تمام نوشته های

/

صلة رحم

«سخنان معصومين»

صلة رحم

رسول‌الله (صلي‌الله عليه و آله): الصدقه
بعشره و القرض بثمانیه عشر و صله الرحم بأربعه و عشرین و صله الاخوان بعشرین. «بحارالانوار،
ج 74، ص ۳۱»

رسول خدا ـ صلي
الله عليه و آله: پاداش صدقه در راه خدا، ده
برابر است و قرض دادن، هيجده برابر و پاداش صله و پيوند با خويشاوندان، بيست و چهار برابر و پيوند با برادران ديني، بيست برابر است.

 

الامام الصادق (عليه‌السلام): صله
الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فی الرزق و تنسئ فی الأجل. «الکافي،
ج 2، ص 15۸»

امام صادق (عليه‌السلام): صله ارحام،
اخلاق را نيكو، دست را با سخاوت، دل
و جان را پاك و روزي را زياد مي‌كند و مرگ را به تأخير مي اندازد.

 

رسول‌الله(صلي‌الله عليه و آله): اوصی
الشاهد من امتی و الغائب منهم و من فی اصلاب الرجال و أرحام النساء الی یوم
القیامه أن یصل الرحم… . «الکافي، ج 2، ص ۱۵۸»

رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله: سفارش
مي‌كنم حاضران و غائبان از امتم را و كساني را كه
در پشت پدران و در رحم مادران خويش هستد تا روز قيامت،
كه صله رحم نمايند گر چه به فاصله يك سال راه باشد؛ زيرا صله رحم جزو دين است.

 

الامام الرّضا (عليه‌السلام) : یکون
الرجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیرها الله ثلاثین سنه. «الکافي،
ج 2، ص 15۰»

امام رضا(عليه‌السلام): چه بسا مردي كه
سه سال از عمرش بيش نمانده، ولي صله رحم به جا
آورد و خدا به خاطر اين كار، عمرش را به سي سال افزايش
دهد و خدا آنچه را مي‌خواهد انجام می‌دهد.

 

رسول‌الله(صلي‌الله عليه و آله): من ضمن
لی واحده ضمنت له یصل رحمه فیحبه الله تعالی و یوسع علیه رزقه. … «بحارالانوار،
ج 74، ص ۹۲»

رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله): هر كس
براي من، انجام دادن يك كار را تضمين كند، من
چهار چيز را براي او تضمين مي‌كنم: صله رحم كند تا خداوند
او را دوست بدارد و روزيش را وسيع نمايد، عمرش را زياد و او را در بهشت جاي دهد.

 

الامام علي(عليه‌السلام): صله الرحم توجب
المحبه و تکبت العدو. «غررالحكم، ص 46، ح ۹۳۰۹»

امام علي ـ عليه‌السلام: صله رحم باعث ايجاد محبت (در بين خويشاوندان)
و خوار و حقير شدن دشمنان مي‌گردد.

 

‌الامام علي (عليه السلام): ان الرحم اذا
تماست تعاطفت. «غررالحكم، ص 406، ح ۹۳۰۱»

امام علي ـ عليه السلام ـ: خويشاوندان
اگر با يكديگر تماس و ارتباط برقرار
كنند، نسبت به يكديگر مهربان و با عطوفت مي‌شوند.

 

الامام الصادق(عليه‌السلام): صله الرحم و
حسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار. «بحارالانوار، ج 74، ص ۱۲۰»

امام صادق (عليه‌السلام): صله رحم و خوش
رفتاري با همسايه، شهرها را آباد و بر عمرها
مي‌افزايد.

 

قال الامام علي(عليه‌السلام): من اتاه
الله مالاً فلیصل به قرابته. «نهج‌البلاغه، خطبة ۱۲۴»

امام علي(عليه‌السلام): كسي كه خدا به او
(تمكن) مالي بدهد، بايد بستگان خويش را به وسيله آن دستگيري نمايد.

 

الامام الصادق(عليه‌السلام): من احب یخفف
عز و جل عنه سکرات الموت فلیکن لقرابته و بوالدیه بارا… . «سفينه البحار، ج 2، ص
۵۵۳»

امام صادق(عليه‌السلام): كسي كه دوست
دارد خداي متعال سختي‌هاي مرگ را بر او آسان سازد،
نسبت به خويشان (و نزديكان) و پدر و مادرش نيكوكار
باشد؛ اگر چنين بود، خداي متعال سختي‌هاي مرگ را بر او آسان مي كند و فقر (نيز) هرگز او را گرفتار نخواهد كرد.

 

الامام الصادق(عليه‌السلام): نعوذ بالله
عن الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار و هی قطیعه الرحم و
العقوق و ترک البرّ. «الکافي، ج 2، ص ۱۸۴»

امام صادق(عليه السلام ): به خدا پناه مي‌بريم
از گناهاني كه نابودي را سرعت مي‌بخشد، مرگ‌ها
را نزديك و شهرها را از ساكنانش خالي مي سازد و آن
گناهان، قطع رحم، آزردن پدر و مادر و ترك احسان و نيكي است.

 

قال الامام الباقر(عليه‌السلام) : ثلاث
خصال لا یموت صاحبهن ابداً حتی یری و بالهن: البغی و قطیعه الرحم و الیمین
الکاذبه… . «الکافي، ج 74، ص ۳۴۸»

امام باقر( عليه‌السلام): سه خصلت است كه
هر كه آنها را دارد نمي‌ميرد، مگر اينكه كيفرشان
را در همين دنيا مي‌بيند: ستم، قطع رحم و قسم دروغ،
(در اين ميان) پاداش صلة رحم زودتر از ثواب اعمال ديگر به انسان مي‌رسد.

 

قال الامام علي(عليه السلام): قطیعه
الرحم تورث الفقر. «بحارالانوار، ج 71، ص ۹۱»

امام علي( عليه السلام): قطع رابطه با
خويشاوندان (رحمی)، تنگدستي بر جاي
مي‌گذارد.

 

قال رسول‌الله(صلي‌الله عليه و آله): اثنان
لا ینظر الله إلیهم یوم القیامه قاطع الرحم و جار السوء. «نهج‌الفصاحه، ح ۵۵»

رسول خدا(صلي‌الله عليه و آله): دو گروه‌اند
كه خداوند روز قيامت (به نظر رحمت) به آنان
نمي‌نگرد؛ كسي كه با خويشان (رحمي) خود قطع رابطه كند و
كسي كه به همسايه بدي نمايد.

 

قال الامام علي(عليه‌السلام): اذا قطعوا
الارحام جعلت الأموال فی أیدی الاشرار. «الکافي، ج 2، ص ۳۹۴»

امام علي(عليه‌السلام): هرگاه (مردم) قطع
رحم كنند، ثروت و اموال آنها در دست اشرار قرار
مي‌گيرد.

 

قال الامام علي(عليه‌السلام): أکرم ذوی
رحمک … فإنهم لک نعم العده فی الشده و الرّخاء. «غررالحكم، ص 407، ح ۹۳۳۰»

امام علي ـ عليه السلام ـ: خويشاوندان
خويش را اكرام نما…؛ زيرا آنها در سختي و آساني، بهترين پشتيبان و كمك براي تو
هستند.

 

الامام علي(عليه‌السلام): من یقبض یده عن
عشیرته فانما یقبض یداً واحده عنهم و یقبض عنه أیدی کثیره منهم. «غررالحكم، ص 407،
ح 933۴»

امام علي(عليه‌السلام): كسي كه دست ياري
و بخشش خويش را از خويشاوندانش دريغ بدارد، آنها
را از يك دست (ياري دهنده) محروم مي‌سازد، ولي خود از
ياري و بخشش دست‌هاي بسياري بي‌بهره مي‌ماند.

 

قال رسول‌الله(صلي‌الله عليه و آله) : اذا
ظهر العلم و احتذر العمل و ائتلفت الالسن و اختلفت القلوب و تقاطعت الأرحام هنالک
لعنهم الله… . «ثواب‌الاعمال، ص ۲۸۹»

رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله): زماني
كه در جامعه‌اي علم گسترش يابد و به آن عمل نشود
و زبان‌ها با هم موافق و دل‌ها با هم مخالف باشند و مردم
با خويشاوندان (رحمي) خود قطع رابطه كنند، آن هنگام خشم و غضب الهي چنين آنان را فرا مي‌گيرد که خداوند چشم و گوش‌شان را كر و كور
مي‌گرداند.

 

قال رسول‌الله (صلي‌الله عليه و آله): ان
الرحمه لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم. «كنزالعمال، ح ۶۹۷۸»

رسول خدا(صلي‌الله عليه و آله): رحمت
(خدا) بر قومي كه در ميان آنان قطع رحم‌كننده باشد،
نازل نمي‌شود.

 

/

مؤمنان و مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده

مؤمنان و
مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

در جهان
هستی انسان تنها موجود مسئولیت‌پذیر است، زیرا از سویی مانند جمادات موجودی مادی و
صاحب جسمی با ابعاد سه‌گانه طول و عرض و ارتفاع، از سوی دیگر چون گیاهان دارای ویژگی‌هایی
از قبیل رشد و تغذیه و تولید مثل، از دیگر سو دارای غرائز و خصائص حیوانی مانند
احساس، شعور، ادراک و اراده و شهوت و غضب و سایر غرائز  و از جهتی صاحب روحی مجرد و ملکوتی و عقل انسانی
است که با آن می‌تواند خود، خدا و موجودات دیگر را بشناسد و در عواقب کارهای خویش
بیندیشد و از این طریق تمایلات و خواست‌های خود را کنترل و آگاهانه انتخاب کند و
از سوی دیگر موجودی آزاد و مختار است که می‌تواند راه سعادت و کمال خویش را بیابد
و با علم، اراده و اختیار آن را برگزیند.

به
عبارت دیگر جمادات فاقد شعورند و گیاهان دارای طبیعت و شعورند، اما شهوت و غضب و
غرائز ندارند. حیوانات دارای شعور، اراده، غرائز، شهوت و غضب‌اند و فرشتگان عقل
محض‌، اما از شهوت و غضب بی‌بهره‌اند و در این میان تنها انسان است که همه جهات را
در خود جمع کرده و جهان کوچکی است در برابر جهان بزرگ.

اتز عم
انک جرم صغیر

و فیک
انطوی العالم الاکبر

ای
انسان! آیا می‌پنداری که جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگی در تو نهاده شده
است. حضرت علی«ع» فرمود: «ان الله رکب فی الملائکه عقلاً بلاشهوه و رکب فی البهائم
شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه و
من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم»؛(۱) خدای سبحان ملائکه را از
عقلی بدون شهوت آفرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد، اما در آدمیزاد،
عقل و شهوت را با هم ترکیب کرد؛ پس هر کس که عقلش بر شهوتش غلبه نماید از ملائکه
برتر و هر کس که شهوتش بر عقلش چیره شود از حیوانات بدتر خواهد بود.

مسئولیت
داشتن انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، امری مسلم است. این مسئولیت
همگانی است؛ یعنی هم در برابر خدا، هم در برابر خود، هم در برابر دیگران و هم در
برابر طبیعت و محیط‌زیست مسئولیت دارد. از این رو پیامبر اکرم«ص» فرمود:

«َلا
کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته فالامیر الذی علی الناس راع و هو مسئول عن رعیته و
الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم و المرآه راعیته علی بیت بعلما و ولده و
هی مسئوله عنهم و الخادم راع فی مال سیده و هو مسئول من رعیه الا فکلکم راع و کلکم
مسئول عن رعیته»(۲) . همه شما مدیر و نگهبان و نسبت به زیردستان خود
مسئول هستید، پس امیر و امام نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد، مرد سرپرست خانواده
است و نسبت به آنها مسئولیت دارد، زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به
آنها مسئولیت دارد، خدمتکار نسبت به اموال سرور خود نگهبان و مسئول آن است. آگاه
باشید همه شما نسبت به رعیت خود و زیردستان خود مسئولیت دارید، زیرا  انسان مسئول است و در برابر همه موجودات
مسئولیت دارد.‌ خانواده نیز موجودی است که آدمی مسئولیت دارد  حقوق افراد آن را ادا و از آسیب رسیدن به آنها
جلوگیری و با آنها به‌خوبی رفتار کند.

مسئولیت‌های
انسان در برابر خانواده گوناگون است. انسان هم مسئول تأمین نیازهای مادی، اقتصادی
و زیستی خانواده، هم مسئول رفع نیازهای عاطفی و هم مسئول برآورده ساختن نیازهای
تربیتی آنهاست. از این رو قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود:

« یَآ أَیُّهَا
الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ
وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا
أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»؛(۳) ای کسانی که ایمان
آورده‌اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست، نگاه دارید.
آتشی که فرشتگانی بر آنها گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را
مخالفت نمی‌کنند و دستورهای او را دقیقاً اجرا می‌کنند.

با تأمل
در این آیه چند سئوال مطرح می‌شود:

۱ـ در
قسمت اول به مؤمنان فرمود خود را از آتش حفظ کنید. حفظ خود از آتش چگونه است؟

۲ـ حفظ
اصل و خانواده از آتش چگونه است؟

۳ـ‌ چرا
فرمود: خود و خانواده‌تان را از آتش حفظ کنید؟

جواب
پرسش‌ها به شرح زیر است:  

 

الف)
وظیفه انسان نسبت به خود

برای هر
موجود و مخلوقی در این جهان کمالی مقرر شده که غایت و هدف اوست. در نظام تکوین همه
امکانات و شرایط لازم برای رسیدن به هدف پیش‌بینی شده و به‌طور طبیعی همه موجودات
مادی به سوی هدف خود در حرکتند، لکن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب
کرده‌اند، بلکه آفریدگار جهان نظام هستی را این چنین تنظیم کرده است که هر موجودی
به گونه‌ای تکوینی به سوی کمال و غایت ممکن خود رهسپار باشد:

 «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدى» (۴) پروردگار ما کسی است که هر موجودی را آفریده و سپس او
را به سوی هدفش  هدایت کرده است.» 

این
موجودات با هدایت تکوینی به غایت وجودی خود می‌رسند، لکن خود در این باره مسئولیت
و اختیاری ندارند. حیوانات نیز مقهور غرائز خود هستند و بدون اراده و اختیار به آن
سو حرکت می‌کنند.

برای انسان
نیز هدف و غایتی پیش‌بینی و مقرر شده است و خداوند وسیله نیل به هدف را دراختیار
او قرار داده است، اما انسان چون اختیار دارد، خود مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خویش
را به عهده دارد و خدا او را به هدایت تشریعی هدایت و برنامه سعادت و کمال او را
تنظیم کرده و به وسیله پیامبران دراختیارش قرار داده است و لذا انسان اختیار دارد
با سعی و تلاش در مسیر غایت و کمال خود حرکت کند.

امام
سجاد«ع» فرمود:

«و اما
حق لنفسک علیک فان تستو فیها فی طاعه الله فتؤدی الی لسانک حقه ولی سمعک حقه و الی
بصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه و نستعین
بالله علی ذلک؛(۵) حق نفس تو بر تو آن است که او را به‌طور کامل در
اطاعت خدا درآوری و حق زبانت و گوش‌ات و چشم و دست و پا و شکم و عورتت را ادا کنی
و در این باره از خدا استمداد بجویی».

در واقع
انسان خود، سازنده خود است. او از نیروی عقل بهره می‌گیرد، خود راه را می‌یابد و
انتخاب می‌کند و در واقع این مسئولیت بر دوش او نهاده شده تا خود را بسازد و هریک
از اعضاء و جوارحش نیز بر او حقی دارند که نسبت به ادای آنها مسئولیت دارد و باید
از آنها در جهت رشد و تعالی خود بهره‌برداری نماید.

جز سخن
حق و درست نگوید و جز سخن حق را نشنود. با دست جز کار خیر انجام ندهد و با پا جز برای
کار خیر و الهی گام برندارد. شکمش را جز با حلال الهی پر نسازد و دامنش را از
آلودگی حفظ کند و آن را به عفت و پاکی بیاراید و از این طریق او را از آتش جهنم
نگه دارد.

 

ب)
مسئولیت انسان در برابر خانواده

انسان
موجودی اجتماعی استو  می‌تواند هم نیازهای
خود را از طریق تقسیم کار برآورده سازد و هم زمینه رشد و تکامل خود را فراهم
نماید. سنگ بنای اجتماع خانواده است که با ازدواج شکل می‌گیرد و دو انسان بالغ، عاقل
و مسئول، با اراده و اختیار و با آداب خاصی در کنار هم قرار می‌گیرند تا همدیگر را
تکمیل کنند، نیازهای همدیگر را برآورده سازند و نسل بشری را از این راه تداوم بخشند.
این دو انسان نسبت به همدیگر مسئولیت و وظایف و تکالیفی دارند که  بخشی اقتصادی و زیستی است.  شوهر باید نیازهای مربوط به معیشت، تغذیه، پوشاک،
مسکن خانواده را تأمین کند. بخشی از این تلاش عاطفی و روانی مانند محبت و تلاش
برای زندگی رضایتمندانه بین زوجین، تربیت کودکان و تأمین تغذیه روح و جان و به کار
گرفتن اصول تعلیم و تربیت است. قرآن ما را به این مسئولیت مهم توجه می‌دهد که باید
با به کارگیری اصول تعلیم و تربیت، خانواده را از آتش عذاب الهی حفظ کرد. اصول تعلیم
و تربیت باید در دو مرحله  رعایت شوند: یکی
در مرحله پیشگیری و دیگری در مرحله درمان.

در
مرحله پیشگیری باید زوجین شرایطی مانند داشتن
اصالت خانوادگی، ایمان و اخلاق حسنه را در انتخاب یکدیگر درنظر بگیرند. در مرحله
درمان نیز باید تلاش کرد تا فرد به راه صحیح برگردد و با بازگشت به راه صحیح تلاش
کند تا از سقوط در آتش جهنم محفوظ بماند. انسان در برابر همسر و فرزندان مسئولیت
سنگینی را به عهده دارد و باید با تعلیم و تربیت صحیح، آنها را از گناه بازدارد و
به نیکی‌ها دعوت کند.

 

چگونگی
حفظ خانواده

نگهداری
خانواده از آتش به تعلیم و تربیت، امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی
پاک و خالی از هرگونه آلودگی در فضای خانه و خانواده  بستگی دارد. وقتی این آیه نازل شد، یکی از یاران
پیامبر«ص» از آن حضرت سئوال کرد، چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم؟

حضرت
فرمود: «تأمرهم بما امرالله و تنهاهم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وفیتهم و ان
عصوک کنت قد قضیت ما علیک؛(۶) آنها را به آنچه که خدا امر کرده است
فرمان دهی و از آنچه خدا نهی کرده است بازداری. اگر از تو پذیرفتند تو آنها را از
آتش حفظ کردی و اگر نپذیرفتند، وظیفه خود را انجام داده‌ای.» مشابه این حدیث از
امام صادق «ع» نیز نقل شده است.(۷)

از این
روایات استفاده می‌شود که از طریق تربیت دینی می‌توان خانواده، همسر و فرزندان را
از آتش جهنم حفظ کرد. در خانواده باید در جهت تقویت بنیاد اعتقادی یعنی اعتقاد به
خدا، معاد، رسالت، امامت و راهنمایی عملی در جهت حاکم شدن اخلاق بر روابط خانوادگی
و برنامه‌های عبادی و معنوی به این هدف دست یافت، زیرا باور به خدا، همه رفتارها و
زندگی خانوادگی را به سوی کسب رضایت خداوند سوق می‌دهد. توجه به رحمت الهی به
عنوان صفتی از صفات خدا زمینه حمایت از انسان‌ها از جمله خانواده را فراهم می‌سازد
تا بهتر برای رفع نیازهای گوناگون افراد خانواده تلاش کند.

اعتقاد
به معاد و زندگی پس از مرگ، خانواده را متوجه اهداف پایداری می‌کند که موجب پیوند
بیشتر اعضای خانواده می‌شود و در فرد این انگیزه را ایجاد می‌کند تا وظایف خانوادگی
را در چهارچوب حفظ نعمت‌های الهی انجام دهد کند و از طریق رعایت این وظایف، از
نعمت داشتن خانواده‌ای صالح و سالم بهره‌مند شود. علاوه بر این،  باور به معاد نقش مهارکنندگی و بازدارندگی دارد
و لذا افراد به حقوق یکدیگر تعدی نمی‌کنندو در ادای حق یکدیگر کوشا هستند.

 

عبادت
در خانواده

یکی از
مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از
گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به
چند طریق ممکن است:

۱ـ ‌فراخوان
آنها به اطاعت و عبادت خدا

۲ـ
بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو، از این رو در
قرآن فرمود:

« وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ
عَلَیْهَا»(۸) خانواده‌ات را به نماز امر کن و خود نیز بر این عبادت
پایدار باش.

و در
روایات آمده است که: «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز سفارش کنید.»(۹)

امر به
نماز در خانواده برای آن است که انسان نمازگزار از آلودگی و زشتی‌ها مصون و محفوظ
است:

« إِنَّ
الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(۱۰)
نماز ارتباطی شناختی و عاطفی با خداوند است و اگر درست برگزار شود، بر رفتارها و
اخلاق اعضای خانواده تأثیر بسیاری دارد.

 

ج)
چرایی حفظ خانواده از آتش

اینکه
در آیه فرمود: خود و خانواده را از آتش نگه دارید، برای آن است که اولاً زندگی
دنیا زندگی محدودی است که دوام و بقا ندارد و ثانیاً در همین دنیا زندگی سعادتمندانه
یا شقاوتمندانه‌ اخروی شکل می‌گیرد. آدم عاقل آن است که به ابدیت و جاودانگی
بیندیشد و برای آن زندگی تلاش و کوشش کند. چون زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی
دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور
از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش
جهنم خواهد داشت.

بنابراین،
باید در این دنیا به گونه‌ای زندگی کنیم که زندگی اخروی را به همان صورت بسازیم.
به‌ویژه که در آیه مورد بحث می‌فرماید: نگهبانان جهنم مجری فرمان خدا هستند.
فرشتگانی که با سختی و خشونت با آلودگان برخورد می‌کنند و این نشان‌دهنده سختی
عذاب آخرت است که باید خودمان و خانواده را از آن حفظ کنیم.

 

نتیجه‌گیری

 انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، تنها
موجودی است که مسئولیت دارد و این مسئولیت بسیار وسیع و گسترده است. در قرآن از مؤمنان
خواسته شده که به دو نوع مسئولیت توجه جدی داشته باشند. یکی مسئولیت نسبت به خود و
دیگر مسئولیت نسبت به خانواده تا با ایفای درست این دو مسئولیت، خود و خانواده را
از آتش قهر الهی در دنیا و آخرت حفظ کند.

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحار، ۶۰/۲۹۹.

۲ـ صحیح بخاری،‌ ج ۱، ص ۲۱۵ و صحیح مسلم ج
۳، ص ۴۵۹.

۳ـ تحریم، ۶.

۴ـ طه، ۵۰.

۵ـ تحف العقول، ۲۶۲.

۶ـ نورالثقلین، ۵۴۰، ص ۳۷۲.

۷ـ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.

۸ـ طاها، ۱۲۳.

۹ـ کافی، ج ۳، ص ۴۰۹.

۱۰ـ عنکبوت، ۴۵.

 

سوتیترها:

1.

یکی از مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور
معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی
است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است:  ‌فراخوان
آنها به اطاعت و عبادت خدا و بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام
رفتار نیکو.

 

2.

 

زندگی اخروی،
ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی،
پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت
و دور از آتش جهنم خواهد داشت.

 

/

دهان مزبله نيست!

دهان مزبله نيست!

حضرت آيت‌اله حسن زاده آملي

قدر این
دهن را بدان که گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم.  او را آلوده نکن. نگذار هر حرفی را بزند. نگذار حرف
هر کسی را پیش بکشد. نگذار هر چه دلش خواست ابراز کند. دهان است. خیلی شریف است.
مزبله نیست که آدم هر غذایی را در او بگذارد. انسان باید واردات و صادرات دهانش را
بپاید، حرف‌هائی را که می‌زند و می‌شنود مواظب باشد. خوراکش را مواظب باشد. بگذارد
زبان را عقل بگرداند، نه هوا و هوس. عقل مدبر عاقل کشور وجود توست. آن که عقل دارد
چه ندارد و آن که عقل ندارد، چه دارد؟ اول اندیشه، وانگهی گفتار، بگذارید اعضا و
جوارح شما در فرمان عقل‌تان باشند.

تن که
آرامش دارد، آرمیده است و انسانی که تن‌اش آرمیده است، وقر دارد و می‌گویند شخصی باوقار
است، اطمینان دارد. سبک‌سار و سبک‌سر نیست. مثل کوه است که تندبادهای حوادث او را
از جا تکان نمی‌دهند، نه مثل کاه که وزن و سنگینی ندارد و در دست گردبادها به هر
سو غلتان است.   

بعضی از
افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا
دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از
آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی!  

رسول‌الله(ص)
فرمود: «المؤمن وقور». مومن، ثابت قدم، استوار، قرص و محکم، وقور، تنظیم، صابر و
بردبار است.

سکینه،
سکون و آرامش جان و وقار سکون و آرامش تن است. انسان عاقل موحد، خداشناس، آن که
جانش تنظیم دارد و سرمایه بینش و دانش تحصیل کرده است، در پیشامدها سکینه و وقار
دارد.  چون کوه سنگین است، حوادث گوناگون
روزگار او را از جای خود حرکت نمی‌دهند و او را به بازی نمی‌گیرند.

غش غش خندیدن،
دلیل دلمردگی است. پیغمبر اکرم«ص» همیشه متبسم بودند. هر انسان الهی‌ای خنده‌اش
تبسم است. وقار، مقام‌، عظمت علمی‌، حضور، محبت و استرحام و دلسوزی انبیاء و اولیاء
را که مظهر رحمت واسعه حقند و خیر و سعادت همه را می‌خواهند، بنده و جنابعالی می‌بینیم
و می‌گوییم ما هم خیر مردم را می‌خواهیم، اما آنها طور دیگری خیر می‌خواهند. آنها
می‌خواهند بنده و جنابعالی اندیشه کنیم و فرسنگ‌ها بالاتر برویم.    

افراد
سبکسر و سبکسار و خفت موازینه بینش و دانش ندارند. جا گرفته نیستند، تربیت نشده‌اند،
فرهنگ ندیده‌اند، مربی بالاسرشان نبوده است. کار آنها چیست؟ لباس فاخر پوشیدن : «دیبای
معلمی بر حیوان لایعلم، خط بدی نوشته با آب طلا». ا لباس فاخر از برای انسان بی‌ادب،
مایه مباهات و شرافت نیست. سرمایه انسان بینش، فهم، توجه و حقیقت وجودی اوست: خداشناس
باش، در هر لباس که خواهی باش.

 اوئی را تحسین کن که همیشه شاداب است و آمد و شد
شب و روز، او را کهنه نمی‌کند و از بین نمی‌برد. چرا دلخوش می‌کنید به چیزی که به
گذشتن شب و روز فاسد و تباه می‌شود و از بین می‌رود. آن چیزی را طلب کن که محیط
است بر زمان و مکان.

 به قول جناب عارف رومی:

روزها
گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان
ای آنکه چون تو پاک نیست

آزمایش‌ها،
تجربه‌ها و حوادث گوناگون، جان انسان را بارور و مثمر و میوه‌ده و سنگین می‌کند. جان
انسان در حوادث روزگار آبدیده می‌شود و قدر و قیمت پیدا می‌کند. روح در این تلاطم‌ها
قوی می‌شود. انسان در  کلاس و مدرسه عالم تربیت
می‌شود و توشه آخرت و سعادتش را در این بازار فراهم می‌کند.

امام
نهم«ص» فرمودند:

«الدنيا
سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون». این نشئه‌ای که در او هستی، بازار قیامت‌سازی و
آخرت ساختن و آدم شدن است. کارخانه آدم‌سازی است. جای تجارت و کسب و کار است. عده‌ای
از بیداران سود بردند و مردم غافل دلمرده‌ زیان کردند و خودشان را فراموش کردند: «ولا
تكونوا كالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم » نباشید از کسانی که خدا را فراموش کرده‌
و عذاب و کیفر و عقابشان این شده که «
فأنساهم
أنفسهم ». خدای متعال آنها را از خودشان فراموش می‌سازد که هیچ نمی‌پرسند: «ز کجا
آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟» آنان از گرفتن فیض باز می‌مانند و خدا آنان را به حال
خود می‌گذارد. نمی‌فرماید من نمی‌دهم، می‌فرماید من می‌دهم، ولی مردم نیامدند که
بگیرند. از طرف من امساک و بخل و انقطاع و منع و مسدودیت نیست.

از آن
طرف «یحبُّهم و يحبُّون». آنی را طلب کن که با تو هست، از تو دست برنمی‌دارد و
مایه سعادت توست. البته لباس زینت است و انسان تا در دامن خاک است به زندگی احتیاج
دارد، اما میانه‌رو باش:

« وكذلك جعلناكم أمة وسطا لِتكونوا شهداء على
الناس ».سرمایه و متاع دینت را ظهور قرار بده تا حجت مردم باشی و وقتی تو را دیدند،
بگویند دین و دیندار یعنی این. با عمل خویش‌ بندگان خدا را به سوی سعادت بکشان که:
«دوصد گفته چون نیم‌کردار نیست».

امیرالمؤمنین
فرمودند؛ «همان طور که شب و روز از تو می‌گیرند، تو هم سعی کن از شب و روز بگیری.
اهل حساب باش. امروزی را که بر ما گذشته، امروزی را که از من گرفت و یک مقدار از
طناب عمرم را برید و یک قدم به ساحل مقصود نزدیک‌تر شدم ، من از او چه گرفتم و از
این سفر چه به دست آوردم؟

این
روزها مرحله‌ها و منزل‌های زندگی و عمر ما هستند. همین‌ جور منزل به منزل شب می‌آید
و روز می‌گذرد و مرحله‌ای را می‌پیمائیم. ماه‌ها می‌آیند و می‌روند. همین طور
کیلومتر به کیلومتر و فرسخ به فرسخ، منزل به منزل طی طریق می‌کنیم. یک دم آرام
نیستیم. در خواب و در بیداری هم در راهیم. چه باخبر باشیم، چه بی‌خبر، در راهیم.
در راهیم، اما خوشا به حال بیداران و انسان‌های با توجه و با حضور و کسیانی که در
خویشتن فکر می‌کنند و از خود می‌پرسند که من کیستم؟ کجا بودم و به کجا می‌روم؟  

کسی که
به این حد رسید و در پی درمان درد خویش برآمد، دیگر به این و آن لب و لوچه نمی‌زند،
با انگشت نشانشان نمی‌دهد، در سر راه مردم قرار نمی‌گیرد و کسی را مسخره نمی‌کند.
اینها کار مردم دلمرده و بهائم الناس است.

حضرت
خاتم انبیاء پیغمبر اکرم«ص» در شب معراج مردمانی را دیدند که لب‌هایی داشتند بسیار
ضخیم و کلفت و فروهشته همچون لب‌های شتر. از جبرئیل پرسیدند این بیچاره‌ها چرا به
این صورت درآمد‌ه‌اند؟ پاسخ شنیدند که این حاصل، اعمال، افکار، نیّات، شنیدن‌ها،
گفتن‌ها و پندارهای آنان است. این همان چیزی است که در مدت عمر شنید و خواند و ضبط
کرد. این حاصل نیت و عمل اوست.

کسی که
کسی را مسخره کرد، ادایی در آورد، این همه را نکرد مگر اینکه اول بار خویشتن را  مسخره کرد. او سنگ ظلم و ستم را اول بر سر خود کوفت
و به خود خیانت کرد. هیچ کس به کسی خیانت نمی‌کند، مگر آن که اول به خود خیانت
کند.  

کتاب
وجود خودت را بفهم و ورق بزن. ببین در دفتر وجودت چه نگاشته‌ای و با چه نوشته‌هایی
داری از اینجا رهسپار آخرت می‌شوی. اگر کلمات باطل و حروف ناشایسته است، اگر تخم‌های
بدی کاشته‌ای، هر چه زودتر آنها را محو کن.   

توبه
مسامحه‌بردار نیست. وجود تو آن درنده‌ها، بوته‌های خار، مارها و آتش‌ها را با توبه
از خود دور می‌کند. آنها را با خودت به کجا می‌بری؟ هر چه زودتر آنها را از خود
دور کن. دنیا  و آمال و آرزوها گولت نزنند.
امروز و فردا نکن. این هفته و آن هفته و این ماه و آن ماه و امسال و سال دیگر
نشود. مواظب باش.

ماوراء طبیعت
را مشاهده کن تا ببینی مردمی که در دل سایه‌اند، در بیچارگی‌ و در عذاب و در
دردهای گوناگونی‌اند که همه را به دست خود فراهم کردند و با خود بردند،‌ وگرنه خدا
آخرین شفیع، ارحم الراحمین، غفار و تواب است. کسانی که به دردهای گوناگون مبتلایند،
اکثراً مردمی هستند که  مراقب نفس حویش
نبوده‌اند و کارشان به اینجا می‌کشد.

پس هفته
و ماه  و فصل و سال دیگر و ان‌شاءالله
تابستان و ان‌شاءالله پاییز و ان‌شاءالله یک موقع دیگر، حاصلش این است که یک وقت
چشم باز می‌کند و می‌بیند فرصت و سرمایه و مهلت از او گرفته شد و دنیا او را گول
زد و فریب داد. دنیا دارالغرور است. زندگی در دنیا فریبنده است، آمال و آرزوها
فریبنده‌اند. دارالغرور گولش زد و فریبش داد و حالا جیغ و دادش بلند است که خدایا!
بگذار برگردم و فکری به حال خود بکنم.

«کلا إنّها
کلمة هُوَ قائلُها». البته فقط حرفش را می‌زند، وگرنه بارها مرد و باز برگشت. از
چه مریضی‌هائی که جان سالم به در برد. مرگ آمد و او باز زنده شد. بارها و بارها خوابید
و بیدار شد. همه دنیا و زندگی یکپارچه پند و عبرت است.

علامه
شیخ بهایی در کتاب شریف کشکول نقل می‌کند که هارون الرشید به موسی بن جعفر«ع»
نوشت؛ «به عبارتی کوتاه‌ نصیحتم کن.»  حضرت
پاسخ دادند: «هر چه را که چشم تو می‌بینید، موعظه و پند و اندرز است. منتهی عقل و
فکر و انسان حرّ و بیدار و آزادمرد باسواد می‌خواهد تا کتاب وجود را ورق بزند و
بفهمد».    

هر جا
روی آوری، عالم یکپارچه پند و حقیقت است و تمام ذرّات، دین دارند. درخت‌ها،
گیاهان، ستاره‌ها، زمین، آسمان، هوا، دریا، پرنده‌ها همه خلقت‌شان دلربا، برنامه‌شان
حیرت‌آور و شعور و هوش‌شان طوری است که آنها را به سعادت‌ راهنمایی می‌کند. همگی ابزاری
و اسلحه‌ای و وسائلی دارند، با قوه غضب، دشمن را از خود دور می‌کنند و با شهوت،
آنچه را که به حال‌شان نافع است جذب و آنچه را که مضر است، دفع می‌کنند.

دل هر
ذرّه را که بشکافی

آفتابیش
در میان بینی

اگر
انسان با زبان مخلوقات آشنا شود، هر چه را که می‌بیند پند و اندرز است. به فکر خود
باش. آنی را طلب کن که او، تو می‌شود و تو او می‌شوی و مایه سعادت توست. آنچه که کسی
او را از تو نمی‌گیرد و در زیر خاک دفن نمی‌شود. آتش او را نمی‌سوزاند. آب او را
نمی‌برد. گرگ او را نمی‌خورد. او را دریاب. او جان تو، سرّ تو و حقیقت توست، قدرش
را بدان.

ای دل
به کوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب
جمع داری و کاری نمی‌کنی

امیرالمؤمنین
می‌فرمایند که رسیدند به طایفة اوس و خزرج و دیدند مردمی هستند سوخته و بیدار و
متواضع. نازپرورد متنعم نیستند. مردمی هستند ریاضت کشیده، حواس جمع، در راه. اینها
صفات عاشقان و علائم دلدادگان به حق است. اینها دل شکسته دارند. خدای متعال فرمود
مرا در دل شکسته بجویید. دل‌های شکسته بیت‌المعمورند و محل طواف ملائکه و عرش‌الرحمان.

این
مردمان گفتارشان سنگین و شریف. مردمی متین با دهان‌های پاک و الفاظ شسته‌ و برخورد
شیرین. مجالست با آنها دلنشین و دیدارشان باصفا و روحانی. نشستن با صُلحا روح را
صفا می‌دهد. حرف صلحا را زدن و در مجلس صلحا رفتن جان را صفا می‌دهد. حرف‌ حق
روزنه‌ای است از عالم ملکوت. گفتار خیر، دل را نورانی می‌کند، همان طور که گفتار
بد و ناپاک، به جان زنگ می‌دهد و تیره‌ و سیاهش می‌کند.

علی»ع» دیدار
با اوس و خزرج را برای رسول‌الله«ص» بیان فرمود و عرض ‌کرد که مؤمن کیست؟ صفت مؤمن
چیست؟

رسول‌الله»ص»
سرشان را فرود آوردند، سپس سر را بلند کردند و فرمودند: در مؤمن ۲۰ خصلت است که وقتی
در او جمع شدند، می‌شود مؤمن و اگر این ۲۰ خصلت در او نباشد ایمانش کامل نیست.  

مومنان
نماز را به وقت‌اش به جا می‌آورند.  

در دادن
زکات و حقی که اجتماع به گردنشان دارد، مسامحه و امروز و فردا نمی‌کنند. سعدی چه
خوش فرمود که:

زکات مال به در کن که فضله
رز را

چو
باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور

حضرت
امام صادق «ع» فرمودند: اگر مردم زکات مال‌شان را بدهند، یک تن فقیر هم در جامعه
پیدا نمی‌شود. خدای متعال زکات را قوت فقرا و موجب برکت مال اغنیا قرار داد. مومن،
مسکین بینوا و درویش تهیدست و فقیر را اطعام می‌کند، بر سر یتیم دست نوازش می‌کشد
و مواظب لباس، خوراک، کسب و کار، پیشرفت، سعادت و از حرام پاک ماندنش هست.

سعدی
خدا بیامرز چه نازک‌کاری‌ها دارد:

چو بینی
یتیمی سرافکنده پیش

مده
بوسه بر روی فرزند خویش  

مومنان
میانه‌رو و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند.
دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به
ما دروغ می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

مومن
خلف وعده نمی‌کند. امام صادق «ع» فرمودند: «اگر به فرزندان‌تان وعده‌ای دادید، خلف
وعده و بدآموزی نکنید». کار فرزند را به جایی نرسانید که بفهمد پس می‌شود آدم حرفی
را بزند که از عهده‌اش برنمی‌آید و لذا حرفش را عملی نکند.  

مومنان
وقتی امانت به دستشان سپرده می‌شود خیانت نمی‌کنند.  دین خدا، نماز و روزه در دست تو امانت و ناموس
الهی است. امانت را حفظ کن. مواظب خود باش تا بتوانی رشد عقلی پیدا کنی و به مقام
قرب الهی برسی.

مومنان تلّ
و وزر و وبال مردم نیستند، دست به سوی مردم دراز نمی‌کنند و فرزند خصال خودند.

در سال
حجه‌الوداع، حضرت رسول‌«ص» آداب حج را به مردم تعلیم داد و در منا سخنرانی فرمود و
گفت: مردم! دست زبرین بهتر از دست زیرین است. سعی کنید که دست شما دست زبرین باشد
نه دست زیرین. ببخش، بده، معطی و وهاب باش، نه آن که بگیری و دست دراز کنی و
زیردست باشی. دست زبرین بهتر از دست زیرین است. دست زبرین می‌بخشد، دست زیرین می‌گیرد.
فرمود بخشنده و دهنده و سخی و خدمتگذار و دلسوز به اجتماع باشید.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش

مومنان
زاهدان شب هستند و در روز شیرانی هستند مشغول کسب و کار. رسول‌الله«ص» فرمود از
پرنده کمتر نباشید. این کفتر را می‌بینید که صبح از لانه به در می‌آید، پرواز می‌کند؟
زمین سفره عام اوست. این سفره‌ برای همه و همه گسترده است.

ابوسعید
ابوالخیر برای شیخ بزرگوار ابن سینا رحمت الله تعالی علیهما نامه‌ای نوشت که: «ای
عالِم بزرگوار! از آنچه که خدای متعال روزی شما کرد ما را هم درنظر داشته باشید.»
جناب شیخ‌الرئیس در جواب ابوسعید دستورالعملی می‌نویسد. این دستورالعمل را حضرت
شیخ اجل علامه شیخ بهایی در کتاب کشکول آورده است و کامل‌تر از آن در نامة
دانشوران ناصری به‌نحو کمال ترجمه و سئوال و جواب‌های ابوسعید و شیخ‌الرئیس به فارسی
شیوا و شیرین نقل شده است .  

شیخ‌الرئیس
به ابوسعید ابوالخیر نوشت که بدان بهترین حرکات نماز است. جان و سرّ و روحت را به سوی
ملکوت عالم بدار تا به‌تدریج رنگ بگیری و آنجایی بشوی و جان تو ملکوتی بشود.
مراقبت داشته باش. بنفشه‌وار به سوی پست منگر، چون سرو و سنبله بالارو باش. هدفت
به سوی عالم ملکوت باشد تا کم‌کم فیوضات ربوبی از عالم اله و از ماوراء طبیعت به
سوی جان تو جاری بشود. جناب ابن سینا در آن دستورالعمل، دستوراتی بس شیرین و بلند برای
جناب ابوسعید ابوالخیر نوشته است که مومنان مردم سحرند و همسایه را آزار نمی‌کنند.
 

هر بد
که به خود نمی‌پسندی

با کس
مکن ای برادر من

مومنان مردمانی
هستند آرام، ملایم، آرمیده، باوقار، ساکن، سلیم، چشم‌پوش. گام‌هایی که برمی‌دارند،
به سوی بیچارگان و تهی‌دستان و بیوه‌گان است.

در کتاب
شریف بِهار آمده که وقتی امام زین‌العابدین «ع» از دنیا رحلت فرمودند، از خانه‌هایی
در مدینه فغان برخاست و تازه معلوم شد که این خانه‌ها را چه کسی اداره می‌کرده است.
 

رسول‌الله«ص»
فرمودند خدای متعال ما و شما را از متقین و اهل تقوا قرار دهد که تقوا بهترین زاد
و توشه و صفت مردان خداست. اینان در تمام حالاتشان خدا موج می‌زند. در شدت حال
خداست. در میدان جنگ هم که شمشیر فرود می‌آورند، خداست.

امام
زین‌العابدین«ع» می‌فرمایند وقتی لشکریان پسر سعد یک‌بارگی قیام کردند و به سوی ما
رهسپار شدند، در آن حال دیدم که پدر بزرگوارم، آن کوه سکینه و وقار، آن فانی فی
الله، آن عالم ربانی، آن کعبه عاشقی، آن مظهر اتَّم اسماءُ صفات‌الله، آن یگانه
آزادمردی که سرمشق احرار است، مثل کسی که در حالت قنوت است، دستش را بالا برده و
در مقابل سینه‌اش قرار ‌داده، است و  عرض
می‌کند: «بار الها! تو پناه منی، تو چارة منی. در آنچه که پیش می‌آید، ناگواری‌هائی
که پیش می‌آیند، دشمنی‌ها و سختی‌هائی که پیش می‌آیند، من می‌گویم خدایا! تویی آن
که در مهالک نجاتم دادی و آثار رحمتت همه جا و همه کس را فراگرفته است. من جز تو
نمی‌دانم، جز تو نمی‌خوانم.

یکی درد
و یکی درمان پسندد

یک وصل
و یکی هجران پسندد

من از
درمان و درد و وصل و هجران

پسندم
آنچه را جانان پسندد

ابوجعفر
طبری، مورخ نامور اسلامی می‌گوید وقتی تیر حرمله آمد و به گلوی طفل نشست، حسین بن
علی«ع» رو به سوی حقیقت عالم ‌کرد و حرفش این بود: الهی! چون تو ناظری و آگاهی،
برای من سهل است.  

 

 

سوتیترها:

 

1.

بعضی از
افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا
دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از
آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی! 

 

2.

مومنان میانه‌رو
و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند. دروغ چرا؟
عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ
می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

 

 

/

انواع دوگانه حسن ادب

                                                         انواع
دوگانه حسن ادب

مرحوم آيت اله حاج آقا مجتبي
تهراني (ره)

1ـ ادب انسانی و
معنای آن

ادب در
علم اخلاق و مباحث معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود:
ادب انسانی، ادب الهی. ادب انسانی عبارت است از روش رفتاری‏ای که از آنچه عقل عملی‎ حکم می‎کند به ‌دست آمده است، یعنی ادب
به یک معنا حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است که از ناحیۀ عقل عملی
تأیید شده است.

انسان
دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری عبارت است از آن نیرویی که انسان
به‏ وسیلۀ آن کلیّات را ادراک می‎کند و زیربنای تمام ادراکات انسان
نسبت به اصول اعتقادی است. عقل عملی نیرویی است که انسان به‎
وسیلۀ آن حُسن و قبح اشیا و افعال، یعنی زیبایی و زشتی آنها را درک می‎کند. گاهی از عقل عملی به قوّۀ تشخیص بایدها و نبایدها هم تعبیر می‌کنند.

ادب
انسانی در حقیقت مراقبت و حفاظت عملی نسبت به روش رفتاری است تا انسان از مرزهای
شناخته شدۀ انسانی تجاوز
نکند، به شناسایی و ادراکات عقل عملی‎ مربوط می‌شود و ربطی به عقل نظری ندارد. این
‎طور نیست که اگر كسی به مبدأ، معاد و دیگر اصول اعتقادی
باور نداشته باشد، به‌طورکلی فاقد ادب باشد؛ بلکه انسان به حكم این كه صاحب عقل عملی
است، زشتی و زیبایی کارها را می‌فهمد و می‌تواند به همان اندازه ادب داشته باشد.

 

2ـ ادب الهی و معنای آن

قسم دوم
ادب یعنی ادب
الهی عبارت است از روش رفتاری و گفتاری‏ای که
مرزهای آن از ناحیۀ خداوند
شناسایی و القا گردیده
است. به تعبیر دیگر ادب الهی حفاظت
عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است كه
از ناحیۀ خداوند
مورد شناسایی قرار گرفته‌اند. پس گاهی این عقل عملی است که می‎‎گوید این عمل نیک است  و یک ‎وقت خداوند می‎گوید. ملتزم شدن به حدود عقلی و شرعی و
مرزشناسی، ادب است و ادب نیز به‌ حسب درک‌کنندۀ مرزها، به اقسام مختلف انسانی و
الهی تقسیم می‌شود.

 

رابطۀ
عقل و حُسن ادب در معارف اسلامی

ادب
انسانی، فعلیت و ظهور عقل عملی است

در
روایتی آمده است: ادب، صورت عقل است(1). اگر بخواهیم این‎
مسئله را در یک قالب علمی توضیح دهیم باید بگوییم که در عالم ماده هر موجودی از
ممکنات، دارای یک «هیولی و قوّه» و «صورت و فعلیّت» است.(2)
به تعبیر دیگر شیء گاهی در حال قوه و استعداد است و گاهی به فعلیّت می‌رسد و صورت
فعلیّه پیدا می‎کند. عقل عملی است که مشخص می‌کند چه
رفتاری زیباست و چه رفتاری زشت.(3) 
اگر كسی بخواهد رفتار و گفتار زیبا در او تبلور پیدا کند و به فعلیت برسد،
باید آن رفتار را آن ‌قدر تکرار کند تا تدریجاً به صورت یک روش رفتاری و یا یك
ملکۀ اخلاقی در بیاید. اینجاست که روش گفتاری و رفتاری شخص، یعنی ادب و صورت و فعلیت عقل عملی او
شکل می‌گیرد.(4)  

 

ادب
الهی، فعلیت و ظهور عقل نظری است

هرچند
ریشۀ تمام اقسام ادب را باید در عقل جستجو كرد، اما ادب الهی، برخاسته از عقل نظری
است. عقل نظری نیرویی است که به ‌وسیلۀ آن کلیات ادراک می‌شوند و منشأ استدلالات
عقلیّه‌ای است که به صحیح بودن آنچه که الله ‌تعالی بیان می‌فرماید، حكم می‌کنند. از
این جهت، زیربنای مبدأ، معاد و نبوت و همچنین وحی و تشریع الهی، عقل است.

عقل
نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن اصول اعتقادی صحیح را پیدا می‌کنیم و بعد از
اعتقاد به آنها، به مسئلۀ وحی، احکام الهی و… التزام عملی پیدا می‌کنیم. منظور
از این احكام، روش‏های رفتاری‌ای هستند  که
از ناحیۀ خداوند مشخص شده‌اند، بنابراین عقل، زیربنای ادب، اعم از ادب انسانی و
ادب الهی به‌شمار
می‌آید.

 

ادب
برخلاف عقل، امری اکتسابی و نیازمند تکرار است

عقل
موهبت الهی است؛ یعنی اکتسابی نیست که لازم باشد انسان برای به ‌دست آوردن آن تلاش
کند؛ ولی ادب که مترتب بر شناخت عقلانی است، اکتسابی است.  

امام
هشتم«ع» در روایتی به ابوهاشم‏جعفری فرمودند: عقل عطیه‏ و موهبتی الهی است كه در
فطرت هر انسانی وجود دارد.(5)   امّا ادب را باید با تلاش به‌دست آورد. اگر کسی برای تحصیل
ادب تلاش کند، آن را به‌دست می‎آورد.(6)
اما اگر کسی بخواهد تلاش کند تا عقل را به‌ دست آورد، خود را بی‎جهت به زحمت می اندازد و چیزی دستش را نمی‌گیرد.(7)
چون عقل را نمی‏توان به ‌دست آورد؛ بلكه باید آن را به‌کار انداخت. اگر كسی بگوید:
برو عقل پیدا کن! یا شوخی می‏كند و یا نمی‌داند
که مسئله چیست؛ امّا کسی که در مقام نکوهش می‌گوید: عقلت را به کار بینداز! حرفش
کاملاً صحیح است. این یعنی آنکه از موهبت الهی عقلت استفاده کن!

در
روایت دیگری آمده است:  ادب انسانی و دین
که همان ادب الهی است، ریشه در عقل موهبتی دارند؛(8) یعنی هرگاه عقل نظری بارور شود، دینداری و
هرگاه که عقل عملی بارور شود، ادب انسانی محقق و متبلور می‌شوند.(9)

 

وجوه
اشتراک و افتراق ادب انسانی با ادب الهی

 ادب انسانی و ادب الهی منافاتی با یکدیگر ندارند. ادب الهی، ادب انسانی
را نیز در برمی‏گیرد، یعنی در هر جایی که ادب الهی وجود دارد، ادب انسانی هم موجود
است، امّا برعکس این قضیه صحیح نیست. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب قواعد منطقی
بریزیم باید بگوییم که نسبت بین ادب انسانی و الهی، نسبت عموم و خصوص مطلق است.
یعنی هر چیزی كه ادب انسانی می‏گوید، در دل ادب الهی نیز قرار دارد، چون آنچه که
خداوند راجع ‏به رفتار و گفتار انسان‎ها بیان می‎فرماید، مطابق آن چیزی است که عقل عملی می‎‎گوید و تمام احكام و آداب الهی بر طبق سازمان وجودی
انسان است. از این روست که فرموده‌اند: «کُلَمّا حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ
العَقل».(10) البته انسان باید زحمت‌های بسیاری را متحمل شود تا بتواند
این معنا را از درون عقل عملی‎اش بیرون
بکشد.

 

اولین
وجه افتراق: «تفاوت در محدوده و  دامنۀ
شناخت»

امّا
وجه افتراق این دو با یکدیگر این است که دایرۀ ادب الهی بسیار گسترده‌تر از ادب
انسانی است و ادب انسانی دایرۀ کوچکی را در برمی‎گیرد. ادب انسانی، تنها به اعضا و جوارح ظاهری انسان می‌پردازد كه از این جهت در اصطلاح به آن «ادب ظاهری» ‎گفته می‏شود. این ادب، به چشم، گوش، دست، پا، زبان
و به‏طور كلی به روش رفتاری و گفتاری ظاهر انسان مربوط می‏شود و این كه انسان در
موارد و شرایط مختلف چگونه سخن بگوید؟ چه چیزی بشنود؟ چگونه نگاه کند؟ و امثال این‏
مواردی كه ما به آن اعمال ظاهری می‎گوییم. اما
ادب الهی تنها مربوط به اعضا و جوارح ظاهری انسان نیست. ادب الهی هم اعضای ظاهری و
هم قوای باطنی انسان را در بر می‏گیرد.

تنها
یک درجه از درجات ادب مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل
معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند و لذا دایرۀ
ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و
باطن را در بر می‌گیرد.

در ادب انسانی
برخلاف ادب الهی، تنها چیزی که می‏تواند از نظر باطنی با ظاهر انسان همراه شود، قوۀ
شهوت و غضب اوست؛ یعنی عقل عملی برای ظاهر و باطن یک انسان، حتّی اگر به مبدأ و
معاد و ماورای طبیعت اعتقاد
نداشته باشد، آدابی دارد که او باید به آنها پایبند باشد، بر اساس آنها رفتار کند
و از مرز خود تجاوز ننماید. ادب انسانی حداكثر این كه جلوی شهوت و غضب فرد را می‌گیرد.
گاهی از این مسئله تعبیر به وجدان می‎کنند، ولی
ادب الهی مافوق اینهاست و به تمام ابعاد وجودی انسان نظاره دارد.

 

دومین
وجه افتراق: «تفاوت در سلامت و مصونیت»

ادب
انسانی خاصیت آفت‎پذیری دارد ولی ادب الهی، آفت‎پذیر نیست و برخلاف ادب انسانی اطمینان‌بخش است. نمونه‌های
بسیاری ادب انسانی داشتند، ولی به رستگاری و فلاح نرسیدند، ولی کسی که مؤدب به
آداب الهی باشد، قطعاً به فلاح و رستگاری می‌رسد. لذا هر نوع رفتاری‏ اگر پشتوانۀ
الهی نداشته باشد، آفت‏پذیر است و نتیجه نمی‌دهد.

در
روایتی آمده است: هرکس که آداب الهی نداشته باشد، مسلماً ادب انسانی برای او
کاربرد اصلاحی نخواهد داشت(11) ادب انسانی آن گاه کاربرد دارد که شخص، خود را ملزم
به ادب الهی ساخته باشد.

علی«ع»
می‏فرمایند: اگر کسی به آداب الهی مؤدب شود، به رستگاری دائم خواهم رسید(12). به تعبیر دیگر خطر تخلّف از دیدگاه عقل
عملی بدون پشتوانۀ دیدگاه عقل نظری زیاد است.  

 

«آزادی
مطلق و بی‌ادبی» یعنی حیوانیت محض

كسی
كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد رفتار می‌کند و در روش
رفتاری پیرو حیوان درونی‎ خویش
است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد،
در رفتار خود از سبك بی‏روشی استفاده می‏كنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است
كه در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد.

  

رویارویی
ایمان و کفر، رویارویی حُسن ادب و سوء ادب

 رابطه ادب الهی و ادب انسانی، یك رابطۀ تنگاتنگ
است. رویارویی كفر و ایمان در واقع رویارویی بی‌ادبی و ادب بوده است. انبیا و
اولیا انسان‎ها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک
دعوت می‎کردند، امّا كسانی در مقابل‎ می‎گفتند انسان
همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آنجا که ادب یك روش رفتاری است،
لذا اگر کسی در ظاهر از ادب صحبت و در عمل بر خلاف آن رفتار کند، چیزی جز نفاق
نیست و همین که «برخلاف آنچه که می‎‌گوید عمل می‎کند» نیز نوعی بی‎ادبی محسوب می‏شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ غررالحكم، ص 247.

2ـ این اصطلاحات فلسفی است و من چاره‌ای ندارم که
برای بیان روایت به آن‌ها اشاره‌ای داشته باشم.

2ـ البتّه این مسأله به نسبت اشخاص و شرائط خاص
تفاوت دارد.

4ـ گویا عقل عملی در ابتدا، در انسان صرفاً جنبۀ
هیولایی داشته و استعداد محض بوده است، امّا وقتی احکامی كه شناسایی شده به فعلیّت
برسد، لباس هستی به تن كرده و تحقّق خارجی پیدا می‌كند.

5ـ گاهی این تعبیر نیز وجود دارد که عقل در جبلّت
هر انسانی وجود دارد.

6ـ الكافی، ج ‏1، ص 23.

7ـ در بعضی از نسخه‎ها
آمده است: «لَمْ يَزْدَدْ بِذلِكَ إِلَّا جُهْداً»؛ یعنی خودش را سختی انداخته و
زحمت خودش را زیاد کرده است.

8ـ غررالحكم، ص87.

9ـ واقعاً وقتی که انسان این روایات را می‎بیند، خیلی شعف پیدا می‌کند که این همه معارف بلند
و پرمغز در جملات کوتاه آمده است. دلیل این زیبایی و ظرافت آن است که این روایات
از ناحیۀ کسانی صادر شده است که به جمیع سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارند.

10ـ علل‌الشرائع، ص 194.

11ـ غررالحكم، ص 248.

12ـ بحارالأنوار، ج ‏89، ص 209.

 

 

سوتیترها:

1.

اهل معرفت برای ادب درجاتی را قائل می‌شوند که تنها یک
درجه از این درجات، مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت
در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند. به‏ همین جهت،
دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر
و باطن را در بر می‌گیرد. تنها دست و پا و چشم و گوش احتیاج به ادب ندارند، بلكه فکر
و خیال و قلب و حتی عقل انسان نیز محتاج ادب هستند.

 

2.

كسی كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد
رفتار می‌کند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی‎
خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار
خود از سبك بی‏روشی استفاده می‏كنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است كه در مقابل
ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد

/

مسئولیت متقابل اجتماعی

مسئولیت متقابل
اجتماعی

حضرت آيت‌الله مصباح يزدي

طرح بحث

اصل
سعادت انسان به ايمان به خدا بستگی دارد و لازمه آن انجام اعمال صالح است. اين
مطلبي است که آیات و روايات بسیاری بر آن دلالت دارد. اما در میان آیات قرآن، سوره
عصر خصوصياتي دارد که سؤالاتي را برمي‌انگيزاند از قبيل آنکه: آيا تواصی به حق و
تواصی به صبر در عرض ايمان و عمل صالح‌اند و آنچه موجب سعادت و نجات مي‌شود چهار
چيز است، يا اينکه عمل صالح شامل تواصي به حق و تواصي به صبر هم مي‌شود و این دو
نیز از مصاديق عمل صالح‌‌اند؟ اگر اين دو نیز از اعمال صالح‌اند چرا جداگانه ذکر
شده‌اند؟ 

سؤال
ديگر درباره تفاوت لحن دو جمله اخیر با جمله‌هاي قبلي است. درباره ایمان و عمل
صالح تکلیف متوجه هر فرد نسبت به خودش است، اما در مورد صبر و ملازمت حق، بر تواصی
به این دو عمل تأکید شده است، چرا این لحن تغيير کرده است؟

به نظر
مي‌رسد که تواصي به حق و تواصي به صبر، مصاديقي از عمل صالح است و ذکر اين دو
مصداق خاص از اعمال صالح و برجسته کردن آنها به خاطر توجه دادن به ویژگی‌ و اهمیت
این دو عمل است. حال سؤال می‌شود که مسأله رعايت حق چه اهمیتی دارد که این‌گونه
برجسته شده و می‌فرماید اهل سعادت،‌ یکديگر را به ملازمت حق سفارش مي‌کنند.

 

خطر جهل
مرکب

درست
است که وقتي مي‌فرمايد: ملاک سعادت، ايمان و عمل صالح است، تکليف براي همه روشن
است و هر انساني بايد بکوشد ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. ولي بسياري از
اوقات در مقام عمل، شناختن مورد تکليف و انجام دادنش مورد ابهام و حتی گاهی مورد
مغالطه واقع مي‌شود، به‌گونه‌ای که انسان یکی از نقیضین یا ضدین را به جاي ديگري
می‌گيرد و به خیال انجام عمل صالح مرتکب گناه می‌شود؛ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ
بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاهِ
الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(۱) مي‌خواهيد به شما خبر بدهيم که چه کسي خسارتش بيشتر از همه
است؟ آنها کساني هستند که دنبال خواسته‌هاي دنيوي و زودگذر هستند و خيال مي‌کنند
که خيلي کار خوبي مي‌کنند، همه تلاش و زحمت خود را صرف دنيا مي‌کنند و آن کوشش‌ها
در راه دنيا از بين مي‌رود و نتيجه‌اي براي سعادت آخرت‌شان نخواهد داشت.»

آن
اعمال همه گم مي‌شود و روز قيامت مي‌بينند که دست‌شان خالي است. این‌ها کسانی
هستند که خيال مي‌کنند خيلي کار و رفتار خوب و ممتازي دارند و بر ديگران نیز مزيت
دارند. افتخار هم مي‌کنند که ما نه تنها خسارتي نکرديم، بلکه خيلي از شماها بهتريم
و مزايايي هم به دست آورده‌ايم. قرآن مي‌فرمايد اين‌ها اخسرين‌اند؛ نه تنها خُسر
دارند بلکه خسر مضاعف دارند. از یک طرف در آخرت دست‌شان خالی است و چيزي گيرشان
نمي‌آيد و از طرف دیگر همین ‌که خيال مي‌کردند خيلي خوبند،‌ خود ضرر ديگري است.
خسارت اين جهل مرکب، مضاعف است و نه تنها چيزي گيرشان نمي‌آيد بلکه وقتي مي‌بينند
اشتباه کرده‌اند، حسرت‌شان بيشتر از ديگران است.

 

تأثیر
متقابل انسان‌ها

اگر هر
انساني تنها زندگي مي‌کرد اين طور مسائل برایش کم پيش مي‌آمد، زيرا به هر حال
خداوند تکلیفش را به ‌وسيله‌اي مشخص می‌کرد،‌ و او یا عمل مي‌کرد و به سعادت مي‌رسید
يا ترک مي‌کرد و خسران مي‌ديد. اما در اجتماع رفتارهاي انسان‌ها در یکديگر تأثير و
تأثر متقابل دارد و انسان‌ها چه در زندگي مادي و چه در زندگي معنوي‌‌شان به هم
وابسته‌اند. مثلاً همين علم یا اخلاقی که می‌آموزیم اگر مدرسه، معلم و کتابي نبود،
يا اگر رفتارهای انسان‌های خوب را نمی‌دیدیم، از کجا و چگونه آن را فرا مي‌گرفتيم؟
بنابراین اگرچه هر فرد، موجود مستقلي است و روز قيامت هر کسي خودش به تنهايي با
خدا مواجه مي‌شود: «وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَهِ فَرْدًا»؛(۲)
ولي به هر حال زندگي ما در گرو تعامل با ديگران است و حتی برای ایمان صحیح و عمل
صالح نیز نیاز به تعامل با دیگران داریم. اگر زمينه‌هاي ايمان و شناخت موارد آن
نباشد، از کجا بدانیم که باید به کدام دین و چه چیزهایی ایمان بیاوریم؟ درباره عمل
صالح نیز اگرچه خوبي برخی کارها را با فطرت یا عقل خودمان مي‌فهميم، ولي خوبی یا
بدی بسياري از کارها به اين سادگي معلوم نمي‌شود. حتي شناخت خوبی یا بدي‌هاي مادي‌
به سادگی به دست نمی‌آید. اگر محققان، تحقيق و تجربه نکرده بودند ما نمي‌دانستيم
چه غذايي خوب و چه غذایی بد است. اگر تلاش طبیبان نبود نمی‌دانستیم که باید فلان
دارو را برای فلان مرض استفاده کرد.

بنابراین
انسان‌ها در مسائل فردي و اجتماعي، مادي و معنوي به یکدیگر وابستگی دارند و در صورتی‌
که در اجتماع آفاتي پيدا ‌شود به فرد نیز سرايت خواهد کرد. از این‌رو برنامه سعادت
انسان‌ها باید ناظر به اين وابستگي‌ها باشد و براي اين‌ها نیز برنامه داشته باشد.
بايد بر مسئوليت نسبت به ديگران تأکيد شود و به آنها گفته شود که اگر تنها به فکر
خودتان باشيد، مسأله‌تان حل نمي‌شود و بارتان به منزل نمي‌رسد. باید به مؤمنان
گفت: اگر انحرافي در ديگران پيدا شود، خواه ناخواه در شما نیز اثر مي‌گذارد و اگر
انسان فقط به فکر خودش باشد و مسئوليتي نسبت به ديگران احساس نکند، سعادت خودش نیز
به خطر مي‌افتد. حتي در زمينه اعتقادات و مسائل اساسي دين ـ علی‌رغم ایمان افراد
به خداي يگانه، اسلام و ضروريات آن ‌ـ گاهي شياطين چنان وسوسه و مغالطه مي‌کنند که
بديهي‌ترين مسایل مورد شک قرار مي‌گیر‌د. در میان مسایل بدیهی، مسأله تناقض، از
بدیهی‌ترین مسایل است، اما اساس برخي از فلسفه‌هاي غربي بر همین تناقض است و مي‌گويند
نه تنها تناقض محال نيست بلکه اساس هستي بر تناقض است!

 

مسئوليت
متقابل انسان‌ها

در بين
اعمال صالح، ملازمت حق جايگاه ويژه‌اي دارد. اينکه ما حق را بشناسيم و بکوشیم
ملازم آن باشيم و آن را با باطل اشتباه نگيريم و از روي غفلت، جهل و يا هواي نفس
دنبال باطل نرويم وقتي حاصل مي‌شود که فقط در لاک خودمان نباشيم و نوعی مسئوليت
متقابل نسبت به همديگر داشته باشیم. وقتي فردی مي‌بيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي مي‌بيند شبهه‌اي پیدا
کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است. اگر اين مسأله نباشد خواه ناخواه اجتماع به فساد
کشيده مي‌شود و دیگر هيچ فردي ضمانت براي مصونيت ندارد.

 شناخت
حق و باطل مسأله مهمی است و در آیات و روایات بسیاری روي آن تاکید شده است؛ خداوند
در قرآن می‌فرماید: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن
لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ».(۳)
پس از حق، ديگر دنبال چه مي‌گرديد؟ از حق که گذشتيد، غير از گمراهي و باطل نيست؛
حق يکي است و اگر آن را رها کنيد، به دنبالش گمراهي و بطلان است؛ اما علی رغم این
بیان واضح و مستدل، باز مکتب‌هاي مهم و حتی بزرگاني از فيلسوفان عالم و برخي اصحاب
مذاهب مختلف که شمارشان از ميليارد تجاوز مي‌کند، سخنی دیگر می‌گویند. بعضي در
کشور خودمان ابتدا ‌گفتند شيعه و سني هر دو خوب است و فرقي نمي‌کند؛ سپس گفتند:
مسیحت نیز خوب است، و بالاخره گفتند: شرک هم بد نیست؛‌ بت‌پرستي نیز خوب است، و
بالاخره همه ايمان و اعتقادي دارند و ما به همه آنها احترام مي‌گذاريم! پلوراليسم
که موجش کشور ما را هم گرفته است، نفی همین آیه قرآن است: «فَمَاذَا بَعْدَ
الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».(۴) اگر اسلام حق است، هرچه غير اسلام و
ضد اسلام است،  باطل و گمراهي
است. نمی‌توان ضدين را حق دانست؛ نمی‌شود هم توحيد و هم تثليث، هر دو حق باشند.
بنابراین حتي بديهي‌ترين مسائل هم در اجتماع دچار آفت مي‌شود و چيزي که مي‌تواند
جلوي اين آفت را بگيرد احساس مسئولیت انسان‌ها نسبت به یکديگر است.

 

آميختگي
حق و باطل

امیرمؤمنان
در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه(۵) درباره فتنه می‌فرماید: إِنَّمَا بَدْءُ
وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَع؛ فتنه‌ها از دو چيز
سرچشمه مي‌گيرد: يك عده شيطان‌ صفتند و براي رسیدن به هوا و هوس‌ خودشان به دنبال
ایجاد نوعی اختلال در جامعه هستند. براي اين کار با استفاده از مغالطات و القای
شبهه‌ها، مردم را به خودشان متمايل و سپس آنها را به تبعیت خودشان وادار می‌کنند.
اين‌گونه افراد آگاهانه برای رسیدن به دلخواه و هوای نفس‌شان راه خطا را بر می‌گزینند.
اینان این‌گونه نیست که ندانند، بلكه حق را مي‌دانند، اما چون با دلخواه‌شان وفق
نمي‌دهد، ايجاد فتنه مي‌کنند.

دسته
دوم کسانی هستند که برای رسیدن به هوا و هوس‌ خود بدعت‌گذاري مي‌کنند؛ نمونه بارز
این نوع سردمداران مذاهب مختلف هستند. البته هر رأي نويی بد نیست و نوآوري کار
انسان‌ عاقل است. انسان زحمت مي‌کشد و مجهولي را کشف مي‌کند و اين نوآوری بسیار
خوب و باعث رشد علم است. بدعتی مذموم است که يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّه وَ يَتَوَلَّى
عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّه؛ برخلاف قرآن، وحي الهي و
دستورات خدا باشد. ویژگی دیگر این آراء این است که افراد  براساس
آن با یکدیگر و براساس اموري غير از دين خدا، رابطه ولايت و همبستگي ايجاد مي‌کنند
و تابع يك بدعت‌گذار مي‌شوند.

حضرت در
ادامه مي‌فرمايد: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ
لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِين وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ
الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِين‏؛ اگر باطل کاملاً از حق
جدا بود، حق بر آن‌هايي که طالب حق هستند مخفي نمي‌ماند و مي‌فهميدند حق چيست و به
دنبالش مي‌رفتند. همچنين زبان معاندين قطع مي‌شد و نمي‌توانستند
از اهل حق خرده‌گيري کنند. وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَمِنْ هَذَا
ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ آنچه
باعث اشتباه کاري و منشأ فتنه‌ها مي‌شود اين است که خوشه‌ای از حق با خوشه‌ای از
باطل را با هم آمیخته می‌کنند. وقتي حق و باطل آميخته شد، اهل عناد آن نقطه ضعف را
نشان مي‌دهند، و اينجاست که شيطان فرصت را غنيمت مي‌شمارد و بر اوليايش مسلط مي‌شود؛
البته وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ‏ مِنَ اللَّهِ‏ الْحُسْنى‏؛ خدا
اولياء خودش را نجات مي‌دهد.

 

نقش
تواصی به عمل صالح و صبر در سعادت اجتماعي

پس از
اینکه دانستیم حق و باطل غالباً در اجتماع، با هم آميخته مي‌شود و معاندان این
آمیختگی را سوژه می‌کنند و حق را بدنام می‌کنند، به این نتیجه می‌رسیم که برای
جلوگیری از فریب مردم، بايد برای تفکیک حق و باطل تلاش کرد؛ باید حق را کاملاً
روشن ساخت و بطلان باطل را واضح کرد. باید کساني که حق را بهتر شناخته‌اند و عقل
یا علم بيشتري دارند متصدي شوند و دست ديگران را بگيرند. باید آ‌نهايي که حق را
شناخته‌اند، احساس مسئوليت کنند و به فکر ديگران باشند.
اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم‌ فرائض
الله است ترک مي‌شود، و  ثانياً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر
به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کم‌کم اين فسادها شامل اهل حق نیز مي‌شود و
به خود و خانواده‌هاي آنها نیز سرايت مي‌کند. بنابراین بايد اين احساس
مسئوليت متقابل اجتماعي زنده باشد وگرنه فرد نیز نمي‌تواند زندگي و دين خود را به ‌درستی
حفظ کند. لازمه اين احساس مسئولیت اين است که حق را به دیگران بشناسانند و سپس
سفارش کنند که به آن حق عمل کنند و از آن جدا نشوند. در این صورت جامعه انساني
جامعه صالحي است و از زيان و خسران نجات پيدا مي‌کند.

در
اینکه تواصی به حق هم خود يک عمل صالح‌ است، شکی نیست، اما معمولاً مردم از اين
عمل غفلت می‌کنند و وقتي سخن از عمل صالح می‌شود بیشتر به فکر کار و تکلیف فردی
خودشان هستند. اين‌جاست که بايد بر اعمال صالحي که صلاح اجتماع متوقف بر آنهاست
تکیه کرد. باید مردم بکوشند حق را به یکديگر بشناسانند
و ملازم حق باشند و سفارش کنند که از حق جدا نشوند. اگر اين کار نشود، جامعه رو به
فساد مي‌رود و فسادش دامنگير همه مي‌شود.

 درباره
تواصی به صبر نیز مسأله همین‌گونه است؛ فردي را فرض کنيد که ايمان آورده و عمل
صالح به‌جا آورده است؛ حتي در جهاد شرکت کرده، اما به هر حال ظرفيت‌ برخی از افراد
محدود است؛ يک هفته جنگ را تحمل مي‌کند، يک ماه بمباران یا موشک‌باران را تحمل مي‌کند،
مي‌گويد سال ديگر جنگ تمام مي‌شود، ولي پس از گذشت چند سال خسته مي‌شود. اينجاست
که بايد یکديگر را به صبر سفارش کنیم. انسان اگر تنها
باشد طاقتش تمام مي‌شود، اما وقتي در جمعي باشد که یکديگر را به صبر توصيه می‌کنند،
روح و توان جديدي پيدا مي‌کند و قدرت مقاومت در او تقويت مي‌شود. اين چيزي بود که
در طول هشت سال دفاع مقدس، عزيزان ما هر روز تجربه کردند؛ کساني خسته و از گرفتاري‌ها
ناراحت مي‌شدند، اما تقويت و سفارش یکديگر، روحيه آنها را تقويت مي‌کرد و آثار عمل‌شان
چند برابر مي‌شد.

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ
کهف، 104-103.

2ـ
مريم، 95.

3ـ
یونس، 35.

4ـ
یونس، 32.

5ـ
نهج‌البلاغه، خطبه 50.

 

سوتيتر:

1

وقتي فردی مي‌بيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي مي‌بيند شبهه‌اي پیدا
کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است

 

2

اگر فقط به فکر
خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم‌ فرائض الله است ترک مي‌شود،
و  ثانياً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها
نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کم‌کم اين
فسادها شامل اهل حق نیز مي‌شود و به خود و خانواده‌هاي آنها نیز سرايت مي‌کند

/

امامان(ع) برترین‌ها

امامان(ع)
برترین‌ها

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«زیارت
جامعه کبیره» متن فشرده امام‌شناسی شیعی است. در شماره‌های پیشین  به  شرح
بخش‌هائی از این زیارت پرداختیم و اینک فرازهایی دیگر:

«فبلغ
الله بکم اشرف محل الکرّمین؛ پس خداوند شما را به شریف‌ترین مرثیه‌ گرامیان رسانید».

 

برترین
در بین‌ گرامیان

برخی از
آنان که مخلوق خدایند، «مکرّم» یعنی گرامی داشته از سوی خداوند هستند. همه نعمت‌های
خداوند عام و فراگیرند، اما  نعمت گرامی
داشتن، آن هم از سوی خالق تنها از آنِ برخی از مخلوقات است:

الف)
فرشتگان

«… بَلْ
عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لا يَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏؛(۱)
بلکه آن فرشتگان بندگان گرامی‌اند که به گفتار بر او پیشی نگیرند و آنان به فرمان
او کار می‌کنند». در این آیه فرشتگان به چهار خصلت ستوده شده‌اند:

۱ـ بنده
خدا و گوش به فرمان او هستند.

۲ـ گرامی
داشته شده از سوی خداوند هستند.

۳ـ آن قدر
مؤدب، تسلیم و سر به فرمان خداوند هستند که هرگز در سخن از او پیشی نمی‌گیرند.

۴ـ و از
نظر عمل تنها فرمان او را اجرا می‌کنند.

فرشتگان،
بندگان مطیع حضرت حق‌اند، رسم عبودیت را به‌خوبی به جا می‌آورند، به آن افتخار می‌کنند
و خداوند نیز به خاطر اخلاص‌شان در عبودیت آنان را گرامی داشته و مواهب خویش را به
آنها افزایش داده است.

 

ب)
مؤمنانی که در قله ایمانند

در سوره
معارج از آیه ۲۹ تا ۳۴ به توصیف مؤمنانی پرداخته شده که پاکدامن‌اند، فقط از راه
مشروع به اشباع غریزه می‌پردازند، امانتدارند، به عهد خود پایبندند، وقتی وظیفه
دیدند که به اداء شهادت بپردازند وارد این میدان می‌شوند و مراقبت بر نماز خویش
دارند. بعد از این اوصاف در آیه ۳۵ می‌فرماید: « أوُلئِك فی جَنات مُكرَمون؛ آنان
در باغ‌های بهشتی پذیرایی و گرامی داشته می‌شوند».

اینان
مؤمنان برجسته‌اند و چرا گرامیان نباشند در حالی که میهمان‌های خدا هستند. خداوند
قادر و رحمان تمام وسایل پذیرایی را برای آنها فراهم ساخته و در حقیقت این تعبیر
«جنات» و «مکرمون» اشاره به نعمت‌های مادی و معنوی است که شامل حال این گروه است.

نیز در
سوره صافات در آیه ۳۰ از مؤمنان برجسته تجلیل می‌کند که: « الا عبدالله ا الْمُخْلَصین»؛ این تنها بندگان برگزیده
خدایند که از عذاب به دورند» و سپس در آیه ۳۱ و ۳۲ می‌فرماید: « اوْلَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ. فَوَاكِهُ
وَهُم مُّكْرَمُونَ؛ برای آنان روزی معین است، میوه‌های گوناگون و آنها گرامی
داشته می‌شوند» و در آیات بعد سخن از دیگر نعمت‌های بهشتی است.

لازم به
ذکر است واژه «مخلِص» به کسر لام و «مخلَص» به فتح لام، متفاوت اما در عین حال
مرتبط‌اند. واژه اول در جایی به کار می‌رود که انسان گام‌هایی را در راه خودسازی و
رفتار الهی بردارد، ولی هنوز به تکامل نرسیده باشد، ولی واژه دوم آنجا به کار می‌رود
که گام‌های کمال به انجام رسیده و انسان پس از مدتی جهاد با نفس و طی مراحل معرفت
و ایمان به مقامی برسد که از نفوذ وسوسه‌های شیاطین مصونیت پیدا کند. اینجاست که
بنده برگزیده حق می‌شود. می‌شود یوسف«ع»، «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ؛(۲)
او از بندگان مخلص ما بود». این مقام کسانی است که در جهاد اکبر پیروز می‌شوند و
دست لطف پروردگار تمام ناخالصی‌ها را از وجودشان برمی‌چیند و در کوره حوادث چنان
ذوب می‌شوند که جز طلای معرفت خالص در آنها چیزی نمی‌ماند.

امامان «س»
برترین بندگان گرامی داشتة اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان
الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده می‌شود.
پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

 

بالاترین
جایگاه مقربان

توان تحصیل
«قرب معنوی به حضرت حق» را تنها گروهی از انسان‌های مؤمن دارند. «قرب معنوی» تنها
در سایه ایمان، عمل صالح و تجلی‌یافته در اطاعت از دستورات خداوند و دوری گزیدن از
محرمات الهی است به دست می‌آید. در روایات، این عوامل به عنوان سکوی قرب به خداوند
معرفی شده‌اند:

۱ـ
اخلاص و خداباوری(۳)

۲ـ
برترین اخلاق(۴)

۳ـ حق‌مداری(۵)

۴ـ
تواضع(۶)

۵ـ سجده
در پیشگاه خداوند(۷)

۶ـ
کنترل بر نفس به هنگام غضب(۸)

۷ـ
رفتار عادلانه(۹)

۸ـ حق‌گویی(۱۰)

۹ـ
آوردن نمازهای مستحبی در کنار نمازهای واجب یومیه «نوافل»(۱۱)

۱۰ـ
نماز شب(۱۲)

۱۱ـ
تنها به خدا امید داشتن و بس و قطع امید از دیگران(۱۳)

۱۲ـ
هزینه دادن در راه دین(۱۴)

۱۳ـ
اخلاص(۱۵)

۱۴ـ
راضی به قدر الهی بودن

۱۵ـ
دوستی برای خدا و دشمنی برای او(۱۶)

۱۶ـ
انصاف(۱۷)

۱۷ـ فرو
بردن خشم

۱۸ـ
خوبی کردن به آن کس که به او بدی می‌کند.(۱۸)

و…

اینها
برخی از عوامل قرب به خداوندند. با توجه به آنکه ذات مقدس ربوبی بی‌نهایت است،
بنابراین مراحل قرب هم نهایت ندارند و لذا اولیاء خدا آرام نداشتند و تا آخر عمر در
جهت «تقرّب» تلاش می‌کردند و شاید یکی از رموز سوز و گدازهای امامان در دعاها همین
است. به دیگر عبارت، امام معصوم گناه نمی‌کند تا بر آنها بگرید، بلکه گریه‌اش برای
آن است که او همچنان خود را اندر خم یک کوچه این مسیر بی‌نهایت می‌بیند.

امامان «ع»
در بالاترین جایگاه مقربان قرار دارند، زیرا آنچه خوبان همه دارند، این گل‌های
معطر جهان هستی یکجا دارند.

 

برترین
درجات پیامبران

در این
حقیقت جای تردیدی وجود ندارد که پیامبران الهی در یک رتبه نبوده، برخی از برخی
دیگر برترند و نزد خداوند مقام برتری دارند: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم
من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح
القدس…؛(۱۹) از میان آن پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری دادیم، از
آنان کسی بود که خداوند با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی
بن مریم نشانه‌های روشن و معجزات را دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل) تأیید
کردیم».

با آنکه
انبیاء در هدف واحدند، اما هرکدام جایگاه و امتیاز خود را دارند. در تفسیر فخررازی
بیست امتیاز برای پیامبر اسلام بیان شده است. معجزه پیامبر اکرم«ص» قرآن بر همه
معجزات برتری دارد. کتابش تحریف نشده و تا قیامت هم تحریف نخواهد شد. او امّی بود
و در عین حال مسئله‌آموز صد مدرس شد. او خاتم‌الانبیاء «ع» بود و دینش خاتم‌الادیان
بود. امتیاز حضرت ابراهیم«ع» یک تنه امت بودن و نسل مبارک داشتن، امتیاز حضرت نوح«ع»
طول عمر و پایداری و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است. امتیاز حضرت موسی«ع» آن
بود که مخاطب مستقیم خداوند و امتیاز حضرت عیسی«ع» تأیید به روح‌القدس بود.

«… لَقَدْ
فَضلْنَا بَعْض النَّبِيِّينَ عَلي بَعْضٍوَ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُورا؛(۲۰)
بعضی پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داود زبور بخشیدیم». در این آیه
نیز سخن از تفضیل برخی انبیاء بر بعضی دیگر است.

در این
فراز از زیارت جامعه برترین درجات مرسلین برای امامان معصوم«ع» بیان شده است. در
اینجا سئوال این است که مگر امامان معصوم پیامبر بوده‌اند که برترین‌شان باشند؟
پاسخ این است که پیامبر نبودند، اما رسالت انبیاء بر دوش آنها بود. به دیگر عبارت،
خاتمیت پیامبر اکرم«ص» با امامت امامان تداوم یافته است، پس آنان در این مسیر تهمت‌ها،
بی‌مهری‌ها و… را به جان خریده، تکلیف خود را انجام داده‌اند، پس در این عرصه
نیز برترین هستند.

 

امامان
بی‌نظیر

«حیث لا
یلحفه لاحق و لایفوته فائق و لا یسبقه سابق و لایطمع فی ادراکه طامع؛ مقام‌تان آن قدر
بلند است که هیچ‌کس بدان نمی‌رسد و به بالاتر از آن هیچ ‌کس راه نمی‌یابد و هیچ
پیشگامی بر آنان پیشی نمی‌گیرد و هیچ طمع‌کننده‌ای برای رسیدن به آن طمع نمی‌کند.»

این
فرازها در پی بیان این حقیقت است که مقام امامان به‌قدری بلند است که کسی را یارای
رسیدن به آن قله نیست، دقیقاً همان که مولی علی«ع» در مورد خود فرمود در مورد دیگر
امامان هم صادق است: «… يَنحَدِر عنّي السيلُ و لا يرقي اليّ الطيرُ…»(۲۱)
سیل خروشان فضیلت از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است و مرغ (دورپرواز اندیشه)
به قله وجود من نمی‌رسد.

در این فراز،
وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها
و قله‌ها این است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به
روی زمین‌های گسترده و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور
می‌کنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد. این تعبیر
نشان می‌دهد که هیچ‌ کس را یارای دستیابی به افکار بلند امام و اوج معرفت و کنه
شخصیت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او جز پیامبر اکرم«ص» که استاد بزرگ آن حضرت
بود و امامان معصوم«ع» پی نمی‌برد. هر کس از یاران و اصحاب و پیروان امام به
اندازه پیمانه وجود خویش از این اقیانوس بهره می‌گیرد، بی‌آنکه کرانه‌ها و ژرفای
آن بر کسی روشن باشد.

 

اعتراف
به افضلیت امامان

حتی لا
یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لا دنی و
لا فاضل و لا قومس صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا خلق فیها بین ذلک شهید
الا عرفهم جلاله امرکم و عظم خطرکم و کبر شأنکم و تمام نورکم و صدق مقاعدکم و ثبات
مقامکم و شرف محلکم و منزلتکم عنده و کرامتکم علیه و خاصتکم لدیه و قرب منزلتکم
منه.

تا
اینکه نه هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی و نه هیچ صدیق و شهیدی و نه هیچ عالمی و
جاهلی و نه هیچ صاحب فضیلتی و نه هیچ مؤمن درستکاری و نه هیچ تبهکار بدکاری و نه
هیچ ستمگر مستبدی و نه هیچ شیطان رانده‌شده‌ای و نه هیچ آفریده دیگری که در این
میان گواه باشد برجای نماند مگر آنکه خداوند بشناساند به آنان جلالت امرتان و عظمت
قدرت‌تان و بزرگی مقام‌تان و تمامیت نورتان و درستی جایگاه‌تان و استواری مقام‌تان
و شرافت رتبه‌تان، و منزلت شما در نزدش و کرامت شما را در نزد او و ویژه بودن‌تان
در پیشگاه او و منزلت و نزدیکی که با او دارید.

این
شناسایی نسبت به انبیاء مرسل خداوند، فرشتگان و صالحان انجام گرفته است و آنان
اعتراف به بزرگی مولی علی«ع» و امامان دارند. نسبت به دشمنان نیز در همین جهان
گرچه در ظاهر ابراز نکنند، اما در باطن خویش به آن معترفند، البته تجلی کامل این
اعتراف و معرفت در قیامت خواهد بود. آن روز که پرده‌ها کنار رفته و اوج مقام این
برترین‌ها را همگان می‌بینند.

«ابومسلم
خولانی» و جمعی دیگر نزد معاویه آمدند و به او گفتند تو که با مولی علی«ع» درگیری
همانند او هستی؟ او گفت نه به خدا قسم «انی لا علم نه افضل منی و احق بالامر منی»
تحقیقاً من بر این اعتقادم که علی از من برتر و شایسته‌تر از من در امر خلافت است.(۲۲)

«عمروعاص»
این دشمن مکار امام علی«ع» ضمن اعتراف به مناقب مولی علی«ع» می‌گوید که «و انا از
یدک انه لیس احد من صحابه رسول‌الله«ص» له مناقب مثل مناقب علی«ع»؛ من اضافه می‌کنم
که هیچ‌کدام از اصحاب پیامبر«ص» فضائلی همچون فضائل مولی علی«ع» را نداشتند.(۲۳)

مروان
دشمن کینه‌توز مولی علی«ع» که در دوره حاکمیتش دشنام بر مولا علی«ع» را در خطبه
جمعه باب کرد، در خطابه‌ای که امام حسن«ع» در آن جمع حاضر بود به مولی علی«ع»
اهانت کرد. امام حسن«ع» به او فرمود: «ویلک یا مروان اهذا الذی تشتم شر الناس؟»،
وای بر تو مروان! آیا اینکه به او دشنام می‌دهی بدترین مردم است؟ او گفت نه او
بهترین مردم است.(۲۴)

و از
این گونه اعترافات فراوان است که در یک مقاله نمی‌گنجد. این اعترافات حتی در حوزه
مسلمانان هم نماند، بلکه غیرمسلمانان هم افضلیت مولی علی«ع» را باور دارند.

میخائیل
نعیمه نویسنده مسیحی و متفکر معروف عرب‌زبان چنین می‌گوید: «اگر علی تنها برای
اسلام بود، چرا باید یک تن مسیحی در سال ۱۹۵۶ میلادی به شرح زندگی او و تفحص و دقت
در وقایع آن بپردازد (اشاره به جورج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب
الامام علی صوت العداله الانسانیه) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و
حکایات نغز و دلاوری‌های شگفت‌انگیز را به سرودهای شاعرانه تغنی کند. پهلوانی امام
نه تنها در میدان نبرد بود بلکه در روشن‌بینی و پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله،
شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله
در همه صفات حسنه پهلوان بود.»(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیاء، ۳۷ـ۳۶.

۲ـ یوسف، ۲۴.

۳ـ امام علی«ع» فرمود: لیکم بصدق الاخلاص و
حسن الیقین فانها افضل عباده المقربین. (غرر الحکم، حدیث ۶۱۵۹)

۴ـ حضرت امام زین‌العابدین«ع»: ان اقربکم
من الله او سعکم خلقاً. (الکافی، ج ۸، ص ۶۹)

۵ـ حضرت امام علی«ع»: اقرب العباد الی الله
تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه. (غرر الحکم،
حدیث ۳۲۴۳).

۶ـ کافی، ج ۲، ص ۱۲۳.

۷ـ عن الامام الصادق«ع»: اقرب ما یکون
العبد من ربّه اذا دعا ربّه و هو ساجد. (فروع کافی، ۳/۳۲۳).

۸ـ الخصال، ص ۸۱.

۹ـ همان.

۱۰ـ همان.

۱۱ـ حدیث قرب نوافل، کافی ۵، ص ۲۶۱.

۱۲ـ عن الامام العسکری«ع»: ان الوصول الی
الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۸۰)

۱۳ـ عن علی«ع»: الوصله بالله فی الانقطاع
عن الناس. (غررالحکم، حدیث ۱۷۵۰)

۱۴ـ عن الامام علی«ع»: من صبر علی الله وصل
الیه. (دعوات راوندی، ص ۲۹۲)

۱۵ـ عن الامام علی«ع»: اتقرب الی الله
باخلاص نیته. (غررالحکم، حدیث ۴۴۷۷)

۱۶ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۷۸.

۱۷ـ همان.

۱۸ـ همان.

۱۹ـ بقره، ۲۵۳.

۲۰ـ اسراء، ۵۵.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳، خطبه شقشقیه.

۲۲ـ مسیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰، تاریخ
دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹، وقعه صفین، ص ۸۵.

۲۳ـ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹.

۲۴ـ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید
معتزلی، ج ۱۳، ص ۲۲۰.

۲۵ـ ر.ک به بخشی از این اعترافات به کتاب
«موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، ج ۸، صص ۳۹۳ـ۳۷۷.

۲۶ـ پیام امام امیرالمؤمنین، ج ۱، ص ۳۶.

 

 

سوتیترها:

1.

امامان «س» برترین بندگان گرامی داشتة اویند، زیرا در قله ایمان
و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی
آنان سنجیده می‌شود. پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

2.

وجود امام
به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها و قله‌ها این
است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به روی زمین‌های گسترده
و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور می‌کنند و از سوی دیگر
هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد.

 

 

 

 

/

درس‌های عاشورا

 درس‌های عاشورا

حجت‌الاسلام والمسلمين جواد محدثی

نشود
زمزمه خون شهیدان خاموش

سوز
عرفانی این نغمه ز سازی دگر است

سیدحسن
حسینی

 

و…
رازی شگفت در این «عاشورا»ست،

که نه
مشمول مروز زمان می‌شود،

نه از
جلوه و شور آن کاسته می‌گردد،

نه از
تب و تاب می‌افتد،

و نه الهام‌بخشی
آن کمرنگ می‌شود.

ایام
محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسول‌الله«ع» و
موسم اشک‌فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، حضرت سیدالشهداء«ع»
است.

محرم،
فروردین جان‌هاست و بهار ایمان‌ها.

ماه
بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی
و عدالت‌خواهی است.

در این
ایام، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می‌شوند، دل‌های عاشقان، بی‌قرار کربلا می‌گردند،
پرچم‌های مشکی و کتیبه‌های عاشورایی، نسیم روح‌بخش حسینی را در هر کوی و برزن جاری
می‌سازند و این پیام را می‌گسترانند که:

«هر روز
عاشورا و همه جا کربلاست»

ایام
محرم، یادآور درس‌های عاشورا و تکرار پیام‌های نهضت کربلاست.

و این،
مهم‌ترین نقش احیای ایام عزای حسینی است.

پس مروری
بر این آموزه‌های ماندگار داشته باشیم.

عاشورا
به ما می‌آموزد که:

۱ـ برای
عقیده و حق باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد.

۲ـ
زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود.

۳ـ مرگ
شرافتمندانه، «حیات ابدی» است و زندگی با ذلت، «مرگ تدریجی» است.

۴ـ مرگ،
پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجة «عمل و انتخاب» ماست.

۵ـ در
دوران حاکمیت جور و جهل، باید با «سلاح شهادت و خون»، ظالم را شکست و پردة جهل را
درید، چون بی‌تفاوتی گناه است.

۶ـ اگر
پیشوایی امت را تبهکاران بی‌دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می‌رود.

۷ـ امر
به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است.

۸ـ
مسلمان حق ندارد در برابر «فساد» و «بدعت» و «تحریف»، سکوت کند و سازش نماید.

۹ـ جز
حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خودساخته و ربّانی، کسی حق زمامداری
بر مسلمین را ندارد.

۱۰ـ مرگ
با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.

۱۱ـ
شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جبّاران، «هیهات منا الذله» است.

۱۲ـ
انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده» باشد.

۱۳ـ
تکیه‌گاه، مولا و سرپرست مؤمن در همه حال و در هر جا «خدا»ست.

۱۴ـ
فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت‌طلبی»، «ایثار» و «مقاومت» است.

۱۵ـ با
ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، «نبرد تا شهادت».

۱۶ـ
مبارزان راه خدا، چه بکشند چه کشته شوند، پیروزند.

۱۷ـ
قیام برای خدا شکست ندارد و «شهادت» نوعی پیروزی است.

۱۸ـ مرگ
در راه عزّت «حیات ابدی» است و شهیدان «زندگان جاوید»اند.

۱۹ـ
مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنة امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می‌دهد.

۲۰ـ
باید تابع «تکلیف» و در پی انجام «وظیفه» بود، هر چه باشد و هر جا که باشد.

۲۱ـ
آنکه به وظیفه عمل می‌کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، «پیروز» است.

۲۲ـ شکم‌های
پر شده از «حرام»، دل‌ها را سنگ و گوش‌ها را سنگین و از شنیدن حق، کر می‌سازد.

۲۳ـ
«خواص» و چهره‌های شاخص، اگر در مقطع حساس به وظیفه خویش عمل نکنند، جامعه را به
ذلت می‌کشند.

۲۴ـ
رفاه‌طلبی و دنیازدگی، مانع «عمل به تکلیف» و پیروی از «حق» می‌شود.

۲۵ـ
شیعة حسین«ع»، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازش نمی‌کند و عزت خود را نمی‌فروشد.

۲۶ـ
اصلاح‌طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است.

۲۷ـ
«خون» و «شهادت»، سلاحی برنده و دشمن‌شکن است.

۲۸ـ
«خون» بر «شمشیر» پیروز است.

۲۹ـ هر
روز «عاشورا» و همه جا «کربلا» و همه ماه‌ها «محرم» هستند.

۳۰ـ
عزاداری، رمز بقای حماسة عاشوراست و «سلاح اشک»، فریاد مظلومیت است.

اینها گوشه‌هایی
از «درس‌های عاشورا» هستند. فلسفة قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش
معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است.

خدا کند
شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.

 

سوتیتر:

ایام محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی
با عترت رسول‌الله«ع» و ماه بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار
نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی است.

 

 

 

 

/

به سوی سبک زندگی اسلامی

به سوی سبک
زندگی اسلامی
(۳)

حجت‌الاسلام‌والمسلمين محمدتقی رهبر

مبانی
نظری بحث

برای
انتخاب سبک زندگی نخست باید زندگی را معنا کرد، هدف و چرایی زندگی را به آزمون
نهاد، ابعاد حیات و زندگی انسان، ماهیت و جایگاه او در نظام آفرینش را بازشناسی و
آنگاه سبک زیستن را براساس تفکر و برداشت از زندگی انتخاب کرد.

این یک
بحث فلسفی و معرفتی است که بدون آن سخن گفتن از زندگی و سبک آن، نامفهوم است، زیرا
اگر انسان را تنها در بعد مادی و حیات حیوانی یعنی گوشت و پوست و استخوان و
نیازهای جسمانی و غرائز حیوانی که محصول نگرش مادی و ماده‌گرایی است، خلاصه کنیم، حیات
او تفاوت چندانی با دیگر حیوانات ندارد و بحث از سبک زندگی وی قشری و سطحی و بی‌حاصل
است.

اما اگر
به انسان براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و
مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی
بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند.
جای آن دارد که بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب و آیین، از سنت‌ها و الگوها و بایست‌ها
و نبایست‌ها سخن بگوئیم و زندگی انسان
را بر اساس آنها پی نهیم و راه و روش‌ها را انتخاب کنیم.

 

نگرشی
به ابعاد حیات

پدیده
حیات یکی از اسرار پیچیده خلقت و راز بزرگ آفرینش و جلوه‌ای از حیات مبدأ لایزال
است که: «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ». حیات در عالم ممکنات و به‌ویژه انسان ابعاد
گوناگون دارد. به تعبیر برخی ژرف‌نگران، هر موجودی از آن جهت که پرتوی از ذات واجب‌الوجود
«حیّ» است، از مرتبه‌ای از حیات برخوردار است و از این منظر هر ذره‌ای از موجودات
از نوعی از حیات بهره دارد و جهان یک سامانه زنده است، هر چند با تفاوت مراتب
زندگی.

و اما
انسان که اعجوبه خلقت است، دارای مراتبی از حیات مادی و معنوی، از حیات مادی،
نباتی و حیوانی گرفته تا حیات روحانی، عرفانی، اخلاقی و اعتقادی و ماوراء ماده است
که هر یک در انسان‌شناسی جایگاه ویژه‌ای دارند.        

در قرآن
کریم واژه حیات و مشتقات و ویژگی‌های
خاص آن طی ده‌ها آیه آمده است که به
اختصار عبارتند از:

الف)
جلوه‌های حیات در کره خاک: « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا
؛(۱) بدانید که خدا زمین را بعد از مرگش زنده می‌کند».

این
حیات همان جنب و جوش طبیعت بهاری است که پس از مرگ زمستانی پدیدار می‌شود و رویش
گیاهان و بارور شدن درختان را به همراه می‌آورد.

در آیه
دیگر می‌فرماید:

« وَآيَةٌ
لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ
يَأْكُلُونَ ؛(۲) یکی از نشانه‌های خداوند، زمین مرده است که آن را
زنده می‌کنیم و محصولاتی را پدید می‌آوریم که از آن تغذیه می‌کنید».

ب) حیات
جانداران: که شامل انسان و سایر موجودات زنده و مرحله بالاتری از حیات است. قرآن
در این باره می‌فرماید:

« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً
فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(۳)
چگونه به خدا کفر می‌ورزید حال آنکه مرده بودید و او شما را زنده کرد و سپس می‌میراند
و آنگاه زنده می‌کند و سپس به سوی او بازگشت می‌کنید».

ج) حیات
مادی و حیات معنوی: حیات ظاهر و حیات باطن از موارد دیگر حیات آدمی است که قرآن
کریم بدان پرداخته است:

« یَعْلَمُونَ
ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ؛(۴)
آنها ظاهری از زندگی را می‌بینند و از زندگی دیگر (آخرت) غافل‌اند.

و نیز
آیه کریمه دیگر که زندگی آرمانی را در آخرت ارائه نموده می‌فرماید:

« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ
الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ
أَمَلًا ؛(۵) اموال و فرزندان زیور زندگی دنیا هستند، اما آنچه شایسته
و ماندگار است نزد خدا پاداش بهتری دارد و آرمان والاتری است».

قرآن
کریم در آیات عدیده‌ای به بیان زندگی مادی و معنوی انسان پرداخته و ویژگی‌ها و
ماهیت هر یک را بیان کرده و آدمیان را از این زندگی تنگ مادی به حیات گسترده و
ماندگار معنوی فراخوانده و در انتخاب راه و روش زندگی و خط مشی درست یاری ‌رسانده  و از فریفتگی به زرق و برق دنیا برحذر داشته است
تا بدانند چه سبکی را برای کدامین هدف حیات برگزینند. از جمله می‌فرماید:

« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا
لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ
كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا
ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ
وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور؛(۶)
بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و افزون‌طلبی اموال
و فرزندان است، همانند بارانی که کشاورزان را شادمان کند و گیاهان را برویاند و
سپس آنها پژمرده و زرد شوند و سپس به صورت کاه درآیند و در آخرت (برای دنیاپرستان)
عذابی سخت در پی آورد (و برای مؤمنان) آمرزش خدا و خشنودی او را و این زندگانی
دنیا جز کالای فریبنده‌ای نیست».

بنابراین
از نظر قرآن کریم و نگرش الهی، جلوه‌های زندگی دنیا جز کالای فریب نیستند که
آدمیان را به لهو و لعب و زر و زیور و غرور و غفلت و زراندوزی و فخرفروشی می‌کشانند
و نتیجه آن غفلت از آخرت و از دست دادن حقیقت حیات انسانی است و دستاورد آن همین بی‌عدالتی‌ها
و لجام‌گسیختگی‌هائی است که در رفتار انسان‌ها مشاهده می‌کنیم که گروه‌هایی از
جامعه بشری را با تلخکامی و محرومیت روبه‌رو می‌سازند و حقیقت حیات را که همانا
معنویت و آرمان ابدی و الهی است از یادشان می‌برد.

از این
رو قرآن کریم در آیات بسیار بر این مطلب تأکید می‌ورزد که حیات واقعی همانا زندگی
آخرت است که بسیاری از آن غفلت ورزیده‌اند: «مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا
لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛(۷)
این زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نیست و سرای آخرت تنها زندگی واقعی است اگر می‌دانستند».

البته
این را همه کس نمی‌فهمد الا صاحبدلان و بندگان خاص. امیرالمؤمنین«ع» در وصف اولیاء
خدا می‌فرمایند: «ا «إنَّ أولیاء
الله هُمُ الّذین نظرُوا إلی باطن الدُّنیا إذَا نظر الناس إلی ظاهرها و اشتَغَلوُا بِآجِلِهَا اِذَا اشّتَغَلَ النّاسُ
بِعَاجِلِها فاماتوا مِنها ما خَشوا ان یُمیتهِم و تَرکوا مِنها ما عَلموا اِنه سِیتَرکُم؛(۸)
اولیاء خدا کسانی هستند که به باطن دنیا می‌نگرند آنگاه که مردم به ظاهر آن می‌نگرند
و به آینده می‌اندیشند آنگاه که مردم به حال می‌اندیشند. آنان هر آنچه را که از آن
بیم دارند و می‌ترسند که آنان را به کشتن بدهد سرکوب می‌کنند و می‌میرانند، چیزی
را می‌دانند آنها را ترک می‌کند و از آن چشم می‌پوشند».

رسالت‌های
آسمانی و سفیران الهی آمدند تا بشریت را به حقیقت حیات توبه دهند، با مبدأ و معاد
آشنا سازند، آنها را از سقوط در ورطه حیوانیت و بهمیت و سبعیت و خور و خواب و
شهوات لجام گسیخته که خصلت جانوران و بهائم است برهانند و در حقیقت آنان را زنده
کنند و راه و رسم زندگی انسانی را به آنان بیاموزند.

قرآن
کریم می‌فرماید:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ
لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ ؛(۹) ای کسانی
که ایمان آورده‌اید، خدا و پیامبر را اجابت کنید آنگاه که شما را به چیزی دعوت
کنند که شما را زنده کند».

بنابراین
آداب و احکام شریعت، معیار سبک زندگی اسلامی است. این آداب شامل احکام عبادی، اخلاقی
و تربیتی و عملی و اوامر و نواهی آموزه‌های فردی و خانوادگی اجتماعی است که از سوی
آفریدگار جهان و انسان برای بشر نازل شده، تضمین کننده سعادت بشرند و تخلف از آنها
منشأ شقاوت و تیره‌روزی است.

نکته
شایان ذکر این است که سیاست‌گذاری در سبک زندگی را نمی‌توان به دست هر کسی داد. دستورالعمل
یک کارخانه ماشین‌سازی را خود آن کارخانه باید بدهد و اگر جز این باشد، کار آن
ماشین با مشکل روبه‌رو می‌شود.

انسان
آفریده پروردگار است و هم او می‌داند مصلحت و سعادت و کمال این موجود چیست. « أَلَا
يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ».(۱۰)

احکام و
تعالیم دین تشریفاتی نیستند، بلکه براساس مصالح انسان آورده شده‌اند. تجربه نیز
نشان داده است که هرگاه انسان در چهارچوب شریعت حرکت کند، از آرامش و سلامت و
سعادت برخوردار خواهد بود، در حالی که انحراف از این مسیر منشأ نابسامانی‌هاست،
لذا مسلمانان از آن روزی که سبک زندگی اسلامی را نادیده گرفتند و به امیال نفسانی
خود عمل کردند و یا به سبک‌های صادراتی از سوی بیگانگان یا حاکمان بی‌کفایت دچار
شدند، دستخوش نابسامانی شدند که نشانه‌های آن را در فرهنگ و سیاست و اقتصاد و فرد
و خانواده شاهدیم.

نفوذ
فرهنگ بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی،
تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری،
رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی
و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد که اگر به این منوال بگذرد معلوم نیست
در آینده چه خواهد شد!

دغدغه
رهبر معظم در پیشینه سبک زندگی در اینجا این است که به فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی
نیاز مبرم داریم. این امر تلاش همه دلسوزان به ویژه دست‌اندرکاران امور فرهنگی،
رسانه‌ای، حوزوی و دانشگاهی و تبلیغی را می‌طلبد.  

دنباله
بحث را در شماره بعد پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حدید، ۱۷.

۲ـ یس، ۳۳.

۳ـ بقره، ۲۸.

۴ـ روم، ۷.

۵ـ کهف، ۴۶.

۶ـ حدید، ۲۰.

۷ـ عنکبوت، ۶۴.

۸ـ کلمات قصار، نهج‌البلاغه، شماره ۴۳۲.

۹ـ انفال، ۲۴.

۱۰ـ ملک، ۱۴.

 

 

سوتیترها

1.

 

اگر به انسان
براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء
و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک
زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند.

 

2.

نفوذ فرهنگ
بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی،
تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری، رشوه،
حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف
تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد.

 

/

تا زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید

«یک
عمر مجاهدت در راه خدا» در گفت و شنود پاسدار اسلام

 با مرحوم حبیبالله عسگراولادی

تا
زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید

 

درآمد:

مرحوم
حبیب
الله عسگراولادی از جمله شخصیتهای جامعالاطرافی است که متانت، انصاف، سعه
صدر، مقاومت در برابر سختی
ها
و کمک به محرومین در او چنان بارز و آشکار بود که دوست و دشمن را به احترام وامی
داشت. وی که تا آخرین لحظه عمر با
تحمل زخم زبان
های فراوان
از دوست و دشمن، با پایداری بی‌وقفه بر اصول، تتمه آبرویش را نیز صرف ایجاد وحدت
بین نیروهای معتقد به نظام کرد، با قلبی مطمئن به رحمت واسعه
الهی زیست و با دلی که تا آخرین نفس
برای محرومین و خدمت به آنان می‌تپید، به سوی معبود پر کشید.

یادش
گرامی و راهش پر رهرو باد

گفت
و شنودی که پیش رو دارید، گزیده
ای
است که از گپ و گفت‌هايی چند با آن بزرگوار. با این امید که نمی باشد از یمی.

 

چگونه
وارد عرصه سیاست شدید؟

بسم
الله الرحمن الرحیم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. با استدعای صلوات
و سلام بر حضرت ولی‌عصر(عج) و
با درخواست علو درجه برای امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی و عرض ادب و سلام به
محضر ولی امر مسلمین و با استدعا از درگاه احدیت که جز حق نگوییم و جانب انصاف را
نگه داریم، در ابتدای عرایضم به نکته‌ای
اشاره می‌کنم و سپس به سئوال شما پاسخ می‌دهم.

خداوند
در آغاز سوره یوسف آیه 111 میفرماید: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي
الأَلْبَابِ». به‌درستی که در قصص آنان برای صاحبان خرد و اندیشه عبرت‌هائی قرار
دادیم و از این دست تذکرات در قرآن کریم فراوان است. بنابراین   بررسی
احوال گذشتگان می‌تواند چراغ راهی برای آیندگان باشد.

این
را عرض کردم تا بر این نکته تأکید کنم که در پاسخ به سئوالاتتان متوقع نباشید آنچه
را که شما می‌پسندید بگویم، بلکه متوقع باشید واقعیت‌ها را بیان کنم، زیرا معتقدم برای تک‌تک حرف‌هایی
که می‌زنم، فردای قیامت باید پاسخگو باشم.

نقل
وقایع تاریخی در کشور ما متأسفانه غالباً بر اساس تعصب و به شکلی غیرمنصفانه صورت
می‌گیرد. برای مثال در موضوع ملی شدن صنعت نفت، عده‌ای طرفدار متعصب دکتر مصدق هستند، عده دیگر با
تعصب از آیت‌الله کاشانی طرفداری می‌کنند. یک عده توده‌ای
و چپی و عده‌ای سلطنت‌طلب
هم به دنبال منافع خود هستند و لذا هر دوی آنها را می‌کوبند. گروه پنجمی هم که با انصاف واقعیت‌ها را بیان می‌کنند، در این میان گم شده‌اند!

در
پاسخ به سئوال شما باید عرض کنم بنده در سال 1327 که مرحوم آیت‌الله کاشانی از مردم برای تظاهرات علیه اشغال
کشور فلسطین توسط دولت صهیونیست‌های غاصب، مردم را به راه‌پیمائی  دعوت کردند، در آن تظاهرات شرکت کردم.

در
قالب حزب و گروه یا مستقل؟

نخیر،
بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم آن
روز در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن
و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی بود.

فداییان
اسلام چطور؟

خیر،
عضو فداییان اسلام هم نبودم، هر چند بسیاری از آنها را می‌شناختم و به برخی هم علاقه داشتم. به هر حال آن روز در
تظاهرات شرکت کردم و دستگیر هم شدم و چند روزی بازداشت بودم.

شما
که از نزدیک با طیف
های
مختلف فعال در نهضت ملی آشنا بودید، آن گروه
ها را چگونه ارزیابی میکنید؟

جبهه
ملی به اعتقاد بنده طیف گسترده‌ای
از گروه‌های مختلف و حتی متضاد بود و در بین آنها از
مذهبی متعصب تا لیبرال بی‌قید
را می‌شد پیدا کرد. حزب توده هم که در مقابل جبهه ملی
ایستاده بود و تلاش می‌کرد نفت
شمال را به روس‌ها بدهد.

دکتر
مصدق و آیت
الله کاشانی چه نقشی داشتند؟

دکتر
مصدق با حزب توده و شوروی مماشات می‌کرد.
به انگلیس بدبین و به امریکا خوش‌بین
بود، به همین دلیل هم افراد متدین به او خوش‌بین نبودند. آیت‌الله
کاشانی بسیار شجاع و بصیر بودند و قصد داشتند کاری کنند که شاه فقط سلطنت کند و
کاری به اداره کشور نداشته باشد، اما برای این کار به نیرو نیاز داشتند که وجود
نداشت. ایشان خیلی خوب می‌دانستند
در آن شرایط امکان تشکیل حکومت اسلامی وجود ندارد و همین که اختیارات شاه محدود ‌شود، می‌توان به‌تدریج زمینه‌های
حکومت اسلامی را فراهم کرد، اما متأسفانه یاران و طرفداران ایشان تحلیل درستی از
شرایط نداشتند و تا جایی که توانستند آبروی ایشان را بردند، از جمله پسرشان سید
مصطفی و شمس قنات‌آبادی که ابتدا گروه مسلمانان مجاهد را راه
انداخت، ولی سرانجام سر از دربار درآورد.

پس
شما علت شکست نهضت ملی را ناهمگونی جبهه ملی می
دانید؟

قطعاً.
در این جبهه آیت‌الله کاشانی حضور داشتند که یک روحانی بصیر و
سیاستمدار به تمام معنا بودند. آن سوی طیف دکتر مصدق بود و یارانش که ملی‌گرا و لیبرال بودند و اعتقادات دینی محکمی
نداشتند. از سوی دیگر هم نواب صفوی و یارانش بودند که فکر می‌کردند با شاه فقط باید با زبان گلوله حرف زد.

یادی
هم از روز 30 تیر بکنید.

دکتر
مصدق در روز 25 تیر 1332 از شاه خواست وزارت دفاع را به او واگذار کند. شاه قبول
نکرد و دکتر مصدق هم استعفا داد و به احمدآباد رفت. شاه هم بلافاصله به قوام دستور
داد کابینه را تشکیل بدهد. قوام هم اعلامیه‌های
پر از توپ و تشری را صادر می‌کرد.
آیت‌الله کاشانی که وضع را این طور دیدند، در 27 تیر
اعلامیه دادند و گفتند روز 30 تیر روز مقاومت ملی است و اعتراض به قوام و مقاومت
در برابر او تا بازگشت دکتر مصدق ادامه خواهد داشت.

یادم
هست در روز 29 تیر با برادربزرگم که به حزب توده گرایش داشت از خیابان پامنار به
طرف بازار می‌رفتیم که دیدیم مردم جلوی نانوایی‌ها صف بسته‌اند.
برادرم پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادم: «فردا به دستور آیت‌الله کاشانی همه مغازه‌ها تعطیل خواهند بود». ایشان معتقد بود چنین نخواهد شد، ولی
من تردید نداشتم مردم به ندای آیت‌الله
کاشانی پاسخ مثبت خواهند داد.

در
روز 30 تیر در مسجد جامع تهران در محضر شیخ مرحوم محمدحسین زاهد مشغول درس بودیم
که صدای تیراندازی بلند شد. کلاس تعطیل شد و بنده همراه عده‌ای به سمت میدان بهارستان رفتیم و دیدیم مردم را به رگبار
بسته‌اند. خود بنده با عده‌ای دیگر تعدادی از مجروحین و شهدا را به منزل آیت‌الله کاشانی بردیم. مردم شعار «مرگ بر قوام» می‌دادند و آیت‌الله کاشانی با لحنی قوی و محکم می‌گفتند: «چرا خود شاه را نمی‌گویید؟» برای همین آن شعار معروف: «ما بنده یزدانیم، ما
پیرو قرآنیم، ما شاه نمی‌خواهیم»،
خیلی زود ساخته و ورد زبان همه شد.

قیامی
چنین گسترده و مردمی چرا سرانجام به کودتای 28 مرداد 32 ختم شد؟

چندین
دلیل داشت. یکی این که فداییان اسلام که در روز 30 تیر هم شرکت نداشتند، به دلیل
مخالفت با دکتر مصدق به‌تدریج با
آیت‌الله کاشانی هم بنای مخالفت را گذاشتند و حرف‌های تندی را به ایشان زدند که حقیقتاً اسباب
شرمندگی است. تفرقه‌ای که به‌تدریج بین آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق شکل گرفت، مردم را پراکنده کرد، در
حالی که همه حقیقتاً با دل و جان به میدان آمده بودند. دکتر مصدق به‌تدریج فراموش کرد مردم در پاسخ به دعوت یک رهبر
دینی آمدند و مجروح و کشته دادند و این گونه تصور کرد که مردم به خاطر شخص او به
میدان آمدند. حزب توده هم تا جایی که توانست جریان مذهبی نهضت را تخریب کرد. هم
جناح ملیون و هم جناح مذهبی‌ها در
آن جریان بسیار بد عمل کردند، به همین دلیل یک سال بعد یعنی در 28 مرداد 32 عملاً
کسی برای دفاع از نهضت ملی به میدان نیامد و شاه و دربار بدون آن که با مقاومت جدی
از سوی مردم  روبرو شوند، با کمک امریکا بر
ایران مسلط شدند و برای یک ربع قرن خفقان و اختناقی بی‌سابقه را بر این کشور مستولی ساختند. آتش تفرقه همواره بلای
جان نهضت‌هاست که در 28 مرداد هم دامان کشور ما را گرفت.

عدهای معتقدند شاه تا قبل از 28 مرداد
قدرتی نداشت و بعد از 28 مرداد قدرت یافت.

بنده
چنین اعتقادی ندارم، چون به نظر من ارتش و نیروهای نظامی کاملاً زیر نفوذ و اختیار
شاه بودند و از دکتر مصدق فرمان نمی‌گرفتند.
اگر غیر از این بود در 28 مرداد باید درگیری مهمی پیش می‌آمد که نیامد. ساده‌لوحی
است اگر تصور کنیم با حضور عده‌ای
از قبیل دار و دسته مرحوم طیب و شعبان بی‌مخ
و شلوغ کردن چند خیابان و میدان می‌شود
کودتا کرد. واقعیت این است که تعبیر و تفسیرهایی که از حوادث 30 تیر و 28 مرداد می‌شود بیش از آنچه که متکی بر واقعیت‌های تاریخی باشند، حاصل تعصبات فردی و گروهی
هستند.

شما
بسیار به امام نزدیک بودید. تفسیر ایشان از این وقایع چه بود؟

امام
با تجربه‌ای که از این حوادث به دست آورده بودند، زمانی که
دستور فرمودند ما هیئت مؤتلفه را تشکیل بدهیم، گفتند به‌جای عضوگیری به دنبال برادریابی باشید و مطلقاً کسانی را که
سابقه فعالیت حزبی داشته‌اند
نپذیرید.

دلیلشان
چه بود؟

می‌فرمودند آنهایی که مخالف شما هستند، تلاش می‌کنند زیر پوشش حزب شما به اهداف خود برسند. عده‌ای هم نفوذی و عامل دشمن‌اند. یک عده را هم پلیس می‌شناسد و ردشان را می‌گیرد
و به شما می‌رسد. عده‌ای
هم که اکثریت را تشکیل می‌دهند،
با اولین کتک همه چیز را لو می‌دهند.
امام به آیت‌الله کاشانی علاقه زیادی داشتند و لذا پس از آن
همه بی‌حرمتی‌ای
که به ایشان شد، در واقع ایشان بودند که به دفاع از مرحوم کاشانی پرداختند و به
عالی‌ترین وجه از ایشان اعاده حیثیت کردند.

شما
چگونه با امام آشنا شدید؟

بنده
در مسجد امین‌الدوله نزد مرحوم شیخ محمد زاهد درس می‌خواندم. مرحوم آیت‌الله حق‌شناس
از شاگردان حضرت امام بودند و شب‌های
شنبه در آن مسجد حلسه داشتند و در درس اخلاق مکرراً نام حاج آقا روح‌الله خمینی را می‌بردند. از اینجا بود که با نام
امام آشنا شدم.

در
سال‌های 39، 40 در مسجد امین‌الدوله کتاب یا وجوهات را به ما می‌دادند که به قم و خدمت امام برسانیم. در آن سال امام برای
تابستان به امامزاده قاسم و منزل آیت‌الله
رسولی محلاتی تشریف آوردند. ما هم در آن موقع در آنجا سکونت داشتیم و این آشنایی
عمیق‌تر شد.

ما در
مسجد امین‌الدوله هیئتی به اسم هیئت مؤید درست کرده بودیم و
تقریباً 26 نفری می‌شدیم. من و
مرحوم آقای شفیق انتخاب شدیم که رابط هیئت با امام باشیم و از آن به بعد ارتباط
رسمی ما با امام شروع شد.

هر
بار که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان
سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را
به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از
منکر جزو فروع دین هست؟» جواب دادیم: «بله»، فرمودند: «پس چرا در رساله‌های عملیه نیست؟ توسط چه کسانی و با چه هدفی
برداشته شده است؟ امر به معروف صرفاً این نیست که به کسی که به خدا، معاد و نبوت
معتقد است بگویید نماز بخوان. برای انجام این واجب الهی باید تشکیلات قوی داشت».

تشکیلات
مورد نظر امام چه ویژگی
هایی
داشت؟

امام
معتقد بودند ابتدا باید نحوه بحث کردن درست را یاد بگیریم و در بحث به دنبال یافتن
پاسخ برای سئوال خود باشیم، نه صرفاً به دنبال جواب دادن، چون اسم این دیگر بحث
نیست، جدل است.

دومین
نکته‌ای که تأکید می‌فرمودند این بود که اهل ایمان
نباید متفرق باشند بلکه باید دور هم جمع شوند. اساساً تشکیل هیئت‌های مؤتلفه بر همین اساس بود. ایشان می‌فرمودند در حوزه‌های حزبی بحث کنید و اکثریت سعی کند اقلیت را قانع کند. اقلیت
هم بداند که اگر روش درستی را در پیش بگیرد، در آینده اکثریت می‌شود، لذا هرگز نباید اقلیت را با فشار تسلیم
اکثریت کرد.

دیگر
توصیه ایشان این بود که همواره خدا را ناظر و حاضر بدانید و می‌فرمودند عالم محضر خداست و آن کسی که اخلاق را
رعایت نمی‌کند، غافل است از این که در محضر خداست. در محضر
خدا نباید معصیت کرد.

یکی
دیگر از روش‌های امام این بود که همواره سعی می‌کردند به‌طور مستقیم با مردم سخن بگویند و سخنان
آنان را بشنوند و همواره می‌فرمودند من می‌دانم این مردم چه می‌گویند، آنها هم می‌دانند
من چه می‌گویم و لذا امام هیچ وقت سخنگو نداشتند. 
 

در
حال حاضر هم مقام معظم رهبری این نقش را به عهده دارند و به مردم پیام می‌دهند و از خود مردم هم پیام می‌گیرند.

حضرت
امام هرگز یادگیری را تعطیل نکردند. وقتی کسی صحبت می‌کرد، ایشان دقیقاً گوش و همواره از آدم‌های متخصص و باتجربه استفاده می‌کردند.

جنابعالی
با شهید حاج آقا مصطفی خمینی هم آشنایی داشتید. ارزیابی شما از شخصیت ایشان چیست؟

بنده
در سال 41 در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی که امام اعلامیه دادند،
سخنان امام برای مردم عادی نیاز به تفسیر داشت که حاج آقا مصطفی این وظیفه را به
عهده گرفت. توضیحات ایشان به‌قدری
مؤثر بود که بسیاری از افراد تحت تأثیر و جهت‌دهی ایشان به میدان مبارزه آمدند. یادم هست از روزی که رفت
و آمد مردم به بیت امام شروع شد، حاج آقا مصطفی در بین مردم محبوبیت خاصی پیدا
کرد، به‌طوری که اغلب مشکلات و درددل‌هایشان
را از طریق ایشان به حضرت امام می‌رساندند.

شهید
حاج آقا مصطفی حوصله و شرح صدر عجیبی داشت و بسیار خوشرو و خوش‌مشرب بود. امام به ما فرموده بودند اگر به من
دسترسی پیدا نکردید، مسائل را به مصطفی بگویید. او هم حرفتان را خوب می‌فهمد و هم درست به من منتقل می‌کند، لذا با حضور ایشان کارها بسیار سرعت گرفتند.

حضور
ذهن شهید حاج آقا مصطفی در امور سیاسی و اجتماعی کم‌نظیر و فاصله ایشان از هر نظر با امام بسیار کم بود و لذا
بسیاری از مسائل را بدون مراجعه به حضرت امام و شخصاً حل می‌کردند.

اشاره
کردید اولین بار در سال 1327 دستگیر و زندانی شدید. دستگیری
های بعدی شما به چه دلیل بود و چقدر
طول کشید؟

بار
دوم در خرداد 42 دستگیر شدم که باز چند روز بیشتر در زندان نبودم. سومین بار در 11
بهمن سال 43 و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور بود و از سال 43 تا 56 در زندان
بودم.

ظاهراً
در طی نزدیک به سیزده سال غیر از زندان تبعید هم می
شدید.

بله،
یک بار در سال 48 یا 49 به زندان برازجان تبعید شدم که یک سال طول کشید. یک بار هم
در سال 50 به زندان مشهد که سه سال و خرده‌ای
طول کشید.   

علت
تبعیدتان چه بود؟

چهار
نفر از زندان قصر فرار کردند که داخل باغ دستگیر شدند. بعد شرایط را برای همه
بسیار دشوار کردند. ما هم اعتصاب غذا کردیم. روز دهم بالاخره رئیس زندان آمد و
گفت: «حرفتان چیست؟» گفتیم: «یک زندگی انسانی». گفت: «فرار می‌کنید زندگی انسانی هم می‌خواهید؟» گفتیم: «یک عده دیگر فرار کرده‌اند، چرا ما باید تاوان پس بدهیم؟» گفتند: «شما
کمک کرده‌اید». خلاصه هر چه خواستند اعتصابمان را بشکنیم
زیر بار نرفتیم. بالاخره هم بنده، شهید عراقی و مرحوم انواری را به زندان برازجان
فرستادند.

در
زندان مشهد با چه کسانی هم
سلول
بودید؟

شهید
لاجوردی و آقای ابوالفضل حاج حیدری، چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی و عده‌ای از مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق هم بودند.

شما
به انصاف حتی در باره دشمن خود شهرت دارید. آیا در طول این مدت طولانی، زندانبان
خوب هم داشتید؟

بله،
در زندان قصر که بودیم، رئیس بند سیاسی، سرهنگ تیموری آدم خوبی بود و با زندانیان
سیاسی رفتار خوبی داشت. دیگری افسر نگهبان زندان شماره 3 قصر سروان اسدی بود که بعدها
سرهنگ شد. یکی هم سرهنگ کوهرنگی بود، به همین دلیل من، شهید عراقی، آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان پس از پیروزی
انقلاب شهادت دادیم که اینها آدم‌های
خوبی بودند و در زندان با زندانی‌ها
رفتار بدی نداشتند و همین شهادت ما و برخی دیگر از زندانی‌ها باعث شد آنها به شغل خود ادامه بدهند و به بازنشستگی
برسند.

ظاهراً
شما در زندان ادامه تحصیل دادید. چگونگی این امر را بیان بفرمایید.

موقعی
که به زندان رفتم دیپلم نداشتم و طلبه بودم. من در زندان به برادرها گفتم بیایید
پانزده سال زندانی بودن را قطعی بگیریم و آن را سه قسمت کنیم. در پنج سال اول هر
کدام دیپلم نداریم، بگیریم. در پنج سال دوم دروس دانشگاهی بخوانیم و پنج سال آخر
را صرف تحقیق و مطالعه کنیم. من واقعاً تصمیم داشتم در عرض پنج سال دیپلم بگیرم که
اجازه ندادند و ما اعتصاب غذا کردیم. بعد اجازه دادند در سال بعد امتحان بدهیم که
این کار را کردند و من در ظرف هر سال دو تا امتحان را گذراندم و سه ساله دیپلم
گرفتم.

بعد
با دانشگاه مکاتبه کردم، اما در زندان اجازه تحصیل دانشگاهی به ما ندادند و ما باز
اعتصاب غذا کردیم. بعد تصمیم گرفتند اجازه بدهند، ولی من به زندان مشهد تبعید شدم
و در آنجا نتوانستم به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهم، اما در تمام این مدت نزد علما
تحصیلات طلبگی‌ام را ادامه دادم و انگلیسی را هم سه ساله
آموختم. در زندان یک ترجمه از قرآن هم نوشتم.

در
زندان برازجان شانس آوردم و دو انبار کتاب پیدا و حس کردم خواست خدا بود که مرا به
آنجا تبعید کنند. به شهید عراقی و مرحوم انواری گفتم: «از امروز دیگر مرا نخواهید
دید. یک انبار کتاب پیدا کرده‌ام
و دیگر جز خواندن آن کتاب‌ها
هیچ کاری نخواهم کرد».

چه
شد که آزادتان کردند؟

در
سال 56 شعار فضای به اصطلاح باز سیاسی مطرح شد. ما در زندان اوین بودیم. یک روز
چشم‌های ما را بستند و برای بازجویی بردند و به من
گفتند باید همه چیز را بگویی وگرنه چنین و چنان. گفتم: «من دوازده سال است که
اینجا هستم. از چه چیزی خبر دارم که بگویم؟ مگر همین امروز مرا از وسط خیابان
گرفته‌اید؟ هر چه می‌دانستم همان دوازده سال پیش به شما گفتم». بعد مرا به اتاق
دیگری بردند و دیدم مرحوم آقای طالقانی، آقای مهدوی کنی و عده دیگری نشسته‌اند. بسیار خوشحال شدم و خواستم راه بیفتم و
برگردم که آقای طالقانی فرمودند: «نمی‌خواهد
بروید، همین جا بنشینید». رسولی هم که آمد حرفی بزند، آقای طالقانی به او نگاه
تندی کردند که حساب کار دستش آمد و رفت.

و
سال 56 بود و آزادی از زندان. پس از آزادی چه کردید؟

در
کمیته استقبال بودم و دو بار هم برای امام که در پاریس تشریف داشتند پیام بردم و
بار آخر هم در خدمت ایشان به تهران برگشتم.

محتوای
پیام
ها چه بودند؟

یکی
در مورد حزب‌الله بود و دیگری در باره تشکیل شورای انقلاب که
نظر امام خواسته شده بود و ایشان فرمودند: «ان‌شاءالله به‌زودی
به ایران می‌آیم و صحبت می‌کنیم». بعد تعدادی بسته را از قفسه پایین آوردند و باز
کردند و فرمودند: «اینها جواهر و زینت‌های
خانم‌هاست که داده‌اند تا صرف نهضت شود». عرض کردم: «ما نگران شما هستیم.
اینها بماند. شما در اینجا نیاز دارید». فرمودند: «توکل من به خداست. کار من با
این چیزها حل نمی‌شود. شنیده‌ام وضع اعتصابیون در ایران خوب نیست و کشاورزان، کارگران و
اصناف در زحمت هستند. اینها را ببرید و بفروشید و صرف آنها کنید. من نگران آنها
هستم».

دوم
یا سوم بهمن به فرودگاه رفتم تا به ایران برگردم و پیام‌های امام را بیاورم، اما گفتند فرودگاه مهرآباد بسته است و
به‌ناچار برگشتم و به امام عرض کردم می‌خواهم به یکی از کشورهای عربی بروم و از آنجا از
مرز زمینی وارد ایران شوم و اوامر شما را برسانم. فرمودند: «بمانید. ان‌شاءالله با هم می‌رویم».

امام
در شرایطی این را فرمودند که مطلقاً هیچ امیدی برای باز شدن راهی نبود. چند روز
بیشتر طول نکشید و امام در روز دهم بهمن تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن به کشور
بازگردند.

صبح
روز یازدهم شهید عراقی به من گفت: «متأسفانه اسم من، تو و عده دیگری را حذف کرده‌اند». قطب‌زاده
دو سه هواپیما کرایه کرده بود که امام فرمودند: «یکی کافی است». گفتند: «تعداد
افراد زیاد است». امام فرمودند حذف کنید و آنها هم ما را حذف کردند. شهید عراقی
گفت: «امکان ندارد بگذارم هواپیمای امام بدون من پرواز کند».

قلب
من آرام بود و مطمئن بودم چون امام فرموده بودند با هم می‌رویم. امام فهرست نام‌ها را خواستند و نام من و شهید عراقی را به‌جای چند نفر دیگر نوشتند.

سفر
که آغاز شد در چهره همه غیر از امام نگرانی موج می‌زد. امام با آرامش تمام نماز شب را خواندند و کمی استراحت
کردند، بعد نماز صبح را خواندند و آرام نشستند. خبرنگاری پرسید: «احساس شما از این
ورود قدرتمندانه به کشور چیست؟» امام فرمودند: «هیچ». خبرنگار تصور کرد یا امام
متوجه سئوال او نشده‌ یا سئوال
او درست ترجمه نشده‌ است، لذا
دو باره سئوال کرد. امام زیر لب فرمودند: «الا ان اقیم حقا و ابطل باطل: نمی‌روم مگر برای ابطال باطلی و استقرار حقی».

ذکر
خدا و آرامش و ارتباط امام با خدا به همه ما آرامش می‌داد. بقیه ماجرا را هم که می‌دانید. امام در میان آن استقبال باشکوه پس از پانزده سال به
کشور بازگشتند و نظام مقدس جمهوری اسلامی با عنایت الهی و به دست ایشان و با یاری
و ایثار مردم مستقر شد.

در
انتهای این گفتگو اشاره‌ای هم به ارتباط خود با مقام معظم رهبری داشته باشید.

پس
از ارتحال جانسوز حضرت امام، شایسته‌ترین فرد برای به عهده گرفتن این مسئولیت
بزرگ، ایشان بودند که مجلس خبرگان با درایت تمام این نکته را تشخیص داد. نقش یگانه
ایشان در طول این سال‌ها و به‌خصوص در نجات کشور از ورطه هولناک قضایای سال 88 بر
هیچ اهل انصافی پوشیده نیست. تا زمانی که مردم متدین ما همراه با آهنگ ولایت حرکت
کنند، به فرموده امام به این نظام آسیبی نخواهد رسید.

بنده
هم همان طور که در دوران نهضت و پس از انقلاب گوش به فرمان رهنمودهای حضرت امام
بودم، اکنون هم اطاعت از امر ولی‌فقیه را بر خود لازم و واجب و ایشان را یگانه
محور وحدت مسلمین می‌دانم.

با
تشکر از حضرتعالی برای وقت موسعی که در اختیار ما گذاشتید.

و
صلی الله علی محمد و آل محمد «ع»

والسلام
علیکم و رحمه الله و برکاته

 

سوتیترها:

1.

بنده
تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم در سال
1327 در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت
مذهبی یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی بود.

 

2.

هر بار
که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما
را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از
منکر جزو فروع دین هست یا نه؟پس  توسط چه کسانی
و با چه هدفی از رساله‌های عملیه برداشته شده است؟»

 

 

       

/

ریزش‌ها، علل و ریشه‌های آن

ریزش‌ها،
علل  و ریشه‌های آن(2)

حجت
الاسلام و المسلمین رحیمیان

 

در نوبت
پیشین سیر تاریخی ریزش‌ها را در عهد پیامبران و ائمه«ع» به اختصار مورد برسی قرار
دادیم و این مطلب را پی می‌گیریم.

   همراهي و همصدائي
با دشمنان

در آيات
25 تا 28 سوره محمد(ص) مي‌خوانيم:

   «إِنَّ
الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى
الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ
كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ
إِسْرَارَهُمْ * فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ
وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا
رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» : همانا كساني كه پس از روشن شدن راه هدايت
به پشت سر بازگشتند، شيطان (باطل و گناه را) در نظر آنها بياراست و در آرزوهاي بي‌فرجام
افكند. زمينه و سبب (عقبگرد و ارتداد آنها) اين بود كه آنان به كساني كه از آنچه که
خداوند نازل كرده بدشان مي‌آمد (مخالفان آئين حق) گفتند ما در برخي از كارها از شما
اطاعت خواهيم كرد و خداوند پنهانكاري آنها را مي‌داند؛ پس چگونه است (حال آنها) آنگاه
كه فرشتگان جانشان را مي‌ستانند در حالي كه به صورت‌ها و پشت آنها (تازيانه) مي‌كوبند.
آن (عذاب) به خاطر آن است كه آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروي كردند و خشنودي
او را ناخوش داشتند، پس (خداوند) اعمال ـ خير ـ آنها را حبط و باطل نمود.

در اينجا
موضوع ارتداد و برگشت به عقب تصريح شده است. نكته‌اي كه در اينجا با تعبير «مِّن بَعْدِ
مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بيان شده، در داستان بلعم باعورا با « آتَيْناهُ آياتِنا…»
و در آيات سوره فرقان با تعبير « أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی » مورد
تأكيد قرار گرفته است، يعني در هر سه مورد بلعم باعورا و نيز آنكه به وسيله دوست بد
ساقط شد و در اينجا كساني كه در برابر دشمنان كوتاه آمدند و در برخي از امور با آنها
همراه شدند، هيچ یک در نقطه صفر نبودند. اولي آيت‌الله به معني واقعي و دومي اهل ذكر
بودند و برای سومي هم حجت و راه هدايت روشن شده بود، اما همه آنها با گرفتار شدن در
دامي خاص به انحطاط و ارتداد و سقوط كشيده شدند.

آنچه در
اين آيات به عنوان عامل ريزش و سقوط مطرح شده است، تسويل و فريب شيطان است كه زمينه
آن در آيه دوم به صراحت بيان شده است: ارتباط با كساني كه از «ما نزّل الله» بدشان
مي‌آيد و از آيات و معارف قرآن ناراحتند؛ اوامر و نواهي و واجبات خدا را ناخوش دارند،
در برابر باطل موضع‌گيري نمي‌كنند، بلكه به گروندگان به باطل روي خوش نشان و به آنها
وعده مي‌دهند كه در پاره‌اي از امور با آنها همراهي و از آنها اطاعت خواهند کرد.

بدیهی است
ادامه این مسیر تدریجاً به اطاعت دربست و كامل مي‌انجامد که فرجام آن در آيات بعد تبيين
شده است: «آنگاه كه فرشتگان جان چنين كسي را مي‌گيرند، بر صورت او مي‌كوبند كه به سخط
خدا روي آورد و بر پشت او مي‌كوبند كه به رضوان خدا پشت كرد و اگر كار نيك و عمل صالحي
هم در گذشته انجام داده است، از پرونده او محو مي‌شود.

در اينجا
مناسب است خاطره‌اي را از امام نقل كنم. در اواخر دهه 40 و در ايامي كه به مناسبت يكي
از زيارت‌هاي مخصوصه امام حسين(ع)، امام خميني در كربلا بودند، چهار نفر از وعاظ سرشناس
كه با اينجانب َآشنا بودند و براي زيارت به عراق آمده بودند، به اينجانب گفتند ما در
نجف به خاطر ترس از مأموران ساواك مي‌ترسيم به ديدار امام بيائيم و به اين جهت خواستار
شدند كه در موقعيتي مناسب در كربلا امام را زيارت كنند. اينجانب تمهيد لازم را به عمل
آوردم و در عصر يكی از روزها آنها را نزد امام بردم و معرفي كردم. حضرت امام بدون مقدمه
مطلبی به این مضمون را فرمودند:  «طاغوت‌ها
مثل حيوانات درنده‌اند. اگر در مقابل آنها بايستيد عقب‌نشيني مي‌كنند، ولـي چنانچـه
با آنها همراهي كنيــد در هيچ نقطــه‌اي متوقف نمي‌شوند. اول از شما مي‌خواهند راجع
به فلان مطلب حرفي نزنيد و مثلاً نگوئيد اسلام در خطر است، بعد می‌گویند راجع به اسرائيل
و امريكا صحبت نكنيد. مطلبي كه در سال 43 از خطباء تعهد گرفتند. اگر همراهي كرديد،
در مرحله بعد از شما مي خواهند به فلان(شاه) دعا كنيد. اگر انجام داديد ازشما مي‌خواهند
كارهايش را ـ لوايح ششگانه‌اش ـ را تأييد كنيد. اگر تسليم شديد تا آنجا پيش مي‌روند
كه از شمــا مي خواهند خبرچين آنها شويد و اگر كسي كار خلاف رژيم انجام داد يا حرفـي
زد او را معرفي كنيد و تبديـل به مأمور ساواك شويــد. اگر مي‌خواهيد به آنجا كشيده
نشويد بايد در همان قدم اول بايستيد و…».

عجيب آن
كه ده سال بعد، يعني بعد از پيروزي انقلاب وقتي سراغ يكي از آن چهار نفر را گرفتم،
معلوم شد به همان فرجامي كه امام در آن زمان ترسيم كرد، سقوط كرده بود!

فرايند ارتداد
در اين آيات از تسويلات شيطاني آغاز مي‌شود. شيطان سراب را آب، زشتي‌ها را زيبا و ضدارزش‌ها
را ارزش جلوه مي‌دهد. مگر نه اين است كه شيطان بزرگ، امريكا با شعار آزادي زن، زن را
در اسارت لذت‌جوئي ناجوانمردانه و سودطلبي كارتل‌ها درآورده است؟ مگر نه اين است كه
با شعار دموكراسي، ملت‌ها را سركوب و با نام «حرب التحرير» و «جنگ آزادي بخش»، اشغالگري
مي‌كند و با ادعاي دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترين ظلم‌ها را به بشريت روا می‌دارد؟ رفتار
شيطان بزرگ همان شيوه شيطاني ابليس با آدم ابوالبشر است كه در قرآن ذكر شده است. شیطان
هنگامي كه مي‌خواهد آدم را فريب دهد صادقانه نمي‌گويد مي‌خواهم تو را فريب دهم و كاري
كنم كه از بهشت اخراج شوي، بلکه مي‌گويد: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ
إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ» (اعراف/20): پروردگارتان
شما را از اين درخت نهي نكرده  مگر به این خاطر
كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند..

یعنی حقيقت
را معكوس جلوه مي‌دهد و مي‌گويد اگر مي‌خواهيد در بهشت جاودانه بمانيد، از دستور خدا
سرپيچي كنيد. در عين حال خيانت خود را به عنوان خيرخواهي مطرح مي‌كند و برایش قسم هــم
مي‌خورد: «قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/21) و براي آنها
«سوگند» ياد كرد كه من براي شما از خيرخواهانم».

در قرآن
هر جا داستان آدم و شيطان را بازگو مي‌كند، در مقام نتيجه‌گيري و اشاره به اين كه داستان
شيطان و آدم، براي بني آدم داستانی تكرارشونده است، به جاي يا ايها الناس و امثال آن،
تعبير «يا بني آدم» را به كار مي‌برد و مثلاً در آيه 27 همين سوره مي‌فرمايد: «يَا
بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ»
:  اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد همان
گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت راند».

اين است
شيوه هميشگي شياطين جن و انس و شيطان بزرگ كه با جا به جائي ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، مصالح
و مفاسد و خوبي‌ها و بدي‌ها، انسان‌ها را فريب مي‌دهند.  قرآن مي‌گويد: إ«ِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ
فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»
(فاطر/6) : البته شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد. او حزبش را فقط به اين دعوت
مي‌كند كه اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».

شگرد ديگر
شيطان اين است كه براي منحرف ساختن انسان از راه درست و صراط مستقيم كارش را عموماً
با چرخش 180 درجه يا زاويه 90 درجه و 45 و… شروع نمي‌كند، زیرا در اين صورت انسان
متوجه مي‌شود و چه بسا مقاومت مي‌كند، بلكه نقطه شروع را از كمترين درجه‌اي كه خيلي
محسوس نباشد، همراه با تسويل انتخاب مي‌كند، اما همان يك درجه يا يك چندم درجه، در
امتداد و به‌تدريــج فاصله‌اش از خط مستقيم بيشتر و بيشتر مي‌شود تا آن كه بعد از چندي
انسان به دره سقوط مي‌كند.

در اين فرايند
است كه چه بسا ارتباطي ساده با اهل باطل به همنشيني و مجالسـت و سپس به هم‌آوائي با
آنها كشيده مي‌شود. همنشيني با آنها كه احكام خدا را برخلاف حقـوق بشــر مي‌داننــد
يا مي‌گويند اگر هم مطلوب بوده براي 1400 سال پيش بوده و به درد امروز بشر نمي‌خورد
و كار را به آنجا مي‌رسانند كه قرآن به آنها مي‌گويد: «سنطيعكم في بعض الامر»[سوره
محمد آیه 26] و ادامه اين روند به گسسته شدن كامل از جامعه و نظام اسلامي و پناه بردن
به دنياي كفر و هضم شدن در خدمت به استكبار منتهي مي‌شود.

اشاره به
اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه شيطان، چنگك تسويل و فريبكاريــش را براي همــه مي‌اندازد،
لكن آئينه قلب و باطن  برخي از افراد نان صاف
و صيقلي است كه شيطان صد بار هم که براي آنها چنگك بيندازد نمي‌تواند بر آئينه قلبشان
غباری بنشاند، اما کسانی كه صفحه قلبشان با رذائل اخلاقي و گرايش به اهل باطل گره خورده
است چه بسا اولين چنگك شیطان در گره‌هایشان گير كند و به‌آساني صيد شيطان شوند.

 

    سرمستي ناشي از ثروت

آيات 76
تا 82 سوره قصص داستان قارون را بيان كرده است. در آغاز آيات تصـريح مي‌كنــد كه:
«اِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي…» : همانا قارون از قوم موسي بود». گفته
شده است قارون پسرعمو يا پسرخاله حضرت موسي(ع) و در صف مؤمنان بود، ليكن ثروت زيادي
كه از پيوند با كانون قدرت يعني فرعون و ظلم به بني‌اسرائيل به دست آورد، باعث سرمستي،
غرور و كفر او شد تا جائي كه عليه حضرت موسی(ع) دست به زشت‌ترين توطئه و تهمت زد و
سرانجام زمين، او و اموالش را فرو برد.

امروز به
تعبير حضرت امام «همه گرفتاري‌هاي ما ـ و جهان ـ از امريكاست» و ريشه همه جنايت‌ها
و مفاسد در امريكا، نظام سرمايه‌داري و حاكميت و سلطه سرمايه‌داران و كارتل‌هاست. در
جامعه ما نيز همواره يكي از عوامل فساد و افساد، سرمايه‌داراني بوده‌اند كه خارج از
مدار شرع و قانون ثروت‌هاي كلان انباشته‌اند.

 

    وصله ناهمرنگ در
خانواده

آيه 221
سوره بقره ازدواج با مشرك را هر چند (زيبائي يا ثروت يا موقعيت او) اعجاب‌انگيز باشد
با قاطعيت نهي فرموده و علت آن را هم اين گونه تصريح كرده است: «أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ
اِلَي النَّارِ» : «آنها شما را به سوي آتش دعوت مي‌كنند».

همچنين در
آيه 14 سوره تغابن آمده است : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ
وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»  اي كساني كه ايمان آورده‌ايد بعضي از همسران و فرزندانتان
دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد…».

در آيه بعد
همين سوره آيه 15 مي‌فرمايد: «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ…»
: «اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند…» و در آيه 9 سوره منافقون آمده
است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ
عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» : «اي
كسانــي كه ايمــان آورده‌ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند و كساني
كه چنين كنند زيانكارانند».

از آيات
فوق كه به‌طور نمونه ذكر شد دريافت مي‌شود كه همسر مشرك در مسير زندگي، شخص را تحت
تأثير قرار مي‌دهد و انسان مومن را به آتش مي‌كشاند. اگر عقيده مشركانه همسر در طرف
مقابل تأثيرگذار است، در صورتي كه همسر يا فرزندان گرفتار خصلت‌هاي شيطاني، عقايد باطل
و رفتارهاي زشت و گناه‌آلود باشند، مي‌توانند در نقش يك دشمن، مومن را از خدا و ياد
خدا غافل کنند و به ورطه خسران و سقوط سوق دهند، به همين جهت اسلام در مورد ازدواج
با مشرك نهي قاطع فرموده و در مورد همسر علاوه بر توصيه‌هائي كه در براي گزينش وی ارائه
کرده، آنگاه كه همسر و همچنين فرزندان نقشي دشمنانه در قبال ايمان مومن ايفا می‌كنند،
دستور «فاحذروهم: از آنها برحذر باشيد» را صادر فرموده است.

در آيه
24 سوره توبه نيز مي‌خوانيم: «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ
وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ
كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ
وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ
لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»  بگو
اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالي كه به دست آورده‌ايد
و تجارتي كه از كساد شدنش مي‌ترسيد و خانه‌هايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از
خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش
را بر شما نازل كند و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمي‌كند».

در اين آيه
عمده محورهائي كه مي‌تواند در صورت غلبه دلبستگي به آنها بر دلبستگي به خدا و انجام
تكاليف الهي، باعث ريزش و سقوط انسان در ورطه فسق و محروم شدن از هدايت الهي و نزول
عذاب گردد، احصاء شده است. تدبر در يكايك موارد مذكور در آيه و نگاه مدبرانه به پيرامــون
خــود مي‌تواند ما را به تفسير عيني و مصداقي سخن خدا برساند.

در اينجا
اين سخن حضرت اميرالمومنين(ع) را یادآوری می‌کنیم كه فرمودند: «مازالَ الزُّبير رَجُلاً
مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ حَتّي نَشأ اِبنهُ المشْئوُم عَبْدالله» (حكمت 453 ـ نهج البلاغه):  زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا زماني كه
فرزند شومش عبدالله رشد كرد».

 

ريزش‌ها
در انقلاب اسلامي

در واقع
آنچه باعث شد بحث ارتداد و ريزش‌ها را مطرح کنیم اين است كه برخي از عناصر مغرض يا
جاهل داخلي، با نگاهی به فرايند انقلاب‌هاي رائج در جهان و جمله معروف «انقلاب فرزندانش
را مي خورد»، در پی ريزش‌هاي بعد از پيروزي انقلاب، این جمله را  تكرار کردند، در حالي كه نه انقلاب اسلامي مشابه
ديگر انقلاب‌ها بود و نه ريزش‌هاي بعد از انقلاب اسلامي مشابهت و وجه اشتراكي با خورده
شدن فرزندان در انقلاب‌هاي ديگر داشت.

انقلاب اسلامي
در امتداد هدف انبياء الهي و براساس: «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»
(نحل/36) شكل گرفت و تنها مقصد آن هدايت و سعادت همه انسانهاست، بنابراین در كليت خود
نمي‌تواند فرزندانش را دفع كند، بلکه بر عكس، حداكثر تلاش را براي  جلوگيري از ريزش اعضا و فرزندانش به عمل آورده است،
اما متأسفانه در مواردي به دليل علل و عواملي كه در آيات قرآن ملاحظه شد،  سقوط و ريزش برخی از افراد امری ناگزیر بود. در
حقيقت اين انقلاب و نظام اسلامي نبود که آنها را كنار زد، بلکه آنها خودشان مسير جدائي
و احياناً تقابل با انقلاب و نظام را برگزيدند و گناه پشت كردن خود به انقلاب و نظام
را به گردن انقلاب و رهبري انداختند.

    

ريزش‌ها
در زمان امام

بعد از پيروزي
انقلاب و در عصر حضرت امام خميني(ره)، طيف گسترده‌اي از ريزش‌ها را شاهد بوديم. از
گروهك‌هاي كمونيست و چپ تا ملي‌گراها و منافقين و نهضتي‌ها. از افراد و گروه‌هائي كه
از اول هم با انقلاب و امام نبودند، ولي خود را شريك انقلاب مي‌دانستند تا كساني كه
در مسير نهضت با امام همراه بودند و بعضاً زندان، شكنجه و تبعيد را نيز تحمل كردند.
عده‌اي با پيروزي انقلاب و برخي در سال‌هاي مياني و پاياني عصر امام به سقوط و ريزش
كشيده شدند كه اين فصل نيز نياز به بررسي جامع و تفصيلي دارد و در اين مختصر فقط به
نمونه‌هائي چند اشاره مي‌شود:

  1. 1. شيخ علي تهراني معروف به النگه‌اي از پرشورترين
و عاشق‌ترين شاگردان امام و از دوستان نزديك آيت‌الله شهيد حاج آقا مصطفي خميني بود،
اما به‌رغم شيفتگي افراطي نسبت به امام، بعد از انقلاب كارش به آنجا کشید كه به عراق
صدام پناهنده شد و در سال‌هاي جنگ تحميلي از راديو بغداد زشت‌ترين هتاكي‌ها و فحاشي‌ها
را در مورد شخص امام و نظام به زبان آورد.

   2. در سطح مراجع تقليد، مرحوم سيد كاظم شريعتمداري كه بعد از رحلت مرحوم
آيت‌الله بروجردي از بزرگ‌ترين مراجع تقليد بود. وی ضمن آن كه در اثنای نهضت رفتارهاي
دوگانه‌اي داشت، بعد از پيروزي انقلاب با نقشي كه در فتنه خلق مسلمان و كودتاي نافرجام
نوژه و ارتباط با خيانت قطب‌زاده ايفا كرد، كارش به خلع از مرجعيت و حبس خانگي و…
انجاميد. مشابه وي افراد ديگري مانند سيد صادق روحاني، سيد محمد شيرازي، حاج آقا حسن
قمي و… هركدام ماجراهاي اسف‌انگيزي را در نظام اسلامي رقم زدند.

   3. در سطح نزديك‌ترين ياران و همراهان و پشتيبانان امام در طول نهضت،
داستان بركناري آيت‌الله منتظري از قائم مقامي، از تلخ‌ترين و تأسف‌بارترين حوادث دوره
امام بود؛ حادثه‌اي كه امام بيشترين تلاش را براي پيشگيري از آن به عمل آورد و سرانجام
كار به آنجا كشيد كه  با عزل او برای خود آرزوي
مرگ كرد.

   4. در سطح مسئولان، بني‌صدر است كه پدرش از علماي
بزرگ همدان بود و از نجف اشرف و سپس در پاريس خود را به امام نزديك كرد و بعد از پيروزي
انقلاب اسلامي به سمت‌هاي بالائي رسيد و به عنوان اولين رئيس جمهوري انتخاب گردید،
اما سرانجام از كليه سمت‌هاي خود عزل شد و با رسوائي پيوند با منافقين به خارج گريخت.

  5. در سطح روحانيون موارد متعددي به دليل جرائم سياسي، اخلاقي و…
محكوم به اعدام شدند.  نمونه آن سيدعبدالرضا
حجازي با سابقه طرفداري از نهضت در زمان طاغوت و كسي است كه در سخنراني مسجد ارك كه
به‌طور زنده پخش مي‌شد، در اوج خفقان نام امام را آورد، اما بعد از پيروزي انقلاب كارش
به محاكمه و محكوميت به اعدام كشيد.

   6. در سطح جريان‌هاي سياسي، اعلام ارتداد جبهه
ملي توسط امام و نامه آن حضرت در مورد نهضت آزادي و ده‌ها نمونه ديگر از سقوط و ارتداد
و انحطاط افراد و جريان‌هائی وجود دارد كه منجر به جدائي و تقابل آنها با نظام، انقلاب
و امام شد.

 7. نوه حضرت امام

 

ريزش‌ها
بعد از رحلت امام خميني

زماني كه
حضرت امام درتوصيف مردم ايران فرمود: «من با جرئت مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني
آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين
و حسين بن علي(صلوات الله و سلامه عليهما) هستند.» (كلمات قصار/123) عمق سخن امام به‌درستي
براي ما روشن نبود، اما آنگاه كه حضرت امام رحلت كردند،  درست بر عكس مردم حجاز در عهد رسول الله(ص) كه توده
مردم و حتي نخبگان به‌جز چند نفر انگشت شمار دچار ريزش و ارتداد شدند، شاهد بوديم که
ملت ايران و توده ميليوني آن همچنان به راه و ميراث امام وفادار ماندند و جز اندكي
دچار ارتداد و ريزش نشدند و تازه آن وقت بود که ژرفاي نگاه امام به ملت ايران بيش از
پيش به اثبات رسيد، زیرا شاهد بوديم ملت ايران و عموم نخبگان، مراجع تقليد، امامان
جمعه، نمايندگان امام در سطح كشور، علما، فضلاي حوزه‌هاي علميه و… به‌محض اعلام نظر
خبرگان رهبري، يعني همان ساز و كاري كه حضرت امام براي گزينش رهبري پيش‌بيني كرده بودند،
همه و همه ضمن التزام به اصل اساسي ولايت فقيه با مشخص شدن مصداق آن يعني «ولي فقيه»
در كمتر از 24 ساعت، راه اصيل امام و پيروي از ولي‌فقيه را با جان و دل پذيرا شدند
و آن را تداوم بخشيدند و دشمنان را كه پايان نظام را با رحلت امام آرزو مي‌كردند، مأيوس
كردند.

در اين مرحله
نه همانند بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) و نه همچون عهد خلافت ظاهري حضرت علي(ع) و نه
به سان زمان امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و بقيه ائمه(عليهم السلام) و نه حتي
همانند زمان حضرت امام(ره)، بلكه همان طور كه در بالا اشاره شد و همگان از دوست و دشمن
شاهد بودند، ملت ايران بهترين عملكرد و وفاداري را به ميراث امام يعني نظام و ولايت
فقيه نشان داد، اما براساس همان معيارهائي كه در آيات مرور كرديم، در آزمون‌هائي كه
پيش آمدند، باز هم شاهد ريزش‌هائي بوديم كه نه از جهت كميت و نه از جهت كيفيت با زمان
رهبري حضرت امام(ره) قابل مقايسه و هرگز درحد ريزش مرجع تقليد، رئيس جمهور، قائم مقام
رهبری و نمونه‌هائي كه قبلاً به آن اشاره كرديم، نبودند..

مضحك آن
كه بلندگوهاي استكباري ضد امام و ضد اسلام و ضد انقلاب و جريان نفاق و مرتدين از راه
امام و همسوي با آنها، در اين مقطع مدعي منزوي كردن ياران امام شدند و پيوسته در بوق
این دروغ بزرگ دميدند. مگر نه اين است كه ياران واقعي امام همان بسيجيان و ايثارگران
و توده‌هاي ميليوني ملت‌اند كه همچنان در صف اول يـاران و عاشقان راستيــن خلف صالح
امام هستنـد؟

مگر نه اين
است كه مرحــوم حاج احمد آقا خميني تا لحظه رحلت، نزديك‌ترين رابطه خالصانه را با مقام
معظم رهبري داشت و با همه وجود در جهت پشتيباني از مقام ولايت تلاش کرد؟

نمونه‌ای
از این همراهی‌ها را مرور مي‌كنيم:

  «همه
بايد به دستورت رهبري عمل كنند. ما امروز موظفيم پشت سر مقام رهبــري حضــرت آيت الله
خامنه‌اي حركت و هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند، بدانيد
كه نقص از ماست».

  «اطاعت
از خامنه‌اي، اطاعت از امام است.  هر كس منكر
اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كسی که بگويد كه اطاعت از امام غير
از اطاعت از حضرت آيت‌الله خامنه‌اي است در خط آمريكاست».

ایشان در
وصيت‌نامه‌اش خطاب به فرزندانش نوشت:

 «به حسن و برادرانش توصيه مي‌نمايم كه هميشه سعي
كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آن است و بدانند
كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را مي‌خواهند. هرگز گرفتار تحليل‌هاي گوناگون
نشوند كه دشمن در كمين است».

مگر نه آن
است كه دختران حضرت امام همانند برادر بزرگوارشان همچنان پيوندي مستحكم با نظام و رهبري
دارند؟ مگر نه آن است كه اركان دفتر امام از جمله آيت‌الله رسولي محلاتي بعد از رحلت
امام تا كنون در دفتر مقام معظم رهبري همان مسئوليت خطيري را به عهده دارد كه در دفتر
امام به عهده داشت؟

مگر نه آن
است كه آيت‌الله شيخ حسن صانعي همچنان منصوب مقام معظم رهبري در همان مسئوليت زمان
امام در بنياد 15 خرداد به علاوه عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام است؟

مگر نه آن
است كه مرحوم آيت‌الله توسلي تا لحظه رحلت، منصوب مقام معظم رهبري در مجمع تشخيص مصلحت
نظام بود؟

 مگر نه آن است كه
منصوبين امام در شوراي نگهبان جز افرادي كه فوت كردند يا در سلك مراجع تقليد

  قرار
گرفتند همچنان منصوب رهبري در شوراي نگهبان هستند؟

 مگر نه آن است كه
نمايندگان امام در استان‌ها و نهادها جز چند نفر انگشت‌شمار كه يا فوت كردند مانند
مرحوم صدوقي يا خودشان به دليل شرائط سني يا جهات ديگر استعفا كردند همچنان در جايگاه
خودشان از سوي مقام معظم رهبري انجام وظيفه مي‌كنند؟

 تو خود حدیث مفصل
بخوان از این مجمل…

حال اگر
چند نفر كه هركدام داستان مفصلي از خودخواهي‌ها، خودمحوري‌ها، قانون شكني‌ها و… دارند
كه شرح آن نيازمند كتاب مفصلی است، دچار ارتداد و ريزش شدند و كليت جريان ضد امام،
ضد انقلاب و ضد اسلام و جهان كفر و استكبار حامي و مدافع آنهاست و هرگز نخواسته‌اند
موضع و صف خود را از دشمنان جدا سازند و همچنان خود را در خط امام قلمداد مي‌كنند،
به معني منزوي شدن ياران امام است؟

نقطه اوج
اين ماجراي تلخ در فتنه 88 بروز كرد كه شرح آن نيز مجال موسع‌تری را مي‌طلبد.

 

سخنراني
حجت الاسلام والمسلمين رحيميان در جمع اساتيد و پژوهشگران پژوهشگاه

علوم انساني
و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي

 

 

سوتیترها:

 

1.

شيطان سراب
را آب، زشتي‌ها را زيبا و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه مي‌دهد. مگر نه اين است كه شيطان
بزرگ، امريكا با شعار آزادي زن، زن را در اسارت لذت‌جوئي ناجوانمردانه و سودطلبي كارتل‌ها
درآورده است؟ مگر نه اين است كه با شعار دموكراسي، ملت‌ها را سركوب و با نام «حرب التحرير»
و «جنگ آزادي بخش»، اشغالگري مي‌كند و با ادعاي دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترين ظلم‌ها
را به بشريت روا می‌دارد؟  

 

2.

به تعبير
حضرت امام «همه گرفتاري‌هاي ما ـ و جهان ـ از امريكاست» و ريشه همه جنايت‌ها و مفاسد
در امريكا، نظام سرمايه‌داري و حاكميت و سلطه سرمايه‌داران و كارتل‌هاست. در جامعه
ما نيز همواره يكي از عوامل فساد و افساد، سرمايه‌داراني بوده‌اند كه خارج از مدار
شرع و قانون ثروت‌هاي كلان انباشته‌اند

/

مذاکرات ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

مذاکرات ایران و
غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سعدالله زارعی

 

تحلیلی
بر سخنان ۱۲ آبان رهبر معظم انقلاب اسلامی

مذاکرات
ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سخنان
۱۲ آبان ۹۲ رهبر معظم انقلاب پیرامون مسایل ایران و امریکا در طول یک هفته پس از
آن در کانون توجه محافل سیاسی خارجی و داخلی قرار گرفت. از آنجا که در این سخنان
تقریباً به همه ابعاد توجه شده بود، می‌توان آن را منشور انقلاب اسلامی در ارتباط
با امریکا به حساب آورد. این قلم بنا ندارد آن سخنان بسیار مهم را بازخوانی یا
بازنویسی کند، چه این که اگرچه مرور چند باره آن مفید است، اما مهم‌تر از آن واکاوی
زمینه‌ها و نتایج این سخنان است که این قلم، بضاعت اندک خود را مصروف آن می‌کند:

 

مسئله
ما با امریکا

مسئله
ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و
اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و
لذا بدیهی است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست،
کما اینکه پیش از دهه ۱۳۸۰ هم‌ سطح منازعه ایران و امریکا بالا و بحرانی و حتی می‌توان
گفت بالاتر بود، زیرا در مقطع کنونی امریکایی‌ها از تهدید نظامی حرف می‌زنند، ولی
در دوره پیشین آن را عملیاتی کرده بودند.

بحث
هسته‌ای از این جهت مهم است که اذعان به تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای،
اعتراف به این واقعیت است که سیاست‌های ۳۰ ساله «مهار ایران» شکست خورده است. از
سوی دیگر در ادبیات غرب این گزاره وجود دارد که: «یک کشور اتمی را نمی‌توان تهدید
اتمی کرد». غرب به گمان این که ایران به سمت دستیابی به سلاح اتمی در حرکت و لذا
نوعی تهدید برای آنهاست، سعی می‌کند در راه هسته‌ای شدن ایران مانع ایجاد کند. این
در حالی است که اصولاً ایران هسته‌ای و غیرهسته‌ای تهدیدپذیر نیست و دست یافتن به
سلاح هسته‌ای هم، امکان تهدید شدن یک کشور را از بین نمی‌برد، کما این که قدرت
امریکا رو به افول است و زرادخانه‌های اتمی آن قادر به ممانعت از این شرایط
نیستند.   

مشکل
امریکا با ایران از طریق «توافق هسته‌ای» هم حل نمی‌شود؛ یعنی اگر ایران حداکثر
امتیاز را هم بدهد و یا امریکا حداکثر مدارا را هم در مواجهه با برنامه هسته‌ای
ایران بکند، مسایل ایران و امریکا کاهش پیدا نمی‌کنند.

بعضی‌ها
برای اینکه درجه اهمیت و تأثیر «توافق ایران و امریکا» را بالا نشان بدهند، به
مذاکرات امریکا و چین در سال ۱۳۵۰ اشاره می‌کنند. روابط سیاسی امریکا و چین در
حدود ۲۵ سال ـ ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۱ میلادی‌ـ قطع بود. دلیل عمده قطع رابطه دو کشور،‌
انقلاب کمونیستی چین، اقتصاد سوسیالیستی روستایی چین، اختلافات فرهنگی و یا
تهدیدآمیز بودن چین در مسایل امنیتی نبود، چه اینکه امریکا با اتحاد جماهیر شوروی
که محصول انقلابی کمونیستی بود و از اقتصاد سوسیالیستی پیروی می‌کرد و از جنبه
امنیتی هم برای امریکا تهدید به حساب می‌آمد، رابطه داشت و حال آنکه چین به هیچ
وجه برای امریکا یک تهدید امنیتی محسوب نمی‌شد.

قطع
رابطه امریکا با چین و تبلیغات ضدچینی امریکا تنها به این دلیل بود که چین در ذیل
بلوک شرق به رهبری شوروی قرار گرفته بود، کما این کهامریکایی‌ها همین مشکل را با
کوبا و سایر دولت‌های چپ‌گرای امریکای لاتین و کره هم داشتند.

امریکایی‌ها
در سال ۱۳۵۰، در جریان مذاکرات صلح ویتنام، باب گفت‌وگوی غیررسمی و محرمانه‌ای را
با چینی‌ها گشودند و چند ماه بعد در همین سال، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی دولت
نیکسون سفری رسمی به پکن داشت و روابط دو کشور در سطح عالی شروع شد و تا امروز هم
ادامه دارد، اما واقعیت این است که میان چین و ایران تفاوت بسیاری وجود دارد.

دلیل
آین که مسایل چین و امریکا با یک مذاکره حل شد این بود که چینی‌ها هم نمی‌خواستند
ذیل قدرت روسیه تعریف شوند و مانند یکی از جمهوری‌های تابعه اتحاد جماهیر شوروی
باشند و روابط چین و امریکا نماد خارج شدن چین از ذیل یک ابرقدرت دیگر به حساب می‌آمد
و ماهیتی استقلال گرایانه داشت.

از سوی
دیگر چین به هیچ‌وجه در عرصه قدرت بین‌الملل، یک کشور مدعی به حساب نمی‌آمد و از این
رو پس از خروج چین از ذیل بلوک شرق، نظام جهانی سه قطبی نشد و دوقطبی باقی ماند و
چین در چهارچوب مناسبات جاری شرق و غرب عمل ‌کرد. به عنوان مثال چینی‌ها در طول
این ۴ دهه هیچ‌گاه صاحب نفوذی قابل‌توجه در روسیه، ژاپن، کره، مغولستان یا هر ملت
دیگری که در اطراف مرزهای چین زندگی می‌کنند نبوده و نتوانسته‌ به روندی با محوریت
چین دست پیدا کنند.

رمز
قدرت چین هم در طول این دوران نفوذ منطقه‌ای یا بین‌المللی نبوده است، کما این که
چین در سیاست خارجی هیچ‌گاه از یک سیاست مستقل پیروی نکرده، همیشه یک «قدرت
انضمامی»، یک روز ضمیمه شرق و یک روز ضمیمه غرب بوده است.

اما
ایران در همه این ابعاد نقطه مقابل چین به حساب می‌آید. انقلاب ایران برخلاف
انقلاب چین از همان ابتدا در ذیل یک قدرت دیگر تعریف نشد و شعار نه شرقی و نه غربی
از این موضوع حکایت می‌کرد، حال آن که در مقاطعی ایران درگیر مشکلات فراگیر و
پیچیده‌ای بود. از این رو مسئله ایران و امریکا این نیست که ایران به یکی از قدرت‌های
رقیب امریکا پیوسته است.

از سوی
دیگر رمز قدرت چین در دوره‌ای که امریکایی‌ها به مذاکره پنهانی و آشکار با آن روی
آوردند، عمدتاً «داخلی» بود. چینی‌ها دارای بزرگ‌ترین جمعیت و بزرگ‌ترین ظرفیت و
آمادگی‌های اقتصادی بودند و خود به‌تنهایی بخش اعظم جمعیت و جغرافیای آسیا را
تشکیل می‌دادند، در حالی که رمز قدرت ایران در دورانی که امریکایی‌ها مذاکره با
ایران را طلب می‌کنند، عمدتاً «منطقه‌ای» است. ایران در منطقه خود دارای نفوذ
گسترده و عملیاتی است.

ایران
در کل جهان اسلام دارای نفوذ جدی است و مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به
۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید. ایران در کشورهای پیرامون خود شامل هند،
پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، روسیه، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان،
ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، الجزایر، سودان، سومالی، بحرین، یمن، عربستان
و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و
در همه این موارد نفوذ ایران در نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار
دارد. با این وصف مذاکره امریکا با ایران در یک جزء ‌از قدرت فنی ایران به هر
سرانجامی برسد، تأثیری بر قدرت ایران و در نتیجه نقشی در حل مسایل فی‌مابین ایران
و امریکا نخواهد داشت.

 

امریکا
و ماهیت شعارهای مذاکره‌گرایانه آن

امریکایی‌ها
گمان می‌کنند می‌توانند ولو به صورت ظاهر، خصومت ایران با امریکا را پایان یافته
معرفی کرده و بگویند امریکا در حال عبور از مهم‌ترین منبع تولید انرژی انزجار از
امریکاست. واقعیت این است که میزان نفرت از امریکا به گفته مؤسسات نظرسنجی آن کشور
فراگیر بوده و در جهان اسلام تقریباً ۸۸ درصد است. انقلاب اسلامی و مقاومت ملت
ایران مهم‌ترین عامل ایجاد این میزان نفرت بی‌سابقه است.

امریکایی‌ها
خوب می‌دانند که دولت‌های منطقه هر چند به امریکا وابسته باشند، قادر نیستند در برابر
نفرت ملت‌های خود از امریکا بی‌تفاوت باشند و این خود به خود روی دولت‌ها اثر می‌گذارد.
از سوی دیگر نفرت ملت‌ها از امریکا، پایه‌های قدرت مبتنی بر توسعه‌طلبی امریکا در
منطقه حساس جنوب غرب آسیا و شمال افریقا را فرومی‌پاشد. آقای اوباما در حال مانور
روی این موضوع است که داریم برای این مشکل بزرگ کاری می‌کنیم و مهم‌ترین منبع
تولید نفرت از امریکا را به پای میز مذاکره آورده‌ایم.

امریکایی‌ها
در مواجهه با ایران دو مشکل عمده دارند. اول این که کشورهای اروپایی از تداوم
مواجهه سیاسی و اقتصادی با ایران خسته شده‌اند و توان ادامه پرداخت هزینه‌های
اقتصادی آن را در خود نمی‌بینند، از این رو مدتی است که اروپا زمزمه جدایی از
سیاست امریکا را سر داده است.

از این
منظر، سخنان «جک استراو»، مقام ارشد قضایی و سیاسی انگلیس، حائز اهمیت فراوان است.
استراو در آستانه مذاکرات وزرای خارجه ایران و شش کشور موسوم به ۵+۱ با صراحت از
خطای امریکا در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران و مذاکره با تهران سخن گفت و از
آنان خواست که رسماً از ایران عذرخواهی کنند. این موضوع به‌خوبی از خستگی نزدیک‌ترین
متحد اروپایی واشنگتن خبر می‌دهد.

مشکل
عمده دیگر امریکا، رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی که بدون آنکه هزینه‌ای پرداخته
باشد، از مناقشه ایران و غرب بیشترین نفع را برده است، بر ادامه تحریم‌های غرب
علیه ایران اصرار دارد و با استفاده از لابی صهیونیستی در امریکا به دولت اوباما
فشار می‌آورد. به نظر می‌آید که دولت اوباما در حال مقاومت در برابر این فشار است.
سفرهای پی‌درپی وزیر خارجه امریکا به تل‌آویو و توقف طولانی‌مدت او در پایتخت رژیم
صهیونیستی، امری طبیعی نیست. این موضوع نشان می‌دهد که مشکل امریکا و اسرائیل در
پرونده هسته‌ای ایران جدی است.

امریکایی‌ها
ناچارند میان تأمین نظر رژیم صهیونیستی و واقعیت خارجی، یعنی تنها ماندن در برابر
ایران، یکی را انتخاب کنند. با توجه به نحیف شدن مناسبات امریکا و اروپا از یک سو
و شکست‌های اخیر سیاست منطقه‌ای امریکا به نظر نمی‌آید امریکا قادر به حفظ سنگینی
رژیم صهیونیستی در مسایل خارجی خود باشد، از این رو مذاکره با ایران و جدی شدن این
مذاکرات به معنای عبور تدریجی امریکا از اسرائیل تلقی خواهد شد و این خود یک مخمصه
جدی برای باراک اوباما به حساب می‌آید، زیرا مقامات امریکا همواره از قرار گرفتن
در شرایط انتخاب بین اسرائیل و دیگران اجتناب کرده‌اند.

مشکل
هسته‌ای ایران برای امریکا بسیار پیچیده است و شاید بتوان گفت در میان مسایل
مختلف، امریکا در حال دست و پنجه نرم کردن با پیچیده‌ترین پرونده در طول چند دهه
گذشته است. یکی از مشکلات امریکا این است که ایران تنها تحت شرایطی حاضر به گفت‌وگوست
و مذاکره هر چند برای امریکا تنها گزینه است، برای ایران چنین نیست.

امریکایی‌ها
خوب می‌دانند که تیم حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور ایران اگرچه از حمایت‌های رهبری
و مردم ایران برخوردار است و اختیارات لازم را دارد، ولی از یک ‌سو این اختیارات
مشروط به تأمین منافع ملی ایران هستند و از سوی دیگر خود روحانی نمی‌تواند همه
اعتبار خود را هزینه قمار هسته‌ای کند. با این وصف امریکایی‌ها ناچارند حداکثر
احتیاط را در مواجهه با این پرونده اعمال کنند. این حداکثر احتیاط آن را به سمت
اتخاذ سیاست‌های محافظه‌کارانه سوق می‌دهد و به همین دلیل ایران می‌تواند با
هوشمندی از این شرایط استفاده کند.

ایران
در این مذاکرات می‌تواند روی شکاف اروپا امریکا مانور کند و همزمان با آن تأثیر
رژیم صهیونیستی بر سیاست‌های ضدایرانی امریکا را مورد اشاره قرار داده و نشان دهد
که تیم امریکایی برخلاف تیم ایرانی از اختیارات لازم در مذاکرات برخوردار نیست و
دائماً باید درجة گفت‌وگو و توافق خود را با یک رژیم ضدایرانی چک کند و این موضوع
را به عنوان مانع اصلی مذاکرات جدی معرفی نماید. البته برای این دو نکته یعنی
اختلافات امریکا اروپا و تأثیر اسرائیل بر تیم مذاکره‌کننده امریکا، شواهد بسیاری
وجود دارند و تیم ایران می‌تواند هر بار به آن استناد نماید.

امریکا
ناچار است مذاکره کند، از این رو پس از سخنان ۱۲ آبان امام خامنه‌ای که در آن به
دلایل عدم اعتماد ایران به امریکا اشاره شده بود، رهبر ایران تأکید خاصی روی حمایت از تیم مذاکره‌کننده
ایران داشتند. امریکایی‌ها نشان داده‌اند که از پا پس کشیدن تیم ایران از مذاکره
نگران هستند و این موضوعی است که می‌تواند به ابزاری در دست تیم مذاکراتی ایران
تبدیل شود.

 

آثار
مذاکره با ایران از نظر امریکا

امریکایی‌ها
به مذاکره با ایران از چند سو می‌نگرند. از یک سو آنان معتقدند مذاکره با امریکا
می‌تواند ایرانیان را به دو گروه بزرگ موافق و مخالف تبدیل کند و درنهایت به یک
شکاف بزرگ در ایران منتهی شود.

در سطح
نظام، مذاکره با امریکا می‌تواند به اختلاف میان رهبری و رئیس‌جمهور جدید تبدیل
شود و یک دوقطبی سیاسی را در درون نظام به وجود آورد. از سوی دیگر مذاکره با
امریکا می‌تواند دولت را در یک طرف و نیروهای ارزشی انقلاب و سازمان‌های مرتبط با
آنان را در طرف دیگر قرار دهد و به سایش جدی میان بخش‌هایی از حاکمیت منجر شود.

 در صورت وقوع چنین شکافی، حاکمیت ایران تضعیف می‌شود
و این موضوع به نوعی خودمشغولی در داخل مرزها می‌انجامد و خود به خود ایران را از
اثرگذاری بر محیط منطقه‌ای محروم می‌کند، لذا امریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن می‌توانند
به‌راحتی مشکلات اسرائیل را حل کنند و انقلاب‌های منطقه‌ای به‌خصوص انقلاب بحرین و
یمن را به گونه‌ای که متضمن به حاشیه رفتن نیروهای انقلاب باشد، حل و فصل نمایند.

رهبر
معظم انقلاب اسلامی با ژرف‌اندیشی خاص خود اجازه وقوع چنین شکافی را در نظام ندادند
و فرمودند اینهائی که از سوی ایران مذاکره می‌کنند بچه‌های خود ما و بچه‌های
انقلابند و از سوی نظام، مسئولیت یک کار پیچیده را برعهده دارند و هیچ‌ کسی حق
ندارد آنان را تضعیف کند و یا سازشکار بخواند. در همان حال حضرت آقا حد و حدود
مذاکرات و چشم‌انداز آن را ترسیم کردند و نشان دادند که مذاکرات تحت اشراف رهبری
قرار دارد و موضوعی اختلافی در ایران نیست.

امریکا
از سوی دیگر، مایل است که در داخل ایران، توجهات از «مقاومت» به سمت «مذاکره»
تغییر مسیر بدهد و ایرانی‌ها به این جمع‌بندی برسند که حلال مشکلات‌شان نه مقاومت
و ایستادگی در برابر امریکا، بلکه مذاکره با امریکا و رسیدن به موقعیت «برد ـ برد»
است. این در حالی است که ایران همه دستاوردهایش را مرهون مقاومت است.

انحراف
توجه ایرانیان از مقاومت به سمت مذاکره می‌تواند تولیدکننده یک شکاف باشد، جامعه
را به دو دسته هواداران مقاومت و هواداران مذاکره تبدیل کند و درنهایت به یک
رویارویی در ایران به‌خصوص با ظرفیت جوانان منجر شود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در
سخنان ۱۲ آبان خود نشان دادند که همان هواداران مقاومت از مذاکره هم حمایت می‌کنند،
کما اینکه هواداران مذاکره، حامی مقاومت هم هستند.

 رهبر معظم انقلاب در سخنان ۱۲ آبان، مذاکره با
۵+۱ و از جمله امریکا را محدود به مسایل هسته‌ای دانستند و با این موضوع راه ورود
امریکا به سایر پرونده‌های حساس ایران را مسدود کردند.

از آن
سو امریکایی‌ها بارها تصریح کرده‌اند که ‌غیر از موضوع هسته‌ای، روی مسایل نظامی
ایران و به‌خصوص تأسیسات حساس نظامی و نیز مباحث مرتبط با سوریه، عراق، لبنان و
افغانستان نیز حرف دارند و خواستار حل مسایل ایران و غرب هستند. در واقع امریکایی‌ها
مایلند ایران را در شرایطی قرار دهند که از تأثیرگذاری بر پرونده‌های منطقه‌ای چشم‌پوشی
کند و حال آنکه رمز اصلی قدرت ایران را نه توانایی هسته‌ای، بلکه توانایی اثرگذاری
بر مسایل منطقه‌ای تشکیل می‌دهد.

محدود
شدن مذاکره روی موضوع هسته‌ای، غرب را در شرایط سختی قرار می‌دهد، زیرا مسئله آنان
نفوذ ایران در جهان اسلام است. این موضع از ارزش مذاکرات جاری ایران و غرب می‌کاهد
و آن را به یک موضوع درجه ۲ و ۳ تنزل می‌دهد. امریکایی‌ها مایلند مذاکره در ایران
مسئله اول باشد و حل همه مسایل و مشکلات ایران به آن گره بخورد و یا این طور
وانمود شود که حل هر چیزی در ایران به حل اختلافات ایران و امریکا برمی‌گردد تا
آنگاه ایران را از حوزه‌های منطقه‌ای قدرت خود دور نمایند و از این طریق به مقصود
برسند.

رهبر
معظم در نقطه مقابل به‌خوبی نشان دادند که مسایل ایران که از مسایل امریکا به
مراتب کمتر است، تنها از طریق تکیه بر توانایی‌های داخلی و حل موضوعات در داخل، حل
و فصل می‌شوند و نه در خارج از کشور.

 

آسیب‌های
داخلی و مذاکرات جاری

مذاکره‌گرایی
در ایران می‌تواند یک آسیب‌ جدی را به وجود آورد و در همان حال می‌تواند ناشی از
سطحی از آسیب‌پذیری باشد. از این رو از یک سو باید این موضوع را به طور جدی آسیب‌شناسی
کرد و از سوی دیگر باید مانع تبدیل شدن آن به یک آسیب اجتماعی گردید.

مذاکره‌گرایی
در داخل ایران می‌تواند در دو سطح مطرح باشد، سطح نخبگان سیاسی و سطح توده‌های
مردم. در سطح نخبگان مذاکره‌گرایی اگر به شکل افراطی دنبال شود، به معنای پذیرش
منطق امریکایی‌ها به حساب می‌آید، به این معنا که دولت امریکا سال‌هاست که می‌گوید
ایران باید به جامعه بین‌المللی برگردد؛ یعنی قضاوت ما و احکام ما را در مورد خودش
بپذیرد و حال آنکه احکام امریکایی‌ها مبتنی بر نادیده گرفتن حقوق قطعی ایران بوده
و در شکل غیردموکراتیک تحریم‌های یک‌جانبه جلوه‌گر شده است. حالا اگر سطوحی از
نخبگان ما بپذیرند که می‌توان با یک چنین نگرش و مطالباتی کنار آمد، در واقع به
معنای آن است که نخبگان سیاسی ایران نوعی وادادگی سیاسی پیداکرده‌ و حاضر شده‌اند
از منافع ملی خود در برابر قدرت‌نمایی حریف (دشمن) چشم بپوشند.

مذاکره‌گرایی
در سطح ملی و توده‌ای به این معناست که توانایی ملی در برابر فشار خارجی دچار آسیب
شده است و این می‌تواند بسیار خطرناک باشد. واقعیت این است که در طول دو سال گذشته
تبلیغات زیادی بر این مبنا به راه افتاد که توان ملی ایران از میزان فشار غرب کمتر
است و در سطوحی از نخبگان سیاسی داخل ایران با استقبال مواجه گردید.

بعضی از
نخبگان سیاسی در داخل، ایران را در «لبه پرتگاه» معرفی کردند. بعضی دیگر بخش اعظم
مشکلات اقتصادی را به تحریم‌ها مرتبط ساختند. بعضی دیگر هم شرایط اقتصاد کشور را
بسیار تاریک معرفی کردند. بعضی هم خزانه را خالی و دولت را غرق در بحران بدهی
بانکی و قروض ملی نشان دادند. این تبلیغات به طور طبیعی در فضای اجتماعی تأثیراتی
را برجای می‌گذارد، زیرا پیوند فشار و تبلیغات خارجی ـ عملیات اقتصادی و عملیات
روانی ـ با تلقی‌های رسمی داخلی نمی‌تواند روی ذهنیت و قضاوت اجتماعی بی‌تأثیر
باشد.

سطحی از
جامعه به‌مرور به این نتیجه رسیدند که بدون آنکه نیاز به عبور از ارزش‌ها باشد، می‌توان
با غرب مذاکره و بخشی از مشکلات را با این روش حل کرد. این نگاه به‌خصوص در طبقه
فرودست جامعه بازتاب بیشتری پیدا کرد و از این رو در انتخابات، به سمت فردی گرایش
نشان دادند که او را دارای اراده کافی برای حل این مسئله می‌دانستند. این نگاه به
هر حال بدون آنکه خود را در تقابل با ارزش‌های به دست آمده از مقاومت بداند به این
سو گرایش پیدا کرده است. اینها با آن دسته از نخبگانی که بر مبنای نوعی منفعت‌گرایی
سیاسی و یا انحراف ایدئولوژیک به سمت مذاکره با غرب اشتیاق نشان می‌دهند، تفاوت
اصولی دارند، زیرا فرودستان برای حل مشکلات جاری‌شان که ماه‌هاست با آنها دست به
گریبانند، به دنبال نسخه‌ای شفابخش می‌گردند بدون آنکه حاضر باشند از ارزش‌های
دینی ـ انقلابی خود دست بکشند. از این رو نظام باید مجالی به این گروه بدهد تا
دریابند که راه‌حل ایران کماکان پافشاری بر مقاومت است و رویکرد مذاکراتی نمی‌تواند
جایگزین مقاومت شود. رهبر معظم انقلاب با تحلیل دقیق خود ضمن آنکه به این آسیب در
قشر جوانان اشاره کردند فرمودند ما از این مذاکرات ضرر نمی‌کنیم و تجربه‌ای به
تجربیات ملت ما افزوده می‌شود.

نظام در
مواجهه با این احساس که ریشه در پیوستن سطوحی از نخبگان داخلی به سیستم روانی دشمن
دارد، نوعی از مدارا را به اجرا گذاشته است که رهبر معظم از آن با عنوان «نرمش
قهرمانانه» یاد کرده‌اند. این مدارا نوعی مدارای در روش است نه مدارا در اصول و
بنیان‌ها. این مدارای در روش به آن دسته از نیروهای اجتماعی که گمان کرده‌اند یک
خطای روشی ما را با فشار سنگین غرب مواجه کرده است، فرصت می‌دهد تا درستی و
نادرستی نگرش خود را به محک تجربه بگذارند.

 

سخن آخر

جنس
مسایل فی‌مابین ایران و امریکا، استراتژیک است، از این رو در سطوح تاکتیکی قابل حل
و فصل نیستند. ایران قدرت امریکا را به رسمیت نمی‌شناسد و نمی‌خواهد ادامه سیطره
آن بر منطقه را بپذیرد. از سوی دیگر قدرت در ایران در چهارچوب نگرش‌های انقلابی
تعریف می‌شود و نگرش‌های رسمی دولتی تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر آن ندارد، لذا غرب
نمی‌تواند از طریق رسوخ در نیروهای رسمی ایران، انقلاب اسلامی و اصول آن را با
چالش اساسی مواجه کند. تجربه ۸ ساله دولت آقای خاتمی به‌خوبی صحت این نظریه را
نشان می‌دهد.

از طرف
دیگر امریکا نمی‌خواهد در منطقه حساس خاورمیانه ـ حدفاصل خلیج فارس تا دریای
مدیترانه ـ رقیب و شریکی داشته باشد و این در حالی است که ایران یک مزاحم جدی برای
سیطره غرب است. امریکایی‌ها نمی‌توانند شیعیانی را که یک جغرافیای به هم پیوسته را
دراختیار دارند، در این جغرافیا
نادیده بگیرند. امریکا نمی‌تواند نفوذ ایران در میان سنی‌های منطقه از حماس در
فلسطین تا اسلام‌گرایان در بالکان تا اسلام‌گرایان شبه قاره را نادیده بگیرد و این
موضوعی است که بدیلی برای آن متصور نیست.

با این
وصف، چالش استراتژیک ایران و امریکا استمرار پیدا می‌کند و این البته به معنای
تبدیل مسایل جاری به مسایل امنیتی و نظامی نیست، کما اینکه در طول دو دهه گذشته دو
کشور مواجهه امنیتی واقعی نداشته‌اند.

 

سوتیترها:

 

1.

مسئله ما
با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و اگر
بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی
است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست.

 

2.

 ایران در کل جهان اسلام
و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و
مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید که در
نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار دارد.

 

 

/

پاسخ امام حسین«عليه‌السلام» به شبهات‏

پاسخ امام حسین«عليه‌السلام» به
شبهات‏

حجت‌الاسلام سيد جواد
حسيني

امام حسین‏«ع» از امامان هدایتگرى است كه
لحظه‏اى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش
على‏«ع» و برادرش امام حسن‏«ع» و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام
و تمام انجام داده است.

هدایت‌هاى
حضرت گاه از طریق سخنرانى و خطبه‏ها بود و بعضى اوقات از طریق ملاقات‌ها و نامه‏ها
و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسش‌ها و شبهات.

پرسش‌هایى
كه از آن حضرت شده و پاسخ‌هایى كه از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف
وگوناگون‌اند. در بعضى از موارد، پرسش‌ها و شبهات اعتقادى است و زمانى سئوال‌هاى
تفسیرى و قرآنى و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى و گاهى پرسش‌هاى شخصى و موردى.

آنچه
پیش رو دارید جمع‏آورى اهمّ پرسش‌ها و پاسخ‌هایى است كه از آن حضرت به یادگار
مانده‌اند.

شبهات
اعتقادى

الف) قضا
و قدر

حسن بن
ابی‌الحسن بصرى(1) نامه‏اى به امام حسین‏«ع»نوشت و در آن از قضا و قدر
الهى پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَكَ فِى الْقَدْرِ
مِمَّا اُفْضِىَ اِلَینا اَهْلُ الْبَیتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ
بِالْقَدْرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ كَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِىَّ عَلَى
اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ اِفْتِراءً عَظِیماً؛ آنچه
را که از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت«ع» رسیده است براى تو شرح مى‏دهم، از آن پیروى
كن! به‌راستى كسى كه به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، كافر شده است و كسى كه
گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه كند]، افترایى بزرگ به خداوند
بسته است.‌»

و در
ادامه چنین بیان داشتند: «اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالی لایطاعُ بِاِكْراهٍ
وَلا یعْصى‏ بِغَلَبَةٍ وَلا یهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِكْمَةِ لكِنَّهُ
الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَیهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ
اِئتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یكُنْ لَهُمْ صادّاً عَنْها مُبْطِناً وَاِنْ
ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیةِ فَشاءَ اَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ فَیحُولَ بَینَهُمْ
وَبَینَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُمْ
عَلَیها قَسْراً وَلا كَلَّفَهُمْ جَبْراً، بَلْ بِتَمْكِینِهِ اِیاهُمْ بَعْدَ
اِعذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَكَّنَهُمْ
وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِیلَ اِلى‏ اَخْذِ ما اِلَیهِ دَعاهُمْ وَتَرْكِ ما عَنْهُ
نَهاهُم»‌ خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمى‏شود و به جبر هم معصیت نمى‏شود و
بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى‏] طبق حكمت به حال خود رها نكرده است؛ بلكه
خداوند مالك آن چیزى است كه بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است كه بندگانش قدرت
دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانع‌شان نمى‏شود و اگر به دنبال
معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مى‏گذارد و بین آنها و گناه مانعى ایجاد
مى‏كند و اگر این كار را نكند، معنایش این نیست كه پس بندگانش را قهراً بر آن
مجبور و وادار ساخته است؛ بلكه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر
اعمال خویش مسلط كرده است.خدا برای بندگان خود راهى نهاده است كه بتوانند اوامر و
دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترك نمایند.‌

سپس
فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطیعینَ لِاَخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ
آخِذِیهِ وَلِتَرْكِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ تارِكِیهِ وَالْحَمْدُ
لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِیاءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ ینالُونَ
بِتِلْكَ الْقُوَّةِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ یجْعَلْ
لَهُ السَّبِیلَ [السَّبَبَ‏] حَمْداً مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى‏ ذلِكَ اَذْهَبُ
وَبِهِ اَقُولُ وَاللَّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَیضاً عَلَیهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛(2)
خداوند به بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا كنند و از
آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را كه بندگانش را بر انجام اوامر خود
نیرومند و توانا كرد تا با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را به‌جا ‏آورند و
آنان را كه قدرت نداد، معذور دانست و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم
رهرو این راهم و اعتقادم این است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد
مخصوص اوست.‌»

امام
حسین«ع» در این جملات به‌خوبى مسلك «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ
الْاَمْرَین» را بیان نموده‏اند. ایشان هم اختیار انسان را به‌خوبى ثابت كرده‏اند
و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننموده‏اند.

 

ب) شناخت
خدا

برخى
از گروه‌هاى اسلامى كه از معارف اهل بیت‏«ع» دور افتاده‌اند، بر اثر پیروى از قیاس
در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و… گشته‌، براى خدا دست و پا و
چشم و… قائل شده و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانسته‌اند. به‌راستى تنها مذهبى كه
توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داده است، همانا مذهب شیعه
و آن هم به بركت وجود و حضور اهل بیت‏«ع» است. حدیث زیر نمونه‏اى از بركات و
افاضات الهى اهل بیت‏ «ع» است.

نافع
بن ازرق سئوالاتى درباره خداشناسى از امام حسین‏«ع» پرسید. حضرت در جواب فرمودند:
«یا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِینَهُ عَلَى الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِى
الْاِرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً فِى الْاِعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ
السَّبِیلِ قائِلاً غَیرِ الْجَمِیلِ؛ اى نافع! آن كسی كه دینش را بر پایه قیاس
بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جاده مستقیم حق منحرف ‏گردد. این
چنین فردى راه را گم مى‏كند [و در كجى و نادرستى گام مى‏نهد] و سخنان ناپسند
مى‏گوید.‌»

حضرت
ادامه مى‏دهند: «یابْنَ الْاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ
وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا یدْرَكَ بِالْحَواسِّ وَلا یقاسُ
بِالنَّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یوَحَّدُ
وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ
الْكَبِیرُ الْمُتَعالُ؛(3) اى پسر ازرق! معبودم را آن‏چنان توصیف
مى‏كنم كه خود كرده است و آن چنان معرفى مى‏كنم كه خود معرفى كرده است. با حواس
درك نمى‏شود و با مخلوقات مقایسه نمى‏گردد. او [به موجودات‏] نزدیك است؛ ولى نه
پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یكتا و بى‏همتاست و تجزیه‏پذیر
نیست. او با نشانه‏ها [ى آفرینش‏] شناخته مى‏شود و با [قوانین هستى و] علامات
توصیف مى‏شود. نیست معبودى جز او كه بزرگ و بلندمرتبه است.‌»

 

ج) اهل
بیت «ع»

1. خلقت انوار
اهل بیت «ع»   ‏

انوار وجودى
پیامبر اكرم «ص» ‏و على و فاطمه و حسن و حسین‏ «ع» پیش از آنكه پدیده‏اى آفریده شود
وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار
مى‏نمودند.

حبیب بن
مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسین‏ «ع» پرسید: «یا ابا عبداللّه! پیش از آفرینش آدم
شما چگونه بودید؟» حضرت فرمودند: «كُنَّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ
فَنُعَلِّمُ الْمَلائِكَةَ التَّسْبِیحَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّحْمِیدَ؛(4)
ما موجودات نورانى بودیم كه بر گرد عرش الهى دور مى‏زدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل
و تحمید را یاد مى‏دادیم.»

2. امداد
غیبی

جُعَید
همدانى از یاوران امام حسین‏ «ع» بود كه همراه امام در كربلا به شهادت رسید. چون در
طول سفر ده‏ها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: «جانم فداى تو یا ابا عبداللّه!
چگونه نسبت به افراد و آینده آنان این‏گونه دقیق اظهار نظر مى‏فرمایید؟» فرمودند: «یا
جُعَیدُ نَحْكُمُ بِحُكْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُیینا عَنْ شَى‏ءٍ تَلَقَّانا بِهِ
رَوْحُ الْقُدُسِ؛(5) اى جعید! ما به روش خاندان داود حكم مى‏كنیم و هر
گاه نسبت به مسئله‏اى درمانده شویم، روح‌القدس ما را كمك مى‏كند.»

 

3. صاحب‌الامر

شعیب بن
ابی‌حمزه نقل مى‏كند: روزى بر امام حسین‏ «ع» وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم
پرسیدم: «آیا «صاحب‌الامر» شما هستید؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند شماست؟»
فرمودند: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند فرزند شماست؟» پاسخ داد: «نه.» گفتم: «پس صاحب الامر
كیست؟» فرمودند: «اَلَّذِى یمْلأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى‏ فَتْرَهٍ
مِنَ الْاَئِمَّهِ تَأْتِى كَما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ «ص»‏ بُعِثَ عَلى‏ فَتْرَهٍ
مِنَ الرُّسُلِ؛(6) كسى است كه زمین را پر از عدل و داد مى‏كند، چنان ‏كه
پر از ستم شده باشد. پس از آنكه دوران [طولانى‏] فاصله‏اى از حضور امامان بگذرد، او
خواهد آمد، چنان‏ كه رسول خدا «ص» پس از فاصله‏اى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.»

عیسى خشّاب
مى‏گوید: «از حضرت اباعبداللّه الحسین‏ «ع» سئوال كردم: آیا صاحب‌الامر شما هستید؟
حضرت پاسخ دادند: «لا وَلكِنْ صاحِبُ الْاَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ
بِاَبِیهِ الْمُكَنّى‏ بِعَمِّهِ؛(7) نه، صاحب‌الامر آن مخفى شده و در نهان
است كه به خونخواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مى‏شود.»

 

4. قائم آل
محمد «ص»  

حضرت در
جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مى‏كند و از ستمگران انتقام مى‏گیرد.» پرسیدند: «اى فرزند
رسول خدا! قائم شما كیست؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ
بْنِ عَلِىٍّ وَهُوَ الْحُجَّهٌ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ
بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى یغِیبُ
مُدَّهً طَوِیلَهً ثُمَّ یظْهَرُ وَیمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ
جَوْراً وَظُلْماً؛(8) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على«ع» است.
او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر،
فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. اوست كه مدتی طولانى از دیده‏ها پنهان مى‏شود؛
سپس آشكار شده، زمین را پر از عدل و داد مى‏كند؛ چنان‏ كه پر از ستم و تجاوز شده است.»

پاسخ به
چنین پرسش‌هایى در این دوران ساده جلوه مى‏كند، اما در دوران اختناقى كه امام حسین
«ع»‏ در آن به سر مى‏بردند و مردم، كسانى چون معاویه و یزید را امیرالمؤمنین مى‏خواندند
و در شام، تنها اقربا وخویشان پیامبر «ص» را معاویه و یزید مى‏دانستند، بسیار عمیق
و كارگشا بوده است.

 

5. دوران
ظهور مهدى‏ «عج» 

از امام
حسین «ع» پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدى‏ «عج» نیكوكارى چگونه است؟ حضرت در جواب فرمودند:
«اَلْخَیرُ كُلُّهُ فِى ذَلِكَ الزَّمَان یقُومُ قَائِمُنَا وَیدْفَعُ ذَلِكَ كُلَّهُ؛(9)
همه خیرها در آن زمان است كه قائم ما قیام مى‏كند و همه این زشتی‌ها را از میان برمى‏دارد.»

 

شبهات تفسیرى

در این بخش نیز حضرت پاسخ‌هاى نغز و زیبایى دارند كه به نمونه‏هایى اشاره
مى‏شود:

1. تفسیر صمد چیست؟

حضرت در جواب عده‌اي كه از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمودند:
«اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى
سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْكُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ
ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛(10)
صمد آن موجودى است كه داراى خلأ نیست. صمد آن كسى است كه سیادت و بزرگیش به نهایت
رسیده است. صمد آن وجودى است كه نمى‏خورد و نمى‏نوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن
وجودى است كه خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است كه همواره بوده است و
نابود نمى‏شود.‌»

 

2. معنای وَ الشَّمْس وَ ضُحَیهَا

حارث بن عبداللّه اعور مى‏گوید خدمت حضرت ابا عبداللّه الحسین «ع»‏ رسیدم
و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟
ایشان در جواب فرمودند:‌ ».. یا حارِثُ ذلِكَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» قالَ
وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِكَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ
بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداً «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا
جَلّیها» قالَ ذلِكَ الْقائِمُ‏ «ع» مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ «ص» یمْلَاُ الْاَرْضَ
عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِكَ بَنُو
اُمَیة؛(11)… اى حارث! مراد از شمس، محمّد رسول «ص» خداست. پرسیدم:
معناى قسم به ماه كه پس از خورشید مى‏آید چیست؟ فرمودند: «این ماه على بن ابی‌طالب«ع»
است كه پس از محمد «ص» مى‏آید. پرسیدم: «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معناست؟»
فرمودند: «این روز روشن حضرت قائم ‏«عج» از خاندان محمد«ص» است كه زمین را پر از
عدل و داد خواهد كرد.»

توجه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن و
از مصادیق آیات است..

امام حسین‏ «ع» فرمودند: «كتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها،
اشاره‏ها، لطایف و حقایق. اما عبارات، پس براى عوام مردم است، اشارات و رموزات از
آن خواص است، لطایف آن براى اولیاست و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.‌»(12)

 

 

3. آیه مودّت‏

از حضرت اباعبداللّه «ع» در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ
أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى‏‌»؛(13) «بگو از شما
پاداشى نمى‏خواهم، جز آنكه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواستند. حضرت در
جواب فرمودند: «وَاَنَّ الْقَرابَةَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها
وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ
اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى‏ كُلِّ مُسْلِمٍ؛(14) خویشاوندى كه خداوند دستور
رعایت آن را داده و حق آن را بزرگ شمرده و خیر و بركات را در آن قرار داده، دوستى
و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر «ع» است كه رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب كرده
است.‌»

 

4. آیه 41 سوره حج‏

از موسى بن جعفر «ع»نقل شده كه از حضرت ابا عبداللّه الحسین‏ «ع» از
معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوهَ وَ
ءَاتَوُا الزَّكَوهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ‌»(15)
پرسیدند. حضرت فرمودند: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛(16) این آیه
درباره ما اهل بیت«ع» نازل شده است».

‏ امام حسین «ع»‏فرمودند: «در قرآن خوض و مجادله نكنید و بدون علم و
آگاهى از آن سخن نگویید كه از جدّم رسول خدا «ص» شنیدم كه فرمودند كسى كه بدون علم
از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود.»

 

فلسفه
احكام‏

1. فلسفه
روزه

مسروق
نقل مى‏كند كه در روز عرفه خدمت امام حسن‏ «ع» رفتم و ایشان را دیدم كه در جمع یاران
و دوستان نشسته‌اند و از غذاهاى موجود تناول مى‏فرمایند. كمى بعد برخاستم و خدمت
امام حسین «ع»‏ رسیدم. دیدم كه روزه‌دار هستند. گفتم: «برادرتان امروز افطار مى‏كنند
و شما روزه دارید؟» حضرت فرمودند: «اِنَّ الْحَسَنَ كانَ اِماماً فَاَفْطَرَ لِئَلَّا
یتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّهً وَلِیتَاَسّى‏ بِهِ النَّاسُ فَلَمَّا اَنْ قُبِضَ
كُنْتُ اَنَا الْاِمام فَارَدْتُ اَنْ لا یتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّهً فَیتَاَسَّى
النَّاسُ بِى؛(17) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا
مردم روزه‌دارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى كنند؛ پس هرگاه برادرم
از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مى‏كنم كه مردم
روزه‏دارى مرا سنّت نپندارند كه از من پیروى كنند [بلكه بدانند كه مستحب است،
خواستند روزه بگیرند و یا ترك كنند].‌»

 

2.
ازدواج فرزندان آدم‏

از
مسائلى كه جوانان، فراوان مى‏پرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. آنان مى‏خواهند
بدانند چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسین «ع»‏ آمد و گفت: «آیا درست
است كه مى‏گویند فرزندان پسر و دختر آدم با یكدیگر ازدواج كردند؟» حضرت فرمودند:
«حاشا لِلَّهِ كانَ لِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَیثٌ وَعَبْدُ اللَّه، فَاَخْرَجَ
اللَّهُ لِشَیثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّةِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللَّهِ اِمْرَأَةً
مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِك؛(18) نه به خدا سوگند!
هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبداللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج
آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه»
زنى از جنس جنیان آماده ساخت [كه با آن دو ازدواج كردند] و فرزندان آن دو از این
طریق به دنیا آمدند.‌»

 

پرسش‌های
سیاسى و تاریخى‏

در این
بخش حضرت پاسخ‌هاى فراوانى دارند كه نمونه‏هایى را منعكس مى‏كنیم:

1.
جواب جابر

جابربن
عبداللّه انصارى وقتى شنید كه امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت
ایشان رسید و گفت: «وقتى امكان مقابله با ستمكاران فراهم نباشد، شما هم مانند
برادرتان امام حسن «ع»‏ با اینها صلح كنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق
بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِكَ بِاَمْرِ
اللَّهِ تَعالى‏ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ‏ «ص» وَاِنِّى اَیضاً اَفْعَلُ بِاَمْرِ
اللَّهِ تَعالى‏ وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر
او «ص» عمل كرد [و با آنها صلح كرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏كنم
[و قیام مى‏كنم‏].‌»

یعنى
شرایط حاكم بر جامعه و زمان فرق مى‏كند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مى‏شود
اسلام را حفظ كرد.(19)

 

2. جواب
دندان‌شکن به فرماندار مكه

«عمرو
بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسین «ع» و اطلاع مردم از اینكه
حضرت دست به قیام مى‏زنند، به آن حضرت اعتراض كرد و گفت: «اى حسین! از خدا
نمى‏ترسى كه وحدت امت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مى‏كنى؟» حضرت در پاسخ
فرمودند: «لِى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّآ أَعمَلُ وَ
أَنَا بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تَعمَلُونَ‌»؛(20) «عمل من به من اختصاص دارد و
عمل شما به شما. شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام
مى‏دهید بیزارم.‌»

 

3. انفاق
سیاسى

وقتى
مروان بن حكم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر(21) را بیرون كرد، او به امام
حسین «ع»‏ پناه برد. حضرت چهارصد دینار به او بخشیدند و او را مورد محبت قرار دادند.
برخى به امام حسین «ع»‏ اعتراض كردند كه فرزدق شاعر خوش‏نامى نیست، چرا به او كمك
كردید؟ امام فرمودند: «اِنَّ خَیرَ مالِكَ ما وَقَیتَ بِهِ عِرْضَكَ وَقَدْ اَصابَ
رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» كَعْبَ بْنَ زُهَیرٍ وَقالَ فِى عَبَّاسِ بْنِ مَرْداسٍ
اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّى؛(22) بهترین اموال تو آن است كه با آن
آبروى خود را حفظ كنى. رسول خدا به كعب بن زهیر پاداش دادند و در مورد عباس بن
مرداس فرمودند: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.‌»

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ وى
«حسن بن یسار» مادرش «خیره» كنیز «امّ سلمه» همسر رسول خدا «ص» است. او از
طرفداران مسلك «قدرى» بوده و در این زمینه مكاتباتى با امام حسن‏ «ع» و امام حسین‏
«ع» داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادى مسلك معروف است.

حسن از
منحرفین و معترضین به امیرالمؤمنین‏ «ع» بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون
بود. مانند كسى كه از دفن رفیقش برگشته و یا گمشده‏اى دارد. خود مى‏گفت: «نفرین
مرد صالحى دامن مرا گرفته است.‌» حضرت لقب «سامرى امت» را به او داد. (ر.ك: توحید
صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 253؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 41، ص
302.)


بحارالانوار، ج 5، ص 123، ح 71؛ فقه الرضا، ص 408، حدیث 118؛ تحف‌العقول، ص 162؛

 3ـ توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 79، ح
35؛ بحارالانوار، ج 4، ص 297، ح 24، ج 2، ص 302؛


بحارالانوار، ج 60، ص 311؛ علل الشرایع، ج 1، ص 23، فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع«، ص
148.


بحارالانوار، ج 25، ص 57، ح 22؛ بصائر الدرجات، ص 452، ح 7.

6ـ عقد
الدرر، ابن عبدالعزیز مقدس شافعى (متوفاى 700 ه)، بى‏تا، ص 158؛ فرهنگ سخنان امام
حسین‏ «ع»، ص 122.

7ـ بحارالانوار،
ج 51، ص 133، ح 6؛ كمال‌الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 318؛ معجم احادیث المهدى، ج 3، ص
180، ح 702.

8ـ معجم
احادیث الامام المهدى‏ «ع»، ج 3، ص 181، ح 704؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص
126.

9ـ عقد
الدرر، ص 63؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص‏128؛ غیبت نعمانى، ص 205، ح‏9.

10ـ
توحید صدوق، ص 90، ح 3؛ بحارالانوار، ج‏3، ص 223، ح 12؛ نورالثقلین حویزى، ج 5،
ص‏711، ح 68

11ـ
بحارالانوار، ج 24، ص 79، ح 20؛ تفسیر فرات كوفى، فرات بن كوفى (متوفاى 300 هجرى)،
ص 563، ح 721،

12ـ
ر.ك: بحارالانوار، ج 92، ص 20، ح 18؛ جامع الاخبار، ص 116.

13ـ
شورى، 23.

14ـ
بحارالانوار، ج 23، ص 251، ح 27.

15ـ
كسانى كه هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند
و امر به معروف ‏و نهى از منكر مى‏كنند.‌

16ـ
فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص 211؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.

17ـ
علل الشرایع، ج 2، ص 386، ح 1؛ بحار الانوار، ج 97، ص 123، ح 3.

18ـ
مستدرك الوسائل، میرزا حسین نورى، ج‏14، ص 363، ح 16963؛ فرهنگ سخنان اهل بیت «ع»‏،
ص 87.

19ـ
فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص 388.

20ـ
یونس، 41.

21ـ
همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق». غالب قصیده‏ها و اشعار او در مدح خلفاى
غاصب اموى بود.

22ـ
بحارالانوار، ج 44، ص 189؛ عوالم بحرانى‏ ج 17، ص 62؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»،
ص 42.

 

 

 

سوتیتر:

1.

جابربن
عبداللّه انصارى وقتى شنید كه امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت ایشان
رسید و گفت: «وقتى امكان مقابله با ستمكاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام
حسن «ع»‏ با اینها صلح كنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.»
حضرت پاسخ دادند: «اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل كرد [و
با آنها صلح كرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏كنم [و قیام مى‏كنم‏].‌»

 

 

 

/

طلوع تابناک قیامی جاویدان

طلوع تابناک
قیامی جاویدان

غلامرضا گلی‌زواره

 

ماه در
محاق

امام
خمینی با صدور بیانیه‌های شدیداللحن و صریح، ایراد سخنرانی‌های مهم، موضع‌گیری‌های
بجا و هوشمندانه، ماهیت دستگاه ستم و نقشه‌های امریکا و غاصبان قدس را برای نابودی
اسلام و ایجاد سلطه بر سرزمین‌های اسلامی از جمله ایران  افشا کرد. صلابت آن رهبر فرزانه که با اقتداری
معنوی توأم گردیده بود باعث گردید که مسلمانان ایران و حتی مردمان دیگر سرزمین‌های
اسلامی ایشان را به عنوان بیدارگری بزرگ، عالمی شجاع و رهبر بزرگ قیامی دینی علیه
استکبار و استبداد بپذیرند.

 از این رو، امریکا و اعوان و انصارش درصدد
برآمدند نا امام‌ خمینی را که مانعی بزرگ بر سر راه مطامع و مقاصد شوم آنان بود به
نحوی از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کنند. آنان تصمیم گرفتند این نقشه را به بهانه
سخنرانی بسیار مهم امام در مدرسه فیضیه عملی سازند. از سوی دیگر تظاهرات وسیع روز
عاشورا در تهران، برای رژیم استبدادی وضع وخیمی را به وجود آورد و لذا رژیم تصمیم
گرفت قبل از آنکه اوضاع از کنترل‌اش بیرون برود، وارد عمل شود.

بدین
منظور در ساعت ۴ صبح ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۲ محرم ۱۳۸۳ کامیون‌هایی از سربازان و
مأموران امنیتی مأموریت یافتند از تهران به قم بروند و امام خمینی را دستگیر کنند
و ده‌ها کوماندو و سرباز گارد به سوی منزل امام حرکت و محل اقامت ایشان را محاصره
کردند، به دور از چشم ارادتمندان امام و بدون سر و صدا از دیوار خانه امام بالا
رفتند، وارد منزل شدند و ایشان را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. فریاد فرزند
ارشد امام، حاج‌آقا مصطفی اهالی را متوجه ساخت و آنان را از منازل خود بیرون آورد،
ولی اتومبیل حامل امام دیگر از قم دور شده بود.

روز 15
خرداد بود و ماشین حامل رهبر قیام قبل از طلوع آفتاب به تهران رسید و مستقیم به
باشگاه افسران رفت. امام را در باشگاه نگه داشتند و هنگام غروب به پادگان قصر در
سه راه زندان منتقل کردند. پس از ۱۹ روز هم امام را به سلولی در پادگان عشرت‌آباد
بردند. همز‌مان با دستگیری امام خمینی، آیت‌الله قمی در مشهد و آیت‌الله محلاتی در
شیراز دستگیر و به زندان تهران انتقال داده شدند، زیرا این دو عالم مبارز نقشی
اساسی را در پیشبرد نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی ایفا ‌کردند.(۱)

 

بازتاب
بازداشت رهبر قیام در قم

خبر
دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین
قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی
حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند. مأمورین پلیس کوشیدند با اخطار و استفاده
از بلندگو مردم را متفرق کنند و چون با عصیان و اعتراض عمومی مواجه شدند، محل
مأموریت را ترک کردند و  اجتماع بزرگ و
باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت
در
صحن مطهر به وجود آمد.

جمعیت
عصبانی بعد از گوش دادن به اعلامیه‌ای که خوانده شد از صحن بیرون آمد و به راه‌پیمایی
پرداخت. هنوز تظاهرکنندگان حدود دویست متر از حرم فاصله نگرفته بودند که با رگبار
مسلسل مواجه شدند. مردم خشمگین با سنگ، تکه‌های آهن و چوب سرسختانه در مقابل تانک
و مسلسل ایستادگی کردند و حتی موفق شدند به یک کامیون نظامی را که تلاش می‌کرد
میان جمعیت برود و عده‌ای را زیر چرخ‌های خود له کند، حمله قرار کنند و با آتش زدن
کامیون ارتشی و فرار راننده تانک به پیشروی خود ادامه دهند. این موفقیت بر مقاومت
مردم افزود. در این هنگام هواپیماهای نظامی وارد آسمان قم شدند و سعی کردند با
شکستن دیوار صوتی در میان اقشار گوناگون هراس و وحشت به وجود آوردند.

در
چهارراه شاه قم (سه راه غفاری) عده‌ای از تظاهرکنندگان که در شعارهایشان آزادی امام
را می‌خواستند در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفتند و مأموران از چند جهت آنان را
به رگبار بستند. عده‌ای از مردم ناچار به کوچه بن‌بست نمازی پناه بردند، ولی در
آنجا نیز مورد حمله تیربارهای دژخیمان قرار گرفتند و بدین‌گونه مبارزات و تظاهرات
اهالی قم که از ساعت 7 صبح ۱۵ خرداد آغاز شده بود، با به جا گذاشتن صدها شهید و
زخمی در ساعت ۵ بعد از ظهر سرکوب گردید و شهر به صورت یک ماتمکده‌ درآمد.(۲)

 

تظاهرات
در تهران و شهرهای دیگر  

در
تهران تظاهرات از میدان بارفروش‌ها شروع شد و در بازار و میدان ارک به اوج خود
رسید. جمعی برای دراختیار گرفتن رادیو، یورش بردند، ولی با آتش سلاح‌های گرم
سربازان و افراد پلیس به عقب رانده شدند. گروه دیگری به چند پاسگاه پلیس حمله
کردند و تعدادی اتوبوس، کامیون دولتی و باجه تلفن به آتش کشیده شد. مقارن ساعت ۱۰
صبح اغلب مغازه‌های تهران تعطیل شدند.

عده
زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران، کلاس‌های درس خود را تعطیل کردند و عده‌ای از
آنان به خیابان‌ها آمدند و با شعار حمایت از امام خمینی و اعتراض به بازداشت امام
به صف تظاهرکنندگان پیوستند.

هزاران
تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش
بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران
حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.

در تهران
نبرد بین مردم و نیروهای نظامی تا ساعت 3 بعد از ظهر ۱۵ خرداد ادامه داشت. بعد از
آن در حالی که بیمارستان‌ها مملو از مجروحان و مصدومان بودند، آرامش نسبی بر شهر
حکمفرما گردید و تظاهرکنندگان پراکنده شدند. از تعداد شهدا آمار دقیقی به دست نیامد.(۳)

با انتشار
خبر دستگیری امام و عده‌ای از علما و انعکاس قیام اهالی قم و تهران، در ظهر روز 15
خرداد در اوضاع اجتماعی و سیاسی شهر شیراز هم تحولاتی به وجود آمد و گروه‌هایی از
مردم، از چندین محل به سوی مرکز شهر و مسجد وکیل حرکت کردند. تظاهرات و درگیری با
قوای انتظامی در آخرین ساعات این روز آغاز گردید و تا ظهر روز بعد ادامه یافت و طی
آن افرادی شهید و مجروح و عده‌ای دستگیر و روانه زندان شدند.

طی
مقابله مردم با مأموران شهربانی تعدادی مشروب‌فروشی و محل کسب بهائیان، آتش زده
شد. ساواک برای رهایی از این وضع، آیات عظام: دستغیب، محلاتی، میرزا هاشم دستغیب،
شیخ مجدالدین مصباحی و جلال‌الدین آیت‌الله‌زاده را دستگیر و برای جلوگیری از شعله‌ورتر
شدن آتش قیام در روز 16 خرداد در شیراز حکومت نظامی اعلام کرد، اما مردم برخلاف آن
در برابر قوای امنیتی مقاومت کردند.(۴)

در
کاشان اقشاری از مردم علاوه بر شرکت در تظاهرات و پایداری در مقابل نیروهای
انتظامی، چند خانه و مغازه پیروان بهائیت را آتش زدند. در جریان مبارزات اهالی
کاشان طی روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد عده‌ای کشته و مجروح و تعدادی دستگیر شدند.

 

آزادی
امام خمینی

سرانجام
بر اثر پیگیری علما، مقاومت مردم و حمایت امت مسلمان از امام و نفوذ رهبری در میان
ملل مسلمان جهان، امام خمینی از حبس آزاد شدند و در ۱۷ فروردین ۱۳۴۳ ش به قم
بازگشتند و بدین‌گونه رژیم استبدادی در برابرحرکت خودجوش مردم که ریشه در دیانت و
ارادت آنان به علما داشت، تسلیم گردید. اهالی قم به‌محض اینکه از این ماجرا مطلع
شدند، با شور و شکوهی کم نظیر از امام استقبال کردند و در شهر و مراکز حوزه علمیه
به مناسبت آزادی امام جشن‌های باشکوهی برگزار شدند. حضور امام، شهر را در غرق در
چراغانی و جشن و سرور کرد و مردم از سراسر کشور برای دیدار با زعیم عالیقدر شیعه
به قم آمدند. فردای آن روز هم در مدرسه فیضیه بدین مناسبت جشن مفصلی بر پا شد.(۵)

پس از
آزادی امام، روزنامه اطلاعات ۱۸ فروردین ۱۳۴۳، 
مقاله‌ای مبنی بر رفع سوءتفاهم و همگامی علما و روحانیت با مردم در اجرای
برنامه انقلاب شاه و ملت مردم انتشار داد. در ۲۱ فروردین امام در میان جمع کثیری
از افرادی که به دیدارشان آمده بودند، طی نطقی به کذب بودن مطالب مقاله مذکور
اشاره فرمودند:

«… در
روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس نوشته‌اند با روحانیت تفاهم شده و
روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقند. کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب
مربوط به روحانیت و مردم نیست. به همه برسانید که روحانیت با این انقلاب موافق
نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم. همه چیز را از ما گرفته‌اند. تلویزیون که در
درست آن نانجیب است. رادیو هم که در دست خودشان است. اگر روزنامه اطلاعات جبران
نکند با عکس‌العمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد
کرد».(۶)

شایان
ذکر است که شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه خود، تمام تقصیرات را به
گردن اسدالله علم انداخت تا از این رهگذر راه گریزی داشته باشد، لذا در ۱۷ اسفند
۱۳۴۲، علم بعد از اجرای نقشه خود کنار رفت و حسنعلی منصور جای او را گرفت.

موضع‌گیری
شاه و منصور در برابر امام که بعد از ۱۵ خرداد ایشان را تحت ‌نظر داشتند، آشتی‌جویانه
و فریبکارانه بود، لذا هنوز چندی از تشکیل کابینه منصور نگذشته بود که دکتر جواد
صدر، وزیر وقت کشور، در قیطریه با امام ملاقات کرد و منصور هم در ۱۶ فروردین ۱۳۴۲
طی نطقی گفت:

«اینجانب
مأموریت دارم مراحم و عطوفت شاهنشاه را به مقامات روحانی ابلاغ نمایم».

نخست‌وزیر
جدید با این موضع‌گیری می‌خواست روحانیت را از مبارزه باز دارد و علما را متوجه
این امر سازد که دخالت در سیاست کار آنان نیست و لذا تمام کوشش خود را صرف جلب
رضایت امام ساخت، اما امام کسی نبود که با دستگاه ستم و استبداد و تشکیلاتی که
علیه دیانت مردم عمل می‌کرد، سازش کند.

امام،
شهید محلاتی را که با دکتر صدر همشهری بود خواستند و به ایشان فرمودند شما به
تهران بروید و به او بگویید اگر مطالب روزنامه را تکذیب نکند، هر چه دید از چشم
خود دیده‌ است. شهید محلاتی به تهران رفت و در محل وزارت کشور با دکتر صدر ملاقات
و پیام امام را به او منتقل کرد. صدر گفت: «دین از سیاست جداست. در شأن روحانیت
نیست که در امور سیاسی دخالت کند.» او حاضر نشد موضوع کذب روزنامه اطلاعات در مورد
سازش روحانیت با رژیم را تکذیب کند، اما بعد از مدتی به قم آمد و با امام ملاقات
کرد. رهبر قیام نظرات خود را به او گفتند. سپس در نطقی فرمودند هیچ‌ کس حق سازش
ندارد و مبارزه دوباره آغاز شد.(۷)

 

ماهیت
قیام

قیام ۱۵
خرداد ۱۳۴۲، طلیعه دوران جدیدی از مبارزات در تاریخ سیاسی ایران به رهبری امام
خمینی است که گسترش مقاومت علیه شاه و استکبار جهانی به رهبری امریکا و رژیم
اشغالگر قدس را برانگیخت. عوامل دولت استبداد تصور می‌کردند با ایجاد رعب و هراس در
میان مردم از طریق کشتارجمعی، دستگیری‌های وسیع، حکومت نظامی و از میدان بیرون
بردن شخصیت‌های مبارز خواهند توانست نهضت امام را متوقف سازند و حاکمیت خودشان را
تثبیت کنند.

برخی
تحلیل کرده‌اند که خیزش مزبور در ظرف یک روز سرکوب گردید، اما قیام 15 خرداد در
واقع حصاری را که شاه برای مصونیت خود ایجاد کرده بود درهم شکست، اگرچه ملت بهای
گزافی هم داد. اگرچه علما طلایه‌دار این قیام بودند، اما این حرکت تمام طیف‌ها و
اقشار از جمله بازاریان، کسبه، کارگران، کشاورزان، دانش‌آموزان و دانشجویان را که
در آن حضوری فعال و اثرگذار داشتند در بر گرفت. عامل اتحاد و انسجام مردم متدین،
گرایش‌های مذهبی و پیوند با علما و اتفاق همه آنها برای محو عوامل فساد، تباهی و
اسارت بود.

امام
خمینی در پرتو درایت، فراست، شجاعت و صلابتی که از طریق ایمان، تزکیه و تقوا به
دست آورده بودند، خالصانه و صادقانه رهبری این حرکت خودجوش را عهده‌دار گردیدند.
سخنرانی‌های افشاگرانه، پیام‌های بیدارگرانه و تذکرات هشداردهنده ایشان، حمایت‌های
بی‌دریغ روحانیون و طلاب مبارز را برانگیخت و سپس قشرهای گوناگون را به حرکت
درآورد و علیه ستم و تجاوز بسیج کرد.

جنبش ۱۵
خرداد به‌خوبی این حقیقت مسلم و محتوم را به اثبات رساند که برای نبرد با رژیم
مسلح به انواع سلاح‌ها و امکانات پیشرفته، می‌توان با استقلال کامل و بدون وابستگی
به احزاب و جمعیت‌های سیاسی و ملی و بدون پشتیبانی کشورهای خارجی پیش رفت، تنها به
خداوند اتکال کرد و از حماسه‌های مقدسی چون قیام عاشورا الهام گرفت.

در آن
موقع رژیم شوروی سابق با دولت شاهنشاهی ایران سازش کرده بود و لذا رژیم شاه
مبارزین مذهبی را مرتجع می‌نامید. هواداران سیاست شوروی هم این شعار را تکرار می‌کردند
و لذا در صف مخالفان نیروهای متدین قرار گرفته بودند. حامیان غربی نظام استبدادی
هم که شاه نماینده مجری برنامه‌های آنان بود مستقیماً زیر ضربات قیام پانزده خرداد
قرار گرفتند، بنابراین قیام 15 خرداد با عزتی که معنویت مذهبی به آن اعطا کرده
بود، مستقل و بدون گرایش‌های شرقی و غربی شکل گرفت. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله
خامنه‌ای فرموده‌اند:

«برای
آنهایی که احساس می‌کردند سازماندهی و تعلیمات عمیق اسلامی لازم است، قیام ۱۵
خرداد یک مبدأ بود. این حرکت، آدم‌های اهل مبارزه و عناصر مخلص را متوجه یک سری
مسایل جدید کرد.»(۸)

این
حرکت بدان جهت سرکوب گردید و رنگ خون به خود گرفت که طی آن علما و مردم از حق دفاع
می‌کردند. امام خمینی«ره» فرموده‌اند:

«زنها و
اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنان را به مسلسل بستند؟ علما و خطبای مذهبی
چه جرمی داشتند؟ گناه آنان دفاع از حق و دفاع از قرآن بود. [علما] به جرم نصایح مشفقانه
و صلاح‌اندیشی اهانت شد، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند و مبتلا به مصایب شدند.(۹)

این
قیام از حماسه‌های نینوا و کربلا الهام گرفته بود. امام در این باره فرموده‌اند:

«اگر
عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و
سازماندهی واقع می‌شد.(۱۰)

لطف
الهی در این قیام کاملاً مشهود بود و بیانات امام مؤید این ادعاست:

«ملت
عظیم ایران لازم است شکر نعمت‌های الهی را در سالروز [قیام] ۱۵ خرداد به جان و دل
به جای آورد و تمام آنچه را که گذشته است و می‌گذرد، از عنایات خاصه خداوند متعال
بداند که هر چه هست از اوست و به سوی اوست.»(۱۱)

حتی
نویسندگان اروپایی و امریکایی به جنبه‌های مذهبی و خودجوش قیام ۱۵ خرداد به رهبری یک
شخصیت عالی‌رتبه روحانی اشاره کرده‌اند. نیکی آرکدی استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا
در لس‌آنجلس نوشته است:

«وقتی
خبر دستگیری امام خمینی در تهران انتشار یافت، مراسم عزاداری امام حسین«ع» به
تظاهرات علیه رژیم تبدیل گردید. روز بعد دامنه این تظاهرات به دانشگاه و شهرهای
شیراز، کاشان و مشهد کشیده شد و علی‌رغم صف‌آرایی سنگین نیروهای نظامی، تظاهرات
ادامه یافت. در این خیزش‌ها از مردم دعوت شده بود علیه رژیم دست به نبردی مقدس
بزنند.

بعد از
گذشت چند روز تظاهرات سرکوب گردید. جبهه ملی انتظار چنین تظاهرات و قیامی را نداشت
و قبلاً با دست‌اندرکاران آن هیچ‌گونه هماهنگی‌ای نکرده بود. حرکت مذهبی مزبور بعد
از خرداد ۱۳۴۲، علی‌رغم سرکوب‌ها، همچنان ادامه یافت».(۱۲)

پروفسور
حامد الگار یادآور شده است:

«حبس
کوتاه‌مدت امام خمینی نه تنها ایشان را مرعوب نکرد، بلکه سبب گردید بر شدت و کثرت
حملات‌شان به حکومت طاغوتی بیفزایند تا آنجا که مبارزات گسترده‌ای در سراسر کشور
توسط علما به منظور تنویر افکارعمومی شکل یافت. پیرو دستگیری و روشنگری‌های امام
خمینی در بارة ضدیت رژیم پهلوی علیه اسلام در پانزده خرداد ۱۳۴۲، شهرهای بسیاری از
ایران شاهد قیام گسترده‌ای بودند که به طور وحشیانه و قهرآمیزی سرکوب گردید».(۱۳)

یرواند
آبراهامیان اذعان می‌دارد:

«شاه
برای قانونی کردن انقلاب سفید رفراندومی سراسری برگزار کرد که به گفته عوامل
حکومتی در ۶ بهمن ۱۳۴۱ منشور شش ماده‌ای با ۹/۹۹ درصد آراء تأیید شد، اما بیهودگی
این نتایج در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در ایام محرم که روحانیان، کسبه، کارمندان، معلمان،
دانشجویان و کارگران در اعتراض به شاه به خیابان‌ها ریختند، اشکار شد. این اعتراض
از شخصیت جدیدی در میان مخالفان یعنی آیت‌الله امام خمینی سرچشمه می‌گرفت».(۱۴)

 

ثمرات و
برکات قیام 15 خرداد  

۱ـ
پانزدهم خرداد صبح صادقی بود برای انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی فرموده‌اند:

«سالروز
خرداد ۱۳۴۲ خمیرمایه نهضت مبارک ملت بزرگ ایران و روز بذر انقلاب اسلامی ماست»(۱۵)،
«پانزده خرداد طلیعه نهضت اسلامی این ملت شجاع و غیور است.»(۱۶)

۲ـ قرار
گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری نیروهای مردمی متدین و نیز تثبیت مرجعیت و رهبری
امام با تأیید مراجع عظام، علما و حمایت اقشار گوناگون.

۳ـ
بیداری مردم و هوشیاری آنان برای پی بردن به فساد و ستم نظام طاغوتی و تصمیم برای
مبارزه با تشکیلات طاغوت. امام خمینی در این زمینه می‌فرمایند:

«نهضت
دوازدهم محرم (۱۵ خرداد) چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد، بیدار و
فداکار تحویل جامعه داد و آنان با تحرک و فداکاری خود، روزگار را بر ستمگران و
خائنان سیاه نمودند. ملت بزرگ را چنان هوشیار، متحرک و پیوسته کرد که خواب را از
چشم بیگانگان ربود.(۱۷)

۴ـ
آشکار گردیدن قدرت مذهب در بسیج گسترده مردمی و مقاومت در مقابل حرکت‌های ضداسلامی
استبداد داخلی و استکبار جهانی.

۵ـ
فراهم آمدن مقدمات زوال تشکیلات شاهنشاهی به مثابه زوال بنی‌امیه و بنی‌عباس. امام
خمینی متذکر گردیدند:

«آن روز
(عاشورا) یزیدیان با دست جنایتکاران، گور خود را کندند و تا ابد هلاکت رژیم ستمگر
جنایتکار خویش را به ثبت رسانیدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پهلویان گور خود را کندند و
سقوط و ننگ ابدی را برای خویش برجای گذاشتند.(۱۸)

۶ـ
اتحاد، انسجام و همبستگی اقشار گوناگون، مبارزات عمیق و حساب‌شده امام خمینی در
این حرکت ضمن آنکه شعور سیاسی و درک سیاست اسلامی مردم را ارتقا داد، سکوت چندین
ساله طبقات گوناگون را به فریاد و حرکت‌شان را از قعود به قیام مبدل ساخت، آنان را
برای درهم کوبیدن جبهه باطل، متحد و منسجم ساخت و همگی در زیر خیمه الهی‌ای که
امام خمینی (روح خدا) برافراشته بود گرد آمدند که: «متحد جان‌های شیران خداست»(19).

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن
رجبی، ج اول، ص ۱۹۲؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، ص
۴۵۸، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۸۳ـ۲۸۲.

۲ـ باران بیداری، ص ۲۷۴؛ تاریخ قیام ۱۵
خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۱۹ـ۱۶، خاطرات آیت‌الله خلخالی، ج اول، صص ۱۱۱ـ۱۱۰.

۳ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص
۵۱۴ـ۵۱۰، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۲۹ـ۱۸، روایت خرداد (قیام مردم
شهرستان ورامین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) سیدرضا حسین‌زاده، صص ۵۱ـ۴۸.

۴ـ باران بیداری، صص ۲۷۹ـ۲۷۸، خاطرات ۱۵
خرداد شیراز، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.

۵ـ روزنامه اطلاعات، ۱۸ فروردین ۱۳۴۳؛
تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، صص ۲۹۰ـ۲۸۹، سیاحت خورشید از نگارنده، صص ۹۹ـ۹۸؛
پابه‌پای آفتاب، ج ۶، صص ۳۲ـ۳۱.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، صص ۶۵۸ـ۶۵۶.

۷ـ سیاحت خورشید، ص ۹۹، پابه‌پای آفتاب، ج
۶، ص ۳۲، روزنامه اطلاعات، ۱۶ فروردین ۱۳۴۳.

۸ـ یاد ایام، ج اول، صص ۱۱۳ـ۱۱۲.

۹ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۳۳۵.

۱۰ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۱ـ

۱۲ـ ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آرکدی،
ترجمه عبدالرحیم گواهی، صص ۲۴۱ـ۲۴۰.

۱۳ـ انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار،
ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، ص ۶۹.

۱۴ـ‌ ایران بین دو انقلاب، یرواند
آبراهامیان، ترجمه فیروزمند و دیگران، صص ۳۸۸ـ۳۸۷.

۱۵ـ‌ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۶ـ همان، ج ۸، ص ۵۰.

۱۷ـ همان، ج ۳، صص ۳۱۵ـ۳۱۴.

۱۸ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۴.

19. مولانا

 

سوتیترها:

 

1.

خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله
انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق
حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند و اجتماع بزرگ و باشکوهی
از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.

 

2.

هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق
اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام
به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی
از آنها کشته یا مجروح شدند.

 

 

 

/

«چهره واقعی پهلوی اول»

«چهره واقعی پهلوی اول»

 در گفت و شنود
پاسدار اسلام با دکتر موسی حقانی

 

اشاره:
اقدامات به ظاهر مصلحانه و ملی‌گرایانه پهلوی‌ها در جهت امحای منافع ملی و تامین
منافع اربابان آنان واقعیتی است که مورخین پهلویستی با ترفندهای نه چندان زیرکانه‌
انکار می‌کنند و با انتشار کتب و فیلم‌های مستند پر از تحریف و دروغ سعی در تطهیر
این سلسله منحوس دارند، تلاشی که با توجه به اسناد فراوان و روشن تاریخی قطعاً راه
به جائی نخواهد برد. دکتر موسی حقانی در این گفتگوی مفصل به تحلیل دقیق این تاریخ‌نگاری‌های
مجعول پرداخته است. 

 

در
چند سال گذشته و بویژه اخیراً جریان سلطنت
طلب و جریانات همفکر و همسوی آنها با تهیه فیلمهای به اصطلاح مستندی در باره پهلویها به تطهیر چهرههای آنان پرداخته و به‌خصوص با تأکید
کاریکاتورگونه
ای بر خدمات
رضاخان، در جهت انحراف افکار عمومی و به‌ویژه نسل جوان که متأسفانه در اثر غفلت ما
از ماهیت حقیقی این سلسله مزدور آگاهی ندارند، تلاش
های گستردهای
را آغاز کرده
اند. به نظر
شما این جریان از کجا نشأت می
گیرد
و اهداف آن چیست؟

بسم
الله الرحمن الرحیم. تطهیر و احیای این نوع جریانات چیز جدیدی نیست. این جریان،
تاریخ‌نگاری دروغ‌پردازانه خود را در واقع از سال 1300 یعنی سال‌ها قبل از کودتای 32 به شکلی بطئی و مخفیانه شروع
کرد، اما پهلوی‌ها این شیوه تاریخ‌نگاری را حمایت و تقویت کردند و بعدها هم در دانشگاه‌ها تدریس و به‌تدریج نهادینه شد.

این
جریان تاریخ‌نگاری اولاً تمام اقدامات انجام‌شده در دوره قاجار را سیاه و مخرب نشان داد و
ثانیاً با توسل به باستان‌گرایی
و غرب‌گرایی به ستیز با دین پرداخت و خدمات غالباً
دروغینی را به پهلوی‌ها نسبت
داد. پس از انقلاب جریان تاریخ‌نگاری
جدیدی به وجود آمد، اما سیستم آموزشی ما نتوانست آن تاریخی را که توسط اساتید و
سیستم آموزشی به‌جا مانده از دوره پهلوی وجود داشت از رده خارج
کند و ذهن نسل‌های جدید را از اکاذیبی که با تلاش گسترده تاریخ
نگاری در دوره پهلوی نهادینه شده بودند، پاکسازی کند. شاید بتوان گفت همین زمینه
مساعد است که به سلطنت‌طلب‌ها و جریانات حامی آنها در خارج و داخل کشور این
جرئت را داده است که به احیای اموات بپردازند و برای تطهیر چهره پهلوی‌ها ـ‌به‌ویژه پهلوی اول‌ـ به ساخت به اصطلاح مستندهایی از خدمات! آنها بپردازند.

شاید
تصور کردیم با نفرتی که مردم از سلسله پهلوی پیدا کرده بودند و اوج آن در انقلاب 57
به منصه ظهور رسید، دیگر احتمال احیای این اموات وجود نداشته باشد و لذا کم‌کاری کردیم. البته در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل
سلطنت‌طلب‌ها
هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های
مستند فراوان پرداخته‌اند. البته
در این میان گروه سومی از تاریخ‌نگاران
هم وجود دارند که تکلیفشان معلوم نیست و نمی‌دانند بالاخره باید به سمت سلطنت‌طلب‌ها
بروند یا به جمهوری اسلامی بپیوندند و به همین دلیل در آثارشان گاهی به نعل می‌زنند و گاه به میخ. این یک جریان سطحی‌نگر است که قدرت تحلیل ندارد و سلیقه و اعتقادش
را در واقع حوادث روزگار رقم می‌زند.
نکته نگران‌کننده این است که این جریان سوم در جوامع
دانشگاهی ما رسوخ کرده است، درحالی که چنین تصور می‌شود چنین جریان سطحی و بی‌ریشه‌ای
نباید بتواند در میان تیپ تحصیلکرده جا باز کند و به دلیل ماهیت عوام‌گرایانه‌اش
علی‌القاعده باید بیشتر در بدنه اجتماع فعال باشد،
اما این طور نیست و به دلیل کم‌کاری
فرهنگی ـ‌و بیش از همه رسانه‌ای‌ـ
نسل‌های جدیدی که دوران قبل از انقلاب را درک نکرده‌اند و در جریان مسائل تاریخی نیستند و مطالعات
تاریخی تخصصی هم ندارند، به‌سرعت
تحت تأثیر این مستندها قرار می‌گیرند
و متأسفانه این غفلت حتی در مجامع دانشگاهی هم مشاهده می‌شود.

علت
این بی
خبری و غفلت چیست؟

یکی
همان شیوه تاریخ‌نگاری گسترده و همه‌جانبه دوره پهلوی است که رسوبات آن همچنان در ذهن تاریخ‌نویسان ما که دست‌پرورده دوره پهلوی دوم هستند وجود دارد. دلیل دیگر دانش
اندک ما در باره تاریخ معاصر و به‌ویژه
جنایات پهلوی‌هاست و دیگر کم‌مایگی آثار را که در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه
فیلم‌ها و سريال‌ها آشکارا به چشم می‌خورد
و در مقایسه با آثار تولیدی توسط دشمن، از قدرت اقناع و تأثیرپذیری چندانی
برخوردار نیستند. به عبارت دیگر کسانی که آن مستندها را می‌سازند، از ابتدای امر می‌دانند که می‌خواهند
مخاطب را به کدام سمت هدایت کنند و از همه شیوه‌های هنری تأثیرگذار استفاده می‌کنند، اما ما چنین مهندسی دقیقی برای خلق آثار هنری خود
نداریم. یک مخاطب آگاه به حقایق تاریخی، به‌راحتی
فریبکاری و دروغ آنان را تشخیص می‌دهد،
اما یک مخاطب عادی که از چنین اطلاعاتی بی‌بهره
است، به‌سادگی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نمونهاش مستندهایی که شبکههای ماهوارهای میسازند.

همین
طور است. همه تاریخ‌نگاران
داخلی و خارجی می‌دانند رضاخان یک زمین‌خوار قهّار بوده است، اما در تمام این مستندها ملاحظه می‌کنید که چقدر ماهرانه از کنار این موضوع می‌گذرند. ویژگی زمین‌خواری رضاخان چنان شهره آفاق بوده است که در آن زمان یک
روزنامه فرانسوی نوشت: «در ایران جانوری پیدا شده است که زمین می‌خورد»! روزنامه‌های امریکا هم مکرر در باره این ویژگی رضاخان مطلب ‌می‌نوشتند
و او را مسخره می‌کردند. در این مستندها از قضیه کشته شدن رجال
بانفوذ و حتی مورد اعتماد رضاخان هم که به طرز فجیعی به دست او به قتل رسیدند،
حرفی زده نمی‌شود و حتی غالباً این طور وانمود می‌شود که آنها به میل شخصی از کار کناره گرفته‌اند. گاهی هم این تصفیه‌های خونین را به حساب تیزبینی رضاخان می‌گذارند و می‌گویند چون آنها قصد تخریب رضاخان را داشتند، به‌تدریج کنار گذاشته شدند و تمام مسئولیت سنگین
اداره کشور تدریجاً روی دوش شاه افتاد!

شما
حتی در یکی از این مستندها اثری از شهید مدرس یا آن 24 هزار ایرانی که به جرم‌های سیاسی توسط رضاخان سر به نیست شدند نمی‌بینید. از قتل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ده‌ها شاعر، هنرمند و رجال سیاسی بزرگ آن دوره توسط
رضاخان اثری نیست. کسی از بریدن سر نماینده مجلس به نام کیوان که او را به‌جای ملک‌الشعرای
بهار اشتباه گرفتند و در نزدیکی مجلس و جلوی مسجد سپهسالار روی سینه‌اش نشستند و سرش را از تنش جدا کردند چیزی نمی‌گویند.

درست
است که این مستندها در واقع مخاطب عام را نشانه رفته‌اند، اما متأسفانه تیپ دانشگاهی و تحصیلکرده ما هم که در
غفلت و بی‌خبری محض از اسناد و واقعیت‌های تاریخی به‌سر
می‌برد، این لاطائلات را به عنوان حقایق تاریخی
تکرار می‌کند. از این سو هم ما به عنوان متولیان فرهنگی
جامعه بد عمل می‌کنیم و مابه‌ازای آثار فراوانی که سلطنت‌طلبان و جریانات معاند داخل و خارج کشور تولید و در سطح
گسترده‌ای پخش می‌کنند،
دچار رخوت و کم‌کاری هستیم.

واکنش
مردم در شهریور 20 خلاف ادعاهای سلطنت
طلبها
در باره رضاخان را نشان می
دهد.

همین
طور است. باید از کسانی که سنگ پهلوی‌ها
را به سینه می‌زنند پرسید اگر اینها این قدر در این آثار که
ادعا می‌شود محبوب بودند، پس چرا در شهریور 20 وقتی رضاخان
رفت مردم جشن گرفتند و در همه جا به پایکوبی پرداختند و چرا خاندان پهلوی جرئت
نکرد جنازه رضاخان را پس از مرگش به ایران برگرداند؟ در مستند اخیر ادعا می‌شود چون ایران اشغال بود، نتوانستند جنازه را
برگردانند، درحالی که این گونه نیست و مردم اجازه این کار را ندارند.

با
این همه مستندات آشکار، پس چرا گروهی از نخبگان ما با این جریان همراهی می
کنند؟

عده‌ای دارند به لحاظ سیاسی لجبازی می‌کنند. عده‌ای
هم اطلاع عمیق از وقایع تاریخی ندارند. عده‌ای
هم با اهداف پهلوی‌ها همسو هستند و معتقدند رضاخان در توسعه
اقتصادی، صنعتی و فرهنگی موفق بوده، ولی فقط ضرورت توسعه سیاسی را درک نکرده است!

این
ادعا در مورد پهلوی دوم هم وجود دارد.

همین
طور است. واقعیت این است که در تحلیل وقایع تاریخی یا باید خودمان شاهد آن رویداد
بوده باشیم و یا در آن زمینه اطلاعات و مطالعات گسترده‌ای داشته باشیم. آشنایی با اوضاع اجتماعی کشور در هنگام
وقوع آن رویداد مهم‌ترین عامل
در درک واقعی و تحلیل دقیق آن است. اگر کسی نتواند واکنش مردم به هنگام اخراج
رضاخان یا محمدرضاشاه را از کشور درک کند، بدیهی است که تحلیل دقیقی از این
رویدادها نخواهد داشت. من در این نوع تعبیر و تفسیرها بیشتر نوعی لجبازی یا طبق مد
روز حرف زدن را می‌بینم، وگرنه تحلیل دقیقی از آن دوره در این
اظهارنظرها وجود ندارد.

در
این مستندها، کتاب
ها
و مقاله
ها بیشتر روی خدمات رضاخان از قبیل
کشیدن خط راه
آهن، تأسیس
دانشگاه، کشیدن جاده و… تأکید می
شود.

اتفاقاً
یکی از دلایلی که اشاره کردم این افراد از درک حقایق تاریخی عاجز هستند همین است.
انگلستان از دیرزمان برای نفت ایران و سایر ثروت‌های آن کیسه دوخته بود. آنها حتی حاضر شدند به خاطر مسئله
نفت در ایران کودتا کنند. نفت ایران به قول چرچیل به‌مثابه خون در رگ‌های
افسرده امپراتوری بریتانیان بود و به همین دلیل هم کودتای 1299 را با هدف تضمین
غارت نفت ایران صورت دادند. هدف کودتای 28 مرداد هم همین بود. اگر در ایران خطوط
مواصلاتی از قبیل راه‌آهن کشیده
شد، برای رساندن آذوقه و مهمات به روسیه و باز در جهت استیلا بر منابع نفتی ایران
بود. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می‌نویسد کاملاً مشخص بود انگلیسی‌ها دارند در ایران تحرکاتی را برای کودتا و ایجاد تغییرات
گسترده انجام می‌دهند. می‌گوید
من به کنسول انگلیس در مشهد که از دوستان ما بود، گفتم: «اگر خبری هست به ما هم
بگویید شاید از دست ما هم در این زمینه کاری بربیاید». چطور مورخ آن دوره متوجه
چنین موضوعی شده بود و محقق امروز متوجه نمی‌شود؟ دلیلش یا بی‌سوادی
است یا غرض و درک نکردن زمینه‌های
اجتماعی آن دوران. کنسول انگلیس به مستوفی که می‌پرسد برنامه شما در ایران چیست، جواب می‌دهد: «می‌خواهیم
بر جریان نفت و ثروت‌های ایران
تسلط پیدا کنیم و بساط دین، روحانیت و عزاداری را هم از این مملکت جمع کنیم».

شیوههای دخالت انگلیس در ایران هم به
تناسب شرایط روز گوناگون بوده است.

همین
طور است. آنها در عین حال که کاملاً هدفمند کار می‌کردند، اما شیوه‌های
گوناگونی را برمی‌گزیدند. یکی از اشکالات ما در درک وقایع تاریخی
مربوط به دخالت انگلیس در ایران این است که همواره این دخالت‌ها را از منظر سفارت انگلیس در ایران تماشا می‌کنیم، درحالی که به هیچ‌وجه عمومیت ندارد. مثلاً نورمن سفیر انگلستان در ایران که
هم‌پیمان لرد کرزن بود، خیلی اطلاع نداشت قرار است
انگلستان در ایران کودتا کند. این دو طرفدار قرارداد 1919 و به دنبال مستعمره کردن
ایران بودند و اصلاً قصد کودتا نداشتند. اینها جناح غیرصهیونیستی وزارت خارجه انگلستان
بودند، اما بخش صهیونیستی وزارت امور خارجه انگلستان متشکل از لرد روفوس، چرچیل،
لرد ریدینگ و چند تن دیگر از طریق حکومت هند بریتانیا، در وزارت مستعمرات و وزارت
دریاداری فعالیت می‌کنند و اساساً کاری به وزارت امور خارجه و سفارت انگلیس
ندارند. در این دوره قرار است انگلستان رژیم اشغالگر صهیونیستی را در منطقه
خاورمیانه ایجاد و تقویت کند و در نتیجه اصلاً به فکر استعمار ایران نیست، چون می‌داند مستعمره‌سازی هزینه‌بردار
است و انگلستان در شرایط پرداخت چنین هزینه‌هایی
نبود. از این گذشته کشور استعمارگر ناچار است نیروهای نظامی خود را در کشور
مستعمره مستقر کند که همین مسئله موجب نفرت مردم استعمارزده از آن کشور می‌شود. از این گذشته وقتی انگلستان می‌توانست با قرار دادن دست‌نشانده خود در ایران بدون صرف هزینه به مقاصدش برسد، ضرورت
نداشت ایران را رسماً مستعمره خود سازد. آنها می‌توانستند فردی را روی کار بیاورند که اهداف آنان را به‌خوبی محقق کند.

اساساً
از سال 1300 تا 1305 فضای ایران به‌شدت
انگلیسی بود. البته بعدها هم این فضا کم و بیش وجود داشت، اما در این چند سال به
اوج خود رسید و انگلیسی‌ها می‌دانستند نباید از شیوه‌های استعماری قدیم استفاده کنند، به همین دلیل حتی در کودتا
هم این شرط را گذاشتند که حکومت وقت ابداً نباید به انگلستان تمایل نشان بدهد،
بلکه باید به عنوان یک جریان کاملاً مستقل ایرانی کار کند. اساساً یکی از مهم‌ترین عللی که انگلیس‌ها سید ضیاءالدین را که عامل سرسپرده و صد در صد وفادار به
آنها بود کنار گذاشتند این بود که بیش از حد به انگلیسی‌ها تمایل نشان می‌داد!
حالا اینها در کتاب‌ها و فیلم‌های مستندشان این گونه جلوه می‌دهند که سید ضیاء را رضاخان برداشت!

و
انگلیسی
ها هم ساکت نشستند که یک آدم وطنپرست بیاید و عامل آنها را بردارد و
خودش سر جایش بنشیند.

همین
جاهاست که برای انسان این پرسش مطرح می‌شود
که آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین
واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند
رضاخان قرارداد 1919 را لغو کرد، آیا از خود نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم و مملکت دوا کند؟ اینها هرگز از خود پرسیده‌اند چرا احمدشاه از سلطنت عزل شد؟ چون حاضر نشد
قرارداد 1919 را امضا کند، درحالی که این آقایان جوری مستند می‌سازند و کتاب می‌نویسند گویی او این قرارداد را امضا کرده است. اساساً کسی
نمی‌توانست در سیاست ایران علیه منافع انگلستان حرکت
کند و جان به در ببرد. با توجه به اسناد و قرائن تاریخی بعید می‌دانم حتی کسانی هم که این آثار را تولید می‌کنند، به انگلیسی بودن رضاخان تردید داشته باشند.
حتی از خود رضاخان هم این نقل قول وجود دارد که انگلیسی‌ها مرا آوردند، ولی خبر نداشتند با چه کسی طرف هستند! بماند
که اتفاقاً انگلیسی‌ها دقیقاً
می‌دانستند با چه کسی طرف‌اند.

ارباب
اردشیر جی یکی از جاسوس‌های سرشناس
انگلستان بود. او در خاطرات و وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد
شب‌های متمادی با رضاخان در باره صدماتی که اسلام و
روحانیت به ایران وارد کرده‌اند
صحبت و او را نسبت به آنان به‌قدری
عصبانی می‌کردم که فریاد می‌زد: «دودمانشان را به باد خواهم داد». آیا همین یکی از صدها
نشانه و سند برای آماده‌سازی رضاخان
برای اتخاذ رویکرد مبتنی بر توجه به ایران باستان و ستیز با اسلام نیست؟

در
رد ادعای این افراد بر توسعه صنعتی در دوره رضاخان چه اسنادی وجود دارند؟

این
توسعه‌ها در جهت منافع ملی ما نبودند. مثلاً کدام عقل
سلیمی حکم می‌کند تمام شهرهایی را که در مجاورت معادن آهن قرار
دارند رها کنید و در کرج کارخانه ذوب‌آهن
راه بیندازید؟ اما در دوره رضاخان هزینه هنگفتی را صرف این کار کردند و بعد هم
دیدند انتقال سنگ آهن به آنجا به صرفه نیست و تعطیلش کردند. یا در مورد راه‌آهن که می‌گویند
انگلیسی‌ها می‌خواستند
از شرق به غرب راه‌آهن بکشند و رضاخان برخلاف میل آنها از شمال به
جنوب خط آهن کشید. اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است. احمدشاه گفته بود: «راه‌آهنی می‌خواهم
که زاهدان و بندرعباس را به تهران و غرب ایران را به شرق آن وصل کند»، اما آنها
راه‌آهن شمال به جنوب را کشیدند. حتی دکتر مصدق هم به
راه‌آهن رضاخانی اعتراض کرد که صرف هزینه برای آن
اتلاف بودجه است، چون از 20 کیلومتری هیچ شهری هم عبور نمی‌کرد و به درد هیچ کس جز خود انگلیسی‌ها نمی‌خورد!
در فیلم‌ها و کتاب‌ها
همیشه از پل ورسک صحبت می‌شود
که تحت چه شرایط سختی ساخته شد و واقعاً هم یکی از پروژه‌های عظیم پل‌سازی
در دوره خود است، اما این پل چه دردی از کشور دوا کرد؟ اجرای این نوع پروژه‌ها قطعاً در راستای تحقق همان هدفی است که رضاخان
را آورد و تا زمانی که به کارشان می‌آمد
از او حمایت کرد.

ما
در آن دوران کشور فقیری بودیم و همه حرف دکتر مصدق هم این بود که در چنین وضعیتی
حداقل باید راه‌آهنی را احداث کنیم که برای ما عواید زیادی داشته
باشد، درحالی که راه‌آهن اساساً
برای کشور عایدات نداشت.

بسیاری
از جاده‌هایی را هم که ادعا می‌کنند در دوره رضاشاه احداث شده‌اند، در واقع تعریض جاده‌های قبلی است. در دوره ناصرالدین‌شاه تلاش شد روی کارون سد زده شود، اما انگلیس نگذاشت، چون
می‌خواست خوزستان سرزمین لم‌یزرعی باشد که فقط نفت دارد و نفت را هم خودش استخراج کند و
ببرد. در دوره قاجار انگلیسی‌ها
نمی‌گذاشتند در جنوب جاده بسازیم و روس‌ها نمی‌گذاشتند
احداث راه‌آهن رضایت دادند؟ از این گذشته قرار بود هزینه
احداث راه‌آهن طبق قرارداد 1919 به عهده انگلیسی‌ها باشد، اما رضاخان با بستن مالیات به قند و شکر
و مایحتاج مردم راه‌آهنی را در
یک راه متروکه کشید که فقط به درد انگلیسی‌ها
می‌خورد، چون به شهرهای ایران کاری نداشت! آنها رقیب
روس‌ها بودند و می‌خواستند از این طریق به آب‌های آزاد دسترسی داشته باشند. بعد که هیتلر مرتکب اشتباه شد
و به روسیه حمله کرد، عملاً روس‌ها
را به دامن غربی‌ها انداخت و چرچیل با استالین ـ‌به قول خودش شیطان‌ـ علیه آلمان هم‌پیمان
شد و این خط آهن به درد هر دویشان خورد.

در
دوره پهلوی حاصل کاری که به عنوان نوسازی صورت گرفت، از بین بردن ابنیه اسلامی و
ایجاد یک معماری بی‌هویت و عاری
از عناصر ایرانی و دینی هستیم. در این دوره غارت آثار تاریخی به اوج خود رسید و
وزارت معارف 50 درصد اکتشافات تخت جمشید و سایر اماکن تاریخی را به انگلستان و
فرانسه هبه کرد. توجیهشان هم این بود که آنها بهتر از ما بلدند این آثار را مطالعه
کنند و بعد هم به ما برمی‌گردانند
و هنوز قرار است برگردانند.

در
زمینه
های فرهنگی و علمی وضع به چه شکل
بود؟

به
یک نمونه اشاره می‌کنم. قبل از دوره رضاخان هم محصلین برای تحصیل به
خارج اعزام می‌شدند، اما در دوره او این کار شدت و قوت بیشتری
گرفت. حاصل کار چه بود؟ طرف می‌رفت
و مثلاً مهندسی و پزشکی می‌خواند
و وقتی برمی‌گشت، می‌گفتند
یا برو در املاک شاهی کار کن یا به سلامت! حتی در این زمینه هم بحث منافع ملی در
کار نبود و کم بودند کسانی که حقیقتاً پس از بازگشت کمر به خدمت مردم می‌بستند که اغلب هم مورد آزار و اذیت دستگاه حاکمه
قرار می‌گرفتند.

بر
این نکته تأکید می‌کنم که ما حقیقتاً به دنبال آن نیستیم خدمات
افراد را کتمان کنیم، اما با یک نگاه دقیق و موشکافانه باید ببینیم آیا حقیقتاً
خدمتی صورت گرفته است و به چه قیمتی؟ بدیهی است کشیدن راه‌آهن در یک کشور پهناوری مثل ایران خدمت بزرگی است، اما اگر
عایدات آن توجیه اقتصادی برای هزینه‌هایش
را نداشت و از همه مهم‌تر نیازهای
مردم را برطرف نکرد، حقیقتاً خدمت محسوب می‌شود؟
و یا در مورد ارتش مدرن رضاخانی که دائماً بر آن تکیه می‌شود، آیا این ارتش برای دفاع از کشور و خدمت به مردم ایران
تشکیل شد؟ پس چطور وقتی دو سه خلبان در فرودگاه قلعه‌مرغی خواستند پرواز کنند و جلوی تجاوز هواپیماهای روسی به
حریم هوایی ایران را بگیرند، توبیخ شدند و در قلعه‌مرغی شورش شد؟ بعد هم که هواپیماها را بلند کردند، ضد هوایی‌های ایران می‌خواستند آنها را بزنند! وضع به‌قدری آشفته بود که سرلشکرهای رضاخان فرار کردند و صدای خود
رضاخان هم درآمد که شما همیشه دو سه هزار کیلومتر از جبهه عقب هستید ای ناقابل
لشکرها! ارتشی‌ که باید از مرزها پاسداری می‌کرد، به جان مردم افتاد و زمین‌های آنها را غارت کرد و در تمام انتخابات‌ها نقش اصلی را به عهده گرفت. به امیر لشکرهای
همه جای ایران می‌نوشتند این افراد باید برای مجلس انتخاب شوند
وگرنه حسابتان را می‌رسیم. اگر
حجاب از سر زن‌ها برندارید، تعزیه‌ها و عزاداری‌ها
را به هم نزنید، عشایر و افراد نخبه را از بین نبرید، دمار از روزگارتان برمی‌آوریم. این نقش ارتش مدرن رضاخانی بود. همه این
کارها را هم به اسم حفظ امنیت کشور می‌کردند.
رضاخان از طریق همین ارتش مدرن بود که املاک همه را غصب کرد که الان اسنادش
موجودند. این املاک به‌قدری زیاد
بودند که در دربار اداره‌ای برای
اداره املاک اختصاصی رضاخان تأسیس شده بود.

چرا
این قدر به ملک و زمین علاقه داشت؟

علاقه
به زمین و جواهرات در خاندان پهلوی موروثی بود. آنها غیر از املاکی که در ایران
داشتند، در بانک‌های سوئیس، انگلستان و امریکا هم سپرده‌های هنگفتی داشتند. در دوره رضاخان ملاک بودن
نشانه تشخص و ثروت بود. او هم که پابرهنه‌ بی‌سوادی بود که از سوادکوه آمد، مدتی دلاکی حمام و
بعد در میدان سرچشمه حمالی کرد. چند وقتی هم کنار دست دایی‌اش ایستاد بلکه خیاطی یاد بگیرد، اما یاد نگرفت. بعد که
قزاقخانه نیروهایی را استخدام کرد مدتی در اصطبل مهتر اسب‌ها بود. سپس نگهبان سفارتخانه‌های خارجی و منزل رجال مهمی چون فرمانفرما بود و بعد هم با
حمایت جریانات باندهای مشکوکی باند میرزا کریم‌خان رشتی خود را بالا کشید و در کودتای قزاقخانه شرکت کرد و
قزاقخانه را از دست روس‌ها بیرون
کشیدند و را در رأس قزاقخانه گذاشتند. حالا چنین آدمی آمده و قدرت پیدا کرده است
که املاک مردم را از دستشان بیرون بکشد. نظامی‌ها هم از خدا خواسته، با خدمت به او به خودشان هم خدمت
کردند. از جمله امیر احمدی که فقط در تهران 700 تا خانه داشت! چنین ارتشی معلوم
است کارش چیست. در جنگ جهانی اول که کشور اشغال شد، ارتش مقاومت کرد و به دشمن
صدمه‌های جدی هم زد، ولی در جنگ جهانی دوم زیر چتر
توجهات ملوکانه رضاخان به غارت مردم مشغول شد و در شهریور 20 هم فرار را بر قرار
ترجیح داد! مردم آن قدر از رضاخان متنفر بودند که همین که به نحوی شرّش از سر آنها
کنده شد، خدا را شکر کردند. ما موقع رفتن رضاخان نبودیم، اما از بزرگ‌ترها شنیدیم که مردم موقع رفتن او چه جور پایکوبی
می‌کردند، اما پهلوی دوم را که شاهد بودیم و فیلم‌هایش هم موجود است. اگر اینها این قدر خدمت کردند
و محبوب بودند، علت شادی مردم از سقوط آنها چه بود؟

به
سوابق خانوادگی رضاخان اشاره
ای
داشتید. آیا در این باره اسنادی هم وجود دارند؟

رضاخان خیلی به این موضوع حساسیت داشت و کسی جرئت نمی‌کرد در این باره حرفی بزند یا چیزی بنویسد. علی‌شاه یکی از رفقای دوره قزاقی او قصه قماربازی‌ها، عربده‌کشی‌ها و دعواهای رضاخان را برای فردی به نام محمدرضا
آشتیانی‌زاده تعریف کرده و او هم در خاطراتش آورده که چاپ
شده است. یکی از نمایندگان مجلس اول به اسم آشیخ تقی هم که ساکن محله سر قبر آقای
تهران بود، نقل کرده است که یک روز دیدم سر قبر آقا عده‌ای از اراذل و اوباش به جان افتاده و همدیگر را خونین و
مالین کرده‌اند. رفتم جلو و دیدم دعوا سر قمار است. کسی را
که کتک خورده بود از زیر دست و پای بقیه بیرون کشیدم و دیدم زیر چشم و روی بینی او
با چاقو بریده شده بود و خون از سر و صورتش می‌ریزد. فحش می‌داد
و لگد می‌زد که پولم را خورده‌اند. پرسیدم: «اسمت چیست؟» جواب داد: «رضا». بعدها که شاه
شد، یادم آمد او همان کسی است که آن روز دیده بودم. جای این زخم برای همیشه روی
صورت رضاخان ماند. رضاخان واقعاً آدم بی‌سواد
و بی اصل و نسبی بود. فقط اواخر عمر یک چیزی را به عنوان امضا خط خطی می‌کرد. در میان مشیرالدوله‌ها و نظامی‌هایی
مثل مسعودخان کیهان و رجل سیاسی دیگری که حداقل سواد و خانواده‌ای داشتند، چرا انگلیسی‌ها به سراغ رضاخان رفتند؟ چون آنها برای خود حرمت‌هایی را قائل بودند، ولی رضاخان این چیزها حالی‌اش نبود. انتخاب چنین فردی برای حاکمیت بر ایران
بزرگ‌ترین توهینی بود که می‌شد به یک ملت کرد و من واقعاً نمی‌توانم سر دربیاورم کسانی که دم از ملیت و وطن‌پرستی می‌زنند،
اگر هر چیز دیگری را هم می‌توانند
تحمل کنند، چگونه انتخاب چنین فردی را به عنوان شاه کشور خود توهین تلقی نمی‌کنند؟ حتی چهره‌های وابسته به انگلستان آن دوره با رضاخان قابل مقایسه
نیستند.

رضاخان به‌قدری
از آشکار شدن اصل و نسب خود در هراس بود که وقتی در میدان حسن‌آباد، در جای فعلی آتش‌نشانی، می‌خواستند
قبرستان آنجا را خراب کنند و به قبر پدر و مادر او رسیدند و با شوق و ذوق به او
اطلاع دادند تا کسب تکلیف کنند که آنها را نگه دارند، با عصبانیت تشر زد که چرا
دست از مرده‌ها برنمی‌دارید؟
موقعی هم که می‌خواست در قزاقخانه ثبت‌نام کند، وقتی اسم پدرش را از او پرسیدند، گفت: «مگر می‌خواهید پدرم را استخدام کنید؟ به پدرم چه کار
دارید؟»

آیا افشاگری در باره سوابق و اقدامات رضاخان منحصر به دوران
پس از انقلاب است؟

خیر، تا سال‌ها
پس از رفتن او در روزنامه‌ها
و کتاب‌ها هجویاتی در باره‌اش می‌نوشتند
و سر زبان‌ها می‌چرخید.
از جمله این هجویات، هجویات سید اسدالله رساست که در کتاب «چند قطره خون برای
آزادی» چاپ شده است. اغلب شعرا از جمله ملک‌الشعرای
بهار هم هجویاتی در باره او سروده‌اند.
حتی در دوره خود او هم چنین هجویاتی سروده می‌شدند، منتهی به دلیل برخوردهای تند و خشنی که می‌شد، مخفی می‌ماندند. پس از رفتن او و باز شدن فضای سیاسی، سیلی از این
هجویات بر سر زبان‌ها افتادند. کسانی که ادعا می‌کنند جریان افشاگری عملکرد رضاخان پس از پیروزی
انقلاب باب شده است، در واقع این شیوه را مستمسکی برای تسویه حساب‌های سیاسی با حکومت فعلی ایران قرار داده‌اند. آنها خودشان هم خوب می‌دانند نفرت از رضاخان و محمدرضاشاه در دوره خود آنها هم
وجود داشت که در هنگام فرار هر دوی آنها از کشور به‌خوبی بروز نکرد. در تحلیل رویدادهای تاریخی باید به
رفتارهای جمعی مردم توجه کرد و به هنگام بررسی اقداماتی که خدمت تلقی می‌کنیم، باید اولاً اهداف را در نظر بگیریم و
ثانیاً ببینیم مردم از نتایج آن اقدامات واقعاً چقدر منتفع شده‌اند. بدیهی است تلاش در جهت آبادانی کشور خدمت
بزرگی است، اما باید دید این آبادانی‌ها
با چه هدفی و به چه قیمتی صورت می‌گیرند.
آیا اگر حکومتی آزادی‌های اجتماعی
مردم را تا این حد لگدکوب کند که حتی در پستوخانه‌های آنها هم نفوذ و جاسوسی کند، به آنها خدمت کرده است؟ برداشتن
چادر به آن شکل فجیع از سر زنان مسلمان خدمت به فرهنگ این کشور بود؟ ممنوعیت
عزاداری‌ها و ستیزه با مظاهر و احکام دینی خدمت بود؟ دادن
حق و حساب‌ها و امتیازات گسترده به خارجی‌ها خدمت بود؟ مضحکه معروف قرارداد دارسی و
انداختن پرونده ما علیه شرکت نفت انگلیس که از مستندات محکم تاریخی ما بود در
بخاری و سوزاندن آن خدمت به کشور بود؟ بعد هم که یک قرارداد استعماری را امضا
کردند که خود امضاکننده‌اش گفت: «از
این که امضا کرده‌ام شرم دارم». تمدید یک قرارداد استعماری خدمت به
مملکت است؟ کسانی که این حرف‌ها
را می‌زنند، خودشان هم از بی‌پایه بودن استدلال‌هایشان
آگاهند، منتهی نوعی تسویه حساب سیاسی را در پیش گرفته‌اند. رضاخان از مجلس با عنوان «طویله» یاد می‌کرد و اگر نماینده‌ای جرئت می‌کرد
اندکی مخالفت کند، فوراً پیغام می‌داد
یا خفه‌اش کنید یا در آن طویله را می‌بندم و این تازه مجلسی بود که اکثریت قریب به
اتفاق نمایندگانش را خودش به آنجا فرستاده بود.

حاکمیت پهلوی‌ها
ثمره‌ای جز خفقانی سیاه و عمیق به دنبال نداشت. مرحوم
آخوند خراسانی در توصیف اوضاع بعد از مشروطه گفت: «استبدادی اشنع از استبداد
سابق». من نمی‌دانم اگر استبداد رضاخانی را می‌دید چه می‌گفت!
استبداد دوره قاجار دست‌کم به دین
مردم کار نداشت، اما رضاخان آمد که ریشه دین را از جا بکند و ستیز با دین و شعائر
دینی تبدیل به سیاست رسمی حکومت شد. مردم تا سال‌ها نتوانستند مناسک دینی خود را به صورت جمعی اجرا کنند و
یا برای سیدالشهدا(ع) به عزاداری بپردازند. ضدیت خشونت‌بار با حجاب حقیقتاً در تاریخ ایران بی‌سابقه است. در حوزه سیاسی هم دستگیری‌ها و قتل‌های
سیاسی از شمار بیرون بود. ارباب مطبوعات در هیچ دوره‌ای به اندازه دوره رضاخان مورد ضرب و شتم اوباش مزدور رژیم
و تحت تعقیب قرار نگرفتند. حتی گاهی رضاخان مثل مورد مدیر نشریه ستاره امروز شخصاً
وارد عمل می‌شود و او را کتک می‌زند! در قضیه جمهوری‌خواهی
رضاخان به عنوان رئیس‌الوزرای
مملکت شخصاً به میدان آمد و با مردم به کتک‌کاری
و بزن بزن پرداخت. رضاخان عشایر را قتل‌عام
کرد و نخبگان را از دم تیغ گذراند. فاجعه مسجد گوهرشاد را هم که کم و بیش همه می‌دانند. او حتی به کسانی مثل تیمورتاش، نصرت‌الدوله فیروز و امثال آنها هم که کلی به او خدمت
کردند رحم نکرد و آنها را به فجیع‌ترین
شکل ممکن کشت و این غیر از آن 24 هزار نفری است که از زیر دست امثال آیرم و سرپاس
مختاری زنده بیرون نیامدند.

در زمینه اقتصادی هم که زمین مرغوبی نبود که از چنگ صاحبش
بیرون نکشد. مردم ایران هیچ حق مالکیتی بر زمین‌های خود نداشتند و ملاکین بزرگی که در برابر رضاخان مقاومت
می‌کردند، فرزندان و خانواده‌شان را از دست می‌دادند.
امیر مؤید سوادکوهی از ملاکین بزرگ شمال در این قضیه دو فرزندش را از دست داد و
رضاخان زمین‌هایش را غصب کرد. زمین‌های مهدی بوشهری از خوانین بوشهر که بعدها با اشرف ازدواج
کرد و زمین‌های فرمانفرما و دیگران هم به همین ترتیب غصب شد.
تازه وقتی زمین‌ها غصب می‌شدند،
مالکین مجبور بودند در همان زمین بیگاری هم بکنند. رضاخان همه کارخانه‌های فعال را به نام خود زد و عایدات آنها را به
حساب‌های بانکی خود واریز می‌کرد. در آن دوران فقط در یکی از حساب‌های او 20 میلیون تومان وجود داشت که رقم عجیبی بود. غیر از
اینها دست به بخشش رضاخان هم در برابر خارجی‌ها خیلی خوب بود، از جمله در قضیه اروندرود، بخشی از منطقه
را به عراقی‌ها، آرارات کوچک را به ترکیه، هیرمند را به
افغانستان داد و چنان کشورمان را گرفتار کرد که هنوز هم مصیبت آب هیرمند را
نتوانسته‌ایم حل کنیم.

در مسائل فرهنگی هم که تکلیف معلوم است. رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری،
مصرف‌زدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی
و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطن‌پرستانه رضاخان بوده است! تکلیف آزادی‌های سیاسی و مدنی هم که کاملاً روشن است.

جالب اینجاست که وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در
یکی از نامه‌هایی که از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا برکنار کردند.
اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»! وقتی هم محمدرضا به آلمان اعلام جنگ و
به متفقین اعلام همکاری می‌کند،
برایش می‌نویسد کار خوبی کردی، جالب اینجاست هنوز عده‌ای می‌خواهند
این شبهه را القا کنند که رضاخان طرفدار آلمان و ضد انگلیس بوده است! دخترهای
رضاخان هم که دائماً بر سر خرید الماس و یاقوت با هم جنگ و دعوا دارند و به پدرشان
شکایت می‌کنند. رضاخان بخشی از ثروتش را توانست با خودش
ببرد، بخشی را به محمدرضا داد و بخش دیگر را هم دزدان بین‌المللی بردند. خودش هم قبل از این که از ایران خارج شود،
دچار جنون شد و از دست دادن خدم و حشم کاخ سعدآباد و به قول خودش سر و کله زدن با
کاکاسیاه‌های جزیره موریس مشاعرش را مختل کرد. دائماً هم
می‌گفت: «من به این ملت این همه خدمت کردم و آنها با
ناسپاسی جوابم را دادند».

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.   

 

سوتیترها:

1.

در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند،
اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار
توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل
سلطنت‌طلب‌ها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده
می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های مستند فراوان پرداخته‌اند.

 

2.

آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین
واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند رضاخان قرارداد 1919 را لغو کرد، آیا از خود
نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم
و مملکت دوا کند؟

 

3.

وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامه‌هایی که
از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا
برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»!

 

4.

در مسائل فرهنگی، رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری، مصرف‌زدگی، فرهنگ
غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات
وطن‌پرستانه رضاخان بوده است!

 

 

 

 

           

 

 

/

منظومه اهل دل

منظومه اهل دل

 

ای همه هستی زینب…

نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم

زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو
بود

تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

 

شوق دیدار، تو را می‌کِشد این‌سان،
اما

ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو

تو قرار است به میدان بروی… آه!
ولی

جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو

 

خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟

گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟

این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟

که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند

 

تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم

نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم

بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز

بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم

 

با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من

پر زد انگار در این فاصله روح از بدنم

من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی

می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل
بِکَنم؟

روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای

نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده

همه رفتند، همه … قاسم و عباس و
علی

نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده

«قاسم
صرافان»

 

 نعم الامیر

به قلاده‌ی
نفس گشتم اسیر

شدم زار و
شرمنده و سر به زیر

 

تهی دستم و
بی‌نوا و فقیر

مرا کس
نخواند ذلیل و حقیر

 

مقامم بود
بس بزرگ و خطیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

حسین از کرم
انتخابم کند

غلام غلامش
خطابم کند

 

گدای در خود
حسابم کند

بهشتم برد
یا عذابم کند

 

به عشقش
اسیرم اسیرم اسیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

خیالش ز من
دلربایی کند

غمش در دلم
خودنمایی کند

 

نوایش مرا
نینوایی کند

بلایش مرا
کربلایی کند

 

بدانند خلق
از صغیر و کبیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

منم عار او،
او بود یار من

ز لطف و
کرامت خریدار من

 

نبودم که او
بوده دلدار من

غمش شد انیس
دل زار من

 

از آن دم که
مادر مرا داده شیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

اگر چه
گنهکار و آلوده‌ام

به خاک
مزارش جبین سوده‌ام

 

دمی بی‌ولایش
نیاسوده‌ام

گرفتار و
دلداده‌اش بوده‌ام

 

از آندم که
آب و گلم شد خمیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

ز خون جگر
پاک پاکم کنید

سپس عاشق
سینه چاکم کنید

 

به تیغ محبت
هلاکم کنید

به صحن
اباالفضل خاکم کنید

 

که خاکم دهد
بوی مشک و عبیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

به زخم جبین
پیمبر قسم

به رخسار
خونین حیدر قسم

 

به محسن به
زهرای اطهر قسم

به سبطین و
عباس و اکبر قسم

 

به هفتاد و
دو عاشق بی‌نظیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

دریغا که شد
خاک صحرا کفن

بر آن کشته‌ی
پاره پاره بدن

 

تنش پاره
پاره‌تر از پیرهن

سرش نوک نی
با خدا هم سخن

نگاهش سر نی
به طفلی صغیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

به سردار بی‌لشکر
کربلا

به سرهای لب
تشنه از تن جدا

 

به قرآن زیر
سم اسب‌ها

به خونی که
شد خون بهایش خدا

 

به جسمی که
پیچیده شد در حصیر

امیری حسین
و نعم الامیر

 

به هر کوی و
هر بزم و هر انجمن

سرم خاک پای
حسین و حسن

 

پدر در دو
گوشم سرود این سخن

که ای
نازنین طفل دلبند من

 

حسینی بمان
و حسینی بمیر

امیری حسین
و نعم الامیر

«غلامرضا
سازگار»

 


 

 نسیم محرم

بی نفخ صور فیض قیامت دمید باز

خون حسین در رگ امت دوید باز

 

با یك دعای فاطمه شد سهم ما بهشت

آری نسیم ماه محرم وزید باز

 

بی‌ اذن اهل بیت هدایت نمی‌شدیم

یعنی صدای نوحه به عالم رسید باز

 

ما را به كوی اهل حرم راه داده‌اند

ما را عطای یوسف زهرا خرید باز

 

دل را به فیض خانه تكانی رسانده‌اند

دستی، امام عشق به دلها كشید باز

 

این مملكت هماره دیاری حسینی است

تا اهل این دیار شود رو سپید باز

 

از پای منبر شه مظلوم كربلا

پیدا شود خمینی و شیخ مفید باز

 

با هر محرّم عاشقی آغاز می‌شود

جمعی شوند جزو سپاه یزید باز

 

آنان كه سر به پای ولایت نمی‌نهند

باید شوند از گِلِ خود ناامید باز

 

نام حسین روحِ جهاد آوَرد ببار

پس می‌رسد ز قافله بوی شهید باز

 

هر كس كه سوخت زیر خیام امام عشق

آتش گرفت مثل «سه ساله شهید» باز

 

«یا لیتنا» دوباره به «كنّا معك» رسد

«فوز عظیم» قسمت «حبل الورید» باز

 

هركس حسینی است مهیّای كربلاست

هر روز جبهه‌ای‌ست برای مرید باز

 

«هل مِن مبارز» است و هیاهو دشمنان

باید دهی جواب به خصم پلید باز

 

گاهی به دست «فتنه» گهی دست «انحراف»

سر می زند صدای «نفاق جدید» باز

 

آماده باشِ كاملِ اُردوی نینواست

هر روز، روز نهضت و هر خطّه كربلاست

«محمود
ژولیده»

 

 

سی سال داغ

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم

در هاله‌ای از درد و غم مأوا گرفتم

 

سی سال بی‌گریه شبی را سر نكردم

سی سال از داغ پدر احیا گرفتم

 

سی سال با اشك غم و خون دل خویش

بزم عزا در ماتم گل‌ها گرفتم

 

سی سال آتش در وجودم شعله‌ور بُود

گل‌بوسه تا از حنجر بابا گرفتم

 

آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه

اشكی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

 

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشكم

دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم

 

از بس سراپا سوختم در آتش غم

بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم

 

عمری «وفایی» سوخت گر، جان و دل من

آتش به یاد روز عاشورا گرفتم

«سید هاشم وفایی»


راوی رنج

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه‌ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

 

چقدر گریه کردی آقاجان!

مژه‌هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله‌هایت به لکنت افتادند

 

سر بریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

عَلَم باشکوه ساقی را!؟

 

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی‌بری از یاد

تا قیامِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی‌بری از یاد

 

خون این باغ، گردنِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می‌شد

چه خبر بود دورِ طشت طلا

عمه‌ات داشت نصفِ جان می‌شد

 

کاش مادر، تو را نمی‌زایید!

گله از دستِ زندگی داری

دیدن آب، آتشت می‌زد

دل خونی ز تشنگی داری

 

تا نگاهت به دشنه‌ای می‌خورد

جگرت درد می‌گرفت آقا

تا جوانی رشید می‌دیدی

کمرت درد می‌گرفت آقا

 

جمل شام پیشِ رویت بود

خطبه‌ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لب‌های روضه‌دارت بود

 

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانید!

 

سوخت عمامه‌ات، بمیرم من

سوختن ارثِ مادری شماست

گر چه در بندی از تو می‌ترسند

علتش خویِ حیدری شماست

 

خون خورشید در رگت جاری

از بنی‌هاشمی، یلی هستی

دست‌های تو را به هم بستند

هر چه باشد تو هم علی هستی

 

کاش می‌مُردم و نمی‌خواندم

سر بازارها تو را بردند

نیزه‌داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

«وحید قاسمی»

 

موسایی دگر…

بزم ما را باز آمد عالم‌آرایى
دگر

کز قدومش بزم ما گردیده
سینایى دگر

 

قرن‌ها بگذشته از موسى و
شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل
موسایى دگر

 

صادق آل نبى را داده حّى
بى‌نیاز

از براى تشنگان علم،
دریایى دگر

 

گرچه زهرا را به عالم نیست
همتایى، ولى

شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى
دگر

 

اى صبا بر گو به زهرا دیده
روشن چون خدا

داده بر فرزند تو شمس
دلارایى دگر

 

گر که مریم مام یک عیسى
بود، حق از کرم

داده بعد از پنج عیسى بر تو
عیسایى دگر

 

از پى ترویج دین و حفظ
قرآن مجید

هادى ما در طریقت گشته
مولایى دگر

 

تا جهان مرده را زانفاس
گرمش جان دهد

زد قدم در این جهان اینک
مسیحایى دگر

 

یوسفى آمد که یوسف هم بود
زندانیش

زانکه زندان رفتن او راست
معنایى دگر

 

تا کند از ریشه بنیاد بنى‌العباس
را

زد قدم امروز انسان‌ساز
فردایى دگر

 

تا که در عالم به آقایى
رساند شیعه را

حق به آقایى خود آورده
آقایى دگر

 

غیر آل‌للَّه ‏ما را نیست
در محشر شفیع

از در دربار آنان پس مرو
جایى دگر

 

در جزا برگ عبور ما به
امضاء بسته است

معتبر جز مهر آنان نیست
امضایى دگر

 

گر به تیغى بند بند شیعه
را سازى جدا

در سرش جز عشق آنان نیست
سودایى دگر

 

شعر من ران ملخ هست و من
(ژولیده) مور

غیر اینم بر سلیمان نیست
کالایى دگر

«ژولیده
نیشابوری»

 

 

 

 

 

/

از صحیفه سجادیه، «زبور آل‌محمد» چه می‌دانیم؟

از صحیفه سجادیه،

 «زبور آل‌محمد» چه می‌دانیم؟

                                                                                                                                                                      

جواد تربتي

علی بن
حسین بن علی«ع» چهارمین امام شیعیان، در سال 38 هجری قمری، در روز سوم شعبان دیده
به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهربانویه»، «شاه زنان» و…، و مشهورترین
القاب آن حضرت «زین‌العابدین» و «سجاد» می‌باشد.

دوران
كودكی را در مدینه سپری و مدت دو سال از امامت جدش، امیرمؤمنان«ع» و ده سال از
امامت عمویش، امام حسن مجتبی«ع» و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین«ع» را
درك کرد.(1)

در
محرم سال 61 هجری قمری در جریان قیام امام حسین«ع» در سرزمین كربلا حضور داشت و پس
از آن فاجعه دردناك به امامت رسید. ایشان با توجه به اختناق حاكم در آن دوران، برای
ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت
جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یك سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کرد كه مهم‌ترین
آنها عبارتند از:


زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان

2ـ پند
و ارشاد امت


تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

یادگارهای
مکتوب امام سجاد «ع»

دوران
امام سجاد «ع» طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده می‌شود و حدیث و دعا رونقی دیگر می‌یابد.
آثار مكتوب به جا مانده از ایشان بسیارند، از جمله:


صحیفه سجادیه


مناسك الحج كه فرزندان آن حضرت نقل كرده‌اند و در بغداد نیز چاپ شده است.(2)

3ـ رساله
حقوق که جامع آداب سلوك فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است.(3)


الجامع فی‌الفقه كه ابوحمزه ثمالی نقل كرده است.(4)


صحیفة الزهد نیز توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(5)

6ـ كتاب
حدیث که امام گردآوری نموده و داود بن عیسی از آن حضرت نقل کرده است.(6)


كتاب علی بن الحسین«ع» كه در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(7)

آنچه
در پیش رو دارید، قدمی است در معرفی صحیفه سجادیه، بدان امید كه جامعه ما، مخصوصاً
جوانان عزیز با این كتاب آشنایی بیشتری پیدا كنند و از دریای معرفت آن، گوهرها برگیرند
و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد كنند.

 

آشنائی با
صحیفه سجادیه

مدت
سیزده قرن است كه كتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ
مشاهیر علما و مصنفان بوده است. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش
پی می‌گیریم.

الف) سند
صحیفه

از نظر
سندی، صحیفه سجادیه در حد تواتر بلكه فوق آن است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره
می‌گوید: «الصحیفه الاولی المنتهی سندها الی الامام زین العابدین… و هی من
المتواترات عند الاصحاب لاختصاصها بالاجازه والروایه فی كل طبقه وعصر…؛(8)

صحیفه
اولی كه سند آن به امام زین‌العابدین «ع» می‌رسد… از متواترات [و قطعیات] نزد
اصحاب است. از ویژگی‌های آن این است [كه تمام اصحاب از اساتید خود] اجازه نقل آن
را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفته‌اند..».

شهرت
سند صحیفه در حدی است كه مرحوم محمدتقی مجلسی ادعا کرده در نقل و روایت صحیفه یك
میلیون سند دارد.(9)  

شیخ
محمد بن نعمان مفید (م 413) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن
بابویه (م 381) و احمد بن عیاشی (م 401) و ابوالفضل شیبانی، و…. هم آن را نقل کرده‌اند.

از
علمای اهل سنت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی
(م 1294) در ینابیع الموده از صحیفه اسم برده و بخش‌هایی از دعاهای آن را نقل کرده‌اند.(10)

سند ابوالفضل
شیبانی به این صورت است:

«حدیث
كرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مكه در سال 381 و گفت: حدیث كرد مرا
ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بن‌ابیطالب
«ع»، گفت: حدیث كرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوكل، او از پدرش متوكل بن هارون و
او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی كه به سوی خراسان در حركت بود و مردی
را به پایه و عقل او ندیدم… كه او صحیفه كامله‌ای را كه دعاهای علی بن الحسین «ع»
در آن بود، به من نشان داد.(11)

گذشته
از كتب تاریخی و رجالی، هیچ كتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست،
مانند:

1ـ «مصباح
المتهجد» شیخ طوسی (385 – 460) .

2ـ «سلوك
الحزین.» قطب الدین بن سعید بن هبه الله راوندی (م 573) كه كتابش مشهور به «دعوات
الراوندی».


«اختیار المصباح.» از سید علی بن حسین بن باقی.


«اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب.» سید رضی‌الدین علی بن طاووس (م 589).

5ـ «زوائد
الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین.


«البلد الامین.» ابراهیم بن علی كفعمی (م. 868) و… .

از همه
آنها گذشته، به نقل آیت‌الله مرعشی نجفی، علامه مجلسی اول در بسیاری از اجازات خود
اشاره كرده كه او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجت بن الحسن صاحب الزمان «ع»
و می‌گوید:

«در
بین خواب و بیداری دیدم كه گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستاده‌ام و حضرت مهدی «ع»
نیز ایستاده بودند. من چند مسئله را كه برایم مشكل شده بود، از محضر آن حضرت
پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمودند. آن گاه از كتابی كه به آن عمل كنم سئوال
كردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد. من [نزد او رفتم] و از او
كتابی گرفتم. به نظرم آمد كه آن كتاب دعا بود. پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم،
ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن كتاب را در دست خود نیافتم، پس تا
صبح گریه كردم.

فردای
آن روز به دنبال «محمد تاج.» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ». مرد صالحی را كه
آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم. به او سلام كردم، او مرا فرا خواند و به
كتابخانه خود برد. اولین كتابی كه به دست من داد، همان كتابی بود كه در خواب دیده
بودم. آن گاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین كتاب مرا بس است و از آنجا به نزد
شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه‌ای كه جد پدر محمد مدرس از روی
نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخه‌ای كه حضرت صاحب الزمان «ع» به من مرحمت
فرموده بودند، درست مطابق نسخه صحیفه شهید است.(12)

 

ب) نام‌های
دیگر صحیفه سجادیه

معروف
است كه «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهج‌البلاغه بزرگ‌ترین گنجینه گرانبهای حقایق
و معارف الهی به شمار می‌رود. به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»:
خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه كامله» نیز گفته می‌شود،(13).

قندوزی
نیز چنین تعبیر کرده است:

«فی
ایراد بعض الادعیه و المناجاه التی تكون فی الصحیفه الكامله للامام الهمام زین‌العابدین…
و هی زبور اهل البیت الطیبین «ع»؛(14) در بیان بعضی دعاها و مناجات‌هایی
كه در صحیفه كامله امام زین‌العابدین«ع» آمده است… و آن زبور اهل بیت پاك است».

و علت
اینكه آن را «صحیفه كامله» نامیده‌اند این است كه در نزد طایفه «زیدیه» از صحیفه
نسخه‌ای هست كه كامل نیست، بلكه در حدود نصف صحیفه موجود است، به این جهت، به
صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه كامله گفته شده است.(15)

 

ج) همراه
با شارحان صحیفه

مرحوم
علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در كتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمه‌ها
ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(16)

علاوه
بر این شرح‌ها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمه‌های متعددی(17)
بر صحیفه نگاشته‌اند كه در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرح‌ها اشاره می‌كنیم:


«الازهار اللطیفه فی شرح مفردات الصحیفه»، تالیف سید علامه محمدرضا اعرجی حسینی.

2ـ شرح
میرزا محمد مشهدی جمال‌الدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.

3ـ شرح
محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م 1334)، صاحب كتاب «شرح الوقت و القبله.»

4ـ شرح
سید افصح الدین محمد شیرازی.

5ـ شرح
مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).

6ـ شرح
مفتی، میر محمد عباس جزائری (م 1306).

7ـ شرح
مولی حبیب‌الله كاشانی.

8ـ شرح
ابن مفتاح ابوالحسن عبدالله بن ابی‌القاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.

9ـ شرح
مولی خلیل قزوینی.

10ـ
شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.

11ـ شرح
مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.

12ـ
شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن 13.

13ـ شرح
سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای 1251).

14ـ
شرح سید جمال‌الدین كوكبانی یمنی الاصل ساكن هند (م 1339).(18)

 

د)
مستدركات صحیفه

عده‌ای
از علما و دانشمندان مستدركاتی بر صحیفه نوشته‌اند.

مقصود
از این مستدركات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد «ع» است كه در صحیفه كامله نیامده است
و در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود:


«صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحر العاملی، صاحب وسائل الشیعه.


«صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورخ و رجالی معروف، میرزا عبدالله افندی، صاحب
كتاب ریاض العلماء.


«صحیفه رابعه» ، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.


«صحیفه خامسه» ، علامه محسن امین حسینی عاملی.


«صحیفه سادسه» ، تالیف شیخ محمدباقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.


«صحیفه سابعه» كه توسط شیخ هادی بن عباس آل كاشف الغطاء نجفی، صاحب كتاب مستدرك
نوشته شده است.


«صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.

8ـ «ملحقات
صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی می‌باشد كه از شاگردان
برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال 1023 به پایان رسانده است.(19)

 

هـ) عظمت
صحیفه نزد علما

دعاهای
صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است
كه عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود
آورده‌اند.

این
حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین با نگاهی به صحیفه آشكار می‌گردد، زیرا عبارات
صحیفه خود بیانگر آن است كه فوق كلام مخلوق و پایین‌تر از كلام خالق است، لذا هم
از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجه و از
آن ستایش كرده‌اند كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1ـ ابن
شهر آشوب (م 588) در كتاب مناقب خود می‌گوید: «وقتی در بصره نزد یكی از بلغاء از
فصاحت صحیفه كامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم می‌توانم مانند آن را بر شما
املاء و بیان كنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افكند [و هیچ جمله‌ای نتوانست به
زبان آورد] و در همان حال سرافكندگی از دنیا رفت».(20)

2ـ در
سال 1353 هـ. ق مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی رحمت‌الله نسخه‌ای از صحیفه
سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسكندریه) به
«قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشكر از چنان هدیه‌ای گرانبها و ستایش فراوان
در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست كه تاكنون بر این اثر گرانبهای جاوید كه از مواریث
نبوت است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن می‌نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و
از خالق پایین‌تر می‌یابم».(21)

تعجب
از این مفسر معاصر است كه لااقل به منابع اهل سنت به دقت توجه نكرده، چون امثال
قندوزی قسمت‌هایی از صحیفه سجادیه را در كتاب‌های خود نقل نموده‌اند.(22)

3ـ از
میرزا هادی مشهدی ذاكر نقل شده كه ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر
امیرالمؤمنین علی «ع» نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان كامل نمی‌شد، زیرا آنچه
پیغمبر اكرم«ص» بیان فرمودند، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را
[همچون صفات ذات و فعل و عینیت صفات با ذات را] مسلمانان مدیون و ریزه‌خوار خوان
نعمت امیرالمؤمنین «ع» و شاگردان ایشان می‌باشند…».

آنگاه
درباره امام سجاد «ع» می‌گوید:

«علی
بن الحسین زین‌العابدین«ع» در املاء و انشاء و كیفیت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت
به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد، زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین
سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمی‌دانستند؛ لذا آن امام به مردم
آموخت كه هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با
چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند و در زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه
برند و دفع شر دشمنان را بخواهند…».(23)

 

و) گذری
بر دعاهای صحیفه

صحیفه
سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلكه دریایی
بیكران از علوم و معارف اسلامی است كه طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی
و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احكام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

در بخش
ارتباط با خداوند، طبق مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده‌اند.
برخی دعاهای آن سالی یك بار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان و برخی هر ماه یك بار،
مانند دعای دیدن هلال و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده‌اند.

صحیفه
سجادیه مشتمل بر 54 دعاست بدین شرح:


ستایش خداوند كه با كلمه «حمد» شروع و با كلمه «حمید» پایان می‌یابد.


درود بر محمد و خاندان او«ع».


درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرب، همچون اسرافیل،
میكائیل، جبرئیل، روح، ملك‌الموت، منكر، نكیر و… .


درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.


دعای حضرت برای خود و دوستانش.

6ـ دعا
هنگام صبح و شام.

7ـ دعا
هنگامی كه پیشامدها و حوادث مهمی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.


پناه بردن به خداوند از ناپسندی‌ها، بدی اخلاق و كردارهای زشت و نكوهیده.

9ـ در
اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.

10ـ
پناه بردن به درگاه خداوند.

11ـ
درخواست عاقبت به خیری.

12ـ
اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.

13ـ
درخواست حوائج از خداوند.

14ـ
هنگامی كه انسان ستمی می‌بیند و یا از ستمكاران كار ناخوشایندی می‌بیند.

15ـ هنگام
بیماری، اندوه و گرفتاری.

16ـ
درخواست عفو از گناهان و عیب‌ها.

17ـ
درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مكر او.

18ـ
دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.

19ـ
درخواست باران هنگام خشكسالی.

20ـ
درخواست مكارم اخلاق و كردارهای پسندیده از خداوند.

21ـ
دعا هنگام حزن و اندوه.

22ـ
دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن كارها.

23ـ
دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.

24ـ
دعا برای پدر و مادر.

25ـ
دعا درباره فرزندان.

26ـ همسایگان
و دوستان.

27ـ
دعا برای رزمندگان و مرزداران كشور اسلامی.

28ـ
هنگام پناه بردن به خدا.

29ـ
دعا هنگام تنگدستی.

30ـ كمك
خواستن بر پرداخت قرض.

31ـ توبه
و بازگشت به خدا.

32ـ
دعا بعد از نماز شب.

33ـ
درخواست خیر و نیكی.

34ـ
دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی كه مبتلا به گناهی را می‌بیند.

35ـ
خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیاداران.

36ـ
دعا هنگامی كه انسان به ابرها می‌نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‌كند.

37ـ
اعتراف به ناتوانی از ادای شكر الهی.

38ـ
دعای عذرخواهی از كوتاهی در ادای حقوق بندگان.

39ـ
درخواست عفو و رحمت الهی.

40ـ
دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.

41ـ
درخواست پرده‌پوشی و نگهداری از گناه.

42ـ
هنگام ختم قرآن.

43ـ
هنگام دیدن هلال ماه.

44ـ دعای
اول رمضان.

45ـ‌ دعای
وداع ماه رمضان.

46ـ
دعای روز عید فطر و جمعه.

47ـ
دعای روز عرفه (نهم ذی حجه).

48ـ
دعای روز جمعه و روز عید قربان.

49ـ
دعا برای دفع مكر و شر شیطان.

50ـ
ترس عاقلان از خدا.

51ـ
تضرع و زاری در پیشگاه الهی.

52ـ‌
اصرار به درخواست از خدای متعال.

53ـ در
مقام كوچكی در پیشگاه الهی.

54ـ
دعا برای دور شدن اندوه‌ها.

 

 

پی‌نوشت

1ـ محمدبن یعقوب كلینی،
اصول كافی، (تهران، مكتبه الصدوق)، 1381 ه.ق، ج 1، ص 467، و شیخ مفید، الارشاد،
(قم، مكتبه بصیرتی)، ص256.

2ـ سید محمدرضا حسینی جلالی، تدوین
السنه الشریفه، (مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1418ق، ص 151).

3ـ علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت،
مؤسسه الاعلمی، 1394ق)، ص 255.

4ـ ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم،
مكتبه الداوری)، ص 116.

5ـ الكافی، (دارالكتب الاسلامیه، 1366)،
ج 8، ص 17.

6ـ رجال النجاشی، همان، ص 157.

7ـ همان، صص ۱۱۶ـ۱۱۵.

8ـ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف
الشیعه، (تهران، المكتبه الاسلامیه)، ج 1، صص ۱۹ـ۱۸.

9ـ صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین
بلاغی، با مقدمه‌ای از آیت‌الله مرعشی نجفی، (تهران، دارالكتب الاسلامیه)، ص 9
مقدمه.

10ـ ر.ك: سلیمان بن ابراهیم قندوزی،
ینابیع الموده، (نجف، مكتبه الحیدریه، 1384 هـ. 1965 م) ج ۲ـ۱، ص 599.

11ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه
سجادیه، (همان)، صص ۹ـ۸، مقدمه.

12ـ همان، ص ۲۹ـ۲۷ مقدمه، با تلخیص و
تغییر.

13ـ الذریعه، همان، ج 15، صص ۱۹ـ۱۸.

14ـ ینابیع الموده (همان)، صص 599.

15ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی نجفی بر
صحیفه، (همان)، ص 46 مقدمه.

16ـ الذریعه، (همان)، ج 3، صص ۳۵۹ـ۳۴۵.

17ـ مانند ترجمه الهی قمشه‌ای، فیض‌الاسلام،
ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و… .

18ـ همان، صص ۳۵۹ـ۳۴۵ و ر.ك: مقدمه آیت‌الله
مرعشی نجفی، (همان)، صص ۳۵ـ۳۳ مقدمه.

19ـ همان، صص ۴۳ـ۴۱.

20ـ همان، ص 13 مقدمه.

21ـ همان، ص 37 مقدمه، و ر.ك: مهدی
پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام)، صص 27۱ – 27۰.

22ـ ینابیع الموده، (همان)، صص ۶۳۰ـ۵۹۹.

23ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه،
(همان)، صص ۴۵ـ۴۳.

 

 

 

سوتیترها:

 

1.

امام سجاد «ع» با توجه به اختناق حاكم در آن دوران، برای ممانعت
از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت
نداشتند، اقدام به یك سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کردند كه مهم‌ترین آنها عبارتند
از: زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان،  پند و ارشاد امت و تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

2.

دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال
فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است كه عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول
علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‌اند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین
با نگاهی به صحیفه آشكار می‌گردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است كه فوق كلام
مخلوق و پایین‌تر از كلام خالق است.

 

 

3.

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با
خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلكه دریایی بیكران از علوم و معارف اسلامی است
كه طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احكام
شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

/

وضعیت قرمز، خطر فروپاشی اجتماعی

وضعیت قرمز، خطر
فروپاشی اجتماعی

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ
جامعه ایران، جامعه‌ای خانواده‌محور است و این ویژگی در طول قرن‌ها در این جامعه
تثبیت شده، مردم ایران قبل و بعد از اسلام خانواده را واحد ساختاری تشکیل‌دهنده
جامعه می‌دانسته و این خصوصیت تا به امروز نیز جاری و ساری است! هنوز هم سلول
تشکیل‌دهنده پیکره جامعه ایرانی خانواده است و کلیه قوانین، هنجارها و قواعد
اجتماعی کشور برپایه مرکزیت و محوریت خانواده شکل گرفته است.

در چنین
حالتی اگر نهاد خانواده تهدید شود و یا به هر دلیلی با گسست روبه‌رو گردد، موجودیت
جامعه با تهدید و تخریب مواجه خواهد شد.

۲ـ
بنابر اظهارات مسئولان در شش ماهه نخست سال ۹۲ و در مقایسه با مدت مشابه در سال‌های
قبل، میزان ازدواج در کشور ۵ درصد کاهش و میزان طلاق ۷ درصد افزایش داشته است. این
در حالی است که در تهران ۴۰ درصد از ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌شود (حال آنکه در
سال گذشته این رقم ۳۵ درصد اعلام شده بود). در سایر شهرهای بزرگ کشور (مشهد،
اصفهان، شیراز، تبریز و…) نیز وضعیت طلاق، فاصله محدودی از نرخ طلاق در تهران
دارد (نرخ متوسط میزان طلاق در شهرهای بزرگ بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کل ازدواج‌های انجام
شده است!). در این میان فاجعه‌بارتر آمارهایی است که توسط مقامات نیروی انتظامی
اعلام شده است: «در چند سال اخیر بیشترین میزان قتل‌های عمد درون خانواده‌ها رخ
داده و قاتل و مقتول زن و شوهر بوده‌اند!»

۳ـ این
آمارها در جامعه‌ای خانواده‌محور مانند ایران به معنای «وضعیت قرمز» موجودیت جامعه
است. ساختمان جامعه ایرانی از آجرهایی به نام «خانواده» ساخته شده که پوسیدگی و
فروپاشی این آجرها درنهایت منجر به اضمحلال و فروپاشی ساختمان جامعه خواهد شد. با
تداوم روند فعلی کاهش ازدواج (کاهش تعداد آجرهای سازنده جامعه) و افزایش طلاق (پوسیدگی
و اضمحلال آجرهای تشکیل‌دهنده جامعه) ساختمان جامعه در آینده‌ای نه چندان دور دچار
فروپاشی خواهد شد، آن هم فروپاشی از درون! وقتی خانه و خانواده رتبه اول به خطرناک‌ترین
مکان جامعه تبدیل می‌شود و میزان قتل‌های عمد درون آن از میزان قتل‌های عمد روی
داده در خیابان و محلات جرم نیز بیشتر می‌شود و زن و شوهر (که محور خانواده و
سازنده آن و امین و محرم و شریک زندگی یکدیگرند) به بلای جان هم (قاتل هم!) تبدیل
شده‌اند، آیا نباید از «وضعیت قرمز» سخن گفت؟

۳ـ هر
چند مشکلات اقتصادی عامل فروپاشی خانواده‌ها و عدم رغبت به تشکیل خانواده معرفی می‌شود،
اما بررسی دقیق نشان می‌دهد که سهم مسائل اقتصادی در این مسئله آنچنان که وانمود
می‌شود نیست! در حقیقت برخی برای پنهان ساختن عامل اساسی فروپاشی خانواده‌ها و بی‌رغبتی
به تشکیل خانواده، وضعیت نامناسب اقتصادی را به عنوان مقصر اصلی معرفی می‌کنند!
وقتی فرمانده پلیس آگاهی کشور اذعان می‌کند که میزان پرونده‌های مربوط به مسائل
منافی عفت و جنسی در آگاهی ۵۰ درصد افزایش یافته، هنگامی که انگیزه اصلی در قتل‌های
خانوادگی (قتل زن توسط شوهر و بالعکس) را خیانت زوجین به یکدیگر تشکیل می‌دهد،
هنگامی که طلاق و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده در طبقات برخوردار و مرفه جامه بیشتر
از طبقات محروم به چشم می‌خورد (میزان طلاق در مناطق عشایری و روستاهای کوچک بسیار
کمتر از شهرهای بزرگ و مناطق مرفه است)، دیگر نمی‌توان مسائل اقتصادی را به عنوان
عامل اساسی در اضمحلال نهاد خانواده در کشور دانست.

۴ـ بدون
تردید رواج بی‌حجابی، بی‌عفتی و فساد و فحشا در جامعه عامل اساسی در فروپاشی
خانواده‌هاست! زمانی که جوانان می‌توانند به سادگی و سهولت نیازهای جنسی خود را در
جامعه ارضاء کنند، وقتی دانشگاه‌های کشور به مکانی برای خودنمایی جسمی دختران و
چشم‌چرانی پسران و گفت‌وگوهای عاشقانه و دوستی‌های چند ساله و چند نفره میان
دخترها و پسرها تبدیل شده و البته مسئولین آموزش عالی و رؤسای دانشگاه‌ها با سکوت
خود و چشم بستن بر این فجایع، عرصه را برای جولان جنسی جوانان در چهارچوبی خارج از
نهاد خانواده و ازدواج فراهم می‌کنند، دیگر چه لزومی به ازدواج احساس می‌شود؟ وقتی
یک پسر دانشجو بتواند به سادگی (و به مدد انفعال کامل مسئولان دانشگاهی) نیازهای
جنسی خود را در محیط دانشگاه برطرف کند و هر روز با دختری آرایش کرده و بی‌حجاب (و
البته هم‌کلاسی یا هم‌دانشکده‌ای!) رابطه داشته باشد، چرا باید تن به ازدواج بدهد
و به رابطه شرعی با یک دختر (همسرش) قانع باشد و تنوع‌طلبی جنسی‌اش را هم مهار
کند؟ هنگامی که مردان بتوانند نیاز جنسی‌شان را در کنار خیابان و به سادگی یک بوق
زدن پاسخ دهند، آیا میلی به ازدواج (و مسئولیت‌ها و محدودیت‌های آن!) در آنها باقی
خواهد ماند؟ هنگامی که مردان متأهل بتوانند (که می‌توانند!) روزانه صدها زن و دختر
رنگارنگ و بی‌حجاب را در کوی و برزن و اداره و بازار و… ورانداز کنند، دیگر با
کدام انگیزه به همسرانشان وفادار بمانند؟ آیا همسران مردان خیانت‌کار و هرزه برای
انتقام از شوهرانشان به هرزگی عمدی و خیانت نخواهند پرداخت؟

۵ـ
نیازهای جنسی و عاطفی دو دلیل عمده برای تشکیل خانواده‌اند! هنگامی که بی‌بندوباری
و بی‌عفتی در جامعه رایج شود، هر دو نیاز در خیابان و اداره و بازار و… (و هر
جایی به جز خانه!) پاسخ داده می‌شود و در این حالت دیگر چه نیاز به خانه و تشکیل
خانواده یا وفاداری به همسر احساس می‌شود؟ اگر روزگاری مسائل مالی، زنان را به
شوهران پیوند می‌داد، امروزه دختران شاغل و صاحب درآمد (که هر روز در حال افزایش‌اند)
از این بابت نیازی به شوهر احساس نمی‌کنند! و طبیعی است در این شرایط تعداد
شهروندان مجرد (مردان و زنان مجرد صاحبخانه و درآمد!) هر روز افزایش می‌یابد و در
نتیجه در شهرهای بزرگ (و کم‌کم شهرهای کوچک) شاهد هزاران خانه مجردی هستیم! امری
که تا چند سال پیش مقبولیت اجتماعی نداشت و حتی مردم از پذیرش یک همسایه یا مستأجر
مجرد در کنار خود ابا داشتند! مروری کوتاه بر آگهی‌های روزنامه‌ها نشان می‌دهد که
این پدیده (خانه‌های مجردی) هر روز در حال افزایش است (به خصوص در نقاط متوسط به
بالای شهرهای بزرگ!) و البته در این موارد مسائل مالی هیچ نقشی در بی‌رغبتی به
ازدواج ندارد! چرا که این زنان و مردان مجرد هم خانه دارند و هم درآمد! فقط نیازی
به همسر احساس نمی‌کنند!!

۶ـ چنین
وضعیتی برای جامعه خانواده‌محوری مانند ایران «وضعیت قرمز» تلقی می‌شود! اینکه
گفته شود چنین حالتی نتیجه تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم دشمن است، تغییری در اصل ماجرا
نخواهد داد! اگر بناست جامعه ایرانی به حیات خود ادامه دهد، باید نهاد خانواده در
آن مصون و باثبات باقی بماند و ثبات و امنیت خانواده در ایران حاصل نخواهد شد مگر
به توجه مسئولان به آن و تلاش برای حفاظت از آن در برابر انواع آسیب‌ها و صدماتی
که متوجه آن شده است!

اگر
قرار است این «وضعیت قرمز» به «وضعیت سفید» بدل شود باید مسئولان کشور خطر ترویج
روزافزون بی‌حجابی و بی‌عفتی را درک کنند. با دقت متوجه نتایج بی‌اعتنایی به وضعیت
فاجعه‌بار اخلاق و عفت عمومی در جامعه باشند و برای مقابله با موج فزاینده فساد و
فحشا در جامعه اقدامات قانونی و عملی را آغاز کنند. اجرای حدود الهی (خصوصاً در
جرائم جنسی) بدون تعارف و کوتاهی و مراعات چهارچوبه‌های حقوق بشری غربی، چاره‌اندیشی
جدی برای مقابله با بی‌حجابی و بی‌عفتی بنیان کن، ترویج و تشویق جامعه به رعایت
اخلاق دینی و ضوابط شرعی در امور جنسی و… گوشه‌هایی از اقدامات ضروری برای نجات
نهاد خانواده در ایران امروزند! اقداماتی که بی‌اعتنایی به آنها ثمره‌ای جز مواجهه
با فروپاشی اجتماعی در آینده‌ای نه چندان دور نخواهد داشت! اگر ساختمان جامعه ایرانی
فرو بریزد دیگر جز حسرت و ندامت چه باقی خواهد ماند؟

/

جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح

به بهانه سالروز شهادت شهيد دكتر مفتح در 27 آذر 58

جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح

عبدالله اصفهانی

دانشمند پرهيزگار شهيد آيت‌اله مفتح
كه پرورش‌يافتۀ حوزه و دانش‌آموختۀ دانشگاه بود، در عرصه‌هاي گوناگون اجتماعي، سياسي
و فرهنگي حضوری فعال، بابركت و پرثمر داشت. در‌عین‌حال در مسائل علمي، فكري و دانش
عقلي و نقلي صاحب نظرات ارزشمندي بود و در مقالات، كتاب‌ها، سخنراني‌ها و بحث‌هايي
كه با حوزويان و دانشگاهيان داشت محورهايي از انديشه‌هاي خويش را تشريح مي‌كرد.

اگرچه سخنراني‌هاي
او غالباً جنبۀ سياسي داشت و به‌منظور مبارزه با رژيم استبدادی صورت مي‌گرفت، ولي مبتني‌بر
ديدگاه‌هاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هرميداني
پا مي‌گذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش نمي‌كرد. او نخست مي‌كوشيد اعتقادات
مردم را عمق ببخشد، تفكرات و تصورات آنان را نسبت‌به مذهب و مباحث كلامي اصلاح و پيرايش
کند. دوم درصدد آن بود نسل جوان را به‌سوي فرهنگ و معارف اسلامي راغب کند و حقايقي
ناب از كلام وحي و سنت محمدي و احاديث اهل بيت را براي آنان تشريح کند. سوم تلاش او
بر اين اصل استوار بود كه در مبارزات، موضعگيري‌ها و مقاومت‌ها هيچ‌گاه از معيارها
و موازين ارزشي فاصله نگيرد، اخلاص، صداقت، راستي و درستي در هيچ شرايطي فراموش نشود
و براي عملي‌شدن اين اصل، ضروری می‌دانست آگاهي‌هاي عموم مردم نسبت‌به مكارم اخلاقي
و فضيلت‌هاي اسلامي تقويت شود. در واقع در ورايِ كوشش‌‌هاي سياسي ـ اجتماعي او يك برنامه‌ريزي
دقيق فكري مبتني‌بر ارزش‌هاي الهي نهفته بود و او اين نگرش را بر اثر بررسي‌هاي گسترده
و عميق در فرهنگ اسلامي، تحقيق در متون ديني و ژرف‌كاوي در حكمت و فلسفه به‌دست آورده
بود.

او ضمن اينكه
در هيچ موقعيتي ايمان و پرهيزگاري را در حاشيه قرار نمي‌داد، به جوان‌گرايي، نوانديشي
و به مقتضيات زمان توجه مي‌کرد و به‌عنوان مجتهدي آگاه به مبارزۀ فكري و فرهنگي مشغول
بود.

شهیدمفتح
عقيده داشت مذهب را بايد از برخي پندارهاي بي‌پايه پالايش کرد و نيز عقايد مذهبي را
از هرگونه انحراف، بدعت و تهاجم فرهنگي چه نوع شرقي و چه نوع غربي، مصون نگاه داشت.
او در تمام اين شرايط، سختي‌هاي زياد و تنگ‌نظري‌هاي گوناگوني را تحمل كرد. كم‌تظاهر
و پرتحرك بود، برداشت كم، اما بازدهي بسیاری داشت؛ چون چشمه‌اي بر فراز اين قلۀ ايمان
و معنويت جاري شد و جويبارهاي متعددي به‌سوي جامعه جاري کرد. دانشگاه‌ها، حوزه، مساجد،
محافل مذهبي، جلسات نويسندگان، نشست‌هاي علمي، همه و همه از طراوت اين چشمه بهره مي‌بردند.

حضورش نادر
و كم‌نظير بود. آثارش از اظهارات و گفته‌هايش بسیار مشهودتر مي‌نمود. قبل از آنكه خود
را مطرح كند، در انديشۀ ايجاد يك جريان پويا، باتحرك و توأم بانشاط و انبساط روحي بود.
در این نوشتار به‌طور کلی جامعۀ زنده و پویا از دیدگاه این دانشمند به خون خفته، بررسي
می‌شود.

 

جامعۀ زنده و پويا

به باور
شهید مفتح، جامعۀ اسلامي در حالي زنده، پويا و رشد يافته است كه بين افرادش برحسب انگيزه‌هاي
مذهبي، نوعی انسجام، اتحاد و هماهنگي وجود داشته باشد. در اين اجتماع كينه‌ها، تهمت‌ها،
غيبت‌ها، بدبيني‌ها، حيله‌گري‌ها و دشنام‌ها و حسادت مُرده است و هيچ جايگاه و پايگاهي
ندارد. همه براي گره‌گشايي از مشكلات هم و رشد و توسعۀ كمي و كيفي مي‌كوشند. ايمان
و تقوا در دل‌هاي آحاد آن ريشه دوانيده و روح و روان آنان را معطر کرده است. دو عنصر
امر به معروف و نهي از منكر و نيز جهاد و دفاع، چنين اجتماعي را از داخل و خارج مصون
مي‌کند و ريشه‌هاي فساد، انحطاط و انحراف را مي‌سوزاند.

مفتح اضافه
مي‌كند، اگر جامعه‌اي مي‌خواهد، تحرك لازم را در جهت تعالي و تكامل به‌دست آورد به
مذهب و مكتب حيات‌بخش نياز دارد.‌ آن بارقه‌اي كه بتواند مردم را بيدار كند و به‌سوي
هدفي واحد بسيج كند آيين اسلام است. اگر مي‌خواهيم در جامعه عدالت، مساوات و برابري
ايجاد كنيم بايد بدانيم نيروي محركۀ قرآن و ائمۀ هدي و رهبري قاطع و سازش‌ناپذير به‌خوبي
می‌تواند چنين شرايطي را در جامعه عملي کند.(18)

او مي‌گويد:
«مذهب براي جامعه ضرورت دارد؛ مذهب به‌معناي واقعي و راستين. نمي‌خواهم از آنچه به‌نام
مذهب گفته مي‌شود و شكل اشتباه دارد دفاع كنم، بلكه مذهب به‌شكل واقعي و راستينش كه
عامل پاكي، تقوا، درستي، نظم و نظام در جامعه است».(19)

يك ضرورت
ديگر از نظر شهید مفتح براي چنين جامعه‌اي، عدالت اجتماعي است. وي يادآور مي‌شود جامعه
همچون بدن آدمي حالت‌هاي گوناگون پيدا مي‌كند. عدالت اجتماعي، اين جامعه را از بيماري‌هاي
اخلاقي، طغيان، ستم و نابرابري‌ها حفظ مي‌كند و نوعی توازن معقول بر آن حاكم مي‌کند؛
به‌نحوي‌كه از شكاف‌ها و تضادهاي شديد اقتصادي در آن خبري نیست، البته حاكمان و فرمانروايان
بايد با مردم به عدل و انصاف رفتار كنند و اجازه ندهند آفت‌هاي خطرناك و تشويش‌آفرين،
بوستان امت اسلامي را دچار زوال و پژمردگي كند.(20)

شهیدمفتح
اضافه مي‌کند: «(افراد جامعه) قبل از هرچيز بايد از جهات اخلاقي و روحي چنان ساخته
شده باشند كه تحت‌تأثير هيچ عاملي قرار نگیرند و از راه و مكتب خود كوچك‌ترين انحرافي
پيدا نكنند و همچون كوه در برابر توفان‌هاي سهمگين مقاومت کنند».

سپس خاطرنشان
مي‌کند: «ائتلاف و ارتباط عناصر ساخته‌شده و رشديافته، امتي واحد را پديد مي‌آورد كه
عقيدۀ واحدي دارند و به‌سوي يك هدف تكاملي پويا در حركت‌اند. در تشكيل اين امت، نژادها،
رنگ‌ها و مليت‌ها هيچ‌گونه نقشي ندارند و اساس ارتباط همان باورها، ارزش‌هاي الهي و
موازين قرآني است.

او مي‌افزايد:
«استقلال و خودكفايي امت، حالت جاذبه و دافعه دارد. مسئوليت افراد نسبت‌به همفكران
خود در آن حد است كه روابط خويشاوند مربوط به خون و نژاد محكوم اين رابطه عقيدتي است
و در برابر دشمنان فكر و عقيده، همه در صف واحد قرار گرفته‌، به نيروي ايمان خود تكيه
كرده‌اند و به هيچ قدرت ديگری بستگي ندارند. تكيه‌كردن به دشمن از نظر اسلام گناه است».(21)

او در جاي
ديگر بر اصل مهمی تأكيد مي‌كند: «در يك جامعۀ زنده هم مانند يك فرد زنده، بين همۀ اقشار
و گروه‌هايش هماهنگي است؛ يعني همه با هم يك مسير و هدف را تعقيب مي‌كنند و درست هماهنگ
و موزون و حساب‌شده به‌سوي يك مقصد رهسپارند. يك قشر زنده اين‌طور فكر نمي‌كند كه فقط
براي خودش منافع و مزايايي طلب كند و به فكر گروه ديگر نباشد».

اگر شهري
به فكر روستايي و اداري به فكر بازاري و بازاري به فكر دانشگاهي و روحانيت به فكر ديگر
قشرها و همۀ اقشار مرتبط با روحانيت نباشند، يعني همه از هم بيگانه و بي‌ارتباط با
يكديگر، چنين جامعه‌اي ويژگي‌هاي يك جامعۀ زنده را ندارد. اسلام مي‌خواهد يك جامعۀ
سالم، پويا، متكامل و مترقي را پايه‌ريزي كند و بر همين اساس به مسئلۀ تكامل و تعاون
اجتماعي و همكاري اهميت مي‌دهد».(22)

مفتح در
انديشه و عمل به اين اصل، اعتقادي عميق و اساسي داشت كه جامعه براي رسيدن به اهداف
استراتژيك بايد در مسير وحدت اصولي، زيربنايي و پايدار و نه مقطعي و فصلي، گام بردارد.
وی در فعاليت فرهنگي در مسجد قبا اين مهم را پيگيري مي‌كرد و به همين منظور «عبدالفتاح
عبدالمقصود»، نويسندۀ مصري و نيز قاريان اين كشور را به ايران دعوت كرد. با شخصيت‌هاي
فكري و فرهنگي و نيز رهبران نهضت‌هاي اسلامي ارتباط برقرار کرد.

در همين
خصوص از سوی برخي تنگ‌نظران تُنُك‌مايه به وي اعتراضاتي هم صورت گرفت، ولي او اعتقاد
داشت: «اين رفت‌و‌آمد و تلاوت قرآن بهترين شيوۀ تبليغ تشيع در ميان اهل سنت و ايجاد
زمينۀ مناسب براي وحدت اسلامي و نزديكي اهل سنت و شيعه است».(23)

مفتح عامل
پيروزي ايرانيان و امت مسلمان کشورمان را در عرصه‌هاي گوناگون، همين وحدت مي‌داند:
«اگر ملت ايران اين‌قدر در دنيا سرافراز و سربلند و پرافتخار شده كه با غول خونخوار
و غول استعمارگر جهاني (آمريكا) ستيز مي‌كند، در سايۀ وحدت صفوف ملتش است؛ يعني دانشگاه
و مذهب، روحانيت به معني مذهب‌شناس‌ها، اينها با هم متحد هستند».

او نگران
اين بود كه مبادا بين دانشگاهيان و حوزويان اختلاف پيش آيد و برخي گروهك‌ها و عناصر
ضدانقلاب آتش تفرقه را بين اين دو قشر مشتعل کنند. به همين دليل كوشيد حوزه و دانشگاه
را با هم پيوند دهد. او يادآور مي‌شود: «اينها [دانشگاهي‌ها] هستند كه ما به تفاهم
با آنها احتياج داريم. دشمن مي‌خواهد ما را از هم دور كند و ما می‌کوشیم با هم تفاهم
كنيم. امام بارها فرموده است، با دانشگاه‌ها ارتباط نزديك داشته باشيد، من براي دانشگاهي‌ها
احترام قائل هستم».(24)

 

عامل اقتدار و صلابت

علاوه‌بر
عواملي كه برشمرديم، مفتح براي استحكام جامعۀ اسلامی، يك نظام سياسي ـ معنوي را ضروري
مي‌دانست؛ البته به شرطي كه اين تشكيلات صبغه‌اي الهي داشته باشد و رجال الهي و برگزيدگان
خداوند در رأس آن قرار گيرند: «حكومت در بين جوامع انسان‌ها بايد حكومت الهي و فرستادگان
خدا، انبيا و رجال الهي باشد، چرا؟ اگر حكومت به دست اين‌گونه مردان الهي شد، اينها
داراي يك مكتبي هستند، مكتبي رهايي‌بخش، تعالي‌بخش. اگر جامعه روي آن طريقه و صراط
افتاد، مسلّماً روي سعادت را خواهد ديد».(25)

شهیدمفتح
بر اين باور است كه در اسلام وظيفۀ هرمسلمان مبارز، صرفاً مبارزه با نظام‌هاي طاغوتي
و ظلم و فساد تا سرحد نابودي آنها نیست و اين‌گونه نيست كه با سقوط ستمگران وظيفۀ مسلمانان
به پايان برسد، بلكه آنان بايد براي استقرار يك نظام عادلانه بكوشند. اسلام به همان
اندازه كه به عبادات توجه دارد، مسائل سياسي و اجتماعي را هم درنظر مي‌گيرد و از اين
روي نمي‌توان اين آيين را با مذهب كليساها مقايسه كرد: « اسلام، در امت مسلمان به‌وسيلۀ
ايمان مشترك، سازماني برقرار کرده است كه در وراي كشورهاي مختلف، نژادها و فرهنگ و
زبان‌هاي گوناگون، يك عقيده به وحدت مستقر کرده كه حتي بر رفتار روزمرۀ مردم حكمفرما
و مسلط است. در اسلام سلسله‌مراتب و سازمان روحاني به مفهوم مسيحيت آن وجود ندارد و
طبقۀ روحاني كه داراي مزاياي خاص اجتماعي باشد در اسلام نيست، بلكه مردم در برابر هم
مسئول و از نظر حقوق اجتماعي مساوي‌اند: انّما المؤمنون اخوة».

به اعتقاد
وی: «اساسي‌ترين شكل حكومت همان بود كه در حيات رسول اكرم(ص) و صدر اسلام و مخصوصاً
در خلافت علي‌بن ابي‌طالب(ع) تحقق يافت كه (طي آن) احكام الهي مراعات و دقيقاً اجرا
مي‌شد، خلافت موروثي نبود، اساس كار با بيعت برگزيدگان امت استحكام مي‌يافت، اما به‌تدريج
كه قلمرو اسلام بسط و توسعه يافت، پيچيدگي سازمان سياسي امري غيرقابل احتراز شد. اثرات
حكومت استبدادي روم شرقي (بيزانس) و ساسانيان محسوس شد. خلافت شكل موروثي به خود گرفت.
به نظر ما بسيار غلط است كه بني‌اميه و عباسيان را در شمار حكومت‌هاي الهي (تئوكراسي)
بدانيم، [زيرا] اين نوع حكومت‌ها با موازين ثابت اسلامي منطبق نبود، زيرا آن حكومتي
را مي‌توان اسلامي ناميد كه برمبناي ايدئولوژي‌هاي اسلامي استوار و مجرايش از تودۀ
مردم با آراي عمومي (جمهوري) انتخاب شده و مسائل مادي و معنويش با هم آميخته و پيوسته
باشد».(26)

شهیدمفتح
در بحبوحۀ نهضت اسلامي با آنكه ممنوع‌المنبر بود بحث دربارۀ نظام اسلامي را خود برعهده
مي‌گرفت. طبق گزارش ساواك ساعت 21 روز 18/5/1357، چهارم رمضان‌المبارك سال 1399 هـ
ق ايشان در حضور هشت تا ده‌هزار نفر كه بيشتر جوان و دانشجو بودند، پس از برگزاري نماز
جماعت به منبر رفت و دربارۀ حكومت اسلامي صحبت كرد و نوزدهم مرداد هم به ايراد سخنراني
پرداخت و در بيستم مرداد پس از تلاوت آياتي از كلام‌اله مجيد، بیان کرد: «مسئلۀ سياست
با مذهب توأم است و در تمام زمان‌ها رهبران دولت‌ها حق سياست را از رهبران مذهبي سلب
کرده‌اند. من هشت سال است كه از طرف امام خميني مأموريت دارم كه بيان ايشان را براي
ملت شريف ايران ايراد كنم».(27)

روز بعد
مفتح در حضور هزاران نفر از مردم، بحث دربارۀ حكومت و رهبري را ادامه داد. به همين
دليل و در نتيجۀ فعاليت‌هاي رو‌به گسترش آيت‌اله مفتح، كلانتري چنين نظر داده است:
«با توجه به محتواي سخنراني‌هاي واعظ مذكور و تحريك احساسات مردم و دعوت توده‌هاي اخلالگر
در شهرستان‌هاي ايران به همبستگي و اطاعت بي‌چون‌و‌چرا از دستورات مرجع تقليد آیت‌اله
خميني به‌منظور برقراري حكومت اسلامي، احتمال ايجاد تظاهرات از ناحيۀ جمعيت حاضر…
بعيد به نظر نمي‌رسد».(28)

شهید‌مفتح
بر تفكيك‌ناپذيري بين رهبري سياسي و معنوي تأكيد دارد و مي‌گويد: «مقام رهبريِ معنوي
و سياسي از هم جدا نيست، چه كسي مي‌گويد دين از سياست جداست؟ مگر رسول‌اله پيشواي سياسي
نبود؟ مگر اميرالمؤمنين در دوران خلافت مقام رهبري سياسي را نداشت؟ ائمۀ دين كه ما
برايشان فرياد مي‌زنيم: واي حق ائمه را قطع كردند! كدام حقشان را؟ پيشوايي معنوي كه
غصب نشده بود. منظور ما همان حق سياسي و رهبري سياسي ائمه است. ما مي‌گوييم شيعه در
طول تاريخ اسلام اين افتخار را دارد كه مي‌گويد منصور عباسي غاصب است، اين مقامي را
كه منصور بر آن تكيه زده از آن او نيست و بايد امام صادق به آن تكيه بزند».(29)

او در دفاع
از امامت مي‌نويسد: «ما هدايت و زعامت را بر روي هم در مورد امام، خلافت مي‌ناميم.
پيامبر هر دوي اين مقام‌ها را داشت و امام هم بايد همين‌گونه باشد. پس چون منصب امام
همان منصب پيامبر معصوم است، امام نيز بايد معصوم باشد و نيز ويژگي‌هاي ديگري از قبيل
تقوا، علم، زهد و ورع و آگاهي كه در نبي هست در امام نيز بايد باشد».(30)

 

پي‌نوشت‌ها

18. حكومت اسلامي، شهيد مفتح، نشريۀ حزب جمهوري اسلامي،
ش 28، ص 22.

19. وحدت و قشر روحاني و دانشگاهي، ص 11.

20. مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق(ع)، ص 19.

21. آيات اصول اعتقادي قرآن، صص 105و106.

22. وحدت دو قشر روحاني و دانشگاهي، ص 8 و9.

23. زندگي و مبارزات آيت‌اله شهيد دكتر محمد مفتح، ص 84.

24. يادنامه‌اي از بنيانگذار وحدت روحاني و دانشجو، تهران، سازمان تبليغات
اسلامي.

25. حكومت اسلامي، ص 27 و 31.

26. آيات اصول اعتقادي قرآن، ص 111و 112.

27. زندگي و مبارزات مفتح، ص 235، به نقل از گزارش‌هاي ساواك.

28. زندگي و مبارزات مفتح، ص 237.

29. شهيد مفتح تكبير وحدت، پیشین، ص  81و82.

30. همان، ص 28.

 

سوتیترها:

* سخنراني‌هاي
استاد شهید دکتر مفتح، اگرچه غالباً جنبۀ سياسي داشت و به‌منظور مبارزه با رژيم استبدادی
صورت مي‌گرفت، ولي مبتني‌بر ديدگاه‌هاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ
قرآن و عترت بود. او در هر ميداني پا مي‌گذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش
نمي‌كرد

 

 

/

نگاهي به سينماي ايران بعد از انقلاب اسلامي

نگاهي به تاريخ سينماي ايران/ قسمت 8

نگاهي به سينماي
ايران بعد از انقلاب اسلامي

دکتر عبدالحمید انصاری

 

در سال
۶۴ جمعاً ۴۴ فیلم ساخته شد که در سه ژانر قابل طبقه‌بندی هستند:

الف)
ژانر انقلابی، سیاسی و دفاع مقدس

۱ـ توهم:
کارگردان: سعید حاجی‌میری، بازیگران: جلیل فرجاد، ملیحه نظری، رضا بنفشه‌خواه،
شمسی کاظمی، محصول صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

زندگی
دو نفر از اعضای سازمان منافقین را برای انجام عملیات تروریستی به تصویر می‌کشد.

۲ـ شکار
شکارچی: کارگردان مشخص نیست، بازیگران: مسعود قندی، اسماعیل سلطانیان، مهدی مهرابی،
فاطمه مشکینی، عصمت مخملباف، محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

مبارزات
انقلابی اهالی یک روستا به رهبری یک طلبه جوان و یکی از جوانان آن دیار دستمایه
ساخت فیلم قرار گرفته است.

۳ـ
حادثه: کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: حسین عمرانی، اکبر زنجانپور، بهروز
افراشته، زهره امیری.

مسأله
کاپیتولاسیون و ظلم امریکاییان در کشور در فاصله سال‌های دهه ۵۰ را به نمایش می‌گذارد.

۴ـ زنگ
اول: کارگردان: نظام فاطمی، بازیگران: جلال مقامی، حسین خانی‌بیک، محبوبه بیات.

آوارگی
مردم در اثر بمباران موشکی رژیم بعث عراق و اشتیاق جنگ‌زدگان برای رفتن به جبهه و
دفاع از دین و کشور را روایت می‌کند.

۴ـ عقاب‌ها:
کارگردان: ساموئل خاچیکیان با همکاری مرحوم امیر قویدل، بازیگران: سعید راد، جمشید
آریا، شهاب عسگری، زری برومند.

حضور
پرافتخار خلبانان نیروی هوایی و ماجرای سقوط یکی از هواپیماها در عراق و تلاش
خلبان و همراهی کردهای عراق برای نجات خلبان را به نمایش می‌گذارد. فیلم مملو از
صحنه‌های اکشن جذاب و گیرا برای مخاطب عام است و جزو فیلم‌های خوب دفاع مقدس محسوب
می‌شود.

۵ـ
گورکن: کارگردان: محمدرضا هنرمند، بازیگران: فرج‌الله سلحشور، هادی پورفتحی، سعید
کشن فلاح، محصول حوزه هنری.

نگاهی
به حمله موشکی به شهرها و عوارض آن بر روح و رفتار مردم دارد. خروجی فیلم خوب و
قابل قبول و مؤید روحیه بالا و فداکارانه مردم عادی و فرودست است.

هنرمند،
کارگردان زبردست و ماهری است. آخرین اثر وی سریال «آشپزباشی» بود که مورد استقبال
وسیع مخاطبان قرار گرفت.

۶ـ مشت:
کارگردان سیامک اطلسی، بازیگران: عنایت بخشی، بهزاد جوانبخش، ثریا حکمت.

فیلم در
واقع عوارض جنگ نظیر احتکار و تقلب در کالاهای مورد نیاز عمومی را به تصویر می‌کشد
و از فداکاری انسان‌های پاک و درستگار می‌گوید.

۷ـ
تشریفات: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، احمد هاشمی، احمد
قدکچیان، مهوش پاک‌نیت و نعمت حقیقی.

داستان
یک مطرب ساده‌لوح را روایت می‌کند که به دلیل شباهت عجیبش به یک روحانی مبارز مورد
توجه و بهره‌برداری منفی نیروهای ساواک قرار می‌گیرد، اما در جریان شبیه‌سازی
رفتاری برای فریب مردم، مطرب متحول شده و خود به یک عنصر سیاسی و مبارز تبدیل می‌شود.

تشریفات
از فیلم‌های جذاب مهدی فخیم‌زاده می‌باشد که به تعبیر خودش پس از دوره جاهلیت (پیش
از انقلاب) ساخته شده است. فیلم مورد توجه شدید مخاطبان معمولی و حتی خاص قرار
گرفت. فخیم‌زاده ابتذال قبل از انقلاب را با ساخت فیلم‌ها و سریال‌های خوبی بعد از
انقلاب جبران نمود. سریال‌های تنهاترین سردار (راجع به زندگانی امام حسین
مجتبی«ع») و ولایت عشق (زندگانی امام رضا«ع») از آن نمونه‌ها است.

۸ـ مدرک
جرم: کارگردان: منوچهر حقانی‌پرست، بازیگران: مرتضی احمدی، معصومه تقی‌پور، حمیده
خیرآبادی (نادره)، عنایت‌بخشی و بهروز افراشته.

قصه
کارمند ساده‌ای را روایت می‌کند که به دلیل داشتن عکسی با هویدا نخست‌وزیر شاه
مورد تهدید و درخواست سوءاستفاده قرار می‌گیرد. این شخص علی‌رغم روحیه کارمندی و
محافظه‌کاری، تن به خلاف نمی‌دهد و خود را پنهان می‌سازد که سرانجام همین اقدام وی
منجر به دستگیری خلافکاران می‌شود.

۹ـ بلمی
به سوی ساحل: کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران: عطاالله سلمانیان، خسرو
ضیایی، بهزاد بهزادپور، (کارگردان فیلم ارزشمند خداحافظ رفیق)، جعفر دهقان.

داستان
فیلم مربوط به سقوط خرمشهر و مقاومت نیروهای جوان و بی‌تجربه خودی برای نجات آن در
کنار بی‌تفاوتی مسئولین نظامی و غیرنظامی وقت به فرماندهی بنی‌صدر که تز «زمین
بدهیم، زمان بگیریم» منسوب به سلسله اشکانیان را مطرح و مسبب ایراد خسارت‌های
فراوانی به کشور شد. شور و هیجان مرحوم ملاقلی‌پور به عنوان فیلمساز تازه‌کار دفاع
مقدس در آن زمان ستودنی است. وی بعدها فیلم‌های ارزشمند و ماندنی دیگری در حوزه
دفاع مقدس ساخت كه در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

۱۰ـ
ستاره دنباله‌دار: کارگردان: سیروس کاشانی‌نژاد، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی
کشاورز، فخری خوروش، اکبر زنجانپور، محصول بنیاد مستضعفان.

قصه
فیلم به فداکاری و ایثار نوجوانی مربوط می‌شود که به علت سن کم، در جبهه اسلحه به
او نمی‌دهند، اما وی در جریان یک رشته عملیات ایذایی به دشمن، اسلحه و مهمات به
دست می‌آورد و سرانجام به فیض شهادت نائل می‌شود.

۱۱ـ
بایکوت: کارگردان: محسن مخملباف، بازیگران: مجید مجیدی (که هم‌اکنون کارگردان
ورزیده و ارزشی است) زهره سرمدی، محمد کاسبی، اردلان شجاع‌کاوه، اسماعیل سلطانیان.

داستان
فعالیت ایدئولوژیک فردی است که به دلیل کارهای مبارزاتی و سیاسی علیه رژیم پهلوی،
رسیدگی به خانواده را فراموش کرده و آنها را به امان خدا رها نموده است. همسرش با
فرزند کوچک تمام مشکلات زندگی را تحمل می‌کند. شخص مبارز به زندان می‌افتد و در
آنجا پس از مواجهه با اعضای یک گروه دیگر، نسبت به صحت عقاید سیاسی خود به تردید
می‌افتد. دوستان سیاسی‌اش برای بهره‌برداری حزبی قصد قربانی کردن او را دارند، اما
او بی‌اعتنا به رویه آنان به راه خود می‌رود و مرگ را برمی‌گزیند.

این
فیلم از ساخته‌های خوب اوایل شروع فعالیت محسن مخملباف است که متأسفانه ادامه
نیافت و فرجام خوبي نداشت.

۱۲ـ
تنوره دیو:‌ کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی،
مجید مظفری، سیروس گرجستانی.

ژانر
این فیلم ترکیبی از حوادث انقلاب و تظاهرات سال‌های پایانی نظام پهلوی و مناسبات
اجتماعی، فرهنگی آن دوران است که کارگردان به دلیل تسلط حرفه‌ای به کار خود،
اِلمان‌های جذابی از حوادث مختلف را به نمایش گذاشته است. حساسیت، جدیت و احترام
به شعور مخاطب توسط کارگردان در این اثر و دیگر آثار وی موج می‌زند، به نحوی که
علی‌رغم چند ایراد تکنیکی و محتوایی، کار او قابل تحسین است.

(از
کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید برای برخی از اطلاعات استفاده
شده است)

 

/

چرا بيت‌المقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهميت دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطين

 

چرا بيت‌المقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و
اهميت دارد؟
(2)

مجید صفاتاج

 

اشاره:

در مقوله
پیشین به سوابق تاریخی و اهمیت قدس در ادیان گوناگون اشارتی داشتیم و در این گفتار
به آیات و احادیثی که در این باره وجود دارند اشاره می‌کنیم:

 

احادیث و
روایات قرآنی

از احادیث
متعددی که از پیامبراسلام«ص» در خصوص فضایل بیت‌المقدس نقل شده، اهمیت این سرزمین
بیشتر روشن می‌شود.

پیامبر گرامی
فرموده است: «لا تشد الرجال الا الی ثلاثه مساجد، مسجدی و المسجدالحرام، و
مسجدالاقصی.»: «جز به سوی سه مسجد حرکت نکنید ـ بار سفر نبندید ـ مسجد من و
مسجدالحرام و مسجدالاقصی.»

در این زمینه،
از ابوذر غفاری نقل شده است که گفت: «گفتم ای رسول خدا اولین مسجدی که بر زمین پی
نهاده شد کدام است؟» فرمود: «مسجدالحرام.» گفتم: «پس از آن کدام مسجد است؟» فرمود:
«مسجدالاقصی.»

عبدالله بن
سلام از پیامبر سئوال می‌کند که وسط دنیا کجاست؟ پیامبر می‌فرماید: «بیت‌المقدس.»
وقتی علت را می‌پرسد، پیامبر می‌فرماید: «چون حشر و نشر و صراط و میزان در آنجا
برپا می‌شود.» از پیامبر گرامی اسلام«ص» سئوال شد که آدم«ع» در چه سرزمینی خلق شد؟
فرمود: «سر و صورت آدم«ع» در کعبه و بدن او در بیت‌المقدس.»

پیامبر اسلام«ص»
فرمود:

«چهار شهر
بهشتی هستند: 1ـ مکه، 2ـ مدینه، 3ـ بیت‌المقدس، 4ـ منصوره (که بین سیحون وجیحون
واقع است)».  از اقوال و روایات پیامبر
اسلام«ص» درباره بیت‌المقدس چنین برمی‌آید که این سرزمین مقدس از ابعاد گوناگون
مورد تأکید اسلام و پیامبر ـ صلوات‌الله علیه ـ بوده است:

۱ـ یک رکعت
نماز در بیت‌المقدس به منزله هزار رکعت است و موجب آمرزش گناهان می‌شود.

۲ـ سکونت
در آن مهم است.

۳ـ بیت‌المقدس
سرزمینی است که با مقاومت و برپایی حشر و نشر و پل صراط و میزان ارتباط دارد.

۴ـ خلقت
آدم«ع» به تقدیس و مبارکی سرزمین بیت‌المقدس افزوده است.

۵ـ بیت‌المقدس
شهر بهشتی است، و از همین شهر پیامبر«ص» به معراج رفته است.

 

تقدس خاک
سرزمین فلسطین

در روایات
آمده است که حضرت عیسی«ع» در نزدیکی مسجد بیت‌المقدس به دنیا آمد. حضرت آدم، موسی
و یوسف«ع»، و همه پیامبران بنی‌اسرائیل وصیت کرده‌اند که در بیت‌المقدس دفن شوند. بر
تربت این سرزمین مقدس، انبیا و رسولان، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم‌السلام
گام نهاده‌اند. همچنین، حضرت موسی«ع» در آنجا دفن شده است. حضرت عیسی«ع» را خدا از
آنجا به آسمان برد. سرزمینی که صحابه فتوحات اسلام را شاهد بودند.

 

اماکن و
جایگاه‌های مقدس بیت‌المقدس

در شهر بیت‌المقدس،
اماکن و جایگاه‌های مقدس فراوان است. بعضی از این جایگاه‌های مقدس، مربوط به
مسیحیان و یهودیانند و بعضی از آنها نیز به مسلمانان تعلق دارند. البته اماکن و
جایگاه‌هایی هم که به‌طور مشترک مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان قرار
دارند، در این شهر به چشم می‌خورد.

مهم‌ترین
اماکن و جایگاه‌های مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف
که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است.
مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و
مدینه از اهمیت والایی برخوردار است. فاصله این مسجد از مسجدالصخره حدود 500 متر
است و پیرامون آنها مجموعه‌ای از اماکن و جایگاه‌های مقدس دیگر قرار دارند. به
همین دلیل، تمام این منطقه را که بیش از صدهزار متر مربع (104900متر مربع) است،
حرم شریف می‌گویند. البته به همه این مجموعه، مسجدالاقصی نیز می‌گویند. حتی بعضی
مورخان و پژوهشگران قدیم و جدید اظهار داشته‌اند مسجدالاقصی به تمام شهر بیت‌المقدس
اطلاق می‌شود؛ زیرا همه آنچه داخل حصار قدیمی این شهر قرار دارد، جزو حریم
مسجدالاقصی است.

 مسلمانان پس از فتح بیت‌المقدس در سال پانزدهم
هجری، ساختمان اصلی مسجدالاقصی را بنا کردند. در آن زمان که مسلمانان وارد این شهر
شدند، از پرستشگاه و اماکن مقدس قدیمی تقریباً چیزی به جا نمانده و در اثر گذشت
زمان و حوادث مختلف از بین رفته بودند، به همین دلیل، مسلمانان پس از تحقیق، محل
اصلی پرستشگاه حضرت سلیمان را یافتند و مسجدالاقصی را در آن محل بنا کردند.(1)

مسلمانان غیر
از مسجدالاقصی، مساجد دیگری نیز در محدوده مسجدالاقصی بنا کردند که مسجدالصخره یکی
از آنهاست. مسجدالصخره در همان محل مقدسی ساخته شد که حضرت ابراهیم«ع» در آنجا
مراسم قربانی به جا آورد و حضرت رسول اکرم«ص» نیز از آن محل به معراج و سیر آسمان‌ها
رفت. به همین دلیل این مکان نیز مثل مسجدالاقصی برای مسلمانان بسیار محترم و مقدس
است.

در باره محل
مسجدالصخره که مورد احترام مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهودیان است، مطالب شنیدنی
فراوان وجود دارند. نوشته‌اند در نقطه‌ای از این محل، جای پای حضرت رسول اکرم«ص»
مشاهده می‌شود و این جای پا مربوط به زمانی است که رسول خدا از این نقطه به معراج رفتند.

در بعضی از
روایت‌های مذهبی آمده است که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، فرشتگان، این محل
(صخره) را زیارت کردند و کشتی حضرت نوح«ع» پس از فرو نشستن طوفان، در این صخره
آرام گرفت.

ناقلان این
روایت‌ها می‌گویند همه پیامبران در این محل نماز گزارده‌اند و هر یک از آنها در
محل مسجدالصخره جایگاهی دارند. اسرافیل نیز از این محل در صور خواهد دمید و پایان
جهان را اعلام می‌کند.

در بیت‌المقدس
ابواب گوناگونی وجود دارند که هر یک به‌نوعی با زندگی پیامبران ارتباط داشته‌اند.
از جمله باب داوود«ع» و باب سلیمان«ع» و باب حطه که قرآن از مورد اخیر یاد کرده
است. «قولوا حطه» و آن ذکر «لااله الاالله» است. نیز باب محمد و باب التوبه که
خداوند توبه حضرت داوود«ع» را در آنجا پذیرفت. همچنین باب الرحمه که خداوند در
قرآن به آن اشاره فرموده است: «له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب.»(2)

وادی جهنم در
شرق بیت‌المقدس قرار دارد. باب سکینه نیز که محراب حضرت مریم«ع» دختر عمران در آنجا
واقع است، جایگاه مقدسی است که فرشتگان برای مریم«ع» میوه‌ای بهشتی آوردند. همچنین
محراب زکریا«ع» که فرشتگان تولد یحیی«ع» را به وی بشارت دادند. مسجد و مقبره
ابراهیم خلیل الله«ع» در 18 مایلی بیت‌المقدس و محراب مسجد در غرب آن قرار دارد.

در شهر بیت‌المقدس،
علاوه بر مسجدالاقصی، 36 مسجد دیگر وجود دارد که 29 مسجد در داخل شهر و 7 مسجد نیز
در خارج از بافت قدیمی و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبره‌ها و زیارتگاه‌های
بسیاری از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پیامبر اکرم«ص» در این شهر واقع است.(3)

دیوار براق
شریف نیز در این شهر است. مقدسات مسیحی آن نیز عبارت است از «کلیسای القیامه» در
مرکز شهر که شامل «دروازه الالام» و «کلیسای جسمانیه» است.

مجموعه این
اماکن و جایگاه‌های بیت‌المقدس به‌ویژه حرم شریف و مجموعه ساختمان‌ها و بناهای آن
به‌گونه‌ای است که عظمت خیره‌کننده دوران گذشته مسلمانان را مجسم می‌کند. به عبارت
دیگر مسجدالاقصی و سایر آثار اسلامی که در پیرامون آن قرار دارند، نمایشگاه عظمت
تاریخی امت اسلامند.  

 

آینده بیت‌المقدس
در عصر ظهور حضرت حجت«عج»

در باره آینده
بیت‌المقدس نیز نکاتی بسیار شنیدنی در روایات اسلامی وجود دارد. روایاتی نظیر این
که صور در آنجا دمیده و محشر از آنجا شروع می‌شود. روایات مربوط به سرزمین فلسطین
و حوادث و شخصیت‌های آن در زمان ظهور حضرت مهدی ـ عجل‌الله تعالی فرجه الشریف ـ
نیز بر اهمیت جایگاه فلسطین در جهان اسلام افزوده است. بنابر نقل روایات، حضرت
مهدی«عج» از مکه به بیت‌المقدس مهاجرت می‌کند و در آنجا ساکن می‌شود. ایشان نسخه‌های
اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه و کوهی در فلسطین و دریاچه طبریه بیرون می‌آورد
و با استناد به آن، یهودیان را محکوم و نشانه‌ها و معجزاتی را برای آنان آشکار می‌کند.
برخی از یهودیان که بعد از نبرد آزادی قدس، جان سالم به در می‌برند، تسلیم آن
بزرگوار می‌شوند و آنان که تسلیم نمی‌شوند از کشورهای عربی اخراج می‌شوند.(4)

از روایات
چنین بر می‌آید که بزرگ‌ترین جنگ‌های سفیانی، نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت
مهدی«عج» است. یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانی را پشتیبانی می‌کنند و غائله
با کشته شدن سفیانی و پیروزی حضرت حجت«عج» و آزادی فلسطین و ورود آن حضرت به قدس
پایان می‌پذیرد.

اهمیت و تقدس
فلسطین و جایگاه آن در جهان اسلام از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی را می‌توان در
نکات ذیل خلاصه کرد:

۱ـ این سرزمین
را خداوند به پیامبران اختصاص داده است. از ابن فارس مصری نقل شده است: «بیت‌المقدس
را پیامبران ساختند، در آنجا سکونت گزیدند، در جای جای آن به نماز ایستادند و آنجا
مدفن اغلب پیامبران است.»

۲ـ خداوند بیت‌المقدس
را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس
به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس
به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک
برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی
عمیق داشته و خواهد داشت.

۳ـ
اولین قبله مسلمانان در آنجا قرار دارد. پیامبر«ص» قبل از هجرت و سال‌ها پس از آن
تاریخ به طرف بیت‌المقدس نماز می‌گذارد.

آنچه ذکر شد،
گویای اهمیت فلسطین، تقدس و جایگاه ویژه آن در جهان، از دیرباز تا به امروز بوده
است. سرزمینی که از جمله مناطق مهم وقوع حوادث تاریخ اسلام به شمار می‌رود و هیچ‌گاه
مقام و منزلت و قداست این سرزمین به‌ویژه بیت‌المقدس مورد تردید قرار نگرفته است.
این منزلت امروزه از نظر مسلمانان نشانه خصیصة جهان شمولی اسلام تلقی می‌شود.
مرحوم سید قطب در تفسیر عظیم خود بر قرآن مجید، در اشاره به آیة اول سوره اسراء می‌نویسد:

«اسراء تمام
ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم الانبیاء را به یکدیگر پیوند می‌دهد
و اماکن مقدس ادیان توحیدی را در یک جا گرد می‌آورد. چنان است که گویی حضرت محمد«ص»
خاتم الانبیاء با این سفر شبانه شگرف اعلام می‌کند که پیام و رسالت او حاوی پیام و
رسالت پیامبران قبلی و مرتبط با آنهاست.»

 

شرایط
کنونی فلسطین و اشغال این سرزمین توسط صهیونیست‌ها

 افزون بر اهمیت و قداست سرزمین بیت‌المقدس (فلسطین)
که در منابع اصیل اسلامی بیان شده است، آنچه که در شرایط کنونی مسئله فلسطین را
برای جهان اسلام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسیله
صهیونیسم و استکبار جهانی و رویارویی جهان غرب با جهان اسلام است.

اشغال فلسطین
هرگز اشغال یک سرزمین و یک کشور نیست؛ بلکه ایجاد یک کانون استعماری ضداسلامی ـ آن
هم در قلب جهان اسلام ـ در جهت نابودی جهان اسلام و جلوگیری از شکل‌گیری تمدن
اسلامی است، از این رو قضیة فلسطین علاوه بر بعد دینی، با استقلال، امنیت و منافع
ملی سایر کشورهای اسلامی نیز شدیداً در ارتباط است. این واقعیتی است که هم از
آرمان‌ها، اصول و برنامه‌های نژادپرستانه توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی (شعار گسترش
اسرائیل از نیل تا فرات و ادعای تصاحب بسیاری از اماکن اسلامی) و هم از نظر تاریخی
و عملکرد آن رژیم در قبال مردم فلسطین و کشورهای همجوار آن و بالاخره جهان اسلام،
به خوبی قابل اثبات است. بنابراین اسرائیل برای کشورهای منطقه و جهان اسلام تهدیدی
بسیار جدی به شمار می‌رود.

مهم‌ترین این
تهدیدها عبارت است از:

۱ـ تهدیدهای ناشی
از فعالیت‌های نظامی

۲ـ
تهدیدهای ناشی از حضور سیاسی

۳ـ نقش عملکرد
اقتصادی اسرائیل در منطقه

۴ـ
انرژی و مسائل مترتب بر آن

۵ـ محیط
زیست و منابع طبیعی(5)

اسرائیل تا
کنون خود را مقید به معاهدات بین‌المللی در باره منع تولید و استفاده از سلاح‌های
هسته‌ای و کشتارجمعی نکرده و ششمین قدرت هسته‌ای جهان است. برابر بعضی گزارش‌ها،
این کشور حدود 180 تا 200 کلاهک هسته‌ای را در اختیار دارد. تسلیحات تهاجمی و اتمی
اسرائیل با توجه به شمار جمعیتش، 150 برابر تسلیحات دفاعی اعراب است. غرب شدیداً
اسرائیل را پایگاه خط مقدم و حامی منافع مختلف خود می‌داند و خواستار برتری و تسلط
اسرائیل بر منطقه و جهان اسلام است.

شهید مطهری در
مورد اهمیت قضیه فلسطین می‌گوید:

«اگر پیغمبر
اسلام«ص» زنده می‌بود امروز چه می‌کرد؟ درباره چه مسئله‌ای می‌اندیشید؟ والله و
بالله! قسم می‌خورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود می‌لرزد… این
یهودیانی که شما امروز اسمشان را می‌شنوید ـ موشه‌دایان، زلی‌اشکول، گلدامایر ـ
آخر ببینید از کجای دنیا آمده‌اند؟ مدعی هستند که این سرزمین، سرزمین ماست… هدف
مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود؟… او می‌داند که یک دولت
کوچک بالاخره نمی‌تواند آنجا زندگی کند؛ یک اسرائیل بزرگ که دامنه‌اش از این طرف
شاید به ایران خودمان هم کشیده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزی: این اسرائیلی که من
می‌شناسم، فردا ادعای شیراز را هم می‌کند و می‌گوید شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان
اسم شیراز را گذاشته‌اند «ملک سلیمان». هر چه بگویی آقا! آن تشبیه است، می‌گویند
سند از این بهتر می‌خواهید؟ مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر «روزولت»
(رئیس جمهور آمریکا) به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این
شهر را به اینها بفروشید؟

مگر اینها
ادعای عراق و سرزمین‌های مقدس شما را ندارند؟ والله و بالله! ما در برابر این قضیه
مسئولیم. به خدا قسم! مسئولیت داریم… والله! قضیه‌ای که دل پیغمبر اکرم«ص» را
امروز خون کرده است، این قضیه است… [امروز] اگر [امام] حسین بن علی«ع» بود می‌گفت:
اگر می‌خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید
فلسطین باشد. شمر امروز موشه‌دایان است. شمر هزاروسیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را
بشناس…».(6)

علاوه بر
این «مسئله فلسطین، تنها یک مسئله اسلامی نیست، بلکه مسئله‌ای انسانی و بشری است و
هر کس می‌تواند با تکیه بر ارزش‌ها و مبانی انسانی در مورد فاجعة فلسطین قضاوت کند
و واکنش نشان دهد.(7)»(8)

 

پینوشتها:

1ـ معصومی، علی، قصه‌های اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات
پیام محراب، پاییز 1380، ص 46.

2ـ سوره حدید، آیه 13.

3ـ فصلنامه حضور، ش 40، بهار1381، ص112.

4ـ برای آگاهی بیشتر رک: کورانی، علی، عصر ظهور، مرکز چاپ
و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص340-333.

5ـ ر.ک، سیدحسین موسوی، تهدیدهای جدید امنیتی اسرائیل در
منطقه خاورمیانه، مجله مطالعات منطقه‌ای، ش8.

6ـ شهید مطهری، حماسه حسینی، ج 1، سخنرانی استاد در
عاشورای 1390 (1348شمسی).

7ـ بیانات مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه
(16/1/81).

8ـ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: دیپلماسی پنهان اسرائیل در
کشورهای عربی، امین مصطفی، ترجمه محمدجعفر سعدیان؛ ارتباط صهیونیستی، آلفرد. م
لیلیانتال، ترجمه سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
چاپ اول، پاییز1379.

 

 

 

سوتیترها:

 

1.

مهم‌ترین اماکن و جایگاه‌های مقدس
این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این
دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین
مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی
برخوردار است.

 

2.

 

خداوند بیت‌المقدس را به اسراء بهترین
بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس به سدره المنتهی
صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت.
اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به
دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.

/

قاعدة نفی سلطه و مستندات آن

قاعدة نفی سلطه
و مستندات آن

اسماعیل نساجی زواره

 

ضرورت
بحث

یکی از
معتبرترین اسناد حقوق بشر، آموزه‌های وحیانی هستند که از سوی خداوند تعالی بر
پیامبر هادی«ص» نازل گردیده‌اند.

با جمع‌آوری
آیات قرآن در همان نخستین سال‌های نزول این کتاب، اولین مرحلة تدوین حقوق مسلمانان
در حوزة مکتب اسلام صورت پذیرفت و سپس با تدوین و تقریر احادیث پیامبر اعظم«ص» و
نیز تألیف جوامع حدیث، گام بزرگی در زمینة حفظ حقوق مسلمانان برداشته شد.

با آغاز
رویش نهال علم فقه و اخلاق در قرن‌های سوم و چهارم هجری، مسائل حقوق اسلامی در کتب
فقهی و اخلاقی مورد نقد و تحلیل قرار گرفتند و در دوران شکوفایی فقه اسلامی،
مخصوصاً قرن‌های سیزدهم و چهاردهم هجری، این مسائل در لابلای مباحث سیاسی به صورت
عمیق‌تر و روشن‌تر عنوان شدند.

 در عصر ما فقهای بزرگی همچون حضرت امام خمینی«ره»
و دیگران راهبردهای جدیدی را در بینش فقهی بیان کردند و ضمن طرح مقوله‌های
«استقلال» و «عدم تسلط بیگانگان بر مردم» به منظور صیانت از جامعة اسلامی، افق‌های
جدیدی را در برابر دین‌پژوهان گشودند.

یکی از
این مقوله‌ها «قاعدة نفی سلطه» است. این اصل محکم فقهی ضامن استقلال و سربلندی
مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بین‌المللی اسلام در حوزه‌های سیاسی، نظامی،
اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد.

براساس
این قاعده، خداوند متعال در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط
کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر
مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان این قاعدة فقهی
ـ سیاسی را بشناسند و سپس به آن عینیت ببخشند تا بتوانند با بستن گذرگاه سیاست
استعماری، هرگونه نفوذ و سلطة خارجی را از جامعة آرمانی مسلمین بزدایند و زمینة
طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

 

بررسی
مفهوم قاعده

قاعدة
نفی سلطه از مستندات لازم‌الرعایه در حفظ عزت و سیادت مسلمانان و نفی سلطة
بیگانگان است که براساس آیة «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
سَبِیلاً »؛(۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. یعنی
خداوند در قوانین و شریعت اسلام به هیچ‌وجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان
باز نگذاشته و کافر در هیچ زمینه‌ای نمی‌تواند بر مسلمان مسلط شود. لذا از دیدگاه
حکومت اسلامی، روابط خارجی کشورهای اسلامی با کشورهای غیراسلامی باید بر اساس این
قاعدة فقهی ـ قرآنی برنامه‌ریزی و کنترل شود، زیرا در صورت عینیت بخشیدن و عملی
کردن این اصل، تمام راه‌های نفوذ و تسلط کفار و بیگانگان در تمام زمینه‌ها مسدود
می‌شود.

قاعدة
نفی سلطه در روابط خارجی اسلام و مسلمانان حق «وتو» دارد، یعنی اگر یک قرارداد
سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و… از سوی دولتمردان سرزمین اسلامی با کفار بسته
شود که مقدمه و زمینة سلطة کفار بر مسلمانان شود، این قاعدة فقهی، آن قرارداد را
باطل می‌سازد.(۲)

شایان
ذکر است که قاعدة نفی سلطه از قواعد ثانویة فقهی است که اجرای آن نسبت به دیگر مسائل
و قواعد فقهی در اولویت است. یعنی در موارد ویژه و برای دفع ضرر از اسلام، به
عنوان قاعدة ثانویه جلوی ظهور قواعد اولیة فقهی را می‌گیرد و آنها را عملاً خنثی
می‌سازد. مثلاً خوردن گوشت گاو از غذاهای حلال است. حال اگر با تشخیص پزشک، خوردن
آن موجب ضرر جانی شود، در این مورد گوشت گاو عنوان ثانویه پیدا می‌کند و حرام است.
عنوان اولی نداشتن ضرر و حلال بودن آن است و عنوان ثانوی ضرر و حرمت است.(۳)

در
ارتباطات و سیاست خارجی دنیای اسلام با دنیای کفر، قاعدة نفی سلطه چنین نقشی را
ایفا می‌کند؛ یعنی هرگونه معاهده و قراردادی که به ضرر و زیان جامعة اسلامی با
بیگانگان بسته شود، این قاعده، آن را لغو و باطل می‌کند؛ اگرچه فسخ قرارداد طبق یک
قاعدة فقهی دیگر مثل «… أَوْفُواْ
بِالْعُقُود…»(۴) جایز نباشد. در اینجا به دلیل کشف ضرر، قاعدة نفی
سلطه وارد میدان می‌شود و موضوع قاعدة «
أَوْفُواْ
بِالْعُقُود» را برمی‌دارد و آن را از اثر می‌اندازد و خودش به عنوان حکم ثانوی
لازم‌الاجراء می‌شود.(۵)

 

مدارک و
مستندات

قاعدة
نفی سلطه از لحاظ سند و مدرک بسیار معتبر و متن است و سندیت آن چند وجه دارد:

۱ـ
کتاب: خداوند متعال در سورة نساء با صراحت تمام، دوستی و تمایل به بیگانگان را از
خصلت‌های منافقان می‌داند و به اهل ایمان سفارش می‌کند که مبادا در تصمیم‌گیری‌های
خود، دشمنان اسلام و بیگانگان را بر مؤمنان ترجیح دهند و این ندای آسمانی را به
مسلمانان ابلاغ می‌کند که: « يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛(۶)
ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان دوست و تکیه‌گاه خود قرار ندهید».

طبق روش
تفسیر قرآن به قرآن، این دستور الهام گرفته از آیة ذیل است که خداوند می‌فرماید:
«… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛(۷)
…خداوند هرگز راهی برای برتری و تسلط کافران بر اهل ایمان قرار نداده است.» و
هیچ‌گاه کفار را مافوق مؤمنان و بر آنان مسلط قرار نمی‌دهد. این حکم تا ابد به نفع
مؤمنان و علیه کافران است و برای همیشه منافقان و کفار را از رسیدن به اهداف شوم
خود مأیوس کرده است و سرانجام فتح و پیروزی را از آن مؤمنان و صالحان می‌داند.(۸)

در آیة
مزبور کلمة «سبیل» چون نکره است و معنایی جامع دارد، می‌توان گفت که آیه بیشتر این
وجوه را دربرمی‌گیرد:

الف)
خدای قهار هرگز به زیان مؤمنان برای کافران راه سلطه‌ای قرار نداده است.

ب) اگر
محور مبارزه ایمان و کفر باشد، بی‌تردید مؤمنان همواره پیروزند. توضیح اینکه خدای
سبحان هیچ راه سلطه‌ای را برای کافرانی در برابر مؤمنان قرار نداده است. این نه
بدان معناست که اگر جنگی رخ دهد مؤمنان شهید نمی‌شوند و اسیر نمی‌دهند، بلکه شهادت
مانند پیروزی است، چیره شدن کافران مقطعی است، پیروزی نهایی از آن مسلمانان است و
خداوند عزیز هرگز شکست را برای آنان نمی‌پسندد.

ج) کافر
در آخرت راه سلطه‌ای بر مؤمن ندارد و در دنیا هم همواره سلطة سیاسی و نظامی از آنِ
او  نیست، اما گاهی رخدادهای بیرونی مؤید
عکس این روش است. در حقیقت گاهی آگاهی کافران به علوم و فنون نظامی بر ناآگاهی
مؤمنان چیره می‌شود.

برخی از
فقهای عامه از آیة مورد بحث چند حکم فقهی را استنباط کرده‌اند که درخور بررسی است،
همچون اگر کافر به مال مسلمانان دسترسی پیدا کند و آن را به کشور کفر «دارالحرب» انتقال
دهد، مالک آن نمی‌شود. همچنین کافر نمی‌تواند بندة مسلمان را بخرد، زیرا با این
کار بر او مستولی می‌شود، در حالی که سلطه کافر بر مسلمان منتفی است و بالاخره فرد
مسلمان اگر کافر ذمی را کشت، قصاص نمی‌شود، بلکه باید دیه بپردازد.(۹)

۲ـ سنت:
دومین مدرک قاعدة نفی سلطه، حدیث مشهور «اعتلاء» است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « لاسلامُ یَعلو ولا یُعلی عَلَیهِ والکفّارُ
بِمَنزِلَةِ المُوتی لا یَحجِبونَ وَ لا یُورِثون ؛(۱۰) اسلام دین برتر
است و چیزی بر آن برتری ندارد و کافران همچون مردگان هستند که نه مانع ارث بردن
دیگران می‌شوند و نه خودشان ارث می‌برند» .

یکی از
اصول ثابت سیاست خارجی اسلام این است که این دین باید همیشه و همه جا و در تمام
زمینه‌ها برتر و بالاتر از سایر ادیان باشد. اسلام تنها دینی است که خداوند متعال
آن را برای همة انسان‌ها پس از بعثت حضرت محمد«ص» برگزیده است. این حدیث بر علوّ و
سیادت مسلمانان بر کفار دلالت دارد. مقصود از علو اسلام، همان تسلط و سیادت عملی
مسلمانان است.

قسمت
اول حدیث مزبور دو بخش دارد: یک بخش اثباتی و یک بخش سلبی. جملة اثباتی می‌گوید: «الاسلامُ
یَعلو» و جملة سلبی می‌گوید: « ولا یُعلی
عَلَیهِ».

مفاد
جملة‌ اول که همان جملة موجبه است، یعنی همیشه در احکامی که برای امور مسلمانان
تشریع شده، علو آنان بر کفار مراعات شده است. مفاد جملة دوم این است که کفار بر
مسلمانان از ناحیة همین احکام شرعی تسلطی ندارند. بنابراین هم جملة اول؛ یعنی جملة
موجبه و هم جملة دوم که جملة سالبه است، دلالت تام و تمامی بر حجت بودن قاعدة نفی
سلطه دارد.(۱۱)

۳ـ اجماع
فقها: تمام فقهای عظام اتفاق‌نظر دارند که در اسلام هیچ حکمی تشریع نشده است که
موجب سلطه و برتری کافر بر مسلمان باشد، بلکه تمام احکام و قوانین شریعت اسلام بر اساس
سربلندی و آزادی مسلمان از سلطة غیرمسلمانان تشریع شده‌اند. این مسئله شواهد و
نمونه‌های زیادی دارد، مانند عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر، عدم صحت ولی
و قیم قرار دادن کافر بر مسلمان، ارث نبردن و ارث کافر از مسلمان، کافر نمی‌تواند
مسلمان را اجیر کند، نافذ نبودن قضاوت کافر هر چند تمام شرایط را داشته باشد و…(۱۲)

۴ـ
مناسبت حکم و موضوع: یکی دیگر از دلایل مستند بودن این قاعده، مناسبت حکم با موضوع
است. منظور این است که شرافت و اصالت اسلام و ماهیت توحیدی آن مقتضی این سخن است
که خداوند قانونی را که موجب حقارت و سلطه‌پذیری مسلمان در برابر غیرمسلمان باشد،
جعل و تشریع ننموده است.(۱۳)

 

امام
خمینی«ره» و قاعدة نفی سلطه

حضرت
امام خمینی«ره» به عنوان فقیهی سیاستمدار پیرامون دیپلماسی اسلامی و روابط خارجی
کشورهای مسلمان با دیگر کشورهای دنیا نظرات و اندیشه‌های درخور توجهی دارند که می‌تواند
مبنای آموزه‌های سیاسی اسلام قرار گیرد.

ایشان
اصل قاعدة نفی سلطه را به عنوان یکی از قواعد مهم فقهی از دو جنبة سلبی و ایجابی
مورد بررسی قرار داده‌اند. جنبة سلبی این قاعده به معنای نفی سلطة اجانب بر جامعة
اسلامی و جنبة ایجابی آن به معنای ارائة راهکارها و راهبردها جهت حفظ استقلال مسلمانان
و نفی وابستگی قلمداد است. آن رهبر فرزانه در این زمینه می‌فرمایند:

«یکی از
اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطة کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای
هیچ ‌یک از کفار، سلطه بر مسلمانان را قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطة کفار
را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده
است.»(۱۴)

آن فقیه
گرانمایه در مورد برخی از قراردادها و همکاری‌هایی که زمینة استیلای فکری، فرهنگی
و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم می‌آورد، می‌فرمایند:

«اگر در
اثر روابط اقتصادی، بیگانگان بر سرزمین اسلام مسلط شوند، بر همة مسلمانان واجب است
که از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حرام‌اند. اگر روابط سیاسی بین
دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان
یا باعث اسارت سیاسی آنان شود، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها
حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد
کنند و دست‌کم با مبارزة منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۱۵)

 

ختام
نوشتار

به استناد
آموزه‌های دینی، خداوند متعال به مؤمنان عزت و سیادت داده است و آنان باید این عزت
و سرافرازی را حفظ کنند. بر این اساس، هیچ غیرمسلمانی نمی‌تواند بر فرد و یا
اجتماع مسلمین ولایت و سرپرستی داشته باشد و نیز مسلمانان حق ندارند در امور مربوط
به سرنوشت خویش با کفار مشورت کنند. لذا برای تحقق چنین هدفی می‌توان از قاعدة نفی
سلطه در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فقهی استفاده‌های فراوان کرد، اما در عصر حاضر
اساسی‌ترین کارکرد آن پویایی و شکوفایی فقه سیاسی است.

بی‌شک
در شرایط حاضر که نفوذ کشورهای بیگانه بر مسلمانان و کشورهای آنان سایه افکنده
است، یکی از بهترین راه‌ها برای نجات و بیرون رفتن از این وضع ذلت‌بار، توجه و
عینیت بخشیدن به این قاعدة محکم فقهی است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۴۱.

۲ـ فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، صص
۳۲۷ـ ۳۲۶.

۳ـ فصلنامة کوثر معارف، شماره ۱۳، بهار
۱۳۸۹، ص ۲۱۵.

۴ـ مائده، ۱.

۵ـ مأخذ قبل، ۲۱۶.

۶ـ نساء، ۱۴۴.

۷ـ همان، آیه ۱۴۱.

۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة
سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۸۹.

۹ـ تفسیر تسنیم، آیت‌الله عبدالله جوادی
آملی، ج ۲۱، صص ۱۸۳ـ۱۸۱.

۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه،
محمدبن حسن حر عاملی، ج ۲۶، ص ۱۴.

۱۱ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۵، تیرماه
۱۳۸۶، ص ۴۳.

۱۲ـ قواعد فقهیه، سیدمحمد موسوی بجنوردی، ص
۱۶۱.

۱۳ـ فقه سیاسی اسلام، ص ۳۹۱.

۱۴ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشة
امام خمینی«ره»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷۰.

۱۵ـ تحریرالوسیله، روح‌الله موسوی خمینی،
ترجمة علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.

 

 

سوتیتر:

1.

 

براساس قاعده
نفی سلطه، خداوند در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار بر مسلمانان
را باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام
کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان بر اساس این قاعدة فقهی ـ سیاسی با بستن گذرگاه
سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطة خارجی را از جامعة آرمانی مسلمین بزدایند و زمینة
طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

/

دسته‌بندي جديد منطقه پس از جنگ 33 روزه

دسته‌بندي جديد منطقه پس از جنگ 33 روزه

حسين رويوران

حمله هفت سال پيش رژيم
صهيونيستي علیه حزب‌الله لبنان در تابستان سال 2006 ميلادي، منطقه خاورميانه را
وارد قطب‌بندي حاد و شفاف سياسي جديدي كرد. اين جنگ در زماني اتفاق افتاد كه جورج
بوش، پسر رئيس‌جمهور اسبق آمريكا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو كشور اسلامي
افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پيش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهديد و
در اين چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامي كرد و طرح سياسي خاورميانه بزرگ
را روي ميز قرار داد. فهم اين طرح در درك تحولات اخير در خاورميانه اهميت فوق‌العاده‌اي
دارد، زيرا بدون شناخت اين طرح، بسياري از رفتارهاي سياسي فعلي قابل فهم نخواهند
بود.

با فروپاشي بلوك
شرق در آغاز دهه 90 ميلادي، همه كشورهاي بلوك سوسياليستي، الگوي تمدني غرب را
انتخاب كردند. آنها در بعد سياسي، الگوي ليبرال غربي، در بعد اقتصادي، نظام سرمايه‌داري
و در بعد اجتماعي، فردگرايي را برگزيدند كه اين سه ويژگي مهم‌ترين شاخص‌هاي الگوي
تمدني غرب به شمار مي‌آيند. اين تحول برخي از دانشمندان آمريكايي‌ها مانند
فوكوياما را به اين فكر انداخت تا كتاب پايان تاريخ را بنويسند. او بر پايه
تحولاتي كه در شرق اروپا صورت گرفت، به اين باور رسيد كه تاريخ، نتيجه تضاد و
تعارض ايدئولوژيك در سطح جهان است و از آنجا كه الگوي تمدني غرب در حال عالمگير
شدن است، از اين‌رو تاريخ به پايان خواهد رسيد و الگوي غربي جهانگير خواهد شد.

واژه‌ها و مفاهيم جهان‌گرايي
و جهاني شدن و تشكیل سازمان تجارت جهاني نيز بر پايه اين فهم مطرح گرديد. پس از
چند سال ساموئل هانتینگتون، ديگر دانشمند آمريكايي به نتيجه مغايري رسيد و كتاب
جنگ تمدن‌ها را مطرح ساخت. او معتقد بود كه همه تمدن‌ها در مقابل تمدن غربي سر
تسليم فرود آورده‌اند و تنها اسلام است كه تسليم نشده و فرهنگ اسلامي همچنان زنده
است. برخي از كشور‌ها مانند جمهوري اسلامي ايران و نيز برخي از گروه‌هاي سياسي
مقاوم اسلامي مي‌كوشند الگوي سياسي تازه‌اي براساس فهم جديدي از اسلام ارائه دهند
و تاریخ زماني به پايان خواهد رسيد كه تمدن اسلامي همانند ديگر تمدن‌هاي آسيايي از
قبیل تمدن‌های چين و هند تسليم غرب گردد و اميد به رستاخيز تمدني و فرهنگي در دل
اين جوامع كاملاً فراموش و خاموش شود.

همزمان با نظريه‌پردازي
كلان متفكران نظام سرمايه‌داري ليبرال انجام، دولتمردان آمريكا طرح سياسي خاورميانه
بزرگ را بر پايه نظريه برخورد تمدن‌ها طراحي کردند. در اين طرح از دو تئوري رايج
در عرصه روابط بين‌الملل در دهه نود، یعنی نظريه‌های همگرايي و وابستگي متقابل كه
مبناي برپایي منطقه يورو در اروپا و منطقه نفتا در امريكا شد، بهره‌برداري گردید. به عبارت دقيق‌تر دولتمردان جمهوري‌خواه
آمريكا براي سلطه بر جهان اسلام، منطقه به هم پيوسته سرزميني جهان اسلام از مراكش
در غرب تا مرز هند و پاكستان در شرق و از آسياي مركزي و قفقاز و بالكان از شمال تا
افريقاي مركزي در جنوب را با نام غلط‌انداز خاورميانه بزرگ معرفي كردند تا واقعيت
تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام كردند كه اين منطقه در چهارچوب فرايند
جديد همگرايي بايد هماهنگ و همگون گردد و در نهايت هم در چهارچوب اصل وابستگي
متقابل، با غرب، به‌ويژه آمريكا اتحاد و ائتلاف داشته باشد؛ به همين علت اصلاح
ساختارهاي سياسي در منطقه در دستور كار مراكز گسترش دموكراسي غربي قرار گرفت و در
كشور‌هاي مختلف منطقه ده‌ها اجلاس در اين زمينه برگزار شدند.

همگرايي مورد نظر
آمريكا زماني قابل اجرا بود كه همگوني صورت مي‌گرفت و زمينه همكاري و جمع كردن
دولت‌هاي اسلامي فراهم مي‌شد. اشغال افغانستان و عراق، پيش‌درآمد اجراي اين طرح و هدفش
مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، با اين اميد كه ديگر كشورها با مشاهده جديت غرب،
تسليم واقعيت‌هاي زورمدارانه جديد او شوند.

انتخاب دو كشور
افغانستان و عراق به عنوان اهدافی براي حمله، به‌ويژه كشور عراق كه هيچ ارتباطي با
حمله يازدهم سپتامبر نداشت، به مجاورت اين كشورها با ايران برمی‌گشت و يكي از
اهداف آن محاصره جمهوري اسلامي ايران و تحت فشار قرار دادن آن براي پيوستن به اين
پروژه سياسي غربي بود. صرف هزينه سنگين سه هزار ميليارد دلاری از سوي آمريكا که در
نتيجه اشغال اين دو كشور مسلمان بر او تحمیل شد، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان
اسلام و مهار تمدن اسلامي قابل فهم و درك است.

در اينجا نبايد
فراموش كرد كه عرصه سياسي عرصه‌ای عقلاني است و دولتمردان آمريكا با محاسبه نتايج
طرح سلطه بر جهان اسلام بود که حاضر شدند اين هزينه گزاف را بپردازند تا ارتقاي
جايگاه آمريكا در نظام بين‌المللي تحقق يابد و نظام تك ‌قطبي كه هدف نهايي آمريكا
بود، واقعيت پيدا
كند؛ اما محاسبات كشت و درو هماهنگ نبودند و در نهايت به جاي ارتقاي جايگاه آمريكا
در نظام بين‌المللي، این کشور دچار بحران اقتصادي و ناگزير به عقب‌نشيني نظامي از
برخي كشورهاي منطقه گردید.   

علت اشتباه محاسباتی
واشنگتن اين بود كه آمريكا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد كه همه رژيم‌ها
در حال تسليم هستند، اما ايران، سوريه و برخي از جنبش‌هاي اسلامي هوادار انقلاب
اسلامي ايران همچنان مقاومت مي‌كنند و از طرح سلطه‌طلبانه آمريكا تمكين نمي‌كنند.

مراكز مطالعاتي و
پژوهشي آمريكا و اتاق‌هاي فكر اين نظام سير موفقيت و ناكامي اين طرح را همواره در
دستور بررسي داشتند و در جهت تطبيق واقعيت‌ها با طرح‌هاي نظري آمريكا، تئوري‌هاي
اصلاحي مختلفی را ارائه مي‌دادند. اين مشاوران پس از چند سال از اشغال افغانستان و
عراق اعلام كردند كه اگر آمريكا كانون‌هاي مقاومت در برابر اين طرح را مهار كند،
اجراي نقشه خاورميانه بزرگ به واقعيت تبديل خواهد شد و هدف آمريكا تحقق پيدا خواهد
كرد. اين مراكز پژوهشي دو طرح مهار كانون‌هاي مقاومت منطقه‌اي را تسليم دولتمردان
آمريكا كردند كه يكي مبتني بر تسلسل حمله از مركز به پيرامون و ديگري حمله از پيرامون
به مركز بود.

به عبارت ديگر، طرح
اول مبتني بر حمله مستقيم به ايران به عنوان قلب و محور اصلي جريان مقاومت در
برابر طرح سلطه‌طلبانه آمريكا و شكست دادن آن در جنگ بود. در اين گزينه، هم‌پيمانان
پيراموني يعني سوريه و جنبش‌هاي اسلامي لبناني و فلسطيني به علت از دست دادن
پشتيبان اصلي تسليم  می‌شدند و ديگر در
برابر طرح‌هاي امريكا مقاومت نمی‌كردند.

گزينه دوم مبتني بر
تقدم حمله به جنبش‌هاي حماس و جهاد در فلسطين و مقاومت اسلامي در لبنان بود و در
مراحل بعدي طرح حمله به سوريه و سپس ايران به اجرا گذاشته می‌شد. به عبارت ديگر در
طرح اولي حمله از مركز به پيرامون طراحي شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پاي
ايران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقيم به ايران بود.

دولتمردان آمريكا طرح
دوم را انتخاب كردند و به هم‌پيمان منطقه‌اي خود يعني اسرائيل دستور داد تا به‌سرعت
اين طرح را به اجرا درآورد. دقيقاً به همين علت بود که مطبوعات آمريكا جنگ 33 روزه
سال 2006 را جنگ نيابتي ناميدند و اين نکته این واقعيت را نمايان مي‌سازد كه
اسرائيل پايگاه پيشرفته غرب در منطقه شرق اسلامي است و هرگاه لازم باشد با برتري
نظامي‌ای كه غرب دراختيار اين رژيم قرار داده، در چهارچوب وظيفه‌اي كه به عهده
دارد، طرح‌هاي غرب را در منطقه پيگيري می‌کند و به اجرا مي‌گذارد.

كنفرانس مطبوعاتي
خانم كانداليزا رايس، وزير وقت خارجه آمريكا در بيروت كه همزمان با حمله رژيم
صهيونيستي به لبنان سفر كرده بود، هدف آمريكا از اين جنگ را كاملاً نمايان مي‌سازد.
او در اين كنفرانس اعلام كرد كه حمله اسرائيل به لبنان، درد زايمان قبل از تولد
نظام جديد خاورميانه است و منطقه قبل و بعد از اين حمله وضعيت متفاوتی خواهد داشت.

آنچه اهميت دارد
اين است كه آمريكا قبل از آغاز اين جنگ، كشور‌هاي هم‌پيمان خود را موظف كرد كه در
كنار اسرائيل قرار گيرند و به علت اين دستور تكليفي و عيني،  حسني مبارك رئيس‌جمهور مصر، حمله و تجاوز اسرائيل
به لبنان را ناديده گرفت و حزب‌الله را گروه ماجراجوئی اعلام كرد كه امنيت لبنان
را به خطر مي‌اندازد. عربستان سعودي نيز اعلام كرد كه از مقاومت بر ضد رژيم
صهيونيستي حمايت نمي‌كند و مفتي روحاني‌نماي اين كشور نيز فتوا داد كه دعا براي
پيروزي حزب‌الله در اين جنگ حرام است. حتي فؤاد سنيوره نخست‌وزير وقت لبنان به علت
هم‌پيماني با عربستان سعودي، تجاوز رژيم صهيونيستي بر ضد كشورش و اشغال بخش‌هايي
از جنوب لبنان را محكوم نكرد و خلع سلاح حزب‌الله و مقاومت را تنها راه برون‌رفت
از بحران جنگ اعلام كرد. اين واقعيت‌ها در جنگ 33روزه، جبهه‌بندي ميان اردوگاه
مقاومت و هم‌پيمانان آمريكا را آشكار و شفاف كرد و شدت تضاد ميان آنها از آن زمان
افزايش يافت.

شكست اسرائيل در
اين جنگ و اعتراف رسمي به شكست و تشكيل گروه وينوگراد براي بررسي علل شكست نظامي
اسرائيل، كينه‌هايي را در جبهه هوادار آمريكا پديد آورد كه در رفتار‌هاي بعدي آنها
كاملاً قابل مشاهده و محاسبه است.

شكي نيست كه تشديد
تضاد‌ها ميان دو قطب مقاومت و هم‌پيماني با آمريكا در هفت سال اخير، حوادث بسياري
را پديد آورده‌ است. حمله اسرائيل به غزه در اواخر سال 2008 و اوايل سال 2009 در
همين چهارچوب قابل تعريف است. هر چند كه اسرائيل به علت شكست نظامي و ضعف در برابر
جبهه مقاومت تلاش داشت با بخش‌هاي كوچك‌تري از جبهه حريف درگير شود، ولي اين ترفند
هم  نتيجه‌بخش نبود و شكست‌هاي اسرائيل پي‌درپي
تكرار گرديدند.

در سال 2012 اسرائيل
يك بار ديگر تلاش جنگ‌طلبانه خود بر ضد مقاومت را در  نوارغزه تكرار كرد، اما پس از هشت روز ناگزير
گرديد آتش‌بس اعلام کند و معادله جديد امنيت تل‌آويو در برابر امنيت غزه را بپذيرد
كه در ابعاد استراتژيك، برتري كامل جبهه مقاومت را در تحميل خواسته‌هاي خود به
دشمن صهيونيستي تثبيت كرد.

تهديد آمريكا و
اسرائيل به حمله نظامي بر ضد ايران به بهانه پرونده هسته‌اي و سپس تشديد محاصره
اقتصادي و يا بهتر بگوييم جنگ همه‌جانبه اقتصادي و سياسي بر ضد كشورمان، گام‌هاي
بعدي آنان بر ضد جبهه مقاومت است، لکن غرب تا كنون موفق به تحميل اراده خود به
ايران نشده است.

سرمايه‌گذاري گسترده
اسرائيل، عربستان سعودي، تركيه و ديگر كشور‌هاي شوراي همكاري خليج فارس و اردن و
مصر با دستور مستقيم كشور‌هاي غربي در حوادث داخلي سوريه و تلاش براي حذف بشار اسد
رئيس‌جمهور سوريه از طريق براندازي و خشونت، انتقام و كينه جبهه هوادار سازش هم‌پيمان
با آمريكا را كاملاً آشكار مي‌سازد. اين اقدام كه با معيار‌هاي همبستگي قومي، ديني
و جغرافيايي ناهمخوان است، تا كنون ميليارد‌ها دلار هزينه در برداشته و نتوانسته
است هدف خود را تحقق ببخشد.

ايجاد فتنه مذهبي
يكي ديگر از تلاش‌هاي بسيار خطرناك جبهه هم‌پيمان با آمريكا و اسرائيل در جهت تشديد
تضادها علیه جبهه مقاومت از طریق به كارگيري تعصبات مذهبي و بهره‌برداري از تحجر و
جهل است كه متأسفانه تا كنون نتيجه‌اي جز تضعيف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره
رحماني اسلام در جهان در برنداشته است.

 

 

سوتیتر:

جورج بوش، پسر رئيس‌جمهور
اسبق آمريكا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو كشور اسلامي افغانستان و عراق حمله و
با طرح راهبرد حمله پيش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهديد و در اين چهارچوب، افغانستان
و عراق را اشغال نظامي كرد و طرح سياسي خاورميانه بزرگ را روي ميز قرار داد.

 

 

/

بي‌پرده با تاريخ/ آبان و آذر 1358

                                                   
بي‌پرده با تاريخ/ آبان و آذر 1358

اسناد لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

سيد روح‌الله امين‌آبادي

آبان و آذر ماه سال 58 دو ماه طوفانی تاریخ انقلاب است.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و نیز تصویب قانون اساسی به عنوان خونبهای هزاران شهید
از جمله رویدادهای این دو ماه است.

 ترور دو شخصیت تأثیرگذار
انقلاب از جمله حوادثی است که در این دو ماه شاهد آن هستیم. آیت‌الله قاضی
طباطبایی در آبان‌ و آیت‌الله مفتح در آذر این سال ترور می‌شوند و به شهادت می‌رسند.

ادعای ارضی عراق نسبت به ایران و اینکه سفیر عراق در لبنان
خواستار تخلیه سه جزیره ایرانی خلیج فارس و نیز حق حاکمیت بر اروندرود شده بود از
دیگر اخباری است که نشان می‌داد دولت عراق برنامه‌های دور و درازی برای مقابله با
انقلاب اسلامی در سر دارد.

در روز 13 آبان 1358 انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط
امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه
جاسوسی، مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌
و اختلاف‌نظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد. به دنبال افشاگری دانشجویان
پیرو خط امام و دستیابی به مدارک و اسناد سفارت آمریکا، عباس امیر انتظام معاون نخست‌وزیر
دولت موقت به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شد.

برگزاری همه‌پرسی قانون اساسی و رأی قاطع ملت به آن، از
دیگر اخبار مهمی است که بدان اشاره خواهیم کرد. متعاقب برگزاری رفراندوم، فتنه خلق
مسلمان در آذربایجان با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفت و ابعاد گسترده‌ای
پیدا کرد. فتنه‌ای که شاید بتوان از آن به عنوان یکی از مشکلات بزرگ در سال اول
پیروزی انقلاب یاد کرد.  

 

دو جنایت بزرگ گروهک فرقان

آبان
و آذر 1358 یادآور ترور دو یار بزرگ انقلاب آیت‌الله قاضی طباطبایی و آیت‌الله
دکتر مفتح است.

آیت‌الله
قاضی طباطبایی در  10 آبان 1358 بعد از
اقامه نماز مغرب و عشاء و در راه بازگشت به خانه توسط گروهک فرقان ترور شد و به
شهادت رسید.(۱)

رهبر
انقلاب در پیامی شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی به دست گروهک فرقان را به عموم
مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور آذربایجان تسلیت گفتند و تاکید
کردند: «در انقلابي كه ابرقدرت‌ها را به عقب رانده و راه چپاولگري آنان را از كشور
بزرگ بسته است، اين ضايعات و ضايعات بالاتر، اجتناب‎ناپذير
است».(۲)

در
27 آذر 1358 نیز آیت‌الله دکتر مفتح، استاد دانشکده الهیات و یکی از روحانیون
مبارزی که در سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای 57  نقش عمده‌ای داشت ترور شد و پس از انتقال به
بیمارستان به شهادت رسید.(۳)

به
دنبال شهادت آیت‌الله دکتر مفتح، امام خمینی پیام مهمی صادر و تأکید کردند: «بدخواهان
ما كه از همه جا وامانده‌اند، دست به ترور وحشيانه مي‎زنند.
ما را از چه مي‎ترسانند؟ امريكا خود را دلخوش مي‎كند كه با ايجاد رعب در دل ملت كه سربازان قرآنند مي‎تواند وقفه‎اي در
مسير حق و عقبگردي از جهاد مقدس در راه خدا ايجاد كند، غافل از اين كه ترس از مرگ براي
كساني است كه دنيا را مقرّ خود قرار داده‌اند و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي
بي‎خبرند».(۴)

 

ادعای ارضی عراق به خاک جمهوری اسلامی

عبدالحسین
مسلم حسن، سفیر عراق در لبنان در 11 آبان 1358 گفت: «ایران باید داوطلبانه موافقت‌نامه
مارس 1974با عراق را که در الجزایر منعقد شده اصلاح و از اقلیت‌های ایرانی رفع ظلم
کند. ایران باید از ادعاهای ارضی خود بر اروندرود صرف‌نظر و سه جزیره واقع در خلیج
فارس را تخلیه کند».

به
دنبال این اظهارات مداخله‌جویانه که نشان می‌داد دولت عراق تصمیمات دور و درازی را
برای منطقه در سر دارد، وزارت امورخارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای به‌شدت به ادعاهای
عراق واکنش نشان داد و وزیر امورخارجه کشورمان که در الجزیره به سر می‌برد، عراق
را متهم به تقویت جبهه ضد انقلاب ایران با همکاری شاه سابق کرد و گفت: «عراق می‌خواهد
پس از سقوط شاه نقش ایران را در خلیج فارس برعهده بگیرد».(۵)

 

دیدار نخست‌وزیر دولت موقت با برژینسکی

هیئت
سیاسی ایران به ریاست مهندس مهدی بازرگان، نخست‌وزیر که برای شرکت در بیست و
پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور سفر کرده بود، در حاشیه این مراسم با
شخصیت‌ها و هیئت‌های نمایندگی دیگر کشورها ملاقات‌ها و گفت‌وگوهایی را انجام داد و
پیام امام خمینی به مناسبت سالگرد انقلاب الجزایر قرائت شد.

ملاقات
بازرگان با رئیس‌جمهور الجزایر، برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، حافظ اسد رئیس‌جمهور
سوریه و مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه در این سفر از جمله رویدادهایی
است که می‌توان به آنها اشاره کرد.(۶)

ملاقات
بازرگان با برژینسکی بازتاب گسترده‌ای در ایران پیدا کرد و انتقادهای شدیدی را
متوجه دولت موقت ساخت.

برژینسکی در مقاله‌ای با عنوان «چگونه ایران را از دست دادیم؟»
،جریان این دیدار را با تفاوت روشنی از جمله این که بازرگان از وی تقاضای دیدار کرد،
چنین روایت کرد و گفت: «يك هفته پس از ورود شاه به آمريكا، من در رأس هيئتى، در روز اول نوامبر  از طرف دولت آمريكا براى شركت در جشن‏هاى بيست و
پنجمين سالگرد انقلاب الجزاير به آن كشور رفتم. در جريان اين سفر، مهدى بازرگان نخست‌وزير
ايران از من تقاضا كرد كه ديدارى با هم داشته باشيم. من اين تقاضا را پذيرفتم و بعد
از ظهر همان روز در اتاق هتل بازرگان با وى ملاقات كردم. ملاقات ما در محیط دوستانه‌ای
پایان یافت و رفتار مخاطبین ایرانی من خیلی بیش از انتظار صمیمانه بود. من جریان این
دیدار را بی‌درنگ به رئیس‌جمهور و ونس وزیر امورخارجه گزارش دادم».

ابراهیم یزدی وزیرخارجه بازرگان در مورد اظهارات برژینسکی می‌گوید:
«من و مهندس بازرگان بعد از انتشار کتاب برژینسکی، در نامه‌ای خطاب به ناشر کتاب به
این ادعا که ما درخواست دیدار با برژینسکی را داشتیم اعتراض کردیم».

این تفاوت در بیان، تأثیری در اصل ماجرا نگذاشت و دیدار
بازرگان با برژینسکی انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت. اعتراض‌هایی که
برخی آن را دلیل استعفای بازرگان می‌دانند.

 

تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت

سفارت آمریکا در تهران در روز 13 آبان توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام تصرف شد و دیپلمات‌های آمریکایی به گروگان گرفته شدند.

گروهی از دانشجویان مسلمان خط امام که در خیابان آیت‌الله طالقانی
تجمع کرده بودند و قصد داشتند به سمت دانشگاه تهران حرکت کنند، هنگامی که به جلوی
در اصلی سفارت آمریکا رسیدند، مسیر اصلی خود را تغییر دادند و پس از گشودن
زنجیرهای در سفارت به داخل سفارت رفتند. گروهی از دانشجویان نیز از روی دیوار خود
را به داخل سفارت رساندند و به سوی ساختمان‌های داخلی سفارتخانه رفتند.

پس از تصرف سفارت به وسیله دانشجویان، پلاکاردهای پارچه‌ای بر دیوار
سفارت نصب شد. روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود ما دانشجویان مسلمان پیرو
امام به منظور اعتراض به جنایات آمریکا و پناه دادن به شاه مخلوع، سفارت آمریکا را
اشغال کرده‌ایم. پذیرش شاه از طرف آمریکا توطئه جدید علیه انقلاب اسلامی ایران
است.

رهبر انقلاب یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی در دیدار با کارکنان
بیمه مرکزی ایران با اشاره به توطئه‌های آمریکا علیه ملت ایران، آمریکا را شیطان
بزرگ نامیدند.

امام خمینی در این دیدار تأکید کردند: «باز ريشه‎هاي فاسد به فعاليت افتاده بودند كه ما هم
دخالتي بكنيم و جوان‌ها را بگوييم كه بيرون بيايند از  آنجايي كه رفتند… جوان‌هاي ما بايد با تمام توجه و با قدرت اين توطئه‎ها را از بين ببرند…» .(۷)

رهبر انقلاب 26در  آبان همین سال در نامه‌ای خطاب به موسوی خوئینی‌ها
و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دستور آزادی گروگان‌های زن و سیاهپوست را صادر کردند.
در بخشی از نامه امام خمینی آمده است:

«برای آنکه اسلام برای زن‌ها حقوق ویژه‎ای قائل است
و سیاهپوستان که عمری را تحت فشار و ظلم امریکا به سر برده‎اند و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان،
در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز! سیاهپوستان و
زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امورخارجه تحویل دهید که فوراً آنها را
از ایران خارج نمایند.»(۸)

 

دولت موقت استعفا داد

یک روز پس از اشغال سفارت آمریکا، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر
استعفای خود را تقدیم امام کرد. در بخشی از متن استعفای مهندس بازرگان که در قم تقدیم
امام شد آمده است:

«دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف‌نظرها، مدتی است که انجام وظایف
محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب غیرممکن ساخته است. در شرایط تاریخی
حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد.
بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد تا به نحوی که مقتضی می‌دانند کلیه امور را
در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد، مأمور
تشکیل دولت فرمایند».(۹)

 

قطع صدور نفت ایران به آمریکا

تسخیر
لانه جاسوسی تبعات گسترده‌ای را در روابط ایران با آمریکا به دنبال داشت. از یک ‌سو
انقلاب اسلامی ضربه سختی را بر پیکر دولت استعماری آمریکا وارد ساخت و نشان داد با
کسی تعارف ندارد و از سوی دیگر مسیر آینده انقلاب را روشن ساخت. قطع صدور نفت
ایران به آمریکا که در پی تصمیم 21 آبان شورای انقلاب صورت گرفت، یکی از عواقب
انقلابی تسخیر لانه جاسوسی است. آمریکا پیش از این تصمیم، روزانه 600 هزار بشکه
نفت از ایران خریداری می‌کرد».(۱۰)

دولت کارتر نیز بیکار ننشست و برای اعاده
آبروی نداشته خود، ذخایر ارزی ایران در آمریکا را بلوکه کرد.(۱۱)

 

مردم به قانون اساسی رأی مثبت دادند

سرانجام
پس از 2 ماه، مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی با حضور اکثریت نمایندگان و
سفرای کشورهای اسلامی، در روز 24 آبان 1358 به کار خود پایان داد و آیت‌الله
منتظری رئیس مجلس در نطق خود ضمن تجلیل از شهدای انقلاب از مردم خواست که این
قانون را عمیقاً بررسی و پس از مطالعه تصویب کنند.(۱۲)

رفراندوم
قانون اساسی نیز در 12 آذر 1358 با حضور میلیونی مردم سراسر کشور و در اکثر نقاط
با امنیت و آرامش برگزار شد، ولی در سنندج و دیگر شهرستان‌های استان کردستان، به‌جز
قروه و بیجار، با دخالت عناصر مسلح حزب دموکرات کردستان، مردم نتوانستند در
رفراندوم شرکت کنند.

حزب دموکرات
کردستان و حزب کومله و سازمان چریک‌های فدایی خلق قبلاً اعلام کرده بودند که در
همه‌پرسی قانون اساسی شرکت نخواهند کرد.

حزب
موسوم به اتحاد المسلمین زاهدان نیز با صدور اعلامیه‌های متعدد از مردم خواست در
رفراندوم شرکت نکنند. بعد از انتشار این اعلامیه‌ها نزدیک به 300 تن پس از محاصره
فرمانداری ایرانشهر صندوق‌های اخذ رأی و اوراق و اسناد مربوطه را معدوم کردند و از
بین بردند و فرماندار را به گروگان گرفتند.

در
سطح شهر تهران نیز عده‌ای با پخش شایعاتی مبنی بر بمب‌گذاری در محل‌های اخذ رأی به‌خصوص
مساجد تلاش داشتند تا مردم را متفرق کنند.(۱۳)

 

فتنه
خلق مسلمان!

مهم‌ترین
سنگ‌اندازی بر سر راه رفراندوم قانون اساسی از سوی هواداران آیت‌الله شریعتمداری و
حزب خلق مسلمان صورت گرفت و غائله خلق مسلمان به یکی از بحران‌های انقلاب بدل شد.

بعد
از همه‌پرسی جمهوری اسلامی در فروردین ماه 1358نوبت به تدوین قانون اساسی رسید.
برای این منظور مجلس خبرگان قانون اساسی از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد و به
تدوین قانون اساسی ‌پرداخت تا بعد از مقبولیت مردمی به مورد اجرا گذاشته شود.
احزاب و گروه‌های سیاسی هر کدام به ارائه لیست کاندیداهای خود پرداختند و حزب خلق
مسلمان نیز کاندیداهای خود را معرفی کرد.

در
جریان برگزاری انتخابات سه تن از نامزدهای مورد تائید حزب خلق مسلمان به نام‌های
محمدعلی انگجی، جعفر اشراقی و رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای از حوزه استان آذربایجان
شرقی به جمع خبرگان راه یافتند، اما عیر از این استان، نامزدهای حزب جمهوری خلق
مسلمان در هیچ ‌یک از حوزه‌های کشور توفیقی را به دست نیاوردند.

 به دنبال این شکست سهمگین، نشریه خلق مسلمان با
تیتر بزرگ «انتخابات رسوا»، خواستار ابطال سراسری انتخابات شد.(۱۴)

از
سوی دیگر آیت‌الله شریعتمداری نیز در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد(۱۵)
و این در حالی بود که علمای آگاه و در رأس آنان امام خمینی، همه را به شرکت فعال
در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی دعوت کرده بودند.

بعد
از انتخابات نیز امام امت با تأئید انتخابات مجلس خبرگان، خط بطلانی بر اعتراضات
بی‌دلیل و مدرک شکست‌خوردگان انتخابات کشیدند.(۱۶)

پیش
از این و به دنبال مخالفت حزب مذکور با مجلس خبرگان، این حزب پا را از این نیز
فراتر گذاشت و با قانون اساسی تدوین شده از سوی منتخبان ملت مخالفت کرد. این
مخالفت‌ها زمانی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد، به اوج خود رسید. مخالفت حزب در این
امر نیز با هماهنگی آیت‌الله شریعتمداری آغاز شد که خود شخصاً به مخالفت با اصل
مترقی ولایت فقیه برخاسته بود.

آیت‌الله
شریعتمداری در این دوره ابتدا در مصاحبه با خبرنگار یونایتدپرس و نیز در مصاحبه با
خبرنگار رادیو دانمارک در موافقت با قانون اساسی رژیم سابق گفت: «صحبت ما از اول این
بود که به قانون اساسی 1258شمسی/1906میلادی عمل شود. با برپایی جمهوری اسلامی می‌شد
عجالتاً به جای قانون اساسی جدید همان قانون اساسی گذشته منهای قوانین مربوط به
سلطنت را حفظ ‌کرد و دردسری هم وجود نداشت».(۱۷)

حزب
خلق مسلمان نیز در تشریح نظرات آیت‌الله شریعتمداری قانون اساسی رژیم گذشته را
مترقی‌تر از قانون اساسی جدید دانست.(۱۸)

با
عبور از دو مرحله مخالفت با مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز تدوین قانون اساسی توسط
این مجلس، آیت‌الله شریعتمداری و حزب تحت‌الحمایه‌اش چون نتوانستند نتیجه‌ای بگیرند،
اعتراض و تلاش خود را مصروف مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه کردند.

 به دنبال تدوین قانون اساسی توسط مجلس خبرگان،
قرار شد مردم در روزهای 11و12 آذر با حضور در پای صندوق‌های رأی نظر خود را نسبت
به مفاد قانون اساسی اعلام کنند. آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان بار دیگر
به میدان آمدند و تأکید کردند تا زمانی که قانون اساسی، به‌خصوص اصل مربوط به
ولایت فقیه اصلاح نشود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد.

در
این میان امام خمینی به مقابله با موج تبلیغات سازماندهی شده رسانه‌های غربی و
خارجی علیه مجلس خبرگان و قانون اساسی برخاستند و در 30 مهر 1358به حزب خلق مسلمان
و اقدامات آن شدیداً اعتراض کردند و فرمودند:

«به صورت‌های
مختلف با اسلام مخالفت می‌کنند. در مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت از ولایت فقیه
شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً، در همین دو سه روز پیش ، در یکی از مجالس‌شان
[اشاره به جلسات روز جمعه حزب خلق مسلمان] این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاعی
ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، گفتند که مجلس خبرگان باید منحل بشود و دیگران
هم برای آنها دست زدند یا تظاهرات کردند. اینها از مجلس خبرگان می‌ترسند، برای اینکه
مجلس خبرگان می‌خواهد ولایت فقیه را اثبات کند. مجلس خبرگان می‌خواهد تصویب کند آن
چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است و اینها از او می‌ترسند. اینها خیال می‌کنند
که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری و دیکتاتوری پیش می‌آید. در صورتی
که در اسلام این حرف‌ها نیست».

شرکت
اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز 12 آذر 1358و رأی مثبت و قاطع آنان
ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد
آورد.

این حزب
در نشریه مورخ 4 آذر 1358 خود با تیتر بزرگ نوشت: «شرکت در رفراندوم مشروط به تجدیدنظر
در قانون اساسی است» و آنگاه که از نتایج رفراندوم آگاه شد در شماره 13 آذر 1358خود
باز با تیتر بزرگ «ابطال رفراندوم در آذربایجان» را خواستار شد.

حزب و
رهبر آن از این همه مخالف‌خوانی‌ها طرفی نبستند و لذا در صدد برآمدند با به رخ کشیدن
قدرت خود امتیازاتی بگیرند.

این گونه
بود که تعداد زیادی از اعضا و هواداران حزب همراه با برخی از جریانات سیاسی، ظاهراً
به منظور پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری با اتوبوس‌هایی عازم شهر قم شدند. در روز
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1358 از طرف جریانی موسوم به «جوانان آذربایجانی مقیم قم» طی
اطلاعیه‌ای از مردم دعوت شد که به پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری برخیزند. این سازمان،
مردم قم را به راه‌پیمایی در روز پنجشنبه 15 آذر و در تأئید نظرات آیت‌الله شریعتمداری
پیرامون مخالفت با قانون اساسی دعوت کرد.

چهارشنبه
شب بنا به گزارش روزنامه‌های کیهان و اطلاعات به دنبال بحث و گفت‌وگو پیرامون قانون
اساسی بین طرفداران آیت‌الله شریعتمداری و گروه دیگری مشاجره لفظی و زد و خورد روی
داد و با کشیده شدن این درگیری به اطراف منزل آیت‌الله شریعتمداری، یکی از محافظین
وی که روی پشت‌بام مشغول نگهبانی بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته ‌شد.

به دنبال
کشته شدن این سرباز و در حالی که هنوز مشخص نشده بود که از سوی چه کسی مورد اصابت گلوله
قرار گرفته است، غائله‌ای بزرگ در قم و آذربایجان بر پا شد.

امام
خمینی که از عمق کینه دشمنان به نظام نوپای اسلامی آگاه بودند در دو پیام جداگانه هشدار
دادند که هرگونه اختلاف‌افکنی حرام است و حتی اگر کسی عکس امام را هم پاره کند و به
ایشان فحش هم دهد و حتی سوء قصد کند، احدی حق ندارد واکنش نشان دهد و باعث ایجاد اختلاف
شود.(۱۹)و(۲۰) و(۲۱)

حمله
به صدا و سیمای تبریز از دیگر نقشه‌هایی بود که به صورت حساب شده پی گرفته شد. حزب
خلق مسلمان در روز 15 آذر با اعزام عده‌ای مسلح به سرکردگی یک روحانی‌نما به نام میرزا
عباس سعیدی، رادیو و تلویزیون این شهر را اشغال کرد. اندکی قبل اعضای حزب در اقدامی
مشابه محل استانداری آذربایجان شرقی را نیز به تصرف خود در آورده بودند.

 

اسناد
لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

با
گذر زمان و انتشار اسناد لانه جاسوسی، خط و ربط عاملان فتنه خلق مسلمان به‌خوبی
روشن شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یکی از مصاحبه‌های مطبوعاتی خود اسنادی
را در معرض افکار عمومی قرار دادند که براساس آن چگونگی ارتباط یکی از رهبران حزب
خلق مسلمان با  سفارت آمریکا فاش شد. در
بخشی از اطلاعیه افشاگرانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این رابطه آمده است:

«آقاى
«مقدم مراغه‏اى» درصدد بوده است که به هر نحو شده آمریکاى جنایتکار را که عمرى در این
مملکت به چپاول و غارت مشغول بوده و ملت به بهاى خون ده‌ها هزار شهید پاى آن را از
کشور کوتاه کرده، دوباره برگرداند و بر مقدرات ملت حاکم کند. آقاى مراغه‏اى  دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه مى‏کند براى آنکه
بتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینى ملاقات کنند».

در
بخشی از سند منتشره از سوی دانشجویان آمده است:

«رهبر
جنبش رادیکال، مقدم[مراغه‌ای]، ضمن تماس با سرپرست دپارتمان، نظرات خود را در مورد
مسایل جارى اظهار داشت و تأکید کرد که کاردار با [امام] خمینى تماس بگیرد تا او [رهبر
انقلاب] ایرانی‌ها را متقاعد کند که دولت آمریکا انقلاب ایران را پذیرفته است».

در
این سند به نقل از مقدم مراغه‌ای آمده است:

«مقدم
اشاره کرد این که شما مى‏گویید وقتش نشده، وقت مناسب هیچ ‏وقت دست نخواهد داد، چون
[امام] خمینى اکنون پیر است و کاملاً غیرقابل انعطاف. اگر [امام] خمینى ناگهان قبل
از ملاقات آمریکا با او فوت کند، حتى میانه‏روها که با [امام] خمینى کاملاً موافق نیستند،
آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات آمریکا با ایشان،
عدم پذیرش انقلاب بوده است و خیلی‌ها آمریکا را مقصر مرگ [امام] خمینى خواهند دانست«.

 

امام
خمینی خیلی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری کاری بکند

در
بخش دیگری از گزارش سفارت آمریکا از ارتباط مقدم مراغه‌ای با این سفارت آمده است:

«مقدم
گفت که خیلی‌ها از آیت‌الله شریعتمدارى به خاطر عدم رهبرى انتقاد مى‏کنند در صورتى
که این انتقاد نابجاست و [امام] خمینى قدرتمندتر از آن است که [آیت‌الله] شریعتمدارى فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولى البته وقتش خواهد رسید. او افزود که
آذربایجان مترصد اشاره اوست».

بنا
به گفته دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پاسپورت مقدم مراغه‌ای در بخش مخصوص و قفسه
یکی از کارمندان بخش ویزای سفارت آمریکا پیدا شده بود.(۲۲)

با انتشار این اسناد رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای تحت تعقیب دادسرای
انقلاب قرار گرفت و حکم جلب وی از سوی آیت‌الله قدوسی دادستان انقلاب صادر شد.(۲۳)

 

فعالیت
حزب خلق مسلمان تعطیل شد

به
دنبال اعتراض‌های گسترده مردمی و نیز انتشار اسناد لانه جاسوسی، حزب خلق مسلمان
تعطیلی تمام دفاتر خود را در سراسر کشور اعلام کرد و در اطلاعیه خود یادآور شد تا
به وجود آمدن شرایط مساعد تمام فعالیت‌های خود را متوقف می‌کند.(۲۴)

 

عباس امیرانتظام دستگیر شد

عباس
امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا سیا و نیز ارتباط با آمریکا
از سوی دادستان کل انقلاب بازداشت شد. یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در
این زمینه گفت:

«انتظام
از همان اوایل انقلاب نقش رابط بین ایران و آمریکا را برعهده داشت. اسنادی که به وسیله
دانشجویان پیرو خط امام به دست آمده حاکی ار آن است که وی با توجه به داشتن چنین
نقشی اظهار تمایل کرده است که در کشور سوئد ظاهراً با عنوان سفیر به خدمت ادامه دهد
تا راحت‌تر بتواند نقش خود را که ارتباط‌گیری با آمریکا بود ایفا کند.

دانشجویان
مسلمان پیرو خط امام همچنین گفتند:

«اسناد
و مدارک زیادی حاکی از ارتباط دائم امیرانتظام با آمریکا به دست آمده است که به زودی
در اختیار مطبوعات و رسانه‌های گروهی قرار خواهد گرفت».

 

همکاری با سیا

دو
تن از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یک برنامه تلویزیونی با ارائه اسناد و
مدارکی اعلام کردند عباس امیر انتظام با سفارت اشغالی آمریکا و سیا همکاری داشته و
مقدمات مبادله اطلاعات بین دو کشور را فراهم می‌آورده است.

بر
اساس یکی از اسناد، کاردار آمریکا تأکید کرده است امیرانتظام به ادامه تماس با
آمریکا علاقه دارد و به نظر می‌رسد خالصانه می‌کوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی
را بین ایران و آمریکا برقرارکند.

بر اساس
سند دوم سیا از کاردار آمریکا در استکهلم می‌خواهد به انتظام اطلاع دهد که ما
حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود. بر اساس این سند مشخص می‌شود
که امیر انتظام قبلاً تقاضای چنین کاری یعنی تبادل اطلاعات را کرده بود که از طرف
سیا اطلاع داده می‌شود حاضرند این تبادل اطلاعات پس از دهم سپتامبر انجام گیرد».(۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ
اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص 9.

۲ـ
صحیفه امام، جلد 10، ص 420.

۳ـ
اطلاعات، 27 آذر 1358، ص 1.

۴ـ
صحیفه امام، جلد 11، ص 320.

۵ـ کیهان، 12 آبان 1358، ص 12.

۶ـ اطلاعات،
12 آبان 1358، صص 1و12.

۷ـ
صحیفه امام، جلد 10، ص 489.

۸ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 54.

۹ـ کیهان، 15 آبان 1358، صص ۲ـ۱.

۱۰ـ
کیهان، 22 آبان 1358، ص 4.

۱۱ـ کیهان، 24 آبان 1358، ص 15.

۱۲ـ کیهان، 24 آبان 1358، ص 2.

۱۳ـ اطلاعات، 12 آذر 1358، صص 3، 9، 11.

۱۴ـ رک، هفته‌نامه خلق مسلمان، دوره جدید، شماره 1، مورخه شنبه
20/5/1358، صص 2 و 7 وروزنامه اطلاعات، 17/5/58، ص 2.

۱۵ـ رک، نشریه خلق مسلمان، 20/5/58، ص 7.

۱۶ـ رک، صحیفه امام، جلد 9، صص ۳۰۵ـ۲۹۶ و ۳۱۰ـ۳۰۸.

۱۷ـ
رک، اطلاعات، 11 مهر 1358، ص 2.

۱۸ـ رک، نشریه خلق مسلمان، 8 مهر 1358، ص 8.

۱۹ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 169.

۲۰ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 174.

۲۱ـ صحیفه
امام، جلد 11، ص 175.

۲۲ـ کیهان، 18 آذر 1358، ص 12.

۲۳ـ اطلاعات، 18 آذر 1358، ص 3.

۲۴ـ
اطلاعات، 25 آذر 1358، ص 2.

۲۵ـ اطلاعات، 29 آذر 1358، ص 2.

 

سوتیترها:

 

1.

در روز 13 آبان 1358 انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام
به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی
بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌ و اختلاف‌نظر با
دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد.

 

2.

شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز 12 آذر
1358و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری
و حزب خلق مسلمان وارد آورد و این حزب  ابطال رفراندوم در آذربایجان را خواستار شد.

 

/

از سياست تا ديانت

از سياست تا
ديانت

محمدصالح

صدا و سیما «اولین انتخاب»

ـ شورای
نظارت بر صدا و سیما اعلام کرد: برنامه‌های صدا و سیما در شش ماهه اول سال ۹۱ در
پرداخت به سبک زندگی و مقولات مرتبط با آن ضعیف و نامناسب بوده است! (مطبوعات)

۱ـ ممکن
است بپرسید چرا صدا و سیما در این عرصه رفوزه شده؟

۲ـ شاید
هم بپرسید مگر عرصه‌ای هست که صدا و سیما در آن قبول شده باشد؟

ـ یک
مدیر فرهنگی سابق که به ۲۷ میلیارد تومان اختلاس نیز متهم است، مشغول عقد قرارداد
با صدا و سیما برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی است! (رسانه‌ها)

۳ـ
اینکه صدا و سیما با آدم‌های خوش‌سابقه محشور و طرف قرارداد می‌شود، یکی از دلایل
رفوزگی دائمی سازمان نیست؟

۴ـ آیا
صدا و سیما با آدم‌های بی‌مسئله و خوش‌سابقه هم برای ساخت برنامه و فیلم قرارداد
می‌بندد؟؟

ـ مدیر
سابق شبکه دوم سیما: در رسانه ملی نیروهای متدینی وارد می‌شوند، اما معلوم نیست
چرا پس از مدتی نمی‌توانند دوام بیاورند و اغلب تغییر می‌کنند. تولیدات صدا و سیما
عموماً رضایت‌بخش نیست. (رسانه‌ها)

۵ـ
اینکه چرا این نیروها نمی‌توانند در سازمان دوام بیاورند احتمالاً به سابقه آنها
برمی‌گردد! چون آدمی که اتهام اختلاس ندارد در برنامه‌سازی برای سازمان موفق
نخواهد بود!

۶ـ
بالاخره یکی باید چادر را مسخره کند. یکی باید حلال و حرام و محرم و نامحرم را در
چشم خلایق بی‌اعتبار کند. یکی باید زنان و دختران را به بی‌حجابی و رابطه با
نامحرم تشویق کند. یکی باید داد زدن سر پدر و مادر و بی‌حرمتی به آنها را به بچه‌ها
آموزش بدهد و…!

به نظر
شما چه کسی جز صدا و سیما می‌تواند همه موارد فوق را با ساخت و پخش سریالی مثل
«اولین انتخاب» عملی کند؟؟

 

اعتدال
در فرهنگ

ـ اجرای
رقص باله در افتتاحیه جشنواره فیلم کودک در تهران.

ـ
بازگشت یکی از شاخص‌ترین نمادهای سینمای فاسد عصر پهلوی (ملک مطیعی) به فعالیت‌های
سینمایی یا مجوز وزارت ارشاد اسلامی.

ـ معرفی
یک فیلم فرانسه‌زبان با موضوع سکوت یک مرد ایرانی در برابر چندشوهری زن فرانسوی‌اش
به عنوان نماینده سینمای جمهوری اسلامی به جشنواره اسکار از سوی وزارت ارشاد
اسلامی.

ـ اجرای
تک‌خوانی زن در حضور وزیر ارشاد اسلامی و اظهارنظر ایشان در خصوص شرایط تک‌خوانی
زنان.

ـ شروع
افسارگسیختگی مطبوعاتی با رد امامت حضرت امیر«ع» در روزنامه بهار

۱ـ یکی
از تعاریف اعتدال (آن هم در حوزه فرهنگ و ارشاد اسلامی) ضربه زدن یک در میان به
نعل و میخ است! به شرط آنکه محکم‌ترین ضربه نه به نعل و نه به میخ، بلکه به دین
مردم وارد شود!

۲ـ
خودتان را جای وزیر ارشاد بگذارید! اگر معنای اعتدال میانه‌روی باشد آن وقت بین
حلال و حرام چه باید کرد جز میانه‌روی! کمی حلال و کمی حرام! یک ذره ارشاد اسلامی،
یک کمی هم سینمای جنسی! چند مورد تک‌خوانی مرد، یکی دو مورد هم تک‌خوانی زن! یک
مجوز برای سینمای ملی، یک مجوز هم برای ملک مطیعی! یک معاونت برای فعالیت‌های
قرآنی، یک اداره هم برای رقص‌های فرنگی!

۳ـ به
هر حال خوشحالیم که قرار است امور بر محور اعتدال بگردد والا اگر دوستان اهل افراط
فرهنگی بودند آن وقت مجبور بودیم در مطبوعات مقالات مارکسیستی در اسکار توحید را
بخوانیم و…

 

تشویق
به چادر

ـ آیا
می‌دانید آموزش و پرورش چگونه دختران مملکت را به پوشیدن چادر (حجاب برتر) تشویق
می‌کند؟ روی جلد همه کتاب‌های درسی مقطع ابتدایی از تصویر دختران و زنانی استفاده
شده که همگی مانتوشلوارند! حتی یک مورد هم از تصویر زنان و دختران چادری استفاده
نشده! این یعنی تشویق به پوشیدن چادر به روش آموزش و پرورش!

ـ در
وزارت بهداشت و آموزش پزشکی چطور؟ آیا وزارت بهداشت هم دختران دانشجو را به پوشش
چادر تشویق می‌کند؟

بله!
وزارت بهداشت با ممنوع کردن پوشش چادر در بخش‌های بیمارستانی و درمانی برای
دانشجویان دختر سهم خود در ترویج چادر به نحو احسن انجام داده و می‌دهد! خوشبختانه
پس از ۳۴ سال از عمر انقلاب اسلامی و به دست مدیران وزارت بهداشت، دانشجویان دختر
در رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی، پرستاری و.. (سایر رشته‌های درمانی) در هنگام ورود
به بخش‌های درمانی مجبور به خلع چادر و کنار گذاشتن آن می‌شوند و اگر بر پوشیدن
چادر اصرار کنند اجازه ورود به کلاس‌های عملی را نخواهند داشت!

ـ از
صدا و سیما چه خبر؟ آیا صدا و سیما هم در ترویج پوشش چادر در کشور سهمی دارد؟

صدا و
سیما در این زمینه از دستگاه‌های پیشتاز و پیشگام است. مثلاً در همین چند سال اخیر
نمی‌توانید یک برنامه کارتونی (پویانمایی) که زیرنظر صدا و سیما (شرکت صبا) تولید
شده پیدا کنید که قهرمان آن یک دختر چادری باشد! با حسن‌نظر و دقت مدیران سیمای
جمهوری اسلامی همه دخترانی که در کارتون‌های تولیدشده در سازمان تصویر شده‌اند،
مانتویی یا بلوز شلواری‌اند!

در ضمن
نیاز به توضیح ندارد که در اکثر سریال‌ها و فیلم‌های تولیدشده در سیما زنان حسود،
پیر، بداخلاق و… چادری‌اند! و اگر دختر یا زن جوانی هم چادری باشد در قسمتی از
فیلم یا سریال مانتویی می‌شود تا شبهه و شائبه‌ای پیش نیاید!

 

موسیقی
تحصیلی

با توجه
به ضرورت موسیقی در زندگی انسان مسلمان و غربت موسیقی و کمبود آن در زندگی جوانان
و نوجوانان ایرانی وزارت آموزش و پرورش مصمم شد تا آستین بالا زده، دامن همت به
کمر بسته و با ورود درس موسیقی در کتاب‌های درسی (کتاب هنر دوره دبیرستان ـ کلاس
هفتم جدید) یک تنه جور وزارت ارشاد و صدا و سیما را بکشد و موسیقی را به مردم
(خصوصاً دانش‌آموزان) بشناساند و این هنر غریب را از غربت خارج کند! در همین
راستا:

۱ـ از
این به بعد اگر مشاهده کردید آقا یا خانم معلمی روی میز ضرب گرفته و دانش‌آموزان
با «کف» یا «دف» یا «سوت» مشغول پاسخ‌اند تصور نکنید بساط لهو و لعب پهن شده! بلکه
عزیزان مشغول تعلیم و تعلم‌اند!

۲ـ زین
پس اگر دانش‌آموزان و معلمان (فردی یا جمعی) را مشغول حرکات موزون دیدید، بدانید
مشغول کلاس فوق‌العاده‌اند! وقتی موسیقی درس اصلی باشد، حرکات موزون هم کلاس فوق‌العاده
خواهد بود.

۳ـ ‌البته
ضروری است که اولیاء دانش‌آموزان هم در این زمینه دستی به تار و تنبک داشته باشند!
بالاخره ممکن است فرزندانشان در کلاس موسیقی اشکال درسی داشته باشند و بخواهند از
پدر و مادر برای رفع اشکال کمک بگیرند!

فواید
امریکا

در کتب
طب قدیم آمده که معجونی است «امریکا»نام که برای درمان هر دردی مجرب است! از قولنج
و یبوست و ضعف قوه باه، گرفته تا دردهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و غیره!

درخصوص
نحوه استعمال «امریکا» هم اقوال مختلف است! برخی تنقیه آن را توصیه می‌کنند و برخی
جوشانده آن را! بعضی مذاکره آن را مفید می‌دانند و عده‌ای دیگر رابطه آن را! و
ترتیب آن اینگونه است که ماهانه سه نوبت و هر نوبت یک ساعت مذاکره امریکا گرفتگی
عروق اقتصادی را رفع می‌کند و بیش از سه نوبت بیمار را به اسهال مبتلا می‌کند
والله اعلم!

 

/

رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و ادب

 

 رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و
ادب

مرحوم آيت‌الله مجتبي تهراني (ره)

اشاره:

رابطه ادب با عقل چنان بدیهی و تنگاتنگ است که بی‌ادبی در
فرهنگ قرآن و سیره اولیاء و انبیاء به سفاهت تعبیر شده و در جهت تأدیب انسان‌ها
روایات و احادیث فراوان نقل شده‌اند که در این سلسله بحث‌ها بدانها پرداخته شده
است.

 

ادب به‏عنوان یکی از موضوعات اخلاقی و
معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی که ریشه در عقل
عملی دارد و ادب الهی ریشه در عقل نظری. اگر انسان همسو با حاکمیت عقل عملی رفتار
كند و بر اساس آن صاحب روش رفتاری شود، از نظر انسانی با ادب شده است و اگر در
بستر عقل نظری از مرزهای شناخته شدۀ الهی حفاظت عملی نماید، به ادب الهی رسیده
است.

رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می‌توان
گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل
است. در روایت آمده
است: «الْآدَابُ‏ تَلْقِيحُ‏ الْأَفْهَامِ‏ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان‏»؛(۲) روش‎های رفتاری انسان ثمرۀ نگاه‌ها
و برداشت‌ها و نتیجۀ بُعد
عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد
عقلانی انسان است.  

ادب بر شکوفایی عقل تأثیر
دارد. در روایت دیگری آمده است: «إِنَ‏ بِذَوِي‏
الْعُقُولِ‏ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ كَمَا يَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى
الْمَطَرِ»؛(۳) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که
همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از
آن نشأت بگیرد. به یک‌معنا
ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل می‌شود.  

 روایت
به این نكته نیز اشاره می‌کند که موجود دارای عقل امّا بی‏ادب، با موجودی که عقل
ندارد مساوی است. عقلی كه در كنارش ادب نباشد، با بی‎عقلی
فرقی نمی‏كند، چون فایده و کارایی ندارد.

در روایت دیگری با صراحت کامل به
نیازمندی عقل، نسبت به ادب اشاره شده و آمده است: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَحْتَاجُ إِلَى
الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ‏ يَحْتَاجُ‏ إِلَى الْأَدَب‏»؛(۴) هر چیزی
احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.  

وجه تمایز انسان و حیوان در «عقل و ادب»
است

چگونه می‎توان بر
روی موجودی نام «انسان» گذاشت که رفتارش با یک حیوان فرقی نمی‌كند و ادب انسانی ندارد؟ انسانیت که به مستوی‏القامه بودن
نیست. وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات داشتن عقل و تشخیص خوب و بد است و نشانه‌‏های بروز و ظهور این قوّۀ تشخیص نیز در رفتار انسان نمایان
می‌شود، لذا هر انسانی باید به یك روشِ
رفتاریِ خاص دست پیدا كند که از عقلش نشأت می‌گیرد، وگرنه با حیوان تفاوتی نخواهد
داشت. همان‏طور كه حیوان در رفتار خود هیچ مرزی نمی‏شناسد، چنین شخصی نیز حدّ و
مرزی را كه عقل برایش مشخّص می‏سازد، رعایت نمی‏كند و مانند یک حیوان افسارگسیخته
رفتار می‌کند.

البتّه کسی که رفتاری صحیح و عقلانی ندارد،
از حیوان‌ هم بدتر است، چون گاهی اوقات می‌توان به دهان برخی از حیوانات افسار زد،
در مزرعه از آنها کار کشید، به‌زور جلویشان را گرفت، امّا با انسانی که هیچ مرزی
را نمی‏شناسد، نمی‏توان چنین كاری كرد. پس ادب مخصوص موجوداتی است که عقل دارند و
در غیر آنها یافت نمی‌شود.

 معیار ارزشی انسان در
روایات

 یک دسته
از روایات به این نکته اشاره
دارند که اگر بخواهیم بفهمیم ارزش یک انسان چقدر است، باید به هدف‎گیری او نگاه كنیم. علی«ع» در روایتی فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى
قَدْرِ هِمَّتِه(۵)»؛(۶) ارزش شخص به مقدار همّت او است. یا در جایی
فرمودند: «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِيمَتُهُ»؛(۷) کسی که هدفش شریف باشد قیمت و بهایش زیاد است.  در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ
بِأدَبِکَ»؛(۸) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به‌ سراغ ادب تو
می‎روند. «إِنَ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ
نَفْسِكَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ
يَزِيدُ فی ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ»؛(۹) ادب موجب تعالی قدر انسان می‎شود.  

 

همسوئی هدف و ادب در تعيين ارزش انسان

ادب روش رفتاری انسان است و جنبۀ عملی
دارد. منظور از «روش» هم نوع خاص عمل کردن است كه شخص در شرایط مختلف انجام می‎دهد و از آن تخلف نمی‌کند. اعمال و رفتارهای روشمند انسان
چه‏ رابطه‌ای با هدف‌گیری‎های او دارد؟ رفتار انسان گویای
هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر
اعمال انسان، انعکاسی از هدف‎گیری‌های او هستند. اگر رفتار و
روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

گاهی انسان مادیات را از مسیر شریفی کسب
می‌کند و لذا روش رفتاری انسانی را به‌ کار می‌بندد. «به ‌دست آوردن مادیات به ‌صورت
شرافتمندانه» مانعی ندارد، ولی اگر هدف
انسان صرفاً مادیات باشد و راه و روش شرافتمندنه‌ای را هم برای به‌ دست آوردن آن
انتخاب نکند، خالی از انسانیت و ادب انسانی است.  

بنابراین ادب روشی است که انسان برای
رسیدن به هدف انتخاب می‌کند و رابطۀ بین ادب و هدف یك رابطۀ تنگاتنگ است. اگر هدف
الهی باشد، ادب هم الهی است و اگر هدف مادی و شرافتمندانه باشد، ادب انسانی است؛
اما اگر هدف مادی و غیرشرافتمندانه باشد، دیگر ادبی در کار نخواهد بود و ارزش فرد
از مقام انسانیت پایین خواهد آمد. پس قیمت و ارزش ما به هدف و ادب ما بستگی دارد.(۱۰)

 

لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی

ریشه‌ ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است،
به ‌همین دلیل تحصیل
آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(۱۱) انسانی و الهی وجود
دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره می‌کنند. وجه مشترک همۀ روش‌هایی که در روایات
آمده این است روش‌های رفتاری انسانی یا الهی، 
مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(۱۲) برای خود
تحصیل می‌کند، با زحمت به‌ دست می‌آیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمی‌توان باادب شد. حال
باید ببینیم در روایات چه شیوه‌ای برای تحصیل ادب معرفی شده است.       

1ـ راه عقل و علم

تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشه‌های
عقلی آن

 گفته شد
که ادب نوعی روش
رفتاری و
حفاظت عملی نسبت به
مرزهای شناخته ‌شدۀ عقل
است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است كه
باید در
عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را
نشناسد، نمی‌تواند
از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد
كه این كار
زشت است یا زیبا؟

با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات
ما چه  ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن
و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت
را داده است كه خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به
فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار
عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد.
اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام
بده! اگر گفت: زشت است، ترك كن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در
روایتی(۱۳) آمده است: «قِيلَ لِعِيسَی«ع»
مَنْ‏ أَدَّبَكَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِي أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب
نیاموخت؛ «رَأَيْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(۱۴)
بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من
از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و
فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم كه این
كار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب
را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.

علی«ع»
در روایتی می‏فرماید: «كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ
مِنْ غَيْرِكَ‏»؛(۱۵) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری
را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.

علی«ع» می‌فرماید:
«حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ‏ كَمَالِ‏ الْمُرُوَّة»؛ مروت امری است که از نظر درونی در
فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب می‏شود. «مِنْ أَدَبِهِ
أَنْ لَا يَتْرُكَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛(۱۶) و از ادب شخص این
است که وقتی می‌‎بیند كاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏كند و انجامش می‏دهد. این یک روش رفتاری است که
مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.

ایشان
در روایت دیگری می‏فرماید: «إِذَا رَأَيْتَ‏ فی غَيْرِكَ‏ خُلُقاً ذَمِيماً فَتَجَنَّبْ مِنْ
نَفْسِكَ أَمْثَالَهُ»؛(۱۷) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ
زشتی(۱۸) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر
انسان است. اگر دریافت درونی‎ات این بود که مثلاً این رفتار،
زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کرده‏ای، پس از نظر عملی نیز از این
مرزهای شناسایی شده محافظت كن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود
انسان شناسایی می‏شود.

پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود
را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل
بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف
ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ بحارالأنوار، ج‏72، ص 68.

۳ـ غررالحكم، ص52.

۴ـ غررالحكم، ص247.

۵ـ همّت یعنی هدف.

۶ـ غررالحكم، ص93.

۷ـ غررالحكم، ص447.

۸ـ غررالحكم، ص247.

۹ـ بحارالانوار، ج1، ص180؛ «همانا دانایی و ادب
قیمت و ارزش توست؛ پس در یادگیری علم و بالا بردن ادب کوشش کن تا ارزش و بهای خویش
را افزایش دهی».

۱۰ـ من ندیده‏ام كه كسی مفصلاً وارد این بحث شده
باشد و این مطالب در جای دیگری ذکر نشده است.

۱۱ـ که ما روایات مفصل در اين باب داریم که حتی
شیوه‎های تأدیبی را مطرح
می‎کند که این‎ها خودش بحث‎های مفصلی دارد که
اگر این بحث‎ها
را بکنیم خیلی مفصل می‎شود.

۱۲ـ بسیاری از ملکات ما
ناخودآگاه درست می‌شود؛ یعنی ما خودمان از ایجاد یک ملکه خبر نداریم، ولی به ‌واسطۀ
تکرار یک‌سری اعمال خاص، کم‌کم این ملکه در وجود ما ایجاد شده و ثابت می‌شود.
بسیاری از خلقیات ما به‌ همین ترتیب درست شده و شکل می‌گیرند.

۱۳ـ معادل این روایت در فارسی همان جمله‏ای است كه
می‏گویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ادبان.

۱۴ـ مجموعۀ ورام، ج‏1، ص94.

۱۵ـ نهج‌البلاغه، حكمت 412.

۱۶ـ بحارالانوار، ج 75، ص 80.

۱۷ـ غررالحكم، ص 323.

۱۸ـ ادب روش رفتار است و رفتار آن‎گاه روش خواهد بود
كه ملکه شود و ملكه آن معنایی است كه رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملكه‏ای زشت باشد
رفتار زشت نیز از ان به‏ وجود می‏آید.

 

سوتیتر:

1.

رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری
خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدف
گیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد،
هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

 

2.

راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر
کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با
تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی،
برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

/

تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص

تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص

حضرت آيت‌الله مصباح يزدي

اعتقاد
و باور حق، زمينه‌ لازم براي
تحقق ايمان کامل و عمل صالح را فراهم می‌کند. وقتي انسان بخواهد ايمان کامل داشته
باشد، باید لوازم ايمان را بشناسد؛ بداند چه عقيده‌اي حق است تا ايمان بياورد و چه
عقيده‌اي باطل است تا آن را انکار کند. بنابراین یکی از فواید رعايت حق اين است که
زمينه ايمان صحيح را فراهم مي‌کند. پس از آن،‌ در مقام عمل نیز به شناخت حق نیاز
است؛ بايد عمل صالح را از ناصالح تشخیص داد و دانست که چه عملي صالح است و انجامش
حق و چه عملي ناصالح است و انجامش ناحق.

 

نقش عقل
در دستیابی به حق

افراد
يا گروه‌هائي وجود حق و باطل را انکار کرده و گفته‌اند اينها را قشرهاي خاصي از
مردم درست کرده‌اند تا کار خودشان را راه بيندازند و خواست انسان را تنها ملاک
خوبی یا بدی عمل انسان مي‌دانند. در درون ما نيرويي است که با آن مي‌توانيم حق و
باطل را بشناسيم.  همه ما مي‌توانيم بعضي
از واقعيت‌ها را به وسیله عقل بشناسيم. وجود عقل مخصوصاً برای ما که به حقانیت دین
و قرآن معتقديم از اصول موضوعه است. درک همه عقلاي عالم در همه مسائل یکسان نيست.
بعضي مسایل مثل ضرب دو در دو ساده است و آن را همه عاقلان مي‌فهمند، اما برخي
مسائل پيچيده عقلي است که حتی نوابغ برای آنها جواب روشني ندارند و با اينکه ده‌ها
سال درباره‌ آنها زحمت کشيده‌ و تحقيق و بحث کرده‌اند، به جواب قطعي و قانع‌کننده‌اي
نرسيده‌اند.

ما
انسان‌ها بعضي چيزها را فی‌ا‌لبداهه مي‌فهميم که در منطق به این مسایل بدیهیات مي‌گويند؛
اما بعضی مسایل را می‌توانیم با کمي فکر و رعايت مقررات و قواعد منطقي، از داده‌هاي
قبلي به دست بياوريم. البته بعضي چيزها زود ‌فهمیده می‌شوند، اما تدريجاً مسایل
پيچيده‌تر و مبهم‌تر مي‌شوند و برای کشف و اثباتشان چند واسطه مي‌خورند و علاوه بر
مشکل ‌شدن فهم آنها، کم‌کم خطا در آنها راه پيدا مي‌کند و نظرها  مختلف مي‌شوند.

 

مراتب
دستيابي به حق در دين

مسایل
پیچیده عقلی نمي‌توانند اصول دين را تشکيل دهند،‌ بلکه مسائل اصلي دين بايد به
گونه‌ای باشد که همه بتوانند بفهمند و باور کنند. شناخت و اعتقاد به اصول اولیه
دین که مستقيماً با سعادت و شقاوت انسان سر و کار دارد برای همه واجب است و اگر
کسی اينها را نشناسد و به آنها اعتقاد نداشته باشد، از دين خارج است. این مسائل را
اصطلاحاً نظريات «قريب به بداهت» می‌گویند. برخی به این مسایل «بديهيات ثانويه» می‌گویند
و آنها را به چيزهاي ديگري مثل فطریات توسعه مي‌دهند. اعتقادات فطري، اعتقاداتی هستند
که اثباتشان خيلي مشکل نيست، ولي همه مسائل ديني اين‌گونه نيستند.

بعد از
اينکه فهميديم خدايي هست و به وسيله معجزه يا علائم ديگري يقين پيدا کرديم که اين
فرد پيغمبر خداست، مسائل ديگري مطرح مي‌شوند که به اين سادگي‌ها نيستند. نمونه‌اش
مسائل فقهي است که بخش کوچکي از مسائل دين را تشکيل مي‌دهد و حوزه صدهزار نفري و
بزرگان علما سال‌هاي طولاني، شبانه‌روز کار مي‌کنند ولی در برخي از آنها به نتيجه
قطعي نمی‌رسند و در آن اختلاف دارند. بنابراین در اين‌گونه موارد بايد به مرتبه‌اي
نازل‌تر که همان ظن است، قناعت کرد. اگرچه این نتیجه ظني است و احتمال خطا در آن
هست، ولی براي شناختن حقيقت در اين مسائل، راهی بهتر از اين نداريم.

از آنجا
که فقه با عمل فرد ارتباط دارد، ناچار بايد به همين ظن عمل کنيم يا اگر مجتهد
نيستيم بگويیم از آنجا که فلان شخص اعلم است فتوای او برای من حجت است و به آن عمل
مي‌کنم. اين اختلافات در بسياري از علوم ديگر از جمله تاریخ، اخلاق و حتی در عقاید
فرعی نیز وجود دارد. ما حتى در مسائل اعتقادي نیز هميشه به نتايج يقيني نمي‌رسيم و
بسیاری از مسائل اعتقادي فرعي هستند که بايد بگوييم هرچه خدا و پيغمبر درباره آنها
فرموده‌اند، صحیح است،‌ هرچند ما فهمي روشن و قطعي درباره آنها نداريم.  

دسته‌ای
دیگر از مسائل، واقعاً قابل شناخت یقینی هستند و اگر درباره آنها کار شود، معلوم
مي‌شود، مشروط به آنکه غير از به کار گرفتن عقل‌ و استفاده از ضروريات عقلي، از کتاب
و سنت نیز که دو منبع معتبر الهي هستند، استفاده کنیم.؛ «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏
فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي».(۱) طبق این
روايت هر چه قرآن و روايات اهل‌بيت مي‌فرمايند، همان درست است. بعضي مسایل را مي‌توان
با يقين شناخت، ولی برای شناخت بعضي از مسایل بايد از راه‌هاي معتبر نزديک به يقين
استفاده کرد.

حاصل
اینکه منبع معتبري که نمي‌شود از آن صرف‌نظر کرد عقل است؛ زیرا حتی پيغمبري پيغمبر
هم با آن شناخته می‌شود. عقل است که در میان مدعیان نبوت ما را به پیغمبر حقیقی
رهنمون می‌شود. بنابراین هیچ‌گاه از عقل بي‌نياز نيستیم، اما در جاهايي که عقل
نارساست، اولين چيزي که به فرياد ما مي‌رسد قرآن و بعد از آن روایات است. یقین در
بديهيات عقليه، بديهيات ثانويه و فطريات دست‌یافتنی است، اما فراتر از اينها نمی‌توان
به راحتی یقین پیدا کرد، حتي در برخي از مطالبي که در کتاب و سنت نیز  وارد شده،
نمي‌شود يقين پيدا کرد؛ البته به برخی از مسایلی که در قرآن ذکر شده، به راحتي مي‌‌توان
يقين پيدا کرد؛ وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ اين مسأله شک برنمي‌دارد، ولي خود
قرآن بعضي آيات را متشابه می‌خواند؛ «مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ
الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ».(۲) روايات نیز همين‌گونه است.
برخی از روايات، متواتر و دلالتش قطعي است. این روایات تالي‌تلو قرآن است؛ نه در صدورش
شکي داريم و نه در دلالتش، ولي همه مسائل اين‌گونه نيستند. ناچار بايد اعتقاداتی کلي
داشته باشيم که پشتوانه همه اينها باشد، به اين صورت که بگوييم؛ هر چه امام و
پيغمبر فرمودند، همان درست است.

 

هوای
نفس، مانع دستيابي به حق

 قرآن مي‌فرمايد:
برخي از مردم، عقل دارند، اما نمي‌فهمند؛ هوش دارند ولي حقيقت را نمي‌شنوند؛ چشم دارند
ولي حقيقت را نمي‌بينند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ
وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ
يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ
كَالأَنْعَامِ»(۳) در آیه‌ای دیگر به گونه‌ای صريح‌تر مي‌فرمايد: «صُمٌّ
بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ؛ کر، لال و کور هستند و اصلاً عقل‌شان کار
نمي‌کند».(۴) در برخی از آیات مي‌فرمايد ما روي چشم و گوش‌هايشان پرده
مي‌اندازيم، بعضي دل‌ها را مهر مي‌زنيم و این دل‌ها دیگر باز نمي‌شود و حق در آنها
نفوذ پيدا نمي‌کند؛ «وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ
سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَيْهِمْ
أَأَنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(۵) خداوند به
پيغمبر مي‌گويد چه اينها را دعوت کني و چه نکني، يکسان است، اينها ايمان نمی‌آورند
و تعبيراتي مي‌آورد که انسان تعجب مي‌کند؛ «إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ
أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ ما بر گردن این افراد غل
انداخته‌ايم و اينها ديگر هدايت نمی‌شوند.(۶) در آیه‌ای دیگر به پيغمبر
سفارش مي‌کند که خيلي وقت صرف اينها نکن؛ «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن
ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاهَ الدُّنْيَا»(۷) حتی می‌گوید
خيلي غصه آن‌ها را نخور! پيغمبر اکرم مظهر تام رحمت الهي بود و مي‌خواست هيچ‌کس از
هدایت محروم نشود، اما خداوند فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ»(۸)
هدايت دست تو نيست. تو وظيفه‌ات را انجام بده و دعوت کن. هر کس مي‌بايست هدايت
بشود، ما هدايتش مي‌کنيم. پيغمبر از اینکه برخی ایمان نمی‌آورند و به جهنم می‌روند،
خیلی ناراحت بود، خداوند او را  دلداري
مي‌دهد و مي‌گويد اينقدر غصه نخور؛ «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى
آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»(۹) نمي‌خواهد
براي اينها جان بدهي! اينها لياقت ندارند. کارهايي کرده‌اند که مستوجب اين عقوبت‌ها
شده‌اند؛ عالما عامداً با حق مخالفت کردند و کفران نعمت شناخت حقيقت کردند. «أَفَرَأَيْتَ
مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى
سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً» اين آيه منشأ کور شدن چشم
و کر شدن گوش را بیان می‌کند. هیچ‌کس از ابتدا اين‌طور نبوده است و خداوند همه را
هدايت کرده‌است. «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى
الْهُدَى»(۱۰) ما حتی قوم ثمود را نیز هدایت کردیم، ولی آنها خودشان
کوري را انتخاب کردند. ما همه را هدايت مي‌کنيم؛ عقل داديم، پيغمبران را فرستاديم،
اما کساني عالماً و عامداً مخالفت مي‌کنند و پيرو هواي نفس‌شان مي‌شوند. آنها هواي
نفس را خداي خودشان قرار مي‌دهند؛ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ.
وقتی اين‌طور شد، ما نیز چشم و گوش‌شان را مي‌بنديم.  

 

تواصی
به حق؛ احساس مسئولیت متقابل

در مقابل
اين‌گونه موانع، قرآن تأکید مي‌کند که انسان‌ها يکديگر را سفارش به حق کنند؛ انسان‌ها
بايد مواظب یکديگر باشند و نگذارند کار ديگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئوليت
کنند و بکوشند حق را به ديگران بشناسانند و آنها را از هواپرستي، شيطان‌پرستي و
خودپرستي دور سازند. اين مسئوليت مشترک و متقابل کمک مي‌کند که افراد در اين چاله‌ها
نيفتند؛ البته ممکن است باز هم کساني باشند که با سوءاختيار خودشان همه چيز را طبق
دلخواه خودشان قرار بدهند، ولي این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه
کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود. این تأثیر را ما بارها آزموده‌ايم.

گاهي
انسان حالتی بسيار گرفته دارد، نورانيتي در خودش احساس نمي‌کند و به گناه ميل
دارد. اتفاقاً با کسي ملاقات مي‌کند يا در جلسه‌اي شرکت مي‌کند، حرفي به گوشش مي‌رسد
و عوض مي‌شود. ما حتى همین دين و ايماني که داريم از پدر و مادر، مدرسه، محيط و
جامعه ياد گرفته‌ايم. خيلي جاها اشتباه مي‌کرده‌ايم، ديگران به ما تذکر داده‌اند و
برگشته‌ و راه‌مان را عوض کرده‌ايم. اگر اين احساس مسئوليت متقابل باشد که همديگر
را در زمینه اعتقاد و ملازمت حق وصيت کنيم و در رفتار، از صفات رذیله نهی کنیم، از
خسران‌ها نجات پيدا می‌کنيم، اما اگر هر کسي به کار خودش مشغول شد و از دیگران
غفلت کرد، بايد بدانیم که وظيفه شرعي خودمان را نیز ترک کرده‌ایم. امر به ‌معروف و
نهی از منکر وظيفه شرعي‌ من است و وقتی  امر به معروف
نکنم دست‌کم خودم گناه کرده‌ام. حالا طرف مقابل مي‌خواهد عمل کند، نمي‌خواهد نکند.

 

پاسخ به
یک پرسش

پرسیده
بودند این مطالبی که درباره تواصی به حق می‌گویید با آيه «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»،(۱۱) چگونه جمع مي‌شود؟
باید بدانیم که امر به معروف و نهی ‌از منکر جزو «عليکم» است؛ وقتي شما به ديگري
مي‌گوييد اين کار را نکن، وظيفه خودتان را عمل کرده‌ايد. لاَ يَضُرُّكُم مَّن
ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ؛ يعني نگران این نباش که آنها به سخن تو گوش نمي‌دهند،
تو به وظيفه خودت عمل کن.

عده‌اي
از بني‌اسرائيل کارشان ماهيگيري بود. اما طبق شریعت حضرت موسی، روز شنبه صيد ماهي
بر آنها حرام بود و عجيب اينکه خدا به‌ گونه‌ای مقدر کرده بود که ماهي‌ها روزهای
شنبه کنار ساحل مي‌آمدند و روزهاي ديگر نمي‌آمدند؛ «تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ
يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ»(۱۲)
گفتند: چه کنیم اقتصاد در خطر است! فکر کردند ـ و همان‌گونه که اقتصاددان‌هاي ما
راه براي تجويز رباخواري درست مي‌کنند ـ راه چاره پیدا کردند؛ کنار دريا حوضچه‌هايي
ساختند. روز شنبه ورودی حوضچه‌ها را باز مي‌کردند. وقتی ماهي‌ها درون حوضچه‌ها می‌آمدند،
جلويش را مي‌بستند که بيرون نروند. روز يکشنبه ماهي‌ها را آماده از حوضچه‌ها صيد
مي‌‌کردند. در مقابل این کار، بني‌اسرائيل سه دسته شدند؛ يک دسته همین افرادی
بودند که اين کار را می‌کردند. عده‌اي دیگر نصحيت مي‌کردند که اين کارها را نکنید؛
با دين خدا بازي نکنيد، کلاه شرعي درست نکنيد. دسته سوم مي‌گفتند: ولشان کنید؛
اينها که دارند گناه مي‌کنند، شما برای چه به خودتان زحمت مي‌دهيد؟ دسته دوم پاسخ
می‌دادند که «مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ درست است که
مي‌دانيم اينها به حرف ما گوش نمي‌دهند، اما ما اتمام حجت مي‌کنيم». می‌خواهیم پيش
خدا عذري داشته باشيم و چه بسا  اثر کند
و هدایت شوند. اين لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ چنين نقشي دارد.
مي‌گويد اگر هر چه مي‌گوييد، آنها قبول نمي‌کنند، نگران نباشيد. عدم هدايت آنها به
شما ضرر نمي‌زند، شما امر به معروف کنيد. اگر بنا باشد به عذر عدم تأثیر امر به
معروف نکنيم، جامعه  همين‌گونه می‌شود
که الان هستيم.

نتیجه
اینکه گاهي ما يک وظيفه شرعي اجتماعي داريم که خود اين وظيفه در سعادت شخص من نقش
دارد و من باید به وظيفه شرعي خودم عمل کنم چه در دیگران اثر بگذارد و چه نگذارد.

و صلی‌الله
علي محمد و آله‌ الطاهرين.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج2، ص 226.

۲ـ آل‌عمران، ‌7.

۳ـ اعراف، 179.

۴ـ بقره، 171.

۵ـ یس، 10-9.

۶ـ همان، 8.

۷ـ نجم، ‌29.

۸ـ قصص، 56.

۹ـ کهف، 6.

۱۰ـ فصلت، 17.

۱۱ـ مائده، 106.

۱۲ـ اعراف، 163.

 

 

 

 

سوتیتر:

 

1.

انسان‌ها
بايد مواظب یکديگر باشند و نگذارند کار ديگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئوليت
کنند و بکوشند حق را به ديگران بشناسانند و آنها را از هواپرستي، شيطان‌پرستي و خودپرستي
دور سازند. اين مسئوليت مشترک و متقابل کمک مي‌کند که افراد در اين چاله‌ها نيفتند؛
البته ممکن است باز هم کساني باشند که با سوءاختيار خودشان همه چيز را طبق دلخواه خودشان
قرار بدهند، ولي این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه کمتر به انحراف و خسران
مبتلا بشود.

 

/

امامان محبوب‌ترین‌ها

امامان محبوب‌ترین‌ها

آیت‌الله سيد احمد خاتمی

محور
سلسله مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله به شرح فرازی
دیگر از آن زیارت می‌پردازیم:

« بِأَبِي
أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي»: پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم
فدایتان باد. این
تعبیر در دیگر زیارت‌ها هم آمده است و گویای عمیق‌ترین ابراز عشق به این انوار
تابناک الهی است.

پدر
و مادر، محبوب‌ترین‌ها برای انسان هستند، پس از آن همسر و فرزندان و آن گاه مال و ثروت و سپس
خاندان.
این ترتیب طبیعی است. در این فراز زائر عرضه می‌دارد این محبوب‌ترین‌ها را تحت‌الشعاع
محبت شما قرار می‌دهم. این هرگز اهانت به پدر و مادر و… نیست، بلکه بدین معناست که شما
محبوب‌ترین هستید و مؤمن باید این چنین باشد.

در
روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: « لا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّي أَكُونَ أَحَبَّ
إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ تَكُونَ عِتْرَتِي إِلَيْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ
تَكُونَ ذَاتِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ ذَاتِهِ‏»: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه
که مرا از خود دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده
خود و جان مرااز جان خود.»(۱)

این
ابراز عشق مبنای منطقی هم دارد. در جهان هستی چنین است که موجود پایین‌تر فدای
موجود افضل می‌گردد. جمادات فدای نباتات می‌گردند و نباتات فدای حیوانات و حیوانات
فدای انسان‌ها.

از
جمادی مردم و نامی شدم

وز
نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم
از حیوانی و آدم شدم

پس
چه ترسم کی ز مردن کم شوم

بار
دیگر از ملک پران شوم

آنچه
اندر وهم ناید آن شوم

پس
عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم
کانا الیه راجعون

(مولانا)

و
انسان کامل اشرف از انسان عادی است، به هنگام خطر باید فدای انسان کامل شد که
حضرات معصومین «ع» هستند.

اسوه‌های
ابراز عشق به معصوم

یاران
فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید
ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و
الهام‌بخش است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

اینک
نمونه‌ای از ابراز عشق عاشورائیان به سالار شهیدان را تقدیم می‌کنیم تا مصداق عینی
جمله فوق « بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي…» عرضه گردد.

۱ـ
سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل عباس بن علی«ع»

در
زیارت ناحیه این چنین به این فداکار راه خدا، اسوه ایثار عرض ارادت می‌شود: « السَّلامُ
عَلی أبی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ»:
 سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان
از خود درگذرنده با جان برای برادر.»(۲)

رجز
فداکارانه این شهید سرفراز کربلا این است:

  لا
أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا

  حَتَّى
أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا  

فْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا   

إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا
أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

از
مرگ نمی‌هراسم

زیرا
مرگ ترقی و صعودی است

که
مرا در پشت شمشیرها پنهان می‌کند

جانم
سپر جان پاکیزه مصطفی باد

من
عباسم که سقا گشته‌ام

و
به روز برخورد هراسی از شرّ ندارم(۳)

 

۲ـ
جَون غلام ابوذر

او
برده‌ای سیاه بود از یاران امام حسین«ع». وی در روز عاشورا خواست به میدان برود.
امام از او خواست که از این کار منصرف شود، اما او چون که عاشق بی‌قرار فرزند
پیغمبر ابی‌عبدالله الحسین«ع» بود گفت: « والله إِنَّ ريحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبي
لَلَئيمٌ وَ إِنَّ لَوْنِي لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ لَيَطيبَ ريحِي
وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ لَوْني لا وَ اللهِ لا أُفارِقُكُمْ حَتّى يَخْتَلِطَ
هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِكُمْ»: به خدا سوگند بویی بد، تباری پست و
رنگی سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مدار تا بویم خوش، تبارم نیکو، رویم سپید
شود. نه به خدا سوگند از شما جدا نمی‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما درآمیزد.»(۴)
و سپس مردانه جنگید و در عرصه عشقبازی در راه خدا جاودانه شد.

 

۳ـ
عمروبن قرظه انصاری

او
فرزند قرظه انصاری است که از رزمندگان جنگ احد و از همراهان مولی علی«ع» در عهد
خلافت بود. قرظه دو پسر داشت. یکی علی در اردوگاه عمرسعد و دیگری عمرو در اردوگاه
ابی‌عبدالله«ع» و عاشق بی‌قرار حضرت. رجز او این است:

قَدْ عَلِمَتْ كَتيبَةُ الاَنْصارِ

اَنِّى
سَاَحْمِي حَوْزَةَ الذِّمارِ

ضَرْبَ غلامٍ غَيْرَ نُكْسٍ شارٍ

دُونَ
حُسَينٍ مُهجَتى وَ دارى

بی‌گمان
جنگاوران انصار می‌دانند

که
من از حریم خود حمایت می‌کنم

بسان
جوانی که نمی‌گریزد ششمیر می‌زنم

و
خون و خانه‌ام را در راه حسین می‌دهم(۵)

این
یعنی فداکاری و عشق به امام معصوم«ع».

درباره
این شهید فداکار عاشورایی آمده: «کان لا یأتی الی الحسین سهم الّا اتقاه بیده و لا
سیف الّا تلقاه بمهجته؛ تیری به سوی حسین نمی‌آمد جز آنکه دستش را جلو می‌گرفت و
شمشیری کشیده نمی‌شد، جز آنکه با قلبش با آن رویارویی می‌کرد.»

و
در آخرین لحظات، در حالی که پیکرش خونین بود و زخم‌ها زمینگیرش کرد، رو به حضرت
کرد و گفت: «اوفیت؟»: آیا به پیمانم وفا کردم؟ یعنی مدال افتخار وفاداری را به من
می‌دهی؟ حضرت فرمود: «نعم و انت امامی فی الجنه فاقرأ رسول الله عنی السلام و
اعلمه انّی فی الاثر»: آری تو در بهشت پیش روی من هستی، سلام مرا به پیامبر برسان
و به او بگو من در پی تو می‌آیم.»(۶) آنگاه فداکارانه جنگید و به فوز
عظیم شهادت نائل آمد.

 

۴ـ‌
مسلم بن عوسجه

بزرگمرد‌
شجاع و عابد کربلایی که در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل، نماینده
سیدالشهداء سنگ تمام گذاشت. او پس از شکست نهضت کوفه، خود را به کربلا و به امام
حسین«ع» رساند و عاشقانه فدایی امام بود. در آخرین لحظات عمر سراسر افتخارش حبیب
بن مظاهر دوست قدیمی‌اش بر بالینش آمد و گفت اگر نبود که می‌دانم در پی تو خواهم
آمد، دوست داشتم که تمام وصایای تو را بشنوم و اجرا کنم. او گفت: «فانی اوصیک بهذا
و اشاره بیده الی الحسین فقاتل دونه حتی تموت»: من به تو سفارش این را می‌کنم (و
با دستش به حسین اشاره کرد) جانت را در دفاع او بگذار. حبیب هم گفت حتماً و به روی
چشم.(۷)

 

۵ـ
زهیربن قین

زهیر
از چهره‌های برجسته عاشورایی است. او در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه امام
را برعهده داشت. او در بین راه به سیدالشهداء پیوست و قبل از آن از هواداران عثمان
بود. نشانه‌اش این است که در حکومت مولی علی«ع» نامی از او و همراهیش نیست. در بین
راه حضرت او را خواست و همین یک دیدار، او را متحول کرد و تا بهشت برد.

شب
عاشورا که سیدالشهداء به یارانش اجازه داد که کربلا را ترک کنند، او وفاداری و عشق
خویش به امام زمانش را چنین به نمایش گذارد «والله لودون انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت
حتی اقتل کذا الف قتله و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتیه
من اهل بیتک»: به خدا سوگند دوست دارم که کشته شوم، آن گاه دوباره زنده گردم و باز
کشته شوم و تا هزار بار کشته شدنم تکرار شود و خداوند با این کشته شدنم از تو و از
این جوانان خاندانت کشته شدن را برطرف کند.»(۸)

در
زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ
الْبَجَلِيِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ ع وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ لَا
وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَ أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَسِيراً
فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لَا أَرَانِي اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ »:
سلام بر زهیر بن قین بجلی که وقتی حسین«ع» به او اجازه داد که برو، گفت به خدا
سوگند چنین چیزی هرگز اتفاق نمی‌افتد که پسر پیامبر خدا را در دست دشمنان رها کنم
و خودم را نجات دهم. خدا چنان روزی را نیاورد.(۹)

 

۶ـ
سعید بن عبدالله حنفی

او
از چهره‌های سرشناس نهضت عاشورا و از دعوت‌کنندگان سیدالشهداء به کوفه بود. به
هنگام ورود جناب مسلم بن عقیل به کوفه، مردم را برای بیعت با حضرت مسلم بسیج کرد.
او نیز همانند زهیر در شب عاشورا حماسه سرود و به هنگام اجازه سیدالشهداء برای
انصراف چنین گفت: « وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثمَّ    أحْرَقُ
ثُمَّ أذْرَ یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی
دُونَک…»: اگر می‌دانستم که کشته می‌شوم و بار دیگر زنده می‌شوم و زنده زنده
سوزانده و تکه تکه می‌شوم و هفتاد بار با من چنین می‌کنند، باز از تو جدا نمی‌شدم
تا در راه تو بمیرم.»(۱۰) و (۱۱)

اینها
تنها نمونه‌ای از نمونه‌های بسیار ابراز عشق به سیدالشهداء از سوی یاران ابی‌عبدالله«ع»
بود. واضح است آوردن تمام آنها از عهده یک مقاله بیرون و خود کتابی مستقل است.

 

روابط
مکتبی

ابراز
عشق با این ادبیات، گویای آن است که شیعه روابطش براساس مکتب است. اصلی که قرآن
کریم بر آن تأکید ویژه دارد و می‌گوید تمام محبت‌های خود را تحت‌الشعاع محبت
خداوند قرار دهید. پدر و مادر را دوست داشته باشید. در کنار دعوت به توحید، سفارش
به احسان والدین است، اما در دو راهی خدا و محبت والدین، باید خدا را برگزید. «وإِنْ جاهَداكَ عَلى‏
أَنْ تُشْرِكَ بی‏ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا
مَعْرُوفاً»: (۱۲) اگر پدر و مادر کوشیدند تو را وادار سازند تا چیزی
را شریک گیری که هرگز نمی‌دانی چیست، از آنها اطاعت مکن، اما در دنیا با آنها به
خوشی رفتار کن.»

« یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء
إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ…»:(۱۳) ای کسانی که
ایمان آورده‌اید اگر پدران و برادرانتان کفر را از ایمان دوست‌تر دارند، آنها را
دوست مگیرید… .»

و
در آیه‌ای دیگر سخن این است که نباید هیچ چیز و هیچ محبتی را با خدا عوض کنید: « قلْ
إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ
وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَه تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها
أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ
حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»:(۱۴)
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندانتان و اموالی را که گرد آورده‌اید
و تجارتی که از کسادی آن می‌ترسید و خانه‌هایی که مایه خشنودی شماست، نزد شما از
خدا و رسول و از جهاد در راه او محبوب‌تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را
به اجرا درآورد و خدا مردم نافرمان را هدایت نخواهد کرد.

« بِأَبِي
أَنْتُمْ وَ أُمِّي… » گویای این باور است که در روابط مکتبی برترین محبت‌ها
تقدیم امامان نور است که چراغ راهمان هستند و زهی افتخار!!

 

پاورقی‌ها

۱ـ
علل الشرایع، ص ۱۴۰، حدیث ۳.

۲ـ
دانشنامه امام حسین، ج ۷، ص ۸۰.

۳ـ
المناقب، ج ۴، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱.

۴ـ
الملهوف، ص ۱۶۳، بحارالانوار، ۴۵، ص ۲۲.

۵ـ
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۴، الکامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۶۵.

۶ـ
الملهوف، ص ۱۶۲، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲.

۷ـ
الملهوف، ص ۱۶۱، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۸۲.

۸ـ
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۸، الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵۹.

۹ـ
دانشنامه امام حسین، ج ۶، ص ۲۹.

۱۰ـ
تاریخ طبری، ج ۵/۴۱۸، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۵۹.

۱۱ـ
در این فصل از کتاب دانشنامه امام حسین«ع» بهره گرفتم.

۱۲ـ
لقمان، ۱۵.

۱۳ـ
توبه، ۲۲.

۱۴ـ
توبه، ۲۴.

 

 

سوتیترها:

1.

در
روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود
دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرا
از جان خود.

 

2.

یاران
فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز
عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و الهام‌بخش
است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

 

 

 

 

/

شمه‌ای از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید

شمه‌ای
از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید

حضرات
آیات عظام:

مکارم
شیرازی،نوری همدانی،صافی گلپایگانی،

شبیری
زنجانی و سبحانی تبریزی

بعد
از انتصاب حجت‌الاسلام‌والمسلمين رحيميان به توليت مسجد مقدس جمكران از سوي رهبر
معظم انقلاب اسلامي «مد ظله‌العالي». توليت جديد به منظور ارائه گزارش و دريافت
نظرات به ديدار مراجع معظم تقليد شتافت و از آنجا كه سخنان اين بزرگان حاوي نكات
ارزشمندي در جهت شناخت هرچه بيشتر اين مسجد فراملي كه مقام معظم رهبري ازآن با
عنوان «پايگاه عظيم تشيع» يادكرده‌اند مي‌باشد، عيناً متن بيانات اين مراجع

عظيم
الشأن تقديم امت «پاسدار اسلام» مي‌گردد.

 

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی:

«من از قدیم‌الایام به آنجا(مسجدجمكران) عشق
می‌ورزیدم»

مسأله مهم این است که ما در زمانی زندگی می‌کنیم که راه‌های فساد به
سوی جوامع بشری کاملاً گشوده شده است. ما در مقابل این زهر‌ها باید پادزهر داشته
باشیم. در مقابل این عوامل فساد باید عوامل اصلاح داشته باشیم. یکی از آنها می‌تواند
چیزی مانند مسجد جمکران باشد. مسجد جمکران باید جاذبه داشته باشد و هفته‌ای چند صد
هزار نفر به سوی خودش جذب کند؛ اینجا بیایند و توبه کنند، مسائلی را بشنوند و
آثاری ببینند. امثال این گام‌های مختلف را باید برداریم تا با این مفاسدی که در
حال غلبه بر جامعه است مقابله کنیم.

من تعجب می‌کنم از کسانی که باز هم درباره مسجد جمکران منفی‌بافی می‌کنند.
ما می‌گوییم حسن بن مثله جمکرانی‌ای بود یا نبود؛ اما مسجدی هست که نام امام زمان
در آن برده می‌شود و عبادتی هست که عبودیت خالص است؛ صد مرتبه «ایاک نعبد و ایاک
نستعین»، چنین عبادتی چنان جذابیتی ایجاد کرده که هفته‌ای صدها هزار نفر و در ایام
مخصوص میلیون‌ها نفر به این مکان می‌روند.

کدام عقل اجازه می‌دهد که با این چنین مرکز مؤثری مخالفت کنند؟ به
خصوص که آن مسئله تاریخی در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده. این مسئله را
علمای بزرگ تأیید کرده‌اند و مخالفت‌کنندگان نباید در مقابل علما بایستند. به هر
حال این مخالفت‌ها با تریبونی که می‌تواند گروه زیادی را از فساد باز دارد و به
مکتب پیروان اهل‌بیت دعوت کند باعث تعجب است. به همین دلیل من هم از قدیم‌الایام
به آنجا عشق می‌ورزیدم و چند کار هم کردیم تا در مقابل کسانی که درباره این مسجد
منفی‌بافی می‌کنند، به سهم خودمان بر مسجد صحه بگذاریم؛ یکی مرکز شیعه‌شناسی است
که مرکز بسیار عظیمی است و مباحث مربوط به شیعه و امام زمان که در شهر مقدس قم آغاز
شده، به آنجا منتقل می‌شود تا در کنار یک مرکز عبادی، یک مرکز فرهنگی قوی نیز
باشد.

دومین کار، انتقال شبکه ولایت به آنجاست که کارهای ساخت استودیو در
حال انجام است. شبکه ولایت شبکه‌ای است به زبان فارسی، عربی و انگلیسی که مسائل
مربوط به شیعه و اهل بیت را به تمام دنیا پخش می‌کند. سومین اقدام، ساخت درمانگاه
است که ما امیدواریم درمانگاه بسیار مجهزی ساخته شود تا مردم به قصد استشفا به
آنجا بیایند. ما در آنجا تا امروز ۳-۲ میلیارد تومان خرج کرده و می‌کنیم. این
درمانگاه باید راه‌اندازی شود و این گوشه‌ای از آثار عشق ما به این مرکز است.

ظرفیت این مرکز بیشتر از این است و می‌شود با برنامه‌ریزی‌های جامع و
کامل، از این ظرفیت استفاده بیشتری کرد که هر کس به آنجا می‌آید با دست پر برگردد
و یکی از قطب‌های اسلامی منحصر به ایران نباشد و از مناطق مختلف بتوانند مشرف
بشوند؛ به‌خصوص که فرودگاه قم هم در حال راه‌اندازی است و از مناطق مختلف می‌توانند
به آنجا بیایند، توسل بجویند و اصلاح شوند و بازگردند.

یکی از نکات مهم این است که بیشترین مشتریان جمکران جوانان هستند،
همان جوانانی که در خطر هستند. این واقعاً نقطه قوت بسیار خوبی برای جمکران است که
می‌تواند جوانان را جذب کند.

برنامه‌هایی که فرمودید برنامه‌های خوبی است و لازمه سفره پهن کردن این
است که غذا هم تهیه شود، جا هم تهیه شود و فضا فضایی باشد که مردم دچار مشکلات
نشوند. امکانات مسجد جمکران باید توسعه پیدا کند؛ به اندازه توسعه امکانات، حضور
مردم بیشتر می‌شود و پذیرش بیشتری صورت می‌گیرد.

من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و توانم اجازه می‌دهد در
خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان می‌شود، باعث پیشرفت
مکتب شیعه می‌شود. منتها مراقب باشید خرافات را با آن نیامیزند. من شنیده‌ام لابه‌لای
این زوّار، افراد فرصت‌طلبی می‌آیند، یکی خود را مأمور امام زمان معرفی می‌کند، یکی
می‌گوید نایب خاصّم، دیگری بشارت ظهور می‌دهد و مردم را گول می‌زنند و سرکیسه می‌کنند.

باید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در میان جمعیت باشند و جلو این افراد
را بگیرند. هر جا که محل استفاده باشد، محل سوءاستفاده هم هست. چون نیت شما و
همکاران‌تان خالص است، انشاالله امام زمان کمک می‌کند و پیشرفت خوبی می‌توان کرد.

سوتيتر:

1-   من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و
توانم اجازه می‌دهد در خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از
جوانان می‌شود، باعث پیشرفت مکتب شیعه می‌شود.

 

 

آيت‌الله العظمي شبيري
زنجاني:

اين مسجد واقعيتي است كه نمي‌توان آن را انكار كرد. اگر كسي در مسئله
تاريخ مسجد ايجاد شبهه كند، قضاياي مستقيم و متواتر يقيني‌اي كه خيلي از افراد با
رفتن به آنجا و توسل پيدا كردن، مشكلات مهم‌شان حل شده را نمي‌تواند انكار كند.

اين مسجد مكاني است كه اوليا و مقدسين و رجال معنوي، ساليان دراز در
آنجا توسل به شخص اول فعلي عالم داشته‌اند. بنابر اين مسجد جمكران قطعاً مورد
عنايت خداوند است و طبيعي است كه مشكلات در آنجا حل شود. ما مي‌دانيم كه خيلي از
افراد به حسب ظاهر مشكلات لاينحل داشتند و به آنجا رفتند و مشكل‌شان حل شده است.

امام خميني بيماري داشتند كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر مي‌رسيد،
و هنوز اين خبر بين مردم منتشر نشده بود، پسر دايي ما دكتر ولايي براي رسيدگي با
يكي از وزرا آمدند و گفت: «حال ايشان وخيم است» كسي هم نمي‌دانست كه ايشان مريض
شده‌اند. ما با يكي از رفقا گفتيم «بايد برويم مسجد جمكران براي توسل». رفتيم و
الحمدلله خطري كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر مي‌آمد حل شد. به هر حال ما تجربه
اين چنيني در باره مسجد جمكران داريم، اشخاص ديگر هم تجربه‌هاي مختلفي دارند.

اين مسجد محل اميدي براي مردم است. انشاالله خدمتي كه به مسجد جمكران
مي‌شود، خدمت به شرع مقدس و ولايت است و ما تا حد توان براي دست اندركاران دعا مي‌كنيم
كه بتوانند اينجا را خوب حفظ كنند.

گاهي اعتقادات و حفظ اعتقادات وابسته به همين‌هاست. همين كه بيايند و
ببينند كه مشكلات حل شده، خود اين در حفظ دين خيلي دخالت دارد. من اميدوار هستم
خداوند به همه آقايان توفيق كامل و جزاي خير در دنيا و آخرت بدهد.

در همايشي كه درباره كتاب تاريخ قم برگزار شده بود حاضر شدم، همان
كتابي كه تاريخ جمكران در آن آمده و در سال 378 هجري قمري نوشته شده است. اين
كتابي است كه راجع به حضرت معصومه «سلام‌اله‌عليها» هم مطالبي دارد. كتاب بيش از
1000 سال قدمت دارد و مورد اعتماد است. اينها اولاً همه شاهد بر تأييد مسجد جمكران
است. مگر عبارتي كه آن عبارت هم مشخص شد غلط است. مي‌گفتند شيخ صدوق رحمت‌الله‌
سال ساخت جمكران را سال 393 هجري قمري ذكر كرده است در حالي كه سال فوت ايشان 381
قمري است. اين چگونه ممكن است؟ اما بعداً اين مشكل حل شد به اينكه شباهت بين
«تسعين» و «سبعين» باعث اشتباه شده است، بالاخره معلوم شد 393 اشتباه بوده و تاريخ
درست آن 373 بوده است كه در زمان حيات شيخ صدوق بوده و از اين ناحيه نيز اشكالي به
تاريخ ساخت مسجد نيست.

سوتيترها:

 

1-  اين مسجد واقعيتي است
كه نمي‌توان آن را انكار كرد… ، قضاياي مستقيم و متواتر يقيني‌اي كه خيلي از
افراد با رفتن به آنجا و توسل پيدا كردن، مشكلات مهم‌شان حل شده را نمي‌تواند
انكار كند.

 

 

 2-  اين مسجد مكاني است كه اوليا و مقدسين و رجال
معنوي، ساليان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلي عالم داشته‌اند. بنابر اين مسجد
جمكران قطعاً مورد عنايت خداوند است و طبيعي است كه مشكلات در آنجا حل شود. ما مي‌دانيم
كه خيلي از افراد به حسب ظاهر مشكلات لاينحل داشتند و به آنجا رفتند و مشكل‌شان حل
شده است.

 

3 –  امام خميني(ره) بيماري
داشتند كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر مي‌رسيد،…. ما با يكي از رفقا گفتيم
«بايد برويم مسجد جمكران براي توسل». رفتيم و الحمدلله خطري كه احتمال نجات از آن
بعيد به نظر مي‌آمد حل شد

 

آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی: 

«من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم»

از خداوند متعال برای همه آرزوی مزید توفیق می‌کنم و امیدوارم که همه
در این مقاصد بزرگ و با اهمیتی که دارید ـ انشاءالله ـ موفق باشید و بتوانید کاری
کنید که ترویج دین و امر تعظیم شعائر که الحمدلله در مسجد مقدس جمکران برقرار شده و
برقرار بوده است، روز به روز توسعه پیدا کند و مردم از توجهات حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف
بهره‌مند شوند. امیدوارم که این مقاصد فراهم بشود.

همانطور که فرمودید، مسئله و قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این
مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه
مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده
کنند. انشاءالله که این برنامه‌ها توسعه پیدا کند. این توجهی که خود به خود در
مردم پیدا شده، مسئله مهمی است. البته این توجه همیشه بوده و با کیفیت‌های مختلف
همیشه عرض ارادت می‌کرده‌اند، اما این حضور و این همه جمعیت که به اینجا می‌آیند،
نشانه یک توجه خاص است. اینجا باید مورد استفاده مردم باشد و منافع معنوی‌ای که
خداوند متعال در نظر دارد شامل حال مردم شود.

انشاءالله این برنامه‌ها روز به روز مناسب‌تر باشد و اثرگذار باشد.
علما و بزرگان ما همه به مسجد جمکران افتخار می‌کردند مرحوم پدرم رحمت‌الله‌علیه
پیاده به مسجد جمکران می‌رفتند. در آن زمان اسب بود و بعضی به ایشان اصرار می‌کردند
شما سوار بشوید. می‌گفتند من می‌خواهم پیاده باشم. این کار را با کیفیت خاصی انجام
می‌دادند. ما باید توجه داشته باشیم که قداست این مسجد باید خیلی بیشتر حفظ شود و محافظت
بشود؛ مخصوصاً جنبه‌های دینی و مذهبی… گرچه تا حدی فراهم شده و باید بیشتر شود. اینها
مسائلی است که باید رعایت شود و هر چه بیشتر رعایت شود، انشاءالله روز به روز بر عظمت
امر افزوده می‌شود.

مسجد جمکران الحمدلله رونق خاصی پیدا کرده و علت این رونق را هم من
معنوی می‌دانم که یکباره مردم این‌طور حضور پیدا کردند و و می‌آیند و خسته نمی‌شوند
و باز هم می‌آیند و باز هم می‌آیند. امیدوارم انشاءالله شما و همه کسانی که در این
راه خدمت می‌کنند، بتوانند روز به روز توفیق بیشتری پیدا کنند و بدانند که تعظیم امر
حضرت ولی عصر عجل‌الله‌فرجه‌الشریف باید در همه جا باشد، در همه امور باید باشد و
ما باید مواظب باشیم که هیچ‌کس فراموش نکند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای بروجرودی رحمت‌الله‌علیه
به طلاب سفارش می‌کردند که در مسافرت و سخنرانی و هر جا که می‌روید، حضرت را فراموش
نکنید، یعنی باید همیشه یادتان باشد. این موضوع نکته‌هایی دارد که اگر بخواهم عرض کنم
طولانی می‌شود. در همه برنامه‌ها هر کس می‌خواهد حرف بزند، هر کس می‌خواهد صحبت
کند، هر کس می‌خواهد سخنرانی کند، باید به یاد امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه باشد
و هر طور شده به یک اسمی و به هر نوعی اسم حضرت را ببرند. این نباید فراموش شود.
این توصیه، نکته خیلی دقیقی دارد که از بعضی روایات هم استفاده می‌شود، این مسئله
بسیار با اهمیت است. امیدوارم شما توفیق پیدا کنید و برنامه‌های تعظیم امر حضرت انشاءالله
بیشتر و بیشتر باشد و رونق بیشتری بگیرد.

خلوص نیت کسانی که در اینجا هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند،
اگر فکرهای دیگری باشد ، به جایی نمی‌رسد، باید مواظب باشند. امیدوارم موفق باشید
و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند. برنامه‌هایی باید
اجرا شود که اسباب ترویج دین باشد و مردم بیشتر علاقه‌مند بشوند

روزی خدمت مرحوم آیت‌الله بروجردی مشرف بودم، شخص محترمی آمد و از
مرحوم آیت‌الله بروجردی سؤال کرد که این نماز مسجد جمکران را می‌توانیم به قصد ورود
بخوانیم؟ یعنی این نماز را قبول دارید؟ خیلی مهم بود که ایشان بفرماید. ایشان
مقداری تأمل کرد و فرمودند «بخوانید، به قصد ورود». این خیلی مهم است. اینکه مرحوم
آیت‌الله بروجردی بگویند به قصد ورود بخوانید خیلی مسئله مهمی است.

من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم، خلوص نیت کسانی که در این
مکان مقدس هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، امیدوارم موفق باشید و
مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند.

سوتيتر:

–       قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام
مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب
بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده کنند.

 

 

آیت‌الله العظمی نوری همدانی
:

خداوند متعال به شما توفیق داده تا در پایگاه بزرگی مانند مسجد مقدس
جمکران، برای شناساندن نقش ائمه علیهم‌السلام خصوصاً حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف
تلاش کنید. ما پایگاه‌های متعددی داریم ولی مطالب منتشرشده در هر پایگاه باید با
آن امام مرتبط باشد.

وقتی به نجف می‌رویم، آنجا پایگاه مهمی است که با بیان  مطالب مربوط به ولایت و غدیر تناسب دارد.

آخرین پایگاه، پایگاه امام عصر است و خیلی کار می‌توان در آن انجام
داد و باید اینجا را به حدی تجهیز کرد که پاسخگوی دنیایی باشد که تشنه معارف اهل‌بیت
علیهم السلام است.

یکی از این مطالب، استضعاف و استکبار است. آیه ۶ سوره قصص در این
مورد است و بسیار پرمحتوا است که ائمه به آن تأکید می‌کردند. حضرت امیر می‌فرمایند:
قسم به خدایی که دانه را شکافته، آن پروردگاری که انسان را آفریده، این دنیایی که
به ما پشت کرده روزی به ما اقبال خواهد کرد؛ مثل همان ناقه‌ای که چموش است، ولی به
فرزند خودش توجه می‌کند. امام سپس این آیه را خواندند. حضرت امیر علیه‌السلام
فرمودند مستضعفین اهل‌بیت پیغمبر هستند. «ولیبعث الله مهدیهم و یعزهم و یذل
اعدائهم». در تفسیر آیه آمده که نگاه کردند به امام حسن و امام حسین علیهما السلام
«فبکی و قال انتم المستضعفون بعدی». امام عصر که متولد شدند، این آیه را خواندند.
بنابراین این آیه خیلی پرمحتوا است. معنایش این است که در دنیا استضعافی خواهد آمد
و چند قرن است که مسلمانان دچار استضعاف می‌شوند. مستضعف با ضعیف فرق دارد. مستضعف
کسی است که امکانات دارد و قدرت دارد، اما سلطه‌گران آمده‌اند و بر اینها سلطه
پیدا کرده‌اند و از همه جهت استضعاف به وجود آورده‌اند؛ استضعاف فرهنگی، اقتصادی،
سیاسی و…

استکبار یعنی خودبزرگ‌بینی و خودبزرگ‌سازی. هم خودشان را بزرگ می‌بینند
و هم خودشان را بزرگ کردند و این نتیجه تضعیف دیگران است. مستکبرین در مقابل
مستضعفین هستند. کسانی كه ذاتاً قابلیت و استعداد و امکانات داشتند، اما در زیر
سلطه مستکبران کوبیده شدند و مستضعف شدند و آنها بر تمام شئون زندگی اینها مسلط
شدند؛ هم فرهنگ‌شان، هم سیاست‌شان، هم اقتصادشان. چند قرن به همین ترتیب بوده و
ادامه هم دارد.

وقتی صحیفه نور و آثار و کلمات امام، این فقیه فرزانه، مدیر، مدبر،
شجاع، قهرمان میدان علم و قلم و بیان و عارف و حماسه‌آفرین، مجاهدی قدرتمند،
فریادگری با صلابت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم
در این ۲۲ جلد صحیفه نور، که یک جلد آن فهرست و ۲۱ جلد دیگر صحیفه است، امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه
در تمام مجلدات نسبت به مستضعفان توجه خاصی دارند و رسالت خود و کار خود را قیام
برای نجات مستضعفان از چنگال مستکبران می‌داند. این یک مسئله ساده نیست که یک شخصی
این قدر قدرت پیدا کند و تحول در کل جهان به وجود بیاورد. امروز کل مستکبران جهان
تحت‌تأثیر اقدامات امام خمینی مضطر و پریشان شده‌اند. امام تحولی در دنیا به وجود
آورد که چهره مستکبران را به مردم شناساند. راه‌های نفوذ آنها را برای ما معین کرد
و راه استخلاص از چنگال آنها را نشان داد.

کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما
باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند،
پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات
می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است و این خیلی نیاز به کار دارد. ما
روایات فراوانی در همین‌باره از حضرت مهدی علیه‌السلام داریم که برای مردم بیان
نشده است. یکی از مطالب خیلی مهم، فتنه آخرالزمان است. یکی از دلایل آن اعجازات
است، اعجاز اهل بیت که جریان‌های چند صد سال بلکه هزار سال بعد را با تمام جزئیات
بیان کرده‌اند. اینها معجزه‌های بسیار بزرگی است. سوره‌ای هست در قرآن به نام سوره
محمد؛ سوره چهل و هفتم قرآن است. در آیه ۱۷ سوره مبارکه محمد آمده: « فَهَلْ
یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَهً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا
فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ» روایات فراوانی از اهل‌بیت حاکی از
این است که این آیه مربوط به آخرالزمان است.

قدیمی‌ترین تفسیر ما تفسیر «علی بن ابراهیم» است. در آنجا ۶۵ علامت
برای آخرالزمان ذکر شده است که پیغمبر خدا در حجه‌‌الوداع کنار خانه کعبه ایستادند
و فرمودند: «الا أخبرکم باشراط الساعه». پیامبر علامات آخرالزمان را بیان کردند.
نزدیک‌ترین فرد به پیامبر در آن لحظه سلمان بود. سلمان تعجب کرد و گفت: «إن ذلک
لکائن». چنین چیزی خواهد شد؟ پیغمبر فرمودند «بله. چنین چیزی خواهد شد.» سلمان
تعجب می‌کرد. اما ما امروز در دنیا این علامت‌ها را می‌بینیم. می‌بینیم در جریان
حمله به افغانستان، مستکبرین نیروهای‌شان را از کشورهای مختلف برای حمله به
مسلمانان جمع کردند و از مشرق و مغرب حمله‌ور شدند. « فالویل لضعفاء امتی منهم،
والویل لهم من اللهف لایرحمون». در روایات ما این مطالب را می‌بینیم و می‌دانیم
چنین اتفاقاتی به وقوع خواهد پیوست. وظیفه ما چیست؟

یکی از فتنه‌های بزرگی که در آخرالزمان به وجود می‌آید، از فتنه
سامری بدتر و بالاتر است، از فتنه دجال بالاتر است. اینها جای تحقیق و پژوهش
بسیاری دارد و برای مردم هم بیان نشده است. مردم نمی‌دانند منظور از دجال چیست.
منظور از سفیانی چیست. یمانی چیست. اینها همه در روایات ذکر شده است. این روایات
باید برای مردم بیان بشود تا مردم بدانند در فتنه آخرالزمان وظیفه‌شان چیست و چه
خواهد شد. باید در برابر مردم افق روشنی باز شود تا بدانند امیدشان حضرت مهدی علیه‌السلام
است و بدانند چگونه ظهور خواهد کرد و بعد از آن چه خواهد کرد.

روایاتی که ما درباره حضرت مهدی علیه‌السلام داریم، درباره هیچ امامی
به این اندازه روایت نداریم. شما احتیاج به تجهیزات فراوان دارید. باید هفته‌ای
چند ساعت در تلویزیون و رسانه‌ها به طور منظم وقت داشته باشید که بتوانید این
معارف را بعد از تحقیق و مطالعه برای مردم بیان کنید، برای دنیا بیان کنید تا
راهنمایی و روشنگری صورت بگیرد؛ همین بیدارگری که از ایران سرچشمه گرفت و کشورهای
مسلمان را درنوردید و حتی وارد اروپا و آمریکا شد.

به همین دلیل بود که آنها ترسیدند از اینکه در مصر، لیبی، بحرین و
عربستان، حکومت اسلامی به وجود بیاید و دست به کار شدند. حرکتی که با الله‌اکبر
شروع شد و بعد از نماز جمعه آغاز شده، حرکت اسلامی است. ولی این حرکت را طوری لوث
کردند و در آن دخالت کردند و همچنان هم مشغول هستند که مبادا مثل ایران بشود و
منتهی به یک حکومت اسلامی بشود. ما در برابر اینها کاری نکرده‌ایم. امروز باید یک‌دل
و یک‌جهت در برابر دشمن بایستیم و مانع از لوث شدن حرکت اسلامی بشویم. لازم است
این کار صورت بگیرد. لازم است ما یک جبهه قوی مستضعفان را شکل بدهیم و افراد
سرشناس و کسانی که مردم به آنها ایمان دارند و اعتقاد دارند و سوابق درخشان دارند
در آن حضور داشته باشند، مثل سیدحسن نصرالله که در لبنان است. ما اگر یک نفر مثل
ایشان در عراق داشتیم، در یمن داشتیم، در عربستان داشتیم، و در جاهای دیگر اینچنین
کسانی بودند، اینها را با همدیگر مرتبط می‌کردیم و همه سینه سپر می‌کردند در مقابل
استکباری که نمی‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر برسد. در آن صورت همه با هم بودند. شرط
اول این کار هم این است که اینها کفن‌پوش باشند. خودشان را برای شهادت آماده کنند.
اگر اینچنین انسان‌هایی بودند، می‌توانستند حرکت‌های منطقه را راهنمایی کنند و مرم
هم دلگرم می‌شدند. چون اینچنین رهبری‌ای نبود، مصر به این شکل درآمد، تونس به آن
شکل درآمد، بحرین به آن شکل درآمد. اینها همه حرکت‌های اسلامی بود. چرا به این روز
افتاد؟ چون راهنما و رهبر و تشکل نداشتند.

دنیای امروز در همه زمینه‌ها نیازمند این است که مستضعفان تشکل داشته
باشند، با هم ارتباط داشته باشند، جلو بیفتند و در برابر استکبار سینه سپر کنند؛
در مقابل استکبار که می‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر نرسد. این از این طرف. از طرفی
هم شما باید کار کنید، شما باید راه را نشان بدهید که بر اساس روایاتی که از اهل‌بیت
علیهم‌السلام درباره فتنه‌‌های آخرالزمان داریم، و خیلی فتنه سختی است، چه باید
بکنیم و وظیفه مسلمان‌ها چیست. لازم است نیرو جذب کنید و آنها را متشکل کنید، از
همه کشورها با شما باشند و اینجا پایگاهی بشود که بیایند درس بگیرند. این روایات،
از معجزات اسلام است. بیشتر از هزار سال است که این مطالب گفته شده است. مردم باید
اینها را یاد بگیرند و منتظر باشند که وقتی اینطور شد، روز به روز مستکبران صحنه
را ترک می‌کنند و جهان برای مسلمانان آماده‌تر می‌شود.

خلاصه اینکه شما خیلی جای کار کردن دارید. جنابعالی هم که الحمدلله
چندین سال توفیق داشتید در محضر امام و رهبر معظم انقلاب، امام رحمت‌الله‌علیه و
رهبر معظم انقلاب دامت‌برکاته حضور داشته‌اید. شما با فرهنگ آنها از ما هم آشناتر
هستید. آشنا بودن با فرهنگ آنها، برای شما توفیقی است. شاید فکر کنید از تهران به
غربت آمده‌اید، اما نه، این یک توفیق است. خداوند به شما توفیق داده است. شما هم
باید برای این پایگاه خیلی مهم تلاش کنید. گرچه تجهیزات و وسایل می‌خواهد. بیشتر
از همه، افراد می‌خواهد؛ افراد اهل مطالعه، اهل دقت و تحقیق و درد آشنا که با
داشتن یک دردی به شما کمک کنند. باید افرادی دلسوز و دردآشنا داشته باشید و جذب
کنید. باید ده‌ها یا صدها نفر داشته باشید و هر کدام در بخشی از روایات و آیات کار
کنند تا بتوانیم این معارف را به دنیا عرضه کنیم. چون فرهنگ‌ها بالا رفته، مردم می‌پذیرند.

امروز گرفتاری کشورهای اسلامی مثل اردن و عربستان و بحرین و… مسائل
سیاسی است، چرا که استکبار و استبداد بر اینها مسلط شده، اما در خود اروپا و
آمریکا که ۹۹ درصد در مقابل یک درصد، مشکل‌شان اقتصادی است، ما باید تبلیغ کنیم و
به آنها جواب بدهیم که اسلام پاسخگوی همه احتیاجات است و از نظر اقتصادی هم جواب
دارد. بنده چون دو سال نماینده امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در اروپا بودم، می‌دانم
که مشکل اقتصادی خیلی مهم است. آنجا یک عده مخصوصی ثروت‌ها را در دست دارند؛ بانک‌ها
و تشکیلات دارند، دولت‌ها را به وجود می‌آورند و دولت‌ها که به وجود آمدند به نفع
آنها قوانین وضع می‌کنند. برای مثال در کشورها جنگ‌افروزی می‌کنند تا اسلحه‌شان را
بفروشند. ما باید به این ۹۹ درصد بگوییم که اسلام پاسخگوی شماست. آنجا هر روز
تظاهرات است. آنهایی که مورد اعتراض‌اند، همان ثروتمندان هستند. همه چیز دست
آنهاست. آنها از خودشان که نمی‌خواهند مایه بگذارند؛ کاری می‌کنند که مردم بیشتر
پریشان بشوند و محروم‌تر بشوند. این است که جمع می‌شوند و نتیجه نمی‌گیرند. ریاضت
اقتصادی چیست؟ یعنی فشار بیشتر به همان مردم وارد می‌کنند. از ما می‌پرسند، می‌گوییم
اسلام نجات‌دهنده و پاسخگو است. جمکران پایگاهی است برای پاسخ دادن به همه مشکلات
امروز بشر، و برای نشان دادن افق روشنی در برابر مردم جهان. جمکران پایگاهی است که
همه مستضعفان را با هم متحد و متشکل کنید؛ همانطور که خداوند متعال موسی و فرعون
را متشکل کرد تا قيام کنند. کار شما باید این باشد. بنده به سهم خودم به عنوان یک
طلبه از طلاب حوزه علمیه قم در خدمت شما حاضرم. با توجه به سوابقی که جنابعالی
دارید این کار از عهده شما خارج نیست. خیلی خوشوقت شدیم. ان‌شاءالله‌تعالی تحول
عظیمی به وجود بیاورید. ان‌شاءالله‌تعالی خداوند به همه عزیزان که خدمت‌شان هستیم،
توفیق طی نمودن این راه عنایت بفرماید.

سوتيتر:

–      
کسی
که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما باید در این
پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند،
پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات
می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است

 

 

آیت‌الله العظمی سبحانی:

مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا
مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در
آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». اینجا قبل از آنکه
خانه امام باشد، خانه خداست. به جهت اینکه ما در آنجا خدا را توحید می‌کنیم. کسانی
که علاقمندند توحید در جهان گسترش پیدا کند، ببینند عملی که در اینجا هست، نمازی
که در اینجا هست، مظهر توحید در عبادت و توحید در استعانت است. چه مسجدی بالاتر و
چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛ که بداند معبود فقط خداست و
آنکه کمک می‌کند خداست. اگر به مضمون نمازی که در آنجا خوانده می‌شود توجه کنیم،
برای ما نکات مهمی دارد.

دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل
می‌کند. «السلام علی المهدی الذی وعدالله به الامم». مسجد جمکران مسجد امام زمان علیه‌السلام
است و آمدن به اینجا در حقیقت یک نوع زنده کردن خاطره امام زمان عجل الله تعالی
فرجه الشریف است که در دل‌ها به او توجه پیدا می‌کنیم.

نباید غفلت کنیم که این مسجد دو امتیاز دارد که در جاهای دیگر این دو
امتیاز کم است و یا نیست؛ هم دعوت به توحید و دعوت به اینکه معبود و مستعان یکی
است، و هم توجه دادن ما به اینکه باید به یاد امام‌مان باشیم.

گاهی سؤال می‌کنند که این همه دعا می‌کنیم «عجل‌الله‌تعالی‌ له الفرج»
برای چیست؟ اولاً احتمال دارد دعای ما مستجاب شود. ثانیاً خود این دعا، زنده کردن
نام امام زمان و خاطره امام زمان علیه‌السلام در دل‌هاست. این دعاها ما را به یاد
کسی می‌اندازد که امام فعلی است؛ فعلیت امام با ایشان است. این دعاها برای ما یک
سرمایه معنوی است.

من تعجب می‌کنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند
و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛ مخصوصاً مزایای معنوی. مردم از اصفهان و شیراز
و جاهای دیگر می‌آیند و دو رکعت و چهار رکعت نماز در اینجا می‌خوانند و نوعی تحول
فکری در آنها پیدا می‌شود و تا یک هفته نسبت به گناه بیمه هستند. خود این برای ما
سرمایه است. یکی از وسایل بیمه شدن و گناه نکردن و حتی کمتر گناه کردن جوانان همین
است. از آنجا که برمی‌گردد یک نوع تحول فکری در او پیدا می‌شود.

یک توصیه کوچک دارم؛ ـ البته ادب آموختن از لقمان غلط است، شما لقمان
و حکیم زمان هستید ـ و آن اینکه از تمام ظرفیت‌های این مسجد استفاده شود. خصوصاً برای
نمازگزارانی که از خارج می‌آیند و زبان فارسی بلد نیستند، به زبان‌های دیگر جزوه‌های
مختلفی آماده باشد. این جزوه‌ها علاوه بر اینکه باید تاریخ مسجد را بیان کند، مطالبی
هم درباره حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به زبان ترکی، آلمانی و انگلیسی به
غیرفارسی‌زبان‌ها انتقال بدهد. این جزوه‌ها باید مختصر و ۱۶ صفحه یا ۳۲ صفحه باشد.
مطالعه کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای و ۲۰۰ صفحه‌ای مشکل است، اما اگر ۱۶ یا ۳۲ صفحه باشد،
راحت‌تر است. باید در همه موضوعاتی که مربوط به حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه یا
مربوط به تشیع است این کار انجام شود. این مسئله باید خیلی جدی گرفته شود. بخش
فرهنگی مسجد جمکران که بحمدالله خوب است و تا امروز کتاب‌های زیادی منتشر کرده و
من گاهی خودم به این بخش آمده‌ام، باید کار را جدی‌تر دنبال کند. اگر به این بخش
عنایت شده، که حتماً شده، از این به بعد افزایش پیدا کند. در حقیقت این بخش باید
یک نوع دارالمبلغین یا دارالتبلیغ برای تبلیغ حضرت حجت صلوات‌الله‌علیه باشد و همه
موضوعاتی که درباره ایشان وجود دارد.

من عرائضم را کوتاه می‌کنم و از حضرتعالی و هیئت همراه تشکر می‌کنم.
والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.

سوتيتر:

1-  مسجد جمکران از دو حیثیت
برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم
سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد
و ایاک نستعین». …چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید
دعوت کند؛… دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل
می‌کند.

 

2-  من تعجب می‌کنم از برخی
افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛

 

 

آیت‌الله یزدی:

خوشامد عرض می‌کنم خدمت جنابعالی و همکاران و دوستان محترمی که در
خدمت‌شان هستیم. همین‌طور که توضیح فرمودید، شهر مقدس قم در روایات و کلمات بزرگان،
«عُش آل محمد صلوات‌الله‌ و سلامه ‌علیه‌وآله» تلقی می‌شود. معنای این عبارت این
است که از صدر اسلام و از آن روزهای اولیه اسلام، قم پایگاه اصلی شیعه بوده و در
تاریخ تکاملی خود فراز و نشیب‌های زیادی را گذرانده تا اینکه امروز به یک نقطه
نسبتاً مورد توجه جهانی رسیده است. شخصیت‌های برجسته‌ای که اشاره فرمودید، صحابه
ائمه، شیعیان و همچنین علمای بزرگ تاریخ صد ساله اخیر حوزه علمیه و علمای قبل از
تأسیس حوزه علمیه که در این شهر بوده‌اند، همگی نشانه قداست شهر مقدس قم هستند.

خوشبختانه در کتب تاریخی هم وضعیت تاریخی شهر قم تا حدود زیادی بیان
شده و کتاب‌هایی در این زمینه نوشته شده است. مرحوم دوانی ـ خدا رحمت‌شان کند ـ یک
کتاب تاریخ درباره قم دارند که نسبتاً کتاب جامعی است. کتاب‌های دیگری هم نوشته
شده است. اصولاً درباره شهر قم منابع زیادی هست که وضعیت آن را نشان می‌دهد.

شاید مقصود از عبارت «نواحیها و ضواحیها» که در روایات آمده، اشاره
به وضعیت امروز شهر قم باشد. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده که «اِذا عَمَّتِ
الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَ
مَدْفُوعٌ عَنْها. هنگامى که فتنه‏ها شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن
و نواحى آن، زیرا بلا از آن برداشته شده است.» (تاریخ قم، ص 97؛ بحارالانوار، ج 60،
ص 14)

ظاهراً منظور از نواحی قم این نیست که به روستاهای قم که نقاط خوش آب
و هوایی است بروید و استراحت کنید، اینکه خیلی لطفی ندارد، چون در شهرهای دیگر و
نواحی و اطراف شهرهای دیگر جاهای خوش آب و هوای بهتری هست. تفسیر یا تأویل نمی‌کنم
اما برداشت من از اطراف و نواحی قم که در روایات اشاره شده این است که تنها به
نقطه مرکزی قم نگاه نکنید و به اطراف قم و مسائلی که در نواحی آن وجود دارد و
امکاناتی که در اطراف آن هست هم توجه داشته باشید. به هر حال مقصود روایت، صرفاً
پیدا کردن نقطه‌ای که خوش آب و هوا باشد و دارای رفاه باشد نیست، بلکه مقصود روایت
این است که نقطه‌ای را پیدا کنیم که در پرورش ما دخالت داشته باشد و ما را از فتنه‌ها
حفظ کند.

ما طلبه‌ها معمولاً می‌گوییم «تناسب حکم و موضوع»؛ معنای تناسب حکم و
موضوع این است که از موضوع می‌فهمیم که حکم چه می‌خواهد بگوید و برای چیست. وقتی
فتنه‌ها سراغ شما می‌آید، یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه
چیست، نمی‌دانید چطور باید زندگی کرد، و نمی‌دانید کدام طرف درست می‌گوید. مسئله‌ای
پیش می‌آید، یکی راست است، یکی چپ است، یکی میانه است، یکی تندرو است، یکی کندرو
است و نمی‌دانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛
بروید به قم و اطراف قم.

اینکه در روایت آمده «به قم و اطراف آن بروید»، مقصود این نیست که به
یک نقطه خوش آب و هوا بروید تا از فتنه محفوظ بمانید. نمی‌گوید هیچ کاری نکنید و
بروید یک جایی استراحت کنید و بعد ندانید چه می‌گذرد در کشور. این تفسیر، تفسیر
غلطی است.

اگر به کسی که نمی‌داند کجا می‌خواهد برود و چطور می‌خواهد زندگی
کند، بگویند برو جایی که اصلاً ندانی زندگی یعنی چه، این درست است؟ اینکه بگوییم
وقتی فتنه به وجود آمد، روستایی در قم را پیدا کن که نه آب و نه برق و نه تلفن و
نه تلویزیون و نه هیچ دیگر نداشته باشد و آنجا استراحت کن تا وقتی که محیط آرام
بشود و برگردی به زندگی‌ات، این راهنمایی و ارشاد است؟ قطعاً ارشاد نیست.

قم و نواحی قم یعنی برو جایی که راه را نشانت می‌دهند، جاهایی که
هدایتت می‌کنند، جایی که می‌توانی از فتنه خلاص بشوی و به راحتی راه حق و راه خیر
را و راه خدا را پیدا کنی. الحمدلله امروز به احترام برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران، مقدار زیادی راه روشن شده و مسائل خیلی معلوم است. الحمدلله رهبری آگاه و بیدار
داریم، فقیه عالی‌مقام و بزرگواری در رأس این نظام در مسائل وارد می‌شوند، هدایت می‌کنند
و راهنمایی می‌کنند. با اطمینان به رهنمودهای رهبری می‌توان راه را پیدا کرد. من
بارها عرض کرده‌ام؛ کشوری که رهبری دارد، نباید آدم‌ مضطرب در آن زیاد باشند. چون
به هر حال راه را از رهبر می‌پرسد و آنچه که خیر است در آن پیش می‌رود. اما در همین
شرایط هم احیاناً مسائلی پیش می‌آید که واقعاً کسانی این طرف قضیه، کسانی آن طرف قضیه،
افکار مردم را متشتت می‌کنند. بنابراین این حدیث باید این چنین معنا بشود که در
چنین مواقعی به قم بروید و از قم و اطراف آن بخواهید.

من از این روایت اینطور می‌فهمم که وقتی فتنه‌ها بر شما عارض شد، مسجد
جمکران یکی از آن ضواحی و نواحی‌ای است. اینکه امام عصر  عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه اشاره می‌کنند که اینجا
مسجد است و باید اینجا مسجد بسازید، بعید است مقصود فقط این باشد که بیایید اینجا
و دو رکعت نماز بخوانید و بروید. اگر اینطور بود، مسجد امام هست، مسجد امام حسن
عسکری علیه‌السلام که اینجا هست. قبل از این مسجد هم مساجد قدیمی منسوب به ائمه
علیهم‌السلام هست. اگر آنطور بود، حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه باید به مسجد امام
حسن عسکری اشاره می‌کردند. ولی گفته‌اند اینجا؛ که از اطراف قم هم حساب می‌شده
است. گفته‌اند اینجا مناسب مسجد است و باید مسجد ساخته شود. مسجد جمکران به اشاره
حضرت ساخته می‌شود تا پایگاهی برای ارشاد و هدایت به وجود بیاید. البته نماز هم
یکی از راه‌های هدایت و ارشاد است.

شاید من و شما و دوستانی که سن‌شان اجازه می‌دهد یادشان باشد که مسجد
جمکران مسجد کوچکی بود و دو اتاق کوچک هم در اطراف آن بود. ولی بحمدالله بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی همین‌طور که سایر واحدهای ارشادی و هدایتی رشد پیدا کرد،
حوزه‌های علمیه رشد پیدا کرد، علما و بحث‌های علما رشد کرد، کتاب‌ها و تألیفات و
رشته‌های علمی و دینی افزایش یافت، مسجد هم به همان تناسب رشد پیدا کرد و امروز
بحمدالله امکانات خوبی هم در آن فراهم شده که مورد توجه مردم است.

نکته اصلی این است که زائر یا مؤمنی که به مسجد مقدس جمکران می‌آید و
می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، خود این نماز یک نوع ارشاد و هدایت است، اما اکتفا
به این نماز کافی نیست. نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت
بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است
مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش
دگرگون نشود. ممکن است کسی در مراحل اولیه مثل عادت نمازهای یومیه بگوید «ایاک
نعبد و ایاک نستعین» و به معنای آن هم توجهی نکند، اما اینکه گفته‌اند صد بار باید
بگویی، یعنی اینکه در بیستمین بار یا سی‌امین بار، نمازگزار و زائر تغییر کند و
تکان بخورد که آیا واقعاً راست می‌گویی که «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ من مطمئن
هستم ۹۰ درصد کسانی که این نماز مقدس را می‌خوانند، در همین تکرار ایاک نعبد و
ایاک نستعین مقداری تغییر می‌کنند و توجه پیدا می‌کنند و ما باید آنها را آموزش
بدهیم که این نماز با نماز یومیه فرق دارد و تکرار «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
فلسفه دارد، دلیل دارد، جهت دارد و فقط وِرد نیست، فقط رمز نیست. مثل دعاها و
دستورات دراویش و صوفیه نیست. این دستوری است که از ناحیه امام علیه‌السلام اشاره
شده و از ناحیه معصومین علیهم‌السلام اشاره شده، برای اینکه مؤمنین تغییر کنند و
توجه عمیق‌تری پیدا کنند.

بنابراین هدف مسجد مقدس جمکران در حقیقت ارشاد و هدایت و راهنمایی
اشخاص است تا از فتنه‌ها نجات پیدا کنند. خوشبختانه و بحمدالله امروز به نقطه‌ای
رسیده‌ایم که می‌بینیم در شب‌های چهارشنبه یا شب‌ها و روزهای دیگر افرادی هستند که
به اینجا می‌آیند یا به زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌آیند و دو رکعت نماز
می‌خوانند و برمی‌گردند. این یعنی چه؟ این چه جاذبه‌ای است که می‌بینیم کسی که
شاید هیچ مشکلی نداشته باشد، می‌آید اینجا و برمی‌گردد و یکی دو بار که می‌آید
اینجا و برمی‌گردد، دلبستگی پیدا می‌کند و علاقه خاصی پیدا می‌کند؟ گویی می‌فهمد یک
جاذبه دیگری اینجا وجود دارد، فقط جاذبه عمارت و ساختمان و نقشه‌ها و در و دیوار
نیست، بلکه جاذبه‌های دیگری هم وجود دارد.

بنابراین یکی از مقدس‌ترین نقاطی که می‌تواند آدم را از فتنه نجات
بدهد جمکران است. معنای نجات از فتنه این است که وقتی زائر به اینجا می‌آید توجه‌اش
به خدا بیشتر شود و در و دیوار با او سخن بگوید، گوینده با او سخن می‌گوید، نماز
جماعت آنجا با او سخن بگوید، مراسمی که برگزار می‌شود با او سخن بگوید.

توجه به مسئله فرهنگی و مسائل تبلیغی، یک نقطه اصلی رشد مسجد جمکران
است. رشد فقط فضای تعمیر و توسعه دادن نیست. خیلی هم تند نروم و جسارت نکنم؛ مسجدالحرام
را هم توسعه دادند، مسجدالنبی را هم توسعه دادند ولی بعد می‌بینید که چندین برابر
حاجیان کتاب چاپ می‌کنند. امسال ایرانی‌ها چند نفر رفته بودند مکه؟ اما ۵۰۰ هزار جلد
کتاب فارسی وهابی در عربستان تهیه شده و در اختیار فارسی‌زبان‌های مختلف گذاشته
شده است؛ چه ایرانی‌ها و چه دیگر فارسی‌زبان‌ها. این یعنی چه؟ یعنی او از این فرصت
استفاده می‌کند که هدف سوء خود را تبلیغ کند ولی وقتی در ۱۵ شعبان اینجا مراسمی
برگزار می‌شود و میلیونی جمعیت به اینجا می‌آیند یا حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها
را زیارت می‌کنند، چند جزوه و کتاب هست که به تناسب سنین مختلف به کودک و نوجوان و
مسن و پیرمرد و فاضل و عالم داده شود؟ چند کتاب به آنها می‌دهید یا چند تابلو هست
که زائران را تکان بدهد؟

بحث را کوتاه کنم نجات از فتنه برای اشخاص مختلف فرق می‌کند، به‌خصوص
نسل جوان امروز. کسی که امکانات و وسایل دارد، ممکن است با دوستش به سینما برود،
به ورزشگاه برود، ماهواره ببیند، یا حتی فیلم نامناسب ببیند. ممکن است همین کس با
دوست خود به جمکران بیاید. این را چطور می‌خواهید هدایت کنید؟ باید به زبان خودش
با او صحبت کنید. با شرایط فکری و فهم خودش با او صحبت کنید. باید در ذهن و فکر او
تغییر ایجاد کنید؛ از تابلوها و نوشته‌ها استفاده کنید. شنیدنی‌ها هم البته جای
خودش را دارد. اما باید شرایطی فراهم کرد که وقتی این جوان در حال راه رفتن است،
چیزهایی ببیند که روی او تأثیر بگذارد. تابلویی را ببیند که او را تکان بدهد.

دیدنی‌ها اثر خودش را دارد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری می‌گویند
شهرها باید چهره اسلامی داشته باشد. یعنی کسی که یک شهر را می‌بیند، معلوم بشود
این شهر، شهر اسلامی است. وقتی رهبری این قدر ظریف و دقیق هستند که می‌گویند
معماری‌های شهرستان‌ها باید اسلامی باشد، طبیعی است که مراکز هدایت و ارشاد بیشتر از
اینها باید جنبه‌های اسلامی ایرانی داشته باشد. اسلامی ایرانی یعنی اینکه به مکتب
خاندان عصمت و طهارت نزدیک‌تر باشد.

در این جاده جدیدی که اسم آن را هم بلوار پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه
گذاشته‌اند و خودبه‌خود تسهیلاتی هم فراهم کرده و افراد بیشتری هم می‌توانند از
این مسیر به جمکران بروند و در مدت‌زمان کمتری زائران را به جمکران می‌رساند، چند
تابلو هنری هست؟ این تابلوها چه چیزی دارند؟

یک جمله هم بگویم و عرضم را ختم بکنم. نکند کسانی از تهران بیایند
اینجا و دو رکعت نماز بخوانند و برگردند و کاری به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها نداشته
باشند، نمی‌توانیم بگوییم این کار درستی است. درست است که جمکران یک مسجد است و با
اشاره حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ساخته شده و فضائل مسجد را دارد و
در ردیف مساجد درجه یک عالم اسلامی حساب می‌شود، اما نسبت به مرقد مطهر حضرت
معصومه سلام‌الله‌علیها نباید رقابت به گونه‌ای باشد که زائران، حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها
را فراموش کنند، بلکه باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به
خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها
مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه
در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است و زائر طبعاً با مراجع آشنا می‌شود، با
طلبه‌ها آشنا می‌شود. کسی که تقدس مسجد او را تا اینجا کشانده ، باید بداند که اینجا
قم است و قم شدن این شهر به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است.

سوتيترها:

1 – نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیه‌الله
عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز
را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود.

2 –  باید توجه داشته باشیم
که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه
توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها».
«علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است

 

3 –  وقتی فتنه‌ها سراغ شما می‌آید،
یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه چیست، ….و نمی‌دانید تکلیف
چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.

 

/

امام حسن عسکری «عليه‌السلام» در گفتار دیگران

امام حسن عسکری «عليه‌السلام» در گفتار دیگران

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

برای شناخت و عظمتِ
مقام و جایگاه یک فرد راه‌های مختلفی وجود دارد؛ گاه از طریق شناخت انساب و اجداد
و والدین فرد می‌توان در حدی به عظمت او پی برد، راه دوم این است که آثار علمی و
شاگردانی را که از خود به ‌یادگار گذاشته است، وسیلة شناخت فرد قرار دهیم. راه سوم
نیز این است که شخصیت علمی و اخلاقی و سیرة عبادی و تربیتی فرد را مورد توجه قرار
دهیم و از این راه‌ها به عظمت فرد پی ببریم. راه چهارم این است که اعترافات
مخالفان و حتی دشمنان او را مورد توجه قرار دهیم و از این راه به عظمت علمی،
اخلاقی و معنوی فرد آگاهی پیدا کنیم. شخصیت حضرت امام حسن عسکری «ع» از هر روشی که
مورد توجه و واکاوی قرار گیرد، در اوج قرار دارد.

آنچه پیش رو دارید،
نگاهی به اعترافات بیگانگان و مخالفان و حتی دشمنان حضرت امام حسن عسکری«ع» دربارة
عظمت و مقام آن حضرت است.

 

معتمد عباسی

معتمد عباسی سومین
خلیفة عباسی بود که چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری«ع» در دوران او سپری شد.
او مردی عیاش و خوشگذران بود(1) که در دشمنی با حضرت تا آنجا پیش رفت که آن حضرت را به‌‌ شهادت
رساند؛ همو گاهی به عظمت و مقام والای آن حضرت اعتراف می‌کند:

«جعفربن‌علی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد در جواب او گفت: بدان که
مقام برادرت از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او
را از بین ببریم ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد
به ‌خاطر خود‌نگهداری، نیکو‌ بودن نیت و روش و علم و
عبادتی که داشت. و آری تو در نزد شیعیانِ برادرت منزلت داری و نیازی به ما [برای
رسیدن به امامت] نداری و اگر در نزد آنها منزلتی نداری و اگر آنچه (از اوصاف نیکو)
برادرت دارد تو نداری ما نمی‌توانیم هیچ کمکی نسبت ‌به تو داشته باشیم.»(2)

 

مستضر‌باله

اربلی در «کشف‌الغمّه»
نقل کرده است که مُستَضِر خلیفة عباسی، سالی برای زیارت قبور اجداد خود [و تفریح] به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین«علیها السلام» مشرف شد و سپس به مقبرة خلفای
عباسی رفت. دید آنجا خراب شده است و پرندگان [و حیوانات] قبور خلفا را آلوده کرده‌اند.
از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه تو
هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنان‌که قبور این علویین [عسکریین] را مشاهده می‌کنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار هستند.

مستضر گفت: این امر
آسمانی است که با تلاش ما به ‌دست نمی‌آید، اگر مردم را مجبور به این کار کنیم
(احترام قبور پدرانمان را) نمی‌پذیرند و انجام نمی‌دهند.(3)

 

عبداله وزیر معتمد

جعفر کذّاب دست از
تلاش برنمی‌داشت. بعد از شهادت امام حسن عسکری«ع» جعفر نزد عبیداله، وزیر معتمد
عباسی رفت و از او خواست که: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه
«بیست‌هزار دینار» به تو می‌دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: «احمق! خلیفه آن‌قدر
به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می‌دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان
را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوشش‌هایی که کرد توفیقی به‌دست
نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و
اگر تو در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما در این راه کوچک‌ترین فایده‌ای
نخواهد داشت.»(4)

 

اعتراف طبیب دربار
عباسی

روزی امام حسن
عسکری«ع» به طبیب متوکل «بختیشُوع» سفارش کرد که یکی از یارانش را بفرستد تا آن
حضرت را «حِجامَت» کند. بختیشوع نیز یکی از پزشکان نصرانی و همکار خود را به حضور
حضرتش فرستاد و به او گفت: ابن‌رضا کسی (و پزشکی) را خواسته که نزد او رود، پس تو
نزد او می‌روی در‌ حالی ‌که او امروزه داناترین انسان زیر آسمان است آنچه امر می‌کند
انجام دهی.» در حدیث آمده که حضرت به طبیب معالج دستور داد در وقت ظهر آن هم از رگ
مخصوص خون بگیرد! که این نوع خون‌ گرفتن تا آن زمان سابقه نداشت.

پزشک نصرانی در
چندین نوبت به امر آن امام به حجامت پرداخت و خون زیاد از بدن مبارک آن حضرت بیرون
کشید!! که گاهی خون آن حضرت مانند نمک سفید بود!!

پس از پایان معالجه
پزشک نصرانی نزد استادش بختیشوع آمد و جریان را به اطلاع او رساند. او طبیب معالج
را همراه نامه نزد عالم دانشمند نصارا که در «دیرالعاقول» زندگی می‌کردند فرستاد و
چون پزشک گزارش را به دانشمند مسیحی داد، او گفت: تو حجامت کرده‌ای؟ جواب داد: «بله،
راهب گفت: خوشا به حال مادرت! و با سرعت بر مرکبش سوار شد و همراه طبیب معالج خود
به خانة امام عسکری «ع» رساند. هنوز اذان صبح نشده بود. غلام سیاهی از منزل امام
خارج شد و گفت: کدامتان راهب دیرالعاقول هستید؟ راهب خودش را معرفی کرد و داخل
خانه شد. غلام به طبیب معالج گفت: مواظب مرکب‌ها باش و خود غلام با راهب به حضور
امام «ع» رفت.

مدتی گذشت تا آفتاب
طلوع کرد. ناگهان راهب لباس سفید و پاکیزه بر تن کرد و لباس مسیحیت را کنار گذاشت
و خدمت امام حسن عسکری «ع» به اسلام تشرف یافت… بعد که نزد بختیشوع رسید، پرسید
چرا مسلمان شدی؟ و از دین مسیحیت اعراض کردی؟ در پاسخ گفت: من دیگر مسیح را پیدا
کردم! و به دست خود او مسلمان شدم! این مرد [امام حسن عسکري«ع»] مسیح یا نظیر او
است، تا‌ به ‌حال در دنیا هیچ‌کس چنین حجامتی نکرده است مگر مسیح.»(5)
در این داستان، هم پزشک دربار و هم بزرگ‌ترین دانشمند مسیحی اعتراف می‌کنند که در
زیر آسمان بالاتر از او در آن دوران وجود نداشته است.

 

منشی خلیفه، انوش
نصرانی

از ابی‌جعفر احمد
قصیر بصری نقل شده است که ما در نزد آقای خود ابی‌محمد عسکری«ع» در لشکرگاه (و
پادگان) بودیم که ناگهان خادمی از سوی خلیفه نزد آن حضرت آمد، عرض کرد:
امیرمؤمنان!! (خلیفه) خدمت شما سلام می‌رساند و می‌گوید: کاتب و منشی ما انوش
مسیحی تصمیم دارد که دو فرزندش را پاکیزه (و ختنه) کند، ما از شما درخواست داریم
که بر مرکب سوار شده به خانة او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا کنی. و
من [خادم] دوست دارم که شما سوار بر مرکب شده این کار را انجام دهی. ما بنای زحمت ‌دادن
شما را نداشتیم، چه کنیم که انوش گفته دوست داریم که با دعای نسل باقی از نبوت و
رسالت متبرک شویم.

حضرت عسکری«ع»
فرمود: ستایش خدای را که مسیحیان را به حق ما آشناتر قرار داد از مسلمین (این
زمان). بعد فرمود: «اسب را برایم زین کنید». حضرت سوار شد تا نزد انوش رسیدیم. او
سر‌برهنه و پا‌برهنه در‌ حالی‌ که کشیش‌ها و راهبان و… دور او را گرفته بودند و
بر سرش کتاب انجیل بود، جلوی در با حضرت برخورد کرد و عرض کرد: ای آقای من به این
کتاب انجیلی که شما به آن از من آشناتری به شما توسل می‌جویم که از گناه زحمتی که
به شما دادم بگذری و به‌ حق مسیح فرزند مریم و آنچه از انجیل آورده است از نزد
خداوند قسم‌ات می‌دهم. ما از امیرالمؤمنین شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت
که در انجیل، شما را [از نظر مقام] همانند مسیح یافتیم. آنگاه حضرت فرمود: این
پسرت باقی می‌ماند و دیگری بعد از سه روز می‌میرد و این باقی‌مانده مسلمان می‌شود
و مسلمان خوبی هم می‌شود و دوستدار ما اهل‌بیت خواهد بود. انوش عرض کرد: آقای من
به خدا قسم حرف شما حق است و مرگ این پسرم را به‌ راحتی می‌پذیرم، به‌خاطر اینکه
فرمودی دیگری مسلمان و دوستدار شما اهل‌بیت می‌شود.

بعضی از کشیش‌ها
گفتند: [تو با این فکری که داری] چرا مسلمان نمی‌شوی. انوش گفت: من مسلمانم و
مولایم این را می‌داند. سپس مولایم«ع» فرمود: راست می‌گوید (انوش) و اگر حرف مردم
نبود که ما به وفات پسرت خبر دادیم و این‌گونه نمی‌شد (آن‌وقت مردم اعتراض می‌کردند
که حرفش خلاف واقع درآمد) از خداوند می‌خواستم که پسرت را زنده و باقی بدارد. انوش
گفت: من آنچه شما اراده نموده‌ای (قبول دارم و همان را) اراده می‌کنم.(6)

ابوجعفر احمد قیصر
می‌گوید: به‌خدا قسم دقیقاً پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دیگری مسلمان شد و تا
وفات حضرت عسکری«ع» با آن حضرت بود.

 

 

ابن‌صباغ مالکی

یکی از بزرگ‌ترین
علمای اهل سنت دربارة عظمت و مقام حضرت عسکری«ع» این‌چنین اعتراف می‌کند: او آقای
اهل زمانش و پیشوای تمامی اهل روزگارش بود. سخنانش محکم و کارهایش پسندیده بود.
اگر فضلای زمان ایشان همچون قصیده بودند، او بسان شاه‌بیت این قصیده بود. اگر
دُرها را به‌ نظم آورند (و به نخی بکشند) او در وسط آنان (درخشنده) است. تک‌سوار
(میدان) علوم بود که همسانی نداشت و روشنگر و بیان‌کنندة پیچیدگی‌های علوم بود که
قابل تغییر و جدل نیست. کشف‌کنندة حقایق (علوم) با نظر بدون خطایش بود و آشکارکنندة
دقت‌های (بلندی) با فکر ژرف‌اندیشش بود. در مجالس پنهانی اسرار پنهانی را بیان می‌کرد.
اصل و نفس و ذاتش پاکیزه و بزرگ بود. (7)

 

9ـ علاّمه محمدابوالهدی
افندی

دربارة تک‌تک
امامان از جمله امام حسن عسکری«ع» که واسطة میان خدا و مردم هستند و پیشوایان الهی
و اولیای خدا بعد از رسول خدا«ص» هستند می‌گوید: مسلمانان در شرق و غرب می‌دانند
که سردمداران اولیا (الهی) و پیشوایان برگزیده بعد از او (رسول خدا «ص») از نسل او
و اولاد طاهرین او هستند که نسلی بعد از نسلی و سلاله بعد از سلاله آمدند تا زمان‌مان
ادامه دارند و آنها بدون شک اولیا (الهی) هستند (و بدون شک) آنها رهبران مردم به ‌سوی
خداوند متعال هستند و از ناپاکی و عیب محفوظ‌اند و کیست در بین اولیای صدر اسلام
بعد از طبقه‌ای که مشرّف به ‌همراهی نبی بزرگوار بودند، مثل حسن و حسین و سجاد و
باقر، کاظم و صادق و جواد و هادی و تقی و نقی و عسکری«ع» که اظهار وجود کنند.(8)

 

10ـ علاّمه شبراوی
شافعی

او که نیز یکی از
علمای اهل سنت و نویسندگان آنها هستند چنین می‌گوید: یازدهمین امام، حسن خالص است
و ملقب به عسکری نیز هست… و در شرف او همین بس که امام مهدی منتظر از اولاد
اوست. خدا خیر دهد به این خاندان شریف و نسب عالی و بخشنده و بلندمرتبه، همین
افتخار و مرتبة عالی او را بس… خوشا به حال این بیت عالی‌رتبه و بلندمرتبه، به‌راستی
رتبه این خانه از سقف آسمان هم بالاتر و رفیع‌تر است. از دو ستارة فرقدین با منزلت‌تر
و برتر است و همة صفات کمال را داراست و هیچ کمالی با کلمة «غیر» و الّا از او
استثنا نشده است. این امامان در بزرگی صف کشیده‌اند همچون درّی که به‌نظم کشیده
شده است و در شرافت ردیف شده‌اند. اولی با بعدی مساوی هستند چه بسیار قومی که تلاش
کردند منار (رتبة بلند) آنها را پایین آورند، ولی خداوند آن را رفعت داده است.(9)

در این اعتراف هم
علاوه ‌بر فضایل و مناقب مهم آن حضرت به این ویژگی آن حضرت که حضرت مهدی«عج» از
نسل اوست اشاره شده است و همین‌طور به این نکته نیز اشاره شده است که بنی‌امیه و
بنی‌عباس و امثال آنان تلاش کردند که رتبه و درجة آنان را پایین بیاورند و آنها را
از چشم مردم بیندازند، ولی نه‌ تنها موفق نشدند که هر روز بر مقام آنها افزوده شده
است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ تاریخ سیاسی
اسلام، دکتر ابراهیم حسن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چهارم،
1360، ج 2، ص 378.

2ـ بحارالانوار،
محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج 52، ص 50، الخرائج و الجرائح، قطب راوندی ج
3، ص 1109.

3ـ تاریخچه عسکریین
(ع)، سید مصلح‌الدین مهدوی، فردوس اصفهانی، 1381 ق، اول، ص 36، کشف‌الغُمّه، علی‌بن‌عیسی
اربلی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، 1381، هـ.ق، ج 2، ص 518.

4ـ اصول کافی،
محمدبن یعقوب کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، اول، 1381 هـ.ق، ج 1، ص 503، الارشاد
شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرنی، اول، ص 338؛ کشف الغُمّه، علی بن عیسی الاربلی،
تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، 1381 هـ.، ج 3، ص 197؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهر
آشوب، ج 4، ص 422.

5ـ اصول کافی، ج 1،
ص 512، ج 24؛ بحارالانوار، ج 50، ص 260 و ج 59، ص 132، اثبات الهداه، ح 3، ش 63.

6ـ سفینه‌البحار،
شیخ عباس قمی، دارالاسوه، چهارم، 1427 ق، ج 2، ص 203، مدینه امعاجز، بحرانی، قم،
بنیاد معارف اسلامی، اول، بی‌تا، ص 583، حلیله الابرار، بحرانی، قم، بنیاد معارف
اسلامی، اول، ج 2، ص 498، اعلام الهدایه، ج 13، ص 25 – 26.

7ـ الفصول المهمه
فی معرفه الائمه، ابن صبّاغ مالکی، بیروت دارالاضواء، دوم، 1409، ص 275، اعلام
الهدایه، مجمع العالمی لاهل البیت (1)، الاولی، 1422، ج 2، ص 27، شبیه این عبارت
در کشف‌الغمه، ج 2، ص 433 آمده است.

8ـ تذکره الخواص،
سبط ابن‌جوزی، نجف، مشورات المطبعه الحیدریه، 1383 هـ .ق، ص 362، اعلام الهدایه، ج
13ص 27.

9ـ اَلاِتحافُ
بِحُبّ الاِشراف، شیخ عبدالله الشبراوی الشافعی، دارالکتاب الاسلامی، قم، ج اول،
1423 ق، ص 61.  (۷)

 

سوتيتر :

1-

«جعفربن‌علی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد گفت: بدان که مقام برادرت
از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین
ببریم، ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد.

/

به سوی سبک زندگی اسلامیزندگی آرمانی

به سوی سبک
زندگی اسلامی
زندگی آرمانی

حجت‌الاسلام والمسلمين محمدتقی
رهبر

مبانی
نظری ـ حیات طیبه

 در انتخاب سبک زندگی، مبانی نظری باید مورد توجه
قرار گیرند. زندگی چیست؟ ابعاد زندگی انسان کدام است؟ چه هدفی را در زندگی دنبال
می‌کنیم؟ اینها و نظایر آن عواملی هستند که به زندگی جهت و سبک و سیاق می‌دهند

انسان
از یک سو جنبه طبیعی و مادی دارد، مانند: خوردن و آشامیدن، بهداشت و سلامت، لباس و
مسکن و مرکب و تولید‌مثل و سایر ابزارها و نیازمندی‌های
زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و از سوی دیگر دارای ابعاد معنوی، اخلاقی، معرفتی،
ارزشی و آرمانی و تعامل اجتماعی است که انسان را از سایر موجودات زنده متمایز می‌سازد.

اسلام
برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص
دارد. این آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او
را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر
اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به
کمال در جست‌وجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

مظاهر
دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت
و دیگر جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی
به اصل خویش بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد
و آرامش خود را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم
با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل
آن را ارائه می‌کند: «مَن عمِل صالحاً مِّن ذَکَر او انثی و هو مؤمن فلنُحیینّه
حیاه طیبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛(۱) کسی که از روی
ایمان عمل شایسته کند، چه مرد و چه زن، او را به زندگی پاک زنده داریم و به
نیکوترین وجه عمل از آن را پاداش دهیم.»

و در
عین حال زندگی دنیازدگان کفرپیشه و فاقد عقل و شعور را به زندگی حیوانات مانند
کرده که جز خورد و خواب و شهوت، خواسته‌ای ندارند و لذا آنان را فروتر از حیوانات
شمرده است: «اَم تحسبُ انّ اکثرهم یَسمعون او یعقِلون اِن هم الّا کالانعام بل هم
اضلُّ سبیلا؛(۲) آیا پنداری که بیشتر آنها می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنها
همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر از آنان.»

 چهارپایان فراتر از خوردن و بار کشیدن چیزی نمی‌فهمند
و به سیر شدن قانع‌اند و فاقد استعداد رشد و تعالی و فرهنگ و مذهب‌اند، به بشر نفع
می‌رسانند و انتظاری بیش از علوفه ندارند، لذا هر آنچه هستند مقتضای ظرفیت وجودی و
آفرینش آنهاست. ایمان، اخلاق، رشد، فضائل و علم و عمل برای آنها نامفهوم است؛ اما انسان
با مظهریت اسماء و صفات ربانی مستعد رشد و تعالی نامحدود می‌باشد و از کلیه نعمت‌های
این جهان بهره می‌برد. پیامبران برای هدایت وی مبعوث شدند و کتب آسمانی فرود آمده
و انسان را مکلف به تکالیف ساخته‌اند. حال اگر این استعداد و سرمایه‌ها را به پای
امیال نفسانی و شیطانی قربانی کند از چهارپایان تنزل کرده است. از سوی دیگر انسان
با عطش نامحدودی که به قدرت و ثروت و شهوات و امیال نفسانی دارد، منشأ فساد و
تباهی و ویرانی در جهان خواهد بود و این همان چیزی است که فرشتگان در آغاز خلقت
انسان گفتند: «تجعلُ فیها مَن یُفسدُ فیها و یَسفِکُ الدّماء»، فساد و خونریزی از
خصائص انسان در این عالم مادی است، اما خداوند متعال در پاسخ آنان فرمود: «اِنّی
اعلمُ ما لا تعلمون»، «وعَلّم آدم الاسماء کُلّها».(۳)

و
خداوند «اسماء» یعنی همان حقایق و معارف ملک و ملکوت را به آدم آموخت. چیزی که فرشتگان
از فهم آن اظهار عجز و نادانی کردند و این سرمایه بزرگ آسمانی بالقوه در نسل بنی‌آدم
با اختلاف درجات جاری است و همین سرمایه عظیم است که شایستگی خلافت آدمیان را در
بسیط خاک رقم می‌زند و فرشتگان را به خضوع و تسلیم می‌کشاند و این هنگامی است که
این استعداد و ظرفیت را به فعلیت رسانده و در علم و عمل و رشد و کمال و تعالی و
والایی شایسته خلافت الهی گردد و سرمایه‌های گرانسنگ موهبتی را به پای نفس حیوانی
و امیال شیطانی قربانی نکند و در راه طلب و کسب فضایل از پا ننشیند و مظهریت اسماء
و صفات حق در عالم ممکنات را فعلیت بخشد و این است فلسفه آفرینش انسان که آفریدگار
جهان با ابزارهای درونی و برونی و حجت ظاهر و باطن آن را مهندسی نموده است. اگر
انسان با این باور و ایمان و اطمینان زندگی کند، می‌داند سبک زندگی را چگونه
انتخاب کند و ارسال رسل و انزال کتب برای ارائه آیین‌نامه این زندگی بود.

در آیین
زندگی در اسلام از جنبه‌های مادی، حیوانی و غریزی بشر غفلت نشده و برای ابعاد آن
برنامه حکیمانه هدایتگر و واقع‌گرا دارد و لذا اسلام در این بعد نیز بر تمام مکتب‌ها
و روش‌های زیستن و تعامل با جهان پیرامون برتری دارد و هیچ‌ یک از تبعات زیانبار
مکتب‌ها و سیستم‌ها در آن دیده نمی‌شود.  

 

مائده
ربانی

رسولان
الهی و اولیاء ربانی آمدند تا بشریت را با مبدأ لایزال هستی ارتباط داده و در پرتو
معرفت آفریدگار، روح تشنه بشر را سیراب کنند و هواهای نفسانی را که سد راه سعادت
انسان است را کنترل و مدیریت کنند و در جهات معنوی به خدمت گیرند و رأفت و رحمت و
عدل و داد و جمال معنویت را در دل‌ها بارور سازند و در چنین فضایی مدینه فاضله
ایمانی و اعلامی را بنیان نهند و این هنگامی است که انسان به جایگاه معرفت‌الله و
لذت معنویت دست یابد و از این مائده ربانی متنعم باشد. امام صادق«ع» می‌فرمایند:

«لو
یعلم الناس ما فی فصل معرفه الله تعالی ما مدوا اعینهم الی ما متع به الاعداء من
زهره الحیوه الدنیا و نعمتها و کانت دنیاهم اقلّ عندهم ممّا بطئونه بارجلهم و
لنعموا بمعرفه الله تعالی و تلذذّوا بها تلذّذ من لم یزل فی روضات الجنان مع اولیائه…
ان معرفه‌الله انس من کل وحشه و صاحب من کل وحده و نور من کل ظلمه و قوه من کل ضعف
و شفاء من کل سقم؛(۴) اگر مردم می‌دانستند در معرفت خدای متعال چه
فضیلت‌ها است، به کالای دنیا که در دست دشمنان خدا افتاده و زرق و برق و نعمت‌های
آن چشم نمی‌دوختند و دنیای آنها در نظرشان ناچیزتر از خاکی بود که پای خود را برآن
می‌گذاردند و با معرفت خدا سرشار از نعمت بودند و از آن لذت می‌بردند، آنگونه که
گویی در گلزار بهشت برین با اولیاء خدا غرق شادمانی‌اند. معرفت خدا مونس هر وحشت و
همدم تنهایی‌ها و روشنایی هر ظلمت و نیرومندی ناتوانی‌ها و شفای بیماری‌ها است.»

ادبیات
عرفانی ما نیز به گونه‌های مختلف به این لذت و نشاط معنوی پرداخته‌اند، سعدی می‌گوید:

اگر لذت
ترک لذت بدانی

 دگر شهوت نفس لذت نخوانی

هزاران
در از خلق بر خود ببندی

 گرت باز باشد دری آسمانی

(سعدی)

در
مناجات عارفان و سرود عاشقانه آنها نیز به این چشم‌انداز معنوی و قصیده کمال
انسانی توجه داده شده تا انسان به رمز خلیفه‌الهی خود وقوف پیدا کند. آنها مقام
قرب و کشف حجب را که بلندای پرواز روح آدمی است، هدف گرفتند تا بدانجا که بهشت با
همه نعمت‌هایش در مقایسه با آن مقام، ناچیز و بی‌مقدار است و به عبارتی بهشت و حور
و قصور را در برابر مقام قرب ناچیز انگاشته و بهشت واقعی را در جوار حضرت معبود و
فنا و بقا در تجلیات ربانی جست‌وجو می‌کنند.

امام
زین‌العابدین«ع» در مناجات عارفانه و عاشقانه خود با خدا چنین عرضه می‌دارد: «ولا
تقطعنی عنک و لا تّبعدنی منک نیا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی، یا ارحم
الراحمین»؛(۵) مرا از خود طرد مکن و از حضور خویش مران، ای همه نعمت‌های
من و ای بهشت برین! این دنیا و آخرت من! این مهربان‌ترین مهرورزان!

لسان
الغیب حافظ شیراز از همین جا الهام گرفت و گفت:

یار با
ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در
خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

و در
مناجات دیگر حضرت زین‌العابدین«ع» است: «واستغفرک من کل لذّه بغیر ذکرک و من کل
راحه بغیر انسِکَ و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک»؛(۶) و
از پیشگاه تو استغفار می‌کنم از هر لذتی به جز ذکر تو و از هر آسایشی بدون انس با
تو و از هر شادمانی به غیر قرب حضور تو و از هر مشغله‌ای بدون طاعت تو.»

از این
دیدگاه، هر نوع لذت و راحت و اشتغال که بدون انس و قرب و اطاعت خالق باشد، گناهی
است که از آن باید استغفار کرد. گناه و استغفار اولیاء خدا از این قبیل است نه
معصیت.

و از
امیر مؤمنان«ع» در دعای کمیل است: «یا غایه آمال العارفین»

غوغای
عارفان و تمنای عاشقان/ شوق بهشت نیست که شوق لقای توست

عارف
واصل مرحوم شاه‌آبادی با الهام از این مکتب می‌گوید: «انسان عاشق سه چیز است؛
عرفان، عبودیت و عدالت.»

عرفان و
عبودیت در برابر حق و عدالت در میان خلق که سر الی الله مع الخلق است، یکی از
اسفار اربعه است.

 

دنیا و
آخرت در زندگی آرمانی اسلام

توجه به
این مطلب ضروری است که رسیدن به آرمان والای زندگی بشر مستلزم توجه به سازوکار
زندگی مادی و مدیریت آن به گونه‌ای است که به هدف والای حیات لطمه نزند و به عبارت
دیگر دنیا وسیله باشد نه هدف.

از منظر
اسلام، زندگی بودن و شدن در چهارچوب مهندسی وحی الهی است نه فقط زیستن و ادامه
حیات تا مردن. از این رو، اسلام در تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی دستورالعمل و راه
و روشی دارد، اما حاکم بر همه اینها توجه به افق ابدیت و حیات والای آفرینش انسان
است که بدون آن زندگی پوچ و عبث خواهد بود. به بیان قرآن: «َفَحَسِبتم انّما
خلقناکم عبثاً و اَنّکم الینا لا تُرجعون».(۷)

امیرمؤمنان«ع»
می‌فرماید: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالیهیمه المربوطه همها علفها؛(۸)
آفریده نشده‌ام که غذاهای مطبوع مرا سرگرم کند مانند چهارپایانی که تمام همّ او
چریدن و علف خوردن است.»

و در
همین حال، آن حضرت از دنیا به عنوان یک مرکب رهوار و سکوی پرواز به جهان ابدی یاد
می‌کند و در پاسخ به کسی که دنیا را نکوهش می‌کرد می‌فرماید: «ای کسی که دنیا را
نکوهش می‌کنی در حالی که در دام فریب آن گرفتاری، به دنیا دل داده‌ای و از آن
نکوهش می‌کنی؟! دنیا سرای صدق است برای آن کس که او را باور کند. سرای عافیت است
برای آنکه زبان آن را بفهمد. سرای بی‌نیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد.
اندرزگاه است برای کسی که از آن پند آموزد، مسجد یاران خداست و معبد فرشتگان خدا و
فرودگاه وحی خدا و بازار تجارت دوستان خدا که در آن رحمت اندوزند و بهشت را به دست
آورند.»(۹)

پیام
این سخن این است:

* هستند
کسانی که دنیا را نکوهش می‌کنند اما در همان حال فریفته دنیایند. بنابراین در عمل
باید نشان دهند که فریفته دنیا نیستند، نه با زبان فقط.

* نگاه
به دنیا باید به عنوان یک ابزار باشد نه هدف.

* زندگی
دنیا سرمایه گرانسنگی است که نباید آن را ناچیز انگاشت و باید از آن بهره گرفت.

قرآن
کریم از زبان حضرت موسی با قارون سرمایه‌دار عصر خود چنین آورده است: «وابتع فیما
اتاک‌الله الدّارَالاخره و لاتَنس نصیبک من الدنیا و اَحسِن کَما احسن‌اللهُ الیکَ
و لا تبغِ الفسادَ فی‌الارض اِنّ‌الله لا یحبُ المفسدین؛(۱۰) از آنچه
خدا به تو داده است توشه آخرت برگیر و بهره خود از دنیا را نیز فراموش نکن و
همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و از فساد در زمین بپرهیز که خدا مفسدان
را دوست ندارد.»

بنابراین،
ثروت و دارایی‌های این دنیا سرمایه سعادت و جهانی انسان است، به شرط آنکه به درستی
و در چارچوب شرع از آن بهره‌برداری کنند و سبک زندگی را براساس آن سامان دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نحل، ۹۸.

۲ـ فرقان، ۴۴.

۳ـ بقره، ۳۰ تا ۳۳.

۴ـ‌ روضه کافی (ج ۸)، ص ۲۴۸ـ۲۴۲.

۵ـ مناجات المریدین، ۸.

۶ـ مناجات الذاکرین، ۱۳.

۷ـ‌ مؤمنون، ۱۱۵.

۸ـ‌ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵.

۹ـ نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ۱۳۱.

۱۰ـ قصص، ۷۷.

 

 

 

سوتیترها:

 

1.

اسلام برای
کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص دارد. این
آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او را برای حیات
پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر اسلام زندگی
پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جست‌وجوی
آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

 

 

2.

مظاهر دنیای
مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر
جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش
بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد و آرامش خود
را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون
و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه می‌کند

 

 

/

حضرت فاطمه معصومه (س) مدافع امام و ولايت

حضرت فاطمه معصومه
(س) مدافع امام و ولايت

جواد تربتي

 

پدر حضرت فاطمه كبري، موسي‌بن‌جعفر (ع) و
مادر بزرگوارش نجمه‌خاتون هستند. القاب آن حضرت عبارت‌اند از: معصومه، كريمۀ اهل
بيت، طاهره، حميده، رشيده، تقيه، مرضيه، رضيه، برّه، اخت‌الرضا (ع).(1)

ولادت آن حضرت در اول ذي‌القعدة الحرام
173 ق در مدينه منوره رخ داد.(2)

ایشان در 23 ربيع‌الاول 201 هجري وارد قم
شد و بعد از هفده روز، در دهم ربيع‌الثاني 201 در 28 سالگي دارفاني را وداع گفت.

 

جايگاه ويژه حضرت معصومه (س)

در ميان فرزندان موسي‌بن‌جعفر (ع) كه
تعدادشان را تا 20 پسر و 37 دختر شمرده‌اند،(3) بعد از امام هشتم  (ع) هيچ‌يك از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نمي‌رسد.

شيخ عباس قمي مي‌گويد: «افضل آنها سيدۀ
جليلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسي عليه‌السلام معروفه به حضرت معصومه عليهاالسلام
است كه مزار شريفش در بلدۀ‌ طيبۀ قم است كه داراي قبّۀ عاليه و ضريح و  صحن‌هاي متعدده و خدمۀ بسيار و موقوفات است و
روشني چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(4)

منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم
(ع) نيز مي‌توان دريافت، آنگاه كه حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را به‌دقت نوشت
و وقتي نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخ‌ها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش
فدايش باد».(5)

از سخنان ديگر امامان نيز مقام والاي
حضرت معصومه (س) در ميان فرزندان امام هفتم (ع) روشن مي‌شود؛ چراكه فقط دربارۀ
زيارت آن بانو فرموده‌اند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر كس او (فاطمه) را
زيارت كند، بهشت بر او واجب مي‌شود».(6)

شاهد ديگر بر عظمت آن بانو، ژرف‌نگري
عميق او به مهم‌ترين مسئله شيعه، يعني توجه به امر امامت اميرمؤمنان علي (ع) است.
آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهي است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.

 

در شرايطي که امام رضا (ع) با تهدید به
مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، بايد مدافعان
امامت اين نكته را بر مردم روشن می‌کردند كه خلافت طبق نص و سفارش پيامبر (ص) به
اميرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون
و چه در دوران مأمون با نقل احاديث متواتر و قطعي مربوط به امامت و خلافت
اميرمؤمنان (ع) در اين زمينه اقداماتي را انجام داد كه به نمونه‌هايي اشاره مي‌شود.

 

حديث غدير

يكي از محكم‌ترين احاديث دربارۀ امامت
اميرمؤمنان علي (ع)، حديث متواتر و قطعي غدير است كه پيامبر اكرم (ص) در بخشي از
خطبه غدير فرمود: «اي مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا
روز قيامت به وديعه مي‌سپارم و من ابلاغ كردم آنچه را كه مأمور به ابلاغش بودم تا
حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همۀ كساني كه حضور دارند يا ندارند، به‌دنيا آمده‌اند
يا نيامده‌اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.»(7)

متأسفانه اين حديث خيلي زود به فراموشي
سپرده شد، ولي هميشه افرادي بودند كه اين احاديث را به ياد امت آورند. از جمله
كساني كه در حساس‌ترين زمان اين حديث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س)
است.

بيان اين حديث از سوي حضرت معصومه (س) در
دوران خلافت هارون و مأمون كه خود را پيشواي برحق مسلمانان مي‌دانستند، سخت برضد
آنان بود و اثبات حقانيت حضرت موسي‌كاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسيار تأثير داشت و
جانانه‌ترين دفاع امامت به‌حساب مي‌آمد.

 

حديث منزلت

حديث ديگري كه حضرت معصومه (س) در دفاع
از امامت و به‌ويژه اميرمؤمنان نقل كرده، حديث معروف منزلت است. مرحوم علامه اميني
از طبراني، ابن‌جنان، جامع ترمذي، مستدرك حاكم، صحيح مسلم، كفاية كنجي و… چنين
نقل كرده است كه(8) پيامبر اكرم (ص) در جنگ تبوك، علي (ع) را در مدينه
جانشين خود قرار داد و اين حديث باعظمت را در شأن او بيان كرد.

حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، اين
حديث معروف را نيز با همان سند فاطميات كه به فاطمه ‌زهرا (س) مي‌رسد، نقل كرده و
فرمود: «انسيتم قول رسول‌الله… انت مني بمنزلة هارون
من موسي؛ آيا فراموش كرديد سخن رسول خدا را… [كه فرمود] جايگاه تو [علي] نسبت‌به
من، مانند (جايگاه) هارون (در برابر) موسي است.»(9)

 

حديث معراج

در شب معراج پيامبر (ص)، پيشامدهاي
مختلفي رخ داد و حدود سه‌هزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعليم داده شد كه بخش
مهمي از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتي از حديث معراج را كه به ولايت و
امامت اميرمؤمنان علي (ع) و برتري شيعيان آن حضرت مربوط است، با توجه به نياز زمان
نقل فرموده است.

آن بانوي بزرگوار از فاطمه، دختر امام
صادق، با همان سند فاطميات نقل مي‌كند تا مي‌رسد به ام‌كلثوم، دختر اميرالمؤمنين
(ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل كرده كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «هنگامي كه مرا به
آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصري از در سفيد ميان خالي ديدم كه داراي دري
بود مزين به دُرّ و ياقوت و روي آن پرده‌اي آويخته شده بود. وقتي سر بلند كردم،
ديدم بر بالاي آن نوشته‌اند: «لااله الاالله محمد رسول‌اله علي ولي القوم؛ خدايي
جز خداي يگانه نيست، محمد رسول خداست، علي ولي و صاحب‌اختيار مردم است» و بر پرده
نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شيعة عليٍ؛ به‌به چه
كسي مانند شيعه علي است؟». «وقتي داخل شدم، قصري از عقيق سرخ در آن ديدم كه وسط آن
خالي بود. اين خانه نيز دري داشت كه پرده‌اي مزين به زبرجَدْ بر آن آويخته بود.
وقتي سرم را بلند كردم، ديدم بر آن نوشته: «محمد رسول‌اله، علي وصي المصطفي؛ محمد
رسول خدا، علي وصي مصطفي است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شيعة علي
بطيب المولد؛ به شيعه علي بشارت بده به حلال‌زدگي و پاك بودن نسل». «وقتي وارد
شدم، به قصري از زمرد سبز رسيدم كه زيباتر از آن را هرگز نديده بودم و دري از
ياقوت قرمز داشت كه با انواع لؤلؤ زينت شده و بر پرده آن نوشته بود: شيعة علي هم
الفائزون؛ شيعيان علي رستگارند. پرسيدم: دوست من جبرئيل! اين كاخ از آن كيست؟ پاسخ
داد: يا محمد، لابن عمك و وصيك علي‌بن ابي طالبٍ؛ اي محمد! اين خانۀ پسرعمو و
جانشين تو علي بن ابي‌طالب است…».(10)

 

آثار محبت اهل‌ بيت (ع)

حضرت معصومه (س) براي ايجاد رابطه عاطفي
ميان اهل بيت و مردم، در احاديثي به آثار محبت به اهل بيت هم اشاره مي‌فرموده؛ از
جمله با همان سند فاطميات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل مي‌كند: «الا من مات علي
حب آل محمد مات شهيداً؛ هركس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است.»(11)

هركس با محبت آل محمد (ص) از دنيا رود،
در قبر او دو در به سوي بهشت گشوده مي‌شود و خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان
رحمت قرار دهد و چنين كسي بر سنت و جماعت از دنيا رفته است.

آگاه باشيد! هر كس با عداوت آل محمد (ص)
از دنيا برود، روز قيامت در حالي وارد عرصه محشر مي‌شود كه در پيشاني او نوشته
شده: «مأيوس از رحمت خداوند».

آگاه باشيد! هر كس با بغض آل محمد از
دنيا برود، كافر از دنيا رفته و بوي بهشت به مشام او نمي‌رسد.(12)

در بخشي از حديث معراج كه از فاطمه
معصومه (س) نقل شده است، مي‌خوانيم: «يحشر الناس كلهم يوم القيامة حفاة عداة الا شيعة
عليٍ…؛ در روز قيامت همۀ مردم پابرهنه و عريان محشور مي‌شوند، جز شيعيان علي (ع)،
و همه مردم با نام مادرشان خوانده مي‌شوند، جز شيعيان علي كه با نام پدرانشان
خوانده مي‌شوند.

پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد: از جبرئيل
دربارۀ راز اين مسئله پرسيدم، پاسخ داد كه چون آنها علي را دوست داشتند، ولادتشان
پاك است.(13)

 

پاك و مطهر‌بودن امام

امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت
روحي، از پاكيزگي جسماني نيز برخوردار بودند. فاطمه با سند پيش‌گفته از صفيه عمۀ
پيامبر اكرم (ص) نقل كرده: «هنگام تولد امام حسين (ع) من پرستار او بودم، پيامبر
فرمود: «عمه‌ جان! فرزندم را نزد من آور، عرض كردم؛ اي رسول خدا! من او را پاكيزه
نكرده‌ام (و نشُسته‌ام)، فرمود: عمه! تو مي‌خواهي او را پاك كني؟ خداوند او را
پاكيزه و مطهر كرده است.»(14)

اين قضيه دلالت بر عصمت اهل بيت (ع) دارد
كه در قرآن كريم به آن تصريح شده است.(15)

 

دفاع تا مرز شهادت

حضرت معصومه در سال 201 هجري درست بعد از
يك سال از فراق برادر، با رسيدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نام‌هاي
فضل، جعفر، هادي، قاسم و زيد و تعدادي از برادرزادگان، و تني چند از غلامان و
كنيزان(16) به سوي خراسان حركت كردند. هنگامي كه كاروان حضرت به ساوه
رسيد، عده‌اي از دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) كه از اين كاروان تبليغي وحشت
كرده بودند، با اشاره مأمون عباسي راه را بر آنان بستند و در درگيري نابرابري، همة
برادران و تقريباً بيشتر مردان همراه كاروان را به جرم طرفداري از امامتِ امام
زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پيش‌آمده
و بنا بر قولي در اثر مسموميت،(17) به‌سختي بيمار شد؛ به‌نحوي كه از
ادامه سفر بازماند و به‌ناچار به‌سوي قم حركت كرد. او در قم، هفده روز بيشتر زندگي
نكرد و در دهم ربيع‌الثاني 201 با رضايت از اينكه در راه اطاعت امام خويش چنين
رنجي را تحمل كرده، دار فاني را وداع گفت.

 

پس از آن بود که قم از سرزمين‌هاي
برگزيده الهي شد كه يكي از درهاي بهشت در آن قرار دارد و در پذيرش ولايت
اميرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنان‌كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اي
علي! خداوند ولايت تو را بر آسمان‌ها عرضه داشت،‌ آسمان هفتم در پذيرش ولايت تو
سبقت گرفت… آنگاه مكه… بعد قم براي پذيرش ولايت تو پيشقدم شد و خداوند آن را
به‌سبب عرب (اشعري‌ها) زينت بخشيد و دري از درهاي بهشت را به‌سوي آن گشود».(18)

امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و
مأوي شيعتهم…؛ قم آشيانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شيعيان آنهاست…».(19)
و يقيناً يكي از علل مهم ولايت‌پذيري و نزول بركات بر قم،‌ وجود با بركت فاطمه
معصومه (س) است. از این‌رو مي‌توان گفت نه‌تنها آن بانوي كرامت در حيات خويش مدافع
سرسخت امامت امامان و دعوت‌‌كننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خويش نيز دل‌هاي
هزاران انسان را مجذوب و شيفته خاندان اهل بيت (ع) کرد.

 

پي‌نوشت‌‌ها

1.
انوار المشعشعين، ج 1، ص 211؛ كريمة اهل البيت، ص 38.

2.
‌مستدرك سفينة البحار، ج 8، ص 257، مادۀ «نظم».

3.
منتهي‌الآمال، كتابفروشي اسلاميه، ج 2، ص 149.

4.همان،
ص 161.

5.
تاريخ اهل بيت، ص 82؛ كريمه اهل بيت، علي‌اكبر مهدي‌پور، ص 171.

6.
محمدي بحارالانوار، ج 6، ص 117.

7.
بحارالانوار، ج 37، ص 207؛ عوالم العلوم، شيخ عبداله بحراني، ج 15، صص 376ـ375.

8.‌
الغدير، ج 3، صص 201-199.

9.
البدر الطالع، ح 2، ص 297؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 578، الغدير، ح 1، ص 197؛
انسي المطالب في مناقب علي بن ابي، ص 49، بحارالانوار، ح 36، صص 353.

10.
بحارالانوار، ج 68، ص 77؛ عوالم، ج 21، ص 325؛ ينابيع المودة،
ص 257؛ سفينة البحار، ج 2، ص 729.

11.
عوالم، ح 21، ص 354، ح 3؛ آثار الحجه، ح 1، ص 8؛ الؤلؤ المثمينة، ص 217.

12.
الكشّاف، بيروت، ج 4، ص 221ـ220؛ تفسير فخر رازي، ح 27، صص 166ـ165؛ تفسير قرطبي،
ح 8، ص 58- 43.

13.
بحار، همان، ح 68، ص 77؛ عوالم، ح 21، ص 325؛ ينابيع المودة،
ص 257؛ سفينة البحار، ح 2، ص 729.

14.
بحارالانوار، ج 43، ص 243.

15.
سورۀ احزاب، آیۀ 33.

16.
من لايحضره الخطيب، ج 4، ص 44؛ بارگاه فاطمه معصومه«س» تجليگاه فاطمه زهرا«س»،
سيدجعفر ميرعظيمي، ص 31، كريمة اهل بيت، ص 174.

17.
الحياة السياسيه، الامام الرضا (ع)، سيدجعفر مرتضي عاملي،
ص 428.

18.
بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، ج 60، ص 212، چاپ بيروت، ج 57، ص 212، ح 21؛
مستدرك الوسائل، ج 10، ص 204.

19.
بحار، چاپ اسلاميه، ج 60، ص 214، چاپ بيروت، ح 57، ص 214.

 

 

 

سوتیتر:

 1: شيخ عباس قمي در‌بارۀ فاطمه معصومه
(س) مي‌گويد:

افضل آنها سيدۀ جليلۀ معظمه، فاطمه بنت
امام موسي عليه‌السلام معروفه به حضرت معصومه عليهاالسلام است كه مزار شريفش در
بلدۀ‌ طيبۀ قم است كه داراي قبّۀ عاليه و ضريح و 
صحن‌هاي متعدده و خدمۀ بسيار و موقوفات است و روشني چشم اهل قم و بلاد و
مفاد عامه خلق است…

/

انقلاب اسلامی، خورشيدي كه همچنان مي‌درخشد

انقلاب اسلامی،
خورشيدي كه همچنان مي‌درخشد

 

غلامرضا گلي زواره

 

رایت سحر

فجر صادق از کرانه سر زد

رایت سحر به بام و در زد

از پس خروش مرغ شبگير

بر شد از مناره بانک تکبیر

بر شد از کرانه مهر خاور

ای جهان خفته سر برآور

زآن که تیغ شب‌شکاف خورشید

بر دل سیاه شب شرر زد

از پس قرن‌ها سرمای فرساینده ستم و سال‌ها خزان شوم ذلت، بهاری
با طراوت فرا رسید و باعث رویش معنویت، عزت و استقلال در ایران گردید. باغبان این
بستان معطر بزرگمردی بود از دودمان معصومین«ع» و بر شیوه آنان، با دستی
اعجازآفرین، دلی به ژرفای اقیانوس‌ها و در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون
باران رحمت فرود آمد و مردمان را به اوج شکوفایی فرا خواند و بر بال فرشتگان نشاند
و تا عرش عظمت و سربلندی برکشید.

آن روح قدسی که به فرمایش مقام معظم رهبری «حقیقتی همیشه زنده
و جاویدان است»، وارث عالمانی بود که در طی قرون و اعصار، با سلاح قلم و قدم، بیان
و بنان، از حریم دیانت و شرافت امت مسلمان صیانت و پاسداری کرده‌ بودند. آن پیر
نستوه با بیدارباش پیوسته خویش، ملتی بزرگ را به خروش و خیزش واداشت و جگرسوختگان
را از سرچشمه جاودان جاری اسلام سیراب ساخت. مشعلی که او برافروخت همان فروغ ایزدی
است که وزش بادهاي داخلی، توفان‌های خارجی و گردباد خدعه‌ها و فتنه‌ها نمی‌توانند
آن را خاموش کنند. از پرتو و انوار انقلابی که آن بزرگمرد رهبری کرد، میلیون‌ها
عطش‌زده کویر جور و جهالت بهره‌مند گردیدند تا غبار تیرگی‌ها را از دل‌ها بتکانند،
سیرت نبوی و جمال علوی را در سیمای الهی او نظاره‌گر باشند، کلامش را با گوش دل و ذهن
بنيوشند و با صلابتی شکست‌ناپذیر در راه دفاع از دیانت، شرافت و حرّیت حماسه‌آفرینی
کنند. از خون این وارستگان و شهادت‌طلبان بود که سپیده فتح و ظفر از افق سرخ این
سرزمین کهن نمایان گردید.

 

تبلوری از اسلام ناب محمدی

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» تبلور نمادی از
بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن
بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی
فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت. انقلاب اسلامی از جوهره
آیینی سرچشمه می‌گیرد که قلب یک و نیم میلیارد مسلمان را تسخیر کرده است.

 سرچشمه پیدایش این
حرکت سترگ سال ۱۳۴۱ (ش) است که علمای حوزه و در رأس آنان امام خمینی«ره» در برابر
حرکت ضد دینی دولت اسدالله علم در قالب مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به پا
خاستند، زیرا حذف قید اسلام و سوگند به قرآن در این لایحه، برای آن مرزبان حریم
دیانت قابل تحمل نبود و این حرکت به صورت اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی ‌گردید
که مبارزه با آن قطعاً یک تکلیف شرعی بود.

این اعتراض توانست در آن روزگار سراپا اختناق و تباهی، تمام
نیروهای متدین و انقلابی را بسیج و رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند تا جائی که
دولت علم این مصوبه را لغو کرد.

۱۶ سال بعد از این خیزش، انقلاب اسلامی بعد از فراز و نشیب‌های
فراوان و عبور از بحران‌های سخت و آزمون‌های تهدیدکننده، شاهد پیروزی را در آغوش
گرفت. شگفتی این فتح و ظفر به‌گونه‌ای بود که دوست و دشمن را مبهوت ساخت، اما سنت
الهی بر این قرار گرفت که این نهال چنان پا بگیرد و ریشه بدواند و شاخه بگستراند
که ضمن امیدوار ساختن جوامع اسلامی، شرق و غرب را در هراسی عمیق فرو برد.

ملت ایران به برکت این حرکت عظیم برای اولین بار توانست در
برابر سلطه‌گران بزرگ بایستد و عدم اتکا به ابرقدرت‌ها را اعلام کند.  این ویژگی، دستاورد مهمی است که دگرگونی بزرگی
را در جامعه به وجود آورد. در پیدایش این نظام، مقدمات آن و مبارزاتی که به پیروزی
انقلاب منتهی شد، عامل حقیقی همان اسلام، ایمان و تربیت اسلامی است.  

هم ملت ایران که با قیام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه جهانی
و بر ضد ابرقدرت‌های شرق و غرب کاری عظیم و بی‌سابقه را انجام داد و هم رهبر و
قائد عظیم‌الشأن این انقلاب که همانند کوه در برابر هجوم توفان‌ها ایستاد و هم
نظام نوین اسلامی که توانست کشور را بدون تکیه‌ بر بیگانگان اداره کند و جنگی را
که محل تلاقی نیروهای شرق و غرب بر ضد او بود، بدون گرایش به شرق و غرب،
شرافتمندانه و با عزت و پیروزی به سرانجام برساند، همه و همه توان خود را از اسلام
گرفته‌اند. اسلام جوهر اصلی این حوادث شگفت‌آور و مایه قدرت و صلابت و عزت ایران و
ایرانی، ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر است. (1) 

 

رویش عزت و عظمت در جهان اسلام

با وقوع انقلاب اسلامی، مسلمانان در نقاط گوناگون جهان احساس
عزت و صلابت کردند. نسیم این خیزش، روح امیدواری را در آنان زنده ساخت و آنها موفق
شدند در برابر ستمگران و زورگویان مقاومت کنند. نهضت‌های اسلامی متعددی در کشورهای
مسلمان آفریقایی و آسیایی و حتی در اروپا بر اساس جاذبه اسلام و شوق به عملی شدن
احکام الهی به وجود آمد. انقلاب اسلامی، مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد و به
آنان فهماند که نیروی محرکه ایمان و دیانت می‌تواند ملتی را از رخوت و سستی برهاند
و به اوج عزت برساند و دست قدرت‌های ظالم و تحقیرکننده استکباری را از سر آنان
کوتاه کند.

آثار این پیروزی به کشورهای اسلامی منحصر نگردید و در کشورهای
غیرمسلمان و نظام‌هایی که فشارهای ناشی از استبداد حزبی اجازه نداده بود مسلمانان
آن سرزمین‌ها حتی احساس مسلمانی کنند، نسیم فر‌ح‌زای الله‌اکبر وزیدن گرفت و
اعتقادات و باورهای خفته را به جوش آورد و گلبانگ ایمان و اسلام، خواب‌ اهریمنان
را آشفته ساخت.

شخصیت‌های فکری، سیاسی و مذهبی مسلمان تصریح نموده‌اند که
اگرچه در جهان، انقلاب‌های گوناگونی رخ داده‌اند، ولی تمام آنها به تغییرات موضعی
و جابه‌جا کردن حکام اکتفا کرده و تاریخ مصرف مشخصی داشته‌اند، ولی انقلاب اسلامی
ایران فراتر از زمان و مکان، و تحولات آن پایدار و گسترده بود و امواج و انوار
درخشان آن بسیاری از نقاط جهان را تحت پوشش قرار داد.

اگرچه بنیانگذار این حرکت در خرداد ۱۳۴۸ میهمان قدسیان و
عرشیان گردید، اما این انقلاب هیچ‌گاه از آرمان اصلی و مقدس خود فاصله نگرفت و با
رهبری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در حال پیشرفت، پویایی و پرتوافشانی است. دشمنان
نظام اسلامی ایران برای به شکست کشاندن این حرکت توفنده همچنان مشغول توطئه‌چینی و
اجرای نیرنگ‌ها و خدعه‌های پی در پی هستند، اما چون این حرکت پشتیبان الهی دارد،
نه تنها خدشه‌ای بر آن وارد نمی‌شود، بلکه بر استحکام آن افزوده می‌گردد و دوام و
استمرار می‌یابد.

انقلاب اسلامی ایران دورنمای جدیدی را در مبارزات ملت‌های
مسلمان ترسیم کرد، الگوی شایسته این حرکت در لبنان، خود را در قالب حزب‌الله نشان
داد که پیروزی‌های مکرری را به ارمغان آورد و با حمایت از فلسطین و قدس شریف و
خیزش‌های کشورهای عربی و آفریقایی، اسلام را که دینی زنده و مولد و تحول‌آفرین است
به صحنه هماوردی با استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی آورد. بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه
و شمال آفریقا نشانه‌های روشنی از بیداری اسلامی است. باران این نهضت شیعی ایران
موجبات رویش و شکوفایی ایران را فراهم آورد و جوانه امید به رهایی از ظلم دیکتاتورهایی
را که سال‌های متمادی با حمایت استکبار بر آنان حاکمیت داشتند، در دل و ذهن ملت‌ها
رویاند، گوئی آنان ندای ملکوتی امام خمینی«ره» 
و رهنمودهای نجات‌بخش آن روح قدسی را دریافته‌ بودند که فریاد می‌زد:

«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، به پا خیزید
و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرت‌ها
را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه و مجد اسلام را اعاده کنید…»(2)

 

صراط مستقیم انقلاب اسلامی و بصیرت مردم

در تاریخ خیزش انقلاب اسلامی ایران روزهایی وجود دارند که نقطه
عطف مهمی در روند حرکت و تحول جامعه محسوب می‌گردند و بر سرنوشت سیاسی ـ
اجتماعی امت اسلامی تأثیری غیرقابل انکاری دارند. قله‌هایی چون ۱۵ خرداد ۴۳، ۲۲
بهمن ۵۷، سوم خرداد 61 (آزادسازي خرمشهر)، سيزده آبان(روز مبارزه با استكبار) و 5
ارديبشت58 (سالروز واقعه طبس) جزو یوم الله تاریخ کشور ما به شمار می‌روند،
روزهائی که همگی از الگویی واحد پیروی کرده‌ و آثاری ماندگار و جاوید را در مسیر
تحولات سیاسی و اجتماعی برجای گذاشته‌اند. این روزها از بصیرت و آگاهی امت همیشه
در صحنه حکایت‌ها دارند.

 ۹ دی‌ماه سال ۱۳۸۸ نیز
یکی از ایام‌الله است که بعد از رویدادهای تلخ پس از انتخابات سال 88 به وقوع
پیوست و خون تازه‌ای را در رگ‌های انقلاب و نظام اسلامی تزریق کرد. حوادث دردناک
عاشورای سال 88 در عین حال که درس‌ها و عبرت‌های بزرگی را با خود به همراه داشت، به
لحاظ عمق رذالت، همه مردم را شرمنده ساخت. عدم درک موقعیت و اصرار نادرست برخی از
افراد بر مواضع غیراصولی و لجوجانه، بدخواهان و دشمنان را تا آنجا امیدوار و جسور
کرد که عده‌ای در فضای غبارآلودی که پس از انتخابات به وجود آمد، وقیحانه به
مقدسات مردم اهانت کردند.

پس از این فاجعه اسف‌بار، مردم بار دیگر به صحنه آمدند و خوش
درخشیدند و در اجتماعاتی پرشور، از جمله در راه‌پیمایی باشکوه تهران، زیباترین
جلوه‌های تبری و تولی را به نمایش گذاشتند و با اشک و آه و ناله‌ای که از بصیرت و
معرفت آنان حکایت داشت، پیمان ابدی خود را با ولایت تجدید کردند. رویدادهای
عاشورای 88 به منزله جرقه‌ای بود که بر خرمن بغض‌‌ مردم افتاد و آنان را برای
حضوری پرشکوه مهیا ساخت.

این رویداد در کنار سایر نقاط عطف در تاریخ انقلاب اسلامی،
دستاوردهای باشکوهی داشت، از جمله آن که به تجمعات و تلاش‌های فتنه‌گران در برخی
از مناسبت‌ها خاتمه داد. همچنین در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ۸۸ نیروهای داخلی و مخالفین
خارجی و عوامل مؤثر در آشوب‌آفرینی‌ها متوجه این حقیقت گردیدند که نظام جمهوری
اسلامی استوارتر و مستحکم‌تر از آن است که با این التهابات موضعی و سطحی، در آن
کاستی و خللی به وجود آید. همچنین وقایع مزبور، بر خودآگاهی و بصیرت مردم برای
پیمودن صراط مستقیم انقلاب اسلامی افزود و نیروهای وفادار به نظام و رهبری را با
یکدیگر متحد و منسجم‌ ساخت.و در نتیجه، فتنه‌گران و اهل نیرنگ و خدعه متلاشی
گردیدند و در سوراخ‌های خود خزیدند.

 همدلی و همگرایی امت
مسلمان در پی حماسه 9 دی جدی‌تر و اتحاد و انسجامی که حول محور رهبری و تدابیر
خردمندانه ایشان به دست آمد، ذخیره ارزشمندی برای حکومت‌های تحول‌آفرین بعدی گردید.
حماسه 9 دی و پیامدهای نویدآفرین آن ثابت کرد که نظام استوار اسلامی می‌تواند از
چالش‌ها و بحران‌ها به سلامت عبور کند و این وقایع را به فرصتی با ارزش برای تقویت
بنیان‌های خود مبدل سازد.

این ایام‌الله در واقع کلاس درس و عبرت و بصیرت‌ و هشدار برای
همگانند تا بدانند که افراط و تفریط و خودمحوری و خودخواهی موجب دور شدن از مسیر
اصلی می‌شود، سرنوشت ملتی فداکار و همیشه در صحنه را برای رسیدن به اهداف خود با
تهدید روبه‌رو می‌سازد و موجب تقابل تمامی دشمنان از طوایف و طیف‌های گوناکون با
انقلاب می‌گردد.    

نخبگان
سیاسی و فکری باید از این وقایع، درس‌ها و حکمت‌های فراوان بیاموزند و بدانند
چنانچه پرهیزگاری، پارسایی و فضیلت با سیاست توأم نگردد، همواره از توده‌های مردمی
عقب  خواهند ماند.  

 

پی‌نوشت:

 1.  فرازی
از پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسب سالگرد رحلت امام
خمینی

2.  فرازی از بیانات امام«ره» در ۲۱ شهریورماه ۵۹.

 

 

سوتیتر:

 

1.

 

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» نمادی از بعثت محمدی،
حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت
مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب
سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت.

 

/

تنها رضای خدا در نظرم بود

«ناگفتههای انقلاب »در گفت وشنود با مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش

 

تنها
رضای خدا در نظرم بود

 

گفت
وگویی که درپی می‌آید در سالیان میانی دهه 70 و در دورانی که مرحوم استاد علی اکبر

پرورش
هنوز در تهران می‌زیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره‌ای از خاطرات
خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداخته‌اند. با طلب علو درجات و رضوان خاص
ربوبی برای استاد پرورش، شما را به مطالعه این مصاحبه پرنکته
كه تاكنون انتشارنيافته دعوت می‌کنیم. امید آنکه مقبول افتد.

 

باتشکر
از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وگو، بفرمائید که فعالیت
های قبل از انقلاب شما در چه زمینهای بود؟

بسم
الله الرحمن الرحیم. من قبل از انقلاب کارم دبیری دبیرستان‌ها و دانشسراها و تدریس در آموزش و پرورش بود. در کنار آن
فعالیت‌های سیاسی هم می‌کردم. قبل از انقلاب چندین بار به خاطر فعالیت‌های سیاسی و سخنرانی‌های مذهبی توسط ساواک دستگیر شدم و در آخرین باری که دستگیر
شده بودم با عنایت خداوند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شدم.

آقای
پرورش! شما با شهیدآیت الله بهشتی مدت زیادی محشور بودید. سوابق آشنایی شما با این
شهید مظلوم از کجا شروع شد؟

من
با شهید بهشتی از دوران جوانی آشنا شدم. ایشان در دوران طلبگی به اصفهان می‌آمدند و چون با ایشان هم‌محله‌ای
و در ‌محله ‌چهارسوق‌ بودیم، به همین خاطر روابط نزدیک‌تری داشتیم. شهید بهشتی به هنگام سفر به اصفهان
نوجوانان محله را در مسجدی جمع می‌کردند
و برای آنها مسائل اسلامی و قرآنی را توضیح می‌دادند و جوانان را هم با کارهای تشکیلاتی آشنا می‌ساختند.من هم چون در فراگیری مسائل قرآنی استعداد
داشتم، مورد لطف و محبت زیاد ایشان قرار می‌گرفتم
و از این رو ارتباط بنده با شهید بهشتی روز به روز بیشتر می‌شد. پس از مدتی وارد آموزش و پرورش شدم و انس بیشتری با این
شهید بزرگوار داشتم و در جلساتی که روزهای چهارشنبه در تهران برگزار می‌شد من هم گاهی شرکت می‌کردم. پس از چندی به خاطر ارتباط و همفکری با این شهید،
فعالیت‌های سیاسی را در اصفهان زیر نظر ایشان انجام می‌دادم. شهید بهشتی برای کمک به خانواده شخصیت‌ها و افرادی که دستگیر می‌شدند پول‌هایی
را در اختیارم می‌گذاشتند که بین خانواده آنان تقسیم می‌کردم.

با
شهید مطهری هم سابقه آشنایی داشتید و این شهید بزرگوار در کتاب سیری در نهج
البلاغه هم از شما ذکر خیری کردهاند. علت ذکر نام جنابعالی از سوی شهید
مطهری چه بود؟

قبل
از انقلاب به اغلب شهرهای کشور برای سخنرانی سفر می‌کردم و شاید شهری نباشد که من قبل از انقلاب در آن سخنرانی
نکرده باشم. در ماه‌های نزدیک
به پیروزی انقلاب که شهید مفتح جلسات سخنرانی را در مسجد قبا برگزار می‌کرد، بنده هم یکی از سخنران‌های آنجا بودم و چون شهید بهشتی و شهید مطهری هم در آن زمان
از سخنرانی ممنوع بودند در جلسات مسجد قبا شرکت می‌کردند. شهید مطهری از سال‌های قبل از انقلاب به من محبت داشتند و هر وقت به اصفهان می‌آمدند خدمتشان می‌رسیدم.

اما
در مورد این که چگونه شد اسم مرا در کتاب سیری در نهج‌البلاغه آورده‌اند،
عرض می‌شود شبی شهید مطهری در منزل ما بودند. صبح روز
بعد با شهید مطهری در یک محفل بزرگ علمی در شهر نجف‌آباد شرکت کردیم. در آنجا بحثی از زهد به میان آمد و در
باره زهد تعبیری کردم که شهید مطهری خیلی پسندید. گفتم به نظر من می‌رسد زهد در اسلام یعنی برداشت کم و بازدهی زیاد.
وقتی این جمله را گفتم ایشان شادمان شد و به من عنایت کرد. خدمتشان عرض کردم جزوه‌ای هم در این زمینه نوشته‌ام. ایشان در آن مجلس زیاد ننشستند و به من فرمودند: «بلند
شوید و با هم به اصفهان برویم و آن جزوه را بدهید تا ببینم». وقتی شهید مطهری جزوه
را دید پسندید و گفت: «من در کتاب سیری در نهج‌البلاغه از شما نام می‌برم». این جزوه خدمت ایشان بود و بعد از شهادتشان توسط
فرزندشان به من برگردانده شد.

وقتی
انقلاب پیروز شد، کجا بودید؟

در
آن روز در زندان بودم. از ماه‌ها
قبل از پیروزی انقلاب بنده را به عنوان تلاش برای ایجاد عدم امنیت و اخلال در امور
کشور دستگیر کرده بودند.

اولین
سِمتی که بعد از پیروزی انقلاب به شما محول شد، چه بود؟

پس
از پیروزی انقلاب کمیته‌ای برای
ایجاد نظم و امنیت در اصفهان به وجود آمد و در آنجا بنده را به عنوان مسئول کمیته
شهر اصفهان انتخاب کردند.

مردم
اصفهان در انقلاب و جنگ نقش بزرگی داشته
اند. این مردم را چگونه دیدهاید؟

اصفهان
شهری است که ریشه‌های فرهنگی در آن عمیق است و مردم آن از فهم و
آگاهی بالایی برخوردارند. در مسائل دقیق و حسابگرانه وارد می‌شوند. در جنگ هم برای جبهه‌ها پشتوانه خوب و حماسه‌آفرین‌ترین
شهدا از اصفهان بودند. پرجمعیت‌ترین
شهدا به نسبت جمعیت مربوط به اصفهان بود و همین عوامل امام را به این تعبیر کشاند
که فرمودند: «کجای دنیا شهری مثل اصفهان پیدا می‌کنید؟»

برگردیم
به خاطراتتان.مسئولیت
های
بعدی
تان در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟

در
ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب از طرف مردم اصفهان
برای نمایندگی مجلس خبرگان که برای تدوین قانون اساسی تشکیل شده بود انتخاب شدم و
مدت سه ماه در مجلس خبرگان در خدمت بزرگانی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی در حد
توان فعالیت کردم. پس از چند ماه در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی
مردم به عنوان نماینده اصفهان انتخاب شدم. پس از آن مدت سه سال و نیم مسئولیت
وزارت آموزش و پرورش را عهده‌دار
بودم. در سومین و چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مجدداً به عنوان
نماینده مردم اصفهان برگزیده شدم.

با
چه انگیزه
ای
در انتخابات های ادوار گوناگون مجلس ونیز میاندوره ای ها، ثبت
نام
می کردید؟

در
مورد علل حضورم در مجلس نکته مخفی و پنهانی ندارم که بخواهم برای تشریح آن زیاد
صحبت کنم. انگیزه من همان مواردی است که ازدوره اول مجلس اعلام کرده بودم و معتقد
بودم می‌توانم در مسئله قانون‌گذاری و به‌ویژه
در رشته تخصصی خودم یعنی مسائل فرهنگی و آموزشی نقش مؤثری در تدوین قوانین داشته
باشم. همچنین توانایی انجام وظیفه نظارتی را در خود می‌دیدم.

شاید
بهتر بود که از آغاز این پرسش رامی‌پرسیدیم که یک نماینده مجلس ازدیدگاه شما چه
رسالتی دارد؟

از
نظر قانونی یک نماینده باید در کارهای قانون‌گذاری شرکت فعال داشته و برای تدوین یک قانون جامع کوشا
باشد. علاوه بر آن بر قانونی که در کشور اجرا می‌شود نظارت کند تا به بهترین وجه اجرا شود، اما در کنار این
دو وظیفه اگر فردی به کار و مشکلات مردم و حوزه انتخابیه‌اش کاری نداشته باشد به‌طور طبیعی نمی‌تواند
قانون‌گذار خوبی باشد. یک نماینده باید مشکلات مردم را
لمس کند و برای رفع آنها طرح و برنامه داشته باشد و برای درمان نارسایی‌ها دستگاه‌های
اجرایی را بسیج کند که این مسائل هم بخشی از وظایف نظارتی نماینده محسوب می‌شود.

در
سال 59 برای انتخاب نخست
وزیر
هیئتی از سوی مجلس تعین شد و شما یکی از اعضای آن جمع بودید. این هیئت چرا و چگونه
تشکیل شد؟

کار
انتخاب نخست‌وزیر به بن‌بست رسیده بود و بنی‌صدر
به سادگی حاضر نبود کسی را معرفی کند و می‌خواست
سلامتیان را معرفی کند، ولی مجلس نمی‌پذیرفت.
چون کار به درازا کشید امام اعتراض فرمودند. بنی‌صدر مجبور شد حکمیتی را از مجلس بپذیرد. پیشنهاد کرد چند
نفر انتخاب شوند و فردی را برای نخست‌وزیری
معرفی کنند. مجلس پنج نفر مرکب از حضرت آیت‌الله
خامنه‌ای، حضرات آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی،
یزدی و بنده را برای این کار انتخاب کرد. بنی‌صدر نپذیرفت مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده مردم
تهران بودند و همچنین آقای هاشمی عضو هیئت باشند. در نتیجه سه نفر دیگر کار را
شروع کردند. پس از یک ماه بحث و بررسی چهارده نفر برای احراز پست نخست‌وزیری کاندیدا شدند و این هیئت در نهایت به مرحوم
شهید رجایی رسید، ولی بنی‌صدر
با این مرد بزرگ برخورد زشت و زننده‌ای
کرد، اما شهید رجایی با اخلاق و متانت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داد و بالاخره به مجلس معرفی شد و رأی
بالایی را هم کسب کرد.

آقای
پرورش! شما در سال
های
اول جنگ از سوی مجلس به عنوان نماینده در شورای
عالی دفاع شرکت میکردید. از آن دوران خاطرهای تعریف کنید.

در
اوایل جنگ به فرمان امام مجلس دو نفر نماینده در شورای‌‌عالی دفاع انتخاب کرد که بنده و شهید محمد منتظری انتخاب شدیم
و مدت‌ها در خدمت مقام معظم رهبری که آن روز نماینده
امام در شورا بودند و همچنین آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی و دیگر دوستان حضور
داشتند. بنی‌صدر مسئول شورای‌عالی دفاع بود. خاطرات زیادی از ملاقات‌ها با حضرت امام دارم.یک شب که برای شرکت در جلسه
شورای‌عالی دفاع به پایگاه وحدتی دزفول رفته بودیم، بنی‌صدر برای تحقیر آقایان دستور داده بود که آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی را بازرسی بدنی کنند و پاسداران
آنها را هم راه ندهند و این خیلی برای ما دردناک بود. به هنگام بازرسی بعضی از
پاسداران ناراحت شدند و چون دیدند کار به جای باریک می‌کشد، دیگر دستور دادند مقام معظم رهبری و آقای هاشمی را
بازرسی نکنند، اما یک قدری به هنگام ورود معطل کردند. بعد از اتمام جلسه هم یک پتو
به این آقایان دادند و اجازه ندادند برای استراحت در پایگاه وحدتی بمانند، لذا این
بزرگان برای استراحت به مدرسه‌ای
در شهر دزفول رفتند و در کنار بسیجی‌ها
خوابیدند. نکته تأسف‌بار این بود
که بنی‌صدر تحقیرها می‌کرد و زودتر از همه نزد امام می‌رفت و از آقایان شکایت می‌کرد. وقتی خدمت امام می‌رسیدیم ملاحظه می‌شد
بنی‌صدر حقایق را وارونه جلوه داده است و این بیشتر
انسان را آزرده می‌کرد.

یک
روز که خدمت امام رسیدیم پیشنهاد شد کسی مسائل را خدمت امام توضیح بدهد. مرا برای
این کار انتخاب کردند، چون از مجلس و کمی آزادتر از دیگران بودم. حدود 45 دقیقه
تمام واقعیات را شرح دادم و همه توهین‌های
بنی‌صدر را بیان کردم و گفتم بنی‌صدر در جایی زندگی می‌کند که هنوز حالت کاخ دارد و مجسمه‌ای عریان در باغ وجود دارد. امام که اینها را شنید، فرمود:
«عجب! بنی‌صدر که خلاف آن را برایم گفته است». در این جلسه
مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند:
«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم
در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین
حال پر مهر بود. امام خطاب به آیت‌الله
خامنه‌ای فرمودند: «جناب آقای خامنه‌ای من هم ادراک دارم و می‌فهمم» و این نگاه نافذترین نگاه امام در بین صدها نگاهی بود
که دیده بودم.

در
چند دوره
ای که نماینده مردم اصفهان بودید
برای حل مشکلات مردم چه کردید؟

مشکلات
مردم انواع و اقسام دارد. یک بخش مسائل شخصی و بخش عمده‌ای از آن مسائل عمومی است. برای مشکلات عمومی نظیر گرانی،
امنیت و… تلاش می‌شد تا
دستگاه‌های اجرایی را برای حل آنها بسیج کنیم و خودمان
هم برای ارائه راه‌حل آنها همفکری می‌کردیم. از سوی دیگر چون تجربه کاری‌ام مسائل فرهنگی بود، در این زمینه سعی می‌کردم برای دانش‌آموزان جلسات متعدد پاسخ به سئوالات برگزار کنم و به
نارسایی‌های فرهنگی آنها شخصاً رسیدگی کنم. در اطراف
اصفهان نیز تعداد زیادی روستا و بخش وجود دارد که جزو موارد تحت پوشش حوزه
انتخابیه بود که اغلب مشکلات مقطعی مانند آب، آسفالت معابر، مدرسه و برخی مسائل
کشاورزی مانند کمبود کود، سم و… داشتند که برای حل اینها در حد توان تلاش می‌کردم.

در
مجلس چهارم شما مسئول جلسه نمایندگان حزب
الله بودید. این جمع چگونه به وجود آمد و کار آن چه بود؟

این
جمع همان چیزی بود که به آن فراکسیون می‌گویند.
این جلسه هر دو هفته یک بار تشکیل می‌شد
و برای مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور اندیشه می‌کرد و تصمیم‌گیری
مقتضی را انجام می‌داد. در این جلسه وزرا دعوت می‌شدند و به سئوالات نمایندگان پاسخ می‌دادند. در مجموع یک مجمع فعال برای هماهنگی و
پیگیری مسائل و مرکزی برای تشکل و هماهنگی افکار برادران و خواهران نماینده حزب‌الله و پاسداری از حریم ولایت و امامت خیلی کوشا
بود.

شما
سال
ها در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردید. مسئولیتتان چه بود و یک حزب
خوب را چگونه تعریف می
کنید؟

در
حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی بودم و پس از شهادت شهید بهشتی و در زمان
دبیرکلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قائم‌مقام
حزب بودم. از قبل از انقلاب به کارهای تشکیلاتی علاقه زیادی داشتم و معتقدم حرکت
انسان آن وقت بالنده می‌شود که در
تشکیلات شکل بگیرد. مراد از حزب هم همین است که انسان‌های همفکر و هم‌اندیشه
را دور هم جمع و سعی کند هدف متعالی و ارزشمند رساندن رسالت اسلامی را به جان تشنه‌کامان فعال‌تر و شکوفاتر به دیگران برساند.

در
حال حاضر در کدام تشکیلات عضو هستید و سمتتان چیست؟

هم
اکنون در جمعیت مؤتلفه اسلامی عضویت دارم و قائم‌مقام دبیرکل هستم.

چطور
شد جمعیت مؤتلفه را برای فعالیت انتخاب کردید؟

مؤتلفه
از سابقه‌دارترین تشکل‌های اسلامی ایران است. هم خوش‌نام و هم خوش‌سابقه
است و در آن عناصر انقلابی و مبارز حضور دارند. قبل از تشکیل حزب جمهوری اسلامی
جمعیت مؤتلفه به وجود آمد و سابقه شروع آن به آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام
می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب که حزب جمهوری اسلامی
را شهید بهشتی به همراه شخصیت‌هایی
مانند آقای هاشمی، شهید باهنر و آیت‌الله
خامنه‌ای تأسیس کردند جمعیت مؤتلفه سعی کرد خودش را در
اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار بدهد و با آن همکاری کند. بعد از این که حزب تعطیل
شد آقای عسگراولادی از حضرت امام سئوال کردند الان که حزب تعطیل شده است آیا اجازه
می‌دهید فعالیت مؤتلفه را شروع کنیم و با اجازه حضرت
امام کار مؤتلفه دو باره آغاز شد. چند سال قبل هم آقای عسگراولادی از بنده برای
عضویت در مؤتلفه دعوت کردند و من هم چون افراد این تشکیلات را پرسابقه و باارزش می‌دانستم، لذا عضویت را پذیرفتم و در شورای مرکزی
مؤتلفه مرا به عنوان قائم‌مقام
دبیرکل جمعیت انتخاب کردند.

با
اجازه شما کمی از مسائل سیاسی فارغ می
شویم و به مباحث اخلاقی بپردازیم. ما شما را یک فرد عارف و
اهل اخلاق می
دانیم.
عرفان یعنی چه؟

این
حسن ظن شماست که مرا این طور می‌شناسید،
اما بنده خودم را نه عارف و نه اهل عرفان می‌دانم، ولی گاهی در این زمینه جملاتی را بر اساس علاقه و شوق
و ذوق عرض می‌کنم. در مورد عرفان می‌دانید که جوهره و مخ عرفان عشق به خدای متعال است و این که
انسان چگونه و از چه راه‌هایی برای
تقرب به ذات آن عزیز بهره‌مند
شود و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را درک کند، جوهر بحث‌های عرفان را تشکیل می‌دهد.

بزرگترین مشخصه عرفان واقعی چیست؟

بزرگ‌ترین مشخصه عرفان واقعی ملاقات خداوند است. قرآن
کریم می‌فرماید: «مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ»(1)
چون هدف از بهشت هم لقای خداوند است. دو وجود مبارک ما را به این ملاقات رهبری می‌کنند، یکی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) که قرآن مجسم
و دیگری قرآن کریم که پیامبر مکتوب است. این دو وجود ارزشمند و ائمه طاهرین
راهگشای ما به سوی خداوند هستند.

راه
ورود به قرآن چگونه است؟

راه
ورود به قرآن زیاد است. یکی قرآن می‌خواند
که بگوید قرآن را می‌توانم
بخوانم، دیگری بیان می‌کند تا علم
خود را بروز بدهد. بعضی با صوت می‌خوانند
تا قرآن را زیبا جلوه بدهند، اما قرآن اینها نیست و کسی از این طریق نمی‌تواند طرفی ببندد. تنها راهی که وجود دارد تا
انسان از قرآن بهره ببرد این است که انسان خود را مریض ببیند و در حقیقت مریض به
دنبال درمان است. قرآن فرموده است من دوای درد مریض هستم. اگر انسان خود را مریض
بداند و برای درمان بیماری خود به دنبال شفا از این کتاب مقدس باشد، به نظر من
بهترین راه برداشت و استفاده از قرآن را یافته است.

شما
در مطالب خود از شعر زیاد استفاده می
کنید. چقدر به شعر علاقه دارید؟

از
شعر مختصری بهره‌مند هستم و مقداری از اشعار شعرای بزرگ را از حفظ
دارم. شاید حدود 50 هزار بیت شعر عربی و فارسی را حفظ هستم.

شاعران
مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

به
سادگی نمی‌توان شاعران بزرگ را معرفی کرد، زیرا هر کدام از
شعرای بزرگ در بعدی از ابعاد قدرتمند و توانا هستند، اما در عالی‌ترین سطح از شعرایی که مورد علاقه همگان قرار
دارند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، فردوسی و… در پایه نخستین شعر فارسی هستند، اما
خود من به اشعار مولوی علاقه خاصی دارم. معتقدم این مغز بزرگ و اندیشه عظیم قرون و
اعصار انسانی بود که سخت‌ترین مطالب
را با بهترین وجه و ساده‌ترین زبان
بیان کرده است و شخصیتی عظیم‌تر
از مولوی در بین متفکرین نمی‌شناسم.
من با اشعار مولوی و حافظ بیشتر مأنوس هستم و در مورد زیباترین شعر معتقدم همه
سرایندگان آنگاه که همه حرف‌های
خود را زدند، عظیم‌ترین شعری که می‌سرایند، سکوت است. این عالی‌ترین مرحله کمال یک شاعر است.

به‌طور مثال نظامی گنجوی می‌گوید:

«سراینده‌ای داشتم در نهفت

که
با من سخن‌های پوشیده گفت

کنون
این سراینده خاموش گشت

مرا
نیز گفتن فراموش گشت»

 

و
یا پروین اعتصامی می‌گوید:

«اينكه
خاك سيه‌اش بالين است

اختر
چرخ ادب پروین است

هر
که باشی و هر جا برسی آخرین منزل هستی این است

صاحب
آن همه گفتار امروز

سائل
فاتحه و یاسین است

دوستان
به که ز وی یاد کنند

دل
بی‌دوست بسی غمگین است»

آقای
پرورش! حضرتعالی یک شخصیت فرهنگی هستید. وضعیت فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی می
کنید؟

ما
در کشورمان شخصیت‌های فرهنگی صاحب فکر زیاد داریم، اما اینها به
اعتبار خصوصیاتشان از اول انقلاب جذب کارهای جاری و اجرایی شدند و فرهنگ کشور از
وجود این شخصیت‌ها بی‌بهره
مانده است و یا اگر بهره می‌گیرد
بسیار کمتر از توان این بزرگان است. تعدادی از شخصیت‌های فرهنگی هم در اوایل انقلاب شهید شدند. در نتیجه عناصری
که قبل از انقلاب در جهت مقاصد خودشان کار فرهنگی می‌کردند وقتی صحنه را خالی دیدند از آنجا که دل خوشی از نظام
نداشتند، شروع به کار فرهنگی کردند و کارهای مربوط به فیلم، هنر، نویسندگی، موسیقی
و آنچه را که مربوط به فرهنگ و هنر بود، در دست گرفتند. نمی‌خواهم بگویم در همه جا این طور بود، اما اغلب این گونه شد.
این حضرات بعضی از هنرمندان را خریدند و بخشی از سینما را در تیول خود قرار دادند.
بارها گفته‌ام در همه کشورهای دنیا که انقلاب و یا رفورم
داشته‌اند، حداقل تا چند سال سینمای انقلاب دارند، ولی
انقلاب ما با آن همه عظمت و بزرگی حتی یک روز سینمای انقلاب نداشته است و متأسفانه
فیلم‌ها همان وضع سابق را داشت، غیر از معدودی از
نویسندگان بقیه کار خود را انجام می‌دادند.
فقط در عالم شعر یک تحول ایجاد شد و این را هم مردم شروع کردند و شعر انقلاب را
سرودند و پس از آن شعرای انقلاب هم ظهور و بروز کردند.
چند سالی است که با عنایت بزرگ‌ترین مرجع فرهنگی کشور یعنی مقام معظم رهبری هنرمندان و عناصر فرهنگی در حال
کشف و ظهور هستند و میدان برای آنها باز شده است.

برای
رونق و بهتر شدن وضعیت فرهنگی کشور چه توصیه
ای دارید؟

کسی
که می‌خواهد فرهنگی را معرفی کند، اول خودش باید آن
فرهنگ را بشناسد. فرهنگ این کشور یک فرهنگ مذهبی و دینی است و عمق آن ریشه در
اندیشه اسلامی دارد. اگرچه به تعبیر شهید مطهری اثر متقابل با اسلام داشته، ولی به
هر جهت از اسلام تأثیر پذیرفته و فرهنگ خودش را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده است.
من معتقدم عمیق‌ترین کار فرهنگی این است که اول خود فرهنگ اسلامی
و ایرانی را کشف کنیم و بعد از این مرحله بلندی و عظمت آن را دریابیم. اگر نحوه
هدایت نسل جوان را به این زلال جاری فرهنگی که همه تشنه هستند خوب بیابیم و بیان
کنیم، به‌طور یقین پیروان زیادی برای آن وجود دارد.

به
نظر شما بزرگ
ترین هدیه
انقلاب اسلامی به دنیای امروز وبه ویژه ملت ایران چیست؟

بزرگ‌ترین هدیه انقلاب اسلامی احیای امر امامت بود،
چون امامت به وجود آمد، امت هم به وجود می‌آید.
در حقیقت انقلاب مفهوم متعال امت را پایه‌گذاری
کرد. به برکت وجود امام امت به وجود آمد.

بهترین
خواسته شما در زندگی چیست؟

آنچه
که دوست دارم بدان برسم، این است که انسانی باشم عامل واقعی به اسلام و در جهت
رضایت خداوند متعال گام بردارم.

       

پینوشت:

(1)  قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 5.      

 

سوتیتر:

 

1.

مقام معظم رهبری
از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند:
«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو». آیت‌الله
خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه
امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود.

 

 

 

 

  

/

نگاهی اجمالی به لایحه بودجه ۹۳

نگاهی اجمالی به
لایحه بودجه ۹۳

دکتر عبدالحمید انصاری

لایحه بودجه سال ۹۳ پیشنهادی دولت هم‌اکنون در کمیسیون تلفیق به
تصويب رسيد و به زودی به صحن علنی خواهد رفت. به همین مناسبت لازم است محاسن و
معایب آن از منظر کارشناسی مورد توجه قرار گیرد:

الف) محاسن

۱ـ از سال ۸۴ تاکنون اولین بودجه‌ای است که در زمان مقرر در
قانون اساسی (۱۵ آذرماه) به دستگاه قانونگذاری تحویل شده است. در ۸ سال گذشته به
هر دلیل، لایحه بودجه از ۳۵ تا بیش از ۱۰۰ روز دیرتر از موعد مصرح در قانون اساسی
به مجلس تقدیم می‌شد که عملاً امکان بررسی و تحلیل کارشناسانه را از کمیسیون‌ها و
کارشناسان سلب می‌نمود. به اين ترتيب بعضاً نمايندگان برای معطل نماندن فعالیت‌ها،
ناگزیر از تصویب بودجه‌های ماهانه و فصلی می‌شدند.

۲ـ خلاصه شدن احکام بودجه‌ای.

۳ـ کاهش محسوس قانون‌نویسی در متن احکام بودجه: متأسفانه به
دلایل گوناگون منجمله مسیر سخت و دشوار و طولانی تصویب قوانین، دستگاه‌های اجرایی
و نمایندگان مجلس از فرصت فراهم آمده برای تصویب بودجه استفاده کرده و پیشنهادات
عمرانی و غیرجاری خود را در متن بودجه می‌گنجاندند که هر چند موجب رضایت مناطق بود
اما اختلال سیستمی و استراتژیک آن در اقتصاد ملی غیرقابل جبران بود.

۴ـ شفافیت نسبی. لایحه بودجه در قیاس با لوایح بودجه ۸ سال
گذشته از شفافیت بیشتری برخوردار است، اما همچنان در برخی از بخش‌ها عدم شفافیت
وجود دارد که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. عنایت داشته باشید که شفافیت مقایسه‌ای
مدنظر است.

 

ب) معایب:

۱ـ عدم انطباق با قانون برنامه پنجم: لایحه در مواردی برخلاف
قانون برنامه پنجم تنظیم شده است. به عنوان مثال در ماده ۲۱۹ قانون مذکور،‌حکم به
تنظیم بودجه عملیاتی از سال سوم برنامه داده شده است، اما در حالی که وارد سال
چهارم می‌شویم به روش بودجه‌ریزی عملیاتی همچنان اعتنایی نشده است.

۲ـ انبساطی بودن: علی‌رغم ادعای دولت ارقام بودجه کاملاً
انبساطی است. به عنوان نمونه پیش‌بینی رشد ۳۸ درصدی درآمدهای مالیاتی نسبت به
عملکرد سال ۹۲ در شرایط فعلی واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

رقم کل مالیات پیش‌بینی شده سال ۹۳ معادل ۶۶.۰۰۰ میلیارد تومان
است که نسبت به رقم ۵۶.۰۰۰ میلیارد تومان سال ۹۲ معادل ۱۰.۰۰۰ میلیارد تومان فزونی
دارد. رقم عملکرد سال ۹۲ حدود ۴۹.۰۰۰ میلیارد تومان تخمین زده می‌شود که به این
ترتیب ۱۷.۰۰۰ میلیارد تومان رشد درنظر گرفته شده است. با عنایت به رکود فعلی
اقتصاد کشور مشخص نیست دولت با کدام استدلال این مقدار رشد مالیات را معقول می‌داند.

مالیات بر مشاغل در سال ۹۱ معادل ۱۹۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۲
معادل ۲۹۰۰ میلیارد تومان که عملکرد آن ۲۴۰۰ میلیارد پیش‌بینی می‌شود. این مالیات
در سال ۹۳ معادل ۳۲۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است.

رشد مالیات حقوق کارکنان ۲۱ درصد برآورد گردیده، پیش‌بینی این
رقم در سال ۹۱ معادل ۳۹۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۴.۷۰۰ میلیارد تومان
(عملکرد ۵۲۰۰ میلیارد تومان) و پیش‌بینی سال ۹۳ معادل ۶۳۰۰ میلیارد تومان است که
با توجه به رشد ۱۸ درصدی حقوق کارکنان و تورم ۲۵.۳ درصدی در پایان سال ۹۳ معلوم
نيست چه منطقی پشتیبان این افزایش‌ها است؟

۳ـ وابستگی به درآمدهای نفتی: درآمدهای ریالی با منشأ فروش نفت
در سال ۹۱ معادل ۵۴.۰۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۶۴.۰۰۰ میلیارد تومان و در
سال ۹۳ معادل ۷۸.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است که حتی با فرض تحقق کامل پیش‌بینی
درآمدی سال ۹۲ معادل ۱۴.۰۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۳ وابستگی بیشتری تعریف شده است
که این امر آشکارا برخلاف قانون برنامه پنجم و سند چشم‌انداز و ابلاغیه مقام معظم
رهبری مبنی بر کاهش سالانه ۱۰ درصد وابستگی هزینه‌های جاری به نفت است.

۴ـ حجیم شدن بیشتر دولت: بودجه عمومی دولت برای سال ۹۳ معادل
۱۹۵.۰۰۰ میلیارد تومان و بودجه اختصاصی معادل ۲۴.۰۰۰ میلیارد تومان جمعاً معادل
۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است. اگر به این نکته توجه کنیم که عملکرد
درآمدی سال ۹۲ در بهترین گمانه‌زنی‌ها معادل ۱۳۰.۰۰۰ میلیارد تومان و هزینه جاری
معادل ۱۲۳.۰۰۰ میلیارد تومان است؛ یعنی فقط ۷.۰۰۰ میلیارد برای کارهای عمرانی مصرف
خواهد شد، دولت چه استدلالی برای کسب ارقام فوق دارد؟ اضافه می‌نماید که اگر رقم
بودجه شرکت‌های دولتی را هم اضافه کنیم جمع کل بودجه در سال آینده ۷۸۳.۰۰۰ میلیارد
تومان خواهد شد.

۵ـ افزایش یارانه نان: دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه
جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است كه این امر برخلاف نص قانون
هدفمندی یارانه‌ها و معارض تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه
این روش غلط از هم‌اکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج
شده و صف‌های طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل
رؤیت است. عوارض منفی این رویه بسیار بیشتر از چیزی است که اشاره شده. به موارد
فوق معطلی و اتلاف وقت غالب مصرف‌کنندگان معمولی و نارضایتی عمومی از کاهش شدید
کیفیت نان و هدر رفت منابع با ارزش غذایی و اسراف نیز باید به اشکالات این رویه
افزوده شود.

۶ـ فزونی بودجه شرکت نفت بر بودجه عمومی دولت: منابع و مصارف
شرکت نفت از منابع و مصرف دولت در بودجه عمومی با تفاوت حیرت‌انگیزي بیشتر است.
بودجه عمومی دولت در سال ۹۳ معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان و درآمد شرکت نفت ۳۱۵.۰۰۰
میلیارد تومان است. هزینه عمومی دولت نیز ۲۱۹.۰۰۰ و برآورد هزینه شرکت نفت ۲۹۲.۰۰۰
میلیارد تومان است. این نحو تخصیص اعتبار زمینه بروز انواع تخلفات، سوءاستفاده‌ها
و بی‌عدالتی‌ها را فراهم می‌آورد. موارد خلاف و متعارض با قوانین فراوان است،
مثلاً تبصره ۲ بند الف لایحه بودجه خلاف قانون تجارت، سند چشم‌انداز و قانون
برنامه پنجم است.

در این بند، شرکت ملی نفت «شرکت سهامی» نامیده شده است که ۱۴.۵
درصد از ارزش کل نفت خام تولیدی را به خود اختصاص می‌دهد. پرسش اين است كه با
استناد به کدام قانون، شرکت نفت «سهامی» معرفی گردیده و سهامداران آن کدام اشخاص
حقیقی یا حقوقی هستند؟

۷ـ عدم توجه به قانون برنامه پنجم و قانون هدفمندی یارانه‌ها:
براساس قوانین فوق، دولت مکلف است قیمت فروش نفت و فرآورده‌های آن را در داخل کشور
تا پایان برنامه پنجم حداقل به ۹۵ درصد فوب (FOB) خلیج فارس
برساند، در حالی که در لایحه بودجه ۹۳ بهای نفت تحویلی به پالایشگاه‌ها بشکه‌ای
۱۸.۵ دلار تعیین شده است. با توجه به پیش‌بینی ۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت در سال
آینده فاصله ۹۵ دلار حکم قانون برنامه و قانون هدفمندی یارانه‌ها برای فروش هر
بشکه با ۱۸.۵ دلار تفاوتی معادل ۷۶.۵ دلار را نشان می‌دهد که هیچ توجیهی برای آن
پذیرفتنی نیست.

 

پیشنهادات

۱ـ با عنایت به رشد حیرت‌انگیز پایه پولی و انعکاسِ با تاخير
چند ماهه آن در رشد نقدینگی که به تورم ۴۰.۲ درصدی منجر گردید، اقدام عاجل باید
پرهیز از بودجه‌ای باشد که عوامل فوق را تشدید می‌کند. حذف
كسري آشکار و پنهان بودجه، عدم تخصیص بودجه عمرانی به جاری در میانه سال،
پرهیز از اعمال روش‌های عوام‌فریبانه و بدفرجام حمایتی از اقشار مختلف مردم نظیر
وعده‌های چند برابر کردن یارانه‌های نقدی که عمدتاً مصرف انتخاباتی دارند، اهم
مسائلي است كه بايد در بودجه مراعات گردد.

۲ـ یکسان‌سازی نرخ ارز و صیانت از منابع پرارزش خارجی برای
مصرف در بخش‌های دارای توجیه اقتصادی.

۳ـ حذف کلیه تسهیلات تکلیفی آشکار و پنهان بودجه که آثار
نامطلوب آن از دهه ۶۰ همچنان بر اقتصاد کشور سنگینی می‌کند.

۴ـ جداسازی بازارهای پولی و مالی و تبیین آشکار مرز و مسئولیت
آنان برای پرهیز از تحمیل عوارض منفی تصمیمات غیرکارشناسی هر حوزه به دیگری (البته
عمدتاً به بازار پول).

۵ـ تخصیص حتی‌المقدور عادلانه بودجه‌های عمرانی و توسعه‌ای به
مناطق. نگاهی گذرا به دو استان اصفهان و سیستان و بلوچستان نشان می‌دهد که در ۵۰
سال گذشته تا چه حدی عدم توازن در احکام تخصیصی مناطق وجود داشته است، هر چند دولت
تا حدودی ناگزیر از اختصاص منابع به طرح‌های بیش از ۸۰ درصد تکمیل شده می‌باشد،
اما باید توجه داشته باشد که چرخه باطل توسعه‌نیافتگی مناطق حاشیه‌ای همچنان تکرار
نگردد.

۶ـ متأسفانه طی سال‌های طولانی بسیاری از طرح‌های عمرانی فاقد
توجیه اقتصادی، با فشار مراکز مختلف دولتی و نمایندگان مجلس (با هدف ایجاد اشتغال
و توسعه) در برخی از مناطق اجرا شده است که فاقد منطق (هزینه ـ فایده) در دنیای
«رقابت» و «مزیت نسبی» است. البته توسعه متوازن مناطق برنامه صحیحی است، اما نباید
به این بهانه پروژه‌های نامتناسب با وضعیت اقلیمی و جغرافیایی به مرحله اجرا
درآید. بررسی‌های کارشناسی نشان می‌دهد که استقرار صنایع عاری از توجیه اقتصادی در
طول زمان مزیت اولیه خود را هم از دست می‌دهد و به یک مشکل مزمن تبدیل می‌شود.

۷ـ هر چند ارائه لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها خارج از بودجه سال
۹۳ خلاف قانون است و اصل وحدت و جامعیت بودجه را مخدوش می‌کند، اما اگر قرار بر
اجرای آن است، ضرورت دارد به نحوی ارائه و عملیاتی شود که چند سال بعد نظیر قانون
فعلی، خود به یک معضل بزرگ تبدیل نشود. راه‌حل آن هم پرهیز از سیاسی‌کاری و اعمال
دقیق روش‌های عملی و تجربه‌شده می‌باشد. به هر حال دولت نباید فراموش کند که
تقریباً کلیه طرح‌های اقتصادی ظاهراً شیرین پیامد و ماهیت تلخ و برعکس غالب طرح‌های
ظاهراً تلخ نتیجه شیرین دارند. روش‌های غلط اقتصادی با هیچ‌کس شوخی ندارند و با
شدت تصمیم‌سازان و مجریان خود را در هر جایگاهی که باشند تنبیه می‌کنند. سوگمندانه
باید گفت به لحاظ حجیم بودن اقتصاد دولتی، عمده مصائب سیاست‌های غلط بر مردم عادی
تحمیل می‌شود.

۸ـ نهایتاً آنکه بودجه واقعی از بودجه حجیم غیرواقعی سودمندتر
است. سکوت مسئولان اقتصادی در برابر بسیاری از معضلات کنونی گره‌گشا نیست و
همانگونه که صحنه سیاسی کشور هم‌اکنون لبریز از نقد و هجمه به مسئولان سابق است،
در صورت تصویب بودجه غیرمنطقی و غیرکارشناسی در آینده نه چندان دور نیز مجدداً
شاهد تکرار انتقادات تلخ و تند نسبت به مسئولان فعلی خواهیم بود که امیدواریم چنین
نشود.

 

سوتيتر

1-

دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه
سال آینده درنظر گرفته است كه این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانه‌ها و معارض
تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هم‌اکنون
مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صف‌های طویل خرید نان
برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل رؤیت است

 

/

منظومه اهل دل

منظومه اهل دل

 

خوش به حال آمنه!

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی

مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی

 

شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی

می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

 

غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش به حال«آمنه» وقتی نگاهت می‌کند

 

با حلیمه می‌روی تا کوه تعظیمت کند

وسعتش را با سلامی، دشت تسلیمت کند

 

هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند

ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

 

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی

 

دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌شود

آسمان خانه‌اش پر رفت و آمد می‌شود

مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود

با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد می‌شود

 

گشت ساغر تا به دستان بنی‌هاشم رسید

وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید

 

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت

وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

 

ناز لبخندت قرار از سینه‌ی یثرب گرفت

خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت

 

بی‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌طاقت است

تاجر خوش ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است

 

نیم سیب از آن او و نیمِ دیگر مال تو

از گلستان خدا یاس معطر مال تو

 

داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو

 

بوسه تا بر گونه‌ات ام‌ابیها می‌زند

روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند

 

دل به دریا می‌زنی ای نوح کشتیبان ما

تا هوای این دو دریا می‌بری طوفان ما

 

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما

ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

 

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسین»ی چنین می‌خواست «او ادنی» شدن

 

خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟

یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟

 

جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای

کعبه و بطحا و بت‌ها را به شور آورده‌ای

 

گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند

اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند

 

ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها

بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها

 

«ما عرفناک»اَت زده آتش در این تمثیل‌ها

بُرده ای یاسین! دل از تورات‌ها، انجیل‌ها

 

بی‌عصا مانده است، طاها! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر

 

باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد

منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌رسد

 

گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد

نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌رسد

 

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

«قاسم صرافان»

 

 

روز عيد عاشقان

در صدف پنهان مکن
اینقدر مروارید را

عاشقان بگذار خوش
باشند روز عید را

 

با وجود تو دگر
جایی برای ماه نیست

آسمان با دیدنت گم
می‌کند خورشید را

 

می‌کشانی کهکشان‌ها
را به دنبال خودت

مشتریِ چشم‌هایت
کرده‌ای ناهید را

 

می‌شکوفد چهره‌ی
تو غنچه را در بوستان

شانه‌هایت می‌نوازد
شاخه‌های بید را

 

کوهی و آتش فشان
عشق جاری می‌کنی

بر لبانت آیه‌های
محکم توحید را

 

در بشر یک عمر
امید رهایی مرده بود

آمدی تا زنده
گردانی تو این امید را

 

من به چشمانت یقین
دارم، دلم یک رنگ نیست

ذبح خواهم کرد پای
این یقین تردید را

«هادی ملک‌پور»

 

 

جانِ زهرا (س)

کوچه‌های شهر را امشب چراغان می‌کنند

شهر دل را اهل دل آیینه‌بندان می‌کنند

 

فوج فوج از عرش حق امشب فرشته می‌رسد

خاک خشک مکه را اینسان گلستان می‌کنند

 

حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است

شهر را همرنگ عشق سرخ جانان می‌کنند

 

روی دست آمنه در ‌هاله‌ای از جنس نور

اهل خانه صورتت را بوسه‌باران می‌کنند

 

آسمان می‌خندد از شوق جمال دلبرت

در هوای روی تو عشاق طوفان می‌کنند

 

سفره‌ی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست

هر کسی را بر سر این سفره مهمان می‌کنند

 

امشب از یمن قدم‌های دل‌آرای شما

لطف بر حال گدایان و فقیران می‌کنند

 

سوره‌ی خورشید نازل شد به قلب آسمان

آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران

 

امشب از ایوان دل سویت سلام آورده‌ام

دل اسیر بند و دل را چون غلام آورده‌ام

 

یک دل یک رنگ دارم، می‌خری آقای من؟

یک دل بی‌تاب و ارزان، یک کلام آورده‌ام

 

نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل

صاحب این دل تویی، دل را به نام آورده‌ام

 

ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان

این دل بی‌تاب را با احترام آورده‌ام

 

تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط

من دلی تسلیم پیش این پیام آورده‌ام

 

دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما

جرعه‌ای از حوض کوثر ده که جام آورده‌ام

 

از همان روز ولادت بود بیمارت شدم

جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم

 

من چه گویم، مدح تو آیات قرآن خداست

با چنین وصفی دگر این شعر گفتن‌ها رواست؟

 

وصف تو اعجاز می‌خواهد، نه وزن و قافیه

بس که دریای فضیلت‌های تو بی‌انتهاست

 

در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بی‌کران

تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست

 

قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی

این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست

 

آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا

زینت دوشت قدم‌های علی مرتضی است

 

گرچه والایی و بالایی و بی‌حد و حدود

بوسه‌گاهت دست‌های حضرت خیرالنسا است

 

ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز

سجده آوردند پیش پات بت‌های حجاز

 

هر کسی مجذوب آهنگ صدایت می‌شود

بی‌بهانه آسمان هم خاک پایت می‌شود

 

تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی

قدردان ارزشت تنها خدایت می‌شود

 

از نگاهت نور می‌ریزد به قدر آفتاب

لطف هر چه می‌شود از چشم‌هایت می‌شود

 

نیمه شب‌هایت به رنگ آسمان و جبرئیل

پاک مدهوش قنوت ربّنایت می‌شود

 

چشم بر هم می‌زنم می‌بینمش بی‌خود ز خود

دل دخیل ریشه‌ی سبز عبایت می‌شود

 

من که جای خود، هزاران مثل موسی کلیم

با همه والائیش آقا گدایت می‌شود

 

حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت

تو خودت گفتی که مشمول دعایت می‌شود

 

رحمتٌ للعالمین، ای مظهر لطف خدا

جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا

«وحید محمدی»

 

 

 

رئيس مذهب آمد

ای شیعه شب نشاط و شور است

لبخند بزن گه سرور است

 

یک بار دگر مدینۀ عشق

غرق طرب و نشاط و شور است

 

زین آینه‌ی شعور و دانش

آیینه‌ی روشنی ز نور است

 

از جلوۀ نور علم و تقوا

یثرب به خدا که رشک طور است

گر آمده فصل شور و شادی

گر غم ز دل همه به دور است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

آمد به همه سرور بخشد

شیدایی و شوق و شور بخشد

 

یا قامت بردباری و علم

یک جان و دلی صبور بخشد

 

با پرچم دانش و فضیلت

بر خلق جهان شعور بخشد

 

تاریکی و غم ز دل زداید

تا آینه‌ای ز نور بخشد

 

تا بر همه تشنگان دانش

یک جرعه می ‌طهور بخشد

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

او آینه‌ی کمال علم است

او جلوه‌ای از جلال علم است

 

بر لوحه‌ی دانش و فضیلت

سر چشمه‌ی بی‌زوال علم است

 

این است شرافتش کز احمد

بر سینه‌ی او مدال علم است

 

گر طالب فضل و دانشی تو

او رشته‌ی اتصال علم است

 

با نغمه‌ی یا امام صادق

گر بر سر تو خیال علم است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

گر عشق ورا به سینه داری

گوهر تو در این خزینه‌داری

 

با پرتویی از محبت او

انوار ولا به سینه داری

 

ای آنکه تو را ولایت اوست

یک گوهر بی‌قرینه داری

 

گر دست زدی به دامن او

در بحر بلا سفینه داری

 

ای دوست اگر چنان «وفایی»

شوق سفر مدینه داری

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

«سید‌هاشم وفایی»

 

 

 

فجر انقلاب

برخیز که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا، نقش بر آب است امروز

 

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما

خورشید حقیقت از افق سرزده است

 

«والفجر» که سوگند خدای ازلی است

روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است

این سوره به گفته امام صادق

مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است

 

شب رفت و سرود فجر، آهنگین است

از خون شهید، فجر ما رنگین است

این ملت قهرمان و آگاه و رشید

ثابت قدم است و قاطع و سنگین است

 

شب طی شد و روز روشن از راه رسید

خورشید امید شرق، از غرب دمید

عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»

در کالبد مرده، دمی تازه دمید

 

این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد

نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه
زرد

در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی

زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد

 

جان‌های جهانیان به لب آمده است

جان در پی حق، داوطلب آمده است

جمهوری اسلامی ما در این قرن

فجری است که در ظلمت شب آمده است

 

بر ملت تازه رَسته از دام و کمند

آن بردگی گذشته، یارب مپسند

این در که به‌روی ما گشودی از مهر

بار دگر از قهر، خدایا تو مبند

«جواد محدثی»

 

شمیم بهار

در مزارآباد شـهر نیستی

اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه

اسکلت‌ها را دهان بوسـیده بود

 

دیـو در تاریکی آن سـالـها

از تن آلاله‌ها، جان می‌گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود

غنجه‌هاشان را به دندان می‌گرفت

 

آدمی افسـون شـیطان پلید،

گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می‌شد ناگهان

کشته می‌شـد بی‌صدا یا بی‌نشان

 

در چنین ظلمت شب ایران زمین

ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح‌الله، جان در تن دمید

ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

 

آمد آن آرام جان از هجرتش

گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد

نـور ایمـان در دل آنها دمـید

 

مردم بیدارگشـته می‌شـدند

هـم‌صـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــت‌های لالــه‌ها

دیـو شـد از کاخ‌هایش در بـدر

 

نورحـق تابـید در دل‌هـای ما

دست‌ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها

موسـم جشن رهایی گشته بود

 

سالگشت دیگری از ره رسـید

تهنیت ای دوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید

سهم دارند از شـماها دیگران

 

فجر آن شب بوده در ایام فجر

بهمن آن سال شد مثل بهار

کاش مولا هم کند ما را مدد

تا سر آید هموطن را انتظار

 

«هادی
وطنی»

 

 

/

داستانها و حكاياتي از ائمه معصومين (عليهم‌السلام)

داستانها
و حكاياتي از ائمه معصومين (عليهم‌السلام)

پندى
از ابليس!!

امام صادق (ع) براى حفص بن غياث حكايت
فرمودند كه
: روزى ابليس بر حضرت يحيى (ع ) ظاهر شد در حالى كه ريسمان‌هاى فراوانى
به گردنش آويخته بود، حضرت يحيى (ع) پرسيد: اين ريسمان ها چيست ؟ ابليس گفت: اينها
شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است كه با آنها گرفتارشان مى‌كنم . حضرت يحيى
(ع) پرسيد
: آيا چيزى از ريسمان ها هم براى من هست ؟ ابليس گفت : بعضى اوقات
پرخورى كرده‌اى و تو را از نماز و ياد خدا غافل كرده‌ام. حضرت يحيى (ع) فرمود: به
خدا قسم، از اين به بعد هيچ‌گاه شكمم را از غذا سير نخواهم كرد. ابليس گفت: به ‌خدا
قسم، من هم از اين به بعد هيچ مسلمان موحدى را نصيحت نمى‌كنم. امام صادق (ع) در
پايان اين ماجرا فرمود
: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه شكم شان را
از غذا پر نكنند.
  (صراط
سلوك ص 41)

 

با
دهان ناپاك دعا نكن!

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: عابدی از
بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند؛ولی دعایش
مستجاب نمی شد. روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا نزدیکی
ولی جوابم را نمی دهی؟
!
در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با
زبانی که به فحش وناسزا آلوده است می خوانی،اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش
وناسزا را رها کن، از خدا بترس،قلبت را از آلودگی پاک کن و نیت خود را نیکو گردان
.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: او به دستورات
عمل کرد، آن گاه خداوند دعای او را اجابت کرد و پسری به او داد
(اصول کافی 325/ج2)

اخلاص
كامل

ابوجعفر خثعمي كه يكى از اصحاب امام جعفر
صادق (ع) است حكايت كند
:
روزى حضرت صادق (ع) كيسه اى كه مقدار پنجاه
دينار در آن بود، تحويل من داد و فرمود: اين‌ها را تحويل فلان سيّد بنى هاشم بده ؛
و به او نگو توسّط چه كسى ارسال شده است.

خثعمى گويد: هنگامى كه نزد آن شخص تهى دست
رسيدم و كيسه پول را تحويل او دادم ، پرسيد: اين پول از طرف چه كسى براى من
فرستاده شده است ؟

و سپس گفت : خداوند جزاى خيرش دهد. صاحب اين
كيسه ، هرچند وقت يك بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن
تامين و سپرى مى كنيم، وليكن جعفر صادق با آن همه ثروتى كه دارد، توجّهى به ما
ندارد و چيزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به ياد ما فقراء نيست!!   (امالي شيخ طوسي: ج2 ص290)

 

سبك
شمردن ديگران هرگز!

امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و
دوستان خود، براى انجام مناسك حجّ خانه خدا، به سوى مكّه معظّمه حركت كردند.

در مسير راه ، جهت استراحت در محلّى فرود
آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى ارزش مي‌كنيد؟

يكى از افراد از جا برخاست و گفت : ياابن رسول
اللّه! به خداوند پناه مى بريم از اين‌كه خواسته باشيم به شما بى‌اعتنائى و توهينى
كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم.

حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن
اشخاص هستى

آن شخص گفت : پناه به خدا، من هيچ جسارت و
توهينى نكرده‌ام
.
حضرت فرمود: واى بر حالت، در بين راه كه مى‌آمدى
در نزديكى جُحفه، تو با آن شخصى كه مى‌گفت : مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه
كردى؟

و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود
كسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نكردى؛ و او را سبك شمردى و با حالت بى
اعتنائى از كنار او رد شدى
! و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد مؤ‌من بى
اعتنائى و بى حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى اعتنائى كرده است؛ و حرمت و حقّ
خدا را ضايع كرده است
.( كافى : ج 8، ص 88، وسائل الشّيعة : ج 12، ص 272)

 

خيانت
يك زن

پس از آن كه جنگ خيبر پايان يافت و اموال خيبر به عنوان غنيمت، طبق دستور پيغمبر اسلام (ص) بين
مسلمين
تقسيم گرديد، يك
زن يهودى به نام زينب دختر حارث كه دختر برادر مَرحَب باشد برّه
اى كباب شده را به عنوان هديه تقديم آن حضرت و
همراهانش كرد
.
زن يهودى پيش از آن
كه برّه را تحويل دهد، از اصحاب سؤال كرد كه پيغمبر خدا
كجاى گوسفند را بهتر دوست
دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پيامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از ديگر اعضايش دوست دارد.
پس آن، زن يهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بيشتر به زهر آلوده
كرد و جلوى حضرت و يارانش
نهاد.
حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود
فرمود: از
خوردن آن دست
بكشيد، زيرا كه گوشت اين برّه مسموم است
.
پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن يهودى را احضار و به او
فرمود: چرا چنين كردى؟

او در جواب
گفت : براى آن كه من با خود گفتم، اگر اين شخص پيغمبر باشد به او آسيبى
نمى‌رسد وگرنه از شرّ او راحت مى شويم.
و چون حضرت سخنان او را شنيد، او را بخشيد، ولى پس از آن جريان ، حضرت به طور مكرّر مى‌فرمود:
غذاى خيبر مرا هلاك، و
درونم
را متلاشى كرده است.( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6)

 

 اين هم يك نوع نيكى به برادران است

ابراهيم‌بن هاشم گفت عبدالله جندب را
ديدم در موقع عرفات، حال هيچكس را بهتر از او نديدم. پيوسته دست هاى خود را بسوى
آسمان بلند كرده و آب ديده اش بر روى او جارى بود تا به زمين مى‌رسيد. چون مردم
فارغ شدند به او گفتم در اين پايگاه وقوف هيچكس را بهتر از تو نديدم.

گفت به خدا قسم دعا نكردم مگر براى برادران
مومن خود زيرا كه از امام موسى‌بن جعفر (ع ) شنيدم هر‌كس دعا كند براى برادران
مومن خويش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد كه از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم
دست برندارم از صدهزار برابردعاء فرشتگان كه قطعا مستجاب و مقبول است براى يك دعاى
خودم كه معلوم نيست مستجاب شود يا نه!
( منتهى الامال ، ج 2، ص
164)

 

با
حسن معاشرت به اسلام دعوت كنيد

حضرت صادق (ع ) فرمود مردى از كفار اهل
كتاب (ذمى) در راه رفيق اميرالمؤ منين (ع) گرديد. ايشان را نمى‌شناخت . پرسيد كجا
مى روى؟ حضرت فرمود به كوفه. هنگامى كه بر سر دو راهى رسيدند ذمى خواست از راه
ديگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى گفت: شما كه خيال كوفه داشتيد براى
چه از اين راه مى‌آئيد، مگر نمى‌دانيد راه كوفه از اين طرف نيست؟

فرمود مى‌دانم ولى دستور پيغمبر ما است كه نيكو
رفاقت و مصاحبت كردن به اين است كه رفيق خود را مقدارى همراهى و مشايعت كنند. من
از اين جهت با تو آمدم. مرد ذمى گفت: شيفته اخلاق نيك اسلام شدم و كسانى كه پيروى
اين دين را نموده‌اند. من شما را گواه مى گيرم كه به اسلام وارد شدم
.وهمانجا
اسلام آورد( بحارالانوار ج 16ص 44)

 

تیزهوشی
در كودكی

حضرت فاطمه‏ي زهرا(س) همواره امام حسن (ع)
را كه بيش از هفت سال نداشت به مسجد مي‌فرستاد تا آنچه را كه رسول خدا (ص) در ميان
مسلمين مطرح مي‌كند به خاطر بسپرد و شنيده‏هاي خود را براي مادر بازگو كند. امام (ع)
نيز به صورتي شيوا و شيرين گفته‏هاي جدش را در خانه براي مادرش بيان مي كرد.

در آن روزها، هرگاه امير مومنان (ع) به منزل
مي آمد در كمال تعجب مي‌ديد كه حضرت زهرا (س) از آيات تازه‏ي قرآن و روايات رسول
خدا (ص) آگاه است!. پس از او پرسيد: اين علوم و معارف را چگونه بدست آوردي؟

حضرت زهرا (س) فرمود: هر روز فرزندم حسن مرا از آيات و روايات تازه آگاه
مي كند.

در يكي از روزها امير مومنان (ع) در منزل مخفي
شد تا سخن گفتن كودك خود را ملاحظه فرمايد. پس امام (ع) طبق معمول وارد خانه شد تا
آنچه از پيامبر اكرم (ص) شنيده بود، براي مادر بيان نمايد ولي اين بار برخلاف
هميشه، هنگام تكلم وي دچار لكنت مي شد و كلمات را به زحمت ادا مي كرد
.
حضرت فاطمه (س) متعجب شد و فرمود: پسرم چرا
امروز در سخن گفتن ناتوان شده‏اي؟

امام مجتبي (ع) فرمود: مادرجان! گويا شخص بزرگي
سخنانم را مي شنود، از اين رو زبانم لكنت گرفته‌…!

در اين حال امير مومنان علي عليه السلام از
پشت پرده بيرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسيد.

(مناقب آل ابيطالب،ابن شهر آشوب،ج4،ص18)

پاسخ نيكي

انس
بن مالك گويد:

«يكي
از كنيزان امام حسن(ع)شاخه‌ي گلي را به آن حضرت اهدا كرد. امام(ع)آن گل را گرفت و
به او فرمود:«تو را در راه خدا آزاد كردم.»
                                                                                                                    
من به حضرت گفتم: «اي
پسر رسول خدا! آيا به راستي به خاطر اهداي يك شاخه گل ناچيز، او را آزاد كرديد؟» امام(ع)فرمود:
“نهايت بخشش آن است كه تمام هستي خود را ببخشي”
و آن كنيز از مال دنيا جز آن شاخه‌ي گل را
نداشت. خداوند در قرآنش فرموده:
«وَ إذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّهٍ فَحَيّوا
بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.»(سوره نسا؛آيه 86)“هر گاه كسي به شما تحييت گويد
او را همان گونه و بلكه بهتر پاسخ دهيد.”
لذا
پاسخ بهترِ بخشش او، همان
آزاد كردنش بود.»(مناقب آل ابيطالب،ابن شهر آشوب،ج4،ص18)

 

 

جعده
به آرزويش نرسيد

امام حسن(ع) بسيار زيبا، داراى سخاوت و
نسبت به خانواده مهربان بود.

معاويه چندين بار عليه امام توطئه كرد ولى
نتیجه نداشت.تصميم گرفت به وسيله همسر امام حسن(ع)، جَعده (دختر اشعث)، ضربه اش را
بزند
.
به او گفت: اگر به امام حسن زهر بدهى، صدهزار
درهم به تو مى‌دهم و تو را به عقد پسرم يزيد در مى‌آورم.         روزى
امام حسن(ع) روزه دار و آن روز بسيار گرم بود و تشنگى بر ایشان اثر كرده بود در
وقت افطار، جعده شربت شيرى براى حضرت آورد، كه از قبل، آن‌را زهرآلود كرده بود.

وقتی حضرت آشاميد، احساس مسموميت كرد و گفت:
انالله و انا اليه راجعون، سپس رو به جعده كرد و فرمود: اى دشمن خدا، خدا تو را
بكشد، به خدا سوگند بعد از من نصيبی نخواهى داشت، او تو را فريب داد، خدا تو و او
را به عذاب خود خوار کند.

به روايتى دو روز، زهر در وجود مبارك امام اثر
كرد و حضرت در سن 48 سالگی به شهادت رسید
.
اما جعده به خاطر طمع به مال و زن يزيد شدن
آرزويش را به گور برد.
معاويه گفت: وقتى به حسن بن على(ع) وفا نكردي چطور به يزيد وفا كني؟! و
به وعده‌هايى كه به او داده بود عمل نكرد؛ و جَعده با خوارى و ذلت از دنيا به درك
واصل شد
.
(منتهى الامال، جلد1، ص231)

دو
بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر

روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر
رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول (ص)،
نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان
گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا
خواهرش بر روى آن بنشيند، پس از آن نيز
با خوش
روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…                                                                      
روزى ديگر، برادر آن زن كه
برادر رضاعى رسول خدا (ص)  نيز محسوب مى‌شد برآن حضرت وارد شد، وليكن
حضرت، آن برخورد و خوش‌روئى را كه با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار
ننمود.
اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به
پيامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: يا رسول ا… ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر
تفاوت قائل شدى ؟!

حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و
محبّت مى‌كرد، من نيز اين چنين او را
تكريم و احترام كردم، ولى پسر نسبت به
پدرش بى اعتنا بود.(
بحار الا نوار: ج 16، ص281)

 

/

تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفه‌های آن در اسلام

تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفه‌های آن در اسلام

غلامعلي سليماني

 

توجه به امنیت در قرآن با عبارات و مشتقاتی از ثلاثی مجرد «اَمِنَ» آمده است. در
مجموع از ریشه یا کلمه «امن» 62 کلمه مشتق، حدود 879 بار در قرآن به کار رفته و از
این تعداد کاربرد 358 مورد در آیات مکی و 521 مورد در آیات مدنی است.(1) در قرآن کریم در هر جا کلمه
امنیت به کار برده شده است ـ بقره آیه 125، عنکبوت آیه 67، آل عمران آیه 154 و
قریش آیات 3 و 4، ص 38ـ به همین مفاهیم بوده است. البته اصطلاحات دیگری نیز چون
«اسلام»، «سلامه» و «سلم» هستند که با واژه‌های «امن» و «امنیت» مترادف‌اند.(2)

بحث امنیت در فقه و معارف اسلامی بحث مستقلی نیست و ذیل موضوعاتی چون، ایمان، صفات
مؤمنان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع فردی و عمومی، جهاد، برقراری قسط و
عدل، قضاوت، اجرای حدود الهی، امانت و امانتداری، برخورد با اشرار، محاربان، یاغیان،
مفسدان و جاسوسان، رفع فقر و محرومیت، عدم سلطه بیگانگان، نوع تعامل با کفار و مشرکان
مطرح شده است.(3) با این وصف امروزه نظر به اهمیت مسئله امنیت و همچنین
رجوع بیشتر به منابع و مبانی دینی، ضرورت طرخ این موضوع بیش از پیش احساس می‌شود.(4)

امنیت از نگاه قرآن و اسلام بر پنج مؤلفه استوار است:

نخست این که در قرآن «امنیت ایمانی» در مرکز و کانون توجه قرار دارد. این
تعبیر حتی در نزدیکی لغوی ایمان و امنیت نیز مورد توجه قرار گرفته است: «قرآن کریم
امنیت ایمانی را به عنوان امنیت «معیار» مطرح می‌کند. از نظر لغوی، معنای امنیت از
ریشه «اَمِنَ» می‌آید که به معنای در امان بودن و ایمن بودن است. در عین حال از
مشتقات این واژه، آمّن و آمن است که به معنای اطمینان داشتن و ایمان آوردن است.
قرآن ضمن برشمردن امنیت و وجوه عینی آن، نوع کامل و اصلی امنیت را امنیت مبتنی بر
ایمان به خداوند می‌داند. این مفهوم هر سه معنای امروزی از امنیت عینی، ذهنی و
آرامش و اطمینان قلبی را بازنمایی می‌کند».(5)

بنابراین «ایمان» و «ایمنی» در منطق الهی توأمانند.(6)

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ
یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ.(۷)

در آیه دیگری خداوند متعال «ایمنی» را جزای «ایمان» دانسته است: وَعَدَ اللَّهُ
الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ
کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی
ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی
لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً.(۸)

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت
اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است،
پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛
یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال
می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا
کند. همچنین هویت فلسفی انسان در گرو درک درست انسان از جایگاه خود در هستی است.(۹)

خداوند، ايمان را راه رهايي از مشكلات و ناامني و راه درست گام نهادن در بهشت برين قرار داده است؛ در اين صورت مرجع امنيت از منظر قرآن، ايمان است. به عبارت ديگر، داشتن ايمان مهم‌تر از لزوماً سعادت بشر است، ولي در عين حال، مغاير هم نيستند.

مفهوم امنيت ايماني در قرآن،در هر سه وجه كلي مفهوم امنيت، قابليت كاربرد دارد. قرآن، نتيجه امنيت ايماني را هم در وجه عيني، مثل وسعت رزق و روزي يا امن بودن از مكر، حيله و فتنه مورد بحث قرار مي‌دهد و هم با تأكيد بر موضوعات كليدي‌ای چون صبر و توكل، در وجه ذهني، نوعي نگاه اميدوارانه را به جامعه منتقل مي‌كند. در نهايت، در وجه رواني نيز ياد خدا آرام‌بخش دل‌هاست.(۱۰)

رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز دعوت مردم به ایمان به خدا و امنیتی است که در سایه
ایمان به خدا حاصل می‌شود. پیامبر گرامی اسلام«ص» از آغاز بعثت، میان ایمان به خدا
و فلاح و رستگاری که امنیت نیز یکی از مشتقات آن است، ارتباط برقرار کرد: «قُولُو لا
اِله‌ اِلا الله تُفلِحوا». ایشان در تمام دوران مکه و مدینه نیز بر دین اسلام و توحید
به عنوان مرجع امنیت تأکید کرد. این امر از آنجا روشن می‌شود که حضرت در دفاع از دین،
حتی جان شریف خود را در جنگ‌ها و غیر جنگ‌ها به خطر می‌انداخت.(۱۱)

راهکارهای تحقق امنیت ایمانی نیز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است: «خداوند براي
تحقق امنيت، وسايل لازم را نيز پيشنهاد مي‌كند. نخست براي مردمان مختلف، كتاب راهنما
و ميزان براي هدايت آنها فرستاده است. در آیه 25 سوره مبارکه حديد آمده است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا
رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ
النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ
وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ
عَزِیزٌ : ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسمانى) و
ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت
كنند و آهن را فرستادیم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است تا خداوند
بداند چه كسانى او و رسولانش را يارى مى‏كنند بى‏آنكه او را ببينند. به‌درستی که خداوند
قوى و شكست‏ناپذير است».

اين كتاب تحقق امنيت و ايجاد برادري و برابري و كسب رحمت خداوند است.

دیگر ادله و معجزات در تأييد درستي پيام و دستور خداوند است تا مردم را در پذيرش
پيام الهي كه مبناي امنيت ايماني است، ياري دهد و با اطمينان و اعتماد مناسب، به ايمان
خداوند درآيند.(۱۲) 

پيامبراني براي ترويج آيين خداوند به جانب مردمان و اقوام مختلف اعزام شدند. اين
پيامبران نه تنها براي ارسال پيام الهي ارسال شدند، بلكه با ادله و معجزاتي تجهيز گردیدند
تا تحقق عيني پيام الهي را دنبال كنند.(۱۳)

حكومت و فرمانروايي برخي از پيامبران،در راستاي ايجاد ساختار سياسي و اجتماعي نمونه و عملي است. اين موضوع در مورد بني‌اسرائيل مورد اشاره قرآن بوده است.(۱۴)

آخرين ابزار لازم، به‌ويژه براي جنگيدن آهن و زره است. آهن كه چيزي سخت در قرآن تصوير شده است، داراي منافع زيادي براي مردم در جنگيدن است. همچنين، ساختن زره در قامت انسان براي حفاظت از زخم  شمشير است.(۱۵)
و
(1۶)

البته در اسلام تأمین امنیت درونی از اهمیت بیشتری دارد و مبارزه با عوامل
درونی تهدید از اولویت بیشتری برخوردار است. عوامل درونی تهدید عواملی هستند که
ایمان مردم را تهدید می‌کنند. از جمله مهم‌ترین آنها عوامل نفسانی هستند. به همین
دلیل از مبارزه با عوامل نفسانی به عنوان جهاد اکبر یاد می‌شود که مهم‌تر از جهاد
اصغر به معنای مبارزه و جنگ در عرصه نظامی است. از ویژگی‌های این نوع جهاد، نامشخص
بودن دشمن و نشانه‌های آن، همراهی دائمی او در تمام مراحل جنگ و نامحدود بودن آن
به زمان و میدان جنگ است. این جهاد مقدمه موفقیت جهاد اصغر تلقی می‌شود.(1۷)

امنیت در اسلام و قرآن، در تعبیر فراخ و موسع آن مدنظر است. اسلام امنیت افراد،
گروه‌ها، حکومت، امت را حتی در سطح جهانی و تمام ابعاد آن را مورد توجه قرار داده
است.

«از آنجا که اسلام  دیدگاه همه‌جانبه‌تری
نسبت به امنیت دارد، مرجع امنیت را هم حکومت می‌داند، هم ملت، هم آحاد مردم و هم
حقوق آنها. پس تهدیدها و تعرض‌ها از منظر این دیدگاه متوجه دولت، آحاد ملت و
ایدئولوژی هستند و امنیت شامل طرح همه‌جانبه‌ای است که سعی در صیانت دولت، ملت،
ایدئولوژی و تک تک افراد جامعه از این گزندها دارد».(1۸)

 «از نظر سطح، امنیت به سه دسته امنیت
فردی، امنیت گروهی و امنیت ملی و از نظر قلمرو به دو دسته امنیت داخلی و خارجی
تقسیم و از نظر موضوع حداقل شامل امنیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی،
فرهنگی، زیست‌محیطی و منابع می‌شود».(1۹)

امنیت از نظر قرآن و اسلام در سایه تحصیل امنیت اخروی و در کنار امنیت دنیوی
تکامل می‌یابد. به عبارت دیگر اسلام تنها به امنیت دنیوی اکتفا نمی‌کند و امنیت و
آسایش اخروی را نیز که ماحصل عمل به دستورات الهی و حرکت در صراط مستقیم است، مورد
توجه قرار می‌دهد.   

اسلام و به‌ویژه تشیع نوید آینده امن را در سایه ظهور و حکومت بندگان صالح می‌دهد.

«در این دوره بنا به وعده الهی، امنیت جای ترس را می‌گیرد و بندگان خدا به خشنودی
و خوشبختی حقیقی دست می‌یابند. اثر این عدالت و امنیت فراگیر چنان است که طبیعت نیز
بر سر مهر خواهد آمد. حکومت جهانشمول و عدالت‌گستر و امنیت‌محور حضرت مهدی«عج» نه تنها
شامل مسلمانان و غیرمسلمانان و اقلیت‌های گوناگون می‌شود، بلکه حتی بدکاران آنها را
هم در برمی‌گیرد. حسنات و جاذبة حضرت مهدی«عج» و نهضت عدالت‌گستر ایشان باعث جهان‌شمولی
دیانت اسلام و اصلاح بدکاران و روی آوردن تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. در عصر
ایشان همه مردم از امنیت و عدالت فراگیری برخوردار خواهند بود و عدالت در بیشترین حد
و به صورت کامل و تمام اجرا خواهد شد».(۲۰)

قرآن معتقد است مشیت الهى بر این تعلق گرفته كه در آینده، فقط صالحان وارثان زمین
باشند، حكومت جهان و اداره امور را به دست بگیرند، حق و حقیقت در موضع خود استوار شود،
باطل بر آن پیروز نگردد، همه جهانیان زیر لواى حكومت صالحان قرار بگیرند و حكومت واحدى
بر جهان مستولى شود، چنان كه می‌فرماید: «وَلََقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُور مِنْ بَعْدِ
الذِّكْر أَنَّ الأَرْض یَرِثُها عِبادى الصّالِحُون؛(۲۱) ما در كتاب زبور،
پس از «ذكر» (شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم كه در آینده صالحان و پاكان وارثان
زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاك خواهد شد».

و در آیه دیگری می‌فرماید: «وَعََدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا
الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(۲۲)
«خداوند به افراد با ایمان از شما كه داراى عمل نیك هستند، وعده قطعى داده است كه آنان
را خلیفه و جانشینان خود در روى زمین قرار خواهد داد».

در حکومت صالحان، امنیت اجتماعی و فراگیر امری است که خداوند بدان وعده داده است.(۲۳)
و چون زکات به‌کلی و درستی پرداخت می‌شود، همگان از رفاه خوبی برخوردار می‌گردند.(۲۴)
و دین بر همه جهان سیطره و حاکمیت می‌یابد.(۲۵) و عدالت از سوی مردم اجرا
و برپا می‌گردد، زیرا عدالت هدف بعثت بوده است و در حکومت مردمی و جهانی انجام می‌شود.(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برای اطلاعات بیشتر در مورد
فرهنگ آماری کلمات قران مجید بنگرید به روحانی محمود، المعجم الاحصایی لالفاظ القران
الکریم، فرهنگ آماری کلمات قران کریم، مشهد، انتشارت آستان قدس رضوی.

۲ـ ااحمد جهان بزرگی، امنیت در
نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مولفه‌ها، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 31 و
38.

۳ـ بهرام اخوان کاظمی امنیت و
ابعاد آن در قرآن، ص 12.

۴ـ نجف لک‌زایی، ضرورت تأسیس رشته
فقه امنیت، مجله علوم سیاسی،  بهار 1385،
شماره ۳۳.

۵ـ داود غرایاق زندی، مفهوم امنیت
ایمانی در قرآن کریم، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال سيزدهم، شماره سوم، زمستان
1389، شماره مسلسل 50، ص 6-7.

۶ـ سید نورالدین شریعتمدار جزائری،
اصغر افتخاری، و نجف لک‌زایی، امنیت در اسلام، مجله علوم سیاسی، تابستان 1385، شماره
34، ص13.

۷ـ انعام، 82.

۸ـ نور، 55.

۹- همان، ص 20.

۱۰ـ داود غرایاق زندی، همان،
ص 28-29.

۱۱- نجف لک‌زایی، اصول رهیافت
امنیتی پیامبر در قرآن کریم، فصلنامه علوم سیاسی، ص 189.

۱۲ـ زخرف، 2.

۱۳ـ حديد، 25؛ جاثيه، 16.

۱۴ـ جاثيه، ۱۶.

۱۵ـ سبا، 11 و انبیا، 80.

۱۶ـ داود غرایاق زندی، همان؛ ص
21-22.

1۷ـ اميرالمؤمنين علي«ع» نقل مي‌كند:
رسول خدا«ص» گروهي را براي انجام مأموريت جنگي عازم منطقه‌اي كرد، هنگامي كه آن گروه
بازگشتند فرمود: آفرين بر گروهي كه جهاد اصغر را انجام دادند، اما جهاد اكبرشان همچنان
باقي است. پرسيدند: يا رسول‌الله! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد اكبر جهاد با نفس است.
آنگاه ادامه داد: بهترين جهاد آن است كه انسان با نفس خود كه در درونش است مبارزه كند.  به نقل از شيخ ابوجعفر محمد بن بابويه قمي، امالي
صدوق ص 377.

۱۸ـ امنیت در نظام سیاسی اسلام؛
اصول و مؤلفه‌ها، احمد جهان بزرگی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 28 و همچنین
بنگرید به لک‌زایی،
نجف، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی، بهار 1385 – شماره 33، ص 8.

۱۹- احمد جهان بزرگی، همان، ص
45.

۲۰ـ سیدجواد امام جمعه‌زاده، حسین
درجانی، امنیت در اسلام؛ مبانی و قالب‌های فکری، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی،
شماره 5، زمستان 1389، ص 143- 144.

۲۱ـ انبیاء، 105.

۲۲ـ نور، 55.

۲۳ـ نور، 55.

۲۴ـ حج، 41.

۲۵ـ نور، 55.

۲۶ـ حدید، 25.

 

 

 

سوتیتر:

 

1.

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت
اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ
الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و
ایمنی را به دنبال می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی
خود را در هستی پیدا کند

 

/

اسلام و خرافات، راه‌های پیشگیری و درمان

 

اسلام و خرافات، راه‌های پیشگیری و درمان

دکتر
مرضیه مختاري‌پور

 

اسلام از بدو ظهور با تمام
قدرت و توان با خرافه‌پرستی به مبارزه برخاست و درصدد برآمد تا فکر بشر را از
آلودگی‌ها و اوهام پاک و در جهت تعقل‌گرایی و حکمت و منطق هدایت کند که نمونه عملی
آن را می‌توان در برخورد با بعضی از اوهام از سوی پیامبر«ص» اسلام مشاهده کرد.

در این مبجث به برخی از
نکاتی که مبین مبارزه دین اسلام با خرافه‌پرستی و خرافه‌گرایی است به صورت مختصر  اشاره می‌کنیم:

۱ـ از دید
اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد،
خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا دین را درست نشناخته‌اند
یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه
سازند.(۱)

2ـ  اسلام خرافات را
به منزلۀ غل و زنجیرهایی می‌داند که بشر بر دست و پای فکر و روح خود بسته است. در
قرآن کریم در چهار جا  از جمله در آیۀ ۱۵۷سوره
اعراف آمده است: «همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مى‏کنند؛
پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مى‏یابند. آنها را به معروف
دستور مى‏دهد و از منکر باز می‌دارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مى‏شمرد و
ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش
و گردنشان) برمی‏دارد…».

در قرآن کریم اغلال، هم در مورد دنیا
و هم در مورد آخرت به کار رفته است. منظور از غل و زنجیر در دنیا، زنجیر جهل و
نادانى، زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى، زنجیر بت‏پرستى و خرافات و زنجیرهاى
دیگرند. پیامبران مبعوث شدند تا از طریق دعوت پیگیر و مستمر، با کمک علم و دانش و
از راه دعوت به توحید و دعوت به اخوّت دینى و برادرى اسلامى و مساوات در برابر
قانون، این زنجیرها را از دست و پای مردم بردارند.(۲)

اسلام با دعوت به تفکر و تعقل، انسان‌ها
را از پذیرش بی‌دلیل و تقلید کورکورانه از دیگران برحذر می‌دارد، برای هر پدیده‌ای
سبب و علت خاصی را قرار می‌دهد تا ما گرفتار شانس و اتفاق و خرافاتی از این قبیل
نشویم. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ
إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً…؛ خداوند متعال، خوددارى و
امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیله‏اى
قرار داده است…».(۳)

3ـ برقی در کتاب المحاسن
با سندی از حضرت امام موسی بن جعفر«ع» نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند: «هنگامی که
ابراهیم فرزند رسول اکرم«ص» رحلت کرد، خورشید گرفت و مردم نزد خود گفتند این
خورشیدگرفتگی به سبب مرگ فرزند پیامبر«ص» بوده است، اما پیامبر خدا«ص» بر منبر رفتند
و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:‌ ای مردم، ماه و خورشید دو آیه از آیات الهی‌اند
که به امر او در جریانند و هیچ‌گاه به سبب مرگ یا زندگی کسی کسوف و خسوف پدید نمی‌آید.
پس هنگامی که کسوف یا خسوف رخ داد، نماز بخوانید.» سپس از منبر پایین آمدند و
همراه با مردم نماز خواندند.

 

پیامد‌های خرافات

1ـ خرافات، آفت دین: دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان
است که به او عزت و شرافت می‌بخشد و او را از اسارت‌ها و تعلقات و وابستگی‌های
نفسانی و حیوانی آزاد می‌سازد. دین، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و
آسیب و آفت راه ندارد. خطاپذیری و اشتباه کاری مربوط به امور بشری است و آسیب و
آفت در بحث آسیب‌شناسی دین و دینداری به حقیقت دین باز نمی‌گردد، بلکه به نحوۀ
رویکرد مردمان به دین و فهم و تلقی انسان از دین و نوع معرفت دینی و شیوۀ دینداری
باز می‌گردد. وارد کردن خرافات و بدعت‌ها در دین، نمایش چهره‌ای موهوم و خیالی و
غیر واقعی از دین و… از آفات و آسیب‌های بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین
در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزه‌های اصیل دینی با خرافات، بدعت‌ها و مسائل
خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیرواقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد
شد که نتیجه‌اش طردشدن دین است.(۴)

2ـ تهاجم فرهنگی و ترویج خرافات: از ابزارهای مهم دشمنان اسلام و انقلاب
اسلامی ‌ایران، تهاجم فرهنگی علیه باورها، اعتقادات و مقدسات است. این تهاجم
گسترده در قالب توهین به قرآن و اسلام و پیام‌آور آن، تحقیر دستورات اسلامی و
بزرگان جهان اسلام، رواج ابتذال، بی‌بند و باری، سرگرم شدن به بازی‌ها و لذات
دنیایی، ترویج عقاید خرافی، فرقه‌های انحرافی و… می‌باشد. این تهاجم با ابزارهای
گوناگونی چون کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام می‌گیرد و
با توجه به رسانه‌های وسیع و فراگیری که دشمنان در اختیار دارند هجومی سازمان‌یافته
و همه‌جانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می‌دهند. غرب در این برنامه‌ها می‌کوشد
اسلام را دینی تروریستی و تروریست‌پرور،  خشونت‌طلب، مخالف آزادی، استبدادخواه، خرافی و
بی‌منطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحق به اهداف شوم خود دست یابد.

آنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی را که
بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده
است دستمایه چنین اتهاماتی قرار داده‌اند. دشمنان اسلام می‌کوشند با ارائه تصویری
نادرست و غیرواقعی از اسلام، مسلمانان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام
جدا سازند.  آنان از عدم آشنایی مسلمانان
به دین خود سوءاستفاده می‌کنند و با بهره‌برداری از ابزار‌های تبلیغاتی و به روز،
اسلام را همان‌ گونه که خود می‌خواهند به مسلمانان معرفی می‌کنند. دشمنان همواره
اسلامی را معرفی می‌کنند که در تضاد با منافع آنها نباشد، از این رو آشنایی عمیق
با فرهنگ اسلامی، تهذیب و پاک‌سازی منابع اسلامی و زدودن خرافات از چهرۀ دین و
تصحیح رفتار مسلمین و استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی دین اسلام از راهکارهای
مهم دفاع در‌ برابر هجوم دشمنان است.(۵)

 

راهکارهایی  برای
پیشگیری از خرافات

1ـ بالا بردن سطح علم و آگاهی  

منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است، بنابراین بالا
بردن سطح علم و آگاهی یکی از مهم‌ترین راهکارهای عملی در پیشگیری از خرافات است.
از همین رو اسلام و قرآن سفارشات زیادی به دانش و تفکر شده و دستیابی به معرفت
صحیح و دوری از عقاید باطل و خرافی شده است. همۀ فقهای شیعه فرموده‌اند تقلید در
اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به
آنها یقین پیدا کند. بنابراین هر فرد مسلمانی باید باورها و اعتقادات خود را مستدل
سازد، مطالعه و تحقیق در مسائل دین به‌ویژه مسائل اعتقادی را جزو برنامه‌های
روزانه خود قرار دهد و روز به ‌روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی و مذهبی خود
بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات خود را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه
ساخته و به اسم دین و مقدسات عرضه می‌‌شوند، پاک سازد و اسلام ناب محمدی را که
همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) است، به دیگران نیز عرضه نماید.

اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند، ایمانش با
کوچک‌ترین شبهه‌ سست نخواهد شد. به عنوان نمونه، «سحر» واقعیت دارد،(۶)
لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر می‌پندارند ناشی از توجه بیش از حد به خرافات و
اوهام و سوءاستفاده عده‌ای سودجوست، زیرا آنها از واقعیت سحر اطلاعی ندارند. همان‌
طور که در جریان ساحران و حضرت موسی«ع» اتفاق افتاد، بخشی از سحر با تصرف در خیال
انسان انجام می‌پذیرد.(۷) بدیهی است که افزایش سطح آگاهی‌های مردم
بهترین راه برای مقابله با این مشکل اعتقادی است. 

2ـ وجود رهبران دینی و پیروی از آنها

یکی از حکمت‌های وجود رهبران دینی و معصوم، پاسدارى از دین
و آیین خداست. امیرمؤمنان، على«ع» در کلامى نورانى و کوتاه، لزوم وجود رهبران الهى
در هر عصر و زمان را بیان فرموده‌اند: «زمین هیچ‌گاه از قیام‌کننده با حجت و دلیل،
خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفى و پنهان. خالى نمى‏ماند تا دلایل و اسناد روشن
الهى ضایع نگردند و به فراموشى نگرایند».(۸)

با گذشت زمان و آمیختن سلیقه‏ها و افکار شخصى و خرافات به
مسائل مذهبى و گرایش‏هاى مختلف به سوى برنامه‏هاى ظاهرفریب مکتب‏هاى انحرافى و
دراز شدن دست مفسده‌جویان به سوى مفاهیم آسمانى، اصالت پاره‏اى از این قوانین از
دست مى‏رود و دستخوش تغییرات زیان‌بخشى مى‏گردند، بنابراین آیا ضرورى نیست که در
میان جمع مسلمانان کسانى باشند که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامى را در شکل
اصلى‏اش حفظ کنند و براى آیندگان نگه دارند؟

بدیهی است که دیگر وحى آسمانى بر کسى نازل نمى‏شود، زیرا با
خاتمیت دین اسلام، باب وحى تشریعی براى همیشه بسته شده است، پس آیین اصیل چگونه باید
حفظ و جلوى تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آیین براى نسل‏هاى آینده
محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این رشته به وسیلۀ یک پیشواى معصوم، خواه
آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس ادامه یابد ؟ بنابراین راه ورود و
دسترسی به حقایق، راه کسانی است که خداوند سبحان آنها را وسیلۀ فیوضات و باب علم
خویش قرارداده است که همان پیامبر اسلام«ص» و ائمۀ طاهرین«ع» هستند، نه خرافات و
بدعت‌هایی که ساخته و پرداختۀ بشر عادی است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ
فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛(۹) و
شما آنچه را که رسول حق دستور می‌دهد بگیرید و هر چه را که نهى می‌کند واگذارید و
از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است‏». پیروی کامل از تعالیم حیات‌بخش رهبران
آسمانی، ضامن محفوظ ماندن از ظلمات خرافات و انحرافات است.

3ـ توجه به قرآن و تعالیم آن

از مهم‌ترین راهکارهای عملی برای پیشگیری از خرافات، توجه
به قرآن کریم و تعالیم آن است. قرآن کریم با ارائه تصویری صحیح از خداوند متعال و
تنزیه ذات مقدسش از هرگونه شائبه جسمانیت و صفات نقص و همچنین پیراستن دامن پاک
انبیا و اولیای خدا «ع» از هرگونه آلودگی‌های بشری و نسبت‌های ناروا نقش مهمی در
دور نگهداشتن اذهان و افکار از هرگونه عقیدۀ خرافی و انحرافی ایفا می‌کند.

قسمت بسیار مهمى از قرآن کریم به صورت سرگذشت اقوام پیشین و
داستان‌هاى گذشتگان بیان شده است. این کتاب تربیتى و انسان‌ساز، تاریخ، داستان و
حکمت‌هائی دارد که بخشی از آنها نمونه‏هایى از تاریخ اصیل و خالى از خرافات و
دروغ‏پردازی‌ها و تملق‏ها و ثناخوانی‌ها و تحریف‌ها و مسخ‌هاست. خداوند پس از بیان
داستان مباهله می‌فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقّ؛ این داستان به
حقیقت سخن حق است».(۱۰) و بعد از بیان گوشه‌ای از زندگی حضرت عیسی«ع»
می‌فرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ سخن حق همان است که از جانب خدا به تو رسید».(۱۱)

داستان‌های قرآنی متضمن واقعی‌هائی هستند که در جهان پدید
آمده‌اند و نه خیال‌پردازی و لذا قرآن برای پی بردن به حقایق زندگی انبیا و زندگی
پیراسته از خرافات منبع معتبری است. علاوه بر این دعوت قرآن کریم به تفکر و
اندیشیدن پیرامون قصص انبیاء و سایر حقایق عالم هستی، گام مهمی در پیشگیری از خرافات
است. خداوند در آيه‌ ديگری مي‌فرمايد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ
یَتَفَکَّرُونَ؛ این داستان‌ها را به خلق بگو شايد بينديشند و بيدار شوند».(۱۲)

4ـ وظیفه دینی علمای اسلام در برابر
خرافات و بدعت‌ها از نظر قرآن

قرآن در چندین موضع، بیان
حقیقت را وظیفة اصلی علمای ادیان می‌داند و آنان را برای ترک این فریضه مورد عتاب
شدید قرار می‌دهد: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ
قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».(۱۳)
دقت در کلمه یصنعون و کاربرد ویژه‌ای که در مقابل یعملون دارد (در صنع،
حذاقت هست)، ما را بیشتر به اهمیت این مسئله واقف می‌سازد. قرآن می‌خواهد بگوید
این گونه علما می‌خواهند با حیله از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند.  

قرآن کتمان حقیقت علمای ادیان را
سرزنش می‌کند و بیان حقیقت را به عنوان یک عهد ازلی، برای آنان می‌داند: «وَ إِذْ
أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ
لا تَکْتُمُونَهُ؛(۱۴) خدا از آنان که کتاب آسمانی به آنها داده شد پیمان
گرفت که حقایق را برای مردم بیان کنند و کتمان نکنند!»، «إِنَّ الَّذِینَ
یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما
بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ
اللاّعِنُونَ؛(۱۵) خدا و  تمام جن
وانس و ملک، آن گروه از اهل کتابی را که آیات واضحی را که برای راهنمایی خلق
فرستادیم کتمان و پنهان کردند، لعن می‌کنند.» 

و در جایی دیگر آن را شدیدترین ظلم
فرهنگی می‌نامد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ
وَ مَا اللّهُ به غافل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(۱۶) کیست ستمکارتر از آنکه
شهادت خدا در باره این انبیاء (یا گواهی خدا 
به رسالت محمد«ص») را کتمان کند و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست.»

 

نتیجه‌گیری

خرافه و خرافه‌گرایی از
دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته است، ولی شیوع و رواج آن در  بین جوامع مختلف، فرق می‌کند. خرافه‌گرایی امری
موهوم و زاییده جهل است و تا زمانی که علم مطلق نصیب بشر نگردد، انسان‌ها پیوسته
گرفتار اوهام و اباطیل خواهند بود. متأسفانه بخشی از خرافه‌ها با نیت خاصی از کشور‌های
غربی به کشور ما منتقل ‌شده‌اند که کارکرد سیاسی دارند. مسئولان فرهنگی باید در
این زمینه هوشیار باشند و به‌موقع این توطئه‌ها را خنثی کنند. خرافه از
مظاهر فساد است و لذا باید با آن مبارزه کرد و به اصلاح آن پرداخت. خرافه بیماری‌ای
است که بر تن جامعه عارض می‌شود و مصلح، طبیبی است که به معالجه بیماری می‌پردازد.

در این راستا  دستگاه‌های فرهنگی کشور و مراکز آموزشی جامعه و
حوزه‌های علمیه  وظیفه دارند که اولاً  خرافه‌ها را‌ از دین بزدایند و دین حقیقی را در
معرض دید و  فکر مخاطبان خود قرار دهند و
ثانیاً با بهره‌گیری از الزامات جدید، تصویری را از دین ارائه دهند که در مقابل
گزاره‌های نوین، صامت و ساکت نباشد. این دو مهم البته نیازمند جهد فراوان است.

بنابراین لزوم مبارزه با
خرافه‌گرایی در روزگار ما اصلی تردیدناپذیر است. در این مسیر ابتدا باید  معنای خرافه را به‌درستی شناخت و در عین حال در
مسیر نفی خرافه، کرامات، امور خارق‌العاده غیبی و معنویت‌گرایی را نفی نکرد. البته
این مسئله لزوم حذف خرافات از جامعه را نفی نمی‌کند و لذا تمام نهادهای فرهنگی و
آموزشی کشور برای ریشه‌کن کردن خرافات در دین رسالت عظیمی را بر دوش دارند و
کوتاهی در این زمینه قطعاً خسارات جبران‌ناپذیری را به اجتماع و دین وارد خواهد
ساخت.

  

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سجاد، 1386.

 ۲ـ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، ص660.

 ۳ـ کلینی، الکافی، 1365، ج 1، ص 184.

 ۴ـ
1390، گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir.

 ۵ـ
1390، گرفته شده از سایت www.islampedia.ir.

۶ـ
سوره بقره، 102.

 ۷ـ سوره طه، 66.

۸ـ
محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، 1379، ج ۱، ص ۱۶۷.

 ۹ـ سوره حشر، 7.

۱۰ـ سوره آل‌عمران، 62.

۱۱ـ همان، 60.

۱۲ـ سوره اعراف، 176.

۱۳ـ سوره مائده، 63.

۱۴ـ سوره آل‌عمران، 187.

۱۵ـ سوره بقره، 159.

۱۶ـ سوره بقره، 140.

 

منابع

قرآن کریم.

ابن
ابی‌الحدید المعتزلی (1337). شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی
نجفی. ج ۹، ص ۱۹۰.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن
علی بن حجر (1415).  الاصابه فی تمییز الصحابه. تحقیق: احمد عبدالموجود و علی
محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه. ج 2 ص 233.

ابن منظور، لسان العرب. بیروت: دارصادر. ج ۹، ص ۶۵  و 66.

اسکندری گله، ابراهیم (1388). خرافات در فرهنگ‌ها و ملل مختلف جهان . گرفته شده از سایت: www.eskandarigalah.blogfa.com.

اسکندری، عباس(1388). خرافه،علم
و دین
. گرفته شده از سایت: www.bazandishi.blogfa.com.

بحرانی،
سید‌هاشم (1416). البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.

پاکدامن، محمدحسن (1378). جامعه
در
  قبال خرافات. مشهد: نشر مرندیز. صص 37-38.

توفیقی،
حسین (1385). آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: سمت، چاپ نهم، صص۱۶۴و 231.

جاهودا، گوستاو (1371). روانشناسی خرافات. (ترجمه محمدتقی
براهنی). تهران: نشر البرز. صص3 و 4.

چرابرخی
به دین توجهی ندارند
(1388).گرفته شده
از سایت: www.tagva110.persianblog.ir

خمینی،
سید روح‌الله، تحریر الوسیله، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم‌، بی‌تا. ج ‌۲، ص
۲۳۸.

دانیال،
فصل ۷، آیه ۹٫.

دهخدا، علی‌اکبر.
(1335).  لغت‌نامه. تهران، چاپ
سیروس. ج20، ص 387.

دین‌ستیزی
در قالب اصلاح‌گری و مبارزه با خرافات از شاه امان ا… تا عصر حاضر/ نقدی بر
مقالات
علیزاده مالستانی. گرفته شده از سایت: www.payam-aftab.com

سبحانی، جعفر (1385).
فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام«ص»، تهران: مشعر، چاپ نوزدهم. صص21-23.

سجاد (1386). خرافه‌گویی
در اجتماع
. گرفته شده از سایت راسخون: www.rasekhoon.ir

سفر خروج،
فصل ۲۴، آیه ۹ و۱۰.

شیخ
مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (1413). الإرشاد، قم: انتشارات کنگره جهانى
شیخ مفید. ص ۳۹۹.

طباطبایی،
محمدحسین (1372). المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ
پنجم. ج ۲۰، ص ۵۰.

فاضل
هندی، محمدبن حسن (1416). کشف اللثام. قم: دفتر انتشارات اسلامی. ج ۷، ص ۱۳.

فیض
کاشانى، محمدمحسن(1406). الوافی. اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین، ج ۱۲،
ص۳۵۵.

قمی،
عباس (1416). سفینه البحار. ایران: دارالاسوه، چاپ دوم. ج ۶، ص ۵۹۰.

کاشف‌الغطاء،
جعفر (1422). کشف‌الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، قم: انتشارات دفتر
تبلیغات اسلامى، ج ۴، ص ۴۸۵.

کتاب
مقدس تورات، سفر پیدایش، ۹، ۲۱، ۱۶، ۱ – ۱۶، ۱۹، ۳۰ – ۳۸، ۲۷، ۱- ۴۰،  ۳۲، ۲۴- ۳۱. انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳،  سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷، همان، حزقیال، فصل
۴، آیات ۱۲- ۱۵.

کلینی،
محمدبن یعقوب (1365). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸،
صص ۱۹۶ و ۲۷۵،

مجلسی،
محمد باقر (1404). بحارالانوار. بیروت: مؤسسة الوفاء، چاپ اول، ج ۶۰، صص 18-25،
۳۹، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۵، ص ۱۶۷.

مجیدی،
غلامحسین (1379). نهج‌الفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.

محمدحسین. (1385). خرافه‌ستیزی در اندیشه دینی از دیدگاه شهید
مطهری بخش اول
. مجله اندیشه حوزه. شماره 59.

 محمدی ری‌شهری، محمد. (1379). میزان‌الحکمه.
(ترجمه حمیدرضا شیخی). ج۱، ص ۱۶۷؛ مؤسسه فرهنگی دارالحدیث.

 مسعودی، ابوالحسن علی بن
حسین (1364)، مروج الذهب، تحقیق، اسعد داغر، قم: دارالهجره. ج 2، ص 251

مطهری،
مرتضی (1362). خدمات  متقابل اسلام و ایران.
تهران: صدرا، صص62-61،74.

مطهری،
مرتضی (1389). مجموعه آثار، تهران: صدرا، چاپ چهارم. ج ۲۵، ص ۴۰۴.

مفهوم
شناسی خرافات (۱۳۹۰).گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir

مکارم
شیرازی، ناصر (1374). تفسیر  نمونه،
تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۹۳، ج ‏۶، ص ۴۰۰، ج ‏۱۵، ص ۱۴۳، ج ‏۱۸، ص
۴۸-۵۱، ج ۲۵، ص ۱۵۵ و ۱۵6.

نمایۀ شمارۀ ۱۰۹۳۷ (سایت اسلام‌کوئیست: ۱۰۷۹۵).

نمایه ۸۳۳۴ (سایت اسلام‌کوئیست: ۸۳۹۵).

نهج‌البلاغه (1379). ترجمه دشتی، خ ۷۹، ص 127.
قم. مشهور.

یوسفی، سید جواد.(1389).  خرافه و دین.
گرفته شده از سایت سبیل. www.sabil.mihanblog.com.

 

 

 

 

سوتیتر:

1.

از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف
مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا
دین را درست نشناخته‌اند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره
پاک دین را آلوده و مشوه سازند.

 

 

/

قانون اساسي، محور رويارويي سياسي در مصر

قانون
اساسي، محور رويارويي سياسي در مصر

حسين رويوران

پيش‌نويس قانون
اساسي جديد مصر كه در دوم بهمن‌ماه آينده به همه‌پرسي عمومي گذاشته مي‌شود، منعكس‌كننده
آرزوهاي سياسي و هم‌پيمايي‌هاي جديد جريان‌ها و احزاب سكولار و چپ و طرفداران
فعال دولت ريشه‌دار استبدادي گذشته است كه همگي در سرنگوني محمد مرسي رئيس‌جمهور
پيشين مصر نقش فعالي را ايفا كردند. موافقت مردم با اين قانون اساسي در اين همه‌پرسي
در كوتاه‌مدت، تعيين‌كننده جهت‌گيري‌هاي سياسي آينده مصر خواهد بود، هر چند كه پيش‌بيني
شرايط آينده دور، سخت تيره و تار است.

گروه‌هاي طرفدار
وضع موجود با ايجاد تعهدات بسيار زياد در قانون اساسي جديد سعي دارند به مردم رشوه
دهند تا اعتماد آنها را جلب كنند، ولي بسياري از تحليل‌گران معتقدند كه انجام اين
تعهدات براي اقتصاد بيمار مصر غيرممكن است و حتي اگر قانون اساسي به تصويب مردم
برسد، دولت مصر در مقابل دو گزينه قرار مي‌گيرد كه انجام آنها سخت است. این دولت يا
باید به اين تعهدات عمل كند كه اين گزينه دولت مصر را به ورشكستگي كامل خواهد برد
و يا اين تعهدات روي كاغذ بماند و عملي نشود كه اين شرايط سرخوردگي كامل مردم از
نظام را پديد خواهد آورد و مردم يك بار ديگر قيام خواهند كرد.

در قانون اساسي
جديد بند‌هاي بسيار مترقي‌ای ديده مي‌شود كه تحقق آنها بسيار سخت است. تحقق عدالت
اجتماعي (بند 8) در جامعه فقير مصر و فراهم كردن مواد غذايي ارزان از طريق پرداخت
يارانه (بند 79) براي اقشار آسيب‌پذير و ارائه كمك‌هاي مالي به افراد سالمند (بند 83)
تا زندگي شايسته‌اي داشته باشند و تأمين خدمات بهداشتي براي مردم (بند 18) و نيز تأمين
آموزشي مجاني براي همه مردم (بند 19) و اختصاص دادن 4 درصد از بودجه عمومي به امر
مهم آموزش پايه و 2 درصد به آموزش عالي (بند 21) و فراهم كردن زمينه پژوهش (بند 23)
با اختصاص دادن 1 درصد بودجه عمومي به آن، اموري است كه در كشور فقيري مانند مصر
بعید است به‌سرعت محقق شوند.  

مسئله ديگري كه در
بررسي تصويب اين قانون اساسي اهميت دارد، اين است كه اين قانون اساسي از سوي يك
گروه عليه گروه ديگري نوشته شده و به همين علت اجماع‌سازي ملي در باره آن سخت
خواهد بود، همان طور كه در گذشته نيز اتفاق افتاد. در سال 2012 هنگامي كه دادگاه
قانون اساسي، مجلس مؤسسان منتخب مردم را منحل كرد و قانون اساسي آن را فاقد اعتبار
اعلام كرد، مرسي  با اعلام شرايط قانوني
ويژه، اختيارات گسترده‌اي را به خود اختصاص داد و در اولين گام، دادگاه قانون
اساسي را به تعليق درآورد و از مجلس مؤسسان خواست تا ظرف دو روز قانون اساسي را به
اتمام برسانند. اين كار انجام گرفت و مرسي با صدور فرماني، وزارت كشور را به
برپايي همه‌پرسي ظرف دو هفته مكلف ساخت. در اين همه پرسي 64 درصد از مردم به اين
قانون اساسي رأي دادند. درصد مشاركت مردم در اين همه پرسي 33 درصد از واجدين شرايط
بود. مخالفان با بهره‌برداري از ضعف مشاركت عمومي، حركت اعتراضي خود را آغاز كردند
و در 30 ژوئن سال گذشته ميلادي با بسيج بخش قابل توجهی از جامعه، دولت مرسي را با
چالش مواجه ساختند، در نتیجه ارتش سوار بر موج گسترده مخالفت مردم كودتا كرد و
نظام مرسي را سرنگون ساخت. آنچه امروزه دارد اتفاق مي‌افتد، تكرار همين سناريو در
آن سوي معادله است.

ارتش پس از كودتا
يك گروه ده نفره حقوقدان را براي اصلاح قانون اساسي دوران مرسي كه از همه‌پرسي
گذشته بود، تشكيل داد و در گام بعدي مجلسي از پنجاه نفر تحت عنوان مجلس تدوين
قانون اساسي تعيين كرد و از آنها خواست تا اين قانون اساسي را تدوين کنند و به
تصويب برسانند. در اين مجلس 50 نفره انتصابي هيچ نماينده‌اي از جريان اخوان‌المسلمين،
یعنی گروهي كه در انتخابات رياست‌جمهوري و مجلس مؤسسان بالاترين رأي را به دست
آورد، حضور نداشت.
در اين مجلس تنها دو اسلام‌گرا حضور داشتند كه يكي از آنها از حزب سلفي نور و
ديگري از مسئولاني بود كه از جريان اخوان‌المسلمين جدا شده بود. اين گروه قرار بود
قانون اساسي مصوب مردم را اصلاح كند، در حالي كه آنها از مردم عبور  و قانون اساسي جديدي تدوين كردند.

چند بند قانون اساسي
جديد كاملاً مخالف قانون اساسي قبلي است:

1ـ بند‌هايي كه
انحصاراً شريعت اسلامي را منبع هرگونه قانون‌گذاري مي‌داند، حذف شده‌اند. در قانون
اساسي جديد يك بند كلي ديده مي‌شود كه اسلام را مهم‌ترين منبع قانون‌گذاري مي‌داند..
بند دوم قانون اساسي قبلي در باره اينكه همه تشريعات بايد با شريعت اسلامي هماهنگي
داشته باشند و بند 44 در باره ممنوعيت توهين و بدگويي در باره همه انبياء و
پيامبران حذف شده است و بند سوم در باره نهاد الازهر است که تبليغ ديني در انحصار
آن درآمده. در بند 74 در قانون اساسي جديد، ممنوعيت ايجاد تشكل‌ها بر پايه دين و
نژاد و جنسيت ديده مي‌شود که در قانون قبلي نبود و بر برپايي احزاب به صورت مطلق  تأكيد شده بود.

2ـ به دستگاه‌هاي
اقتداگرا مانند پليس، سازمان امنيت و ارتش امتيازات وسيعي داده شده كه در قانون
اساسي قبلي اصلاً ديده نمي‌شد.. ارتش و پليس، شورايعالي دارند، مسئولان‌شان را
خودشان تعيين مي‌كنند، در هزينه بودجه‌هاي خود استقلال كامل دارند و افراد متخلف
آنها فقط در دادگاه‌هاي نظامي محاكمه مي‌شوند. حتي وزير دفاع كه بالاترين مقام
نظامي در اين كشور شمرده مي‌شود، در دو دوره آينده از سوي شورايعالي نظامي پيشنهاد
می‌شود و رئيس‌جمهور حكم او را صادر خواهد كرد. در مقابل، افراد غيرنظامي به هر
دليلي كه با نظاميان مشكل يا اختلاف پيدا كنند، در دادگاه‌هاي نظامي محاكمه خواهند
شد. استقلال نهادهاي نظامي به‌حدي زياد است كه مي‌توان گفت در مصر نظام جديدي با
چهار قوه مستقل از هم شكل گرفته است.

3ـ در قانون اساسي
جديد، ارتش حامي ملت و نظام سياسي آن است. اين واژه‌ها آن قدر ابهام‌آميزند كه هر
آن ارتش به بهانه حمايت از نظام سياسي مي‌تواند در صحنه سياسي دخالت كند، كاري كه
قبلاً در پاكستان و تركيه انجام شده بود. در بند 237 مبارزه با تروريسم مورد تأكيد
قرار گرفته كه بدون تعريف در قانون اساسي آمده است. اين بند مي‌تواند بهانه لازم
را براي دخالت قانوني ارتش در صحنه سياسي را فرهم سازد.

مسلماً همه‌پرسي
آينده در مصر اهميت ويژه‌ای دارد و احتمال تصويب آن هم هستف زیرا مردم مصر تا كنون
در هيچ رفراندومي نه نگفته‌اند،. اما نبايد فراموش كرد كه قانون اساسي سند
بالادستي است و با ديگر قوانين تفاوت دارد و بايد با اجماع بالايي به تصويب برسد.
به همين دليل قانون‌گذاران، تصويب قانون اساسي و يا اصلاح آن را با دوسوم يا سه
چهارم آراء عنوان مي‌كنند، در حالي كه حاكمان فعلي مصر آن را با اكثريت معمولي به
رفراندوم گذاشته‌اند. اگر اين قانون اساسي نتواند موافقت اكثريت قاطع مردم را به
دست آورد، آن گاه تاريخ تكرار خواهد شد و مخالفان فعال امروز با احساس انگيزه
بالايي به مخالفت خود ادامه خواهند داد و درصدد گسترش آن برخواهند آمد.

 

 

/

موعد انتقام از آل‌سعود

موعد انتقام از
آل‌سعود

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ بدون
تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربی‌اش
و رژیم صهیونیستی‌اند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که
نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظام‌های
مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب
اسلامی از آنان یاد کنیم!)

۲ـ با
وجود این، حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه
اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه
جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار
گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی
انقلابی شناخته می‌شوند.

شکست
نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومت‌های سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این
وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.

از سوی
دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همه‌جانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقه‌ای
و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیم‌ها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به
برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلام‌فروشی کاسب‌کارانه آنها را به هم
ریخت و به این دلایل بود که حکومت‌های مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آل‌سعود با
تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به
تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله
کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…)
متوسل شدند. تأسیس شبکه‌های خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروه‌هایی
مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام،
حمایت از مجموعه‌های وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریان‌های
سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آل‌سعود و متحدان مرتجعش در
مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی به شمار می‌آید.

۳ـ با
وجود تمام این تلاش‌ها، رژیم آل‌سعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی
کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی
برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صف‌آرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ
اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصه‌ای هستند که آل‌سعود
برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به
این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی،
رسانه‌ای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.

۴ـ نفوذ
جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروه‌های مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و
حماس) و همنوایی این گروه‌ها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم
صهیونیستی و گزینش راه‌حل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آل‌سعود را بر آن داشت
تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط
ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگ‌های ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه
در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.

سربلندی
گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آل‌سعود
را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروه‌های
مقاومت به کمک‌های مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به
مردم و گروه‌های فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و
گروه‌های فلسطینی و سران آنها را با پول‌های کلان آلوده، به خود وابسته سازد.

با وجود
تمام این تلاش‌ها، گروه‌های فلسطینی و چهره‌های شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه
عمق قباحت وابستگی به رژیم‌های مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به
مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آل‌سعود و متحدان آن برای
سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه
وقایع را می‌توان شکست راهبردی آل‌سعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه
دانست.

۵ـ شکل‌گیری
حزب‌الله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کامل‌ترین
مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار می‌رود، برای حاکمان صهیونیست آل‌سعود
قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و
حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزب‌الله و تضعیف و حتی نابودی آن را
پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف ده‌ها میلیارد دلار، با حمایت از جناح
امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزب‌الله در جنگ‌های
داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزب‌الله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند
و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.

به راه
انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همه‌جانبه از آن با هدف
کشاندن حزب‌الله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمان‌های
جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهره‌های شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونه‌هایی از
اقدامات حاکمان ریاض در سال‌های اخیر در جهت تضعیف حزب‌الله بوده است. نقش محوری
نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونه‌ای از این اقدامات
تروریستی به شمار می‌آید.

با وجود
تمام این تحرکات، حزب‌الله هوشیار و مسلط از این عرصه‌های خطر عبور کرده و به
عنوان تعیین‌کننده‌ترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل
شکست آل‌سعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آل‌سعود چنان دشوار آمده که
هنوز هم دست از برنامه‌ها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزب‌الله لبنان
برنداشته، هر چند که مدت‌هاست به بی‌حاصل بودن این اقدامات پی برده است.

۶ـ شکل‌گیری
دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث
شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در
پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری
و اتحاد در بحران سوریه به‌خوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری
اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی
در سطح منطقه و شکست جدی آل‌سعود در عرصه عراق است.

آل‌سعود
با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور،
رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آل‌سعود کاملاً متعارض
بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب
می‌شود.

۷ـ قیام
مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر می‌گذارد که تمام تلاش‌ها و
البته جنایت‌های آل‌خلیفه و آل‌سعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل
از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر
قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آل‌خلیفه
در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمی‌بیند. در این عرصه نیز آل‌سعود مقلوب
انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.

۸ـ
سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال
نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکست‌های
خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود
ثبت کنند.  علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰
هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از ده‌ها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان،
فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آل‌سعود برای سرنگونی نظام سوریه و
تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام
ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد
شد و آنها می‌توانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در
دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه
مؤمنان گردد. آل‌سعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی
تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور می‌کرد.

۹ـ نظام
رو به اضمحلال و پوسیده آل‌سعود که تاب تحمل این حجم از شکست‌های پی‌درپی در مصاف
با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش می‌کند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری
لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخم‌هایی را بر پیکره انقلاب
اسلامی وارد سازد.

گسترش
وسیع انفجارهای کور و خشونت‌بار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونه‌هایی از حرکات
انتقام‌جویانه آل‌سعود به شمار می‌روند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم
و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.

۱۰ـ پس
از کشتار بی‌شرمانه حجاج بیت‌الله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، حضرت
امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که
اگر ما از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از
آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!

به نظر
می‌رسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکست‌های سنگین و پی‌درپی
آل‌سعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در
سال‌های اخیر گام‌هایی ابتدایی برای انتقام از آل‌سعود و مجازات آنان محسوب می‌شود!

باشد تا
با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و
تکمیل انتقام از آل‌سعود را شاهد باشیم، ان‌شاءالله.

 

سوتیتر:

1.

حکومت‌های
استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً
به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده
و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه
و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.