌تواند با ارتکاب چند قتل دیگر رکوردی جهانی خلق کند؟                                  ۳- به نظر شما ایشان در قتل پنجمش چقدر بابت دیه خواهد پرداخت؟                                                ۴- آیا این قاتل تا زمانی که پول دارد به قتل‌هایش ادامه خواهد داد؟                                                 ۵- اگر روزی پول قاتل فوق تمام شود دیگر کسی را نخواهد کشت ؟                                                     ۶- اگر کسی پولش را داشته باشد تا چند دفعه حق قتل و پرداخت دیه دارد؟!

*راهنمایی: این قاتل در همین ایران خودمان زندگی می‌کند و قتل‌هایش را مرتکب می‌شود.

 

 

01ژانویه/17

مقدادبن عمروکندی پاسدار پیامبر و پشتیبان عترت نبیاکرم«ص»

غلامرضا گلی‌زواره

مقدمه

تشیع مذهب قرآن و عترت و مولود طبیعی اسلام و با طبیعت و حقایق  و واقعیت‌ها متناسب و سازگار بوده و در پرتو رسالت نبی‌اکرم«ص» شکل گرفته است. رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل می‌دهند.(۱)

عوامل مهمی این مذهب را که امانت الهی بود، ‌در توفان‌ها و بحران‌هایی که در صدر به وجود آمد، حفظ کردند و به دست نسل‌های بعدی رساندند. برخی از اصحاب آگاه، شجاع، وفادار و فداکار نیز نقش عظیمی را در صیانت از این نهال داشتند و در برهه‌های حساس، این بار گران را بر دوش کشیدند.

یکی از سرآمدان این یاران، جناب مقداد کندی است که در تکلیف‌شناسی ژرف‌بینانه و تعهدگرایی والا نمونه بود.(۲) او در ذکر، مناجات و استغفار و جهاد در رکاب مقام نبوت و امامت نمونه بود‌ و به ارادت به مولای خود اکتفا نکردند، بلکه به میدان عمل آمد و از خود رشادت‌ها، دلاوری‌ها و حماسه‌ها نشان داد.(۳)

در ایمان و اعتقاد مقداد هیچ‌گونه تردید، تزلزل و نوسانی دیده نشد. از هنگامی که اسلام را پذیرفت تا آخر عمر، در صحنه‌های گوناگون و بحران‌‌های پس از رحلت رسول اکرم«ص»، استوار و ثابت ایستاد و در رویدادهای مهیبی که برخی حق را با باطل آمیخته بودند،  با بصیرت و فداکاری کامل از جانشین راستین پیامبر دفاع کرد و وفاداری خود را نسبت به آن حضرت بروز داد و با سخنانی مستدل و آتشین پیوستگی خود را به مقام ولایت آشکار ساخت.(۴)

 

خاندان و خانواده

مقداد از قبیله الحاف بن قضاعه و فرزند عمرو در دوران جاهلیت در حضرموت از توابع یمن به دنیا آمد. در کودکی پدر را از دست داد و به همراه مادرش تحت سرپرستی اسْوَد درآمد. گفته‌اند که بین طایفه مقداد و قبیله‌ای دیگر نزاعی صورت گرفت و بر اثر آن وی ناگزیر حضرموت را ترک کرد و به مکه پناه برد و در آنجا با اسود ملاقات و به وی اعلام وفاداری کرد. اسود هم مقداد را به خود نسبت داد و از او حمایت کرد و چون آیه قرآن نازل گردید و دستور داده شد که ادعوهم لابائهم(۵) یعنی هر کسی را به پدرش نسبت دهید، مقداد را فرزند عمرو خواندند.(۶) سپهر در ناسخ التواریخ تصور کرده است مقداد بن عمرو و مقداد بن اسود دو نفرند که خطای فاحشی است.(۷)

مقداد در هنگام بعثت نبی‌اکرم«ص» جوانی ۲۴ ساله بود. این رزمنده صدر اسلام مردی بلندقامت، سیه‌چرده، قوی هیکل، دیدگانی درشت و ابروان پیوسته مشکی داشت.(۸)

مقداد از طایفه قریش دختری را خواستگاری کرد، ولی والدین وی مانع از این ازدواج گردیدند. رسول اکرم«ص» بر فراز منبر اعلام فرمود که مؤمنان هم‌کفو هستند و ضیاعه دختر زبیربن عبدالمطلب را که از بانوان سرشناس و در زمره‌ سابقین در اسلام بود و همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد، به کابین او در آورد. او احادیثی را از رسول خدا«ص» روایت کرده است.(۹)

حاصل این ازدواج دختری است به نام کریمه که روایاتی از والد خود نقل می‌کند و خط هم می‌دانسته است. پسر مقداد عبدالله یا معبد نام دارد که متأسفانه راه خود را از مسیر پدر جدا کرد و در غائله جنگ جمل که طلحه و زبیر علیه علی«ع» راه انداختند، به آنان پیوست.(۱۰)

 

اولین سوارکار صدر اسلام

مقداد در زمره هفت نفری است که نخستین بار اسلام آوردند. او در مکه معظمه ایمان خود را آشکار ساخت و در نتیجه سهم خود را از آزار و شکنجه مشرکان با نهایت شجاعت و استقامت که به یاران و پیروان ویژه رسول اکرم«ص» اختصاص داشت، تحمل کرد. مورخان و رجال‌نگاران نوشته‌اند اولین کسی که مرکب خود را در راه خدا به تاخت و تاز درآورد، مقدادبن عمرو بود.(۱۱)

در ایامی که گروهی از مسلمانان واقعی که از شدت فشار و تهدیدها و شکنجه‌های دشمنان به ستوه آمده بودند، به فرمان پیامبر اکرم«ص» به سوی حبشه (اتیوپی کنونی واقع در آفریقای شرقی) مهاجرت کردند. مقداد در زمره دومین گروه مسلمانان در این هجرت بزرگ بود و چون خبر رسید که قریش از آزار اصحاب پیامبر دست برداشته‌اند، به مکه بازگشت، اما خلاف این گزارش را دید، لذا همراه عده‌ای به سرپرستی جعفربن ابی‌طالب به حبشه بازگشت و از عسرت‌های محیط مکه در دربار فرمانروای حبشه خبری نبود.(۱۲)

 

پارسای پایدار

برخی مورخان گفته‌اند مقداد به همراه رسول خدا به مدینه مهاجرت کرد،‌ ولی شواهدی مؤید آن است که وی در سال اول هجرت در ماه شوال المکرم در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست و همراه آنان راهی مدینه گردید. قرینه دیگری که هجرت مقداد را در این زمان تأیید می‌کند این است که حضرت محمد«ص» در اولین سال هجرت بین او و جبّارین صخر عقد اخوت خواند. مقداد پس از ورود به مدینه، میهمان کلثوم بن هدم گردید و پیامبر در محله بنی حدیله قطعه زمینی را به وی اهدا نمود.(۱۳) مقداد می‌گوید وقتی در مدینه استقرار پیدا کردیم، رسول اکرم«ص» ما را به گروه‌‌هایی تقسیم فرمود و من در میان دسته‌ای بودم که همواره با پیامبر بودند.(۱۴)

دلبستگی و تعلق مقداد به اسلام و رسول اعظم با اشتیاق، بصیرت، حکمت و خرسندی آمیخته بود. هر غوغا و آشوبی که در مدینه دیده می‌شد، مقداد مقابل خانه حضرت می‌ایستاد و پاسداری می‌کرد.

او نه تنها از بداندیشی دشمنان اسلام، بلکه همواره از خطا و لغزش دوستان نیز نگران بود و چنان پاسداری درخشانی که نبی‌اکرم«ص» مژده دادند پروردگار متعال فرمان داده است مقداد را دوست بدارم و خود نیز او را دوست می‌دارد.(۱۵)

مقداد در مواقع حساس و مهمی که جز همراهان خیلی نزدیک پیامبر«ص» حضور نداشتند، همواره آن حضرت را همراهی می‌‌کرد. امام کاظم«ع» فرمودند: «وقتی روز قیامت فرا برسد، منادی حق ندا می‌دهد کجایند صحابی نزدیک پیامبر، آنان که پیمان رسول خدا«ص» را به خوبی انجام دادند و نقض عهد نکردند. پس مقداد، سلمان و ابوذر برمی‌خیزند و خود را معرفی می‌کنند.»(۱۶)

 

سلحشوری در نبرد بدر

هجده ماه بعد از هجرت پیامبر به مدینه و در رمضان سال دوم هجری، غزوه بدر به وقوع پیوست. ۸۲ نفر از مهاجران و۲۳۱ نفر از انصار، پیامبر را در این جنگ همراهی کردند. دو نفر از این سلحشوران اسب سوار بودند، یکی مرتد بن ابی مرتد غنوی و دیگری مقداد بن عمرو بهرانی، مرکب مقداد سَبَحه نام داشت. از آنجا که وی با نهایت دلاوری و شجاعت و با   یورش‌های پی‌درپی دشمن را به کام مرگ می‌فرستاد ، به مرکبش سَبَحه می‌گفتند.

شمارش نیروهای مشرکان مکه به حدود هزار نفر بالغ می‌گردید که صدنفرشان اسب‌سوار بودند. در این بحران جدی وخطرناک، پیامبر اکرم«ص» اصحاب خود را فراخواند و درباره چگونگی نبرد با مخالفان جنگجو به مشورت پرداخت. دو نفرشان که بعد از آن حضرت به خلافت رسیدند، مطالبی مطرح کردند که نتیجه‌اش چاره‌ای جز عقب‌نشینی و نواختن کوس ناامیدی نبود. حضرت محمد«ص» پاسخ آنان را نپسندیدند و حتی در این باره ناراحت و برافروخته شدند. در این هنگام، مقداد از جای خود برخاست و گفت: «ما در رکاب شما حاضر به هرگونه فداکاری هستیم. سوگند به خداوند ما هرگز آنچه را که بنی‌اسرائیل به موسی گفتند به تو نمی‌گوییم: « قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ.(۱۷): قوم موسی به وی گفتند: ما اینجا می‌نشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید.» ما می‌گوییم در رکابت آماده سلحشوری هستیم تا خداوند فتح را نصیب اسلام نماید.»

سخنان مقداد همچون تیری رها شد و به هدف نشست و سپاه پیامبر به حرکت درآمد.

عبدالله بن مسعود می‌گوید: «در روز بدر من موقعیت مقداد را آرزو می‌کردم، زیرا بعد از اینکه چهره‌ پیامبر برافروخته گردیده بود، با گفته‌هایش موجبات انبساط و سرور آن حضرت را فراهم کرد و در این نبرد، پیامبر سرافراز گردید و فتحی بزرگ نصیب مسلمانان گردید.»(۱۸)

 

اسوه استقامت

غزوه اَُحُد در سال سوم هجرت در دامنه کوه احد واقع در شمال مدینه و در وادی عقیق رخ داد. موقعی که ارتش اسلام در این نبرد تحت فشار قرار گرفت و عده‌ای این شایعه را پخش کردند که پیامبر رحلت نموده است، اغلب افراد ‌گریختند و تنها شش نفر پیامبر را همراهی و مقاومت کردند که در رأس آنها حضرت علی«ع» قرار دارد و مقداد در میانشان دیده می‌شد. مقداد در این نبرد از سوی رسول اکرم«ص» همراه یکصد رزمنده، فرمانده میسره لشگر شد تا مراقب طرف چپ سپاه دشمن باشد و آنان را وادار به عقب‌نشینی کند. برخی منابع تاریخی نوشته‌اند مقداد در این جنگ جزو تیراندازان بود.(۱۹)

در جنگ ذی‌قِرَد (قلمرو قبیله غطفان) یا غزوه غابه در سال ششم هجرت، رسول اکرم«ص» بسیج عمومی داد و مسلمانان را به نبرد با کسانی که برخی مؤمنان را کشته و اموالشان را غارت کرده بودند، فراخواند. به قولی هفتصد نفر آماده رزم شدند که علمدار آنان مقداد بود. او پیشاپیش سپاه به سوی خصم متجاوز حرکت و دشمن را تعقیب کرد و عده‌ای از سران آنها را به هلاکت رساند و پیروزمندانه نزد پیامبر بازگشت.(۲۰)

مقداد در غزوه‌ مر یسیع (قلمرو قبیله خزاعه) که طی آن طایفه‌ای از خزاعه به نام بنی‌المصطلق برای جنگ با پیامبر و یارانش آماده شده بودند، به عنوان رزمنده‌ای اسب‌سوار، از خود سلحشوری نشان داد و در شکست آنان نقش مؤثری را ایفا کرد.(۲۱)

در جنگ خیبر واقع در ۸ مایلی مدینه که مسلمانان با یهودیان وارد نبرد شدند، مقداد از خود دلاوری قابل تحسینی بروز داد و در این درگیری، غنائمی به او اختصاص پیدا کرد. کریمه دختر مقداد می‌گوید بعد از غزوه خیبر رسول خدا«ص» پانزده بار شتر جو به پدرم داد که آن را فروختیم.(۲۲)

گروهی در دُومه الجندل (در حوالی دمشق) گرد آمده بودند و بر مسافران و رهگذران ستم می‌کردند و قصد داشتند مدینه را محاصره کنند. رسول اکرم«ص» برای دفع تهاجم و توطئه آنان، مدینه را با هزار نیروی مسلح ترک فرمود. دشمنان از حرکت پیامبر و یاران سلحشورش ترسیدند و پراکنده شدند و برخی هم اسلام آوردند. عبید بن یاسر به حضور آن حضرت رسید و مسلمان شد و اسبی اصیل را که نامش مُراوح بود به رسول خدا«ص» اهدا کرد. حضرت آن اسب را به مقداد دادند.(۲۳)

در فتح مکه در سال هشتم هجرت، مقداد بن عمرو پرچمدار دسته‌ای از رزمندگان بنی‌سلیم بود که تعدادشان به هزار نفر بالغ می‌گردید.(۲۴)

 

فضایل و مکارم مقداد

مقداد در پرتو ایمان و پرهیزگاری از حکمت و بصیرت برخوردار بود. به علاوه، تجربه‌های گوناگون و همنشینی با پیامبر و حضرت علی«ع» بر کمالات او افزوده بود. پیامبر روزی او را عهده‌دار حکمرانی یکی از نواحی کرد. مقداد چون برگشت، عرض کرد: «احساس می‌کنم همه پایین‌تر از من قرار گرفته‌اند. سوگند به خدا که بعد از این حتی بر دو نفر هم حکمرانی نمی‌کنم.» و به سوگند خود عمل کرد و دیگر گرد فرمانروایی نرفت. او پیوسته روایتی از پیامبر را زمزمه می‌کرد که: «سعادت از آن کسی است که از فتنه‌های روزگار دور باشد.» و در هر جایی که غوغای فتنه را می‌دید، سعی می‌کرد خود را از آن دور بدارد، در عین حال که در وقت ضرورت برای خنثی کردن فتنه‌ها هم مصمم بود.

روزی مردی او را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کرده‌اند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بوده‌اید.» این نمونه‌ بصیرت و تدبر مقداد است.(۲۵)

مقداد همواره به سیرت و کمال معنوی می‌پرداخت و زندگی ساده و فقیرانه‌ای داشت.(۲۶)

مقداد از مجموعه‌ای فضایل و مناقب از قبیل سبقت در اسلام، هجرت، جان‌نثاری، استقامت، ثبات، نجابت و زهد برخوردار بود.(۲۷)

عبدالله بن مسعود می‌گوید: «منزلت و موقعیتی از مقداد بن اسود مشاهده کردم که اگر من از آن برخوردار گردم، آن را از اینکه تمام امکانات دنیوی برایم فراهم گردد، محبوب‌تر می‌دانم.»(۲۸)

مقداد در زمره راویان حدیث به شمار می‌رود و از وی احادیث متعددی که برخی تا ۵۰ مورد دانسته‌اند از لسان مبارک رسول اکرم«ص» نقل گردیده است.(۲۹)

 

از منظر قرآن و معصومین

آیاتی از قرآن کریم در شأن مقداد و برخی دوستان خالص او نازل گردیده است، ‌از جمله آیه: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا … الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم».(۳۰)

امام صادق«ع» می‌فرمایند: « این افراد عبارتند از برجستگانی چون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمار یاسر که ولایت امیرمؤمنان«ع» را پذیرفته و به آن حضرت دل‌بسته‌اند.»(۳۱)

آیه: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا.»(۳۲)

صادق آل‌محمد«ص» فرموده‌اند که این آیه در منزلت مقداد، سلمان، عمار و ابوذر نازل شده است.(۳۳)

آیه: « إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم…»(۳۴)

فروغ ششم امامت نوید داده‌اند که این آیه در شأن علی«ع»،‌ مقداد، ابوذر و سلمان نازل گردیده است.(۳۵)

حضرت علی«ع» را به همراه سه نفر از صحابی پیامبر یعنی مقداد، سلمان و ابوذر ارکان اربعه نامیده‌اند، زیرا طبق روایات معتبر، رسول اکرم«ص» فرموده‌اند این چهار نفر مشتاق بهشت‌اند.

ابن اثیر در کتاب خود نوشته است:‌ «پیامبر می‌فرمایند‌ خداوند مرا به دوستی چهار نفر مأمور کرده است. علی، سلمان، ابوذر و مقداد.»(۳۶)

حافظ ابونعیم نیز روایتی بدین مضمون نقل کرده است؛(۳۷) پیامبر اکرم«ص» در پاسخ به جابربن عبدالله انصاری که درباره ‌اصحاب مذکور سئوالاتی کرده بود، مطالبی فرمودند و درباره مقداد گفتند او از ماست، خداوند دشمن خصم اوست و نیز دوست کسی است که به وی محبت می‌ورزد.»(۳۸)

حضرت صادق«ع» فرموده‌اند: رسول خدا«ص» می‌فرماید مقداد از افرادی است که در کار و تلاش و وظایفی که به عهده می‌گیرد، همت و پشتکار دارد.(۳۹)

انس می‌گوید: «پیامبر اکرم«ص» صدای مردی را که با صوت بلند قرآن می‌خواند، شنیدند و فرمودند این صدا از مردی است که تائب بوده و به سوی خدا توجه جدی و واقعی دارد. بعد از بررسی معلوم شد که قاری مورد ستایش پیامبر، مقداد است.»(۴۰)

امیرمؤمنان«ع» فرموده‌اند: «در گذشته مرا برادری در راه خدا بود که خُردی دنیا درنظرش، او را در چشم من بزرگ می‌نمود. اسراف نمی‌کرد. غالب اوقات خاموش بود و چون سخن می‌گفت بر همه سخنوران غلبه می‌یافت. هر چند فروتن بود، ولی به گاه نبرد چون شیر بیشه بود. بدانچه می‌گفت عمل می‌کرد و آنچه را عمل نمی‌کرد، بر زبان نمی‌آورد.»

برخی گفته‌اند مقصود حضرت علی«ع» مقداد است که از شیعیان مخلص او و مردی دلیر، مجاهد و پسندیده سیرت بود و در فضیلت او احادیث بسیار رسیده است.(۴۱)

امام باقر«ع» خطاب به یکی از اصحاب خود می‌فرمایند: «اگر می‌خواهی کسی را بشناسی که هیچ‌گونه تردیدی و خللی در دل او راه نیافت، مقداد است».(۴۲)

امام صادق«ع» فرمودند: «درجه و مقام مقداد در میان مسلمانان (صدر اسلام) به سان چگونگی الف در قرآن است که چیز دیگری به آن ملحق نمی‌گردد. مقداد در حوادث و رویدادها، آزادمردی ثابت‌قدم بود و هرگز لغزشی به قلب او راه پیدا نکرد.»

از دیدگاه علامه مجلسی، مقداد در برخی خصال این‌گونه بی‌نظیر بوده و این حدیث با روایاتی که به وصف فضایل اصحابی چون سلمان پرداخته‌اند، منافاتی ندارد.(۴۳)

امام رضا«ع» خطاب به گروهی از شیعیان که ادعا می‌کردند ما پیروان امیر مؤمنان«ع» هستیم، فرمودند: «شیعه راستین آن حضرت نبود مگر امام حسن«ع»، امام حسین«ع»، سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابی‌بکر که آنچه مولای متقیان می‌فرمود، آنان بدون چون و چرا عمل می‌کردند.»(۴۴)

آن حضرت به مأمون فرمودند: «از شرایط ایمان و اسلام واقعی دوستی با امیرمؤمنان«ع» و افرادی است که در مسیر سنت پیامبر قدم برداشتند و در این طریق تغییر نکرده و منحرف نشدند مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفه و… خداوند آنان را مشمول رحمت و خشنودی خود قرار دهد.»(۴۵)

 

مدافع راستین حریم امامت

مقداد در زمره بزرگان صحابه‌ مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبی‌اکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند. آنان علی«ع» را به استناد نص پیامبر، شایسته مقام خلافت می‌دانستند.(۴۶)

مقداد و همراهان او پیمان بسته بودند که  گوش به فرمان مولا علی«ع» باشند و پیشوای پرهیزگاران هم بهشت را بر ایشان ضمانت کرده بود.(۴۷)

امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که پس از رحلت رسول اعظم تا لحظه مرگ اندکی تغییر نکرد، مقداد بود. او پیوسته دست بر قبضه شمشیر و دو چشم  بر دیدگان علی«ع» داشت تا هر لحظه که ایشان امری کند، اجرا نماید.(۴۸)

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بعد از دفن پیکر مبارک رسول خدا، دست فاطمه زهرا«س»، امام حسن«ع» و امام حسین«ع» را گرفتم و به خانه ‌تمام کسانی که در غزوه بدر شرکت کرده بودند رفتم و آنان را که در ایمان و دیانت سبقت گرفته بودند ملاقات کردم و جز چهار نفر (مقداد، ابوذر، سلمان و عمار) کسی به یاری من برنخاست.»(۴۹)

این چهار نفر تأکید کردند که پس از درگذشت پیامبر«ص» جز از علی«ع» از دیگری اطاعت نمی‌کنیم و چون حضرت پرسید چرا و به چه دلیل؟ در پاسخ گفتند چون در روز غدیر از رسول خدا به مقام و موقعیت شما به عنوان خلیفه بعد از پیامبر پی برده‌ایم.(۵۰)

مقداد به انتخابی که برای آینده زمامداری مسلمانان در سقیفه بنی‌ساعده صورت گرفت به‌شدت معترض گردید و زمامدار انتصابی را مخاطب قرار داد و گفت: «از ستم بپرهیز، امر خلافت را به کسی واگذار که از تو بهتر و مقدم‌تر است. از خدا بترس و این بار گران را از دوش خود فروگذار تا سلامتی دنیا و عقبی را دریابی. شیفته مقام فناپذیر دنیا مباش. به‌زودی حیات تو پایان می‌پذیرد و به کیفر کردارت گرفتار خواهی شد. به درستی می‌دانی که خلافت جامعه ‌اسلامی به علی«ع» اختصاص دارد، پس این منصب را به صاحب اصلی آن واگذار.(۵۱)

 

صحابی معترض منتقد

دو سال و چهارماه از خلافت اولین زمامدار گذشت که مرگش فرارسید. دومین نفر بدون مشورت با مسلمانان روی کارآمد و حدود ده سال و شش ماه حکمرانی کرد. مقداد همواره در کنار امیرالمومنین بود و چون خلیفه دوم توسط غلام مغیره بن شعبه (فیروز معروف به ابولؤلؤ) مضروب گردید، عبدالرحمن بن عوف خلیفه آینده را برگزید. مقداد به این موضوع اعتراض کرد و گفت: سوگند به خداوند کسی را که به حق و عدالت داوری کرد، رها کردی. او در راه عزت اسلام بیش از همه رنج برد، و راه‌شناس‌تر از همگان است. خلافت را از هدایت‌کننده پاک و مطهر ربودند و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. به خدا قسم که اگر یارانی داشتم با غاصبان خلافت، همان گونه که در غزوات بدر و احد ‌جنگیدم، وارد نبرد می‌شدم. عبدالرحمن بن عوف گفت این سخن تو موجب فتنه می‌گردد. مقداد گفت کسی که مردم را در باطل می‌افکند و هوای نفس را برمی‌گزیند تفرقه‌انگیز و فتنه‌گر است.(۵۲)

مقداد به سیاست‌های مالی، بذل و بخشش‌های مسرفانه، تبعیض نژادی و نابرابری‌های سومین خلیفه معترض بود و به اتفاق عمار یاسر نامه‌ای به این زمامدار نوشت و به وی هشدار داد که از این رفتارها دست بردارد.(۵۳)

 

نمونه‌هایی از لیاقت‌های مقداد

مقداد در زمره ‌خواصی بود که در تشیع پیکر حضرت فاطمه زهرا«س» حضور داشت و به امامت حضرت علی«ع» بر ایشان نماز خواند.(۵۴)

مقداد در عصر ظهور حضرت مهدی«عج» رجعت می‌کند و جزو یاران آن حضرت است و به عنوان امیر و فرمانده، مأموریتی را که امام زمان به وی محول می‌کند، انجام خواهد داد.

امام صادق«ع» فرموده‌اند: ۲۷ نفر با حضرت قائم آل محمد از پشت کوفه همراهی دارند. پانزده نفرشان از قوم موسی هستند که به راه حق هدایت شدند و هفت نفرشان از اصحاب کهف‌اند. بقیه عبارتند از یوشع بن نون، سلیمان ابودجانه، مقداد و مالک اشتر. اینها در خدمت آن حضرت به عنوان یاران و فرماندهان مشغول انجام وظیفه خواهند بود‌.(۵۵)

 

فرجام مقداد

از دوازده سال خلافت سومین خلیفه، مقداد ده سال آن را درک کرد و در این مدت از وضع به وجود آمده ناراحت بود و می‌گفت این مقام را به کسی داده‌اند که در جنگ بدر نبوده و از غزوه احد گریخته، در بیعت رضوان حضور نیافت و روزی که مسلمانان مهیای نبرد با دشمن شدند، به جنگ پشت کرد.(۵۶)

مقداد با مسلمانان در امور رزمی همکاری داشت و در فتح مصر و قبرس حضور پیدا کرد،(۵۷) اما همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچ‌گاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون می‌خواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.(۵۸)

وی در سال ۳۳ هجری و در سن هفتاد سالگی رحلت کرد. عمار یاسر بر پیکرش نماز خواند و پیکرش را در بقیع دفن کردند. قبری که در شهر وان از توابع ترکیه به مقداد نسبت می‌دهند، از آن فاضل مقداد میسوری عالم بزرگ شیعی اهل حلّه و شارح باب حادی عشر است.(۵۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ التشیع والاسلام، شهید سیدمحمدباقر صدر، صص ۷۰ـ۶۹٫

۲ـ ‌عقل سرخ، محمدرضا حکیمی، ص ۱۲۴٫

۳ـ‌گریز از ایمان، گریز از عمل، آیت‌الله شهید مرتضی مطهری، ص ۱۶۵٫

۴ـ‌ سرزمین وحی سرچشمه تشیع، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۳۰ـ۲۹٫

۵ـ‌ احزاب، ۴٫

۶ـ‌ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۰۹، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۴، تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۲۸۵٫

۷ـ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۳۱۰٫

۸ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۱۴۰٫

۹ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۳، ص ۴۳۸، ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۴، ص ۳۶۸، معارف و معاریف، سیدمصطفی حسینی دشتی، ج ۹، ص ۵۵۴٫

۱۰ـ الجمل، ‌شیخ مفید، ص ۲۳۶، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷٫

۱۱ـ الاوائل، شیخ محمدتقی شوشتری، ص ۱۹۷، طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰٫

۱۲ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، صص ۵۳ـ۵۲، سیره ابن‌هشام، ج ۱، صص ۲۲۳ـ۲۲۲، فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۱۲٫

۱۳ـ‌طبقات، ج ۳، ص ۱۳۹، منتهی الامال، ج ۱، ص ۸۷، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫

۱۴ـ اسدالغایه، ج ۴، ص ۴۰۹٫

۱۵ـ رجال حول الرسول، خالد محمدخالد، ج ۱، صص ۲۷۷ـ۲۷۶٫

۱۶ـ الاوائل، ص ۶۴، به نقل از رجال کشی.

۱۷ـ مائده، ۲۴٫

۱۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۴۰۵ـ۴۰۴، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۰، رجال حول الرسول، ج ۱، صص ۲۶۸ـ۲۶۷؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۶، ص ۶۰، فروغ ابدیت، ج ۱، صص ۴۹۵ـ۴۹۴٫

۱۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۳۸۴، ج ۶، ص ۲۵۵، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۲۷ و ۵۴، با مسلمانان صدر اسلام آشنا شویم، ج ۸ (مقداد)، محمد محمدی، ص ۳۶٫

۲۰ـ مغازی، واقدی، ص ۴۱۳، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۵، وفاءالوفاء، ج ۲، ص ۳۶۰، منتهی الامال، ج ۱، ص ۵۶٫

۲۱ـ مغازی، ص ۳۰۱، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۶۰، فروغ ابدیت، ج ۲۲ و ۱۶۶٫

۲۲ـ طبقات، ج ۳، ص ۱۴۰، مغازی، ص ۴۸۱، معجم البلدان، ج ۳، ص ۴۹۵٫

۲۳ـ مغازی، ص ۷۸۷ف سیره ابن ، ج ۲، ص ۲۱۳، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۱۳۲٫

۲۴ـ ‌سیره ابن هاشم، ج ۲، ص ۳۱۹، مجمع‌البیان، ج ۹، صص ۲۷۰ـ۲۶۹، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۷، صص ۲۷۱ـ۲۷۰، فروغ ابدیت، ج ۲، صص ۳۲۸ـ۳۱۸٫

۲۵ـ  رجال حول الرسول، ج اول، صص ۲۷۸ـ۲۷۶٫

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۷٫

۲۷ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴۴٫

۲۸ـ رجال حول الرسول، ج ۱، ص ۲۶۷٫

۲۹ـ الاعلام، زرکلی، ج ۸، ص ۲۰۸٫

۳۰ـ توبه، ۱۰٫

۳۱ـ‌ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷٫

۳۲ـ کهف، ۱۰۷٫

۳۳ـ حیوه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۷۷۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۲۲٫

۳۴ـ‌ انفال، ۲٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۲٫

۳۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۱۰٫

۳۷ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۱۷۲٫

۳۸ـ بحالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۳٫

۳۹ـ منتخب التواریخ، ص ۱۸۷٫

۴۰ـ قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۴٫

۴۱ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۸، صص ۸۰ـ۷۹٫

۴۲ـ تتمه المنتهی، محدث قمی، ص ۸، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۲٫

۴۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۳۸، مستدرک الوسایل، ج ۸، ص ۴۲۳٫

۴۴ـ حیاه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۸۷۶٫

۴۵ـ عیون اخبار الرضا، صدوق، ج ۲، باب ۳۵، ص ۱۲۶، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۸٫

۴۶ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت، اصغر منتظر القائم، ص ۱۳۰٫

۴۷ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۹۶، الاوائل، ص ۴۲۷٫

۴۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۱۴۰۹، عقل سرخ، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫

۴۹ـ‌ حیوه القلوب، ج ۲، ص ۸۷۵٫

۵۰ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۲۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۲۴٫

۵۱ـ‌ ناسخ التواریخ، سپهر، ج ۱، ص ۶۹٫

۵۲ـ قاموس الرجال، ج ۱، ص ۱۱۳، عتعات الانوار، ص ۶۹۰، الغدیر، ج ۹، ص ۱۱۴، تاریخ یعقوبی، ج ۲، صص ۵۵ـ۵۴، شرح نهج‌البلاغه، ج ۴، صص ۲۴۹ و ۲۷۳ و ۲۷۵، اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۳۴، الاوامل، ص ۵۷٫

۵۳ـ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج اول، ص ۳۷۲٫

۵۴ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۴۲۳، منتهی الامال، ج اول، ص ۲۶۵، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۵۱٫

۵۵ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۲۳، ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۹۳، سفینه البحار، ج ۱، ص ۴۴۰، اعلام الشیعه، ج سوم، ص ۱۴۷۴٫

۵۶ـ نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صص ۶۸ـ۶۷٫

۵۷ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۲۳، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۳٫

۵۸ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۹، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۱۵٫

۵۹ـ امل الامل، ج ۲، ص ۳۵۹، الکنی و الالقاب، ج ۳، ص ۱۰، تتمه المنتهی، ص ۸، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۵، ص ۴۵۳٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

رسول خدا برای رهبری جامعه اسلامی بعد از ارتحال خویش، موضعی مشخص و روشن را اتخاذ فرمود و به امر خداوند متعال، انسانی را به سمت پیشوایی پس از خود برگزید که کردار و گفتارش چنان با رسالت اسلامی آمیخته بود که مرجعیت فکری و زعامت جامعه مسلمانان در وی متمرکز گردید و او کسی نیست جز حضرت علی«ع» که پیروان و جانشینانش جامعه شیعیان را تشکیل می‌دهند.

 

۲٫

مقداد در زمره بزرگان صحابه‌ مهاجر است که هسته اولیه تشیع را تشکیل دادند و اعتقاد قلبی به امامت و زعامت مولای متقیان داشتند. مقداد به همراه عمار و سلمان، به دلیل دفاع سرسختانه عقیدتی و عملی از عترت نبی‌اکرم«ص» و جانشین راستین آن حضرت، از زمان حیات پیامبر و بعد از ایشان به دوستی با امیرمؤمنان نامبردار و در تشیع پیشگام بودند.

 

۳٫

روزی مردی مقداد را مخاطب قرار داد و گفت: خوشا به حال دیدگانی که پیامبر را مشاهده کرده‌اند. مقداد در پاسخ گفت: «سوگند به خداوند، اقوامی با آن حضرت معاصر بودند که خالق هستی آنان را به جهنم افکند. شما باید خدا را شاکر باشید که از عصر ایشان دور، اما به پروردگار و پیامبرش مؤمن بوده‌اید.» این نمونه‌ بصیرت و تدبر مقداد است.

 

۴٫

همواره چون سایه همراه علی«ع» بود و هیچ‌گاه به جانب مخالفانش تمایلی پیدا نکرد. او چون می‌خواست از تشکیلات خلافت دور باشد، در قریه جرف واقع در یک فرسخی مدینه به سوی شام که اردوگاه سپاهیان اسلام بود، اقامت گزید. هرگز در نماز خلیفه وقت حضور نیافت و او را با لقب امیر مؤمنان نخواند.

 

 

 

 

01ژانویه/17

سیره امام حسن عسکری«ع» در برخورد با جریان‌های انحرافی

اسماعیل نساجی‌زواره

 

یازدهمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت،  امام حسن عسکری«ع» در روز جمعه هشتم ربیع‌الثانی سال ۲۳۲ هـ.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشودند.(۱) آن حضرت در ۲۲ سالگی به امامت رسیدند و مدت شش سال (۲۵۴ـ۲۶۰ هـ.ق) رهبری شیعیان را برعهده گرفتند.

دوران امامت ایشان با سه نفر از خلفای ستمگر عباسی به نام‌های معتز، مهتدی و معتمد مقارن بود و سرانجام در هشتم ربیع‌الاول سال ۲۶۰ هـ.ق در سن ۲۸ سالگی توسط معتمد عباسی به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان در سامرا در کنار مرقد پدر بزرگوارش امام هادی«ع» به خاک سپرده شد.(۲)

ایشان در سیره سیاسی خود دستورالعمل‌های سازنده‌ای را به شیعیان آموزش دادند و از این رهگذر موفق گردیدند به‌رغم تهاجم عقیدتی و رواج جریان‌های انحرافی، مکتب اهل‌بیت«ع» را به جهانیان معرفی کنند.

رهنمودهای حکیمانه و تلاش‌های دلسوزانه آن امام همام«ع» در راستای مبارزه با مکتب‌های التقاطی و اندیشه‌های انحرافی و ضداسلامی برگ زرینی در کتاب تاریخ شیعه است.

در این نوشتار به بیان موضع‌گیری‌های آن حضرت با منحرفان و کج‌اندیشان خواهیم پرداخت.

 

قاطعیت در برابر جریان واقفیّه

دوران امامت امام یازدهم«ع» یکی از برهه‌‌های سخت بود و افکار گوناگون از هر سو جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. امام درنهایت فشار به سر می‌بردند، اما لحظه‌ای از این مسائل غفلت نورزیدند و و با شیوه‌های خاص خود در برابر گروه‌ها و اندیشه‌های انحرافی موضع‌گیری و تلاش‌های آنان را نقش بر آب می‌کردند.

پس از شهادت موسی بن جعفر«ع» عده‌ای ادعا کردند که ایشان هنوز از دنیا نرفته است. بنیانگزار این جریان فکری  عده‌ای از یاران امام صادق«ع» و امام کاظم«ع»، از جمله‌ «زیادبن مروان»، «علی‌بن ابی‌احمزه» و «عثمان بن عیسی» بودند که به دلیل دلبستگی به اموال زیادی که باید به امام بعدی می‌سپردند، بر این اعتقاد اصرار کردند.

شیخ طوسی می‌نویسد: «بعد از شهادت امام موسی‌بن جعفر«ع» هفتادهزار دینار نزد زیاد بن مروان و سی‌ هزار دینار و پنج کنیز و خانه‌ای در مصر نزد عثمان‌ بن عیسی بود. امام رضا«ع» آنها را طلب کرد. زیاد بن مروان امامت او را منکر شد و اموال را نداد، ولی عثمان ‌بن عیسی ضمن نامه‌ای به امام رضا«ع» نوشت پدرت از دنیا نرفته و همچنان زنده است و هر کس که بگوید او مرده، سخن بیهوده‌ای گفته است.»(۳)

امام حسن عسکری«ع» در خصوص این گروه منحرف بارها اعلام موضع کرد و افراد زیادی را از ‌انحراف نجات دادند. این گروه با توقف در امامت موسی‌بن جعفر«ع» از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان قرار گرفتند و به گروه «ممطوره» اشتهار یافتند.(۴)

علامه مجلسی از «احمدبن مطهر» روایت کرده که برخی از یاران ما به امام حسن عسکری«ع» نامه نوشتند و از ایشان در باره کسانی که بر امامت موسی ‌بن جعفر«ع» توقف کردند و فراتر نرفتند سئوال کردند.  حضرت فرمود: «از آنان بیزاری بجویید و محبت‌شان را در دل نداشته باشید. از بیمارانشان عیادت مکنید و در تشیع جنازه‌های مردگان‌شان حاضر مشوید و بر اموات‌شان نماز نخوانید، خواه امامی را از سوی پروردگار منکر شوند و یا امامی را که از سوی خداوند نیست، بر آنها اضافه کنند. بدان کسی که تعداد ما را اضافه کند، مانند کسی است که از تعداد ما کاسته باشد و امامت ما را انکار کند.»

امام«ع» با پاسخ به نامه مزبور آنان را از این جریان انحرافی آگاه ساختند.(۵)

 

بیزاری از صوفیه

از مهم‌ترین جریان‌های فاسدی که امام عسکری«ع» در سیره سیاسی خود شیعیان را از گرویدن به آن نهی می‌کردند، گروه «صوفیه» بود. این گروه با لباس دین در مقابل امامان معصوم«ع» قرار گرفتند و افکار و عقاید آلوده آنان از دیدگاه خاندان عصمت و طهارت مطرود و منفور بود؛ لذا امامان برحق شدیداً با آنان برخورد می‌کردند و مردم را از خطر عقاید این گروه برحذر می‌داشتند.

امام حسن عسکری«ع» به صحابی بزرگوارش داود بن قاسم فرمود: «زمانی فرا می‌رسد که مردم چهره‌های خندان و شاداب دارند، اما دل‌هایشان تاریک است. از دیدگاه آنان سنت معصومین«ع» یعنی بدعت و بدعت یعنی سنت. شخص فاسق را ارج می‌نهند و فرد مؤمن را به دیده حقارت می‌نگرند. فرمانروایان آنان افرادی نادان و ستم‌پیشه هستند. ثروتمندانشان حق تهیدستان را پایمال می‌کنند. انسان‌های نادان را آگاه می‌پندارند و افراد حیله‌گر را مهذب می‌دانند. عالمان و اندیشمندان آنان بدترین آفریده‌های الهی بر روی زمین هستند، زیرا به تصوف تمایل و علاقه نشان می‌دهند. به خدا سوگند! ایشان از راه حق منحرف شده‌اند و شیعیان حقیقی ما را به گمراهی می‌کشانند. آگاه باشید که راه هدایت و سعادت را بر مؤمنان می‌بندند و مبلغ و مروج آیین کفر هستند.»(۶)

یکی دیگر از اصحاب مشهور امام عسکری«ع» احمد بن محمد بن عیسی بود. وی به آن حضرت نوشت: گروهی هستند که برای مردم سخنرانی و از قول شما و سایر امامان معصوم«ع» احادیثی را نقل می‌کنند که قلوب ما آنها را نمی‌پذیرد، ولی امکان رد این روایات وجود ندارد، زیرا از پدران شما نقل می‌کنند. سرکرده این گروه دو نفر هستند به نام‌های علی‌ بن حسکه و قاسم یقطینی. همچنین آیات قرآن را طبق رأی و سلیقه خویش تفسیر می‌کنند، به طوری که با تفسیر اهل‌بیت«ع» منافات دارد.»

امام«ع» در پاسخ نوشتند: علی ‌بن حسکه دروغ می‌گوید. او در زمره دوستان و پیروان ما نیست. خداوند وی را لعنت کند. به خدا قسم که خداوند پیامبران را برای دین خالص و هدایت تشریعی فرستاد و پیامبر گرامی اسلام، مردم را به نماز، زکات، روزه، ولایت و… دعوت کرده و ما اهل‌بیت همگی بنده خدا هستیم و به او شرک نمی‌ورزیم. من عقاید باطل ابن حسکه و گروه صوفیه را رد می‌کنم و از آنان بیزاری می‌جویم. پیروان واقعی و راستین ما کسانی هستند که فریب ادعاهای دروغین این افراد را نمی‌خورند.»(۷)

 

برخورد با مفوّضه

یکی دیگر از برخوردهای امام حسن عسکری«ع» با منحرفان فکری، موضع‌گیری در برابر گروه «مفوضه» بود. پیروان این تفکر عقیده داشتند که خداوند در ابتدای آفرینش با خلق پیامبر همه چیز را به او واگذار کرد، سپس این پیامبر است که دنیا و پدیده‌های آن را آفرید. برخی نیز گفته‌اند که خداوند این اختیار را به علی ‌بن ابی‌طالب«ع» داده است.(۸)

نظر به اینکه این اندیشه انحرافی لطمه شدیدی به عقاید مسلمانان می‌زد و پیامدهای ناگواری را به دنبال داشت، سخت مورد نکوهش امام عسکری«ع» قرار گرفت و در سیره سیاسی و تربیتی خود این طایفه را بدتر از یهود و کفار معرفی کردند، زیرا چیزی را مدعی شده بودند که حتی یهود و نصارا هم نگفته بودند. از این رو، آن حضرت مسلمانان را از پیروی از چنین افرادی برحذر داشتند.

 

رد عقیده دوگانه‌پرستی

از دیگر فرقه‌های انحرافی که در زمان امامت یازدهمین فروغ امامت ظاهر گردید، فرقه «تنویه» بود که افراد آن پیرو آیین ساختگی دوگانه‌پرستی بودند و خلقت جهان را به دو خدا نسبت می‌دادند؛ یکی آفریدگار خوبی‌ها (یزدان) و دیگری آفریدگار بدی‌ها (اهریمن). امام عسکری«ع» نسبت به این گروه بسیار  حساس بودند و همواره خطر آنان را به شیعیان گوشزد می‌کردند.

شخصی که مادرش یکتاپرست و پدرش دوگانه پرست بود، به آن حضرت نامه‌ای نوشت و برای والدینش از امام درخواست دعا کرد. حضرت در جواب نوشتند: «خداوند مادرت را بیامرزد.»(۹) این رفتار نشان می‌دهد که نباید در تأیید مشرکین و منحرفین اقدامی صورت گیرد و در حق آنان دعا شود.

 

مبارزه با عقیده‌ مجسمه

از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در زمان امام هادی«ع» و امام عسکری«ع» موجب اختلاف و دودستگی در میان شیعیان شد، باور به جسمیت و قابل رؤیت بودن خداوند است.

«صقر بن ابی‌دلف» از امام هادی«ع» در مورد توحید سئوال کرد آن حضرت فرمود: «از ما نیست کسی که گمان می‌کند خداوند جسم است و در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن شکل داده است.»(۱۰)

«سهل بن زیاد» می‌گوید: «در سال ۲۵۵ هـ.ق به امام عسکری«ع» نوشتم که دوستان ما در مسئله «توحید» با هم اختلاف دارند، برخی خدا را جسم و عده‌ای صورت می‌پندارند. امام پاسخ دادند: خداوند یکی است و از کسی به وجود نیامده. آفریدگاری است که خود آفریده کسی نیست. خداوند هر جسم و یا هر چیزی را که بخواهد می‌آفریند و آنچه را بخواهد چهره‌پردازی می‌کند، در حالی که خود چهره‌پردازی نشده است و قابل رؤیت نیست. چشم‌ها هنگام نظر افکندن، او را درک نمی‌کنند، ولی دل‌ها با حقایق ایمان او را می‌بینند.(۱۱)

 

مقابله با دروغ‌گویان

در زمان امامت امام حسن عسکری«ع» در عراق فیلسوفی به نام «اسحاق کندی» زندگی می‌کرد. وی تصور می‌کرد که در آیات قرآن کریم تناقض وجود دارد، لذا مدت‌ها گوشه‌نشینی اختیار کرد و کتابی به نام «تناقض‌های قرآن» را نوشت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری«ع» شرفیاب شد. وقتی چشم امام به او افتاد فرمود: آیا در بین شما فرد توانایی پیدا نمی‌شود که استادتان اسحاق کندی را از آنچه که شروع کرده، بازدارد؟ او گفت: ما همه از شاگردان این استاد هستیم. چگونه می‌توانیم در این مورد یا در دیگر مسائل به وی اعتراض کنیم؟

حضرت فرمود: آیا آنچه را به تو بیاموزم به او می‌رسانی؟ عرض کرد: آری! امام فرمود: نزد استاد خود برو و بگو اگر آورنده این قرآن نزد تو بیاید و بپرسد که آیا احتمال وجود دارد که مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد که تو پنداشته‌ای و در پی آن هستی؟ او به تو خواهد گفت: آری! این احتمال وجود دارد.

آن مرد از محضر امام عسکری«ع» مرخص شد و نزد استاد خود رفت و سئوال پیشنهادی امام را از او پرسید. اسحاق کندی گفت: کندی دید که هم از نظر زبان‌شناسی و هم از نظر علمی این امر کاملاً احتمال دارد. لذا به شاگردش گفت: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکری«ع» کندی گفت: راست گفتی، زیرا چنین سخنانی تنها از خاندان پیامبر صادر می‌شود. سپس آتشی خواست و هر آنچه را که نوشته بود در آتش سوزاند.(۱۲)

 

نفی خرافات

شیخ طبرسی«ره» در کتاب شریف «احتجاج» از ابوالحسن علی‌ بن محمد بن یسار روایت می‌کند که روزی به امام حسن عسکری«ع» اطلاع دادیم که در منطقه ما گروهی مدعی هستند که «هاروت و ماروت» دو فرشته مقرب درگاه الهی بودند، اما چون گناهان فرزندان آدم زیاد شد، خداوند آن دو را به زمین فرستاد. پس از هبوط بر زمین شیفته زنی شدند و مرتکب انواع گناهان گردیدند، لذا خداوند آن دو را در بابل عذاب و شکنجه کرد و ساحران از آنها سحر آموختند. امام پاسخ داد: هرگز چنین نیست، زیرا فرشتگان الهی معصوم و از گناه، کفر و اعمال ناروا به دور هستند. مگر کلام خداوند را نخوانده‌اید که می‌فرماید: « لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛(۱۳) در آنچه خداوند دستور داده نافرمانی نمی‌کنند و هر چه را که امر شود انجام می‌دهند. خداوند این فرشتگان را جانشینان خود در زمین قرار داده و آنها در دنیا همچون پیامبران و امامان هستند.(۱۴)

 

مبارزه با غلات

غلات افرادی تندرو و افراطی بودند که درباره امامت مبالغه می‌کردند و امامان را تا سر حد خدا بودن و پرستش بالا می‌بردند و با بهره‌گیری از عقاید انحرافی خویش، بسیاری از واجبات الهی را حرام و بسیاری از گناهان کبیره را برای خود حلال می‌شمردند.

آنان گاهی خود را به دروغ از سوی امام عصر خویش پیامبر معرفی و موجبات بدنامی شیعیان را فراهم می‌کردند و وجوهاتی را که مردم ساده و بی‌آلایش به امامان می‌پرداختند، به چنگ می‌آوردند و با تشریع بدعت‌های مختلف در دین، به امیال نفسانی خود رنگ شرعی و دینی می‌دادند، اما امامان به طور قاطع با آنان مبارزه می‌کردند.(۱۵)

امام حسن عسکری«ع» شیعیان را از پیروی از چنین افرادی برحذر می‌داشتند و به امید آنکه ساده‌اندیشان و فریب‌خوردگان از باورهای باطل خود دست بردارند، با آنها بسیار بزرگوارانه برخورد می‌کرد  .

ادریس بن زیاد می‌گوید: «من از افرادی بودم که درباره امامان غلو می‌ کردم. روزی برای دیدار امام عسکری«ع» روانه سامرا شدم. وقتی به شهر رسیدم به خاطر خستگی زیاد در مکانی استراحت کردم و به خواب رفتم. ناگهان یک نفر مرا با چوب‌دستی خود به‌آرامی بیدار کرد. وقتی از خواب بیدار شدم حضرت را شناختم. فوراً از جای برخاستم و بر پای مبارکش بوسه زدم. اولین سخنی که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمود‌ این بود که ای ادریس! « بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ لاَ یَسْبِقُونَهُبِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. ؛(۱۶) آنان بندگان مقرب خداوند هستند و در سخن بر او سبقت نمی‌گیرند و به فرمان وی عمل می‌کنند.»

حضرت با این آیه به ادریس بن زیاد فهماند که اندیشه غلو درباره ‌امامان باطل است و آنان از خود هیچ اختیاری جز آنچه که خداوند اراده کند،‌ ندارند. ادریس گفت: «مولای من! مرا همین کلام بس است، زیرا به سامرا آمده بودم تا این مسئله را از شما بپرسم.»(۱۷)

 

زدودن شک و تردید

از زمانی که امام هادی«ع» به صورت اجباری به سامرا منتقل گردید، به‌شدت تحت کنترل مزدوران عباسی بود، لذا معرفی فرزندش «حسن» به عنوان جانشین و امام بعدی برای ایشان امکان نداشت و کوچک‌ترین اقدامی در این راستا می‌توانست جان یازدهمین فروغ امامت را به خطر بیندازد، به همین دلیل معرفی امام حسن عسکری«ع» به عنوان یازدهمین امام در اواخر عمر امام هادی«ع» صورت گرفت،(۱۸) به طوری که هنگام شهادت آن حضرت، بسیاری از شیعیان از امامت امام عسکری«ع» آگاهی نداشتند و عده‌ای از شیعیان به امامت «محمد بن علی» برادر امام حسن عسکری«ع» اعتقاد پیدا کرده بودند. گروهی از افراد نادان و خیانتکار، این پندار را دستاویز قرار دادند و به انحراف افکار شیعیان و گمراه ساختن آنان از امامت امام عسکری«ع» پرداختند.(۱۹)

وجود این مشکلات سبب گردید که عده‌ای نسبت به امامت آن حضرت تردید کنند و امام را مورد امتحان و آزمایش قرار دهند. لذا آن حضرت در پاسخ گروهی از شیعیان فرمود: آن گونه که امامت من در معرض تردید و تشکیک قرار گرفته است، امامت هیچ‌ یک از پدرانم با این مشکل مواجه نشد. اگر موضوع امامت موقت و منقطع بود، جای شک وجود داشت، اما چون امامت یک منصب الهی است و زمین هیچ‌گاه از حجت خدا خالی نیست، دیگر شک و تردید معنا ندارد.(۲۰)

امام حسن عسکری«ع» برای زدودن زنگار شک و تردید و دلگرمی شیعیان و هدایت گمراهان از کرامات و خبرهای غیبی استفاده می‌ کردند و این شیوه بهترین راه برای هدایت مخالفان و زدودن شک و تردید از دل شیعیان بود.

 

رد قیام صاحب الزنج

در سال ۲۵۵ هجری در عهد حکومت خلیفه عباسی «المهتدی» مردی در بئر نَحل (بین شهر الفتح و بصره) ظهور کرد که خود را «علی بن محمد» از نسل امام زین‌العابدین«ع» نامید.(۲۱) وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که آنها در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌کردند، دعوت او را به‌سرعت پذیرا شدند و در گروه‌های صدنفری و هزارنفری به او پیوستند. این فرد منحرف به هوادارانش می‌گفت: «نبوت به من عرضه شد، ولی نپذیرفتم، چون مشکلاتی داشت و ترسیدم که تحمل آنها را نداشته باشم.»(۲۲)

وی در پی قیام، چند بار به شهر بصره حمله کرد و تعداد زیادی را کشت و دارایی مردم را غارت کرد. جنگ وی با حکومت عباسی حدود چهارده سال طول کشید و با قتل وی توسط موفق خلیفه عباسی (۲۷۰ هـ.ق) خاتمه یافت. صاحب زنج لقب علوی را برای خود انتخاب کرد، ولی این امر واقعیت نداشت، چون دیدگاهش همان دیدگاه خوارج بود(۲۳) و می‌خواست به کار خود مشروعیت بخشد و از آبروی خاندان پیامبر«ص» در میان مسلمانان بهره گیرد.

این قیام یک فتنه سیاسی بود که امام عسکری«ع» آن را تأیید نکرد و در رد آن فرمود: «صاحب الزنج از ما اهل بیت نیست.»(۲۴)

 

مقابله با انحرافات مالی

عملکرد ظالمانه خلفای ستمگر و نالایق عباسی بر هیچ تاریخ‌پژوهی پوشیده نیست. آنان بر خلاف دستورات اصیل و منطقی اسلام در راستای بهینه‌سازی اوضاع اقتصادی مسلمانان و رفع محرومیت حتی یک بار هم به نفع توده مردم عمل نکردند. درآمد عمده دولت اسلامی که از راه مالیات و صدقات به دست می‌آمد، فقط صرف ساختن کاخ‌ های مجلل، خرید کنیزان و خوشگذرانی‌های حاکمان ظالم و از خدا بی‌خبر می‌شد.(۲۵)

در جمع‌آوری مالیات و صدقات، مأموران حکومت افراد ضعیف و ناتوان را سخت شکنجه می‌کردند و در صورت امتناع آنان را زندانی و یا گرفتار حیوانات درنده می‌کردند.(۲۶) فقر عمومی از صفات بارز مردم آن روزگار بود، زیرا بودجه دولت به جای اینکه در راه رفع احتیاجات ضروری مردم هزینه شود، صرف اسرافکاری‌ها و تبذیری‌های خلفا و وابستگان آنان می‌شد. فقر شدید، فلاکت و محرومیت از هرگونه امکانات مادی، در میان مردم مسلمان موج می‌زد؛ زیرا از اقتصاد سالم و عدالت اجتماعی در میان حاکمان عباسی خبری نبود و هیچ‌گونه تلاشی برای بهبود اوضاع اقتصادی دیده نمی‌شد.

امام یازدهم بنا بر وظیفه الهی و به منظور برقراری عدالت اجتماعی و پیاده کردن برنامه‌های یک اقتصاد سالم در برابر تمام انحرافات مالی و کجروی‌های اقتصادی حاکمان جبار بنی‌عباس ایستادگی کردند و حتی برای لحظه‌ای عملکرد آنان را تأیید نکردند و در برابر رفتارهای غیرانسانی آنان سکوت اختیار نکردند.

امام حسن عسکری«ع» به دلیل احساس مسئولیت با سیاست‌های دولت غاصب عباسی مقابله و سعی کردند تا امت اسلامی را از هرج و مرج، پوچی و ابتذال رهایی بخشند و برای تحقق این امر از هیچ کوششی فروگذار نکردند؛ لذا حکومت‌های سه‌گانه عباسی (حکومت معتز، مهتدی و معتمد) به مقابله با آن حضرت پرداختند و با ایجاد محدودیت سیاسی و فشار ایشان را راهی زندان کردند.(۲۷)

طاغوت‌های معاصر امام حسن عسکری«ع» در مدت زندگی آن امام همام از هیچ‌ ظلمی دریغ نکردند و هریک به نوعی به آزار و اذیت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عباسی گوی سبقت را از همگنان خویش ربود. او پیوسته با آن امام برحق بدرفتاری می‌کرد و در حق ایشان ستم روا می‌داشت و برای آزار بیشتر امام،  بدترین و پلیدترین یاران خویش را مأمور نگهبانی از زندان می‌کرد، اما حسن‌ بن علی«ع» در همان زندان به هدایت فریب‌خوردگان می‌پرداختند و با ابراز جلوه‌های معنوی، عملی، عبادی و عرفانی خویش آنان را تربیت می‌کردند.(۲۸)

صالح‌ بن وصیف از کسانی بود که مسئولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکری«ع» را به عهده‌ داشت. وقتی امام در زندان بودند، عباسیان نزد او آمدند و از اوخواستند نسبت به امام سخت‌گیری بیشتری کند. صالح گفت: «چگونه چنین کاری را بکنم در حالی که دو نفر از بدترین انسان‌ها را برای آزار او گمارده‌ام، ولی الان هر دو اهل عبادت و روزه شده‌اند.»

به دستور صالح، آن دو نفر را حاضر و در مورد محبت‌شان نسبت به امام از آن دو سئوال کردند. آنها جواب دادند: ‌این مرد (امام) روزها روزه می‌گیرد و تمام شب مشغول عبادت است و هر لحظه که به سیمای ملکوتی او می‌نگریم، لرزه بر اندام‌مان می‌افتد.» عباسیان با شنیدن این سخن ناامید و پراکنده شدند.(۲۹)

امام حسن عسکری«ع» در سنگر دفاع از اسلام و مبارزه با انحرافات فکری و عملی لحظه‌ای قرار و آرام نداشتند و سراسر عمر کوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص دادند. اگرچه این امام بزرگوار، در اوج جوانی به شهادت رسیدند، اما تلاش و مبارزات آن حضرت در دو عرصه فرهنگی و سیاسی دستاوردهای زیادی را به همراه داشت. در عرصه فرهنگی باعث نجات اسلام از کجروی‌های فکری و بروز عقاید خرافی شد و در عرصه سیاسی چهره شوم خلفای عباسی را که به نام خلیفه مسلمانان ریاست می‌کردند، آشکار ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۱، ص ۵۰۳٫

۲ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، ص ۲۳۶٫

۳ـ الغیبه، شیخ طوسی، ص ۴۳٫

۴ـ مأخذ قبل، ص ۲۶۷٫

۵ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی‌بن عیسی اربلی، ج ۳، ص ۲۱۹٫

۶ـ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ص ۱۴۵٫

۷ـ رجال کشی، محمد بن حسن طوسی، ج ۲، صص ۸۰۳ـ۸۰۲٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۴۲٫

۹ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج ۳، ص ۲۲۱٫

۱۰ـ اختیار معرفه الرجال، محمدبن حسن طوسی، ص ۱۰۴٫

۱۱ـ توحید، شیخ صدوق، ص ۱۰۱٫

۱۲ـ مناقب آل ابی‌طالب«ع»، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۴٫

۱۳ـ تحریم، ۶٫

۱۴ـ احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۵٫

۱۵ـ ماهنامه پاسدار اسلام، شماره ۲۷۸، بهمن ۱۳۸۳، ص ۳۲٫

۱۶ـ‌ انبیاء، ۲۶ و ۲۷٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۸۳٫

۱۸ـ حیاه الامام العسکری«ع»، باقر شریف قرشی، ص ۱۲۹٫

۱۹ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۶۴۵٫

۲۰ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۸۸۸٫

۲۱ـ ‌مروج الذهب و معادن الجوهر، علی‌بن حسین مسعودی، ج ۴، ص ۱۹۵٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۱۵۸٫

۲۳ـ مأخذ قبل، ص ۱۹۵٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۱۹۷٫

۲۵ـ تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ج ۵، ص ۷۹٫

۲۶ـ الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۶، ص ۲۶۸٫

۲۷ـ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، ص ۳۵۶٫

۲۸ـ فصلنامه فرهنگ کوثر، زمستان ۱۳۸۳، ش ۶۰، ص ۱۸٫

۲۹ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۰۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

دوران امامت امام یازدهم«ع» یکی از برهه‌‌های سخت بود و افکار گوناگون از هر سو جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. امام درنهایت فشار به سر می‌بردند، اما لحظه‌ای از این مسائل غفلت نورزیدند و و با شیوه‌های خاص خود در برابر گروه‌ها و اندیشه‌های انحرافی موضع‌گیری و تلاش‌های آنان را نقش بر آب می‌کردند.

 

 

۲٫

از مهم‌ترین جریان‌های فاسدی که امام عسکری«ع» در سیره سیاسی خود شیعیان را از گرویدن به آن نهی می‌کردند، گروه «صوفیه» بود. این گروه با لباس دین در مقابل امامان معصوم«ع» قرار گرفتند و افکار و عقاید آلوده آنان از دیدگاه خاندان عصمت و طهارت مطرود و منفور بود؛ لذا امامان برحق شدیداً با آنان برخورد می‌کردند و مردم را از خطر عقاید این گروه برحذر می‌داشتند.

 

۳٫

امام حسن عسکری«ع» برای زدودن زنگار شک و تردید و دلگرمی شیعیان و هدایت گمراهان از کرامات و خبرهای غیبی استفاده می‌ کردند و این شیوه بهترین راه برای هدایت مخالفان و زدودن شک و تردید از دل شیعیان بود.

 

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

دانش، دیانت و معرفت در سیره‌ عملی و نظری امام صادق«ع»

 

عبدالله اصفهانی

فجر صادق در ظلمت امویان

صادق آل‌محمد، مربی راستین بشریت و نادره خلقت است که فقیهان و محدثان ایشان را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات، با لقب صادق(ع) ستوده‌اند، هر چند جانشین پیامبر«ص» را راستگو نامیدن، در واقع آفتاب را به روشنائی وصف کردن است که:

مادِح خورشید مداح خود است

که دو چشمم روشن و نامُرمداست(۱)

و نیز شاعر می‌گوید:

من خاکی که از این در نتوانم برخاست

از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند؟(۲)

آن بزرگوار در ۱۷ ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری در مدینه‌النبی و در ظلمت امویان و مروانیان پا به عرصه هستی نهاد و در سی و چهارسالگی به مقام امامت رسید. والد ماجدش امام محمدباقر«ع» و والده مکرمه‌اش امفروه بنت قاسم بن محمد بن ابی‌بکر از بانوان متقی، مؤمن و نیکوکار بود.کنیه ایشان ابوعبدالله و لقب مشهورشان صادق است، اما القابی چون صابر، طاهر و فاضل را نیز برای آن وجود مبارک ذکر کرده‌اند.(۳)

 

آذرخشی در کویر جهل و جفا

در عصر امامت آن حضرت اندیشه‌های ناصواب، رشدی سرطان‌زا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگی‌های سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر،‌ الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزیدند. مدعیان کذاب فرقه‌هایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت می‌کردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه می‌زدند و مردم را از مقصد اصلی باز می‌داشتند.

نفوذ بیگانگان در میان مسلمانان و ایجاد شبهات و انحرافات در جامعه اسلامی به عنوان یک خطر جدی اسلام را تهدید می‌کرد. حاکمیت جو اختناق و فشار از سوی امویان بر مسلمانان، غصب خلافت و ایجاد تنگناهای شدید برای ائمه هدی«ع» و سادات و علویان و اصحاب خاندان طهارت و وارونه جلوه دادن بسیاری از حقایق اسلامی توسط فرمانروایان مروانی و عالمان درباری، این ایام را از نظر معرفت و بصیرت افراد نسبت به اصول و مبانی اسلام اصیل و وقایعی که در پیرامون آنان می‌گذشت در نازل‌ترین وضع قرار داده بود.

جهل و ناآگاهی‌های عمومی به‌حدی اسفبار بود که بعد از انقراض بنی‌امیه و روی کار آمدن سفاح، وقتی گروهی از شامی‌ها برای تهنیت به حضور خلیفه مذکور رسیدند، سوگند یاد کردند که تا کنون نمی‌دانستیم رسول خدا«ص» غیر از بنی‌امیه، خویشاوند دیگری هم دارد تا آنکه شما عباسیان قیام کردید و مطلب برایمان روشن گردید.(۴)

در چنین شرایطی که جامعه اسلامی با تهاجمات فکری و فرهنگی گسترده‌ رو به رو بود، منازعات علمی و مباحثه‌ها و مناظره‌های کلامی موجب پیدایش احزاب و گروه‌های مذهبی و غیرمذهبی فراوانی شد. هر گروه برای خود حوزه درسی و محفلی مستقل داشت و برای نشر عقاید خود جلسات بحث تشکیل می‌داد و با پافشاری بر مواضع خویش با دیگر گروه‌ها به جدال‌های تفرقه‌انگیز می‌پرداخت. برخی گروه‌های منحرف از حمایت دستگاه خلافت اموی یا عباسی نیز برخوردار بودند.

در اواخر حکومت بنی‌امیه و اوایل حکمرانی عباسیان، اوضاع دگرگون شد و آزادی فکر، اندیشه و اعتقادات، منجر به نوعی حرکت علمی در معارف دینی گردید. در چنین فضایی زمینه برای عرضه هر نوع متاع فکری، کلامی و فرهنگی آماده شد، در حالی که تا پیش از اواخر دوران امامت امام باقر«ع» چنین زمینه‌ای فراهم نبود. در پیدایش این امواج فرهنگی، تنها عرب‌های حجاز و عراق سهیم نبودند، بلکه طوایف دیگری نیز وارد این میدان شده بودند. از این رو دوران امامت حضرت صادق«ع» عصر برخورد آراء، نظرات علمی و نبرد عقاید به شمار می‌رود.

گروه‌های اسلامی در مباحث قرآنی، فقهی و کلامی با یکدیگر جدال‌های جدی داشتند. فرقه‌هایی چون اشاعره، معتزله و مُرجعه در این دوران پیدا شدند، اما در این میان گروهی هم که منکر خداوند، پیامبران و ادیان آسمانی بودند و با زبان‌هایی چون شریانی، یونانی، هندی و ایرانی آشنایی داشتند به میدان آمدند.(۵) این افراد منحرف نه تنها از آزادی کامل برخوردار بودند، بلکه در دستگاه خلافت نیز نفوذ داشتند.(۶)

مطیع بن ایاس و ابن ابی العوجا دو تن از سران این مُلحدان نزد دولتمردان عباسی از موقعیت بالایی برخوردار بودند. زندیق‌ها به القای شبهه و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان اکتفا نمی‌کردند، بلکه در کنار این اقدامات به جعل احادیث فراوان، افسانه‌سازی و قصه‌های دروغین، معرفی افرادی که وجود خارجی نداشتند، ترجمه کتاب‌های کفرآمیز مادیگری به زبان عربی و نشر و توزیع آن در میان مردم نیز می‌پرداختند. ابن ابی‌العوجا در پای چوبه دار افتخار می‌کرد که چهار هزار حدیث جعل و حلال خدا را حرام و حرام خداوند را حلال کرده است.(۷)

از دیدگاه نظری و عملی، در اندیشه‌ها و روش‌های مردم، عقیده‌ای واضح، استوار و اصیل و دارای مبانی عمیق وجود نداشت. بنی‌عباسیان اقشار گوناگون را در فساد و تباهی غرق کرده بودند و این امور با تزویر و از طریق جعل حدیث و فتوای به رأی صورت می‌گرفت. آنان عناصر بیگانه از مصادر تشریعی را در موازین و قوانین دینی، شرعی و حقوقی داخل کرده و به این طریق اصالت اسلامی تشریع را از میان برده بودند. نیرنگ‌ زمامداران، غالیان و اهل تصوف را گستاخ کرده و در میان امت کشمکش‌های سیاسی و مذهبی شدیدی را پدید آورده بود، به‌طوری که مسلمانان فرصتی به دست نمی‌آوردند تا واقعیت آیین خود را دریابند و یا آن را زنده نگه دارند.(۸) متصوّفه که حامیان زیادی داشت، عقاید خویش را آزادانه مطرح می‌کردند و  ادعا داشتند اسلام همان است که ما می‌گوییم و با بدعت‌ها و تحریفاتی، نوعی زاهدمآبی غیرقابل تحمل را ترویج می‌کردند.(۹)

امام صادق«ع» با این همه تناقض‌ و امواج منحرف و مخالفی که امت مسلمان را تهدید می‌کرد و اصل اسلام را دچار مخاطراتی کرده بود، رو به‌ رو بود و پاسداری از شریعت اسلامی از گزند اغراض و مطامع و اندیشه‌های باطل به آن وجود باکرامت محول گردیده بود، اما ایشان در مبارزه با عوامل مخرب آئین توحیدی محمدی و ستیز با راهزنانی که در کمین عقاید مسلمانان نشسته بودند، سپاهی مسلح، نیرومند و مطیع دراختیار نداشت، بلکه سلاح ایشان همان مقام آسمانی امامت، راستی و درستی، دانش، فضیلت، معرفت و اخلاق و پارسایی حضرت بود.

در فضای پریشان سرزمین‌های اسلامی که فقر، جنگ و بیماری چون صاعقه بر سر مردم بینوا فرود می‌آمد، پرورش نهال فضیلت و تقوا و معنویت بسیار دشوار بود. رجال برجسته، قضات، محدثان و مفسرانی که می‌بایست پناهگاه مردم مظلوم و درمانده باشند، نه فقط به کار گره‌گشایی نمی‌آمدند، بلکه غالباً خود نیز مزید بر علت و گاه خطرناک‌تر از رجال سیاسی بودند. نام‌آوران فقه و کلام، حدیث و تصوف در حقیقت مهره‌هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه‌هایی در دست امیران و فرمانروایان بودند.

در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار، امام صادق«ع» به پرتوافشانی پرداخت و عهده‌دار دو برنامه مهم گردید: نخست ‌تبیین و تطبیق و تفسیر مکتب که خود متضمن مبارزه با تحریف‌ها و دستکاری‌های مغرضانه و جاهلانه بود و سپس پی‌ریزی و زمینه‌سازی نظام حق و قسط توحید و در صورت تحقق این تشکیلات، تداوم بخشیدن به آن.

امام صادق«ع» در نگاه شیعیان مظهر ایده‌آل‌های امامت و تشیع است و سلسله امامت کوئی او را همچون ذخیره‌ای برای ثمر بخشیدن به تلاش‌های ائمه قبلی درنظر گرفته بود تا حکومت علوی و نظامی توحیدی را بازسازی کند و رستاخیزی اسلامی را برپا سازد. امام سجاد«ع» و امام باقر«ع» نخستین مراحل این راه دشوار را پیمودند و اینک امام صادق«ع»  گام‌های دیگری در این مسیر برداشت. موقعیت مهیا بود و اوضاع و احوال مناسب و رسالت سنگین آغاز شد.(۱۰)

امام با درک دقیق وضعیت فکری و عملی امت به تدارک سپاهی عقیدتی پرداخت که به امامت و عصمت او ایمان داشته باشد، هدف‌های بزرگ را درک و در زمینه حکومت و نظام سیاسی از برنامه او حمایت کند. او یک‌تنه و با قدرتی شگرف به کوبیدن مذاهب باطل و عقاید ناصواب قیام کرد و در بحرانی‌ترین ادوار تاریخ اسلام، مشعل فروزان هدایت و ارشاد را برافروخت و در گیر و دار اختلاف‌ها و تشنج‌های سیاسی، مذهبی و کلامی از اعتلای کلمه توحید و رهنمونی مسلمان به سوی رستگاری لحظه‌ای نیاسود. معتقدان به هدایت و ارشاد آن پیشوای راستین بدون هیچ‌ تشوی و اعوجاجی، صراط مستقیم را می‌پیمودند و مناقشات مذهبی و جدال دیگران اندک خلل و انحرافی در عقایدشان پدید نمی‌آورد.

 

نهضتی علمی و فرهنگی

بنابراین امام صادق«ع» با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینه‌های اجتماعی، نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر«ع» را پی گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی را به وجود آورد که در آن بالغ بر چهار هزار نفر دانشور زبده تربیت شدند و در میان آنان بزرگانی چون هشام بن حکم، محمدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشام‌بن سالم، مؤمن طاق، منضل بن عمرو، جابربن حیان دیده می‌شوند که هرکدام از آنان از چهره‌های درخشان در علم، معرفت و فضیلت بودند و خدمات بزرگی انجام دادند.(۱۱) گروهی از ایشان در زمینه‌های گوناگون علمی به تألیف و تصنیف روی آوردند چنان که هشام بن حکم سی جلد کتاب در علوم و معارف اسلامی و بشری به نگارش درآورد(۱۲) و تعداد تألیفات جابربن حیان را در علومی چون طبیعی، شیمی و عقلی تا سیصد جلد نوشته‌اند.(۱۳)

امام صادق«ع» در علوم زیست‌شناسی و شناخت اندام‌های آدمی (فیزیولوژی انسانی) بحث‌های ارزنده‌ای را ارائه داد که برای دانشمندان اعصار بعد و حتی شخصیت‌های علمی امروزی مایه شگفتی است. گواه روشن این امر گذشته از آموزش‌های لازم به جابربن حیان، توحید مفضل است که حضرت آن را ظرف چهار روز املاء فرمود و مفضل بن عمرو کوفی آن را نگاشت و اکنون به نام توحید مفضل شهرت دارد. در این اثر امام نکاتی درباره آغاز خلقت، آفرینش آدمی، قوای ظاهری و باطنی و خصال فطری و سرشتی آدمی، چگونگی خلقت اعضا، اندام‌ها، جوارح انسان، آفرینش آسمان و زمین و حیوانات و حکمت آفات و بلاها و مباحث دیگر مطرح فرمودند. علامه مجلسی و دیگران آن را به فارسی برگردانیده‌اند.(۱۴)

شاگردان امام از همه نقاط می‌آمدند و در میان این فراگیران، افرادی از قبایل بنی‌اسد، مخارق، طیّ، سلیم، عطفان، ازد، خزاعه، خَثعم، مخزوم، بنی‌ضبّه، بنی‌حارث (از قریش) و بنی حسن به مکتب جعفری پیوسته بودند.(۱۵)

حسن بن علی بن زیاد وشاء از شاگردان امام رضا«ع» و از محدثان بزرگ گفته است: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد در دانش حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفربن محمد حدیث نقل می‌کردند.(۱۶)

امام صادق«ع» شاگردان را به لحاظ میزان ذوق، هوش، فراست، اهتمام در فراگیری علوم شناسایی و هر یک را در رشته‌ای که با علایق و قریحه آنان سازگاری داشت تشویق و تعلیم می‌فرمود، در نتیجه هرکدام از آنان در یک یا دو شاخه علمی همچون حدیث، تفسیر، کلام، ادبیات و مانند آن مهارت پیدا می‌کردند. گاهی امام علمایی را که برای بحث و مناظره مراجعه می‌کردند به یکی از شاگردانشان که در مطلب مورد مذاکره و مباحثه تبحر داشت ارجاع می‌دادند.

به گفته هشام‌بن سالم، روزی مردی از سرزمین شام به محضر امام صادق«ع» رسید و عرض کرد: شنیده‌ام شما به تمام پرسش‌های مردم پاسخ می‌گویید، بنابراین آمده‌ام درباره کیفیت قرائت قرآن با آن بزرگوار بحث‌هایی داشته باشم. امام رو به حمران کرده و گفت به سؤالات این مرد پاسخ بده. سپس درباره زبان و ادبیات عرب وی را به ایان بن تقلب، در فقه و موازین شرعی به زراره‌بن و درباره مباحث کلامی به مومن طاق ارجاع داد که همگی در زمان کوتاهی او را شکست دادند و امام در خاتمه از این جدال‌های احسن شادمان گردید.(۱۷)

همچنین امام صادق«ع» در جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظره‌های متعددی با سران و پیروان فرقه‌ها و مسلک‌های گوناگون داشت که طی آنها با براهین استوار و منطقی متین، پوچی عقاید و افکار آنان و برتری مکتب اسلام را اثبات کرد.

فرمانروایان اموی و عباسی علاوه بر امور اداری و سیاسی و مملکت‌داری، خود را مدعی تکفل امور دینی و مذهبی جامعه اسلامی معرفی می‌کردند و چون بسیاری از این زمامداران از آگاهی‌های اعتقادی و شرعی کم‌بهره یا بی‌نصیب بودند، برای رفع این کمبود عده‌ای از فقها، مفسران و محدثان مزدور را به تشکیلات خود ملحق کردند، این افراد برای تأمین امیال حکام ستم‌پیشه، احکام دین را به بهانه مصلحت‌های روزگار، تغییر می‌دادند و در پوششی از استنباط و اجتهاد، موازین شریعت نبوی را به خاطر طمع‌های حاکمان وقت تحریف می‌کردند.

فقه جعفری در برابر فقه فقهای وابسته به دربار صرفاً یک تعارض و اختلاف عقیده عادی به شمار نمی‌رفت، بلکه یک حرکت اعتراض‌آمیز سیاسی بود و دیانت آلوده به تحریف و آمیخته به سیاست حاکمان را به شدت محکوم می‌کرد. امام صادق«ع» با گسترانیدن بساط علمی و بیان موازین اعتقادی، شرعی و تفسیری به شیوه‌ای غیر از علمایی که در دستگاه حکومت استحاله شده بودند، در عمل با تشکیلات تبلیغی، ترویجی و فقهی رسمی که پایه‌ای از خلافت امویان و عباسیان به شمار می‌آمد، به معارضه برخاست و دستگاه حکومت فاسد را از جنبه‌های مذهبی و موضع‌گیری‌های کلامی تهی می‌ساخت.

امام هنگام آموزش تعالیم اسلامی به شاگردانش، خطاب به آنان تأکید فرمود چون این خلفا از دیانت و معارف اسلامی بهره‌ای ندارند، اجازه ندارند بر مردم حکومت کنند. در حدیثی از آن حضرت آمده: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا وَأَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِه.» (۱۸) ما کسانی هستیم که پروردگار فرمانبری از آنان را واجب ساخته است، در حالی که شما از کسی پیروی می‌کنید که مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند.

مقام معظم رهبری در توضیح این روایت فرموده‌اند: «یعنی مردمی که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف شده و به راهی جز راه خداوند رفته‌اند، نمی‌توانند در پیشگاه خداوند به این عذر متوسل شوند که ما به تشخیص خود راه خطا را نپیموده‌ایم واین رهبران ما بودند که از روی جهالت ما را به این راه کشاندند، زیرا اطاعت از چنان رهبرانی خود کاری خلاف بوده است، پس نمی‌تواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.»(۱۹)

 

امام صادق«ع» از سویی شرط امامت و رهبری را دانش دین و فهم درست قرآن می‌داند و از جانب دیگر با تشکیل جلسات علمی و گرد آوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دیانت در پیرامون خود و تعلیم مبانی اعتقادی و شرعی به شیوه‌ای خاص که مخالف زوال دین‌شناسی علمای وابسته به دستگاه خلافت است، عملاً دین‌شناسی خود و عدم شناخت دیانت توسط تشکیلات فرمانروایان را اثبات می‌کند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام به مبارزه خود بُعدی تازه می‌بخشد.

اولین حکمرانان بنی‌عباس یعنی ابوالعباس سفاح و ابوعبدالله منصور دوانیقی که خود در روزگارانی قبل از آنکه به قدرت برسند، در محیط مبارزاتی علویان و حتی در کنار پیروان، یاوران آل علی گذرانیده و به انگیزه‌های حرکت‌های فکری و سیاسی آنان بصیرت داشتند. نقش معترضانه این دانشگاه صادقیه را پیش از اسلاف اموی خود درک می‌کردند، به همین دلیل منصور عباسی مدت‌ها امام صادق«ع» را از مجالست با مردم و آموزش معارف اسلامی به آنان و نیز مردم را از رفت و آمد و سئوال از آن حضرت در امور شرعی و اعتقادی منع می‌کرد، به‌نحوی که مردم برای به دست آوردن پاسخ‌های مناسب در مسایل فقهی و حقوقی خود قادر نبودند به‌آسانی با امام ارتباط برقرار کنند.(۲۰)

 

پرتوافشانی باشکوه در جهان اسلام

دانشگاهی که حضرت صادق آل‌محمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزه‌های علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاه‌هایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحث‌هایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمی‌کردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند. آنان معارفی را که از فروغ ششم امامت فرامی‌گرفتند، الهامی و میراثی از عالم ملکوت تلقی می‌کردند. البته گاهی برخی اشخاص به قصد آموزش و تعلّم، نه به نیت بحث و مشاجره از علت حکمی سئوال می‌کردند، ولی به هر حال حتی آن دسته از شاگردان امام که شیعه امامیه نبودند، نسبت به جلالت شأن و تقدّم و تبحّر فوق‌العاده آن حضرت معترف بودند و توفیق شاگردی نزد ایشان را منقبت و شرافتی برای خود تصور می‌کردند.(۲۱)

ابن ابی‌الحدید فقه مذاهب اربعه اهل سنت را منسوب به امام صادق«ع» و مأخوذ از ایشان معرفی کرده است و چه بسیار مردمی که به محضر حضرت می‌آمدند و از مسائل گوناگون علمی سئوال می‌کردند و حتی قلم و کاغذ نیز همراه خود می‌آوردند تا همه آنچه را از امام می‌شنوند بدون کم و کاست و دور از هرگونه دخل وتصرفی یادداشت و از آن حضرت روایت کنند.(۲۲)

اکثر احادیث موجود در منابع روایی مذهب اهل‌بیت از روایات امام صادق«ع» است و بزرگانی از اهل‌سنت که با حضرت صادق«ع» معاصر بوده‌اند، از ایشان حدیث شنیده و روایت کرده‌اند. انتساب تشیع اثنی‌عشری به آن حضرت و شهرت این مذهب به نام جعفری در عصر خود امام صورت گرفته است، زیرا آن بزرگوار به یاران و اصحاب خود تأکید می‌فرمودند اگر پارسایی، پرهیزگاری و راستگویی و درستگاری را پیش گیرید، مردم می‌گویند او جعفری است و من از این بابت مسرور می‌گردم.(۲۳)

روزی محمدبن مسلم (از شاگردان ایشان) و ابوکربیه‌ی ازدی با هم برای ادای شهادتی نزد قاضی وقت که شریک نام داشت حاضر شدند. وی اندکی در سیمای آنان دقیق شد و گفت: جعفریان و فاطمیان آمده‌اند.(۲۴)

امام خمینی«ره» در وصیتنامه الهی سیاسی خود یادآور شده‌اند ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است و فقه ما که دریائی بی‌پایان است، یکی از آثار اوست.(۲۵)

مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»

این فتوای تاریخی توسط آن عالم با انصاف، تحول عظیمی را در جهان تسنن به وجود آورد و اعتراضات و انتقاداتی را علیه او برانگیخت، اما آن فقیه حق‌جو اعلام داشت که فقه جعفری در بسیاری از موارد بر دیگر منابع فقهی برتری کامل دارد و فقیه منصف می‌تواند موارد متعددی را در این فقه بیابد که از حیث دلیل نسبت به پاره‌ای اقوال اهل سنت قوت افزون‌تری دارد و ما هدفی جز به دست آوردن حکم درست اسلامی از فقه هریک از مذاهب نداریم و صرفاً فقه شیعه در این مورد در صف اول قرار دارد. بعد از بیان این حقیقت مسلم توسط وی مقرر شد که فقه شیعه در دانشگاه الازهر تدریس گردد و برای تحقق این منظور تفسیر مجمع‌البیان طبرسی و مختصر النافع علامه حلّی (در فقه شیعه) طبع و منتشر و دراختیار فراگیران قرار گیرد.(۲۶)

در این راستا البته نباید درایت و روشن‌بینی ویژه مرجع عالیقدر شیعه آیت‌الله العظمی بروجردی را فراموش کرد. آن بزرگوار کوشید حُسن تفاهم و اتحادی علمی و فکری را میان مذاهب اسلامی به وجود آورد. همچنین کوشش‌های آیت‌الله شیخ محمدتقی قمی دبیرکل جمعیت دارالتقریب بین‌المذاهب الاسلامی در این راستا ستودنی است.(۲۷)

شخصیت علمی و معنوی امام صادق«ع» همچون اجداد طاهرینش صرفاً متعلق به شیعه نیست و مربوط به کل جهان اسلام و حتی دنیاست. تمام شخصیت‌های فرق و مذاهب اسلامی درباره‌ مقام فوق‌العاده آن حضرت در عرصه‌های معرفت، حکمت، عبادت و وارستگی اتفاق‌نظر دارند. زیدبن علی«ع» می‌گوید: «حجت خدا در زمان ما، پسر برادرم جعفربن محمد«ع» است، هر کس از او پیروی کند گمراه نمی‌شود و هر که با او مخالفت ورزد به ساحل هدایت و رستگاری نمی‌رسد.»

مالک‌بن انس تصریح می‌کند: «موقعی که در محضر امام صادق«ع» بودم، او را در این سه حال می‌دیدم. یا نمازگزار بود یا روزه‌دار یا قرآن تلاوت می‌کرد. در علم، عبادت و پرهیزگاری نمی‌توان نظیری برای او یافت.» ابوحنیفه اعتراف کرده است: «فقیه‌تر و داناتر از جعفر فرزند محمدبن علی ندیدم. »

کمال‌الدین محمد طلحه شافعی نوشته است: «امام جعفر صادق از علمای اهل‌بیت و بزرگان آنان است. او دارای تمام علوم و عبادات و ذکرهای بسیار، ادعیه پیوسته، زهدی آشکار و تلاوتی بسیار است. دیدنش آدمی را به یاد آخرت می‌اندازد و شنیدن سخنانش وارستگی را به دنبال می‌آورد. پیروی از او ارمغانی چون جنت را به همراه دارد. نور چهره و پاکی رفتارش مؤید آن است که او از خاندان نبوت است.»

خیرالدین زرکّلی مقام والای علمی امام صادق«ع» را می‌ستاید و می‌افزاید: او شکافنده حقایق بود.

شَبلنجی صاحب کتاب نورالابصار تأکید می‌نماید: «امام صادق«ع» مستجاب‌الدعوه بود. هرگاه از خداوند تقاضایی داشت، کلامش تمام شده بود که آن خواسته موردنظرش در برابرش بود.»

ابن‌خلّکان اذعان می‌نماید: «حضرت صادق«ع» از سروران آل‌البیت به شمار می‌رود و فضایل و مکارمش مشهورتر از آن است که یادآوری شود.»(۲۸)

خورشید عالمتاب امام صادق«ع» آنچنان پرتوافشانی داشت که ملاحده و زنادقه عصر آن حضرت با وجود آنکه نسبت به جامعه اسلامی و آیین اسلام و به طورکلی با دین خصومتی آشکار داشتند، ولی در تکریم امام ششم و اقرار به فضل و دانش آن حضرت راه انصاف را پیش می‌گرفتند و او را با ملکات قدسی و خصال برجسته معنوی ممتاز می‌دانستند و زبان به ستایش فروغ ششم امامت می‌گشودند.(۲۹)

ابعاد شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی امام ششم همچون وجود بابرکت دیگر ائمه هدی از مرز مذهب شیعه و حتی جهان اسلام فراتر رفته و جنبه‌ای جهانی به خود گرفته است و  افراد حق‌طلب و دانش‌دوست از هر مسلکی و فرقه‌ای دوستدار و ارادتمند وی هستند و در برابر جلالت شأن و عظمت مقامش سر تعظیم و تکریم فرود می‌آوردند. قدر و مقام امام صادق«ع» صرفاً در دیده شیعیان والا و بزرگ نیست و هر کسی که حتی بهره اندکی از بصیرت و معرفت داشته باشد، در پیشگاه این پیشوای صادق فروتن است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مثنوی، مولانا جلال‌الدین بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، طلوع، ۱۳۵۴، دفتر پنجم، بیت ۹ـ۸٫

۲ـ شعر از حافظ است.

۳ـ کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ هـ ق، ج اول، ص ۴۷۳، اعلام الوری، فضل‌بن حسن طبرسی، تهران، دارلکتب الاسلامیه، بی‌تا، ص ۲۶۶، کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی‌بن عیسی اربلی، ترجمه فخرالدین علی‌بن حسن زواره‌ای، تهران، نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲ ش، ج ۲، ص ۲۶۲٫

۴ـ مروج‌الذهب، مسعودی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۲۶۲٫

۵ـ سیری در سیره ائمه اطهار، شهید آیت‌الله مطهری«ره»، تهران، صدرا، ۱۳۶۷، صص ۱۴۶ـ۱۴۵٫

۶ـ نک: دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، ج ۴، ۱۷۵ـ۱۷۴٫

۷ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، استاد اسد حیدر، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین«ع»، ۱۳۹۲ هـ ق، ج ۲، صص ۲۳۲ـ۲۲۸٫

۸ـ زندگی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشّری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۶۶، ص ۱۸۲٫

۹ـ سیری در سیره ائمه اطهار، ص ۱۴۷٫

۱۰ـ پیشوای صادق، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، تهران، انتشارات سیدجمال، بی‌تا، صص ۶۶ـ۶۰٫

۱۱ـ الارشاد، شیخ مفید، قم، آل‌البیت، ۱۴۱۳ هـ ق، ج ۲، صص ۲۰۵ـ۲۰۴٫

۱۲ـ هشام‌بن حکم مدافع حریم ولایت، سیداحمد صفایی، تهران، نشر آفاق، طبع دوم، ۱۳۵۹ ش، ص ۱۹٫

۱۳ـ روضه الواعظین، قتال نیشابوری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، طبع اول، ۱۴۰۶ هـ ق، ص ۲۲۹، اعلام الوری، ص ۲۸۴٫

۱۴ـ توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، تهران، کتابخانه صدر، ۱۳۵۲ ش، صص ۱۱ـ۷٫

۱۵ـ ‌الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۳۹ـ۳۸٫

۱۶ـ رجال نجاشی، تحقیق سیدموسی بشیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۳۲ هـ ق، صص ۴۰ـ۳۹٫

۱۷ـ رجال‌کشی (اختیار معرفه الرجال)، شیخ طوسی، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش، صص ۲۷۸ـ۲۷۵٫

۱۸ـ اصول کافی، کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ هـ ق، ج اول، ص ۱۸۶٫

۱۹ـ پیشوای صادق، ص ۹۱٫

۲۰ـ مناقب ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، قم، مکتبه الطباطبایی، بی‌تا، ج ۴، ص ۲۳۸٫

۲۱ـ صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق«ع»، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه و نگارش سیدابراهیم سیدعلوی، تهران، رسالت قلم، چاپ اول ۱۳۶۷، صص ۲۱۹ـ۲۱۸٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، طبع اول ۱۳۷۸ هـ ق، ج اول مقدمه مؤلف، ص ۶٫

۲۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۶٫

۲۴ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۴۷، ص ۳۹۳٫

۲۵ـ وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی«ره»، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۸، ص ۸٫

۲۶ـ مجله رساله الاسلام، سال یازدهم، شماره سوم.

۲۷ـ منادیان تقریب (ج ۶) علامه محمدتقی قمی، مسلم تهوری، زاهدان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان، ۱۳۸۲ ش، صص ۳۵ـ۳۴، خاطرات زندگانی آیت‌الله العظمی بروجردی، سیدمحمدحسین علوی طباطبایی، تهران، اطلاعات، ۱۳۴۱، ص ۱۱۷٫

۲۸ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۶۲ـ۵۱٫

۲۹ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در عصر امامت آن حضرت اندیشه‌های ناصواب، رشدی سرطان‌زا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگی‌های سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر،‌ الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزیدند.

 

 

۲٫

در عصر امام صادق»ع» مدعیان کذاب فرقه‌هایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت می‌کردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه می‌زدند و مردم را از مقصد اصلی باز می‌داشتند.

 

 

۳٫

دانشگاهی که حضرت صادق آل‌محمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزه‌های علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاه‌هایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحث‌هایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمی‌کردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند.

 

 

۴٫

مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»

 

 

 

01ژانویه/17

علل پیدائی آرزوهای باطل

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

آرزوهای باطل در محیط‌های خاصی رشد می‌کنند که غیرواقعی بودن مهم‌ترین ویژگی آن است و عبارتند از:

۱ـ نادانی

امام علی«ع» می‌فرمایند: «رَغبَتُکَ فِی المُستَحیلِ جَهلٌ »(۱) آرزوى محال داشتن، از نادانى است.

و نیز: «ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَه»(۲) خردمند نیست کسى که آرزوى دراز در سر بپروراند.

و نیز: «العاقِلُ یَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ، الجاهِلُ یَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ(۳) خردمند به عمل خویش تکیه می‌کند و نادان به آرزوى خویش.»

 

۲ـ حماقت

حماقت مانند جهل به دلیل عدم شناخت یا عدم فهم حقیقت آینده و موارد مؤثر در آن و فرصت انسان، بستری برای رشد آرزوهای پوچ است.

پیامبر «ص» می‌فرمایند: «أحمَقُ الحَمقى مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها، وتَمَنّى عَلَى اللّه تَعالى الأَمانِیَّ؛(۴) احمق‌ترین افراد کسى است که نفس خویش را دنباله‌روی هوس سازد و از خدا آرزوهاى محال بخواهد.»

امام علی«ع» می‌فرمانید: «الآمالُ غُرورُ الحَمقى؛(۵) آرزوها فریب‌دهنده مردمان احمق‌اند».

و نیز: «الأَمانیُّ شیمَهُ الحَمقى؛(۶)آرزوهاى ناشدنى، کار مردمان احمق است».

و نیز: «مِنَ الحُمقِ الاِتِّکالُ عَلَى الأَمَلِ؛(۷) تکیه کردن به آرزو از حماقت است.»

 

۳ـ غفلت

غفلت یعنی خود و اطراف خود را فراموش کردن که مذبله‌ای برای ایجاد و رشد آرزوهای باطل است.  امام علی«ع» فرمودند: «مَن غَفَلَ غَرَّتهُ الأَمانِیُّ، وأخَذَتهُ الحَسرَهُ إذَا انکَشَفَ الغِطاءُ وبَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَم یَکُن یَحتَسِبُ؛(۸) کسـى کـه دچار غفلت شود، آرزوها او را می‌فریبد و آنگاه که پرده کنار رود و آنچه را که تصورش را هم نمی‌کرده است از جانب خداوند بر او آشکار گردد، افسوس او را فرا می‌گیرد».

 

۴ـ انجام گناهان

آرزوهای طولانی موجب سوءعمل و انجام گناه می‌شود، همچنین گناه موجب می‌شود انسان از حقایق و واقعیت دور شود و به آینده‌ای ناشناخته و خواسته‌هایی ناممکن و هلاک‌کننده روی آورد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ آدَمَ قَبلَ أن یُصیبَ الذَّنبَ کانَ أجَلُهُ بَینَ عَینَیهِ وأمَلُهُ خَلفَهُ، فَلَمّا أصابَ الذَّنبَ جَعَلَ اللّه ُ أمَلَهُ بَینَ عَینَیهِ وأجَلَهُ خَلفَهُ، فَلا یَزالُ یَأمُلُ حَتّى یَموتَ؛(۹) آدم «ع» پیش از آنکه گناه کند، اَجَلش پیش روى او بود و آرزویش پشت سرش. چون گناه کرد، خداوند آرزویش را پیش چشم او قرار داد و اجلش را پشت سرش. از این رو، پیوسته آرزو می‌کند تا می‌میرد».

 

۵ـ دوستی و سرپرستی شیطان

وقتی خدا غایت امیدهای واقعی باشد، شیطان برای انحراف انسان به سوی سراب‌ها و آرزوهای پوچ تلاش می‌کند. در قرآن به این موضوع اشاره شده است: «إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم؛‏(۱۰) کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشت‌شان را در نظرشان زینت داد و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفت.»

قرآن می‌فرماید: «لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَِّذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَیُغَیرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَنَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا، یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورأُوْلَئکَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَایجَِدُونَ عَنهَْا محَِیصًا»؛(۱۱) خدا او را از رحمت خویش دور ساخت و او گفت: «از بندگان تو، سهم معیّنى خواهم گرفت! و آنها را گمراه مى‏کنم! و به آرزوها سرگرم مى‏سازم! و به آنان دستور مى‏دهم که (اعمال خرافى انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینش پاک خدایى را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزیند، زیان آشکارى کرده است. شیطان به آنها وعده‏ها (ى دروغین) مى‏دهد و به آرزوها سرگرم مى‏سازد در حالى که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمى‏دهد. آنها [پیروان شیطان‏] جایگاهشان جهنم است و هیچ راه فرارى ندارند.»

امام علی«ع» فرمودند: «یا کُمَیلُ، إنَّهُم یَخدَعونَکَ بِأَنفُسِهِم، فَإِذا لَم تُجِبهُم مَکَروا بِکَ وبِنَفسِکَ بِتَحسینِهِم إلَیکَ شَهَواتِکَ وإعطائِکَ أمانِیَّکَ وإرادَتَکَ، ویُسَوِّلونَ لَکَ ویُنسونَکَ، ویَنهَونَکَ ویَأمُرونَکَ، ویُحَسِّنونَ ظَنَّکَ بِاللّه عز و جل حَتّى تَرجُوَهُ فَتَغتَرَّ بِذلِکَ وتَعصِیَهُ، وجَزاءُ العاصی لَظى؛(۱۲) اى کمیل! آنان تو را می‌فریبند و اگر فریبشان را نخوردى، با جلوه دادن شهوات در نظر تو و برآوردن آرزوها و خواسته‌هایت سعى مى کنند تو را بفریبند و برایت ظاهرآرایى و وسوسه‌گرى می‌کنند و دچار فراموشی‌ات می‌سازند و به تو امر و نهى می‌کنند و تو را به خداوند عز و جل چندان خوش گمان مسازند که به او امید [بى بیم] می‌بندى و بدین ترتیب، غِرّه می‌شوى و نافرمانی می‌کنی و سزای نافرمان هم آتش جهنم است.»

 

۶ـ ترجیح دنیا بر آخرت و علاقه به ثروت

دنیای مورد تأیید اسلام، دنیا در راستای آخرت است. اگر دلبستگی به دنیا مستقل و مقدم بر آخرت باشد مردابی برای رشد آرزوهای باطل خواهد بود.

امام علی«ع» فرمودند: «إنَّ الدُّنیا تُدنِی الآجالَ، وتُباعِدُ الآمالَ، وتُبیدُ  الرِّجالَ، وتُغَیِّرُ الأَحوالَ؛…؛(۱۳) «دنیا، اَجَل‌ها را نزدیک می‌سازد و آرزوها را دور و دراز می‌گردانَد و مردان را به نابودى می‌کشانَد و احوال را دگرگون می‌کند»

یا در کلامی دیگر فرمودند: «الدَّهرُ یُخلِقُ الأَبدانَ، ویُجَدِّدُ الآمالَ، ویُقَرِّبُ المَنِیَّهَ، ویُباعِدُ الاُمنِیَّهَ؛ مَن ظَفِرَ بِهِ نَصَبَ، ومَن فاتَهُ تَعِبَ؛(۱۴) روزگار، بدن‌ها را کُهنه می‌کند و آرزوها را نو می‌سازد، مرگ را نزدیک می‌سازد و آرزو را دور می‌گردانَد. هر که به روزگار دست یافت به سختى افتاد و هرکه به آن دست نیافت، رنجور شد»

امام صادق«ع» فرمودند: «مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنیا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٍّ لا یَفنى، وأمَلٍ لا ُدرَکُ، ورجا لا یُنالُ؛(۱۵) هرکس قلبش به دنیا دلبسته باشد، دلبسته به سه چیز است: اندوهى پایان‌ناپذیر، آرزویى دست‌نایافتنى و امیدى به دست نیاوردنى».

امام علی«ع» فرمودند: «حُبُّ المال یُقَوّی الآمالَ ‌و یُفسِدُ الأعمال؛(۱۶) مال‌دوستی، آرزوها را تقویت می‌کند و اعمال را از بین می‌برد.»

 

۷ـ شقاوت

قساوت قلب  از آثار و پیامد‌های آرزوهای بلند و سنگدلی و بدبختی از عوامل ایجاد و توسعه آنهاست.

پیامبر خدا«ص» در کلامی فرمودند: «أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَهِ: جُمودُ العَینِ، وقَساوَهُ القَلبِ، وبُعدُ الأَمَلِ، وحُبُّ البَقاء»(۱۷) «چهار خصلت، نشانه شقاوت است: خشکیدگى چشم، سختىِ دل، دور و درازى آرزو و علاقه به ماندن در دنیا.»

 

۸ـ زوال عقل و عدم ادراک حقایق

از پیامدهای مهم آرزوهای کاذب این است که قدرت سنجش و تعقل را از بین می‌برد. چنین فردی «واقعیت» را از «خیال » تمیز نمی‌دهد، لذا ساعت‌ها می‌نشیند و در رؤیاهای خود فرو می‌رود و به اصطلاح «خواب‌های طلایی» می‌بیند، ولی هرگز چیزی به کف نمی‌آورد و فقط وقـتش را تلـف می‌کنـد. ایـن افراد، زندگی رؤیایی خود را غرق در خوشی‌های خیالی می‌گذرانند. آنها در عالم تصور، برای خود برنامه‌هایی تنظیم می‌کنند و به آنها دلخوش می‌دارند، در صورتی که واقعیت، چیز دیگری است.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «اعلموا عبادَالله اَنّ الامَلَ یُذهبُ العَقَل وَ یُکَذَّبُ الوَعَد وَ یَحُثُّ علی الغَفَلـت و یُورِثُ الحسَرتََ؛ (۱۸) آرزو عقل را از بین می‌برد، وعده پوچ می‌دهد، به بی‌خبری ترغیب می‌کند و دریغ و حسرت بر جای می‌گذارد».

و نیز: «اَلاْمانِیُّ تُعْمی اعیُنَ البَصائر؛ (۱۹) آرزوهای دراز، دیدگان بصیرت را نابینا می‌کند».

و نیز: «عِند غُرور الأطماعِ و آلامالِ تنخدع عقول الجهال وتختبرُ الباب ُالرجال؛ (۲۰) در هنگام فریبندگی آمال و آرزوهاست که خرد‌های نادانان، فریب می‌خورند و خردهای مردان، آزموده می‌شوند.»

کسی می‌تواند چهره زیبای حقیقت را آن گونه که هست ببیند و به سرچشمه زلال معرفت برسد که دیده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در میان ابرهای تیره و تار طول امل قرار نگیرد.

 

 ۹ـ منشاء گناه و سوء عمل

یکی از بدترین آثارِ آرزوهای دراز این است که انسان را به انواع گناهان دعوت می‌کند، زیرا رسیدن به این آرزوها معمولاً از طریق مشروع غیرممکن است، بنابراین کسانی که در سراب آرزوهای دروغین گرفتار شده‌اند، در کسب درآمدها چشم برهم می‌گذارند و حلال و حرام را یکسان در نظر می‌گیرند و از غصب حقوق دیگران و رشوه‌خواری و مانند آن پرهیز ندارند.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «مَنْ طال اَمَلُهُ ساء عَمَلُهُ؛(۲۱) کسی که آرزویش دراز باشد عملش بد می‌شود».

و نیز: «أطْوَلُ النّاسِ أملاً أسْوَأُهُمْ عَمَلاً؛ (۲۲) آرزومندترین مردم، بدکردارترین مردم است.»

 

۱۰ـ تسویف (تأخیر انداختن) عمل

امام علی«ع»: إیّاکَ وَالاِغتِرارَ بِالأَمَل… إنَّکَ إن حَمَلتَ عَلَى الیَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فی حُزنِکَ وتَعَبِکَ، وتَکَلَّفتَ أن تَجمَعَ فی یَومِکَ ما یَکفیکَ أیّاما، فَعَظُمَ الحُزنُ، وزادَ الشُّغلُ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ، وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ، ولَو خَلَّیتَ قَلبَک مِنَ الأَمَلِ تُجِدُّ ذلِکَ العَمَلَ، وَالأَمَلُ مِنکَ فِی الیَومِ قَد ضَرَّکَ فی وَجهَینِ: سَوَّفتَ بِهِ فِی العَمَلِ، وزِدتَ بِهِ فِی الهَمِّ وَالحُزن؛(۲۳) «زنهار از فریفته شدن به آرزو!… اگر غمِ فردا را به امروزت بیفکنى، بر اندوه و رنج خویش افزوده‌اى و مجبور می‌شوى آنچه براى روزها کفایتت می‌کند، در امروزت گرد آورى و این خود باعث غم و غصّه شدید، مشغله بسیار و رنج و زحمت فراوان می‌شود و به خاطر آرزو، عملْ ضعیف می‌شود، در صورتى که اگر دلت را از آرزو تهى سازى، در عمل می‌کوشى. آرزوى تو در امروز، از دو جهت به تو زیان می‌رساند: [نخست اینکه] به سبب آن درباره عمل، امروز و فردا می‌کنى، و [دوم اینکه] به غم و اندوهت می‌افزایى.

امام علی«ع»: «لا تَکُن مِمَّن یَرجُو الآخِرَهَ بِغَیرِ العَمَلِ، ویُرجِی التَّوبَهَ بِطولِ الأَملِ؛(۲۴) از آنان مباش که بدون عمل به آخرت امید بسته‌اند و به سبب آرزوى دراز، توبه را به تأخیر می‌افکنند.»

 

۱۱ـ تقصیر (کوتاهی کردن) در عمل

علی«ع»: «مَنِ اتَّسَعَ أمَلُهُ قَصُرَ عَمَلُهُ (۲۵) هر که آرزویش گسترده شود، عملش کوتاه می‌شود.»

 

۱۲- نسیان (فراموشی) عمل

امام علی«ع»: «ما أطالَ العَبدُ الأَمَلَ إلاّ أنساهُ العَمَلَ؛(۲۶) بنده آرزو را دراز نکرد، مگر آنکه درازى آرزو، عمل را از یاد او بُرد.»

 

۱۳- فساد (تباهی) عمل

امام علی«ع»: «ثَمَرَهُ الأَمَلِ فَسادُ العَمَلِ؛(۲۷) ثمره آرزو، تباه شدن عمل است.»

و نیز: «غُرورُ الأَمَلِ یُفسِدُ العَمَلَ؛(۲۸) فریب آرزو را خوردن، عمل را تباه می‌کند.»

 

۱۴ـ فراموشی مرگ و هجوم ناگهانی اجل

این صفت رذیله باعث می‌شود که فرد هرگز سخنی از مرگ بر زبان جاری نکند و در فکر آخرت هم نباشد، بلکه دائماً در گرداب غفلت غوطه‌ور شود.

امام علی«ع» فرمودند: «الأًمَلُ یُنسِی الأجَلَ؛(۲۹) درازی آرزو سبب فراموشی آخرت است».

آرزو مخصوصاً آرزوهای دراز به دلیل وابسته کردن نفس انسانی به دنیا و علاقه به ماندن و نتایج را دیدن، اجل و مرگ را از دید انسان دور می‌کند.

و نیز: «الأملُ حِجابُ الأجَلِ؛(۳۰) آرزو، حجاب اجل و مرگ است.»

و در این زمینه سلمان فارسی شاگرد بزرگ مکتب وحی می‌گوید: «ثَلاثٌ أَعجَبَتْنی حَتّی اَضْحَکتْنی: مُؤَلُ الدُّنیا وَالمَوْتُ‌یَطْلِبُهُ، وَ غافِلٌ لَیْسَ بَمغْفُولٍ عَنْهُ، وَضاحِکٌ مُلِی فیهِ لا یَدْری أساخٍطٌ رَبُّ العالَمین عَلَیْه اَمْ راضِ عَنْهُ؛(۳۱) سه کس مرا در شگفتی فرو می‌برد و به خنده وا می‌دارد: کسی که دنیا را آرزو می‌کند در حالی که مرگ در پی اوست و کسی که از اجل خویش غافل است در حالی که اجل از او غافل نیست و کسی که با تمام وجودش می‌خندد در حالی که نمی‌داند پروردگار جهانیان از او راضی هست یا نه؟»

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِیَ الهَوى وطولُ الأَمَلِ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنسِی الآخِرَه؛(۳۲) بالاترین نگرانى من براى امّتم، افتادن به دام هواى نفس و آرزوىِ دراز است؛ زیرا هواى نفس از حق بازمی‌دارد و آرزوى دراز، آخرت را از یاد مى برد.»

آرزوها به خاطر شیرینی و فریبندگی، انسان را غافل می‌سازند و چون انجام آرزو زمان لازم دارد، انسان  آمدن اجل را ناگهانی و زود تصور می‌کند، ولی به هر حال با حضور ناگهانی آن روبه‌رو می‌شود.

امام علی«ع» فرمودند: «تَدارَک ما بَقِیَ مِن عُمُرِکَ، ولا تَقُل غَدا أو بَعدَ غَدٍ؛ فَإِنَّما هَلَکَ مَن کانَ قَبلَکَ بِإِقامَتِهِم عَلَی الأَمانِیِّ وَالتَّسویفِ حَتّى أتاهُم أمرُ اللّه بَغتَه و هُم غافِلونَ، فَنُقِلوا عَلى أعوادِهِم إلى قُبورِهِمُ المُظلِمَهِ الضَّیِّقَهِ؛(۳۳) باقى مانده عمرت را دریاب و مگو فردا و پس‌فردا؛ چرا که مردمانِ پیش از تو در حقیقت به سبب تکیه کردن به آرزوها و امروز و فردا کردن به هلاکت درافتادند. فرمان خداوند (مرگ)، ناگهان آن بی‌خبران را در رسید و بر تابوت‌هایشان به سوى گورهاى تنگ و تاریکشان برده شدند.»

و نیز: «مَن جَرى فی عِنانِ أمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ؛(۳۴) هر که عنان آرزویش را رها کند، با اَجَلش به سر درآید»

.

 ۱۵ـ ولایت شیطان

یکی دیگر از آثار طول امل فریب شیطان با جلوه دادن شهوات و بـرآوردن آرزوها و خواسته‌هاست، تا دچار غفلت از خداوند شود و زیر بار ولایت شیطان برود.

پیامبر خدا«ص»: «اذا استحقّت وِلایَـهُ الشیطانُِ و اشْقاوت،‌جاء الأَمَلُ بین العَینین و ذَهَبَ الأَجَل وَراءَ الظَّهرِ(۳۵) هـرگاه کسـی مستحـق ولایـت شیـطان و شقـاوت (تیره‌روزی) شود، ‌آرزو پیش رو می‌آید و اجل پشت سر می‌رود.»

امام علی«ع» فرمودند: «الأمل سلطان الشیاطین علی قلوبِ الغافلین؛(۳۶) آرزو، سلطه شیاطین بر دل‌های غافلان است.»

 

۱۶ـ کثرت رنج

هر چه آرزو طولانی‌تر باشد، تهیه مقدمات بیشتری را می‌طلبد و ‌همچنین صرفه‌جویی بیشتری برای حفظ اموال و ثروت‌ها جهت رسیدن به آن آرزوهای دور و دراز لازم است و نتیجه این دو، زندگی توأم با درد و رنج و سخت‌گیری بر خود و خانواده خود توأم با تلاش شبانه‌روزی بی‌رویه خواهد بود.

امیرالمؤمنین فرمودند: «مَنْ کَثُرَ مُناهُ کَثُرَ عنانُهُ؛ (۳۷)کسی که آرزویش زیاد باشد، رنج او فزونی خواهد یافت».

 

۱۷ـ کفران نعمت و نارضایتی

آرزوهای دراز، انسان را به آنچه ندارد و شاید هرگز به آن نمی‌رسد دلبند می‌سازد، به همین دلیل آنچه را از نعمت‌های الهی در دست دارد کوچک می‌شمرد و نسبت به آن بی‌اعتناست و این کفران نعمت، پیامدهای شومی در دنیا و آخرت برای او دارد.

امام علی«ع» فرمودند: «تَجَنَّبُوا المُنى؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِبَهجَهِ نِعَمِ اللّه ِعِندَکُم، وتُلزِمُ استِصغارَها لَدَیکُم وعَلى قِلَّهِ الشُّکرِ مِنکُم؛(۳۸) از آرزوها [و توقّعات] دورى کنید؛ که آرزوها شکوه نعمت‌هاى خداوند به شما را از بین می‌برند و آنها را در نظرتان کوچک می‌نمایند و به ناسپاسى از آنها می‌کشانند».

امام علی«ع» فرمودند: «مَنْ کَثُرَ مُناهُ قَلّ رضاهُ؛(۳۹) هر که آرزوهایش بسیار باشد، رضایتش اندک است.»

 

۱۸ـ قساوت قلب

آرزو قلب‌های رقیق و عطوف را همچون سنگ، سخت می‌کند.

در نجواهاى خداوند با موسى آمده است: «یا موسى، لا تُطَوِّلْ فی الدُّنْیا أملَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ، و القاسِی القلبِ منّی بَعِیدٌ؛(۴۰) موسى! در دنیا آرزوى دراز نکن که دلت سخت می‌شود و انسان سخت دل از من بدور است.»

امام علی«ع» فرمودند: «مَن یَأمَلُ أن یعیشَ غَدا فإنّهُ یأمَلُ أن یَعیشَ أبَدا، و مَن یأمَلُ أن یَعیشَ أبَدا یَقْسو قَلْبُهُ و یَرْغَبُ فی دُنْیاهُ؛(۴۱) هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوى زندگى جاودان کرده است و هر که آرزوى زندگى جاودانه داشته باشد، دلش سخت می‌شود و به دنیا روى می‌آورد.»

 

 ۱۹ ـ افسوس خوردن

آرزوها به دلیل پایه‌های سست، نتایج مفید و مطمئنی ندارند، لذا موجب تاسف وغصه خوردن می‌شوند.

امام علی«ع» می‌فرمایند: «حاصِلُ الأَمانِیِّ الأَسَفُ؛(۴۲) حاصل آرزوها، افسوس است».

و نیز: «حاصِلُ المُنَى الأَسَفُ، وثَمَرَتُهُ التَّلَفُ؛(۴۳) حاصل آرزوها، افسوس است و میوه‌اش، تباهى».

 

۲۰ـ فقر

تکیه به آرزوها موجب غفلت از داشته‌ها و توانایی‌های خود می‌گردد. در رؤیاها سیر کردن، بی‌تحرکی ودر نتیجه عدم تلاش برای کسب روزی را در پی دارد.

امام علی«ع» فرمودند: مَنِ استَعانَ بِالأَمانِیِّ أفلَسَ؛(۴۴) هر که از رؤیاها کمک جوید، بی‌چیز می‌شود».

امام آرزو‌ها را نوعی نداری محسوب کرده است

و نیز: «شَرُّ الفَقرِ المُنى؛(۴۵) بدترین فقر، آرزوهاست.»

 

۲۱ـ تلف شدن عمر

مشغول شدن به آرزوها، انسان را از پرداختن به مسایل لازم و جدی زندگی و واجبات بازمی‌دارد. امیرمؤمنان«ع» فرمودند: «ضِیاعُ العُمُرِ بَینَ الآمالِ وَالمُنى؛ (۴۶) عمر، در میان آرزوها و خواهش‌ها تلف می‌شود».

و نیز: «غُرورُ الأَمَلِ یُنفِدُ المَهَل، ویُدنِی الأَجَلَ؛(۴۷) فریب آرزو، فرصت عمر را از بین می‌برد و اجل را نزدیک می‌نماید».

 

۲۲ـ هلاکت و نابودی

دلبستگی به امیال و آرزوها، افراد و جوامع را از رشد صحیح و کمال باز می‌دارد وآنان را به هلاکت می‌اندازد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّهِ بِالزُّهدِ وَالیَقینِ، وهَلاکَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ؛(۴۸)  این امت، در آغاز با زهد و یقین درست شد و در آخر با بخل و آرزو هلاک می‌شود.»

و نیز: «إیّاکُم وَالتَّسویفَ وطولَ الأَمَلِ؛ فَإِنَّهُ کانَ سَبَبا لِهَلاکِ الاُمَمِ؛(۴۹) از کار امروز به فردا افکندن و آرزوىِ دراز در سر پروراندن بپرهیزید؛ زیرا اینها سبب هلاک امّت‌ها بوده است.»

 

جمع بندی:

با توجه به اهمیت امید در حیات معنوی و اخروی انسان‌ها، اسلام برای ایجاد امید، دستورات و توصیه‌هایی را در قالب معارفی که در آنها آینده‌ای خوب و روشن، اعم از آخرالزمان و ظهور منجی و رجعت و آرزوی داشتن فرزند صالح و یا آینده‌ای در کل حیات بشری یعنی پایان مسیر زندگی انسان در آخرت مانند شفاعت، بشارت‌های قرآن و توصیف رحمت الهی را بیان کرده است.

پس از ایجاد امید برای رسیدن به مطلوب مهمترین اصل، عمل و تلاش است و امید و آرزو را از یکدیگر تفکیک می‌کند. اگر فرد امیدوار نیت پاکی داشته باشد و آینده را متکی بر خدا بداند و در این راه صبر پیشه کند، راه رسیدنش به هدف و امیدها هموار خواهد شد.

هر چند آرزوهای نکوهیده باطل و کاذبند، ولی به هرحال علف‌های هرزی هستند که می‌رویند و برای رویش آنها علت و خاستگاهی متصور است که در معارف اسلام از نادانی و حماقت و غفلت که هر سه در بی‌خبری از علت حقیقی مشترکند، به عنوان بستر ایجاد آرزوها مطرح شده است و نیز از گناه و دوستی شیطان به عنوان عامل این بی‌خبری و عاملی برای ترجیح دنیا بر آخرت و سنگدلی یاد شده است.

 

پی‌نوشت:

۱ـ غررالحکم، ح ۵۳۸۴٫

۲ـ همان، ح ۹۵۱۳٫

۳ـ همان، ح۱۲۴۰٫

۴ـ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۹۴، بحارالانوار، ج۹۲، ص۲۵۰، ح۴۸٫

۵ـ غررالحکم، ح۶۳۱٫

۶ـ همان، ۴۳۵٫

۷ـ همان، ح۹۲۸۵، عیون الحکم والمواعظ، ص ۴۷۲، ح۸۶۳۷٫

۸ـ کافی، ج۲، ص۳۹۱، تحف العقول، ص۱۶۶٫

۹ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۳۱۳۸، به نقل از تاریخ دمشق ج۷، ص۴۴۲، ح۲۰۴۳٫

۱۰ـ محمد، ۲۵٫

۱۱ـ نساء، ۱۱۸، ۱۲۱٫

۱۲ـ بحار الانوار ج ۷۷، ص ۲۷۱، ح۱٫

۱۳ـ غررالحکم ج ۳۶۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۱۴۶، ح ۳۲۴۲٫

۱۴ـ نهج البلاغه، حکمت۷۲ ، بحار الانوار، ج۷۳ ، ص۱۲۸، ح ۱۳۱٫

۱۵ـ کافی، ج۲، ص۳۲۰، تحف العقول، ص ۳۶۷٫

۱۶ـ غرر الحکم، ح ۴۸۷۵، ‌عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۳۱، ح ۴۴۲۵٫

۱۷ـ مکارم الاخلاق، ج۲، ص۳۲۵، ح۲۶۵۶، بحارالانوار، ج۷۷، ص۵۲، ح۳٫

۱ـ تحف‌العقول، ص ۱۵۲، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۹۳، ح ۲٫

۲ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۷۵، غررالحکم، ح ۱۳۷۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۴، ح۷۱٫

۳ـ همان، ح۶۲۲۲، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۷، ح۵۷۴۸٫

۴ـ بحارالانوار، ‌ج ۱، ص ۱۵۶٫

۵ـ غررالحکم، ٣٠۵۴.

۶ـ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۱۱۲، ح ۱۰۹٫

۷ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰، امالی مفید، ص ۳۳۰، ح ۲٫

۸ـ الارشاد، ج ۱، ص ۳۰۴، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۲۱٫

۹ـ تحف‌العقول، ص ۲۱۱، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۵۰، ح ۷۳٫

۱۰ـ غررالحکم، ح ۴۳۴۱٫

۱۱ـ غررالحکم، ح ۶۳۹۰٫

۱۲ـ غررالحکم، ح ۸۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۱ ، ح ۱۳۲۰، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح ۳۱۵۷٫

۱۳ـ همان، ح ۹۷۷٫

۱۴ـ المحجه البیضاء ج ۸۸ ، ص۲۴۶٫

۱۵ـ‌ خصال، ص ۵۱، ح ۶۲، امالی مفید، ص ۲۰۷، ح ۴۱٫

۱۶ـ کافی، ج ۲، ص۱۳۶، بحارالانوار، ج ۷۳، ص۷۵، ح۳۹٫   

۱۷ـ تحف‌العقول، ص ۱۵۲، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۹۳، ح ۲٫

۱۸ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۷۵، غررالحکم، ح ۱۳۷۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۴، ح۷۱٫

۱۹ـ همان، ح۶۲۲۲، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۷، ح۵۷۴۸٫

۲۰ـ بحارالانوار، ‌ج ۱، ص ۱۵۶٫

۲۱ـ غررالحکم، ٣٠۵۴.

۲۲ـ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۱۱۲، ح ۱۰۹٫

۲۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰، امالی مفید، ص ۳۳۰، ح ۲٫

۲۴ـ الارشاد، ج ۱، ص ۳۰۴، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۲۱٫

۲۵ـ تحف‌العقول، ص ۲۱۱، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۵۰، ح ۷۳٫

۲۶ـ غررالحکم، ح ۴۳۴۱٫

۲۷ـ غررالحکم، ح ۶۳۹۰٫

۲۸ـ غررالحکم، ح ۸۷۴، عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۱ ، ح ۱۳۲۰، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح ۳۱۵۷٫

۲۹ـ همان، ح ۹۷۷٫

۳۰ـ المحجه البیضاء ج ۸۸ ، ص۲۴۶٫

۳۱ـ‌ خصال، ص ۵۱، ح ۶۲، امالی مفید، ص ۲۰۷، ح ۴۱٫

۳۲ـ کافی، ج ۲، ص۱۳۶، بحارالانوار، ج ۷۳، ص۷۵، ح۳۹٫

۳۳ـ غررالحکم، ح۸۵۹۸٫

۳۴ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۵۸، ح ۲۷ بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۲۶، ح ۵٫

۳۵ـ غررالحکم، ح۱۸۳۸٫

۳۶ـ غررالحکم، ح۸۶۰۳٫

۳۷ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج پنجم، ح ۳۱۸۴، نقل از غررالحکم، ح ۴۵۸۵٫

۳۸ـ غررالحکم، ح ۷۸۸۶٫

۳۹ـ کافی، ج۲، ص۳۲۹، تحف العقول، ص۴۹۰، بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۹۸٫

۴۰ـ الجعفریّات، ص٢۴٠.

۴۲ـ غررالحکم، ح ۴۹۱۲٫

۴۳ـ غررالحکم، ح ۴۹۴۵٫

۴۴ـ غررالحکم، ۹۲۰۸٫

۴۵ـ همان،۵۷۲۰٫

۴۶ـ همان، ح۵۹۰۵٫

۴۷ـ همان، ح۶۴۳۵٫

۴۸ـ خصال، ص۷۹، ح۱۲۸، امالی صدوق، ص۲۹۷، ح۳۳۳٫

۴۹ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج ۵، ح ۳۱۹۶، به نقل از مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حماقت مانند جهل به دلیل عدم شناخت یا عدم فهم حقیقت آینده و موارد مؤثر در آن و فرصت انسان، بستری برای رشد آرزوهای پوچ است. پیامبر «ص» می‌فرمایند: «احمق‌ترین افراد کسى است که نفس خویش را دنباله‌روی هوس سازد و از خدا آرزوهاى محال بخواهد.»

 

۲٫

آرزو قلب‌های رقیق و عطوف را همچون سنگ، سخت می‌کند. امام علی«ع» فرمودند: «هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوى زندگى جاودان کرده است و هر که آرزوى زندگى جاودانه داشته باشد، دلش سخت می‌شود و به دنیا روى می‌آورد.»

 

۳٫

مشغول شدن به آرزوها، انسان را از پرداختن به مسایل لازم و جدی زندگی و واجبات بازمی‌دارد.امیرمؤمنان«ع» فرمودند: «عمر، در میان آرزوها و خواهش‌ها تلف می‌شود و فریب آرزو، فرصت عمر را از بین می‌برد و اجل را نزدیک می‌نماید.»

 

۴٫

دلبستگی به امیال و آرزوها، افراد و جوامع را از رشد صحیح و کمال باز می‌دارد وآنان را به هلاکت می‌اندازد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «این امت، در آغاز با زهد و یقین درست شد و در آخر با بخل و آرزو هلاک می‌شود.

از کار امروز به فردا افکندن و آرزوى دراز در سر پروراندن بپرهیزید؛ زیرا اینها سبب هلاک امّت‌ها بوده است.»

01ژانویه/17

جایگاه خود را در عالم هستی بشناسیم

 

حجت‌الاسلام محسن عباسی

مقدمه

تا این شماره سه گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را طی کرده‌ایم. ابتدا در بارۀ هدف زندگی و نقش آن در زندگی مشترک سخن گفتیم و پس از آن به سراغ گام دوم رفتیم تا نشانه‌های موفقیت در زندگی مشترک را بشناسیم. در گام سوم هم دنبال سنگ محکی برای تصمیم‌هایمان بودیم که مطمئن‌تر از حرف خدا هیچ ملاک دیگری نیافتیم. حالا در گام چهارم می‌خواهیم به جایگاه خودمان در عالم هستی بیندیشیم تا زندگی را بر اساس همان جایگاهی که خدا برای ما در نظر گرفته مدیریت کنیم.

در محور مختصّات عالم، برای تو جایی مشخّص شده، اگر سرِ جای کس دیگری قرار گرفتی، هر اندازه هم که بالا بروی، تشویق نخواهی شد. زنهار از زحمت بیهوده!

اندام‌وار بودن جهان هستی و از جمله خانواده حقیقتی غیرقابل انکار است. زن در صورتی می‌تواند همسر موفقی باشد که در جایگاه زنانگی خود قرار بگیرد و مرد در صورتی می‌تواند همسر توانایی باشد که از جایگاه مردانگی خود به جای دیگری نرود. وقتی این دو نسبت به نقش خود در این اندام آگاه , یا به آن پایبند نباشند، رابطۀ آنها  در معرض آسیب واقع خواهد شد.

استعدادهای طبیعی مرد و زن برای هر یک وظایفی را اقتضا می‌کند. زن به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، مدیریت عاطفی خانه را بر دوش می‌گیرد. زندگی در خانه‌ای پُر از امکانات رفاهی، امّا بی‌بهره از عاطفه، زندگی نیست، مرگ تدریجی است. وظیفۀ مرد هم دلیل استعدادها و روحیاتی که به طور طبیعی در او وجود دارد، مدیریت اقتصادی و منطقی خانه است. مرد نمی‌تواند مثل زن از عهدۀ تربیت کودک برآید، زیرا تربیت کودک مستلزم عاطفه، لطافت قلب، حوصله و صبر بسیار است که مرد به اندازه زن از آن برخوردار نیست.(۱)

حالا اگر زن از این جایگاه طبیعی خارج شود و مرد در جایگاه زن قرار گیرد، نه تنها کارها به سامان نمی‌رسند؛ بلکه خرابکاری‌هایی به بار می‌آیند که درست کردنشان کاری است کارستان.

زیبایی اندام انسان در این است که هر کدام در جای خود قرار گرفته‌، کار مخصوص به خود را انجام می‌دهند. اگر روزی گوش بخواهد جای چشم قرار بگیرد و به جای شنیدن، ببیند، نه تنها نمی‌تواند ببیند، بلکه قیافۀ انسان را خنده‌دار می‌کند. اندام‌وار بودن عالم خلقت یعنی همین. زن باید زنانگی کند و مرد، مردانگی. اصلاً زیبایی زندگی در این است که هر کسی کار خود را انجام دهد.

زنی که در جایگاه مردانگی قرار می‌گیرد، علاوه بر آنکه نظم طبیعی خانواده را به هم می‌زند، نمی‌تواند به‌درستی از عهدۀ کار برآید، زیرا در طبیعت او، چنین سرمایه‌ای تعبیه نشده است. باید اندام‌وار بودن جهان آفرینش را پذیرفت که به قول شیخ محمود شبستری:

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

به نظر می‌رسد در تنظیم شغل‌ها هم باید این نکته را در نظر گرفت. یعنی به جای اینکه یک مرد در رشتۀ مامایی درس بخواند و یک زن در رشتۀ معدن، رشته‌های زنانه‌ای را که مخاطب مستقیم آن زنان هستند و یا نیازمند روحیۀ لطیف و عاطفی‌اند، برای زنان و رشته‌هایی را که نیازمند روحیۀ لطیف نیستند و حتی گاهی محتاج یک روحیۀ خشن هستند، برای مردان در نظر بگیریم.

زن و مرد باید بپذیرند که کمال آنها در رشد استعدادهای ذاتی‌شان است و در صورتی کامل می‌شوند که به این موضوع توجه کنند.

بد نیست که چشم‌هایمان را بشوئیم و جور دیگری ببینیم. مرد و زن دو جنس مخالف نیستند؛ بلکه مکمّل همند. مقابل هم نیستند، در کنار همند. دنیای این دو به هم گره خورده و وزنش سنگین است و هیچ کدام نمی‌توانند به‌تنهائی بلندش کنند. خدا زن را زن آفرید و مرد را مرد تا بتوانند دو سر این دنیا را بگیرند و بلند کنند. امّا کسانی که آبشان با خدا در یک جوی نمی‌رود، طوری مغز زن را شستشو دادند که زنانگی خود را رها کرد و همان طرفی را گرفت که مرد گرفته است و می‌خواهند دنیا را بلند کنند. به این شکل دنیا هر دو را زمین می‌زند!

در دنیای معاصر نکته عجیب این است که آنچه که خدا به زن داده، مایۀ عقب‌ماندگی محسوب می‌شود و مرد شدن زن، پیشرفت او تلقی می‌گردد! ثروت انحصاری زن روح لطیف اوست،  امّا کار به جائی رسیده که زن از لطافتش شرم دارد و آن را زیر ژست‌های مردانه‌ مخفی می‌کند تا از مرد عقب نماند. خدای حکیم مادری کردن را روی دوش زن گذاشت که شایسته این نقش عظیم است. عجب از انسانی است که ادعای حکمت دارد و کار مردانه را به جای مادری، راز پیشرفت زن می‌داند! زن اگر تا قیامت هم در خط مسابقۀ مردانگی باشد، همیشه از او عقب می‌ماند.  زن برای مردانگی کردن ساخته نشده و بدیهی است که در مسابقۀ مردانگی از مرد عقب می‌مانَد.

ای زن! تو برای رقابت با مرد آفریده نشده‌ای. آن سر دنیا که باید به دست تو بلند شود روی زمین مانده. چرا اصرار داری همان طرفی را بگیری که مرد گرفته؟ جای تو در آن سو خالی است. زندگی، لنگ توست. از اینجا رانده و از آن جا مانده شده‌ای. زن‌هایی که خواستند مرد شوند، مرد که نشدند هیچ، از زنانگی خود هم جا ماندند. راز کمال زن، زن ماندن اوست. بدا به حال کسانی که زن بودن را نشانۀ عقب ماندن زن می‌دانند.

اگر این نگاه را پذیرفتیم، دیگر زن خواهان حضور مردانه در عرصۀ جامعه نخواهد بود(۲) و هنگامی که در خدمت خانواده است و مدیریت داخلی آن را به عهده می‌گیرد، احساس شکست و عقب‌ماندگی نمی‌کند، بلکه خود را در مسیر رشد و کمال می‌بیند و واقعاً هم همین‌ طور است.(۳) ارزش چنین زنی از هزار مرد که از انجام وظیفۀ خویش کوتاهی می‌کنند، بیشتر است.(۴) کار در خانه در نگاه خداوند به‌قدری ارزش دارد که ذره‌ای از آن فراموش نشده و برای کوچک‌ترین کارها، بزرگ‌ترین پاداش‌ها داده می‌شود.(۵)

این حدیث شاهدی بر این مدعاست

روزی پیامبر خدا«ص» در جمع اصحاب نشسته بودند که اسماء بنت یزید آمد و گفت: «من از سوی زنان نزد شما آمده‌ام. می‌دانم که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود، مگر آنکه با من هم‌عقیده است. خداوند، تو را به حق به سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاد، ایمان آوردیم. ما زنان، محدود و محصور و پایه و رُکن خانه‌های شما هستیم. خواهش‌های شما را برآورده میسازیم و فرزندان شما را باردار می‌شویم؛ امّا شما مردان بر ما برتری دارید؛ زیرا نماز جمعه و جماعت می‌خوانید، به عیادت بیماران می‌روید، تشییع جنازه می‌کنید و دائماً به حج می‌روید. بالاتر از همۀ اینها، جهاد در راه خداست. هر گاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد از خانه بیرون می‌رود، ما اموال شما را حفظ می‌کنیم و ‌لباس‌هایتان را می‌بافیم و فرزندانتان را تربیت می‌کنیم. پس ای رسول خدا! آیا ما در ثواب کارهای شما شریکیم؟»

پیامبر خدا«ص» رو به اصحاب کردند و فرمود: «آیا تا به حال شنیده بودید زنی به این خوبی از امور دینی خود سخن بگوید؟» اصحاب گفتند: «ای رسول خدا! ما گمان نمی‌کردیم که زنی بدین پایه برسد.»

سپس رو به اسماء کردند و فرمودند: «ای زن! برگرد و به زنانی که تو‌ را فرستاده‌‌اند اعلام کن که شوهرداری و جلب رضایت او با همۀ کارهایی که برای مردان برشمردی، برابری می‌کند.» اسماء با شنیدن این سخن در حالی که «لاإله إلا الله» و تکبیر می‌گفت بازگشت.(۶)

البته این بدان معنا نیست که مرد در خانه کمک‌ زن نباشد، بلکه به جهت قوّت جسمانی که خداوند به مرد عطا نموده باید علاوه بر کارهای بیرون از خانه، در کارهای خانه هم با زن همکاری کند.(۷) همکاری مرد در خانه، علاوه بر اینکه موجب اُنس و الفت بیشتر زن و شوهر با یکدیگر می‌شود، پاداشی اُخروی برای مرد هم در پی خواهد داشت و در مسیر رسیدن او به هدف آفرینش، نقش به‌سزایی دارد.(۸)

گاهی مردانگی با ضخامت صدا و اندازۀ زور مردها سنجیده می‌شود! برخی از مردها هر اندازه که دیگران بیشتر از آنها بترسند، بیشتر احساس مردانگی می‌کنند. مهربانی در نگاه برخی از مردها، نشان ذلت و ترس و از مردانگی به دور است، پس هر قدر خشن‌تر، مردتر!

مرد اگر بنشیند و دستور بدهد و دیگران مثل نوکر و کلفت برای او کار کنند مرد است و هر چه سرعت اجرای اوامرش بیشتر، او مردتر!

مرد اگر دستی به سر و روی خانه بکشد، قدی خم کند و جارویی بکشد یا دیوار گَرد گرفته‌ای را تمیز کند یا کاسه‌ای بشوید کلاً از مردانگی ساقط شده است.

این معیارهای من درآوردی حاصل فرهنگ جاهلی است. مرد اگر مرد باشد، خود را با ترازوی مردانگی علی«ع» می‌سنجد. است. علی«ع» خود را از فیض کارِ خانه، محروم نکرد. دستان قدرتمند علی«ع» فقط درِ خیبر را به دست نگرفت. او جارو به دست می‌گرفت و قد خم می‌کرد و خانه را جارو می‌زد.(۹) علی«ع» تنها قهرمان بدر و اُحد و حُنین نبود، او پرستار حسن و حسین«ع» هم بود. وقتی که فاطمه«س» کار خانه را می‌کرد، اگر دستۀ ذوالفقار با گرمای دستان علی«ع» لرزه بر اندام قهرمانان عرب می‌انداخت، دستۀ آسیا خانه هم با گرمای پُر از مهر او آسیا را روی گندم‌ها می‌چرخاند تا فاطمه«س» اندکی استراحت کند.(۱۰)

 

پرسش‌ها

*سخن گفتن از وظایف زنان، پرتوقع و زورگو شدن مردان

شما دائم در بارۀ وظایف زنان در خانه و میزان پاداشی که خداوند به زنان در قبال انجام این وظایف می‌دهد سخن می‌گویید. مثلاً می‌گویید اگر زنی به شوهرش جرعه‌ای آب بدهد، خدا به او چه درجاتی می‌دهد. من این گله را همیشه از شما روحانیون دارم که چرا فقط در بارۀ وظایف زنان حرف می‌زنید؟ چرا همین حرف‌‌ها را در بارۀ آقایان نمی‌زنید؟ فکر نمی‌کنید طرح دائمی این مسائل در رسانه‌ها مردهای ما را به این اشتباه انداخته که ما خانم‌ها برای این آفریده شده‌ایم که در خدمت آنان باشیم؟ آیا مردهای جامعۀ ما این لیاقت را دارند؟ گمان نمی‌کنید که همین حرف‌ها مردهای ما را پرتوقع بار آورده است و اجازۀ زورگویی را در محیط خانه به خود می‌دهند؟

خواهش می‌کنم همان اندازه که در بارۀ شوهرداری و وظایف خانم‌ها در رسانه‌ها صحبت می‌کنید، چیزهایی را که پیامبر خوب ما و خداوند مهربان ما دربارۀ وظایف شوهرها در خانواده گفته‌اند هم بیان بکنید. روحانیونی که مدام سنگ آقایان را در رسانه‌ها به سینه می‌زنند، متوجه باشند که ما انسانیم و آنها هم در محیط خانواده، اگر به وظایف خودشان توجه کنند، خداوند به آنها لطف ویژه خواهد داشت. من هر بار که «رادیو معارف» را باز می‌کنم تا چیزی از دین و اسلام خودم بفهمم و از این راه دین خودم، پیامبر و کتاب دینی خودم را دوست بدارم، متأسفانه چیزهایی به گوشم می‌خورد که مایۀ انزجار من می‌شود. همین کارهای شما موجب شده که ما زندگی فجیعی داشته باشیم. آقایان اجازۀ هر کاری را به خود می‌دهند. خواهش می‌کنم عرایض بنده را به گوش این آقایان روحانی برسانید. اگر چه مطمئنم که این کار را نمی‌کنید. شما فقط مطالبی را که به نفع خودتان است منتقل می‌کنید؛ امّا تیری است در تاریکی.

اول: تشکر از انتقاد صریح

ما از این خواهر محترم، نهایت تشکر را داریم که به‌راحتی و در کمال صراحت انتقاد کردند. امیدواریم دیگران هم حرف دلِ خودشان را به دور از هر گونه تعارف و رو در بایستی بگویند.

دوم: تلاش ما پرهیز از جهت‌گیری خاص در پاسخ‌ها

فکر می‌کنم اگر مباحثی را که تا به حال طرح شده به‌دقت مرور کرده‌ باشید، دیده‌اید که ما به هیچ وجه به دنبال جهت‌گیری خاص، نه به نفع زنان و نه به نفع مردان نبوده‌ایم؛ امّا شاید از نگاه شما کافی نبوده و باید بیش از این تذکر می‌دادیم.

سوم: هدف زندگی را فراموش نکنید

اگر کسی هدفش در زندگی خدا باشد، در هر حالی احساس رضایت می‌کند؛ البته در صورتی که خود را در مسیر خداوند ببیند. وقتی که یک زن وظایفی را که خدا در برابر همسر بر دوش او گذاشته انجام می‌دهد، نباید احساس کند از شوهرش عقب مانده است. پیشرفت و عقب ماندن، تنها با توجه به هدف، معنای حقیقی خود را پیدا می‌کند.

چهارم: تحلیل دقیق روایات

فکر می‌کنم روایات را باید با نگاه موشکافانه‌تری تحلیل کرد. مثلاً در همین روایتی که شما هم در پرسش‌تان به آن اشاره کرده‌اید، امام باقر«ع» فرمودند: «هیچ زنی نیست که جرعه‌ای آب به همسرش بدهد، مگر آنکه این کار برای او از یک سال عبادتی که روزهایش را روزه بدارد و شب‌هایش را به عبادت بایستد بهتر است. خداوند برای هر جرعه‌ای که به همسرش نوشانیده، شهری در بهشت برایش بنا می‌کند و شصت گناه او را می‌آمرزد.»(۱۱)

پاداشی که خداوند در مقابل جرعۀ آبی که یک زن به شوهرش بنوشاند می‌دهد، نشان‌دهندۀ ‌اوج احترام و کرامتی است که برای زن قائل شده است. نگاه واقع‌بینانه به این حدیث به من و شما می‌گوید به‌قدری کارهای زن در خانه در پیشگاه الهی ارزشمند است که حتی یک جرعه آب دادن به همسر هم در این درگاه گم نمی‌شود. البته ممکن است برخی از مردان از این روایات سوءاستفاده کنند؛ امّا این دلیل نمی‌شود که این گونه مطالب بیان نشوند. وظیفۀ ماست که به مردانی که این روایات را می‌شنوند تذکر بدهیم که این روایات به معنای شانه خالی کردن شما از کارهای خانه نیست. ما همواره چنین تذکری را داده‌ایم.

چهارم: نگاه منصفانه به مباحث رسانه‌ای خانواده

اگرچه ما نمی‌خواهیم به گونه‌ای حرف بزنیم که این خواهر محترم یا کسانی که این انتقاد را به ما دارند فکر کنند که ما فقط می‌خواهیم دفاع کنیم؛ امّا بعید می‌دانیم کارشناسان مذهبی به‌ویژه در رسانه، فقط از وظایف زنان حرف بزنند و کاری به وظایف مردان نداشته باشند. از کودکی، داستان آن صحابی پیامبر اکرم«ص» را به ما گفته‌اند که ملائکه در تشییع جنازۀ او شرکت داشتند؛ امّا به جهت خُلق تنگی که با خانواده‌اش داشت، فشار قبر عجیبی به او وارد شد.(۱۲)

برای حُسن ختام این پاسخ، باز هم به دو روایت دربارۀ اهمیت حقوقی که از خانواده بر دوش مردهاست، اشاره می‌کنیم.

پیشوای حلم و بردباری، امام موسی کاظم«ع» فرمود: «خداوند برای هیچ چیز مانند خشمی که به جهت [ظلم به] زنان و بچه‌ها می‌گیرد، خشمگین نمی‌شود.»(۱۳)

پیامبر رحمت و مهربانی، رسول خدا«ص» نیز فرمود: «ملعون است کسی که [حقّ] عیال خود را ضایع کند.»(۱۴)

با تمام این اوصاف ما معتقدیم اگر زنان در جایگاه حقیقی خود قرار گیرند، تمام لایه‌های جامعه در طول زمان متحول خواهند شد. 

 

*ترس از رفاه‌زدگی در صورت پاسخ دادن به نیازهای زن

درست است که وظیفۀ مرد فراهم کردن موجبات آسایش زن است؛ امّا اگر این کار را کردیم، ممکن است که او رفاه‌طلب شود و به این وضعیت عادت کند. آن وقت است که دیگر در مواقعی که به مشکل اقتصادی بر بخوریم، نمی‌تواند تحمل کند.

اول: تأمین آسایش از وظایف مرد خانه

یکی از وظایف مرد خانه آن است که موجبات آسایش افراد تحت تکفل خود را فراهم کند و در این راه اهل سختگیری نباشد.

به این روایات توجه کنید:

معنای کرامت و رأفت. امام رضا«ع» فرمود: «کسی که دارای نعمت است، باید بر خانوادۀ خود توسعه دهد (یعنی بر آنان تنگ نگیرد).»(۱۵)

رسول خدا«ص» فرمود: «مؤمن، آنچه را مطابق میل خانواده‌اش باشد [تهیه می‌کند و] می‌خورد و منافق، آنچه را مطابق میل خودش باشد.»(۱۶)

پیشوای حکمت، امام کاظم«ع» فرمود: «برای مرد، شایسته است که بر خانواده‌اش توسعه دهد [و تنگ نگیرد] تا خانواده‌اش، آرزوی مرگش را نداشته باشند.»‏(۱۷)

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «همانا مؤمن براساس ادب خداوند عزوجل رفتار می‌کند. آنگاه که خداوند بر او وسعت می‌دهد، او هم بر خانواده وسعت می‌دهد و آنگاه که خداوند بر او تنگ گیرد، او هم تنگ می‌گیرد.»(۱۸)

با توجه به این روایات، بدون تردید باید پذیرفت که تأمین آسایش خانواده از وظایف حتمی مرد است. البته ناگفته پیداست که تأمین آسایش با اسراف متفاوت است و اسلام هیچ‌گاه اسراف را تأیید نکرده است.

دوم: اقتصاد محوری، زمینۀ ایجاد این نگرانی

این نگرانی در صورتی به‌جاست که ما در زندگی، تنها به اقتصاد خانواده رسیدگی کنیم و از نظر عاطفی و روحی، نیازهای همسرمان را برآورده نکنیم. برخی از زن‌ها تنها دل خوشی‌شان در زندگی پول شوهرشان است. همسرشان نه برایشان وقتی می‌گذارد که حرف‌هایشان را بشنود، نه محبتی برای آنها خرج می‌کند تا آرام شوند، نه تلاش می‌کند تا با در نظر گرفتن قواعد زندگی مشترک از نظر عقیدتی به همسویی بیشتری دست پیدا کنند و… . چنین زن‌هایی وقتی دچار تنگنای اقتصادی می‌شوند همسرشان را تحمل نمی‌کنند. به همین دلیل هم ما به همۀ کسانی که از قدرت مالی خوبی برخوردارند توصیه می‌کنیم که فکر نکنند تأمین اقتصادی خانواده، تمام کار یک مرد است. زنان ما بارها ثابت کرده‌اند اگر از نظر روحی و عاطفی از جانب شوهرانشان تأمین شوند، در برابر سختی‌ها و تنگناها، مقاوم‌تر از بسیاری از مردان هستند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «امام [خمینی] نقش مادر را در خانه، خیلی تعیین‌کننده می‌دانستند و به تربیت بچه‌ها خیلی اهمیت می‌دادند. گاهی که ما شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند، می‌گفتند: «شما خانه را کم نگیرید. تربیت بچه‌ها، کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است». ایشان معتقد بودند: «تربیت فرزند از مرد برنمی‌آید و این کار دقیقاً از زن ساخته است؛ چون عاطفۀ زن، بیشتر است و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد». (برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی«ره»، ج۱، ص۲۸۲، به نقل از: فاطمه طباطبایی، ویژه‌نامۀ اطلاعات، ۱۴ خردادماه ۱۳۶۹).

۲ـ امام باقر«ع» فرمود: «علی و فاطمه«ع»، تقسیم کارهای زندگی مشترک خود را به پیامبر«ص» وانهادند. ایشان هم کارهای داخل خانه را به فاطمه«س» و کارهای بیرون از خانه را به علی«ع» سپردند. در این هنگام، فاطمه«س» فرمود: «کسی جز خدا نمی‌داند که تا چه اندازه خوشحال شدم از اینکه پیامبر خدا«ص» مرا از انجام کارهای مردانه معاف کرد» (وسائل‌الشیعه، ج ۲۰، ص۱۷۲).

۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «جهاد زن، نیکو شوهرداری کردن است» (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۶).

۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «ارزش زن صالح از هزار مرد ناصالح بیشتر است. هر زنی که هفت روز به همسرش خدمت کند، خداوند هفت درِ جهنّم را به روی او می‌بندد و هشت در بهشت را به روی او باز می‌کند تا از هرکدام که خواست وارد شود» (وسائل‌الشیعه، ج۲۰، ص ۱۷۲).

۵ـ امام باقر«ع» فرمود: «هیچ زنی نیست که جرعه‌ای آب به همسرش بدهد مگر آنکه این کار برای او از یک سال عبادتی که روزهایش را روزه بدارد و شب‌هایش را به عبادت بِایستد بهتر است. خداوند برای هر جرعه‌ای که به همسرش نوشانیده، شهری در بهشت برایش بنا می‌کند و شصت گناه او را می‌آمرزد». (همان‌جا)

رسول خدا«ص» فرمود: «هر زنی که در خانۀ شوهرش چیزی را از جایی به جای دیگری منتقل کند و مقصودش هم صلاح [زندگی] باشد، خداوند به او نظر [رحمت] خواهد کرد و خداوند کسی را که به او نظر [رحمت] نموده عذاب نخواهد نمود» ( الأمالی، صدوق، ص۴۱۱).

۶ـ الدُرّ المنثور، ج۲، ص۱۵۳؛ المیزان، ج۴، ص۳۵۰٫

۷ـ روزی پیامبر خدا«ص» وارد خانۀ علی«ع» و فاطمه«س» شد و دید که علی«ع» به همراه فاطمه«س» مشغول آسیا کردن است. فرمود: «به کدام یک از شما کمک کنم؟» علی«ع» فرمود: «به فاطمه«س»». پس زهرا«س» بپا خاست و رسول خدا«ص» به جای او نشست و مشغول آسیا شد (بحارالأنوار، ج۴۳، ص۵۰).

۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «روزی پیامبر خدا«ص» وارد خانۀ ما شد؛ در حالی که فاطمه«س» در کنار دیگی نشسته بود و من هم عدس پاک می‏کردم. رسول خدا«ص» مرا صدا زد و فرمود: «یا ابوالحسن!» گفتم: «لبّیک یا رسول الله!» فرمود: «از من بشنو که من جز آنچه پروردگارم امر فرموده، نمی‏گویم. هیچ مردی نیست که در خانه به همسرش کمک می‏کند، مگر آنکه خداوند به تعداد موهایی که در بدن دارد برای او پاداش عبادت یک سالی را می‏دهد که در روزهایش، روزه بدارد و در شب‏هایش به عبادت خداوند بایستد و به او پاداشی مانند آنچه به صابران می‏دهد عطا خواهد کرد؛ آنچه به داوود نبی و یعقوب و عیسی«ع» داد. ای علی! کسی که در خدمت خانواده‏اش باشد و عارش نیاید، خداوند نام او را در دفتر شهدا می‏نویسد و به ازای هر روز و شبش ثواب هزار شهید برایش می‌نویسد و در برابر هر قدمی که برداشته، ثواب یک حج و عمره برای او می‌نویسد و به تعداد هر رگی که در اوست، خداوند یک شهر در بهشت به او خواهد داد. ای علی! لحظه‏ای خدمت در خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره است و بهتر از آزاد کردن هزار بنده و شرکت در هزار جنگ و هزار بار عیادت مریض و هزار جمعه (شاید مقصود نماز جمعه باشد و شاید اعمال روز جمعه) و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه‏ای که سیرشان کند و هزار برهنه‏ای که آنها را بپوشاند و دادن هزار اسب در راه خداست و بهتر از هزار دیناری است که به نیازمندان صدقه دهد و برای او بهتر است از اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن بخواند و بهتر است از هزار اسیری که بخرد و آزاد کند و برای او بهتر از هزار شتری است که به فقرا بدهد. این مرد از دنیا نمی‏رود مگر آنکه جایگاه خود را در بهشت ببیند. ای علی! خدمت به خانواده مایۀ بخشایش گناهان کبیره است و آتش خشم الهی را خاموش می‏کند و مهریۀ حورالعین و مایۀ افزون شدن حسنات و درجات است. ای علی! کسی به زن خود خدمت نمی‌کند، مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد» (جامع الأخبار، ص۱۰۲).

۹ـ ر.ک: الکافی، ج۵، ص۸۶٫

۱۰ـ ر.ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۵، ص۳۱۹٫

۱۱ـ وسائل‌الشیعه، ج۲۰، ص۱۷۲٫

۱۲ـ  بحارالأنوار، ج۶، ص۲۲۰٫

۱۳ـ الکافی، ج۶، ص۵۰٫

۱۴ـ  کتاب من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۸٫

۱۵ـ الکافی، ج ۴، ص۱۱٫

۱۶ـ همان، ص۱۲٫

۱۷ـ همان، ص۱۱٫

۱۸ـ همان، ص۱۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

استعدادهای طبیعی مرد و زن برای هر یک وظایفی را اقتضا می‌کند. زن به دلیل برخورداری از احساسات لطیف، مدیریت عاطفی خانه را بر دوش می‌گیرد. زندگی در خانه‌ای پُر از امکانات رفاهی، امّا بی‌بهره از عاطفه، زندگی نیست، مرگ تدریجی است. وظیفۀ مرد هم دلیل استعدادها و روحیاتی که به طور طبیعی در او وجود دارد، مدیریت اقتصادی و منطقی خانه است. مرد نمی‌تواند مثل زن از عهدۀ تربیت کودک برمی‌آید، زیرا تربیت کودک مستلزم عاطفه، لطافت قلب، حوصله و صبر بسیار است که مرد به اندازه زن از آن برخوردار نیست.

 

۲٫

گاهی مردانگی با ضخامت صدا و اندازۀ زور مردها سنجیده می‌شود! برخی از مردها هر اندازه که دیگران بیشتر از آنها بترسند، بیشتر احساس مردانگی می‌کنند. مهربانی در نگاه برخی از مردها، نشان ذلت و ترس و از مردانگی به دور است، پس هر قدر خشن‌تر، مردتر!

 

۳٫

معیارهای من درآوردی برای تعیین میزان مردانگی، حاصل فرهنگ جاهلی است. مرد اگر مرد باشد، خود را با ترازوی مردانگی علی«ع» می‌سنجد. علی«ع» خود را از فیض کارِ خانه، محروم نکرد. دستان قدرتمند علی«ع» فقط درِ خیبر را به دست نگرفت. او جارو به دست می‌گرفت و قد خم می‌کرد و خانه را جارو می‌زد. تنها قهرمان بدر و اُحد و حُنین نبود، او پرستار حسن و حسین«ع» هم بود.

 

 

01ژانویه/17

گرایش بشر به معنویات در عصر جدید

حجت الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه

توجهی گذرا به وضعیت دین و معنویت در قرن بیستم و بیست و یکم این حقیقت را نشان می‌دهد که بشر در عصر جدید پس از وقفه‌ای بسیار طولانی، بار دیگر به سوی دین و معنویت روی آورده است. اثبات چنین ادعایی در میان انسان‌ها به‌ویژه در دهه‌های اخیر نیازمند به دلائل و شواهد زیادی ندارد، با این حال به برخی از قرائن و شواهد اشاره می‌شود.

 

۱ـ روی‌آوردن مردم جهان به کتاب‌های معنوی

گزارش‌ها و مشاهدات حاکی از آن است که مردم دنیا به مطالعه کتاب‌های دینی و معنوی و شرکت در این گونه مجالس و گفت‌وگو پیرامون این موضوعات روی آورده‌ و کتاب‌های اسلامی و عرفانی در اروپا و آمریکا با استقبال کم‌نظیری مواجه شده‌اند. همچنین کتاب‌های عرفانی و معنوی آمریکایی و هندی در کشورهای اسلامی از استقبال تأمل‌برانگیزی برخوردارند.

در داخل کشور نیز توجه به عرفای حقیقی همچون مرحوم قاضی طباطبایی، ملکی تبریزی، امام خمینی«ره»، علامه طباطبایی، آیت‌الله بهاءالدینی، مرحوم آیت‌الله بهجت و… بیشتر و زندگینامه و سخنان عرفانی آنان با تیراژ بالائی منتشر شده است. خانقاه‌ها هم به صورت آشکار و پنهان پیوسته در کار جذب مریدان تازه‌اند. مراکز و مؤسسات مختلفی با نام عرفان و معنویت و تعالیم ماورائی همچون عرفان‌های نوظهور و بشری و عرفان هندوئی و امثال آن در داخل کشور شکل گرفته‌اند.

 

۲ـ تولیدات هنری مختلف

شاهد دیگر بر گرایش بشریت به سمت معنویت به معنای عام، تولیدات هنری مختلف اعم از موسیقی‌ها، فیلم‌های سینمایی، کارتون‌های کودکان، رمان و داستان‌های به اصطلاح معنوی است. چاپ کتاب‌هایی در موضوعات سحر، فال‌بینی، طالع‌بینی، پیشگویی، هاله‌بینی، جن‌گیری، ارتباط با شیطان و اجنه و امثال آن و فروش بالای آنها شاهد دیگری است بر این مدعا. چنین کتاب‌هایی در داخل کشور نیز مشتریان فراوانی دارند و حتی دائره‌المعارف کف‌بینی(۱) و طالع‌بینی(۲) نیز منتشر شده‌اند!

 

۳ـ معنویات در آثار روشنفکران

نگاهی گذرا به کتاب‌های نویسندگان و مدعیان روشنفکری نیز نشان می‌دهد که بحث عرفان و معنویت خصوصاً در سال‌های اخیر در آثار روشنفکران از جایگاهی ویژه برخوردار شده است. البته این روشنفکران به جای طرح اندیشه‌های معنوی و عرفانی ناب اسلامی، به طرح معنویت‌های سکولار و منهای دین و حتی منهای خدا می‌پردازند و به ترویج و تبلیغ عرفان‌های باستانی و معنویت‌های ادیان و اقوام ایران باستان همچون مانی‌ها، زرتشتیان و هخامنشیان روی آورده‌اند! این در حالی است که بعد از انقلاب اسلامی ایران و توجه مردم به تشیع، اندیشمندان و بسیاری از مردم سراسر جهان به معنویت و آیین اسلام خصوصاً تشیع گرایش پیدا کرده‌اند.(۳)

حال باید دید چرا بشر امروز پس از وقفه‌ای طولانی بار دیگر به معنویت روی آورده‌ است؟

بعضی از علل و عوامل این رویکرد عبارتند از:

۱ـ روشن شدن نادرستی فلسفه‌های معنویت‌ستیز

«جمعی از اندیشمندان غربی به نام پوزیتویست، تحت‌تأثیر افکار و اندیشه‌ها ویتگنشتاین با تجمع در وین و تشکیل حلقه‌ای مطالعاتی، افراطی‌ترین و دین‌ستیزانه‌ترین فلسفه و نظام فکری یعنی «فلسفه پوزیتویسم» را در تاریخ غرب پدید آوردند. این گروه که به اعضای حلقه وین معروف شدند، توانستند در مدت کوتاهی فضای علمی و فلسفی را در غرب و به تبع آن در سراسر جهان دراختیار بگیرند و در دهه‌های چهل تا شصت قرن بیستم همه حوزه‌های فکری و اندیشه را مرعوب و مغلوب کردند.

علم‌زدگی و علم‌گرایی شاخصه اصلی تفکر پوزیتویستی بود. اما این فلسفه نیز مانند فلسفه‌های مشابه در نهایت رو به زوال نهاد. برخی از مدافعان پُوزیتویسم اعضای حلقه دین، توبه‌ علمی خود را از این تفکر به صورت عمومی اعلام کردند و حربه ‌مناسبی را به دست دین‌گرایان دادند تا با دین‌ستیزان به مبارزه بپردازند. افزون بر این، با آشکار شدن نادرستی بنیان‌های فکری پوزیتویسم، معیار معناداری آنان که مهم‌ترین مبنای فکری‌شان بود مورد نقدهای فراوانی قرار گرفت.»(۴)

 

۲ـ سرخوردگی از عقلانیت و علم مدرن

بشر جدید علم جدید و مدرنیته را حلال همه مشکلات می‌دانست. یکی از رهبران عصر روشنگری به نام «دنیس دیدرو» (۱۷۱۳ ـ ۱۷۸۴م) پیام طبیعت را به انسان عصر جدید چنین بازگو می‌کند: «ای برده خرافات! بیهوده خوشبختی خود را فراسوی مرزهای جهانی که تو را در خود جای داده‌، جستجو مکن. شجاع باش و خود را از یوغ دین، این رقیب گردنکش انسان که حقوق او را نمی‌شناسد آزاد کن، خدایانی که قدرت انسان را غصب کرده‌اند دورافکن و به قوانین او بازگرد… خود را دوباره به طبیعت و به انسانیت و به خویشتن واگذار کن. در این صورت است که درمی‌یابی مسیر زندگی گلباران شده است.»(۵)

شعار اصلی عقل‌گرایان در این سخن کلیفورد (۱۸۴۵ـ۱۸۷۹م) انگلیسی خلاصه می‌شد که می‌گفت: «همیشه همه و برای همه کس، اعتقاد به هر چیزی بر مبنای ادله ناکافی، کاری نادرست است.»(۶) ظاهر این سخن می‌تواند مورد تأیید عرفان تشیع باشد، ولی هدف کلیفورد این بود که می‌خواست دین و معنویت و باورهای دینی را اموری غیرعقلانی و فاقد دلیل موجه قلمداد کند. کار دین‌ستیزی و معنویت‌گریزی به آنجا رسید که در مجامع علمی از بردن نام «خدا» خودداری می‌کردند و اعتقاد به خدا را غیرعلمی و خرافی و اسطوره‌ای می‌دانستند و تنها راه برای علمیت و حقانیت هر اندیشه‌ای را فقط تجربه‌پذیری می‌دانستند.

موج علم‌زدگی و عقل‌گرایی علاوه بر غربیان دامن بعضی از روشنفکران مسلمان را نیز گرفت. به عنوان نمونه تفسیری که مرحوم اقبال لاهوری و به تبع او دکتر شریعتی از خاتمیت و پایان پیامبری ارائه می‌دهند، به وضوح تحت‌تأثیر این گرایش است. این دو بلوغ و رشد علمی بشر جدید را علت اصلی پایان پیامبری و قطع سلسله پیامبران می‌دانند و مدعی‌اند در دوران خاتمیت بشریت با تکیه بر عقل و علم جدید و با استمداد از روش علمی (استقراء و تجربه) می‌تواند روی پای خود بایستد و همه مشکلات و مسائلش را حل کند.(۷)

امثال دکتر سروش و مصطفی ملکیان و جمعی از روشنفکران کشورهای مختلف اسلامی نیز این خط را دنبال کردند، اما دیری نگذشت که بشر از خواب جزمیت این غرور علمی بیدار شد؛ کاستی عقل و علم مدرن را با همه وجود خود احساس کرد و متوجه شد که علوم عقلی به‌رغم اهمیت و نقش بسیار زیاد، صرفاً به بخشی از نیازهای وجودی انسان پاسخ می‌دهند و پاسخگوی بخش اصلی نیاز انسان که معنویت و عرفان و ارتباط با خالق خویش است  نیستند، لذا توجه به معنویات در غرب آغاز شد.

 

۳ـ شکست نظام‌های معنویت‌ستیز

در اواخر قرن بیستم نظام‌های معنویت‌ستیز ورشکستگی خود را اعلام کردند. در اوایل قرن بیستم تقریباً نیمی از مردم دنیا کمونیست و مارکسیست شده بودند؛ نظامی که دین و معنویت را افیون ملت‌ها می‌دانست و مبارزه با دین یعنی افیون توده‌ها را نخستین وظیفه خود تلقی می‌کرد، ولی طولی نکشید که در اواخر قرن بیستم این نظام از هم پاشید! امام خمینی در پیام معروف خود به گورباچف این آینده را برای کمونیسم پیش‌بینی کرده بودند. جالب اینجاست که رهبران نظام‌های کمونیستی هم دم از خدا می‌زنند! فیدل کاسترو رهبر نظام کمونیستی کوبا درباره پایان مدت رهبریش می‌گوید:

«تا وقتی که خدا بخواهد اداره کشور را در دست خواهم داشت، ابتدا خواست و اراده خدا و پس از آن خواست و اراده مردم بالاتر از هر چیزی ا‌ست.»(۸)

و یا ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه می‌گوید:

«من به نوبه‌ خود از اینکه به کلیسای ارتدوکس روسیه تعلق دارم افتخار می‌کنم. این تعلق، مرا غنی می‌کند و یک‌ ارتباط شخصی با ملتم و فرهنگش به وجود می‌آورد.»(۹)

جالب است بدانید پوتین رئیس‌جمهور روسیه طی حکمی، مشاور خود در امور شیعیان را مأمور ایجاد زمینه‌های لازم برای راه‌اندازی مراکز دینی شیعی کرده است. این مراکز می‌توانند در قالب مؤسسات و مدارس دینی، دانشکده‌ها یا دانشگاه‌های دینی تأسیس شوند.(۱۰)

 

۴ـ تبلیغ گسترده دینداران و معنویت‌گراها

علت دیگر برای جذب بشر به سوی معنویت، تبلیغات گسترده‌ متدینین و نیز مدعیان معنویت است. گروه‌های مختلف مسیحی با امکانات مادی و تبلیغاتی بسیار گسترده‌ای بیش از هر زمان دیگری در گوشه و کنار جهان به تبلیغ پرداخته‌اند. همین‌طور ادیان هندی و بودایی نیز از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی‌کنند. عرفان‌های کاذب از جمله عرفان یهودی با نام «کابالا» یا «قبالا» تلاش گسترده‌ و مرموزی را برای جذب چهره‌های شاخص و ستاره‌های سینمایی و هنری و ورزشی و خانواده‌های متمول آغاز کرده‌اند. چندی قبل در رسانه‌ها اعلام شد که یکی از فوق‌ستاره‌های هنری هالیوود و خواننده مشهور پاپ به نام مَدونا و نیز «دیوید بکهام» فوتبالیست معروف و همسرش و خانم پاریس هیلتون وارث خانواده ثروتمند هیلتون و دارنده هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون به آیین کابالا پیوسته‌اند.(۱۱)

 

۵ـ پیروزی انقلاب اسلامی ایران

به جرئت می‌توان گفت یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین علل توجه بشر جدید به دین و معنویت، پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی است. همه دنیا شاهد بودند که این انقلاب به نام دین اسلام و تشیع شروع و با بهره‌گیری از مراسم‌ معنوی چون عاشورا، نماز عید فطر و جلسات دعا پیروز شد. بعد از پیروزی نیز معنویت انقلاب به اوج خود رسید و نمازجمعه‌ها و جماعت‌ها در تمام شهرها و حتی روستاهای بزرگ برگزار شدند. دعای کمیل و ندبه و زیارت جامعه و زیارت عاشورا و دعای ابوحمزه ثمالی، به محل تجمع عاشقان خدا و اهل‌بیت«ع» تبدیل شد. در طول هشت سال دفاع مقدس اصلی‌ترین عامل مقاومت و شهادت‌طلبی و در نتیجه پیروزی، معنویت تشیع بود که برگرفته از مکتب ناب اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» بود.

مقام معظم رهبری در باره «عصر امام خمینی» می‌فرمایند: «ویژگی آن [عصر امام خمینی] عبارت است از بیداری و جرئت ملت‌ها در برابر زورگویی ابرقدرت‌ها… و سر برآوردن ارزش‌های معنوی و الهی. ما امروز نشانه‌های رشد معنویت و افول مادیت را در دنیا می‌بینیم…»(۱۲)

و در کلام دیگری می‌فرمایند: «آن روزی که دین و معنویت ضدارزش به حساب می‌آمد و مورد استهزاء قرار می‌گرفت گذشته است. امروز بی‌دینی و از اعتقاد معنوی تهی بودن یک ارزش است و این از ویژگی‌های عصر جدیدی است که امام ـ این مرد بزرگ ـ پرچم آن را برافراشت.»(۱۳)

در جای دیگر با هشدار به علمای جهان اسلام آنها را متوجه این عظمت و ارزش می‌کنند و می‌فرمایند:

«… عجیب است که چگونه بسیاری از علما و روحانیون کشورها و بلاد اسلامی از نقش عظیم و رسالت الهی و تاریخی خود در این عصر که بشریت تشنه معنویت و احکام نورانی اسلام است غافلند «و عطش ملت‌ها را درک نمی‌کنند» و از التهاب و گرایش جوامع بشری به ارزش‌های وحی بی‌خبرند و قدرت و نفوذ معنوی خود را دست‌کم گرفته‌اند.»(۱۴)

و به جوانان بشارت می‌دهند که: «این دوران [عصر امام خمینی] دوران اسلام و دوران غلبه ارزش‌های الهی و معنوی است. این دوران، دوران امام خمینی«ره» است و ان‌شاءالله جوان‌های ما این آینده را خواهند دید.»(۱۵)

برای روشن شدن نقش این عامل، به اعترافات دانشمندان غربی و همین‌ طور تأییدات دانشمندان اسلامی می‌پردازیم:

الف) اعترافات دانشمندان غربی و شرقی

۱ـ اندیشمند و نویسنده روسی والنتین پروساکوف، درباره تأثیرگذاری امام خمینی در موج جدید معنویت‌خواهی می‌نویسد: «او جهان‌بینی مذهبی را احیا و نور ایمان را روشن کرد و بزرگ‌ترین حماسه عظیم فداکاری عصر ما را به وجود آورد.»(۱۶)

همین نویسنده با اعتراف به اینکه امام خمینی مبشر عصر جدیدی در زندگی بشر بود، می‌نویسد: «به نظر می‌رسد در این مرحله برای روحیه آشفته بشریت بیش از هر چیزی به معنویت نیاز هست.»(۱۷)

۲ـ آنتونی‌گیدنز جامعه‌شناس مشهور انگلیسی در فصلی از کتاب خود با عنوان پدیده نوزایی دینی می‌نویسد: «در گذشته سه غول فکری جامعه‌شناسی؛ یعنی «مارکس»، «دورکیم» و «ماکس وبر» با کم و بیش اختلافاتی فرایند عمومی جهان را سکولاریزیون و به حاشیه رفتن دین می‌دیدند، ولی در آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم؛ یعنی جهان به سمت دینی شدن می‌رود.»(۱۸)

۳ـ آلوین تافلر با چرخش ۱۸۰ درجه‌ای از مواضع پیشینیان خود تصریح می‌کند: «بازی قدرت جهانی که در دهه‌های آینده پدید خواهد آمد، بدون درنظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام، مذاهب کاتولیک و مذاهب دیگر قابل درک نیست.»(۱۹)

۴ـ پیتر، اِل، برگر (Peter L Berger) از مشهورترین جامعه‌شناسان دینی و استاد و مدیر مؤسسه مطالعات اقتصاد دانشگاه بوستون (آمریکا) در این زمینه می‌گوید: «جهان امروز جهانی به‌شدت دینی است و نمی‌توان آن را چنان که بسیاری از تحلیل‌گران نوگرا (خواه از روی تفنن و خواه از روی یأس) اعلام کرده‌اند جهانی سکولار نامید… میل به دین همواره در بشر وجود داشته است و از میان بردن آن عملاً امری محال است. البته متفکران تندرو عصر روشنگری و اخلاف امروزی آنها همواره به چنین چیزی اندیشیده‌اند، ولی تا کنون این میل از میان نرفته است… آنان که از نقش دین در تحلیل مسائل جهان معاصر غفلت می‌ورزند، مرتکب خطای بزرگی می‌شوند.»(۲۰)

۵ـ نیکلای چرون از سیاستمداران معروف رومانی می‌گوید: «انقلاب اسلامی ایران هدف مهمی چون احیای ارزش‌های دینی در جامعه را در پیش دارد. رومانی امروز نیازی مبرم به احیای ارزش‌های دینی دارد. ما خواهان بهره‌گیری از تجربیات ایران هستیم.»

۶ـ دانیل پاپیز (Daniel Pipes) رئیس انجمن سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا می‌گوید: «باید اعتراف کنیم که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ما برای افکار دینی و مذهبی جایی باز نکرده بودیم، ولی از این پس برای ما آمریکایی‌ها ضروری است که زمینه‌ای برای مطالعه و تحقیق پیرامون مذهب فراهم آوریم.»(۲۱)

۷ـ بری رابین روزنامه‌نگار معروف غربی و نویسنده مقاله اسلام نرمال می‌گوید: «واشنگتن در سال‌های گذشته اهمیت دین در ارتباطات سیاسی و دیپلماسی را درک نمی‌کرد و این مسئله مشکلات فراوانی را برای ما آمریکایی‌ها به وجود آورد که برای واشنگتن گران تمام شد. اگر بخواهیم در آینده با این مشکلات مواجه نشویم، باید بپذیریم که دین یک واقعیت اساسی و زیربنای جوامع بشری است.»(۲۲)

۸ـ تحلیلگر روزنامه‌ تایمز چاپ لندن می‌نویسد: «در پاییز ۱۳۵۷ دنیای غرب به دلیل انقلاب ایران بار دیگر اسلام را کشف کرد… و ما غربی‌ها خیلی زود فهمیدیم که الله‌اکبر به معنای خدا بزرگ است.»

۹ـ لخ والسا رئیس‌جمهور لهستان به آقای ولایتی گفته بود: «انقلاب شما روی ما هم اثر گذاشت و خوشحالیم از اینکه در کشور شما انقلابی بر اساس دین صورت گرفته است. پیروزی انقلاب اسلامی موجب احیای تفکر دینی در سطح حکومت‌ها و حتی در کشورهای مسیحی شد.»(۲۳)

۱۰ـ پروفسور اسماعیل لیکبس فیلسوف برجسته فرهنگ اسپانیایی در باره حیات مجدد دین می‌گوید: «دین زنده شده است، کلیساها جان تازه‌ای گرفته‌اند، توجه به مذهب و اندیشه‌های مذهبی، دیگر در دانشگاه‌ها زشت و کم‌بها تلقی نمی‌شود، زیبایی‌های معنوی در زندگی روزمره مورد بازیابی قرار گرفته‌اند [و] جهان برای نجات و زیبا کردن روابط اجتماعی‌ خود به قدرت دین و جاذبه‌های معنوی گرایش شدید پیدا کرده است… این همه ناشی از دعوت نوینی بود که امام خمینی با انقلاب دینی‌اش در عرصه افکار و ذهنیت جامعه جهانی آغاز کرد.»(۲۴)

این نمونه‌ها نشان می‌دهند که:

۱ـ انقلاب اسلامی بر دین‌گرایی و معنویت‌خواهی تأثیر فراوانی گذاشته است.

۲ـ غرب و سردمداران آنها از این مسئله به‌شدت به هراس افتاده و در نتیجه با اساس دین و معنویت دشمنی می‌کنند. غرب تنها با انقلاب اسلامی مخالف نیست، بلکه با اساس دین و معنویت که صد البته خود جنبه سیاسی دارد مخالف است، لذا سخت می‌کوشد برای مقابله با اسلام واقعی، آن را بشناسند.

دکتر عبدالعزیز ساشادینا از اساتید دانشگاه ویرجینیای آمریکا می‌نویسد: «بیست سال پیش، اسلام‌شناسی در آمریکا فقط در بعضی از دانشگاه‌های بزرگ تدریس می‌شد، ولی در حال حاضر تمام دانشگاه‌های کوچک و بزرگ درس اسلام‌شناسی دارند و این نشان‌دهنده تأثیر انقلاب اسلامی ایران است.»(۲۵)

 

ب) تأییدات برخی دانشمدان اسلامی

۱ـ پروفسور محمدحسین هدی از اندیشمندان مسلمان مقیم اتریش در باره نقش انقلاب اسلامی ایران در احیای دین و معنویت می‌گوید: «اگر بنا باشد تاریخی را برای احیای هویت دینی در جهان معاصر در نظر بگیریم، آن تاریخ سال ۱۹۷۹ میلادی مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که خیزش عظیمی را در تفکرات دینی در تمام ادیان به وجود آورد. آخرین آمارها در مورد احیای تفکر دینی که در سال ۱۹۹۰ م صورت پذیرفت نشان می‌دهد که تقریباً ۷۰ درصد مردم اروپا احساس دینداری می‌کنند. در تمام ادیان از  هندوئیسم گرفته تا بودیسم… و انواع فرقه‌های مسیحی همه از یک نوع بازگشت به تفکر دینی خبر می‌دهند. انقلاب اسلامی ایران موجب احیای تفکر دینی در جهان شد.»(۲۶)

۲ـ محمد نسل رئیس مرکز فرهنگی تجدید حیات اسلام در اتریش در مقاله‌ای با عنوان «تأثیر نهضت امام خمینی بر اروپا» می‌نویسد: «بی‌تردید انقلاب اسلامی امام خمینی نه تنها تصویر تازه‌ای از اسلام در اروپا ارائه کرد، بلکه حتی زندگی مذهبی غیرمسلمانان را هم دگرگون ساخت. به عبارت دیگر، امروز مذهبی بودن حتی در اروپا هم ارزش و معنای تازه‌ای یافته است. این عبارت را رئیس‌جمهور سابق اتریش در یک سخنرانی بیان کرد که انقلاب اسلامی به همه افراد اعتبار و اتکا به نفس تازه‌ای داد.»(۲۷)

۳ـ‌ پروفسور یاوس اوسوس مسلمان آلمانی و قائم مقام دانشگاه فنی برمن آلمان می‌گوید: «امام خمینی بیدارگر همه موحدان عصر ماست. احیای دین و معنویت در روزگاری که سیطره مادیت و ابزار مادی و اندیشه‌های ضد معنوی جامعه بشری را در چنبره خود گرفته بود، مدیون امام خمینی و یاران انقلاب اسلامی است.»

۴ـ‌ پروفسور حمید مولانا رئیس و بنیانگذار بخش ارتباطات بین‌الملل دانشگاه امریکن واشنگتن دی‌سی با بیان بخشی از تأثیرات شگرف امام خمینی در جهان معاصر اظهار می‌دارد: «به عقیده من هیچ صدایی در قرن بیستم مثل صدای امام [خمینی] جهان را به لرزه در نیاورد. حضرت امام پس از جنگ جهانی، اولین شخصیتی بودند که به صورت جهانی «طلسم سکوت» در مقابل طاغوت و ظلم را شکستند. اگر این طلسم نشکسته بود، امروز شوروی زنده بود.»(۲۸)

مولانا می‌افزاید: «وقتی انقلاب اسلامی اوج گرفت، من در تابستان ۱۹۷۸ دو هفته در تهران بودم و بعد برای شرکت در کنگره بزرگ علوم ارتباطات روابط بین‌‌الملل به ورشو (لهستان) رفتم. وقتی در آنجا درباره‌ انقلاب اسلامی ایران صحبت کردم، چند نفر از دانشمندان لهستانی ـ که بعداً در مبارزات لهستان تأثیر فراوانی داشتند ـ می‌خواستند حضرت امام را بشناسند. این مال آن موقع بود، ولی اخیراً که پس از بیست سال هنگامی که برای شرکت در کنفرانس بزرگ جهانی در همین رشته در دانشگاه «لایبزیک» به آلمان شرقی رفته بودم، برای اولین بار در عمر ۴۳ ساله‌ انجمن علوم ارتباطات آنجا اعضای انجمن، جلسه‌ اصلی خودشان را در کلیسای سن نیکسولی تشکیل دادند. کشیشی برای ما سخنرانی کرد که به قول خودش انقلاب آلمان شرقی را به «شیوه‌ حضرت امام» هدایت کرده بود. واقعاً جالب است که مارکسیست‌ها، لیبرالیست‌ها و همه «ایست‌»های دیگری که هرگز حاضر نبودند به مسجد و معبد بروند، تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به کلیسا آمده بودند..»(۲۹)

۵ـ احمد هوبر مسلمان سوئیسی می‌گوید: «امروز در اروپا احساس می‌شود سقوط دیوار برلین با انقلاب و قیامی که شما آغاز کردید مرتبط است. تأثیر این قیام اسلامی امروز در اروپا محسوس است. در اروپا حدود ۱۲ تا ۱۵ میلیون مسلمان زندگی می‌کنند که صد هزار نفر آنها در سوئیس‌اند.

امام خمینی نه تنها مسلمانان را بیدار کردند، بلکه بر جهان غیراسلام نیز تأثیر گذاشتند. بدانید آن مرد سالخورده که رهبر شما بود (امام) هرگز نمرده است، بلکه هنوز زنده است و فعال، زیرا همه ‌این تحولات به دست ایشان ایجاد شده است.»(۳۰)

۶ـ توشیوکوردا محقق تازه مسلمان ژاپنی می‌گوید: «قبل از انقلاب اسلامی ایران هر کتابی که با عنوان و محتوای اسلامی در ژاپن چاپ می‌شد، تیراژی کمتر از هزار نسخه داشت. الحمدلله بعد از پیروزی انقلاب تیراژ کتاب‌های اسلامی در ژاپن زیاد شده است… مدتی پیش کتابی در مورد روح و معنویت اسلام به زبان ژاپنی نوشتم که در عرض یک ماه بیش از بیست هزار نسخه از آن به فروش رفت.»(۳۱)

 

دو هشدار مهم

این اعترافات این امر را ثابت می‌کند که انقلاب اسلامی ایران تأثیر بسیار عمیق و ژرفی در دنیا بر جا گذاشته و دین و معنویت دینی را در جهان مطرح کرده و حتی به ادیان دیگر نیز آبرو داده است. بنابراین باید توجه داشت که:

۱ـ در حالی که انقلاب اسلامی چنین تأثیر گسترده‌ای داشته است، بر متولیان انقلاب، دلسوزان، مبلغان و بلکه بر آحاد ملت و جهان اسلام، خصوصاً تشیع لازم و ضروری است که حقیقت دین تشیع را به دور از هرگونه انحرافات و تحریفات و آنچنان که هست به جهان تشنه معنویت عرضه کنند، اختلافات فکری و سلیقه‌ای را کنار بگذارند، با تمام قدرت و نیرو در توسعه اسلام خصوصاً مذهب تشیع بکوشند و از این فرصت تاریخی که به برکت نهضت امام خمینی پیش آمده، بهترین و بیشترین بهره را ببرند. مبادا فرصت از دست برود و نیروها، مشغول اختلافات حزبی و سلیقه‌ای و امثال آن شوند که گناهی نابخشودنی است.

۲ـ استعمار جهانی خصوصاً غرب و صهیونیسم با وقوع انقلاب اسلامی، کیان و هستی خویش را در خطر می‌بینند، لذا با تمام قدرت برای نابودی و خنثی کردن تأثیرات این انقلاب وارد میدان شده‌اند و از هر وسیله و جنایتی، از حمله نظامی و جنگ‌های منطقه‌ای گرفته تا ایجاد گروه‌هایی همچون طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام و… از ایجاد فساد و فحشاء گرفته تا ساختن فیلم‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای مبتذل و… برای نابودی آن بهره می‌گیرند. برای مقابله با این توطئه‌ها باید برنامه‌های عمیق و اندیشمندانه‌ای داشته باشیم.

 

 

 

جمع‌بندی

قرن بیست و خصوصاً بیست و یکم نشان می‌دهد که بشر بعد از وقفه‌ای طولانی بار دیگر به سوی دین و معنویت روی آورده است. این ادعا را با روی‌آوری مردم جهان به کتاب‌های معنوی، تولیدات هنری مختلف معنوی، توجه روشنفکران به معنویت می‌توان اثبات کرد. علل و عوامل مختلفی از جمله روشن شدن نادرستی فلسفه‌های معنویت‌ستیز، سرخوردگی از عقلانیت و علم مدرن، شکست نظام‌های معنویت‌ستیز، تبلیغ گسترده معنویت‌گراها و… از جمله پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشترین تأثیر معنوی را بر جهان داشته است.

این امری است که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند، لذا جا دارد که دلسوزان انقلاب اسلامی از این فرصت استثنایی تاریخی بهره‌برداری کنند و برای نقشه‌ها و توطئه‌های دشمن  برنامه‌های عمیق و حساب‌شده‌ای داشته باشند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دائره‌المعارف کف‌بینی، م.کاناکار، ترجمه کامبیز شمس، تهران، حمیداء، ۱۳۸۰٫

۲ـ دائره‌المعارف طالع‌بینی، لیندا گردمن ویدگران، ترجمه زهره افتخاری و بهناز ادرنگی، تهران، بهزاد، ۱۳۸۴٫

۳ـ ر.ک: درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان‌های کاذب، احمدحسین شریفی، قم، پرتو ولایت، یازدهم، ۱۳۹۱، ص ۴۰٫

۴ـ همان، ص ۴۴٫

۵ـ‌ فلسفه روشنگری، ارنست کاسیرر، ترجمه یدالله موقن، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۰، ص ۲۱۱٫

۶ـ درآمدی بر عرفان حقیقی، همان، ص ۴۰٫

۷ـ ر.ک: خاتمیت، امامت و مهدویت، احمدحسین شریفی، قم، صهبای یقین، ۱۳۸۴، صص ۵۲ـ۱۳٫

۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۱ شهریور ۷۷، عصر امام خمینی، میراحمدرضا حاجتی، قم، بوستان کتاب دهم، ۱۳۸۳، ص ۶۲٫

۹ـ همان، ص ۶۳٫

۱۰ـ خبرنامه جامعه مدرسین، شماره ۱۲۵۴، ۱۷ اردیبهشت ۹۴، ص ۴۹٫

۱۱ـ درآمدی بر عرفان حقیقی، عرفان‌های کاذب، همان، ص ۴۷٫

۱۲ـ عصر امام خمینی، میراحمدرضا حاجتی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۲، چاپ هشتم، ص ۶۲٫

۱۳ـ همان.

۱۴ـ همان، ص ۶۱٫

۱۵ـ سخنرانی معظم له در اولین سالگرد ارتحال امام خمینی، مرقد امام، ۱۳ خرداد ۶۹٫

۱۶ـ ‌مصاحبه نامبرده، کیهان، ۲۹ بهمن ۷۶٫

۱۷ـ عصر امام خمینی، ص ۳۵٫

۱۸ـ جامعه‌شناسی آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۷۵٫

۱۹ـ تغییر ماهیت قدرت، الوین تافلر، ترجمه حسن نورانی و شاهرخ بهار، تهران مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰، ص ۶۵۹٫

۲۰ـ افول سکولاریزم، پیتر، ال برگر، ترجمه افشار امیری، صص ۳۳ـ۲۵، به نقل از عصر امام خمینی، ص ۶۸٫

۲۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ آذر ۶۸٫

۲۲ـ عصر امام خمینی، ص ۷۲٫

۲۳ـ در مصاحبه با روزنامه کیهان، ۱۷ بهمن ۷۸٫

۲۴ـ روزنامه کیهان، ستون فرهنگ و اندیشه، ۲۲ مرداد ۷۵، عصر امام خمینی، ص ۸۱٫

۲۵ـ‌ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳ خرداد ۷۶٫

۲۶ـ مصاحبه با کیهان، ۲۵ و ۲۹ بهمن ۷۶٫

۲۷ـ روزنامه کیهان، ۲۱ بهمن ۶۹، عصر امام خمینی، ص ۸۰٫

۲۸ـ ماهنامه امامت، شماره تیر و مرداد ۷۸؛ عصر امام خمینی، صص ۸۰ـ۷۹٫

۲۹ـ فصلنامه حضور، پاییز ۷۸، ش ۲۹، عصر امام خمینی، ص ۷۸٫

۳۰ـ روزنامه کیهان، ۲۸/۱۷/۶۹٫

۳۱ـ روزنامه ینی شفق، ۲۱ آذر ۸۰؛ ماهنامه‌ غرب در آئینه فرهنگ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، بهمن، ۸۰، ش ۱۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در اوایل قرن بیستم تقریباً نیمی از مردم دنیا کمونیست و مارکسیست شده بودند؛ نظامی که دین و معنویت را افیون ملت‌ها می‌دانست و مبارزه با دین یعنی افیون توده‌ها را نخستین وظیفه خود تلقی می‌کرد، ولی طولی نکشید که در اواخر قرن بیستم این نظام از هم پاشید! امام خمینی در پیام معروف خود به گورباچف این آینده را برای کمونیسم پیش‌بینی کرده بودند.

 

۲٫

 

بری رابین روزنامه‌نگار معروف غربی و نویسنده مقاله اسلام نرمال می‌گوید: «واشنگتن در سال‌های گذشته اهمیت دین در ارتباطات سیاسی و دیپلماسی را درک نمی‌کرد و این مسئله مشکلات فراوانی را برای ما آمریکایی‌ها به وجود آورد که برای واشنگتن گران تمام شد. اگر بخواهیم در آینده با این مشکلات مواجه نشویم، باید بپذیریم که دین یک واقعیت اساسی و زیربنای جوامع بشری است.»

 

 

۳٫

احمد هوبر مسلمان سوئیسی می‌گوید: «امام خمینی نه تنها مسلمانان را بیدار کردند، بلکه بر جهان غیراسلام نیز تأثیر گذاشتند. بدانید آن مرد سالخورده که رهبر شما بود (امام) هرگز نمرده است، بلکه هنوز زنده است و فعال، زیرا همه ‌این تحولات به دست ایشان ایجاد شده است.»

 

 

۴٫

استعمار جهانی خصوصاً غرب و صهیونیسم با وقوع انقلاب اسلامی، کیان و هستی خویش را در خطر می‌بینند، لذا با تمام قدرت برای نابودی و خنثی کردن تأثیرات این انقلاب وارد میدان شده‌اند و از هر وسیله و جنایتی برای نابودی آن بهره می‌گیرند. برای مقابله با این توطئه‌ها باید برنامه‌های عمیق و اندیشمندانه‌ای داشته باشیم.

 

 

 

01ژانویه/17

منظومه اهل دل

 

تشنه جام ولایتیم

با آنکه آبدیده‌ی دریای طاقتیم

آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم

 

امروز اگر به سایه‌ی راحت نشسته‌ایم

مدیون استقامت آن سرو قامیتم

 

دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است

عمری‌ست سر سپرده‌ی آن خال وحدتیم

 

این دست‌ها ادامه‌ی دست وفای توست

امروز اگر بزرگ‌تر از بی‌نهایتیم

 

ما بی تو چیستیم؟ چه می‌دانم ای عزیز!

ما هیچ نیستیم، سراپا حقارتیم

 

باشد که دست دوست تسلایمان دهد

ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم

 

تنها تو بد ندیده‌ای از واعظان شهر

ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

 

رونق فزای میکده‌ی عشق بعد از این

تا صبح وصل تشنه‌ی جام ولایتیم

«علیرضا قزوه»

 

 

ای ابر مرد

آسمان بود و آفتاب نبود

چشمه‌ای خشک بود و آب نبود

 

صد سؤال بزرگ در دل بود

ولی افسوس، یک جواب نبود

 

باور حرکتی تازه بود به سر

اشتیاقی به انقلاب نبود

 

خیزش قلب‌ها به تنهایی

بستر اتفاق ناب نبود

 

آمدی، جان انقلاب رسید

از افق آخر آفتاب رسید

 

آمدی، جان انقلاب شدی

روشنایی بی‌زوال شدی

 

در سر هیچکس سؤال نماند

تو خودت پاسخ سؤال شدی

 

تو به بال شکسته‌ی میهن

سال پنجاه و هفت؛ بال شدی

 

نه به تاریخ کشورم ایران

تو به تاریخ‌ها مثال شدی

 

کاش تاریخ بد ورق نخورَد

بی‌حضور تو دست رد نخورد

 

دلتان را به درد آوردند

سروها برگ زرد آوردند

 

اینکه در فصل گرم، باغ و درخت

میوه‌ی فصل سرد آوردند

 

اینکه خفّاش‌ها به خانه‌ی باز

باز عزم نبرد آوردند

 

اینکه یک عده نوجوان و جوان

رو به افیون گرد آوردند

 

همه‌اش مال سستی ما بود

کار دنیاپرستی ما بود

 

ای ابر مرد؛ مرد ایمانی

تو همیشه بیاد می‌مانی

 

تو هم آواز مرغ‌های سحر

ناله سر می‌کنی و می‌خوانی:

 

«جور صیاد، ظلم ظالم‌ها

خانه بر باد داده می‌دانی؟»

 

سه دهه، هر سپیده دم تو هنوز

بر سرم نور خود می‌افشانی

 

با تو هستم، حضور ناب؛ بمان

همچنان جای آفتاب، بمان

«امیر عظیمی»

 

مدافعین حرم

با اسم رمز حضرت عباس(ع)  

از جان خویش صرف‌نظر کرده‌ایم ما

خود را برای دوست سپر کرده‌ایم ما

 

دست دعای عمه سادات پشت ماست

احساس می‌کنیم نظر کرده‌ایم ما

 

عمریست آیه‌های جهاد و قیام را

در مکتب حسین ز بر کرده‌ایم ما

 

از سمت و سوی کرب و بلا چون نسیم صبح

هر روز تا به شام گذر کرده‌ایم ما

 

این روزهای سرد زمستان شام را

با عشق زینب است که سر کرده‌ایم ما

 

با اسم رمز حضرت عباس بین رزم

صف‌های خصم زیر و زبر کرده‌ایم ما

 

این چشم‌های منتظر تیغ و تیر را

با روضه‌های علقمه تر کرده‌ایم ما

 

ما چون حسین عازم کوی شهادتیم

از مرگ بی‌مصاف حذر کرده‌ایم ما

«سیدعلیرضا شفیعی»

 

 

 قنداقه نور بر دستان هادی(ع)

میل سفر در سر چرا دارم دوباره؟!!

شوق زیارتنامه را دارم دوباره!

 

صحنی پر از خلوت شده فکر و خیالم

انگار میل سامرا دارم دوباره

 

این اشک‌های روی گونه نازنینند

وقتی سر خان کریمان می‌نشینند

 

یک قطره بردم باز دریا پس گرفتم

در مکتب شیعه حسن‌ها اینچنینند

 

اینکه فقیری را به ما‌ها هدیه دادی

می‌ریزد اشک شوق‌مان غیر ارادی

 

قنداقه‌ی نور تو را خیل فرشته

آورده‌اند از عرش بر دستان‌هادی

 

وا کن به روی رعیتت حالا دری را

باب زلال گریه‌های مادری را

 

بین توسل‌ها سه‌شنبه لطف کردی

همواره ایها الزکی العسکری را

 

حاجاتمان را دست پاک تو سپردیم

ما دست خالی از حریم تو نبردیم

 

یک خواهش اما مانده بین سامرایت

ای کاش فرزندت بیاید تا نمردیم

 

آقا بمیرم من برایت! باز دشمن؟

این غربت صحن تو بد تا کرد با من

 

وقتی صدای تیر و شلیک است آنجا

بعدش صدای بال کفتر‌هاست حتماً

«مجتبی کرمی»

 

 

 

زِینِ أب آمد

امشب خدا مهر و قمر را اختری داد

خمخانه ناب ولا را ساغری داد

 

بحر سخاوت را ثمینه گوهری داد

حجب و حیا را بار دیگر مظهری داد

 

بر ام اب از سوی حق زین اب آمد

زینت فزای عرش اعلا زینب آمد

 

شد زینت آغوش زهرا دختری ناز

منظومه دلدادگی و مخزن راز

 

دریای احساس و نماد صبر و اعجاز

کو از ازل شد با غم و اندوه دمساز

 

سرمست از فیض وجودش عالم عشق

گلبوسه می‌گیرد ز رویش خاتم عشق

 

آرام می‌گیرد جهانی در پناهش

در جستجوی دلبری باشد نگاهش

 

بی‌تاب دیداراست رخسار چو ماهش

زمزم روان شد از دو چشمان سیاهش

 

هر چند بر اهل ولا او نور عین است

لیک از ازل دلداه روی حسین است

 

تا دید روی ماه دلبر خنده سر داد

از راز خود اینگونه عالم را خبر داد

 

یک عالمه تفسیر در این مختصر داد

نخل امید و آرزوی او ثمر داد

 

یک روح اما در دو پیکر شد پدیدار

این عاشق و معشوق را حق شد خریدار

 

آری چو زینب دلبری دیگر نیاید

در ماسوا چون او دگر خواهر نیاید

 

از مادر گیتی چو او دختر نیاید

داغ و مصائب را چو او مادر نیاید

 

طاهر چه گوید از جلال و قدر زینب

شد عالمی مدحت سرا از بهر زینب

«ابوالفضل آردیان طاهری»

 

 

 

ای قدرت کلام تو مانند ذوالفقار

ما جز جمال، از تو ندیدیم در خیال
غیر از کمال، از تو ندیدیم تا به حال

در موج درد‌ها نشکستی بسان کوه
با اینکه گشت قرص وجود تو چون هلال

ای سایه‌ی محبت تو بر صمیم جان
ای مدح شوکت تو نگنجد به هر لسان

بانوی بانوان دو عالم پس از بتول
الگوی جهد و طاعت و پیکار در جهان
یک عمر، در محله کسی روی تو ندید
چشمی به روت باز نشد موی تو ندید

نامحرمی ندید کسی بین خانه‌ها
گوید دمی طنین صدای تو را شنید
جانم فدای ستر جمیل و حجاب تو
اصلاً حساب غیر کجا و حساب تو

تا روز حشر هم که بخوانند سیره‌ات
مختومه‌ناپذیر بود این کتاب تو

مرآت کبریا شدنت در بر یزید
بند دل از دل همه‌ی روبهان برید

مثل پیامبر که سخنران شدی، شدند…
…لرزان ز صولت تو پلیدان شبیه بید
مات است دیده‌ی تو به روی حسین و بس
پرواز می‌کنی تو به سوی حسین و بس

شرطت به ضمن عقد بود حول این کلام
هستم همیشه خادم کوی حسین و بس

روح خوشی به خانه‌ی زهرا دمیده است
باران اشتیاق ز پلکش چکیده است

مولای‌مان علی شده لایوصف از شعف
گویا صدای آمدن نو رسیده است
«زینب» گذاشت نام تو را آفریدگار
ای آنکه بود ساقی علم تو کردگار

هستی شجاع مثل حسینت که شد شهید
ای قدرت کلام تو مانند ذوالفقار
ای زینت علی، ثمر جان فاطمی
محبوبه‌ی همیشگی آل‌هاشمی

فرقی که نیست ، بر حسنین است یا به تو
باران اشک… ، چون تو به آنها ملازمی

نقل است از محدث نوری، ثنای تو
یک مشت از نمونه‌ی خروارهای تو
از قول سیدی که دو چشمش مریض بود
شد خوب با کرامت دارالشفای تو
ای آیت و مفسر قرآن کربلا
ای قبله‌گاه دیده‌ی حیران کربلا
ناموس شیعیان شده حالا حریم تو
آنجاست قتلگاه مریدان کربلا
«محمدعلی نوری»

 

 

کفتر مشهد و قم شد دل آواره ما

ما گدایان قم و مهر خراسان هستیم

عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم

 

خاک زیر قدم ذریه‌ی زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

 

نوکر حلقه به گوشیم همه می‌دانند

خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم

 

سائل طایفه‌ی حضرت کاظم شده‌ایم

فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم

 

عاقبت، عاقبت ما بشود ختم به خیر

حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم

 

کفتر مشهد و قم شد دل آواره‌ی ما

زینب ضامن آهوست همه کاره‌ی ما

 

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم

از کرامات تو بانوست که قیمت داریم

 

کرمت کاسه‌ی ما را نگذارد خالی

بده در راه خدا باز، که حاجت داریم

 

ما گنهکار، گنهکار، گنهکار، اما

روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم

 

بین این طایفه‌ی آینه‌ها بعد حسین

جور دیگر به رضای تو ارادت داریم

 

هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی

ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم

 

دلِ وابسته به تو خانه امید شود

هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

 

آمدی شد همه قم یاور تو، شکر خدا

خاکی و پاره نشد معجر تو، شکر خدا

 

آمد اشک تو ز دوری برادر اما

کس نخندید به چشم تر تو، شکر خدا

 

مردم قم همه خوبند نریزند ز بام

آتش و سنگ به روی سر تو، شکر خدا

 

به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ

غارت زیور و انگشتر تو، شکر خدا

 

آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت

قصد توهین به تو و دلبر تو، شکر خدا

 

غصه‌ی زینب کبری و چهل روز عذاب

بین این شهر نیامد سر تو، شکر خدا

 

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم

زینب و تشت و سر یار امان از این غم

«محمدحسین رحیمیان»

 

 

01ژانویه/17

آل‌سعود و تکرار خطای صدام

دکتر محمد صادق کوشکی

۱- اگر در سال ۱۳۵۹ صدام خطای وحشتناک تهاجم به جمهوری اسلامی را مرتکب نشده بود، به احتمال زیاد منطقه سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد و رژیم صهیونیستی بسیار بیشتر از وضعیت فعلی زیر فشار قرار می‌گرفت؛ چون نظام جمهوری اسلامی می‌توانست تمام توان و نیرویی را که صرف مقابله با تهاجم حزب بعث کرد، در مسیر اقتدار خود و جهان اسلام و مقابله با رژیم صهیونیستی هزینه کند. از سوی دیگر عراق هم به عنوان یک کشور مسلمان متحمل تلفات و هزینه‌های سنگین جنگ هشت‌ساله نمی‌شد…

۲- بررسی اسناد و مدارک غربی و عراقی ثابت می‌کند که تحریک و تشویق صدام به شروع جنگ تحمیلی از سوی آمریکا و متحدان آن صورت گرفت و بدون چراغ سبز و حمایت و طراحی آمریکا و غرب، صدام جرئت و جسارت تهاجم به جمهوری اسلامی را پیدا نمی‌کرد (هر چند که برای این تهاجم انگیزه و بهانه کافی در اختیار داشت.)

۳- جمهوری اسلامی به‌رغم میل باطنی و به‌ناچار به مقابله با رژیم بعث پرداخت و اگر امکان انتخاب وجود داشت، هیچ‌گاه جنگ با رژیم بعث صدامی را به عنوان گزینه مطلوب نمی‌پذیرفت، زیرا این جنگ فرصت‌های قابل توجهی را از جمهوری اسلامی و جهان اسلام گرفت؛ فرصت‌هایی مانند سرعت افزون‌تر در رشد و بالندگی اقتصادی ایران و تقویت همگرایی در جهان اسلام. فرصت‌هایی که شاید هیچ‌گاه به صورت قبل مهیا نشود.  بدیهی است که بنا به فرمایش حضرت امام، ما برای یک لحظه هم از دفاع مقدسمان پشیمان نیستیم؛ اما فرض این نوشتار آن است که اگر جنگ بر جمهوری اسلامی تحمیل نمی‌شد فرصت‌های فراوانی در اختیار نظام و انقلاب و جهان اسلام باقی می‌ماند.

۴- بررسی شرایط و تحولات کنونی منطقه نشان می‌دهد که محمد بن سلمان ( وزیر دفاع فعلی عربستان ) استعداد و تمایل عجیبی در تبدیل شدن به «صدام آینده» از خود بروز داده است؛ شاهزاده‌ای که عملأ فرمان حکومت را از دست پدر آلزایمری و بی‌هوش و حواس خود خارج کرد و با حذف رقبای خانوادگی، گام به گام خود را به تخت پادشاهی سعودی نزدیک‌تر کرد و با نمایش قساوت خود در جنگ ۱۱ ماهه یمن و افزایش بی‌سابقه خصومت با جمهوری اسلامی کم‌کم این ایده را در اذهان صهیونیست‌ها و آمریکا تقویت کرده که برای مهار انقلاب و جمهوری اسلامی راهی جز تکرار جنگ تحمیلی نیست.

۵- افزایش رشد و اقتدار انقلاب اسلامی در چند سال اخیر توازن منطقه‌ای را به سود جبهه جهانی مستضعفان تغییر داده و برای نخستین بار ابتکار عمل  در منطقه‌ای به اهمیت «غرب آسیا» نه در دست آمریکا و متحدانش که به دست ملتی مومن و متحدان متدین آن افتاده است.

تحولات این روزهای منطقه را عاشقان اهل بیت رسول‌الله در لبنان و عراق و سوریه و یمن و بحرین رقم می‌زنند و این نکته‌ای نیست که از چشم جبهه جهانی الحاد و استکبار مخفی مانده باشد.

۶- اقداماتی مانند تحریم، فشارهای رسانه‌ای، طرح براندازی سال ۸۸، شعله‌ور کردن جنگ‌های نیابتی، نفوذ و … هیچ یک قادر به مهار انقلاب اسلامی نشده‌اند و تحقیر نظامیان آمریکایی در میانه خلیج فارس ( جزیره فارسی ) به دست بچه‌های انقلابی سپاه نشان داد که قدرت اصلی این روزهای منطقه غرب آسیا کیست.

این وضعیت (استیصال جهان استکبار در برابر موج رو به گسترش انقلاب اسلامی ) شبیه وضعیتی است که مستکبران جهان در ۳۷ سال پیش در مواجهه با پیروزی نهضت اسلامی حضرت امام در بهمن ۵۷ احساس کردند؛ احساسی که آنها را به سمت صدام و همنو‌ایی و پشتیبانی و تحریک او برای شعله‌ور کردن آتش جنگ تحمیلی ( با هدف مقابله با موج فزاینده انقلاب اسلامی ) سوق داد.

۷- محمد بن سلمان شخصیتی شبیه به صدام دارد؛ با همان خباثت، بلند پروازی، تکبر و قساوت کم‌نظیر و اطرافیانی چون عادل الجبیر وزیر خارجه سعودی که یادآور طارق عزیز، وزیر خارجه و مجری سیاست خارجی صدام و حلقه پیرامونی صدام‌اند ! شاهزاده جاهل سعودی قساوتش را در قتل عام بی‌سابقه زنان و کودکان یمنی در ۱۱ ماه گذشته به نمایش گذاشته و گوش به فرمان بودن خود نسبت به صهیونیسم را در اجرای نقشه کشتار حجاج در مراسم حج امسال نشان داد و در اطرافش فرد یا چهره باتجربه و معقولی نیز وجود ندارد تا او را از عواقب حماقت‌ها و ماجراجویی‌هایش آگاه کند و مانع از تصمیمات نابخردانه‌اش شود.

چنین مهره‌ای مناسب‌ترین ابزار برای اجرای سناریوها و طرح‌های آمریکا و صهیونیست‌ها در سطح منطقه است، زیرا در چند ماه اخیر استعدادش را در ایجاد التهاب در سطح منطقه و ایجاد فشار سیاسی، دیپلماتیک و رسانه‌ای بر جمهوری اسلامی نشان داده و ثابت کرده که حاضر است موقعیت، منافع و امنیت ملی عربستان را هم فدای جاه طلبی‌ها و غرور و لجاجتش کند؛ همان گونه که صدام با عراق و ملتش کرد.

۸- این شرایطی صهیونیست‌ها و آمریکا یی‌ها را به‌شدت وسوسه می‌کند که با تحریک و تشویق شاهزاده جوان و جاهل سعودی، آتش جنگی را در منطقه شعله‌ور کنند که می‌تواند منشأ درگیری‌ها و تنش‌هایی طولانی در جهان اسلام باشد. جنگ‌هایی داخلی که جهان اسلام را از درون بپاشد و امکانات و نیروی انسانی آن را نیست و نابود کند. این همان آرزویی است که دنیای استکبار و صهیونیسم مدت‌هاست در پی تحقق آنند.

هر چند رژیم آل‌سعود در حد و اندازه‌ای نیست که بتواند نظام جمهوری اسلامی را به‌گونه‌ای جدی تهدید کند؛ اما وقوع هرگونه درگیری نظامی میان دو کشور قطعاً موجب بروز جنگ‌های طائفی در منطقه و جهان اسلام خواهد شد؛ جنگ‌هایی که به قول چاک هیگل، وزیر جنگ سابق آمریکا، می‌تواند تا سه دهه دیگر ادامه داشته باشد. جنگ‌هایی که از کشورهای منطقه و جهان اسلام، سرزمین‌هایی سوخته با مردمی منهزم و آسیب‌دیده به جا بگذارد که برای لقمه‌ای نان، تن به هر ذلت و حقارتی بسپارند.

۹- کشتار حجاج در مراسم حج سال جاری، کشتار بی‌رحمانه شیعیان نیجریه، اعدام شیخ نمر، نسل‌کشی مردم مظلوم یمن، ایجاد اختلال در روند مقابله با بحران سوریه، قطع رابطه با جمهوری اسلامی و اقدامات تحریک‌آمیز پس از آن، همگی گوشه‌ای از اقداماتی است که آل سعود و شاهزاده «صدام» صفت‌شان در مسیر جنگ‌افروزی در منطقه بر داشته‌اند؛ جنگی که تلفات و خسارات آن لبخند را بر لبان گرگ‌های تل‌آویو و کاخ سیاه خواهد نشاند.

۱۰ – همه این موارد در حالی است که نشانه‌ها و قرائن از احتمال بروز جنگ قدرت در خاندان آل سعود حکایت دارد؛ جنگ قدرتی که می‌تواند اضمحلال آل‌سعود را در بر داشته باشد.

اگر آل‌سعود به دلیل حماقت و جهالت  سران آن در آستانه فروپاشی درونی است، صبر توام با قاطعیت می‌تواند بهترین تصمیم در برابر اقدامات آل‌سعود باشد. منافع جهان اسلام و انقلاب اسلامی ایجاب می‌کند که منتظر فروپاشی آل‌سعود از درون باشیم و حسرت جنگ میان سربازان انقلاب اسلامی و نوکران صهیونیسم مستقر در ریاض را بر دل صاحبان کاخ سیاه بگذاریم؛ زیرا شأن سربازان انقلاب اسلامی، جنگ با رأس فتنه یعنی رژیم صهیونیستی، آن هم در نبردی نهایی و تاریخ‌ساز است. اگر عاقبت کار می‌تواند چنین باشد، پس روا نیست که این نیرو و توان در نبردی بی‌ارزش صرف مقابله با پیر کفتاران آل‌سعود شود. پیر کفتارانی که به‌زودی شاهد حذفشان از صحنه منطقه خواهیم بود.

ان‌شاالله.

 

سوتیترها:

۱٫

بررسی شرایط و تحولات کنونی منطقه نشان می‌دهد که محمد بن سلمان ( وزیر دفاع فعلی عربستان ) استعداد و تمایل عجیبی در تبدیل شدن به «صدام آینده» از خود بروز داده و با نمایش قساوت  در جنگ ۱۱ ماهه یمن و افزایش بی‌سابقه خصومت با جمهوری اسلامی کم‌کم این ایده را در اذهان صهیونیست‌ها و آمریکا تقویت کرده که برای مهار انقلاب و جمهوری اسلامی راهی جز تکرار جنگ تحمیلی نیست.

 

۲٫

کشتار حجاج در مراسم حج سال جاری، کشتار بی‌رحمانه شیعیان نیجریه، اعدام شیخ نمر، نسل‌کشی مردم مظلوم یمن، ایجاد اختلال در روند مقابله با بحران سوریه، قطع رابطه با جمهوری اسلامی و اقدامات تحریک‌آمیز پس از آن، همگی گوشه‌ای از اقداماتی است که آل سعود و شاهزاده «صدام» صفت‌شان در مسیر جنگ‌افروزی در منطقه بر داشته‌اند.

 

01ژانویه/17

تاریخ خصومت عربستان با ایران به خیلی قبل‌تر از برجام می‌رسد

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی

 

 

 

درآمد:

اقدامات خصمانه عربستان علیه ایران، و پیامدهای اعدام شیخ نمر که اعتراضات گسترده‌ای که در خود عربستان و همچنین در عرصه جهانی به‌همراه داشته، و وضعیت میدانی عراق و همچنین اوضاع سوریه و رشادت‌های نیروهای مردمی و ارتش این کشور و نیز شرایط بحرانی ترکیه و ادامه درگیریه‌ها و بمب‌گذاری‌های اخیر در آن کشور که تحلیل‌های مختلفی را از سوی کارشناسان مبنی بر علل و عوامل آن در پی داشته، در گفت‌وشنود با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی به بحث و بررسی گذاشته شده است. با سپاس فراوان از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

 

 

*به نظر حضرتعالی، دلیل مواضع خصمانه عربستان علیه ایران و شیعیان عربستان و همچنین اعدام شیخ نمر در این مقطع زمانی خاص چیست و  چه پیامدهایی برای عربستان خواهد داشت؟   

اقدام عربستان در به شهادت رساندن شیخ نمر باقرالنمر که از روحانیون سرشناس عوامیه عربستان واقع در استان الشرقیه بود، با این هدف صورت گرفت که عربستان از یک سو می‌خواست این پیام را به ایران منعکس کند که او در مقابله با نفوذ فرهنگی، سیاسی و معنوی ایران جدی است و هرجا که بتواند با سازمان‌ها، تشکل‌ها و افرادی که به‌نوعی با جمهوری اسلامی مرتبط هستند برخورد می‌کند.

مسلماً اگر ملک سلمان به آقای سید حسن نصرالله دسترسی داشت، به جای شیخ نمر ایشان را مورد هدف قرار می‌داد یا اگر برایش امکان‌پذیر بود که به آیت‌الله سیستانی لطمه بزند، به ایشان صدمه می‌زد، ولی چون برای عربستان امکان اجرای چنین عملیاتی علیه رهبران شیعه وجود نداشت، به جان آیت‌الله نمر سوءقصد کرد و ایشان را به شهادت رساند. این اقدام نشان می‌دهد که عربستان با نفوذ و تأثیر جدی جمهوری اسلامی در منطقه مشکل دارد و به‌شدت نگران است.

پیام دوم عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر به شیعیان عربستان بود؛ بدین معنا که می‌خواهد به شیعیان چنین القا کند که با انتقاد و مخالفت شیعیان در هر سطحی که باشند، با قدرت برخورد می‌کند و به‌هیچ‌وجه اهل مسامحه نیست. این رویکرد نشان می‌دهد که عربستان از مدیریت شیعیان عربستان عاجز است و نمی‌تواند رابطه‌ منطقی و تفاهم‌آمیزی را با شیعیان برقرار کند و در عین حال از فراگیر شدن جوّ اعتراض در بین شیعیان نگران است.

شایان ذکر است که شیعیان در عربستان نجابت به خرج می‌دهند و معمولاً با حکومت درگیر نمی‌شوند. این درحالی است که آنان تقریباً از تمام حقوق انسانی محروم هستند. شیعیان اجازه حضور در هیچ‌ یک از مناصب اداری و اجرایی عربستان را حتی در استان‌های خودشان ندارند و با آنها مثل شهروندان اجباری برخورد می‌شود. این شیعیان در مناطق خودشان ریشه‌های بسیار کهن تاریخی و سوابق چندین هزار ساله دارند، ولی شهروندانی هستند که گوئی متجاوز محسوب می‌شوند و به اجبار در سرزمینی ساکن شده‌اند و هیچ حق و حقوقی ندارند. اطلاعات و اخبار رژیم سعودی اعم از درست یا نادرست از وخامت شرایط آینده آن کشور حکایت دارد. رژیم سعودی به تصور خود اقدام پیش‌دستانه‌ای را انجام داده است تا یک وضعیت غیرقابل مهار را کنترل کند.

پیام منطقه‌‌ای این اقدام هم ایجاد دیواری خونین و خشن بین شیعیان و جمهوری اسلامی است. اعدام شهید نمر بعد از حوادث زاریای نیجریه و ترور شیخ زاکزاکی و شهادت و مجروح شدن هزاران نفر توسط ارتش دولت «محمد بوهاری» روی داد که مورد حمایت آشکار عربستان سعودی بود. قبل از آن هم عده‌ای از شیعیان آذربایجان در مواجهه با پلیس به شهادت رسیدند، در استان بلخ افغانستان عده‌ای از شیعیان سر بریده شدند و در پاراچنار پاکستان هم ده‌ها تن از شیعیان به شهادت رسیدند.

عربستان با شهادت آیت‌الله نمر، در واقع برگ آخر خود را رو و اثبات  کرد که در بقیه کشتارهایی که طی ۴۰ روز علیه شیعیان اتفاق افتاده بود، شریک و شاید برنامه‌ریز این جنایات است. شهادت آیت‌الله نمر هر چند شیعیان عربستان را از حالت تعادل خارج نکرد و آنان را در شرایط غیرقابل کنترلی قرار نداد و توانستند با تسلط خاصی این فاجعه را پشت سر بگذارند، اما در عین حال تأثیرات شهادت آیت‌الله نمر به صورت جنبش‌های اعتراضی در سطح منطقه‌ای و جهانی جلوه‌گر گردید.

در پی شهادت آیت‌الله نمر هزاران مراسم راه‌پیمایی اعتراضی در شهرها و روستاهای ایران برگزار شدند و مسئولین اظهارنظرهای قاطعی را بیان داشتند. اظهارات مقام معظم رهبری در این زمینه بی‌سابقه بود. ایشان در سخنان خودشان به وعده الهی اشاره و این موضوع را به صورتی قطعی مطرح کردند که خون این شهید مظلوم گریبان آل‌سعود را خواهد گرفت. همچنین رئیس‌جمهور در این زمینه موضع قاطعی گرفت. سایر نهادهای کشور هم علیه رژیم سعودی موضع قاطعی را اتخاذ کردند که برای سعودی‌ها بسیار سنگین بود، زیرا اولاً موضع بی‌سابقه رهبر معظم انقلاب در مورد یک دولت همسایه نشان داد که ایران در قبال عربستان در وضعیت ویژه‌ای قرار دارد و ممکن است دست به اقداماتی بزند که تحمل آن برای رژیم سعودی غیرممکن است؛  لذا رژیم سعودی در واکنش به این سخنان قاطع، نخست خود اقدام به قطع رابطه با جمهوری اسلامی کرد و تلاش وسیعی هم کرد که دولت‌های دیگر را هم وادار به قطع رابطه کند که جز در مورد رژیم‌های ضعیفی چون بحرین، کومور و جیبوتی توفیقی به دست نیاورد. این موضوع نشان می‌دهد که سعودی‌ها که دائماً از در اختیار داشتن یک جبهه عربی اسلامی حرف می‌زنند، چندان هم در این زمینه موفق نیستند.

غیر از ایران، اعتراض‌های مردمی در عراق، بحرین، لبنان و بسیاری از مناطق دیگر حائز اهمیت بود و صفوف یکپارچه‌ای را در سطح منطقه‌ به نفع شیعیان عربستان و به ضرر دولت این کشور ایجاد کرد. بازتاب شهادت آیت‌الله نمر در اروپا و آسیا هم حائز اهمیت بود. موضع‌گیری آقای پوتین به عنوان رئیس‌جمهور روسیه در این باره بسیار اهمیت داشت، زیرا وی در این گونه موارد کمتر سخن می‌گوید و اظهارنظر صریح او مبنی بر محکومیت اقدام عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر نشان داد که افق این اقدام عربستان بین‌المللی است و واکنش جهانی را در پی داشته است؛ کما اینکه در اروپا و آمریکا هم کسی از موضع عربستان حمایت نکرد و مقالات و اظهارات زیادی در این خصوص منتشر شدند. حتی دبیرکل سازمان ملل هم در برابر شهادت آیت‌الله نمر موضع‌گیری کرد.

این رویکردها نشان می‌دهند که عربستان طرح ناقصی را اجرا کرده و نتوانسته است کشورهای منطقه‌ای و جهانی را با خود هماهنگ کند که خود نشانه ضعف مدیریتی این کشور به حساب می‌آید. دولت عربستان گمان می‌کرد به دلیل جوّ  ضد تروریسمی که در منطقه و دنیا پدید آمده است، می‌تواند با قراردادن اسم آیت‌الله نمر در میان حدود ۴۳ تن عضو القاعده، مانع واکنش جهانی نسبت به این مسئله شود، اما این ترفند عربستان عملاً نتیجه‌ای را در بر نداشت و بدون اینکه کسی از کشته شدن ۴۳ عضو القاعده صحبت کند، همه انتقادها و اظهارنظرها متوجه شهادت آیت‌الله نمر شد و این خود محک بزرگی برای ارزیابی توان عربستان سعودی در برخورد با ایران و جبهه مقاومت بود که می‌خواست  به طور یک‌جانبه پروژه‌ای را تعریف کند، پیش ببرد و به نتیجه برساند. در مجموع اگر اعدام آیت‌الله نمر را از دید هزینه فایده نگاه کنیم، عربستان در این صحنه هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت و عایدات ناچیزی را به دست آورد.

 

*آینده رهبری جریان شیعیان عربستان را چگونه می‌بینید؟ آیا فرد خاصی جایگزین آیت‌الله نمر خواهد بود؟ 

البته آیت‌الله نمر رهبر شیعیان عربستان نبود. شیعیان عربستان در حال رهبری ندارند. پس از رحلت مرحوم آیت‌الله شیخ محمد علی عمری که حدوداً دو سال پیش اتفاق افتاد، شیعیان فاقد رهبری مذهبی و سیاسی هستند و علمای شیعه در مناطق خاص خود، معمولاً رهبری گروهی از شیعیان را به عهده دارند. آیت‌الله نمر چهره شاخص شیعیان در عوامیه بود، نه در کل منطقه قطیف و احصا. ایشان در عوامیه که زادگاهش بود به عنوان یک رهبر مذهبی شناخته می‌شد و ارتباطی با احصا و قطیف و جاهای دیگر نداشت. کما اینکه در بخش‌هایی از مناطق شیعی مثلاً آقای «شیخ حسن صفار» رهبری را بر عهده دارد که. باز هم یک رهبری عام نیست و شامل مناطق دیگر عربستان نمی‌شود. یا پسر مرحوم آیت‌الله عمری رهبری شیعیان مدینه را در منطقه «نُخیله» که محل زندگی شیعیان است در اختیار دارد.

بنابراین شیعه مدت‌هاست که از جهت سیاسی و حتی مذهبی، رهبر مشخصی ندارد.در عین حال شیعه در عربستان تا کنون فاقد یک نماد مبارزه و شهادت بوده است. خدمتی که رژیم آل سعود به شیعیان انجام داد این بود که این خلاء را پر کرد، یعنی شیعه عربستان درحال حاضر نماد مبارزه دارد، خون در رگ‌های شیعیان جریان پیدا کرده و نمادی به نام آیت‌الله نمر به وجود آمده است. تا قبل از آخرین دستگیری ایشان در حدود دو سال پیش که در پی چهار یا پنج بار دستگیری روی داد،  اکثر شیعیان عربستان حتی اسم ایشان را هم نشنیده بودند، اما دولت عربستان کاری کرد که امروز تمام شیعیان دنیا و حتی همه مسلمان‌ها با شخصیتی به نام نمر باقرالنمر آشنا هستند.

مسلماً از این به بعد شاهد تولد و رشد نمرهای زیادی در شیعه خواهیم بود و این نکته مهمی است، منتهی در کنار این مسئله باید به این نکته هم بپردازیم که شیعه در عربستان یک واقعیت تنزل‌یافته است، به این معنا که رژیم عربستان سعودی دائماً تلاش کرده موقعیت شیعه را در عربستان ناچیز معرفی کند. مثلاً در حالی‌که طبق آمار و ارقام هفت‌و‌نیم میلیون نفر از جمعیت عربستان را شیعیان تشکیل می‌دهند و باتوجه به جمعیت ۱۹ میلیونی عربستان،  شیعیان در عربستان بیش از ۳۹ درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند، اما دولت تلاش می‌کند شیعیان در عربستان را ۱۰ درصد معرفی کند و برای دستیابی به این مقصود  چند ترفند را اجرا کرده است. ابتدا ادعا کرده که جمعیت کشورش بین ۲۸ تا ۲۹ میلیون نفر است، در حالی‌که هفت تا ۱۰ میلیون نفر سکنه غیربومی عربستان هستند و از کشورهای آسیای جنوب ‌شرقی یا آفریقا به این کشور آمده و مشغول به کارهای خدماتی و حتی اداری شده‌اند. با توجه به اینکه عربستان مایل است این افراد را شهروند محسوب کند، آنان را از اهل سنت انتخاب کرده و مدعی است که ۲۸ میلیون جمعیت دارد. هیچ‌ یک از این افراد تابعیت نگرفته‌اند و به محض اینکه مشکلی پیش بیاید اخراج خواهند شد. لذا جمعیت شیعه در عربستان حدود ۲۵ درصد کل جمعیت آن کشور است و نه ۱۰ درصدی که رژیم ادعا می‌کند.

اقدام بعدی حکومت سعودی در استخفاف شیعه، منحصر کردن شیعیان به شیعه جعفری است؛ در حالی‌که دو شعبه مهم دیگر از شیعیان هم در عربستان زندگی می‌کنند. شیعه اسماعیلی در جیزان که حدود یک‌میلیون نفر هستند و شیعیان زیدی که حدود دو میلیون نفرند و در استان‌های عسیر و نجران زندگی می‌کنند. آل سعود اینها را جزو جمعیت سنی به حساب می‌آورد، در حالی‌که شیعه سه امامی و شش امامی هستند.

اقدام دیگر عربستان برای استخفاف موقعیت شیعه، تزریق نیروهای غیربومی به منطقه الشرقیه است که عمده تجهیزات و موقعیت‌های نفتی عربستان در آنجا قرار دارند. عربستان می‌خواهد با این ترفند، شیعیان را از اکثریت بیندازد و ترکیب جمعیتی را به هم بریزد. متأسفانه اعمال این سیاست در حدود ۸۰ سال گذشته تأثیرات مهمی را در این استان ایجاد کرده است. قبل از دهه ۱۳۱۰ در استان الشرقیه صد در صد جمعیت شیعه  بودند، ولی به‌مرور این جمعیت‌ها آمدند و امروز این عدد در این استان به ۶۰ درصد رسیده است و دولت دائماً تلاش می‌کند که این نسبت را کمتر کند.

نکته حائز اهمیت این است که شیعیان هم به دلیل جمعیتی و هم به دلیل اینکه دست‌کم به حدود ۴۰ درصد از خاک عربستان سیطره دارند و لذا اگر بتوانند یک جنبش مدنی را شکل دهند، قادر خواهند بود وضعیت سیاسی عربستان را به‌طور کلی دگرگون کنند. استان الشرقیه به‌تنهایی ۳۶ درصد از خاک عربستان را به خودش اختصاص داده و جغرافیای شیعه در جنوب و شمال عربستان یک جغرافیای به هم پیوسته است و عمق آن به تنگه باب‌المندب می‌رسد.

 

*یعنی جایی که جیبوتی و یمن قرار دارند.

بله. از آنجا شروع می‌شود و به ایران و عراق می‌رسد. جیزان و عسیر و نجران از یک سو به استان صعده و جوف در یمن و از سوی دیگر به الشرقیه وصل هستند که تا شمال عربستان امتداد دارد و به جنوب عراق در منطقه بصره و مثنی وصل می‌شود. عراق هم که به ایران وصل است. بنابراین یک اتصال جغرافیایی تشکیل شده است و همان طور که اشاره کردم، اگر شیعه عربستان بتواند یک جنبش مدنی را تشکیل بدهد، می‌تواند سرنوشت عربستان را تغییر دهد. منتهی صلاح شیعیان عربستان به هیچ‌وجه به راه‌اندازی یک انقلاب به مفهوم رایج کلمه نیست، چون انقلاب آنها حساسیت ایجاد می‌کند و ممکن است باعث هدر رفتن خون شیعیان شود.

 

*کشتار عظیمی به راه می‌افتد.

بله. لذا شیعیان باید از طریق یک جنبش مدنی در جهت استیفای حقوق خود تلاش کنند.

 

*پس از اعدام شیخ نمر و اتفاقاتی نظیر آتش‌زدن سفارت عربستان در تهران بهانه‌ عربستان برای قطع یکطرفه رابطه شد، آقای روحانی در نشست هیئت دولت، اقدام عربستان را ناشی از عصبانیت حکام این کشور برای برجام و پسابرجام ذکر کردند. تحلیل شما چیست و رویکرد عربستان به این موضوع چگونه خواهد بود؟

عربستان سعودی به طور کلی با هر اقدام مسالمت‌آمیز یا قهرآمیزی که سبب ارتقاء موقعیت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی شود مخالف است. اساساً عربستان منافع و مصالح و موقعیت‌های خود را در نقطه مقابل موقعیت‌های ایران تعریف کرده که از اشتباهات بزرگ رژیم عربستان است. عربستان باید با برخورد سازنده دنبال تأمین منافع خود باشد، نه آنکه بخواهد با برخورد مخرب به موقعیتی دست پیدا کند. نیازی هم به تخریب نیست. سعودی‌ها اگر از عقل و منطق پیروی می‌کردند، برای توسعه نفوذ خود از اعراب و دولت‌های عراق، لبنان و سوریه استفاده می‌کرد. اگر رفتار عربستان مسالمت‌آمیز بود، می‌توانست در بسیاری از صحنه‌ها از کمک‌های عراق برخوردار شود، اما امروز با آن کشور به مرز تنش رسیده است.

اما اینکه عده‌ای برجام را مبنای خصومت عربستان با ایران معرفی می‌کنند، به نظر من درست نیست. بدلیل اینکه تاریخ خصومت عربستان با ایران خیلی کهنه‌تر از برجام است و حداقل در دوران اخیر شاهد درگیری‌های شدید آنها با ایران بوده‌ایم. تاریخ معارضه جدی امنیتی عربستان سعودی با سوریه نیز قدیمی است و حداقل از اوایل سال ۲۰۱۱ شروع می‌شود. در آن سال خبری از برجام نبود. تاریخ خصومت عربستان علیه دولت عراق که متحد جمهوری اسلامی ایران است، دست‌کم به سال ۲۰۰۴ که اولین نشانه‌های به قدرت رسیدن یک دولت مردمی با اکثریت شیعی در عراق پدیدار شده است، برمی‌گردد. عربستان براندازی دولت عراق را در دستور کار خود قرار داده است که هیچ ارتباطی با برجام ندارد. تاریخ خصومت عربستان با شیعیان لبنان حداقل به سال‌های ۱۳۶۰ به بعد برمی‌گردد.

در سال‌های اخیر براساس اسنادی که اسرائیلی‌ها منتشر کردند و سعودی‌ها هم تکذیب نکردند، خصومت عربستان علیه ایران و حزب‌الله لبنان کار را به جایی رساند که هزینه جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ را سعودی‌ها پرداخت کردند. در آن ‌موقع خبری از برجام نبود. قطع رابطه سعودی با ایران مربوط به سال‌ها قبل است، منتهی اعلام نشده بود. درهای مفاهمه سعودی به روی جمهوری اسلامی حداقل در طی پنج سال گذشته بسته بوده است و این موضوعی نیست که تازه اتفاق افتاده باشد.

بنابراین ارتباط دادن این خصومت‌ها به مسئله برجام منطقی نیست. البته عرض کردم عربستان چون خود را در موضع رقابت با ایران می‌داند، با هر موضوعی که موقعیت جمهوری اسلامی را در سطح منطقه‌ ارتقا دهد،   مخالفت می‌کند.

 

*به موضوع عراق بپردازیم. وضعیت مبارزه با ترویست‌های تکفیری در عراق چگونه است؟ ظاهراً عربستان به دنبال تشکیل یک ائتلاف اسلامی علیه تکفیری‌ها در عراق است. از آن سو آمریکایی‌ها قصد دارند نیروهای عشایر اهل سنت عراق را برای مبارزه با تروریست‌ها تجهیز کنند. در این چند وقت اخیر هم حیدرالعبادی روی خوشی به حشدالشعبی نشان نمی‌دهد، تا جایی که برای آزادسازی انبار و رمادی آمریکایی‌ها را برگزیده و در حال حاضر این آمریکایی‌ها هستند که به کمک نیروهای عراقی آمده‌اند. علت بی‌اعتنائی حیدرالعبادی به نیروهای حشدالشعبی چیست؟

به تجربه ثابت شده که هر وقت آمریکایی‌ها به جایی پا می‌گذارند، در آنجا وحدت، برابری، اعتماد به نفس و همکاری جای خود را به سوءتفاهم، سوءظن، درگیری و عدم اعتماد و در نتیجه به وابستگی می‌دهد. متأسفانه بعد از اینکه نیروهای حشدالشعبی با کمک ارتش و سایر نیروها در عراق موفقیت‌های بزرگی را به دست آوردند و این موفقیت‌ها شکست‌پذیری داعش را اثبات کرد و دیگران هم به خود اجازه دادند دم از مبارزه با داعش بزنند، آمریکایی‌ها در شهریور سال گذشته از ائتلاف ضد داعش و سعودی‌ها به همراه بعضی از کشورهای عربی از یک اتحاد اسلامی علیه تروریسم صحبت کردند و این نبود جز اینکه در صحنه‌های عینی، شکست‌پذیر بودن داعش به اثبات رسیده بود، وگرنه اگر آمریکایی‌ها اگر توان غلبه بر داعش را داشتند، عراق را ترک نمی‌کردند.

آمریکایی‌ها در زمانی زیر ورقه خروج از عراق را امضا کردند که عراق عمدتاً در دست تروریست‌هایی به‌مراتب ضعیف‌تر از داعش بود. در آن زمان دو جریان با آمریکایی‌ها مبارزه مسلحانه می‌کردند. یکی جریان «توحید جهاد» در منطقه زرقاوی و یکی هم بعثی‌های عراق تحت رهبری «رمضان». آمریکایی‌ها در آن مقطع نتوانستند از پس این دو سازمان ضعیف که عمدتاً در فلوجه و بعقوبه در مرکز دیالی مستقر بودند، بر آیند و امروز اگر و پرچم آزادسازی رمادی را در دست گرفته‌اند پس از اثبات شکست‌پذیری داعشی‌ها توسط حشدالشعبی‌هاست. متأسفانه آمریکایی‌ها با فریب دادن بعضی از گروه‌های عراقی و با انگشت گذاشتن روی نقاط اختلافی شیعه با بعضی از آنها و با اعمال فشار به دولت حیدر العبادی توانستند در عملیات آزادسازی رمادی، حشدالشعبی یا در واقع ملت عراق را به حاشیه برانند و از صحنه حذف کنند. این درحالی است که با همکاری آمریکایی‌ها و بخشی از ارتش و بخشی از نیروهایی که به نام نیروهای مردمی وارد صحنه شده بودندـ مثل «صحوه‌»ها ـ به جای آزادسازی رمادی شاهد حذف آن از روی نقشه جغرافیایی بودیم! بمباران رمادی به‌قدری گسترده و قوی بود که هیچ جنبنده‌ای را برجای نگذاشت و لذا رمادی اساساً از صحنه روزگار حذف شد.

بنابراین بین عملیات‌های آمریکایی‌ها و نیروهایی چون حشدالعشبی تفاوت‌هائی وجود دارند. حشدالشعبی‌ها تکریت را آزاد کردند و بیش از ۱۵ درصد به اماکن شهر آسیب وارد نشد. در اینجا حشدالشعبی‌ها با دلاوری و جانبازی و ایثارگری پیشروی کردند و با روحیه جهادی پیش آمدند.

روحیه جهادی در صحنه مبارزه با تروریسم دو ویژگی دارد. یکی آنکه تلاش می‌کند به مردم آسیب وارد نشود و دیگر آنکه عملیات را با ایثارگری و پذیرش خطر و ریسک‌پذیری انجام می‌دهد. در آزادسازی رمادی حتی یک ‌نفر هم از ارتش عراق کشته نشد. چگونه می‌توان در کوچه‌های رمادی جنگید و یک نفر کشته هم نداد؟ آمریکایی‌ها نیازی به ورود نیروی زمینی یا زرهی خود در شهر نداشتند، بلکه با هواپیماهای نظامی و بمب‌های قوی کل رمادی را شخم زدند. لذا به اعتقاد من این هنر نیست که با بمباران شهرها را ویران کنند و هیچ جنبنده‌ای را زنده نگذارند.

 

*آیا این اشتباه استراتژیک حیدر العبادی است یا سیاستی در پشت این قضیه وجود دارد؟

حشدالشعبی محصول یک شرایط خاص بود و آن هم حزب‌الدعوه، بدری‌ها، صدری‌ها، مجلس اعلا، حزب فضیلتی‌ها، علما، روحانیون، مراجع، دولت، ارتش، احزاب و گروه‌ها و شخصیت‌های برجسته شیعه همگی در مورد این وضعیت احساس خطر و ضرورت ایجاد یک ارتش مردمی مؤثر را احساس و به این موضوع کمک کردند. زمانی‌که حشدالشعبی استان‌های دیالی و صلاح‌الدین را آزاد کرد و اقدامات وسیعی را برای حفظ کرکوک و بغداد انجام داد و مناطق شیعی عملاً از دسترس داعشی‌ها دور شدند؛ مخصوصاً عملیات جرف‌الصخر در استان بابل در شمال‌غرب استان بابل عملیات بسیار متهورانه‌ای بود، در حالی که آمریکایی‌ها در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ در این منطقه بیش از ۱۰۰۰ نفر کشته داده و نتوانسته بودند بر این منطقه مسلط شوند. عملیات جرف‌الصخر را حشدالشعبی‌ها با دلاوری انجام دادند و توانستند ضمن حفظ نخلستان‌ها عملاً بر داعشی‌ها غلبه کنند. منتهی بعد که خطر از سر شیعه گذشت، ضرورت حفظ این نیرو جای خود را به تردید داد و حشدالشعبی عملاً به یک مسئله اختلافی در بین بخش‌هایی از شیعه تبدیل شد.

به نظر می‌رسد در این مسئله آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و ترکیه نقش اساسی داشتند تا بتوانند روی جمع‌بندی امنیتی شیعیان تأثیر بگذارند. البته عراق تفاوت کار حشدالعشبی و دیگران را تجربه خواهد کرد. به نظر من اعتماد به حشدالشعبی و احساس نیاز نسبت به آن طی ماه‌های آینده افزایش پیدا می‌کند. دولت آقای عبادی هم به گونه‌ای نمک‌نشناسی کرد، چون بالاخره حشدالشعبی‌ها بغداد را حفظ کرده بودند و اگر اینها نبودند، در همان ۲۰خرداد سال ۹۳ که داعشی‌ها، دیالی، نینوا، صلاح‌الدین و انبار را گرفتند، می‌توانستند بغداد و کربلا ونجف را هم بگیرند، ولی حشدالشعبی‌ها عملاً از عاصمه شیعه و اماکن مقدس شیعی دفاع کردند و مانع فروپاشی این مناطق شدند.

 

*در مورد بمب‌گذاری ترکیه دو تحلیل وجود دارد. یک عده‌ می‌گویند این اتفاق به علت پیشروی‌های نیروی سوریه و عقب راندن نیروهای تکفیری و سرازیر شدن آنها به خاک ترکیه افتاد. ترکیه به خاطر تأمین امنیت خودش مرزها را بست و این موضوع باعث عصبانیت تکفیری‌ها و منجر به این اقدام شد. عده‌ای هم معتقدند که خود دولت ترکیه پشت این بمب‌گذاری‌ها قرار دارد و از آنجائی که آمریکا مایل به استقلال کرد‌هاست، ترکیه برای جلب نظر آمریکا سعی دارد اوضاع را مدیریت کند. تحلیل شما چیست؟  

در باره بمب‌گذاری حرف و حدیث زیاد است. همان‌ طور که اشاره کردید از دولت تا مخالفین دولت متهم به بمب‌گذاری‌ هستند. به اعتقاد من در این صحنه نوعی ریسک از سوی آقای اردوغان وجود دارد. اردوغان نشان داده است که برای برهم زدن صحنه دست به هر کاری می‌زند. اردوغان در انتخابات خرداد شکست خورد و در انتخابات آبان‌ به پیروزی رسید و در این فاصله یک سلسله اقدامات تروریستی به وقوع پیوست. خیلی‌ها این ناامنی‌ها را عامل اصلی افزایش رأی حزب عدالت و توسعه می‌دانند و معتقدند که این حوادث با طراحی اردوغان به وقوع پیوسته است. ما در مقام تجزیه و تحلیل اینکه واقعاً کار وی بوده یا نبوده نیستیم، ولی اردوغان بعد از پیروزی در انتخابات آبان‌ گفته بود: «ما با پذیرش ریسک، انتخابات را بردیم و با پذیرش ریسک هم باید مسائل بعدی خود را مدیریت کنیم.»

ایشان می‌گوید که صحنه اداره ترکیه صحنه آرامی نیست و برای اینکه بتوانیم به این موضوع کمک کنیم باید به استقبال بعضی از موضوعات حساس برویم و نباید بترسیم. در یک جلسه که با حضور کادر وزارت خارجه ترکیه برگزار شده بود، اردوغان گفته بود: «ما با همین سیاست تهاجمی که انتخابات را بردیم بایستی موقعیت منطقه‌ای خود را حفظ کنیم و شما دیپلمات‌ها بایستی آماده پذیرش بعضی از خطرات باشید.» نمی‌توانیم به طور قاطع بگوییم که اردوغان پشت صحنه انفجارهای بعد از انتخابات است، ولی در داخل ترکیه کم نیستند افرادی که این را جزو اقدامات اردوغان به حساب می‌آورند.

اما بنا بر دلایلی به اعتقاد من جامعه ترکیه مشکلات واقعی دارد. دلیل اول این است که ترکیه با یکی از بزرگ‌ترین اقلیت‌های قومی خود به‌شدت درگیر است. جمعیت کرد در ترکیه بیشترین جمعیت کرد در منطقه را تشکیل می‌دهد. یعنی اگر در سوریه سه میلیون و در عراق حداکثر شش ‌و ‌نیم میلیون و در ایران سه تا چهار میلیون کرد وجود دارند، در ترکیه کردها دست‌کم ۱۹ میلیون نفرند و این در حالی است که در هیچ‌ یک از این سه کشور، دولت مرکزی با کردها درگیر نیست، ولی در ترکیه درگیری بین کردها و دولت مرکزی وجود دارد و در حال حاضر دست‌کم هفت استان کردنشین شرق ترکیه از کنترل دولت اردوغان خارج شده‌اند. در این هفت استان دولت با هواپیماهای اف ۱۶ و اف ۱۸ به خانه‌های مردم حمله می‌کند، در حالی که در هیچ ‌جای دنیا با هواپیماهای جنگی به جنگ مردم خودشان ولو مخالف باشند نمی‌روند.

بنابراین ترکیه با کردهای خود مشکل بسیار جدی دارد. از سوی دیگر مشکلات ترکیه با جامعه علوی آن رو به افزایش است. علوی‌ها هم در ترکیه اقلیت بسیار بزرگی محسوب می‌شوند وگفته می‌شود ۲۳ میلیون نفر و شامل علوی‌های عرب ساکن اسکندرون، علوی‌های ترک منطقه آنتالیا و علوی‌های کرد ساکن مناطق شرقی ترکیه هستند و خود را به‌شدت در معرض فشار حکومت می‌بینند و احساس می‌کنند به آنها وقعی گذاشته نمی‌شود. علوی‌های ترکیه جنگ اردوغان علیه بشار اسد را جنگ علیه علوی‌ها تلقی می‌کنند و به‌شدت در برابر تلاش‌های دولت علیه بشار اسد موضع دارند.

علوی‌های ترکیه معتقدند که حکومت با پیش‌گرفتن سیاست اعمال فشار به کردها و علوی‌ها در صدد احیای رژیم عثمانی که علوی‌ها خاطرات بسیار تلخی از آن دارند. در دوران سلطان سلیم که ترک‌های ترکیه بسیار به او احترام می‌گذارند، دست‌کم یک‌ میلیون علوی کشته شدند. بنابراین نوعثمانی‌گری اردوغان از نظر علوی‌ها یعنی احیای حکومتی که در آن علوی‌ها اساساً حق حیات ندارند.

در عین حال اختلافات حزب عدالت و توسعه و حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه که در طول ده‌ها سال زمام امور ترکیه را در دست داشته‌اند، بسیار جدی شده است. این جریان در حال حاضر بیش از ۲۵ درصد از پارلمان را در اختیار و ۱۳۲ نماینده در پارلمان ترکیه دارد. این یک موقعیت مهمی است. حزب جمهوری خواه خلق، منتقد جدی سیاست‌های اردوغان در باره سوریه و توسعه مناسبات با عربستان است.

جریان دیگر مخالف دولت مرکزی، جریان‌های چپ‌گرا هستند. علاوه بر پ.ک.ک که یک حزب چپ‌گرای سوسیالیستی است، حزب جمهوری ملی‌گرای ترکیه هم سیاست‌های اردوغان را ضد ملی به حساب می‌آورد. مجموعه این موارد نشان می‌دهد که شرایط اردوغان بسیار پیچیده و سخت است. او شاید بتواند با تبلیغات اغواکننده آرای شهروندان را جذب کند، ولی در بین نخبگان بسیار منزوی است و اکثر احزاب به‌شدت با او مخالفند. به نظر می‌رسد اردوغان به‌رغم اینکه در جمع کردن آرا موفقیت‌هایی را به دست آورده است، ولی ترکیه در آینده به سمت هرج و مرج درگیری پیش می‌رود و این موضوع به‌شدت به ترکیه آسیب خواهد زد که امیدواریم این اتفاق نیفتد.

 

*پس احتمال اینکه با ادامه سیاست‌های اردوغان در آینده نه چندان دور منتظر تجزیه ترکیه باشیم وجود دارد؟

به نظر من نوعی هرج و مرج در حوزه سیاسی و امنیتی ترکیه ایجاد می‌شود و موقعیت ترکیه را به خطر می‌اندازد، ولی الزاماً این کار به تجزیه نمی‌انجامد، هر چند می‌تواند یکی از عواقب هرج و مرج هم باشد.

 

*در مورد سوریه گویا قرار است نشستی در ژنو برگزار شود و ظاهراً برگزارکنندکان این نشست به دنبال ارائه راه حل سیاسی هستند. گمانه شما چیست؟

سوریه بی‌تردید به یک راه حل سیاسی که بتوان با آن اوضاع را مدیریت کرد احتیاج جدی و مبرم دارد؛ منتهی این راه حل سیاسی از مسیر اروپا و آمریکا نمی‌گذرد، زیرا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تلاش می‌کنند سوریه به دست مخالفینی که اساساً درگیری را در سوریه رقم زدند، اداره شود. این یک تناقض است. نیرویی که با استفاده از اسلحه در برابر حکومت قانونی ایستاده، چگونه می‌تواند نظم قابل قبولی را برای مردم ایجاد کند؟   لذا چیزی که آینده سوریه را برهم می‌زند، ابتکار عمل در داخل سوریه است که دارای دو بعد سیاسی و امنیتی است؛ یعنی باید به دنبال این مطلب باشیم که مردم سوریه با جوششی مدنی و با تشکیل مجامع سیاسی و با برگزاری  انتخابات، مجلسی را که واقعاً معرف بخش‌های مختلف مردم سوریه باشد،  نه این احزابی که اسلحه کشیدند و الان در وین و ژنو پشت میزها می‌نشینند، خلاء فعلی را در حوزه سیاسی پر کنند. از نظر امنیتی هم حکومت و مردم سوریه باید بدون نیاز به کمک دیگران از امنیت و ثبات خود دفاع کنند.

اتفاق مدنی در سوریه خیلی دور از دسترس نیست. به میزانی که دولت موفق شود سیطره خود را مخصوصاً بر مناطق حساس سوریه بسط دهد، به همان میزان هم راه حل سیاسی در داخل سوریه امکان‌پذیرتر خواهد شد. امیدوارم با آزادسازی حلب که قطعاً یک ضربه اساسی به پیکره تروریسم در سوریه خواهد زد، این امکان فراهم شود که مردم در بقیه مراکز سوریه بتوانند بار دیگر شاهد امنیتی نسبی باشند. اگر این امنیت نسبی پدید بیاید و اراده‌ای هم برای شکل‌گیری جامعه مدنی سوریه وجود داشته باشد، سوریه از طریق یک اتوبان سیاسی می‌تواند به هدف برسد، ولی ساز و کار سیاسی در خارج از مرزها مخصوصاً اگر این ساز و کار به دنبال تحمیل باشد، به جایی نمی‌رسد. اگر اراده‌ای خارج از سوریه بتواند بستر را برای رسیدن به ساز و کار مدنی ایجاد کند، اجلاسی مثل وین می‌تواند تأثیرگذار باشد، اما در شرایط فعلی به نظر نمی‌رسد اجلاس وین بتواند بر شرایط سوریه تأثیری بگذارد.

*با سپاس از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

 

۱٫

عربستان در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر می‌خواهد به شیعیان چنین القا کند که با انتقاد و مخالفت شیعیان در هر سطحی که باشند، با قدرت برخورد می‌کند و به‌هیچ‌وجه اهل مسامحه نیست. این رویکرد نشان می‌دهد که عربستان از مدیریت شیعیان عربستان عاجز است و نمی‌تواند رابطه‌ منطقی و تفاهم‌آمیزی را با شیعیان برقرار کند و در عین حال از فراگیر شدن جوّ اعتراض در بین شیعیان نگران است.

 

۲٫

اینکه عده‌ای برجام را مبنای خصومت عربستان با ایران معرفی می‌کنند، به نظر من درست نیست. بدلیل اینکه تاریخ خصومت عربستان با ایران خیلی کهنه‌تر از برجام است و حداقل در دوران اخیر شاهد درگیری‌های شدید آنها با ایران بوده‌ایم. عربستان چون خود را در موضع رقابت با ایران می‌داند، با هر موضوعی که موقعیت جمهوری اسلامی را در سطح منطقه‌ ارتقا دهد، مخالفت می‌کند.

 

 

۳٫

در سال‌های اخیر براساس اسنادی که اسرائیلی‌ها منتشر کردند و سعودی‌ها هم تکذیب نکردند، خصومت عربستان علیه ایران و حزب‌الله لبنان کار را به جایی رساند که هزینه جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ را سعودی‌ها پرداخت کردند. در آن ‌موقع خبری از برجام نبود. قطع رابطه سعودی با ایران مربوط به سال‌ها قبل است، منتهی اعلام نشده بود.

 

۴٫

در آزادسازی رمادی حتی یک ‌نفر هم از ارتش عراق کشته نشد. چگونه می‌توان در کوچه‌های رمادی جنگید و یک نفر کشته هم نداد؟ آمریکایی‌ها نیازی به ورود نیروی زمینی یا زرهی خود در شهر نداشتند، بلکه با هواپیماهای نظامی و بمب‌های قوی کل رمادی را شخم زدند. لذا به اعتقاد من این هنر نیست که با بمباران شهرها را ویران کنند و هیچ جنبنده‌ای را زنده نگذارند.

 

 

۵٫

از دولت تا مخالفین دولت ترکیه متهم به بمب‌گذاری‌ هستند. به اعتقاد من در این صحنه نوعی ریسک از سوی آقای اردوغان وجود دارد. اردوغان نشان داده است که برای برهم زدن صحنه دست به هر کاری می‌زند. اردوغان در انتخابات خرداد شکست خورد و در انتخابات آبان‌ به پیروزی رسید و در این فاصله یک سلسله اقدامات تروریستی به وقوع پیوست.

 

۶٫

سوریه از طریق یک اتوبان سیاسی می‌تواند به هدف برسد، ولی ساز و کار سیاسی در خارج از مرزها مخصوصاً اگر این ساز و کار به دنبال تحمیل باشد، به جایی نمی‌رسد. اگر اراده‌ای خارج از سوریه بتواند بستر را برای رسیدن به ساز و کار مدنی ایجاد کند، اجلاسی مثل وین می‌تواند تأثیرگذار باشد، اما در شرایط فعلی به نظر نمی‌رسد اجلاس وین بتواند بر شرایط سوریه تأثیری بگذارد.

 

01ژانویه/17

یمن، باتلاق برای شاهزاده‌های بی‌تجربه آل‌سعود

مهدی حلفی

 

فروردین ماه امسال که عربستان سعودی جنگ همه‌جانبه خود را به یمن آغاز کرد، سران این کشور تصور می‌کردند که جنگ یمن در ظرف چند روز به پایان می‌رسد و نیروهای عربستان می‌توانند یمن را اشغال کنند، اما صحنه‌ جنگ طوری رقم خورد که کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد.

پس از گذشت مدت‌ها از آغاز جنگ، هنوز هم نیروهای ارتش یمن و حرکت انصارالله(حوثی ها) کنترل پایتخت و مناطق وسیعی از این کشور را در دست دارند و نیروهای سعودی تا کنون نتوانسته‌اند به اهداف نظامی خود در این جنگ دست یابند.

 

قتل عام مردم یمن به دست جنگنده‌های سعودی

رژیم سعودی پس از آغاز جنگ به صورت همه‌جانبه و با بیشترین توان خود، مناطق مختلف یمن را بمباران کرد و اساساً همین حملات هوایی شدید باعث پیشروی نیروهای سعودی و مزدوران یمنی در برخی از جبهه‌ها شد، اما نیروهای یمنی با وجود بمباران‌های شدید هنوز مقاومت می‌کنند.

بیشتر بمباران‌های جنگنده‌های سعودی، مناطق مسکونی و غیرنظامی یمن را هدف قرار داده و عربستان پس از شکست‌های پیاپی، به صورت کور و فقط برای گرفتن انتقام، مناطق مختلف یمن را بمباران کرده است. حملات هوایی جنگنده‌های سعودی هم مختص منطقه خاصی از یمن نبوده و این حملات بخش‌های وسیعی از این کشور را دربرگرفته است.

در اثر بمباران‌ها برخی از خانه‌های مسکونی این کشور به‌حدی آسیب دیدند که مردم مجبور به ترک آنها شدند و بخشی از مردم یمن آواره شده‌ و در اردوگاه‌ها سکنی گزیده‌اند. این در حالی است که با محاصره یمن، کمک‌های چندانی به این آوارگان نمی‌رسد و آنها در شرایط بدی به سر می‌برند.

تخریب زیرساخت‌های یمن به دست آل سعود

رژیم آل‌سعود در حملات هوایی خود زیرساخت‌های مختلف یمن را هدف قرار داده است. در این حملات از دانشگاه‌ها و مدارس یمن تا بیمارستان‌ها و کارخانجات این کشور بمباران و میلیاردها دلار به زیرساخت‌های یمن خسارت وارد شده است، به‌طوری که بازسازی این ویرانی‌ها سال‌ها به طول خواهد انجامید.

رژیم سعودی تا کنون در یمن جنایت‌های زیادی را مرتکب شده است، از جمله استفاده از سلاح‌های ممنوعه همچون بمب‌های خوشه‌ای و فسفری در مناطق مسکونی.

 

محاصره همه‌جانبه یمن به دست آل‌سعود

محاصره اقتصادی یمن یکی دیگر از جنایت‌های عربستان سعودی است. با وجود آنکه بیشتر مردم یمن در مناطق تحت سیطره ارتش و انصارالله زندگی می‌کنند، اما عربستان با محاصره همه‌جانبه یمن، مانع از رسیدن مواد غذایی، سوخت و دارو  به این مناطق می‌شود. محاصره اقتصادی یمن باعث شده که اکنون بیش از بیست میلیون نفر از جمعیت این کشور از مشکل سوء‌تغذیه رنج ببرند و هر روز تعدادی از مردم یمن به دلیل کمبود دارو و تجهیزات درمانی در بیمارستان‌های این کشور جان خود را از دست بدهند.

جنایت‌های زیادی رژیم سعودی در یمن در رسانه‌های دنیا بازتابی پیدا نمی‌کنند و جهان واکنشی به این جنایت‌ها نشان نمی‌دهد، در نتیجه این رژیم بدون هیچ هراسی به جنایت‌های خود در یمن ادامه می‌دهد و هر روز قتل عام جدیدی را در این کشور به راه می‌اندازد.

 

قدرت یافتن القاعده در یمن  

القاعده در طول ماه‌های اخیر فعالیت خود را به‌خصوص در جنوب یمن گسترش داده و مناطق جدیدی از شهر زنجــبار، مرکز استان  ابین و شهر جعار را به اشغال خود در آورده است. این گروه پیش از این و در ابتدای جنگ یمن هم مناطقی از استان نفت‌خیز حضرموت از جمله مرکز آن، شهر المکلا را اشغال کرده بود.

گروه تکفیری القاعده توانست با تصرف برخی از پایگاه‌های نظامی ارتش یمن در مناطق اشغالی، سلاح و تجهیزات نظامی زیادی را به غنیمت بگیرد و این مسئله باعث قدرتمند‌تر شدن این گروه تروریستی شده است. القاعده علاوه بر این با تصرف تعدادی از چاه‌های نفت یمن، نفت را پس از استخراج به صورت قاچاق به فروش می‌رساند و این تجارت درآمد زیادی را برای این گروه تروریستی به همراه داشته است.

با وجود اینکه القاعده در یمن در حال گسترش است، اما  هیچ واکنشی از سوی عربستان دیده نمی‌شود و جنگنده‌های سعودی، مناطق تحت سیطره القاعده را در یمن بمباران نمی‌کنند. کشوری که این روزها ادعای مبارزه با تروریسم را دارد و برای این کار ائتلاف اسلامی به راه می‌اندازد، کاری به القاعده‌ یمن ندارد. عربستان نه تنها با القاعده در یمن نمی‌جنگد، بلکه با حمایت از این گروه تروریستی، از آن در جنگ با ارتش یمن و حرکت انصارالله استفاده می‌کند.

صحنه جنگ در یمن

پس از گذشت یازده ماه از آغاز حملات عربستان به یمن و بمباران گسترده مناطق مختلف این کشور، هنوز مناطق زیادی از یمن به‌خصوص در شمال این کشور که محل زندگی بیشتر مردم یمن است، در کنترل نیروهای ارتش این کشور و حرکت انصارالله است. همچنین مقامات دولت انقلابی یمن در شهر صنعا پایتخت این کشور حضور دارند و از این شهر مناطق وسیعی از یمن را اداره می‌کنند.

نیروهای نظامی عربستان، امارات و طرافداران عبدربه منصور هادی رئیس جمهور مستعفی یمن در تابستان امسال توانستند بخش‌های زیادی از مناطق جنوب یمن از جمله شهر بندری عدن را اشغال کنند.

طی ماه‌های اخیر صحنه بیشتر درگیری‌های یمن به شمال این کشور که بافت جغرافیایی کوهستانی دارد، کشیده شده است و نیروهای یمنی در کوهستان‌های شمال یمن به‌شدت مقاومت می‌کنند. پیشروی در چنین مناطقی کار سختی است و نظامیان عربستانی و مزدوران یمنی آنها در این کوه‌های سربرفراشته زمینگیر شده‌اند.

شهر صنعا پایتخت یمن یکی از اهداف حملات نیروهای عربستان و مزدوران یمنی آن است و آنها به هر قیمتی به دنبال نزدیک شدن به این شهر و اشغال آن هستند، اما کوهستانی بودن مناطق اطراف شهر صنعا و حضور قبایل طرافدار حرکت انصارالله در این مناطق، مانع از تحقق این هدف شده است. پایتخت یمن جزو پایگاه‌های اصلی حرکت انصارالله است و نیروهای زیادی در شهر صنعا حاضر به دفاع از این شهر در برابر دشمن هستند.

البته نیروهای یمنی با وجود اینکه در بسیاری از جبهه‌های جنگ موضع دفاعی دارند، اما هنوز قدرت هجومی خود را از دست نداده‌اند و در طول ماه‌های اخیر بارها با حمله به مناطق اشغالی در استان‌های مختلف یمن، بخشی از این مناطق را از نیروهای سعودی و مزدوران یمنی‌ آن باز پس گرفته‌اند.

 

پاسخ نظامی یمنی‌ها به رژیم آل‌سعود

حملات همه‌جانبه عربستان به یمن بی پاسخ نمانده است. نیروهای یمنی در پاسخ به این حملات به صورت مستمر به پایگاه‌های نظامی رژیم سعودی در داخل خاک عربستان حمله می‌کنند و این پایگاه‌ها را به تصرف خود درآورده‌اند. این نیروها حتی توانسته‌اند کنترل چندین شهر و روستای عربستان را به دست بگیرند و رسانه‌های رژیم آل‌سعود هم به این مسئله اعتراف کرده‌اند. یمنی‌ها در حملات خود به مواضع نظامی عربستان تا کنون توانسته‌اند علاوه بر به هلاکت رساندن صدها نظامی سعودی، ده‌ها تن از آنها را هم به اسارت بگیرند.

نظامیان سعودی در بسیاری از درگیری‌های داخل خاک عربستان، فرار را بر مقاومت ترجیح می‌دهند و با رها کردن سلاح، مهمات و خودروهای نظامی از میدان جنگ می‌گریزند تا این ادوات نظامی به غنیمت نیروهای یمنی درآید. رژیم سعودی با وجود برخورداری از یک نیروی هوایی بزرگ و استفاده از پیشرفته‌ترین سلاح‌ها نتوانسته است جلوی پیشروی نیروهای یمنی را در داخل خاک عربستان بگیرد.

عربستان تصور می‌کرد با بمباران شدید هوایی خواهد توانست توان ارتش یمن را از آن بگیرد و تجهیزات نظامی ارتش یمن را از بین ببرد، اما این ارتش هنوز بخش زیادی از توان موشکی خود را حفظ کرده است. ارتش یمن به صورت مستمر پایگاه‌های نظامی عربستان و متحدانش را در یمن و در عربستان هدف حملات موشکی خود قرار می‌دهد  و جنگنده‌های سعودی هم تا کنون نتوانسته‌اند مانع از پرتاب این موشک‌ها شوند.

 

جنگ عربستان با استفاده از مزدوران

عربستان سعودی و امارات با طولانی شدن جنگ یمن و به دلیل هراس از افزایش تلفات نظامی در جنگ، تعداد زیادی از سربازانشان را از یمن خارج کردند و مزدوران بین‌المللی شرکت بلک واتر و سربازان سودانی را به جای نیروهایشان به جبهه‌های جنگ فرستادند.

رژیم سعودی پس از آنکه در جنگ یمن به اهداف خود نرسید، سیاست جدیدی را در این کشور در پیش گرفت. این رژیم تعدادی از جوانان یمنی را با وعده پرداخت حقوق‌های بالا به سوی خود جذب کرد و آنها را به پادگان‌های نظامی در داخل خاک عربستان فرستاد.

رژیم سعودی این جوانان یمنی را پس از آموزش‌های نظامی در خط مقدم جنگ در یمن به کار می‌گیرد و سعی می‌کند از طریق این مزدوران جوان نقشه‌های نظامی خود را در یمن عملی کند. این رژیم همچنین چون تبدیل جنگ یمن به درگیری داخلی و ایجاد فتنه در این کشور را دنبال می‌کند.

 

ناآرامی‌ها در مناطق اشغالی یمن

مناطق اشغالی یمن هم این روزها وضعیت خوبی ندارند و در این مناطق قتل، غارت، ناآرامی و هرج و مرج به یک مسئله عادی تبدیل شده است. به عنوان مثال می‌توان به عدن اشاره کرد که مردمش هر روز شاهد چندین ترور در سطح خیابان‌های این شهر هستند.

با وجود وعده‌های عربستان و امارات، مردم مناطق اشغالی یمن، وضعیت انسانی و اقتصادی خوبی ندارند و حتی بسیاری از کارمندان در این مناطق ماه‌هاست که حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. این در حالی است که دولت یمن که در شهر صنعا مستقر است، با وجود جنگ هنوز هم حقوق کارمندانش را بدون تاخیر پرداخت می‌کند.

 

مقاومت مردم یمن در برابر دشمن خارجی

عربستان سعودی تصور می‌کرد که پس از شروع حمله به یمن، مردم این کشور، پشتیبانی از حرکت انصارالله و دولت انقلابی یمن را قطع می‌کنند و پرچم تسلیم را به سرعت بالا می‌برند، اما این گونه نشد و مردم در کنار ارتش و انصارالله ایستادند و در مقابل دشمن خارجی مقاومت کردند.

دشمن این مسئله را در نظر نگرفته بود که مردم یمن، مردمی ظلم‌ستیزند و در برابر حمله دشمن خارجی قطعا ایستادگی و مقاومت خواهند کرد، همان گونه که در طول تاریخ در برابر  دشمنان خارجی مقاومت کرده‌اند.

 

یمن؛ باتلاقی برای عربستان

عربستان می‌خواست با جنگ در یمن و پیروزی سریع در این کشور فقیر عربی، در جهان قدرت‌نمایی کند، اما این اتفاق رخ نداد و شکست‌های عربستان در یمن باعث شد تا مردم جهان، عربستان را از لحاظ نظامی یک کشور ضعیف قلمداد کنند.

از ابتدای جنگ یمن و از زمانی که کشورهای بزرگی چون پاکستان و مصر حاضر به اعزام سرباز به خاک یمن نشدند، مشخص بود که عربستان به‌تنهایی در این کشور کاری از پیش نخواهد برد.

خاک یمن باتلاقی بزرگ برای دشمن خارجی است، مسئله‌ای که سران کشورهای مختلف چون پاکستان و مصر آن را دریافتند، اما رژیم آل‌سعود بی‌توجه به این موضوع به یمن حمله کرد و شکست‌های بزرگی را در این کشور متحمل شد.

 

شکست عربستان سعودی در یمن

رژیم سعودی چاره‌ای جز این ندارد که حقوق مردم یمن را به رسمیت بشناسد. این رژیم هر اندازه هم که سعی کند با جنایت، به اهداف خود در یمن برسد، موفق نخواهد شد.

به نظر نمی‌رسد عربستان بتواند یمن را اشغال و دولت انقلابی این کشور را سرنگون کند، البته صرف اینکه عربستان از لحاظ نظامی در یمن که یک کشور ضعیف است، کاری از پیش نبرد، یک پیروزی برای مردم یمن و یک شکست بزرگ برای عربستان خواهد بود.

 

سوتیترها:

۱٫

بیشتر بمباران‌های جنگنده‌های سعودی، مناطق مسکونی و غیرنظامی یمن را هدف قرار داده و عربستان پس از شکست‌های پیاپی، به صورت کور و فقط برای گرفتن انتقام، مناطق مختلف یمن را بمباران کرده است.

 

۲٫

عربستان می‌خواست با جنگ در یمن و پیروزی سریع در این کشور فقیر عربی، در جهان قدرت‌نمایی کند، اما این اتفاق رخ نداد و شکست‌های عربستان در یمن باعث شد تا مردم جهان، عربستان را از لحاظ نظامی یک کشور ضعیف قلمداد کنند.

01ژانویه/17

نگاهی به جنبش شیعیان نیجریه

احمدرضا روح‌الله زاد

شیخ ابراهیم زاکزاکی در نیمه شعبان سال ۱۳۳۲ هجری شمسی (۱۹۵۳ میلادی) در شهر زاریا  به دنیا آمد. این شهر که زکزکو نیز نامیده می‌شود در شمال نیجریه قرار دارد. شیخ ابراهیم از یک خانواده مسلمان سنی با مذهب مالکی است. اسلام توسط بازرگانان در قرن اول هجری قمری به نیجریه وارد شد. مردم نیجریه مانند اکثر مردم افریقا بت‌پرست و توتم‌پرست بودند و هر قبیله برای خود خدا و خدایانی  داشت. اسلام در آغاز در شمال نیجریه وارد شد.

چند قرن بعد (اواخر قرن ۱۲ و اوایل قرن ۱۳) شخصی به نام عثمان دن فودیو که یک عالم دینی و مالکی مذهب بود، توانست نخستین دولت اسلامی را در شمال نیجریه فعلی تشکیل دهد. عثمان به دلیل گرایش‌های عارفانه و در عین حال محبت به مهدی موعود«عج» توانست جمعیت زیادی را در نیجریه به اسلام دعوت کند. دولت اسلامی شیخ عثمان دن فودیو مالکی مذهب بود و بر همین اساس فقه مالکی در میان مسلمانان نیجریه تا امروز استمرار داشته است. در حال حاضر مسلمانان قریب به ۶۰ درصد جمعیت نیجریه را شامل می‌شوند.

با ورود استعمارگران اروپایی به نیجریه (پرتغال و بعد دیگر کشورهای اروپایی) دین مسیحی نیز در این کشور پیروانی پیدا کرد. بیشتر تمرکز مسیحیان در جنوب نیجریه است. مسیحیت  در برخی نقاط دیگر این کشور نیز پراکنده‌اند. عمده مناطق نفت‌خیز نیجریه در جنوب آن قرار دارند. در حال حاضر چیزی نزدیک به ۴۰ درصد جمعیت نیجریه مسیحی هستند. هر چند به دلیل وجود جمعیت‌های قبایلی و نبود سازمان آماری، آمارهای ارائه شده دقیق نیستند و هر گروه و فرقه و دینی در ارائه آمار خود غلو می‌کند. کما اینکه تا کنون آمار دقیقی از میزان جمعیت این کشور نیز وجود ندارد. آخرین آمار، متعلق به سازمان امنیت و اطلاعات امریکا (سیا)ست که اندکی بیش از ۱۸۱ میلیون نفر اعلام شده است. ظاهراً نخستین بار شیعه از طریق تجار لبنانی به نیجریه وارد شد، اما تلاش چندانی برای تبلیغ تشیع در این کشور صورت نگرفت. بر همین اساس آماری از شیعه در نیجریه وجود ندارد.

شیخ ابراهیم زاکزاکی نیز یک مسلمان مالکی مذهب بود، هر چند به دلیل حضور استعمار و تلاش آن برای وابستگی فرهنگی، آن گونه که شیخ در مراسم گرامیداشت شهادت سه فرزندش اعلام کرد؛ مردم مسلمان نیجریه چندان از گذشته اسلامی خود خبر ندارند و به تعبیری صرفاً اسمشان مسلمان است.

وی تحصیلات اولیه خود را در زاریا به پایان رساند و بعد، از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ به شهر کانو رفت  و در دانشگاه در رشته علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل ‌کرد. پس از آن به زاریا آمد و همزمان با اوج‌گیری مبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی«ره» علیه حکومت پهلوی، در دانشگاه احمد بلو ادامه تحصیل ‌داد. (۱۳۵۶ شمسی). وی در خاطرات خود از آن زمان می‌گوید:

«استاد در دانشگاه دو واژه قدرت و نفوذ یا تأثیر را تشریح می‌کرد و من مانند بسیاری از دانشجویان، چندان فهمی از این دو واژه پیدا نکردم، لذا خواستار توضیح بیشتر با ذکر مصداق شدم. استاد مثالی از ایران زد و گفت دولت پهلوی یک دولت قدرتمند است و ظاهراً پنجمین ارتش مقتدر دنیا را دارد، ولی امام خمینییک روحانی دینی و فاقد قدرت ظاهری است، اما حکومت پهلوی را به چالش کشیده است و به نظر می‌رسد در این مبارزه شاه را شکست خواهد داد. این به دلیل حوزه نفوذ و تأثیری است که امام در جامعه ایران دارد.»

شیخ زاکزاکی می‌نویسد: «پس از کلاس تلاش زیادی کردیم اطلاعاتی درباره امام به دست آوریم، اما کل تلاش ما منحصر به عکسی شد که از ایشان در پشت جلد یک مجله فرانسوی چاپ شده بود. آن عکس را تکثیر کردیم و به نمایندگی ایران در نیجریه رفتیم و از مسئولین آن خواستیم تا اطلاعاتی از امام و عکس‌هایی از ایشان را به ما بدهند، اما آنان اظهار کردند که اطلاعاتی از امام ندارند و کپی سیاه همان عکسی را که ما داشتیم به ما دادند که ما هم گفتیم از آن چند تایی داریم.»

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی موجی در جهان اسلام برای شناختن انقلاب اسلامی و رهبر دینی آن به راه ‌افتاد و جوامع مسلمان تشنه شناختن خمینی شدند.  مردم مسلمان نیجریه نیز از این قاعده مستثنی نبودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیخ زاکزاکی در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمد و به دیدار امام خمینی رفت. شیخ ابراهیم زاکزاکی چگونگی شیعه شدن خود و دعوت مسلمانان نیجریه به مذهب تشیع را این گونه بیان می‌کند:

«پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در تصاویر و اخبار، به‌خصوص از رسانه‌های غربی می‌دیدم ما در دانشگاه به فعّالیت‌های اسلامی پرداختیم و سازمانی به نام «انجمن اسلامی سوره نیجریه» داشتیم که من دبیر کل آن بودم. در اواخر دهه هفتاد یعنی ۱۹۷۸ معاون امور بین‌الملل این انجمن هم شدم. در فوریه ۱۹۸۰ در اولین سالگرد انقلاب اسلامی به ایران رفتم. قبل از آن، به عنوان یک مسلمان به فعالیت‌هایی مشغول بودم و آرزو داشتم کشوری اسلامی داشته باشیم و بتوانیم کنترل کشور خود را به دست بگیریم، چون حکومت ما کمونیستی بود؛ اما بعد از اینکه از ایران دیدن کردم، دیدگاهم تغییر کرد. ما به یک الگوی ایرانی و تعلیمات امام خمینی احتیاج داشتیم. خوشبختانه در دهه هشتاد جنبش اسلامی در نیجریه تأسیس شد.»

پس از آن به حوزه علمیه قم رفت و به تحصیل ‌پرداخت. او گفته است:

«مردم نیجریه پیرو مذهب مالکی هستند. خود من تحصیلات سنتی اسلامی را در حوزه محلی که متعلق به مذهب مالکی است، گذراندم و کتاب‌های مختلفی را در آنجا خواندم، از جمله تفسیر، لغت، مقامات حریری، شرح ابن عقیل، الفیه ابن مالک و برخی شاخه‌های علم. بعد از این تحصیلات سنتی فهم و مطالعه شیعه برای من آسان بود. پس از بازگشت به نیجریه به تبلیغ کتاب خدا و دین اسلام پرداختم. مردم تشنه شناختن امام خمینی، وقتی می‌شنیدند که که در ایران بوده‌ و به دیدار امام رفته‌ام و می‌خواهم درباره انقلاب و امام صحبت کنم، برای دیدن من و شنیدن سخنانم کیلومتر‌ها راه را پیاده می‌پیمودند تا من از انقلاب اسلامی و امام انقلاب برایشان بگویم.»

این موضوع سبب شد که مردم با اندیشه امام آشنا شوند و به اسلام و تشیع گرایش پیدا کنند. گرایش به مذهب شیعه چندان بود که بعضاً در روز چندین گروه صد نفره برای گرویدن به اسلام و شیعه به زاریا و به محضر شیخ زاکزاکی می‌رسیدند.

به موازات گرایش جامعه نیجریه به تشیع، جریان‌هایی در داخل کشور و در خارج احساس خطر ‌کردند که در رأس این جریان‌ها رژیم صهیونیستی و دولت وهابی عربستان قرار دارند. اسرائیل با کشورهای آفریقایی پیمان‌های متعدد اقتصادی و امنیتی منعقد کرده است. دولت نیجریه فقط در ابعاد نظامی، نیمی از صادرات اسلحه اسرائیل به افریقا را به خود اختصاص داده است. اسرائیل علاوه بر آن در حوزه‌های اقتصادی نیجریه مانند نفت و گاز، خدمات و… نیز سرمایه‌گذاری‌های زیادی کرده است و سود سرشاری را از نیجریه به دست می‌آورد.

بر این اساس استقرار دولتی در این کشور که نسبت به اسرائیل حساسیت نداشته باشد به عنوان یک اولویت برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. اسرائیل به بهانه حفظ امنیت نیجریه موفق شد قراردادهای امنیتی هم با دولت نیجریه امضاء کند و بر اساس آن آموزش نیروهای امنیتی نیجریه را نیز به عهده گرفت.

از آنجا که شیعیان نسبت به اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس دولت صهیونیستی در آن حساسیت بیشتری از خود نشان می‌دهند و این موضوع پس از انقلاب اسلامی در ایران بیشتر هم شد، اسرائیل از رشد فزاینده تشیع در نیجریه احساس خطر ‌کرد.

بنابراین در سال‌های اخیر سازمان‌های امنیتی و نظامی نیجریه رفتار مناسبی با شیعیان نداشته‌ و تا کنون در چند مرحله شیعیان را مورد تهاجم قرار داده‌اند. این اقدامات به‌خصوص با اعلام موضع شیعیان نیجریه در حمایت از فلسطین و مخالفت با دولت نژادپرست صهیونیستی در روز جهانی قدس تشدید شده است. حمله نیروهای نظامی و امنیتی نیجریه به راه‌پیمایان روز جهانی قدس در سال ۱۳۹۳ شمسی، به دلیل همین احساس خطر از سوی اسرائیل بود؛ حمله‌ای که در آن تعداد زیادی از مسلمانان از جمله سه فرزند شیخ ابراهیم زاکزاکی به شهادت رسیدند.

دولت وهابی عربستان نیز که گسترش تشیع در افریقا را مساوی با گسترش حوزه نفوذ جمهوری اسلامی می‌داند، با تزریق پول‌های نفتی و تأسیس مدارس وهابی می‌کوشد با ترویج تفکر وهابی(۱) به‌زعم خود به مقابله با روند رو به تزاید شیعه‌گرایی در نیجریه بپردازد. حاصل این اقدام دولت وهابی سعودی، تولد نامیمون پدیده‌ای تروریستی ـ تکفیری به نام بوکوحرام است. با توجه به عملکرد این پدیده و ناتوانی دولت مرکزی در تأمین امنیت شهروندان نیجریه در مقابل وهابیون بوکوحرام، شیعیان نیز به تقویت نظامی خود پرداخته‌اند تا ناتوانی و احیاناً کوتاهی ارتش و دولت نیجریه در این حوزه را  تا حدی جبران کنند.

هر چند شیعیان نیجریه به رهبری شیخ ابراهیم زاکزاکی از توان نظامی نسبتاً مناسبی برخوردارند، با آنکه بارها از سوی ارتش و پلیس مورد حمله قرار گرفته و شهدایی را نیز تقدیم داشته‌اند، هرگز واکنش نشان نداده‌اند.

طبق گزارش‌ها در حمله اخیر ارتش نیجریه به شیعیان آمار کشته‌شدگان به بیش از ‌هزار نفر می‌رسد. ارتش دراین حملات از خمپاره و آرپی‌جی و تانک استفاده کرد. البته شاید برخی عدم استفاده از سلاح توسط شیعیان در مقابل حملات ارتش را نشانه ضعف جامعه شیعه قلمداد کنند، زیرا جامعه شیعه در نیجریه اقلیت محسوب می‌شود، حال آنکه این تصور غلطی است. شیعه از امامان بزرگوار خویش آموخته است که با برادران دینی خود با مسامحه برخورد کند و تا ضروری نباشد برخورد سخت نکند.

شیعه اساساً از مردن هراسی ندارد، زیرا معنای زندگی را در دو کلمه خلاصه کرده است: عقیده و جهاد. پس ترس و ذلت ناشی از آن در تفکر شیعه وجود ندارد، زیرا کسی می‌ترسد که فهم درستی از زندگی ندارد و البته این معنا با تقیه یکی نیست. شیعه در طول تاریخ نشان داده که برای زندگی یعنی عقیده و جهاد حاضر به فداکری و ایثار است. امام حسین«ع»  نمونه بارز این معناست.

حسین بن علی«ع»  و همه یاران و خانواده ایشان در کربلا کشته شدند، اما ذلت‌ را نپذیرفتند. فریاد «هیهات منا الذله» امام حسین«ع» هنوز از حنجره شیعیان شنیده می‌شود و اگر لازم باشد کربلا را تکرار خواهند کرد. یزید و یزیدیان کربلا را رقم زدند، اما حسین و حسینیان در تاریخ ماندند. این‌گونه نیست که شیعه از تکرار کربلا بترسد،  بلکه برعکس، کربلای مکرر، حیات اسلام است. اگر در نیجریه شیعیان را قتل‌عام می‌کنند، این گونه نیست که شیعه در این کشور پایان یابد. شیعه با هر کربلا بالنده‌تر می‌شود. این سنت خدا و برکتی است که در خون حسینِ زهرا«ع» نهاده شده است. بنابراین حکام جائر مدعی اسلامیت، صبر زیبا و هوشمندانه جوامع شیعه را نشانه ضعف ندانند، زیرا به گاه خود همه امت اسلام اعم از شیعه و سنی با یدی واحده در برابر حاکمان جور صف‌آرائی خواهند کرد. آن روز دیر نیست.

 

  1. تفکری که مذاهب اسلامی آن را خارج از اسلام می‌دانند که توسط انگلیسی‌ها متولد شده است و بر این اساس بسیاری آن را دین انگلیسی می‌نامند و نه یکی از مذاهب اسلامی، همان گونه که بهایی‌گری در شیعه را نیز انگلیسی می‌دانند.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اسلام توسط بازرگانان در قرن اول هجری قمری به نیجریه وارد شد. مردم نیجریه مانند اکثر مردم افریقا بت‌پرست و توتم‌پرست بودند و هر قبیله برای خود خدا و خدایانی  داشت. اسلام در آغاز در شمال نیجریه وارد شد.

 

۲٫

در سال‌های اخیر سازمان‌های امنیتی و نظامی نیجریه رفتار مناسبی با شیعیان نداشته‌ و تا کنون در چند مرحله شیعیان را مورد تهاجم قرار داده‌اند. این اقدامات به‌خصوص با اعلام موضع شیعیان نیجریه در حمایت از فلسطین و مخالفت با دولت نژادپرست صهیونیستی در روز جهانی قدس تشدید شده است.

 

 

01ژانویه/17

رژیم صهیونیستی و رؤیای دستیابی به آب‌های نیل

احمد بروایه

مقدمه

صحرای سینا منطقه‌ای میان مصر و فلسطین اشغالی است که با مساحتی معادل شصت هزار کیلومتر مربع شش درصد از مساحت مصر را دربر می‌گیرد. شبه‌جزیره سینا از شرق در مجاورت فلسطین اشغالی و تنگه عقبه و از غرب در مجاورت خلیج سوئز و کانال سوئز قرار دارد و به تنهایی ۳۰ درصد سواحل مصر را دربرمی‌گیرد.

از  نظر یهودیان، این منطقه محل نزول وحی بر حضرت موسی«ع» و محل عبور بنی‌اسرائیل هنگام فرار از فرعونیان، محل کوه طور و محل گم شدن این قوم به مدت چهل سال بوده است و از همین رو برای یهودیان اهمیت دینی زیادی دارد.  نام این منطقه در قرآن کریم نیز ذکر شده است.

اهمیت استراتژیک این منطقه زمانی مشخص‌تر می‌شود که بدانیم صحرای سینا در مسیر تمام جنگ‌ها و مهاجرت‌های بشری از آسیا به آفریقا و بالعکس و محل عبور ارتش‌های رومی و بعدها اسلامی برای فتح مصر بوده است. از طرفی وجود موانع طبیعی مختلف مانند کوه‌ها و صحرا‌ها این منطقه را برای محافظت از مصر در برابر حمله دشمنان از آسیا و صهیونیست‌ها برای محافظت از خود در برابر مصر به دژی بالقوه تبدیل کرده است.(۱)

صحرای سینا همچنین از منابع طبیعی بسیار زیادی از جمله نفت و گاز برخوردار است و گفته می‌شود که حدود یک ‌سوم تولید نفت مصر از صحرای سینا صورت می‌گیرد.(۲) این منطقه همچنین دارای منابع غنی معدنی شامل مس، زغال سنگ، سنگ گچ و فسفات بوده و با جمعیت تقریبی ۶۰۰ هزار نفر از مناطق کم‌جمعیت مصر محسوب می‌شود.

مردم بومی صحرای سینا قبایلی بدوی و امتداد اجتماعی قبایل بدوی جنوب فلسطین هستند که در گذشته از راه پرورش دام امرار معاش می‌کردند و برای پیدا کردن آب و غذا برای شترهای خود همواره بین مناطق مختلف در حرکت بودند. عوامل فوق باعث شده است که صحرای سینا از لحاظ اجتماعی به شرق یعنی جنوب فلسطین بیش از غرب شباهت داشته باشد. این منطقه به دلیل شرایط جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی خاص خود همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی و تحولات صحرای سینا همواره بر محیط پیرامون خود مانند مصر، فلسطین اشغالی و نوار غزه تأثیرگذار بوده است.

راهبرد رژیم صهیونیستی در صحرای سینا

صحرای سینا از چند جهت برای رژیم صهیونیستی اهمیت دارد:

۱ـ اهمیت دینی صحرای سینا به عنوان محلی مقدس برای قوم یهود از این جهت که از نظر این قوم این صحرا محل نزول وحی به موسی«ع» محل کوه مقدس طور و محلی می‌باشد که بنی‌اسرائیل چهل سال در آن جا گم شدند.

۲ـ مجاورت با تنگه عقبه که تنها گذرگاه دریایی این رژیم در دریای سرخ است و بندر ایلات در آن واقع شده است.

۳ـ امنیت دریانوردی در کانال سوئز.

۴ـ اهمیتی که این صحرا به عنوان یک مانع طبیعی میان مصر و فلسطین اشغالی ایفا می‌کند، به گونه‌ای که این منطقه با خصوصیات جغرافیایی خاصی می‌تواند به عنوان دژی دفاعی برای این رژیم مورد استفاده قرار گیرد.

مساحت بسیار کم فلسطین اشغالی، نزدیکی مراکز صنعتی و جمعیتی به مرزها و جمعیت بسیار زیاد مصر در مقایسه با رژیم صهیونیستی باعث شده که سیاست این رژیم نسبت به صحرای سینا، ایجاد عمقی استراتژیک از طریق ایجاد منطقه‌ای حائل میان مصر و فلسطین اشغالی در سینا  و سیطره بر این منطقه بوده است. این رژیم صحرای سینا را در دو نوبت در سال‌های ۱۹۵۶ و در پی بحران کانال سوئز و در ۱۹۶۷ در پی جنگ شش روزه بین اعراب‌ و اسرائیل اشغال کرد.

رژیم صهیونیستی در پی معاهده کمپ دیوید موافقت کرد از این منطقه عقب‌نشینی کند. در دوران اشغال صحرای سینا توسط صهیونیست‌ها، این منطقه یکی از مهم‌ترین منابع تأمین انرژی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد. معاهده کمپ دیوید نیز در حقیقت ادامه سیاست این رژیم در ایجاد منطقه‌ای حائل در صحرای سینا بود. در پی این معاهده صحرای سینا به سه منطقه A، B و C تقسیم شد و حضور ارتش مصر در منطقه A و B محدود و در منطقه C ممنوع گردید.(۳)

حملات تروریستی به صحرای سینا در سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ و سیطره حماس بر نوار غزه در سال ۲۰۰۷ صحرای سینا را تبدیل به محلی برای تأمین نیاز‌های مقاومت و مردم تحت محاصره نوار غزه کرد و باعث گردید که این رژیم در بخشی از سیاست‌های خود در این منطقه تجدیدنظر کند و به دولت مصر اجازه دهد نیروهای بیشتری را وارد منطقه کند.

خیزش مردم مصر در سال ۲۰۱۱ و خارج شدن کنترل منطقه C از دست دولت مصر باعث شد این رژیم با افزایش نیروهای نظامی دولت مصر در منطقه موافقت کند.(۴) در حال حاضر صحرای سینا یکی از مناطق اصلی فعالیت‌های تروریستی در منطقه است و این امر به دلایل زیر به نفع رژیم صهیونیستی است:

۱ـ دشمنی این گروه‌ها با محور مقاومت شامل حماس و جهاد اسلامی و تلاش مستمر آنها برای سرنگونی دولت قانونی فلسطین در غزه.

۲ـ نزدیکی دولت ژنرال سیسی به رژیم صهیونیستی در پی کودتا و اختلاف‌افکنی میان مصر و حماس که منجر به تنگ‌تر شدن حلقه محاصره بر مردم مظلوم غزه شد.

۳ـ تمرکز نیروی ارتش مصر بر مبارزه با تروریسم که به تضعیف ارتش مصر و درگیری آن در یک جنگ داخلی منجر شده است.

۴ـ تبدیل صحرای سینا و نوار غزه به منطقه‌ای که نیروهای ارتش مصر و مقاومت حضور جدی در آن ندارند و به دلیل درگیری با تروریسم، تمرکز از دشمن اصلی به دشمن داخلی (تروریسم) منحرف ‌شده است.

 

طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی در صحرای سینا

علاوه بر موارد فوق، رژیم صهیونیستی به دلیل مشکلات متعددی که در مواجهه با حل بحران آوارگان فلسطینی و مشکلات کمبود آب دارد، به صحرای سینا به عنوان راه‌حلی احتمال این بحران نگاه می‌کند و همواره طرح‌هایی را برای حل این مشکلات بر اساس صحرای سینا مطرح کرده که طرح آبراه صلح یکی از آنهاست.

طرح آبراه صلح

فلسطین اشغالی منطقه‌ای کم آب است و منابع آبی آن به هیچ عنوان تکافوی نیازهای آبی آن را نمی‌دهد، به همین دلیل این رژیم  هم اکنون به‌سختی و از طریق دزدیدن منابع آب فلسطینیان و سیطره بر منابع آبی جولان، استفاده از پساب‌های صنعتی و کشاورزی و همچنین شیرین کردن آب دریا  نیازهای آبی خود را تأمین می‌کند.

رویکرد این رژیم در تشویق یهودیان به مهاجرت به جائی که آن را سرزمین موعود می‌نامد و نیز فعالیت‌های گسترده صنعتی، دسترسی به منابع آب جدید را برای این رژیم حیاتی کرده است، به گونه‌ای که بسیاری از رهبران صهیونیست جنگ اصلی در منطقه غرب آسیا را جنگ آب می‌دانند و هرگونه صلح بدون حل مسئله تقسیم آب را صلحی ناقص تلقی می‌کنند، به همین دلیل هم طرح‌های زیادی را برای تأمین آب مورد نیاز خود در نظر دارند.(۵)

یکی از طرح‌های این رژیم برای حل مشکلات آبی خود ایجاد کانالی برای انتقال آب از رود نیل به فلسطین اشغالی از طریق صحرای سیناست. این طرح ابتدا در سال ۱۹۰۳ و در پی سفر تئودور هرتزل، مؤسس صهیونیسم به مصر به مقامات مصری و انگلیسی ارائه شد، ولی به دلیل مخالفت دولت مصر، این طرح مورد قبول قرار نگرفت. پس از جنگ سال ۱۹۷۳ بین مصر و رژیم صهیونیستی، محمد انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر این طرح را به عنوان نشانه حسن نیت مطرح و اعلام کرد که آب نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید.

در سال ۱۹۷۴ یکی از مهندسان صهیونیست به نام «الیشع کلی» با طرح این موضوع اعلام کرد که اسرائیل به یک درصد از آب نیل یعنی ۸۰ میلیارد مترمکعب در سال نیاز دارد تا با مشکلات آبی آینده خود مقابله کند. براساس طرح‌هایی که از مهندسان صهیونیست، آب نیل به وسیله کانال‌هایی به صحرای سینا منتقل و از آنجا به غزه و سپس به صحرای نقب منتقل می‌شود. این طرح قرار است با طرح‌های آبی دیگر رژیم صهیونیستی ادغام و آب نیل به آب نهر اردن متصل شود. قرار است از این آب برای توسعه کشاورزی و صنعتی صحرای نقب در جنوب فلسطین اشغالی استفاده شود.

یکی دیگر از اهداف این طرح، سرمایه‌گذاری رژیم صهیونیستی در صحرای سینا و تلاش برای ایجاد یک منطقه اقتصادی کشاورزی مشترک در منطقه است که با تکیه بر نیروی کار ارزان مصری و تکنولوژی صهیونیست‌ها انجام می‌گیرد و هدف آن ایجاد منافع مشترک میان مصر و رژیم صهیونیستی و نفوذ این رژیم در صحرای سیناست.

ظاهراً مخالفت‌های عمومی مردم مصر با این طرح باعث توقف آن شد، با این همه این طرح در قالب آبرسانی به صحرای سینا برای توسعه کشاورزی این منطقه ادامه دارد و در صورت تکمیل، آب نیل به مرز سرزمین‌های اشغالی خواهد رسید.(۶)

 

تهدیدات احتمالی این طرح برای مصر

در صورت اجرای این طرح، تهدیدات زیادی متوجه امنیت ملی مصر خواهد شد که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ افزایش نفوذ رژیم صهیونیستی در صحرای سینا و غرب کانال سوئز.

۲ـ قرار گرفتن رژیم صهیونیستی در زمره کشورهای حوزه نیل و ایجاد حق و حقوق برای این رژیم در آب‌های نیل به گونه‌ای که مصر حتی با وجود قراردادهای دوجانبه برای فروش آب این کشور نخواهد توانست از فروش آب امتناع کند و این رژیم به این بهانه در سیاست‌های آبی مصر دخالت خواهد کرد.

۳ـ تشدید بحران کم‌آبی در مصر، زیرا مصر مجبور خواهد بود از سهم آبی خود به رژیم صهیونیستی بدهد و با توجه به طرح‌های کشورهای منبع نیل برای کم کردن سهم مصر در این رودخانه، مصر به تمام سهم آبی خود نیاز خواهد داشت.

۴ـ کاهش تولیدات کشاورزی مصر و کم شدن سهم مصر به نفع رژیم صهیونیستی.(۷)

 

سرانجام طرح

پروژه آبراه صلح در حقیقت یکی از طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی برای حل مشکل کمبود آب خود و یکی از به صرفه‌ترین طرح‌ها برای تأمین آب این رژیم است. پس از امضای معاهده صلح کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی، انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر اعلام کرد که آب‌های نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید و این هدیه‌ای از جانب مسلمانان برای زائران قدس از پیروان ادیان ابراهیمی است.

به دلیل مخالفت‌های مردمی، دولت مصر ظاهراً از این طرح صرف‌نظر کرده، ولی طرحی به همین نام را برای رساندن آب و اسکان جمعیت در صحرای سینا در دست احداث دارد و قرار است این طرح آبرسانی به منطقه مرزی میان مصر و فلسطین اشغالی برسد. به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران مصری این طرح را پوششی برای رساندن آب به فلسطین اشغالی می‌دانند.

این طرح با سرمایه‌گذاری مشترک دولت مصر و صندوق توسعه کویت آغاز شد و هم‌ اکنون در منطقه «بیر العبد» در نزدیکی کانال سوئز متوقف شده و با وجود سرمایه‌گذاری‌های فراوان نتوانسته است به اهداف خود در توسعه کشاورزی در صحرای سینا دست یابد.(۸)

 

منابع

۱ـ عمار، عباس مصطفى، سیناء المدخل الشرقی لمصر: أهمیه سیناء کطریق للمواصلات و معبر للموجات ـ البشریه، الطبعه الثانیه، المرکز العربی للأبحاث و ىراسه السیاسات، ۲۰۱۱ ، بیروت، لبنان.

۲-https://www.chathamhouse.org/sites/files/chathamhouse/public/Research/Middle%20East/pr0912pelham.pdf

۳ـ استراتیجیه إسرائیل فی سیناء: مفاقمه المخاطر، تقاریر، مرکز الجزیره للدراسات، لیهی بن شطریت، محمود جرابعه، فبرایر ۲۰۱۵٫

۴ـ الحرب فی سیناء: مکافحه إرهاب أم تحولات إستراتیجیه فی التعاون و العداء؟, تحلیل سیاسات, اسماعیل الإسکنىرانی, المرکز العربی للأبحاث و ىراسه سیاسیات, دوحه, قطر, ینایر ۲۰۱۴٫

۵ـ عامری، رضا، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن و رویارویی‌های نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان عرب دانشگاه تهران، ۱۳۹۴، صفحه ۱۷٫

۶ـ همان صفحه ۲۱-۲۲٫

۷- http://atef.helals.net/mental_responses/water resources/page3.htm

۸- EGYPT’S SINAI QUESTION, Middle East/North Africa Report N°۶۱– ۳۰ January 2007, International Crisis Group, page15..

 

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

فلسطین اشغالی منطقه‌ای کم آب است و منابع آبی آن به هیچ عنوان تکافوی نیازهای آبی آن را نمی‌دهد، به همین دلیل این رژیم  هم اکنون به‌سختی و از طریق دزدیدن منابع آب فلسطینیان و سیطره بر منابع آبی جولان، استفاده از پساب‌های صنعتی و کشاورزی و همچنین شیرین کردن آب دریا  نیازهای آبی خود را تأمین می‌کند.

 

۲٫

پروژه آبراه صلح در حقیقت یکی از طرح‌های بلندمدت رژیم صهیونیستی برای حل مشکل کمبود آب خود و یکی از به صرفه‌ترین طرح‌ها برای تأمین آب این رژیم است. پس از امضای معاهده صلح کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی، انور السادات رئیس‌جمهور وقت مصر اعلام کرد که آب‌های نیل به بیت‌المقدس خواهد رسید و این هدیه‌ای از جانب مسلمانان برای زائران قدس از پیروان ادیان ابراهیمی است.

 

 

01ژانویه/17

پروتکل‌های صهیونیسم چیست؟ و چرا صهیون‌گرایی برای جهان خطرآفرین است؟

                                                                                                                 

مجید صفاتاج

 

قبل از پاسخ به این سئوال ابتدا سخن خود را با این آیه‏ شریفه آغاز می‏کنیم:   

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصَاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ و مَن یتَوَلَّهُم مِنْکمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ إِنّ اللَّهَ لاَیهْدِی الْقَومَ الظَّالِمین: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را [که دشمن اسلام‏اند] به دوستی مگیرید که آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند، به حقیقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.» (۱)

حدود یک قرن است که افکار عمومی جهان با پدیده‏ای شوم به نام صهیونیسم روبه‌روست؛ به گونه‏ای که بر اثر آن، جو نامساعدی اغلب کشورها را فراگرفته است. کمتر انسان ذی‏شعوری است که در مقابل این پدیده‏ شوم، مکث و تأمل نکرده باشد و نسبت به توطئه‏ها و دسیسه‏های شیطانی آن در جهان و نیز در برابر سرنوشت مردم خویش بی‏اعتنا باشد.

این پدیده در کشورهای غربی، به‌ویژه در ایالات متحده امریکا مدت زمانی است که چهره‏ پلید و شیطانی خود را به نمایش گذاشته و در مقاطعی از تاریخ این کشور به صورت قدرتی قهرآمیز بروز کرده و خبر از وقوع حوادثی نامطلوب داده که تبعات آن گریبانگیر بسیاری از کشورهای جهان، به‌ویژه منطقه‏ خاورمیانه شده است.

مسئله صهیونیسم نه فقط با اموری چون کنترل مالی و تجاری، به دست گرفتن قدرت سیاسی، اشغال سرزمین‌ها، در انحصار گرفتن نیازمندی‏های مردم جهان و کنترل مستبدانه رسانه‏های خبری و تبلیغی در سراسر جهان سر و کار دارد و می‏کوشد تا به اهداف مورد نظر خود که تسلط مادی و معنوی بر ملت‏های جهان است، دست یابد، بلکه در حوزه‏های فرهنگی نیز وارد ‏شده و از این طریق با عمق زندگی مردم جهان تماس گرفته است و تلاش می‏کند ملّت‏ها را همچون رمه‏های گوسفند رام خود کند، به زنجیر بکشد، به تازیانه بسپارد، به قربانگاه بکشاند و در نهایت‌با استفاده از هرج و مرج و آشوب حساب شده وسازمان یافته‏ای‌ که با آن کشورهای جهان را دچار مشکل‌کرده است، نفوذ و سلطه‏ خود را در همه جا گسترش دهد.

بنابراین صهیونیسم نهالی نوپا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دارد وگذشته‏ طولانی آن با دسیسه‏های(۲) شیطانی و پیشگوئی‌های شرورانه سردمداران پلید آن که متضمن آینده‏نگری ابتکاری و سنجیده‏ای است، ارتباط دارد. این دسیسه‏های فریبکارانه با دقت و کوشش فراوان توسط صهیونیست‏ها طراحی و اجرا می‏شوند. آنها همواره با شیوه‏های گوناگون به توطئه علیه مردم دنیا می‏پردازند  و سردمداران سرمایه‏داری، برنامه‏ریزان کمونیسم و صاحبان اکثر مؤسسه‏های خبری، تبلیغی و سیاسی جهان هستند.

از همین روی در هر کشوری که با مسئله صهیونیسم برخورد قاطعانه  شده و این موضوع به عنوان امری خطیر توجه محافل فرهنگی و سیاسی را به خود معطوف کرده است، صهیونیسم نهایت نبوغ و استعداد خود را برای کنترل اوضاع به کار می‌گیرد. در برخی از کشورهای غربی، به‌ویژه در امریکا اقلیت یهودیان طی پنجاه سال به چنان قدرت و سیطره‌ای دست یافته که برای هیچ نژاد و مذهب و مرام و مسلک دیگری حتی با جمعیتی ده برابر جمعیت یهودیان در این کشور میسّر نیست. نفوذ صهیونیسم در تار و پود  هیئت حاکمه‏ امریکا نیز ناشی از همین قدرت و نفوذ است.

یهودیان از زمانی که در کشورهای مختلف وارد کار تجارت شدند، همان توانایی و قدرتی را که توسط آن موقعیت خود را طی قرون گذشته حفظ و تثبیت کرده بودند،  مجدداً به دست آوردند.

توانایی یهودیان در تجزیه و تحلیل جریان‏های پولی به استعدادی غریزی شباهت دارد. استقرار یهودیان در یک کشور همیشه پایگاه قدرتمندی برای فعالیت هم‏نژادان آنان محسوب ‏شده است.  مجامع تجاری یهود همواره به حکم نوعی وحدت درونی و یا طبق برنامه‏‌ای از پیش تعیین شده مبنی بر وفاداری و وحدت نژادی با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. این مجامع ثروتمند باکسب قدرت و اعتبار روزافزون با حکومت‏ها و مؤسسات تجاری بزرگ در کشورهای محل فعالیت خود ارتباط برقرار می‏کنند و به واسطه‏ پیوند نژادی، بیش از بخش‏های مختلف یک واحد تجاری با هم متحد می‏شوند.

هیچ اقلیت قومی دیگری از چنین موقعیتی در جهان برخوردار نیست و در مناصب بالای حکومتی و سیاست‏گذاری کشورها نفوذ ندارد. در محرمانه‏ترین شوراهای سران چهار کشور بزرگ در ورسای، دیوان عالی ایالت متحده امریکا، شوراهای کاخ سفید، در تنظیم امور مالی جهان و به طور خلاصه، در هر جا که امکان به دست گرفتن قدرت و نیز به کارگیری آن وجود داشته باشد، هیچ اقلیت دیگری غیر از قوم یهود نماینده ندارد. در تمام محافل برجسته و مهم جهان و در هر جا که قدرت وجود دارد، یهودیان حضور دارند و این رمز استمرار سیطره صهیونیسم است.

یهودیان چگونه به نحو تقریباً اجتناب‏ناپذیری به بالاترین مراکز قدرت جهان جذب می‏شوند؟ چه کسی آنها را وارد این گونه مراکز می‏کند؟ چرا زمینه‏ ورود صهیونیسم به این مراکز فراهم می‏شود؟ آنها در این مراکز چه می‏کنند؟ ورودشان در این جایگاه‌ها چه پیامدهائی برای جهان دارد؟

پاسخ به این سئوالات را باید در پروتکل‏های صهیونیسم و دسیسه‏های شیطانی آن جستجو کرد. پروتکل‏ها و دسیسه‏هایی که توسط بزرگان و سردمداران صهیونیست مطرح می‌شوند و سپس در میان سیاستمداران برجسته جهان نفوذ می‌کنند. پروتکل‏هایی که هنوز در ذهن بسیاری از مردم جهان مفهوم روشنی ندارند و فقط در برخی از کشورهای جهان، اندک شماری از افراد هستند از مفاهیم و مقاصد جهنمی آن اطلاع کافی دارند.

میزان آگاهی روزنامه‏ها و نشریات از پروتکل‏ها نیز متفاوت است. روزنامه‏نگاران و دست اندرکاران مطبوعاتی که تصمیمات سرّی رهبران صهیونیسم را با هوشیاری بررسی کرده‏ و آنها را کاملاً شناخته‏اند، بسیار اندک هستند. تفکر عامه اعم از خواص و عوام نیز وضعیتی بهتر از اصحاب رسانه ندارد. شاید علت نفوذ پروتکل‏ها در کشورهای جهان فقدان آگاهی از ماهیت شیطانی آن باشد.

این پروتکل‌ها یکی از مهم‌ترین اسناد شناخت صهیونیسم جهانی و بیانگر توطئه‌های عمیقی است که رهبران صهیونیسم برای اجرای آنها سال‌ها وقت گذاشته‌اند و ثمره آن را در آینده و در دراز مدت می‌یابند. آنان در این پروتکل‏ها گاه به نعل می‏زنند و گاه به میخ تا در بستر حوادث از معرکه جان سالم به در ببرند و هر جا که می‌توانند به حریفان خود حمله کنند. گاهی نیز حیله‏گری و حقه‏بازی ساربانان این سیه قافله‏ شوم حکم می‏کند که نعل وارونه بزنند تا در غوغای تحوّلات زمانه، حریف میدان نبرد را تشخیص ندهد و آنان جان سالم به در ببرند و در فرصتی دیگر از راهی دیگر حمله کنند.

شایان ذکر است که به‌‏رغم تبلیغات گسترده‏ صهیونیست‏ها در مورد نبوغ و استعداد ویژه‏ یهودیان، این پروتکل‏ها به هیچ وجه بیانگر استعداد و نبوغ قوم یهود نیست، بلکه حاصل یک سری دسیسه‏های شیطانی است، همان شیطانی که پس از خروج از بهشت به خداوند گفت: «فَبِعِزَّتِک لاَُغوینَّهُم أَجمَعین: به عزتت سوگند که همه را اغوا می‏کنم.» لذا هرکس که از شیطان سرمشق بگیرد، می‏تواند اهداف و برنامه‏های مورد نظر در پروتکل‏ها را دنبال و دسیسه‏های شیطانی خود را اجرا کند.سردمداران صهیونیست نیز با اشراف بر شیطانی بودن دسیسه‏ها و برنامه‏هایشان برای فریب افکار عمومی و سلطه بر جهان می‏گویند:

«این امر شر و شیطانی تنها وسیله‏ای است که ما برای رسیدن به یک هدف و غایت خوب در دست داریم؛ بنابراین نباید از تقلّب و رشوه و فریب مالی و خیانت، مادامی که می‏توانند در خدمت اهداف ما قرار گیرند، اجتناب کنیم. در سیاست‌اگر با مصادره‏ اموال و سرمایه‏های دیگران می‏توان آنان را به اطاعت واداشت و بر آنان سلطه و برتری یافت، هرگز نبایداز انجام چنین‌کاری دریغ ورزید.»

شاید به خاطر همین دسیسه‏های شیطانی و برنامه‏های صهیونیستی است که قوم یهود توانست آتش دو جنگ بزرگ جهانی را روشن کند و جنایتکار جنگی عمده و اصلی جنگ جهانی دوم محسوب شود.

سلاح اصلی مبارزه با این پدیده شوم، تبیین روشن و واضح آن و ارتقای آگاهی مردم از ماهیت آن است. تحریک مردم، هشدار دادن به آنان و توسل به شور و هیجانشان، شیوه‏ای است که در پروتکل‏ها تشریح شده است. پادزهر این شیوه نیز روشن کردن ذهن مردم است.

عجاج نویهض در کتاب خود، پروتکل‏های دانشوران صهیون، می‏نویسد:

«آگاهی‌از خاستگاه و سرچشمه قواعد، اصول و روح پروتکل‏ها که در این کتاب برای نخستین بار بدان جا رسید، آن‌ را از نظرتان به عنوان مرحله‏ برداشت و نتیجه‏گیری جلوه خواهد داد. حتی خود پروتکل‏ها که معرفی آنها در این کتاب برای شما تازگی دارد، وقتی به خاستگاه و سرچشمه‏های قواعد، اصول و روح پروتکل‏ها پی ببرید، مرحله‏ برداشت و نتیجه در نظر شما جلوه‏گر و روشن خواهد شد که واژه‏ اسرائیل، دستکش مزورانه پنجه جنایتکاری است که می‏کوشد خود را تا دوردست‏ها بکشاند. اسرائیل فقط یک نام است و ستون فقرات آن را صهیونیسم جهانی تشکیل می‏دهد.»(۳)

در اهمیت پروتکل‏های سردمداران صهیونیسم و استقبال گسترده‏ای که در جهان برای مطالعه‏ آنها شد، همین بس که این پروتکل‌ها تا کنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده‌اند. تا سال ۱۹۵۸ میلادی تنها ۸۱ بار به زبان انگلیسی چاپ شد و تا چاپ هشتادم بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید. به عبارت دیگر: «از اولین چاپ انگلیسی آن در سال ۱۹۱۹ تا هشتاد و یکمین چاپ آن در سال ۱۹۵۸، در طی ۳۹ سال، تقریباً هر پنج ماه، یک بار چاپ شده است.»(۴)

با وجود این برخی محققان، در سندیت پروتکل‏ها و اجرای آنها در جهان تشکیک کرده‌اند و آنها را تقلّبی و ساختگی می‌دانند. «لوئیس مارشالکو» در کتاب «فاتحین جهانی» در مورد سندیت پروتکل‏ها و اجرای آنها می‏گوید:

«گفته می‏شد که پروتکل‏های اکابر صهیونیسم سندی تقلّبی و ساختگی است، امّا در خلال نیم قرن رؤیای عظیم به تحقق پیوست. ضمن اینکه تلاش صهیونیسم جهانی به منظور کسب قدرت در جهان در دوره‏‌ای نسبتاً کوتاه و در دو مرحله‏ با موفقیت همراه بوده و به مرحله سوم نزدیک شده است، امّا هنوز کاملاً نقاب از چهره برنداشته است.»

اکنون قدرت واقعی در دست همین فاتحین جهانی است. باید قدری صبر کرد تا یهودیت شرق و غرب از بالای سرملّت‏های در بند کشیده شده، آشکارا با یکدیگر دست بدهند.

«… برنامه ‌عظیم‌ “پروتکل‏های اکابر یهود”، تقربیاً به‌ طور کامل ‌اجرا شده است.»(۵)

البته، یهودیان خود را از پروتکل‏ها مبرا و آن را دسیسه‏ای علیه خویش می‌دانستند، لکن با تطابقی که بین طرح‏های موجود در پروتکل‏ها و وقایع جاری جهان وجود داشت، صحت چنین ادعایی تأیید نشد. صهیونیسم برای جبران این فضاحت تلاش کرد تا از نفوذ خود در انگلیس استفاده و با فشار دیپلماسی بر روسیه، از کشتار یهودیان جلوگیری کند و به جمع‏آوری علنی نسخ کتاب بپردازد. سرانجام، این مسئله با تلاش‏های بسیار خاتمه یافت.

اما دلایلی که نشان می‌دهد پروتکل‏ها مبنای استراتژی صهیونیسم و به‌رغم ادعای یهودیان، ساخته‏ دست صهیونیسم هستند، عبارتند از:

۱- تطبیق مواد پروتکل‏ها و وقایع گذشته در جهان

۲- پروتکل‏ها تنها با مصالح و منافع صهیونیسم قابل انطباق هستند که مسلماً تصادفی نیست

۳- پروتکل‏ها به مطالب کتاب‏های مقدس یهود، مثل «تورات» و «تلمود» شباهت دارند. با مطالعه پروتکل‏ها می‏توان رابطه‏ تنگاتنگ میان تفکر برتری‏جویانه‏ موجود در این دسیسه‏های شیطانی و کتاب‏های مقدس را با تلاش‏های سلطه‏جویانه بر جهان احساس کرد

۴- نایاب شدن کتاب‏های پخش شده در مورد پروتکل‏ها در بازار که خود نشانه‏ آشکار اهتمام صهیونیست‏ها برای مخفی نگاه داشتن نیات پلید خود برضد جهان و تمدن بشری است

۵- فراماسونری که تشکیلاتی یهودی و خواهان برپایی هیکل سلیمان در قدس است، نمونه دیگری از تطابق موجود با پروتکل‏هاست. برای کسب اطلاعات بیشتر در باره همه پروتکل‏ها به کتاب «صهیونیست چه می‏خواهد و پروتکل‏های دانشوران صهیون» مراجعه کنید.

مطالعه دقیق پروتکل‌های صهیونیستی، بینش فرد را نسبت به صهیونیسم و سیاست‏های جهانی آن دگرگون می‏سازد و افق تازه‏ای را در برابر ذهن انسان می‏گشاید. شاید این سخن در ابتدای امر کمی مبالغه‏آمیز و باورنکردنی به نظر برسد، امّا با چند بار مطالعه کتاب و اندیشه در محتوای آن تا حدودی نظر خوانندگان به دیدگاه ما نزدیک‏تر خواهد شد. زیرا در سایه‏ی این پروتکل‏ها و دسیسه‏های شیطانی است که انتقال یهودیان سراسر جهان به فلسطین اشغالی، اشغالگری، توسعه‏طلبی، نظامی‌گری، مانورهای سیاسی و نظامی، مذاکرات چند جانبه‏ صلح اعراب و اسرائیل، حملات و تجاوزات نظامی، اقدامات دیپلماتیک و بازدیدهای سران کشورها از فلسطین اشغالی، ترورها، آدم ربایی‏ها، شکنجه‏ها و حتی طرح‏های صلح، عقب‏نشینی‏های سیاسی و دخالت در دیگر کشورها و نیز شهرک‏سازی در مناطق اشغالی عربی مفهوم پیدا می‏کند.

همه‏ این موارد از صهیونیسم چهره خطرناکی در جهان ساخته است که انسانیت را تهدید می‏کند و بزرگ‏ترین دشمن اسلام به شمار می‏رود. آیا مسلمانان دشمنی صهیونیسم نسبت به اسلام را درک می‏کنند؟ آیا رهبران کشورهای اسلامی در پی آنند که چهره‏کریه و پلید و دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم را برملا و انسان‏ها را از ظلمات و تاریکی این دسیسه‏ها به نور اسلام هدایت کنند؟ یا همچنان نسبت به این خطر بی‏اعتنا خواهند ماند؟

فیلسوف و متفکر شهید مرتضی مطهری در این باره می‏گوید:

«اگر ‌پیامبر ‌اسلام ‌زنده ‌بود،‌ امروز چه می‏کرد؟ در باره چه مسئله‏ای می‏اندیشید؟ واللّه و‌باللّه قسم می‏خورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود می‏لرزد. این یک مسئله دو دو تا‌ چهارتاست.‌ اگر ‌کسی ‌نگوید‌ گناه ‌کرده‌ است.‌ من ‌اگر ‌نگویم،‌ واللّه ‌مرتکب ‌گناه ‌شده‏ام و هر خطیب ‌‌و ‌واعظی ‌که‌ نگوید، مرتکب گناه شده ‌است.»(۶)

با توجه به این مطالب، آیا احتمال دارد که برنامه‏ پروتکل‏ها و دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم در جهان با موفقیت اجرا شود؟ در جواب آن باید گفت که اجرای این پروتکل‏ها در بسیاری از کشورهای جهان تا کنون با موفقیت توأم بوده و بسیاری از مهم‏ترین مراحل آن، هم اکنون به وقوع پیوسته است. سلطه‏ وحشتناک و همه جانبه‏ صهیونیسم و دست‏پروردگانش بر مراکز حساس جهان سایه افکنده و قبله‏ اول مسلمانان و معراجگاه پیامبر بزرگوار اسلام «ص» نیز به اشغال این دژخیمان درآمده است.

البته دامنه‏ این خطر به همین جا محدود نمی‌شود؛ بلکه سیطره‏ صهیونیسم بر اهرم‏های قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… در جهان، به‌ویژه مغرب زمین کشیده شده است. تعقیب استراتژی اشغال سرزمین‏های پهناور و زرخیز اسلامی برای تحقق شعار «از نیل تا فرات» توطئه‏ای بزرگ‏تر ناشی از دسیسه‏های شیطانی صهیونیسم‌ است که سایه‏ شوم‌ آن برسر جهان اسلام‌ سنگینی می‏کند.

اگر چه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی توانست بساط صهیونیست‏ها را از کشور ایران اسلامی برچیند و به سلطه‏ آنان  بر این آب و خاک پایان دهد و دیگر ملت‏ها را نیز به مقابله با این پدیده‏ شوم ترغیب کند،  ولی هنوز لابی‌های قدرتمند صهیونیستی جهان یک لحظه هم از دشمنی و توطئه‏گری بر ضد ملّت مسلمان و انقلابی ایران کوتاهی نمی‏کنند و انواع دسایس را برای انهدام پایه‏های نظام نوپای اسلامی به کار می‌بندند. شاید به دلیل همین دسیسه‏های شیطانی و توطئه‏های صهیونیست‏ها بود که امام با بیداری و هوشیاری بی‌نظیری به افشاگری‏ در باره امریکا و صهیونیست‏ها پرداختند و از فتنه‏ها و دسایس شیطانی آنها پرده برداشتند. ایشان در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۶۶ درباره‏ گسترش و افزایش خطر صهیونیسم برای مسلمانان و جهان اسلام فرمودند:

«من همان ‏گونه که بارها در سال‏های گذشته قبل و بعد از انقلاب هشدار داده‏ام، مجددا خطر فراگیری غده‏ چرکین و سرطانی‌صهیونیسم را‌در کالبد‌ کشورهای‌ اسلامی گوشزد می‏کنم و حمایت بی‏دریغ خود و ملت و دولت و مسئولین ایران را از تمامی مبارزات اسلامی ملت‏ها و جوانان غیور و مسلمانان در راه آزادی قدس‌اعلام می‏نمایم.»(۷)

معظم له پیش از آن در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۵۸ فرموده بودند:            

«اینجانب ‌به برادران اسلامی در همه کشورها، خصوصا برادران عرب و ملت عظیم عرب که پیشتازان اسلام‏اند، خطر عظیم اجانب، به‌ویژه صهیونیسم را کرارا اعلام کرده‏ام. لازم است در شهر رمضان که ماه اجتماعات اسلامی است، مؤمنین در مجامع عمومی، پرده از توطئه‏های این غول جهانخوار بردارند و خطرات این دشمن انسانیت را برملا و اسرائیل را از صفحه روزگار محو کنند، ان‌شاءالله »(۸)

 

منابع:

۱ –  مائده، آیه ۵۱

۲- جمع دسیسه به معناى حیله‏ پنهانى، توطئه، فتنه‏انگیزى، مکر و عداوت پنهان. نقل از فرهنگ معین.

۳عجاج نوبهض، پروتکل های دانشوران صهیون، حمیدرضا شیخی(مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۳)، ص ۳۶

۴همان، ص۲

۵ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)، عبدالرحیم گواهی(تهران: مؤسسه انتشاراتی تبیان ۱۳۷۷)، صص ۲۶۵ ـ ۲۶۴)

۶ مرتضی‌مطهرى، حماسه حسینی‌، جلد ۲ (قم: انتشارات اسلامی، ۱۳۴۹)، ص ۱۶۴

۷صحیفه نور، جلد ۲۰ (تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱)، ص ۱۱۵

۸ – همان، جلد ۸، ص ۲۱۸

 

 

۱.

در هر کشوری که با مسئله صهیونیسم برخورد قاطعانه  شده و این موضوع به عنوان امری خطیر توجه محافل فرهنگی و سیاسی را به خود معطوف کرده است، صهیونیسم نهایت نبوغ و استعداد خود را برای کنترل اوضاع به کار می‌گیرد.

 

 

۲٫

در برخی از کشورهای غربی، به‌ویژه در امریکا اقلیت یهودیان طی پنجاه سال به چنان قدرت و سیطره‌ای دست یافته که برای هیچ نژاد و مذهب و مرام و مسلک دیگری حتی با جمعیتی ده برابر جمعیت یهودیان در این کشور میسّر نیست. نفوذ صهیونیسم در تار و پود  هیئت حاکمه‏ امریکا نیز ناشی از همین قدرت و نفوذ است.

 

۳٫

صهیونیسم نهالی نوپا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دارد وگذشته‏ طولانی آن با دسیسه‏های شیطانی و پیشگوئی‌های شریرانه سردمداران پلید آن که متضمن آینده‏نگری ابتکاری و سنجیده‏ای است، ارتباط دارد.

 

۴٫

دسیسه‏های فریبکارانه با دقت و کوشش فراوان توسط صهیونیست‏ها طراحی و اجرا می‏شوند. آنها همواره با شیوه‏های گوناگون به توطئه علیه مردم دنیا می‏پردازند  و سردمداران سرمایه‏داری، برنامه‏ریزان کمونیسم و صاحبان اکثر مؤسسه‏های خبری، تبلیغی و سیاسی جهان هستند.

 

 

01ژانویه/17

دلایل اقدام آل سعود در به شهادت رساندن آیت‌الله نمر

حسین رویوران

بدیهی است که حاکمان عربستان سعودی قبل از دست زدن به جنایت اعدام آیت‌الله نمر باقر نمر(۱) یقین داشتند که این اقدام با واکنش‌های بسیار روبرو خواهد شد و کشورهای غربی نیز به آنها تذکر اکید داده بودند. حاکمان ریاض با درک این حقیقت، این شخصیت برجسته اسلامی و محبوب و محترم در شهرهای شرقی عربستان را همراه با تعدادی از تروریست‌های القاعده اعدام کردند تا از مشروعیت  موج مقابله با تکفیری‌ها برای انجام این جنایت سوءاستفاده واقدام خود را توجیه کنند. البته حمله عده‌ای از افراد نظم‌گریز داخلی به کنسولگری و سفارت عربستان در مشهد مقدس و تهران دستاویزی به عربستان داد تا مظلوم‌نمایی کند و این جنایت را تحت الشعاع قرار دهد.

آل سعود در حال حاضر به علت سیاست‌های ماجراجویانه یک ‌سال اخیر از جمله آغاز جنگ یمن با اعتراضات گسترده‌ای مواجه شده ونگران هرگونه اعتراض‌ است، به همین دلیل با درپیش گرفتن سیاست مشت آهنین وسرکوب مخالفان می‌کوشد استمرار حاکمیت خود را تضمین کند.

اما آیا این رژیم با به شهادت رساندن شیخ ‌نمر قادر به ادامه حضور خود در ساختار قدرت است و یا اسیر پیامدهای اقدامات جنایتکارانه خود خواهد بود؟

واقعیت این است که رژیم آل سعود به علت سیاست‌های نابخردانه و ماجراجویانه چند سال اخیر در داخل و در منطقه، به‌ویژه از زمان پادشاهی سلمان، شرایط داخلی و منطقه‌ای را به هم زده و بحران بی‌سابقه‌ای را پدید آورده است.

این رژیم در داخل، سیاست سرکوب را ادامه می‌دهد و با خشن‌ترین شیوه‌ها هرگونه اعتراضات اجتماعی را سرکوب می‌کند. اعدام ۴۷ نفر اخیر با شیوه‌ جدا کردن سر از بدن و به صلیب کشیدن پیکرها  و ابقای آنها در انظار عمومی نشان از جمله سیاست‌های ارعابی نظام سعودی برای خفه کردن اعتراضات در نطفه است.

این گونه اقدامات پیش از آنکه قدرت یک نظام سیاسی را نشان بدهد، نگرانی وترس عمیق و گسترده او را از واکنش مردم نمایان می‌سازد و قطعاً حکومت که مشروعیت مردمی داشته باشد، به چنین جنایاتی دست نمی‌زند. رژیم عربستان سعودی در حال حاضر با شبیه‌سازی شرایط خود، نگران تکرار حوادث عراق در سال ۱۹۹۱ در این کشور است.

رژیم صدام حسین سرکرده و دیکتاتور سابق عراق در سال ۱۹۹۰ از کشور کویت باجگیری کرد و از آنان خواست تا  ازمیلیارد ها دلار بدهی‌های خود به عراق چشم‌پوشی کنند. صدام مدعی بود از آنجا که عراق از این رژیم‌ها در دوران جنگ تحمیلی دفاع کرده، آنها نیز باید امکانات مالی جدیدی را به عراق تقدیم کنند. کویت از انجام این باجگیری خودداری کرد و صدام پس از اعلام جنگ به کویت، این کشور را ظرف چند ساعت اشغال کرد. غرب، به‌ویژه امریکا این دام را برای صدام پهن کرده بود تا توان نظامی این رژیم را که در جنگ تحمیلی به علت جنگ با انقلاب اسلامی امکانات وسیع نظامی را گردآوری کرده بود، از بین ببرد. علت این بود که ممکن بود ارتش عراق به‌طور بالقوه اسرائیل را در آینده تهدید کند، از این رو امریکا به‌سرعت، هفتاد کشور جهان را بسیج و نیروهای صدام را با خواری از کویت اخراج کرد.

این واقعه این پرسش را برای مردم عراق مطرح کرد که چرا رژیم صدام به کویت حمله ماجراجویانه وهزینه‌های سنگینی را به آنان تحمیل و بعد هم بدون هیچ دستاوردی از این کشور عقب نشینی کرد؟ این پرسش به بزرگ‌ترین قیام مردم عراق در تاریخ معاصر انجامید که تحت عنوان «قیام شعبانیه» شناخته شد و پانزده استان از هیجده استان عراق از کنترل سلطه دولت مرکزی بعثی خارج شد. رژیم صدام برای مهار این قیام یکی از بزرگ‌ترین جنایات تاریخ را انجام داد و با کشتار ششصد هزار نفر از شیعیان بی‌گناه، این قیام را سرکوب کرد. رژیم بعثی عراق قربانیان این کشتار را در بیش از هزار گور دسته ‌جمعی پنهان کرد. از زمان سقوط صدام تا کنون تنها ششصد گور آنها کشف شده است و معلوم نیست بقیه شهدای این قیام در کجا دفن شده‌اند.

از زمان مرگ عبد‌الله پادشاه سابق عربستان سعودی و به قدرت رسیدن برادرش سلمان، سیاست‌های ماجرا‌جویانه‌ای در رفتار این رژیم مشاهده می‌شود. ناتوانی پادشاه کنونی و سپردن مسئولیت به پسر جوانش سلمان، علت اصلی شرایط جدید به شمار می‌آید.

یکی از این اقدامات حساب نشده حمله نظامی به یمن است. رژیم آل سعود ده ماه پیش به مردم مظلوم یمن حمله نظامی کرد و اکنون که در این جنگ شکست خورده و نتوانسته به صنعاء برسد و نظام دلخواه خود را در آنجا حاکم سازد، باید به‌سرعت این جنگ را متوقف کند.

سعودی‌ها این روزها خواب صدام را می‌بینند و نگران پرسش مردم خود هستند که چرا به یمن حمله شد؟ و چرا این جنگ به پایان رسید؟ عربستان سعودی به علت جنگ یمن و کاهش قیمت نفت که بی‌ارتباط با جنگ یمن نیست، متحمل کسری بودجه‌ای معادل صد و چهل هزار میلیارد دلار شده است.

آل سعود قبل از آغاز جنگ با افزایش تولید نفت، قیمت هر بشکه را از ۱۲۰ دلار به ۳۰ دلار تنزل داد و این باج بزرگ به غرب، لازمه خروج اقتصاد بحران‌زده غرب از رکود و متضمن سکوت غربی‌ها در برابر جنایات آل سعود در یمن و منطقه است. این حقیقت به‌خوبی نشان می‌دهد که غرب حتی در باره حقوق بشر و کشتار هزاران انسان بیگناه حاضر به معامله است. مسئولان ریاض در این بازاندیشی به این جمع‌بندی رسیده‌اند که آنها ارتش صدام را ندارند تا قیام  مردم خود را سرکوب کنند، از این روی باید از هم‌اکنون با شیوه‌های گوناگون از مردم زهرچشم بگیرند تا جرئت سئوال پیدا نکنند.

رژیم عربستان به‌رغم توان گسترده مالی، ارتش محدودی دارد و این مسئله به نگرانی همیشگی  آنها از احتمال کودتا و مسائلی از این قبیل برمی‌گردد و به همین دلیل به‌رغم خریدهای گسترده تسلیحات، این کشور از ارتش متناسبی برخوردار نیست.

در بُعد منطقه‌ای برای رژیم عربستان سعودی قابل پیش‌بینی بود که به شهادت رساندن شیخ نمر واکنش‌های گسترده‌ای را در پی خواهد داشت. سخنگوی کاخ سفید امریکا نیز اعلام کرد که آنها قبلاً به این رژیم هشدار داده بودند و این واکنش‌ها را پیش‌بینی می‌کردند. اگر این اظهارنظرصحت داشته باشد، عربستان چرا به این جنایت دست زد؟

واقعیت این است که عربستان در حال حاضر خود را بازنده بزرگ منطقه می‌داند. ارتش سوریه در حال  پیشروی است و روزی نیست که چند منطقه را از چنگال تکفیری‌ها آزاد نکند. چندی پیش نیز زهران علوش، فرمانده ارتش جیش‌الاسلام و نزدیک‌ترین متحد عربستان در سوریه در غوطه دمشق با چند تن از معاونانش کشته شد.

تحولات اخیر سوریه نشان می‌دهد که عربستان در آینده این کشور نقشی نخواهد داشت و هزینه‌های میلیاردی عربستان در حمایت از گروه‌های تروریستی ومعارض سوری در پنج سال اخیر  نتیجه نداشته است.

در عراق نیز ریاض بازنده اصلی است و تحولات این کشور به زیان عربستان است. آزاد سازی اخیر شهر رمادی مرکز استان الانبار، شکست بزرگی برای عربستان ومتحدان آن در عراق اعم از داعشی یا بعثی محسوب می‌شود. این پیروزی بزرگ نشان می‌دهد که ارتش عراق با کمک نیروهای مردمی(الحشد الشعبی) قادر به شکست تروریست‌هاست، همان طور که آنها را در دیالی وصلاح‌الدین و رمادی شکست داد. نزدیک شدن عملیات آزادسازی موصل عملاً عراق را به مرحله یکسره‌سازی نظامی بر ضد داعشی‌ها نزدیک می‌کند واین تحول، شکست بزرگی برای ریاض به شمار می‌رود. در یمن نیز گزینه‌ای جز توقف جنگ وجود ندارد. این ناکامی‌های نظامی برای آل‌سعود، به‌ویژه جوانان تازه به دوران رسیده حاکم کنونی، هزینه سنگینی را در بر دارد.

این حاکمان برای خروج از این بن‌بست سیاست فرار به جلو را در پیش گرفتند و دست به ماجراجویی جدیدی زدند. آنها فکر می‌کردند با شهادت آیت‌الله نمر، شرایط ناگوار کنونی را به نفع خود دگرگون خواهند کرد.            از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون امریکا بدون استثناء و در هر رویارویی سیاسی میان ایران و عربستان از ریاض حمایت کرده و این قاعده، رهبران عربستان را به اشتباه انداخته است. آنان پیش‌بینی می‌کردند که دولت و مردم ایران واکنش تندی از خود نشان خواهند داد و قطعاً در این رویارویی غرب و به‌ویژه امریکا طرف عربستان را خواهد گرفت و عملاً این سناریو به رویارویی امریکا و ایران خواهد انجامید و آنها نه تنها امریکا را به جان ایران خواهند انداخت که توافق هسته‌ای را نیز بر هم خواهند زد.

این نقشه ساده‌لوحانه عربستان در همان آغاز شکست خورد، زیرا غرب دیگر نمی‌تواند از سیاست‌های ماجراجویانه و بچگانه عربستان حمایت کند و با درخواست از دو طرف برای خویشتنداری و آرام سازی، عملاً در این بحران بی‌طرفی خود را اعلام کرد. تلاش عربستان برای ایجاد یک ائتلاف اسلامی ضد تروریسم نیز نتیجه‌بخش نبود، زیرا ایجاد یک ائتلاف نظامی ۳۵ کشوری آن هم صرفاً با تماس تلفنی توسط محمد سلمان، وزیر دفاع عربستان بیشتر به شوخی شبیه است و بدیهی است  که به شکل‌گیری یک نیروی نظامی فراملی نخواهد انجامید.

امضای پیمان استراتژیک بین عربستان  وترکیه در سفر اخیر اردوغان به ریاض نیز تحولی قابل توجهی به شمار نمی‌آید، زیرا این توافق استراتژیک در اولین آزمون یعنی رویارویی سیاسی تهران و ریاض بی‌ثمر بودن خود را نمایان ساخت و آنکارا بی‌طرفی خود را اعلام و تنها آمادگی خود را برای حل بحران میان دو طرف گوشزد کرد.

واقعیت این است که اختلاف میان تهران وریاض ریشه ۳۷ ساله و ابعاد مختلف سیاسی و مذهبی و استراتژیک دارد. این دو کشور در اتحاد و ائتلاف‌های بین‌المللی وسیاست‌های داخل جهان اسلام و حتی نوع تعامل با مقاومت و رژیم صهیونیستی اختلاف دارند و ملاحظاتی را بر رفتار یکدیگر مطرح می‌کنند.

ایران معتقد است که جریان وهابی حاکم بر عربستان، دیگران را کافر و مشرک می‌داند. این بستر فکری دینی و انحرافی در رفتار سیاسی نیز به صورت سیاست‌های حذفی و انحصار‌طلبی انعکاس پیدا کرده و در نهایت نوعی واگرایی را بر جهان اسلام تحمیل ساخته است. همچنین عربستان خود را متحد غرب در منطقه می‌داند، در حالی که ایران این سیاست‌های وابسته را محکوم می‌کند و به استقلال خود می‌بالد و تلاش برای وحدت جهان اسلام را در اولویت سیاسی خود قرار داده است. عربستان سعودی نیز ایران را به علت پاسخ به درخواست کمک نظامی دولت‌های سوریه وعراق، به مداخله‌جوئی متهم می‌کند.

همچنین عربستان، موضع ایران در مخالفت با جنگ ظالمانه عربستان بر ضد یمن را نوعی مداخله در محدوده جهان عرب و طرفداری از حوثی‌ها می‌شمارد.

به‌ هرحال رفتار عربستان در سطح منطقه کلاً مبتنی بر اصل مداخله‌گرایی در امور داخلی بسیاری از کشور‌های منطقه است. دخالت در سوریه با هدف تغییر نظام سیاسی در این کشور و سرمایه‌گذاری و ارسال سلاح و تروریست برای تحقق این هدف، نشان از نوعی گستاخی و عبور از قواعد آمره حقوق بین‌الملل است.

دخالت در عراق برای سرنگونی نظام مردم سالار نابالغ در این کشور و دادن درس‌هایی در ضرورت اصلاح این نظام سیاسی، آن هم از سوی کشوری که حتی یک نهاد منتخب در خود ندارد، در رفتار سیاسی، یک فاجعه به شمار می‌آید.

اعلام جنگ بر ضد یمن شاید بزرگ‌ترین جنایت عربستان سعودی در سطح منطقه است. مردم یمن از سال ۲۰۱۱ با آغاز بیداری اسلامی در پی اصلاح نظام سیاسی خود بوده و آرزو داشته‌اند تا بساط فساد در این کشور برچیده شود و فقر و عقب ماندگی از این کشور رخت ببندد.

در این فرایند نیروهایی از دل مردم بیرون آمده‌اند و می‌کوشند اهداف مردم را پیگیری کنند. عربستان سعودی از تحولات اجتماعی داخلی یمن ناخوشنود است و با حمله نظامی به آنان وکشتار و ویران سازی کشور می‌کوشد نیروهای مردمی انصار‌الله را از صحنه سیاسی حذف کند و با تغییر معادله داخلی یمن، شرایط وابستگی این کشور به ریاض را باز تولید نماید و استمرار ببخشد.

دادن بیش از بیست میلیارد دلار به ارتش مصر  برای کودتا برضد نظام اخوانی مصر نیز از جمله اقدامات مداخله‌جویانه عربستان سعودی است. جالب اینجاست که دولتمردان آل‌سعود در مصر بر ضد جریان اخوان المسلمین کودتا می‌کنند و در یمن با آنها (حزب اخوانی اصلاح) هم‌پیمان می‌شوند که  نفاق و رفتار تاکتیکی این رژیم را کاملاً نمایان می‌سازد.

این رفتار از نگاه تهران قابل تحمل نیست، زیرا به نا امنی گسترده در منطقه انجامیده وزمینه گسترش حضور نیروهای تکفیری را فراهم ساخته است و امنیت تک تک کشورهای منطقه را تهدید می‌کند.

ایران معتقد است بحران با ریاض زمانی به پایان می‌رسد که این رفتار تجاوزگرایانه پایان یابد و رژیم آل‌ سعود به حاکمیت کشورهای منطقه احترام بگذارد. ایران معتقد است که عربستان خود را برادر بزرگ اعراب می‌داند، در حالی‌که کسی به این رژیم چنین نقشی را واگذار نکرده است.

نتیجه آنکه عربستان سعودی از طریق اعدام شیخ نمر در صدد خروج از بحران کنونی  داخلی و منطقه ای بود، ولی اتفاقات بعدی، شرایط بحرانی ریاض را تشدید کرد در حال حاضر شهرهای شرق عربستان صحنه تظاهرات گسترده مردمی است و در ابعاد منطقه‌ای، ریاض قادر به جلوگیری از سقوط نیروهای متحد خود در سوریه وعراق و یمن نیست و اکنون راهی جز بازنگری در سیاست‌های خود در پیش ندارد.

 

پی‌نوشت

۱- آیت‌الله شیخ نمر در سال ۱۳۷۹ هـ. ق  در یک خانواده عالم‌پرور در شهر عوامیه در شرق عربستان به دنیا آمد. پدر شیخ نمر خطیب و روحانی بود وآیت الله‌العظمی شیخ محمد ناصرالنمر مرجع معروف قطیف واحساء از پدران این قبیله مجلل است.

وی تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و پس از اتمام سیکل در سال ۱۳۹۹ راهی ایران شد تا تحصیلات حوزوی را ادامه بدهد. او تهران را برای اقامت انتخاب و تحصیلاتش را در حوزه امام قائم «عج» و چیذر آغاز کرد. پس از ده سال تحصیل به سوریه مهاجرت کرد و در آنجا در کنار قبر مطهر عقیله بنی‌هاشم زینب کبری «س» به تحصیل و تدریس پرداخت.

در سال ۱۴۲۶هـ.ق قصد بازسازی مرقد ائمه «ع» را داشت که از سوی دولت سعودی بازداشت وسپس آزاد شد. در سال ۱۳۲۷هـ.ق پس از شرکت در اجلاس قران کریم در بحرین بازداشت و به زندان فهد در ریاض منتقل شد وتحت شکنجه‌های گوناگون قرار گرفت.

چهار سال پیش ایشان به اقدام دولت سعودی در اعزام نیروی نظامی به بحرین برای سرکوب قیام مردم  این کشوراعتراض کرد و تحت شکنجه و بازداشت قرار گرفت ولی سرانجام آزاد گردید. سه سال پیش با گسترش تظاهرات در شهرهای عوامیه، قطیف، تاروت و دمام، نیروهای امنیتی عربستان به خانه ایشان حمله و پس از تیراندازی به شیخ، او را مجروح و بازداشت کردند.

مردم عوامیه نسبت به این اقدام سرکوبگرانه، اعتراضات گسترده‌ای را به راه انداختند که منجر به اعلام حکومت نظامی در این شهر شد. دو سال پیش پس از یک محاکمه فرمایشی به اعدام محکوم شد. ملک عبد‌الله، پادشاه وقت عربستان این حکم را امضا نکرد واجرای حکم به تاخیر افتاد. اخیراً پس از امضای حکم از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع و پسر پادشاه فعلی، حکم اعدام شیخ نمر و ۴۶ نفر دیگر به اجرا در آمد.

شهادت شیخ نمر با واکنش‌های وسیعی در بیش از بیست کشور در آسیا و اروپا از جمله در ایران، پاکستان، هند، عراق، لبنان، بحرین، انگلیس، فرانسه و آلمان روبرو شد. در جریان اعتراضات در مشهد مقدس و تهران کنسولگری وسفارت رژیم آل سعود از سوی مردم خشمگین ایران به آتش کشیده شد.

 

پی‌نوشت:

شیخ نمر در سال ۱۳۷۹ هـ. ق  در یک خانواده عالم‌پرور در شهر عوامیه در شرق عربستان به دنیا آمد. پدر شیخ نمر خطیب و روحانی بود وآیت الله‌العظمی شیخ محمد ناصرالنمر مرجع معروف قطیف واحساء از پدران این قبیله مجلل است.

وی تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و پس از اتمام سیکل در سال ۱۳۹۹ راهی ایران شد تا تحصیلات حوزوی را ادامه بدهد. او تهران را برای اقامت انتخاب و تحصیلاتش را در حوزه امام قائم «عج» و چیذر آغاز کرد. پس از ده سال تحصیل به سوریه مهاجرت کرد و در آنجا در کنار قبر مطهر عقیله بنی‌هاشم زینب کبری «س» به تحصیل و تدریس پرداخت.

در سال ۱۴۲۶هـ.ق قصد بازسازی مرقد ائمه «ع» را داشت که از سوی دولت سعودی بازداشت وسپس آزاد شد. در سال ۱۳۲۷هـ.ق پس از شرکت در اجلاس قران کریم در بحرین بازداشت و به زندان فهد در ریاض منتقل شد وتحت شکنجه‌های گوناگون قرار گرفت.

چهار سال پیش ایشان به اقدام دولت سعودی در اعزام نیروی نظامی به بحرین برای سرکوب قیام مردم  این کشوراعتراض کرد و تحت شکنجه و بازداشت قرار گرفت ولی سرانجام آزاد گردید. سه سال پیش با گسترش تظاهرات در شهرهای عوامیه، قطیف، تاروت و دمام، نیروهای امنیتی عربستان به خانه ایشان حمله و پس از تیراندازی به شیخ، او را مجروح و بازداشت کردند.

مردم عوامیه نسبت به این اقدام سرکوبگرانه، اعتراضات گسترده‌ای را به راه انداختند که منجر به اعلام حکومت نظامی در این شهر شد. دو سال پیش پس از یک محاکمه فرمایشی به اعدام محکوم شد. ملک عبد‌الله، پادشاه وقت عربستان این حکم را امضا نکرد واجرای حکم به تاخیر افتاد. اخیراً پس از امضای حکم از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع و پسر پادشاه فعلی، حکم اعدام شیخ نمر و ۴۶ نفر دیگر به اجرا در آمد.

شهادت شیخ نمر با واکنش‌های وسیعی در بیش از بیست کشور در آسیا و اروپا از جمله در ایران، پاکستان، هند، عراق، لبنان، بحرین، انگلیس، فرانسه و آلمان روبرو شد. در جریان اعتراضات در مشهد مقدس و تهران کنسولگری وسفارت رژیم آل سعود از سوی مردم خشمگین ایران به آتش کشیده شد.

 

 

سوتیترها:

۱٫

واقعیت این است که رژیم آل سعود به علت سیاست‌های نابخردانه و ماجراجویانه چند سال اخیر در داخل و در منطقه، به‌ویژه از زمان پادشاهی سلمان، شرایط داخلی و منطقه‌ای را به هم زده و بحران بی‌سابقه‌ای را پدید آورده است.

۲٫

آل سعود قبل از آغاز جنگ با افزایش تولید نفت، قیمت هر بشکه را از ۱۲۰ دلار به ۳۰ دلار تنزل داد و این باج بزرگ به غرب، لازمه خروج اقتصاد بحران‌زده غرب از رکود و متضمن سکوت غربی‌ها در برابر جنایات آل سعود در یمن و منطقه است.

 

۳٫

ایران معتقد است بحران با ریاض زمانی به پایان می‌رسد که رفتار تجاوزگرایانه او پایان یابد و به حاکمیت کشورهای منطقه احترام بگذارد. عربستان خود را برادر بزرگ اعراب می‌داند، در حالی‌که کسی به این رژیم چنین نقشی را واگذار نکرده است.

 

 

 

01ژانویه/17

تحول در علوم انسانی با عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی

 

استاد اصغر طاهرزاده

انقلاب اسلامی تحولی برای ورود احکام قدسی به ساحت مناسبات اجتماعی بشر و علوم انسانی یکی از اساسی‌ترین دریچه‌های این ورود است؛ لذا معتقدین به حقیقت انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر به علوم انسانی اسلامی حساسیت داشته ‌باشند؛ وگرنه با ادامه‌ وضع موجود در نظام آموزشی، انسان‌هائی با تربیت لیبرال دموکراسی و ضامن ادامه‌ فرهنگ غربی خواهیم داشت.

نگاه انسان مؤمن به وحی الهی به عالم و آدم با نگاه انسان سکولار متفاوت است. او نسبتی را با حقیقت برقرار می‌کند که همواره منوّر به انوار حقایق عالم ملکوت است و در این راستا به درک و حسی می‌رسد که فرهنگ سکولار امکان درک آن را ندارد؛ اسلامی کردن علوم انسانی برای پرورش انسان مؤمن به وحی الهی ضرورت عاجل دارد، و گرنه به‌مرور از آرمان‌های انقلاب اسلامی فاصله خواهیم گرفت.

در ساحت فرهنگ لیبرال دموکراسی نمی‌توان انسانی را جستجو کرد که بنا دارد زمین را به عالم قدس پیوند بزند. پس چگونه است که می‌خواهیم با نیاز‌هایی که مدرنیته برای بشر معنا کرده، ادامه‌ حیات بدهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی، جان خود را محل تجلی اسماء الهی قرار دهیم؟

«علم» به معنای تدوین دانایی تمدن، همواره مورد نیاز بشر است، ولی کدام بشر و کدام علم؟ اگر بشریت طوری دگرگون شود که بخواهد جان تشنه‌ خود را با تجلی انوار الهی سیراب کند، دنیای دیگری غیر از دنیایی را که مدرنیته به او پیشنهاد می‌کند و علم دیگری غیر از علومی را که فرهنگ مدرن مدنظر دارد  می‌طلبد و لذا علمی را به صحنه می‌آورد که مقوّم حیات ملکوتی او باشد، در حالی ‌که تمدن غربی با هویت قدسی انسان مطلقاً همخوانی ندارد. و همین امر، تحول در علوم انسانی را برای کسانی  که دغدغه‌ ادامه‌ انقلاب اسلامی را دارند، ضروری می‌سازد.

در تحول در علوم انسانی باید از خود بپرسیم به دنبال چه هستیم تا معلوم شود که آیا هنوز عالم و آدمی که فرهنگ غرب به ما معرفی کرده ‌است، مدنظر ماست یا خود را متعلق به عالَم دیگری که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است می‌دانیم؟ مگر می‌توان بدون تغییر تعلق خود نسبت به زندگی غربی به دنبال علوم انسانی اسلامی بود و نگران نفوذ فرهنگ غرب و استحاله‌ انقلاب اسلامی نبود؟

موانع تحول در علوم انسانی 

سئوال نخست این است که چرا تمام جلساتی که بررسی این موضوع تشکیل می‌شوند در حد تأکید بر ضرورت تحول در علوم انسانی متوقف می‌شوند؟ تفسیر واقعیتی که اسلام به آن رسیده ‌است و باید در علوم انسانی اسلامی ظهور یابد، در چه رویکردی نهفته‌ است و چگونه آن رویکرد به تاریخ ما برمی‌گردد؟ ظاهراً بعد از ضرورت تحول در علوم انسانی لازم است به محتوایی که باید جایگزین آن شود و به روشی که این جایگزینی از طریق آن انجام می‌گیرد بیندیشیم.

علوم انسانی غربی به جهت دوری از وحی الهی، ناسوتی و ذهنی و نسبی هستند و لذا راهکار عبور از این نوع علوم انسانی تنها با رجوع به تفسیری است که معتقد است باید بشر در نگاه خود متوجه اسماء الهی و نقش اسماء در همه‌ عالم باشد تا نه‌ تنها از بن‌بستی که در علوم انسانیِ سکولار پیش آمده رها شود. شخصیت قدسی بنیانگزار انقلاب اسلامی، راهکار عبور از نظام شاهنشاهی و فرهنگ غربی بود، از همین رو وظیفه‌ ماست که به‌طور جدی به آثار حِکمی و عرفانی آن مرد بزرگ رجوع داشته باشیم.

انسان مدنظر امام دو سر حلقه‌ هستی یعنی «ناسوت» و «ملکوت» را به ‌هم پیوسته است که به‌کلی با انسانی است که اومانیسم در مقابل بشر قرار داده است تفاوت دارد. نفوذ در فضای فرهنگی و سیاسی و استحاله آن در متن انقلاب اسلامی ابتدا از غفلت از انسان ترازِ انقلاب اسلامی و تحت عنوان «تعامل سازنده و همزیستی مسالمت‌آمیز با غرب» آغاز می‌شود.

ما می‌توانیم ذیل حکومت اسلامی از تنگناهای تاریخی خود عبور کنیم. وقوع فتنه‌ سال ۸۸ نشان داد که ما نیازمند بازخوانی دوران بعد از انقلاب هستیم تا اراده‌ تحول به سوی آرمان‌های بزرگ انقلاب اسلامی به حاشیه نرود. وقتی از خود بپرسیم قرار بود ما با انقلاب اسلامی به کجا برویم و اکنون در کجا هستیم و تحول جامعه‌ ما بعد از انقلاب در ظاهر و در باطن چه اندازه بوده است، به خطر استحاله‌ فرهنگی توسط دشمنان اسلامی آگاه می‌شویم. دشمن استکباری همواره به سراغ کشورهای مستقلی می‌رود که می‌داند زمینه‌ نفوذ فرهنگی در آنها فراهم است و لذا به جامعه القا می‌کند که کسی در جهان با ما دشمن نیست و این یک سوءتفاهم ساده و قابل حل است.

 

گم‌شدن فضای تفکر

با بازخوانی گذشته معلوم می‌شود به باطن و ظاهر آنچه که مطلوب ماست نرسیده‌ایم. چنانچه علت روشن شود می‌توانیم به ادامه‌ی راه خود امیدوار باشیم و در غیر این‌صورت مجبوریم از اهداف بلند خود عدول کنیم و این شروع شکست و فلک‌زدگی ماست. با تغییر فضای ذهنی جامعه، زمینه‌ نفوذ فرهنگی غرب فراهم می‌شود و تنها با تأکید بر علوم انسانی اسلامی است که می‌توان از چنگال  غرب‌زدگی نجات پیدا کرد.

باید از خود بپرسیم آیا در شرایطی هستیم که قرآن برای ما « ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِین» است و موجب تقویت عهد قلبی ما با معانی عالیه می‌گردد و یا به بهانه‌ « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» دست به دامن لیبرالیسم خواهیم شد؟ قرآن به پیامبر خدا«ص» می‌فرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ؛(۱) ای پیامبر! تو به آنها تذکر بده، تو تنها تذکردهنده‌ای، تو نباید سلطه‌ خود را بر آنها إعمال کنی.»

در آن فضای روحانی و معنوی، این آیه همه را متذکر عهد فطری‌شان می‌کرد، ولی عده‌ای در فضای لیبرالیته از این آیه استفاده می‌کنند که ما نباید از هیچ اباحه‌گری وگناهی در جامعه ممانعت کنیم و فقط باید تذکر بدهیم. در حالی ‌که همان پیامبری که این آیه بر او نازل شد دستور داشت بت‌ها را بشکند و بتخانه‌ها را خراب کند و زناکار را حد بزند. از همین روی برای عبور از فضایی که نئولیبرالیسم برای ما ایجاد کرده، به علوم انسانی خاصی نیاز هست.

روحی حاکم بر دنیای جدید مانع از ارتباط بشر مدرن با حقایق می‌شود. اگر ما آن روح را نشناسیم و نسبت به آن حساس نباشیم، تحت عنوان «احیاء علوم انسانی اسلامی» در مسیری قرار می‌گیریم که فراماسونرها در برابر ما قرار دادند و قرآن را نیز با نگاه مدرنیته می‌خوانیم و عملاً به همان جایی می‌رسیم که می‌خواستیم از آنجا فرار کنیم. بسیاری از کتاب‌های اسلامی را قبل از انقلاب را فراماسونرها نوشتند و تفسیر قرآن‌شان تأیید فرهنگ غربی بود.

در فضای لیبرالیته می‌توان از امیرالمؤمنین«ع» و سیره‌ آن حضرت سخن گفت، ولی نتیجه‌ای گرفت که تأئید فرهنگ مدرنیته باشد و به برداشت اصالت انسان از دید غرب رسید، لذا ابتدا باید روح حاکم بر فرهنگ غرب شناخته شود تا معنای عبور از علوم انسانی غربی به سوی علوم انسانی اسلامی درک شود.

بنابراین مشکل اصلی امروز ما نگاهی است که غرب به روح و روان ما تحمیل کرده است. اگر بتوانیم با نگاهی که وحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم، جهت‌گیری ما به‌کلی دگرگون می‌شود، در آن فضا زبان همدیگر را می‌فهمیم و معانی الفاظ قدسی را درک می‌کنیم.

امام خمینی می‌فرمایند: «… روح وهابیت، روح اصالت‌ دادن به ماده است و نه‌ تنها حالات عرفانی روح‌ها را درک نمی‌‌کند، حتی عرفا را کافر می‌داند. با اینکه تنها با نگاه عرفانی است که انسان‌ها می‌توانند همدیگر را درک کنند.» برداشت‌های ظاهری همواره با تحجر و انجماد همراه هستند.

از کجا باید آغاز کرد؟

نسل کنونی نسبت به اشارات قدسی اسلام و انقلاب از خود بی‌تفاوتی نشان می‌دهد. باید از خود بپرسیم در نظام آموزشی فعلی چه سمت و سویی در مقابل نسل فعلی قرار گرفته است که در واژه‌های اسلامی چیزی غیر از اسلام را جستجو می‌کند؟ اگر نوع جهت‌گیری در علوم انسانی معلوم نشود و صرفاً به محتوای اسلامی آن بیندیشیم، طبق خود قرآن: «این قرآن برای ظالمین جز خسارت به‌بار نمی‌آورد.»(۲) و آنهایی که جهت‌گیری خود را تغییر نداده‌اند، از آیات قرآن برای اثبات صحت نیات خود استفاده می‌کنند، درست مثل کاری که وهابیت انجام می‌دهد.

خداوند در ابتدای سوره‌ بقره می‌فرماید: «در این قرآن هدایتِ متقین هست». یعنی اگر از ابتدا بنا را بر آن گذاشتید که هرچه بیشتر با عالم غیب آشنا شوید و خود را شایسته‌ ارتباط با آن عالم کردید، قرآن برای شما حرف دارد و در این حالت است که می‌توانیم به جای نگاه غربی به خود و به عالم، با نگاه وحی الهی به عالم و آدم می‌نگریم. در آن صورت دیگر نگاهِ غالب در تعریف زندگی، نگاهی است که بشر را مسئول می‌داند تا بیش از آنکه به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود بپردازد و خود را شایسته‌ قرب نماید.

آنچه غرب را به غرب امروز تبدیل کرد و این نوع علوم انسانی را پدید آورد، اندیشه‌های فرانسیس بیکن بود و از همین روی او را پدر دنیای مدرن می‌دانند. تا آنجایی که شخصیت بزرگی مثل دکارت با آن ‌همه عقل و تفکر، سعی می‌کند در ذیل افکار بیکن فلسفه‌ خود را تدوین کند. روحی که از طریق بیکن در دنیای جدید حاکم شد این است که: «ما تا دیروز از طریق فیلسوفان به تعریف و تبیین طبیعت می‌پرداختیم، از امروز بناست به تغییر طبیعت بپردازیم».

یک وقت معتقدیم که عالم بر اساس عقل حکیمانه‌ خالق آن خلق شده و با آن تعامل می‌کنیم تا استعدادهایی که خداوند در آن تعبیه کرده ظهور کند و در بستر چنین عالَمی به تعالی خود برسیم و با تغییر خود، خود را مطابق نظام عالَم تربیت کنیم تا به قرب الهی نائل شویم. این نگاه انبیا و حکماست  که در آن انسان باید خود را مطابق نظام حکیمانه‌ الهی تربیت و به مقصدی بالاتر از مصرف‌ صِرف فکر کند. ولی در نگاه غربی تغییر طبیعت و برآوردن امیال به هر قیمتی مطرح است و لذا طبیعت خدا را عوض ‌و همان را هم در علوم انسانی غربی مطرح می‌کنند.

بنابراین رویکردها در فکر و عمل تأثیر می‌گذارند و ما تا متوجه خساراتی که نگاه غربی به عالم و آدم وارد کرده نشویم، نمی‌توانیم به علوم انسانی مدنظر اسلام برسیم و حتی در استفاده از آیات و روایات، رجوع ما به عالم و آدم، رجوع غربی باشد. اگر ما بتوانیم به جای درگیری با طبیعت، تعامل با طبیعت را پیشه کنیم و نظام عالم را نظام حکیمانه‌ای بدانیم، تکنولوژی موجود را از منظر دیگری خواهیم دید.

 

 ویژگی‌های علوم انسانی اسلامی

ما میتوانیم با نقادی علمی ویژگی‌های مدرنیته از یک سو و طرح  که اسماء حسنای خداوند در مظاهر عالم ظهور، علوم انسانی را با رویکرد اسلامی شروع کنیم. مقام معظم رهبری در باره علوم انسانی فرموده‌اند: «باید جرئت مناقشه در رویکرد کنونی غرب که حاصل اندیشه لیبرال دموکراسی است، به وجود بیاید»(۳)

اگر مناقشه با غرب کنونی صورت نگیرد و رجوع ما به خدا وجودی و قلبی نباشد، هر قدر هم که بخواهیم علوم انسانی اسلامی کنیم، در مسیری حرکت خواهیم کرد که به سکولاریسم ختم می‌شود.

با نقد غرب و با برخورد جدّی با مبانی فلسفی آن می‌توان دریافت که این تمدن حجاب حقیقت است و در آن صورت به حق رجوع خواهیم کرد و رجوع به اسماء الهی چنان جان و روان انسان را با تجلیات خود سیراب می‌کند که هرگز جایی برای شیفتگی در برابر فرهنگ‌های دیگر باقی نمی‌ماند و فقط در این صورت  است که در می‌یابیم خداوند برای ما تمدن دیگری را که حضرت امام مبانی آن را به‌درستی تبیین کردند، برای ما مقدر فرموده است.

 

واقعی‌ترین واقعیت‌ها

راز همزبانی و تفاهم با همدیگر در جهت تحول در علوم انسانی، رجوع به خدای وجودی و اسماءُ الله است.  واقعیتی در این عالم وجود دارد به نام خدا که به قول ایان ‌باربور: «اُسِّ اساس معنا»ست.(۴) خداوند به معنی وجود مطلق که وجود همه‌ مخلوقات از اوست، واقعی‌ترین واقعیت‌هاست. وقتی وجود همه‌ مخلوقات از اوست، پس او وجود مطلق است، بنابراین هر چیزی که حقیقتاً دارای وجود است، به خدا مرتبط است و هرچیزی که ذهنی و وَهمی است، بهره‌ای از حضور خدا ندارد.

نگاه حضرت امام به علوم انسانی، بر مبنای «وحدت وجود» است، یعنی که همه عالم مظهر اسماء حضرت حق‌اند. اساس تفکر حضرت امام در تمام آثارشان، به‌خصوص در کتاب «شرح دعای سحر» این است که این عالم همه مظاهر اسماء الهیه‌ و اسماء الهی تجلیات انوار وجود مطلق‌اند و وجود مطلق که همان کمال مطلق است، در اسماءِ حیِّ قیّومِ بصیرِ علیم است که تجلی می‌کند.

مفهوم خدا در ذهن است، ولی انوار الهی در خارج  هستند و قلب‌های آماده را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. حضرت امام می‌خواهند که ما نگاهمان را نسبت به آنچه در خارج هست درست کنیم تا علوم انسانی ما رجوع به حق باشد و نه رجوع به خیالات و وَهمیات و اعتباریات.

بنابراین علوم انسانی با عبور از نگاه فرهنگ مدرنیته و نظر به اسماء الهی است که اسلامی می‌شود. اگر روشن شود فرهنگ مدرنیته به جای رجوع به اسماء الهی به عنوان رجوع به واقعی‌ترین واقعیات، تحت عنوان سوبژکتیویته، به خیالات و آرزوهای بشر رجوع می‌کند، روشن می‌شود که تا ما از مدرنیته عبور نکنیم محال است به علوم انسانی اسلامی دست پیدا کنیم و بتوانیم انسان تراز انقلاب اسلامی را بپرورانیم. افکار غرب‌زده تحت‌تأثیر فلسفه‌ خاصی هستند که با شناخت آن، خاستگاه تربیت نسلی که امید نفوذ فرهنگ غربی در انقلاب اسلامی هستند و به وسیله‌ آنها فتنه‌ی ۸۸ شکل گرفت، روشن می‌شود.

گاهی بی آنکه بدانیم گرفتار سوبژکتیویته، یعنی مبانی نظری فرهنگ غرب هستیم. سوبژکتیویته فرهنگی است که نظر به باور درونی دارد بدون آنکه آن باور، ریشه‌ در واقعیت داشته باشد. در حالی‌ که پیامبران تلاش دارند ما را با حقیقتی آشنا سازند که به عنوان یک واقعیت، عین حیات و علم است و با اُنسی که قلب ما با او می‌گیرد، از انوار علم و حیات او بهره‌مند ‌می‌گردد.

در مکتب کانت و هیوم و دکارت که پدران تفکر فرهنگ مدرنیته‌اند، چیزی به نام حقیقت مطرح نیست و اگر متوجه روح غربی نباشیم و با عبور از آن به مکتب حضرت امام رجوع نکنیم، علوم انسانی غربی را همچنان ادامه می‌دهیم. انسان تحت‌ تأثیر فرهنگ غرب از خدا غافل می‌شود، لذا آنچه را که فرهنگ غرب به آن رجوع دارد با آنچه که ورد رجوع فرهنگ دینی است بسیار تفاوت دارد و این دو نوع تفکر، عملاً دو نوع انسان را به‌ بار می‌آورد. هر وقت رجوع ما در همه‌ امور رجوع به اسماء الهیه نیست و رجوع به خیالات و وهمیّات است، هنوز غرب‌زده‌ایم.

 

مبنای علوم انسانی غربی

علوم انسانی غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکار حقایق غیبی و وحْی الهی تدوین شده‌اند، در حالی ‌که نظام اسلامی نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی متذکر آن است و ما را متوجه آن حقایق می‌کند.

به قول آیت‌الله بهاء الدینی: «این علم، عالَم را به آتش کشید.»

به قول غزالی: «عقل می‌فهمد که نمی‌تواند همه‌ عالم را تفسیر کند و محدودیت خود را می‌شناسد و می‌فهمد که نیاز به وحی دارد.» غزالی منکر عقل نیست، ولی معتقد است که عقل می‌فهمد نیازمند به وحی است. کتاب «احیاء العلوم» بر همین مبنا نوشته شده است. غزالی در ابتدا به عنوان یک فیلسوف تصور می‌کرد می‌توان با عقل همه ‌چیز را فهمید، ولی بعد متوجه شد که  حقیقت در جایگاهی است که عقل به آن اشاره دارد، ولی وحی الهی می‌تواند ما را با آن مأنوس کند. البته متأسفانه بعد از آنکه موضوع برایش روشن شد در تحقیر عقل افراط ‌کرد.

با توجه به اینکه نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وحی الهی در منظر انسان قرار داده است، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شوند و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را هدف خود می‌داند.

لازمه‌ رجوع به اسماء عبور از ماهیات و مفهومات ذهنی و  نظر انداختن به «وجود» و رجوع به اسماء الهی با رویکرد وجودبینی است. اگر ما به پدیده‌ها و حادثه‌ها از جنبه‌ وجودی توجه کنیم و جزءها را در کل نبینیم، پدیده‌ها را آن ‌طور که باید و شاید نخواهیم شناخت.

بنابراین برای تدوین علوم انسانی اگر بتوانیم از نگاه غربی عبور کنیم و به نگاه وجودی ـ که حقیقت همه چیز است‌ـ و در فرهنگ اسلامی مطرح است، نظر بیندازیم، کار را درست شروع کرده‌ایم. باید در این موضوع به آثار معمار انقلاب نظر داشته باشیم تا علوم انسانی صحیحی در منظر ما قرار گیرد؛ وگرنه آینده‌ ما ادامه‌ گذشته خواهد بود.

 

شکستن روح سکولاریته‌ علوم

اسلام با تعیین هدف، ملاک تشخیص را مشخص کرده است. علومی که ما را متوجه زندگی ابدی می‌کنند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل می‌دهند، علوم اسلامی اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعه‌شناسی و فلسفه و…هستند.  مهم شکستن این فضاست، زیرا وقتی توجه به حیات ابدی در کنار علوم انسانی سکولار زده مطرح می‌شود، کلی بودن و کاربردی نبودن این نگاه و سپس جایگزینی آن با فضائی که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است، مطرح می‌شود. با تعریف و تبیین دقیق آرمان شهر مورد نظر اسلام که راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است، به‌خوبی می‌توان علوم بومی و اسلامی را از دانش‌هائی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «دانش‌های ذاتاً مسموم» هستند تشخیص داد. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «علوم انسانی رایج محتوایی دارند که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است»(۵) و بعد تأکید کردند این علوم، افراد خود را تربیت می‌کند که وقتی در رأس امور قرار می‌گیرند، به ارزش‌های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.

به نگاهی به تاریخ ملت‌ها، راز هلاکت هر تمدنی را در بی‌توجهی به علوم انسانی فعال و بانشاط خواهیم دید. علوم انسانی غربی انسان و انسانیت را از معنا و هویت خارج کرده و به اقرار اندیشمندان آن خطه، فرایند انحطاط آن فکر و فرهنگ شروع شده است. هیچ ملت خردمندی سرنوشت خود را به فرهنگی گره نمی‌زند که دیر یا زود سقوط می‌کند. متأسفانه ما هنوز درک روشنی از دوران گذار انقلاب اسلامی از فرهنگ غربی به تمدن اسلامی نداریم و به همین دلیل توجه به علوم انسانی مطابق با اهداف انقلاب اسلامی  را جدی نمی‌گیریم.

آنچه که جوامع را به حرکت وامی‌دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادی است. انسان لایه‌های عمیقی در ابعاد روحانی خود دارد که اگر به آنها پرداخته نشود، به فعالیت‌های متعالی بی‌انگیزه و با روحیه‌ای ابن‌الوقت به بسیاری از جوانب حیات خود بی‌تفاوت می‌شود. وقتی انسان زیبایی حیات را در اُنس با خدا دید و مقصدش بازگشت به خدا از مسیری است که پیامبران برای او ممکن و معصوم«ع» به پاک‌ترین شکل ترسیم کرده‌اند، می‌تواند با تعلق قلبی به آرمان‌ها به زندگی خود معنا ببخشد و این شرایط را علوم انسانی اسلامی می‌تواند پدید آورد. انسان‌شناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانی اسلامی هستند که منجر به تمدن اسلامی خواهند شد. شاخه‌های دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.

باید به این خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشی ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ماست، منطبق باشند وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود که ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ترین سنگر جریان‌های غرب‌زده است و تمام امید دشمنان ما به علوم انسانی موجود است. از عکس‌العمل شدید دشمنان نسبت به تجدیدنظر در علوم انسانی موجود هم می‌توان فهمید که آنها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود می‌دانند.

نظریه‌پردازی برای تدوین علوم انسانی مطابق با اهداف انقلاب اسلامی زیرساخت‌های فکری مخصوص به خود را می‌طلبد که ریشه در سنت‌های جامعه‌ دارد. ما باید اصل زیرساخت‌های فکری خود را از اندیشه‌های همه‌جانبه و جهانی امام  که نظر به اسماءُ‌الله دارد و همه‌ چیز را از آن منظر می‌نگرد، استنباط کنیم و این کار به این دلیل که می‌خواهیم در زمینه‌ای که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده، این افکار را پیاده کنیم، کار دشواری است.

وقتی اصالت را به عقل غربی داده‌ایم اثبات اینکه فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ‌هاست، یک ادعای بی‌پشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، چون در آن فضا «اسلام» یک سری سخنان کلی و مبهم و غیرکاربردی به نظر خواهد رسید. واقعیت برای انسان غرب‌زده محدوده‌ عالم ماده و از ابعاد مجردِ خود بیگانه است. تا بر جنبه‌ پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدی نشود، علوم انسانی به سوی عقل غربی سوق پیدا می‌کند. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر جای این نظریه‌پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌های غیر دینی جای آنها را پر خواهند کرد. هیچ نظامی در خلأ نمی‌تواند مدیریت کند و یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ اذهان مادی است می‌آید جایگزین می‌شود».(۶)

اینک این سئوال مطرح می‌شود که زمینه‌ تحقق علوم انسانی اسلامی کجاست؟ آیا علوم انسانی اسلامی را می‌توان در فضای آموزش عالی موجود که با روح سکولاریته شکل گرفته، جای داد؟ و یا باید مثل انقلاب اسلامی بستر ظهور و بروز آن را در مردم دنبال کرد تا در منظر آنان افقی از تمدن اسلامی گشوده شود و بتوانند از روح غربی عبور کنند؟

پس از آنکه ما متوجه ضرورت تحول در علوم انسانی شدیم با دو سئوال اساسی روبه‌رو هستیم:  محتوای علوم انسانی اسلامی و روش تحقق آنها. قرار است این علوم در چه بستری پیاده شوند؟ آیا در بستر نظام آموزشی موجود می‌توان علوم انسانی اسلامی را القاء کرد و یا در فضای سکولار آن هر چیزی رنگ آن را به خود می‌گیرد؟ بنابراین همانند انقلاب اسلامی که در میان مردم شکل گرفت؛ علوم انسانی اسلامی را نیز که به معنای عبور از نگاه غربی به عالم و آدم و نظر به اسماء الهی است، باید به میان مردم برد تا نظام آموزشی و اجرایی و مقننه را طبق مطالبات خود شکل دهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غاشیه، ۲۱ و ۲۲٫

۲ـ «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (إسراء، ۸۲).

۳ـ  سایت خبری مشرق، ۱۴ شهریور ۱۳۸۹.

۴ـ  به کتاب «علم و دین» از ایان‌باربور، ترجمه‌ی خرمشاهی رجوع شود.

۵ـ ۲۸ مهر ماه ۱۳۸۸.

۶ـ بیانات در تاریخ ۲۷/۷/۸۹  .

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در ساحت فرهنگ لیبرال دموکراسی نمی‌توان انسانی را جستجو کرد که بنا دارد زمین را به عالم قدس پیوند بزند. پس چگونه است که می‌خواهیم با نیاز‌هایی که مدرنیته برای بشر معنا کرده، ادامه‌ حیات بدهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی، جان خود را محل تجلی اسماء الهی قرار دهیم؟

 

 

۲٫

با توجه به اینکه نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وحی الهی در منظر انسان قرار داده است، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شوند و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را هدف خود می‌داند.

 

۳٫

 

باید به این خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشی ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ماست، منطبق باشند وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود که ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک.

 

۴٫

برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، چون در آن فضا «اسلام» یک سری سخنان کلی و مبهم و غیرکاربردی به نظر خواهد رسید. واقعیت برای انسان غرب‌زده محدوده‌ عالم ماده و از ابعاد مجردِ خود بیگانه است.

 

 

 

01ژانویه/17

قطعاً فردی به جامعیت و اخلاص آیت‌الله خامنه‌ای در جهان تشیع و اسلام نداریم

 

 

 

 

درآمد:

عالم عامل و عارف واصل، حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچک‌ترشان، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی از جمله برجسته‌ترین و قدیمی‌ترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار می‌آیند. ایشان دوران کودکی و نوجوانی را در دامان و مکتب پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت‌الله میرزا عبدالعلی تهرانی تربیت یافتند. پدری که از اخیار روزگار خود و تربیت‌شده بزرگانی همچون مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی(ره) بود.

آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی دوره سطح علوم حوزوی را در نوجوانی گذرانید و در سن هجده سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوان‌ترین شاگردان درس خارج مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، با وجود آنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاج‌آقا روح‌الله را توصیه کرد.

حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمی‌اش مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی می‌گیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در  برخی تابستان‌ها که امام در روستای امام‌زاده قاسم تهران مستقر می‌شدند، حاج‌آقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام به‌طور شبانه‌روز در محضر معظم له ماندگار می‌شد.

عشق و علاقه به امام، حاج‌آقا مرتضی را در نیمه دوم دهه ۴۰ نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت  راقم این سطور توفیق یافت تا ۴۷ سال پیش به‌طور خصوصی بخشی از کفایه‌الاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.

در حال حاضر هر چند آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی در شمار برترین علمای تهران شناخته می‌شود، اما به اعتقاد اهل نظر، اگر نبود گریز ایشان از عناوین مرجعیت و ریاست و چنانچه در حوزه علمیه قم مانده بودند بی‌گمان اکنون از بالاترین مراتب مرجعیت برخوردار بودند. اما ایشان راه دیگری را برای خدمت به اسلام برگزیدند و با مراجعت به تهران به امر ابلاغ و تبیین معارف دینی برای مردم پرداختند. حتی در سالهای اخیر  علی‌رغم شرایط سخت جسمی ایشان، جلسات پرمغز و تأثیرگذار منبر و وعظ شب جمعه  حاج آقا مرتضی در منزلشان برقرار است. جلساتی که صدها و هزاران نفر از جوانان، دانشگاهیان و فرهیختگان را از معارف ناب  سیراب می کنند.

 

باری همه کسانی که این عالم بزرگ را در طول بیش از ۷۰ سال گذشته از نزدیک می‌شناسند، مهم‌ترین ویژگی برجسته ایشان را در وارستگی و اخلاص معظم‌له یافته‌اند. اخلاصی که در گفتار و رفتار ایشان موج می‌زند. اخلاصی که در عبادات، دعاها و باران اشکی که با یاد معصومین «علیهم‌السلام» و ذکر مصائب آنان می‌درخشد. روضه‌‌خوانی ایشان دل‌ها را آتش می‌زند، نه به خاطر بیان مکشوف مصائب اهل‌بیت و تکیه به صوتش که با های‌های گریه‌ای که از عمق جان‌اش برمی‌خیزد و بر دل‌ها می‌نشیند و می‌سوزاند.

 ایشان آن‌گاه که از قیامت، بهشت و جهنم می‌گوید گویی از مشاهداتش در برزخ و قیامت سخن می‌راند. برخی از اهل معنی  حتی از باز بودن  چشم برزخی این بزرگوار سخن می گویند. در همین مباحثی که  در ادامه می خوانید، از رؤیت حقیقتی سخن می‌گویند که با چشم سر قابل رؤیت نیست و به خاطر اثبات قطعی آنچه در باره آن سخن می‌گویند، گویی اضطرارا به آن رؤیت اشارتی می نمایند.

از شگفتی‌های دیگر این انسان الهی آن است که هر چند به ظاهر حضور مشهودی در جامعه و حاکمیت ندارند، اما از میان اقران و امثال ایشان کمتر کسی یافت می‌شود که به اندازه ایشان بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… و زیر و بم  امور کشور و عملکرد مسئولان اشراف و آگاهی داشته باشد.

آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی گرچه گنجینه‌ای ناب از خاطرات شخصیت‌ها، اعاظم علما و حوادث ۷۰ ساله گذشته را در حافظه و ذهن تیزبین خود دارند، اما به دلایلی که خود می‌دانند و شاید به خاطر گریز از شهرت، همواره به درخواست‌های مکرر اصحاب رسانه پاسخ مثبت نداده‌اند، اما با این حال چندی پیش که توفیق زیارت معظم‌له فراهم شد، به مناسبتی از ویژگی‌های متمایز رهبر معظم انقلاب جملاتی را بیان کردند، با این مضمون که «آقا ذخیره الهی است… صحبت و تصمیم‌های ایشان نمی‌تواند بدون تأییدات الهی باشد و….»

از آنجا که این نگاه آن‌هم از منظر عارفانه این شخصیت الهی، افق متفاوتی را برای شناخت عمیق‌تر حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای «مد ظله العالی» می گشاید، درخواست تبیین بیشتر آن مباحث را پذیرفتند و چند روز بعد در محضر معظم‌له به دریافت افاضات ایشان نشستیم. معظم له در این جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، به نکات بدیعی درباره مراتب اخلاص و خودسازی حضرت آیت الله خامنه ای اشاره کردند. در شروع صحبت اولین مرتبه ای که به ایشان اشاره داشتند بلافاصله تعبیر «سلام الله علیه» به کار بردند. تصور شد شاید سبق لسان بوده است، اما وقتی تا آخر همین عبارت را برای آقا تکرار کردند، معلوم شد از روی توجه و حساب‌شده از این تعبیر استفاده کرده‌اند.

در اینجا برای اینکه تا حد ممکن ادای امانت شده باشد، لازم به ذکر است که آنچه در لحن با حرارت و محکم ایشان در یکایک کلماتی که در توصیف و بیان ویژگی‌های برجسته و متمایز رهبر معظم انقلاب متجلی بود ، مسلما در مکتوب همان کلمات که ذیلا ارائه می‌شود قابل مقایسه نیست.

ضمن ادای سپاس به درگاه حق‌ تعالی و تشکر صمیمانه از محضر نورانی حضرت آیت‌الله‌ حاج‌آقا مرتضی تهرانی که این فرصت استثنایی را در اختیار «پاسدار اسلام» گذاشتند، همراهان «پاسدار اسلام» را به استفاده و بهره‌‌مندی از این مائده معنوی فرا می‌خوانیم.

 

 

بِسمِ‌اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین و لَعنهُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین.

با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می‌دانم بنده این طور فکر کرده‌ام که ابتدا اشاره‌ای داشته باشم به ذاتیات آیه‌الله خامنه‌ای «سلام‌الله علیه» که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر ازاین صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشته‌اند و این در حافظه و اطلاعات‌ من هست.

و بعد وارد تصمیم‌های ایشان می‌شوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض می‌کنم که کدام‌یک از این ذاتیات است و بعد هم اشاره‌‌ای می‌‌کنم به آنچه که به عنوان نقیصه در جامعه دیده می‌شود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهم کرد.

البته این نقیصه‌ای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه» و بلکه از زمان رسول اکرم «صلوات‌الله علیه» بوده است و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره می‌کنم. یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهراً این نقایص به چشم می‌خورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن‌ طوری که صحیح است، ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا می‌شوند.

بنده در حدود ۶۲- ۶۳ سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم «رضوان الله تعالی علیه» از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل سطح بودم.

در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی. فرزندی هم داشت به نام آقا سید جلال که بعد از پدر بزرگوارش مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان می‌شناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاج‌آقا از تهران آمده‌ام و از طلبه‌های مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهی اوقات پنج‌شنبه‌ها ایشان به منزل ما تشریف می‌آوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچه‌ای بود به نام کوچه بانک شاهی. در آنجا بودیم.

آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سید محمد یک پنج‌شنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود شانزده سال داشتند. در همان جلسه اول توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، به‌گونه‌ای که من هر وقت می‌خواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمی‌رفتم؛ بلکه نماز مرحوم آسید جواد خامنه‌ای، ابوی بزرگوار ایشان می‌رفتم. در بازار سرشور، مسجد آذربایجانی‌ها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لمعه تدریس می‌کرد.

بنده لمعه را در تهران خوانده بودم، ولی درس مرحوم آسید احمد مدرس یزدی بسیار پخته بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسائل را هم خوانده بودم. یک مقدار از مکاسب مانده بود که درس مرحوم آمیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم.. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان می‌کردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری سوق داد.

هرچند من از اول هم کم ‌معاشرت می‌کردم و در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج ‌آقا مصطفی [خمینی] بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.

مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می‌کند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم می‌آمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می‌دهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست.

پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق‌تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.

یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می‌کنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌ قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.

خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.

ایشان قم هم که مشرف شد، از جمله درس مرحوم آقای حائری که می‌رفتند، کمال دقت را داشتند و کار می‌کردند و دریافتی ایشان از درس خارج، به‌خصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا «سلام‌الله علیه» شش ماه درس ایشان می‌رفت، کافی بود که روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد. من معتقدم که این‌گونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشند که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.

آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بوده‌اند. چرا می‌گویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز  غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود.

در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌ قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند.

در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.

کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی می‌آمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچ‌کدام در ذاتیات به این بزرگوار نمی‌رسند و نرسیدند.

من این‌جور فکر می‌کنم که حق‌تعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.

امام «رضوان‌الله تعالی علیه» راست می‌گفت. همت‌ ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده‏ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که به‌قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچک‌تر و ضعیف‌تر از خودش می‌داند.

این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و… کار می‌کرد. و در کنار همه اینها کار روحی می‌کرد. حتماً الان هم دارد. من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می‌خواند در ایشان دیدم.می پرسید : چگونه دیدی ؟ با همین چشم ؟ می‌گویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لااله‌الاالله. شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به‌جا نیاورده‌اند، چون درک نکرده‌اند، ولی خدای متعالی چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ‌ما باقی نمی‌ماند.

ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن ‌قدر بزرگ که نمی‌شود حجم آن را تعیین کرد.

اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌ یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.

این عرایض من به بحث سوم منتهی می‌شود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ می‌دانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس می‌کنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» هم بود. آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمی‌توانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بی‌نظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟

این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ اصلاً ربطی به حجت الهی اعم از معصوم و غیر معصوم ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد. که نرسیده بود. الان علت غیبت چیست؟ نعوذ بالله نقصی در وجود مقدس حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» هست؟ ایشان همین ‌طوری نمی‌دانند دلیلش چیست و منتظر مانده‌اند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است. جامعه هنوز قابلیت ندارد.

مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل می‌کرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: «خیلی منتظر ما بودی؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «من آمدم و حکمم را بگویم. این زن‌ تو با اینکه پنج بچه از او داری زن تو نیست. تمام این بچه‌ها ولد شبهه هستند. پول‌هایی که به دست آورده‌ای شرعاً مال تو نشده‌اند. کارهایی که کرده‌ای صحیح نبوده‌اند.» و حضرت یکی ‌یکی موجودیت مادی این مرد را زیر سئوال برد. در این قصه نقل می‌کنند این شخصی که در این قصه این ‌قدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد، الا اینکه دستش را روی گوش‌هایش بگذارد و چند بار فریاد بزند: «آی دزد!» جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.

مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کرده بود، از اصحاب نجف و علمایی است که هم خود و هم پسرش درس مرحوم میرزای نائینی می‌رفتند.

ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی«رضوان‌الله تعالی علیه» به دست آورده بود، یعنی چون لیاقت داشت، خدای متعال به ایشان عنایت کرده بود. از ایشان نقل شد که فرموده بود خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» مشتاق بودم و دائماً در خواب و بیداری از خدای متعال می‌خواستم. یک شب خواب دیدم که به من گفتند آن نور را از دور می‌بینی؟ حضرت دارند به آنجا تشریف می‌آورند. می‌گوید که من آن قدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهره‌شان را ندیدم. آن ‌قدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم و دیدم خیس عرق هستم و متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم. عوام آن طور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند.

این آقای بزرگوار «سلام‌ الله علیه» از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را می‌کشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد می‌کنند. مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا«صلوات‌الله علیه» از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیرعصمت خیلی زیاد است. بر حسب نوشته‌ها امام فرمود که اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس می‌آیم. حضرت مسلم«سلام‌الله علیه» همین کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیده‌ایم.

انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم می‌بینم، این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان می‌لنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد ولی من برای افراد زیادی این کار را کرده‌ام.

آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمی‌توانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل می‌کنند. ما الان زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی‌ را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این  نمی‌رسد.

آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را می‌زنم، عرض می‌کنم من همه بحث اخلاص «محجه البیضا»ی مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحث‌های اخلاص مطالعه کرده‌ام وبه طور خصوصی برای۶۰ ، ۷۰فارغ التحصیل خارج یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کرده‌ام.

آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.

بنده ۵۰ سال پیش، خیلی قبل از انقلاب بعد از فوت مرحوم حاج‌آقای والد دوازده شب محرم در منزل ایشان منبر می‌رفتم. یکی از حرف‌هایی که زدم این بود که همان‌ گونه که انسان باید دوست‌شناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید دشمن‌شناس هم باشد. بعد تصریح می‌کردم که به‌خصوص مراجع و علما باید این‌‌گونه باشند و بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند، چه مقدار بایستی صلابت به خرج بدهند و خودشان را به دشمن نزدیک نکنند.

این جمله دربسته‌ای است که به نظر من خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند.

به فرمایش‌های امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه»  به زبیر بعد از اینکه جدا شد، دقت بفرمایید. اینها در کلمات امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» هست.

این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.

وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و می‌خواهند احتیاط کنند، روشن کنم و به آنان بفهمانم در این جا احتیاط معنی ندارد. این شبهه واحتیاط را شیطان در کله شما کرده است.

مهم‌ترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است، توجه و باور و آماده کردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمی‌فهمد.

گاهی شایع می‌کنند که ایشان بیمار شده است، یا شیطنت های دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید. تا نفس داشته باشد کار می‌کند. علتش هم آن دید و رؤیتی است که از واقعه دارد و برحسب آن واقعه حرکت می‌کند. ما هم باید قدرش را بدانیم.

باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلاءهایی است که به نظرمان می‌آید. عرض می‌کنیم در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوان‌الله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانه‌ها فرمایشات‌ امام را که پخش می‌کنند، ایشان می‌فرمایند سال گذشته این‌ جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان می‌فرمود بحمدالله. نمی‌فرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایین‌تر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل می‌کند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را می‌کند، کسر هم نمی‌گذارد تا آن وقتی که ان‌شاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامه‌هایی که ایشان تنظیم کرده‌اند قابلیت اجرا پیدا کند.

خدا را شاکرم ‌قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد و خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمان‌ها و شیعیان بلکه به همه انسان‌ها عطا کرده است.

من آن وقتی که کسی در این مسیر نمی‌آمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش می‌برد. این پیشرفت‌ها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمی‌شود. امکان ندارد. یک کشور ۱۰۰ سال هم دائماً کشته بدهد، بی‌رهبر موفق نمی‌شود. در تاریخ دیده‌ایم. الجزایر ۲۵ سال کشته داد. رئیس‌جمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیس‌جمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی‌ من است. و همواره در انتظار قسمت‌های آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.

 

*خود آن رؤیا را نفرمودید.

نه، نمی‌شود گفت. اما خوابی را مربوط به امام «رضوان‌الله تعالی علیه» نقل می‌کنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمی‌گویم، اما امام چون مرحوم شده‌اند عرض می‌کنم. بزرگواری نزدیک به ۸۰ سال سن داشت، در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم [رحلت] مرحوم آیت‌الله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوبمان را ببینم و بعد هم به قم مشرف شوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی و شاگرد فلانی است. این اولاد پیغمبر که از شاگردان مرحوم آیت‌الله حائری بود گفت من ۳۰، ۳۵ سال پیش خوابی دیدم. آن زمان این آقا-امام- در حوزه آیت‌الله حائری که می‌آمد، از نظر من خیلی تلخ و نچسب بود. می‌گفت می‌دانستیم فاضل است، ولی جوری بود که با او ارتباط برقرار نکردم. در همان ایام یک شب خواب دیدم که بیابانی است و جمعیت کثیری، مثلاً یک میلیون نفر دایره‌وار ایستاده‌اند و در مرکز این دایره هم کارهایی انجام می‌شود که من از دور نمی‌بینم. جمعیت را شکافتم و تا مرکز دایره پیش رفتم. در مراکز دایره دیدم به اندازه ده دوازده متر جا هست. در یک طرف رسول اکرم«ص» تشریف دارند و شمشیری در دستشان‌ است. مقابل ایشان هم محمدرضا پهلوی ایستاده است. حضرت رسول«ص» چند بار فرمودند آیا کسی هست که بیاید و این شمشیر را از من بگیرد و حد خدا را بر این مجرم جاری کند؟ هیچ‌ کسی نیامد. این کسی که داشت این حرف را می‌زد، خودش با امام «رحمه الله علیه» موافق نبود و با تعبیر تلخ و نچسب از ایشان یاد کرد. گفت حضرت دو سه مرتبه فرمودند و کسی نیامد. یک وقت دیدم جمعیت دارد شکافته می‌شود و کسی دارد جلو می‌آید. از دور نمی‌دیدم. نزدیک که آمد متوجه شدم حاج‌آقا روح‌الله است.

جلو آمد و به حضرت سلام و عرض کرد: «یا رسول‌الله! من آماده هستم.» بعد هم شمشیر را گرفت.  گفت حاج آقا روح الله شمشیر را بلند کرد و با یک ضربت سر شاه را پراند، اما تن بی‌سر جلو آمد و یقه ضارب را گرفت و مقداری با هم دست به یقه بودند تا سرانجام حاج‌آقا روح‌الله که دید این تن بی سر نمی‌افتد، لذا دست راستش را انداخت و امحا و احشا‌ی‌ او را بیرون کشید. از خواب بیدار شدم.

اطلاعیه‌ها، بیانیه‌ها و مطالبی که امام می‌نوشت با دست راست بود و به‌ وسیله آنها امحا و احشای شاه را از داخل این مملکت بیرون کشید. این را چون امام مرحوم شده‌اند عرض کردم.

ان‌شاءالله خدای متعال ۱۲۰ سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید،  باز عرض می‌کنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

 

 

۱٫

یکی از ذاتیات ایشان (آیه‌الله خامنه‌ای)  بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌‌قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که ازهمان جوانی از تلاش برای تهذیب اخلاق و تقویت اخلاص غفلت نورزید

 

   آنچه که من در ایشان [ازنوجوانی] ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان.

 

۳٫

بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز  غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود

 

۴٫

در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست… این را من تا الان لمس کرده‌ام

 

۵٫

در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.

 

۶٫

خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است.

 

۷٫

من آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز می‌خواند در ایشان دیدم. با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم

 

۸٫

شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به‌جا نیاورده‌اند، چون درک نکرده‌اند

 

۹٫

آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند.

 

.۱۰

آن مقداری که شریعت، شرط دانسته است، تبعیت از شخص را خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.

 

۱۱٫

خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن – را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا – دشمن شناسی را – به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند.

 

۱۲٫

خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمان‌ها و شیعیان بلکه به همه انسان‌ها عطا کرده است.

 

.۱۳

این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما اگر مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.

 

خدا را شاکرم ‌قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد . خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بی‌نظیر است

 

01ژانویه/17

دلبستگی به دنیا؛ ریشه همه انحرافات

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

مقدمه

رهبر معظم انقلاب، سال‌ها قبل سئوالی را مطرح کردند مبنی بر این که چگونه مردم مسلمانی که با سختی و گرفتاری تن به اسلام دادند و ایمان آوردند و تحت شکنجه‌های بسیار واقع شدند، بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» آرام آرام تغییر مسیر دادند و با جامعه مورد نظر پیامبر زاویه پیدا کردند تا آنجا که نهایتا کار به واقعه کربلا انجامید؟

این مسئله ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن تاریخی است که اصلا جریان چه بود و چه تحولاتی پیدا شدند که کار به اینجا کشید؟ البته پس از نگاهی به واقعه تاریخی نوبت به تحلیل تاریخ می‌رسد که چه شرایطی فراهم شد که کربلا روی داد؟ بنده قصد ندارم بعد تاریخی این قضیه را مطرح کنم، بلکه میخواهم به این موضوع بپردازم که  جریانات چه اندازه با عقاید اسلامی وفق یا تضاد دارند؟ فرقه‌های مختلف مسلمانان در باره این‌ موضوع چه نظری دارند؟ کدام درست و کدام باطل هستند؟ الحمدلله به قدر کافی در این زمینه‌ها کار شده و بخش‌هایی از آنها هم به عنوان مطالب درسی در حوزه‌ها تدریس می‌شوند. نمونه‌هایی از آنها‌ کتاب الغدیر و عبقات است که کسانی عاشقانه عمرشان را صرف تالیف آنها کردند و به‌خوبی از عهده برآمدند.

 

اهمیت و ضرورت بحث

بُعد دیگر این مسئله به اصطلاح امروزی‌ها جنبه علمی و تحلیل دارد، که بعضی از آنها روانشناختی و بعضی‌ دیگر جامعه‌شناختی هستند و نشان می‌دهند که رفتار به عنوان عمل انسانی چگونه شکل می‌گیرد؟ چگونه می‌شود که کسانی در زمانی تا پای جان برای اسلام می‌ایستند، در جنگ‌ها شرکت می‌کنند و زخم برمی‌دارند و در روز دیگر کاری می‌کنند که نهایتاً به ضرر اسلام تمام می‌شود؟

قرآن کریم بخشی از تعالیم خود را براساس همین روش آموزش داده است. بخش عظیمی از آیات قرآن داستان‌ گذشتگان است. نقل این داستان‌ها برای گرفتن عبرت و تصحیح رفتار است. اگر در داستان کربلا بحث شود که چه عواملی و چه قشری در آن مؤثر بوده‌اند و چه انگیزه‌هایی داشتند. به‌خصوص در جاهایی که تحولات سریع در افراد پیدا شد، دیروز در یک جبهه بودند و امروز در جبهه دیگری هستند، درک این نکات همان فایده‌ای را دارد که ذکر داستان‌های تاریخی قرآن دارد. چرا در قرآن این همه داستان بنی‌اسرائیل تکرار شده است؟ داستان کسانی که چند هزار سال پیشتر زندگی می‌کردند به ما چه ربطی دارد؟ خود قرآن فرموده که ما اینها را می‌گوییم تا شما عبرت بگیرید و بدانید که رفتارتان چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. اگر ما عوامل و پیامدهای این داستان‌ها را در نظر بگیریم، به فکر فرو خواهیم رفت که نکند ما هم به همان سرنوشت دچار شویم.

روش بحث مورد نظر

به نظر من اگر از این زاویه به تاریخ نگاه کنیم، در عین حال که پاسخی برای سئوالی که مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، می‌یابیم،  هم وظیفه اجتماعی‌مان را بهتر می‌شناسیم و به پیامدهای کارهایمان توجه پیدا می‌کنیم، و هم سهل‌انگاری نمی‌کنیم و بعضی از مسایل را دست‌کم نمی‌گیریم.

ما که معتقد به مبانی دینی هستیم می‌توانیم از شیوه‌های دیگری غیر از مباحث علمی و تجربی نیز استفاده کنیم. چه‌بسا داستان‌های قرآن و روایات و احادیث برای ما آموزنده باشند و بررسی آنها‌ سرنخ‌هایی را  به دست ما بدهد و بسیاری از مسایل برای ما حل ‌شوند.

 

خطبه شقشقیه و تحلیل تحولات خلافت

در خطبه سوم یا خطبه شقشقیه مطالب بسیار مهمی وجود دارند. حضرت در بخش عمده‌ای از این خطبه در عباراتی کوتاه، زیبا و نافذ به تحلیل تحولات خلافت می‌پردازند و بدون اینکه توهینی به کسی بشود، به بیان این‌ مطلب می‌پردازند که این کار اشتباه بود و این ضررها را داشت، به صورتی که اگر کسی واقعاً بخواهد حقیقت را بفهمد از این بیانات نگران نمی‌شود. به همین دلیل، برخی از اهل سنت این خطبه را همانند سایر خطبه‌های امام شرح کرده‌ و هیچ احساس نگرانی نکرده‌اند.

 

شیوه‌های تعیین خلفا

بخش عمده این خطبه در باره اصل جریانی تاریخی است که چگونه مسئله خلافت شکل گرفت. حضرت اشاره می‌فرمایند که قبل از ایشان سه خلیفه آمدند که هر کدام به شیوه‌ای تعیین شدند.

سئوال این است که اگر بنا بود خلیفه‌ای جانشین خود را تعیین کند، چرا از همان ابتدا به خواسته پیامبر عمل نشد؟ پیغمبر اکرم«ص»  هفتاد روز قبل از وفات خویش، حضرت علی را تعیین کرده بودند؛ پس چرا پس از وفات ایشان عده‌ای در سقیفه جمع شدند و درباره خلیفه بعد از پیامبر بحث کردند؟ اگر این‌کار خلیفه اول صحیح بود، به طریق اولی کار خود پیامبر که صحیحتر بود که جانشینش را تعیین کرد.

حضرت در این خطبه اشاره‌ای به هر کدام از این شیوه‌ها می‌کنند و فی‌الجمله می‌فرمایند اینها هیچ کدام راهی نبود که اسلام تعیین کرده باشد؛ بلکه هر کدام راهی به نظرشان رسید  و آن طور عمل کردند و این راه‌ها درست نبودند.

درباره انتخاب خلیفه اول می‌فرماید: «خلیفه اول در حالی این مسئولیت را قبول کرد که می‌دانست موقعیت من نسبت به این مسئله همانند موقعیت قطب نسبت به آسیاب است. در آسیاب دو سنگ روی هم می‌چرخند و محوری دارند که این سنگ‌ها دور این محور باید بچرخند تا گندم بین آن خرد بشود. اگر این محور بشکند یا آن را در بیاورند، ولو این‌که سنگ‌ها حرکت بکنند، گندم‌هاپراکنده می‌‌شوند. خلیفه اول این مسئولیت را قبول کرد در حالی که می‌دانست من نسبت به مسئله خلافت به منزله محور هستم و اگر نباشم این آسیاب محصول درستی نخواهد داشت. هم‌چنین حضرت درباره خلافت خلیفه سوم از قدرت گرفتن و ریخت‌وپاش خویشاوندان او سخن می‌گوید، و می‌فرماید: «آنها همانند گله شتری که در فصل بهار به گیاهانی که تازه روییده هجوم می‌آورد و می‌خواهد شکم خودش را سیر کند، بیت‌المال را صرف کردند.»

خلیفه سوم به هر یک از سه دامادهایش چهارصد هزار دینار بخشش کرد و در بخشش دیگری صدهزار دینار به مروان حَکَم بخشید. همه اینها‌ باعث شدند که بالاخره مردم طاقت نیاوردند و از هر طرف شوریدند. هر چه امیرالمومنین«ع» مردم را نصحیت کردند که کاری نکنید که سنت غلطی گذاشته شود و خلیفه‌کشی باب بشود، گوش ندادند و بالاخره مردم جمع شدند و خلیفه‌کشی باب شد.

 

بیعت با امیرالمؤمنین«ع»

حضرت می‌فرمایند: وقتی خلیفه سوم کشته شد،ناگهان خود را در میان جمعی دیدم که هجوم آوردند و به این صورت آمدند و با ایشان بیعت کردند.

اما عجیب این است که هنوز داستان این بیعت تمام نشده و سامانی نگرفته بود که مخالفت‌ها شروع شدند. چطور مردمی که آن چنان بر امیرالمؤمنین هجوم ‌آوردند و به پذیرش خلافت مجبورش می‌کردند، چند روز بعد از او فاصله ‌گرفتند و علیه او جنگ به‌راه ‌انداختند؛ به‌خصوص زبیر که در شورای شش‌نفره طرفدار خلافت علی بود! حتی نقل کرده‌اند که در سقیفه یکی از کسانی که با خلیفه اول بیعت نکرد، جناب زبیر بود. حال چه شده بود که بعد از بیعت با علی «ع» جنگ جمل را علیه او به راه انداخت؟ چگونه می‌شود که آدمیزاد یک عمر برای اسلام زحمت بکشد تا جایی که پیغمبر برای شمشیرش دعا کند و حالا رودرروی علی قرار بگیرد؟ آن هم کسی که ‌چنان به خاندان پیغمبر علاقه‌مند است که نقل شده که حضرت زهرا «س» به امیرمؤمنان«ع» عرض کردند که اگر شما وصیت مرا نمی‌پذیرید، به زبیر وصیت کنم!

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل بود که طبق نقل‌های متعدد وقتی امیرمؤمنان با حضرت زهرا«س» به خانه مهاجرین و انصار می‌رفتند و می‌گفتند که شما می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم. مسئله شکستن بیعت این قدر مهم بود که بعضی می‌فهمیدند و اقرار می‌کردند که ما اشتباه کرده‌ایم،  اما می‌گفتند دیگر گذشته است و ما بیعت کرده‌ایم. حال، این زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله همین مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که پای منبر پیغمبر و علی  تربیت شده بودند. اینها یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

دلبستگی به دنیا، ریشه فساد

تا این جا طرح همان سئوالی بود که مقام معظم رهبری فرمودند. پاسخ آن از اینجا شروع می‌شود که حضرت می‌فرمایند: «گویا اینهایی که بیعت را شکستند و با من جنگ به راه انداختند و حاضر شدند خون مرا بریزند،  آیه تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ،(۱)را نشنیده‌اند. خداوند می‌فرماید: سعادت آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در دنیا به دنبال برتری‌طلبی نباشند.»

حضرت سپس می‌فرمایند: «به خدا قسم این آیه را نه تنها شنیده بودند که معنی‌اش را هم خوب درک کرده بودند، ولی زینت دنیا ‌چنان آنها را تحت تأثیر قرار داد که از عمل به این آیه بازماندند و آن را فراموش کردند. گویا چنین آیه‌ای وجود ندارد و گویا عهدشکنی، آن هم با علی، کسی که خود پیغمبر او را تعیین کرده است، مشکلی نخواهد داشت و فقط همه همّشان این بود که به پولی یا مقامی برسند. دنیا در برابر چشمشان آرایش و زیورهای دنیا مایه اعجاب آنها شده‌ بود و به آنها دلبستگی پیدا کرده بودند، لذا  همه چیز باطل شد.

به حسب این بیان تنها عامل این همه انحراف و جنایت که آثارش تا روز قیامت هم باقی خواهد ماند، این بود که اینها به زینت دنیا دلبستگی داشتند.

 

پی‌نوشت:

  1. ۱٫ قصص، ۸۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل وقتی حضرت علی به انصار می‌فرمود شما که می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم.

 

۲٫

زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

 

01ژانویه/17

جایگاه قلب در ادب الهی

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

قلب اشرف ابعاد وجودی انسان

در مباحث قبل گفتیم که ادب نفس، اعظم و اهمّ تأدیب‌هاست، زیرا در بسیاری از ابعاد وجودی انسان اثر دارد. اما اینجا می‌گوییم قلب، اشرف ابعاد وجودی انسان است و تأدیب آن نیز اشرف تأدیب‌هاست. ادب نفس، عظمت و اهمیت دارد، ولی ادب قلب، شرافت دارد. عظمت ادب کردن نفس در این است که اگر نفس تأدیب شود، بسیاری از ابعاد وجودی انسان از جمله اعضا و جوارح کاملاً متأثر و مؤدب می‌شوند و تأدیب قلب نیز آسان می‌گردد، اما شرافت ادب قلب به این است که خود قلب جایگاه بالایی دارد و اشرف ابعاد وجودی انسان

مانند دیگر ابعاد وجودی وی دارای فعل و رفتاری است که باید بر اساس روش‌های الهی رفتار کند.

خصوصیات یک قلب مؤدب

رفتار قلب تعلق و دلبستگی است

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. این معنا، همگانی است و شامل تمام قلب‌ها می‌شود. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. همان طور که لازم است تفکر به عنوان رفتار عقل، در محدوده مرزهای الهی باشد و با مواد مشخصی تحقق یابد و نتایج آن به آیات و روایات عرضه شود تا صحت و سقم آن معلوم گردد، در مورد قلب هم باید همین حدود را رعایت کرد تا اعمال آن نیز، خارج از محدوده الهی نباشد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.(۱)

انسان به خاطر داشتن قلب، تنها نشانه اتمّ بی‌نهایت و آیت کبرای حق محسوب می‌شود؛ بنابراین قلب را باید با حدود الهی محدود ساخت و نباید آن را رها ساخت تا با رفتارهای بی‌ادبانه ارزش و شرافت خویش را از دست بدهد. بنابراین نمی‌توان  به هر کس و هر چیزی دلبستگی پیدا کرد و این خداست که باید بگوید به چه کسی دل ببند و از چه کسی دل بکن و این یعنی روش رفتاری.

در این زمینه آیات و روایات بسیاری وجود دارند که در آنها روی این نکته تأکید شده است که قلب به خدا اختصاص دارد. این ظرف محبت، تنها مخصوص خداست و نباید دوستی و تعلق به غیر خدا در آن راه پیدا کند. در بحث تأدیب قلب نیز روی این مسئله أکید فراوانی شده است که قلبِ باادب، مالامال از محبت به خدا و خالی از محبت به غیرخداست. از روایات این طور فهمیده می‌شود که خداوند درمورد قلب انسان، محدودیت خاصی را قائل ‌شده است، در حالی که در مورد  هیچ‌ یک از اعضا، قوا و ابعاد وجودی انسان این حساسیت را ندارد. خداوند از بین تمام ابعاد وجودی انسان، قلب را انتخاب کرده و در مورد آن کاملاً انحصارطلبانه سخن می‌گوید.

 

«صداقت در محبت» یعنی حب انحصاری به خدا

البته بحث انحصارطلبی خدا در روایات، با عنوان «صداقت در محبت» مطرح شده است؛ یعنی خدا، محبت صادقانه را  فقط برای خود می‌خواهد و محبت غیرصادقانه و عاریتی را نمی‌پذیرد. محبت کاذب ریشه‌دار و محکم نیست و در برخوردها و تعارضات، زائل می‌شود، اما محبت صادق، ریشه‌دار و محکم است و زود از بین نمی‌رود.

محبت صادقانه‌ انسان مخصوص خداست؛ اما اشکال ندارد که انسان به غیر خدا نیز محبت و دلبستگی سطحی و گذرا پیدا کند. ما به‌طور طبیعی دوستی‌های زودگذر وکاذب پیدا می‌کنیم و گاهی این نوع محبت‌ها، به قلب‌هایمان سرایت می‌کنند؛ اما باید مراقب بود که چند محبت صادق در یک دل جا نمی‌گیرند و تعدد در محبت صادقانه، تعارض را به وجود خواهد آورد. برای همین است که خدا نسبت به محبت صادقانه انحصارطلب است.

البته محبت صادقانه مانند یک درخت، شاخ و برگ و ثمرات زیادی دارد که یکی از آنها محبت به اولیای محبوب خداست؛ اما مهم این است که انسان تنها باید به خدا محبت داشته و تمام محبت‌های دیگر، تابع حب به خدا باشد.(۲)

قلب مؤدب هم تنها یک محبت ریشه‌دار و صادقانه دارد و آن حب به خداست. قلبی که در آن حب به خدا وجود ندارد و یا در آن ریشه نکرده است، ادب ندارد و حب کاذبانه خدا در قلب، نشان از بی‌ادبی قلب است.

 

قلب مؤدب، قلب توسعه‌یافته است

امیرالمؤمنین«ع» فرمود: « زَکِّ قَلْبَکَ بِالْأَدَبِ کَمَا یُذَکَّى النَّارُ بِالْحَطَب؛(۳) دلت را به سبب ادب، رشد بده؛ همان طور که آتش به سبب هیزم رشد پیدا می‌کند.» اولاً آتش چوب را می‌سوزاند و از آن فقط یک چیز باقی می‌گذارد و آن هم خاکستر است. انسان هم باید با آتش محبت خدا قلبش را تصفیه کند تا تعلقی جز محبت به خدا در آن باقی نماند.

قلب اگر در قالب یک روش رفتاری الهی ادب شود، رشد می‌کند. بدون تزکیه و پاک شدن، رشد و ترقی ممکن نیست. سازمان وجودی قلب هم می‌تواند رشد کند و هم می‌تواند تنگ و ضیق شود. گاهی می‌گوییم دلم گرفته است که اشاره‌ای به تضییق دل است. گاهی هم می‌گوییم دلم باز شد که منظورمان همان توسعه دل است.

رذایل اخلاقی مانند حسد و به طورکلی اعمال سیئه، قلب را نابود و عرصه‌اش را تنگ و فضایل اخلاقی و طاعات و عبادات، صفحه دل را باز می‌کنند. اگر قلبی به خداوند دلبستگی پیدا کند و مؤدب شود، رشد و توسعه پیدا می‌کند و دایره وسعتش بیش از گذشته می‌شود. یعنی دلبستگی به خدا، هم ادب است و هم تزکیه؛ لذا اگر دل به یک موجود نامحدود تعلق پیدا کند، توسعه‌ می‌یابد و نامحدود می‌شود. اما اگر قلب که ظرفیت گنجایش نامحدود را دارد، به یک موجود محدود تعلق پیدا کند، تنگ و مضیق می‌شود و تحت فشار قرار می‌گیرد. مادیات، دل‌گرفتگی ایجاد می‌کنند و معنویات، دل را توسعه می‌بخشند.

 

تخلیه از آلام و رنج‌ها به وسیله تعلق به خدا

این مسئله پیچیده نیست و کسانی که حتی مختصر تعلقی به خدا دارند، می‌دانند که غرق شدن در دنیا هرچند در ابتدا برای نفس، نوعی فرح و شادی کاذب و زودگذر را ایجاد می‌کند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه، دنیا با همه وسعت ظاهری‌ تنگ و دلگیر می‌شود. این، اثر دلبستگی به مادیات محدود است، ولی اگر با ماورای مادیت رابطه برقرار کنیم، دردها و آلام مادی فراموش می‌شوند و می‌توان سختی‌ها و رنج‌های طاقت‌فرسا را تحمل کرد؛ لذا قلبی که مؤدب شده و توسعه ‌یافته، هیچ‌گاه احساس گرفتگی نمی‌کند.

 

عوامل تأدیب قلب در روایات

۱ـ خشیت نسبت به خدا

قلب چگونه فقط به خدا محبت صادقانه پیدا می‌کند و برای تعلق به دیگران اصالتی را قائل نمی‌شود؟ در روایات مربوط به ادب کردن قلب، دو عامل اصلی برای صداقت انحصاری در محبت خدا مطرح شده‌اند:

«خشیت»، بدین معنا که انسان می‌تواند به وسیله آگاهی و درک عظمت خدا دل را ادب کند و روش رفتاری الهی به آن بدهد. خشیت، ادراک و حسی است که بر محور ادراک صحیح عقلانی به وجود می‌آید و با ترس فرق دارد. ممکن است انسان از موهومات بترسد، اما امکان ندارد که نسبت به آن خشیت پیدا کند و یا بدون علم و آگاهی و مثلاً در اثر تبلیغات و… بترسد، اما خشیت بدون درک عظمت معنا ندارد؛ لذا در روایت داریم: «قال الله تعالی لعیسی علیه‌السلام أدب قلبک بالخشیه؛(۴) خدا به حضرت عیسی«ع» فرمود: دلت را با خشیت ادب کن و روش رفتاری الهی به آن بده. این حالت منشأ توسعه قلب است.

 

۲ـ التزام به نوافل

اما طبق روایات، عامل دیگری که برای ادب کردن قلب تأثیر زیادی دارد، «التزام به نوافل» است. علاوه بر فرائض.(۵) این کار دلبستگی به خدا را به همراه می‌آورد و موجب ادب قلب می‌شود. امام صادق«ع» می‌فرماید: «إن القلب یحیی و یموت: دل زنده می‌شود و می‌میرد»؛ یعنی دل حیات و ممات دارد. «فإذا حی: پس هنگامی که زنده شد»، «فأدبه بالتطوع: با نافله و مستحبات آن را ادب کن.» «و إذا مات فاقصره علی الفرائض: و هنگامی که مرد، به کارهای واجب اکتفا کن.»

 

معنای موت و حیات قلب

منظور از موت و حیاتی که حضرت در این روایت می‌فرماید این است که هر وقت دیدی دلت به خدا اقبال دارد، باید از این موقعیت استفاده کنی و با عملی که موجب تشدید حیات قلب می‌شود، یعنی التزام به نوافل، آن را مؤدب نمایی. «أدبه بالتطوع». هنگامی هم که در دلت اقبالی وجود ندارد، «فاقصره علی الفرائض»، باید به فرائض و نمازهای واجب اکتفا کنی و خود را بیش از آن به زحمت نیندازی. بنابراین منظور از موت دل، ادبار از حق و منظور از حیات قلب، اقبال به خداست.

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند. اینکه نقل شده اولیای خدا بسیار به نوافل سفارش می‌کردند، برای همین است.

 

اقبال و حیات دائمی قلب اولیای خدا

امام باقر«ع» ‌فرمود: «پدر بزرگوارم، زین‌العابدین«ع» در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند. وقتی به نماز می‌ایستاد، مانند خوشه‌ای بود که باد او را به حرکت درمی‌آورد.»

امام حسن«ع» می‌فرماید: مادرم زهرا «س» از شب تا صبح مشغول عبادت، دعا، مناجات، رکوع و سجده بود.» در بعضی از اقوال آمده است که حضرت زهرا «س» در هنگام عبادت، آن قدر روی پا می‌ایستاد که پاهایش متورم می‌شد.(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اگر خدا برای قلب مرزی قرار نداده بود، ما هم آن را رهایش می‌کردیم، اما این طور نیست. خداوند برای جمیع ابعاد وجودی انسان حدودی مشخص کرده است.

۲ـ حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که جلد سوم مجموعه «رسائل بندگی: با عنوان حب به خدا» به آن اختصاص دارد.

۳ـ تحف‌العقول، ص ۸۰.

۴ـ تحف‌العقول، ص ۵۰۰.

۵ـ البته این مطلب همیشگی نیست، بلکه انسان باید نوافل را تنها هنگامی بخواند که سرحال است و نشاط عبادت دارد؛ وگرنه کار مستحبی بدون توجه و نشاط، نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه ممکن است انسان را از مسیر خارج کرده و او را دلزده نماید.

۶ـ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴۷.

۷ـ «کان علی‌بن الحسین یصلی فی‌الیوم و اللیله ألف رکعه و کانت الریج تمیله بمنزله السنبله»، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چهارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.

 

۲٫

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند.

 

 

01ژانویه/17

قدر خود بشناس

آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

انسان فوق عالم تجرّد است و لذا برای رسیدن به مقامی بالاتر از ملائکه به برنامه و روش زندگی نیاز دارد که توسط انبیا برای او نازل شده و در وجود خاتم‌الانبیا«ص» به کمال رسیده است.

در این نوشتار به شرح و بیان سیره نبوی خواهیم پرداخت.

سیره ابن‌هشام و سیره‌های دیگر و در زمان معاصر، جناب علامه طباطبایی، صاحب تفسیر شریف المیزان، سیره النبی را نوشته‌اند. شئون، احوال، برخوردها، نشست و برخاست‌های خاتم‌الانبیا«ص» در این سیره‌ها نوشته شده‌اند. سیره‌النبی به عربی نوشته شده که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است. اینها که سیره ظاهر هستند، حالا از طبیعت، نباتات، حیوانات، افلاک، اجرام اثیری و… گذر کردیم و به باطن عالم و جان عالم رسیدیم. از آنجا هم جناب انسان عروج می‌کند و ملائکه را پشت سر می‌گذارد. اینها همه سرّ است:

قدر خود بشناس و مشمر سرسری

خویش را از هر چه گویم برتری

آنکه دست قدرتش خاکت سرشت

حرف حکمت بر دل پاکت نوشت.

ملائکه بر سرّ این ماندند و گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمی‌توانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستاده‌ای و بالاتر نمی‌آیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر می‌سوزانم. حد ملائکه این ‌قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است. جناب انسان پایان ندارد. مبادا دنیا و دنیازده‌ها شما را شکار کنند.

جوان گرامی!

خدا را گواه می‌گیرم که چقدر دلم می‌سوزد که دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهی. چه کسی اینها را قاپیده است؟ چرا حرف نمی‌شنوند؟ چرا پیش اهلش نمی‌روند؟ حواستان جمع باشد. سرمایه والایی دارید که هیچ موجودی ندارد. آن چیست که همه چیز را مسخّر شما کرده است؟ آن عقل، روح و گوهر گرانبهای نفس ناطقه انسانی و جان انسانی است. آن گوهری است که شما دارید و سایر موجودات ندارند و از شما می‌ترسند. آن حیوانات عظیم‌الجثه در شما چه می‌بینند که به شما سواری می‌دهند؟ بیائید و از کرات بالاتر بروید تا ببینید چگونه همه مسخّر و اسیر شمایند. ای انسان چه داری که همه اسیر شمایند؟ این سرمایه عظیم را  به چه چیزهایی می‌فروشید؟

فرزند عزیز من!

خداوند توفیق بیداری بیشتری را به من و شما مرحمت بفرماید، ان‌شاءالله ‌تعالی. ما با شما حرف داریم و دلمان می‌خواهد برای رضای خدا با شما دعوا کنیم و هیچ حق نداریم حتی یک کلمه هم برای تشفّی خاطر خودمان به شما حرفی بزنیم. خدای سبحان دستور داده و به تعبیر عوامانه‌اش ما را به سیخ کشیده است که برای آرامش خاطر خودمان حق نداریم حرفی بزنیم. خدای سبحان به حضرت عیسی«ع» فرمود:

«ای پسر مریم! اگر خودت به حرف‌هایی که به مردم می‌زنی عامل نیستی، از منِ خدا شرم بدار.»

ما چگونه در پیشگاه ملکوت عالم بخواهیم برای تشفّی خاطر خودمان حرفی بزنیم؟

عزیزان من!

ما خیر و سعادت شما را می‌خواهیم. قدر سرمایه انسانی‌تان، کتاب عظیم‌الشأن الهی‌تان، قرآن بی‌نهایت بی‌پایانتان، کتاب انسان‌سازتان، قدر عمر و ابدتان را بدانید و برای آنها ارزش قائل شوید. به دنبال تحصیل علوم و معارف باشید و کیان انسانی، اسلامی و قرآنی‌تان را حفظ کنید. حیف است دشمن شما را برباید و بقاپد. آنان پشیمانی در پیش رو دارند، اما ما باید جلوی آنها را بگیریم که کار به آنجاها نکشد. تکلیف و منطق ما این است و به صدق و صفا حرفمان را به شما می‌زنیم. کار یک روحانی، مبلّغ و عالم به جایی نکشد که مشمول این آیه شود. چون پیامبر«ص» شده است، پس یک عالم هم می‌شود. اینها که بودند و چه کردند که پیغمبر عظیم‌الشأن، انسان به آن عطوفی و مهربانی مخاطب این آیه شد که: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»(۱) رهایشان کن، دست بردار. اینها که بودند؟ چه بر پیغمبر«ص» گذشت تا کار به اینجا رسید؟ چه کردند که خداوند فرمود: «رهایشان کن، بگذار بخورند و شکم‌هایشان را پر کنند و از هرزگی‌های حیوانی‌شان بهره‌مند شوند. بگذار تا آرزوها و خواسته‌های شیطانی‌شان آنها را به لهو و لغو بکشاند و آنان را باطل و ضایع کند.»

خداوند انسان را نیافرید که ضایع شود، اما ببینید دیگر چه شده است که خداوند رحمان و رحیم این را می‌فرماید و این‌گونه به رسول‌الله «ص» خطاب می‌کند. آنان در آینده نزدیک خواهند دید چه اشتباهی کرده و خود را چقدر ارزان فروخته‌اند. یوم‌الحسرتشان که بشود می‌بینند که چه حسرتی در پیش رو دارند.

این رسول خاتم«ص» است که مخاطب این آیه واقع شده است. مبادا مردم کاری کنند که یک وقت کار به جایی بکشد که عالم شهر، محله، طایفه و قبیله‌شان مخاطب این آیه شود. از پیغمبر اکرم«ص» که کسی بالاتر و مهربان‌تر نیست. یک وقتی مخاطب این آیه نشویم که رهایشان کن.

واقعه کربلا و فرمایش‌های اباعبدالله«ع» و تربیت‌شدگان این مکتب الهی را که مرور می‌کنیم، یکی از فرمایش‌های حضرت زینب«س» خطاب به جناب رسول‌الله«ص» این است که این حسین توست که: «مصلوب العمامه و الرّدا»ست که ظاهرش یعنی عمامه و ردا از بین رفت و اما باطنش، اگر امام و عالم و روحانی نباشد کار جامعه به کجا می‌کشد؟ شما مهربان‌تر و دلسوزتر از یک عالم روحانی چه کسی را می‌خواهید پیدا کنید؟ چه کسی می‌خواهد انسان‌ساز باشد؟ انبیا برای انسان ساختن آمدند. درشکه، ارابه و این‌جور چیزها را که دیگران هم می‌سازند. مهم‌ترین عمل سفرای الهی آدم‌سازی است و علمای به حق که در مسیر خاتم انبیا هستند، کارشان انسان‌سازی است. اینها برای این کار آمده‌اند و هیچ حق ندارند خودشان را ببینند. در تمام شئون زندگی‌شان باید خدا و سعادت خلق خدا را ببینند. شما دلسوزتر از روحانیون حقیقی به خودتان چه کسی را می‌توانید پیدا کنید؟

البته کسانی هم که این شأن را نمی‌شناسند و رعایت نمی‌کنند وجود دارند، اما امیرالمؤمنین«ع» ملاک تمیز حق و باطل را به شما داد. به ایشان عرض کردند: «آقا! شما می‌فرمایید از صحابه پیامبر«ص» هستید. کسان دیگری هم که خلاف شما عمل می‌کنند می‌گویند ما از صحابه پیامبریم. ما عمل شما را ببینیم یا اعمال آنها را؟» آقا می‌فرمایند: «مگر شما دستور و برنامه ندارید؟ کتاب و آیین ندارید؟ این قرآن. ببینید قرآن چه عملی را امضا می‌کند؟ عامل به آن اهل حق است. قرآن را در دست دارید که ببینید چه عملی را امضا می‌کند، همان حق است:

«که ای بسا ابلیس آدم‌رو که هست

پس به هر دستی نباید داد دست‌«

از این‌جور آدم‌ها دیروز بودند، امروز هم هستند، فردا هم خواهند بود. اصول کافی را بخوانید. امیرالمؤمنین«ع» شیاطین و مردم نابکار و دغلی را که در این لباس در می‌آیند تا مردم را بقاپند نفرین می‌کند. مردم به این لباس ایمان دارند، چون لباس ولایت، نبوت، عاطفه و انسانیت و آرم سواد، کمال، دلسوزی، دلجویی، تعلیم و تربیت است. کار این لباس این است. حالا اگر یک دزد دغلی در این لباس در آید و بخواهد اغراض شیطانیش را اعمال کند، باید نفرینی را که امیرالمؤمنین«ع» به او کرد، در حقش کرد.

باید هوشیار و بیدار و در گفته‌ها، نوشته‌ها و اعمالتان بسیار مراقب باشید، مخصوصاً این روزها که وسایل ارتباطی بسیار آسان و فراوان و قاپیدن جوانان گوناگون و جوراجور شده است، اما جوان اگر جوان باشد چه کسی می‌تواند او را بقاپد؟ مگر یوسف صدیق جوان نبود؟ حرف انسان است، حرف مرد و زن نیست.

مادر بسیار مهم است. رحم مادر، دامان و حالات و شیر دادن و روحیه و تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک می‌ریخت و می‌گفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بی‌وضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»

شرح حال ائمه«ع» و حجج الهی را بخوانید. می‌بینید از جد بزرگوارشان خاتم‌الانبیا«ص» و از امیرالمؤمنین«ع» اسم می‌برند و بعد می‌گویند جده ما فاطمه‌زهرا«س» است. بنده در اذن و اقامه نمازم، فصول اذان و اقامه را که ادا می‌کنم، منعی در این نمی‌بینم که بگویم اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسو الله، اشهد ان امیرالمؤمنین علی و اولاد المعصومین حجج الله، بعدش بگویم اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجه الله علی الحجج.

فاطمه‌زهرا«س» عصمت الله الکبری است. حرف از انسان است. روایات سنی و شیعی از جناب رسول‌الله«ص» در این باب فراوان است علما و بزرگانی چون شیخ مفید، علم‌الهدی، سید مرتضی و… نقل کرده‌اند که حضرت صدیقه طاهره«س» صاحب عصمت الله بود. از فرات کوفی از شاگردان ائمه ما تفسیری چاپ شده است و در آن از امام صادق«ع» نقل می‌کند جده من فاطمه‌زهرا«س» لیله‌القدر است. در نقل دیگری آمده که یوم‌الله است. قرآن در لیله‌القدر نازل نشد؟ امام حجه‌الله قرآن ناطق نیست؟ در لیله‌القدر یازده قرآن نازل شد. حق با سید مرتضی و شیخ مفید است که حضرت فاطمه‌زهرا«س» صاحب عصمت و قرآن ناطق بود. بی‌بی فاطمه‌زهرا«س» می‌فرماید:

«خدایا! تو را شاکرم که مرا در هیچ مرحله‌ای از قرآن معطل نگذاشتی.»

این آن مقام فوق تجرّد انسان است. « إِقْرَأْ وَ ارْقَ» بخوان و بالا برو. قرآنی که ۷۰ بطن و بلکه بیشتر دارد. پیامبر«ص» فرمود درجات بهشت به عدد درجات آیات قرآن و بی‌انتهاست. مقام انسان هم مقام فوق تجرّد است. بهشت پایان ندارد تا به بهشت ذات برسی: «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی».(۲) تا به «جَنَّتِیِ» بهشت ذات هم برسی، باز مراحل بالاتر در پیش است.

عزیز من!

قدر خود را بشناس و خود را ارزان مفروش.

شیخ‌الرئیس در کتاب «قانون» در چهار فصل در باره این موضوع که نکاح برای انشای صورت انسانی است، نه برای اطفای شهوت حیوانی، حرف زده. او در باره هیچ موضوعی این ‌قدر سخن نگفته است. حرف انسان‌سازی است، نه حرف اطفای شهوت حیوانی و لذا می‌بینیم ائمه اطهار«ع» چه سخنان نغزی را در باره مادرشان فاطمه‌زهرا«س» بیان فرموده‌اند. امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید: «جده من فاطمه«س» حجت خدا بر ماست و ما حجج الهی بر شما هستیم.»

جناب فاطمه‌ »س» چه مقام والایی دارد. مادر را چه مقامی است:

«زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر»

منظور شیران الهی و اسدالله است. فاطمه بنت اسد، پدرش اسدالله و فرزندش نیز اسدالله است.

خداوند شما را عاقبت به خیر بفرماید. به‌حق پیغمبر«ص» و آل‌پیغمبر اسلام را در کنف حمایت حضرت بقیه‌الله«عج» و توجهات خاص آن زبده عالم امکان همواره از شر اشرار محفوظ بدارد.

عزیزان من!

بارها به اشرار اشاره کرده و پرسیده‌ام از بوسنی تا کشمیر، افغانستان، عراق، سوریه، یمن و… برای شما سرمشق نمی‌شود؟ شما که فرشتگانید. خطابم به کسانی است که گاهی گول می‌خورند. می‌گویم این همه فاجعه را نمی‌بینید؟ الان که خیلی روشن و بدیهی است. می‌بینید که تمام دشمنان دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند و دعوایشان هم با اهل حق است. خداوند شما را عاقبت به خیر بگرداند. کشور ولایت است. پشتوانه‌اش ولایت است. کشور قرآن است. از این جار و جنجال‌ها و سر و صداها خیلی شده است. چهار صباحی قار و قوری می‌کنند.

نمی‌دانم مناظره چنار و کدوبُن از انوری را شنیده‌اید یا نه؟ بوته کدوی ۲۰ روزه با چنار ۲۰۰ ساله بحث می‌کند که در ظرف ۲۰ روز از تو بیشتر قد کشیدم. ببینید چنار چه زیبا پاسخش را می‌دهد:

نشنیده‌ای که زیر چناری، کدوبُنی

بر رُست و بر دوید بر او بَر به روز، بیست

پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای؟

گفتا چنار سال، فزون دارم از دویست

گفتا که من گذشته‌ام از تو به بیست روز

برگو به من تو را سبب کاهلی ز چیست؟

با او چنار باز چنین گفت که ای کدو

امروز با توام سر پیکار و حرف نیست

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»

این سر و صداها پایدار نیستند و در کوران حوادث معلوم می‌شود چه کسانی تاب پایداری دارند.

ما خیر و سعادت مردم را می‌خواهیم. ان‌شاءالله زیر سایه مقام ولایت و همه روحانیون به‌حق و خانواده‌های اهل ایمان و ولایت که در راه اعتلای معارف حقه الهیه هستند باشید که خدا به ما وعده داد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ».(۳) این بوته کدوها چه بخواهند، چه نخواهند، بدانند که اسلام است که قاعده مدینه فاضله است، جهانگیر شده و همه تسلیم شده‌اند و می‌گویند کتاب انسان‌سازی این است و ما در غفلت بودیم و ای حضرت خاتم‌الانبیاء عظیم‌الشأن! ما عذر می‌خواهیم و حق با شماست.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره حجر، آیه ۳

۲ـ سوره فجر، آیه ۳۰

۳ـ سوره حجر، آیه ۹

 

سوتیترها:

 

۱٫

ملائکه گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمی‌توانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستاده‌ای و بالاتر نمی‌آیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر می‌سوزانم. حد ملائکه این ‌قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است

۲٫

تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک می‌ریخت و می‌گفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بی‌وضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»

01ژانویه/17

تاریخ سینمای ایران (۱۸)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۷ قسمت گذشته فیلم‌های تولیدشده، تا پایان سال ۶۵ مختصراً تحلیل گردید. با این توضیح که دو قسمت آخر به فیلم‌هایی اختصاص داشت که به دلایل گوناگون به اکران عمومی درنیامدند، همانطور که قبلاً گفته شد عمده دلایل عدم اکران عمومی فیلم‌ها به شرح زیر بوده است:

۱ـ اختلافات صاحبان فیلم و بازیگران.

۲ـ ناتمام ماندن ساخت فیلم به دلایل گوناگون منجمله مهاجرت یا فوت بازیگران و عدم تکافوی سرمایه تخصیص‌یافته.

۳ـ تفاوت فاحش بین سناریوی مصوب و ساخت نهایی و ارائه شده به وزارت ارشاد (قبل و بعد از انقلاب).

۴ـ ارزیابی سازندگان فیلم مبنی بر عدم استقبال عمومی.

۵ـ تغییر فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور متعاقب وقوع انقلاب اسلامی ایران.

الف) فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۳ که موفق به نمایش عمومی نشدند:

۱ـ شکار در شب؛ کارگردان و سناریست: شهرام شبیری، بازیگران: ناهید ظفر، رضا طوفان، خشایار، علی امجدی، ملیحه نصیری، نیکخواه، محسن قبادی.

۲ـ حماسه مهران؛ کارگردان و سناریست: حمید طاهریان، فیلمبردار: جمشید الوندی، تهیه‌کننده: وزارت کشور، بازیگران: روح‌انگیز مهتدی، حسین ملکی، پری اقبال‌پور، حسین شهاب، مرضیه شکری.

۳ـ جنجال بزرگ؛ کارگردان: سیاوش شاکری، سناریست: جمال امید (نویسنده کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران که یکی از منابع مورد استفاده ما در تنظیم این نوشته‌هاست) و حسن هدایت (کارگردان مجموعه موفق تلویزیونی کارآگاه علوی با بازی احمد نجفی در نقش کارآگاه علوی)، بازیگران: اکبر عبدی، کنعان کیانی، مرحوم رضا کرم‌رضائی (فارغ‌التحصیل رشته سینما از فرانسه)، شهاب عسگری، نعمت‌الله گرجی، سعید امیرسلیمانی، سعدی افشار (بازیگر معروف نقش مبارک در تئاترهای روحوضی)

ب) فیلم‌های محصول مشترک با کشور ترکیه که مطابق قراردادها حداکثر دو بازیگر ایرانی در آنها حضور داشتند. اینها همگی در ترکیه نمایش داده شدند ولی در ایران اکران نگردیدند.

۱ـ یکه‌بزن؛ کارگردان: نامعلوم، تهیه‌کننده: جمشید شیبانی، بازیگران: محمدرضا فاضلی (که قبل از انقلاب از ایران رفت و در سال‌های آغازین دهه ۸۰ شمسی به عنوان مجری تلویزیون رضا پهلوی شروع به فعالیت کرد که لحن بی‌ادبانه و عوامانه او جلب مخاطب ننمود. او به علت بی‌سوادی، درک درستی از کارکرد شبکه خود و مخاطبانش نداشت و دائماً به مسئولان کشور فحاشی می‌نمود بدون اینکه به نتایج روش خود توجهی داشته باشد. لازم به توضیح است که تلویزیون‌های از نوع زرد دارای مخاطبانی زرد و الکی‌خوش و طالب رقص و آواز و هرزگی‌اند و اساساً حوصله مسائل جدی و پذیرش ریسک و مخاطره ورود به مباحث سیاسی را ندارند.

۲ـ انتقام برادر؛ کارگردان: نامعلوم. بازیگران: مرحوم رضا‌بیک ایمانوردی (چند سال پس از انقلاب به علت عدم پیشنهاد بازیگری از ایران به امریکا رفت و به شغل رانندگی کامیون مشغول شد، او چند سال قبل درگذشت)، پری ساواش.

۳ـ انتقام مرگبار؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: فخرالدین (نام در ترکیه: جونیت آرکین، نام هنری در ایران فخرالدین)، سیمین غفاری. فخرالدین در فیلم‌های متعددی بازی کرد که معروف‌ترین آنها «امیر ارسلان نامدار» بود.

۴ـ مرد تنها؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: فخرالدین (جو نیت آرکین)، پوری بنائی (بازیگر پرکار قبل از انقلاب که در سال ۵۷ علی‌رغم پیشنهادات و عدم ممنوعیت کاری، بازیگری را کنار گذاشت).

۵ـ نمک‌نشناس؛ کارگردان: نامعلوم. بازیگران: منوچهر وثوق (بازیگر فیلم‌های سخیف و بزن بهادری سطح پایین که پس از انقلاب به امریکا رفت و در نمایشنامه توهین‌آمیزی در نقش حضرت امام(ره) ظاهر شد که همین کار به عمر هنری وی پایان داد و برای همیشه به محاق رفت)، میری، پری ساواش.

۶ـ فاتح؛ کارگردان: نامشخص. بازیگران: ناصر ملک‌مطیعی (که اخیراً در سن بالای ۸۰ سالگی در فیلمی ظاهر شد ولی موفقیتی نداشت)، پری ساواش.

۷ـ توبه‌کار؛ کارگردان: اورهان الماس (اهل ترکیه). بازیگران: پوری بنایی، سردار میری، غدیر. این فیلم ابتدا قرار بود با نام دختر مافیا ساخته شود.

۸ـ دو مرد ماجراجو؛ کارگردان نامعلوم. بازیگران: فخرالدین (جونیت آرکین)، فیروز.

تذکار: لازم به یادآوری است که برخی از فیلم‌هایی که در فهرست وزارت ارشاد به عنوان «فیلم‌های به اکران عمومی درنیامده» آمده است، بعداً با تغییراتی به نمایش درآمدند که البته هیچ‌کدام توفیق فروش و جذب مخاطب نیافتند، هر چند دارای بازیگران و کارگردانان نامدار و معروف زمان خود بودند، به عنوان نمونه:

۱ـ چریکه تارا؛ کارگردان بهرام بیضائی؛ بازیگر اصلی: سوسن تسلیمی.

۲ـ پنجمین سوار سرنوشت؛ کارگردان: مرحوم ایرج قادری. بازیگران: ایرج قادری، فخری خوروش. این فیلم در سال ۶۱ آغاز ولی ناتمام رها شد، سپس در اواخر دهه ۸۰ شمسی تکمیل و با تبلیغات گسترده در شبکه خانگی پخش گردید، ولی ابداً موفقیتی نداشت. این نکته اساسی نقش زمان و مکان و فرهنگ غالب زمانه را در شکل‌دهی به علائق و ذوقیات بدنه جامعه به وضوح نشان می‌دهد.

۳ـ (حیات پشتی مدرسه عدل آفاق) که در سال ۱۳۶۷ با نام جدید (مدرسه‌ای که می‌رفتیم) به نمایش عمومی درآمد. کارگردان: داریوش مهرجویی، بازیگران: علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی. سال ساخت نیمه تمام ۱۳۶۰٫

۴ـ جنجال بزرگ؛ فیلم ناتمام سال ۱۳۶۳ که در سال ۱۳۶۹ اکران گردید.

فیلم‌های اکران‌شده در سال ۱۳۶۶:

در قسمت ۱۵ این سلسله مقالات ذکر گردید که در سال ۱۳۶۶ مجموعاً ۵۳ فیلم پروانه نمایش گرفتند که سال پررونقی برای سینمای ایران به حساب می‌آید. در آن شماره ۴ فیلم از فیلم‌های سال مذکور معرفی شد و اینک بقیه فیلم‌ها:

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس.

۵ـ ایستگاه؛ محصول بنیاد مستضعفان آذربایجان غربی. کارگردان: یدالله صمدی (کارگردان سریال فاخر (شوق پرواز) که زندگی پرماجرای سرلشکر شهید عباس بابایی را به خوبی روایت نمود)، بازیگران: گلچهره سجادیه، خسرو دستگیر، بنفشه صمدی، پرویز پورحسینی (بازیگر نقش حضرت زکریا (س) در سریال مریم مقدس ساخته شهریار بحرانی).

قصه فیلم: بمب‌گذاری یک مهندس الکترونیک روان‌پریش در ایستگاه راه‌اهن و حضور غیرمترقبه همسر سابق مهندس در ایستگاه را به تصویر می‌کشد. از اینجا جذابیت‌های تعلیقی و فراز و فرودهای پرکشش روانی برای پایان ماجرا خود را نشان می‌دهد و مخاطب را با خویش همراه می‌سازد. البته در صورتی که نگاه فیلمساز به آشفتگی روحی مهندس از سطح عاطفی علاقه به همسر سابق به محبت هم‌کیش و حتی هم‌نوع ارتقاء می‌یافت، کیفیت فیلم در سطح بالاتری ارزیابی می‌شد.

۶ـ بوعلی‌سینا؛ کارگردان: کیهان رهگذار، محصول: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران:‌ امین تارخ، اسماعیل محرابی، چنگیز وثوقی، مرحوم فیروز بهجت محمدی(بازیگر نقش درخشان «طغای» در سریال فاخر «سربداران» ساخته محمدعلی نجفی)، نسرین قاسم‌زاده.

داستان زندگی کوتاه و  پرماجرای حکیم بزرگ ابوعلی‌سینا را روایت می‌کند. ساختار فیلم در فلاش‌بک‌های متعدد تقریباً تمامی زوایای گذشته بوعلی را به تصویر می‌کشد و از این لحاظ جذابیت فراوانی برای مخاطبین فراهم می‌آورد. تکنیک (فلاش‌بک) این ویژگی را دارد که ضرورت انسجام شکلی و ماهوی داستان را منتفی می‌سازد. لازم به یادآوری است انسجام شکلی و تاریخی محدودیت‌های فراوانی ایجاد می‌کند که ممکن است اصل روایت را تحت‌الشعاع قرار دهد.

۷ـ آشیانه مهر؛ کارگردان: جلال مقدم (وی دو فیلم قابل توجه بنام‌های (خانه خدا) و (خشت و آینه) را قبل از انقلاب عرضه نموده است). محصول: مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، پروانه معصومی، جهانگیر الماسی، پرویز شکری، مرحومه پروین سلیمانی.

داستان دو خانواده مصیبت‌دیده را روایت می‌کند که اولی در تصادف، دخترشان فوت شده و در دومی به علت بمباران رژیم بعثی عراق همه به شهادت رسیده‌اند به جز یک پسر نوجوان که نامش (جاسم) است و پدر که در مأموریت بوده است. خانواده اول تصمیم می‌گیرند نوجوان را به عنوان فرزندخوانده بپذیرند، اما در این راه مشکلات عاطفی فراوانی مادر خانواده را دچار تردید نموده است، سرانجام پس از کش و قوس‌های عاطفی، جاسم در جمع خانواده دوم پذیرفته می‌شود. نگاه جلال مقدم که از فیلمسازان پیش از انقلاب اسلامی است، بنا به سیاق آثار قبلی وی دغدغه‌مندی اجتماعی و فرهنگی است که ستودنی می‌باشد.

۸ـ بحران؛ کارگردان: علی‌اصغر شادروان. محصول: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. بازیگران: جعفر دهقان (بازیگر نقش هراکلیوس در سریال فاخر مردان آنجلس اثر پرارزش مرحوم فرج‌الله سلحشور)، محمد کاسبی، اکبر منصور فلاح، مسعود رحمانی، اعظم بهرامی، احمد اکبری یگانه، ابراهیم مسلمی.

قصه فیلم روایتگر سرنوشت چندتن از کارگزاران ارشد رژیم پهلوی است که در بحبوحه انقلاب و جنگ شهری در کاخی محاصره می‌شوند. داستان فیلم واکنش‌های این آدم‌های نام و نشان‌دار را به حصر و عدم امکان خروج به خوبی روایت می‌کند.

شادروان کارگردان خوب و سینماشناسی بود که متأسفانه فیلم‌های اندکی در کارنامه‌اش دیده می‌شود. او برخلاف سینماگران بی‌هدف نگاهی درست به سینما داشت. آثار او نشان می‌دهد که هیچ‌گاه سینما را تنها وسیله سرگرمی نمی‌دانست.

۹ـ پرستار شب؛ کارگردان: محمدعلی نجفی، محصول: بنیاد مستضعفان، بازیگران: علی بی‌غم، مهناز افضلی (همسر حسن پورشیرازی که این ایام نقش فرخ پارسا پدر «کیمیا» را در سریال «کیمیا» برعهده داشت)، شهلا ریاحی، رضا بنفشه‌خواه، حسین خانی‌بیگ.

ماجرای بستری شدن یکی از رزمندگان دفاع مقدس، و پرستاریِ یک دختر مسیحی از وی را روایت می‌کند. داستان از آنجا فراز و فرود می‌یابد که پرستار در چهره مجروح، تصاویر حضرت مسیح«ع» را می‌بیند و حس می‌کند که تکلیف مضاعفی برای حمایت از وی دارد.

محمدعلی نجفی معاون اسبق سینمایی وزارت ارشاد در دهه ۶۰ و کارگردان سریال فاخر «سربداران» است که فعالیت اندکی در سینما از خود به یادگار گذاشته است.

۱۰ـ ترن؛ کارگردان: مرحوم امیرقویدل. فیلمنامه: بهرام ری‌پور، امیر قویدل، حسن هدایت، جمال امید. بازیگران: خسرو شکیبایی، فرامرز قریبیان، عنایت بخشی، کنعان کیانی، کیومرث ملک‌مطیعی، توران قادری.

در بحبوحه اعتصابات و تظاهرات سنگین زمستان ۱۳۵۷ و ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی،‌ قطار باری حامل سوخت توسط کارکنان متعهد و انقلابی شرکت نفت و با همکاری لکوموتیوران و برخی از کارمندان راه‌آهن از مسیر خود که منطقه نظامی بود خارج و به سوی نقطه‌ای که دچار کمبود سوخت است هدایت می‌شود. مأموران ساواک و حکومت نظامی اقدامات وسیعی برای خنثی‌سازی این انحراف و بازگشت قطار به مسیر از قبل تعیین‌شده انجام می‌دهند که موفق نمی‌شوند.

فیلم از لحاظ ساختار سینمایی بسیار جذاب و در عین حال هدفمند است. مرحوم امیرقویدل سینماگر مشهدی با این فیلم یادگار ارزشمندی در سال‌های اولیه انقلاب از خود برجای گذاشت. استقبال وسیع مردمی و فروش خوب آن نشان داد که جامعه در صورت ارائه فیلم خوب، سالن‌های سینما را تحریم نمی‌کند. این فیلم بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده و هیچ‌گاه برای تماشاگران ملال‌آور نبوده است.

۱۱ـ خارج از محدوده؛ کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد. محصول: بنیاد مستضعفان. تهیه‌کننده: غلامرضا موسوی و شرکاء. فیلمبردار: علیرضا زرین‌دوست. بازیگران: مهدی هاشمی، پروانه معصومی، جمشید لایق، حسین محب‌اهری، مرحومه مهری مهرنیا، زهره امیری.

ماجرای سختی‌ها و گرفتاری‌های طبقه فرودست شهری و حاشیه‌نشینانی است که حاصل برنامه‌های اقتصادی لیبرال‌ها و طرفداران سرمایه‌داری منحط غربی هستند. نکته جالب توجه دگردیسی نگاه کارگردان فیلم از آن زمان تا دهه اخیر به جبهه مخالف است. بنی‌اعتماد در دهه اخیر با ساخت فیلم‌های سیاه و تلخ نشان داده که شیپور را از سرگشادش می‌نوازد و به جای اعتراض به مسببین آسیب‌های اجتماعی، به طرفداری از نگاه غربگرای آلوده به انواع رانت‌ها پرداخته است. نمایش قشر میانه و فقیر جامعه در اثر آسیب‌هایی همچون اعتیاد، فحشاء، بیماری و بی‌عدالتی خوب است به شرطی که عامل واقعی موجد آنها که نظام کاپیتالیسم وحشی غربی است، جابجا نشود و تنها به نمایش سیاهی‌ها و تلخی‌ها بدون اشاره به منشأ آنها بسنده نگردد و ظالمانه‌تر آنکه مخالفین این سیاست‌ها به عنوان مسببان اصلی معرفی شوند.

۱۲ـ جنگلبان؛ کارگردان: منوچهر حقّانی‌پرست. محصول: هدایت فیلم. بازیگران: مرحوم فیروز بهجت محمدی، هادی مرزبان، معصومه نیک‌نام، حسین شهاب، آزیتا لاچینی، مرحوم کیومرث ملک مطیعی.

داستان فیلم حول و حوش سوءاستفاده عده‌ای نابکار از آشفتگی‌های اداری اوایل انقلاب و قطع جنگل‌ها و تخریب محیط زیست روایت می‌شود. همیشه عده‌ای فرصت‌طلب در بزنگاه‌های مختلف تاریخی با هدف منفعت شخصی و یا حتی آسیب‌رسانی به نظام نوپا به رویه‌های غیرقانونی روی می‌آورند که طبعاً‌وظیفه مردم در این زمان‌ها، کمک به مأموران دولتی برای مقابله با این خلافکاران است.

۱۳ـ پرنده کوچک خوشبختی؛ کارگردان: پوران درخشنده. بازیگران: امین تارخ، جمیله شیخی، هما روستا، شهلا ریاحی، فتحعلی اویسی، مرجانه گلچین، یاسمن تسلیمی.

روایت رابطه عاطفی، عاشقانه و فداکارانه یک خانم معلم پرحوصله با دختران دانش‌آموز یک مدرسه ناشنوایان است که با فراز و فرودهای زیاد و کش و قوس‌های عاطفی جذاب همراه شده است. پوران درخشنده در غالب آثار خود، توجه به مسائل اجتماعی و تربیتی دختران و زنان را وجهه همت خود قرار داده که از این نظر کارنامه قابل قبولی دارد. فیلم‌هایی چون (هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند) که چند سال قبل هم توسط وی ساخته شد در همین راستا ارزیابی می‌شود. نکته‌ای که لازم است سازندگان این قبیل فیلم‌ها مدنظر داشته باشند، این است که مرز میان نقد اجتماعی و طرح معضلات قشر زنان با بدآموزی‌های ناخواسته بسیار باریک است که اگر هوشمندی به خرج داده نشود، چه بسا به ضد هدف سازنده تبدیل خواهد شد، که البته درخشنده در این زمینه تا حدودی موفق بوده است.

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و فرهنگ سینمای ایران، تألیف: جمال امید)

 

 

سوتیتر:

۱٫

نکته جالب توجه دگردیسی نگاه کارگردان (رخشان بنی‌اعتماد) از آن زمان تا دهۀ اخیر به جبهه مخالف است. بنی‌اعتماد در دهه اخیر با ساخت فیلم‌های سیاه و تلخ نشان داده که شیپور را از سرگشادش می‌نوازد و به جای اعتراض به مسببین آسیب‌های اجتماعی، به طرفداری از نگاه غربگرای آلوده به انواع رانت‌ها پرداخته است

۲٫

نمایش قشر میانه و فقیر جامعه در اثر آسیب‌هایی همچون اعتیاد، فحشاء، بیماری و بی‌عدالتی خوب است به شرطی که عامل واقعی موجد آنها که نظام کاپیتالیسم وحشی غربی است، جابجا نشود و تنها به نمایش سیاهی‌ها و تلخی‌ها بدون اشاره به منشأ آنها بسنده نگردد و ظالمانه‌تر آنکه مخالفین این سیاست‌ها به عنوان مسببان اصلی معرفی شوند

01ژانویه/17

حمایت قاطع حافظ اسد از ایران در جنگ تحمیلی

سید روح‌الله امین‌آبادی

شاید بتوان مهم‌ترین رویداد دو ماه اسفند ۱۳۶۰ و فروردین ۱۳۶۱ را کشف کودتایی دانست که طی آن صادق قطب‌زاده که پس از انقلاب مدتی مسئولیت اداره صدا و سیما را به عهده داشت و همچنین برای برهه‌ای نیز وزیرامورخارجه بود تصمیم داشت ضمن ترور امام خمینی، رهبر انقلاب و اعضای شورای‌عالی دفاع اداره کشور را به دست بگیرد. با کشف این کودتا مشخص شد آیت‌الله شریعتمداری یکی از مراجع تقلید نیز از موضوع آگاه بوده، ولی اطلاع‌ نداده است و این گونه بود که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نامبرده را از مرجعیت برکنار کرد.

 

اخطار میرحسین موسوی به فرانسه در مورد حمایت از منافقین

۱۶ اسفند ۱۳۶۰ میرحسین موسوی نخست‌وزیر پیرامون روابط ایران و فرانسه و موقعیت فعلی این روابط گفت: «فرانسه از طرفی افراد جانباز و علاقمند به انقلاب اسلامی را به جرم سوءقصد به فردی جنایتکار و بدسابقه و فراری محاکمه و از سوی دیگر با تمام نیرو از تروریست‌ها و آدم‌کشانی چون رجوی و بنی‌صدر حمایت می‌کند… این دولت به اصطلاح حامی حقوق بشر حتی به تعهدات ساده اقتصادی خود پایبند نیست و ۲۰۰ میلیون دلار ما را که خود دولت فرانسه آن را تضمین کرده است نگاه داشته و یا به بهانه عدم امنیت پیمانکارانی که با ایران قرارداد داشتند مجبور به ترک ایران کرده است… اگر ما به این کار نام دزدی ننهیم، پس چه نامی به آن بدهیم؟ فرانسه باید بداند که روزی تاوان این همه ظلم و قلدری را به مسلمانان خواهد پرداخت.»(۱)

 

حمایت قاطعانه حافظ اسد از ایران در جنگ با عراق

۱۷ اسفند ۱۳۶۰ حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه در مراسمی که به مناسبت نوزدهمین سالگرد انقلاب سوریه برگزار شد، طی سخنانی اظهار داشت:

«جز مزدوران سیا و اسرائیل کسی علیه ایران نمی‌جنگد… اعراب این جنگ را جنگ عراق و یا جنگ اعراب با ایران نمی‌دانند، بلکه جنگ آمریکایی و صهیونیستی علیه ایران می‌دانند و رژیم عراق نمی‌تواند ما را گمراه کند و به جنگی بکشاند که خواست آمریکا و اسرائیل است… رژیم عراق به خارج کردن عراق از میدان مبارزه با اسرائیل اکتفا نکرده، بلکه به پراکندگی نیروهای منطقه به‌خصوص نیروهایی هم که می‌توانستند جبهه متحرکی در برابر اسرائیل باشند، اقدام نموده است، صدام تشنه خون است و برایش فرقی نمی‌کند که این خون در چه زمانی و بر چه سرزمینی ریخته شود.»

اسد در مورد تجاوز عراق به ایران اسلامی نیز گفت:

«وقتی که در ایران شاه و رژیم شاهنشاهی سرنگون شد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، ایران روابطش را با اسرائیل قطع و تمام قراردادهایی که این کشور را پایگاه آمریکا در منطقه ساخته بود، لغو کرد و هنگامی که انقلاب اسلامی ایران شعار برادری با اعراب را سرداد و شعار مبارزه مسلحانه با امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم و پایگاه آن اسرائیل را عنوان کرد و در آن هنگام که ایران گفت که ای اعراب! من برادر شما هستم و در کنارتان با دشمن شما می‌جنگم و مسئله شما همان مسئله من است، جلاد عراق با ایران اعلام جنگ کرد.»

اسد در باره وضعیت ایران و عراق در دوره شاه گفت:

«شاه ایران دوست صدام بود و این شخص با شاه پای موافقت‌نامه‌های الجزایر را امضا کرد و در آن زمان گفت این موافقتنامه برای عراق یک پیروزی بود و پس از آن انتقاد از شاه در عراق ممنوع شد و شاه برای او همسایه بسیار عزیز و دوستی صمیمی گردید، ولی وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد و ایران در کنار ما قرار گرفت، حاکم عراق با شدت موافقت‌نامه‌های الجزایر را لغو کرد و گفت این موافقت‌نامه ستمی بر عراق بوده است.

«وقتی انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد ای اعراب! ما با شما هستیم. حاکم عراق به سرزمین‌های ایران تجاوز کرد و از اعراب خواست تا همراه او به جنگ با ایران بروند و این دستمزد انقلاب ایران به خاطر طرفداری و همگامی‌هایش با اعراب در مبارزه علیه صهیونیسم بود و نیز دستمزد ملت ایران بود که فریاد سرداد و گفت مسئله قدس مسئله ماست.»

رئیس‌جمهور سوریه در پاسخ به درخواست‌های کمک صدام گفت:

«حاکم عراق به ایران تجاوز کرد و ده‌ها هزار نفر از فرزندان و برادران عراقی ما را کشت و هم اکنون درخواست کمک می‌کند و از اعراب می‌خواهد برایش داوطلب بفرستند. حاکم عراق فراموش کرده کسانی داوطلب جنگ می‌شوند که در برابرشان دشمنی قرار گرفته باشد، ولی این دشمن کجاست؟ ملت ایران می‌گوید ای اعراب! ما با شمائیم و ای حاکم عراق تو چگونه ادعا می‌کنی که آنها دشمن اعراب هستند؟ ملت ایران می‌گوید راه را برای ما بازکنید. ما می‌خواهیم بیاییم و در جبهه‌های شما شرکت کنیم و تو ای حاکم عراق می‌گویی ما با آنها‌ بجنگیم؟!اکنون رژیم عراق با ایرانیانی می‌جنگد که آزادی سرزمین‌های اشغالی و آزادی قدس را آرمان و وظیفه اسلامی خود می‌دانند.

«صدام باید بداند که اعراب این جنگ را جنگ عراق و یا جنگ اعراب با ایران نمی‌دانند، بلکه جنگ آمریکایی و صهیونیستی علیه ایران می‌دانند.

«ملت عرب هر زمان که اقتضا کند آماده شهادت است، ولی آن اقتضا چیست؟ اقتضا وقتی است که خطر حقیقی و یا احتمالی ما را تهدید کند، ولی رژیم عراق نمی‌تواند ما را گمراه کند و ما را به جنگی بکشاند که خواست آمریکا و اسرائیل است.»(۲)

گفتنی است در این روز کنگره آمریکا با خارج کردن نام عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم بین‌الملل، صدور اسلحه به این کشور را برای کلیه کشورها مجاز دانست.

 

عملیات فتح المبین

در روز ۲۸ اسفند سال ۱۳۶۰ عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه آغاز شد و تنها پس از یک هفته به تمام اهداف خود دست یافت. طی این عملیات ۱۷ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. این پیروزی دومین پیروزی چشمگیر ایران در جبهه‌ها بود.

 

دستگیری عوامل اصلی توطئه ترور امام و کودتا

۲۱ فروردین ماه ۱۳۶۱ روزنامه‌ها خبری را منتشر کردند که بر اساس آن «طرح کودتا و ترور امام خمینی و اعضای شورای‌عالی دفاع فاش شد» قرار بود طی عملیاتی موسوم به نجات انقلاب اسلامی به سرکردگی صادق قطب‌زاده و همکاری برخی از عناصر سلطنت‌طلب و ملی‌گرا، منزل امام خمینی در جماران منفجر و ایشان ترور شود.

قطب‌زاده در زمان دولت موقت سرپرست صدا و سیما و سپس وزیر امورخارجه بود.

آیت‌الله ری‌شهری رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در این روز طی اطلاعیه‌ای از دستگیری عوامل اصلی توطئه ترور امام خمینی و کودتا در کشور خبر داد. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود:

«با پیگیری دادستانی انقلاب ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توطئه جاهلانه براندازی و تلاش مذبوحانه‌ای که از سوی تعدادی عناصر ضدانقلاب با ترکیبی از ملی‌گرایان و سلطنت‌طلبان و قدرت‌پرستان بی‌خط طراحی شده بود، کشف و عوامل اصلی آن از جمله صادق قطب‌زاده دستگیر شدند.

«[دستگیر شدگان] درصدد بودند که دست به بزرگ‌ترین جنایت بزنند و امام عظیم و عزیز، این قلب تپنده امت انقلابی را از امت و انقلاب بگیرند و با خاموش نمودن این نور الهی و مشعل تابان انقلاب اسلامی، راه را برای تجدید سیادت و غارتگری اربابان غربی خود و قدرت انگلی برای خود باز نمایند.

«طراحان کوردل این جنایت در نظر داشتند ابتدا امام و شورای‌عالی دفاع را از میان بردارند و سپس ریاکارانه به عنوان مطالبه خون امام و یارانش با کمک نیروهای خارجی در سایر ارگان‌های مسئول و نهادهای انقلابی تصفیه خونینی را به راه بیندازند و جمهوری اسلامی را تصاحب نمایند.

«دادگاه انقلاب ارتش از مدت‌ها پیش با کمک سازمان اطلاعاتی ۳۶ میلیونی و با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جریان را زیر نظر داشتند و با تهیه مدارک کافی من‌جمله نوار مکالمات سران توطئه و شناسایی کامل شبکه، در فرصت مناسب اعضای اصلی و موثر شبکه را دستگیر کردند و تحت پیگرد قرار دادند و با وارد کردن یک ضربه دیگر بر منافع آمریکا، امیدهای واهی شیطان بزرگ را نقش بر آب کردند.»(۳)

 

برکناری مرجع تقلیدی که از کودتا آگاه بود

به دنبال کشف کودتا و مشخص شدن ارتباط آیت‌الله شریعتمداری از مراجع وقت تقلید با این کودتا و اطلاع از ماجرا، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اطلاعیه‌ای اعلام کرد:

آقای سید کاظم شریعتمداری به دلیل همکاری با عوامل کودتا، اقدام علیه امنیت جامعه و به خطر انداختن جان مردم صلاحیت مرجعیت را ندارد.

در این اطلاعیه مهم آمده بود: از روزهای اول نهضت مقدس اسلامی از آقای شریعتمداری امور بسیاری صادر می‌شد که دست‌اندرکاران نهضت، به‌ویژه جامعه مدرسین، آنها را شایسته مقام مرجعیت شیعه نمی‌دانستند، ولی برای حفظ وحدت و انسجام صف روحانیت، از بازگو کردن آنها سخت دوری می‌جستند تا بحمدلله انقلاب مقدس اسلام پیروز گشت و مردم یکدل و یک‌جهت به این انقلاب دل بستند، ولی این شخص برخلاف مصالح اسلام و انقلاب و برخلاف اعتقاد و نظر فقهی خود که در مجله «الهادی» و در حضور عده‌ای از مدرسین تصریح کرده بود، با اصل ولایت فقیه مخالفت کرد و دیدید آنچه دیدید و کرد آنچه را که نباید بکند.

حتی فردی از اعوان و انصار خودش، یکی از پاسداران همان منزل را به قتل رساند و تا چند روز بهانه‌ای برای کوبیدن انقلاب به دست آورد و همچنان به مخالفت و کارشکنی و براندازی ادامه داد تا شرکت در کودتای نوژه و براندازی اخیر که در مصاحبه تلویزیونی قطب‌زاده خائن ملاحظه فرمودید. کیست که طرح کشتن امام و نابودی مردم جماران و براندازی جمهوری اسلامی را بداند و فریاد نزند؟ اگر بخواهیم امور خلاف عدالت ایشان را بشماریم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.

لذا ضمن تأکید بر اینکه مراجع قضایی منحصراً باید به این امر رسیدگی نمایند، بنا به وظیفه شرعی برخود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نماییم تا افرادی از مسلمانان که در حالت تردید و دودلی بودند، تکلیف خود را بدانند و احیاناً با تقلید خود به اسلام و انقلاب ضربه وارد نکنند. گرچه طلاب عزیز و فضلا خود اعلام کردند که از گرفتن شهریه او خودداری خواهند کرد، ما هم تأکید بر خودداری همه آقایان از گرفتن آن را لازم می‌دانیم. (۴)

 

پی‌نوشت‌ها:  

۱ـ جمهوری اسلامی، ۱۷ اسفند ۱۳۶۰، صفحه ۱۱٫

۲ـ اطلاعات، ۱۸ اسفند ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۲۲ فروردین ۱۳۶۱، صفحه ۱۰٫

۴ـ کیهان، ۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، صفحه ۱٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در ۲۱ فروردین ماه ۱۳۶۱ روزنامه‌ها خبری را منتشر کردند که بر اساس آن «طرح کودتا و ترور امام خمینی و اعضای شورای‌عالی دفاع فاش شد» قرار بود طی عملیاتی موسوم به نجات انقلاب اسلامی به سرکردگی صادق قطب‌زاده و همکاری برخی از عناصر سلطنت‌طلب و ملی‌گرا، منزل امام خمینی در جماران منفجر و ایشان ترور شود.

 

۲٫

حافظ اسد: «وقتی انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد ای اعراب! ما با شما هستیم. حاکم عراق به سرزمین‌های ایران تجاوز کرد و از اعراب خواست تا همراه او به جنگ با ایران بروند و این دستمزد انقلاب ایران به خاطر طرفداری و همگامی‌هایش با اعراب در مبارزه علیه صهیونیسم بود و نیز دستمزد ملت ایران بود که فریاد سرداد و گفت مسئله قدس مسئله ماست.»

 

 

 

 

01ژانویه/17

پیرو امیرمؤمنان علی«ع»

 

غلامرضا گلی زواره

پارسای پایدار

جُندَب فرزند جناده که لقبش را بُریر نیز گفته‌اند به دلیل آنکه فرزندی به نام «ذر» داشت، به ابوذر معروف گردید و از آنجا که از قبیله غفار شاخه‌ای از کنانه از قبیله مضَر بود، به ابوذر غفاری اشتهار یافت. رسول اکرم«ص» وقتی او اسلام را به عنوان آئین خود برگزید، وی را عبدالله نامید. جد چهارم یا هشتم ابوذر، غفار نام داشت، از این روی خاندان ایشان به غفار مشهورند. نام پدرش را نیز متفاوت نقل کرده‌اند، ولی قول مورد اتفاق مورخان جناده است. برخی او را سکن و عده‌ای هم برید فرزند عرقه (عشرقه) نوشته‌اند. مادر ابوذر رمله دختر رفیعه (وقیعه) بود، این بانو در همان ایامی که دو فرزندش ابوذر و انیس به اسلام گرویدند، مسلمان شد.(۱)

ابوذر سیمایی باصلابت، قامتی بلند و رنگ پوستی گندم‌گون و اندامی لاغر داشت. واقدی نقل کرده است: «ابوذر مردی سیه‌چرده با موهای انبوه بود.»(۲)

جلام بن جندل می‌نویسد: «در سرزمین شام ابوذر را مردی گندمگون، بلند قد، باریک اندام دیدم که موهای صورتش تُنُک و گسترده بود و کمرش از پیری خمیده شده بود.»(۳)

ابوذر در زمره یاران و مقربان رسول خدا«ص» به شمار می‌رود. او در اسلام از سابقون است و او را در شمار نخستین گروندگان به اسلام و چهارمین یا پنجمین مسلمان خوانده‌اند. وی در صدر در زمره چهره‌هایی است که بعد از رحلت نبی‌اکرم، اعتقاد خود را تغییر ندادند. ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» را پذیرفتند و از شیعیان امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌آیند. او حتی قبل از بعثت و در زمان جاهلیت عرب، براساس سرشت و فطرت پاکش از بت‌پرستی نفرت داشت.(۴)

ابوذر تفکری انقلابی داشت، غصب مقام خلافت را برنمی‌تابید، با اشرافیت، استبداد، سرمایه‌داری، فقر و تبعیض سرسازگاری نداشت، به دلیل آنکه با منکرات و ناروایی‌های حاکمان وقت به ستیز برخاست، سختی‌های زیاد و مصائب فراوانی را تحمل کرد.(۵)

در روایتی آمده است که خاتم رسولان به وی فرمود: «ای ابوذر! تو نیکمرد هستی و پس از رحلت من به سرنوشتی سخت دچار خواهی شد.» ابوذر پرسید: «آیا این مرارت‌ها را باید در راه خدا تحمل کنم؟» حضرت فرمودند: «آری.» ابوذر عرض کرد: «حالا که این گرفتاری‌ها در راه درستی است، از آنها استقبال می‌کنم.»(۶)

ابوذر مردی بوفا و فداکار، شجاع و باشهامت بود. مسیر حق را می‌پیمود و همه ذرات وجودش با ایمان و درستی و راستی عجین شده است. صراحت لهجه‌اش در برخورد با زمامداران خودسر، نترسیدن از اربابان زور و قدرت، مبارزه‌ با خرافه و باطل در آشفته‌ترین شرایط، اخلاص، وارستگی و پارسایی‌، به شخصیت او درخشندگی والائی بخشید و بررسی کارنامه پربار او در دفاع از ارزش‌های دینی و الهی، درس‌های آموزنده‌ای را به خواننده ارائه می‌دهد.

ابوذر غفاری که در مکتب قرآن و عترت نبی‌اکرم پرورش یافت و بالید، فضایل و مناقب زیادی داشت، اما از آنجا که با افشاگری‌های خود حیات سیاسی برخی از فرمانروایان عصر خود را در معرض تهدید قرار داد و در برابر تکاثر، بی‌عدالتی و ستم‌های آنان مقاومت کرد، دشمنان درصدد برآمدند تا سیمای راستین او را در هاله‌ای از سانسور، تحریف و اتهام مخفی و برخی از فرازهای حساس زندگی او را با نکات افسانه‌ای و گفته‌های متناقض و متعارض توأم سازند و در تشریح احوال و رفتارش امساک و بخل نشان دهند. متأسفانه برخی از مورخان از جمله بلاذری، محمدبن جریر طبری، عزالدین ابن اثیر، ابن کثیر و… نیز این تحریفات را نقل کرده‌اند.(۷)

 

توحید در عصر جاهلیت

روایت مفصل عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر نشان می‌دهد که ابوذر در عصر جاهلیت بت‌پرست نبوده و حتی سه سال قبل از دیدار با رسول اکرم«ص» موحد بوده است. عده‌ای از مورخان تصریح کرده‌اند که او در هنگامه جاهلیت اعراب عربستان شراب و ازلام را حرام می‌دانسته است. راوی دیگری گفته است ابوذر به برادرزاده‌اش متذکر گردیده بود که من قبل از آنکه به محضر پیامبر اکرم«ص» شرفیاب شوم، نماز می‌گذاردم. ابن‌صامت پرسیده بود: «به چه کسی کُرنش می‌کردی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به پروردگار جهان.» سئوال کرده بود: «به کدام سمت عبادت می‌‌کردی؟» ابوذر گفته بود: «به جانبی که خدایم راهنمایی می‌کرد. از هنگام عشاء تا سحرگاهان مشغول راز و نیاز و عبادت بودم و سپس همچون جامه و گلیمی بر زمین می‌افتادم تا آنکه طلوع آفتاب و تابش خورشید مرا بیدار می‌کرد. البته مراد از نماز ابوذر همان معنای لغوی این کلمه و به معنای دعا و خضوع و خشوع و توجه به سوی پروردگار است.»(۸)

ابومعشر نجیع خاطرنشان ساخته است که ابوذر در ایامی که دیگران بت‌ها را می‌پرستیدند، خداپرست و موحد بود. لا اله الا الله می‌گفت و به اصنام احترام نمی‌گذاشت.(۹)

ابن عساکه در تاریخ خود آورده است که روزی یکی از اصحاب پیامبر دست ابوذر را گرفت و او را به جای خلوتی برد و از او پرسید: «آیا تو در هنگام جاهلیت موحد بودی؟» ابوذر پاسخ داد: «آری. هنگامی که خورشید مشغول پرتوافشانی بود، آن قدر نماز می‌خواندم که گرمای آفتاب مرا بی‌حال می‌ساخت و از پای درمی‌آورد.»(۱۰)

بنابراین قبل از شنیدن ندای اسلام، از بت‌پرستی انزجار داشت و خدای جهانیان را می‌پرستید. او انسانی متفکر بود و با اندیشه و آثار شگفت‌انگیز خلقت و نظم و انضباطی که بر نظام آفرینش حاکم بود با خود نجوا می‌کرد. این همه مخلوقات، صانع مدبری دارند که از همه اندیشه‌ها بالاتر است. او با فطرت پاک و سالمی که داشت معتقد بود که بی‌شک آفریننده آسمان‌ها و زمین و خالق انسان‌ها که این هستی شگفت‌آور و مرموز را پدید آورده است، از بت‌هائی که از سنگ و چوب ساخته شده‌اند، شایسته‌ترند. این بت‌ها نه قدرتی دارند، نه شعوری و نه ابتکاری. رفته رفته نور یقین پرده‌های شک و تردید او را از هم شکافت و آتش شوق چنان بر جانش شعله افکند که بر خاک افتاد و پروردگار عالم را سجده کرد. سپس سر از سجده برداشت در حالی که اشک دیدگان و قطرات عرق چهره‌اش در هم آمیخته و چهره گندمگون و دست‌های نحیفش را مرطوب ساخته بود.(۱۱)

ابوعثمان نهدی می‌گوید: «ابوذر را بر مرکبی دیدم که گاهی سر را فرود می‌آورد و گاهی بالا می‌برد. تصور کردم در حالتی از خواب و بیداری است. جلو آمدم و پرسیدم: «ابوذر! خواب بودی؟» گفت: «نه، خدا را عبادت می‌کردم.»

مردی از اهالی بصره زمانی به دیدار خانواده ابوذر رفته بود. از همسر او پرسید: «ایام را چگونه می‌گذراند؟» آن بانو جواب داد: «پرستش توأم با تفکر دارد و اغلب اوقات در دریای فکر غوطه‌ور است.»(۱۲)

 

شعله‌های شوق

به ابوذر خبر دادند در مکه محمد«ص» فرزند عبدالله دعوی نبوت کرده است و مردم را به سوی خدای یگانه فرامی‌خواند. او با دریافت این خبر شادمان گردید و برادرش انیس را صدا زد و خطاب به او گفت:

«به سوی مکه و نزد آن مردی که می‌گوید من فرستاده‌ پروردگار جهانیان هستم برو و درست به سخنانش گوش بده و مرا از آنچه بر زبان آورده  است آگاه کن.»

انیس به‌سرعت عازم مکه و بعد از ملاقات با رسول خدا مجذوب سیما و فرمایش‌ها و خلق و خوی آن حضرت شد. آنگاه به سوی وطن بازگشت و آنچه را که از پیامبر اکرم«ص» شنیده بود برای ابوذر بازگفت و خاطرنشان ساخت که:

«آن فرستاده الهی را دیدم که مردمان مکه را به سوی اعمال نیک دعوت می‌کند و به آنان در باره زشتی‌‌ها و منکرات هشدار می‌دهد. گفتارش بسیار شیوا و موزون است، اما هیچ شباهتی به شعر ندارد.»

ابوذر گفت: «آتشی را که در اعماق دل من افروخته گردیده است خاموش نکردی و آنچه را می‌خواستم نیاوردی.»

و خود مهیای سفر گردید. سفره نان و ظرف آبی را برداشت و راه مکه را در پیش گرفت و به‌طور ناشناس قدم به مکه نهاد. در معابر شهر در حال قدم زدن بود. در این حال عده‌ای را دید که دور یکدیگر اجتماع کرده بودند و درباره حضرت محمد«ص» گفت‌وگو می‌کردند. با احتیاط به آنان نزدیک شد و به گفته‌هایشان گوش داد. رفته‌رفته آگاهی‌هایی درباره ‌آن حضرت به دست آورد، ولی جرئت نداشت از کسی بپرسد خانه پیامبر کجاست. جایی را هم برای اقامت نداشت. شب را در مسجدالحرام به سر برد.

وضع غربت او نظر حضرت علی«ع» را جلب کرد. آن بزرگوار پرسید: «که هستی؟» گفت:‌ «مردی از قبیله غفار هستم و جایی برای بیتوته ندارم.» امیرمؤمنان«ع» وی را به منزل خود برد و سه شب متوالی از او به عنوان میهمان پذیرایی کرد. در این مدت هیچ‌ یک از دیگری سئوالی نپرسید. پس از سومین روز، ابوذر از آن حضرت پیمان گرفت که: «اگر آنچه را در دل دارم برایت فاش کنم، آیا پنهان و پوشیده می‌داری؟» امام فرمود: «آری.» ابوذر گفت: «به من خبر رسیده است که در اینجا مردی ظهور کرده که خود را پیامبر می‌داند. برادرم را فرستادم تا درباره‌اش اطلاعاتی را به دست بیاورد، ولی او مطلبی را که دردم را التیام دهد نیاورد و من خود آمدم تا با ایشان ملاقاتی داشته باشم.» حضرت علی«ع» فرمود: «من تو را نزد ایشان می‌برم.» سرانجام ابوذر در معیت آن بزرگوار، به محل اقامت حضرت محمد«ص» رفت و به محضرشان شرفیاب گردید. آن حضرت در حال اقامه نماز بود. پس ابوذر بر پیامبر«ص» درود فرستاد. رسول خدا«ص» نماز خود را گزارد و خطاب به ابوذر فرمود: «رحمت الهی بر تو باد.» ابوذر عرض کرد: «آنچه را که می‌گویی برایم بخوان.» پیامبر اکرم«ص» فرمود: «برای تو آیاتی از قرآن کریم را خواهم خواند.» آنگاه حضرت شروع به خواندن آیه‌هایی از کلام وحی کرد. ابوذر درست و دقیق گوش ‌داد و هنوز لحظاتی سپری نگردیده بود که با صدای بلند گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله».

بدین‌گونه او چهارمین فردی بود که به آئین اسلام ایمان آورد. پیامبر از وی پرسید: «از کدام قبیله هستی؟» پاسخ داد: «از طایفه غفار.» تبسمی بر لب‌های رسول اکرم«ص» نقش بست. ابوذر نیز لبخند زد و متوجه شد که چرا پیامبر از اسلام آوردن او شگفت‌زده شده است، زیرا قبیله‌اش در راهزنی بر دیگر قبایل پیشی گرفته بودند و در شرارت، هیچ طایفه‌ای به گرد پای آنها نمی‌رسید. کسی که در تاریکی شب گرفتار این افراد می‌شد، جان سالم از معرکه به در نمی‌برد. بعد از چند لحظه حضرت محمد«ص» فرمود: «خداوند هر که را خواست، هدایت می‌کند.»

آری، پروردگار متعال اراده کرد که ابوذر در مسیر خصال پسندیده قدم نهد، بنابراین در همان روزهای نخستین طلوع تابناک اسلام ناب محمدی، به این آئین گروید، ولی اسلام‌ آوردنش آغاز کار بود.(۱۳)

 

طنین ندای توحید در مکه

موقعی که ابوذر به عنوان چهارمین فرد به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، به او امر شد که آرام و بدون سر و صدا مکه را ترک کند و به سوی قبیله خود بازگردد، اما ابوذر از روحیه‌ای پرجنب و جوش برخوردار بود. گویی این انسان تازه مسلمان شده برای آن تربیت شده بود برضد باطل، علم مخالفت را برافرازد. اینک باطل را با چشم خود می‌دید و کدام باطلی از این بدتر است که عده‌ای در برابر سنگ و چوب کُرنش کنند و به آنها لبیک گویند. درست است که پیامبر دعوت مخفیانه را بر آشکار نمودن تعالیم خود ترجیح می‌داد، ولی ابوذر درصدد برآمد ندای رسا و بلند خود را که از ایمان و باوری قلبی موج می‌زد، در شهر مکه طنین‌انداز کند، لذا به‌محض اینکه ایمان آورد، خطاب به رسول خدا«ص» عرض کرد: «ای پیامبر! چه فرمانی به من می‌دهی؟» آن حضرت فرمود: «میان طایفه خود برگرد تا دستورات من به تو برسد.» ابوذر گفت: «سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، به سوی قبیله خود برنمی‌گردم مگر آنکه ندای اسلام را در مسجدالحرام به گوش افراد برسانم.»

آنگاه به مسجدالحرام رفت و فریاد زد: «اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول‌الله.» این ندا نخستین حرکتی است که مشرکان مکه را به مبارزه طلبید و اولین بانک توحید بود که به گوش کافران رسید. آنان این عبارات را از زبان مردی غریب شنیدند که در شهر مکه حامی و پشتیبانی نداشت و خویشاوندانش فرسنگ‌ها از او دور بودند. وقتی مشرکان این ندا را از حلقوم ابوذر شنیدند، آشفته شدند و از جای خود برخاستند و آن‌چنان ابوذر را زدند که وقتی رهایش کردند بدنش سراپا غرق به خون بود و گمان ‌کردند ابوذر را کشته‌اند.

ابوذر چون به هوش آمد، نزد رسول اکرم«ص» رفت. حضرت چون وضع او را مشاهده کردند، فرمودند: «مگر تو را از این کار منع نکردم؟» ابوذر عرض کرد: «انگیزه‌ای در وجودم بود که ضرورت ایجاب می‌کرد آن را برآورده سازم.»

در گزارش دیگری آمده مشرکان ابوذر را احاطه کردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و هر سنگ و استخوانی که داشتند به سویش پرتاب کردند، طوری که خون‌آلود نقش زمین شد. وقتی این خبر به گوش عباس عموی پیامبر رسید، هر چه کوشید تا پیکر ابوذر را از چنگال کافران بیرون بکشد موفق نشد، ناگزیر تدبیری اندیشید و به آنان گفت: «ای مردم! شما همگی بازرگان هستید و راه تجاری شما از میان قبیله غفار می‌گذرد. این شخص یکی از افراد آن طایفه است. اگر قوم خود را علیه شما تحریک کند، راه را بر قافله‌های اهل مکه مسدود می‌کنند و به اموالتان دستبرد می‌زنند.»

مشرکان وقتی این سخنان عباس را شنیدند، ابوذر را رها کردند، ولی ابوذر که لذت اذیت شدن در راه خدا را چشیده بود، نمی‌خواست قبل از اینکه سهم بیشتری از این فیض نصیبش شود مکه را ترک کند، لذا در دومین روز مبارزه‌ای دیگر را آغاز کرد. او در مسجدالحرام دو نفر را دید که در حال طواف بر گرد بت‌ها بودند و دعاهایی را زیر لب زمزمه می‌کردند. روبه‌روی آنان ایستاد و به آن دو بت  سخت توهین و عمل آنها را نکوهش کرد. کافران وقتی این وضع را دیدند دوان دوان خود را به ابوذر رساندند و او را آن قدر زدند که از خود بی‌خود شد. چون به هوش آمد فریاد زد: «گواهی می‌دهم که پروردگاری جز خدای متعال نیست و محمد فرستاده اوست.»

حضرت رسول اکرم«ص» شور شگفت، ظرفیت اعجاب‌آور و قدرت خیره‌کننده این صحابی تازه‌وارد خود را به خوبی درک می‌کرد، ولی هنوز وقت شدت عمل و مبارزه رو در رو فرا نرسیده بود، لذا دوباره ابوذر را به بازگشت میان قوم خود امر فرمود و اینکه وقتی دعوت به اسلام آشکار و علنی گردید، مراجعت کند.(۱۴)

 

قله قبیله قبله

رسول اکرم«ص» خطاب به ابوذر تأکید فرمود: «تو در میان قبیله‌ات مبلّغ من خواهی بود. ان‌شاالله خداوند بزرگ ایشان را از طریق تو هدایت نماید و تو را به وسیله آنان پاداش بخشد.»

ابوذر با قلبی مملو از ایمان به حق تعالی و عظمت حضرت محمد«ص» فرستاده الهی، به جانب قبیله غفار روانه گردید. در طول مسیر به بلاهایی که متحمل گردیده بود و به ملاقات با رسول اکرم«ص» فکر می‌کرد و آینده‌ای سرنوشت‌ساز را در پیش نظر خود مجسم می‌دید. خدای را سپاس می‌گفت و از اینکه باورهای خرافی و افکار و عقاید باطل نیاکانش را بر باد رفته می‌دید، احساس آزادگی و انبساط می‌کرد.

می‌خواست خود را به‌سرعت به اعضای قبیله‌اش برساند و ایشان را از اسلام‌آوردن خود مطلع سازد. مرکب خود را به تعجیل واداشت و چون به مقر طایفه غفار رسید، به انیس برادرش گفت: «تسلیم شدم و آئین محمدی را پذیرفتم. دینی که پیامبر اکرم«ص» آورده است برحق است. من تو را بدان دعوت می‌کنم.»

انیس لحظاتی به فکر فرو رفت و خاطره روزی را به یاد آورد که به مکه رفته و پیامبر را دیده بود. و بعد از درنگی کوتاه گفت: «من هم می‌پذیرم. بیا اکنون نزد مادرمان برویم و ماجرا را به او بگوییم.» تا چشم مادر به فرزندش ابوذر افتاد، پرسید: «چه دیدی؟» ابوذر پاسخ داد: «بزرگواری را دیدم که در خلق و خوی و جوانمردی نظیر ندارد. در شکیبایی، درستکاری و گفت‌وگو اسوه‌ای نیکوست. او را امین نامیده‌اند. من به آئین او ایمان آوردم و انیس هم مسلمان شده است.» مادر گفت: «من هم پیامبر و دین او را تصدیق می‌کنم.»

اگرچه ابوذر از مسلمان شدن خانواده‌اش شادمان گردید، ولی به این حد قناعت نکرد، بلکه درصدد برآمد افراد قبیله‌اش را به دین اسلام فرابخواند. از خانه بیرون آمد و دید مردم بر گرد رئیس قبیله حلقه زده‌اند و از هر دری سخن می‌رانند. گفت‌وگوی آنان را قطع کرد و از بعثت پیامبر اکرم«ص» و ویژگی‌های ا و و آئینی که آورده است سخن گفت.

در آغاز مخالفت‌ها شروع شدند، اما توفان آرام آرام فروکش کرد و سیاهی باطل با نور حق زایل شد. هیاهوها همچنان ادامه داشت، ولی ابوذر با متانت، دلیل و برهان، ابطال عقایدشان را به اثبات می‌رساند. خفاف رئیس قبیله گفت: «اجازه بدهید ابوذر حرف خود را بزند. حق روشن و آشکار است.» ابوذر از دعوت خود دست برنداشت تا آنکه رئیس قبیله مسلمان شد و عده‌ای دیگر نیز از او پیروی کردند و اسلام آوردند، اما ابوذر می‌خواست همه اعضای قبیله‌اش ایمان بیاورند، لذا به تلاش‌های تبلیغی خود ادامه داد. این بار دیگر او را تکذیب نمی‌کردند، زیرا باطل دچار احتضار شده و حق بر جای خویش استوار گردیده بود و گمراهی به پایان رسیده بود. جمعیت پراکنده شدند و قبیله غفار آن شب را در پرتو آئین توحیدی آرام، مطمئن، خشنود و آسوده آرمید. ابوذر به قبیله خود قناعت نکرد و به سوی مقر قبیله اسلم روانه گردید و مشعل هدایت را در میان آنان نیز برافروخت. شایان ذکر است که اولین خانواده‌ای که در خارج از مکه به اسلام گروید، خانواده و خویشاوندان ابوذر غفاری بودند.

سال‌ها از این رویداد مهم گذشت و رسول اکرم«ص» به سوی یثرب هجرت کردند و این شهر از آن پس مدینه‌النبی نام گرفت. در یکی از روزها اهالی حومه مدینه با صفوف طولانی جمعیتی پیاده و سواره روبه‌رو گردیدند که گرد و خاک از زیر پایشان برخاسته بود و اگر صدای تکبیرهای بلند و تکان‌دهنده آنان شنیده نمی‌شد، مردم مدینه تصور می‌کردند لشکری سیل‌آسا از مشرکان به مدینه هجوم آورده است. این قافله داخل مدینه شد و به سوی مسجد و محل اقامت پیامبر اکرم«ص» حرکت کرد. آنان افراد دو قبیله غفار و اسلم بودند که به برکت تلاش تبلیغی ابوذر آئین اسلام را برگزیده بودند. اکنون افرادی که در شرارت، غارت، چپاول اموال مردم معروف بودند و هم‌پیمانان شیاطین به شمار می‌آمدند، به قهرمانان‌ نیکی و خوبی تبدیل و هم‌پیمان حق شده بودند. رسول خدا«ص» با نگاهی توأم با شادمانی و عطوفت به این دو طایفه فرمودند: «خداوند قبیله غفار را مورد آمرزش و غفران خود قرار دهد و نیز قبیله اسلم را سالم نگاه دارد.»(۱۵)

 

صحابی مورد اعتماد رسول اکرم«ص»

ابوذر مدت‌ها (تا سال ششم هجری) در میان قبیله خود زندگی کرد، آنگاه آهنگ مدینه نمود و تصمیم گرفت به محضر پیامبر بشتابد و در آنجا سعادت‌هایی را که در اثر دوری از آن وجود والامقام از دست داده است، جبران کند. او وقتی وارد مدینه شد، به اصحاب صفه پیوست و در مسجدالنبی از تعلیمات پیامبر استفاده ‌کرد و تا زمانی که تشکیل خانواده نداده بود، همچون بلال حبشی، سلمان فارسی و جویبر با کمال بی‌آ‌لایشی در یکی از صفه‌های مسجد زندگی می‌کرد. ولی وقتی همسر اختیار کرد، خیمه کوچکی را بر فراز تلی که مجاور بیابان بود و از فرازش صحاری وسیع اطراف به‌خوبی پیدا بودند، ساخت و در آن اقامت گزید. صبح و عصر از این مکان به مسجد می‌آمد و در خدمت پیامبر بود و شب که فرا می‌رسید به خیمه‌ خود بازمی‌گشت. او در مدینه از مقربان پیامبر و در زمره اصحاب ویژه و حواریان آن حضرت بود و پیامبر اکرم«ص» به وی اعتماد داشتند. در غزواتی چون غابه که به چرا بردن شتران پیامبر توسط ابوذر عامل این جنگ شد و نیز سریه‌ای در حوالی مدینه شرکت داشت، طی غزوه بنی‌المصطلق و نیز حج عمره پیامبر که در سال هفتم هجری صورت گرفت، به عنوان جانشین نبی‌اکرم«ص» در مدینه رشته امور را به دست گرفت. در فتح مکه نیز پرچم سلحشوران سیصد نفری بنی‌غفار را به دست گرفت و از برابر ابوسفیان که آن موقع در زمره دشمن مسلمانان مقاومت می‌کرد، عبور کرد. در غزوه حنین نیز شرکت جست.

نه سال بعد از هجرت، ابوذر همراه پیامبر برای شرکت در غزوه تبوک با مجاهدان به سوی منطقه جنگی راه افتاد. در آن روزها به دلیل گرمای شدید و اوضاع مشقت‌بار، عده‌ای از جنگیدن خودداری کردند، لذا هر کسی که از سپاه عقب می‌ماند و درمانده می‌شد، اصحاب می‌گفتند فلانی ماند و پیامبر می‌فرمود: «او را رها کنید، اگر خیری در وی باشد خداوند به‌زودی او را به ما ملحق می‌کند.» وقتی به عقب برگشتند ابوذر را ندیدند. به حضرت عرض کردند او عقب مانده و مرکبش به کندی حرکت می‌کند، حضرت محمد«ص» سخن نخستین را تکرار فرمودند.

شتر ابوذر، از شدت گرسنگی و تشنگی و گرما از پای درآمده بود. ابوذر وقتی این وضع را دید، از شتر پایین آمد، بار سفر را بر دوش گرفت و پیاده حرکت کرد تا خود را به پیامبر برساند. بامداد فردا مسلمانان پیاده شدند و بارها را گشودند تا قدری استراحت کنند. یکی از آنان ابری غبارآلود را مشاهده کرد که در پس آن مردی دیده می‌شد که به‌سرعت پیش می‌آمد. موقعی که او به ابتدای لشکر مجاهدان رسید، کسی صدا زد: «ای رسول خدا«ص»! سوگند به خداوند که او ابوذر است.» حضرت تا او را دید، تبسم پرمهر، اما آکنده به اندوهی بر لبانش نشست و فرمود: «خدا ابوذر را مشمول رحمت خود قرار دهد. او تنها می‌رود، تنها می‌میرد و تنها از گور خود برانگیخته می‌شود.»

سال‌ها بعد این پیش‌بینی پیامبر اکرم«ص» عملی شد و ابوذر در تبعیدگاه ربذه تنها از دنیا رفت.

در سال دهم هجرت، ابوذر در حجه‌الوداع همراه پیامبر بود. هنگامی که رسول گرامی اسلام در مجاورت خانه خدا خطبه‌های گیرا و غرّایی را ایراد می‌فرمود، ابوذر با گوش جان آنها را می‌شنید و به حافظه می‌سپرد و از اجتماع عظیم مسلمانان مسرور می‌گردید، اما وقتی حبیب‌اش در خلال بیانات خویش فرمود: «این آخرین سفرم به مکه است.» ابوذر پژمرده خاطر گردید. هنگام بازگشت از مکه، در محلی به نام غدیرخم که پیامبر به امر خداوند جانشین و وصی خود را معرفی کرد، ابوذر از حسن انتخاب پیامبر بسیار خرسند به نظر می‌رسید، زیرا می‌دید اکنون انسانی از هر نظر شایسته و لایق که درخور این مقام خطیر است، برای آن تعیین و نصب گردیده است. او از جمله راویان حدیث غدیر است.(۱۶)

 

جرعه‌نوش اقیانوس معارف نبوی

ابوذر غفاری همواره همراه و همنشین رسول اکرم«ص» بود و به سئوال کردن از آن حضرت در باره علوم و معارف اشتیاق داشت. او درباره اصول و فروغ دین، ایمان، نیکوکاری، لقای پروردگار، محبوب‌ترین سخنان نزد خداوند، شب قدر و احکام از پیامبر پرسش‌ها کرد و آن وجود بزرگوار پاسخ وی را داد.

وقتی از حضرت علی«ع» درباره ابوذر سئوال کردند، فرمود: «او دانشی را در دل خود نگاه داشت که مردم از حفظ آن ناتوان شدند، پس آن علوم را با خود چنان حمل کرد که چیزی از آن باقی نماند.»گروهی از یاران رسول خدا از او روایت کرده‌اند، او پیمانه‌ای از دانش بود که این کمالات را با پارسایی، پرهیزگاری و حق‌گویی توأم ساخت و به پایگاه برتری رسید.

ابوذر به نقل حدیث سخت دلبسته و پایبند بود و به سبب همین ویژگی در زمان خلیفه دوم آزار دید و زندانی شد. شمار احادیثی که از او برجای مانده است به سیصد مورد می‌رسد. بررسی این احادیث نشان می‌دهد که اگرچه وی از پیامبر روایت‌هایی در موضوع فقه و مسائل شرعی نقل کرده، ولی تأکیدش بیش از همه بر روایاتی است که در آنها فضایل اخلاقی از جمله زهد و قناعت سفارش و از فزون‌خواهی و گردآوردن ثروت، سخت نکوهش شده است.

در پندهایی که ابوذر از پیامبر نقل کرده یا از زبان خود ‌گفته بر پرهیز از دنیا، تشویق به وارستگی و ساده‌زیستی و در نظر گرفتن بُعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است. ابوذر می‌کوشید در هر فرصت مناسبی نصایح و اندرزهای حکیمانه‌ای را که از پیامبر آموخته بود به گوش مردم برساند و آنان را به اخلاق اسلامی و خلق پسندیده حساس کند.

امام باقر«ع» برخی از این مواعظ ابوذر را در چندین روایت که نسبتاً مفصل هستند  نقل فرموده‌ است. از موضوعاتی که در زندگی ابوذر می‌درخشد، روشن‌بینی، اندیشمندی و شوق او به دانش‌اندوزی و کسب معرفت است. نخستین کسی که احادیث وارد شده در یک عنوان و موضوع خاص را در باب واحدی قرار داد، نخست سلمان فارسی و سپس ابوذر بودند. سیره‌نویسان از ابوذر به عنوان «و کان من اکابر العماء: او از دانشمندان بزرگ بود» یاد کرده‌اند.(۱۷)

دنباله این بحث را در شماره آینده پی می‌گیریم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۵، دائره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۰۴، طبقات، واقدی، ج ۴، ص ۱۹۷، ابوذر الغفاری، سیدمحسن امین، ص ۳٫

۲ـ‌ اسد الغابه، ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۰۲، طبقات، ج ۴، ص ۲۰۸٫

۳ـ‌ حیاه القلوب، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۹۳۷٫

۴ـ‌ مستدرک سفینه البحار، شیخ علی غازی شاهرودی، ج ۳، صص ۴۱۹ـ۴۱۸٫

۵ـ‌ ابوذر غفاری مردی از ربذه، حاج میرزاعلی سریداری، ص ۸٫

۶ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج اول، ص ۱۳۹، پیغمبر و یاران، عالمی دامغانی، ج ۱، ص ۵۳٫

۷ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۳، ص ۴۲۲٫

۸ـ طبقات، ج ۴، ص ۱۹۸، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۶، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۰۵٫

۹ـ الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ج ۸، صص ۴۴۴ـ۴۴۳٫

۱۰ـ تاریخ ابن عساکه، ج ۷، ص ۲۱۸، همان مأخذ، ج ۸، ص ۴۴۷٫

۱۱ـ‌ ابوذر غفاری، عبدالحمید جوده السحار مصری، ترجمه محمدعلی اثنی عشری، ص ۳۵، یاران پیامبر، غلامرضا قدسی، ص ۲۴٫

۱۲ـ اعیان الشیعه، ج اول، ص ۳۵۲، پیغمبر و یاران، ج اول، ص ۷۰٫

۱۳ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم، ج اول، ص ۱۵۹، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ابن عبدالبر، ج ۲، ص ۶۶۲، صحیح مسلم، ج ۷، صص ۱۵۵ـ۱۵۴، الغدیر، ج ۸۰، صص ۴۴۶ـ۴۴۵، طبقات، واقدی، ج ۴، ص ۱۹۹، اسدالغابه فی معرفه الوحابه، ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۸۶٫

۱۴ـ‌ حلیه الاولیاء، ج اول،‌ ص ۱۵۸، الغدیر، ج ۸، ص ۴۴۷، رجال حول الرسول، خالد محمد خالد، ج اول، صص ۱۴۶ـ۱۴۵، طبقات، ج ۴، ص ۲۰۲، اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۰۱٫

۱۵ـ‌ رجال حول الرسول، ج اول، صص ۱۴۷ـ۱۴۷، اباذر الغفاری، عبدالله سبیتی، ص ۲۸، ابوذر، جوده السحار، ترجمه محمدعلی اثنی عشری، صص ۶۰ و ۷۵٫

۱۶ـ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۶، ناسخ التواریخ سپهر، جزء دوم از جلد دوم، ص ۱۵۶، تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۰۷، سیره ابن‌هشام، ج ۴، ص ۱۶۷٫

۱۷ـ طبقات، ج ۴، ص ۲۱۰، الغدیر، ج ۸، صص ۴۴۸ و ۵۲۳، ابوذر غفاری، ص ۱۰، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، صص ۴۷۹ـ۴۷۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

روایت مفصل عبدالله بن صامت، برادرزاده ابوذر نشان می‌دهد که ابوذر در عصر جاهلیت بت‌پرست نبوده و حتی سه سال قبل از دیدار با رسول اکرم«ص» موحد بوده است. عده‌ای از مورخان تصریح کرده‌اند که او در هنگامه جاهلیت اعراب عربستان شراب و ازلام را حرام می‌دانسته است.

 

۲٫

راوی دیگری گفته است ابوذر به برادرزاده‌اش متذکر گردیده بود که من قبل از آنکه به محضر پیامبر اکرم«ص» شرفیاب شوم، نماز می‌گذاردم. ابن‌صامت پرسیده بود: «به چه کسی کُرنش می‌کردی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به پروردگار جهان.» سئوال کرده بود: «به کدام سمت عبادت می‌‌کردی؟» ابوذر گفته بود: «به جانبی که خدایم راهنمایی می‌کرد.

 

۳٫

ابوذر از دعوت خود دست برنداشت تا آنکه رئیس قبیله غفار مسلمان شد و عده‌ای دیگر نیز از او پیروی کردند و اسلام آوردند، اما ابوذر می‌خواست همه اعضای قبیله‌اش ایمان بیاورند، لذا به تلاش‌های تبلیغی خود ادامه داد.

 

۴٫

در پندهایی که ابوذر از پیامبر نقل کرده یا از زبان خود ‌گفته بر پرهیز از دنیا، تشویق به وارستگی و ساده‌زیستی و در نظر گرفتن بُعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است. ابوذر می‌کوشید در هر فرصت مناسبی نصایح و اندرزهای حکیمانه‌ای را که از پیامبر آموخته بود به گوش مردم برساند و آنان را به اخلاق اسلامی و خلق پسندیده حساس کند.

 

01ژانویه/17

انوار حضرت زهرا(س) از امامزاده حمزه«ع» تا امام خمینی«ره»

 

عبدالله اصفهانی

حضرت فاطمه«س» در روز بیستم جمادی‌الثانی سال پنجم بعثت در بیت نبوت و در فضایی که به قول امام خمینی: «زن به عنوان یک انسان، مطرح نبود و وجود او موجب سرافکندگی خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهلیت به شمار می‌رفت، دیده به جهان هستی گشود.(۱)  در چنین محیط فاسدی پیامبر بزرگ اسلام زن را از منجلاب عادات جاهلیت نجات داد.  تاریخ اسلام گواه احترام بی‌حد رسول خدا«ص» به فاطمه زهرا و نشانه آن است که زن در اسلام جایگاه ویژه‌ای دارد و اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست.»(۲)

مادر ایشان خدیجه کبری«س» در جامعه عرب به شرافت شهره بود و در دوران جاهلیت ایشان را طاهره می‌خواندند. ایشان مورد تکریم خاص و عام و معروف به «سیده قریش» بود. خدیجه«س» واجد چنان کمالاتی بود که رسول اکرم«ص» پس از ازدواج با او، ایشان را کبری خطاب کردند.(۳)

به فرمایش امام: «اگر روزی باید روز زن باشد، چه روزی والاتر و افتخارآمیزتر از روز ولادت باسعادت فاطمه زهرا«س»، زنی که افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می‌درخشد.»(۴)

و نیز: «(روز بیستم جمادی‌الثانی) روز بزرگی است (زیرا) زنی (در این روز) به دنیا آمد که تمام هویت انسانی در او جلوه‌گر است و عالم به او افتخار می‌کند. زنی که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است. تمام ابعادی که برای زن و انسان متصور است، در فاطمه زهرا«س» جلوه‌گر است. موجودی ملکوتی که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است.»(۵)

یکی از برکات زلال کوثر نبوی، تولد هادی امت مسلمان و وارث علوم سیدالمرسلین، حضرت امام در این روز بزرگ است. بزرگمردی که سلسله‌جنبان نهضت‌های اسلامی در عصر حاضر و مشعل فروزان هدایت در جهان اسلام و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی است.

احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکت‌ها، برنامه‌ها، بیانات و موضع‌گیری‌های امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسان‌های تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه‌ است. امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزش‌های معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانه‌ستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسان‌های آرمیده در خرابه‌های مادیت و ظلمتکده صنعت‌زدگی برساند.

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «(امام خمینی) الگوی کامل یک مسلمان و نمونه  بارز یک رهبر اسلامی بود. او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان شخصیت و خودباوری بخشید. صلای استقلال و آزادگی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دل‌های تحت ستم جهان زنده کرد. به انسان‌ها کرامت و به مؤمنان عزت و به مسلمانان قوت و شوکت و به دنیای مادی معنویت و به جهان اسلام حرکت و به مبارزان و مجاهدان فی سبیل‌الله شهامت و شهادت داد. شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین«ع» با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهی بود. او در عصری که همه‌ دست‌های قدرتمند سیاسی برای منزوی کردن دین و معنویت و ارزش‌های اخلاقی تلاش می‌کردند، نظامی را بر اساس دین و معنویت پدید آورد و دولت و سیاستی اسلامی را بنیان نهاد.(۶)

او آن روح وارسته و به خدا پیوسته‌ای بود که با ید بیضای موسوی و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان و رنج‌دیدگان کمر بست و تخت فرعون‌های زمان را به لرزه درآورد و دل محرومان را به نور امید روشن ساخت. به همین دلیل، علامه شیخ عبدالحسین امینی امام را ذخیره‌ای برای جهان اسلام می‌دانست(۷).

رهبر معظم انقلاب تصریح نموده‌اند: «حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیت بی‌نظیری مانند امام خمینی جا دارد که برگزیده‌ترین انسان‌ها و صاف‌ترین و پاک‌ترین دل‌ها از احساس تکریم نسبت به او شرمسار گردند.»(۸)

منظومه نورانی

حضرت امام از نسل حضرت امام موسی‌بن جعفر«ع» است و نسب ایشان با ۲۲ واسطه به امام موسی بن جعفر«ع» می‌رسد.(۹)

عده‌ای از سادات موسوی که به حضرت حمزه«ع» نسبت می‌برند و در زمره اجداد حضرت امام به شمار می‌آیند، از شبه‌جزیره عربستان و بخش‌هایی از عراق عرب به نیشابور هجرت کردند و در این کانون شیعه‌نشین کوشش‌های ارشادی، ترویجی و مبارزاتی خود را پی گرفتند و به گسترش فرهنگ قرآن و عترت اهتمام ورزیدند. نوادگان این مهاجران، به منظور اعتلای ارزش‌های توحیدی و نشر فرهنگ تشیع به کشمیر کوچ کردند و در معرفی فرهنگ اسلامی از خود جدیت نشان دادند، به‌گونه‌ای که بسیاری از مردم آن دیار دست از کفر و بت‌پرستی برداشتند و به تشیع گرویدند.

حامد الگار محقق مسلمان ساکن آمریکا می‌گوید: امام خمینی منتسب به خاندانی است که نسل در نسل به ترویج معارف و علوم اسلامی مبادرت ورزیده‌اند. برخی از افراد این طایفه هنوز در منطقه کشمیر سکونت دارند.  این سادات محترم اگرچه به خاندان رسالت نسبت می‌برند، ولی سال‌های متمادی در ایران ساکن بوده‌ و از آنجا به این دیار مهاجرت کرده‌اند.(۱۰) خانم نیکی کدی که در باره انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر ایران تحقیقاتی کرده است تصریح می‌کند که اجداد امام که در کشمیر مشغول فعالیت‌های تبلیغی بودند، از مهاجران ایرانی بودند.(۱۱)

آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده در خاطرات خود تصریح کرده که جدّ اعلای ایشان سید دین علی‌شاه از علمای کشمیر بود و در همان جا هم به شهادت رسید.(۱۲)

اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانت‌آمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دی‌ماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بی‌اساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند. این جعلیات توسط داریوش همایون، وزیر اطلاعات کابینه جمشید آموزگار و با نام جعلی احمد رشیدی مطلق چاپ شد و هویدا، وزیر دربار وقت بر تنظیم آن نظارت داشت. طرح اصلی این مقاله توسط شخص شاه ریخته شد تا به تصور خودش برای همیشه و به هر قیمتی که شده پرونده امام و حامیان نهضت او را ببندد، اما انتشار این مطلب سراسر کذب و افترا، آتشفشانی از خروش مقدس امت مسلمان ایران را پدید آورد و پرونده خاندان پهلوی را به زباله‌دانی تاریخ افکند.(۱۳)

مهم‌ترین دانشور از این خاندان که گسترش تشیع در کشمیر مدیون اوست، بعد از میر سید علی همدانی، میرشمس‌الدین عراق از اجداد امام خمینی و نواده حمزه بن موسی«ع»، فرزند شریف‌الدین ابراهیم، از دانشوران قرون نهم و دهم هجری است. سلطان حسین بایقرا از فرمانروایان تیموری که به اهل بیت نبی‌اکرم«ص» ارادت داشت، به این بزرگوار مأموریت داد به کشمیر برود و اوضاع اجتماعی و فرهنگی این قلمرو را بررسی و با فرمانروایان منطقه ارتباط برقرار کند. او چندین سال متوالی در کشمیر مشغول فعالیت ارشادی بود.

موفقیت شاه اسماعیل صفوی در رسمی کردن مذهب تشیع، زمینه‌هایی را به وجود آورد که میرشمس‌الدین بار دیگر عازم کشمیر گردد. او در سفر دوم علاوه بر ادامه تلاش‌های تبلیغاتی، در تشکیلات سیاسی و اداری این منطقه نفوذ کرد و این برنامه باعث گردید که حیثیت اجتماعی و اقتدار شیعیان در کشمیر تثبیت شود. افرادی از سلسله چاک‌ها از فرمانروایان این ناحیه به تشویق این سید جلیل‌القدر در گسترش کمی و کیفی و توسعه مراکز فرهنگی، آموزشی و عبادی شیعیان کارنامه‌ با ارزشی را از خود برجای نهاد. میرشمس‌الدین در ۹۳۲ ق توسط دشمنانی که تحمل فعالیت‌های او را نداشتند، به شهادت رسید.(۱۴)

سید دانیال موسوی فرزند میر شمس‌الدین که در کمالات علمی و معنوی به مقاماتی نایل گردیده بود، برنامه‌های ترویجی و آموزشی والد خود را پی گرفت، اما مخالفانش به بهانه‌های واهی و اتهامات دروغین فرمان قتل او را صادر و این سید پارسا و فاضل را در صفر ۹۵۷ ق شهید کردند.(۱۵)

سید حسین فرزند دانیال معروف به راهنما نیز که منابع رجالی، نسب‌شناسان و مورخان او را به عنوان عالمی پرهیزگار معرفی کرده‌ و کوشش‌های وی را در ارشاد مردمان کشمیر ستوده‌اند، به دست خفاش‌صفتانی که درخشندگی او را برنمی‌تابیدند، به شهادت رسید و پیکرش در جوار مرقد پدر و پدربزرگش دفن گردید.(۱۶)

جویباری با برکت

سید دین علی‌شاه جد اعلای امام خمینی که در نیشابور سکونت داشت به کشمیر عزیمت کرد و در این قلمرو به نشر فرهنگ اهل‌بیت «ع» پرداخت و در زمره عالمان آن سرزمین به شمار آمد و در همان ایالت به شهادت رسید. به نظر می‌رسد سید دین‌علی‌شاه لقب آقا بزرگ یا میرگلزارعلی معروف به عبدالله فرزند سیدصفدر (میردولت علی) باشد. پسوند شاه که در نامش دیده می‌شود به معنای سرور، صاحب مقامات معنوی، مربی طالب سلوک، دارای شرافت نسبی و اصالت خانوادگی است و چون سید دین علی (آقابزرگ) از نظر دانش و کمالات اخلاقی امتیازاتی داشته است، اهالی کشمیر او را با چنین پسوندی خطاب می‌کردند.(۱۷)

آیت‌الله پسندیده یادآور گردیده است: «جد اعلای ما دین علی‌شاه اصالتاً نیشابوری بوده و سپس به کشمیر عزیمت نموده و از علمای کشمیر بوده و در همان جا به شهادت رسیده است.»(۱۸)

آیت‌الله سید احمد موسوی نیشابوری فرزند عالم شهید سید دین علی‌شاه تحصیلات مقدماتی و برخی مبانی علوم و معارف اسلامی را نزد پدر و دیگر علما در کشمیر آموخت و برای تکمیل آموخته‌های خود عازم عتبات عراق گردید و تحصیلات را تا نیل به درجه اجتهاد نزد مدرسان وقت نجف اشرف بین سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۵۰ ق ادامه داد و در حین انجام فعالیت‌های آموزشی و علمی، برای تبلیغ و تربیت طلاب به کشمیر بازمی‌گشت، وی در نیمه قرن سیزدهم هجری برای زیارت آستان حسینی به کربلا رفته بود که در جوار این بارگاه مقدس در هنگام شرکت در نماز جماعت با یوسف‌خان اهل آبادی فرفهان خمین آشنا گردید. این شخصیت مأموریت داشت ضمن انجام زیارت، بعد از بررسی‌ها و پرس و جوهای لازم، عالمی را برای فعالیت‌های تبلیغی و رسیدگی به امور شرعی مردم به شهر خمین دعوت کند و چون موضوع را با سید احمد مطرح کرد و وی ضرورت تلاش‌های ارشادی در منطقه مزبور را دریافت، به تقاضای یوسف‌خان پاسخ مثبت داد، زیرا برای او تفاوتی نمی‌کرد که در کدام سرزمین باشد، بلکه روح وارسته‌اش در پی این بود که کجا می‌تواند به وظایف خطیر دینی و انسانی خود بپردازد.

در ایامی که سید احمد تصمیم گرفت به شهر خمین (کمره) مهاجرت کند، این منطقه وضع آشفته‌ای داشت و به دلیل شرارت عده‌ای از قبایل، یورش راهزنان و نیز زورگویی خوانین، منطقه کمره یا خمین امنیت اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده بود و مردم هم پناهگاهی برای رفع گرفتاری‌های خود نداشتند. حاکمان ناحیه که از طرف قاجارها برای امارت در این قلمرو برگزیده می‌شدند، نه تنها گرهی را نمی‌گشودند، بلکه خود عامل اصلی مشکلات بودند.

شرایط به‌قدری نامساعد بود که علمای این دیار به نواحی دیگر کوچ کرده بودند و آنهایی هم که در محل اقامت داشتند، زمینه‌ را برای ایجاد تحولات سیاسی فراهم نمی‌دیدند. سید احمد ضمن برخورداری از توانایی‌های علمی و ظرفیت‌های فکری و ذهنی بالا از شجاعت و شهامت ویژه‌ای بهره داشت و از تهدیدها و فشارهای خوانین و زورگویان محلی، هراسی به دل راه نمی‌داد. در نهی از منکر جدی و قاطع بود. در همان روزهای نخستین که در خمین استقرار یافت، به وی خبر رسید که حاکم وقت منطقه قصد تجاوز به خانواده‌ای را دارد و شرف و عزت و ناموس طایفه‌ای در معرض تهدید است، او لحظه‌ای درنگ نکرد و مسلح به مقر آن والی رفت و بی‌اعتنا به تفنگچیان و خدمه‌ او خود را به این حاکم خائن رسانید و به وی هشدار داد که اگر بخواهد گزندی به مردم برساند و مرتکب مفسده‌ای شود، مجازات سختی در انتظارش خواهد بود. این برخورد قاطع و شجاعانه با کارگزار وقت خمین، حاکم را که در هاله‌ای از نخوت و غرور کاذب فرو خفته بود به خود آورد و قدری از تجاوزها و جفا‌های او کاست. دیگر اشرار و خلافکاران منطقه نیز حساب کار دستشان آمد و آرامش تا حدودی به جامعه خمین بازگشت.

سید احمد حدود چهل سال در شهرستان خمین به عنوان مرجع امور دینی و شرعی مردم به ارشاد و راهنمایی اهالی در امور دیانت، تربیت شاگردان شایسته، قضاوت و رسیدگی به دعاوی مردم و پاسخگویی به سئوالات شرعی و اعتقادی مراجعه‌کنندگان، مشغول و خانه‌اش پیوسته پناهگاه و کانون امیدواری محرومان، درماندگان و مظلومان بود. وی در احیای مزارع، باغات و توسعه اقتصادی اجتماعی منطقه با اقشار گوناگون همکاری‌های گسترده و تنگاتنگی داشت.(۱۹)

در قحطی سال ۱۲۸۳ ق که منطقه خمین  به‌شدت در معرض مخاطره قرار گرفت، سیداحمد از مالکان خوشنام و افراد متمول و متدین خواست برای کاهش فشارها و کمک به مردم، با او همکاری کنند.  آنها هم قبول کردند و به کمک افراد آسیب‌دیده و خانواده‌های کم‌بضاعت شتافتند. در روزهای خشکسالی و قحطی، در خانه سید احمد هرگز به روی اهالی بسته نشد؛  سفره‌اش هر روز گسترده بود و محرومان و فقیران مکرر توسط ایشان اطعام شدند.(۲۰)

سرانجام سید احمد موسوی در اواخر قرن سیزدهم هجری، در سال‌ ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ ق در شهر خمین دار فانی را وداع گفت. طبق وصیت او، پیکرش را به کربلا انتقال دادند و در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین«ع» دفن کردند.(۲۱)

شهید سیدمصطفی موسوی، آذرخشی در کویر ستم

سید احمد موسوی بعد از سکونت در خمین، در ۱۷ رمضان المبارک ۱۲۵۷ ق با سکینه خانم دختر محمد حسن بیک، خواهر یوسف‌خان ازدواج کرد. حاصل این پیوند پاک سه دختر به اسامی سلطان خانم، صاحبه خانم، آغابانو خانم و یک پسر به نام آقا مصطفی بود که از همه کوچک‌تر بود. سیدمصطفی در روز پنج‌شنبه ۲۹ رجب المرجب سال ۱۲۷۸ ق در خمین دیده به جهان گشود. هفت یا هشت ساله بود که والد ماجد خود را از دست داد، اما این ضایعه در اراده او برای کسب علوم و معارف اسلامی خللی وارد نکرد و بعد از فراگیری مقدماتی دانش‌های متداول حوزوی، به محضر میرزا احمد، فرزند ملاحسین خوانساری از نوادگان محمد خوانساری صاحب زبده التصانیف، عالم عصر صفویه شتافت و تحصیلات علوم دینی را نزد وی به‌طور جدی پی گرفت.

فضایل این استاد برای سید مصطفی موسوی چنان جاذبه داشت که تصمیم گرفت ارتباط با او را از طریق ازدواج با دخترش استوار سازد و سرانجام با این بانو که حاجیه آغاخانم نام داشت و بعدها به هاجر خانم معروف شد، ازدواج کرد. سیدمصطفی بعد از تشکیل خانواده به اصفهان رهسپار گردید و در آنجا به فراگیری معارف معقول و منقول مبادرت ورزید، اما چون تعالیم اساتید حوزه اصفهان نمی‌توانست روح جستجوگر و کنجکاو او را قانع سازد، در اوایل قرن چهاردهم هجری، همراه همسر و دختر خردسالش مولود آغاخانم (متولد ۱۳۰۵ ق) عازم عراق عرب شد و در حوزه‌های نجف و سامرا تحصیلات خود را ادامه داد و این توفیق را پیدا کرد که در سامرا از محضر میرزا محمد حسن شیرازی فیض ببرد و در نجف اشرف از درس خارج فقه و اصول میرزا حبیب‌الله رشتی استفاده نماید. مدت اقامت وی در عتبات عراق مدت پنج سال بوده است.(۲۲)

سیدمصطفی در سال ۱۳۱۲ ق  پس از رحلت استاد بزرگوارش میرزای مجدد، در حالی که به قله اجتهاد دست یافته و از دست برخی مدرسان و استادان عتبات عراق اجازه فقهی دریافت داشته بود، غمگین به خمین بازگشت. در قباله‌جاتی که اسناد آن اکنون موجود است، از ایشان به عنوان حجت‌الاسلام و فخر مجتهدین یاد شده است.(۲۳)

با توجه به اینکه استادان وی در نجف و سامرا به موازات فعالیت‌های علمی، در عرصه‌های سیاسی ـ اجتماعی مشغول مبارزه با استعمار و استبداد بودند، چنین روحیه‌ای بر دل و ذهن وی اثرگذار بود و هنگامی که به خمین بازگشت، در این زمینه‌ها نیز تجربه‌های خوبی اندوخته بود.(۳۱)

حق‌مداری، تدین و تشرع از خصال بارز سید مصطفی بود. برخی از امیران محلی از تلاش‌های وی برای نشر احکام الهی در میان مردم و تقویت روحیه مذهبی آنان به شدت برانگیخته بودند و با صراحت از ایشان در این باره شکایت داشتند.

با محرومان همدرد بود و در کاشت، داشت و برداشت محصول به امداد کشاورزان کم‌بضاعت می‌شتافت. یک بار به دلیل دفاع از افراد ستمدیده توسط یکی از خوانین منطقه راهی زندان شد که با وساطت آزاد گردید.(۲۴)

آیت‌الله پسندیده خاطرنشان ساخته است: «پدرم در جلوگیری از مظالم و تعدیات خوانین و دولت (قاجار) در آن روز شدت عمل داشت. آن موقع خوانین در خمین سه دسته بودند، سرکرده یک دسته حشمت‌الدوله بود که در منطقه کمره در رأس مقامات بود و نفوذ زیادی داشت. دسته دیگر خوانین قلعه بودند که معروف‌ترین آنان علیقلی‌خان نام داشت. دسته سوم هم خوانین دالایی بودند. تنها کسی که در مقابل اینها ایستاد، پدر ما بود تا جائی که بالاخره حشمت‌الدوله دستور داد پدرم را بگیرند و در روستای حشمتیه زندانی کنند. بعد از زندانی کردن پدرم، مرحوم حاج میرزا رضا ریحانی که از سادات بسیار جلیل و محترم و در عین حال پرسوار و پرجمعیت بود، حشمت‌الدوله را از این کار منع کرد و به وی گفت این کار برای شما بد است. بالاخره پدر ما آزاد شد. هر جا (خوانین) ظلم می‌کردند، پدرم یا خودش اقدام می‌کرد یا به اتابک و صدراعظم مراجعه می‌کرد و آنها اقدام می‌کردند و به حکومت منطقه دستور برخورد با آنان را می‌دادند.»(۲۵)

در ۱۳۲۰ ق عضدالسلطان (فرزند چهارم مظفرالدین شاه قاجار) والی اراک بود. دو نفر از خوانین منطقه به نام‌های جعفرقلی‌خان و میرزاقلی‌ سلطان به مردم جفا می‌کردند و آرامش را از اهل محل گرفته بودند. تنها کسی که مانع ستم و خلافکاری‌های آنان می‌گردید، سیدمصطفی موسوی بود و چون وی را مانع زورگویی‌های خود می‌دیدند، تصمیم به قتلش گرفتند. روز یازدهم ذیقعده سال ۱۳۲۰ ق که سیدمصطفی عازم اراک بود تا شکایت خود را از دست خوانین مزبور تسلیم والی سلطان آباد عجم (اراک کنونی) بنماید، در حوالی روستای حسن‌آباد (بین راه خمین و اراک) سید را به ضرب گلوله به شهادت رسانیدند. البته با پیگیری بازماندگان آن شهید، سرانجام قاتلان دستگیر شدند و یکی از آنان در حبس به هلاکت رسید و دیگری در تهران اعدام شد.(۲۶)

روزهای رشد و رویش

سیدمصطفی در ۴۲ سالگی به فیض شهادت نائل آمد و سید روح‌الله موسوی که در ۲۰ جمادی‌الثانی ۱۳۲۰ قمری به دنیا آمده بود، اکنون چهارماه و بیست و دو روز از ولادتش می‌گذشت. بدین‌گونه وی در نخستین ماه‌های زندگی از مهر و عطوفت پدر محروم گردید. مادرش هاجر خانم احمدی بر اثر این ضایعه در اندوهی سخت به سر می‌برد، زیرا شوهری شجاع، عالم، متدین و باعاطفه را از دست داده بود و اکنون سرپرستی شش فرزند یتیم به عهده‌ او بود. مادر همیشه با دعا و نیایش و ارتباط با خداوند و توسل، حرمان را از خود دور می‌کرد و یا لااقل با آن کنار می‌آمد.

در میان فرزندان او، سید روح‌الله وضع خاصی داشت و این شرایط، مراقبت‌های حساسی را می‌طلبید. گویی روزگار با این رادمرد دوران سر ناسازگاری داشت و می‌خواست او را از ایام کودکی با محرومیت‌ها، مصائب و گرفتاری‌های گوناگون آشنا سازد.(۲۷)

پس از شهادت سید مصطفی، خواهرش بانو صاحبه خانم به خانه برادر رفت و همراه با هاجر خانم سرپرستی اطفال خردسال را به عهده گرفت و سید روح‌الله را که دوران شیرخوارگی را می‌گذرانید به دایه‌ای به نام ننه خاور سپرد تا او را شیر بدهد. بانو صاحبه خانم  در تربیت و پرورش امام سهم به‌سزایی داشت و برای ایشان مونسی فداکار، سرپرستی دلسوز و پناهگاهی مطمئن و رئوف به شمار می‌آمد.(۲۸)

این شیرزن، زندگی و آرامش خانوادگی خود را رها کرد و با فداکاری کم‌نظیری اجازه نداد همسر برادر شهیدش تنها بماند، او همراه هاجر خانم، دامان پرمحبت خود را پناهگاه امام کرد و به او محبت و شجاعت آموخت. این دو زن همچون دو روخانه باصفا دریای وجود امام را سرشار نمودند. یکی آرام و باطراوت و دیگری ژرف و خروشان. شجاعت شگفت‌انگیز آنان را در صلابت امام خمینی علیه استکبار می‌دیدیم و امواج صداقت و عطوفت‌شان در اخلاق و رفتار و سروده‌های آن روح قدسی قابل مشاهده است.

امام در باره تأثیر تربیت مادر، بیان جالبی دارند: «مادر خوب، بچه خوب تربیت می‌کند. حرف مادر و خُلق مادر در بچه اثر دارد. شما (بانوان) این مسئولیت بزرگ را دارید که بچه‌های خودتان را که نوزاد هستند و نفوس‌شان زود همه چیز را قبول می‌کند، خوب تربیت کنید.»(۲۹)

دوران کودکی و نوجوانی امام با رنج‌ها و مصائب عدیده‌ای توأم بود، ولی به جای آنکه این حوادث تألم‌آور وی را ناتوان و ناامید کند ، به روح بزرگش گرمی و حرارت بخشید و تاروپود حیات ایشان را مستحکم و نیرومند ساخت، دلیرانه پایداری ورزید و به رشد علمی و فکری و سازندگی اخلاقی و کسب فضایل و مکارم اهتمام ورزید. (۳۰)

روح‌الله بعد از درگذشت مادر و عمه‌اش، تحت سرپرستی برادر بزرگ‌تر خود سید مرتضی (آیت‌الله پسندیده) قرار گرفت و در زادگاهش به فراگیری مقدمات ادبی و مبانی ابتدایی معارف دینی پرداخت. وی به موازات تحصیل نزد برادر و دیگر مدرسان خمین از مبارزه با اشرار و ستمگران منطقه که مردم را تحت فشار قرار داده بودند، غافل نبود.

امام در خاطره‌ای می‌گویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقی‌ها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) می‌خواستند هجوم و غارت‌کنند می‌رفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم.»(۳۱)

روح‌الله تحصیلات را در زادگاهش، اراک و قم پی گرفت و در سنین جوانی به درجات عالی در فقاهت، حکمت و عرفان نظری نایل آمد و خود به تدریس پرداخت و به زعامت و مرجعیت رسید. در ضمن از فعالیت سیاسی و ستیز با جرثومه‌های فساد و انحراف غافل نبود و سرانجام از سال ۱۳۴۱ ش رهبری نهضتی اسلامی و مردمی را عهده‌دار گردید که در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ ش به پیروزی رسید و با فرو ریختن بساط استبداد، نظام جمهوری اسلامی را پایه‌گذاری کرد که برای جهان اسلام به مثابه باران بیداری بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، کلینی رازی، ح ۳، ص ۳۱۸، اعلام الهدی، المجمع الجهانی لاهل البیت، ج ۳، ص ۱۷٫

۲ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمین، ص ۱۷۶٫

۳ـ خدیجه بنت خویلد، شیخ جعفری حائری، ص ۱۱۹، ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۲، ص ۲۰۷، گوهری که در مکه درخشید رضا داودی، پیام زن، مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۹٫

۴ـ فرازی از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن، صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۷۲٫

۵ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص ۱۷۶ـ۱۷۵٫

۶ـ امام خمینی از دیدگاه ولایت، صص ۵ـ۴٫

۷ـ سرای اهل صفا، محمدحسین غلامرضایی زواری، ص ۸۴٫

۸ـ ویژه‌نامه اولین سالگرد رحلت امام خمینی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳ خرداد ۱۳۶۹، ص ۹٫

۹ـ این شجره‌نامه را سیدصالح موسوی خلخالی تنظیم کرده است که نگارنده نسخه عکسی آن را که در پرونده‌های علمی دانشنامه امام خمینی بود ملاحظه کرده‌ام.

۱۰ـ انقلاب اسلامی ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، صص ۶۳ـ۶۱٫

۱۱ـ ریشه‌های انقلاب، نیکی آرکدی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص ۳۰۷٫

۱۲ـ توطئه شاه بر ضد امام خمینی، صص ۴۳ـ۴۱، حدیث رویش، حجت‌الاسلام والسلمین محمدحسن رحیمیان، صص ۲۱۰ـ۲۰۹، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۳۳۵٫

۱۳ـ شیعه در هند، سیدعباس اطهر رضوی، ج اول، صص ۲۸۵ـ۲۷۵، تشیع در هند، نورمن هالیستر، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، صص ۱۶۲ـ۱۶۱٫

۱۴ـ‌ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۳۶۵٫

۱۵ـ مأخذ قبل، ص ۲۳، ذیل سیدحسین راهنما.

۱۶‌ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، داود نعیمی، ج ۳، ص ۳۴۲، فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۴٫

۱۷ـ‌ خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۸٫

۱۸ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۲، ص ۳۱۳، ج ۳، ص ۳۴۳، فصلنامه فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۵، یادداشت دست‌نویس سیدفاضل موسوی خلخالی مضبوط در پرونده‌های علمی دانشنامه امام خمینی، خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۹٫

۱۹ـ خمینی روح‌الله، سیدعلی قادری، ص ۸۴٫

۲۰ـ خمینی در گذر تاریخ، محمدجواد مرادی‌نیا، صص ۲۳۳ـ۲۳۲٫

۲۱ـ خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص ۱۱ـ۱۰، تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۸، حدیث پارسایی، رضا مظفری، ص ۱۵، دانشمدان گلپایگان، رضا استادی، ج ۱، ص ۱۵۶٫

۲۲ـ مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی چشمه آفتاب، ص ۳۴٫

۲۳ـ سطر اول، محمدجواد مرادی‌نیا، ص ۲۰۸٫

۲۴ـ‌ مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی آفتاب، ص ۳۵، حدیث بیداری، حمید انصاری، ص ۱۵٫

۲۵ـ خاطرات آیت‌الله پسندیده، صص ۱۷ـ۱۵٫

۲۶ـ تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۱۰، شهدای روحانیت شیعه، علی ربانی خلخالی، ج ۱، صص ۱۱۱ـ۱۱۰، خمینی درگذر تاریخ، ص ۳۴۴، افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۳، صص ۳۵۶ـ۳۵۵، مجله مشکوه، ش ۲۲، بهار ۱۳۶۸، صص ۱۱ و ۱۲، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م جرنادقانی، صص ۳۱۹ـ۳۱۸٫

۲۷ـ سرای اهل صفا، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۹۲ـ۹۱ف مجله پیام زن، مهر ۱۳۷۸، ص ۲۳۳٫

۲۸ـ فصلنامه ندا، ش اول، ص ۱۷، مجله پاسدار اسلام، ش ۸۷ و نیز همشهری ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۳، ص ۷٫

۲۹ـ مجله حضور خرداد ۱۳۷۶، صص ۹ـ۸ و نیز فصلنامه حضور، ش ۱۹، ص ۳۱۴٫

۳۰ـ سرگذشت‌های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج سوم، ص ۹٫

۳۱ـ صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۱۶۳ و نیز ج ۱۶، ص ۹۲، زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ج اول، مقدمه.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکت‌ها، برنامه‌ها، بیانات و موضع‌گیری‌های امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسان‌های تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه‌ است.

 

۲٫

امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزش‌های معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانه‌ستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسان‌های آرمیده در خرابه‌های مادیت و ظلمتکده صنعت‌زدگی برساند.

 

۳٫

اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانت‌آمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دی‌ماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بی‌اساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند.

۴٫

امام در خاطره‌ای می‌گویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقی‌ها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) می‌خواستند هجوم و غارت‌کنند می‌رفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

سیاست تا دیانت

محمدصالح

شانه

معاون وزیر بهداشت:

نیمی از دانش‌آموزان تهرانی قلیان و ۳۰ درصد آنها سیگار می‌کشند. (جراید)

الف) اولآ چرا فکر می‌کنید سیگار کشیدن بد است؟ وقتی ۱+۵ سیگار می‌کشند، اشتون و موگرینی هم سیگاری‌اند (البته بعضی از دوستان ظریف خودمان هم!) دیگر چرا فکر می‌کنید سیگار بد است؟ تازه بچه مدرسه‌ای‌های ما دارند از جامعه جهانی و کدخدا الگو می‌گیرند!. بعید هم نیست که این بدبختی و عقب ماندگی و تحریم‌شدگی ما هم به دلیل سیگاری نبودنمان باشد!

ب) به فرض هم سیگار بد باشد! مگر ما و دولت وظیفه مقابله با بدیها و مفاسد را داریم؟ ما فقط وظیفه داریم نیاز جامعه به سیگار مرغوب را از طریق مذاکره برای برداشتن تحریم‌ها برطرف کنیم تا ملت بتوانند سیگار درجه یک آمریکایی بکشند و حالش را ببرند! (تا کاسبان تحریم که سیگار نامرغوب ونزوئلایی و چینی وارد می‌کردند و ملت را از سیگار کشیدن منزجر کرده بودند، حساب کار دستشان بیاید و تنبیه شوند!)

ج) البته اینکه جراید گزارش داده‌اند از میان چهل و چهار فیلمی که امسال در جشنواره فجر به نمایش درآمده، ۲۸ فیلم دربردارنده صحنه‌های کشیدن سیگار بوده‌اند (آن‌هم در حالی که قانون، نمایش کشیدن سیگار در فیلم‌ها را ممنوع کرده است) ربطی به سیگاری شدن بچه مدرسه‌ای‌ها ندارد! بچه مدرسه‌ای‌ها خودشان به یک بلوغ عقلی رسیده‌اند که بتوانند بین مزایای دود و معایب آن دست به انتخاب بزنند و اهالی سینما هم به هکذا! شاید هم همه اینها به برکت «ابتکار» دولت یازدهم در «دودی» کردن محیط‌زیست و سیاست باشد!

د) سوای همه اینها، قانون الهی و مقررات مملکتی، بی‌حجابی و تبرج و اختلاط میان نامحرمان را ممنوع و حرام اعلام کرده و سالهای سال است که فیلم‌های سینمایی این قوانین را زیر پا گذاشته‌اند و طوری هم نشده! خوب حالا چند روزی هم قانون وزارت بهداشت لگدکوب اهالی سینما بشود!. بالاخره اهالی هنر نازشان خریدار دارد و اهمیتی ندارد که بچه‌های مردم به تقلید از آنها سیگاری و بی‌حجاب بشوند!

و) البته مدیران دوراندیش آموزش و پرورش ترتیبی اتخاذ نموده‌اند که مشکل فوق و مشکلات کوچک دیگر دانش‌آموزان (مانند کاهش سطح نمرات امتحان نهایی مقطع متوسطه به ۱۲ در دو سال اخیر) با برپایی کلاس‌های آشنایی با برکات و خواص برجام، حل و فصل شود. (جهت آشنایی با این کلاس‌ها و فوائد آن به بیانات مقامات آموزش و پرورش پس از برجام التفات بفرمایید!)

 

طلاق و پسا برجام

مشاور وزیر دادگستری:

در سال جاری شاهد رشد ۸ درصدی طلاق نسبت به سال گذشته بوده‌ایم.(جراید)

این هم یکی از برکات برجام و پسابرجام!. پارسال مسئول ظریفی فرموده بود پس از برجام شاهد رشد همه چیز در کشور خواهیم بود!. رشد ۸ درصدی طلاق هم در راستای عمل به این وعده صورت گرفته است!. راستش را بخواهید محققان ثابت کرده‌اند رشد طلاق رابطه مستقیمی با پسابرجام و کدخدا دارد!. اگر رابطه با کدخدا خوب باشد، طلاق هم وضعیت مطلوبی پیدا خواهد کرد و هر روز شاهد رشد آن خواهیم بود و اگر خدای نکرده مملکتی از «برجام» محروم بماند و با کدخدا میانه‌ای نداشته باشد، آنگاه شاهد نزول همه چیز در آن مملکت خواهیم بود (از جمله نزول نرخ طلاق)!. از سوی دیگر و براساس فرمایش جناب عراقچی که: «نباید از برجام توقع شکوفایی اقتصادی داشته باشیم.» نتیجه می‌گیریم که برجام عواقبش را جاهای دیگری غیر از اقتصاد نشان می‌دهد مثلأ موجب شکوفایی طلاق و توسعه سریع آن در کشور می‌شود!

 

مخالفت خارجه

اگر کسی بشنود وزارت محترم امورخارجه ایران با تشییع و تدفین چند نفر از شهدای یمنی (که پس از مجروحیت برای مداوا به ایران منتقل شده و به شهادت رسیده‌اند و پس از ماه‌ها ممانعت آل‌سعود از انتقال پیکر آنها به یمن، سرانجام در شمال ایران و در جوار مرقد یکی از بزرگان علویان طبرستان به خاک سپرده شدند) در ایران مخالفت نموده و دلیل این مخالفت را هم امکان ایجاد تنش در روابط ما و عربستان اعلام کرده، به چه نتایجی خواهد رسید؟

گوشه‌ای از این نتایج:

الف) از این به بعد در گفتار و نوشتار به جای «آل‌سعود» باید بگوییم «رژیم محترم سعودی» در غیر این صورت ممکن است موجب تنش در روابط دو کشور شود.

ب) در صورت تکرار ماجرای فرودگاه جده اصلأ به روی خودمان نیاوریم! چون ممکن است باعث ناراحتی برادران سعودی بشود!

ج) اصولأ بی‌خیال ماجرای کشتار حجاج در منا بشویم و تسلیم قضا و قدر الهی باشیم چون پی‌گیری این کشتار قطعأ اوقات دوستان حاکم بر ریاض را تلخ خواهد کرد.

د) از این به بعد مدیران و کارمندان وزارت خارجه ایران باید دشداشه و چفیه عقال قرمز بپوشند بلکه باعث خوشایند آل‌سعود و بهبود روابط فیمابین شود!

و) زنان ایرانی (همانند زنان عربستانی) از حق رانندگی محروم شوند شاید نظر حاکمان ریاض جلب شود!

 

باج استخدامی

براساس دستور آموزش و پرورش، افرادی که به عنوان معلم استخدام می‌شوند باید ۳ میلیون تومان به این وزارتخانه بپردازند.(جراید، نوزدهم بهمن ماه)

بر این اساس و از این پس:

الف) افرادی که در ساختار دولت به پست مدیر کلی منصوب می‌شوند باید علاوه بر اهدای ۱۵ سکه تمام بهار آزادی، صدمیلیون تومان هم به صندوق دولت تقدیم کنند.

ب) عزیزانی که به منصب معاونت وزارت دست پیدا می‌کنند لازم است در اسرع وقت پنج پارچه آبادی، هفتاد حله یمانی، یکصد شتر سرخ مو و یکی دو میلیارد تومان (به تفکیک) به مقام عالی وزارت و صندوق دولت اهدا نمایند!

ج) بزرگوارانی که جبه عالی وزارت برتن می‌کنند ثلث مایملک خود (به شرط آن که کمتر از یک من طلا نباشد) را به ریاست کابینه تقدیم و معادل عشر بودجه وزارت خانه را به حساب مبارک دولت واریز خواهند کرد.

د) براساس ابلاغیه دفتر محترم ریاست عالیه دولت، ریاست محترم دولت و معاونین مربوطه از پرداخت هرگونه مبلغی معاف و در بدو استخدام معادل دو ثلث بودجه تحت اختیارخود پاداش بدو استخدام خواهند گرفت.

 

کتاب یا کنسرت

وزیر ارشاد: شرایط به گونه‌ای است که کتابفروشی‌ها در حال تعطیل شدن هستند (جراید، نوزدهم بهمن ماه) در همین راستا و به منظور حل مشکل فوق، وزارت ارشاد طرح الزام ادارات کل ارشاد به برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی در سطح استانها را به مدیران مربوطه ابلاغ نموده است! آن هم به شرط آزادی شرکت‌کنندگان در نحوه پوشش و آرایش و حرکات موزون و مابقی مقدمات و موخرات چنین مجالسی! نشان به این نشانی که مدیر کل ارشاد استان مرکزی در پاسخ به اعتراض نماینده ولی فقیه دراین استان  در خصوص برپایی مداوم کنسرت‌های موسیقی در اراک و توابع  فرموده‌اند: مرکز از ما چنین خواسته و ما هم نمی‌توانیم در خصوص عدم رعایت حجاب در کنسرت‌ها اقدام کنیم! (اخبار رادیو، پنجم اسفندماه)

 

تعطیلی فضایی

معاون پژوهشگاه فضایی: چهل نفر از کارشناسان امور فضایی کشور به اروپا و آمریکا مهاجرت کردند. (جراید سوم اسفند)

تجربه ثابت کرده متخصص فضایی و هسته‌ای و فناوری و… موجب دردسر کشور و تحریم و نچرخیدن چرخ زندگی مردم می‌شود. همین بهتر که این قبیل متخصصان بروند اروپا تا شرشان دامن ما را نگیرد! به تجربه ثابت شده که بهتر است همه بند و بساط فضایی و هسته‌ای را تعطیل  و به جایش اداره مقابله با تندروی و سازمان تعامل با جامعه جهانی اروپا ـ آمریکا راه بیاندازیم و در زمینه بستن با کدخدا و کاهش سرعت تندروها و گردش پره‌های زندگی مردم به وسیله باد غربی‌ها متخصص تربیت کنیم!

 

صدا و سیما و دوراهی انقلاب یا روزمرگی

۱ـ در اوایل نهضت (سال ۱۳۴۵) حضرت امام در یکی از بیانات خود به این نکته اشاره کرده بودند که اگر رادیو حتی به مقدار محدود دراختیار روحانیت انقلابی قرار بگیرد مردم با حقایق دینی و سیاسی آشنا خواهند شد و تحولی عمیق در جامعه ایران شکل خواهد گرفت! این فرمایش ایشان قبل از هر نکته‌ای این امر را ثابت می‌کند که معمار انقلاب اسلامی به خوبی با قدرت رسانه و اهمیت آن آشنا بوده و امید داشتند پس از پیروزی نهضت اسلامی، بتوان صدا و سیما را به دانشگاهی عظیم و فراگیر برای تربیت اسلامی و انقلابی جامعه ایران تبدیل کرد.

۲ـ امروز و با گذشت ۳۷ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، مرور برنامه‌ها و تولیدات رسانه ملی این حقیقت را آشکار می‌کند که علی‌رغم تلاش‌ها و زحمات برخی نیروهای مؤمن و متعهد موجود در صدا و سیما این رسانه در تحقق اهداف حضرت امام ناکام مانده و آنچه از آن پخش می‌شود بیشتر محصول روزمرگی و امتداد آن است نه مروج تفکر انقلاب اسلامی و نشأت گرفته از آن! در نتیجه، اکثریت برنامه‌های صدا و سیما با کیفیت و محتوایی تولید و پخش می‌شود که (در بهترین حالت) بیننده را به یک انسان معمولی با دین حداقلی و نگرش ناسیونالیستی تبدیل می‌کند. برای اثبات این مدعا کافی است حجم برنامه‌های آشپزی را با میزان برنامه‌های ارزشی و انقلابی موجود در سیما بسنجیم تا مشخص شود که رسانه ملی به کدام سو در حال حرکت است!!

۳ـ متأسفانه مرور برنامه‌های پخش شده در شبکه‌های مختلف صدا و سیما ثابت می‌کند که حاکم بودن یک زندگی لیبرالیستی و اشرافی، جاری بودن تفکرات ناسیونالیستی و ملی‌گرایی (وطن‌پرستی و ایران‌گرایی و…)، بی‌اعتنایی به ارزش‌ها و احکام اسلامی مانند حیا و عفاف و حجاب، ترویج منکراتی مانند اختلاط محرم و نامحرم و موسیقی لهوی و عادی‌سازی این منکرات، تحریف تاریخ انقلاب اسلامی، حذف تفکرات و ارزش‌ها و نمادهای انقلابی، مصرف‌گرایی و اسراف و تبذیر، بیگانگی با مسائل اصلی و محوری انقلاب اسلامی، ضعف شدید دانش و معلومات جغرافیایی و تاریخی و ادبی برنامه‌سازان به ویژگی رایج اکثریت برنامه‌های صدا و سیما تبدیل شده و مسئولان سازمان نه تنها نسبت به وجود موارد فوق در برنامه‌ها واکنشی نشان نمی‌دهند بلکه با رویکردی حق به جانب از عملکرد خود و مجموعه تحت امر خود دفاع کرده و ضمن برشمردن محسنات و امتیازات معدود برنامه‌های ارزنده سازمان، فضا و حال و هوای این برنامه‌های این برنامه‌های معدود را به تمام تولیدات صدا و سیما تعمیم داده و خود را از هرگونه قصور و تقصیر مبرا می‌کنند!

۴ـ اگر راهبرد اصلی سازمان صدا و سیما در دو دهه گذشته در ترویج و تقدیس وطن‌پرستی، ملی‌گرایی و ایران محوری را با تأکیدات منابع دینی در خصوص لزوم اهتمام به امور سایر مسلمین و مستضعفین مقایسه کنیم به خوبی درخواهیم یافت صدا و سیما برخلاف اصول بارز دینی و تصریحات موجود در قانون اساسی و ارزش‌های انقلاب اسلامی، تفکر ناسیونالیسم را ذهن مخاطب (خصوصأ مخاطبان جوان و کودک) نهادینه ساخته به گونه‌ای که اکثر این مخاطبان در مواجه با مسئله کمک نظام جمهوری اسلامی به مسلمانان و مستضعفان دیگر کشورها این ابهام را مطرح می‌کنند که لزوم این کمک‌ها و توجهات چیست و چرا باید ایران به دلیل توجه به مشکلات و معضلات جهان اسلام خود را دچار مشکل کند و سرمایه مردم خود را برای دیگران هزینه نماید! قطعأ اگر تحقیق جدی و مستقلی در خصوص ریشه این نگرش عافیت‌طلبانه و غیرانقلابی صورت گیرد مشخص خواهد شد که یکی از ریشه‌ها و منابع اصلی پیدایش این نگرش در میان نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی، آموزه‌ها و تأکیدات صدا و سیما است (که البته در سال یکی دو روز قبل از روز قدس رنگ و لعاب دیگری به خود می‌گیرد) و جای تردید نیست که برنامه‌ها و راهبردهای صدا و سیما نیز برآمده از ذهنیت و نگرش برنامه‌سازان و مدیران آن است و برای اثبات این مدعا کافی است یک نظرسنجی درباره نگرش ملی‌گرایی در میان دست‌اندرکاران و برنامه‌سازان و مدیران صدا و سیما انجام شود! (تا مشخص شود که اشکال کار از کجاست!) در همین رابطه و با وجود تصریحات حضرت امام در خصوص نگرش اسلامی و اعتقادی به دفاع مقدس و اینکه این نبرد رویارویی اسلام و کفر بود و نه جنگ ایران و عراق و هدف از آن انجام تکلیف الهی بود و نه آزادسازی اراضی ایران، صدا و سیما با تأکید هر چه تمام‌تر بر ملی بودن جنگ آن را نبرد میان ایران و عراق می‌خواند و ثمره شهادت‌ها و ایثار رزمندگان اسلام (به روایت صدا و سیما رزمندگان ایرانی!) را آزادسازی خرمشهر و سایر اراضی ایران عنوان می‌کند و این مطلب به عنوان یک اصل قطعی هزاران بار در صدا و سیما تکرار شده و در ذهن مخاطب آن جای گرفته است! (حال آنکه مراجعه به وصیت‌نامه شهدای دفاع مقدس این نکته را ثابت می‌کند که بیش از ۹۰ درصد این بزرگواران اطاعت از حضرت امام و انجام تکلیف الهی را هدف خود از مشارکت در دفاع مقدس عنوان نموده‌اند!) نکته مهم آن است که این نگرش غلط و انحرافی در اکثریت قریب به اتفاق برنامه‌های صدا و سیما وجود دارد (اعم از محصولات نمایشی، ترکیبی، سرود، برنامه‌های ویژه کودک، برنامه‌های مستند و گفت‌وگو محور و حتی گفت‌وگوهای میان مجریان و مهمانان برنامه‌های صدا و سیما).

۵- وضعیت حجاب و عفاف و نحوه تعامل با نامحرم از جمله معضلات جدی رسانه ملی است که با وجود مطالبات و تأکیدات فراوان، در جهت عکس وضعیت مطلوب حرکت می‌کند و اگر تا یکی دو سال پیش نمایش زنان و دختران ایرانی بی‌حجاب در کلیه برنامه‌های سازمان ممنوع شمرده می‌شد، معاونت خبر (معاونت سیاسی سابق) رسانه ملی به اجتهاد مدیران آن نمایش این زنان را به بهانه راهپیمایی ۲۲ بهمن و یا تشویق به انتخابات و مانند آن جایز دانسته و عملأ به این نحوه پوشش (که در تضاد آشکار با احکام شرعی است) مشروعیت بخشیده است و بر این اساس است که می‌توان در بخش‌های خبری و مستندهای سیاسی تصویر زنان و دختران ایرانی و مسلمانی را دید که با موهای باز و بدون رعایت حدود شرعی پوشش، به گفت‌وگو و مصاحبه با خبرنگاران صدا و سیما مشغولند! این مشکل در برنامه‌های نمایشی شکل دیگری دارد و سازندگان فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی چون مجاز به نمایش بدن و موهای زنان بازیگر نیستند با آرایش چهره این بازیگران و پوشاندن لباس‌هایی که مصداق کامل تبرج محسوب می‌شود جبران مافات کرده و به جذب مخاطب برای تولیدات خود می‌پردازند. طبیعی است که در این حالت قربانی اصلی، خانواده‌های متدینی‌اند که با اطمینان به رسانه ملی و حکومت اسلامی نوامیس خود را به دست صدا و سیما می‌سپارند تا از نحوه پوشش و آرایش و رفتار بازیگران زن در تولیدات نمایشی سیمای جمهوری اسلامی، الگو گرفته و با پشت پا زدن به پوشش و رفتار عفیفانه نسل قبل، بی‌حیایی و تبرج و اختلاط با نامحرم را از رسانه ملی بیاموزند!

۶ـ مشخص نیست این باور چگونه در ذهن مدیران صدا و سیما حاکم شده که ارائه اطلاعات دقیق سیاسی به مخاطبان، آرامش را از آنان خواهد گرفت و بر مبنای این باور غلط، مدیران سازمان تمام تلاش خود را می‌کنند تا به مخاطب بقبولانند که همه جا امن و امان است و دشمنی جهان استکبار با نظام و انقلاب چندان جدی نیست! در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون حتی یک مجموعه نمایشی جهت روایت و توصیف دشمنی رژیم صهیونیستی با نظام جمهوری اسلامی به مرحله تولید و پخش نرسیده (حال آنکه ده‌ها فیلم و مجموعه نمایشی با هدف تخریب «غیرتمندی» در مردان و جلوه دادن آن به عنوان عملی جاهلانه تولید و به مخاطب ارائه شده است!) اگر کسی سالهای سال نیز پای برنامه‌های صدا و سیما بنشیند در آخر متوجه نخواهد شد که «غزه» چیست و چه تفاوتی با فلسطین دارد، مردم آن چگونه زندگی و مقاومت می‌کنند و ارتباط جمهوری اسلامی با رزمندگان مقاومت اسلامی فلسطین در غزه چیست؟؟ کما اینکه هیچ‌کدام از برنامه‌های صدا و سیما با این هدف طراحی نشده‌اند که نمایانگر وسعت و عمق دشمنی و کینه استکبار جهانی با نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران باشد و آسیب‌هایی را که ملت و کشور ما تاکنون به واسطه عداوت آمریکا و انگلیس و فرانسه و… متحمل شده به مخاطب معرفی کند! در چنین حالتی عجیب نخواهد بود اگر بخشی از جامعه مفتون این فریب شود که نباید مرگ بر آمریکا گفت و این شعار جز زیان، پیامدی برای ملت ما نداشته است!

۷ـ اگر از مسئولان سازمان پرسیده شود تاکنون چه میزان برنامه با هدف ترویج احکام مهجور شرعی مانند حجاب، خمس، زکات و… ساخته شده و کیفیت معدود برنامه‌هایی که با این مقصود ساخته شده‌اند چیست و چرا تاکنون حتی یک برنامه با کیفیت مطلوب در جهت شناساندن و ترویج این احکام ضروری تولید نشده است (آن هم پس از گذشت سی و هفت سال از پیروزی انقلاب و استقرار یک نظام دینی در جامعه!) چه پاسخی (جز توجیه!) خواهند داشت؟ آن هم در حالی که صدا و سیما روزانه ساعت‌ها برنامه متنوع و جذاب با هدف آموزش آشپزی، شیرینی‌پزی و سفره‌آرایی و امثالهم تولید و پخش می‌کند!

۸- دقت در مضمون و محتوای اکثر موسیقی‌های پخش شده از رسانه ملی مشخص می‌کند که بدبختانه محور اکثر این موسیقی‌ها عشق‌های زمینی مبتذل، یأس و ناامیدی ناشی از شکست در عشق‌های مذکور و تشویق به شادی‌های ناشی از غفلت و دم غنیمت شمری است! (و بدون تعارف مضمون و محتوای اکثر موسیقی‌هایی که این روزها از صدا و سیما پخش می‌شود، تفاوتی با ترانه‌هایی که در دوران حاکمیت طاغوت از رادیو تلویزیون پهلوی پخش می‌شد ندارد!) علاوه بر این، جنس موسیقی‌ها و ادا و اطوار خوانندگان (که در صدا و سیما ارج و قرب بالایی دارند و توسط رسانه ملی به الگویی برای جوانان مملکت تبدیل شده‌اند!) هم تقلیدی است از موسیقی‌های مبتذل رایج در شبکه‌های ماهواره‌ای ترکیه‌ای، هندی و نمونه‌های دست چندم غربی! به گونه‌ای که اگر منبع پخش موسیقی مشخص نباشد، شنونده یقین خواهد کرد که در حال شنیدن یک اثر غیر مجاز و لس‌آنجلسی است! در اینجا سخن از حلال و حرام بودن این نوع موسیقی نیست (که اگر بحث حلال و حرام باشد، نمایش بدن برهنه آقایان مدیران سازمان در حین شنا هم فاقد محدودیت شرعی است!!) بلکه بحث بر این است که نوجوان و جوان بی‌گناهی که شنونده این نوع موسیقی از رسانه ملی است، جز روحیه زن بارگی، شهوت‌رانی، زودرنجی و یأس و دلمردگی چه نصیب و بهره‌ای از این نوع موسیقی‌ها خواهد برد؟ آیا می‌توان از این جوان نشانی از روحیه انقلابی، شجاعت، رشادت و مردانگی یافت؟ آیا مدیران سازمان توقع دارند شنوندگان این نوع موسیقی‌ها مردان کارآمد میدان جهاد و شهادت و رشادت باشند؟ (و البته اگر اجبار برخی مناسبت‌ها نبود هیچ‌گاه چند سرود حماسی معدود ضدآمریکایی نیز از رسانه ملی پخش نمی‌شد!!)

۹ـ پخش مسابقات ورزشی بانوان (آن هم با حضور گزارشگر مرد در محل مذکور) از سیمای جمهوری اسلامی (مثلاً مسابقات کشوری تکواندو از شبکه ورزش) نشان‌دهنده چیست؟ آیا پخش این مسابقات ضرورت دارد؟ آیا پخش این مسابقات به افزایش حیا و عفاف و حجاب در جامعه منجر می‌شود یا…؟ آیا می‌توان گفت مدیر یا مدیرانی که مجوز پخش این مسابقات را داده‌اند بهره‌ای از معارف دینی برده‌اند؟ آیا تربیت‌یافتگان مکتب اهل‌بیت این‌گونه نسبت به نوامیس مسلمین حساسیت نشان می‌دهند؟

۱۰ـ مدیران سازمان باید برای این پرسش پاسخی منطقی ارائه کنند که چرا موضوعات اصلی و محوری نظام که بارها مورد تأکید رهبر انقلاب قرار گرفته (مانند آزاداندیشی، تولید علم، عدالت‌خواهی و مطالبه‌گری از مسئولین، بیداری اسلامی و…) سهمی از برنامه‌های نمایشی و جذاب سازمان صدا و سیما را به خود اختصاص نداده‌اند! چرا جذاب‌ترین و پرمخاطب‌ترین برنامه سازمان برنامه‌ای فوتبالی است و چرا میزان اهتمام مدیران سازمان به پخش فوتبال صدها برابر بیش از توجه این عزیزان به تولید و پخش برنامه‌هایی با مضامین مورد تأکید امام و رهبر انقلاب است؟

۱۱ـ بدون تردید ریشه اساسی عدم انطباق محتوایی برنامه‌های صدا و سیما باارزش‌ها و مطالبات انقلاب اسلامی، ناآشنایی مدیران و سیاستگذاران صدا و سیما با معارف انقلاب اسلامی و اجتهاد آنها در برابر نص صریح احکام الهی و دیدگاه‌های حضرت امام و رهبر انقلاب است! البته در محبت این عزیزان نسبت به نظام و انقلاب و رهبری شکی نیست، اما محبت جای اطاعت و تبعیت را نمی‌گیرد! از سوی دیگر باید پذیرفت بخش جدی بدنه و برنامه‌سازان صدا و سیما هم یا از معارف اسلام و انقلاب اسلامی بی‌بهره‌اند و یا نسبت به این معارف دغدغه‌ای ندارند و این بی‌بهره‌گی یا بی‌دغدغه‌گی در خروجی و برنامه‌های صدا و سیما به وضوح قابل لمس و مشهود است! سخن از مقایسه صدا و سیمای جمهوری اسلامی با شبکه‌های تلویزیونی موجود در جهان و یا رادیو تلویزیون عصر پهلوی نیست (که در امور فرهنگی و معنوی باید به بالاتر از خود نگاه کرد و نه پایین‌تر از خود) بلکه سخن از فرصت‌های مغتنمی است که سال‌های سال توسط صدا و سیما هدر رفته و اگر جز این بود امروز نگرانی از جنگ نرم و تهاجم فرهنگی و نفوذ همه‌جانبه دشمن لزومی نداشت. هیچ‌کس توقع ندارد که صدا و سیما جور همه دستگاه‌های فرهنگی و آموزشی کشور را بکشد بلکه اشاره بحث به قدرت و ظرفیت فوق‌العاده رسانه است، همان قدرتی که حضرت امام با شناخت دقیق آن در اواخر دهه چهل فرمودند اگر ساعاتی از وقت رادیو دراختیار روحانیت انقلابی قرار می‌گرفت مردم با فرهنگ عمیق اسلامی آشنا می‌شدند  و همان ظرفیتی که در کلام حضرت امام از آن با عنوان دانشگاه فراگیر یاد شده است.

 

01ژانویه/17

پندها و اندرزها

بسمه تعالی

 

*ثواب بدون عمل!

روزى رسول گرامى اسلام(ص)، در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى کرد.
یکى از افرادى که در آن جمع حضور داشت، علت این‌عمل را از آن حضرت پرسید.                                      حضرت رسول (ص) فرمود: چون‌که متعجّب شدم از دو فرشته و مأمور الهى که از آسمان بر زمین وارد شدند تا اعمال یکى از بندگان خدا را که هر روز نماز خود را به موقع انجام مى‌داد در نامه عملش بنویسند، لیکن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نیافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مؤمن تو را در محلّ عبادتش نیافتیم، بلکه او در بستر بیمارى افتاده بود.
در این هنگام خداوند متعال فرمود: بنویسید، اعمال و عبادات بنده‌ام را تا زمانى که او در پناه من، مریض و ناتوان از عبادت و دیگر کارها است، همانطورى که در حال سلامتى، او عبادت مرا انجام مى‌داد و شما اعمال و حسنات او را مى‌نوشتید.
سپس در پایان فرمایش خود افزود: همانا بر من لازم است، پاداش بنده‌ام را در حال مریضى نیز بپردازم!، همچنان که در حالِ سلامتى او چنین مى‌کرد‌م.( بحارالا نوار: ج ۲۲ ص ۸۳)

 

*یک سال ناراحتی به خاطر پرداخت نکردن حق الناس

مرحوم حاجی نوری در کتاب دارالسلام از مرحوم حاج سید محمد، از علمای بزرگ اصفهان نقل نموده که ایشان فرموده بود، پس از یکسال از مرگ پدرم شب در عالم خواب او را دیدم احوالش را پرسیدم گفت: تا کنون گرفتار بودم حالا راحت شدم. عرض کردم عجب!!، سبب گرفتاریتان چه بود؟ فرمود: هیجده قِران به مشهدی رضای سقا بدهی داشتم و فراموش کردم وصیّت نکنم تا به او بدهند. از وقتی که مُردم تاکنون گرفتار بودم ولی دیروز مشهدی رضا مرا حلال کرد، لذا راحت شدم.

 جناب سید محمد از نجف اشرف که این خواب را می‌بیند به برادرانش در اصفهان می‌نویسد که من چنین خوابی دیدم تحقیق کنید اگر پدرم به کسی بدهی دارد بپردازید. دنبال سقاباشی می‌روند از او قضیه را می‌پرسند. می‌گوید: آری من مبلغ هیجده قِران طلبکار بودم و پس از مرگ آن بزرگوار،  چون سند نداشتم پولم را مطالبه نکردم چون بی‌فایده بود و از من طلب سند می‌کردند. تا یکسال گذشت، در فکر رفتم که سید هر چند کوتاهی کرد و به من سند نداد و وصیّت هم نکرد که قرض او را وُراث اداء نمایند، ولی به خاطر جدش او را حلال می‌کنم تا گرفتار نباشد.

فرزندان آن مرحوم هیجده قِران را به او می‌پردازند ولی سقّا نمی‌گیرد و می‌گوید چیزی را که بخشیده‌ام نمی‌توانم بگیرم.(بهشت جاودان از تالیفات حضرت آیت‌ا…شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره))

 

*لزوم تدبر در عاقبت امور

مردی با اصرار از رسول اکرم(ص) یک جمله به عنوان اندرز درخواست کرد.

پیامبر اعظم(ص) به او فرمود: اگر بگویم به کار می‌بندی؟ او در جواب گفت: بلی یا رسول‌الله!. اگر بگویم به کار می‌بندی؟ بلی یا رسول‌الله! اگر بگویم به کار می‌بندی؟ بلی یا رسول‌الله. پیامبر گرامی(ص) بعد از اینکه سه بار از او قول گرفت و او را به اهمیت مطلبی که می‌خواهد بگوید متوجه کرد، به او فرمود: هر‌گاه تصمیم به کاری ‌گرفتی، اول در آثار، نتایج و عواقب آن فکر کن و بیندیش، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش خوب و صحیح و توام با رشد است، آن را دنبال کن، و انجام بده، و اگر دیدی عاقبتش گمراهی و تباهی و توام با انحطاط بود، از تصمیم خود در اجرای آن صرف‌نظر کن.(الکافی، ج ۸، ص ۱۵۰)

 

*پسری که نسبت به پدرش بی‌اعتنا بود!
روزى پیامبر الهى(ص) در منزل خویش نشسته بود، که خواهر رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول(ص)  نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش‌روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…                                                                       روزى دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعى رسول خدا(ص)  نیز محسوب مى‌شد برآن حضرت وارد شد، حضرت، آن برخورد و خوش‌روئى را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا(ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا… ! ظاهراً در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدید؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى‌کرد، من نیز این چنین او‌را تکریم و احترام کردم، ولى پسر نسبت به پدرش بى‌اعتنا بود.(بحارالا نوار: ج ۱۶، ص۲۸۱)

 

 

*چه کسانی خود را مسخره می‌کنند؟!

امام رضا(ع) می‌فرماید: شش چیز بدون شش چیز دیگر مسخره است:

۱- هرکس با زبان استغفار کند ولی در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده است.

۲- هرکس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده است.

۳- هرکس هوشیاری و احتیاط در زندگی بطلبد، ولی بی مبالاتی کند، خود را مسخره کرده است.

۴- هرکس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده است.

۵- هرکس از آتش جهنم به خدا پناه برد، ولی خواسته‌های نا مشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره کرده است.

۶- هرکس به یاد خدا باشد، ولی سرعت برای دیدارش نگیرد. خود را مسخره کرده است.(بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۵۶)

 

*عابد مغرور اهل دوزخ است!

روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی می‌گذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می‌کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند، و همان‌جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‌ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه‌کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد نیز تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن!

در این هنگام خدای متعال به پیامبرش وحی فرمود: به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی‌کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی اهل دوزخ. (کیمیای سعادت، ج ۱‍، ص ۱۰۵)

 

*راهکار مقابله با عُجب

نقل شده است: عابدی هفتاد سال خدا را بندگی می‌کرد و آن مدت را به روزه و نماز گذرانده بود، روزی از درگاه الهی حاجتی طلبید، اما روا نگشت، رو به نفس کرد و او را سرزنش نمود که اگر نزد تو خیری بود، حاجت من روا می‌گشت، معلوم می‌شود از شومی تو هلاک شده‌ام!.
فرشته‌ای از جانب پروردگار بر او نازل شد و گفت: ای فرزند آدم!، یک ساعت که نفس خود را توبیخ و سرزنش نمودی، بهتر است از این مدت که عبادت کردی.(۱)
همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «برتو باد به سعی و کوشش (در راه خدا) و اینکه خود را از حد تقصیر در بندگی خدا خارج نکنی، زیرا کسی نمی‌تواند حق عبادت او را ادا کند.»(۲)
۱- عده‌الداعی، ص ۲۲۷
۲- وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۷۱ 

 

*اخلاص کامل

ابوجعفر خثعمی که یکى از اصحاب امام جعفر صادق(ع) است، حکایت کند:
روزى حضرت صادق(ع) کیسه‌اى که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این‌ها را تحویل فلان سیّد بنى‌هاشم بده، و به او نگو توسط چه‌کسى ارسال شده است!.
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید: این پول از طرف چه‌کسى براى من فرستاده است؟ و سپس گفت: خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک‌بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن تامین و سپرى مى‌کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن‌همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى‌فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست!!(امالی شیخ طوسی: ج۲ ص۲۹۰)

 

*سبک شمردن دیگران هرگز!

امام صادق(ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ، حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن‌گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى‌ارزش می‌کنید؟!
یکى از افراد از جا برخاست و گفت: یاابن رسول‌اللّه! به خداوند پناه مى‌بریم از این‌که خواسته باشیم به شما بى‌اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق(ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى!.
آن شخص گفت: پناه بر خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده‌ام!.
حضرت فرمود: واى به حالت، در بین راه که مى‌آمدى در نزدیکى جُحفه، تو با آن شخصى که مى‌گفت: مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نکردى؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى‌اعتنائى از کنار او رد شدى! و سپس حضرت، در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ‌من بى‌اعتنائى و بى‌حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى‌اعتنائى کرده است، و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.(کافى،ج ۸، ص ۸۸، وسائل الشّیعه : ج ۱۲، ص۲۷۲)

 

 

 

01ژانویه/17

بهاریه

کوشکی

بسم الله الرحمن الرحیم

«فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کیفَ یحْی اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنّ ذلِک لَمُحْی الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کلّ شَی ءٍ قَدیرٌ؛ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند. در حقیقت، هم اوست که زنده‌کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست».(۱)

ناگهان

شیشه‌های خانه بی‌غبار شد

آسمان نفس کشید

دشت بی‌قرار شد

بهار شد!(۲)

بهار اتفاق کمی نیست. بهار  مظهر رحمت الهی‌ است، از پس تمام جوانه‌ها می‌توان به بهار رسید، از پس تمام شکوفه‌ها می‌توان بهار را دید، از پس آوای طبیعت می‌شود بهار را شنید. می‌شود در بهار، امید را با تمام وجود احساس کرد مگر نه این است که نهال در بهار از قالب نرم خاک نیرو می‌گیرد و می‌روید و درخت خمیده، هر چند سرمای زمستان بر قلب او ضربتی نواخته از نو جان می‌یابد؟

و این یعنی امید!

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی(۳)

اما بهار از دریچه‌ دید هر کسی متفاوت است. برای بعضی‌ها، بهار در‌ های و هوی نوروز و عوض شدن سال  گم شده است. برای بعضی‌ها بهار، تنها یادی‌ است از گذشته‌ها و خاطره‌های تلخ و شیرین. برای بعضی‌ها بهار، لحظه‌هائی‌ است همراه با وصال قوم و خویش و نزدیکان. برای بعضی‌ها بهار، حظ بردن از شکوفه‌های تازه درختان و رنگ تازه بوستان است. بعضی‌ها هم بی‌اعتنا از کنار بهار می‌گذرند و بهار برایشان روزهای تکراری‌ است مثل روزهای قبل و روزهای آینده پیش رو.

اما برای بعضی‌ها بهار نشانه است، نشانه‌ تحول، نشانه‌ نو شدن، نشانه‌ دل کندن از عادت‌هائی که خواب زمستانی را به ارمغان می‌آورند. نشانه‌ای است از قدرت لایزال الهی.

چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

آنچه در وهمت نگنجد جلوه‌گر دارد بهار

ساعتى چون بوى گل از قید پیراهن برآ

از تو چشم آشنایى آن قدر دارد بهار(۴)

آنان که با بهار همراه می‌شوند، صدای بهار را با خود زمزمه می‌کنند که می‌گوید رحمت الهی می‌بارد.

آنان که با بهار همراه می‌شوند، با چشم بهار زندگی را با طروات می‌بینند.

آنان که با بهار همراه می‌شوند، با مهر بهار، مهربانی را از دیگران دریغ نمی‌کنند.

آنان که با بهار همراه می‌شوند، درمی‌یابند نوروز را.

بهار، برای دل‌هایی که در تکاپوی نو شدن هستند نشانه‌ای‌ است از روز و روزگارنو!

بهار؟!  نوروز!؟ روز نو؟!

همه روزهای خدا مثل هم هستند. کدام روز می‌تواند نو باشد؟

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «روزی که در آن اتفاق بزرگی افتاده باشد، نوروز است. روزی که شما در آن بتوانید اتفاق بزرگی را محقّق کنید، نوروز است. اگر شما می‌خواهید روز اولِ فروردین را برای خودتان روز نو و نوروز قرار دهید، شرط دارد. شرطش این است که کاری کنید و حرکتی انجام دهید و حادثه‌‌‌ای بیافرینید. آن حادثه در کجاست؟ در درون خود شما! «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال». اگر حال خود را عوض کردید، اگر توانستید گوهر انسانی خود را درخشان‌تر کنید، حقیقتاً برای شما نوروز است! روز نو، اول بهار، اول رویش و جوشش طبیعت و اول شروع زیبایی‌ها در عالم طبیعت است. این را برای خودتان هم اول بالندگی و جوشش و اول بروز زیبایی‌ها قرار دهید و برای خودتان روز نو کنید.»(۵)

در بهاران کی شود سرسبز سنگ؟

خاک شو تا گل برآری رنگ رنگ

سال‌ها توسنگ بودی دلخراش

آزمون را یک زمانی خاک باش

مولانا در این دو بیت مانند همیشه روش تمثیل را در پیش می‌گیرد و می‌گوید همان طور که در بهار که فصل رویش و شکفتن است، سنگ سخت و گران سبز نمی‌شود و رویشی در آن نیست، جان تو نیز اگر مانند همیشه سخت باشد، دچار دگرگونی معنوی نخواهد شد، پس چون خاک نرم باش. سخت‌جانی را کنار گذار تا به بار بنشینی و متحول شوی.

و بهار فصلی‌ است از رویش و تکاپو برای دل‌هایی که خواستار شکوفا شدن هستند، برای چشم‌هائی که خواهان دیدن‌اند  و برای گوش‌هایی که از پس صدای دل‌انگیز طبیعت بهاری، آوای حق را می‌شنوند.

امام علی«ع» می‌فرمایند: «انـسـان بـابـصـیـرت کـسى است که بشنود و خوب بیندیشد و بنگرد و ببیند و از تجارب دنیا بهره گیرد، سپس در راه روشن حرکت کند.»(۶)

فاصله بینایى تا بینش بسیار است.

گرچه چشم براى تشخیص راه و چاه و دیوار و دره به هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى راه که همیشه کوچه و خیابان نیست که فقط چشم به کار آید!

هم بصر لازم است، هم  بصیرت. دیدن بهار که شکرانه‌ رحمت الهی‌ است، هم چشم سر می‌خواهد و هم چشم دل.

خدای متعال می‌فرماید: «براى شما گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌ها را قرار دادیم، شاید شکرگزار باشید».(۷)

شکرانه‌ بهار، دل‌هایی است که در پناه خداوند در پی تحول‌اند.

شکرانه‌ بهار، ترک کردن زمستان وجود است.

شکرانه‌ بهار، جان‌هایی‌ هستند که حقیقت مهر و رحمت الهی را در بهار می‌بینند و تازه می‌شوند.

شکرانه‌ بهار، درخواست از خداوند برای نو شدن است.

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت‌ها در دست خدای تبارک تعالی و در ید قدرت اوست. اوست که تدبیر می‌کند جهان را و لیل و نهار را و اوست که قلوب را متحول می‌کند و بصیرت‌ها را روشن می‌کند و اوست که حالات انسان را متحول می‌کند، و ما آن را در ملت عزیز خودمان، در زن و مرد، در کوچک و بزرگ یافتیم. این تقلیب قلوب که قلب‌ها از آمال دنیوی و از چیزهایی که در طبیعت ستند، بریده و به حق تعالی پیوسته بشود و بصیرت‌ها روشن بشوند و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند.»(۸)

سلام بر آنان

که در پنهان خویش

بهاری برای شکفتن دارند

بهار غنچه سبزی است

که مثل لبخند

باید بر لب انسان بشکفد

بشقاب‌های کوچک سبزه

تنها یک سین

به سین‌های ناقص سفره می‌افزایند

بهار کی می‌تواند

این همه بی‌معنی باشد؟

بهار آن است که خود ببوید

نه آنکه تقویم بگوید(۹)

سلام بر آنان

که در پنهان خویش

بهاری برای شکفتن دارند

بهار می‌رسد، اما دریافتن بهار و روز نو، آدابی دارد.

امام صادق «ع» می‌فرمایند: «روز نو همان روزی است که خداوند در آن از بندگان پیمان گرفت که او را بپرستند و هیچ شریکی برای او نیاورند و به فرستادگان و حجت‌های او و به امامان«ع» ایمان آورند. نوروز، نخستین روزی ا‌ست که خورشید در آن طلوع کرد. هیچ نوروزی نیست مگر آنکه ما در آن روز منتظر فرج هستیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان است. چون عید نوروز فرا رسد، بدن خود را بشوی و پاکیزه‌ترین جامه‌هایت را بپوش و با خوشبوترین عطرها، خودت را معطر کن و در آن روز روزه‌دار باش.»(۱۰)

«اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَآئِدَهً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَهً مِّنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِین: بار الها! پروردگارا! از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏اى از جانب تو و ما را روزى ده که تو بهترین روزى‏دهندگانى.»(۱۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روم، ۵۰٫

۲ـ سعید بیابانکی.

۳ـ حافظ.

۴ـ بیدل.

۵ـ نوروز۷۷ بیانات رهبری در دیدار زائرین حرم مطهر رضوی.

۶ـ نهج‌البلاغه خطبه ۱۵۲٫

۷ـ نحل، ۷۸.

۸ـ سخنان امام، فروردین ۶۱٫

۹ـ سلمان هراتی.

۱۰ـ محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۹٫

۱۱ـ سوره مائده، ۱۱۴.

 

 

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

منظومه اهل دل

 

مادر بابا به دنیا آمدی

کوثری از سوره‌ی طاها به دنیا آمدی

تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی

 

تا یتیمیِ پدر را اندکی جبران کنی

دختری و مادر بابا به دنیا آمدی

 

هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد

مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی

 

قل هو‌الله احد ای معنی کفواً احد

تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی

 

تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند

پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی

 

بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود

آخرش ای علت دنیا به دنیا آمدی

 

با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه‌ها

پس چرا انسیه الحُورا به دنیا آمدی

 

غصه‌ی ارباب ما را داشتی آن قَدر که،

باز هم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی

 

مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل

در حقیقت زینب کبری به دنیا آمدی

مهدی رحیمی

 

چه آقایی…

به نام نامی سبحان به عالم دیده وا کردم

خدا را با ولای چارده نورش صدا کردم

 

به امداد محمد تا محمد یک دعا کردم

گرفتم دامن پاک اباجعفر نوا کردم

 

صدا کردم دعا کردم نوا کردم چِها کردم

 

که ناگه دیده وا کردم بنور چارده معصوم

خدا را شکر این سائل نشد از لطف حق محروم

 

در این ماه خدا عبد خدا محبوب داور شد

چه عبدی؟ بنده‌ای که بابِ شهراللهِ اکبر شد

 

به یک معنا امام امّا به یک معنا پیمبر شد

همان که باقر هر علم، اول تا به آخر شد

ز اسم اعظمش اینک دلم از بس منور شد

 

رسیدم تا بجایی که خدا را در بغل دارم

در این ماه خدا من با خدا ماه عسل دارم

 

من از روز ازل گم بودم و راهم فتاد اینجا

معلّق ذره‌ای بودم که ناگه ایستاد اینجا

 

ز «یَهدِی اللهِ نورِه» بَر گرفتم اعتماد اینجا

شدم از روز میلادم غلامی خانه زاد اینجا

 

ز بختم حضرت زهرا مرا دستور داد اینجا

 

شناساندند قرآن را و عترت را بجان من

همین شد تا ابد از هر بدی خط امان من

 

خدا را شکر دلهامان بدست باقر افتاده

گدایان را سر و سامان بدست باقر افتاده

 

و دستان تمنّامان بدست باقر افتاده

عبادات سحرهامان بدست باقر افتاده

 

سفرهای مُعلّامان بدست باقر افتاده

 

چه آقایی که بابایش پدر زن چون حسن دارد

سفر در پیش، با جدش، حسینِ بی کفن دارد

 

چه آقایی چه زیبا پا در این منظومه بگذارد

چه رفتار دل‌انگیزی عجب خلق خوشی دارد

 

چه زیبا در مدینه سر قدم آهسته بر دارد

برای کربلا رفتن زمان را لحظه بشمارد

 

که تا دستور زهرا را بخاطر خوب بسپارد

 

به یمن گریه بر جدّ غریبش نور می‌تابد

همه اسرار عالم را به نور روضه بشکافد

محمود ژولیده

 

کوثری دگر…

ستاره سحری مژدۀ سحر می‌داد

فروغ صبح ز پایان شب خبر می‌داد

 

ز صحن سینۀ ما دست عاطفت از شوق

کبوتر دل ما را به عرش پر می‌داد

 

فضای شهر مدینه معطر از گل بود

شبی که گلبن باغ ولا ثمر می‌داد

 

مگر نسیم ز باغ بهشت آمده بود

که بوی ناب گل و سبزه‌های تر می‌داد

 

سحاب رحمت حق بر مدینه سایه فکند

خدا به حجت خود کوثری دگر می‌داد

 

فلک به یمن قدومش ستاره‌باران بود

خدا به شمس سپهر ولا قمر می‌داد

 

زدیدگان پدر‌اشک شوق جاری بود

شبی که بوسه به رخسارۀ پسر می‌داد

 

برای خلق گنهکار در شب میلاد

خدا به نخل شفاعت دوباره بر می‌داد

 

نهم سپهر ولایت جواد اهل‌البیت

کریم بود و به هر بینوا گهر می‌داد

 

هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل

هر آنکه مسئله پرسید از او نظر می‌داد

 

دلم گرفته چه می‌شد اگر خدا یک شب

چنان نسیم به کویش مرا گذر می‌داد

 

چه عقده‌ها که «وفایی» زدل نمی‌شد باز

به ما اگرکه خدا برگۀ سفر می‌داد

سیدهاشم وفایی

با تو همه‌ی ثانیه‌هامان عیدند

با گردش روزگار دمساز نشد
با صبح و پرنده‌ها هم آواز نشد
بی روی تو ای بهانه زیستنم
عید آمد و سال عشق آغاز نشد

***

اینجا همه درخت‌هامان بیدند
لبخند و بهار بی تو در تبعیدند
بی روی تو لحظه لحظه‌هامان مرگند
با تو همه ثانیه‌هامان عیدند

***

بعد از شب انتظار آمد بی تو
شوریده و بی قرار آمد بی تو
آقای غریب من که دلتنگ توام
یکبار دگر بهار آمد بی تو

***

من بی تو در این دیار خواهم پوسید
پاییزم و بی بهار خواهم پوسید
چشمی به در و چشم به راهت دارم
با این همه انتظار خواهم پوسید

***

گل بود که با حال دگرگون رویید
در چشم تو باغهای زیتون رویید
وقتی که نسیم یادت از دشت گذشت
یکباره هزار بید مجنون رویید

 

***

با شیطنتی درخت را پیر کشید
آنگاه صنوبری به تصویر کشید
نوروز ، میان بوم نقاشی خود
تقویم دل مرا پر از تیر کشید

***

تا آمدی از ترانه سرشار شدم
از خواب هزار ساله بیدار شدم
خوشحالم از اینکه باز هم مثل بهار
در آینه چشم تو تکرار شدم

***

خوش باد که از بهار بهتر باشیم
سرسبز تر از سرو و صنوبر باشیم
آنروز مباد تا در این باغ وجود
شرمنده لاله های پر پر باشیم

عبدالرحیم سعیدی راد

 

 

 

 

 

باد بهاران وزید

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار، طوطی و دراج و سار،

 بر طرف جویبار، کشت و گل و لاله زار،

 چشم تماشا بیار

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

 

خیز که در باغ و راغ قافله گل رسید

باد بهاران وزید، مرغ نوا آفرید،

 لاله گریبان درید، حُسن گل تازه چید،

 عشق غم نو خرید

خیز که در باغ و راغ قافله گل رسید

 

بلبلکان در صفیر صلصلکان در خروش

خون چمن گرم جوش، ای که نشینی خموش،

 در شکن آیین هوش، باده معنی بنوش،

 نغمه سرا گل بپوش

بلبلکان در صفیر صلصلکان در خروش

 

حجره نشینی گذار گوشه صحرا گزین

بر لب جویی نشین، آب روان را ببین،

نرگس ناز آفرین، لخت دل فرودین،

 بوسه زنش بر جبین

حجره‌نشینی گذار گوشه صحرا گزین

 

دیده معنی گشا ای زعیان بی خبر

لاله کمر در کمر، خیمه آتش به بر،

 میچکدش بر جگر، شبنم اشک سحر،

 در شفق، انجم نگر

دیده معنی گشا ای زعیان بی‌خبر

 

خاک چمن وانمود راز دل کائنات

بود و نبود صفات‌، جلوه گریهای ذات،

 آنچه تو دانی حیات، آنچه تو خوانی ممات،

 هیچ ندارد ثبات

خاک چمن وانمود راز دل کائنات

اقبال لاهوری

 

 

 

 

 

01ژانویه/17

وصیت‌های فاطمه زهرا «س»

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

از مسائلی که گاه واجب و ضروری است و گاه مستحب و مطلوب، وصیت کردن است. در طول تاریخ، پیشوایان دینی و بزرگان، وصیت‌نامه‌های مهمی را از خود به یادگار گذاشته‌اند.

گاه وصیتنامه‌ها جنبه شخصی، سفارشی و اخلاقی دارند که وصیت‌کننده در مورد انجام عبادت یا پرداخت دیون و یا انجام کار خیر برای خود، وصیت می‌کند و گاه ممکن است سفارش به فرزندان، اطرافیان و پیروان و در مورد آنان باشد. زمانی نیز وصیت جنبه سیاسی و اجتماعی دارد؛ همچون وصیت‌نامه امام حسین «ع»‌ به برادرش محمد حنفیه که اهداف قیام خود را اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نمودن سیره جد و پدر بزرگوارش معرفی می‌کند و یا وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی.‌

حضرت فاطمه «س» در دامن وحی تربیت شده و با عمق روح و جانش با دستورات قرآن آشناست، لذا وصیت را فراموش نکرده است. وصیت‌های آن بانوی بزرگوار را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف) وصیت‌های شخصی و تقاضای انجام عمل خیر

ب) وصیت‌ها و سفارش‌هایی در مورد فرزندان و اطرافیان

ج) وصیت سیاسی و اجتماعی

 

وصیت‌های شخصی و خصوصی

۱ـ وصیت به قرآن خواندن و دعا  کردن در شب اول دفن

اولین شب رحلت انسان از عالم دنیا به عالم قبر و برزخ، بسیار حساس است؛ زیرا از عالمی که می‌توانست هرگونه عمل خیری برای خود انجام دهد به عالمی منتقل می‌شود که دیگر دستش از انجام هر عملی کوتاه و از لحظۀ ورود به عالم برزخ میهمان سفرۀ اعمال خویش می‌شود یا در بهشت برزخی است و یا جهنم برزخی و تنها اعمال نیک خویشان و بازماندگان است که بر خوبی‌های انسان می‌افزاید، وحشت و ترس او را کاهش می‌دهد و بر شادمانیش می‏افزاید.

حضرت فاطمه زهرا‌ «س» که بانویی معصومه است و روح و جان او به گناهی آلوده نشده، عاجزانه از امام علی‌ «ع» می‌خواهد آن شب را در کنار قبر او بماند و برای او قرآن بخواند و دعا کند. راستی زهرای مرضیه با آن همه عبادت و اعمال خیرش، خود را در شب اول قبر محتاج و نیازمند می‌داند، ما که سراپا غرق عصیان هستیم، چگونه محتاج نباشیم؟

حضرت زهرا‌»س» در واپسین لحظه‌های زندگی به امیرمؤمنان علی «ع»‌این چنین وصیت کرد: «إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَی وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَی وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَهَ وَجْهِی فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَه یحْتَاجُ الْمَیتُ فِیهَا إِلَى أُنْسِ الْأَحْیاءِ وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ تَعَالَى؛(۱) وقتی من وفات کردم، تو خودت غسل و کفن مرا به عهده گیر و بر من نماز بگذار و مرا درون قبر قرار ده و سنگ لحد را بر رویم بگذار و خاک بر آن بریز، آن را هماهنگ کن، آنگاه بالای سرم و روبروی من بنشین و زیاد قرآن بخوان و [برایم] دعا کن؛ زیرا در چنین ساعتی میت به انس گرفتن با زندگان محتاج است و من تو را به خدای بلندمرتبه می‌سپارم.»

 

۲ـ یادآوری

یکی از حقوق اموات این است که بستگان آنها را فراموش نکنند و تا می‌توانند برای آنان اعمال نیک، خیرات و صدقات بدهند.

از پیامبر اکرم «ص»درباره نیکی به والدین بعد از مرگ سئوال شد، حضرت فرمود: «نَعَمْ، الصَّلَاه عَلَیهِمَا وَ الِاسْتِغْفَارُ لَهُمَا وَ اِنْفَاذُ عَهْدِهِمَا وَ صِلَه رَحِم الَّتِی لَا تُوصَلُ اِلَّا بِهِمَا وَ إِکْرَامُ صَدِیقِهِمَا؛(۲) بلی [انجام دادن] نماز برای آن دو و طلب استغفار و انجام تعهدات آن دو و صله رحم به کسانی که به وسیله آن دو رحم گشته‌اند، و احترام دوستان والدین.»

حضرت باقر «ع»‌ فرمود: «به‌راستی ممکن است بنده‌ای در حیات والدین به آنها نیکی کند؛ ولی بعد از فوت آن دو دیون آنها را ادا نکند و برای آنها استغفار ننماید، پس خداوند او را عاق والدین می‌نویسد و ممکن است بنده‌ای در حیات والدین مورد عاق آنها بوده و به آنها نیکی نمی‌کرده است؛ ولی بعد از مرگ والدین دیون آنها را ادا و برای آن دو استغفار کند و خداوند او را نیکوکار بنویسد.»(۳)

شیخ عباس قمی می‌نویسد‌: «حضرت صادق‌»ع» در هر شب از برای فرزندان خود و هر روز از برای پدر و مادر خود دو رکعت نماز می‌کردند و در رکعت اول سورۀ قدر و در رکعت دوم سورۀ کوثر می‌خواندند.»(۴)

با توجه به اینکه دست میّت از اعمال مستقیم کوتاه می‌شود؛ بازماندگان می‌توانند برای او اعمال خیری را انجام دهند که به حالش مفید باشد. حضرت زهرا‌ »س» به امیرمؤمنان علی «ع»‌ توصیه می‌کند که او را فراموش نکند: «یا اَبَا الْحَسَنِ لَمْ یبْقَ لِی اِلَّا رَمَقٌ مِنَ الْحَیاهِ وَ حَانَ زَمَانُ الرَّحِیلِ وَ الْوِدَاعِ فَاسْتَمِعْ کَلَامی فَاِنَّکَ لَا تَسْمَعُ بَعْدَ ذَلِکَ صَوْتَ فَاطِمَه اَبَداً اُوصِیکَ یا اَبَا الْحَسَنِ اَنْ لَا تَنْسَانِی؛(۵) ای ابا الحسن! بیش‌تر از لحظه‌ای از زندگانیم نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرا رسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ‌ای اباالحسن! تو را وصیت می‌کنم که مرا فراموش نکنی [و اعمال خیر برایم انجام دهی].»

 

۳ـ سفارش به زیارت

امر دیگری که نسبت به اموات، خصوصاً انبیا، امامان، اولیا و پاکان «ع»‌ سفارش شده، زیارت اهل قبور است. بر خلاف وهابی‌ها، در منابع شیعه و سنی روایات فراوانی در باره زیارت اهل قبور و آثار آن آمده است که فقط به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ ابن ماجه از رسول خدا «ص» نقل کرده است: «کُنْتُ نَهَیتُکُمْ عَنْ زِیارَهِ الْقُبُورِ فَزُوْرُوهَا تُزَهِّدُ فِی الدُّنْیا وَتُذَکِّر الْآخِرَهِ؛(۶) من قبلاً از زیارت اهل قبور نهی کردم [الآن می‌گویم] پس اهل قبور را زیارت کنید که این زیارت باعث زهد در دنیا و یادآوری آخرت می‌شود.»

صدر روایت در منابع شیعه نیامده است و ممکن است مقصود این بوده که در آغاز رسالت حضرت، مردم تازه از بت‌پرستی فاصله گرفته بودند و لذا مدتی موقتاً از زیارت اهل قبور نهی شدند تا بت‌پرستی به شکل دیگری ظاهر نشود؛ ولی بعد از اینکه مردم کاملاً از بت‌پرستی فاصله گرفتند و اذهان آنها از این مسئله پاک شد، حضرت دستور اکید به زیارت اهل قبور دادند.

۲ـ کلینی از امام صادق «ع»‌نقل کرده است: «زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یفْرَحُونَ بِزِیارَتِکُمْ وَ لْیطْلُبْ أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِیهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا یدْعُو لَهُمَا؛(۷) اموات خود را زیارت کنید، به‌راستی اموات با زیارت شما خوشحال می‌شوند و باید شما حاجات خود را در نزد قبر پدر و مادر خود به وسیله دعا بخواهید.»

حضرت فاطمه زهرا‌ «س» با توجه به سفارشات پدر و سخنان امیرمؤمنان علی«ع»‌ و آگاهی عمیقی که از مکتب وحی دارد توصیه اکید می‌کند که همواره او را زیارت کنند، تا هم بر مقام خود او بیفزایند و هم برای زائران آثار گرانسنگی داشته باشد؛ لذا فرمود: «اُوصِیکَ یا اَبَاالْحَسَنِ! اَنْ لَا تَنْسَانِی وَتَزُورَنِی بَعْدَ مَمَاتِی؛(۸) ای اباالحسن! تو را وصیت می‌کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفاتم، همواره مرا زیارت نمایی.»

 

۴ـ فقط علی«ع»‌ و اسماء غسل دهند

حضرت در مورد کفن و دفن نیز توصیه اکید دارد که این کار توسط شخص علی«ع»‌ و با کمک اسماء انجام شود: «یا اَسْمَاءُ! اِذَا اَنَا مِتُّ فَاغْسِلِینِی اَنْتِ وَعَلِی بْنُ اَبِی‌طَالِبٍ وَ لَا تُدْخِلِینِی عَلَی اَحَداً؛(۹) ای اسماء! وقتی من از دنیا رفتم تو و علی«ع»‌مرا غسل دهید و هیچ ‏کسی را بر سر جنازه من راه نده.»

 

وصیت در مورد اطرافیان

۱ـ فرزندان

یک مادر مهربان و نمونه نمی‌تواند نسبت به فرزندان خود بی‌توجه باشد، چه رسد به فاطمه زهرا‌ «س» مهربان‌ترین مادر نسبت به ابنای بشر است. ایشان هر گاه که حسنین «ع» سلام می‌کردند، با تمام وجود در جواب سلام آنها اظهار محبت می‌کرد و می‌فرمود: «وَ عَلَیکَ السَّلَام یا قُرّهَ عَینِی وَ ثَمَرَهَ فُؤَادِی؛(۱۰) سلام بر تو ‌ای نور چشمانم و میوه دلم.»

چنین مادری نمی‌تواند برای بعد از مرگ خود در مورد فرزندانش توصیه‌ای نداشته باشد؛ لذا در بخشی از وصیت آن بانو می‌خوانیم: «… وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أُوصِیکَ فِی وُلْدِی خَیراً؛(۱۱) من تو را به خدا می‌سپارم و در باره فرزندانم سفارش به نیکوکاری دارم.»

در جای دیگر خطاب به علی«ع»‌ می‌گوید:

ای همدم بتول!

تو را وصیت می‌کنم به فرزندانم

که همدم شوق و محبت شده‌اند

آن جداماندگان در حالی صبح می‌کنند

که یتیمان سرگردان و حیرانند

خدای را برمی‌گزینند

پس آن روز

روز فراق و جدایی است(۱۲)

 

۲ـ شخص امام حسین‌علیه‌السلام

فاطمه زهرا «س» علاوه بر سفارشات کلی در مورد همه فرزندان، در مورد امام حسین «ع»‌ یک سفارش ویژه دارد:

فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند،

فرزندانی که کوچک‌ترین آنان [حسین]

در میدان جنگ کشته خواهد شد

در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید می‌کنند

وای بر قاتلان او

که عذاب دردناک، پستی و خواری بر آنان باد

آنها که با این جنایت

به درجات پست آتش جهنم راه می‌یابند

و هر لحظه بر سقوط و خواری آنها افزوده می‌شود(۱۳)

ای بهترین هدایت‌کننده!

اگر خواستی گریه کنی

بر من گریه کن

و اشک‌ها را سرازیر کن

که امروز روز جدایی است

بر من و بر یتیمان [من] گریه کن

فراموش نکن کشته دشمنی‌ها (حسین«ع»‌) را

در سرزمین طف در عراق(۱۴)

امام هشتم«ع» فرمود: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی‌علیه‌السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یذْبَحُ الْکَبْش‏؛(۱۵) ای پسر شبیب! اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برای حسین«ع» گریه کن؛ زیرا همچون گوسفند سربریده شده است.»

 

۳ـ سلام رسانیدن به تمام فرزندان (سادات)

عاطفه این مادر نمونه به فرزندان بلاواسطه و یا حداکثر نوه‌ها و نتیجه‌ها اختصاص ندارد؛ بلکه او چون کوثر نبی‌«ص» است و نسل سادات از برکت وجود او ماندگار شده و هر روز، رو به فزونی می‌نهد و علمای سید در طول تاریخ منشأ برکات فراوان و بی‌شماری شده‌اند.

آن بانو به تمام این فرزندانش تا قیامت ارادت دارد و در وصیتی سلام ویژه خود را به آنها می‌رساند: «یا عَلِی أَنَا فَاطِمَهُ… .. أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِی السَّلَامَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَه؛(۱۶) ای علی! من فاطمه‌ام،… سلام مرا به فرزندانم تا روز قیامت برسان.»

 

۴ـ ازدواج با اَمامه

یک مرد در صورت فوت همسر، نیاز به همسر دارد و اداره زندگی نیز چنین ضرورتی را می‌طلبد. حضرت فاطمه«س» مطهره و دوراندیش و از قیودات ناروای عرفی به دور است؛ لذا با ‌صراحت تمام در باره ازدواج همسرش علی «ع»‌ و ضرورت آن وصیت می‌کند: «جَزَاکِ اللَّهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَاءِ یا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أُوصِیکَ أَوَّلًا أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِی بِابْنَهِ أُخْتِی أُمَامَهَ فَإِنَّهَا تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی فَإِنَّ الرِّجَالَ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاء؛(۱۷) ای پسر عموی پیامبر«ص»‌! خداوند تو را پاداش نیکو دهد. اولین وصیت من به تو این است که پس از من با دختر خواهرم «امامه» ازدواج کن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.»

وصیت‌های سیاسی و اجتماعی

حضرت زهرا‌ »س» در کنار وصیت‌های شخصی و اخلاقی، از مسائل زمانه خود، مخصوصاً مهم‌ترین مسئله یعنی غصب خلافت و اهانت‌هایی که به جانشین پیامبر«ص»‌، حضرت علی«ع»‌شد غافل نیست؛ لذا با وصیت‌های خود غاصبان را رسوا می‌سازد.

 

۱ـ مخفی بودن تمامی مراسم تدفین

یکی از مسائلی که حضرت سخت سفارش کرد این بود که مراسم تغسیل و تکفین و تدفین او مخفیانه باشد و جز عده‏ای خاص، کسی از آن باخبر نشود.

«اِنِّی اُوصِیکَ اَنْ لَا یلِی غُسْلِی وَکَفَنِی سِوَاکَ وَاِذَا اَنَا مِتَّ فَادْفِنِی لَیلاً وَ لَا تُؤْذِنَنَّ بِی اَحَداً؛(۱۸) همانا من تو را وصیت می‌کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد. وقتی وفات کردم، مرا در شب دفن کن و هیچ کسی را خبر نکن!»

«وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَدا؛(۱۹) بر من نماز بگزار و در شب مرا دفن کن و به هیچ ‌کسی اطلاع نده»

«إِذَا تُوُفِّیتُ لَا تُعْلِمْ أَحَداً… وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی؛(۲۰) وقتی وفات کردم به هیچ کس خبر نده… و قبر مرا به هیچ کس نشان نده [تا مخفی بماند].»

 

۲ـ دشمنان در تشییع جنازه شرکت نکنند

«أُوصِیکَ أَنْ لَا یشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسُولِ اللَّهِ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ لَا تَتْرُکْ أَنْ یصَلِّی عَلَی أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَار؛(۲۱) تو را وصیت می‌کنم که هیچ کس از آنان که به من ظلم و حق مرا غصب کرده‌اند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آنها دشمنان من و رسول خدا‌»ص» هستند. اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا در شب و آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته‌اند دفن کن.»

 

۳ـ این افراد خبردار نشوند و بر جنازه‌ام نماز نگذارند

حضرت برای روشن شدن تاریخ گاه مجبور می‌شود اسم افراد را صریحاً ببرد که در تشییع و تکفین او شرکت نکنند و اصلاً مراسم به آنها اعلان نشود.

«… وَ اِذَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیلاً… وَ لَا تُؤْذِنَنَّ بِی اَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ‏الله‌صلی‌الله‌علیه‌وآله اَنْ لَا یصَلِّی عَلَی اَبُوبَکْرٍ وَ لَا عُمَرَ؛(۲۲) وقتی وفات کردم مرا شب دفن کن… و ابوبکر و عمر را مطلع نساز. تو را سوگند می‌دهم به حق رسول خدا‌»ص»که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.»

 

۴ـ فقط این افراد بیایند

در بخش دیگری از وصیت خویش افرادی را که حق دارند در تشییع جنازه شرکت کنند مشخص کرد و اکیداً دستور داد که اعلان عمومی نشود و حتماً قبرش مخفی بماند.

از حضرت صادق‌ »ع» نقل شده است که حضرت زهرا «س»‌ در لحظه‌های آخر زندگی خطاب به علی«ع» وصیت کرد: «إِذَا تُوُفِّیتُ لَا تُعْلِمْ أَحَداً إِلَّا‌ام سَلَمَهَ وَ‌ام أَیمَنَ وَ فِضَّهَ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَی وَ الْعَبَّاسَ وَ سَلْمَانَ وَ عَمَّاراً وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَاذَرٍّ وَ حُذَیفَهَ… وَ لَا تَدْفِنِّی إِلَّا لَیلًا وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی؛(۲۳) وقتی وفات کردم به هیچ ‌کسی اطلاع نده؛ مگر‌ام سلمه و‌ام ایمن و فضّه [از زنان] و از مردان دو فرزندم [حسن و حسین«ع»‌] و عبّاس، سلمان، عمّار، مقداد، اباذر و حذیفه. مرا دفن نکن مگر در شب و قبر مرا به هیچ ‌کسی نشان نده [تا مخفی بماند].»

 

وصیتنامه مکتوب

این وصیت‏نامه به نوعی می‌تواند جمع‌بندی مطالب گذشته باشد؛ چون هم وصیت شخصی دارد و هم سفارش به فرزندان و هم جنبه سیاسی و اجتماعی:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَهُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله أَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیهٌ لا رَیبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ یا عَلِی أَنَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِی اللَّهُ مِنْکَ لِأَکُونَ لَکَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِی السَّلَامَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَه؛(۲۴) به نام خداوند بخشندۀ مهربان. این وصیتنامه فاطمه، دختر رسول خداست. در حالی وصیت می‌کند که شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد «ص»‌ بنده و پیامبر اوست و بهشت حقّاست و جهنم حق، و در مورد روز قیامت شکی نیست و خداوند مردگان را زنده [و وارد محشر] می‌کند.‌

ای علی‌! من فاطمه دختر محمد هستم. خدا مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و [شب] بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ ‏کسی اطلاع نده. تو را به خدا می‌سپارم و به فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می‌فرستم.»

در این وصیت به نکات مهمّی اشاره شده است:

۱ـ اعتراف به اصلی‌ترین اصول عقاید؛ یعنی توحید و رسالت پیامبر اکرم«ص»‌ و اقرار به قیامت و حشر و نشر.

۲ـ اشاره به اینکه حضرت زهرا‌»س» تنها هم‌کفو امام علی«ع» در دنیا و آخرت است.

۳ـ مسائل تغسیل و تکفین و حنوط را به شخص امام علی«ع»‌ واگذار کرده است.

۴ـ مسئله تدفین مخفی باشد و اعلان عمومی نشود تا غاصبان و مخالفان شرکت نداشته باشند.

۵ـ سلام و درود فرستادن به عنوان مهربان‌ترین مادر به تمام فرزندانش از آن زمان تا قیامت.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۷۹، ص‏۲۷٫

۲ـ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، آل‌البیت، قم، ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص‏۱۱۴، باب ۲٫

۳ـ «إِنَّ الْعَبْدَ لَیکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیهِ فِی حَیاتِهِمَا ثُمَّ یمُوتَانِ فَلَا یقْضِی عَنْهُمَا دُیونَهُمَا وَ لَا یسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیاتِهِمَا غَیرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَینَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً»: الکافی، کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، دار صعب و دارالتعارف، بیروت، چ چهارم، ۱۴۰۱ ق، ج۲، ص‏۱۵۹، ح ۹، و ص‏۳۴۸، ح ۱٫

۴ـ منازل الآخره، شیخ عباس قمی، کتابفروشی اسلامیه، بی‌تا، ص‏۳۲؛ کوکب الدرّی، ج ۱، ص۲۵۳؛ و کتاب زهره الریاض، به نقل از فرهنگ فاطمه زهرا‌‌علیهاالسلام؛ نهج‌الحیاه، محمد دشتی، مؤسسه انتشارات مشهور، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش، ص‏۲۲۹٫

۵ـ زهره الریاض، کوکب الدرّی، بی‏جا، بی‏تا، ج۱، ص۲۵۳٫

۶ـ‌ سنن ابن‌ماجه، دارالفکر، بیروت، چ ۱، ص۵۰۱، ش ۱۵۷۱؛ جامع الصغیر، سیوطی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۱ ه‍. ق، ج ۲، ص‏۲۹۷، ش ۶۴۳۰؛ کنزالعمّال، متقی هندی، بیروت، مؤسسه الرساله، ج ۱۵، ش ۴۲۵۵۵٫

۷ـ کافی، همان، ج ۳، ص‏۲۲۹، ح ۱؛ وسائل‌الشیعه، حرّ‌عاملی، آل‌البیت، قم، ۱۴۱۲ ق، ج۳، ص‏۲۲۳، باب ۵۴، من ابواب الدفن، ح ۵٫

۸ـ نهج‌الحیاه، فرهنگ سخنان فاطمه زهرا‌‌علیهاالسلام، ص‏۲۲۹٫

۹ـ الاستیعاب، ابن عبدالبر، دارالجبل، بیروت، ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص‏۱۸۹۷؛ السنن الکبری، ج ۳، ص‏۳۹۶؛ عون المعبود، عظیم آبادی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ ق، ج ۸، ص‏۳۳۷٫

۱۰ـ ملحقات مفاتیح‌الجنان، حدیث کساء.

۱۱ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۳، ص‏۲۱۷؛ علل الشرائع، ج ۱، ص‏۱۸۸٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۱۷۴، ۱۷۸٫

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۳۵، ص‏۲۳۹، نزول هل اتی، باب ۶٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۱۷۴ و ۱۷۸٫

۱۵ـ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۵۰۲٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۲۱۴؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۳، ص‏۳۱۱؛ دلائل الامامه، ص‏۴۲٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۲۱۷ و ۱۹۱؛ علل الشرائع، ج ۱، ص‏۱۸۸٫

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۱۵۹ و ج ۷۸، ص‏۲۵۵؛ کشف الغمّه، ج ۲، ص‏۶۸٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۲۱۴؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۳، ص‏۳۱۱؛ دلائل الامامه، ص‏۴۲٫

۲۰ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص‏۳۱۰؛ دلائل الامامه، ص‏۴۴؛ صحیح بخاری، ج ۵، ص‏۱۳۹٫

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۲۰۹؛ علل الشرائع، ج ۱، ص‏۱۸۸؛ احتجاج طبرسی، ص‏۵۹٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص‏۱۵۹، و ج ۷۸، ص۲۵۵؛ کشف الغمّه، ج ۲، ص‏۶۸٫

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص‏۳۱۰٫

۲۴ـ همان، ج ۴۳، ص‏۲۱۴؛ وسائل‌الشیعه، همان، ج ۱۳، ص‏۳۱۱؛ دلائل الامامه، ص‏۴۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

گاه وصیت جنبه سیاسی و اجتماعی دارد؛ همچون وصیت‌نامه امام حسین «ع»‌ به برادرش محمد حنفیه که در آن اهداف قیام خود را اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نمودن سیره جد و پدر بزرگوارش معرفی می‌کند و یا وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی.‌

 

۲٫

حضرت زهرا‌ »س» در کنار وصیت‌های شخصی و اخلاقی، از مسائل زمانه خود، مخصوصاً مهم‌ترین مسئله یعنی غصب خلافت و اهانت‌هایی که به جانشین پیامبر«ص»‌، حضرت علی«ع»‌شد غافل نیست؛ لذا با وصیت‌های خود غاصبان را رسوا می‌سازد.

 

۳٫

حضرت فاطمه زهرا‌ «س» که بانویی معصومه است و روح و جان او به گناهی آلوده نشده، عاجزانه از امام علی‌ «ع» می‌خواهد آن شب را در کنار قبر او بماند و برای او قرآن بخواند و دعا کند. راستی زهرای مرضیه با آن همه عبادت و اعمال خیرش، خود را در شب اول قبر محتاج و نیازمند می‌داند، ما که سراپا غرق عصیان هستیم، چگونه محتاج نباشیم؟

 

 

 

 

01ژانویه/17

درختکاری و حفظ محیط‌زیست در سیره پیشوایان معصوم«ع»

اسماعیل نساجی زواره

 

محیط‌زیست امانتی الهی

خداوند زمین را آفرید و آن را دراختیار انسان قرار داد تا  ببیند که بشر پس از مطالعه و شناخت لازم، چگونه از این امانت الهی بهره می‌گیرد و با مواهب و نعمت‌های زیست‌محیطی چگونه رفتار می‌کند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.»(۱): ما هر چه را که روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنان را امتحان کنیم که کدامیک از نظر عمل و رفتار بهتر هستند.»

نعمت‌ها و امکانات زمانی در راستای هدف آفرینش قرار می‌گیرند که از آنها به‌درستی بهره‌برداری و از افراط و تفریط پرهیز شود. محیط زیست متعلق به همگان است و هر انسانی وظیفه دارد که در حفظ و آبادانی آن بکوشد، زیرا سلامت محیط زیست پیوند تنگاتنگ با حیات سالم جامعه دارد. همان گونه که درباره بدن، بهداشت و پیشگیری بر درمان مقدم است، تأمین فضای سبز و محیط زیست سالم بر جبران خسارت‌های ناشی از تخریب محیط زیست مقدم است.(۲) بنابراین یکی از مسائل مهمی که بستر سعادت و کمال انسان را مهیا می‌سازد، داشتن محیطی سالم است تا آدمی بتواند در عرصه آن به تربیت جسم و روان خویش بپردازد.

محیط زیست طبیعی سالم تأثیر بسیار مثبتی بر زندگی انسان دارد. محیط پاک، آراسته و خرم زندگی را شاداب می‌سازد. شنیدن آواز روح‌بخش پرندگان، آهنگ دلربای جویباران، صفای سبز سبزه‌زاران و… فواید درخشانی را برای حیات بشر به ارمغان می‌آورد و آدمی با تماشای این منظره‌ها احساس آرامش، نشاط و آسایش می‌کند. برعکس، آسیب رساندن به محیط زیست و نابودی طبیعت، زیان‌های جبران‌ناپذیری را به زندگی بشر وارد می‌سازد، لذا در آموزه‌های مکتب حیات‌بخش اسلام توجه ویژه‌ای به محیط زیست شده است.

یکی از این راهبردها کاشت درخت و توسعه فضای سبز است که تأثیر زیادی در بهداشت زندگی و سلامت محیط زیست دارد. نبی مکرم اسلام«ص» در این زمینه  می‌فرمایند: « ثَلاثَهٌ یَجلینَ البَصَرَ : النَّظَرُ إلَى الخُضرَهِ و النَّظرُ إلَى الماءِ الجاری و النَّظَرُ إلَى الوَجهِ الحَسَن(۳) سه چیز مایه روشنایی دیده است: نگاه کردن به سبزی، آب روان و صورت نیکو.» اگر روشنایی و تقویت چشم افراد در دیدن فضای سبز و آب روان است، معلوم می‌شود که ایجاد فضای سبز و احداث بوستان و روان ساختن جوی آب برای سالم‌سازی محیط زیست مطلوب دین اسلام است؛ نه در ایجاد آنها و نه در حفاظت از آنها قصور سزاست و نه در نگهداری منابع زیست‌محیطی و مراتع سستی به‌جاست.(۴)

 

اهمیت درختکاری

درخت یکی از زیباترین مظاهر خلقت و جلوه‌ای از تجلیات آفریدگار عالم است. به دلیل نقش حیاتی این پدیده باارزش در زندگی تمام موجودات زنده به‌ویژه انسان، کاشت آن در ادیان و فرهنگ‌های مختلف جهان مورد تأکید قرار گرفته است. دین مقدس اسلام در رهنمودهای خود مسلمانان را به کاشت درخت و توسعه فضای سبز تشویق و ترغیب کرده است؛ زیرا درختکاری نماد آبادانی، شاخص سرسبزی، مظهر حیات و باعث لطافت هوا و موجب آسایش انسان و صفا و پاکی طبیعت است.

قرآن کریم می‌فرماید: « وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً…؛(۵) به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند بشارت ده که باغ‌های بهشتی برای آنهاست که نهرها از پای درختانش جاری است. هر زمان که میوه‌ای از آن به آنان داده شود، می‌گویند این همان است که قبلاً به ما روزی داده شده بود و میوه‌هایی که برای آنان آورده می‌شود، همه از نظر خوبی و زیبایی یکسان‌اند.»

کاشت درخت در اسلام در ردیف بهترین و مقدس‌ترین کارهای خیر همچون تعلیم دانش، ساختن مسجد، به ارث گذاشتن کتب علمی و… قرار دارد؛ لذا شایسته است که مسلمانان برای حفظ محیط زیست نسبت به کاشت درخت مبادرت ورزند. نبی‌مکرم اسلام«ص» در این باره می‌فرمایند: « اِن قَامَت السَّاعَه أَی الْقِیَامَه وَفِی یَد أحدکُم فسیله نَخْلَه صَغِیرَه ، فإن اسْتَطَاعَ أَن لَا یقوم من مَکَانَهُ ، حَتَّى یغرسُها فلیغرسها ؛(۶) اگر عمر جهان پایان یابد و قیامت فرا رسد و یکی از شما نهالی در دست داشته باشد، چنانچه به قدر کاشتن آن فرصت باشد، باید آن را بکارد.»

و نیز می‌فرمایند: «اگر مسلمانی درختی را بکارد و پرنده یا انسان یا دیگر حیوانات از میوه آن بخورند، برای او صدقه محسوب می‌شود.»(۷)

شخصی از امام صادق«ع» سئوال کرد که برخی می‌گویند کشاورزی و کاشت درخت مکروه است. آن حضرت در پاسخ فرمودند: « اَزرَعُوا وَ اغرِسُوا فَلا وَ اللهِ مَا عَمِلَ النّاسُ عَمَلاً أحَلَّ وَ لا أطیبَ مِنه ؛(۸) کشاورزی و درختکاری کنید، به خدا سوگند کاری حلال‌تر و پاکیزه‌تر از آن نیست.»

و نیز: «شش خصلت است که انسان مؤمن پس از مرگ از آنها بهره‌مند می‌شود، یکی از آنها کاشت درخت است.»(۹)

حضرت علی«ع» در نامه خود به مالک اشتر می‌فرمایند: « لْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَهِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِکَ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَهِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاج لِأَنَّ ذَلِکَ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَهِ ؛(۱۰) باید کوشش تو در آبادانی زمین بیشتر از جمع‌آوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی فراهم نمی‌گردد.»

این احادیث و روایات، بیانگر توصیه پیشوایان معصوم«ع» به اهمیت درخت و درختکاری است، اما متأسفانه با پیشرفت تکنولوژی، تخریب جنگل‌ها و نابودی درختان رو به افزایش است و بشر امروزی به این عمل ضداخلاقی خود اعتراف دارد.

 

توجه به اصول درختکاری

در سیره عملی پیشوایان معصوم«ع» نحوه صحیح کشت درختان مطرح شده است. روایات منقول از آن بزرگواران نشان می‌دهد که در روش کاشت درختان باید دقت شود و کشاورز هنگام کاشت و پیوند درخت باید از شیوه‌های درست و نتیجه‌بخش استفاده کند، وگرنه درختان وی آفت‌زده و کم‌میوه یا بی‌میوه خواهند شد.

رسول اکرم«ص» فرمودند: «حضرت عیسی«ع» از شهری عبور می‌کرد که درختان آن را کرم خورده بود. مردم نزد ایشان آمدند و مشکل خود را با ایشان در میان گذاشتند. آن حضرت فرمودند: داروی این مرض در اختیار خودتان است. شما عادت دارید به هنگام کاشتن درخت اول خاک به پای آن بریزید، در حالی که نباید این کار را بکنید بلکه سزاوار است که اول آب به ریشه‌های درخت بریزید؛ آنگاه خاک بر آن بریزید تا کرم در درختان کرم نکند.» مردم به دستور آن حضرت عمل کردند و این مشکل برطرف شد.»(۱۱)

 

تأثیر درخت بر جسم و روح

انسان موجودی است اجتماعی که علاوه بر تعامل با همنوعان خود، با طبیعت نیز ارتباط دارد و در پرتو بهره‌مندی از مواهب محیط زیست، استعداد و قوه خلاقیت او شکوفا می‌شود. یکی از مؤلفه‌های مهمی که در جسم و روان انسان تأثیر بسیار مثبت دارد، ارتباط با فضای سبز است که موجب نشاط و موجد انگیزه برای حرکت به سوی رشد و تکامل است. تماشای گیاهان و نگاه به منظره‌‌های زیبا و دلربا از مواردی است که ره‌یافت‌های علم روان‌شناسی بر آن مهر تأیید زده است.

درختان، مراتع و جنگل‌ها تأثیر بسیار چشمگیری بر جسم و روح آدمی دارند. دین اسلام در آموزه‌های خود مردم را به تماشای گیاهان سرسبز و نگاه به مناظر جذاب آنها دعوت کرده است. تماشای گل‌های رنگارنگ و لطیف، شاخه‌های سرسبز درختان و ترکیب موزون برگ‌ها انسان را غرق در لذت و شادی می‌کند و افسردگی و غم‌‌ها را از بین می‌برد.

امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «نگریستن به گل‌های رنگارنگ و درختان چنان لذتی به آدمی می‌بخشد که هیچ لذتی با آن برابری نمی‌کند.»(۱۲)

امام رضا«ع» فرمودند: «بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم باعث نشاط و شادی می‌شود.»(۱۳)

قرآن کریم در چند آیه گیاهان را مایه شادی و خرمی معرفی کرده و فرموده است: «وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَه؛(۱۴) و خداوند از آسمان آبی را برای شما فرو فرستاد که با آن باغ‌های سرسبز و شادی‌آفرین را رویاندیم.»

طراوت و سرسبزی درختان در انسان انگیزه ایجاد می‌کند و او را به سوی آبادانی زمین و امیدواری به زندگی رهنمون می‌سازد.

 

محافظت از درختان

درخت امانتی است الهی که چند روزی به دست ما سپرده شده است و همان گونه که گذشتگان آن را برای ما حفظ و نگهداری کرده‌اند، ما نیز وظیفه داریم در حفظ آن بکوشیم. برخی بر این باورند با درختانی که مالک مشخصی ندارند و جزو فضای سبز و جنگل هستند، هر کاری می‌توان کرد. این گونه افراد جنگل را متعلق به خود می‌دانند و علاوه بر اینکه برای چند دقیقه تفریح، شاخه‌های سبز درختان را می‌شکنند و با آن آتش درست می‌کنند، بی هیچ احساس مسئولیتی، آتش افروخته را رها می‌کند و این سهل‌انگاری عامل آتش‌سوزی جنگل و از بین رفتن درختان می‌شود.

اسلام تخریب جنگل و قطع درختان را به‌شدت نهی کرده است. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «لا تقطعوا الثمار فیصب الله علیکم العذاب؛(۱۵) درختان میوه دهنده را قطع نکنید؛ زیرا خداوند بر شما عذاب نازل می‌کند.»

و نیز: « إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ اَلسِّدْرِ بِالْبَادِیَهِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیل؛(۱۶) قطع درخت در مناطق بیابانی جایز نیست، زیرا درخت در آن مناطق کم است.»

حضرت علی«ع» فرمودند: «از عوامل افزایش عمر رها کردن آزار دیگران، احترام به سالخوردگان، صله رحم و پرهیز از بریدن درخت سبز است مگر برای ضرورت.»(۱۷)

نگهداری از درختان در شرع مقدس اسلام به‌قدری اهمیت دارد که حتی حفظ آنها در موقع جنگ با دشمنان هم لازم است. رسول خدا«ص» وقتی که رزمندگان اسلام را به سوی جنگ می‌فرستاد، به آنان سفارش می‌کرد که از قطع درختان بپرهیزند، مگر اینکه ضرورتی در میان باشد.(۱۸)

در زمان آن حضرت، درخت «سدر» در شبه جزیره عربستان فراوان بود. ایشان درباره‌ قطع آن فرمودند: « مَنْ قَطَعَ سِدْرَهً صَوَّبَ اللَّهُ رَأْسَهُ فِی النَّار؛(۱۹) هر کس درخت سدری را قطع کند، خداوند با سر او را در آتش جهنم خواهد انداخت.»

حضرت رضا«ع» فرمودند: «قطع درخت در صورت نیاز و جایگزین کردن درخت به جای آن مانعی ندارد و «قطع ابوالحسن سدرا و غرس مکانه عنبا؛(۲۰) امام کاظم«ع» درخت سدری را قطع کرد و درخت انگوری را به جای آن کاشت.»

روایات مزبور مبین این حقیقت است که قطع نابه‌جای درختان مجاز نیست، ولی بریدن و کندن آنها به منظور بهسازی و کاشت درختان مناسب‌تر مانع ندارد.

از بین بردن فضای سبز و تخریب جنگل‌ها، احداث کارخانه‌های صنعتی در باغ‌ها و مزارع و دخالت غیرقانونی انسان عصر تکنولوژی در حریم طبیعت پیامدهای ناگواری به دنبال دارد و آسیب‌هائی جدی را بر پیکره محیط زیست وارد می‌کند. از این رو، توسعه‌ جنگل‌ها، کاشت درختان و ایجاد هرچه بیشتر فضای سبز از وظایف شرعی و اجتماعی مسلمانان محسوب می‌شود و لذا لازم است که مسئولان حکومت اسلامی و دست‌اندرکاران مسائل زیست محیطی و منابع طبیعی، تمام تلاش و کوشش خود را در این زمینه به کار گیرند؛ زیرا تنها راه حفظ فضای سبز و محیط زیست سالم این است که فرهنگ منابع طبیعی به مصارف عمومی تبدیل شود.

 

تضمین زندگی حیوانات

طبیعت بدون درخت، ناموزون و نازیباست. درختان نبض زمین‌اند. وجود درخت در صحنه طبیعت علاوه بر اینکه ضامن زندگی انسان است، مایه‌ دوام حیات حیوانات و حتی برخی از گیاهان هم هست؛ زیرا جذب گازهای سمی مثل دی‌اکسیدکربن و تولید اکسیژن توسط درختان که یکی از اساسی‌ترین نیازهای موجودات زنده است، باعث سلامت چرخه طبیعت می‌شود.

کمبود درختان و تخریب جنگل‌ها به‌ویژه در عصر دود و زندگی ماشینی موجب انقراض نسل حیوانات خواهد شد؛ زیرا بسیاری از حیوانات بدون درخت و گل‌ قادر به ادامه ‌زندگی نیستند.

قرآن کریم می‌فرماید: « وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَات؛(۲۱) و پروردگار تو به صورت غریزی به زنبور عسل الهام کرد که از کوه‌ها و درختان و داربست‌هایی که مردم می‌سازند لانه انتخاب کند و شیره گلها را بخورد…»

از این آیه استنباط می‌شود که زنبور عسل حشره‌ای بسیار مفید و به صورت تکوینی از جانب خداوند سبحان مأمور است تا از شاخه‌های بلند و سرسبز درختان برای ساخت کندو بهره بگیرد تا بتواند برای تولید عسل به‌آسانی به شهد گل‌ها و گیاهان دست پیدا کند.

همچنین شاخه‌های بالای درختان بلند قد، بهترین مکان برای لانه‌سازی انواع پرندگان است؛ تولید مثل آنها با تخمگذاری روی درخت صورت می‌گیرد و بدون وجود درخت قادر به انجام این کار نخواهند بود. استراحتگاه بسیاری از حیوانات مخصوصاً پرندگان در شب درخت است. بعضی از حیوانات مثل میمون‌ها درخت را مهم‌ترین مکان برای تغذیه و سرگرمی خود می‌دانند.

فواید درخت

 

۱ـ ذخیره‌سازی آب:

درختان با تنظیم جریان‌های آبی، جلوگیری از فرسایش آب، باد و خاک، افزایش عمر مفید مخازن آبی و تأمین آب مورد نیاز اراضی کشاورزی پشتوانه‌ای محکم برای زمین‌های کشاورزی دشت‌ها به شمار می‌آیند و در افزایش تولید و ارتقای کیفی محصولات کشاورزی تأثیر به‌سزایی دارند.

اراضی جنگلی به دلیل ریشه دواندن گیاهان و درختان و فعالیت‌های میکرو ارگانیسم‌های موجود در جنگل‌ها، موجب نفوذ نزولات آسمانی در خاک و ذخیره آنها می‌شوند؛ به گونه‌ای که هر هکتار جنگل قادر به ذخیره‌سازی پانصد تا دو هزار مترمکعب آب است. زمان نفوذ یک لیتر آب در جنگل هفت دقیقه است؛ در حالی که در مناطق غیرجنگلی این زمان حدود چهار ساعت طول می‌کشد. به تعبیر دیگر توان نفوذپذیری نزولات در خاک‌های جنگلی حدود سی و پنج برابر بیشتر از اراضی دیگر است.(۲۲)

 

۲ـ کنترل آب و هوای شهر:

کنترل آب و هوا با تعدیل اثرات نور خورشید و باد و باران که توسط درختان صورت می‌گیرد، تحقق می‌یابد. انرژی خورشیدی در تابستان به وسیله برگ‌های درختان به‌ویژه درختان پهن‌برگ جذب می‌شود و تغییر جهت می‌دهد؛ لذا وقتی مردم در این فصل زیر سایه درخت می‌ایستند، احساس خنکی می‌کنند و از قرار گرفتن در زیر نور خورشید و اثرات زیانبار اشعه ماورای بنفش که در هوای آلوده شهرها تشدید می‌شود، در امان هستند.

درختان گرمایی را که از وجود آسفالت، ساختمان‌ها، اتومبیل‌ها و آلودگی‌ها ناشی می‌شود، کاهش می‌دهند. از نظر علمی، درختکاری آسان‌ترین، ارزان‌ترین و زیباترین راه‌حل برای ایجاد یک شهر خنک است؛ زیرا درختان آب را از ریشه به سمت برگ‌های خود پمپاژ می‌کنند و تبخیر این آبها موجب خنک شدن محیط اطراف می‌گردد.(۲۳)

 

۳ـ کاهش آلودگی صوتی:

امواج صوتی به وسیله برگ‌ها و شاخه‌های درختان جذب می‌شوند و حتی درختان در پخش و درهم شکستن صداها نیز مؤثرند. کیفیت کاهش صدا توسط درختان و درختچه‌های مختلف بر حسب اندازه‌ برگ، تراکم شاخ و برگ و بلندی درخت متفاوت است.(۲۴)

۴ـ تولید اکسیژن:

درخت با انجام عمل فتوسنتز یکی از منابع مهم تولید اکسیژن مورد نیاز موجودات زنده به شمار می‌آید. هر هکتار جنگل قادر به تولید اکسیژن مورد نیاز حداقل ده نفر در طول سال است. به دلیل تنوع ساختار افقی و عمودی درختان به‌ویژه وجود درختانی با ارتفاع متفاوت، جنگل‌ها در مطلوبیت بهره‌مندی از اثرات فیزیکی، شیمیایی و حرارتی پرتو خورشید برای انسان‌ها تأثیر به‌سزایی دارند.(۲۵)

۵ـ تولید میوه:

میوه بسیاری از درختان مورد استفاده انسان و حیوانات قرار می‌گیرد و در سلامت تغذیه و تأمین ویتامین‌های مورد نیاز آدمی تأثیر به‌سزایی دارد. خداوند متعال در بسیاری از آیات قرآن به درختان میوه‌دار اشاره و ما را به استفاده از آنها دعوت کرده و به تعقل و تدبر در آنها امر فرموده است تا معرفت و ایمان ما نسبت به خالق هستی افزون گردد. قرآن کریم می‌فرماید:

«و هُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُوا إِلَىٰ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَٰلِکُمْ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛(۲۶) او کسی است که از آسمان باران را فرو فرستاد و هر گیاه را با آن رویاند و سبزه‌ها را از زمین بیرون آورد و در آن سبزه‌ها دانه‌های بر روی هم چیده شده پدید آورد و از درخت خرما خوشه‌های پیوسته به هم و باغ‌های انگور، زیتون و انار که برخی شبیه و برخی نامشابه به هم است خلق کرد. هنگامی که درختان میوه می‌دهند به میوه و طرز رسیدنش بنگرید. همانا در آنها آیات و نشانه‌های قدرت خداوند برای مؤمنان پیداست.»

 

۶ـ فواید دارویی و بهداشتی:

بسیاری از درختان از قدیم‌الایام در صنعت داروسازی و عطاری مورد استفاده بشر قرار می‌گرفتند. مثلاً از پوست درخت بید برای کاهش تب بیماران استفاده می‌شده است. انسان پس از شناخت ماده تب‌بر (سالیسین) توانست آسپرین را بسازد که مسکن و تب‌بر است. در عطاری بهترین ماده ضد عفونی‌کننده از برگ درخت سدر و سنجد، بهترین رنگ مو از درخت حنا، بهترین مواد خوشبوکننده از چوب درخت عرعر و بهترین نوع عطر برای رفع خستگی از درخت سرو به دست می‌آید.(۲۷)

 

۷ـ ‌کاهش چاقی در افراد:

در یک تحقیق علمی مشاهده شده است شهروندانی که در مناطق پردرخت زندگی می‌کنند و از فضای سبز بیشتری برخوردارند از لحاظ جسمانی فعال‌ترند و ۴۰ درصد چاقی در آنها کمتر از شهروندانی است که از فضای سبز کمتر برخوردارند.

 

۸ـ کاهش بیماری آسم (تنگی نفس):

درختان با فیلتر کردن آلاینده‌های هوا باعث کاهش زمینه‌های بیماری آسم و دیگر بیماری‌های تنفسی می‌شوند. محققان دانشگاه کلمبیا به این نتیجه رسیده‌اند کودکانی که در مناطق کم‌درخت و دور از فضای سبز زندگی می‌کنند، بیشتر به بیماری آسم مبتلا می‌شوند. در این تحقیق آمده است که با کاشت ۳۴۰ اصله درخت در هر کیلومتر مربع ۲۵ درصد از بیماری آسم کاهش می‌یابد.(۲۸)

۹ـ تفریحگاه بشر:

بوستان‌ها به سبب انبوه و تراکم درختان سرسبز و باطراوت، محل تفریح و تفرج مردم در شهرها هستند. شهرنشینان حداقل هر چند وقت یک بار برای رفع خستگی و دور بودن از دود و غبار شهر روانه مکان‌های سرسبز و بوستان‌ها می‌شوند تا در هوای پاکیزه و لطیف آن نفسی تازه کنند و در سرسبزی و طراوت آنها شادی و نشاط خود را بازیابند. اما متأسفانه عده‌ای از شهروندان پس از استفاده از این فضای باصفا و زیبا، روی تنه سبز درختان کنده‌کاری می‌کنند و یادگاری می‌نویسند و گاهی به منظور بازی و تفریح شاخه‌های آنها را می‌شکنند و در پایان پس‌مانده‌های غذا و زباله‌های خود را به پای آنها می‌ریزند و محیط زیست را آلوده‌تر می‌کنند.(۲۹)

علاوه بر فواید مزبور، پدید آمدن ارزش‌های زیبایی‌شناختی و هنری، امکان فعالیت‌های جنبی مانند پرورش انواع آبزیان، زنبورداری، تولید قارچ، فراهم ساختن زمینه‌های گردشگری و بسیاری از فواید ارزشمند دیگر، دستاوردهای گرانبهایی هستند که به برکت درختان و توسعه فضای سبز دراختیار بشر قرار گرفته است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کهف، ۷.

۲ـ ‌مفاتیح الحیاه، عبدالله جوادی آملی، ص ۶۸۹.

۳ـ تحف‌العقول عن آل الرسول«ع»، ابن شعبه حرّانی، ص ۴۰۹.

۴ـ اسلام و محیط زیست، عبدالله جوادی آملی، ص ۲۷۱.

۵ـ بقره، ۲۵.

۶ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، ج ۱۳، ص ۴۶۰.

۷ـ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، حسام‌الدین متقی هندی، ج ۳، ص ۸۹۲.

۸ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۵، ص ۲۶۱.

۹ـ‌ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶، ص ۲۹۳.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمددشتی، نامه ۵۳، ص ۵۷۸.

۱۱ـ وسائل‌الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، حرّ عاملی، ج ۱۳، ص ۱۹۲.

۱۲ـ توحید مفضل، مفضل بن عمر جعفی کوفی، ص ۱۵۴.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۲۸۹.

۱۴ـ نمل، ۶۰.

۱۵ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۹، ص ۳۹.

۱۶ـ اصول کافی، ج ۵، ص ۲۵۴.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۱۹.

۱۸ـ نک: اصول کافی، ج ۵، ص ۳۰.

۱۹ـ مأخذ قبل، ج ۶۳، ص ۱۱۳.

۲۰ـ مأخذ قبل، ج ۵، ص ۲۶۴.

۲۱ـ نحل، ۶۷ و ۶۸.

۲۲ـ فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۷۳، بهار ۱۳۸۷، ص ۱۱۶.

۲۳ـ www.Lamerdnevesh.ir

۲۴ـ www.Kayhan.ir/fa/news

۲۵ـ فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۷۳، ص ۱۱۶.

۲۶ـ انعام، ۹۹.

۲۷ـ www.tebyan.ardebil.ir

۲۸ـ www.land of volunteers.com

۲۹ـ www.hawzah.net

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کاشت درخت در اسلام در ردیف بهترین و مقدس‌ترین کارهای خیر همچون تعلیم دانش، ساختن مسجد، به ارث گذاشتن کتب علمی و… قرار دارد؛ لذا شایسته است که مسلمانان برای حفظ محیط زیست نسبت به کاشت درخت مبادرت ورزند.

 

۲٫

 

توسعه‌ جنگل‌ها، کاشت درختان و ایجاد هرچه بیشتر فضای سبز از وظایف شرعی و اجتماعی مسلمانان محسوب می‌شود و لذا لازم است که مسئولان حکومت اسلامی و دست‌اندرکاران مسائل زیست محیطی و منابع طبیعی، تمام تلاش و کوشش خود را در این زمینه به کار گیرند.

 

 

۳٫

 

در یک تحقیق علمی مشاهده شده است شهروندانی که در مناطق پردرخت زندگی می‌کنند و از فضای سبز بیشتری برخوردارند از لحاظ جسمانی فعال‌ترند و ۴۰ درصد چاقی در آنها کمتر از شهروندانی است که از فضای سبز کمتر برخوردارند..

۴٫

درختان با فیلتر کردن آلاینده‌های هوا باعث کاهش زمینه‌های بیماری آسم و دیگر بیماری‌های تنفسی می‌شوند. محققان دانشگاه کلمبیا به این نتیجه رسیده‌اند کودکانی که در مناطق کم‌درخت و دور از فضای سبز زندگی می‌کنند، بیشتر به بیماری آسم مبتلا می‌شوند. در این تحقیق آمده است که با کاشت ۳۴۰ اصله درخت در هر کیلومتر مربع ۲۵ درصد از بیماری آسم کاهش می‌یابد.

 

01ژانویه/17

شاغل نبودن زن و احساس بطالت

حجت‌الاسلام محسن عباسی

مقدمه

در شمارۀ گذشته در بارۀ جایگاه زن و مرد در عالم آفرینش و به تبع آن در زندگی مشترک سخن گفتیم. وقتی در بارۀ وظایف زن در محیط خانه سخن گفته می شود، سؤالی اساسی در ذهن بسیاری از زنان ایجاد می شود که آن را به شکلهای مختلف می پرسند: آیا در خانه ماندن، عقب ماندگی نیست؟ مگر زن نیاز به پیشرفت ندارد؟ آیا همسرداری و رسیدگی به امور خانه و تربیت فرزند، می تواند نیاز زن‌ها به پیشرفت را پاسخ دهد؟ با این احساس بطالتی که در خانه به ما دست می دهد چه باید کرد. دراین جا با هم پاسخ به این دغدغه را مرور میکنیم.

«یک سال است ازدواج کرده‌ام، لیسانس کامپیوتر دارم. شرط ازدواجم این بود که سرِ کار بروم. وقتی در خانه می‌مانم حس می‌کنم وقتم به بطالت می‌گذرد. احساس می‌کنم نیاز به کار نیمه‌وقت دارم. دوست دارم مدت کوتاهی که از بچه‌دار شدنم گذشت، به کار نیمه‌وقتی بپردازم و فرزندم را به مهدکودک ببرم و یا پیش کسی بگذارم.»

ما می‌خواهیم در اینجا علاوه بر پاسخ به این پرسش خاص، بحثی هم دربارۀ اشتغال زنان داشته باشیم.

 

 دلایل اشتغال یک مادر

یک زن چرا سرِ کار می‌رود؟  به تعبیر دیگر، چرا با بودن در خانه احساس بطالت می‌کند؟

الف) نیاز اقتصادی در حد ادارۀ حداقلی زندگی

برخی از افراد به خاطر ناتوانی همسر در امور مالی، برای ادارۀ حداقلی زندگی سرِ کار می‌روند. اینها اگر کمک‌ همسرشان نباشند، حتی ضروریات زندگی را هم نمی‌توانند تامین کنند.

ب) نیاز اقتصادی برای ایجاد زندگی بهتر

برخی هم با اینکه ضروریات زندگی توسط مرد خانه تأمین می‌شود؛ امّا برای رفاه بیشتر کار می‌کنند.

ج) احساس نیاز به استقلال اقتصادی

برخی از زن‌ها دوست ندارند برای همیشه دستشان در مقابل همسرشان دراز باشد. به همین دلیل برای قطع تعلق اقتصادی خود به همسر کار می‌کنند‌. البته برخی معتقدند برای اینکه معلوم نیست زندگی ما ادامه داشته باشد، باید فکری به حال پس از طلاق که در آن موقع نمی‌توان به کسی اتکا کرد، بکنیم.

د) نیاز به حضور اجتماعی

برخی از زن‌ها نمی‌توانند حضور دائمی در خانه را تحمل کنند و دوست دارند همپای مردان در اجتماع حضور داشته باشند. اینها وقتی در خانه می‌مانند، احساس می‌کنند که از جامعه عقب افتاده‌اند.

هـ) اعتبار اجتماعی

برخی از روی چشم و همچشمی کار می‌کنند‌ و نمی‌توانند حضور در خانه را تحمل کنند.

و) پاسخ‌گویی به نیاز جامعه

برخی از شغل‌ها هستند که هر اندازه زن‌ها در آنها از مردها بی‌‌نیاز شوند به نفع جامعه است؛ مثل معلمی برای دخترها و پزشکی، به‌ویژه در تخصص‌هایی که مربوط به خانم‌هاست.

 

دوم: قضاوت در بارۀ این دلایل

از میان این دلایل، فقط دلیل اول و آخر دلایل خوبی برای کار کردن زن‌ها هستند؛ یعنی نیاز اقتصادی برای ادارۀ حداقلی زندگی و پاسخ‌گویی به نیاز جامعه. باقی دلایل واقعاً موجه نیستند. در صورت رعایت حدود شرعی، حضور اجتماعی زنان اشکالی ندارد. رفاه خانواده‌ها هم مخالف شرع نیست؛ امّا باید توجه داشت که اگر حضور زن در محیط بیرون از خانه به وظایف خانگی او لطمه بزند، رفاه اقتصادی نمی‌تواند برای خانواده آرامشی را به ارمغان آورد.

یکی از اصلی‌ترین نکات در تربیت فرزند سالم و صالح، محیط صمیمی و جذاب خانواده است و رکن اصلی خانواده، مادر است. مادر برای اینکه بتواند مدیریت عاطفی خانه را به عهده بگیرد، نیاز به فراغت  دارد. مادرانی که توجه خود را بیشتر به خارج از خانه معطوف می‌کنند، معمولاً  زمان و حوصلۀ کافی برای اظهار محبت و عاطفه در محیط خانه را ندارند. تربیت فرزند، شغل مهمی است و به‌ویژه در هفت سال اول زندگی کودک که قسمت عمده‌ شخصیت او ساخته می‌شود، به وقت بیشتری نیاز هست. مادر باید در این هفت سال تا جائی که در توان دارد برای تربیت فرزند وقت بگذارد تا بعدها آسوده‌خاطر باشد.

مادری کردن را نباید دست کم گرفت،.به تعبیر امام خمینی: «این مادر که بچه در دامن او بزرگ می‌شود، بزرگ‌ترین مسئولیت و شریف‌‌ترین شغل را دارد. شریف‌ترین شغل در عالم، بزرگ کردن یک بچّه و تحویل دادن یک انسان به جامعه است.»(۱)

هنگامی که خانواده با کار پدر از سطح اقتصادی خوب یا متوسطی برخوردار است، می‌توان با اندکی قناعت و پرهیز از زیاده‌خواهی با همان حقوق، خانواده را اداره کرد. اگر وضعیت اقتصادی خانواده بهتر شود، امّا فرزند از تربیت مطلوب برخوردار نشود، رفاه بیشتر می‌‌تواند عاملی برای فرو رفتن بیشتر فرزند در باتلاق انحرافات تربیتی باشد. پول زیاد در دست فرزندِ محروم از ‌تربیت صحیح، شمشیر در دست انسانِ مست است. بسیارند پدر و مادرهائی که بهترین وضعیت اقتصادی را دارند، امّا از انحراف جوانان خود می‌نالند، چون در زمانی که باید توجه ویژه‌ای را صرف فرزندان خود می‌کردند، به زندگی معمولی قناعت نکردند و برای به دست آوردن زندگی بهتر از تربیت مطلوب فرزند گذشتند.

خانه بدون مُبل و تلویزیون  می‌تواند صفا داشته باشد، امّا بدون فرزند خوب، شیرین‌ترین عسل‌ها هم در کام انسان زهر هَلاهِل می‌شود. می‌‌توان به جای خوردن غذاهای چرب و نرم، کمی قناعت کرد و به جای آن به تربیت فرزند پرداخت. می‌توان لباس‌های معمولی و ارزان بسنده کرد، امّا از داشتن‌ فرزندان نااهل سرافکنده و خجل نبود.

متأسفانه بسیاری از پدران و مادران تصور می‌کنند که تأمین اقتصادی فرزندان اصلی‌ترین کاری است که باید برای فرزندان انجام داد و اگر فرزند از نظر مادی به هر چیزی که خواست دست پیدا کند، دیگر منحرف نخواهد شد.

در این روزگار، واژه‌های بسیاری معنای خود را از دست داده‌اند، از جمله «فایده». کار مفید چیست؟ انسان مفید کیست؟ کار بیهوده چیست؟ آیا زن اگر زنانگی کند، مفید نیست، امّا اگر با زنانگی خود در بیفتد و ادای مردها را در بیاورد، مفید است؟ آیا زن اگر از صبح تا شب با کودکش سر کند، از خنده‌هایش جان بگیرد و برای آرام کردنش از جان مایه بگذارد، انسان مفیدی نیست، امّا اگر صبح تا شب با این و آن سر و کلّه بزند و برای پُر کردن جیب این و آن و البته خودش نفس نفس بزند، برای مفید بودنش باید جایزه بگیرد؟ مادری کردن و پرورش انسان، بطالت است، ولی به دنبال پول رفتن و زیاد کردن صفر ثروت، مفید بودن است؟ آرام کردن اهالی خانه، بطالت است و بی‌قرار شدن و ملتهب کردن خانه مفید؟ قناعت کردن و زن ماندن، تنبلی است و چشم به دنیا دوختن و مرد شدن، زرنگی؟

سوم: مادر در خانه چه کند؟

حال اگر بنا باشد یک مادر بیشتر وقت خود را در خانه بگذراند باشد، باید چگونه  برنامه‌ریزی کند؟

الف) مطالعه

یک همسر و یک مادر برای اینکه بتواند به‌درستی از عهدۀ شوهرداری و تربیت فرزند بر آید، باید اهل مطالعه باشد. متأسفانه برخی از مادران ما فکر می‌کنند که تربیت فرزند جز آنچه از پدران و مادران خود آموخته‌اند، اصولی ندارد؛ در حالی که ناهنجاری‌های تربیتی در فرزندان حاصل همین نگاه به تربیت است. تربیت یک تخصص و نیازمند مطالعه و مشاوره است. اگر مادری عظمت و اهمیت تربیت فرزند را بداند و به نقش برجستۀ مادر در تربیت فرزند ایمان داشته باشد،  برای یادگیری راه‌های صحیح تربیت لحظه‌ای از پای نخواهد نشست.

همسرداری هم قاعده‌های مخصوص به خود را دارد که فهمیدنش نیازمند مطالعه و مشاوره است. البته این بدان معنا نیست که مردها نیازی به این مطالعات ندارند. مردان هم باید در زمینۀ تربیت فرزند و همسرداری به اندازۀ زن‌ها و حتی بیشتر مطالعه داشته باشند. یکی از مشکلات امروز خانواده‌ها سیاست‌های دوگانۀ تربیت فرزند از سوی پدر و مادرهاست که به ناهنجاری‌های تربیتی منتهی می‌شود.

کتاب خواندن کار آدم‌های بیکار نیست. زندگی بدون رشد معرفت، آب راکد است. با کتاب زندگی کردن مهم است و راستی یادمان باشد که قرآن هم کتاب است.

خانه، محل اجتماع چند روح انسانی است و ادارۀ آن فوت و فن دارد. کسانی که بهره‌ای از معرفت مدیریت خانه ندارند، به نیت آبادانی خانه، آن را ویران می‌کنند و بعد هم دنبال مقصر می‌گردند.

ب) صرف وقت برای عمل به آنچه که فهمیده‌ایم

بعد از فهمیدن، نوبت به عمل می‌رسد. اگر زنی بخواهد به آنچه که در مطالعه و مشاوره به آن رسیده عمل کند، شب و روزش را باید وقف همسر و فرزندانش بکند و وقت اضافه‌ای نخواهد داشت. اگر هم وقت اضافه داشته باشد باید استراحت کند تا با نشاط و شادابی وظیفۀ خود را در قبال همسر و فرزندانش انجام دهد.

اگر کسی بخواهد به معنای واقعی کلمه، وظیفۀ همسری خود را در مقابل «شوهر» و وظیفۀ مادری خود را در مقابل «فرزندان» انجام دهد، قطعاً در طول روز فرصت زیادی نخواهد داشت.

ندانستن، عیب بزرگی است و بهانه‌تراشی برای ندانستن، عیبی بزرگ‌تر. دانستن، هنر است و تلاش کردن برای دانستن، هنری بزرگ‌تر.

دانستن و عمل کردن، نورٌ علی نور است و کسی که به آنچه که می‌داند عمل می‌کند  لحظه‌های زندگی‌اش هرکدام پلّه‌های یک نردبامی است که از زمین تا آسمان کشیده شده است.

ج) کارهای هنری و خیریه

اگر وقت اضافه‌ای در طول روز پیش آمد، می‌توان آن را به کارهای خیریه‌ و هنری اختصاص داد. الزاماً نباید کاری را کار به حساب آورد که در آن پول باشد؛ بلکه می‌توان با شرکت در کارهای خیریه، برکت معنوی زندگی را دو چندان کرد. بسیارند زنانی که در کنار تربیت فرزند و همسرداری موفق، در کار رسیدگی به امور فقرا فعالیت می‌کنند که هم بازتاب اجتماعی دارد و هم آرامش را برای آنان به ارمغان می‌آورد.

چهارم: اشتغال زنان و بحران بیکاری

ما برای قضاوت دربارۀ کار زن در بیرون از خانه باید هم مصالح جامعه و هم مصالح خانواده را در نظر بگیریم. نه می‌توان خانواده را فدای جامعه کرد و نه جامعه را فدای خانواده؛ زیرا خیر و صلاح جامعه و خانواده با هم رابطه تنگاتنگ دارند.  اگر خانواده‌ها محیط تربیتی درستی نداشته باشند، جامعه نیز فضای مطلوبی نخواهد داشت. نهادهای اجتماعی هم در خانواده‌ تأثیر دارند. مثلاً مدرسه و دانشگاه خوب، محصلان خوبی را به جامعه عرضه خواهد کرد که می‌توانند فرزندان خوبی برای پدران و مادرانشان و پدر و مادر خوبی برای فرزندان آینده‌شان باشند.

بدون تردید، تأمین حداقلی نیازهای اقتصادی یک فرزند، نقش بسزایی در تربیت او دارد. ناگفته پیداست که بسیاری از پدران خانواده نیز به جهت کمبود فرصت شغلی از تأمین این اندازه از نیاز عاجز هستند. آیا می‌دانید که بسیاری از زنانی که برای زندگی بهتر به سر کار می‌روند، در گرفتن این فرصت از مردانی که وظیفۀ اصلی آنها تأمین اقتصاد خانواده است، چه نقش بزرگی را ایفا می‌کنند؟ آیا می‌دانید که شغل بسیاری از این زن‌ها زنانه نیست و به‌راحتی و بهترین شکل آن از  عهدۀ مردان برمی‌آید؟ آیا می‌دانید که بسیاری از مردان به همین حقوقی که زنان از این شغل‌ها می‌گیرند قانع بوده، آما‌دۀ کار هستند؟ آیا می‌دانید که با حضور نیافتن این زن‌ها بر سرِ چنین کارهایی نه تنها چرخۀ اقتصادی جامعه دچار مشکلی نمی‌شود، بلکه بهتر از گذشته هم می‌چرخد؟

اشتغال بسیاری از زنان در کارهایی که نیازی به حضور زن ندارد و زنان هم صرفاً به دلیل زندگی بهتر به سراغ آن کارها رفته‌اند، دو اثر تخریبی بر محیط خانواده‌ها می‌گذارد: اول آنکه خانواده‌ای را از حضور مؤثر مادر محروم می‌کند؛ مادری که وظیفۀ اصلی او مدیریت عاطفی خانواده است. دوم آنکه خانواده‌ای دیگر را از تأمین اقتصادی حداقلی به وسیلۀ پدر بی‌نصیب می‌کند؛ پدری که وظیفه‌اش تأمین نیازهای اقتصادی خانواده است. این یعنی خارج شدن زن و مرد از جایگاه مشخص هستی و مشکل نیز از همین جا آغاز می‌شود که زن و مرد در جایگاهی که به صورت طبیعی باید در آن قرار بگیرند، حضور نداشته باشند.

پنجم: شغل‌های اختصاصی زنان

به هیچ‌وجه نمی‌توان این مسئله را پوشیده نگه داشت که برخی از کارها باید برعهدۀ زن‌ها باشد؛ کارهایی مثل پزشکی برای خانم‌ها به‌ویژه رشته‌هایی که به مسائل ویژۀ زن‌ها می‌پردازد؛ مثل زنان و زایمان، معلمی برای دخترها و… نقطۀ آرمانی در جامعه آن است که شغل‌های زنانه را زن‌ها برعهده بگیرند تا جایی که نیاز به مواجهۀ زن و مرد در جامعه به حداقل ممکن برسد.(۲)

امّا باز هم ممکن است کسی بپرسد با توجه به نکته‌های قبلی، فرزندان این زنانی که بر سرِ شغل‌های زنانه حاضر می‌شوند، چه گناهی کرده‌‌اند که باید از نعمت حضور مادر محروم باشند؟

پاسخ این پرسش، یک برنامۀ عملی است. اگر جامعه به همراه مسئولان بپذیرند که اولاً حضور پُررنگ و مؤثر مادر در خانه برای تربیت مطلوب فرزند ضرور است و ثانیاً شغل‌هایی هم وجود دارد که باید زن‌ها عهده‌دار شوند، آن وقت می‌توان با یک برنامه‌ریزی که چندان هم مشکل نیست، در پذیرش‌ها و استخدام‌ها تعداد بیشتری از زنان را برای این شغل‌‌ها برگزید که هر مادر زمان کمتری را برای به انجام رساندن آن شغل صرف کند. در این صورت، هم وظیفۀ مادری بر زمین گذاشته نمی‌شود و هم شغل‌های زنانه را مردان تسخیر نخواهند کرد. مثلاً اگر در کشور با وجود تعدادی از پزشکان متخصص زنان و زایمان، هر پزشکی باید روزانه هشت ساعت وقت خود را صرف شغلش کند، با دو برابر شدن این جمعیت، هر نفر چهار ساعت وقت را صرف شغلش می‌کند.(۳)

ما با طرح این مباحث نمی‌خواهیم شالودۀ زندگی زنان شاغل را به هم بریزیم؛ زیرا برخی از زنان کارشان، جانشان است و جدا شدن از کار باعث به هم خوردن تعادلشان می‌شود؛ امّا به اینها سفارش می‌کنیم اگر نمی‌خواهید از کارتان جدا شوید، تلاشتان را دو صد چندان کنید تا وظیفۀ مادری قربانیِ کار نشود.

ششم: وظیفۀ مادران شاغل

کم نیستند زنانی که به دلایل مختلف مجبورند در بیرون از خانه مشغول کار باشند؛ البته نه به این دلیل که به دنبال زندگی بهتر هستند؛ بلکه برای به دست آوردن یک زندگی بسیار معمولی کار می‌کنند. سفارش ما به این دسته از زنان آن است که تا حد امکان با خلاقیت و پشتکار به سراغ شغل‌هایی بروند که می‌توان در خانه انجام داد؛ مثل خیاطی. با اندکی فکر و مشورت می‌توان شغل‌هایی را پیدا کرد که علاوه بر درآمدزایی، مادر را از محیط خانه دور نمی‌کند.

گذشته از بحث کار مادر، باید گفت که ما برای مدت اندکی به این دنیا آمده‌ایم و پس از چندی از اینجا سفر خواهیم کرد. پس بهتر است آنچه را که در این عالم بر عهده‌مان گذاشته‌اند به خوبی انجام دهیم تا بهترین استفاده را از عمر خود بکنیم. برای مدتی هم که شده، ذهن خود را به این پرسش‌ها مشغول کنیم که برای چه به این دنیا آمده‌ایم؟ پس از این به کجا خواهیم رفت؟ در این دیار چه باید بکنیم؟ پاسخ به این پرسش‌ها به ما خواهد فهماند در این دنیا به چه چیزهایی فکر کنیم، چه چیزهایی برایمان مهم باشد و از عمرمان چگونه استفاده کنیم.

 

 

پی‌نوشت:

۱ـ هم‌نفس بهار، ص۳۸، (به نقل از: صحیفۀ امام، ج۷، ص۴۶۴).

۲ـ روزی رسول خدا«ص» از دخترش فاطمه«س» پرسید: «چه چیزی برای زن بهتر است؟». فاطمه«س» فرمود: «اینکه مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند». پیامبر خدا«ص» [از شدت خوشحالی] دخترش را در آغوش گرفت» (بحارالأنوار، ج۴۳، ص۸۴).

۳ـ ما برای دفاع از این طرح، حرف‌های بیشتری داریم؛ امّا در اینجا به همین اندازه بسنده می‌کنیم و حرف‌های دیگر را برای فرصتی دیگر می‌گذاریم.

 

 

سوتیترها:

 

۱ در صورت رعایت حدود شرعی، حضور اجتماعی زنان اشکالی ندارد. رفاه خانواده‌ها هم مخالف شرع نیست؛ امّا باید توجه داشت که اگر حضور زن در محیط بیرون از خانه به وظایف خانگی او لطمه بزند، رفاه اقتصادی نمی‌تواند برای خانواده آرامشی را به ارمغان آورد.

۲٫

سفارش ما به زنان آن است که تا حد امکان با خلاقیت و پشتکار به سراغ شغل‌هایی بروند که می‌توان در خانه انجام داد؛ مثل خیاطی. با اندکی فکر و مشورت می‌توان شغل‌هایی را پیدا کرد که علاوه بر درآمدزایی، مادر را از محیط خانه دور نمی‌کند.

 

 

.

.

 

 

01ژانویه/17

آثار و پیامدهای امیدواری

حجت الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

مقدمه

بهترین و ساده‌ترین راه برای شناخت ارزش و اهمیت یک مسئله‌ در زندگی بررسی و تحلیل آثار و کارکردهای آن  است. امید نیز آثار و پیامدهای پراهمیتی دارد، از جمله:

۱ـ آسان شدن سختی‌ها

امید به رحمت و پاداش الهی سبب تقویت روحیه و آسان شدن سختی‌ها می‌شود. در سوره نسا آمده است که سختی جنگ برای کسانی که امید به دیدار خدا و از او امید پاداش دارند، آسان می‌شود: «وَ لَا تَهِنُواْ فىِ ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ  إِن تَکُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ  وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ  وَ کاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا؛(۱) و در راه تعقیب دشمن (هرگز) سست نشوید (زیرا) اگر شما درد و رنج مى‏بینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج مى‏بینند، ولى شما به خدا امید دارید و آنها ندارند و خداوند، دانا و حکیم است‏.»

خداوند ولى مؤمنین است، اما دشمنان خدا مولا و امیدى که دلگرم‌شان کند ندارند و در نتیجه، در عمل خود نشاط ندارند و کسى نیست که رسیدن آنان به هدف را ضمانت کند. خداى تعالى داناى به مصالح و در نهی و امری که مى‏کند حکیم است.(۲)

قرآن مهم‌ترین اثر و کارکرد امید در زندگی بشر را آسان شدن سختی‌ها و تقویت روحیه انسان می‌داند. انسان برای هر عملی نیازمند انگیزه‌ است و هر چه کار سخت و دشوارتر باشد, امید نیز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

گاه نقش عواطف و احساسات در زندگی بشر بیشتر از عقل و خرد است. حکم عقل و خرد برای روی آوردن به انجام کار سخت و دشوار به‌تنهایی موجب نمی‌شود تا انسان به کاری اقدام کند، زیرا روحیه انسانی ارتباط تنگاتنگی با عواطف و احساسات او دارد.

امید موجب تقویت روحی و روانی تقویت و عاملی برای انجام کارهای سخت و دشوار است. در عین حال  امید به پاداش درخور و شایسته، کارها را آسان و سختی‌ها را قابل تحمل می‌کند. اگر انسان امیدی به دستیابی به هدف نداشته باشد، هرگز برای رفع مشکلات تلاش نخواهد کرد.

امید به استجابت دعا موجب می‌شود که شخص سختی و رنج را تحمل کند و برای رهایی از مشکلات زندگی و دردهای روحی و جسمی و برآورده شدن نیازهایش دعا کند: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنىّ‏ِ فَإِنىّ‏ِ قَرِیبٌ  أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ  فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ؛(۳) و هنگامى که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا مى‏خواند پاسخ مى‏گویم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند و به مقصد برسند.

اگر کسی باور داشته باشد که کارش هیچ تأثیری ندارد، اقدام به انجام آن نمی‌کند، ولی اگر امیدوار باشد که کارش تأثیر دارد، احتمال و گمان رسیدن به نتیجه برای او کافی است تا به کاری دست زند. بر همین پایه و اساس است که شخص به آموزش و پرورش خطاکاران و بزهکاران اقدام می‌کند، زیرا این امید را به خود می‌دهد که شاید این اشخاص بزهکار و خطاکار با آموزش و پرورش درست اصلاح شوند.

«هیچ پیامبرى را نفرستادیم، جز آنکه دیگران به امر خدا باید مطیع فرمان او شوند و اگر به هنگامى که مرتکب گناهى شدند، نزد تو بیایند و از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد، خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یابند.»

۲ـ زمینه‌ساز عفو و آمرزش

امید به لطف و رحمت خداوند زمینه آمرزش گناهان می‌شود: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ‌هاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم؛(۴)کسانى که ایمان آورده، هجرت و در راه خدا جهاد کرده‏اند، امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»

بعضى از مهاجرین قتل اشتباهی مرتکب شده و به‌ناچار مهاجرت کرده بودند و کفار همین جرم را مایه جنجال قرار داده بودند. خداوند می‌فرماید: «این گروه در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان و هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتى نیز بشوند، ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهى گردند.»(۵)

«قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم؛(۶)‏ بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

این آیات راه بازگشت توأم با امیدوارى را به روى همه گنهکاران‏ مى‏گشاید، زیرا هدف اصلى از همه این امور، تربیت و هدایت است، نه انتقام‏جویى و خشونت. خداوند با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت، آغوش رحمتش را به روى همگان باز و فرمان عفو آنها را صادر کرده است.‏

۳ـ اجابت دعا

امید به خداوند و ترس از او در نیایش، زمینه‌ساز استجابت دعا و جلب مواهب الهی می‌شود: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیىَ‏ وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ  إِنَّهُمْ کَانُواْ یُسَرِعُونَ فىِ الْخَیرَْاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ کَانُواْ لَنَا خَاشِعِین؛‏(۷) ما هم دعاى او را پذیرفتیم و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (باردارى) کردیم، زیرا آنان (خاندانى بودند که) همواره در کارهاى خیر به‌سرعت اقدام مى‏کردند و در حال بیم و امید ما را مى‏خواندند و پیوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند.»

۴ـ قرار گرفتن در زمره محسنان

امید آمیخته با ترس از خدا، زمینه‌ساز قرار گرفتن در زمره محسنان است: «وَ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا  إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِین؛(۸) و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید، زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»

اعتدال در عبادت و اجتناب از فساد در روى زمین بعد از اصلاح آن را «احسان» و کسانى را که به این دستورات عمل می‌کنند «محسنین» می‌نامند که رحمت خدا نزدیک به آنان است.(۹)

۵ـ صبر و استقامت

امیدآفرینی از روش‌های قرآن برای تقویت روحیه و پایداری مجاهدان است. «فَقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ لَا تُکلََّفُ إِلَّا نَفْسَکَ  وَ حَرِّضِ المُْؤْمِنِینَ عَسىَ اللَّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ  وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنکِیلا؛(۱۰) در راه خدا پیکار کن که تنها مسئول وظیفه خود هستى و مؤمنان را (بر این کار) تشویق نما. امید است که خداوند از قدرت کافران جلوگیرى کند و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناک‌تر است.»

امید است خداوند با کوشش‌ها و تلاش‌هاى تو حتى اگر تنها باشى، قدرت و نیروى دشمنان را در هم بشکند، زیرا قدرت او مافوق قدرت‌ها و مجازات او مافوق مجازات‌هاست. با این بیان و ایجاد امید در راه موفقیت و پیروزی حتی در صورتی که انسان تنها باشد نیروی استقامت را بسیار افزایش می‌دهد. امید به حمایت الهی سبب صبر جمیل می‌گردد: «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا  فَصَبرٌْ جَمِیلٌ عَسىَ اللَّهُ أَن یَأْتِیَنىِ بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیم‏؛(۱۱) گفت (هواى) نفس شما مسئله را چنین در نظرتان آراسته است. من صبر مى‏کنم صبرى زیبا و امیدوارم که خداوند همه آنها را به من بازگرداند، زیرا او دانا و حکیم است.»

۶ـ اسوه‌پذیری

امیدواری به لطف خدا و روز قیامت سبب الگوگیری از اسوه‌های شایسته می‌شود: «لَّقَدْ کاَنَ لَکُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا؛(۱۲) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى است براى آنان که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.»

کسانى به این صفت پسندیده متصف مى‏شوند که متصف به حقیقت ایمان باشند و معلوم است که چنین کسانى همه امیدشان به خداست و هدفشان خانه آخرت. دل در گرو خدا دارند و به زندگى آخرت اهمیت مى‏دهند، در نتیجه عمل صالح مى‏کنند و بسیار به یاد خدا هستند. هرگز از پروردگار خود غافل نمى‏مانند و نتیجه این توجه دائمى، تأسى به رسول خداست در گفتار و کردار.(۱۳)

۷ـ ایجاد انگیزه

امید به نتیجه عمل، سبب ایجاد انگیزه برای انجام آن می‌شود: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنىّ‏ِ فَإِنىّ‏ِ قَرِیبٌ  أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ  فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون؛(۱۴) و هنگامى که بندگان من از تو در باره من سئوال کنند، (بگو:) من نزدیکم. دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم. پس دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند تا راه یابند.»

۸ـ بازگشت نعمت‌ها

ایمان به خداوند، زمینه‌ساز بازگشت نعمت‌های زایل شده است: «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصحَْابَ الجَْنَّهِ إِذْ أَقْسَمُواْ لَیَصْرِمُنهََّا مُصْبِحِین؛‏(۱۵) ما آنها را آزمودیم، همان ‌گونه که «صاحبان باغ» را به هنگامى که سوگند یاد کردند که میوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند آزمایش کردیم.»

«فَطَافَ عَلَیهَْا طَائفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نَائمُون‏ فَأَصْبَحَتْ کاَلصَّرِیم‏؛(۱۶): امّا عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند و آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانى شد.»

۹ـ عبرت

امید داشتن به حیات پس از مرگ باعث پند گرفتن از نابودی امت‌های گذشته می‌شود: «وَ لَقَدْ أَتَوْاْ عَلىَ الْقَرْیَهِ الَّتىِ أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ  أَ فَلَمْ یَکُونُواْ یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُواْ لَا یَرْجُونَ نُشُورًا؛(۱۷) آنها [مشرکان مکّه‏] از کنار شهرى که باران شرّ [بارانى از سنگ‌هاى آسمانى‏] بر آن باریده بود [دیار قوم لوط] گذشتند. آیا آن را نمى‏دیدند؟! (آرى، مى‏دیدند) ولى به رستاخیز ایمان نداشتند.»

 

پی نوشت‌ها:

۱ـ نساء، ۱۰۴٫

۲ـ المیزان، ج‏۵، ص ۱۰۲٫

۳ـ بقره، ۱۸۶٫

۴ـ بقره، ۲۱۸٫

۵ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۱۱۳٫

۶ـ زمر، ۵۳٫

۷ـ انبیاء، آیه ۹۰٫

۸ـ اعراف، آیه ۵۶٫

۹ـ المیزان، ج‏۸، ص ۱۹۹٫

۱۰ـ نساء، ۸۴٫

۱۱ـ یوسف، ۸۳٫

۱۲ـ احزاب، ۲۱٫

۱۳ـ تفسیرالمیزان، ج‏۱۶، ص ۴۳۳٫

۱۴ـ بقره، ۱۸۶٫

۱۵ـ قلم، ۱۷٫

۱۶ـ همان، ۲۰ و ۱۹ .

۱۷ـ فرقان، ۴۰٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

خداوند ولى مؤمنین است، اما دشمنان خدا مولا و امیدى که دلگرم‌شان کند ندارند و در نتیجه، در عمل خود نشاط ندارند و کسى نیست که رسیدن آنان به هدف را ضمانت کند. خداى تعالى داناى به مصالح و در نهی و امری که مى‏کند حکیم است.

 

۲٫

امید به نتیجه عمل، سبب ایجاد انگیزه برای انجام آن می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: هنگامى که بندگان من از تو در باره من سئوال کنند، (بگو:) من نزدیکم. دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم. پس دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند تا راه یابند.

 

 

01ژانویه/17

پیام‌های یک ازدواج

حجت‌الاسلام دکتراصغر هادوی

در سفری به یکی از کشورهای خارجی، شام را میهمان رئیس دانشگاه آنجا بودیم که موقع خداحافظی گفت عجله دارم باید به مجلس عروسی اقوام بروم. ایشان وقتی دید که ما تعجب کرده‌ایم، گفت: «رسم ما برای عروسی، حضوری کوتاه با صرف شیرینی و دادن هدیه است و شام در آداب عروسی ما نیست.» فکر کردم چه فرق عجیبی است بین رسم آنها و رسم ما در ایران که تبدیل به عزای بدهکاری برای طرفین تبدیل می‌شود، حال آنکه ما مدعی پیروی از علی«ع» و فاطمه«س» هستیم که با کمترین هزینه، زیباترین عروسی را در تاریخ ثبت کرده‌اند.

به ویژگی‌های این ازدواج مبارک اشاره می‌کنم، شاید درس عبرتی باشد برای ما که بسیار از این فرهنگ فاصله گرفته‌ایم.

الف) خواستگاری

پیش از امام علی«ع» خلفای سه‌گانه و عبدالرحمن بن عوف از فاطمه«س» خواستگاری کرده بودند و با آنکه بعضی از آنها ثروتمند بودند و پیشنهاد ۱۰ هزار دینار همراه با یکصد شتر با بار گرانبها را ‌دادند، اما فاطمه«س» راضی نشد.(۱)

امام علی«ع» داستان خواستگاری خود را چنین تعریف می‌کند: «نزد رسول خدا«ص» رفتم و رابطه فامیلی و سابقه اسلام و یاری کردن خود را بازگو کردم. پیامبر«ص» تصدیق کرد و فرمود چون فاطمه به خواستگارهای زیادی جواب منفی داده، باید با او در میان بگذارم. وقتی پیامبر»ص» به دختر خود می‌فرماید محبوب‌ترین فرد نزد من علی«ع» است و از تو تقاضای ازدواج با تو را دارد، فاطمه سکوت می‌کند. حضرت تکبیرگویان سکوت را علامت رضایت می‌داند و نطفه عقد بسته می‌شود.(۲)

پیام‌ها:

۱ـ از شرایط ازدواج، داشتن ثروت و مال و مقام نیست.

۲ـ در ازدواج همان گونه که اجازه پدر شرط است، رضایت و اذن دختر هم شرط واجب است.

۳ـ در معرفی خود در خواستگاری نباید تواضع به خرج داد. با آنکه امام علی«ع» ناشناخته نبود، ولی ویژگی‌های خود را برای پیامبر«ص» بیان ‌کرد.

۴ـ هم‌کفو بودن در ازدواج.

ب) وضعیت مالی امام علی«ع»

از اولین پرسش‌ها در خواستگاری‌های امروزی تمکن مالی شوهر برای اداره زندگی است که موجب شده  بسیاری از جوانانی که در سن ازدواج هستند، جرئت نداشته باشند به این امر اقدام کنند. اصل پرسش اشکال ندارد و تذکری است برای مرد  که بداند به هر حال متکفل هزینه زندگی در درجه اول خود اوست. شاید هم هر دو خانواده پسر و دختر بتوانند با اطلاع از وضعیت پسر به فرزندان خود برای شروع زندگی جدید کمک کنند، همچنان که پیامبر«ص» با خوشرویی از امام علی«ع» پرسیدند: «آیا برای عروسی چیزی داری؟» و حضرت پاسخ داد: «تمام دارایی من یک شمشیر و یک زره و یک شتر است.» پیامبر«ص» فرمودند: «شمشیرت برای جهاد، اما مرکب‌ات وسیله کسب درآمد است و می‌توانی برای خانواده کسب روزی کنی. فقط می‌ماند زره که همان مهریه باشد.»(۳)

پیام‌ها:

۱ـ اطلاع از وضعیت مالی مرد

۲ـ صداقت و راستگویی درباره میزان دارایی

۳ـ سختگیری نکردن خانواده دختر برای مهریه

۴ـ خوشرویی و لبخند به هنگام سئوال از مرد به گونه‌ای که احساس نکند از او مطالبه ناحقی می‌شود.

ج) قرائت خطبه عقد در مسجد

مسجد در صدر اسلام محل آشنایی مسلمین با یکدیگر و حتی محکمه قضاوت بوده است. امروزه با توجه به کمبود فضاها و نیاز مردم و تعطیل بودن اوقات زیادی از شبانه‌روز و بلااستفاده ماندن مسجد می‌توان تدبیری اندیشید که برای احیای این سنت الهی از مسجد استفاده شود. پیامبر«ص» قبل از خود علی«ع» را به مسجد فرستادند تا در حضور مردم خطبه عقد را بخواند. پیامبر با چهره‌ای خندان عازم مسجد شدند و به بلال حبشی فرمودند که مهاجر و انصار را در مسجد جمع کند. وقتی مردم جمع شدند پیامبر فرمودند: «یا علی! پروردگار من امر فرموده که فاطمه را با مهریه ۵۰۰ درهم به عقد تو آورم، آیا راضی هستی؟» عرض کرد: «بله یا رسول‌الله.» سپس پیامبر«ص» خطبه عقد را ایراد فرمودند.

پیام‌ها:

۱ـ استفاده از مسجد برای مراسم ازدواج

۲ـ آگاه کردن مردم از عقد تا موجب رواج این سنت الهی باشد.

۳ـ شفاف کردن میزان مهریه برای آگاهی مردم

۴ـ عدم تنوع در مهریه

امروزه رسم غلطی رایج شده که مهریه به چند قسمت تقسیم می‌شود و باز هم مجموع آن عدد سنگینی می‌شود. حضرت فقط یک زره به قیمت ۵۰۰ درهم را مهریه قرار دادند.

د) خرید جهیزیه با مهریه

این روزها هزینه‌های ازدواج بین خانواده عروس و داماد تقسیم می‌شود. پسر مسئول جشن ازدواج و تهیه منزل و دختر مسئول جشن عقد و تهیه جهیزیه است، در صورتی که از نظر اسلام نفقه زن و مسکن برعهده مرد است و زن هیچ مسئولیتی ندارد. در ازدواج علی«ع» و فاطمه«س»، پیامبر«ص» به علی«ع» فرمودند که زره خود را بفروشد. او زره را فروخت و پول آن را تقدیم پیامبر«ص» کرد. پیامبر بلال و عماریاسر و شخص دیگری را مأمور کردند که با آن پول برای فاطمه«س» عطر و لباس و اثاثیه خریداری کنند.

پیام‌ها:

۱ـ در ازدواج، زن هیچ مسئولیتی برای تهیه وسایل زندگی ندارد.

۲ـ مهریه را می‌توان برای خرید اثاثیه زندگی هزینه کرد.

۳ـ در شروع زندگی باید فقط به ضروریات  اکتفا کرد.

۴ـ  عطر از لوازمی است که حضرت در ابتدا برای آن هزینه کردند.

برخلاف امروزه که عطر از لوازم لوکس است و اضافه درآمد را به آن اختصاص می‌دهند، در سنت رسول‌الله«ص» بر ضروری بودن این کالا تأکید شده است تا مایه آراستگی زن در خانه برای شوهر باشد.

هـ) جهیزیه حضرت فاطمه«س»

ـ یک پیراهن

ـ یک مقنعه

ـ تخت بافته شده از لیف خرما

ـ دو عدد تشک

ـ چهار بالش

ـ پرده‌ای از جنس پشم

ـ یک حصیر

ـ یک آسیای دستی

ـ مشک آب

ـ تشت مسی

ـ یک عدد حوله (قطیفه)

ـ ظرف آبخوری

ـ ظرف روغن

ـ دو کوزه کوچک

ـ و چند وسیله جزئی دیگر.

پیامبر«ص» وقتی این وسایل را دیدند، دعا کردند که خدایا اینها را برای آنها مبارک بگردان.(۴)

پیام‌ها:

۱ـ اکتفا به ضروریات زندگی در آغاز زندگی

۲ـ از هر وسیله‌ای به اندازه خریدن. برخلاف امروز که گاهی وسایلی را می‌خرند که برای چند نفر لازم است و هیچ‌ وقت هم از آنها استفاده نمی‌شود.

۳ـ پرهیز از خرید وسایل غیرمتعارف و گرانقیمت در آغاز زندگی

و) ولیمه دادن

از مستحبات عروسی است و بهتر است در روز انجام گیرد و فقرا هم در میهمانی شرکت داشته باشند. طبق روایات، ولیمه دادن هنگام ازدواج از سنت‌های پیامبران است. پیامبر«ص» فرمودند ولیمه در روز نخست حق است و در روز دوم نیکی و زیادتر از آن ریا و شهرت‌طلبی است.

در ازدواج امام علی«ع» و فاطمه«س»، پیامبر«ص» بخشی از هزینه را خود تقبل نمودند. طبق سنت اسلامی باید میهمانان را دعوت کرد. در تاریخ آمده است حدود ۴۰۰۰ نفر در این ضیافت شرکت کردند. امام علی«ع» از فزونی جمعیت و کاستی غذا خجالت می‌کشید که رسول خدا«ص» فرمودند: «دعا می‌کنم خداوند به غذای شما برکت دهد.» و چنین شد که همه خوردند و نوشیدند و سیر شدند و چیزی هم از غذا کم نشد.(۵)

پیام‌ها:

۱ـ تأکید بر سنت ولیمه

۲ـ ساده بودن غذا

۳ـ ولیمه دادن در روز.  برخلاف این روزها که مجالس تا پاسی از شب ادامه دارند.

ز) دو توصیه مهم پیامبر«ص» به زوجین

۱ـ پیامبر «ص» به علی«ع» فرمودند: « فاطمه امانت من نزد توست.»

۲ـ و به فاطمه«س» فرمودند: «علی بهترین شوهر برای توست.»

آنگاه سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خدایا! نیکی‌ها و برکات خویش را بر این دو فرو فرست و در فرزندان و نسل پاک‌شان برکت قرار ده.»

پیام‌ها:

۱ـ  شایسته است که هر مرحله از ازدواج  همراه با دعا باشد.

۲ـ بعد از عقد و ازدواجی که مقدمات و تحقیقات آن به‌درستی انجام شده‌اند، باید طرفین قوت قلب داد و تردید را در آنها از بین برد.

۳ـ در نصیحت و راهنمائی، باید سهم طرفین مساوی باشد. پیامبر«ص» هم فاطمه را بهترین زوجه و هم علی«ع» را بهترین زوج معرفی کردند.

۴ـ پیامبر مورد قبول طرفین بودند. شایسته است که در آغاز زندگی، از افراد مورد احترام دو خانواده تذکرات لازم را به زوجین ارائه کند.

ح) ثمره ازدواج

یکی از اهداف ازدواج بقای نسل است. ثمره ازدواج علی«ع» و فاطمه«س»؛ حسن، حسین، زینب و ام‌کلثوم و محسن هستند که پیش از تولد در رحم مادر به شهادت رسید.(۶)

پیام‌ها:

۱ـ دعا برای بهره‌مندی از اولاد صالح

۲ـ اختصاص وقت کافی برای تربیت فرزندان

۳ـ انتخاب نام‌های زیبا برای فرزندان

امید است که این ازدواج آسان، الگوی همه جوانان در تشکیل خانواده باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۴۵.

۲ـ‌ الامالی، شیخ طوسی، ص ۳۹، ح ۴۴.

۳ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴۰۹.

۴ـ بحارالانوار، ج ۴، ص ۳۶۱.

۵ـ فاطمه زهرا«س» ولادت تا شهادت، کاظم قزوینی، ص ۱۹۹.

۶ـ ارشاد شیخ مفید، ص ۳۴۲.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

ولیمه دادن از مستحبات عروسی است و بهتر است در روز انجام گیرد و فقرا هم در میهمانی شرکت داشته باشند. طبق روایات، ولیمه دادن هنگام ازدواج از سنت‌های پیامبران است. پیامبر«ص» فرمودند ولیمه در روز نخست حق است و در روز دوم نیکی و زیادتر از آن ریا و شهرت‌طلبی است.

 

 

 

01ژانویه/17

ساختن سینمای دینی امر محالی نیست

 

 درآمد:

 مهم‌ترین دغدغه مرحوم فرج‌الله سلحشور که آن را وظیفه انقلاب اسلامی می‌دانست، گسترش و تقویت سینمای دینی به معنای واقعی و مبتنی بر قصص و آموزه‌های قرآنی بود و خود همواره بر همین مدار حرکت کرد، ساخت و نوشت. او از اینکه سینما و سیمای ایران این دغدغه را به شکلی جدی نداشت، رنج بسیار می‌برد و گاه با لحنی تند زبان به اعتراض می‌گشود. البته دستیابی به سینمای دینی اُنس و آشنائی طولانی با قرآن و معارف اسلامی را می‌طلبد که متاسفانه چندان در بین هنرمندان ما متداول نیست. باشد که دلسوزان نظام در این زمینه تدبیری بیندیشند و راه را برای ترویج سینمای قرآنی و دینی هموار سازند.

 

 *به عنوان سئوال نخست آیا به نظر جنابعالی صحیح است که معارف دینی با خیال‌پردازی‌های غیرواقعی در هم آمیزد و به اصطلاح دراماتیزه شود؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. اگر منظور از دراماتیزه کردن، دروع آمیزه کردن باشد، بدیهی است که درست نیست و البته این روشی است که در همه دنیا به کار می‌برند و ما هم غالباً چشم بسته تقلید می‌کنیم.

 

*چرا این‌گونه است؟

برای اینکه سینما اساساً یک هنر ـ صنعت غربی ـ صهیونیستی و هالیود که الگوی سینمای دنیاست، مرکز دروغ‌پردازی‌های تاریخی و سیاسی است.

یکی از اصول فیلمسازی در دنیا، دروغ و توهم و به قولی دراماست و کارگردان حتی قصه‌های واقعی را هم از فیلتر ذهن خود عبور می‌دهد و خیلی راحت هم می‌گوید این روایت من از این شخصیت است. اشتباه بزرگ هم این است که در فیلمسازی موجود دنیا کسی هنرمند محسوب می‌شود که همین کار را بکند و اگر به اصالت‌ها و ارزش‌های تاریخی، معنوی و بومی یک قصه پایبند باشد، کارش هنری و باارزش نیست!

به همین دلیل است که ما حتی وقتی یک قصه قرآنی را هم دست می‌گیریم، تحت تأثیر این برداشت غلط از دراماتیزه کردن قصه، بی آنکه ارزش‌های درون قصه را درست بفهمیم و به مخاطب منتقل کنیم، قصه را باب میل خودمان می‌کنیم.

 

*مگر سریال‌های دینی مارا متدینین و حزب‌اللهی‌ها نمی‌سازند؟ پس چرا باز هم این مشکل وجود دارد؟

برای اینکه آنها هم سینما را از روی کتاب‌ها و آثار غربی یاد گرفته‌اند. سرکلاس‌های سینمائی مگر چیزی غیر از کتاب‌های ترجمه شده غربی تدریس می‌شوند؟

بنابراین مذهبی‌‌های ما هم همان متونی را میخوانند که  غیرمذهبی‌ها و لذا  اصول و مبانی هر دو یکی است و همگی داریم  در زمین هالیوود و سینمای غرب بازی می‌کنیم.

 

*پس چاره چیست؟

چاره تعهد و تعبد دینی است تا به میل خود در قصه‌های قرآنی دست نبریم.

 

*به نظر جنابعالی آیا می‌توان تعریف و مبانی دینی برای سینما پیدا کرد؟

قطعاً میشود، منتهی اعتقاد عمیق و آگاهی جدی از معارف دینی می‌خواهد. سینمای دنیا مبتنی است بر اومانیسم، مادی‌گرائی، دروغ و توهم.

البته در سینمای ما استثناهایی هم وجود دارند و گاهی ما بچه‌ مسلمان‌ها از قوانین کلی سینمای دنیا پیروی نمی‌کنند و آثار سالمی می‌سازند.

اومانیسم یا انسان‌محوری مشکل اصلی سینمای دنیاست و فرقی هم نمی‌کند که موضوع فیلم، سیاسی، فرهنگی، اعتقادی، خانوادگی یا هر موضوع دیگری باشد، چون در هر حال نظرات و تحلیل‌های نویسنده و کارگردان است که در فیلم ارائه می‌شود و اگر نگاه او اومانیستی باشد، طبیعتا اثر وی  هیچ نسبتی با دستورات اللهی نخواهد داشت.  

مشکل بعدی هم نگاه ماتریالیستی فیلمساز است. سینماگری که به دنبال مطامع دنیوی و شهرت و محبوبیت است، بدیهی است که برای خدا، خدمت به بندگان خدا و کار خیر فیلم نمی‌سازد، بلکه برای جایزه بردن و پولدار شدن تلاش می‌کند. متأسفانه اکثر فیلمسازان ما هم از این قواعد پیروی می‌کنند.

 استثناها افرادی هستند که قصه‌‌ها را از تاریخ یا حوادث واقعی بیرون می‌کشند و روی آنها کار می‌کنند.‌ این گروه به قصه یا واقعه وفادارند و آن را تغییر نمی‌دهند و تفسیر به رأی نمی‌کنند. مثلاً اگر قرار است یک مشکل اجتماعی یا خانوادگی را مطرح کنند، نگاه می‌کنند ببینند دین چه می‌گوید؟ خدا چه راه‌حلی می‌دهد؟  عده‌ای از فیلمسازها   هستند که از این منظر به موضوعات نگاه می‌کنند.

 

*رمز موفقیت یک اثر سینمائی از نظر شما چیست؟

یک اثر خوب سینمائی به قصه‌‌ خود وفادار است و تحلیل‌ها و آرای ارائه شده در آن از تفاسیر و روایات استخراج می‌شوند، نه بر مبنای برداشت‌ها و تحلیل‌های شخصی. در آثار دینی ما یک سری قصه سر هم داده می‌شوند که ربطی به آن امام یا پیامبر ندارند. دلیلش این است که فیلمساز، جذابیت را از منظر جذابیت‌های هالیودی می‌بیند و تصور می‌کند در قصه‌های واقعی ائمه و پیامبران جذابیت وجود ندارد.

 

*تعریفی که شما از سینمای دینی می‌دهید، الگوی دشواری است.

خیر دشوار نیست. ما چون در این زمینه کار نکرده‌ایم دشوار به نظر می‌رسد. درست مثل این است که از بس دروغ گفته‌ایم، راست گفتن برایمان سخت شده است، در حالی که این راست گفتن است که طبیعی و درست است.

به نظر من بهترین راه برای کشف جذابیت‌های واقعی و ماندگار این است که خود را از توهم جذابیت که زاده سینمای غربی است رها کنیم و قصه‌ها را به شکل واقعی‌شان تعریف کنیم. راستگوئی همیشه جذاب و تأثیرگذار است. فیلمساز ما وقتی با قصه‌های واقعی روبرو می‌شود، چون ذهنش عادت کرده که فیلم بدون سکس، اکشن، درگیری و آرتیست‌بازی جذاب نیست، قصه را تغییر می‌دهد و از این سم‌ها به آن اضافه می‌کند تا جذاب شود، در حالی که قصه یک  انسان پاک، اهل عابد، اهل ریاضت، دارای سلامت نفس، مقید به نماز اول وقت، راستگو، مقید به نان حلال و در یک کلمه، انسان متدین اتفاقا به دلیل کمیاب بودن، بسیار جذاب‌تر از شخصیت‌هائی است که به تصویر کشیده می‌شوند. قصه یک انسان قرآنی و دینی  از اول تا آخر جذابیت است و نیازی هم به آرتیست‌بازی و بکش‌بکش و نامزدبازی نیست.

 

 *شاید سریال‌ها و فیلم‌هایی که مستقیماً به زندگی پیامبران یا امامان«ع» می‌پردازند شامل این تعریف شما بشوند، اما سایر آثار سینمائی و تلویزیونی چیست؟ در چنین آثاری چگونه می‌توان به سمت سینمای دینی حرکت کرد؟  اگر فیلمساز بخواهد یک فیلم اجتماعی بسازد، آیا نباید تحلیل شخصی خود را ارائه بدهد؟ 

ما به عنوان شیعه سه اصل اعتقادی به نام اصول دین و دو اصل به نام اصول مذهب داریم.  اصول مذهب پنج اصل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت است. حال اگر کسی بگوید که من امامت را قبول ندارم و یا به‌ جای امامت مثلاً مدیریت را قبول دارم، مسلمان محسوب نمی‌شود.

ما چون برای سینمای دینی تعریف و اصولی را ارائه نداده‌ایم ناچار شده‌ایم تعریف شخصی خود را معیار قرار بدهیم،  در حالی که اگر تعریف روشن و مشخصی وجود داشته باشد همه از آن پیروی می‌کنند و درست و غلط بودن کار معلوم میشود. مشکل اصلی فقدان این تعریف و اصول است، بنابراین هر کسی بر اساس برداشت و دانش خود تعریفی را ارائه می‌دهد و تصور می‌کند درست هم هست.

 

 *برای روشن شدن مطلب از سینمای غیر قرآنی و غیر تاریخی مثال بزنید.

تصور کنید م‌یخواهید فیلمی بسازید از شخصیتی که خطا می‌کند و چوبش را هم می‌خورد. بدیهی است برای ساخت این فیلم باید قواعدی را رعایت کرد. اولاً فیلم باید قصه و داستان داشته باشد.  ثانیاً  باید دارای موضوع و پیام ارزشمندی باشد. ثالثاً نباید دروغ بگوید. یعنی یک موضوع و پیام مهم را نباید با دروغ بیان کرد. رابعاً باید خدامحور باشد. در همین فیلمی که مثال زدم، وقتی قرار است فرد خطاکار چوب کارش را بخورد، میزان ما برای تعیین خطا چیست؟ آنچه خدا گفته یا آنچه خود تعریف کرده‌ایم. بدیهی است این دو نگاه دو برداشت متفاوت را به دنبال دارد.

 

*با این تعریف تکلیف فیلم حادثه‌محور چه می‌شود؟

فرق نمی‌کند. فیلم می‌تواند حادثه‌محور هم باشد. مسئله این است که خدامحور باشد و انسا‌ن‌‌محور نباشد و فیلمساز خو را دانای کل نداند. متاسفانه سینماگران و حتی مسئولین‌ ما از سینمای واقعی و مستند فرار می‌کنند و دروغ و توهم برایشان ارزشمندتر از حرف راست است. بعضی از مدیران اساساً معتقدند که افراد مذهبی نمی‌توانند هنرمند باشند.

 

*به نطر می‌رسد حوزه‌های علمیه و متدینین ما در این زمینه کم‌کاری کرده‌اند.   

کم‌کاری خیر، اصلا کاری نکرده‌اند. سینمای ما هم همان است که غرب به ما داد و ما هم کورکورانه دنبال کردیم. ما هیچ وقت به شکل عمیق و جدی در باره سینمای ارزشی و اینکه آیا می‌توانیم تعریف جدیدی از سینما داشته باشیم و هنرمندان مذهبی و معتقد تربیت کنیم، فکر و برنامه‌ریزی نکردیم. انقلاب اصلاً به دنبال این مسائل نرفت و یکمرتبه چشم باز کردیم و دیدیم داریم همان محصولات  مستهجن زمان شاه را تولید می‌کنیم. ما تصور  کردیم همین که چهار تا بچه مسلمان و را داخل سینما بفرستیم، سینما درست می‌شود. ذات سینما الحادی و غیرمذهبی و اصول و ذاتش با مذهب در تضاد است. بخش تکنیکی سینما را همه می‌توانند و باید یاد بگیرند. بحثبر سر اصول و ماهیت است که با مذهب در تضاد است. اگر اصول و ماهیت آن تغییر کند، می‌شود از تکنیک و تخصص استفاده درست کرد و سینمای مذهبی را ساخت.

 

*این جریان‌سازی وظیفه کیست؟

مسئولین فرهنگی‌، اسلام‌شناس‌ها، عرفا و هنرمندان مذهبی. در جامعه‌ ما اسلام‌شناس‌هائی که ادب و فرهنگ و هنر را می‌شناسند، کم نیستند. باید از اینها خواست که برای سینمای دینی تعریف و اصولی را ارائه بدهند. ما در گروهی این اصول را پیدا کرده‌ و تعریف را از قرآن استخراج کرده‌ایم.

 

*چرا این اتفاق پس از سپری شدن بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نمی‌افتد؟

چون بعضی از مسئولین نمی‌خواهند از سینمای مستهجن و مبتذل دست بردارند ودست‌کم این احتمال را هم بدهند که غیر از این سینما، سینمای دیگری هم وجود دارد. مسئولین فرهنگی و هنری به تهاجم فرهنگی دشمن تسلیم شده‌ و دست‌ها را بالا برده‌اند، در حالی که به فرمایش مقام معظم رهبری: «مبارزه با این تهاجم فرهنگی از واجب‌ترین واجبات است.» فاجعه هنگامی عمیق‌تر است که برخی از مسئولین فرهنگی، خود مروج تهاجم فرهنگی و نخستین کسانی هستند که در برابر هنر مذهبی مقاومت می‌کنند.

 

*خود شما در این جهت چه اقدامی کرده‌اید؟

ما چند سال است که در دفترمان این حرکت را شروع کرده و‌ به مسئولین فرهنگی گفته‌ایم که برای بهبود وضعیت سینما راهی را پیدا کرده‌ و بیش از شصت نفر هم نیرو شامل ده دوازده کارگردان، حدود ۴۰ نویسنده، حدود ۲۰ نفر مدیر فرهنگی و هنری و عوامل سازنده فیلم و سریال را دور هم جمع کرده‌ایم که همگی در حرفه خود کارشناس هستند.

 

*نام می‌برید؟

بله،  آقایان جمال شورجه،  هاشم‌زاده، استاد منصور بَراهیمی، علیرضا اسحاقی، دکتر میرباقری (مفسر قرآن)، حجت‌الاسلام مهدی طائب، آیت‌الله خاتمی خوانساری و… که آنچه را که می‌نویسیم و می‌سازیم، دقیقاً بررسی می‌کنند.

می‌بینید که وقتی می‌گوییم می‌توانیم سینمای مذهبی را پایه‌ریزی کنیم، عوامل و عناصر لازم را داریم، اما مشکل اینجاست که سینمای دینی دغدغه مسئولین فرهنگی ما نیست و گوش‌هایشان را گرفته‌اند که صدای ما را نشنوند. باید برای این حرکت مثل همه کارهای پژوهشی بودجه اختصاص داد، اما حاضرند در باره آب و فاضلاب، خودرو، کوچه‌های فلان خیابان، ساختمان‌های متروکه و مخروبه فلان مملکت، انرژی هسته‌ای، طب و… فکر کنند، اما در باره اصلاح ساختار فیلمسازی این مملکت که منجر به اصلاح و ترویج قرآن، اسلام، اخلاق و حفظ کانون خانواده می‌شود،  فکر نکنند.

 

*نمی‌خواهند یا نمی‌توانند؟ 

جرئت ندارند با وضع موجود در بیفتند. جنگیدن با دشمن جسارت می‌خواهد. ما گرفتار جنگ فرهنگی هستیم و دشمن آثار مستهجن را به سوی جامعه ما سرازیر کرده است. در این شرایط کسی که بخواهد اثر سالمی را برای تلویزیون یا سینما بسازد ، سخت تحت فشار قرار می‌گیرد و همه رسانه‌ها به او حمله می‌کنند، او را می‌کوبند و آبرویش را می‌برند. در برابر این تهاجم‌ها ایستادن جرئت می‌خواهد که خیلی‌ها ندارند.

دلیل دوم هم عدم اعتقاد مدیران ما به چنین حرکت‌هایی است و به‌قدری درگیر امضای کارتابل و راه انداختن کار این و آن هستند که اصلاً به فیلمسازی اسلامی فکر نمی‌کنند.

 

*و سخن آخر؟

ما دانشگاه‌های امام حسین«ع» و امام صادق«ع» را ساختیم و حوزه علمیه به آن عظمت را داریم. فلسفه غرب را گرفتیم و از دل آن فلسفه اسلامی را بیرون کشیدیم. پس تغییر دیدگاه امری شدنی است. بنابراین سینمای اسلامی را هم می‌شود ساخت، فقط باید   اصول آن را استخراج کنیم. با تکنیک، تخصص و هنرمندهایی که داریم، آثار زیادی می‌شود ساخت.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

۱٫

اومانیسم یا انسان‌محوری مشکل اصلی سینمای دنیاست و فرقی هم نمی‌کند که موضوع فیلم، سیاسی، فرهنگی، اعتقادی، خانوادگی یا هر موضوع دیگری باشد، چون در هر حال نظرات و تحلیل‌های نویسنده و کارگردان است که در فیلم ارائه می‌شود و اگر نگاه او اومانیستی باشد، طبیعتا اثر وی  هیچ نسبتی با دستورات اللهی نخواهد داشت.

 

۲٫

سینمای دینی دغدغه مسئولین فرهنگی ما نیست.  باید برای این حرکت مثل همه کارهای پژوهشی بودجه اختصاص داد، اما حاضرند در باره آب و فاضلاب فکر کنند، اما در باره اصلاح ساختار فیلمسازی این مملکت که منجر به اصلاح و ترویج قرآن، اسلام، اخلاق و حفظ کانون خانواده می‌شود، فکر نکنند.

 

 

 

01ژانویه/17

سلحشور علمدار سینمای قرآنی بود

 

 

 

درآمد:

استقبال گسترده از آثار فرج الله سلحشور، به‌ویژه سریال یوسف پیامبر«ع»، خلاء آثار تلویزیونی و سینمائی بر اساس قصه‌ها و تعابیر قرآنی را بیش از پیش آشکار می‌سازد، اما برای دست یازیدن به چنین هدفی بیش از هر چیز اُنس با قرآن و عمل به شعائر دینی ضرورت دارد که متاسفانه در سینما و تلوزیون ما چنین چیزی حکم کیمیا را دارد.

مرحوم فرج‌الله سلحشور عمری با قرآن زیست و به آنچه گفت و نوشت، اعتقاد قلبی و عمیق داشت، از همین روی آثارش نیز تأثیرگذار بودند. در این مجال با کارگردان متعهد، آقای جمال شورجه که از دوستان و همکاران مرحوم سلحشور بود، در بارۀ گوشه‌هایی از ویژگی‌های این هنرمند دین‌باور و ثابت قدم به گفتگو نشسته‌ایم.

 

*از کی و چگونه با مرحوم آقای سلحشور آشنا شدید؟

در اوایل دهه ۶۰ و زمان جنگ بود که حدود ۲۰، ۳۰ نفر از بچه‌هایی که آموزش سینما دیده بودیم به حوزه هنری آمدیم. در آن موقع مدیریت حوزه با آقای زم بود و یک عده از خواص دور و بر ایشان بودند، از جمله مخملباف، آقای تخت‌کشیان، آقای محمد کاسبی، آقای فرج‌الله سلحشور و در رشته‌های مختلف مثل رخ‌صفت، خسروجردی و… بودند.

آن موقع تازه داشتند تالار اندیشه فعلی را درست می‌کردند. قبلاً ساختمان حوزه متعلق به بهایی‌ها بود (حضیره القدس) که معماری‌ خاص خودشان را داشت. آقای سلحشور بود و آقای کاسبی و عده‌ای دیگر از بنیان‌گذاران  در واقع حوزه هنری اندیشه اسلامی را راه انداختند که آن موقع زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی بود و بعدها نام آن را حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی گذاشتند و اندیشه اسلامی را چون به‌نوعی در نام سازمان تبلیغات اسلامی مستتر بود، برداشتند.

آن موقعی که ما آمدیم، گروه تئاتر و نمایش هم راه افتاده بود و بازیگران مختلفی تحت سرپرستی آقای سلحشور و آقای محمد کاسبی که نمایش خوانده بودند، شروع به کار کرده بودند. البته آقای سلحشور به صورت آکادمیک تئاتر و نمایش نخوانده بود، بلکه از دوران نوجوانی و قبل از انقلاب در مسجد حضرت علی‌اکبر(ع) در خیابان ابوذر فعالیت فرهنگی و تئاترهایی را در مسجد اجرا می‌کرد و گروه نمایش حوزه هنری را در زیرزمین دخمه‌مانندی راه انداخت و در آنجا تمرین می‌کردند.

البته ما به ساختمان مرکزی حوزه هنری نیامدیم، بلکه به بخش سمعی و بصری که در خیابان سمیه بود رفتیم. در حوزه هنری به‌نوعی با مدیریت آقای زم کلنی خاص خودشان را درست کرده بودند و نمی‌خواستند هر کسی وارد این مجموعه شود و ما هم رفتیم و بخش سمعی و بصری آنجا را راه انداختیم. یادم هست آقایان مسعودشاهی، شمقدری، رحیم‌پور و … بودند که آموزش سینما دیده بودند و به آنجا آمده بودند. زمان جنگ هم بود و می‌خواستیم از این آموزش‌ها به‌نوعی در این جهت استفاده کنیم. آن موقع همه به‌نوعی در حوزه هنری خاکی، مردمی و پا در رکاب و موتور وسپا و موتور گازی سوار بودند. خیلی متمول‌هایشان هم موتور دنده‌ای داشتند. یادم هست آن روزها مخملباف با دمپایی و موتور گازی می‌آمد.

ما از همان موقع با مرحوم سلحشور آشنا شدیم و می‌دیدیم که ایشان به‌نوعی کانّه آچار فرانسه حوزه هنری است. هر باری که بر زمین می‌ماند، ایشان به‌نوعی به بلند کردن آن اهتمام می‌کرد. روحیه کار جمعی داشت. در عین حال که فنی و هنری بود،.  علوم دقیقه را هم می‌دانست. ایشان در شرکت نفت قبل از انقلاب به عنوان متخصص فنی و تأسیساتی در پالایشگاه‌ها کار می‌کرد و به همین دلیل کارهای فنی را یاد گرفته بود.

طراحی، معماری و حتی آکوستیک تالار اندیشه حوزه هنری را هم در واقع ایشان انجام داد و ابعاد صحنه را هم طوری طراحی کرد که هم برای نمایش مناسب است هم برای مراسم دیگر. به مرور با مدیریت ایشان آنجا آماده شد. یادم هست آن موقع‌ها که می‌رفتیم، روی سکو می‌نشستیم و هنوز صندلی نبود. ایشان با ذوق و شوق بسیار کار و مدیریت می‌کند. خودش هم آستین‌ها و پاچه‌های‌ شلوارش را بالا می‌زد و همراه بقیه گل‌مالی و گچ‌کاری می‌کرد. در آنجا بود که با روحیه جمعی و کاری ایشان آشنا شدم. آن روزهاایشان بیشتر تئاتر اجرا می‌کرد. دکلمه هم می‌کرد و دکلمه معروفی که روی کار آقای سراج انجام داد به یاد همه هست.

 

*جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش.

بله، آقای سراج ‌خواند و ایشان دکلمه کرد. صدا و تسلط خوبی به ابزار بیانی داشت. کأنّه جمع همه هنرها بود. مدتی هم مدیر دوبلاژ شد. در عین حال جلوی دوربین بازی می‌کرد. اوایل بیشتر بازی می‌کرد، چون تئاتری بود. در دهه ۶۰ اجراهای تئاتری زیادی را از ایشان دیدم. نمایش حرّ را که قبل از انقلاب به صورت کوچک در مساجد اجرا کرده بود، پس از انقلاب به صورت حرفه‌ای در تالار وحدت اجرا کرد. اولین کار سینمایی‌اش توبه نصوح بود که برای مخملباف بازی کرد و بازی درخشانی را در آنجا ارائه داد که توجهات را به ایشان جلب کرد. در «پرواز در شب» مرحوم ملاقلی‌پور، نقش نریمان فرمانده گردان کمیل را ایفا کرد. مرحوم مقبلی آن فیلم را دوبله کرد و مرحوم سلحشور جای خودش حرف زد. شاید یکی از بهترین فیلم‌های دفاع مقدس همین «پرواز در شب» باشد که نقش اصلی آن را مرحوم سلحشور بازی کرد.

البته تئاتر و تله‌تئاتر زیاد داشت. یکی از تله‌تئاترهایش در باره زندانیان سیاسی بود که حتی آقای جنتی در نماز جمعه هم از آن تقدیر کردند. فکر می‌کنم نام این نمایش «حصار در حصار» بود. ایشان تهیه‌کنندگی کار را به عهده داشت و بازی هم کرد. در آن دوران چندین نمایشنامه از قصه‌های قرآنی و متون دینی را نوشت. بعدها به‌طور جدی در حوزه نگارش فیلمنامه سریال و فیلم سینمایی اهتمام ورزید و تهیه‌کنندگی و کارگردانی چند کار تلویزیونی را هم انجام داد. تهیه‌کنندگی «انسان و اسلحه» آقای راعی را به عهده داشت. «ایوب پیامبر» را روی صحنه و تله‌تئاتر آن را به صورت یک مجموعه تلویزیونی اجرا کرد.

 

*مثل اینکه بعداً فیلم سینمایی آن هم ساخته شد.

احتمالاً از تله‌تئاتر در آورده بودند. خاطرم هست که ایشان می‌گفت این نمایش را در محضر مقام معظم رهبری اجرا کرده و ایشان فرموده بودند من فکر می‌کردم به احوال و زندگی جناب ایوب(ع) مسلط هستم، ولی با دیدن نمایش شما اطلاعات‌ و عنایتم به جناب ایوب(ع) بیشتر شد.

مرحوم سلحشور با همین دقت و ظرافتی که ایوب پیامبر(ع) را کار کرد، بقیه آثارش را هم نوشت. البته این تعلق خاطر به متون قرآنی پیشینه طولانی داشت و ایشان از جوانی با قرآن و قصص قرآنی محشور و مأنوس بود.

 

*همین را می‌خواستم بپرسم که ایشان چگونه به ساخت قصه‌های قرآنی تمایل پیدا کرد؟

به همین دلیل که عرض کردم. ایشان از نوجوانی با قرآن محشور و مأنوس بود و در همان مسجد علی‌اکبر(ع) قرآن تدریس می‌کرد. مرحوم فردی هم ادبیات داستانی درس می‌داد. مرحوم سلحشور از همان‌جا با قرآن محشور بود و به‌تدریج در آثارش مستقیماً به داستان‌های قرآنی پرداخت و روی آنها متمرکز شد. به قول آقای پناهیان، ایشان به قرآن پناه برد و قرآن هم ایشان را پناه داد. ایشان از مهلکه ریا، دوز و کلک‌های بیرون به قرآن التجا کرد و فقط به قصه‌های قرآنی پرداخت. شاید یکی از بنیان‌گذاران قصه‌های قرآنی و در واقع در این عرصه علمدار است. بعد از قصه‌های ایوب و مردان آنجلس بود که حضرت مریم(ع) توسط آقای بحرانی ساخته ‌شد. قبلاً در تلویزیون آثار تاریخی ساخته شده بودند، منتهی قصه‌های قرآنی را کمتر دیده بودیم. سریال‌هایی مثل سربداران ساخته شده بودند، ولی پیشقراول پرداختن به مُرّ قرآن و قصه‌های قرآنی مرحوم آقای سلحشور بود. ایشان چند تا از قصه‌های پیامبران را هم نوشت و فیلمنامه‌شان آماده بود، از جمله عزیرنبی(ع)، حضرت یونس(ع) که قصه‌های دراماتیکی هم دارند یا اصحاب هود که اولین هولوکاستی است که یهودی‌ها علیه مسیحیان به راه می‌اندازند. البته تعدادی از این فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌ها چاپ هم شده‌اند.

بعد به سراغ مردان آنجلس یا اصحاب کهف می‌رود که یک مجموعه ۲۷ یا ۲۸ قسمتی و کار بسیار عظیم و تأثیرگذاری بود و خیلی‌ها با این اصحاب خاص خداوند و جوانان مسیحی که با حکومت جور زمانه درگیر شدند و به غار پناه بردند و به اذن خداوند پس از ۳۰۰ سال زنده شدند و قصه‌اش در قرآن هست، از طریق این مجموعه بهتر آشنا شدند. این هم به هر حال یکی از قصه‌های جدی و تأثیرگذار قرآن است که ایشان به آن پرداخت و اذهان بسیاری را متوجه کرد.

بنده از همان ابتدا با آقای سلحشور محشور بودم. البته من از قسمت سمعی بصری گریز زدم و به حوزه آمدم. از همان موقع اهتمام ویژه و جدی ایشان را به مباحث قرآنی می‌دیدم. ایشان یکی از بنیان‌گذاران هیئت هنرمندان هم بود. این هیئت در حال حاضر هم فعال است. ایشان جوش و خروش خاصی داشت و بسیار مردمی بود. در دوره‌ای ما این جلسات هیئت اسلامی را در منزل یکی از دوستان‌مان، آقای تابش که منزل‌شان طرف‌های منیریه بود برگزار می‌کردیم. خود آقای سلحشور بلند می‌شد و می‌رفت و سخنران را می‌آورد. عمدتاً هم سخنران آقای فاطمی‌نیا بودند. صحبت از ۲۵ سال پیش است. گاهی هم این جلسات در مسجد الجواد برگزار می‌شدند و می‌دیدم که ایشان دارد بالای سردر مسجد پلاکارد نصب می‌کند که جلسه فلان در اینجا برگزار می‌شود و خوشامدگویی به مدعوین. قاری قرآن مجلس و مجری جلسات هیئت اسلامی هم بود. روحیه بسیار فعالی داشت.

 

*تا چه سالی در حوزه بودند و چه شد بیرون آمدند؟

سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ بود. خود ما در همان سال‌ها بیرون آمدیم. دلیلش این بود که می‌دیدیم به‌نوعی در سمعی بصری حصر خانگی شده‌ایم و نمی‌توانیم کار کنیم. بخش مرکزی حوزه هنری تقریباً بال‌های پرواز ما را چیده بود و نمی‌گذاشت چندان کار جدی‌ای بکنیم. کار عمده بچه‌ها کارهای کوتاه در مورد دفاع مقدس بود. گروه‌هایی به جبهه‌ها می‌رفتند و فیلم‌های مستند می‌گرفتند و می‌آوردند و یا فیلم‌های داستانی کوتاه می‌ساختند. سمعی بصری در واقع بخش فنی تولیدات حوزه هنری بود و به‌خصوص مونتاژ در آنجا انجام می‌شد. رشته اصلی‌ من در دوره‌ای که سینما خواندم مونتاژ بود. همان موقع هم مرحوم سلحشور دائماً به سمعی بصری می‌آمد و با هم مراوده داشتیم.

ایشان با مدیریت وقت حوزه هنری چندان جور و همفکر نبود و به همین دلیل بیرون آمد. آن موقع‌ها بیشتر فعالیت‌هایش را در خانه انجام می‌داد. فکر می‌کنم سال ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۷ بود که برای بازی در «پرواز در شب» دعوت شد. قبل از آن گاهی نمایشنامه می‌نوشت، تئاتر اجرا می‌کرد و در فیلم بازی. گاهی هم دوبله می‌کرد. طیفی از بچه‌های مذهبی را برای دوبله به تلویزیون و برای نمایش به رادیو برد و نمایش‌های مختلفی را اجرا ‌کردند.

به هر حال از  مقطعی که با ایشان آشنا شدم، دیدم که انسان پاکباخته، ولایی، دینی و خُلّصی است، خصوصاً وجهه قرآنی بودن ایشان خیلی مرا جذب کرد.

 

*آیا ایشان به برداشتی که از قرآن داشت بسنده می‌کرد یا با علمای اهل فن هم مشورت می‌کرد؟

در مورد اینکه ایشان چقدر در خصوص قصه‌های قرآنی به مشورت اهتمام داشت، از مردان آنجلس به بعد که به ایشان نزدیک‌تر شدم، می‌دیدم که از زمان نگارش فیلمنامه کاملاً مشاوره‌پذیر بود و سعی می‌کرد از قرآن‌پژوهان و محققین قرآنی، علما و فضلای حوزه علمیه قم استفاده کند و مدام به دفاتر آنها رفت و آمد داشت. حجت‌الاسلام آقای بهمن‌پور به صورت جدی از مشاورین کارهای ایشان بودند و شاید در بخش‌هایی به صورت جدی وارد نگارش هم می‌شدند. آقای شهریار بحرانی همین‌ طور. در نگارش فیلمنامه‌های اصحاب کهف، حضرت یوسف(ع) و حضرت موسی(ع) جمعی کار ‌کردند.

ایشان از خیلی‌ها کمک و مشورت می‌گرفت، از جمله آقای علی غفاری، آقای عطا سلمانیان، آقای شهریار بحرانی. ما هم سعی می‌کردیم در حوزه‌های فنی کمک کنیم. در حوزه‌های علوم دینی هم چندین نفر بودند، از جمله حجت‌الاسلام بهمن‌پور، حجت‌الاسلام آقای نقی‌پور‌فر و عده‌ای دیگر که متأسفانه اسامی‌شان یادم نیست.

علاوه بر این ایشان با عده‌ای از مورخین هم ارتباط داشت و به آنها مراجعه می‌کرد تا قصه‌ها را درست تعریف کند. خلاءهای داستانی اصحاب کهف را می‌پرسید که مثلاً وقتی این جوان‌ها از شهر بیرون رفتند تا خود را به غار برسانند، در بین راه چه اتفاقاتی افتادند؟ برخی از این اتفاقات در تواریخ و قصص قرآنی آورده شده‌اند که از طریق مشاوره‌هایی که می‌گرفت، این خلاءها را پر و حتی‌المقدور از تفاسیر مختلف و اندیشمندان این حوزه استفاده می‌کرد و آرای آنها را می‌گرفت، خصوصاً به متون اسلامی و دینی‌ای که به ائمه معصومین(ع) مربوط می‌شد و نیز تفاسیری که از این بزرگواران باقی مانده، زیاد مراجعه می‌کرد.

این رویه در سریال حضرت یوسف(ع) هم دنبال شد. در مورد فیلمنامه، مشاورین هنری و فنی و مشاورین دینی و قرآن‌پژوهان متعددی مورد مراجعه ایشان قرار می‌گرفتند و ایشان از تفاسیر و مفسرین مختلفی استفاده می‌کرد تا حتی‌المقدور اشتباهات فیلمنامه کم شود.

در فیلمنامه حضرت موسی(ع) هم همین‌ طور بود. ایشان بسیار روحیه پذیرش مشاوره را داشت. نه‌تنها در نگارش که در اجرا هم همین‌ طور بود. من هم در اصحاب کهف و هم در حضرت یوسف(ع) از صفر تا صد این پروژه‌ها را در خدمت ایشان‌ بودم. فوق‌العاده به کار جمعی اهتمام داشت، خصوصاً برای نگارش فیلمنامه حضرت موسی(ع) که از قصه‌های فوق‌العاده جدی، پرمعنا و پرمغز قرآن است. در این کار شاید بیش از ۲۰ نفر در نگارش و پژوهش فعال بودند و یا به صورت مشاوره حضور داشتند. از آقایان علما آقای طائب، آقای میرباقری، آقای نقی‌پورفر و… در فیلمنامه حضرت موسی(ع) مورد مشورت بودند. فیلمنانه در ۷۲ قسمت نوشته شده و آماده است.

 

*یکی از آرزوهای مرحوم سلحشور این بود که بتواند سریال حضرت موسی(ع) را بسازد. در حال حاضر سریال در کدام مرحله است؟

نگارش این فیلمنامه نزدیک به چهار پنج سال طول کشید. بعد از اتمام سریال حضرت یوسف(ع) آقای سلحشور به‌طور جدی به نگارش این فیلمنامه پرداخت. قبل از شروع سریال حضرت یوسف(ع) و حتی قبل‌تر و موقعی که مردان آنجلس تمام شد، عوامل اصلی تهیه و تولید سریال مردان آنجلس و رئیس وقت صدا و سیما آقای لاریجانی به زیارت مقام معظم رهبری مشرف شدیم. همان‌جا ایشان به آقای لاریجانی گفتند این گروه، حجت را بر ما تمام کردند و نشان دادند که توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند. شما باید کارهای بزرگ‌تری، از جمله قصه حضرت موسی(ع) را بدهید اینها بسازند. گروهی از دوستان در آنجا بودند که صلاح نمی‌دانم اسامی‌شان را بیاورم و رفتند و نگارش فیلمنامه حضرت موسی(ع) را شروع کردند. یکی از دلایلی هم که آقای سلحشور از مدیریت وقت سازمان دلخور شد و رفت و در خانه نشست، به خاطر همین بود که چند تن از دوستان ایشان را دور زدند و رفتند که سریال حضرت موسی(ع) را خودشان بسازند. هر چند آن کار هم ساخته نشد.

بعدها آقای لاریجانی برای دلجویی از مرحوم سلحشور ایشان را دعوت کرد که حالا که این‌طور شده، شما بیایید و سریال حضرت یوسف(ع) را شروع کنید. اتفاقاً ایشان در دوره خانه‌نشینی شروع به نگارش فیلمنامه و تحقیق در باره حضرت یوسف(ع) کرده و تقریباً طرح آن را در ۲۵ صفحه آماده بود. طرح را ارائه داد و مورد پسند واقع گردید و دستور نگارش فیلمنامه داده شد.

غرض اینکه آقای سلحشور در واقع از خودی‌ها دلخور شده بود، چون استارت این کار را در همان جلسه‌ای که عرض کردم، خود مقام معظم رهبری با توجه به توانایی‌های گروه مردان آنجلس زده بودند که با این حرکت بعضی از دوستان به تعویق افتاد. بعد از اینکه سریال حضرت یوسف(ع) ساخته شد، آقای ضرغامی مسئول صدا و سیما شد و سریال حضرت یوسف(ع) در دوره ایشان تمام شد. با اتمام سریال حضرت یوسف(ع) و بخش جهانی و انعکاس بسیار شگرفی که این مجموعه در جهان اسلام و کشورهای مسیحی پیدا کرد، مرحوم سلحشور از یک سریال‌ساز داخلی به یک سریال‌ساز جهانی تبدیل شد. همان‌ طور که مقام معظم رهبری هم در پیامشان اشاره کردند ،ایشان در واقع باعث عزت و افتخار سینمای ایران در جهان شدند.

مرحوم سلحشور پس از اتمام سریال حضرت یوسف(ع) شروع به نگارش قصه حضرت موسی(ع) کرد و با استقبال گسترده جهانی از سریال حضرت یوسف(ع) مسئولین تلویزیون برای ساخت سریال حضرت موسی(ع) مصرتر شدند. می‌دانید که بیشترین آیات قرآن در باره پیامبران به حضرت موسی(ع) اختصاص دارند. مرحوم سلحشور نگارش این کار را با یک تیم کارشناسی حرفه‌ای پخته، به‌خصوص قرآن‌پژوهانی چون آقای طائب، آقای میرباقری، حاج‌آقا مصطفوی و…شروع کرد. فیلمنامه این پروژه یک سال پیش تمام شد و در جلسه‌ای نسبتاً خصوصی که خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، آقای سلحشور خدمت ایشان گزارش ‌داد. آن موقع مشخص شده بود که ایشان سرطان ریه دارد. ایشان سه سال پیش مشکلات تنفسی پیدا کرد و در بیمارستان بقیه‌الله بستری شد. در آنجا تکه‌برداری کردند و به سرطان ریه مشکوک شدند، آن هم سرطان پیشرفته و بدخیم. درمان هم از همان سه سال پیش شروع شد. در همین فاصله خدمت آقا رسیدیم و مرحوم سلحشور با بغض گفت دعا کنید زنده بمانم و بتوانم این پروژه را انجام بدهم. واقعاً یکی از دغدغه‌های ایشان تولید سریال حضرت موسی(ع) بود و یکی از نگرانی‌هایش این بود که نتواند این سریال را  بسازد. فیلمنامه این کار را هم با حساسیت‌های خاصی تمام کرد. البته یک مقدار هم کوتاهی شد. ساخت این سریال می‌توانست زودتر شروع شود، چون فیلمنامه حدود یک سال پیش آماده بود.

*آن‌طور که شنیده‌ام گویا ۲۵ تن از علما هم آن را خوانده‌اند.

بله، اندیشمندان، قرآن‌پژوهان و کسانی که در این کار به ما کمک کرده بودند یا غیرمستقیم در جریان این کار بودند، خلاصه قسمت‌ها را خواندند. بعضی‌ها هم حاشیه‌نویسی کردند و فرستادند. عمده دیالوگ‌ها از خود قرآن برداشته ‌شده‌اند. سبک نگارش فیلمنامه‌ای که ایشان به کار می‌برد، تقریباً همان کلام قرآنی و نوع ادبیات قرآنی است. خیلی به اینکه شخصیت‌ها باید سبک و ادبیات خود را داشته باشند مقید نبود. در سریال حضرت یوسف(ع) هم مشخص شد که همه مردم ادبیات قرآنی را می‌فهمند و راحت با آن ارتباط برقرار می‌کنند. شاید قسمت نبود که ایشان این سریال را بسازد و تقدیر بود که این کار با مدیریت جدیدی انجام بگیرد، ولی نباید در میراث و سبک و سیاق‌ نگارش فیلمنامه ایشان تغییراتی ایجاد کرد، چون اگر دست بخورد دچار خلل خواهد شد و ارتباط لازم را با مخاطب برقرار نخواهد کرد.

سبک و سیاق و ادبیات مردان آنجلس و حضرت یوسف(ع) جواب داده است، لذا مدیریتی که می‌خواهد ان‌شاءالله این مجموعه را بسازد، باید همان عوامل و همان سبک و سیاق و نگاه را حفظ کند. آقای سلحشور از دنیا رفته‌، ولی تیم کاری ایشان، خصوصاً در نگارش فیلمنامه حضرت موسی(ع) یک نفر و دو نفر که نبودند. در نگارش این فیلمنامه، استاد مسلم این کار آقای منصور براهیمی در کنارشان بودند. ما از قبل پیش‌بینی کرده بودیم که شاید تلویزیون تهیه‌کنندگی این کار را به آقای سلحشور ندهد، چون کار عظیمی است و پیش‌بینی کرده بودیم کار را به یکی از تهیه‌کنندگان خوب که اهل قرآن و با آقای سلحشور دوست و همفکر است بسپارند.

 

*کارگردانی چطور؟

در آخرین صحبتی که با آقای سرافراز و معاونین ایشان کردیم، قرار شد اسم من و آقای سلحشور را با هم بزنند. واقعیت این است که من احساس می‌کردم خداوند این وجود نازنین را از ما نخواهد گرفت. حس قلبیم این‌طور بود و می‌گفتم نام ایشان به عنوان کارگردان نباید حذف شود. حتی همین حالا هم که دستش از این جهان کوتاه شده، اگر قرار باشد من این کار را کارگردانی کنم، نام ایشان را در گروه کارگردانی می‌آورم، چون احساس می‌کنم ایشان حضور دارد و  به خاطر تعلق خاطر و عشقی که به این کار داشت،  قطعاً و یقیناً حضور خواهد داشت. ما هم سعی خواهیم کرد میراث و ادبیات ایشان را حفظ و درک کنیم.

 

*یعنی در تمام مراحل پروژه حضور ایشان جاری و ساری باشد.

واقعاً باید خودش هم کمک کند. در کارهای قبلی هم عنایات خاصی به کار می‌شد، چون ایشان یک آدم قرآنی و متصل بود. به‌طور و یقین روح ایشان در این کار هم به ما کمک خواهد کرد.

بنابراین توصیه شما به صدا و سیما این است که همان تیم آقای سلحشور این کار را به عهده بگیرد.

البته صحبت‌هایی هم شده است. در آخرین جلسه‌ای که داشتیم، خود آقای سلحشور در بستر بیماری بودند و حضور نداشتند. من بودم و آقای براهیمی و حجت‌الاسلام حاج بصیر سلحشور، فرزند مرحوم سلحشور و به این نتیجه رسیدیم که این اتفاق بیفتد، یعنی تیم این کار همان تیم دو سریال قبلی باشد.

 

*فکر می‌کنید کلید این کار کی زده شود؟

چون پروژه بزرگی است و هزینه سنگینی دارد، باید برای این کار تأمین بودجه شود. تأمین بودجه از نهادهای دیگر صورت گرفته بود و همین حالا هم صورت‌جلسه‌ها و امضاهایش را داریم. قرار بود بودجه این کار از سپاه به تلویزیون تزریق شود. یک سال پیش که با مسئولین مالی، مرحوم سلحشور، آقای طائب و… جلسه داشتیم، تقریباً بودجه این کار مصوب و امضا شد، منتهی دنبال نهادی می‌گشتند که این پروژه را برای سپاه اجرا کند. با جاهای مختلفی صحبت شد و نهایتاً اجرای پروژه‌ را به تلویزیون دادند، چون سیما  سیستم و سازمان‌های نظارتی لازم را دارد. ما هم پذیرفتیم که این اتفاق بیفتد.

علت شروع نشدن این پروژه تعللی بود که در تزریق بودجه صورت گرفت. حتی آقای سرافراز به سردار جعفری نامه هم نوشتد که ما برای تولید این کار اعلام آمادگی و به محض اینکه قسط اول این پروژه تزریق شود، کار را شروع می‌کنیم، ولی تا آنجا که من اطلاع دارم هنوز این مبلغ به حساب سازمان ریخته نشده است.

در آخرین جلسه تقریباً تیم سازنده این کار را بستیم و قرار شد خود حقیر در خدمت پروژه حضرت موسی(ع) باشم. البته با کمک خود مرحوم سلحشور که فکر می‌کنم بیشتر از زمان حیاتش می‌تواند به ما کمک کند. بنده خود را نیازمند مشاوره‌های بسیار می‌دانم. آقای براهیمی هستند، همین‌طور آقای میرفخرایی، آقای دکتر شیخ انصاری، آقای دکتر دانشور و عزیزان دیگری که می‌توانند در اجرای این پروژه کمک کنند.

سعی می‌کنیم واقعاً همان چیزی را که مرحوم سلحشور در فکر داشتند پیاده کنیم و چه بسا تأثیرگذاری آن از سریال حضرت یوسف(ع) هم بیشتر باشد، چون قصه حضرت موسی(ع) بسیار فراگیرتر و مطول‌تر است و فرازهای بسیار پیچیده‌ای هم دارد. پیچیدگی زندگی حضرت موسی(ع) و جناب هارون(ع) که هر دو از پیامبران بزرگ هستند، بسیار است و در کنار هم در بسیاری از جاها مثل حضرت رسول(ص) و حضرت علی(ع) هستند. خود حضرت رسول(ص) به این امر اشاره کرده‌اند. در این زمینه هم در فیلمنامه کار شده است که حضرت رسول(ص) می‌فرمایند علی برای‌ من به مثابه هارون است برای موسی(ع).

در فیلمنامه سعی شده انتظار برای موعود را خصوصاً در بخش‌های ابتدایی بیاوریم. انتظار در نگاه ما شیعیان موضوعی بسیار مهمی است و باید در کارهای قرآنی مستتر بوده، جایگاه خاص خود را داشته باشد. بعد از اینکه حضرت موسی(ع) فوت می‌کنند، برای جانشین ایشان، یوشع بن نون چه همان اتفاقی می‌افتد که برای امام علی(ع) افتاد، یعنی ایشان مورد غضب بنی‌اسرائیل قرار می‌گیرند. از قصه حضرت موسی(ع) حدود ۷۰، ۸۰ فیلم و مجموعه تلویزیونی و انیمیشن ساخته شده‌اند که اغلبشان فقط تا زمان خروج بنی‌اسرائیل توسط حضرت موسی(ع) و این قوم را همچنان قوم برتر و مورد توجه خداوند نشان می‌دهند و قصه را با شکست بت‌پرستان، فراعنه و فرعون تمام کرده‌اند.

ولی اصل ماجرای قصه حضرت موسی(ع) اتفاقاً بعد از خروج از مصر رخ می‌دهد. بهانه‌های مختلفی که بنی‌اسرائیل می‌گیرند و لجاجت‌های متعددی که با جناب موسی(ع) می‌کنند و حتی نقشه قتل پیامبر بزرگوار را می‌کشند که به اذن الهی همه شکست می‌خورند. دوران سختی که به اذن خداوند به خاطر پشت کردن به ولایت بر سر بنی‌اسرائیل می‌آید، برای همه تاریخ و زمان حال ما عبرت‌انگیز است و نشان می‌دهد که دست کشیدن از ولایت می‌تواند چه ضررهائی را به امت وارد کند.

قرار است به مدد خداوند و با کمک مسئولین ان‌شاءالله این کار را شروع کنیم و به اتمام برسانیم و روح مرحوم سلحشور را از این حرکت خوشنود کنیم.

 

*فکر می‌کنم بسیار میمون و خجسته خواهد بود که تا قبل از چهلم ایشان کلید این پروژه زده شود.

قاعدتاً کلید این کار را تا چهلم ایشان نمی‌توانیم بزنیم، ولی می‌توان قراردادهای اصلی را بست. ما برای پیش تولید این کار با دکتر شیخ انصاری، جناب آقای براهیمی و دوستان دیگر فکر کرده‌ایم که این پروژه را کاملاً حساب‌شده و بدون کمترین دورریز هم از لحاظ بودجه و هم از نظر زمان ساخت فیلم و مسائل دیگر شروع کینم و به‌نحو احسن از لحاظ فنی یک کار کاملاً هالیوودی بسازیم تا به خسارت‌های اصلاح بودجه‌های مکرر که در تلویزیون باب هست برنخوریم و اصلاحات را به چهار پنج درصد برسانیم. به همین دلیل قرار است یک مرحله پیش‌تولید بسیار دقیق را انجام بدهیم. با جناب دکتر شیخ انصاری پیش‌بینی شش ماه پیش تولید را کرده‌ و قرار گذاشته‌ایم که تمام جزئیات قصه را روی کاغذ بیاوریم و به کامپیوتر بدهیم و همه را مجسم کنیم. تمام جزئیات بودجه این کار هم باید دقیقاً محاسبه و به مسئولین این اطمینان خاطر داده شود که ما قطعاً پیش‌بینی‌های لازم را کرده‌ایم و در طول این قرارداد، کسی خدای نکرده دچار خسران‌های مالی نخواهد شد.

 

*ان‌شاءالله تا قبل از سالگرد آقای سلحشور کلید این کار زده شود.

ان‌شاءالله.

 

*اشاره‌ای هم به ویژگی‌های شخصیتی مرحوم آقای سلحشور داشته باشید 

مرحوم سلحشور به‌قدری روحیه لطیف و ظریفی داشت که واقعاً هیچ ‌کس بدون اینکه اندوخته‌ای به دست بیاورد از کنار ایشان  نمی‌رفت. هیچ تقاضایی را هم اعم از مادی و معنوی رد نمی‌کرد و هرچه را که در توان داشت کمک می‌کرد و به بسیاری از افرادی که درخواست کمک می‌کردند و دستشان تنگ بود و آدم‌های مستضعفی بودند مستمری ماهانه می‌داد. مثل جناب مولا علی(ع) بود که وقتی رحلت فرمودند، تازه عده‌ای متوجه شدند کمک‌هایی که می‌شد از طرف ایشان بود. مرحوم سلحشور مستمری‌های جاریه‌ای داشت و خصوصاً به افرادی که در زمینه‌های فیلم و هنر فعالیت می‌کردند کمک می‌کرد. من واقعاً نمی‌دانم ایشان چقدر از اشخاصی که از ایشان قرض‌الحسنه گرفته‌اند و به هر دلیلی نتوانسته‌اند پس بدهند طلبکار است. همه اینها در واقع حسنات جاریه هستند.

.نوع سلوک ایشان با افراد مختلف و ارادتی که به انبیا و اولیا و خصوصاً ائمه معصومین(ع) داشت کم‌نظیر بود. هر جا که اشاره‌ای به مظلومیت‌های معصومین می‌شد، اشکش جاری می‌شد. هر جا هم که کوچک‌ترین اهانتی به انقلاب و ارزش‌های انقلابی و شهدا می‌شد، ابرو در هم می‌کشید و بلافاصله عکس‌العمل نشان می‌داد. اگر هم نمی‌توانست به طرف بگوید که بلند شود و از اتاق بیرون برود، اخم می‌کرد، یعنی همان توصیه‌ای که در خصوص غیبت به ما شده است. اهانت به شعائر دینی و آرمان‌های انقلاب و ولی‌امر مسلمین را برنمی‌تابید.

به نظرمن ایشان از لحاظ ارادت ویژه‌ای که به قرآن داشت، انسان خاصی بود. حتی یک روز هم نمی‌شد که کارها را بدون قرآن شروع کند، خصوصاً در زمان فیلمبرداری سریال حضرت یوسف(ع) که نزدیک به سه سال طول کشید،. نمی‌توانم بگویم هیچ روزی پیش نیامد، ولی بسیار به‌ندرت پیش آمد که نماز جماعت ظهر ما تعطیل شود. ما اصلاٌ برای این کار امام جماعتی را درخواست کرده بودیم، ماشین می‌رفت و ایشان را سر صحنه فیلمبرداری می‌آورد و نماز جماعت که برگزار می‌شد،  باز ماشین ایشان را به منزلشان برمی‌گرداند. برای ایشان مقرری ماهانه هم پرداخت می‌شد.

عنایت ویژه ایشان به شعائر و احکام دینی از ویژگی‌های خاص ایشان است. بعدها جناب آقای گلپایگانی ـ که خداوند ایشان را حفظ کند ـ می‌گفتند شما هر برکتی که از سریال حضرت یوسف(ع) دارید به خاطر توجه به فرایض دینی و همین نماز جماعتی است که بجا و به‌موقع انجام می‌شود. در دفتر تبیان هم همین اتفاق می‌افتد و نماز جماعت جزو آداب روزانه این دفتر است، در حالی که محیط یک محیط هنری و مساعد این است که در این زمینه‌ها تعلل صورت بگیرد، ولی ایشان به هیچ‌وجه اجازه نمی‌داد تعللی در انجام فرایض بشود. این ویژگی‌ها، خصوصاً در جامعه هنری ارزشمندند و یک نوع قداست به کار می‌دهند. تشییع باشکوه ایشان که به‌ندرت برای هنرمندی اتفاق می‌افتد، به برکت همین عقبه اعتقادی، قرآنی و دینی و توجه به فرایض و اخلاص و توجه به ضعفا بود.

در سریال حضرت یوسف(ع) همه انواع و اقسام اظهارنظرها را در باره بودجه این سریال می‌کردند، ولی من از نزدیک در جریان بودم و دیدم که این مجموعه با کمترین و نازل‌ترین بودجه تمام شد و روسیاهی به افرادی ماند که آن‌ قدر غیبت و جوسازی کردند.

 

*با توجه به اینکه ایشان اندیشه و تفکر قرآنی داشت و سعی می‌کرد کارها را هم با حداقل بودجه به اتمام برساند، قطعاً هم مورد حقد و حسد غرب‌باوران بود هم شرق‌باوران. به این نکته هم اشاره‌ای بفرمایید.

متأسفانه در سیما شیوه غلطی وجود داشت که الان با آمدن جناب آقای سرافراز یک مقدار اصلاح شده و آن هم این بود که عده‌ای با برآوردهای بسیار نازل و چند صفحه طرح می‌آمدند و قرارداد می‌بستند و یکمرتبه هزینه کاری که ۳، ۴ میلیارد برآورد بودجه داشت به ۳۰، ۴۰ میلیارد می‌رسید. این کار در تلویزیون تبدیل به یک رویه شده بود. البته برای خواص تلویزیون که ارتباطاتی با مدیران میانی داشتند.

ما به خاطر اینکه در زمان ساخت سریال حضرت یوسف(ع) در برابر این جریان مقاومت کردیم، هزینه زیادی دادیم. نوع برخورد مرحوم سلحشور برای‌ آنها سنگین بود.  ما با بودجه‌ای که از ابتدا مشخص کردیم، کار می‌کردیم و این در تلویزیون باب نبود. یادم هست از آن ابتدا برآورد بودجه سریال حضرت یوسف(ع) نزدیک به ۵/۶ میلیارد بود و آخرش هم با همین میزان تمام شد و به هیچ‌وجه بیشتر نشد، چون ما فیلمنامه آماده و کامل داشتیم و برآورد را بر اساس آن انجام دادیم. خیلی‌ها کار را بدون فیلمنامه آماده شروع می‌کنند و تازه وقتی تولید را شروع می‌کنند، فیلمنامه را می‌نویسند، در نتیجه نمی‌شود برآورد کرد که چقدر بودجه نیاز است.

الان اهتمامی که جناب سرافراز و مدیرانشان دارند این است که تا فیلمنامه‌ای کامل نشده هیچ پروژه‌ای را حتی به نزدیک‌ترین و خاص‌ترین افراد هم ندهند و کار را شروع نکنند، چون اصلاً نمی‌شود برآورد کرد و این پول به چاه ویل وصل است. ته آن هم معلوم نیست کی آماده شود و کی برایش آنتن پیش‌بینی کنند.

اتفاقاً یکی از توصیه‌های مکرر مرحوم سلحشور به مدیران تلویزیون همین بود که تا زمانی که فیلمنامه‌ تمام نشده، پروژه‌ای را شروع نکنید، چون همه چیز از دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی و محتوای اثر گرفته تا به بودجه برایتان مبهم است. بنابراین الان اهتمام جدی مدیران این است. خوشبختانه فیلمنامه حضرت موسی(ع) هم تکمیل شده است و الان می‌توانند با یک تولرانس مختصر برآورد کنند که این پروژه چقدر هزینه و زمان می‌برد.

من خودم از نزدیک شاهد حقد و کینه افراد بسیاری با نوع تهیه‌کنندگی و هزینه کردن مرحوم آقای سلحشور در سریال حضرت یوسف(ع) بودم، چون آنها روزیِ خودشان را در آن مدیریت بی‌سر و ته آنارشیستی پیدا می‌کردند. شاید هم زد و بندها و لابی‌هایی وجود داشته است که ان‌شاءالله اشتباه می‌کنم و این ‌طوری نبوده است. ان‌شاءالله که بتوانیم به دنبال راه، سلوک و سبک قرآنی ایشان این مسیر را ادامه بدهیم. علاوه بر فیلمنامه سریال حضرت موسی(ع) سه چهار فیلمنامه هم از ایشان باقی مانده است. اگر بعد از سریال حضرت موسی(ع) برایم عمری باقی ماند، به فیلمنامه عزیر نبی(ع) و حضرت یونس(ع) خواهم پرداخت و سه چهار فیلمنامه دیگر را که وقتی در خانه نشستند و عده‌ای از مسئولین به ایشان بی‌توجه بودند نوشتند و چاپ هم شدند. ایشان در آن فاصله هم بیکار ننشست و به سراغ قرآن رفت و به این ترتیب هم دنیای خود را تأمین کرد و هم آخرتش را.

امیدواریم این مشی و روش را به حول و قوه الهی و مساعدت مدیران ادامه بدهیم.

 

*با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید و با آرزوی موفقیت برای شما.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.   ‌

 

سوتیترها:

۱٫

صدا و تسلط خوبی به ابزار بیانی داشت. کأنّه جمع همه هنرها بود. مدتی هم مدیر دوبلاژ شد. در عین حال جلوی دوربین بازی می‌کرد. اوایل بیشتر بازی می‌کرد، چون تئاتری بود.

۲٫

 

ایشان یکی از بنیان‌گذاران هیئت هنرمندان هم بود. این هیئت در حال حاضر هم فعال است. جوش و خروش خاصی داشت و بسیار مردمی بود. قاری قرآن مجلس و مجری جلسات هیئت اسلامی بود. روحیه بسیار فعالی داشت.

 

۳٫

بسیار روحیه پذیرش مشاوره را داشت. نه‌تنها در نگارش که در اجرا هم همین‌ طور بود. فوق‌العاده به کار جمعی اهتمام داشت، خصوصاً برای نگارش فیلمنامه حضرت موسی(ع) که از قصه‌های فوق‌العاده جدی، پرمعنا و پرمغز قرآن است.

 

۴٫

 

در فیلمنامه سعی شده انتظار برای موعود را خصوصاً در بخش‌های ابتدایی بیاوریم. انتظار در نگاه ما شیعیان موضوعی بسیار مهمی است و باید در کارهای قرآنی مستتر بوده، جایگاه خاص خود را داشته باشد.

 

۵٫

مرحوم سلحشور به‌قدری روحیه لطیف و ظریفی داشت که واقعاً هیچ ‌کس بدون اینکه اندوخته‌ای به دست بیاورد از کنار ایشان  نمی‌رفت. هیچ تقاضایی را هم اعم از مادی و معنوی رد نمی‌کرد و هرچه را که در توان داشت کمک می‌کرد.

 

۶٫

.نوع سلوک ایشان و ارادتی که به انبیا و اولیا و خصوصاً ائمه معصومین(ع) داشت کم‌نظیر بود. هر جا که اشاره‌ای به مظلومیت‌های معصومین«ع» می‌شد، اشکش جاری می‌شد. هر جا هم که کوچک‌ترین اهانتی به انقلاب و ارزش‌های انقلابی و شهدا می‌شد، ابرو در هم می‌کشید و بلافاصله عکس‌العمل نشان می‌داد.

 

 

 

01ژانویه/17

تاریخچه و ابعاد نفوذ رژیم صهیونیستی در اتیوپی

احمد بروایه

مقدمه

قاره آفریقا به دلیل برخورداری از منابع طبیعی فراوان از دیر باز مورد توجه قدرت‌های استعمارگر بوده است، به طوری که در قرن نوزدهم بیش از هشتاد و پنج درصد مساحت این قاره تحت استعمار دولت‌های اروپایی بود.(۱)

جنبش صهیونیسم نیز به عنوان یک جنبش استعماری همواره در پی دست‌اندازی به این قاره بوده است. یکی از مهم‌ترین روش‌های این جنبش در آفریقا طرح این ادعاست که یهودیان و آفریقایی‌ها از قربانیان نژادپرستی هستند و باید در راستای رفع این ظلم به هم کمک کنند. در سال ۱۹۰۲ و تنها پنج سال پس از کنفرانس جنبش جهانی صهیونیسم در بازل که نقشه راه تأسیس رژیم صهیونیستی در آن ارائه شد، تئودور هرتزل در کتابی با عنوان Altneulana عنوان کرد:

«من آزادسازی مردم یهود یعنی ملت خودم را دیده‌ام و امیدوارم بتوانم به آزادسازی ملل آفریقایی هم کمک کنم.»(۲)

همچنین گولدا مایر، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی و معمار سیاست آفریقایی این رژیم اعلام کرد که باید تجارب ما در زمینه دولت‌سازی به آفریقایی‌ها منتقل شود، زیرا آنان هم‌ با مشکلاتی مانند آنچه که ما در ابتدا با آنها مواجه بودیم دست به گریبان هستند.(۳)

با وجود سخنان ایده‌آل‌گونه رهبران صهیونیسم باید گفت سیاست این رژیم در حقیقت سیاستی واقع‌بینانه برای رسیدن به اهداف خاصی بود که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ خروج از انزوای به وجود آمده به وسیله کشورهای عربی و اسلامی در محافل بین‌المللی

۲ـ منزوی کردن کشورهای عربی از طریق محاصره آنها‌ به وسیله کشورهای آفریقایی و بدبین کردن مردم آفریقا به عرب‌ها با یادآوری خاطرات تلخ تجارت برده به وسیله آنها.

۳ـ دستیابی به منابع طبیعی و گسترش تجارت بینابینی در راستای استثمار این کشورها.

از همین رو دان آونی، قائم مقام اداره آفریقایی وزارت خارجه این رژیم در دهه هفتاد تصریح کرد که کشمکش بر سر آفریقا در حقیقت جنگی بر سر مرگ و زندگی برای ماست.(۴)

جنبش‌های سوسیالیستی و سازمان‌های کارگری رژیم صهیونیستی در برقراری اولین تماس‌ها با آفریقا پیشقدم بودند. در سال ۱۹۵۸ هستدروت (فدراسیون کارگران اسرائیل) در راستای اهداف خود در آفریقا، اولین برنامه توجیهی را بنیان نهاد. این نهاد همچنین با تأسیس مؤسسه‌ای با نام «مرکز آفرو آسیایی تحقیقات کارگری و همکاری» دست به انجام تحقیقات علمی در راستای گسترش همکاری‌ها در زمینه‌های توسعه و آموزش کادرهای اتحادیه‌های کارگری در آفریقا ‌زد.(۵)

شیوه دیگر دخالت این رژیم در آفریقا کمک‌های اقتصادی و نظامی به کشورها و کمک به شخصیت‌های بانفوذ است. از جمله این افراد می‌توان به موبوتو سِسِکو اشاره کرد که در سال۱۹۶۶ در فلسطین اشغالی دوره دید و دو سال بعد با کودتایی رئیس‌جمهور کنگو شد.(۶)

 

اتیوپی

اتیوپی کشوری استراتژیک در منطقه شاخ آفریقا و با کشورهای اریتره، سومالی، سودان، جنوب سودان، کنیا و جیبوتی  همسایه است. این کشور با هشتاد میلیون نفر جمعیت، منابع طبیعی فراوان و قرار گرفتن هفتاد درصد سرچشمه‌های نیل در آن، یکی از قدرت‌های نوظهور قاره آفریقا محسوب می‌شود. موقعیت استراتژیک این کشور در شاخ آفریقا و مجاورت کشورهای اسلامی، مسیحی بودن و اختلافات ارضی خصوصاً با سودان و سومالی باعث شد که این کشور همواره کشورهای مسلمان پیرامون را تهدیدی برای امنیت خود قلمداد کند.(۷) از طرفی رژیم صهیونیستی از دهه پنجاه میلادی به بعد سعی داشت با ایجاد رابطه با کشورهای غیرعرب یا غیرمسلمان مانند ترکیه و رژیم شاهنشاهی ایران، علاوه بر خروج از انزوا، با ایجاد تهدیدات برای کشورهای دشمن خود توجه آنها را به سمت دیگری معطوف کند.(۸)

 

تاریخچه روابط رژیم صهیونیستی و اتیوپی

شروع روابط رژیم صهیونیستی و اتیوپی به دوره حکومت امپراطور ‌هایلاسلاسی بازمی‌گردد. یکی از پایه‌های نزدیکی روابط، ادعای امپراطور بود که خود را از نسل حضرت سلیمان«ع» می‌دانست. در این دوره رژیم صهیونیستی به این کشور کمک‌های نظامی اعطا می‌کرد و آموزش نیروهای ضد شورش و چتربازان ارتش این کشور را انجام می‌داد. رژیم صهیونیستی همچنین با دادن کمک‌های اطلاعاتی به امپراطور، مانع از سقوط نظام او و شکست کودتایی شد که در زمان سفر او به برزیل رخ داد.(۹)

این رژیم همچنین به اتیوپی در سرکوب قیام جدایی‌طلبانه مردم اریتره بر ضد اتیوپی به این کشور کمک می‌کرد. آمار نشان می‌دهد که تا سال ۱۹۶۶ در حدود صد مستشار اسرائیلی در اتیوپی حضور داشتند.(۱۰)

انتقادات بین‌المللی از جانب کشورهای آفریقایی به اتیوپی خصوصاً پس از قطع رابطه این کشورها با رژیم صهیونیستی در پی جنگ ۱۹۷۳، تعهد کشورهای عربی به عدم حمایت از جنبش آزادی‌بخش اریتره در صورت قطع روابط با این رژیم و فشار افکار عمومی باعث شد که اتیوپی در سال ۱۹۷۳ روابط خود را با رژیم صهیونیستی قطع کند. با وجود این، روابط نظامی میان اتیوپی و رژیم صهیونیستی ادامه یافت. کودتای کمونیستی سال ۱۹۷۴ در اتیوپی و قدرت گرفتن مانگستو‌هایله ماریام نیز این روابط ادامه یافت و اتیوپی مسیری برای ارتباط میان مستشاران صهیونیست و گروه‌های جدایی‌طلب جنوب سودان بود.(۱۱)

همچنین کمک‌های نظامی و آموزش بخش‌هایی از نیروهای مسلح اتیوپی کمابیش ادامه یافت و در این دوره توافق شد ۱۰هزار نفر از یهودیان سیاه‌پوست اتیوپیایی از این کشور به فلسطین اشغالی منتقل شوند.(۱۲) رژیم صهیونیستی همچنین در جریان جنگ ۱۹۷۷ میان اتیوپی و سومالی با اعمال فشارهای دیپلماتیک مانع از کمک نظامی آمریکا به سومالی شد.(۱۳) این روند تا سقوط حکومت کمونیستی اتیوپی در ۱۹۹۰ ادامه یافت.

 

منافع رژیم صهیونیستی در اتیوپی

کشور اتیوپی با  مساحت یک میلیون و صد و بیست و هفت هزار کیلومتر مربع و جمعیتی معادل هشتاد میلیون نفر یکی از کشورهای مهم قاره آفریقا محسوب می‌شود. اقوام مختلف همواره در طول تاریخ در این کشور درگیر نزاع‌های قومی بوده‌اند. کشور اتیوپی به عنوان کشوری با اکثریت مسیحی و دارای اقلیت مسلمان قدرتمند همواره از نفوذ کشورهای مسلمان و عرب در منطقه بیمناک بوده است. رژیم صهیونیستی نیز به همین دلیل این کشور را همواره به عنوان متحدی بالقوه برای فشار به کشورهای اسلامی به حساب آورده است.(۱۴)

یکی از منافع تاریخی مشترک رژیم صهیونیستی و اتیوپی مخالفت هر دو با سیطره کشورهای عربی بر دریای سرخ است و دو کشور همواره همکاری‌های گسترده‌ای را در زمینه نظامی و امنیتی در دریای سرخ داشته‌ و کشورهای عربی همواره اتیوپی را متهم کرده‌اند که به این رژیم اجازه داده است پایگاه‌هایی نظامی و اطلاعاتی خود را در جزایر دریای سرخ تحت حاکمیت اتیوپی احداث کند.

با کمک‌های بسیار زیاد رژیم صهیونیستی برای سرکوب جنبش استقلال‌طلبانه مردم اریتره پس از استقلال این کشور و تبدیل اتیوپی به کشوری محبوس در خشکی، اریتره با ادامه سیاست اتیوپی در دریای سرخ، نسبت به رژیم صهیونیستی سیاست دوستانه‌ای را اتخاذ کرد.(۱۵)

رژیم صهیونیستی با علم به اهمیت رود نیل برای مصر و سودان و اینکه ۸۰ درصد رود نیل از کوهستان‌های اتیوپی سرچشمه می‌گیرد تلاش می‌کند با ایجاد اختلاف میان مصر و اتیوپی بر سر سهم آبی مصر از این رودخانه فشارها را بر مصر بیشتر و این کشور را تضعیف کند. هم اکنون اتیوپی طرح‌های بلندپروازانه‌ای را برای سدسازی، تولید برق و آبیاری زمین‌های کشاورزی دارد که با تحقق این طرح‌ها سهم آبی مصر و به تبع آن امنیت ملی آن کشور با خطری جدی مواجه خواهد شد.

یکی از پایه‌های روابط رژیم صهیونیستی و اتیوپی بر این افسانه استوار است که مردم مرکز اتیوپی یا امهره  از نوادگان حضرت سلیمان و بلقیس ملکه سبا هستند. ‌هایلاسلاسی امپراطور سابق اتیوپی خود را شیر یهودا و از نوادگان سلیمان نبی می‌دانست.

همچنین اقلیتی از یهودیان سیاه‌پوست که به آن‌ها فلاشا گفته می‌شود در اتیوپی زندگی می‌کنند و رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند با فراهم آوردن زمینه مهاجرت این گروه به فلسطین اشغالی، علاوه بر افزایش جمعیت یهودیان، از نیروی کار ارزان این سیاه‌پوستان در اقتصاد و ارتش خود بهره ببرد. رژیم صهیونیستی همچنین تلاش می‌کند با ایجاد روابط سیاسی و اقتصادی مستحکم با اتیوپی بر منابع غنی خام این کشور دست پیدا کند و بازاری برای کالا و خدمات مهندسی خود بیابد.(۱۶)

 

روابط کنونی اتیوپی و رژیم صهیونیستی

پس از سقوط رژیم کمونیستی اتیوپی در سال ۱۹۹۰ این کشور تبدیل به یکی از کشورهای نسبتاً مستقل قاره آفریقا شد. این کشور تلاش می‌کند با جذب سرمایه‌گذاری خارجی و نزدیک شدن به غرب به رشد اقتصادی قابل ملاحظه‌ای دست یابد؛ از این رو این کشور یکی از متحدان مهم منطقه‌ای غرب محسوب می‌شود.

در حال حاضر روابط اتیوپی و رژیم صهیونیستی بسیار گسترده است، به گونه‌ای که صادرات اتیوپی در فاصله سال‌های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۸، ۲۳۰% افزایش یافته و این کشور اقلام زیادی از قبیل قهوه، چرم، گوشت، حیوانات زنده، پنبه، طلا، کوبالت و غلات را صادر کرده است. صادرات رژیم صهیونیستی به اتیوپی تنها در سال ۲۰۰۸ ، ۵۰% افزایش را نشان می‌دهد و شرکت‌های صهیونیستی بسیاری در اتیوپی در زمینه‌های ماشین آلات کشاورزی، سدسازی و تولید کود و مواد شیمیایی فعالیت می‌کنند.(۱۷)

نتیجه‌گیری

مطالعه پیشینه تلاش رژیم صهیونیستی برای نفوذ در اتیوپی و روابط مستحکم دو کشور نشان‌دهنده درک سردمداران این رژیم از اهمیت سیطره بر قاره آفریقا به‌طور عام و اتیوپی به عنوان تنها کشور غیرمسلمان شاخ آفریقا به‌طور خاص است. بدون تردید افزایش نفوذ این رژیم در قاره آفریقا باعث محاصره شدن کشورهای عربی شمال آفریقا در حلقه‌ای از کشورهای غیردوست و کاهش همبستگی کشورهای آفریقایی با آرمان فلسطین در مجامع بین‌المللی خواهد شد. اتیوپی درحال حاضر در حال ساخت سدی به نام سد هزاره بر منابع رود نیل است که تنش‌های سیاسی میان مصر و اتیوپی را به حد بی‌سابقه‌ای زیاد کرده است. کشورهای اسلامی باید علاوه بر حمایت از موضع مصر سعی کنند با سرمایه‌گذاری در اتیوپی و گسترش روابط دوستانه با این کشور راه نفوذ رژیم صهیونیستی در این منطقه مهم را سد کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ج‌هالستی، مبانی تحلیل در سیاست بین‌الملل.

۲- Golda Meir, My Life, (NY: Dell Publishing Co., 1975), pp. 308-309

۳- Meir, p. 306.

۴- Samuel Decalo, “Israel and Africa: The Politics of Cooperation, A study of Foreign Policy and Technical Assistance,” (Unpublished Ph.D. dissertation, University of Pennsylvania, 1970), p. 87.

۵- Mordechai Kreinin, “Israel and Africa: The Early Years,” in Curtis and Gitelson, p. 58.

۶- Abel Jacob, “Israel’s Military Aid to Africa, 1960-1966,” Journal of Modern African Studies, (August 1971), pp. 165-172.

۷ـ أسامه عبدالرحمن الأمین، التغلغل الإسرائیلی فی إفریقیا (إثیوبیا نموذجاً) وأثره على دول حوض النیل الشرقی، مجله الدراسات الافریقیه، ص ۲۰۳ـ۱۷۴.

۸- Mitchell G. Bard, Israel’s International Relations: The Evolution of Israel’s Africa Policy

۹- Pateman, Roy. Eritrea: even the stones are burning. Lawrenceville, NJ [u.a.]: Red Sea Press, 1998. pp. 96–۹۷

۱۰- http://www.country-data.com/cgi-bin/query/r-4541.html

۱۱ـ عامری، رضا، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن و… رویارویی نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی، ۱ تیرماه ۱۳۹۲، تهران.

۱۲ـ همان

۱۳- http://arabic.alshahid.net/zawaya/shahid/9494

۱۴- http://www.country-data.com/cgi-bin/query/r-4541.html

۱۵- http://yafacenter.com/TopicDetails.aspx?TopicID=1801

۱۶- http://studies.aljazeera.net/reports/2012/01/2012124112751652.htm

۱۷ـ أسامه عبدالرحمن الأمین، التغلغل الإسرائیلی فی إفریقیا (إثیوبیا نموذجاً) وأثره على دول حوض النیل الشرقی، مجله الدراسات الافریقیه، ص ۲۰۳ـ۱۷۴.

سوتیترها:

 

۱٫

 

کشورهای عربی همواره اتیوپی را متهم کرده‌اند که به رژیم صهیونیستی اجازه داده است پایگاه‌هایی نظامی و اطلاعاتی خود را در جزایر دریای سرخ تحت حاکمیت اتیوپی احداث کند.

 

۲٫

کشورهای اسلامی باید علاوه بر حمایت از موضع مصر سعی کنند با سرمایه‌گذاری در اتیوپی و گسترش روابط دوستانه با این کشور راه نفوذ رژیم صهیونیستی در این منطقه مهم را سد کنند.

 

01ژانویه/17

منشأ پروتکل‏های صهیونیست از کجاست و چگونه برملا شد؟

شبهات تاریخی

مجید صفاتاج

در سال ۱۸۹۷ میلادی، مجامع صهیونیست انجمنی را در شهر بال سوئیس تشکیل دادند. این انجمن که با ابتکار یکی از چهره‏های مشهور صهیونیست به نام تئودور هرتزل شکل گرفت، در صدد تحقق دو هدف عمده و اساسی در جهان بود:

الف) برانداختن همه دولت‏های غیرصهیونیست و تسلط بر مراکز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی کشورهای جهان

ب) تأسیس یک دولت صهیونیستی در فلسطین اشغالی

در آن انجمن تصمیماتی اتخاذ شد و صورت‌جلسات آن انجمن‏ها را پروتکل نام نهادند. این پروتکل‏ها که در واقع اصول سیاست صهیونیسم و نوع نگرش آن به جوامع انسانی را نشان می‏دهد، گویای دسیسه‏های شیطانی علیه جهان بشریت و واقعیتی است که هم‌اکنون جهان شاهد شکل‏گیری مراحل مختلف تحقق آن در راستای تسلط بر جهان است.

البته برخی از محققان از جمله خود یهودیان، در صحت و سقم این پروتکل‏ها تشکیک کرده‏اند. «هنری فورد»(۱) در کتابش به این سئوال پاسخ می‌دهد و می‏نویسد: «نویسندگان پروتکل‏ها را می‏توان گروهی از خرابکاران فرانسوی و نظیر کسانی تصور کرد که در دوران انقلاب فرانسه تحت ‌رهبری دوک بدنام اورلئان(۲) فعالیت می‏کردند، ولی این فرض متضمن پذیرش تناقضی است میان این واقعیت که خرابکاران ‌مذکور‌ فوت کرده‌اند، ولی برنامه‏ای که ضمن پروتکل‏ها اعلان شده، نه فقط در فرانسه که در سراسر اروپا و به‌نحو بسیار محسوسی در ایالات متحده به‌طور ثابت و مستمر در حال اجراست.

در شکل فعلی پروتکل‏ها که بنا بر شواهد موجود در آن، همان نسخه‏ اصلی است، هیچ‌گونه تناقضی وجود ندارد. به دلیل اینکه شرط اصلی یعنی انسجام منطقی و عدم تناقض در این پروتکل‌ها وجود دارد، این دعوی که پروتکل‏ها به وسیله‏ یهود نوشته شده، متناقض به نظر می‌رسد. اگر بنا بر ادعای یهودیان، این اسناد جعلی بودند، سندسازان باید متحمل مشقات بسیار زیادی شده باشند تا نگارش پروتکل‏ها به وسیله‏ یهود را با این بداهت اثبات کنند. در این صورت، مقاصد ضدیهودی آنان نیز می‏باید به‌سهولت قابل تشخیص می‌بود. اما لفظ «یهود» فقط دوبار در آنها آمده است. اگر خواننده کمی بیشتر از معمول به خود زحمت مطالعه‏ این قبیل مسائل را بدهد، به نقشه‏هایی برمی‏خورد که برای به قدرت رسیدن «سلطان مطلق جهان»(۳) ارائه شده‌اند. تنها دراین وقت است که روشن می‏شود قرار است این سلطان مستبد از چه اصل و نسبی باشد.»(۴)

در این باره، مبلغان یهودی سئوال کرده‏اند: «آیا اگر چنین برنامه جهانی‌ای در اختیار یهودیان بود، آن را روی کاغذ ‌می‏آوردند و منتشر می‏کردند؟»

در پاسخ باید گفت مدرکی وجود ندارد که کسانی که پروتکل‏ها را اعلان کردند، آنها را به صورت دیگری جز به صورت «شفاهی» بیان و ارائه کرده باشند. پروتکل‏ها به شکلی که در اختیار ما قرار دارند، به ظاهر یادداشت و خطابه‏هایی هستند که کسی آنها را شنیده و روی کاغذ آورده است. برخی از آنها طولانی و برخی کوتاه‏اند.

آنچه از زمان طرح پروتکل‏ها تا کنون همیشه عنوان شده این است که آنها یادداشت سخنرانی‏هایی هستند که در جایی در سوئیس خطاب به دانشجویان یهودی ایراد شده‌اند. البته تلاش شده تا چنین وانمود شود که پروتکل‏ها منشأ روسی دارند، ولی دیدگاه متفاوتی که بیان شد، در کنار شواهد موجود در خصوص زمان طرح پروتکل‏ها و نیز برخی اشارات گرامری، این تلاش را خنثی و دسیسه‏های شیطانی آنها را برملا می‌کند.

دلیل برملا شدن پروتکل‏های صهیونیسم و دسیسه‏های شیطانی آن، این بود که در سال ۱۸۹۷، هنگامی که بزرگان و سردمداران صهیونیسم، کنفرانس ویژه خود را در شهر بال تشکیل دادند، گروهی از پلیس تزاری روس که از مسکو آمده بودند، ساختمان محل تشکیل کنفرانس را به آتش کشیدند و صهیونیست‏های حاضر در جلسه، از ترس جانشان پا به فرار گذاشتند. در نتیجه افراد پلیس وارد سالن شدند و اوراق و صورت‌جلسات و یادداشت‏های روی میزها را جمع‏آوری کردند و آنها را به مسکو انتقال دادند. در آنجا این نوشته‏ها وارسی شدند، در میان آنها مطالبی به دست آمد که نام «پروتکل‏های دانشوران صهیون» به خود گرفت. از آن پس تا کنون، این اصطلاح در مورد آن به کار برده شده است.(۵)

مشخص نیست که چه کسی برای نخستین ‌بار اسناد و پروتکل‏های دانشوران صهیون را منتشر کرد. مدرکی دال بر اینکه پروتکل‏ها به‌تازگی تنظیم شده‌اند، در دست نیست، امّا نوعی صبغه سنتی یا دینی در همه‏ آنها وجود دارد؛ گویی به وسیله‏ اشخاصی راز آشنا از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‏اند. اثری از کشف تازه یا هیجان و اشتیاق در پروتکل‏ها نیست، بلکه آرامش و اطمینان به حقایقی کهن و خط مشی‏هایی است که از دیرباز تجربه بر آنها صحه گذاشته است.

در باره طراحان اصلی پروتکل‏های صهیونیسم، اظهار نظرهای مختلفی شده است. عده‏ای معتقدند شناخت طراحان و حکمای صهیونیست یک راز سر به مُهر است، امّا تا کنون مشخص شده که کتاب «پروتکل‏های صهیونیسم» از مشهورترین نشریات صهیونیستی است که یکی از کارمندان روسیه به نام «سرگئی نیلوس» برای اولین ‌بار آن را که یکی از نسخه‏های اصلی آن در موزه‏ای در انگلستان است، به زبان روسی منتشر کرد و مدعی شد که نسخه‏ خطی آن را در سال ۱۹۰۱ از دوستش گرفته که او خود از یک زن که آن را از یکی از رهبران ‌فراماسونری در فرانسه سرقت‌ کرده بود، به دست ‌آورده است.(۶)

البته پروتکل‏ها در سال ۱۹۰۵ به صورت چاپ شده موجود بودند و یک نسخه از آنها از سال ۱۹۰۶ به بعد در موزه‏ بریتانیا بود.(۷) این کتاب برای مدتی اندیشه‏ها را در اروپا تحت‌ تأثیر قرار داد تا جایی که گفته شد بزرگ‏ترین کتاب رایج در جهان بعد از کتاب مقدس است. کتاب مذکور به عربی و سپس به فارسی ترجمه شد و برای مدت طولانی در افکار قشرهایی از مردم جهان تأثیر گذاشت و در اندیشه ‏مقامات محافظه‏کار اروپایی نفوذ کرد. در این کتاب می‏توان تفسیرهایی را در باره‏ بسیاری از مظاهر سیاسی و اجتماعی و اخلاقی جدید یافت، اما خبرنگار مجله‏ «تایمز» لندن در سال ۱۹۲۱ در استانبول اعلام کرد که سند مزبور کلاً تقلبی است و اصل آن را در کتابی به زبان فرانسه یافته است که آن را یک مهاجر روسی از یکی از افسران سابق پلیس سیاسی تزار در اوکراین به دست آورده بود.

این کتاب که با عنوان «گفت‏وگو بین ماکیاول و منتسکیو در دوزخ» یا «سیاست ماکیاولیستی در قرن نوزدهم به قلم معاصر» چاپ شده و حاوی حملاتی غیرمستقیم به تسلط ناپلئون سوم در قالب بیست و پنج گفت‌وگو بین منتسکیو و ماکیاول است، در تاریخ پانزدهم اکتبر ۱۸۶۴ در ژنو منتشر شد و سال‏ها در بازار موجود بود.

انتشار این کتاب منجر به بازداشت مؤلف حقوقدان آن «موریس ژولی» گردید و نسخه‏ای از آن در موزه‏ای در انگلیس پیدا شد. پس از مقایسه‏ دو کتاب مشخص گردید که پروتکل‏های حکمای صهیونیست تنها از نسخه‏ فرانسوی آن متأثر نبوده‌اند، بلکه تقریباً از بعضی از متون آن اقتباس شده‌اند.(۸)

با تحقیق بیشتر، ماهیت پروتکل‏ها که گویی از مشهورترین نیرنگ‏های سیاسی جهان هستند؛ روشن‏تر شد. مورخ روسی، «ولادیمیر برستیو» این کتاب را مربوط به جمع شدن مردم حول محور تزار و حکومت اشرافی و کلیسا می‏دانست و آن را به منظور آگاهی و توجیه پلیس سیاسی روسیه برای دستیابی به جنبش‏های انقلابی و لیبرالی و افکار انقلاب فرانسه منتشر کرد. بدون شک تأکید پروتکل‏ها بر آن عناصر این برداشت را تأیید می‏کند.

با توجه به شهرت ننگینی که این پروتکل‏ها کسب کرده‏اند، صهیونیست‏ها در برابر هر انتقادی از آنها به پروتکل‏ها استناد می‏کنند. در غرب نیز هرگونه همکاری با پروتکل‏ها یا استناد به آنها، دلیلی بر سامی‌ستیزی تلقی می‏شود.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هنری فورد، (Henry Ford) بنیان‌گذار شرکت اتومبیل‌سازی فورد در آمریکا. وی کتابی به نام «یهود بین‌الملل» را منتشر، ولی پس از تهدیدها و سوءقصدها گفته‌هایش را انکار کرد و به فراماسونر فعالی تبدیل شد. (پلاتونوف، الگ: آیا آمریکا نابود خواهد شد؟ ترجمه داوود اقبالی، معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه، تهران ۱۳۸۳، ص۷۴).

۲- Infamous Duc D Orleans

۳- The World Autocrat

۴ـ هنری فورد، پژوهه صهیونیست  (به کوشش) محمد احمدی (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶)، ص۳۶٫

۵ـ «اسکات»، یکى از افسران ارتش بریتانیا با درجه سرهنگ دومى بود. در جنگ بوئر که در اواخر قرن گذشته در آفریقاى جنوبى اتفاق افتاد و نیز در جنگ جهانى اول و دوم خدمت کرد و بر اثر جراحتى که برداشت، تغییرات جسمى زیادى در او به وجود آمد. او به پاداش این خدمات نشان‏هایى را دریافت کرد. نامبرده بعدها به مطالعات و تحقیقات سیاسى و اقتصادى بین‏المللى روى آورد. یکى از کتاب‏هاى او حکومت پنهان ۱۹۵۵ است. وى در این اثر زوایاى پنهان صهیونیسم جهانى و پروتکل‏ها را شرح داده است. براى آگاهى بیشتر، نگاه کنید به: «مارشالکو، لوئیس»، فاتحین جهانى، صص ۳۴ ـ ۳۶٫

۶ـ صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد دوم، «پروتکل‌های حکمای صهیونیسم» (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۱)، ص۶۱۴ به نقل از: The Jewish Peril, Protocols of the Elders of Zion, London 1920.

۷ـ هنری فورد، پیشین، ص۳۸٫

۸ـ صفاتاج، پیشین.

۹ـ الموسوعه الفلسطینیه، ۱۹۸۴بروتوکولات حکماء صهیون، جلد اول، ص۳۸۲٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

مشخص نیست که چه کسی برای نخستین ‌بار اسناد و پروتکل‏های دانشوران صهیون را منتشر کرد. مدرکی دال بر اینکه پروتکل‏ها به‌تازگی تنظیم شده‌اند، در دست نیست، امّا نوعی صبغه سنتی یا دینی در همه‏ آنها وجود دارد؛ گویی به وسیله‏ اشخاصی راز آشنا از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‏اند.

۲٫

در باره طراحان اصلی پروتکل‏های صهیونیسم، اظهار نظرهای مختلفی شده است. عده‏ای معتقدند شناخت طراحان و حکمای صهیونیست یک راز سر به مُهر است، امّا تا کنون مشخص شده که کتاب «پروتکل‏های صهیونیسم» از مشهورترین نشریات صهیونیستی است که یکی از کارمندان روسیه به نام «سرگئی نیلوس» برای اولین ‌بار آن را که یکی از نسخه‏های اصلی آن در موزه‏ای در انگلستان است، به زبان روسی منتشر کرد.

 

01ژانویه/17

راز پایداری ملت قهرمان یمن

حسین رویوران

یازده ماه از حمله نظامی رژیم عربستان سعودی به یمن می‌گذرد و به‌رغم تفاوت فاحش قدرت بین دو طرف و برتری کامل نظامی ریاض در این معادله و به کارگیری پیشرفته‌ترین سلاح‌های ممنوعه و غیرممنوعه آمریکایی بر ضد مردم مظلوم یمن و با پوشش کامل حمایت‌گرانه قدرت‌های غربی در صحنه و سازمان‌های بین‌المللی، نتیجه دلخواه آل‌سعود از این جنگ تحقق نیافته و هدف جنگ، یعنی ادامه چتر سلطه ریاض بر صنعا به دست نیامده است.

پرسش مهم در این جنگ این است که ملت یمن که یکی از فقیرترین جوامع جهان است، چگونه و با چه ابزاری در مقابل پولدارترین و قوی‌ترین رژیم شبه‌جزیره عرب ایستادگی کرده است؟ در یمن چه اتفاق مهمی روی داده که این دولت و جامعه که برای  چند دهه، دربست تحت سلطه عربستان بوده است، ناگهان این گونه در دفاع از استقلال خود در مقابل سعودی پایداری می‌کند؟

فهم ایستادگی یازده ماهه‌ ملت یمن در برابر تجاوز گسترده عربستان سعودی جز از طریق درک تحولات اجتماعی چند سال اخیر این جامعه ممکن نیست. در پنج سال گذشته در یمن تحولات عمیق سیاسی‌ای اتفاق افتاده‌اند که رفتارها وسنت‌های اجتماعی را تغییر داده‌اند. آغازموج بیداری اسلامی از توان شگرف ملت‌ها در برابر رژیم‌های به ظاهر ریشه‌دار واقتدارگرا پرده برداشته و ثابت کرده است که اگر ملت‌ها حرکت کنند هیچ‌ کسی نمی‌تواند در برابر آنها ایستادگی کند. این موج تحول که از تونس آغاز گردید، از مصر گذر کرد و به یمن رسید، این پیام را منتقل کرد که ملت‌ها شکست‌ناپذیرند و قدرت حاکم شدن در هر محیط اجتماعی را دارند.

در چنین شرایطی مردم یمن در فوریه سال ۲۰۱۱ حرکت فراگیر اجتماعی برای تغییر نظام سیاسی وابسته حاکم در این کشور را آغاز کردند. این حرکت اجتماعی تحولات مهمی را ایجاد کرد. جامعه یمن یک جامعه قبیله‌ای و وفاداری در آن عمدتاً متوجه شیخ قبیله یا عشیره است. عربستان و نظام سابق یمن به رهبری علی عبد‌الله صالح، وفاداری شیوخ را با پول وامتیازات مختلف خریداری کرده بودند و ثبات اجتماعی در این کشور معلول این تدبیر بود.

اما با آغاز موج بیداری اسلامی، حرکت اجتماعی مردم یمن در محیطی مدنی و نه قبیله‌ای‌ و بر پایه خواست اجتماعی که با ساختار حاکمیت سنتی بسیار متفاوت بود شکل گرفت.

مردم یمن از فقر و ذلت نیاز به کشورهای خارجی مانند آمریکا و عربستان و رفتار سرکوبگرانه و استبدادیِ نظام فاسد صالح خسته شده و در پی ایجاد شرایط انسانی همراه با امکان پیشرفت بودند. این تحول، سرآغاز تحولات بعدی‌ای بود که حماسه ایستادگی و مقاومت کنونی را رقم زد. این حرکت کاملاً مدنی بود و عربستان نمی‌دانست برای کنترل آن باید چه کند و در نهایت به متحد خود، آل‌احمر دستور داد تا این حرکت اجتماعی راکنترل کند. این اقدام  به همسویی صالح و آل‌احمر پایان داد. صالح  در سال ۲۰۱۳ در معرض ترور قرار گرفت، اما فقط صورتش آسیب دید و به‌ناچار برای جراحی پلاستیک به ریاض رفت. آل‌سعود تصمیم گرفت با تغییر چهره‌ها قیام مردم را آرام سازد. شورای همکاری خلیج فارس پیشنهادی را ارائه داد تا صالح استعفا دهد و معاون اول او عبد ربه منصور هادی جایگزین وی شود و با تغییرات جزئی، هم نظام همراه را حفظ و هم مردم را راضی کند. صالح ابتدا با این پیشنهاد مخالفت کرد و تصمیم گرفت به یمن برگردد، ولی عربستان شرطِ ترک ریاض را قبول توافق اعلام کرد. صالح که احساس کرد عربستان او را عملاً گروگان گرفته است، راهی جز قبول این پیشنهاد نداشت.

از سوی دیگر آل‌احمر نیز سریعاً با این پیشنهاد موافقت کرد. این تحولات موجب گردیدند که صالح  در سال ۲۰۱۴ به یمن برگردد. با استعفای او، زمینه اجرای این طرح فراهم شد و عبد ربه منصور در انتخاباتی بی‌رقیب، به ریاست جمهوری رسید. در این فرایند، به‌ویژه در ابعاد ساختاری یمن تحول جدی صورت نگرفت و تنها رئیس‌جمهور تغییر کرد، اما مردم پایان یافتن دوران ۳۲ ساله صالح را به فال نیک گرفتند و امیدوار شدند که دوره استبداد و فلاکت پایان یافته و دوره جدید و متفاوتی آغاز گردیده است.

همزمان در جامعه شیعه‌ زیدی یمن نیز که تقریباً نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، تحولات بزرگی آغاز شدند و چهره یمن را تغییر دادند. عربستان سعودی که تصور می‌کرد بحران یمن حل و فصل شده و او می‌تواند به مسائل دیگر بپردازد، تصمیم گرفت ایجاد مدارس وهابی را در سراسر یمن از سر بگیرد و آل‌احمر را مسئول انجام این ماموریت  کرد. از این روی چند مدرسه وهابی، از جمله مدرسه بزرگی در منطقه دماج استان صعده تأسیس شدند.

این اقدام بسیار حساسیت‌زا بود، زیرا استان صعده در شمال یمن استانی شیعی است و ایجاد مدرسه علوم دینی سنّی در این منطقه موجب تحریک‌ شیعیان شد. مردم این منطقه از دولت خواستند به فرآیند ایجاد این مدرسه پایان دهد، ولی دولت زیر بار نرفت. این بحران سرانجام به درگیری انجامید و دولت در نهایت مدرسه را به منطقه سنّی‌نشین تعز انتقال داد.

این حادثه گرچه به پایان رسید، اما مردم قبیله‌ حاشد را برانگیخت. قبیله حاشد با شش میلیون جمعیت بزرگ‌ترین قبیله یمن است.(جمعیت کشور۲۵ میلیون) و آل‌احمر رهبران آن هستند. در بحران دماج، آل‌احمر به علت وابستگی به عربستان از وجود مدرسه وهابی در این منطقه حمایت می‌کرد، اما اکثر زیدی‌های این قبیله به‌شدت با این اقدام تحریک‌آمیز و هنجار‌شکن مخالفت کردند. این موضع‌گیری سرانجام به تقابل مردم حاشد و رهبران این قبیله منجر شد و مردم با قیام بی‌سابقه علیه آل‌احمر، آنان را از عمران اخراج کردند.

استان عمران منطقه‌ای میان صنعا و صعده است و قیام مردم آن با ماهیت مذهبی عملاً زمینه اشتراکی با حوثی‌ها پیدا کرد و در نهایت این دو نیروی اجتماعی، انصار‌الله را تشکیل دادند. حوثی‌ها شش بار با نظام یمن جنگیده، لکن کماکان یک نیروی بخشی در صعده باقی مانده بودند، ولی از زمان تحولات داخلی قبیله حاشد نه تنها گستره جغرافیایی را توسعه دادند، بلکه به شهرصنعا پایتخت یمن نیز دسترسی پیدا کردند.

حضور انصار‌الله در صنعا از یک سو و ناامیدی مردم از اصلاحات وعده داده شده توسط رژیم یمن از سوی دیگر، عملاً فرصتی طلایی را برای انصارالله فراهم آورد تا در راس مطالبات اجتماعی در سرتاسر کشور قرار گیرد. افزایش سرسام‌آور حامل‌های انرژی توسط دولت هادی بدون در نظر گرفتن شرایط مردم فقیر یمن به نارضایتی اجتماعی انجامید و انصار‌الله به نمایندگی از مردم، اعتراضات مسالمت‌آمیز جامعه را رهبری کرد.

علی عبد‌الله صالح که احساس می‌کرد ریاض از پشت به او خنجر زده است به حرکت مردمی پیوست وسعی کرد با مردم آشتی کند. پس از مدتی دولت تصمیم گرفت اعتراضات اجتماعی را سرکوب کند و به ارتش دستور داد مردم را متفرق کنند.  با حمله ارتش و کشتار مردم، بخشی از نیروهای نظامی به مردم پیوستند وبه‌سرعت بخش‌های مختلف پایتخت را به کنترل خود درآوردند.

اینک دیگر حرکت تغییرات اجتماعی مسلح شده بود، ولی همچنان از طریق گفتگو با دولت در پی تغییرات ساختاری بود. در این چهارچوب چند دور گفتگو صورت گرفت و کلیات تغییرات نیز مورد توافق قرار گرفت. منصور هادی که راهی جز پذیرش خواست مردم نداشت، به دستور عربستان از صنعا گریخت و به عدن رفت ودر آنجا دولت دیگری را اعلام کرد. سفرای شورای همکاری خلیج فارس با به رسمیت شناختن این دولت، مقر خود را به عدن انتقال دادند. بن‌عمر نماینده دبیر کل سازمان ملل در یمن در اعتراض به این کودتای مشترک عربستان و هادی از سمت خود استعفا کرد. نیروهای مردمی که نگران تقسیم این کشور بودند، به عدن حمله کردند. با عدن، هادی یک بار دیگر فرار کرد و راهی عربستان گردید.

این تحولات نشان دادند که نیروهای مردمی در یمن به رهبری انصار‌الله ابتکار عمل را در این کشور در دست دارند و عربستان توان تاثیرگذاری بر این جریان مردمی را که بر تغییرات ساختاری، فقر زدایی و استقلال کامل یمن تاکید می‌کند و با اهداف ریاض در تعارض کامل است، ندارد.

در چنین شرایطی اعلام جنگ از سوی آل‌سعود با حمایت کامل عربی و غربی نشانه نا امیدی از امکان خرید یا مهار نیروهای مردمی و آخرین تلاش برای تغییر شرایط بود. نیروهای مشترک ارتش، مردم و انصارالله در یازده ماه گذشته نشان داده‌اند که پایگاه اجتماعی نیرومندی دارند و در عین‌حال از توان نظامی قابل توجهی نیز برخوردارند.

مقاومت مردم یمن به‌رغم معادله نابرابر نظامی دو طرف و جلوگیری از سقوط صنعا و رخنه به سه استان نجران و جیزان و عسیر عربستان سعودی نشانه تفاوت اراده دو طرف است و این قدرت در آینده‌ای نزدیک سرنوشت جنگ را نیز تعیین خواهد کرد.

 

سوتیترها:

۱٫

نیروهای مردمی در یمن به رهبری انصار‌الله ابتکار عمل را در این کشور در دست دارند و عربستان توان تاثیرگذاری بر این جریان مردمی را که بر تغییرات ساختاری، فقر زدایی و استقلال کامل یمن تاکید می‌کند و با اهداف ریاض در تعارض کامل است، ندارد.

 

در چنین شرایطی اعلام جنگ از سوی آل‌سعود با حمایت کامل عربی و غربی نشانه نا امیدی از امکان خرید یا مهار نیروهای مردمی و آخرین تلاش برای تغییر شرایط بود. نیروهای مشترک ارتش، مردم و انصارالله در یازده ماه گذشته نشان داده‌اند که پایگاه اجتماعی نیرومندی دارند و در عین‌حال از توان نظامی قابل توجهی نیز برخوردارند.

 

01ژانویه/17

شیعیان سوریه اقلیتی کوچک، اما تأثیرگذار

 

 مهدی حلفی

سوریه با سابقه‌ای چند هزار ساله یکی از کشورهای مهم منطقه و دمشق پایتخت آن یکی از شهرهای مهم جهان اسلام است. در کشور سوریه پیروان مذاهب و ادیان مختلفی زندگی می‌کنند. یکی از اقلیت‌های مذهبی در این کشور شیعیان هستند که سابقه‌ای دیرینه دارند.

شیعیان؛ اقلیتی کوچک در سوریه

هر چند آمار رسمی از تعداد شیعیان سوریه وجود ندارد، اما  حدوداً یک تا دو درصد جمعیت سوریه یعنی رقمی بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر را تشکیل می‌دهند. شیعیان سوریه در مناطق مختلف آن کشور، به‌خصوص در شهرهای نبل و الزهرا در استان حلب، فوعه و کفریا در استان ادلب، شهر بصری الشام در استان درعا، روستای حطله در استان دیرالزور، شهر حمص و روستاهای اطراف آن، منطقه زینبیه در حومه دمشق، شهر لاذقیه و شهر مصیاف در استان حماه سکونت دارند.

شیعیان سوریه اقلیتی کوچک در این کشور ناآرام هستند که در طول سال‌های اخیر از سوی گروه‌های تکفیری مورد هدف بیشترین حملات قرار گرفته و هزاران تن از آنان به شهادت رسیده‌اند؛ اما این جنایت‌ها بازتاب چندانی در رسانه‌های جهان پیدا نکرده‌اند.

شیعیان سوریه در گذر تاریخ

سابقه حضور شیعیان در سوریه به قرن‌های اول اسلام می‌رسد. تشکیل دولت حمدانی در قرن چهارم قمری که یکی از مراکز قدرتش در شهر حلب سوریه بود، باعث گسترش مذهب تشیع در میان مردم سوریه،  به‌خصوص مردم حلب شد. روند رو به گسترش مذهب تشیع در سوریه تا زمان به قدرت رسیدن صلاح‌الدین ایوبی در قرن ششم ادامه پیدا کرد، ولی او بسیاری از شیعیان سوریه را قتل عام کرد. در قرن‌های بعد هم با به قدرت رسیدن دولت عثمانی در سوریه، فشار بر شیعیان این کشور افزایش پیدا کرد؛ با حکم مفتیان دولت عثمانی، شیعیان کافر خوانده شدند و قتل‌عام‌های گسترده‌ آنان به‌خصوص در شهر حلب رخ داد.

زمانی اکثر ساکنان شهر حلب سوریه شیعه بودند، اما پس از قتل‌عام شیعیان این شهر به دست دولت عثمانی، تعدادشان بسیار کم شد و شیعیان سوریه از یک گروه بزرگ جمعیتی به اقلیتی کوچک در این کشور تبدیل شدند.

جنایت‌های تروریست‌ها در حق شیعیان سوریه

شیعیان سوریه که عموماً از افراد عادی و مشغول کارهای آزاد بودند و کمتر در مشاغل نظامی و دولتی حضور داشتند، از همان روزهای اول ناآرامی‌ها در این کشور، از سوی تروریست‌ها، هدف ترور و گروگان‌گیری قرار گرفتند و  در رسانه‌های وهابی و حامی تروریست‌ها این گونه مطرح شد که آنان مزدور ایران هستند و باید به هر قیمتی از بین بروند. علمای وهابی هم تبلیغات زیادی را علیه مناطق شیعه‌نشین سوریه به راه انداختند و حتی مردم را تشویق کردند تا با کمک‌های مالی خود به موشک‌باران مناطق شیعه‌نشین یاری رسانند.

در ابتدا اغلب عملیات‌های تروریست‌ها بر ضد شیعیان این کشور به صورت ترور بود و مردان شیعه سوری اعم از روحانیون، پزشکان و حتی مکانیک‌ها در منزل، محل کار، خیابان‌ها و جاده‌ها ترور می‌شدند. در ادامه در برخی از مناطق شیعه‌نشین در شهرهای دمشق و حمص توسط  گروه‌های تروریستی بمب‌گذاری‌های متعددی صورت گرفتند که منجر به شهادت ده‌ها تن از شیعیان شدند. تروریست‌ها در نهایت با هدف اشغال این مناطق به آنجا حمله کردند.

برخی از شهرهای شیعه‌نشین سوریه همچون نبل، الزهرا، فوعه و کفریا سال‌های سال در محاصره گروه‌های تروریستی بودند و این گروه‌ها مانع از ورود مواد غذایی و دارو به این مناطق می‌شدند تا شیعیان برای ماه‌ها و سال‌ها از گرسنگی رنج ببرند، اما در برابر این فجایع، صدای اعتراضی از کشورها و نهادهای بین‌المللی بلند نشد.

تروریست‌ها برای ضربه زدن به شیعیان سوریه دست به هر اقدامی زدند و  در این راه تمام حرمت‌ها را زیر پا گذاشتند. آنها چندین بار زنان، دختران و کودکان شیعه سوری را در استان‌های حلب و ادلب به گروگان گرفتند و آنها را ماه‌ها در زندان‌هایشان حبس کردند. این افراد غیرنظامی جرمی جز شیعه بودن نداشتند و تروریست‌ها تنها در مقابل آزادی اسرای مسلح خود حاضر به رها کردن آنان شدند.

شیعیان سوریه در خط مقدم نبرد با تروریست‌ها

با ظهور گروه‌های تروریستی در سوریه، مردان شیعه این کشور مجبور شدند سلاح به دست بگیرند تا از جان، مال و ناموس خود دفاع کنند و مانع از اشغال مناطق شیعه‌نشین سوریه شوند.

رزمندگان حزب‌الله لبنان در این راه به کمک شیعیان سوریه آمدند و دوره‌های متعدد آموزش نظامی را برای جوانان شیعه سوری برگزار کردند. علاوه بر این فرماندهان حزب‌الله در مناطق شیعه‌نشین سوریه حاضر شدند و هدایت رزمندگان شیعه سوری را  به عهده گرفتند.

پس از آموزش و تجهیز نظامی جوانان شیعه سوری، مسئولیت امنیت مناطق شیعه‌نشین به این جوانان محول شد و آنها حلقه‌های امنیتی و دفاعی را در داخل و اطراف این مناطق ایجاد کردند و توانستند مانع از تسلط گروه‌های تروریستی بر خانه و کاشانه خود شوند.

جوانان شیعه سوری علاوه بر دفاع از مناطق شیعه‌نشین این کشور در عملیات‌های آزادسازی مناطق دیگر سوریه از دست تروریست‌ها هم شرکت کردند و صدها تن از آنها به شهادت رسیدند.

مناطق شیعه‌نشین سوریه

دمشق:

استان دمشق و شهر دمشق یکی از مناطق اصلی زندگی شیعیان سوریه است. پیش از شروع ناآرامی‌ها چهل تا شصت هزار شیعه در استان دمشق زندگی می‌کردند، ولی پس از آن بر تعداد شیعیان این استان افزوده شد.

هزاران تن از شیعیان سوریه در مناطق مختلف شهر دمشق زندگی می‌کنند و حرم حضرت رقیه«س» در مرکز این شهر در طی سال میزبان زائرین شیعه از داخل و خارج سوریه است. مناطقی چون حی الامین، حی امام زین العابدین«ع» و حی امام جعفر صادق«ع»، مناطق شیعه‌نشین این شهر به شمار می‌روند و مساجد و حسینیه‌های زیادی دارند.

برخی از جوانان شیعه دمشق با شروع ناآرامی‌ها با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی در قالب گروهی به نام تیپ حضرت رقیه«س» سازماندهی شدند و در اطراف شهر دمشق و نیز مناطقی همچون درعا و حلب با تروریست‌ها جنگیدند و ده‌ها تن از آنان به فیض شهادت نائل آمدند.

منطقه زینبیه دمشق

منطقه زینبیه یا همان سیده زینب در حومه دمشق که حرم حضرت زینب«س» در آن قرار دارد، برای شیعیان سوریه از اهمیت زیادی برخوردار است. هزاران نفر از شیعیان سوریه از چند دهه پیش به‌مرور به منطقه زینبیه مهاجرت کرده‌اند و این منطقه به یکی از مراکز اصلی زندگی شیعیان سوریه تبدیل شده است.

پس از شروع ناآرامی‌ها  و ناامن شدن مناطق شیعه‌نشین، برخی از شیعیان که از محل زندگی خود آواره شده بودند، برای زندگی جائی را بهتر از منطقه زینبیه دمشق پیدا نکردند و این منطقه به محل زندگی هزاران تن از شیعیان آواره سوریه تبدیل شد.

منطقه زینبیه دمشق از ابتدای ناآرامی‌ها در سوریه یکی از اهداف حملات گروه‌های تروریستی‌های بوده است، حملاتی که در قالب ترور، گروگان‌گیری و بمب‌گذاری صورت می‌گرفت، اما از تابستان سال ۹۱ این حملات شکل دیگری به خود گرفتند. در ماه رمضان آن سال گروه‌های تروریستی حمله شدیدی را به منطقه زینبیه انجام دادند و اکثر مناطق پیرامونی آن منطقه را اشغال کردند. آنان تا سیصد متری حرم حضرت زینب«س» رسیدند و این بقعه مبارکه را با خمپاره هدف قرار دارند و راه مواصلاتی زینبیه و دمشق را ناامن کردند. البته  با حضور ارتش سوریه، رزمندگان حزب‌الله و نیروهای مردمی در منطقه زینبیه، پیشروی تروریست‌ها در این منطقه متوقف شده است.

نیروهای مقاومت هم در ادامه، پاکسازی مناطق اطراف حرم حضرت زینب«س» را شروع کردند و در آبان سال ۹۲ مصادف با ایام محرم، عملیات بزرگی در اطراف حرم صورت گرفت و تمام مناطق اطراف از جمله مناطق السبینه و حجیره آزاد و تروریست‌ها چندین کیلومتر عقب رانده شدند و منطقه زینبیه به عنوان منطقه‌ای امن اعلام شد.

مقاومت مردم منطقه زینبیه در برابر تروریست‌ها باعث شکست نقشه آنها برای سقوط شهر دمشق شد. تروریست‌ها قصد داشتند با محاصره کامل دمشق و قطع راه ارتباطی آن با فرودگاه، پایتخت سوریه را اشغال کنند، ولی نقشه‌شان با مقاومت مردم زینبیه شکست خورد.

در دوره صدام کشور سوریه میزبان هزاران نفر از اتباع عراق بود که برای فرار از ظلم صدام به سوریه مهاجرت کرده بودند. حضور این اتباع عراقی که اغلب شیعه بودند، جان جدیدی در کالبد شیعیان سوریه دمید. شیعیان مهاجر عراقی در تأسیس حوزه‌ها، مساجد، حسینیه‌ها و مراکز فرهنگی شیعی در سوریه، به‌خصوص زینبیه نقش زیادی را ایفا کردند.

در منطقه زینبیه و در مجاورت حرم حضرت زینب«س» یک حوزه علمیه بزرگ با سابقه‌ چند دهه‌ای وجود دارد که نقش شایانی در ارتقای آگاهی شیعیان سوریه داشته است. در این حوزه علمیه، طلاب از داخل و خارج سوریه از جمله کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی مشغول تحصیل هستند.

شهرهای نبل و الزهرا

دو شهر شیعه‌نشین نبل و الزهرا در حومه شمالی استان حلب از مناطق اصلی زندگی شیعیان سوریه هستند. شصت هزار نفر از شیعیان سوریه در این دو شهر که حدوداً بیست کیلومتر از شهر بزرگ حلب فاصله دارند، زندگی می‌کنند.

در اواسط سال ۲۰۱۲ با اشغال بخش اعظم حومه شمالی استان حلب توسط تروریست‌ها، راه مواصلاتی شهرهای نبل و الزهرا و شهر حلب قطع شد و این دو شهر شیعه‌نشین توسط تروریست‌ها محاصره شدند تا اینکه رزمندگان مقاومت، پس از سه سال و نیم در بهمن سال ۹۴ این محاصره را شکستند.

تروریست‌های تکفیری در طول مدت محاصره شهرهای نبل و الزهرا مانع از ورود غذا، دارو و سوخت به این شهرها شدند و اجازه ندادند هیچ کسی به این شهرها وارد یا از آنها خارج شود. آنها در طول این سال‌ها این دو شهر را با هزاران موشک و خمپاره مورد هدف قرار داده و صدها تن از ساکنین غیرنظامی زخمی کرده و به شهادت رسانده‌اند.

شهرهای فوعه و کفریا

این دو شهر در حومه شمال شرقی استان ادلب و در هفت کیلومتری شهر ادلب واقع شده‌اند و محل زندگی چهل هزار تن از شیعیان سوریه هستند. تروریست‌ها بارها به این شهرها حمله کرده و ساکنان آنجا را به گروگان گرفته و یا به قتل رسانده‌اند. اما مصیبت اصلی در پی سقوط شهر ادلب آغاز شد و این دو شهر از فروردین ماه سال ۹۴  به صورت کامل توسط تروریست‌ها محاصره شد، محاصره‌ای به‌مراتب شدیدتر از محاصره شهرهای نبل و الزهرا. به دلیل این محاصره، مواد غذایی و دارو در این دو شهر شیعه‌نشین نایاب شدند و با ادامه محاصره ده‌ها تن از بیماران و کودکان جان خود را از دست دادند.

به علت موقعیت جغرافیایی شهرهای فوعه و کفریا، فاصله تروریست‌ها از این دو شهر خیلی کم و در محورهای مختلف از چند صد متر تا چند کیلومتر است. همین مسئله باعث شده که گروه‌های تکفیری، به‌خصوص جبهه النصره به طمع اشغال این شهرها بارها حملات سنگینی را انجام دهند که با مقاومت جوانان شیعه شکست خورده‌اند.

استان حمص

بیش از هشتاد هزار شیعه در محله العباسیه حمص و بیش از پنجاه روستای این استان از جمله ام العمد، الثابتیه و الغور الغربیه زندگی می‌کنند. تروریست‌ها در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ با حمله به مناطق شیعه‌نشین استان حمص، سعی در اشغال این مناطق داشتند، اما جوانان شیعه ایستادگی و از مناطق خود دفاع کردند. البته تروریست‌ها هنوز هم به دنبال ضربه زدن به شیعیان استان حمص هستند و در سال‌های اخیر سعی کرده‌اند با انفجار خودروهای بمب گذاری شده در مناطق شیعه‌نشین، این مناطق را ناامن کنند و شیعیان این استان را به شهادت برسانند.

پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، بسیاری از جوانان شیعه استان حمص با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی در قالب گروهی به نام «قوات الرضا» سازماندهی شدند تا از مناطق شیعه‌نشین این استان حفاظت کنند. این نیروها علاوه بر استان حمص در مناطق دیگر سوریه ازجمله استان‌های درعا، حلب و ادلب هم حضور پیدا کردند و تا کنون صدها تن از آنان در نبرد با تروریست‌های تکفیری در مناطق مختلف سوریه به شهادت رسیده‌اند.

شهر بصری الشام

در استان درعا در جنوب سوریه حدوداً بیست هزار نفر سکنه داشت که بیش از یک سوم آن را شیعیان تشکیل می‌دادند. متأسفانه این شهر در فروردین ۹۴ به دست تروریست‌ها اشغال شد و شیعیان شهر بصری الشام مجبور به ترک این شهر شدند. پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، ارتش این کشور و رزمندگان شیعه سوری برای سال‌ها کنترل نیمی از شهر بصری الشام از جمله محلات شیعه‌نشین را در دست داشتند و صدها تن از رزمندگان شیعه سوری برای دفاع از این شهر شهید و مجروح شدند.

گروه‌های تروریستی در فروردین ۹۴ با هزاران فرد مسلح به شهر بصری الشام حمله کردند و شهر سقوط کرد . رزمندگان شیعه سوری به علت قلت نفرات و نیز برای نجات جان زنان و کودکان عقب‌نشینی کردند.

روستای حطله در استان دیرالزور

این روستا که در شرق سوریه قرار دارد، یکی دیگر از مناطق شیعه‌نشین این کشور است و هزار نفر از شیعیان سوریه در این روستا زندگی می‌کردند، اما آنها هم در نهایت مجبور به ترک این روستا شدند. بیش از دو هزار تروریست در خرداد ۹۲ به این روستا حمله کردند. هر چند ده‌ها تن از جوانان از روستا دفاع کردند، اما در نهایت روستای حطله به اشغال تروریست‌ها درآمد و شصت تن از شیعیان از جمله زنان و کودکان قتل‌عام و بقیه آواره شدند و اغلب آنها به منطقه زینبیه دمشق پناه بردند.

شهر القصیر

حومه شهر مرزی القصیر در استان حمص در کنار مرزهای لبنان هم یکی دیگر از مناطق شیعه‌نشین سوریه است. در این منطقه مرزی ده‌ها روستای شیعه‌نشین وجود دارند که ساکنان آنها گرچه اصالتا لبنانی هستند، اما از قرن‌ها پیش در این مناطق زندگی می‌کنند و ملیت سوری دارند.

پس از اشغال شهر القصیر به دست تروریست‌ها، روستاهای شیعه‌نشین این شهر هم در معرض خطر قرار گرفتند. تروریست‌ها در ابتدا به حملات خمپاره‌ای و موشکی بسنده کردند، اما در ادامه تعدادی از این روستاها را به اشغال خود درآوردند. این اقدام موجب ورود حزب‌الله به این مناطق شیعه‌نشین شد.

حزب‌الله در ابتدا تنها به ارسال سلاح و آموزش نظامی جوانان این منطقه بسنده کرد، اما پس از اقدام میدانی تروریست‌ها برای اشغال کامل این منطقه شیعه‌نشین، به صورت مستقیم وارد عمل شد و در ابتدای سال ۹۲ در عرض چند ماه، شهر القصیر و تمام روستاهای پیرامون این شهر را آزاد کرد و شیعیان به زندگی خود در این منطقه ادامه دادند.

شهر لاذقیه   

شهر ساحلی لاذقیه یکی دیگر از مناطق سکونت شیعیان سوریه و دارای مساجد و حسینیه‌های بسیار است. بخشی از شیعیان این شهر در زمره ساکنان اصلی و بخشی دیگر از مهاجرین شیعه دیگر مناطق سوریه هستند.

شیعیان روستاهای زرزور و معره مصرین در استان ادلب، روستای حوش الصالحیه و شهرک الملحیه در حومه دمشق، شهرهای رقه و طبقه در استان رقه، شهرهای منبج، الباب و دیرالجمال در استان حلب و شهر الشیخ مسکین در استان درعا آواره و مساجد و حسینیه‌های آنان ویران شده‌اند.

اماکن مقدس شیعیان سوریه

در سوریه اماکن مقدس بسیاری برای شیعیان وجود دارند، از جمله حرم حضرت زینب«س»، حرم حضرت رقیه«س»، حرم حضرت سکینه«س»، مرقد حجر بن عدی و مقبره عمار یاسر از اصحاب امام علی«ع». این اماکن نیز از آتش تکفیری‌ها در امان نمانده‌اند.

حرم حضرت رقیه«س»

حرم حضرت رقیه«س» در مرکز شهر دمشق و کنترل آن در دست نیروهای ارتش سوریه است و به همین دلیل از ابتدای ناآرامی‌ها تا کنون امنیت مطلوبی داشته است. البته تروریست‌ها بارها سعی کردند با ترور امام جماعت، تیراندازی به سوی محافظان و نیز پرتاب خمپاره به سوی حرم این امنیت را به هم بریزند، اما با حضور نیروهای محافظ، امنیت کامل در این مکان مقدس برقرار است.

حرم حضرت سکینه«س»

حرم حضرت سکینه فرزند امام علی«ع» در شهرک داریا در حومه دمشق قرار دارد. این بقعه مبارک پس از سقوط شهرک داریا به دست تروریست‌ها افتاد. البته نیروهای ارتش سوریه و حزب‌الله توانستند که کنترل حرم حضرت سکینه«س» را در دست  بگیرند، اما تروریست‌ها به حملات خود به حرم ادامه دادند و آنجا را ویران کردند. هم اکنون این مکان مقدس در خط تماس درگیری‌ها قرار دارد و تروریست‌ها در بخش‌هایی از حرم حضرت سکینه«س» حضور دارند.

مقبره حجر بن عدی

مقبره حجربن عدی در ساختمانی در منطقه عدرا در حومه شهر دمشق قرار دارد. تروریست‌ها پس از اشغال منطقه عدرا، تنها به تخریب مقبره حجربن عدی بسنده نکردند، بلکه قبر این صحابی جلیل را هم شکافتند تا به جنازه او برسند، رفتاری که محکومیت‌های بسیاری را از سوی علمای جهان اسلام در پی داشت. این مکان اینک با آزادشدن منطقه عدرا در کنترل ارتش سوریه است.

مرقد عمار یاسر

مرقد عمار یاسر در شهر رقه سوریه با اشغال این شهر به دست تروریست‌های داعشی در ابتدا بسته شد و پس از چند ماه تروریست‌های داعشی با بمب‌گذاری کل مقبره عماریاسر، آن را ویران کردند.

علویان و شیعیان اسماعیلی سوریه

غیر از شیعیان اثنی‌عشری، دو فرقه مذهبی دیگر منتسب به مذهب تشیع یعنی  علویان و شیعیان اسماعیلی هم در سوریه ساکن هستند. علویان سوریه تقریباً ۱۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. هر چند مناطق ساحلی سوریه از جمله استان‌های لاذقیه و طرطوس محل اصلی زندگی علویان این کشورند، اما علوی‌های سوریه در استان‌های دمشق، حماه و حمص هم حضور چشمگیری دارند.

جمعیت شیعیان اسماعیلی نزاری سوریه حدود ۲۵۰ هزار نفر است که تقریباً یک درصد جمعیت کل سوریه را تشکیل می‌دهند. شیعیان اسماعیلی سوریه در استان حماه این کشور، به‌خصوص در شهرهای مصیاف و سلمیه زندگی می‌کنند.

 

 

سوتیترها:

۱٫

شیعیان سوریه اقلیتی کوچک در این کشور ناآرام هستند که در طول سال‌های اخیر از سوی گروه‌های تکفیری مورد هدف بیشترین حملات قرار گرفته و هزاران تن از آنان به شهادت رسیده‌اند؛ اما این جنایت‌ها بازتاب چندانی در رسانه‌های جهان پیدا نکرده‌اند.

 

 

۲٫

سابقه حضور شیعیان در سوریه به قرن‌های اول اسلام می‌رسد. تشکیل دولت حمدانی در قرن چهارم قمری که یکی از مراکز قدرتش در شهر حلب سوریه بود، باعث گسترش مذهب تشیع در میان مردم سوریه،  به‌خصوص مردم حلب شد.

 

 

۳٫

روند رو به گسترش مذهب تشیع در سوریه تا زمان به قدرت رسیدن صلاح‌الدین ایوبی در قرن ششم ادامه پیدا کرد، ولی او بسیاری از شیعیان سوریه را قتل عام کرد.

 

 

۳٫

در قرن‌های بعد هم با به قدرت رسیدن دولت عثمانی در سوریه، فشار بر شیعیان این کشور افزایش پیدا کرد؛ با حکم مفتیان دولت عثمانی، شیعیان کافر خوانده شدند و قتل‌عام‌های گسترده‌ آنان به‌خصوص در شهر حلب رخ داد.

 

01ژانویه/17

راز ماندگاری انقلاب اسلامی و خطر نفوذ و استحاله

 

استاد اصغر طاهرزاده

در این نوشتار سعی خواهیم کرد که انقلاب اسلامی را در سه حوزه مورد بررسی قرار دهیم: بخش اول؛ چیستی انقلاب اسلامی و بخش دوم؛ راز پایداری انقلاب اسلامی  و  بخش سوم؛ راه‌های استحاله‌ انقلاب و نفوذ دشمن در آن.

 چیستی انقلاب اسلامی

۱ـ  مقام معظم رهبری در باره «چیستی» انقلاب اسلامی و جایگاه تاریخی آن می‌فرمایند: «هیچ قاعده‌ و محاسبه‌ مادی‌ای چنین چیزی را [پیروزی انقلاب] ممکن نمی‌دانست، اما شد. … این نشان‌دهنده‌ این است که بر این عالم قوانینی حاکم‌اند که اهل ماده، آن را نمی‌شناسند؛ … انقلاب اسلامی نگفت حکومت سلاطین را محدود کنیم؛ گفت اصلاً سلطنت یعنی چه؟ …. آمد و اصل حکومت مطلقه را از بین برد، اما انقلاب ماند. این ماندگاری‌ها تحلیل دارد.  چرا با اینکه در نهضت ملی هم مردم حضور داشتند ـ البته نه مثل انقلاب، ولی تا حدود زیادی مردم بودند ـ  با آن درخواست حداقلی، قادر نشد بماند، اما انقلاب اسلامی با آن درخواست حداکثریِ استقلال ماند؟ چرا نهضت مشروطیت با آن درخواست حداقلیِ محدود شدنِ قدرت مطلقه نتوانست بماند، اما انقلاب اسلامی با این درخواست حداکثری و مطالبه‌ حداکثری که ریشه‌کنی سلطنت و رژیم پادشاهی در کشور بود موفق شد و ماند؟

اینها‌ تحلیل لازم دارد. تحلیل را شما جوان‌ها بروید بکنید. برای من روشن است؛ جوان‌ها بروند تحلیل کنند. بنشینند، فکر کنند و ببینند که اینجا چه چیزی نقش‌آفرینی کرد… که آن نهضت‌ها نتوانستند باقی بمانند و نتوانستند به نتایج نهایی خود برسند، اما این انقلاب توانست قدرتمندانه بایستد؟ اگر ما بتوانیم تحلیل درستی از این حوادث بکنیم، آن‌وقت دیگر بذر ترس و رعب و ناامیدی که بعضی در دل مردم می‌پاشند به‌کلی خواهد پوسید و از بین خواهد رفت؛ [اگر] بتوانیم درست بفهمیم، راه آینده‌ کاملاً روشن خواهد شد. باقی ماندن، ماندگاری، طاقت آوردن برای یک حادثه‌ اجتماعی، خیلی عنصر مهمی است.»(۱)

۲ـ در زمینه شناخت مقطع تاریخی‌ای که در آن هستیم و موضع‌گیری‌هایی که باید از سر بصیرت انجام دهیم؛ رهبر معظم انقلاب در صحبت با اعضای مجلس خبرگان در تاریخ ۱۳شهریور ۹۳ می‌فرمایند: «ما باید به مسائل جهانی و منطقه‌ای و مسائل کشورمان نگاه کلان و جامع داشته باشیم. این نگاه کلان به ما «معرفت» و «بصیرتی» را عطا می‌کند که اولاً موقعیت، جایگاه و ایستگاه خودمان را در وضعیت کنونی بازیابی کنیم و بفهمیم در چه وضعی قرار داریم؛ بعد هم به ما تعلیم می‌دهد که برای آینده چه باید بکنیم. در نگاه کلان به کل جهان ـ و از جمله به منطقه ـ انسان به این نکته‌ اساسی برخورد می‌کند که نظم قبلی و مستقر حاکم بر دنیا در حال تغییر و تبدیل است، این را انسان می‌فهمد و مشاهده می‌کند.

۳ـ مقام معظم رهبری در باره نقش تاریخی امام و اینکه انقلاب اسلامی یک حقیقتِ تاریخی در این دوران است و می‌تواند جهت تاریخ را تغییر دهد؛ می‌فرمایند: «واقعاً حضرت امام انسان‏ عجیبى‏ بود. اصلاً پیدایش و وجود این انسان با آن ابعاد، هیچ قابل تحلیل نیست، جز اینکه بگوییم تفضل الهى بود براى اینکه چرخشى در تاریخ و در حرکت قافله‏ عظیم بشرى به ‏وجود آورد. دستى باید از غیب ظاهر مى‏شد و خداى متعال این دست را ظاهر کرد».(۲)

با توجه به امر فوق، عجیب نیست که گورباچف اقرار می‌کند: «آیت الله خمینی توانست اثری بزرگ در تاریخ نوین جهان بگذارد».

همه‌ شواهد حکایت از آن دارند که با انقلاب اسلامی عصر جدیدی آغاز شده است. سئوال این است: «چه کنیم تا بیرون از تاریخ و عصری که با انقلاب شروع شده است، به‌سر نبریم؛ راه‌های نفوذ در این انقلاب را دریابیم،  راز پایداری انقلاب را بشناسیم و در مسیر آن گام برداریم؟»

درک حضور در عصری که با انقلاب اسلامی شروع شده و گذشته‌ توحیدی ما را به ظهور حضرت مهدی«عج» متصل می‌گرداند، احتیاج به این مراحل دارد:

الف) شناخت جایگاه تاریخی امام خمینی. رسول خدا«ص» وعده‌ حضور چنین افرادی را در امت خود دادند و ‌فرمودند: «یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ‏ یَنْفُونَ‏ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ کَمَا یَنْفِی الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِید: در هر قرنی انسان‏هاى متعادل و عدولى هستند که این دین را حمل می‌کنند و هرگونه تأویل اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهاى جاهلین را از آن دور مى‏گردانند؛ همان ‏طور که کوره‏ آهنگران، پلیدى و چرکى آهن را پاک مى‏کند.»(۳)

ب) شناخت توانایی‌هایی که از طرف خدا به چنین انسان‌هائی داده شده و حضرت رضا«ع» از آن توانایی‌ها خبر داده‌اند که: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ: هرگاه که خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای تمشیت امور مردم انتخاب کند، سینه‏ او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد: «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَاب: در نتیجه چنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به نیازهاى جامعه در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد: «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ»(۴): پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.»

با توجه به این دو امر می‌یابیم که ما از طریق حضرت امام وارد عصر دیگری خواهیم شد که با تاریخی که فرهنگ مدرنیته در مقابل بشر امروز قرار داده است تفاوت دارد.

ج) شناخت غرب و روح سوبژکتیویته‌ آن در راستای عبور از آن از طریق مکتب حضرت امام که در بخش سوم بدان پرداخته می‌شود.

۴ـ در موضوع شناخت چیستی انقلاب اسلامی و با توجه به اشراق آن به قلب حضرت امام و مردم برای تغییر جهت مدرنیته، توجه به این آیات ضروری می‌نماید:

خداوند در آیه‌ ۵۲ سوره‌ آل‌عمران می‌فرماید: «فَلَمَّا أَحَسَّ عیسى‏ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُون: چون بنی‌اسرائیل به جای ایمان به حضرت عیسی«ع» به او کفر ورزیدند و حتی نقشه‌ قتل‌ او را کشیدند، حضرت خطاب به آنها فرمود: شما کدامتان حاضرید در مسیر إلی اللّه مرا یاری کنید؟ حواریون در جواب به حضرت گفتند: ما آماده‌ایم به عنوان یاران خدا به خداوند ایمان آوریم و تو نیز گواه باش که ما اسلام آوردیم.»

در آیه‌ ۱۱۱ سوره‌ مائده آمده است: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی‏ وَ بِرَسُولی‏ قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُون: به یاد آور آن‌گاه که وحی کردم به حواریون که به من و به رسول من ایمان آورید؛ آنها گفتند ایمان آوردیم و گواه باشد که ما اسلام آوردیم.»

ملاحظه کنید چگونه خداوند در آن تاریخ برای دگرگونی حاکمیت بنی‌اسرائیل نه ‌تنها به حضرت عیسی«ع» وحی می‌کند، بلکه به یاران حضرت نیز به‌‌نوعی وحی می‌شود تا شعور لازم برای فهم اراده‌ الهی در آن تاریخ را درک کنند و برای ظهور عصری جدید با حضرت عیسی«ع» هم‌جهت و هماهنگ باشند.

همین موضوع هم در نسبت رسول خدا«ص» و یاران ایشان ملاحظه می‌شود. در آیه‌ ۸۴ سوره‌ آل عمران آمده است: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا…؛ ای پیامبر بگو به خدا و به آنچه بر ما نازل شد ایمان آوردیم.» آنچه بر ما نازل شد، نه آنچه که فقط بر رسول خدا نازل گشت.

در آیه‌ ۴۴ سوره‌ی نحل آمده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که بر مردم نازل شده است برایشان تبیین کنی؛ امید است که بیندیشند.»

امام با درک اشراقی که بر قلب مردم شده است می‌فرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند».(۵)

با توجه به آیات فوق، تحولات تاریخی ابتدا در دل‌ها رخ می‌دهند و جهت دل‌ها دگرگون و خواستن‌ها عوض می‌شوند، زیرا دل‌ها متأثر از اراده‌ خاص حضرت حق در دوران خودند و وظیفه‌ اندیشمندان که آنها نیز از تجلیات اراده‌ الهی متأثرند، متذکر کردن انسان‌ها در راستای اراده‌ الهی است تا سستی و تنبلی و امیال نفس اماره، مردم را از تجلیات الهی محروم نکند و لذا کار اصلی حضرت امام و مقام معظم رهبری در این زمان و وظیفه‌ همه‌ ما در این فضا معلوم می‌شود.

حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «در حکمت داود هست که «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ؛(۶) بر عاقل است که زمانه‌اش را بشناسد و براساس شأنش با زمانه‌اش برخورد کند و زبان خود را از هرگونه سخن‌گفتن که مطابق زمانه‌اش نیست باز دارد.»

و: «الْعَالِمُ‏ بِزَمَانِهِ‏ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس؛(۷) اشتباهات بر آن‏ کسی که به زمانه‏ خود داناست، هجوم نمى‏آورد.»

مقام معظم رهبری با نظر به جایگاه حضرت امام می‌فرمایند: «ملت ایران با رهبرى آن مرد عظیمى‏ که بلاشک خداوند لمعه‏اى و لمحه‏اى از انوار طیبه‌اش را در وجود او قرار داده بود، دنباله‏ همان راه را پی گرفت».(۸)

بخش دوم: راز پایداری انقلاب اسلامی

۱ـ انقلاب اسلامی با هویتی دینی به این دلیل با وجود همه‌ فتنه‌های پایدار مانده است که اولاً به عالی‌ترین اهداف توحیدی یعنی حاکمیت حکم خدا بر تمام مناسبات انسانی نظر دارد و ثانیاً با استکبار در همه‌ جهات به مقابله برخاسته و هیچ‌ یک از وجوه استکباری را تحمل نکرده است. بدیهی است که این  دو نکته مانع از استحاله‌ انقلاب به نفع استکبار شده و در مقابل نفوذ آن به مناسبات انسانی انقلاب اسلامی همچون سدی استوار ایستاده است.

۲ـ مردم ما  نگران‌ ادامه‌ فرهنگ غرب در زندگی خود بودند، لذا پیام حضرت امام را فهمیدند و انقلاب اسلامی شکل گرفت. پایداری انقلاب نیز با حساسیت نسبت به خطر حضور فرهنگ غرب در زندگی مردم، از استحاله و نفوذ مصون می‌ماند، زیرا «علتِ مبقیه در هرچیزی همان علت محدثه است»؛ یعنی همان عاملی که انقلاب را شکل داد، می‌تواند آن را پایدار هم نگه دارد.

یکی  از علل پایداری انقلاب اسلامی، مردمی‌بودن آن است. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «حتّی آن کسانی هم که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور و اعتبار آن بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، عیبی ندارد، اما انتخابات مال رهبری نیست، مال ایران اسلامی است، مال نظام جمهوری اسلامی است. همه باید بیایند و در انتخابات شرکت کنند. این موجب می‌شود که نظام جمهوری اسلامی تقویت و پایداری و ماندگاری آن تأمین بشود.».

و نیز در تاریخ ۱۲/۵/۸۸ می‌فرمایند: «این ظرفیت عظیم، ناشى از همین جمهوریت و اسلامیت و  مردم‏سالارى دینى و اسلامى است… راز ماندگارى و مصونیت و آسیب‏ناپذیرى جمهورى اسلامى هم این است و این را جمهورى اسلامى در ذات خود دارد و ان‌شاءالله آن را همواره حفظ خواهد کرد.»

مردمی‌بودن نظام اسلامی یعنی خداوند آنچه را که برای تحقق نظام اسلامی اراده کرده، نه ‌تنها بر قلب بنیان‌گذار این انقلاب اشراق نمود، بلکه به صورت اجمالی بر قلب مردم نیز الهام فرمود. به همین دلیل است که امام و مردم، حرف همدیگر را می‌فهمند.

بخش سوم: راه‌های استحاله‌ ارزش‌های انقلاب و نفوذ دشمن در آن

۱ـ دشمن برای استحاله انقلاب تلاش می‌کند تا آنچه را که ملت ما بر اساس آن انقلاب کرده‌، از درون پوک کند و برای رسیدن به این هدف، سعی دارد حقیقت را نسبی نشان دهد تا عملاً انسان به جای خدا بنشیند و نفس اماره‌ انسان‌ها اصالت پیدا کند. در این رویکرد جایگاه انقلاب اسلامی و ولایت فقیه به عنوان رکن رکین نظام معنا ندارد و آنچه که می‌ماند ولایت علوم تجربی و تکنولوژی است. این نگاه، خودی نیست و خداوند در مورد صاحبان این رویکرد توصیه می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی‏ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ…..‏؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! محرم اسرارى از غیر خود انتخاب نکنید. آنها از هرگونه شر و فسادى در باره شما کوتاهى نمى‏کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. دشمنى‌هاى‌شان ‏از کلامشان پیداست، ولی آنچه که در دل‌هایشان پنهان مى‏دارند، از آن مهم‌تر است.»(۹)

۲ـ دشمن برای نفوذ کاری می‌کند که انسان‌ها جویای حقیقت نباشند و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی که در مقابل فرهنگ تجدد ایستاده و بر حقیقت تأکید دارد، برای انسان‌ها بی‌معنا شود.

انقلاب اسلامی و بازگشت «خدا» به تاریخ

۳ـ علوم انسانی مدرن سعی دارد بشر را به نسبیت امور معتقد کند تا دیگر جویای حقیقت مطلق نباشد و از حوزه‌ پایبند‌ی به بنیادها و سنت‌ها خارج شود، در حالی‌ که انقلاب اسلامی درست در نقطه مقابل این نگاه به صحنه آمد تا بشریت را از خطر بزرگ «نیهیلیسم» یا «نیست‌انگاری» نجات دهد و بگوید سرنوشت بشر به آنچه که در غرب اتفاق افتاده، ختم نمی‌شود.

انسان غربی در راستای انکار حقیقت، گرفتار سوبژکتیویته شد، یعنی تصور کرد واقعیت همان چیزی است که او درک می‌کند.

نیست‌انگاری به عنوان روح دوران تجدد، یک مکتب نیست، بلکه امری استعلایی است که همه‌ عالم انسانی را می‌بلعد و اگر ما در انقلاب اسلامی متذکر چنین خطری نباشیم، روح غربی با همه‌ ساز و کارهایش در تفکر دینی ما نفوذ می‌کند و نسلی پدید می‌آید که به فرهنگ غرب تسلیم می‌شود.

تاریخ غرب، تاریخ خدا شدن بشر است. در این نگاه، بشر هیچ تکلیفی را به دوش نخواهد کشید؛ خود را دانا و حاکم مطلق هستی می‌شناسد و دغدغه‌ رجوع به عالم غیب و معنویت را ندارد. تنها در پی لذت و خوشی است تا بتواند بار سنگین زندگی تکنیکی را تحمل کند. ملتی که خود را محتاج تجدد می‌بیند، نمی‌تواند «نیست‌انگاری» یا «نیهیلیسم» را که در آن برترین ارزش‌ها نابود می‌شوند، درک کند.

تنها عارفان حکیمی چون امام متوجه‌ این خطر شدند و برای عبور از آن بشریت را به خدایی دعوت کردند که همواره در صحنه‌ تاریخ حاضر بوده است،  نه خدایی که بشر برای اثبات مفهوم او در انبوه کتاب‌ها به جستجو پرداخته است.. به قول حاج شیخ مهدی حائری: «ایشان [حضرت امام] علاقه‏اى به فلاسفه‏ مشاء و منطق نداشت… به اسفار هم از نظر ابن‏عربى نگاه مى‏کرد، نه از نظر ابن‏سینا و فارابى. به کلمات ابن‏سینا و فارابى که مى‏رسید، ناراحت و با توان سرشار عرفانى از تنگناهاى فلسفه خارج مى‏شد.»(۱۰)

حضرت امام به‌خوبی متوجه این نکته شده بود که مشکل بشر امروز غفلت از هستیِ مطلق یعنی خداست  بازگرداندن خدا تنها راهی است که می‌توان در پرتو آن نسلی را پروراند که ظلمات دوران و حجاب رجوع به حق را بشناسد. ما با غفلت از این مهم، متجدد شدیم؛ هستی ما با شیفتگی نسبت به فرهنگ تجدد مستور ماند و بین ما و خدا گسست حاصل شد. انقلاب اسلامی سکنی‌گزیدن در زیر سایه‌ خداست.

اگر تجدد وضعی تاریخی است که ما هم در آن قرار داریم، بی‌توجهی به ریشه‌ها و مشغول شدن به شاخ و برگ‌های آن‌ راه نجات ما نیست. این جدی‌ترین نکته‌ای است که باید در نسبت با غرب و شناخت راه‌های نفوذ در نظر بگیریم وگرنه باز در تاریخی قرار خواهیم گرفت که خدا در آن مرده است. امام نشان داد که می‌توان خدای محمد«ص» را به تاریخ بازگرداند.

۴ـ برای مواجهه با فرهنگ غرب باید به رشد اندیشه‌ها در فضای آزاداندیشی که رهبری انقلاب  بر آن تأکید دارند، بپردازیم. آزاداندیشی به معنای اصالت‌ دادن به هر اندیشه‌ای نیست،  زیرا با این شیوه، گرفتار پلورالیسم و در نتیجه دچار این تصور می‌شویم که حقیقت، توهمی بیش نیست و زمینه‌ استحاله‌ انقلاب و نفوذ فرهنگ سکولاریته فراهم می‌شود.

۵ـ اگر ما نتوانیم با کمک عرفان امام خمینی در فضائی که مدرنیته بر ما تحمیل کرده، قلوب انسان‌ها را  با حقیقت مأنوس کنیم، این ادعا که «بازی‌های قدرت است که حقیقت را تولید می‌کند» اثبات می‌شود؛ و این یعنی پشت ‌کردن به معنای اصلی انقلاب اسلامی و جایگزینی امری عرفی به جای امر قدسی.

ادعایی که تأکید دارد «حقیقت تولید شدنی است و نه کشف ‌شدنی» بنیاد نظام اسلامی یعنی ولایت فقیه را نشانه می‌رود، زیرا جایگاه ولی فقیه جایگاه کارشناسی است که حکمِ خدا و حقیقت عالم را در مناسبات انسانی حاکم می‌کند.

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «این ماندگاری را بایستی به عنوان یک هدف در نظر داشت و در این فکر بود که چگونه تأمین خواهد شد. نگاه کنید ببینید عناصر ماندگاری انقلاب کدامند تک تک آن عناصر را باید     تأمین کنیم.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات مقام معظم رهبری با مردم قم، ۱۹/۱۰/۹۴

۲ـ بیانات‌ در تاریخ: ۱/۳/ ۱۳۶۹

۳ـ بحارالأنوار، ج ۲۷، ص ۲۲۲

۴ـ تحف العقول، ص ۴۴۳

۵ـ صحیفه امام، ج‏۱، ص: ۳۰۳

۶ـ الکافی، ج‏۲، ص ۱۱۶

۷ـ تحف العقول عن آل الرسول«ص»، ص ۳۵۶٫

۸ـ (۲۱/ ۱۱/ ۱۳۹۰)

۹ـ آل عمران/۱۱۸

۱۰ـ نامه‏ى فرهنگ، شماره‏ى ۱۷، ص ۱۰۴- ۱۰۵؛ پژوهش‏نامه‏ى متین، شماره‏ى ۱، ص ۳۸۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

همه‌ شواهد حکایت از آن دارند که با انقلاب اسلامی عصر جدیدی آغاز شده است. سئوال این است: «چه کنیم تا بیرون از تاریخ و عصری که با انقلاب شروع شده است، به‌سر نبریم؛ راه‌های نفوذ در این انقلاب را دریابیم،  راز پایداری انقلاب را بشناسیم و در مسیر آن گام قدم برداریم؟»

 

۲٫

مردمی‌بودن نظام اسلامی یعنی خداوند آنچه را که برای تحقق نظام اسلامی اراده کرده، نه ‌تنها بر قلب بنیان‌گذار این انقلاب اشراق نمود، بلکه به صورت اجمالی بر قلب مردم نیز الهام فرمود و به همین جهت است که امام و مردم، حرف همدیگر را می‌فهمند.

 

۳٫

برای مواجهه با فرهنگ غرب باید به رشد اندیشه‌ها در فضای آزاداندیشی که رهبری انقلاب  بر آن تأکید دارند، بپردازیم. آزاداندیشی به معنای اصالت‌ دادن به هر اندیشه‌ای نیست،  زیرا با این شیوه، گرفتار پلورالیسم و در نتیجه دچار این تصور می‌شویم که حقیقت، توهمی بیش نیست و زمینه‌ استحاله‌ انقلاب و نفوذ فرهنگ سکولاریته فراهم می‌شود.

01ژانویه/17

شیفتگی نسبت به آمریکا و اروپا راهی برای نفوذ در کشور است

 

در گفتگو«پاسدار اسلام» با دکتر فؤاد ایزدی

 

درآمد:

دکتر فؤاد ایزدی، فارغ‌التحصیل رشته ارتباطات سیاسی دانشگاه لوئیزیانای امریکا و عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهان و دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است. کارشکنی‌های امریکا پس از برجام و تاثیر انتخابات ریاست‌جمهوری آینده این کشور در فرآیند برجام، همچنین رفت و آمدهای هیئت‌های سیاسی و اقتصادی اروپایی به ایران موجب شده به سراغ ایشان برویم. و نظر این کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل را در خصوص موارد یاد شده جویا شویم:

 

*پس از توافق هسته‌ای، پرونده‌های مسکوت قبلی باز و پرونده‌های جدید رو شدند. تحلیل جنابعالی در این باره چیست؟  

دوستان دولت باید به این موضوع توجه کنند که چه کار کردند و چه سیاست‌هایی را در قبال آمریکا در پیش گرفتند که آمریکایی‌ها احساس می‌کنند که الان پول‌های متعلق به مردم ایران، قابلیت دست‌اندازی و استفاده دارد. دوستان دولت باید به این سئوال پاسخ دهند. حالتی که بعد از برجام به وجود آمده این است که هر کار خلافی که دولت آمریکا می‌کند به جای اینکه قوه مجریه و وزارت خارجه ما اعتراض و پیگیری قانونی کند، توجیه می‌کند. چرا این کار را انجام می‌دهند؟ زمانی‌که برجام نقض می‌شود، وزارت خارجه ما مترجم آقای کری می‌شود و نقض طرف مقابل را توجیه می‌کند. آمریکایی‌ها متوجه این موضوع می‌شوند که الان بهترین فرصت است و هر کاری می‌توانند می‌کنند، چون دولت ایران سکوت خواهد کرد. چرا؟ چون این دولت کل زندگی سیاسی خود را به برجام وابسته کرده و نمی‌تواند حرف منفی بزند , ولذا برای آمریکا بهترین فرصت است که هر کاری را انجام دهد.

به تاراج رفتن اموال مردم ایران تقصیر آمریکاست، ولی عده‌ای در داخل کشور سعی دارند که آمریکا را بزک و عملکرد او را توجیه و ادبیات سنتی ضد استکباری را در جمهوری اسلامی محو کنند. آنها دیگر نمی‌گویند آمریکا دشمن ایران است. دکتر ظریف هم در تلویزیون مصاحبه کرد و گفت که باید دیوار بی‌اعتمادی بین ایران و آمریکا شکسته شود. زمانی‌که این تفکر نسبت به آمریکا وجود دارد، چرا آمریکا از این فرصت استفاده و اموال ایران را تصاحب نکند؟ خوی سرمایه‌سالاری آمریکا اقتضا می‌کند که این کار را بکند.

وظیفه دولت این است که از حقوق مردم دفاع کند، ولی متأسفانه به جای دفاع از حقوق مردم به کارگزار توجیه‌گر عملکرد مقامات آمریکایی تبدیل شده‌ است. چیزی که آمریکا دوست دارد در ایران اتفاق بیفتد این است که دولت ایران تبدیل به دولت خودگردانی مثل فلسطین شود، یعنی حکومتی باشد که مردم را مدیریت و منافع طرف مقابل را تأمین کند.این وظیفه دولت است که اعلام کند ما حکومت خودگردان نیستیم، اما در این حوزه هم ضعیف عمل کرده است.

 

*کمتر از یک ماه دیگر خانم موگرینی در صدر یک هیئت بلندپایه از اتحادیه اروپا وارد ایران می‌شود. در این سفر قرار است وضعیت حقوق بشر در ایران بررسی شود. آقای روحانی هم چندی است که بحث برجام۲ را مطرح کرده است. آیا در این سفر قرار است ساز و کاری مثل برجام۱ در باره حقوق بشر و در قالب برجام۲ مطرح و پیگیری شود؟

این را که برجام۲ چیست خود آقای روحانی باید توضیح بدهند، ولی در برجام۱ و بر اساس متنی که صادر شد، مشکلات ساختاری متعددی وجود داشت. رهبر معظم انقلاب هم در نامه به رئیس‌جمهور به آن مشکلات اشاره کردند. کشور برجام را با شروطی پذیرفت. در نامه حضرت آقا به آقای روحانی چندین شرط مشخص شده بود که متأسفانه تا امروز هیچ‌ کدام محقق نشده است.

از این جهت وضعیتی که در برجام داریم وضعیت خوبی نیست. کشور امتیازهای بسیار گسترده‌ای داده است، ولی طرف مقابل به تعهدات خود عمل نکرده و برجام را نقض کرده است. یکی از نکات مثبتی که برجام می‌توانست داشته باشد، این بود که بعد از توافق، ارتباط‌های تجاری کشور با کشورهای خارجی افزایش پیدا کند. منتهی کنگره آمریکا جلوی همین یک نکته مثبت را هم سد کرد، یعنی به افرادی که از اروپا و ژاپن و کره‌جنوبی قصد سفر به ایران را داشتند اعلام کرد که اگر شما به ایران بروید معلوم نیست شما را به آمریکا راه بدهیم. افرادی که تجارت بین‌المللی می‌کنند به کشورهای متعددی سفر می‌کنند و شاید بخواهند به آمریکا هم سفر کنند. این موضوع مسئله را پرهزینه کرد و گفتند اگر صلاح بدانیم وزیر امنیت داخلی آمریکا می‌تواند قانون را به صورت فردی اعمال نکند، یعنی فرد باید ریسک سفر به ایران را بپذیرد و امید داشته باشد وزیر امنیت داخلی آمریکا قانون را در مورد او اعمال نکند.

این نحوه عملکرد طرف مقابل ماست. ما در برجام امتیازهای زیادی دادیم و اینکه قرار است چقدر امتیاز بگیریم معلوم نیست. رهبر معظم انقلاب هم در سخنرانی آخر خود فرمودند که هرچه هست در کاغذ هست و در عمل روی زمین اتفاق خاصی نیفتاده است. حالا با این وضعیتی که برجام۱ دارد، دوستان دولتی فرار رو به جلو دارند و این‌طور وانمود می‌کنند که برجام۱ چیز خیلی خوبی بوده و حالا باید به سراغ برجام۲ برویم. مشخص هم نیست که برجام۲ چیست. دوستان در دولت به مسیری که طی می‌کنند، می‌گویند تعامل با دنیا، اما منظورشان تعامل با آمریکاست. دنیا را آمریکا و اروپا می‌دانند و جاهای دیگر دنیا را آدم حساب نمی‌کنند. توجه هم ندارند که خودشان هم در جاهای دیگر دنیا حضور دارند و اگر کشورهای دیگر دنیا را جدی نگیرند، یعنی خودشان را جدی نگرفته‌اند و مشکل روانی و خودکم‌بینی دارند.

 

*رفت ‌و آمدهای هیئت‌های اروپایی به ایران چه پیامدهایی داشته است؟  

اولویت اول اروپایی‌ها نسبت به ما تجاری است. در این چهار پنج سال در اثر تحریم‌های آمریکا ضرر هم کرده‌اند. با دیپلمات‌های اروپایی هم که صحبت می‌کنیم متوجه می‌شویم که می‌دانند  اشتباه کرده‌‌اند. منتهی آمریکا از یک سو می‌خواهد از اروپا برای رسیدن به هدف اصلی خود یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی استفاده کند. هدف اصلی آمریکا اول استحاله و تغییر رفتار جمهوری اسلامی و قدم دوم سرنگونی آن است. سیستم سیاسی و امنیتی آمریکا علاقه دارد از اروپا برای این امر استفاده کند. بعضی از افراد در اروپا هم حاضرند در این حوزه با آمریکا همراهی کنند. دولت‌های اروپایی این شیفتگی‌ را که در سران قوه مجریه ما نسبت به آمریکا و اروپا وجود دارد می‌بینند و می‌خواهند از آن استفاده کنند.

این همان «پروژه نفوذ» است که رهبری بارها به آن اشاره کردند. تغییر محاسبات مسئولین کشور از مصادیق نفوذ در کشور است که با ابزارهای متعددی انجام می‌شود. طرف مقابل، ما را به تروریسم متهم می‌کند و در واقع منظورش این است که شما سیاست خارجی خود را با ما هماهنگ کنید؛ اما چون نمی‌توانند بگویند سیاست خارجی خود را در اختیار ما قرار دهید، می‌گویند از تروریسم حمایت نکنید. زمانی‌که حقوق بشر را مطرح می‌کنند منظورشان این است که مثل کشورهایی که سیاست داخلی و خارجی آنها در دست آمریکا و اروپا است، سیاست داخلی خود را به دست آنها بدهیم. آنها قصد دارند نظام ایران را هم به این نوع سیستم‌ها تبدیل کنند. منتهی چون نمی‌توانند علناً بگویند سیاست داخلی خود را به دست ما بدهید، می‌گویند حقوق بشر را نقض نکنید.

در سفر خانم موگرینی به ایران، دولت باید به‌شدت دقت کند که این پروژه آمریکایی با استفاده از ابزار اروپایی عملیاتی نشود. این کار نیاز به دقت و تمرکز و شناخت اهداف طرف مقابل و تکنیک‌های نفوذ دارد. منتهی اگر به این مباحث باور نداشته و یک نوع شیفتگی نسبت به طرف مقابل داشته باشیم، قطعاً او از این مشکل سیستمی ما برای رسیدن به اهداف خود استفاده خواهد کرد. همان ‌طور که در قضیه پرونده پول‌های ایران در آمریکا از شیفتگی و وضعیتی که دولتی‌ها برای خود ایجاد کردند، برای بالاکشیدن پول‌های مردم ایران استفاده می‌کنند، از این فرصت هم استفاده خواهند کرد. ما نباید از رفتار طرف مقابل خود که از فرصت‌ها استفاده می‌کند تعجب کنیم، بلکه باید از خودمان تعجب کنیم که چرا این فرصت‌ها را در اختیار طرف مقابل قرار می‌دهیم. باید بدانیم که.از بی‌توجهی به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در حوزه سیاست خارجی، حرف‌های غیرمربوط و غیرکارشناسی و مخالف منافع ملی زدن و عمل کردن به آن، قطعاً در آینده ضربه می‌خوریم. به نظر می‌رسد دولت باید یک بازنگری اساسی در مورد سیاست خارجی خود داشته باشد.

 

 *صرف نظر از اینکه کدام کاندیدا در انتخابات آمریکا پیروز ‌شود، این انتخابات چه تأثیری  در فرایند برجام خواهد داشت؟ البته به نظر می‌رسد ما در برجام به موفقیتی دست پیدا نکرده‌ایم. با انتخاب رئیس‌جمهور جدید آمریکا روند برجام به چه شکلی ادامه پیدا می‌کند؟

در مقایسه با امتیازاتی که در برجام دادیم، قطعاً منافعی را که باید به دست می‌آوردیم، کسب نکردیم. این بدین معنی نیست که در برجام چیز به دردبخوری وجود ندارد. ممکن است به ما شکلاتی هم بدهند! اصلاً هدف برجام این بود که چیزهای کوچکی را به ما بدهند و بعد تهدید کنند که اگر به مسیری که ما می‌خواهیم نروبد، همین چیزهای کوچک را هم از شما می‌گیریم. می‌خواستند طعم بعضی از این اقلام مصرفی را در ذائقه مردم ایران شیرین کنند. مثلاً چند هواپیمای نو به ایران بدهند، حالا آنها را می‌فروشند و میلیاردها دلار از این معامله سود می‌کنند، ولی افراد معمولی سوار این هواپیماها می‌شوند و خوش‌شان می‌آید و راضی و طعم شیرینی در ذائقه‌شان ایجاد می‌شود. بعد هم از این موضوع برای تهدید استفاده می‌کنند. می‌خواهند ساختار تحریم‌ها را نگه دارند و با بازی با تحریم‌ها و تهدید تحریم‌هایی که برگشت‌پذیر است، رفتار ایران را مدیریت کنند.

ما در برجام لغو تحریم نداشتیم و در مواردی فقط تعلیق موقت داشتیم. مثلاً در مورد تحریم‌های کنگره به صورت موقت ۱۲۰ و ۱۸۰ روزه بعضی از تحریم‌ها تعلیق می‌شود و هر کسی که رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود، در پایان بازه زمانی باید تصمیم بگیرد که آیا می‌خواهد تعلیق تحریم‌ها ادامه پیدا کند یا خیر. آقای اوباما ممکن است این را اعلام کرده که ممکن است ادامه بدهد. البته حساب‌کشی هم می‌کند، یعنی آن بازه زمانی ۱۸۰ روزه که تمام شود خواهد گفت که آیا شما در این دوره موشک پرتاب کردید؟ آیا به حرف ما در سوریه گوش کردید؟ آیا روابط خود را با عربستان که هم‌پیمان ماست اصلاح کردید؟ این‌گونه حساب‌کشی‌ها را خواهند کرد. با اهرم و گرز «برگشتن تحریم‌ها» اعلام می‌کنند که تعلیق را ادامه نمی‌دهند. فرد بعدی هم که قرار است در دی‌ماه سال ۹۵ رئیس‌جمهور آمریکا شود، هیچ الزامی برای ادامه این کار ندارد. ابتدای برجام نوشته شده است که کل این داستان voluntary یعنی «داوطلبانه» است، منتهی داوطلبانه برای آنها نه برای ما.

در حال حاضر برجام جزو پیوست الف قطعنامه ۲۲۳۱ است. اگر ما برجام را نقض کنیم می‌توانند علیه ما قطعنامه صادر کنند، اما اگر طرف مقابل نقض کند آیا سازمان ملل می‌تواند برای فرانسه و انگلیس و آلمان قطعنامه صادر کند؟ خیر، چون اینها عضو دائم شورای امنیت هستند، پس قطعنامه‌ای را که قرار است علیه اینها توسط سازمان ملل صادر شود «وتو» خواهند کرد. ما نمی‌توانیم قطعنامه سازمان ملل را وتو کنیم، ولی آنها می‌توانند. آن هم به خاطر ساختاری که در سازمان ملل برای خودشان ایجاد کرده‌اند.

از این جهت یکی از مشکلات ساختاری برجام همین است که اگر طرف مقابل نقض کند هیچ اتفاقی برای او نمی‌افتد. کاندیداهای ریاست‌‌جمهوری از طیف جمهوری‌خواهان در حال مسابقه با هم هستند که چه روزی برجام را نقض کنند. خانم کلینتون هم که از دموکرات‌هاست بعد از تست موشکی که در ایران انجام شد اعلام کرد که ایران باید تحریم بیشتری شود و اظهار داشت برجام بخشی از یک بسته بزرگ‌تر برای مقابله با ایران است. بحث کری و اوباما هم همین بود که آیا ما قرار است با ایرانی مبارزه کنیم که توانمندی هسته‌ای داشته باشد یا با ایرانی که توانمندی هسته‌ای نداشته باشد؟ جواب هم این بود که قرار است با ایرانی که توانمندی هسته‌ای نداشته باشد مقابله کنیم. پس طراحی طرف مقابل برای ما این است. یعنی اهرم‌های قدرت کشور را مشخص کرده‌اند که یکی از این اهرم‌ها «توانمندی‌ هسته‌ای» ایران است. آمریکا احساس می‌کند اگر توانمندی هسته‌ای ایران را مدیریت کند، یکی از اهرم‌های قدرت ایران را گرفته است.

اهرم قدرت دیگر ما، «نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی» است که می‌خواهند آن را مدیریت کنند. اهرم قدرت سوم ما، «قدرت موشکی- تسلیحاتی» است که می‌خواهند با کمک عربستان آن را مهار کنند. آقای اوباما وقتی می‌گوید عربستان باید ایران را بالانس کند، منظورش این است که اگر ایران خواست زیاد قدرت بگیرد، عربستان باید آن را محدود کند. این نقشه‌ آمریکا و عربستان برای جلوگیری از نفوذ منطقه‌ای ایران است.آنها می‌خواهند قدرت موشکی و تسلیحاتی ایران را هم با قطعنامه‌های سازمان ملل و اعمال تحریم مدیریت کنند.

جمهوری اسلامی اهرم قدرت چهارمی به صورت موفقیت‌هائی در حوزه مدیریت داخلی دارد. در ایران انتخابات برگزار می‌شود و ۶۲ درصد شرکت می‌کنند، در حالی که در انتخابات جاری ریاست جمهوری آمریکا، مثلاً در ایالت آیووا که اولین ایالتی است که انتخابات در آن برگزار شد، کاندیداها در ظرف یک ‌سال تبلیغات بسیار گسترده کردند. شبکه CNN گزارش داد که «جِب بوش»، برادر «جورج دبلیو بوش» برای هر یک‌ رأی در ایالت آیووا در ماه قبل۲۶۰۰ دلار هزینه کرده است. با این همه هزینه و تبلیغات بسیار گسترده‌، فقط ۱۵٫۷ درصد از مردم شرکت کردند. جمهوری اسلامی در حوزه مدیریت داخلی موفقیت‌هایی داشته است و این هم اهرم قدرت چهارم اوست که می‌خواهند از او بگیرند. چگونه؟ با نفوذ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی. ولی برخی از دوستان در دولت نفوذ فرهنگی را قبول ندارند. مسئولین فرهنگی کشور هم چندان متوجه نفوذ فرهنگی طرف مقابل نیستند. آمریکایی‌ها به‌تدریج سبک زندگی بخشی از جامعه ایران را غربی می‌کنند. این موضوع اولاً نیاز به فهم و ثانیاً نیاز به طراحی دارد. وقتی دوستانی ‌که مسئول این کارها هستند توجهی به این امور نداشته باشند، نفوذ فرهنگی اتفاق می‌افتد که البته در بخشی از جامعه ما اتفاق افتاده است و نیاز به اصلاح دارد.

طرف مقابل علاقه دارد بعد از برجام هسته‌ای، برجام سوریه داشته باشد و در حوزه نفوذ منطقه‌ای مدیریت کند. نوشته آقای «دنیس راس» در نشریه «پولیتیکو» در هفته گذشته خیلی گویاست. دنیس راس مسئول امور ایران در دولت اول اوباما بود. او اعلام می‌کند اگر ایران خواهان لغو تحریم‌هاست، باید در حوزه منطقه امتیاز بدهد، یعنی همان ادبیاتی را که برای موضوع هسته‌ای به کار بردند، برای این موضوع هم به کار می‌برند و می‌خواهند در حوزه‌های دیگر هم از این ادبیات استفاده کنند.

خیلی عجیب است که آقای دکتر روحانی در سخنرانی خود می‌گوید اگر می‌خواهیم همه تحریم‌ها لغو شوند، باید در حوزه‌های دیگر هم مذاکره کنیم. این به‌نوعی ترجمه فارسی مقاله آقای دنیس راس است.که قبل از برجام بارها اعلام کرد که اگر بر سر مسائل هسته‌ای توافق کنیم، همه تحریم‌ها لغو می‌شوند. آن‌موقع هم بعضی از دوستان می‌گفتند قرار نیست همه تحریم‌ها لغو شوند، شاید قرار است تعلیق شود که معلوم شد حرف درستی بوده و قرار نبوده همه تحریم‌ها لغو شوند. طرف مقابل می‌گوید اگر می‌خواهید همه تحریم‌ها لغو شوند، باید در حوزه‌های دیگر مذاکره کنید و امتیاز بدهید. از این جهت خواسته یا ناخواسته، بین ادبیات بعضی از افراد در داخل کشور نوعی هماهنگی با غربی‌ها وجود دارد. اینها می‌خواهند نقشه‌ای را برای مردم طراحی کنند که اصلاً به نفع مردم نیست.

*اخیراً نشریه آتلانتیک با اوباما رئیس‌جمهور آمریکا گفت‌وگویی را انجام داده است که در آن اوباما از روابط پیچیده آمریکا و عربستان در آینده خبر داده است. همچنین گفته که عربستان در بعضی نقاط دنیا تروریست‌پروری می‌کند و بعضی از دولت‌های عربی از اینکه آمریکا در سوریه دخالت نظامی نمی‌کند، اظهار ناراحتی کرده‌اند. در این بین کشوری مثل فرانسه روابط خود را با عربستان به بالاترین سطح سیاسی و اقتصادی رسانده است. آینده حمایت‌ها و مناسبات آمریکا و عربستان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ دلیل رفتار فرانسه در روابط با عربستان چیست؟

آقای اوباما در این مصاحبه گفته که عربستان در برخی از نقاط دنیا از بنیادگرایی حمایت و تفکر وهابیت را ترویج می‌کند. در عین حال چند بار در آن مصاحبه اعلام کرده است که عربستان هم‌پیمان سنتی آمریکاست و آمریکا از عربستان حمایت می‌کند و ایران دشمن آمریکاست. منتهی این را هم گفته که عربستان باید مشکلات خود را با ایران حل کند و با هم به توافق برسند و در منطقه به‌گونه‌ای با هم برخورد کنند که جنگی رخ ندهد. البته این مصاحبه بیشتر جنبه عملیات روانی دارد، چون دولت آمریکا، هم در دوره آقای اوباما و هم در دوره قبل از او بیشترین سلاح را به عربستان فروخته است. اگر آمریکایی‌ها در مورد بعضی از فعالیت‌های عربستان نگرانی و دغدغه داشته باشند، قاعدتاً نباید سلاح‌هایی را که منجر به فعالیت‌های منفی می‌شود در دسترس عربستان قرار دهند؛ در حالی که در اولین روزی که عربستان به یمن حمله کرد، خانم «برنادت میهن» سخنگوی شورای امنیت ملی دولت آقای اوباما اعلام کرد که آمریکا در حوزه‌های لجستیکی و اطلاعاتی به عربستان کمک می‌کند.

این درحالی است که طبق قوانین بین‌المللی هیچ کشوری حق ندارد به همسایه خود حمله کند و اگر کشوری به همسایه خود حمله می‌کرد، آمریکایی‌ها به صورت سنتی و حداقل در ظاهر اعتراض می‌کردند. در این جنگ نه‌تنها آمریکایی‌ها اعتراض و یا سکوت نکردند، بلکه علناً از عربستان حمایت کردند. حمایت در حوزه اطلاعاتی یعنی مکان‌هائی را که قرار است هواپیماهای عربستان بمباران ‌کنند، آمریکایی‌ها مشخص می‌کنند. همان کاری که در زمان جنگ تحمیلی انجام می‌دادند و محل تجمع رزمندگان را در جبهه‌ها مشخص می‌کردند. نیروهای صدام با استفاده از اطلاعاتی که امریکائی‌ها در اختیارشان قرار می‌دادند، نقاطی را بمباران شیمیایی می‌کردند و روز بعد هم از طریق تصاویر ماهواره‌ای که آمریکایی‌ها در اختیار آنها قرار می‌دادند به بمباران‌ها ادامه می‌دادند.

آقای اوباما حرفی را زده، ولی در عمل چیز دیگری اتفاق ‌افتاده است. حمایت آمریکا از رژیم سعودی بسیار ریشه‌ای و درازمدت است. زندگی‌نامه‌ای آقای محمد بن نایف را که مؤسسه بروکینگز منتشر کرده و به فارسی هم ترجمه شده مطالعه کنید. مؤسسه بروکینگز یکی از اتاق‌های فکر آمریکاست. نویسنده این مقاله آقای «بروس ریدل» است که ۳۰ سال در سازمان CIA کار کرده و الان بازنشسته شده و در مؤسسه بروکینگز کار می‌کند. او در زندگی‌نامه محمد بن نایف ولیعهد کنونی عربستان می‌گوید که او از اواخر دهه ۷۰ میلادی برای تحصیل به آمریکا رفت، منتهی درس خود را تمام نکرد و به جای اینکه به عربستان برگردد، دو سال بعد در یکی از مراکز آموزشی FBI آموزش دید. پس از آن به انگلیس رفت و دو سال هم در یکی از مراکز آموزشی «اسکاتلند یارد»  آموزش دید و بعد وقتی به عربستان بر‌گشت، معاون وزیر کشور وقت که پدرش بود ‌شد.

بروس ریدل توضیح می‌دهد که از بین شاهزاده‌های عربستانی که اکثر قریب به اتفاق‌شان طرفدار آمریکا هستند، محمد بن نایف از همه به آمریکایی‌ها نزدیک‌تر است، لذا دولت آمریکا علاقه دارد که حتماً این شخص پادشاه شود. اگر تفاوتی در عملکرد تیم جدیدی که در عربستان حکومت می‌کند با تیم قبلی مشاهده می‌شود، به خاطر این است که تیم جدید آمریکایی‌تر است. عربستان کاملاً دست‌نشانده آمریکاست. آقای اوباما در سخنرانی خود نمی‌گوید که عربستان دست‌نشانده آمریکاست، بلکه می‌گوید عربستان هم‌پیمان قدیمی آمریکاست و آمریکا از هم‌پیمان قدیمی خود همواره حمایت خواهد کرد و ایران دشمن ماست.

متأسفانه در داخل کشور افرادی هستند که ظاهراً چندان اهل مطالعه نیستند و مطالب را نمی‌خوانند و فکر می‌کنند آمریکایی‌ها می‌خواهند با ایران تعامل کنند. هر قدر هم آمریکا بگوید ایران دشمن ماست و ما را تحریم کند و فشار بیاورد، اینها فکر می‌کنند آمریکایی‌ها می‌خواهند با ما تعامل کنند. در نهایت هم به خاطر این تفکر اشتباه به غلط می‌افتند.

نگاهی که در بعضی از مواقع در داخل کشور نسبت به آمریکا ایجاد شده است، قطعاً برای منافع ملی کشور خطر دارد. دوستان خودشان مایلند با آمریکا تعامل کنند و خیال می‌کنند طرف مقابل هم همین طور فکر می‌کند، در حالی که او می‌خواهد با شما دشمنی و شما را نابود کند و این را اعلام و در عمل در متمم بودجه ۲۰۱۶، دو میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار «بودجه براندازی» را تعریف می‌کند. البته نام آن را ترویج دموکراسی می‌گذارد. بخش عمده‌ای از این پول را هم می‌خواهند علیه ما هزینه کنند.

اگر به ادبیاتی که آقای اوباما بعد از برجام به کار می‌برد توجه کنید، بارها اعلام کرده است می‌خواهد تغییر ایجاد کند. منظور اوباما از تغییر، تغییر آب ‌وه وا نیست، تغییر حکومت است! وقتی هم به بحث تغییر حکومت می‌رسند، می‌خواهند تغییر رفتار را ببینند و مناسبات مرسوم کشور را عوض کنند. متأسفانه بعضی‌ها در کشور کاملاً آمادگی دارند که مناسبات کشور تحت تأثیر آمریکایی‌ها قرار بگیرد. قطعاً این موضوع خطر بسیار بزرگی برای کشور است.

فرانسه هم مثل هر کشور دیگری به دنبال منافع خود است و در مقیاسی کمتر از امریکا به عربستان سلاح فروخته و با ایران دشمنی کرده است. ما تنش خاصی در رابطه با عربستان و آمریکا نمی‌بینیم که فرانسه بخواهد از این تنش استفاده کند. آمریکا و عربستان تمایل داشتند که آقای اوباما به سوریه حمله کند، ولی او نمی‌خواست اشتباهی را که بوش در عراق انجام داد در سوریه تکرار کند. در عین حال این دلیل نمی‌شود که حمایت آمریکا از عربستان کم شده باشد. مقامات فعلی عربستان همگی دست‌پرورده و هماهنگ با آمریکا هستند. گاهی هم یک دست‌پرورده‌ از ارباب خود دلخور می‌شود که  موضوع مهمی نیست. فرانسه هم مثل انگلیس و ترکیه در پی منافع خود است. این مردم مظلوم عربستان هستند که منابع‌شان از دست می‌رود و حکامی دارند که در راستای منافع ملی کشورشان قدم برنمی‌دارند.

 

 *اخیراً در باره حادثه ۱۱ سپتامبر دادگاهی در آمریکا برگزار و در آن احکامی صادر شده که طبق آنها می‌خواهند قسمت اعظم پول بلوکه شده ایران را بابت غرامت بازماندگان کشته‌شدگان ۱۱ سپتامبر و شرکت بیمه برداشت کنند. آیا احکامی که در این دادگاه‌ها صادر می‌شوند ضمانت اجرایی دارند و آیا این موضوع بهانه‌ای برای طرح پرونده‌های دیگری چون میکونوس و … نمی‌شود؟

در ماه‌های بعد از توافق برجام نه یک مورد، بلکه چهار پنج مورد از این پرونده‌ها داشتیم. یکی از این پرونده‌ها مربوط به ساختمانی بود که شاه از منهتن خریده و بنیاد پهلوی را ایجادکرده بود. در متمم بودجه ۲۰۱۶ آمده بود که این ساختمان باید حراج شود و پول آن را به اتباع آمریکایی که در لانه جاسوسی دستگیر شده بودند بدهند. این پیشنهاد دولت آمریکا بود و در متن قانون هم آمد و اوباما هم امضا کرد. اینها اتفاقاتی است که در ماه‌های گذشته در مور پول‌های مردم ایران افتاده است. این نظر خود اوباما بود و این طور نیست که مثلاً گروه‌های مخالف او این کار را انجام داده باشند. خود اوباما این موضوع را پیگیری می‌کرد.

یک مورد هم مبلغ یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول ایران در یکی از بانک‌‌های نیویورک است که می‌خواهند ان را بین آدم‌هایی که قربانی تروریسم هستند، تقسیم کنند. با نگاهی به این لیست متوجه میشویم که موضوع اصلاً ربطی به ایران نداشته است. این افراد در جایی کشته شدند که ایرانی‌ها در آنجا حضور و نقشی نداشتند، منتهی می‌خواهند پول ایران را تقسیم کنند. یک مورد هم در کالیفرنیا وجود دارد که افرادی شکایت کردند و قاضی هم رأی داد و می‌خواهند این پول را در آنجا تقسیم کنند.

یک مورد هم همین موضوعی است که به آن اشاره کردید. در سال ۲۰۰۴ کمیسیون ۱۱ سپتامبر وجود داشت که اعضای آن توسط رئیس‌جمهور آمریکا تعیین شدند و کنگره هم این کمیسیون را تأیید کرد. یعنی با تأیید قوه مقننه و مجریه آمریکا کمیسیون پیگیری حادثه ۱۱ سپتامبر در آمریکا تشکیل شد. در سال ۲۰۰۴ یک گزارش نزدیک به ۶۰۰ صفحه‌ای منتشر شد. در این گزارش ایران در هیچ‌ جا مسئول حادثه ۱۱ سپتامبر شناخته نشد. این گزارش رسمی دولت آمریکاست. ادعاهایی در باره سایر کشورها دارند. صرف نظر از درست و غلط بودن این ادعاها، در هر حال ایران مسئول نبوده است. اما حالا در سال ۲۰۱۶ و بعد از ۱۵ سال از حادثه ۱۱ سپتامبر و ۱۲ سال بعد از انتشار این گزارش، یک قاضی ادعا می‌کند که ایران در ۱۱ سپتامبر مجرم است و حالا پول‌های ایران را بین بازماندگان این حادثه تقسیم می‌کنیم! دلیلش هم این است که ایران از خود دفاع نکرده که در ۱۱ سپتامبر دخالت نداشته است. در همه جای دنیا فرد زمانی متهم شناخته می‌شود که علیه او شواهدی را بیاورند. اینکه به شما تهمت بزنند و از خود دفاع نکنید و بعد بگویند بدون هیچ شواهدی مجرم هستید، چیز عجیبی است. وضعیت سیستم سیاسی آمریکا که مشخص است، سیستم قضایی آمریکا هم مایه تأسف است.

*با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 سوتیترها:

 

۱٫

متأسفانه در داخل کشور افرادی را داریم که چندان اهل مطالعه نیستند و فکر می‌کنند که آمریکایی‌ها می‌خواهند با ایران تعامل کنند. هر قدر هم آمریکا بگوید ایران دشمن است و ما را تحریم کند و فشار بیاورد، متوجه نمی‌شوند.

 

۲٫

منظور اوباما از تغییر، تغییر آب‌ و هوا نیست، بلکه تغییر حکومت است! اگر هم به بحث تغییر حکومت برسند، می‌خواهند تغییر رفتار را ببینند و مناسبات مرسوم کشور را عوض کنند.

 

۳٫

زمانی‌که برجام نقض می‌شود، وزارت خارجه ما مترجم آقای کری می‌شود و نقض طرف مقابل را توجیه می‌کند، آمریکایی‌ها متوجه این موضوع می‌شوند که الان بهترین فرصت است و هرکاری می‌توانند می‌کنند، چون دولت ایران سکوت خواهد کرد. چرا؟ چون این دولت کل زندگی سیاسی خود را به برجام وابسته کرده و حرف منفی نمی‌تواند بزند.

 

۴٫

هدف اصلی آمریکا اول استحاله و تغییر رفتار جمهوری اسلامی و قدم دوم سرنگونی آن است. سیستم سیاسی و امنیتی آمریکا علاقه دارد از اروپا برای این امر استفاده کند. بعضی افراد هم در اروپا حاضر هستند در این حوزه با آمریکا همراهی کنند. دولت‌های اروپایی این شیفتگی‌ را که در سران قوه مجریه ما نسبت به آمریکا و اروپا وجود دارد می‌بینند و می‌خواهند از این شیفتگی استفاده کنند که این همان «پروژه نفوذ» است.

 

۵٫

هدف برجام این بود که چیزهای کوچکی بدهند و بعد تهدید کنند اگر مسیری که ما می‌خواهیم از آن پیروی نکنید همین چیزهای کوچک را هم از شما می‌گیریم. می‌خواستند طعم بعضی از این اقلام مصرفی را در ذائقه مردم ایران ایجاد کنند.

 

۶٫

ابتدای برجام نوشته شده است که کل این داستان voluntary یعنی «داوطلبانه» است، منتهی داوطلبانه برای آنها نه برای ما. چون برجام جزو پیوست الف قطعنامه ۲۲۳۱ است که اگر ما برجام را نقض کنیم می‌توانند علیه ما قطعنامه صادر کنند، اما اگر طرف مقابل نقض کند آیا سازمان ملل می‌تواند برای فرانسه و انگلیس و آلمان قطعنامه صادر کند؟

01ژانویه/17

منشور مدیریت علوی، درسنامه مدیران

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

پیش‌گفتار

براساس اسناد تاریخی امسال دقیقاً ۱۴۰۰سال از صدور منشور حکومتی امیرالمؤمنین«ع» به مالک اشتر، نامه ۵۳ نهج‌البلاغه می‌گذرد. منشوری که جامع‌ترین سند حاکمیت و مدیریت در فرهنگ اسلامی است و پس از ۱۴قرن همچنان می‌درخشد و صدها شرح و تفسیر بر آن نوشته شده و محققان هر عصر از مسلمان و غیرمسلمان در ستایش آن داد سخن داده‌اند و از آن به عنوان کهن‌ترین سند حقوق بشر و جامع‌ترین منشور انسانی الهی در سازمان ملل نگهداری می‌شود که افتخاری برای امت اسلام، به‌ویژه پیروان اهل‌بیت عصمت«ع» است.

هر چند مالک ابن حارث اشعر نخعی یار وفادار امام علی«ع» در همان سال به شهادت رسید، اما میراث گرانسنگ حکومتی امام جاودانه ماند. بدین مناسبت «مؤسسه نهج‌البلاغه» با هدف ترویج فرهنگ علوی، سال پیش رو را سال مدیریت علوی اعلام می‌دارد، مدیریتی که می‌بایست اسوه مدیران و مسئولان باشد و تعامل با اقشار مختلف مردم در چارچوب این مدیریت سرلوحه کارها قرار گیرد.

توجه به این منشور جامع، همانند ابعاد دیگر نهج‌البلاغه در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، قضایی، معرفتی و اقتصادی و اجتماعی برای همگان یک ضرورت غیرقابل انکار است.

به خواست خدا، نگارنده بر آن است تا مقالات سال ۹۵ را به بحث مدیریت علوی اختصاص دهد و بخش‌هائی از عهدنامه مالک اشتر را در معرض دید خوانندگان به‌ویژه مدیران نظام قرار دهد.

تدقیق و تحقیق در این منشور، بی‌تردید در همدلی دولت و ملت نقش بنیادین دارد. در همین حال از برگزاری همایشی با عنوان مدیریت علوی بر اساس نامه امام به مالک اشتر از سوی «بنیاد نهج‌البلاغه» که از فعالان بنام این میراث ارزشمند است، مطلع شدیم که آن را به فال نیک می‌گیریم.

جایگاه مدیریت در اسلام

مدیریت سیاسی جامعه از اهم ‌مسائل و همواره سرلوحه برنامه پیامبران و مصلحین بزرگ و فلاسفه و اندیشمندان بوده است. پیامبران الهی هرگز به سرنوشت جامعه و حاکمیت عصر خویش بی‌تفاوت نبودند و به منظور تأمین منطقی و مشروع این بعد اساسی حیات انسان، برنامه و طرح مناسب با زمان داشته‌اند. موضع‌گیری‌های قاطع آنان در برابر حکام جور و هشدارهای لازم به انسان‌ها در تخلف از اطاعت خودکامگان و روی آوردن به خدای یگانه و تسلیم در برابر فرامین و قوانین آسمانی، اصل مشترک ادیان الهی بوده است.

قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوت: در میان امت پیامبری فرستادیم تا مردم را به پرستش خدای یگانه و رویگردانی از سرکشان فراخواند.»(۱)

و: « لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط وَ أَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاس(۲) ما پیامبرانمان را با دلایل روشن فرستادیم و کتاب و میزان با آنان نازل کردیم تا مردم در قسط و عدل پا برجا شوند و آهن را که موجب هراس و پروا گرفتن (متجاوزان) و دارای منافعی برای مردم است را پدید آوردیم.»

با توجه به این آیات و مشابه آن و سیره پیشوایان و رهنمودهای ارزشمندی که ارائه داده‌اند به این نتیجه می‌رسیم که سرلوحه کار پیامبران دعوت به عبودیت خالص خدای یگانه و سرپیچی از فرمان طاغوت‌ها و نیز اقامه قسط در سایه تعالیم آسمانی و موازین عدل است. ضامن اجرای آن نیز در کارشکنی‌های سرکشان و مستکبران سلاحی است که معمولاً از آهن ساخته می‌شود.

اما اسلام به همان نسبت که با خصلت جاودانگی و جامعیت قوانین و احکامش بر ادیان گذشته برتری دارد، در جهت تدبیر و سیاست جامعه  و امت اسلامی نیز از ویژگی‌ و امتیاز خاصی برخوردار است.

روش پیامبر اکرم«ص» در تصدی زمامداری امت و نشان دادن راه حاکمیت الهی و عهده‌دار شدن امر رهبری، حکومت، سیاست،‌ قضاوت، جنگ و صلح معاهدات و روابط مسلمین با یکدیگر و با دیگر مردم در خارج و داخل کشورهای اسلامی و دیگر مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بهترین گواه این مدعاست.

مدیریت علوی

در تداوم خط رهبری مقام نبوت که در امامت امت اسلامی تبلور می‌یابد، علی«ع» که به اقرار عامه مسلمین از صدر اسلام تا کنون برترین چهره تاریخ اسلام پس از پیامبر اکرم«ص» است و به نص صریح وحی آسمانی و بیعت آگاهانه مسلمین رهبری و امامت امت اسلام را برعهده گرفت و در برهه‌ای خاص از زمان، زمینه تصدی خلافت اسلامی و زمامداری مسلمین برای وی فراهم گردید، در شیوه جهانداری به گونه‌ای عمل کرد که به‌راستی ترسیم عملی حاکمیت خالص حق را متجلی ساخت. حاکمیتی که از ریاکاری و زورمداری و دغلبازی سیاست‌های معمول مبرا بود، از محور حق و عدل به قدر یک سر مو منحرف نشد، مصلحت دین و مسلمین و رضای خالق را منظور داشت و از این ایده و آرمان به‌کرات سخن گفت، از جمله: «به خدا اگر جهان را با هر چه در آن است به من بدهند که با گرفتن  دانه جوی از دهان موری خدا را نافرمانی کنم به این کار تن نخواهم داد».(۳)

«به خدا اگر مرا در زنجیر نهند و شب هنگام روی خار مغیلان بکشند، برای من بهتر است تا اینکه در قیامت خدا را دیدار کنم در حالی که در حق یکی از بندگان خدا ستم کرده باشم».(۴)

«اگر نتوانم حقی را به پا دارم یا باطلی را دفع نمایم، حکومت بر شما به قدر یک کفش کهنه برای من ارزش ندارد.»(۵)

امیرمؤمنان به آنچه می‌گفت عمل می‌کرد و تنها به رضای خدا و مصلحت حق می‌اندیشید و بس. مادیات، لذات، مناصب، شهرت، لذت، مال، کاخ، عنوان و مقام از نظر حق‌بین او کمترین ارزشی نداشت. در آن زمان که در اوج قدرت بود، گریه‌های خلوت مناجاتش قلب شیفته هر عارفی را ذوب می‌کرد، همان گونه که اشک ترحمش نسبت به مستمندان و یتیمان در روشنایی روز و تاریکی شب بر سیمای نورانی‌اش جاری می‌شد. در برابر سرکشان و طغیانگران چون کوهی استوار می‌ایستاد؛ از این روست که دانشمند آزاداندیش مسیحی، جورج جرداق، دوره پنج جلدی کتاب ارزشمند خود درباره مولای موحدان را به نام « الامام علی، صوت العداله الانسانیه» نامیده و کسی را بعد از آن حضرت شایسته ندیده که برای او این گونه بنویسد.

برادر این دانشمند مسیحی لبنانی «فواد جرداق» شاعر و ادیب شیفته امیرمؤمنان«ع» نیز در شعری می‌گوید:

علی برای ستمگران تندری است کمرشکن

و برای ستمدیدگان پناهی استوار

علی مرد عدالت و دژ استواری است

که اخلاق بی‌مانند و شمشیر و قلم

آن را نگهبانی می‌کند

برای دیاری که بیدادگری حاکم است

و سرزمینی که فقر بر آن سایه افکنده

جز حکومت عدل

که ستم حاکمان را برچیند

چه چیزی چاره‌ساز است

بازنگری مکتب متعالی‌ای که در گفتار و کردار و سیمای سیاسی مدیریتی آن حضرت متجلی است و عمل به آن به یک نهضت همگانی و رویکرد به نهج‌البلاغه نیاز دارد و مسئولان حوزوی و دانشگاهی و مدیریتی در صدر این مسئولیت‌اند.

 

ما وارثان نهج‌البلاغه‌ایم

آری، اما از نهج‌البلاغه این گنجینه معارف بی‌نظیر چه می‌دانیم؟ امیر مومنان از فلسفه الهی و معارف آسمانی گرفته تا جهان‌شناسی، علوم انسانی و تربیت و اخلاق و معیشت و اقتصاد و سیاست و مدیریت، خانواده و جامعه، جهاد و دفاع و انسان‌دوستی و… با بلاغتی بی‌مانند و ادبیاتی کم‌نظیر سخن گفته است، لکن در اثر کم‌کاری‌ ما، جامعه کمتر به این گنجینه‌ها راه یافته‌ و دیگران با محصولات فرهنگی گمراه‌کننده خود، فضای جامعه را قبضه کرده‌اند که آثار مخرب آن را در چالش‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی شاهدیم.

این نقیصه را باید جبران کرد. نهج‌البلاغه در حال حاضر در انحصار کتابخانه‌ها و مؤلفین و محققین است، اما در عینیت جامعه و خانواده و حوزه و دانشگاه و مدیریت و حاکمیت و سبک زندگی غریب است.

علوم انسانی ما غالباً از غرب مایه می‌گیرند و هزاران رسانه از زمین و هوا جامعه و جوانان ما را بمباران تبلیغاتی می‌کنند. این همان تهاجمی است که رهبری نظام سال‌هاست که هشدار می‌دهند و در عمل کمتر کاری شده است.

برای حل این مشکل، جز یک جبهه فرهنگی قوی و نهضت فکری و اخلاقی چیزی پاسخگو نیست، نهضتی که فرهنگ ناب اسلامی و قرآنی و سنت و سیره ولایی را به عرصه زندگی بیاورد و در این میان نهج‌البلاغه به عنوان آیین زندگی، جایگاه خاص به خود را دارد.

برای تحقق چنین آرمانی باید همه دستگاه‌های فرهنگ‌ساز از حوزه و دانشگاه گرفته تا رسانه‌ها و مدیریت‌ها و جلسه‌ها و جماعت‌ها و هر نهاد فرهنگی دیگری با احساس مسئولیت به میدان بیایند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سوره نحل، آیه ۳۶٫

۲ـ سوره حدید، آیه ۲۵٫

۳ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۴٫

۴ـ‌ همان.

۵ـ خطبه ۳۳٫

01ژانویه/17

اهمیت نیّت

 

 

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

خداوند مرحمت بفرماید که همگی خود را در این رحم طبیعت نظام هستی، برای ابد درست بسازیم ان‌شاءالله‌تعالی. نهج‌البلاغه را ورق می‌زدم به این جمله برخوردم. جناب امیرالمؤمنین«ع» فرمود، حضرت خاتم‌الانبیاء«ص» که به رسالت مبعوث شدند: «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام» حتی یک خانه را هم نمی‌شد پیدا کرد که تجمع اسلامی در آن باشد «غیر رسول‌الله» جناب پیامبر«ص» و خدیجه«س». بارها به عرض رسانده‌ام خدیجه«س» حق عظیمی بر اسلام و مسلمین دارد. در سیره ابن هشام در باره حضرت خدیجه«س» آمده است پیش از وصلت با پیامبر اسلام«ص» بانویی بسیار عظیم‌الشأن و بزرگوار و معروف به «سیده قریش» بود. بنده بارها در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود به شأن این بانوی مکرم اشاره کرده‌ام.

ما از روی تعصب سخن نمی‌گوییم. قرآن کریم می‌فرماید نیات شما به حساب شما می‌آیند، ولو به آن عملی که نیت کرده‌اید، دست نیافته باشید. نعوذبالله یک آدم خاکی دنیازده، از خانه‌اش به قصد دزدی راه افتاده است، اما بر سر راه‌اش موانعی پیش می‌آید و دست به دزدی نمی‌زند. شرع مقدس شرایط سارق را بر او جاری نمی‌کند، اما همین نیت، بیچاره‌ و دل‌اش را تیره کرده است. خودش نمی‌داند این نیت با دل او کاری را کرده است که جوالدوز با چشم آدمی نمی‌کند.

جناب امام صادق«ع» در شرح این آیه که خداوند فرمود نیّات شما به حساب شما می‌آیند، لذا من و شما چه حقی داریم که نیت گناه کنیم؟ جناب امام سجاد«ع» فرمود آن کسی که نیّت گناه می‌کند و نه حتی عمل گناه، او در پیشگاه ملکوت و هستی برای خود شأن خدایی قایل شده است. نظام هستی یکپارچه حیات است و حتی یک ذره بی‌جان هم نداریم. چگونه است که وقتی می‌خواهیم در حضور فردی بنشینیم مراقب سر و وضع خودمان هستیم، ولی در پیشگاه ملک و ملکوت عالم، نیت گناه می‌کنیم؟

آن کسی که صاحب عصمت و انسان الهی و انسان حضور است، نیت گناه نمی‌کند؛ امضای غلط نمی‌کند؛ چشم به هرزگی باز نمی‌کند. غیاب و حضور با مردم معنا ندارد. او عنداللهی است. اصلاً غیبت، جای تاریک، خلوت و تنهایی برای‌اش مفهوم ندارد، زیرا در همه جا و همه حال عندالله است.

انسان عندالله و در ملکوت عالم حرف خلاف نباید بزند، نیت گناه نباید بکند. پرده جهل، نادانی و غفلت متأسفانه افکنده است و چون پرده کنار برود، آنگاه آشکار خواهد شد آنچه که سعی در پنهان ساختن‌اش داشتیم.

«ز هر افسانه رمزی می‌توان یافت»(۱)

ملای رومی افسانه‌ای پرداخته است. ظاهر را نبینید و باطن معنا را دریابید:

روستایی گاو در آخور ببست

شیر گاوش خورد و بر جای‌اش نشست

ای برادر قصه چون پیمانه است

معنی اندر وی به سان دانه است

دانه معنا بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

مرد روستایی در تاریکی می‌آید و به هوای اینکه شیر، گاو اوست به پشت‌اش دست می‌کشد و او را نوازش می‌کند. اگر به اندازه یک روزنه نور بود و می‌دید دارد به پشت سلطان حیوانات دست می‌کشد، زهره‌اش از هم می‌درید، ولی چون در تاریکی است، به پشت شیر دست می‌کشد.

مولانا این قصه را که نقل می‌کند، می‌گوید ای انسان! تو در تاریکی جهل هستی و نمی‌دانی داری گناه چه کسی را می‌کنی و چه حرف‌هایی را می‌زنی و چه غفلت‌هایی می‌کنی. غیاب و حضور یعنی چه؟ مگر عنداللهی نیستید؟ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر» (۲) غیاب کدام است؟ حضور کدام است؟ مگر انسان عنداللهی نیستید؟

امام امیرالمؤمنین”ع» شاگردانی چون کمیل، قنبر و… را آموزش می‌دهد و می‌فرماید «عارف بالله را در بهشت پیدا نمی‌کنید. در جهنم پیدا نمی‌کنید. در زمین و آسمان پیدا نمی‌کنید.» یکی از این حضرات عرض کرد: «آقا! پس عارف بالله در کجاست؟» آقا این آیه را برای‌شان خواند: « فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر» او در پیش خود خدا و عندالله است. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین شیرین‌تر است. او خودش بهشت است. جناب رسول‌الله«ص» فرمود که عشق و اشتیاق بهشت به سلمان بیش از علاقه سلمان به بهشت است. سلمان بهشت‌آفرین می‌خواهد.

«دوست ما را و همه جنت و فردوس شما را»(۳)

سلمان به بهشت برود، بهشت افتخار می‌کند که سلمان را دارم. افتخار سلمان چیست؟ بهشت‌آفرین.

ملای رومی از این افسانه نتیجه می‌گیرد که اگر روزنه نوری یا فانوسی بود، آن مرد روستائی می‌دید که با شیر روبروست و زهره‌اش آب می‌شد، ولی چون ظلمت جهل و نادانی است، گناه می‌کند، چون بیدار نشده است گناه می‌کند.

چه کسی بیش از این سلسله طیبه خیر شما را می‌خواهد؟ ما می‌خواهیم شما انسان الهی صحیح ابدی باشید: «شَهِدَاللهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ». ما جز این حق نداریم. خدا را گواه می‌گیرم که در محضر علما و فضلای بزرگی که سال‌ها تلمذ کرده‌ام همواره از خود پرسیده‌ام خدایا! اینها که این‌گونه‌اند، پس امام صادق”ع» چگونه بوده است؟

عرض می‌کردم که پیش از جناب خدیجه«س»، حاتم طایی به سخاوت شناخته شده بود. دختر ایشان به حضور پیامبر اکرم«ص» آمد و او را معرفی کردند. فرمود اکرام‌اش کنید که او دختر حاتم طایی است.

ما حق نداریم به اغراق حرف بزنیم. حرف‌مان باید صدق محض باشد. حاتم طایی بسیار بزرگوار و جوانمرد بود. مهمانسرای ایشان چهل در داشت که هر کسی از هر دری که خواست وارد شود. دربان هم نداشت. هر کسی وارد می‌شد و غذای‌اش را می‌خورد و می‌رفت. جناب حاتم بخشندگی‌های دیگر هم داشت.

سعدی در بوستان در وصف وی داستانی را نقل می‌کند که فرمانده‌ای در یمن بود که عده‌ای بر سر خوان او غذا می‌خوردند و می‌گفتند که او چون حاتم طایی است. فرمانده گفت تا این حاتم طایی زنده باشد بخشش‌ام جلوه نخواهد کرد و لذا پهلوانی را مأمور کرد که برود و سر حاتم طایی را برای او بیاورد و بی‌سر او نیاید، وگرنه با زن و فرزندان‌اش چنین و چنان خواهد کرد.

پهلوان رفت تا به قبیله «طی» رسید و از مردی سراغ حاتم طایی را گرفت. مرد او را به خانه خود برد و پذیرایی شایانی کرد و قصه را از او پرسید. پهلوان قصه را باز گفت. مرد شمشیرش را به دست پهلوان داد و گفت گردن‌ام را بزن و سرم را برای ارباب‌ات ببر که حاتم طایی من‌ام. پهلوان به دست و پای او افتاد که الحق بخشندگی سزاوار توست و از آن پس مرید حاتم طایی شد.

غرض اینکه این همه از بخشندگی را حاتم طایی نقل کرده‌اند، اما به شخصیت جناب خدیجه«س» که می‌رسیم می‌بینیم بخشندگی حاتم طایی در برابر بخشندگی این بانوی بزرگوار قدر و ارزشی ندارد. امیرالمؤمنین «ع» می‌فرماید: «ما در این بیت سه نفر بودیم، رسول‌الله«ص»، خدیجه«س» و من.» خانم بیدار و رشید. نام مادر ایشان فاطمه بود و چون خداوند دختری را به ایشان داد، نام‌اش را فاطمه نهاد. آفرین بر این سیده قریش که مال‌اش را در راه اعلای کلمه طیبه «لااله‌الاالله» نثار کرد. پیامبر«ص» به پاس جانفشانی، ایثار و بزرگواری خدیجه«س» دخترش را به نام مادر خود آمنه ننامید، بلکه نام مادر همسرش را بر دخترش نهاد. فاطمه‌ای که عصمت الله الکبری است.

شما عزیزان! برادران! خواهران! حجت خدا باشید. پشتوانه دین و بندگان خدا باشید و بی‌ادب‌ها را ادب کنید. حجت خدا برای آنها باشید. قرآن در سوره ملک می‌فرماید که در روز قیامت، بین شما و دنیازده‌ها و کسانی که خود را ارزان فروختند دیواری است و اینها از پشت دیوار فریاد می‌زنند و دست نیاز به سوی شما دراز می‌کنند که ما را دریابید که سوختیم. ما که در دنیا با شما بودیم. چرا به صدای ما جواب نمی‌دهید؟ شما پاسخ می‌دهید: کجا در دنیا با ما بودید؟ در دنیا هم بین ما و شما دیوار بود. در آنجا دیوار را به چشم خود نمی‌دیدید، حالا می‌بینید.

بله، این سمع مبارکی را که شما دارید و کلام حق را می‌شنوید، آنها ندارند. همان‌ طور که قرآن فرمود چشم دارند، اما نمی‌بینند. گوش دارند، اما نمی‌شنوند. قلب و دل دارند، اما قلب و دل حیوانی است. انسانی نیست که بفهمند. به صورت مثل شما هستند، اما در معنا فرسنگ‌ها که هیچ، سال‌های نوری بین شما فاصله است. شما پاسخ می‌دهید که این دیوار در دنیا هم بین ما بود، اما شما نمی‌دیدید. اگر نبود، چرا شما را در مسجد، حسینیه، کربلا، مکه معظمه و نشیب و فرازهای زندگی و در هنگامی که داشتیم در فتنه‌ها با اراذل و اوباش و خاکی‌ها می‌جنگیدیم ندیدیم؟ شما کجا بودید؟ آنجا هم دیوار بین ما بود و شما پشت دیوار بودید. الان هم همان دیوار هست. حالا زوزه بکشید. و چه زوزه کشیدنی! شهیق و نهیق حمار! می‌بینید کسانی که در اینجا در کنار سفره قرآن ننشستند و خود را ارزان فروختند و به خیالات و افکار واهی و شیطانی مشغول شدند، در آنجا مثل حمار نعره می‌زنند و شهیق و نهیق‌شان بلند است. خدا درست آفریده است. این ماییم که خود را بد می‌سازیم. او درست آفریده است، این ماییم که حرام می‌خوریم. بدی از آن سو نیست، از این سوست. این ما هستیم که مراعات نمی‌کنیم.

عزیز من! اگر من پیرمرد شکسته باشم تکلیف معلوم است. تو چرا این‌گونه شکسته‌ای؟ چرا شاداب نیستی؟ چرا افسرده هستی؟ چرا رنگ و روی‌ات این‌گونه است؟ چه کرده‌ای؟ چه می‌خوری؟ انسان بیچاره و دگرگون می‌شود. « الخیرُ فى یدَیک و الشَّرُ لَیسَ إلَیک» او که بد نیافریده است. آیا شما این ساعتی را که به دست بسته‌ای هر جور که بخواهی می‌توانی کوک کنی؟ قاعده و آداب ندارد؟ ماشین تو، هواپیمایی که پرواز می‌کند، قاعده و ترتیب و قانون ندارد؟ هر جوری می‌شود او را راند؟ یک چرخ خیاطی می‌خواهید بخرید به شما دفترچه می‌دهند که چگونه با آن کار و از آن مراقبت کنید. این دفترچه، دین این چرخ است. آن ماشین، هواپیما و… دین دارند. صنایع همه دین دارند. اینها که همه ساخته‌های شما هستند، دین دارند؛ آن وقت تویِ انسان، بی‌دین و دفترچه راهنما و دستورالعمل هستی؟ آن کسی که شما را آفریده این دستورالعمل را به شما نداده است؟ چه می‌کنیم که کار به جایی می‌رسد که همه چیزمان را از دست می‌دهیم؟

بنده همواره به جوانان گفته‌ام آنچه را که خدا وضع کرده با گناه خراب نکنید. « الخیرُ فى یدَیک و الشَّرُ لَیسَ إلَیک» علم و عمل انسان‌سازند و کسانی که در جهنم خواهند بود، جهنم را از اینجا با اعمال خود می‌برند و خودشان جهنم را می‌سازند. خدا گواه است که دل‌مان به حال اینها می‌سوزد. چرخ نظام هستی و کار الهی که با رفتن چند تن از کار نمی‌افتد. امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمود فقط سه نفر مسلمان بودیم، اما دین خدا پابرجاست و می‌ماند و گسترش می‌یابد. با رفتن انسان‌ها که دین خدا از بین نمی‌رود.

شب پره‌گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نکاهد(۴)

بزرگان دین ما فرمودند اگر علی«ع» امیرالمؤمنین نبود، پیغمبر ابتر می‌ماند. چرا؟ چون حضرت فاطمه«س» بنت رسول‌الله«ص» صاحب عصمت بود و لذا نمی‌توان در ازدواج، او را به غیر صاحب عصمت داد. به اتفاق شیعه و سنی، در بین صحابه پیامبر اکرم«ص» فقط علی«ع» صاحب عصمت بود.

منبع: پاسداراسلام

 

پی‌نوشت:

  1. ز هر بازیچه رمزی می توان خواند/ ز هر افسانه فیضی می توان یافت (حافظ)
  2. سوره القمر/ آیه ۵۵
  3. گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی؟/ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را (سعدی)
  4. سعدی

سوتیترها:

۱٫

. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین شیرین‌تر است. او خودش بهشت است. جناب رسول‌الله«ص» فرمود که عشق و اشتیاق بهشت به سلمان بیش از علاقه سلمان به بهشت است. سلمان بهشت‌آفرین می‌خواهد.

 

۲٫

خدا درست آفریده است. این ماییم که خود را بد می‌سازیم. او درست آفریده است، این ماییم که حرام می‌خوریم. بدی از آن سو نیست، از این سوست. این ما هستیم که مراعات نمی‌کنیم.

01ژانویه/17

تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام(۲)

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اشاره

یکی از مسائل مهم برای  انتخاب شیوه صحیح در زندگی این است که مواظب باشیم در چاله‌های فتنه‌ها و انحرافات نیفتیم. با عنایت به تذکرات مکرر مقام معظم رهبری و با توجه به خطبه پنجاهم نهج‌البلاغه این بحث را پی می‌گیریم، ولی به عنوان مقدمه نکاتی را تذکر می‌دهیم.

فاعل قسری و فاعل اختیاری

کارهایی که از یک فاعل سر می‌زند، زمانی قسری یا جبری است که انسان در انجام آنها هیچ اختیاری از خود ندارد. در مقابل، کارهایی هستندکه اراده و اختیار فاعل در آن مؤثر است.

کارهای اختیاری و ارادی به موجود مکلف تعلق دارند. در این صورت گاهی فاعل به نتیجه و پیامد کارش آگاه است و اساساً آن کار را برای رسیدن به همان نتیجه انجام می‌دهد. روشن است که در این صورت تمام مسئولیت کار به عهده اوست. اگر نتیجه خوبی دارد، ثواب، برکات و فضائل خواهد داشت و اگر کاری است که برای رسیدن به هدف بدی انجام می‌گیرد، بسته به‌شدت و ضعف کار و هدف و انگیزه فاعل، آثار بدش دامنگیرش خواهد شد تا جایی که گاهی انسان را مخلد در عذاب می‌کند: « وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ »(۱) نکته‌ این است که چنین فردی اگر هزار بار دیگر هم زنده شود، دوباره همان کار را تکرار خواهد کرد: « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ»(۲) خود را چنان ساخته که اگر تا ابد هم زندگی کند، باز همین کارها را خواهد کرد، از همین روی عذابش هم همیشگی خواهد بود.

اما گاهی در مقدمات ضعف‌هایی وجود دارد و نتایج کار چنان که باید و شاید برای فاعل روشن نیست. بدیهی است که فاعل هر اندازه به نتیجه بد کارش آگاه باشد، به همان اندازه مسئولیت خواهد داشت.

انتخاب شقاوت با چشم باز

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

در نهج‌البلاغه است که ابلیس شش هزار سال قبل از حضرت آدم خدا را عبادت می‌کرد. امیرالمومنین می‌فرمایند: «وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه، لَا یُدْرَى‏ أَ مِنْ‏ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه»(۳) معلوم نیست این شش هزار سال از نوع سال‌های دنیاست که ۳۶۵روز است یا سال آخرتی است که «اِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ»(۴) بعد از این شش‌هزار سال عبادت، خداوند متعال فرمود که باید در کنار ملائکه در مقابل آدم سجده کنی. به او برخورد و گفت: من به این آدم خاکی سجده کنم؟ من به خودت سجده و  هر چه بخواهی عبادت‌ات می‌کنم. خداوند فرمود: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ‏ حَیْثُ‏ أُرِید»(۵) آن عبادتی که به دلخواه خود می‌کنی در واقع عبادت خودت هست. اگر مرا عبادت می‌کنی، کاری را بکن که من می‌گویم.» گفت: «نه این کار را نمی‌کنم :«أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(۶)  فرمود با این کار تا ابد طرد و در عذاب مخلد می‌شوی. گفت: من به آدم سجده نمی‌کنم و تا جائی هم که بتوانم همه آدم‌ها را گمراه می‌کنم. در مقابل خدا، صریحاً لجبازی و فقط بندگان مخلَص را استثنا کرد، زیرا می‌دانست که دستش به آنها نمی‌رسد: «وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین»(۷)

قرآن می‌فرماید در بین آدم‌ها کسانی هستند که حکم شیطان را دارند. انسان هم ممکن است کارش به جایی برسد که در مقابل خدا بایستد و بگوید تو گفتی، اما من نمی‌کنم. این‌گونه افراد حساب‌شان روشن است.

در اینجا دیگر بحث فتنه و گمراه شدن و در چاله افتادن نیست. اگر چاله‌ای هم هست آگاهانه رفتن و انتخاب کردن است. حساب افرادی که آگاهانه راه غلطی را انتخاب می‌کنند و حتی به این هم قانع نیستند که فقط خودشان به جهنم بروند، بلکه سعی می‌کنند تا جائی که می‌شود دیگران را هم با خود به جهنم ببرند، جداست.

ولی در فتنه سخن از کسانی است که گاهی کار خوب می‌کنند و گاهی بد. کسی سالیان سال راه خوبی را انتخاب کرده و کارهای خوبی را انجام داده است، ولی ناگهان برمی‌گردد. البته این تحول خلق‌الساعه نیست و حتماً از ابتدا ریگی به کفش چنین فردی بوده و کم‌کم سقوط کرده است. درباره شیطان هم خداوند می‌فرماید: «کان من الکافرین»(۸) از اول روح استکبار در درون‌اش بود که کارش را به اینجا کشید.

بسته‌شدن نطفه فتنه در هوای نفس

فتنه درجایی نیست که کسی آگاهانه پرچم مخالفت با خدا را بلند می‌کند. در زبان فارسی تعبیر گرفتار شدن‌ به این معنا نزدیک‌ است که این گرفتاری با ابهام‌هایی همراه است. در خطبه پنجاه نهج‌البلاغه چگونگی وقوع این حالت بیان شده است. در تاریخ نمونه‌های روشنی وجود دارند که افرادی سالیان سال به راه صحیح رفته‌اند، مردم به آنها اعتماد داشته و پشت سرشان نماز ‌خوانده‌ و برایشان شعار ‌داده‌اند، اما ناگهان تغییر کرده‌اند. تحلیل این تغییر رویکرد در این خطبه چنین آمده است: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ؛ فتنه‌ها از هوای نفس آغاز می‌شوند. کسانی دلخواه‌هایی دارند و این دلخواه‌ها غلیان پیدا و عواملی نیز آنها را تقویت می‌کنند و کار به جایی می‌رسد که فرد در مقابل آنها کوتاه می‌آید و تسلیم می‌شود. این‌گونه نیست ‌که آنان ندانند که این کار غلط است و عواقب بدی دارد، اما خود را به تغافل می‌زنند. گاهی هم خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»(۹) زیانکارترین انسان‌ها این افراد هستند که دل به دنیا بسته‌اند و به دنبال هوای نفس‌ خود هستند. اینها تصور می‌کنند کار خوبی می‌کنند و خیلی عاقل، زرنگ و چیزفهم هستند‌ و حتی دیگران را به حماقت و سادگی متهم می‌کنند.

نفس آدمیزاد موجود بسیار عجیبی است. گاهی انسان تصور می‌کند که دارد  به اسلام خدمت می‌کند، اما در واقع به دنبال خدمت به شهرت، پول و مقام خود است: « بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ »(۱۰) انسان اگر بخواهد، می‌فهمد چه کاره است، ولی خودش را به نفهمی می‌زند. انسان‌‌هایی هستند که در مرحله‌ای از زندگی خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند، در صورتی که دنیاطلب هستند و زندگی آخرت‌شان را به زندگی چند روزه دنیا باخته‌اند، اینها در حقیقت مبتلا به فتنه هستند.

نقش تمایلات افسارگسیخته

انسان تمایلاتی دارد که برخی از آنها غیرخداپسندانه‌اند. در برخی از روایات آمده که شهوت در انبیا حتی بیش از دیگران است، ولی آنها مقاومت‌شان بیشتر است و شهوت خود را سرکوب می‌کنند و پا روی نفس می‌گذارند. حضرت رسول «ص»فرمودند: « “إِنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَى شَیْطَانٍ حَتَّى أَسْلَمَ عَلَى یَدَی»(۱۱) نه اینکه من شیطان ندارم، من هم شیطان داشتم، ولی آن‌ را تسلیم خود و مهار کردم. این ‌گونه نیست که اولیای خدا به شهوات تمایل نداشته باشند. شاید تمایل آنها خیلی هم قوی‌تر از دیگران هم باشد، اما برای خدا پای روی تمایلات‌شان می‌گذارند.

سرّ اینکه اگر انسان ترقی کند، فرشتگان هم خادمش می‌شوند همین است. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۱۲) در هنگام مرگ، فرشتگان به مؤمنان می‌گویند: ما در دنیا دوست شما بودیم و کمک‌تان می‌کردیم، اما شما متوجه نبودید. در آخرت نیز خادم شما هستیم. چرا فرشتگان خادم می‌شوند؟ چون آدمیزاد می‌توانست و می‌خواست گناه کند، اما پا روی نفس‌اش گذاشت، اما فرشتگان تمایلی به گناه نداشتند. بنابراین میل به کاری که می‌تواند به رفتار گناه‌آلود منتهی شود، در همه انسان‌ها هست، ولی بعضی‌ مهار نفس را رها می‌کنند و به دنبال هر ‌چه دل‌شان خواست می‌روند، در صورتی که می‌توانستند خود را مهار کنند.

اما این گمراهی‌ به کجا منتهی می‌شود؟ اگر در ادامه شرایطی پیش آمد که از رفتارشان پشیمان شدند، امید اصلاح هست، اما اگر ادامه دادند، دیگر هیچ قید و بندی برای خود نمی‌بینند و اگر هم زمانی گناهی را مرتکب نمی‌شوند، برای این است که نمی‌توانند، وگرنه تا دست‌شان برسد گناه می‌کنند. کار چنین کسانی به جایی می‌رسد که خدای متعال می‌فرماید: بر دل اینها قفل می‌زنیم، چشم‌شان را از دیدن حق نابینا و گوش‌شان را از شنیدن حق کر می‌کنیم. به پیغمبر هم می‌گوید خیلی انرژی صرف اینها نکن: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا.(۱۳) سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛(۱۴).

ابتدا به انسان گفتند اگر در گناه لجبازی کنی، کارت به جائی می‌کشد که منکر همه چیز می‌شوی: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛(۱۵). کم‌کم ایمان و اعتقاد‌ش را هم از دست می‌دهد و می‌گوید از کجا که قرآن، کتاب و کلام خدا باشد؟ کلام پیغمبر است. حالا گیریم که کلام خدا باشد، از کجا که خدا دروغ مصلحت‌آمیز نگفته باشد؟ این سخنان را سر کلاس‌های دانشگاه‌های ما گفته‌اند! برای چنین کسی دیگر چه می‌ماند؟

گناه و به دنبال آن رفتن از یک نگاه، شوخی، مسخره کردن مؤمن، رسیدن به پست و مقام و… شروع می‌شود. اگر فرد خود را اصلاح نکند، کم‌کم ادامه پیدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد. بنابراین باید در آغاز راه و تا وقتی که هنوز در مقابل هواهای نفس احساس عجز نکرده‌ایم، خود را اصلاح کنیم؛ چون گاهی انسان به حدی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند مقاومت کند.

نقش عناصر تهییج و تشکیک در فتنه

شیاطین آگاهانه راه شقاوت را انتخاب می‌کنند و افزون بر اینکه خود گمراه و جهنمی هستند، سعی می‌کنند دیگران را نیز گمراه کنند. آنها برای اینکه یک انسان معتدل معمولی را که کاملاً بر خود مسلط است و هنوز مغلوب هوای نفس نشده گمراه کنند، دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه سعی می‌کنند زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌کنند که نتواند خود را مهار کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که گناه بزرگی محسوب می‌کنی، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود. می‌گویی گناه ‌بودن این کار حدیث متواتر یا آیه قرآن دارد. می‌گویند اولاً ما احادیث جعلی زیاد داریم. ثانیاً معلوم نیست که قرآن هم کلام خدا باشد. آنچه پیغمبر دریافت کرد، علم شهودی بود و اصلاً مفاهیم و الفاظ در آن نبود. این الفاظ از خود پیامبر است، شاید اشتباه کرده باشد!

به همین دلیل است که یکی از قدم‌های اساسی دشمنان دین، ایجاد شبهه در عصمت انبیا و اولیاست. بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. وقتی می‌گویی صریح آیه قرآن است که می‌گوید هر کسی که این کار را بکند خالد در جهنم می‌شود، می‌گویند از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول دارم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست. آن علم حضوری و شهود را اگر ما هم پیدا می‌کردیم، قبول می‌کردیم، اما پیامبر که آن را تفسیر می‌کند و به زبان می‌آورد، ممکن است اشتباه کرده باشد، پس حجت نیست.

بدعت و نوآوری در دین

وقتی اصل عصمت خدشه‌دار شد، هیچ‌ یک از آیات قرآن قابل استناد نیستند. وقتی احتمال خطا در قرآن بود، دیگر از دین چه می‌ماند؟ «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ» به دنبال هواهای نفسانی، احکام و قضایایی را ابداع می‌کنند و دیگر مقید نیستند که حتماً دلیل قطعی شرعی داشته باشد. با بهانه‌هایی قانونی را جعل می‌کنند و به اسلام نسبت می‌دهند.

می‌گویند انسان آزاد آفریده شده است و باید هر کاری که دل‌اش می‌خواهد، بکند. به جوان می‌گویند تا جوان هستی لذت ببر، وقتی پیر شدی توبه می‌کنی! در مسایل دین می‌گویند این احکام مال ۱۴۰۰ سال پیش بوده که عرب‌ها اصلاً نه سوادی داشتند و نه فرهنگی. این آخوندها قدیمی‌ و کهنه‌پرست‌اند. اینها حقوق بشر و مدرنیته سرشان نمی‌شود و در دوران ماقبل مدرنیته و قرون وسطی زندگی می‌کنند. حرام و حلال یعنی چه؟ باید حقوق شهروندی رعایت شود. این ‌قدر نگویید اسلام اسلام. یک کمی ارزش‌های انقلاب را تعدیل کنید. کسی نیست بگوید پس چرا انقلاب کردیم و یا چرا اصلاً اسلام آوردیم؟

«أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه» اینها آرا، احکام و قوانینی را که عرضه می‌کنند، مخالف قرآن هستند، ولی آنها‌ باکی ندارند، چون قول نداده‌اند که حتماً موافق قرآن باشد. می‌گویند آنچه مهم است ارزش‌های اجتماعی است. باید ببینیم مردم چه دوست دارند: «یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ ویتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله» ولایت یعنی اینکه دو یا چند نفر با هم رابطه‌ای را برقرار کنند و با هم داد و ستد روحی داشته باشند. حضرت می‌فرمایند اینها ولایت کسانی را براساسی غیردین خدا می‌پذیرند: «یتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله». آنها اگر کسی را دوست دارند، به خاطر این نیست که طرفدار دین هستند، بلکه می‌گویند با هم تفاهم کردیم و توافق داریم و سلیقه‌مان یکی است. حال دین می‌خواهد موافق باشد یا مخالف!

این بحث را در آینده پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت

۱ـ دعای کمیل، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص ۸۴۸٫

۲ـ انعام، ۲۸٫

۳ـ نهج‌البلاغه، ص۲۸۷٫

۴ـ حج، ۴۷٫

۵ـ بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۱٫

۶ـ اعراف، ۱۲٫

۷ـ حجر، ۳۹-۴۰٫

۸ـ بقره، ۳۴٫

۹ـ کهف،۱۰۴و۱۰۳٫

۱۰ـ قیامت، ۱۴٫

۱۱ـ شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏۱، ص ۵۹۶٫

۱۲ـ فصلت، ۳۱٫

۱۳ـ نجم، ۲۹٫

۱۴ـ بقره، ۶٫

۱۵ـ روم، ۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

 

۲٫

 

شیاطین برای منحرف کردن یک انسان معتدل معمولی دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌می‌کنند تا نتواند خود را کنترل کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که شما گناه بزرگی محسوب می‌کنید، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود.

 

۳٫

بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول داریم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست.

 

01ژانویه/17

شرایط تأثیرگذاری نماز بر قلب

آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

نماز، عبادت قلبی

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

و اما چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

«فراغت وقت» شرط اول کارسازی نماز

اولین شرط برای تحقق یک نماز کارساز این است که مؤمن برای اقامه نماز «فراغت وقت» داشته باشد؛ یعنی در شبانه‌روز، وقت خاصی را فقط برای نماز قرار دهد و بر آن مواظبت داشته باشد.

انسان در بیست و چهار ساعت کارهای مختلفی دارد که برای هرکدام زمان مشخصی را در نظر می‌گیرد. به فراغت زمانی که برای نماز وارد شده، «اوقات صلاه» می‌ گویند. خدا وقت نماز را تعیین کرده است و ما باید از وقتی که برای نماز تعیین شده، مواظبت کنیم و در آن زمان، کار دیگری را انجام ندهیم.

«فراغت قلب» شرط دوم

شرط دوم «فراغت قلب» است. فراغت وقت، مقدمه فراغت قلب است. برای ایجاد فراغت قلب، انسان باید پرنده خیال خود را مهار کند تا از این شاخه به آن شاخه نپرد و قلب را به غیرنماز مشغول نکند.

این کار خیلی سخت است، به‌خصوص که شیطان وقتی ببیند بنده می‌خواهد به خالق خود توجه کند، به سوی او هجوم می‌آورد و خیالش را پرواز می‌دهد. اینجاست که اوهام باطله سراسر وجود نمازگزار را فرامی‌گیرد و تا پایان نماز ادامه پیدا می‌کند.

کسانی که دل‌هایشان هنوز مؤدب به آداب الهی نشده، بیشتر به این مشکل مبتلا هستند؛ ولی کسی که قلب مؤدبی دارد، نه تنها این گونه نیست بلکه دائم به دنبال این است که چه موقع وقت نماز فرا می‌رسد تا قلبش را از هر مشغله‌ای خالی کند و چند رکعت نماز بخواند! چنین شخصی هنگامی که وقت نماز می‌رسد، از همه چیز غافل و فقط مشغول نماز  می‌شود.

انسان در این مرحله برای ایجاد توجه قلبی باید به این نکته دقت داشته باشد که نماز مهم‌ترین عبادت و در حقیقت گفت‌وگوی بین عبد و رب است. اگر انسان بخواهد با مخلوق عاجزی مانند خود صحبت کند، حاضر نیست در حین حرف زدن رویش را از او برگرداند و مشغول کار دیگری شود. لذا اگر در هنگام نماز فکرش در جای دیگری مشغول باشد، معلوم می‌شود قلب مؤدب به آداب الهی ندارد و این رفتار، نشانه بی‌ادبی اوست.

نماز، تکلم عبد با رب است. هنگامی که با پروردگارت صحبت می‌کنی، باید تمام قلبت متوجه او باشد. اشتغالات قلب هنگام نماز، به معنای برگرداندن چهره دل از کسی است که در مقابلش ایستاده‌ایم و داریم با او حرف می‌زنیم. اگر انسان ذره‌ای اهمیت نماز و عظمت خدا را به قلبش بفهماند، موفق خواهد شد  پرنده خیالش را مهار کند و اجازه ندهد به‌راحتی از شاخه توجه به خدا به شاخه دیگری بپرد. همه اینها شرایطی هستند که اگر نباشند، نماز، نماز نخواهد شد و اثر نخواهد داشت.(۲)

«حضور قلب» شرط سوم

اما فراغت وقت و قلب، مقدماتی برای «حضور قلب» هستند و با حضور قلب است که انسان، به ادب قلب راه پیدا می‌کند.

جایگاه نماز در معارف اسلامی

«عبادت» که از آن به پرستش تعبیر می‌شود، به‌طورکلی به معنای «ثنا گفتن و ستایش کردن معبود» است. ما در عبادات مختلف، معمولاً خدا را به یک صفت یا یک اسم خاص ثنا می‌گوییم، ولی در نماز او را به جمیع اسماء و صفاتش مدح و ستایش می‌کنیم و اهمیت نماز نیز در همین جاست که حتی ذات خدا هم در نماز مطرح می‌شود.

حضور قلب، شرط تأثیرگذاری نماز بر انسان

حال آیا ثناگویی جمیع اسماء و صفات الهی بدون توجه و حضور قلب ارزشی دارد؟ نماز بدون حضور قلب تکلیف را ساقط می‌کند، ولی هیچ تأثیری در رشد معنوی و تأدیب قلب ندارد. اسقاط تکلیف، غیر از قبولی عمل است. کسی که نمازش را بدون حضور قلب می‌خواند، تکلیف از او ساقط می‌شود؛ یعنی مؤاخذه نمی‌شود که چرا نمازش را نخوانده است و به جهنم نمی‌رود، اما این نماز، دلش را مؤدب نمی‌کند.

حضور در روایات

از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» روایت شده است: «به اندازه‌ای که در نماز حضور قلب داشته باشی می‌توانی از آن بهره‌گیری کنی.(۲) «اگر غلط خواندی یا دلت غافل بود و اقبال نداشت، آن نماز را می‌پیچند و به صورتت می‌زنند.»(۳)

امام صادق«ع» در روایت دیگری می‌فرماید: «من شخص مؤمنی از شما را دوست می‌دارم که وقتی می‌خواهد نماز واجب بخواند، با قلب خود به سوی خدا اقبال کند.(۴) «و دلش را به امور دنیوی مشغول نسازد. اینکه تمام توجه دل به خدا باشد و به هیچ ‌کدام از امور دنیایی توجه نکند به معنای همان فراغت قلب است. «کسی که با دل به سوی خدا برود، خدا هم با چهره‌اش به سوی او روی ‌می‌آورد. تو با چهره دل به خدا رو کن، خدا هم با چهره خود به تو رو می‌آورد؛ چون دل، آیینه خدانماست. «در اینجاست که مورد محبت خدا قرار گرفته و همین موجب می‌شود تا مؤمنین هم به او محبت بورزند.» (۵)

اقسام مختلف حضور قلب

اهل معرفت می‌گویند: حضور قلب در عبادت به طورکلی به دو دسته تقسیم می‌شود: «حضور قلب در عبادت»، «حضور قلب در معبود». حضور قلب در عبادت هم به «حضور قلب اجمالی» و «حضور قلب تفصیلی» تقسیم می‌شود.

حضور قلب اجمالی در عبادت

حضور قلب اجمالی یعنی اینکه بدانیم نماز، ثناگویی حق و ستایش معبود است. همین مقدار که بدانیم در حال ستایش کل‌الکمالی هستیم که منشأ همه کمالات است، ولی ما هنوز به هیچ ‌یک از کمالات او نرسیده‌ایم، حضور قلب اجمالی محقق شده است. این نوع از حضور قلب در  عبادت، به میزان معرفت اشخاص بستگی دارد و ذومراتب است.

استاد ما از استاد بزرگوارش(۶) نقل می‌کرد که ایشان در مقام تشبیه می‌فرمود:  «فرض کنید قصیده غرّایی را که سراسر مدح و ستایش کسی باشد به دست طفلی بدهند و به او بگویند برو و این قصیده را در مقابل این شخصیت باعظمت بخوان. طفل هیچ درکی از عظمت آن شخص ندارد و چیزی هم از قصیده دستگیرش نمی‌شود، ولی چون به او گفته‌اند که این قصیده در مدح یک شخصیت باعظمت است، نوعی درک اجمالی برایش پیدا شده و نگاهش نسبت به آن شخص تغییر می‌کند. فقط به آن طفل فهمانده‌اند که این شعر مدح آن شخص است؛ وگرنه طفل، نه آن انسان باعظمت را درک می‌کند و نه از این مدح‌ها چیزی می‌فهمد و فقط اجمالاً این را می‌داند که دارد آن شخص بزرگ را ستایش می‌کند. این حضور قلب اجمالی در عبادت است.

حضور قلب تفصیلی در عبادت

اما حضور قلب تفصیلی به این معناست که انسان أسماء و صفات حق را ادراک کند و به ستایش آنها بپردازد. این کار اولیای خاص خداست، ولی به آن معنا نیست که دیگران به طورکلی از این حضور قلب بی‌بهره‌اند. البته ممکن است دیگران هم بتوانند در بعضی از مراتب به بعضی از أسما و صفات حضور قلب پیدا کنند و تفصیلاً خدا را مدح و ستایش نمایند. در روایات هم آمده است که مرتبه نازله حضور قلب تفصیلی در عبادات این است که انسان، حداقل معنای الفاظی را که به زبان جاری می‌سازد، بفهمد و نسبت به آن حضور قلب داشته باشد. این پایین‌ترین مراتب حضور قلب تفصیلی است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: «من صلی رکعتین یعلم مایقول فیهما انصرف و لیس بینه و بین‌الله ذنب إلا غفره له»؛(۷) اگر کسی دو رکعت نماز بخواند و بداند که در این دو رکعت چه دارد می‌گوید، نماز را تمام می‌کند در حالی که بین او و خدا گناهی نیست و خدا همه آنها را می‌آمرزد.(۸) چنین نمازی مکفّر است؛ یعنی موجب آمرزش گناهان می‌شود. حداقل حضور قلب این است که انسان بفهمد چه دارد می‌گوید.

حضور قلب در معبود

مرتبه‌ بالای حضور قلب این است که شخص نمازگزار به هنگام ثناگویی در نماز همه أسماء و صفات حق را سیر و شهود کند؛ مثل اینکه دارد تمام زیبایی‌های محبوبش را می‌بیند و ستایش می‌کند، چون نماز ستایش مجموع أسما و صفات الهی است.

پیغمبر اکرم«ص» در روایتی فرمود: «دختر من فاطمه، سید زن‌های عالمیان از اول تا آخر است. او پاره تن و نور چشم و میوه دل من است. او روح در کالبد من و فرشته‌ای به صورت انسان است.» تمام این مطالبی که می‌گوید مقدمه است تا اینکه اصل مطلب را بگوید: «هرگاه در محراب نماز می‌ایستد، نور او به فرشتگان آسمان‌ها روشنایی می‌بخشد و همان گونه که نور ستارگان می‌درخشد و اهل زمین را روشن می‌کند.»

تشبیه بسیار بزرگی است! نسبت ملکوتیان به زهرا«س» مثل نسبت مُلکیان است با ملکوتیان.

بعد حضرت می‌فرماید: «وقتی فاطمه این گونه برای ملائک و ملکوتیان نورافشانی می‌کند، خداوند به فرشتگانش می‌فرماید ای فرشتگان من! ببینید فاطمه پیش روی من ایستاده است و بندبند بدنش از خوف من می‌لرزد. او با دلش به سوی من رو آورده و مرا عبادت می‌کند. شما را گواه می‌گیرم که شیعیان او را از آتش جهنم ایمنی می‌بخشم.» (۹)

نماز او به‌قدری مؤدبانه است که باعث نجات دوستدارانش می‌شود. این جمله برای ما خیلی امیدبخش است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما اگر یک مقدار ارزش برای خدا قائل بودیم، این قدر در نماز مشغولیت قلبی نداشتیم. ما برای خدا آن قدر ارزش قائل نیستیم که با توجه کامل در مقابلش قرار بگیریم!

۲ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۳ـ در اینجا بحث نافله مطرح نیست. معلوم می‌شود مصیبت‌ها بیشتر در نماز واجب است. امیرالمؤمنین فرمود: نماز مستحب که می‌خوانی، دلت را ادب کن! همه سر تا پای یک کرباسیم. نسبت به نماز فریضه دستخوش شیطان و اوهام هستیم؛ یعنی هیچ مصونیتی نسبت به واجب نداریم. باید مراعات این را داشته باشیم. مراقب باشیم، نگوییم که نمی‌شود؛ می‌شود، خوب هم می‌شود.

۴ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۷۵٫

۵ـ‌ حضرت امام خمینی«ره» از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی«ره» نقل می‌کردند…

۶ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، صص ۴۷۶ـ۴۷۵٫

۷ـ برخی می‌گویند: منظور از این گناهان صغائر است.

۸ـ بحارلانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

 

 

۲٫

چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

 

01ژانویه/17

آرامش روح در سایه ایمان

 

حضرت آیت الله جوادی آملی

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نیازهای اساسی انسان در زندگی فردی و اجتماعی، آرامش روح است. آدمی در زندگی اجتماعی باید در سایه امنیت و آرامش زندگی کند. این آرامش زمانی تحقق پیدا می‌کند که در جامعه هم قوانین صحیحی وضع شود و هم درست اجرا شوند.

قرآن می‌فرماید وقتی حکومت الهی تحقق پیدا کند و دین حق بر آن حاکم گردد، ترس و وحشت در آن جامعه به امنیت تبدیل می‌شود: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لهَُمْ دِینهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَیُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنىِ لَا یُشْرِکُونَ بىِ شَیًْئا…(۱) خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده‌‌ و عمل صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش تبدیل می‌کند، آن چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.»

از آیه استفاده می‌شود اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

و در سوره انعام می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون؛(۲) آنها که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند، امنیت برای آنهاست و هدایت مخصوص آنان.»

بنابراین زمانی امنیت در جامعه محقق می‌شود که دو اصل ایمان و عدالت اجتماعی حکومت کنند. اگر پایه‌های ایمان به خدا متزلزل شوند و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از بین برود و عدالت جای خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنیت در چنین جامعه‌ای وجود نخواهد داشت. شاید به دلیل فقدان این دو عنصر است که با تمام کوششی که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط ناامنی انجام می‌دهند، مردم جهان هر روز از آرامش و امنیت واقعی بیشتر فاصله می‌گیرند. لذا برای رسیدن به امنیت واقعی باید از آرامش و امنیت روحی بهره‌مند بود که ریشه در ایمان به خدا و پرهیز از ستم دارد.

قرآن می‌فرماید: « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ . لَهُمْ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم.»(۳) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. همانها که ایمان آورده‌اند و از مخالفت فرمان خدا پرهیز می‌کنند، در زندگی دنیا و آخرت شادانند و وعده الهی تخلف‌ناپذیر است و این رستگاری بزرگی است.»

در این آیه به نکاتی اشاره شده است که به تفصیل به آنها می‌پردازیم.

۱ـ اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. اولیاء جمع ولی و  ولایت به معنای نزدیک شدن به چیزی و قرار گرفتن در کنار آن است. ولی خدا  تحت فرمان خدا کار می‌کند و میان او و دستور خدا فاصله‌ای نیست. کارش را به دیگری واگذار نمی‌کند و در مشاجرات اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و فقهی، مرجع او حکم خدا و رسول اوست.

این قرب به برقراری ولایت متقابل می‌انجامد، یعنی او هم اولی‌الامر است و هم خدا ولی اوست. انسان برخوردار از ولایت الهی، از آرامش روحی نیز برخوردار است.

خوف و حزن به تعلقات فرد وابسته‌اند و اولیای الهی بر اثر استغراق در جمال و جلال الهی، به دنیا و امور آن دلبستگی ندارند و همه چیز را ملک و مُلک خدا و حوادث را به دست رب الارباب می‌دانند و از واگذاری مال خدا به خدا هیچ خوفی ندارند. به عبارت دیگر اولیای الهی کسانی هستند که بر اثر قرب به خدا حجاب‌ها از قلب‌شان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل می‌بینند. هیچ‌گونه شک و تردیدی به دل‌هایشان راه نمی‌دهند و به خاطر همین آشنایی به خدا، غیر خدا در نظرشان کوچک و کم‌ارزش و ناپایدار است. از این روی نه ترسی دارند و نه اندوهی، زیرا خوف و اندوه معمولاً ناشی از فقدان نعمت‌ها و یا خطراتی است که در آینده او را تهدید می‌کنند.

اولیای الهی به دلیل ارتباط با خدای مطلق و نامحدود، اندوه یا ترسی را به خود راه نمی‌دهند، اما انسان‌هایی که چنین پیوندی را با خدا ندارند، پیوسته در باره گذشته و آینده مضطرب و نگران‌اند. غم و ترس از روح دنیاپرستی سرچشمه می‌گیرد و انسانی که دلش با پیوند الهی از دنیاپرستی تهی است، غم و ترسی به دل راه نمی‌دهد.

 

مراتب اولیای الهی

اولیاء الهی مراتبی دارند و لذا خوف و حزن آنها هم ذومراتب است.

الف) مرحله استغراق در جمال و جلال الهی که ویژه دارندگان مقام شامخ ولایت کامل است که با از دست دادن چیزی در گذشته و یا احتمال از دست دادن آن در آینده ترسان یا اندوهگین نمی‌شوند، مانند استغراق و حضور قلب حضرت امیرالمؤمنین«ع» در نماز که وقتی می‌خواستند تیر از پای ایشان بکشند، هیچ بدان توجه نداشتند(۴) و یا درباره حضرت سکینه«س» آمده است که استغراق و در حضور خدا بودن بر او غالب و پیوسته در جمال و جلال الهی غرق بود. (۵)

ب) مرحله دوم. در این مقام فرد توجه دارد که چیزی را از دست داده یا از دست می‌دهد و یا ممکن است مشکلی در آینده برای او پیش آید، اما برای او بی‌ارزش است و آنچه از دست دادنی است، محبوب او نیست، از این رو، کریمانه از کنار آن عبور می‌کند.

ج) مرحله سوم مقام صابران است که با قدری سختی و دشواری همراه است. آنان می‌گویند که ما در راه خدا دشواری‌ها را تحمل می‌کنیم و هراس و اندوهی ندارند.

 

مصداق کامل اولیای الهی

اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  نه خود خائف‌اند و نه دیگران از آنان آنها در هراس‌اند و پس از آنها، پیروانشان نیز چنین‌اند.

علی‌ابن ابیطالب«ع» فرمودند: «دوستان خدا ما هستیم و پیروان ما که بعد از ما می‌آیند. خوشا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنها.(۶) بعضی پرسیدند چرا بیشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پیرو یک مکتب نیستیم؟ فرمود: نه، آنها مسئولیت‌هایی را بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتی می‌دهند که شما نمی‌دهید.

 

اوصاف اولیای الهی

در روایات متعدد برای اولیای الهی اوصافی ذکر شده است. امام صادق«ع» در این باره فرمودند: «ولی خدا کسی است که خدا را بشناسد و او را به عظمت یاد کند، دهان‌ش را از سخن گفتن و شکم‌اش را از غذا منع کند و خود را به نماز و روزه مشغول سازد.»(۷)

پیامبر فرمود: «اولیا کسانی هستند که سکوت آنها ذکر و یاد خدا و نگریستن آنها عبرت گرفتن و سخن آنها حکیمانه و رفت و آمد آنان در بین مردم برکت است. آنان کسانی هستند که اگر خدای سبحان اجل آنها را مشخص نمی‌کرد، از روی ترس از عذاب و شوق به ثواب الهی، ارواح آنها در اجسادشان استقرار پیدا نمی‌کرد و به عالم بقا می‌شتافتند. »

امام باقر«ع» از امام سجاد«ع» نقل فرمودند: «اولیای الهی کسانی هستند که فرائض و واجبات الهی را به جا می‌آورند و سنت‌های پیامبر خدا را اخذ و به آنها عمل می‌کنند و از حرام الهی پرهیز می‌کنند. در دنیا زهد می‌ورزند و به آنچه که در پیشگاه خداست رغبت و تمایل دارند. روزی پاکیزه کسب می‌کنند، فخرفروشی و تکاثر ندارند و حقوق واجب مالی را انفاق می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند در کسب‌شان برکت قرار داده و نسبت به آنچه که به آخرت‌شان فرستاده‌‌اند، پاداش داده می‌شوند.»(۸)

 

۲ـ ایمان مستقر و تقوای مستمر اولیای الهی  

براساس این آیات، مدار ولایت اولیای الهی، ایمان مستقر و تقوای مستمر است. اولیای الهی همواره با تقوا هستند، در حالی که حتی برخی از افراد مؤمن هم گاهی نزد غیر خدا می‌روند و به غیر او تکیه و با معصیت، مشکل خود را حل می‌کنند.

کسانی که از دو رکن ایمان و تقوا برخوردارند، در درون خود آرامشی را احساس می‌کنند که حوادث گذشته و آینده، آنها را تکان نمی‌دهد، بلکه همچون کوهی استوار در برابر تندباد حوادث استقامت می‌ورزند.

 

۳ـ بشارت برای اولیای الهی

بشارت خاص اولیاء الهی و مراحل معنوی و بهشت و نجات از دوزخ است. اینان هم در دنیا و هم در آخرت از نعمت‌های فراوان و مواهب بی‌پایان الهی برخوردارند.

مقصود از بشارت در این آیه ممکن است بشارت فرشتـگان به اولیای الهی در آستانه مرگ و انتقال از این عالم به جهان آخرت باشد: « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۹) آنان را به بهشتی که وعده داده شدند بشارت دهید.» ممکن است بشارت به غلبه و پیروزی بر دشمنان و حکومت در روی زمین باشد و یا خواب‌های خوشی باشد که مؤمنان می‌بینند، اما چون آیه به طور مطلق مطلب را بیان کرده است، هرگونه بشارت و نشاط و پیروزی و موفقیت را شامل می‌شود، خواه آن بشارت در دنیا باشد خواه در آخرت باشد. در برخی از روایات آمده است که آنها در لحظه مرگ، پیامبر«ص» و علی«ع» را می‌بینند و آنها به مؤمنان و اولیای الهی بشارت می‌دهند.(۱۰)

در پایان آیه آمده است : « لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّه: سخنان پروردگار و وعده‌های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به وعده خود وفا می‌کند.»

و این پیروزی و موفقیت بزرگی است برای کسی که بهره او شود.

 

نتیجه‌گیری

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند. این انسان که از اولیای الهی است، از ایمان مستقر و تقوای مستمر و در دنیا و آخرت از بشارت و وعده‌های الهی بهره‌مند است و در نتیجه پیوسته در مسیر رستگاری و موفقیت به پیش می‌رود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۵۵٫

۲ـ انعام، ۸۲٫

۳ـ یونس، ۶۴ـ۶۲٫

۴ـ ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۷٫

۵ـ همان، ج ۲، ص ۴۰۵٫

۶ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ۱۲۴٫

۷ـ کافی، ج ۲، ص ۲۳۷٫

۸ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۱۹٫

۹ـ سجد، ۳۰٫

۱۰ـ نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

 

۲٫

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند.