Monthly Archives: آگوست 2018

19آگوست/18

خون طفلان یمن از همه سو میریزد…

حرمت ملک اویس
افشین علا

خلق در جام جهانی خیره و من در یمن
این طرف باران گل، باروت و آهن در یمن
چشم دنیا محو توپ فوتبال و بچه‌ها
غرق در خون، هر نفس با توپ دشمن در یمن
از زمین بازی آید بانگ شادی هر زمان‌
می‌رود تا عرش، اما بانگ شیون در یمن
گرم شد بازار گل در کارزار روسیه
آن طرف، پرپر چو گل بس کودک و زن در یمن
غرب غارتگر چه داند حرمت ملک اویس
نزد او قدری ندارد پاره‌ تن در یمن
می‌کند بلبل زبانی در غم قوم یهود
مثل جغدی خیره، اما مانده الکن در یمن
پخته در سر در خلیج فارس، رویای محال
آب با وهابیان کوبد به هاون در یمن
سوی صنعا لشکر فیل آمد این بار از حجاز
سایه‌ی سجّیل را یا رب بیفکن در یمن
تا به کی در خاک و خون، دلدادگان اهل بیت؟
تا کی از خشم تو باشد خصم، ایمن در یمن
باز هم برخاست فریاد از هواداران که: گل!
در هوای گریه، اما ماندهام من در یمن…٭

بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
زهرا سپه کار

چه محشری است که آل ریا به پا کرده است
مگر که رو به بتی تازه اقتدا کرده است
تو را که نوری و قرآن ناطقی اینبار
به استناد کدام آیهای رها کرده است
قسم به سرخی خون عقیقهای یمن
که درد، دِین خودش را به عشق ادا کرده است
بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
که آل آل کسا را یمن صدا کرده است
خبر دهید به خورشید در شب ظلمت
دلم به شیوهی پروانه جان فدا کرده است
چه باک از آتش نمرودیان که شعلهی آن
از این که عشق بسوزد در آن اِبا کرده است
تو ذوالفقار به دستی بیا که هر مظلوم
به روی وعدهی حقت حساب وا کرده است

در این دیار ببین رودهای در جریان را
یوسف رحیمی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزه‌ی نگران را
دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان
چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را…
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر می‌کند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسه‌های عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علی‌دوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمی‌اطهر
که خوانده‌اند «أوَفَیتُ» به‌لب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بی‌قرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا می‌کند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» می‌رسد به گوش دوباره
می نمی‌برم از یاد شمرهای زمان را…

خون طفلان یمن از همه سو می ریزد
علیرضا قزوه

لب اگر باز کنم سر مگو می‌ریزد
می‌روم گریه کنم چشم فرو می‌ریزد
چند وقت است می و ساقی و ساغر همه اوست
دست من باده نمی‌ریزد، او می‌ریزد
چند ماه است که در راه گلویم خار است
چشم من بغض دلش را به گلو می‌ریزد
جوی‌ها در همه‌جا روی به دریا دارند
این چه دریاست که یک باره به جو می‌ریزد
بی‌خبر از نفس سوخته حالان مگذر
خاصه صبحی که سبو پشت سبو می‌ریزد
این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن
من اگر ها کنم از آینه هو می‌ریزد
هر طرف می‌نگری داغ اویس قرن است
خون طفلان یمن از همه سو می‌ریزد

بشنو صدای طفل معصومی‌ است
میلاد عرفان‌پور

بشنو صدای طفل معصومی‌ است که مادرش را خوانده از آوار
فریاد مظلومان تاریخ است، این دست بیرون مانده از آوار
از آخرین مشق دبستان‌ها آثار خون بر واژه‌ها مانده است
از مادران در شام بمباران، لالایی تلخی به جا مانده است
ای بشکه‌های نفت صهیونیسم، ای ملحد جامعه اسلام
طوفان خودت را غرق خواهد کرد در موج این دریای نا آرام
ای خائنان خانه توحید، فرعونیان خواب بی‌تعبیر
ای خادمان کور آمریکا ای تاجران کهنه تکفیر

بی کتانی، پای طفلی در یمن
میلاد عرفان‌پور
شاد باش، اما…
در زمین خاکی دوران
بی کتانی، پای طفلی در یمن
آن سوتر از چشمان من
دور از بدن مانده ست
خوش نداری بیشتر از او بدانی، نه؟
کاشکی جام جهانی باشد و جنگ جهانی نه!

کرب‌وبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
حامد حجتی

دنیای ما به لحظه‌ی پایان رسیده است
یعنی به انتهای زمان، جان رسیده است
گویی که کفر، از پس ایمان رسیده است
جامانده‌ایم… زخم به جریان رسیده است
باید دوباره پرچم حق را علم کنیم
وقتش رسیده پای عدو را قلم کنیم

امروز عمقِ زخمِ یقین بیشتر شده
چشمان اشک‌بار و حزین بیشتر شده
در وسعت زمان، غمِ دین بیشتر شده
کودک‌کشی، به روی زمین بیشتر شده
یا فارس‌َالحجاز! به لب آمده ‌است جان
یک آیه از صحیفه‌ی صبرت، بخوان! بخوان!

ما شیعیان زخم و غم و اشتیاق‌ها
ما را بخوان به معرکه‌ درد و داغ‌ها
تا جان دهیم در قدمت از فراق‌ها
آتش گرفته‌ایم در این احتراق‌ها
چون لاله، داغدار تو هستیم تا ابد
لب دوختیم در تب این لحظه‌ها، مدد…

دل‌خسته‌ایم، عطر اویس قرن کجاست؟
یوسف ندیده‌ایم، بگو پیرهن کجاست؟
سر روی دست آمده… اما بدن کجاست؟
کرب‌وبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
هرروز کربلاست در این خاک روسیاه
این روضه می‌برد دل ما را به قتلگاه

انگار روضه تا سر بابا رسیده است
یک کودک سه‌ساله به صحرا رسیده است
مادر کنار حضرت دریا رسیده است
شش‌ماهه داده است.. به اینجا رسیده است
حالا دوباره حرمله‌ها صف کشیده‌اند
زیر گلوی حضرت شش‌ماهه دیده‌اند

تاریخ، از شکوه غم شیعه، خون شده
از ظلم، خانه‌های جهان بی‌ستون شده
هفت‌آسمان، به حرمت‌تان نیلگون شده
باور کنید کاخ ستم سرنگون‌شده
بس نیست بُهت مبهم دنیا در این سکوت؟
این خانه، سست‌تر شده از بیت عنکبوت

فریاد می‌زنیم در این عصر بی‌امان
موعود! رحم کن به دلِ‌پاک کودکان
آقا! بیا که ظلمِ فراگیر در جهان
ما را رسانده است به الغوث و الامان
آقا! زمین پر است از این ظلم آشکار
ای وارث همیشه‌ شمشیر ذوالفقار!

رو بر دروغ‌گویی و افسانه کرده‌ایم
ما در سکوتِ مرگِ جهان لانه کرده‌ایم
در کنج عافیت‌طلبی خانه کرده‌ایم
در خود تنیده‌ایم.. چه کاشانه کرده‌ایم؟
با رعدوبرق چشم، شما جان به ما بده
کافر شدیم، رونقِ ایمان به ما بده

پی نوشت:
٭ رهبر معظم انقلاب، با این مضمون، این شعر آقای افشین علا را مورد تحسین قرار دادند: شعر، هم بجا بود، هم زبان استواری داشت و هم مضمون خوبی.

19آگوست/18

نقش رژیم صهیونیستی در تحولات یمن

با وجود حملات همه جانبه ائتلاف عربی علیه یمن که حتی توانسته‌اند آمریکا، اسرائیل و غربی‌ها را هم با خود به میدان بیاورند، این ائتلاف جهانی نتوانست حتی یک قدم پیشروی کند. طبق اخبار، لحن گریفیث نماینده سازمان ملل در امور یمن و فرماندهان میدانی این ائتلاف جهانی تغییر کرده و حرف از آتش‌بس در الحدیده می‌زنند که صراحتاً به معنای شکست عملیات بی‌سابقه آنهاست. حالا ابتکار عمل در دستهای انصارالله یمن است. انصارالله آتش‌بس در این جبهه را موکول به خروج کامل نظامیان ائتلاف از همه استان الحدیده کرده که خود نشانه‌ای از روحیه فوق‌العاده بالای نیروهای انصارالله است.
در نبرد یمن و ائتلاف عربی نقش مستقیم رژیم‌صهیونیستی از مرحله پیش‌بینی‌ها فراتر رفته است. مداخله رژیم صهیونیستی در این جنگ به دهه ۶۰ قرن گذشته میلادی می‌رسد و اسناد انگلیسی و آمریکایی که از رده‌بندی محرمانه خارج شده‌اند، نشان می‌دهند که رژیم صهیونیستی عملیات تأمین تسلیحات در جنگ یمن را برای مقابله با دولت جمال عبدالناصر دنبال می‌کرده است.
رژیم صهیونیستی مدت‌هاست که در یمن مشغول جنایت است و این اقدام را از طریق مجموعه زنجیره‌ها و مراحل متوالی انتقال یهودیان و قاچاق آنها از یمن به سرزمین‌های اشغالی دنبال کرده است. این رژیم همچنین همواره به دنبال استقرار جاسوس‌های خود در یمن و مشارکت در جنگ‌هایی بوده که از خارج از یمن علیه این کشور به راه انداخته است. یکی از راهبردهای اساسی رژیم صهیونیستی تلاش برای تسلط بر تنگه باب‌المندب است.
نیروهای امنیتی و کمیته‌های مردمی یمن یک گروه تروریستی شامل ۱۷ نفر را با اصالت‌های سومالیایی و اتیوپیایی بازداشت کرده‌اند. این گروه‌ قرار بود مأموریت‌های اطلاعاتی ویژه‌ای را انجام دهد و در نزد تعدادی از آنها تجهیزات ارتباطاتی پیشرفته و سی‌دی‌های لیزری یافت شدند که در آنها ویدیوهای مختلف و تصاویری از مراکز و مؤسسات امنیتی و غیرنظامی و منازل و خیابان‌ها و تعدادی از شهروندان و شخصیت‌های مهم و مطرح یمن به علاوه فعالیت‌های مالی مرتبط با این گروه جاسوسی ذخیره شده بود.
حضور گسترده آوارگان مختلف از منطقه شاخ آفریقا و توزیع غیرمنظم آنها در بخش‌های مختلف و گروه جاسوسی که اخیراً کشف و شناسایی شده، نشانه توجه ویژه رژیم صهیونیستی به خاک یمن است. عمده فعالیت‌های رژیم صهیونیستی در یمن، تشویق یهودیان این کشور برای مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی و قاچاق آثار باستانی این کشور است. این روند با همکاری ائتلاف عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در تمام عرصه‌ها دنبال می‌شود. ریاض به همراه دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس خدمات گسترده‌ای را به اسرائیل ارائه می‌کند و سردمداران این رژیم‌ها وابسته به مستشاران امنیتی رژیم صهیونیستی هستند. همچنین دلارهای نفتی و سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز در خدمت اهداف و برنامه‌ریزی‌های اسرائیل قرار دارند. در ابعاد رسمی نیز دولت‌های مذکور و شیخ‌نشین‌های عربی از همه ابزارهای ممکن برای عادی‌سازی کامل روابط با تل‌آویو استفاده می‌کنند.
یکی از تازه‌ترین خدماتی که دولت سعودی و امارات به رژیم صهیونیستی ارائه داده‌اند، انتقال آخرین گروه از یهودیان به سرزمین‌های اشغالی است. بر اساس اطلاعاتی که در تعدادی از پایتخت‌های کشورهای عربی و غربی منتشر شده‌اند، رئیس ستاد ارتش و رئیس سرویس‌های اطلاعاتی عربستان با مشارکت فرمانده نیروهای اماراتی در یمن و با نظارت آمریکا طرحی را برای انتقال گروه‌های یهودی ساکن در یمن اجرا کرده‌اند. بر اساس این طرح، افراد مذکور با یک بالگرد ویژه از مکان تجمع خود در نزدیکی شهر عدن به پایگاه الظهران در عربستان منتقل و از آنجا توسط یک هواپیمای اسرائیلی به فرودگاه امان، پایتخت اردن و سپس به یکی از شهرک‌های صهیونیست‌نشین در بئرالسبع در داخل منطقه اشغالی خط سبز منتقل شدند.
این یهودیان که ۱۷ نفر بودند، نسخه خطی دستنو‌یسی از قدیمی‌ترین نسخه‌های تورات را در اختیار داشتند که عمر آن بیش از ۶۰۰ سال بود. به این ترتیب عده زیادی از یهودیان یمن که بنا به گفته مورخان از قدیمی‌ترین شهروندان یهود به شمار می‌روند، با همکاری عربستان و امارات، این کشور را ترک کردند. البته پیش از این نیز در جریان برنامه‌های صهیونیستی انجام شده، با همکاری آژانس یهود و دولت انگلیس که در آن زمان استعمار عدن را دراختیار داشت، بیش از ۴۵ هزار یهودی یمنی به سرزمین‌های اشغالی منتقل شده‌ بودند. اغلب این افراد از ساکنان شهر صنعا و استان‌های ذمار و اب و تعز و عمران بودند.
جنگی که عربستان علیه یمن به راه انداخته، در راستای منافع اسرائیل است و فرصتی گرانبها به این رژیم می‌دهد تا بتواند به اهداف استراتژیک و حیاتی خود دست یابد. اسرائیل بار دیگر خود را در همان اردوگاه کشورهای معتدل! نظیر عربستان سعودی می‌بیند، زیرا تسلط انصارالله بر بندر الحدیده که مهم‌ترین بندر دریای سرخ است، موجب می‌گردد که این جریان بتواند کنترل دریانوردی در این منطقه را در دست بگیرد. این موضوع بر حراست از کشتی‌های اسرائیلی که از تنگه باب‌المندب عبور می‌کنند، تأثیر خواهد گذاشت. تسلط انصارالله بر صنعا و افزایش نفوذ آنها در استان‌های دیگر، از دید اسرائیل به معنی فروپاشی نظام متکی بر عربستان و آمریکا در این کشور و برپایی نظام جدید متکی بر ایران است که دشمنی شدیدی با اسرائیل خواهد داشت. لذا ابدا به نفع اسرائیل نیست که ایران کنترل تنگه باب‌المندب را دراختیار بگیرد.
«تیری میسان» نویسنده و تحلیلگر فرانسوی مسائل بین‌الملل درباره همکاری آل‌سعود و رژیم صهیونیستی در یمن می‌گوید که دو رژیم ظاهراً با هم روابط دیپلماتیک ندارند، اما اسرائیل عملاً عضو شورای همکاری خلیج فارس است و آنان در جلسات خود از مقامات اسرائیلی دعوت می‌کنند. به گفته این نویسنده فرانسوی، اسرائیل همچنین فرمانده به اصطلاح نیروی مشترک عرب در یمن است و مقر فرماندهی جنگ علیه یمن در عربستان نیست، بلکه در آن سوی باب‌المندب و به دست کسانی است که با بمب‌افکن‌های سعودی یمن را بمباران می‌کنند.
بنابراین سربازان و خلبانان اسرائیلی همکاری تنگاتنگی با رژیم آل‌سعود دارند و ارتش این کشور را یاری می‌دهند، هر چند که این روابط علنی و رسمی نیستند. تیری میسان معتقد است اسرائیل و سعودی‌ها پیرامون چند هدف با یکدیگر به توافق رسیده‌اند که یکی از مهم‌ترین آنها تغییر نظام سیاسی در ایران بدون جنگ است. اهداف اقتصادی این توافق نیز شامل بهره‌برداری از مناطق نفت‌خیز و سازماندهی یک فدراسیون میان عربستان، یمن و حتی عمان و امارات متحده عربی است.
به گفته اکثر کارشناسان منطقه، آل‌سعود هیچ مشکلی برای همکاری با اسرائیل در عرصه‌های بین‌المللی ندارد. سال‌هاست که گزارش‌های متعددی دال بر برقراری تماس پنهانی بین ریاض و تل‌آویو وجود دارد و نمونه‌های بارز این همکاری در سوریه و یمن قابل مشاهده است. عربستان و رژیم صهیونیستی علاوه بر اینکه از تروریست‌های تکفیری در سوریه حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کنند، در امور داخلی این کشور نیز به‌طور مستقیم دخالت و گهگاه جنگنده‌های اسرائیلی به حمایت از تروریست‌ها با ارتش سوریه مبارزه و مواضع آنها را بمباران می‌کنند.
شکی نیست که منافع و اولویت‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی و حاکمیت سعودی این روزها از عرصه یمن فراتر رفته و شامل بسیاری از مسائل مرتبط با محور مقاومت در فلسطین و لبنان و سوریه و عراق ‌شده است. سایت عبری زبان والا به منافع مشترک این بازیگران در عرصه یمن اشاره می‌کند و می‌نویسد که این منافع برخاسته از اهمیت دریای سرخ و باب‌المندب برای دو طرف و موضع خصمانه عربستان و اسرائیل نسبت به جریان انصارالله است. این سایت صهیونیستی بعید نمی‌داند که اسرائیل بخواهد در مرحله‌ای از جنگ، موضوع مداخله مستقیم خود را بررسی کند.
سایت لیبرتی فایترز انگلیس با اعلام حمله هوایی جنگنده اسرائیلی به شهر تعز واقع در غرب این کشور نوشت که احمد العسیری سخنگوی وقت وزارت دفاع عربستان در آن زمان اعلام کرد که اولین هدف حمله اسرائیل در یمن، یک پایگاه آموزشی وابسته به انصارالله در تعز واقع در غرب این کشور خواهد بود. بنابر اعلام این سایت خبری، العسیری ضمن ابراز امیدواری برای حضور و مداخله اسرائیل در این جنگ تأکید کرد در این مرحله بیشترین نیاز را به ارتش تل‌آویو داریم. این موضوع می‌تواند عرصه جدیدی را در مناسبات کشورهای عربی و اسرائیل ایجاد کند. این سایت خبری از مذاکرات محرمانه بین اسرائیل و عربستان سعودی در مورد ارائه کمک‌های هوایی به ائتلاف جنگی ضدیمن خبر داده است.
شواهد حاکی از آنند که همکاری و همسویی آل‌سعود با رژیم صهیونیستی نیز نمی‌تواند عربستان را پیروز این میدان کند و مردم یمن تا پای جان برای حفاظت از سرزمین مادریشان مبارزه خواهند کرد و از هیچ قدرتی هم هراس ندارند. تلاش دشمنان مسلمانان برای تجزیه کشورهای اسلامی و تفرقه‌ میان شیعه و سنی هم راه به جایی نخواهد برد، زیرا پیکره اسلام قوی‌تر از آن است که با این ضربه‌ها خدشه‌ای بر آن وارد شود.

سوتیترها:

۱٫
رژیم صهیونیستی مدت‌هاست که در یمن مشغول جنایت است و این اقدام را از طریق مجموعه زنجیره‌ها و مراحل متوالی انتقال یهودیان و قاچاق آنها از یمن به سرزمین‌های اشغالی دنبال کرده است. این رژیم همچنین همواره به دنبال استقرار جاسوس‌های خود در یمن و مشارکت در جنگ‌هایی بوده که از خارج از یمن علیه این کشور به راه انداخته است. یکی از راهبردهای اساسی رژیم صهیونیستی تلاش برای تسلط بر تنگه باب‌المندب است.

۲٫
آل‌سعود هیچ مشکلی برای همکاری با اسرائیل در عرصه‌های بین‌المللی ندارد. سال‌هاست که گزارش‌های متعددی دال بر برقراری تماس پنهانی بین ریاض و تل‌آویو وجود دارد و نمونه‌های بارز این همکاری در سوریه و یمن قابل مشاهده است. عربستان و رژیم صهیونیستی علاوه بر اینکه از تروریست‌های تکفیری در سوریه حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کنند، در امور داخلی این کشور نیز به‌طور مستقیم دخالت و گهگاه جنگنده‌های اسرائیلی به حمایت از تروریست‌ها با ارتش سوریه مبارزه و مواضع آنها را بمباران می‌کنند.

19آگوست/18

تبیین سه شاخصه راهبردی یمن

دیدگاه دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسایل غرب آسیا درباره تحولات شهر الحدیده یمن
اشاره: در ماه‌های اخیر در منطقه و بخصوص یمن، چه اتفاقاتی رخ داد و طراحی محور غربی _ عربی برای شهر الحدیده چه بود که باز هم به در بسته مقاومت ملت یمن برخورد و ناکام ماند؟ این سوال را با دکتر سعدالله زارعی در میان گذاشته شد و پاسخ دقیق ایشان را تقدیم می‌گردد.
تحولات اخیر در ابعاد امنیتی سیاسی پرونده یمن یکبار دیگر نشان داد که مسائل یمن اهمیت بسیار زیادی دارد، تا پیش از این بسیاری از تحلیل‌گران معتقد بودند از آنجایی که یمن در مسائل منطقه‌ای دارای جایگاه خاصی نیست، بنابراین جنگ یمن نیز برای قدرت های منطقه‌ای اهمیت خاص و جایگاه ویژه‌ای ندارد. و به همین دلیل مطرح می‌کردند که عربستان سعودی بدون دغدغه و مدعی در حال سرکوب مخالفان خودش است. برخی تحلیل‌گران سیاسی جنگ یمن را جنگ خاموش می‌نامیدند، اما قضایای اخیر و اینکه پنج دولت آمدند و ائتلافی جدید تشکیل دادند تا با حمله به الحدیده به ماجرای یمن فیصله بدهند و در این راه همه ظرفیت خودشان را پای کار آوردند، نشان داد که برخلاف این انگاره‌ها یمن دارای موقعیت راهبردی و استراتژیک است و می‌تواند در بسیاری از پرونده‌های منطقه‌ای تاثیرگذار باشد. اما سوال این است که چرا اهمیت دارد و چرا استراتژیک است؟ حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان می‌دهد یمن در منطقه ما دارای موقعیت فوق راهبردی است، یک مساله وضعیت عربستان است، بالاخره در این منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای دارای ارتباط با آمریکا از یک موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهمترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری می‌کند، عربستان سعودی است. این عربستان سعودی حالا در یک شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و در حال تهدید شدن است، تهدید آن‌هم از نوع حیاتی است، همیشه تهدیدات بزرگ نظامی، حیاتی تلقی می شوند. تهدید حیاتی به تهدیدی گفته می‌شود که حاکمیت یک کشور را با تهدید اساسی مواجه کند، عربستان سعودی در شرایط کنونی از جنوب با تهدید سنگین امنیتی از سوی یمن مواجه است و این تهدید از طریق سه استانی که با زیدی‌ها پیوند عمیق دارند، به داخل عربستان کشیده می‌شود. این سه استان شامل عسیر، جیزان و نجران می‌شوند که در مرز با یمن هستند، این‌ها متصل به هم هستند و با مناطق زیدی‌نشین یمن در ارتباط هستند، پس این تهدید به درون خاک عربستان امتداد دارد. از طرف دیگر جمع این دو گروه، یعنی جمع هفت استان مجاور هم در عربستان و یمن شامل جیزان، نجران، عسیر، صعده، عمران، حجه و صنعا مشترکا یک تهدید امنیتی برای آل‌سعود به حساب می‌آید. این منطقه اتصال پیدا می‌کند با منطقه الشرقیه عربستان با اکثریت جمعیت شیعه که پهناورترین استان عربستان محسوب می‌شود. منطقه‌الشرقیه از شمال آغاز می‌شود و در ادامه امتداد آن به جنوب و شرق عربستان می‌رسد و به سه استان مرزی عسیر، جیزان و نجران امتداد پیدا می‌کند، جمع اینها در مجموع یک تهدید اساسی برای عربستان است، زیدی‌ها اگر پیروز جنگ با عربستان شوند، بر روی هم‌کیشان خود در داخل عربستان که جمعیتی بالغ بر سه میلیون نفر هستند تاثیر می‌گذارند و یک اتصال جمعیتی بزرگی را پدید می‌آورند. شما نگاه کنید که جمعیت زیدی‌ها در یمن ۱۲ میلیون نفر است، همچنین در داخل عربستان جمعیت زیدی‌ها و اسماعیلی‌ها به سه میلیون نفر می‌رسد، منطقه الشرقیه نیز دارای ۴٫۵ میلیون جمعیت شیعه است، همه این ها روی هم به ۲۰ میلیون نفر می‌رسد، این منطقه گسترده از شمال به بصره و سماوه و ناصریه متصل می‌شود که باز هم مناطقی شیعه‌نشین هستند و ۱۷ میلیون نفر جمعیت دارند، همین جمعیت متصل می‌شود به شیعیان بحرین که اکثریت ۷۰ درصدی جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، این جمعیت در نهایت متصل می‌شود به جمعیت شیعه ایران که در استان خوزستان حضور دارند. این‌ها در مجموع عربستان سعودی را به طور کامل در بر می‌گیرد، در واقع یک اتصال نسبتا کاملی گرداگرد عربستان سعودی به وجود آمده است. از طرف دیگر اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکی که بدست آورده می‌تواند تا شمالی‌ترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند، یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودی‌ها را مختل کند به شکلی آنها نتوانند حتی یک قطره نفت صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تاکنون نشان داده که نمی‌خواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کرده و مانع صادرات نفت از این منطقه شود، اما اگر شرایط به نحوی تغییر کند که انصارالله مجبور به چنین واکنشی شود، می‌تواند با پرتاب موشک‌هایی میان برد (حداقل ۲۰۰ کیلومتر) کل صادرات نفت عربستان را متوقف کند، این به معنای تهدید حیاتی علیه عربستان سعودی است، البته در شرایطی که سعودی‌ها نخواهند انصارالله را تحمل کنند، انصارالله خود به خود انگیزه‌ای برای جنگ ندارد، یعنی اگر سعودی‌ها همین امروز جنگ را متوقف کرده و از یمن خارج شوند انصارالله همین امروز تمام نقاطی که از سه استان عربستان در دست دارد را آزاد می‌کند و حتی یک گلوله به سوی عربستان شلیک نمی‌کند، چون جنگ انصارالله با عربستان یک جنگ عقیدتی نیست که بگوییم آنها زیدی هستند و سعودی‌ها حنبلی و به همین دلیل وارد جنگ شده‌اند، در واقع این جنگ یک جنگ سیاسی است و سعودی می‌خواهد که انصارالله وجود نداشته باشد، به همین دلیل به یمن حمله‌ور شده است. در مقابل انصارالله می‌خواهد باشد و از خودش دفاع می‌کند؛ این یک جنبه از استراتژیک بودن یمن است.
جنبه دیگر آن این است که رژیم صهیونیستی روی در اختیار داشتن دریای سرخ حساب باز کرده است، و در سال‌های گذشته از طریق دریای سرخ بسیاری از دولت‌های متخاصم را هدف قرار داده است، حملات متوالی صهیونیست‌ها به سودان را فراموش نکرده‌ایم، که از دریای سرخ عبور کرده و به سوی سودان می‌رفتند، حتی در این مورد اخیر آنها از دریای سرخ عبور کرده و با عبور از حریم هوایی عربستان به خارطوم رسیده و آنجا را بمباران کرده و باز می‌گشتند. همین‌طور آنها از طریق دریای سرخ روی اردن فشار می‌آورند و یکی دوبار عملیات نظامی علیه اردن را از همین منطقه خلیج عقبه و دریای سرخ انجام دادند. تاکنون صهیونیست‌ها توانستند محیط دو طرف دریای سرخ را با خودشان همراه کنند، یعنی توانسته‌اند مسائل خود را با اردن، مصر، سودان، اریتره، جیبوتی و عربستان سعودی حل کنند و آنها را به هماهنگی با خود درآورند. در واقع این منطقه دو طرف آب را توانستند با خودشان هماهنگ کنند، حالا درست در زمانی که صهیوینست‌ها باید جام پیروزی را بالا ببرند، یکی دولتی در یمن قد علم کرده که نه تنها شعارش مرگ بر اسرائیل است و این شعار را هم خیلی صادقانه مطرح می‌کند، حتی یک پله بالاتر می‌رود و شعار مرگ بر یهود سر می‌دهد: «الموت للیهود، الموت لامریکا النصر للاسلام، الله اکبر، لااله الا الله»، در واقع در استراتژی آنها مبارزه با یهود وجود دارد و نه فقط مبارزه با اسرائیل! این گروه در یمن آمده و عرض اندام می‌کند و اتفاقاً بسیار هم موثر است؛ چون در اطراف تنگه راهبردی باب‌المندب قرار گرفته، با کرانه‌های دریای سرخ در ارتباط است و مهمترین دوست اسرائیل یعنی عربستان سعودی را دارد تهدید می‌کند، و این نقطه که هم اکنون به عنوان خلوت امنیتی برای اسرائیل محسوب می‌شود در آینده می‌تواند دچار تغییرات جدی و اساسی شود. یعنی همین سودان که با برخی تحولات به سمت عربستان سعودی رفت با یک تغییر دولت مجدداً می‌تواند از آغوش عربستان خارج شود، وقتی شرایط در سودان به عنوان مثال برگردد، تنها ایران را به عنوان متحد نمی‌بیند بلکه یک متحد استراتژیک دیگر (یمن) را در کنار خود احساس می‌کند. بنابراین اینجا هم وضعیت به گونه‌ای است که اسرائیل احساس تهدید حیاتی می کند.
دلیل سوم اهمیت راهبردی یمن نیز این است که آمریکایی‌ها و شرکای آنها در اکثر پرونده‌های منطقه از جمله سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، ایران، فلسطین و … متحمل شکست شده‌اند. این شکست‌ها آنها را در یک وضعیتی قرار داده که موقعیت خطر برای آنها محسوب می ‌شود. شما اگر وارد اتاق کار وزیر دفاع آمریکا شوید، می‌بینید که نقشه منطقه ما را روی دیوار نصب کرده بعد این مناطق را برای خود به عنوان مناطق قرمز تلقی می‌کند: ایران، عراق، سوریه، افغانستان و لبنان، برخی مناطق دیگر را زرد علامت‌گذاری کرده، یعنی منطقه‌ای که در آستانه خطر قرار دارد، شامل ترکیه، پاکستان و … یک منطقه سفید (امن) هم آمریکایی دارند که عربستان و مصر هستند. آن‌چیزی که پشت سر وزیر دفاع آمریکا قرار دارد، می‌بینم که برخی از این مناطق تا دوسال قبل منطقه قرمز نبودند، اما قرمزها همواره بیشتر شده برای آمریکایی‌ها. حالا اما آمریکایی‌ها می‌بینند که یک نقطه استراتژیک دیگر در حال قرمز شدن است و آن یمن می‌باشد. یمن از برخی ابعاد موقعیت استراتژیکی مهمتری از سوریه و عراق دارد، که به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه باب‌المندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت است. لذا اینها با سراسیمگی آمدند و تلاش کردند ماجرای یمن را تغییر دهند و به وضعیت دیگری سوق دهند، این مقدمه بحث ما درباره یمن است.
با کنار هم قرار دادن مسائل فوق دشمنان به یک تحلیل و جمع‌بندی رسیدند، در واقع پنج کشور آمریکا، انگلیس ، فرانسه، امارات و عربستان به این مساله مشترک رسیدند که باید کاری انجام دهند، برخی معتقدند این جمع‌بندی آمریکایی است و برخی می‌گویند این جمع‌بندی از سوی عربستان است که توانستند بقیه کشورهای ائتلاف را با خود همراه کنند، البته آمریکا، فرانسه، انگلیس در گذشته مواضع بی‌طرفانه در یمن تا قبل از تحولات الحدیده نداشتند و همواره در تحولات یمن موضعی در حمایت از عربستان می‌گرفتند و پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی از ریاض می‌کردند، اما هیچ وقت وارد جنگ مستقیم علیه انصارالله نشده بودند، اخیراً این چند کشور آمدند و علنی گفتند که ما باید در جنگ حضور داشته باشیم و حضور خواهیم داشت و کمک خواهیم کرد، بعد هم در عمل حاضر شدند، یعنی این بار دیگه این هواپیماهای سعودی خریداری شده از آمریکا و انگلیس و فرانسه نبود که بر سر مردم یمن بمب می‌ریختند، این‌ها بودند و کنارشان هواپیماها و خلبانان آمریکایی و فرانسوی نیز بودند و حتی در کنارشان نیروی زمینی آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز وارد عمل شدند، این یک وضعیت جدید بود. تحلیل چه بود؟ تحلیل این بود که جنگ در حال تبدیل به جنگ فرسایشی، غیرقابل مهار و قابل سرایت به داخل سرزمین‌های سعودی می‌شود و باید هرچه سریعتر این جنگ تعیین تکلیف شود. در زمینه و بستر این تحلیل این نکته هم وجود داشت که «می‌شود شرایط جنگ علیه یمن را تغییر داد»، این می‌شود تغییر داد را به این شیوه بیان می‌کردند که جنگ سه ساله انصارالله را خسته کرده، امکانات نظامی و توان آنها را دچار فرسایش کرده، شرایط داخلی را علیه انصارالله شکننده کرده، بنابراین می‌توان با یک فشار سنگین بقایای انصارالله را از بین برد و این جنبش را وادار به تسلیم و کرنش در برابر مطالبات و خواسته‌های ائتلاف کرد. در واقع آنها مطمئن بودند که این کار را می‌توان انجام داد و به سرانجام رساند. پیش از این سعودی‌ها خیلی تلاش کردند که این باور را در کشورهایی مثل آمریکا، فرانسه و انگلیس ایجاد کنند ولی شواهد و قراین بیانگر عدم موفقیت سعودی‌ها در این مساله بود، اخیراً مشخص شد که آمریکا، انگلیس و فرانسه که از آنها به عنوان تروییکا غربی یاد می‌کنیم پذیرفتند که می‌شود تغییر داد، به لحاظ روشی آنها آمدند مدل جنگ اول و دوم عراق را در جغرافیای غرب یمن پیاده کردند، جنگ عراق به این شیوه بود که آمریکایی‌ها نیروهای نظامی گسترده قریب به ۱۰۰ هزار نفر را در مناطق عملیاتی مستقر کردند و تجهیزات سنگین نظامی مانند بمب افکن‌ها را مورد استفاده قرار دادند و از جنوب عراق شروع به پیشروی کردند، تا اینکه از بصره با قرار گرفتن بر روی جاده آسفالته با رعبی که ایجاد کرده بودند تا بغداد آمدند، یعنی رعب ایجاد کردند، روحیه نظامیان خود را بالا بردند و اراده طرف مقابل را در هم شکستند و بدون اینکه تلفات بدهند، اهداف عملیاتی خود را محقق کردند. از آن طرف روحیه نظامی عراق خورد شده بود و آنها احساس می‌کردند که توان مقابله با آمریکایی‌ها را ندارند، تا جایی که آمریکایی توانستند ظرف تنها ۲۰ روز بر کل عراق مسلط شوند. همین مدل را آنها در جنگ حدیده در پیش گرفتند و چیزی در حدود ۶ لشکر نظامی را پای کار آوردند، یعنی حدود ۶۰ هزار نیروی نظامی، جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های خود را وارد کردند، بخش نبرد دریایی و ناوهای جنگی خود را نیز به خط کردند و بمباران الحدیده را آغاز کردند، همزمان نیروهای نظامی خود را شامل ۶ لشکر مذکور از منطقه تعز حرکت دادند، آن‌ها در ابتدا منطقه به منطقه پیش می‌رفتند به این شکل که یک منطقه بمباران هوایی می‌شد، سپس نیروهای زمینی به سوی آن پیشروی می‌کردند، در واقع با سیاست زمین سوخته بدون اینکه تلفات بدهند به سرعت پیش می‌رفتند، گمان آنها این بود که این وضعیت آنچنان پیش می‌رود که شهرهای دیگر پس از الحدیده خود به خود سقوط می‌کند و لازم نیست که آن‌ها پس از این نبرد در دیگر مناطق مجدداً وارد درگیری شوند، در مقابل نیروهای انصارالله اجازه دادند تا نیروهای ائتلاف تجاوزگر پنج‌گانه تا یک نقطه مشخص پیشروی داشته باشند، به نقطه مورد نظر که رسید آن‌ها مسیر پیشروی را سد کردند، آنها منطقه را تسلیح کردند و آن را به چند تکه تقسیم کردند و نیروهای چریک و تک تیراندازان خود را مستقر کرد و نیروهای اشغالگر آمدند پشت این منطقه گیر افتادند و نتوانستند حتی با پشتیبانی هوایی از این نقطه جلوتر بروند.
از طرف دیگر انصارالله زمانی که نیروهای ائتلاف را در پنج کلیومتری فرودگاه الحدیده متوقف کرد، دو برش در منطقه مسطحی که محل تمرکز نیروهای دشمن بود و ۱۰ کیلومتر طول داشت ایجاد کرد. انصارالله نیروهای دشمن را با این برش‌ها به سه تکه تقسیم نمود و نیروهای خودش را با سلاح‌های دوش پرتاب و آرپی‌جی مسلح کرد، چون نیروهای دشمن در فاصله پنج کیلومتری بودند و حتی با کلاشینکف در تیررس قرار داشتند. در واقع با این کار انصارالله ارتباط نیروهای ائتلاف را با یکدیگر قطع کرد، سپس نیروهای خود را به طور متناوب اعزام کرد و به جبهه دشمنان ضربات پیاپی و پشت سرهم وارد آورد. یک گروهان نیرو می‌رفت و ضربه می‌زد، مجددا به عقب باز می‌گشت و دوباره یک گروهان تازه نفس دیگر به دشمن ضربه می‌زد و مرتب جای نیروهای قبلی با نیروهای تازه نفس عملیاتی پر می‌شد. در واقع نیروهای ائتلاف ساعت به ساعت از نیروهای انصارالله مانند یک چرخه به هم پیوسته ضربه می‌خوردند، به شکلی که در یک دوره یک هفته‌ای نیروهای ائتلاف پنج گانه ۱۵۰۰ کشته و ۵۰۰۰ زخمی دادند، حتی ۳۰۰ نفر آنها نیز به اسارت درآمدند که در بین آنها ۳۰ نفر فرانسوی و تعدادی دیگر آمریکایی، انگلیسی، سودانی، یمنی، اماراتی و سعودی هستند که در اسارت انصارالله قرار دارند. در اینجا توقع و تحلیل سعودی‌ها این بود که مردم شافعی الحدیده که از نظر مذهبی با زیدی‌ها متفاوت هستند ، وارد عمل شده و پس از حملات ائتلاف به مبارزه با زیدی‌ها بر می‌خیزند، چون احساس می‌کنند که این جنگ به خانه و کاشانه آنها سرایت کرده و باعث کشته شدن فرزندانشان می‌شود، در این شرایط فکر می‌کردند شافعی‌ها ارتباط خود را با زیدی‌ها قطع کرده و به سوی عربستان می‌آیند و بعد این قضیه به سوی یک گلوله برفی در هفت استان دیگر سنی‌نشین یمن در منطقه شمالی تکرار می‌شود، و درواقع سنی‌های شافعی در برابر انصارالله زیدی قرار می‌گیرند و نه تنها انصارالله منطقه راهبردی الحدیده را از دست می‌دهد بلکه دیگر مناطق را نیز مجبور می‌شود، تحویل نیروهای ائتلاف بدهد. تحلیل آن‌ها این بود که در شرایط جدید دو دستاورد مهم رقم می‌خورد، نخست اینکه با آغاز نبرد الحدیده نوک پیکان درگیری‌ها از نبرد میان نیروهای یمنی با دشمن خارجی (اماراتی و سعودی)، به جنگ طایفه‌ای میان شافعی‌ها و زیدی‌ها تغییر وضعیت دهد، جنگی که تا حالا علیه متجاوز بوده و شافعی‌ها و زیدی‌ها را در کنار هم علیه دشمن متحد کرده به جنگی درونی و داخلی تبدیل شود، در واقع این یکی از توقعات مهم سعودی‌ها از نبرد الحدیده بود. نتیجه دوم مورد تصور سعودی‌ها این بود که این جنگ باعث می‌شود انصارالله برود و تنها به چهار استان زیدیِ شمالِ یمن شامل صعده، حجه، عمران و صنعا بسنده کند، تحلیل آن‌ها این بود که این مساله باعث آغاز اختلافات درونی میان طیف‌های زیدی با یکدیگر شود و آتش جنگ داخلی میان آن‌ها را به وجود آورد، چون زیدی‌ها از گذشته هم دو دسته بودند، یک دسته تحت رهبری علی عبدالله صالح بودند و دسته دیگر تحت هدایت سید عبدالملک الحوثی قرار داشت که سابقه جنگ ۶ ساله (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸) را نیز در کارنامه خود داشتند، تصور سعودی‌ها این بود که ناکامی احتمالی انصارالله به این اختلافات دامن زده و باعث می ‌شود طرح چندین ‌بار شکست خورده آن‌ها برای سیطره بر صنعا در نهایت با موفقیت روبرو شود و آن‌ها پس از نبرد الحدیده بتوانند پایتخت یمن را نیز در اختیار خود بگیرند. به همین دلیل همزمان با همین درگیری‌ها در امارات زمزمه اینکه باید «احمد علی عبدالله صالح» به قدرت برسد مطرح شد، یعنی اماراتی‌ها از این صحبت کردند که باید پسر صالح به جای «عبدربه منصور هادی» رئیس جمهور یمن شود، چون پسر عبدالله صالح زیدی است و این می‌تواند میان زیدی‌ها شکاف ایجاد کند، به این صورت که این تلقی را ایجاد کنند که ما با زیدی‌ها مشکلی نداریم، مشکل ما با انصارالله است و ما قبول کردیم که پسر عبدالله صالح که زیدی است رئیس جمهور یمن شود. حال چه بدست آمد و نتیجه چه شد؟ اینهایی که گفته شد توقعات سعودی‌ها بود که در گفتگوهایی که میان آنها شکل گرفته بود به طور جدی مطرح و روی میز قرار داشت. اما برخلاف تصور سعودی‌ها اولا ً انصارالله مرعوب لشکرکشی نیروهای ائتلاف پنج گانه نشد، به این معنا که نیروهای ائتلاف به صورت دسته جمعی از ساحل شروع به پیشروی کردند، اما انصارالله دست نگه داشت و منتظر شد تا آنها به نقطه موردنظر برسند. به همین دلیل آن نقطه را مسلح کرده بود و نیروهای ائتلاف آمدند و پشت نقطه تسلیح درجا زدند. پس از آن هم انصارالله سریع شروع به تلفات گرفتن از آن‌ها کرد و نزدیک به یک لشکر از کل ۶ لشکر را در طول یک هفته از کار انداخت، لشکرهای بعدی به ویژه لشکرهای یمنی که با شرمندگی در کنار آمریکا و عربستان و امارات بودند (چون در کنار یک کشور خارجی علیه ملت خود در حال جنگ بودند)، دچار ترس و واهمه شدید شدند، آنها در پی فرار بودند و در بحبوحه جنگ الحدیده شمار زیادی از این نیروها فرار کردند و سران دو لشکر از اینها از جنوب که مربوط به نیروهای عشایری و لشکری گذشته بود به انصارالله پیام دادند که ما با شما جنگی نداریم و راهی برای ما باز کنید تا برگردیم. سودانی‌ها که کشته داده بودند، پیام دادند که نیروهای ما تمایل دارند برگردند، به یک باره در داخل این‌ها چنددستگی ایجاد شد و بخش زیادی از قدرت آن‌ها تحلیل رفت، این اتفاق اول بود که رخ داد.
اتفاق دوم این بود که برخلاف تصورات آمریکایی‌ها و سعودی‌ها تهدیدات علیه الحدیده باعث ترس و دلهره شافعی‌ها نشد، آنها اتحاد خود را با انصارالله از طریق مشارکت در راهپیمایی‌های چند ۱۰ هزار نفره در شهرهای مختلف الحدیده تحکیم ورزیدند. علاوه بر این علمای شافعی این منطقه آمدند و بیانیه دادند و جهاد علیه نیروهای ائتلاف مهاجم به الحدیده را واجب شمردند، این اتفاق خیلی بزرگی بود که رخ داد. بنابراین انصارالله نه تنها دچار اختلاف با شافعی‌ها نشد، بلکه نبرد الحدیده شرایطی را ایجاد نمود که پیوند میان این دو جریان یمنی مستحکم‌تر از قبل شکل بگیرد. زمانی که این دو هدف دشمنان اجرایی نشد، به طور طبیعی بقیه اهداف آن‌ها نیز محقق نشد، پس بنابر این موضع انصارالله مستحکم‌تر شد و یک بار دیگر مشخص شد که آمریکایی‌ها و سعودی‌ها در مواجهه با انصارالله یک برنامه منطقی و تحقق‌پذیر ندارند، آن نیرویی که سرخود را پایین می‌اندازند و فکر می‌کند که با نیروهای مقابل درگیر نمی‌شود، عقل نظامی ندارد. مانند منافقین که فکر می‌کردند سه روزه می‌توانند به تهران برسند، آنها آمدند بی عقلی کردند و کار منافقین و اقدام آمریکا در عراق را تکرار کردند و البته این‌بار در مقابلشان انصارالله بود، بالاخره انصارالله در این جنگ توانست با تلفات کم و با سلاح‌هایی با برد کوتاه به دشمنان آسیب جدی بزند و همان‌طور که یکی از افراد به اسارت درآمده نیروهای ائتلاف اعتراف کرده «عربستان ضربه‌ای را در نبرد الحدیده متحمل شد که تاکنون متحمل نشده بود»، تمام آن سه سال جنگ یک طرف و این جنگ ۱۵ روزه را نیز باید در یک طرف دیگر قرار دهیم. اگر بخواهیم درباره چشم انداز یمن صحبت کنیم می‌توانیم به این مساله اشاره کنیم که مساله یمن برای عربستان یک مساله فوق استراتژیک است، چون حیات و ممات عربستان در این مساله خلاصه می‌شود. همچنین این‌طور نیست که آن‌ها اگر در یک نبرد شکست خوردند، دست از توطئه برخواهند داشت، در جایی شکست خورده و مفتضح می‌شوند اما قوای خود را در جایی دیگر متمرکز می‌کنند و بار دیگر بخت خود را آزمایش می‌کنند اما نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه معلوم است اینها هر کاری که بکنند بیشتر از آنچه در الحدیده انجام دادند نمی‌توانند محقق کنند، تا حالا پیش نیامده بود که ۶ لشکر را همراه وارد صحنه کنند واماراتی‌ها و سعودی‌ها با وجود اختلافات شدید در کنار یکدیگر قرار گیرند، دیگر صحنه‌ای از این شدیدتر در یمن رخ نخواهد داد، پس می‌توانیم بگوییم که جنگ الحدیده یک جنگ معیار و نقطه اوج بود که بعد از آن شرایط برای انصارالله ساده‌تر می‌شود و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سخت‌تر می‌شود. یک جمله‌ای را مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند که «ما سختی را کنار گذاشته‌ایم و آنچه پیش‌رو داریم به مراتب آسانتر است»، این جمله و ماجرا را می‌توانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.

سوتیترها:

۱٫
حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان می‌دهد یمن در منطقه ما موقعیت فوق راهبردی دارد. یک مسئله وضعیت عربستان است. بالاخره در این منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای مرتبط با آمریکا از موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهم‌ترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری می‌کند، عربستان سعودی است که حالا در شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و تهدید می‌شود، آن‌هم تهدید از نوع حیاتی و بزرگ نظامی.

۲٫
اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکی‌ای که به دست آورده است، می‌تواند تا شمالی‌ترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند. یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودی‌ها را مختل کند به شکلی که آنها نتوانند حتی یک قطره نفت هم صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تا کنون نشان داده که نمی‌خواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کند و مانع صادرات نفت از این منطقه شود.

۳٫
روی نقشه پشت سر وزیر دفاع آمریکا برخی از این مناطق تا دوسال قبل قرمز نبودند، اما امروز قرمزها بیشتر شده‌اند. حالا آمریکایی‌ها می‌بینند که یک نقطه استراتژیک دیگر هم دارد قرمز می‌شود و آن یمن است. یمن به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه باب المندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت، از برخی از ابعاد موقعیت استراتژیک مهم‌تری نسبت به سوریه و عراق دارد. لذا این‌ها با سراسیمگی تلاش کردند وضعیت یمن را تغییر دهند.

۴٫
جنگ الحدیده یک جنگ معیار و یک نقطه اوج بود و بعد از آن شرایط برای انصارالله ساده‌تر و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سخت‌ترمی‌شود. مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند، «ما سختی را پشت سر گذاشته‌ایم و آنچه که پیش رو داریم، به‌مراتب آسان‌تر است.» این جمله و ماجرا را می‌توانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.

19آگوست/18

عبدالملک الحوثی کیست؟

سید عبدالملک طباطبایی حوثی در سال ۱۳۵۷هـ.ش در شهر صعده در شمال یمن در یک خانواده بسیار متدین به دنیا آمد. پدرش سید بدرالدین حوثی از مراجع نامی شیعیان زیدی و پدر بزرگش از مراجع شناخته شده زیدی یمن شمرده می‌شدند. نسل سید عبد‌الملک به سید یحیی بن الحسن بن قاسم از سادات طباطبایی طبرستان ایران برمی‌گردد که بر ضد دولت عباسی قیام و به علت شکست قیام به یمن مهاجرت کرد. او در یمن به۸۲ جنگ برای گسترش مذهب تشیع زیدی دست زد و مضجع شریفش در شهر صعده با نام امام هادی است و شیعیان زیدی به زیارت وی به‌شدت پایبندند. جنگنده‌های سعودی دو سال پیش و در چهارچوب جنگ تجاوزگرانه خود به مقام امام هادی حمله کردند و بخش‌های وسیعی از حرم ایشان را ویران ساختند.
سید عبد‌الملک از اوان کودکی فراگیری علوم دینی را در محضر پدر و علمای دیگر زیدی آغاز کرد. او در فراگیری و دقت در کسب علم به‌حدی جدی بود که پدرش او را «طرفه» یعنی علامه دهر می‌نامید و امیدهای بسیاری به او بسته بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷سید بدرالدین حوثی از انقلاب اسلامی حمایت و پشتیبانی از امام خمینی(ره) رهبر انقلاب را یک وظیفه قطعی اعلام کرد. وی از رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان امام یاد کرد که در مذهب زیدی معنای مهمی دارد و تبعیت از ایشان واجب مطلق است.
در دهه ۶۰ سید بدرالدین به سیاست‌های دولت وقت یمن به ریاست علی عبدالله صالح از جمله حمایت از جنگ تحمیلی صدام بر ضد ایران و اعزام نیروی نظامی به عراق برای مشارکت در جنگ اعتراض کرد و از کشور خارج شد. سپس به ایران سفر کرد و چند سالی در قم اقامت گزید. این سفر از لحاظ اعتقادی و سیاسی اهمیت زیادی داشت و بر خاندان حوثی اثری عمیقی گذاشت. سید بدرالدین حوثی در این سفر جلسات متعددی با مراجع و علمای قم داشت و در باره تفاوت‌ها واشتراکات شیعیان زیدی و اثنی‌عشری بحث‌های مفیدی در بین آنان گرفت و آنها را به یکدیگر نزدیک کرد.
قبل از این سفر، مذهب شیعه زیدی به مذهب سنی شافعی نزدیک‌تر بود و کمبودهای فقهی خود را از طریق آنان جبران می‌کرد. به دنبال این بحث‌ها سید بدر‌الدین حوثی تفسیر جدیدی از قرآن در نه جلد نوشت که منعکس‌کننده دیدگاه‌های جدید زیدی‌ها بود که فاصله بسیار کمی با نگاه شیعیان اثنی‌عشری داشت. این کتاب بعدها توسط مجمع جهانی اهل بیت(ع) چاپ شد. در این سفر سید حسین، پسر ارشد سید بدر‌الدین شیفته امام خمینی و مکتب انسان ساز ایشان شد و سید عبد‌الملک حفظ کامل قرآن کریم را از ایران شروع کرد.
در سال ۱۳۷۰ علی عبد‌الله صالح رئیس‌جمهور وقت یمن، فضای سیاسی را باز و تشکل احزاب مختلف را آزاد اعلام کرد و قرار شد انتخابات پارلمانی برگزار شود. در اولین انتخابات سید بدر‌الدین حوثی به عنوان نماینده مردم انتخاب شد و در دوره بعد سید حسین حوثی نیز از طریق حزب حق راهی مجلس شد. سید حسین به‌سرعت حزب «الشباب المؤمن» را تاسیس کرد و ریاست آن‌را عهده‌دار شد و پیاده کردن الگوی امام خمینی را مانیفست این تشکل نوپا قرار داد.
سپس سید عبد‌الملک حوثی صعده را ترک کرد و به صنعا منتقل شد تا در کنار برادرش قرار گیرد و در نهضت زنده کردن علوم قرآنی در زندگی اجتماعی مشارکت داشته باشد. نظام ناسیونالیستی یمن احساس خطر کرد و از سال ۲۰۰۴ و با حمایت کامل نظامی عربستان سعودی بر ضد جنبش حوثی “حزب الشباب المؤمن” اعلان جنگ کرد و پس از چند ماه جنگ سنگین که هواپیماهای سعودی نیز در آن شرکت کردند، آغاز شد و سید حسین را در یک منطقه کوهستانی به نام “حرف سلمان” در استان “صعده” محاصره کردند. سید عبد‌الملک با دویست رزمنده به این منطقه حمله کرد تا حلقه محاصره را بشکند و برادرش را نجات دهد، اما حضور گسترده واحدهای ارتش یمن مانع شد و سرانجام سید حسین حوثی به شهادت رسید. اعضای جنبش حوثی فوراً جلسه‌ای را برگزار و سید عبد‌الملک حوثی را به عنوان رهبر واجب‌الاطاعه انتخاب کردند.
در آن هنگام سید عبدالملک تنها ۲۵ سال سن داشت، ولی موفق شد این جنبش را از فروپاشی نجات دهد. این جنبش ظرف چند سال بعد در معرض سه جنگ دیگر قرار گرفت، اما به علت رهبری داهیانه عبد‌الملک هیچ‌گاه دولت نتوانست این جنبش را شکست دهد. در سال ۲۰۱۱ جنبش بیداری اسلامی در یمن و دیگر کشورهای عربی آغاز شد و نظام علی عبد‌الله صالح در وضعیت ضعیف‌تری قرار گرفت. این شرایط کمک کرد تا سید عبد‌الملک جنبش منطقه‌ای خود را به یک جنبش ملی تغییر دهد. او ابتدا اسم جنبش جدید را انصارالله اعلام کرد و به‌سرعت فعالیت‌های خود را از صعده در شمال به استان جوف گسترش داد.
این تحرک جدید به‌سرعت در استان عمران( استان بین صعده وصنعا) هوادارانی پیدا کرد. در آن هنگام عمران جزو تیول شیخ عبدالله الاحمر شیخ قبیله حاشد قرار داشت که بزرگ‌ترین قبیله(چهار ملیون نفری) یمن است. دولت عبدالله صالح با سپردن ریاست پارلمان به شیخ عبدالله الاحمر و فرماندهی ارتش به محسن علی الاحمر تلاش کرد پایگاه اجتماعی نظام را گسترش دهد، اما به‌رغم این شرایط مردم عمران با همراهی با انصارالله آل‌احمر را از استان عمران بیرون و وفاداری خود را به انصارالله اعلام کردند. این تحول انصار‌الله را در یک قدمی صنعا قرار داد. همزمان عربستان سعودی و شورای همکاری خلیج فارس، برای کنترل و مدیریت اوضاع سیاسی یمن طرح”پیشنهاد خلیجی” (المبادره الخلیجیه) را مطرح کردند که بر پایه آن قرار شد علی عبدالله صالح از ریاست جمهوری استعفا بدهد و عبد ربه منصور هادی، معاون ریاست جمهوری به مدت دو سال جایگزین او و پس از برگزاری نشست گفتگوی ملی، نقشه راه اصلاحات سیاسی اعلام شود تا بر پایه آن انتخابات برگزار و قدرت به منتخبین مردم واگذار شود. این طرح از سوی اکثریت احزاب یمن پذیرفته و اجرا شد.
در فضای جدید سیاسی، جنبش انصارالله وارد پایتخت یمن شد و فعالیت خود را در آنجا آغاز کرد. بر پایه این طرح، نشست گفتگوی ملی برگزار شد و انصارالله به‌طور فعال در آن حضور یافت. با پایان یافتن این نشست، انتظار این بود که انتخابات برگزار و قدرت به منتخبین مردم واگذار شود، ولی چنین اتفاقی رخ نداد و هادی با حمایت ریاض از اجرای نتایج گفتگوی ملی طفره رفت. هادی دیکتاتور جدید یمن با پاکسازی نظام از طرفداران صالح سعی کرد گروه خود را بر یمن حاکم کند. او نخست‌وزیر جدید را تعیین کرد و قیمت حامل‌های انرژی را افزایش داد. سید عبدالملک حوثی از مردم خواست به سیاست افزایش قیمت‌های سوخت دولت اعتراض کنند. مردم یمن با حضور میلیونی در خیابان‌های صنعا به سیاست‌های هادی اعتراض و با تحصن در میدان‌های مهم شهر درخواست لغو دستور افزایش قیمت‌های سوخت را مطرح کردند.
هادی از ارتش خواست که این حرکت مردمی را سرکوب کند، ولی با پیوستن ارتش به مردم، صنعا عملاً به تصرف انصارالله در آمد. انصارالله با اعزام نیروهای خود به کاخ ریاست جمهوری سعی کرد از هادی در مقابل خشم مردم حفاظت کند. گفتگو میان انصارالله و هادی برای مدیریت دوره انتقال سیاسی ادامه داشت و قرار بود تصمیمات نشست ملی اجرا و زمان انتخابات تعیین شود که هادی با لباس مبدل زنانه از کاخ بیرون رفت و به عربستان سعودی گریخت. در مراحل بعد طبق اسنادی که در کاخ ریاست جمهوری به دست آمد دستور خروج هادی از صنعا از ریاض آمده بود.
عربستان سعودی قیام مردم یمن را کودتا خواند و از حوثی‌ها خواست تا قدرت را به هادی برگردانند و همه سلاح‌های خود را به دولت تحویل دهند. جنبش انصارالله این تهدید را قبول نکرد و از پارلمان خواست تا مصوبات نشست گفتگوهای ملی را اجرا کند. عربستان سعودی در پنجم فروردین ۱۳۹۴ پیشدستی و با حمایت کامل کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و کشورهای غربی به‌ویژه امریکا، حمله نظامی خود به یمن را آغاز کرد که تا کنون و پس از سه سال و نیم ادامه دارد.
عربستان سعودی با وعده کمک اقتصادی موفق شد ده‌ها کشورآسیایی و آفریقایی را به اعزام نیرو در کنار خود وادار سازد. رژیم آل سعود همزمان ده‌ها هزار مزدور از اتباع کشورهای مختلف حتی از امریکا(بلاک واتر) با حقوق بالایی جذب و به جبهه‌های جنگ اعزام کرد.
ریاض تصور می‌کرد که این جنگ حداکثر چند هفته طول خواهد کشید، اما مقاومت و ایستادگی حماسه‌وار یمنی‌ها در این جنگ به‌رغم تفاوت فاحش امکانات مادی و تسلیحاتی، کشورهای مختلف را از دور عربستان پراکنده کرد، به گونه‌ای که تنها نیروهای سعودی، اماراتی و سودانی در میدان باقی ماندند و امریکا و فرانسه و انگلیس اطلاعات و تجهیزات متجاوزان را تامین می‌کنند.
ناتوانی عربستان سعودی برای رسیدن به صنعا شکست فاحش و رسوایی نظامی بزرگی است که توان نظامی سعودی با همه خریدهای تسلیحات مدرن را زیر سئوال برده است. حماسه مقاومت و ایستادگی مردم یمن در سه سال و نیم گذشته در ابعاد گوناگون به رهبری داهیانه سید عبد الملک حوثی برمی‌گردد و نشان می‌دهد که این سید مجاهد از چه پایگاه اجتماعی بالائی برخوردار است.

سوتیترها:
۱٫
عربستان سعودی با وعده کمک اقتصادی موفق شد ده‌ها کشورآسیایی و آفریقایی را به اعزام نیرو در کنار خود وادار سازد. رژیم آل سعود همزمان ده‌ها هزار مزدور از اتباع کشورهای مختلف حتی از امریکا(بلاک واتر) با حقوق بالایی جذب و به جبهه‌های جنگ اعزام کرد.

۲٫
ناتوانی عربستان سعودی برای رسیدن به صنعا شکست فاحش و رسوایی نظامی بزرگی است که توان نظامی سعودی با همه خریدهای تسلیحات مدرن را زیر سئوال برده است. حماسه مقاومت و ایستادگی مردم یمن در سه سال و نیم گذشته در ابعاد گوناگون به رهبری داهیانه سید عبد الملک حوثی برمی‌گردد و نشان می‌دهد که این سید مجاهد از چه پایگاه اجتماعی بالائی برخوردار است.

19آگوست/18

سیاست تا دیانت

حج یا تایلند
یکی از خانم‌های فهرست «خاتمی» در مجلس شورای اسلامی (طیبه سیاوشی) در نیمه تیرماه امسال فرموده که روا نیست برای سفر حج، ارز دولتی اختصاص پیدا کند، چون کشور برای واردات دارو ارز ندارد و کسانی که می‌خواهند به حج تمتع بروند برای قبول شدن حج‌شان باید از ارز آزاد استفاده کنند! در همین رابطه جالب است بدانیم:
الف) از فروردین تا تیرماه سال ۹۷ بیش از شش هزار میلیارد تومان در قالب ارز جهانگیری (۴۲۰۰ تومانی) به مسافران ترکیه، دبی، ارمنستان، گرجستان، تایلند و… پرداخت شده و خانم فوق‌الذکر ابداً اعتراضی نداشته است!
ب) از اردیبهشت تا اوایل تیرماه ۹۷ که کشور شاهد بحران شدید ارزی و اقتصادی بود، خانم مذکور به همراه سایر رفقا (نسوان موجود در فهرست خاتمی مقیم در مجلس) به دنبال کسب مجوز ورود زنان و دختران مملکت به استادیوم‌ها جهت تماشای مسابقات فوتبال بوده و سرانجام موفق شدند شبانه زنان و دختران تهرانی را به استادیوم آزادی وارد کنند و با شیپور به تشویق تیم‌شان بپردازند!
ج) به نظر می‌رسد اشتغال و درگیری تمام وقت مشارالیها به امر مهم‌تر از دارو (مذکور در بند «ب») مانع از توجه ایشان به مسائل عبادی حجاج نشده و ایشان فتوای خود در خصوص قبولی حج زائران مشروط به عدم استفاده از ارز «جهانگیری» را هم صادر کرده‌اند.
د) دقت در متن فتوای فوق نشان می‌دهد که به احتمال زیاد این مسئله در زمانی که ایشان و همکاران‌شان در نیمه شب در کنار زنان و دختران در استادیوم مشغول شادی و شیپور زدن بوده‌اند به ذهنشان خطور کرده است!
این جا کجاست؟
لطفاً متن زیر را به دقت بخوانید و سپس حدس بزنید که متن چه زمان و کدام مکان را توصیف می‌کند:
«ظهر یک روز غیر تعطیل در ماه رمضان است و فضای سبز و مشجر دانشگاه، شاهد تجمعات دسته‌جمعی دختران و پسران دانشجویی است که به صورت مختلط و راحت کنار هم نشسته و مشغول خوردن ساندویچ و نوشابه و آب معدنی هستند و بعضاً به صورت شریکی از یک ساندویچ یا نوشابه استفاده می‌کنند. صدای شوخی و خنده بلند است، اما در بعضی از تجمعات، دانشجویان ترجیح داده‌اند پس از صرف نهار با کشیدن سیگار و یا نوشیدن چای یا قهوه (موجود در فلاسک‌های کوچک دانشجویی) به نوای گیتار همکلاسی یا دوست دخترشان گوش بدهند. فضا دوستانه و بی‌ریاست و زیر هر درخت می‌شود دختری را دید که دراز کشیده و سرش را روی پای همکلاسی یا دوست پسرش گذاشته و مشغول غرق شدن در خوشبختی است. در چند مورد کار به دراز کشیدن دوستانه بچه‌ها در کنار هم کشیده اما کسی کار به کار دیگری ندارد و هیچ‌کس مزاحمتی برای دانشجویان ایجاد نمی‌کند!»
کدام‌یک از گزینه‌های زیر را درباره زمان و مکان وقوع این متن صحیح می‌دانید؟
الف) یک دانشگاه در خارج
ب) دانشگاهی در ترکیه در زمان حکومت لائیک‌ها (قبل روی کار آمدن اردوغان)
ج) دانشگاه تهران در زمان شاه
د) هیچکدام
* هرچند گزینه‌های اول تا سوم غلط نیستند، اما باور کنید که این متن توصیفی از فضای دانشگاه تهران در ماه رمضان امسال است (دقیقاً در فضای سبز مجاور جایگاه خواهران در هنگام برپایی نماز جمعه!) و جالب آن که مأموران حراست دانشگاه ضمن ابراز نارضایتی از این وضع، تأکید می‌کردند که مقامات مافوق به آنها دستور داده‌اند که با این موارد برخوردی نداشته باشند!
تشنگی در خرمشهر و کنسرت در کیش
در ابتدای تابستان امسال مردم خرمشهر و آبادان متوجه شدند آبی که در شبکه لوله‌کشی منازلشان جاری است روز به روز «شور» و «شورتر» می‌شود تا جایی که داد همه درآمد و فریاد العطش از خوزستان به تهران رسید. در این میان مسئولان دولت تدبیر و امید بر مبنای شعار محوری «نمی‌شود و نمی‌توانیم، انشالله پس از اجرای برجام مشکل آب خوردن هم حل خواهد شد» و با تأکید بر راهبرد «یک ده آباد بهتر از صد ده ویران» تصمیم گرفتند برای جبران شوری آب در خرمشهر و آبادان، کام مردم را در جزیره کیش شیرین کنند، آن هم با دعوت از یک خواننده کاباره‌ای درجه یک ترکیه‌ای برای اجراهای شبانه در جزیره کیش! اما در کمال تأسف و مانند همیشه، تعداد اندکی از دلواپسان که هنوز پیام رأی مردم در اردیبهشت ۹۶ را درک نکرده‌اند با برخورداری از حمایت نهادها و کانون‌های غیرمسئول اما قدرتمند تلاش کردند تا مانع از خدمت‌رسانی دولت به مردم و مخصوصاً گردشگران در کیش شوند (آن هم از طریق ممانعت از اجرای کنسرت خواننده فوق‌الذکر به بهانه‌های واهی مانند این که برپایی چنین کنسرت‌هایی باعث گسترش ابتذال می‌شود و…). به هر حال و براساس آخرین اخبار جنگ میان دو طرف مغلوبه شد و معلوم نشد کار کنسرت مذکور به کجا کشید، اما جالب است بدانیم در همان حالی که مسئولان دولتی سرگرم تلاش برای شیرین کردن کام مردم بودند، عوامل یک نهاد نظامی با دخالت در کار دولت و با عجله طرحی را برای انتقال آب به آبادان و خرمشهر اجرا کردند که خوشبختانه مسئولان دولت تدبیر و امید با هوشمندی در زمان افتتاح خود را به منطقه رسانده (علی‌رغم گرمای زیاد و طولانی بودن فاصله میان محل افتتاح و تهران) و ضمن به دست گرفتن ابتکار عمل، پروژه را افتتاح کردند!

بی‌حجابی و توسعه اقتصادی
ناهید خداکرمی (نماینده فهرست خاتمی در شورای شهر تهران): برای حل مشکلات اقتصادی و کسب درآمد ارزی باید قانون حجاب اجباری در فرودگاه‌های بین‌المللی و مناطق آزاد کشور لغو شود. (رسانه‌ها، اواسط تیر ۹۷)
الف) صحت خواب همشیره! الان داخل کشور هم بی‌حجابی آزاد است! حجاب اجباری مال دهه شصت بود. ظاهراً از دهه شصت تا الان در غار اصحاب کهف مشغول استراحت بوده‌اید! الان در همین فرودگاه امام می‌توانید انواع و اقسام بی‌حجابی و برهنگی زنان و دختران (ایرانی و خارجی) را براساس جدیدترین مدل‌های روز اروپا و آمریکا ببینید!
ب) البته باید قبول بفرمایید کسب درآمد از طریق بی‌حجابی و برهنگی زنان و دختران قدمتی چند هزار ساله دارد و نکته تازه‌ای نیست که سرکار عالی کشف کرده باشید! تقریباً در همه نقاط متمدن و حتی بی‌تمدن جهان درآمدزایی از طریق برهنگی زنان به عنوان یک شغل (البته نه چندان شریف!) شناخته می‌شود و خیلی‌ها مشکلات اقتصادی‌شان را از این طریق حل و فصل کرده و می‌کنند (فقط باید توجه داشته باشید نان این کار خوردن ندارد و مثل حناق می‌مانند)
ج) همشیره! شما که مسئول حل مشکلات اقتصادی مملکت نیستی! فرودگاه‌های بین‌المللی و مناطق آزاد هم که در حوزه استحفاظی شما قرار ندارد. شما عضو شورای شهر تهران هستی و باید مراقب چاله چوله‌ها و نظافت خیابان‌ها و نرخ عوارض پسماند و… باشی! مگر کسی از شما برای مشکلات اقتصادی مملکت راه‌حل خواسته است؟ آن تبلت‌های چند میلیونی را هم برای این به شما داده‌اند که در مواقع بیکاری با تفریحات سالم سرتان را گرم کنید و به فکر پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات اقتصادی کشور نباشید!

برخورد نرم با تخلفات
از آنجا که وزیر اطلاعات فرموده‌اند «نباید با متخلفان اقتصادی رفتار قهرآمیز شود» و با توجه به این که ایشان به واسطه شغل‌شان از امور خفیه و پشت پرده اطلاع دارند و چیزهایی می‌دانند که ما نمی‌دانیم، لذا فرمان ایشان را به گوش جان شنیده و چون متخلفان اقتصادی موجوداتی هستند که سخت‌ترین موانع و مشکلات اقتصادی را به فرصت تبدیل کرده و از آب مقطر، کره حیوانی می‌گیرند، فلذا از این شایستگی برخوردارند که مسئول حل جمیع معضلات کشور از جمله مشکلات اقتصادی باشند. در همین راستا پیشنهاد می‌کنیم:
۱) به جای برخورد قهرآمیز با متخلفان اقتصادی، آنها را برای ورود به مجلس شورای اسلامی تأیید صلاحیت کنیم.
۲) به آنها زحمت بدهیم و اداره استانداری‌ها، ادارات کل دارایی و امور اقتصادی، تعزیرات، ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و… را به ید با کفایت‌شان بسپاریم.
۳) از آنها خواهش کنیم مسئولیت امور جناح‌ها و احزاب و طیف‌های سیاسی را بپذیرند.
۴) همه عدالت‌خواهان و منتقدان و مخالفان سرمایه‌داری و فعالان مقابله با مفاسد اقتصادی را جمع‌آوری کرده و برای ارشاد به دست متخلفان اقتصادی بسپاریم.
۵) از بیت‌المال به هرکدامشان دو برابر مقداری که چاپیده‌اند جایزه بدهیم و آنها را محکوم به دریافت یارانه برای تمام افراد خانوار کنیم.

روضه‌خوانی یا حقه بازی
مدتی پیش فیلمسازی که بیش از سه دهه در سینمای پس از انقلاب اسلامی مشغول فعالیت بوده و ثمره فعالیتش را نه روشنفکران قبول دارند و نه مومنان، در مصاحبه‌ای به صراحت روضه‌خوانی را حقه‌بازی و افراد روضه‌خوان را حقه‌باز خوانده و فرموده ما در دین چیزی به نام روضه‌خوانی نداریم و…! این مصاحبه در فضای مجازی منتشر شده و کمتر ایرانی پیدا می‌شود که مسلح به یک گوشی تلفن همراه باشد و این گوهرافشانی را ندیده باشد.
۱) خوشبختانه تا الان و به احتمال زیاد در آینده هم کسی با ایشان به دلیل این بیانات کاری نداشته و نخواهد داشت.
۲) این عزیز در ده‌ها فیلمی هم که تولید نموده به اشکال مختلف به دین و مذهب و احکام الهی و اخلاق و حیا و عفت عمومی و… به شیوه‌های متنوع و اشکال مختلف ابراز لطف نموده تا حدی که بیان فوق‌الذکر در برابر آن ابراز لطف به چشم نمی‌آید.
۳) هیچ احدی از مدیران دولتی و قضایی و مسئولان انقلابی و… هم تا همین الان برای تولید فیلم‌های ارزنده و آموزنده مذکور مصدع و مزاحم ایشان نشده و اصولاً کسی به ایشان نگفته: «عمو! خرت به چند؟»
۴) بدون تردید اگر حضرت عزرائیل اجازه دهد ایشان تا قیام قیامت به ساخت آثار گهربارشان و تداوم افاضات بی‌نظیرشان ادامه خواهند داد و بعید است که نظام جمهوری اسلامی و مسئولان جرأت کنند به ایشان اعلام کنند که بالای چشم‌شان ابرو قرار دارد.
۵) ایشان به صورتی فراوان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و در ده‌ها برنامه زنده و پرمخاطب حضور داشته و خواهد داشت همچنان که کمتر روزی را می‌توان یافت که مطبوعات و رسانه‌های رسمی و غیررسمی نظرات استثنایی و پرمغز ایشان را منتشر نکنند!
* به نظر شما در تنها نظام و حکومت دینی و شیعی جهان چطور چنین چیزهایی ممکن است؟
**به کلیه افرادی که پاسخی منطقی برای این پرسش ارائه کنند یک دوره آثار سینمایی و مصاحبه‌های «آقای فرحبخش» اهدا خواهد شد.

اعتلای زن به روایت سیما
می‌دانیم یکی از اهداف انقلاب اسلامی اعتلای جایگاه و مقام زن و تبیین اهمیت نقش مادری و انسان‌سازی او بوده و در این مسیر هریک از دستگاه‌ها در جمهوری اسلامی، رسالتی برعهده داشته اند. از جمله این دستگاه‌ها صدا و سیمای جمهوری اسلامی است که برای انجام رسالت خطیر خود اقدامات متنوع و متعددی را مرتکب شده که شاید سرآمد این تحرکات تبدیل زنان مسلمان به دلقک‌هایی جذاب جهت خندادن مردم باشد. این مهم در برنامه «خندوانه» رخ داد و برای اولین‌بار در تاریخ جمهوری اسلامی و حتی ایران، نوامیس مسلمین برای خنداندن مردم روی صحنه رفتند! نکته قابل تحسین در این حرکت سیما خزنده و تدریجی بودن آن است که باعث شد کمتر کسی به این حرکت اعتراض یا ایرادی وارد کند (که این امر حکایت از ورزیدگی و تکامل مدیران سیما در بستن دهان منتقدان و پیچاندن آنها دارد) روند تبدیل زن به دلقک در سیمای جمهوری اسلامی شاهد مراحل زیر بوده است:
الف) حضور دختران جوان در مسابقه «خنداننده شو» به صورت گروه مجزا و با مربیگری یک خانم اما دوشادوش و در رقابت با مردان در سال اول.
ب) ادغام دختران جوان در گروه‌های مردان و حضور مربی زن برای مردان جوان و برگزاری مسابقه به صورت کاملاً مختلط!
* مطلب مهم در این مسابقه آن است که شرکت‌کنندگان و به ویژه دختران جوان باید تلاش کنند تا با کنار گذاشتن حیا و به هر طریقی اعم از درآوردن شکلک و ادا و اطوار مسخره و تقلید صدا و حرکات بدن و بد و بیراه گفتن به پدر و مادر و… خلق الله را بخندانند. این اتفاق در تلویزیون پهلوی هم رخ نداده بود و به همین جهت مدیران سیمای جمهوری اسلامی باید از جانب شورای فرهنگی اجتماعی زنان و شورای انقلاب فرهنگی، مستحق تشویق شناخته شوند.

19آگوست/18

ردپای سکولاریسم در ایران اسلامی

۱) بدون شک مهمترین نقطه تفاوت و تمایز نظام جمهوری اسلامی با سایر نظام‌های سیاسی موجود در جهان، آمیختگی دین و سیاست و تلاش برای سیطره و اشراف دین بر صحنه سیاست و حاکمیت است. چرا که سایر دستاوردها و عملکردهای نظام جمهوری اسلامی مانند استقلال یا خودکفایی و افزایش قدرت ملی و منطقه‌ای‌، در دیگر نظام‌ها و ساختارهای سیاسی جهان نیز یافت می‌شود، اما تلاش برای دینی ساختن قدرت و حاکمیت و تسلط دیانت بر عرصه سیاست امری است که در جهان معاصر به فراموشی سپرده شده و کنار گذاشته شده بود و انقلاب اسلامی به عنوان یک هدف اساسی به احیا و طرح دوباره آن در ساحت ایران و جهان پرداخت!. این نکته در اندیشه و عمل حضرت امام به عنوان بنیان‌گذار و موسس جمهوری اسلامی به وضوح و صراحت مشخص است، چرا که در دیدگاه ایشان فلسفه اصلی تشکیل حکومت، تحقق و پیاده‌سازی احکام الهی است و دستیابی به حکومت بدون نظر به اجرای احکام دینی، نه تنها مطلوب نیست که حرکتی شیطانی و باطل محسوب می‌شود.
۲) هرچند پایبندی به دین به عنوان امری” شخصی” در جهان امروز و در میان پیروان ادیان غیر الهی و حتی ادیان ابراهیمی امری رایج و عادی تلقی می‌شود (بویژه در میان مومنان به مسیحیت رایج) اما حقیقت اسلام که در قرآن‌کریم و سیره معصومین(علیهم‌السلام) تجلی یافته به صراحت، اشراف دین بر همه عرصه‌های حیات انسان از جمله سیاست و حکومت را به عنوان شرط لازم جهت رستگاری انسان و جامعه می‌داند و حکومت را ابزار ضروری تحقق دین و برنامه‌های آن در جامعه معرفی می‌کند. اما در نقطه مقابل تلاش انسان غربی و تمدن غرب در قرون پس از رنسانس‌، فروکاستن دین در حد برنامه‌ای شخصی جهت کسب آرامش و تبدیل حیات اجتماعی به قلمرو حکمرانی عقل ابزاری و شهوت درآمیخته با حسابگری بوده و در این مسیر چنان پیش رفته که حتی بسیاری از جوامع مسلمان را نیز با خود همراه ساخته است. این نگرش که در ادبیات مغرب زمین از آن با عنوان «سکولاریسم» یاد می‌شود در لفافه‌های جذابی مانند مدارا، تساهل، تسامح، تکثرگرایی و… ترویج پیدا کرده و حتی در میان بسیاری از مسلمین به عنوان ارزش تلقی می‌شود (همان‌گونه که در زبان فارسی ضرب‌المثل‌هایی در این موضوع یافت می‌شود مانند: «عیسی به دین خود موسی به دین خود» و یا «هر کس را در قبر خودش می‌خوابانند» یا «گناه هرکس را به حساب خود او می‌نویسند»).
۳) انقلاب اسلامی و به تبع آن نظام جمهوری اسلامی از ابتدا با هدف حاکمیت دین بر انسان و جامعه و تلاش برای پیاده کردن حداکثری دیانت در اجتماع شکل گرفته و هویت پیدا کرد و عمده حمایت‌ها و فداکاری‌های مردم مسلمان ایران در مسیر انقلاب و نظام اسلامی نیز به همین دلیل رخ داده، چرا که مردم مومن ومسلمان با چشم‌داشت به دین و معنویت و با علاقه به اجرایی شدن احکام و ارزشهای اسلامی حاضر به هرگونه پاکبازی و ایثار در راه موفقیت انقلاب و جمهوری اسلامی شدند و هیچ امر دیگری نمی‌توانست و نمی‌تواند مجموعه‌ای انبوه از مومنان را این چنین با خود همراه سازد. اما رصد وضعیت جامعه ایران طی چند دهه پس از تاسیس نظام اسلامی این حقیقت تلخ را نشان می‌دهد که با فاصله گرفتن ازسال‌های ابتدایی شکل‌گیری حکومت دینی در ایران، از میزان توجه و اهتمام مسئولان و مدیران جامعه، رسانه‌ها و صدا وسیما، دستگاه‌های دولتی و عمومی و بخش قابل توجهی از مردم به اجرای احکام الهی و دقت و مراقبت در این زمینه به شکل محسوسی کاسته شده و کم کم «سکولاریسم» به بهانه‌ها و پوششهای مختلف در حال رشد و ترویج در ذهن و زبان و عمل جامعه ایرانی است.
۴) از جمله نمادهای ترویج سکولاریسم در ایران اسلامی عرفی و عادی شدن بی‌حجابی و کشف حجاب در جامعه است. عادی شدن کشف حجاب و کاهش جدی حساسیت نسبت به آن به عنوان یک عمل حرام و گناه کبیره در میان مسئولان و مردم (به گونه‌ای که دیگر کمتر کسی ازافراد جامعه نسبت به شیوع این عمل حرام ابراز نگرانی کرده و حتی مومنان جامعه نیز به نوعی با آن کنار آمده و این‌گونه به خود قبولانده‌اند که دیگر نمی‌توان در برابر بی‌حجابی و کشف حجاب علنی در جامعه کاری کرد و باید به عنوان یک واقعیت با آن کنار آمد) به صورتی که دیگر نه مسئولی در باره این مسئله واکنش نشان می‌دهد و نه مردم درباره مقابله و مهار آن از مسئولان مطالبه می‌کنند و حتی به تدریج شاهد دوستی و معاشرت میان دختران و زنان محجبه و بی‌حجاب در سطح جامعه هستیم که در واقع نمادی از عادی شدن این گناه در جامعه است و دیگر نه مرتکب آن احساس گناهکاری و عذاب وجدان دارد و نه بقیه به چشم یک گناهکار به فرد بی‌حجاب نگاه می‌کنند و فرق میان حجاب و بی‌حجابی در حد تفاوت در سلیقه نسبت به لباس و نوع پوشش کاهش یافته است. این حالت که بخشی از جامعه «حسن و قبح» اعمالش را با مرجعی غیر از دین می‌سنجد و به همین دلیل دیگر به «حسن و قبح» موردنظر دین اعتنایی ندارد، همان سکولاریسم و «عرفی شدنی» است که نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آن تاسیس شده و حال به علل فراوان بلای جان همین نظام شده است. آن‌هم در وضعیتی که مردم می‌دانند حکومت جمهوری اسلامی اگر «بخواهد، می‌تواند» مانع از تولید و عرضه لباس‌ها و پوشاک مغایر با حجاب اسلامی شود، از دادن خدمات به افراد بی حجاب خودداری کند و رعایت حجاب و پوشش اسلامی از جانب کارکنان خود را جدی بگیرد اما «نمی‌خواهد و نمی‌کند»!
۵) بی‌اعتنایی روز افزون به حرمت ماه رمضان و عادی شدن روزه‌خواری علنی در جامعه ایران در سال‌های اخیر (با گسترش بیشتر در شهرهای بزرگ و شیوع کمتر در مناطق کوچک و روستایی) یکی دیگر از نمادهای توسعه تفکر سکولار در جامعه است مشکل در اینجا، بی‌اعتنایی فرد به حکم شرعی “وجوب روزه برای افراد مکلف” نیست، بلکه جرات فرد روزه‌خوار به ارتکاب علنی این فعل حرام است. به بیان دیگر جامعه (اعم از مدیران و متولیان امور تا مردم و رسانه‌ها و…) به گونه‌ای با روزه‌خواری (پبه عنوان یک فعل حرام) برخورد کرده‌اند که فاعل آن به این نتیجه رسیده که می‌تواند بدون نگرانی از عواقب اجتماعی (مانند مجازات و یا طرد از جامعه و منفور شدن در آن) و با خیال راحت در روز ماه رمضان و در ملاعام روزه‌خواری کند و حتی با کمال گردن کلفتی با “ناهی از منکر احتمالی” برخورد کند. کما این‌که در سال‌های اخیر فراوان پیش آمده که پس از تذکر ناهی از منکر به فرد روزه‌خوار در خصوص لزوم رعایت حرمت ماه رمضان و پاسخ گردن کشانه‌، بی‌ادبانه و حتی تهدید‌آمیز فرد روزه‌خوار به ناهی از منکر، ناظران ماجرا (که بعضاً خود نیز روزه‌دار بوده‌اند) یا صرفاً به تماشا بسنده کرده و یا در برخی موارد به ناهی از منکر ایراد گرفته‌اند که :« بابا بی‌خیال! تورا که در قبر او نمی‌خوابانند! چکار به مردم داری؟» واین همان عرفی شدن رفتار اجتماعی یا «سکولاریسم» است. تفکری که به مخاطب القا می‌کند تو مراقب نماز و روزه خودت باش و دینت را حفظ کن! دین‌داری یا بی‌دینی مردم به تو مربوط نیست! مگر مردم مزاحم روزه‌داری تو هستند که تو مزاحم روزه‌خواری آنها باشی؟ آنها راه خودشان را می‌روند و اعتقاد خودشان را دارند و تو هم اعتقاد خودت را داشته باش و کار خودت را بکن! و این روند باطل وقتی کامل می‌شود که مردم می‌بینند بر خلاف سال‌های دهه شصت دیگر حفظ حرمت ماه رمضان برای حاکمیت جمهوری اسلامی هم اهمیت ندارد! نه نیروی انتظامی در جهت مقابله با این فعل حرام (روزه خواری در ملاعام) وارد عمل می‌شود و نه قوه قضائیه و محاکم آن احکام و حدود فقهی مربوط به این فعل حرام را اجرا می‌کنند و نه رسانه ملی در این خصوص حساسیت نشان می‌دهد و نه سایر دستگاه‌های حاکمیتی در این قضیه واکنشی (هر چند حداقلی) نشان می‌دهند و…! بماند که سال‌هاست حاکمیت از آن طرف وارد می‌شود و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مسیر ترویج روزه‌خواری و نفی روزه‌داری عمل می‌کند!، مثلاً بسیاری از مسابقات ورزشی به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که با ماه رمضان و روزه‌داری تلاقی پیدا می‌کند و در چنین شرایطی، برتری دادن نظم لیگ‌ها و مسابقات ورزشی بر حفظ حرمت ماه رمضان نتیجه‌ای جز آن نخواهد داشت که حرمت ماه رمضان از سوی ورزشکار و تماشاچی شکسته شود آن‌هم به دست حاکمیت و برنامه‌ریزی ادارات دولتی و متولیان امر ورزش!. در این فضاست که مردم به یک نتیجه منطقی می‌رسند: «اگر ماه رمضان اهمیت و حرمت داشت ادارات جمهوری اسلامی در برنامه‌هایشان به آن و حرمتش توجه می‌کردند!» و این یعنی آموزش عملی جدایی دین از حکومت و قدرت و البته مردم این عمل را واقعی و حقیقی می‌دانند و نه تعارفات و ادعاهایی که در نظام‌های لائیک و سکولار هم به چشم می‌خورد! (مثل برگزاری مراسم افطار در کاخ سفید یا حضور مقامات حکومتی کشورهای مسلمان در مساجد و افطاری‌ها و…) مردم اگر جدی گرفتن اجرای حد روزه‌خواری توسط محاکم قضایی و برنامه‌ریزی عملی دستگاه‌ها و ادارات دولتی در مسیر حفظ حرمت ماه رمضان و پیشگیری از روزه‌خواری و بسیج نیرو و امکانات نیروی انتظامی برای ممانعت از روزه‌خواری را به چشم ببینند، باور خواهند کرد که دیانت برای حکومت مهم است و دین مسلط بر حاکمیت و سیاست است در غیر این صورت نمی‌توان از آنها توقع داشت به دامان سکولاریسم نغلطند.
۶) رعایت (ویا عدم رعایت) احکام شرعی از جانب حاکمیت جمهوری اسلامی در عرصه‌هایی که دین حساسیت نشان داده، مرز میان دینی بودن حکومت و یا سکولار بودن آن است!. وقتی رباخواری به اتفاق رایج در نظام بانکی و ساختار اقتصادی جامعه تبدیل می‌شود، وقتی دولت مدافع و پیشگام برپایی کنسرت‌های فاسد و مختلط می‌گردد. وقتی همّ وغمّ برخی نمایندگان مجلس و مدیران دولتی ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه است، وقتی هنرپیشه‌هایی که ابایی از علنی شدن فساد اخلاقی و بی‌حیایی و بی‌حجابی ندارند (و حتی خود این موارد را علنی می‌کنند!) به چهره‌ها و ستاره‌های ثابت سیمای جمهوری اسلامی و سینمای تحت حمایت و نظارت وزارت ارشاد اسلامی تبدیل شده و دائماً مورد تشویق و تبلیغ قرار می‌گیرند، وقتی پلیس راهور افراد مست را به دلیل رانندگی در حالت مستی جریمه می‌کند اما کاری به شرب خمر از جانب آنها ندارد، هنگامی که فلان بازیگر یا کارگردان یا داور فوتبال در برابر صدها دوربین و میلیون‌ها بیننده با زن یا مرد نامحرم دست می‌دهد و روبوسی می‌کند و بازهم از جانب مسئولان دولتی و رسانه‌های حکومتی تکریم می‌شود و عزت می‌بیند، زمانی که کلاس مختلط بازیگری آن‌هم به صورت کاملاً بی‌حجاب در تهران برپا می‌شود و فیلم آن توسط مربی این کلاس به صورتی رسمی در فضای مجازی منتشر می‌شود و سپس همین مربی به عنوان مجری و معلم بازیگری در شبکه‌های مختلف سیمای جمهوری اسلامی ظاهر می‌شود و به شهرت و… دست پیدا می‌کند، وقتی روزنامه متعلق به دولت جمهوری اسلامی رسماً دختری رقاص که به برکت فضای مجازی به شهرت رسیده و میلیون‌ها نفر روزانه شاهد رقص‌های فاسد او هستند را به عنوان هنرمند معرفی می‌کند (ایران ،۲۳/۴/۹۷) ، وقتی وزارت ارشاد به آثارخوانندگان فاسد زیرزمینی(که برنامه‌های سراسر حرام و خلاف شرع آنها در فضای مجازی میلیون‌ها مرتبه دیده شده) مجوز انتشار رسمی می‌دهد، زمانی که فیلم‌های تولید شده با مجوز وزارت ارشاد اسلامی رسماً فساد و بی‌حیایی و حرام را تبلیغ و تشویق می‌کند، هنگامی که نیروی انتظامی و دستگاه قضایی با واردکنندگان مشروبات الکلی به کشور و توزیع‌کنندگان آن در جامعه به عنوان قاچاقچی کالا برخورد می‌کنند و هنگامی که هیچ دستگاه و اداره حکومتی از فروش علنی حیوانات حرام گوشت در بازارهای تهران و جنوب و بنادر (جهت تغذیه و مصرف خوراکی) ممانعت نمی‌کند و مردم هم این حیوانات را خریداری و مصرف می‌کنند و… باید پذیرفت که سکولاریسم گام به گام اما علنی و آشکار وارد ساختارهای فکری و عملی مدیران حکومتی و جامعه و مردم شده است و اگر برای مهار و توقف این روند همتی سراسری و جهادی از جانب همه مومنان و دین باوران صورت نگیرد در آینده‌ای نه چندان دور از حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی ( که امانت صدها هزار شهید و امید و تکیه‌گاه میلیون‌ها مسلمان و مومن در سراسر جهان بوده و هست) جز عنوانی باقی نخواهد ماند!.

سوتیتر:
۱٫
نظام جمهوری اسلامی از ابتدا با هدف حاکمیت دین بر انسان و جامعه و تلاش برای پیاده کردن حداکثری دیانت در اجتماع شکل گرفته و عمده حمایت‌ها و فداکاری‌های مردم مسلمان ایران در مسیر انقلاب و نظام اسلامی نیز به همین دلیل رخ داده، چرا که مردم مومن ومسلمان با چشم‌داشت به دین و معنویت و با علاقه به اجرایی شدن احکام و ارزشهای اسلامی حاضر به هرگونه پاکبازی و ایثار در راه موفقیت انقلاب و جمهوری اسلامی شدند
۲٫
باید پذیرفت که سکولاریسم گام به گام اما علنی و آشکار وارد ساختارهای فکری و عملی مدیران حکومتی و جامعه و مردم شده است و اگر برای مهار و توقف این روند همتی سراسری و جهادی از جانب همه مومنان و دین باوران صورت نگیرد در آینده‌ای نه چندان دور از حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی ( که امانت صدها هزار شهید و امید و تکیه‌گاه میلیون‌ها مسلمان و مومن در سراسر جهان بوده و هست) جز عنوانی باقی نخواهد ماند!.

19آگوست/18

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۳

کمک شیمیایی آمریکا به صدام برای حمله به ایران!

انتشار اسناد کمک شیمیایی آمریکا به صدام برای استفاده از آن در جنگ علیه ایران را شاید بتوان مهم‌ترین رویداد و خبر تیر و مرداد ۱۳۶۳ دانست، در این دو ماه همچنین فرانسه به کمک و همراهی خود به ضدانقلاب ادامه داده و هواپیمای ربوده شده ایرانی را در فرودگاه این کشور پذیرفت، همچنین اسنادی منتشر شد که نشان می‌داد فرانسه با ضدانقلاب در کردستان همکاری نزدیکی دارد. اینک به مرور رویدادهای تیر و مرداد این سال به نقل از مطبوعات سال ۱۳۶۳ می‌پردازیم.

تجهیز صدام به گاز خردل توسط آمریکا
۴ تیر ماه ۱۳۶۳ روزنامه‌ها به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی نوشتند: «آمریکا در تجهیز عراق به گاز خردل دست داشته و در تامین این گاز شیمیایی ممنوعه به رژیم جنایتکار بغداد کمک مستقیم کرده است.»
براساس اسناد به دست آمده از یک پایگاه هوایی آمریکا در اسپانیا حداقل ۲ هزار کیلو گاز خردل در اول بهمن ماه گذشته از طریق کالیفرنیا به این پایگاه وارد شده و روز بعد به بغداد ارسال شده است. برپایه اسناد موجود در ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع گازهای فروخته شده به عراق با ۲ پرواز اختصاصی نیروی هوایی آمریکا وارد اسپانیا شده است، بر اساس این اسناد گاز خردل تحویلی به عراق به شکل جامد بوده است.(۱)
۵ تیرماه نیز سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع با رد تکذیب دخالت آمریکا در تجهیز عراق به سلاح شیمیایی گفت: آنچه ایران در این زمینه اعلام کرده است کاملاً جدی و مستند است.
وی افزود: شماره پرواز هواپیماهای حامل گاز خردل به مقصد بغداد که در اول بهمن ماه به یک پایگاه هوایی در اسپانیا وارد شده‌اند در دست است و همچنین پیام مکتوب و مشخصات یک مقام رسمی که در جریان کمک ممنوعه آمریکا به بغداد بوده است وجود دارد و از ساعات ورود و خروج هواپیماهای آمریکایی حامل گاز خردل که از کالیفرنیا به پایگاه تریخون اسپانیا آمده و از آنجا راهی بغداد شده‌اند اطلاعات دقیقی وجود دارد که به موقع خود دراختیار افکارعمومی جهان قرار خواهد گرفت.
استفاده از گاز شیمیایی خردل براساس پروتکل ژنو مصوبه سال ۱۹۲۵ در عملیات نظامی ممنوع است و متخلف از این قرارداد بین‌المللی جنایتکار جنگی محسوب می‌شود. رژیم بعثی در جریان عملیات خیبر و والفجر ۵ از این گاز بر علیه رزمندگان اسلام استفاده کرد.(۲)
یک روز پس از آن که وزارت امور خارجه آمریکا رسماً ارسال مواد شیمیایی به عراق را تکذیب کرد. آلن کرنستون سناتور دموکرات آمریکایی اعتراف کرد چندین مؤسسه آمریکایی مواد متشکله سلاح‌های شیمیایی را به عراق فروخته و ارسال کرده‌اند. به گفته این سناتور آمریکایی از این مواد شیمیایی ارسالی به بغداد در جنگ تحمیلی علیه رزمندگان ایرانی استفاده شده است.(۳)

انتشار اسناد جدید از فروش سلاح شیمیایی به عراق
به دنبال تکذیب صورت گرفته از سوی مقامات آمریکایی در رابطه با کمک شیمیایی به صدام، ایران اسناد جدیدی در این رابطه منتشر ساخت.
کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ ۱۲ تیر ۱۳۶۳ طی مصاحبه‌ای جزئیات اسناد به دست آمده از تحویل سلاح‌های شیمیایی آمریکا به عراق را تشریح کرد.
وی گفت: قبل از کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط رژیم صدام در عملیات خیبر اطلاعاتی در دست بود که آمریکا و چند کشور به عراق سلاح شیمیایی تحویل داده‌اند، اما پس از کاربرد این سلاح‌ها آمریکا اولین کشوری بود که به طور لفظی عراق را محکوم کرد پس از آن نیز در مقابل عراق اعلام کرد آمریکا در این قضیه دورویی نشان می‌دهد.
وی افزود: نحوه برخورد آمریکا با جنایت صدام در استفاده از سلاح‌های شیمیایی اطلاعاتی را که حکایت از تحویل سلاح‌های شیمیایی از سوی آمریکا به عراق بود را تقویت کرد و ما مصمم شدیم تا با پی‌گیری جدی اسناد این جنایت را بدست بیاوریم که سرانجام اسنادی به دستمان رسید که حاوی پیامی است به امضای فرمانده مربوطه سرگرد «پی ار پرایسز»، در این سند فاش شده است که مقدار ۲ تن گاز خردل از کالیفرنیا به تریخون و از آنجا به بغداد ارسال شده است. به گفته خرازی این محموله ۲ هزار کیلویی گاز جامد خردل درست قبل از عملیات خیبر به پایگاه بغداد منتقل شده است.(۴)

نامه وزیر امور خارجه به دبیرکل سازمان ملل
۱۲ تیر ماه همین سال وزیر امور خارجه و نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل طی ۲ نامه جداگانه از این سازمان خواستند تخلفات رژیم عراق را از تعهد این کشور در مورد خودداری از حمله به شهرها و همچنین به کارگیری سلاح‌های شیمیایی بررسی کرده و در قبال این تخلفات آشکار واکنش مناسب نشان دهد.
رجایی خراسانی در نامه خود نوشت: ۲۰ حمله شیمیایی توسط ارتش عراق به مواضع ایران صورت گرفته است. بر اثر این حملات شیمیایی تاکنون ۵ نفر شهید و ۱۰۰ نفر مجروح شده‌اند. همچنین در نامه دیگری به دبیرکل سازمان ملل وزیر امورخارجه ایران، عراق را متهم به ۱۱ حمله به هدف‌های غیر نظامی از ۱۴ تا ۲۶ ژوئن کرده است.(۵)

نامه رئیس‌جمهور ایران به دبیرکل سازمان ملل
۱۸ تیر ۱۳۶۳ متن کامل پاسخ آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان به درخواست دبیرکل سازمان ملل در رابطه با عدم کاربرد سلاح‌های شیمیایی در جنگ تحمیلی دیروز رسماً منتشر شد.
در بخشی از نامه رئیس‌جمهور کشورمان خطاب به خاویر پرز دکویار آمده بود: جمهوری اسلامی ایران به لحاظ احترام به منشور ملل متحد و پیشنهادات اخیر جنابعالی و نیز اثبات حسن نیت خویش از تقاضای جنابعالی استقبال نموده و تمایل و آمادگی خودیش را بر ادامه مشی قبلی خود مبنی بر عدم استفاده از سلاح‌های شیمیایی اعلام می‌دارد.
در ادامه نامه رئیس‌جمهور آمده بود: لازم می‌دانم بار دیگر بی‌اعتمادی خود را به تعهد اعلام شده رژیم عراق ابراز دارم، ادعای تمرکز نیروهای نظامی در مناطق مسکونی به مثابه بهانه‌ای برای بمباران آن مناطق شاهد جدیدی برای این بی‌اعتمادی است. طبیعی است که این امر مراقبت و موضع‌گیری قاطع شما را ایجاب می‌کند.(۶)

فرانسه تروریست‌ها را پذیرفت!
دوم تیرماه ۱۳۶۳ به دنبال ربوده شدن هواپیما فوکر ۲۷ جمهوری اسلامی ایران و مخالفت اکثر کشورها با اعطای پناهندگی سیاسی به تروریست‌ها، سرانجام دولت فرانسه با پذیرش هواپیما در فرودگاه نیس آن کشور موافقت و مذاکره با ربایندگان را آغاز کرد.
وزارت امور خارجه ایران به دنبال این اقدام فرانسه با احضار کاردار آن کشور در تهران و تسلیم یادداشتی به نامبرده شدیداً به عملکرد آن دولت که مغایر با قوانین بین‌المللی است اعتراض کرد.
در این یادداشت بر این نکته تأکید شده بود که فرانسه با تبدیل شدن به پایگاه سازمان‌های تروریستی و هواپیماربایان امنیت عمومی در جهان را خدشه‌دار ساخته است.
در این یادداشت از دولت فرانسه محکوم کردن اقدام به هواپیماربایی و بازگرداندن هواپیما و تحویل ربایندگان براساس قراداد استرداد مجرمین بین دو کشور خواستار شده بود. براساس گزارش‌ها بنی‌صدر فراری نیز طی پیامی به نخست‌وزیر فرانسه از وی خواسته بود به ۴ ایرانی رباینده این هواپیما پناهندگی سیاسی اعطا کند. بنی‌صدر در این پیام، خود را فرمانده ارتش ایران عنوان کرده بود!(۷)
به دنبال اعتراض ایران، فرانسه هواپیمای ربوده شده را به کشورمان تحویل داد.(۸)

همکاری فرانسه با تروریست‌ها در کردستان ایران!
تیرماه همین سال در ادامه پاکسازی مناطق کردستان از لوث وجود اشرار، عملیات «قائم آل محمد» که از نیمه شعبان شروع شده بود با موفقیت ادامه یافت.
در تشریح دستاوردهای این عملیات دقیقی فرمانده سپاه کردستان گفت: در این عملیات بیش از ۷۰ روستا و بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر از اراضی کردستان از لوث وجود اشرار و ضد انقلاب پاکسازی شد. به گفته وی بیش از ۴۰ تن از رهبران و کادرهای بالای گروه‌های ضدانقلاب نیز تاکنون در این عملیات اسیر یا کشته شده‌اند.
فرمانده سپاه کردستان تاکید کرد: گروهک‌ها با عراق و فرانسه دائماً در تماس بوده و از آنان اسلحه دریافت می‌کردند. مستشاران فرانسوی نیز تحت عنوان پزشک با گروه‌های ضدانقلاب همکاری می‌کردند.(۹)

شرط یاسر عرفات برای صلح با اسرائیل!
یاسر عرفات رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادی‌بخش فلسطین ۱۹ تیر ۱۳۶۳ شمسی/ ۱۱ شوال ۱۴۰۴ قمری طی یک کنفرانس مطبوعاتی در ژنو گفت: تا زمانی که اسرائیل حقوق حقه ملت فلسطین را به رسمیت نشناسد، سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز اسرائیل را به رسمیت نخواهد شناخت.
عرفات افزود: اگر اسرائیل حقوق ملت فلسطین را به رسمیت بشناسد، ما از ملت فلسطین خواهیم خواست به وعده‌های خود جامه عمل بپوشاند. گفتنی است عرفات دیروز به مدت ۲ ساعت با خاویر پرز دوکویار دبیرکل سازمان ملل دیدار و گفت‌وگو کرد. در این ملاقات تشکیل یک کنفرانس بین‌المللی جهت حل بحران خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت.(۱۰)

اعتراض به بدحجابی و توضیحات مسئولین
سوم مرداد ۱۳۶۳ همزمان با سالروز شهادت امام صادق«ع»، امت شهیدپرور در سراسر کشور در حمایت و تثبیت حجاب اسلامی راهپیمایی کردند. در تهران نیر مردم خداجوی در تظاهرات گسترده‌ای در سطح شهر و در اجتماع میدان ولیعصر«عج» ایمان و اعتقاد راسخ خویش را بر ضرورت رعایت موازین و معیارهای اسلامی در حفظ حجاب به نمایش گذاشتند.
در پی شکایت مکرر امت حزب‌الله از عدم رعایت حجاب اسلامی و پوشش لباس‌های مغایر با شئونات اسلامی، دادستانی عمومی تهران نیز با انتشار اطلاعیه‌ای به کلیه مسئولان ادارات دولتی و خصوصی که در محیط کار تحت مسئولیت آنان پوشش اسلامی رعایت نمی‌شود شدیداً اخطار کرد که از ورود بانوانی که حجاب صحیح اسلامی را رعایت نمی‌کنند به این اماکن جلوگیری کنند، در غیر این صورت مسئولین این سازمان‌ها و نهادها خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت و با متخلفین نیز مطابق مقررات رفتار خواهد شد.(۱۱)

هشدار شدید ناطق نوری به بی‌حجابان
حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر وقت کشور نیز که برای شرکت در سمینار منطقه‌ای مبارزه با مواد مخدر به مشهد سفر کرده بود، در یک کنفرانس مطبوعاتی با اشاره به مسئله حجاب گفت: امت شهید پرور ما که در حال جنگ با استکبار جهانی است و برای استقرار اسلام و استحکام پایه‌های نظام اسلامی، شهید تقدیم می‌کنند، تحمل فساد را ندارند.
وی افزود: برای از بین بردن مسئله بی‌حجابی، قبل از هر چیز به کار فرهنگی نیاز داریم و دستگاه‌های ارشادی باید مراد از حجاب و فلسفه حجاب اسلامی را تبیین کنند و با کسانی که پوشش اسلامی را مراعات نمی‌کنند با استناد به قوانین برخورد می‌شود.(۱۲)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ روزنامه کیهان، ۴ تیر ۱۳۶۳، ص ۲۴٫
۲ـ روزنامه کیهان، ۵ تیر ۱۳۶۳، ص ۲٫
۳ـ روزنامه اطلاعات، ۶ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۶٫
۴ـ روزنامه اطلاعات، ۱۳ تیر ۱۳۶۳، ص ۳٫
۵ـ روزنامه کیهان ، ۱۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۲٫
۶ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۸ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۲٫
۷ـ روزنامه اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۵٫
۸ـ روزنامه اطلاعات، ۳ تیر ۱۳۶۳، ص ۱٫
۹ـ روزنامه اطلاعات، ۳ تیر ۱۳۶۳، صص ۲ و ۳٫
۱۰ـ روزنامه کیهان، ۲۰ تیر ۱۳۶۳، ص ۲۲٫
۱۱ـ روزنامه کیهان، ۴ مرداد ۱۳۶۳، ص ۲۲٫
۱۲ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ مرداد ۱۳۶۳، ص ۱۰٫

19آگوست/18

خشونت و جنایات سازمان منافقین

سازمان مجاهدین خلق را می‌توان از جمله گروه‌هایی دانست که خشونت و ترور عنصر جدایی‌ناپذیر ایدئولوژی التقاطی آن را شکل می‌داد. این سازمان که از ابتدا مشی مسلحانه را پیشه خود ساخته بود، بعد از حمله چریک‌های فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، برای عقب نماندن از قافله حرکت‌های مسلحانه سعی کرد تا جان دوباره‌ای به حرکت‌های مسلحانه خود بدهد. آنها سعی داشتند از طریق دوره‌های آموزشی نظامی توسط سازمان‌هایی مثل آزادی‌بخش فلسطین در سوریه، لبنان و اردن علیه رژیم پهلوی اقدام کنند. از جمله اقدامات آنها می‌توان به ترور چند افسر نظامی آمریکایی و نیز چند کارمند شرکت راکول اینترنشنال(Rockwell International) اشاره کرد.
اعضای سازمان مجاهدین به شرکت‌های پپسی‌کولا، جنرال موتورز، شرکت نفتی شل پان امریکن نیز حمله کردند. از دیگر اقدامات این سازمان انجام یک عملیات هواپیماربایی در مسیر دوبی به تهران و انتقال هواپیما به عراق بود که می‌توان آن را اولین اقدام نظامی سازمان و شاید مشهورترین آن دانست. دیگر اقدام جدی سازمان تلاش برای برهم زدن جشن‌های ۲۵۰۰ ساله بود که به خاطر ناپختگی اعضا، یکی از آنان برای تهیه اسلحه با یکی از عناصر مخفی ساواک تماس گرفته بود و همین هم باعث دستگیری گسترده نیروهای سازمان در سال ۱۳۵۰ شد و ساواک بزرگ‌ترین ضربه را از این طریق به سازمان وارد کرد.
مشی مسلحانه در کنار گرایش‌های التقاطی سازمان باعث شد تا حرکت و ایدئولوژی سازمان مورد توجه و پذیرش حضرت امام قرار نگیرد. حضرت امام در برابر توصیه بسیاری از یاران خویش درباره حمایت از سازمان حاضر به پذیرش و حمایت از این سازمان نشد. ایشان در برابر حرکت‌های مسلحانه سازمان در پی ملاقات برخی از اعضا در نجف در سال ۴۹ گفته بودند، «شما نمی‌توانید قیام مسلحانه بکنید. بی‌خود خودتان را به باد ندهید.» در ارتباط با ایدئولوژی سازمان هم ایشان ضمن اشاره به یکی از آثار سازمان می‌گویند، «این کتاب به غیر از آن کلمه «به نام خدا»، بقیه‌اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی‌فهمید، این افکار التقاطی است. اینها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند. اینها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی می‌کنند.»
دامنه خشونت‌های سازمان گستره وسیعی را شامل می‌شد. می‌توان گفت موج نخست خشونت در سازمان با تصفیه اعضای مذهبی و بنیانگذاران نخستین سازمان شروع شد. مقاومت اعضایی چون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف در برابر تقی شهرام و بهرام آرام دو تن از اعضای مارکسیست سازمان باعث شد تا کار تصفیه آنها از سازمان شروع شود. به‌تدریج در سازمان نوعی دگردیسی در حال شکل‌گیری بود به این معنا که مارکسیسم علم مبارزه واقعی است.

سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق همچنان رویه مسلحانه خود را ادامه داد. بنیانگذاران سازمان متأثر از عقاید نهضت آزادی بر این باور بودند که می‌توان میان اسلام و علوم جدید تلفیق و پیوند ایجاد کرد. به نظر آنها این امکان می‌توانست میان اسلام و مارکسیسم اتفاق بیفتد. ترکیب عجیب و غریبی که آنها از این تلفیق به دنبالش بودند از همان ابتدا مشخص بود که ره به جایی نخواهد برد. ایدئولوژی سازمان لعابی از اسلام را به هسته مارکسیستی پوشانده بود. بررسی عمیق لایه‌های درونی و مرکزی عقاید آنها نشان می‌داد که سازمان بر پایه مفاهیم مارکسیستی در حال ارائه تفسیر از اسلام است.
با طرح حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی سازمان چندان روی خوشی به این نظم سیاسی نشان نداد. بعد از انقلاب آنها در مقابل جمهوری اسلامی از بدیل دیگری به نام جمهوری سوسیالیستی اسلامی سخن ‌گفتند. سازمان مجاهدین خلق هنگام برگزاری همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در فروردین ۱۳۵۸ به‌طور ضمنی با پرسش «جمهوری اسلامی، آری یا نه» مخالفت کرد. پس از آن نیز در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد. بعدها در انتخابات اولین دوره‌ ریاست ‌جمهوری مسعود رجوی خود را کاندیدای ریاست‌ جمهوری کرد، اما حضرت امام اعلام کردند کسانی که به همه‌پرسی رأی نداده‌اند، حق ندارند رئیس‌جمهور شوند.
رأی بالای مردمی و حمایت بیش از ۹۹ درصدی از جمهوری اسلامی دست سازمان را خالی گذاشت و به همین دلیل به دنبال سهم‌خواهی از انقلاب برآمد، زیرا خود را انقلابی اصیل می‌دانست. کمتر از دو هفته پس از انقلاب، مسعود رجوی در سخنرانی خود با اشاره به پیشتاز بودن سازمانش، ناراحتیش را از اینکه اشخاص دیگری در منصب رهبری قرار گرفته‌اند، اعلام کرد. وی در این سخنرانی به این مسئله اشاره ‌کرد که «منظورم از انقلابیون، انقلابیون پیشتاز است. به قول قرآن السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. ولیکن الان آنها أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نیستند. بلکه مُبْعَدُون هستند. یعنی به رهبری نزدیک نیستند، بلکه دورند.»
این اظهارنظر رجوی نشان می‌داد که سازمان، رهبری انقلاب را حق خود می‌دانست. سازمان به علت بدنه تشکیلاتی منسجم که آن را از احزاب مارکسیست به ارث برده بود، فکر می‌کرد بعد از انقلاب به پشتوانه همین تشکیلات و انسجام سازمانی خواهد توانست مدیریت کشور را برعهده بگیرد. موج خشونت سازمان بعد از انقلاب هم تداوم پیدا کرد.
به نظر می‌رسد اهداف سازمان را می‌توان جدا از مخالفت بنیادی با جمهوری اسلامی از چند جنبه دیگر نیز مورد توجه قرار داد. یکی از مهم‌ترین عوامل روی آوردن سازمان به خشونت بعد از پیروزی انقلاب را می‌توان ناشی از این ایده در سازمان دانست که معتقد بود از این طریق می‌توان کشور را ناامن کرد و حکومت را در برقراری امنیت ناتوان نشان داد. در واقع سازمان تصور می‌کرد که ترویج و گسترش ترور و وحشت می‌تواند به اعتبار نظام نوپا خدشه وارد کند و منجر به از دست رفتن پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی از آن شود. برای بسیاری از اعضای سازمان که دچار غرور کاذب و عشق به رهبری و قدرت بودند، پذیرش این مسئله که به علت عدم حمایت توده‌ای و نداشتن پایگاه اجتماعی نمی‌توانند به آمال و آرزوهای خود دست پیدا کنند، بسیار سخت بود.
عامل دیگر در خشونت سازمان ترسیم دوگانه‌ای بود که یکی به‌زعم آنها نماینده دو تفکر ارتجاع و خط سازش با امپریالیسم و دیگری نماینده انقلاب و پیشرفت بود. از نظر سازمان سمبل ارتجاع و سازش، نیروهای مذهبی به رهبری امام خمینی و نماینده انقلاب و پیشرفت، سازمان بود. به نظر سازمان تضاد و برخورد و تصادم بین این دو ناگزیر بود و سازمان از این طریق به اقدامات خود مشروعیت می‌داد. موسی خیابانی به عنوان یکی از اعضای اصلی سازمان که نقش زیادی در تشکیل خانه‌های تیمی و آموزش اعضای جوان با فعالیت مسلحانه داشت، در این مورد می‌گوید:
«در یک طرف این تضاد، عمدتاً ارتجاع قرار گرفته بود که در موضع حاکمیت قرار داشت و طرف دیگر آن نیز به‌طور عمده سازمان ما بود. این تضاد بین دو ماهیت متقابل بود. بین ارتجاع به نمایندگی امام خمینی و انقلاب و پیشرفت به نمایندگی سازمان. تضادی بین گذشته و آینده و بین کهنه و نو. این تضاد البته ماهیتاً متعارض و آشتی‌ناپذیر هم بود؛ یعنی بالاخره به تعارض و برخورد کشیده می‌شد.»
بدین ترتیب سازمان هدف خود را مبارزه مسلحانه تا نابودی این تضاد اعلام کرد.
فهرست اقدامات خشونت‌بار سازمان بسیار عریض و طویل است. اوج حرکت‌های تروریستی سازمان مربوط به سال‌های ۱۳۶۰ و ۶۱ است که بیش از ۹۰ درصد آنها در شهر تهران صورت گرفت. دامنه بسیاری از ترورهای سازمان از نوع کور بود. در این نوع از ترورها هر کسی که عکسی از امام و یا دیگر رهبران روحانی یا ظاهری شبیه پاسدارها داشت و یا لباس‌هایش شبیه تیپ‌های مذهبی و به اصطلاح هیئتی بود، آماج ترورهای سازمان قرار می‌گرفت. لیست ۱۷۰۰۰ نفری قربانیان ترور در سایت ‌هابیلیان نشان می‌دهد که سازمان مجاهدین یکی از هولناک‌ترین سازمان‌های تروریستی حتی در میان گروه‌های چپ است. سازمانی که در بین آمار ترورهای آن خیل زیادی از کودکان و زنان دیده می‌شوند.
ترور بسیاری از شخصیت‌ها و رجال انقلابی از دیگر اقدامات سازمان بود. حذف انقلابیون وفادار به نظام اسلامی و چهره‌های اصلی دستور کار سازمان در حذف نیروهای انقلابی قرار گرفت. به‌زعم سازمان می‌توان از این طریق مسیر انقلاب را به دلخواه خود تغییر داد و سکان آن را در اختیار گرفت.
در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ آیت‌الله بهشتی، رئیس وقت دیوان‌عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند. این حادثه شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری صورت گرفت. عامل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی از اعضای رده پائین سازمان بود.
همچنین در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزیر وقت به همراه گروهی از اعضای هیئت دولت در انفجار دفتر نخست‌وزیری به شهادت رسیدند. این واقعه درست دو ماه پس از ترور آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی در انفجار دفتر حزب روی داد. عامل بمب‌گذاری دفتر نخست‌وزیری یعنی مسعود کشمیری براساس شواهد به دنبال ترور حضرت امام نیز بود. مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده «آن شخص که با منافقین کار می‌کرد، یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در زمانی که رئیس‌جمهور، رئیس مجلس و نخست‌وزیر و وزرا خدمت حضرت امام آمدند [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند و گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند. گفتم نه ما اجازه نمی‌دهیم. کشمیری از ترس اینکه نکند مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست‌وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفت.»
محمد کچویی، آیت‌الله مدنی، سید عبدالکریم‌هاشمی نژاد، آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، آیت‌الله علی قدوسی، سیدحسن آیت، آیت‌اللّه عطاءاللّه اشرفی اصفهانی، آیت‌الله محمد صدوقی، اسدالله لاجوردی علی صیاد شیرازی از دیگر کسانی هستند که توسط سازمان منافقین به شهادت رسیدند.
اسناد جدید همچنین نشان‌دهنده نقش سازمان در ترور دانشمندان هسته‌ای است. بعد از اینکه در بیست و ¬سوم مردادماه ۱۳۸۱ (برابر با ۱۴/۸/۲۰۰۲) یکی از اعضای گروهک منافقین در مصاحبه مطبوعاتی خود در هتل «ویلارد» واشنگتن مدعی شد که جمهوری اسلامی ایران در تأسیسات نطنز و اراک فعالیت¬های پنهانی هسته¬ای دارد، سازمان از همه توان خود در جهت ممانعت از فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران استفاده کرد. دانشمندان هسته‌ای چون شهید مسعود علی‌محمدی در دی ماه ۱۳۸۸، مجید شهریاری در آذرماه ۸۹، شهید رضایی‌نژاد در مرداد ۱۳۹۰ و مصطفی احمدی روشن در ۲۱ دی ۱۳۹۰ هدف ترور دشمنان نظام قرار گرفتند. اسناد مختلف نشان می‌دهند که سازمان در این ترورها نقش داشته است.
سازمان در دوره جنگ
در سال ۱۳۶۵ سازمان دست به اقدام جنون‌آمیز دیگری زد که البته ریشه در موضع‌گیری‌های نخستین سازمان نسبت به جنگ تحمیلی داشت. در شرایطی که کشور با یک جنگ تحمیلی مواجه شده بود، چند ماه پس از جنگ، مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجه بی‏کفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. سازمان قصد داشت نشان دهد که علت شروع جنگ بی‌درایتی و بی‌توجهی به قوانین حاکم بر سیاست و روابط بین‌الملل است. رجوی در پیام خود اشاره ‌کرد که رهبران جمهوری اسلامی «در سر، خیال جهان‌گشایی را می‌پروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانه خود جرقه‌ آتش جنگ خانمان‌سوز را شعله‌ور کرده‌اند.» رجوی با این کار سعی میکرد نقش عراق و کشورهای غربی از جمله امریکا را در شروع جنگ کمرنگ جلوه دهد. گویی خودخواهی‌های صدام و چراغ سبز امریکا به این کشور برای حمله به ایران هیچ نقشی در شروع و تداوم جنگ نداشت.
پس از فرار بنی‌صدر و رجوی به پاریس، شورای ملی مقاومت با شرکت شماری از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در فرانسه تشکیل شد. طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنی‌صدر رئیس‌جمهور و رجوی نخست‌وزیر نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی معرفی شدند. با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی، شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطره‌ سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.
مسعود رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ به این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است، با امضای معاهده‌ای در پاریس با طارق عزیز به بغداد رفت. پس از ورود او، نیروهای سازمان در قرارگاه‌های تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شدند و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیات‌هایی را در جبهه‌های شمالی اجرا کردند. هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانیه‌ نشست ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ خود اعلام کرد:
«برای خنثی کردن توطئه‌های دشمن از یک‌ سو و پاسخ‌گویی به الزام‌های مرحله‌ جدید و تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل می‌شود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای ورود به خاک میهن می‌داند.»
نیروهای نظامی ‌سازمان پس از ورود رجوی به عراق، عملیات‌های مختلفی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیات‌ها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگان‌ها و پایگاه‌های پراکنده نیروهای نظامی ‌ایران وارد شد.
از جمله دیگر اقدامات سازمان می‌توان به اجرای عملیات‌های خرابکاری و ترور در داخل ایران، به‌ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران، جاسوسی از فعالیت‌های نظامی ایران، به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهه‌های نبرد، شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی، ارائه اطلاعات ارزشمندی درباره‌ تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمان‌های اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ اشاره کرد. سازمان در پایان سال۱۳۶۶ خوش‌خدمتی خویش به رژیم بعث را در قالب آمار به این شکل ارائه کرد: ۹۹ عملیات همراه با وارد کردن تلفات به ۹۳۰۰ تن از نیروهای ایرانی و به اسارت گرفتن ۸۶۰ نفر. گرچه شواهد و مستندات نظامی ایران تردیدهای جدی در صحت این آمار‌ها نشان می‌دهد.
عملیات مرصاد را می‌توان پایانی بر همکاری سازمان با رژیم بعث در مورد ایران دانست. خوش‌خیالی و خامی و برآوردهای نادرست و بی‌خبری از دنیای اطراف که یکی از مهم‌ترین خصلت‌های سازمان‌های بسته‌ای چون سازمان مجاهدین خلق است، باعث شد تا سازمان به‌رغم خشونت اولیه و پیشروی‌های اولیه با مقاومت مردم و نیروهای نظامی مواجه شود و رؤیای رسیدن به تهران را برای همیشه به تاریخ بسپارد. در این عملیات سازمان متحمل تلفات و خسارات فراوانی شد و بیش از ۴۳۸ تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه تجهیزات نظامی از قبیل خمپاره‏انداز، توپ ضدهوایی و سلاح انفرادی را از دست داد. علاوه بر این ده‏ها تانک، نفربر، خودرو و نیز صدها سلاح سبک به غنیمت نیروهای ایران درآمد. شمار کشته‌های سازمان مجاهدین در این عملیات بین ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۶ نفر ذکر شده است.
از این پس سازمان برای توجیه حضور خود در عراق چاره‌ای جز حمایت بی‌چون و چرا از صدام نداشت. دیگر جنگ ایران و عراق به پایان رسیده بود و صدام سودای جبران ناکامی خود در جنگ با ایران و اقناع افکارعمومی از طریق لشکرکشی به کویت را داشت. پس سازمان از رژیمی که فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت اجتماعی بود، هیچ چاره‌ای جز حمایت نداشت و حفظ صدام مساوی با حفظ موجودیت سازمان در عراق تلقی می‌شد.
چنین به نظر می‌رسید که قیام شیعیان و کردهای عراق بعد از شکست صدام در جنگ دوم خلیج فارس ـ حمله به کویت و اشغال این کشور و حمله نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا برای خارج کردن عراق از کویت ـ در فرصت مناسبی صورت گرفته است. از ۱۸ استان عراق ۱۴ استان از کنترل رژیم بعث عراق خارج شده بود و این بار سازمان نقش خود را در قیام مردم عراق در مقابل رژیم نامشروع بعثی با کنترل و سرکوب قیام شیعیان و کردها ایفا کرد. همکاری سازمان با رژیم بعث برای اعاده قدرت به صدام در این مورد نیز مملو از جنایات علیه بشریت و نسل‌کشی است.
جنایات داعش برای بسیاری از ایرانیان یادآور و تداعی‌کننده خشونت و ترور سازمان مجاهدین خلق است. سازمان‌ها و جریان‌هایی که خشونت و ترویج آن را مهم‌ترین ابزار در رسیدن به اهداف خویش می‌دانند. این خشونت امروز هم در درون سازمان وجود دارد. ترورهای انتحاری در سازمان، آتش‌‌سوزی اعضای سازمان در کشورهای اروپایی، حمله به مردم بی‌گناه، کشتار کودکان وغیرنظامیان، استفاده از قرص سیانور برای خودکشی، خودکشی جمعی در موقعی که امکان دستگیری وجود دارد، همه چهره‌ای خشن از سازمان را ترسیم می‌کند. شستوی مغزی در میان اعضای سازمان و قطع علقه‌های خانوادگی به بهانه حفظ پیوند‌ها و خواسته‌های سازمانی به‌قدری در سازمان رواج دارد که چهره‌ای به‌شدت غیر عاطفی و بی‌احساس از اعضای سازمان ایجاد کرده است. قبل از تعطیلی پادگان اشرف اعضای سازمان با پرتاب سنگ و نثار فحش‌های رکیک از طریق بلندگو از خانواده‌های خود که از ایران یا سایر نقاط جهان برای دیدار فرزندانشان به عراق می‌رفتند، استقبال می‌کردند.
امروزه سازمان تلاش می‌کند با خوش‌خدمتی به ایالات متحده امریکا و ارتجاع عرب به رهبری عربستان سعودی خود را به عنوان تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران نشان دهد. حال این سئوال به شکلی جدی مطرح است که سازمانی با این حجم از جنایت چطور می‌تواند خود را نماینده مردم معرفی کند؟ چطور سازمانی که جنایات او به جنایت داعش پهلو می‌زند خود را دوستدار واقعی مردم ایران معرفی کند؟ سازمانی که مشروعیت خود را از حضور اشخاص و مقاماتی از عربستان و ایالات متحده در جلسات آنها می‌گیرد چگونه می‌تواند خود را گروهی مستقل از کشورهای دیگر معرفی کند؟ سازمانی که حفظ موجودیت خود را از طریق جاسوسی و ارائه اطلاعات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دشمنان این مرز بوم تعریف کرده است، چگونه می‌تواند خود را تنها حامی منافع ملت ایران بداند؟
سازمان مجاهدین از زمانی که دچار چرخش ایدئولوژیک شد و بعد از انقلاب سلاح خود را بر زمین نگذاشت، جایگاهش را در بین مردم ایران برای همیشه از دست داد.

سوتیترها:
۱٫
با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق همچنان رویه مسلحانه خود را ادامه داد. بنیانگذاران سازمان متأثر از عقاید نهضت آزادی بر این باور بودند که می‌توان میان اسلام و علوم جدید تلفیق و پیوند ایجاد کرد. ایدئولوژی سازمان لعابی از اسلام را به هسته مارکسیستی پوشانده بود. بررسی عمیق لایه‌های درونی و مرکزی عقاید آنها نشان می‌داد که سازمان بر پایه مفاهیم مارکسیستی در حال ارائه تفسیر از اسلام است.

۲٫
جنایات داعش برای بسیاری از ایرانیان یادآور و تداعی‌کننده خشونت و ترور سازمان مجاهدین خلق است. سازمان‌ها و جریان‌هایی که خشونت و ترویج آن را مهم‌ترین ابزار در رسیدن به اهداف خویش می‌دانند. این خشونت امروز هم در درون سازمان وجود دارد. ترورهای انتحاری در سازمان، آتش‌‌سوزی اعضای سازمان در کشورهای اروپایی، حمله به مردم بی‌گناه، کشتار کودکان وغیرنظامیان، استفاده از قرص سیانور برای خودکشی، خودکشی جمعی در موقعی که امکان دستگیری وجود دارد، همه چهره‌ای خشن از سازمان را ترسیم می‌کند.

۳٫
سازمانی با این حجم از جنایت چطور می‌تواند خود را نماینده مردم معرفی کند؟ چطور سازمانی که جنایات او به جنایت داعش پهلو می‌زند خود را دوستدار واقعی مردم ایران معرفی کند؟ سازمانی که مشروعیت خود را از حضور اشخاص و مقاماتی از عربستان و ایالات متحده در جلسات آنها می‌گیرد چگونه می‌تواند خود را گروهی مستقل از کشورهای دیگر معرفی کند؟ سازمانی که حفظ موجودیت خود را از طریق جاسوسی و ارائه اطلاعات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دشمنان این مرز بوم تعریف کرده است، چگونه می‌تواند خود را تنها حامی منافع ملت ایران بداند؟

19آگوست/18

دود سیاه استبداد پهلوی در قلمرو فرهنگ

بررسی‌هایی درباره پروندۀ پلیدی‌های رژیم پهلوی در قلمرو مسائل فرهنگی

توضیحی بر این نوشتار(مقدمه): فرهنگ به معنای عام خود، روش فکر کردن، زیستن و ارتباط برقرار کردن است. به تعبیر دیگر ارزش‌ها، سنت‌ها شعائر و آداب در مقوله‌ فرهنگ قرار می‌گیرند و به‌مرور زمان از رویش، شکوفایی، غنای کمّی و کیفی و ترقی برخوردار می‌شوند. این سرمایه معنوی که تمامی مواریث فکری، علمی، ادبی و هنری را در بر می‌گیرد، تجلی خود را در سازندگی می‌یابد.(۱)
برخی، باورهای مذهبی و اعتقادات را یکی از شاخه‌های فرهنگ فرض می‌کنند ،ولی چنین تصوری درباره آیین اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع و مذهب اهل بیت(ع) کاملاً غلط و دور از واقعیت است، زیرا قرآن و عترت، خود مولد و سازنده فرهنگ هستند و اسلام معارف و مکارم و اندوخته‌های معنوی و معرفتی گرانسنگی را برای مسلمانان و جامعه بشری به ارمغان آورد.(۲) مسلمانان با تکیه بر این فرهنگ به تولیدات فکری، علمی و ذوقی روی آوردند و تمدنی پویا را سامان دادند و در انتقال این میراث گرانقدر به اروپا نقش مؤثری را ایفا کردند، به‌نحوی که متفکران غربی اعتراف کرده‌اند ریشه‌های فرهنگی غرب نه تنها از اسلام بهره‌ها برده‌اند، بلکه بنیادهای فکری و علمی بخش عظیمی از تمدن غرب را نیز مسلمانان پایه‌ریزی کردند.(۳)
متفکر شهید آیت‌الله مطهری بر این باور است که فرهنگ فراتر از علم است و مجموعه متنوعی از علوم عقلی و نقلی، فنون، صنایع، هنرها و ذوق‌های گوناگونی را که روح واحدی بر آن حاکم است و اختصاص به مردمی دارد که لیاقت، شایستگی‌ها و مشخصات آن را داشته باشد، در پیکری واحد و منسجم گرد هم می‌آورد و انگیزه حاکم بر فرهنگ، جهت و حرکت آن، آهنگ رشد و عناصر اصلی فرهنگ اصالت و هویت آن را به اثبات می‌رساند.(۴)
از دیدگاه امام خمینی(ره) فرهنگ اساس یک امت است و زیربنای استقلال راستین آن را تشکیل می‌دهد. هر ملتی محتاج فرهنگی اصیل مبتنی بر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی است. جامعه با چنین فرهنگی می‌تواند در عرصه‌های سیاسی اجتماعی حضور یابد و در مصاف با خصم حماسه‌آفرینی کند. بنابراین فرهنگ در رأس امور است و می‌تواند سرچشمه سعادت یا شقاوت جامعه‌ باشد.(۵)
اجانب در باره جوامع اسلامی مطالعه کرده‌ و متوجه شده‌اند که اگر فرهنگ مسلمانان، استقلال و هویت خود را حفظ کند از میان آنان شخصیت‌های مستقل، مقاوم و مبارز برمی‌خیزند و در این بستر جوانانی پرورش می‌یابند که اگر در رأس امور اداری، علمی و سیاسی قرار گیرند اجازه نمی‌دهند بیگانگان به نقشه‌های شوم خود برسند. از این جهت درصدد برآمدند سدهایی را که این هویت ارزشی را حفظ می‌کنند، بشکند و شایع کردند که اسلام مکتبی است مربوط به دعا و ذکر و ارتباط افراد با خالق و به امور اجتماعی و سیاسی کاری ندارد و اندیشه جدایی دین از سیاست را ترویج کردند. به علاوه افرادی را در رأس هرم قدرت کشورهای اسلامی قرار دادند که به تحقیر و تخریب این فرهنگ پویا و مولد پرداختند و فرهنگ آمیخته به ابتذال، فساد، فحشا را بر اقشار گوناگون تحمیل کردند و نوعی وابستگی فرهنگی را به وجود آوردند.
مقدمات این نیرنگ از زمان قاجاریه آغار شد و این دوران از تاریک‌ترین ادوار تاریخی در عرصه‌های علمی و فرهنگی به شمار می‌آید. اما رژیم پهلوی در این باره مرتکب خیانت‌ها و جنایاتی شد که به‌مراتب از آنچه در زمان قاجاریه رخ داد وخیم‌تر و بدتر بودند، زیرا کارگزاران این نظام استبدادی و طاغوتی، به پایه‌های فرهنگ دینی و بومی به شکلی جدی و برنامه‌ریزی شده حمله‌ور شدند؛ فرهنگ وارداتی را جایگزین فرهنگ اسلامی کردند و آن را در اغلب شئونات مردم ایران نفوذ دادند. این وضع وخیم در ایام متأخر رژیم پهلوی یعنی حدود سه دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی شکل خطرناک‌تری به خود گرفت تا آنکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) چون خورشیدی درخشان در مقابل این طوفان مهیب ایستاد و آن را کنار زد.(۶)
در نوشتار حاضر مروری خواهیم داشت بر کارنامه سیاه استبداد پهلوی دوم با تأکید بر مسائل فرهنگی.
دسیسه برای تأسیس سلسله‌ای ستمگر و خائن
یکی از مهم‌ترین رویدادها در تاریخ معاصر ایران که در اواخر حکمرانی قاجار اتفاق افتاد، خیزش مشروطه است. در این جنبش، مردمی که از فشار سیاسی و اختناق فرمانروایان قاجار به ستوه آمده بودند، با تأثیرپذیری از آموزه‌های اسلامی به سردمداری علمای بزرگ قیام کردند. این حرکت که صبغه‌ای دینی و خودجوش داشت در صدد بود به موازات کاستن از جفای حاکمان این سلسله، از نفوذ استعمارگران در فرهنگ و سرمایه‌های فکری و مادی این سرزمین جلوگیری کند. نهضت مشروطه گر چه در مجموع موجب بیداری و خودآگاهی عموم مردم گردید، سلطنت به مشروطه مبدل شد، مجلس شورای ملی شکل گرفت، قانون اساسی تدوین گردید و برخی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی صورت گرفت(۷)؛ اما با توجه به فضایی که بعد از انقلاب مشروطه پدید آمد، انتظار می‌رفت نظامی برخاسته از میان مردم روی کار بیاید؛ به فرهنگ بومی و شئونات مذهبی احترام بگذارد و برای استقلال واقعی و رشد و شکوفایی کشور گام‌های مهمی بردارد، ولی نه تنها این مهم تحقق نیافت، بلکه رژیمی روی کار آمد که در وابستگی به دولت‌های استکباری، زورگویی، خیانت و هجوم علیه ارزش‌های دینی و هویت اصیل اسلامی، نسبت به زمان قاجاریه اوضاع اسفبارتری داشت.(۸)
ژنرال آیرون ساید، فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران، بعد از بررسی‌های فراوان به کمک سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه «رعد» و متمایل به بریتانیا، رضاخان را برای این منظور مناسب تشخیص داد. بعد از کوتادی سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی این جرثومه فساد، مقام و موقعیت خود را تثبیت کرد و سرانجام احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری او تن داد. دولت انگلستان با دخالت در انتخابات دوره پنجم شورای ملی و نفوذ دادن حامیان خود در این نهاد قانونی و مردمی، زمینه را برای تغییر سلطنت فراهم کرد و سرانجام به‌رغم مخالفت فقهای شیعه، مجلس، موضوع خلع قاجارها را به تصویب رساند و سلطنت را به رضاخان واگذار کرد تا پادشاهی در خاندان او موروثی شود.(۹)
خودکامه‌ای خلافکار در رأس امور ایران
دولت‌های سلطه‌گر کسی را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.(۱۰)
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند. فعالیت‌های حوزوی و تربیت طلاب فاضل دانشور و مهذب در اکثر نقاط کشور رونق خود را از دست داد و مدارس علوم دینی تخریب یا تعطیل شدند. علمای بزرگ و تأثیرگذار در سرنوشت سیاسی، فکری و فرهنگی کشور دستگیر و روانه زندان یا تبعیدگاه شدند و برخی هم به شهادت رسیدند. احکام و قوانین مبتنی بر شرع مقدس اجرا نمی‌شدند و به بهانه مبارزه با خرافات و جمودگرایی از برپایی شعائر، آیین‌ها، آداب و مراسم مذهبی ممانعت به عمل آمد. منکرات و امور خلاف موازین دینی رواج یافتند و فرقه‌های منحرف و جریان‌های انحرافی و دگراندیش مورد حمایت قرار گرفتند و تقویت شدند. قانون کشف حجاب، تعرض به زنان محجبه، ضرب و جرح بانوان متدین و مقید به سنت‌های اسلامی از اقدامات این دوره ننگین است.(۱۱)
امام خمینی فرموده‌اند: «رضاخان اصلاً سواد نداشت. در تاریخ نیز چنین بوده است. بسیاری از احکام خودسر و مسلط، از لیاقت و تدبیر ملت و علم و فضیلت بی‌بهره بوده‌اند.(۱۲) این کشف حجاب ننگین که عفت و درستی نسل جوان را به باد داد، از خیانت‌های بزرگ رضاخان به این کشور است.(۱۳) رضاخان به زور اجانب و برخلاف میل ملت، بر مردم ایران تحمیل شد و با روی کار آمدن وی سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد: لزوم عدالت، آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنان بر مقدرات مسلمین.(۱۴)
رضاخان در آغاز با چاپلوسی، اظهار دیانت، سینه‌زنی و به پا کردن روضه‌خوانی مردم را اغفال کرد. وقتی حکومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام کرد، به طوری که برگزاری مجالس روضه امکان نداشت.(۱۵) هرچیزی که برای اسلام مفیدتر بود به آن بیشتر حمله می‌شد. با عاشورا و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند، چون می‌دانستند پایگاهی است برای رسوایی حکومت‌های (ظلم و فاسد).(۱۶) رضاخان تمام این مخالفت‌ها را به اسم اصلاحات و ترقی انجام می‌داد.(۱۷)
مقام معظم رهبری نیز می‌فرمایند: «رضاخان، این مرد قلدر نادان و بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد. یکباره لباس این کشور را عوض کرد. بسیاری از سنت‌های مردم را تغییر داد. دین را ممنوع کرد. کارهایی را با قلدری انجام داد که محبوب سلطه‌گران غربی شد. دوران پهلوی، دوران خودفراموشی ملت و متروک ماندن عناصر خودی و عناصر فرهنگ ملی بود. آن‌چنان به خودی بی‌اعتنایی و آن را تحقیر کردند که کمتر کسی جرئت می‌کرد حتی گرایش فرهنگ خودی گرایش نشان دهد. هرچه از اول این دوران به سوی آخر پیش می‌رویم ابتذال آن بیشتر می‌شود. آن نسل پرورش یافته دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران غالباً نسل بی‌اعتقادی بود. البته بعدها وضع عوض و تفکرات صحیحی پیدا شدند. روشنفکران متدینی در دانشگاه‌ها رسوخ کردند و بر تحصیل‌کرده‌ها اثر گذاشتند.»(۱۸)
بدیهی است رژیمی که کارنامه سیاهی دارد و علیه ارزش‌ها، فرهنگ و شعائر مذهبی تهاجم گسترده‌ای را انجام می‌دهد، در جامعه اسلامی ایران هیچ‌ پایگاهی ندارد. استعمارگرانی که رضاخان را روی کار آورده بودند، وقتی دیدند که این مهره دیگر خاصیتی ندارد و نمی‌تواند مقاصد آنان را تأمین کند، زمینه‌های سقوط و فروپاشی حکومت او را فراهم کردند. نیروهای متفقین که در شهریور ۱۳۲۰ به سوی تهران حرکت کرده بودند، رضاشاه را وادار به استعفا و ترک کشور و به جزیره موریس در افریقا تبعید کردند و او در همان جا مرد. در آن شرایط ابرقدرت‌ها برای اجرای سیاست‌های خود کسی را مناسب‌تر از فرزند رضا شاه، یعنی محمدرضا پهلوی، ندیدند و او را به پادشاهی برگزیدند.(۱۹)
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»(۲۰)
دست‌نشانده بیگانگان
محمدرضا پهلوی با توافق انگلیس، آمریکا و شوروی سابق به سلطنت رسید. دوران حکومت وی با نظارت بیگانگان آغاز شد و مردم مسلمان ایران در سال‌های پادشاهی او رنج‌های زیادی را تحمل کردند. خود محمدرضا در یکی از کتاب‌هایش نوشته است که متفقین به ایران آمدند و صلاح دیدند که من پادشاه ایران باشم. او در واقع اعتراف می‌کند که اجانب او را به ملت مسلمان این سرزمین تحمیل کردند.(۲۱) تشکیلاتی که به بیگانگان وابسته است، برای تحکیم پایه‌های قدرت خود به جنایت و غارت اموال عمومی دست می‌زند. چنین روندی او را دچار هراس ‌کرد و مدام نگران بود که مبادا به دلیل خیانت‌ها و فسادهایی که مرتکب شده، مردم به پا خیزند، از این جهت به فشار، ارعاب و اختناق روی آورد و هر روز که ‌گذشت فشار سیاسی اجتماعی به اقشار گوناگون را افزایش ‌داد.
در پی این دیکتاتوری، نفرت و انزجار امت مسلمان از او و تشکیلات مخوف ساواک شدت پیدا کرد تا آنکه به رهبری امام خمینی علیه این نظام ظالمانه برپا خاستند. از آنجا که محمدرضا پهلوی بین مردم پایگاهی نداشت، نه کارگزاران و نیروهای امنیتی و ارتش او و نه حتی قدرت‌های بزرگ هم نتوانستند مانع از سقوط او شوند. نظام شاهنشاهی به دلیل تباهی‌ها و تمایل به ناروایی‌ها و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و جامعه مذهبی زمینه‌های اضمحلال خود را به وجود آورد و محورهای ذیل در فروپاشی آن دخالت داشتند:
۱- خوی فرعونی و طبع طغیان‌گری
با وجود اینکه محمدرضا پهلوی در برابر دولت‌های استکباری رفتاری ذلیلانه داشت، در مقابل جامعه‌ای که بر آن حکومت می‌کرد، سیاست‌های جابرانه و متکبرانه‌ای را اعمال می‌کرد. خوی بیمارگونه‌ای در او وجود داشت که به سبب آن صرفاً خود و اطرافیان متملّق خود را می‌دید و واقعیتی به نام ملت و جامعه‌ مسلمان را به حساب نمی‌آورد.
امام خمینی تصریح فرموده‌اند: «خودش را فرمانفرما و همه چیز ملت می‌دانست و برای دیگران ارزش قائل نبود. همین اسباب آن شد که به مردم خیانت کرد، زیرا در این خیال بود که کسی از او در برابر این همه خلاف بازخواست نمی‌کند. به نظرش نمی‌آمد که قدرت دیگری هم در برابر سرنیزه و مسلسل هست. این بیماری روحی اسباب این شد که او بر اساس همان زمینه‌ای که قدرتی غیر از خودش را نمی‌دید، مشغول به جنایات گردید. مادامی که حکومت، خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرما و شاهنشاه می‌دانست ملت با او نبود.(۲۲)کاری نکرده بود که اقشاری از مردم را راضی نگه دارد، جز رده‌های بالای ارتش و قوای انتظامی، باقی را دیگر به هیچ می‌گرفت. ارتش، مردم، مسجد، روحانیت، دانشگاه و بازار، هیچ‌یک را به حساب نمی‌آورد.(۲۳)
«اصولاً حکومت سلطنتی نه تنها مطابق موازین اسلامی نیست، بلکه ناقض احکام این آیین است. از اهداف مهم حماسه حسینی جلوگیری از برقراری نظام پادشاهی بود و چون آن حضرت نمی‌خواست زیر بار حکومت جابرانه‌ای برود که از دیانت و فضیلت فاصله گرفته است، به شهادت رسید. حضرت امام حسین(ع) فرمودند: رسول اکرم(ص) می‌فرمایند هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می‌شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت و خصومت در پیش می‌گیرد، ولی در مقابل چنین سلطان(جائری) با عمل و گفتار مخالفت نمی‌نماید، بر خداوند است که او را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند.(۲۴)در واقع چنین فرمانروایی شرک‌آمیز است و چون حاکمش طاغوت است، مسلمانان موظف‌اند آثار شرک را از جامعه دینی دور کنند اسلام از این رویه و شیوه کشورداری منزه است.(۲۵)
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند، ائمه هدی(ع) با آنان مبارزه کردند و در زندان آنان بودند. بعد از ائمه اطهار(ع) علمای بزرگ با پادشاهان و قدرت‌های جابر به ستیز برخاستند.(۲۷) سلاطین از اول خیانتکار بودند. ما با رژیم سلطنتی مخالفیم. اینها (پهلوی اول و دوم) از آغاز که روی کار آمدند، برخلاف قانون بودند. تا حالا هم هرچه کرده‌اند مغایر شرع مقدس، رضای خدا و رضای مردم عمل کرده‌اند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود.(۲۸) چنین شخصی که حکومتش مشروعیت نداشت، برنامه‌های ضداسلامی و معارض با فرهنگ و سنت‌های دینی را به اجرا گذاشت، آتشکده‌ها و دوگانه پرستی را تقویت کرد. تاریخ اسلام را عوض کرد و این خیانت‌ها بالاتر از کشتارهایی است که این رژیم به آن دست زد، زیرا تغییر تاریخ رسمی اسلام اهانت به حیثیت آیین محمدی و ملت مسلمان است.»(۲۹)
مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «در دوران رژیم منحوس پهلوی، خصمانه و با دلی پر از کینه داشتند با اسلام می‌جنگیدند تا آن را از صحنه‌ روزگار زایل کنند، چرا؟ چون اسلام با قدرت‌طلبی، سلطه‌گری، غارتگری، فساد، فحشاء و توطئه آنان علیه انسانیت مخالف بود. لازم می‌دانستند آزاد و بی‌مهار باشند و هر کاری که می‌خواهند بکنند، اما اسلام مانع بود و لازم می‌دانستند آن را از بین ببرند که انقلاب اسلامی مثل فجر نوری درخشید.»(۳۰)
۲- نفی باورهای بومی به منظور تأمین منافع اجانب
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد. ابرقدرت‌ها بدان جهت او را تأیید می‌کردند و مورد پشتیبانی قرار می‌دادند که رژیم شاهنشاهی تمام سرمایه‌های عمومی، انفال، ذخائر فکری و فرهنگی ملت را به ثمن بخس در اختیارشان قرار می‌داد و ایران را برای آنان به صورت طعمه‌ای آماده درآورده بود.
امام خمینی فرمودند: «سلطنت شاه برخلاف میل ملت و از ناحیه اجانب برای تأمین منافع آنان بر ما تحمیل شده است و به همین جهت تمام برنامه‌های آن برخلاف مصالح مردم انجام شده که نتایج زیانبار آن در همه زمینه‌ها مشهود است. وزیر خارجه انگلستان گفت ایشان دارد منافع ما را حفظ می‌کند. ما چطور او را حفظ نکنیم؟ ما می‌دانیم که شاه از طرف آمریکا و انگلستان ماموریت دارد ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند و اسلام را عقب بزند.»(۳۱)
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در اواخر حکومت شاه می‌گوید: «ایران در ذهن شاه بخشی از فرهنگ و تمدن غرب به شمار می‌رفت. از نظر او، ذوق، ابتکار و استعداد ایرانیان در زیر پرده‌ای از سلطه اسلام رو به خاموشی گرایید. منظورش از تمدن بزرگ ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه علمی و آموزشی نبود، بلکه می‌خواست ایرانیان از شیوه زندگی سنتی اسلامی و پایبندی به آداب مذهبی زدوده شوند و به سوی تمدن اروپای غربی گام بردارند.»(۳۲)
محمدرضا پهلوی درباره اعمال نفوذ بیگانگان در مهم‌ترین رکن کشور یعنی مجلس شورای ملی سابق این‌گونه اعتراف کرده است: «بعد از رفتن پدرم، مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل، بخشی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر توسط سفارت روس انجام می‌گرفت. صبح مستشار دولت بریتانیا با یک فهرست انتخاباتی به سراغ عوامل ذی‌ربط می‌آمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با فهرست دیگری می‌آمد. در بیست سال از دوران سلطنتم با چنین مجالسی روبه‌رو بودم.»(۳۳)
او که خباثت و جنایت را از پدرش به ارث برده و خودش هم در خلاف و ترویج ناروایی پیشگام شده بود، ایران را در تمام عرصه‌ها به نام «تمدن بزرگ» عقب نگه داشت تا به ابرقدرت‌ها وابسته باشد. او در این راستا می‌خواست جلوه‌های اسلامی را به اسم اسلام محو کند، مفاخر این سرزمین را نابود سازد و به بهانه ملی‌گرایی و گرایش به ایران باستان و احیای نام و یاد پادشاهان قبل از اسلام، دوران پرافتخار ایران پس از گسترش اسلام در ایران را با آن کارنامه نورانی تحقیر کند و به سخره بگیرد و راه را برای غرب‌زدگی هموار کند.(۳۴)
۳- بذرهای ابتذال
از عوامل مهمی که موجب نفرت جامعه اسلامی ایران از خاندان پهلوی شد و نیروهای مؤمن و متدین را برای مبارزه با تشکیلات شاهنشاهی مصمم کرد، فحشا، فساد و رواج رذالت‌های اخلاقی در میان کارگزاران و وابستگان به دربار پهلوی بود. وقاحت این مسئله به قدری بود که حتی ابرقدرت‌ها هم بر مفاسد این رژیم صحه گذاشتند.(۳۵) یکی از نخست‌وزیران شاه گفته بود فساد در سطح بالای نظام سیاسی به‌قدری شیوع دارد که حتی از حریم حیا و شرم هم فراتر رفته است.(۳۶)
مدیریت جاسوسی و اداره تحقیقات سیاسی سفارت آمریکا در تهران گفته است: «خویشاوندان و مقربان شاه، دربار را به مرکز شهوترانی، تباهی، فساد و اعمال نفوذ تبدیل کرده‌اند. خواهر دوقلوی شاه به فساد شهرت دارد.»(۳۷)
تباهی دربار شاهنشاهی به‌حدی رسیده بود که اشرف(خواهر شاه) طی نامه‌ای به ارنست پرون (محرم اسرار شاه) نوشته بود: «برادرم دربار را به روسپی‌خانه تبدیل کرده است!»
در هنگام بازرسی از کاخ سعدآباد، در دفتر خصوصی محمدرضا پهلوی مدارکی از جمله تصاویر فراوانی از اعلیحضرت در حال انجام اعمال منافی عفت به دست آمد. تمام این عکس‌ها توقیف و به ستاد ارتش انتقال داده شد.(۳۸) از وقیح‌ترین مسایل دربار شاه که شخص پادشاه در آن مؤثر بود و قلم از بیانش شرم دارد، تشکیل باند همجنس‌خواهی بود. آوازه این خباثت به گوش درباریان او هم رسیده بود.(۳۹)
تفریح شاه و اسدالله علم شکار دختران اعم از ایرانی و اروپایی بود. این وظیفه جناب علم بود تا در مقام ریاست دربار برای گردش روزانه شاه، وسایل لازم را در حد رئیس روسپی‌خانه فراهم کند و در این باره البته از هیچ‌گونه کوششی فروگذار نمی‌کرد. او از این‌که برنامه‌های گسترده خود برای گذرانیدن وقت و بی‌وقت با دختران متعدد را بیان کند، هیچ شرمی نداشت. قرائن بسیار حاکی از آنند که هر جا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف برده‌اند» را به کار برده، کنایه از ین مفاسد و رذالت‌هاست.(۴۰)
وقتی شاه در شهوترانی افراط می‌کند، رئیس دربار توصیه می‌کند که این شیوه برای سلامتی او خوب نیست. در حالی که در عرف بین‌الملل رابطه یک سیاستمدار با روسپی‌ها سر و صدا ایجاد می‌کند، اسدالله علم با نهایت بی‌شرمی در یادداشت‌ها و خاطرات خود جزئیات اعمال منافی عفت شاه را گزارش می‌کند. وقتی میان محمدرضا پهلوی و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن سرزمین می‌رفت، گفته شد که این کار او نوعی دیوانگی است. شاه گفت ما هم که این همه جنس مخالف عوض می‌کنیم آیا خودش نوعی جنون نیست؟(۴۱)
سقوط شاه در باتلاق فساد و مرداب فحشا نه تنها خاندان سلطنتی را گرفتار کرد، بلکه این رذالت‌ها در تمای ادارات، نهادها و سازمان‌ها همچون عفونتی فراگیر نفوذ کرد و جای سالمی را برجای نگذاشت. در حالی که انسان‌های شریف، لایق، شایسته پاک و خوشخو‌ در زندان‌های مخوف ساواک تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته بودند، افراد فاسد، عیاش، غارتگر و نالایق در پست‌های حساس قرار گرفته و زمام امور جامعه‌ای مسلمان را در اختیار داشتند. در ایام نخست‌وزیری هویدا زنی فاسد و بهایی در رأس وزارت آموزش و پرورش قرار گرفته بود که هنگام وزارتش جنایت‌های زیادی صورت گرفت. تعلیم و تربیت نسل جوان با رذالت‌های اخلاقی توأم شده بود. اردوهای دانش‌آموزی مختلط و فجایع ننگین و شرم‌آور ناشی از آن در کارنامه سیاه این زن درج شده بود. مراکز فساد و فحشا، کاباره‌ها، کازینوها، میکده‌ها و دیگر کانون‌های گناه و خلاف چون تعفّنی که جان‌ها و دل‌ها را آلوده می‌کند، در مهم‌ترین کانون‌های شهری آزادانه مشغول فعالیت بودند و تعداد آنها از مساجد، اماکن و محافل مذهبی، کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی تربیتی افزون‌تر بود. رسانه‌ها و مطبوعات به آتش ملتهب فساد، فحشا و بی‌بندوباری دامن می‌زدند و با شیوه‌های گوناگون هنری و تبلیغی جوانان را به دور باطل ابتذال و لجن‌زارهای تباهی سوق می‌دادند و آنان را از دیانت و فضیلت بیگانه می‌کردند. رسوبات مفاسد فطرت‌ها را گرفتار و بیمار کرده بود. فضای تبلیغاتی آن‌چنان مسموم بود که اقشاری از نسل جوان تقید به فرائض دینی و موازین شرعی را برای خود ننگ و نشانه‌ای از ارتجاع و عقب‌افتادگی می‌پنداشتند. این برنامه‌های مبتذل به نام ترقی و توسعه فرهنگی صورت می‌گرفتند.(۴۲)
رواج فساد در حکومت پهلوی در کاهش و از میان رفتن اعتبار آن نزد مردم نقش مؤئری داشت. غرور شاه و خودبرتربینی او باعث شد متوجه نشود مفاسد اخلاقی آن هم در سطح بالای نظام سیاسی به لحاظ انعکاس منفی آن در میان اقشار مردم برای رژیم پهلوی مضر است و اگر ریشه‌کن نشود، بساط قدرتش را بر خواهد چید.
شاه نه تنها در این راستا اقدامی به عمل نیاورد، بلکه در هنگامه‌ای که انقلاب اسلامی اوج گرفته بود و روزبه‌روز از اقتداری افزون تر برخوردار می‌شد، فردی فاسد را به عنوان رئیس دولت خویش معرفی کرد که نه تنها وارث بی‌اعتباری و بحران مشروعیت حکومت پهلوی نزد مردم بود، بلکه به عنوان رئیس مجلس سنا از سال ۱۳۴۲ شمسی و مقاماتی چون ریاست بنیاد پهلوی مظهر فساد در دربار به شمار می‌آمد و نقش او در نزدیک بودن به شاه و شرکت در مفاسد و ابتذال‌های دربار بسیار پررنگ بود.(۴۳)
سولیوان سفیر آمریکا در ایران می‌نویسد: «از نظر علما، روحانیون و افراد مبارز، انتصاب شریف امامی به دلیل اتهام به فساد در مقام ریاست طولانی بر بنیاد پهلوی، بدترین انتخاب از جانب شاه بود. به علاوه او به عنوان مهره‌ای انگلیسی ریاست فراماسونرهای ایران را عهده‌دار بود. شریف امامی با این سابقه مخدوش وقتی ناکامی خود را در برخورد با نیروهای انقلابی دید، دست به حکومت نظامی زد و سرکوب و کشتار بی‌سابقه‌ای را در جمعه ۱۷ شهریور مرتکب شد.»(۴۴)
۴- تخفیف اسلام و تشیع و تقویت مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف
محمدرضا پهلوی معارف اسلامی را به‌شدت تحقیر و تحفیف و مردم را نسبت به علمایی که مروج فضایل و مکارم بودند و نیز مؤمنان مقید به تعالیم اسلام و تشیع، بدبین می‌کرد. اگرچه او برای کشف حجاب و هتک عفاف بانوان از سر نیزه و ژاندارم‌ها کمک نگرفت، ولی از طریق تبلیغات وسیع، دامنه‌دار و سازمان‌یافته، این موضوع را اشاعه داد که پوشش زنان نشانه عقب‌ماندگی و کندی حرکات فردی جلوه می‌کرد و نیز عامل عقب افتادن جامعه و کشور است. پدیده چادر و پوشش کامل و رعایت آن توسط دانشجویان، دربار شاهنشاهی را دچار هراس کرده بود. اسدالله علم در بازگشت از شیراز به شاه می‌گوید: «دیروز در دانشگاه پهلوی عده‌ای دختر چادری را دیدم که مرا شگفت‌زده کرد. آن وقت‌ها که رئیس دانشگاه پهلوی شیراز بودم، دانشجویان چادری را مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌دادیم. به همین دلیل کمتر کسی راضی می‌شد حجاب را رعایت کند، زیرا دانشجویان دختر، آن را نوعی تحقیر برای خود تلقی می‌کردند.»
گسترش حجاب در مراکز آموزشی، شاه را مشوش می‌کند. علم می‌نویسد: «شاه فرمودند پریروز که به جنوب شهر، به محل فروشگاه‌های زنجیره‌‌ای رفته بودم، هزاران زن چادری را دیدم و این وضع، مرا ناراحت کرد.»(۴۵)
امام خمینی فرموده‌اند: «هدف اصلی دولت‌های استعمارگر محو قرآن، اسلام و علمای اسلام است و برای وصول به اهداف خود نغمه‌ای را به وسیله عمال خبیث خود آغاز کرده‌اند، چنان که نغمه سپاه دین را از حلقوم کثیف یکی از عمال و سرسپرده خود آغاز کرده‌اند؛ آن هم در شرایطی که دستگاه جبار هر روز ضربه‌های پیگیری به پیکر اسلام وارد می‌کند و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون ایران باز گذاشته است و بسیاری از علمای اعلام و خطبای عظام و ملت شریف ایران در زندان و تبعید به سر می‌برند و جوانان غیور تیرباران می‌شوند. اگر خدای نخواسته ایادی اجانب در این مقصد شوم و کمرشکن (سپاه دین) توفیق پیدا کنند، اولاً علمای اعلام، وعاظ و مرّوجین اسلام را کنار می‌زنند و ثانیاً اسلام و احکام اسلامی را نابود می‌نمایند.»(۴۶)
و نیز: «آزادی را در این می‌دیدند که زن‌ها با مردها در دریا شنا کنند و در مراکز فحشا با هم مجتمع باشند. اینها تربیت‌های اسلامی را از بین بردند. در زمان این پسر (محمدرضا پهلوی) شاید بیشتر معنویات از بین رفت. نگذاشتند مردم رشد فکری کنند. نگذاشتند فرهنگ ترقی کند.(۴۷) و رژیم خائن (پهلوی) جدیت کرد با همه جهات و همه قدرت، با تزکیه مبارزه کند و نگذارد جوان‌های ما صحیح بار آیند.(۴۸) آتشکده‌ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها که خیانت به اسلام و رسول اکرم«ص» است. این خبیث(محمدرضا شاه پهلوی) می‌خواست اسلام را از بین ببرد، اینها می‌خواستند ورق را برگردانند به همان زمان قبل از نبی اکرم«ص». زمان سلاطین گبر متعدی و آدمکش قهار. همه چیزشان شاهان باستان بوده است به نام پان ایرانیسم و شئون ایرانیت.»(۴۹)
رژیم مستبد پهلوی با احیای مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف در قالب برگزاری جشن‌های مذهبی اقوام قبل از اسلام در کاخ سلطنتی و واگذاری مدیریت این برنامه‌های مستهجن به شهبانو با آن فسادهای آشکار و شراب‌های سفارشی وارداتی از فرانسه، آن هم در نیمه ماه مبارک رمضان می‌خواست بر پیکر اسلام و تشیع ضربه وارد کند. با توصیه شاه، رزمندگان حماسه‌آفرین صدر اسلام و فتوحات رهایی‌بخش آنان، در حد افراد طاغی و متجاوز تلقی و یا به دیو و دد تشبیه می‌شدند. بنا به اعتراف عمال رژیم پهلوی و اربابان خارجی آنها احیای نام پادشاهان سفاک قبل از اسلام، باستان‌گرایی، برگزاری جشن‌های دوهزار و پانصدساله در کنار قبر کوروش هخامنشی و سرانجام تبدیل تاریخ هجری به شاهنشاهی هدفی جز اسلام‌زدایی از جامعه ایرانی را تعقیب نمی‌کرد. انتخاب امثال عبدالکریم ایادی بهایی به عنوان پزشک ویژه دربار و انتصاب یک نفر یهودی صهیونیست در رأس سازمان رادیو و تلویزیون انگیزه‌ای جز این هدف شوم را در برنداشت.(۵۰)
در این دوران به دلیل مساعد گردیدن شرایط حضور پیروان فرقه‌ ضاله بهائیت در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی و اداری شاهد حضور گسترده‌ آنان در مناصب کلیدی و حساس رژیم پهلوی دوم هستیم. عناصری چون امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر در دورانی طولانی)، دکتر شاهقلی (وزیر بهداری)، هژبر یزدانی (سرمایه‌دار مورد حمایت رژیم)، حبیب‌الله ثابت پاسال (رئیس رادیو و تلویزیون)، پرویز ثابتی (معاون ساواک مخوف)، هوشنگ نهاوندی (رئیس دفتر فرح) و سپهبد اسدالله صنیعی، از جمله آنها هستند.(۵۱)
به‌رغم انزجار مسلمانان جهان و به‌خصوص امت مسلمان ایران از رژیم اشغالگر قدس و غاصبان سرزمین فلسطین و بیت‌المقدس، نظام شاهنشاهی پهلوی با این دولت جنایتکار و تروریست روابط حسنه‌ای برقرار کرده بود. رژیم ظالم، سفاک و خونریز اسرائیل غاصب بر تمام شئونات فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران سلطه پیدا کرده و ایران به صورت پایگاه نظامی این دولت خونخوار و وحشی درآمده بود. صهیونیست‌ها برای سرکوب حرکت‌های انقلابی و خیزش‌های اسلامی و شناسایی نیروهای مؤمن و مبارز با ساواک و نیروهای امنیتی ایران همکاری اطلاعاتی و عملیاتی داشتند و ساواکی‌ها را برای آشنایی با فنون مدرن شکنجه، آموزش می‌دادند.(۵۲)
روی کار آمدن مجدد محمد ساعد مراغه‌ای در مهر ۱۳۲۷ شمسی، با اعلام موجودیت دولت متجاوز و غاصب صهیونیستی در سرزمین غصب شده فلسطین همزمان بود. به همین مناسبت به دعوت آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از مردم مظلوم فلسطین برپا شد و متجاوز از پنج هزار نفر نیروی ایثارگر و فداکار برای اعزام به آن سرزمین و مقابله با غاصبان قدس شریف ثبت‌نام کردند. ولی در اوج التهابات منطقه‌ای و اعتراضات داخلی ناشی از این اشغالگری که با توطئه دولت انگلستان صورت گرفت، محمد ساعد مراغه‌ای با دریافت چهارصد هزار دلار رشوه، ضمن تعویض وزیر خارجه کابینه خود با موافقت شاه، در دی ۱۳۲۸ شمسی این دولت غاصب را به رسمیت شناخت.(۵۳)
اسدالله علم در یادداشت‌های خود بر این موضوع تصریح دارد که باید از صهیونیست‌ها برای پیشبرد امور استفاده کنیم و در جایی می‌گوید: «بودجه مرکز پژوهش‌های تبلیغاتی در آمریکا را که با اسرائیلی‌ها عمل می‌کنیم، تنظیم کردم. شاه، بودجه مرکز تبلیغات سری‌ای را که با اسرائیلی‌ها داریم، تصویب فرمودند.»
سفیر اسرائیل از علم دعوت می‌کند که به سرزمینی که آنان غصب کرده‌ و در آن دولت تشکیل داده‌اند سفر کند، اما او از این اقدام علنی در هراس است. سفیر می‌گوید: «مگر نخست‌وزیر ما به ایران نمی‌آید؟ تو را هم طوری می‌بریم که کسی نفهمد.»
از آنجا که موضع‌گیری‌های رژیم پهلوی درباره اسرائیل غاصب و فلسطین، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و خاورمیانه را ناراحت کرده بود، شاه در مصاحبه با روزنامه عکاظ چاپ عربستان، از شیعه به عنوان مسئله‌ای سیاسی یاد می‌کند. علم به او می‌گوید شما شاه کشوری هستید که اکثریت آن شیعه‌اند و شاه راضی می‌شود که این عبارت را بردارد، اما از اینکه بر شیعه به عنوان مذهبی از مذاهب اسلامی تأکید کند خودداری می‌ورزد. به اذعان اسدالله علم موشه‌دایان دوست بیست ساله شاه بود و اعتماد دربار پهلوی به رژیم اشغالگر قدس شریف هر روز تقویت می‌شد.(۵۴)
سرانجام سقوط ذلت‌بار
با عزل رضاشاه از قدرت، فرزند جوانش محمدرضا که آگاهی، توانایی و تجربه کافی برای اداره یک کشوری بزرگ را نداشت، بر اثر نیرنگ نخست‌وزیر رضاخان در واپسین روزهای سلطنت رضاشاه و بسترسازی متفقین، به سلطنت رسید، بعد از خروج نیروهای اشغالگر بیگانه از ایران، دولت‌هائی بی‌ثبات یکی پس از دیگری روی کار آمدند.
در سال ۱۳۲۸شمسی نماینده دولت انگلستان، نوبل گس(Sir Neville Archibald Gass ) بعد ار مذاکراتی با عباسعلی گلشائیان موفق شد قرارداد الحاقی سال ۱۳۱۲ شمسی را که در زمان رضاشاه منعقد و به قرارداد گس گلشائیان معروف شده بود، امضا کند، اما نمایندگان مجلس از تصویب آن خودداری کردند و سرانجام قانون ملی شدن صنعت نفت در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
در نهضت ملی شدن نفت آیت‌الله کاشانی(متوفی ۱۳۴۰ ش) نقش مؤثری داشت. در سی‌ام تیر ۱۳۳۱ شمسی قیام با شکوهی به رهبری ایشان برای مقابله با دولت قوام‌السلطنه صورت گرفت و دکتر محمد مصدق که استعفا داده بود دوباره روی کار آمد. ضعف ساختاری و بی‌کفایتی برخی از اعضای کابینه، رقابت‌ها و قدرت‌طلبی‌ها و ایجاد شکاف بین آیت‌الله کاشانی و دولت مصدق که با دسیسه‌ کانون‌های توطئه بیگانگان و عوامل داخلی شکل گرفت، مانع از آن گردید تا مردم و رهبران نهضت برای قطع دست استکبار با یکدیگر متحد شوند. در این حال ایالات متحده آمریکا و انگلستان بعد از مشاوره با یکدیگر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی را به فرماندهی فضل‌الله زاهدی برنامه‌ریزی کردند که به پیروزی رسید و زاهدی نخست‌وزیر شد و محمدرضا پهلوی که از ایران گریخته بود به کشور بازگشت.
بعد از این واقعه شوم آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد. با رحلت آیت‌الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان در سال ۱۳۴۰ ش. شاه تصور کرد جانشین جدیدی برای امر مرجعیت وجود ندارد و لذا فرصت را برای مبارزه با موازین اسلامی و اصلاحات مورد نظر استکبار مناسب دید.
در تیر ۱۳۴۱ شمسی شاه با برکناری علی امینی، اسدالله علم را به نخست‌وزیری منصوب کرد. علم تصمیم گرفت لایحه اصلاح قانون انتخابات ایالتی و ولایتی را در غیاب مجلس شورای ملی که دوران فترت را می‌گذرانید، به تصویب هیئت دولت برساند و در آن شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید را حذف کرد، اما با مبارزات پیگیر امام خمینی و علمای طراز اول قم و حمایت مردم، وادار به عقب‌نشینی و اعلام الغای تصویب‌نامه مذکور شد.
این حرکت هماهنگ بین مردم و علما اولین پیروزی سیاسی ملت ایران به رهبری امام خمینی بود، در گام بعدی شاه خواست اصول ششگانه انقلاب سفید را به رفراندوم بگذارد. این حرکت نیز اعتراض علما و در رأس آنها امام خمینی را برانگیخت و پیرو دستگیری ایشان توسط عوامل رژیم پهلوی، قیام فراگیر پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ ش. که می‌توان آن را صبح صادق انقلاب اسلامی نامید، رقم خورد. پیرو مخالفت شدید امام با لایحه کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی که اسارت و حقارت را برای جامعه ایرانی به همراه داشت و به فرمایش امام عزت و عظمت ایران را از بین می‌برد، ایشان را در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ ش. دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.
در مهر سال بعد امام به نجف اشرف تبعید شدند و در این دوران با مواضعی هوشمندانه و شجاعانه رهبری مبارزات مردم ایران علیه استبداد و نفوذ استکبار به عهده گرفتند. تا آنکه در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ش. اعتراض‌ها گسترش یافتند و به راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات وسیعی مبدل شدند و سرانجام رژیم سلطنتی که ایران را تا مرز یک کشور تحت سلطه آمریکا پیش برده بود، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی سقوط کرد. پیروزی انقلاب اسلامی رویداد بزرگی بود که حیرت جهانیان را برانگیخت.(۵۵)

پانوشت‌ها:
۱٫ فرهنگ و شبه فرهنگ، محمدعلی اسلامی، ص ۲۴ و ۲۵٫
۲٫ یادداشت‌های استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، ج ۶، ص۴۰۵ .
۳٫ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، از نگارنده، ص ۲۵-۲۶٫
۴٫ یادداشت‌های شهید مطهری، ج ۶، ص ۴۰۸٫
۵٫ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص ۴۵۹ و ج ۲۲، ص ۱۱۲ و ۱۲۰٫
۶٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی (برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، ص ۱۰۱- ۱۰۵٫
۷٫ از عدالت‌خانه تا مشروطه غربی، جواد سلیمانی، ص ۱۱-۱۲٫
۸٫ تاریخ معاصر ایران، گروهی از مؤلفان، ص ۴۴-۴۶ و نیز ص ۷۶- ۷۷٫
۹٫ ایران در دوران معاصر، نصرالله صالحی و دیگران، ص ۱۵۸- ۱۵۹٫
۱۰٫ ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار، سیروس غنی، ص ۲۷۶ و ۳۰۱٫
۱۱٫ علما و رژیم رضاخان، ص ۵۷ -۷۴ -۱۲۸ و۱۵۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، ص ۲۸-۳۵ .
۱۲٫ کشف اسرار، امام خمینی، ص ۲۱۴٫
۱۳٫ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۶۸٫
۱۴٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۰۹ – ۲۱۰٫
۱۵٫ روزنامه اطلاعات، ۲۷/۲/۱۳۵۸٫
۱۶٫ روزنامه کیهان، ۵ آبان ۱۳۶۰٫
۱۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۲۹٫
۱۸٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص ۱۰۴ و ۱۱۱٫
۱۹٫ تاریخ ایران و جهان، سیروس غفاریان، ص ۱۹۳٫
۲۰٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۱۴٫
۲۱٫ از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، محمدعلی سفری، ص ۷۵ – ۷۶؛ تاریخ ایران و جهان، غلامعلی حداد عادل و دیگران، ص ۱۹۵٫
۲۲٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۹۲ – ۲۹۳٫
۲۳٫ همان، ص ۳۰۰٫
۲۴٫ مقتل خوارزمی، ج اول، ص ۲۳۴، انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۷۱٫
۲۵٫ ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۱۲، ۳۹ و ۵۵٫
۲۶٫ قسمتی از آیه دوم سوره فرقان.
۲۷٫ آوای انقلاب (برگزیده‌ای از سخنان امام خمینی)، ص ۸۵٫
۲۸٫ ندای حق، ص ۳۷۷ و نیز روزنامه جمهوری اسلامی ۲۵ مرداد ۱۳۶۰٫
۲۹٫ مأخوذ از ندای حق، ص ۳۴۷٫
۳۰٫ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۹۳ – ۹۴٫
۳۱٫ ندای حق، ص ۲۷۲ و ۳۵۸٫
۳۲٫ غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، ترجمه پاشا شریفی، ص ۳۵٫
۳۳٫ انقلاب سفید، محمدرضای معدوم، ص ۱۰۵٫
۳۴٫ مأخوذ از کتاب در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۸۰٫
۳۵٫ فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، ص ۱۵ – ۱۷٫
۳۶٫ خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ص ۲۲۲٫
۳۷٫ اسناد لانه جاسوسی، ج ۷، ص ۲۲ و ۴۷٫
۳۸٫ گذشته چراغ راه آینده است، ص ۶۷۸٫
۳۹٫ اهرم‌ها، فخر روحانی، ص ۳۴۶٫
۴۰٫ مقالات تاریخی، جعفریان، ج ۱۷، ص ۲۸۷٫
۴۱٫ یادداشت‌های علم، ج ۶، ص ۲۶۱، ۵۱۷، ۴۵۳، ۵۳۱٫
۴۲٫ تکرار تاریخ، هاشم‌زاده هریسی، ص ۱۲ – ۱۵٫
۴۳٫ بر بال بحران، علی امینی، ص ۵۳۷٫
۴۴٫ ویلیام سولیوان و سر آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ۱۵۲، آخرین روزهای دربار شاه، محمدرضا علم و دیگران، ص ۵۹ – ۶۰٫
۴۵٫ مقالات تاریخی، ج ۱۷، ص ۳۸۴، یادداشت‌های علم، ج ۱، ص ۶۴ و ۴۵۰٫
۴۶٫ خمینی و جنبش، ص ۶۳، در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۴۶٫
۴۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۶۸ – ۴۶۹٫
۴۸٫ همان مأخذ، ص ۴۷۱٫
۴۹٫ ندای حق، ص ۳۲۶٫
۵۰٫ غرور و سقوط، ص ۳۱؛ اهرم‌ها، ج اول، ص ۸۱٫
۵۱٫ بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانی، ص ۲۳۷ – ۲۴۶٫
۵۲٫ سیمای قدس مصلای پیامبران، از نگارنده، ص ۲۲۶ – ۲۳۷، فلسطین از دیدگاه امام خمینی (تبیان، دفتر چهارم)، ص ۳۱، صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۵۷٫
۵۳٫ ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سیدجلال الدین مدنی، ص ۲۴، ایران و مسئله فلسطین بر اساس اسناد وزارت امور خارجه، ص ۱۲۷ – ۱۲۹، تاریخ معاصر ایران، ولایتی و دیگران، ص ۸۹٫
۵۴٫ یادداشت‌های علم، ج ۶ ، ص ۳۹، ۵۹، ۸۲، ۱۲۱، ۵۱۷٫
۵۵٫ تاریخ معاصر ایران، ص ۸۸، ۹۱، ۹۴، ۹۸، ۱۰۷، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۳۹۳، نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، زندگینامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ص ۲۶۳، سپیده‌ای که از افق ایمان بردمید، ص ۴۵ – ۴۶٫

سوتیترها:
۱٫
دولت‌های سلطه‌گر کسی(رضاخان) را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.

۲٫
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»

۳٫
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند.

۴٫
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد.

۵٫
بعد از این واقعه شوم(کودتای ۲۸ مرداد) آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد.
۶٫
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند.

19آگوست/18

عبرت پشیمان شده‌ها و از نفس افتاده‌ها

سرنوشت حاج‌احمد کسمایی و دکتر حشمت

پس از تکیه زدن وثوق‌الدوله بر مسند رئیس‌الوزرایی، او که سخت مورد توجه انگلیسی‌ها و سفارتشان در تهران بود، در اولین روز آغاز کار خود همراه با نیروهای انگلیسی با زره‌پوش‌ها به رشت حمله کرد و پس از درگیری با نیروهای نهضت جنگل، این شهر را به تصرف خود درآورد. انگلیسی‌ها که همانند سایر کشورهای اروپایی در نگارش معاهده‌نامه‌ها و نقض آشکار و پنهان آن ید طولایی داشتند، این بار نیز در حرکتی تاکتیکی و منافقانه با جنگلی‌ها معاهده عدم تعرض را امضا کردند و حاشیه‌ امنی را برای مقاصد آینده خود فراهم ساختند. میرزا کوچک که وثوق‌الدوله را دست‌نشانده انگلیسی‌ها می‌دانست، پیام صلحی را که سید محمد تدین مأمور ابلاغ آن بود، نپذیرفت.
به موازات این حرکت سیاسی و نظامی، وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها قراردادی پنهانی را امضا کرد که در آن ارتش ایران زیر نظر انگلیسی‌ها اداره شود. در پی افشای این قرارداد، برخی از وطن‌پرستان و آزادمردان لب به اعتراض گشودند و در مقابل آن ایستادگی کردند، اما برخی از مطبوعات تهران که توسط روشنفکران غربگرا و دین‌ستیز اداره می‌شدند، به دفاع از آن به میدان آمدند و به بَزک کردنش پرداختند، انگلیسی‌ها در مسیراجرایی کردن آن، دست و دل‌باز شدند و با پرداخت دو میلیون لیره، سازماندهی قشون متحدالشکل را پذیرفتند و در حرکتی تاکتیکی احمدشاه را مورد خطاب قرار دادند و توسط وثوق‌الدوله تضمین نامه‌ای به شرح زیر برای سلطان احمدشاه فرستادند.
«با توجه به قراردادی که امروز نهم اوت ۱۹۱۹ میان دولتین ایران و انگلیس بسته شد، از جانب حکومت متبوع خود اجازه دارم به اطلاع عالیجناب برسانم که اعلیحضرت سلطان احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند از حمایت دوستانه اعلیحضرت پادشاه انگلستان بهره‌مند خواهند بود.»(۱)
نماینده دولت انگلستان در ایران به هنگام امضای قرارداد، یکصدوسی هزار لیره در اختیار وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله قرار داد. مبلغ مزبور پس از تسعیر بالغ بر چهارصد هزار تومان شد که نیمی نصیب وثوق‌الدوله و نیمی دیگر بین دو وزیر بالمناصفه تقسیم گردید.(۲)
پس از سرازیر شدن این رشوه وطن‌فروشی به جیب این سه وزیر و افتادن نبض ارتش ایران به دست بیگانگان، حال نوبت گام دوم انگلیسی‌ها توسط عوامل داخلی و رسانه‌ای خود بود و انگلیس و رئیس‌الوزرا، تبدیل به «اصلاح‌گر ادارات ایران » و «اعاده کننده نظم و امنیت شدند…
در نامه اعلامیه‌گونه کاپیتان ویکهم رئیس اداره سیاسی انگلیس، عناصر مخالف انگلیس و وثوق‌الدوله طغیان‌گر خوانده شدند. در بخشی از این نامه آمده است:
«… برای کارگزاران دولت انگلیس غیرممکن است که با رعایای ایران که عدم اطاعت و طغیان از آنها نسبت به دولت پادشاه مشاهده می‌شود حفظ دوستی خود را بنماید. دولت انگلیس در کوشش برای اصلاح ادارات ایران و اعاده نظم با دولت مشارالیها مشارکت دارد. بنابراین اگر شما در مسلک حالیه خودتان اصرار ورزید، نه فقط دوستی کارگزاران انگلیس را از دست خواهید داد، بلکه باید منتظر باشید که آنها برای ترتیب امور گیلان با دولت ایران همراهی نمایند. یک دفعه دیگر به شما نصیحت مشفقانه و تأکید می‌کنیم که با دولت ایران کنار بیایید و بدون تعویق از در اطاعت درآیید.»(۳)
پس از زیر پا گذاشته شدن معاهده عدم تعرض توسط انگلیسی‌ها در مرکز به بهانه اصلاح‌گری و اعاده نظم و امنیت، حال نوبت به اداره سیاسی انگلیس در گیلان رسید تا انگلیس را «طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن» و مخالفان نظام استبدادی را «جاهل و نادان» بخواند، در بخشی از این نامه هم آمده است:
«…چون زمامداران دولت فخیمه انگلیس همیشه طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن می‌باشند، لذا تصمیم نموده‌اند که در تصفیه امور گیلان با دولت همراهی نمایند. اینک به وسیله این اعلامیه به عموم لیدرهای و زمامداران «هیئت اتحاد اسلام» پیشنهاد می‌شود که قبل از غروب پنج‌شنبه دوم رجب مطابق ۱۳ برج حمل، کنسولگری دولت فخیمه را از تسلیم خود به دولت ایران و اعلیحضرت شاهنشاه مطلع سازند… به خاطر داشته باشید که اگر لیدرهای شما از روی جهالت و نادانی از تسلیم خود به اعلیحضرت همایونی و دولت علیه ایران امتناع ورزند، به همین ترتیب که این کلمات اخطاریه بر سر شما فرود می‌آیند، ممکن است که بمب و گلوله نیز بر سر شما ریخته شود…»(۴)
پس از این شعارهای فریبنده و امیدآفرینی کاذب در ایجاد امنیت و توسعه و ترقی، آن هم با حمایت یک دولت بیگانه استعمارگر از دولت وابسته وثوق، در بین برخی از نیروهای جنگلی نیز چنان تبی بالا گرفت که به گفته ابراهیم میرفخرایی تاریخ‌نگار نهضت جنگل چنین زمزمه‌ای به پا شد که:
«چرا حاجی‌احمد و اعوانش تابع نظم و دیسیپلین نمی‌شوند و مایلند در شرایط عهد بوق بمانند؟ در حالی که دنیا رو به توسعه و تکامل است، جنگل هم باید خواه ناخواه از جبر تاریخ و ناموس تکامل پیروی کند.»(۵)
تسلیم شدن در برابر القائات و ضرورت همرنگی با نظام بین‌الملل! در کنار نامه فریبکارانه وثوق‌الدوله به حاج‌احمد کسمایی، حاج‌احمد خوش‌باور و نیروهایش را قبل از گرفتن هر گونه امتیازی مجبور به زمین نهادن اسلحه‌های خود کرد. با تسلیم حاج‌احمد مغرور و قدرت‌طلب و منتظر به رسیدن به وعده دادن ایالات فومنات به او، انشعاب نخست در نهضت جنگل رخ داد و عملاً نظم نیروهای جنگل به هم ریخت. پس از این انشعاب، انشعاب دوم نیز در بین نیروهای جنگل خود را نشان داد. خستگی و یأس انقلابی به سراغ دکتر حشمت و نیروهای تحت امر او آمد. فخرایی این انشعاب را نیز چنین به تصویر می‌کشد:
«دکتر حشمت از این سفر دور و دراز که پایانی نداشت، خسته شد و بر اثر تأمینی که پشت کلام‌الله نوشته و برایش فرستادند به سرنوشتش نزدیک شد و با ۲۷۰ نفر از همراهانش که در میان آنها شیخ عبدالسلام عرب نیز دیده می‌شد تسلیم گردید.»(۶)
پس از این دو انشعاب، میرزا با معدود نیروهایش با سربلندی به راه خود را ادامه داد و از درگیر شدن با نیروهای انگلیسی که اینک زیر پرچم ایران به تعقیب او پرداخته بودند، به خاطر متهم نشدن به اسلحه کشیدن در برابر ایرانی و ایرانیت پرهیز کرد و به شهادت رسید و برای همیشه در تاریخ تشیع و ایران ماندگار شد؛ اما سرنوشت حاج‌احمد پشیمان شده و دکتر حشمت از نفس‌افتاده به گونه‌ای دیگر رقم خورد.
حاج‌احمد کسمایی پس از بر زمین نهادن اسلحه نه تنها به ایالت فومنات نرسید، بلکه او را در دستشویی زندانی کردند و به جای آب، ادرار و به جای غذا ماهی شور خوراندند. او پس از تحمل رنج‌ها در اواخر عمر نابینا شد و در کمال فقر و بدبختی درگذشت. دکتر حشمت نیز که امان‌نامه‌ای را پشت قرآن امضا کرده بود، در قرق‌کار گلزار رشت به دار آویخته شد.
دولت انگلیس همان‌ گونه که معاهده ترک مخاصمه با نهضت جنگل را زیر پا گذاشت به وعده‌های خود در حمایت از «احمدشاه» هم که به نام او و زیر پرچم ایران مخالفین خود را قلع و قمع کرده بود، وفا و به او هم رحم نکرد و زمینه را برای به قدرت رساندن «رضاخان» مهیا ساخت.
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شده‌ها» و «از نفس‌افتاده‌ها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن این‌گونه خواص در رأس مدیریت می‌تواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند. همان‌گونه که «حاج‌احمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر می‌ترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد. اگر آن روز «احمد شاه قاجار»، شجاعانه روی بند خفت‌بار تضمین‌نامه که نوشته بود: «مادام که بر وفق سیاست و صوابدید عمل شود مورد حمایت است» خط می‌کشید و دشمن را دشمن و غیر قابل اعتماد می‌دانست. اگر آن روز مطبوعات وطن‌فروش و غربگرای تهران به دفاع از قرارداد وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها نمی‌پرداختند و از استقلال ارتش ایران سخن می‌گفتند. اگر آن روز رئیس‌الوزرای خائن به هنگام تقسیم رشوه انگلیسی‌ها یک جو غیرت و غرور به خرج می‌دادند و سرنوشت ارتش ایران را با موجودیت خود و چند سکه معامله نمی‌کردند. اگر آن روز نمایندگان مجلس پنجم و ششم شورای ملی به جای بایکوت و برخورد با فریادهای دین‌مدارانه و استقلال‌طلبانه سیدحسن مدرس‌ها در مقابل نمایندگان بیگانه‌پرستی چون سید محمد تدین‌ها ایستادگی می‌کردند. اگر آن روز روحیه قدرت‌طلبی و عافیت‌خواهی، حاج‌احمد کسمایی را به صف پشیمان‌شده‌ها نمی‌کشاند و شعار قانون‌مداری و توسعه‌گری دکتر حشمت از نفس نمی‌افتاد و لحظه‌ای دیگر بر زانوهای خود تکیه و باور می‌کرد که قزاق‌ها اساساً به قرآن اعتقاد ندارند، چه رسد به اینکه به امضای پشت آن عمل کنند، تاریخ به گونه‌ دیگری رقم می‌خورد و نسل آینده به گونه‌ دیگری از نام آنان یاد می‌کرد.
پی‌نوشت:
۱٫ روزشمار تاریخ ایران، باقرعلی عاقلی، ج۱، ص۱۳۳٫
۲٫ همان.
۳٫ سردار جنگل، ابراهیم میرفخرایی، ص۱۶۶٫
۴٫ همان.
۵٫ همان، ص ۱۷۳٫
۶٫ همان، ص ۱۷۷٫
سوتیترها:

۱٫
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شده‌ها» و «از نفس‌افتاده‌ها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن این‌گونه خواص در رأس مدیریت می‌تواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند.

۲٫
همان‌گونه که «حاج‌احمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر می‌ترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد.

19آگوست/18

جایگاه محبّت‌ورزی در زندگی مشترک

گام یازدهم: باران محبّت

وقتی محبّت نبارد از آسمان زندگی تو، خشک می‌شود زمینِ دلت. تو از زمینِ خشکیده، انتظارِ حاصل داری؟!
به طور کلّی در روابط اجتماعی، رابطۀ محبّت‌آمیز، نقش تعیین کننده‌ای دارد، به اندازه‌ای که در روایات ما آن را نیمی از عقل برشمرده‌اند.(۱) محبّت، نیازی فطری است. زینت عابدان، امام سجّاد(ع) در «زیارت امین‌الله»، برآورده شدن این نیاز را از خداوند طلب کرده، می‌فرماید:
اللّهُمَّ فَاجعَل نَفسی… مُحِبَّهً لِصَفوَهِ أَوْلیائِکَ مَحبُوبَهً فی أَرضِکَ وَ سَمائِکَ.(۲)
خداوندا! مرا دوستدار اولیای برگزیده‌ات بنما؛ در زمین و آسمان، محبوبم گردان.
هر گاه معصومی از خداوند حاجتی را می‌طلبد، باید دانست که آن نیاز، از اموری است که در مسیر کمال و رسیدن به هدف آفرینش، مورد احتیاج انسان است؛ زیرا معصوم از خداوند، نیاز کاذب، طلب نمی‌کند؛ نیازی که در مسیر رشد انسانی به کار نمی‌آید. پس با توجّه به این دو درخواست، باید گفت: هم مُحب بودن و هم محبوب بودن، مورد نیاز انسان است؛ یعنی انسان در مسیر رشد و رسیدن به هدف آفرینش، نیاز دارد که کسی را دوست بدارد و در عین حال، مورد محبّت باشد.
نیاز به محبّت در زندگی مشترک، جلوۀ بیشتری ‌دارد. این نیاز به قدری اهمّیت دارد که سرمایۀ اوّلیه‌اش را خود خداوند میان زن و شوهر ایجاد می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید:
وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنْفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّـرُونَ.(۳) و از نشانه‏هاى او، آن است که از جنس خودتان، همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنان، آرامش یابید و میان شما و همسرانتان، علاقۀ شدید و رحمت، قرار داد. بى‌شک، در این [نعمت الهى] براى گروهى که مى‏اندیشند، نشانه‏هاى قطعى است.
محبّت، بنیان زندگی مشترک است. اگر بر فرض، دو نفر در تمامی معیارهای عقلانی با هم یکی باشند؛ امّا به هر دلیلی یکدیگر را دوست نداشته باشند، نمی‌توانند با هم زندگی خوبی را آغاز کنند. اگر بعد از ازدواج هم یکی از دو طرف احساس کند که همسرش او را آن‌گونه که باید، دوست ندارد، آرام آرام، اختلاف، مهمان ناخواندۀ زندگی آنان می‌شود.
برخی باور ندارند که با یک انسان، زندگی می‌کنند. برخی هم نمی‌خواهند بپذیرند که انسا‌ن‌ها نیازمند محبّت هستند. برخی هم نمی‌خواهند فرقی میان شریک زندگی‌شان با شریک کاری‌شان بگذارند؛ امّا باید پذیرفت که همسر انسان، یک انسان است و انسان، نیازمند محبّت است و شراکت در زندگی بدون ‌محبّت، ادامه‌پذیر نیست.
اوّلش فکر می‌کردم برای شیرین شدن زندگی باید مراسم عروسی‌مان دهان بازکنِ مردم باشد از تعجّب و زبان ببندِ آنها باشد از بی‌عیبی. مراسممان، دهان مردم را تا جایی که می‌شد، باز کرد و زبانشان را بست؛ امّا نمی‌دانم چرا زندگی شیرین نشد. گفتم: شاید نیاز داریم که سقفی بالای سرمان باشد، تا زندگی شیرین شود. حالا سقف، بالای سرمان هست، برای خودمان هم هست؛ امّا زندگی شیرین نیست.
بعدش فکر می‌کردم شاید آمدن یک فرزند، کام ما را شیرین کند. بچّه هم آمد؛ امّا کاممان همچنان تلخ ماند.
هر آنچه فکر می‌کردم طعم زندگی را برمی‌گردانَد، آمد؛ امّا زندگی شیرین نشد.
حالا فهمیده‌ام مشکل از کجاست؟ شیرینی زندگی میان من و تو، به محبّتی است که خدا هدیۀ ازدواجمان قرار داد و در همان ابتدا در دلمان گذاشت؛ امّا ما مراقبش نبودیم و تحویلش نگرفتیم و او هم از دلمان پَر کشید و رفت.
ما، هم نیاز به محبّت کردن داشتیم و هم محبّت دیدن. نه محبّت کردیم و نه محبّت دیدیم. حالا هر دو تشنه و گرسنه‌ایم. برای همین است که زندگی برایمان با تمام جلوه‌هایش بی‌مزه است. نه در خانه به ما خوش می‌گذرد و نه در سفر. نه تنها که هستیم، خبر از خوشی هست و نه در جمع، سر و کلّۀ خوشی پیدا می‌شود. راستی می‌دانی چه شد که این همه از هم فاصله گرفتیم؟
هر چه خواستم بنویسم که زنان بیش از مردان نیازمند به محبّت هستند، دیدم این‌گونه نیست. چه مرد و چه زن، هر دو کشکول قلبشان محتاج محبّت است و اگر آن را خالی از محبّت ببینند، آهنگِ اختلاف، ساز می‌کنند. زن از ابراز محبّت مرد به قدری خوش‌حال می‌شود که خوش‌ترین خاطرات او که هیچ‌گاه از ذهنش پاک نمی‌شود، خاطرات ابراز محبّت‌‌های همسرش است.(۴) از سوی دیگر، محبّت کردن زن به مرد نیز به قدری اهمّیت دارد که یکی از ملاک‌های همسر شایسته است.(۵)
دوست داشتن همسر، از صفات انبیای الهی است.(۶) اگر کسی می‌خواهد ایمان خود را بسنجد، باید بداند که یکی از ملاک‌های فزونی یافتن ایمان، بیشتر شدن محبّت به همسر است.(۷) دوست داشتن همسر، معیاری برای سنجش محبّت اهل بیت(ع)نیز هست.(۸)
یادت باشد، خط‌کش اندازه‌گیری ایمانت، معیوب نباشد. امروز این خط‌کش‌های معیوب، فراوان شده. اگر با اینها ایمانت را اندازه بگیری، ارتفاع ایمان تو را تا آسمان، نشان می‌دهد، غافل از این که ایمانت از قدّ خودت هم فراتر نرفته و شاید ایمانت به پایین زانویت هم نرسیده باشد. تا به حال فکر کرده بودی که میزان محبّت تو به همسرت، نشانه‌ای برای بالا یا پایین بودن ایمان توست؟
بهانه‌گیر شدن بسیاری از همسران، چه مرد و چه زن، به این جهت است که طرف مقابلشان به نیاز محبّتی آنها توجّه نمی‌کند. اینها برای دریافت محبّت، ابراز نیاز نمی‌کنند؛ زیرا غرور به آنها اجازه نمی‌دهد به همسرشان بگویند به من محبّت کن. شاید هم به این دلیل باشد که محبّتِ درخواستی، چندان مزه‌ای ندارد.
یادم نمی‌رود در سال‌هایی که برنامه‌های رادیو، پُرمشتری بود، در خانۀ ما هم صبح‌ها رادیو روشن بود و مادرم در حین کار به برنامۀ خانواده گوش می‌داد. یک روز، زنی با این برنامه تماس گرفت و سخنانی نزدیک به این مضمون گفت: «من با همسرم مشکلی ندارم. یکدیگر را دوست داریم و از این که با هم هستیم، احساس خوش‌بختی می‌کنیم؛ امّا مشکل فقر، آزارمان می‌دهد». کمی از فقر نالید و خداحافظی کرد. چند دقیقۀ بعد، زن دیگری تماس گرفت و گفت: «می‌خواستم به خانمی که چند دقیقۀ پیش تماس گرفت و گفت ما یکدیگر را دوست داریم؛ امّا مشکل فقر، آزارمان می‌دهد، بگویم که شما همه چیز دارید. در زندگی ما از نظر مالی مشکلی نیست؛ امّا یکدیگر را دوست نداریم».
پُر بودن فضای خانه از عطر محبّت، ضامن بقای محیط گرم خانواده و خالی بودن این فضا از چنین عطری، عامل تخریب آن است.
این کافی نیست که زن و شوهر، همدیگر را دوست داشته باشند؛ بلکه این محبّت را باید ابراز کرد.(۹) نباید فکر کرد که همسر، تنها در همان اوایل زندگی نیازمند ابراز محبّت از سوی ماست. نه، همیشه زن و شوهر، نیاز به ابراز محبّت همسر دارند و این نیاز، اوّل و آخر هم ندارد. ابراز محبّت، موجب می‌شود که پایه‌های محبّت و احساس الفت دو طرف محکم‌تر و بهتر از گذشته شود.(۱۰)
یکی دیگر از کارکردهای ابراز محبّت، اصلاح اختلافاتی است که میان زن و شوهر ایجاد شده است. فکر نکنید تنها راه حل اختلافات، گفتگوی منطقی و دفاع از حقوق خویش است. محبّت، یکی از بهترین راه‌ها برای اصلاح است.(۱۱) دلیل اصلاحگری محبّت را می‌توان در این نکته جستجو کرد که محبّت، لطافت و الفت میان زن و شوهر را افزایش می‌دهد. این لطافت و الفت هم باعث می‌شود روحیّۀ پذیرش یا گذشت در همسر، افزایش یابد.(۱۲)
تو محبّت نکردی، من محبّت ندیدم. من محبّت نکردم، تو محبّت ندیدی. خُب، خدا خوبت کند! محبّت که نباشد، انسان، زمُخت می‌شود دیگر. زن و شوهر، زُمخت که شدند، دیگر در کنار هم احساس آرامش نمی‌کنند. زمخت‌ها سرِ سازش با هم ندارند. دائم، سر شاخ می‌شوند با هم. می‌بینی که مدّت‌هاست که زندگی ما رویِ خوشی ندیده. به جای گوشمان، در و دیوار خانه از فریادهای ما کر شده‌اند. من نمی‌دانم جواب زمین خانه‌مان را در قیامت چه طور باید بدهیم، از بس که آزارش دادیم. اگر محبّت، حاکم خانه باشد، دل‌های ما را نرم می‌کند. از این زُمختی که بیرون بیاییم، به جای این که پتکِ روی سر هم باشیم، پَرِ نوازش هم می‌شویم. آن وقت می‌دانی چه‌قدر از اختلاف‌ها پشت درِ خانه می‌مانند و راهی به داخل، پیدا نمی‌کنند؟ و می‌دانی چه‌قدر از این اختلاف‌های به خانه آمده، راهشان را کج می‌کنند و بر می‌گردند؟ حالا که راه معلوم است، چرا بیراهه؟
این نکته را فراموش نکنیم که برای ابراز محبّت، نباید منتظر اقدام همسر بود. باید محبّت کرد تا محبّت دید.(۱۳)

پی‌نوشت:
. رسول خدا(ص)فرمود: «دوستی ورزیدن با مردم، نیمی از خِرد است» ( الکافی، ج۲، ص۶۴۳).
۲٫ کامل الزیارات، ص۴۰٫
۳٫ سورۀ روم: آیۀ۲۱٫
۴٫ رسول خدا(ص) فرمود: «این گفتۀ مرد که به همسرش بگوید: ”من دوستت دارم“، هیچ‌گاه از قلب زن، بیرون نمی‌رود» ( الکافی، ج۵، ص۵۶۹).
۵٫ رسول خدا(ص)فرمود: «بهترین زنانِ شما، کسی است که زایا و اهل دوستی ورزیدن با همسر است…» (همان، ص۳۲۴).
۶٫ امام صادق(ص) فرمود: «از اخلاق انبیا _ که درود خدا بر آنان باد _ دوست داشتن زنان است» (همان، ص۳۲۰).
۷٫ امام صادق(ص) فرمود: «من گمان نمی‌کنم که در ایمان مردی خیری افزون گردد، مگر این که محبّتش نسبت به همسرانش افزایش یابد» (همان‌جا).
۸٫ در روایتی از امام صادق(ص) یکی از نشانه‌های افزایش محبّت به اهل بیت(ع) فزونیِ محبّت به همسر، معرّفی شده است (ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۲۷).
۹٫رسول خدا(ص) فرمود: «اگر کسی از شما هم‌صحبت یا برادرش را دوست داشت، باید او را از این دوستی آگاه کند»(وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵۵).
۱۰٫ امام صادق(ص) و امام باقر(ص) به همراه عدّه‌ای در مسجد نشسته بودند. مردی به فردی اشاره کرد و گفت: «به خدا سوگند، من این مرد را دوست دارم». امام باقر(ع) فرمود: «او را از این محبّت، آگاه کن که موجب پایداری بیشتر دوستیِ شما خواهد شد و برای الفت میان شما نیز بهتر است» (المحاسن، ج۱، ص۲۶۶).
۱٫ رسول خدا(ص)فرمود: «هر گاه برادرت را دوست داشتی، او را از محبّت خود، آگاه کن که این کار، برای اصلاح رابطۀ میان شما بهتر است» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۸۲).
۱۲٫ امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «نزدیک، کسی است که دوستی، او را نزدیک کرده؛ اگر چه از نظر نسبی با طرف مقابل، فاصلۀ بسیاری دارد. دور، کسی است که دوستی، آن را دور کرده است؛ اگر چه از نظر نسبی به طرف مقابل خود، نزدیک است» (یعنی بود و نبود محبّت، ملاک نزدیکی انسان‌ها به هم و دوری آنها از یکدیگر است ( الکافی، ج ۲، ص۶۴۳).
۱۳٫ مردی اعرابی از قبیلۀ بنی تمیم خدمت پیامبر خدا(ص) رسید و از ایشان درخواست کرد تا به او سفارش‌هایی کند. یکی از سفارش‌های ایشان به او این بود: «به مردم محبّت کن تا آنها هم تو را دوست بدارند» (همان، ص۶۴۲).

سوتیترها:
۱٫
برخی باور ندارند که با یک انسان، زندگی می‌کنند. برخی هم نمی‌خواهند بپذیرند که انسا‌ن‌ها نیازمند محبّت هستند. برخی هم نمی‌خواهند فرقی میان شریک زندگی‌شان با شریک کاری‌شان بگذارند؛ امّا باید پذیرفت که همسر انسان، یک انسان است و انسان، نیازمند محبّت است و شراکت در زندگی بدون ‌محبّت، ادامه‌پذیر نیست.
۲٫
فکر کرد که همسر، تنها در همان اوایل زندگی نیازمند ابراز محبّت از سوی ماست. نه، همیشه زن و شوهر، نیاز به ابراز محبّت همسر دارند و این نیاز، اوّل و آخر هم ندارد. ابراز محبّت، موجب می‌شود که پایه‌های محبّت و احساس الفت دو طرف محکم‌تر و بهتر از گذشته شود

۳٫
یکی دیگر از کارکردهای ابراز محبّت، اصلاح اختلافاتی است که میان زن و شوهر ایجاد شده است. فکر نکنید تنها راه حل اختلافات، گفتگوی منطقی و دفاع از حقوق خویش است. محبّت، یکی از بهترین راه‌ها برای اصلاح است. دلیل اصلاحگری محبّت را می‌توان در این نکته جستجو کرد که محبّت، لطافت و الفت میان زن و شوهر را افزایش می‌دهد. این لطافت و الفت هم باعث می‌شود روحیّۀ پذیرش یا گذشت در همسر، افزایش یابد

19آگوست/18

یک بسته کتاب برای دختران جوان

معرفی کتاب مناسب برای دختران:
عنوان کتاب: دخترانه
دخترانه، اولین جلد از مجموعه کتاب زندگی به سبک شهداست که در ۹ فصل به موضوع مربوط به مسائل دختران جوان و نوجوان می‌پردازد. موضوعات مورد نیازی که این گروه سنی برای زندگی بهتر باید به مهارت‌های آن مسلط شوند. نکته ارزشی بودن این کتاب این است که در قالب ارائه خاطرات شهدا به عنوان الگوی سبک زندگی، موضوعاتی مثل بایسته‌های شادمانی، بازگشت از گناهان، تعامل با والدین، پیوند آسمانی، رسم رفاقت، خودسازی، دانش اندوزی، به سوی پروردگار، عفاف و پاکدامنی را به مخاطب ارائه می‌کند.
جاذبه این کتاب به خاطر کلیدی بودن مطالب و معرفی منابع تفصیلی برای مطالعه بیشتر دختران است.
این کتاب ۱۲۰ صفحه‌ای توسط موسسه فرهنگی مطاف عشق در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.

عنوان کتاب: تاج طلا
این کتاب به قلم خانم سمیه سادات لوح موسوی برای راهنمایی بلوغ دختران نوشته شده که نشر شهر آن را منتشر کرده.
به عقیده نویسنده، نوجوانی دنیای پیچیده‌ای است که فرد هنگامی که به آن می‌رسد دچار تحولات و سوال‌های بسیاری می‌شود. این کتاب نتیجه تحقیق، تدریس، مشاوره و همایش‌های مختلف برای دختران نوجوان است و عناوین مورد بررسی در آن با نظرسنجی از دختران نوجوان انتخاب شده است. از این‌رو برای آشنایی صریح و واقع‌بینانه دختران با دوران نوجوانی مناسب است.
نقش جنسی، هویت جنسی، صفت‌های اولیه و ثانویه جنسی، رشد جهشی، عزت نفس، هویت و اختلال عاطفی، عناوین فصل‌های کتاب ۹۰ صفحه‌ای «تاج طلا» هستند.
هر فصل از کتاب با تصویرگری‌های زیبای محمدرضا دوست‌محمدی همراه است که جذابیت مناسبی در مطالعه برای دختران نوجوان ایجاد کرده است.
این کتاب به دختران نوجوان کمک می‌کند تا خود را بهتر بشناسند و بهتر معرفی کنند.

عنوان کتاب: فصل فیروزه
این کتاب روایت داستانی مسافری جویای حقیقت است که در روشنایی خورشید عشق به سوی سعادت و رستگاری هدایت می‌شود. سیندخت دختر زرتشتی ایرانی که در پی حمله راهزنان به کاروان تجاری پدر، در جستجوی عشق گمشده خود راهی طوس است، منزلگاه‌هایی را طی می‌کند که عطر عرفانی حضرت معصومه(س) را در خود دارد. این داستان لزوماً در پی اثبات وجود سیندخت در تاریخ اسلام نیست بلکه بر اساس حقیقت نور ولایت بر آن است تا اثر هدایتگری عشق به اهل بیت در سایه مقام بانوی قم را در جان انسان‌ها به تصویر بکشاند.
رمان مذهبی فصل «فیروزه» به قلم محبوبه زارع توسط انتشارات کتابستان معرفت در بهار ۱۳۹۷ منتشر شده است.
در فرازی از این داستان می‌خوانید:
هیچ‌کس نمی‌داند اما این دو عاشق کسی را جز یکدیگر نمی‌خواهند. حتی اگر پسر، چیزی جز همان حجره فیروزه تراشی را نداشت، بازهم دختر ثروتمندترین تاجر نیشابور، کسی جز او را انتخاب نمی‌کرد. این عشق عمیق باطن جان هر دو دلداده زرتشتی را می‌سوزاند. یک روز صبح اما ورق برمی‌گردد. پسر به همه چیز پشت می‌کند و عهد می‌شکند. می‌گویند کسی از نیشابور رد شده و دل از او برده است. دختر تا از زبان خودش نشوند باور نمی‌کند…

عنوان کتاب: مسئله پوشش
آشنایی با پوشش و فلسفه آن،‌ شناخت آسیب‌ها و راهکارهای تقویت پوشش و… ضرورتی است که هر دختر جوان مسلمان ایرانی به آن نیازمند است. چرا که پوشش مولفه محوری هر تمدن است و با فرهنگ و سیاست و اقتصاد گره خورده است.
کتاب مسئله پوشش که به نویسندگی آقای حسن ابراهیم‌زاده توسط کانون اندیشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده، می‌تواند افق روشنی از ماهیت و چشم‌انداز پوشش را پیش روی مخاطبین به ویژه دختران جوان قرار دهد.
این کتاب در ۱۸۰ صفحه با چهار فصل مستقل به مباحث پوشش از منظر اسلام، پوشش زن ایرانی در گذر تاریخ، جایگاه پوشش در جامعه امروز و مد و لیاس ملی امروز با رویکرد دینی و اجتماعی پرداخته است.
چاپ اول این اثر در سال ۱۳۹۰ انجام شده است.
عنوان کتاب: بررسی فقهی بلوغ دختران
این کتاب در حجم ۳۳۲ صفحه، توسط استاد سید مجتبی نورمفیدی در سال ۱۳۹۵ منتشر شده و ناشر آن مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) می‌باشد.
دختران در این کتاب با بلوغ و الفاظ مشابه آن در لغت آشنا شده و به مفهوم بلوغ در عرف آگاهی پیدا می‌کنند. تفاوت بلوغ با رشد،‌ بلوغ در قرآن و کلام فقها، نشانه‌های طبیعی و مسائل مربوط به احکام شرعی مسئله بلوغ در این کتاب به صورت تحلیلی و دقیق برای دختران و والدین آنها تشریح می‌شود. مطالعه این کتاب دیدگاه دینی دختران را نسبت به مسئله بلوغ و اقوال فقهی پیرامون آن روشن می‌سازد.

عنوان کتاب: جنسیت و دوستی
این کتاب بر آن است تا مواجهه اسلامی با مسئله رابطه دختر و پسر را به مخاطب ارائه دهد. به عقیده نویسنده دوستی و رابطه بین دختران و پسران پیش از ازدواج یکی از معضلاتی است که به علل متعددی در دو دهه اخیر در جامعه ما دائماً رو به فزونی بوده است. در فرهنگ غرب این دوستی‌ها نه تنها منعی ندارد، بلکه در چارچوب فرهنگ لیبرالیستی حاکم بر آن جوامع امری کاملاً پذیرفته شده است. حتی گاهی مورد تشویق قرار می‌گیرد. اما در تعالیم اسلامی روابط بین افراد نامحرم،‌ تنها در چارچوب اقتضائات تعامل اجتماعی مجاز است. در این روابط باید حدود شرعی رعایت شود. در نتیجه آن‌چه امروزه تحت عنوان دوستی دختر و پسر در جامعه ما در حال گسترش است با آموزه‌های اسلام ناسازگار است.
دکتر حسین سوزنچی، عضو هیئت عملی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در این کتاب، ضمن تعریف مبانی و پیش‌فرض‌های حاکم بر بحث، راه حل‌هایی را برای مخاطبین دختر و پسر و خانواده‌های آنان در پیش‌گیری و مدیریت بحران روابط میان آنها پیشنهاد می‌دهد. همچنین در فصلی مستقل به حل این مسئله در عرصه سیاست‌گذاری کلان و در ابعاد نظام آموزشی،‌ اقتصادی، حقوقی و فرهنگ روی می‌آورد.
ضمیمه محتوای این کتاب، بحثی است که ایشان در شبهات و اشکالات ازدواج موقت بیان کرده است.
این کتاب ۲۲۴ صفحه‌ای در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها راهی بازار کتاب شده است.

19آگوست/18

الزامات حمایت از کالای ایرانی

مقدمه: در قسمت اول مقاله (الزامات حمایت از کالای ایرانی) که در شماره قبل به چاپ رسید. به هفت عنوان از نکاتی که به عنوان زیربنا برای عنایت به تولید داخلی و مصرف کالای ایرانی لازم است مورد توجه قرار گیرد، مورد بحث قرا گرفت. در این شماره چند عنوان دیگر مطرح می‌شود تا همه مسئولان و تصمیم‌گیران اقتصادی با هر تفکر سیاسی و حزبی آنها را ملاحظه و در صورت مخالفت نقد‌گونه ضمن اعلام آن مسیر آتی اقتصاد کشور را ترسیم و عملیاتی سازند. نویسنده برای هرگونه مذاکره و مباحثه با منتقدین اعلام آمادگی می‌نماید.

۸ـ سیاست‌های ناپایدار وسینوسی اقتصادی
دولتهای مسلسل با گرایش‌های سیاسی متفاوت و حتی متضاد در ۵ دهه گذشته بجای اعمال سیاست‌های علمی و تجربه شده، همواره متأثر از فشارهای سیاسی داخلی و خارجی و با نگاه حقیرانه به رأی صندوق انتخابات، برنامه‌های اقتصادی کوتاه‌مدت را به مرحله اجرا گذاشته‌اند. این بی‌تدبیری‌ها و جزءنگری‌ها و عدم نگاه کلان و درازمدت به مسائل اقتصادی موجب کاهش سرمایه اجتماعی نظام و عدم اعتماد عمومی به اظهارنظر مسئولان اجرایی شده است. واژه معروف (حباب) بارها از لسان رؤسای جمهور، وزراء مربوطه و دیگر مسئولین اقتصادی کشور در مورد افزایش قیمت ارز، ساختمان و سکه و خودرو شنیده شده است که به دلیل عدم صحت در میدان عمل، معنای واقعی خود را از دست داده است و به نظر نمی‌رسد که حتی منبعد در صورت صحت هم مورد پذیرش باور عمومی قرار گیرد. این حالت دقیقاً برخلاف توصیه علمای علم اقتصاد برای کمتر سخن گفتن و البته دقیق و حساب‌شده سخن گفت است که موجب افزایش اعتماد عمومی و پیشگیری از سرگردانی مردم در دوران التهابات قیمتی و بر هم خوردن تعادل عرضه و تقاضاست. قرآن کریم از این نحوه سخن گفتن به قول استوار یاد می‌کند (یا ایهاالذین آمنوا قولوا قولا سدیدا). نمونه‌ها دراین زمینه فراوانند که به برخی از آنان اشاره می‌شود:
الف) در فروردین ۹۷ بانک مرکزی در اطلاعیه‌ای ناگهانی و بدون انتشار اسناد تحقیقی، نرخ ارز را تک‌نرخی و معادل ۴۲۰۰ تومان برای همه کالاها و همه متقاضیان اعلام کرد و هرگونه نرخ دیگری را قاچاق معرفی نمود. این تصمیم در زمانی عملی شد که نرخ ارز حدود ۶ هزار تومان بود.
نفس تک‌نرخی کردن ارز امری مثبت تلقی می‌شود، اما حدود ۳۰ درصد ارزانتر از نرخ بازار اعلام نمودن نرخ رسمی محل تأمل است. صف طویل که برای ارز دولتی تشکیل شد باید علامت هشداردهنده‌ای برای بانک مرکزی تلقی می‌شد که نشد. ظرف چند هفته بیش از ۲۰ میلیارد دلار ثبت سفارش واردات از همه انواع کالاها (بدون اولویت) با نرخ ۴۲۰۰ تومان صورت گرفت که سیگنال آشکاری از ارزان بودن نرخ اعلامی محسوب می‌شود. بانک مرکزی هشدار کارشناسان را نادیده گرفت و مخاطره خالی شدن خزانه ارزی کشور را ساده انگاشت تا زمانی که سیر شتابان نرخ ارز بسان تلنگری او را از خواب غفلت بیدار نمود و متوجه شد که هر چند با تأخیر آسیب‌زا اما ناگزیر باید برای کالاهای اساسی ثبت سفارش ۴۲۰۰ تومانی و برای کالاهای معمولی نرخ آزاد ارز را به رسمیت بشناسد. یعنی بفاصله ۳ ماه و البته پس از آسیب به اعتماد عمومی و تخریب وجهه سیاست‌گذار پولی همانند سالهای گذشته هم از سیاست تک‌نرخی عقب‌نشینی کرد و هم بازار آزاد ارز را که قاچاق اعلام نموده بود، راه‌اندازی کرد.
ب) تخصیص ارز (Allocation) به کالاهائی مثل موبایل و اتومبیل وارداتی با تصور خوشبینانه کنترل تورم علی‌رغم ورود وزیر مخابرات، وزارت صنعت معدن تجارت، بانک مرکزی، بازرسی کل کشور و دادستانی کل برای عرضه به قیمت ارز دولتی مطابق آخرین گزارش‌ها هیچ‌گونه تأثیری در تفکیک واردات این کالاها به قیمت سابق و لاحق نداشته و همچنان عرضه آنها معادل ارز حدود ۸ هزار تومان صورت می‌گیرد. معنای این سیاست‌ها آیا جز ایجاد رانت‌های عظیم برای واردکنندگان به قیمت نارضایتی عمومی ناشی از تبعیض تخصیص نام دارد؟ اساساً باید توجه داشت که مطابق تئوری‌های اقتصادی و تجربه عملی و میدانی، کنترل نرخ در بازار آزاد براساس نرخ‌های دولتی و ترجیحی ارز در زمانی که سمت تقاضا فزاینده ولی عرضه محدود است، غیرممکن است، بنابراین فقط یک سیاست کارآمد در این زمینه وجود دارد، آن هم به این طریق است که دولت باید منحصراً برای کالاهای اساسی مردم و حتی اگر در شرایطی قابل تفکیک باشد فقط برای ۳ دهک پائین جامعه، ارز دولتی و برای بقیه کالاها نرخ ارز را به بازار آزاد واگذار کند.
ج) ماجرای مؤسسات پولی و مالی غیرمجاز داستان پرغصه دیگری است که به علت کوتاهی و بی‌توجهی سیاست‌گذار پولی در درجه اول و دستگاه‌های دولتی مرتبط مانند وزارت کشور، وزارت تعاون، نیروی انتظامی و قوه قضائیه و صدا و سیما در درجات بعدی دامنگیر نظام شد و تا خرداد ۹۷ حدود ۳۱ هزار میلیارد تومان از منابع عمومی برای حل و فصل آنها تخصیص داده شده است. هزینه این کوتاهی و قصور در انجام وظیفه رگولار حدود ۳ درصد تورم آتی اضافی است که از جیب همه مردم برداشت خواهد شد، البته سپرده‌گذاران این قبیل مؤسسات به دلیل طمع سود بیشتر و سپرده‌گذاری پول‌های خود در این بنگاه‌های فاقد مجوز هم مسئولند و باید هزینه تخلف خود را نیز بپردازند.(۱)
اما نتیجه و برآیند تأسیس این بنگاه‌های گسترش بی‌اعتمادی و تزلزل اعتماد عمومی است و کاهش سرمایه اجتماعی و اقتصادی کشور است. معاون نظارتی بانک مرکزی رسماً اعلام کرد که یکی از دلایل التهاب ارز و سکه اخیر، هجوم پول‌های پرداختی به سپرده‌گذاذران مؤسسات غیرمجاز بوده است. نکته مهم دیگر در مورد حل مشکل سپرده‌گذاران این مؤسسات، در واقع دادن پاداش به متخلف و تنبیه سپرده‌گذاران قانونی است.
۹ـ تبعیض‌های ناروا و غیرعادلانه:
نظام پرداخت در دستگاه‌های دولتی و خصوصی عادلانه نیست. هم‌اکنون برای مشاغل یکسان دستمزدهای متفاوت پرداخت می‌شود. تفاوتی که اکثراً منطق درستی بر آن حاکم نیست. جمع امتیازات و مزایائی که به عنوان حقوق و دستمزد در دستگاه‌های مختلف دولتی و عمومی پرداخت می‌شود گاهاً به قدری با هم فاصله دارند که هیچ‌گونه توجیهی برای آن نمی‌توان ارائه کرد. حاصل این رویه نادرست انباشت نیروهای باکیفیت در یک دستگاه و تهی شدن دستگاه‌های ضعیف به لحاظ حقوق و مزایا از نیروهای کارآمد است. هر چند پژوهش‌های انجام یافته نشان می‌دهد نسبت مستقیم و خطی میان متغیر حقوق و مزایا و کیفیت محض وجود ندارد.(۲) این تفاوت پرداختی نه تنها در دوران خدمت موجب تبعیض است، بلکه هنگام بازنشستگی و پرداخت پاداش پایان خدمت و حقوق بازنشستگی و مستمری‌بگیری نیز ادامه دارد. در سال ۹۶ تعداد ۹۷۸ نفر بالای ۴۰۰ میلیون تومان پاداش پایان خدمت گرفته‌اند. تعداد ۲۰۰ نفر از اینها بالای ۶۰۰ میلیون تومان دریافت کرده‌اند.(۳) این ارقام را مقایسه کنید با پاداش‌ه ای ۴۰ تا ۷۰ میلیونی اکثریت کارکنان دولت.
۱۰ـ پول‌پاشی دولت
دولت‌های پس از انقلاب همگی بلا استثنا تزریق پول ارزان را برای توسعه صنایع یا کشاورزی و کاهش بیکاری جزو برنامه‌های خود قرار داده‌اند و آمارها نشان می‌دهد که هیچ‌کدام هم موفق نبوده‌اند. حجم بالای مطالبات معوق که حتی از دهه ۶۰ و در تبصره‌های تکلیفی بودجه گنجانده شده بود گویای این مطلب است. دولتمردان هنوز قبول نکرده‌اند که وام ارزان قیمت تأثیری در رشد اقتصادی و توسعه تکنولوژی کشور نداردد. اینان علی‌رغم آنکه آشکارا می‌بینند که این قبیل وامها موجب ایجاد صف‌های مصنوعی متقاضیان ناوارد و فساد گسترده برای بهره‌مند شدن از این وام‌ها، مصرف وام‌ها در غیرپروژه‌های مصوب، انحراف منابع کمیاب از مجرای اصلی و واقعی، ایجاد امضای طلائی برای مدیرانی که مسئول تخصص هستند و محروم شدن صنایع واقعی از منابع مالی شده است، اما همچنان همه ساله ارقام درشتی را تحت مفهوم وام کم‌بهره و ارزان و البته با اسامی گوناگون و فریبنده در بودجه سنواتی دولت می‌گنجانند. حاصل این سیاست موجب زمین‌گیر شدن شبکه بانکی و کاهش منابع محدود آنها برای جریان واقعی اقتصاد کشور است.
۱۱ـ کم‌توجهی به مفهوم واقعی عدالت
امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: در عدالت وسعتی است که در غیر عدالت نیست، هر کس عدالت بر او تنگ آید، ستم بر او تنگ‌تر آید. در جائی دیگر خطاب به عقیل برادر نابینای خود که مطالبه بیش از سهم خود در بیت‌‌المال را دارد می‌فرماید: عقیل اگر بیت‌المال متعلق به خود هم بود، آن را به عدالت توزیع می‌کردم، زیرا عدالت از بخشش هم بالاتر است، زیراا که عدالت هر چیز را در جای خود قرار می‌دهد، ولی بخشش آن را از جای خود خارج می‌سازد.
از این حدیث نورانی درمی‌یابیم که حاکم اسلامی موظف به عدالت است. حال اگر به بسیاری از سیاست‌های دولت‌های پس از انقلاب مراجعه کنیم می‌بینیم که ولو ناخواسته و در اثر تحلیل‌های غلط، انبوهی از تصمیمات نادرست و زیانبار ضدعدالت و ضدتوسعه که موجب ایجاد رانت و ثروت بی‌زحمت برای عده‌ای از آدم‌های فرصت‌طلب شده است، خودنمائی می‌کنند. نمونه روشن و اخیر این تصمیمات، تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی ار فروردین‌ماه ۹۷ تا حال به متقاضیان ریز و درشت واردات انواع کالاهای مصرفی است در حالی که قیمت ارز در بازار آزاد حدود ۲ برابر این رقم است. عجیب‌تر از این تخصیص آنکه مسئولان آشکارا ملاحظه می‌کنند که علی‌رغم تهدیدهای پر سر و صدای دستگاه‌های امنیتی و قضائی و حاکمیتی هیچ‌گونه کاهشی متناسب با قیمت ارز دریافتی در بازار به چشم نمی‌خورد، ولی همچنان سخن از تخصیص ارز مصوب برای پائین نگه داشتن قیمت‌ها بر زبان می‌رانند. دقت کنید که فعلاً صرفاً از منظر عدالت اجتماعی و تکلیف حاکمیت، این مسأله را تحلیل می‌کنیم و آسیب‌های مهم دیگر مانند تخریب تولید داخلی و اعطای یارانه به کارگران خارجی که به واسطه ارزانی ارز تخصیصی برای واردات و گسترش اعتیاد به مصرف کالای تولیدی بیگانگان را نادیده انگاشته و تحلیل آنها را به زمانی دیگر موکول می‌کنیم.
۱۲ـ یارانه‌های غیرهدفمند
کشور ما از لحاظ اعطای یارانه‌های همگانی و غیرهدفمند رتبه اول را در جهان دارد. مطابق آمارهای منتشره از سوی (فائو) بین سال‌های ۲۰۱۳ـ۲۰۰۸ میلادی یارانه پرداختی ایران ۲۱.۴ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور بوده است که رتبه اول یارانه‌های غذا و سوخت در دنیاست. عربستان و لیبی با ۹.۵ و ۹.۲ درصد در رتبه‌های دوم و سوم قرار دارند.(۴) این رقم هم‌اکنون بیشتر هم شده است. نکته عجیب آنکه دولتمردان حتی علی‌رغم مصوبات مکرر مجلس از سال ۸۷ تاکنون حاضر نشده‌اند اعطای یارانه‌ها را به دهک‌های نیازمند منحصر کنند. به عبارت دیگر هم اکنون نه تنها صاحبان اتومبیل‌های گرانقیمت از بنزینی لیتری ۱۰۰۰ تومان همانند نیازمندان و طبقات پائین درآمدی بهره‌مند می‌شود، بلکه به دلیل دارا بودن اتومبیل‌های بیشتر مصرف یارانه‌ای بیشتری هم دارند. این نکته در مورد یارانه نقدی و نان و برخی دیگر از کالای حمایتی نیز صادق است.
۱۳ـ شفاف‌سازی
یکی از معضلات بزرگ نظام اداری پوسیده کشور شفاف نبودن داده و ستانده اقتصاد و ردیف درآمد ـ هزینه بودجه دولت است. بوروکراسی سنگین حاکمیت نیز عزمی در این زمینه از خود بروز نمی‌دهد. دلیل آن هم روشن است و اخیراً از زبان بسیاری از مدیران ارشد منجمله مسئول سازمان خصوصی‌سازی در مصاحبه رسمی بیان گردید. وی گفت امتیازات فراوانی که در شرکت‌های دولتی وجود دارد، مانع از واگذاری آنها به بخش خصوصی است. حقوق‌های نجومی و غیرمتعارف، مسافرت‌های بیهوده و تفریحی مکرر خارج از کشور که به دروغ بر آن نام مأموریت نهاده شده است، پاداش سالانه ترازنامه برای شرکت‌های ورشکسته و زیان‌ده و ده‌ها امتیاز دیگر از جمله موانع واگذاری شرکت‌های دولتی است. رانت‌های موجود در اقتصاد ما بقدری زیاد و آشکارند که حتی دستگاه‌های ناظر نیز تاکنون موفق نشده‌اند به حساب‌های بانکی و تراکنش حساب‌های افراد دسترسی پیدا کنند. بهانه‌های مخالفین نیز مضحک است. فرار سرمایه‌ها. این استدلال در حالی تکرار می‌شود که در همه کشورهای سرمایه‌داری دستگاه‌های مالیاتی و نظارتی به همه اطلاعات حساب‌های مشخصی و حقوقی دسترسی کامل دارند.
والسلام

پی‌نوشت‌ها
۱ـ برگشت اصل و سود توافقی به سپرد‌ه‌گذاران مؤسسات غیرمجاز به معنای تنبیه سپرده‌گذاران قانونی است که به بنگاه‌های رسمی و مجاز مراجعه کرده‌اند.
۲ـ آخرین گزارش IMF در فروردین‌ماه ۹۷
۳ـ دکتر تاجگردون (رئیس کمیسیون برنامه و بودجه) برنامه گفت‌وگوی خبری ساعت ۲۲:۳۰ شبکه ۲ سیما مورخ ۲۳ اردیبهشت ۹۷.
۴ـ دنیای اقتصاد، ۲ دی‌ماه ۹۶، ص ۵.

سوتیترها:
۱٫
واژه معروف (حباب) بارها از لسان رؤسای جمهور، وزراء مربوطه و دیگر مسئولین اقتصادی کشور در مورد افزایش قیمت ارز، ساختمان و سکه و خودرو شنیده شده است که به دلیل عدم صحت در میدان عمل، معنای واقعی خود را از دست داده است

۲٫
مطابق آمارهای منتشره از سوی (فائو) بین سال‌های ۲۰۱۳ـ۲۰۰۸ میلادی یارانه پرداختی ایران ۲۱.۴ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور بوده است که رتبه اول یارانه‌های غذا و سوخت در دنیاست. عربستان و لیبی با ۹.۵ و ۹.۲ درصد در رتبه‌های دوم و سوم قرار دارند

19آگوست/18

بازار ایران سند همیشه زنده انقلاب

هنگامی که برخی از بازاریان اصفهان و سایر شهرهای ایران پس از فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی، تمام سرمایه و انبارهای توتون و تنباکو خود را به آتش کشیدند؛ استعمار خارجی و استبداد داخلی به عمق نفوذ دین و تبعیت بازاریان از رهبران دینی خود پی بردند و دریافتند که سرمایه افسونگر و روح زیاده‌خواهی در طبیعت انسان هم نمی‌تواند گسستی بین بازار ایران اسلامی و دین و روحانیت ایجاد کند. از این رو از همان دوران مشروطیت تا پایان دوران سلطنت پهلوی، نه تلاش‌های روشنفکران غربگرا و نه نقشه‌ها و حمایت‌های دستگاه‌های دولتی در ترویج دین‌ستیزی و حاکم کردن بی‌فرهنگی و ابتذال و تبلیغ دنیاگرایی و مصرف‌گرایی هرگز نتوانست روح دینی را از کالبد بازار خارج سازد و محدودیت‌ها و حضور تراست‌ها و کارتل‌ها و شرکت‌های چند ملیتی نتوانست بازار را به تعطیلی بکشاند و بازاریان را وادار به تسلیم و سازش در برابر استبداد داخلی و استعار خارجی سازد.
بازار با تأسیس مساجد و حسینیه‌ها، تکایا و سقاخانه‌ها در دل خود، در کنار تأسیس قرض‌الحسنه‌ها و خیریه‌ها و شرکت فعال در کارهای عمرانی و عام‌المنفعه و حمایت و پشتیبانی از حوزه‌های علمیه، تحت اشراف روحانیت و معتمدین و متدینین، زنده بودن خود را به عنوان یک عنصر زنده و فعال در عرصه دین و اجتماع و فرهنگ و سیاست به اثبات رساند. تعبد نسبت به مبانی دینی و تقید نسبت به پرداخت وجوه شرعی در سخت‌ترین شرایط اقتصادی، مناجات‌خوانی جمعی در شب‌های ماه مبارک رمضان در مساجد و گذرهای بازار، به راه افتادن هیئت‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی در ماه محرم و صفر، تعطیلی یکپارچه در اعیاد و ایام سوگواری معصومین(ع)، بازار را نه تنها به یک مکان کسب و کار و معاش، بلکه به مرکزی برای معامله با خدا و معادباوری تبدیل کرد.
برخاستن گروه‌های کوچک و بزرگ انقلابی از دل مساجد و هیئت‌های بازار، آن هم با تکیه بر مبانی دینی و محوریت روحانیت که نماد سازمان‌یافتگی آن را می‌توان در هیئت‌های مؤتلفه و تلاش بازاریان معتمد به تحلیل گذاشت، از بازار چهره دیگری را نشان داد. عزم بازاریان مؤمن برای رویارویی مستقیم با مظاهر بی‌دینی و بی‌عدالتی که در چهره منحوس حکومت پهلوی جلوه داشت، با نهضت امام خمینی و حرکت دینی و انقلابی مردم بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز گردید و بازاریان، گمشده خود را در امام خمینی و نهضت ایشان یافتند و در دیدار با امام و بیعت با ایشان در عرصه عمل هم ثابت کردند که در دفاع از آرمان‌های امام که چیزی جز آرمان دینداران و استقلال‌طلبان ایران نبود، نه تنها حاضر به گذشت از سرمایه‌های مالی خود هستند، بلکه سرمایه جانی خود را نیز در طبق اخلاص می‌گذارند.
اینجا بود که مساجد و هیئت‌های مذهبی بازار و حتی حجره‌های بازاریان مؤمن به مرکز و پناهگاهی برای فعالیت‌های انقلابی تبدیل شد. از این مقطع به بعد بازار در کنار فعالیت‌های گذشته، خود به تأمین‌کننده نیازهای نیروهای انقلابی و حامی خانواده‌های زندانیان و مرکز پخش اعلامیه‌ها هم تبدیل شد و منابر و هیئات بر عناصر سوگ، حماسه و پیام افزودند و همگام با روحانیت و مردم به زندان رفتند، شکنجه و تبعید شدند و در خون خود غلتیدند.
بازاریان با اوج‌گیری نهضت دینی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ با چشم‌پوشی از سرمایه و پشت پا زدن به منافع مادی و تعطیل کردن دراز مدت مغازه‌های خود نقشی محوری را در به زانو درآوردن رژیم ضد اسلامی و بیگانه‌پرست پهلوی ایفا کردند و با پایبندی بر اصول و ارزش‌های دینی و ملی و خلق حماسه‌ای ماندگار، تفاوت ریشه‌ای و ماهوی بازار و بازاریان ایران را با سایر بازارهای جهان و حتی سایر کشورهای اسلامی به نمایش گزاردند.
تفاوتی که از همان دوران نهضت خشم تمام گروه‌های چپ‌گرا و راست‌گرا و زاویه‌دار با اسلام و انقلاب را برانگیخت، تا بدانجا که اگر روزی خون پاک بازاریان مؤمن و انقلابی در کنج سیاه‌چال‌های رژیم پهلوی به جرم دینداری و مبارزه با استبداد بر زمین ریخته شد، اینک نوبت به شهادت افرادی چون شهید حاج‌ مهدی عراقی و فرزندش حسام، توسط جریان‌های التقاطی شبه‌مذهبی فرا رسید. اگر روزی خون بازاریان توسط بمباران‌های هوایی رژیم بعثی کف بازار را رنگین کرد، شهید سید اسدالله لاجوردی توسط منافقین و در حجره خود در بازار تهران در خون خود غلتید و این تنها بهایی نبود که بازاریان مؤمن و انقلایی بر سر پایداری بر ارزش‌های دینی و اعتقادی خود پرداختند. تهمت، شبهه‌افکنی در حمایت بازار از سرمایه‌داری و ارتجاع توسط جریان‌های مارکسیستی و روشنفکران چپ‌گرا هزینه دیگری بود که آنان در کنار ترور فیزیکی پرداخت کردند. هزینه‌ای که هرگز نتوانست خللی در عزم آنان در نقش‌آفرینی در خلق بزرگ‌ترین حماسه دینی و انقلابی قرن و تأسیس نظامی اسلامی ایجاد کند.
نقش بازاریان مؤمن و انقلابی در هشت سال دفاع مقدس، از حضور مستقیم در جبهه‌های نبرد تا پرداخت هزینه‌های جنگ و تأمین اقلام مورد نیاز رزمندگان اسلام و ماشین‌آلات برای عملیات‌های بزرگ بر کسی پوشیده نیست. این حرکت بازار و بازاریان به موازات رویارویی آنان در بازار با دستجات و گروهک‌های چپ‌گرا و راست‌گرا و میدان ندادن به فتنه ۸۸ و همراهی بازار با ولایت و نظام تا دست یاری دادن آنان به نظام در حوادثی چون زلزله‌ها و سیل‌ها بر همگان ثابت کرد که بازار سند همیشه زنده انقلاب و همیشه همراه نظامی است که آن را همواره از خود و خود را از آن و انقلاب را افتخار دنیا و ره‌توشه‌ آخرت خود می‌دانند. امروز ۵۵ سال از نخستین راه‌پیمایی عظیم عاشورا با شعارهای انقلابی در سال ۱۳۴۲ که توسط بازاریان تهران سازماندهی شد می‌گذرد. بار دیگر بازار با همان انگیزه‌ها و مجاهدت‌ها در صف نخست نبرد اقتصادی با نظام سلطه ایستاده است و بر آن است که بار دیگر با گذر از این مرحله سخت و با در طبق اخلاص نهادن همه سرمایه‌های خود، دِین خود را بار دیگر به امام و شهدا بپردازد و با لبیک‌گویی به فرمان رهبری دینی و ملی خود به استعمار خارجی و کسانی که به دنبال بازگرداندن شکلی دیگر از استبداد داخلی هستند ثابت کند که بازار همان بازار میرزای شیرازی، همان بازار عاشورای ۴۲ امام خمینی(ره)، همان بازار سال‌های پرالتهاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ ، همان بازار هشت سال دفاع مقدس، همان بازار حجره‌ها و حجله‌های همیشه روشن حاج ‌سید اسدالله‌ها و حاج ‌مهدی‌هاست. بازار همان بازار نظام انقلابی است که پرچم اباعبدالله الحسین(ع) را بر فراز دانشگاه‌ها و پادگان‌ها چون مساجد و حسینیه‌ها به اهتزار درآورد. همان بازار دین است و سیاست. بازار معاد است و معاش. بازار برای شکل‌گیری، نظام‌سازی، تثبیت پایه‌های آن و حرکت به سوی تمدن اسلامی زیر سایه الطاف الهی و توجهات خاص امام زمان(عج) هزینه کرده و هزینه می‌کند و بی‌توجه به نامهربانی‌های برخی از دولتمردان نسبت به بازار و بازاریان، چون گذشته به تکلیف خود در برابر رهبری نظام و مردم عمل می‌کند و صفحه زرین دیگری را بر کارنامه درخشان خود می‌افزاید.

سوتیترها:
۱٫
کسانی که به دنبال بازگرداندن شکلی دیگر از استبداد داخلی هستند ثابت کند که بازار همان بازار میرزای شیرازی، همان بازار عاشورای ۴۲ امام خمینی(ره)، همان بازار سال‌های پرالتهاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ ، همان بازار هشت سال دفاع مقدس، همان بازار حجره‌ها و حجله‌های همیشه روشن حاج ‌سید اسدالله‌ها و حاج ‌مهدی‌هاست.

۲٫
بازار همان بازار نظام انقلابی است که پرچم اباعبدالله الحسین(ع) را بر فراز دانشگاه‌ها و پادگان‌ها چون مساجد و حسینیه‌ها به اهتزار درآورد. همان بازار دین است و سیاست. بازار معاد است و معاش

19آگوست/18

دکتر احمدی فرهنگ زمانه خود را خوب می‌شناخت

«کارنامه علمی و عملی حجت‌الاسلام دکتر احمدی» در گفتگو با حجت الاسلام محمدتقی رهبر

*شما از نزدیکان و دوستان دکتر احمدی بودید. سابقه آشنایی شما با دکتر احمدی چگونه شکل گرفت و در ادامه در مسئولیت‌های مختلف چگونه ادامه یافت؟
اولاً من از این مسئله بسیار خوشحالم که شما یادی از دانشمندان و بزرگان ما کرده‌اید و این کار بسیار خوب و مهمی است که از کسانی که برای ما زحمت کشیده‌اند یاد شود و آثار آنها و خدماتشان بزرگ‌داشته شود، همان طور که امیرالمومنین(ع) فرمودند دانشمندان و علما به عنوان ذخیره اصلی در حیات و ممات انسان‌ها محسوب می‌شوند، در صورتی که دیگر مسائل تنها در حیات انسان‌ها نقش دارند و با پایان حیات، اثری بر آخرت ندارند.
دکتر احمدی واقعاً از چهره‌های نادر بود که باید از ایشان یاد و به عنوان الگو مطرح کرد. آشنایی بنده با ایشان به حوزه علمیه قم بازمی‌گردد. ما در مدرسه حجتیه در سال‌های قبل از ۴۰ آشنا شدیم. البته خیلی از فضلا و مشاهیر ما که بعداً جزو شخصیت‌ها شدند مثل شهید بهشتی و باهنر و خیلی‌ها از اینجا به عنوان پایگاه علمی برخاستند. در اینجا با دکتر به عنوان دو طلبه آشنا شدیم و ایشان از همان زمان طلبگی سختکوش و پر مطالعه بود. یکی از ویژگی‌های ایشان این بود که به زمان و علم روز بسیار اهتمام داشت که باید به صورت جداگانه این موضوع بررسی شود.
پس از انقلاب ایشان به تهران آمد و بعدها من به اصفهان رفتم و بعدها باز به همراه یکدیگر در تهران بودیم. چند سال هم در سازمان «سمت» مشغول به کار بودیم و من در زمینه تدریس و تالیف کتاب‌های درسی با ایشان همکاری داشتم. این آشنایی‌های ما همچنان ادامه داشت تا در مجلس شورای اسلامی چهار سال در دوره هفتم نماینده مردم و همفکر و همراه بودیم. همچنین در جلساتی که با حضور انقلابیون و روحانیون برگزار می‌شد باز در کنار یکدیگر بودیم. در واقع آشنایی ما به چهل پنجاه سال قبل می‌رسد که البته چند سالی به علت حضور بنده در اصفهان این رابطه قطع شد، اما مجددا با حضور بنده در تهران روابط دوستی ما ادامه یافت.
*از نظر شما تولیدات ایشان در زمینه‌های علمی فکری و فرهنگی دارای چه جایگاهی هستند؟
مرحوم دکتر احمدی یک روحانی سختکوش و پرمطالعه‌ای بود. از آنهایی که می‌گویند، «عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد و برای نیل به اهداف عالیه دست از هیچ تلاش و کوششی بر نداشت. من هیچ‌گاه ندیدم که ایشان وقتش را هدر بدهد. حالا چه در مجلس بودیم چه در سازمان سمت و چه در عرصه‌های دیگر. ایشان انسانی سختکوش و پر مطالعه و بسیار منظم بود و از چهره‌های نادر بود. انسان همیشه در سختی و رنج است که رشد می‌کند. ما طلبه‌ها معمولاً زندگی ساده‌ای داشتیم و سختکوش و پرتلاش بودیم.
از نکاتی که می‌توانم در مورد ایشان بگویم این است که ایشان زمان‌شناس بود و فرهنگ زمانه خود را خوب می‌شناخت. در روایات داریم که عالِم باید عالِم به زمانش باشد یا مومن باید آگاه به زمانش باشد. زمانه و زبان مردم را و جوان امروز را بشناسد، همان طور که در قرآن کریم در مورد انبیا آمده است که ما هر کدام از پیامبران را به زبان قومشان فرستادیم. در واقع این زبان است که منجر به رشد فکری جامعه و بالندگی آن می‌شود و اگر آشنایی به زمان و زبان جامعه نباشد، رشد و توسعه فرهنگی رخ نمی‌دهد. کسانی که به این زمان و زبان آگاه نباشند، از کاروان عقب می‌مانند. ما روحانیون اگر زمانه خود و زبان مردم و جوانان را نشناسیم، از آنها عقب می‌مانیم و این عقب‌ماندگی برای دین و خود شخص و جامعه خسارت دارد. یک روحانی و یک دانشمند باید زمان‌شناس باشد، یعنی هم زمانه و نیاز آن را بشناسد و هم بداند چگونه خود را با زمانه تطبیق دهد. نه اینکه متاثر از زمانه بشود، بلکه آن را بشناسد و هدایت و رهبری کند تا موثر باشد.
یادم هست زمانی که در مدرسه حجتیه بودیم چند ساعتی برای مطالعه به کتابخانه می‌رفتیم. دکتر احمدی با وجود اینکه با اینکه بودیم، بسیار به خواندن کتاب‌های امروزی اهتمام و به علم روز و نیاز زمانه توجه داشت که این خیلی مهم است. البته خوشبختانه هم اکنون حوزه علمیه قم رویکرد خوبی به این مسئله دارد، اما اگر انسان از زمانه خود عقب بماند، این مسئله تنها به خسارت شخص منجر نمی‌شود، بلکه برای دین و فرهنگ خسارت‌بار می‌شود ایشان از افراد زمان شناس و متعهد بودند.
*این مسئله را می‌توان از کتبی که از ایشان منتشر شده کاملاً استنباط کرد. با توجه به اینکه ایشان به عنوان یک عنصر خدوم و پرکار در مسائل دانشگاهی شناخته می‌شود، اگر بخواهید به عنوان نمونه اشاره کنید به این پرکاری و خدمت به مردم چه مواردی را مطرح می‌کنید؟
اولاً ایشان پر مطالعه بود، پر مطالعه یعنی اینکه تا آنجایی که ما دیدیم و از آثارش پیداست، مطالعات گسترده‌ای را انجام می‌داد. صدها کتاب دانشگاهی در همین سازمان سمت که بنده هم پنج سال در آنجا بودم ، منتشر شده است. همچنین ایشان مدیریت قوی در تشکیلات داشت. اینکه چه کتابی در علوم انسانی منتشر شود که بی اشکال باشد، جهت‌دهنده و هدایت‌گر باشد. درست است که مولف این کار را می‌کند، اما مسئول باید پاسخ بدهد و نمی‌تواند از اثری که قرار است در دانشگاه‌ها تدریس شود، تبری بجوید و مسئولیتش را نپذیرد. این کار بزرگی بود و صدها کتاب حاصل آن تلاش‌ها هستند. این مسئله با هدایت‌های دکتر احمدی رخ داد. ایشان اساتید و مولفین را دعوت کرد و به آنها خط داد و گوشزد کرد. ایشان به عنوان مسئول، عهده‌دار مسئولیت پاسخگویی این آثار مهم در زمینه علوم انسانی بود و اگر در هر نقطه‌ای به خطا می‌رفت بازتاب‌های بسیار بدی می‌داشت.
ایشان از دقت بسیار بالایی در کارها برخوردار بود. من دکتر احمدی را یک لحظه هم فارغ ندیدم که مثلاً بنشیند گپی بزنند و راحت باشد. همواره و همیشه مشغول به کار، مناظره، گفتگو و مباحثه و تمام وقت در اختیار فرهنگ اسلامی بود. همچنین در دانشکده علوم انسانی ایشان از پایه گاران این حرکت بودند.
* ایشان از اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نیز بود که این مسئله به جایگاه مهم علمی و فرهنگی ایشان باز می‌گردد. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
بله ایشان جزو اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و از اعضای فعال آن بود. بحث در مورد شورای انقلاب فرهنگی در اینجا مهم است در واقع این شورا به عنوان چشم نظام در مسائل فرهنگی و علمی فعالیت می‌کند و اگر جایی به خطا برود و اشتباهی رخ بدهد، سریعاً ورود می‌کند. در واقع این شورا فعالیت سیاست‌گذاری فرهنگی را انجام می‌دهد و برای امور مختلف جامعه و دانشگاه‌ها و غیره، سیاست‌ها را تعیین می‌کند. شورای‌عالی انقلاب فرهنگی مسئولیت‌های بسیار بزرگ و سنگینی در عرصه‌های مختلف دارد ، دکتر احمدی از عناصر فعال این جمع بود و هر زمان تصویری از اعضای این شورا منتشر می‌شد در یک بخش آن آقای دکتر احمدی را می‌دیدیم که به صورت فعال در آن حضور داشت و تاثیر گذار هم بود.
ما که دورادور شاهد اقدامات ایشان بودیم، می‌دیدیم که و با شاخصه‌هایی متعالی در صحنه فرهنگی، همچون یک سرباز و به قول مقام معظم رهبری به صورت آتش به اختیار در صف اول حضور داشت. حساس بود و غیرت دینی داشت. اینها خیلی مهم است. آقای دکتر احمدی از سوز عشق و سوز دل و از روی تعهد کار می‌کرد، بی سر و صدا و پر آثار …
*خلاء ناشی از فقدان ایشان را چگونه می‌توان پر کرد؟
طبیعتا آنچه محور اصلی اهتمام ایشان و دلسوزان فرهنگی بوده و هست، فرهنگ اسلامی است و آنچه که از اسلام مطرح شده و به عنوان یک فرهنگ انقلابی در واقع اسلام با چهره انقلابی به میدان آمده و در مقابل استعمار و استکبار جهانی قرار گرفته و موازین دروغین حقوق بشر و جریان دروغ علمی را به چالش کشیده است تا انقلاب به مسیر درست و صحیح خود ادامه دهد و منحرف نشود. در واقع ما انتظارمان از علما و دانشمندان این است که بیشترین اهتمام خود را به حفاظت و حراست از فرهنگ اسلامی و انقلابی و تبیین آن به جهانیان معطوف دارند. آنچه دکتر احمدی انجام می‌داد همین بود. حضرت امام (ره) جمله مهمی دارند که می‌فرمایند، «جهان تشنه تبیین اسلام ناب محمدی است»، ما این اسلام ناب محمدی را باید به دنیا نشان دهیم.
هرچند یک مقدار بحث من به حاشیه می‌رود، اما لازم است که مطرح شود. ما اگر از اسلام چهره نامناسبی را نشان دهیم باید پاسخگو باشیم. امام فرمود: «اگر اسلام سیلی بخورد، دیگر کمر راست نخواهدکرد»، ما باید در عرصه‌های مختلف فرهنگی رسانه‌ای، در مدیریت اجتماعی، اقتصاد و… واقعاً اسلام ناب محمدی را به معنای کامل به دنیا نشان بدهیم تا دنیا وقتی می‌خواهد نمونه‌ای از اسلام را ببیند، ایران اسلامی را در این جایگاه مشاهده کند.
اگر فرهنگ درست شود، سیاست و اقتصاد فرهنگ و… هم درست می‌شوند. آنچه که ما نیاز داریم و باید از سوابق دکتر احمدی استخراج کرد این است که باید اسلام را آن گونه که هست به جهانیان نشان دهیم. اسلام فرهنگ اسلامی نباید دستاویز ما باشند، بلکه باید به عنوان خط‌شکن از آنها استفاده کنیم تا در زمانی که جهان به الگویی برای مبارزه با استکبار و رسیدگی به محرومین و ضعفا نیاز دارد، ایران اسلامی را در منظر خود داشته باشد. من معتقدم دکتر احمدی در همین راستا فکر می‌کرد. ایشان همواره در صحبت‌هایی که با هم داشتیم یک انسان دغدغه‌مند و حساس به اسلام و فرهنگ اسلام بود و این چراها را برای خود مطرح می‌کرد. علما و دانشمندان باید هم اکنون این مسئله را سرلوحه کار خویش قرار دهند و اگر انحراف کوچکی را حس کردند درباره آن هشدار دهند تا این زاویه کوچک کم‌کم به کیلومترها و فرسنگ‌ها انحراف منجر نشود.
*مقام معظم رهبری در پیام خود در باره دکتر احمدی از ایشان به عنوان یک مرد انقلابی و وفادار یاد کرده‌اند. تحلیل شمااز این تعبیر چیست؟
نکته بسیار مهمی است، رهبر معظم انقلاب همواره می‌گویند من یک انقلابیم و انقلابی عمل می‌کنم. این کلمه انقلابی نباید از یاد ما برود و باید آن را در عمل، بیان، رفتار و کردار خود نشان دهیم. انقلابی تسلیم زور و باطل و فشار نمی‌شود. باید قرص و محکم بایستیم و به دنبال رضایت این و آن نباشیم و تنها رضایت حق را در نظر بگیریم.
آقای دکتر احمدی یک انقلابی متعهد بود. ما چهار سال در مجلس و پنج سال در سمت همکار بودیم. ایشان واقعاً چهره انقلابی بود، یعنی اگر فردی حرفی می‌زد و موضعی می‌گرفت که با موضوع انقلاب انحراف داشت، محکم می‌ایستاد و موضع می‌گرفت. مثلا در دوره اصلاحات یک عده به ارزش‌های اسلامی چوب حراج ‌زدند. در این شرایط خاص من خدمت ایشان و جناب رحیمیان و مهاجری نشست‌هایی را برگزار می‌کردیم و جلسات مرتبی داشتیم و درباره اوضاع و احوال پیش آمده بحث می‌کردیم که باید چگونه موضع بگیریم و نگذاریم انقلاب و مفاهیم انقلاب کمرنگ شوند، زیرا این روند لاجرم به استحاله فرهنگی منجر می‌شود.
من گلایه ای از اوضاع اجتماعیمان دارم که می‌خواهم آن را مطرح کنم. آنچه که برای ما خیلی مهم است همان انقلابی بودن به معنای واقعی کلمه است به معنای استقامت، استحکام، پایداری، صلابت، باور به اصول، شجاعت در مبانی انقلاب و طرح آن و دفاع جانانه از مبانی و اصول انقلاب اسلامی. دکتر احمدی همواره مشکلات و مسائل را دلسوزانه و از عمق جان مطرح می‌کرد. این ویژگی خیلی مهمی است و رهبر معظم انقلاب انگشت روی این ویژگی مهم ایشان گذاشتند. این ویژگی باید برای فرهنگیان، استادان دانشگاه، شورای انقلاب فرهنگی، رسانه‌ها، دولت و مجلس ما الگو باشد.
انحطاط ملت به این معناست که ارزش‌های اسلامی به‌تدریج کمرنگ ‌شوند. بعضی از نشریات در مورد حجاب شبهه‌افکنی می‌کنند. حکومت اسلامی در قبال این مسائل مسئول است و باید پاسخگو باشد و عمل کند. می‌پرسند آیا حکومت مسئول است و اجبار در کار است؟ در قرآن و روایات آمده که وقتی حکومت را به دست شما می‌دهیم، اقامه نماز ، دادن زکات و امر به معروف و نهی از منکر جزو آن است.
دوری در تهران بزنید و اطراف خود را مشاهده کنید در سینماها در مراکز خرید در پارک‌ها مشاهده می‌کنید که این اصول رعایت نمی‌شوند. در شرایطی که کشور دچاز سختی شده است برخی به دنبال جمع آوری پول بیشتر هستند. اینها قابل پذیرش نیست. اقدامات این افراد، نگاه جوانان به دین را هم مخدوش می‌کند. عده‌ای هم در پی مقاصد و منافع خودشان و در پی خط بازی‌ها و جناح بازی خودشان هستند. الان زمانی است که ما باید از ارزش‌ها دفاع کنیم و نیازمند به انقلابی بودن در همه عرصه‌ها هستیم. همان طور که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با مقامات نظامی فرمودند که ما به این انقلابی بودن نیاز داریم. اگر انقلابی باشیم، شاهد کمرنگ شدن عدالت اجتماعی و ضربه به نظام و انقلاب نخواهیم بود.
علمای ما چندین دهه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی درباره وابستگی اقتصاد به بیگانگان هشدار داده بودند؛ نگاه شما به این مقوله چیست؟
رژیم پهلوی، آیت‌الله سعیدی را به خاطر مخالفت‌هایی که با وابستگی اقتصاد به بیگانگان ‌کرد به شهادت رساند. ایران با استعداد بالا و نیروی انسانی کارآمدی که دارد، دانشمندانی که در دانش اتمی این‌گونه عمل می‌کنند و شهید می‌شوند، دانشمندانی که پهپادهای آمریکایی را به زمین می‌کشند و آن را مهندسی معکوس می‌کنند، دانشمندانی که در عرصه‌های صنعتی پزشکی دارویی و کارآفرینی مشغول به کار و موفق هستند. چرا باید کارگاه‌ها و کارخانه‌ها صنعت ما بخوابد؟ چرا باید میلیاردها دلار از گمرکات ما برای واردات کالاهای خارجی از سنگ قبر گرفته تا ذرت و چوب بستنی هزینه شود؟
انقلابی بودن به این نیست که فقط شعار انقلابی بدهیم، بلکه باید کشور خود را به عنوان یک کشور نمونه مطرح کنیم. نباید خودمان را وابسته کنیم چشم امید به دشمن نداشته باشیم. کسانی که به آمریکا امید داشتند و در پی برجام و توافقات دیگر بودند در واثع دچار سادگی و ساده اندیشی بودند و بینش سیاسی نداشتند. سیاستمدار باید حکیم، آگاه، انسان‌شناس، خط شناس، جریان شناس و دشمن شناس باشد. امریکایی که امام فرمود، «هر چه فریاد دارید بر سر آن بکشید» را نباید جور دیگری معرفی و تبیین کرد.
روزی که ترامپ اعلام کرد برجام را پاره می‌کند، اینجانب در خطبه‌های نماز جمعه اصفهان گفتم که ملت ایران باید جشن بگیرد. حضرت امام وقتی کارتر اعلام کرد که روابط را با ایران قطع می‌کند، امام فرمودند، «کارتر اگر یک کار خوب در عمرش کرد، آن همین کار بود.» رابطه با آمریکا را می‌خواهیم چه کنیم؟ این سیاست اصولی ماست، ولی آقایان باز تجربه‌ کردند. البته حالا یک خرده دارند بیدار می‌شوند، اما در ابتدا حکمت سیاسی نداشتند.
عقل سیاسی ایجاب می‌کند که انسان و توطئه‌هایش را بشناسند، راهکار استقلال را بداند و صنعت و تولید داخلی را بالا ببرد. چرا مقام معظم رهبری فرمودند اهتمام به صنعت داخلی و کالای ایرانی؟ چون ما شاهدیم که کالاهای خارجی کامیون کامیون و کانتینر کانتینر به کشور وارد می‌شوند و این خیانت به کشور و تولید داخلی است. چرا باید کارگاه‌های ما هرروز بخوابند و به این روزگار بیفتند؟
انقلابی بودن به زمان و جلسه خاص منحصر نمی‌شود. ابعاد مختلفی دارد. باید در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و تعامل با مردم انقلابی بود. با این مردم خوب که ۴۰ میلیون نفرشان از صغیر و کبیر پشتیبان نظام هستند و رای می‌دهند، باید خدا را در نظر بگیریم. شهید بهشتی گفتند، «آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.» امروز ما باید همین را بگوئیم. این شعار بزرگان ما و شهید بهشتی است. شهید آیت‌الله سعیدی و هزاران شهید که برای اسلام فداکاری کردند و دانشمندانی که در این زمینه جان خود را از دست دادند، همین را گفتند.
چهل سال گذشته و ما به بازگشت به خویش نیاز داریم. ما نباید هرچه که می‌گذرد در مسائل اقتصادی، فرهنگ، حجاب، عدالت و ارزش‌گذاری‌ها سست‌تر بشویم. نهادهای فرهنگی و مسئولان نظام واقعاً باید به این موضوعات توجه کنند. مجلس باید توجه کند. شورایعالی انقلاب فرهنگی، محققین، دانشمندان، علمای ما همه باید به این مسائل توجه داشته باشند.
آمریکایی‌ها دم از تحریم می‌زنند. ما چرا آنها را تحریم نکنیم؟ یادمان رفته که صد سال پیش علمای اصفهان بیانیه دادند که ما کالای خارجی مصرف نمی‌کنیم و اگر حتی بفهمیم که چلوارکفن از کالای خارجی است، نماز میت بر آن نمی‌گذاریم؟ این یعنی انقلابی بودن و نگرش انقلابی داشتن.
چرا باید این همه ماشین و گوشی تلفن همراه با ارزهای آن‌چنانی از کشورهای خارجی وارد شوند؟ نمی‌گویم تکنولوژی بد است، اما باید مسائل اساسی مطرح شوند. ما الان نیاز داریم که دانشمندان و علمای ما همچون بزرگان سلف برای منع مصرف کالای خارجی عمل کنند. ما به مرحوم میرزای شیرازی‌ها نیاز داریم.
امروز که رهبر عظیم الشأن ما طلایه‌دار این حرکت هستند، رفتارها و برنامه‌ها و رهنمودهای ایشان باید منشا و مبدا باشد. نباید منفی‌بافی کنیم. نباید بگوییم رابطه با بیگانگان که قطع می‌شود، چنین و چنان می‌شود. نباید توی دل مردم را خالی کنیم. همان طور که از امام علی (ع) یاد گرفته‌ایم، زمانی که در جنگ صفین آب را بر ایشان بستند، فرمودند ،«مرگ با عزت برای شما ارزش است. باید بجنگید و در راه خدا از هیچ تلاشی دریغ نورزید»، این ارزش‌های ما و حرف ماست.
موضوع پاسداری از انقلاب و ارزش‌های اسلامی برای ما یک مسئله حیاتی و جدی است. این را باید مسئولین و ملت ما مدنظر قرار دهند. مردم باید از خودشان شروع و شعارها را اجرایی و همکاری لازم را بکنند. دولت هم باید طلایه دار باشد و در مقابل دشمن وادادگی نداشته باشد.
چهره‌هایی مثل دکتر احمدی باید الگو باشند. آقای دکتر احمدی در عرصه علم و دانش و فرهنگ انقلابی بودند. این الگوست برای طلبه و انقلابی و سخنگوی ما. ما غیر از اینکه از این بزرگان تجلیل می‌کنیم، باید آنها را به عنوان الگو برای استاد دانشگاه، مجلس، دولت، نویسنده و… مطرح کنیم.
بالاخره امانت بزرگی را به دست ما سپرده‌اند. تمدن غربی رو به انحطاط است و اسلام دین آینده جهان است. باید با شجاعت کار کنیم. غصه نخوریم که تحریم‌ها چه شد. لباس آنها را وارد نکنیم و ما آنها را تحریم کنیم. به خود متکی باشیم. دنیا فقط آمریکا نیست. ایران را به عنوان یک کشور انقلابی بسازیم تا وقتی می‌خواهیم بگوییم اسلام می‌تواند دنیا را اداره کند، به ایران اشاره کنیم. مسئولیت ما در این مسیر سنگین و مهم است.
از حضور شما به عنوان مجله پاسدار اسلام تشکر می‌کنم که به فکر این موضوع بودید و از این دانشمند بزرگوار، قدیمی، انقلابی و پرشور و مصمم تجلیل کردید. هرچند بیان ما عاجز و ناتوان در بیان شخصیت ایشان بوده است و خیلی‌ها بهتر می‌دانند.

سوتیترها:

۱٫
دکتر احمدی با شاخصه‌هایی متعالی در صحنه فرهنگی، همچون یک سرباز و به قول مقام معظم رهبری به صورت آتش به اختیار در صف اول حضور داشت. حساس بود و غیرت دینی داشت. اینها خیلی مهم است. آقای دکتر احمدی از سوز عشق و سوز دل و از روی تعهد کار می‌کرد، بی سر و صدا و پر آثار.

۲٫
دکتر احمدی یک انسان دغدغه‌مند و حساس به اسلام و فرهنگ اسلام بود و این چراها را برای خود مطرح می‌کرد. علما و دانشمندان باید هم اکنون این مسئله را سرلوحه کار خویش قرار دهند و اگر انحراف کوچکی را حس کردند درباره آن هشدار دهند تا این زاویه کوچک کم‌کم به کیلومترها و فرسنگ‌ها انحراف منجر نشود.

۳٫
چهره‌هایی مثل دکتر احمدی باید الگو باشند. آقای دکتر احمدی در عرصه علم و دانش و فرهنگ انقلابی بودند. این الگوست برای طلبه و انقلابی و سخنگوی ما. ما غیر از اینکه از این بزرگان تجلیل می‌کنیم، باید آنها را به عنوان الگو برای استاد دانشگاه، مجلس، دولت، نویسنده و… مطرح کنیم.

19آگوست/18

کشور بدون ولایت فقیه چگونه بر سر پا می‌ماند!

اشاره: در نیمه دوم خرداد ۹۷، خبر درگذشت دانشمند فرزنه حجه‌الاسلام و المسلمین آقای دکتر احمد احمدی، بسیاری از دانش دوستان جبهه انقلاب را غمگین کرد. عمر بابرکت این دانش‌آموخته فاضل حوزه و دانشگاه، در خدمت علم و تحقیق و تربیت جوانان جویای علم مهیمن اسلامی ما بود.
مسئولیتهای مهم دکتر احمدی در دوران انقلاب و جمهوری اسلامی و مدیریت بخش‌های مهم و حساسی از مجموعه‌ی دانشگاهی کشور، فصل درخشانی از زندگی ایشان بود؛ آنگونه که رهبر معظم انقلاب او را «عنصر خدوم و پرکار در مسائل دانشگاهی» و «مرد انقلابی و وفادار»توصیف کرد.
از دکتر احمدی تاکنون بیش از ۵۰ عنوان مقاله علمی در فصلنامه‌ها و نشریات مهم درج شده است. در کنار همه این ویژگی‌های برجسته علمی، او را با یک ویژگی مهم دیگر هم می‌شناسند که تا حدود زیادی در بین هم ترازانش در حوزه و دانشگاه کمیاب است و آن ساده‌زیستی است. وی با داشتن مسئولیت‌های مهم علمی و اجرایی، هیچ‌گاه راننده‌ای اختیار نکرد و با خودروی ارزان قیمت ایرانی خودش در رفت و آمد بود.
ماهنامه پاسدار اسلام ، در سال ۱۳۸۸ و در بحبوحه فتنه آن سال و پس از حماسه ۹ دی، گفت و گویی اختصاصی با ایشان انجام داد که در همان سال منتشر گردید که آن مصاحبه زوایایی زیبایی از حیات پربار او در قبل و بعد از انقلاب وی را ارائه نمود و نقش موثر دکتر احمدی در اسلامی سازی علوم انسانی را روایت کرد.
عشق و دلداگی دکتر احمدی با امام خمینی(ره) در بخشهای مختلف آن گفتگو نمایان بود؛ او می‌گفت:
اصلاً وجود امام (رضوان‌الله علیه) تجسم همه فضائل بود. در مسجد سلماسی قم که درس می‌دادند، اولاً به قدری منظم بود که باور کنید یک دقیقه هم تأخیر نداشت و دقیقاً معلوم بود کی می‌آیند و همه طلاب خودشان را آماده می‌کردند. یک وقت آخرین جلسه درس و درس غیبت بود. برخی از شاگردان برجسته درس گفتند حاج آقا! یک نصیحتی کنید. امام گفتند: «آقا! همه این درس‌هایی که گفتیم نصیحت است. اینکه زبانت را از اینجا دراز می‌کنی تا نجف و پشت سر کسی سخن می‌گویی، این زیان در روز ارض اکبر، از اینجا تا آنجا کشیده شده است، این تجسم اعمال است، زیر پای جمع لگدمال می‌شود.» گویی این صحنه را به شکلی مجسم کرد که همه متوجه شدیم. مسجد سلماسی تا آن طرف در پر بود و این آقایانی که خودشان دیگران را می‌گریاندند و به زحمت می‌شد آنها را گریاند، آنچنان گریه‌ای کردند که اگر کسی از بیرون رد می‌شد، فکر می‌کرد اینجا چه عزایی رخ داده است.
دکتر احمدی از دیدار خود با امام در ایام جنگ نیز چنسن روایت می‌کرد:
رفته بودیم خدمتشان. یک عده فریاد می‌زدند: ما همه منتظر خمینی هستیم. امام فرمود: «این جنگ تمام می‌شود. شما به این دانشگاه‌ها برسید. این دانشگاه‌ها باقی می‌مانند.» امام می فرمود: «ما باید برای خدا کار کنیم. اینهایی که الآن دارند شعار می‌دهند و می‌گویند روح منی فلان (اسم هم نبرد)، اگر یک روزی همه اینها برگشتند و گفتند مرگ بر… ما نباید نگران باشیم، باید برای خدا کار کنیم.» یک وقت آدم حرف این چیزها را می‌زند، ولی از حرف تا عمل خیلی فاصله است که انسان به تکلیفش عمل و آن هم برای خدا کار کند.
به پاس تجلیل از این مرد انقلابی و فداکار، بخشی از گفتگوی اختصاصی وی با «پاسدار اسلام» را مرور می‌کنیم؛ یادش مستدام و راهش پر رهرو باد.
***
هر چه جلوتر آمده‌ایم، تهاجم فرهنگی دشمن قویتر شده، جنگی که به مراتب از جنگ نظامی خطرناک‌تر و پیچیده‌تر و مهلک‌تر است. دشمن به این جمع بندی رسیده است که پس از ناکامی در عرصه‌ جنگ سخت و نظامی و حتی محاصره اقتصادی ، بهترین و مؤثرترین و در عین حال ارزان‌ترین راه برای براندازی نظام ما جنگ فرهنگی و به تعبیر دیگر جنگ نرم است. در این شرایط چه باید بکنیم و جنابعالی چه راهکاری را برای کنترل و خنثی کردن این تهاجم و صیانت از ارزش‌های نظام ارائه می‌فرمایید؟
یک مسئله بسیار مهم و به تعبیر بنده بنیادین را مطرح فرمودید، برای اینکه از ابعاد گوناگون باید بررسی شود. این را خود غربی‌ها گفته‌اند که ما در داستان اندلس، از همین طریق پیروز شدیم. کشوری که مسلمانان آنجا رفتند و ۶۰۰-۷۰۰ سال در آنجا مستقر بودند و تمدنی را دایر کردند، علمای بزرگی در آنجا تربیت شدند. ابن عربی، ابن رشد و بسیاری دیگر. گوستاولوبون در تاریخ تمدن اسلام و عرب می‌گوید وقتی مسلمانان به اندلس آمدند، در آنجا ۶۰۰ کارخانه کاغذسازی دایر کردند و چه کارخانه‌ها و تأسیسات دیگر، در حالی که اینها معمولاً عرب‌های شمال آفریقا بودند و هوش ایرانی‌ها را هم نداشتند، با این حال تمدن عظیمی بنا کردند، اما بعد بین خود اینها اختلاف افتاد و گروه گروه شدند و از طرف دیگر دشمنان با هم متحد شدند و از شمال به اندلس حمله کردند و به تدریج جلو آمدند، ولی بیشترین چیزی که به اینها لطمه زد، همین مسائل فرهنگی بود. می‌گویند کشیشی باغ انگوری را وقف کرد که انگورش بشود شراب و فقط به خورد جوان‌های مسلمان داده شود. پارک‌های خیلی وسیع و دخترهای طناز مسیحی می‌آمدند و در این باغ‌ها گردش و دلربایی می‌کردند و جوانان هم جذب آنها می‌شدند تا مسلمان‌ها به تن‌پروری گراییدند و آنها هم وحدت مسلمان‌ها را به هم زدند و خودشان هم متحد شدند و از شمال و از کوه‌های پیرنه – بین فرانسه و اسپانیا – رخنه کردند تا آخرین پادشاه آنجا – ابوعبدالله – نگاهی به پشت سرش کرد و دید چیزی باقی نمانده است. آن کشیش‌های احمق و متعصب، کتابخانه‌ها را آتش زدند و خرمن خرمن کتاب‌های اسلامی را سوزاندند. عبدالله نگاهی کرد و به گریه افتاد. مادرش به او گفت: «ابک مثل النساء ملکا المضاع / الم تحافظ علیه مثل الرجال» که من ترجمه‌اش کرده‌ام: «چون زنان بر کشور از دست رفته خون گری / که‌اش نکردی پاسداری همچون مردانِ مرد.»
آن روز آن طور بوده و دو سه تا عامل بوده، اما امروز که از زمین و هوا می‌بارد. یک ذره موبایلی که داریم، همه چیز توی آن هست. تصاویر از کجا می‌آیند؟ غرب آمریکا و از شرق عالم و هزاران ماهواره دارند. برنامه‌های مبتذل پخش می‌کنند که اثرش را گذاشته و انسان حتی به برخی روستاها می‌رود، می‌بیند برخی نشسته‌اند و دارند اینها را نگاه می‌کنند.
*چه باید کرد؟
مقابله. این مقابله هم باید همه‌جانبه باشد و با کار کردن قطره‌ای هم نمی‌شود. اولاً ما یک سری مشکلات سیاسی داریم. هر رئیس جمهوری می‌آید یک سازی می‌زند. خود این اختلاف سبب گسیختگی فکر مردم می‌شود در حالی که ما واقعاً سرمایه‌ای مثل عاشورا و اهل بیت(ع) داریم که دنیا را تکان داده و تکان می‌دهد. باید به همه جای آن رسیدگی کرد.
باید یک جمع صاحبنظر تمام وقت یا حداقل دو سوم وقتشان را صرف مسائل بین‌المللی، داخلی، امکانات، چگونگی مواجهه و مقابله دادن این امکانات که از بیرون می‌آید و فراهم کردن ابزار مقابله کنند که کار بسیار ظریفی است و همان‌طور که فرمودید جنگ فرهنگی، از جنگ داخلی خیلی سخت‌تر است و هیچ‌کس الان فکر نمی‌کند ده‌ها هزار جوانی که انسان گوشه و کنارها می‌بیند که دستش می‌لرزد و مواد مصرف کرده او هم قربانی است و فقط با نفرت نگاهش می‌کنیم، در حالی که او هم آدم است و ما وظیفه داریم به آنها برسیم.
* تحلیل شما از واقعه ۹ دی چیست؟
این همان چیزی است که عرض کردم ما یک دستاویز الهی مثل عاشورا داریم، مثل امام حسین(ع) داریم، ولی آنچنان که باید از آنها استفاده نمی‌کنیم. بسیاری از این مداحان بی‌سواد و گاهی دروغ‌پرداز خیلی از آن را از بین می‌برند. عاشورا گنجینه عظیمی است. اقیانوسی است مثل زمزم، زمزمی است در حد یک اقیانوس و امام حسین(ع) جوری نیست که کسی بتواند از تأثیرش بگریزد. من افرادی را سراغ دارم که انقلابی نیستند، خیلی هم اهل مذهب نیستند و حجاب شرعی هم ندارند، اما ده روز محرم را مراسم می‌گیرند، گوسفند می‌کشند، هیئت می‌آورند، پذیرایی می‌کنند. وقتی این‌جوری است نهم دی همین‌ها می‌آیند. اینها وقتی می‌بینند به امام حسین(ع) و عاشورا دهن‌کجی می‌شود، حاضرند همه چیزشان را بدهند. نهم دی واقعاً یک عبرت برای آنهایی بود که در روز عاشورا آن ننگ ابدی را به وجود آوردند و ننگین‌تر از آنها کسانی بودند که می‌گفتند اینها ساختگی است.
*تعبیر «خداجو» را برای آنها به کار بردند.
به هر حال این جمعیت نهم دی از عمق جانشان جوشید، مرد و زن و کودک و جوان گفتند. حالا دیگر کار به جایی رسیده که به امام حسین(ع) هم توهین می‌کنند؟ آن هم در روز عاشورا؟مگر ما مرده‌ایم؟ پس ما چه کاره‌ایم؟ حادثه، حادثه‌ای به یادماندنی و افتخاری برای ملت ما و عبرتی برای مخالفان است. حتی یکی از رؤسای انگلیس گفته بود که شما با این عاشورا، نمی‌توانید کاری با ایران بکنید.
*امام هنگامی که از جایگاه ولایت فقیه انقلاب را رهبری کرد توانست آن را به ثمر برساند کلاً نقش ولایت فقیه و مشخصاً نقش رهبر معظم انقلاب را در صیانت از انقلاب مخصوصاً در دو دهه بعد از رحلت امام که بسیار دشوارتر از دهه اول بود، چگونه می‌بینید؟ در چنین شرایط بسیار دشوار، نقش ایشان در صیانت از انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید که نظام را از این طوفان‌های سخت عبور داد؟
بنده معتقدم اگر ولایت فقیه تیرک این خیمه نبود، نمی‌توانستیم کار را پیش ببریم. درست است که یک عده‌ای از همان اول هم حرف‌هایی داشتند، ولی همه ماهایی که الفبای دین را خوانده بودیم، معتقدیم که اگر این پیوند بین رهبری سیاسی و محور اساسی ولایت که به حضرت حجت(سلام‌الله علیه) برمی‌گردد و تا رسول خدا(ص) می‌رسد، وجود نداشت، مردم نمی‌توانستند با این اتکا و اطمینان پیش بیایند. اگر انقلاب فقط مثل پاکستان اسمش جمهوری اسلامی بود، این اتکای درونی را برای مؤمنان نداشت. صرف اینکه بگویند انقلاب اسلامی، نمی‌شود. رهبر معظم انقلاب به هر حال محور این نظام هستند و در این مدت هم بیشترین رنج را حتی از دوستانش برده است.
آقایانی که روزی وزیر و مسئول بودند حالا رفته‌اند سر از کجا درآورده‌اند؟ به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) این نامردمی و ناجوانمردی یک عده از کسانی که روزی در کنار رسول خدا(ص) بودند. من گاهی می‌گویم آخر شما دردتان چه بود؟ چه می‌خواستید که حالا رفتی توی آمریکا و خجالت هم نمی‌کشی که روزی در اینجا درس عرفان و مثنوی می‌دادی و عضو فلان تشکیلات بودی. شرمتان نمی‌آید؟ این رهبر دینی و این ولایت‌فقیه را بردارید، چه چیزی را جایش می‌گذارید؟ این کشور چگونه بر سر پا می‌ماند. دکتر شیخ‌الاسلام در دانشگاه فقه شافعی درس می‌دهد، اهل سنت است. پدرش هم استاد همان‌جا بود. خدا رحمتش کند. مرد بسیار متعبد، عالم، زاهد و خوش‌اخلاقی بود. یک بار به دکتر شیخ‌الاسلام گفتم: «این ولایت‌فقیه برای اهل سنت چه وجهی دارد؟» برآشفت و گفت: «اگر این نباشد، شما چه چیزی جایش می‌گذارید؟ این رشته وحدتی است که همه ما را پیرامون خودش جمع کرده است.» یک استاد شافعی مذهب می‌گوید این چه حرفی است می‌زنی؟ همه اهل سنت و شیعه باید حول این محور گرد هم بیاییم. چه مشکلی داریم؟ غرض اینکه ولایت‌فقیه تیرک اساسی این انقلاب است و رهبری هم انصافاً هر چه در توان داشته، انجام داده. خدا به حق فاطمه زهرا(س) به ایشان تأیید و توفیق و طول عمر بدهد که سکاندار این کشتی بوده‌اند. همیشه هم خدمتشان عرض کرده‌ام هر کاری که از دستم برمی‌آید بفرمایید انجام می‌دهم و در هیچ جایی کوتاهی نمی‌کنم. ممکن است با بعضی از افراد در نقطه نظرات سیاسی اختلاف نظر داشته باشم، ولی هیچ‌وقت هم از حد نگذشته‌ام، نه افراط و نه تفریط. راه امام را و همان دست بیعتی که به امام دادم، همچنان در خدمت رهبر معظم انقلاب هم ادامه می‌دهم. امیدواریم خداوند ما را بر این راه ثابت‌قدم بدارد.

19آگوست/18

آن عالم ربانی و معلم اخلاق

در آخرین روزهای تیر ۹۷، عالم ربانی و معلم اخلاق آیه‌الله العظمی آقای حاج آقا مرتضی تهرانی رحمه‌الله‌علیه در جوار آستان ملکوتی علی بن موسی الرضا(ع) دار فانی را وداع گفت و دوستداران و علاقمندان این عارف واصل را سوگوار ساخت.
حضرت آیت‌الله‌‌العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچک‌ترشان، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی از جمله برجسته‌ترین و قدیمی‌ترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار می‌آیند. ایشان در سن هجده سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوان‌ترین شاگردان درس خارج مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، با وجود آنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاج‌آقا روح‌الله را توصیه کرد.
حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمی‌اش مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی می‌گیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در برخی تابستان‌ها که امام در روستای امام‌زاده قاسم تهران مستقر می‌شدند، حاج‌آقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام به‌طور شبانه‌روز در محضر معظمله ماندگار می‌شد.
عشق و علاقه به امام، حاج‌آقا مرتضی را در نیمه دوم دهه ۴۰ نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت راقم این سطور توفیق یافت تا ۴۷ سال پیش به‌طور خصوصی بخشی از کفایه‌الاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.
در دهههای اخیر، هر چند آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی در شمار برترین علمای تهران شناخته می‌شد، اما به اعتقاد اهل نظر، اگر نبود گریز ایشان از عناوین مرجعیت و ریاست و چنانچه در حوزه علمیه قم مانده بودند بی‌گمان اکنون از بالاترین مراتب مرجعیت برخوردار بودند. اما ایشان راه دیگری را برای خدمت به اسلام برگزیدند و با مراجعت به تهران به امر ابلاغ و تبیین معارف دینی برای مردم پرداختند. حتی در سالهای اخیر علی‌رغم شرایط سخت جسمی ایشان، جلسات پرمغز و تأثیرگذار منبر و وعظ شب جمعه حاج آقا مرتضی در منزلشان برقرار بود. جلساتی که صدها و هزاران نفر از جوانان، دانشگاهیان و فرهیختگان را از معارف ناب سیراب میشدند.
همه کسانی که این عالم بزرگ را در طول بیش از ۷۰ سال گذشته از نزدیک می‌شناختند، مهم‌ترین ویژگی برجسته ایشان را در وارستگی و اخلاص معظم‌له یافته بودند. اخلاصی که در گفتار و رفتار ایشان موج می‌زد. اخلاصی که در عبادات، دعاها و باران اشکی که با یاد معصومین «علیهم‌السلام» و ذکر مصائب آنان می‌درخشید. روضه‌‌خوانی ایشان دل‌ها را آتش می‌زد، نه به خاطر بیان مکشوف مصائب اهل‌بیت (ع) و تکیه به صوتش که با های‌های گریه‌ای که از عمق جان‌اش برمی‌خاست و بر دل‌ها می‌نشست.
ایشان آن‌گاه که از قیامت، بهشت و جهنم می‌گفت گویی از مشاهداتش در برزخ و قیامت سخن می‌راند. برخی از اهل معنی حتی از باز بودن چشم برزخی این بزرگوار سخن می‌گفتند.
از شگفتی‌های دیگر این انسان الهی آن بود که هر چند به ظاهر حضور مشهودی در جامعه و حاکمیت نداشت، اما از میان اقران و امثال ایشان کمتر کسی یافت می‌شد که به اندازه او بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… و زیر و بم امور کشور و عملکرد مسئولان اشراف و آگاهی داشته باشد.
آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی گرچه گنجینه‌ای ناب از خاطرات شخصیت‌ها، اعاظم علما و حوادث ۷۰ ساله گذشته را در حافظه و ذهن تیزبین خود داشت، اما به دلایلی که خود می‌دانست و شاید به خاطر گریز از شهرت، همواره به درخواست‌های مکرر اصحاب رسانه پاسخ مثبت نداد، اما با این حال زمانی که توفیق زیارت معظم‌له فراهم شد، به مناسبتی از ویژگی‌های متمایز رهبر معظم انقلاب جملاتی را بیان کردند، با این مضمون که «آقا ذخیره الهی است… صحبت و تصمیم‌های ایشان نمی‌تواند بدون تأییدات الهی باشد و….»
از آنجا که این نگاه آن‌هم از منظر عارفانه این شخصیت الهی، افق متفاوتی را برای شناخت عمیق‌تر حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای «مدظله‌العالی» می‌گشود، درخواست تبیین بیشتر آن مباحث را پذیرفتند و چند روز بعد در محضر معظم‌له به دریافت افاضات ایشان نشستیم. معظم‌له در این جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، به نکات بدیعی درباره مراتب اخلاص و خودسازی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشاره کردند. در شروع صحبت اولین مرتبه‌ای که به ایشان اشاره داشتند بلافاصله تعبیر «سلام الله علیه» به کار بردند. تصور شد شاید سبق لسان بوده است، اما وقتی تا آخر همین عبارت را برای آقا تکرار کردند، معلوم شد از روی توجه و حساب‌شده از این تعبیر استفاده کرده‌اند.
او بر این نکته تاکید داشت که در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست… این را من تا الان لمس کرده‌ام.
آن گفت و گوی به یادماندنی در شماره ۴۰۷ و ۴۰۸ پاسدار اسلام در سال ۱۳۹۴ منتشر شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت .
امروز در سوگ او نشسته‌ایم و از درگذشت‌اش بسیار متاثریم، امیدواریم در راه مستقیمی که او بر آن تاکید اصرار داشت، ثابت قدم باشیم. انشاء‌الله.
محمد حسن رحیمیان

.

19آگوست/18

آثار و علائم تأیید الهی را در آیت‌الله خامنه‌ای دیدیم

آیت‌الله العظمی حاج آقامرتضی تهرانی، از اساتید مبرز اخلاق و فقهای عالی مقام دوره معاصر بود که فقدانش همگان را به سوگ نشاند. نقطه کانونی حیات این عالم ربانی، جدای از تربیت طلاب علوم دینی، ارتباط صمیمی با مردم و تربیت صدها شیفته معارف اهل بیت(ع) در تهران بود که انعکاسش را می‌توان در پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نظاره نشست؛ «عمر با برکت این فقیه عالیقدر و سالک الی الله سرشار از نورانیت و صفا و خدمت به دین و اخلاق بود و جمع زیادی از جوانان پاک‌نهاد و فاضل از سرچشمه‌ی فضائل علمی و اخلاقی ایشان بهره‌مند گشته و در صراط مستقیم ثبات یافته‌اند.»
گفتگوی حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان با ایشان که در شماره بهمن ماه سال ۹۴ ماهنامه پاسدار اسلام منتشر شد، یکی از اثر بخش‌ترین تلاش‌های خالصانه این عالم ربانی در حمایت صریح و بی پیرایه از ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب بود که در رسانه‌های مختلف بازتاب یافت و مورد توجه و استقبال اقشار مختلف قرار گرفت. ایشان در آن گفتگو ضمن رد القائات دشمنان، با بیان و قاطعیتی بینظیر به تبیین جایگاه و منزلت رهبری و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پرداخت و در پایان سخنانش هم تاکید کرد: «خدا را شاکرم قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. این عین اعتقاد قطعی من است.»
در ادامه منتخبی از آن گفت و گو تقدیم می‌گردد.

 در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج ‌آقا مصطفی خمینی بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی آیت‌الله خامنه‌ای را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.
 شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می‌کند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم می‌آمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می‌دهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست. پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق‌تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود. یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می‌کنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌ قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.
 خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.
 آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بوده‌اند. چرا می‌گویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود.
 در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌ قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند.
 در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم. من این‌جور فکر می‌کنم که حق‌تعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.
 امام «رضوان‌الله تعالی علیه» راست می‌گفت. همت‌ ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده‏ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که به‌قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچک‌تر و ضعیف‌تر از خودش می‌داند. این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است.
 اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌ یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.
 آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.
 این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.
 خلاءهایی هست که به نظرمان می‌آید. در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوان‌الله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانه‌ها فرمایشات‌ امام را که پخش می‌کنند، ایشان می‌فرمایند سال گذشته این‌ جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان می‌فرمود بحمدالله. نمی‌فرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایین‌تر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل می‌کند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را می‌کند، کسر هم نمی‌گذارد تا آن وقتی که ان‌شاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامه‌هایی که ایشان تنظیم کرده‌اند قابلیت اجرا پیدا کند.

19آگوست/18

بهانه‌ای برای یک روز

گردش زمانه بعد از دوازده قرن، دوباره می‌رسد به میعادگاه میلاد کریمه اهل بیت(ع).
مردم روزگار تکنولوژی و مدرنیته در تقویم‌های خود روز دختر را گره خورده به مضمون بی‌منتهای ولایت، دریافتهاند.
قرار است برای دختران زمین آن هم در دوره سرگردانی‌های بشر، الگویی به تجلی برسد که سعادت و آرامش را به ارمغان بیاورد. الگویی که دختران را به سرمنزل خوشبختی برساند. زیرا خدا برای تکامل دخترانه آنها بر روی خاک، منشور تمام بُعدی نازل کرده است.
این الگوی کامل در اسرارنامه¬ای که در دامان باشکوه امام هفتم¬(ع) تقریر یافت و به دستان پرتوان امام رضا(ع) برادری شد، کلیدهای تعالی را برای دست¬یابی دختران به حقیقت وجودیشان عرضه می‌دارد. عرضه در منشوری به نام کریمه اهل بیت(ع).
دختر مسلمان ایرانی امروز در آیینی زندگی می‌کند که دختران را بهایی ویژه بخشیده؛ بدان مرتبه که پیامبر(ص) بر دستان دختر خود بوسه می¬زد و او را اُم ابیها می¬خواند.
فاطمه معصومه (س) از مکتبی سر برآورده که در آن، دختران را حسنات و نیکی شمرده¬اند و پسران را نعمت و سپس گفته¬اند که بر حسنات، ثواب است و از نعمت، سئوال می¬شود.
اسلام دینی است که پیامبرش در تبیین ارزش و جایگاه دختر می¬فرماید: «هر کس دو خواهر یا دو دختر داشته باشد و به آنان احسان نماید، من و او در بهشت همانند این دو انگشت [سبابه و وسطی] در کنار هم خواهیم بود.
از این روست که فاطمه معصومه (س) را باید وارث معانی حقیقت دخترانه دانست و در اهتزاز پرچم-های بارگاهش به تجلی رازهای این مقام اندیشید؛ به همان سّر مشترکی که تمام زنان اسطوره عالم را به جاودانگی، پیوند داده است؛ سرّ بالغی به نام حجاب و عفاف؛ راز پویایی تحت کلمه عفت؛ همان که مریم را به رتبه مادری عیسی روح‌الله، ارتقا بخشید.
حضرت معصومه(س) نه فقط خواهری است برای غریب‌ترین مولای ایران که آمده تا اسرار خواهرانگی را به همه دختران این سرزمین هدیه کند. از روزی که نام او در تقویم ایران نشست، هر دختر اصیل ایرانی که ریشه‌های ایمان و باور خود را در حق جستجو می‌کند، برای خود خواهری از جنس آسمان یافت.
هر دختری می‌تواند دردها و رنج‌ها، آرزوها و امیدهایش را خواهرانه ببرد به بارگاه کریمه اهل بیت(ع) و در پناه مهربانانه¬اش تسلی بجوید.آن‌وقت است که روح حماسه و انقلاب در جان وی خواهد جوشید و دختری که خواهرانگی حضرت معصومه(س) را باور کند می‌شود دختری سراپا انقلابی و مبارز.
*****
الگوی دخترانه
چروک¬های صورت مادربزرگ خطوط نانوشته‌ای از رازهای سینه‌اش بود.
دختر جوان رو به رویش ایستاد و با غرور گفت: «فرق من و شما این است که من استقلال را دوست دارم. نمی‌توانم مثل شما زندگی کنم تا دیگران برایم تصمیم بگیرند. دوست دارم خودم زندگیم را انتخاب کنم. می‌خواهم انتخاب کننده باشم نه این که بنشینم تا انتخاب شوم.»
پیرزن در فکر فرو رفت و آرام و شمرده گفت: «مگر زندگی ما چه ایرادی داشت که تو آن را دوست نداری؟»
دختر جواب داد: «شما تمام عمر در خانه اسیر بودید. از وقتی به دنیا آمدید توی سرتان زدند که دختر هستید و باری بر دوش خانواده. همین که اولین خواستگار از راه رسید با اینکه نوجوان کم سن و سالی بودید ازدواج کردید و همان سال‌های اول مادر شدید. آن‌هم نه یک بار و دو بار. بلکه همه عمرتان در خانه شوهر به شستن و رُفتن و بزرگ کردن هفت هشت بچه قد و نیم قد گذشت. نه درسی و نه کلاسی. نه تحصیلاتی و نه حق انتخاب و استقلالی… در مجردی، پدرتان برایتان تصمیم می‌گرفت و در متاهلی اسیر شوهر بودید… اما نسل ما دیگر این سبک زندگی را قبول ندارد. برای همین خواستگارهایی را که شما معرفی می‌کنید هرگز قبول نخواهم کرد. من خودم باید انتخاب کنم.»
پیرزن نفس عمیقی کشید و لبخند زد: د«خترم!‌ تو داری از الگو حرف می‌زنی. تو الگوی زندگی مرا دوست نداری نه ارزش‌هایش را.»
دختر با تعجب به مادربزرگ زل زد: «منظورتان را نمی‌فهمم بی بی. الگو دیگر چیست؟»
پیرزن به تصویر قاب شده حرم حضرت معصومه(س) روی تاقچه اشاره ‌کرد و جواب داد: «الگو یعنی ارزش‌هایی که انتخاب می‌کنی تا با آنها شیوه زندگی خودت را پیش ببری. الگوی ثابتی که یک دختر مسلمان دارد، همین بانوی عزیز است. با آنکه شرایطی برای ازدواج ایشان پیش نیامد، اما معیارهای سعادت را به هر دختری نشان داد و آن معیار چیزی بالاتر از محجوبیت و ولایت نیست. معیاری به نام روحیه انقلابی. همان روحیه‌ای که ایشان را از مدینه به دنبال ولایت برادر تا قم رساند و مقام شهادت را نصیبشان کرد.»
دختر به قاب خیره شد و سکوت کرد.
پیرزن ادامه داد: «همین که الان تو از زندگی و آزادی و استقلال خودت راضی هستی برمی‌گردد به انقلابی که ما زنان در آن نقش داشتیم. همین زنانی که تو می‌گویی در خانه‌ها اسیر بودند. بهای آزادی امروز تو را ما با اسارت دیروزمان پرداخت کردیم. آن ‌قدر اسارت کشیدیم و طاغوت را تحمل کردیم تا خشم تمام وجودمان را پر کرد و توانستیم عمق فریاد امام خمینی(ره) را درک کنیم و به او لبیک بگوییم.»
دختر کنار پیرزن نشست و متفکرانه و با شرمساری گفت: «من… راستش تا حالا این طوری به داستان نگاه نکرده بودم. حق با شماست. اما آیا قبول دارید که در دوران شما زن موجود مظلومی بود؟»
پیرزن آرام دست او را فشرد و گفت: «درست است دخترم. زنان در طول تاریخ ابزاری در خدمت مردان و همیشه از حقوق الهی خود محروم بوده‌اند. اما انقلاب اسلامی بشارت بزرگی را به آنها داد. برای همین بود که آن‌طور عاشقانه به میدان شتافتند و عزیزان خود را فدای انقلاب کردند. اگر فکر نکنی که اغراق می‌کنم باید بگویم که شروع انقلاب ما از زنان بود.»
دختر به یاد روزنامه دیواری دانشگاه افتاد. همین دو روز پیش بود که روی تابلوی اعلانات دانشگاه بریده روزنامه دیواری را خوانده بود. بخشی از سخنان رهبری در نشست اندیشه‌های راهبردی… جملات پیام به‌یکباره در ذهنش مجسم شدند:
«کسانى که سابقه دارند، می¬دانند که زنان، هم در دوران مبارزه نقش داشتند، هم بهخصوص در دوران انقلاب یعنى آن یک سال و نیمى که حرکت انقلابىِ عمومى شروع شد. زنان نقش مؤثر و بى‌جایگزینی داشتند و اگر در اجتماعات نبودند، بلاشک آن اجتماعات و تظاهرات عظیم، آن اثر را نمی¬بخشید. علاوه بر اینکه در بعضى جاها مثل مشهد ما، اصلاً تظاهرات از زنان شروع شد. یعنى اولین حرکت عمومىِ مردمى، یک حرکت زنانه بود.»(۱)
دختر به پینه‌های دست مادربزرگ خیره شد و آهسته گفت: «خب! یعنی الان حاصل زحمت شما در دست ماست. حالا ما باید چه کنیم؟ با اینکه من می‌گویم الان استقلال دارم، ولی باز هم ظلم مردانه ادامه دارد. واقعاً باید چه کنیم؟»
پیرزن جواب داد: «ما به حرف ولیّ زمان خود گوش دادیم و جلو رفتیم. شما هم باید همین کار را بکنید تا به بیراهه نیفتید. سالی که به همراه زنان مبارز انقلابی به دیدار آقا رفته بودم، ایشان صحبت‌هایی کردند که همیشه به یادم می‌ماند. ایشان به همه زنان و دختران این‌ طور سفارش کردند که چه آنهایی که دانشجویید، چه در دوره‌های اول کار هستید، چه آنهائی که چندین سال کار کرده و زحمت کشیده‌اید. بدانید امروز زنان کشور ما مسئولیتشان سنگین است. مسئولیت مضاعفی که امروز شما دارید، همین است که نگاه غلط به مسئله‌ زن و مرد را تصحیح کنید. نگاهی که امروز دنیای غرب سعی می‌کند در مسئله‌ زن و مرد القا کند، نگاه غلط و باطلی است. این به پایمال شدن ارزش‌های بسیاری در جوامع بشری منتهی خواهد شد که الان گوشه‌هائی از آن دیده می‌شود و در جوامع ما به طریق اولی، این نگاه را باید تصحیح کنید.»(۲)
دختر به خطوط عمیق دور چشم مادربزرگ خیره شد و در سکوتی طولانی به جملاتی که شنیده بود فکر کرد.
*****
انتظار به سبک بانو
به خودش قول داده بود که این ترم بالاترین معدل را بیاورد، اما فشار درس‌ها به‌قدری زیاد بود که احساس می‌کرد باید از همه تفریحات و کارهای جانبیش چشم بپوشد تا بتواند بهتر درس بخواند.
تنها فعالیت فوق برنامه او همکاری فرهنگی با بسیج دانشجویی بود و حالا به اتاق بسیج آمده بود تا انصراف خود را از ادامه فعالیت اعلام کند، اما مسئول بسیج به‌شدت درگیر کار بود. مدتی صبر کرد تا فرصتی برای گفتگو با او پیدا کند که ناگهان مسئول از او خواست که برای کمک به او وارد اتاق کارش شود. شعارهایی برای نوشتن روی بنر مراسم روی میز مسئول بسیج بود. مسئول در حالی که بنرهای کهنه را جمع و جور می‌کرد به او گفت:
«برای روز میلاد حضرت معصومه(س) و دهه کرامت، قصد داریم در خوابگاه‌ها و سالن‌های دانشگاه بنرهای پرمحتوایی با بهترین شعارها تولید کنیم. لطفا شعارها را بررسی کن. چون شما خوش‌ذوق هستی و سلیقه جوان پسندانه‌ات در تولید بنرهای جشن خیلی موثر است.»
دختر دانشجو مردد مانده بود که چگونه حرفش را به مسئول بسیج بزند. وقتی او را درگیر کار دید، نتوانست مخالفت کند. پشت میز ایستاد و مشغول مطالعه و بررسی شعارها شد.
ابیاتی زیبا درباره امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) نظرش را جلب کرد. مضامین آنها را پر از احساس می‌دید، بی آنکه اندیشه روشنی را نشان دهند. برای همین آنها را کنار گذاشت.
یادش آمد سال پیش یکی از جوانان از سخنران مسجد محله پرسیده بود دختری که متعلق به دوازده قرن پیش است که نه دانشگاه رفته و نه تکنولوژی و فرهنگ امروز را می‌داند، می‌تواند الگوی کاملی برای دختران امروز باشد؟ و حاج آقا همان سئوال را به صورت مسابقه عمومی میان حاضران مطرح کرده بود. او به‌‌قدری درگیر اجرای مراسم شده بود که نتوانست بفهمد نفر برگزیده چه جوابی به این سئوال داده است. ناگاه چشمش به کاغذی که زیر دستش بود افتاد. یکی از سخنان رهبری روی کاغذ نوشته شده بود:
« بدون تردید نقش حضرت معصومه (س) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ دامان اهل‌بیت پیغمبر(ع)، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه(ع) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد هم رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت(ع) در آن دوره‌ ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت(ع) را به سراسر دنیای اسلام در شرق و غرب منتقل کند.»(۳)
کاغذ را روی میز شیشه‌ای گذاشت تا به عنوان شعار مناسب در بنر استفاده شود.
در این موقع دختر دانشجویی وارد دفتر شد و رو به مسئول گفت: «من دارم ازدواج می‌کنم و احتمالاً ترم آینده در مرخصی تحصیلی هستم. بعد از آن هم باید به فکر پایان نامه‌ام باشم. راستش من اصلاً شرایط ادامه همکاری را ندارم. خواستم انصرافم را اعلام کنم.»
مسئول بسیج مکثی کرد و جواب داد: «فعالیت‌های بسیج خودجوش و داوطلبانه است و همان‌ طور که هیچ کسی مجبور به عضویت نیست، کسی هم مجبور به ماندن نیست. اما من فکر می‌کنم وظیفه دارم به شما بگویم که برنامه‌های فرهنگی ما در راستای اندیشه‌های انقلابی و انتظار طراحی شده و زندگی شما و اطرافیانتان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. تلاش می‌کنیم که برای وقت شما بهترین بهره‌وری را داشته باشد.»
دختر سر تکان داد و گفت: «می‌دانم، اما راه های زیادی برای کمک به انقلاب و امام زمان(عج) وجود دارد. همین ازدواج من خودش عمل به دستور دین است. همین که در خانه بنشینم و برای ظهور ایشان دعا کنم خودش یک قدم است. هرکسی به اندازه توان خودش می‌تواند کمک کند. او هم بیشتر از این از ما چیزی نمی‌خواهد. به خاطر همین من قصد انصراف دارم.»
مسئول بسیج از میان انبوه بنرها و کاغذهای رنگی به طرف قفسه پرونده‌های عضویت رفت تا خواسته دختر را انجام دهد. دانشجو در حالی که به بقیه شعارهای روی میز خیره مانده بود با خود گفت: «چقدر بد شد. حالا اگر من بخواهم همین درخواست را از مسئول بسیج کنم، فکر می‌کند که چقدر سست اراده هستم. باید روز دیگری برای انصراف بیایم.» و با همین فکر به کارش ادامه داد. اما در گوشه ذهنش این فکر جوانه زده بود که من هم مثل این دختر در حد خودم باید تلاش کنم و راه تلاش من درس خواندن است. اصلاً اگر حضرت معصومه(س) الان مثل من یک دانشجو بود، آیا در بسیج فعالیت می‌کرد یا همه همتش را می‌گذاشت پای درس؟! اصلاً ایشان انتظار را چگونه عملی می‌کرد؟
بعد از امضاهای دختر و انصراف او، مسئول بسیج، نواری را در دستگاه پخش گذاشت و آن را روشن کرد.
آهنگ سنتی به فضای دفتر حال و هوای خاصی داد. دقایقی بعد از آن صدای امام خمینی(ره) به گوش رسید: «بعضی‌ها انتظار فرج را به این می‌‏دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه یکی از آنها را که من سابقاً می‌‏شناختم بسیار مرد صالحی هم بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب(عج) بود. اینها‌ به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می‌‏کردند، لکن همین. دیگر غیر از این کاری ازشان نمی‌‏آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند… اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم. کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت(عج)»(۴)
گویی دنیای ابهامات دختر به هم ریخته بود. زیر لب گفت: «باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن کار همان چیزی بود که حضرت معصومه(س) به خاطرش از مدینه بیرون آمد و منزل به منزل کاروان ولایت را حرکت داد. پس درس اصلی را همان دوازده قرن پیش به ما داد. اگر من هم انصراف بدهم بین ایمان من و دیگران چه فرقی است؟ اما اگر در کنار درس خواندن، با همه وجود کار فرهنگی و یادآوری ظهور داشته باشم، آنجا دیگر فرقی با بقیه کسانی که شاگرد اول شده‌اند خواهم داشت. اصلاً این هم نه. کاری به شاگرد اول شدن هم ندارم. اگر بتوانم در کنار درسم انتظار واقعی را ادامه دهم، آن ‌وقت می‌توانم جلوی امام سر بلند کنم. روحم فقط این طوری آرام می‌گیرد.»
مسئول بسیج داشت جمله‌های منتخب او را بررسی می‌کرد. لبخندی به او زد و گفت: «انتخابت مثل همیشه عالی و هنرمندانه است!»
دانشجوی جوان سرش را بالا آورد و تبسمی کرد. در دلش گفت: «آری. من بهترین انتخاب را کرده‌ام. چون می‌خواهم الگویم حضرت معصومه(س) باشد.»
نقد ظریف سبک زندگی دختران امروز:
باید خط را عوض کنم:
آگهی استخدام در شرکت مرا به سوی مترو کشانده بود. باید خود را راس ساعت ۶ عصر برای مصاحبه به دفتر هیئت مدیره می¬رساندم. اگر شاغل شوم، حتماً می‌توانم خواستگارهای بهتری داشته باشم. دستم که توی جیب خودم باشد می‌شوم یک دختر مقتدر و توانمند. یک زن کامل با آینده‌ای روشن.
روی صندلی قطار نشسته بودم. زنی در میان فشار جمعیت وارد شد. رنگ از رویش پریده بود. نفس زنان میله بالای سرم را گرفت. نای ایستادن نداشت. به او اشاره کردم تا جای من بنشیند. نشست و نفسی تازه کند. دختر دستفروشی لوازم آرایش را تبلیغ می‌کرد.
زن، بی¬درنگ او را صدا کرد و مشغول تست ریمل¬ها شد. گرانترینش را که خرید، رو به من پرسید: «مژه‌ام را مخملی کرد؟!»
سری تکان دادم و لبخند زدم: «مژه¬های خودت زیباست. به ریمل نیاز نداری.»
آهی کشید و با حسرت گفت: «چه فایده؟! کسی که باید بپسندد اصلاً مرا نمی¬بیند!»
حس کردم دل پری از زندگی دارد. در جوابش گفتم: «شاید شما این طوری فکر می¬کنید! مگر می¬شود با کسی زندگی کنی و او تو را نبیند!»
زن سرش را طوری جلو آورد که خم شدم تا صحبتش را بشنوم: «از صبح تا شب در شرکت جان می-کنم. بچه¬ام دست پرستار است. یک دلم پیش اوست، یک دلم گوش به فرمان رییس شرکت! نه خوابی، نه تفریحی. همه وقتم شده کار. برای اینکه به آقا در مخارج زندگی کمک کنم. اما او… تازه غرولند هم می‌کند که چرا غذای بیرون و چرا مواد فریزری… مردها قدرناشناسند. اگر خودت را برایشان تکه تکه هم کنی،‌ بازهم دو قورت و نیمشان باقی است! اگر ازدواج نکردی، نکن. مردها لایق زندگی نیستند!»
به ایستگاه سوم که رسیدیم خواست پیاده شود. با او پیاده شدم و خواستم که صحبتش را ادامه دهد.
زن گفت: «وقتی ازدواج کردیم خانه‌دار بودم. دیدم جاری¬هایم مرا تحقیر می¬کنند. دیدم کسی به کار خانه بهایی نمی¬دهد. زمین و زمان را به هم دوختم تا شدم منشی شرکت. کارم از همه بیشتر است و حقوقم کمتر.»
گفتم: «پس قصد اصلیت کمک به معاش نبود!»
مکثی کرد و جواب داد: «چرا دروغ؟ وضع همسرم بد نبود. مستاجر بودیم، اما دخلمان به خرجمان می-رسید. با وجود این خودم استقلال مالی می¬خواستم.»
پرسیدم: «برای پولی که پس¬انداز می¬کنی، چه برنامه¬ای داری؟»
خندید و گفت: «پس انداز!؟ مگر چقدر می¬گیرم؟! بیشتر از هزینه پرستار بچه و آرایشگاه و رفت و آمد و لباسم نیست. راستش خیال می¬کنم وقتی خانه‌دار بودم و از همسرم پول می¬گرفتم پس‌انداز بهتری داشتم تا حالا. الان اما مسئله من اینها نیست. خیال می¬کنم همسرم از خستگی روزانه من خسته شده. احساس می¬کنم دیگر مرا دوست ندارد.»
سخت به فکر فرو رفتم. وقتی سکوت طولانی مرا دید، پرسید: «داری فکر می¬کنی که من یک احمقم! درست است؟!»
قبل از آنکه جواب منفی بدهم، خودش با خنده¬ای تلخ گفت: «راستش عید امسال چند روز با خودم خلوت کردم و به همین نتیجه رسیدم که من یک احمقم که آرامش زندگیم را به حقوق بی¬برکت ماهانه فروختم! توهم استقلال مالی، مرا اسیر کار کرده. در حالی که دارم چیزهای باارزش¬تری را از دست می-دهم.»
سکوت کردم.
زن ادامه داد: «همکارانم می¬گویند فقط استقلال مالی نیست. شان اجتماعی هم مهم است. اما من نمی-فهمم که شان اجتماعی مهم‌تر است یا آرامش؟! من خیال می¬کنم باید دوباره همه چیز را مرور کنم.»
زن این را که گفت، کیفش را روی شانه جا به جا کرد و از من دور شد.
دور شدنش را نگاه ¬کردم و به قطاری که وارد ایستگاه شد، زل زدم. فقط یک ربع مانده بود به زمان مصاحبه‌ام. باید دو ایستگاه دیگر را طی می¬کردم.
زن سوار پله برقی شد. پله آرام آرام بالا می¬رفت و او از نگاه من دور می¬شد. کنار در قطار ایستادم. صبر کردم تا در بسته شود. دوباره روی صندلی ایستگاه نشستم و به دور شدن قطار نگاه کردم. زیر لب گفتم:‌ «آرامش مهم‌تر است.»
برخاستم تا خط را عوض کنم. اگر بخواهم ازدواج کنم باید خواستگاری را بپذیرم که خانه‌داری مرا ارزش بداند و باور کند که همه آرامش من در نقش زنانه خودم معنا پیدا می‌کند.
*****
یادداشت دختر شهید برای پدر
یادت هست می¬گفتی هرکسی دلش جایی گیر می¬کند! دل تو در جبهه¬ها گیر بود و حالا می¬بینم که دل من هم فقط کنار تو آرام می¬گیرد. از وقتی همین قطعه پلاک و استخوانت رسید و در بهشت شهدا نام سرخ تو روی سنگ قبری حک شد، دلم اینجا گیر کرد. معنیش این نیست که دخترت تازه بابایی شده. نه. من هنوز همان دختربچه شش ساله¬ای هستم که بندهای پوتینت را به هم گره می¬زد تا دیرتر بروی و بیشتر کنار من و عروسک¬هایم بمانی. اما حالا بیش از سی سال از آخرین رفتنت گذشته و امروز که دخترم کنار گوشی تلفن می‌نشیند و بهانه بابایش می‌گیرد، بی¬قرارتر از آن روزها بوی تو را می¬جویم.
تو رفتی و جنگ هشت ساله هم به پایان رسید، اما دفاع هنوز هم ادامه دارد. این بار فقط مرزهای جنگی ما تغییر کرده است. هنوز مانند آن روزها چراغ خانه¬ها خاموش می¬شود و تابوت شهید در شهرهایمان، تشییع!
پدرِ دخترکم به دنبال نفس¬های برحق تو و همسنگرانت ندای امام زمان خویش را لبیک گفت و به یاری مظلومین شتافت، زیرا در گوش او ندای مولایم علی(ع) در خطبه جهادیه¬اش طنین داشت که فرمود: «شنیده‌ام که یکى از آنها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى بر زنى از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‌اش را ربوده است. و آن زن جز آنکه از او ترحم جوید چاره‌اى نداشته است. آنها پیروزمندانه با غنایم، بى¬آنکه زخمى بردارند و یا قطره‌اى از خونشان ریخته شود، بازگشته¬اند. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است.
این روزها داماد تو در سوریه، تفنگت را در دست گرفته و من با دخترم از رسالت در آخرالزمان سخن می‌گویم. در مدرسه و کوچه و خیابان، مردمان فراموشکاری یادش داده‌اند تا در نبود پدر، بهانه بگیرد و حتی عتاب کند که سوریه به ما چه ربطی دارد مادر؟! من پدرم را می¬خواهم!
زبان دلش را می¬فهمم. راست می¬گوید. من هم پدرم را می¬خواستم. اما جهاد، تجلی بندگی مردان خداست و من این ‌را در وجود تو و دیگر شهیدان انقلاب دیدم.
پدر! اما آن روزها همه ما می¬دانستیم که دشمن، ما و مردمانمان را نشانه گرفته است. می¬دانستیم که جنگ است باید دفاع کرد. می¬دانستیم چون به چشم خود محاصره و جنگ در مرزهای کشور را می-دیدیم.
امروز اما حکایتی دیگر دارد. جنگ نرم دشمن، غبار غفلت¬ها را بر اندیشه¬های برخی از ما فرونشانده است.
حافظه¬هایمان در میان زرق و برق دنیا ضعیف شده و چشم¬هایمان کم¬سوتر!
تا دامنه آتش جنگ میان شهرهای ما زبانه نکشد، فتنه¬های دشمن را باور نمی¬کنیم.
دلم پر از درد است، پدر! یادم هست در وصیت نامه‌ات نوشته بودی که ما می¬رویم تا به شما زندگی پر از عزت را در آرامش اسلام هدیه کنیم.
یادم هست از ما فقط یک چیز خواسته بودی: بمانید و ندای(هل من ناصر) امامتان را دریابید. که همانا این ندا در یاری اسلام از هر گوشه دنیا که به گوش برسد، لبیک بر شما واجب است.
پدر! من از این روزها می¬ترسم. از روزهای فراموشی. از این که عهدی را که با شما بسته¬ایم، به خاطر نیاوریم. می¬ترسم سرگرمی¬های فضای مجازی، حقیقت فضای میثاق را از ما بگیرد.
دستی برآور و ما را دعایی کن. دعا کن که بتوانم پاسدار پیام تو و رساندن حقیقت آن به دخترم باشم.
دعا کن که رمز بی¬مرزی شهادت را آن‌گونه که تو و دوستانت دریافته‌اید، درک کنم و آن را با تمامی جانم به دخترم بفهمانم. که اگر جز این باشد، هیچ حاصلی از فرزند شهید بودن، نصیبم نخواهد شد.

پی‌نوشت:

۱٫بیانات در سومین نشست اندیشه‌هاى راهبردى‌، به تاریخ ۱۴/۱۰/۱۳۹۰
۲٫ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار گروه کثیری از زنان نخبه در آستانه ی سالروز میلاد حضرت زهرای اطهر (س) ۱۳/۴/۱۳۸۶
۳٫ بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۲۹/۸/۷۹
۴٫ برگرفته از صحیفه امام ج ۲۱، صص۱۷-۱۶

سوتیترها:
۱٫
حضرت معصومه(س) نه فقط خواهری است برای غریب‌ترین مولای ایران که آمده تا اسرار خواهرانگی را به همه دختران این سرزمین هدیه کند. از روزی که نام او در تقویم ایران نشست، هر دختر اصیل ایرانی که ریشه‌های ایمان و باور خود را در حق جستجو می‌کند، برای خود خواهری از جنس آسمان یافت.

۲٫
هر دختری می‌تواند دردها و رنج‌ها، آرزوها و امیدهایش را خواهرانه ببرد به بارگاه کریمه اهل بیت(ع) و در پناه مهربانانه‌اش تسلی بجوید.آن‌وقت است که روح حماسه و انقلاب در جان وی خواهد جوشید و دختری که خواهرانگی حضرت معصومه(س) را باور کند می‌شود دختری سراپا انقلابی و مبارز.

۳٫
که فاطمه معصومه (س) را باید وارث معانی حقیقت دخترانه دانست و در اهتزاز پرچم¬های بارگاهش به تجلی رازهای این مقام اندیشید؛ به همان سّر مشترکی که تمام زنان اسطوره عالم را به جاودانگی، پیوند داده است؛ سرّ بالغی به نام حجاب و عفاف؛ راز پویایی تحت کلمه عفت؛ همان که مریم را به رتبه مادری عیسی روح‌الله، ارتقا بخشید.

19آگوست/18

باقرالعلوم«ع»، پایه¬گذار نهضت بزرگ و پویای علمی

اشاره
آغاز دوران امامت نوزده ساله امام باقر«ع» مصادف شد با درگیری و نزاع میان دو گروه ریاست‌طلب و طماع بنی‌امیه و بنی‌عباس برای دستیابی به حکومت و ریاست غاصبانه. این دو گروه قدرت‌طلب و دنیاپرست به‌حدی به کشمکش و درگیری سیاسی ـ نظامی مشغول شدند که از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی اطراف خود غافل ماندند، در نتیجه بهترین موقعیت و شرایط یک نهضت و قیام بزرگ علمی برای امام باقر«ع» فراهم شد. دیگر شیعه مثل سال‌های پیش از آن حضرت، در تنگنا نبود و امام به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداختند و مشکلات علمی را تشریح و نهضت علمی دامنه‌داری را به وجود آوردند و مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را که در دوران امامت فرزند گرامیش امام صادق«ع» به اوج رسید، پی‌ریزی کردند. امام باقر«ع» از این فرصت پیش‌آمده به احسن وجه بهره برد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. ابعاد نهضت علمی آن حضرت به‌حدی گسترده بود که علاوه بر مراکز شیعه‌نشین مانند مدینه و کوفه، مناطق جدیدی مانند خراسان را که از مرکز حکومت امویان به دور بود تحت پوشش قرار داد.

شناخت کوتاهی از زندگی امام باقرالعلوم«ع»
پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت در سال ۵۷ هجری در «مدینه منوره» چشم به جهان هستی گشود. نامش محمد و کنیه‌اش ابوجعفر، پدر ارجمندش، امام علی بن الحسین«ع» و مادر مکرمه‌اش فاطمه، دختر امام حسن مجتبی«ع» است که امام صادق«ع» از او با این تعبیر یاد می‌کرد: «کَانَت صِدِّیقَهً لَم تُدرَک فِی آلِ اَلْحَسَنِ اِمرَأَهٌ مِثلُهَا؛ او بسیار راستگو بود و در خاندان امام حسن مجتبی«ع»، بانویی مانند او دیده نشد».(۲) بدین ترتیب، آن امام همام از جانب والدین (پدر و مادر)، به شجره طیبه نبوت منتهی می‌شود و

نخستین مولودی است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بود و به سبب این کرامت به «هاشِمِیٌّ مِن هاشِمِیَّیْنِ وَعَلَوِیٌّ مِن عَلَوِیَّیْنِ وَ فاطِمِیٌّ مِن فاطِمِیَّینِ»(۳) نایل شد. براین اساس، امامت از نسل حسنین«ع» امتداد یافت و ائمه بعدی از امام باقر«ع» تا امام مهدی«عج» به این کرامت مفتخر شدند که از نسل سبطین پیامبر«ص» باشند و فاطمه بنت الحسن مادر هشت امام شیعه و مصداقِ «ارْحام مطَهَّره» است.
در منابع روایی فریقین از پیامبر اکرم«ص» نقل می‌کنند که آن حضرت به جابربن عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! تو زنده می‌مانی و مردی از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات می‌‌‌کنی که او علم انبیا را می‌شکافد. هنگامی که او را دیدی،‌ سلامم را به او برسان».(۴)
امام افزون بر القاب «الشبیه»،(۵) «الامین»، «هادی»، «صابر»، «شاهد» که هرکدام به مناسبتی به ایشان اعطا شد، به‌طور عمده به «باقر» به معنای شکافنده علوم شهرت یافت. در کتب لغت درباره علت این نامگذاری آمده است: «التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ فی العلم و المال و کان یقال محمدبن علی بن الحسین بن علی الباقر رضوان‌الله علیهم لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصلَهُ وَاستَنبَطَ فَرعَهُ؛ «تبقر»، داشتن علم و مال زیاد را گویند و به محمد بن علی بن حسین بن علی«ع» بدان جهت باقر گفته می‌شود که آن حضرت علم را شکافت و اصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بیان فرمود».(۶) در تاریخ یعقوبی آمده است: «کان سمُّیُ الباقر، لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ؛ بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت».(۷)
آن حضرت بعد از شهادت امام سجاد«ع» در سال ۹۵ هـ.ق، به مدت ۱۹ سال پیشوایی شیعیان را عهده‌دار شد. شهادت آن حضرت در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجرى قمرى در ۵۷ سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى و به وسیله خوراندن سم اتفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع است.

ژرفای دانش بیکران باقرالعلوم«ع»
باقرالعلوم از دانش خویش این گونه پرده برمی‏دارد: «نَحنُ خُزَّانُ عِلْمِ اَللَّهِ وَ وَرَثَهُ وَحْیِ اَللَّهِ وَ حَمَلَهُ کِتَابِ

اَللَّهِ؛ ما خزینه‏های دانش خدا و وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم»؛(۸) «نَحنُ الْمِنهاجِ وَ نَحْنُ مَعدِنُ النُّبُّوُّهِ وَ نَحنُ مَوضِعُ الرِّسالَهِ؛ ما امامانی هستیم رهنما و چراغ‌های درخشان و معدن نبوت و پیامبری و محل رسالت می‏باشیم».(۹) می‏فرماید: «لَکِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اختَصَّنَا مِن مَکنُونِ سِرِّهِ؛ خدای بلند مرتبه از زلال‏ترین دانش خویش و اسرار پنهانی خویش ما را (فقط ما را) بهره‏مند ساخته است».(۱۰)
رجال و شخصیت‌های بزرگ علمی آن روز و همچنین عده‌ای از یاران پیامبر«ص» که هنوز در قید حیات بودند، از محضر آن امام همام استفاده می‌کردند. «جابربن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهایی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی» و «زیاد بن منذر نهدی» از آثار علمی او بهره‌مند شده و سخنان آن حضرت را بی‌واسطه و گاه با چند واسطه نقل نموده‌اند و درباره برجستگی علمی او سخن رانده‌اند.(۱۱) همچنین کتاب‌ها و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلاذرى، سلامى، خطیب بغدادى، ابونعیم اصفهانى، و کتبى مانند: موطأ مالک، سنن ابى داود، مسند ابى حنیفه، مسند مروزى، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشرى، و غیره، که از مهم‌ترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز امام باقرالعلوم«ع» است و همه جا جمله: «قال محمدبن على» و یا «قال محمد الباقر» به چشم مى‌خورد.(۱۲)
بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز به عظمت و شهرت علمی و دینی آن حضرت گواهی داده‌اند. ابن حجر هَیْثَمی در «صواعق المحرقه» می‌نویسد: «او را باقر از این جهت می‌گفتند که همچنان که زمین را می‌شکافند و خزائن و معادن و منابع و جواهر قیمتی آن کشف گردد و ظاهر شود او زمین علم را شکافت و لطایف و دقایق و معارف و حقایق احکام را با حکم و لطائف آن ظاهر ساخت که بر کسی جز روشن‌ضمیران آشکار نبود و به حقایق کوردلان بدطینت و بدسرپرست واقف نخواهند شد و ازاین رو او را باقر علم و جامع علم و ناشر علم و بلند گرداننده‌ علم گفتند».(۱۳)
ذهبی درباره امام باقر«ع» می‌نویسد: «او، از کسانی است که بین علم و عمل و آقایی و شرف و وثاقت و

متانت جمع کرده و اهل‌بیت(ع) برای خلافت داشت».(۱۴)
شهرت علمی آن حضرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز که: «کان سیّد فقهاء الحجاز»،(۱۵) بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به‌طور گسترده فراگیر شده بود. چنان که راوی می‌گوید: دیدم که مردم خراسان دورش حلقه زده و اشکالات علمی خود را از او می‌پرسیدند.(۱۶)
فراوانی و گستردگی روایات امام در زمینه‌های فقه، اعتقادات و علوم دیگر اسلامی، سبب شد تا محدثان اهل سنت نیز از آن حضرت نقل حدیث کنند. یکی از معروف‌ترین آنها «ابوحنیفه» است. او با توجه به این که بیشتر احادیث وارده از طریق اهل سنت را نمی‌پذیرفت، روایات زیادی از طریق اهل‌بیت(ع) و به‌ویژه امام باقر«ع» نقل کرده است(۱۷)
اوضاع علمی عصر امام باقرالعلوم(ع) و مهم¬ترین اقدامات آن حضرت
امام باقر«ع» در عصری امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می¬برد و بنی¬امیه توانسته بودند با شکست برخی از احزاب سیاسی مانند عبدالله بن زبیر، حاکمیت سیاسی خود را نسبتاً استحکام بخشند. در این اوضاع، بسیاری از دانشمندان از صحنه سیاسی دور شده بودند و بحث و تبادل نظرهای علمی در این برهه و پیدایش مکتب‌ها و سبک‌های مختلف علمی پس از مدت‌ها رکود، رونق فراوانی به بازار علم بخشید.
با آغاز امامت امام باقر«ع»، گام مهم و به‌سزایی در راستای تبیین آرای شیعه برداشته و خطر افکار آلوده و نظریات فرقه¬های منحرف متزلزل شد. این حقیقتی است که حتی علمای اهل¬سنت؛ نظیر: «ابن مبارک» «زهری»، «مالک» و «شافعی» نیز به آن اعتراف کردند. مهم¬ترین اقدامات علمی باقرالعلوم«ع» عبارتند از:
۱٫ تأسیس دانشگاه
امام باقر«ع» با وجود شرایط نامساعدی که بر عرصه فرهنگ اسلامی سایه افکنده بود و فرهنگ تشیع در انزوا قرار داشت، با تلاشی جدی و گسترده نهضتی بزرگ را در زمینه علم و پیشرفت¬های آن طراحی کرد. آن حضرت با برقراری حوزه درس، به زدودن چالش‌های علمی و تحکیم مبانی معارف و اصول ثابت

اسلامی با تکیه بر آیات رهنمون¬گر قرآن پرداخت و تمام ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی کمر بست. تا جایی که این جنبش دامنه¬دار به بنیان¬گذاری و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران فرزند برومندش امام صادق«ع»، به اوج خود رسید و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار شد. بنابراین می¬توان گفت: «امام باقر«ع»، مؤسس و بنیانگزار دانشگاه اسلامی شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع بود».(۱۸)
۲٫ تربیت شاگردانی اندیشور
پیش از دوران امامت امام باقر«ع»، خفقان سیاسی به اندازه¬ای بود که انتقال آموزه¬های ناب اسلامی فقط از طریق دعا و نیایش و یا در قالب چند پیشکار و خدمتگزار که با امام حشر و نشر داشتند، صورت می¬گرفت. اما در عصر امام باقر«ع» به دلیل شرایط سیاسی خاص حاکم تا اندازه¬ای به امام اجازه برقراری مجامع علمی داد تا ایشان بتواند استعدادهای نهفته¬ای را که در جامعه اسلامی وجود داشت تربیت کند. امام توانست دانشمندان برجسته¬ای را در رشته¬های گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخه¬های علوم اسلامی تربیت کند که نام یکایک آنها در کتب رجالی ثبت شده است. این افراد بالغ بر ۴۶۲ نفر بودند(۱۹) که برجسته¬ترین آنها عبارت بودند از:
یک) زُرارَه بن اَعیَن
او از برجسته¬ترین راویان احادیث اهل¬بیت«ع» و از ثقات آنهاست که بسیار مورد اطمینان اهل¬بیت«ع» بوده و بارها از زبان آنان ستایش شده است. وی پس از امام باقر«ع» توانست محضر امام صادق«ع» را نیز درک کند و در زمان امامت آن حضرت نیز از برترین¬ها به شمار می¬آمد. امام صادق «ع» روزی به او فرمود: «ای زراره، نامت در ردیف نام‌های بهشتیان است».(۲۰) نقش زراره، در گسترش معارف اهل بیت(ع) تا آنجاست که امام صادق «ع» فرمود: «خدای رحمت کند زراره بن اعین را که اگر او و تلاش¬های او نبود، احادیث و سخنان پدرم از بین می¬رفت».(۲۱) آن حضرت در حدیثی دیگر ستایش ایمان زراره فرمود: «گروهی هستند که ایمان را به زینهار گرفته و برگردن می¬افکنند (از آن پاسداری می¬کنند) که در روز قیامت آنان را پاسداران

[ایمان] نامند. بدانید که زراره بن اعین از آن گروه است».(۲۲)
دو) محمد بن مُسلِم ثَقَفی کوفی
او یکی از برجسته¬ترین و پرآوازه¬ترین پرورش یافتگان و دانش آموختگان باقرالعلوم«ع» و فرزند برومندش امام صادق«ع» بود. درباره او نیز ستایش¬های گوناگونی از امام باقر و امام صادق«ع» وجود دارد.
«عبدالله بن ابی یعفور» می¬گوید: «نزد امام صادق«ع» رفتم و گفتم: ما نمی¬توانیم هر ساعت شما را ملاقات کنیم و امکان دسترسی به شما برایمان وجود ندارد و گاه برخی از من پرسش¬هایی می¬کنند که پاسخ همه آنها را نمی¬دانم، امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفی نمی¬روید؟ همانا او احادیث بسیاری از پدرم شنیده و فردی مطمئن و محترم نزد او بوده است».(۲۳)
سه) ابوبصیر: لیث ‌بن البختری
او از پرورش یافتگان امام محمد باقر«ع» و امام صادق«ع» بود. وی کتابی نگاشت که بسیاری از دانشمندان از آن روایت کرده‌اند. «شعیب عقرقونی» می¬گوید: «از امام صادق«ع» پرسیدم: اگر درباره مسئله¬ای سئوال داشتیم به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرمود: به ابابصیر».(۲۴)
جمیل ‌بن درّاج می‌گوید: از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود: دلدادگان به حضرت حق را به بهشت مژده دهید، برید بن عجلی، ابوبصیر، محمد بن مسلم و زراه. اینها همان چهار مرد نجیب و امین خدا بر حلال و حرام هستند که اگر این چهار نبودند، آثار نبوت قطع و از بین می‌رفت.
چهار) بُرید بن معاویه عجلی
وی نیز از بزرگان روزگار خویش و فقیهی برجسته بود و نزد امام باقر«ع» جایگاه ویژه¬ای داشت. او نیز دارای کتابی بود که برخی از دانشمندان، از آن روایت کرده¬اند.(۲۵)
او ثقه و فقیه بود و از نظر رتبه و مقام یکی از برجسته‌ترین شاگردان امام باقر و سایر ائمه«ع» محسوب می‌شد. همه کسانی که در فقه آل محمد صاحب نظر هستند گفته¬های او را تصدیق می-کنند.(۲۶)

ابو عُبیده حِذاء می¬گوید: «از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم و بُرید از
کسانی هستند که خدای بزرگ در مورد آنان می¬فرماید: «وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِکَ المُقَربُونَ(۲۷))».(۲۸)

۳٫ احیا و اشاعه حدیث
از جمله حوادث تأسف¬بار پس از رحلت پیامبر«ص»، ممنوعیت تدوین و نقل حدیث از سوی دستگاه خلافت بود که تا دوران حکومت عمربن عبدالعزیز ادامه یافت. در آن دوران که نزدیک به یک قرن طول کشید، از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوی«ص» و سخنان تابناک اهل¬بیت«ع» به‌شدت جلوگیری می‌شد و به جای آن سیل عظیمی از تحریفات و جعل احادیث نبوی«ص» به فرهنگ و اعتقاد مردم روی آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت. پس از روی کار آمدن عمربن عبدالعزیز وی فرمان تدوین احادیث را به ابوبکر بن محمد انصاری صادر کرد. او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار می¬رفت و از اصحاب امام علی«ع» شمرده می¬شد، به بازگرداندن فدک به اهل¬بیت(ع) و تدوین حدیث تلاش کرد.(۲۹) امام باقر«ع» از این فرصت استثنایی کمال بهره را برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان ده¬ها هزار حدیث نقل کردند. به عنوان نمونه، جابربن یزید جعفی، از شاگردان آن حضرت، می¬گوید: «هفتاد هزار حدیث از امام باقر«ع» شنیدم که همه را از رسول خدا«ص» نقل می¬کرد».(۳۰) محمد بن مُسلِم، شاگرد برجسته آن حضرت سی هزار حدیث از او نقل کرده است.(۳۱) در واقع، امام باقر«ع» نماینده مکتب اهل‌بیت(ع) و نخستین سروسامان دهنده احادیث نورانی اهل‌بیت«ع» بود. براین اساس، بسیاری از محدثین وقت با دیدن تلاش‌های بی¬دریغ آن امام همام ، تمام مساعی خود را در نگاشتن و نگاهداری سخنان امام«ع» بکار بستند و بدین ترتیب، بیشتر احادیث اهل¬بیت«ع» از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» در دست است.
۴٫ بنیان¬گذاری اجتهاد و مبارزه با شیوه¬های نادرست آن
بنیانگذار ابزاری که امروزه در اختیار مجتهدان و مراجع قرار دارد و به وسیله آن مبانی دینی، شرعی و مسائل اسلامی را برای جوامع اسلامی استنباط می‌کنند، امام باقر«ع» است . تمام مجتهدان و علما بر این باورند که آن امام همام، نخستین کسی بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدین

وسیله دروازه “اجتهاد” را به روی دانشمندان اسلامی گشود. مرحوم صدر در این باره می¬نویسد: «به‌واقع، اولین کسی که دروازه علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام باقر«ع» و پس از او فرزند بزرگوارش امام صادق«ع» است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیاری از شاگردان خود و آنان نیز با جمع آوری و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگی در فقه و اصول شیعه برداشتند که از آن جمع می¬توان کتاب «اصول آل الرسول»، «الفصول المهمه فی اصول الائمه»، «اصول الاصلیه» را نام برد که همگی آنها بنابر استناد روایت کنندگان راستگو به اهل¬بیت«ع» نسبت داده شده است».(۳۲)
صاحب «اعیان الشیعه» می¬نویسد: به‌یقین بیشترین قواعد اصولی که از امامان معصوم«ع» روایت شده، از امام باقر«ع» تا امام حسن عسکری«ع» است(۳۳)
قواعدی را امام تأسیس کرد که بعدها در میان اصولیین به استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفی ضرر، علاج تعارض بین اخبار و… شهرت یافته است. تمامی این قواعد به همراه اخباری که از امام در مورد آنها وارد شده است، در کتاب¬های اصولی موجود است؛ به‌گونه¬ای که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعده¬ای بزرگ در “اصول فقه” قرار گرفت(۳۴) و آن را مبنای قواعد اصولی قرار دادند. (۳۵)
امام باقر«ع» به عنوان مبتکر و تدوین کننده علم اصول، در جایگاه برترین مرجع دینی شیعه در روزگار خویش به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستای اجتهاد، با بهره¬گیری از شیوه¬های صحیح آن اقدام نمود. زیرا با گشایش باب اجتهاد به روی دانشمندان، عده¬ای با اتخاذ برخی شیوه-های نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعی را با خطری جدی روبه¬رو کردند. آنان با قوانینی این¬گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنت و سیره رسول خدا«ص» برخاستند.(۳۶) از این دانشمندان، می¬توان از نعمان بن ثابت نام برد که به ابو حنیفه شهرت یافت. او فتاوی عجیب و قیاساتی را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایی داد که این فتاوی اکنون در دست است.(۳۷) از دیگر این افراد می¬توان از سفیان بن سعید بن مسروق مشهور به سفیان ثوری نام برد که برخی نیز او را از اطرافیان امام صادق«ع» دانسته‌اند.(۳۸)

از وی نیز روایاتی در دست است که دلالت بر کژاندیشی او دارد. آنچه اهمیت دارد این است که این¬گونه برداشت‌های اشتباه و به‌کارگیری شیوه¬های نادرست در استنباط احکام، همواره مورد نکوهش اهل¬بیت«ع» بوده و بخشی از تلاش¬های امام باقر«ع» را نیز در زمینه مبارزات فرهنگی به خود اختصاص می¬داده است.
تلاش‌های مهم آن حضرت در این زمینه، در دو جنبه شکل گرفت: نخست به اصحاب و یاران نزدیک خود، خطر آسیب¬پذیری اجتهاد به واسطه شیوه¬های نادرست را گوشزد فرمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن برحذر داشتند، امام«ع» حتی یارانش را از مراوده با آن افرادی این شیوه¬های نادرست استنباط را دست مایه رسیدن به احکام شرعی می¬دانستند، دور می¬داشت. آن حضرت در گام دیگر، خود به مبارزه با این شیوه¬های نادرست می¬پرداختند.
امام«ع» در گفتاری به زراره چنین یادآور شدند: «ای زراره! بر تو باد از کسانی که در دین قیاس می¬کنند، دوری گزینی؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را باید می¬آموختند، واپس نهاده¬اند و به آنچه از آنان خواسته نشده، روی آورده و خود را به سختی انداخته¬اند. روایات و احادیث را بنابر ذوق خود معنا کرده (استحسان) و بر خدا نیز دروغ بسته¬اند (اجتهاد در برابر نصّ) و در نظر من به‌سان کسانی هستند که در مقابلشان، آنان را صدا می¬زنی، اما نمی¬شنوند و سرگردان در دین هستند».(۳۹)
آن حضرت فتوا دادن برای مردم را که برخاسته از عدم آگاهی و هدایت الهی باشد، به‌شدت مردود شمرده، می‌فرمودند: «هرکس برای مردم، بدون علم و هدایت الهی فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرین می¬کنند و گناه آنان که نظر خطای او را به کار بندند، بر عهده اوست».(۴۰)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ دانش‌آموخته حوزه علیمه قم، محقق و نویسنده.
karimi_ae@yahoo.com
۲ـ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۴۶، ص۲۱۵٫
۳ـ طبرسی، اعلام الوری، چاپ نجف اشرف، ص۲۶۴٫
۴ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۹۷٫
۵ـ چون شبیه جدش رسول خدا(ص) بود.

۶ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۷۴٫
۷ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهلبیت، بی‌تا، ج۲، ص۳۲۰٫
۸ـ مناقب آل ابی¬طالب، ج۴، ص۲۲۳٫
۹ـ همان، ص۲۰۶-۲۰۷٫
۱۰ـ بحارالأنوار، ج۴۶، ص ۳۰۷.
۱۱ـ مناقب آل ابى¬طالب، ج۴، ص۲۱۱٫
۱۲ـ همان، ص۱۶۵.
۱۳ـ ابن حجر هیتّمی، الصواعق المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیّه، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق، ص۳۰۴٫
۱۴ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج۴، ص ۴۰۲.
۱۵- شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱۵، ص۷۷٫
۱۶ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۵۷٫
۱۷ـ ذهبی، تذکره الحفاظ، بیروت، داراحیاء‌التراث العربی، ۱۳۵۷ش، ج۱، ص۱۲۷٫
۱۸ـ شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال(رجال الکشّی)، قم، مؤسسه آل البیت«ع»، ۱۴۰۴ق، ص۱۲۵٫
۱۹ـ همان، رجال الطوسى، نجف، مطبعه الحیدریه، چاپ اول، ۱۳۸۱ق، ص۱۰۲ ـ ۱۴۲٫
۲۰ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۳۴۵٫
۲۱ـ همان، ج۲، ص ۳۴۸٫
۲۲ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۳۷۸٫
۲۳ـ همان، ج۲، ص۳۹۱٫
۲۴ـ نجاشی کوفی، رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ق، ص۱۱۲٫
۲۵ـ شیخ مفید، الإختصاص، قم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ص۵۱٫
۲۶ـ علامه حلّی، خلاصه الاقوال فی معرفه احوال الرجال، قم، انشارات شریف رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق، ص۲۷٫
۲۷ـ واقعه/۱۰-۱۱٫
۲۸ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۳۴۸٫
۲۹ـ التستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق، ج۱۱، ص۲۳۲٫
۳۰ـ قشیری النیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دارالإحیاء التّراث العربی، ج۱، ص۱۰۲٫
۳۱ـ مناقب آل ابی¬طالب، ج۴، ص۱۹۵٫
۳۲ـ صدر، سیدحسن، الشیعه و فنون الاسلام، تهران، انتشارات عرفان، ۱۳۳۱ش، ص۹۵٫
۳۳ـ أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۳۷٫
۳۴ـ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، تهران، مکتبه الصدوق، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۴۶؛
۳۵ـ شیخ انصاری، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ ششم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۵۶۴، ۶۹۷ و ۷۳۷٫
۳۶ـ جوهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه المحلاتی، ۱۴۱۷ق، ص۶۴۱٫

۳۷ـ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۷۶ ـ ۳۸۶٫
۳۸ـ المفید من معجم رجال الحدیث، ص۲۵۵٫
۳۹ـ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق، ج۱۸، ص۳۹٫
۴۰ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۱۸٫

سوتیترها:
۱٫
کتاب‌ها و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلاذرى، سلامى، خطیب بغدادى، ابونعیم اصفهانى، و کتبى مانند: موطأ مالک، سنن ابى داود، مسند ابى حنیفه، مسند مروزى، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشرى، و غیره، که از مهم‌ترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز امام باقرالعلوم«ع» است و همه جا جمله: «قال محمدبن على» و یا «قال محمد الباقر» به چشم مى‌خورد.
۲٫
امام باقر«ع» در عصری امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می‌برد و بنی‌امیه توانسته بودند با شکست برخی از احزاب سیاسی مانند عبدالله بن زبیر، حاکمیت سیاسی خود را نسبتاً استحکام بخشند. در این اوضاع، بسیاری از دانشمندان از صحنه سیاسی دور شده بودند و بحث و تبادل نظرهای علمی در این برهه و پیدایش مکتب‌ها و سبک‌های مختلف علمی پس از مدت‌ها رکود، رونق فراوانی به بازار علم بخشید.

۳٫
امام باقرالعلوم«ع»، علاوه برحدیث و فقه، به توسعه و نشر کلام، علوم قرآن و تفسیر پرداخت. ایشان با بهره‌گیری از قرآن، در جایگاه بهترین مفسر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیاری از ابهامات را

زدود و مشت مخالفان و سودجویان را باز کرد. آن حضرت همواره برای اثبات معارف عالیه اسلام از آیات قرآن بهره می‌جست و کلام الهی را گواه بر سخن خویش می‌گرفت و می‌فرمود: «هر چه را می‌گویم از من سئوال کنید.

19آگوست/18

جنگ روایت‌ها

تحلیلی از تبلیغات رسانه‌ای و تضعیف روحیه جامعه

نگاه به عقبه تاریخ سیاسی ایران و جهان این حکم کلی را ثابت می‌کند که حکومت‌ها هر قدر هم که از لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمند باشند، اگر پشتوانه مردمی نداشته باشند، روزی زمین خواهند خورد و دیگر توان ایستادن پیدا نخواهند کرد. همین حکم کلی باعث شده است تا جریان‌های انحرافی و یا استعماری اگر امکان براندازی حکومت‌های معارض را در کوتاه مدت و به واسطه قدرت نظامی نداشته باشند، طرحی میان مدت و یا برنامه‌ای بلند مدت بریزند که به واسطه آن بتوانند اعتماد جامعه را از آن نظام سیاسی سلب کنند و از این رهگذر کمر آن حکومت را بشکنند. به عبارت دیگر تمام امکانات نظامی و اقتصادی در یک حکومت، حکم سخت‌افزاری را دارند که جز با نرم افزار اعتماد عمومی مردم کارایی ندارند.
تحلیلگران سیاسی و نظامی در دنیا بر این باورند که تا زمانی که ۵۰+۱ درصد در جامعه‌ای به نظام حاکم اعتماد و اطمینان داشته باشند، فشارهای اقتصادی و حملات نظامی فقط هزینه تحمیل می‌کند، ولی توانایی براندازی نظام حاکم را ندارند؛ اما اگر میزان اعتماد و پشتیبانی به ۵۰-۱ درصد برسد، امکان براندازی فراهم می‌شود و می‌توان با حملات ضربتی نظام حاکم را از پای درآورد.
با این حساب جنگ اصلی جنگ روایت‌هاست تا کدام روایت مورد اعتماد جامعه قرار گیرد. نظام سلطه برای آنکه بتواند در جنگ روایت‌ها پیروز شود فرایندی را ترسیم کرده است که با نگاه به عملکرد ۴۰ ساله آن‌ در دوران انقلاب اسلامی می‌توان این فرایند را به‌خوبی تشخیص داد. فرایندی که در صورت پیروزی می‌تواند تنها نظام اسلامی و شیعی تاریخ اسلام و تنها نمود حاکمیت ولایت فقیه در عصر غیبت را به زانو در آورد.
در این فرایند، روایتی که از امانتداری مسئولین نظام ارائه می‌شود با واقعیت متفاوت است و تلاش می‌شود تا روایتی جعلی و دور از واقعیتِ نظام حاکم، به جامعه ارائه شود و سرمایه اصلی نظام حاکم یعنی سرمایه اعتماد بر باد برود.
گام‌های اصلی در نبرد روایت‌ها عبارتند از:
۱٫ ایجاد حساسیت و جهت‌دهی دغدغه‌ها
یقینا یک جامعه به فراخور نیازهای طبیعی، فرهنگ و تقیّدات دینی خود دغدغه‌های خاص خود را دارد که توجه یا بی‌توجهی به آنها باعث می‌شود تا جامعه به همراهی با نظام حاکم ادامه دهد و یا از آن رویگردان شود. اولین حرکت نظام سلطه در مقابل نظام‌های معارض این است که با تحریک دغدغه‌های یک جامعه، آنها را به حساسیت تبدیل ‌کند. به این معنا که یک دغدغه را به تیتر اول ذهنی افراد مبدل می‌سازد و سپس این حساسیت را در راستای نیازها و اهداف خود جهت‌دهی می‌کند. به عنوان مثال دغدغه معیشت از اصلی‌ترین دغدغه‌های یک جامعه است. در همین راستا نظام سلطه و جریان نفوذ با تحریک جامعه در حوزه اقتصاد سطح این حساسیت‌ها را بالا می‌برد و در واقع نیاز مالی فرا معیشتی و اشتهای کاذبی را در جامعه ایجاد می‌کند و رقابت در تجمل رواج پیدا می‌کند؛ رقابتی که هیچ خط پایانی ندارد. وقتی حساسیت ایجاد می‌شود، آن را جهت‌دهی می‌کنند تا بتوانند بهره خود را ببرند.
به عنوان مثال امروز جریان مقاومت چالش‌ بزرگ جبهه کفر و نفاق است. همه می‌دانند که این جریان مورد حمایت نظام اسلامی ایران است. در این موقعیت زمان خوشه‌چینی از بذر حساسیتی است که در دل افراد جامعه کاشته شده است. دشمن این حساسیت را جهت می¬دهد و اقدام به ایجاد تقابل بین این حساسیت و حمایت از محور مقاومت می‌کند که خروجی آن می‌شود شعار نه غزه نه لبنان و اعتراضات شخصی و جریانی به صرف هزینه برای محور مقاومت.
گاهی دغدغه تحریک شده، دغدغه همه جامعه نیست و حتی می‌توان گفت اساساً دغدغه نیست! مثل مسئله کنسرت‌ها و ورود زنان به ورزشگاه‌ها؛ اما جریان استعمار و ایادی داخلی آن‌ که به دنبال بهانه برای ایجاد تقابل بین مردم و حاکمیت هستند، این دغدغه را تحریک می‌کنند و چنان در سرنا می‌دمند که این موضوعات کم‌اهمیت به حساسیت اول جامعه تبدیل می‌شوند. سپس بین جریان فکری حاکمیت یعنی دین و این نیاز کاذب تقابل ایجاد می‌کنند و به چنین مطالباتی جهت تقابلی با دین می‌دهند و حاکمان را متهم به سلب روحیه نشاط از جامعه می‌کنند. این نوع حساسیت افزائی‌های اجتماعی بیشتر جنبه تبلیغات انتخاباتی دارد که نمونه آن را در بازی‌های انتخاباتی جناح حاکم فعلی می‌توان به‌وفور مشاهده کرد.
نقل است که زمانی که کمپانی انگلیسی برای اولین بار چتر را به بازار ایران عرضه کرد، به فروشندگان گفت چتر برای مردم نان نیست، ولی طوری تبلیغ کنید که از نان شب هم واجب‌تر به نظر برسد.
۲٫ ایجاد شایعه در مورد حساسیت‌ها
بعد از آنکه جامعه نسبت به موضوعی حساسیت پیدا کرد، آن‌ وقت نوبت به مرحله دوم یعنی تشدید احساسات می‌رسد. جامعه باید متقاعد شود که حقوق پایمال شده او حد و حصر ندارد و جریان حاکم به هیچ‌وجه اصلاح‌پذیر نیست و از صدر تا ذیل آن در این فساد دست دارند. مردم باید به این نتیجه برسند که باید علیه حکومت اقدام عملی کردد. حالا موقع دمیدن در بوق شایعات است. شایعاتی که هرقدر دروغ‌تر باشند، برای جامعه باور پذیرترند. در مورد شایعات، دشمن روی نقاطی دست می‌گذارد که جامعه نسبت به آنها اطلاعات کمتری دارد. به عنوان مثال وقتی جامعه نسبت به مسائل مالی حساس شده است، بازار شایعات در مورد مفاسد مالی فراگیر می‌شود. امروزه در ایران هر روز خبر از اختلاس و یا فساد مالی جدیدی داده می‌شود. هرچند این اخبار از ریشه دروغ نیست و مفاسد اقتصادی در کشور وجود دارند، ولی این حجم از مفاسد اقتصادی قطعاً دروغ است؛ زیرا این مقدار دارایی در کشور اساساً وجود ندارد و مجموع اختلاس‌هایی که در این سال‌ها در رسانه‌ها مطرح شده است از کل در آمدهای نفتی و غیر نفتی دوران ۴۰ ساله انقلاب بیشتر است.
اگر وضع کشور را در قبل و بعد از انقلاب مقایسه کنیم، در یک قضاوت منصفانه به‌راحتی می‌توانیم بفهمیم که بخش عمده‌ای از سرمایه‌های کشور برای توسعه و آبادانی آن صرف شده است. ساخت راه‌ها، مراکز درمانی، مدارس، دانشگاه‌ها، کارخانه‌،ها، پیشرفت‌های علمی و نظامی، توزیع نیروی برق، آب و گاز، توسعه ارتباطات، حقوق کارمندان، ساخت سد‌ها و صدها خدمت دیگر. اگر هزینه این خدمات را از مجموع در آمدها کم کنیم، باز هم مبلغ هنگفتی باقی می‌ماند، ولی این مبلغ هیچ‌گاه با مبالغی که در مفاسد اقتصادی بیان می‌شوند، همخوانی ندارد.
آقای محمد حسن قدیری ابیانه در مقاله‌ای با عنوان میزان اختلاس‌ها از ادعا تا واقعیت به مقایسه عدد و رقم اختلاس‌های مطرح شده در رسانه‌ها با میزان در آمد نفتی کشور پرداخته است. ایشان میزان اختلاس‌ها با در آمد پیش‌بینی شده در سال ۹۷ را مقایسه می‌کند و نتیجه می‌گیرد که میزان اختلاس‌های ادعایی از میزان کل در آمد سال کشور بیشتر است. بر اساس لایحه بودجه ۹۷ پیش‌بینی در‌آمد نفتی کشور در امسال مبلغ ۹۶ هزار میلیارد تومان است، در حالی که بعضی از ارقام مطرح شده به‌تنهایی از کل در آمد نفتی بزرگ‌تر و مجموع اختلاس‌های اعلام شده معادل ۲۰۷ برابر درآمد نفتی پیش‌بینی شده برای سال ۹۷ است. این در حالی است که تنها ۴۰ سال از انقلاب گذشته و اگر تمام درآمدهای کشور تا ۱۶۷ سال دیگر یکجا اختلاس شود تازه به رقم مفاسد اقتصادی امروز می‌رسیم.
اما دشمن با پروپاگاندای رسانه‌ای خود دائماً در بوق می¬دمد تا مردمی را که به حساسیت در موضوع اقتصادی رسیده‌اند به این نقطه برساند که همه دارائی کشور به یغما رفته است و از این رهگذر اعتماد به مسئولین کشور به صفر برسد. این همان شایعه‌ای است که دشمن می‌سازد تا آستانه تحمل جامعه را پائین و تقابل مردم و حاکمیت را به وجود آورد.
نکته جالب توجه این است که در این قدم از فرایند سلب اعتماد از حاکمیت، دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد پذیرش آن توسط عموم جامعه راحت‌تر است و جامعه هر جریان مخالف با این سامانه دروغ پرداز را به همدستی با مفسدان متهم می‌کند.
۳٫ تخریب شخصیت‌ها
سومین قدم از پروژه اعتماد‌سوزی، تخریب شخصیت‌های ارزشمند و موجه در راس و بدنه حکومت است که از راه‌های مختلفی انجام می‌شود. گاه مفاسد به صورت مستقیم و یا با واسطه به آنها نسبت داده می‌شود و آنها را در این مسئله ذینفع اعلام می‌کنند و گاه از طریق تخریب شخصیت از غیر مسیر نسبت فساد انجام می‌شود؛ مثل اینکه می‌گویند فلانی انسان خوبی است، اما توان مدیریت ندارد.
امیر‌المومنین علی(ع) در مورد این حربه دشمن در خطبه ۲۷ نهج‌البلاغه می‌فرمایند:
«قریش می‌گوید بی¬تردید پسر ابی‌طالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد! خدا پدرشان را اجر دهد. آیا یکی از آنها تجربه‏های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانسته است بر من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم که در میدان نبرد حاضر بودم. هم اکنون که از شصت سال گذشته‏ام.»
۴٫ برجسته کردن نمونه‌های متخلف
گام چهارم از این فرایند، برجسته‌سازی نمونه‌های تخلف است. یقیناً در بدنه هر حکومتی انسان‌های دنیازده و متخلفی وجود دارند که از دستورات سازمانی و قوانین سرپیچی می‌کنند و بنا به منافع شخصی خود و اطرافیانشان اقداماتی را انجام می‌دهند. جریان معاند با برجسته‌سازی این تخلفات در مقیاس چند هزار برابر، باعث سلب اعتماد از مسئولین و دستگاه حاکم و بزرگ شدن این فساد در اذهان عمومی و تعمیم آن به همه قسمت‌ها می‌شود. به عنوان نمونه در پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی این گونه عنوان می‌شود که مدیر عامل بانک ملی ایران این پول را برداشته و از کشور گریخته است، در حالی که کسانی که نظام بانکی را می‌شناسند می‌دانند که این حجم از پول به صورت فیزیکی قابل جابه‌جایی نیست و از لحاظ اعتباری هم فرایندی دارد که نمی‌توان آن را از کشور خارج کرد و فقط پول در داخل سیستم از مسیر خارج شده است.
واقعیت این است که این فساد اتفاق افتاده است، اما نه به صورتی که در رسانه‌ها منتشر شده است. واقعیت این است که مه آفرید امیر خسروی متهم درجه اول دست به فساد گسترده اقتصادی در نظام بانکی کشور می‌زند و محمود خاوری برای همراهی او در این فساد ۱۳ میلیارد تومان رشوه می‌گیرد. در این میان امیر خسروی دستگیر محاکمه و اعدام و مبلغ ۵۰۰۰ میلیارد تومان از اموال او به نفع بیت‌المال مصادره می‌شود و خاوری از طریق اینترپل مورد پیگرد قرار می‌گیرد که البته هنوز به نتیجه نرسیده است.
همان‌گونه که مشاهده می‌کنید یک فساد سازمان یافته با هوشیاری برملا می‌شود، اموال به بیت المال برمی‌گردد و فقط متهمی گریخته از آن باقی می‌ماند، اما هنوز در رسانه‌هایی شاهد این ادعا هستیم که خاوری ۳۰۰۰ میلیارد تومان از مال ملت را برداشته و به کانادا گریخته است.

فرآیند مبارزه
۱٫ تبیین
برای تقابل با جنگ روایت‌ها، اولین کار ارائه روایت صحیح با زبان استدلالی، ساده و قابل فهم برای عموم است. متاسفانه امروز در مقابل غول رسانه‌ای ضد انقلاب و اربابان استعمارگر آن‌، در جبهه انقلاب، دفاع رسانه‌ای مناسبی وجود ندارد و این رسانه‌ها بدون داشتن سواد رسانه‌ای و فقدان اتاق فکر متخصص، فقط به فکر پر کردن صفحه خروجی خود هستند. در این میان گاف‌های محتوایی خبری و رسانه‌ای را به این مسئله اضافه کنید تا متوجه شوید که انقلاب اسلامی در جنگ روایت‌ها عملاً بی دفاع مانده است.
اصلی‌ترین حرکت این است که نیروهای معتقد به نظام اسلامی باید در خصوص شایعات روشنگری و پشت پرده حساسیت‌سازی‌ها را برای عموم جامعه بیان کنند. یقیناً اگر این مطالب آنان مستدل و به دور از تعصب و بی‌انصافی باشد، جامعه را از بی‌اعتمادی نجات خواهند داد. البته در بیان و استدلال نباید آرمان‌گرایانه و دور از واقعیت حرف زد، زیرا واقعیت‌ها در مقابل چشمان جامعه وجود دارند، اما باید شایعات و فرایند اعتماد‌سوزی را برای مردم تبیین کرد.
امروزه متاسفانه خلاف این را شاهد هستیم. بعضی از افراد و جریان‌های انقلابی در یک انفعال عجیب با صدای بیگانه همراه و به بلندگوی دشمن تبدیل شده‌اند و بدون داشتن مدرک و دلیل لازم، همان اتهامات را تکرار می‌کنند که این نشانه نداشتن تحلیل و رصد نکردن سیر حرکت دشمن است.
۲٫ زیست مردمی مسئولان
دومین نکته‌ای که ساختمان رو به تخریب اعتماد عمومی را باز‌سازی می‌کند، ساده‌زیستی مسئولان است. متاسفانه در ابتدای انقلاب و با بالا گرفتن موج ترور‌ها، دیوار‌های امنیتی بین مردم و مسئولین شکل گرفت؛ حس ویژه بودن در بعضی از مسئولین به وجود آمد و زندگی در خانه‌های مصادره‌ای و اشرافی و رفت آمد با گارد ویژه و یگان حفاظت، دیسیپلین عادی یک مقام مسئول تلقی شد. همین جدائی مردم از مسئولین و نیز بروز و ظهور بعضی از مظاهر اشرافی‌گری، زمینه را برای باور پذیری شایعات بیشتر و بستر اعتمادسوزی مردم به نظام را فراهم‌تر کرد.
یکی از اصلی‌ترین پاتک‌ها در جنگ روایت‌ها این است که مردم خلاف روایت رسانه‌ای دشمن را در عمل ببینند و هیچ چیزی بهتر از این، شایعات را خنثی نمی‌کند. مردم اگر ببینند که کسی که دشمن در بوق‌های رسانه‌ای، او را متهم به فساد چندصد میلیاردی کرده است، در بین آنها و مثل آنها زندگی می‌کند، دیگر روایت دروغ را نمی‌پذیرند.
۳٫ خدمت رسانی ممتد
سومین مسئله در خنثی‌سازی حملات دشمن، خدمت‌رسانی ممتد است. کشوری با منابع عظیم نفت و گاز و معادن مختلف و ظرفیت‌های بی‌پایان نباید در مسائل ابتدائی مشکل داشته باشد. مردم آنچه را که لمس می‌کنند باور می‌کنند. کسی که فقر را لمس و کاخ‌های سر به فلک کشیده را مشاهده کرده است، فساد را می‌شناسد، اما اگر همین که آه از نهادی بلند شد، دستی به یاری به سویش دراز شود، مردم احساس خواهد کرد که تکیه‌گاه دارند و آنگاه تبلیغات رسانه‌ای دشمن تأثیر ندارد و نفرت از استکبار در جان مردم بیشتر می‌شود چون آنها نمی‌توانند آنچه را لمس کرده‌اند باور نکنند.
جنگ روایت‌ها شیوه‌ به روز شده روشی است که سال‌ها علیه مکتب اهل‌بیت(ع) به کار رفت، زیرا سیره این بزرگان تنها روش خدمت بی‌دریغ به بندگان خدا و ضامن پیروزی در این نبرد نا برابر است

سوتیترها:
۱٫
حکومت‌ها هر قدر هم که از لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمند باشند، اگر پشتوانه مردمی نداشته باشند، روزی زمین خواهند خورد و دیگر توان ایستادن پیدا نخواهند کرد. همین حکم کلی باعث شده است تا جریان‌های انحرافی و یا استعماری اگر امکان براندازی حکومت‌های معارض را در کوتاه مدت و به واسطه قدرت نظامی نداشته باشند، طرحی میان مدت و یا برنامه‌ای بلند مدت بریزند که به واسطه آن بتوانند اعتماد جامعه را از آن نظام سیاسی سلب کنند

19آگوست/18

نگاه من به آینده، خیلی روشن است

گلچینی از سخنان رهبر معظم انقلاب درباره امید به آینده انقلاب و نظام اسلامی

خدا با ماست
در قرآن کریم آیاتی که قطعیت پیروزی را به ما یادآوری می‏کند و تعلیم می‏دهد و خبر می‏دهد، آیات زیادی است؛ ازجمله آیه «اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم»، آیه «لینصرن الله من ینصره»، آیه «والعاقبه للمتقین» که در چند جا تکرار شده، اینها همه نشان‌دهنده این است. یکی از امیدبخش‌ترین آیاتی که من امروز می‏خواهم یک مقداری آیات آن را عرض بکنم، آیه معیت الهی است؛ «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ خدا با ماست. مسئله خیلی مهمی است اینکه انسان احساس کند که خدا با اوست، خدا در کنار اوست، خدا پشت سر اوست، خدا مراقب اوست؛ این خیلی چیز مهمی است؛ چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرماید آنجایی که حضرت موسی می‏گوید: «وَ لَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یقْتُلُون»، در اول قضیه خداوند می‏فرماید: «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُون»؛ من با شما هستم، از چه ‌کسی می‏ترسید؟ این در سوره شعرا بود؛ یا در آیه دیگر که موسی و هارون می‏گویند: «إِننَا نَخَافُ أَنْ یفْرُطَ عَلَینَا أَوْ أَنْ یطْغَی»، فرعون این کار را بکند، خداوند می‏فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِننِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»؛ ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، می‏بینم، می‌شنوم، حواسم جمع است، مواظبتان هستم. یا در سوره مبارکه محمد می‏فرماید: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُم»؛ یعنی این معیت خدای عزوجل با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده صادق الهی اعتماد کردند.
در این آیه شریفه که «فَلَما تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلا إِن مَعِی رَبی سَیهْدِین»، به‌مجردی که دیدند که سیاهی لشکر فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد – جلویشان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون – دلها لرزید، [گفتند] «اِنا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده الهی می‏گوید: کـَلا؛ چنین نیست؛ «اِنَ مَعِی رَبی سَیهدین». یا پیغمبر اکرم در غار ثور؛ «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِن اللهَ مَعَنَا»؛ به اعتماد همین وعده الهی، پیغمبر اکرم می‏گوید: «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش، محزون نباش. پس هم خدای متعال این وعده را به طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسی و پیغمبر اکرم این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند و این یک حقیقت و یکی از سنت‌های قطعی تاریخ است؛ این یکی از آن سنت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَهِ اللهِ تَبدیلا»؛ بلاشک این همیشه هست.
آینده این کشور، از امروز به مراتب بهتر است
عزیزان من، جوانان، فرزندان من! من آینده را متعلق به شما می‏بینم؛ من تردید ندارم آینده این کشور از امروز به مراتب بهتر خواهد بود، در جهت نظام اسلامی و در جهت اسلام و ارزشهای اسلامی.
افق آینده جمهوری اسلامی، روشن و درخشان است
ان‌شاءالله جوانهای این مملکت روزهایی را خواهند دید که برای آنها به مراتب از روزهایی که گذرانده‌اند، شیرین‌تر و دلنشین‌تر خواهد بود. افق آینده جمهوری اسلامی افق روشن و درخشانی است.
در آینده نه چندان دور، کشور به اوج اعتلا خواهد رسید
اگر ملت و دولت با همکاری هم، با امید به آینده، با اتحاد و همدلی، با دور ریختن بعضی از حرفهایی که دشمن می‏خواهد به‌زور در مغز این ملت تزریق کند، وارد میدان شوند و تلاششان را منسجمتر کنند، شما بدانید در آینده نه چندان دوری که شما قطعاً آن آینده را خواهید دید، کشور ما به اوج اعتلا خواهد رسید. این حق و سهم ما از امکانات بشری دنیاست.
این انقلاب، ریشه‌دار و آینده‌دار است
اگر صبر کردیم، افقهای دور، مال ماست؛ اگر شما امروز ایستادید، نسلهای آینده به آن قله دست خواهند یافت. آنها به قله می‏رسند؛ اما این هنر و کار شماست. البته من امیدوارم به توفیق الهی شما جوانهای نسل امروز هم، آن روز را مشاهده کنید و به توفیق الهی مشاهده خواهید کرد. انقلاب، ریشه‌دار است، آینده‌دار است و نیازمند استمرار است.
چهل‌سالگی، دوران پختگی و نشاط انقلاب است
انقلاب با قدرت و با نشاط دارد پیش می‏رود. چهل‌سالگی انقلاب دوران پیری انقلاب نیست، دوران عقب‌گرد انقلاب نیست، دوران پختگی و نشاط انقلاب است. انقلاب در چهل‌سالگی، بحمدالله با قدرت، با حفظ شعارها و با برافراشته بودن پرچمهای اصلی، همچنان دارد به پیش می‏رود. دشمن امیدوار بود که نسل سوم انقلاب و نسل چهارم انقلاب از انقلاب روگردان بشوند، [ولی] امروز گرایش و پایبندی نسل سوم و چهارم انقلاب به انقلاب و علاقه‌مندی عمیق و پخته آنها به انقلاب، از نسل اول اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. دشمن سعی می‏کند مشکلات را بزرگ‌نمایی کند و بمراتب بزرگ‌تر و بیشتر از آن مقداری که هست نشان بدهد. بنده در مقابل عرض می‏کنم همه این مشکلات، به توفیق الهی و به هدایت الهی، به دست جوانهای ما قابل حل است… من به شما عرض بکنم جوانهای عزیز ما این کشور را خواهند ساخت، بهتر از آن چیزی که در ذهن نسل قبلی -که نسل ماست- وجود داشته است و خواهند توانست پرچم استقلال و عظمت و شرافت این کشور را از آنچه تا امروز بوده است، بلندتر کنند.
امید و نگاه من نسبت به آینده، خیلی روشن است
امید و نگاه بنده نسبت به آینده این کشور خیلی روشن است. بنده می‏دانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملت را به متعالی‌ترین درجات برساند و بدانید که ان‌شاءالله ملت ایران به برکت اسلام، به برکت نظام اسلامی، بدون تردید به عالی‌ترین درجاتِ یک ملت در حد و اندازه ملت ایران خواهد رسید.
هیچ نگران نباشید
من آرامش دارم. من هیچ ناراحت [نیستم]. بعضی‌ها می‏آیند می‏گویند «ما دلمان به حالتان خون است»؛ می‏گویم بیخود! من راحتم، من دارم حرکت می‏کنم، من دارم حرکت را می‏بینم، برای من روشن است که دارد چه اتفاقی در کشور می‌افتد؛ بله البته، دشمنی هست، مخالفت هست، اگر نبود باید تعجب می‏کردیم، گروه‌هایی هستند سازمان‌یافته، برای ضربه‌زدن از روزنه فرهنگ، از روزنه هنر؛ با هم ارتباط دارند، پول خرج می‏کنند، پول می‏گیرند، خیانت می‏کنند، خباثت می‏کنند، پست‌فطرتی نشان می‏دهند، برای اینکه یک جوری نگذارند این انقلاب حرکت بکند؛ انقلاب هم دارد حرکت می‏کند، سینه‌اش را سپر کرده؛ آمریکایی‌ها اقرار می‏کنند به شکست، صهیونیست‌ها اقرار می‏کنند به شکست، آنهایی هم که احمق‌تر از این هستند که اقرار کنند – مثل سعودی‌ها و مانند اینها، چون مغرورند، احمقند- اقرار نمی‏کنند؛ اما در دلشان اقرار می‏کنند، این است قضیه. نخیر، هیچ نگران نباشید!
من به آینده خوش¬بینم
حرکت عمومی کشور خوشبختانه حرکت خوبی است. بنده زیاد می‌شناسم، به من خیلی مراجعه می‏شود؛ نامه می‏نویسند، مراجعه می‏کنند، پیغام می‏دهند، کارها را ارائه می‏دهند و بنده هم حوصله می‏کنم و خیلی از اینها را می‏بینم. جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامه دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبه‌روز دارند زیاد می‏شوند. اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حول‌وقوه الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند. اینکه بنده مکرر در صحبتهای مختلف می‏گویم و مدام تکرار می‏کنم که من به آینده خوشبینم، به‌خاطر مشاهده این واقعیتهاست.
جمهوری اسلامی قوی است و قوی‌تر خواهد شد
این را هم همه بدانند که جمهوری اسلامی قوی است؛ جمهوری اسلامی خیلی قوی است. دلیل قوت جمهوری اسلامی این است که چهل سال است همه دولتهای مستکبرِ خبیثِ دنیا می‏خواهند جمهوری اسلامی را نابود کنند و از بین ببرند و هیچ غلطی نتوانسته‌اند بکنند؛ دلیل اقتدار جمهوری اسلامی همین بقای جمهوری اسلامی در این چهار دهه است؛ با این فضای نامساعد، با این وضعیت نامساعد، با این دشمنی‌های بزرگ؛ جمهوری اسلامی زنده است. بنابراین، این نشان‌دهنده این است که این نهال، امروز به درخت تناوری تبدیل شده است که نمی‏توانند آن را از جای خودش تکان بدهند؛ این بنا، بنای بسیار رفیع و مستحکمی است و قوی‌تر هم خواهیم شد. این را شما بدانید. جمهوری اسلامی قوی‌تر خواهد شد. تهدیدها را می‏دانیم، حرفها را می‌شنویم، حرفهایی که علنی می‏گویند به گوش ما می‏رسد، حرفهایی هم که گاهی اوقات مخفی در محافلشان می‏گویند بعضی اوقات به گوش ما می‏رسد، می‏دانیم علیه ما چه توطئه می‏کنند؛ اما با همه اینها، من همان حرف امام را تکرار می‏کنم که «آمریکا هیچ غلطی نمی‏تواند بکند».
جمهوری اسلامی، روز‌به‌روز عظمت بیشتری خواهد یافت
بسیاری از آرزوهای امام، بعد از رحلت امام تحقق پیدا کرد؛ خودباوری کشور، خودکفائی کشور، پیشرفت علمی و فناوری کشور، پیشرفت سیاسی کشور، توسعه صفحه نفوذ کشور و جمهوری اسلامی در منطقه وسیع غرب آسیا و شمال آفریقا؛ اینها چیزهایی بود که اتفاق افتاد و این پیروزی گفتمان امام و راه امام و روش امام بود. بسیاری از این آرزوها تحقق پیدا کرده است و بسیاری دیگر از آرزوهای امام باذن‌‌‌الله تحقق پیدا خواهد کرد و جمهوری اسلامی امام بزرگوار ما روز‌به‌روز اعتلاء و عظمت بیشتری خواهد یافت و همین است که دشمنان را دستپاچه و عصبی کرده است.
امیدتان را از دست ندهید
امیدتان را اصلاً نباید از دست بدهید. اینکه همین‌طور دائماً یأس را بیایند تزریق بکنند در داخل جامعه -که دارد می‏شود این کار- این کاری خصمانه است؛ حالا ممکن است آن کسی که این کار را می‏کند، واقعاً دشمن نباشد؛ اما کار دشمنانه دارد می‏کند. هر کسی که یأس را [تزریق می‏کند] که «آقا نمی‏شود، فایده ندارد، همه چیز به‌هم ریخته است»؛ نه، این کار [دشمنانه‌ است]. امید، شرط لازم است.
امام، مظهر امید به آینده بود
امام مظهر استقامت و ایستادگی و مظهر امید به آینده و پیشرفت به سمت آینده‌ها بود. در جنگ هم همین‌طور عمل کرد؛ در پذیرش قطعنامه هم همین‌طور عمل کرد؛ در اعلامیه‌های خود و بیانیه‌های خود هم همین‌طور عمل کرد؛ این راه را به ما هم یاد داد و ما هم در همین راه قدم گذاشتیم و به فضل و به کمک الهی، در همین جهت هم پیش خواهیم رفت؛ بدون هیچ‌گونه تعلل و توانی؛ به حول و قوه خداوند.
تزریق احساس ناامیدی، سیاست دشمن است
با سیاست ناامیدسازی و ایجاد توهم بن‌بست در کشور به شدت باید مبارزه بشود؛ این یک سیاست خصمانه آمریکایی و غربی است که در کشور احساس بن‌بست به وجود بیاورند، ناامیدسازی کنند؛ انواع و اقسام کارها را هم برای این قضیه می‏کنند؛ با این سیاست بایست به جد مقابله بشود. تزریق احساس ناتوانی، ناامیدی، بیچارگی، سیاست قطعی دشمن است. هدف دشمن این است که آن احساس افتخاری را که ملت ایران دارد، از او بگیرند؛ با شایعه‌، با دروغ، با درشت کردن ضعفها، با کوچک کردن موفقیتها و پیروزی‌ها این احساس را بگیرند.
هدف دشمن، ناامید کردن مردم از نظام به‌خاطر مشکلات معیشتی است
هدف میان‌مدت آنها مسئله اقتصاد کشور است، مسئله معیشت مردم است. اقتصاد بایستی حرکت نکند، معیشت مردم بایستی لنگ بماند، کار و تولید باید در کشور پایین بماند، بیکاری باید به‌عنوان یک بلا در کشور عمومیت پیدا کند، مردم بایستی از جمهوری اسلامی و از نظام اسلامی به‌خاطر مشکلات معیشتی ناامید و مأیوس بشوند. این هدف دشمن است؛ دنبال این هستند، دارند تلاش می‏کنند، برایش برنامه‌ریزی می‏کنند، به قول خودشان اتاقهای فکر تشکیل می‏دهند، برای اینکه بتوانند این کار را در کشور ما انجام بدهند. این هدف میان‌مدت آنهاست که دنبالش هستند. ما وقتی این هدف را فهمیدیم، آن‌وقت باید علاج بکنیم؛ علاج هم می‏توانیم بکنیم، اگر به خود بیاییم، یک ‌قدری توجه کنیم، دنبال کنیم.

19آگوست/18

دوران جدیدی آغاز شده

مروری بر دیدگاه‌های امام خمینی و رهبر معظم انقلاب درباره آینده انقلاب اسلامی

انقلاب بهمن ۵۷ ایران، از منظر اسلامی یک تحول بنیادین است که همه عرصه‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را دربر می‌گیرد. تحولی از جنس بعثت انبیا و معجزه‌ای الهی. انقلاب اسلامی اگرچه در قالب جمهوری اسلامی و در کشور ایران اتفاق افتاده است، اما محصور به این چهارچوب نیست و حقیقتی است فراتر از محدوده‌های ساختاری و جغرافیایی. بنابراین آینده موفقیت‌آمیز این انقلاب هم بین حتمیت و احتمال است، یعنی از این جهت که مانند دین، پیامش فطری است و بشر را به سمت خدا می‌خواند، موفقیتش در آینده حتمی است و از این جهت که یک پایه این آینده بر دوش مردم و حضور و مشارکت مؤمنانه و آگاهانه آنهاست، دچار احتمال می‌شود.
دیدگاه اسلامی از طرفی مطمئن است که خواسته‌ تخلف‌ناپذیر الهی بر این قرار گرفته که دین اسلام بر همه ادیان و افکار غلبه یابد و از سوی دیگر می‌داند که تحقق این غلبه، نیازمند قیام و نصرت مؤمنین است. بنابراین عوامل و مؤلفه‌های تأثیرگذار و تعیین‌کننده در آینده انقلاب اسلامی، ترکیبی از عوامل الهی و انسانی و عبارتند از:
۱ـ ایمان و توکل به خدا
۲ـ نصرت الهی و تحقق حتمی وعده‌های او
۳ـ وجود رهبری و روحانیت بصیر و آگاه
۴ـ حضور و مشارکت مؤمنانه و آگاهانه ملت ایران
۵ـ کارآمدی نظام جمهوری اسلامی
در این نوشتار، بر دیدگاه¬های امام خمینی و مقام معظم رهبری درباره آینده انقلاب اسلامی، مروری خواهیم داشت.
اگر بگوییم خوش‌بین‌ترین و امیدوارترین افراد نسبت به آینده انقلاب اسلامی، امام خمینی و رهبر انقلاب هستند، گزافه نگفته‌ایم. این بزرگواران آینده‌‌ای کاملاً روشن و امیدوارکننده را برای این انقلاب پیش‌بینی می‌کنند و به گونه‌ای اطمینان‌آور از آینده انقلاب سخن می‌گویند. البته روشن است که این یک خوش‌بینی بی‌معیار و بی‌اساس نیست، بلکه بر اساس معیارها و شاخص‌هایی که این بزرگوران در نظر دارند و مطرح کرده‌اند، این خوش‌بینی محقق می‌شود و می‌توان نسبت به آن اطمینان داشت. این معیارها عبارتند از:
۱ـ توکل به خدا و امید به تحقق وعده‌های الهی
۲ـ باور به عنایت و امداد الهی و حضرت ولی عصر(عج)
۳ـ باور به معجزه‌ بودن انقلاب اسلامی و ایمان به رسالت تاریخی آن
۴ـ امید به ملت و تکیه به بیداری مزدم
۵ـ امید به آینده و داشتن اهداف متعالی
۶ـ پافشاری بر اهداف و آرمان¬های متعالی اسلام و انقلاب
۱٫ توکل به خدا و ایمان به تحقق وعده‌های الهی
امام خمینی و رهبر معظم انقلاب به این امر اعتقاد دارند که خداوند متعال نظام خلقت را مطابق اصول و اهداف و با برنامه خاصی طراحی کرده است. هیچ مؤثری در این عالم جز خداوند متعال نیست و تنها منبع قدرت اوست و لذا آنچه ما ملت ایران در گذشته به آن دست یافته‌‌ایم و آنچه در آینده به دست خواهیم آورد، همه در مرحله اول منوط به اراده و عنایت اوست، لذا همان‌گونه که با توکل و تکیه بر خدا توانستیم نظام شاهنشاهی را سرنگون و انقلاب اسلامی را پایه‌ریزی کنیم، می‌توانیم آینده مطلوبی را برای این انقلاب رقم بزنیم.
آینده همانند گذشته در ید قدرت خداست و هیچ‌کسی جز خداوند متعال نمی‌تواند مانع از حرکت ملت ایران به جلو بشود. امام در این باره خطاب به ملت ایران می‌فرمودند: «از هیچ کس نترسید الا خدا و به هیچ کس امید نبندید، الا خدای تبارک و تعالی. اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می‏دهم که این مملکت آسیب نمی‌بیند.» چون او «منبع قدرت است و منبع نور است، امید خودشان را به او ببندید و از هیچ توطئه‏ای نترسید».(۱)
رهبر معظم انقلاب نیز معتقدند که، «ما بدون قدرت و عنایت الهی هیچ‌کاره‌‌ایم. ما وسائلی هستیم در راستای تحقق اهداف الهی» که اگر عقل به خرج بدهیم، اختیار خودمان را به کار بیندازیم، وارد میدان بشویم، از ما برای حصول این هدف استفاده خواهد شد و افتخار و شرفش برای ما می‌ماند. اما اگر ما هم نباشیم: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبهُمْ وَیُحِبونَهُ».(۲) این جور نیست که بار خدا بر زمین بماند. پیش خواهد رفت. یک حرکت طبیعی، ناموس طبیعت است، ناموس تاریخ است. «سُنهَ اللهِ التِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ».(۳) با تعبیرات مختلف در جاهای مختلف قرآن آمده: «وَلَن تَجِدَ لِسُنهِ اللهِ تَبْدِیلًا». این سنت الهی است. «وَلَوْ قَاتَلَکُمُ الذِینَ کَفَرُوا لَوَلوُا الْأَدْبَارَ ثُم لَا یَجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا. سُنهَ اللهِ التِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ».(۴) «وَلَن تَجِدَ لِسُنهِ اللهِ تَبْدِیلًا». یعنی اگر شما بیائید توی میدان بر دشمنتان پیروز خواهید ش. این سنت الهی است. حالا این پیروزی ممکن است یک روزه و یک ساله نباشد، اما در نهایت قطعاً حاصل خواهد شد. شکست و انهزام در جبهه‌‌‌‌‌‌ حق معنی ندارد.»(۵)
از نظر رهبران انقلاب، آینده انقلاب اسلامی از طرف دیگر وابسته به وعده‌های الهی است. وعده‌هایی که حتمی و قطعی هستند. این اراده خداوند است که مستضعفان را بر مستکبران برتری بخشد و انقلاب اسلامی قطعاً در مسیر تحقق این وعده الهی قرار گرفته است. حضرت امام «دورنمای صدور انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش» می‌دیدند و معتقد بودند که به مدد انقلاب اسلامی «جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیک‌تر می‏کند. گویی جهان مهیا می‏شود برای طلوع‏ آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان».(۶)
۲٫ امداد الهی و عنایت ولی عصر«عج» لازمه حرکت در مسیر حق
یکی از سنت‌های الهی امداد و یاری کسانی است که در مسیر حق قدم بر می‌دارند و متحمل سختی‌هایی می‌شوند. سنت‌های الهی نیز تخلف ناپذیرند و خداوند متعال این سنت‌ها را بر تمام ادوار تاریخ بشر جاری ساخته است. از دیدگاه امام و رهبر انقلاب، «این امداد و یاری از طرف خداوند متعال بر ملت ایران جاری شده است و آنها بدین جهت که متعهد به اسلام و انقلابند، مورد عنایت پروردگار قرار ‌گرفته‌اند. امام به ملت توصیه می‌کنند که باید دلگرم بود «به اینکه خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به این کشور، این کشور نمونه است در اینکه متعهد به اسلام است. این کشوری است که دولت و ملتش، مجلس و روحانیتش همه دست به هم داده‏اند که اسلام را در اینجا و ان‌شاءالله در همه جا پیاده کنند. مطمئن باشید که خدای تبارک و تعالی عنایت دارد، و ولی عصر ـ سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء ـ عنایت به این جامعه دارد و با اتکال به خدای تبارک و تعالی و عنایت ارواح مقدسه نباید ما به خودمان هیچ خوفی راه بدهیم و خوفی هم نداریم.»(۷)
از نظر رهبر انقلاب نیز آینده انقلاب اسلامی نتیجه تلاش ما در راه اسلام و امداد الهی و حضرت ولی عصر«عج» است. «ایمان به اراده انسانی و در کنار آن، اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهی باعث می‌شود که بزرگ‌ترین مشکلات به آسانی حل شوند. با این دید، من نسبت به آینده‌ انقلاب و کشور و نظام خوشبینم… «اِنَّهُ سَمِیعٌ مُّجِیب». خدای متعال یقیناً از بندگانی که در راه او حرکت می‌کنند و با اخلاص گام برمی‌دارند، حمایت خواهد کرد. من در این موضوع هیچ تردیدی ندارم. البته تضرع و ابتهال به پروردگار را هم نباید فراموش کنیم.»(۸)
۳٫ باور به معجزه‌ بودن انقلاب اسلامی و ایمان به رسالت تاریخی آن
اعتقاد امام و رهبری بر این است که انقلاب اسلامی یک معجزه الهی است و سهم اراده الهی در وقوع آن بسیار پررنگ است. حضرت امام می‌فرمایند: «به عقیده من [بیداری ملت ایران] به دست خدا پیدا شده است و بشر نمی‏تواند این طور کاری را بکند».(۹) چون، «یک همچو قیامی سابقه ندارد در تاریخ… این یک مسئله‏ای نیست که دست بشر بتواند این طور مردم را با هم مجتمع کند و همه قشرها با هم به یک راه بروند. این یک دست غیبی الهی است که باید ما به آن امیدوار باشیم و من امید دارم به اینکه این اجتماع که مثل سیل راه افتاده است، هر چه را که در مقابلش هست… بکند و از بین ببرد.»(۱۰)
ایشان همچنین در مصاحبه با ریچارد کاتم اشاره می‌کنند که این انقلاب «یک نظر الهی» است و «قدرتی ما فوق طبیعت در این قضیه و راهنمای این امر» است.(۱۱) به تعبیر ایشان تغییری که در ملت ایران ایجاد شد و انقلاب را پدید آورد، نشانه دست خدا بود که «از متن ملت جوشید.» و به همین دلیل «امیدبخش است.»(۱۲)
این تحول روحی که در ملت ایران ایجاد شد از نظر حضرت امام یک کار الهی و فوق بشری است، زیرا، «اوست که قلوب را متحول و بصیرت‌ها را روشن و حالات انسان را متحول می‏کند.» ایشان معتقدند ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی از جانب خداوند متعالی مورد «تقلیب قلوب» قرار گرفت به گونه‌ای که باعث شد قلب‌های آنها «از آمال دنیوی و از چیزهایی که در طبیعت است بریده و به حق تعالی پیوسته بشود. بصیرت‌ها روشن بشود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند… این قلب‌هایی که قبل از انقلاب توجه به دنیا داشت، توجه به آمال دنیوی داشت و به غیب کمتر توجه داشت به غیب و از غیب کمتر جلوه‏ای در او حاصل می‏شد، ما امروز می‏بینیم که این جلوه‏ها حاصل شده‌اند و این شوق و شعف‌ها به لقاءالله برای آنها حاصل شده است و دست عنایت خدای تبارک و تعالی به سر این ملت کشیده شده و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علائم ظهور بقیه الله ارواحنا فداه است.»(۱۳)
نظام اسلامی هم که محصول این انقلاب معجزه‌آسا بود، از نظر امام و رهبری یک محصول عادی و صرفاً سیاسی نیست، بلکه به عقیده آیت‌الله خامنه‌‌ای، «نظام ما کلمه و شجره‌ طیبه‌ای است که « أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(۱۴) و همچنین راهی که ملت ایران در چهارچوب این انقلاب می‌پیماید، «یک راه دنیوی نیست؛ بلکه راه آرمان‌های الهی و تداوم خط انبیاست».(۱۵)
راه این انقلاب راه اسلام است و آینده آن آینده اسلام، به همین دلیل ایشان از مردم ایران می‌خواهند که اولاً کار خود را تمام شده تلقی نکنند و ثانیاً تنها به فکر خود و کشور خود نباشند. چنانکه حضرت امام به بسیجیان گوشزد می‌کنند که بایستی «در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است؛ زیرا بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هسته‌های مقاومت را در تمام جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد… شما باید بدانید کارتان به پایان نرسیده است.»(۱۶) چون این انقلاب «یک حرکت تمام شده نیست. حالا یک گوشه‌‌‌‌‌‌‌ از لشکر آن من و شمائیم.
«وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ »؛ لشکر او زمین و آسمان نمی‌شناسد؛ «وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(انبیا/۷)؛ خدا عزیز است ـ عزیز یعنی غالب لایغلب، یعنی بی‌‌‌‌‌‌‌نیاز از همه ـ من و شما هم حالا یک گوشه‌‌‌‌‌‌‌ای از کار را در دست می¬گیریم. این حرکت عظیمی که با انقلاب اسلامی شروع شد، یک حرکت تمام شده نیست؛ مطلقا تمام شده نیست، آن حرکت ادامه دارد.»(۱۷) و لازمه این تفکر این است که «ما فقط به فکر خودمان و زمان حال نباید باشیم. ما باید به فکر آینده کشور باشیم؛ برای اینکه اسلام است، آینده اسلام باید محفوظ بماند. آینده کشور باید محفوظ بماند.»(۱۸)
۴٫ امید به اراده ملت و تکیه به بیداری آنها
روشن است هر نظامی که بخواهد اهداف خود را در آینده دنبال کند، نیازمند همراهی ملت و مردمش خواهد بود. انقلاب اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. چنانچه اصل این انقلاب نیز توسط مردم و ملت ایران به‌ وقوع پیوست. علاوه بر اینکه ایمان و اعتمادی که امام خمینی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مردم دارند، فوق تصور است. البته این ایمان و اعتقاد از دو جهت حاصل شده است. جهت اول اینکه از نظر این بزرگواران دست خدا پشت سر این مردم قرار گرفته است و این نیروست که آنها را به پیش می‌برد. دوم اینکه پایه اصلی هر تحولی مردم هستند و تا مردم به اهداف و آرمان‌ها دل ندهند، پیش رفتن و آینده‌داری بی‌معنی است.
از نظر ایشان این مردم به آرمان‌ها دلبسته‌اند و نمی‌توانند درختی را که با خون خودشان آبیاری کرده‌اند، بخشکانند. به تعبیر حضرت امام در مناسبت واقعه ۱۷ شهریور: «ملتی که پانزدهم خرداد و هفدهم شهریور و ایام دیگر را پشت سر نهاده است و چون سیلی خروشان موانع را هر چه بزرگ باشد از سر راه خود برداشته و درهم پیچیده است، نمی‏شود این دریای متلاطم را از خروشیدن و به پیش رفتن باز داشت».(۱۹)
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز امید و ایمان زیادی به مردم و بیداری آنها دارند، تا جایی که می‌فرمایند همراهی و بیداری ملت من را به جایی رسانده است که «نسبت به آینده هیچ تردید و نگرانی‌ای ندارم».(۲۰) و معتقدند ملت ما به فضل پروردگار خواهد توانست حیات طیبه اسلامی را که دنیا و آخرت و ماده و معنا و علم و عبادت و رفاه در آن جمع شده است، به وجود آورد. اگر توانستیم چنین جامعه و نظامی را تشکیل بدهیم، آن روز شکست واقعی را برای دشمنان جهانی اسلام ایجاد کرده‌ایم. در یک موازنه‌ حقیقی و با توجه به معیارهای الهی و واقعی، شما از همه دشمنانتان قوی‌ترید. قدرت واقعی عبارت است از قدرت ملتی که اولاً آگاه باشد پیرامون او چه می‌گذرد، ثانیاً به حق و راه خود ایمان داشته باشد، ثالثاً تصمیم بگیرد که این راه را ادامه دهد. اگر ملتی این سه خصوصیت را داشت، هیچ قدرتی در دنیا از او قوی‌تر نیست.»(۲۱)
۵٫ امید به آینده و داشتن اهداف متعالی
نفس امید به آینده و در نظر داشتن اهداف متعالی و بلند، انسان را به جلو و ساختن آینده سوق می‌دهد. این منظر نیز از چشم امام و رهبری دور نمانده است. یک جستجوی ساده در بیانات ایشان نشان می‌دهد که امید به آینده، خوش‌بینی و حتی اطمینان نسبت به آینده مطلوب انقلاب اسلامی به تعداد بسیار زیاد مطرح شده است و شاید بتوان گفت امید‌وا‌ر‌سازی مردم نسبت به آینده، در اعتقاد ایشان از برترین فرایض است. چنانکه از نظر حضرت امام بهترین خدمت قشر فرهنگی و فرهنگ‌ساز کشور به این انقلاب این است که «این ملتی را که ایستاده در مقابل شرق و غرب و نمی‏خواهد تحت نظام شرق یا نظام غرب باشد، امید به آنها بدهند که می‏توانید تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشید… با هم امید در ملت ایجاد کنند، اطمینان در ملت ایجاد کنند، استقلال روحی در ملت ایجاد کنند…. اگر این اطمینان را در ملت ایجاد کنند، ما تا آخر پیروز هستیم…. باید این ملت را امیدوار کرد و باید مطمئن کرد ملت را.»(۲۲) البته «در میان مردم ما، امید به آینده وجود دارد. دل‌ها، آینده را روشن می‌بیند… این احساس مردم ماست و احساس بجایی هم هست و باید هم مردم امیدوار باشند.»(۲۳)
آیت‌الله خامنه‌ای نیز بارها فرموده‌اند که نسبت به آینده انقلاب و حتی آینده بشریت خوش‌بین هستند. از جمله ایشان می‌فرمایند، «من آینده را بحمدالله آینده روشنی می‌بینم و امیدهای زیادی را مشاهده می‌کنم و دشمن را نگران و حتی مأیوس احساس می‌کنم. می‌بینم که دوستان آگاه ما در سطح جهان، مسائل را خوب درک می‌کنند و در داخل جامعه‌ خودمان، افراد مطلع و آگاه، نسبت به آینده نظام جمهوری اسلامی، بسیار خوش‌بین و خوشحال و امیدوار هستند.»(۲۴)
۶٫ پافشاری بر اهداف و آرمان¬های متعالی اسلام و انقلاب
یکی دیگر از شاخصه‌های آینده‌داری انقلاب اسلامی، برنگشتن از اهداف و آرمان‌های متعالی اسلام و انقلاب اسلامی توسط ملت ایران است، زیرا به فرموده رهبری «بزرگ‌ترین خطر این نیست که ما از رفتن باز بمانیم، یا خسته شویم. بزرگ‌ترین خطر این است که چشم‌انداز ترسیم شده و هدف‌های تعریف‌شده را گم کنیم و نبینیم.»(۲۵) انقلاب و نظام اسلامی «با ایمان‌ها، با همت‌های بلند، با مطرح شدن آرمان‌ها و با اهمیت دادن و زنده نگهد‌اشتن شعارها به وجود می‌آید و حفظ می‌شود و پیش می‌رود.» و «اگر در جامعه اسلامی آن حالت آرمان‌خواهی از بین برود یا ضعیف شود» و یا «شعارها را کمرنگ کردن؛ اصول اسلام و انقلاب را مورد بی‌اعتنایی قرار دادن و همه چیز را با محاسبات مادی مطرح کردن و فهمیدن» جامعه را به سمت انحطاط پیش‌خواهد برد.(۲۶)
به بیان رهبری روزی که جمهوری اسلامی «حاضر به چشم‌پوشی از آرمان‌های انقلابی و جهانی و فراموشی از پیام جهانی انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همه‌ امیدها خواهد بود و خدا چنین روزی را ان‌شاءالله هرگز نخواهد آورد. بی‌شک ملت ایران برای دفاع از اسلام عزیز و استقلال ملی آماده است که همه چیز خود را فدا کند.»(۲۷) «ملت ایران بیدار است. دل‌های پر از ایمان این ملت، به یکدیگر متصل و مرتبط است. ملت ایران دارای آرمان‌ها و هدف‌های بلند است.»(۲۸)
******
در مجموع باید گفت از دیدگاه امام و رهبری آینده، آینده انقلاب اسلامی است. یعنی عظمت انقلاب اسلامی و بنیادی بودن تغییر در چهارچوب انقلاب اسلامی به میزانی است که نه تنها نباید نسبت به آینده انقلاب اسلامی نگرانی داشت، بلکه می‌توان گفت آینده بسیاری از امور دیگر به آینده انقلاب اسلامی گره خورده است. از نظر آیت‌الله خامنه‌ای انقلاب اسلامی آغازگر عصری است که همه چیز را تحت‌الشعاع خواهد داد و به تعبیر دیگر دنیا در زمین بازی‌ای که انقلاب اسلامی و امام خمینی ایجاد کرده‌اند بازی خواهد کرد. به‌طور کلی، «وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز می‌شود، هیچ‌کسی نمی‌تواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشته تاریخ بشر هم همین‌ طور بوده است. هیچ‌کسی ممکن نیست خود را از تأثیرات دورانی که با پایه‌های محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما می‌خواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملت‌ها و دولت‌های سطح زمین، تحت‌تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتی نقشه‌ سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت‌کنندگان قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید».(۲۹)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۱۴۹٫
۲ـ مائده، ۵۴٫
۳ـ فتح، ۲۳٫
۴ـ فتح، ۲۲ و ۲۳٫
۵ـ حدیث ولایت، بیانات در دیدار اعضای هیئت دولت ۱۸/۰۶/۱۳۸۸٫
۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۴۸۱٫
۷ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص۴۶۴٫
۸ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۹/۰۳/۱۳۶۸٫
۹ـ همان، ج‏۴، ص ۷۰٫
۱۰ـ همان، ج‏۴، ص ۶۲٫
۱۱ـ همان، ج‏۵، ص ۲۸۷٫
۱۲ـ همان، ج‏۴، ص ۲۵۷٫
۱۳ـ همان، ج‏۱۶، ص ۱۳۰، ۱۲۹٫
۱۴ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۶۸٫
۱۵ـ همان، دیدار مسئولین ۲۱/۰۳/۱۳۶۸٫
۱۶ـ صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۹۵٫
۱۷ـ حدیث ولایت، دیدار شعرا، ۱۴/۰۶/۱۳۸۸٫
۱۸ـ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۴۳۴٫
۱۹ـ همان، ص، ۱۹۴
۲۰ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۶۸
۲۱ـ همان، خطبه‌های نماز جمعه‌ ۲۳/۰۴/۱۳۶۸
۲۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۵۳۷٫
۲۳ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۰/۱۲/۱۳۶۸٫
۲۴ـ همان، دیدار کارگران ۰۵/۰۴/۱۳۶۸٫
۲۵ـ همان، دیدار جهادگران، ۲۰/۰۳/۱۳۶۸٫
۲۶ـ همان، دیدار با فرماندهان بسیج ۲۲/۰۴/۱۳۷۱٫
۲۷ـ همان، پیام به ملت ۲۳/۰۴/۱۳۶۸٫
۲۸ـ همان، دیدار پرسنل نیروی هوایی ۱۸/۱۱/۱۳۸۰٫
۲۹ـ همان، سخنرانی در مراسم اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی«ره» ۱۴/۰۳/۱۳۶۹٫

سوتیترها:

۱٫
اگر بگوییم خوش‌بین‌ترین و امیدوارترین افراد نسبت به آینده انقلاب اسلامی، امام خمینی و رهبر انقلاب هستند، گزافه نگفته‌ایم. این بزرگواران آینده‌‌ای کاملاً روشن و امیدوارکننده را برای این انقلاب پیش‌بینی می‌کنند و به گونه‌ای اطمینان‌آور از آینده انقلاب سخن می‌گویند. البته روشن است که این یک خوش‌بینی بی‌معیار و بی‌اساس نیست، بلکه بر اساس معیارها و شاخص‌هایی که این بزرگوران در نظر دارند و مطرح کرده‌اند، این خوش‌بینی محقق می‌شود و می‌توان نسبت به آن اطمینان داشت.

۲٫

اعتقاد امام و رهبری بر این است که انقلاب اسلامی یک معجزه الهی است و سهم اراده الهی در وقوع آن بسیار پررنگ است. حضرت امام می‌فرمایند: «به عقیده من [بیداری ملت ایران] به دست خدا پیدا شده است و بشر نمی‏تواند این طور کاری را بکند.»

۳٫

نقشه‌ سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت‌کنندگان قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید.

19آگوست/18

حوزه علمیه مهد انقلاب

گرچه حوزه‌ها در طول تاریخ همواره رویکرد انقلابی داشته و همواره بر اساس مولفه‌های انقلابی رفتار کرده‌اند، لکن در حقیقت، برای رویکرد انقلابی حوزه علمیه قم می‌توان ویژگی متمایزی را قائل شد. بدین صورت که چون رهبران عمده انقلاب اسلامی، بلکه طلاب حوزه علمیّه قم از این حوزه برخاسته و عهده‌دار رهبری مردم در مبارزه با رژیم پهلوی بودند و علاوه بر زمان حدوث انقلاب در مبارزه با رژیم شاه، در استمرار نظام اسلامی (مثل دوران جنگ تحمیلی) هم در زمره اساسی‌ترین ارکان انقلاب بودند؛ لذا این حوزه را می‌توان مهد و خاستگاه انقلاب اسلامی به شمار آورد.
امری که موجب شده است حوزه علمیه به‌ مهد و خاستگاه انقلاب اسلامی تبدیل شود، دو ویژگی «فراگیر بودن و تأثیر گذاری» حرکت روحانیت در انقلاب اسلامی است. بر این اساس گرچه افراد، نهادها و گروه‌های دیگری هم در فرایند انقلاب نقش و سهم داشتند، لکن آنچه سهم حوزه علمیه را از دیگر نهادها متمایز می‌کند این است که از یک سو جوشش انقلاب به امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب مستند بود و از سوی دیگر، طلاب حوزه به عنوان افرادی که در همه نقاط جامعه حضور و تأثیر داشتند، دیدگاه‌های امام خمینی را ترویج و تبلیغ کرده و هدایت جوامع کوچک را حتی در دورترین نقاط کشور در قالب اعتراضات و راه‌پیمایی‌هایی بزرگ و کوچک به عهده داشتند. این در حالی است که اگر انقلاب به حرکت‌هائی دانشجوئی محدود می‌شد، به خاطر فقدان ارتباط وثیق دانشگاه و دانشجویان با توده مردم، انقلاب، رویکرد فراگیر و موثر نمی‌یافت و مبارزه با رژیم شاه به محیط‌های نخبگانی و علمی محدود می‌شد و به پیروزی منجر نمی‌شد.
«حوزه علمیه قم از دو بخش «مرجعیت و طلاب» تشکیل شده است. امام‌‌‌ به عنوان بخش مرجعیت، اعلامیه می‌دادند و سخنرانی می‌کردند؛ اما ‌بخشی که سخنان و دیدگاه‌های امام را به عمق جامعه و تا دور دست‌ترین مناطق می‌رساند، طلاب بودند.اگر حوزه علمیه قم نبود، حرکت امام شاید به موفقیت نمی‌رسید و این، نشان‌دهنده نقش حوزه علمیه قم در شکل ‌گیری و استمرار انقلاب اسلامی است.»(۱)
بر این اساس در خصوص رابطه حوزه و انقلاب و تلازم استمرار انقلاب اسلامی با انقلابی ماندن حوزه علمیه باید به این نکته اشاره کرد که چون:
۱ ـ انقلاب، اسلامی است و مرکز تولید تفکر اصیل اسلامی، حوزه است؛
۲ ـ مرجعیت فکری انقلاب و انقلابیون روحانیت است و نه دانشگاه و…؛
۳ ـ انقلاب اسلامی، فرزند حوزه است و حوزه باید از این فرزند در برابر آسیب‌ها حفاظت کند؛
۴ ـ بقای انقلاب اسلامی به صدور انقلاب و جهانی‌‌سازی آن است و تولید فکر جهانی‌‌سازی انقلاب به عهده روحانیت است؛
لذا دشمنان به فراست به این نکته توجه کرده و جدا کردن حوزویان از انقلاب و تفکیک ساختاری نهاد حوزه از نظام اسلامی را در نظر گرفته و از طریق تبدیل حوزه به نهادی غیرانقلابی یا بی‌تفاوت نسبت به انقلاب، تضمین بقای انقلابی بودن نظام اسلامی و انحراف از غایات و اهداف اصیل خویش، را وجهه اهتمام خویش قرار داده‌اند:
«با توجه به نقش ممتاز و بی‌‌بدیل حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی، اکنون انگیزه‌ها و طرح‌هایی برای «انقلاب ‌زدایی» از حوزه علمیه وجود دارند. اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» باقی بماند، زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.»(۲)
بدیهی است این خطر، مقتضی تدابیر و راهکارهایی است تا بتوان با حفظ روابط وثیق میان نهاد حوزه علمیه و نظام، و با حفظ روحیه انقلابی اساتید و طلاب حوزه، ضمن برحذر داشتن خطر انحراف حوزه از انقلاب و به دور ماندن التقاط از سیاست‌های نظام و رفتارهای دینی کارگزاران، نقشه راه استمرار انقلاب جهت وصول به تمدنی بزرگ و آرمانی را تهیه کرده و هدایت نخبگان و توده مردم را بر عهده داشته باشند:
«باید با فکر و تدبیر و برنامه‌ریزی حکمت‌آمیز با این خطر مقابله شود تا حوزه علمیه قم همواره یک حوزه انقلابی و مهد انقلاب باقی بماند و بینش و حرکت انقلابی در آن توسعه یابد.»(۳)

پی‌نوشت:
۱٫حضرتآیه الله خامنه‌ای، در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، ۲۵/۱۲/۱۳۹۴
۲٫حضرت آیه الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، ۲۵/۱۲/۱۳۹۴
۳٫همان

سوتیترها:

۱٫
گرچه افراد، نهادها و گروه‌های دیگری هم در فرایند انقلاب نقش و سهم داشتند، لکن آنچه سهم حوزه علمیه را از دیگر نهادها متمایز می‌کند این است که از یک سو جوشش انقلاب به امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب مستند بود و از سوی دیگر، طلاب حوزه به عنوان افرادی که در همه نقاط جامعه حضور و تأثیر داشتند، دیدگاه‌های امام خمینی را ترویج و تبلیغ کرده و هدایت جوامع کوچک را حتی در دورترین نقاط کشور در قالب اعتراضات و راه‌پیمایی‌هایی بزرگ و کوچک به عهده داشتند.

۲٫
با توجه به نقش ممتاز و بی‌‌بدیل حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی، اکنون انگیزه‌ها و طرح‌هایی برای «انقلاب ‌زدایی» از حوزه علمیه وجود دارند. اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» باقی بماند، زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.

19آگوست/18

پیروزی حق بر باطل در آینه وحی

درآمد:
تقابل بین حق و باطل تقابل همیشگی است. گاه باطل همانند کف روی آب جولان می‌دهد، ولی حق همیشه پیروز است.
در این مقاله پس از مفهوم شناسی، روش‌های شناخت حق و باطل و مهم‌ترین مصادیق باطل را یادآور شده‌ و به این نتیجه رسیده‌ایم که از دیدگاه قرآن، پیروزی حق بر باطل از سنت‌های قطعی الهی است.

مفهوم شناسی
حق، نقیض باطل و به معناى وجوب و ثبوت(۱) مطابقت و موافقت، ایجاد چیزى بر اساس حکمت، اعتقاد به چیزى آن‏ گونه که هست، فعل و سخنِ به اندازه و به‌موقع است.(۲)
باطل در برابر حق، به معنای پوچ و بى‏محتوا،(۳) فاقدثبات،(۴) ضایع، نیست و هدر شدن است.(۵)
باطل و هم‌خانواده‏هاى آن ۳۶ بار و حق با مشتقاتش ۲۸۷ بار در قرآن به کار رفته است.(۶) بیشتر استعمال‌هاى باطل در قرآن در برابر حق است.

درآمیختگی حق و باطل
اگر باطل واضح و روشن باشد، غالب افراد به سراغ آن نمی‌روند از این رو، باطل‌گرایان حق را با باطل در هم می‌آمیزند تا امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. به دیگر سخن، باطل آبروى خود را از حق و دروغ نیروى خود را از راستى مى‏گیرد.(۷) اهل باطل براى جلوه دادن باطلِ‌خود، آن را با حق در می‌آمیزند، لباس حق بر آن مى‏پوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه مى‏دهند.
با نگاهی به تاریخ در می‌یابیم که روش یاد شده، راهکار همیشگی باطل‌گرایان در طول تاریخ بوده است. قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل مى‏کند که سخن و رسالت پیامبران الهى را باطل مى‏شمردند (۸) و با استناد به این اتهام، خود را موظف به مواجهه با آن مى‏دانستند.
قوم کافر نوح، می‌گفتند نوح بر خدا افترا می‌بندد و پیروى از وى را موجب خسران مى‏شمردند.(۹) فرعون با ادعای ادعاى خیرخواهى و ارشاد به نبرد با حقیقت موسوی پرداخت و دستوری که مبنی بر کشتن موسی و مبارزه با آزادی خواهان داده بود را حق طلبی می‌شمرد (۱۰) و می گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم، و شما را جز به راه صحیح (و حقیقت) راهنمایى نمى‏کنم!.(۱۱)
گروهى از یهودیان و مسیحیان در مقابله با دعوت فراگیر رسول اکرم(ص) به باطل روی آوردند و حضرت ابراهیم(ع) را پیرو آیین خود ‏شمردند تا هم در سلک اطاعت پیامبر اسلام(ص) درنیایند و هم براى خود اصالت و حقانیتى را تدارک کنند.(۱۲) آنان در واکنش به دعوت اسلام، بهترین چاره را آمیختن حق به باطل و کتمان حق دانستند. خداوند نیز آنان را از این عمل منع و نکوهش کرد (۱۳)
به نقل از امام حسن عسکرى(ع) این آیه درباره یهودیانى است که با پذیرش اصل نبوت پیامبر اکرم(ص) و جانشینى على(ع) بر این باور بودند که این رخداد ۵۰۰ سال دیگر اتفاق خواهد افتاد، بنابراین حق و باطل را با هم آمیختند.(۱۴) یا نبوت حضرت محمد(ص) را درباره دیگران مى‏پذیرفتند؛ ولى در مورد خویش چنین باورى نداشتند.(۱۵)
یکی از روش‌های یهودیان و همه باطل‌گرایان در طول تاریخ آمیختن حق با باطل است.
این روش امروزه نیز ادامه دارد. به عنوان نمونه آنان با استفاده از حربه حقوق بشر که سخن حقی است، به نبرد با حقوق واقعی بشریت بشر و به نام مبارزه با تروریسم به جنگ آزادیخواهان جهان می‌روند.
به نام پیشگیری از آزار جنسی کودکان، آنان را به سوی جهنم شهوات سوق می‌دهند و… .
راه نفوذ باطل همواره پوشیدن لباس حق است،(۱۶) چنان که امیرمؤمنان، امام على(ع) شعار« لا حُکمَ إِلاَّ للهِ، » را جمله حقى دانستند که خوارج از آن اراده باطل مى‏کردند(۱۷) و در سخن دیگرى علت گرایش انسان‌ها به باطل را آمیختگى آن با حق شمردند.(۱۸) از نگاه قرآن کریم هم کتمان حق، جرم و گناه و در هم آمیختن حق و باطل از نظر نتیجه با کتمان حق یکسان است.(۱۹)

شناخت حق و باطل
برای آنکه در ورطه باطل گرفتار نشویم، باید ابتدا حق و باطل را بشناسیم. در پی شناخت حق و باطل، اهل آن دو نیز شناخته می‌شوند.
در جریان جنگ جمل یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) سخت در تردید قرار گرفته بود. زیرا در یک طرف حضرت علی(ع) و شخصیت‌های بزرگ اسلامی و از سوی دیگر عایشه همسر پیامبر را می‌دید که قرآن درباره همسران آن حضرت می‌فرماید: همسران پیامبر مادران امّتند.(۲۰) او در رکاب عایشه، طلحه و زبیر را می‌دید که از پیشتازان اسلام بودند. (۲۱)
از این رو خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: «آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟» امام علی(ع) در جواب سخنی گفت که از نگاه دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده مصری، بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این عظمت شنیده نشده است(۲۲) او فرمود: تو اشتباه می‌کنی!حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی‌شود شناخت. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی.» (۲۳)

گستره حق و باطل باطل:
گستره حق و باطل را می‌توان در سه دسته کلی افکار، گفتار و رفتار تقسیم بندی کرد.

۱ـ اندیشه حق و باطل
مهم‌ترین ویژگی انسان که او را از حیوان متمایز می‌سازد، اندیشه ورزی اوست. صاحبِ اندیشه حق و درست، می‌تواند از مقام فرشتگان نیز بالاتر برود و به قاب قوسین برسد و در مقابل صاحبان اندیشه‌ها و باورهای باطل از حیوانات نیز پست تر خواهند بود.
اسلام برای شناخت اندیشه حق، معیارهایی دارد که عقل سلیم، قرآن کریم، آموزه‌های اسلام و…. از جمله آن معیارها هستند. به عنوان نمونه قرآن کتاب حق است(۲۴) چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است.(۲۵)
در مقابل، کسانی که با عقل سلیم، اسلام، قرآن، حقایق نبوی و آموزه‌های الهی مخالفت کنند، اندیشه باطل دارند و گمان زده هستند.(۲۶) پوچى و بطلان، مترادف واقعیت نداشتن، و حق بودن به معناى برخوردار بودن از واقعیت و وجود است.(۲۷) حق رونوشت امر واقع است(۲۸) یا هر اندیشه غیر منطبق با واقع(۲۹) باطل است.

۲ـ گفتارحق و باطل:
یکی از مهم‌ترین مصادیق باطلی که بسیاری از مردم با آن مواجه هستند، سخنان باطل و بیهوده‌گویی است. خداوند می فرماید: و بعضى از مردم سخنان بیهوده را مى‏خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهى را به استهزا گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده است.» (۳۰)
«سخنان بیهوده» عام است و شامل همه سخنان باطل می‌شود و برخی از مصادیق آن عبارتند از: سخنان باطلى که براى بازداشتن مردم از سخن حق مطرح مى‏شود،(۳۱) سخنان و داستان‌هاى بى‏اساس،(۳۲) هر سخنى که انسان را از اهداف اصلى(۳۳) و خداوند(۳۴) منصرف کند مانند کفر و شرک،(۳۵) طعن و به مسخره گرفتن آیات الهى که روش ابوجهل و پیروانش بود.(۳۶)
برابر روایات معصومان، یکی دیگر از مهم‌ترین مصادیق سخن بیهوده «لهوالحدیث» خوانندگی مبتذل است. از امام باقر نقل شده که : غنا از جمله گناهانى است که خداوند- عزوجل- براى آن وعده آتش داده است و این آیه را تلاوت کرد: «و من النّاس…».(۳۷)
خداوند در آیه ۳۰ سوره حج از مردم می‌خواهد از پلیدی‌های بت‌ها و سخن باطل پرهیز کنند: از پلیدی‌هاى بت‌ها اجتناب کنید و از سخن باطل بپرهیزید. (۳۸) در روایات بسیارى«قول الزور» به غنا تفسیر شده است.(۳۹)

۳ـ رفتار حق و باطل
همان گونه که گذشت، آنچه از جانب خدا باشد، حق و مقابل آن باطل است. در این نگاه حق مصادیق فراوانی دارد که اسلام، قرآن، وحی، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و… از جمله آنهاست. به عنوان نمونه حق در آیه «قُل جاءَ الحَقُّ وما یُبدِئُ البـطِـلُ وما یُعید؛(۴۰) قرآن و اسلام است.(۴۱)
از آنجا که یادآوری همه مصادیق حق و باطلی که قرآن کریم به آن اشاره فرموده، از حوزه این مقاله کوتاه خارج است، در ادامه به برخی از مصادیق مهم رفتار باطل اشاره می‌کنیم:

۱ـ بت‏پرستى‏
یکی از مصادیق اصلی باطل، بت پرستی است، چنانکه حضرت موسى(ع) با اشاره به بت‌پرستان به بنى اسرائیل فرمود: «این جمعیت بت‏پرست کارشان به هلاکت مى‏انجامد و عملشان باطل است (۴۲) یعنى هم عملشان بیهوده و رنج‌هایشان بى‏نتیجه است و هم سرانجام یک قوم بت‏پرست و مشرک به هلاکت و نابودى مى‏انجامد، زیرا «متبر» از ماده «تبار» به معنى هلاکت است.(۴۳)
نقطه مقابل بت‌پرستی، خداپرستی و سرسپردن به درگاه ربوبی و مبارزه با همه مظاهر شرک و کفر است. روشن است که مقصود از بت‌پرستی، تنها پرستش بت‌های سنگی و چوبینی نیست که در زمان جاهلیت در عربستان برخی آنها را می‌پرستیدند.
به فرموده امام خمینی، کسی نباید خیال کند که اصلاً در زمان معاصر، بت و بت‌پرستی وجود ندارد. راستی کدام انسان عاقلی است که بت‌پرستی جدید و مدرن را در شکل‌ها و افسون‌ها و ترفندهای ویژه خود نشناخته باشد و از سلطه‌ای که بت‌خانه‌هایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کرده‌اند، خبر نداشته باشد.(۴۴)

۲ـ ستمگری و تجاوز
یکی دیگر از مصادیق باطل و ناحق تجاوزگرى است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: بگو: همانا پروردگارم زشت‌کاری‌ها را چه آشکار آنها و چه پنهان و گناهکارى و ستم و سرکشى به ناحق را حرام کرده است.» (۴۵)
مفهوم «بغى» که در آیه از آن یاد شده، غالبا با مفهوم ظلم و ستم مساوى است.(۴۶)
لازم به ذکر است که تجاوز و تعدی مصادیق فراوانی دارد و به فرموده امام خمینی: «… هر فرد، مى‏شود که مستکبر باشد و مى‏شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دست‌هاى خودم، ولو چهار نفر باشند، تعدى و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم، بنده خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف… اگر شما کسانى را که زیر دستتان هستند، ضعیف شمردید و به آنها خداى نخواسته تعدى کردید… شما هم مستکبر مى‏شوید و آن زیردست‌ها مستضعف.»(۴۷)

۳ـ حرام‏خوارى‏
یکی دیگر از مصادیق باطلی که قرآن کریم(۴۸) به ناروا و باطل بودن آن تصریح کرده، کسب حرام است. خداوند می‌فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتى با رضایت شما انجام گیرد.» (۴۹)
«باطل» در مقابل «حق» است و هر چیزى را که ناحق و بی‌هدف و بی‌پایه باشد در برمى‏گیرد. در آیات دیگرى از قرآن نیز، این موضوع تاکید شده، مثلا به هنگام نکوهش از قوم یهود و ذکر اعمال زشت آنها مى‏فرماید: «وَ أَکلِهِم أَموالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ؛(۵۰) آنها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف مى‏کردند.»(۵۱)
۴ـ رشوه‏
یکی دیگر از بلاهای خانمان سوز و خراب کننده اجتماع، رشوه است.
قرآن کریم می‌فرماید: و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که مى‏دانید (این کار، گناه است).»(۵۲)
زشتى رشوه سبب مى‏شود که این هدف شوم تحت عناوین و عبارات فریبنده انجام گیرد و رشوه‏خوار و رشوه دهنده از نامهایى مانند هدیه، تعارف، حق و حساب، حق الزحمه و انعام استفاده کنند؛ ولى روشن است که این تغییر نام‌ها به هیچ وجه تغییرى در ماهیت آن نمى‏دهد و در هر صورت پولى که از این طریق گرفته مى‏شود حرام و نامشروع است.(۵۳)
در زمان حضرت علی (ع) روزی «اشعث بن قیس» براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على(ع) به رشوه متوسل شد و به نام هدیه، شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على(ع) آورد.
حضرت برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند.آیا با این عنوان آمده‏اى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ به خدا سوگند که اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌هاى آنهاست به من بدهند که پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ظلم بگیرم، هرگز چنین نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویده‏اى در دهان ملخ براى من کم‏ارزش‏تر است. على را با نعمت‌هاى فانى و لذت‌هاى زودگذر چه کار؟»(۵۴)
در حدیث معروفى که از رسول خدا نقل شده چنین مى‏خوانیم:
«خداوند گیرنده و دهنده رشوه و آن کسی را که واسطه میان آن دو است از رحمت خود دور گرداند.»(۵۵)

۵ـ کار برای غیر خدا
از نگاه قرآن کریم، فرد با ایمان باید همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. به فرموده قرآن شعار مؤمن چنین است: «نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حیات من همه براى پروردگار جهانیان است. براى او زنده‏ام، به خاطر او مى‏میرم و در راه او هر چه دارم فدا مى‏کنم، تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست.»(۵۶)
با توجه به اصل یاد شده، اعمال نیک دلبستگان به دنیا و زیبایی‌هاى آن، باطل و بی ارزش است. خداوند می فرماید: کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به‌طور کامل به آنها مى‏دهیم و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد.
(ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت و آنچه را در دنیا (براى غیر خدا) انجام دادند، بر باد مى‏رود و آنچه را عمل مى‏کردند، باطل و بى‏اثر مى‏شود.» (۵۷)
این آیه بیان یک سنت همیشگى الهى است که اعمال مثبت و مؤثر نتایج آن از میان نمى‏رود، با این تفاوت که اگر هدف اصلى رسیدن به زندگى مادى این جهان باشد ثمره آن چیزى جز آن نخواهد بود و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد، هم در این جهان تاثیر خواهد بخشید و هم نتایج پر بارى براى جهان دیگر خواهد داشت.(۵۸)

۶ـ غلوّ در دین‏
یکی دیگر از مصادیق باطلی که سوکمندانه دامنگیر برخی از دینداران نادان می‌شود،ا فراط در دین و غلو است. گاه غلو در دین سبب مى‏شود که بسیارى از دین برگردند، زیرا فطرت پاک آنان آلودگی‌ها و خلط‌هاى غلو را نمى‏پذیرد.
آن‌گاه به همراه ردّ و انکار آن آلودگی‌ها اصل دین هم مورد رد و انکار واقع مى‏شود. نمونه این غلوها در شیعه را می‌توان در قمه زنی یافت که باعث دین‌گریزی بسیاری از افراد می‌شود. نمونه دیگر از این زیاده‌روی‌های افراطی را در اعتقادات مسیحیان می‌توان یافت؛ چنانکه خداوند می فرماید: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید و در باره خدا، غیر از حق نگویید.» (۵۹)

سرانجام باطل:
از نگاه غالب ادیان، باطل سرانجام محکوم به نابودى و پیروزى از آنِ حق است.(۶۰) قرآن کریم در آیاتى پرشمار بر نافرجامى باطل تأکید می‌کند و سرعت زوال و بى‏اثر شدن باطل را از ویژگی‌هاى ذاتى آن می‌داند.(۶۱) بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد.
تمثیل حق و باطل و سرانجام باطل در سوره رعد، به روشنى گویاى ماهیت باطل است،(۶۲) خداوند در این سوره می‌فرماید: خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد. سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کوره‏ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏کنند نیز کف‌هایى مانند آن به وجود مى‏آید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى‏زند- امّا کف‌ها به بیرون پرتاب مى‏شوند،
ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند [آب یا فلز خالص‏] در زمین مى‏ماند خداوند این چنین مثال مى‏زند.» (۶۳)
مفسّران این مثل را دربردارنده چند مثل جزئى مى‏دانند.(۶۴) نزول قرآن به باران، دل انسان‌ها به نهرها و دره‏ها و میزان بهره‏گیرى مخاطبان قرآن در حد ظرفیتشان به گنجایش دره‏ها و نهرها تشبیه شده(۶۵) و حق به آب که منبع حیات(۶۶) است تشبیه شده است.(۶۷)
از سوى دیگر تقابل بیان شده بین کف روى آب یا کف مواد مذاب و آنچه که براى انسان‌ها واقعاً سودمند است، بیانگر تقابل همیشگى حق و باطل است‏.
با آمدن سیل، آنچه حرکت مى‏کند آب است و بدون آن، کف هیچ‏گونه حرکتى ندارد؛ اما کف بر آن سوار شده، از نیروى آن استفاده مى‏کند، چنانکه در دنیا همواره باطل از نیروى حق استفاده مى‏کند و خود فاقد استقلال وجودى و وابسته به حق است.(۶۸)
باطل که برخلاف این جریان حق محور عمل مى‏کند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستى بیرون خواهد رفت.(۶۹)
در جهانى که نهایت آن برپایى نظام پاداش و جزا و تحت سیطره خداى احکم الحاکمین است، باطل قطعاً امکان کامروایى نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقه‏اى خاموش شدنى است(۷۰) و از آنجا که نظام عالم بر مبناى قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعل‌ها استوار نیست، اثر منفى هر باطلى نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت.(۷۱) چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمى‏گردد.(۷۲)
قرآن کریم تأکید دارد که ممکن است باطل به‌طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولى نیروى ماندن دائمى ندارد و سرانجام کنار مى‏رود.(۷۳) اصل پیروزى و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایى گوناگون مورد تأکید قرآن است.(۷۴)
قرآن، داستان رویارویى حق و باطل و پیروزی نهایی حق را در سرگذشت پیامبران از زوایاى گوناگون بررسى کرده که هر یک از این‏ رویارویی‌ها، بیانگر انحراف یا انحراف‌هایى خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است.
عاد و ثمود به قدرت و طغیان،(۷۵) اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادى، قوم نوح به ظلم و طغیان، دشمنان یوسف(ع) به کیدهاى پیچیده و بداندیشى و قوم فرعون به آمیزه‏اى از همه این موارد وصف شده‏اند.
در این داستان‌ها شکل‏گیرى اندیشه باطل و انحرافات، از آغاز تا فرجام تلخ آن به روشنى تعلیل و تحلیل گردیده است. داستان موسى(ع) و فرعون، که از نظر حجم و تکرار، بزرگ‏ترین داستان قرآن و بیانگر مجموعه‏اى کامل از رویارویى حق و باطل با تمامى اجزاى آن است.
هنگامی که حضرت موسی(ع) برای اثبات حقانیت خود معجزه ارائه داد، ساحران فرعونی به مقابله با حق پرداختند، ولی سرانجام مغلوب شدند و به سجده افتادند. (۷۶)
سرانجام فرعون که تجسم برترى جویى، فساد و در یک کلمه، باطل بود، در برابر حقانیت حضرت موسی(ع)، ذلیل و محو مى‏شود.(۷۷)
نمونه دیگر از تقابل حق و باطل و پیروزی حق در ماجراى جنگ بدر ترسیم شده است. اولین رویارویى رسمى اسلام و کفر در بدر رخ داد و از این‏رو، روز جدایى حق از باطل: «یَومَ الفُرقان»(۷۸) نامیده شد.(۷۹) در جریان جنگ بدر، قرآن کریم از اراده و سنت قطعى الهى از نابودى باطل خبر مى‏دهد و می‌فرماید: و خداوند مى‏خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند.
این آیات ذیل داستان جنگ بدر آمده است.»(۸۱)
در نبرد بدر مسلمانان دوست داشتند به جای جنگ، به کاروان تجاری قریش حمله کنند و اموال زیادی به چنگ آورند ولی مصلحت قطعى آنها در این بود که قدرت نظامى دشمن را درهم بکوبند تا راه براى پیروزی‌هاى بزرگ آینده هموار شود.
قرآن می‌فرماید خدا مى‏خواهد به این وسیله حق را با کلمات خود تثبیت و آئین اسلام را تقویت و ریشه کافران را قطع کند.(۸۲) بنابراین، جریان بدر یک درس بزرگ عبرت براى همه ماست. امروز که آمریکا به نبرد حق آمده است، کسی نباید به خاطر راحت‌طلبی یا علاقه به منافع مادی، از حق و استقامت رویگردان شود.
ظهور و نمود کامل پیروزی حق و نابودی باطل پس از ظهور امام مهدی (عج) صورت می‌گیرد. از این رو آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قیام حضرت مهدى تفسیر شده است. (۸۳)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ لسان‏العرب، ج ۳، ص ۲۵۵٫
۲ـ مفردات، ص ۲۴۶٫
۳ـ لسان‏العرب، ج ۱، ص ۴۳۲٫
۴ـ مفردات، ص ۱۳۰٫
۵ـ لسان العرب، ج ۱، ص ۴۳۲٫
۶ـ المعجم الاحصائى، ج ۱، ص ۳۸۱
۷ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۳، ص ۴۴۱
۸ـ روم، ۵۸
۹ـ رک: مؤمنون، ۳۸ و ۳۴
۱۰ـ غافر، ۲۹
۱۱ـ و نیز ر ک: شعراء، ۳۴- ۳۵
۱۲ـ المیزان، ج ۱، ص ۲۵۱
۱۳ـرک: بقره، ۴۲
۱۴ـ تفسیر منسوب به امام عسکرى (علیه‌السلام)، ج ۱، ص ۲۳۰٫
۱۵ـ التبیان، ج ۱، ص ۱۹۱٫
۱۶ـ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۴۷۱
۱۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۰
۱۸ـ نهج البلاغه، خطبه ۵۰
۱۹ـ تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۲۰۹
۲۰ـ احزاب، ۶
۲۱ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۶، ص۳۰۸
۲۲ـ مطهری ، همان و او از علی و بنوه ، ص ۴۰
۲۳ـ الأمالی، شیخ مفید، ص ۵
۲۴ـ اسراء، ۱۰۵۵
۲۵ـ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰
۲۶ـ رک: نجم، ۲۸
۲۷ـ الشفاء، ص ۴۷
۲۸ـ مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۵۸
۲۹ـ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۰۶٫
۳۰ـ لقمان، ۶
۳۱ـ التبیان، ج ۸، ص ۲۷۱؛ الصافى، ج ۴، ص ۱۳۹
۳۲ـ الصافى، ج ۴، ص ۱۳۵؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۴۴۸
۳۳ـ المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۰
۳۴ـ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۶۰
۳۵ـ تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۵۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۵۱
۳۶ـ مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۶٫
۳۷ـ کافى، ج ۶، ص ۴۳۱
۳۸ـ حج ، ۳۰
۳۹ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۴- ۳۵
۴۰ـ سبأ، ۴۹
۴۱ـ تفسیر ثعلبی، ج ۸ ، ص ۹۴٫
۴۲ـ اعراف، ۱۳۹
۴۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۳۳۷
۴۴ـ صحیفه امام، ج‏۲۰، ص: ۳۱۷
۴۵ـ اعراف،۳۳
۴۶ـ تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۱۵۶
۴۷ـ صحیفه امام، ج‏۷، ص: ۴۸۹
۴۸ـ رک: بقره، ۱۸۸؛ نساء ،۱۶۱؛ توبه ،۳۴ و…
۴۹ـ نساء ،۲۹
۵۰ـ نساء، ۱۶۱
۵۱ـنیزرک: بقره ، ۱۸۸؛ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۳۵۶
۵۲ـ بقره،۱۸۸
۵۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۷
۵۴ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
۵۵ـ بحار الانوار، جلد ۱۰۱ صفحه ۲۷۴
۵۶ـ رک: انعام، ۱۶۲
۵۷ـ هود،۱۵-۱۶
۵۸ـ تفسیر نمونه، ج‏۹، ص: ۴۷
۵۹ـ نساء، ۱۷۱
۶۰ـ دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۵، ص: ۲۸۶
۶۱ـ براى نمونه: ر.ک: انبیاء، ۱۸؛ بقره، ۲۶۴؛ ابراهیم، ۱۸ و…
۶۲ـ .ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۳۳۵
۶۳ـ رعد، ۱۷
۶۴ـ ر. ک: مجمع‏البیان، ج ۶، ص ۴۴۰٫
۶۵ـ مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۴۱
۶۶ـ الفرقان، ج ۱۳، ص ۲۹۷- ۲۹۸
۶۷ـ همان، ص ۲۹۸
۶۸ـ مجموعه آثارشهید مطهری، ج ۳، ص ۴۴۱٫
۶۹ـ تفسیرنمونه، ج ۱۰، ص ۱۷۰
۷۰ـ جموعه آثار، ج ۳، ص ۴۲۷٫
۷۱ـ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۶
۷۲ـ دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۵، ص: ۲۸۷
۷۳ـ جموعه آثار، ج ۳، ص ۴۲۸
۷۴ـ دائره المعارف، همان.
۷۵ـ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۵۷، ۶۲
۷۶ـ رک: اعراف، ۱۱۸، ۱۲۲
۷۷ـ همان، ج ۱، ص ۱۵۴
۷۸ـ انفال، ۴۱
۷۹ـ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۲۲- ۱۵۲۳
۸۰ـ انفال، ۸- ۷
۸۱ـ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۲۳- ۱۵۲۴
۸۲ـ انفال، ۷
۸۳ـ نور الثقلین ، ج۳،ص۲۱۲٫

سوتیترها:
۱٫
اگر باطل واضح و روشن باشد، غالب افراد به سراغ آن نمی‌روند از این رو، باطل‌گرایان حق را با باطل در هم می‌آمیزند تا امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. به دیگر سخن، باطل آبروى خود را از حق و دروغ نیروى خود را از راستى مى‏گیرد.

۲٫

به فرموده امام خمینی: «… هر فرد، مى‏شود که مستکبر باشد و مى‏شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دست‌هاى خودم، ولو چهار نفر باشند، … آنها را کوچک شمردم، بنده خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف… اگر شما کسانى را که زیر دستتان هستند، ضعیف شمردید و به آنها خداى نخواسته تعدى کردید… شما هم مستکبر مى‏شوید و آن زیردست‌ها مستضعف.»

۳٫
قرآن کریم تأکید دارد که ممکن است باطل به‌طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولى نیروى ماندن دائمى ندارد و سرانجام کنار مى‏رود. اصل پیروزى و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایى گوناگون مورد تأکید قرآن است

19آگوست/18

روابط دولت و ملت

شایسته‌سالاری از دیدگاه امام علی«ع»

« “وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحسِنُ وَ الْمُسِی‌ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ‌ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَهِ عَلَی الْإِسَاءَهِ وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه. وَاعْلَم أنَّه لیس شیءٌ بِأدعَی إلی حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعیّتِه مِنْ إحْسَانِه إلَیهم، وَ تَخْفِیفِه المَؤُونَاتِ عَلَیهِم وَتَرْکِ اسْتِکْراهِهِ إیّاهُم عَلی مَالَیسَ لَهُ قِبَلَهُم. فَلْیَکُن مِنکَ فِی ذلِکَ أمرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنَّ بِرَعیَّتِکَ، فإنَّ حُسْنُ الظَّنِّ یقطَعُ عَنْکَ نَصَباً طویلاً وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُکَ عِنْدَهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُکَ عِنْدَه»(۱)
«مبادا که نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان باشند که این خود موجب دلسردی نیکوکاران و تشویق و تجری بدکاران خواهد شد. لازم است با هریک از آنها متناسب با آنچه پذیرفته‌اند عمل کنی. باید بدانی که هیچ چیز مانند احسان و نیکوکاری و تخفیف دادن پرداخت‌ها (مالیات) و هزینه‌ها و پرهیز از تحمیل‌های بی‌مورد موجب حسن تفاهم میان دولت و ملت نخواهد بود،‌ پس باید کاری کنی که موجب اعتماد و حسن تفاهم میان دولت و ملت فراهم آید. زیرا این اعتماد و تفاهم نیکو بار سنگینی را از دوش تو برمی‌دارد و همانا نسبت به کسی بیشتر خوشبین توانی بود که با وی به خوبی عمل کنی و به کسی بیشتر بدگمان باید بود که با وی بد عمل کرده باشی.
*****
یکی از آفات بسیار خطرناک برای نظام حاکم بی‌تفاوتی در برابر نیک و بد و نیکوکار و بدکار و بی‌توجهی به ارزش‌ها و لیاقت‌هاست که این خود یکی از مصادیق ظلم و ستم و بی‌عدالتی است. در تعریف عدالت گفته شده: «اَلْعَدالَهُ اِعْطاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ» عدالت این است که حق هر کس به هر مقداری که هست داده شود».
جلال‌الدین مولوی می‌گوید:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
آثار منفی بی‌تفاوتی در برابر نیک و بد تا بدانجاست که حتی اگر در کلاس درس نمره یک دانش‌آموز از نظر استاد دیده نشود، ظلمی است که علاوه بر مسئولیت اخلاقی، آثار نامطلوبی هم بر روح دانش‌آموز دارد و تا آخر عمر با وی خواهد بود، چه رسد به مسائل بزرگ و عوامل تبعیض که انواع گوناگون دارد.
در جامعه انسا‌ن‌های متفاوتی هستند که برحسب لیاقتشان، شایسته حقوق ویژه مادی یا معنوی‌ای هستند. اگر این حقوق دیده نشوند، عقده‌های اجتماعی پدید می‌آیند و روزی این عقده‌ها سر باز می‌کنند و افراد را در برابر حکومت به واکنش و عکس‌العمل وا می‌دارند و گاه کار به جاهای خطرناک می‌کشد. این است که امیرمؤمنان«ع» که تجلی عدل، امامت و رهبری و حاکمیت است در نامه‌ای که یکی از حکام زمان خود می‌نویسد؛ هشدار می‌دهد: «استعمل العدل واحذر العف و الحیف فان العف یعود بالجلا و الحیف یدعو الی السیف»(۲): داد پیشه کن و از سختگیری و بیدادگری بپرهیز که سختگیری مردم را به ترک دیار وا می‌دارد و بیدادگری به شورش مردم می‌انجامد.
نظام اسلامی نباید به ملت فشار بیاورد. در اخذ مالیات و غیره، ضعفا را بیازارد و در دل‌های ملت عقده و کینه‌ بنشاند.
در نظام اسلامی و الهی حاکم به‌مثابه پدری مهربان برای ملت است و باید عدالت را بین فرزندانش رعایت کند و خوب و بد را متناسب با استحقاق آنان ببیند و متناسب آن با آنها رفتار کند. در چنین نظامی حتی تبهکاران در عمق وجدانشان خود را مستوجب کیفر می‌دانند و مجال اعتراض به حکم صادره به خود را نمی‌دهند.
واژه‌های «حق و عدل» بیشترین کاربرد را در منابع اسلامی از جمله «نهج‌البلاغه» دارد، به این معنا که گستره حق و عدل فراگیر کلیه ابعاد حیات انسان‌ها در شئون فردی و اجتماعی است. ظلم و ستم و نادیده گرفتن خادمان و دلسوزان موجب سرخوردگی، بِی‌انگیزگی و تضییع استعدادها و هدر رفتن ظرفیت‌های سرنوشت‌ساز می‌شود و دود آن به چشم ملت و دولت و نظام حاکم میرود.
حق و عدل
واژه‌های «حق» و «عدل» بیشترین کاربرد را در منابع اسلامی به خود اختصاص داده اند. از جمله نهج‌البلاغه که«اخ القرآن» نام گرفته و کتاب آئین زندگی در همه ابعاد زندگی، به‌ویژه بعد حکومتی و نیاز مبرم امروز ما از حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها گرفته تا مجامع قانون‌گذاری دستگاه‌های روائی و قضائی و عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و تربیتی و غیره است.
امام علی«ع» در نامه‌ای که به مالک اشتر، حاکم منصوب خود در مصر می‌نویسد، تأکید می‌ورزد که بی‌تفاوتی موجب می‌شود که کارهای مهم به دست افراد فرصت‌طلب سپرده شود و نیروهای صالح و شایسته منزوی‌گردند و نابسامانی‌ها و چالش‌های گوناگون در جامعه پدید آیند و نظام را تهدید کنند که خطر آن غیرقابل جبران باشد.
بنابراین بر دولت و مسئولان است که با گزینش دقیق افراد کارآمد و شناخت لیاقت‌ها و استعدادهای آنها مسئولیت‌های مناسب را بر عهده‌شان قرار دهند، از قبیله‌گرائی و جناح‌بازی‌ بپرهیزند و از برخورد با متخلفان و فرصت‌طلبانی که عامل اخلال در نظام اعم از امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غافل نشوند و آنان را منزوی کنند و در صورت لزوم با برخورد قانونی، آنها را سر جایشان بنشانند، زیرا مصالح دینی و ملی قابل مصالحه و داد و ستد و رفیق بازی نیست و اگر جز این عمل کننند مرتکب خیانت شده‌اند.
عوامل انحطاط
امیرمؤمنان«ع»می‌فرمایند: « یَستَدلُّ عَلی ادبار ِالدُّول بِأَربع: تَضییع الأُصول ِوَ التَمسُّک بِالفُروع وَ تَقدیم الأراذِل وَ تأخیر الاَفاضِل»؛(۳) چهار چیز نشانه و عامل انحطاط دولت‌هاست: ۱. نادیده گرفتن مسائل و اصول اساسی کشور و جامعه. ۲ـ.پرداختن به امور فرعی و جانبی که با مصالح ملی در ارتباط نیست. ۳. جلو انداختن افراد نالایق و دون‌مایه و منصب و مسئولیت دادن به آنها. ۴. حذف افراد شایسته و مفید و خدمتگذار.
هرگاه این چهار عامل دست به دست هم دهند، بی‌تردید خطرات جدی حکومت را تهدید می‌کند.
اصول و فروع کدامند؟
اصول مسائل بنیادین و راهبردی‌اند که عامه مردم در سطوح مختلف به آنها نیاز دارند و قوام دین و ملت و نظام به آنها وابسته است، از قبیل: رفاه، سلامت، اقتصاد و معیشت، مبانی دین و فرهنگ، امنیت، عدالت و آزادی در چهارچوب ارزش‌ها…
برای نظام ایران اسلامی، این اصول جنبه راهبردی دارند و جمهوری اسلامی بر اساس آنها شکل گرفته و صدها هزار شهید و جانباز به پای آن قربانی شده‌اند. اصولی که توجه مستضعفان جهان را به خود جلب کرده و خشم مستکبران و اراذل عالم را برانگیخته است. این اصول و باور به آنها نباید خدشه‌دار شوند و امور فرعی جای آنها را بگیرد. مسئولان نباید از این اصول غفلت ورزند، وگرنه همان گونه که ما امروز درباره دیگران به قضاوت نشسته‌ایم، آنان نیز باید در پیشگاه خدا و خلق باید پاسخگو باشند.
بی‌تناسب نیست مثالی بیاوریم. مسئله اشتغال، معیشت، آب، کشاورزی و بهداشت و درمان و تشکیل خانواده جوانان مسائل حیاتی‌اند. حال اگر یک مسئول با غفلت از این موارد، نیاز مناطق محروم را سینما و تئاتر معرفی کند و از نیازهای اصلی غفلت ورزد، راه را گم کرده و مشکلات اصلی‌ای را که روح و جان و تن مردم را می‌آزارد، نادیده گرفته است. معلوم می‌شود چنین مسئولی از همه امکانات برخوردار است و خبر از بی‌خانمانی، بی‌آبی و فقر و بیکاری ندارد که نقطه‌نظر اصلی او سینما وتئاتر و فیلم و کودک و نوجوان است که در این اوضاع بحرانی ده‌ها میلیارد تومان هزینه دارد و برای مردم نان و آب نمی‌شود. این یکی از مصادیق بارز غفلت از اصول و پرداختن به فروع است که بسیاری گرفتار آنند.
نکته دیگر فرمایش امام علی«ع» در چهار عنوان یاد شده روایت فوق، به کار گماردن دون‌مایه‌ها و ناکارآمدها و منصب و مقام دادن به افراد بی‌کفایت و مجال ندادن به کارشناسان مجرب و خدوم در کار دولت است که عامل انحطاط یک حکومت می‌باشد. نمونه‌های این موارد را نیز بدبختانه شاهدیم که خط‌بازی و جریان‌باوری و سیاسی‌کاری نمونه آن است. هر دولتی که سر کار می‌آید به تصفیه‌های چندهزار نفری افرادی که هم‌خط آن نیستند دست می‌زند. یکی از دردهای بی‌درمان دیگر باندبازی به جای مسئولیت‌شناسی، لیاقت و کاردانی است.
سخن آخر اینکه مسئولان عالی‌رتبه نظام به سیره و سیاست امیرالمؤمنین«ع» که یک عمر خوانده‌اند ایمان بیاورند و به خاطر خدا و برای خدمت به خلق و پاسداری ارزش‌ها در کار خود تجدیدنظر و آثار و نتایج مثبت آن را تجربه کنند، زیرا آنچه از ریاست آنها در دفتر تاریخ می‌ماند، خیر و کار نیک است و بس. باشد که از تجربه‌هایی که تاریخ فراروی ما قرار داده است، برای دنیا و آخرت خود بهره گیریم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
۲ـ حکمت ۴۷۶.
۳ـ غررالحکم.

سویترها:

۱٫
در جامعه انسا‌ن‌های متفاوتی هستند که برحسب لیاقتشان، شایسته حقوق ویژه مادی یا معنوی‌ای هستند. اگر این حقوق دیده نشوند، عقده‌های اجتماعی پدید می‌آیند و روزی این عقده‌ها سر باز می‌کنند و افراد را در برابر حکومت به واکنش و عکس‌العمل وا می‌دارند و گاه کار به جاهای خطرناک می‌کشد.

۲٫
اینکه مسئولان عالی‌رتبه نظام به سیره و سیاست امیرالمؤمنین«ع» که یک عمر خوانده‌اند ایمان بیاورند و به خاطر خدا و برای خدمت به خلق و پاسداری ارزش‌ها در کار خود تجدیدنظر و آثار و نتایج مثبت آن را تجربه کنند، زیرا آنچه از ریاست آنها در دفتر تاریخ می‌ماند، خیر و کار نیک است و بس. باشد که از تجربه‌هایی که تاریخ فراروی ما قرار داده است، برای دنیا و آخرت خود بهره گیریم.

19آگوست/18

طبیب روح

معادله تأثیر مواد غذایی و کیفیت تغذیه را بر «حالات جسم» در علم طب می‌یابیم.
شناخت دردهای جسمی و درمان‌ها را هم از پزشکان انتظار داریم.
ولی دردهای روحی و مشکلات فکری و اخلاقی چیست؟
دردهای معنوی و درمان آنها کدام است؟
در اینجا نیاز به «طبیب روح» است.
خیلی‌ها درباره انسان و ابعاد روحی و معنوی او شناخت و تجربه دارند، اما کارشناس‌ترین اطبای روحی، انبیا و اولیای الهی‌اند که علمشان به وحی متصل است و به شناختی فراتر از شناخت تجربی مجهزند.
این که چه عملی به چه عکس‌العملی می‌انجامد.
این که نتیجه فلان کار در دنیا و آخرت چیست؟‌
این که واجدان فلان صنعت و خصلت به چه فرجامی می‌رسند.
این که پیامد کدام رفتار، کدام نتیجه است.
پخته‌ترین و صحیح‌ترین پاسخ‌ها را از «امامان معصوم» باید دریافت کرد.
«امام صادق»، یکی از همین طبیبان روحی و معنوی است و «حکمت‌های صادقی» گواه علم روشن و نظر راه‌گشای اوست.
نمونه‌هایی از این‌گونه حکمت‌ها از این قرارند:
۱ـ سه چیز، محبت و محبوبیت می‌آورد: دینداری، فروتنی و بذل و بخشش.
۲ـ سه چیز، دشمنی و کینه و کدورت می‌آورد: نفاق، ستم، خودخواهی.
۳ـ اگر می‌خواهید فرزندانتان به شما نیکی کنند، به پدرانتان نیکی کنید.
۴ـ اگر می‌خواهید ناموس شما از نگاه پلید دیگران مصون باشند، با چشم بد به نوامیس دیگران نگاه نکنید.
۵ـ آن چه سبب بقا و افزایش نعمت می‌شود، شناخت قلبی نعمت و شکر زبانی است.
۶ـ آن چه عمر را افزایش می‌دهد، «صله رحم» است و آنچه از عمرها می‌کاهد «قطع رحم» است.
۷ـ کسی که بدون «بصیرت» عمل کند، همچون دونده‌ای است که در بیراهه می‌رود. هر چه پیشتر رود، از مقصد دورتر می‌شود.
۸ـ اگر می‌خواهی مورد تکریم قرار گیری، نرم باش و اگر می‌خواهی مورد اهانت قرار گیری، خشن باش.
۹ـ به بزرگ‌ترها احترام کنید، تا کوچک‌ترها به شما احترام کنند.
۱۰ـ هیچ‌گاه به «داشته‌های مردم» چشم ندوزید، زیرا این کار موجب اندوه و رنج درونی و ناسپاسی از «داشته‌های خودتان» می‌شود.
۱۱ـ غیبت مکن تا غیبت تو را نکنند. برای کسی چاه نکن که در آن می‌افتی.
۱۲ـ هر که ستم کند، مجازات آن را در خودش یا مالش یا فرزندانش خواهد دید.
۱۳ـ دل‌های خود را به آن چه از دست رفته مشغول نسازید تا ذهن شما از آمادگی نسبت به آینده غافل نشود.
۱۴ـ به کسی که وضع مالیش از تو ضعیف‌تر است بنگر تا روح قناعت در تو زنده شود.
اینها گوشه‌هایی از حکمت‌های ناب از پیشوای صادقان است. خود را از رجوع به این «طبیب روحانی» بی‌نیاز ندانیم و درمان دردهای اخلاقی خویش را از «مکتب صادق» بجوییم.
دردهای درونی را جدی‌تر بگیریم.

سوتیتر:
خیلی‌ها درباره انسان و ابعاد روحی و معنوی او شناخت و تجربه دارند، اما کارشناس‌ترین اطبای روحی، انبیا و اولیای الهی‌اند که علمشان به وحی متصل است و به شناختی فراتر از شناخت تجربی مجهزند.

19آگوست/18

پیوند امامت و توحید

در آستان امامان

«در آستان امامان» نام مجموعه‌ مقالاتی هستند پیرامون معرفت امامان «ع» که به شرح محورهای زیارت جامعه کبیره می‌پردازند. در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت عمیق می‌پردازیم.
«من ارادالله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم؛ هرکه خدا را بخواهد با شما آغاز می‌کند و هر که او را یگانه بداند از شما می‌پذیرد و هر که آهنگ او را کند به شما رو می‌آورد.»
پیوند امامت و توحید
در این فرازها در حوزه پیوند امامت و توحید سه مطلب بیان شده است:
۱- امامان کانون معرفت خداوند
آن کسی که خدا را بخواهد با شما آغاز می‌کند، یعنی عرفان حقیقی خداوند چه عرفان نظری و چه عرفان عملی از رهگذر اهل بیت«ع» می‌گذرد.
عرفان علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست و راه و روشی است که اهل‌الله برای شناسایی حق انتخاب کرده‌اند و آن بر دو بخش است: الف) عرفان عملی یعنی سیر و سلوک و وصول و فنا. ب) و عرفان نظری یعنی بیان ضوابط و روش‌های کشف و شهود.(۱)
در هر دو عرصه عرفان صراط امامان اهل بیت«ع» هستند. امام باقر(ع) فرمود: «بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحدالله تعالی…(۲)به سبب ماست که خدا پرستیده می‌شود و به سبب ماست که خدا شناخته شده و به سبب ما خداوند تبارک و تعالی یگانه شمرده شده است.»
حضرت مولی علی(ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالی لو شاء لعرف العباد و نفسه و لکنا جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یؤتی منه؛(۳)خداوند تبارک و تعالی اگر می‌خواست خود را به بندگانش می‌شناساند، اما ما را دروازه شناخت خود و مسیر و راه و جانبی که در آن وارد شوند قرار داده است.»
این هشدار که عرفان حقیقی را باید از اهل‌بیت«ع» آموخت، به‌خصوص در زمانه ما معنای ویژه دارد دلیل آن حضور عرفان‌های کاذب است. عرفان‌هایی که عرفان‌نماست نه عرفان.
۲- پیوند توحید و پذیرش ولایت
«و من وحده قبل عنکم: هر کس توحیدباور باشد سخن شما را می‌پذیرد.
یعنی موحد فقط از خداوند اطاعت می‌کند و کسانی که خداوند فرمانبرداری از آنها را واجب کرده است و آنان اهل‌بیت«ع» هستند.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمرِ مِنکُم ؛(۴)ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و اطاعت کنید رسول و اولی‌الامر را.
در این آیه شریفه « أَطِیعُوا» در أُولِی الْأَمْرِ تکرار نشده، زیرا اطاعت از آنان اطاعت از رسول خداست، چون او از سوی خداوند اطاعت آنها را واجب کرده است.
حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «من اشرک مع امام امامته من عندالله من لیست امامته من الله کان مشرکاً؛(۵) هر کس پیشوای غیر الهی را با پیشوای الهی که امامتش از جانب خداست شریک گرداند به خدا شرک ورزیده است.»
این اطاعت جلوه‌ای از توحید در اطاعت خداوند است آن کس که خداباور است فقط فرمان کسی را می‌پذیرد که مشروعیت الهی دارد.
۳- پیوند آهنگ خدا و توجه به اهل‌بیت«ع»
«و من قصده توجه بکم» هرکه آهنگ خداوند را داشته باشد، به شما رو می‌کند.
قصد به معنای آهنگ کاری را داشتن است. معنای این فراز این است که هر که در پی قرب الهی است، راهش رهروی راه اهل بیت«ع» است. امامان وجه‌الله هستند که مشتاقان را به سوی خدا راهنمایی کنند.
امام باقر«ع» فرمودند: «نحن الوجه الذی یؤتی الله منه؛(۶)ما «وجه‌الله» هستیم که با توجه به ما باید سراغ ذات مقدس ربوبی رفت.» امامان تجلّی توحید خداوند هستند و خداوند در سویدای جان آنها قرار دارد. آن کس که در پی قرب الهی است باید دستورالعمل را از آنها بگیرد.
بهترین برنامه سیر و سلوک برنامه‌ای است که آنان ارائه می‌کنند. سبک درست زندگی آن است که آنان عرضه می‌کنند. عمیق‌ترین دعاها، دعاهایی است که از آنان رسیده است. از این روست که دعاها را قرآن صاعد نامیده‌اند.

ناتوانی از مدح آنان
«موالیّ لا احصی ثناءکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم؛ سرورانم! ستایش شما را نمی‌توانم بشمرم و با مدح به حقیقت و ژرفای شما نمی‌رسم و با توصیف منزلت شما را نمی‌توانم بیان کنم.»
در این فرازها که فرازهای پایانی جامعه کبیره است، زائر اوج عشق خود را به امامان نور و هدایت اهل‌بیت«ع» ابراز می‌دارد که سرورانم مرا توان شمارش فضائل شما نیست و نمی‌توانم به عمق مدح شما برسم و مرا یاری توصیف شما نیست.
حضرت امام رضا(ع) فرمود: «فمن ذا الذی یبلغ معرفه الامام او یمکنه اختیاره؛ پس چه کسی می‌تواند امام را بشناسد یا توان گزینش او را دارد؟»
«هیهات هیهات ضلّت العقول و تاهت الحلوم و صارت الالباب و خسئت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء… عن وصف شأن من شئونه او فضیله من فضائله…؛(۷)هرگز هرگز در توصیف شأنی از شئون یا فضیلتی از فضائل او خردها بیراه و عقل‌ها مدهوش و ذهن‌ها سرگردان و چشم‌ها وامانده‌اند و بزرگان احساس حقارت می‌کنند و فرزانگان حیرانند و بردباران احساس کوتاهی می‌کنند…»
قلم عاجز است از توصیف اوج شاخسار فضائل آنان و عمق شخصیت والای‌شان مولی علی(ع) در خطبه شقشقیه می‌فرماید: «… یَنحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَلا یَرقَی إِلَیَّ الطَّیْر…؛(۸)سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کنند.»
بر این اساس است که در روایات متعدد آمده است که شخصیت والای علی(ع) را جز خدا و پیامبر اعظم(ص) نشناخته است.
نبی گرامی فرمود: «یا علی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله و انت و ما عزمک الا الله و انا؛(۹)ای علی! خدا را جز من و تو کسی نشناخت و مرا جز خدا و تو نشناختند و تو را جز خدا و من کسی نشناخت.»
در روایتی دیگر فرمود: «ما عرفک یا علی حق معرفتک الا الله و انا؛(۱۰) ای علی جز خدا و من کسی تو را به درستی نشناخت.»
نور خوبان
«و انتم نور الاخیار و هداه الابرار و حجج الجبار؛ شما روشنایی خوبان و محبت‌های خدای جبار هستید.»
این فراز دلیل فراز گذشته و پاسخ به این سئوال است که چرا ما را یارای شناخت آنان و توصیف و ستایش امامان نیست؟ دلیل آن است که آنان نور خوبان هستند. ویژگی نور آن است که روشن و روشنگر است یعنی خوبی‌ها در جهان هستی به واسطه شما خود را نشان می‌دهد. اگر شما نبودید از خیر و خیرات خبری نبود. شما ملاک و معیار خوبی‌ها هستید.
شما هدایتگر ابرار و نیکان هستید یعنی هر کس در عرصه ابرار قرار گرفته به سبب هدایت شما بوده است اگر راهنمایی شما نبود کسی از «ابرار» نمی‌شد آنان که قرآن می‌گوید: ان الابرار لفی نعیم جایگاه ابرار بهشتی است که کانون نعمت‌های گوناگون خداوند است شما حجت‌های خداوند هستید. خداوند با وجود شما است که بر بندگان اتمام حجت می‌کند. «قل فللّه الحجه البالغه»(۱۱)
آغاز و پایان
«بکم فتح الله و بکم یختم؛ با شما آغاز می‌کند و با شما پایان می‌دهد.»
مقصود این فراز چیست؟ برخی از بزرگان گفته‌اند مقصود آن است که در وجود یا خلافت یا همه نیکی‌ها.(۱۲)
خداوند آفرینش را با آفرینش نور خاندان پیامبر آغاز کرده است در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است: «اول ما خلق الله نوری ابتدعه من نوره و اشتقه من جلال عظمته…؛(۱۳)نخستین چیزی که خدا آفرید نور من بود از نور خویش نوآوری کرد و آن را از بزرگی عظمتش برگرفت.»
در حدیث دیگری که حضرت امام رضا(ع) از اجداد و بزرگوارش از نبی اکرم«ص» نقل می‌کند: «اول ما خلق الله ارواحنا؛(۱۴) نخستین چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود.»
و در توضیح «بکم یختم» نیز فرموده‌اند انبیاء و اوصیاء به شما ختم می‌شوند. علامه مجلسی در توضیح این فراز می‌گوید: «ای دولتکم آخر الدول و الدوله فی الاخره ایضا لکم؛(۱۵)یعنی دولت شما آخرین دولت است و دولت در آخرت نیز از آن شماست.»
می‌توان به کمک روایات دیگر معنای دیگری برای این دو فراز بیان کرد و آن این است آغاز و پایان دین در این دنیا با اهل‌بیت«ع» است. از پیامبر اکرم«ص» روایت شده است که: «یا علی! ان بنا ختم الله الدین کما بنا فتحه؛(۱۶)ای علی خداوند دین را به ما پایان برده چنانکه آن را با ما آغاز کرده است.»
این مضمون از حضرت مولی علی(ع)(۱۷)و حضرت امام رضا(ع)روایت شده است.(۱۸)
ولایت تکوینی
«و بکم ینزل الغیث؛ و به سبب شما باران فرو می‌فرستند.»
این جلوه‌ای از جلوه‌های تکوینی معصومان است. پیش از آنکه به تفسیر این جمله بپردازیم کوتاه سخنی پیرامون ولایت تکوینی امامان معصوم تقدیم می‌داریم.
مقصود از ولایت تکوینی آن است که کسی بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب حوادثی را به وجود آورد. مثلاً بیمار غیر قابل علاجی را به اذن خداوند یا نفوذ و سلطه‌ای که خدا در اختیار او گذارده است شفا دهد و یا مردگان را زنده کند و هرگونه تصرف معنوی غیرعادی در نفوس و اجسام انسان‌ها و جهان طبیعت داخل در این نوع است.
نمونه‌هایی از این ولایت درباره بعضی از پیامبران در قرآن مجید به صراحت آمده است همانند حضرت عیسی«ع» آمده است: «… أَنِّی قَد جِئتُکُم بِآیَهٍ مِن رَبِّکُم أَنِّی أَخلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیرًا بِإِذنِ اللَّهِو…. وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُم إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لَکُم إِن کُنتُم ؛(۱۹)… من نشانه‌ای از پروردگار شما برایتان آورده‌ام من از گل چیزی شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص(پیسی) را بهبود می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آنچه می‌خورید و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید به شما خیر می‌دهم. مسلما در اینها نشانه‌ای برای شماست اگر ایمان داشته باشید. نیز بنگرید به آیه ۳۶ سوره ص و آیه ۴۰ سوره نمل.(۲۰)
از جلوه‌های ولایت تکوینی همین فراز است بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیثَ و به سبب شما باران فرو می‌فرستد.
برخی گفته‌اند مقصود از غیث باران معنوی است یعنی علوم و معارف بلند الهی از آسمان وجود شما بر سرزمین‌های قلوب تشنگان فرو می‌ریزد و بعضی دیگر گفته‌اند که مراد از جمله فوق آن است که به درخواست دعای شماست که آسمان رحمت خویش را بر زمین نازل می‌کند. به نظر می‌رسد. معنای اول همسوی فرازهای دیگر این زیارت است گرچه دو معنای دیگر هم یک واقعیت و درست است. باری این اعتقاد ماست که خداوند به معصومان«ع» قدرت تصرف در تکوین داده است که یک جلوه آن نزول باران است.
در فراز «و مساکن برکه الله» در این زمینه توضیح بیشتر داده‌ایم.
پی‌نوشت‌ها:
۱٫ فرهنگ علوم عقلی، ص ۳۵۶؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص ۵۷۷٫
۲٫ کافی، ج۱، ص ۱۴۵٫
۳٫ کافی، ج ۴، ص ۹٫
۴٫ نساء، آیه ۵۶٫
۵٫ کافی، ج ۱، ص ۳۷۳٫
۶٫ بصائرالدرجات، ص ۶۵٫
۷٫ کافی، ج ۱، ص ۲۰۱
۸٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫
۹٫ تأویل الآیات، ج ۱، ص ۱۳۵؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، (۸ جلدی)، ص ۵۱۴٫
۱۰٫ ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۰۹٫
۱۱٫ انعام، آیه ۱۴۹٫
۱۲٫ بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۴۳٫
۱۳٫ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴٫
۱۴٫ کمال‌الدین، ج ۱، ص ۵۵٫
۱۵٫ بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۴۳٫
۱۶٫ امالی مفید، ص ۲۵۱٫
۱۷٫ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۵۴۴٫
۱۸٫ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۱۹٫ آل‌عمران، آیه ۴۹٫
۲۰٫ کتاب‌های فراوانی در رابطه با ولایت تکوینی نوشته شده است. بنگرید به پیام قرآن، جلد ۹، از ص ۱۶۱ تا ۱۷۵٫

سوتیترها:

۱٫
مقصود از ولایت تکوینی آن است که کسی بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب حوادثی را به وجود آورد. مثلاً بیمار غیر قابل علاجی را به اذن خداوند یا نفوذ و سلطه‌ای که خدا در اختیار او گذارده است شفا دهد و یا مردگان را زنده کند و هرگونه تصرف معنوی غیرعادی در نفوس و اجسام انسان‌ها و جهان طبیعت داخل در این نوع است.

۲٫
چرا ما را یارای شناخت و توصیف و ستایش امامان نیست؟ دلیل آن است که آنان نور خوبان هستند. ویژگی نور آن است که روشن و روشنگر است یعنی خوبی‌ها در جهان هستی به واسطه شما خود را نشان می‌دهد. اگر شما نبودید از خیر و خیرات خبری نبود. شما ملاک و معیار خوبی‌ها هستید.

19آگوست/18

از کسی جز خودتان نترسید

در قرآن و روایات ماثوره از پیغمبر«ص» و آلش بسیار به تفکر و تأمل و تدبر امر شده و فکر را افضل عبادات دانسته‌اند. به قول علما عبادت به ثواب می‌رساند و تفکر به خدا. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا. قرآن مقالات علمی حق جل و علاست. ۱۱۴ سوره و هر سوره عالَمی، بلکه هر آیه عالَمی است. امام چهارم فرمودند، هر آیه خزینه‌ای است از خزاین الهی. به این خزانه‌ها که رسیدید، هدف تلاوت سر زبانی و لقلقه زبانی نباشد. در این خزاین که در آنها دُرّها و گوهر‌ها و معانی و معارف گنجانده شده‌اند، تدبر و کاوش و جست‌وجو کنید. ساحل‌پیمایی نکنید. در این دریا غواصی کنید. به علم و عالِم نزدیک شوید، چون عالِم هنگامی که از میان شما رخت بربندد و به سرای دیگر کوچ کند، علم و کمال او لباس و خانه و سرای او نیست که برای شما به ارث بگذارد. سرمایه علمی او، عین او و ذات اوست. تا این آفتاب علم از آسمان دل عالم در افق اجتماع شما می‌درخشد از نور آن پرتو و فروغ بگیرید.
همان‌گونه که اگر نور آفتاب نباشد، نه زمینی دارید نه آبی، نه گیاهی دارید، نه حیوانی، نه باغی، نه بوستانی، اگر نور آفتاب علم نباشد، جان، روح، ترقیات معنوی، مدینه فاضله، رشد اجتماعی و رشد عقلی ندارید. چراغ عقل شما روشن نیست. امیرالمؤمنین علی«ع» فرمود، «خدای جل و علا انبیا را فرستاد تا چراغ عقول مردم را روشن کنند.»
این آیات، خزاین الهی هستند. هدف شما ختم قرآن و حزب و جزء نباشد. هدف شما فهمیدن و تأمل باشد، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(۱). در این آیات که مقاله‌های علمی حق و اسرار الهی هستند و به این لباس الفاظ درآمده‌اند، تأمل نمی‌کنند. آیا بر جان و قلبشان قفل غفلت زده شده است؟ دل‌ها را زنگ گرفته و جان ندارند که از غذای روحانی لذت ببرند. ای بسا اشخاص که از گرفتن روزه استنکاف دارند. این بیچاره‌ها لذت تشبه به عوالم ملکوت را نچشیده‌اند و در افق عالم حیوانی هستند. هنوز از خود سفر نکرده و قدمی برنداشته‌اند.
اگر مزاجی علیل و مریض است، غذای لذیذ را هم به دهانش بگذارید، می‌گوید غذایی است ناگوار و تلخ. گناه غذا نیست. جنابعالی کامت تلخ است. شما تب داری. شما مریضی که از این غذای لذیذ بهره نمی‌بری. گناه آیات و اخبار نیست. گناه علم و عالم نیست، گناه استاد و مدرسه و آموزگار نیست. این فرد آمادگی پیدا نکرده. این شخص جان سالم ندارد تا بتواند آن حقایق را ادراک کند.
دانشمندان روان‌شناس پیشین ما و همچنین از متأخرین مثل ابن مسکویه در طهاره الاعراق، جناب خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات و دیگران آورده‌اند وقتی کسی به بیماری جسمانی مبتلا شد، می‌رود پیش طبیب. طبیب در وهله اول به این شخص مریض غذای مقوی نمی‌دهد. اول کاری که می‌کند بیماری را از او می‌گیرد. تا بیماری از شخص گرفته نشود، از غذای مقوی بهره نمی‌برد، بلکه آن غذا، بیماری را تشدید می‌کند. طبیب حاذق اول هدفش و نیتش این است که خود بیماری و مرض را از بدن شخص بگیرد و آنگاه برای پروراندن جسمش، غذای مقوی به او بدهد. تا بیماری هست، اگر غذای مقوی داده شود خود مرض و بیماری تقویت می‌شود. اول باید بیماری درست و میکروب کشته شود و وقتی بدن بی‌معارض شد و دشمن از بدن گرفته شد و بدن به حال خود بود، حالا غذا برای او گوارا می‌شود و او را می‌پروراند.
همین معنا را بیاورید درباره بیماری روانی روحی. فرد مبتلا به امراض روانی است. هزاران خیال‌ بد و خودبینی‌ها برای اوست. او با این حجاب‌ها هیچ‌گاه خدابین نمی‌شود. خودبین خدابین نمی‌شود. اجمالاً این‌ گونه صفات رذیله روحی را دارد. وقتی پیش طبیب روحانی برویم، ابتدا باید تخلیه کند جان را از این صفات رذیله، زیرا تا جان از صفات رذیله خالی و آن رنگ‌های باطل از او گرفته نشود، نقش‌های ملکوتی پیدا نمی‌کند. اینها گرد و غبارند بر آئینه دل. تا آن گرد و غبار گرفته نشود، آئینه جان از عوالم ملکوت، از عالم اله نور و فروغ نمی‌گیرد و از تجلیات الهی بهره نمی‌برد. اول باید گرد و غبار را از دل‌ها گرفت که، «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (۲) زنگ گناه روی دل‌ها نشسته. اول باید آن زنگ‌ها را از جان گرفت و حالا جان صافی درست فکر می‌کند و در می‌یابد و لذایذ روحانی را می‌فهمد. به خود می‌آید که من کیستم؟ حجاب‌ها نمی‌گذاشتند به نعمت «من کیستم» متنعم شود. حالا به هوش می‌آید و می‌اندیشد که من کیستم؟ این زنگ‌ها که از او گرفته شد، جان، ملکوت عالم را مشاهده می‌کند و با حقایق عالم همنشین می‌شود.
همان ‌طور که اصل در داشتن چشم ظاهری بر دیدن است و اگر نمی‌بیند باید چشم را معالجه کرد، شگفت در دیدن نیست، عجب در ندیدن است. آنکه می‌بیند نباید تعجب کرد. آنکه را که نمی‌بیند باید دید چه‌ درد و بیماری و گرفتاری‌ای دارد؟ همین ‌طور است در چشم دل، در دیدن جان، در یافتن دل. آن کسی که می‌بیند، خواب‌های خوش دارد، بیداری‌های شیرین و حشر با عالم ملکوت دارد، عجب نیست. عجب کسی است که نمی‌بیند. باید چشم او را علاج کرد. انبیا آمدند این زنگ‌ها را از دل بگیرند تا مردم به سرانجام کارشان بنگرند و ببینند، زیرا آدمی با این زنگ‌ها کج می‌بیند، واقع را مشاهده نمی‌کند و امر بر او مشتبه می‌شود. به قول عارف رومی:
«چون به چشمت داشتی شیشه کبود
ز این سبب عالم کبودت می‌نمود.»
عالم کبود نیست، زنگ‌ها، گناه‌ها، خیال‌ها، افکار پلید و ناروا به جان رنگ‌ها داد. می‌گوید چرا کبود و سیاه است. این ‌طور نیست که شما می‌فرمایی. جنابعالی به چشمت شیشه کبود داری. قرآن می‌فرماید، « هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه» (۳) انبیا آمدند تا جان بشر را تزکیه کنند. تزکیه یعنی پاک کردن. یعنی مرآت و آینه دل را جلا دادن، یعنی گرد و غبار را از رویشان برگرفتن.
انسان که می‌باید به حسب سرمایه اولیه فطریش از همه حیوانات برتر و بالاتر باشد. انسانی که کتاب بزرگ الهی است. چه کرده که این دفتر بزرگ پر از نقوش باطله شده؟ انسان یک خط خوش که می‌نویسد چقدر به آن عشق می‌ورزد. یک بنا که می‌سازد، چقدر به آن علاقه دارد که این اثر وجودی من است، کتابی نوشته چقدر آن کتاب در پیش چشمش خوش جلوه می‌کند که این اثر قلمی من است و هکذا. حالا آمده و در اثر تراکم خیالات بد فاصله گرفته که داشتن فرزند را برای خودش ننگ و وزر و وبال می‌داند.
در باره هر دو در قرآن مجید آمده که راجع به دخترشان می‌گفتند که داشتنش برایمان ننگ است و زنده به گورش می‌کردند و درباره پسر می‌گفتند برای ما وزر و وبال است. از کجا پیدا کنیم که اینها بخورند؟ «هر آن کس که دندان دهد نان دهد»(سعدی). کجایی هستی تو؟ این سفره برای تو گسترده است. این اضطراب چیست؟ این همه صحرایی و دریایی‌و موجودات گوناگون دارند روزی می‌خورند. چه شد که وقتی نوبت به انسان رسید، درباره روزی خود این همه دلهره و اضطراب دارد؟
یکی از فرمایشات حضرت خاتم انبیا محمد مصطفی(ص) در حجه الوداع این است، آن سالی که مردم را برای تعلیم آداب حج به مکه برد، تشریف فرما که شدند به منا، در منا برای مردم سخنرانی فرمود، خطبه‌ای آغاز کرد در آن خطبه بسیار بیانات عرشی فرمودند، نکات و حقایق و دقایقی که برنامه سعادت مردم بود برایشان بیان فرمود، به آنها القا کرد تا به اینجا رسید. فرمود، «مردم بدانید که «الید العلیا خیر من الید السفلی». دست زبرین بهتر است از دست زیرین. نگذارید دستی داشته باشید که بده بده. این دست زیرین است. دست زبرین داشته باشید. قدمی بردار که دیگران از دسترنج تو بهره ببرند. امروز در این محفل و مجلس شریف گفتاری از جناب شیخ مفید که در ارشادش آوردم و آن گفتار دستورالعمل و نکته‌ای بود بس عرشی و دقیق از حضرت امام باقر(ع). یک آقایی که در زمان آن حضرت با ایشان معاصر بود می‌گوید من امام باقر را دیدم در یک وضع ناراحت‌کننده‌ای. رفتم دستش را بگیرم، نصیحت و وعظش کنمم و پند و اندرزش بدهم. رفتم که من دست او را بگیرم، او دست مرا گرفت، خواستم وعظش کنم، او نصیحتم کرد. خواستم حرفی یادش بدهم، او به من چیزها آموخت. باورم نمی‌شد که بعد از علی‌بن الحسین(ع) کسی باشد که بتواند آن خلأ را پر کند و همسنگ و هم‌وزن امام زین‌العابدین(ع) باشد تا آنکه آن روز برخوردم به فرزندش امام باقر(ع).
روزی بسیار گرم در وسط‌های روز که آفتاب سخت می‌درخشید. دیدم امام باقر(ع) را در اطراف مدینه بر سر ملکش. زمین و باغ و نخلستانی داشت. امام باقر(ع) تنومند بود. دیدم این آقای تنومند در آن هوای گرم داغ بر سر مزرعه و باغ و ملکش با دو تن کارگر کار می‌کند، جوری که عرق از پیشانیش می‌چکد. جلو رفتم و گفتم، «آقا! شما از بزرگان این مرز و بوم‌ هستید. برای خود مقام و عنوانی دارید. مردم از شما حساب می‌برند. آخر چرا این قدر برای دنیا تلاش می‌کنید؟» آن آقا معنی دنیا را نفهمیده بود. امام فرمود، «اگر در این حال و بر سر مزرعه‌ و با عرق جبین و خستگی از دنیا رخت بربندم، پیش آفریدگار و خالق خود روسفید و سربلندم که در حالی جان به جان آفرین تسلیم کردم که مشغول عبادت او بودم.»
این عبادت است. چه کسی گفت که کار کردن عبادت نیست؟ من که دارم زحمت می‌کشم تا با دسترنج خودم وزر و وبال تو نشوم، دست به سوی مردم دراز نکنم، این دنیاست؟ این بد است؟ این عبادت است. به مزرعه و‌ مغازه‌ات که می‌روی عبادت نیست؟ نهال غرس می‌کنی، داد و ستد می‌کنی، درس می‌خوانی، کتاب می‌نویسی عبادت نیست؟ آن کاری را که خدای متعال امضا فرمود، تو بیدار باش که همه را رنگ عبادت داده. پیراهنت را که داری می‌شویی که این پیراهن پاک باشد تا با نماز بخوانی قربه الی الله، این شست و شوی پیراهن برای تو عبادت است. در خودت مطالعه کن، خودت را بنگر.
رسول الله فرمود دست زبرین بهتر از دست زیرین است. زبر دست باشید، زیر دست نباشید. در کافی دارد یکی از صحابه پیغمبر تهیدست شد. چیزی نداشت و زندگیش مختل شد. همسرش به او گفت این همه از اطراف و اکناف می‌آیند و می‌روند پیش پیغمبر. تو چرا با اینکه از صحابه‌اش هستی و در مدینه هستی، عرض حاجت به حضور ایشان نمی‌بری؟ برو بلکه رسول الله دستت را بگیرد و مالی به تو ببخشد و کمکی به تو بکند و از این فقر به در بیایی. مرد برخاست رفت به حضور رسول الله. وارد که شد پیغمبر دید دارد می‌آید، برای انسان کامل حجاب نیست. انسان کامل سریان در دل‌ها دارد. این شخص که وارد شد، رسول الله دید که اگر او در پیش مردم دهان باز کند بگوید یا رسول الله! بر ما نظر کن، عظمت مقام روحانی خود را به ناچیز فروخته است. مهلتش نداد تا دهان باز کند. فرمود، «مَن سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ »، کسی اگر از ما بخواهد، دست دراز کند ما آدمی نیستیم که دست رد بر سینه‌اش بزنیم، اما اگر بخواهد تن به گدایی در ندهد و آقایی و مقام شامخ انسانی خود را حفظ کند، خدای متعال بی‌نیازش می‌کند.
آقای عزیز! کسب و کارت را مغتنم بشمار. آقای کاسب، نسّاج، بقّال، نجّار، رفتگر… قدر خود را بدان. «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ». آن کسی که از ما نخواهد، خدای متعال بی‌نیازش می‌کند. از تو حرکت از خدا برکت.
آن شخص مقداری نشست و سخن نگفت. سپس از جا برخاست و رفت. همسرش از او پرسید چه شد؟ گفت رسول الله مهلتم نداد. تا من وارد شدم فرمود، «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ». فهمیدم که به من فرمود. همسرش او را وسوسه کرد گفت پیامبر داشتند صبت می‌فرمودند. از قضا ورود شما مصادف شد با این سخن پیامبر. او را باز فرستاد. بار دوم به حضور پیامبر تشرف حاصل کرد، همین که وارد شد رسول الله مهلتش نداد و فرمود، « مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ» برگشت و دوباره وسوسه‌های گوشه و کنار دوباره در روایت دارد آمد و همان حرف را شنید. گفت چه طور می‌شود یک بار، دو بار، سه بار اتفاقی باشد؟ پیامبر دارد مرا آدم می‌کند، هشدار می‌دهد، بیدار می‌کند، به من می‌گوید آدم باش. دارد به من می‌گوید «الید العلیا خیر من الید السفلی».
پیامبر پدر امت است. نمی‌خواهد که من دست زیرین داشته باشم. می‌خواهد دست زبرین داشته باشم. رفت خانه همسایه‌ و داسی خواست، ریسمانی را برگرفت و گفت می‌روم صحرا و بوته می‌کنم. رفت بار اول یک مقدار بوته کند و بست به دوشش آمد به مدینه و آنها را با مقداری آرد معامله کرد و رفت خانه به همسرش گفت آنها را خمیر کن و نان درست کن. فردا رفت، روز بعدش رفت، بیشتر و بیشتر، به جای بوته‌ها آشنایی یافت، کم کم داسی خرید و پولی فراهم کرد و کارگری گرفت. بعد شترهائی خرید. بوته‌ها را می‌کند و پشت شتر می‌گذاشت و می‌داد دست کارگرش که می‌برد در مدینه و می‌فروخت و در این کار ماهر شد.
طولی نکشید که آمد خدمت پیغمبر و عرض کرد، «یا رسول الله! من این مقدار از مؤونه سالم را زاید آوردم. وجوهات بدهکارم. چقدر باید وجوهات بپردازم؟ وقتی قرض الهیش را پرداخت کرد، شرح حالش را به پیغمبر اکرم(ص) عرض ‌کرد. رسول الله فرمود، «آن چند باری که شما آمدی من پشت هم گفتم، «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ» برای امروز گفتم. اگر آن روز به تو کمک می‌شد تو دیگر این نمی‌شدی، و به فکر خود نمی‌افتادی. دیدی وقتی که وقتی استغنای از مردم بجویی و چشمت به خالق باشد، نه به خلق، خدای متعال بی‌نیازت می‌کند.»
ما بد می‌فهمیم. استغنای از مردم نه این است که احتیاج به افراد اجتماع نداریم، ما بالطبع مدنی هستیم، احتیاج به زندگی داریم. این همه نعمت‌ها، روزی‌ها، کارخانه عالم به این عظمت برای ما می‌گردد. «
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به منت نخوری»(۴).
این همه در تکاپو، جست‌وجو و در آمد و شدند. همه در کار تا تو لقمه نانی به دست بیاوری. دست به سوی چه کسی دراز می‌کنی؟ برگردیم به دنباله گفتار رسول الله در حجه الوداع. در حجه الوداع فرمود آگاه باشید این جبرئیل است، این روح‌الامین است در سرّ و جان و قلب من حرف آورده و از جانب حقیقت عالم، به قلب من نهاده و به من فرموده که این نظام احسن‌ و این اداره مدیری دارد. این خانه را صاحبی است. این جهان را جهانبانی است اداره عالم حسابی دارد و کتابی دارد. به قول خواجه عبدالله انصاری، «الهی! آنکه در دست من است ندانم که روزی کیست و آنچه که روزی من است ندانم که در دست کیست.» شما اینجا باغ می‌گیرید که از این میوه‌های باغتان، از این کشت مزرعه‌تان چه کسی در کجاها استفاده می‌کند و آن آقا در آنجا در مملکت خود، در سرزمین خود مشغول یک سلسله کارهایی است که می‌بینی او هم از آن طرف تقدیم می‌کند، او هم از آن طرف دارد خدمت می‌کند. اجتماع یک پیکر است. پیکر بسیار بزرگی که شرق و غرب عالم زمین ما را فراگرفته است. پیکری است صاحب اعضا و جوارح، همه با یکدیگر وابسته، همه در خدمت یکدیگر. این عالم حسابی دارد. چرا این قدر اضطراب دارید؟
حق جل و علا اداره‌اش این‌ طور است که جانداری هرگز نمی‌میرد تا مطابق اداره عالم، روزیش را به‌طور کمال بگیرد، تا روزیش را تحصیل نکند از اینجا رخت برنمی‌بندد. حال که این است در طلب رزقتان نیکوکار باشید، به‌درستی قدم بردارید، دنبال خلاف و خطا نروید، خدای متعال روزی را در میان شما به حلال تقسیم کرد نه به حرام. شما حلال را حرام نکنید، او برای شما پاک آفرید. باران، آب، دریا، ماه، ستارگان، آفتاب همه را پاک وحلال آفرید. شما حلال را حرام نکنید.
روایت کوتاهی است از حضرت امیرالمومنین(ع) که وقتی به مجلسی تشریف می‌برد مرکبش را به دست شخصی می‌دهد، آقا تشریف بردند برگشتند دید که مرکب ایستاده است، اما آن شخصی که مرکب را دست او داده نیست و افسار هم بر سر مرکب نیست، در همین اثنا دیدند یک آدمی پیدا شده و افسار در دست اوست، گفت من از فردی این را خریدم. چقدر خریدی؟ دو درهم. گفت این افسار برای این مرکب است و آن مرد دزدیده. امیرالمؤمنین دو درهم به شخص داد افسار را از او گرفت و بر سر مرکب زد و سوار شد فرمود خدا گواه است من خودم می‌خواستم به آن آقا دو درهم بدهم، عجله کرد، رنگ‌ها، وسوسه‌ها و خیال‌ها نگذاشت. این دو درهم نصیب او می‌شد، منتهی حرام را آورد جای حلال‌.
آن رنگ‌ها،خیالات، وسوسه‌ها، همنشینی‌ها، شب نشینی‌ها، رفقای بد، مقالات هرزه، نوشته‌های ناپاک به جان‌ها رنگ داده، رنگی که دل‌ها را مریض و روح‌ها را کثیف و آلوده کرده. از غذای لذیذ روحانی لذت نمی‌برند . به حریم اله قدم نمی‌گذارند. گاهی حرف‌های لاطاعل می‌زنند که این‌ طور هم نیست که علما و روحانیون می‌گویند. تا این اندازه و حد هم نیست. اینها همه پندارها و غلط‌هایی است که آن رنگ‌ها داده، یعنی زبان آن رنگ‌هاست. می‌بینید چقدر در شریعت مطهره سفارش شده که نگذارید فرزندان شما به رنگ‌های بد آلوده و با رفقای بد همدرس شوند. مواظب خوراک و رفتار و کسب و کارشان و شیر و دارویشان باشید. اینها همه در آنها اثر می‌گذارد. یک مجلس وعظ و خطابه، یک کتاب و مقاله شیرین علمی جان را انبساط و نور می‌دهد، یک مقاله علمی دری است به سوی عالم اله و در مقابل یک کلمه ناروا، یک مجلس پلید، یک مقاله هرزه، یک آدم آلوده، دل را تیره می‌کند. همان ‌طور که از حرف خوب و کتاب پاک نور می‌گیرید، همین ‌طور از حرف ناپاک، از مقاله‌های هرزه، از نوشته‌های آلوده، رنگ می‌گیری. ببین چه می‌خوانی؟ ببین دنبال چه می‌روی؟
به‌خصوص جوانان عزیز من! شما الان در اجتماع مشتری‌هایی دارید که آقایان پیر و سالخورده‌ ندارند. به سراغ شما می‌آیند، بازاری دارند که آن بازار را باید توی جوان گرم نگه داری. آن جاها را باید تو اداره کنی. به سراغ فرد سالخورده نمی‌روند. اینها مشتری بازارشان نیستند. جنابعالی را می‌خواهند، در جنابعالی وسوسه‌ها می‌کنند. جوان! به فکر عاقبت خود باش. رنگ‌ها می‌دهند. زنگ‌ها در دلت می‌نشیند. عمر نازنین که بهترین سرمایه است از دست تو گرفته می‌شود. بعد می‌بینی که ای بسا قد و قامت‌های رعنا، افرادی که مثل درخت شمشاد سر به فلک کشیده بودند، طولی نکشید که از پای درآمدند. چه شد؟ وقت آنها را قاپیدند با یک عکس، با یک تفریح، با چند شمایل، با چند زرق و برق.
مگر کودکی؟ مگر بچه‌ای که این الوان تو را بربایند، بگیرند، بخرند تو را؟ قدر خود بشناس. الان جنابعالی مشتری داری. جوان عزیز! اگر رنگ بد بگیری، ریشه‌کن کردن این رنگ از شما خیلی مشکل است. رنگ بد که گرفتی، این رنگ‌ها در فرزندان شما اثر می‌گذارد. به فکر کمال، تحصیل علوم، به دست آوردن صنایع و هنر باش. آنی را به دست بیاور که در اجتماع تو را عظیم و بزرگ بدارد. به فکر خود باش. خود را دریاب. دلت برای خودت بسوزد. از این و آن ننالید از خودتان بنالید. رسول الله فرمود، «از کسی نترسید مگر از خودتان. کاری نکنید که اعمال بد شما زندان شما شوند.»

پی‌نوشت:
۱٫ احزاب/۷۱
۲٫ مطففین/۱۴
۳٫ جمعه/۲
۴٫ سعدی
سوتیترها:

۱٫
زنگ گناه روی دل‌ها نشسته. اول باید آن زنگ‌ها را از جان گرفت و حالا جان صافی درست فکر می‌کند و در می‌یابد و لذایذ روحانی را می‌فهمد. به خود می‌آید که من کیستم؟ حجاب‌ها نمی‌گذاشتند به نعمت «من کیستم» متنعم شود. حالا به هوش می‌آید و می‌اندیشد که من کیستم؟ این زنگ‌ها که از او گرفته شد، جان، ملکوت عالم را مشاهده می‌کند و با حقایق عالم همنشین می‌شود.

۲٫
حق جل و علا اداره‌اش این‌ طور است که جانداری هرگز نمی‌میرد تا مطابق اداره عالم، روزیش را به‌طور کمال بگیرد، تا روزیش را تحصیل نکند از اینجا رخت برنمی‌بندد. حال که این است در طلب رزقتان نیکوکار باشید، به‌درستی قدم بردارید، دنبال خلاف و خطا نروید، خدای متعال روزی را در میان شما به حلال تقسیم کرد نه به حرام. شما حلال را حرام نکنید، او برای شما پاک آفرید. باران، آب، دریا، ماه، ستارگان، آفتاب همه را پاک وحلال آفرید. شما حلال را حرام نکنید.

۳٫
! اگر رنگ بد بگیری، ریشه‌کن کردن این رنگ از شما خیلی مشکل است. رنگ بد که گرفتی، این رنگ‌ها در فرزندان شما اثر می‌گذارد. به فکر کمال، تحصیل علوم، به دست آوردن صنایع و هنر باش. آنی را به دست بیاور که در اجتماع تو را عظیم و بزرگ بدارد. به فکر خود باش. خود را دریاب. دلت برای خودت بسوزد. از این و آن ننالید از خودتان بنالید. رسول الله فرمود، «از کسی نترسید مگر از خودتان. کاری نکنید که اعمال بد شما زندان شما شوند.»