-نکته :۶ (ذکر خدا)
اى عزیز قلب رابه آداب عبودیت مأنوس کن وبه ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل مىشود ولى در ذکر قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذکر قلب را مأنوس نمودى کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.()
رهنمودهاى مقام معظم رهبرى
حج بهترین فرصت براى غلبه بر جدایىهاى طبیعى و تصنعى در میان مسلمانان، و یکسان سازى دلها، نیّتها و عزمها در دنیاى اسلام است.
مسلمانان در ایام چند روزه اعمال حج، از بسیارى از امور رایج و معمولى زندگى که وسایل غفلت، انحطاط و تفاخر مادى و ظاهرى است دورى مىگزینند و وارد یک فضاى بیکران معنوى مىشوند و این در واقع تمرینى عملى براى جدایى از دلبستگىهاى دنیایى و انقطاع الى اللّه است.
خاطراتى سبز از یاد شهیدان
حماسه محمد رضا
در عملیات انهدام کارخانه پتروشیمى عراق ـ که اواخر بهمن ۶۴ رخ داد ـ محمد رضا ارند با کولهاى پر از گلولههاى آرپى جى به سوى دشمن دوید و شروع به شلیک کرد. آتش حساب شده که هر لحظه جایش را عوض مىکرد، سنگرها و تانکهاى دشمن را از هم پراکنده کرد. محمد رضا یک تنه آتشى افروخت که عراقىها فکر کردند با گروهى از آرپى جى زنها روبه رو شدهاند. وقتى او آخرین گلوله را رها کرد، تانکهاى صدام در حال فرار بودند. محمد رضا ضامن نارنجکى را کشید و دوان دوان به سوى نزدیکترین تانک دشمن تاخت و لحظهاى بعد او همراه تانک در انفجارى هراسانگیز از نظر ناپدید شد. بعد از فرو نشستن غبار حادثه، پیکر مطهرش صد پاره شد.()
سیماى درخشان امام على (ع) از منظر دیگران
قسمت دوم
-امام على(ع) از دیدگاه دانشمندان اهلسنت
احمد بن حنبل (پیشواى مذهب حنبلى)
آن همه فضیلتها که براى على بن ابىطالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است.()
همچنین وى از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: “آیا راضى نمىشوى که من تو را به کسى تزویج کنم که اوّلین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمش از همه عظیمتر است”.()
یادداشتها و خاطراتى از امام خمینى قدّس سرّه
چرا با ما قهر کرده است؟!
هرگاه یکى از افرادى که برنامه ثابت در محضر امام داشتند بدون اطلاع قبلى حضور نمىیافت حضرت امام بلافاصله سراغ او را مىگرفتند. روزى یکى از همین افراد هنگام عبور از سه راهى کوچه جماران به طرف حسینیه با پاسدارى که اولین روز کار او در سه راهى بیت بود و اعضاء دفتر را نمىشناخت مواجه و بدلیل عدم رعایت شأن او ناراحت شده و برگشته بود، به محض ورود به محضر امام، حضرت امام سراغ او را گرفتند و آنگاه که ماجرا را بازگو کردیم. حضرت امام با لحن حزن آلودى فرمودند :«آقاى…اگر از آنها ناراحت شد چرا با ما قهر کرده است؟!» که با ابلاغ گلایه محبتآمیز حضرت امام آن شخص متأثر شد و به کار خود بازگشت.
تمدن غرب در سراشیبى سقوط
تاریخ بشر آمیزهاى است از شکلگیرى، شکوه تمدنها و سقوط تمدنها. این شکوه یا سقوط هرگز بى علت و بدون دلیل و تصادفى نبوده است. چرا که تصادف و اتفاق را دلائل فلسفى و عقلى رد مىکند و آن را ناشى از جهل به اسباب و غفلت از عوامل میداند، بنابراین براى هر پدیده یا حادثهاى علل و عواملى را جستجو باید کرد. از دیدگاه قرآن کریم و جامعهشناسى دینى هم نه تنها براى شکوه یا سقوط تمدنها دلائل و عوامل روشنى بیان شده است، بلکه به عبرت گرفتن انسانها از حوادث تاریخى اصرار میورزد و از سرنوشت گذشتگان آیینهاى مىسازد تا انسانها بتوانند سرنوشت خود را با آن معیارها به نظاره بنشینند، درس زندگى بیاموزند و موضع درست اتخاذ کنند.
به مناسبت سالروز تبعید امام خمینی (ره) از ایران
سیزدهم آبان سال ۱۳۴۳ امام خمینی توسط رژیم ستم شاهی از ایران به ترکیه تبعید شدند.
اجمال ماجرا از این قرار بود که امام با اطلاع و شناختی که از حضور مستشاران نظامی و امنیتی آمریکایی و اسرائیلی و عملکرد زیانبار و توهینآمیز آنها در کشورمان داشتند پس از تصویب قانون کاپیتولاسیون برای نظامیان آمریکایی در مهرماه ۴۳، تصمیم گرفتند تا این توطئه بزرگ را که رژیم دست نشانده شاه علیه اسلام و استقلال کشور تدارک دیده بود افشا نمایند.
درست در حالیکه رژیم میکوشید تا با برگزاری جشن چهارم آبان!(روز تولد شاه) این فاجعه بزرگ را به دست فراموشی بسپارد امام تاریخ سخنرانی خود را در روز ۴ آبان ۴۳ ـ که مصادف با میلاد حضرت فاطمه(ع) بود ـ اعلام کردند و در همه جا این خبر منتشر شد.
موعد انتقام از آلسعود
موعد انتقام از
آلسعود
دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ بدون
تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربیاش
و رژیم صهیونیستیاند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که
نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظامهای
مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب
اسلامی از آنان یاد کنیم!)
۲ـ با
وجود این، حکومتهای استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آلسعود به واسطه
اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه
جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار
گرفتهاند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی
انقلابی شناخته میشوند.
شکست
نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومتهای سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این
وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.
از سوی
دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همهجانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقهای
و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیمها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به
برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلامفروشی کاسبکارانه آنها را به هم
ریخت و به این دلایل بود که حکومتهای مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آلسعود با
تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به
تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله
کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…)
متوسل شدند. تأسیس شبکههای خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروههایی
مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام،
حمایت از مجموعههای وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریانهای
سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آلسعود و متحدان مرتجعش در
مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سالهای پس از جنگ تحمیلی به شمار میآید.
۳ـ با
وجود تمام این تلاشها، رژیم آلسعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی
کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی
برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صفآرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ
اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصهای هستند که آلسعود
برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به
این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی،
رسانهای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.
۴ـ نفوذ
جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروههای مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و
حماس) و همنوایی این گروهها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم
صهیونیستی و گزینش راهحل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آلسعود را بر آن داشت
تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط
ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگهای ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه
در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.
سربلندی
گروههای مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آلسعود
را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروههای
مقاومت به کمکهای مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به
مردم و گروههای فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و
گروههای فلسطینی و سران آنها را با پولهای کلان آلوده، به خود وابسته سازد.
با وجود
تمام این تلاشها، گروههای فلسطینی و چهرههای شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه
عمق قباحت وابستگی به رژیمهای مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به
مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آلسعود و متحدان آن برای
سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه
وقایع را میتوان شکست راهبردی آلسعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه
دانست.
۵ـ شکلگیری
حزبالله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کاملترین
مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار میرود، برای حاکمان صهیونیست آلسعود
قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و
حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزبالله و تضعیف و حتی نابودی آن را
پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف دهها میلیارد دلار، با حمایت از جناح
امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزبالله در جنگهای
داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزبالله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند
و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.
به راه
انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همهجانبه از آن با هدف
کشاندن حزبالله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمانهای
جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهرههای شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونههایی از
اقدامات حاکمان ریاض در سالهای اخیر در جهت تضعیف حزبالله بوده است. نقش محوری
نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونهای از این اقدامات
تروریستی به شمار میآید.
با وجود
تمام این تحرکات، حزبالله هوشیار و مسلط از این عرصههای خطر عبور کرده و به
عنوان تعیینکنندهترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل
شکست آلسعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آلسعود چنان دشوار آمده که
هنوز هم دست از برنامهها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزبالله لبنان
برنداشته، هر چند که مدتهاست به بیحاصل بودن این اقدامات پی برده است.
۶ـ شکلگیری
دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث
شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در
پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقهای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری
و اتحاد در بحران سوریه بهخوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری
اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی
در سطح منطقه و شکست جدی آلسعود در عرصه عراق است.
آلسعود
با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور،
رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آلسعود کاملاً متعارض
بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب
میشود.
۷ـ قیام
مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر میگذارد که تمام تلاشها و
البته جنایتهای آلخلیفه و آلسعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل
از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر
قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آلخلیفه
در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمیبیند. در این عرصه نیز آلسعود مقلوب
انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.
۸ـ
سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال
نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکستهای
خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود
ثبت کنند. علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰
هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از دهها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان،
فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آلسعود برای سرنگونی نظام سوریه و
تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام
ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد
شد و آنها میتوانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در
دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه
مؤمنان گردد. آلسعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی
تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور میکرد.
۹ـ نظام
رو به اضمحلال و پوسیده آلسعود که تاب تحمل این حجم از شکستهای پیدرپی در مصاف
با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش میکند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری
لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخمهایی را بر پیکره انقلاب
اسلامی وارد سازد.
گسترش
وسیع انفجارهای کور و خشونتبار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونههایی از حرکات
انتقامجویانه آلسعود به شمار میروند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم
و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.
۱۰ـ پس
از کشتار بیشرمانه حجاج بیتالله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آلسعود، حضرت
امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که
اگر ما از صدام بگذریم، از آلسعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از
آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!
به نظر
میرسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکستهای سنگین و پیدرپی
آلسعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در
سالهای اخیر گامهایی ابتدایی برای انتقام از آلسعود و مجازات آنان محسوب میشود!
باشد تا
با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و
تکمیل انتقام از آلسعود را شاهد باشیم، انشاءالله.
سوتیتر:
1.
حکومتهای
استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آلسعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً
به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده
و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفتهاند، به عنوان نمادهای کینه
و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته میشوند.
قانون اساسي، محور رويارويي سياسي در مصر
قانون
اساسي، محور رويارويي سياسي در مصر
حسين رويوران
پيشنويس قانون
اساسي جديد مصر كه در دوم بهمنماه آينده به همهپرسي عمومي گذاشته ميشود، منعكسكننده
آرزوهاي سياسي و همپيماييهاي جديد جريانها و احزاب سكولار و چپ و طرفداران
فعال دولت ريشهدار استبدادي گذشته است كه همگي در سرنگوني محمد مرسي رئيسجمهور
پيشين مصر نقش فعالي را ايفا كردند. موافقت مردم با اين قانون اساسي در اين همهپرسي
در كوتاهمدت، تعيينكننده جهتگيريهاي سياسي آينده مصر خواهد بود، هر چند كه پيشبيني
شرايط آينده دور، سخت تيره و تار است.
گروههاي طرفدار
وضع موجود با ايجاد تعهدات بسيار زياد در قانون اساسي جديد سعي دارند به مردم رشوه
دهند تا اعتماد آنها را جلب كنند، ولي بسياري از تحليلگران معتقدند كه انجام اين
تعهدات براي اقتصاد بيمار مصر غيرممكن است و حتي اگر قانون اساسي به تصويب مردم
برسد، دولت مصر در مقابل دو گزينه قرار ميگيرد كه انجام آنها سخت است. این دولت يا
باید به اين تعهدات عمل كند كه اين گزينه دولت مصر را به ورشكستگي كامل خواهد برد
و يا اين تعهدات روي كاغذ بماند و عملي نشود كه اين شرايط سرخوردگي كامل مردم از
نظام را پديد خواهد آورد و مردم يك بار ديگر قيام خواهند كرد.
در قانون اساسي
جديد بندهاي بسيار مترقيای ديده ميشود كه تحقق آنها بسيار سخت است. تحقق عدالت
اجتماعي (بند 8) در جامعه فقير مصر و فراهم كردن مواد غذايي ارزان از طريق پرداخت
يارانه (بند 79) براي اقشار آسيبپذير و ارائه كمكهاي مالي به افراد سالمند (بند 83)
تا زندگي شايستهاي داشته باشند و تأمين خدمات بهداشتي براي مردم (بند 18) و نيز تأمين
آموزشي مجاني براي همه مردم (بند 19) و اختصاص دادن 4 درصد از بودجه عمومي به امر
مهم آموزش پايه و 2 درصد به آموزش عالي (بند 21) و فراهم كردن زمينه پژوهش (بند 23)
با اختصاص دادن 1 درصد بودجه عمومي به آن، اموري است كه در كشور فقيري مانند مصر
بعید است بهسرعت محقق شوند.
مسئله ديگري كه در
بررسي تصويب اين قانون اساسي اهميت دارد، اين است كه اين قانون اساسي از سوي يك
گروه عليه گروه ديگري نوشته شده و به همين علت اجماعسازي ملي در باره آن سخت
خواهد بود، همان طور كه در گذشته نيز اتفاق افتاد. در سال 2012 هنگامي كه دادگاه
قانون اساسي، مجلس مؤسسان منتخب مردم را منحل كرد و قانون اساسي آن را فاقد اعتبار
اعلام كرد، مرسي با اعلام شرايط قانوني
ويژه، اختيارات گستردهاي را به خود اختصاص داد و در اولين گام، دادگاه قانون
اساسي را به تعليق درآورد و از مجلس مؤسسان خواست تا ظرف دو روز قانون اساسي را به
اتمام برسانند. اين كار انجام گرفت و مرسي با صدور فرماني، وزارت كشور را به
برپايي همهپرسي ظرف دو هفته مكلف ساخت. در اين همه پرسي 64 درصد از مردم به اين
قانون اساسي رأي دادند. درصد مشاركت مردم در اين همه پرسي 33 درصد از واجدين شرايط
بود. مخالفان با بهرهبرداري از ضعف مشاركت عمومي، حركت اعتراضي خود را آغاز كردند
و در 30 ژوئن سال گذشته ميلادي با بسيج بخش قابل توجهی از جامعه، دولت مرسي را با
چالش مواجه ساختند، در نتیجه ارتش سوار بر موج گسترده مخالفت مردم كودتا كرد و
نظام مرسي را سرنگون ساخت. آنچه امروزه دارد اتفاق ميافتد، تكرار همين سناريو در
آن سوي معادله است.
ارتش پس از كودتا
يك گروه ده نفره حقوقدان را براي اصلاح قانون اساسي دوران مرسي كه از همهپرسي
گذشته بود، تشكيل داد و در گام بعدي مجلسي از پنجاه نفر تحت عنوان مجلس تدوين
قانون اساسي تعيين كرد و از آنها خواست تا اين قانون اساسي را تدوين کنند و به
تصويب برسانند. در اين مجلس 50 نفره انتصابي هيچ نمايندهاي از جريان اخوانالمسلمين،
یعنی گروهي كه در انتخابات رياستجمهوري و مجلس مؤسسان بالاترين رأي را به دست
آورد، حضور نداشت.
در اين مجلس تنها دو اسلامگرا حضور داشتند كه يكي از آنها از حزب سلفي نور و
ديگري از مسئولاني بود كه از جريان اخوانالمسلمين جدا شده بود. اين گروه قرار بود
قانون اساسي مصوب مردم را اصلاح كند، در حالي كه آنها از مردم عبور و قانون اساسي جديدي تدوين كردند.
چند بند قانون اساسي
جديد كاملاً مخالف قانون اساسي قبلي است:
1ـ بندهايي كه
انحصاراً شريعت اسلامي را منبع هرگونه قانونگذاري ميداند، حذف شدهاند. در قانون
اساسي جديد يك بند كلي ديده ميشود كه اسلام را مهمترين منبع قانونگذاري ميداند..
بند دوم قانون اساسي قبلي در باره اينكه همه تشريعات بايد با شريعت اسلامي هماهنگي
داشته باشند و بند 44 در باره ممنوعيت توهين و بدگويي در باره همه انبياء و
پيامبران حذف شده است و بند سوم در باره نهاد الازهر است که تبليغ ديني در انحصار
آن درآمده. در بند 74 در قانون اساسي جديد، ممنوعيت ايجاد تشكلها بر پايه دين و
نژاد و جنسيت ديده ميشود که در قانون قبلي نبود و بر برپايي احزاب به صورت مطلق تأكيد شده بود.
2ـ به دستگاههاي
اقتداگرا مانند پليس، سازمان امنيت و ارتش امتيازات وسيعي داده شده كه در قانون
اساسي قبلي اصلاً ديده نميشد.. ارتش و پليس، شورايعالي دارند، مسئولانشان را
خودشان تعيين ميكنند، در هزينه بودجههاي خود استقلال كامل دارند و افراد متخلف
آنها فقط در دادگاههاي نظامي محاكمه ميشوند. حتي وزير دفاع كه بالاترين مقام
نظامي در اين كشور شمرده ميشود، در دو دوره آينده از سوي شورايعالي نظامي پيشنهاد
میشود و رئيسجمهور حكم او را صادر خواهد كرد. در مقابل، افراد غيرنظامي به هر
دليلي كه با نظاميان مشكل يا اختلاف پيدا كنند، در دادگاههاي نظامي محاكمه خواهند
شد. استقلال نهادهاي نظامي بهحدي زياد است كه ميتوان گفت در مصر نظام جديدي با
چهار قوه مستقل از هم شكل گرفته است.
3ـ در قانون اساسي
جديد، ارتش حامي ملت و نظام سياسي آن است. اين واژهها آن قدر ابهامآميزند كه هر
آن ارتش به بهانه حمايت از نظام سياسي ميتواند در صحنه سياسي دخالت كند، كاري كه
قبلاً در پاكستان و تركيه انجام شده بود. در بند 237 مبارزه با تروريسم مورد تأكيد
قرار گرفته كه بدون تعريف در قانون اساسي آمده است. اين بند ميتواند بهانه لازم
را براي دخالت قانوني ارتش در صحنه سياسي را فرهم سازد.
مسلماً همهپرسي
آينده در مصر اهميت ويژهای دارد و احتمال تصويب آن هم هستف زیرا مردم مصر تا كنون
در هيچ رفراندومي نه نگفتهاند،. اما نبايد فراموش كرد كه قانون اساسي سند
بالادستي است و با ديگر قوانين تفاوت دارد و بايد با اجماع بالايي به تصويب برسد.
به همين دليل قانونگذاران، تصويب قانون اساسي و يا اصلاح آن را با دوسوم يا سه
چهارم آراء عنوان ميكنند، در حالي كه حاكمان فعلي مصر آن را با اكثريت معمولي به
رفراندوم گذاشتهاند. اگر اين قانون اساسي نتواند موافقت اكثريت قاطع مردم را به
دست آورد، آن گاه تاريخ تكرار خواهد شد و مخالفان فعال امروز با احساس انگيزه
بالايي به مخالفت خود ادامه خواهند داد و درصدد گسترش آن برخواهند آمد.
اسلام و خرافات، راههای پیشگیری و درمان
اسلام و خرافات، راههای پیشگیری و درمان
دکتر
مرضیه مختاريپور
اسلام از بدو ظهور با تمام
قدرت و توان با خرافهپرستی به مبارزه برخاست و درصدد برآمد تا فکر بشر را از
آلودگیها و اوهام پاک و در جهت تعقلگرایی و حکمت و منطق هدایت کند که نمونه عملی
آن را میتوان در برخورد با بعضی از اوهام از سوی پیامبر«ص» اسلام مشاهده کرد.
در این مبجث به برخی از
نکاتی که مبین مبارزه دین اسلام با خرافهپرستی و خرافهگرایی است به صورت مختصر اشاره میکنیم:
۱ـ از دید
اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد،
خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط میدانند، یا دین را درست نشناختهاند
یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه میخواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه
سازند.(۱)
2ـ اسلام خرافات را
به منزلۀ غل و زنجیرهایی میداند که بشر بر دست و پای فکر و روح خود بسته است. در
قرآن کریم در چهار جا از جمله در آیۀ ۱۵۷سوره
اعراف آمده است: «همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند؛
پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. آنها را به معروف
دستور مىدهد و از منکر باز میدارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مىشمرد و
ناپاکیها را تحریم میکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش
و گردنشان) برمیدارد…».
در قرآن کریم اغلال، هم در مورد دنیا
و هم در مورد آخرت به کار رفته است. منظور از غل و زنجیر در دنیا، زنجیر جهل و
نادانى، زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى، زنجیر بتپرستى و خرافات و زنجیرهاى
دیگرند. پیامبران مبعوث شدند تا از طریق دعوت پیگیر و مستمر، با کمک علم و دانش و
از راه دعوت به توحید و دعوت به اخوّت دینى و برادرى اسلامى و مساوات در برابر
قانون، این زنجیرها را از دست و پای مردم بردارند.(۲)
اسلام با دعوت به تفکر و تعقل، انسانها
را از پذیرش بیدلیل و تقلید کورکورانه از دیگران برحذر میدارد، برای هر پدیدهای
سبب و علت خاصی را قرار میدهد تا ما گرفتار شانس و اتفاق و خرافاتی از این قبیل
نشویم. امام صادق«ع» میفرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ
إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً…؛ خداوند متعال، خوددارى و
امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى
قرار داده است…».(۳)
3ـ برقی در کتاب المحاسن
با سندی از حضرت امام موسی بن جعفر«ع» نقل میکند که آن حضرت فرمودند: «هنگامی که
ابراهیم فرزند رسول اکرم«ص» رحلت کرد، خورشید گرفت و مردم نزد خود گفتند این
خورشیدگرفتگی به سبب مرگ فرزند پیامبر«ص» بوده است، اما پیامبر خدا«ص» بر منبر رفتند
و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: ای مردم، ماه و خورشید دو آیه از آیات الهیاند
که به امر او در جریانند و هیچگاه به سبب مرگ یا زندگی کسی کسوف و خسوف پدید نمیآید.
پس هنگامی که کسوف یا خسوف رخ داد، نماز بخوانید.» سپس از منبر پایین آمدند و
همراه با مردم نماز خواندند.
پیامدهای خرافات
1ـ خرافات، آفت دین: دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان
است که به او عزت و شرافت میبخشد و او را از اسارتها و تعلقات و وابستگیهای
نفسانی و حیوانی آزاد میسازد. دین، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و
آسیب و آفت راه ندارد. خطاپذیری و اشتباه کاری مربوط به امور بشری است و آسیب و
آفت در بحث آسیبشناسی دین و دینداری به حقیقت دین باز نمیگردد، بلکه به نحوۀ
رویکرد مردمان به دین و فهم و تلقی انسان از دین و نوع معرفت دینی و شیوۀ دینداری
باز میگردد. وارد کردن خرافات و بدعتها در دین، نمایش چهرهای موهوم و خیالی و
غیر واقعی از دین و… از آفات و آسیبهای بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین
در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزههای اصیل دینی با خرافات، بدعتها و مسائل
خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیرواقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد
شد که نتیجهاش طردشدن دین است.(۴)
2ـ تهاجم فرهنگی و ترویج خرافات: از ابزارهای مهم دشمنان اسلام و انقلاب
اسلامی ایران، تهاجم فرهنگی علیه باورها، اعتقادات و مقدسات است. این تهاجم
گسترده در قالب توهین به قرآن و اسلام و پیامآور آن، تحقیر دستورات اسلامی و
بزرگان جهان اسلام، رواج ابتذال، بیبند و باری، سرگرم شدن به بازیها و لذات
دنیایی، ترویج عقاید خرافی، فرقههای انحرافی و… میباشد. این تهاجم با ابزارهای
گوناگونی چون کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام میگیرد و
با توجه به رسانههای وسیع و فراگیری که دشمنان در اختیار دارند هجومی سازمانیافته
و همهجانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام میدهند. غرب در این برنامهها میکوشد
اسلام را دینی تروریستی و تروریستپرور، خشونتطلب، مخالف آزادی، استبدادخواه، خرافی و
بیمنطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحق به اهداف شوم خود دست یابد.
آنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی را که
بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده
است دستمایه چنین اتهاماتی قرار دادهاند. دشمنان اسلام میکوشند با ارائه تصویری
نادرست و غیرواقعی از اسلام، مسلمانان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام
جدا سازند. آنان از عدم آشنایی مسلمانان
به دین خود سوءاستفاده میکنند و با بهرهبرداری از ابزارهای تبلیغاتی و به روز،
اسلام را همان گونه که خود میخواهند به مسلمانان معرفی میکنند. دشمنان همواره
اسلامی را معرفی میکنند که در تضاد با منافع آنها نباشد، از این رو آشنایی عمیق
با فرهنگ اسلامی، تهذیب و پاکسازی منابع اسلامی و زدودن خرافات از چهرۀ دین و
تصحیح رفتار مسلمین و استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی دین اسلام از راهکارهای
مهم دفاع در برابر هجوم دشمنان است.(۵)
راهکارهایی برای
پیشگیری از خرافات
1ـ بالا بردن سطح علم و آگاهی
منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است، بنابراین بالا
بردن سطح علم و آگاهی یکی از مهمترین راهکارهای عملی در پیشگیری از خرافات است.
از همین رو اسلام و قرآن سفارشات زیادی به دانش و تفکر شده و دستیابی به معرفت
صحیح و دوری از عقاید باطل و خرافی شده است. همۀ فقهای شیعه فرمودهاند تقلید در
اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به
آنها یقین پیدا کند. بنابراین هر فرد مسلمانی باید باورها و اعتقادات خود را مستدل
سازد، مطالعه و تحقیق در مسائل دین بهویژه مسائل اعتقادی را جزو برنامههای
روزانه خود قرار دهد و روز به روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی و مذهبی خود
بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات خود را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه
ساخته و به اسم دین و مقدسات عرضه میشوند، پاک سازد و اسلام ناب محمدی را که
همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) است، به دیگران نیز عرضه نماید.
اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند، ایمانش با
کوچکترین شبهه سست نخواهد شد. به عنوان نمونه، «سحر» واقعیت دارد،(۶)
لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر میپندارند ناشی از توجه بیش از حد به خرافات و
اوهام و سوءاستفاده عدهای سودجوست، زیرا آنها از واقعیت سحر اطلاعی ندارند. همان
طور که در جریان ساحران و حضرت موسی«ع» اتفاق افتاد، بخشی از سحر با تصرف در خیال
انسان انجام میپذیرد.(۷) بدیهی است که افزایش سطح آگاهیهای مردم
بهترین راه برای مقابله با این مشکل اعتقادی است.
2ـ وجود رهبران دینی و پیروی از آنها
یکی از حکمتهای وجود رهبران دینی و معصوم، پاسدارى از دین
و آیین خداست. امیرمؤمنان، على«ع» در کلامى نورانى و کوتاه، لزوم وجود رهبران الهى
در هر عصر و زمان را بیان فرمودهاند: «زمین هیچگاه از قیامکننده با حجت و دلیل،
خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفى و پنهان. خالى نمىماند تا دلایل و اسناد روشن
الهى ضایع نگردند و به فراموشى نگرایند».(۸)
با گذشت زمان و آمیختن سلیقهها و افکار شخصى و خرافات به
مسائل مذهبى و گرایشهاى مختلف به سوى برنامههاى ظاهرفریب مکتبهاى انحرافى و
دراز شدن دست مفسدهجویان به سوى مفاهیم آسمانى، اصالت پارهاى از این قوانین از
دست مىرود و دستخوش تغییرات زیانبخشى مىگردند، بنابراین آیا ضرورى نیست که در
میان جمع مسلمانان کسانى باشند که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامى را در شکل
اصلىاش حفظ کنند و براى آیندگان نگه دارند؟
بدیهی است که دیگر وحى آسمانى بر کسى نازل نمىشود، زیرا با
خاتمیت دین اسلام، باب وحى تشریعی براى همیشه بسته شده است، پس آیین اصیل چگونه باید
حفظ و جلوى تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آیین براى نسلهاى آینده
محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این رشته به وسیلۀ یک پیشواى معصوم، خواه
آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس ادامه یابد ؟ بنابراین راه ورود و
دسترسی به حقایق، راه کسانی است که خداوند سبحان آنها را وسیلۀ فیوضات و باب علم
خویش قرارداده است که همان پیامبر اسلام«ص» و ائمۀ طاهرین«ع» هستند، نه خرافات و
بدعتهایی که ساخته و پرداختۀ بشر عادی است. خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ
فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛(۹) و
شما آنچه را که رسول حق دستور میدهد بگیرید و هر چه را که نهى میکند واگذارید و
از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است». پیروی کامل از تعالیم حیاتبخش رهبران
آسمانی، ضامن محفوظ ماندن از ظلمات خرافات و انحرافات است.
3ـ توجه به قرآن و تعالیم آن
از مهمترین راهکارهای عملی برای پیشگیری از خرافات، توجه
به قرآن کریم و تعالیم آن است. قرآن کریم با ارائه تصویری صحیح از خداوند متعال و
تنزیه ذات مقدسش از هرگونه شائبه جسمانیت و صفات نقص و همچنین پیراستن دامن پاک
انبیا و اولیای خدا «ع» از هرگونه آلودگیهای بشری و نسبتهای ناروا نقش مهمی در
دور نگهداشتن اذهان و افکار از هرگونه عقیدۀ خرافی و انحرافی ایفا میکند.
قسمت بسیار مهمى از قرآن کریم به صورت سرگذشت اقوام پیشین و
داستانهاى گذشتگان بیان شده است. این کتاب تربیتى و انسانساز، تاریخ، داستان و
حکمتهائی دارد که بخشی از آنها نمونههایى از تاریخ اصیل و خالى از خرافات و
دروغپردازیها و تملقها و ثناخوانیها و تحریفها و مسخهاست. خداوند پس از بیان
داستان مباهله میفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقّ؛ این داستان به
حقیقت سخن حق است».(۱۰) و بعد از بیان گوشهای از زندگی حضرت عیسی«ع»
میفرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ سخن حق همان است که از جانب خدا به تو رسید».(۱۱)
داستانهای قرآنی متضمن واقعیهائی هستند که در جهان پدید
آمدهاند و نه خیالپردازی و لذا قرآن برای پی بردن به حقایق زندگی انبیا و زندگی
پیراسته از خرافات منبع معتبری است. علاوه بر این دعوت قرآن کریم به تفکر و
اندیشیدن پیرامون قصص انبیاء و سایر حقایق عالم هستی، گام مهمی در پیشگیری از خرافات
است. خداوند در آيه ديگری ميفرمايد: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ
یَتَفَکَّرُونَ؛ این داستانها را به خلق بگو شايد بينديشند و بيدار شوند».(۱۲)
4ـ وظیفه دینی علمای اسلام در برابر
خرافات و بدعتها از نظر قرآن
قرآن در چندین موضع، بیان
حقیقت را وظیفة اصلی علمای ادیان میداند و آنان را برای ترک این فریضه مورد عتاب
شدید قرار میدهد: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ
قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».(۱۳)
دقت در کلمه یصنعون و کاربرد ویژهای که در مقابل یعملون دارد (در صنع،
حذاقت هست)، ما را بیشتر به اهمیت این مسئله واقف میسازد. قرآن میخواهد بگوید
این گونه علما میخواهند با حیله از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند.
قرآن کتمان حقیقت علمای ادیان را
سرزنش میکند و بیان حقیقت را به عنوان یک عهد ازلی، برای آنان میداند: «وَ إِذْ
أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ
لا تَکْتُمُونَهُ؛(۱۴) خدا از آنان که کتاب آسمانی به آنها داده شد پیمان
گرفت که حقایق را برای مردم بیان کنند و کتمان نکنند!»، «إِنَّ الَّذِینَ
یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما
بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ
اللاّعِنُونَ؛(۱۵) خدا و تمام جن
وانس و ملک، آن گروه از اهل کتابی را که آیات واضحی را که برای راهنمایی خلق
فرستادیم کتمان و پنهان کردند، لعن میکنند.»
و در جایی دیگر آن را شدیدترین ظلم
فرهنگی مینامد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ
وَ مَا اللّهُ به غافل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(۱۶) کیست ستمکارتر از آنکه
شهادت خدا در باره این انبیاء (یا گواهی خدا
به رسالت محمد«ص») را کتمان کند و خدا از آنچه میکنید غافل نیست.»
نتیجهگیری
خرافه و خرافهگرایی از
دیرباز در هر جامعهای وجود داشته است، ولی شیوع و رواج آن در بین جوامع مختلف، فرق میکند. خرافهگرایی امری
موهوم و زاییده جهل است و تا زمانی که علم مطلق نصیب بشر نگردد، انسانها پیوسته
گرفتار اوهام و اباطیل خواهند بود. متأسفانه بخشی از خرافهها با نیت خاصی از کشورهای
غربی به کشور ما منتقل شدهاند که کارکرد سیاسی دارند. مسئولان فرهنگی باید در
این زمینه هوشیار باشند و بهموقع این توطئهها را خنثی کنند. خرافه از
مظاهر فساد است و لذا باید با آن مبارزه کرد و به اصلاح آن پرداخت. خرافه بیماریای
است که بر تن جامعه عارض میشود و مصلح، طبیبی است که به معالجه بیماری میپردازد.
در این راستا دستگاههای فرهنگی کشور و مراکز آموزشی جامعه و
حوزههای علمیه وظیفه دارند که اولاً خرافهها را از دین بزدایند و دین حقیقی را در
معرض دید و فکر مخاطبان خود قرار دهند و
ثانیاً با بهرهگیری از الزامات جدید، تصویری را از دین ارائه دهند که در مقابل
گزارههای نوین، صامت و ساکت نباشد. این دو مهم البته نیازمند جهد فراوان است.
بنابراین لزوم مبارزه با
خرافهگرایی در روزگار ما اصلی تردیدناپذیر است. در این مسیر ابتدا باید معنای خرافه را بهدرستی شناخت و در عین حال در
مسیر نفی خرافه، کرامات، امور خارقالعاده غیبی و معنویتگرایی را نفی نکرد. البته
این مسئله لزوم حذف خرافات از جامعه را نفی نمیکند و لذا تمام نهادهای فرهنگی و
آموزشی کشور برای ریشهکن کردن خرافات در دین رسالت عظیمی را بر دوش دارند و
کوتاهی در این زمینه قطعاً خسارات جبرانناپذیری را به اجتماع و دین وارد خواهد
ساخت.
پینوشتها
۱ـ سجاد، 1386.
۲ـ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، ص660.
۳ـ کلینی، الکافی، 1365، ج 1، ص 184.
۴ـ
1390، گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir.
۵ـ
1390، گرفته شده از سایت www.islampedia.ir.
۶ـ
سوره بقره، 102.
۷ـ سوره طه، 66.
۸ـ
محمدی ریشهری، میزان الحکمه، 1379، ج ۱، ص ۱۶۷.
۹ـ سوره حشر، 7.
۱۰ـ سوره آلعمران، 62.
۱۱ـ همان، 60.
۱۲ـ سوره اعراف، 176.
۱۳ـ سوره مائده، 63.
۱۴ـ سوره آلعمران، 187.
۱۵ـ سوره بقره، 159.
۱۶ـ سوره بقره، 140.
منابع
قرآن کریم.
ابن
ابیالحدید المعتزلی (1337). شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی
نجفی. ج ۹، ص ۱۹۰.
ابن حجر عسقلانی، احمد بن
علی بن حجر (1415). الاصابه فی تمییز الصحابه. تحقیق: احمد عبدالموجود و علی
محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه. ج 2 ص 233.
ابن منظور، لسان العرب. بیروت: دارصادر. ج ۹، ص ۶۵ و 66.
اسکندری گله، ابراهیم (1388). خرافات در فرهنگها و ملل مختلف جهان . گرفته شده از سایت: www.eskandarigalah.blogfa.com.
اسکندری، عباس(1388). خرافه،علم
و دین. گرفته شده از سایت: www.bazandishi.blogfa.com.
بحرانی،
سیدهاشم (1416). البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.
پاکدامن، محمدحسن (1378). جامعه
در قبال خرافات. مشهد: نشر مرندیز. صص 37-38.
توفیقی،
حسین (1385). آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: سمت، چاپ نهم، صص۱۶۴و 231.
جاهودا، گوستاو (1371). روانشناسی خرافات. (ترجمه محمدتقی
براهنی). تهران: نشر البرز. صص3 و 4.
چرابرخی
به دین توجهی ندارند(1388).گرفته شده
از سایت: www.tagva110.persianblog.ir
خمینی،
سید روحالله، تحریر الوسیله، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بیتا. ج ۲، ص
۲۳۸.
دانیال،
فصل ۷، آیه ۹٫.
دهخدا، علیاکبر.
(1335). لغتنامه. تهران، چاپ
سیروس. ج20، ص 387.
دینستیزی
در قالب اصلاحگری و مبارزه با خرافات از شاه امان ا… تا عصر حاضر/ نقدی بر
مقالات علیزاده مالستانی. گرفته شده از سایت: www.payam-aftab.com
سبحانی، جعفر (1385).
فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام«ص»، تهران: مشعر، چاپ نوزدهم. صص21-23.
سجاد (1386). خرافهگویی
در اجتماع. گرفته شده از سایت راسخون: www.rasekhoon.ir
سفر خروج،
فصل ۲۴، آیه ۹ و۱۰.
شیخ
مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (1413). الإرشاد، قم: انتشارات کنگره جهانى
شیخ مفید. ص ۳۹۹.
طباطبایی،
محمدحسین (1372). المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ
پنجم. ج ۲۰، ص ۵۰.
فاضل
هندی، محمدبن حسن (1416). کشف اللثام. قم: دفتر انتشارات اسلامی. ج ۷، ص ۱۳.
فیض
کاشانى، محمدمحسن(1406). الوافی. اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین، ج ۱۲،
ص۳۵۵.
قمی،
عباس (1416). سفینه البحار. ایران: دارالاسوه، چاپ دوم. ج ۶، ص ۵۹۰.
کاشفالغطاء،
جعفر (1422). کشفالغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، قم: انتشارات دفتر
تبلیغات اسلامى، ج ۴، ص ۴۸۵.
کتاب
مقدس تورات، سفر پیدایش، ۹، ۲۱، ۱۶، ۱ – ۱۶، ۱۹، ۳۰ – ۳۸، ۲۷، ۱- ۴۰، ۳۲، ۲۴- ۳۱. انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳، سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷، همان، حزقیال، فصل
۴، آیات ۱۲- ۱۵.
کلینی،
محمدبن یعقوب (1365). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸،
صص ۱۹۶ و ۲۷۵،
مجلسی،
محمد باقر (1404). بحارالانوار. بیروت: مؤسسة الوفاء، چاپ اول، ج ۶۰، صص 18-25،
۳۹، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۵، ص ۱۶۷.
مجیدی،
غلامحسین (1379). نهجالفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.
محمدحسین. (1385). خرافهستیزی در اندیشه دینی از دیدگاه شهید
مطهری بخش اول. مجله اندیشه حوزه. شماره 59.
محمدی ریشهری، محمد. (1379). میزانالحکمه.
(ترجمه حمیدرضا شیخی). ج۱، ص ۱۶۷؛ مؤسسه فرهنگی دارالحدیث.
مسعودی، ابوالحسن علی بن
حسین (1364)، مروج الذهب، تحقیق، اسعد داغر، قم: دارالهجره. ج 2، ص 251
مطهری،
مرتضی (1362). خدمات متقابل اسلام و ایران.
تهران: صدرا، صص62-61،74.
مطهری،
مرتضی (1389). مجموعه آثار، تهران: صدرا، چاپ چهارم. ج ۲۵، ص ۴۰۴.
مفهوم
شناسی خرافات (۱۳۹۰).گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir
مکارم
شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه،
تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۹۳، ج ۶، ص ۴۰۰، ج ۱۵، ص ۱۴۳، ج ۱۸، ص
۴۸-۵۱، ج ۲۵، ص ۱۵۵ و ۱۵6.
نمایۀ شمارۀ ۱۰۹۳۷ (سایت اسلامکوئیست: ۱۰۷۹۵).
نمایه ۸۳۳۴ (سایت اسلامکوئیست: ۸۳۹۵).
نهجالبلاغه (1379). ترجمه دشتی، خ ۷۹، ص 127.
قم. مشهور.
یوسفی، سید جواد.(1389). خرافه و دین.
گرفته شده از سایت سبیل. www.sabil.mihanblog.com.
سوتیتر:
1.
از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف
مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط میدانند، یا
دین را درست نشناختهاند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه میخواهند چهره
پاک دین را آلوده و مشوه سازند.
تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفههای آن در اسلام
تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفههای آن در اسلام
غلامعلي سليماني
توجه به امنیت در قرآن با عبارات و مشتقاتی از ثلاثی مجرد «اَمِنَ» آمده است. در
مجموع از ریشه یا کلمه «امن» 62 کلمه مشتق، حدود 879 بار در قرآن به کار رفته و از
این تعداد کاربرد 358 مورد در آیات مکی و 521 مورد در آیات مدنی است.(1) در قرآن کریم در هر جا کلمه
امنیت به کار برده شده است ـ بقره آیه 125، عنکبوت آیه 67، آل عمران آیه 154 و
قریش آیات 3 و 4، ص 38ـ به همین مفاهیم بوده است. البته اصطلاحات دیگری نیز چون
«اسلام»، «سلامه» و «سلم» هستند که با واژههای «امن» و «امنیت» مترادفاند.(2)
بحث امنیت در فقه و معارف اسلامی بحث مستقلی نیست و ذیل موضوعاتی چون، ایمان، صفات
مؤمنان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع فردی و عمومی، جهاد، برقراری قسط و
عدل، قضاوت، اجرای حدود الهی، امانت و امانتداری، برخورد با اشرار، محاربان، یاغیان،
مفسدان و جاسوسان، رفع فقر و محرومیت، عدم سلطه بیگانگان، نوع تعامل با کفار و مشرکان
مطرح شده است.(3) با این وصف امروزه نظر به اهمیت مسئله امنیت و همچنین
رجوع بیشتر به منابع و مبانی دینی، ضرورت طرخ این موضوع بیش از پیش احساس میشود.(4)
امنیت از نگاه قرآن و اسلام بر پنج مؤلفه استوار است:
نخست این که در قرآن «امنیت ایمانی» در مرکز و کانون توجه قرار دارد. این
تعبیر حتی در نزدیکی لغوی ایمان و امنیت نیز مورد توجه قرار گرفته است: «قرآن کریم
امنیت ایمانی را به عنوان امنیت «معیار» مطرح میکند. از نظر لغوی، معنای امنیت از
ریشه «اَمِنَ» میآید که به معنای در امان بودن و ایمن بودن است. در عین حال از
مشتقات این واژه، آمّن و آمن است که به معنای اطمینان داشتن و ایمان آوردن است.
قرآن ضمن برشمردن امنیت و وجوه عینی آن، نوع کامل و اصلی امنیت را امنیت مبتنی بر
ایمان به خداوند میداند. این مفهوم هر سه معنای امروزی از امنیت عینی، ذهنی و
آرامش و اطمینان قلبی را بازنمایی میکند».(5)
بنابراین «ایمان» و «ایمنی» در منطق الهی توأمانند.(6)
الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ
یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ.(۷)
در آیه دیگری خداوند متعال «ایمنی» را جزای «ایمان» دانسته است: وَعَدَ اللَّهُ
الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ
کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی
ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی
لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً.(۸)
در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت
اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است،
پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛
یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال
میآورد، زیرا ارتباط با خدا باعث میشود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا
کند. همچنین هویت فلسفی انسان در گرو درک درست انسان از جایگاه خود در هستی است.(۹)
خداوند، ايمان را راه رهايي از مشكلات و ناامني و راه درست گام نهادن در بهشت برين قرار داده است؛ در اين صورت مرجع امنيت از منظر قرآن، ايمان است. به عبارت ديگر، داشتن ايمان مهمتر از لزوماً سعادت بشر است، ولي در عين حال، مغاير هم نيستند.
مفهوم امنيت ايماني در قرآن،در هر سه وجه كلي مفهوم امنيت، قابليت كاربرد دارد. قرآن، نتيجه امنيت ايماني را هم در وجه عيني، مثل وسعت رزق و روزي يا امن بودن از مكر، حيله و فتنه مورد بحث قرار ميدهد و هم با تأكيد بر موضوعات كليديای چون صبر و توكل، در وجه ذهني، نوعي نگاه اميدوارانه را به جامعه منتقل ميكند. در نهايت، در وجه رواني نيز ياد خدا آرامبخش دلهاست.(۱۰)
رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز دعوت مردم به ایمان به خدا و امنیتی است که در سایه
ایمان به خدا حاصل میشود. پیامبر گرامی اسلام«ص» از آغاز بعثت، میان ایمان به خدا
و فلاح و رستگاری که امنیت نیز یکی از مشتقات آن است، ارتباط برقرار کرد: «قُولُو لا
اِله اِلا الله تُفلِحوا». ایشان در تمام دوران مکه و مدینه نیز بر دین اسلام و توحید
به عنوان مرجع امنیت تأکید کرد. این امر از آنجا روشن میشود که حضرت در دفاع از دین،
حتی جان شریف خود را در جنگها و غیر جنگها به خطر میانداخت.(۱۱)
راهکارهای تحقق امنیت ایمانی نیز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است: «خداوند براي
تحقق امنيت، وسايل لازم را نيز پيشنهاد ميكند. نخست براي مردمان مختلف، كتاب راهنما
و ميزان براي هدايت آنها فرستاده است. در آیه 25 سوره مبارکه حديد آمده است:
« لَقَدْ أَرْسَلْنَا
رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ
النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ
وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ
عَزِیزٌ : ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسمانى) و
ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت
كنند و آهن را فرستادیم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است تا خداوند
بداند چه كسانى او و رسولانش را يارى مىكنند بىآنكه او را ببينند. بهدرستی که خداوند
قوى و شكستناپذير است».
اين كتاب تحقق امنيت و ايجاد برادري و برابري و كسب رحمت خداوند است.
دیگر ادله و معجزات در تأييد درستي پيام و دستور خداوند است تا مردم را در پذيرش
پيام الهي كه مبناي امنيت ايماني است، ياري دهد و با اطمينان و اعتماد مناسب، به ايمان
خداوند درآيند.(۱۲)
پيامبراني براي ترويج آيين خداوند به جانب مردمان و اقوام مختلف اعزام شدند. اين
پيامبران نه تنها براي ارسال پيام الهي ارسال شدند، بلكه با ادله و معجزاتي تجهيز گردیدند
تا تحقق عيني پيام الهي را دنبال كنند.(۱۳)
حكومت و فرمانروايي برخي از پيامبران،در راستاي ايجاد ساختار سياسي و اجتماعي نمونه و عملي است. اين موضوع در مورد بنياسرائيل مورد اشاره قرآن بوده است.(۱۴)
آخرين ابزار لازم، بهويژه براي جنگيدن آهن و زره است. آهن كه چيزي سخت در قرآن تصوير شده است، داراي منافع زيادي براي مردم در جنگيدن است. همچنين، ساختن زره در قامت انسان براي حفاظت از زخم شمشير است.(۱۵)
و (1۶)
البته در اسلام تأمین امنیت درونی از اهمیت بیشتری دارد و مبارزه با عوامل
درونی تهدید از اولویت بیشتری برخوردار است. عوامل درونی تهدید عواملی هستند که
ایمان مردم را تهدید میکنند. از جمله مهمترین آنها عوامل نفسانی هستند. به همین
دلیل از مبارزه با عوامل نفسانی به عنوان جهاد اکبر یاد میشود که مهمتر از جهاد
اصغر به معنای مبارزه و جنگ در عرصه نظامی است. از ویژگیهای این نوع جهاد، نامشخص
بودن دشمن و نشانههای آن، همراهی دائمی او در تمام مراحل جنگ و نامحدود بودن آن
به زمان و میدان جنگ است. این جهاد مقدمه موفقیت جهاد اصغر تلقی میشود.(1۷)
امنیت در اسلام و قرآن، در تعبیر فراخ و موسع آن مدنظر است. اسلام امنیت افراد،
گروهها، حکومت، امت را حتی در سطح جهانی و تمام ابعاد آن را مورد توجه قرار داده
است.
«از آنجا که اسلام دیدگاه همهجانبهتری
نسبت به امنیت دارد، مرجع امنیت را هم حکومت میداند، هم ملت، هم آحاد مردم و هم
حقوق آنها. پس تهدیدها و تعرضها از منظر این دیدگاه متوجه دولت، آحاد ملت و
ایدئولوژی هستند و امنیت شامل طرح همهجانبهای است که سعی در صیانت دولت، ملت،
ایدئولوژی و تک تک افراد جامعه از این گزندها دارد».(1۸)
«از نظر سطح، امنیت به سه دسته امنیت
فردی، امنیت گروهی و امنیت ملی و از نظر قلمرو به دو دسته امنیت داخلی و خارجی
تقسیم و از نظر موضوع حداقل شامل امنیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی،
فرهنگی، زیستمحیطی و منابع میشود».(1۹)
امنیت از نظر قرآن و اسلام در سایه تحصیل امنیت اخروی و در کنار امنیت دنیوی
تکامل مییابد. به عبارت دیگر اسلام تنها به امنیت دنیوی اکتفا نمیکند و امنیت و
آسایش اخروی را نیز که ماحصل عمل به دستورات الهی و حرکت در صراط مستقیم است، مورد
توجه قرار میدهد.
اسلام و بهویژه تشیع نوید آینده امن را در سایه ظهور و حکومت بندگان صالح میدهد.
«در این دوره بنا به وعده الهی، امنیت جای ترس را میگیرد و بندگان خدا به خشنودی
و خوشبختی حقیقی دست مییابند. اثر این عدالت و امنیت فراگیر چنان است که طبیعت نیز
بر سر مهر خواهد آمد. حکومت جهانشمول و عدالتگستر و امنیتمحور حضرت مهدی«عج» نه تنها
شامل مسلمانان و غیرمسلمانان و اقلیتهای گوناگون میشود، بلکه حتی بدکاران آنها را
هم در برمیگیرد. حسنات و جاذبة حضرت مهدی«عج» و نهضت عدالتگستر ایشان باعث جهانشمولی
دیانت اسلام و اصلاح بدکاران و روی آوردن تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. در عصر
ایشان همه مردم از امنیت و عدالت فراگیری برخوردار خواهند بود و عدالت در بیشترین حد
و به صورت کامل و تمام اجرا خواهد شد».(۲۰)
قرآن معتقد است مشیت الهى بر این تعلق گرفته كه در آینده، فقط صالحان وارثان زمین
باشند، حكومت جهان و اداره امور را به دست بگیرند، حق و حقیقت در موضع خود استوار شود،
باطل بر آن پیروز نگردد، همه جهانیان زیر لواى حكومت صالحان قرار بگیرند و حكومت واحدى
بر جهان مستولى شود، چنان كه میفرماید: «وَلََقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُور مِنْ بَعْدِ
الذِّكْر أَنَّ الأَرْض یَرِثُها عِبادى الصّالِحُون؛(۲۱) ما در كتاب زبور،
پس از «ذكر» (شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم كه در آینده صالحان و پاكان وارثان
زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاك خواهد شد».
و در آیه دیگری میفرماید: «وَعََدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا
الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(۲۲)
«خداوند به افراد با ایمان از شما كه داراى عمل نیك هستند، وعده قطعى داده است كه آنان
را خلیفه و جانشینان خود در روى زمین قرار خواهد داد».
در حکومت صالحان، امنیت اجتماعی و فراگیر امری است که خداوند بدان وعده داده است.(۲۳)
و چون زکات بهکلی و درستی پرداخت میشود، همگان از رفاه خوبی برخوردار میگردند.(۲۴)
و دین بر همه جهان سیطره و حاکمیت مییابد.(۲۵) و عدالت از سوی مردم اجرا
و برپا میگردد، زیرا عدالت هدف بعثت بوده است و در حکومت مردمی و جهانی انجام میشود.(۲۶)
پینوشتها
۱ـ برای اطلاعات بیشتر در مورد
فرهنگ آماری کلمات قران مجید بنگرید به روحانی محمود، المعجم الاحصایی لالفاظ القران
الکریم، فرهنگ آماری کلمات قران کریم، مشهد، انتشارت آستان قدس رضوی.
۲ـ ااحمد جهان بزرگی، امنیت در
نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مولفهها، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 31 و
38.
۳ـ بهرام اخوان کاظمی امنیت و
ابعاد آن در قرآن، ص 12.
۴ـ نجف لکزایی، ضرورت تأسیس رشته
فقه امنیت، مجله علوم سیاسی، بهار 1385،
شماره ۳۳.
۵ـ داود غرایاق زندی، مفهوم امنیت
ایمانی در قرآن کریم، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال سيزدهم، شماره سوم، زمستان
1389، شماره مسلسل 50، ص 6-7.
۶ـ سید نورالدین شریعتمدار جزائری،
اصغر افتخاری، و نجف لکزایی، امنیت در اسلام، مجله علوم سیاسی، تابستان 1385، شماره
34، ص13.
۷ـ انعام، 82.
۸ـ نور، 55.
۹- همان، ص 20.
۱۰ـ داود غرایاق زندی، همان،
ص 28-29.
۱۱- نجف لکزایی، اصول رهیافت
امنیتی پیامبر در قرآن کریم، فصلنامه علوم سیاسی، ص 189.
۱۲ـ زخرف، 2.
۱۳ـ حديد، 25؛ جاثيه، 16.
۱۴ـ جاثيه، ۱۶.
۱۵ـ سبا، 11 و انبیا، 80.
۱۶ـ داود غرایاق زندی، همان؛ ص
21-22.
1۷ـ اميرالمؤمنين علي«ع» نقل ميكند:
رسول خدا«ص» گروهي را براي انجام مأموريت جنگي عازم منطقهاي كرد، هنگامي كه آن گروه
بازگشتند فرمود: آفرين بر گروهي كه جهاد اصغر را انجام دادند، اما جهاد اكبرشان همچنان
باقي است. پرسيدند: يا رسولالله! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد اكبر جهاد با نفس است.
آنگاه ادامه داد: بهترين جهاد آن است كه انسان با نفس خود كه در درونش است مبارزه كند. به نقل از شيخ ابوجعفر محمد بن بابويه قمي، امالي
صدوق ص 377.
۱۸ـ امنیت در نظام سیاسی اسلام؛
اصول و مؤلفهها، احمد جهان بزرگی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 28 و همچنین
بنگرید به لکزایی،
نجف، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی، بهار 1385 – شماره 33، ص 8.
۱۹- احمد جهان بزرگی، همان، ص
45.
۲۰ـ سیدجواد امام جمعهزاده، حسین
درجانی، امنیت در اسلام؛ مبانی و قالبهای فکری، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بینالمللی،
شماره 5، زمستان 1389، ص 143- 144.
۲۱ـ انبیاء، 105.
۲۲ـ نور، 55.
۲۳ـ نور، 55.
۲۴ـ حج، 41.
۲۵ـ نور، 55.
۲۶ـ حدید، 25.
سوتیتر:
1.
در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت
اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ
الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و
ایمنی را به دنبال میآورد، زیرا ارتباط با خدا باعث میشود تا انسان جایگاه حقیقی
خود را در هستی پیدا کند
داستانها و حكاياتي از ائمه معصومين (عليهمالسلام)
داستانها
و حكاياتي از ائمه معصومين (عليهمالسلام)
امام صادق (ع) براى حفص بن غياث حكايت
فرمودند كه : روزى ابليس بر حضرت يحيى (ع ) ظاهر شد در حالى كه ريسمانهاى فراوانى
به گردنش آويخته بود، حضرت يحيى (ع) پرسيد: اين ريسمان ها چيست ؟ ابليس گفت: اينها
شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است كه با آنها گرفتارشان مىكنم . حضرت يحيى
(ع) پرسيد: آيا چيزى از ريسمان ها هم براى من هست ؟ ابليس گفت : بعضى اوقات
پرخورى كردهاى و تو را از نماز و ياد خدا غافل كردهام. حضرت يحيى (ع) فرمود: به
خدا قسم، از اين به بعد هيچگاه شكمم را از غذا سير نخواهم كرد. ابليس گفت: به خدا
قسم، من هم از اين به بعد هيچ مسلمان موحدى را نصيحت نمىكنم. امام صادق (ع) در
پايان اين ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه شكم شان را
از غذا پر نكنند. (صراط
سلوك ص 41)
با
دهان ناپاك دعا نكن!
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: عابدی از
بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند؛ولی دعایش
مستجاب نمی شد. روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا نزدیکی
ولی جوابم را نمی دهی؟!
در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با
زبانی که به فحش وناسزا آلوده است می خوانی،اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش
وناسزا را رها کن، از خدا بترس،قلبت را از آلودگی پاک کن و نیت خود را نیکو گردان.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: او به دستورات
عمل کرد، آن گاه خداوند دعای او را اجابت کرد و پسری به او داد. (اصول کافی 325/ج2)
اخلاص
كامل
ابوجعفر خثعمي كه يكى از اصحاب امام جعفر
صادق (ع) است حكايت كند:
روزى حضرت صادق (ع) كيسه اى كه مقدار پنجاه
دينار در آن بود، تحويل من داد و فرمود: اينها را تحويل فلان سيّد بنى هاشم بده ؛
و به او نگو توسّط چه كسى ارسال شده است.
خثعمى گويد: هنگامى كه نزد آن شخص تهى دست
رسيدم و كيسه پول را تحويل او دادم ، پرسيد: اين پول از طرف چه كسى براى من
فرستاده شده است ؟
و سپس گفت : خداوند جزاى خيرش دهد. صاحب اين
كيسه ، هرچند وقت يك بار، مقدار پولى را براى ما مىفرستد و ما زندگى خود را با آن
تامين و سپرى مى كنيم، وليكن جعفر صادق با آن همه ثروتى كه دارد، توجّهى به ما
ندارد و چيزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به ياد ما فقراء نيست!! (امالي شيخ طوسي: ج2 ص290)
سبك
شمردن ديگران هرگز!
امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و
دوستان خود، براى انجام مناسك حجّ خانه خدا، به سوى مكّه معظّمه حركت كردند.
در مسير راه ، جهت استراحت در محلّى فرود
آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى ارزش ميكنيد؟
يكى از افراد از جا برخاست و گفت : ياابن رسول
اللّه! به خداوند پناه مى بريم از اينكه خواسته باشيم به شما بىاعتنائى و توهينى
كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم.
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن
اشخاص هستى
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هيچ جسارت و
توهينى نكردهام .
حضرت فرمود: واى بر حالت، در بين راه كه مىآمدى
در نزديكى جُحفه، تو با آن شخصى كه مىگفت : مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه
كردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود
كسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نكردى؛ و او را سبك شمردى و با حالت بى
اعتنائى از كنار او رد شدى ! و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد مؤمن بى
اعتنائى و بى حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى اعتنائى كرده است؛ و حرمت و حقّ
خدا را ضايع كرده است .( كافى : ج 8، ص 88، وسائل الشّيعة : ج 12، ص 272)
خيانت
يك زن
پس از آن كه جنگ خيبر پايان يافت و اموال خيبر به عنوان غنيمت، طبق دستور پيغمبر اسلام (ص) بين
مسلمين تقسيم گرديد، يك
زن يهودى به نام زينب دختر حارث كه دختر برادر مَرحَب باشد برّه اى كباب شده را به عنوان هديه تقديم آن حضرت و
همراهانش كرد.
زن يهودى پيش از آن
كه برّه را تحويل دهد، از اصحاب سؤال كرد كه پيغمبر خدا
كجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پيامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از ديگر اعضايش دوست دارد.
پس آن، زن يهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بيشتر به زهر آلوده
كرد و جلوى حضرت و يارانش نهاد.
حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود
فرمود: از خوردن آن دست
بكشيد، زيرا كه گوشت اين برّه مسموم است .
پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن يهودى را احضار و به او
فرمود: چرا چنين كردى؟
او در جواب
گفت : براى آن كه من با خود گفتم، اگر اين شخص پيغمبر باشد به او آسيبى نمىرسد وگرنه از شرّ او راحت مى شويم.
و چون حضرت سخنان او را شنيد، او را بخشيد، ولى پس از آن جريان ، حضرت به طور مكرّر مىفرمود:
غذاى خيبر مرا هلاك، و درونم
را متلاشى كرده است.( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6)
اين هم يك نوع نيكى به برادران است
ابراهيمبن هاشم گفت عبدالله جندب را
ديدم در موقع عرفات، حال هيچكس را بهتر از او نديدم. پيوسته دست هاى خود را بسوى
آسمان بلند كرده و آب ديده اش بر روى او جارى بود تا به زمين مىرسيد. چون مردم
فارغ شدند به او گفتم در اين پايگاه وقوف هيچكس را بهتر از تو نديدم.
گفت به خدا قسم دعا نكردم مگر براى برادران
مومن خود زيرا كه از امام موسىبن جعفر (ع ) شنيدم هركس دعا كند براى برادران
مومن خويش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد كه از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم
دست برندارم از صدهزار برابردعاء فرشتگان كه قطعا مستجاب و مقبول است براى يك دعاى
خودم كه معلوم نيست مستجاب شود يا نه! ( منتهى الامال ، ج 2، ص
164)
با
حسن معاشرت به اسلام دعوت كنيد
حضرت صادق (ع ) فرمود مردى از كفار اهل
كتاب (ذمى) در راه رفيق اميرالمؤ منين (ع) گرديد. ايشان را نمىشناخت . پرسيد كجا
مى روى؟ حضرت فرمود به كوفه. هنگامى كه بر سر دو راهى رسيدند ذمى خواست از راه
ديگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى گفت: شما كه خيال كوفه داشتيد براى
چه از اين راه مىآئيد، مگر نمىدانيد راه كوفه از اين طرف نيست؟
فرمود مىدانم ولى دستور پيغمبر ما است كه نيكو
رفاقت و مصاحبت كردن به اين است كه رفيق خود را مقدارى همراهى و مشايعت كنند. من
از اين جهت با تو آمدم. مرد ذمى گفت: شيفته اخلاق نيك اسلام شدم و كسانى كه پيروى
اين دين را نمودهاند. من شما را گواه مى گيرم كه به اسلام وارد شدم .وهمانجا
اسلام آورد( بحارالانوار ج 16ص 44)
تیزهوشی
در كودكی
حضرت فاطمهي زهرا(س) همواره امام حسن (ع)
را كه بيش از هفت سال نداشت به مسجد ميفرستاد تا آنچه را كه رسول خدا (ص) در ميان
مسلمين مطرح ميكند به خاطر بسپرد و شنيدههاي خود را براي مادر بازگو كند. امام (ع)
نيز به صورتي شيوا و شيرين گفتههاي جدش را در خانه براي مادرش بيان مي كرد.
در آن روزها، هرگاه امير مومنان (ع) به منزل
مي آمد در كمال تعجب ميديد كه حضرت زهرا (س) از آيات تازهي قرآن و روايات رسول
خدا (ص) آگاه است!. پس از او پرسيد: اين علوم و معارف را چگونه بدست آوردي؟
حضرت زهرا (س) فرمود: هر روز فرزندم حسن مرا از آيات و روايات تازه آگاه
مي كند.
در يكي از روزها امير مومنان (ع) در منزل مخفي
شد تا سخن گفتن كودك خود را ملاحظه فرمايد. پس امام (ع) طبق معمول وارد خانه شد تا
آنچه از پيامبر اكرم (ص) شنيده بود، براي مادر بيان نمايد ولي اين بار برخلاف
هميشه، هنگام تكلم وي دچار لكنت مي شد و كلمات را به زحمت ادا مي كرد.
حضرت فاطمه (س) متعجب شد و فرمود: پسرم چرا
امروز در سخن گفتن ناتوان شدهاي؟
امام مجتبي (ع) فرمود: مادرجان! گويا شخص بزرگي
سخنانم را مي شنود، از اين رو زبانم لكنت گرفته…!
در اين حال امير مومنان علي عليه السلام از
پشت پرده بيرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسيد.
(مناقب آل ابيطالب،ابن شهر آشوب،ج4،ص18)
پاسخ نيكي
انس
بن مالك گويد:
«يكي
از كنيزان امام حسن(ع)شاخهي گلي را به آن حضرت اهدا كرد. امام(ع)آن گل را گرفت و
به او فرمود:«تو را در راه خدا آزاد كردم.»
من به حضرت گفتم: «اي
پسر رسول خدا! آيا به راستي به خاطر اهداي يك شاخه گل ناچيز، او را آزاد كرديد؟» امام(ع)فرمود:
“نهايت بخشش آن است كه تمام هستي خود را ببخشي” و آن كنيز از مال دنيا جز آن شاخهي گل را
نداشت. خداوند در قرآنش فرموده: «وَ إذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّهٍ فَحَيّوا
بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.»(سوره نسا؛آيه 86)“هر گاه كسي به شما تحييت گويد
او را همان گونه و بلكه بهتر پاسخ دهيد.”لذا
پاسخ بهترِ بخشش او، همان
آزاد كردنش بود.»(مناقب آل ابيطالب،ابن شهر آشوب،ج4،ص18)
جعده
به آرزويش نرسيد
امام حسن(ع) بسيار زيبا، داراى سخاوت و
نسبت به خانواده مهربان بود.
معاويه چندين بار عليه امام توطئه كرد ولى
نتیجه نداشت.تصميم گرفت به وسيله همسر امام حسن(ع)، جَعده (دختر اشعث)، ضربه اش را
بزند.
به او گفت: اگر به امام حسن زهر بدهى، صدهزار
درهم به تو مىدهم و تو را به عقد پسرم يزيد در مىآورم. روزى
امام حسن(ع) روزه دار و آن روز بسيار گرم بود و تشنگى بر ایشان اثر كرده بود در
وقت افطار، جعده شربت شيرى براى حضرت آورد، كه از قبل، آنرا زهرآلود كرده بود.
وقتی حضرت آشاميد، احساس مسموميت كرد و گفت:
انالله و انا اليه راجعون، سپس رو به جعده كرد و فرمود: اى دشمن خدا، خدا تو را
بكشد، به خدا سوگند بعد از من نصيبی نخواهى داشت، او تو را فريب داد، خدا تو و او
را به عذاب خود خوار کند.
به روايتى دو روز، زهر در وجود مبارك امام اثر
كرد و حضرت در سن 48 سالگی به شهادت رسید.
اما جعده به خاطر طمع به مال و زن يزيد شدن
آرزويش را به گور برد. معاويه گفت: وقتى به حسن بن على(ع) وفا نكردي چطور به يزيد وفا كني؟! و
به وعدههايى كه به او داده بود عمل نكرد؛ و جَعده با خوارى و ذلت از دنيا به درك
واصل شد.
(منتهى الامال، جلد1، ص231)
دو
بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر
روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر
رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول (ص)، نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان
گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشيند، پس از آن نيز
با خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…
روزى ديگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا (ص) نيز محسوب مىشد برآن حضرت وارد شد، وليكن
حضرت، آن برخورد و خوشروئى را كه با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به
پيامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: يا رسول ا… ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر
تفاوت قائل شدى ؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و
محبّت مىكرد، من نيز اين چنين او را تكريم و احترام كردم، ولى پسر نسبت به
پدرش بى اعتنا بود.( بحار الا نوار: ج 16، ص281)
منظومه اهل دل
منظومه اهل دل
خوش به حال آمنه!
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی
مثل گل میخندی و شب بوی باغش میشوی
شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش میشوی
میرسی از راه و پایان فراقش میشوی
غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند
خوش به حال«آمنه» وقتی نگاهت میکند
با حلیمه میروی تا کوه تعظیمت کند
وسعتش را با سلامی، دشت تسلیمت کند
هر چه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند
ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند
خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی
دایهها را هم ز مادر مهربانتر میکنی
دید نورت را که در مهتاب بیحد میشود
آسمان خانهاش پر رفت و آمد میشود
مست از آیین ابراهیم هم رد میشود
با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد میشود
گشت ساغر تا به دستان بنیهاشم رسید
وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید
یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت
وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت
ناز لبخندت قرار از سینهی یثرب گرفت
خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت
بیقرارت شد خدیجه قلب او بیطاقت است
تاجر خوش ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است
نیم سیب از آن او و نیمِ دیگر مال تو
از گلستان خدا یاس معطر مال تو
داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو
ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو
بوسه تا بر گونهات امابیها میزند
روح تو در چشمهایش دل به دریا میزند
دل به دریا میزنی ای نوح کشتیبان ما
تا هوای این دو دریا میبری طوفان ما
ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما
ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما
روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن
«قاب قوسین»ی چنین میخواست «او ادنی» شدن
خوشتر از داوود میخوانی، زبور آوردهای؟
یا کتاب عشق را از کوه نور آوردهای؟
جای آتش، باده از وادی طور آوردهای
کعبه و بطحا و بتها را به شور آوردهای
گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند
اخم کن تا برجهای کاخ کسرا بشکنند
ای فدای قد و بالای تو اسماعیلها
بال تو بالاتر از پرهای جبرائیلها
«ما عرفناک»اَت زده آتش در این تمثیلها
بُرده ای یاسین! دل از توراتها، انجیلها
بیعصا مانده است، طاها! دست موسی را بگیر
از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر
باز عطر تازهات تا این حوالی میرسد
منجی دلهای پر، دستان خالی میرسد
گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی میرسد
نیستی اینجا ببینی با چه حالی میرسد
خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او
جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
«قاسم صرافان»
روز عيد عاشقان
در صدف پنهان مکن
اینقدر مروارید را
عاشقان بگذار خوش
باشند روز عید را
با وجود تو دگر
جایی برای ماه نیست
آسمان با دیدنت گم
میکند خورشید را
میکشانی کهکشانها
را به دنبال خودت
مشتریِ چشمهایت
کردهای ناهید را
میشکوفد چهرهی
تو غنچه را در بوستان
شانههایت مینوازد
شاخههای بید را
کوهی و آتش فشان
عشق جاری میکنی
بر لبانت آیههای
محکم توحید را
در بشر یک عمر
امید رهایی مرده بود
آمدی تا زنده
گردانی تو این امید را
من به چشمانت یقین
دارم، دلم یک رنگ نیست
ذبح خواهم کرد پای
این یقین تردید را
«هادی ملکپور»
جانِ زهرا (س)
کوچههای شهر را امشب چراغان میکنند
شهر دل را اهل دل آیینهبندان میکنند
فوج فوج از عرش حق امشب فرشته میرسد
خاک خشک مکه را اینسان گلستان میکنند
حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است
شهر را همرنگ عشق سرخ جانان میکنند
روی دست آمنه در هالهای از جنس نور
اهل خانه صورتت را بوسهباران میکنند
آسمان میخندد از شوق جمال دلبرت
در هوای روی تو عشاق طوفان میکنند
سفرهی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست
هر کسی را بر سر این سفره مهمان میکنند
امشب از یمن قدمهای دلآرای شما
لطف بر حال گدایان و فقیران میکنند
سورهی خورشید نازل شد به قلب آسمان
آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران
امشب از ایوان دل سویت سلام آوردهام
دل اسیر بند و دل را چون غلام آوردهام
یک دل یک رنگ دارم، میخری آقای من؟
یک دل بیتاب و ارزان، یک کلام آوردهام
نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل
صاحب این دل تویی، دل را به نام آوردهام
ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان
این دل بیتاب را با احترام آوردهام
تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط
من دلی تسلیم پیش این پیام آوردهام
دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما
جرعهای از حوض کوثر ده که جام آوردهام
از همان روز ولادت بود بیمارت شدم
جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم
من چه گویم، مدح تو آیات قرآن خداست
با چنین وصفی دگر این شعر گفتنها رواست؟
وصف تو اعجاز میخواهد، نه وزن و قافیه
بس که دریای فضیلتهای تو بیانتهاست
در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بیکران
تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست
قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی
این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست
آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا
زینت دوشت قدمهای علی مرتضی است
گرچه والایی و بالایی و بیحد و حدود
بوسهگاهت دستهای حضرت خیرالنسا است
ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز
سجده آوردند پیش پات بتهای حجاز
هر کسی مجذوب آهنگ صدایت میشود
بیبهانه آسمان هم خاک پایت میشود
تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی
قدردان ارزشت تنها خدایت میشود
از نگاهت نور میریزد به قدر آفتاب
لطف هر چه میشود از چشمهایت میشود
نیمه شبهایت به رنگ آسمان و جبرئیل
پاک مدهوش قنوت ربّنایت میشود
چشم بر هم میزنم میبینمش بیخود ز خود
دل دخیل ریشهی سبز عبایت میشود
من که جای خود، هزاران مثل موسی کلیم
با همه والائیش آقا گدایت میشود
حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت
تو خودت گفتی که مشمول دعایت میشود
رحمتٌ للعالمین، ای مظهر لطف خدا
جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا
«وحید محمدی»
رئيس مذهب آمد
ای شیعه شب نشاط و شور است
لبخند بزن گه سرور است
یک بار دگر مدینۀ عشق
غرق طرب و نشاط و شور است
زین آینهی شعور و دانش
آیینهی روشنی ز نور است
از جلوۀ نور علم و تقوا
یثرب به خدا که رشک طور است
گر آمده فصل شور و شادی
گر غم ز دل همه به دور است
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
آمد به همه سرور بخشد
شیدایی و شوق و شور بخشد
یا قامت بردباری و علم
یک جان و دلی صبور بخشد
با پرچم دانش و فضیلت
بر خلق جهان شعور بخشد
تاریکی و غم ز دل زداید
تا آینهای ز نور بخشد
تا بر همه تشنگان دانش
یک جرعه می طهور بخشد
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
او آینهی کمال علم است
او جلوهای از جلال علم است
بر لوحهی دانش و فضیلت
سر چشمهی بیزوال علم است
این است شرافتش کز احمد
بر سینهی او مدال علم است
گر طالب فضل و دانشی تو
او رشتهی اتصال علم است
با نغمهی یا امام صادق
گر بر سر تو خیال علم است
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
گر عشق ورا به سینه داری
گوهر تو در این خزینهداری
با پرتویی از محبت او
انوار ولا به سینه داری
ای آنکه تو را ولایت اوست
یک گوهر بیقرینه داری
گر دست زدی به دامن او
در بحر بلا سفینه داری
ای دوست اگر چنان «وفایی»
شوق سفر مدینه داری
احیــاگــر دیــن و مکتب آمد
ای شیعه رئیس مذهب آمد
«سیدهاشم وفایی»
فجر انقلاب
برخیز که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آلعلی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسینبنعلی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقیو غربی است، نه سرخ است و نه
زرد
در وسعت و عمق و شور و یکپارچگی
زیباتر از این نمیتوان پیدا کرد
جانهای جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که بهروی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند
«جواد محدثی»
شمیم بهار
در مزارآباد شـهر نیستی
اسـتخوان زندگی پوسـیده بود
مرگ وحشت با دهان اسـلحه
اسکلتها را دهان بوسـیده بود
دیـو در تاریکی آن سـالـها
از تن آلالهها، جان میگـرفت
خون سرخ شاهدان نوشیده بود
غنجههاشان را به دندان میگرفت
آدمی افسـون شـیطان پلید،
گوسـفندان راضی از چوپانشـان
گر کسی بیدار میشد ناگهان
کشته میشـد بیصدا یا بینشان
در چنین ظلمت شب ایران زمین
ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت
روح روحالله، جان در تن دمید
ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت
آمد آن آرام جان از هجرتش
گوئیا آن شب شـده صبح سـپید
مردمانـش گشـته با هم متحد
نـور ایمـان در دل آنها دمـید
مردم بیدارگشـته میشـدند
هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر
با غریو مشــتهای لالــهها
دیـو شـد از کاخهایش در بـدر
نورحـق تابـید در دلهـای ما
دستها دست خدایی گشته بود
نارها گشــته اســیرنـورها
موسـم جشن رهایی گشته بود
سالگشت دیگری از ره رسـید
تهنیت ای دوسـتان، همسنگران
شادی خود را کمی قسمت کنید
سهم دارند از شـماها دیگران
فجر آن شب بوده در ایام فجر
بهمن آن سال شد مثل بهار
کاش مولا هم کند ما را مدد
تا سر آید هموطن را انتظار
«هادی
وطنی»
نگاهی اجمالی به لایحه بودجه ۹۳
نگاهی اجمالی به
لایحه بودجه ۹۳
دکتر عبدالحمید انصاری
لایحه بودجه سال ۹۳ پیشنهادی دولت هماکنون در کمیسیون تلفیق به
تصويب رسيد و به زودی به صحن علنی خواهد رفت. به همین مناسبت لازم است محاسن و
معایب آن از منظر کارشناسی مورد توجه قرار گیرد:
الف) محاسن
۱ـ از سال ۸۴ تاکنون اولین بودجهای است که در زمان مقرر در
قانون اساسی (۱۵ آذرماه) به دستگاه قانونگذاری تحویل شده است. در ۸ سال گذشته به
هر دلیل، لایحه بودجه از ۳۵ تا بیش از ۱۰۰ روز دیرتر از موعد مصرح در قانون اساسی
به مجلس تقدیم میشد که عملاً امکان بررسی و تحلیل کارشناسانه را از کمیسیونها و
کارشناسان سلب مینمود. به اين ترتيب بعضاً نمايندگان برای معطل نماندن فعالیتها،
ناگزیر از تصویب بودجههای ماهانه و فصلی میشدند.
۲ـ خلاصه شدن احکام بودجهای.
۳ـ کاهش محسوس قانوننویسی در متن احکام بودجه: متأسفانه به
دلایل گوناگون منجمله مسیر سخت و دشوار و طولانی تصویب قوانین، دستگاههای اجرایی
و نمایندگان مجلس از فرصت فراهم آمده برای تصویب بودجه استفاده کرده و پیشنهادات
عمرانی و غیرجاری خود را در متن بودجه میگنجاندند که هر چند موجب رضایت مناطق بود
اما اختلال سیستمی و استراتژیک آن در اقتصاد ملی غیرقابل جبران بود.
۴ـ شفافیت نسبی. لایحه بودجه در قیاس با لوایح بودجه ۸ سال
گذشته از شفافیت بیشتری برخوردار است، اما همچنان در برخی از بخشها عدم شفافیت
وجود دارد که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. عنایت داشته باشید که شفافیت مقایسهای
مدنظر است.
ب) معایب:
۱ـ عدم انطباق با قانون برنامه پنجم: لایحه در مواردی برخلاف
قانون برنامه پنجم تنظیم شده است. به عنوان مثال در ماده ۲۱۹ قانون مذکور،حکم به
تنظیم بودجه عملیاتی از سال سوم برنامه داده شده است، اما در حالی که وارد سال
چهارم میشویم به روش بودجهریزی عملیاتی همچنان اعتنایی نشده است.
۲ـ انبساطی بودن: علیرغم ادعای دولت ارقام بودجه کاملاً
انبساطی است. به عنوان نمونه پیشبینی رشد ۳۸ درصدی درآمدهای مالیاتی نسبت به
عملکرد سال ۹۲ در شرایط فعلی واقعبینانه به نظر نمیرسد.
رقم کل مالیات پیشبینی شده سال ۹۳ معادل ۶۶.۰۰۰ میلیارد تومان
است که نسبت به رقم ۵۶.۰۰۰ میلیارد تومان سال ۹۲ معادل ۱۰.۰۰۰ میلیارد تومان فزونی
دارد. رقم عملکرد سال ۹۲ حدود ۴۹.۰۰۰ میلیارد تومان تخمین زده میشود که به این
ترتیب ۱۷.۰۰۰ میلیارد تومان رشد درنظر گرفته شده است. با عنایت به رکود فعلی
اقتصاد کشور مشخص نیست دولت با کدام استدلال این مقدار رشد مالیات را معقول میداند.
مالیات بر مشاغل در سال ۹۱ معادل ۱۹۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۲
معادل ۲۹۰۰ میلیارد تومان که عملکرد آن ۲۴۰۰ میلیارد پیشبینی میشود. این مالیات
در سال ۹۳ معادل ۳۲۰۰ میلیارد تومان پیشبینی شده است.
رشد مالیات حقوق کارکنان ۲۱ درصد برآورد گردیده، پیشبینی این
رقم در سال ۹۱ معادل ۳۹۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۴.۷۰۰ میلیارد تومان
(عملکرد ۵۲۰۰ میلیارد تومان) و پیشبینی سال ۹۳ معادل ۶۳۰۰ میلیارد تومان است که
با توجه به رشد ۱۸ درصدی حقوق کارکنان و تورم ۲۵.۳ درصدی در پایان سال ۹۳ معلوم
نيست چه منطقی پشتیبان این افزایشها است؟
۳ـ وابستگی به درآمدهای نفتی: درآمدهای ریالی با منشأ فروش نفت
در سال ۹۱ معادل ۵۴.۰۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۶۴.۰۰۰ میلیارد تومان و در
سال ۹۳ معادل ۷۸.۰۰۰ میلیارد تومان پیشبینی شده است که حتی با فرض تحقق کامل پیشبینی
درآمدی سال ۹۲ معادل ۱۴.۰۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۳ وابستگی بیشتری تعریف شده است
که این امر آشکارا برخلاف قانون برنامه پنجم و سند چشمانداز و ابلاغیه مقام معظم
رهبری مبنی بر کاهش سالانه ۱۰ درصد وابستگی هزینههای جاری به نفت است.
۴ـ حجیم شدن بیشتر دولت: بودجه عمومی دولت برای سال ۹۳ معادل
۱۹۵.۰۰۰ میلیارد تومان و بودجه اختصاصی معادل ۲۴.۰۰۰ میلیارد تومان جمعاً معادل
۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان پیشبینی شده است. اگر به این نکته توجه کنیم که عملکرد
درآمدی سال ۹۲ در بهترین گمانهزنیها معادل ۱۳۰.۰۰۰ میلیارد تومان و هزینه جاری
معادل ۱۲۳.۰۰۰ میلیارد تومان است؛ یعنی فقط ۷.۰۰۰ میلیارد برای کارهای عمرانی مصرف
خواهد شد، دولت چه استدلالی برای کسب ارقام فوق دارد؟ اضافه مینماید که اگر رقم
بودجه شرکتهای دولتی را هم اضافه کنیم جمع کل بودجه در سال آینده ۷۸۳.۰۰۰ میلیارد
تومان خواهد شد.
۵ـ افزایش یارانه نان: دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه
جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است كه این امر برخلاف نص قانون
هدفمندی یارانهها و معارض تئوریهای اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه
این روش غلط از هماکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج
شده و صفهای طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداریها به وضوح قابل
رؤیت است. عوارض منفی این رویه بسیار بیشتر از چیزی است که اشاره شده. به موارد
فوق معطلی و اتلاف وقت غالب مصرفکنندگان معمولی و نارضایتی عمومی از کاهش شدید
کیفیت نان و هدر رفت منابع با ارزش غذایی و اسراف نیز باید به اشکالات این رویه
افزوده شود.
۶ـ فزونی بودجه شرکت نفت بر بودجه عمومی دولت: منابع و مصارف
شرکت نفت از منابع و مصرف دولت در بودجه عمومی با تفاوت حیرتانگیزي بیشتر است.
بودجه عمومی دولت در سال ۹۳ معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان و درآمد شرکت نفت ۳۱۵.۰۰۰
میلیارد تومان است. هزینه عمومی دولت نیز ۲۱۹.۰۰۰ و برآورد هزینه شرکت نفت ۲۹۲.۰۰۰
میلیارد تومان است. این نحو تخصیص اعتبار زمینه بروز انواع تخلفات، سوءاستفادهها
و بیعدالتیها را فراهم میآورد. موارد خلاف و متعارض با قوانین فراوان است،
مثلاً تبصره ۲ بند الف لایحه بودجه خلاف قانون تجارت، سند چشمانداز و قانون
برنامه پنجم است.
در این بند، شرکت ملی نفت «شرکت سهامی» نامیده شده است که ۱۴.۵
درصد از ارزش کل نفت خام تولیدی را به خود اختصاص میدهد. پرسش اين است كه با
استناد به کدام قانون، شرکت نفت «سهامی» معرفی گردیده و سهامداران آن کدام اشخاص
حقیقی یا حقوقی هستند؟
۷ـ عدم توجه به قانون برنامه پنجم و قانون هدفمندی یارانهها:
براساس قوانین فوق، دولت مکلف است قیمت فروش نفت و فرآوردههای آن را در داخل کشور
تا پایان برنامه پنجم حداقل به ۹۵ درصد فوب (FOB) خلیج فارس
برساند، در حالی که در لایحه بودجه ۹۳ بهای نفت تحویلی به پالایشگاهها بشکهای
۱۸.۵ دلار تعیین شده است. با توجه به پیشبینی ۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت در سال
آینده فاصله ۹۵ دلار حکم قانون برنامه و قانون هدفمندی یارانهها برای فروش هر
بشکه با ۱۸.۵ دلار تفاوتی معادل ۷۶.۵ دلار را نشان میدهد که هیچ توجیهی برای آن
پذیرفتنی نیست.
پیشنهادات
۱ـ با عنایت به رشد حیرتانگیز پایه پولی و انعکاسِ با تاخير
چند ماهه آن در رشد نقدینگی که به تورم ۴۰.۲ درصدی منجر گردید، اقدام عاجل باید
پرهیز از بودجهای باشد که عوامل فوق را تشدید میکند. حذف
كسري آشکار و پنهان بودجه، عدم تخصیص بودجه عمرانی به جاری در میانه سال،
پرهیز از اعمال روشهای عوامفریبانه و بدفرجام حمایتی از اقشار مختلف مردم نظیر
وعدههای چند برابر کردن یارانههای نقدی که عمدتاً مصرف انتخاباتی دارند، اهم
مسائلي است كه بايد در بودجه مراعات گردد.
۲ـ یکسانسازی نرخ ارز و صیانت از منابع پرارزش خارجی برای
مصرف در بخشهای دارای توجیه اقتصادی.
۳ـ حذف کلیه تسهیلات تکلیفی آشکار و پنهان بودجه که آثار
نامطلوب آن از دهه ۶۰ همچنان بر اقتصاد کشور سنگینی میکند.
۴ـ جداسازی بازارهای پولی و مالی و تبیین آشکار مرز و مسئولیت
آنان برای پرهیز از تحمیل عوارض منفی تصمیمات غیرکارشناسی هر حوزه به دیگری (البته
عمدتاً به بازار پول).
۵ـ تخصیص حتیالمقدور عادلانه بودجههای عمرانی و توسعهای به
مناطق. نگاهی گذرا به دو استان اصفهان و سیستان و بلوچستان نشان میدهد که در ۵۰
سال گذشته تا چه حدی عدم توازن در احکام تخصیصی مناطق وجود داشته است، هر چند دولت
تا حدودی ناگزیر از اختصاص منابع به طرحهای بیش از ۸۰ درصد تکمیل شده میباشد،
اما باید توجه داشته باشد که چرخه باطل توسعهنیافتگی مناطق حاشیهای همچنان تکرار
نگردد.
۶ـ متأسفانه طی سالهای طولانی بسیاری از طرحهای عمرانی فاقد
توجیه اقتصادی، با فشار مراکز مختلف دولتی و نمایندگان مجلس (با هدف ایجاد اشتغال
و توسعه) در برخی از مناطق اجرا شده است که فاقد منطق (هزینه ـ فایده) در دنیای
«رقابت» و «مزیت نسبی» است. البته توسعه متوازن مناطق برنامه صحیحی است، اما نباید
به این بهانه پروژههای نامتناسب با وضعیت اقلیمی و جغرافیایی به مرحله اجرا
درآید. بررسیهای کارشناسی نشان میدهد که استقرار صنایع عاری از توجیه اقتصادی در
طول زمان مزیت اولیه خود را هم از دست میدهد و به یک مشکل مزمن تبدیل میشود.
۷ـ هر چند ارائه لایحه هدفمندسازی یارانهها خارج از بودجه سال
۹۳ خلاف قانون است و اصل وحدت و جامعیت بودجه را مخدوش میکند، اما اگر قرار بر
اجرای آن است، ضرورت دارد به نحوی ارائه و عملیاتی شود که چند سال بعد نظیر قانون
فعلی، خود به یک معضل بزرگ تبدیل نشود. راهحل آن هم پرهیز از سیاسیکاری و اعمال
دقیق روشهای عملی و تجربهشده میباشد. به هر حال دولت نباید فراموش کند که
تقریباً کلیه طرحهای اقتصادی ظاهراً شیرین پیامد و ماهیت تلخ و برعکس غالب طرحهای
ظاهراً تلخ نتیجه شیرین دارند. روشهای غلط اقتصادی با هیچکس شوخی ندارند و با
شدت تصمیمسازان و مجریان خود را در هر جایگاهی که باشند تنبیه میکنند. سوگمندانه
باید گفت به لحاظ حجیم بودن اقتصاد دولتی، عمده مصائب سیاستهای غلط بر مردم عادی
تحمیل میشود.
۸ـ نهایتاً آنکه بودجه واقعی از بودجه حجیم غیرواقعی سودمندتر
است. سکوت مسئولان اقتصادی در برابر بسیاری از معضلات کنونی گرهگشا نیست و
همانگونه که صحنه سیاسی کشور هماکنون لبریز از نقد و هجمه به مسئولان سابق است،
در صورت تصویب بودجه غیرمنطقی و غیرکارشناسی در آینده نه چندان دور نیز مجدداً
شاهد تکرار انتقادات تلخ و تند نسبت به مسئولان فعلی خواهیم بود که امیدواریم چنین
نشود.
سوتيتر
1-
دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه
سال آینده درنظر گرفته است كه این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانهها و معارض
تئوریهای اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هماکنون
مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صفهای طویل خرید نان
برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداریها به وضوح قابل رؤیت است
تنها رضای خدا در نظرم بود
«ناگفتههای انقلاب »در گفت وشنود با مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش
تنها
رضای خدا در نظرم بود
گفت
وگویی که درپی میآید در سالیان میانی دهه 70 و در دورانی که مرحوم استاد علی اکبر
پرورش
هنوز در تهران میزیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پارهای از خاطرات
خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداختهاند. با طلب علو درجات و رضوان خاص
ربوبی برای استاد پرورش، شما را به مطالعه این مصاحبه پرنکته
كه تاكنون انتشارنيافته دعوت میکنیم. امید آنکه مقبول افتد.
باتشکر
از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وگو، بفرمائید که فعالیتهای قبل از انقلاب شما در چه زمینهای بود؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. من قبل از انقلاب کارم دبیری دبیرستانها و دانشسراها و تدریس در آموزش و پرورش بود. در کنار آن
فعالیتهای سیاسی هم میکردم. قبل از انقلاب چندین بار به خاطر فعالیتهای سیاسی و سخنرانیهای مذهبی توسط ساواک دستگیر شدم و در آخرین باری که دستگیر
شده بودم با عنایت خداوند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شدم.
آقای
پرورش! شما با شهیدآیت الله بهشتی مدت زیادی محشور بودید. سوابق آشنایی شما با این
شهید مظلوم از کجا شروع شد؟
من
با شهید بهشتی از دوران جوانی آشنا شدم. ایشان در دوران طلبگی به اصفهان میآمدند و چون با ایشان هممحلهای
و در محله چهارسوق بودیم، به همین خاطر روابط نزدیکتری داشتیم. شهید بهشتی به هنگام سفر به اصفهان
نوجوانان محله را در مسجدی جمع میکردند
و برای آنها مسائل اسلامی و قرآنی را توضیح میدادند و جوانان را هم با کارهای تشکیلاتی آشنا میساختند.من هم چون در فراگیری مسائل قرآنی استعداد
داشتم، مورد لطف و محبت زیاد ایشان قرار میگرفتم
و از این رو ارتباط بنده با شهید بهشتی روز به روز بیشتر میشد. پس از مدتی وارد آموزش و پرورش شدم و انس بیشتری با این
شهید بزرگوار داشتم و در جلساتی که روزهای چهارشنبه در تهران برگزار میشد من هم گاهی شرکت میکردم. پس از چندی به خاطر ارتباط و همفکری با این شهید،
فعالیتهای سیاسی را در اصفهان زیر نظر ایشان انجام میدادم. شهید بهشتی برای کمک به خانواده شخصیتها و افرادی که دستگیر میشدند پولهایی
را در اختیارم میگذاشتند که بین خانواده آنان تقسیم میکردم.
با
شهید مطهری هم سابقه آشنایی داشتید و این شهید بزرگوار در کتاب سیری در نهجالبلاغه هم از شما ذکر خیری کردهاند. علت ذکر نام جنابعالی از سوی شهید
مطهری چه بود؟
قبل
از انقلاب به اغلب شهرهای کشور برای سخنرانی سفر میکردم و شاید شهری نباشد که من قبل از انقلاب در آن سخنرانی
نکرده باشم. در ماههای نزدیک
به پیروزی انقلاب که شهید مفتح جلسات سخنرانی را در مسجد قبا برگزار میکرد، بنده هم یکی از سخنرانهای آنجا بودم و چون شهید بهشتی و شهید مطهری هم در آن زمان
از سخنرانی ممنوع بودند در جلسات مسجد قبا شرکت میکردند. شهید مطهری از سالهای قبل از انقلاب به من محبت داشتند و هر وقت به اصفهان میآمدند خدمتشان میرسیدم.
اما
در مورد این که چگونه شد اسم مرا در کتاب سیری در نهجالبلاغه آوردهاند،
عرض میشود شبی شهید مطهری در منزل ما بودند. صبح روز
بعد با شهید مطهری در یک محفل بزرگ علمی در شهر نجفآباد شرکت کردیم. در آنجا بحثی از زهد به میان آمد و در
باره زهد تعبیری کردم که شهید مطهری خیلی پسندید. گفتم به نظر من میرسد زهد در اسلام یعنی برداشت کم و بازدهی زیاد.
وقتی این جمله را گفتم ایشان شادمان شد و به من عنایت کرد. خدمتشان عرض کردم جزوهای هم در این زمینه نوشتهام. ایشان در آن مجلس زیاد ننشستند و به من فرمودند: «بلند
شوید و با هم به اصفهان برویم و آن جزوه را بدهید تا ببینم». وقتی شهید مطهری جزوه
را دید پسندید و گفت: «من در کتاب سیری در نهجالبلاغه از شما نام میبرم». این جزوه خدمت ایشان بود و بعد از شهادتشان توسط
فرزندشان به من برگردانده شد.
وقتی
انقلاب پیروز شد، کجا بودید؟
در
آن روز در زندان بودم. از ماهها
قبل از پیروزی انقلاب بنده را به عنوان تلاش برای ایجاد عدم امنیت و اخلال در امور
کشور دستگیر کرده بودند.
اولین
سِمتی که بعد از پیروزی انقلاب به شما محول شد، چه بود؟
پس
از پیروزی انقلاب کمیتهای برای
ایجاد نظم و امنیت در اصفهان به وجود آمد و در آنجا بنده را به عنوان مسئول کمیته
شهر اصفهان انتخاب کردند.
مردم
اصفهان در انقلاب و جنگ نقش بزرگی داشتهاند. این مردم را چگونه دیدهاید؟
اصفهان
شهری است که ریشههای فرهنگی در آن عمیق است و مردم آن از فهم و
آگاهی بالایی برخوردارند. در مسائل دقیق و حسابگرانه وارد میشوند. در جنگ هم برای جبههها پشتوانه خوب و حماسهآفرینترین
شهدا از اصفهان بودند. پرجمعیتترین
شهدا به نسبت جمعیت مربوط به اصفهان بود و همین عوامل امام را به این تعبیر کشاند
که فرمودند: «کجای دنیا شهری مثل اصفهان پیدا میکنید؟»
برگردیم
به خاطراتتان.مسئولیتهای
بعدیتان در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟
در
ماههای اول بعد از پیروزی انقلاب از طرف مردم اصفهان
برای نمایندگی مجلس خبرگان که برای تدوین قانون اساسی تشکیل شده بود انتخاب شدم و
مدت سه ماه در مجلس خبرگان در خدمت بزرگانی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی در حد
توان فعالیت کردم. پس از چند ماه در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی
مردم به عنوان نماینده اصفهان انتخاب شدم. پس از آن مدت سه سال و نیم مسئولیت
وزارت آموزش و پرورش را عهدهدار
بودم. در سومین و چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مجدداً به عنوان
نماینده مردم اصفهان برگزیده شدم.
با
چه انگیزهای
در انتخابات های ادوار گوناگون مجلس ونیز میاندوره ای ها، ثبتنام
می کردید؟
در
مورد علل حضورم در مجلس نکته مخفی و پنهانی ندارم که بخواهم برای تشریح آن زیاد
صحبت کنم. انگیزه من همان مواردی است که ازدوره اول مجلس اعلام کرده بودم و معتقد
بودم میتوانم در مسئله قانونگذاری و بهویژه
در رشته تخصصی خودم یعنی مسائل فرهنگی و آموزشی نقش مؤثری در تدوین قوانین داشته
باشم. همچنین توانایی انجام وظیفه نظارتی را در خود میدیدم.
شاید
بهتر بود که از آغاز این پرسش رامیپرسیدیم که یک نماینده مجلس ازدیدگاه شما چه
رسالتی دارد؟
از
نظر قانونی یک نماینده باید در کارهای قانونگذاری شرکت فعال داشته و برای تدوین یک قانون جامع کوشا
باشد. علاوه بر آن بر قانونی که در کشور اجرا میشود نظارت کند تا به بهترین وجه اجرا شود، اما در کنار این
دو وظیفه اگر فردی به کار و مشکلات مردم و حوزه انتخابیهاش کاری نداشته باشد بهطور طبیعی نمیتواند
قانونگذار خوبی باشد. یک نماینده باید مشکلات مردم را
لمس کند و برای رفع آنها طرح و برنامه داشته باشد و برای درمان نارساییها دستگاههای
اجرایی را بسیج کند که این مسائل هم بخشی از وظایف نظارتی نماینده محسوب میشود.
در
سال 59 برای انتخاب نخستوزیر
هیئتی از سوی مجلس تعین شد و شما یکی از اعضای آن جمع بودید. این هیئت چرا و چگونه
تشکیل شد؟
کار
انتخاب نخستوزیر به بنبست رسیده بود و بنیصدر
به سادگی حاضر نبود کسی را معرفی کند و میخواست
سلامتیان را معرفی کند، ولی مجلس نمیپذیرفت.
چون کار به درازا کشید امام اعتراض فرمودند. بنیصدر مجبور شد حکمیتی را از مجلس بپذیرد. پیشنهاد کرد چند
نفر انتخاب شوند و فردی را برای نخستوزیری
معرفی کنند. مجلس پنج نفر مرکب از حضرت آیتالله
خامنهای، حضرات آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی،
یزدی و بنده را برای این کار انتخاب کرد. بنیصدر نپذیرفت مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده مردم
تهران بودند و همچنین آقای هاشمی عضو هیئت باشند. در نتیجه سه نفر دیگر کار را
شروع کردند. پس از یک ماه بحث و بررسی چهارده نفر برای احراز پست نخستوزیری کاندیدا شدند و این هیئت در نهایت به مرحوم
شهید رجایی رسید، ولی بنیصدر
با این مرد بزرگ برخورد زشت و زنندهای
کرد، اما شهید رجایی با اخلاق و متانت رفتار شایستهای از خود نشان داد و بالاخره به مجلس معرفی شد و رأی
بالایی را هم کسب کرد.
آقای
پرورش! شما در سالهای
اول جنگ از سوی مجلس به عنوان نماینده در شورایعالی دفاع شرکت میکردید. از آن دوران خاطرهای تعریف کنید.
در
اوایل جنگ به فرمان امام مجلس دو نفر نماینده در شورایعالی دفاع انتخاب کرد که بنده و شهید محمد منتظری انتخاب شدیم
و مدتها در خدمت مقام معظم رهبری که آن روز نماینده
امام در شورا بودند و همچنین آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی و دیگر دوستان حضور
داشتند. بنیصدر مسئول شورایعالی دفاع بود. خاطرات زیادی از ملاقاتها با حضرت امام دارم.یک شب که برای شرکت در جلسه
شورایعالی دفاع به پایگاه وحدتی دزفول رفته بودیم، بنیصدر برای تحقیر آقایان دستور داده بود که آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی را بازرسی بدنی کنند و پاسداران
آنها را هم راه ندهند و این خیلی برای ما دردناک بود. به هنگام بازرسی بعضی از
پاسداران ناراحت شدند و چون دیدند کار به جای باریک میکشد، دیگر دستور دادند مقام معظم رهبری و آقای هاشمی را
بازرسی نکنند، اما یک قدری به هنگام ورود معطل کردند. بعد از اتمام جلسه هم یک پتو
به این آقایان دادند و اجازه ندادند برای استراحت در پایگاه وحدتی بمانند، لذا این
بزرگان برای استراحت به مدرسهای
در شهر دزفول رفتند و در کنار بسیجیها
خوابیدند. نکته تأسفبار این بود
که بنیصدر تحقیرها میکرد و زودتر از همه نزد امام میرفت و از آقایان شکایت میکرد. وقتی خدمت امام میرسیدیم ملاحظه میشد
بنیصدر حقایق را وارونه جلوه داده است و این بیشتر
انسان را آزرده میکرد.
یک
روز که خدمت امام رسیدیم پیشنهاد شد کسی مسائل را خدمت امام توضیح بدهد. مرا برای
این کار انتخاب کردند، چون از مجلس و کمی آزادتر از دیگران بودم. حدود 45 دقیقه
تمام واقعیات را شرح دادم و همه توهینهای
بنیصدر را بیان کردم و گفتم بنیصدر در جایی زندگی میکند که هنوز حالت کاخ دارد و مجسمهای عریان در باغ وجود دارد. امام که اینها را شنید، فرمود:
«عجب! بنیصدر که خلاف آن را برایم گفته است». در این جلسه
مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنیصدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند:
«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی میکشم از برای تو»
آیتالله خامنهای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم
در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین
حال پر مهر بود. امام خطاب به آیتالله
خامنهای فرمودند: «جناب آقای خامنهای من هم ادراک دارم و میفهمم» و این نگاه نافذترین نگاه امام در بین صدها نگاهی بود
که دیده بودم.
در
چند دورهای که نماینده مردم اصفهان بودید
برای حل مشکلات مردم چه کردید؟
مشکلات
مردم انواع و اقسام دارد. یک بخش مسائل شخصی و بخش عمدهای از آن مسائل عمومی است. برای مشکلات عمومی نظیر گرانی،
امنیت و… تلاش میشد تا
دستگاههای اجرایی را برای حل آنها بسیج کنیم و خودمان
هم برای ارائه راهحل آنها همفکری میکردیم. از سوی دیگر چون تجربه کاریام مسائل فرهنگی بود، در این زمینه سعی میکردم برای دانشآموزان جلسات متعدد پاسخ به سئوالات برگزار کنم و به
نارساییهای فرهنگی آنها شخصاً رسیدگی کنم. در اطراف
اصفهان نیز تعداد زیادی روستا و بخش وجود دارد که جزو موارد تحت پوشش حوزه
انتخابیه بود که اغلب مشکلات مقطعی مانند آب، آسفالت معابر، مدرسه و برخی مسائل
کشاورزی مانند کمبود کود، سم و… داشتند که برای حل اینها در حد توان تلاش میکردم.
در
مجلس چهارم شما مسئول جلسه نمایندگان حزبالله بودید. این جمع چگونه به وجود آمد و کار آن چه بود؟
این
جمع همان چیزی بود که به آن فراکسیون میگویند.
این جلسه هر دو هفته یک بار تشکیل میشد
و برای مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور اندیشه میکرد و تصمیمگیری
مقتضی را انجام میداد. در این جلسه وزرا دعوت میشدند و به سئوالات نمایندگان پاسخ میدادند. در مجموع یک مجمع فعال برای هماهنگی و
پیگیری مسائل و مرکزی برای تشکل و هماهنگی افکار برادران و خواهران نماینده حزبالله و پاسداری از حریم ولایت و امامت خیلی کوشا
بود.
شما
سالها در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردید. مسئولیتتان چه بود و یک حزب
خوب را چگونه تعریف میکنید؟
در
حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی بودم و پس از شهادت شهید بهشتی و در زمان
دبیرکلی حضرت آیتالله خامنهای قائممقام
حزب بودم. از قبل از انقلاب به کارهای تشکیلاتی علاقه زیادی داشتم و معتقدم حرکت
انسان آن وقت بالنده میشود که در
تشکیلات شکل بگیرد. مراد از حزب هم همین است که انسانهای همفکر و هماندیشه
را دور هم جمع و سعی کند هدف متعالی و ارزشمند رساندن رسالت اسلامی را به جان تشنهکامان فعالتر و شکوفاتر به دیگران برساند.
در
حال حاضر در کدام تشکیلات عضو هستید و سمتتان چیست؟
هم
اکنون در جمعیت مؤتلفه اسلامی عضویت دارم و قائممقام دبیرکل هستم.
چطور
شد جمعیت مؤتلفه را برای فعالیت انتخاب کردید؟
مؤتلفه
از سابقهدارترین تشکلهای اسلامی ایران است. هم خوشنام و هم خوشسابقه
است و در آن عناصر انقلابی و مبارز حضور دارند. قبل از تشکیل حزب جمهوری اسلامی
جمعیت مؤتلفه به وجود آمد و سابقه شروع آن به آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام
میرسد. پس از پیروزی انقلاب که حزب جمهوری اسلامی
را شهید بهشتی به همراه شخصیتهایی
مانند آقای هاشمی، شهید باهنر و آیتالله
خامنهای تأسیس کردند جمعیت مؤتلفه سعی کرد خودش را در
اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار بدهد و با آن همکاری کند. بعد از این که حزب تعطیل
شد آقای عسگراولادی از حضرت امام سئوال کردند الان که حزب تعطیل شده است آیا اجازه
میدهید فعالیت مؤتلفه را شروع کنیم و با اجازه حضرت
امام کار مؤتلفه دو باره آغاز شد. چند سال قبل هم آقای عسگراولادی از بنده برای
عضویت در مؤتلفه دعوت کردند و من هم چون افراد این تشکیلات را پرسابقه و باارزش میدانستم، لذا عضویت را پذیرفتم و در شورای مرکزی
مؤتلفه مرا به عنوان قائممقام
دبیرکل جمعیت انتخاب کردند.
با
اجازه شما کمی از مسائل سیاسی فارغ میشویم و به مباحث اخلاقی بپردازیم. ما شما را یک فرد عارف و
اهل اخلاق میدانیم.
عرفان یعنی چه؟
این
حسن ظن شماست که مرا این طور میشناسید،
اما بنده خودم را نه عارف و نه اهل عرفان میدانم، ولی گاهی در این زمینه جملاتی را بر اساس علاقه و شوق
و ذوق عرض میکنم. در مورد عرفان میدانید که جوهره و مخ عرفان عشق به خدای متعال است و این که
انسان چگونه و از چه راههایی برای
تقرب به ذات آن عزیز بهرهمند
شود و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را درک کند، جوهر بحثهای عرفان را تشکیل میدهد.
بزرگترین مشخصه عرفان واقعی چیست؟
بزرگترین مشخصه عرفان واقعی ملاقات خداوند است. قرآن
کریم میفرماید: «مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ»(1)
چون هدف از بهشت هم لقای خداوند است. دو وجود مبارک ما را به این ملاقات رهبری میکنند، یکی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) که قرآن مجسم
و دیگری قرآن کریم که پیامبر مکتوب است. این دو وجود ارزشمند و ائمه طاهرین
راهگشای ما به سوی خداوند هستند.
راه
ورود به قرآن چگونه است؟
راه
ورود به قرآن زیاد است. یکی قرآن میخواند
که بگوید قرآن را میتوانم
بخوانم، دیگری بیان میکند تا علم
خود را بروز بدهد. بعضی با صوت میخوانند
تا قرآن را زیبا جلوه بدهند، اما قرآن اینها نیست و کسی از این طریق نمیتواند طرفی ببندد. تنها راهی که وجود دارد تا
انسان از قرآن بهره ببرد این است که انسان خود را مریض ببیند و در حقیقت مریض به
دنبال درمان است. قرآن فرموده است من دوای درد مریض هستم. اگر انسان خود را مریض
بداند و برای درمان بیماری خود به دنبال شفا از این کتاب مقدس باشد، به نظر من
بهترین راه برداشت و استفاده از قرآن را یافته است.
شما
در مطالب خود از شعر زیاد استفاده میکنید. چقدر به شعر علاقه دارید؟
از
شعر مختصری بهرهمند هستم و مقداری از اشعار شعرای بزرگ را از حفظ
دارم. شاید حدود 50 هزار بیت شعر عربی و فارسی را حفظ هستم.
شاعران
مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟
به
سادگی نمیتوان شاعران بزرگ را معرفی کرد، زیرا هر کدام از
شعرای بزرگ در بعدی از ابعاد قدرتمند و توانا هستند، اما در عالیترین سطح از شعرایی که مورد علاقه همگان قرار
دارند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، فردوسی و… در پایه نخستین شعر فارسی هستند، اما
خود من به اشعار مولوی علاقه خاصی دارم. معتقدم این مغز بزرگ و اندیشه عظیم قرون و
اعصار انسانی بود که سختترین مطالب
را با بهترین وجه و سادهترین زبان
بیان کرده است و شخصیتی عظیمتر
از مولوی در بین متفکرین نمیشناسم.
من با اشعار مولوی و حافظ بیشتر مأنوس هستم و در مورد زیباترین شعر معتقدم همه
سرایندگان آنگاه که همه حرفهای
خود را زدند، عظیمترین شعری که میسرایند، سکوت است. این عالیترین مرحله کمال یک شاعر است.
بهطور مثال نظامی گنجوی میگوید:
«سرایندهای داشتم در نهفت
که
با من سخنهای پوشیده گفت
کنون
این سراینده خاموش گشت
مرا
نیز گفتن فراموش گشت»
و
یا پروین اعتصامی میگوید:
«اينكه
خاك سيهاش بالين است
اختر
چرخ ادب پروین است
هر
که باشی و هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
صاحب
آن همه گفتار امروز
سائل
فاتحه و یاسین است
دوستان
به که ز وی یاد کنند
دل
بیدوست بسی غمگین است»
آقای
پرورش! حضرتعالی یک شخصیت فرهنگی هستید. وضعیت فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما
در کشورمان شخصیتهای فرهنگی صاحب فکر زیاد داریم، اما اینها به
اعتبار خصوصیاتشان از اول انقلاب جذب کارهای جاری و اجرایی شدند و فرهنگ کشور از
وجود این شخصیتها بیبهره
مانده است و یا اگر بهره میگیرد
بسیار کمتر از توان این بزرگان است. تعدادی از شخصیتهای فرهنگی هم در اوایل انقلاب شهید شدند. در نتیجه عناصری
که قبل از انقلاب در جهت مقاصد خودشان کار فرهنگی میکردند وقتی صحنه را خالی دیدند از آنجا که دل خوشی از نظام
نداشتند، شروع به کار فرهنگی کردند و کارهای مربوط به فیلم، هنر، نویسندگی، موسیقی
و آنچه را که مربوط به فرهنگ و هنر بود، در دست گرفتند. نمیخواهم بگویم در همه جا این طور بود، اما اغلب این گونه شد.
این حضرات بعضی از هنرمندان را خریدند و بخشی از سینما را در تیول خود قرار دادند.
بارها گفتهام در همه کشورهای دنیا که انقلاب و یا رفورم
داشتهاند، حداقل تا چند سال سینمای انقلاب دارند، ولی
انقلاب ما با آن همه عظمت و بزرگی حتی یک روز سینمای انقلاب نداشته است و متأسفانه
فیلمها همان وضع سابق را داشت، غیر از معدودی از
نویسندگان بقیه کار خود را انجام میدادند.
فقط در عالم شعر یک تحول ایجاد شد و این را هم مردم شروع کردند و شعر انقلاب را
سرودند و پس از آن شعرای انقلاب هم ظهور و بروز کردند.
چند سالی است که با عنایت بزرگترین مرجع فرهنگی کشور یعنی مقام معظم رهبری هنرمندان و عناصر فرهنگی در حال
کشف و ظهور هستند و میدان برای آنها باز شده است.
برای
رونق و بهتر شدن وضعیت فرهنگی کشور چه توصیهای دارید؟
کسی
که میخواهد فرهنگی را معرفی کند، اول خودش باید آن
فرهنگ را بشناسد. فرهنگ این کشور یک فرهنگ مذهبی و دینی است و عمق آن ریشه در
اندیشه اسلامی دارد. اگرچه به تعبیر شهید مطهری اثر متقابل با اسلام داشته، ولی به
هر جهت از اسلام تأثیر پذیرفته و فرهنگ خودش را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده است.
من معتقدم عمیقترین کار فرهنگی این است که اول خود فرهنگ اسلامی
و ایرانی را کشف کنیم و بعد از این مرحله بلندی و عظمت آن را دریابیم. اگر نحوه
هدایت نسل جوان را به این زلال جاری فرهنگی که همه تشنه هستند خوب بیابیم و بیان
کنیم، بهطور یقین پیروان زیادی برای آن وجود دارد.
به
نظر شما بزرگترین هدیه
انقلاب اسلامی به دنیای امروز وبه ویژه ملت ایران چیست؟
بزرگترین هدیه انقلاب اسلامی احیای امر امامت بود،
چون امامت به وجود آمد، امت هم به وجود میآید.
در حقیقت انقلاب مفهوم متعال امت را پایهگذاری
کرد. به برکت وجود امام امت به وجود آمد.
بهترین
خواسته شما در زندگی چیست؟
آنچه
که دوست دارم بدان برسم، این است که انسانی باشم عامل واقعی به اسلام و در جهت
رضایت خداوند متعال گام بردارم.
پینوشت:
(1) قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 5.
سوتیتر:
1.
مقام معظم رهبری
از نحوه کارها و برخوردهای بنیصدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند:
«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی میکشم از برای تو». آیتالله
خامنهای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه
امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود.
انقلاب اسلامی، خورشيدي كه همچنان ميدرخشد
انقلاب اسلامی،
خورشيدي كه همچنان ميدرخشد
غلامرضا گلي زواره
رایت سحر
فجر صادق از کرانه سر زد
رایت سحر به بام و در زد
از پس خروش مرغ شبگير
بر شد از مناره بانک تکبیر
بر شد از کرانه مهر خاور
ای جهان خفته سر برآور
زآن که تیغ شبشکاف خورشید
بر دل سیاه شب شرر زد
از پس قرنها سرمای فرساینده ستم و سالها خزان شوم ذلت، بهاری
با طراوت فرا رسید و باعث رویش معنویت، عزت و استقلال در ایران گردید. باغبان این
بستان معطر بزرگمردی بود از دودمان معصومین«ع» و بر شیوه آنان، با دستی
اعجازآفرین، دلی به ژرفای اقیانوسها و در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون
باران رحمت فرود آمد و مردمان را به اوج شکوفایی فرا خواند و بر بال فرشتگان نشاند
و تا عرش عظمت و سربلندی برکشید.
آن روح قدسی که به فرمایش مقام معظم رهبری «حقیقتی همیشه زنده
و جاویدان است»، وارث عالمانی بود که در طی قرون و اعصار، با سلاح قلم و قدم، بیان
و بنان، از حریم دیانت و شرافت امت مسلمان صیانت و پاسداری کرده بودند. آن پیر
نستوه با بیدارباش پیوسته خویش، ملتی بزرگ را به خروش و خیزش واداشت و جگرسوختگان
را از سرچشمه جاودان جاری اسلام سیراب ساخت. مشعلی که او برافروخت همان فروغ ایزدی
است که وزش بادهاي داخلی، توفانهای خارجی و گردباد خدعهها و فتنهها نمیتوانند
آن را خاموش کنند. از پرتو و انوار انقلابی که آن بزرگمرد رهبری کرد، میلیونها
عطشزده کویر جور و جهالت بهرهمند گردیدند تا غبار تیرگیها را از دلها بتکانند،
سیرت نبوی و جمال علوی را در سیمای الهی او نظارهگر باشند، کلامش را با گوش دل و ذهن
بنيوشند و با صلابتی شکستناپذیر در راه دفاع از دیانت، شرافت و حرّیت حماسهآفرینی
کنند. از خون این وارستگان و شهادتطلبان بود که سپیده فتح و ظفر از افق سرخ این
سرزمین کهن نمایان گردید.
تبلوری از اسلام ناب محمدی
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» تبلور نمادی از
بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن
بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی
فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت. انقلاب اسلامی از جوهره
آیینی سرچشمه میگیرد که قلب یک و نیم میلیارد مسلمان را تسخیر کرده است.
سرچشمه پیدایش این
حرکت سترگ سال ۱۳۴۱ (ش) است که علمای حوزه و در رأس آنان امام خمینی«ره» در برابر
حرکت ضد دینی دولت اسدالله علم در قالب مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی به پا
خاستند، زیرا حذف قید اسلام و سوگند به قرآن در این لایحه، برای آن مرزبان حریم
دیانت قابل تحمل نبود و این حرکت به صورت اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی گردید
که مبارزه با آن قطعاً یک تکلیف شرعی بود.
این اعتراض توانست در آن روزگار سراپا اختناق و تباهی، تمام
نیروهای متدین و انقلابی را بسیج و رژیم را وادار به عقبنشینی کند تا جائی که
دولت علم این مصوبه را لغو کرد.
۱۶ سال بعد از این خیزش، انقلاب اسلامی بعد از فراز و نشیبهای
فراوان و عبور از بحرانهای سخت و آزمونهای تهدیدکننده، شاهد پیروزی را در آغوش
گرفت. شگفتی این فتح و ظفر بهگونهای بود که دوست و دشمن را مبهوت ساخت، اما سنت
الهی بر این قرار گرفت که این نهال چنان پا بگیرد و ریشه بدواند و شاخه بگستراند
که ضمن امیدوار ساختن جوامع اسلامی، شرق و غرب را در هراسی عمیق فرو برد.
ملت ایران به برکت این حرکت عظیم برای اولین بار توانست در
برابر سلطهگران بزرگ بایستد و عدم اتکا به ابرقدرتها را اعلام کند. این ویژگی، دستاورد مهمی است که دگرگونی بزرگی
را در جامعه به وجود آورد. در پیدایش این نظام، مقدمات آن و مبارزاتی که به پیروزی
انقلاب منتهی شد، عامل حقیقی همان اسلام، ایمان و تربیت اسلامی است.
هم ملت ایران که با قیام شجاعانهاش در برابر نظام سلطه جهانی
و بر ضد ابرقدرتهای شرق و غرب کاری عظیم و بیسابقه را انجام داد و هم رهبر و
قائد عظیمالشأن این انقلاب که همانند کوه در برابر هجوم توفانها ایستاد و هم
نظام نوین اسلامی که توانست کشور را بدون تکیه بر بیگانگان اداره کند و جنگی را
که محل تلاقی نیروهای شرق و غرب بر ضد او بود، بدون گرایش به شرق و غرب،
شرافتمندانه و با عزت و پیروزی به سرانجام برساند، همه و همه توان خود را از اسلام
گرفتهاند. اسلام جوهر اصلی این حوادث شگفتآور و مایه قدرت و صلابت و عزت ایران و
ایرانی، ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر است. (1)
رویش عزت و عظمت در جهان اسلام
با وقوع انقلاب اسلامی، مسلمانان در نقاط گوناگون جهان احساس
عزت و صلابت کردند. نسیم این خیزش، روح امیدواری را در آنان زنده ساخت و آنها موفق
شدند در برابر ستمگران و زورگویان مقاومت کنند. نهضتهای اسلامی متعددی در کشورهای
مسلمان آفریقایی و آسیایی و حتی در اروپا بر اساس جاذبه اسلام و شوق به عملی شدن
احکام الهی به وجود آمد. انقلاب اسلامی، مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد و به
آنان فهماند که نیروی محرکه ایمان و دیانت میتواند ملتی را از رخوت و سستی برهاند
و به اوج عزت برساند و دست قدرتهای ظالم و تحقیرکننده استکباری را از سر آنان
کوتاه کند.
آثار این پیروزی به کشورهای اسلامی منحصر نگردید و در کشورهای
غیرمسلمان و نظامهایی که فشارهای ناشی از استبداد حزبی اجازه نداده بود مسلمانان
آن سرزمینها حتی احساس مسلمانی کنند، نسیم فرحزای اللهاکبر وزیدن گرفت و
اعتقادات و باورهای خفته را به جوش آورد و گلبانگ ایمان و اسلام، خواب اهریمنان
را آشفته ساخت.
شخصیتهای فکری، سیاسی و مذهبی مسلمان تصریح نمودهاند که
اگرچه در جهان، انقلابهای گوناگونی رخ دادهاند، ولی تمام آنها به تغییرات موضعی
و جابهجا کردن حکام اکتفا کرده و تاریخ مصرف مشخصی داشتهاند، ولی انقلاب اسلامی
ایران فراتر از زمان و مکان، و تحولات آن پایدار و گسترده بود و امواج و انوار
درخشان آن بسیاری از نقاط جهان را تحت پوشش قرار داد.
اگرچه بنیانگذار این حرکت در خرداد ۱۳۴۸ میهمان قدسیان و
عرشیان گردید، اما این انقلاب هیچگاه از آرمان اصلی و مقدس خود فاصله نگرفت و با
رهبری آیتالله العظمی خامنهای در حال پیشرفت، پویایی و پرتوافشانی است. دشمنان
نظام اسلامی ایران برای به شکست کشاندن این حرکت توفنده همچنان مشغول توطئهچینی و
اجرای نیرنگها و خدعههای پی در پی هستند، اما چون این حرکت پشتیبان الهی دارد،
نه تنها خدشهای بر آن وارد نمیشود، بلکه بر استحکام آن افزوده میگردد و دوام و
استمرار مییابد.
انقلاب اسلامی ایران دورنمای جدیدی را در مبارزات ملتهای
مسلمان ترسیم کرد، الگوی شایسته این حرکت در لبنان، خود را در قالب حزبالله نشان
داد که پیروزیهای مکرری را به ارمغان آورد و با حمایت از فلسطین و قدس شریف و
خیزشهای کشورهای عربی و آفریقایی، اسلام را که دینی زنده و مولد و تحولآفرین است
به صحنه هماوردی با استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی آورد. بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه
و شمال آفریقا نشانههای روشنی از بیداری اسلامی است. باران این نهضت شیعی ایران
موجبات رویش و شکوفایی ایران را فراهم آورد و جوانه امید به رهایی از ظلم دیکتاتورهایی
را که سالهای متمادی با حمایت استکبار بر آنان حاکمیت داشتند، در دل و ذهن ملتها
رویاند، گوئی آنان ندای ملکوتی امام خمینی«ره»
و رهنمودهای نجاتبخش آن روح قدسی را دریافته بودند که فریاد میزد:
«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، به پا خیزید
و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتها
را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه و مجد اسلام را اعاده کنید…»(2)
صراط مستقیم انقلاب اسلامی و بصیرت مردم
در تاریخ خیزش انقلاب اسلامی ایران روزهایی وجود دارند که نقطه
عطف مهمی در روند حرکت و تحول جامعه محسوب میگردند و بر سرنوشت سیاسی ـ
اجتماعی امت اسلامی تأثیری غیرقابل انکاری دارند. قلههایی چون ۱۵ خرداد ۴۳، ۲۲
بهمن ۵۷، سوم خرداد 61 (آزادسازي خرمشهر)، سيزده آبان(روز مبارزه با استكبار) و 5
ارديبشت58 (سالروز واقعه طبس) جزو یوم الله تاریخ کشور ما به شمار میروند،
روزهائی که همگی از الگویی واحد پیروی کرده و آثاری ماندگار و جاوید را در مسیر
تحولات سیاسی و اجتماعی برجای گذاشتهاند. این روزها از بصیرت و آگاهی امت همیشه
در صحنه حکایتها دارند.
۹ دیماه سال ۱۳۸۸ نیز
یکی از ایامالله است که بعد از رویدادهای تلخ پس از انتخابات سال 88 به وقوع
پیوست و خون تازهای را در رگهای انقلاب و نظام اسلامی تزریق کرد. حوادث دردناک
عاشورای سال 88 در عین حال که درسها و عبرتهای بزرگی را با خود به همراه داشت، به
لحاظ عمق رذالت، همه مردم را شرمنده ساخت. عدم درک موقعیت و اصرار نادرست برخی از
افراد بر مواضع غیراصولی و لجوجانه، بدخواهان و دشمنان را تا آنجا امیدوار و جسور
کرد که عدهای در فضای غبارآلودی که پس از انتخابات به وجود آمد، وقیحانه به
مقدسات مردم اهانت کردند.
پس از این فاجعه اسفبار، مردم بار دیگر به صحنه آمدند و خوش
درخشیدند و در اجتماعاتی پرشور، از جمله در راهپیمایی باشکوه تهران، زیباترین
جلوههای تبری و تولی را به نمایش گذاشتند و با اشک و آه و نالهای که از بصیرت و
معرفت آنان حکایت داشت، پیمان ابدی خود را با ولایت تجدید کردند. رویدادهای
عاشورای 88 به منزله جرقهای بود که بر خرمن بغض مردم افتاد و آنان را برای
حضوری پرشکوه مهیا ساخت.
این رویداد در کنار سایر نقاط عطف در تاریخ انقلاب اسلامی،
دستاوردهای باشکوهی داشت، از جمله آن که به تجمعات و تلاشهای فتنهگران در برخی
از مناسبتها خاتمه داد. همچنین در راهپیمایی ۲۲ بهمن ۸۸ نیروهای داخلی و مخالفین
خارجی و عوامل مؤثر در آشوبآفرینیها متوجه این حقیقت گردیدند که نظام جمهوری
اسلامی استوارتر و مستحکمتر از آن است که با این التهابات موضعی و سطحی، در آن
کاستی و خللی به وجود آید. همچنین وقایع مزبور، بر خودآگاهی و بصیرت مردم برای
پیمودن صراط مستقیم انقلاب اسلامی افزود و نیروهای وفادار به نظام و رهبری را با
یکدیگر متحد و منسجم ساخت.و در نتیجه، فتنهگران و اهل نیرنگ و خدعه متلاشی
گردیدند و در سوراخهای خود خزیدند.
همدلی و همگرایی امت
مسلمان در پی حماسه 9 دی جدیتر و اتحاد و انسجامی که حول محور رهبری و تدابیر
خردمندانه ایشان به دست آمد، ذخیره ارزشمندی برای حکومتهای تحولآفرین بعدی گردید.
حماسه 9 دی و پیامدهای نویدآفرین آن ثابت کرد که نظام استوار اسلامی میتواند از
چالشها و بحرانها به سلامت عبور کند و این وقایع را به فرصتی با ارزش برای تقویت
بنیانهای خود مبدل سازد.
این ایامالله در واقع کلاس درس و عبرت و بصیرت و هشدار برای
همگانند تا بدانند که افراط و تفریط و خودمحوری و خودخواهی موجب دور شدن از مسیر
اصلی میشود، سرنوشت ملتی فداکار و همیشه در صحنه را برای رسیدن به اهداف خود با
تهدید روبهرو میسازد و موجب تقابل تمامی دشمنان از طوایف و طیفهای گوناکون با
انقلاب میگردد.
نخبگان
سیاسی و فکری باید از این وقایع، درسها و حکمتهای فراوان بیاموزند و بدانند
چنانچه پرهیزگاری، پارسایی و فضیلت با سیاست توأم نگردد، همواره از تودههای مردمی
عقب خواهند ماند.
پینوشت:
1. فرازی
از پیام حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسب سالگرد رحلت امام
خمینی
2. فرازی از بیانات امام«ره» در ۲۱ شهریورماه ۵۹.
سوتیتر:
1.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» نمادی از بعثت محمدی،
حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت
مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب
سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت.
حضرت فاطمه معصومه (س) مدافع امام و ولايت
حضرت فاطمه معصومه
(س) مدافع امام و ولايت
جواد تربتي
پدر حضرت فاطمه كبري، موسيبنجعفر (ع) و
مادر بزرگوارش نجمهخاتون هستند. القاب آن حضرت عبارتاند از: معصومه، كريمۀ اهل
بيت، طاهره، حميده، رشيده، تقيه، مرضيه، رضيه، برّه، اختالرضا (ع).(1)
ولادت آن حضرت در اول ذيالقعدة الحرام
173 ق در مدينه منوره رخ داد.(2)
ایشان در 23 ربيعالاول 201 هجري وارد قم
شد و بعد از هفده روز، در دهم ربيعالثاني 201 در 28 سالگي دارفاني را وداع گفت.
جايگاه ويژه حضرت معصومه (س)
در ميان فرزندان موسيبنجعفر (ع) كه
تعدادشان را تا 20 پسر و 37 دختر شمردهاند،(3) بعد از امام هشتم (ع) هيچيك از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نميرسد.
شيخ عباس قمي ميگويد: «افضل آنها سيدۀ
جليلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسي عليهالسلام معروفه به حضرت معصومه عليهاالسلام
است كه مزار شريفش در بلدۀ طيبۀ قم است كه داراي قبّۀ عاليه و ضريح و صحنهاي متعدده و خدمۀ بسيار و موقوفات است و
روشني چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(4)
منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم
(ع) نيز ميتوان دريافت، آنگاه كه حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را بهدقت نوشت
و وقتي نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش
فدايش باد».(5)
از سخنان ديگر امامان نيز مقام والاي
حضرت معصومه (س) در ميان فرزندان امام هفتم (ع) روشن ميشود؛ چراكه فقط دربارۀ
زيارت آن بانو فرمودهاند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر كس او (فاطمه) را
زيارت كند، بهشت بر او واجب ميشود».(6)
شاهد ديگر بر عظمت آن بانو، ژرفنگري
عميق او به مهمترين مسئله شيعه، يعني توجه به امر امامت اميرمؤمنان علي (ع) است.
آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهي است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.
در شرايطي که امام رضا (ع) با تهدید به
مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، بايد مدافعان
امامت اين نكته را بر مردم روشن میکردند كه خلافت طبق نص و سفارش پيامبر (ص) به
اميرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون
و چه در دوران مأمون با نقل احاديث متواتر و قطعي مربوط به امامت و خلافت
اميرمؤمنان (ع) در اين زمينه اقداماتي را انجام داد كه به نمونههايي اشاره ميشود.
حديث غدير
يكي از محكمترين احاديث دربارۀ امامت
اميرمؤمنان علي (ع)، حديث متواتر و قطعي غدير است كه پيامبر اكرم (ص) در بخشي از
خطبه غدير فرمود: «اي مردم! من امر خلافت را بهعنوان امامت و وراثت در نسل خود تا
روز قيامت به وديعه ميسپارم و من ابلاغ كردم آنچه را كه مأمور به ابلاغش بودم تا
حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همۀ كساني كه حضور دارند يا ندارند، بهدنيا آمدهاند
يا نيامدهاند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.»(7)
متأسفانه اين حديث خيلي زود به فراموشي
سپرده شد، ولي هميشه افرادي بودند كه اين احاديث را به ياد امت آورند. از جمله
كساني كه در حساسترين زمان اين حديث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س)
است.
بيان اين حديث از سوي حضرت معصومه (س) در
دوران خلافت هارون و مأمون كه خود را پيشواي برحق مسلمانان ميدانستند، سخت برضد
آنان بود و اثبات حقانيت حضرت موسيكاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسيار تأثير داشت و
جانانهترين دفاع امامت بهحساب ميآمد.
حديث منزلت
حديث ديگري كه حضرت معصومه (س) در دفاع
از امامت و بهويژه اميرمؤمنان نقل كرده، حديث معروف منزلت است. مرحوم علامه اميني
از طبراني، ابنجنان، جامع ترمذي، مستدرك حاكم، صحيح مسلم، كفاية كنجي و… چنين
نقل كرده است كه(8) پيامبر اكرم (ص) در جنگ تبوك، علي (ع) را در مدينه
جانشين خود قرار داد و اين حديث باعظمت را در شأن او بيان كرد.
حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، اين
حديث معروف را نيز با همان سند فاطميات كه به فاطمه زهرا (س) ميرسد، نقل كرده و
فرمود: «انسيتم قول رسولالله… انت مني بمنزلة هارون
من موسي؛ آيا فراموش كرديد سخن رسول خدا را… [كه فرمود] جايگاه تو [علي] نسبتبه
من، مانند (جايگاه) هارون (در برابر) موسي است.»(9)
حديث معراج
در شب معراج پيامبر (ص)، پيشامدهاي
مختلفي رخ داد و حدود سههزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعليم داده شد كه بخش
مهمي از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتي از حديث معراج را كه به ولايت و
امامت اميرمؤمنان علي (ع) و برتري شيعيان آن حضرت مربوط است، با توجه به نياز زمان
نقل فرموده است.
آن بانوي بزرگوار از فاطمه، دختر امام
صادق، با همان سند فاطميات نقل ميكند تا ميرسد به امكلثوم، دختر اميرالمؤمنين
(ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل كرده كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «هنگامي كه مرا به
آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصري از در سفيد ميان خالي ديدم كه داراي دري
بود مزين به دُرّ و ياقوت و روي آن پردهاي آويخته شده بود. وقتي سر بلند كردم،
ديدم بر بالاي آن نوشتهاند: «لااله الاالله محمد رسولاله علي ولي القوم؛ خدايي
جز خداي يگانه نيست، محمد رسول خداست، علي ولي و صاحباختيار مردم است» و بر پرده
نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شيعة عليٍ؛ بهبه چه
كسي مانند شيعه علي است؟». «وقتي داخل شدم، قصري از عقيق سرخ در آن ديدم كه وسط آن
خالي بود. اين خانه نيز دري داشت كه پردهاي مزين به زبرجَدْ بر آن آويخته بود.
وقتي سرم را بلند كردم، ديدم بر آن نوشته: «محمد رسولاله، علي وصي المصطفي؛ محمد
رسول خدا، علي وصي مصطفي است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شيعة علي
بطيب المولد؛ به شيعه علي بشارت بده به حلالزدگي و پاك بودن نسل». «وقتي وارد
شدم، به قصري از زمرد سبز رسيدم كه زيباتر از آن را هرگز نديده بودم و دري از
ياقوت قرمز داشت كه با انواع لؤلؤ زينت شده و بر پرده آن نوشته بود: شيعة علي هم
الفائزون؛ شيعيان علي رستگارند. پرسيدم: دوست من جبرئيل! اين كاخ از آن كيست؟ پاسخ
داد: يا محمد، لابن عمك و وصيك عليبن ابي طالبٍ؛ اي محمد! اين خانۀ پسرعمو و
جانشين تو علي بن ابيطالب است…».(10)
آثار محبت اهل بيت (ع)
حضرت معصومه (س) براي ايجاد رابطه عاطفي
ميان اهل بيت و مردم، در احاديثي به آثار محبت به اهل بيت هم اشاره ميفرموده؛ از
جمله با همان سند فاطميات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل ميكند: «الا من مات علي
حب آل محمد مات شهيداً؛ هركس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است.»(11)
هركس با محبت آل محمد (ص) از دنيا رود،
در قبر او دو در به سوي بهشت گشوده ميشود و خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان
رحمت قرار دهد و چنين كسي بر سنت و جماعت از دنيا رفته است.
آگاه باشيد! هر كس با عداوت آل محمد (ص)
از دنيا برود، روز قيامت در حالي وارد عرصه محشر ميشود كه در پيشاني او نوشته
شده: «مأيوس از رحمت خداوند».
آگاه باشيد! هر كس با بغض آل محمد از
دنيا برود، كافر از دنيا رفته و بوي بهشت به مشام او نميرسد.(12)
در بخشي از حديث معراج كه از فاطمه
معصومه (س) نقل شده است، ميخوانيم: «يحشر الناس كلهم يوم القيامة حفاة عداة الا شيعة
عليٍ…؛ در روز قيامت همۀ مردم پابرهنه و عريان محشور ميشوند، جز شيعيان علي (ع)،
و همه مردم با نام مادرشان خوانده ميشوند، جز شيعيان علي كه با نام پدرانشان
خوانده ميشوند.
پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: از جبرئيل
دربارۀ راز اين مسئله پرسيدم، پاسخ داد كه چون آنها علي را دوست داشتند، ولادتشان
پاك است.(13)
پاك و مطهربودن امام
امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت
روحي، از پاكيزگي جسماني نيز برخوردار بودند. فاطمه با سند پيشگفته از صفيه عمۀ
پيامبر اكرم (ص) نقل كرده: «هنگام تولد امام حسين (ع) من پرستار او بودم، پيامبر
فرمود: «عمه جان! فرزندم را نزد من آور، عرض كردم؛ اي رسول خدا! من او را پاكيزه
نكردهام (و نشُستهام)، فرمود: عمه! تو ميخواهي او را پاك كني؟ خداوند او را
پاكيزه و مطهر كرده است.»(14)
اين قضيه دلالت بر عصمت اهل بيت (ع) دارد
كه در قرآن كريم به آن تصريح شده است.(15)
دفاع تا مرز شهادت
حضرت معصومه در سال 201 هجري درست بعد از
يك سال از فراق برادر، با رسيدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نامهاي
فضل، جعفر، هادي، قاسم و زيد و تعدادي از برادرزادگان، و تني چند از غلامان و
كنيزان(16) به سوي خراسان حركت كردند. هنگامي كه كاروان حضرت به ساوه
رسيد، عدهاي از دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) كه از اين كاروان تبليغي وحشت
كرده بودند، با اشاره مأمون عباسي راه را بر آنان بستند و در درگيري نابرابري، همة
برادران و تقريباً بيشتر مردان همراه كاروان را به جرم طرفداري از امامتِ امام
زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پيشآمده
و بنا بر قولي در اثر مسموميت،(17) بهسختي بيمار شد؛ بهنحوي كه از
ادامه سفر بازماند و بهناچار بهسوي قم حركت كرد. او در قم، هفده روز بيشتر زندگي
نكرد و در دهم ربيعالثاني 201 با رضايت از اينكه در راه اطاعت امام خويش چنين
رنجي را تحمل كرده، دار فاني را وداع گفت.
پس از آن بود که قم از سرزمينهاي
برگزيده الهي شد كه يكي از درهاي بهشت در آن قرار دارد و در پذيرش ولايت
اميرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اي
علي! خداوند ولايت تو را بر آسمانها عرضه داشت، آسمان هفتم در پذيرش ولايت تو
سبقت گرفت… آنگاه مكه… بعد قم براي پذيرش ولايت تو پيشقدم شد و خداوند آن را
بهسبب عرب (اشعريها) زينت بخشيد و دري از درهاي بهشت را بهسوي آن گشود».(18)
امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و
مأوي شيعتهم…؛ قم آشيانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شيعيان آنهاست…».(19)
و يقيناً يكي از علل مهم ولايتپذيري و نزول بركات بر قم، وجود با بركت فاطمه
معصومه (س) است. از اینرو ميتوان گفت نهتنها آن بانوي كرامت در حيات خويش مدافع
سرسخت امامت امامان و دعوتكننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خويش نيز دلهاي
هزاران انسان را مجذوب و شيفته خاندان اهل بيت (ع) کرد.
پينوشتها
1.
انوار المشعشعين، ج 1، ص 211؛ كريمة اهل البيت، ص 38.
2.
مستدرك سفينة البحار، ج 8، ص 257، مادۀ «نظم».
3.
منتهيالآمال، كتابفروشي اسلاميه، ج 2، ص 149.
4.همان،
ص 161.
5.
تاريخ اهل بيت، ص 82؛ كريمه اهل بيت، علياكبر مهديپور، ص 171.
6.
محمدي بحارالانوار، ج 6، ص 117.
7.
بحارالانوار، ج 37، ص 207؛ عوالم العلوم، شيخ عبداله بحراني، ج 15، صص 376ـ375.
8.
الغدير، ج 3، صص 201-199.
9.
البدر الطالع، ح 2، ص 297؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 578، الغدير، ح 1، ص 197؛
انسي المطالب في مناقب علي بن ابي، ص 49، بحارالانوار، ح 36، صص 353.
10.
بحارالانوار، ج 68، ص 77؛ عوالم، ج 21، ص 325؛ ينابيع المودة،
ص 257؛ سفينة البحار، ج 2، ص 729.
11.
عوالم، ح 21، ص 354، ح 3؛ آثار الحجه، ح 1، ص 8؛ الؤلؤ المثمينة، ص 217.
12.
الكشّاف، بيروت، ج 4، ص 221ـ220؛ تفسير فخر رازي، ح 27، صص 166ـ165؛ تفسير قرطبي،
ح 8، ص 58- 43.
13.
بحار، همان، ح 68، ص 77؛ عوالم، ح 21، ص 325؛ ينابيع المودة،
ص 257؛ سفينة البحار، ح 2، ص 729.
14.
بحارالانوار، ج 43، ص 243.
15.
سورۀ احزاب، آیۀ 33.
16.
من لايحضره الخطيب، ج 4، ص 44؛ بارگاه فاطمه معصومه«س» تجليگاه فاطمه زهرا«س»،
سيدجعفر ميرعظيمي، ص 31، كريمة اهل بيت، ص 174.
17.
الحياة السياسيه، الامام الرضا (ع)، سيدجعفر مرتضي عاملي،
ص 428.
18.
بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، ج 60، ص 212، چاپ بيروت، ج 57، ص 212، ح 21؛
مستدرك الوسائل، ج 10، ص 204.
19.
بحار، چاپ اسلاميه، ج 60، ص 214، چاپ بيروت، ح 57، ص 214.
سوتیتر:
1: شيخ عباس قمي دربارۀ فاطمه معصومه
(س) ميگويد:
افضل آنها سيدۀ جليلۀ معظمه، فاطمه بنت
امام موسي عليهالسلام معروفه به حضرت معصومه عليهاالسلام است كه مزار شريفش در
بلدۀ طيبۀ قم است كه داراي قبّۀ عاليه و ضريح و
صحنهاي متعدده و خدمۀ بسيار و موقوفات است و روشني چشم اهل قم و بلاد و
مفاد عامه خلق است…
به سوی سبک زندگی اسلامیزندگی آرمانی
به سوی سبک
زندگی اسلامیزندگی آرمانی
حجتالاسلام والمسلمين محمدتقی
رهبر
مبانی
نظری ـ حیات طیبه
در انتخاب سبک زندگی، مبانی نظری باید مورد توجه
قرار گیرند. زندگی چیست؟ ابعاد زندگی انسان کدام است؟ چه هدفی را در زندگی دنبال
میکنیم؟ اینها و نظایر آن عواملی هستند که به زندگی جهت و سبک و سیاق میدهند
انسان
از یک سو جنبه طبیعی و مادی دارد، مانند: خوردن و آشامیدن، بهداشت و سلامت، لباس و
مسکن و مرکب و تولیدمثل و سایر ابزارها و نیازمندیهای
زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و از سوی دیگر دارای ابعاد معنوی، اخلاقی، معرفتی،
ارزشی و آرمانی و تعامل اجتماعی است که انسان را از سایر موجودات زنده متمایز میسازد.
اسلام
برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزههای جامع خاص
دارد. این آییننامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی میکند و او
را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده میسازد. از نظر
اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به
کمال در جستوجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.
مظاهر
دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمیکند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت
و دیگر جلوههای مادی به آدمی احساس غنا و بینیازی نمیدهد، اما همین انسان وقتی
به اصل خویش بازمیگردد و مطلوب واقعی خود را پیدا میکند، دل از همه دنیا برمیگیرد
و آرامش خود را باز مییابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم
با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل
آن را ارائه میکند: «مَن عمِل صالحاً مِّن ذَکَر او انثی و هو مؤمن فلنُحیینّه
حیاه طیبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛(۱) کسی که از روی
ایمان عمل شایسته کند، چه مرد و چه زن، او را به زندگی پاک زنده داریم و به
نیکوترین وجه عمل از آن را پاداش دهیم.»
و در
عین حال زندگی دنیازدگان کفرپیشه و فاقد عقل و شعور را به زندگی حیوانات مانند
کرده که جز خورد و خواب و شهوت، خواستهای ندارند و لذا آنان را فروتر از حیوانات
شمرده است: «اَم تحسبُ انّ اکثرهم یَسمعون او یعقِلون اِن هم الّا کالانعام بل هم
اضلُّ سبیلا؛(۲) آیا پنداری که بیشتر آنها میشنوند یا میفهمند؟ آنها
همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر از آنان.»
چهارپایان فراتر از خوردن و بار کشیدن چیزی نمیفهمند
و به سیر شدن قانعاند و فاقد استعداد رشد و تعالی و فرهنگ و مذهباند، به بشر نفع
میرسانند و انتظاری بیش از علوفه ندارند، لذا هر آنچه هستند مقتضای ظرفیت وجودی و
آفرینش آنهاست. ایمان، اخلاق، رشد، فضائل و علم و عمل برای آنها نامفهوم است؛ اما انسان
با مظهریت اسماء و صفات ربانی مستعد رشد و تعالی نامحدود میباشد و از کلیه نعمتهای
این جهان بهره میبرد. پیامبران برای هدایت وی مبعوث شدند و کتب آسمانی فرود آمده
و انسان را مکلف به تکالیف ساختهاند. حال اگر این استعداد و سرمایهها را به پای
امیال نفسانی و شیطانی قربانی کند از چهارپایان تنزل کرده است. از سوی دیگر انسان
با عطش نامحدودی که به قدرت و ثروت و شهوات و امیال نفسانی دارد، منشأ فساد و
تباهی و ویرانی در جهان خواهد بود و این همان چیزی است که فرشتگان در آغاز خلقت
انسان گفتند: «تجعلُ فیها مَن یُفسدُ فیها و یَسفِکُ الدّماء»، فساد و خونریزی از
خصائص انسان در این عالم مادی است، اما خداوند متعال در پاسخ آنان فرمود: «اِنّی
اعلمُ ما لا تعلمون»، «وعَلّم آدم الاسماء کُلّها».(۳)
و
خداوند «اسماء» یعنی همان حقایق و معارف ملک و ملکوت را به آدم آموخت. چیزی که فرشتگان
از فهم آن اظهار عجز و نادانی کردند و این سرمایه بزرگ آسمانی بالقوه در نسل بنیآدم
با اختلاف درجات جاری است و همین سرمایه عظیم است که شایستگی خلافت آدمیان را در
بسیط خاک رقم میزند و فرشتگان را به خضوع و تسلیم میکشاند و این هنگامی است که
این استعداد و ظرفیت را به فعلیت رسانده و در علم و عمل و رشد و کمال و تعالی و
والایی شایسته خلافت الهی گردد و سرمایههای گرانسنگ موهبتی را به پای نفس حیوانی
و امیال شیطانی قربانی نکند و در راه طلب و کسب فضایل از پا ننشیند و مظهریت اسماء
و صفات حق در عالم ممکنات را فعلیت بخشد و این است فلسفه آفرینش انسان که آفریدگار
جهان با ابزارهای درونی و برونی و حجت ظاهر و باطن آن را مهندسی نموده است. اگر
انسان با این باور و ایمان و اطمینان زندگی کند، میداند سبک زندگی را چگونه
انتخاب کند و ارسال رسل و انزال کتب برای ارائه آییننامه این زندگی بود.
در آیین
زندگی در اسلام از جنبههای مادی، حیوانی و غریزی بشر غفلت نشده و برای ابعاد آن
برنامه حکیمانه هدایتگر و واقعگرا دارد و لذا اسلام در این بعد نیز بر تمام مکتبها
و روشهای زیستن و تعامل با جهان پیرامون برتری دارد و هیچ یک از تبعات زیانبار
مکتبها و سیستمها در آن دیده نمیشود.
مائده
ربانی
رسولان
الهی و اولیاء ربانی آمدند تا بشریت را با مبدأ لایزال هستی ارتباط داده و در پرتو
معرفت آفریدگار، روح تشنه بشر را سیراب کنند و هواهای نفسانی را که سد راه سعادت
انسان است را کنترل و مدیریت کنند و در جهات معنوی به خدمت گیرند و رأفت و رحمت و
عدل و داد و جمال معنویت را در دلها بارور سازند و در چنین فضایی مدینه فاضله
ایمانی و اعلامی را بنیان نهند و این هنگامی است که انسان به جایگاه معرفتالله و
لذت معنویت دست یابد و از این مائده ربانی متنعم باشد. امام صادق«ع» میفرمایند:
«لو
یعلم الناس ما فی فصل معرفه الله تعالی ما مدوا اعینهم الی ما متع به الاعداء من
زهره الحیوه الدنیا و نعمتها و کانت دنیاهم اقلّ عندهم ممّا بطئونه بارجلهم و
لنعموا بمعرفه الله تعالی و تلذذّوا بها تلذّذ من لم یزل فی روضات الجنان مع اولیائه…
ان معرفهالله انس من کل وحشه و صاحب من کل وحده و نور من کل ظلمه و قوه من کل ضعف
و شفاء من کل سقم؛(۴) اگر مردم میدانستند در معرفت خدای متعال چه
فضیلتها است، به کالای دنیا که در دست دشمنان خدا افتاده و زرق و برق و نعمتهای
آن چشم نمیدوختند و دنیای آنها در نظرشان ناچیزتر از خاکی بود که پای خود را برآن
میگذاردند و با معرفت خدا سرشار از نعمت بودند و از آن لذت میبردند، آنگونه که
گویی در گلزار بهشت برین با اولیاء خدا غرق شادمانیاند. معرفت خدا مونس هر وحشت و
همدم تنهاییها و روشنایی هر ظلمت و نیرومندی ناتوانیها و شفای بیماریها است.»
ادبیات
عرفانی ما نیز به گونههای مختلف به این لذت و نشاط معنوی پرداختهاند، سعدی میگوید:
اگر لذت
ترک لذت بدانی
دگر شهوت نفس لذت نخوانی
هزاران
در از خلق بر خود ببندی
گرت باز باشد دری آسمانی
(سعدی)
در
مناجات عارفان و سرود عاشقانه آنها نیز به این چشمانداز معنوی و قصیده کمال
انسانی توجه داده شده تا انسان به رمز خلیفهالهی خود وقوف پیدا کند. آنها مقام
قرب و کشف حجب را که بلندای پرواز روح آدمی است، هدف گرفتند تا بدانجا که بهشت با
همه نعمتهایش در مقایسه با آن مقام، ناچیز و بیمقدار است و به عبارتی بهشت و حور
و قصور را در برابر مقام قرب ناچیز انگاشته و بهشت واقعی را در جوار حضرت معبود و
فنا و بقا در تجلیات ربانی جستوجو میکنند.
امام
زینالعابدین«ع» در مناجات عارفانه و عاشقانه خود با خدا چنین عرضه میدارد: «ولا
تقطعنی عنک و لا تّبعدنی منک نیا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی، یا ارحم
الراحمین»؛(۵) مرا از خود طرد مکن و از حضور خویش مران، ای همه نعمتهای
من و ای بهشت برین! این دنیا و آخرت من! این مهربانترین مهرورزان!
لسان
الغیب حافظ شیراز از همین جا الهام گرفت و گفت:
یار با
ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در
خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
و در
مناجات دیگر حضرت زینالعابدین«ع» است: «واستغفرک من کل لذّه بغیر ذکرک و من کل
راحه بغیر انسِکَ و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک»؛(۶) و
از پیشگاه تو استغفار میکنم از هر لذتی به جز ذکر تو و از هر آسایشی بدون انس با
تو و از هر شادمانی به غیر قرب حضور تو و از هر مشغلهای بدون طاعت تو.»
از این
دیدگاه، هر نوع لذت و راحت و اشتغال که بدون انس و قرب و اطاعت خالق باشد، گناهی
است که از آن باید استغفار کرد. گناه و استغفار اولیاء خدا از این قبیل است نه
معصیت.
و از
امیر مؤمنان«ع» در دعای کمیل است: «یا غایه آمال العارفین»
غوغای
عارفان و تمنای عاشقان/ شوق بهشت نیست که شوق لقای توست
عارف
واصل مرحوم شاهآبادی با الهام از این مکتب میگوید: «انسان عاشق سه چیز است؛
عرفان، عبودیت و عدالت.»
عرفان و
عبودیت در برابر حق و عدالت در میان خلق که سر الی الله مع الخلق است، یکی از
اسفار اربعه است.
دنیا و
آخرت در زندگی آرمانی اسلام
توجه به
این مطلب ضروری است که رسیدن به آرمان والای زندگی بشر مستلزم توجه به سازوکار
زندگی مادی و مدیریت آن به گونهای است که به هدف والای حیات لطمه نزند و به عبارت
دیگر دنیا وسیله باشد نه هدف.
از منظر
اسلام، زندگی بودن و شدن در چهارچوب مهندسی وحی الهی است نه فقط زیستن و ادامه
حیات تا مردن. از این رو، اسلام در تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی دستورالعمل و راه
و روشی دارد، اما حاکم بر همه اینها توجه به افق ابدیت و حیات والای آفرینش انسان
است که بدون آن زندگی پوچ و عبث خواهد بود. به بیان قرآن: «َفَحَسِبتم انّما
خلقناکم عبثاً و اَنّکم الینا لا تُرجعون».(۷)
امیرمؤمنان«ع»
میفرماید: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالیهیمه المربوطه همها علفها؛(۸)
آفریده نشدهام که غذاهای مطبوع مرا سرگرم کند مانند چهارپایانی که تمام همّ او
چریدن و علف خوردن است.»
و در
همین حال، آن حضرت از دنیا به عنوان یک مرکب رهوار و سکوی پرواز به جهان ابدی یاد
میکند و در پاسخ به کسی که دنیا را نکوهش میکرد میفرماید: «ای کسی که دنیا را
نکوهش میکنی در حالی که در دام فریب آن گرفتاری، به دنیا دل دادهای و از آن
نکوهش میکنی؟! دنیا سرای صدق است برای آن کس که او را باور کند. سرای عافیت است
برای آنکه زبان آن را بفهمد. سرای بینیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد.
اندرزگاه است برای کسی که از آن پند آموزد، مسجد یاران خداست و معبد فرشتگان خدا و
فرودگاه وحی خدا و بازار تجارت دوستان خدا که در آن رحمت اندوزند و بهشت را به دست
آورند.»(۹)
پیام
این سخن این است:
* هستند
کسانی که دنیا را نکوهش میکنند اما در همان حال فریفته دنیایند. بنابراین در عمل
باید نشان دهند که فریفته دنیا نیستند، نه با زبان فقط.
* نگاه
به دنیا باید به عنوان یک ابزار باشد نه هدف.
* زندگی
دنیا سرمایه گرانسنگی است که نباید آن را ناچیز انگاشت و باید از آن بهره گرفت.
قرآن
کریم از زبان حضرت موسی با قارون سرمایهدار عصر خود چنین آورده است: «وابتع فیما
اتاکالله الدّارَالاخره و لاتَنس نصیبک من الدنیا و اَحسِن کَما احسناللهُ الیکَ
و لا تبغِ الفسادَ فیالارض اِنّالله لا یحبُ المفسدین؛(۱۰) از آنچه
خدا به تو داده است توشه آخرت برگیر و بهره خود از دنیا را نیز فراموش نکن و
همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و از فساد در زمین بپرهیز که خدا مفسدان
را دوست ندارد.»
بنابراین،
ثروت و داراییهای این دنیا سرمایه سعادت و جهانی انسان است، به شرط آنکه به درستی
و در چارچوب شرع از آن بهرهبرداری کنند و سبک زندگی را براساس آن سامان دهند.
پینوشتها
۱ـ نحل، ۹۸.
۲ـ فرقان، ۴۴.
۳ـ بقره، ۳۰ تا ۳۳.
۴ـ روضه کافی (ج ۸)، ص ۲۴۸ـ۲۴۲.
۵ـ مناجات المریدین، ۸.
۶ـ مناجات الذاکرین، ۱۳.
۷ـ مؤمنون، ۱۱۵.
۸ـ نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۹ـ نهجالبلاغه، کلمات قصار، ۱۳۱.
۱۰ـ قصص، ۷۷.
سوتیترها:
1.
اسلام برای
کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزههای جامع خاص دارد. این
آییننامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی میکند و او را برای حیات
پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده میسازد. از نظر اسلام زندگی
پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جستوجوی
آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.
2.
مظاهر دنیای
مادی انسان را قانع و اشباع نمیکند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر
جلوههای مادی به آدمی احساس غنا و بینیازی نمیدهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش
بازمیگردد و مطلوب واقعی خود را پیدا میکند، دل از همه دنیا برمیگیرد و آرامش خود
را باز مییابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون
و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه میکند
امام حسن عسکری «عليهالسلام» در گفتار دیگران
امام حسن عسکری «عليهالسلام» در گفتار دیگران
حجتالاسلام سیدجواد حسینی
برای شناخت و عظمتِ
مقام و جایگاه یک فرد راههای مختلفی وجود دارد؛ گاه از طریق شناخت انساب و اجداد
و والدین فرد میتوان در حدی به عظمت او پی برد، راه دوم این است که آثار علمی و
شاگردانی را که از خود به یادگار گذاشته است، وسیلة شناخت فرد قرار دهیم. راه سوم
نیز این است که شخصیت علمی و اخلاقی و سیرة عبادی و تربیتی فرد را مورد توجه قرار
دهیم و از این راهها به عظمت فرد پی ببریم. راه چهارم این است که اعترافات
مخالفان و حتی دشمنان او را مورد توجه قرار دهیم و از این راه به عظمت علمی،
اخلاقی و معنوی فرد آگاهی پیدا کنیم. شخصیت حضرت امام حسن عسکری «ع» از هر روشی که
مورد توجه و واکاوی قرار گیرد، در اوج قرار دارد.
آنچه پیش رو دارید،
نگاهی به اعترافات بیگانگان و مخالفان و حتی دشمنان حضرت امام حسن عسکری«ع» دربارة
عظمت و مقام آن حضرت است.
معتمد عباسی
معتمد عباسی سومین
خلیفة عباسی بود که چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری«ع» در دوران او سپری شد.
او مردی عیاش و خوشگذران بود(1) که در دشمنی با حضرت تا آنجا پیش رفت که آن حضرت را به شهادت
رساند؛ همو گاهی به عظمت و مقام والای آن حضرت اعتراف میکند:
«جعفربنعلی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد در جواب او گفت: بدان که
مقام برادرت از سوی ما بهوجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او
را از بین ببریم ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد
به خاطر خودنگهداری، نیکو بودن نیت و روش و علم و
عبادتی که داشت. و آری تو در نزد شیعیانِ برادرت منزلت داری و نیازی به ما [برای
رسیدن به امامت] نداری و اگر در نزد آنها منزلتی نداری و اگر آنچه (از اوصاف نیکو)
برادرت دارد تو نداری ما نمیتوانیم هیچ کمکی نسبت به تو داشته باشیم.»(2)
مستضرباله
اربلی در «کشفالغمّه»
نقل کرده است که مُستَضِر خلیفة عباسی، سالی برای زیارت قبور اجداد خود [و تفریح]
به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین«علیها السلام» مشرف شد و سپس به مقبرة خلفای
عباسی رفت. دید آنجا خراب شده است و پرندگان [و حیوانات] قبور خلفا را آلوده کردهاند.
از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه تو
هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنانکه قبور این علویین [عسکریین]
را مشاهده میکنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار هستند.
مستضر گفت: این امر
آسمانی است که با تلاش ما به دست نمیآید، اگر مردم را مجبور به این کار کنیم
(احترام قبور پدرانمان را) نمیپذیرند و انجام نمیدهند.(3)
عبداله وزیر معتمد
جعفر کذّاب دست از
تلاش برنمیداشت. بعد از شهادت امام حسن عسکری«ع» جعفر نزد عبیداله، وزیر معتمد
عباسی رفت و از او خواست که: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه
«بیستهزار دینار» به تو میدهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: «احمق! خلیفه آنقدر
به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام میدانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان
را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوششهایی که کرد توفیقی بهدست
نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و
اگر تو در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما در این راه کوچکترین فایدهای
نخواهد داشت.»(4)
اعتراف طبیب دربار
عباسی
روزی امام حسن
عسکری«ع» به طبیب متوکل «بختیشُوع» سفارش کرد که یکی از یارانش را بفرستد تا آن
حضرت را «حِجامَت» کند. بختیشوع نیز یکی از پزشکان نصرانی و همکار خود را به حضور
حضرتش فرستاد و به او گفت: ابنرضا کسی (و پزشکی) را خواسته که نزد او رود، پس تو
نزد او میروی در حالی که او امروزه داناترین انسان زیر آسمان است آنچه امر میکند
انجام دهی.» در حدیث آمده که حضرت به طبیب معالج دستور داد در وقت ظهر آن هم از رگ
مخصوص خون بگیرد! که این نوع خون گرفتن تا آن زمان سابقه نداشت.
پزشک نصرانی در
چندین نوبت به امر آن امام به حجامت پرداخت و خون زیاد از بدن مبارک آن حضرت بیرون
کشید!! که گاهی خون آن حضرت مانند نمک سفید بود!!
پس از پایان معالجه
پزشک نصرانی نزد استادش بختیشوع آمد و جریان را به اطلاع او رساند. او طبیب معالج
را همراه نامه نزد عالم دانشمند نصارا که در «دیرالعاقول» زندگی میکردند فرستاد و
چون پزشک گزارش را به دانشمند مسیحی داد، او گفت: تو حجامت کردهای؟ جواب داد: «بله،
راهب گفت: خوشا به حال مادرت! و با سرعت بر مرکبش سوار شد و همراه طبیب معالج خود
به خانة امام عسکری «ع» رساند. هنوز اذان صبح نشده بود. غلام سیاهی از منزل امام
خارج شد و گفت: کدامتان راهب دیرالعاقول هستید؟ راهب خودش را معرفی کرد و داخل
خانه شد. غلام به طبیب معالج گفت: مواظب مرکبها باش و خود غلام با راهب به حضور
امام «ع» رفت.
مدتی گذشت تا آفتاب
طلوع کرد. ناگهان راهب لباس سفید و پاکیزه بر تن کرد و لباس مسیحیت را کنار گذاشت
و خدمت امام حسن عسکری «ع» به اسلام تشرف یافت… بعد که نزد بختیشوع رسید، پرسید
چرا مسلمان شدی؟ و از دین مسیحیت اعراض کردی؟ در پاسخ گفت: من دیگر مسیح را پیدا
کردم! و به دست خود او مسلمان شدم! این مرد [امام حسن عسکري«ع»] مسیح یا نظیر او
است، تا به حال در دنیا هیچکس چنین حجامتی نکرده است مگر مسیح.»(5)
در این داستان، هم پزشک دربار و هم بزرگترین دانشمند مسیحی اعتراف میکنند که در
زیر آسمان بالاتر از او در آن دوران وجود نداشته است.
منشی خلیفه، انوش
نصرانی
از ابیجعفر احمد
قصیر بصری نقل شده است که ما در نزد آقای خود ابیمحمد عسکری«ع» در لشکرگاه (و
پادگان) بودیم که ناگهان خادمی از سوی خلیفه نزد آن حضرت آمد، عرض کرد:
امیرمؤمنان!! (خلیفه) خدمت شما سلام میرساند و میگوید: کاتب و منشی ما انوش
مسیحی تصمیم دارد که دو فرزندش را پاکیزه (و ختنه) کند، ما از شما درخواست داریم
که بر مرکب سوار شده به خانة او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا کنی. و
من [خادم] دوست دارم که شما سوار بر مرکب شده این کار را انجام دهی. ما بنای زحمت دادن
شما را نداشتیم، چه کنیم که انوش گفته دوست داریم که با دعای نسل باقی از نبوت و
رسالت متبرک شویم.
حضرت عسکری«ع»
فرمود: ستایش خدای را که مسیحیان را به حق ما آشناتر قرار داد از مسلمین (این
زمان). بعد فرمود: «اسب را برایم زین کنید». حضرت سوار شد تا نزد انوش رسیدیم. او
سربرهنه و پابرهنه در حالی که کشیشها و راهبان و… دور او را گرفته بودند و
بر سرش کتاب انجیل بود، جلوی در با حضرت برخورد کرد و عرض کرد: ای آقای من به این
کتاب انجیلی که شما به آن از من آشناتری به شما توسل میجویم که از گناه زحمتی که
به شما دادم بگذری و به حق مسیح فرزند مریم و آنچه از انجیل آورده است از نزد
خداوند قسمات میدهم. ما از امیرالمؤمنین شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت
که در انجیل، شما را [از نظر مقام] همانند مسیح یافتیم. آنگاه حضرت فرمود: این
پسرت باقی میماند و دیگری بعد از سه روز میمیرد و این باقیمانده مسلمان میشود
و مسلمان خوبی هم میشود و دوستدار ما اهلبیت خواهد بود. انوش عرض کرد: آقای من
به خدا قسم حرف شما حق است و مرگ این پسرم را به راحتی میپذیرم، بهخاطر اینکه
فرمودی دیگری مسلمان و دوستدار شما اهلبیت میشود.
بعضی از کشیشها
گفتند: [تو با این فکری که داری] چرا مسلمان نمیشوی. انوش گفت: من مسلمانم و
مولایم این را میداند. سپس مولایم«ع» فرمود: راست میگوید (انوش) و اگر حرف مردم
نبود که ما به وفات پسرت خبر دادیم و اینگونه نمیشد (آنوقت مردم اعتراض میکردند
که حرفش خلاف واقع درآمد) از خداوند میخواستم که پسرت را زنده و باقی بدارد. انوش
گفت: من آنچه شما اراده نمودهای (قبول دارم و همان را) اراده میکنم.(6)
ابوجعفر احمد قیصر
میگوید: بهخدا قسم دقیقاً پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دیگری مسلمان شد و تا
وفات حضرت عسکری«ع» با آن حضرت بود.
ابنصباغ مالکی
یکی از بزرگترین
علمای اهل سنت دربارة عظمت و مقام حضرت عسکری«ع» اینچنین اعتراف میکند: او آقای
اهل زمانش و پیشوای تمامی اهل روزگارش بود. سخنانش محکم و کارهایش پسندیده بود.
اگر فضلای زمان ایشان همچون قصیده بودند، او بسان شاهبیت این قصیده بود. اگر
دُرها را به نظم آورند (و به نخی بکشند) او در وسط آنان (درخشنده) است. تکسوار
(میدان) علوم بود که همسانی نداشت و روشنگر و بیانکنندة پیچیدگیهای علوم بود که
قابل تغییر و جدل نیست. کشفکنندة حقایق (علوم) با نظر بدون خطایش بود و آشکارکنندة
دقتهای (بلندی) با فکر ژرفاندیشش بود. در مجالس پنهانی اسرار پنهانی را بیان میکرد.
اصل و نفس و ذاتش پاکیزه و بزرگ بود. (7)
9ـ علاّمه محمدابوالهدی
افندی
دربارة تکتک
امامان از جمله امام حسن عسکری«ع» که واسطة میان خدا و مردم هستند و پیشوایان الهی
و اولیای خدا بعد از رسول خدا«ص» هستند میگوید: مسلمانان در شرق و غرب میدانند
که سردمداران اولیا (الهی) و پیشوایان برگزیده بعد از او (رسول خدا «ص») از نسل او
و اولاد طاهرین او هستند که نسلی بعد از نسلی و سلاله بعد از سلاله آمدند تا زمانمان
ادامه دارند و آنها بدون شک اولیا (الهی) هستند (و بدون شک) آنها رهبران مردم به سوی
خداوند متعال هستند و از ناپاکی و عیب محفوظاند و کیست در بین اولیای صدر اسلام
بعد از طبقهای که مشرّف به همراهی نبی بزرگوار بودند، مثل حسن و حسین و سجاد و
باقر، کاظم و صادق و جواد و هادی و تقی و نقی و عسکری«ع» که اظهار وجود کنند.(8)
10ـ علاّمه شبراوی
شافعی
او که نیز یکی از
علمای اهل سنت و نویسندگان آنها هستند چنین میگوید: یازدهمین امام، حسن خالص است
و ملقب به عسکری نیز هست… و در شرف او همین بس که امام مهدی منتظر از اولاد
اوست. خدا خیر دهد به این خاندان شریف و نسب عالی و بخشنده و بلندمرتبه، همین
افتخار و مرتبة عالی او را بس… خوشا به حال این بیت عالیرتبه و بلندمرتبه، بهراستی
رتبه این خانه از سقف آسمان هم بالاتر و رفیعتر است. از دو ستارة فرقدین با منزلتتر
و برتر است و همة صفات کمال را داراست و هیچ کمالی با کلمة «غیر» و الّا از او
استثنا نشده است. این امامان در بزرگی صف کشیدهاند همچون درّی که بهنظم کشیده
شده است و در شرافت ردیف شدهاند. اولی با بعدی مساوی هستند چه بسیار قومی که تلاش
کردند منار (رتبة بلند) آنها را پایین آورند، ولی خداوند آن را رفعت داده است.(9)
در این اعتراف هم
علاوه بر فضایل و مناقب مهم آن حضرت به این ویژگی آن حضرت که حضرت مهدی«عج» از
نسل اوست اشاره شده است و همینطور به این نکته نیز اشاره شده است که بنیامیه و
بنیعباس و امثال آنان تلاش کردند که رتبه و درجة آنان را پایین بیاورند و آنها را
از چشم مردم بیندازند، ولی نه تنها موفق نشدند که هر روز بر مقام آنها افزوده شده
است.
پینوشتها
1ـ تاریخ سیاسی
اسلام، دکتر ابراهیم حسن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چهارم،
1360، ج 2، ص 378.
2ـ بحارالانوار،
محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج 52، ص 50، الخرائج و الجرائح، قطب راوندی ج
3، ص 1109.
3ـ تاریخچه عسکریین
(ع)، سید مصلحالدین مهدوی، فردوس اصفهانی، 1381 ق، اول، ص 36، کشفالغُمّه، علیبنعیسی
اربلی، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، اول، 1381، هـ.ق، ج 2، ص 518.
4ـ اصول کافی،
محمدبن یعقوب کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، اول، 1381 هـ.ق، ج 1، ص 503، الارشاد
شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرنی، اول، ص 338؛ کشف الغُمّه، علی بن عیسی الاربلی،
تبریز، مکتبه بنیهاشمی، اول، 1381 هـ.، ج 3، ص 197؛ مناقب آل ابیطالب، ابنشهر
آشوب، ج 4، ص 422.
5ـ اصول کافی، ج 1،
ص 512، ج 24؛ بحارالانوار، ج 50، ص 260 و ج 59، ص 132، اثبات الهداه، ح 3، ش 63.
6ـ سفینهالبحار،
شیخ عباس قمی، دارالاسوه، چهارم، 1427 ق، ج 2، ص 203، مدینه امعاجز، بحرانی، قم،
بنیاد معارف اسلامی، اول، بیتا، ص 583، حلیله الابرار، بحرانی، قم، بنیاد معارف
اسلامی، اول، ج 2، ص 498، اعلام الهدایه، ج 13، ص 25 – 26.
7ـ الفصول المهمه
فی معرفه الائمه، ابن صبّاغ مالکی، بیروت دارالاضواء، دوم، 1409، ص 275، اعلام
الهدایه، مجمع العالمی لاهل البیت (1)، الاولی، 1422، ج 2، ص 27، شبیه این عبارت
در کشفالغمه، ج 2، ص 433 آمده است.
8ـ تذکره الخواص،
سبط ابنجوزی، نجف، مشورات المطبعه الحیدریه، 1383 هـ .ق، ص 362، اعلام الهدایه، ج
13ص 27.
9ـ اَلاِتحافُ
بِحُبّ الاِشراف، شیخ عبدالله الشبراوی الشافعی، دارالکتاب الاسلامی، قم، ج اول،
1423 ق، ص 61. (۷)
سوتيتر :
1-
«جعفربنعلی
هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام
برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد گفت: بدان که مقام برادرت
از سوی ما بهوجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین
ببریم، ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد.
شمهای از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید
شمهای
از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید
حضرات
آیات عظام:
مکارم
شیرازی،نوری همدانی،صافی گلپایگانی،
شبیری
زنجانی و سبحانی تبریزی
بعد
از انتصاب حجتالاسلاموالمسلمين رحيميان به توليت مسجد مقدس جمكران از سوي رهبر
معظم انقلاب اسلامي «مد ظلهالعالي». توليت جديد به منظور ارائه گزارش و دريافت
نظرات به ديدار مراجع معظم تقليد شتافت و از آنجا كه سخنان اين بزرگان حاوي نكات
ارزشمندي در جهت شناخت هرچه بيشتر اين مسجد فراملي كه مقام معظم رهبري ازآن با
عنوان «پايگاه عظيم تشيع» يادكردهاند ميباشد، عيناً متن بيانات اين مراجع
عظيم
الشأن تقديم امت «پاسدار اسلام» ميگردد.
آیتالله العظمی مکارم شیرازی:
«من از قدیمالایام به آنجا(مسجدجمكران) عشق
میورزیدم»
مسأله مهم این است که ما در زمانی زندگی میکنیم که راههای فساد به
سوی جوامع بشری کاملاً گشوده شده است. ما در مقابل این زهرها باید پادزهر داشته
باشیم. در مقابل این عوامل فساد باید عوامل اصلاح داشته باشیم. یکی از آنها میتواند
چیزی مانند مسجد جمکران باشد. مسجد جمکران باید جاذبه داشته باشد و هفتهای چند صد
هزار نفر به سوی خودش جذب کند؛ اینجا بیایند و توبه کنند، مسائلی را بشنوند و
آثاری ببینند. امثال این گامهای مختلف را باید برداریم تا با این مفاسدی که در
حال غلبه بر جامعه است مقابله کنیم.
من تعجب میکنم از کسانی که باز هم درباره مسجد جمکران منفیبافی میکنند.
ما میگوییم حسن بن مثله جمکرانیای بود یا نبود؛ اما مسجدی هست که نام امام زمان
در آن برده میشود و عبادتی هست که عبودیت خالص است؛ صد مرتبه «ایاک نعبد و ایاک
نستعین»، چنین عبادتی چنان جذابیتی ایجاد کرده که هفتهای صدها هزار نفر و در ایام
مخصوص میلیونها نفر به این مکان میروند.
کدام عقل اجازه میدهد که با این چنین مرکز مؤثری مخالفت کنند؟ به
خصوص که آن مسئله تاریخی در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده. این مسئله را
علمای بزرگ تأیید کردهاند و مخالفتکنندگان نباید در مقابل علما بایستند. به هر
حال این مخالفتها با تریبونی که میتواند گروه زیادی را از فساد باز دارد و به
مکتب پیروان اهلبیت دعوت کند باعث تعجب است. به همین دلیل من هم از قدیمالایام
به آنجا عشق میورزیدم و چند کار هم کردیم تا در مقابل کسانی که درباره این مسجد
منفیبافی میکنند، به سهم خودمان بر مسجد صحه بگذاریم؛ یکی مرکز شیعهشناسی است
که مرکز بسیار عظیمی است و مباحث مربوط به شیعه و امام زمان که در شهر مقدس قم آغاز
شده، به آنجا منتقل میشود تا در کنار یک مرکز عبادی، یک مرکز فرهنگی قوی نیز
باشد.
دومین کار، انتقال شبکه ولایت به آنجاست که کارهای ساخت استودیو در
حال انجام است. شبکه ولایت شبکهای است به زبان فارسی، عربی و انگلیسی که مسائل
مربوط به شیعه و اهل بیت را به تمام دنیا پخش میکند. سومین اقدام، ساخت درمانگاه
است که ما امیدواریم درمانگاه بسیار مجهزی ساخته شود تا مردم به قصد استشفا به
آنجا بیایند. ما در آنجا تا امروز ۳-۲ میلیارد تومان خرج کرده و میکنیم. این
درمانگاه باید راهاندازی شود و این گوشهای از آثار عشق ما به این مرکز است.
ظرفیت این مرکز بیشتر از این است و میشود با برنامهریزیهای جامع و
کامل، از این ظرفیت استفاده بیشتری کرد که هر کس به آنجا میآید با دست پر برگردد
و یکی از قطبهای اسلامی منحصر به ایران نباشد و از مناطق مختلف بتوانند مشرف
بشوند؛ بهخصوص که فرودگاه قم هم در حال راهاندازی است و از مناطق مختلف میتوانند
به آنجا بیایند، توسل بجویند و اصلاح شوند و بازگردند.
یکی از نکات مهم این است که بیشترین مشتریان جمکران جوانان هستند،
همان جوانانی که در خطر هستند. این واقعاً نقطه قوت بسیار خوبی برای جمکران است که
میتواند جوانان را جذب کند.
برنامههایی که فرمودید برنامههای خوبی است و لازمه سفره پهن کردن این
است که غذا هم تهیه شود، جا هم تهیه شود و فضا فضایی باشد که مردم دچار مشکلات
نشوند. امکانات مسجد جمکران باید توسعه پیدا کند؛ به اندازه توسعه امکانات، حضور
مردم بیشتر میشود و پذیرش بیشتری صورت میگیرد.
من به سهم خودم آمادهام تا جایی که وقت و توانم اجازه میدهد در
خدمت این مرکز باشم. چون میدانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان میشود، باعث پیشرفت
مکتب شیعه میشود. منتها مراقب باشید خرافات را با آن نیامیزند. من شنیدهام لابهلای
این زوّار، افراد فرصتطلبی میآیند، یکی خود را مأمور امام زمان معرفی میکند، یکی
میگوید نایب خاصّم، دیگری بشارت ظهور میدهد و مردم را گول میزنند و سرکیسه میکنند.
باید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در میان جمعیت باشند و جلو این افراد
را بگیرند. هر جا که محل استفاده باشد، محل سوءاستفاده هم هست. چون نیت شما و
همکارانتان خالص است، انشاالله امام زمان کمک میکند و پیشرفت خوبی میتوان کرد.
سوتيتر:
1- من به سهم خودم آمادهام تا جایی که وقت و
توانم اجازه میدهد در خدمت این مرکز باشم. چون میدانم باعث اصلاح بسیاری از
جوانان میشود، باعث پیشرفت مکتب شیعه میشود.
آيتالله العظمي شبيري
زنجاني:
اين مسجد واقعيتي است كه نميتوان آن را انكار كرد. اگر كسي در مسئله
تاريخ مسجد ايجاد شبهه كند، قضاياي مستقيم و متواتر يقينياي كه خيلي از افراد با
رفتن به آنجا و توسل پيدا كردن، مشكلات مهمشان حل شده را نميتواند انكار كند.
اين مسجد مكاني است كه اوليا و مقدسين و رجال معنوي، ساليان دراز در
آنجا توسل به شخص اول فعلي عالم داشتهاند. بنابر اين مسجد جمكران قطعاً مورد
عنايت خداوند است و طبيعي است كه مشكلات در آنجا حل شود. ما ميدانيم كه خيلي از
افراد به حسب ظاهر مشكلات لاينحل داشتند و به آنجا رفتند و مشكلشان حل شده است.
امام خميني بيماري داشتند كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر ميرسيد،
و هنوز اين خبر بين مردم منتشر نشده بود، پسر دايي ما دكتر ولايي براي رسيدگي با
يكي از وزرا آمدند و گفت: «حال ايشان وخيم است» كسي هم نميدانست كه ايشان مريض
شدهاند. ما با يكي از رفقا گفتيم «بايد برويم مسجد جمكران براي توسل». رفتيم و
الحمدلله خطري كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر ميآمد حل شد. به هر حال ما تجربه
اين چنيني در باره مسجد جمكران داريم، اشخاص ديگر هم تجربههاي مختلفي دارند.
اين مسجد محل اميدي براي مردم است. انشاالله خدمتي كه به مسجد جمكران
ميشود، خدمت به شرع مقدس و ولايت است و ما تا حد توان براي دست اندركاران دعا ميكنيم
كه بتوانند اينجا را خوب حفظ كنند.
گاهي اعتقادات و حفظ اعتقادات وابسته به همينهاست. همين كه بيايند و
ببينند كه مشكلات حل شده، خود اين در حفظ دين خيلي دخالت دارد. من اميدوار هستم
خداوند به همه آقايان توفيق كامل و جزاي خير در دنيا و آخرت بدهد.
در همايشي كه درباره كتاب تاريخ قم برگزار شده بود حاضر شدم، همان
كتابي كه تاريخ جمكران در آن آمده و در سال 378 هجري قمري نوشته شده است. اين
كتابي است كه راجع به حضرت معصومه «سلامالهعليها» هم مطالبي دارد. كتاب بيش از
1000 سال قدمت دارد و مورد اعتماد است. اينها اولاً همه شاهد بر تأييد مسجد جمكران
است. مگر عبارتي كه آن عبارت هم مشخص شد غلط است. ميگفتند شيخ صدوق رحمتالله
سال ساخت جمكران را سال 393 هجري قمري ذكر كرده است در حالي كه سال فوت ايشان 381
قمري است. اين چگونه ممكن است؟ اما بعداً اين مشكل حل شد به اينكه شباهت بين
«تسعين» و «سبعين» باعث اشتباه شده است، بالاخره معلوم شد 393 اشتباه بوده و تاريخ
درست آن 373 بوده است كه در زمان حيات شيخ صدوق بوده و از اين ناحيه نيز اشكالي به
تاريخ ساخت مسجد نيست.
سوتيترها:
1- اين مسجد واقعيتي است
كه نميتوان آن را انكار كرد… ، قضاياي مستقيم و متواتر يقينياي كه خيلي از
افراد با رفتن به آنجا و توسل پيدا كردن، مشكلات مهمشان حل شده را نميتواند
انكار كند.
2- اين مسجد مكاني است كه اوليا و مقدسين و رجال
معنوي، ساليان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلي عالم داشتهاند. بنابر اين مسجد
جمكران قطعاً مورد عنايت خداوند است و طبيعي است كه مشكلات در آنجا حل شود. ما ميدانيم
كه خيلي از افراد به حسب ظاهر مشكلات لاينحل داشتند و به آنجا رفتند و مشكلشان حل
شده است.
3 – امام خميني(ره) بيماري
داشتند كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر ميرسيد،…. ما با يكي از رفقا گفتيم
«بايد برويم مسجد جمكران براي توسل». رفتيم و الحمدلله خطري كه احتمال نجات از آن
بعيد به نظر ميآمد حل شد
آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی:
«من افتخار میکنم که خادم این مسجد باشم»
از خداوند متعال برای همه آرزوی مزید توفیق میکنم و امیدوارم که همه
در این مقاصد بزرگ و با اهمیتی که دارید ـ انشاءالله ـ موفق باشید و بتوانید کاری
کنید که ترویج دین و امر تعظیم شعائر که الحمدلله در مسجد مقدس جمکران برقرار شده و
برقرار بوده است، روز به روز توسعه پیدا کند و مردم از توجهات حضرت ولیّ عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
بهرهمند شوند. امیدوارم که این مقاصد فراهم بشود.
همانطور که فرمودید، مسئله و قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این
مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه
مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهرهمند باشند و استفاده
کنند. انشاءالله که این برنامهها توسعه پیدا کند. این توجهی که خود به خود در
مردم پیدا شده، مسئله مهمی است. البته این توجه همیشه بوده و با کیفیتهای مختلف
همیشه عرض ارادت میکردهاند، اما این حضور و این همه جمعیت که به اینجا میآیند،
نشانه یک توجه خاص است. اینجا باید مورد استفاده مردم باشد و منافع معنویای که
خداوند متعال در نظر دارد شامل حال مردم شود.
انشاءالله این برنامهها روز به روز مناسبتر باشد و اثرگذار باشد.
علما و بزرگان ما همه به مسجد جمکران افتخار میکردند مرحوم پدرم رحمتاللهعلیه
پیاده به مسجد جمکران میرفتند. در آن زمان اسب بود و بعضی به ایشان اصرار میکردند
شما سوار بشوید. میگفتند من میخواهم پیاده باشم. این کار را با کیفیت خاصی انجام
میدادند. ما باید توجه داشته باشیم که قداست این مسجد باید خیلی بیشتر حفظ شود و محافظت
بشود؛ مخصوصاً جنبههای دینی و مذهبی… گرچه تا حدی فراهم شده و باید بیشتر شود. اینها
مسائلی است که باید رعایت شود و هر چه بیشتر رعایت شود، انشاءالله روز به روز بر عظمت
امر افزوده میشود.
مسجد جمکران الحمدلله رونق خاصی پیدا کرده و علت این رونق را هم من
معنوی میدانم که یکباره مردم اینطور حضور پیدا کردند و و میآیند و خسته نمیشوند
و باز هم میآیند و باز هم میآیند. امیدوارم انشاءالله شما و همه کسانی که در این
راه خدمت میکنند، بتوانند روز به روز توفیق بیشتری پیدا کنند و بدانند که تعظیم امر
حضرت ولی عصر عجلاللهفرجهالشریف باید در همه جا باشد، در همه امور باید باشد و
ما باید مواظب باشیم که هیچکس فراموش نکند. مرحوم آیتاللهالعظمی آقای بروجرودی رحمتاللهعلیه
به طلاب سفارش میکردند که در مسافرت و سخنرانی و هر جا که میروید، حضرت را فراموش
نکنید، یعنی باید همیشه یادتان باشد. این موضوع نکتههایی دارد که اگر بخواهم عرض کنم
طولانی میشود. در همه برنامهها هر کس میخواهد حرف بزند، هر کس میخواهد صحبت
کند، هر کس میخواهد سخنرانی کند، باید به یاد امام زمان عجلالله تعالی فرجه باشد
و هر طور شده به یک اسمی و به هر نوعی اسم حضرت را ببرند. این نباید فراموش شود.
این توصیه، نکته خیلی دقیقی دارد که از بعضی روایات هم استفاده میشود، این مسئله
بسیار با اهمیت است. امیدوارم شما توفیق پیدا کنید و برنامههای تعظیم امر حضرت انشاءالله
بیشتر و بیشتر باشد و رونق بیشتری بگیرد.
خلوص نیت کسانی که در اینجا هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند،
اگر فکرهای دیگری باشد ، به جایی نمیرسد، باید مواظب باشند. امیدوارم موفق باشید
و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهرهمند بشوند و استفاده کنند. برنامههایی باید
اجرا شود که اسباب ترویج دین باشد و مردم بیشتر علاقهمند بشوند
روزی خدمت مرحوم آیتالله بروجردی مشرف بودم، شخص محترمی آمد و از
مرحوم آیتالله بروجردی سؤال کرد که این نماز مسجد جمکران را میتوانیم به قصد ورود
بخوانیم؟ یعنی این نماز را قبول دارید؟ خیلی مهم بود که ایشان بفرماید. ایشان
مقداری تأمل کرد و فرمودند «بخوانید، به قصد ورود». این خیلی مهم است. اینکه مرحوم
آیتالله بروجردی بگویند به قصد ورود بخوانید خیلی مسئله مهمی است.
من افتخار میکنم که خادم این مسجد باشم، خلوص نیت کسانی که در این
مکان مقدس هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، امیدوارم موفق باشید و
مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهرهمند بشوند و استفاده کنند.
سوتيتر:
– قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام
مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب
بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهرهمند باشند و استفاده کنند.
آیتالله العظمی نوری همدانی
:
خداوند متعال به شما توفیق داده تا در پایگاه بزرگی مانند مسجد مقدس
جمکران، برای شناساندن نقش ائمه علیهمالسلام خصوصاً حضرت ولی عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
تلاش کنید. ما پایگاههای متعددی داریم ولی مطالب منتشرشده در هر پایگاه باید با
آن امام مرتبط باشد.
وقتی به نجف میرویم، آنجا پایگاه مهمی است که با بیان مطالب مربوط به ولایت و غدیر تناسب دارد.
آخرین پایگاه، پایگاه امام عصر است و خیلی کار میتوان در آن انجام
داد و باید اینجا را به حدی تجهیز کرد که پاسخگوی دنیایی باشد که تشنه معارف اهلبیت
علیهم السلام است.
یکی از این مطالب، استضعاف و استکبار است. آیه ۶ سوره قصص در این
مورد است و بسیار پرمحتوا است که ائمه به آن تأکید میکردند. حضرت امیر میفرمایند:
قسم به خدایی که دانه را شکافته، آن پروردگاری که انسان را آفریده، این دنیایی که
به ما پشت کرده روزی به ما اقبال خواهد کرد؛ مثل همان ناقهای که چموش است، ولی به
فرزند خودش توجه میکند. امام سپس این آیه را خواندند. حضرت امیر علیهالسلام
فرمودند مستضعفین اهلبیت پیغمبر هستند. «ولیبعث الله مهدیهم و یعزهم و یذل
اعدائهم». در تفسیر آیه آمده که نگاه کردند به امام حسن و امام حسین علیهما السلام
«فبکی و قال انتم المستضعفون بعدی». امام عصر که متولد شدند، این آیه را خواندند.
بنابراین این آیه خیلی پرمحتوا است. معنایش این است که در دنیا استضعافی خواهد آمد
و چند قرن است که مسلمانان دچار استضعاف میشوند. مستضعف با ضعیف فرق دارد. مستضعف
کسی است که امکانات دارد و قدرت دارد، اما سلطهگران آمدهاند و بر اینها سلطه
پیدا کردهاند و از همه جهت استضعاف به وجود آوردهاند؛ استضعاف فرهنگی، اقتصادی،
سیاسی و…
استکبار یعنی خودبزرگبینی و خودبزرگسازی. هم خودشان را بزرگ میبینند
و هم خودشان را بزرگ کردند و این نتیجه تضعیف دیگران است. مستکبرین در مقابل
مستضعفین هستند. کسانی كه ذاتاً قابلیت و استعداد و امکانات داشتند، اما در زیر
سلطه مستکبران کوبیده شدند و مستضعف شدند و آنها بر تمام شئون زندگی اینها مسلط
شدند؛ هم فرهنگشان، هم سیاستشان، هم اقتصادشان. چند قرن به همین ترتیب بوده و
ادامه هم دارد.
وقتی صحیفه نور و آثار و کلمات امام، این فقیه فرزانه، مدیر، مدبر،
شجاع، قهرمان میدان علم و قلم و بیان و عارف و حماسهآفرین، مجاهدی قدرتمند،
فریادگری با صلابت امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه را مطالعه میکنیم، میبینیم
در این ۲۲ جلد صحیفه نور، که یک جلد آن فهرست و ۲۱ جلد دیگر صحیفه است، امام رضواناللهتعالیعلیه
در تمام مجلدات نسبت به مستضعفان توجه خاصی دارند و رسالت خود و کار خود را قیام
برای نجات مستضعفان از چنگال مستکبران میداند. این یک مسئله ساده نیست که یک شخصی
این قدر قدرت پیدا کند و تحول در کل جهان به وجود بیاورد. امروز کل مستکبران جهان
تحتتأثیر اقدامات امام خمینی مضطر و پریشان شدهاند. امام تحولی در دنیا به وجود
آورد که چهره مستکبران را به مردم شناساند. راههای نفوذ آنها را برای ما معین کرد
و راه استخلاص از چنگال آنها را نشان داد.
کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیهالسلام است و شما
باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید میآفریند،
پایگاهی که قدرت را به مستضعفان میدهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات
میدهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است و این خیلی نیاز به کار دارد. ما
روایات فراوانی در همینباره از حضرت مهدی علیهالسلام داریم که برای مردم بیان
نشده است. یکی از مطالب خیلی مهم، فتنه آخرالزمان است. یکی از دلایل آن اعجازات
است، اعجاز اهل بیت که جریانهای چند صد سال بلکه هزار سال بعد را با تمام جزئیات
بیان کردهاند. اینها معجزههای بسیار بزرگی است. سورهای هست در قرآن به نام سوره
محمد؛ سوره چهل و هفتم قرآن است. در آیه ۱۷ سوره مبارکه محمد آمده: « فَهَلْ
یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَهً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا
فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ» روایات فراوانی از اهلبیت حاکی از
این است که این آیه مربوط به آخرالزمان است.
قدیمیترین تفسیر ما تفسیر «علی بن ابراهیم» است. در آنجا ۶۵ علامت
برای آخرالزمان ذکر شده است که پیغمبر خدا در حجهالوداع کنار خانه کعبه ایستادند
و فرمودند: «الا أخبرکم باشراط الساعه». پیامبر علامات آخرالزمان را بیان کردند.
نزدیکترین فرد به پیامبر در آن لحظه سلمان بود. سلمان تعجب کرد و گفت: «إن ذلک
لکائن». چنین چیزی خواهد شد؟ پیغمبر فرمودند «بله. چنین چیزی خواهد شد.» سلمان
تعجب میکرد. اما ما امروز در دنیا این علامتها را میبینیم. میبینیم در جریان
حمله به افغانستان، مستکبرین نیروهایشان را از کشورهای مختلف برای حمله به
مسلمانان جمع کردند و از مشرق و مغرب حملهور شدند. « فالویل لضعفاء امتی منهم،
والویل لهم من اللهف لایرحمون». در روایات ما این مطالب را میبینیم و میدانیم
چنین اتفاقاتی به وقوع خواهد پیوست. وظیفه ما چیست؟
یکی از فتنههای بزرگی که در آخرالزمان به وجود میآید، از فتنه
سامری بدتر و بالاتر است، از فتنه دجال بالاتر است. اینها جای تحقیق و پژوهش
بسیاری دارد و برای مردم هم بیان نشده است. مردم نمیدانند منظور از دجال چیست.
منظور از سفیانی چیست. یمانی چیست. اینها همه در روایات ذکر شده است. این روایات
باید برای مردم بیان بشود تا مردم بدانند در فتنه آخرالزمان وظیفهشان چیست و چه
خواهد شد. باید در برابر مردم افق روشنی باز شود تا بدانند امیدشان حضرت مهدی علیهالسلام
است و بدانند چگونه ظهور خواهد کرد و بعد از آن چه خواهد کرد.
روایاتی که ما درباره حضرت مهدی علیهالسلام داریم، درباره هیچ امامی
به این اندازه روایت نداریم. شما احتیاج به تجهیزات فراوان دارید. باید هفتهای
چند ساعت در تلویزیون و رسانهها به طور منظم وقت داشته باشید که بتوانید این
معارف را بعد از تحقیق و مطالعه برای مردم بیان کنید، برای دنیا بیان کنید تا
راهنمایی و روشنگری صورت بگیرد؛ همین بیدارگری که از ایران سرچشمه گرفت و کشورهای
مسلمان را درنوردید و حتی وارد اروپا و آمریکا شد.
به همین دلیل بود که آنها ترسیدند از اینکه در مصر، لیبی، بحرین و
عربستان، حکومت اسلامی به وجود بیاید و دست به کار شدند. حرکتی که با اللهاکبر
شروع شد و بعد از نماز جمعه آغاز شده، حرکت اسلامی است. ولی این حرکت را طوری لوث
کردند و در آن دخالت کردند و همچنان هم مشغول هستند که مبادا مثل ایران بشود و
منتهی به یک حکومت اسلامی بشود. ما در برابر اینها کاری نکردهایم. امروز باید یکدل
و یکجهت در برابر دشمن بایستیم و مانع از لوث شدن حرکت اسلامی بشویم. لازم است
این کار صورت بگیرد. لازم است ما یک جبهه قوی مستضعفان را شکل بدهیم و افراد
سرشناس و کسانی که مردم به آنها ایمان دارند و اعتقاد دارند و سوابق درخشان دارند
در آن حضور داشته باشند، مثل سیدحسن نصرالله که در لبنان است. ما اگر یک نفر مثل
ایشان در عراق داشتیم، در یمن داشتیم، در عربستان داشتیم، و در جاهای دیگر اینچنین
کسانی بودند، اینها را با همدیگر مرتبط میکردیم و همه سینه سپر میکردند در مقابل
استکباری که نمیخواهد این حرکتها به ثمر برسد. در آن صورت همه با هم بودند. شرط
اول این کار هم این است که اینها کفنپوش باشند. خودشان را برای شهادت آماده کنند.
اگر اینچنین انسانهایی بودند، میتوانستند حرکتهای منطقه را راهنمایی کنند و مرم
هم دلگرم میشدند. چون اینچنین رهبریای نبود، مصر به این شکل درآمد، تونس به آن
شکل درآمد، بحرین به آن شکل درآمد. اینها همه حرکتهای اسلامی بود. چرا به این روز
افتاد؟ چون راهنما و رهبر و تشکل نداشتند.
دنیای امروز در همه زمینهها نیازمند این است که مستضعفان تشکل داشته
باشند، با هم ارتباط داشته باشند، جلو بیفتند و در برابر استکبار سینه سپر کنند؛
در مقابل استکبار که میخواهد این حرکتها به ثمر نرسد. این از این طرف. از طرفی
هم شما باید کار کنید، شما باید راه را نشان بدهید که بر اساس روایاتی که از اهلبیت
علیهمالسلام درباره فتنههای آخرالزمان داریم، و خیلی فتنه سختی است، چه باید
بکنیم و وظیفه مسلمانها چیست. لازم است نیرو جذب کنید و آنها را متشکل کنید، از
همه کشورها با شما باشند و اینجا پایگاهی بشود که بیایند درس بگیرند. این روایات،
از معجزات اسلام است. بیشتر از هزار سال است که این مطالب گفته شده است. مردم باید
اینها را یاد بگیرند و منتظر باشند که وقتی اینطور شد، روز به روز مستکبران صحنه
را ترک میکنند و جهان برای مسلمانان آمادهتر میشود.
خلاصه اینکه شما خیلی جای کار کردن دارید. جنابعالی هم که الحمدلله
چندین سال توفیق داشتید در محضر امام و رهبر معظم انقلاب، امام رحمتاللهعلیه و
رهبر معظم انقلاب دامتبرکاته حضور داشتهاید. شما با فرهنگ آنها از ما هم آشناتر
هستید. آشنا بودن با فرهنگ آنها، برای شما توفیقی است. شاید فکر کنید از تهران به
غربت آمدهاید، اما نه، این یک توفیق است. خداوند به شما توفیق داده است. شما هم
باید برای این پایگاه خیلی مهم تلاش کنید. گرچه تجهیزات و وسایل میخواهد. بیشتر
از همه، افراد میخواهد؛ افراد اهل مطالعه، اهل دقت و تحقیق و درد آشنا که با
داشتن یک دردی به شما کمک کنند. باید افرادی دلسوز و دردآشنا داشته باشید و جذب
کنید. باید دهها یا صدها نفر داشته باشید و هر کدام در بخشی از روایات و آیات کار
کنند تا بتوانیم این معارف را به دنیا عرضه کنیم. چون فرهنگها بالا رفته، مردم میپذیرند.
امروز گرفتاری کشورهای اسلامی مثل اردن و عربستان و بحرین و… مسائل
سیاسی است، چرا که استکبار و استبداد بر اینها مسلط شده، اما در خود اروپا و
آمریکا که ۹۹ درصد در مقابل یک درصد، مشکلشان اقتصادی است، ما باید تبلیغ کنیم و
به آنها جواب بدهیم که اسلام پاسخگوی همه احتیاجات است و از نظر اقتصادی هم جواب
دارد. بنده چون دو سال نماینده امام رضواناللهتعالیعلیه در اروپا بودم، میدانم
که مشکل اقتصادی خیلی مهم است. آنجا یک عده مخصوصی ثروتها را در دست دارند؛ بانکها
و تشکیلات دارند، دولتها را به وجود میآورند و دولتها که به وجود آمدند به نفع
آنها قوانین وضع میکنند. برای مثال در کشورها جنگافروزی میکنند تا اسلحهشان را
بفروشند. ما باید به این ۹۹ درصد بگوییم که اسلام پاسخگوی شماست. آنجا هر روز
تظاهرات است. آنهایی که مورد اعتراضاند، همان ثروتمندان هستند. همه چیز دست
آنهاست. آنها از خودشان که نمیخواهند مایه بگذارند؛ کاری میکنند که مردم بیشتر
پریشان بشوند و محرومتر بشوند. این است که جمع میشوند و نتیجه نمیگیرند. ریاضت
اقتصادی چیست؟ یعنی فشار بیشتر به همان مردم وارد میکنند. از ما میپرسند، میگوییم
اسلام نجاتدهنده و پاسخگو است. جمکران پایگاهی است برای پاسخ دادن به همه مشکلات
امروز بشر، و برای نشان دادن افق روشنی در برابر مردم جهان. جمکران پایگاهی است که
همه مستضعفان را با هم متحد و متشکل کنید؛ همانطور که خداوند متعال موسی و فرعون
را متشکل کرد تا قيام کنند. کار شما باید این باشد. بنده به سهم خودم به عنوان یک
طلبه از طلاب حوزه علمیه قم در خدمت شما حاضرم. با توجه به سوابقی که جنابعالی
دارید این کار از عهده شما خارج نیست. خیلی خوشوقت شدیم. انشاءاللهتعالی تحول
عظیمی به وجود بیاورید. انشاءاللهتعالی خداوند به همه عزیزان که خدمتشان هستیم،
توفیق طی نمودن این راه عنایت بفرماید.
سوتيتر:
–
کسی
که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیهالسلام است و شما باید در این
پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید میآفریند،
پایگاهی که قدرت را به مستضعفان میدهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات
میدهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است
آیتالله العظمی سبحانی:
مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا
مسجدی است که وقتی در آن نماز میخوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در
آنجا میخوانیم کراراً میگوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». اینجا قبل از آنکه
خانه امام باشد، خانه خداست. به جهت اینکه ما در آنجا خدا را توحید میکنیم. کسانی
که علاقمندند توحید در جهان گسترش پیدا کند، ببینند عملی که در اینجا هست، نمازی
که در اینجا هست، مظهر توحید در عبادت و توحید در استعانت است. چه مسجدی بالاتر و
چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛ که بداند معبود فقط خداست و
آنکه کمک میکند خداست. اگر به مضمون نمازی که در آنجا خوانده میشود توجه کنیم،
برای ما نکات مهمی دارد.
دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل
میکند. «السلام علی المهدی الذی وعدالله به الامم». مسجد جمکران مسجد امام زمان علیهالسلام
است و آمدن به اینجا در حقیقت یک نوع زنده کردن خاطره امام زمان عجل الله تعالی
فرجه الشریف است که در دلها به او توجه پیدا میکنیم.
نباید غفلت کنیم که این مسجد دو امتیاز دارد که در جاهای دیگر این دو
امتیاز کم است و یا نیست؛ هم دعوت به توحید و دعوت به اینکه معبود و مستعان یکی
است، و هم توجه دادن ما به اینکه باید به یاد اماممان باشیم.
گاهی سؤال میکنند که این همه دعا میکنیم «عجلاللهتعالی له الفرج»
برای چیست؟ اولاً احتمال دارد دعای ما مستجاب شود. ثانیاً خود این دعا، زنده کردن
نام امام زمان و خاطره امام زمان علیهالسلام در دلهاست. این دعاها ما را به یاد
کسی میاندازد که امام فعلی است؛ فعلیت امام با ایشان است. این دعاها برای ما یک
سرمایه معنوی است.
من تعجب میکنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند
و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛ مخصوصاً مزایای معنوی. مردم از اصفهان و شیراز
و جاهای دیگر میآیند و دو رکعت و چهار رکعت نماز در اینجا میخوانند و نوعی تحول
فکری در آنها پیدا میشود و تا یک هفته نسبت به گناه بیمه هستند. خود این برای ما
سرمایه است. یکی از وسایل بیمه شدن و گناه نکردن و حتی کمتر گناه کردن جوانان همین
است. از آنجا که برمیگردد یک نوع تحول فکری در او پیدا میشود.
یک توصیه کوچک دارم؛ ـ البته ادب آموختن از لقمان غلط است، شما لقمان
و حکیم زمان هستید ـ و آن اینکه از تمام ظرفیتهای این مسجد استفاده شود. خصوصاً برای
نمازگزارانی که از خارج میآیند و زبان فارسی بلد نیستند، به زبانهای دیگر جزوههای
مختلفی آماده باشد. این جزوهها علاوه بر اینکه باید تاریخ مسجد را بیان کند، مطالبی
هم درباره حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجه به زبان ترکی، آلمانی و انگلیسی به
غیرفارسیزبانها انتقال بدهد. این جزوهها باید مختصر و ۱۶ صفحه یا ۳۲ صفحه باشد.
مطالعه کتاب ۱۰۰ صفحهای و ۲۰۰ صفحهای مشکل است، اما اگر ۱۶ یا ۳۲ صفحه باشد،
راحتتر است. باید در همه موضوعاتی که مربوط به حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه یا
مربوط به تشیع است این کار انجام شود. این مسئله باید خیلی جدی گرفته شود. بخش
فرهنگی مسجد جمکران که بحمدالله خوب است و تا امروز کتابهای زیادی منتشر کرده و
من گاهی خودم به این بخش آمدهام، باید کار را جدیتر دنبال کند. اگر به این بخش
عنایت شده، که حتماً شده، از این به بعد افزایش پیدا کند. در حقیقت این بخش باید
یک نوع دارالمبلغین یا دارالتبلیغ برای تبلیغ حضرت حجت صلواتاللهعلیه باشد و همه
موضوعاتی که درباره ایشان وجود دارد.
من عرائضم را کوتاه میکنم و از حضرتعالی و هیئت همراه تشکر میکنم.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.
سوتيتر:
1- مسجد جمکران از دو حیثیت
برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز میخوانیم
سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا میخوانیم کراراً میگوییم «ایاک نعبد
و ایاک نستعین». …چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید
دعوت کند؛… دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل
میکند.
2- من تعجب میکنم از برخی
افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛
آیتالله یزدی:
خوشامد عرض میکنم خدمت جنابعالی و همکاران و دوستان محترمی که در
خدمتشان هستیم. همینطور که توضیح فرمودید، شهر مقدس قم در روایات و کلمات بزرگان،
«عُش آل محمد صلواتالله و سلامه علیهوآله» تلقی میشود. معنای این عبارت این
است که از صدر اسلام و از آن روزهای اولیه اسلام، قم پایگاه اصلی شیعه بوده و در
تاریخ تکاملی خود فراز و نشیبهای زیادی را گذرانده تا اینکه امروز به یک نقطه
نسبتاً مورد توجه جهانی رسیده است. شخصیتهای برجستهای که اشاره فرمودید، صحابه
ائمه، شیعیان و همچنین علمای بزرگ تاریخ صد ساله اخیر حوزه علمیه و علمای قبل از
تأسیس حوزه علمیه که در این شهر بودهاند، همگی نشانه قداست شهر مقدس قم هستند.
خوشبختانه در کتب تاریخی هم وضعیت تاریخی شهر قم تا حدود زیادی بیان
شده و کتابهایی در این زمینه نوشته شده است. مرحوم دوانی ـ خدا رحمتشان کند ـ یک
کتاب تاریخ درباره قم دارند که نسبتاً کتاب جامعی است. کتابهای دیگری هم نوشته
شده است. اصولاً درباره شهر قم منابع زیادی هست که وضعیت آن را نشان میدهد.
شاید مقصود از عبارت «نواحیها و ضواحیها» که در روایات آمده، اشاره
به وضعیت امروز شهر قم باشد. در روایتی از امام رضا علیهالسلام آمده که «اِذا عَمَّتِ
الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَ
مَدْفُوعٌ عَنْها. هنگامى که فتنهها شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن
و نواحى آن، زیرا بلا از آن برداشته شده است.» (تاریخ قم، ص 97؛ بحارالانوار، ج 60،
ص 14)
ظاهراً منظور از نواحی قم این نیست که به روستاهای قم که نقاط خوش آب
و هوایی است بروید و استراحت کنید، اینکه خیلی لطفی ندارد، چون در شهرهای دیگر و
نواحی و اطراف شهرهای دیگر جاهای خوش آب و هوای بهتری هست. تفسیر یا تأویل نمیکنم
اما برداشت من از اطراف و نواحی قم که در روایات اشاره شده این است که تنها به
نقطه مرکزی قم نگاه نکنید و به اطراف قم و مسائلی که در نواحی آن وجود دارد و
امکاناتی که در اطراف آن هست هم توجه داشته باشید. به هر حال مقصود روایت، صرفاً
پیدا کردن نقطهای که خوش آب و هوا باشد و دارای رفاه باشد نیست، بلکه مقصود روایت
این است که نقطهای را پیدا کنیم که در پرورش ما دخالت داشته باشد و ما را از فتنهها
حفظ کند.
ما طلبهها معمولاً میگوییم «تناسب حکم و موضوع»؛ معنای تناسب حکم و
موضوع این است که از موضوع میفهمیم که حکم چه میخواهد بگوید و برای چیست. وقتی
فتنهها سراغ شما میآید، یعنی فتنه شما را سرگردان میکند که نمیدانید راه و چاه
چیست، نمیدانید چطور باید زندگی کرد، و نمیدانید کدام طرف درست میگوید. مسئلهای
پیش میآید، یکی راست است، یکی چپ است، یکی میانه است، یکی تندرو است، یکی کندرو
است و نمیدانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛
بروید به قم و اطراف قم.
اینکه در روایت آمده «به قم و اطراف آن بروید»، مقصود این نیست که به
یک نقطه خوش آب و هوا بروید تا از فتنه محفوظ بمانید. نمیگوید هیچ کاری نکنید و
بروید یک جایی استراحت کنید و بعد ندانید چه میگذرد در کشور. این تفسیر، تفسیر
غلطی است.
اگر به کسی که نمیداند کجا میخواهد برود و چطور میخواهد زندگی
کند، بگویند برو جایی که اصلاً ندانی زندگی یعنی چه، این درست است؟ اینکه بگوییم
وقتی فتنه به وجود آمد، روستایی در قم را پیدا کن که نه آب و نه برق و نه تلفن و
نه تلویزیون و نه هیچ دیگر نداشته باشد و آنجا استراحت کن تا وقتی که محیط آرام
بشود و برگردی به زندگیات، این راهنمایی و ارشاد است؟ قطعاً ارشاد نیست.
قم و نواحی قم یعنی برو جایی که راه را نشانت میدهند، جاهایی که
هدایتت میکنند، جایی که میتوانی از فتنه خلاص بشوی و به راحتی راه حق و راه خیر
را و راه خدا را پیدا کنی. الحمدلله امروز به احترام برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران، مقدار زیادی راه روشن شده و مسائل خیلی معلوم است. الحمدلله رهبری آگاه و بیدار
داریم، فقیه عالیمقام و بزرگواری در رأس این نظام در مسائل وارد میشوند، هدایت میکنند
و راهنمایی میکنند. با اطمینان به رهنمودهای رهبری میتوان راه را پیدا کرد. من
بارها عرض کردهام؛ کشوری که رهبری دارد، نباید آدم مضطرب در آن زیاد باشند. چون
به هر حال راه را از رهبر میپرسد و آنچه که خیر است در آن پیش میرود. اما در همین
شرایط هم احیاناً مسائلی پیش میآید که واقعاً کسانی این طرف قضیه، کسانی آن طرف قضیه،
افکار مردم را متشتت میکنند. بنابراین این حدیث باید این چنین معنا بشود که در
چنین مواقعی به قم بروید و از قم و اطراف آن بخواهید.
من از این روایت اینطور میفهمم که وقتی فتنهها بر شما عارض شد، مسجد
جمکران یکی از آن ضواحی و نواحیای است. اینکه امام عصر عجلاللهتعالیفرجه اشاره میکنند که اینجا
مسجد است و باید اینجا مسجد بسازید، بعید است مقصود فقط این باشد که بیایید اینجا
و دو رکعت نماز بخوانید و بروید. اگر اینطور بود، مسجد امام هست، مسجد امام حسن
عسکری علیهالسلام که اینجا هست. قبل از این مسجد هم مساجد قدیمی منسوب به ائمه
علیهمالسلام هست. اگر آنطور بود، حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه باید به مسجد امام
حسن عسکری اشاره میکردند. ولی گفتهاند اینجا؛ که از اطراف قم هم حساب میشده
است. گفتهاند اینجا مناسب مسجد است و باید مسجد ساخته شود. مسجد جمکران به اشاره
حضرت ساخته میشود تا پایگاهی برای ارشاد و هدایت به وجود بیاید. البته نماز هم
یکی از راههای هدایت و ارشاد است.
شاید من و شما و دوستانی که سنشان اجازه میدهد یادشان باشد که مسجد
جمکران مسجد کوچکی بود و دو اتاق کوچک هم در اطراف آن بود. ولی بحمدالله بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی همینطور که سایر واحدهای ارشادی و هدایتی رشد پیدا کرد،
حوزههای علمیه رشد پیدا کرد، علما و بحثهای علما رشد کرد، کتابها و تألیفات و
رشتههای علمی و دینی افزایش یافت، مسجد هم به همان تناسب رشد پیدا کرد و امروز
بحمدالله امکانات خوبی هم در آن فراهم شده که مورد توجه مردم است.
نکته اصلی این است که زائر یا مؤمنی که به مسجد مقدس جمکران میآید و
میخواهد دو رکعت نماز بخواند، خود این نماز یک نوع ارشاد و هدایت است، اما اکتفا
به این نماز کافی نیست. نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت
بقیهالله عجلاللهتعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمیدانم چطور ممکن است
مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش
دگرگون نشود. ممکن است کسی در مراحل اولیه مثل عادت نمازهای یومیه بگوید «ایاک
نعبد و ایاک نستعین» و به معنای آن هم توجهی نکند، اما اینکه گفتهاند صد بار باید
بگویی، یعنی اینکه در بیستمین بار یا سیامین بار، نمازگزار و زائر تغییر کند و
تکان بخورد که آیا واقعاً راست میگویی که «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ من مطمئن
هستم ۹۰ درصد کسانی که این نماز مقدس را میخوانند، در همین تکرار ایاک نعبد و
ایاک نستعین مقداری تغییر میکنند و توجه پیدا میکنند و ما باید آنها را آموزش
بدهیم که این نماز با نماز یومیه فرق دارد و تکرار «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
فلسفه دارد، دلیل دارد، جهت دارد و فقط وِرد نیست، فقط رمز نیست. مثل دعاها و
دستورات دراویش و صوفیه نیست. این دستوری است که از ناحیه امام علیهالسلام اشاره
شده و از ناحیه معصومین علیهمالسلام اشاره شده، برای اینکه مؤمنین تغییر کنند و
توجه عمیقتری پیدا کنند.
بنابراین هدف مسجد مقدس جمکران در حقیقت ارشاد و هدایت و راهنمایی
اشخاص است تا از فتنهها نجات پیدا کنند. خوشبختانه و بحمدالله امروز به نقطهای
رسیدهایم که میبینیم در شبهای چهارشنبه یا شبها و روزهای دیگر افرادی هستند که
به اینجا میآیند یا به زیارت حضرت معصومه سلاماللهعلیها میآیند و دو رکعت نماز
میخوانند و برمیگردند. این یعنی چه؟ این چه جاذبهای است که میبینیم کسی که
شاید هیچ مشکلی نداشته باشد، میآید اینجا و برمیگردد و یکی دو بار که میآید
اینجا و برمیگردد، دلبستگی پیدا میکند و علاقه خاصی پیدا میکند؟ گویی میفهمد یک
جاذبه دیگری اینجا وجود دارد، فقط جاذبه عمارت و ساختمان و نقشهها و در و دیوار
نیست، بلکه جاذبههای دیگری هم وجود دارد.
بنابراین یکی از مقدسترین نقاطی که میتواند آدم را از فتنه نجات
بدهد جمکران است. معنای نجات از فتنه این است که وقتی زائر به اینجا میآید توجهاش
به خدا بیشتر شود و در و دیوار با او سخن بگوید، گوینده با او سخن میگوید، نماز
جماعت آنجا با او سخن بگوید، مراسمی که برگزار میشود با او سخن بگوید.
توجه به مسئله فرهنگی و مسائل تبلیغی، یک نقطه اصلی رشد مسجد جمکران
است. رشد فقط فضای تعمیر و توسعه دادن نیست. خیلی هم تند نروم و جسارت نکنم؛ مسجدالحرام
را هم توسعه دادند، مسجدالنبی را هم توسعه دادند ولی بعد میبینید که چندین برابر
حاجیان کتاب چاپ میکنند. امسال ایرانیها چند نفر رفته بودند مکه؟ اما ۵۰۰ هزار جلد
کتاب فارسی وهابی در عربستان تهیه شده و در اختیار فارسیزبانهای مختلف گذاشته
شده است؛ چه ایرانیها و چه دیگر فارسیزبانها. این یعنی چه؟ یعنی او از این فرصت
استفاده میکند که هدف سوء خود را تبلیغ کند ولی وقتی در ۱۵ شعبان اینجا مراسمی
برگزار میشود و میلیونی جمعیت به اینجا میآیند یا حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها
را زیارت میکنند، چند جزوه و کتاب هست که به تناسب سنین مختلف به کودک و نوجوان و
مسن و پیرمرد و فاضل و عالم داده شود؟ چند کتاب به آنها میدهید یا چند تابلو هست
که زائران را تکان بدهد؟
بحث را کوتاه کنم نجات از فتنه برای اشخاص مختلف فرق میکند، بهخصوص
نسل جوان امروز. کسی که امکانات و وسایل دارد، ممکن است با دوستش به سینما برود،
به ورزشگاه برود، ماهواره ببیند، یا حتی فیلم نامناسب ببیند. ممکن است همین کس با
دوست خود به جمکران بیاید. این را چطور میخواهید هدایت کنید؟ باید به زبان خودش
با او صحبت کنید. با شرایط فکری و فهم خودش با او صحبت کنید. باید در ذهن و فکر او
تغییر ایجاد کنید؛ از تابلوها و نوشتهها استفاده کنید. شنیدنیها هم البته جای
خودش را دارد. اما باید شرایطی فراهم کرد که وقتی این جوان در حال راه رفتن است،
چیزهایی ببیند که روی او تأثیر بگذارد. تابلویی را ببیند که او را تکان بدهد.
دیدنیها اثر خودش را دارد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری میگویند
شهرها باید چهره اسلامی داشته باشد. یعنی کسی که یک شهر را میبیند، معلوم بشود
این شهر، شهر اسلامی است. وقتی رهبری این قدر ظریف و دقیق هستند که میگویند
معماریهای شهرستانها باید اسلامی باشد، طبیعی است که مراکز هدایت و ارشاد بیشتر از
اینها باید جنبههای اسلامی ایرانی داشته باشد. اسلامی ایرانی یعنی اینکه به مکتب
خاندان عصمت و طهارت نزدیکتر باشد.
در این جاده جدیدی که اسم آن را هم بلوار پیامبر اعظم صلواتاللهعلیه
گذاشتهاند و خودبهخود تسهیلاتی هم فراهم کرده و افراد بیشتری هم میتوانند از
این مسیر به جمکران بروند و در مدتزمان کمتری زائران را به جمکران میرساند، چند
تابلو هنری هست؟ این تابلوها چه چیزی دارند؟
یک جمله هم بگویم و عرضم را ختم بکنم. نکند کسانی از تهران بیایند
اینجا و دو رکعت نماز بخوانند و برگردند و کاری به حضرت معصومه سلاماللهعلیها نداشته
باشند، نمیتوانیم بگوییم این کار درستی است. درست است که جمکران یک مسجد است و با
اشاره حضرت بقیهالله عجلاللهتعالیفرجهالشریف ساخته شده و فضائل مسجد را دارد و
در ردیف مساجد درجه یک عالم اسلامی حساب میشود، اما نسبت به مرقد مطهر حضرت
معصومه سلاماللهعلیها نباید رقابت به گونهای باشد که زائران، حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها
را فراموش کنند، بلکه باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه به
خاطر حضرت معصومه سلاماللهعلیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلاماللهعلیها
مرکز قم حساب میشوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه
در کنار حضرت معصومه سلاماللهعلیها است و زائر طبعاً با مراجع آشنا میشود، با
طلبهها آشنا میشود. کسی که تقدس مسجد او را تا اینجا کشانده ، باید بداند که اینجا
قم است و قم شدن این شهر به خاطر حضرت معصومه سلاماللهعلیها است.
سوتيترها:
1 – نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیهالله
عجلاللهتعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمیدانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز
را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود.
2 – باید توجه داشته باشیم
که حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه به خاطر حضرت معصومه سلاماللهعلیها به این نقطه
توجه کردند. حضرت معصومه سلاماللهعلیها مرکز قم حساب میشوند و مسجد جمکران «ضواحیها».
«علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلاماللهعلیها است
3 – وقتی فتنهها سراغ شما میآید،
یعنی فتنه شما را سرگردان میکند که نمیدانید راه و چاه چیست، ….و نمیدانید تکلیف
چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.
امامان محبوبترینها
امامان محبوبترینها
آیتالله سيد احمد خاتمی
محور
سلسله مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله به شرح فرازی
دیگر از آن زیارت میپردازیم:
« بِأَبِي
أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي»: پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم
فدایتان باد. این
تعبیر در دیگر زیارتها هم آمده است و گویای عمیقترین ابراز عشق به این انوار
تابناک الهی است.
پدر
و مادر، محبوبترینها برای انسان هستند، پس از آن همسر و فرزندان و آن گاه مال و ثروت و سپس
خاندان.
این ترتیب طبیعی است. در این فراز زائر عرضه میدارد این محبوبترینها را تحتالشعاع
محبت شما قرار میدهم. این هرگز اهانت به پدر و مادر و… نیست، بلکه بدین معناست که شما
محبوبترین هستید و مؤمن باید این چنین باشد.
در
روایتی از نبیاکرم«ص» رسیده است: « لا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّي أَكُونَ أَحَبَّ
إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ تَكُونَ عِتْرَتِي إِلَيْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ
تَكُونَ ذَاتِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ ذَاتِهِ»: بندهای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه
که مرا از خود دوستتر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده
خود و جان مرااز جان خود.»(۱)
این
ابراز عشق مبنای منطقی هم دارد. در جهان هستی چنین است که موجود پایینتر فدای
موجود افضل میگردد. جمادات فدای نباتات میگردند و نباتات فدای حیوانات و حیوانات
فدای انسانها.
از
جمادی مردم و نامی شدم
وز
نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم
از حیوانی و آدم شدم
پس
چه ترسم کی ز مردن کم شوم
بار
دیگر از ملک پران شوم
آنچه
اندر وهم ناید آن شوم
پس
عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم
کانا الیه راجعون
(مولانا)
و
انسان کامل اشرف از انسان عادی است، به هنگام خطر باید فدای انسان کامل شد که
حضرات معصومین «ع» هستند.
اسوههای
ابراز عشق به معصوم
یاران
فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید
ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرتآموز و
الهامبخش است، از جمله ویژگیهای یاران شهید سالار شهیدان.
اینک
نمونهای از ابراز عشق عاشورائیان به سالار شهیدان را تقدیم میکنیم تا مصداق عینی
جمله فوق « بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي…» عرضه گردد.
۱ـ
سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل عباس بن علی«ع»
در
زیارت ناحیه این چنین به این فداکار راه خدا، اسوه ایثار عرض ارادت میشود: « السَّلامُ
عَلی أبی الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ»:
سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان
از خود درگذرنده با جان برای برادر.»(۲)
رجز
فداکارانه این شهید سرفراز کربلا این است:
لا
أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا
حَتَّى
أُوارى فِی الْمَصالیتِ لَقا
فْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى الطُّهْرِ وَقا
إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا
وَلا
أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى
از
مرگ نمیهراسم
زیرا
مرگ ترقی و صعودی است
که
مرا در پشت شمشیرها پنهان میکند
جانم
سپر جان پاکیزه مصطفی باد
من
عباسم که سقا گشتهام
و
به روز برخورد هراسی از شرّ ندارم(۳)
۲ـ
جَون غلام ابوذر
او
بردهای سیاه بود از یاران امام حسین«ع». وی در روز عاشورا خواست به میدان برود.
امام از او خواست که از این کار منصرف شود، اما او چون که عاشق بیقرار فرزند
پیغمبر ابیعبدالله الحسین«ع» بود گفت: « والله إِنَّ ريحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبي
لَلَئيمٌ وَ إِنَّ لَوْنِي لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ لَيَطيبَ ريحِي
وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ لَوْني لا وَ اللهِ لا أُفارِقُكُمْ حَتّى يَخْتَلِطَ
هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِكُمْ»: به خدا سوگند بویی بد، تباری پست و
رنگی سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مدار تا بویم خوش، تبارم نیکو، رویم سپید
شود. نه به خدا سوگند از شما جدا نمیشوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما درآمیزد.»(۴)
و سپس مردانه جنگید و در عرصه عشقبازی در راه خدا جاودانه شد.
۳ـ
عمروبن قرظه انصاری
او
فرزند قرظه انصاری است که از رزمندگان جنگ احد و از همراهان مولی علی«ع» در عهد
خلافت بود. قرظه دو پسر داشت. یکی علی در اردوگاه عمرسعد و دیگری عمرو در اردوگاه
ابیعبدالله«ع» و عاشق بیقرار حضرت. رجز او این است:
قَدْ عَلِمَتْ كَتيبَةُ الاَنْصارِ
اَنِّى
سَاَحْمِي حَوْزَةَ الذِّمارِ
ضَرْبَ غلامٍ غَيْرَ نُكْسٍ شارٍ
دُونَ
حُسَينٍ مُهجَتى وَ دارى
بیگمان
جنگاوران انصار میدانند
که
من از حریم خود حمایت میکنم
بسان
جوانی که نمیگریزد ششمیر میزنم
و
خون و خانهام را در راه حسین میدهم(۵)
این
یعنی فداکاری و عشق به امام معصوم«ع».
درباره
این شهید فداکار عاشورایی آمده: «کان لا یأتی الی الحسین سهم الّا اتقاه بیده و لا
سیف الّا تلقاه بمهجته؛ تیری به سوی حسین نمیآمد جز آنکه دستش را جلو میگرفت و
شمشیری کشیده نمیشد، جز آنکه با قلبش با آن رویارویی میکرد.»
و
در آخرین لحظات، در حالی که پیکرش خونین بود و زخمها زمینگیرش کرد، رو به حضرت
کرد و گفت: «اوفیت؟»: آیا به پیمانم وفا کردم؟ یعنی مدال افتخار وفاداری را به من
میدهی؟ حضرت فرمود: «نعم و انت امامی فی الجنه فاقرأ رسول الله عنی السلام و
اعلمه انّی فی الاثر»: آری تو در بهشت پیش روی من هستی، سلام مرا به پیامبر برسان
و به او بگو من در پی تو میآیم.»(۶) آنگاه فداکارانه جنگید و به فوز
عظیم شهادت نائل آمد.
۴ـ
مسلم بن عوسجه
بزرگمرد
شجاع و عابد کربلایی که در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل، نماینده
سیدالشهداء سنگ تمام گذاشت. او پس از شکست نهضت کوفه، خود را به کربلا و به امام
حسین«ع» رساند و عاشقانه فدایی امام بود. در آخرین لحظات عمر سراسر افتخارش حبیب
بن مظاهر دوست قدیمیاش بر بالینش آمد و گفت اگر نبود که میدانم در پی تو خواهم
آمد، دوست داشتم که تمام وصایای تو را بشنوم و اجرا کنم. او گفت: «فانی اوصیک بهذا
و اشاره بیده الی الحسین فقاتل دونه حتی تموت»: من به تو سفارش این را میکنم (و
با دستش به حسین اشاره کرد) جانت را در دفاع او بگذار. حبیب هم گفت حتماً و به روی
چشم.(۷)
۵ـ
زهیربن قین
زهیر
از چهرههای برجسته عاشورایی است. او در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه امام
را برعهده داشت. او در بین راه به سیدالشهداء پیوست و قبل از آن از هواداران عثمان
بود. نشانهاش این است که در حکومت مولی علی«ع» نامی از او و همراهیش نیست. در بین
راه حضرت او را خواست و همین یک دیدار، او را متحول کرد و تا بهشت برد.
شب
عاشورا که سیدالشهداء به یارانش اجازه داد که کربلا را ترک کنند، او وفاداری و عشق
خویش به امام زمانش را چنین به نمایش گذارد «والله لودون انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت
حتی اقتل کذا الف قتله و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتیه
من اهل بیتک»: به خدا سوگند دوست دارم که کشته شوم، آن گاه دوباره زنده گردم و باز
کشته شوم و تا هزار بار کشته شدنم تکرار شود و خداوند با این کشته شدنم از تو و از
این جوانان خاندانت کشته شدن را برطرف کند.»(۸)
در
زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ
الْبَجَلِيِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ ع وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ لَا
وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَ أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَسِيراً
فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لَا أَرَانِي اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ »:
سلام بر زهیر بن قین بجلی که وقتی حسین«ع» به او اجازه داد که برو، گفت به خدا
سوگند چنین چیزی هرگز اتفاق نمیافتد که پسر پیامبر خدا را در دست دشمنان رها کنم
و خودم را نجات دهم. خدا چنان روزی را نیاورد.(۹)
۶ـ
سعید بن عبدالله حنفی
او
از چهرههای سرشناس نهضت عاشورا و از دعوتکنندگان سیدالشهداء به کوفه بود. به
هنگام ورود جناب مسلم بن عقیل به کوفه، مردم را برای بیعت با حضرت مسلم بسیج کرد.
او نیز همانند زهیر در شب عاشورا حماسه سرود و به هنگام اجازه سیدالشهداء برای
انصراف چنین گفت: « وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثمَّ أحْرَقُ
ثُمَّ أذْرَ یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی
دُونَک…»: اگر میدانستم که کشته میشوم و بار دیگر زنده میشوم و زنده زنده
سوزانده و تکه تکه میشوم و هفتاد بار با من چنین میکنند، باز از تو جدا نمیشدم
تا در راه تو بمیرم.»(۱۰) و (۱۱)
اینها
تنها نمونهای از نمونههای بسیار ابراز عشق به سیدالشهداء از سوی یاران ابیعبدالله«ع»
بود. واضح است آوردن تمام آنها از عهده یک مقاله بیرون و خود کتابی مستقل است.
روابط
مکتبی
ابراز
عشق با این ادبیات، گویای آن است که شیعه روابطش براساس مکتب است. اصلی که قرآن
کریم بر آن تأکید ویژه دارد و میگوید تمام محبتهای خود را تحتالشعاع محبت
خداوند قرار دهید. پدر و مادر را دوست داشته باشید. در کنار دعوت به توحید، سفارش
به احسان والدین است، اما در دو راهی خدا و محبت والدین، باید خدا را برگزید. «وإِنْ جاهَداكَ عَلى
أَنْ تُشْرِكَ بی ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا
مَعْرُوفاً»: (۱۲) اگر پدر و مادر کوشیدند تو را وادار سازند تا چیزی
را شریک گیری که هرگز نمیدانی چیست، از آنها اطاعت مکن، اما در دنیا با آنها به
خوشی رفتار کن.»
« یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء
إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ…»:(۱۳) ای کسانی که
ایمان آوردهاید اگر پدران و برادرانتان کفر را از ایمان دوستتر دارند، آنها را
دوست مگیرید… .»
و
در آیهای دیگر سخن این است که نباید هیچ چیز و هیچ محبتی را با خدا عوض کنید: « قلْ
إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ
وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَه تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها
أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ
حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»:(۱۴)
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندانتان و اموالی را که گرد آوردهاید
و تجارتی که از کسادی آن میترسید و خانههایی که مایه خشنودی شماست، نزد شما از
خدا و رسول و از جهاد در راه او محبوبتر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را
به اجرا درآورد و خدا مردم نافرمان را هدایت نخواهد کرد.
« بِأَبِي
أَنْتُمْ وَ أُمِّي… » گویای این باور است که در روابط مکتبی برترین محبتها
تقدیم امامان نور است که چراغ راهمان هستند و زهی افتخار!!
پاورقیها
۱ـ
علل الشرایع، ص ۱۴۰، حدیث ۳.
۲ـ
دانشنامه امام حسین، ج ۷، ص ۸۰.
۳ـ
المناقب، ج ۴، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱.
۴ـ
الملهوف، ص ۱۶۳، بحارالانوار، ۴۵، ص ۲۲.
۵ـ
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۴، الکامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۶۵.
۶ـ
الملهوف، ص ۱۶۲، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲.
۷ـ
الملهوف، ص ۱۶۱، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۸۲.
۸ـ
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۸، الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵۹.
۹ـ
دانشنامه امام حسین، ج ۶، ص ۲۹.
۱۰ـ
تاریخ طبری، ج ۵/۴۱۸، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۵۹.
۱۱ـ
در این فصل از کتاب دانشنامه امام حسین«ع» بهره گرفتم.
۱۲ـ
لقمان، ۱۵.
۱۳ـ
توبه، ۲۲.
۱۴ـ
توبه، ۲۴.
سوتیترها:
1.
در
روایتی از نبیاکرم«ص» رسیده است: بندهای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود
دوستتر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرا
از جان خود.
2.
یاران
فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز
عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرتآموز و الهامبخش
است، از جمله ویژگیهای یاران شهید سالار شهیدان.
تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص
تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص
حضرت آيتالله مصباح يزدي
اعتقاد
و باور حق، زمينه لازم براي
تحقق ايمان کامل و عمل صالح را فراهم میکند. وقتي انسان بخواهد ايمان کامل داشته
باشد، باید لوازم ايمان را بشناسد؛ بداند چه عقيدهاي حق است تا ايمان بياورد و چه
عقيدهاي باطل است تا آن را انکار کند. بنابراین یکی از فواید رعايت حق اين است که
زمينه ايمان صحيح را فراهم ميکند. پس از آن، در مقام عمل نیز به شناخت حق نیاز
است؛ بايد عمل صالح را از ناصالح تشخیص داد و دانست که چه عملي صالح است و انجامش
حق و چه عملي ناصالح است و انجامش ناحق.
نقش عقل
در دستیابی به حق
افراد
يا گروههائي وجود حق و باطل را انکار کرده و گفتهاند اينها را قشرهاي خاصي از
مردم درست کردهاند تا کار خودشان را راه بيندازند و خواست انسان را تنها ملاک
خوبی یا بدی عمل انسان ميدانند. در درون ما نيرويي است که با آن ميتوانيم حق و
باطل را بشناسيم. همه ما ميتوانيم بعضي
از واقعيتها را به وسیله عقل بشناسيم. وجود عقل مخصوصاً برای ما که به حقانیت دین
و قرآن معتقديم از اصول موضوعه است. درک همه عقلاي عالم در همه مسائل یکسان نيست.
بعضي مسایل مثل ضرب دو در دو ساده است و آن را همه عاقلان ميفهمند، اما برخي
مسائل پيچيده عقلي است که حتی نوابغ برای آنها جواب روشني ندارند و با اينکه دهها
سال درباره آنها زحمت کشيده و تحقيق و بحث کردهاند، به جواب قطعي و قانعکنندهاي
نرسيدهاند.
ما
انسانها بعضي چيزها را فیالبداهه ميفهميم که در منطق به این مسایل بدیهیات ميگويند؛
اما بعضی مسایل را میتوانیم با کمي فکر و رعايت مقررات و قواعد منطقي، از دادههاي
قبلي به دست بياوريم. البته بعضي چيزها زود فهمیده میشوند، اما تدريجاً مسایل
پيچيدهتر و مبهمتر ميشوند و برای کشف و اثباتشان چند واسطه ميخورند و علاوه بر
مشکل شدن فهم آنها، کمکم خطا در آنها راه پيدا ميکند و نظرها مختلف ميشوند.
مراتب
دستيابي به حق در دين
مسایل
پیچیده عقلی نميتوانند اصول دين را تشکيل دهند، بلکه مسائل اصلي دين بايد به
گونهای باشد که همه بتوانند بفهمند و باور کنند. شناخت و اعتقاد به اصول اولیه
دین که مستقيماً با سعادت و شقاوت انسان سر و کار دارد برای همه واجب است و اگر
کسی اينها را نشناسد و به آنها اعتقاد نداشته باشد، از دين خارج است. این مسائل را
اصطلاحاً نظريات «قريب به بداهت» میگویند. برخی به این مسایل «بديهيات ثانويه» میگویند
و آنها را به چيزهاي ديگري مثل فطریات توسعه ميدهند. اعتقادات فطري، اعتقاداتی هستند
که اثباتشان خيلي مشکل نيست، ولي همه مسائل ديني اينگونه نيستند.
بعد از
اينکه فهميديم خدايي هست و به وسيله معجزه يا علائم ديگري يقين پيدا کرديم که اين
فرد پيغمبر خداست، مسائل ديگري مطرح ميشوند که به اين سادگيها نيستند. نمونهاش
مسائل فقهي است که بخش کوچکي از مسائل دين را تشکيل ميدهد و حوزه صدهزار نفري و
بزرگان علما سالهاي طولاني، شبانهروز کار ميکنند ولی در برخي از آنها به نتيجه
قطعي نمیرسند و در آن اختلاف دارند. بنابراین در اينگونه موارد بايد به مرتبهاي
نازلتر که همان ظن است، قناعت کرد. اگرچه این نتیجه ظني است و احتمال خطا در آن
هست، ولی براي شناختن حقيقت در اين مسائل، راهی بهتر از اين نداريم.
از آنجا
که فقه با عمل فرد ارتباط دارد، ناچار بايد به همين ظن عمل کنيم يا اگر مجتهد
نيستيم بگويیم از آنجا که فلان شخص اعلم است فتوای او برای من حجت است و به آن عمل
ميکنم. اين اختلافات در بسياري از علوم ديگر از جمله تاریخ، اخلاق و حتی در عقاید
فرعی نیز وجود دارد. ما حتى در مسائل اعتقادي نیز هميشه به نتايج يقيني نميرسيم و
بسیاری از مسائل اعتقادي فرعي هستند که بايد بگوييم هرچه خدا و پيغمبر درباره آنها
فرمودهاند، صحیح است، هرچند ما فهمي روشن و قطعي درباره آنها نداريم.
دستهای
دیگر از مسائل، واقعاً قابل شناخت یقینی هستند و اگر درباره آنها کار شود، معلوم
ميشود، مشروط به آنکه غير از به کار گرفتن عقل و استفاده از ضروريات عقلي، از کتاب
و سنت نیز که دو منبع معتبر الهي هستند، استفاده کنیم.؛ «إِنِّي تَارِكٌ
فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي».(۱) طبق این
روايت هر چه قرآن و روايات اهلبيت ميفرمايند، همان درست است. بعضي مسایل را ميتوان
با يقين شناخت، ولی برای شناخت بعضي از مسایل بايد از راههاي معتبر نزديک به يقين
استفاده کرد.
حاصل
اینکه منبع معتبري که نميشود از آن صرفنظر کرد عقل است؛ زیرا حتی پيغمبري پيغمبر
هم با آن شناخته میشود. عقل است که در میان مدعیان نبوت ما را به پیغمبر حقیقی
رهنمون میشود. بنابراین هیچگاه از عقل بينياز نيستیم، اما در جاهايي که عقل
نارساست، اولين چيزي که به فرياد ما ميرسد قرآن و بعد از آن روایات است. یقین در
بديهيات عقليه، بديهيات ثانويه و فطريات دستیافتنی است، اما فراتر از اينها نمیتوان
به راحتی یقین پیدا کرد، حتي در برخي از مطالبي که در کتاب و سنت نیز وارد شده،
نميشود يقين پيدا کرد؛ البته به برخی از مسایلی که در قرآن ذکر شده، به راحتي ميتوان
يقين پيدا کرد؛ وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ اين مسأله شک برنميدارد، ولي خود
قرآن بعضي آيات را متشابه میخواند؛ «مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ
الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ».(۲) روايات نیز همينگونه است.
برخی از روايات، متواتر و دلالتش قطعي است. این روایات تاليتلو قرآن است؛ نه در صدورش
شکي داريم و نه در دلالتش، ولي همه مسائل اينگونه نيستند. ناچار بايد اعتقاداتی کلي
داشته باشيم که پشتوانه همه اينها باشد، به اين صورت که بگوييم؛ هر چه امام و
پيغمبر فرمودند، همان درست است.
هوای
نفس، مانع دستيابي به حق
قرآن ميفرمايد:
برخي از مردم، عقل دارند، اما نميفهمند؛ هوش دارند ولي حقيقت را نميشنوند؛ چشم دارند
ولي حقيقت را نميبينند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ
وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ
يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ
كَالأَنْعَامِ»(۳) در آیهای دیگر به گونهای صريحتر ميفرمايد: «صُمٌّ
بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ؛ کر، لال و کور هستند و اصلاً عقلشان کار
نميکند».(۴) در برخی از آیات ميفرمايد ما روي چشم و گوشهايشان پرده
مياندازيم، بعضي دلها را مهر ميزنيم و این دلها دیگر باز نميشود و حق در آنها
نفوذ پيدا نميکند؛ «وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ
سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَيْهِمْ
أَأَنذَرْتَهُمْ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(۵) خداوند به
پيغمبر ميگويد چه اينها را دعوت کني و چه نکني، يکسان است، اينها ايمان نمیآورند
و تعبيراتي ميآورد که انسان تعجب ميکند؛ «إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ
أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ ما بر گردن این افراد غل
انداختهايم و اينها ديگر هدايت نمیشوند.(۶) در آیهای دیگر به پيغمبر
سفارش ميکند که خيلي وقت صرف اينها نکن؛ «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن
ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاهَ الدُّنْيَا»(۷) حتی میگوید
خيلي غصه آنها را نخور! پيغمبر اکرم مظهر تام رحمت الهي بود و ميخواست هيچکس از
هدایت محروم نشود، اما خداوند فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ»(۸)
هدايت دست تو نيست. تو وظيفهات را انجام بده و دعوت کن. هر کس ميبايست هدايت
بشود، ما هدايتش ميکنيم. پيغمبر از اینکه برخی ایمان نمیآورند و به جهنم میروند،
خیلی ناراحت بود، خداوند او را دلداري
ميدهد و ميگويد اينقدر غصه نخور؛ «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى
آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»(۹) نميخواهد
براي اينها جان بدهي! اينها لياقت ندارند. کارهايي کردهاند که مستوجب اين عقوبتها
شدهاند؛ عالما عامداً با حق مخالفت کردند و کفران نعمت شناخت حقيقت کردند. «أَفَرَأَيْتَ
مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى
سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً» اين آيه منشأ کور شدن چشم
و کر شدن گوش را بیان میکند. هیچکس از ابتدا اينطور نبوده است و خداوند همه را
هدايت کردهاست. «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى
الْهُدَى»(۱۰) ما حتی قوم ثمود را نیز هدایت کردیم، ولی آنها خودشان
کوري را انتخاب کردند. ما همه را هدايت ميکنيم؛ عقل داديم، پيغمبران را فرستاديم،
اما کساني عالماً و عامداً مخالفت ميکنند و پيرو هواي نفسشان ميشوند. آنها هواي
نفس را خداي خودشان قرار ميدهند؛ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ.
وقتی اينطور شد، ما نیز چشم و گوششان را ميبنديم.
تواصی
به حق؛ احساس مسئولیت متقابل
در مقابل
اينگونه موانع، قرآن تأکید ميکند که انسانها يکديگر را سفارش به حق کنند؛ انسانها
بايد مواظب یکديگر باشند و نگذارند کار ديگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئوليت
کنند و بکوشند حق را به ديگران بشناسانند و آنها را از هواپرستي، شيطانپرستي و
خودپرستي دور سازند. اين مسئوليت مشترک و متقابل کمک ميکند که افراد در اين چالهها
نيفتند؛ البته ممکن است باز هم کساني باشند که با سوءاختيار خودشان همه چيز را طبق
دلخواه خودشان قرار بدهند، ولي این احساس مسئولیت متقابل باعث میشود که جامعه
کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود. این تأثیر را ما بارها آزمودهايم.
گاهي
انسان حالتی بسيار گرفته دارد، نورانيتي در خودش احساس نميکند و به گناه ميل
دارد. اتفاقاً با کسي ملاقات ميکند يا در جلسهاي شرکت ميکند، حرفي به گوشش ميرسد
و عوض ميشود. ما حتى همین دين و ايماني که داريم از پدر و مادر، مدرسه، محيط و
جامعه ياد گرفتهايم. خيلي جاها اشتباه ميکردهايم، ديگران به ما تذکر دادهاند و
برگشته و راهمان را عوض کردهايم. اگر اين احساس مسئوليت متقابل باشد که همديگر
را در زمینه اعتقاد و ملازمت حق وصيت کنيم و در رفتار، از صفات رذیله نهی کنیم، از
خسرانها نجات پيدا میکنيم، اما اگر هر کسي به کار خودش مشغول شد و از دیگران
غفلت کرد، بايد بدانیم که وظيفه شرعي خودمان را نیز ترک کردهایم. امر به معروف و
نهی از منکر وظيفه شرعي من است و وقتی امر به معروف
نکنم دستکم خودم گناه کردهام. حالا طرف مقابل ميخواهد عمل کند، نميخواهد نکند.
پاسخ به
یک پرسش
پرسیده
بودند این مطالبی که درباره تواصی به حق میگویید با آيه «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»،(۱۱) چگونه جمع ميشود؟
باید بدانیم که امر به معروف و نهی از منکر جزو «عليکم» است؛ وقتي شما به ديگري
ميگوييد اين کار را نکن، وظيفه خودتان را عمل کردهايد. لاَ يَضُرُّكُم مَّن
ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ؛ يعني نگران این نباش که آنها به سخن تو گوش نميدهند،
تو به وظيفه خودت عمل کن.
عدهاي
از بنياسرائيل کارشان ماهيگيري بود. اما طبق شریعت حضرت موسی، روز شنبه صيد ماهي
بر آنها حرام بود و عجيب اينکه خدا به گونهای مقدر کرده بود که ماهيها روزهای
شنبه کنار ساحل ميآمدند و روزهاي ديگر نميآمدند؛ «تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ
يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ»(۱۲)
گفتند: چه کنیم اقتصاد در خطر است! فکر کردند ـ و همانگونه که اقتصاددانهاي ما
راه براي تجويز رباخواري درست ميکنند ـ راه چاره پیدا کردند؛ کنار دريا حوضچههايي
ساختند. روز شنبه ورودی حوضچهها را باز ميکردند. وقتی ماهيها درون حوضچهها میآمدند،
جلويش را ميبستند که بيرون نروند. روز يکشنبه ماهيها را آماده از حوضچهها صيد
ميکردند. در مقابل این کار، بنياسرائيل سه دسته شدند؛ يک دسته همین افرادی
بودند که اين کار را میکردند. عدهاي دیگر نصحيت ميکردند که اين کارها را نکنید؛
با دين خدا بازي نکنيد، کلاه شرعي درست نکنيد. دسته سوم ميگفتند: ولشان کنید؛
اينها که دارند گناه ميکنند، شما برای چه به خودتان زحمت ميدهيد؟ دسته دوم پاسخ
میدادند که «مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ درست است که
ميدانيم اينها به حرف ما گوش نميدهند، اما ما اتمام حجت ميکنيم». میخواهیم پيش
خدا عذري داشته باشيم و چه بسا اثر کند
و هدایت شوند. اين لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ چنين نقشي دارد.
ميگويد اگر هر چه ميگوييد، آنها قبول نميکنند، نگران نباشيد. عدم هدايت آنها به
شما ضرر نميزند، شما امر به معروف کنيد. اگر بنا باشد به عذر عدم تأثیر امر به
معروف نکنيم، جامعه همينگونه میشود
که الان هستيم.
نتیجه
اینکه گاهي ما يک وظيفه شرعي اجتماعي داريم که خود اين وظيفه در سعادت شخص من نقش
دارد و من باید به وظيفه شرعي خودم عمل کنم چه در دیگران اثر بگذارد و چه نگذارد.
و صلیالله
علي محمد و آله الطاهرين.
پینوشتها
۱ـ بحارالانوار، ج2، ص 226.
۲ـ آلعمران، 7.
۳ـ اعراف، 179.
۴ـ بقره، 171.
۵ـ یس، 10-9.
۶ـ همان، 8.
۷ـ نجم، 29.
۸ـ قصص، 56.
۹ـ کهف، 6.
۱۰ـ فصلت، 17.
۱۱ـ مائده، 106.
۱۲ـ اعراف، 163.
سوتیتر:
1.
انسانها
بايد مواظب یکديگر باشند و نگذارند کار ديگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئوليت
کنند و بکوشند حق را به ديگران بشناسانند و آنها را از هواپرستي، شيطانپرستي و خودپرستي
دور سازند. اين مسئوليت مشترک و متقابل کمک ميکند که افراد در اين چالهها نيفتند؛
البته ممکن است باز هم کساني باشند که با سوءاختيار خودشان همه چيز را طبق دلخواه خودشان
قرار بدهند، ولي این احساس مسئولیت متقابل باعث میشود که جامعه کمتر به انحراف و خسران
مبتلا بشود.
رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و ادب
رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و
ادب
مرحوم آيتالله مجتبي تهراني (ره)
اشاره:
رابطه ادب با عقل چنان بدیهی و تنگاتنگ است که بیادبی در
فرهنگ قرآن و سیره اولیاء و انبیاء به سفاهت تعبیر شده و در جهت تأدیب انسانها
روایات و احادیث فراوان نقل شدهاند که در این سلسله بحثها بدانها پرداخته شده
است.
ادب بهعنوان یکی از موضوعات اخلاقی و
معرفتی به دو بخش تقسیم میشود: ادب انسانی که ریشه در عقل
عملی دارد و ادب الهی ریشه در عقل نظری. اگر انسان همسو با حاکمیت عقل عملی رفتار
كند و بر اساس آن صاحب روش رفتاری شود، از نظر انسانی با ادب شده است و اگر در
بستر عقل نظری از مرزهای شناخته شدۀ الهی حفاظت عملی نماید، به ادب الهی رسیده
است.
رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و میتوان
گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل
است. در روایت آمده
است: «الْآدَابُ تَلْقِيحُ الْأَفْهَامِ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان»؛(۲) روشهای رفتاری انسان ثمرۀ نگاهها
و برداشتها و نتیجۀ بُعد
عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد
عقلانی انسان است.
ادب بر شکوفایی عقل تأثیر
دارد. در روایت دیگری آمده است: «إِنَ بِذَوِي
الْعُقُولِ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ كَمَا يَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى
الْمَطَرِ»؛(۳) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که
همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از
آن نشأت بگیرد. به یکمعنا
ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل میشود.
روایت
به این نكته نیز اشاره میکند که موجود دارای عقل امّا بیادب، با موجودی که عقل
ندارد مساوی است. عقلی كه در كنارش ادب نباشد، با بیعقلی
فرقی نمیكند، چون فایده و کارایی ندارد.
در روایت دیگری با صراحت کامل به
نیازمندی عقل، نسبت به ادب اشاره شده و آمده است: «كُلُّ شَيْءٍ يَحْتَاجُ إِلَى
الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ يَحْتَاجُ إِلَى الْأَدَب»؛(۴) هر چیزی
احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.
وجه تمایز انسان و حیوان در «عقل و ادب»
است
چگونه میتوان بر
روی موجودی نام «انسان» گذاشت که رفتارش با یک حیوان فرقی نمیكند و ادب انسانی ندارد؟ انسانیت که به مستویالقامه بودن
نیست. وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات داشتن عقل و تشخیص خوب و بد است و نشانههای بروز و ظهور این قوّۀ تشخیص نیز در رفتار انسان نمایان
میشود، لذا هر انسانی باید به یك روشِ
رفتاریِ خاص دست پیدا كند که از عقلش نشأت میگیرد، وگرنه با حیوان تفاوتی نخواهد
داشت. همانطور كه حیوان در رفتار خود هیچ مرزی نمیشناسد، چنین شخصی نیز حدّ و
مرزی را كه عقل برایش مشخّص میسازد، رعایت نمیكند و مانند یک حیوان افسارگسیخته
رفتار میکند.
البتّه کسی که رفتاری صحیح و عقلانی ندارد،
از حیوان هم بدتر است، چون گاهی اوقات میتوان به دهان برخی از حیوانات افسار زد،
در مزرعه از آنها کار کشید، بهزور جلویشان را گرفت، امّا با انسانی که هیچ مرزی
را نمیشناسد، نمیتوان چنین كاری كرد. پس ادب مخصوص موجوداتی است که عقل دارند و
در غیر آنها یافت نمیشود.
معیار ارزشی انسان در
روایات
یک دسته
از روایات به این نکته اشاره
دارند که اگر بخواهیم بفهمیم ارزش یک انسان چقدر است، باید به هدفگیری او نگاه كنیم. علی«ع» در روایتی فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى
قَدْرِ هِمَّتِه(۵)»؛(۶) ارزش شخص به مقدار همّت او است. یا در جایی
فرمودند: «مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِيمَتُهُ»؛(۷) کسی که هدفش شریف باشد قیمت و بهایش زیاد است. در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ
بِأدَبِکَ»؛(۸) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به سراغ ادب تو
میروند. «إِنَ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ
نَفْسِكَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ
يَزِيدُ فی ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ»؛(۹) ادب موجب تعالی قدر انسان میشود.
همسوئی هدف و ادب در تعيين ارزش انسان
ادب روش رفتاری انسان است و جنبۀ عملی
دارد. منظور از «روش» هم نوع خاص عمل کردن است كه شخص در شرایط مختلف انجام میدهد و از آن تخلف نمیکند. اعمال و رفتارهای روشمند انسان
چه رابطهای با هدفگیریهای او دارد؟ رفتار انسان گویای
هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی میرساند. به تعبیر دیگر
اعمال انسان، انعکاسی از هدفگیریهای او هستند. اگر رفتار و
روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.
گاهی انسان مادیات را از مسیر شریفی کسب
میکند و لذا روش رفتاری انسانی را به کار میبندد. «به دست آوردن مادیات به صورت
شرافتمندانه» مانعی ندارد، ولی اگر هدف
انسان صرفاً مادیات باشد و راه و روش شرافتمندنهای را هم برای به دست آوردن آن
انتخاب نکند، خالی از انسانیت و ادب انسانی است.
بنابراین ادب روشی است که انسان برای
رسیدن به هدف انتخاب میکند و رابطۀ بین ادب و هدف یك رابطۀ تنگاتنگ است. اگر هدف
الهی باشد، ادب هم الهی است و اگر هدف مادی و شرافتمندانه باشد، ادب انسانی است؛
اما اگر هدف مادی و غیرشرافتمندانه باشد، دیگر ادبی در کار نخواهد بود و ارزش فرد
از مقام انسانیت پایین خواهد آمد. پس قیمت و ارزش ما به هدف و ادب ما بستگی دارد.(۱۰)
لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی
ریشه ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است،
به همین دلیل تحصیل
آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(۱۱) انسانی و الهی وجود
دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره میکنند. وجه مشترک همۀ روشهایی که در روایات
آمده این است روشهای رفتاری انسانی یا الهی،
مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(۱۲) برای خود
تحصیل میکند، با زحمت به دست میآیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمیتوان باادب شد. حال
باید ببینیم در روایات چه شیوهای برای تحصیل ادب معرفی شده است.
1ـ راه عقل و علم
تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشههای
عقلی آن
گفته شد
که ادب نوعی روش
رفتاری و
حفاظت عملی نسبت به
مرزهای شناخته شدۀ عقل
است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است كه
باید در
عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را
نشناسد، نمیتواند
از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد
كه این كار
زشت است یا زیبا؟
با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات
ما چه ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن
و قبح را به خود انسان واگذار میکنند و میفرمایند. خدا به انسان این قدرت
را داده است كه خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به
فطرت و وجدان انسانی ارجاع میدهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار
عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد.
اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام
بده! اگر گفت: زشت است، ترك كن! روش رفتاری خود را با درون خود تنظیم کن.
در
روایتی(۱۳) آمده است: «قِيلَ لِعِيسَی«ع»
مَنْ أَدَّبَكَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «قَالَ مَا أَدَّبَنِي أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب
نیاموخت؛ «رَأَيْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(۱۴)
بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ یعنی درونم به بدی آن حکم کرد ـ و من
از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درونشان بود، ارجاع دادند و
فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم كه این
كار قبیح است، لذا آن کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب
را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.
علی«ع»
در روایتی میفرماید: «كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ إجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ
مِنْ غَيْرِكَ»؛(۱۵) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری
را از دیگری میبینی و از آن بدت میآید، از آن پرهیز کنی.
علی«ع» میفرماید:
«حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ كَمَالِ الْمُرُوَّة»؛ مروت امری است که از نظر درونی در
فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب میشود. «مِنْ أَدَبِهِ
أَنْ لَا يَتْرُكَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه»؛(۱۶) و از ادب شخص این
است که وقتی میبیند كاری خوب است، آن را ترک نمیكند و انجامش میدهد. این یک روش رفتاری است که
مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.
ایشان
در روایت دیگری میفرماید: «إِذَا رَأَيْتَ فی غَيْرِكَ خُلُقاً ذَمِيماً فَتَجَنَّبْ مِنْ
نَفْسِكَ أَمْثَالَهُ»؛(۱۷) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ
زشتی(۱۸) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر
انسان است. اگر دریافت درونیات این بود که مثلاً این رفتار،
زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کردهای، پس از نظر عملی نیز از این
مرزهای شناسایی شده محافظت كن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود
انسان شناسایی میشود.
پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود
را به کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل
بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف
ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.
پینوشتها
۲ـ بحارالأنوار، ج72، ص 68.
۳ـ غررالحكم، ص52.
۴ـ غررالحكم، ص247.
۵ـ همّت یعنی هدف.
۶ـ غررالحكم، ص93.
۷ـ غررالحكم، ص447.
۸ـ غررالحكم، ص247.
۹ـ بحارالانوار، ج1، ص180؛ «همانا دانایی و ادب
قیمت و ارزش توست؛ پس در یادگیری علم و بالا بردن ادب کوشش کن تا ارزش و بهای خویش
را افزایش دهی».
۱۰ـ من ندیدهام كه كسی مفصلاً وارد این بحث شده
باشد و این مطالب در جای دیگری ذکر نشده است.
۱۱ـ که ما روایات مفصل در اين باب داریم که حتی
شیوههای تأدیبی را مطرح
میکند که اینها خودش بحثهای مفصلی دارد که
اگر این بحثها
را بکنیم خیلی مفصل میشود.
۱۲ـ بسیاری از ملکات ما
ناخودآگاه درست میشود؛ یعنی ما خودمان از ایجاد یک ملکه خبر نداریم، ولی به واسطۀ
تکرار یکسری اعمال خاص، کمکم این ملکه در وجود ما ایجاد شده و ثابت میشود.
بسیاری از خلقیات ما به همین ترتیب درست شده و شکل میگیرند.
۱۳ـ معادل این روایت در فارسی همان جملهای است كه
میگویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان.
۱۴ـ مجموعۀ ورام، ج1، ص94.
۱۵ـ نهجالبلاغه، حكمت 412.
۱۶ـ بحارالانوار، ج 75، ص 80.
۱۷ـ غررالحكم، ص 323.
۱۸ـ ادب روش رفتار است و رفتار آنگاه روش خواهد بود
كه ملکه شود و ملكه آن معنایی است كه رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملكهای زشت باشد
رفتار زشت نیز از ان به وجود میآید.
سوتیتر:
1.
رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری
خاص، انسان را به اهداف معینی میرساند. به تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدفگیریهای او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد،
هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.
2.
راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر
کس عقل خود را به کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با
تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی،
برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.
از سياست تا ديانت
از سياست تا
ديانت
محمدصالح
صدا و سیما «اولین انتخاب»
ـ شورای
نظارت بر صدا و سیما اعلام کرد: برنامههای صدا و سیما در شش ماهه اول سال ۹۱ در
پرداخت به سبک زندگی و مقولات مرتبط با آن ضعیف و نامناسب بوده است! (مطبوعات)
۱ـ ممکن
است بپرسید چرا صدا و سیما در این عرصه رفوزه شده؟
۲ـ شاید
هم بپرسید مگر عرصهای هست که صدا و سیما در آن قبول شده باشد؟
ـ یک
مدیر فرهنگی سابق که به ۲۷ میلیارد تومان اختلاس نیز متهم است، مشغول عقد قرارداد
با صدا و سیما برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی است! (رسانهها)
۳ـ
اینکه صدا و سیما با آدمهای خوشسابقه محشور و طرف قرارداد میشود، یکی از دلایل
رفوزگی دائمی سازمان نیست؟
۴ـ آیا
صدا و سیما با آدمهای بیمسئله و خوشسابقه هم برای ساخت برنامه و فیلم قرارداد
میبندد؟؟
ـ مدیر
سابق شبکه دوم سیما: در رسانه ملی نیروهای متدینی وارد میشوند، اما معلوم نیست
چرا پس از مدتی نمیتوانند دوام بیاورند و اغلب تغییر میکنند. تولیدات صدا و سیما
عموماً رضایتبخش نیست. (رسانهها)
۵ـ
اینکه چرا این نیروها نمیتوانند در سازمان دوام بیاورند احتمالاً به سابقه آنها
برمیگردد! چون آدمی که اتهام اختلاس ندارد در برنامهسازی برای سازمان موفق
نخواهد بود!
۶ـ
بالاخره یکی باید چادر را مسخره کند. یکی باید حلال و حرام و محرم و نامحرم را در
چشم خلایق بیاعتبار کند. یکی باید زنان و دختران را به بیحجابی و رابطه با
نامحرم تشویق کند. یکی باید داد زدن سر پدر و مادر و بیحرمتی به آنها را به بچهها
آموزش بدهد و…!
به نظر
شما چه کسی جز صدا و سیما میتواند همه موارد فوق را با ساخت و پخش سریالی مثل
«اولین انتخاب» عملی کند؟؟
اعتدال
در فرهنگ
ـ اجرای
رقص باله در افتتاحیه جشنواره فیلم کودک در تهران.
ـ
بازگشت یکی از شاخصترین نمادهای سینمای فاسد عصر پهلوی (ملک مطیعی) به فعالیتهای
سینمایی یا مجوز وزارت ارشاد اسلامی.
ـ معرفی
یک فیلم فرانسهزبان با موضوع سکوت یک مرد ایرانی در برابر چندشوهری زن فرانسویاش
به عنوان نماینده سینمای جمهوری اسلامی به جشنواره اسکار از سوی وزارت ارشاد
اسلامی.
ـ اجرای
تکخوانی زن در حضور وزیر ارشاد اسلامی و اظهارنظر ایشان در خصوص شرایط تکخوانی
زنان.
ـ شروع
افسارگسیختگی مطبوعاتی با رد امامت حضرت امیر«ع» در روزنامه بهار
۱ـ یکی
از تعاریف اعتدال (آن هم در حوزه فرهنگ و ارشاد اسلامی) ضربه زدن یک در میان به
نعل و میخ است! به شرط آنکه محکمترین ضربه نه به نعل و نه به میخ، بلکه به دین
مردم وارد شود!
۲ـ
خودتان را جای وزیر ارشاد بگذارید! اگر معنای اعتدال میانهروی باشد آن وقت بین
حلال و حرام چه باید کرد جز میانهروی! کمی حلال و کمی حرام! یک ذره ارشاد اسلامی،
یک کمی هم سینمای جنسی! چند مورد تکخوانی مرد، یکی دو مورد هم تکخوانی زن! یک
مجوز برای سینمای ملی، یک مجوز هم برای ملک مطیعی! یک معاونت برای فعالیتهای
قرآنی، یک اداره هم برای رقصهای فرنگی!
۳ـ به
هر حال خوشحالیم که قرار است امور بر محور اعتدال بگردد والا اگر دوستان اهل افراط
فرهنگی بودند آن وقت مجبور بودیم در مطبوعات مقالات مارکسیستی در اسکار توحید را
بخوانیم و…
تشویق
به چادر
ـ آیا
میدانید آموزش و پرورش چگونه دختران مملکت را به پوشیدن چادر (حجاب برتر) تشویق
میکند؟ روی جلد همه کتابهای درسی مقطع ابتدایی از تصویر دختران و زنانی استفاده
شده که همگی مانتوشلوارند! حتی یک مورد هم از تصویر زنان و دختران چادری استفاده
نشده! این یعنی تشویق به پوشیدن چادر به روش آموزش و پرورش!
ـ در
وزارت بهداشت و آموزش پزشکی چطور؟ آیا وزارت بهداشت هم دختران دانشجو را به پوشش
چادر تشویق میکند؟
بله!
وزارت بهداشت با ممنوع کردن پوشش چادر در بخشهای بیمارستانی و درمانی برای
دانشجویان دختر سهم خود در ترویج چادر به نحو احسن انجام داده و میدهد! خوشبختانه
پس از ۳۴ سال از عمر انقلاب اسلامی و به دست مدیران وزارت بهداشت، دانشجویان دختر
در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی، پرستاری و.. (سایر رشتههای درمانی) در هنگام ورود
به بخشهای درمانی مجبور به خلع چادر و کنار گذاشتن آن میشوند و اگر بر پوشیدن
چادر اصرار کنند اجازه ورود به کلاسهای عملی را نخواهند داشت!
ـ از
صدا و سیما چه خبر؟ آیا صدا و سیما هم در ترویج پوشش چادر در کشور سهمی دارد؟
صدا و
سیما در این زمینه از دستگاههای پیشتاز و پیشگام است. مثلاً در همین چند سال اخیر
نمیتوانید یک برنامه کارتونی (پویانمایی) که زیرنظر صدا و سیما (شرکت صبا) تولید
شده پیدا کنید که قهرمان آن یک دختر چادری باشد! با حسننظر و دقت مدیران سیمای
جمهوری اسلامی همه دخترانی که در کارتونهای تولیدشده در سازمان تصویر شدهاند،
مانتویی یا بلوز شلواریاند!
در ضمن
نیاز به توضیح ندارد که در اکثر سریالها و فیلمهای تولیدشده در سیما زنان حسود،
پیر، بداخلاق و… چادریاند! و اگر دختر یا زن جوانی هم چادری باشد در قسمتی از
فیلم یا سریال مانتویی میشود تا شبهه و شائبهای پیش نیاید!
موسیقی
تحصیلی
با توجه
به ضرورت موسیقی در زندگی انسان مسلمان و غربت موسیقی و کمبود آن در زندگی جوانان
و نوجوانان ایرانی وزارت آموزش و پرورش مصمم شد تا آستین بالا زده، دامن همت به
کمر بسته و با ورود درس موسیقی در کتابهای درسی (کتاب هنر دوره دبیرستان ـ کلاس
هفتم جدید) یک تنه جور وزارت ارشاد و صدا و سیما را بکشد و موسیقی را به مردم
(خصوصاً دانشآموزان) بشناساند و این هنر غریب را از غربت خارج کند! در همین
راستا:
۱ـ از
این به بعد اگر مشاهده کردید آقا یا خانم معلمی روی میز ضرب گرفته و دانشآموزان
با «کف» یا «دف» یا «سوت» مشغول پاسخاند تصور نکنید بساط لهو و لعب پهن شده! بلکه
عزیزان مشغول تعلیم و تعلماند!
۲ـ زین
پس اگر دانشآموزان و معلمان (فردی یا جمعی) را مشغول حرکات موزون دیدید، بدانید
مشغول کلاس فوقالعادهاند! وقتی موسیقی درس اصلی باشد، حرکات موزون هم کلاس فوقالعاده
خواهد بود.
۳ـ البته
ضروری است که اولیاء دانشآموزان هم در این زمینه دستی به تار و تنبک داشته باشند!
بالاخره ممکن است فرزندانشان در کلاس موسیقی اشکال درسی داشته باشند و بخواهند از
پدر و مادر برای رفع اشکال کمک بگیرند!
فواید
امریکا
در کتب
طب قدیم آمده که معجونی است «امریکا»نام که برای درمان هر دردی مجرب است! از قولنج
و یبوست و ضعف قوه باه، گرفته تا دردهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و غیره!
درخصوص
نحوه استعمال «امریکا» هم اقوال مختلف است! برخی تنقیه آن را توصیه میکنند و برخی
جوشانده آن را! بعضی مذاکره آن را مفید میدانند و عدهای دیگر رابطه آن را! و
ترتیب آن اینگونه است که ماهانه سه نوبت و هر نوبت یک ساعت مذاکره امریکا گرفتگی
عروق اقتصادی را رفع میکند و بیش از سه نوبت بیمار را به اسهال مبتلا میکند
والله اعلم!
بيپرده با تاريخ/ آبان و آذر 1358
بيپرده با تاريخ/ آبان و آذر 1358
اسناد لانه جاسوسی فتنهگران را رسوا میکند
سيد روحالله امينآبادي
آبان و آذر ماه سال 58 دو ماه طوفانی تاریخ انقلاب است.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و نیز تصویب قانون اساسی به عنوان خونبهای هزاران شهید
از جمله رویدادهای این دو ماه است.
ترور دو شخصیت تأثیرگذار
انقلاب از جمله حوادثی است که در این دو ماه شاهد آن هستیم. آیتالله قاضی
طباطبایی در آبان و آیتالله مفتح در آذر این سال ترور میشوند و به شهادت میرسند.
ادعای ارضی عراق نسبت به ایران و اینکه سفیر عراق در لبنان
خواستار تخلیه سه جزیره ایرانی خلیج فارس و نیز حق حاکمیت بر اروندرود شده بود از
دیگر اخباری است که نشان میداد دولت عراق برنامههای دور و درازی برای مقابله با
انقلاب اسلامی در سر دارد.
در روز 13 آبان 1358 انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط
امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه
جاسوسی، مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت، مخالفت
و اختلافنظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد. به دنبال افشاگری دانشجویان
پیرو خط امام و دستیابی به مدارک و اسناد سفارت آمریکا، عباس امیر انتظام معاون نخستوزیر
دولت موقت به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شد.
برگزاری همهپرسی قانون اساسی و رأی قاطع ملت به آن، از
دیگر اخبار مهمی است که بدان اشاره خواهیم کرد. متعاقب برگزاری رفراندوم، فتنه خلق
مسلمان در آذربایجان با محوریت آیتالله شریعتمداری شکل گرفت و ابعاد گستردهای
پیدا کرد. فتنهای که شاید بتوان از آن به عنوان یکی از مشکلات بزرگ در سال اول
پیروزی انقلاب یاد کرد.
دو جنایت بزرگ گروهک فرقان
آبان
و آذر 1358 یادآور ترور دو یار بزرگ انقلاب آیتالله قاضی طباطبایی و آیتالله
دکتر مفتح است.
آیتالله
قاضی طباطبایی در 10 آبان 1358 بعد از
اقامه نماز مغرب و عشاء و در راه بازگشت به خانه توسط گروهک فرقان ترور شد و به
شهادت رسید.(۱)
رهبر
انقلاب در پیامی شهادت آیتالله قاضی طباطبایی به دست گروهک فرقان را به عموم
مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور آذربایجان تسلیت گفتند و تاکید
کردند: «در انقلابي كه ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگري آنان را از كشور
بزرگ بسته است، اين ضايعات و ضايعات بالاتر، اجتنابناپذير
است».(۲)
در
27 آذر 1358 نیز آیتالله دکتر مفتح، استاد دانشکده الهیات و یکی از روحانیون
مبارزی که در سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای 57 نقش عمدهای داشت ترور شد و پس از انتقال به
بیمارستان به شهادت رسید.(۳)
به
دنبال شهادت آیتالله دکتر مفتح، امام خمینی پیام مهمی صادر و تأکید کردند: «بدخواهان
ما كه از همه جا واماندهاند، دست به ترور وحشيانه ميزنند.
ما را از چه ميترسانند؟ امريكا خود را دلخوش ميكند كه با ايجاد رعب در دل ملت كه سربازان قرآنند ميتواند وقفهاي در
مسير حق و عقبگردي از جهاد مقدس در راه خدا ايجاد كند، غافل از اين كه ترس از مرگ براي
كساني است كه دنيا را مقرّ خود قرار دادهاند و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي
بيخبرند».(۴)
ادعای ارضی عراق به خاک جمهوری اسلامی
عبدالحسین
مسلم حسن، سفیر عراق در لبنان در 11 آبان 1358 گفت: «ایران باید داوطلبانه موافقتنامه
مارس 1974با عراق را که در الجزایر منعقد شده اصلاح و از اقلیتهای ایرانی رفع ظلم
کند. ایران باید از ادعاهای ارضی خود بر اروندرود صرفنظر و سه جزیره واقع در خلیج
فارس را تخلیه کند».
به
دنبال این اظهارات مداخلهجویانه که نشان میداد دولت عراق تصمیمات دور و درازی را
برای منطقه در سر دارد، وزارت امورخارجه کشورمان در اطلاعیهای بهشدت به ادعاهای
عراق واکنش نشان داد و وزیر امورخارجه کشورمان که در الجزیره به سر میبرد، عراق
را متهم به تقویت جبهه ضد انقلاب ایران با همکاری شاه سابق کرد و گفت: «عراق میخواهد
پس از سقوط شاه نقش ایران را در خلیج فارس برعهده بگیرد».(۵)
دیدار نخستوزیر دولت موقت با برژینسکی
هیئت
سیاسی ایران به ریاست مهندس مهدی بازرگان، نخستوزیر که برای شرکت در بیست و
پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور سفر کرده بود، در حاشیه این مراسم با
شخصیتها و هیئتهای نمایندگی دیگر کشورها ملاقاتها و گفتوگوهایی را انجام داد و
پیام امام خمینی به مناسبت سالگرد انقلاب الجزایر قرائت شد.
ملاقات
بازرگان با رئیسجمهور الجزایر، برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، حافظ اسد رئیسجمهور
سوریه و مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه در این سفر از جمله رویدادهایی
است که میتوان به آنها اشاره کرد.(۶)
ملاقات
بازرگان با برژینسکی بازتاب گستردهای در ایران پیدا کرد و انتقادهای شدیدی را
متوجه دولت موقت ساخت.
برژینسکی در مقالهای با عنوان «چگونه ایران را از دست دادیم؟»
،جریان این دیدار را با تفاوت روشنی از جمله این که بازرگان از وی تقاضای دیدار کرد،
چنین روایت کرد و گفت: «يك هفته پس از ورود شاه به آمريكا، من در رأس هيئتى، در روز اول نوامبر از طرف دولت آمريكا براى شركت در جشنهاى بيست و
پنجمين سالگرد انقلاب الجزاير به آن كشور رفتم. در جريان اين سفر، مهدى بازرگان نخستوزير
ايران از من تقاضا كرد كه ديدارى با هم داشته باشيم. من اين تقاضا را پذيرفتم و بعد
از ظهر همان روز در اتاق هتل بازرگان با وى ملاقات كردم. ملاقات ما در محیط دوستانهای
پایان یافت و رفتار مخاطبین ایرانی من خیلی بیش از انتظار صمیمانه بود. من جریان این
دیدار را بیدرنگ به رئیسجمهور و ونس وزیر امورخارجه گزارش دادم».
ابراهیم یزدی وزیرخارجه بازرگان در مورد اظهارات برژینسکی میگوید:
«من و مهندس بازرگان بعد از انتشار کتاب برژینسکی، در نامهای خطاب به ناشر کتاب به
این ادعا که ما درخواست دیدار با برژینسکی را داشتیم اعتراض کردیم».
این تفاوت در بیان، تأثیری در اصل ماجرا نگذاشت و دیدار
بازرگان با برژینسکی انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت. اعتراضهایی که
برخی آن را دلیل استعفای بازرگان میدانند.
تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت
سفارت آمریکا در تهران در روز 13 آبان توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام تصرف شد و دیپلماتهای آمریکایی به گروگان گرفته شدند.
گروهی از دانشجویان مسلمان خط امام که در خیابان آیتالله طالقانی
تجمع کرده بودند و قصد داشتند به سمت دانشگاه تهران حرکت کنند، هنگامی که به جلوی
در اصلی سفارت آمریکا رسیدند، مسیر اصلی خود را تغییر دادند و پس از گشودن
زنجیرهای در سفارت به داخل سفارت رفتند. گروهی از دانشجویان نیز از روی دیوار خود
را به داخل سفارت رساندند و به سوی ساختمانهای داخلی سفارتخانه رفتند.
پس از تصرف سفارت به وسیله دانشجویان، پلاکاردهای پارچهای بر دیوار
سفارت نصب شد. روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود ما دانشجویان مسلمان پیرو
امام به منظور اعتراض به جنایات آمریکا و پناه دادن به شاه مخلوع، سفارت آمریکا را
اشغال کردهایم. پذیرش شاه از طرف آمریکا توطئه جدید علیه انقلاب اسلامی ایران
است.
رهبر انقلاب یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی در دیدار با کارکنان
بیمه مرکزی ایران با اشاره به توطئههای آمریکا علیه ملت ایران، آمریکا را شیطان
بزرگ نامیدند.
امام خمینی در این دیدار تأکید کردند: «باز ريشههاي فاسد به فعاليت افتاده بودند كه ما هم
دخالتي بكنيم و جوانها را بگوييم كه بيرون بيايند از آنجايي كه رفتند… جوانهاي ما بايد با تمام توجه و با قدرت اين توطئهها را از بين ببرند…» .(۷)
رهبر انقلاب 26در آبان همین سال در نامهای خطاب به موسوی خوئینیها
و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دستور آزادی گروگانهای زن و سیاهپوست را صادر کردند.
در بخشی از نامه امام خمینی آمده است:
«برای آنکه اسلام برای زنها حقوق ویژهای قائل است
و سیاهپوستان که عمری را تحت فشار و ظلم امریکا به سر بردهاند و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان،
در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز! سیاهپوستان و
زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امورخارجه تحویل دهید که فوراً آنها را
از ایران خارج نمایند.»(۸)
دولت موقت استعفا داد
یک روز پس از اشغال سفارت آمریکا، مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر
استعفای خود را تقدیم امام کرد. در بخشی از متن استعفای مهندس بازرگان که در قم تقدیم
امام شد آمده است:
«دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلافنظرها، مدتی است که انجام وظایف
محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب غیرممکن ساخته است. در شرایط تاریخی
حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمیباشد.
بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد تا به نحوی که مقتضی میدانند کلیه امور را
در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد، مأمور
تشکیل دولت فرمایند».(۹)
قطع صدور نفت ایران به آمریکا
تسخیر
لانه جاسوسی تبعات گستردهای را در روابط ایران با آمریکا به دنبال داشت. از یک سو
انقلاب اسلامی ضربه سختی را بر پیکر دولت استعماری آمریکا وارد ساخت و نشان داد با
کسی تعارف ندارد و از سوی دیگر مسیر آینده انقلاب را روشن ساخت. قطع صدور نفت
ایران به آمریکا که در پی تصمیم 21 آبان شورای انقلاب صورت گرفت، یکی از عواقب
انقلابی تسخیر لانه جاسوسی است. آمریکا پیش از این تصمیم، روزانه 600 هزار بشکه
نفت از ایران خریداری میکرد».(۱۰)
دولت کارتر نیز بیکار ننشست و برای اعاده
آبروی نداشته خود، ذخایر ارزی ایران در آمریکا را بلوکه کرد.(۱۱)
مردم به قانون اساسی رأی مثبت دادند
سرانجام
پس از 2 ماه، مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی با حضور اکثریت نمایندگان و
سفرای کشورهای اسلامی، در روز 24 آبان 1358 به کار خود پایان داد و آیتالله
منتظری رئیس مجلس در نطق خود ضمن تجلیل از شهدای انقلاب از مردم خواست که این
قانون را عمیقاً بررسی و پس از مطالعه تصویب کنند.(۱۲)
رفراندوم
قانون اساسی نیز در 12 آذر 1358 با حضور میلیونی مردم سراسر کشور و در اکثر نقاط
با امنیت و آرامش برگزار شد، ولی در سنندج و دیگر شهرستانهای استان کردستان، بهجز
قروه و بیجار، با دخالت عناصر مسلح حزب دموکرات کردستان، مردم نتوانستند در
رفراندوم شرکت کنند.
حزب دموکرات
کردستان و حزب کومله و سازمان چریکهای فدایی خلق قبلاً اعلام کرده بودند که در
همهپرسی قانون اساسی شرکت نخواهند کرد.
حزب
موسوم به اتحاد المسلمین زاهدان نیز با صدور اعلامیههای متعدد از مردم خواست در
رفراندوم شرکت نکنند. بعد از انتشار این اعلامیهها نزدیک به 300 تن پس از محاصره
فرمانداری ایرانشهر صندوقهای اخذ رأی و اوراق و اسناد مربوطه را معدوم کردند و از
بین بردند و فرماندار را به گروگان گرفتند.
در
سطح شهر تهران نیز عدهای با پخش شایعاتی مبنی بر بمبگذاری در محلهای اخذ رأی بهخصوص
مساجد تلاش داشتند تا مردم را متفرق کنند.(۱۳)
فتنه
خلق مسلمان!
مهمترین
سنگاندازی بر سر راه رفراندوم قانون اساسی از سوی هواداران آیتالله شریعتمداری و
حزب خلق مسلمان صورت گرفت و غائله خلق مسلمان به یکی از بحرانهای انقلاب بدل شد.
بعد
از همهپرسی جمهوری اسلامی در فروردین ماه 1358نوبت به تدوین قانون اساسی رسید.
برای این منظور مجلس خبرگان قانون اساسی از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد و به
تدوین قانون اساسی پرداخت تا بعد از مقبولیت مردمی به مورد اجرا گذاشته شود.
احزاب و گروههای سیاسی هر کدام به ارائه لیست کاندیداهای خود پرداختند و حزب خلق
مسلمان نیز کاندیداهای خود را معرفی کرد.
در
جریان برگزاری انتخابات سه تن از نامزدهای مورد تائید حزب خلق مسلمان به نامهای
محمدعلی انگجی، جعفر اشراقی و رحمتالله مقدم مراغهای از حوزه استان آذربایجان
شرقی به جمع خبرگان راه یافتند، اما عیر از این استان، نامزدهای حزب جمهوری خلق
مسلمان در هیچ یک از حوزههای کشور توفیقی را به دست نیاوردند.
به دنبال این شکست سهمگین، نشریه خلق مسلمان با
تیتر بزرگ «انتخابات رسوا»، خواستار ابطال سراسری انتخابات شد.(۱۴)
از
سوی دیگر آیتالله شریعتمداری نیز در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد(۱۵)
و این در حالی بود که علمای آگاه و در رأس آنان امام خمینی، همه را به شرکت فعال
در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی دعوت کرده بودند.
بعد
از انتخابات نیز امام امت با تأئید انتخابات مجلس خبرگان، خط بطلانی بر اعتراضات
بیدلیل و مدرک شکستخوردگان انتخابات کشیدند.(۱۶)
پیش
از این و به دنبال مخالفت حزب مذکور با مجلس خبرگان، این حزب پا را از این نیز
فراتر گذاشت و با قانون اساسی تدوین شده از سوی منتخبان ملت مخالفت کرد. این
مخالفتها زمانی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد، به اوج خود رسید. مخالفت حزب در این
امر نیز با هماهنگی آیتالله شریعتمداری آغاز شد که خود شخصاً به مخالفت با اصل
مترقی ولایت فقیه برخاسته بود.
آیتالله
شریعتمداری در این دوره ابتدا در مصاحبه با خبرنگار یونایتدپرس و نیز در مصاحبه با
خبرنگار رادیو دانمارک در موافقت با قانون اساسی رژیم سابق گفت: «صحبت ما از اول این
بود که به قانون اساسی 1258شمسی/1906میلادی عمل شود. با برپایی جمهوری اسلامی میشد
عجالتاً به جای قانون اساسی جدید همان قانون اساسی گذشته منهای قوانین مربوط به
سلطنت را حفظ کرد و دردسری هم وجود نداشت».(۱۷)
حزب
خلق مسلمان نیز در تشریح نظرات آیتالله شریعتمداری قانون اساسی رژیم گذشته را
مترقیتر از قانون اساسی جدید دانست.(۱۸)
با
عبور از دو مرحله مخالفت با مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز تدوین قانون اساسی توسط
این مجلس، آیتالله شریعتمداری و حزب تحتالحمایهاش چون نتوانستند نتیجهای بگیرند،
اعتراض و تلاش خود را مصروف مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه کردند.
به دنبال تدوین قانون اساسی توسط مجلس خبرگان،
قرار شد مردم در روزهای 11و12 آذر با حضور در پای صندوقهای رأی نظر خود را نسبت
به مفاد قانون اساسی اعلام کنند. آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان بار دیگر
به میدان آمدند و تأکید کردند تا زمانی که قانون اساسی، بهخصوص اصل مربوط به
ولایت فقیه اصلاح نشود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد.
در
این میان امام خمینی به مقابله با موج تبلیغات سازماندهی شده رسانههای غربی و
خارجی علیه مجلس خبرگان و قانون اساسی برخاستند و در 30 مهر 1358به حزب خلق مسلمان
و اقدامات آن شدیداً اعتراض کردند و فرمودند:
«به صورتهای
مختلف با اسلام مخالفت میکنند. در مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت از ولایت فقیه
شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً، در همین دو سه روز پیش ، در یکی از مجالسشان
[اشاره به جلسات روز جمعه حزب خلق مسلمان] این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاعی
ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، گفتند که مجلس خبرگان باید منحل بشود و دیگران
هم برای آنها دست زدند یا تظاهرات کردند. اینها از مجلس خبرگان میترسند، برای اینکه
مجلس خبرگان میخواهد ولایت فقیه را اثبات کند. مجلس خبرگان میخواهد تصویب کند آن
چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است و اینها از او میترسند. اینها خیال میکنند
که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری و دیکتاتوری پیش میآید. در صورتی
که در اسلام این حرفها نیست».
شرکت
اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز 12 آذر 1358و رأی مثبت و قاطع آنان
ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد
آورد.
این حزب
در نشریه مورخ 4 آذر 1358 خود با تیتر بزرگ نوشت: «شرکت در رفراندوم مشروط به تجدیدنظر
در قانون اساسی است» و آنگاه که از نتایج رفراندوم آگاه شد در شماره 13 آذر 1358خود
باز با تیتر بزرگ «ابطال رفراندوم در آذربایجان» را خواستار شد.
حزب و
رهبر آن از این همه مخالفخوانیها طرفی نبستند و لذا در صدد برآمدند با به رخ کشیدن
قدرت خود امتیازاتی بگیرند.
این گونه
بود که تعداد زیادی از اعضا و هواداران حزب همراه با برخی از جریانات سیاسی، ظاهراً
به منظور پشتیبانی از آیتالله شریعتمداری با اتوبوسهایی عازم شهر قم شدند. در روز
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1358 از طرف جریانی موسوم به «جوانان آذربایجانی مقیم قم» طی
اطلاعیهای از مردم دعوت شد که به پشتیبانی از آیتالله شریعتمداری برخیزند. این سازمان،
مردم قم را به راهپیمایی در روز پنجشنبه 15 آذر و در تأئید نظرات آیتالله شریعتمداری
پیرامون مخالفت با قانون اساسی دعوت کرد.
چهارشنبه
شب بنا به گزارش روزنامههای کیهان و اطلاعات به دنبال بحث و گفتوگو پیرامون قانون
اساسی بین طرفداران آیتالله شریعتمداری و گروه دیگری مشاجره لفظی و زد و خورد روی
داد و با کشیده شدن این درگیری به اطراف منزل آیتالله شریعتمداری، یکی از محافظین
وی که روی پشتبام مشغول نگهبانی بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
به دنبال
کشته شدن این سرباز و در حالی که هنوز مشخص نشده بود که از سوی چه کسی مورد اصابت گلوله
قرار گرفته است، غائلهای بزرگ در قم و آذربایجان بر پا شد.
امام
خمینی که از عمق کینه دشمنان به نظام نوپای اسلامی آگاه بودند در دو پیام جداگانه هشدار
دادند که هرگونه اختلافافکنی حرام است و حتی اگر کسی عکس امام را هم پاره کند و به
ایشان فحش هم دهد و حتی سوء قصد کند، احدی حق ندارد واکنش نشان دهد و باعث ایجاد اختلاف
شود.(۱۹)و(۲۰) و(۲۱)
حمله
به صدا و سیمای تبریز از دیگر نقشههایی بود که به صورت حساب شده پی گرفته شد. حزب
خلق مسلمان در روز 15 آذر با اعزام عدهای مسلح به سرکردگی یک روحانینما به نام میرزا
عباس سعیدی، رادیو و تلویزیون این شهر را اشغال کرد. اندکی قبل اعضای حزب در اقدامی
مشابه محل استانداری آذربایجان شرقی را نیز به تصرف خود در آورده بودند.
اسناد
لانه جاسوسی فتنهگران را رسوا میکند
با
گذر زمان و انتشار اسناد لانه جاسوسی، خط و ربط عاملان فتنه خلق مسلمان بهخوبی
روشن شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی خود اسنادی
را در معرض افکار عمومی قرار دادند که براساس آن چگونگی ارتباط یکی از رهبران حزب
خلق مسلمان با سفارت آمریکا فاش شد. در
بخشی از اطلاعیه افشاگرانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این رابطه آمده است:
«آقاى
«مقدم مراغهاى» درصدد بوده است که به هر نحو شده آمریکاى جنایتکار را که عمرى در این
مملکت به چپاول و غارت مشغول بوده و ملت به بهاى خون دهها هزار شهید پاى آن را از
کشور کوتاه کرده، دوباره برگرداند و بر مقدرات ملت حاکم کند. آقاى مراغهاى دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه مىکند براى آنکه
بتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینى ملاقات کنند».
در
بخشی از سند منتشره از سوی دانشجویان آمده است:
«رهبر
جنبش رادیکال، مقدم[مراغهای]، ضمن تماس با سرپرست دپارتمان، نظرات خود را در مورد
مسایل جارى اظهار داشت و تأکید کرد که کاردار با [امام] خمینى تماس بگیرد تا او [رهبر
انقلاب] ایرانیها را متقاعد کند که دولت آمریکا انقلاب ایران را پذیرفته است».
در
این سند به نقل از مقدم مراغهای آمده است:
«مقدم
اشاره کرد این که شما مىگویید وقتش نشده، وقت مناسب هیچ وقت دست نخواهد داد، چون
[امام] خمینى اکنون پیر است و کاملاً غیرقابل انعطاف. اگر [امام] خمینى ناگهان قبل
از ملاقات آمریکا با او فوت کند، حتى میانهروها که با [امام] خمینى کاملاً موافق نیستند،
آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات آمریکا با ایشان،
عدم پذیرش انقلاب بوده است و خیلیها آمریکا را مقصر مرگ [امام] خمینى خواهند دانست«.
امام
خمینی خیلی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری کاری بکند
در
بخش دیگری از گزارش سفارت آمریکا از ارتباط مقدم مراغهای با این سفارت آمده است:
«مقدم
گفت که خیلیها از آیتالله شریعتمدارى به خاطر عدم رهبرى انتقاد مىکنند در صورتى
که این انتقاد نابجاست و [امام] خمینى قدرتمندتر از آن است که [آیتالله]
شریعتمدارى فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولى البته وقتش خواهد رسید. او افزود که
آذربایجان مترصد اشاره اوست».
بنا
به گفته دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پاسپورت مقدم مراغهای در بخش مخصوص و قفسه
یکی از کارمندان بخش ویزای سفارت آمریکا پیدا شده بود.(۲۲)
با انتشار این اسناد رحمتالله مقدم مراغهای تحت تعقیب دادسرای
انقلاب قرار گرفت و حکم جلب وی از سوی آیتالله قدوسی دادستان انقلاب صادر شد.(۲۳)
فعالیت
حزب خلق مسلمان تعطیل شد
به
دنبال اعتراضهای گسترده مردمی و نیز انتشار اسناد لانه جاسوسی، حزب خلق مسلمان
تعطیلی تمام دفاتر خود را در سراسر کشور اعلام کرد و در اطلاعیه خود یادآور شد تا
به وجود آمدن شرایط مساعد تمام فعالیتهای خود را متوقف میکند.(۲۴)
عباس امیرانتظام دستگیر شد
عباس
امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا سیا و نیز ارتباط با آمریکا
از سوی دادستان کل انقلاب بازداشت شد. یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در
این زمینه گفت:
«انتظام
از همان اوایل انقلاب نقش رابط بین ایران و آمریکا را برعهده داشت. اسنادی که به وسیله
دانشجویان پیرو خط امام به دست آمده حاکی ار آن است که وی با توجه به داشتن چنین
نقشی اظهار تمایل کرده است که در کشور سوئد ظاهراً با عنوان سفیر به خدمت ادامه دهد
تا راحتتر بتواند نقش خود را که ارتباطگیری با آمریکا بود ایفا کند.
دانشجویان
مسلمان پیرو خط امام همچنین گفتند:
«اسناد
و مدارک زیادی حاکی از ارتباط دائم امیرانتظام با آمریکا به دست آمده است که به زودی
در اختیار مطبوعات و رسانههای گروهی قرار خواهد گرفت».
همکاری با سیا
دو
تن از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یک برنامه تلویزیونی با ارائه اسناد و
مدارکی اعلام کردند عباس امیر انتظام با سفارت اشغالی آمریکا و سیا همکاری داشته و
مقدمات مبادله اطلاعات بین دو کشور را فراهم میآورده است.
بر
اساس یکی از اسناد، کاردار آمریکا تأکید کرده است امیرانتظام به ادامه تماس با
آمریکا علاقه دارد و به نظر میرسد خالصانه میکوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی
را بین ایران و آمریکا برقرارکند.
بر اساس
سند دوم سیا از کاردار آمریکا در استکهلم میخواهد به انتظام اطلاع دهد که ما
حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود. بر اساس این سند مشخص میشود
که امیر انتظام قبلاً تقاضای چنین کاری یعنی تبادل اطلاعات را کرده بود که از طرف
سیا اطلاع داده میشود حاضرند این تبادل اطلاعات پس از دهم سپتامبر انجام گیرد».(۲۵)
پینوشتها
۱ـ
اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص 9.
۲ـ
صحیفه امام، جلد 10، ص 420.
۳ـ
اطلاعات، 27 آذر 1358، ص 1.
۴ـ
صحیفه امام، جلد 11، ص 320.
۵ـ کیهان، 12 آبان 1358، ص 12.
۶ـ اطلاعات،
12 آبان 1358، صص 1و12.
۷ـ
صحیفه امام، جلد 10، ص 489.
۸ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 54.
۹ـ کیهان، 15 آبان 1358، صص ۲ـ۱.
۱۰ـ
کیهان، 22 آبان 1358، ص 4.
۱۱ـ کیهان، 24 آبان 1358، ص 15.
۱۲ـ کیهان، 24 آبان 1358، ص 2.
۱۳ـ اطلاعات، 12 آذر 1358، صص 3، 9، 11.
۱۴ـ رک، هفتهنامه خلق مسلمان، دوره جدید، شماره 1، مورخه شنبه
20/5/1358، صص 2 و 7 وروزنامه اطلاعات، 17/5/58، ص 2.
۱۵ـ رک، نشریه خلق مسلمان، 20/5/58، ص 7.
۱۶ـ رک، صحیفه امام، جلد 9، صص ۳۰۵ـ۲۹۶ و ۳۱۰ـ۳۰۸.
۱۷ـ
رک، اطلاعات، 11 مهر 1358، ص 2.
۱۸ـ رک، نشریه خلق مسلمان، 8 مهر 1358، ص 8.
۱۹ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 169.
۲۰ـ صحیفه امام، جلد 11، ص 174.
۲۱ـ صحیفه
امام، جلد 11، ص 175.
۲۲ـ کیهان، 18 آذر 1358، ص 12.
۲۳ـ اطلاعات، 18 آذر 1358، ص 3.
۲۴ـ
اطلاعات، 25 آذر 1358، ص 2.
۲۵ـ اطلاعات، 29 آذر 1358، ص 2.
سوتیترها:
1.
در روز 13 آبان 1358 انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام
به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی
بازرگان نخستوزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت، مخالفت و اختلافنظر با
دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد.
2.
شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز 12 آذر
1358و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیتالله شریعتمداری
و حزب خلق مسلمان وارد آورد و این حزب ابطال رفراندوم در آذربایجان را خواستار شد.
دستهبندي جديد منطقه پس از جنگ 33 روزه
دستهبندي جديد منطقه پس از جنگ 33 روزه
حسين رويوران
حمله هفت سال پيش رژيم
صهيونيستي علیه حزبالله لبنان در تابستان سال 2006 ميلادي، منطقه خاورميانه را
وارد قطببندي حاد و شفاف سياسي جديدي كرد. اين جنگ در زماني اتفاق افتاد كه جورج
بوش، پسر رئيسجمهور اسبق آمريكا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو كشور اسلامي
افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پيشدستانه، همه جهان اسلام را تهديد و
در اين چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامي كرد و طرح سياسي خاورميانه بزرگ
را روي ميز قرار داد. فهم اين طرح در درك تحولات اخير در خاورميانه اهميت فوقالعادهاي
دارد، زيرا بدون شناخت اين طرح، بسياري از رفتارهاي سياسي فعلي قابل فهم نخواهند
بود.
با فروپاشي بلوك
شرق در آغاز دهه 90 ميلادي، همه كشورهاي بلوك سوسياليستي، الگوي تمدني غرب را
انتخاب كردند. آنها در بعد سياسي، الگوي ليبرال غربي، در بعد اقتصادي، نظام سرمايهداري
و در بعد اجتماعي، فردگرايي را برگزيدند كه اين سه ويژگي مهمترين شاخصهاي الگوي
تمدني غرب به شمار ميآيند. اين تحول برخي از دانشمندان آمريكاييها مانند
فوكوياما را به اين فكر انداخت تا كتاب پايان تاريخ را بنويسند. او بر پايه
تحولاتي كه در شرق اروپا صورت گرفت، به اين باور رسيد كه تاريخ، نتيجه تضاد و
تعارض ايدئولوژيك در سطح جهان است و از آنجا كه الگوي تمدني غرب در حال عالمگير
شدن است، از اينرو تاريخ به پايان خواهد رسيد و الگوي غربي جهانگير خواهد شد.
واژهها و مفاهيم جهانگرايي
و جهاني شدن و تشكیل سازمان تجارت جهاني نيز بر پايه اين فهم مطرح گرديد. پس از
چند سال ساموئل هانتینگتون، ديگر دانشمند آمريكايي به نتيجه مغايري رسيد و كتاب
جنگ تمدنها را مطرح ساخت. او معتقد بود كه همه تمدنها در مقابل تمدن غربي سر
تسليم فرود آوردهاند و تنها اسلام است كه تسليم نشده و فرهنگ اسلامي همچنان زنده
است. برخي از كشورها مانند جمهوري اسلامي ايران و نيز برخي از گروههاي سياسي
مقاوم اسلامي ميكوشند الگوي سياسي تازهاي براساس فهم جديدي از اسلام ارائه دهند
و تاریخ زماني به پايان خواهد رسيد كه تمدن اسلامي همانند ديگر تمدنهاي آسيايي از
قبیل تمدنهای چين و هند تسليم غرب گردد و اميد به رستاخيز تمدني و فرهنگي در دل
اين جوامع كاملاً فراموش و خاموش شود.
همزمان با نظريهپردازي
كلان متفكران نظام سرمايهداري ليبرال انجام، دولتمردان آمريكا طرح سياسي خاورميانه
بزرگ را بر پايه نظريه برخورد تمدنها طراحي کردند. در اين طرح از دو تئوري رايج
در عرصه روابط بينالملل در دهه نود، یعنی نظريههای همگرايي و وابستگي متقابل كه
مبناي برپایي منطقه يورو در اروپا و منطقه نفتا در امريكا شد، بهرهبرداري گردید. به عبارت دقيقتر دولتمردان جمهوريخواه
آمريكا براي سلطه بر جهان اسلام، منطقه به هم پيوسته سرزميني جهان اسلام از مراكش
در غرب تا مرز هند و پاكستان در شرق و از آسياي مركزي و قفقاز و بالكان از شمال تا
افريقاي مركزي در جنوب را با نام غلطانداز خاورميانه بزرگ معرفي كردند تا واقعيت
تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام كردند كه اين منطقه در چهارچوب فرايند
جديد همگرايي بايد هماهنگ و همگون گردد و در نهايت هم در چهارچوب اصل وابستگي
متقابل، با غرب، بهويژه آمريكا اتحاد و ائتلاف داشته باشد؛ به همين علت اصلاح
ساختارهاي سياسي در منطقه در دستور كار مراكز گسترش دموكراسي غربي قرار گرفت و در
كشورهاي مختلف منطقه دهها اجلاس در اين زمينه برگزار شدند.
همگرايي مورد نظر
آمريكا زماني قابل اجرا بود كه همگوني صورت ميگرفت و زمينه همكاري و جمع كردن
دولتهاي اسلامي فراهم ميشد. اشغال افغانستان و عراق، پيشدرآمد اجراي اين طرح و هدفش
مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، با اين اميد كه ديگر كشورها با مشاهده جديت غرب،
تسليم واقعيتهاي زورمدارانه جديد او شوند.
انتخاب دو كشور
افغانستان و عراق به عنوان اهدافی براي حمله، بهويژه كشور عراق كه هيچ ارتباطي با
حمله يازدهم سپتامبر نداشت، به مجاورت اين كشورها با ايران برمیگشت و يكي از
اهداف آن محاصره جمهوري اسلامي ايران و تحت فشار قرار دادن آن براي پيوستن به اين
پروژه سياسي غربي بود. صرف هزينه سنگين سه هزار ميليارد دلاری از سوي آمريكا که در
نتيجه اشغال اين دو كشور مسلمان بر او تحمیل شد، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان
اسلام و مهار تمدن اسلامي قابل فهم و درك است.
در اينجا نبايد
فراموش كرد كه عرصه سياسي عرصهای عقلاني است و دولتمردان آمريكا با محاسبه نتايج
طرح سلطه بر جهان اسلام بود که حاضر شدند اين هزينه گزاف را بپردازند تا ارتقاي
جايگاه آمريكا در نظام بينالمللي تحقق يابد و نظام تك قطبي كه هدف نهايي آمريكا
بود، واقعيت پيدا
كند؛ اما محاسبات كشت و درو هماهنگ نبودند و در نهايت به جاي ارتقاي جايگاه آمريكا
در نظام بينالمللي، این کشور دچار بحران اقتصادي و ناگزير به عقبنشيني نظامي از
برخي كشورهاي منطقه گردید.
علت اشتباه محاسباتی
واشنگتن اين بود كه آمريكا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد كه همه رژيمها
در حال تسليم هستند، اما ايران، سوريه و برخي از جنبشهاي اسلامي هوادار انقلاب
اسلامي ايران همچنان مقاومت ميكنند و از طرح سلطهطلبانه آمريكا تمكين نميكنند.
مراكز مطالعاتي و
پژوهشي آمريكا و اتاقهاي فكر اين نظام سير موفقيت و ناكامي اين طرح را همواره در
دستور بررسي داشتند و در جهت تطبيق واقعيتها با طرحهاي نظري آمريكا، تئوريهاي
اصلاحي مختلفی را ارائه ميدادند. اين مشاوران پس از چند سال از اشغال افغانستان و
عراق اعلام كردند كه اگر آمريكا كانونهاي مقاومت در برابر اين طرح را مهار كند،
اجراي نقشه خاورميانه بزرگ به واقعيت تبديل خواهد شد و هدف آمريكا تحقق پيدا خواهد
كرد. اين مراكز پژوهشي دو طرح مهار كانونهاي مقاومت منطقهاي را تسليم دولتمردان
آمريكا كردند كه يكي مبتني بر تسلسل حمله از مركز به پيرامون و ديگري حمله از پيرامون
به مركز بود.
به عبارت ديگر، طرح
اول مبتني بر حمله مستقيم به ايران به عنوان قلب و محور اصلي جريان مقاومت در
برابر طرح سلطهطلبانه آمريكا و شكست دادن آن در جنگ بود. در اين گزينه، همپيمانان
پيراموني يعني سوريه و جنبشهاي اسلامي لبناني و فلسطيني به علت از دست دادن
پشتيبان اصلي تسليم میشدند و ديگر در
برابر طرحهاي امريكا مقاومت نمیكردند.
گزينه دوم مبتني بر
تقدم حمله به جنبشهاي حماس و جهاد در فلسطين و مقاومت اسلامي در لبنان بود و در
مراحل بعدي طرح حمله به سوريه و سپس ايران به اجرا گذاشته میشد. به عبارت ديگر در
طرح اولي حمله از مركز به پيرامون طراحي شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پاي
ايران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقيم به ايران بود.
دولتمردان آمريكا طرح
دوم را انتخاب كردند و به همپيمان منطقهاي خود يعني اسرائيل دستور داد تا بهسرعت
اين طرح را به اجرا درآورد. دقيقاً به همين علت بود که مطبوعات آمريكا جنگ 33 روزه
سال 2006 را جنگ نيابتي ناميدند و اين نکته این واقعيت را نمايان ميسازد كه
اسرائيل پايگاه پيشرفته غرب در منطقه شرق اسلامي است و هرگاه لازم باشد با برتري
نظاميای كه غرب دراختيار اين رژيم قرار داده، در چهارچوب وظيفهاي كه به عهده
دارد، طرحهاي غرب را در منطقه پيگيري میکند و به اجرا ميگذارد.
كنفرانس مطبوعاتي
خانم كانداليزا رايس، وزير وقت خارجه آمريكا در بيروت كه همزمان با حمله رژيم
صهيونيستي به لبنان سفر كرده بود، هدف آمريكا از اين جنگ را كاملاً نمايان ميسازد.
او در اين كنفرانس اعلام كرد كه حمله اسرائيل به لبنان، درد زايمان قبل از تولد
نظام جديد خاورميانه است و منطقه قبل و بعد از اين حمله وضعيت متفاوتی خواهد داشت.
آنچه اهميت دارد
اين است كه آمريكا قبل از آغاز اين جنگ، كشورهاي همپيمان خود را موظف كرد كه در
كنار اسرائيل قرار گيرند و به علت اين دستور تكليفي و عيني، حسني مبارك رئيسجمهور مصر، حمله و تجاوز اسرائيل
به لبنان را ناديده گرفت و حزبالله را گروه ماجراجوئی اعلام كرد كه امنيت لبنان
را به خطر مياندازد. عربستان سعودي نيز اعلام كرد كه از مقاومت بر ضد رژيم
صهيونيستي حمايت نميكند و مفتي روحانينماي اين كشور نيز فتوا داد كه دعا براي
پيروزي حزبالله در اين جنگ حرام است. حتي فؤاد سنيوره نخستوزير وقت لبنان به علت
همپيماني با عربستان سعودي، تجاوز رژيم صهيونيستي بر ضد كشورش و اشغال بخشهايي
از جنوب لبنان را محكوم نكرد و خلع سلاح حزبالله و مقاومت را تنها راه برونرفت
از بحران جنگ اعلام كرد. اين واقعيتها در جنگ 33روزه، جبههبندي ميان اردوگاه
مقاومت و همپيمانان آمريكا را آشكار و شفاف كرد و شدت تضاد ميان آنها از آن زمان
افزايش يافت.
شكست اسرائيل در
اين جنگ و اعتراف رسمي به شكست و تشكيل گروه وينوگراد براي بررسي علل شكست نظامي
اسرائيل، كينههايي را در جبهه هوادار آمريكا پديد آورد كه در رفتارهاي بعدي آنها
كاملاً قابل مشاهده و محاسبه است.
شكي نيست كه تشديد
تضادها ميان دو قطب مقاومت و همپيماني با آمريكا در هفت سال اخير، حوادث بسياري
را پديد آورده است. حمله اسرائيل به غزه در اواخر سال 2008 و اوايل سال 2009 در
همين چهارچوب قابل تعريف است. هر چند كه اسرائيل به علت شكست نظامي و ضعف در برابر
جبهه مقاومت تلاش داشت با بخشهاي كوچكتري از جبهه حريف درگير شود، ولي اين ترفند
هم نتيجهبخش نبود و شكستهاي اسرائيل پيدرپي
تكرار گرديدند.
در سال 2012 اسرائيل
يك بار ديگر تلاش جنگطلبانه خود بر ضد مقاومت را در نوارغزه تكرار كرد، اما پس از هشت روز ناگزير
گرديد آتشبس اعلام کند و معادله جديد امنيت تلآويو در برابر امنيت غزه را بپذيرد
كه در ابعاد استراتژيك، برتري كامل جبهه مقاومت را در تحميل خواستههاي خود به
دشمن صهيونيستي تثبيت كرد.
تهديد آمريكا و
اسرائيل به حمله نظامي بر ضد ايران به بهانه پرونده هستهاي و سپس تشديد محاصره
اقتصادي و يا بهتر بگوييم جنگ همهجانبه اقتصادي و سياسي بر ضد كشورمان، گامهاي
بعدي آنان بر ضد جبهه مقاومت است، لکن غرب تا كنون موفق به تحميل اراده خود به
ايران نشده است.
سرمايهگذاري گسترده
اسرائيل، عربستان سعودي، تركيه و ديگر كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس و اردن و
مصر با دستور مستقيم كشورهاي غربي در حوادث داخلي سوريه و تلاش براي حذف بشار اسد
رئيسجمهور سوريه از طريق براندازي و خشونت، انتقام و كينه جبهه هوادار سازش همپيمان
با آمريكا را كاملاً آشكار ميسازد. اين اقدام كه با معيارهاي همبستگي قومي، ديني
و جغرافيايي ناهمخوان است، تا كنون ميلياردها دلار هزينه در برداشته و نتوانسته
است هدف خود را تحقق ببخشد.
ايجاد فتنه مذهبي
يكي ديگر از تلاشهاي بسيار خطرناك جبهه همپيمان با آمريكا و اسرائيل در جهت تشديد
تضادها علیه جبهه مقاومت از طریق به كارگيري تعصبات مذهبي و بهرهبرداري از تحجر و
جهل است كه متأسفانه تا كنون نتيجهاي جز تضعيف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره
رحماني اسلام در جهان در برنداشته است.
سوتیتر:
–
جورج بوش، پسر رئيسجمهور
اسبق آمريكا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو كشور اسلامي افغانستان و عراق حمله و
با طرح راهبرد حمله پيشدستانه، همه جهان اسلام را تهديد و در اين چهارچوب، افغانستان
و عراق را اشغال نظامي كرد و طرح سياسي خاورميانه بزرگ را روي ميز قرار داد.
قاعدة نفی سلطه و مستندات آن
قاعدة نفی سلطه
و مستندات آن
اسماعیل نساجی زواره
ضرورت
بحث
یکی از
معتبرترین اسناد حقوق بشر، آموزههای وحیانی هستند که از سوی خداوند تعالی بر
پیامبر هادی«ص» نازل گردیدهاند.
با جمعآوری
آیات قرآن در همان نخستین سالهای نزول این کتاب، اولین مرحلة تدوین حقوق مسلمانان
در حوزة مکتب اسلام صورت پذیرفت و سپس با تدوین و تقریر احادیث پیامبر اعظم«ص» و
نیز تألیف جوامع حدیث، گام بزرگی در زمینة حفظ حقوق مسلمانان برداشته شد.
با آغاز
رویش نهال علم فقه و اخلاق در قرنهای سوم و چهارم هجری، مسائل حقوق اسلامی در کتب
فقهی و اخلاقی مورد نقد و تحلیل قرار گرفتند و در دوران شکوفایی فقه اسلامی،
مخصوصاً قرنهای سیزدهم و چهاردهم هجری، این مسائل در لابلای مباحث سیاسی به صورت
عمیقتر و روشنتر عنوان شدند.
در عصر ما فقهای بزرگی همچون حضرت امام خمینی«ره»
و دیگران راهبردهای جدیدی را در بینش فقهی بیان کردند و ضمن طرح مقولههای
«استقلال» و «عدم تسلط بیگانگان بر مردم» به منظور صیانت از جامعة اسلامی، افقهای
جدیدی را در برابر دینپژوهان گشودند.
یکی از
این مقولهها «قاعدة نفی سلطه» است. این اصل محکم فقهی ضامن استقلال و سربلندی
مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بینالمللی اسلام در حوزههای سیاسی، نظامی،
اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد.
براساس
این قاعده، خداوند متعال در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط
کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر
مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان این قاعدة فقهی
ـ سیاسی را بشناسند و سپس به آن عینیت ببخشند تا بتوانند با بستن گذرگاه سیاست
استعماری، هرگونه نفوذ و سلطة خارجی را از جامعة آرمانی مسلمین بزدایند و زمینة
طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.
بررسی
مفهوم قاعده
قاعدة
نفی سلطه از مستندات لازمالرعایه در حفظ عزت و سیادت مسلمانان و نفی سلطة
بیگانگان است که براساس آیة «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
سَبِیلاً »؛(۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. یعنی
خداوند در قوانین و شریعت اسلام به هیچوجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان
باز نگذاشته و کافر در هیچ زمینهای نمیتواند بر مسلمان مسلط شود. لذا از دیدگاه
حکومت اسلامی، روابط خارجی کشورهای اسلامی با کشورهای غیراسلامی باید بر اساس این
قاعدة فقهی ـ قرآنی برنامهریزی و کنترل شود، زیرا در صورت عینیت بخشیدن و عملی
کردن این اصل، تمام راههای نفوذ و تسلط کفار و بیگانگان در تمام زمینهها مسدود
میشود.
قاعدة
نفی سلطه در روابط خارجی اسلام و مسلمانان حق «وتو» دارد، یعنی اگر یک قرارداد
سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و… از سوی دولتمردان سرزمین اسلامی با کفار بسته
شود که مقدمه و زمینة سلطة کفار بر مسلمانان شود، این قاعدة فقهی، آن قرارداد را
باطل میسازد.(۲)
شایان
ذکر است که قاعدة نفی سلطه از قواعد ثانویة فقهی است که اجرای آن نسبت به دیگر مسائل
و قواعد فقهی در اولویت است. یعنی در موارد ویژه و برای دفع ضرر از اسلام، به
عنوان قاعدة ثانویه جلوی ظهور قواعد اولیة فقهی را میگیرد و آنها را عملاً خنثی
میسازد. مثلاً خوردن گوشت گاو از غذاهای حلال است. حال اگر با تشخیص پزشک، خوردن
آن موجب ضرر جانی شود، در این مورد گوشت گاو عنوان ثانویه پیدا میکند و حرام است.
عنوان اولی نداشتن ضرر و حلال بودن آن است و عنوان ثانوی ضرر و حرمت است.(۳)
در
ارتباطات و سیاست خارجی دنیای اسلام با دنیای کفر، قاعدة نفی سلطه چنین نقشی را
ایفا میکند؛ یعنی هرگونه معاهده و قراردادی که به ضرر و زیان جامعة اسلامی با
بیگانگان بسته شود، این قاعده، آن را لغو و باطل میکند؛ اگرچه فسخ قرارداد طبق یک
قاعدة فقهی دیگر مثل «… أَوْفُواْ
بِالْعُقُود…»(۴) جایز نباشد. در اینجا به دلیل کشف ضرر، قاعدة نفی
سلطه وارد میدان میشود و موضوع قاعدة «
أَوْفُواْ
بِالْعُقُود» را برمیدارد و آن را از اثر میاندازد و خودش به عنوان حکم ثانوی
لازمالاجراء میشود.(۵)
مدارک و
مستندات
قاعدة
نفی سلطه از لحاظ سند و مدرک بسیار معتبر و متن است و سندیت آن چند وجه دارد:
۱ـ
کتاب: خداوند متعال در سورة نساء با صراحت تمام، دوستی و تمایل به بیگانگان را از
خصلتهای منافقان میداند و به اهل ایمان سفارش میکند که مبادا در تصمیمگیریهای
خود، دشمنان اسلام و بیگانگان را بر مؤمنان ترجیح دهند و این ندای آسمانی را به
مسلمانان ابلاغ میکند که: « يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛(۶)
ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان دوست و تکیهگاه خود قرار ندهید».
طبق روش
تفسیر قرآن به قرآن، این دستور الهام گرفته از آیة ذیل است که خداوند میفرماید:
«… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛(۷)
…خداوند هرگز راهی برای برتری و تسلط کافران بر اهل ایمان قرار نداده است.» و
هیچگاه کفار را مافوق مؤمنان و بر آنان مسلط قرار نمیدهد. این حکم تا ابد به نفع
مؤمنان و علیه کافران است و برای همیشه منافقان و کفار را از رسیدن به اهداف شوم
خود مأیوس کرده است و سرانجام فتح و پیروزی را از آن مؤمنان و صالحان میداند.(۸)
در آیة
مزبور کلمة «سبیل» چون نکره است و معنایی جامع دارد، میتوان گفت که آیه بیشتر این
وجوه را دربرمیگیرد:
الف)
خدای قهار هرگز به زیان مؤمنان برای کافران راه سلطهای قرار نداده است.
ب) اگر
محور مبارزه ایمان و کفر باشد، بیتردید مؤمنان همواره پیروزند. توضیح اینکه خدای
سبحان هیچ راه سلطهای را برای کافرانی در برابر مؤمنان قرار نداده است. این نه
بدان معناست که اگر جنگی رخ دهد مؤمنان شهید نمیشوند و اسیر نمیدهند، بلکه شهادت
مانند پیروزی است، چیره شدن کافران مقطعی است، پیروزی نهایی از آن مسلمانان است و
خداوند عزیز هرگز شکست را برای آنان نمیپسندد.
ج) کافر
در آخرت راه سلطهای بر مؤمن ندارد و در دنیا هم همواره سلطة سیاسی و نظامی از آنِ
او نیست، اما گاهی رخدادهای بیرونی مؤید
عکس این روش است. در حقیقت گاهی آگاهی کافران به علوم و فنون نظامی بر ناآگاهی
مؤمنان چیره میشود.
برخی از
فقهای عامه از آیة مورد بحث چند حکم فقهی را استنباط کردهاند که درخور بررسی است،
همچون اگر کافر به مال مسلمانان دسترسی پیدا کند و آن را به کشور کفر «دارالحرب» انتقال
دهد، مالک آن نمیشود. همچنین کافر نمیتواند بندة مسلمان را بخرد، زیرا با این
کار بر او مستولی میشود، در حالی که سلطه کافر بر مسلمان منتفی است و بالاخره فرد
مسلمان اگر کافر ذمی را کشت، قصاص نمیشود، بلکه باید دیه بپردازد.(۹)
۲ـ سنت:
دومین مدرک قاعدة نفی سلطه، حدیث مشهور «اعتلاء» است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « لاسلامُ یَعلو ولا یُعلی عَلَیهِ والکفّارُ
بِمَنزِلَةِ المُوتی لا یَحجِبونَ وَ لا یُورِثون ؛(۱۰) اسلام دین برتر
است و چیزی بر آن برتری ندارد و کافران همچون مردگان هستند که نه مانع ارث بردن
دیگران میشوند و نه خودشان ارث میبرند» .
یکی از
اصول ثابت سیاست خارجی اسلام این است که این دین باید همیشه و همه جا و در تمام
زمینهها برتر و بالاتر از سایر ادیان باشد. اسلام تنها دینی است که خداوند متعال
آن را برای همة انسانها پس از بعثت حضرت محمد«ص» برگزیده است. این حدیث بر علوّ و
سیادت مسلمانان بر کفار دلالت دارد. مقصود از علو اسلام، همان تسلط و سیادت عملی
مسلمانان است.
قسمت
اول حدیث مزبور دو بخش دارد: یک بخش اثباتی و یک بخش سلبی. جملة اثباتی میگوید: «الاسلامُ
یَعلو» و جملة سلبی میگوید: « ولا یُعلی
عَلَیهِ».
مفاد
جملة اول که همان جملة موجبه است، یعنی همیشه در احکامی که برای امور مسلمانان
تشریع شده، علو آنان بر کفار مراعات شده است. مفاد جملة دوم این است که کفار بر
مسلمانان از ناحیة همین احکام شرعی تسلطی ندارند. بنابراین هم جملة اول؛ یعنی جملة
موجبه و هم جملة دوم که جملة سالبه است، دلالت تام و تمامی بر حجت بودن قاعدة نفی
سلطه دارد.(۱۱)
۳ـ اجماع
فقها: تمام فقهای عظام اتفاقنظر دارند که در اسلام هیچ حکمی تشریع نشده است که
موجب سلطه و برتری کافر بر مسلمان باشد، بلکه تمام احکام و قوانین شریعت اسلام بر اساس
سربلندی و آزادی مسلمان از سلطة غیرمسلمانان تشریع شدهاند. این مسئله شواهد و
نمونههای زیادی دارد، مانند عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر، عدم صحت ولی
و قیم قرار دادن کافر بر مسلمان، ارث نبردن و ارث کافر از مسلمان، کافر نمیتواند
مسلمان را اجیر کند، نافذ نبودن قضاوت کافر هر چند تمام شرایط را داشته باشد و…(۱۲)
۴ـ
مناسبت حکم و موضوع: یکی دیگر از دلایل مستند بودن این قاعده، مناسبت حکم با موضوع
است. منظور این است که شرافت و اصالت اسلام و ماهیت توحیدی آن مقتضی این سخن است
که خداوند قانونی را که موجب حقارت و سلطهپذیری مسلمان در برابر غیرمسلمان باشد،
جعل و تشریع ننموده است.(۱۳)
امام
خمینی«ره» و قاعدة نفی سلطه
حضرت
امام خمینی«ره» به عنوان فقیهی سیاستمدار پیرامون دیپلماسی اسلامی و روابط خارجی
کشورهای مسلمان با دیگر کشورهای دنیا نظرات و اندیشههای درخور توجهی دارند که میتواند
مبنای آموزههای سیاسی اسلام قرار گیرد.
ایشان
اصل قاعدة نفی سلطه را به عنوان یکی از قواعد مهم فقهی از دو جنبة سلبی و ایجابی
مورد بررسی قرار دادهاند. جنبة سلبی این قاعده به معنای نفی سلطة اجانب بر جامعة
اسلامی و جنبة ایجابی آن به معنای ارائة راهکارها و راهبردها جهت حفظ استقلال مسلمانان
و نفی وابستگی قلمداد است. آن رهبر فرزانه در این زمینه میفرمایند:
«یکی از
اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطة کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای
هیچ یک از کفار، سلطه بر مسلمانان را قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطة کفار
را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده
است.»(۱۴)
آن فقیه
گرانمایه در مورد برخی از قراردادها و همکاریهایی که زمینة استیلای فکری، فرهنگی
و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم میآورد، میفرمایند:
«اگر در
اثر روابط اقتصادی، بیگانگان بر سرزمین اسلام مسلط شوند، بر همة مسلمانان واجب است
که از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حراماند. اگر روابط سیاسی بین
دولتهای اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان
یا باعث اسارت سیاسی آنان شود، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولتها
حرام و پیمانهایی که میبندند باطلاند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد
کنند و دستکم با مبارزة منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۱۵)
ختام
نوشتار
به استناد
آموزههای دینی، خداوند متعال به مؤمنان عزت و سیادت داده است و آنان باید این عزت
و سرافرازی را حفظ کنند. بر این اساس، هیچ غیرمسلمانی نمیتواند بر فرد و یا
اجتماع مسلمین ولایت و سرپرستی داشته باشد و نیز مسلمانان حق ندارند در امور مربوط
به سرنوشت خویش با کفار مشورت کنند. لذا برای تحقق چنین هدفی میتوان از قاعدة نفی
سلطه در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فقهی استفادههای فراوان کرد، اما در عصر حاضر
اساسیترین کارکرد آن پویایی و شکوفایی فقه سیاسی است.
بیشک
در شرایط حاضر که نفوذ کشورهای بیگانه بر مسلمانان و کشورهای آنان سایه افکنده
است، یکی از بهترین راهها برای نجات و بیرون رفتن از این وضع ذلتبار، توجه و
عینیت بخشیدن به این قاعدة محکم فقهی است.
پینوشتها
۱ـ نساء، ۱۴۱.
۲ـ فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، صص
۳۲۷ـ ۳۲۶.
۳ـ فصلنامة کوثر معارف، شماره ۱۳، بهار
۱۳۸۹، ص ۲۱۵.
۴ـ مائده، ۱.
۵ـ مأخذ قبل، ۲۱۶.
۶ـ نساء، ۱۴۴.
۷ـ همان، آیه ۱۴۱.
۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة
سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۸۹.
۹ـ تفسیر تسنیم، آیتالله عبدالله جوادی
آملی، ج ۲۱، صص ۱۸۳ـ۱۸۱.
۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه،
محمدبن حسن حر عاملی، ج ۲۶، ص ۱۴.
۱۱ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۵، تیرماه
۱۳۸۶، ص ۴۳.
۱۲ـ قواعد فقهیه، سیدمحمد موسوی بجنوردی، ص
۱۶۱.
۱۳ـ فقه سیاسی اسلام، ص ۳۹۱.
۱۴ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشة
امام خمینی«ره»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷۰.
۱۵ـ تحریرالوسیله، روحالله موسوی خمینی،
ترجمة علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.
سوتیتر:
1.
براساس قاعده
نفی سلطه، خداوند در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار بر مسلمانان
را باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام
کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان بر اساس این قاعدة فقهی ـ سیاسی با بستن گذرگاه
سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطة خارجی را از جامعة آرمانی مسلمین بزدایند و زمینة
طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.
چرا بيتالمقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهميت دارد؟
پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطين
چرا بيتالمقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و
اهميت دارد؟ (2)
مجید صفاتاج
اشاره:
در مقوله
پیشین به سوابق تاریخی و اهمیت قدس در ادیان گوناگون اشارتی داشتیم و در این گفتار
به آیات و احادیثی که در این باره وجود دارند اشاره میکنیم:
احادیث و
روایات قرآنی
از احادیث
متعددی که از پیامبراسلام«ص» در خصوص فضایل بیتالمقدس نقل شده، اهمیت این سرزمین
بیشتر روشن میشود.
پیامبر گرامی
فرموده است: «لا تشد الرجال الا الی ثلاثه مساجد، مسجدی و المسجدالحرام، و
مسجدالاقصی.»: «جز به سوی سه مسجد حرکت نکنید ـ بار سفر نبندید ـ مسجد من و
مسجدالحرام و مسجدالاقصی.»
در این زمینه،
از ابوذر غفاری نقل شده است که گفت: «گفتم ای رسول خدا اولین مسجدی که بر زمین پی
نهاده شد کدام است؟» فرمود: «مسجدالحرام.» گفتم: «پس از آن کدام مسجد است؟» فرمود:
«مسجدالاقصی.»
عبدالله بن
سلام از پیامبر سئوال میکند که وسط دنیا کجاست؟ پیامبر میفرماید: «بیتالمقدس.»
وقتی علت را میپرسد، پیامبر میفرماید: «چون حشر و نشر و صراط و میزان در آنجا
برپا میشود.» از پیامبر گرامی اسلام«ص» سئوال شد که آدم«ع» در چه سرزمینی خلق شد؟
فرمود: «سر و صورت آدم«ع» در کعبه و بدن او در بیتالمقدس.»
پیامبر اسلام«ص»
فرمود:
«چهار شهر
بهشتی هستند: 1ـ مکه، 2ـ مدینه، 3ـ بیتالمقدس، 4ـ منصوره (که بین سیحون وجیحون
واقع است)». از اقوال و روایات پیامبر
اسلام«ص» درباره بیتالمقدس چنین برمیآید که این سرزمین مقدس از ابعاد گوناگون
مورد تأکید اسلام و پیامبر ـ صلواتالله علیه ـ بوده است:
۱ـ یک رکعت
نماز در بیتالمقدس به منزله هزار رکعت است و موجب آمرزش گناهان میشود.
۲ـ سکونت
در آن مهم است.
۳ـ بیتالمقدس
سرزمینی است که با مقاومت و برپایی حشر و نشر و پل صراط و میزان ارتباط دارد.
۴ـ خلقت
آدم«ع» به تقدیس و مبارکی سرزمین بیتالمقدس افزوده است.
۵ـ بیتالمقدس
شهر بهشتی است، و از همین شهر پیامبر«ص» به معراج رفته است.
تقدس خاک
سرزمین فلسطین
در روایات
آمده است که حضرت عیسی«ع» در نزدیکی مسجد بیتالمقدس به دنیا آمد. حضرت آدم، موسی
و یوسف«ع»، و همه پیامبران بنیاسرائیل وصیت کردهاند که در بیتالمقدس دفن شوند. بر
تربت این سرزمین مقدس، انبیا و رسولان، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهمالسلام
گام نهادهاند. همچنین، حضرت موسی«ع» در آنجا دفن شده است. حضرت عیسی«ع» را خدا از
آنجا به آسمان برد. سرزمینی که صحابه فتوحات اسلام را شاهد بودند.
اماکن و
جایگاههای مقدس بیتالمقدس
در شهر بیتالمقدس،
اماکن و جایگاههای مقدس فراوان است. بعضی از این جایگاههای مقدس، مربوط به
مسیحیان و یهودیانند و بعضی از آنها نیز به مسلمانان تعلق دارند. البته اماکن و
جایگاههایی هم که بهطور مشترک مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان قرار
دارند، در این شهر به چشم میخورد.
مهمترین
اماکن و جایگاههای مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف
که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است.
مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار میرود و نزد مسلمانان پس از مکه و
مدینه از اهمیت والایی برخوردار است. فاصله این مسجد از مسجدالصخره حدود 500 متر
است و پیرامون آنها مجموعهای از اماکن و جایگاههای مقدس دیگر قرار دارند. به
همین دلیل، تمام این منطقه را که بیش از صدهزار متر مربع (104900متر مربع) است،
حرم شریف میگویند. البته به همه این مجموعه، مسجدالاقصی نیز میگویند. حتی بعضی
مورخان و پژوهشگران قدیم و جدید اظهار داشتهاند مسجدالاقصی به تمام شهر بیتالمقدس
اطلاق میشود؛ زیرا همه آنچه داخل حصار قدیمی این شهر قرار دارد، جزو حریم
مسجدالاقصی است.
مسلمانان پس از فتح بیتالمقدس در سال پانزدهم
هجری، ساختمان اصلی مسجدالاقصی را بنا کردند. در آن زمان که مسلمانان وارد این شهر
شدند، از پرستشگاه و اماکن مقدس قدیمی تقریباً چیزی به جا نمانده و در اثر گذشت
زمان و حوادث مختلف از بین رفته بودند، به همین دلیل، مسلمانان پس از تحقیق، محل
اصلی پرستشگاه حضرت سلیمان را یافتند و مسجدالاقصی را در آن محل بنا کردند.(1)
مسلمانان غیر
از مسجدالاقصی، مساجد دیگری نیز در محدوده مسجدالاقصی بنا کردند که مسجدالصخره یکی
از آنهاست. مسجدالصخره در همان محل مقدسی ساخته شد که حضرت ابراهیم«ع» در آنجا
مراسم قربانی به جا آورد و حضرت رسول اکرم«ص» نیز از آن محل به معراج و سیر آسمانها
رفت. به همین دلیل این مکان نیز مثل مسجدالاقصی برای مسلمانان بسیار محترم و مقدس
است.
در باره محل
مسجدالصخره که مورد احترام مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهودیان است، مطالب شنیدنی
فراوان وجود دارند. نوشتهاند در نقطهای از این محل، جای پای حضرت رسول اکرم«ص»
مشاهده میشود و این جای پا مربوط به زمانی است که رسول خدا از این نقطه به معراج رفتند.
در بعضی از
روایتهای مذهبی آمده است که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، فرشتگان، این محل
(صخره) را زیارت کردند و کشتی حضرت نوح«ع» پس از فرو نشستن طوفان، در این صخره
آرام گرفت.
ناقلان این
روایتها میگویند همه پیامبران در این محل نماز گزاردهاند و هر یک از آنها در
محل مسجدالصخره جایگاهی دارند. اسرافیل نیز از این محل در صور خواهد دمید و پایان
جهان را اعلام میکند.
در بیتالمقدس
ابواب گوناگونی وجود دارند که هر یک بهنوعی با زندگی پیامبران ارتباط داشتهاند.
از جمله باب داوود«ع» و باب سلیمان«ع» و باب حطه که قرآن از مورد اخیر یاد کرده
است. «قولوا حطه» و آن ذکر «لااله الاالله» است. نیز باب محمد و باب التوبه که
خداوند توبه حضرت داوود«ع» را در آنجا پذیرفت. همچنین باب الرحمه که خداوند در
قرآن به آن اشاره فرموده است: «له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب.»(2)
وادی جهنم در
شرق بیتالمقدس قرار دارد. باب سکینه نیز که محراب حضرت مریم«ع» دختر عمران در آنجا
واقع است، جایگاه مقدسی است که فرشتگان برای مریم«ع» میوهای بهشتی آوردند. همچنین
محراب زکریا«ع» که فرشتگان تولد یحیی«ع» را به وی بشارت دادند. مسجد و مقبره
ابراهیم خلیل الله«ع» در 18 مایلی بیتالمقدس و محراب مسجد در غرب آن قرار دارد.
در شهر بیتالمقدس،
علاوه بر مسجدالاقصی، 36 مسجد دیگر وجود دارد که 29 مسجد در داخل شهر و 7 مسجد نیز
در خارج از بافت قدیمی و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبرهها و زیارتگاههای
بسیاری از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پیامبر اکرم«ص» در این شهر واقع است.(3)
دیوار براق
شریف نیز در این شهر است. مقدسات مسیحی آن نیز عبارت است از «کلیسای القیامه» در
مرکز شهر که شامل «دروازه الالام» و «کلیسای جسمانیه» است.
مجموعه این
اماکن و جایگاههای بیتالمقدس بهویژه حرم شریف و مجموعه ساختمانها و بناهای آن
بهگونهای است که عظمت خیرهکننده دوران گذشته مسلمانان را مجسم میکند. به عبارت
دیگر مسجدالاقصی و سایر آثار اسلامی که در پیرامون آن قرار دارند، نمایشگاه عظمت
تاریخی امت اسلامند.
آینده بیتالمقدس
در عصر ظهور حضرت حجت«عج»
در باره آینده
بیتالمقدس نیز نکاتی بسیار شنیدنی در روایات اسلامی وجود دارد. روایاتی نظیر این
که صور در آنجا دمیده و محشر از آنجا شروع میشود. روایات مربوط به سرزمین فلسطین
و حوادث و شخصیتهای آن در زمان ظهور حضرت مهدی ـ عجلالله تعالی فرجه الشریف ـ
نیز بر اهمیت جایگاه فلسطین در جهان اسلام افزوده است. بنابر نقل روایات، حضرت
مهدی«عج» از مکه به بیتالمقدس مهاجرت میکند و در آنجا ساکن میشود. ایشان نسخههای
اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه و کوهی در فلسطین و دریاچه طبریه بیرون میآورد
و با استناد به آن، یهودیان را محکوم و نشانهها و معجزاتی را برای آنان آشکار میکند.
برخی از یهودیان که بعد از نبرد آزادی قدس، جان سالم به در میبرند، تسلیم آن
بزرگوار میشوند و آنان که تسلیم نمیشوند از کشورهای عربی اخراج میشوند.(4)
از روایات
چنین بر میآید که بزرگترین جنگهای سفیانی، نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت
مهدی«عج» است. یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانی را پشتیبانی میکنند و غائله
با کشته شدن سفیانی و پیروزی حضرت حجت«عج» و آزادی فلسطین و ورود آن حضرت به قدس
پایان میپذیرد.
اهمیت و تقدس
فلسطین و جایگاه آن در جهان اسلام از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی را میتوان در
نکات ذیل خلاصه کرد:
۱ـ این سرزمین
را خداوند به پیامبران اختصاص داده است. از ابن فارس مصری نقل شده است: «بیتالمقدس
را پیامبران ساختند، در آنجا سکونت گزیدند، در جای جای آن به نماز ایستادند و آنجا
مدفن اغلب پیامبران است.»
۲ـ خداوند بیتالمقدس
را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیتالمقدس
به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیتالمقدس فرود آمد و سپس
به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک
برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیتالمقدس پیوندی
عمیق داشته و خواهد داشت.
۳ـ
اولین قبله مسلمانان در آنجا قرار دارد. پیامبر«ص» قبل از هجرت و سالها پس از آن
تاریخ به طرف بیتالمقدس نماز میگذارد.
آنچه ذکر شد،
گویای اهمیت فلسطین، تقدس و جایگاه ویژه آن در جهان، از دیرباز تا به امروز بوده
است. سرزمینی که از جمله مناطق مهم وقوع حوادث تاریخ اسلام به شمار میرود و هیچگاه
مقام و منزلت و قداست این سرزمین بهویژه بیتالمقدس مورد تردید قرار نگرفته است.
این منزلت امروزه از نظر مسلمانان نشانه خصیصة جهان شمولی اسلام تلقی میشود.
مرحوم سید قطب در تفسیر عظیم خود بر قرآن مجید، در اشاره به آیة اول سوره اسراء مینویسد:
«اسراء تمام
ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم الانبیاء را به یکدیگر پیوند میدهد
و اماکن مقدس ادیان توحیدی را در یک جا گرد میآورد. چنان است که گویی حضرت محمد«ص»
خاتم الانبیاء با این سفر شبانه شگرف اعلام میکند که پیام و رسالت او حاوی پیام و
رسالت پیامبران قبلی و مرتبط با آنهاست.»
شرایط
کنونی فلسطین و اشغال این سرزمین توسط صهیونیستها
افزون بر اهمیت و قداست سرزمین بیتالمقدس (فلسطین)
که در منابع اصیل اسلامی بیان شده است، آنچه که در شرایط کنونی مسئله فلسطین را
برای جهان اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسیله
صهیونیسم و استکبار جهانی و رویارویی جهان غرب با جهان اسلام است.
اشغال فلسطین
هرگز اشغال یک سرزمین و یک کشور نیست؛ بلکه ایجاد یک کانون استعماری ضداسلامی ـ آن
هم در قلب جهان اسلام ـ در جهت نابودی جهان اسلام و جلوگیری از شکلگیری تمدن
اسلامی است، از این رو قضیة فلسطین علاوه بر بعد دینی، با استقلال، امنیت و منافع
ملی سایر کشورهای اسلامی نیز شدیداً در ارتباط است. این واقعیتی است که هم از
آرمانها، اصول و برنامههای نژادپرستانه توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی (شعار گسترش
اسرائیل از نیل تا فرات و ادعای تصاحب بسیاری از اماکن اسلامی) و هم از نظر تاریخی
و عملکرد آن رژیم در قبال مردم فلسطین و کشورهای همجوار آن و بالاخره جهان اسلام،
به خوبی قابل اثبات است. بنابراین اسرائیل برای کشورهای منطقه و جهان اسلام تهدیدی
بسیار جدی به شمار میرود.
مهمترین این
تهدیدها عبارت است از:
۱ـ تهدیدهای ناشی
از فعالیتهای نظامی
۲ـ
تهدیدهای ناشی از حضور سیاسی
۳ـ نقش عملکرد
اقتصادی اسرائیل در منطقه
۴ـ
انرژی و مسائل مترتب بر آن
۵ـ محیط
زیست و منابع طبیعی(5)
اسرائیل تا
کنون خود را مقید به معاهدات بینالمللی در باره منع تولید و استفاده از سلاحهای
هستهای و کشتارجمعی نکرده و ششمین قدرت هستهای جهان است. برابر بعضی گزارشها،
این کشور حدود 180 تا 200 کلاهک هستهای را در اختیار دارد. تسلیحات تهاجمی و اتمی
اسرائیل با توجه به شمار جمعیتش، 150 برابر تسلیحات دفاعی اعراب است. غرب شدیداً
اسرائیل را پایگاه خط مقدم و حامی منافع مختلف خود میداند و خواستار برتری و تسلط
اسرائیل بر منطقه و جهان اسلام است.
شهید مطهری در
مورد اهمیت قضیه فلسطین میگوید:
«اگر پیغمبر
اسلام«ص» زنده میبود امروز چه میکرد؟ درباره چه مسئلهای میاندیشید؟ والله و
بالله! قسم میخورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد… این
یهودیانی که شما امروز اسمشان را میشنوید ـ موشهدایان، زلیاشکول، گلدامایر ـ
آخر ببینید از کجای دنیا آمدهاند؟ مدعی هستند که این سرزمین، سرزمین ماست… هدف
مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود؟… او میداند که یک دولت
کوچک بالاخره نمیتواند آنجا زندگی کند؛ یک اسرائیل بزرگ که دامنهاش از این طرف
شاید به ایران خودمان هم کشیده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزی: این اسرائیلی که من
میشناسم، فردا ادعای شیراز را هم میکند و میگوید شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان
اسم شیراز را گذاشتهاند «ملک سلیمان». هر چه بگویی آقا! آن تشبیه است، میگویند
سند از این بهتر میخواهید؟ مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر «روزولت»
(رئیس جمهور آمریکا) به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این
شهر را به اینها بفروشید؟
مگر اینها
ادعای عراق و سرزمینهای مقدس شما را ندارند؟ والله و بالله! ما در برابر این قضیه
مسئولیم. به خدا قسم! مسئولیت داریم… والله! قضیهای که دل پیغمبر اکرم«ص» را
امروز خون کرده است، این قضیه است… [امروز] اگر [امام] حسین بن علی«ع» بود میگفت:
اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید
فلسطین باشد. شمر امروز موشهدایان است. شمر هزاروسیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را
بشناس…».(6)
علاوه بر
این «مسئله فلسطین، تنها یک مسئله اسلامی نیست، بلکه مسئلهای انسانی و بشری است و
هر کس میتواند با تکیه بر ارزشها و مبانی انسانی در مورد فاجعة فلسطین قضاوت کند
و واکنش نشان دهد.(7)»(8)
پینوشتها:
1ـ معصومی، علی، قصههای اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات
پیام محراب، پاییز 1380، ص 46.
2ـ سوره حدید، آیه 13.
3ـ فصلنامه حضور، ش 40، بهار1381، ص112.
4ـ برای آگاهی بیشتر رک: کورانی، علی، عصر ظهور، مرکز چاپ
و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص340-333.
5ـ ر.ک، سیدحسین موسوی، تهدیدهای جدید امنیتی اسرائیل در
منطقه خاورمیانه، مجله مطالعات منطقهای، ش8.
6ـ شهید مطهری، حماسه حسینی، ج 1، سخنرانی استاد در
عاشورای 1390 (1348شمسی).
7ـ بیانات مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه
(16/1/81).
8ـ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: دیپلماسی پنهان اسرائیل در
کشورهای عربی، امین مصطفی، ترجمه محمدجعفر سعدیان؛ ارتباط صهیونیستی، آلفرد. م
لیلیانتال، ترجمه سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
چاپ اول، پاییز1379.
سوتیترها:
1.
مهمترین اماکن و جایگاههای مقدس
این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این
دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین
مسجد بزرگ اسلام به شمار میرود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی
برخوردار است.
2.
خداوند بیتالمقدس را به اسراء بهترین
بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیتالمقدس به سدره المنتهی
صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیتالمقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت.
اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به
دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیتالمقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.
نگاهي به سينماي ايران بعد از انقلاب اسلامي
نگاهي به تاريخ سينماي ايران/ قسمت 8
نگاهي به سينماي
ايران بعد از انقلاب اسلامي
دکتر عبدالحمید انصاری
در سال
۶۴ جمعاً ۴۴ فیلم ساخته شد که در سه ژانر قابل طبقهبندی هستند:
الف)
ژانر انقلابی، سیاسی و دفاع مقدس
۱ـ توهم:
کارگردان: سعید حاجیمیری، بازیگران: جلیل فرجاد، ملیحه نظری، رضا بنفشهخواه،
شمسی کاظمی، محصول صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
زندگی
دو نفر از اعضای سازمان منافقین را برای انجام عملیات تروریستی به تصویر میکشد.
۲ـ شکار
شکارچی: کارگردان مشخص نیست، بازیگران: مسعود قندی، اسماعیل سلطانیان، مهدی مهرابی،
فاطمه مشکینی، عصمت مخملباف، محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
مبارزات
انقلابی اهالی یک روستا به رهبری یک طلبه جوان و یکی از جوانان آن دیار دستمایه
ساخت فیلم قرار گرفته است.
۳ـ
حادثه: کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: حسین عمرانی، اکبر زنجانپور، بهروز
افراشته، زهره امیری.
مسأله
کاپیتولاسیون و ظلم امریکاییان در کشور در فاصله سالهای دهه ۵۰ را به نمایش میگذارد.
۴ـ زنگ
اول: کارگردان: نظام فاطمی، بازیگران: جلال مقامی، حسین خانیبیک، محبوبه بیات.
آوارگی
مردم در اثر بمباران موشکی رژیم بعث عراق و اشتیاق جنگزدگان برای رفتن به جبهه و
دفاع از دین و کشور را روایت میکند.
۴ـ عقابها:
کارگردان: ساموئل خاچیکیان با همکاری مرحوم امیر قویدل، بازیگران: سعید راد، جمشید
آریا، شهاب عسگری، زری برومند.
حضور
پرافتخار خلبانان نیروی هوایی و ماجرای سقوط یکی از هواپیماها در عراق و تلاش
خلبان و همراهی کردهای عراق برای نجات خلبان را به نمایش میگذارد. فیلم مملو از
صحنههای اکشن جذاب و گیرا برای مخاطب عام است و جزو فیلمهای خوب دفاع مقدس محسوب
میشود.
۵ـ
گورکن: کارگردان: محمدرضا هنرمند، بازیگران: فرجالله سلحشور، هادی پورفتحی، سعید
کشن فلاح، محصول حوزه هنری.
نگاهی
به حمله موشکی به شهرها و عوارض آن بر روح و رفتار مردم دارد. خروجی فیلم خوب و
قابل قبول و مؤید روحیه بالا و فداکارانه مردم عادی و فرودست است.
هنرمند،
کارگردان زبردست و ماهری است. آخرین اثر وی سریال «آشپزباشی» بود که مورد استقبال
وسیع مخاطبان قرار گرفت.
۶ـ مشت:
کارگردان سیامک اطلسی، بازیگران: عنایت بخشی، بهزاد جوانبخش، ثریا حکمت.
فیلم در
واقع عوارض جنگ نظیر احتکار و تقلب در کالاهای مورد نیاز عمومی را به تصویر میکشد
و از فداکاری انسانهای پاک و درستگار میگوید.
۷ـ
تشریفات: کارگردان: مهدی فخیمزاده، بازیگران: مهدی فخیمزاده، احمد هاشمی، احمد
قدکچیان، مهوش پاکنیت و نعمت حقیقی.
داستان
یک مطرب سادهلوح را روایت میکند که به دلیل شباهت عجیبش به یک روحانی مبارز مورد
توجه و بهرهبرداری منفی نیروهای ساواک قرار میگیرد، اما در جریان شبیهسازی
رفتاری برای فریب مردم، مطرب متحول شده و خود به یک عنصر سیاسی و مبارز تبدیل میشود.
تشریفات
از فیلمهای جذاب مهدی فخیمزاده میباشد که به تعبیر خودش پس از دوره جاهلیت (پیش
از انقلاب) ساخته شده است. فیلم مورد توجه شدید مخاطبان معمولی و حتی خاص قرار
گرفت. فخیمزاده ابتذال قبل از انقلاب را با ساخت فیلمها و سریالهای خوبی بعد از
انقلاب جبران نمود. سریالهای تنهاترین سردار (راجع به زندگانی امام حسین
مجتبی«ع») و ولایت عشق (زندگانی امام رضا«ع») از آن نمونهها است.
۸ـ مدرک
جرم: کارگردان: منوچهر حقانیپرست، بازیگران: مرتضی احمدی، معصومه تقیپور، حمیده
خیرآبادی (نادره)، عنایتبخشی و بهروز افراشته.
قصه
کارمند سادهای را روایت میکند که به دلیل داشتن عکسی با هویدا نخستوزیر شاه
مورد تهدید و درخواست سوءاستفاده قرار میگیرد. این شخص علیرغم روحیه کارمندی و
محافظهکاری، تن به خلاف نمیدهد و خود را پنهان میسازد که سرانجام همین اقدام وی
منجر به دستگیری خلافکاران میشود.
۹ـ بلمی
به سوی ساحل: کارگردان: مرحوم رسول ملاقلیپور، بازیگران: عطاالله سلمانیان، خسرو
ضیایی، بهزاد بهزادپور، (کارگردان فیلم ارزشمند خداحافظ رفیق)، جعفر دهقان.
داستان
فیلم مربوط به سقوط خرمشهر و مقاومت نیروهای جوان و بیتجربه خودی برای نجات آن در
کنار بیتفاوتی مسئولین نظامی و غیرنظامی وقت به فرماندهی بنیصدر که تز «زمین
بدهیم، زمان بگیریم» منسوب به سلسله اشکانیان را مطرح و مسبب ایراد خسارتهای
فراوانی به کشور شد. شور و هیجان مرحوم ملاقلیپور به عنوان فیلمساز تازهکار دفاع
مقدس در آن زمان ستودنی است. وی بعدها فیلمهای ارزشمند و ماندنی دیگری در حوزه
دفاع مقدس ساخت كه در جای خود به آن اشاره خواهد شد.
۱۰ـ
ستاره دنبالهدار: کارگردان: سیروس کاشانینژاد، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی
کشاورز، فخری خوروش، اکبر زنجانپور، محصول بنیاد مستضعفان.
قصه
فیلم به فداکاری و ایثار نوجوانی مربوط میشود که به علت سن کم، در جبهه اسلحه به
او نمیدهند، اما وی در جریان یک رشته عملیات ایذایی به دشمن، اسلحه و مهمات به
دست میآورد و سرانجام به فیض شهادت نائل میشود.
۱۱ـ
بایکوت: کارگردان: محسن مخملباف، بازیگران: مجید مجیدی (که هماکنون کارگردان
ورزیده و ارزشی است) زهره سرمدی، محمد کاسبی، اردلان شجاعکاوه، اسماعیل سلطانیان.
داستان
فعالیت ایدئولوژیک فردی است که به دلیل کارهای مبارزاتی و سیاسی علیه رژیم پهلوی،
رسیدگی به خانواده را فراموش کرده و آنها را به امان خدا رها نموده است. همسرش با
فرزند کوچک تمام مشکلات زندگی را تحمل میکند. شخص مبارز به زندان میافتد و در
آنجا پس از مواجهه با اعضای یک گروه دیگر، نسبت به صحت عقاید سیاسی خود به تردید
میافتد. دوستان سیاسیاش برای بهرهبرداری حزبی قصد قربانی کردن او را دارند، اما
او بیاعتنا به رویه آنان به راه خود میرود و مرگ را برمیگزیند.
این
فیلم از ساختههای خوب اوایل شروع فعالیت محسن مخملباف است که متأسفانه ادامه
نیافت و فرجام خوبي نداشت.
۱۲ـ
تنوره دیو: کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی،
مجید مظفری، سیروس گرجستانی.
ژانر
این فیلم ترکیبی از حوادث انقلاب و تظاهرات سالهای پایانی نظام پهلوی و مناسبات
اجتماعی، فرهنگی آن دوران است که کارگردان به دلیل تسلط حرفهای به کار خود،
اِلمانهای جذابی از حوادث مختلف را به نمایش گذاشته است. حساسیت، جدیت و احترام
به شعور مخاطب توسط کارگردان در این اثر و دیگر آثار وی موج میزند، به نحوی که
علیرغم چند ایراد تکنیکی و محتوایی، کار او قابل تحسین است.
(از
کتاب فرهنگ فیلمهای سینمایی ایران، تألیف جمال امید برای برخی از اطلاعات استفاده
شده است)
جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح
به بهانه سالروز شهادت شهيد دكتر مفتح در 27 آذر 58
جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح
عبدالله اصفهانی
دانشمند پرهيزگار شهيد آيتاله مفتح
كه پرورشيافتۀ حوزه و دانشآموختۀ دانشگاه بود، در عرصههاي گوناگون اجتماعي، سياسي
و فرهنگي حضوری فعال، بابركت و پرثمر داشت. درعینحال در مسائل علمي، فكري و دانش
عقلي و نقلي صاحب نظرات ارزشمندي بود و در مقالات، كتابها، سخنرانيها و بحثهايي
كه با حوزويان و دانشگاهيان داشت محورهايي از انديشههاي خويش را تشريح ميكرد.
اگرچه سخنرانيهاي
او غالباً جنبۀ سياسي داشت و بهمنظور مبارزه با رژيم استبدادی صورت ميگرفت، ولي مبتنيبر
ديدگاههاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هرميداني
پا ميگذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش نميكرد. او نخست ميكوشيد اعتقادات
مردم را عمق ببخشد، تفكرات و تصورات آنان را نسبتبه مذهب و مباحث كلامي اصلاح و پيرايش
کند. دوم درصدد آن بود نسل جوان را بهسوي فرهنگ و معارف اسلامي راغب کند و حقايقي
ناب از كلام وحي و سنت محمدي و احاديث اهل بيت را براي آنان تشريح کند. سوم تلاش او
بر اين اصل استوار بود كه در مبارزات، موضعگيريها و مقاومتها هيچگاه از معيارها
و موازين ارزشي فاصله نگيرد، اخلاص، صداقت، راستي و درستي در هيچ شرايطي فراموش نشود
و براي عمليشدن اين اصل، ضروری میدانست آگاهيهاي عموم مردم نسبتبه مكارم اخلاقي
و فضيلتهاي اسلامي تقويت شود. در واقع در ورايِ كوششهاي سياسي ـ اجتماعي او يك برنامهريزي
دقيق فكري مبتنيبر ارزشهاي الهي نهفته بود و او اين نگرش را بر اثر بررسيهاي گسترده
و عميق در فرهنگ اسلامي، تحقيق در متون ديني و ژرفكاوي در حكمت و فلسفه بهدست آورده
بود.
او ضمن اينكه
در هيچ موقعيتي ايمان و پرهيزگاري را در حاشيه قرار نميداد، به جوانگرايي، نوانديشي
و به مقتضيات زمان توجه ميکرد و بهعنوان مجتهدي آگاه به مبارزۀ فكري و فرهنگي مشغول
بود.
شهیدمفتح
عقيده داشت مذهب را بايد از برخي پندارهاي بيپايه پالايش کرد و نيز عقايد مذهبي را
از هرگونه انحراف، بدعت و تهاجم فرهنگي چه نوع شرقي و چه نوع غربي، مصون نگاه داشت.
او در تمام اين شرايط، سختيهاي زياد و تنگنظريهاي گوناگوني را تحمل كرد. كمتظاهر
و پرتحرك بود، برداشت كم، اما بازدهي بسیاری داشت؛ چون چشمهاي بر فراز اين قلۀ ايمان
و معنويت جاري شد و جويبارهاي متعددي بهسوي جامعه جاري کرد. دانشگاهها، حوزه، مساجد،
محافل مذهبي، جلسات نويسندگان، نشستهاي علمي، همه و همه از طراوت اين چشمه بهره ميبردند.
حضورش نادر
و كمنظير بود. آثارش از اظهارات و گفتههايش بسیار مشهودتر مينمود. قبل از آنكه خود
را مطرح كند، در انديشۀ ايجاد يك جريان پويا، باتحرك و توأم بانشاط و انبساط روحي بود.
در این نوشتار بهطور کلی جامعۀ زنده و پویا از دیدگاه این دانشمند به خون خفته، بررسي
میشود.
جامعۀ زنده و پويا
به باور
شهید مفتح، جامعۀ اسلامي در حالي زنده، پويا و رشد يافته است كه بين افرادش برحسب انگيزههاي
مذهبي، نوعی انسجام، اتحاد و هماهنگي وجود داشته باشد. در اين اجتماع كينهها، تهمتها،
غيبتها، بدبينيها، حيلهگريها و دشنامها و حسادت مُرده است و هيچ جايگاه و پايگاهي
ندارد. همه براي گرهگشايي از مشكلات هم و رشد و توسعۀ كمي و كيفي ميكوشند. ايمان
و تقوا در دلهاي آحاد آن ريشه دوانيده و روح و روان آنان را معطر کرده است. دو عنصر
امر به معروف و نهي از منكر و نيز جهاد و دفاع، چنين اجتماعي را از داخل و خارج مصون
ميکند و ريشههاي فساد، انحطاط و انحراف را ميسوزاند.
مفتح اضافه
ميكند، اگر جامعهاي ميخواهد، تحرك لازم را در جهت تعالي و تكامل بهدست آورد به
مذهب و مكتب حياتبخش نياز دارد. آن بارقهاي كه بتواند مردم را بيدار كند و بهسوي
هدفي واحد بسيج كند آيين اسلام است. اگر ميخواهيم در جامعه عدالت، مساوات و برابري
ايجاد كنيم بايد بدانيم نيروي محركۀ قرآن و ائمۀ هدي و رهبري قاطع و سازشناپذير بهخوبي
میتواند چنين شرايطي را در جامعه عملي کند.(18)
او ميگويد:
«مذهب براي جامعه ضرورت دارد؛ مذهب بهمعناي واقعي و راستين. نميخواهم از آنچه بهنام
مذهب گفته ميشود و شكل اشتباه دارد دفاع كنم، بلكه مذهب بهشكل واقعي و راستينش كه
عامل پاكي، تقوا، درستي، نظم و نظام در جامعه است».(19)
يك ضرورت
ديگر از نظر شهید مفتح براي چنين جامعهاي، عدالت اجتماعي است. وي يادآور ميشود جامعه
همچون بدن آدمي حالتهاي گوناگون پيدا ميكند. عدالت اجتماعي، اين جامعه را از بيماريهاي
اخلاقي، طغيان، ستم و نابرابريها حفظ ميكند و نوعی توازن معقول بر آن حاكم ميکند؛
بهنحويكه از شكافها و تضادهاي شديد اقتصادي در آن خبري نیست، البته حاكمان و فرمانروايان
بايد با مردم به عدل و انصاف رفتار كنند و اجازه ندهند آفتهاي خطرناك و تشويشآفرين،
بوستان امت اسلامي را دچار زوال و پژمردگي كند.(20)
شهیدمفتح
اضافه ميکند: «(افراد جامعه) قبل از هرچيز بايد از جهات اخلاقي و روحي چنان ساخته
شده باشند كه تحتتأثير هيچ عاملي قرار نگیرند و از راه و مكتب خود كوچكترين انحرافي
پيدا نكنند و همچون كوه در برابر توفانهاي سهمگين مقاومت کنند».
سپس خاطرنشان
ميکند: «ائتلاف و ارتباط عناصر ساختهشده و رشديافته، امتي واحد را پديد ميآورد كه
عقيدۀ واحدي دارند و بهسوي يك هدف تكاملي پويا در حركتاند. در تشكيل اين امت، نژادها،
رنگها و مليتها هيچگونه نقشي ندارند و اساس ارتباط همان باورها، ارزشهاي الهي و
موازين قرآني است.
او ميافزايد:
«استقلال و خودكفايي امت، حالت جاذبه و دافعه دارد. مسئوليت افراد نسبتبه همفكران
خود در آن حد است كه روابط خويشاوند مربوط به خون و نژاد محكوم اين رابطه عقيدتي است
و در برابر دشمنان فكر و عقيده، همه در صف واحد قرار گرفته، به نيروي ايمان خود تكيه
كردهاند و به هيچ قدرت ديگری بستگي ندارند. تكيهكردن به دشمن از نظر اسلام گناه است».(21)
او در جاي
ديگر بر اصل مهمی تأكيد ميكند: «در يك جامعۀ زنده هم مانند يك فرد زنده، بين همۀ اقشار
و گروههايش هماهنگي است؛ يعني همه با هم يك مسير و هدف را تعقيب ميكنند و درست هماهنگ
و موزون و حسابشده بهسوي يك مقصد رهسپارند. يك قشر زنده اينطور فكر نميكند كه فقط
براي خودش منافع و مزايايي طلب كند و به فكر گروه ديگر نباشد».
اگر شهري
به فكر روستايي و اداري به فكر بازاري و بازاري به فكر دانشگاهي و روحانيت به فكر ديگر
قشرها و همۀ اقشار مرتبط با روحانيت نباشند، يعني همه از هم بيگانه و بيارتباط با
يكديگر، چنين جامعهاي ويژگيهاي يك جامعۀ زنده را ندارد. اسلام ميخواهد يك جامعۀ
سالم، پويا، متكامل و مترقي را پايهريزي كند و بر همين اساس به مسئلۀ تكامل و تعاون
اجتماعي و همكاري اهميت ميدهد».(22)
مفتح در
انديشه و عمل به اين اصل، اعتقادي عميق و اساسي داشت كه جامعه براي رسيدن به اهداف
استراتژيك بايد در مسير وحدت اصولي، زيربنايي و پايدار و نه مقطعي و فصلي، گام بردارد.
وی در فعاليت فرهنگي در مسجد قبا اين مهم را پيگيري ميكرد و به همين منظور «عبدالفتاح
عبدالمقصود»، نويسندۀ مصري و نيز قاريان اين كشور را به ايران دعوت كرد. با شخصيتهاي
فكري و فرهنگي و نيز رهبران نهضتهاي اسلامي ارتباط برقرار کرد.
در همين
خصوص از سوی برخي تنگنظران تُنُكمايه به وي اعتراضاتي هم صورت گرفت، ولي او اعتقاد
داشت: «اين رفتوآمد و تلاوت قرآن بهترين شيوۀ تبليغ تشيع در ميان اهل سنت و ايجاد
زمينۀ مناسب براي وحدت اسلامي و نزديكي اهل سنت و شيعه است».(23)
مفتح عامل
پيروزي ايرانيان و امت مسلمان کشورمان را در عرصههاي گوناگون، همين وحدت ميداند:
«اگر ملت ايران اينقدر در دنيا سرافراز و سربلند و پرافتخار شده كه با غول خونخوار
و غول استعمارگر جهاني (آمريكا) ستيز ميكند، در سايۀ وحدت صفوف ملتش است؛ يعني دانشگاه
و مذهب، روحانيت به معني مذهبشناسها، اينها با هم متحد هستند».
او نگران
اين بود كه مبادا بين دانشگاهيان و حوزويان اختلاف پيش آيد و برخي گروهكها و عناصر
ضدانقلاب آتش تفرقه را بين اين دو قشر مشتعل کنند. به همين دليل كوشيد حوزه و دانشگاه
را با هم پيوند دهد. او يادآور ميشود: «اينها [دانشگاهيها] هستند كه ما به تفاهم
با آنها احتياج داريم. دشمن ميخواهد ما را از هم دور كند و ما میکوشیم با هم تفاهم
كنيم. امام بارها فرموده است، با دانشگاهها ارتباط نزديك داشته باشيد، من براي دانشگاهيها
احترام قائل هستم».(24)
عامل اقتدار و صلابت
علاوهبر
عواملي كه برشمرديم، مفتح براي استحكام جامعۀ اسلامی، يك نظام سياسي ـ معنوي را ضروري
ميدانست؛ البته به شرطي كه اين تشكيلات صبغهاي الهي داشته باشد و رجال الهي و برگزيدگان
خداوند در رأس آن قرار گيرند: «حكومت در بين جوامع انسانها بايد حكومت الهي و فرستادگان
خدا، انبيا و رجال الهي باشد، چرا؟ اگر حكومت به دست اينگونه مردان الهي شد، اينها
داراي يك مكتبي هستند، مكتبي رهاييبخش، تعاليبخش. اگر جامعه روي آن طريقه و صراط
افتاد، مسلّماً روي سعادت را خواهد ديد».(25)
شهیدمفتح
بر اين باور است كه در اسلام وظيفۀ هرمسلمان مبارز، صرفاً مبارزه با نظامهاي طاغوتي
و ظلم و فساد تا سرحد نابودي آنها نیست و اينگونه نيست كه با سقوط ستمگران وظيفۀ مسلمانان
به پايان برسد، بلكه آنان بايد براي استقرار يك نظام عادلانه بكوشند. اسلام به همان
اندازه كه به عبادات توجه دارد، مسائل سياسي و اجتماعي را هم درنظر ميگيرد و از اين
روي نميتوان اين آيين را با مذهب كليساها مقايسه كرد: « اسلام، در امت مسلمان بهوسيلۀ
ايمان مشترك، سازماني برقرار کرده است كه در وراي كشورهاي مختلف، نژادها و فرهنگ و
زبانهاي گوناگون، يك عقيده به وحدت مستقر کرده كه حتي بر رفتار روزمرۀ مردم حكمفرما
و مسلط است. در اسلام سلسلهمراتب و سازمان روحاني به مفهوم مسيحيت آن وجود ندارد و
طبقۀ روحاني كه داراي مزاياي خاص اجتماعي باشد در اسلام نيست، بلكه مردم در برابر هم
مسئول و از نظر حقوق اجتماعي مساوياند: انّما المؤمنون اخوة».
به اعتقاد
وی: «اساسيترين شكل حكومت همان بود كه در حيات رسول اكرم(ص) و صدر اسلام و مخصوصاً
در خلافت عليبن ابيطالب(ع) تحقق يافت كه (طي آن) احكام الهي مراعات و دقيقاً اجرا
ميشد، خلافت موروثي نبود، اساس كار با بيعت برگزيدگان امت استحكام مييافت، اما بهتدريج
كه قلمرو اسلام بسط و توسعه يافت، پيچيدگي سازمان سياسي امري غيرقابل احتراز شد. اثرات
حكومت استبدادي روم شرقي (بيزانس) و ساسانيان محسوس شد. خلافت شكل موروثي به خود گرفت.
به نظر ما بسيار غلط است كه بنياميه و عباسيان را در شمار حكومتهاي الهي (تئوكراسي)
بدانيم، [زيرا] اين نوع حكومتها با موازين ثابت اسلامي منطبق نبود، زيرا آن حكومتي
را ميتوان اسلامي ناميد كه برمبناي ايدئولوژيهاي اسلامي استوار و مجرايش از تودۀ
مردم با آراي عمومي (جمهوري) انتخاب شده و مسائل مادي و معنويش با هم آميخته و پيوسته
باشد».(26)
شهیدمفتح
در بحبوحۀ نهضت اسلامي با آنكه ممنوعالمنبر بود بحث دربارۀ نظام اسلامي را خود برعهده
ميگرفت. طبق گزارش ساواك ساعت 21 روز 18/5/1357، چهارم رمضانالمبارك سال 1399 هـ
ق ايشان در حضور هشت تا دههزار نفر كه بيشتر جوان و دانشجو بودند، پس از برگزاري نماز
جماعت به منبر رفت و دربارۀ حكومت اسلامي صحبت كرد و نوزدهم مرداد هم به ايراد سخنراني
پرداخت و در بيستم مرداد پس از تلاوت آياتي از كلاماله مجيد، بیان کرد: «مسئلۀ سياست
با مذهب توأم است و در تمام زمانها رهبران دولتها حق سياست را از رهبران مذهبي سلب
کردهاند. من هشت سال است كه از طرف امام خميني مأموريت دارم كه بيان ايشان را براي
ملت شريف ايران ايراد كنم».(27)
روز بعد
مفتح در حضور هزاران نفر از مردم، بحث دربارۀ حكومت و رهبري را ادامه داد. به همين
دليل و در نتيجۀ فعاليتهاي روبه گسترش آيتاله مفتح، كلانتري چنين نظر داده است:
«با توجه به محتواي سخنرانيهاي واعظ مذكور و تحريك احساسات مردم و دعوت تودههاي اخلالگر
در شهرستانهاي ايران به همبستگي و اطاعت بيچونوچرا از دستورات مرجع تقليد آیتاله
خميني بهمنظور برقراري حكومت اسلامي، احتمال ايجاد تظاهرات از ناحيۀ جمعيت حاضر…
بعيد به نظر نميرسد».(28)
شهیدمفتح
بر تفكيكناپذيري بين رهبري سياسي و معنوي تأكيد دارد و ميگويد: «مقام رهبريِ معنوي
و سياسي از هم جدا نيست، چه كسي ميگويد دين از سياست جداست؟ مگر رسولاله پيشواي سياسي
نبود؟ مگر اميرالمؤمنين در دوران خلافت مقام رهبري سياسي را نداشت؟ ائمۀ دين كه ما
برايشان فرياد ميزنيم: واي حق ائمه را قطع كردند! كدام حقشان را؟ پيشوايي معنوي كه
غصب نشده بود. منظور ما همان حق سياسي و رهبري سياسي ائمه است. ما ميگوييم شيعه در
طول تاريخ اسلام اين افتخار را دارد كه ميگويد منصور عباسي غاصب است، اين مقامي را
كه منصور بر آن تكيه زده از آن او نيست و بايد امام صادق به آن تكيه بزند».(29)
او در دفاع
از امامت مينويسد: «ما هدايت و زعامت را بر روي هم در مورد امام، خلافت ميناميم.
پيامبر هر دوي اين مقامها را داشت و امام هم بايد همينگونه باشد. پس چون منصب امام
همان منصب پيامبر معصوم است، امام نيز بايد معصوم باشد و نيز ويژگيهاي ديگري از قبيل
تقوا، علم، زهد و ورع و آگاهي كه در نبي هست در امام نيز بايد باشد».(30)
پينوشتها
18. حكومت اسلامي، شهيد مفتح، نشريۀ حزب جمهوري اسلامي،
ش 28، ص 22.
19. وحدت و قشر روحاني و دانشگاهي، ص 11.
20. مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق(ع)، ص 19.
21. آيات اصول اعتقادي قرآن، صص 105و106.
22. وحدت دو قشر روحاني و دانشگاهي، ص 8 و9.
23. زندگي و مبارزات آيتاله شهيد دكتر محمد مفتح، ص 84.
24. يادنامهاي از بنيانگذار وحدت روحاني و دانشجو، تهران، سازمان تبليغات
اسلامي.
25. حكومت اسلامي، ص 27 و 31.
26. آيات اصول اعتقادي قرآن، ص 111و 112.
27. زندگي و مبارزات مفتح، ص 235، به نقل از گزارشهاي ساواك.
28. زندگي و مبارزات مفتح، ص 237.
29. شهيد مفتح تكبير وحدت، پیشین، ص 81و82.
30. همان، ص 28.
سوتیترها:
* سخنرانيهاي
استاد شهید دکتر مفتح، اگرچه غالباً جنبۀ سياسي داشت و بهمنظور مبارزه با رژيم استبدادی
صورت ميگرفت، ولي مبتنيبر ديدگاههاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ
قرآن و عترت بود. او در هر ميداني پا ميگذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش
نميكرد
وضعیت قرمز، خطر فروپاشی اجتماعی
وضعیت قرمز، خطر
فروپاشی اجتماعی
دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ
جامعه ایران، جامعهای خانوادهمحور است و این ویژگی در طول قرنها در این جامعه
تثبیت شده، مردم ایران قبل و بعد از اسلام خانواده را واحد ساختاری تشکیلدهنده
جامعه میدانسته و این خصوصیت تا به امروز نیز جاری و ساری است! هنوز هم سلول
تشکیلدهنده پیکره جامعه ایرانی خانواده است و کلیه قوانین، هنجارها و قواعد
اجتماعی کشور برپایه مرکزیت و محوریت خانواده شکل گرفته است.
در چنین
حالتی اگر نهاد خانواده تهدید شود و یا به هر دلیلی با گسست روبهرو گردد، موجودیت
جامعه با تهدید و تخریب مواجه خواهد شد.
۲ـ
بنابر اظهارات مسئولان در شش ماهه نخست سال ۹۲ و در مقایسه با مدت مشابه در سالهای
قبل، میزان ازدواج در کشور ۵ درصد کاهش و میزان طلاق ۷ درصد افزایش داشته است. این
در حالی است که در تهران ۴۰ درصد از ازدواجها به طلاق منتهی میشود (حال آنکه در
سال گذشته این رقم ۳۵ درصد اعلام شده بود). در سایر شهرهای بزرگ کشور (مشهد،
اصفهان، شیراز، تبریز و…) نیز وضعیت طلاق، فاصله محدودی از نرخ طلاق در تهران
دارد (نرخ متوسط میزان طلاق در شهرهای بزرگ بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کل ازدواجهای انجام
شده است!). در این میان فاجعهبارتر آمارهایی است که توسط مقامات نیروی انتظامی
اعلام شده است: «در چند سال اخیر بیشترین میزان قتلهای عمد درون خانوادهها رخ
داده و قاتل و مقتول زن و شوهر بودهاند!»
۳ـ این
آمارها در جامعهای خانوادهمحور مانند ایران به معنای «وضعیت قرمز» موجودیت جامعه
است. ساختمان جامعه ایرانی از آجرهایی به نام «خانواده» ساخته شده که پوسیدگی و
فروپاشی این آجرها درنهایت منجر به اضمحلال و فروپاشی ساختمان جامعه خواهد شد. با
تداوم روند فعلی کاهش ازدواج (کاهش تعداد آجرهای سازنده جامعه) و افزایش طلاق (پوسیدگی
و اضمحلال آجرهای تشکیلدهنده جامعه) ساختمان جامعه در آیندهای نه چندان دور دچار
فروپاشی خواهد شد، آن هم فروپاشی از درون! وقتی خانه و خانواده رتبه اول به خطرناکترین
مکان جامعه تبدیل میشود و میزان قتلهای عمد درون آن از میزان قتلهای عمد روی
داده در خیابان و محلات جرم نیز بیشتر میشود و زن و شوهر (که محور خانواده و
سازنده آن و امین و محرم و شریک زندگی یکدیگرند) به بلای جان هم (قاتل هم!) تبدیل
شدهاند، آیا نباید از «وضعیت قرمز» سخن گفت؟
۳ـ هر
چند مشکلات اقتصادی عامل فروپاشی خانوادهها و عدم رغبت به تشکیل خانواده معرفی میشود،
اما بررسی دقیق نشان میدهد که سهم مسائل اقتصادی در این مسئله آنچنان که وانمود
میشود نیست! در حقیقت برخی برای پنهان ساختن عامل اساسی فروپاشی خانوادهها و بیرغبتی
به تشکیل خانواده، وضعیت نامناسب اقتصادی را به عنوان مقصر اصلی معرفی میکنند!
وقتی فرمانده پلیس آگاهی کشور اذعان میکند که میزان پروندههای مربوط به مسائل
منافی عفت و جنسی در آگاهی ۵۰ درصد افزایش یافته، هنگامی که انگیزه اصلی در قتلهای
خانوادگی (قتل زن توسط شوهر و بالعکس) را خیانت زوجین به یکدیگر تشکیل میدهد،
هنگامی که طلاق و بیرغبتی به تشکیل خانواده در طبقات برخوردار و مرفه جامه بیشتر
از طبقات محروم به چشم میخورد (میزان طلاق در مناطق عشایری و روستاهای کوچک بسیار
کمتر از شهرهای بزرگ و مناطق مرفه است)، دیگر نمیتوان مسائل اقتصادی را به عنوان
عامل اساسی در اضمحلال نهاد خانواده در کشور دانست.
۴ـ بدون
تردید رواج بیحجابی، بیعفتی و فساد و فحشا در جامعه عامل اساسی در فروپاشی
خانوادههاست! زمانی که جوانان میتوانند به سادگی و سهولت نیازهای جنسی خود را در
جامعه ارضاء کنند، وقتی دانشگاههای کشور به مکانی برای خودنمایی جسمی دختران و
چشمچرانی پسران و گفتوگوهای عاشقانه و دوستیهای چند ساله و چند نفره میان
دخترها و پسرها تبدیل شده و البته مسئولین آموزش عالی و رؤسای دانشگاهها با سکوت
خود و چشم بستن بر این فجایع، عرصه را برای جولان جنسی جوانان در چهارچوبی خارج از
نهاد خانواده و ازدواج فراهم میکنند، دیگر چه لزومی به ازدواج احساس میشود؟ وقتی
یک پسر دانشجو بتواند به سادگی (و به مدد انفعال کامل مسئولان دانشگاهی) نیازهای
جنسی خود را در محیط دانشگاه برطرف کند و هر روز با دختری آرایش کرده و بیحجاب (و
البته همکلاسی یا همدانشکدهای!) رابطه داشته باشد، چرا باید تن به ازدواج بدهد
و به رابطه شرعی با یک دختر (همسرش) قانع باشد و تنوعطلبی جنسیاش را هم مهار
کند؟ هنگامی که مردان بتوانند نیاز جنسیشان را در کنار خیابان و به سادگی یک بوق
زدن پاسخ دهند، آیا میلی به ازدواج (و مسئولیتها و محدودیتهای آن!) در آنها باقی
خواهد ماند؟ هنگامی که مردان متأهل بتوانند (که میتوانند!) روزانه صدها زن و دختر
رنگارنگ و بیحجاب را در کوی و برزن و اداره و بازار و… ورانداز کنند، دیگر با
کدام انگیزه به همسرانشان وفادار بمانند؟ آیا همسران مردان خیانتکار و هرزه برای
انتقام از شوهرانشان به هرزگی عمدی و خیانت نخواهند پرداخت؟
۵ـ
نیازهای جنسی و عاطفی دو دلیل عمده برای تشکیل خانوادهاند! هنگامی که بیبندوباری
و بیعفتی در جامعه رایج شود، هر دو نیاز در خیابان و اداره و بازار و… (و هر
جایی به جز خانه!) پاسخ داده میشود و در این حالت دیگر چه نیاز به خانه و تشکیل
خانواده یا وفاداری به همسر احساس میشود؟ اگر روزگاری مسائل مالی، زنان را به
شوهران پیوند میداد، امروزه دختران شاغل و صاحب درآمد (که هر روز در حال افزایشاند)
از این بابت نیازی به شوهر احساس نمیکنند! و طبیعی است در این شرایط تعداد
شهروندان مجرد (مردان و زنان مجرد صاحبخانه و درآمد!) هر روز افزایش مییابد و در
نتیجه در شهرهای بزرگ (و کمکم شهرهای کوچک) شاهد هزاران خانه مجردی هستیم! امری
که تا چند سال پیش مقبولیت اجتماعی نداشت و حتی مردم از پذیرش یک همسایه یا مستأجر
مجرد در کنار خود ابا داشتند! مروری کوتاه بر آگهیهای روزنامهها نشان میدهد که
این پدیده (خانههای مجردی) هر روز در حال افزایش است (به خصوص در نقاط متوسط به
بالای شهرهای بزرگ!) و البته در این موارد مسائل مالی هیچ نقشی در بیرغبتی به
ازدواج ندارد! چرا که این زنان و مردان مجرد هم خانه دارند و هم درآمد! فقط نیازی
به همسر احساس نمیکنند!!
۶ـ چنین
وضعیتی برای جامعه خانوادهمحوری مانند ایران «وضعیت قرمز» تلقی میشود! اینکه
گفته شود چنین حالتی نتیجه تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم دشمن است، تغییری در اصل ماجرا
نخواهد داد! اگر بناست جامعه ایرانی به حیات خود ادامه دهد، باید نهاد خانواده در
آن مصون و باثبات باقی بماند و ثبات و امنیت خانواده در ایران حاصل نخواهد شد مگر
به توجه مسئولان به آن و تلاش برای حفاظت از آن در برابر انواع آسیبها و صدماتی
که متوجه آن شده است!
اگر
قرار است این «وضعیت قرمز» به «وضعیت سفید» بدل شود باید مسئولان کشور خطر ترویج
روزافزون بیحجابی و بیعفتی را درک کنند. با دقت متوجه نتایج بیاعتنایی به وضعیت
فاجعهبار اخلاق و عفت عمومی در جامعه باشند و برای مقابله با موج فزاینده فساد و
فحشا در جامعه اقدامات قانونی و عملی را آغاز کنند. اجرای حدود الهی (خصوصاً در
جرائم جنسی) بدون تعارف و کوتاهی و مراعات چهارچوبههای حقوق بشری غربی، چارهاندیشی
جدی برای مقابله با بیحجابی و بیعفتی بنیان کن، ترویج و تشویق جامعه به رعایت
اخلاق دینی و ضوابط شرعی در امور جنسی و… گوشههایی از اقدامات ضروری برای نجات
نهاد خانواده در ایران امروزند! اقداماتی که بیاعتنایی به آنها ثمرهای جز مواجهه
با فروپاشی اجتماعی در آیندهای نه چندان دور نخواهد داشت! اگر ساختمان جامعه ایرانی
فرو بریزد دیگر جز حسرت و ندامت چه باقی خواهد ماند؟
از صحیفه سجادیه، «زبور آلمحمد» چه میدانیم؟
از صحیفه سجادیه،
«زبور آلمحمد» چه میدانیم؟
جواد تربتي
علی بن
حسین بن علی«ع» چهارمین امام شیعیان، در سال 38 هجری قمری، در روز سوم شعبان دیده
به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهربانویه»، «شاه زنان» و…، و مشهورترین
القاب آن حضرت «زینالعابدین» و «سجاد» میباشد.
دوران
كودكی را در مدینه سپری و مدت دو سال از امامت جدش، امیرمؤمنان«ع» و ده سال از
امامت عمویش، امام حسن مجتبی«ع» و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین«ع» را
درك کرد.(1)
در
محرم سال 61 هجری قمری در جریان قیام امام حسین«ع» در سرزمین كربلا حضور داشت و پس
از آن فاجعه دردناك به امامت رسید. ایشان با توجه به اختناق حاكم در آن دوران، برای
ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت
جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یك سلسله برنامههای ارشادی و فرهنگی کرد كه مهمترین
آنها عبارتند از:
1ـ
زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان
2ـ پند
و ارشاد امت
3ـ
تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.
یادگارهای
مکتوب امام سجاد «ع»
دوران
امام سجاد «ع» طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده میشود و حدیث و دعا رونقی دیگر مییابد.
آثار مكتوب به جا مانده از ایشان بسیارند، از جمله:
1ـ
صحیفه سجادیه
2ـ
مناسك الحج كه فرزندان آن حضرت نقل كردهاند و در بغداد نیز چاپ شده است.(2)
3ـ رساله
حقوق که جامع آداب سلوك فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است.(3)
4ـ
الجامع فیالفقه كه ابوحمزه ثمالی نقل كرده است.(4)
5ـ
صحیفة الزهد نیز توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(5)
6ـ كتاب
حدیث که امام گردآوری نموده و داود بن عیسی از آن حضرت نقل کرده است.(6)
7ـ
كتاب علی بن الحسین«ع» كه در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(7)
آنچه
در پیش رو دارید، قدمی است در معرفی صحیفه سجادیه، بدان امید كه جامعه ما، مخصوصاً
جوانان عزیز با این كتاب آشنایی بیشتری پیدا كنند و از دریای معرفت آن، گوهرها برگیرند
و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد كنند.
آشنائی با
صحیفه سجادیه
مدت
سیزده قرن است كه كتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ
مشاهیر علما و مصنفان بوده است. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش
پی میگیریم.
الف) سند
صحیفه
از نظر
سندی، صحیفه سجادیه در حد تواتر بلكه فوق آن است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره
میگوید: «الصحیفه الاولی المنتهی سندها الی الامام زین العابدین… و هی من
المتواترات عند الاصحاب لاختصاصها بالاجازه والروایه فی كل طبقه وعصر…؛(8)
صحیفه
اولی كه سند آن به امام زینالعابدین «ع» میرسد… از متواترات [و قطعیات] نزد
اصحاب است. از ویژگیهای آن این است [كه تمام اصحاب از اساتید خود] اجازه نقل آن
را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفتهاند..».
شهرت
سند صحیفه در حدی است كه مرحوم محمدتقی مجلسی ادعا کرده در نقل و روایت صحیفه یك
میلیون سند دارد.(9)
شیخ
محمد بن نعمان مفید (م 413) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن
بابویه (م 381) و احمد بن عیاشی (م 401) و ابوالفضل شیبانی، و…. هم آن را نقل کردهاند.
از
علمای اهل سنت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی
(م 1294) در ینابیع الموده از صحیفه اسم برده و بخشهایی از دعاهای آن را نقل کردهاند.(10)
سند ابوالفضل
شیبانی به این صورت است:
«حدیث
كرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مكه در سال 381 و گفت: حدیث كرد مرا
ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بنابیطالب
«ع»، گفت: حدیث كرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوكل، او از پدرش متوكل بن هارون و
او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی كه به سوی خراسان در حركت بود و مردی
را به پایه و عقل او ندیدم… كه او صحیفه كاملهای را كه دعاهای علی بن الحسین «ع»
در آن بود، به من نشان داد.(11)
گذشته
از كتب تاریخی و رجالی، هیچ كتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست،
مانند:
1ـ «مصباح
المتهجد» شیخ طوسی (385 – 460) .
2ـ «سلوك
الحزین.» قطب الدین بن سعید بن هبه الله راوندی (م 573) كه كتابش مشهور به «دعوات
الراوندی».
3ـ
«اختیار المصباح.» از سید علی بن حسین بن باقی.
4ـ
«اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب.» سید رضیالدین علی بن طاووس (م 589).
5ـ «زوائد
الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین.
6ـ
«البلد الامین.» ابراهیم بن علی كفعمی (م. 868) و… .
از همه
آنها گذشته، به نقل آیتالله مرعشی نجفی، علامه مجلسی اول در بسیاری از اجازات خود
اشاره كرده كه او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجت بن الحسن صاحب الزمان «ع»
و میگوید:
«در
بین خواب و بیداری دیدم كه گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستادهام و حضرت مهدی «ع»
نیز ایستاده بودند. من چند مسئله را كه برایم مشكل شده بود، از محضر آن حضرت
پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمودند. آن گاه از كتابی كه به آن عمل كنم سئوال
كردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد. من [نزد او رفتم] و از او
كتابی گرفتم. به نظرم آمد كه آن كتاب دعا بود. پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم،
ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن كتاب را در دست خود نیافتم، پس تا
صبح گریه كردم.
فردای
آن روز به دنبال «محمد تاج.» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ». مرد صالحی را كه
آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم. به او سلام كردم، او مرا فرا خواند و به
كتابخانه خود برد. اولین كتابی كه به دست من داد، همان كتابی بود كه در خواب دیده
بودم. آن گاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین كتاب مرا بس است و از آنجا به نزد
شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخهای كه جد پدر محمد مدرس از روی
نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخهای كه حضرت صاحب الزمان «ع» به من مرحمت
فرموده بودند، درست مطابق نسخه صحیفه شهید است.(12)
ب) نامهای
دیگر صحیفه سجادیه
معروف
است كه «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهجالبلاغه بزرگترین گنجینه گرانبهای حقایق
و معارف الهی به شمار میرود. به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»:
خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه كامله» نیز گفته میشود،(13).
قندوزی
نیز چنین تعبیر کرده است:
«فی
ایراد بعض الادعیه و المناجاه التی تكون فی الصحیفه الكامله للامام الهمام زینالعابدین…
و هی زبور اهل البیت الطیبین «ع»؛(14) در بیان بعضی دعاها و مناجاتهایی
كه در صحیفه كامله امام زینالعابدین«ع» آمده است… و آن زبور اهل بیت پاك است».
و علت
اینكه آن را «صحیفه كامله» نامیدهاند این است كه در نزد طایفه «زیدیه» از صحیفه
نسخهای هست كه كامل نیست، بلكه در حدود نصف صحیفه موجود است، به این جهت، به
صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه كامله گفته شده است.(15)
ج) همراه
با شارحان صحیفه
مرحوم
علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در كتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمهها
ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(16)
علاوه
بر این شرحها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمههای متعددی(17)
بر صحیفه نگاشتهاند كه در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرحها اشاره میكنیم:
1ـ
«الازهار اللطیفه فی شرح مفردات الصحیفه»، تالیف سید علامه محمدرضا اعرجی حسینی.
2ـ شرح
میرزا محمد مشهدی جمالالدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.
3ـ شرح
محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م 1334)، صاحب كتاب «شرح الوقت و القبله.»
4ـ شرح
سید افصح الدین محمد شیرازی.
5ـ شرح
مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).
6ـ شرح
مفتی، میر محمد عباس جزائری (م 1306).
7ـ شرح
مولی حبیبالله كاشانی.
8ـ شرح
ابن مفتاح ابوالحسن عبدالله بن ابیالقاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.
9ـ شرح
مولی خلیل قزوینی.
10ـ
شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.
11ـ شرح
مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.
12ـ
شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن 13.
13ـ شرح
سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای 1251).
14ـ
شرح سید جمالالدین كوكبانی یمنی الاصل ساكن هند (م 1339).(18)
د)
مستدركات صحیفه
عدهای
از علما و دانشمندان مستدركاتی بر صحیفه نوشتهاند.
مقصود
از این مستدركات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد «ع» است كه در صحیفه كامله نیامده است
و در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1ـ
«صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحر العاملی، صاحب وسائل الشیعه.
2ـ
«صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورخ و رجالی معروف، میرزا عبدالله افندی، صاحب
كتاب ریاض العلماء.
3ـ
«صحیفه رابعه» ، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.
4ـ
«صحیفه خامسه» ، علامه محسن امین حسینی عاملی.
5ـ
«صحیفه سادسه» ، تالیف شیخ محمدباقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.
6ـ
«صحیفه سابعه» كه توسط شیخ هادی بن عباس آل كاشف الغطاء نجفی، صاحب كتاب مستدرك
نوشته شده است.
7ـ
«صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.
8ـ «ملحقات
صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی میباشد كه از شاگردان
برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال 1023 به پایان رسانده است.(19)
هـ) عظمت
صحیفه نزد علما
دعاهای
صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است
كه عقلها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود
آوردهاند.
این
حقیقت برای صاحبدلان حقیقتبین با نگاهی به صحیفه آشكار میگردد، زیرا عبارات
صحیفه خود بیانگر آن است كه فوق كلام مخلوق و پایینتر از كلام خالق است، لذا هم
از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجه و از
آن ستایش كردهاند كه به نمونههایی اشاره میشود:
1ـ ابن
شهر آشوب (م 588) در كتاب مناقب خود میگوید: «وقتی در بصره نزد یكی از بلغاء از
فصاحت صحیفه كامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم میتوانم مانند آن را بر شما
املاء و بیان كنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افكند [و هیچ جملهای نتوانست به
زبان آورد] و در همان حال سرافكندگی از دنیا رفت».(20)
2ـ در
سال 1353 هـ. ق مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی رحمتالله نسخهای از صحیفه
سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسكندریه) به
«قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشكر از چنان هدیهای گرانبها و ستایش فراوان
در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست كه تاكنون بر این اثر گرانبهای جاوید كه از مواریث
نبوت است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن مینگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و
از خالق پایینتر مییابم».(21)
تعجب
از این مفسر معاصر است كه لااقل به منابع اهل سنت به دقت توجه نكرده، چون امثال
قندوزی قسمتهایی از صحیفه سجادیه را در كتابهای خود نقل نمودهاند.(22)
3ـ از
میرزا هادی مشهدی ذاكر نقل شده كه ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر
امیرالمؤمنین علی «ع» نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان كامل نمیشد، زیرا آنچه
پیغمبر اكرم«ص» بیان فرمودند، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را
[همچون صفات ذات و فعل و عینیت صفات با ذات را] مسلمانان مدیون و ریزهخوار خوان
نعمت امیرالمؤمنین «ع» و شاگردان ایشان میباشند…».
آنگاه
درباره امام سجاد «ع» میگوید:
«علی
بن الحسین زینالعابدین«ع» در املاء و انشاء و كیفیت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت
به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد، زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین
سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمیدانستند؛ لذا آن امام به مردم
آموخت كه هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با
چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند و در زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه
برند و دفع شر دشمنان را بخواهند…».(23)
و) گذری
بر دعاهای صحیفه
صحیفه
سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلكه دریایی
بیكران از علوم و معارف اسلامی است كه طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی
و پارهای از قوانین طبیعی و احكام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.
در بخش
ارتباط با خداوند، طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شدهاند.
برخی دعاهای آن سالی یك بار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان و برخی هر ماه یك بار،
مانند دعای دیدن هلال و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شدهاند.
صحیفه
سجادیه مشتمل بر 54 دعاست بدین شرح:
1ـ
ستایش خداوند كه با كلمه «حمد» شروع و با كلمه «حمید» پایان مییابد.
2ـ
درود بر محمد و خاندان او«ع».
3ـ
درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرب، همچون اسرافیل،
میكائیل، جبرئیل، روح، ملكالموت، منكر، نكیر و… .
4ـ
درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.
5ـ
دعای حضرت برای خود و دوستانش.
6ـ دعا
هنگام صبح و شام.
7ـ دعا
هنگامی كه پیشامدها و حوادث مهمی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.
8ـ
پناه بردن به خداوند از ناپسندیها، بدی اخلاق و كردارهای زشت و نكوهیده.
9ـ در
اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.
10ـ
پناه بردن به درگاه خداوند.
11ـ
درخواست عاقبت به خیری.
12ـ
اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.
13ـ
درخواست حوائج از خداوند.
14ـ
هنگامی كه انسان ستمی میبیند و یا از ستمكاران كار ناخوشایندی میبیند.
15ـ هنگام
بیماری، اندوه و گرفتاری.
16ـ
درخواست عفو از گناهان و عیبها.
17ـ
درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مكر او.
18ـ
دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.
19ـ
درخواست باران هنگام خشكسالی.
20ـ
درخواست مكارم اخلاق و كردارهای پسندیده از خداوند.
21ـ
دعا هنگام حزن و اندوه.
22ـ
دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن كارها.
23ـ
دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.
24ـ
دعا برای پدر و مادر.
25ـ
دعا درباره فرزندان.
26ـ همسایگان
و دوستان.
27ـ
دعا برای رزمندگان و مرزداران كشور اسلامی.
28ـ
هنگام پناه بردن به خدا.
29ـ
دعا هنگام تنگدستی.
30ـ كمك
خواستن بر پرداخت قرض.
31ـ توبه
و بازگشت به خدا.
32ـ
دعا بعد از نماز شب.
33ـ
درخواست خیر و نیكی.
34ـ
دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی كه مبتلا به گناهی را میبیند.
35ـ
خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیاداران.
36ـ
دعا هنگامی كه انسان به ابرها مینگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده میكند.
37ـ
اعتراف به ناتوانی از ادای شكر الهی.
38ـ
دعای عذرخواهی از كوتاهی در ادای حقوق بندگان.
39ـ
درخواست عفو و رحمت الهی.
40ـ
دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.
41ـ
درخواست پردهپوشی و نگهداری از گناه.
42ـ
هنگام ختم قرآن.
43ـ
هنگام دیدن هلال ماه.
44ـ دعای
اول رمضان.
45ـ دعای
وداع ماه رمضان.
46ـ
دعای روز عید فطر و جمعه.
47ـ
دعای روز عرفه (نهم ذی حجه).
48ـ
دعای روز جمعه و روز عید قربان.
49ـ
دعا برای دفع مكر و شر شیطان.
50ـ
ترس عاقلان از خدا.
51ـ
تضرع و زاری در پیشگاه الهی.
52ـ
اصرار به درخواست از خدای متعال.
53ـ در
مقام كوچكی در پیشگاه الهی.
54ـ
دعا برای دور شدن اندوهها.
پینوشت
1ـ محمدبن یعقوب كلینی،
اصول كافی، (تهران، مكتبه الصدوق)، 1381 ه.ق، ج 1، ص 467، و شیخ مفید، الارشاد،
(قم، مكتبه بصیرتی)، ص256.
2ـ سید محمدرضا حسینی جلالی، تدوین
السنه الشریفه، (مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1418ق، ص 151).
3ـ علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت،
مؤسسه الاعلمی، 1394ق)، ص 255.
4ـ ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم،
مكتبه الداوری)، ص 116.
5ـ الكافی، (دارالكتب الاسلامیه، 1366)،
ج 8، ص 17.
6ـ رجال النجاشی، همان، ص 157.
7ـ همان، صص ۱۱۶ـ۱۱۵.
8ـ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف
الشیعه، (تهران، المكتبه الاسلامیه)، ج 1، صص ۱۹ـ۱۸.
9ـ صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین
بلاغی، با مقدمهای از آیتالله مرعشی نجفی، (تهران، دارالكتب الاسلامیه)، ص 9
مقدمه.
10ـ ر.ك: سلیمان بن ابراهیم قندوزی،
ینابیع الموده، (نجف، مكتبه الحیدریه، 1384 هـ. 1965 م) ج ۲ـ۱، ص 599.
11ـ مقدمه آیتالله مرعشی بر صحیفه
سجادیه، (همان)، صص ۹ـ۸، مقدمه.
12ـ همان، ص ۲۹ـ۲۷ مقدمه، با تلخیص و
تغییر.
13ـ الذریعه، همان، ج 15، صص ۱۹ـ۱۸.
14ـ ینابیع الموده (همان)، صص 599.
15ـ مقدمه آیتالله مرعشی نجفی بر
صحیفه، (همان)، ص 46 مقدمه.
16ـ الذریعه، (همان)، ج 3، صص ۳۵۹ـ۳۴۵.
17ـ مانند ترجمه الهی قمشهای، فیضالاسلام،
ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و… .
18ـ همان، صص ۳۵۹ـ۳۴۵ و ر.ك: مقدمه آیتالله
مرعشی نجفی، (همان)، صص ۳۵ـ۳۳ مقدمه.
19ـ همان، صص ۴۳ـ۴۱.
20ـ همان، ص 13 مقدمه.
21ـ همان، ص 37 مقدمه، و ر.ك: مهدی
پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام)، صص 27۱ – 27۰.
22ـ ینابیع الموده، (همان)، صص ۶۳۰ـ۵۹۹.
23ـ مقدمه آیتالله مرعشی بر صحیفه،
(همان)، صص ۴۵ـ۴۳.
سوتیترها:
1.
امام سجاد «ع» با توجه به اختناق حاكم در آن دوران، برای ممانعت
از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت
نداشتند، اقدام به یك سلسله برنامههای ارشادی و فرهنگی کردند كه مهمترین آنها عبارتند
از: زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان، پند و ارشاد امت و تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.
2.
دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال
فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است كه عقلها در مقابل آن رام است و فحول
علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آوردهاند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقتبین
با نگاهی به صحیفه آشكار میگردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است كه فوق كلام
مخلوق و پایینتر از كلام خالق است.
3.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با
خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلكه دریایی بیكران از علوم و معارف اسلامی است
كه طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احكام
شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.
منظومه اهل دل
منظومه اهل دل
ای همه هستی زینب…
نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو
بود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من
شوق دیدار، تو را میکِشد اینسان،
اما
ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو
تو قرار است به میدان بروی… آه!
ولی
جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو
خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟
گرگهای سر راه تو چه دینی دارند؟
این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟
که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند
تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم
نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم
بوسهای زیر گلویت زدهام اما باز
بروی، میروم از حال، خودم میدانم
با تو آمد دم میدان دل آوارهی من
پر زد انگار در این فاصله روح از بدنم
من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی
میشود از تو مگر جان و دلم! دل
بِکَنم؟
روی تل بودم و دیدم که چه تنها شدهای
نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده
همه رفتند، همه … قاسم و عباس و
علی
نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده
«قاسم
صرافان»
نعم الامیر
به قلادهی
نفس گشتم اسیر
شدم زار و
شرمنده و سر به زیر
تهی دستم و
بینوا و فقیر
مرا کس
نخواند ذلیل و حقیر
مقامم بود
بس بزرگ و خطیر
امیری حسین
و نعم الامیر
حسین از کرم
انتخابم کند
غلام غلامش
خطابم کند
گدای در خود
حسابم کند
بهشتم برد
یا عذابم کند
به عشقش
اسیرم اسیرم اسیر
امیری حسین
و نعم الامیر
خیالش ز من
دلربایی کند
غمش در دلم
خودنمایی کند
نوایش مرا
نینوایی کند
بلایش مرا
کربلایی کند
بدانند خلق
از صغیر و کبیر
امیری حسین
و نعم الامیر
منم عار او،
او بود یار من
ز لطف و
کرامت خریدار من
نبودم که او
بوده دلدار من
غمش شد انیس
دل زار من
از آن دم که
مادر مرا داده شیر
امیری حسین
و نعم الامیر
اگر چه
گنهکار و آلودهام
به خاک
مزارش جبین سودهام
دمی بیولایش
نیاسودهام
گرفتار و
دلدادهاش بودهام
از آندم که
آب و گلم شد خمیر
امیری حسین
و نعم الامیر
ز خون جگر
پاک پاکم کنید
سپس عاشق
سینه چاکم کنید
به تیغ محبت
هلاکم کنید
به صحن
اباالفضل خاکم کنید
که خاکم دهد
بوی مشک و عبیر
امیری حسین
و نعم الامیر
به زخم جبین
پیمبر قسم
به رخسار
خونین حیدر قسم
به محسن به
زهرای اطهر قسم
به سبطین و
عباس و اکبر قسم
به هفتاد و
دو عاشق بینظیر
امیری حسین
و نعم الامیر
دریغا که شد
خاک صحرا کفن
بر آن کشتهی
پاره پاره بدن
تنش پاره
پارهتر از پیرهن
سرش نوک نی
با خدا هم سخن
نگاهش سر نی
به طفلی صغیر
امیری حسین
و نعم الامیر
به سردار بیلشکر
کربلا
به سرهای لب
تشنه از تن جدا
به قرآن زیر
سم اسبها
به خونی که
شد خون بهایش خدا
به جسمی که
پیچیده شد در حصیر
امیری حسین
و نعم الامیر
به هر کوی و
هر بزم و هر انجمن
سرم خاک پای
حسین و حسن
پدر در دو
گوشم سرود این سخن
که ای
نازنین طفل دلبند من
حسینی بمان
و حسینی بمیر
امیری حسین
و نعم الامیر
«غلامرضا
سازگار»
نسیم محرم
بی نفخ صور فیض قیامت دمید باز
خون حسین در رگ امت دوید باز
با یك دعای فاطمه شد سهم ما بهشت
آری نسیم ماه محرم وزید باز
بی اذن اهل بیت هدایت نمیشدیم
یعنی صدای نوحه به عالم رسید باز
ما را به كوی اهل حرم راه دادهاند
ما را عطای یوسف زهرا خرید باز
دل را به فیض خانه تكانی رساندهاند
دستی، امام عشق به دلها كشید باز
این مملكت هماره دیاری حسینی است
تا اهل این دیار شود رو سپید باز
از پای منبر شه مظلوم كربلا
پیدا شود خمینی و شیخ مفید باز
با هر محرّم عاشقی آغاز میشود
جمعی شوند جزو سپاه یزید باز
آنان كه سر به پای ولایت نمینهند
باید شوند از گِلِ خود ناامید باز
نام حسین روحِ جهاد آوَرد ببار
پس میرسد ز قافله بوی شهید باز
هر كس كه سوخت زیر خیام امام عشق
آتش گرفت مثل «سه ساله شهید» باز
«یا لیتنا» دوباره به «كنّا معك» رسد
«فوز عظیم» قسمت «حبل الورید» باز
هركس حسینی است مهیّای كربلاست
هر روز جبههایست برای مرید باز
«هل مِن مبارز» است و هیاهو دشمنان
باید دهی جواب به خصم پلید باز
گاهی به دست «فتنه» گهی دست «انحراف»
سر می زند صدای «نفاق جدید» باز
آماده باشِ كاملِ اُردوی نینواست
هر روز، روز نهضت و هر خطّه كربلاست
«محمود
ژولیده»
سی سال داغ
سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم
در هالهای از درد و غم مأوا گرفتم
سی سال بیگریه شبی را سر نكردم
سی سال از داغ پدر احیا گرفتم
سی سال با اشك غم و خون دل خویش
بزم عزا در ماتم گلها گرفتم
سی سال آتش در وجودم شعلهور بُود
گلبوسه تا از حنجر بابا گرفتم
آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه
اشكی فشاندم، ماتم سقا گرفتم
با ذوالفقار خطبه و با سیل اشكم
دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم
از بس سراپا سوختم در آتش غم
بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم
عمری «وفایی» سوخت گر، جان و دل من
آتش به یاد روز عاشورا گرفتم
«سید هاشم وفایی»
راوی رنج
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمهها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
چقدر گریه کردی آقاجان!
مژههایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
نالههایت به لکنت افتادند
سر بریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
عَلَم باشکوه ساقی را!؟
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمیبری از یاد
تا قیامِ قیامت آقاجان
خیزران را نمیبری از یاد
خون این باغ، گردنِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان میشد
چه خبر بود دورِ طشت طلا
عمهات داشت نصفِ جان میشد
کاش مادر، تو را نمیزایید!
گله از دستِ زندگی داری
دیدن آب، آتشت میزد
دل خونی ز تشنگی داری
تا نگاهت به دشنهای میخورد
جگرت درد میگرفت آقا
تا جوانی رشید میدیدی
کمرت درد میگرفت آقا
جمل شام پیشِ رویت بود
خطبهات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضهدارت بود
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانید!
سوخت عمامهات، بمیرم من
سوختن ارثِ مادری شماست
گر چه در بندی از تو میترسند
علتش خویِ حیدری شماست
خون خورشید در رگت جاری
از بنیهاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هر چه باشد تو هم علی هستی
کاش میمُردم و نمیخواندم
سر بازارها تو را بردند
نیزهداران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
«وحید قاسمی»
موسایی دگر…
بزم ما را باز آمد عالمآرایى
دگر
کز قدومش بزم ما گردیده
سینایى دگر
قرنها بگذشته از موسى و
شرح رود نیل
آمده اینک به فتح نیل
موسایى دگر
صادق آل نبى را داده حّى
بىنیاز
از براى تشنگان علم،
دریایى دگر
گرچه زهرا را به عالم نیست
همتایى، ولى
شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى
دگر
اى صبا بر گو به زهرا دیده
روشن چون خدا
داده بر فرزند تو شمس
دلارایى دگر
گر که مریم مام یک عیسى
بود، حق از کرم
داده بعد از پنج عیسى بر تو
عیسایى دگر
از پى ترویج دین و حفظ
قرآن مجید
هادى ما در طریقت گشته
مولایى دگر
تا جهان مرده را زانفاس
گرمش جان دهد
زد قدم در این جهان اینک
مسیحایى دگر
یوسفى آمد که یوسف هم بود
زندانیش
زانکه زندان رفتن او راست
معنایى دگر
تا کند از ریشه بنیاد بنىالعباس
را
زد قدم امروز انسانساز
فردایى دگر
تا که در عالم به آقایى
رساند شیعه را
حق به آقایى خود آورده
آقایى دگر
غیر آلللَّه ما را نیست
در محشر شفیع
از در دربار آنان پس مرو
جایى دگر
در جزا برگ عبور ما به
امضاء بسته است
معتبر جز مهر آنان نیست
امضایى دگر
گر به تیغى بند بند شیعه
را سازى جدا
در سرش جز عشق آنان نیست
سودایى دگر
شعر من ران ملخ هست و من
(ژولیده) مور
غیر اینم بر سلیمان نیست
کالایى دگر
«ژولیده
نیشابوری»
«چهره واقعی پهلوی اول»
«چهره واقعی پهلوی اول»
در گفت و شنود
پاسدار اسلام با دکتر موسی حقانی
اشاره:
اقدامات به ظاهر مصلحانه و ملیگرایانه پهلویها در جهت امحای منافع ملی و تامین
منافع اربابان آنان واقعیتی است که مورخین پهلویستی با ترفندهای نه چندان زیرکانه
انکار میکنند و با انتشار کتب و فیلمهای مستند پر از تحریف و دروغ سعی در تطهیر
این سلسله منحوس دارند، تلاشی که با توجه به اسناد فراوان و روشن تاریخی قطعاً راه
به جائی نخواهد برد. دکتر موسی حقانی در این گفتگوی مفصل به تحلیل دقیق این تاریخنگاریهای
مجعول پرداخته است.
در
چند سال گذشته و بویژه اخیراً جریان سلطنتطلب و جریانات همفکر و همسوی آنها با تهیه فیلمهای به اصطلاح مستندی در باره پهلویها به تطهیر چهرههای آنان پرداخته و بهخصوص با تأکید
کاریکاتورگونهای بر خدمات
رضاخان، در جهت انحراف افکار عمومی و بهویژه نسل جوان که متأسفانه در اثر غفلت ما
از ماهیت حقیقی این سلسله مزدور آگاهی ندارند، تلاشهای گستردهای
را آغاز کردهاند. به نظر
شما این جریان از کجا نشأت میگیرد
و اهداف آن چیست؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. تطهیر و احیای این نوع جریانات چیز جدیدی نیست. این جریان،
تاریخنگاری دروغپردازانه خود را در واقع از سال 1300 یعنی سالها قبل از کودتای 32 به شکلی بطئی و مخفیانه شروع
کرد، اما پهلویها این شیوه تاریخنگاری را حمایت و تقویت کردند و بعدها هم در دانشگاهها تدریس و بهتدریج نهادینه شد.
این
جریان تاریخنگاری اولاً تمام اقدامات انجامشده در دوره قاجار را سیاه و مخرب نشان داد و
ثانیاً با توسل به باستانگرایی
و غربگرایی به ستیز با دین پرداخت و خدمات غالباً
دروغینی را به پهلویها نسبت
داد. پس از انقلاب جریان تاریخنگاری
جدیدی به وجود آمد، اما سیستم آموزشی ما نتوانست آن تاریخی را که توسط اساتید و
سیستم آموزشی بهجا مانده از دوره پهلوی وجود داشت از رده خارج
کند و ذهن نسلهای جدید را از اکاذیبی که با تلاش گسترده تاریخ
نگاری در دوره پهلوی نهادینه شده بودند، پاکسازی کند. شاید بتوان گفت همین زمینه
مساعد است که به سلطنتطلبها و جریانات حامی آنها در خارج و داخل کشور این
جرئت را داده است که به احیای اموات بپردازند و برای تطهیر چهره پهلویها ـبهویژه پهلوی اولـ به ساخت به اصطلاح مستندهایی از خدمات! آنها بپردازند.
شاید
تصور کردیم با نفرتی که مردم از سلسله پهلوی پیدا کرده بودند و اوج آن در انقلاب 57
به منصه ظهور رسید، دیگر احتمال احیای این اموات وجود نداشته باشد و لذا کمکاری کردیم. البته در نقد پهلویها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمدهاند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار بهویژه نسل جوان قرار نگرفتهاند. این آثار توسط جریان مخالف پهلویها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل
سلطنتطلبها
هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده میشود، به نشر کتب، مقالهها و ساخت فیلمهای
مستند فراوان پرداختهاند. البته
در این میان گروه سومی از تاریخنگاران
هم وجود دارند که تکلیفشان معلوم نیست و نمیدانند بالاخره باید به سمت سلطنتطلبها
بروند یا به جمهوری اسلامی بپیوندند و به همین دلیل در آثارشان گاهی به نعل میزنند و گاه به میخ. این یک جریان سطحینگر است که قدرت تحلیل ندارد و سلیقه و اعتقادش
را در واقع حوادث روزگار رقم میزند.
نکته نگرانکننده این است که این جریان سوم در جوامع
دانشگاهی ما رسوخ کرده است، درحالی که چنین تصور میشود چنین جریان سطحی و بیریشهای
نباید بتواند در میان تیپ تحصیلکرده جا باز کند و به دلیل ماهیت عوامگرایانهاش
علیالقاعده باید بیشتر در بدنه اجتماع فعال باشد،
اما این طور نیست و به دلیل کمکاری
فرهنگی ـو بیش از همه رسانهایـ
نسلهای جدیدی که دوران قبل از انقلاب را درک نکردهاند و در جریان مسائل تاریخی نیستند و مطالعات
تاریخی تخصصی هم ندارند، بهسرعت
تحت تأثیر این مستندها قرار میگیرند
و متأسفانه این غفلت حتی در مجامع دانشگاهی هم مشاهده میشود.
علت
این بیخبری و غفلت چیست؟
یکی
همان شیوه تاریخنگاری گسترده و همهجانبه دوره پهلوی است که رسوبات آن همچنان در ذهن تاریخنویسان ما که دستپرورده دوره پهلوی دوم هستند وجود دارد. دلیل دیگر دانش
اندک ما در باره تاریخ معاصر و بهویژه
جنایات پهلویهاست و دیگر کممایگی آثار را که در حوزههای مختلف، بهویژه
فیلمها و سريالها آشکارا به چشم میخورد
و در مقایسه با آثار تولیدی توسط دشمن، از قدرت اقناع و تأثیرپذیری چندانی
برخوردار نیستند. به عبارت دیگر کسانی که آن مستندها را میسازند، از ابتدای امر میدانند که میخواهند
مخاطب را به کدام سمت هدایت کنند و از همه شیوههای هنری تأثیرگذار استفاده میکنند، اما ما چنین مهندسی دقیقی برای خلق آثار هنری خود
نداریم. یک مخاطب آگاه به حقایق تاریخی، بهراحتی
فریبکاری و دروغ آنان را تشخیص میدهد،
اما یک مخاطب عادی که از چنین اطلاعاتی بیبهره
است، بهسادگی تحت تأثیر قرار میگیرد.
نمونهاش مستندهایی که شبکههای ماهوارهای میسازند.
همین
طور است. همه تاریخنگاران
داخلی و خارجی میدانند رضاخان یک زمینخوار قهّار بوده است، اما در تمام این مستندها ملاحظه میکنید که چقدر ماهرانه از کنار این موضوع میگذرند. ویژگی زمینخواری رضاخان چنان شهره آفاق بوده است که در آن زمان یک
روزنامه فرانسوی نوشت: «در ایران جانوری پیدا شده است که زمین میخورد»! روزنامههای امریکا هم مکرر در باره این ویژگی رضاخان مطلب مینوشتند
و او را مسخره میکردند. در این مستندها از قضیه کشته شدن رجال
بانفوذ و حتی مورد اعتماد رضاخان هم که به طرز فجیعی به دست او به قتل رسیدند،
حرفی زده نمیشود و حتی غالباً این طور وانمود میشود که آنها به میل شخصی از کار کناره گرفتهاند. گاهی هم این تصفیههای خونین را به حساب تیزبینی رضاخان میگذارند و میگویند چون آنها قصد تخریب رضاخان را داشتند، بهتدریج کنار گذاشته شدند و تمام مسئولیت سنگین
اداره کشور تدریجاً روی دوش شاه افتاد!
شما
حتی در یکی از این مستندها اثری از شهید مدرس یا آن 24 هزار ایرانی که به جرمهای سیاسی توسط رضاخان سر به نیست شدند نمیبینید. از قتل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و دهها شاعر، هنرمند و رجال سیاسی بزرگ آن دوره توسط
رضاخان اثری نیست. کسی از بریدن سر نماینده مجلس به نام کیوان که او را بهجای ملکالشعرای
بهار اشتباه گرفتند و در نزدیکی مجلس و جلوی مسجد سپهسالار روی سینهاش نشستند و سرش را از تنش جدا کردند چیزی نمیگویند.
درست
است که این مستندها در واقع مخاطب عام را نشانه رفتهاند، اما متأسفانه تیپ دانشگاهی و تحصیلکرده ما هم که در
غفلت و بیخبری محض از اسناد و واقعیتهای تاریخی بهسر
میبرد، این لاطائلات را به عنوان حقایق تاریخی
تکرار میکند. از این سو هم ما به عنوان متولیان فرهنگی
جامعه بد عمل میکنیم و مابهازای آثار فراوانی که سلطنتطلبان و جریانات معاند داخل و خارج کشور تولید و در سطح
گستردهای پخش میکنند،
دچار رخوت و کمکاری هستیم.
واکنش
مردم در شهریور 20 خلاف ادعاهای سلطنتطلبها
در باره رضاخان را نشان میدهد.
همین
طور است. باید از کسانی که سنگ پهلویها
را به سینه میزنند پرسید اگر اینها این قدر در این آثار که
ادعا میشود محبوب بودند، پس چرا در شهریور 20 وقتی رضاخان
رفت مردم جشن گرفتند و در همه جا به پایکوبی پرداختند و چرا خاندان پهلوی جرئت
نکرد جنازه رضاخان را پس از مرگش به ایران برگرداند؟ در مستند اخیر ادعا میشود چون ایران اشغال بود، نتوانستند جنازه را
برگردانند، درحالی که این گونه نیست و مردم اجازه این کار را ندارند.
با
این همه مستندات آشکار، پس چرا گروهی از نخبگان ما با این جریان همراهی میکنند؟
عدهای دارند به لحاظ سیاسی لجبازی میکنند. عدهای
هم اطلاع عمیق از وقایع تاریخی ندارند. عدهای
هم با اهداف پهلویها همسو هستند و معتقدند رضاخان در توسعه
اقتصادی، صنعتی و فرهنگی موفق بوده، ولی فقط ضرورت توسعه سیاسی را درک نکرده است!
این
ادعا در مورد پهلوی دوم هم وجود دارد.
همین
طور است. واقعیت این است که در تحلیل وقایع تاریخی یا باید خودمان شاهد آن رویداد
بوده باشیم و یا در آن زمینه اطلاعات و مطالعات گستردهای داشته باشیم. آشنایی با اوضاع اجتماعی کشور در هنگام
وقوع آن رویداد مهمترین عامل
در درک واقعی و تحلیل دقیق آن است. اگر کسی نتواند واکنش مردم به هنگام اخراج
رضاخان یا محمدرضاشاه را از کشور درک کند، بدیهی است که تحلیل دقیقی از این
رویدادها نخواهد داشت. من در این نوع تعبیر و تفسیرها بیشتر نوعی لجبازی یا طبق مد
روز حرف زدن را میبینم، وگرنه تحلیل دقیقی از آن دوره در این
اظهارنظرها وجود ندارد.
در
این مستندها، کتابها
و مقالهها بیشتر روی خدمات رضاخان از قبیل
کشیدن خط راهآهن، تأسیس
دانشگاه، کشیدن جاده و… تأکید میشود.
اتفاقاً
یکی از دلایلی که اشاره کردم این افراد از درک حقایق تاریخی عاجز هستند همین است.
انگلستان از دیرزمان برای نفت ایران و سایر ثروتهای آن کیسه دوخته بود. آنها حتی حاضر شدند به خاطر مسئله
نفت در ایران کودتا کنند. نفت ایران به قول چرچیل بهمثابه خون در رگهای
افسرده امپراتوری بریتانیان بود و به همین دلیل هم کودتای 1299 را با هدف تضمین
غارت نفت ایران صورت دادند. هدف کودتای 28 مرداد هم همین بود. اگر در ایران خطوط
مواصلاتی از قبیل راهآهن کشیده
شد، برای رساندن آذوقه و مهمات به روسیه و باز در جهت استیلا بر منابع نفتی ایران
بود. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» مینویسد کاملاً مشخص بود انگلیسیها دارند در ایران تحرکاتی را برای کودتا و ایجاد تغییرات
گسترده انجام میدهند. میگوید
من به کنسول انگلیس در مشهد که از دوستان ما بود، گفتم: «اگر خبری هست به ما هم
بگویید شاید از دست ما هم در این زمینه کاری بربیاید». چطور مورخ آن دوره متوجه
چنین موضوعی شده بود و محقق امروز متوجه نمیشود؟ دلیلش یا بیسوادی
است یا غرض و درک نکردن زمینههای
اجتماعی آن دوران. کنسول انگلیس به مستوفی که میپرسد برنامه شما در ایران چیست، جواب میدهد: «میخواهیم
بر جریان نفت و ثروتهای ایران
تسلط پیدا کنیم و بساط دین، روحانیت و عزاداری را هم از این مملکت جمع کنیم».
شیوههای دخالت انگلیس در ایران هم به
تناسب شرایط روز گوناگون بوده است.
همین
طور است. آنها در عین حال که کاملاً هدفمند کار میکردند، اما شیوههای
گوناگونی را برمیگزیدند. یکی از اشکالات ما در درک وقایع تاریخی
مربوط به دخالت انگلیس در ایران این است که همواره این دخالتها را از منظر سفارت انگلیس در ایران تماشا میکنیم، درحالی که به هیچوجه عمومیت ندارد. مثلاً نورمن سفیر انگلستان در ایران که
همپیمان لرد کرزن بود، خیلی اطلاع نداشت قرار است
انگلستان در ایران کودتا کند. این دو طرفدار قرارداد 1919 و به دنبال مستعمره کردن
ایران بودند و اصلاً قصد کودتا نداشتند. اینها جناح غیرصهیونیستی وزارت خارجه انگلستان
بودند، اما بخش صهیونیستی وزارت امور خارجه انگلستان متشکل از لرد روفوس، چرچیل،
لرد ریدینگ و چند تن دیگر از طریق حکومت هند بریتانیا، در وزارت مستعمرات و وزارت
دریاداری فعالیت میکنند و اساساً کاری به وزارت امور خارجه و سفارت انگلیس
ندارند. در این دوره قرار است انگلستان رژیم اشغالگر صهیونیستی را در منطقه
خاورمیانه ایجاد و تقویت کند و در نتیجه اصلاً به فکر استعمار ایران نیست، چون میداند مستعمرهسازی هزینهبردار
است و انگلستان در شرایط پرداخت چنین هزینههایی
نبود. از این گذشته کشور استعمارگر ناچار است نیروهای نظامی خود را در کشور
مستعمره مستقر کند که همین مسئله موجب نفرت مردم استعمارزده از آن کشور میشود. از این گذشته وقتی انگلستان میتوانست با قرار دادن دستنشانده خود در ایران بدون صرف هزینه به مقاصدش برسد، ضرورت
نداشت ایران را رسماً مستعمره خود سازد. آنها میتوانستند فردی را روی کار بیاورند که اهداف آنان را بهخوبی محقق کند.
اساساً
از سال 1300 تا 1305 فضای ایران بهشدت
انگلیسی بود. البته بعدها هم این فضا کم و بیش وجود داشت، اما در این چند سال به
اوج خود رسید و انگلیسیها میدانستند نباید از شیوههای استعماری قدیم استفاده کنند، به همین دلیل حتی در کودتا
هم این شرط را گذاشتند که حکومت وقت ابداً نباید به انگلستان تمایل نشان بدهد،
بلکه باید به عنوان یک جریان کاملاً مستقل ایرانی کار کند. اساساً یکی از مهمترین عللی که انگلیسها سید ضیاءالدین را که عامل سرسپرده و صد در صد وفادار به
آنها بود کنار گذاشتند این بود که بیش از حد به انگلیسیها تمایل نشان میداد!
حالا اینها در کتابها و فیلمهای مستندشان این گونه جلوه میدهند که سید ضیاء را رضاخان برداشت!
و
انگلیسیها هم ساکت نشستند که یک آدم وطنپرست بیاید و عامل آنها را بردارد و
خودش سر جایش بنشیند.
همین
جاهاست که برای انسان این پرسش مطرح میشود
که آیا این تاریخنگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین
واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که میگویند
رضاخان قرارداد 1919 را لغو کرد، آیا از خود نمیپرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا میشود، لغو صوری آن چه دردی میتواند از مردم و مملکت دوا کند؟ اینها هرگز از خود پرسیدهاند چرا احمدشاه از سلطنت عزل شد؟ چون حاضر نشد
قرارداد 1919 را امضا کند، درحالی که این آقایان جوری مستند میسازند و کتاب مینویسند گویی او این قرارداد را امضا کرده است. اساساً کسی
نمیتوانست در سیاست ایران علیه منافع انگلستان حرکت
کند و جان به در ببرد. با توجه به اسناد و قرائن تاریخی بعید میدانم حتی کسانی هم که این آثار را تولید میکنند، به انگلیسی بودن رضاخان تردید داشته باشند.
حتی از خود رضاخان هم این نقل قول وجود دارد که انگلیسیها مرا آوردند، ولی خبر نداشتند با چه کسی طرف هستند! بماند
که اتفاقاً انگلیسیها دقیقاً
میدانستند با چه کسی طرفاند.
ارباب
اردشیر جی یکی از جاسوسهای سرشناس
انگلستان بود. او در خاطرات و وصیتنامهاش مینویسد
شبهای متمادی با رضاخان در باره صدماتی که اسلام و
روحانیت به ایران وارد کردهاند
صحبت و او را نسبت به آنان بهقدری
عصبانی میکردم که فریاد میزد: «دودمانشان را به باد خواهم داد». آیا همین یکی از صدها
نشانه و سند برای آمادهسازی رضاخان
برای اتخاذ رویکرد مبتنی بر توجه به ایران باستان و ستیز با اسلام نیست؟
در
رد ادعای این افراد بر توسعه صنعتی در دوره رضاخان چه اسنادی وجود دارند؟
این
توسعهها در جهت منافع ملی ما نبودند. مثلاً کدام عقل
سلیمی حکم میکند تمام شهرهایی را که در مجاورت معادن آهن قرار
دارند رها کنید و در کرج کارخانه ذوبآهن
راه بیندازید؟ اما در دوره رضاخان هزینه هنگفتی را صرف این کار کردند و بعد هم
دیدند انتقال سنگ آهن به آنجا به صرفه نیست و تعطیلش کردند. یا در مورد راهآهن که میگویند
انگلیسیها میخواستند
از شرق به غرب راهآهن بکشند و رضاخان برخلاف میل آنها از شمال به
جنوب خط آهن کشید. اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است. احمدشاه گفته بود: «راهآهنی میخواهم
که زاهدان و بندرعباس را به تهران و غرب ایران را به شرق آن وصل کند»، اما آنها
راهآهن شمال به جنوب را کشیدند. حتی دکتر مصدق هم به
راهآهن رضاخانی اعتراض کرد که صرف هزینه برای آن
اتلاف بودجه است، چون از 20 کیلومتری هیچ شهری هم عبور نمیکرد و به درد هیچ کس جز خود انگلیسیها نمیخورد!
در فیلمها و کتابها
همیشه از پل ورسک صحبت میشود
که تحت چه شرایط سختی ساخته شد و واقعاً هم یکی از پروژههای عظیم پلسازی
در دوره خود است، اما این پل چه دردی از کشور دوا کرد؟ اجرای این نوع پروژهها قطعاً در راستای تحقق همان هدفی است که رضاخان
را آورد و تا زمانی که به کارشان میآمد
از او حمایت کرد.
ما
در آن دوران کشور فقیری بودیم و همه حرف دکتر مصدق هم این بود که در چنین وضعیتی
حداقل باید راهآهنی را احداث کنیم که برای ما عواید زیادی داشته
باشد، درحالی که راهآهن اساساً
برای کشور عایدات نداشت.
بسیاری
از جادههایی را هم که ادعا میکنند در دوره رضاشاه احداث شدهاند، در واقع تعریض جادههای قبلی است. در دوره ناصرالدینشاه تلاش شد روی کارون سد زده شود، اما انگلیس نگذاشت، چون
میخواست خوزستان سرزمین لمیزرعی باشد که فقط نفت دارد و نفت را هم خودش استخراج کند و
ببرد. در دوره قاجار انگلیسیها
نمیگذاشتند در جنوب جاده بسازیم و روسها نمیگذاشتند
احداث راهآهن رضایت دادند؟ از این گذشته قرار بود هزینه
احداث راهآهن طبق قرارداد 1919 به عهده انگلیسیها باشد، اما رضاخان با بستن مالیات به قند و شکر
و مایحتاج مردم راهآهنی را در
یک راه متروکه کشید که فقط به درد انگلیسیها
میخورد، چون به شهرهای ایران کاری نداشت! آنها رقیب
روسها بودند و میخواستند از این طریق به آبهای آزاد دسترسی داشته باشند. بعد که هیتلر مرتکب اشتباه شد
و به روسیه حمله کرد، عملاً روسها
را به دامن غربیها انداخت و چرچیل با استالین ـبه قول خودش شیطانـ علیه آلمان همپیمان
شد و این خط آهن به درد هر دویشان خورد.
در
دوره پهلوی حاصل کاری که به عنوان نوسازی صورت گرفت، از بین بردن ابنیه اسلامی و
ایجاد یک معماری بیهویت و عاری
از عناصر ایرانی و دینی هستیم. در این دوره غارت آثار تاریخی به اوج خود رسید و
وزارت معارف 50 درصد اکتشافات تخت جمشید و سایر اماکن تاریخی را به انگلستان و
فرانسه هبه کرد. توجیهشان هم این بود که آنها بهتر از ما بلدند این آثار را مطالعه
کنند و بعد هم به ما برمیگردانند
و هنوز قرار است برگردانند.
در
زمینههای فرهنگی و علمی وضع به چه شکل
بود؟
به
یک نمونه اشاره میکنم. قبل از دوره رضاخان هم محصلین برای تحصیل به
خارج اعزام میشدند، اما در دوره او این کار شدت و قوت بیشتری
گرفت. حاصل کار چه بود؟ طرف میرفت
و مثلاً مهندسی و پزشکی میخواند
و وقتی برمیگشت، میگفتند
یا برو در املاک شاهی کار کن یا به سلامت! حتی در این زمینه هم بحث منافع ملی در
کار نبود و کم بودند کسانی که حقیقتاً پس از بازگشت کمر به خدمت مردم میبستند که اغلب هم مورد آزار و اذیت دستگاه حاکمه
قرار میگرفتند.
بر
این نکته تأکید میکنم که ما حقیقتاً به دنبال آن نیستیم خدمات
افراد را کتمان کنیم، اما با یک نگاه دقیق و موشکافانه باید ببینیم آیا حقیقتاً
خدمتی صورت گرفته است و به چه قیمتی؟ بدیهی است کشیدن راهآهن در یک کشور پهناوری مثل ایران خدمت بزرگی است، اما اگر
عایدات آن توجیه اقتصادی برای هزینههایش
را نداشت و از همه مهمتر نیازهای
مردم را برطرف نکرد، حقیقتاً خدمت محسوب میشود؟
و یا در مورد ارتش مدرن رضاخانی که دائماً بر آن تکیه میشود، آیا این ارتش برای دفاع از کشور و خدمت به مردم ایران
تشکیل شد؟ پس چطور وقتی دو سه خلبان در فرودگاه قلعهمرغی خواستند پرواز کنند و جلوی تجاوز هواپیماهای روسی به
حریم هوایی ایران را بگیرند، توبیخ شدند و در قلعهمرغی شورش شد؟ بعد هم که هواپیماها را بلند کردند، ضد هواییهای ایران میخواستند آنها را بزنند! وضع بهقدری آشفته بود که سرلشکرهای رضاخان فرار کردند و صدای خود
رضاخان هم درآمد که شما همیشه دو سه هزار کیلومتر از جبهه عقب هستید ای ناقابل
لشکرها! ارتشی که باید از مرزها پاسداری میکرد، به جان مردم افتاد و زمینهای آنها را غارت کرد و در تمام انتخاباتها نقش اصلی را به عهده گرفت. به امیر لشکرهای
همه جای ایران مینوشتند این افراد باید برای مجلس انتخاب شوند
وگرنه حسابتان را میرسیم. اگر
حجاب از سر زنها برندارید، تعزیهها و عزاداریها
را به هم نزنید، عشایر و افراد نخبه را از بین نبرید، دمار از روزگارتان برمیآوریم. این نقش ارتش مدرن رضاخانی بود. همه این
کارها را هم به اسم حفظ امنیت کشور میکردند.
رضاخان از طریق همین ارتش مدرن بود که املاک همه را غصب کرد که الان اسنادش
موجودند. این املاک بهقدری زیاد
بودند که در دربار ادارهای برای
اداره املاک اختصاصی رضاخان تأسیس شده بود.
چرا
این قدر به ملک و زمین علاقه داشت؟
علاقه
به زمین و جواهرات در خاندان پهلوی موروثی بود. آنها غیر از املاکی که در ایران
داشتند، در بانکهای سوئیس، انگلستان و امریکا هم سپردههای هنگفتی داشتند. در دوره رضاخان ملاک بودن
نشانه تشخص و ثروت بود. او هم که پابرهنه بیسوادی بود که از سوادکوه آمد، مدتی دلاکی حمام و
بعد در میدان سرچشمه حمالی کرد. چند وقتی هم کنار دست داییاش ایستاد بلکه خیاطی یاد بگیرد، اما یاد نگرفت. بعد که
قزاقخانه نیروهایی را استخدام کرد مدتی در اصطبل مهتر اسبها بود. سپس نگهبان سفارتخانههای خارجی و منزل رجال مهمی چون فرمانفرما بود و بعد هم با
حمایت جریانات باندهای مشکوکی باند میرزا کریمخان رشتی خود را بالا کشید و در کودتای قزاقخانه شرکت کرد و
قزاقخانه را از دست روسها بیرون
کشیدند و را در رأس قزاقخانه گذاشتند. حالا چنین آدمی آمده و قدرت پیدا کرده است
که املاک مردم را از دستشان بیرون بکشد. نظامیها هم از خدا خواسته، با خدمت به او به خودشان هم خدمت
کردند. از جمله امیر احمدی که فقط در تهران 700 تا خانه داشت! چنین ارتشی معلوم
است کارش چیست. در جنگ جهانی اول که کشور اشغال شد، ارتش مقاومت کرد و به دشمن
صدمههای جدی هم زد، ولی در جنگ جهانی دوم زیر چتر
توجهات ملوکانه رضاخان به غارت مردم مشغول شد و در شهریور 20 هم فرار را بر قرار
ترجیح داد! مردم آن قدر از رضاخان متنفر بودند که همین که به نحوی شرّش از سر آنها
کنده شد، خدا را شکر کردند. ما موقع رفتن رضاخان نبودیم، اما از بزرگترها شنیدیم که مردم موقع رفتن او چه جور پایکوبی
میکردند، اما پهلوی دوم را که شاهد بودیم و فیلمهایش هم موجود است. اگر اینها این قدر خدمت کردند
و محبوب بودند، علت شادی مردم از سقوط آنها چه بود؟
به
سوابق خانوادگی رضاخان اشارهای
داشتید. آیا در این باره اسنادی هم وجود دارند؟
رضاخان خیلی به این موضوع حساسیت داشت و کسی جرئت نمیکرد در این باره حرفی بزند یا چیزی بنویسد. علیشاه یکی از رفقای دوره قزاقی او قصه قماربازیها، عربدهکشیها و دعواهای رضاخان را برای فردی به نام محمدرضا
آشتیانیزاده تعریف کرده و او هم در خاطراتش آورده که چاپ
شده است. یکی از نمایندگان مجلس اول به اسم آشیخ تقی هم که ساکن محله سر قبر آقای
تهران بود، نقل کرده است که یک روز دیدم سر قبر آقا عدهای از اراذل و اوباش به جان افتاده و همدیگر را خونین و
مالین کردهاند. رفتم جلو و دیدم دعوا سر قمار است. کسی را
که کتک خورده بود از زیر دست و پای بقیه بیرون کشیدم و دیدم زیر چشم و روی بینی او
با چاقو بریده شده بود و خون از سر و صورتش میریزد. فحش میداد
و لگد میزد که پولم را خوردهاند. پرسیدم: «اسمت چیست؟» جواب داد: «رضا». بعدها که شاه
شد، یادم آمد او همان کسی است که آن روز دیده بودم. جای این زخم برای همیشه روی
صورت رضاخان ماند. رضاخان واقعاً آدم بیسواد
و بی اصل و نسبی بود. فقط اواخر عمر یک چیزی را به عنوان امضا خط خطی میکرد. در میان مشیرالدولهها و نظامیهایی
مثل مسعودخان کیهان و رجل سیاسی دیگری که حداقل سواد و خانوادهای داشتند، چرا انگلیسیها به سراغ رضاخان رفتند؟ چون آنها برای خود حرمتهایی را قائل بودند، ولی رضاخان این چیزها حالیاش نبود. انتخاب چنین فردی برای حاکمیت بر ایران
بزرگترین توهینی بود که میشد به یک ملت کرد و من واقعاً نمیتوانم سر دربیاورم کسانی که دم از ملیت و وطنپرستی میزنند،
اگر هر چیز دیگری را هم میتوانند
تحمل کنند، چگونه انتخاب چنین فردی را به عنوان شاه کشور خود توهین تلقی نمیکنند؟ حتی چهرههای وابسته به انگلستان آن دوره با رضاخان قابل مقایسه
نیستند.
رضاخان بهقدری
از آشکار شدن اصل و نسب خود در هراس بود که وقتی در میدان حسنآباد، در جای فعلی آتشنشانی، میخواستند
قبرستان آنجا را خراب کنند و به قبر پدر و مادر او رسیدند و با شوق و ذوق به او
اطلاع دادند تا کسب تکلیف کنند که آنها را نگه دارند، با عصبانیت تشر زد که چرا
دست از مردهها برنمیدارید؟
موقعی هم که میخواست در قزاقخانه ثبتنام کند، وقتی اسم پدرش را از او پرسیدند، گفت: «مگر میخواهید پدرم را استخدام کنید؟ به پدرم چه کار
دارید؟»
آیا افشاگری در باره سوابق و اقدامات رضاخان منحصر به دوران
پس از انقلاب است؟
خیر، تا سالها
پس از رفتن او در روزنامهها
و کتابها هجویاتی در بارهاش مینوشتند
و سر زبانها میچرخید.
از جمله این هجویات، هجویات سید اسدالله رساست که در کتاب «چند قطره خون برای
آزادی» چاپ شده است. اغلب شعرا از جمله ملکالشعرای
بهار هم هجویاتی در باره او سرودهاند.
حتی در دوره خود او هم چنین هجویاتی سروده میشدند، منتهی به دلیل برخوردهای تند و خشنی که میشد، مخفی میماندند. پس از رفتن او و باز شدن فضای سیاسی، سیلی از این
هجویات بر سر زبانها افتادند. کسانی که ادعا میکنند جریان افشاگری عملکرد رضاخان پس از پیروزی
انقلاب باب شده است، در واقع این شیوه را مستمسکی برای تسویه حسابهای سیاسی با حکومت فعلی ایران قرار دادهاند. آنها خودشان هم خوب میدانند نفرت از رضاخان و محمدرضاشاه در دوره خود آنها هم
وجود داشت که در هنگام فرار هر دوی آنها از کشور بهخوبی بروز نکرد. در تحلیل رویدادهای تاریخی باید به
رفتارهای جمعی مردم توجه کرد و به هنگام بررسی اقداماتی که خدمت تلقی میکنیم، باید اولاً اهداف را در نظر بگیریم و
ثانیاً ببینیم مردم از نتایج آن اقدامات واقعاً چقدر منتفع شدهاند. بدیهی است تلاش در جهت آبادانی کشور خدمت
بزرگی است، اما باید دید این آبادانیها
با چه هدفی و به چه قیمتی صورت میگیرند.
آیا اگر حکومتی آزادیهای اجتماعی
مردم را تا این حد لگدکوب کند که حتی در پستوخانههای آنها هم نفوذ و جاسوسی کند، به آنها خدمت کرده است؟ برداشتن
چادر به آن شکل فجیع از سر زنان مسلمان خدمت به فرهنگ این کشور بود؟ ممنوعیت
عزاداریها و ستیزه با مظاهر و احکام دینی خدمت بود؟ دادن
حق و حسابها و امتیازات گسترده به خارجیها خدمت بود؟ مضحکه معروف قرارداد دارسی و
انداختن پرونده ما علیه شرکت نفت انگلیس که از مستندات محکم تاریخی ما بود در
بخاری و سوزاندن آن خدمت به کشور بود؟ بعد هم که یک قرارداد استعماری را امضا
کردند که خود امضاکنندهاش گفت: «از
این که امضا کردهام شرم دارم». تمدید یک قرارداد استعماری خدمت به
مملکت است؟ کسانی که این حرفها
را میزنند، خودشان هم از بیپایه بودن استدلالهایشان
آگاهند، منتهی نوعی تسویه حساب سیاسی را در پیش گرفتهاند. رضاخان از مجلس با عنوان «طویله» یاد میکرد و اگر نمایندهای جرئت میکرد
اندکی مخالفت کند، فوراً پیغام میداد
یا خفهاش کنید یا در آن طویله را میبندم و این تازه مجلسی بود که اکثریت قریب به
اتفاق نمایندگانش را خودش به آنجا فرستاده بود.
حاکمیت پهلویها
ثمرهای جز خفقانی سیاه و عمیق به دنبال نداشت. مرحوم
آخوند خراسانی در توصیف اوضاع بعد از مشروطه گفت: «استبدادی اشنع از استبداد
سابق». من نمیدانم اگر استبداد رضاخانی را میدید چه میگفت!
استبداد دوره قاجار دستکم به دین
مردم کار نداشت، اما رضاخان آمد که ریشه دین را از جا بکند و ستیز با دین و شعائر
دینی تبدیل به سیاست رسمی حکومت شد. مردم تا سالها نتوانستند مناسک دینی خود را به صورت جمعی اجرا کنند و
یا برای سیدالشهدا(ع) به عزاداری بپردازند. ضدیت خشونتبار با حجاب حقیقتاً در تاریخ ایران بیسابقه است. در حوزه سیاسی هم دستگیریها و قتلهای
سیاسی از شمار بیرون بود. ارباب مطبوعات در هیچ دورهای به اندازه دوره رضاخان مورد ضرب و شتم اوباش مزدور رژیم
و تحت تعقیب قرار نگرفتند. حتی گاهی رضاخان مثل مورد مدیر نشریه ستاره امروز شخصاً
وارد عمل میشود و او را کتک میزند! در قضیه جمهوریخواهی
رضاخان به عنوان رئیسالوزرای
مملکت شخصاً به میدان آمد و با مردم به کتککاری
و بزن بزن پرداخت. رضاخان عشایر را قتلعام
کرد و نخبگان را از دم تیغ گذراند. فاجعه مسجد گوهرشاد را هم که کم و بیش همه میدانند. او حتی به کسانی مثل تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز و امثال آنها هم که کلی به او خدمت
کردند رحم نکرد و آنها را به فجیعترین
شکل ممکن کشت و این غیر از آن 24 هزار نفری است که از زیر دست امثال آیرم و سرپاس
مختاری زنده بیرون نیامدند.
در زمینه اقتصادی هم که زمین مرغوبی نبود که از چنگ صاحبش
بیرون نکشد. مردم ایران هیچ حق مالکیتی بر زمینهای خود نداشتند و ملاکین بزرگی که در برابر رضاخان مقاومت
میکردند، فرزندان و خانوادهشان را از دست میدادند.
امیر مؤید سوادکوهی از ملاکین بزرگ شمال در این قضیه دو فرزندش را از دست داد و
رضاخان زمینهایش را غصب کرد. زمینهای مهدی بوشهری از خوانین بوشهر که بعدها با اشرف ازدواج
کرد و زمینهای فرمانفرما و دیگران هم به همین ترتیب غصب شد.
تازه وقتی زمینها غصب میشدند،
مالکین مجبور بودند در همان زمین بیگاری هم بکنند. رضاخان همه کارخانههای فعال را به نام خود زد و عایدات آنها را به
حسابهای بانکی خود واریز میکرد. در آن دوران فقط در یکی از حسابهای او 20 میلیون تومان وجود داشت که رقم عجیبی بود. غیر از
اینها دست به بخشش رضاخان هم در برابر خارجیها خیلی خوب بود، از جمله در قضیه اروندرود، بخشی از منطقه
را به عراقیها، آرارات کوچک را به ترکیه، هیرمند را به
افغانستان داد و چنان کشورمان را گرفتار کرد که هنوز هم مصیبت آب هیرمند را
نتوانستهایم حل کنیم.
در مسائل فرهنگی هم که تکلیف معلوم است. رواج بیحجابی، بیبندوباری،
مصرفزدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی
و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطنپرستانه رضاخان بوده است! تکلیف آزادیهای سیاسی و مدنی هم که کاملاً روشن است.
جالب اینجاست که وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در
یکی از نامههایی که از جزیره موریس برای خانوادهاش فرستاده بود، چنین نوشت: «من ماندهام اینها چرا مرا برکنار کردند.
اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»! وقتی هم محمدرضا به آلمان اعلام جنگ و
به متفقین اعلام همکاری میکند،
برایش مینویسد کار خوبی کردی، جالب اینجاست هنوز عدهای میخواهند
این شبهه را القا کنند که رضاخان طرفدار آلمان و ضد انگلیس بوده است! دخترهای
رضاخان هم که دائماً بر سر خرید الماس و یاقوت با هم جنگ و دعوا دارند و به پدرشان
شکایت میکنند. رضاخان بخشی از ثروتش را توانست با خودش
ببرد، بخشی را به محمدرضا داد و بخش دیگر را هم دزدان بینالمللی بردند. خودش هم قبل از این که از ایران خارج شود،
دچار جنون شد و از دست دادن خدم و حشم کاخ سعدآباد و به قول خودش سر و کله زدن با
کاکاسیاههای جزیره موریس مشاعرش را مختل کرد. دائماً هم
میگفت: «من به این ملت این همه خدمت کردم و آنها با
ناسپاسی جوابم را دادند».
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
سوتیترها:
1.
در نقد پهلویها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمدهاند،
اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار بهویژه نسل جوان قرار نگرفتهاند. این آثار
توسط جریان مخالف پهلویها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل
سلطنتطلبها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده
میشود، به نشر کتب، مقالهها و ساخت فیلمهای مستند فراوان پرداختهاند.
2.
آیا این تاریخنگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین
واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که میگویند رضاخان قرارداد 1919 را لغو کرد، آیا از خود
نمیپرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا میشود، لغو صوری آن چه دردی میتواند از مردم
و مملکت دوا کند؟
3.
وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامههایی که
از جزیره موریس برای خانوادهاش فرستاده بود، چنین نوشت: «من ماندهام اینها چرا مرا
برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»!
4.
در مسائل فرهنگی، رواج بیحجابی، بیبندوباری، مصرفزدگی، فرهنگ
غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات
وطنپرستانه رضاخان بوده است!
طلوع تابناک قیامی جاویدان
طلوع تابناک
قیامی جاویدان
غلامرضا گلیزواره
ماه در
محاق
امام
خمینی با صدور بیانیههای شدیداللحن و صریح، ایراد سخنرانیهای مهم، موضعگیریهای
بجا و هوشمندانه، ماهیت دستگاه ستم و نقشههای امریکا و غاصبان قدس را برای نابودی
اسلام و ایجاد سلطه بر سرزمینهای اسلامی از جمله ایران افشا کرد. صلابت آن رهبر فرزانه که با اقتداری
معنوی توأم گردیده بود باعث گردید که مسلمانان ایران و حتی مردمان دیگر سرزمینهای
اسلامی ایشان را به عنوان بیدارگری بزرگ، عالمی شجاع و رهبر بزرگ قیامی دینی علیه
استکبار و استبداد بپذیرند.
از این رو، امریکا و اعوان و انصارش درصدد
برآمدند نا امام خمینی را که مانعی بزرگ بر سر راه مطامع و مقاصد شوم آنان بود به
نحوی از صحنههای سیاسی اجتماعی حذف کنند. آنان تصمیم گرفتند این نقشه را به بهانه
سخنرانی بسیار مهم امام در مدرسه فیضیه عملی سازند. از سوی دیگر تظاهرات وسیع روز
عاشورا در تهران، برای رژیم استبدادی وضع وخیمی را به وجود آورد و لذا رژیم تصمیم
گرفت قبل از آنکه اوضاع از کنترلاش بیرون برود، وارد عمل شود.
بدین
منظور در ساعت ۴ صبح ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۲ محرم ۱۳۸۳ کامیونهایی از سربازان و
مأموران امنیتی مأموریت یافتند از تهران به قم بروند و امام خمینی را دستگیر کنند
و دهها کوماندو و سرباز گارد به سوی منزل امام حرکت و محل اقامت ایشان را محاصره
کردند، به دور از چشم ارادتمندان امام و بدون سر و صدا از دیوار خانه امام بالا
رفتند، وارد منزل شدند و ایشان را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. فریاد فرزند
ارشد امام، حاجآقا مصطفی اهالی را متوجه ساخت و آنان را از منازل خود بیرون آورد،
ولی اتومبیل حامل امام دیگر از قم دور شده بود.
روز 15
خرداد بود و ماشین حامل رهبر قیام قبل از طلوع آفتاب به تهران رسید و مستقیم به
باشگاه افسران رفت. امام را در باشگاه نگه داشتند و هنگام غروب به پادگان قصر در
سه راه زندان منتقل کردند. پس از ۱۹ روز هم امام را به سلولی در پادگان عشرتآباد
بردند. همزمان با دستگیری امام خمینی، آیتالله قمی در مشهد و آیتالله محلاتی در
شیراز دستگیر و به زندان تهران انتقال داده شدند، زیرا این دو عالم مبارز نقشی
اساسی را در پیشبرد نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی ایفا کردند.(۱)
بازتاب
بازداشت رهبر قیام در قم
خبر
دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین
قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی
حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند. مأمورین پلیس کوشیدند با اخطار و استفاده
از بلندگو مردم را متفرق کنند و چون با عصیان و اعتراض عمومی مواجه شدند، محل
مأموریت را ترک کردند و اجتماع بزرگ و
باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت
در
صحن مطهر به وجود آمد.
جمعیت
عصبانی بعد از گوش دادن به اعلامیهای که خوانده شد از صحن بیرون آمد و به راهپیمایی
پرداخت. هنوز تظاهرکنندگان حدود دویست متر از حرم فاصله نگرفته بودند که با رگبار
مسلسل مواجه شدند. مردم خشمگین با سنگ، تکههای آهن و چوب سرسختانه در مقابل تانک
و مسلسل ایستادگی کردند و حتی موفق شدند به یک کامیون نظامی را که تلاش میکرد
میان جمعیت برود و عدهای را زیر چرخهای خود له کند، حمله قرار کنند و با آتش زدن
کامیون ارتشی و فرار راننده تانک به پیشروی خود ادامه دهند. این موفقیت بر مقاومت
مردم افزود. در این هنگام هواپیماهای نظامی وارد آسمان قم شدند و سعی کردند با
شکستن دیوار صوتی در میان اقشار گوناگون هراس و وحشت به وجود آوردند.
در
چهارراه شاه قم (سه راه غفاری) عدهای از تظاهرکنندگان که در شعارهایشان آزادی امام
را میخواستند در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفتند و مأموران از چند جهت آنان را
به رگبار بستند. عدهای از مردم ناچار به کوچه بنبست نمازی پناه بردند، ولی در
آنجا نیز مورد حمله تیربارهای دژخیمان قرار گرفتند و بدینگونه مبارزات و تظاهرات
اهالی قم که از ساعت 7 صبح ۱۵ خرداد آغاز شده بود، با به جا گذاشتن صدها شهید و
زخمی در ساعت ۵ بعد از ظهر سرکوب گردید و شهر به صورت یک ماتمکده درآمد.(۲)
تظاهرات
در تهران و شهرهای دیگر
در
تهران تظاهرات از میدان بارفروشها شروع شد و در بازار و میدان ارک به اوج خود
رسید. جمعی برای دراختیار گرفتن رادیو، یورش بردند، ولی با آتش سلاحهای گرم
سربازان و افراد پلیس به عقب رانده شدند. گروه دیگری به چند پاسگاه پلیس حمله
کردند و تعدادی اتوبوس، کامیون دولتی و باجه تلفن به آتش کشیده شد. مقارن ساعت ۱۰
صبح اغلب مغازههای تهران تعطیل شدند.
عده
زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران، کلاسهای درس خود را تعطیل کردند و عدهای از
آنان به خیابانها آمدند و با شعار حمایت از امام خمینی و اعتراض به بازداشت امام
به صف تظاهرکنندگان پیوستند.
هزاران
تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفنپوش
بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام بهخصوص امام خمینی به سوی تهران
حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.
در تهران
نبرد بین مردم و نیروهای نظامی تا ساعت 3 بعد از ظهر ۱۵ خرداد ادامه داشت. بعد از
آن در حالی که بیمارستانها مملو از مجروحان و مصدومان بودند، آرامش نسبی بر شهر
حکمفرما گردید و تظاهرکنندگان پراکنده شدند. از تعداد شهدا آمار دقیقی به دست نیامد.(۳)
با انتشار
خبر دستگیری امام و عدهای از علما و انعکاس قیام اهالی قم و تهران، در ظهر روز 15
خرداد در اوضاع اجتماعی و سیاسی شهر شیراز هم تحولاتی به وجود آمد و گروههایی از
مردم، از چندین محل به سوی مرکز شهر و مسجد وکیل حرکت کردند. تظاهرات و درگیری با
قوای انتظامی در آخرین ساعات این روز آغاز گردید و تا ظهر روز بعد ادامه یافت و طی
آن افرادی شهید و مجروح و عدهای دستگیر و روانه زندان شدند.
طی
مقابله مردم با مأموران شهربانی تعدادی مشروبفروشی و محل کسب بهائیان، آتش زده
شد. ساواک برای رهایی از این وضع، آیات عظام: دستغیب، محلاتی، میرزا هاشم دستغیب،
شیخ مجدالدین مصباحی و جلالالدین آیتاللهزاده را دستگیر و برای جلوگیری از شعلهورتر
شدن آتش قیام در روز 16 خرداد در شیراز حکومت نظامی اعلام کرد، اما مردم برخلاف آن
در برابر قوای امنیتی مقاومت کردند.(۴)
در
کاشان اقشاری از مردم علاوه بر شرکت در تظاهرات و پایداری در مقابل نیروهای
انتظامی، چند خانه و مغازه پیروان بهائیت را آتش زدند. در جریان مبارزات اهالی
کاشان طی روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد عدهای کشته و مجروح و تعدادی دستگیر شدند.
آزادی
امام خمینی
سرانجام
بر اثر پیگیری علما، مقاومت مردم و حمایت امت مسلمان از امام و نفوذ رهبری در میان
ملل مسلمان جهان، امام خمینی از حبس آزاد شدند و در ۱۷ فروردین ۱۳۴۳ ش به قم
بازگشتند و بدینگونه رژیم استبدادی در برابرحرکت خودجوش مردم که ریشه در دیانت و
ارادت آنان به علما داشت، تسلیم گردید. اهالی قم بهمحض اینکه از این ماجرا مطلع
شدند، با شور و شکوهی کم نظیر از امام استقبال کردند و در شهر و مراکز حوزه علمیه
به مناسبت آزادی امام جشنهای باشکوهی برگزار شدند. حضور امام، شهر را در غرق در
چراغانی و جشن و سرور کرد و مردم از سراسر کشور برای دیدار با زعیم عالیقدر شیعه
به قم آمدند. فردای آن روز هم در مدرسه فیضیه بدین مناسبت جشن مفصلی بر پا شد.(۵)
پس از
آزادی امام، روزنامه اطلاعات ۱۸ فروردین ۱۳۴۳،
مقالهای مبنی بر رفع سوءتفاهم و همگامی علما و روحانیت با مردم در اجرای
برنامه انقلاب شاه و ملت مردم انتشار داد. در ۲۱ فروردین امام در میان جمع کثیری
از افرادی که به دیدارشان آمده بودند، طی نطقی به کذب بودن مطالب مقاله مذکور
اشاره فرمودند:
«… در
روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس نوشتهاند با روحانیت تفاهم شده و
روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقند. کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب
مربوط به روحانیت و مردم نیست. به همه برسانید که روحانیت با این انقلاب موافق
نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم. همه چیز را از ما گرفتهاند. تلویزیون که در
درست آن نانجیب است. رادیو هم که در دست خودشان است. اگر روزنامه اطلاعات جبران
نکند با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد
کرد».(۶)
شایان
ذکر است که شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه خود، تمام تقصیرات را به
گردن اسدالله علم انداخت تا از این رهگذر راه گریزی داشته باشد، لذا در ۱۷ اسفند
۱۳۴۲، علم بعد از اجرای نقشه خود کنار رفت و حسنعلی منصور جای او را گرفت.
موضعگیری
شاه و منصور در برابر امام که بعد از ۱۵ خرداد ایشان را تحت نظر داشتند، آشتیجویانه
و فریبکارانه بود، لذا هنوز چندی از تشکیل کابینه منصور نگذشته بود که دکتر جواد
صدر، وزیر وقت کشور، در قیطریه با امام ملاقات کرد و منصور هم در ۱۶ فروردین ۱۳۴۲
طی نطقی گفت:
«اینجانب
مأموریت دارم مراحم و عطوفت شاهنشاه را به مقامات روحانی ابلاغ نمایم».
نخستوزیر
جدید با این موضعگیری میخواست روحانیت را از مبارزه باز دارد و علما را متوجه
این امر سازد که دخالت در سیاست کار آنان نیست و لذا تمام کوشش خود را صرف جلب
رضایت امام ساخت، اما امام کسی نبود که با دستگاه ستم و استبداد و تشکیلاتی که
علیه دیانت مردم عمل میکرد، سازش کند.
امام،
شهید محلاتی را که با دکتر صدر همشهری بود خواستند و به ایشان فرمودند شما به
تهران بروید و به او بگویید اگر مطالب روزنامه را تکذیب نکند، هر چه دید از چشم
خود دیده است. شهید محلاتی به تهران رفت و در محل وزارت کشور با دکتر صدر ملاقات
و پیام امام را به او منتقل کرد. صدر گفت: «دین از سیاست جداست. در شأن روحانیت
نیست که در امور سیاسی دخالت کند.» او حاضر نشد موضوع کذب روزنامه اطلاعات در مورد
سازش روحانیت با رژیم را تکذیب کند، اما بعد از مدتی به قم آمد و با امام ملاقات
کرد. رهبر قیام نظرات خود را به او گفتند. سپس در نطقی فرمودند هیچ کس حق سازش
ندارد و مبارزه دوباره آغاز شد.(۷)
ماهیت
قیام
قیام ۱۵
خرداد ۱۳۴۲، طلیعه دوران جدیدی از مبارزات در تاریخ سیاسی ایران به رهبری امام
خمینی است که گسترش مقاومت علیه شاه و استکبار جهانی به رهبری امریکا و رژیم
اشغالگر قدس را برانگیخت. عوامل دولت استبداد تصور میکردند با ایجاد رعب و هراس در
میان مردم از طریق کشتارجمعی، دستگیریهای وسیع، حکومت نظامی و از میدان بیرون
بردن شخصیتهای مبارز خواهند توانست نهضت امام را متوقف سازند و حاکمیت خودشان را
تثبیت کنند.
برخی
تحلیل کردهاند که خیزش مزبور در ظرف یک روز سرکوب گردید، اما قیام 15 خرداد در
واقع حصاری را که شاه برای مصونیت خود ایجاد کرده بود درهم شکست، اگرچه ملت بهای
گزافی هم داد. اگرچه علما طلایهدار این قیام بودند، اما این حرکت تمام طیفها و
اقشار از جمله بازاریان، کسبه، کارگران، کشاورزان، دانشآموزان و دانشجویان را که
در آن حضوری فعال و اثرگذار داشتند در بر گرفت. عامل اتحاد و انسجام مردم متدین،
گرایشهای مذهبی و پیوند با علما و اتفاق همه آنها برای محو عوامل فساد، تباهی و
اسارت بود.
امام
خمینی در پرتو درایت، فراست، شجاعت و صلابتی که از طریق ایمان، تزکیه و تقوا به
دست آورده بودند، خالصانه و صادقانه رهبری این حرکت خودجوش را عهدهدار گردیدند.
سخنرانیهای افشاگرانه، پیامهای بیدارگرانه و تذکرات هشداردهنده ایشان، حمایتهای
بیدریغ روحانیون و طلاب مبارز را برانگیخت و سپس قشرهای گوناگون را به حرکت
درآورد و علیه ستم و تجاوز بسیج کرد.
جنبش ۱۵
خرداد بهخوبی این حقیقت مسلم و محتوم را به اثبات رساند که برای نبرد با رژیم
مسلح به انواع سلاحها و امکانات پیشرفته، میتوان با استقلال کامل و بدون وابستگی
به احزاب و جمعیتهای سیاسی و ملی و بدون پشتیبانی کشورهای خارجی پیش رفت، تنها به
خداوند اتکال کرد و از حماسههای مقدسی چون قیام عاشورا الهام گرفت.
در آن
موقع رژیم شوروی سابق با دولت شاهنشاهی ایران سازش کرده بود و لذا رژیم شاه
مبارزین مذهبی را مرتجع مینامید. هواداران سیاست شوروی هم این شعار را تکرار میکردند
و لذا در صف مخالفان نیروهای متدین قرار گرفته بودند. حامیان غربی نظام استبدادی
هم که شاه نماینده مجری برنامههای آنان بود مستقیماً زیر ضربات قیام پانزده خرداد
قرار گرفتند، بنابراین قیام 15 خرداد با عزتی که معنویت مذهبی به آن اعطا کرده
بود، مستقل و بدون گرایشهای شرقی و غربی شکل گرفت. مقام معظم رهبری حضرت آیتالله
خامنهای فرمودهاند:
«برای
آنهایی که احساس میکردند سازماندهی و تعلیمات عمیق اسلامی لازم است، قیام ۱۵
خرداد یک مبدأ بود. این حرکت، آدمهای اهل مبارزه و عناصر مخلص را متوجه یک سری
مسایل جدید کرد.»(۸)
این
حرکت بدان جهت سرکوب گردید و رنگ خون به خود گرفت که طی آن علما و مردم از حق دفاع
میکردند. امام خمینی«ره» فرمودهاند:
«زنها و
اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنان را به مسلسل بستند؟ علما و خطبای مذهبی
چه جرمی داشتند؟ گناه آنان دفاع از حق و دفاع از قرآن بود. [علما] به جرم نصایح مشفقانه
و صلاحاندیشی اهانت شد، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند و مبتلا به مصایب شدند.(۹)
این
قیام از حماسههای نینوا و کربلا الهام گرفته بود. امام در این باره فرمودهاند:
«اگر
عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و
سازماندهی واقع میشد.(۱۰)
لطف
الهی در این قیام کاملاً مشهود بود و بیانات امام مؤید این ادعاست:
«ملت
عظیم ایران لازم است شکر نعمتهای الهی را در سالروز [قیام] ۱۵ خرداد به جان و دل
به جای آورد و تمام آنچه را که گذشته است و میگذرد، از عنایات خاصه خداوند متعال
بداند که هر چه هست از اوست و به سوی اوست.»(۱۱)
حتی
نویسندگان اروپایی و امریکایی به جنبههای مذهبی و خودجوش قیام ۱۵ خرداد به رهبری یک
شخصیت عالیرتبه روحانی اشاره کردهاند. نیکی آرکدی استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا
در لسآنجلس نوشته است:
«وقتی
خبر دستگیری امام خمینی در تهران انتشار یافت، مراسم عزاداری امام حسین«ع» به
تظاهرات علیه رژیم تبدیل گردید. روز بعد دامنه این تظاهرات به دانشگاه و شهرهای
شیراز، کاشان و مشهد کشیده شد و علیرغم صفآرایی سنگین نیروهای نظامی، تظاهرات
ادامه یافت. در این خیزشها از مردم دعوت شده بود علیه رژیم دست به نبردی مقدس
بزنند.
بعد از
گذشت چند روز تظاهرات سرکوب گردید. جبهه ملی انتظار چنین تظاهرات و قیامی را نداشت
و قبلاً با دستاندرکاران آن هیچگونه هماهنگیای نکرده بود. حرکت مذهبی مزبور بعد
از خرداد ۱۳۴۲، علیرغم سرکوبها، همچنان ادامه یافت».(۱۲)
پروفسور
حامد الگار یادآور شده است:
«حبس
کوتاهمدت امام خمینی نه تنها ایشان را مرعوب نکرد، بلکه سبب گردید بر شدت و کثرت
حملاتشان به حکومت طاغوتی بیفزایند تا آنجا که مبارزات گستردهای در سراسر کشور
توسط علما به منظور تنویر افکارعمومی شکل یافت. پیرو دستگیری و روشنگریهای امام
خمینی در بارة ضدیت رژیم پهلوی علیه اسلام در پانزده خرداد ۱۳۴۲، شهرهای بسیاری از
ایران شاهد قیام گستردهای بودند که به طور وحشیانه و قهرآمیزی سرکوب گردید».(۱۳)
یرواند
آبراهامیان اذعان میدارد:
«شاه
برای قانونی کردن انقلاب سفید رفراندومی سراسری برگزار کرد که به گفته عوامل
حکومتی در ۶ بهمن ۱۳۴۱ منشور شش مادهای با ۹/۹۹ درصد آراء تأیید شد، اما بیهودگی
این نتایج در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در ایام محرم که روحانیان، کسبه، کارمندان، معلمان،
دانشجویان و کارگران در اعتراض به شاه به خیابانها ریختند، اشکار شد. این اعتراض
از شخصیت جدیدی در میان مخالفان یعنی آیتالله امام خمینی سرچشمه میگرفت».(۱۴)
ثمرات و
برکات قیام 15 خرداد
۱ـ
پانزدهم خرداد صبح صادقی بود برای انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی فرمودهاند:
«سالروز
خرداد ۱۳۴۲ خمیرمایه نهضت مبارک ملت بزرگ ایران و روز بذر انقلاب اسلامی ماست»(۱۵)،
«پانزده خرداد طلیعه نهضت اسلامی این ملت شجاع و غیور است.»(۱۶)
۲ـ قرار
گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری نیروهای مردمی متدین و نیز تثبیت مرجعیت و رهبری
امام با تأیید مراجع عظام، علما و حمایت اقشار گوناگون.
۳ـ
بیداری مردم و هوشیاری آنان برای پی بردن به فساد و ستم نظام طاغوتی و تصمیم برای
مبارزه با تشکیلات طاغوت. امام خمینی در این زمینه میفرمایند:
«نهضت
دوازدهم محرم (۱۵ خرداد) چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد، بیدار و
فداکار تحویل جامعه داد و آنان با تحرک و فداکاری خود، روزگار را بر ستمگران و
خائنان سیاه نمودند. ملت بزرگ را چنان هوشیار، متحرک و پیوسته کرد که خواب را از
چشم بیگانگان ربود.(۱۷)
۴ـ
آشکار گردیدن قدرت مذهب در بسیج گسترده مردمی و مقاومت در مقابل حرکتهای ضداسلامی
استبداد داخلی و استکبار جهانی.
۵ـ
فراهم آمدن مقدمات زوال تشکیلات شاهنشاهی به مثابه زوال بنیامیه و بنیعباس. امام
خمینی متذکر گردیدند:
«آن روز
(عاشورا) یزیدیان با دست جنایتکاران، گور خود را کندند و تا ابد هلاکت رژیم ستمگر
جنایتکار خویش را به ثبت رسانیدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پهلویان گور خود را کندند و
سقوط و ننگ ابدی را برای خویش برجای گذاشتند.(۱۸)
۶ـ
اتحاد، انسجام و همبستگی اقشار گوناگون، مبارزات عمیق و حسابشده امام خمینی در
این حرکت ضمن آنکه شعور سیاسی و درک سیاست اسلامی مردم را ارتقا داد، سکوت چندین
ساله طبقات گوناگون را به فریاد و حرکتشان را از قعود به قیام مبدل ساخت، آنان را
برای درهم کوبیدن جبهه باطل، متحد و منسجم ساخت و همگی در زیر خیمه الهیای که
امام خمینی (روح خدا) برافراشته بود گرد آمدند که: «متحد جانهای شیران خداست»(19).
پینوشتها
۱ـ زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن
رجبی، ج اول، ص ۱۹۲؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، ص
۴۵۸، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۸۳ـ۲۸۲.
۲ـ باران بیداری، ص ۲۷۴؛ تاریخ قیام ۱۵
خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۱۹ـ۱۶، خاطرات آیتالله خلخالی، ج اول، صص ۱۱۱ـ۱۱۰.
۳ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص
۵۱۴ـ۵۱۰، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۲۹ـ۱۸، روایت خرداد (قیام مردم
شهرستان ورامین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) سیدرضا حسینزاده، صص ۵۱ـ۴۸.
۴ـ باران بیداری، صص ۲۷۹ـ۲۷۸، خاطرات ۱۵
خرداد شیراز، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.
۵ـ روزنامه اطلاعات، ۱۸ فروردین ۱۳۴۳؛
تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، صص ۲۹۰ـ۲۸۹، سیاحت خورشید از نگارنده، صص ۹۹ـ۹۸؛
پابهپای آفتاب، ج ۶، صص ۳۲ـ۳۱.
۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، صص ۶۵۸ـ۶۵۶.
۷ـ سیاحت خورشید، ص ۹۹، پابهپای آفتاب، ج
۶، ص ۳۲، روزنامه اطلاعات، ۱۶ فروردین ۱۳۴۳.
۸ـ یاد ایام، ج اول، صص ۱۱۳ـ۱۱۲.
۹ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۳۳۵.
۱۰ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۰.
۱۱ـ
۱۲ـ ریشههای انقلاب ایران، نیکی آرکدی،
ترجمه عبدالرحیم گواهی، صص ۲۴۱ـ۲۴۰.
۱۳ـ انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار،
ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، ص ۶۹.
۱۴ـ ایران بین دو انقلاب، یرواند
آبراهامیان، ترجمه فیروزمند و دیگران، صص ۳۸۸ـ۳۸۷.
۱۵ـ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۹۰.
۱۶ـ همان، ج ۸، ص ۵۰.
۱۷ـ همان، ج ۳، صص ۳۱۵ـ۳۱۴.
۱۸ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۴.
19. مولانا
سوتیترها:
1.
خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله
انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق
حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند و اجتماع بزرگ و باشکوهی
از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.
2.
هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق
اطراف تهران که کثیری از آنان کفنپوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام
بهخصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی
از آنها کشته یا مجروح شدند.
پاسخ امام حسین«عليهالسلام» به شبهات
پاسخ امام حسین«عليهالسلام» به
شبهات
حجتالاسلام سيد جواد
حسيني
امام حسین«ع» از امامان هدایتگرى است كه
لحظهاى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش
على«ع» و برادرش امام حسن«ع» و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام
و تمام انجام داده است.
هدایتهاى
حضرت گاه از طریق سخنرانى و خطبهها بود و بعضى اوقات از طریق ملاقاتها و نامهها
و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسشها و شبهات.
پرسشهایى
كه از آن حضرت شده و پاسخهایى كه از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف
وگوناگوناند. در بعضى از موارد، پرسشها و شبهات اعتقادى است و زمانى سئوالهاى
تفسیرى و قرآنى و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى و گاهى پرسشهاى شخصى و موردى.
آنچه
پیش رو دارید جمعآورى اهمّ پرسشها و پاسخهایى است كه از آن حضرت به یادگار
ماندهاند.
شبهات
اعتقادى
الف) قضا
و قدر
حسن بن
ابیالحسن بصرى(1) نامهاى به امام حسین«ع»نوشت و در آن از قضا و قدر
الهى پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَكَ فِى الْقَدْرِ
مِمَّا اُفْضِىَ اِلَینا اَهْلُ الْبَیتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ
بِالْقَدْرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ كَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِىَّ عَلَى
اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى عَلَى اللَّهِ اِفْتِراءً عَظِیماً؛ آنچه
را که از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت«ع» رسیده است براى تو شرح مىدهم، از آن پیروى
كن! بهراستى كسى كه به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، كافر شده است و كسى كه
گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه كند]، افترایى بزرگ به خداوند
بسته است.»
و در
ادامه چنین بیان داشتند: «اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالی لایطاعُ بِاِكْراهٍ
وَلا یعْصى بِغَلَبَةٍ وَلا یهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِكْمَةِ لكِنَّهُ
الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَیهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ
اِئتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یكُنْ لَهُمْ صادّاً عَنْها مُبْطِناً وَاِنْ
ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیةِ فَشاءَ اَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ فَیحُولَ بَینَهُمْ
وَبَینَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُمْ
عَلَیها قَسْراً وَلا كَلَّفَهُمْ جَبْراً، بَلْ بِتَمْكِینِهِ اِیاهُمْ بَعْدَ
اِعذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَكَّنَهُمْ
وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِیلَ اِلى اَخْذِ ما اِلَیهِ دَعاهُمْ وَتَرْكِ ما عَنْهُ
نَهاهُم» خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمىشود و به جبر هم معصیت نمىشود و
بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى] طبق حكمت به حال خود رها نكرده است؛ بلكه
خداوند مالك آن چیزى است كه بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است كه بندگانش قدرت
دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانعشان نمىشود و اگر به دنبال
معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مىگذارد و بین آنها و گناه مانعى ایجاد
مىكند و اگر این كار را نكند، معنایش این نیست كه پس بندگانش را قهراً بر آن
مجبور و وادار ساخته است؛ بلكه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر
اعمال خویش مسلط كرده است.خدا برای بندگان خود راهى نهاده است كه بتوانند اوامر و
دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترك نمایند.
سپس
فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطیعینَ لِاَخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَىءٍ غَیرَ
آخِذِیهِ وَلِتَرْكِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَىءٍ غَیرَ تارِكِیهِ وَالْحَمْدُ
لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِیاءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ ینالُونَ
بِتِلْكَ الْقُوَّةِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ یجْعَلْ
لَهُ السَّبِیلَ [السَّبَبَ] حَمْداً مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى ذلِكَ اَذْهَبُ
وَبِهِ اَقُولُ وَاللَّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَیضاً عَلَیهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛(2)
خداوند به بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا كنند و از
آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را كه بندگانش را بر انجام اوامر خود
نیرومند و توانا كرد تا با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را بهجا آورند و
آنان را كه قدرت نداد، معذور دانست و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم
رهرو این راهم و اعتقادم این است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد
مخصوص اوست.»
امام
حسین«ع» در این جملات بهخوبى مسلك «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ
الْاَمْرَین» را بیان نمودهاند. ایشان هم اختیار انسان را بهخوبى ثابت كردهاند
و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننمودهاند.
ب) شناخت
خدا
برخى
از گروههاى اسلامى كه از معارف اهل بیت«ع» دور افتادهاند، بر اثر پیروى از قیاس
در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و… گشته، براى خدا دست و پا و
چشم و… قائل شده و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانستهاند. بهراستى تنها مذهبى كه
توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داده است، همانا مذهب شیعه
و آن هم به بركت وجود و حضور اهل بیت«ع» است. حدیث زیر نمونهاى از بركات و
افاضات الهى اهل بیت «ع» است.
نافع
بن ازرق سئوالاتى درباره خداشناسى از امام حسین«ع» پرسید. حضرت در جواب فرمودند:
«یا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِینَهُ عَلَى الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِى
الْاِرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً فِى الْاِعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ
السَّبِیلِ قائِلاً غَیرِ الْجَمِیلِ؛ اى نافع! آن كسی كه دینش را بر پایه قیاس
بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جاده مستقیم حق منحرف گردد. این
چنین فردى راه را گم مىكند [و در كجى و نادرستى گام مىنهد] و سخنان ناپسند
مىگوید.»
حضرت
ادامه مىدهند: «یابْنَ الْاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ
وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا یدْرَكَ بِالْحَواسِّ وَلا یقاسُ
بِالنَّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یوَحَّدُ
وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ
الْكَبِیرُ الْمُتَعالُ؛(3) اى پسر ازرق! معبودم را آنچنان توصیف
مىكنم كه خود كرده است و آن چنان معرفى مىكنم كه خود معرفى كرده است. با حواس
درك نمىشود و با مخلوقات مقایسه نمىگردد. او [به موجودات] نزدیك است؛ ولى نه
پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یكتا و بىهمتاست و تجزیهپذیر
نیست. او با نشانهها [ى آفرینش] شناخته مىشود و با [قوانین هستى و] علامات
توصیف مىشود. نیست معبودى جز او كه بزرگ و بلندمرتبه است.»
ج) اهل
بیت «ع»
1. خلقت انوار
اهل بیت «ع»
انوار وجودى
پیامبر اكرم «ص» و على و فاطمه و حسن و حسین «ع» پیش از آنكه پدیدهاى آفریده شود
وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار
مىنمودند.
حبیب بن
مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسین «ع» پرسید: «یا ابا عبداللّه! پیش از آفرینش آدم
شما چگونه بودید؟» حضرت فرمودند: «كُنَّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ
فَنُعَلِّمُ الْمَلائِكَةَ التَّسْبِیحَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّحْمِیدَ؛(4)
ما موجودات نورانى بودیم كه بر گرد عرش الهى دور مىزدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل
و تحمید را یاد مىدادیم.»
2. امداد
غیبی
جُعَید
همدانى از یاوران امام حسین «ع» بود كه همراه امام در كربلا به شهادت رسید. چون در
طول سفر دهها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: «جانم فداى تو یا ابا عبداللّه!
چگونه نسبت به افراد و آینده آنان اینگونه دقیق اظهار نظر مىفرمایید؟» فرمودند: «یا
جُعَیدُ نَحْكُمُ بِحُكْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُیینا عَنْ شَىءٍ تَلَقَّانا بِهِ
رَوْحُ الْقُدُسِ؛(5) اى جعید! ما به روش خاندان داود حكم مىكنیم و هر
گاه نسبت به مسئلهاى درمانده شویم، روحالقدس ما را كمك مىكند.»
3. صاحبالامر
شعیب بن
ابیحمزه نقل مىكند: روزى بر امام حسین «ع» وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم
پرسیدم: «آیا «صاحبالامر» شما هستید؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند شماست؟»
فرمودند: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند فرزند شماست؟» پاسخ داد: «نه.» گفتم: «پس صاحب الامر
كیست؟» فرمودند: «اَلَّذِى یمْلأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى فَتْرَهٍ
مِنَ الْاَئِمَّهِ تَأْتِى كَما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ «ص» بُعِثَ عَلى فَتْرَهٍ
مِنَ الرُّسُلِ؛(6) كسى است كه زمین را پر از عدل و داد مىكند، چنان كه
پر از ستم شده باشد. پس از آنكه دوران [طولانى] فاصلهاى از حضور امامان بگذرد، او
خواهد آمد، چنان كه رسول خدا «ص» پس از فاصلهاى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.»
عیسى خشّاب
مىگوید: «از حضرت اباعبداللّه الحسین «ع» سئوال كردم: آیا صاحبالامر شما هستید؟
حضرت پاسخ دادند: «لا وَلكِنْ صاحِبُ الْاَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ
بِاَبِیهِ الْمُكَنّى بِعَمِّهِ؛(7) نه، صاحبالامر آن مخفى شده و در نهان
است كه به خونخواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مىشود.»
4. قائم آل
محمد «ص»
حضرت در
جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مىكند و از ستمگران انتقام مىگیرد.» پرسیدند: «اى فرزند
رسول خدا! قائم شما كیست؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ
بْنِ عَلِىٍّ وَهُوَ الْحُجَّهٌ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ
بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى یغِیبُ
مُدَّهً طَوِیلَهً ثُمَّ یظْهَرُ وَیمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ
جَوْراً وَظُلْماً؛(8) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على«ع» است.
او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر،
فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. اوست كه مدتی طولانى از دیدهها پنهان مىشود؛
سپس آشكار شده، زمین را پر از عدل و داد مىكند؛ چنان كه پر از ستم و تجاوز شده است.»
پاسخ به
چنین پرسشهایى در این دوران ساده جلوه مىكند، اما در دوران اختناقى كه امام حسین
«ع» در آن به سر مىبردند و مردم، كسانى چون معاویه و یزید را امیرالمؤمنین مىخواندند
و در شام، تنها اقربا وخویشان پیامبر «ص» را معاویه و یزید مىدانستند، بسیار عمیق
و كارگشا بوده است.
5. دوران
ظهور مهدى «عج»
از امام
حسین «ع» پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدى «عج» نیكوكارى چگونه است؟ حضرت در جواب فرمودند:
«اَلْخَیرُ كُلُّهُ فِى ذَلِكَ الزَّمَان یقُومُ قَائِمُنَا وَیدْفَعُ ذَلِكَ كُلَّهُ؛(9)
همه خیرها در آن زمان است كه قائم ما قیام مىكند و همه این زشتیها را از میان برمىدارد.»
شبهات تفسیرى
در این بخش نیز حضرت پاسخهاى نغز و زیبایى دارند كه به نمونههایى اشاره
مىشود:
1. تفسیر صمد چیست؟
حضرت در جواب عدهاي كه از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمودند:
«اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى
سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْكُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ
ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛(10)
صمد آن موجودى است كه داراى خلأ نیست. صمد آن كسى است كه سیادت و بزرگیش به نهایت
رسیده است. صمد آن وجودى است كه نمىخورد و نمىنوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن
وجودى است كه خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است كه همواره بوده است و
نابود نمىشود.»
2. معنای وَ الشَّمْس وَ ضُحَیهَا
حارث بن عبداللّه اعور مىگوید خدمت حضرت ابا عبداللّه الحسین «ع» رسیدم
و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟
ایشان در جواب فرمودند: ».. یا حارِثُ ذلِكَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ «ص» قالَ
وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِكَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ
بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداً «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا
جَلّیها» قالَ ذلِكَ الْقائِمُ «ع» مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ «ص» یمْلَاُ الْاَرْضَ
عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِكَ بَنُو
اُمَیة؛(11)… اى حارث! مراد از شمس، محمّد رسول «ص» خداست. پرسیدم:
معناى قسم به ماه كه پس از خورشید مىآید چیست؟ فرمودند: «این ماه على بن ابیطالب«ع»
است كه پس از محمد «ص» مىآید. پرسیدم: «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معناست؟»
فرمودند: «این روز روشن حضرت قائم «عج» از خاندان محمد«ص» است كه زمین را پر از
عدل و داد خواهد كرد.»
توجه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن و
از مصادیق آیات است..
امام حسین «ع» فرمودند: «كتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها،
اشارهها، لطایف و حقایق. اما عبارات، پس براى عوام مردم است، اشارات و رموزات از
آن خواص است، لطایف آن براى اولیاست و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.»(12)
3. آیه مودّت
از حضرت اباعبداللّه «ع» در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ
أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»؛(13) «بگو از شما
پاداشى نمىخواهم، جز آنكه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواستند. حضرت در
جواب فرمودند: «وَاَنَّ الْقَرابَةَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها
وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ
اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ؛(14) خویشاوندى كه خداوند دستور
رعایت آن را داده و حق آن را بزرگ شمرده و خیر و بركات را در آن قرار داده، دوستى
و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر «ع» است كه رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب كرده
است.»
4. آیه 41 سوره حج
از موسى بن جعفر «ع»نقل شده كه از حضرت ابا عبداللّه الحسین «ع» از
معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوهَ وَ
ءَاتَوُا الزَّكَوهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»(15)
پرسیدند. حضرت فرمودند: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛(16) این آیه
درباره ما اهل بیت«ع» نازل شده است».
امام حسین «ع»فرمودند: «در قرآن خوض و مجادله نكنید و بدون علم و
آگاهى از آن سخن نگویید كه از جدّم رسول خدا «ص» شنیدم كه فرمودند كسى كه بدون علم
از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود.»
فلسفه
احكام
1. فلسفه
روزه
مسروق
نقل مىكند كه در روز عرفه خدمت امام حسن «ع» رفتم و ایشان را دیدم كه در جمع یاران
و دوستان نشستهاند و از غذاهاى موجود تناول مىفرمایند. كمى بعد برخاستم و خدمت
امام حسین «ع» رسیدم. دیدم كه روزهدار هستند. گفتم: «برادرتان امروز افطار مىكنند
و شما روزه دارید؟» حضرت فرمودند: «اِنَّ الْحَسَنَ كانَ اِماماً فَاَفْطَرَ لِئَلَّا
یتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّهً وَلِیتَاَسّى بِهِ النَّاسُ فَلَمَّا اَنْ قُبِضَ
كُنْتُ اَنَا الْاِمام فَارَدْتُ اَنْ لا یتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّهً فَیتَاَسَّى
النَّاسُ بِى؛(17) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا
مردم روزهدارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى كنند؛ پس هرگاه برادرم
از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مىكنم كه مردم
روزهدارى مرا سنّت نپندارند كه از من پیروى كنند [بلكه بدانند كه مستحب است،
خواستند روزه بگیرند و یا ترك كنند].»
2.
ازدواج فرزندان آدم
از
مسائلى كه جوانان، فراوان مىپرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. آنان مىخواهند
بدانند چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسین «ع» آمد و گفت: «آیا درست
است كه مىگویند فرزندان پسر و دختر آدم با یكدیگر ازدواج كردند؟» حضرت فرمودند:
«حاشا لِلَّهِ كانَ لِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَیثٌ وَعَبْدُ اللَّه، فَاَخْرَجَ
اللَّهُ لِشَیثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّةِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللَّهِ اِمْرَأَةً
مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِك؛(18) نه به خدا سوگند!
هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبداللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج
آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه»
زنى از جنس جنیان آماده ساخت [كه با آن دو ازدواج كردند] و فرزندان آن دو از این
طریق به دنیا آمدند.»
پرسشهای
سیاسى و تاریخى
در این
بخش حضرت پاسخهاى فراوانى دارند كه نمونههایى را منعكس مىكنیم:
1.
جواب جابر
جابربن
عبداللّه انصارى وقتى شنید كه امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینهاند، خدمت
ایشان رسید و گفت: «وقتى امكان مقابله با ستمكاران فراهم نباشد، شما هم مانند
برادرتان امام حسن «ع» با اینها صلح كنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق
بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِكَ بِاَمْرِ
اللَّهِ تَعالى وَ اَمْرِ رَسُولِهِ «ص» وَاِنِّى اَیضاً اَفْعَلُ بِاَمْرِ
اللَّهِ تَعالى وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر
او «ص» عمل كرد [و با آنها صلح كرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مىكنم
[و قیام مىكنم].»
یعنى
شرایط حاكم بر جامعه و زمان فرق مىكند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مىشود
اسلام را حفظ كرد.(19)
2. جواب
دندانشکن به فرماندار مكه
«عمرو
بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسین «ع» و اطلاع مردم از اینكه
حضرت دست به قیام مىزنند، به آن حضرت اعتراض كرد و گفت: «اى حسین! از خدا
نمىترسى كه وحدت امت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مىكنى؟» حضرت در پاسخ
فرمودند: «لِى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّآ أَعمَلُ وَ
أَنَا بَرِىءٌ مِّمَّا تَعمَلُونَ»؛(20) «عمل من به من اختصاص دارد و
عمل شما به شما. شما از آنچه من انجام مىدهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام
مىدهید بیزارم.»
3. انفاق
سیاسى
وقتى
مروان بن حكم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر(21) را بیرون كرد، او به امام
حسین «ع» پناه برد. حضرت چهارصد دینار به او بخشیدند و او را مورد محبت قرار دادند.
برخى به امام حسین «ع» اعتراض كردند كه فرزدق شاعر خوشنامى نیست، چرا به او كمك
كردید؟ امام فرمودند: «اِنَّ خَیرَ مالِكَ ما وَقَیتَ بِهِ عِرْضَكَ وَقَدْ اَصابَ
رَسُولُ اللَّهِ «ص» كَعْبَ بْنَ زُهَیرٍ وَقالَ فِى عَبَّاسِ بْنِ مَرْداسٍ
اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّى؛(22) بهترین اموال تو آن است كه با آن
آبروى خود را حفظ كنى. رسول خدا به كعب بن زهیر پاداش دادند و در مورد عباس بن
مرداس فرمودند: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.»
پینوشتها
1ـ وى
«حسن بن یسار» مادرش «خیره» كنیز «امّ سلمه» همسر رسول خدا «ص» است. او از
طرفداران مسلك «قدرى» بوده و در این زمینه مكاتباتى با امام حسن «ع» و امام حسین
«ع» داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادى مسلك معروف است.
حسن از
منحرفین و معترضین به امیرالمؤمنین «ع» بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون
بود. مانند كسى كه از دفن رفیقش برگشته و یا گمشدهاى دارد. خود مىگفت: «نفرین
مرد صالحى دامن مرا گرفته است.» حضرت لقب «سامرى امت» را به او داد. (ر.ك: توحید
صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 253؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 41، ص
302.)
2ـ
بحارالانوار، ج 5، ص 123، ح 71؛ فقه الرضا، ص 408، حدیث 118؛ تحفالعقول، ص 162؛
3ـ توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 79، ح
35؛ بحارالانوار، ج 4، ص 297، ح 24، ج 2، ص 302؛
4ـ
بحارالانوار، ج 60، ص 311؛ علل الشرایع، ج 1، ص 23، فرهنگ سخنان امام حسین «ع«، ص
148.
5ـ
بحارالانوار، ج 25، ص 57، ح 22؛ بصائر الدرجات، ص 452، ح 7.
6ـ عقد
الدرر، ابن عبدالعزیز مقدس شافعى (متوفاى 700 ه)، بىتا، ص 158؛ فرهنگ سخنان امام
حسین «ع»، ص 122.
7ـ بحارالانوار،
ج 51، ص 133، ح 6؛ كمالالدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 318؛ معجم احادیث المهدى، ج 3، ص
180، ح 702.
8ـ معجم
احادیث الامام المهدى «ع»، ج 3، ص 181، ح 704؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»، ص
126.
9ـ عقد
الدرر، ص 63؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»، ص128؛ غیبت نعمانى، ص 205، ح9.
10ـ
توحید صدوق، ص 90، ح 3؛ بحارالانوار، ج3، ص 223، ح 12؛ نورالثقلین حویزى، ج 5،
ص711، ح 68
11ـ
بحارالانوار، ج 24، ص 79، ح 20؛ تفسیر فرات كوفى، فرات بن كوفى (متوفاى 300 هجرى)،
ص 563، ح 721،
12ـ
ر.ك: بحارالانوار، ج 92، ص 20، ح 18؛ جامع الاخبار، ص 116.
13ـ
شورى، 23.
14ـ
بحارالانوار، ج 23، ص 251، ح 27.
15ـ
كسانى كه هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مىدارند و زكات مىدهند
و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.
16ـ
فرهنگ سخنان امام حسین «ع»، ص 211؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.
17ـ
علل الشرایع، ج 2، ص 386، ح 1؛ بحار الانوار، ج 97، ص 123، ح 3.
18ـ
مستدرك الوسائل، میرزا حسین نورى، ج14، ص 363، ح 16963؛ فرهنگ سخنان اهل بیت «ع»،
ص 87.
19ـ
فرهنگ سخنان امام حسین «ع»، ص 388.
20ـ
یونس، 41.
21ـ
همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق». غالب قصیدهها و اشعار او در مدح خلفاى
غاصب اموى بود.
22ـ
بحارالانوار، ج 44، ص 189؛ عوالم بحرانى ج 17، ص 62؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»،
ص 42.
سوتیتر:
1.
جابربن
عبداللّه انصارى وقتى شنید كه امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینهاند، خدمت ایشان
رسید و گفت: «وقتى امكان مقابله با ستمكاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام
حسن «ع» با اینها صلح كنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.»
حضرت پاسخ دادند: «اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل كرد [و
با آنها صلح كرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مىكنم [و قیام مىكنم].»
مذاکرات ایران و غرب، در اوج جنگ سرد
مذاکرات ایران و
غرب، در اوج جنگ سرد
سعدالله زارعی
تحلیلی
بر سخنان ۱۲ آبان رهبر معظم انقلاب اسلامی
مذاکرات
ایران و غرب، در اوج جنگ سرد
سخنان
۱۲ آبان ۹۲ رهبر معظم انقلاب پیرامون مسایل ایران و امریکا در طول یک هفته پس از
آن در کانون توجه محافل سیاسی خارجی و داخلی قرار گرفت. از آنجا که در این سخنان
تقریباً به همه ابعاد توجه شده بود، میتوان آن را منشور انقلاب اسلامی در ارتباط
با امریکا به حساب آورد. این قلم بنا ندارد آن سخنان بسیار مهم را بازخوانی یا
بازنویسی کند، چه این که اگرچه مرور چند باره آن مفید است، اما مهمتر از آن واکاوی
زمینهها و نتایج این سخنان است که این قلم، بضاعت اندک خود را مصروف آن میکند:
مسئله
ما با امریکا
مسئله
ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بینالمللی و منطقهای ـ و
اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و
لذا بدیهی است که بحث هستهای، فینفسه شکلدهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست،
کما اینکه پیش از دهه ۱۳۸۰ هم سطح منازعه ایران و امریکا بالا و بحرانی و حتی میتوان
گفت بالاتر بود، زیرا در مقطع کنونی امریکاییها از تهدید نظامی حرف میزنند، ولی
در دوره پیشین آن را عملیاتی کرده بودند.
بحث
هستهای از این جهت مهم است که اذعان به تبدیل شدن ایران به یک قدرت هستهای،
اعتراف به این واقعیت است که سیاستهای ۳۰ ساله «مهار ایران» شکست خورده است. از
سوی دیگر در ادبیات غرب این گزاره وجود دارد که: «یک کشور اتمی را نمیتوان تهدید
اتمی کرد». غرب به گمان این که ایران به سمت دستیابی به سلاح اتمی در حرکت و لذا
نوعی تهدید برای آنهاست، سعی میکند در راه هستهای شدن ایران مانع ایجاد کند. این
در حالی است که اصولاً ایران هستهای و غیرهستهای تهدیدپذیر نیست و دست یافتن به
سلاح هستهای هم، امکان تهدید شدن یک کشور را از بین نمیبرد، کما این که قدرت
امریکا رو به افول است و زرادخانههای اتمی آن قادر به ممانعت از این شرایط
نیستند.
مشکل
امریکا با ایران از طریق «توافق هستهای» هم حل نمیشود؛ یعنی اگر ایران حداکثر
امتیاز را هم بدهد و یا امریکا حداکثر مدارا را هم در مواجهه با برنامه هستهای
ایران بکند، مسایل ایران و امریکا کاهش پیدا نمیکنند.
بعضیها
برای اینکه درجه اهمیت و تأثیر «توافق ایران و امریکا» را بالا نشان بدهند، به
مذاکرات امریکا و چین در سال ۱۳۵۰ اشاره میکنند. روابط سیاسی امریکا و چین در
حدود ۲۵ سال ـ ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۱ میلادیـ قطع بود. دلیل عمده قطع رابطه دو کشور،
انقلاب کمونیستی چین، اقتصاد سوسیالیستی روستایی چین، اختلافات فرهنگی و یا
تهدیدآمیز بودن چین در مسایل امنیتی نبود، چه اینکه امریکا با اتحاد جماهیر شوروی
که محصول انقلابی کمونیستی بود و از اقتصاد سوسیالیستی پیروی میکرد و از جنبه
امنیتی هم برای امریکا تهدید به حساب میآمد، رابطه داشت و حال آنکه چین به هیچ
وجه برای امریکا یک تهدید امنیتی محسوب نمیشد.
قطع
رابطه امریکا با چین و تبلیغات ضدچینی امریکا تنها به این دلیل بود که چین در ذیل
بلوک شرق به رهبری شوروی قرار گرفته بود، کما این کهامریکاییها همین مشکل را با
کوبا و سایر دولتهای چپگرای امریکای لاتین و کره هم داشتند.
امریکاییها
در سال ۱۳۵۰، در جریان مذاکرات صلح ویتنام، باب گفتوگوی غیررسمی و محرمانهای را
با چینیها گشودند و چند ماه بعد در همین سال، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی دولت
نیکسون سفری رسمی به پکن داشت و روابط دو کشور در سطح عالی شروع شد و تا امروز هم
ادامه دارد، اما واقعیت این است که میان چین و ایران تفاوت بسیاری وجود دارد.
دلیل
آین که مسایل چین و امریکا با یک مذاکره حل شد این بود که چینیها هم نمیخواستند
ذیل قدرت روسیه تعریف شوند و مانند یکی از جمهوریهای تابعه اتحاد جماهیر شوروی
باشند و روابط چین و امریکا نماد خارج شدن چین از ذیل یک ابرقدرت دیگر به حساب میآمد
و ماهیتی استقلال گرایانه داشت.
از سوی
دیگر چین به هیچوجه در عرصه قدرت بینالملل، یک کشور مدعی به حساب نمیآمد و از این
رو پس از خروج چین از ذیل بلوک شرق، نظام جهانی سه قطبی نشد و دوقطبی باقی ماند و
چین در چهارچوب مناسبات جاری شرق و غرب عمل کرد. به عنوان مثال چینیها در طول
این ۴ دهه هیچگاه صاحب نفوذی قابلتوجه در روسیه، ژاپن، کره، مغولستان یا هر ملت
دیگری که در اطراف مرزهای چین زندگی میکنند نبوده و نتوانسته به روندی با محوریت
چین دست پیدا کنند.
رمز
قدرت چین هم در طول این دوران نفوذ منطقهای یا بینالمللی نبوده است، کما این که
چین در سیاست خارجی هیچگاه از یک سیاست مستقل پیروی نکرده، همیشه یک «قدرت
انضمامی»، یک روز ضمیمه شرق و یک روز ضمیمه غرب بوده است.
اما
ایران در همه این ابعاد نقطه مقابل چین به حساب میآید. انقلاب ایران برخلاف
انقلاب چین از همان ابتدا در ذیل یک قدرت دیگر تعریف نشد و شعار نه شرقی و نه غربی
از این موضوع حکایت میکرد، حال آن که در مقاطعی ایران درگیر مشکلات فراگیر و
پیچیدهای بود. از این رو مسئله ایران و امریکا این نیست که ایران به یکی از قدرتهای
رقیب امریکا پیوسته است.
از سوی
دیگر رمز قدرت چین در دورهای که امریکاییها به مذاکره پنهانی و آشکار با آن روی
آوردند، عمدتاً «داخلی» بود. چینیها دارای بزرگترین جمعیت و بزرگترین ظرفیت و
آمادگیهای اقتصادی بودند و خود بهتنهایی بخش اعظم جمعیت و جغرافیای آسیا را
تشکیل میدادند، در حالی که رمز قدرت ایران در دورانی که امریکاییها مذاکره با
ایران را طلب میکنند، عمدتاً «منطقهای» است. ایران در منطقه خود دارای نفوذ
گسترده و عملیاتی است.
ایران
در کل جهان اسلام دارای نفوذ جدی است و مهمترین واحد شکلدهنده به افکار نزدیک به
۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب میآید. ایران در کشورهای پیرامون خود شامل هند،
پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، روسیه، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان،
ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، الجزایر، سودان، سومالی، بحرین، یمن، عربستان
و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و
در همه این موارد نفوذ ایران در نقطه مقابل برنامههای استیلاگرایانه غرب قرار
دارد. با این وصف مذاکره امریکا با ایران در یک جزء از قدرت فنی ایران به هر
سرانجامی برسد، تأثیری بر قدرت ایران و در نتیجه نقشی در حل مسایل فیمابین ایران
و امریکا نخواهد داشت.
امریکا
و ماهیت شعارهای مذاکرهگرایانه آن
امریکاییها
گمان میکنند میتوانند ولو به صورت ظاهر، خصومت ایران با امریکا را پایان یافته
معرفی کرده و بگویند امریکا در حال عبور از مهمترین منبع تولید انرژی انزجار از
امریکاست. واقعیت این است که میزان نفرت از امریکا به گفته مؤسسات نظرسنجی آن کشور
فراگیر بوده و در جهان اسلام تقریباً ۸۸ درصد است. انقلاب اسلامی و مقاومت ملت
ایران مهمترین عامل ایجاد این میزان نفرت بیسابقه است.
امریکاییها
خوب میدانند که دولتهای منطقه هر چند به امریکا وابسته باشند، قادر نیستند در برابر
نفرت ملتهای خود از امریکا بیتفاوت باشند و این خود به خود روی دولتها اثر میگذارد.
از سوی دیگر نفرت ملتها از امریکا، پایههای قدرت مبتنی بر توسعهطلبی امریکا در
منطقه حساس جنوب غرب آسیا و شمال افریقا را فرومیپاشد. آقای اوباما در حال مانور
روی این موضوع است که داریم برای این مشکل بزرگ کاری میکنیم و مهمترین منبع
تولید نفرت از امریکا را به پای میز مذاکره آوردهایم.
امریکاییها
در مواجهه با ایران دو مشکل عمده دارند. اول این که کشورهای اروپایی از تداوم
مواجهه سیاسی و اقتصادی با ایران خسته شدهاند و توان ادامه پرداخت هزینههای
اقتصادی آن را در خود نمیبینند، از این رو مدتی است که اروپا زمزمه جدایی از
سیاست امریکا را سر داده است.
از این
منظر، سخنان «جک استراو»، مقام ارشد قضایی و سیاسی انگلیس، حائز اهمیت فراوان است.
استراو در آستانه مذاکرات وزرای خارجه ایران و شش کشور موسوم به ۵+۱ با صراحت از
خطای امریکا در مواجهه با برنامه هستهای ایران و مذاکره با تهران سخن گفت و از
آنان خواست که رسماً از ایران عذرخواهی کنند. این موضوع بهخوبی از خستگی نزدیکترین
متحد اروپایی واشنگتن خبر میدهد.
مشکل
عمده دیگر امریکا، رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی که بدون آنکه هزینهای پرداخته
باشد، از مناقشه ایران و غرب بیشترین نفع را برده است، بر ادامه تحریمهای غرب
علیه ایران اصرار دارد و با استفاده از لابی صهیونیستی در امریکا به دولت اوباما
فشار میآورد. به نظر میآید که دولت اوباما در حال مقاومت در برابر این فشار است.
سفرهای پیدرپی وزیر خارجه امریکا به تلآویو و توقف طولانیمدت او در پایتخت رژیم
صهیونیستی، امری طبیعی نیست. این موضوع نشان میدهد که مشکل امریکا و اسرائیل در
پرونده هستهای ایران جدی است.
امریکاییها
ناچارند میان تأمین نظر رژیم صهیونیستی و واقعیت خارجی، یعنی تنها ماندن در برابر
ایران، یکی را انتخاب کنند. با توجه به نحیف شدن مناسبات امریکا و اروپا از یک سو
و شکستهای اخیر سیاست منطقهای امریکا به نظر نمیآید امریکا قادر به حفظ سنگینی
رژیم صهیونیستی در مسایل خارجی خود باشد، از این رو مذاکره با ایران و جدی شدن این
مذاکرات به معنای عبور تدریجی امریکا از اسرائیل تلقی خواهد شد و این خود یک مخمصه
جدی برای باراک اوباما به حساب میآید، زیرا مقامات امریکا همواره از قرار گرفتن
در شرایط انتخاب بین اسرائیل و دیگران اجتناب کردهاند.
مشکل
هستهای ایران برای امریکا بسیار پیچیده است و شاید بتوان گفت در میان مسایل
مختلف، امریکا در حال دست و پنجه نرم کردن با پیچیدهترین پرونده در طول چند دهه
گذشته است. یکی از مشکلات امریکا این است که ایران تنها تحت شرایطی حاضر به گفتوگوست
و مذاکره هر چند برای امریکا تنها گزینه است، برای ایران چنین نیست.
امریکاییها
خوب میدانند که تیم حجتالاسلام روحانی رئیسجمهور ایران اگرچه از حمایتهای رهبری
و مردم ایران برخوردار است و اختیارات لازم را دارد، ولی از یک سو این اختیارات
مشروط به تأمین منافع ملی ایران هستند و از سوی دیگر خود روحانی نمیتواند همه
اعتبار خود را هزینه قمار هستهای کند. با این وصف امریکاییها ناچارند حداکثر
احتیاط را در مواجهه با این پرونده اعمال کنند. این حداکثر احتیاط آن را به سمت
اتخاذ سیاستهای محافظهکارانه سوق میدهد و به همین دلیل ایران میتواند با
هوشمندی از این شرایط استفاده کند.
ایران
در این مذاکرات میتواند روی شکاف اروپا امریکا مانور کند و همزمان با آن تأثیر
رژیم صهیونیستی بر سیاستهای ضدایرانی امریکا را مورد اشاره قرار داده و نشان دهد
که تیم امریکایی برخلاف تیم ایرانی از اختیارات لازم در مذاکرات برخوردار نیست و
دائماً باید درجة گفتوگو و توافق خود را با یک رژیم ضدایرانی چک کند و این موضوع
را به عنوان مانع اصلی مذاکرات جدی معرفی نماید. البته برای این دو نکته یعنی
اختلافات امریکا اروپا و تأثیر اسرائیل بر تیم مذاکرهکننده امریکا، شواهد بسیاری
وجود دارند و تیم ایران میتواند هر بار به آن استناد نماید.
امریکا
ناچار است مذاکره کند، از این رو پس از سخنان ۱۲ آبان امام خامنهای که در آن به
دلایل عدم اعتماد ایران به امریکا اشاره شده بود، رهبر ایران تأکید خاصی روی حمایت از تیم مذاکرهکننده
ایران داشتند. امریکاییها نشان دادهاند که از پا پس کشیدن تیم ایران از مذاکره
نگران هستند و این موضوعی است که میتواند به ابزاری در دست تیم مذاکراتی ایران
تبدیل شود.
آثار
مذاکره با ایران از نظر امریکا
امریکاییها
به مذاکره با ایران از چند سو مینگرند. از یک سو آنان معتقدند مذاکره با امریکا
میتواند ایرانیان را به دو گروه بزرگ موافق و مخالف تبدیل کند و درنهایت به یک
شکاف بزرگ در ایران منتهی شود.
در سطح
نظام، مذاکره با امریکا میتواند به اختلاف میان رهبری و رئیسجمهور جدید تبدیل
شود و یک دوقطبی سیاسی را در درون نظام به وجود آورد. از سوی دیگر مذاکره با
امریکا میتواند دولت را در یک طرف و نیروهای ارزشی انقلاب و سازمانهای مرتبط با
آنان را در طرف دیگر قرار دهد و به سایش جدی میان بخشهایی از حاکمیت منجر شود.
در صورت وقوع چنین شکافی، حاکمیت ایران تضعیف میشود
و این موضوع به نوعی خودمشغولی در داخل مرزها میانجامد و خود به خود ایران را از
اثرگذاری بر محیط منطقهای محروم میکند، لذا امریکا و همپیمانان منطقهای آن میتوانند
بهراحتی مشکلات اسرائیل را حل کنند و انقلابهای منطقهای بهخصوص انقلاب بحرین و
یمن را به گونهای که متضمن به حاشیه رفتن نیروهای انقلاب باشد، حل و فصل نمایند.
رهبر
معظم انقلاب اسلامی با ژرفاندیشی خاص خود اجازه وقوع چنین شکافی را در نظام ندادند
و فرمودند اینهائی که از سوی ایران مذاکره میکنند بچههای خود ما و بچههای
انقلابند و از سوی نظام، مسئولیت یک کار پیچیده را برعهده دارند و هیچ کسی حق
ندارد آنان را تضعیف کند و یا سازشکار بخواند. در همان حال حضرت آقا حد و حدود
مذاکرات و چشمانداز آن را ترسیم کردند و نشان دادند که مذاکرات تحت اشراف رهبری
قرار دارد و موضوعی اختلافی در ایران نیست.
امریکا
از سوی دیگر، مایل است که در داخل ایران، توجهات از «مقاومت» به سمت «مذاکره»
تغییر مسیر بدهد و ایرانیها به این جمعبندی برسند که حلال مشکلاتشان نه مقاومت
و ایستادگی در برابر امریکا، بلکه مذاکره با امریکا و رسیدن به موقعیت «برد ـ برد»
است. این در حالی است که ایران همه دستاوردهایش را مرهون مقاومت است.
انحراف
توجه ایرانیان از مقاومت به سمت مذاکره میتواند تولیدکننده یک شکاف باشد، جامعه
را به دو دسته هواداران مقاومت و هواداران مذاکره تبدیل کند و درنهایت به یک
رویارویی در ایران بهخصوص با ظرفیت جوانان منجر شود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در
سخنان ۱۲ آبان خود نشان دادند که همان هواداران مقاومت از مذاکره هم حمایت میکنند،
کما اینکه هواداران مذاکره، حامی مقاومت هم هستند.
رهبر معظم انقلاب در سخنان ۱۲ آبان، مذاکره با
۵+۱ و از جمله امریکا را محدود به مسایل هستهای دانستند و با این موضوع راه ورود
امریکا به سایر پروندههای حساس ایران را مسدود کردند.
از آن
سو امریکاییها بارها تصریح کردهاند که غیر از موضوع هستهای، روی مسایل نظامی
ایران و بهخصوص تأسیسات حساس نظامی و نیز مباحث مرتبط با سوریه، عراق، لبنان و
افغانستان نیز حرف دارند و خواستار حل مسایل ایران و غرب هستند. در واقع امریکاییها
مایلند ایران را در شرایطی قرار دهند که از تأثیرگذاری بر پروندههای منطقهای چشمپوشی
کند و حال آنکه رمز اصلی قدرت ایران را نه توانایی هستهای، بلکه توانایی اثرگذاری
بر مسایل منطقهای تشکیل میدهد.
محدود
شدن مذاکره روی موضوع هستهای، غرب را در شرایط سختی قرار میدهد، زیرا مسئله آنان
نفوذ ایران در جهان اسلام است. این موضع از ارزش مذاکرات جاری ایران و غرب میکاهد
و آن را به یک موضوع درجه ۲ و ۳ تنزل میدهد. امریکاییها مایلند مذاکره در ایران
مسئله اول باشد و حل همه مسایل و مشکلات ایران به آن گره بخورد و یا این طور
وانمود شود که حل هر چیزی در ایران به حل اختلافات ایران و امریکا برمیگردد تا
آنگاه ایران را از حوزههای منطقهای قدرت خود دور نمایند و از این طریق به مقصود
برسند.
رهبر
معظم در نقطه مقابل بهخوبی نشان دادند که مسایل ایران که از مسایل امریکا به
مراتب کمتر است، تنها از طریق تکیه بر تواناییهای داخلی و حل موضوعات در داخل، حل
و فصل میشوند و نه در خارج از کشور.
آسیبهای
داخلی و مذاکرات جاری
مذاکرهگرایی
در ایران میتواند یک آسیب جدی را به وجود آورد و در همان حال میتواند ناشی از
سطحی از آسیبپذیری باشد. از این رو از یک سو باید این موضوع را به طور جدی آسیبشناسی
کرد و از سوی دیگر باید مانع تبدیل شدن آن به یک آسیب اجتماعی گردید.
مذاکرهگرایی
در داخل ایران میتواند در دو سطح مطرح باشد، سطح نخبگان سیاسی و سطح تودههای
مردم. در سطح نخبگان مذاکرهگرایی اگر به شکل افراطی دنبال شود، به معنای پذیرش
منطق امریکاییها به حساب میآید، به این معنا که دولت امریکا سالهاست که میگوید
ایران باید به جامعه بینالمللی برگردد؛ یعنی قضاوت ما و احکام ما را در مورد خودش
بپذیرد و حال آنکه احکام امریکاییها مبتنی بر نادیده گرفتن حقوق قطعی ایران بوده
و در شکل غیردموکراتیک تحریمهای یکجانبه جلوهگر شده است. حالا اگر سطوحی از
نخبگان ما بپذیرند که میتوان با یک چنین نگرش و مطالباتی کنار آمد، در واقع به
معنای آن است که نخبگان سیاسی ایران نوعی وادادگی سیاسی پیداکرده و حاضر شدهاند
از منافع ملی خود در برابر قدرتنمایی حریف (دشمن) چشم بپوشند.
مذاکرهگرایی
در سطح ملی و تودهای به این معناست که توانایی ملی در برابر فشار خارجی دچار آسیب
شده است و این میتواند بسیار خطرناک باشد. واقعیت این است که در طول دو سال گذشته
تبلیغات زیادی بر این مبنا به راه افتاد که توان ملی ایران از میزان فشار غرب کمتر
است و در سطوحی از نخبگان سیاسی داخل ایران با استقبال مواجه گردید.
بعضی از
نخبگان سیاسی در داخل، ایران را در «لبه پرتگاه» معرفی کردند. بعضی دیگر بخش اعظم
مشکلات اقتصادی را به تحریمها مرتبط ساختند. بعضی دیگر هم شرایط اقتصاد کشور را
بسیار تاریک معرفی کردند. بعضی هم خزانه را خالی و دولت را غرق در بحران بدهی
بانکی و قروض ملی نشان دادند. این تبلیغات به طور طبیعی در فضای اجتماعی تأثیراتی
را برجای میگذارد، زیرا پیوند فشار و تبلیغات خارجی ـ عملیات اقتصادی و عملیات
روانی ـ با تلقیهای رسمی داخلی نمیتواند روی ذهنیت و قضاوت اجتماعی بیتأثیر
باشد.
سطحی از
جامعه بهمرور به این نتیجه رسیدند که بدون آنکه نیاز به عبور از ارزشها باشد، میتوان
با غرب مذاکره و بخشی از مشکلات را با این روش حل کرد. این نگاه بهخصوص در طبقه
فرودست جامعه بازتاب بیشتری پیدا کرد و از این رو در انتخابات، به سمت فردی گرایش
نشان دادند که او را دارای اراده کافی برای حل این مسئله میدانستند. این نگاه به
هر حال بدون آنکه خود را در تقابل با ارزشهای به دست آمده از مقاومت بداند به این
سو گرایش پیدا کرده است. اینها با آن دسته از نخبگانی که بر مبنای نوعی منفعتگرایی
سیاسی و یا انحراف ایدئولوژیک به سمت مذاکره با غرب اشتیاق نشان میدهند، تفاوت
اصولی دارند، زیرا فرودستان برای حل مشکلات جاریشان که ماههاست با آنها دست به
گریبانند، به دنبال نسخهای شفابخش میگردند بدون آنکه حاضر باشند از ارزشهای
دینی ـ انقلابی خود دست بکشند. از این رو نظام باید مجالی به این گروه بدهد تا
دریابند که راهحل ایران کماکان پافشاری بر مقاومت است و رویکرد مذاکراتی نمیتواند
جایگزین مقاومت شود. رهبر معظم انقلاب با تحلیل دقیق خود ضمن آنکه به این آسیب در
قشر جوانان اشاره کردند فرمودند ما از این مذاکرات ضرر نمیکنیم و تجربهای به
تجربیات ملت ما افزوده میشود.
نظام در
مواجهه با این احساس که ریشه در پیوستن سطوحی از نخبگان داخلی به سیستم روانی دشمن
دارد، نوعی از مدارا را به اجرا گذاشته است که رهبر معظم از آن با عنوان «نرمش
قهرمانانه» یاد کردهاند. این مدارا نوعی مدارای در روش است نه مدارا در اصول و
بنیانها. این مدارای در روش به آن دسته از نیروهای اجتماعی که گمان کردهاند یک
خطای روشی ما را با فشار سنگین غرب مواجه کرده است، فرصت میدهد تا درستی و
نادرستی نگرش خود را به محک تجربه بگذارند.
سخن آخر
جنس
مسایل فیمابین ایران و امریکا، استراتژیک است، از این رو در سطوح تاکتیکی قابل حل
و فصل نیستند. ایران قدرت امریکا را به رسمیت نمیشناسد و نمیخواهد ادامه سیطره
آن بر منطقه را بپذیرد. از سوی دیگر قدرت در ایران در چهارچوب نگرشهای انقلابی
تعریف میشود و نگرشهای رسمی دولتی تأثیر تعیینکنندهای بر آن ندارد، لذا غرب
نمیتواند از طریق رسوخ در نیروهای رسمی ایران، انقلاب اسلامی و اصول آن را با
چالش اساسی مواجه کند. تجربه ۸ ساله دولت آقای خاتمی بهخوبی صحت این نظریه را
نشان میدهد.
از طرف
دیگر امریکا نمیخواهد در منطقه حساس خاورمیانه ـ حدفاصل خلیج فارس تا دریای
مدیترانه ـ رقیب و شریکی داشته باشد و این در حالی است که ایران یک مزاحم جدی برای
سیطره غرب است. امریکاییها نمیتوانند شیعیانی را که یک جغرافیای به هم پیوسته را
دراختیار دارند، در این جغرافیا
نادیده بگیرند. امریکا نمیتواند نفوذ ایران در میان سنیهای منطقه از حماس در
فلسطین تا اسلامگرایان در بالکان تا اسلامگرایان شبه قاره را نادیده بگیرد و این
موضوعی است که بدیلی برای آن متصور نیست.
با این
وصف، چالش استراتژیک ایران و امریکا استمرار پیدا میکند و این البته به معنای
تبدیل مسایل جاری به مسایل امنیتی و نظامی نیست، کما اینکه در طول دو دهه گذشته دو
کشور مواجهه امنیتی واقعی نداشتهاند.
سوتیترها:
1.
مسئله ما
با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بینالمللی و منطقهای ـ و اگر
بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی
است که بحث هستهای، فینفسه شکلدهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست.
2.
ایران در کل جهان اسلام
و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و
مهمترین واحد شکلدهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب میآید که در
نقطه مقابل برنامههای استیلاگرایانه غرب قرار دارد.
ریزشها، علل و ریشههای آن
ریزشها،
علل و ریشههای آن(2)
حجت
الاسلام و المسلمین رحیمیان
در نوبت
پیشین سیر تاریخی ریزشها را در عهد پیامبران و ائمه«ع» به اختصار مورد برسی قرار
دادیم و این مطلب را پی میگیریم.
همراهي و همصدائي
با دشمنان
در آيات
25 تا 28 سوره محمد(ص) ميخوانيم:
«إِنَّ
الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى
الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ
كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ
إِسْرَارَهُمْ * فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ
وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا
رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» : همانا كساني كه پس از روشن شدن راه هدايت
به پشت سر بازگشتند، شيطان (باطل و گناه را) در نظر آنها بياراست و در آرزوهاي بيفرجام
افكند. زمينه و سبب (عقبگرد و ارتداد آنها) اين بود كه آنان به كساني كه از آنچه که
خداوند نازل كرده بدشان ميآمد (مخالفان آئين حق) گفتند ما در برخي از كارها از شما
اطاعت خواهيم كرد و خداوند پنهانكاري آنها را ميداند؛ پس چگونه است (حال آنها) آنگاه
كه فرشتگان جانشان را ميستانند در حالي كه به صورتها و پشت آنها (تازيانه) ميكوبند.
آن (عذاب) به خاطر آن است كه آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروي كردند و خشنودي
او را ناخوش داشتند، پس (خداوند) اعمال ـ خير ـ آنها را حبط و باطل نمود.
در اينجا
موضوع ارتداد و برگشت به عقب تصريح شده است. نكتهاي كه در اينجا با تعبير «مِّن بَعْدِ
مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بيان شده، در داستان بلعم باعورا با « آتَيْناهُ آياتِنا…»
و در آيات سوره فرقان با تعبير « أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی » مورد
تأكيد قرار گرفته است، يعني در هر سه مورد بلعم باعورا و نيز آنكه به وسيله دوست بد
ساقط شد و در اينجا كساني كه در برابر دشمنان كوتاه آمدند و در برخي از امور با آنها
همراه شدند، هيچ یک در نقطه صفر نبودند. اولي آيتالله به معني واقعي و دومي اهل ذكر
بودند و برای سومي هم حجت و راه هدايت روشن شده بود، اما همه آنها با گرفتار شدن در
دامي خاص به انحطاط و ارتداد و سقوط كشيده شدند.
آنچه در
اين آيات به عنوان عامل ريزش و سقوط مطرح شده است، تسويل و فريب شيطان است كه زمينه
آن در آيه دوم به صراحت بيان شده است: ارتباط با كساني كه از «ما نزّل الله» بدشان
ميآيد و از آيات و معارف قرآن ناراحتند؛ اوامر و نواهي و واجبات خدا را ناخوش دارند،
در برابر باطل موضعگيري نميكنند، بلكه به گروندگان به باطل روي خوش نشان و به آنها
وعده ميدهند كه در پارهاي از امور با آنها همراهي و از آنها اطاعت خواهند کرد.
بدیهی است
ادامه این مسیر تدریجاً به اطاعت دربست و كامل ميانجامد که فرجام آن در آيات بعد تبيين
شده است: «آنگاه كه فرشتگان جان چنين كسي را ميگيرند، بر صورت او ميكوبند كه به سخط
خدا روي آورد و بر پشت او ميكوبند كه به رضوان خدا پشت كرد و اگر كار نيك و عمل صالحي
هم در گذشته انجام داده است، از پرونده او محو ميشود.
در اينجا
مناسب است خاطرهاي را از امام نقل كنم. در اواخر دهه 40 و در ايامي كه به مناسبت يكي
از زيارتهاي مخصوصه امام حسين(ع)، امام خميني در كربلا بودند، چهار نفر از وعاظ سرشناس
كه با اينجانب َآشنا بودند و براي زيارت به عراق آمده بودند، به اينجانب گفتند ما در
نجف به خاطر ترس از مأموران ساواك ميترسيم به ديدار امام بيائيم و به اين جهت خواستار
شدند كه در موقعيتي مناسب در كربلا امام را زيارت كنند. اينجانب تمهيد لازم را به عمل
آوردم و در عصر يكی از روزها آنها را نزد امام بردم و معرفي كردم. حضرت امام بدون مقدمه
مطلبی به این مضمون را فرمودند: «طاغوتها
مثل حيوانات درندهاند. اگر در مقابل آنها بايستيد عقبنشيني ميكنند، ولـي چنانچـه
با آنها همراهي كنيــد در هيچ نقطــهاي متوقف نميشوند. اول از شما ميخواهند راجع
به فلان مطلب حرفي نزنيد و مثلاً نگوئيد اسلام در خطر است، بعد میگویند راجع به اسرائيل
و امريكا صحبت نكنيد. مطلبي كه در سال 43 از خطباء تعهد گرفتند. اگر همراهي كرديد،
در مرحله بعد از شما مي خواهند به فلان(شاه) دعا كنيد. اگر انجام داديد ازشما ميخواهند
كارهايش را ـ لوايح ششگانهاش ـ را تأييد كنيد. اگر تسليم شديد تا آنجا پيش ميروند
كه از شمــا مي خواهند خبرچين آنها شويد و اگر كسي كار خلاف رژيم انجام داد يا حرفـي
زد او را معرفي كنيد و تبديـل به مأمور ساواك شويــد. اگر ميخواهيد به آنجا كشيده
نشويد بايد در همان قدم اول بايستيد و…».
عجيب آن
كه ده سال بعد، يعني بعد از پيروزي انقلاب وقتي سراغ يكي از آن چهار نفر را گرفتم،
معلوم شد به همان فرجامي كه امام در آن زمان ترسيم كرد، سقوط كرده بود!
فرايند ارتداد
در اين آيات از تسويلات شيطاني آغاز ميشود. شيطان سراب را آب، زشتيها را زيبا و ضدارزشها
را ارزش جلوه ميدهد. مگر نه اين است كه شيطان بزرگ، امريكا با شعار آزادي زن، زن را
در اسارت لذتجوئي ناجوانمردانه و سودطلبي كارتلها درآورده است؟ مگر نه اين است كه
با شعار دموكراسي، ملتها را سركوب و با نام «حرب التحرير» و «جنگ آزادي بخش»، اشغالگري
ميكند و با ادعاي دفاع از حقوق بشر، بزرگترين ظلمها را به بشريت روا میدارد؟ رفتار
شيطان بزرگ همان شيوه شيطاني ابليس با آدم ابوالبشر است كه در قرآن ذكر شده است. شیطان
هنگامي كه ميخواهد آدم را فريب دهد صادقانه نميگويد ميخواهم تو را فريب دهم و كاري
كنم كه از بهشت اخراج شوي، بلکه ميگويد: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ
إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ» (اعراف/20): پروردگارتان
شما را از اين درخت نهي نكرده مگر به این خاطر
كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند..
یعنی حقيقت
را معكوس جلوه ميدهد و ميگويد اگر ميخواهيد در بهشت جاودانه بمانيد، از دستور خدا
سرپيچي كنيد. در عين حال خيانت خود را به عنوان خيرخواهي مطرح ميكند و برایش قسم هــم
ميخورد: «قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/21) و براي آنها
«سوگند» ياد كرد كه من براي شما از خيرخواهانم».
در قرآن
هر جا داستان آدم و شيطان را بازگو ميكند، در مقام نتيجهگيري و اشاره به اين كه داستان
شيطان و آدم، براي بني آدم داستانی تكرارشونده است، به جاي يا ايها الناس و امثال آن،
تعبير «يا بني آدم» را به كار ميبرد و مثلاً در آيه 27 همين سوره ميفرمايد: «يَا
بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ»
: اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد همان
گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت راند».
اين است
شيوه هميشگي شياطين جن و انس و شيطان بزرگ كه با جا به جائي ارزشها و ضدارزشها، مصالح
و مفاسد و خوبيها و بديها، انسانها را فريب ميدهند. قرآن ميگويد: إ«ِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ
فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»
(فاطر/6) : البته شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد. او حزبش را فقط به اين دعوت
ميكند كه اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».
شگرد ديگر
شيطان اين است كه براي منحرف ساختن انسان از راه درست و صراط مستقيم كارش را عموماً
با چرخش 180 درجه يا زاويه 90 درجه و 45 و… شروع نميكند، زیرا در اين صورت انسان
متوجه ميشود و چه بسا مقاومت ميكند، بلكه نقطه شروع را از كمترين درجهاي كه خيلي
محسوس نباشد، همراه با تسويل انتخاب ميكند، اما همان يك درجه يا يك چندم درجه، در
امتداد و بهتدريــج فاصلهاش از خط مستقيم بيشتر و بيشتر ميشود تا آن كه بعد از چندي
انسان به دره سقوط ميكند.
در اين فرايند
است كه چه بسا ارتباطي ساده با اهل باطل به همنشيني و مجالسـت و سپس به همآوائي با
آنها كشيده ميشود. همنشيني با آنها كه احكام خدا را برخلاف حقـوق بشــر ميداننــد
يا ميگويند اگر هم مطلوب بوده براي 1400 سال پيش بوده و به درد امروز بشر نميخورد
و كار را به آنجا ميرسانند كه قرآن به آنها ميگويد: «سنطيعكم في بعض الامر»[سوره
محمد آیه 26] و ادامه اين روند به گسسته شدن كامل از جامعه و نظام اسلامي و پناه بردن
به دنياي كفر و هضم شدن در خدمت به استكبار منتهي ميشود.
اشاره به
اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه شيطان، چنگك تسويل و فريبكاريــش را براي همــه مياندازد،
لكن آئينه قلب و باطن برخي از افراد نان صاف
و صيقلي است كه شيطان صد بار هم که براي آنها چنگك بيندازد نميتواند بر آئينه قلبشان
غباری بنشاند، اما کسانی كه صفحه قلبشان با رذائل اخلاقي و گرايش به اهل باطل گره خورده
است چه بسا اولين چنگك شیطان در گرههایشان گير كند و بهآساني صيد شيطان شوند.
سرمستي ناشي از ثروت
آيات 76
تا 82 سوره قصص داستان قارون را بيان كرده است. در آغاز آيات تصـريح ميكنــد كه:
«اِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي…» : همانا قارون از قوم موسي بود». گفته
شده است قارون پسرعمو يا پسرخاله حضرت موسي(ع) و در صف مؤمنان بود، ليكن ثروت زيادي
كه از پيوند با كانون قدرت يعني فرعون و ظلم به بنياسرائيل به دست آورد، باعث سرمستي،
غرور و كفر او شد تا جائي كه عليه حضرت موسی(ع) دست به زشتترين توطئه و تهمت زد و
سرانجام زمين، او و اموالش را فرو برد.
امروز به
تعبير حضرت امام «همه گرفتاريهاي ما ـ و جهان ـ از امريكاست» و ريشه همه جنايتها
و مفاسد در امريكا، نظام سرمايهداري و حاكميت و سلطه سرمايهداران و كارتلهاست. در
جامعه ما نيز همواره يكي از عوامل فساد و افساد، سرمايهداراني بودهاند كه خارج از
مدار شرع و قانون ثروتهاي كلان انباشتهاند.
وصله ناهمرنگ در
خانواده
آيه 221
سوره بقره ازدواج با مشرك را هر چند (زيبائي يا ثروت يا موقعيت او) اعجابانگيز باشد
با قاطعيت نهي فرموده و علت آن را هم اين گونه تصريح كرده است: «أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ
اِلَي النَّارِ» : «آنها شما را به سوي آتش دعوت ميكنند».
همچنين در
آيه 14 سوره تغابن آمده است : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ
وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ» اي كساني كه ايمان آوردهايد بعضي از همسران و فرزندانتان
دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد…».
در آيه بعد
همين سوره آيه 15 ميفرمايد: «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ…»
: «اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند…» و در آيه 9 سوره منافقون آمده
است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ
عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» : «اي
كسانــي كه ايمــان آوردهايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند و كساني
كه چنين كنند زيانكارانند».
از آيات
فوق كه بهطور نمونه ذكر شد دريافت ميشود كه همسر مشرك در مسير زندگي، شخص را تحت
تأثير قرار ميدهد و انسان مومن را به آتش ميكشاند. اگر عقيده مشركانه همسر در طرف
مقابل تأثيرگذار است، در صورتي كه همسر يا فرزندان گرفتار خصلتهاي شيطاني، عقايد باطل
و رفتارهاي زشت و گناهآلود باشند، ميتوانند در نقش يك دشمن، مومن را از خدا و ياد
خدا غافل کنند و به ورطه خسران و سقوط سوق دهند، به همين جهت اسلام در مورد ازدواج
با مشرك نهي قاطع فرموده و در مورد همسر علاوه بر توصيههائي كه در براي گزينش وی ارائه
کرده، آنگاه كه همسر و همچنين فرزندان نقشي دشمنانه در قبال ايمان مومن ايفا میكنند،
دستور «فاحذروهم: از آنها برحذر باشيد» را صادر فرموده است.
در آيه
24 سوره توبه نيز ميخوانيم: «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ
وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ
كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ
وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ
لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» بگو
اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالي كه به دست آوردهايد
و تجارتي كه از كساد شدنش ميترسيد و خانههايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از
خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش
را بر شما نازل كند و خداوند گروه فاسقان را هدايت نميكند».
در اين آيه
عمده محورهائي كه ميتواند در صورت غلبه دلبستگي به آنها بر دلبستگي به خدا و انجام
تكاليف الهي، باعث ريزش و سقوط انسان در ورطه فسق و محروم شدن از هدايت الهي و نزول
عذاب گردد، احصاء شده است. تدبر در يكايك موارد مذكور در آيه و نگاه مدبرانه به پيرامــون
خــود ميتواند ما را به تفسير عيني و مصداقي سخن خدا برساند.
در اينجا
اين سخن حضرت اميرالمومنين(ع) را یادآوری میکنیم كه فرمودند: «مازالَ الزُّبير رَجُلاً
مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ حَتّي نَشأ اِبنهُ المشْئوُم عَبْدالله» (حكمت 453 ـ نهج البلاغه): زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا زماني كه
فرزند شومش عبدالله رشد كرد».
ريزشها
در انقلاب اسلامي
در واقع
آنچه باعث شد بحث ارتداد و ريزشها را مطرح کنیم اين است كه برخي از عناصر مغرض يا
جاهل داخلي، با نگاهی به فرايند انقلابهاي رائج در جهان و جمله معروف «انقلاب فرزندانش
را مي خورد»، در پی ريزشهاي بعد از پيروزي انقلاب، این جمله را تكرار کردند، در حالي كه نه انقلاب اسلامي مشابه
ديگر انقلابها بود و نه ريزشهاي بعد از انقلاب اسلامي مشابهت و وجه اشتراكي با خورده
شدن فرزندان در انقلابهاي ديگر داشت.
انقلاب اسلامي
در امتداد هدف انبياء الهي و براساس: «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»
(نحل/36) شكل گرفت و تنها مقصد آن هدايت و سعادت همه انسانهاست، بنابراین در كليت خود
نميتواند فرزندانش را دفع كند، بلکه بر عكس، حداكثر تلاش را براي جلوگيري از ريزش اعضا و فرزندانش به عمل آورده است،
اما متأسفانه در مواردي به دليل علل و عواملي كه در آيات قرآن ملاحظه شد، سقوط و ريزش برخی از افراد امری ناگزیر بود. در
حقيقت اين انقلاب و نظام اسلامي نبود که آنها را كنار زد، بلکه آنها خودشان مسير جدائي
و احياناً تقابل با انقلاب و نظام را برگزيدند و گناه پشت كردن خود به انقلاب و نظام
را به گردن انقلاب و رهبري انداختند.
ريزشها
در زمان امام
بعد از پيروزي
انقلاب و در عصر حضرت امام خميني(ره)، طيف گستردهاي از ريزشها را شاهد بوديم. از
گروهكهاي كمونيست و چپ تا مليگراها و منافقين و نهضتيها. از افراد و گروههائي كه
از اول هم با انقلاب و امام نبودند، ولي خود را شريك انقلاب ميدانستند تا كساني كه
در مسير نهضت با امام همراه بودند و بعضاً زندان، شكنجه و تبعيد را نيز تحمل كردند.
عدهاي با پيروزي انقلاب و برخي در سالهاي مياني و پاياني عصر امام به سقوط و ريزش
كشيده شدند كه اين فصل نيز نياز به بررسي جامع و تفصيلي دارد و در اين مختصر فقط به
نمونههائي چند اشاره ميشود:
1. 1. شيخ علي تهراني معروف به النگهاي از پرشورترين
و عاشقترين شاگردان امام و از دوستان نزديك آيتالله شهيد حاج آقا مصطفي خميني بود،
اما بهرغم شيفتگي افراطي نسبت به امام، بعد از انقلاب كارش به آنجا کشید كه به عراق
صدام پناهنده شد و در سالهاي جنگ تحميلي از راديو بغداد زشتترين هتاكيها و فحاشيها
را در مورد شخص امام و نظام به زبان آورد.
2. در سطح مراجع تقليد، مرحوم سيد كاظم شريعتمداري كه بعد از رحلت مرحوم
آيتالله بروجردي از بزرگترين مراجع تقليد بود. وی ضمن آن كه در اثنای نهضت رفتارهاي
دوگانهاي داشت، بعد از پيروزي انقلاب با نقشي كه در فتنه خلق مسلمان و كودتاي نافرجام
نوژه و ارتباط با خيانت قطبزاده ايفا كرد، كارش به خلع از مرجعيت و حبس خانگي و…
انجاميد. مشابه وي افراد ديگري مانند سيد صادق روحاني، سيد محمد شيرازي، حاج آقا حسن
قمي و… هركدام ماجراهاي اسفانگيزي را در نظام اسلامي رقم زدند.
3. در سطح نزديكترين ياران و همراهان و پشتيبانان امام در طول نهضت،
داستان بركناري آيتالله منتظري از قائم مقامي، از تلخترين و تأسفبارترين حوادث دوره
امام بود؛ حادثهاي كه امام بيشترين تلاش را براي پيشگيري از آن به عمل آورد و سرانجام
كار به آنجا كشيد كه با عزل او برای خود آرزوي
مرگ كرد.
4. در سطح مسئولان، بنيصدر است كه پدرش از علماي
بزرگ همدان بود و از نجف اشرف و سپس در پاريس خود را به امام نزديك كرد و بعد از پيروزي
انقلاب اسلامي به سمتهاي بالائي رسيد و به عنوان اولين رئيس جمهوري انتخاب گردید،
اما سرانجام از كليه سمتهاي خود عزل شد و با رسوائي پيوند با منافقين به خارج گريخت.
5. در سطح روحانيون موارد متعددي به دليل جرائم سياسي، اخلاقي و…
محكوم به اعدام شدند. نمونه آن سيدعبدالرضا
حجازي با سابقه طرفداري از نهضت در زمان طاغوت و كسي است كه در سخنراني مسجد ارك كه
بهطور زنده پخش ميشد، در اوج خفقان نام امام را آورد، اما بعد از پيروزي انقلاب كارش
به محاكمه و محكوميت به اعدام كشيد.
6. در سطح جريانهاي سياسي، اعلام ارتداد جبهه
ملي توسط امام و نامه آن حضرت در مورد نهضت آزادي و دهها نمونه ديگر از سقوط و ارتداد
و انحطاط افراد و جريانهائی وجود دارد كه منجر به جدائي و تقابل آنها با نظام، انقلاب
و امام شد.
7. نوه حضرت امام
ريزشها
بعد از رحلت امام خميني
زماني كه
حضرت امام درتوصيف مردم ايران فرمود: «من با جرئت مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني
آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين
و حسين بن علي(صلوات الله و سلامه عليهما) هستند.» (كلمات قصار/123) عمق سخن امام بهدرستي
براي ما روشن نبود، اما آنگاه كه حضرت امام رحلت كردند، درست بر عكس مردم حجاز در عهد رسول الله(ص) كه توده
مردم و حتي نخبگان بهجز چند نفر انگشت شمار دچار ريزش و ارتداد شدند، شاهد بوديم که
ملت ايران و توده ميليوني آن همچنان به راه و ميراث امام وفادار ماندند و جز اندكي
دچار ارتداد و ريزش نشدند و تازه آن وقت بود که ژرفاي نگاه امام به ملت ايران بيش از
پيش به اثبات رسيد، زیرا شاهد بوديم ملت ايران و عموم نخبگان، مراجع تقليد، امامان
جمعه، نمايندگان امام در سطح كشور، علما، فضلاي حوزههاي علميه و… بهمحض اعلام نظر
خبرگان رهبري، يعني همان ساز و كاري كه حضرت امام براي گزينش رهبري پيشبيني كرده بودند،
همه و همه ضمن التزام به اصل اساسي ولايت فقيه با مشخص شدن مصداق آن يعني «ولي فقيه»
در كمتر از 24 ساعت، راه اصيل امام و پيروي از وليفقيه را با جان و دل پذيرا شدند
و آن را تداوم بخشيدند و دشمنان را كه پايان نظام را با رحلت امام آرزو ميكردند، مأيوس
كردند.
در اين مرحله
نه همانند بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) و نه همچون عهد خلافت ظاهري حضرت علي(ع) و نه
به سان زمان امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و بقيه ائمه(عليهم السلام) و نه حتي
همانند زمان حضرت امام(ره)، بلكه همان طور كه در بالا اشاره شد و همگان از دوست و دشمن
شاهد بودند، ملت ايران بهترين عملكرد و وفاداري را به ميراث امام يعني نظام و ولايت
فقيه نشان داد، اما براساس همان معيارهائي كه در آيات مرور كرديم، در آزمونهائي كه
پيش آمدند، باز هم شاهد ريزشهائي بوديم كه نه از جهت كميت و نه از جهت كيفيت با زمان
رهبري حضرت امام(ره) قابل مقايسه و هرگز درحد ريزش مرجع تقليد، رئيس جمهور، قائم مقام
رهبری و نمونههائي كه قبلاً به آن اشاره كرديم، نبودند..
مضحك آن
كه بلندگوهاي استكباري ضد امام و ضد اسلام و ضد انقلاب و جريان نفاق و مرتدين از راه
امام و همسوي با آنها، در اين مقطع مدعي منزوي كردن ياران امام شدند و پيوسته در بوق
این دروغ بزرگ دميدند. مگر نه اين است كه ياران واقعي امام همان بسيجيان و ايثارگران
و تودههاي ميليوني ملتاند كه همچنان در صف اول يـاران و عاشقان راستيــن خلف صالح
امام هستنـد؟
مگر نه اين
است كه مرحــوم حاج احمد آقا خميني تا لحظه رحلت، نزديكترين رابطه خالصانه را با مقام
معظم رهبري داشت و با همه وجود در جهت پشتيباني از مقام ولايت تلاش کرد؟
نمونهای
از این همراهیها را مرور ميكنيم:
«همه
بايد به دستورت رهبري عمل كنند. ما امروز موظفيم پشت سر مقام رهبــري حضــرت آيت الله
خامنهاي حركت و هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند، بدانيد
كه نقص از ماست».
«اطاعت
از خامنهاي، اطاعت از امام است. هر كس منكر
اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كسی که بگويد كه اطاعت از امام غير
از اطاعت از حضرت آيتالله خامنهاي است در خط آمريكاست».
ایشان در
وصيتنامهاش خطاب به فرزندانش نوشت:
«به حسن و برادرانش توصيه مينمايم كه هميشه سعي
كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آن است و بدانند
كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را ميخواهند. هرگز گرفتار تحليلهاي گوناگون
نشوند كه دشمن در كمين است».
مگر نه آن
است كه دختران حضرت امام همانند برادر بزرگوارشان همچنان پيوندي مستحكم با نظام و رهبري
دارند؟ مگر نه آن است كه اركان دفتر امام از جمله آيتالله رسولي محلاتي بعد از رحلت
امام تا كنون در دفتر مقام معظم رهبري همان مسئوليت خطيري را به عهده دارد كه در دفتر
امام به عهده داشت؟
مگر نه آن
است كه آيتالله شيخ حسن صانعي همچنان منصوب مقام معظم رهبري در همان مسئوليت زمان
امام در بنياد 15 خرداد به علاوه عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام است؟
مگر نه آن
است كه مرحوم آيتالله توسلي تا لحظه رحلت، منصوب مقام معظم رهبري در مجمع تشخيص مصلحت
نظام بود؟
مگر نه آن است كه
منصوبين امام در شوراي نگهبان جز افرادي كه فوت كردند يا در سلك مراجع تقليد
قرار
گرفتند همچنان منصوب رهبري در شوراي نگهبان هستند؟
مگر نه آن است كه
نمايندگان امام در استانها و نهادها جز چند نفر انگشتشمار كه يا فوت كردند مانند
مرحوم صدوقي يا خودشان به دليل شرائط سني يا جهات ديگر استعفا كردند همچنان در جايگاه
خودشان از سوي مقام معظم رهبري انجام وظيفه ميكنند؟
تو خود حدیث مفصل
بخوان از این مجمل…
حال اگر
چند نفر كه هركدام داستان مفصلي از خودخواهيها، خودمحوريها، قانون شكنيها و… دارند
كه شرح آن نيازمند كتاب مفصلی است، دچار ارتداد و ريزش شدند و كليت جريان ضد امام،
ضد انقلاب و ضد اسلام و جهان كفر و استكبار حامي و مدافع آنهاست و هرگز نخواستهاند
موضع و صف خود را از دشمنان جدا سازند و همچنان خود را در خط امام قلمداد ميكنند،
به معني منزوي شدن ياران امام است؟
نقطه اوج
اين ماجراي تلخ در فتنه 88 بروز كرد كه شرح آن نيز مجال موسعتری را ميطلبد.
سخنراني
حجت الاسلام والمسلمين رحيميان در جمع اساتيد و پژوهشگران پژوهشگاه
علوم انساني
و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي
سوتیترها:
1.
شيطان سراب
را آب، زشتيها را زيبا و ضدارزشها را ارزش جلوه ميدهد. مگر نه اين است كه شيطان
بزرگ، امريكا با شعار آزادي زن، زن را در اسارت لذتجوئي ناجوانمردانه و سودطلبي كارتلها
درآورده است؟ مگر نه اين است كه با شعار دموكراسي، ملتها را سركوب و با نام «حرب التحرير»
و «جنگ آزادي بخش»، اشغالگري ميكند و با ادعاي دفاع از حقوق بشر، بزرگترين ظلمها
را به بشريت روا میدارد؟
2.
به تعبير
حضرت امام «همه گرفتاريهاي ما ـ و جهان ـ از امريكاست» و ريشه همه جنايتها و مفاسد
در امريكا، نظام سرمايهداري و حاكميت و سلطه سرمايهداران و كارتلهاست. در جامعه
ما نيز همواره يكي از عوامل فساد و افساد، سرمايهداراني بودهاند كه خارج از مدار
شرع و قانون ثروتهاي كلان انباشتهاند
تا زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید
«یک
عمر مجاهدت در راه خدا» در گفت و شنود پاسدار اسلام
با مرحوم حبیبالله عسگراولادی
تا
زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید
درآمد:
مرحوم
حبیبالله عسگراولادی از جمله شخصیتهای جامعالاطرافی است که متانت، انصاف، سعه
صدر، مقاومت در برابر سختیها
و کمک به محرومین در او چنان بارز و آشکار بود که دوست و دشمن را به احترام وامیداشت. وی که تا آخرین لحظه عمر با
تحمل زخم زبانهای فراوان
از دوست و دشمن، با پایداری بیوقفه بر اصول، تتمه آبرویش را نیز صرف ایجاد وحدت
بین نیروهای معتقد به نظام کرد، با قلبی مطمئن به رحمت واسعه الهی زیست و با دلی که تا آخرین نفس
برای محرومین و خدمت به آنان میتپید، به سوی معبود پر کشید.
یادش
گرامی و راهش پر رهرو باد
گفت
و شنودی که پیش رو دارید، گزیدهای
است که از گپ و گفتهايی چند با آن بزرگوار. با این امید که نمی باشد از یمی.
چگونه
وارد عرصه سیاست شدید؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. با استدعای صلوات
و سلام بر حضرت ولیعصر(عج) و
با درخواست علو درجه برای امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی و عرض ادب و سلام به
محضر ولی امر مسلمین و با استدعا از درگاه احدیت که جز حق نگوییم و جانب انصاف را
نگه داریم، در ابتدای عرایضم به نکتهای
اشاره میکنم و سپس به سئوال شما پاسخ میدهم.
خداوند
در آغاز سوره یوسف آیه 111 میفرماید: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي
الأَلْبَابِ». بهدرستی که در قصص آنان برای صاحبان خرد و اندیشه عبرتهائی قرار
دادیم و از این دست تذکرات در قرآن کریم فراوان است. بنابراین بررسی
احوال گذشتگان میتواند چراغ راهی برای آیندگان باشد.
این
را عرض کردم تا بر این نکته تأکید کنم که در پاسخ به سئوالاتتان متوقع نباشید آنچه
را که شما میپسندید بگویم، بلکه متوقع باشید واقعیتها را بیان کنم، زیرا معتقدم برای تکتک حرفهایی
که میزنم، فردای قیامت باید پاسخگو باشم.
نقل
وقایع تاریخی در کشور ما متأسفانه غالباً بر اساس تعصب و به شکلی غیرمنصفانه صورت
میگیرد. برای مثال در موضوع ملی شدن صنعت نفت، عدهای طرفدار متعصب دکتر مصدق هستند، عده دیگر با
تعصب از آیتالله کاشانی طرفداری میکنند. یک عده تودهای
و چپی و عدهای سلطنتطلب
هم به دنبال منافع خود هستند و لذا هر دوی آنها را میکوبند. گروه پنجمی هم که با انصاف واقعیتها را بیان میکنند، در این میان گم شدهاند!
در
پاسخ به سئوال شما باید عرض کنم بنده در سال 1327 که مرحوم آیتالله کاشانی از مردم برای تظاهرات علیه اشغال
کشور فلسطین توسط دولت صهیونیستهای غاصب، مردم را به راهپیمائی دعوت کردند، در آن تظاهرات شرکت کردم.
در
قالب حزب و گروه یا مستقل؟
نخیر،
بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم آن
روز در راهپیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن
و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی بود.
فداییان
اسلام چطور؟
خیر،
عضو فداییان اسلام هم نبودم، هر چند بسیاری از آنها را میشناختم و به برخی هم علاقه داشتم. به هر حال آن روز در
تظاهرات شرکت کردم و دستگیر هم شدم و چند روزی بازداشت بودم.
شما
که از نزدیک با طیفهای
مختلف فعال در نهضت ملی آشنا بودید، آن گروهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
جبهه
ملی به اعتقاد بنده طیف گستردهای
از گروههای مختلف و حتی متضاد بود و در بین آنها از
مذهبی متعصب تا لیبرال بیقید
را میشد پیدا کرد. حزب توده هم که در مقابل جبهه ملی
ایستاده بود و تلاش میکرد نفت
شمال را به روسها بدهد.
دکتر
مصدق و آیتالله کاشانی چه نقشی داشتند؟
دکتر
مصدق با حزب توده و شوروی مماشات میکرد.
به انگلیس بدبین و به امریکا خوشبین
بود، به همین دلیل هم افراد متدین به او خوشبین نبودند. آیتالله
کاشانی بسیار شجاع و بصیر بودند و قصد داشتند کاری کنند که شاه فقط سلطنت کند و
کاری به اداره کشور نداشته باشد، اما برای این کار به نیرو نیاز داشتند که وجود
نداشت. ایشان خیلی خوب میدانستند
در آن شرایط امکان تشکیل حکومت اسلامی وجود ندارد و همین که اختیارات شاه محدود شود، میتوان بهتدریج زمینههای
حکومت اسلامی را فراهم کرد، اما متأسفانه یاران و طرفداران ایشان تحلیل درستی از
شرایط نداشتند و تا جایی که توانستند آبروی ایشان را بردند، از جمله پسرشان سید
مصطفی و شمس قناتآبادی که ابتدا گروه مسلمانان مجاهد را راه
انداخت، ولی سرانجام سر از دربار درآورد.
پس
شما علت شکست نهضت ملی را ناهمگونی جبهه ملی میدانید؟
قطعاً.
در این جبهه آیتالله کاشانی حضور داشتند که یک روحانی بصیر و
سیاستمدار به تمام معنا بودند. آن سوی طیف دکتر مصدق بود و یارانش که ملیگرا و لیبرال بودند و اعتقادات دینی محکمی
نداشتند. از سوی دیگر هم نواب صفوی و یارانش بودند که فکر میکردند با شاه فقط باید با زبان گلوله حرف زد.
یادی
هم از روز 30 تیر بکنید.
دکتر
مصدق در روز 25 تیر 1332 از شاه خواست وزارت دفاع را به او واگذار کند. شاه قبول
نکرد و دکتر مصدق هم استعفا داد و به احمدآباد رفت. شاه هم بلافاصله به قوام دستور
داد کابینه را تشکیل بدهد. قوام هم اعلامیههای
پر از توپ و تشری را صادر میکرد.
آیتالله کاشانی که وضع را این طور دیدند، در 27 تیر
اعلامیه دادند و گفتند روز 30 تیر روز مقاومت ملی است و اعتراض به قوام و مقاومت
در برابر او تا بازگشت دکتر مصدق ادامه خواهد داشت.
یادم
هست در روز 29 تیر با برادربزرگم که به حزب توده گرایش داشت از خیابان پامنار به
طرف بازار میرفتیم که دیدیم مردم جلوی نانواییها صف بستهاند.
برادرم پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادم: «فردا به دستور آیتالله کاشانی همه مغازهها تعطیل خواهند بود». ایشان معتقد بود چنین نخواهد شد، ولی
من تردید نداشتم مردم به ندای آیتالله
کاشانی پاسخ مثبت خواهند داد.
در
روز 30 تیر در مسجد جامع تهران در محضر شیخ مرحوم محمدحسین زاهد مشغول درس بودیم
که صدای تیراندازی بلند شد. کلاس تعطیل شد و بنده همراه عدهای به سمت میدان بهارستان رفتیم و دیدیم مردم را به رگبار
بستهاند. خود بنده با عدهای دیگر تعدادی از مجروحین و شهدا را به منزل آیتالله کاشانی بردیم. مردم شعار «مرگ بر قوام» میدادند و آیتالله کاشانی با لحنی قوی و محکم میگفتند: «چرا خود شاه را نمیگویید؟» برای همین آن شعار معروف: «ما بنده یزدانیم، ما
پیرو قرآنیم، ما شاه نمیخواهیم»،
خیلی زود ساخته و ورد زبان همه شد.
قیامی
چنین گسترده و مردمی چرا سرانجام به کودتای 28 مرداد 32 ختم شد؟
چندین
دلیل داشت. یکی این که فداییان اسلام که در روز 30 تیر هم شرکت نداشتند، به دلیل
مخالفت با دکتر مصدق بهتدریج با
آیتالله کاشانی هم بنای مخالفت را گذاشتند و حرفهای تندی را به ایشان زدند که حقیقتاً اسباب
شرمندگی است. تفرقهای که بهتدریج بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق شکل گرفت، مردم را پراکنده کرد، در
حالی که همه حقیقتاً با دل و جان به میدان آمده بودند. دکتر مصدق بهتدریج فراموش کرد مردم در پاسخ به دعوت یک رهبر
دینی آمدند و مجروح و کشته دادند و این گونه تصور کرد که مردم به خاطر شخص او به
میدان آمدند. حزب توده هم تا جایی که توانست جریان مذهبی نهضت را تخریب کرد. هم
جناح ملیون و هم جناح مذهبیها در
آن جریان بسیار بد عمل کردند، به همین دلیل یک سال بعد یعنی در 28 مرداد 32 عملاً
کسی برای دفاع از نهضت ملی به میدان نیامد و شاه و دربار بدون آن که با مقاومت جدی
از سوی مردم روبرو شوند، با کمک امریکا بر
ایران مسلط شدند و برای یک ربع قرن خفقان و اختناقی بیسابقه را بر این کشور مستولی ساختند. آتش تفرقه همواره بلای
جان نهضتهاست که در 28 مرداد هم دامان کشور ما را گرفت.
عدهای معتقدند شاه تا قبل از 28 مرداد
قدرتی نداشت و بعد از 28 مرداد قدرت یافت.
بنده
چنین اعتقادی ندارم، چون به نظر من ارتش و نیروهای نظامی کاملاً زیر نفوذ و اختیار
شاه بودند و از دکتر مصدق فرمان نمیگرفتند.
اگر غیر از این بود در 28 مرداد باید درگیری مهمی پیش میآمد که نیامد. سادهلوحی
است اگر تصور کنیم با حضور عدهای
از قبیل دار و دسته مرحوم طیب و شعبان بیمخ
و شلوغ کردن چند خیابان و میدان میشود
کودتا کرد. واقعیت این است که تعبیر و تفسیرهایی که از حوادث 30 تیر و 28 مرداد میشود بیش از آنچه که متکی بر واقعیتهای تاریخی باشند، حاصل تعصبات فردی و گروهی
هستند.
شما
بسیار به امام نزدیک بودید. تفسیر ایشان از این وقایع چه بود؟
امام
با تجربهای که از این حوادث به دست آورده بودند، زمانی که
دستور فرمودند ما هیئت مؤتلفه را تشکیل بدهیم، گفتند بهجای عضوگیری به دنبال برادریابی باشید و مطلقاً کسانی را که
سابقه فعالیت حزبی داشتهاند
نپذیرید.
دلیلشان
چه بود؟
میفرمودند آنهایی که مخالف شما هستند، تلاش میکنند زیر پوشش حزب شما به اهداف خود برسند. عدهای هم نفوذی و عامل دشمناند. یک عده را هم پلیس میشناسد و ردشان را میگیرد
و به شما میرسد. عدهای
هم که اکثریت را تشکیل میدهند،
با اولین کتک همه چیز را لو میدهند.
امام به آیتالله کاشانی علاقه زیادی داشتند و لذا پس از آن
همه بیحرمتیای
که به ایشان شد، در واقع ایشان بودند که به دفاع از مرحوم کاشانی پرداختند و به
عالیترین وجه از ایشان اعاده حیثیت کردند.
شما
چگونه با امام آشنا شدید؟
بنده
در مسجد امینالدوله نزد مرحوم شیخ محمد زاهد درس میخواندم. مرحوم آیتالله حقشناس
از شاگردان حضرت امام بودند و شبهای
شنبه در آن مسجد حلسه داشتند و در درس اخلاق مکرراً نام حاج آقا روحالله خمینی را میبردند. از اینجا بود که با نام
امام آشنا شدم.
در
سالهای 39، 40 در مسجد امینالدوله کتاب یا وجوهات را به ما میدادند که به قم و خدمت امام برسانیم. در آن سال امام برای
تابستان به امامزاده قاسم و منزل آیتالله
رسولی محلاتی تشریف آوردند. ما هم در آن موقع در آنجا سکونت داشتیم و این آشنایی
عمیقتر شد.
ما در
مسجد امینالدوله هیئتی به اسم هیئت مؤید درست کرده بودیم و
تقریباً 26 نفری میشدیم. من و
مرحوم آقای شفیق انتخاب شدیم که رابط هیئت با امام باشیم و از آن به بعد ارتباط
رسمی ما با امام شروع شد.
هر
بار که خدمت امام میرسیدیم، ایشان
سعی میکردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را
به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از
منکر جزو فروع دین هست؟» جواب دادیم: «بله»، فرمودند: «پس چرا در رسالههای عملیه نیست؟ توسط چه کسانی و با چه هدفی
برداشته شده است؟ امر به معروف صرفاً این نیست که به کسی که به خدا، معاد و نبوت
معتقد است بگویید نماز بخوان. برای انجام این واجب الهی باید تشکیلات قوی داشت».
تشکیلات
مورد نظر امام چه ویژگیهایی
داشت؟
امام
معتقد بودند ابتدا باید نحوه بحث کردن درست را یاد بگیریم و در بحث به دنبال یافتن
پاسخ برای سئوال خود باشیم، نه صرفاً به دنبال جواب دادن، چون اسم این دیگر بحث
نیست، جدل است.
دومین
نکتهای که تأکید میفرمودند این بود که اهل ایمان
نباید متفرق باشند بلکه باید دور هم جمع شوند. اساساً تشکیل هیئتهای مؤتلفه بر همین اساس بود. ایشان میفرمودند در حوزههای حزبی بحث کنید و اکثریت سعی کند اقلیت را قانع کند. اقلیت
هم بداند که اگر روش درستی را در پیش بگیرد، در آینده اکثریت میشود، لذا هرگز نباید اقلیت را با فشار تسلیم
اکثریت کرد.
دیگر
توصیه ایشان این بود که همواره خدا را ناظر و حاضر بدانید و میفرمودند عالم محضر خداست و آن کسی که اخلاق را
رعایت نمیکند، غافل است از این که در محضر خداست. در محضر
خدا نباید معصیت کرد.
یکی
دیگر از روشهای امام این بود که همواره سعی میکردند بهطور مستقیم با مردم سخن بگویند و سخنان
آنان را بشنوند و همواره میفرمودند من میدانم این مردم چه میگویند، آنها هم میدانند
من چه میگویم و لذا امام هیچ وقت سخنگو نداشتند.
در
حال حاضر هم مقام معظم رهبری این نقش را به عهده دارند و به مردم پیام میدهند و از خود مردم هم پیام میگیرند.
حضرت
امام هرگز یادگیری را تعطیل نکردند. وقتی کسی صحبت میکرد، ایشان دقیقاً گوش و همواره از آدمهای متخصص و باتجربه استفاده میکردند.
جنابعالی
با شهید حاج آقا مصطفی خمینی هم آشنایی داشتید. ارزیابی شما از شخصیت ایشان چیست؟
بنده
در سال 41 در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی که امام اعلامیه دادند،
سخنان امام برای مردم عادی نیاز به تفسیر داشت که حاج آقا مصطفی این وظیفه را به
عهده گرفت. توضیحات ایشان بهقدری
مؤثر بود که بسیاری از افراد تحت تأثیر و جهتدهی ایشان به میدان مبارزه آمدند. یادم هست از روزی که رفت
و آمد مردم به بیت امام شروع شد، حاج آقا مصطفی در بین مردم محبوبیت خاصی پیدا
کرد، بهطوری که اغلب مشکلات و درددلهایشان
را از طریق ایشان به حضرت امام میرساندند.
شهید
حاج آقا مصطفی حوصله و شرح صدر عجیبی داشت و بسیار خوشرو و خوشمشرب بود. امام به ما فرموده بودند اگر به من
دسترسی پیدا نکردید، مسائل را به مصطفی بگویید. او هم حرفتان را خوب میفهمد و هم درست به من منتقل میکند، لذا با حضور ایشان کارها بسیار سرعت گرفتند.
حضور
ذهن شهید حاج آقا مصطفی در امور سیاسی و اجتماعی کمنظیر و فاصله ایشان از هر نظر با امام بسیار کم بود و لذا
بسیاری از مسائل را بدون مراجعه به حضرت امام و شخصاً حل میکردند.
اشاره
کردید اولین بار در سال 1327 دستگیر و زندانی شدید. دستگیریهای بعدی شما به چه دلیل بود و چقدر
طول کشید؟
بار
دوم در خرداد 42 دستگیر شدم که باز چند روز بیشتر در زندان نبودم. سومین بار در 11
بهمن سال 43 و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور بود و از سال 43 تا 56 در زندان
بودم.
ظاهراً
در طی نزدیک به سیزده سال غیر از زندان تبعید هم میشدید.
بله،
یک بار در سال 48 یا 49 به زندان برازجان تبعید شدم که یک سال طول کشید. یک بار هم
در سال 50 به زندان مشهد که سه سال و خردهای
طول کشید.
علت
تبعیدتان چه بود؟
چهار
نفر از زندان قصر فرار کردند که داخل باغ دستگیر شدند. بعد شرایط را برای همه
بسیار دشوار کردند. ما هم اعتصاب غذا کردیم. روز دهم بالاخره رئیس زندان آمد و
گفت: «حرفتان چیست؟» گفتیم: «یک زندگی انسانی». گفت: «فرار میکنید زندگی انسانی هم میخواهید؟» گفتیم: «یک عده دیگر فرار کردهاند، چرا ما باید تاوان پس بدهیم؟» گفتند: «شما
کمک کردهاید». خلاصه هر چه خواستند اعتصابمان را بشکنیم
زیر بار نرفتیم. بالاخره هم بنده، شهید عراقی و مرحوم انواری را به زندان برازجان
فرستادند.
در
زندان مشهد با چه کسانی همسلول
بودید؟
شهید
لاجوردی و آقای ابوالفضل حاج حیدری، چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی و عدهای از مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق هم بودند.
شما
به انصاف حتی در باره دشمن خود شهرت دارید. آیا در طول این مدت طولانی، زندانبان
خوب هم داشتید؟
بله،
در زندان قصر که بودیم، رئیس بند سیاسی، سرهنگ تیموری آدم خوبی بود و با زندانیان
سیاسی رفتار خوبی داشت. دیگری افسر نگهبان زندان شماره 3 قصر سروان اسدی بود که بعدها
سرهنگ شد. یکی هم سرهنگ کوهرنگی بود، به همین دلیل من، شهید عراقی، آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان پس از پیروزی
انقلاب شهادت دادیم که اینها آدمهای
خوبی بودند و در زندان با زندانیها
رفتار بدی نداشتند و همین شهادت ما و برخی دیگر از زندانیها باعث شد آنها به شغل خود ادامه بدهند و به بازنشستگی
برسند.
ظاهراً
شما در زندان ادامه تحصیل دادید. چگونگی این امر را بیان بفرمایید.
موقعی
که به زندان رفتم دیپلم نداشتم و طلبه بودم. من در زندان به برادرها گفتم بیایید
پانزده سال زندانی بودن را قطعی بگیریم و آن را سه قسمت کنیم. در پنج سال اول هر
کدام دیپلم نداریم، بگیریم. در پنج سال دوم دروس دانشگاهی بخوانیم و پنج سال آخر
را صرف تحقیق و مطالعه کنیم. من واقعاً تصمیم داشتم در عرض پنج سال دیپلم بگیرم که
اجازه ندادند و ما اعتصاب غذا کردیم. بعد اجازه دادند در سال بعد امتحان بدهیم که
این کار را کردند و من در ظرف هر سال دو تا امتحان را گذراندم و سه ساله دیپلم
گرفتم.
بعد
با دانشگاه مکاتبه کردم، اما در زندان اجازه تحصیل دانشگاهی به ما ندادند و ما باز
اعتصاب غذا کردیم. بعد تصمیم گرفتند اجازه بدهند، ولی من به زندان مشهد تبعید شدم
و در آنجا نتوانستم به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهم، اما در تمام این مدت نزد علما
تحصیلات طلبگیام را ادامه دادم و انگلیسی را هم سه ساله
آموختم. در زندان یک ترجمه از قرآن هم نوشتم.
در
زندان برازجان شانس آوردم و دو انبار کتاب پیدا و حس کردم خواست خدا بود که مرا به
آنجا تبعید کنند. به شهید عراقی و مرحوم انواری گفتم: «از امروز دیگر مرا نخواهید
دید. یک انبار کتاب پیدا کردهام
و دیگر جز خواندن آن کتابها
هیچ کاری نخواهم کرد».
چه
شد که آزادتان کردند؟
در
سال 56 شعار فضای به اصطلاح باز سیاسی مطرح شد. ما در زندان اوین بودیم. یک روز
چشمهای ما را بستند و برای بازجویی بردند و به من
گفتند باید همه چیز را بگویی وگرنه چنین و چنان. گفتم: «من دوازده سال است که
اینجا هستم. از چه چیزی خبر دارم که بگویم؟ مگر همین امروز مرا از وسط خیابان
گرفتهاید؟ هر چه میدانستم همان دوازده سال پیش به شما گفتم». بعد مرا به اتاق
دیگری بردند و دیدم مرحوم آقای طالقانی، آقای مهدوی کنی و عده دیگری نشستهاند. بسیار خوشحال شدم و خواستم راه بیفتم و
برگردم که آقای طالقانی فرمودند: «نمیخواهد
بروید، همین جا بنشینید». رسولی هم که آمد حرفی بزند، آقای طالقانی به او نگاه
تندی کردند که حساب کار دستش آمد و رفت.
و
سال 56 بود و آزادی از زندان. پس از آزادی چه کردید؟
در
کمیته استقبال بودم و دو بار هم برای امام که در پاریس تشریف داشتند پیام بردم و
بار آخر هم در خدمت ایشان به تهران برگشتم.
محتوای
پیامها چه بودند؟
یکی
در مورد حزبالله بود و دیگری در باره تشکیل شورای انقلاب که
نظر امام خواسته شده بود و ایشان فرمودند: «انشاءالله بهزودی
به ایران میآیم و صحبت میکنیم». بعد تعدادی بسته را از قفسه پایین آوردند و باز
کردند و فرمودند: «اینها جواهر و زینتهای
خانمهاست که دادهاند تا صرف نهضت شود». عرض کردم: «ما نگران شما هستیم.
اینها بماند. شما در اینجا نیاز دارید». فرمودند: «توکل من به خداست. کار من با
این چیزها حل نمیشود. شنیدهام وضع اعتصابیون در ایران خوب نیست و کشاورزان، کارگران و
اصناف در زحمت هستند. اینها را ببرید و بفروشید و صرف آنها کنید. من نگران آنها
هستم».
دوم
یا سوم بهمن به فرودگاه رفتم تا به ایران برگردم و پیامهای امام را بیاورم، اما گفتند فرودگاه مهرآباد بسته است و
بهناچار برگشتم و به امام عرض کردم میخواهم به یکی از کشورهای عربی بروم و از آنجا از
مرز زمینی وارد ایران شوم و اوامر شما را برسانم. فرمودند: «بمانید. انشاءالله با هم میرویم».
امام
در شرایطی این را فرمودند که مطلقاً هیچ امیدی برای باز شدن راهی نبود. چند روز
بیشتر طول نکشید و امام در روز دهم بهمن تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن به کشور
بازگردند.
صبح
روز یازدهم شهید عراقی به من گفت: «متأسفانه اسم من، تو و عده دیگری را حذف کردهاند». قطبزاده
دو سه هواپیما کرایه کرده بود که امام فرمودند: «یکی کافی است». گفتند: «تعداد
افراد زیاد است». امام فرمودند حذف کنید و آنها هم ما را حذف کردند. شهید عراقی
گفت: «امکان ندارد بگذارم هواپیمای امام بدون من پرواز کند».
قلب
من آرام بود و مطمئن بودم چون امام فرموده بودند با هم میرویم. امام فهرست نامها را خواستند و نام من و شهید عراقی را بهجای چند نفر دیگر نوشتند.
سفر
که آغاز شد در چهره همه غیر از امام نگرانی موج میزد. امام با آرامش تمام نماز شب را خواندند و کمی استراحت
کردند، بعد نماز صبح را خواندند و آرام نشستند. خبرنگاری پرسید: «احساس شما از این
ورود قدرتمندانه به کشور چیست؟» امام فرمودند: «هیچ». خبرنگار تصور کرد یا امام
متوجه سئوال او نشده یا سئوال
او درست ترجمه نشده است، لذا
دو باره سئوال کرد. امام زیر لب فرمودند: «الا ان اقیم حقا و ابطل باطل: نمیروم مگر برای ابطال باطلی و استقرار حقی».
ذکر
خدا و آرامش و ارتباط امام با خدا به همه ما آرامش میداد. بقیه ماجرا را هم که میدانید. امام در میان آن استقبال باشکوه پس از پانزده سال به
کشور بازگشتند و نظام مقدس جمهوری اسلامی با عنایت الهی و به دست ایشان و با یاری
و ایثار مردم مستقر شد.
در
انتهای این گفتگو اشارهای هم به ارتباط خود با مقام معظم رهبری داشته باشید.
پس
از ارتحال جانسوز حضرت امام، شایستهترین فرد برای به عهده گرفتن این مسئولیت
بزرگ، ایشان بودند که مجلس خبرگان با درایت تمام این نکته را تشخیص داد. نقش یگانه
ایشان در طول این سالها و بهخصوص در نجات کشور از ورطه هولناک قضایای سال 88 بر
هیچ اهل انصافی پوشیده نیست. تا زمانی که مردم متدین ما همراه با آهنگ ولایت حرکت
کنند، به فرموده امام به این نظام آسیبی نخواهد رسید.
بنده
هم همان طور که در دوران نهضت و پس از انقلاب گوش به فرمان رهنمودهای حضرت امام
بودم، اکنون هم اطاعت از امر ولیفقیه را بر خود لازم و واجب و ایشان را یگانه
محور وحدت مسلمین میدانم.
با
تشکر از حضرتعالی برای وقت موسعی که در اختیار ما گذاشتید.
و
صلی الله علی محمد و آل محمد «ع»
والسلام
علیکم و رحمه الله و برکاته
سوتیترها:
1.
بنده
تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم در سال
1327 در راهپیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت
مذهبی یعنی مرحوم آیتالله کاشانی بود.
2.
هر بار
که خدمت امام میرسیدیم، ایشان سعی میکردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما
را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از
منکر جزو فروع دین هست یا نه؟پس توسط چه کسانی
و با چه هدفی از رسالههای عملیه برداشته شده است؟»
به سوی سبک زندگی اسلامی
به سوی سبک
زندگی اسلامی (۳)
حجتالاسلاموالمسلمين محمدتقی رهبر
مبانی
نظری بحث
برای
انتخاب سبک زندگی نخست باید زندگی را معنا کرد، هدف و چرایی زندگی را به آزمون
نهاد، ابعاد حیات و زندگی انسان، ماهیت و جایگاه او در نظام آفرینش را بازشناسی و
آنگاه سبک زیستن را براساس تفکر و برداشت از زندگی انتخاب کرد.
این یک
بحث فلسفی و معرفتی است که بدون آن سخن گفتن از زندگی و سبک آن، نامفهوم است، زیرا
اگر انسان را تنها در بعد مادی و حیات حیوانی یعنی گوشت و پوست و استخوان و
نیازهای جسمانی و غرائز حیوانی که محصول نگرش مادی و مادهگرایی است، خلاصه کنیم، حیات
او تفاوت چندانی با دیگر حیوانات ندارد و بحث از سبک زندگی وی قشری و سطحی و بیحاصل
است.
اما اگر
به انسان براساس آموزههای دینی و به عنوان «خلیفهالله» و حامل بار امانت میثاق و
مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی
بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا میکند.
جای آن دارد که بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب و آیین، از سنتها و الگوها و بایستها
و نبایستها سخن بگوئیم و زندگی انسان
را بر اساس آنها پی نهیم و راه و روشها را انتخاب کنیم.
نگرشی
به ابعاد حیات
پدیده
حیات یکی از اسرار پیچیده خلقت و راز بزرگ آفرینش و جلوهای از حیات مبدأ لایزال
است که: «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ». حیات در عالم ممکنات و بهویژه انسان ابعاد
گوناگون دارد. به تعبیر برخی ژرفنگران، هر موجودی از آن جهت که پرتوی از ذات واجبالوجود
«حیّ» است، از مرتبهای از حیات برخوردار است و از این منظر هر ذرهای از موجودات
از نوعی از حیات بهره دارد و جهان یک سامانه زنده است، هر چند با تفاوت مراتب
زندگی.
و اما
انسان که اعجوبه خلقت است، دارای مراتبی از حیات مادی و معنوی، از حیات مادی،
نباتی و حیوانی گرفته تا حیات روحانی، عرفانی، اخلاقی و اعتقادی و ماوراء ماده است
که هر یک در انسانشناسی جایگاه ویژهای دارند.
در قرآن
کریم واژه حیات و مشتقات و ویژگیهای
خاص آن طی دهها آیه آمده است که به
اختصار عبارتند از:
الف)
جلوههای حیات در کره خاک: « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا
؛(۱) بدانید که خدا زمین را بعد از مرگش زنده میکند».
این
حیات همان جنب و جوش طبیعت بهاری است که پس از مرگ زمستانی پدیدار میشود و رویش
گیاهان و بارور شدن درختان را به همراه میآورد.
در آیه
دیگر میفرماید:
« وَآيَةٌ
لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ
يَأْكُلُونَ ؛(۲) یکی از نشانههای خداوند، زمین مرده است که آن را
زنده میکنیم و محصولاتی را پدید میآوریم که از آن تغذیه میکنید».
ب) حیات
جانداران: که شامل انسان و سایر موجودات زنده و مرحله بالاتری از حیات است. قرآن
در این باره میفرماید:
« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً
فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(۳)
چگونه به خدا کفر میورزید حال آنکه مرده بودید و او شما را زنده کرد و سپس میمیراند
و آنگاه زنده میکند و سپس به سوی او بازگشت میکنید».
ج) حیات
مادی و حیات معنوی: حیات ظاهر و حیات باطن از موارد دیگر حیات آدمی است که قرآن
کریم بدان پرداخته است:
« یَعْلَمُونَ
ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ؛(۴)
آنها ظاهری از زندگی را میبینند و از زندگی دیگر (آخرت) غافلاند.
و نیز
آیه کریمه دیگر که زندگی آرمانی را در آخرت ارائه نموده میفرماید:
« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ
الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ
أَمَلًا ؛(۵) اموال و فرزندان زیور زندگی دنیا هستند، اما آنچه شایسته
و ماندگار است نزد خدا پاداش بهتری دارد و آرمان والاتری است».
قرآن
کریم در آیات عدیدهای به بیان زندگی مادی و معنوی انسان پرداخته و ویژگیها و
ماهیت هر یک را بیان کرده و آدمیان را از این زندگی تنگ مادی به حیات گسترده و
ماندگار معنوی فراخوانده و در انتخاب راه و روش زندگی و خط مشی درست یاری رسانده و از فریفتگی به زرق و برق دنیا برحذر داشته است
تا بدانند چه سبکی را برای کدامین هدف حیات برگزینند. از جمله میفرماید:
« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا
لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ
كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا
ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ
وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور؛(۶)
بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و افزونطلبی اموال
و فرزندان است، همانند بارانی که کشاورزان را شادمان کند و گیاهان را برویاند و
سپس آنها پژمرده و زرد شوند و سپس به صورت کاه درآیند و در آخرت (برای دنیاپرستان)
عذابی سخت در پی آورد (و برای مؤمنان) آمرزش خدا و خشنودی او را و این زندگانی
دنیا جز کالای فریبندهای نیست».
بنابراین
از نظر قرآن کریم و نگرش الهی، جلوههای زندگی دنیا جز کالای فریب نیستند که
آدمیان را به لهو و لعب و زر و زیور و غرور و غفلت و زراندوزی و فخرفروشی میکشانند
و نتیجه آن غفلت از آخرت و از دست دادن حقیقت حیات انسانی است و دستاورد آن همین بیعدالتیها
و لجامگسیختگیهائی است که در رفتار انسانها مشاهده میکنیم که گروههایی از
جامعه بشری را با تلخکامی و محرومیت روبهرو میسازند و حقیقت حیات را که همانا
معنویت و آرمان ابدی و الهی است از یادشان میبرد.
از این
رو قرآن کریم در آیات بسیار بر این مطلب تأکید میورزد که حیات واقعی همانا زندگی
آخرت است که بسیاری از آن غفلت ورزیدهاند: «مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا
لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛(۷)
این زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نیست و سرای آخرت تنها زندگی واقعی است اگر میدانستند».
البته
این را همه کس نمیفهمد الا صاحبدلان و بندگان خاص. امیرالمؤمنین«ع» در وصف اولیاء
خدا میفرمایند: «ا «إنَّ أولیاء
الله هُمُ الّذین نظرُوا إلی باطن الدُّنیا إذَا نظر الناس إلی ظاهرها و اشتَغَلوُا بِآجِلِهَا اِذَا اشّتَغَلَ النّاسُ
بِعَاجِلِها فاماتوا مِنها ما خَشوا ان یُمیتهِم و تَرکوا مِنها ما عَلموا اِنه سِیتَرکُم؛(۸)
اولیاء خدا کسانی هستند که به باطن دنیا مینگرند آنگاه که مردم به ظاهر آن مینگرند
و به آینده میاندیشند آنگاه که مردم به حال میاندیشند. آنان هر آنچه را که از آن
بیم دارند و میترسند که آنان را به کشتن بدهد سرکوب میکنند و میمیرانند، چیزی
را میدانند آنها را ترک میکند و از آن چشم میپوشند».
رسالتهای
آسمانی و سفیران الهی آمدند تا بشریت را به حقیقت حیات توبه دهند، با مبدأ و معاد
آشنا سازند، آنها را از سقوط در ورطه حیوانیت و بهمیت و سبعیت و خور و خواب و
شهوات لجام گسیخته که خصلت جانوران و بهائم است برهانند و در حقیقت آنان را زنده
کنند و راه و رسم زندگی انسانی را به آنان بیاموزند.
قرآن
کریم میفرماید:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ
لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ ؛(۹) ای کسانی
که ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر را اجابت کنید آنگاه که شما را به چیزی دعوت
کنند که شما را زنده کند».
بنابراین
آداب و احکام شریعت، معیار سبک زندگی اسلامی است. این آداب شامل احکام عبادی، اخلاقی
و تربیتی و عملی و اوامر و نواهی آموزههای فردی و خانوادگی اجتماعی است که از سوی
آفریدگار جهان و انسان برای بشر نازل شده، تضمین کننده سعادت بشرند و تخلف از آنها
منشأ شقاوت و تیرهروزی است.
نکته
شایان ذکر این است که سیاستگذاری در سبک زندگی را نمیتوان به دست هر کسی داد. دستورالعمل
یک کارخانه ماشینسازی را خود آن کارخانه باید بدهد و اگر جز این باشد، کار آن
ماشین با مشکل روبهرو میشود.
انسان
آفریده پروردگار است و هم او میداند مصلحت و سعادت و کمال این موجود چیست. « أَلَا
يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ».(۱۰)
احکام و
تعالیم دین تشریفاتی نیستند، بلکه براساس مصالح انسان آورده شدهاند. تجربه نیز
نشان داده است که هرگاه انسان در چهارچوب شریعت حرکت کند، از آرامش و سلامت و
سعادت برخوردار خواهد بود، در حالی که انحراف از این مسیر منشأ نابسامانیهاست،
لذا مسلمانان از آن روزی که سبک زندگی اسلامی را نادیده گرفتند و به امیال نفسانی
خود عمل کردند و یا به سبکهای صادراتی از سوی بیگانگان یا حاکمان بیکفایت دچار
شدند، دستخوش نابسامانی شدند که نشانههای آن را در فرهنگ و سیاست و اقتصاد و فرد
و خانواده شاهدیم.
نفوذ
فرهنگ بیگانه، بحرانهای زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بیاعتمادی،
تنشهای خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانتخواری،
رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی
و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد که اگر به این منوال بگذرد معلوم نیست
در آینده چه خواهد شد!
دغدغه
رهبر معظم در پیشینه سبک زندگی در اینجا این است که به فرهنگسازی به سبک اسلامی
نیاز مبرم داریم. این امر تلاش همه دلسوزان به ویژه دستاندرکاران امور فرهنگی،
رسانهای، حوزوی و دانشگاهی و تبلیغی را میطلبد.
دنباله
بحث را در شماره بعد پی خواهیم گرفت.
پینوشتها
۱ـ حدید، ۱۷.
۲ـ یس، ۳۳.
۳ـ بقره، ۲۸.
۴ـ روم، ۷.
۵ـ کهف، ۴۶.
۶ـ حدید، ۲۰.
۷ـ عنکبوت، ۶۴.
۸ـ کلمات قصار، نهجالبلاغه، شماره ۴۳۲.
۹ـ انفال، ۲۴.
۱۰ـ ملک، ۱۴.
سوتیترها
1.
اگر به انسان
براساس آموزههای دینی و به عنوان «خلیفهالله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء
و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک
زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا میکند.
2.
نفوذ فرهنگ
بیگانه، بحرانهای زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بیاعتمادی،
تنشهای خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانتخواری، رشوه،
حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف
تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد.
درسهای عاشورا
درسهای عاشورا
حجتالاسلام والمسلمين جواد محدثی
نشود
زمزمه خون شهیدان خاموش
سوز
عرفانی این نغمه ز سازی دگر است
سیدحسن
حسینی
و…
رازی شگفت در این «عاشورا»ست،
که نه
مشمول مروز زمان میشود،
نه از
جلوه و شور آن کاسته میگردد،
نه از
تب و تاب میافتد،
و نه الهامبخشی
آن کمرنگ میشود.
ایام
محرم، ایام عشقورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسولالله«ع» و
موسم اشکفشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، حضرت سیدالشهداء«ع»
است.
محرم،
فروردین جانهاست و بهار ایمانها.
ماه
بیداری وجدانها، شکفتن شکوفههای عزت و آزادگی و به بار نشستن قیامهای ظلمستیزی
و عدالتخواهی است.
در این
ایام، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر میشوند، دلهای عاشقان، بیقرار کربلا میگردند،
پرچمهای مشکی و کتیبههای عاشورایی، نسیم روحبخش حسینی را در هر کوی و برزن جاری
میسازند و این پیام را میگسترانند که:
«هر روز
عاشورا و همه جا کربلاست»
ایام
محرم، یادآور درسهای عاشورا و تکرار پیامهای نهضت کربلاست.
و این،
مهمترین نقش احیای ایام عزای حسینی است.
پس مروری
بر این آموزههای ماندگار داشته باشیم.
عاشورا
به ما میآموزد که:
۱ـ برای
عقیده و حق باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد.
۲ـ
زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود.
۳ـ مرگ
شرافتمندانه، «حیات ابدی» است و زندگی با ذلت، «مرگ تدریجی» است.
۴ـ مرگ،
پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجة «عمل و انتخاب» ماست.
۵ـ در
دوران حاکمیت جور و جهل، باید با «سلاح شهادت و خون»، ظالم را شکست و پردة جهل را
درید، چون بیتفاوتی گناه است.
۶ـ اگر
پیشوایی امت را تبهکاران بیدین برعهده بگیرند، اسلام از بین میرود.
۷ـ امر
به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است.
۸ـ
مسلمان حق ندارد در برابر «فساد» و «بدعت» و «تحریف»، سکوت کند و سازش نماید.
۹ـ جز
حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خودساخته و ربّانی، کسی حق زمامداری
بر مسلمین را ندارد.
۱۰ـ مرگ
با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
۱۱ـ
شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جبّاران، «هیهات منا الذله» است.
۱۲ـ
انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده» باشد.
۱۳ـ
تکیهگاه، مولا و سرپرست مؤمن در همه حال و در هر جا «خدا»ست.
۱۴ـ
فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادتطلبی»، «ایثار» و «مقاومت» است.
۱۵ـ با
ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، «نبرد تا شهادت».
۱۶ـ
مبارزان راه خدا، چه بکشند چه کشته شوند، پیروزند.
۱۷ـ
قیام برای خدا شکست ندارد و «شهادت» نوعی پیروزی است.
۱۸ـ مرگ
در راه عزّت «حیات ابدی» است و شهیدان «زندگان جاوید»اند.
۱۹ـ
مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنة امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان میدهد.
۲۰ـ
باید تابع «تکلیف» و در پی انجام «وظیفه» بود، هر چه باشد و هر جا که باشد.
۲۱ـ
آنکه به وظیفه عمل میکند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، «پیروز» است.
۲۲ـ شکمهای
پر شده از «حرام»، دلها را سنگ و گوشها را سنگین و از شنیدن حق، کر میسازد.
۲۳ـ
«خواص» و چهرههای شاخص، اگر در مقطع حساس به وظیفه خویش عمل نکنند، جامعه را به
ذلت میکشند.
۲۴ـ
رفاهطلبی و دنیازدگی، مانع «عمل به تکلیف» و پیروی از «حق» میشود.
۲۵ـ
شیعة حسین«ع»، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازش نمیکند و عزت خود را نمیفروشد.
۲۶ـ
اصلاحطلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است.
۲۷ـ
«خون» و «شهادت»، سلاحی برنده و دشمنشکن است.
۲۸ـ
«خون» بر «شمشیر» پیروز است.
۲۹ـ هر
روز «عاشورا» و همه جا «کربلا» و همه ماهها «محرم» هستند.
۳۰ـ
عزاداری، رمز بقای حماسة عاشوراست و «سلاح اشک»، فریاد مظلومیت است.
اینها گوشههایی
از «درسهای عاشورا» هستند. فلسفة قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش
معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است.
خدا کند
شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.
سوتیتر:
ایام محرم، ایام عشقورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی
با عترت رسولالله«ع» و ماه بیداری وجدانها، شکفتن شکوفههای عزت و آزادگی و به بار
نشستن قیامهای ظلمستیزی و عدالتخواهی است.
امامان(ع) برترینها
امامان(ع)
برترینها
آیتالله سیداحمد خاتمی
«زیارت
جامعه کبیره» متن فشرده امامشناسی شیعی است. در شمارههای پیشین به شرح
بخشهائی از این زیارت پرداختیم و اینک فرازهایی دیگر:
«فبلغ
الله بکم اشرف محل الکرّمین؛ پس خداوند شما را به شریفترین مرثیه گرامیان رسانید».
برترین
در بین گرامیان
برخی از
آنان که مخلوق خدایند، «مکرّم» یعنی گرامی داشته از سوی خداوند هستند. همه نعمتهای
خداوند عام و فراگیرند، اما نعمت گرامی
داشتن، آن هم از سوی خالق تنها از آنِ برخی از مخلوقات است:
الف)
فرشتگان
«… بَلْ
عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لا يَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ؛(۱)
بلکه آن فرشتگان بندگان گرامیاند که به گفتار بر او پیشی نگیرند و آنان به فرمان
او کار میکنند». در این آیه فرشتگان به چهار خصلت ستوده شدهاند:
۱ـ بنده
خدا و گوش به فرمان او هستند.
۲ـ گرامی
داشته شده از سوی خداوند هستند.
۳ـ آن قدر
مؤدب، تسلیم و سر به فرمان خداوند هستند که هرگز در سخن از او پیشی نمیگیرند.
۴ـ و از
نظر عمل تنها فرمان او را اجرا میکنند.
فرشتگان،
بندگان مطیع حضرت حقاند، رسم عبودیت را بهخوبی به جا میآورند، به آن افتخار میکنند
و خداوند نیز به خاطر اخلاصشان در عبودیت آنان را گرامی داشته و مواهب خویش را به
آنها افزایش داده است.
ب)
مؤمنانی که در قله ایمانند
در سوره
معارج از آیه ۲۹ تا ۳۴ به توصیف مؤمنانی پرداخته شده که پاکدامناند، فقط از راه
مشروع به اشباع غریزه میپردازند، امانتدارند، به عهد خود پایبندند، وقتی وظیفه
دیدند که به اداء شهادت بپردازند وارد این میدان میشوند و مراقبت بر نماز خویش
دارند. بعد از این اوصاف در آیه ۳۵ میفرماید: « أوُلئِك فی جَنات مُكرَمون؛ آنان
در باغهای بهشتی پذیرایی و گرامی داشته میشوند».
اینان
مؤمنان برجستهاند و چرا گرامیان نباشند در حالی که میهمانهای خدا هستند. خداوند
قادر و رحمان تمام وسایل پذیرایی را برای آنها فراهم ساخته و در حقیقت این تعبیر
«جنات» و «مکرمون» اشاره به نعمتهای مادی و معنوی است که شامل حال این گروه است.
نیز در
سوره صافات در آیه ۳۰ از مؤمنان برجسته تجلیل میکند که: « الا عبدالله ا الْمُخْلَصین»؛ این تنها بندگان برگزیده
خدایند که از عذاب به دورند» و سپس در آیه ۳۱ و ۳۲ میفرماید: « اوْلَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ. فَوَاكِهُ
وَهُم مُّكْرَمُونَ؛ برای آنان روزی معین است، میوههای گوناگون و آنها گرامی
داشته میشوند» و در آیات بعد سخن از دیگر نعمتهای بهشتی است.
لازم به
ذکر است واژه «مخلِص» به کسر لام و «مخلَص» به فتح لام، متفاوت اما در عین حال
مرتبطاند. واژه اول در جایی به کار میرود که انسان گامهایی را در راه خودسازی و
رفتار الهی بردارد، ولی هنوز به تکامل نرسیده باشد، ولی واژه دوم آنجا به کار میرود
که گامهای کمال به انجام رسیده و انسان پس از مدتی جهاد با نفس و طی مراحل معرفت
و ایمان به مقامی برسد که از نفوذ وسوسههای شیاطین مصونیت پیدا کند. اینجاست که
بنده برگزیده حق میشود. میشود یوسف«ع»، «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ؛(۲)
او از بندگان مخلص ما بود». این مقام کسانی است که در جهاد اکبر پیروز میشوند و
دست لطف پروردگار تمام ناخالصیها را از وجودشان برمیچیند و در کوره حوادث چنان
ذوب میشوند که جز طلای معرفت خالص در آنها چیزی نمیماند.
امامان «س»
برترین بندگان گرامی داشتة اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان
الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده میشود.
پس امامان به شریفترین مرتبه گرامیان رسیدهاند.
بالاترین
جایگاه مقربان
توان تحصیل
«قرب معنوی به حضرت حق» را تنها گروهی از انسانهای مؤمن دارند. «قرب معنوی» تنها
در سایه ایمان، عمل صالح و تجلییافته در اطاعت از دستورات خداوند و دوری گزیدن از
محرمات الهی است به دست میآید. در روایات، این عوامل به عنوان سکوی قرب به خداوند
معرفی شدهاند:
۱ـ
اخلاص و خداباوری(۳)
۲ـ
برترین اخلاق(۴)
۳ـ حقمداری(۵)
۴ـ
تواضع(۶)
۵ـ سجده
در پیشگاه خداوند(۷)
۶ـ
کنترل بر نفس به هنگام غضب(۸)
۷ـ
رفتار عادلانه(۹)
۸ـ حقگویی(۱۰)
۹ـ
آوردن نمازهای مستحبی در کنار نمازهای واجب یومیه «نوافل»(۱۱)
۱۰ـ
نماز شب(۱۲)
۱۱ـ
تنها به خدا امید داشتن و بس و قطع امید از دیگران(۱۳)
۱۲ـ
هزینه دادن در راه دین(۱۴)
۱۳ـ
اخلاص(۱۵)
۱۴ـ
راضی به قدر الهی بودن
۱۵ـ
دوستی برای خدا و دشمنی برای او(۱۶)
۱۶ـ
انصاف(۱۷)
۱۷ـ فرو
بردن خشم
۱۸ـ
خوبی کردن به آن کس که به او بدی میکند.(۱۸)
و…
اینها
برخی از عوامل قرب به خداوندند. با توجه به آنکه ذات مقدس ربوبی بینهایت است،
بنابراین مراحل قرب هم نهایت ندارند و لذا اولیاء خدا آرام نداشتند و تا آخر عمر در
جهت «تقرّب» تلاش میکردند و شاید یکی از رموز سوز و گدازهای امامان در دعاها همین
است. به دیگر عبارت، امام معصوم گناه نمیکند تا بر آنها بگرید، بلکه گریهاش برای
آن است که او همچنان خود را اندر خم یک کوچه این مسیر بینهایت میبیند.
امامان «ع»
در بالاترین جایگاه مقربان قرار دارند، زیرا آنچه خوبان همه دارند، این گلهای
معطر جهان هستی یکجا دارند.
برترین
درجات پیامبران
در این
حقیقت جای تردیدی وجود ندارد که پیامبران الهی در یک رتبه نبوده، برخی از برخی
دیگر برترند و نزد خداوند مقام برتری دارند: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم
من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح
القدس…؛(۱۹) از میان آن پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری دادیم، از
آنان کسی بود که خداوند با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی
بن مریم نشانههای روشن و معجزات را دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل) تأیید
کردیم».
با آنکه
انبیاء در هدف واحدند، اما هرکدام جایگاه و امتیاز خود را دارند. در تفسیر فخررازی
بیست امتیاز برای پیامبر اسلام بیان شده است. معجزه پیامبر اکرم«ص» قرآن بر همه
معجزات برتری دارد. کتابش تحریف نشده و تا قیامت هم تحریف نخواهد شد. او امّی بود
و در عین حال مسئلهآموز صد مدرس شد. او خاتمالانبیاء «ع» بود و دینش خاتمالادیان
بود. امتیاز حضرت ابراهیم«ع» یک تنه امت بودن و نسل مبارک داشتن، امتیاز حضرت نوح«ع»
طول عمر و پایداری و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است. امتیاز حضرت موسی«ع» آن
بود که مخاطب مستقیم خداوند و امتیاز حضرت عیسی«ع» تأیید به روحالقدس بود.
«… لَقَدْ
فَضلْنَا بَعْض النَّبِيِّينَ عَلي بَعْضٍوَ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُورا؛(۲۰)
بعضی پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داود زبور بخشیدیم». در این آیه
نیز سخن از تفضیل برخی انبیاء بر بعضی دیگر است.
در این
فراز از زیارت جامعه برترین درجات مرسلین برای امامان معصوم«ع» بیان شده است. در
اینجا سئوال این است که مگر امامان معصوم پیامبر بودهاند که برترینشان باشند؟
پاسخ این است که پیامبر نبودند، اما رسالت انبیاء بر دوش آنها بود. به دیگر عبارت،
خاتمیت پیامبر اکرم«ص» با امامت امامان تداوم یافته است، پس آنان در این مسیر تهمتها،
بیمهریها و… را به جان خریده، تکلیف خود را انجام دادهاند، پس در این عرصه
نیز برترین هستند.
امامان
بینظیر
«حیث لا
یلحفه لاحق و لایفوته فائق و لا یسبقه سابق و لایطمع فی ادراکه طامع؛ مقامتان آن قدر
بلند است که هیچکس بدان نمیرسد و به بالاتر از آن هیچ کس راه نمییابد و هیچ
پیشگامی بر آنان پیشی نمیگیرد و هیچ طمعکنندهای برای رسیدن به آن طمع نمیکند.»
این
فرازها در پی بیان این حقیقت است که مقام امامان بهقدری بلند است که کسی را یارای
رسیدن به آن قله نیست، دقیقاً همان که مولی علی«ع» در مورد خود فرمود در مورد دیگر
امامان هم صادق است: «… يَنحَدِر عنّي السيلُ و لا يرقي اليّ الطيرُ…»(۲۱)
سیل خروشان فضیلت از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است و مرغ (دورپرواز اندیشه)
به قله وجود من نمیرسد.
در این فراز،
وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوهها
و قلهها این است که نزولات آسمانی را در خود جای میدهند و سپس به صورت مستمر به
روی زمینهای گسترده و دشتها جاری میسازند و گلها و گیاهان و درختها را باور
میکنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمیتواند به آنها راه یابد. این تعبیر
نشان میدهد که هیچ کس را یارای دستیابی به افکار بلند امام و اوج معرفت و کنه
شخصیت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او جز پیامبر اکرم«ص» که استاد بزرگ آن حضرت
بود و امامان معصوم«ع» پی نمیبرد. هر کس از یاران و اصحاب و پیروان امام به
اندازه پیمانه وجود خویش از این اقیانوس بهره میگیرد، بیآنکه کرانهها و ژرفای
آن بر کسی روشن باشد.
اعتراف
به افضلیت امامان
حتی لا
یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لا دنی و
لا فاضل و لا قومس صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا خلق فیها بین ذلک شهید
الا عرفهم جلاله امرکم و عظم خطرکم و کبر شأنکم و تمام نورکم و صدق مقاعدکم و ثبات
مقامکم و شرف محلکم و منزلتکم عنده و کرامتکم علیه و خاصتکم لدیه و قرب منزلتکم
منه.
تا
اینکه نه هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی و نه هیچ صدیق و شهیدی و نه هیچ عالمی و
جاهلی و نه هیچ صاحب فضیلتی و نه هیچ مؤمن درستکاری و نه هیچ تبهکار بدکاری و نه
هیچ ستمگر مستبدی و نه هیچ شیطان راندهشدهای و نه هیچ آفریده دیگری که در این
میان گواه باشد برجای نماند مگر آنکه خداوند بشناساند به آنان جلالت امرتان و عظمت
قدرتتان و بزرگی مقامتان و تمامیت نورتان و درستی جایگاهتان و استواری مقامتان
و شرافت رتبهتان، و منزلت شما در نزدش و کرامت شما را در نزد او و ویژه بودنتان
در پیشگاه او و منزلت و نزدیکی که با او دارید.
این
شناسایی نسبت به انبیاء مرسل خداوند، فرشتگان و صالحان انجام گرفته است و آنان
اعتراف به بزرگی مولی علی«ع» و امامان دارند. نسبت به دشمنان نیز در همین جهان
گرچه در ظاهر ابراز نکنند، اما در باطن خویش به آن معترفند، البته تجلی کامل این
اعتراف و معرفت در قیامت خواهد بود. آن روز که پردهها کنار رفته و اوج مقام این
برترینها را همگان میبینند.
«ابومسلم
خولانی» و جمعی دیگر نزد معاویه آمدند و به او گفتند تو که با مولی علی«ع» درگیری
همانند او هستی؟ او گفت نه به خدا قسم «انی لا علم نه افضل منی و احق بالامر منی»
تحقیقاً من بر این اعتقادم که علی از من برتر و شایستهتر از من در امر خلافت است.(۲۲)
«عمروعاص»
این دشمن مکار امام علی«ع» ضمن اعتراف به مناقب مولی علی«ع» میگوید که «و انا از
یدک انه لیس احد من صحابه رسولالله«ص» له مناقب مثل مناقب علی«ع»؛ من اضافه میکنم
که هیچکدام از اصحاب پیامبر«ص» فضائلی همچون فضائل مولی علی«ع» را نداشتند.(۲۳)
مروان
دشمن کینهتوز مولی علی«ع» که در دوره حاکمیتش دشنام بر مولا علی«ع» را در خطبه
جمعه باب کرد، در خطابهای که امام حسن«ع» در آن جمع حاضر بود به مولی علی«ع»
اهانت کرد. امام حسن«ع» به او فرمود: «ویلک یا مروان اهذا الذی تشتم شر الناس؟»،
وای بر تو مروان! آیا اینکه به او دشنام میدهی بدترین مردم است؟ او گفت نه او
بهترین مردم است.(۲۴)
و از
این گونه اعترافات فراوان است که در یک مقاله نمیگنجد. این اعترافات حتی در حوزه
مسلمانان هم نماند، بلکه غیرمسلمانان هم افضلیت مولی علی«ع» را باور دارند.
میخائیل
نعیمه نویسنده مسیحی و متفکر معروف عربزبان چنین میگوید: «اگر علی تنها برای
اسلام بود، چرا باید یک تن مسیحی در سال ۱۹۵۶ میلادی به شرح زندگی او و تفحص و دقت
در وقایع آن بپردازد (اشاره به جورج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب
الامام علی صوت العداله الانسانیه) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و
حکایات نغز و دلاوریهای شگفتانگیز را به سرودهای شاعرانه تغنی کند. پهلوانی امام
نه تنها در میدان نبرد بود بلکه در روشنبینی و پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله،
شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله
در همه صفات حسنه پهلوان بود.»(۲۶)
پینوشتها
۱ـ انبیاء، ۳۷ـ۳۶.
۲ـ یوسف، ۲۴.
۳ـ امام علی«ع» فرمود: لیکم بصدق الاخلاص و
حسن الیقین فانها افضل عباده المقربین. (غرر الحکم، حدیث ۶۱۵۹)
۴ـ حضرت امام زینالعابدین«ع»: ان اقربکم
من الله او سعکم خلقاً. (الکافی، ج ۸، ص ۶۹)
۵ـ حضرت امام علی«ع»: اقرب العباد الی الله
تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه. (غرر الحکم،
حدیث ۳۲۴۳).
۶ـ کافی، ج ۲، ص ۱۲۳.
۷ـ عن الامام الصادق«ع»: اقرب ما یکون
العبد من ربّه اذا دعا ربّه و هو ساجد. (فروع کافی، ۳/۳۲۳).
۸ـ الخصال، ص ۸۱.
۹ـ همان.
۱۰ـ همان.
۱۱ـ حدیث قرب نوافل، کافی ۵، ص ۲۶۱.
۱۲ـ عن الامام العسکری«ع»: ان الوصول الی
الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۸۰)
۱۳ـ عن علی«ع»: الوصله بالله فی الانقطاع
عن الناس. (غررالحکم، حدیث ۱۷۵۰)
۱۴ـ عن الامام علی«ع»: من صبر علی الله وصل
الیه. (دعوات راوندی، ص ۲۹۲)
۱۵ـ عن الامام علی«ع»: اتقرب الی الله
باخلاص نیته. (غررالحکم، حدیث ۴۴۷۷)
۱۶ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۷۸.
۱۷ـ همان.
۱۸ـ همان.
۱۹ـ بقره، ۲۵۳.
۲۰ـ اسراء، ۵۵.
۲۱ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳، خطبه شقشقیه.
۲۲ـ مسیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰، تاریخ
دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹، وقعه صفین، ص ۸۵.
۲۳ـ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹.
۲۴ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید
معتزلی، ج ۱۳، ص ۲۲۰.
۲۵ـ ر.ک به بخشی از این اعترافات به کتاب
«موسوعه الامام علی بن ابیطالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، ج ۸، صص ۳۹۳ـ۳۷۷.
۲۶ـ پیام امام امیرالمؤمنین، ج ۱، ص ۳۶.
سوتیترها:
1.
امامان «س» برترین بندگان گرامی داشتة اویند، زیرا در قله ایمان
و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی
آنان سنجیده میشود. پس امامان به شریفترین مرتبه گرامیان رسیدهاند.
2.
وجود امام
به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوهها و قلهها این
است که نزولات آسمانی را در خود جای میدهند و سپس به صورت مستمر به روی زمینهای گسترده
و دشتها جاری میسازند و گلها و گیاهان و درختها را باور میکنند و از سوی دیگر
هیچ پرنده دورپروازی نمیتواند به آنها راه یابد.
مسئولیت متقابل اجتماعی
مسئولیت متقابل
اجتماعی
حضرت آيتالله مصباح يزدي
طرح بحث
اصل
سعادت انسان به ايمان به خدا بستگی دارد و لازمه آن انجام اعمال صالح است. اين
مطلبي است که آیات و روايات بسیاری بر آن دلالت دارد. اما در میان آیات قرآن، سوره
عصر خصوصياتي دارد که سؤالاتي را برميانگيزاند از قبيل آنکه: آيا تواصی به حق و
تواصی به صبر در عرض ايمان و عمل صالحاند و آنچه موجب سعادت و نجات ميشود چهار
چيز است، يا اينکه عمل صالح شامل تواصي به حق و تواصي به صبر هم ميشود و این دو
نیز از مصاديق عمل صالحاند؟ اگر اين دو نیز از اعمال صالحاند چرا جداگانه ذکر
شدهاند؟
سؤال
ديگر درباره تفاوت لحن دو جمله اخیر با جملههاي قبلي است. درباره ایمان و عمل
صالح تکلیف متوجه هر فرد نسبت به خودش است، اما در مورد صبر و ملازمت حق، بر تواصی
به این دو عمل تأکید شده است، چرا این لحن تغيير کرده است؟
به نظر
ميرسد که تواصي به حق و تواصي به صبر، مصاديقي از عمل صالح است و ذکر اين دو
مصداق خاص از اعمال صالح و برجسته کردن آنها به خاطر توجه دادن به ویژگی و اهمیت
این دو عمل است. حال سؤال میشود که مسأله رعايت حق چه اهمیتی دارد که اینگونه
برجسته شده و میفرماید اهل سعادت، یکديگر را به ملازمت حق سفارش ميکنند.
خطر جهل
مرکب
درست
است که وقتي ميفرمايد: ملاک سعادت، ايمان و عمل صالح است، تکليف براي همه روشن
است و هر انساني بايد بکوشد ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. ولي بسياري از
اوقات در مقام عمل، شناختن مورد تکليف و انجام دادنش مورد ابهام و حتی گاهی مورد
مغالطه واقع ميشود، بهگونهای که انسان یکی از نقیضین یا ضدین را به جاي ديگري
میگيرد و به خیال انجام عمل صالح مرتکب گناه میشود؛ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ
بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاهِ
الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(۱) ميخواهيد به شما خبر بدهيم که چه کسي خسارتش بيشتر از همه
است؟ آنها کساني هستند که دنبال خواستههاي دنيوي و زودگذر هستند و خيال ميکنند
که خيلي کار خوبي ميکنند، همه تلاش و زحمت خود را صرف دنيا ميکنند و آن کوششها
در راه دنيا از بين ميرود و نتيجهاي براي سعادت آخرتشان نخواهد داشت.»
آن
اعمال همه گم ميشود و روز قيامت ميبينند که دستشان خالي است. اینها کسانی
هستند که خيال ميکنند خيلي کار و رفتار خوب و ممتازي دارند و بر ديگران نیز مزيت
دارند. افتخار هم ميکنند که ما نه تنها خسارتي نکرديم، بلکه خيلي از شماها بهتريم
و مزايايي هم به دست آوردهايم. قرآن ميفرمايد اينها اخسريناند؛ نه تنها خُسر
دارند بلکه خسر مضاعف دارند. از یک طرف در آخرت دستشان خالی است و چيزي گيرشان
نميآيد و از طرف دیگر همین که خيال ميکردند خيلي خوبند، خود ضرر ديگري است.
خسارت اين جهل مرکب، مضاعف است و نه تنها چيزي گيرشان نميآيد بلکه وقتي ميبينند
اشتباه کردهاند، حسرتشان بيشتر از ديگران است.
تأثیر
متقابل انسانها
اگر هر
انساني تنها زندگي ميکرد اين طور مسائل برایش کم پيش ميآمد، زيرا به هر حال
خداوند تکلیفش را به وسيلهاي مشخص میکرد، و او یا عمل ميکرد و به سعادت ميرسید
يا ترک ميکرد و خسران ميديد. اما در اجتماع رفتارهاي انسانها در یکديگر تأثير و
تأثر متقابل دارد و انسانها چه در زندگي مادي و چه در زندگي معنويشان به هم
وابستهاند. مثلاً همين علم یا اخلاقی که میآموزیم اگر مدرسه، معلم و کتابي نبود،
يا اگر رفتارهای انسانهای خوب را نمیدیدیم، از کجا و چگونه آن را فرا ميگرفتيم؟
بنابراین اگرچه هر فرد، موجود مستقلي است و روز قيامت هر کسي خودش به تنهايي با
خدا مواجه ميشود: «وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَهِ فَرْدًا»؛(۲)
ولي به هر حال زندگي ما در گرو تعامل با ديگران است و حتی برای ایمان صحیح و عمل
صالح نیز نیاز به تعامل با دیگران داریم. اگر زمينههاي ايمان و شناخت موارد آن
نباشد، از کجا بدانیم که باید به کدام دین و چه چیزهایی ایمان بیاوریم؟ درباره عمل
صالح نیز اگرچه خوبي برخی کارها را با فطرت یا عقل خودمان ميفهميم، ولي خوبی یا
بدی بسياري از کارها به اين سادگي معلوم نميشود. حتي شناخت خوبی یا بديهاي مادي
به سادگی به دست نمیآید. اگر محققان، تحقيق و تجربه نکرده بودند ما نميدانستيم
چه غذايي خوب و چه غذایی بد است. اگر تلاش طبیبان نبود نمیدانستیم که باید فلان
دارو را برای فلان مرض استفاده کرد.
بنابراین
انسانها در مسائل فردي و اجتماعي، مادي و معنوي به یکدیگر وابستگی دارند و در صورتی
که در اجتماع آفاتي پيدا شود به فرد نیز سرايت خواهد کرد. از اینرو برنامه سعادت
انسانها باید ناظر به اين وابستگيها باشد و براي اينها نیز برنامه داشته باشد.
بايد بر مسئوليت نسبت به ديگران تأکيد شود و به آنها گفته شود که اگر تنها به فکر
خودتان باشيد، مسألهتان حل نميشود و بارتان به منزل نميرسد. باید به مؤمنان
گفت: اگر انحرافي در ديگران پيدا شود، خواه ناخواه در شما نیز اثر ميگذارد و اگر
انسان فقط به فکر خودش باشد و مسئوليتي نسبت به ديگران احساس نکند، سعادت خودش نیز
به خطر ميافتد. حتي در زمينه اعتقادات و مسائل اساسي دين ـ علیرغم ایمان افراد
به خداي يگانه، اسلام و ضروريات آن ـ گاهي شياطين چنان وسوسه و مغالطه ميکنند که
بديهيترين مسایل مورد شک قرار ميگیرد. در میان مسایل بدیهی، مسأله تناقض، از
بدیهیترین مسایل است، اما اساس برخي از فلسفههاي غربي بر همین تناقض است و ميگويند
نه تنها تناقض محال نيست بلکه اساس هستي بر تناقض است!
مسئوليت
متقابل انسانها
در بين
اعمال صالح، ملازمت حق جايگاه ويژهاي دارد. اينکه ما حق را بشناسيم و بکوشیم
ملازم آن باشيم و آن را با باطل اشتباه نگيريم و از روي غفلت، جهل و يا هواي نفس
دنبال باطل نرويم وقتي حاصل ميشود که فقط در لاک خودمان نباشيم و نوعی مسئوليت
متقابل نسبت به همديگر داشته باشیم. وقتي فردی ميبيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي ميبيند شبههاي پیدا
کرده، باید در رفع شبههاش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجهاش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است. اگر اين مسأله نباشد خواه ناخواه اجتماع به فساد
کشيده ميشود و دیگر هيچ فردي ضمانت براي مصونيت ندارد.
شناخت
حق و باطل مسأله مهمی است و در آیات و روایات بسیاری روي آن تاکید شده است؛ خداوند
در قرآن میفرماید: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن
لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ».(۳)
پس از حق، ديگر دنبال چه ميگرديد؟ از حق که گذشتيد، غير از گمراهي و باطل نيست؛
حق يکي است و اگر آن را رها کنيد، به دنبالش گمراهي و بطلان است؛ اما علی رغم این
بیان واضح و مستدل، باز مکتبهاي مهم و حتی بزرگاني از فيلسوفان عالم و برخي اصحاب
مذاهب مختلف که شمارشان از ميليارد تجاوز ميکند، سخنی دیگر میگویند. بعضي در
کشور خودمان ابتدا گفتند شيعه و سني هر دو خوب است و فرقي نميکند؛ سپس گفتند:
مسیحت نیز خوب است، و بالاخره گفتند: شرک هم بد نیست؛ بتپرستي نیز خوب است، و
بالاخره همه ايمان و اعتقادي دارند و ما به همه آنها احترام ميگذاريم! پلوراليسم
که موجش کشور ما را هم گرفته است، نفی همین آیه قرآن است: «فَمَاذَا بَعْدَ
الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».(۴) اگر اسلام حق است، هرچه غير اسلام و
ضد اسلام است، باطل و گمراهي
است. نمیتوان ضدين را حق دانست؛ نمیشود هم توحيد و هم تثليث، هر دو حق باشند.
بنابراین حتي بديهيترين مسائل هم در اجتماع دچار آفت ميشود و چيزي که ميتواند
جلوي اين آفت را بگيرد احساس مسئولیت انسانها نسبت به یکديگر است.
آميختگي
حق و باطل
امیرمؤمنان
در خطبهای از نهجالبلاغه(۵) درباره فتنه میفرماید: إِنَّمَا بَدْءُ
وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَع؛ فتنهها از دو چيز
سرچشمه ميگيرد: يك عده شيطان صفتند و براي رسیدن به هوا و هوس خودشان به دنبال
ایجاد نوعی اختلال در جامعه هستند. براي اين کار با استفاده از مغالطات و القای
شبههها، مردم را به خودشان متمايل و سپس آنها را به تبعیت خودشان وادار میکنند.
اينگونه افراد آگاهانه برای رسیدن به دلخواه و هوای نفسشان راه خطا را بر میگزینند.
اینان اینگونه نیست که ندانند، بلكه حق را ميدانند، اما چون با دلخواهشان وفق
نميدهد، ايجاد فتنه ميکنند.
دسته
دوم کسانی هستند که برای رسیدن به هوا و هوس خود بدعتگذاري ميکنند؛ نمونه بارز
این نوع سردمداران مذاهب مختلف هستند. البته هر رأي نويی بد نیست و نوآوري کار
انسان عاقل است. انسان زحمت ميکشد و مجهولي را کشف ميکند و اين نوآوری بسیار
خوب و باعث رشد علم است. بدعتی مذموم است که يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّه وَ يَتَوَلَّى
عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّه؛ برخلاف قرآن، وحي الهي و
دستورات خدا باشد. ویژگی دیگر این آراء این است که افراد براساس
آن با یکدیگر و براساس اموري غير از دين خدا، رابطه ولايت و همبستگي ايجاد ميکنند
و تابع يك بدعتگذار ميشوند.
حضرت در
ادامه ميفرمايد: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ
لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِين وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ
الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِين؛ اگر باطل کاملاً از حق
جدا بود، حق بر آنهايي که طالب حق هستند مخفي نميماند و ميفهميدند حق چيست و به
دنبالش ميرفتند. همچنين زبان معاندين قطع ميشد و نميتوانستند
از اهل حق خردهگيري کنند. وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا
ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ آنچه
باعث اشتباه کاري و منشأ فتنهها ميشود اين است که خوشهای از حق با خوشهای از
باطل را با هم آمیخته میکنند. وقتي حق و باطل آميخته شد، اهل عناد آن نقطه ضعف را
نشان ميدهند، و اينجاست که شيطان فرصت را غنيمت ميشمارد و بر اوليايش مسلط ميشود؛
البته وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى؛ خدا
اولياء خودش را نجات ميدهد.
نقش
تواصی به عمل صالح و صبر در سعادت اجتماعي
پس از
اینکه دانستیم حق و باطل غالباً در اجتماع، با هم آميخته ميشود و معاندان این
آمیختگی را سوژه میکنند و حق را بدنام میکنند، به این نتیجه میرسیم که برای
جلوگیری از فریب مردم، بايد برای تفکیک حق و باطل تلاش کرد؛ باید حق را کاملاً
روشن ساخت و بطلان باطل را واضح کرد. باید کساني که حق را بهتر شناختهاند و عقل
یا علم بيشتري دارند متصدي شوند و دست ديگران را بگيرند. باید آنهايي که حق را
شناختهاند، احساس مسئوليت کنند و به فکر ديگران باشند.
اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم فرائض
الله است ترک ميشود، و ثانياً اثر آن فساد کمکم به خود آنها نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر
به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کمکم اين فسادها شامل اهل حق نیز ميشود و
به خود و خانوادههاي آنها نیز سرايت ميکند. بنابراین بايد اين احساس
مسئوليت متقابل اجتماعي زنده باشد وگرنه فرد نیز نميتواند زندگي و دين خود را به درستی
حفظ کند. لازمه اين احساس مسئولیت اين است که حق را به دیگران بشناسانند و سپس
سفارش کنند که به آن حق عمل کنند و از آن جدا نشوند. در این صورت جامعه انساني
جامعه صالحي است و از زيان و خسران نجات پيدا ميکند.
در
اینکه تواصی به حق هم خود يک عمل صالح است، شکی نیست، اما معمولاً مردم از اين
عمل غفلت میکنند و وقتي سخن از عمل صالح میشود بیشتر به فکر کار و تکلیف فردی
خودشان هستند. اينجاست که بايد بر اعمال صالحي که صلاح اجتماع متوقف بر آنهاست
تکیه کرد. باید مردم بکوشند حق را به یکديگر بشناسانند
و ملازم حق باشند و سفارش کنند که از حق جدا نشوند. اگر اين کار نشود، جامعه رو به
فساد ميرود و فسادش دامنگير همه ميشود.
درباره
تواصی به صبر نیز مسأله همینگونه است؛ فردي را فرض کنيد که ايمان آورده و عمل
صالح بهجا آورده است؛ حتي در جهاد شرکت کرده، اما به هر حال ظرفيت برخی از افراد
محدود است؛ يک هفته جنگ را تحمل ميکند، يک ماه بمباران یا موشکباران را تحمل ميکند،
ميگويد سال ديگر جنگ تمام ميشود، ولي پس از گذشت چند سال خسته ميشود. اينجاست
که بايد یکديگر را به صبر سفارش کنیم. انسان اگر تنها
باشد طاقتش تمام ميشود، اما وقتي در جمعي باشد که یکديگر را به صبر توصيه میکنند،
روح و توان جديدي پيدا ميکند و قدرت مقاومت در او تقويت ميشود. اين چيزي بود که
در طول هشت سال دفاع مقدس، عزيزان ما هر روز تجربه کردند؛ کساني خسته و از گرفتاريها
ناراحت ميشدند، اما تقويت و سفارش یکديگر، روحيه آنها را تقويت ميکرد و آثار عملشان
چند برابر ميشد.
پینوشتها
1ـ
کهف، 104-103.
2ـ
مريم، 95.
3ـ
یونس، 35.
4ـ
یونس، 32.
5ـ
نهجالبلاغه، خطبه 50.
سوتيتر:
1
وقتي فردی ميبيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي ميبيند شبههاي پیدا
کرده، باید در رفع شبههاش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجهاش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است
2
اگر فقط به فکر
خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم فرائض الله است ترک ميشود،
و ثانياً اثر آن فساد کمکم به خود آنها
نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کمکم اين
فسادها شامل اهل حق نیز ميشود و به خود و خانوادههاي آنها نیز سرايت ميکند
انواع دوگانه حسن ادب
انواع
دوگانه حسن ادب
مرحوم آيت اله حاج آقا مجتبي
تهراني (ره)
1ـ ادب انسانی و
معنای آن
ادب در
علم اخلاق و مباحث معرفتی به دو بخش تقسیم میشود:
ادب انسانی، ادب الهی. ادب انسانی عبارت است از روش رفتاریای که از آنچه عقل عملی حکم میکند به دست آمده است، یعنی ادب
به یک معنا حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شدهای است که از ناحیۀ عقل عملی
تأیید شده است.
انسان
دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری عبارت است از آن نیرویی که انسان
به وسیلۀ آن کلیّات را ادراک میکند و زیربنای تمام ادراکات انسان
نسبت به اصول اعتقادی است. عقل عملی نیرویی است که انسان به
وسیلۀ آن حُسن و قبح اشیا و افعال، یعنی زیبایی و زشتی آنها را درک میکند. گاهی از عقل عملی به قوّۀ تشخیص بایدها و نبایدها هم تعبیر میکنند.
ادب
انسانی در حقیقت مراقبت و حفاظت عملی نسبت به روش رفتاری است تا انسان از مرزهای
شناخته شدۀ انسانی تجاوز
نکند، به شناسایی و ادراکات عقل عملی مربوط میشود و ربطی به عقل نظری ندارد. این
طور نیست که اگر كسی به مبدأ، معاد و دیگر اصول اعتقادی
باور نداشته باشد، بهطورکلی فاقد ادب باشد؛ بلکه انسان به حكم این كه صاحب عقل عملی
است، زشتی و زیبایی کارها را میفهمد و میتواند به همان اندازه ادب داشته باشد.
2ـ ادب الهی و معنای آن
قسم دوم
ادب یعنی ادب
الهی عبارت است از روش رفتاری و گفتاریای که
مرزهای آن از ناحیۀ خداوند
شناسایی و القا گردیده
است. به تعبیر دیگر ادب الهی حفاظت
عملی نسبت به مرزهای شناخته شدهای است كه
از ناحیۀ خداوند
مورد شناسایی قرار گرفتهاند. پس گاهی این عقل عملی است که میگوید این عمل نیک است و یک وقت خداوند میگوید. ملتزم شدن به حدود عقلی و شرعی و
مرزشناسی، ادب است و ادب نیز به حسب درککنندۀ مرزها، به اقسام مختلف انسانی و
الهی تقسیم میشود.
رابطۀ
عقل و حُسن ادب در معارف اسلامی
ادب
انسانی، فعلیت و ظهور عقل عملی است
در
روایتی آمده است: ادب، صورت عقل است(1). اگر بخواهیم این
مسئله را در یک قالب علمی توضیح دهیم باید بگوییم که در عالم ماده هر موجودی از
ممکنات، دارای یک «هیولی و قوّه» و «صورت و فعلیّت» است.(2)
به تعبیر دیگر شیء گاهی در حال قوه و استعداد است و گاهی به فعلیّت میرسد و صورت
فعلیّه پیدا میکند. عقل عملی است که مشخص میکند چه
رفتاری زیباست و چه رفتاری زشت.(3)
اگر كسی بخواهد رفتار و گفتار زیبا در او تبلور پیدا کند و به فعلیت برسد،
باید آن رفتار را آن قدر تکرار کند تا تدریجاً به صورت یک روش رفتاری و یا یك
ملکۀ اخلاقی در بیاید. اینجاست که روش گفتاری و رفتاری شخص، یعنی ادب و صورت و فعلیت عقل عملی او
شکل میگیرد.(4)
ادب
الهی، فعلیت و ظهور عقل نظری است
هرچند
ریشۀ تمام اقسام ادب را باید در عقل جستجو كرد، اما ادب الهی، برخاسته از عقل نظری
است. عقل نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن کلیات ادراک میشوند و منشأ استدلالات
عقلیّهای است که به صحیح بودن آنچه که الله تعالی بیان میفرماید، حكم میکنند. از
این جهت، زیربنای مبدأ، معاد و نبوت و همچنین وحی و تشریع الهی، عقل است.
عقل
نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن اصول اعتقادی صحیح را پیدا میکنیم و بعد از
اعتقاد به آنها، به مسئلۀ وحی، احکام الهی و… التزام عملی پیدا میکنیم. منظور
از این احكام، روشهای رفتاریای هستند که
از ناحیۀ خداوند مشخص شدهاند، بنابراین عقل، زیربنای ادب، اعم از ادب انسانی و
ادب الهی بهشمار
میآید.
ادب
برخلاف عقل، امری اکتسابی و نیازمند تکرار است
عقل
موهبت الهی است؛ یعنی اکتسابی نیست که لازم باشد انسان برای به دست آوردن آن تلاش
کند؛ ولی ادب که مترتب بر شناخت عقلانی است، اکتسابی است.
امام
هشتم«ع» در روایتی به ابوهاشمجعفری فرمودند: عقل عطیه و موهبتی الهی است كه در
فطرت هر انسانی وجود دارد.(5) امّا ادب را باید با تلاش بهدست آورد. اگر کسی برای تحصیل
ادب تلاش کند، آن را بهدست میآورد.(6)
اما اگر کسی بخواهد تلاش کند تا عقل را به دست آورد، خود را بیجهت به زحمت می اندازد و چیزی دستش را نمیگیرد.(7)
چون عقل را نمیتوان به دست آورد؛ بلكه باید آن را بهکار انداخت. اگر كسی بگوید:
برو عقل پیدا کن! یا شوخی میكند و یا نمیداند
که مسئله چیست؛ امّا کسی که در مقام نکوهش میگوید: عقلت را به کار بینداز! حرفش
کاملاً صحیح است. این یعنی آنکه از موهبت الهی عقلت استفاده کن!
در
روایت دیگری آمده است: ادب انسانی و دین
که همان ادب الهی است، ریشه در عقل موهبتی دارند؛(8) یعنی هرگاه عقل نظری بارور شود، دینداری و
هرگاه که عقل عملی بارور شود، ادب انسانی محقق و متبلور میشوند.(9)
وجوه
اشتراک و افتراق ادب انسانی با ادب الهی
ادب انسانی و ادب الهی منافاتی با یکدیگر ندارند. ادب الهی، ادب انسانی
را نیز در برمیگیرد، یعنی در هر جایی که ادب الهی وجود دارد، ادب انسانی هم موجود
است، امّا برعکس این قضیه صحیح نیست. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب قواعد منطقی
بریزیم باید بگوییم که نسبت بین ادب انسانی و الهی، نسبت عموم و خصوص مطلق است.
یعنی هر چیزی كه ادب انسانی میگوید، در دل ادب الهی نیز قرار دارد، چون آنچه که
خداوند راجع به رفتار و گفتار انسانها بیان میفرماید، مطابق آن چیزی است که عقل عملی میگوید و تمام احكام و آداب الهی بر طبق سازمان وجودی
انسان است. از این روست که فرمودهاند: «کُلَمّا حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ
العَقل».(10) البته انسان باید زحمتهای بسیاری را متحمل شود تا بتواند
این معنا را از درون عقل عملیاش بیرون
بکشد.
اولین
وجه افتراق: «تفاوت در محدوده و دامنۀ
شناخت»
امّا
وجه افتراق این دو با یکدیگر این است که دایرۀ ادب الهی بسیار گستردهتر از ادب
انسانی است و ادب انسانی دایرۀ کوچکی را در برمیگیرد. ادب انسانی، تنها به اعضا و جوارح ظاهری انسان میپردازد كه از این جهت در اصطلاح به آن «ادب ظاهری» گفته میشود. این ادب، به چشم، گوش، دست، پا، زبان
و بهطور كلی به روش رفتاری و گفتاری ظاهر انسان مربوط میشود و این كه انسان در
موارد و شرایط مختلف چگونه سخن بگوید؟ چه چیزی بشنود؟ چگونه نگاه کند؟ و امثال این
مواردی كه ما به آن اعمال ظاهری میگوییم. اما
ادب الهی تنها مربوط به اعضا و جوارح ظاهری انسان نیست. ادب الهی هم اعضای ظاهری و
هم قوای باطنی انسان را در بر میگیرد.
تنها
یک درجه از درجات ادب مربوط به اعضا و جوارح میشود که همان ادب ظاهری است. اهل
معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل میپردازند و لذا دایرۀ
ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیعتر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و
باطن را در بر میگیرد.
در ادب انسانی
برخلاف ادب الهی، تنها چیزی که میتواند از نظر باطنی با ظاهر انسان همراه شود، قوۀ
شهوت و غضب اوست؛ یعنی عقل عملی برای ظاهر و باطن یک انسان، حتّی اگر به مبدأ و
معاد و ماورای طبیعت اعتقاد
نداشته باشد، آدابی دارد که او باید به آنها پایبند باشد، بر اساس آنها رفتار کند
و از مرز خود تجاوز ننماید. ادب انسانی حداكثر این كه جلوی شهوت و غضب فرد را میگیرد.
گاهی از این مسئله تعبیر به وجدان میکنند، ولی
ادب الهی مافوق اینهاست و به تمام ابعاد وجودی انسان نظاره دارد.
دومین
وجه افتراق: «تفاوت در سلامت و مصونیت»
ادب
انسانی خاصیت آفتپذیری دارد ولی ادب الهی، آفتپذیر نیست و برخلاف ادب انسانی اطمینانبخش است. نمونههای
بسیاری ادب انسانی داشتند، ولی به رستگاری و فلاح نرسیدند، ولی کسی که مؤدب به
آداب الهی باشد، قطعاً به فلاح و رستگاری میرسد. لذا هر نوع رفتاری اگر پشتوانۀ
الهی نداشته باشد، آفتپذیر است و نتیجه نمیدهد.
در
روایتی آمده است: هرکس که آداب الهی نداشته باشد، مسلماً ادب انسانی برای او
کاربرد اصلاحی نخواهد داشت(11) ادب انسانی آن گاه کاربرد دارد که شخص، خود را ملزم
به ادب الهی ساخته باشد.
علی«ع»
میفرمایند: اگر کسی به آداب الهی مؤدب شود، به رستگاری دائم خواهم رسید(12). به تعبیر دیگر خطر تخلّف از دیدگاه عقل
عملی بدون پشتوانۀ دیدگاه عقل نظری زیاد است.
«آزادی
مطلق و بیادبی» یعنی حیوانیت محض
كسی
كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش میخواهد رفتار میکند و در روش
رفتاری پیرو حیوان درونی خویش
است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بیروشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر میکنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد،
در رفتار خود از سبك بیروشی استفاده میكنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است
كه در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد.
رویارویی
ایمان و کفر، رویارویی حُسن ادب و سوء ادب
رابطه ادب الهی و ادب انسانی، یك رابطۀ تنگاتنگ
است. رویارویی كفر و ایمان در واقع رویارویی بیادبی و ادب بوده است. انبیا و
اولیا انسانها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک
دعوت میکردند، امّا كسانی در مقابل میگفتند انسان
همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آنجا که ادب یك روش رفتاری است،
لذا اگر کسی در ظاهر از ادب صحبت و در عمل بر خلاف آن رفتار کند، چیزی جز نفاق
نیست و همین که «برخلاف آنچه که میگوید عمل میکند» نیز نوعی بیادبی محسوب میشود.
پینوشتها
1ـ غررالحكم، ص 247.
2ـ این اصطلاحات فلسفی است و من چارهای ندارم که
برای بیان روایت به آنها اشارهای داشته باشم.
2ـ البتّه این مسأله به نسبت اشخاص و شرائط خاص
تفاوت دارد.
4ـ گویا عقل عملی در ابتدا، در انسان صرفاً جنبۀ
هیولایی داشته و استعداد محض بوده است، امّا وقتی احکامی كه شناسایی شده به فعلیّت
برسد، لباس هستی به تن كرده و تحقّق خارجی پیدا میكند.
5ـ گاهی این تعبیر نیز وجود دارد که عقل در جبلّت
هر انسانی وجود دارد.
6ـ الكافی، ج 1، ص 23.
7ـ در بعضی از نسخهها
آمده است: «لَمْ يَزْدَدْ بِذلِكَ إِلَّا جُهْداً»؛ یعنی خودش را سختی انداخته و
زحمت خودش را زیاد کرده است.
8ـ غررالحكم، ص87.
9ـ واقعاً وقتی که انسان این روایات را میبیند، خیلی شعف پیدا میکند که این همه معارف بلند
و پرمغز در جملات کوتاه آمده است. دلیل این زیبایی و ظرافت آن است که این روایات
از ناحیۀ کسانی صادر شده است که به جمیع سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارند.
10ـ عللالشرائع، ص 194.
11ـ غررالحكم، ص 248.
12ـ بحارالأنوار، ج 89، ص 209.
سوتیترها:
1.
اهل معرفت برای ادب درجاتی را قائل میشوند که تنها یک
درجه از این درجات، مربوط به اعضا و جوارح میشود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت
در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل میپردازند. به همین جهت،
دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیعتر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر
و باطن را در بر میگیرد. تنها دست و پا و چشم و گوش احتیاج به ادب ندارند، بلكه فکر
و خیال و قلب و حتی عقل انسان نیز محتاج ادب هستند.
2.
كسی كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش میخواهد
رفتار میکند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی
خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بیروشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر میکنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار
خود از سبك بیروشی استفاده میكنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است كه در مقابل
ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد
دهان مزبله نيست!
دهان مزبله نيست!
حضرت آيتاله حسن زاده آملي
قدر این
دهن را بدان که گفت بسمالله الرحمن الرحیم. او را آلوده نکن. نگذار هر حرفی را بزند. نگذار حرف
هر کسی را پیش بکشد. نگذار هر چه دلش خواست ابراز کند. دهان است. خیلی شریف است.
مزبله نیست که آدم هر غذایی را در او بگذارد. انسان باید واردات و صادرات دهانش را
بپاید، حرفهائی را که میزند و میشنود مواظب باشد. خوراکش را مواظب باشد. بگذارد
زبان را عقل بگرداند، نه هوا و هوس. عقل مدبر عاقل کشور وجود توست. آن که عقل دارد
چه ندارد و آن که عقل ندارد، چه دارد؟ اول اندیشه، وانگهی گفتار، بگذارید اعضا و
جوارح شما در فرمان عقلتان باشند.
تن که
آرامش دارد، آرمیده است و انسانی که تناش آرمیده است، وقر دارد و میگویند شخصی باوقار
است، اطمینان دارد. سبکسار و سبکسر نیست. مثل کوه است که تندبادهای حوادث او را
از جا تکان نمیدهند، نه مثل کاه که وزن و سنگینی ندارد و در دست گردبادها به هر
سو غلتان است.
بعضی از
افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکردهاند و لذا
دنیا و حوادث آنها را به بازی میگیرد. همین که دنیا اندکی به آنها روی آورد، عربدهشان بلند است و چون از
آنها اعراض کرد، گریهها و بیتابیها و سر و سینهزدنهایشان تماشائی!
رسولالله(ص)
فرمود: «المؤمن وقور». مومن، ثابت قدم، استوار، قرص و محکم، وقور، تنظیم، صابر و
بردبار است.
سکینه،
سکون و آرامش جان و وقار سکون و آرامش تن است. انسان عاقل موحد، خداشناس، آن که
جانش تنظیم دارد و سرمایه بینش و دانش تحصیل کرده است، در پیشامدها سکینه و وقار
دارد. چون کوه سنگین است، حوادث گوناگون
روزگار او را از جای خود حرکت نمیدهند و او را به بازی نمیگیرند.
غش غش خندیدن،
دلیل دلمردگی است. پیغمبر اکرم«ص» همیشه متبسم بودند. هر انسان الهیای خندهاش
تبسم است. وقار، مقام، عظمت علمی، حضور، محبت و استرحام و دلسوزی انبیاء و اولیاء
را که مظهر رحمت واسعه حقند و خیر و سعادت همه را میخواهند، بنده و جنابعالی میبینیم
و میگوییم ما هم خیر مردم را میخواهیم، اما آنها طور دیگری خیر میخواهند. آنها
میخواهند بنده و جنابعالی اندیشه کنیم و فرسنگها بالاتر برویم.
افراد
سبکسر و سبکسار و خفت موازینه بینش و دانش ندارند. جا گرفته نیستند، تربیت نشدهاند،
فرهنگ ندیدهاند، مربی بالاسرشان نبوده است. کار آنها چیست؟ لباس فاخر پوشیدن : «دیبای
معلمی بر حیوان لایعلم، خط بدی نوشته با آب طلا». ا لباس فاخر از برای انسان بیادب،
مایه مباهات و شرافت نیست. سرمایه انسان بینش، فهم، توجه و حقیقت وجودی اوست: خداشناس
باش، در هر لباس که خواهی باش.
اوئی را تحسین کن که همیشه شاداب است و آمد و شد
شب و روز، او را کهنه نمیکند و از بین نمیبرد. چرا دلخوش میکنید به چیزی که به
گذشتن شب و روز فاسد و تباه میشود و از بین میرود. آن چیزی را طلب کن که محیط
است بر زمان و مکان.
به قول جناب عارف رومی:
روزها
گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان
ای آنکه چون تو پاک نیست
آزمایشها،
تجربهها و حوادث گوناگون، جان انسان را بارور و مثمر و میوهده و سنگین میکند. جان
انسان در حوادث روزگار آبدیده میشود و قدر و قیمت پیدا میکند. روح در این تلاطمها
قوی میشود. انسان در کلاس و مدرسه عالم تربیت
میشود و توشه آخرت و سعادتش را در این بازار فراهم میکند.
امام
نهم«ص» فرمودند:
«الدنيا
سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون». این نشئهای که در او هستی، بازار قیامتسازی و
آخرت ساختن و آدم شدن است. کارخانه آدمسازی است. جای تجارت و کسب و کار است. عدهای
از بیداران سود بردند و مردم غافل دلمرده زیان کردند و خودشان را فراموش کردند: «ولا
تكونوا كالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم » نباشید از کسانی که خدا را فراموش کرده
و عذاب و کیفر و عقابشان این شده که «
فأنساهم
أنفسهم ». خدای متعال آنها را از خودشان فراموش میسازد که هیچ نمیپرسند: «ز کجا
آمدهام آمدنم بهر چه بود؟» آنان از گرفتن فیض باز میمانند و خدا آنان را به حال
خود میگذارد. نمیفرماید من نمیدهم، میفرماید من میدهم، ولی مردم نیامدند که
بگیرند. از طرف من امساک و بخل و انقطاع و منع و مسدودیت نیست.
از آن
طرف «یحبُّهم و يحبُّون». آنی را طلب کن که با تو هست، از تو دست برنمیدارد و
مایه سعادت توست. البته لباس زینت است و انسان تا در دامن خاک است به زندگی احتیاج
دارد، اما میانهرو باش:
« وكذلك جعلناكم أمة وسطا لِتكونوا شهداء على
الناس ».سرمایه و متاع دینت را ظهور قرار بده تا حجت مردم باشی و وقتی تو را دیدند،
بگویند دین و دیندار یعنی این. با عمل خویش بندگان خدا را به سوی سعادت بکشان که:
«دوصد گفته چون نیمکردار نیست».
امیرالمؤمنین
فرمودند؛ «همان طور که شب و روز از تو میگیرند، تو هم سعی کن از شب و روز بگیری.
اهل حساب باش. امروزی را که بر ما گذشته، امروزی را که از من گرفت و یک مقدار از
طناب عمرم را برید و یک قدم به ساحل مقصود نزدیکتر شدم ، من از او چه گرفتم و از
این سفر چه به دست آوردم؟
این
روزها مرحلهها و منزلهای زندگی و عمر ما هستند. همین جور منزل به منزل شب میآید
و روز میگذرد و مرحلهای را میپیمائیم. ماهها میآیند و میروند. همین طور
کیلومتر به کیلومتر و فرسخ به فرسخ، منزل به منزل طی طریق میکنیم. یک دم آرام
نیستیم. در خواب و در بیداری هم در راهیم. چه باخبر باشیم، چه بیخبر، در راهیم.
در راهیم، اما خوشا به حال بیداران و انسانهای با توجه و با حضور و کسیانی که در
خویشتن فکر میکنند و از خود میپرسند که من کیستم؟ کجا بودم و به کجا میروم؟
کسی که
به این حد رسید و در پی درمان درد خویش برآمد، دیگر به این و آن لب و لوچه نمیزند،
با انگشت نشانشان نمیدهد، در سر راه مردم قرار نمیگیرد و کسی را مسخره نمیکند.
اینها کار مردم دلمرده و بهائم الناس است.
حضرت
خاتم انبیاء پیغمبر اکرم«ص» در شب معراج مردمانی را دیدند که لبهایی داشتند بسیار
ضخیم و کلفت و فروهشته همچون لبهای شتر. از جبرئیل پرسیدند این بیچارهها چرا به
این صورت درآمدهاند؟ پاسخ شنیدند که این حاصل، اعمال، افکار، نیّات، شنیدنها،
گفتنها و پندارهای آنان است. این همان چیزی است که در مدت عمر شنید و خواند و ضبط
کرد. این حاصل نیت و عمل اوست.
کسی که
کسی را مسخره کرد، ادایی در آورد، این همه را نکرد مگر اینکه اول بار خویشتن را مسخره کرد. او سنگ ظلم و ستم را اول بر سر خود کوفت
و به خود خیانت کرد. هیچ کس به کسی خیانت نمیکند، مگر آن که اول به خود خیانت
کند.
کتاب
وجود خودت را بفهم و ورق بزن. ببین در دفتر وجودت چه نگاشتهای و با چه نوشتههایی
داری از اینجا رهسپار آخرت میشوی. اگر کلمات باطل و حروف ناشایسته است، اگر تخمهای
بدی کاشتهای، هر چه زودتر آنها را محو کن.
توبه
مسامحهبردار نیست. وجود تو آن درندهها، بوتههای خار، مارها و آتشها را با توبه
از خود دور میکند. آنها را با خودت به کجا میبری؟ هر چه زودتر آنها را از خود
دور کن. دنیا و آمال و آرزوها گولت نزنند.
امروز و فردا نکن. این هفته و آن هفته و این ماه و آن ماه و امسال و سال دیگر
نشود. مواظب باش.
ماوراء طبیعت
را مشاهده کن تا ببینی مردمی که در دل سایهاند، در بیچارگی و در عذاب و در
دردهای گوناگونیاند که همه را به دست خود فراهم کردند و با خود بردند، وگرنه خدا
آخرین شفیع، ارحم الراحمین، غفار و تواب است. کسانی که به دردهای گوناگون مبتلایند،
اکثراً مردمی هستند که مراقب نفس حویش
نبودهاند و کارشان به اینجا میکشد.
پس هفته
و ماه و فصل و سال دیگر و انشاءالله
تابستان و انشاءالله پاییز و انشاءالله یک موقع دیگر، حاصلش این است که یک وقت
چشم باز میکند و میبیند فرصت و سرمایه و مهلت از او گرفته شد و دنیا او را گول
زد و فریب داد. دنیا دارالغرور است. زندگی در دنیا فریبنده است، آمال و آرزوها
فریبندهاند. دارالغرور گولش زد و فریبش داد و حالا جیغ و دادش بلند است که خدایا!
بگذار برگردم و فکری به حال خود بکنم.
«کلا إنّها
کلمة هُوَ قائلُها». البته فقط حرفش را میزند، وگرنه بارها مرد و باز برگشت. از
چه مریضیهائی که جان سالم به در برد. مرگ آمد و او باز زنده شد. بارها و بارها خوابید
و بیدار شد. همه دنیا و زندگی یکپارچه پند و عبرت است.
علامه
شیخ بهایی در کتاب شریف کشکول نقل میکند که هارون الرشید به موسی بن جعفر«ع»
نوشت؛ «به عبارتی کوتاه نصیحتم کن.» حضرت
پاسخ دادند: «هر چه را که چشم تو میبینید، موعظه و پند و اندرز است. منتهی عقل و
فکر و انسان حرّ و بیدار و آزادمرد باسواد میخواهد تا کتاب وجود را ورق بزند و
بفهمد».
هر جا
روی آوری، عالم یکپارچه پند و حقیقت است و تمام ذرّات، دین دارند. درختها،
گیاهان، ستارهها، زمین، آسمان، هوا، دریا، پرندهها همه خلقتشان دلربا، برنامهشان
حیرتآور و شعور و هوششان طوری است که آنها را به سعادت راهنمایی میکند. همگی ابزاری
و اسلحهای و وسائلی دارند، با قوه غضب، دشمن را از خود دور میکنند و با شهوت،
آنچه را که به حالشان نافع است جذب و آنچه را که مضر است، دفع میکنند.
دل هر
ذرّه را که بشکافی
آفتابیش
در میان بینی
اگر
انسان با زبان مخلوقات آشنا شود، هر چه را که میبیند پند و اندرز است. به فکر خود
باش. آنی را طلب کن که او، تو میشود و تو او میشوی و مایه سعادت توست. آنچه که کسی
او را از تو نمیگیرد و در زیر خاک دفن نمیشود. آتش او را نمیسوزاند. آب او را
نمیبرد. گرگ او را نمیخورد. او را دریاب. او جان تو، سرّ تو و حقیقت توست، قدرش
را بدان.
ای دل
به کوی دوست گذاری نمیکنی
اسباب
جمع داری و کاری نمیکنی
امیرالمؤمنین
میفرمایند که رسیدند به طایفة اوس و خزرج و دیدند مردمی هستند سوخته و بیدار و
متواضع. نازپرورد متنعم نیستند. مردمی هستند ریاضت کشیده، حواس جمع، در راه. اینها
صفات عاشقان و علائم دلدادگان به حق است. اینها دل شکسته دارند. خدای متعال فرمود
مرا در دل شکسته بجویید. دلهای شکسته بیتالمعمورند و محل طواف ملائکه و عرشالرحمان.
این
مردمان گفتارشان سنگین و شریف. مردمی متین با دهانهای پاک و الفاظ شسته و برخورد
شیرین. مجالست با آنها دلنشین و دیدارشان باصفا و روحانی. نشستن با صُلحا روح را
صفا میدهد. حرف صلحا را زدن و در مجلس صلحا رفتن جان را صفا میدهد. حرف حق
روزنهای است از عالم ملکوت. گفتار خیر، دل را نورانی میکند، همان طور که گفتار
بد و ناپاک، به جان زنگ میدهد و تیره و سیاهش میکند.
علی»ع» دیدار
با اوس و خزرج را برای رسولالله«ص» بیان فرمود و عرض کرد که مؤمن کیست؟ صفت مؤمن
چیست؟
رسولالله»ص»
سرشان را فرود آوردند، سپس سر را بلند کردند و فرمودند: در مؤمن ۲۰ خصلت است که وقتی
در او جمع شدند، میشود مؤمن و اگر این ۲۰ خصلت در او نباشد ایمانش کامل نیست.
مومنان
نماز را به وقتاش به جا میآورند.
در دادن
زکات و حقی که اجتماع به گردنشان دارد، مسامحه و امروز و فردا نمیکنند. سعدی چه
خوش فرمود که:
زکات مال به در کن که فضله
رز را
چو
باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور
حضرت
امام صادق «ع» فرمودند: اگر مردم زکات مالشان را بدهند، یک تن فقیر هم در جامعه
پیدا نمیشود. خدای متعال زکات را قوت فقرا و موجب برکت مال اغنیا قرار داد. مومن،
مسکین بینوا و درویش تهیدست و فقیر را اطعام میکند، بر سر یتیم دست نوازش میکشد
و مواظب لباس، خوراک، کسب و کار، پیشرفت، سعادت و از حرام پاک ماندنش هست.
سعدی
خدا بیامرز چه نازککاریها دارد:
چو بینی
یتیمی سرافکنده پیش
مده
بوسه بر روی فرزند خویش
مومنان
میانهرو و امت وسطاند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمیگویند.
دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درختها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به
ما دروغ میگویند؟ اما نوبت که به انسان میرسد، ببین چهها میکند!
مومن
خلف وعده نمیکند. امام صادق «ع» فرمودند: «اگر به فرزندانتان وعدهای دادید، خلف
وعده و بدآموزی نکنید». کار فرزند را به جایی نرسانید که بفهمد پس میشود آدم حرفی
را بزند که از عهدهاش برنمیآید و لذا حرفش را عملی نکند.
مومنان
وقتی امانت به دستشان سپرده میشود خیانت نمیکنند. دین خدا، نماز و روزه در دست تو امانت و ناموس
الهی است. امانت را حفظ کن. مواظب خود باش تا بتوانی رشد عقلی پیدا کنی و به مقام
قرب الهی برسی.
مومنان تلّ
و وزر و وبال مردم نیستند، دست به سوی مردم دراز نمیکنند و فرزند خصال خودند.
در سال
حجهالوداع، حضرت رسول«ص» آداب حج را به مردم تعلیم داد و در منا سخنرانی فرمود و
گفت: مردم! دست زبرین بهتر از دست زیرین است. سعی کنید که دست شما دست زبرین باشد
نه دست زیرین. ببخش، بده، معطی و وهاب باش، نه آن که بگیری و دست دراز کنی و
زیردست باشی. دست زبرین بهتر از دست زیرین است. دست زبرین میبخشد، دست زیرین میگیرد.
فرمود بخشنده و دهنده و سخی و خدمتگذار و دلسوز به اجتماع باشید.
چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش
چون رنده ز کار خویش بیبهره مباش
تعلیم ز اره گیر در امر معاش
نیمی سوی خود میکش و نیمی میپاش
مومنان
زاهدان شب هستند و در روز شیرانی هستند مشغول کسب و کار. رسولالله«ص» فرمود از
پرنده کمتر نباشید. این کفتر را میبینید که صبح از لانه به در میآید، پرواز میکند؟
زمین سفره عام اوست. این سفره برای همه و همه گسترده است.
ابوسعید
ابوالخیر برای شیخ بزرگوار ابن سینا رحمت الله تعالی علیهما نامهای نوشت که: «ای
عالِم بزرگوار! از آنچه که خدای متعال روزی شما کرد ما را هم درنظر داشته باشید.»
جناب شیخالرئیس در جواب ابوسعید دستورالعملی مینویسد. این دستورالعمل را حضرت
شیخ اجل علامه شیخ بهایی در کتاب کشکول آورده است و کاملتر از آن در نامة
دانشوران ناصری بهنحو کمال ترجمه و سئوال و جوابهای ابوسعید و شیخالرئیس به فارسی
شیوا و شیرین نقل شده است .
شیخالرئیس
به ابوسعید ابوالخیر نوشت که بدان بهترین حرکات نماز است. جان و سرّ و روحت را به سوی
ملکوت عالم بدار تا بهتدریج رنگ بگیری و آنجایی بشوی و جان تو ملکوتی بشود.
مراقبت داشته باش. بنفشهوار به سوی پست منگر، چون سرو و سنبله بالارو باش. هدفت
به سوی عالم ملکوت باشد تا کمکم فیوضات ربوبی از عالم اله و از ماوراء طبیعت به
سوی جان تو جاری بشود. جناب ابن سینا در آن دستورالعمل، دستوراتی بس شیرین و بلند برای
جناب ابوسعید ابوالخیر نوشته است که مومنان مردم سحرند و همسایه را آزار نمیکنند.
هر بد
که به خود نمیپسندی
با کس
مکن ای برادر من
مومنان مردمانی
هستند آرام، ملایم، آرمیده، باوقار، ساکن، سلیم، چشمپوش. گامهایی که برمیدارند،
به سوی بیچارگان و تهیدستان و بیوهگان است.
در کتاب
شریف بِهار آمده که وقتی امام زینالعابدین «ع» از دنیا رحلت فرمودند، از خانههایی
در مدینه فغان برخاست و تازه معلوم شد که این خانهها را چه کسی اداره میکرده است.
رسولالله«ص»
فرمودند خدای متعال ما و شما را از متقین و اهل تقوا قرار دهد که تقوا بهترین زاد
و توشه و صفت مردان خداست. اینان در تمام حالاتشان خدا موج میزند. در شدت حال
خداست. در میدان جنگ هم که شمشیر فرود میآورند، خداست.
امام
زینالعابدین«ع» میفرمایند وقتی لشکریان پسر سعد یکبارگی قیام کردند و به سوی ما
رهسپار شدند، در آن حال دیدم که پدر بزرگوارم، آن کوه سکینه و وقار، آن فانی فی
الله، آن عالم ربانی، آن کعبه عاشقی، آن مظهر اتَّم اسماءُ صفاتالله، آن یگانه
آزادمردی که سرمشق احرار است، مثل کسی که در حالت قنوت است، دستش را بالا برده و
در مقابل سینهاش قرار داده، است و عرض
میکند: «بار الها! تو پناه منی، تو چارة منی. در آنچه که پیش میآید، ناگواریهائی
که پیش میآیند، دشمنیها و سختیهائی که پیش میآیند، من میگویم خدایا! تویی آن
که در مهالک نجاتم دادی و آثار رحمتت همه جا و همه کس را فراگرفته است. من جز تو
نمیدانم، جز تو نمیخوانم.
یکی درد
و یکی درمان پسندد
یک وصل
و یکی هجران پسندد
من از
درمان و درد و وصل و هجران
پسندم
آنچه را جانان پسندد
ابوجعفر
طبری، مورخ نامور اسلامی میگوید وقتی تیر حرمله آمد و به گلوی طفل نشست، حسین بن
علی«ع» رو به سوی حقیقت عالم کرد و حرفش این بود: الهی! چون تو ناظری و آگاهی،
برای من سهل است.
سوتیترها:
1.
بعضی از
افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکردهاند و لذا
دنیا و حوادث آنها را به بازی میگیرد. همین که دنیا اندکی به آنها روی آورد، عربدهشان بلند است و چون از
آنها اعراض کرد، گریهها و بیتابیها و سر و سینهزدنهایشان تماشائی!
2.
مومنان میانهرو
و امت وسطاند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمیگویند. دروغ چرا؟
عالم، عالم حقیقت است. مگر درختها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ
میگویند؟ اما نوبت که به انسان میرسد، ببین چهها میکند!
مؤمنان و مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده
مؤمنان و
مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده
حضرت آیتالله جوادی آملی
در جهان
هستی انسان تنها موجود مسئولیتپذیر است، زیرا از سویی مانند جمادات موجودی مادی و
صاحب جسمی با ابعاد سهگانه طول و عرض و ارتفاع، از سوی دیگر چون گیاهان دارای ویژگیهایی
از قبیل رشد و تغذیه و تولید مثل، از دیگر سو دارای غرائز و خصائص حیوانی مانند
احساس، شعور، ادراک و اراده و شهوت و غضب و سایر غرائز و از جهتی صاحب روحی مجرد و ملکوتی و عقل انسانی
است که با آن میتواند خود، خدا و موجودات دیگر را بشناسد و در عواقب کارهای خویش
بیندیشد و از این طریق تمایلات و خواستهای خود را کنترل و آگاهانه انتخاب کند و
از سوی دیگر موجودی آزاد و مختار است که میتواند راه سعادت و کمال خویش را بیابد
و با علم، اراده و اختیار آن را برگزیند.
به
عبارت دیگر جمادات فاقد شعورند و گیاهان دارای طبیعت و شعورند، اما شهوت و غضب و
غرائز ندارند. حیوانات دارای شعور، اراده، غرائز، شهوت و غضباند و فرشتگان عقل
محض، اما از شهوت و غضب بیبهرهاند و در این میان تنها انسان است که همه جهات را
در خود جمع کرده و جهان کوچکی است در برابر جهان بزرگ.
اتز عم
انک جرم صغیر
و فیک
انطوی العالم الاکبر
ای
انسان! آیا میپنداری که جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگی در تو نهاده شده
است. حضرت علی«ع» فرمود: «ان الله رکب فی الملائکه عقلاً بلاشهوه و رکب فی البهائم
شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه و
من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم»؛(۱) خدای سبحان ملائکه را از
عقلی بدون شهوت آفرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد، اما در آدمیزاد،
عقل و شهوت را با هم ترکیب کرد؛ پس هر کس که عقلش بر شهوتش غلبه نماید از ملائکه
برتر و هر کس که شهوتش بر عقلش چیره شود از حیوانات بدتر خواهد بود.
مسئولیت
داشتن انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، امری مسلم است. این مسئولیت
همگانی است؛ یعنی هم در برابر خدا، هم در برابر خود، هم در برابر دیگران و هم در
برابر طبیعت و محیطزیست مسئولیت دارد. از این رو پیامبر اکرم«ص» فرمود:
«َلا
کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته فالامیر الذی علی الناس راع و هو مسئول عن رعیته و
الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم و المرآه راعیته علی بیت بعلما و ولده و
هی مسئوله عنهم و الخادم راع فی مال سیده و هو مسئول من رعیه الا فکلکم راع و کلکم
مسئول عن رعیته»(۲) . همه شما مدیر و نگهبان و نسبت به زیردستان خود
مسئول هستید، پس امیر و امام نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد، مرد سرپرست خانواده
است و نسبت به آنها مسئولیت دارد، زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به
آنها مسئولیت دارد، خدمتکار نسبت به اموال سرور خود نگهبان و مسئول آن است. آگاه
باشید همه شما نسبت به رعیت خود و زیردستان خود مسئولیت دارید، زیرا انسان مسئول است و در برابر همه موجودات
مسئولیت دارد. خانواده نیز موجودی است که آدمی مسئولیت دارد حقوق افراد آن را ادا و از آسیب رسیدن به آنها
جلوگیری و با آنها بهخوبی رفتار کند.
مسئولیتهای
انسان در برابر خانواده گوناگون است. انسان هم مسئول تأمین نیازهای مادی، اقتصادی
و زیستی خانواده، هم مسئول رفع نیازهای عاطفی و هم مسئول برآورده ساختن نیازهای
تربیتی آنهاست. از این رو قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود:
« یَآ أَیُّهَا
الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ
وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا
أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»؛(۳) ای کسانی که ایمان
آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگاه دارید.
آتشی که فرشتگانی بر آنها گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را
مخالفت نمیکنند و دستورهای او را دقیقاً اجرا میکنند.
با تأمل
در این آیه چند سئوال مطرح میشود:
۱ـ در
قسمت اول به مؤمنان فرمود خود را از آتش حفظ کنید. حفظ خود از آتش چگونه است؟
۲ـ حفظ
اصل و خانواده از آتش چگونه است؟
۳ـ چرا
فرمود: خود و خانوادهتان را از آتش حفظ کنید؟
جواب
پرسشها به شرح زیر است:
الف)
وظیفه انسان نسبت به خود
برای هر
موجود و مخلوقی در این جهان کمالی مقرر شده که غایت و هدف اوست. در نظام تکوین همه
امکانات و شرایط لازم برای رسیدن به هدف پیشبینی شده و بهطور طبیعی همه موجودات
مادی به سوی هدف خود در حرکتند، لکن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب
کردهاند، بلکه آفریدگار جهان نظام هستی را این چنین تنظیم کرده است که هر موجودی
به گونهای تکوینی به سوی کمال و غایت ممکن خود رهسپار باشد:
«رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدى» (۴) پروردگار ما کسی است که هر موجودی را آفریده و سپس او
را به سوی هدفش هدایت کرده است.»
این
موجودات با هدایت تکوینی به غایت وجودی خود میرسند، لکن خود در این باره مسئولیت
و اختیاری ندارند. حیوانات نیز مقهور غرائز خود هستند و بدون اراده و اختیار به آن
سو حرکت میکنند.
برای انسان
نیز هدف و غایتی پیشبینی و مقرر شده است و خداوند وسیله نیل به هدف را دراختیار
او قرار داده است، اما انسان چون اختیار دارد، خود مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خویش
را به عهده دارد و خدا او را به هدایت تشریعی هدایت و برنامه سعادت و کمال او را
تنظیم کرده و به وسیله پیامبران دراختیارش قرار داده است و لذا انسان اختیار دارد
با سعی و تلاش در مسیر غایت و کمال خود حرکت کند.
امام
سجاد«ع» فرمود:
«و اما
حق لنفسک علیک فان تستو فیها فی طاعه الله فتؤدی الی لسانک حقه ولی سمعک حقه و الی
بصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه و نستعین
بالله علی ذلک؛(۵) حق نفس تو بر تو آن است که او را بهطور کامل در
اطاعت خدا درآوری و حق زبانت و گوشات و چشم و دست و پا و شکم و عورتت را ادا کنی
و در این باره از خدا استمداد بجویی».
در واقع
انسان خود، سازنده خود است. او از نیروی عقل بهره میگیرد، خود راه را مییابد و
انتخاب میکند و در واقع این مسئولیت بر دوش او نهاده شده تا خود را بسازد و هریک
از اعضاء و جوارحش نیز بر او حقی دارند که نسبت به ادای آنها مسئولیت دارد و باید
از آنها در جهت رشد و تعالی خود بهرهبرداری نماید.
جز سخن
حق و درست نگوید و جز سخن حق را نشنود. با دست جز کار خیر انجام ندهد و با پا جز برای
کار خیر و الهی گام برندارد. شکمش را جز با حلال الهی پر نسازد و دامنش را از
آلودگی حفظ کند و آن را به عفت و پاکی بیاراید و از این طریق او را از آتش جهنم
نگه دارد.
ب)
مسئولیت انسان در برابر خانواده
انسان
موجودی اجتماعی استو میتواند هم نیازهای
خود را از طریق تقسیم کار برآورده سازد و هم زمینه رشد و تکامل خود را فراهم
نماید. سنگ بنای اجتماع خانواده است که با ازدواج شکل میگیرد و دو انسان بالغ، عاقل
و مسئول، با اراده و اختیار و با آداب خاصی در کنار هم قرار میگیرند تا همدیگر را
تکمیل کنند، نیازهای همدیگر را برآورده سازند و نسل بشری را از این راه تداوم بخشند.
این دو انسان نسبت به همدیگر مسئولیت و وظایف و تکالیفی دارند که بخشی اقتصادی و زیستی است. شوهر باید نیازهای مربوط به معیشت، تغذیه، پوشاک،
مسکن خانواده را تأمین کند. بخشی از این تلاش عاطفی و روانی مانند محبت و تلاش
برای زندگی رضایتمندانه بین زوجین، تربیت کودکان و تأمین تغذیه روح و جان و به کار
گرفتن اصول تعلیم و تربیت است. قرآن ما را به این مسئولیت مهم توجه میدهد که باید
با به کارگیری اصول تعلیم و تربیت، خانواده را از آتش عذاب الهی حفظ کرد. اصول تعلیم
و تربیت باید در دو مرحله رعایت شوند: یکی
در مرحله پیشگیری و دیگری در مرحله درمان.
در
مرحله پیشگیری باید زوجین شرایطی مانند داشتن
اصالت خانوادگی، ایمان و اخلاق حسنه را در انتخاب یکدیگر درنظر بگیرند. در مرحله
درمان نیز باید تلاش کرد تا فرد به راه صحیح برگردد و با بازگشت به راه صحیح تلاش
کند تا از سقوط در آتش جهنم محفوظ بماند. انسان در برابر همسر و فرزندان مسئولیت
سنگینی را به عهده دارد و باید با تعلیم و تربیت صحیح، آنها را از گناه بازدارد و
به نیکیها دعوت کند.
چگونگی
حفظ خانواده
نگهداری
خانواده از آتش به تعلیم و تربیت، امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی
پاک و خالی از هرگونه آلودگی در فضای خانه و خانواده بستگی دارد. وقتی این آیه نازل شد، یکی از یاران
پیامبر«ص» از آن حضرت سئوال کرد، چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم؟
حضرت
فرمود: «تأمرهم بما امرالله و تنهاهم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وفیتهم و ان
عصوک کنت قد قضیت ما علیک؛(۶) آنها را به آنچه که خدا امر کرده است
فرمان دهی و از آنچه خدا نهی کرده است بازداری. اگر از تو پذیرفتند تو آنها را از
آتش حفظ کردی و اگر نپذیرفتند، وظیفه خود را انجام دادهای.» مشابه این حدیث از
امام صادق «ع» نیز نقل شده است.(۷)
از این
روایات استفاده میشود که از طریق تربیت دینی میتوان خانواده، همسر و فرزندان را
از آتش جهنم حفظ کرد. در خانواده باید در جهت تقویت بنیاد اعتقادی یعنی اعتقاد به
خدا، معاد، رسالت، امامت و راهنمایی عملی در جهت حاکم شدن اخلاق بر روابط خانوادگی
و برنامههای عبادی و معنوی به این هدف دست یافت، زیرا باور به خدا، همه رفتارها و
زندگی خانوادگی را به سوی کسب رضایت خداوند سوق میدهد. توجه به رحمت الهی به
عنوان صفتی از صفات خدا زمینه حمایت از انسانها از جمله خانواده را فراهم میسازد
تا بهتر برای رفع نیازهای گوناگون افراد خانواده تلاش کند.
اعتقاد
به معاد و زندگی پس از مرگ، خانواده را متوجه اهداف پایداری میکند که موجب پیوند
بیشتر اعضای خانواده میشود و در فرد این انگیزه را ایجاد میکند تا وظایف خانوادگی
را در چهارچوب حفظ نعمتهای الهی انجام دهد کند و از طریق رعایت این وظایف، از
نعمت داشتن خانوادهای صالح و سالم بهرهمند شود. علاوه بر این، باور به معاد نقش مهارکنندگی و بازدارندگی دارد
و لذا افراد به حقوق یکدیگر تعدی نمیکنندو در ادای حق یکدیگر کوشا هستند.
عبادت
در خانواده
یکی از
مسئولیتهای فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از
گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به
چند طریق ممکن است:
۱ـ فراخوان
آنها به اطاعت و عبادت خدا
۲ـ
بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو، از این رو در
قرآن فرمود:
« وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ
عَلَیْهَا»(۸) خانوادهات را به نماز امر کن و خود نیز بر این عبادت
پایدار باش.
و در
روایات آمده است که: «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز سفارش کنید.»(۹)
امر به
نماز در خانواده برای آن است که انسان نمازگزار از آلودگی و زشتیها مصون و محفوظ
است:
« إِنَّ
الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(۱۰)
نماز ارتباطی شناختی و عاطفی با خداوند است و اگر درست برگزار شود، بر رفتارها و
اخلاق اعضای خانواده تأثیر بسیاری دارد.
ج)
چرایی حفظ خانواده از آتش
اینکه
در آیه فرمود: خود و خانواده را از آتش نگه دارید، برای آن است که اولاً زندگی
دنیا زندگی محدودی است که دوام و بقا ندارد و ثانیاً در همین دنیا زندگی سعادتمندانه
یا شقاوتمندانه اخروی شکل میگیرد. آدم عاقل آن است که به ابدیت و جاودانگی
بیندیشد و برای آن زندگی تلاش و کوشش کند. چون زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی
دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور
از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش
جهنم خواهد داشت.
بنابراین،
باید در این دنیا به گونهای زندگی کنیم که زندگی اخروی را به همان صورت بسازیم.
بهویژه که در آیه مورد بحث میفرماید: نگهبانان جهنم مجری فرمان خدا هستند.
فرشتگانی که با سختی و خشونت با آلودگان برخورد میکنند و این نشاندهنده سختی
عذاب آخرت است که باید خودمان و خانواده را از آن حفظ کنیم.
نتیجهگیری
انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، تنها
موجودی است که مسئولیت دارد و این مسئولیت بسیار وسیع و گسترده است. در قرآن از مؤمنان
خواسته شده که به دو نوع مسئولیت توجه جدی داشته باشند. یکی مسئولیت نسبت به خود و
دیگر مسئولیت نسبت به خانواده تا با ایفای درست این دو مسئولیت، خود و خانواده را
از آتش قهر الهی در دنیا و آخرت حفظ کند.
پینوشتها
۱ـ بحار، ۶۰/۲۹۹.
۲ـ صحیح بخاری، ج ۱، ص ۲۱۵ و صحیح مسلم ج
۳، ص ۴۵۹.
۳ـ تحریم، ۶.
۴ـ طه، ۵۰.
۵ـ تحف العقول، ۲۶۲.
۶ـ نورالثقلین، ۵۴۰، ص ۳۷۲.
۷ـ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.
۸ـ طاها، ۱۲۳.
۹ـ کافی، ج ۳، ص ۴۰۹.
۱۰ـ عنکبوت، ۴۵.
سوتیترها:
1.
یکی از مسئولیتهای فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور
معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی
است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است: فراخوان
آنها به اطاعت و عبادت خدا و بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام
رفتار نیکو.
2.
زندگی اخروی،
ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی،
پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت
و دور از آتش جهنم خواهد داشت.
صلة رحم
«سخنان معصومين»
صلة رحم
رسولالله (صليالله عليه و آله): الصدقه
بعشره و القرض بثمانیه عشر و صله الرحم بأربعه و عشرین و صله الاخوان بعشرین. «بحارالانوار،
ج 74، ص ۳۱»
رسول خدا ـ صلي
الله عليه و آله: پاداش صدقه در راه خدا، ده
برابر است و قرض دادن، هيجده برابر و پاداش صله و پيوند با خويشاوندان، بيست و چهار برابر و پيوند با برادران ديني، بيست برابر است.
الامام الصادق (عليهالسلام): صله
الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فی الرزق و تنسئ فی الأجل. «الکافي،
ج 2، ص 15۸»
امام صادق (عليهالسلام): صله ارحام،
اخلاق را نيكو، دست را با سخاوت، دل
و جان را پاك و روزي را زياد ميكند و مرگ را به تأخير مي اندازد.
رسولالله(صليالله عليه و آله): اوصی
الشاهد من امتی و الغائب منهم و من فی اصلاب الرجال و أرحام النساء الی یوم
القیامه أن یصل الرحم… . «الکافي، ج 2، ص ۱۵۸»
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله: سفارش
ميكنم حاضران و غائبان از امتم را و كساني را كه
در پشت پدران و در رحم مادران خويش هستد تا روز قيامت،
كه صله رحم نمايند گر چه به فاصله يك سال راه باشد؛ زيرا صله رحم جزو دين است.
الامام الرّضا (عليهالسلام) : یکون
الرجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیرها الله ثلاثین سنه. «الکافي،
ج 2، ص 15۰»
امام رضا(عليهالسلام): چه بسا مردي كه
سه سال از عمرش بيش نمانده، ولي صله رحم به جا
آورد و خدا به خاطر اين كار، عمرش را به سي سال افزايش
دهد و خدا آنچه را ميخواهد انجام میدهد.
رسولالله(صليالله عليه و آله): من ضمن
لی واحده ضمنت له یصل رحمه فیحبه الله تعالی و یوسع علیه رزقه. … «بحارالانوار،
ج 74، ص ۹۲»
رسول خدا (صليالله عليه و آله): هر كس
براي من، انجام دادن يك كار را تضمين كند، من
چهار چيز را براي او تضمين ميكنم: صله رحم كند تا خداوند
او را دوست بدارد و روزيش را وسيع نمايد، عمرش را زياد و او را در بهشت جاي دهد.
الامام علي(عليهالسلام): صله الرحم توجب
المحبه و تکبت العدو. «غررالحكم، ص 46، ح ۹۳۰۹»
امام علي ـ عليهالسلام: صله رحم باعث ايجاد محبت (در بين خويشاوندان)
و خوار و حقير شدن دشمنان ميگردد.
الامام علي (عليه السلام): ان الرحم اذا
تماست تعاطفت. «غررالحكم، ص 406، ح ۹۳۰۱»
امام علي ـ عليه السلام ـ: خويشاوندان
اگر با يكديگر تماس و ارتباط برقرار
كنند، نسبت به يكديگر مهربان و با عطوفت ميشوند.
الامام الصادق(عليهالسلام): صله الرحم و
حسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار. «بحارالانوار، ج 74، ص ۱۲۰»
امام صادق (عليهالسلام): صله رحم و خوش
رفتاري با همسايه، شهرها را آباد و بر عمرها
ميافزايد.
قال الامام علي(عليهالسلام): من اتاه
الله مالاً فلیصل به قرابته. «نهجالبلاغه، خطبة ۱۲۴»
امام علي(عليهالسلام): كسي كه خدا به او
(تمكن) مالي بدهد، بايد بستگان خويش را به وسيله آن دستگيري نمايد.
الامام الصادق(عليهالسلام): من احب یخفف
عز و جل عنه سکرات الموت فلیکن لقرابته و بوالدیه بارا… . «سفينه البحار، ج 2، ص
۵۵۳»
امام صادق(عليهالسلام): كسي كه دوست
دارد خداي متعال سختيهاي مرگ را بر او آسان سازد،
نسبت به خويشان (و نزديكان) و پدر و مادرش نيكوكار
باشد؛ اگر چنين بود، خداي متعال سختيهاي مرگ را بر او آسان مي كند و فقر (نيز) هرگز او را گرفتار نخواهد كرد.
الامام الصادق(عليهالسلام): نعوذ بالله
عن الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار و هی قطیعه الرحم و
العقوق و ترک البرّ. «الکافي، ج 2، ص ۱۸۴»
امام صادق(عليه السلام ): به خدا پناه ميبريم
از گناهاني كه نابودي را سرعت ميبخشد، مرگها
را نزديك و شهرها را از ساكنانش خالي مي سازد و آن
گناهان، قطع رحم، آزردن پدر و مادر و ترك احسان و نيكي است.
قال الامام الباقر(عليهالسلام) : ثلاث
خصال لا یموت صاحبهن ابداً حتی یری و بالهن: البغی و قطیعه الرحم و الیمین
الکاذبه… . «الکافي، ج 74، ص ۳۴۸»
امام باقر( عليهالسلام): سه خصلت است كه
هر كه آنها را دارد نميميرد، مگر اينكه كيفرشان
را در همين دنيا ميبيند: ستم، قطع رحم و قسم دروغ،
(در اين ميان) پاداش صلة رحم زودتر از ثواب اعمال ديگر به انسان ميرسد.
قال الامام علي(عليه السلام): قطیعه
الرحم تورث الفقر. «بحارالانوار، ج 71، ص ۹۱»
امام علي( عليه السلام): قطع رابطه با
خويشاوندان (رحمی)، تنگدستي بر جاي
ميگذارد.
قال رسولالله(صليالله عليه و آله): اثنان
لا ینظر الله إلیهم یوم القیامه قاطع الرحم و جار السوء. «نهجالفصاحه، ح ۵۵»
رسول خدا(صليالله عليه و آله): دو گروهاند
كه خداوند روز قيامت (به نظر رحمت) به آنان
نمينگرد؛ كسي كه با خويشان (رحمي) خود قطع رابطه كند و
كسي كه به همسايه بدي نمايد.
قال الامام علي(عليهالسلام): اذا قطعوا
الارحام جعلت الأموال فی أیدی الاشرار. «الکافي، ج 2، ص ۳۹۴»
امام علي(عليهالسلام): هرگاه (مردم) قطع
رحم كنند، ثروت و اموال آنها در دست اشرار قرار
ميگيرد.
قال الامام علي(عليهالسلام): أکرم ذوی
رحمک … فإنهم لک نعم العده فی الشده و الرّخاء. «غررالحكم، ص 407، ح ۹۳۳۰»
امام علي ـ عليه السلام ـ: خويشاوندان
خويش را اكرام نما…؛ زيرا آنها در سختي و آساني، بهترين پشتيبان و كمك براي تو
هستند.
الامام علي(عليهالسلام): من یقبض یده عن
عشیرته فانما یقبض یداً واحده عنهم و یقبض عنه أیدی کثیره منهم. «غررالحكم، ص 407،
ح 933۴»
امام علي(عليهالسلام): كسي كه دست ياري
و بخشش خويش را از خويشاوندانش دريغ بدارد، آنها
را از يك دست (ياري دهنده) محروم ميسازد، ولي خود از
ياري و بخشش دستهاي بسياري بيبهره ميماند.
قال رسولالله(صليالله عليه و آله) : اذا
ظهر العلم و احتذر العمل و ائتلفت الالسن و اختلفت القلوب و تقاطعت الأرحام هنالک
لعنهم الله… . «ثوابالاعمال، ص ۲۸۹»
رسول خدا (صليالله عليه و آله): زماني
كه در جامعهاي علم گسترش يابد و به آن عمل نشود
و زبانها با هم موافق و دلها با هم مخالف باشند و مردم
با خويشاوندان (رحمي) خود قطع رابطه كنند، آن هنگام خشم و غضب الهي چنين آنان را فرا ميگيرد که خداوند چشم و گوششان را كر و كور
ميگرداند.
قال رسولالله (صليالله عليه و آله): ان
الرحمه لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم. «كنزالعمال، ح ۶۹۷۸»
رسول خدا(صليالله عليه و آله): رحمت
(خدا) بر قومي كه در ميان آنان قطع رحمكننده باشد،
نازل نميشود.
فهرست
صله رحم
سخنان معصومین
مومنان و مسئولیت های انان نسبت به خود
وخانواده حضرت آیت اله جوادی آملی
دهان مزمله نیست
حضرت آیت اله حسن زاده آملی
انواع دوگانه حسن ادب حضرت
آیت الله مصباح یزدی
امامان برترین
آیت الله سیداحمد خاتمی
درس های عاشورا
حجت الاسلام والمسلمین محدثی
به سوی سبک زندگی اسلامی حجت الاسلام
والمسلمین محمدتقی رهبر
تازمانی که باآهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم
دید گفت وشنودبا مرحوم حبیب اله
عسگراولادی
ریزش ها، علل و ریشه های آن حجت الاسلام والمسلمین
رحیمیان
مذاکرات ایران و غرب، در اوج جنگ سرد سعداله زارعی
پاسخ امام حسین (ع) به شبهات حجت الاسلام
سیدجواد حسینی
طلوع تابناک قیامی جاویدان غلامرضا
گلی زواره
چهره واقعی پهلوی اول گفت و
شنود با دکتر موسی حقانی
منظومه اهل دل
از صحفیه سجادیه زیورآلات محمد(ص) چه
میدانیم؟ جواد تربتی
وضعیت قرمز/ خطر فروپاشی اجتماعی دکتر محمدصادق کوشکی
جامعه پویا از نگاه شهید مفتح عبدالله
اصفهانی
نگاهی به سینمای ایران بعدازانقلاب اسلامی دکتر عبدالحمیدانصاری
چرابیت المقدس برای مسلمانان وجهان اسلام قداست
و اهمیت دارد؟ مجید صفاتاج
قائده نفی سلطه و مستندات آن اسماعیل نساجی زواره
دسته بندی جدید منطقه پس از جنگ 33روزه حسن رویوران
بی پرده با تارخ/ آبان و آذر1358 سیدروح الله امین
ابادی
از سیاست تا دیانت محمد صالح
اصلاحیه
اصلاحیه:
پیرو چاپ مصاحبه با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد
در شماره پیش، ذیلاً
اصلاحات مورد نظر ایشان تقدیم میشود.
از چه مقطعی به دلیل شغلتان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی
که در این باره از ایشان دارید، از چه مقطعی آغاز میشود؟
ـ اواخر سال 1372 از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان
منتقل شدم. اولین خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در «ایرلاین» کار کنم، آن
هم ایرلاینهایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. پایهگذار تشکیلات نیروی هوایی
ارتش و هواپیمایی قبل از انقلاب، امریکا بود.
بعد از جنگ به همراه عدهای از خلبانان
نیروی هوایی ارتش ـ عزیزانی که اکثراً از قهرمانان جنگ بودند (استاد خلبانان سعیدی،
رهبر و آغاسی بیگ) ـ به ایرلاینها منتقل شدیم. من در ایران آموزش دیده بودم و
آنها در امریکا و لذا روحیات من با ساختار آن زمان سازگار نبود، زیرا جو و ساختار
ایرلاینها غربی بود… . مدیریت کلان هواپیمایی آسمان (آقای مهندس عابدزاده و….)
آدمهای مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبانهای آسمان بعضاً خلبانهای
زمان شاه بودند و از لحاظ سازمانی و تشکیلاتی، فرهنگ آن دوره حاکم بود، لذا از ما
کنارهگیری میکردند که البته طبیعی هم بود، ولی بعد از مدت کوتاهی همگی دوستان
صمیمی شدیم و من نیز برای نامبردگان به عنوان معلم و استاد خود ارزش و احترام
زیادی قائل هستم.
به هر حال من فرزند یک نظامی شهید بودم. بچههای نیروی هوایی
بچههای جنگ بودند و خدا وکیلی هم به همراه بچههای آسمان در آموزش برای من کم
نگذاشتند. کاپیتان بهارلویی، پورشفیقی، سعیدی، سهرابی، باقری فراهانی، ترابی، صادقی،
نظریان، سهیراد، سیاه منصوری و… همگی از بهترین دوستان من هستند.
… به عنوان خلبان تحت آموزش به فرانسه رفتم و در آنجا استاد ایرانی
من (استاد خلبان بهارلویی) پرسید: «تو
قبلاً با این هواپیماها پرواز کردهای؟» هواپیماهای جدیدی در فرانسه تولید شده بودند
و ایران هم بهتازگی آنها را خریداری کرده بود و ایشان اصرار داشت که تو قطعاً
قبلاً با این هواپیماها پرواز کردهای! …
اين داغ ماندني است!
اين داغ ماندني است!
کودکی دو سه ساله را به زنجیر میکشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش
میبرند و این دختربچه فقط داد میزند. شاید فکر میکند که گوش دنیا میشنود ولی
اشتباه میکند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمیشناسد.
مثل این میماند که تو را با دست و پای بسته به آب بیندازند و خفه کنند. مثل این
میماند که بختک و کابوسی دهشتناک تو را اسیر خود کرده باشد و نتوانی که بیدار
شوی. مثل این میماند که بخواهی با قومی کر و کور و کودن، مسألهای علمی را
استدلال کنی. مثل این میماند که فرزندت بیماری لاعلاج گرفته باشد و در مقابلت ذره
ذره آب شود و نتوانی کاری بکنی. مثل این میماند که در عزای عزیزت، هیچ کس با تو
همدردی نکند و در عوض جشن بگیرند و پایکوبی کنند. مثل این میماند که در کربلا
برای گرفتن یک کف دست آبی که یک شیرخواره را سیر میکند علیاصغر را سردست بگیری و
بخواهی به یک گله گرگ، کمی از عطوفت انسانی را حالی کنی. مثل این میماند…
آری عزیزان! مثل این میماند که بخواهی کاری نشدنی انجام بدهی، مثلا کودکان شهرهای
«الزهرا» و «نبل» را ببینی و آرام باشی، بیخیال باشی، مثل جامعه بینالملل باشی
و… آن کودکان بیگناه شکنجه شده و به مرور میمیرند تنها به جرم شیعه بودن. شیعه
بودن، آری شیعه بودن. شیعه مشکل همیشگی و حل نشدنی شیطان است. شیعه بودن از نظر
دشمنان خدا یعنی مسلمان واقعی بودن و این جرم کمی نیست. در فتواهای مفتیان حرف مفتزن
وهابی، شیعه یعنی مرید علی و فاطمه بودن و این برای آنها سنگین است…
آری برادرم دشمن از شیعه میترسد. فرقی نمیکند از صغیر و کبیرش میترسد. از محسن
در مدینه و جنین به دنیا نیامده عبدالله بن خباب در
نهروان و علیاصغر ششماهه در کربلا گرفته تا حبیب بن مظاهر کمر خمیده. اصلا در
مکتب شیعه است که کودکان به دنیا نیامده مرده میشوند و ماندگار میمانند و کودککشی
فقط در مکتب فرعونیان و یزیدیان است … و اوباما و نتانیاهو و ملک عبدالله و
اردوغان و…
دو شهر در همین نزدیکی ما در سوریه است با نامهای «الزهرا» و «نبل» در شمال حلب
که دو سال است در محاصره جهل و کینه تکفیریها به سر میبرند. فقط به خاطر اینکه
شیعه هستند. میگویند قبل از محاصره هفتادهزار جمعیت داشته ولی الان نمیدانیم چند
نفر باقی ماندهاند. میگویند مردمش از شدت گرسنگی ماههاست گیاه میخورند. آب هم
ندارند و چشم به آسمان دارند و اگر باران بیاید… چند روز پیش دو کودک دیگر از
آنها به خاطر گرسنگی و سوءتغذیه به شهادت رسیدند. میگویند سینفر از جوانان آنها
برای مذاکره با تکفیریهای محاصرهکننده رفتند تا از گرسنگی و تشنگی زن و
فرزندانشان بگویند و بگویند که شیعه بودن ما به کنار ما انسانیم به ما غذا
بدهید… بعد از مدتی سی سر بدون بدن برگشت.
کودکی دو سه ساله را به زنجیر میکشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش
میبرند و این دختربچه فقط داد میزند. شاید فکر میکند که گوش دنیا میشنود ولی
اشتباه میکند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمیشناسد. او
فریاد میکشد چون کار دیگری بلد نیست و فریاد کار دیروز و امروز مردم ستمدیده است
و تا بوده همین بوده. نه آغوش گرم مادری را دارد و نه دستان پر مهر پدری. شاید هم
اشتباه میکنم شاید از سینه خشکیده مادرش جرعهای شیر میخواهد که نیست. شاید از
دستان بیرمق پدرش یاری میطلبد که بیهوده است. شاید او خدا را به یاری میطلبد که
در همین نزدیکی است و میداند که اشک یتیم عرش خدا را به لرزه میاندازد و دعای
یتیم کاخ یزید را. همانگونه که اشک رقیه و خون علیاصغر بساط یزید را در هم
پیچید…دخترکم زنجیر به دستان کوچکت زدند چون که از دستان کوچک تو هم میترسند
مثل ترسی که یزید از رقیه داشت. اصلا نمیدانم چرا با دیدن تو اینقدر یاد رقیه
افتادهام. فکر کنم به خاطر این است که محرم نزدیک است یا شاید به خاطر این است که
حکایت تو خیلی به رنج رقیه شبیه است… عزیزکم مبادا فکر کنی که دنیای جدید از
رقیه چیزی میفهمد. نه نمیفهمد. مبادا فکر کنی که جایزه صلح نوبل و سفیر صلح برای
نجات من و توست که نیست. مبادا فکر کنی که این جایزه گرفتگان صلح از اوبامای سیاهدل
و آنجلینا گرفته تا شیرین عبادی برای نجات صف بستهاند که نبستهاند. آنها برای
دستان قشنگت النگو نیاوردهاند زنجیر آوردهاند. همه آنها دروغند. تزویرند و توهم
و تباهی و هیچ در هیچ ولی هر چه هست رقیه است. صلح نوبل به یزید دادند که با آن سر
صلح را ببرد. به دخترک هالیوود دادند تا به راحتی از من و تو جاسوسی کند و تو را
پای تلویزیون و ماهواره خود بنشانند. به وطنفروش دادند تا تلخی نام شیرینش را
بگیرند. و باید این را بدانی که مبادا به دشمن ببندی تو دل.
حال برادرم تو باید بدانی ما از قوم محمدیم که اسرائیلیان قدم به قدم کودکی تا
رسالتش را به طمع کشتنش به حیله پیمودند غافل از اینکه او هر کجا بود خدا با او
بود و سپس علی در کنارش. ما از آن قومیم که برای پهلوی شکسته مادرمان، استخوان
سکوت در گلو خریدیم تا اسلام را نفروشند. ما از آن قبیله عشقیم که حنجر علیاصغر
دادیم تا اسلام بماند. اصلا ما از اول برای خدا سربدار بودیم و برای دشمنان خدا
سربراه نبودیم و این رمز پیروزی ماست و اکنون اینچنین است که دنیای امروز چشمان از
ترس دریده کودکان «الزهرا» و «نبل» را نمیبیند. از آمریکا و غاصب قدس گرفته تا
ترکیه و غاصب مکه و مدینه و این یعنی اینکه امروز کافران و اسرائیلیان با امویان
همپیمان شدهاند تا جنگ احزاب آخرالزمان به راه بیندازند و من و تو چه نشستهایم؟!
آسوده و بیخیال. بدون درد همنوع و همکیش. برخیز که وقت جنگ است، نه هنگام درنگ.
محمد
هادي صحرايي
نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم
نذر کرده بودم
با چادر روی سکو بروم
تا هم دل حضرت
فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را
مصاحبه با خانم سمیه
حیدری جودوکار وزن 57 کیلوی ایران،
برنده مدال نقره
مسابقات آسیایی (1392)
چند ماه
قبل سمیه حیدری جودوکار وزن 57 کیلوی ایران در بازیهای آسیایی داخل سالن کره
جنوبی روی تشک رفت و توانست مدال نقره مسابقات را کسب کند. با این حال، فقط این
مدال نقره نبود که سمیه حیدری را در رسانههای ایران و جهان مطرح کرد. او با چادر
مشکی روی سکو حاضر شد تا اولین ورزشکار زن ایرانی باشد که چادرش را در یک رقابت
خارجی به نمایش میگذارد.
به
گزارش مجله مهر، سمیه حیدری 28 ساله است. ورزشکاری از چهارمحال و بختیاری که نیمی
از عمرش را رزمی کار کرده تا بالاخره بعد از تجربه ووشو و کاراته و تکواندو، به
جودو رو بیاورد. برای سمیه حیدری کسب مدال نقره رقابتهای آسیایی کار پرزحمتی بود
که از مدتها قبل برای آن برنامهریزی کرده بود.
او میگوید:
«تأمین هزینههای یک ورزشکار حرفهای واقعاً دشوار است. من با همه صرفهجوییهایی
که میکنم حداقل ماهی 2 میلیون تومان هزینه شخصی دارم و گاهی مجبور میشوم یکی دو
ماه از تمرین فاصله بگیرم و کارهایی مثل فروشندگی انجام دهم تا هزینههایم تامین
شود.» در خانواده حیدری 3 فرزند از 12 فرزند ورزشکار هستند و در سطح حرفهای کار
میکنند. خودش میگوید که ورزش در خانوادهشان موروثی است و اگر بیش از این از
ورزش بانوان حمایت شود میتواند به خوبی جواب اعتماد مسئولان ورزشی کشور را بدهد.
سمیه
حیدری دیروز از سوی مقام معظم رهبری تقدیر شد و این در حالی است که یک ماه قبل هم
با حضور در دفتر ایشان مورد تقدیر قرار گرفته بود.
در جلسهای
که به بیت رهبری دعوت شده بودید، با مقام معظم رهبری دیدار هم داشتید؟
نه، یک ماه قبل از دفتر مقام معظم رهبری با من تماس
گرفتند و در آنجا ضمن تقدیر و تشکر مشکلات ورزش بانوان را با نمایندگان دفتر رهبری
در میان گذاشتم و قرار شد دیداری خصوصی با حضرت آقا داشته باشیم که زمان آن هنوز
مشخص نیست.
چه مشکلاتی را مطرح کردید؟
خب ورزش بانوان همیشه به خاطر بحث پوشش و حجاب تحت
فشار بوده و مقام معظم رهبری تنها حمایتکننده بانوان ورزشکار بودهاند. مدتی قبل
از مسابقات وقتی شنیدم که آقا فرمودند خانمها اگر حجاب و عفاف را رعایت کنند میتوانند
در عرصههای ورزشی حاضر شوند، واقعاً انگیزهام برای تمرین بیشتر شد و با روحیه
بهتری در مسابقات شرکت کردم. تنها آرزویم این بود که مدال طلا بگیرم و تقدیم آقا
کنم که البته با ناداوری مدال نقره نصیبم شد.
به همین دلیل هم با چادر روی سکو رفتید؟
بله، نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم تا هم دل
حضرت فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را. خیلیها آنجا با این کار من مخالفت
کردند و اصرار داشتند با گرمکن ورزشی روی سکو بروم. به همین دلیل حضور من برای
دریافت مدال خیلی طول کشید و همه منتظرم بودند. اما من میگفتم یا با چادر روی سکو
میروم یا اصلاً نمیروم.
مخالفها
چه دلیلی برای مخالفت داشتند؟
مثلا شنیدم که یکی میگفت خانمهای ورزشکار همیشه از
این شکایت دارند که دیگران محدودشان میکنند و حالا تو که کسی جلوی فعالیتت را
نگرفته چرا داری خودت را محدود میکنی؟ اما واقعیت این است که حجاب برای یک زن
ورزشکار مسلمان محدودیت نیست. وقتی با حجاب در مسابقات شرکت میکنم، احساس میکنم
خدا نظر ویژهای به من دارد. دلم قرصتر است و با آرامش و توکل بیشتری مسابقه میدهم.
ضمن اینکه یک سری از خطاها هم هست که با حجاب داشتن خیالت راحت میشود آنها را
مرتکب نمیشوی. مثلاً اگر در طول مسابقه سه بار موهایت باز شود و نیاز به بستن
داشته باشد، اخطار کمکاری و اتلاف وقت میگیری. یا گاهی در مسابقه به دلیل کشیده
شدن موها، تمرکز ورزشکار بهم میخورد و ممکن است فن بخورد. اتفاقاتی که با داشتن
حجاب برای ورزشکار رخ نمیدهد.
در این مدت از طرف چه کسانی تقدیر شدهاید؟
مقام
معظم رهبری، در پیامی تشکر و تقدیر کردند که من بعد از شنیدنش سجده شکر به جا
آوردم. در جلسهای هم که به دفتر ایشان دعوت شده بودم، یک جلد قرآن مجید هدیه
گرفتم که بسیار برایم ارزشمند بود. در واقع ارزشمندترین هدیهای بود که در این مدت
گرفتهام. به جز این، وزارت ورزش و دفتر امور بانوان ریاست جمهوری و استانداری
چهارمحال و بختیاری هم تقدیر کتبی به عمل آوردند. اما هدیه مادی دریافت نکردم.
البته گفته شده در دیدار با مقام معظم رهبری تقدیر مادی هم در نظر گرفته شده است.
اما واقعیت این است که همین دیدار نهایت آرزوی من است. از بچگی آرزو داشتم مقام
معظم رهبری را ببینم و امیدوارم خداوند زودتر این سعادت را نصیبم کند.
گفتهها و نوشتهها
گفتهها
و نوشتهها
شيطان
مردی زشت و بداخلاق از بهلول سؤال نمود که خیلی میل دارم شیطان را
ببینم. بهلول گفت: اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن حتماً شیطان را
خواهی دید!!!
قيمت لنگ
آوردهاند که: روزی بهلول در حمام مشغول استحمام بود که ناگه هارونالرشید
و جمعی از
یارانش وارد حمام شدند و چشم هارونالرشید به بهلول افتاد!
و از بهلول پرسید که اگر بخواهی من را بخری به چه قیمت میارزم؟!!
بهلول گفت: پنجاه دینار!!!
هارونالرشید برآشفت وگفت: نادان پنجاه دینار که فقط لُنگ من میارزد!!!
بهلول نیز در جوابش گفت: من هم فقط لُنگتان را قیمت کردم وگرنه خود
خلیفه که ارزشی ندارد!!!
شعر و طويله
آوردهاند که فتحعلیشاه قاجار گهگاه شعر میسرود و روزی شاعر دربار
را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بیپروا نظر خود را بازگفت. فتحعلیشاه
فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهارپایان به آخور ببندند.
شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آنکه شاه دوباره او را خواست و از نو شعر
را برایش خواند، سپس پرسید: «حالا چطور است؟» شاعر هم بیآنکه پاسخی بدهد راه خروج
پیش گرفت! شاه پرسید: کجا میروی؟ گفت: به طویله!!!
تأثير دعاي بهلول
آوردهاند كه عربي شترش به مرض (پيسي) مبتلا شده بود. به او توصيه
نمودند تا روغن كرچك به او بمالد. عرب شتر را سوار شده تا به شهر رفته روغن بخرد.
نزديك شهر به بهلول برخورد نمود و چون سابقه دوستي با او داشت به بهلول گفت: شترم
به مرض پيسي مبتلا شده و گفتهاند روغن كرچك بمالم تا خوب شود، اما من عقيده دارم
كه تأثير نفس تو بهتر است، استدعا ميكنم دعايي بخوان تا شتر من از اين مرض نجات
پيدا كند. بهلول جواب داد: اگر روغن كرچك بخري و با دعاي من مخلوط كني ممكن است
شترت خوب شود، والا دعاي تنها تأثيري نخواهد داشت.
مناظره بهلول و ابوحنيفه
روزي ابوحنيفه در مدرسه مشغول تدريس بود، بهلول هم در گوشهاي نشسته
و به درس ابوحنيفه گوش ميداد. ابوحنيفه در بين درس گفتن اظهار كرد كه امام جعفر
صادق«ع» سه مطلب را اظهار مينمايد كه مورد تصديق من نميباشد، آن سه مطلب بدين
نحو است:
اول آنكه ميگويد كه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنكه
شيطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممكن است آتش او را معذب نمايد و جنس از جنس متأذي
نميشود.
دوم آنكه ميگويد خدا را نتوان ديد و حال آنكه چيزي كه موجود است
بايد ديده شود، پس خدا را با چشم ميتوان ديد.
سوم ميگويد: مكلف، فاعل فعل خود است كه خودش اعمال را به جا ميآورد
و حال آنكه تصور و شواهد برخلاف اين است، يعني عملي كه از بنده سر ميزند، از جانب
خداست و به بنده ربطي ندارد.
چون ابوحنيفه اين مطلب را گفت، بهلول كلوخي از زمين برداشت و به طرف
ابوحنيفه پرتاب كرد. از قضا آن كلوخ به پيشاني ابوحنيفه خورد، او را سخت ناراحت
نمود و سپس بهلول فرار كرد. شاگردان ابوحنيفه عقب او دويده او را گرفتند و چون با
خليفه قرابت داشت، او را نزد خليفه بردند و جريان را به او گفتند. بهلول جواب داد:
ابوحنيفه را حاضر نمايند تا جواب او را بدهم.
چون ابوحنيفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمي به تو رسيده؟
ابوحنيفه گفت: كلوخي به پيشاني من زدهاي و پيشاني و سر من درد گرفت.
بهلول گفت: درد را ميتواني به من نشان دهي؟
ابوحنيفه گفت: مگر ميشود درد را نشان داد؟
بهلول جواب داد: تو خود ميگفتي موجود را كه وجود دارد بايد ديد و بر
امام جعفر صادق«ع» اعتراض ميكردي و ميگفتي چه معني دارد كه خداي تعالي موجود
باشد ولي او را نتوان ديد. ديگر آنكه تو در ادعاي خود كاذب و دروغگوي كه ميگویي
كلوخ سر تو را درد آورد، زيرا كلوخ از جنس خاك است و توهم از خاك آفريده شدي، پس
چگونه از جنس خود متأذي مي شوي؟
مطلب سوم، خود گفتي كه افعال بندگان از خداوند است، پس چگونه ميتواني
مرا مقصر كني و مرا پيش خليفه آوردهاي و از من شكايت داري و ادعاي قصاص مينمایی؟
بهلول و مرد شياد
بهلول سكه طلايي در دست داشت و با آن بازي مي كرد. مرد شيادي كه
شنيده بود بهلول ديوانه است، جلو آمد و گفت: اگر اين سكه را به من بدهي، در عوض ده
سكه كه به همين رنگ است به تو ميدهم.
بهلول چون سكههاي او را ديد، دانست كه سكههاي او مسي است و ارزشي
ندارد.
بهلول گفت: به يك شرط قبول مي كنم، بشرط آنكه سه مرتبه مانند الاغ
عرعر كنی.
مرد شياد قبول كرد و شروع به عرعر كرد.
بهلول به او گفت: تو كه خر هستي فهميدي سكههاي من طلاست و مال تو از
مس! چگونه ميخواهي، من كه انسان هستم، اين مطلب را ندانم.
مرد شياد، پا به فرار گذاشت.
به شكار رفتن بهلول و هارون
روزي خليفه هارونالرشيد و جمعي از درباريان به شكار رفته بودند،
بهلول نيز با آنها بود. در شكارگاه، آهويي نمودار شد و خليفه تيري به سوي آهو
انداخت، ولي به شكار نخورد.
بهلول گفت: احسنت!
خليفه غضبناك شده و گفت: مرا مسخره ميكني؟
بهلول گفت: احسنت من به آهو بود كه خوب فرار كرد.
بهلول و داروغه
داروغه بغداد در بين جمعي ادعا ميكرد تا به حال كسي نتوانسته است
مرا گول بزند.
بهلول در ميان آن جمع بود، به داروغه گفت: گول زدن تو كار آساني است،
ولي به زحمتش نميارزد.
داروغه گفت: چون از عهده برنميآیي، اين حرف را ميزنی.
بهلول گفت: افسوس كه الساعه كار خيلي واجبي دارم، والا همين الساعه
تو را گول مي زدم.
داروغه گفت: حاضري بروي و فوري كارت را انجام دهي و برگردي؟
بهلول گفت: بلی. همينجا منتظر من باش، فوري مي آيم.
بهلول رفت و ديگر بازنگشت.
داروغه پس از دو ساعت معطلي، شروع كرد به فرياد كردن و گفت: اولين
دفعه است كه اين ديوانه مرا اين قسم گول زد و چندين ساعت بيجهت من را معطل كرد و
از كار انداخت.
انشاءالله
روزی جحی
برای خرید درازگوشی به بازار مالفروشان رفت. مردی پیش آمدش و پرسید: کجا روی؟ گفت:
به بازار تا درازگوشی بخرم.
گفتش: بگو
انشاءالله…
گفت: چه
جای انشاءالله باشد که خر در بازار و زر در کیسه من است.
چون به
بازار در آمد، زرش بزدند و چون بازگشت، همان مردش برابر آمد و پرسیدش: از کجا میآیی؟
گفت: انشاءالله
از بازار، انشاءالله زرم را بدزدیدند، انشاءالله خری نخریدم و زیان دیدم و تهی دست
به خانه بازمیگردم انشاءالله!!!
موعظه
ابلیس
میگویند،
روزی فرعون خوشهای انگور در دست داشت و مشغول خوردن بود، در این هنگام ابلیس به
نزد او آمد و گفت: آیا کسی هست که بتواند این خوشة انگور را به مروارید تبدیل کند؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس
به وسیلة سحر و جادو آن خوشة انگور را به خوشة مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد
و گفت: واقعاً که تو مردی اُستاد هستی!
ابلیس
با شنیدن این جمله، سیلی محکمی بر گردن او زد و گفت: مرا با این اُستادی به بندگی
قبول نکردند، تو چگونه با این حماقت ادعای خدایی می کنی؟!
خواجه و غلام
خواجهای
غلامش را به بازار فرستاد که انگور و انار و انجیر بخرد و زود بیاید. غلام رفت و
دیر آمد و انگور تنها آورد.
خواجه
او را بسیار زد و گفت: چون تو را پی کاری میفرستم باید چند کار کنی و زود بیایی،
نه آنکه پی چند کار میروی دیر بیایی و یک کار کنی.
غلام
گفت: به چشم، از این به بعد.
بعد از
چند روز اتفاقاً خواجه مریض شد و او را پی طبیب فرستاد. غلام رفت و زود برگشت و
چند نفر همراه خود آورد.
خواجه
گفت: اینها چه کسانند؟
گفت: تو
با من گفتی چون پی کارت فرستم چند کار بکن و زود بیا. اکنون این طبیب است که جهت
معالجه آوردهام، و این غسال است که اگر مردی غسلت دهد، و این کسی است که بر تو
نماز بخواند، و این تلقینخوان است، و این قبر کن است و این قرآن خوان!
اقرار به جهل
یکی را از
حکما شنیدم که میگفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که، چو
دیگری در سخن باشد و سخن وي تمام نشده سخن آغاز کند. (گلستان سعدي)
خوف و رجا
وزيري،
نزد عارفي رفت و از او دعايى خواست. عارف گفت: وزير را مسئله چيست؟
گفت :
روز و شب در خدمت سلطان مشغولم. هر روز اميد آن دارم كه خيرى از او به من رسد، و
در همان حال ترسانم كه مباد خشم گيرد و مرا عقوبت دهد.
عارف
گريست.
وزير
گفت: شما را چه شد كه از شنيدن اين سخن، گريه آغاز كرد؟
عارف
گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى پرستيدم كه تو سلطان را، اكنون از شمار
صديقان بودم.
عابد و دزد
مردي
سجاده عابدي را دزديد. عابد چون ديد، دزد خجالت كشيد و سجاده را واگذاشت و گفت:
نميدانستم كه سجاده از توست. عابد گفت: چگونه نميدانستي كه سجاده از تو نيست؟! (كشكول
شيخ بهايي)
دنیای فانی، عاقبت باقی
روزی
نادرشاه با «سیدهاشم خارکن» که از روحانیون بنام بود، در نجف ملاقات کرد.
نادر،
خطاب به سیدهاشم گفت: شما واقعاً همت کردهاید که از دنیا گذشتهاید.
سیدهاشم
با همان وقار و آرامش روحانی مخصوص به خود گفت: برعکس، شما همت کردهاید که از
آخرت گذشتهاید!
آيتالله قاضي رحمتالله عليه
یکی از
اطرافیان آیتالله قاضی نقل میکند: روزی
با ایشان به سمت منزلش میرفتیم. به سر کوی
ایشان که رسیدیم، مشاهده کردیم که صاحب خانه، اثاث مرحوم قاضی را به کوچه ریخته است.
آیتالله قاضی به محض دیدن آن صحنه فرمود: خدا گمان کرده که ما هم آدمیم که با ما
چنین معامله میکند!
این
کلام آیتالله قاضی اشاره به احادیثی است که بلاهای دنیا را دلیل ایمان شخص و محبت
حق تعالی به او میداند. چنانکه حضرت باقرالعلوم
علیهالسلام میفرمایند: یُبتلی المرءُ علی قدرِ حُبِّه؛
انسان به اندازة دوستیاش با خدا به بلا
گرفتار میشود. و حضرت امام صادق علیهالسلام
میفرمایند: ما أحبّ اللهُ قوما إلّا ابتلاهُم؛
خداوند هیچ گروهی را دوست نگرفت، مگر انکه آنان را به بلا گرفتار ساخت.
مرحوم
آيتالله قاضی میفرمود: گاهی خداوند چهل روز بنده را
در سختی و گرفتاری قرار میدهد تا یک بار از
ته دل «یا الله» بگوید و به یاد خدا بیفتد. (مهر افروخته، ص ۲۳)
نیز
فرمودهاند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت
بخواند و به مقامات عالی نرسد، مرا لعن کند! (مهر افروخته، سیدعلی تهرانی، ص 19 ـ
سيماي فرزانگان)
غيبت
شخصي به
ديدار پارسايى رفت و از يكى از دوستانش سخنى (غيبت) به ميان آورد. پارسا، او را
گفت: از اين ديدار زيانكار شدى و سه جنايت ورزيدى: كينه مرا به دوستى تيز كردى، دل
آسوده مرا نگران داشتى و خويش را نيز متهم كردی.
بيپرده با تاريخ/ شهریور و مهر 1358
بيپرده با تاريخ/ شهریور و مهر 1358
تصويب اصل مترقي ولايت فقيه
سيد روحالله امينآبادي
شهریور و مهر 1358
پر از رویدادهای تلخ و شیرین برای انقلاب اسلامی و ملت مسلمانایران است. مهمترین
رویداداین دو ماه بیتردید تصویب اصل مترقی ولایت فقیه توسط خبرگان قانون اساسی
است که بسیاری از ملیگراهای بریده از ملت و میهن و ضدانقلاب داخل و خارج با تصویب
آن مخالف بودند.
وفات ایتالله
طالقانی رویداد تلخی است که در شهریورماه این سال ملت ایران را عزادار کرد. امام
خمینی در پیامیایشان را ابوذر انقلاب نامید و از خدماتش تجلیل کرد.
از سوی دیگر دراین
دو ماه ضدانقلاب به تلاشهای خود برای جداسازی دو منطقه حساس کردستان و خوزستان از
ایران اسلامی ادامه داد و در حالی که دولت موقت به دنبال فرصتدهی به اشرار در
کردستان بود، قاسملو رئیس حزب دموکرات و عزالدین حسینی یکی از رهبران اشرار
کردستان به نظام اسلامی اعلام جنگ کردند!
ترور حاج مهدی
عراقی و فرزندش، عضویتایران در جنبش عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی وزیر خارجه
با صدام از دیگر رویدادهای شهریور و مهر 58 است. در ادامه حوادث این دو ماه را
مرور میکنیم.
تصویب اصل ولایت
فقیه
در جلسه 21 شهریور
ماه 58 مجلس خبرگان قانون اساسی اصل ولایت فقیه به تصویب نمایندگان رسید. در این
روز مجلس خبرگان قانون اساسی در پانزدهمین جلسه خود اصل پنجم قانون اساسی [ولایت
فقیه] را به تصویب رساند.
دراین اصل آمده است: «در زمان غیبت حضرت
ولی عصر عجلاللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامیایران ولایت امر و امامت امت برعهدة
فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به
رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که یک فرد چنین اکثریتی نداشته باشد شورایی
مرکب از فقهای واجد شرایط بالا، عهدهدار آن میگردند.»
در ادامه جلسه آیتالله بهشتی از یک
مخالف و یک موافق خواستند تا در باره این اصل نظرات خود را بیان کنند که در این
هنگام مقدم مراغهای به عنوان مخالف اصل ولایت فقیه پشت تریبون قرار گرفت و سخنانی
را ایراد کرد و گفت:
«در جلسات عمومی بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت
فقیه که از نظر اصل مورد قبول است، چطور باید تنظیم شود؟ وقتی میگویم در اصل، منظوراین
است که اسلام باید حاکم باشد، ولی نباید اسلام را یک طبقه خاص در انحصار خود بگیرد،
آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرتطلبان واین تصور حاصل شود که مبارزهای
را همه ملت شروع کرده است، اما پس از پیروزی عدهای میخواهند همرزمان خود را کنار
بگذارند.»
در ادامه آیتالله بهشتی به عنوان فردی
که مسئولیت گروهها را برعهده داشتند، به عنوان موافق سخن گفتند. آیتالله بهشتی
اظهار داشت:
«مطلب اصلی این است که آیا اصل پنجم هیچ
کلمه یا جملهاش با آن عوارضی که آقای مراغهای و بسیاری از افراد دیگر برای آن میشمارند،
ارتباط دارد؟ آیا اصل پنجم میخواهد نقش آراء عمومی را انکار کند؟ آیا اصل پنجم میخواهد
آزادیها را از بین ببرد؟ آیا اصل پنجم میخواهد حکومت را دراختیار قشر معینی و طبقه
معینی قرار بدهد؟ مثلاً میخواهد بگوید از این پس نخستوزیر و رئیسجمهور و وزراء
همه باید روحانی و معمم باشند؟ هرگز، من میخواهماین اصل را ببینید، کجایاین اصل
این معنی را میدهد؟»
وی در ادامه به تعریف ولایت فقیه پرداخت
و گفت:
«اصل پنجم را میخوانم. آنچه که پیشنهاد شده
است این است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجلاللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی
ایران ولایت امر و امامت امت… » یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری «…برعهده فقیه…»
فقیه یعنی چه؟ یعنی اسلامشناس، مطلع، ورزیده، متخصص. فقیه یک واژه عربی است؛ یعنی
دانا و شناساننده و در این معنای خاصی که ماها به کار میبریم، یعنی دانای اسلام،
اسلامدان، البته در اصطلاح اخص به کار میرود و به کسی که در دانستن علم احکام دین
و استخراج آن از مبانی و ادلهاش در حد تخصص و اجتهاد و صاحبنظر باشد، گفته میشود؛
یعنی کسی که بتواند احکام و قوانین و تعالیم اسلام را از کتاب و سنت به صورت یک صاحبنظر
بفهمد».
آیتالله بهشتی گفت:
«ما گفتیم مرکز ثقل حکومت جامعه و رهبری جامعه
یک چنین فردی است و گفتیم که این فرد چگونه این مرکز ثقل بودن را به دست میآورد
و گفتیم که باید اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند، یعنی کسی نمیتواند
تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبر خودش را بر مردم تحمیل
کند و این مردم هستند که باید او را با این صفات به رهبری شناخته باشند و پذیرفته
باشند».
در ادامه جلسه، تعدادی از نمایندگان از
جمله مهندس سحابی با این عنوان که «این اصل، یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی
در جامعه ایران ایجاد خواهد کرد، بنابراین نگذارید کهاین اصل سرسری بگذرد» با
اصل ولایت فقیه مخالفت و به آن اعتراض کرد، ولی آیتالله بهشتی به عنوان رئیس جلسه
اصل 5 قانون اساسی را به رأی گذاشت و در نهایت اصل ولایت فقیه با 53 رأی موافق، 8
رأی مخالف و 4 رأی ممتنع به تصویب خبرگان
منتخب ملت رسید.(۱)
سخنان صریح و شفاف شهید بهشتی در مجلس
خبرگان قانون اساسی در دفاع از اصل ولایت فقیه و رأی بالا به این اصل در حالی با
نگاهی گذرا به مشروح مذاکرات روشن میشود که سالها بعد عزتالله سحابی که یکی از
مخالفان این اصل مترقی قانون اساسی بود، در بیان خاطراتی از شهید بهشتی مدعی شد
که ایشان نیز مخالف اصل ولایت فقیه بود!
بعد از رأی مجلس خبرگان قانون اساسی به
اصل ولایت فقیه، سحابی طی سخنانی در شب هفت آیتالله طالقانی بهشدت از اصل ولایت
فقیه انتقاد و به مجلس خبرگان قانون اساسی که برخلاف وی و دوستانش به ولایت فقیه
رأی داده بودند اعتراض کرد. مهندس سحابی واکنش
به سخنانش را این گونه شرح میدهد: «فردای آن روز که من به مجلس خبرگان رفتم، در کریدور
مجلس با مرحوم بهشتی در حالی که عدهای از جوانان گرد ایشان را گرفته بودند و با ایشان
صحبت میکردند، برخورد کردم. مرحوم بهشتی پس از مشاهده من صحبت خود را با جوانان مزبور
قطع کرد و به سوی من آمد، مرا در آغوش گرفت و صورتم را بوسید و آهسته به من گفت که
بهتر است فعلاً این دردها را در سینه نگاه دارید.»
سحابی از این سخنان شهید بهشتی استنباط
میکند که ایشان نیز با ولایت فقیه مخالف بودهاند، ولی زمان را مستعد بیان
مخالفت نمیدانستند، ولی روشن است که اگر کسی با امری مخالف باشد و در عین حال
زمان را نیز برای ابراز مخالفت مناسب نبیند، سکوت میکند، ولی شهید بهشتی به شهادت
تاریخ نه تنها در مورد اصل ولایت فقیه سکوت نکرد، بلکه به صورت قاطع از اصل 5
قانون اساسی دفاع کرد و آن را در مقام رئیس وقت جلسه به رأی نمایندگان گذاشت.
سحابی بعد از مخالفت با ورود این اصل به قانون
اساسی به دیدار امام خمینی رفت تا مخالفت خود را با ایشان نیز در میان بگذارد.
صحبتهای مطرح شده در این دیدار و پاسخ امام به سحابی آن چنان که وی در خاطراتش
به آن اشاره کرده جالب است. سحابی میگوید:
«در آن جلسه من نظرات خود را چنین توضیح دادم
که در شرایطی که از طریق نظارت شورای نگهبان قوانین کنترل و اسلامی بودن آنها تضمین
میشود و از سوی دیگر صلاحیت رئیسجمهور هم پیش از انتخاب شدن توسط شخص فقیه اعلم تأیید
میگردد و پس از انتخاب یکی از کاندیداها توسط مردم، فقیه اعلم او را نصب شرعی میکند،
کل سیستم قدرت سیاسی تحت نظارت شرعی است و نیازی به دخالت در جزئیات نخواهد بود، پس
نگرانی در مورد اینکه نظام خلاف اسلام حرکت کند، وجود ندارد و بدین لحاظ نیازی بهاین
که یک نهاد دیگر به نام ولی فقیهایجاد شود و در امور اجرایی دخالت کند، وجود ندارد.
وقتی من این بحث را مطرح کردم، مرحوم آقای [امام]خمینی انگشت خود را بلند کرد و گفت
همین است ولایت فقیه. من از ایشان سئوال کردم که پس اشتباه ما چیست؟ ایشان گفتند
اشتباه شما این بود که ولایت فقیه را در شورای نگهبان خلاصه کردید و درباره این که
نحوه انتخاب رئیسجمهور بدین شکل موجب مشروعیت وی میشود. در هر صورت نظری کهایشان
در آن جلسه اظهار داشتند این بود که سیستمی که بدین صورت در کشور به وجود میآید،
سیستم ولایت فقیه است و در این سیستم همه مقامات آن از بالاترین تا پایینترین مقام
و حتی کارگر شهرداری آن هم مشروعیت دارند و مردم باید در امور مربوطه از آنان اطاعت
کنند…».
ابوذر انقلاب از
دنیا رفت
آیتالله طالقانی در ساعت یک و 45 دقیقه
بامداد 19 شهریور 58 بر اثر سکته قلبی درگذشت. وی شب قبل به مدت دو و نیم ساعت با
سفیر شوروی به صورت خصوصی ملاقات و گفتوگو کرده بود. امام خمینی بعد از فوت آیتالله
طالقانی با انتشار بیانیهای وی را ابوذر زمان نامیدند. رهبر انقلاب در این پیام
تأکید کردند:
«آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و
ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و
آمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. او برای اسلام به منزله حضرت
ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس
بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکاران و بر روان
خودش که بازوی توانای اسلام بود.»(۲)
ابوذر انقلاب از
قرائت منافقین تا روایت اسناد
آیتالله طالقانی یکی
از شخصیتهایی است که بیشک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی
نخواهد برد، ولی آنچه که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه میکند، نه مبارزات
و زندان رفتنها و شکنجه و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهکهای فرصتطلب از او
برای رسیدن به اهدافی است که آیتالله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.
آیتالله طالقانی خود به خوبی این حرکتهای موذیانه
را میدید. سخنان ابوذر انقلاب، سراسر نشان از آن دارد که وی میکرد که بگوید حزب
فقط حزبالله، رهبر فقط روح الله. در ادامه کدهای دقیقی از بیانات آیتالله طالقانی
را در این زمینه ارائه خواهیم کرد.(۳)
آیتالله طالقانی
در نماز جمعه 9 شهریور ماه یعنی کمتر از ده روز قبل از وفات خود بهشدت ضدانقلاب
را مورد انتقاد قرار داد، مباحث بسیار مهمی را مطرح کرد و به
تبیین واقعیات میدانی کردستان پرداخت. وی با اشاره به آیات مربوط به مناففین در
سوره بقره گفت:
«اینها [منافقین] عهدها و پیمانهایشان
را سپر توطئههای خودشان میکنند، پایبند هیچ عهد و پیمانی نیستند و اینها کوشش
دارند راهی را که اسلام و انبیا به طرف حق بازکردهاند به روی مردم سد کنند».
«امروز… ما دچار منافقین شرور، حیلهگر
و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در میآیند. بسیار هم اظهار دلسوزی میکنند،
ولی وابسته به جاهای دیگری هستند، مرتبط با جاهای دیگرند. چهره چهره ایرانی است،
ولی درون و نفس آنها اندیشه، فکر و خلق امپریالیستی و صهیونیستی و دیگر قدرتهاست.
این گرفتاریهایی که امروز در مرکز، در شهرستانها و بهخصوص در کردستان برای این
کشور پیش آمده، به دست کیست؟ آن ساواکی دزد فراری که با سرکردهشان
فرار کرد و آن صهیونیست که نمیآید خودش را معرفی کند. در چهره این احزاب و گروهها
در میآید و شعارهای فریبنده میدهد و این قشرها را میفریبد. مسئله
سطحی نیست که ما گمان کنیم با یک خواستههایی طرف هستیم. خواستهایشان هم گنگ هست.
میآیند تعهد میدهند، ولی پایبند تعهداتشان نیستند، و الا کدام دولت، کدام منشأ اثر
و کدام رهبری است که با خواستههای معقول و منطقی یک گروهی مخالفت کند؟»
«آیا
تا به حال این مسئله مطرح شده که اینها چه میخواهند؟ به حسب ظاهر چند مسئله را
مطرح میکنند و میگویند خواستههای ما این است، ولی در باطن چیست؟ در باطن همان
مرامنامه حزب دموکرات ده بیست سال قبل است
که در مقابل رژیم آن را تنظیم کردهاند، یعنی بالاخره تجزیه. ولی اکثر برادران و
خواهران کرد ما از این دسیسة زیر پرده بیاطلاع هستند».
«میآیند میگویند که میخواهیم در
سرنوشت خودمان مختار باشیم، فرهنگ کردی را تعلیم کنیم، خوب بکنید، چه کسی جلوگیری
کرده است؟ میخواهیم انجمن شهر و روستا تشکیل دهیم، خوب بکنید، کسی جلوگیری کرده
است؟ میخواهیم پایگاههای نظامی و ارتش از اینجا بروند، پاسدارهای غیربومی بروند،
آخرش چه؟ آخرش هر کاری خواستیم خودمان بکنیم، فقط دولت مرکزی به ما نان بدهد، آرد
بدهد، نفت بدهد، پول بدهد، آخر مسئله به اینجا میرسد که هیچ حق دخالتی در کار ما
ندارید. نفت را از خوزستان بیاورند به اینها بدهند و اینها هیچ تمکینی از دولت مرکزی
نداشته باشند. این شدنی است؟»
«یک مردمی که از اول گفتند ما به جمهوری اسلامی
رأی نمیدهیم، یعنی خودشان را از 98 درصد مسلمانها و مردم ایران جدا کردند. یهودی
رأی داد، زرتشی رأی داد، مسیحی رأی داد، صائبی رأی داد، یک عده گفتند ما رأی نمیدهیم.
خوب رأی نمیدهید، دیگر چه میخواهید؟»
«آن ملا و آن پیشوای مذهبی که میگوید من رأی به
جمهوری اسلامینمیدهم، یعنی چه؟ جمهوری اسلامی غیر این است که قوانین قران و
قوانین الهی باید حاکم بشود؟ این چه پیشوای مذهبی است؟»
«اینها کسانی هستند که رفتند اروپا و خارج،
زیر لاک خودشان پنهان شدند،این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکتها به صدا درآمدهاند،
تسلیمشدهها انقلابی شدهاند! وابستهها دوباره آمدهاند روی کار».
آیتالله طالقانی در مورد کمکهای مالی و
تسلیحاتی به اشرار کردستان نیز بدون اشاره به نام برخی از کشورها از جمله شوروی و
ترکیه گفت:
«از یک کشور بزرگ همسایه به آنها کمک میشود،
از یک کشور اسلامی همسایه به آنها کمک میشود، از اسرائیل به اینها میرسد، از
سوی دزدان فراری و عوامل رژیم سابق هر روز به اینها پول و اسلحه داده میشود. پس
میخواهند مردم در مقابلاین دسیسهها ساکت بنشینند؟ ارتش دخالت نکند؟ پس چه بکند؟»
«این درگیری عاقبتی برای کردستان ندارد
جز خرابی، کشتار، ویرانی، جز از بین رفتن آبروی برادرها و خواهرهای کرد ما هیچ
محصولی ندارد. 30 میلیون جمعیت ایران و مسلمانها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته
به دیگران نخواهند شد».
«ما این انقلاب را
مفت به دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بینالمللی باشیم. 60 هزار از بهترین
جوانهای ما کشته شدند، خیال میکنند مفتی؟ بعد بلوچستان، بعد
خوزستان، بعد دولت مرکزی تهران و کویر لوت و کرمان! عاقبت کار همین است. این
خیانت بزرگی است. این ملت تحمل نمیکند. قرآن هم تحمل نمیکند. قرآن میگوید:
«قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هرجا فتنه شد باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمیکند…
.(۴)
از فرصت دولت موقت
به ضدانقلاب تا اعلام جنگ قاسملو به نظام
11 شهریور ماه 58 وزیر کشور وقت در یک
پیام تلویزیونی براي آخرين بار به مردم مهاباد
هشدار داد كه حساب خود را از خائنان به ملت جدا كنند. هاشم صباغیان در پيام تلويزيوني
خود تأكيد كرد كه عبدالرحمن قاسملو و عزالدين حسيني در يك سخنراني در بانه به دولت
اعلام جنگ داده و گفتهاند تا آخرين قطره خون خود ايستادگي خواهند كرد، ولی ما هرگز
نميگذاريم كه اين خيال خام جامه عمل بپوشانند، زيرا همان طور كه امام گفته ما به امر
خدا با آنها بهشدت رفتار خواهيم كرد و آنها را سركوب ميكنيم.
در حالی که دولت موقت با گروههای شورشی
از جمله دموکرات و کومله در حال مذاکره بود صباغيان گفت: «دولت با گروههاي ضدانقلاب
در غرب كشور قاطعانه عمل خواهد كرد و هيچ يك از گروهها و احزاب را در مهاباد به منظور
مذاكره به رسميت نميشناسد كه با او مذاكره كند. گروهها و احزابي كه در مهاباد هستند،
متشكل از ضدانقلاب، عوامل رژيم گذشته و افراد فريب خورده هستند. سلاحهايي كه كردها
دارند مثل تانك، نفربر، زرهپوشهاي مختلف، ضدهوايي و… سلاحهايي نيست كه در پادگان
مهاباد بوده باشد. البته من نميخواهم كشور بهخصوصي را متهم كنم. از سوي ديگر اين
سلاحها در بازار آزاد قابل فروش نبوده است، تنها اسلحهاي كه ميتوان گفت كه آنها
با پول در بازار آزاد خريدهاند كلاشينكوف است. يك احتمال ديگر وجود دارد و آن اين
است كه اسرائيليها در جنگهاي خود با اعراب مقداري اسلحه به غنيمت بردهاند و اين
اسلحهها از طريق آنها وارد كردستان ميشود».
شهادت 52 پاسدار در
سردشت توسط حزب دموکرات
یک ماه بعد از این
سخنان بود که در حملهای غافلگیرانه، اشرار مرتبط با حزب دموکرات و
قاسملو به یک گروه 72 نفری از پاسداران که از سردشت راهی بانه بودند حمله کردند،
دهها پاسدار شهید، زخمی و نیز تعدادی نیز به گروگان گرفته شدند. مهندس هاشم
صباغیان وزیر کشور در باره تعداد شهدای این حمله گفت:
«طبق آماری که از سپاه پاسداران در
اختیار ما گذاشتهاند 52 نفر از 72 پاسداری که عازم بانه بودند شهید شده و 5 نفر
دیگر پس از درگیری با ضد انقلاب به مقر سپاه بازگشته و تعداد 6 نفر نیز مجروح شدهاند.
هنوز از سرنوشت 9 پاسدار دیگر اطلاعی در دست نیست».
در حالی که امام خمینی در ماه گذشته خطاب
به نیروهای مسلح دستور برخورد قاطع با ضدانقلاب و اشرار کردستان را صادر کرده
بودند، وزیر کشور این برخورد قاطع را منوط به عدم تداوم قتل و کشتار پاسداران و مردم
از سوی این گروهکها دانست و گفت:
«اگر ضد انقلاب به این اقدامات ادامه
دهد، ارتش، سپاه و ژاندارمری برخورد خواهند کرد!»(۵)
در دو ماه شهریور و مهر 58 درگیریها در
کردستان و شهرهای این استان بهشدت ادامه داشت.
انفجار بمب در قطار
خرمشهر ـ تهران
از کردستان که
بگذریم اوضاع خوزستان نیز با توجه به شرارتهای گروهکهای تجزیهطلب و نیز مدیریت
غیراصولی و ضدانقلابی احمد مدنی استاندار خوزستان بهشدت متشنج بود. در11
مهر 1358 بر اثر بمبگذاری در قطار فوقالعاده خرمشهر ـ تهران 8 نفر به شهادت
رسیدند و 22 نفر دیگر زخمیشدند.
این قطار ساعت 50 و14 دقیقه از ایستگاه
خرمشهر حرکت کرد و در کیلومتر 25 اهواز ـ خرمشهر و در ساعت 15و16 دقیقه انفجاری در
سالن پنجم درجه 2 آن روی داد. کشته شدگان این حادثه دو زن، دو کودک و 4 مرد بودند.
به علت این حادثه مغازهها و بازار و ادارات شهر اهواز به حال تعطیل درآمد و در این
شهر عزای عمومی اعلام شد. همچنین در مساجد و تکایای اهواز مجالس سوگواری برپا
گردید. در خرمشهر نیز 2 روز عزای عمومیاعلام شد.(۶)
دو روز بعد یعنی در صبح 13 مهر انفجار
بمب بازار سیف خرمشهر را به لرزه در آورد. بر اثر این انفجار یک نفر کشته و بیش
از 36 تن دیگر نیز مجروح شدند.(۷)
ترور مهدی عراقی
در ساعت هفت صبح 4 شهریور 1358 دو مهاجم،
حاج مهدی عراقی مدیر امور مالی کیهان، محمد عراقی فرزند وی و حاج حسین مهدیان را به
رگبار بستند. در اثر این ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش به شهادت رسیدند.(۸)
حاج مهدی عراقی پیش از شهادت، از سوی
بنیاد مستضعفین به سمت مدیر امور مالی مؤسسه کیهان منصوب شده بود. گروهک فرقان
مسئولیت ترور را برعهده گرفت. در پی ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش، مادر، برادر و
دو فرزند شهید عراقی به حضور امام خمینی رسیدند. امام خطاب به خانواده شهید عراقی
فرمودند:
«من ایشان را حدود بیست سال است که میشناسم.
حاج مهدی عراقی برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادتایشان برای من بسیار سنگین
بود، اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین
مبارک باشد. او میبایست شهید میشد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».(۹)
عضویت ایران در
عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی با صدام
در هشتمین روز شهریور ماه 58 دفتر
هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار کنفرانس
سران جنبش غیرمتعهدها در هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ایران در
جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه
دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیسجمهور عراق در هاوانا دیدار
و گفتوگو کرد.
این ملاقات که متعاقب مذاکرات خصوصی دکتر
صاحب الهادی وزیرخارجه عراق با یزدی در محل اقامت صدام صورت گرفت، طرفین به مدت دو
ساعت در باره مسائل مورد علاقه دو کشور به گفتوگو نشستند. مسائل مربوط به کردستان
و خوزستان چهارچوب کلی مذاکرات را تشکیل میداد. یزدی پس از این دیدار فضای
مذاکرات را سازنده دانست».(۱۰)
پینوشتها
۱ـ رک: صورت
مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نشر اداره کل
امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، آذر ماه 1364، جلد یک،
جلسه 15.
۲ـ رک صحیفه
امام، جلد 9، صفحه 486.
۳ـ رک: امین
آبادی، سید روحالله، ابوذر انقلاب از قرائت منافقین تا روایت اسناد، سایت
روزشمار، http://rouzshomar.ir.
۴ـ رک: کیهان، 10 شهریور 1358، صفحه 10.
۵ـ اطلاعات، 17
مهر 1358، صفحه 2.
۶ـ رک:
اطلاعات، 12مهر 1358، صفحه2.
۷ـ رک: کیهان،
14 مهر 1358، صفحه2.
۸ـ کیهان، 4 اردیبهشت
1358، صفحه 1.
۹ـ صحیفه امام،
جلد 9، صفحه 350.
۱۰ـ رک:
اطلاعات ، 11 اردیبهشت 1358، صفحه 2.
سوتیترها:
1.
آیتالله طالقانی یکی از شخصیتهایی است که
بیشک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی نخواهد برد، ولی آنچه
که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه میکند، نه مبارزات و زندان رفتنها و شکنجه
و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهکهای فرصتطلب از او برای رسیدن به اهدافی است
که آیتالله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.
2.
امام خطاب به خانواده
شهید عراقی فرمودند: «من ایشان را حدود بیست سال است که میشناسم. حاج مهدی عراقی
برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادتایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب
را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او میبایست
شهید میشد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».
3.
در هشتمین روز شهریور
ماه 58 دفتر هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار
کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها در هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ایران
در جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه
دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیسجمهور عراق در هاوانا دیدار و
گفتوگو کرد.
كودتا در مصر، بحران در تونس
Top
of Form
بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن
بررسی مفاهیم خرافی در دین و
پیامدهای آن(2)
دكتر
مرضيه مختاریپور
برداشت خرافی از موضوع ملیت:
مسئلة ملیت، پدیدهای
بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک
سرزمین سرایت میکند و آثار و تبعات منفی آن نیز به فراخور گستردگی آن، تمامیت یک
کشور را دربرمیگیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین میگردد.
استعمار نیز دقیقاً با توجه به این تأثیرات همواره کوشیده است به تعمیق خرافات در
سرزمینهای اسلامی بپردازد و موفقیتهای بزرگی را هم نصیب خود ساخته است.
ملیت که از خانوادة «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله
تجاوز میکند و شامل افراد یک ملت میشود، خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی،
تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای
خود، تفاخر و امثال اینها را به همراه دارد.(۱) آنگاه که جمعی از
اصحاب پیامبر «ص» به حسب و موقعیت فامیلی خود نازیدند و از سلمان خواستند او هم
از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمام آنها را به اسلام و محمد «ص» منتسب
و این مطلب را برای پیامبر«ص» بازگو کرد. پیامبر«ص» در پاسخ به کسانی که میخواستند
سلمان را به خاطر نژادش تحقیر کنند، فرمود: «یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ
دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ(۲): ای قریشیان
همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگیاش، اخلاقش و ریشة او عقل اوست.
پیغمبر اکرم «ص» در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز
گندناک میخوانند و مردمی را که بدینگونه از کارها خود را مشغول میکنند به
«جعل3» تشبیه میکند: «لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او
لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن».(۳): آنان که
به قومیت خود تفاخر میکنند، این کار را رها کنند و بدانند که این مایههای افتخار
جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعلهایی که
کثافت را با بینی خود حمل میکنند پستتر خواهند بود.
ایشان سلمان ایرانی و بلال حبشی را همانگونه با آغوش باز
میپذیرفتند که ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را و چون سلمان
فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت»(۴)
نائل شد. رسول اکرم «ص» همواره مراقبت میکردند که در میان مسلمین تعصبات قومی که
خواه ناخواه عکسالعملهایی را در دیگران ایجاد میکرد، به میان نیاید.(۵)
مسئلة سعد و نحس ایام:
موضوع سعد و نحس
روزها گر چه ظاهراً آسیبی به اعتقادات دینی نمیزند و در دین اسلام به عنوان مسئله مطرح نیست، لکن همین
موضوع ممکن است در شرایط خاص مسئلهساز شود و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و
نحس جزو اسلام تلقی گردد که طبیعتاً با آن به عنوان بدعت برخورد خواهد شد.
از نگاه استاد مطهری از این موضوع میتوان دو نوع برداشت داشت؛
یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام. در موضوع
نحوست ایام، دو مسئله وجود دارد. یکی آن که ما برخی از روزهای سال را مبارک و برخی
را به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده، نحس و شوم میشماریم و مقصود ما این نیست که این روز از آن
جهت که این روز است مبارک یا شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما
یادآور حادثة پربرکت یا شومی است. به این معنا البته برخی از روزها مبارکیاند و حتی
میتوان دستورات شرعیای را بر اساس این روزها برقرار کرد تا یادآور آن حادثه
باشند.
روی دیگر مسئله این است که معتقد باشیم این روز ذاتاً و
بدون اینکه یادآور رخداد خوب یا بدی باشد، مبارک یا شوم است. چنین اعتقادی البته
پایه و اساس درستی ندارد و مردود است.
اعتقاد خرافی نحس بودن سیزده
عدد سیزده از دیر زمان در بین مردم مورد نفرت
بوده است و هم اکنون نیز کمابیش شاهد چنین پدیدهای هستیم. مردم در سیزده نوروز به
همین خاطر در خانه نمیمانند و برخی معتقدند اگر بیرون نروند، ممکن است بلایی بر
سرشان نازل شود. عدهای هم از هر اقدامی در سیزده ماه صفر بهشدت پرهیز میکنند.
بهراستی آیا تا کنون کسی از خود یا یک متفکر پرسیده است چرا باید از عدد سیزده
وحشت داشت؟ چه فرقی بین سیزده و دوازه و چهارده وجود دارد؟ وقتی عدد به سیزده برسد،
تحت چه فعل و انفعالاتی برای انسان خطر آفرین میشود؟ چرا باید این حکم را بدون
استدلال پذیرفت؟
از نشانههای بارز خرافه تقلید کورکورانه از
دیگران است. اگر کتابهای سیرة پیامبر «ص» اعم از کتابهای شیعه و سنی را مطالعه
کنیمف چنین مواردی را نمیبینیم. مثلاً پیامبر «ص» در هیچ جا نگفتند امروز دوشنبه
است و برای مسافرت خوب نیست؛ امروز سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش
میشکند (آن هم از سیزده جا نه از یک جا!)(۶)
کتاب مقدس و خرافات
به نظر محققین
اسلامی و بعضی از محققین غیر اسلامی، الهی بودن تورات و انجیل موجود غیر قابل قبول
است. اهل کتاب براساس یک جزم عقیدتی، تورات را تألیف حضرت موسی«ع» میدانند و
مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی«ع» اصولاً کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و
احادیث وی است.
یکی از قدیمیترین و معروفترین نقدهای تورات و سایر رسالههای
کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی «اسپینوزا» در کتابی به نام «رسالهای در الهیات و
سیاست» انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین مینگارد: «تقریباً همۀ اهل کتاب
معتقدند که موسی «ع» تورات را تألیف کرده است، به گونهای که فرقۀ فریسیان از یهود
در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانستهاند. به همین دلیل «ابن عزرا» که
دانشمندی نسبتاً آزاداندیش بود جرئت نکرد نظر خویش در این باب را اظهار کند و تنها
با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد، اما من بدون ترس و
واهمه پردۀ ابهام از روی سخنان ابن عزرا بر میدارم و حقیقت را برای همه آفتابی میکنم».
سپس اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانۀ تورات میپردازد و اثبات میکند که
نویسندۀ آنها نمیتواند حضرت موسی«ع» باشد، بلکه نویسندۀ آنها سالها پس از وی میزیسته
است(۸)
مسیحیان هم در بارۀ چهار انجیل معتقدند که حواریون و
حواریونِ حواریون، آنها را سالها پس از حضرت عیسی«ع» نگاشتهاند. در آغاز مسیحیت،
تنها کتابهای عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی
راه یافتند.»(۹) در متن چهار
انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد.(۱۰)
قرآن کریم در موارد مختلف بیان میکند که کتب آسمانی تحریف
شدهاند و کسی جز علمای آنها، عامل تحریف آنها نبودهاند. به عنوان نمونه در آیهای
میفرماید: «پس واى بر آنها که نوشتهاى را با دست خود مىنویسند، سپس مىگویند این
از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه که با دست
خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مىآورند!»(۱۱) در
آیۀ دیگری میفرماید: «ولى به خاطر پیمانشکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم و
دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم. آنها کلمات الهى را تحریف و بخشى از آنچه
را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند…».(۱۲)
مسلمانان از دیرباز معتقد بودند تورات و انجیلی که خداوند متعال نازل کرده
است، دستخوش تحریف و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت«ص» از آنها حذف و
خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است. به چند نمونه اشاره میشود:
۱ـ خداوند بر کرسی مینشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین
دارد: «و نظر میکردم تا کرسیها برقرار شد و قدیمالایام ـ موجود ازلی ـ جلوس
فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعلههای آتش و چرخهای
آن آتش ملتهب بود».(۱۳)
2ـ بعضی خداوند را
دیدند، در حالی که زیر پاهایش به زینت آراسته بود: «و موسی با هارون و ناداب و
ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل بالا رفت و خدای اسرائیل را دیدند و زیر
پاهایش مثل صنعتی از یاقوت کبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا».(۱۴)
اگر تورات فعلى را بررسى قرار کنیم مىبینیم در چندین مورد، اباطیل و خرافاتی
در بارۀ پیامبران معصوم و اولوالعزم«ع» نیز وارد شده است. اگر هیچ دلیل قاطعى براى
تحریف و تغییر تورات و راهیابی خرافات به آن وجود نداشت، همین یک دلیل کافى بود.
اکنون چند نمونه را بیان میکنیم:
الف) نسبت دادن شرابخواری به حضرت نوح(۱۵)
ب) توهین به اسماعیل«ع».(۱۶)
ج) توهین به لوط«ع».(۱۷)
د) نسبت پسر دادن به عیسی«ع».(۱۸)
هـ). توطئه یعقوب«ع» علیه برادرش و غصب نبوت.(۱۹)
و) نسبت زنا به حضرت داود«ع».(۲۰)
ز) کشتی گرفتن حضرت یعقوب«ع» و خداوند متعال: «خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی
میگیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی میدهد: (و یعقوب تنها ماند و
مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت. و چون او دید که بر وی غلبه نمییابد،
کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد.
پس گفت: مرا رها کن زیرا که فجر میشکافد. گفت: تا مرا برکت ندهی، تو را رها
نکنم. به وی گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت: از این پس نام تو
یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و
نصرت یافتی. و یعقوب از او سئوال کرد: مرا از نام خود آگاه ساز. گفت: چرا
اسم مرا میپرسی؟ و او را در آن جا برکت داد. و یعقوب آن مکان را «فِنیئیل»
نامیده، گفت: زیرا خدا را رو به رو دیدم و جانم رستگار شد».(۲۱)
در کتاب مقدس گاهی اوقات پیامبران الهی مأمور به اوامر نامعقولی میشوند: «تو
(حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیفروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن
را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: بدین سان قوم اسرائیل در میان
اقوامی که پراکندهاش کردهام، نان ناپاک خواهد خورد، امّا من گفتم: ای خداوند
متعال، من هرگز خود را آلوده نکردهام. از کودکی تا کنون من گوشت حیوانی را که
مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخوردهام. من هرگز غذایی را
که ناپاک شمرده میشد، نخوردهام. آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه میدهم
که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی».(۲۲)
به راستى یهودیان و مسیحیان که به تورات کنونى معتقدند چه جوابى براى این
خرافات دارند و این رسواییها را چگونه مىپذیرند؟ تنها لازم است انسان لحظاتی را
به فکر فرو رود. به راستی اگر پیامبران الهی از دید کتاب مقدس این گونهاند،
مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن کریم،
پیامبران الهی را بهترین و پاکترین انسانها معرفی میکند. کافی است کمی با قرآن
مأنوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.
با توجه به آنچه گذشت، شکّی نیست که آیین یهود و مسیحیت دچار تحریف و آلوده به
خرافات شده است، چون کتاب مقدّس که سند مکتوب هر آیین است، مورد دستبرد قرار گرفته
و اعتبار آن مخدوش است. آیینی که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمیتواند راه سعادت و
تکامل را به بشر معرفی کند و این مکتب نمیتواند برترین آیین باشد.
چشم زخم: واقعیت یا خرافه؟
یکی از اموری که در فرهنگ مردم رواج یافته و از خرافه بینصیب نمانده، چشم زخم
و شورچشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند. نظر اسلام در این باره
میتواند سودمند باشد و ما را از خرافات باز دارد.
چشم زخم از منظر قرآن
دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط دادهاند.
۱ـ سوره یوسف آیه ۶۷: در این آیه خداوند متعال میفرماید: «و گفت ای پسران
من، سفارش میکنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای
مختلف درآیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بینیاز نتواند کرد که هیچکس
فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل میکنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر
او اعتماد کنند».(23)
یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آنجا که
برادران یوسف، نیکو روی و خوشقامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود، پدرشان حضرت
یعقوب«ع» ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند، از این رو به فرزندان خود سفارش
کرد که از یک دروازه وارد نشوند؛ بلکه پراکنده و از دروازههای متعدد وارد شوند تا
چشم نخورند.
۲ـ سوره قلم آیه ۵۱: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت
دارد و پناهگاه آنان برای جلوگیری از چشم زخم است. خداوند در این آیه میفرماید:
«ای رسول! نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن
بشنوند از شدت حسد گویند که همانا آن عجب دیوانه است».
علامه طباطبایی در تفسیر خود میفرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک
بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کردهاند. هیچ دلیل عقلیای برای نفی چشم زخم وجود
ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».(24)
در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله
بنیاسد را که به چشم زخم و شورچشمی شهرت داشتند اجیر کردند تا با این وسیله به
رسول خدا«ع» آسیب برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنیاسد آوردهاند که برخی
از آنان چنان بد چشم بودند که آنها را زندانی کرده بودند تا مبادا به دیگران آسیبی
بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم «ص» قرآن تلاوت میکرد، نزد پیامبر میآمدند
و میگفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن میگوید!» ولی خداوند
فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.( 25)
چشم زخم از منظر روایات
روایات زیادی در باره چشم زخم وارد شده است. این روایات را میتوان به دو دسته
تقسیم کرد:
۱ـ روایاتی که در صدد اثبات واقعی بودن چشم زخم هستند.
الف) رسول اکرم «ص» میفرماید: «چشم زخم حق است و قله کوه را پایین میآورد».(26)
در بسیاری از روایات علاوه بر اینکه به حقیقی بودن چشم زخم تأکید شده، به تأثیر
شدید آن نیز توجه داده شده است.
ب) در حدیث دیگری رسول خدا«ص» میفرماید: «همانا چشم زخم انسان را داخل قبر و
شتر را وارد دیگ میکند».(27) سیرۀ پیامبر اکرم«ص» نیز گواه این است که
ایشان چشم زخم را امری واقعی میدانستند و برای مقابله با آن راهکارهایی را میفرمودند
و خود نیز این راهکارها را به کار میبردند. روایت شده که امام حسن و حسین«ع» در
اثر چشم زخم مریض میشوند و پیامبر خدا«ص» برای بهبودی آنها به سفارش جبرئیل«ع» از
حرز و دعای خاصی استفاده میکنند.(28)
۲ـ
برای جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ
درمان مادیای اشاره نشده، بلکه در همۀ آنها به نوعی یاد خدا مفید شناسانده شده
است.
الف) رسول خدا «ص» میفرمایند: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی در باره
برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند که بیشک اگر خدا را یاد کند، چشم
زخم به او آسیبی نخواهد رساند».(29)
ب) امام صادق«ع» در حدیثی برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش میکنند که سه
بار ذکر «ماشاءالله لا حول و لا قوٌه الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.
ج) حرز و دعایی که پیامبر اکرم«ص» به توصیه جبرئیل«ع» برای درمان بیماری امام حسن
و امام حسین«ع» استفاده کردند، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ
القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و
الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».( 30)
د) در احادیث دیگری گفتن « تبارکالله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»( 31)
و تلاوت سورههای حمد، توحید، ناس، فلق و آیتالکرسی توصیه شده است.(32)
بنتبراین مسئله چشم زخم واقعیت دارد، هر چند مقداری با خرافات مخلوط شده و
برخی حساسیت بیش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شورچشمی و… ربط میدهند!
اسپند دود کردن و استفاده از مهرههای آبی برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی
ندارد، (البته امکان اینکه برخی از سنگها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمیشود)
ولی به هر حال با توکل بر خدا و پناه بردن به او به خدا و دادن صدقه و خواندن
ادعیه وارد شده میتوان از شرّ چشمزخم در امان بود.
پینوشتها
۱ـ
مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، 1362، صص62-61.
۲ـ
کلینی، 1365، الکافی، ج 8، ص 181.
۳ـ
مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران، 1362، ص74.
۴ـ
سفینه البحار، مادة «سلم».
۵ـ
همان، ص 67.
۶ـ مطهری، سیره، 1368، صص80-81، به نقل از محمدحسین، 1385.
۸ـ توفیقی، 1385؛ ص
103.
۹ـ همان، ص ۱۶۴.
۱۰ـ همان، ص231.
۱۱ـ بقره، آیه 79.
۱۲ـ مائده، آیه 13.
۱۳ـ
دانیال، فصل ۷، آیه ۹.
۱۴ـ
سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و ۱۰.
۱۵ـ کتاب مقدس، سفر
پیدایش، ۹، ۲۱.
۱۶ـ همان، ۱۶، ۱ – ۱۶.
۱۷ـ همان، ۱۹، ۳۰ – ۳۸.
۱۸ـ همان، انجیل
لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳.
۱۹ـ همان، سفر
پیدایش، ۲۷، ۱- ۴۰.
۲۰ـ همان، سموئیل
دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷.
۲۱ـ همان، سفر
پیدایش، فصل ۳۲، ۲۴- ۳۱، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
۲۲ـ همان، حزقیال،
فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
23ـ ترجمه الهی
قمشهای، ۱۳۸۱.
24ـ طباطبایی،
المیزان فی تفسیر القرآن، 1372،ج ۲۰، ص ۵۰.
25ـ قمی، سفینهالبحار،
1416، ج ۶، ص ۵۹۰، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
26ـ شریف رضی،
المجازات النبویه، ص ۳۶۷.
27ـ مجیدی، نهجالفصاحه، 1379، ج ۲، ص ۷۰۴،
مجلسی، بحارالانوار، 1404، ج ۶۰، ص ۳۹.
28ـ مجلسی، بحارالانوار، 1404، ج ۹۲، ص
۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.
29ـ همان، ج ۶۰، ص
۲۵.
30ـ همان، ج ۹۲، ص
۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.
31ـ مجیدی، نهجالفصاحه،
1379، ج ۲، ص ۷۰۱.
32ـ همان، ج ۶۰، ص
۲5.
سوتیتر:
ملیت که از خانوادة «خودخواهی» است و از حدود
فرد و قبیله تجاوز میکند و شامل افراد یک ملت میشود، خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی،
تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای
خود، تفاخر و امثال اینها را به همراه دارد.
چرا بيتالمقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهميت دارد؟
پاسخ به شبهات تاريخي اشغال فلسطین(1)
چرا بيتالمقدس براي مسلمانان و جهان اسلام قداست و
اهميت دارد؟
مجيد صفاتاج
فلسطین سرزمینی است مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا
که پس از فتح فلسطین به همت مسلمانان، بیتالمقدس نامگذاری شد، در بین ادیان بزرگ
اسلام، مسیحیت و یهودیت اهمیت فراوانی دارد و هیچ سرزمین دیگری در دنیا از چنین
قداستی برخوردار نیست. حتی جاهایی مانند مکه یا مدینه،
بهرغم همه تقدس و اهمیتی که دارند، باز تنها در نزد پیروان یک دین (اسلام) محترم شمرده
میشوند، در حالی که قدس برای هر سه دین بزرگ آسمانی دارای تقدس بوده و از اهمیت طراز
اولی در نزد آنان برخوردار است.
اما این سرزمین بهویژه شهر بیتالمقدس
تا کنون متحمل رنج و دشواری فراوانی شده است. بیشترین کشتار انسانها و تبعید و
آوارگی را در طول تاریخ، در بین اهالی فلسطین مشاهده میکنیم. معابد سهگانه این
شهر مقدس (معبد سلیمان، کلیسای قیامت و مسجدالاقصی) نوعاً توسط پیروان ادیان دیگر
مورد هجوم قرارگرفتهاند. در این میان یهودیان در زمینه تجاوز به حریم مردم
فلسطین، مقام اول را دارند و مسیحیان با به راه انداختن جنگهای صلیبی علیه
مسلمانان در مقام دوم قرار میگیرند، در حالی که به روایت تاریخ، مسلمانان در این
سرزمین کارنامۀ قابل دفاع و درخشانی داشته و ثابت کردهاند که دینداران میتوانند
در کنار یکدیگر به صورت مسالمتآمیز زندگی کنند.
این تفاوت
فاحش به این دلیل بوده است که پیروان دو دین یهودیت و مسیحیت در دوران سلطه بر این
سرزمین همواره قرائتهای غیر رحمانی، فاشیستی، ارتجاعی و بنیادگرایانه و نژادپرستی
را مدنظر قرار داده و قدس را تنها برای خود خواستهاند. بهویژه پس از ظهور جنبش
صهیونیسم در جهان و برنامهریزی آنها برای سلطه بر فلسطین، این نوع قرائت فاشیستی،
نژادپرستانه و بنیادگرایانه و ارتجاعی از دین یهود، موجب شد تا بزرگترین فاجعه
انسانی در سرزمین مقدس فلسطین به وقوع بپیوندد و قدس در چنگال صهیونیسم نژادپرست
گرفتار آید و مردم فلسطین توسط این قوم بیریشه، یا آواره شوند و یا در سختترین
شرایط، زندگی خود را سپری کنند. ژرفای این تراژدی را میتوان در اوضاع و شرایط
فلسطینیان که در حقیقت دوزخیان این سرزمین
مقدس به شمار میآیند مشاهده کرد. مطالبی که در پی میآیند بهخوبی بیانگر تقدس
این سرزمین هستند.
برگزیده شدن نام مسجدالاقصی توسط خداوند
همان گونه که شهر بیتالمقدس در طول تاریخ نامهای
متعددی مثل یبوس، یورشالیم ـ اورشلیم، ایلیا، بیت همیقداش، بیتالمقدس، قدس و…
داشته است، پرستشگاه کهن و مهم آن نیز که اکنون نزد ما مسلمانان حرم شریف و
مسجدالاقصی نامیده میشود، در طول تاریخ نامهایی مثل هیکل حضرت سلیمان و… داشته
است. این پرستشگاه را حضرت داوود و حضرت سلیمان به فرمان خداوند بنیان نهادند تا
موحدان در آنجا به عبادت بپردازند و
مسلمانان نیز مثل همه موحدان تاریخ به آن توجه داشتند. به همین دلیل، ابتدا به سوی
آن نماز برپا میکردند.
نام
«مسجدالاقصی» را نخستین بار خداوند بزرگ بر این مکان مقدس و پرستشگاه کهن تاریخی
نهاد. مسجدالاقصی از جهت دیگری هم برای مسلمانان حائز اهمیت است و آن، قداست و
اهمیت اسراء و معراج پیامبر اکرم«ص» است که از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا
به آسمانها صورت پذیرفت.
خداوند تبارک
و تعالی در آیه اول سوره اسراء که موضوع معراج حضرت رسول اکرم«ص» را مطرح کرده
است، چنین میفرماید:
«سُبحانَ
الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی
الَّذی بارَکنا حَولَهُ ِلنَریهُ مِن آیاتِنا اِنَهُ هوَالسَّمیعُ البَصیر : پاک و منزه است خدایی که در میان شبی بنده خود
(حضرت محمد«ص» ) را از مسجد الحرام به مسجدالاقصایی که پیرامونش را (به حضور و
قدوم خاصان) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خدا را به او بنمایاند. بهدرستی که
خداوند شنوا و بیناست».
بنابراین
فلسطین اولین قبله مسلمین است. افزون بر آن، دومین مسجد اسلام، سومین حرم شریف
(بعد از مکه و مدینه) در آن قرار دارد و بنا به فرموده امام علی«ع» یکی از چهار
قصر بهشتی در دنیا (مسجدالحرام، مسجدالنبی«ص»، مسجد بیتالمقدس و مسجد کوفه) است.
این شهر برای پیروان هر سه دین ابراهیمی، مقدس است و قبله امتهای پیشین نیز بوده
است.(۱) در سیزده سال اول بعثت که پیامبر«ص» در مکه زندگی میکردند و
نیز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدینه، آن حضرت و مسلمانان به سوی مسجدالاقصی نماز
میگذاردند.
با مطالعه تاریخ پیامبران، تقدس شهر بیتالمقدس بیشتر روشن میشود.
حضرت
ابراهیم«ع»
هنگامی که
حضرت ابراهیم«ع» در جریان مهاجرت خود از مصر به فلسطین بازگشت، به دستور خداوند در
شهر قدس که در آن زمان یُبُوس نام داشت و به شهر صلح و آرامش (یورشالیم) مشهور شده
بود، اقامت کرد. آن حضرت پس از مدتی به دستور خداوند، قربانگاه و مکان مقدسی را در
این شهر به وجود آورد و آن را بیتالله نام نهاد. این مکان مقدس بعدها به بیتالمقدس
مشهور شد. در حقیقت، با ساخته شدن این قربانگاه، نخستین قدم برای ایجاد تقدس در
شهر بیتالمقدس برداشته شد و پیامبر بزرگ خدا به دستور خداوند، روح پاکی و تقدس را
به این شهر دمید.
حضرت موسی«ع»
پس از آن که
حضرت ابراهیم«ع» در فلسطین درگذشت، فرزندان و نوادگان آن حضرت (حضرت یعقوب و
فرزندانش) که رهبری عبرانیها را عهدهدار بودند به مصر رفتند، اما حضرت موسی«ع»
که بهتازگی ظهور کرده بود، تصمیم گرفت عبرانیها را به فلسطین بازگرداند. در آن
زمان تبهکاری و سرکشیهای قوم بنیاسرائیل به اندازهای افزایش یافت که برای حضرت
موسی«ع» غیرقابل تحمل شد. خداوند نیز به سبب همین نافرمانیها، بنیاسرائیل را چهل
سال در بیابانها سرگردان کرد و اجازه نداد به فلسطین بازگردند. این وضع ادامه
یافت تا آنکه عمر حضرت موسی«ع» به پایان رسید. در شهر قدس بود که خداوند تبارک و
تعالی با حضرت موسی«ع» تکلم کرد و به اعتبار این تکلم آن حضرت کلیم الله محسوب میشود.
حضرت داوود
و حضرت سلیمان«ع»
پس از آنکه
حضرت داوود به پیامبری برگزیده شد مأموریت یافت بنیاسرائیل را به راه راست هدایت
کند. آن پیامبر خدا توانست تبهکاری و شرارتهای بنیاسرائیل را تا حد زیادی مهار و
با فتح بیتالمقدس و سایر مناطق فلسطین، تمدن جدیدی را بنیانگذاری کند. یکی از
کارهایی که حضرت داوود«ع» در جریان بنیانگذاری تمدن الهی انجام داد، ایجاد
پرستشگاه و مکان مقدس (مسجد) در محل فعلی مسجدالاقصی است. به همین دلیل، از این
پیامبر خدا نیز به عنوان یکی از بانیان شهر بیتالمقدس نام برده شده است.
دربارۀ تعمیر
شهر بیتالمقدس و ایجاد مسجد (پرستشگاه) توسط حضرت داوود، حکایت زیر هم نقل شده
است. پس از آنکه حضرت داوود«ع» بیتالمقدس را فتح کرد، دربارۀ تجدید بنای شهر و
ایجاد مسجد، از طرف خداوند وحی شد که به مکانی از این شهر (بیتالمقدس) که فرشتهای
با شمشیر برهنه ایستاده است، نگاه کند و مسجد را در آنجا بسازد. هنگامی گه حضرت
داوود«ع» نگاه کرد، یکی از فرشتگان خدا را بالای سنگ مشاهده نمود. با مشاهده
فرشته، حضرت داوود«ع» بدون درنگ به تجدید بنای شهر و بنای مسجد مشغول شد.(۳)
گرچه حضرت
داوود«ع» تعمیر شهر بیتالمقدس (قدس) و پرستشگاه بزرگ (مسجدالاقصی) را آغاز کرد
ولی فرصت نیافت کار بزرگ خود را به ثمر برساند. هنگامی که آن حضرت متوجه شد مرگ او
نزدیک شده است به فرزندش سلیمان گفت: «ای سلیمان! خداوند به من فرمان داده بود که
مسجد و خانهای برایش در این شهر (بیتالمقدس) بنا کنم. با اینکه مقدمات کار را
آغاز کردهام، ولی گویا تقدیر خداوند این است که من از این جهان بروم و ادامۀ کار
را به تو بسپارم. اکنون به تو که بعد از من پیامبر و جانشین من خواهی شد، سفارش میکنم
که در ساختن این مسجد شکوهمند لحظهای درنگ نکنی».(۴)
پس از وفات
حضرت داوود، پرستشگاهی که بعدها مسجدالاقصی نام گرفت، با شکوه فراوانی توسط حضرت
سلیمان ساخته و شهر قدس مقر سلطنت این پیامبر الهی شد. بنابراین حضرت داوود و حضرت
سلیمان«ع» حدود هشتاد سال در این شهر حکومت کردند.
حضرت
عیسی«ع»
یکی از وقایع
مهمی که در دورۀ تسلط رومیان در فلسطین اتفاق افتاد، تولد حضرت عیسی مسیح«ع» است.
حضرت مسیح در روستای بیتاللحم نزدیک قدس دیده به جهان گشود. با تولد حضرت مسیح«ع»
فلسطین بهویژه شهر بیتالمقدس دوران مهمی را آغاز کرد.
حضرت عیسی«ع»
پس از آن که به پیامبری برگزیده شد، از شهر ناصره به سوی بیتالمقدس حرکت کرد و در
معجزههای فراوانی به ظهور پیوست. برخی از معجزههای آن حضرت در این سفر را چنین
عنوان کردهاند. شفا دادن بیماری که هیچ امیدی به بهبودی او نبود؛ زنده کردن شخص
مرده؛ شفا دادن کسانی که به بیماری صرع و برص مبتلا بودند؛ غذا دادن به چهارهزار
نفر با هفت قرص نان؛ راه رفتن روی آب؛ شفای مردی که دستش خشک شده بود؛ شفا دادن به
افراد فلج و جزامی و … .(۵)
حضرت عیسی«ع» پس
از ورود به بیتالمقدس، بیدرنگ به پرستشگاه بزرگ شهر (مسجدالاقصی) رفت و در آنجا
به تبلیغ دین خدا و تعلیم مردم مشغول شد. او در پرستشگاه شهر، هر روز مردم را با
تعالیم الهی آشنا میکرد و به آنها اندرز میداد. بالاخره با ظهور حضرت عیسی«ع» و
ورود ایشان به بیتالمقدس، بار دیگر روح خدایی به این شهر دمیده و فصل تازهای
آغاز شد. در این شهر بود که حضرت عیسی«ع» از آنجا به ملکوت رفت.
حضرت محمد«ص»
بیتالمقدس
جایی است که پیامبر اسلام حضرت محمد«ص» از آنجا به معراج رفت و یکی از معجزات خود
را در آنجا تحقق بخشید. این حادثه یکی از مهمترین وقایع مسجدالاقصی و شهر بیتالمقدس
در زمان رسول اکرم«ص» است. پیامبر گرامی اسلام در جریان معراج، ابتدا به آن سرزمین
رفت و پس از آنجا به سیر در آسمانها پرداخت. در همین زمان بود که رسول خدا«ص» در
مسجدالاقصی برای پیامبران نماز برگزار کرد.
رسول اکرم«ص»
واقعۀ برپا کردن نماز در مسجدالاقصی و بیتالمقدس را چنین تعریف میکنند: «در همان
حال که با حضرت جبرئیل سیر میکردیم، ناگهان او مرا در جایی پایین آورد و گفت: ای
محمد! نماز بخوان. در این هنگام بار دیگر جبرئیل به من گفت:آیا میدانی جایی که میخواهی
نماز بخوانی کجاست؟
پس از آنکه به
این پرسش پاسخ منفی دادم، جبرئیل گفت: اینجا طور سینا است. همان جایی که خدا با
پیامبرش حضرت موسی«ع» سخن گفت. بار دیگر حرکت کردیم و به سیر خود ادمه دادیم. خدا
میداند که چه اندازه حرکت کرده بودیم که جبرئیل بار دیگر مرا پایین آورد و گفت:
این جا نیز نماز بگزار.
پس از آنکه
نماز خواندم، جبرئیل به من گفت: ای محمد! میدانی کجا نماز میخوانی؟ پاسخ دادم:
نه، نمیدانم. جبرئیل گفت: اینجا بیتاللحم است. از آنجا به سوی بیتالمقدس به راه
افتادیم در آن جا بُراق(۶) را به حلقهای که قبلاً انبیا مرکب خود را
به آن میبستند، بستم و در حالی که جبرئیل همراهم بود، وارد مسجدالاقصی شدم. در
مسجدالاقصی حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی در میان عدۀ زیادی از پیامبران که
خدا میداند چه اندازه بودند، حضور داشتند. همه این پیامبران به خاطر من در آنجا
اجتماع کرده و آماده برگزاری نماز بودند. یقین داشتم که جبرئیل جلوتر از همه خواهد
ایستاد و نماز به امامت او برگزار خواهد شد، ولی بعد از آنکه صف نماز مرتب شد،
جبرئیل بازوی مرا گرفت و به جلو برد تا برای آن جمع نماز برگزار کنم…» .(۷)
در احادیث و
روایتها نقل شده است: در ماجرای معراج، علاوه بر آنکه موضوع برگزاری نماز پیش
آمد، جبرئیل به رسول خدا گزارشهایی در مورد اماکن مقدس بیتالمقدس ارائه داد و
ضمن نشان دادن محراب انبیا، سایر ویژگیهای این شهر و پرستشگاه آن را برشمرد. پس
از آنکه حضرت رسول اکرم«ص» از معراج بازگشت، این واقعه مهم را برای مردم مکه بازگو
کرد و در مورد بیتالمقدس و مسجدالاقصی فرمود:
«شب گذشته
خداوند بزرگ مرا به بیتالمقدس برد و آثار انبیا و سکونتگاه آنان را به من نشان
داد و… ».
پس از معراج
حضرت رسول اکرم«ص» به مسجدالاقصی، توجه مسلمانان به بیتالمقدس و پرستشگاه آن
(مسجدالاقصی) بیش از گذشته شد.
در آخرین
روزهای حیات مبارک پیامبر گرامی اسلام«ص» که آن حضرت نمیتوانست شاهد باشد که شهر
قدس و اماکن و جایگاههای مقدس آن که میراث انبیای بزرگ خدا و موحدان مخلص تاریخ
است، در دست ستمگران و فرمانروایان فاسد باقی بماند و آنها در این شهر فساد کنند،
تصمیم گرفت به یکی از آرزوهای خویش جامه عمل بپوشاند و با اعزام سپاه به شام و
فلسطین، این مناطق بهویژه شهر بیتالمقدس را آزاد کند. در پی این تصمیم، فرمان
بسیج و تشکیل سپاه صادر شد و جوان هجده سالهای به نام اسامه بن زیدبن حارثه، به
فرماندهی این سپاه بزرگ انتخاب شد. وی بعد از این فرمان آماده حرکت شد، اما هنوز
سپاه او حرکت نکرده بود که پیکی از مدینه به قرارگاه رسید و خبر آورد که رسول خدا
در حال بسیار سختی است و ممکن است از دنیا برود.
بدین ترتیب،
رسول خدا در حالی رحلت کرد که آخرین فرمان بسیج وی در مورد حرکت به سوی شام و
فلسطین و نجات بیتالمقدس، عملی نشد.
قرآن مجید
کتابهای
آسمانی از قبیل تورات و قرآن کریم نیز بر روی تقدس این سرزمین تأکید داشته و به
ابعادی از آن اشاره کردهاند. در قرآن مجید آیات متعددی راجع به فلسطین آمده است
که بیشتر در باره قوم بنیاسرائیل در این سرزمین است. در این آیات، عمدتاً به فساد
این قوم در زمین و برتریجوییهای یهودیان اشاره شده است و مفسران نیز تفاسیر
گوناگونی بر آنها نوشتهاند، از جمله:
ما به بنیاسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردهایم
که دو بار در زمین فساد و برتریجویی بزرگی خواهید کرد. هنگامی که نخستین وعده فرا
رسد، مردانی پیکارجو بر شما میفرستیم تا سخت شما را در هم کوبند و حتی برای تسلط
بر شما خانهها را جستوجو کنند و این وعده البته قطعی است. سپس شما را بر آنها
چیره میکنیم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهیم کرد و افراد شما را بیشتر (از
دشمن) قرار خواهیم داد. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی میکنید و اگر بدی کنید،
باز هم به خود میکنید. و هنگامی که وعدة دوم فرا رسد (آنچنان دشمن بر شما سخت
خواهد گرفت) که آثار غم و اندوه در چهرههای شما ظاهر میشود و (آنها) داخل
(اقصی) میشوند، همانگونه که بار اول وارد شدند و البته آنچه در زیر سلطه خود میگیرند،
درهم میکوبند.»(۸)
در آیات فوق از
دو انحراف اجتماعی بنی اسرائیل که منجر به فساد و برتریجویی میشود، سخن به میان
آمده است. به دنبال هریک از این دو، خداوند مردانی نیرومند و پیکارجو بر آنها مسلط
میکند تا آنان را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند. همچنین، بیانگر
این است که تاریخ بنیاسرائیل در فلسطین فراز و نشیب بسیار دارد.
افزون بر آیات
پیش گفته، در قرآن مجید تعابیر گوناگونی درباره سرزمین فلسطین آمده است که عبارتند
از:
الف)
سرزمین مبارک
«سُبحانَ
الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی
الَّذی بارَکنا حَولَهُ…»(۹)
«پاک و منزه
است خداوندی که بنده خود ـ محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که
پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب
خود را به او بنماید.»
جمله «بارکنا
حوله» بیانگر این مطلب است که مسجدالاقصی علاوه بر اینکه خود سرزمین مقدس است،
اطراف آن نیز مبارک و پربرکت است. این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران
بزرگ خدا و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است.(۱۰) از حضرت امام
صادق«ع» نقل شده است: «مسجدالاقصی یکی از مهمترین مساجد اسلام است و عبادت در آن
فضیلت بسیار دارد.»
«و نجیناه و
لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین.»:11)«ما ابراهیم و لوط ـ برادرزادهاش
را از شر نمرودیان رهانیدیم و به سرزمین شام که ما برای جهانیان قرار دادیم،
فرستادیم.»
در تفاسیر
آمده است که «الارض التی…» درباره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود، به
شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته میشود که فلسطین
سرزمین محشر و منشر است.
ب) سرزمین
مقدس
«یا قوم
ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم.»(۱۲):«ای قوم وارد سرزمین
مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید.»
بنابر نظر
بسیاری از مفسران، الارض المقدسه همان بیتالمقدس و روستاهای اطراف آن است.
ج) جایگاهی
نزدیک
«واستمع یوم
یناد المناد من مکان قریب.»(۱۳): «آنگاه که منادی از جایگاهی نزدیک ـ
نزدیکترین اماکن ـ ندا سر میدهد، گوش فرا ده.»
بنابر مفسران،
مکان قریب همان صخره بیتالمقدس است. به این دلیل که 18 میل از دیگر اماکن به
آسمان نزدیکتر است.
در شماره بعد
آیات و احادیث مربوط به بیت المقدس را بررسی خواهیم کرد.
پینوشتها
۱ـ دایرهالمعارف تشیع، ج 3، ص 558.
۲ـ اسراء (17)، آیه 1.
۳ـ معصومی، علی، قصههای اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات پیام
محراب، پاییز 1380، ص 19.
۴ـ پیشین، ص 20.
۵ـ پیشین، ص 33.
۶ـ مرکب حضرت رسول اکرم«ص» به هنگام معراج.
۷ـ پیشین، صص40-39.
۸ـ سوره اسراء، آیات 7-4.
۹ـ سوره اسراء، آیه 1.
۱۰ـ تفسیر نمونه، ج 12، ص 10.
۱۱ـ سوره انبیاء، آیه 71.
۱۲ـ سوره مائده، آیه 21.
۱۳ـ سوره ق، آیه41.
سوتیترها:
1.
فلسطین سرزمینی است
مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا که پس از فتح فلسطین
به همت مسلمانان، بیتالمقدس نامگذاری شد، در بین ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت
اهمیت فراوانی دارد.
2.
در تفاسیر آمده است که «الارض التی» در آیه « «و نجیناه و لوطا
الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین»در باره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود،
به شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته میشود که فلسطین
سرزمین محشر و منشر است.
نگاهي به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی
نگاهی به
تاریخ سینمای ایران/قسمت7
نگاهي به سینمای
ایران بعد از انقلاب اسلامی
دکتر عبدالحمید انصاری
در سال
۶۳ جمعاً ۲۷ فیلم اکران گردید که این تعداد در ۴ ژانر قابل طبقهبندی هستند:
۱ـ
اعتیاد و قاچاق
در این
ژانر سه فیلم زیر عرضه گردید:
۱ـ سیاه
راه، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: عنایت بخشی، آهو خردمند، جلیل فرجاد، ناهید
ظفر؛
۲ـ
پیراک، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: جمشید مشایخی، عنایت بخشی، شهاب عسگری،
فریدهگلكار
3-
سناتور، كارگردان، مهدي صباغزاده، بازيگران: مهدي فخيم زاده، بيژن امكانيان. که
از میان آنان فیلم سناتور دارای جذابیتهای سینمایی و مخاطبپسند مطابق جو اجتماعی
آن زمان بود.
۲ـ
مبارزات اسلامی، آزادیخواهانه و انقلابی
تعداد
اینگونه فیلمها ۸ عدد به شرح زیر بود:
۱ـ «ریشه
در خون»، به کارگردانی: «سیروس الوند»، با شرکت: فرامرز قریبیان، اکبر زنجانپور،
(ایفاگر نقش یحیی برمکی صدراعظم مأمون در سریال ولایت عشق) و جهانگیر الماسی.
۲ـ
میرزا کوچکخان (قسمت اول)، کارگردان: مرحوم امیر قویدل، بازیگران: ولیالله
مؤمنی، سیروس قهرمانی، عنایت بخشی.
۳ـ
سردار جنگل (قسمت دوم میرزا کوچکخان) به کارگردانی مرحوم امیر قویدل، بازیگران:
ولیالله مؤمنی، سیروس تهرانی، شهروز ملکآرا، مرحوم علی ثابت (بازیگر نقش عبدالله
بن عباس در سریال امام علی(ع)).
۴ـ
بالاش: به کارگردانی اکبر صادقی (با همکاری مرحوم ساموئل خاچیکیان)، بازیگران:
عنایت بخشی، جمشید آریا (هاشمپور)، شیرین بختیاری
۵ـ خاک
و خون، کارگردان: کامران قدکچیان، بازیگران: مهدی فخیمزاده، ژیلا سهرابی، حسین
شهاب.
۶ـ
تاتوره، کارگردان: کیومرث پوراحمد، هنرپیشگان: داود رشیدی، پروانه معصومی، سیامک
اطلسی.
۷ـ دولهتو،
کارگردان: رحیم رحیمیپور، بازیگران: عبدالله اکبری، حسین صادقی آب، احمدرضا درویش
(که هماکنون کارگردانی صاحب سبک در حوزه دفاع مقدس و اجتماعی است)
۸ـ
میلاد، کارگردان ابوالفضل جلیلی، بازیگران: «مجتبی شهستا»، مینو ابریشمی (هماکنون
فیلمنامهنویس)، مهری ودادیان.
۳ـ ژانر
دفاع مقدس
تعداد
این فیلمها ۸ عدد به شرح زیر بود:
۱ـ «ما
ایستادیم»: به کارگردانی اکبر حر و بازی: اصغر همت (بازیگر نقش مروان در سریال
امام علی(ع))، فرنوش آلاحمد.
۲ـ
«پیشتازان فتح» کارگردان: ناصر مهدیپور، بازیگران: پرویز پرستویی، فرهنگ حیدری،
صمد مرجا.
۳ـ
«یاد» کارگردان «عباس شیخبابایی» هنرپیشگان: مهدی چایایی، احمد طالبینژاد،
کیومرث محمودی، حسین ملکی.
۴ـ
«فرار»، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: مهدی فخیمزاده، احمد هاشمی، حسین شهاب،
بخشی از فیلم در آسمان فیلمبرداری شد و بازیگران آلمانی آن: مارتین لوتز، کریستین
رنهاد، کلاوس بورگر بودند.
۵ـ
«پرچمدار» به کارگردانی «شهریار بحرانی» و بازیگری: عباس ناصری، احمد میرعلایی
(مدیرعامل کنونی بنیاد سینمایی فارابی)، الهام کوییننژاد.
«شهریار
بحرانی»، کارگردان متعهد و با استعدادی است که آثار ارزشمندی نظیر سریال «مریم
مقدس» و فیلمهایی نظیر «حمله به اچ ۳» و «ملک سلیمان» را در کارنامه خود دارد.
۶ـ
«پایگاه جهنمی» به کارگردانی: اکبر صادقی و بازیگری: فرامرز قریبیان، کاظم
افرندنیا، جمشید آریا (هاشمپور) شیرین بختیاری.
۷ـ
«عقود»، کارگردان: «علیاصغر شادروان» و بازیگران غیرحرفهای.
۸ـ
«سرباز کوچک»، کارگردان: «سعید بخش علیان»، فیلمنامه: سیدعلیرضا سجادپور (مدیرکل
ارزشیابی سازمان سینمایی در فاصله سالهای ۹۱ـ۸۹) و فیلمبرداری محمد در منش
(کارگردان برخی فیلمهای سینمایی که معروفترین آنها «ماه وش» بود)
۴ـ ژانر
اجتماعی، سیاسی، خانوادگی
تعداد
این فیلمها ۸ عدد به شرح زیر بود:
۱ـ «آن
سفر کرده» کارگردان: احمد نیکآذر، هنرپیشگان: حسین کسبیان، سیاوش طهمورث، فردوس
کاویانی، شکوفه کوثری.
۲ـ «ملخزدگان»،
کارگردان: ناصر محمدی، بازیگران: ناصر واثق، مرحوم هادی اسلامی، فیروز، مرحوم نعمتالله
گرجی، فخری خوروش. داستان حمله ملخها به محصولات کشاورزی روستاییان و تلاش و
تدبیر آن برای رهایی از این بلا است، البته از فیلم تعبیر نمادین و فلسفی هم میشود.
۳ـ
«مادر»، کارگردان: فتحعلی اویسی (که در سالهای اخیر به طنز روی آورده است).
بازیگران: مرحومه مهری مهرنیا، علیرضا مجلل (بازیگر نقش مقام لشکر در سریال سلطان
و شبان) و فتعلی اویسی.
داستان
تلاش مادری برای رهایی فرزند محکوم به اعدامش را به تصویر میکشد.
۴ـ
«مترسک»، کارگردان: حسن محمدزاده، بازیگران: فخری خوروش، هادی اسلامی، زری برومند،
پری اقبالپور، فاطمه عسگری. مسأله حضور نامادری در منزل و رابطه پراسترس متقابل با
فرزندان همسر قبلی را روایت میکند.
۵ـ
«مردی که زیاد میدانست» به کارگردانی یدالله صمدی و فیلمنامهای از جمال امید،
حسن هدایت و بهرام ریپور، بازیگران: عنایتالله شفیعی (ایفاگر نقش یکی از یاران
امیرمؤمنان در سکانس آغازین سریال امام علی(ع))، شیرین گلکار، مرتضی احمدی، مرحوم
منوچهر حامدی.
این
فیلم یکی از محصولات بسیار جذاب و پرمخاطب و آموزنده پس از انقلاب است که بارها از
تلویزیون پخش شده و همیشه و برای چندمین بار دیدنی است، داستان مربوط به دوران جنگ
ایران و عراق و مردی فرصتطلب است که تصادفاً با پیرمردی نمادین آشنا شده و
روزنامههای روزهای آینده را دريافت نموده و با سوء استفاده از رانت اطلاعاتی شروع
به خرید وانبار كردن محصولات مورد نیاز مردم و احتکار و فروش به قیمت چند برابر مینماید،
البته این منفعت ظاهری ادامه زیادی ندارد زیرا در یکی خبرهاي چند روز آينده متوجه
خبر تصادف منجر به مرگ خودش در یکی از بزرگراهها میشود که موجب وحشت و قطع امید
کامل وی میگردد. فیلم تعلیق زیادی دارد و مخاطب را تا آخرین ثانیهها با خود
همراه میکند.
یدالله
صمدی کارگردان با استعدادی است که آخرین سریال وی به نام «شوق پرواز» زندگی سرلشکر
شهید بابایی را به زیبایی ترسیم نمود.
۶ـ گلهای
داودی، به کارگردانی: رسول صدر عاملی و بازی: پروانه معصومی، جمشید مشایخی، بیژن
امکانیان، هیلدار پیرزاد و داود رشیدی.
یکی از
ملودرامهای اجتماعی، خانوادگی تأثیرگذار و پرتعلیق پس از انقلاب است که مانند
آثار دیگر صدر عاملی نظیر «پاییزان»، «دختری با کفشهای کتانی» بیانگر دغدغههای
اجتماعی فیلمساز است، هر چند فضای دراماتیک گلهای داودی چند پله بالاتر است. از
بازیگران به ویژه بیژن امکانیان بازی بسیار خوبی گرفته شده است. فیلم همچنان دیدنی
است و برای نسلهای آینده هم جذاب خواهد بود. داستان فیلم امتزاجی از مناسبات
سیاسی، مبارزاتی و اجتماعی عاطفی است که کارگردان به خوبی از عهده ترکیب داستانهای
فرعی آن برآمده است.
۷ـ راهدوّم،
کارگردان حمید رخشانی، بازیگران: ناصر طهماسب، پروانه معصومی، منوچهر حامدی، نعمتالله
گرجی، شهناز باقری، قصه اختلافات زن و شوهر در اثر عوارض زندگی شهری و پوچ یافتن
زندگی خانوادگی است.
۸ـ کمالالملک:
کارگردان و سناریست: مرحوم علی حاتمی، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز،
داود رشیدی، عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جهانگیر فروهر، مرحوم منوچهر حامدی،
پرویز پورحسنی، لیلا حاتمی.
داستان
مربوط به زندگی طولانی و پربرکت «کمال الملک» نقاش معروف دوره قاجار است که روابط
او با ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و رضاخان پهلوی دستمایه کارگردان برای مرور
عالمانه و جذاب وقایع و مفاسد دوران سلطنت شاهان قاجار و پهلوی شده است.
میتوان
گفت «کمال الملک» بهترین فیلم سال ۶۳ و یکی از بهترین آثار سینمایی تاریخ ایران
است. ذوق مرحوم حاتمی در بیان زیبا و مردمپسند و دیالوگهای بعضاً شاعرانه و
آهنگین و تصویر آزادگی نقاش و دغدغههای اخلاقی او و تحمل هزینههای آن ستودنی
است. مرحوم حاتمی کارگردان مؤلفی بود که به ویژه پس از انقلاب آثار ماندگار و قابل
دفاعی را از خود به یادگار گذاشت. دغدغه فرهنگ ایرانی، تاریخ کشور و نگاه سالم به
وقایع در آثار دیگر او نظیر «مادر»، «حاجی واشنگتن» و سریال «هزار دستان» به نحو
آشکاری قابل دریافت است.
کمالالملک
را میتوان به دفعات بالذّت تماشا کرد و با افتخار برای فرهنگهای دیگر و به ویژه
جوامع شرقی و اسلامی دوبله و عرضه نمود، نه تنها نمیتوان سکانس و صحنه زائدی در
کمالالملک یافت، بلکه وقایعی نظیر قتل ناصرالدین در حرم حضرت عبدالعظیم(س) در
کمترین زمان و بدون نمایش واقعه تیراندازی توسط میرزا رضای کرمانی در یک رفت و
برگشت کالسکه حامل تابوت شاه به شیوه استادانهای به بیننده منتقل میشود، بدون
آنکه از بار دراماتیک واقعه کاسته شود. این امر مؤید خلاقیت بالای مرحوم حاتمی است
که نظایر آن در آثار دیگر وی همچون مسافرت اولین سفیر ایران به امریکا با نمایش ریلهای
قطار همراه با گفتار (narration) شعرگونه هم
قابل مشاهده است. کاش دستگاههای فرهنگی ما قادر بودند بودجههای دولتی و عمومی
دراختیار را به جای آثار مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمانهای
اسلام و نظام اسلامی برای ساخت چنین آثاری(کمالالملک) که هم پیامهای ارزشمند
دارند و هم مورد استقبال عموم مردم قرار میگیرند، به مصرف برسانند.
نتیجهگیری
در سال ۶۳
اغلب فیلمها معمولی و متناسب با جو روز (متأثر از دفاع مقدس، ایثار و از
خودگذشتگی، همت و بزرگواری) ساخته میشدند و اساساً وزارت ارشاد اجازه تعریض به
مبانی اخلاقی و اسلامی را نمیداد. هر چند سینماگران فرصتطلب و نان به نرخ روزخور
ظالمانه دهه ۶۰ را دهه سانسور و ممیزی شدید مینامند، اما درست آن است که گفته شود
هر زمانی اقتضا خاص خود را دارد. دهه ۶۰ نیز از این قاعده مستثني نبود.
از میان
فیلمهای سال ۶۳ فقط فیلمهای: «میرزا کوچکخان»، «سردار جنگل» به کارگردانی مرحوم امیر قویدل»، «مردی که زیاد میدانست» به کارگردانی «یدالله صمدی»، «گلهای داودی» به کارگردانی «رسول صدر عاملی» و با فاصله زیادی از آنها کمالالملک
قابل ذکر و اعتنا هستند.
(در
بیان مشخصات فیلمها از کتاب «فرهنگ فیلمهای سینمایی ایران» تألیف «جمال امید»
استفاده شده است).
سوتیتر
کاش
دستگاههای فرهنگی ما قادر بودند بودجههای دولتی و عمومی دراختیار را به جای آثار
مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمانهای اسلام و نظام اسلامی
برای ساخت چنین آثاری (کمالالملک) که هم پیامهای ارزشمند دارند و هم مورد استقبال
عموم مردم قرار میگیرند، به مصرف برسانند.
«منظومه اهل دل»
«منظومه اهل دل»
کف در کف زهرا(س)
حق روز ازل كل
نِعم را به علی داد
بین حكما حُكمِ
حَكَم را به علی داد
معنای یدالله
همین است و جز این نیست
كاتب كه خدا
بود قلم را به علی داد
میخواست به
تصویر كشد قدرت خود را
در معركه شمشیر
دو دم را به علی داد
عمّال شیاطین
همه ماندند تهیدست
تا احمد محمود
علم را به علی داد
یاران ولایت به
خدا اهل بهشتند
الله كریم است،
كرم را به علی داد
از نسل علی یك
علی آمد به خراسان
یعنی كه خدا كل
عجم را به علی داد
كوچكتر از آن
است عجم فخر فروشد
گو حیدریام،
یار دلم را به علی داد
سبقت بگرفت
اُمّ علی ز اُمّ مسیحا
روزی كه خدا حق
قدم را به علی داد
مملوك ببین
مالك دین در شب میلاد
تنظیم سند كرد و حرم را به علی داد
بودی همه اشراف
عرب طالب زهرا
طه گهر عهد
قِدَم را به علی داد
بگذاشت كف
فاطمه را بر كف حیدر
با فاطمه شش
دنگ ارم را به علی داد
از یُمن همین
وصلت فرخنده «كلامی»!
حق زینب آزادهشیم
را به علی داد
«ولیالله کلامی زنجانی»
خبر آمد گناه میبخشد…
چون خدا طالب
گدا شد باز
در رحمت به روی
ما شد باز
بنده شرمندة خدا شد باز
او خریدار اشک
ما شد باز
خبر آمد گناه
میبخشد
کوه عصیان به
کاه میبخشد
روز الطاف
کبریا، عرفه
مژدة بخشش و
عطا، عرفه
روز مهمانی خدا
عرفه
السّلام علیک
یا عرفه
من از ماه توبه
جا مانده
بنده ای دور از
خدا مانده
به سرم آمده
بلا چه کنم؟
گشتهام سخت
مبتلا چه کنم؟
به خودم کردهام
جفا چه کنم؟
نپذیری اگر مرا
چه کنم؟
هیچکس همچو من
نمیخواهد
عبد توبهشکن
نمیخواهد
من زمین خوردهام
مرا نزنی
عبد افسردهام
مرا نزنی
در گنه مردهام
مرا نزنی
پی به خود بردهام
مرا نزنی
تو ببین عذر
اشتباه مرا
به روی من نزن
گناه مرا
نشود تا که بندهات رسوا
خوب و بد را ز هم مساز جدا
دَرهم این بار هم بخر ما
را
تو و رد کردن گدا حاشا
ورنه من از خجالت آب شوم
مپسند پیش کَس خراب شوم
گر ندارم بها، نگهدارم
گوشة این سرا نگهدارم
تو بیا از خطا نگهدارم
تا روم کربلا نگهدارم
بلکه روزی به کار تو آیم
با شهادت کنار تو آیم
جبلُ الرحمة کوه عشق و
صفاست
عرفات از حضور تو زیباست
ای دل آرام خیمة تو کجاست
وعدة ما به روضۀ سقّاست
نرسیدم اگر به مهمانی
کن قبولم مرا به قربانی
کاروانی که لالهها دارد
ای خدا عزم کربلا دارد
کوفه در سر چه نقشهها
دارد
شهر مکر است و ماجرا دارد
گل زینب کجا، سُمِ مرکب
این همه غم کجا، دل زینب
«حسن علیپور»
دست دو دریا
سنگ است دلم
عشق علی سنگ نوشته
میسوزم از این
عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشك و
قلم بال فرشته
بر لوح دل خستهام
این جمله نوشته
جز مهر علی در
دل من خانه ندارد
«كس جای در این
خانة ویرانه ندارد»
ما از می
مردافكن این میكده مستیم
شادیم كه
پیمانه و پیمان نشكستم
تا عشق علی هست
در این میكده هستیم
پس خورده
نگیرید كه ما بادهپرستیم
هشدار كه
نوشیدن این باده مجاز است
«المنه لله که
در میکده باز است»
فهمیدم از این
راز كه در كعبه شكاف است
هر جا كه بود
نام یدالله مطاف است
این گفته نه
بیهوده و این دم نه گزاف است
در روز جزا
شیعهات از نار معاف است
چون غیر علی در
دو جهان هیچ ندیدند
«مردان خدا
پردۀ پندار دریدند»
تا نام تو
پیچید در آن شبه جزیره
شد پاك از این
خاك گناهان كبیره
زد چنگ به
دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیار
در اوصاف تو خیره
جز ساقی كوثر ز
كسی جام نگیریم
«ما زنده به
آنیم كه آرام نگیریم»
زان باده كه در
روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر
كه در آن حادثه گم بود
فریاد ملائك
بابی انت و ام بود
زان راز كه در
آیۀ اكملت لكم بود
بیتیست امامت
در این خانه تویی تو
«امروز امیر در
میخانه تویی تو»
آن بازوی خیبر شكنش رفت چو
بالا
با دست شریف پدر ام ابیها
دادند دو دریا چو به هم
دست تولا
شد ولوله و غلغله در عرش
معلا
گفتند ملائك همگی عید
مبارك
این عید به هر پیرو توحید
مبارك
ای عقل در اوصاف تو حیران
و مردد
وصف تو نگنجیده به هفتاد
مجلد
عالم همه گم گشته آن موی
مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود
محمد
نامش همه جا هست بگویید
كجا نیست
«كس نیست كه آشفتۀ آن زلف
دو تا نیست»
هر كس كه ز حبّ تو به لب
ناد علی داشت
در جام دل خویش صفایی ازلی
داشت
آسودگی از شرك خفی شرك جلی
داشت
گمراه نگردید هر آن كس كه
ولی داشت
از نام علی كاخ ستم در خطر
افتاد
«با آل علی هر كه در افتاد
ور افتاد»
«تا صورت پیوند جهان بود
علی بود»
یعنی هدف از عالم موجود
علی بود
تسكین دل آدم و داود علی
بود
از آیۀ انفاق چو مقصود علی
بود
ای محو جمال تو شده صاحب
خانه
مقصود تویی كعبه و بتخانه
بهانه
ای كاش شود میثم و سلمان
تو باشم
تا روز جزا دست به دامان
تو باشم
در هر دو جهان ریزهخور
خوان تو باشم
كافر شوم از خویش و مسلمان
تو باشم
كردیم نثار قدم تو دل و
دین را
«تقدیم نمودیم همان را و
همین را»
افسوس كه با نام تو كردند
خرافات
در دایرۀ تنگ جنایات و
مكافات
یك عده پی شطح و گروهی پی
طامات
در كاخ نشستند به عنوان
خرابات
ما با تو نشستیم و از این
قوم بریدیم
«ما چون ز دری پای كشیدیم،
كشیدیم»
«عباس احمدی»
دستهایت…
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و
گفت:
مؤمنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و
گفت:)
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش: علی
است
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم
با مددهای علیابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم:
علی
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم:
علی
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم
با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ
اَیدیهِم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ
الیمین»
وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ
الافِلین»
دست او در دست من، یا دست من در دست
اوست
ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست
دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی
شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی
کوثری که ناز او را قلب جنت میکشید
ناگهان پروانه شد دور سر حیدر پرید
روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی
از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی
بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است
ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است
من نبیاَم در کنارم یک «نبأ» دارم
«عظیم»
طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»
چهرهاش مرآتِ «یاسین»، شانههایش
«مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست
هر که من مولای اویم، این علی مولای
اوست
عید قربان رحمت
واسعه
ای عزیزان به شما هدیه زیزدان آمد
عید فرخندة نورانی قربان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعة حضرت سبحان آمد
عید قربان به حقیقت… زخداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد
جمله دلها چو کویریست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما…نعمت باران آمد
خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت
نقش در سینة این خاک… گلستان آمد
امر شد تا که به قربانی اسماعیلش
آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحمان آمد
امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد
آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا
به خدا بهر سرافرازی قرآن آمد…
«محمدرضا
هاشمیزاده»
«منظومه اهل دل»
کف در کف زهرا(س)
حق روز ازل كل
نِعم را به علی داد
بین حكما حُكمِ
حَكَم را به علی داد
معنای یدالله
همین است و جز این نیست
كاتب كه خدا
بود قلم را به علی داد
میخواست به
تصویر كشد قدرت خود را
در معركه شمشیر
دو دم را به علی داد
عمّال شیاطین
همه ماندند تهیدست
تا احمد محمود
علم را به علی داد
یاران ولایت به
خدا اهل بهشتند
الله كریم است،
كرم را به علی داد
از نسل علی یك
علی آمد به خراسان
یعنی كه خدا كل
عجم را به علی داد
كوچكتر از آن
است عجم فخر فروشد
گو حیدریام،
یار دلم را به علی داد
سبقت بگرفت
اُمّ علی ز اُمّ مسیحا
روزی كه خدا حق
قدم را به علی داد
مملوك ببین
مالك دین در شب میلاد
تنظیم سند كرد و حرم را به علی داد
بودی همه اشراف
عرب طالب زهرا
طه گهر عهد
قِدَم را به علی داد
بگذاشت كف
فاطمه را بر كف حیدر
با فاطمه شش
دنگ ارم را به علی داد
از یُمن همین
وصلت فرخنده «كلامی»!
حق زینب آزادهشیم
را به علی داد
«ولیالله کلامی زنجانی»
خبر آمد گناه میبخشد…
چون خدا طالب
گدا شد باز
در رحمت به روی
ما شد باز
بنده شرمندة خدا شد باز
او خریدار اشک
ما شد باز
خبر آمد گناه
میبخشد
کوه عصیان به
کاه میبخشد
روز الطاف
کبریا، عرفه
مژدة بخشش و
عطا، عرفه
روز مهمانی خدا
عرفه
السّلام علیک
یا عرفه
من از ماه توبه
جا مانده
بنده ای دور از
خدا مانده
به سرم آمده
بلا چه کنم؟
گشتهام سخت
مبتلا چه کنم؟
به خودم کردهام
جفا چه کنم؟
نپذیری اگر مرا
چه کنم؟
هیچکس همچو من
نمیخواهد
عبد توبهشکن
نمیخواهد
من زمین خوردهام
مرا نزنی
عبد افسردهام
مرا نزنی
در گنه مردهام
مرا نزنی
پی به خود بردهام
مرا نزنی
تو ببین عذر
اشتباه مرا
به روی من نزن
گناه مرا
نشود تا که بندهات رسوا
خوب و بد را ز هم مساز جدا
دَرهم این بار هم بخر ما
را
تو و رد کردن گدا حاشا
ورنه من از خجالت آب شوم
مپسند پیش کَس خراب شوم
گر ندارم بها، نگهدارم
گوشة این سرا نگهدارم
تو بیا از خطا نگهدارم
تا روم کربلا نگهدارم
بلکه روزی به کار تو آیم
با شهادت کنار تو آیم
جبلُ الرحمة کوه عشق و
صفاست
عرفات از حضور تو زیباست
ای دل آرام خیمة تو کجاست
وعدة ما به روضۀ سقّاست
نرسیدم اگر به مهمانی
کن قبولم مرا به قربانی
کاروانی که لالهها دارد
ای خدا عزم کربلا دارد
کوفه در سر چه نقشهها
دارد
شهر مکر است و ماجرا دارد
گل زینب کجا، سُمِ مرکب
این همه غم کجا، دل زینب
«حسن علیپور»
دست دو دریا
سنگ است دلم
عشق علی سنگ نوشته
میسوزم از این
عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشك و
قلم بال فرشته
بر لوح دل خستهام
این جمله نوشته
جز مهر علی در
دل من خانه ندارد
«كس جای در این
خانة ویرانه ندارد»
ما از می
مردافكن این میكده مستیم
شادیم كه
پیمانه و پیمان نشكستم
تا عشق علی هست
در این میكده هستیم
پس خورده
نگیرید كه ما بادهپرستیم
هشدار كه
نوشیدن این باده مجاز است
«المنه لله که
در میکده باز است»
فهمیدم از این
راز كه در كعبه شكاف است
هر جا كه بود
نام یدالله مطاف است
این گفته نه
بیهوده و این دم نه گزاف است
در روز جزا
شیعهات از نار معاف است
چون غیر علی در
دو جهان هیچ ندیدند
«مردان خدا
پردۀ پندار دریدند»
تا نام تو
پیچید در آن شبه جزیره
شد پاك از این
خاك گناهان كبیره
زد چنگ به
دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیار
در اوصاف تو خیره
جز ساقی كوثر ز
كسی جام نگیریم
«ما زنده به
آنیم كه آرام نگیریم»
زان باده كه در
روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر
كه در آن حادثه گم بود
فریاد ملائك
بابی انت و ام بود
زان راز كه در
آیۀ اكملت لكم بود
بیتیست امامت
در این خانه تویی تو
«امروز امیر در
میخانه تویی تو»
آن بازوی خیبر شكنش رفت چو
بالا
با دست شریف پدر ام ابیها
دادند دو دریا چو به هم
دست تولا
شد ولوله و غلغله در عرش
معلا
گفتند ملائك همگی عید
مبارك
این عید به هر پیرو توحید
مبارك
ای عقل در اوصاف تو حیران
و مردد
وصف تو نگنجیده به هفتاد
مجلد
عالم همه گم گشته آن موی
مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود
محمد
نامش همه جا هست بگویید
كجا نیست
«كس نیست كه آشفتۀ آن زلف
دو تا نیست»
هر كس كه ز حبّ تو به لب
ناد علی داشت
در جام دل خویش صفایی ازلی
داشت
آسودگی از شرك خفی شرك جلی
داشت
گمراه نگردید هر آن كس كه
ولی داشت
از نام علی كاخ ستم در خطر
افتاد
«با آل علی هر كه در افتاد
ور افتاد»
«تا صورت پیوند جهان بود
علی بود»
یعنی هدف از عالم موجود
علی بود
تسكین دل آدم و داود علی
بود
از آیۀ انفاق چو مقصود علی
بود
ای محو جمال تو شده صاحب
خانه
مقصود تویی كعبه و بتخانه
بهانه
ای كاش شود میثم و سلمان
تو باشم
تا روز جزا دست به دامان
تو باشم
در هر دو جهان ریزهخور
خوان تو باشم
كافر شوم از خویش و مسلمان
تو باشم
كردیم نثار قدم تو دل و
دین را
«تقدیم نمودیم همان را و
همین را»
افسوس كه با نام تو كردند
خرافات
در دایرۀ تنگ جنایات و
مكافات
یك عده پی شطح و گروهی پی
طامات
در كاخ نشستند به عنوان
خرابات
ما با تو نشستیم و از این
قوم بریدیم
«ما چون ز دری پای كشیدیم،
كشیدیم»
«عباس احمدی»
دستهایت…
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و
گفت:
مؤمنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و
گفت:)
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش: علی
است
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم
با مددهای علیابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم:
علی
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم:
علی
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم
با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ
اَیدیهِم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ
الیمین»
وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ
الافِلین»
دست او در دست من، یا دست من در دست
اوست
ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست
دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی
شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی
کوثری که ناز او را قلب جنت میکشید
ناگهان پروانه شد دور سر حیدر پرید
روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی
از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی
بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است
ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است
من نبیاَم در کنارم یک «نبأ» دارم
«عظیم»
طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»
چهرهاش مرآتِ «یاسین»، شانههایش
«مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست
هر که من مولای اویم، این علی مولای
اوست
عید قربان رحمت
واسعه
ای عزیزان به شما هدیه زیزدان آمد
عید فرخندة نورانی قربان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعة حضرت سبحان آمد
عید قربان به حقیقت… زخداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد
جمله دلها چو کویریست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما…نعمت باران آمد
خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت
نقش در سینة این خاک… گلستان آمد
امر شد تا که به قربانی اسماعیلش
آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحمان آمد
امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد
آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا
به خدا بهر سرافرازی قرآن آمد…
«محمدرضا
هاشمیزاده»
شریعت،از فقدان متولی معین تا بیپناهی
شریعت،از فقدان
متولی معین تا بیپناهی
دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ مدتی
پیش نشریه یکی از شرکتهای هواپیمایی کشور در نوشتاری با آب و تاب فراوان مردم را
به حضور و صرف غذا در یکی از رستورانهای معروف جزیره قشم دعوت نموده و امتیاز
اساسی این رستوران را تهیه و عرضه غذاهای لذیذ دریایی مانند خوراک خرچنگ، سوپ هشتپا
و… عنوان کرده بود!
۲ـ در
سال جاری سالن ترانزیت جدید در فرودگاه شیراز افتتاح شد. پیمانکار (شرکت فرودگاه
شیراز و شرکت مادر تخصصی فرودگاههای کل کشور) و ناظران مربوطه با دقت و وسواس
کلیه استانداردهای لازم در خصوص جزئیاتی مانند محل قرار گرفتن دستشوییها، اماکن
تجاری، کافی بودن نور جهت هر قسمت و… را سنجیده و نواقص را برطرف ساخته بودند.
جالب اینجاست که نمازخانه این سالن پر تردد و آکنده از مسافر در پرتترین و تاریکترین
قسمت سالن قرار دارد و به شکلی دمدستی و بیکیفیت ساخته شده است!
۳ـ در
بسیاری از فیلمها و سریالها بدیهیات شرعی رعایت نمیشوند و حتی اطلاعات مربوط به
مسائل شرعی ناقص و حتی غلط به سمع و نظر بینندگان عزیز میرسد!
۴ـ مدتی
است فروش موجودات دریایی حرام گوشت مانند خرچنگ، صدف، هشتپا و… در ماهیفروشیهای
تهران و برخی شهرستانها (جهت تغذیه!) رایج شده و خلقالله با توجه به فروش علنی و
بدون محدودیت این موجودات با خیال راحت به خرید میپردازند و البته در خصوص نحوه
پخت و خواص این موجودات، اطلاعات مکفی به آنها عرضه میشود!
۵ـ برخی
از پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به
صورتی انجام میشود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران
فراهم نیست! هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمیخیزد و بعد از طلوع
آفتاب در فرودگاه زاهدان به زمین مینشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای
نیمی از مسافران هم در طول پرواز فراهم نیست! (فرض کنید از مجموع حداقل ۲۵۰ مسافر
این پرواز، ۱۲۰ نفر مکلف به اقامه نماز صبح باشند، آیا این عده میتوانند در
هواپیما نمازشان را اقامه کنند؟) این مسئله هر روز تکرار میشود و به یک امر عادی
تبدیل شده است! از سوی دیگر عدم توقف برخی وسایل حمل و نقل عمومی (مانند اتوبوس
امن بین شهری و…) جهت ادای فریضه و یا توقف در خارج از وقت (مثلاً توقف حین طلوع
آفتاب یا پس از خاتمه وقت شرعی نماز مغرب و عشاء به بهانه نرسیدن به توقفگاه
موردنظر راننده) همه از مشکلات شایع افراد پایبند به نماز در مسافرتهای بیرونشهری
است!
۶ـ شیوع
بیش از پیش روزهخواری علنی در ماه مبارک رمضان و عادی شدن کشف حجاب و بیحجابی در
کشور هم نیازی به توضیح و تشریح ندارد! چرا که این نقائص هر روز به چشم هر انسانی
که اندک آگاهی فقهی و دغدغه دینی داشته باشد میآید و اظهر من الشمس محسوب میشود.
۷ـ وقوع
موارد متعدد خلاف شرع در برنامههای صدا و سیما (از حرکات موزون و آوازخوانی
دختران ۱۰، ۱۱ ساله و بدپوشش در برنامههای شبکه آموزش سیما! گرفته تا متلکپرانیهای
جلف و مستهجن آقا و خانم مجری در برنامههای رادیویی و…) هم به واسطه تکرار و
فراوانی به اموری عادی بدل شده و دیگر حساسیتبرانگیز تلقی نمیشوند!
۸ـ این
موارد و هزاران مورد دیگر از بیاعتنایی به احکام شریعت و نقض عمدی و علنی احکام
الهی در تنها نظام دینی جهان در حالی روی میدهد که درخصوص موارد غیرشرعی اوضاع
چنین نیست! بستن کمربند ایمنی، خرابی چراغ راهنما، کثیف بودن پلاک وسایل نقلیه
و… بهسرعت از سوی پلیس راهنمایی و رانندگی مورد رسیدگی قرار گرفته و متخلف در
همان خیابان به مجازات میرسد! حال آنکه کشف حجاب و پخش آهنگهای مبتذل و خلاف شرع
با صدای گوشخراش درون خودرو، رقص در خودرو، ارتکاب رفتارهای جنسی خلاف اخلاق درون
خودرو و… از نظر مأموران راهنمایی و رانندگی تخلف محسوب نمیشوند و لذا ارتکاب
آنها هیچ پیامدی برای مرتکبین ندارد و به فرض هم که مأمور راهنمایی و رانندگی
بخواهد با چنین مواردی برخورد کند، امکان قانونی آن را ندارد.
اگر
کودکی یک تفنگ اسباببازی را با خود به درون هواپیما ببرد، مأموران امنیت پرواز
حتماً با او و والدین یا همراهانش برخورد خواهند کرد و اصولاً اجازه چنین عملی را
نخواهند داد، اما اگر زنانی حین پرواز (آن هم پروازهای داخلی) کشف حجاب کنند (که
بهوفور شاهد چنین مواردی هستیم)، کسی وظیفه قانونی در قبال این حرکت ندارد و هم
از این روست که مأموران زمینی مراقبت پرواز در فرودگاههای کشور اجازه ورود حتی یک
قیچی یا ناخنگیر کوچک را به داخل هواپیما نمیدهند، در حالی که روزانه مسافران زن
بیحجاب و دارای پوششهای جلف و حتی نیمهعریان (مثلاً لباسهای نازک بدننما،
لباسهای آستین کوتاه، شلوارک و…) از برابر همین مأموران عبور میکنند و به
پروازشان میرسند و البته مأموران مذکور هیچ وظیفهای در این خصوص ندارند و اگر به
واسطه احساس وظیفه شرعی تذکر هم به این افراد بیحجاب بدهند، چه بسا که از سوی
مسئولان خود مورد بازخواست قرار بگیرند (تعدادی از مأموران زن مراقب پرواز زمینی
روی این نکته تأکید کردهاند!)
۹ـ در
حالی که فروش مواد غذایی غیربهداشتی از سوی مأموران وزارت بهداشت مورد رسیدگی و
پیگیری قرار میگیرد و عدم نظافت و رعایت بهداشت در فروشگاههای مواد غذایی برخورد
مأموران بهداشت محیط را در پی دارد و گرانفروشی و فروش کالا در مغازه غیرمجاز و
فاقد پروانه کسب از سوی وزارت بازرگانی و سازمان تعزیرات حکومتی و نظام صنفی معاقبه
و بازخواست میشود، فروش کالای حرام (مثلاً حیوان حرامگوشت برای تغذیه) هیچ پیامد
قانونیای را به دنبال ندارد، چون هیچ دستگاه و نهاد نظارتیای خود را مسئول این
نکته (جلوگیری از فروش غذای حرام) نمیداند و قانون هیچ سازمانی را متولی رسیدگی
به حلال یا حرام بودن غذای عرضه شده در بازار نکرده و برای این عمل مجازاتی هم
درنظر نگرفته است!
۱۰ـ در
حالی که متولی رسیدگی به شکار غیرقانونی، سازمان حفاظت از محیطزیست است و متولی
ممانعت از کندن بوته در بیابانها، سازمان منابع طبیعی، متولی رعایت موارد ایمنی
در ساختمانها، سازمان آتشنشانی، متولی مجازات نیممتر افزایش بنا شهرداری، متولی
برخورد با شکستن شاخه درخت در جنگل، سازمان جنگلها و مراتع و متولی مقابله با صید
غیرمجاز سازمان شیلات و کوچکترین امور در کشور برای خود صاحب و متولی و مسئولی
دارد، رعایت و یا عدم رعایت شرع در مملکت رها شده و هیچ کس قانوناً مسئول و موظف
به پاسداری از شرع و حریم آن نیست!
نیروی
انتظامی با داشتن ۵۲ وظیفه قانونی در پارهای از موارد، ضمناً مسئول رسیدگی به
تخلفات شرعی و ممانعت از بروز امور غیرشرعی در جامعه هم هست، اما برای انجام این
مهم نه توان، نه انگیزه لازم و نه تخصص لازم را دارد! کارنامه این نیرو در مورد
مقابله با بیحجابی به اندازه کافی گویا است. ائمه محترم جمعه و جماعت نیز تنها
امکان تذکر و یادآوری به مسئولان مربوطه را دارند و قدرت اجرایی در برخورد با
موارد خلاف شرع را ندارند و لذا معمولاً کلام آنها مسموع نیست! طبیعی است که حوزههای
علمیه و مراجع و مجتهدین هم هیچ اشراف و سلطه قانونی بر امور جاری کشور ندارند و
فراوان دیده شده که تذکرات پیدرپی آنها درخصوص وجود رفتارها و موارد خلاف شرع به
جایی نرسیده و ترتیب اثر نیافته است!
۱۱ـ به
هیچ روی زیبنده تنها نظام دینی جهان نیست که امور شرعی در آن بدون متولی معین رها
شود. تذکرات پی درپی و سالانه رهبری در باره عدم اهتمام به نماز و اقامه آن در
وسایل حمل و نقل عمومی بر زمین رها شود و اهل نماز هنوز هم برای توقف اتوبوس در
وقت نماز با راننده درگیر شوند و امکانات بیتالمال صرف نمایش حرام از سیمای جمهوری
اسلامی شود.
۱۲ـ
چاره کار میتواند تشکیل یک سازمان کمحجم و چابک، اما مقتدر و دارای اختیارات
قانونی برای سامان دادن به امور شرعی در جامعه باشد، سازمانی که با حضور قضات
مستقر در آن بتواند در اسرع وقت با ارتکاب خلاف شرع در جامعه برخورد قانونی کند و
خلاءهای قانونی در خصوص ارتکاب خلاف شرع در جامعه را با دقت بررسی و شناسائی کند و
در کوتاهترین زمان با تدوین لوایح و ارائه آن به مجلس به حمایت قانونی از شریعت
بپردازد.
وضعیت
نابهنجار فعلی و عدم اهتمام به شریعت در اکثر دستگاهها و نظام اداری کشور و فقدان
قوانین لازم در صورت اهتمام موردی به شریعت حاکی از ضرورت تأسیس چنین دستگاهی است.
دستگاهی که وظیفه آن حمایت از شریعت و تلاش برای جاری ساختن آن (بهویژه در قالب
پیشگیری از امور خلاف شرع) باشد. طبیعی است چنین دستگاهی نمیتواند زیر مجموعه قوه
مجریه باشد (به دلیل ماهیت و ضرورتهای قضایی آن) و شاید وابستگی آن به قوه قضائیه
بتواند اشراف کافی جهت نظارت و اقتدار کافی برای برخورد قانونی با موارد خلاف شرع
و ایجاد بسترهای قانونی برای جاری ساختن شریعت در جامعه را فراهم آورد.
فراموش
نکنیم که از منظر قرآن کریم نشانه به قدرت و حاکمیت رسیدن اهل ایمان، حاکمیت و
اقامه شریعت در جامعه است و این محک، میزان مطلوبی برای سنجش اعتبار و عیار نظام
اسلامی ماست!
سوتیتر:
برخی از
پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به صورتی
انجام میشود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران فراهم نیست!
هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمیخیزد و بعد از طلوع آفتاب در فرودگاه
زاهدان به زمین مینشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای نیمی از مسافران هم در
طول پرواز فراهم نیست!
از سیاست تا دیانت
از سیاست تا
دیانت
محمدصالح
تکواندوی خانمها و شریعت سیما
ـ مدتی
پیش مسابقات تکواندوی خانمها در کرج برگزار شد و از طرف واحد مرکزی خبر، آقای
جوان و برازندهای به عنوان خبرنگار جهت پوشش خبری این مسابقات اعزام و گزارش آن
هم در سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید.
ملاحظات:
۱ـ نکته
جالب اینجاست که عزیزان معاونت سیاسی صدا و سیما برای تهیه گزارش از کارخانههای
فولاد، معاون زغال سنگ، کارگاههای ساخت سد، مراحل حفر تونلهای عمیق و مواردی از
این دست خانمهای خبرنگار را اعزام میفرمایند، فلذا دیگر خبرنگار خانمی باقی نمیماند
تا برای تهیه گزارش از مسابقات تکواندوی بانوان اعزام شود، لذا نوبت به آقایان
خبرنگار میرسد که در یک سالن پر از دختران و زنان ورزشکار حاضر شده و ضمن خلق
حماسه حضور به تهیه گزارش مشغول شوند.
۲ـ الحق
حضور یک آقا در میان انبوه خانمهای تکواندوکار یک حماسه محسوب میشود.
۳ـ علیالظاهر
شریعت مدیران خبر صدا و سیما بر اساس قاعده «تکمیل و توازن» بنا شده است. بر اساس
این قاعده جهت تلطیف گزارشهای خبری از محیطهای خشن و مردانه مثل کارخانه فولاد و
معادن زغالسنگ از وجود خانمهای خبرنگار و جهت برقراری توازن در محیط لطیف و
زنانه مسابقات خانمهای رزمیکار از وجود یک آقای خبرنگار بهره میگیرند.
۴ـ و
فراموش نکنید که وجود یک آقا در جمع خانمها و بالعکس خود به خود برای بینندگان
ارجمند جذابیت ایجاد میکند.
۵ـ به
فتوای مدیران صدا و سیما حضور آقای خبرنگار در سالن ویژه مسابقات ورزشی زنانه نه
تنها حرام یا مکروه نیست بلکه احتیاط واجب بر این است که مسابقات مردانه را خانمها
و مسابقات ورزشی زنانه را آقایان گزارش کنند. البته برخی از مدیران سازمان قائل به
وجوب در این موضوعند والله اعلم.
یکی برتر از پنجاه تا
یک
روحانی جوان با کمک مردم و خانواده مؤسسهای جهت تربیت حافظان قرآن برپا کرده و
برای تأمین هزینههای آن خود و اعضای خانوادهاش به باغبانی و… مشغولند. این
مؤسسه توانسته در سراسر کشور ۸۵ شعبه ایجاد کند. این مؤسسه از سال ۷۶ تاکنون موفق
به تربیت ۶۲۰ حافظ کل قرآن کریم در کشور (معادل یک سوم حافظان کل قرآن در کشور)
شده است. مرکز این مؤسسه در یکی از روستاهای جنوب استان فارس قرار دارد. جراید
(آیه، اسفند ۱۳۹۱)
۱ـ به
این حاج آقا میگویند روحانی!
۲ـ کار
نشد ندارد! سازمانها و ادارات و نهادهای عریض و طویل و پرخرج و بیمصرف مثلاً
فرهنگی که به بهانه کمبود و نبود بودجه همینجور دست روی دست گذاشتهاند و حقوق میگیرند
و بودجههای جاری را مصرف و زباله و دیاکسید کربن تولید میکنند، یاد بگیرند.
۳ـ
ماجرای این حاجآقا و مؤسسهاش نشان میدهد که بدون بودجه و آفتابه و لگن و راننده
و منشی و تلفنچی و رایانه و ساختمان و… هم میشود کار کرد! آن هم به این عظمت!
مهم غیرت است و همت و عقل و ذوق و سلیقه که متأسفانه کم داریم!
۴ـ
خوشمزه اینجاست که در چند سال اخیر فقط ۱۰ تا ۲۰ درصد از هزینههای مؤسسه مذکور
توسط بیتالمال تأمین شده و مابقی هزینهها توسط کارگری حاج آقای مذکور و خانوادهاش
و کمکهای مردمی فراهم آمده است.
۵ـ
پیشنهاد میشود مؤسسات و سازمانها و بنیادها و نهادهای چاق، اما بیخاصیت فرهنگی
مملکت و بودجه آنها دراختیار این حاج آقا و امثال ایشان گذاشته شود و یا اینکه
مدیریت این مجموعههای پرادعا و بیفایده را به حاجآقای مذکور و نظایر ایشان
سپرده شود. بالاخره کسی که با توکل بر خدا و دست خالی میتواند چنین پرفایده باشد،
در صورت دراختیار داشتن خدم و حشم و امکانات و دفتر و دستک نهادها و ادارت فرهنگی
قادر خواهد بود کولاک کند! (آن هم از نوع قرآنی و مثبت آن!)
۶ـ در
خاتمه از محضر خدای متعال خواهانیم درد و بلای آدمهای بیادعا و کم هزینه و
پرفایدهای مانند حاجآقای مذکور را توی سر آنهائی بخورد که جز ریاست و اتلاف بیتالمال
و خرابکاری فرهنگی هنری ندارند.
۷ـ
النهایه از مسئولان فرهنگی خواهشمندم از ایجاد مانع برای فعالیتهای مؤسسهای که
ذکر خیرش رفت و حالگیری و آزار و اذیت حاج آقای فوق خودداری نموده و به جای حسادت
و زیرآبزنی به فکر اصلاح حال و کار خود و مجموعههای تحت امرشان باشند.
تفرج صنع در اینترنت
اگر
روزی به هر دلیلی دلتان گرفت و هوس کردید در اینترنت گشتی بزنید و تفرج صنع
بفرمایید با سایتهایی روبهرو خواهید شد که به زبان فارسی و با شعار رعایت قوانین
جمهوری اسلامی شما را به خرید کالاهایی مانند کلاه، مانتو، شلوارک تنگ زنانه تشویق
و ترغیب میکنند و برای اینکه شما و بینندگان سایت کاملاً توجیه بشوید تصاویر نیمبرهنه
و بیحجاب زنان و دخترانی که از این محصولات به تن دارند را در چند ژست و زاویه
مختلف به صورتی کاملاً شفاف و با وضوح کامل در معرض نگاه شما قرار دادهاند.
۱ـ جهت
اطلاع عرض میشود که فروش این محصولات معمولاً برعهده شرکت پست جمهوری اسلامی است.
۲ـ باز
هم جهت مزید اطلاع عرض میشود که دختران و زنانی که تصاویر بیحجاب و نیم برهنه
خود را در این سایتها در معرض تماشای خلایق گذاشته یا میگذارند ایرانیاند و
ساکن همین مملکتند و این گونه از تنفروشی شغل شریف ایشان است و نشان به این نشان
که تا امروز یکی پیدا نشده به این خانمها و به این سایتها بگوید: عمو خرت به
چند؟!
۳ـ از
آنجا رسیدگی به این امور در حوزه وظایف هیچ دستگاه یا اداره یا نهادی نمیگنجد،
لذا امیدواریم برپاکنندگان چنین سایتهایی به زمین گرم بخورند، شاید از این طریق
بساط فساد این جماعت برچیده شود.
نقش آموزههای دینی در کاهش اضطراب
نقش آموزههای
دینی در کاهش اضطراب
اسماعیل نساجی زواره
اضطراب
و تنشهای روانی از مهمترین عوامل آسیبزائی هستند که جامعة بشری کنونی را بیش از
گذشته تهدید میکنند و عوارض ناشی از آنها در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس
بوده، انسان را از بسیاری از امکانات محروم میکنند و اختلالات روانی فراوانی را
به وجود میآورند.
اضطراب واکنش فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی
از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب میگردد که فرد نتواند از موقعیت کنونی
خود لذت ببرد.(۱) اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده میشود که با فشارها و
موقعیتهای خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیطهای تهدیدآمیز زندگی میکنند،
دچار تنش، نگرانی، بیانگیختگی و بیقراری بیشتری میشوند.
مکتب
حیاتبخش اسلام با الهام از سیرة پیشوایان معصوم«ع» و آموزههای وحیانی برای کاهش
این پدیده و تأمین آرامش افراد، راهبردهایی را ارائه کرده که در این نوشتار به
بیان اهمّ آنها خواهیم پرداخت.
ایمان
به خدا
در
تعالیم حیاتبخش اسلام «ایمان به خدا» اصلیترین عامل برای رسیدن به قلة آرامش و
غلبه بر اضطراب محسوب میشود. حضرت علی«ع» در این باره میفرمایند: «الایمان امان(۲)
: ایمان یعنی امنیت و آرامش.
زندگی
بشر همواره با فراز و فرودها، خوشیها و کامیابی و شکستها و ناکامیها همراه
است. بدیهی است که آدمی باید با رنجها و مصایب دست و پنجه نرم و تلخیها را به
شیرینیها مبدل کند. برخی از حوادث جهان مثل پیری قابل پیشگیری نیستند و انسان
خواهناخواه به سوی پیری گام برمیدارد و ناتوانی، ضعف و سایر عوارض چهرة زندگی او
را دگرگون میسازد.
علاوه
بر این، اندیشة مرگ و نیستی، چشم بستن از هستی، جدایی از کسانی که به آنان دلبستگی
داریم، انسان را رنج میدهد و سبب اضطراب میشود، اما ایمان به خدا و باور قلبی در
نهاد آدمی مقاومت ایجاد میکند و تلخیها را قابل تحمل میگرداند. فرد با ایمان میداند
که هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر واکنش در برابر سختیها و کمبودها مطلوب
باشد، بهنحو احسن از سوی خداوند متعال جبران میشود. انسان مؤمن در دوران کهولت
نگرانی و اضطراب خویش از مرگ را با کوشش در کارهای نیک که در زبان دین «عمل صالح»
نامیده میشود، برطرف میسازد و از نزدیک شدن مرگ دچار اضطراب نمیشود.(۳)
روانشناسان
بزرگی چون «اریک فروم»، «ویلیام جیمز» و دیگران هم به این حقیقت اشاره کرده و
ایمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان دانستهاند.(۴)
یاد خدا
قرآن
کریم راه درمان تمام نگرانیها و اضطرابها را یاد خدا معرفی میکند و میفرماید:
«… الا بذکر الله تطمئن القلوب؛(۵) آگاه باشید که یاد خدا باعث آرامش
دلهاست».
یکی از
مصادیق یاد خدا «نماز» است. خداوند سبحان فلسفة نماز را ظهور یاد خود در دلها
بیان کرده است؛ لذا میفرماید: «اقم الصلوه لذکری؛(۶) نماز را به خاطر
یاد من به پا دار».
دل آدمی
تنها با یاد و ذکر خدا آرام میگیرد، بنابراین تنها چیزی که غربت مرگبار آدمی و
سرگردانی اضطرابانگیز او را به روشنی و صفا مبدل میکند، خلوت با پروردگار و
عبادت اوست. یاد خدا به نهانخانة درون انسان نفوذ میکند، مأنوستر از آغوش مادر
برای کودک شیرخوار، به انسان آرامش و راحتی میبخشد و همچون چراغ فروزان از آغاز
تا پایان عمر به آدمی گرمی و نشاط میدهد. اگر کسی با این منبع نور ارتباط داشته
باشد، بزرگراه زندگی را گم نخواهد کرد. تنها داروی بیماران ناامید، یاد خداست.
مولای
متقیان علی«ع» نماز خواندن و مناجات با خداوند را بالاترین لذت میدانست و خداوند
را نه به خاطر شوق بهشت و نه از ترس جهنم که به خاطر سزاوار بودنش پرستش میکرد.(۷)
یاد خدا قلب انسان را با طمأنینه آباد میگرداند
و نمازگزار در سایة لطف پروردگار یقین مییابد که میتوان خیالات باطل را از خود
دور کرد و از هیچ چیز نهراسید. نبی اکرم«ص» فرمودهاند: «مثل البیت الذی یذکرالله
تعالی فیه و البیت الذی لا یذکر الله فیه مثل الحی و المیت(۸) : مثل
خانهای که در آن از خدا یاد میشود و خانهای که در آن ذکری از خدا به میان نمیآید،
مثل زنده و مرده است».
دلی که
مرکز یاد و ذکر خداست، آباد و آرام و دل خالی از یاد خدا تهی، ویران، تاریک و پر
از اندوه و اضطراب است. تنها یاد و ذکر خداست که دلهای مریض و روانهای پریشان را
مداوا میکند و آرامش واقعی را به ارمغان میآورد.
امام
صادق«ع» میفرمایند: «چون یکی از شما را غم و اضطراب دربرگیرد، وضو بگیرد و به
مسجد رود و دو رکعت نماز بخواند و برای رفع اندوه خود، خدا را یاد کند که خداوند
فرموده است از صبر و نماز یاری بجویید».(۹)
گاندی
میگوید: «یاد خدا و نماز، زندگی مرا نجات داد. بدون آن باید از مدتها پیش دیوانه
میشدم. من در تجارب زندگی خود، تلخکامیهای بسیار داشته و اگر توانستهام بر این
ناامیدیها چیره شوم، به خاطر نماز بوده است. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به
خداوند و نیازم به نماز بیشتر شد و بدون آن زندگی برایم سرد و تهی بود».(۱۰)
یکی از
عوامل آرامش روان و سلامتی روح، نماز و یاد خداست که اگر با توجه و معنویت اقامه
گردد، آثار و برکات ویژهای در زندگی فرد خواهد داشت و اگر ارتباط با آن منبع عظمت
و رحمت قطع باشد، نگرانی و دلواپسی و به بیماریهای روانی اجتنابناپذیرند.
دعا
یکی از
مهمترین آموزههای تربیتی اسلام یا همان خواست قلبی و وسیلة تقرب عبد به معبود است که طی آن
فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار میکند. قرآن کریم میفرماید: «… ادعونی استجب لکم…؛(۱۱)
: بخوانید مر ا تا اجابت کنم شما را».
امام
صادق «ع» میفرمایند: «دعا کن که شفای همه دردهاست.»(۱۲) انسان در دعا
با خدا مناجات میکند و از مشکلات زندگی به او پناه میبرد. دعا احساس مذهبی
انسان را تقویت میکند، رابطة انسان و خدا را مستحکم میسازد و در او احساس لذت و
شادی را پدید میآورد. برعکس، وقتی انسان از غیرخدا چیزی را درخواست میکند، احساس
ذلت و خواری به او دست میدهد و این احساس بر سلامت روانی او تأثیر میگذارد. در
انسان این گرایش وجود دارد که در سختی و فشار به قدرت و تکیهگاهی روی آورد و چه
قدرت و تکیهگاهی اصیلتر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهی است؟
برخی
هنگامی که دچار سختیها و از همة اسباب
مادی ناامید میشوند، به خدا رو میآورند، ولی وقتی سختیها فروکش میکنند، به
غفلت برمیگردند. قرآن کریم میفرماید: «و
اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعداً او قائماً؛(۱۳) هنگامی که
به انسان آسیبی برسد، ما را در حالتهای نشسته و ایستاده میخواند.»
یکی از
روانشناسان میگوید: «امروزه یکی از علوم یعنی روانپزشکی همان چیزهایی را تعلیم
میدهد که پیامبران تعلیم میدادند، زیرا روانپزشکان دریافتهاند که دعا نگرانی،
تشویش، هیجان و ترسی را که موجب ناراحتیهای ماست برطرف میکند.»(۱۴)
دکتر
آلکسیس کارل میگوید: «دعا محکمترین و بالاترین حلال مشکلات است. تأثیر دعا
واقعاً شگفتانگیز است. قدرت دعا و نیایش نشانة آزاد شدن انرژی است. همان طور که به
کمک تکنیکهای علمی انرژی اتمی را آزاد میکنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق
شگردهای علمی میتوان انرژی معنوی را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژیزا بر بسیاری
از مردم آشکار است.۱۵)
دعا و
خواندن خداوند دو اثر مهم در آرامش روان دارد: یکی اینکه دعا از مصادیق یاد خدا و ذاتاً موجب آرامش
است و دیگر اینکه اگر انسان با تمام شرایط دعا کند، دعای او مستجاب خواهد شد.
خداوند سبحان در بارة حضرت ایوب«ع» میفرماید: «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر
و انت راحم الراحمین فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر…؛(۱۶) و ایوب«ع»
وقتی که پروردگار خود را صدا زد که مرا رنجی سخت رسیده است و تو بخشندهترین
بخشندگان هستی، او را اجابت کردیم و هر چه رنج و اندوه به او رسیده بود، از وی
زایل ساختیم…».
انس با
قرآن
تلاوت
قرآن و به کارگیری تعالیم آن در زندگی فردی و اجتماعی، تأثیر بهسزایی در آرامش و
سلامت روان دارد. خداوند متعال قرآن را مایة هدایت و شفای مؤمنان معرفی کرده است:
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا؛(۱۷)
و ما برای مؤمنان آنچه را که از قرآن مایة درمان و رحمت است، نازل میکنیم و
ستمگران را چیزی جز زیان نمیافزاید.»
علامة
طباطبایی(ره) در ذیل آیة ۸۲ سورة اسراء مینویسند: «مراد از بیماری چیزی نیست جز
آنچه که ثبات قلب و استواری نفس را مختل میسازد از قبیل انواع شک و تردید که موجب
اضطراب درونی و تزلزل باطنی گشته و انسان را به سوی باطل و پیروی از هوا و هوس
متمایل میسازد.(۱۸) قرآن کریم
با حجتهای استوار و برهانهای درخشان، انواع تردیدها و شبهههایی را که در راه
عقاید و معارف حقیقی پیش میآید، از بین میبرد و با موعظههای شافی انحرافها و
اضطرابهای دل را میزداید. لذا قرآن شفای مؤمنان نامیده شده است.»(۱۹)
پیامبر«ص»
در این زمینه میفرمایند: «هرگاه فتنهها همچون پارههای شب تار شما را فراگرفت،
به قرآن متمسک شوید. هر کس قرآن را پیشوای خود قرار دهد و به آن پناه ببرد، خداوند
او را در بهشت پرنعمت جای میدهد.»(۲۰)
کسانی
که تاریخ اسلام را مطالعه و مراحل مختلف دعوت پیامبر«ص» را از روزهای آغازین دنبال
میکنند، میتوانند تأثیر عظیمی را که قرآن در نفوس پیروان نبیمکرم«ص» برجای
گذاشته است، بهوضوح مشاهده کنند.(۲۱)
در هر
عصری قرآن کریم انسانهای وارستهای را تربیت کرده که از سلامت فکر و اخلاق متعالی
برخوردار بودهاند زیرا در این کتاب عظیم نیروی معنوی مستحکمی وجود دارد که در نفس
انسان تأثیری شگرفت برجای میگذارد. این نیرو باعث بیداری وجدان و صیقل روح انسان
میشود و به دور از اضطراب و نگرانی ادراک و تفکرش را بیدار و بصیرتش را جلا میبخشد.(۲۲)
صبر
یکی زا
راهکارهای مقابله با اضطراب و نگرانی، بهرهمندی از روحیة صبر و بردباری است. صبر
انسان را نیرومند، قابل اعتماد و متکی بر خویشتن میسازد. حضرت علی«ع» میفرمایند:
«… و علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس
معه و لا فی ایمان لاصبر معه؛(۲۳) صبر برای ایمان همانند سر است برای
انسان».
صبر
علاوه بر اینکه آثار ارزشمندی در زندگی دنیا برای انسان دارد، پاداش بیحساب الهی
را نیز به دنبال دارد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «انما یوفی الصابرون
اجرهم بغیر حساب؛(۲۴) فقط انسانهای بردبار بدون حساب پاداش داده میشوند.»
پیامبر«ص»
با تحمل بیشترین سختیها و مصیبتها در برابر بیمهریها، کینهتوزیها، دشمنیها
و جهالت افراد از این آموزة مهم الهی در سیرة عملی خویش استفاده میکردند. حضرت
علی«ع» در بارة مشکلات رسالت پیامبر«ص» میفرمایند: «… پیامبر«ص» در راه رضایت
حق در کام هرگونه سختی فرو رفت و جام مشکلات و ناگواریها را جرعهجرعه نوشید.
روزگاری خویشاوندان ایشان به دورویی و دشمنی پرداختند و بیگانگان در کینهتوزی و
دشمنی علیه ایشان متحد شدند.»(۲۵)
در آیات
متعددی از قرآن کریم به آن حضرت امر شده است که در برابر امور گوناگون صبر و
بردباری داشته باشند: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل و لاتستعجل لهم؛(۲۶)
ای پیامبر! تو هم مانند پیامبران اولوالعزم صبور باش و برای عذاب امت تعجیل مکن.»
حضرت میفرمودند: من برانگیخته شدم تا کانون بردباری، معدن دانش و مسکن شکیبایی باشم.»(۲۷)
مهمترین
اثر صبر و بردباری تأمین آرامش و سلامت جسم و روح است؛ زیرا این نعمت انسان را از
اقدام عجولانه و نامعقول بازمیدارد و او را به تعقل و تأمل میکشاند و همین سبب
میشود تا از بسیاری اقدامات که ضررهای جسمی و روحی جبرانناپذیری دارند، پیشگیری
نماید.
توکل
توکل یکی
از عوامل اضطراب و نگرانی انسان انجام کارهای مهم و سرنوشتساز است که تأثیر بهسزایی
بر سلامت روان انسان دارد. توکل به انسان جرئت اقدام به انجام کار میدهد. قرآن
کریم در این زمینه میفرماید: «… فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین؛(۲۸)
پس هنگامی که تصمیم بگیری کاری را انجام دهی بر خدا توکل کن زیرا خداوند
اعتمادکنندگان را دوست دارد.»
توکل
اعتماد قلبی به خداوند در تمام کارهاست. همان گونه که انسان در کارهای دنیوی برای
خود وکیل میگیرد و بسیاری از امور خود را به او واگذار میکند تا آثار و نتایج
سودمندتری در پی داشته باشد، شایسته است که در همة امور بر خداوند توکل کند و او
را وکیل خود قرار دهد تا خواستههایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر تأمین گردد.
اگر انسان به ربوبیت پروردگارش اذعان دارد و معتقد است که مجموعة جهانهستی زیر
سیطرة حکومت او قرار دارد و تنها معبود شایستة پرستش، خداوند است، هرگز به دنبال
معبود دیگری نمیرود و از کسی جز استمداد نمیجوید، بلکه همواره به خدا اعتماد و فقط
از او درخواست کمک میکند.
امیدواری
یکی از
فرایندهای مهم و کارآمد در تعالی و بالندگی انسان، «امیدواری» است. امید در سلامت
روان انسان نقش مهمی برعهده دارد و به زندگی معنا و مفهوم میبخشد، هنگام هجوم
مشکلات، ناملایمات و اندوهها از فروپاشی روانی انسان جلوگیری میکند و مانع چیره
شدن نگرانی و اضطراب بر انسان میگردد. امید باور سبزی است که همچون چراغ در
تاریکی شبهای زندگی، فردایی بهتر را نوید میدهد.
هر
موجود زندهای به امید رسیدن به مقصد و مقصود خود حرکت و تلاش میکند.(۲۹)
حرکت، لذت زندگی است و سکون و ایستایی مایة خمودی و رنجوری است. نیروی این حرکت
«امید» است که چرخ زندگی را میچرخاند. اگر روزی امید از زندگی بشر حذف شود، چرخ
زندگی از حرکت باز میایستد و دوران دلواپسی دائمی بشر فرا میرسد.
نشانة
بارز امید به خداوند انجام عمل شایسته است. قرآن کریم میفرماید: «… فمن کان
یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً…؛(۳۰) و هر کس به دیدار پروردگارش
امید دارد، باید کار نیک انجام دهد…» فردی که در پی تلاشهای متعدد، شکستهای
زیادی را تجربه کند و تلاش او موفقیتی به همراه نداشته باشد، مضطرب و مبتلا به
درماندگی و ناامیدی میشود. خداوند در بارة نهی از ناامیدی میفرماید: «قل یا
عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم، لا تقنطوا من رحمه الله؛(۳۱) ای بندگان
من که بر خود اسراف و ستم کردهاید از رحمت خدا نومید نشوید.»
در آیة
دیگر یأس از رحمت خداوند را بهشدت نکوهش کرده و این کار را مساوی با گمراهی معرفی
میکند: «و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون؛(۳۲) و جز گمراهان چه کسی
از رحمت پروردگارش مأیوس میشود؟!»
انسان
امیدوار هرگز خود را در بنبست نمییابد و همواره در عمق تاریکیهای زندگی به سوی
روشنایی حرکت میکند. هر کسی که امید به بهبودی امور و اصلاح کارها را از دست
بدهد، نسبت به آینده و پایان کار دچار نگرانی و اضطراب میشود.
توبه
انسان
موجودی ضعیف است که در تمام مراحل زندگی به لطف و عنایت پروردگار نیاز دارد. نفس
امارة آدمی مؤثرترین عامل در انحطاط و سقوط اوست. بیشتر مردم مرتکب لغزشها و
نافرمانی خدا میشوند و در مبارزه با نفس شکست میخورند. در این هنگام است که
ناامیدی به سراغ آنان میآید و برای همیشه از رستگاری و رسیدن به کمالات انسانی
مأیوس میشوند. وقتی انسان راه بازگشت را به روی خویش مسدود میبیند، حاضر به
تجدیدنظر در رفتار خود نیست و با توجه به تیره بودن افق آینده، به هر سرکشی و
طغیانی دست میزند.
تجسم
اعمال بد و سنگین، همانند کابوسی وحشتناک بر روح انسان سایه میافکند و او را دچار
اضطراب و فشار روانی میگرداند. خداوند متعال با عنایتی که به بندگان خویش دارد،
راهی را برای آنان قرار داده است تا هر قدر هم به گناه آلوده باشند، راه نجات برای
آنان مهیا باشد. «توبه» یکی از بهترین راههای رهایی از کابوس درون و آزادی از
چنگال احساس گناه است؛ زیرا سبب آمرزش گناهان و تقویت امید انسان به رضایت الهی و
بازگشت به سوی خداوند متعال است و به همین سبب موجب کاهش اضطراب و نگرانی میگردد.(۳۳)
اگر
افراد مجرم در برنامههای غلط خود تجدیدنظر کنند، راه نجات برای آنان باز است و از
بیراهه به راه بازمیگردند. در قوانین کیفری کشورها، قانونی به نام «عفو مجرمان در
صورت پشیمانی از جنایات گذشته» وجود دارد تا روزنة امید به زندگی باشد. امید به
زندگی برای این نوع زندانیان مایة نشاط است تا حتی در زندان هم مشغول کار و فعالیت
شوند. اگر چنین امیدی وجود نداشته باشد، آنان هیچگونه تلاشی انجام نمیدهند و حتی
در زندان دست به هر جنایتی میزنند.(۳۴)
احساس
گناه یکی از عوامل اضطراب و افسردگی و مایة خستگی روح انسان است و باعث سرخوردگی
او در زندگی میشود. فردی که برای خود آیندهای مبهم و تاریک را ترسیم کرده است،
وضعیت خود را نامشخص میداند و یا در انتظار عذاب الهی پس از مرگ نشسته است، خواه
ناخواه دچار فشارهای روانی و اضطراب میشود، اما اگر بداند که آمرزش الهی نصیب او
خواهد شد، عزم خود را جزم میکند تا مرتکب گناه نشود و در صورت غفلت، اگر مرتکب
سرپیچی از فرمان الهی شود، مأیوس نمیگردد.
پینوشتها
۱ـ روانشناسی مرضی تحولی، پریرخ دادستان، ج
۱، ص ۶۱.
۲ـ غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن
محمد آمدی، ج ۲، ص ۸۸.
۳ـ ماهنامه معرفت، شماره ۷۵، اسفند ۱۳۸۲، ص
۱۵.
۴ـ روانشناسی یکتاپرستی، مهدی پروا، ص ۷۸.
۵ـ رعد، ۲۸.
۶ـ طه، ۱۴.
۷ـ نماز و عبادت امام علی«ع»، عباس عزیزی،
ص ۲۵.
۸ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۵، ص ۲۰۷.
۹ـ تفسیر مجمعالبیان، فضل بن حسن طبرسی، ج
۱، ص ۱۰۰.
۱۰ـ همة مردم برادرند، مهاتما گاندی، ترجمة
محمود تفضلی، ص ۱۰۶.
۱۱ـ غافر، ۶۰.
۱۲ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ریشهری، ج
۳، ص ۲۸۴.
۱۳ـ یونس، ۱۲.
۱۴ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۱،
ص ۶۴۲.
۱۵ـ نمازشناسی، حسن راشدی، ج ۲، ص ۶۷.
۱۶ـ انبیاء، ۸۴ـ۸۳.
۱۷ـ اسراء، ۸۲.
۱۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین
طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج ۱۳، ص ۱۷۹.
۱۹ـ همان، ص ۱۸۰.
۲۰ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص
۵۵۹.
۲۱ـ سیرة رسول خدا«ص»، رسول جعفریان، ص
۳۳۳.
۲۲ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص
۱۲۲.
۲۳ـ نهجالبلاغه، ترجمة محمد دشتی، کلمات
قصار، شماره ۸۲، ص ۶۴۰.
۲۴ـ زمر، ۱۰.
۲۵ـ مأخذ قبل، خطبه ۱۹۴، ص ۴۰۷.
۲۶ـ احقاف، ۳۵.
۲۷ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۲۳.
۲۸ـ آلعمران، ۱۵۹.
۲۹ـ مقدمهای بر نظریههای یادگیری، علیاکبر
سیف، ج ۲، ص ۲۲۱.
۳۰ـ کهف، ۱۱۰.
۳۱ـ زمر، ۵۳.
۳۲ـ حجر، ۵۶.
۳۳ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص
۳۷۶.
۳۴ـ ماهنامه معرفت، شماره ۸۱، شهریور ۱۳۸۳،
صص ۴۷ـ۴۶.
سوتیتر:
اضطراب واکنش
فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب میگردد
که فرد نتواند از موقعیت کنونی خود لذت ببرد. اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده میشود
که با فشارها و موقعیتهای خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیطهای تهدیدآمیز
زندگی میکنند، دچار تنش، نگرانی، بیانگیختگی و بیقراری بیشتری میشوند.
روزعرفه، روز دعا و مناجات
روزعرفه، روز دعا و مناجات
جواد
تربتي
مکانها و زمانهایى فرصت ویژهاى را
براى ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز میسر ميسازند، زیرا رحمت خاص
خداوند در آنها از مبدأ اعلى به سوى بندگان سرازیر مىشود و بنده باید تلاش كند
خود را در معرض دریافت آن عنایات و رحمتهاى ویژه الهى قرار دهد.
پیامبر اكرم«ص» فرمودند: «اِنَّ
لِرَبِّكُمْ فِى اَیامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها؛(1)
بهراستى براى پروردگار شما در روزهاى روزگارتان عطایا و بخششهایى است. هوشیار
باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید.»
و قرآن كریم نیز مىفرماید:
«وَذَكِّرْهُمْ بِاَیامِ اللَّهِ»؛(2): روزهاى خدا را به آنان یادآورى
كن.»
یكى از این روزها، نهم ذیحجّه یعنى
روز عرفه، یعنی روز دعا و مناجات و یکی از مکانهای مقدس، مخصوصاً براى كسانى كه
توفیق تشرّف به حج و حضور در صحراى عرفات را پیدا كردهاند، صحرای عرفات است.
ارزش روز عرفه
مرحوم شیخعباس قمى در باره شب عرفه
مىگوید: «از لیالى متبرّكه و شب مناجات با قاضيالحاجات است. توبه در آن مقبول و
دعا در آن شب مستجاب است و كسى كه آن شب را به عبادت به سر آورد، اجر و پاداش
هفتاد سال عبادت را دارد.»(3)
و نیز: «روز عرفه از اعیاد عظیمه [و
بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى است كه حق تعالى بندگانش را به
عبادت و طاعت فراخوانده و سفرههاى جود و احسان خود را براى آنها گسترده و شیطان
در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناك است.»(4)
ارزش و مقام والاي روز عرفه، در
روایات معصومین«ع» بیشتر نمود پیدا مىكند كه در زیر به نمونههایى اشاره مىشود.
1ـ همسانی با ماه
رمضان
ماه مبارك رمضان ماه رحمت و مغفرت
الهى است. از پیامبر اكرم«ص» نقل شده است: «.. قَدْ اَقْبَلَ اِلَیكُمْ
شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ؛(5) ماه خدا با بركت و
رحمت و بخشش به سوى شما روى آورده است.» اگر كسى در ماه رمضان بخشیده نشود و یا
این توفیق را پیدا نكند كه خود را در معرض مغفرت الهى قرار دهد، روز عرفه آن قدر
عظمت دارد كه بتواند جبران ماه رمضان را بنماید. در آن روز اگر كسى به درگاه الهى
روى آورد، مورد مغفرت خداوند قرار مىگیرد.
امام صادق«ع» فرمودند: «مَنْ لَمْ
یغْفَرْ لَهُ فِى شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یغْفَرْ لَهُ اِلى قابِلٍ اِلَّا اَنْ
یشْهَدَ عَرَفَةَ؛(6) كسى كه در ماه رمضان بخشیده نشود تا سال آینده بخشیده
نمىشود، مگر اینكه [روز] عرفه را درك كند».
2ـ برآورده شدن
حاجت
حضرت صادق«ع» در جاى دیگرى
مىفرمایند: «تَخَیرْ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعاءِ ما اَحْبَبْتَ وَاجْتَهِدْ
فَاِنَّهُ (یوْمَ عَرَفَةَ) یوْمُ دُعاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ؛(7) هر دعایى كه دوست
دارى براى خود بخوان و [در دعا كردن] بكوش كه آن روز (روز عرفه) روز دعا و درخواست
است.» و یقیناً درخواستها استجابت را در پى دارد.
3ـ بخشش گناهان
ابن فهد حلّى در عدّة الداعى این روایت
را براى روز عرفه نقل کرده است:
«وَفِى الْخَبَرِ اَنَّ اللَّهَ
سُبْحانَهُ وَتَعالى یقُولُ لِلْمَلائِكَةِ فِى ذلِكَ الْیوْمِ یا مَلائِكَتِى اَلا
تَرَوْنَ اِلى عِبادِى وَاِمائِى جاؤُا مِنْ اَطْرافِ الْبِلادِ شُعْثاءً
غَبْراءً اَتَدْرُونَ ما یسْئَلُونَ فَیقُولُونَ رَبَّنا اِنَّهُمْ یسْئَلُونَكَ
الْمَغْفِرَةَ فَیقُولُ اشْهَدُوا اِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ؛(8) :
خداى سبحان در این روز به ملائكه مىفرماید: «اى فرشتگان من! آیا نمىبینید بندگان
و كنیزان مرا كه ژولیده و غبارآلود از اطراف شهرها آمدهاند؟ آیا مىدانید آنها چه
درخواستى دارند؟ ملائكه مىگویند: پروردگار ما! آنها مغفرت مىخواهند. پس خداوند
مىفرماید: شاهد باشید كه من آنها را بخشیدم!»
4ـ تعیین سرنوشت
نقل است كه امام زین العابدین«ع» در
روز عرفه صداى سائلى را شنیدند كه از مردم درخواست كمك مىكرد. حضرت خطاب به او
فرمودند: «واى بر تو! در این روز از غیر خدا سئوال و طلب كمك مىكنى، حال آنكه در
این روز براى بچّههایى كه در شكم مادر هستند نیز امید فضل خدا مىرود كه آنها
سعید گردند!»(9)
از روایات فوق، بهخوبى اهمیت و
جایگاه روز عرفه روشن و این نكته استنباط مىشود كه این روز، روز دعا و نیایش است.
دعاها و اعمال روز عرفه
روز عرفه اوج روزهایى است كه در آن
دعا و نیایش از موقعیت ویژه و خاصى برخوردار است، بدین جهت از پیشوایان معصوم«ع»دعاها
و سفارشهایى در این روز رسیده است كه به عنوان نمونه به برخى از آنها براساس
ترتیب كتب نقلكننده اشاره ميكنیم:
الف) از زبان امام
سجاد«ع» در صحیفه
در زبور آل محمد«ص» ، صحیفه سجادیه، در دعایى
طولانى براى روز عرفه از زبان امام سجاد«ع» به مهمترین مسائل اعتقادى و سیاسى و
نیز مسائل عرفانى و اخلاقى اشاره شده است:
امام سجاد «ع» در باره معرفى روز عرفه
مىفرمایند: «اللَّهُمَّ وَهذا یوْمُ عَرَفَةَ یوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَكرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ
نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَكَ وَمَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِكَ وَ اَجْزَلْتَ فِیهِ
عَطِیتَكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلى عِبادِكَ؛(10) خدایا! و عرفه روزى
است كه تو به او شرافت و كرامت و عظمت بخشیدى و رحمتت را در این روز گستراندى و به
عفو و بخششت [بر خلق] منّت گذاردى و عطایت را بسیار عظیم گردانیدى و به خاطر این
روز بر بندگانت تفضّل نمودى.»
برخى از درخواستهاى حضرت در این روز
عبارتند از: …وَاخِفْنِى مَقامَكَ وَ شَوِّقْنِى لِقاءَكَ وَ تُبْ عَلَىَّ تَوْبَةً نَصُوحاً لا
تُبْقِ مَعَها عَلانِیةً وَلا سَرِیرَةً وَاَنْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِى
لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبِى عَلَى الْخاشِعِینَ وَ كُنْ لِى كَما
تَكُونُ لِلصَّالِحِینَ؛(11) [خدایا!] مرا از مقامت بترسان و شوق
ملاقاتت را به من عنایت كن و توفیق توبه نصوح به من عنایت فرما؛ بهگونهاى كه با
آن توبه گناه پنهان و آشكارى باقى نگذارى و از سینهام كینه نسبت به مؤمنین را
بركن و قلب مرا بر خاشعان مهربان كن و آنچنان كه با صالحان هستى با من باش!»
در قسمت پایانى این دعا مىفرمایند:
«وَلا تَجْعَلْنِى لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً وَلا لَهُمْ عَلى مَحْوِ كِتابِكَ
یداً وَنَصِیراً… وَاجْعَلْ باقِى عُمْرِى فِى الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ اِبْتِغاءَ
وَجْهِكَ…؛(12) و مرا پشت [و كمك كار] ستمگران مگردان و [مرا براى]
از میان بردن كتابت دستیار و یاور آنان مكن… و هر چه از عمرم باقى مانده است، در
جستن خودت در حجّ و عمره بگذران!»
ب) شیخعباس در مفاتیحالجنان
در این كتاب دعایى براى شب عرفه و چند
دعا براى روز عرفه نقل شده است. دعاى اوّل، تسبیحات پیامبر اكرم«ص» با بخشى از
آیات و اذكار خاص است ودومى دعایى از حضرت صادق«ع» و سومى دعایى معروف از امام
حسین«ع»است.
بشر و بشیر پسران غالب اسدى نقل
كردهاند كه در عصر روز عرفه در عرفات در محضر امام حسین«ع» بودیم. آن حضرت با
گروهى از اهل بیت و فرزندان و شیعیان بیرون آمدند و با نهایت خشوع و خضوع در جانب
كوه (جبل الرحمه) رو به كعبه ایستادند و دعائی را خواندند. در بخشى از این دعا
مىخوانیم: «اِلهِى اَنَا الْفَقِیرُ فِى غِناىَ فَكَیفَ لا اَكُونُ فَقِیراً فِى
فَقْرِى اِلهِى اَنَا الْجاهِلُ فِى عِلْمِى فَكَیفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فِى
جَهْلِى؛(13) : خدایا من در حال توانگرى نیازمندم [و فقر ذاتى دارم]؛
پس چگونه در حال ندارى نیازمند [تو] نباشم؟ معبودا! من در حال دانائیم نادانم، پس
چگونه در حال جهلم نادان نباشم؟»
در بخش دیگرى مىخوانیم: «مَتى
غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى
تَكُونَ الْآثارُ هِىَ الّتِى تُوصِلَ اِلَیكَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَراكَ عَلَیها
رَقِیباً؛(14) : كى نهان بودهاى تا محتاج برهانى باشى كه بر تو دلالت
كند؟ و كى دور گشتهاى كه آثار و علائم به تو رسانند؟ كور باد چشمى كه تو را بر
خود رقیب و مواظب نداند!»
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا كنم تو را
(فروغی بسطامی)
در قسمت دیگرى از این دعا مىخوانیم:
«اِلهِى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِى فَكَیفَ لا تَكُونُ مَساوِیهِ مَساوِى
وَمَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِى فَكَیفَ لا تَكُونُ دَعاوِیهِ دَعاوِى؛(15)
خدایا! كسى كه خوبیهایش [هم] بدى است، چگونه بدیهاى او بد نباشد؟ و كسى كه
حقیقت گوییاش صرف ادعاست، پس چگونه دعاوى او صرف ادعا نباشد؟»
ج) ابن طاووس در اقبال
سیدبن طاووس براى شب عرفه دو دعا در اقبالالاعمال نقل کرده كه
یكى از آنها نسبتاً طولانى است. همچنین در روایتى در باره فضیلت زیارت امام حسین«ع»
از قول حضرت باقر«ع» آمده است: «مَنْ زارَ لَیلَةَ عَرَفَةَ اَرْضَ كَرْبَلا… وَقاهُ اللَّهُ
شَرَّ سَنَتِهِ؛(16) كسى كه در شب عرفه زمین كربلا را زیارت كند…،
خداوند بلاى آن سال را از او دور مىكند.»
آنگاه در فضیلت روز عرفه میگوید روزه
آن روز كفاره گناهان هفتاد ساله است و در آن روز توبه آدم پذیرفته شده است.(17)
آنگاه زیارت مخصوصه امام حسین«ع» در این روز را نقل کرده است.(18)
او براى روز عرفه دعایى از پیامبر
اكرم «ص» و امام هفتم «ع» و سپس دعاى معروف امام حسین «ع» در روز عرفه(19)
و دعاى امام زینالعابدین«ع» در صحیفه سجادیه (20) و آنگاه دعایى از
امام صادق «ع» را با اسنادش نقل كرده كه در بخشى از آن مىخوانیم: «اَنْتَ
الَّذِى لا تَنْسى مَنْ ذَكَرَكَ وَلا تَضِیعُ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَیكَ…؛(21)
تو كسى هستى كه فراموش نمىكنى كسى را كه یادت كند و نابود نمىكنى كسى را كه بر
تو توكل نماید.»
سپس دعایى به نام مخزون (22)
و دعاى دیگرى از امام صادق«ع»(23) و دعایى را كه در برخى كتب دعا دیده
نقل مىكند(24) و سخن را با دعاهایى در مورد شام عرفه ادامه مىدهد.
در صحرای عرفات
اوج عظمت دعا از حیث زمان، روز عرفه
است و اوج ارزش مكانى در آن روز، بعد از كربلا و حرم حسینى، صحراى عرفات است. این
معنى را از روایات مىتوان فهمید:
1ـ على«ع» فرمودند: «مِنَ الذُّنُوبِ
لا تُغْفَرُ اِلَّا بِعَرَفاتٍ؛(25) برخى از گناهان [بهگونهاى سنگین
است كه] جز در عرفات بخشوده نمىشود.»
2ـ كسى حق ندارد در عرفات بگوید
گناهانش بخشیده نمىشود. پیامبر اكرم«ص» در این باره فرمودند: «اَعْظَمُ اَهْلِ
عَرَفاتٍ جُرْماً مَنِ انْصَرَفَ وَهُوَ یظُنُّ اَنَّهُ لَنْ یغْفَرَ لَهُ؛(26)
گناهكارترین فرد در عرفات كسى است كه از آنجا بازگردد در حالى كه گمان مىبرد هرگز
آمرزیده نخواهد شد.» بهراستى فردى كه چنین گمانى را در ذهن پرورش دهد، در وادى
عرفان و شناخت، این مسئله را درك نكرده است كه خداوند «ارحم الراحمین» است و رحمت
او بر همه چیز برترى دارد: «رَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَ شَىءٍ».
یک نمونه از
دعای در عرفات
على بن ابراهیم به نقل از پدرش گفته است
عبداللّه بن جندب را در عرفات (در روز عرفه) دیدم و موقفى بهتر از موقف او ندیدم.
دستها را به سوى آسمان بلند كرده و اشك روی گونههایش جارى بود تا آنجا كه به زمین
رسیده بود. هنگام مراجعت به او گفتم: اى ابا محمّد! [عجب حال خوشى داشتى!] من چنین
موقفى [و حالى] تا حال ندیده بودم! عبداللّه پاسخ داد: به خدا قسم! یك كلمه براى خودم
دعا نكردم و در تمام این مدت براى برادران دینىام دعا كردم و این به جهت این بود
كه از اباالحسن موسى بن جعفر«ع» شنیدم كه فرمود: «مَنْ دَعا لِاَخِیهِ بِظَهْرِ
الْغَیبِ نُودِىَ مِنَ الْعَرْشِها وَلَكَ مِأةُ اَلْفِ ضِعفٍ مِثْلُهُ؛(27)
هر كس برادر مؤمن خود را در غیاب او دعا كند از عرش الهى به او ندا مىرسد: هان!
[اى بنده من!] براى تو صدهزار مثل آن [پذیرفته] مىباشد.» بدین جهت (به خاطر
همین سخن امام«ع») راضى نشدم از صدهزار دعاى تضمین شده [و مورد استجابت] در برابر
یك دعا كه نمىدانم مستجاب مىشود صرفنظر كنم.
1ـ بحارالانوار، مجلسى، بیروت، مؤسسة
الوفا، سوم، 1403 ه. ق، ج 68، ص 221، ح 30.
2ـ ابراهیم، 5.
3ـ مفاتیحالجنان، شیخ عباس قمى،
مؤسسه انتشارات نبوى، ص 457، اعمال روز عرفه.
4ـ همان، ص 467، با تغییر و تلخیص.
5ـ ر.ك: امالى شیخ صدوق، ص 93، عیون
اخبار الرضا علیهالسلام، ج 1، ص 230؛ اربعین شیخ بهایى، ص 84؛ بحارالانوار،
مجلسى، ج 96، ص 356.
6ـ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق،
بیروت، دارالاضواء، ج 2، ص 76، ح 265؛ اصول كافى، محمّدبن یعقوب كلینى، دارالكتب
الاسلامیه، ج 4، ص 66.
7ـ التهذیب الاحكام، شیخ طوسى، بیروت،
دارالتعارف، اوّل، 1401 ه. ق، ج 5، ص 182.
8ـ عدّة الداعى فى نجاح الساعى، ص 47.
9ـ مفاتیح الجنان، ص 467 و عدّة الداعى فى
نجاح السّاعى، احمد بن فهد الحلّى، كتابفروشى وجدانى، قم، ص 47، پاورقى.
10ـ صحیفه كامله سجادیه، ترجمه محیيالدین
مهدى الهى قمشهاى، انتشارات اسلامى، ص 472.
11ـ همان، ص 479.
12ـ همان، ص 479 – 480.
13ـ مفاتیحالجنان، ص 492.
14ـ همان، ص 494.
15ـ همان، ص 492.
16ـ اقبالالاعمال، سیدبن طاووس،
تهران، دارالكتب الاسلامیه، ص 330.
17ـ ر.ك: همان، ص 331.
18ـ ر.ك: همان، ص 332 – 336.
19ـ ر.ك: همان، ص 338 – 350.
20ـ ر.ك: همان، ص 350 – 368.
21ـ همان، ص 370.
22ـ ر.ك: همان، ص 374 – 385.
23ـ ر.ك: همان، ص 385 – 397.
24ـ ر.ك: همان، ص 397 – 401.
25ـ دعائم الاسلام، ابوحنیفه نعمان بن
محمّد، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، مصر، دارالمعارف، سوم، 1389 ه.ق، ج 1، ص 294.
26ـ تهذیب الاحكام، ج 5، ص 182.
27ـ بحارالانوار، ج 48، ص 171 – 172،
ح 10.
سوتیتر:
روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى
است كه حق تعالى بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفرههاى جود و احسان خود
را براى آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناك است.
سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی
سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی
حجتالاسلاموالمسلمين محمدتقی رهبر
سبک
زندگی که برخی آن را «مهارت زندگی» یا «هنر زندگی» مینامند عبارت است از راه و
روشها و سنتها و آداب و عادات و رسوم و رفتارهائی که در ابعاد گوناگون زندگی
مردم جریان دارد و با اختلاف عقائد و جوامع انسانی تفاوت پیدا میکند.
انتخاب
سبک زندگی را از جهانشناسی، جهانبینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمیتوان جدا کرد.
به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، بهویژه آنچه جنبه راهبردی دارد
از نوع جهانبینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت میگیرد.
همان گونه
که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهانبینی توحیدی نیز انسان
را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین میداند. بدیهی است که تنها انتخاب
سبک زندگی و راه و روش حیات در چهارچوبی که مهندس آفرینش طراحی کرده، شایسته هدفگذاری
و برنامهریزی است. خط سیر آدمی را آفریدگار او و در جهت هدف والایی که از آفرینش
او داشته تعیین میکند و امر و نهیها و بایستهها و نبایستههائی که در لوای
شریعت تعیین شدهاند، انسان را به هدفی که همانا ابدیت و سعادت جاودانه اوست رهبری
میکنند.
جهانبینی
توحیدی ایجاب میکند که انسان سبک و سیاق
زندگی خود را بر اساس اصول پذیرفته شده
مکتب تنظیم کند، زیرا هر آنچه جز این، پوچ و بیحاصل است: « کلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا
وَجْهَهُ »(۱) : همه چیز رو به تباهی است، جز آنچه رو به خدا دارد.
این در
حالی است که جهانبینی مادی، انسان را حیوانی بارکش و مصرفکننده میداند و حاصلی
فراتر از همین زندگی مادی برای بشر متصور نیست: « والّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ
و یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الأنعامُ و النّارُ مثویً لَهُم »: آنان که کافر شدند
کامجویی میکنند و میخورند آن گونه که چهارپایان میخورند و میچرند و آتش جایگاه
آنهاست. سرنوشتی بدتر از پوچی و بیحاصلی.(۲)
بنابراین
سبک زندگی را از نوع جهانبینی انسان نمیتوان تفکیک کرد و در بنیانگذاری زندگی
میبایست مبانی معرفتی لحاظ شوند و لذا توجه به باورها و اعتقادات و بازسازی فرهنگ
دینی یعنی همان راهی که رهبران آسمانی پیمودند، پیش از انتخاب سبک زندگی الزامی
است و اگر زیربنای اعتقادات و باورها سست شود، همان گونه که بنای بدون شالوده استوار
دوامی ندارد، با امور روبنایی نیز کاری از پیش نخواهیم برد.
سبک
زندگی و خودباوری
مطلب
دیگری که در انتخاب شیوه و سبک زندگی و آیین زیستن تأثیر اساسی دارد هویتیابی و
خودباوری و رهایی از بیماری خودباختگی است. اگر انسان خود را بشناسد، به خود
اعتماد داشته باشد، استعدادها و توانمندیهای خود را باور و به یک پایگاه مطمئن
تکیه کند، در انتخاب سبک زندگی و هدفگذاری، سنجیده و عاقلانه و عالمانه عمل خواهد
کرد.
در
روایات ما از این شناخت با عنوان برترین حکمت یاد شده است. علی«ع» میفرماید: « اَفضَلُ الحِکمَةِ مَعرِفَةُ الاِنسانِ نَفسَهُ
وَ وُقُوفُهُ عِندَ قَدرِهِ : برترین حکمت، شناخت انسان از خود و آگاهی به هویت و
جایگاه خویش است».
عالمان
و مصلحان و مربیان ژرفاندیش در باره این معرفت سخنها گفته و نکتهها سنجیدهاند.
شیخ بهاءالدین عاملی میگوید:
یک دم
به خود آی و ببین چه کسی
به چه دل بستهای به که همنفسی
ای مرکز
دائره امکان
و ای
زبده عالم کون و مکان
تو شاه
جواهر ناسوتی
خورشید مظاهر
لاهوتی
تا کی ز
علائق جسمانی
در چاه
طبیعت تن مانی
تا چند
به تربیت بدنی
قانع به
خزف ز دُر عدنی
صد ملک
ز بهر تو چشم به راه
ای یوسف
مصری به در آی ز چاه
تا والی
ملک وجود شوی
سلطان
سیر شهود شوی
این است
نگاه دینی و آسمانی به انسان یعنی شناخت درست
انسان، هدف آفرینش او، ارزشها و منزلتها و انتخاب نوع زندگی و آییننامه حیات بر
اساس آن و اعتماد به نفس و خودباوری که تفصیل آن در حوصله این مقال نمیگنجد.
این در حالی است که جهانبینی مادی و اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم و مارکسیسم برآمده
از آن میکوشد از انسان یک حیوان مدرن و لوکس بسازد و آرمانهای آدمیان را زیر پای
غرائز و امیال نفسانی له کند. در این نگاه، از معنویت، عدالت، اخلاق، ایثار، فداکاری،
والایی انسان خبری نیست و انسان خود برای زندگی در چهارچوب مادیات هدفگذاری و ارزشگذاری میکند و آیین زندگی مینویسد
که جز بیهودگی «نیهیلیسم» ثمرهای بر آن مترتب نخواهد بود.
نظام
سلطه و سبک زندگی
نظام
استکباری میکوشد انسان را در این قالب و با ساختار برگرفته از آن شکل بدهد و
اعتماد به نفس و خودباوری و معنویتگرایی و آزادگی را از او بگیرد. نظام استضعاف و
استکبار یعنی رنج بزرگ تاریخی انسان از همین جا پدید میآید.
جدا
کردن انسان از خدا و ارزش و جایگزین کردن خدایان دروغین و بتهای خودساخته دست
بشر و خواب کردن مردم با انواع سحرها و جادوها که شکل نوین آن دانش و تکنولوژی و
رعد و برق قدرت و بهرهکشی و بردهداری و استثمار و … و در نتیجه بیاعتماد ساختن
تودههای مردم به هویتشان است، سیاستی است که از هزاران سال پیش ابزار دست
خودکامگان و مستکبران بوده است. قرآن کریم سیاست فرعونی را چنین ترسیم میکند:
« نَادَی
فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ
تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ» : فرعون به قوم خود گفت آیا پادشاهی
مصر از آن من نیست؟ و این نهرها که از زیر قصرم جاری است، اینها را نمیبینید؟ آیا
من بهترم یا این (موسی) که از مردمی حقیر است و بیان درستی ندارد؟ چرا زیورهای طلا
به او داده نشده است یا فرشتگان او را همراهی نمیکنند و بالاخره « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ
فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ : (۳) و قوم خود را
تحقیر کرد و در نتیجه او را پیروی کردند. آنها گروه تبهکار بودند.
این است سیاست کهن استکباری: تحقیر مردم، به رخ
کشیده شدن قدرت و ثروت و تجمل و بهرهکشی در نظام سلطهگری و استضعاف تودهها که
تا به امروز ادامه داشته و نقطه مقابل دین و رهبران دینی است. این نظامها نمیخواهند
آزادی انسانها و اراده آنها و تصمیمگیریشان را در سرنوشت خویش بپذیرند و آن را
با منافع خود در تضاد میبینند، لذا میکوشند قیممآبانه زندگی آنان را هر طور که
میخواهند شکل بدهند، فرهنگ برای آنها صادر کنند، مزدور استخدام کنند، حاکم
بگمارند و با ابزارهای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و… زندگیشان را بر
وفق مراد خود مدیریت کنند و این یعنی مسخ
شخصیت و ارباب و نوکری!
طی سدههای
اخیر و از آن زمان که پای استعمار به کشورهای اسلامی و غیراسلامی باز شد، نه تنها
ثروتها و منابع و معادن ملتها به غارت برده شد، بلکه مستکبرین ثروتهای معنوی را
هدف گرفتند که ارزش آن با منابع طبیعی قابل قیاس نیست. آنان اعتقادات و افتخارات و
بینش و فرهنگ و دین و ناموس ملل زیرسلطه را تخریب کردند، با القای بیاعتمادی و بیهویتی
از آنها انسانهای دست دوم ساختند و سبک زندگی مصرفی دلخواهشان، از نوع لباس
پوشیدن، آداب خوردن و خوابیدن، معماری و آرایش و مسائل خانواده و اختلاط زن و مرد
و ترویج بیغیرتی و بیحجابی و هتک حرمت حریم خانواده و روابط آزاد زن و مرد و
کلاه فرهنگی و زبان فرنگی و غذای فرنگی و پادشاه فرنگی را بر آنان تحمیل کردند. حتی برخی از منورالفکرها
و غربزدهها گفتند ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود.
هدف
نهایی مستکبران معارضه با اسلام و قرآن و ولایت اهل بیت«ع» بود، زیرا از ادیان
دیگر، چیزی که قابل معارضه باشد، ندیده بودند. در این میان دولتهای دستنشانده و
واداده و سرسپرده در کشورهای اسلامی مجری طرح ضداسلامی بیگانه شدند. رضاخان در
ایران، آتاتورک در ترکیه، امانالله خان در افغانستان و شاهان و شاهزادگان در
کشورهای دیگر آشکارا به جنگ با شعائر اسلامی برخاستند تا سیمای جامعه اسلامی را به
سبک غربیها ـ البته در ابعاد ضداخلاقی و ضداسلامی آن ـ شکل دهند و چه خسارتها که
به دین و آیین و وطن وارد نکردند. اگر نبود نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی،
معمار اندیشه اسلامی در عصر ما و زدودن آثار جرم و جنایت شاهان، معلوم نبود ایران
به چه سرنوشتی دچار میشد.
هر چند
دشمنان قسم خورده اسلام دستبردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بیتفاوتی
ما هر روز بعد تازهای میگیرد و کمکم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف
به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این
تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفتهاند، کمتر
نامی بر زبانها میرود. هم اکنون رهبری نظام از سبک زندگی اسلامی ایران سخن گفته
و بازسازی آن را در کشور گوشزد کردهاند تا ببینیم با این رهنمود رهبری چه میکنند؟!
پینوشتها
۱ـ قصص، آیه ۸۸.
۲ـ محمد، ۱۲.
۳ـ زخرف، ۵۴ـ۵۱.
سوتیترها:
1.
انتخاب سبک زندگی را از جهانشناسی، جهانبینی
و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمیتوان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب
و عادات، بهویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهانبینی و تلقی انسان از آفرینش
نشأت میگیرد. همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهانبینی
توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین میداند.
2.
هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دستبردار نیستند
و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بیتفاوتی ما هر روز بعد تازهای میگیرد و کمکم کار
به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای
فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی
دشمن سخن گفتهاند، کمتر نامی بر زبانها میرود.
ابعاد علمى امام باقر (علیهالسلام)
ابعاد علمى امام
باقر (علیهالسلام)
حجتالاسلام سيدجواد حسيني
سپیده سخن
امام محمد
باقر علیهالسلام در سال 57 هجری در «مدینه» چشم به جهان گشود. نامش محمد و كنیهاش
ابوجعفر است و بسیاری از القاب وی اشاره به مقام علمی و معنوی ایشان دارد. این
القاب عبارتاند از:
1ـ
باقر، یعنی شكافنده علوم. در علت نامگذاری به آن میخوانیم: «لُقِّبَ بِهِ
لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ
تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛(1) [حضرت باقرعلیه
السلام] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شكافت و پایه علم را شناخت و فرع آن
را استنباط كرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»
درباره
معنای باقر احتمال دیگری نیز ذكر شده و آن اینكه «لُقِّبَ بِهِ لِكَثْرَهِ
سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُای فَتَحَها وَوَسَعَها؛(2) به او
باقر گفته شده، برای زیادی سجدههایش و باز شدن و توسعه پیشانیاش.»
2ـ
الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خداصلی الله علیه وآله بود.(3)
3ـ
الامین؛
4ـ
هادی؛
5.
صابر؛
6.
شاهد.(4)
معنای هر
یك از القاب مذكوره روشن است.
پدر آن
حضرت، علی بن الحسین علیهالسلام و مادر گرامیاش، «ام عبداللَّه، دختر امام حسن
مجتبی علیهالسلام میباشد و از این جهت او اولین فردی است كه هم از نظر پدر و هم
از طرف مادر، فاطمی و علوی بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفتهاند: «عَلَوِی مِنْ
عَلَوِیینِ وَ فاطِمِی مِنْ فاطِمِیینِ وَ هاشِمِی مِنْ هاشِمِیینِ.»
خلفای
معاصر حضرت عبارتاند از: 1ـ ولید بن عبدالملك (86 – 96)؛ 2ـ سلیمان بن عبدالملك
(96 – 99)؛ 3ـ عمربن عبدالعزیر (99 – 101) ؛ 4ـ یزید بن عبدالملك (101 – 105) ؛ 5ـ
هشام بن عبدالملك (105 – 125) .
اعتراف
دیگران به مقام علمی حضرت
خوشتر آن
باشد که وصف دلبران
گفته آید
بر زبان دیگران
مقام
علمی حضرت باقر علیهالسلام آنقدر عظیم و بلندمرتبه است كه خیلی از مخالفان او نیز
به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانی نیز به این امر اعتراف كردهاند
كه به نمونههایی اشاره میشود:
1ـ ابن
حجر هیثمی میگوید: «محمد باقر علیهالسلام به اندازهای گنجهای پنهان معارف و
دانشها را آشكار ساخته، حقایق و حكمتها و لطایف دانشها را بیان كرده كه جز بر
عناصر بیبصیرت یا بدسیرت پوشیده نیست و از همین جاست كه وی را شكافنده و جامع
علوم و برافرازنده پرچم دانش خواندهاند.»(5)
2ـ
ابرش كلبی به هشام با اشاره به امام باقر علیهالسلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ
اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِی السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللَّهِ
صلی الله علیه وآله؛ به راستی این مرد (محمد باقر علیهالسلام) داناترین مرد روی
زمین است نسبت به آنچه در آسمانها و زمین میباشد. این فرزند رسول خدا صلیالله
علیه وآله است.»(6)
3ـ
عبداللَّه بن عطاء مكی میگوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچكس به
اندازه مجلس محمد بن علی علیهالسلام، [از نظر علمی] حقیر و كوچك ندیدم. من «حكم
بن عتیبه» را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم كه در خدمت امام باقر علیهالسلام
مانند كودكی در برابر استادش [زانوی ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»(7)
و خود
حكم بن عتیبه درباره قول خداوند كه میفرماید: «اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ
لِلْمُتَوَسِّمینَ»(8) میگوید: «وَاللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّی
مِنْهُمْ؛(9) به خدا سوگند! محمد بن علی (امام باقر علیهالسلام) جزو
آنهاست.»
4.
هشام بن عبدالملك با آنكه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا
تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یسُودُها قُرَیشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُكَ؛(10)
تا زمانی كه مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایی میكند.»
5.
قتاده بن دعامه بصری، یكی از علمای عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر
فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشستهام؛ ولی هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانی كه
در محضر شما نشستم.»(11)
6ـ شمسالدین
محمد بن طولون میگوید: ابوجعفر محمد بن زین العابدین…، ملقب به باقر علیهالسلام…
عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیدهاند، چون در علم توسعه ایجاد كرد.»(12)
7ـ محمدبن
طلحه شافعی میگوید: «او باقرالعلم و شكافنده علوم است و جامع و نشردهنده و
بلندكننده پرچم آن است.»(13)
8ـ ابن
ابیالحدید میگوید: «كانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی… سَیدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ
مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النَّاسُ الْفِقْهَ؛(14) محمد بن علی
علیهماالسلام آقای فقهای حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»
9ـ
احمدبن یوسف دمشقی میگوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن علی باقر علیهالسلام
است. او را باقر نامیدهاند، چون علم را میشكافد و گفته شده این لقب از كلام رسول
خدا صلیالله علیه وآله گرفته شده كه جابر بن عبداللَّه انصاری میگوید: پیامبر
اكرم صلیالله علیه وآله فرمود: در آینده، فرزندی از فرزندان حسنم را میبینی كه
همنام من است و علم را میشكافد، شكافتنی. هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او
برسان!»(15)
10ـ
ابن خلكان میگوید: ابوجعفر محمد بن علی… یكی از امامان دوازدهگانه است و «كانَ
الْباقِرُ عالِماً سَیداً كَبیراً؛(16) امام باقرعلیهالسلام دانشمند و
سرور و بزرگوار بوده است.»
باقرالعلوم
تا نگردی
آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش
نامحرم نباشد جای پیغام سروش(حافظ)
لقب باقر و شكافنده علوم توسط پیامبر
اكرم صلیالله علیه وآله به حضرت باقر علیهالسلام داده شده است. این مطلب در
روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ در منابع شیعه در كتابهایی مانند:
بحارالانوار، رجال كشی، كشف الغمه، امالی صدوق، امالی شیخ طوسی، اختصاص مفید، عیون
الاخبار. و در منابع اهل سنت در كتابهای: مرآه الزمان فی تواریخ الاعیان (ج 5، ص
78) ، تاریخ ابن عساكر، غایه الاختصار (ص 64) ، تذكره الخواص ابن جوزی (ص 337).
جابربن
عبداللَّه انصاری میگوید: روزی پیامبر اكرم صلیالله علیه وآله به من فرمود: «بعد
از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید كه همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ
الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را میشكافد، شكافتنی [و او درهای دانش را به روی مردم
خواهد گشود] .»
پیامبر
اسلام صلیالله علیه وآله زمانی این پیشگویی را كرد كه هنوز حضرت باقر علیهالسلام
چشم به جهان نگشوده بود. سالها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیهالسلام فرا
رسید. روزی جابر از كوچههای مدینه میگذشت، چشمش به حضرت باقر علیهالسلام افتاد.
دید درست قیافه و شمایل پیامبر اكرم صلیالله علیه وآله را دارد. پرسید: اسم تو
چیست؟ گفت: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. آنگاه جابر بر
پیشانی او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلیالله علیه
وآله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیهالسلام فرمود: «وَ عَلی رَسُولِ
اللَّهِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلیالله علیه وآله باد!»
از این
تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او میشتافت و مرتب به او میگفت: یا
باقر! یا باقر! برخی نادانان میگفتند: جابر هذیان میگوید؛ ولی او میگفت: به خدا
قسم! هذیان نمیگویم. این چیزی است كه پیامبر اكرم صلیالله علیه وآله به من خبر
داده است.(17)
در
نتیجه، میتوان گفت بین مورخین از مسلّمات است كه لقب باقر و شكافنده علوم توسط
پیامبر اكرم صلیالله علیه وآله به آن حضرت داده شده است.(18)
بنیانگذار
نهضت علمی
عالم و
عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد
اگر هست بجز عالم ربانی نیست (سعدی)
یکی از
مهمترین امتیازات امام باقر علیه السلام كه زمان، زمینه آن را فراهم كرد، این است
كه حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلكه اسلام شمرده میشود. هر
چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت
و به اوج خود رسید؛ ولی پایهگذاری و تأسیس آن با دست با كفایت امام باقر علیهالسلام
بود.
در
دوران امام باقر علیهالسلام دولت بنیامیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از
آنها تنفر پیدا كرده بودند و وجود فردی همچون عمربن عبدالعزیز (كه خدمت بزرگی به
علم و تشیع نمود و ضربه كاری را به پیكر بنیامیه وارد كرد) و اختلاف شدیدی كه در
مملكت اسلامی به وجود آمده بود و در هر گوشه و كناری انقلابی به وقوع پیوسته بود و
خلفا به سرعت تغییر میكردند ـ به گونهای كه در نوزده سال امامت حضرت باقر علیهالسلام
پنج خلیفه روی كار آمدند: ولید بن عبدالملك، سلیمان بن عبدالملك، عمر بن
عبدالعزیز، یزید بن عبدالملك، هشام بن عبدالملك ـ عواملی بود كه زمینه و فرصت
مناسبی برای نهضت علمی آن حضرت فراهم ساخت.
همچنان
كه میدانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیئه توسط
خلفای قبلی بنیانگذاری شده بود كه براساس آن، گنجینههای علمی به یاد مانده از پیامبر
اكرم صلیالله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاك از بین رفت و یا در سینههای
راویان باقی ماند و نقل آنها به عنوان آرزویی به گور برده شد و ضرر و زیانهای
جبرانناپذیری بر پیكر احادیث اسلامی وارد آمد و از آن زمان بود كه كمكم بازار
جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.
این
وضع تا اواخر قرن اول هجری ادامه یافت؛ یعنی تا زمان به خلافت رسیدن عمربن
عبدالعزیز (99 – 101). وی با یك اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را
به نقل و تدوین حدیث تشویق كرد و طی بخشنامهای چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ
رَسُولِ اللَّهِ فَاكْتُبُوهُ فَاِنّی خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ
اَهْلِهِ؛(19) احادیث رسول خدا صلیالله علیه و آله را مورد توجه قرار
داده [و جمعآوری كرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم كه دانشمندان و اهل حدیث از
دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»
امام
باقر علیهالسلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان
فراوان تربیت كرد و علوم بیشماری را به آنها تعلیم داد كه در بخشهای بعدی به
آنها اشاره میشود. در اینجا به یك مسئله تاریخی اشاره میكنیم:
پایهگذار
علوم اسلامی
با
ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث
مطرح میشود كه اولین كسی كه كتاب حدیثی و فقهی نوشت، چه كسی بود؟
در این
بخش، اهل سنت (با اینكه خلفای آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع كرده بودند) تلاش
دارند كه خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلالالدین سیوطی كه اصرار دارد
پایهگذاران علوم اسلامی را جمعی از اهل تسنن معرفی كند، میگوید: «نخستین كسی كه
در فقه كتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»(20)
و برخی
از خودیها نیز نوشتهاند كه: «نخستین كسی كه به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را
جمع كرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود.»(21)
فعلاً
به این نكته كاری نداریم كه امثال زهری روایات تحریف شده را جمعآوری نموده و از
روایاتی كه به نحوی به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خودداری كرده است؛
اما این نكته را میخواهیم روشن كنیم كه پایهگذار تمام علوم، امامان شیعه و
شیعیان بودهاند؛ هر چند دستگاه استبداد حاكم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته
است. شواهد فراوانی نیز بر این ادعا وجود دارد:
امام
باقر علیهالسلام و جهاد علمی
برگردیم
به بحث اصلی خویش كه حضرت باقر علیهالسلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد
و جهاد علمی خویش را آغاز كرد. جهاد علمی حضرت در سه بخش قابل تبیین است:
الف) ترغیب
به فراگیری علوم
هر که
زآموختن ندارد ننگ
در
برآرد زآب و لعل از سنگ
آنکه
دانش نباشدش روزی
ننگ
دارد ز دانشآموزی (نظامی)
پایه و
اساس هر عمل و فعالیت و كاری، اندیشهسازی و سالمسازی فكر است. اگر بخواهد در
جامعه، علم رواج پیدا كند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و
عظمت علما، مراد از فراگیری علم، و آفات آن و… اندیشهسازی شود.
حضرت
باقر علیهالسلام این گام اول را به خوبی با بیان احادیث برداشته و سخنان گهربار و
نورانی فراوانی در این زمینه بیان كرده است.
در
مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «اَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ فِی
الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَهِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَه؛(32)
كمال تمام كمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردباری بر سختیها و اندازهگیری معیشت
است.»
آن
حضرت درباره روش فراگیری علوم از پیامبر اكرم صلیالله علیه و آله نقل فرمود:
«اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یرْحَمُكُمُ اللَّهُ
فَاِنَّهُ یؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ
وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛(33) علم گنجینههایی است و كلید آن پرسش است. پس
سؤال كنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث میشود چهار كس اجر
برد: پرسشگر، معلم، شنونده و كسی كه جواب میدهد.»
و در
مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ
اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛(34) عالمی كه از علمش بهره برده شود،
برتر از هزار عابد است.»
و
فرمود: «وَاللَّهِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلی اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ
عابِداً؛(35) به خدا سوگند! مرگ یك عالم در نزد شیطان، محبوبتر از مرگ
هفتاد عابد است.»
و
درباره شرایط فراگیری علم و اخلاص و دنیاگریزی عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ
الْفَقیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَهِ الْمُتَمَسِّكُ
بِسُنَّهِ النَّبِی؛(36) فقیه حقیقی، فقیهی است كه زاهد [و گریزان از]
دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبی صلیالله علیه وآله.»
و نیز
فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یمارِی بِهِ
السُّفَهاءَ اَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ اِلَیهِ فَلْیتَبَوَّءْ
مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ، اِنَّ الرِّئاسَهَ لا تَصْلُحُ اِلاَّ لاَِهْلِها؛(37)
كسی كه علم را برای مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابی در
دل مردم و] جلب توجه مردم به سوی او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد.
به راستی ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»
و
درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیرٌ مِنَ
الْاِقْتِحامِ فِی الْهَلَكَهِ وَ تَرْكُكَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیرٌ مِنْ
رِوایتِكَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛(38) توقف در نزد شبهه بهتر از فرو
رفتن در هلاكت است. رها كردن حدیثی كه روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت
روشن نیست]، بهتر است از آنكه حدیثی را كه بر آن احاطه نداری، روایت كنی.»
و
فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللَّهُ
اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَینْتَزِعُ الآْیهَ الْقُرْآنَ یخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما
بَینَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛(39) آنچه میدانید، بگویید و درباره آنچه
نمیدانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستی مرد آیهای از قرآن را بیرون میكشد [و
به دلخواه معنی میكند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون
میگردد و یا] از معنای حقیقی دور میافتد.»
اینها
هر كدام شاه كلیدی است برای راهنمایی علما كه چگونه در نقل روایات و علوم دقت
داشته باشند.
آن
حضرت درباره لزوم احتیاط كامل فرمود: «حَقُّ اللَّهِ عَلَی الْعِبادِ اَنْ
یقُولُوا ما یعْلَمُونَ وَیقِفُوا عِنْدَ ما لا یعْلَمُونَ؛(40) حق خدا
بر بندگان [عالم] آن است كه هر چه میدانند، بگویند و در آنچه نمیدانند، دست نگه
دارند.»
پینوشتها
1ـ عیونالاخبار و فنون الآثار، ص
213؛ عمده الطالب، ص 183.
2ـ مرآه الزمان فی التواریخ
الاعیان، ج 5، ص 78.
3ـ اعلام الهدایه، المجمع العالمی
لاهل البیت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 41.
4ـ ر.ك: جنات الخلود، و ناسخ
التواریخ، بخش زندگانی امام باقر علیهالسلام؛ اعلام الهدایه، ج 7، ص 41.
5ـ الصواعق المحرقه، قاهره، مكتبه
القاهره، دوم، ص 201.
6ـ بحارالانوار، ج 46، ص 355، ح 9؛
المناقب، ج 2، ص 286؛ اعلام الهدایه، ج 7، ص 21.
7ـ تذكره الخواص، سبط ابنالجوزی،
نجف، 1383 ه. ق، ص 337؛ كشف الغمّه، اربلی، تبریز، 1381 هـ. ق، ص 329؛ اعلام
الهدایه، ج 7، ص 21.
8ـ حجر، 75.
9ـ كشف الغمه، ص 212؛ اعلام الهدایه،
ج 7، ص 21.
10ـ بحارالانوار، ج 11، ص 88؛
اعلام الهدایه، ج 7، ص 22.
11ـ همان؛ فی رحاب ائمه اهلالبیت،
ج 4، ص 10.
12ـ الائمه الاثنی عشر، ص 81؛
اعلام الهدایه، ج 7، ص 22.
13ـ مطالب السؤول، ص 80؛ كشف الغمه،
ج 2، ص 329؛ الصواعق المحرقه، ص 304.
14ـ المدخل الی موسوعه العتبات
المقدسه، ص 201 و اعلام الهدایه، ج 7، ص 23.
15ـ اخبار الدول، ص 111؛ اعلام
الهدایه، ج 7، ص 23.
16ـ اعلام الهدایه، ج 7، ص 24؛
وفیات الاعیان، ج 3، ص 314.
17ـ بحارالانوار، ج 46، صص 225 –
226، ح 5.
18ـ اعلام الهدایه، ج 7، ص 41.
19ـ صحیح بخاری، به شرح: كرمانی،
بیروت، دار احیاء التراث، دوم، ج 2، ص 6؛ عجاج خطیب السنه قبل التدوین، قاهره،
دارالفكر، ص 329.
20ـ تأسیس الشیعه، سید حسن صدر،
منشورات الاعلمی، تهران، 298.
21ـ الحدیث و درایه الحدیث، كاظم
مدیر شانهچی، دفتر انتشارات اسلامی، سوم، 1362 ش، ص 20.
22ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید،
بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 1، ص 17.
23ـ همان، صص 18 – 19.
24ـ همان.
25ـ ر.ك: تأسیس الشیعه، سید حسن
صدر؛ شیعه پاسخ میدهد، سیدرضا حسینی نسب، ص 45.
26ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، داراحیاء
القرآن العربی (20 جلدی)، ج 1، مقدمه.
27ـ همان.
28ـ همان.
29ـ رجال النجاشی، ص 242.
30ـ وسائل الشیعه، ج 1، مقدمه.
31ـ همان.
32ـ الكافی، كلینی، ج 1، ص 32، ح
4؛ اعلام الهدایه، ج 7، ص 154.
33ـ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 192؛
اعلام الهدایه، ج 7، ص 155.
34ـ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 183؛
اعلام الهدایه، ج 7، ص 155.
35ـ تذكره الخواص، ص 304.
36ـ الكافی، ج 1، ص 70، ح 8.
37ـ همان، ص 47، ح 6؛ اعلام الهدایه،
ج 7، ص 155.
38ـ الكافی، ج 1، ص 50، ح 9.
39ـ همان، ص 42، ح 4.
۴۰ـ همان، ص 43، ح 7.
.
مقاومت امام خمینی(ره)در برابر نقشههای اسارتبار
مقاومت امام
خمینی(ره)در برابر نقشههای اسارتبار
غلامرضا گلیزواره
سلطه
سیاه در پوشش انقلاب سفید
رژیم
شاه بعد از چندین شکست متوالی، برای فریب ملت، اسارت کشور و مسدود نمودن راههای
نفوذ معنوی و اجتماعی روحانیت و در نهایت اسلامزدایی و منزوی کردن مرجعیت شیعه،
ترفند دیگری را به کار برد. برای اجرای این توطئه در ۱۹ دی ۱۳۴۱ عدهای از افراد
را که لباسهای سنتی، بومی و محلی بر تن کرده بودند، به نام کشاورز در یکی از استادیومهای
ورزشی تهران جمع و مأموریت جدید خود را عنوان و در بخشی از سخنان خود به روحانیون اعتراض کرد
و گفت:
«ما
تصمیم گرفتهایم مملکت را به سوی توسعه پیش ببریم و به این حرفهای ارتجاع سیاه و
اعتراضهای آنان اعتنایی نداریم. ما برای پیشرفت و رفاه کارگران، ترقی و توسعه
صنعت و اقتصاد کشور و آزاد کردن کشاورزان از یوغ اربابان و مالکان بزرگ و نیز نجات
زنان از بندهایی که مانع ترقی آنان است، انقلاب سفید را اعلام میکنیم».
سپس
اصول ششگانه آن را برشمرد و اضافه کرد:
« من به
عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سهگانه، این اصول را به آرای عمومی میگذارم و
بدون واسطه و مستقیماً رأی ملت را در استقرار آن تقاضا میکنم». البته شاه به این
۶ اصل اکتفا نکرد و در سالهای بعد آن را به ۲۱ اصل رسانید.(۱)
به
دنبال اعلام رفراندوم از طرف شاه، جراید و رسانههای غربی و بوقهای تبلیغاتی
استعمار(۲) بدون پایه و اساس ادعا کردند که اکثریت قاطعی در این همهپرسی
شزکت کرده و به آن رأی آری میدهند. این حرکت در میان جامعه روحانیت انعکاس منفی
داشت و رژیم که از این ماجرا آگاه بود و سابقه و خاطره بدی هم داشت و نمیخواست
طرح لوایح ششگانه به سرنوشت تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی دچار گردد، لذا
به فکر چارهجویی افتاد.
از طرف
دیگر نشستهایی برای مقابله با این لوایح از طرف روحانیون مبارزه برقرار شد، اما
به تصمیم مشخص و منسجمی نینجامید. در این میان یکی از کارگزاران رژیم بنا به
درخواست علمای قم روانه این شهر شد و با علما و روحانیان بانفوذ به گفتوگو نشست و
چندین بار هم بین تهران و قم رفت و آمد کرد و دیدگاههای مقامات حوزه قم را به
رژیم و بالعکس رسانید.(۳)
علمای
حوزه قبل از هر اقدامی درصدد برآمدند تا معنا و مفهوم لوایح ششگانه موردنظر شاه
را بدانند. در این میان آیتالله سید روحالله کمالوند که از علمای بزرگ منطقه خرمآباد
بود بعد از تبادل نظر با علمای قم بر آن گردید به دربار برود و با شاه در این
موضوع گفتوگو کند. او در روز معینی با محمدرضا پهلوی ملاقات و موضع منفی و مخالفت
شدید علما را در صورت دست زدن شاه به اجرای لوایحاش گوشزد کرد، اما شاه در پاسخ
به وی گفت به هر نحوی که شده این اصول را اجرا میکند و روحانیان باید با برنامه
اصلاحی او موافقت کنند و از کارشکنی و مخالفت دست بردارند.(۴)
ملاقات
آیتالله کمالوند با شاه و هشدار خیرخواهانه این عالم بزرگ تغییری در خطمشی رژیم
استبدادی به وجود نیاورد و در پی اصرار شاه در اجرای لوایح مذکور، علمای قم طی
نشستی تصمیم گرفتند به مقابله و مبارزه علیه رژیم برخیزند تا شاه را در این ماجرا
هم مثل جریان لغو تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی به بنبست بکشانند. البته
برخی هم مواضع محافظهکارانهای را در پیش گرفتند و گفتند مگر میشود با رژیمی که
به انواع سلاحها مجهز است و غرب و شرق از آن حمایت میکنند به مبارزه برخاست و
حتی گفتند شاه اگر هم انحرافاتی دارد و مرتکب خلافهایی هم میشود، ولی بالاخره
تنها پادشاه شیعه دنیاست و اگر او از این کشور برود، مملکت به دست کمونیستها میافتد.(۵)
موضعگیری
امام خمینی و عکسالعمل اقشار مردم
در این
میان امام خمینی موضع خود و نیز روند مبارزات خویش را درباره رفراندوم و تصویب
لوایح انقلاب سفید اعلام داشتند. به باور امام اگر این اصلاحات برای رفاه کارگران
و کشاورزان انجام میگرفت پس چرا با مخالفت مردم مواجه شد. پاسخ روشن بود، زیرا در
عمل شاه واقعیتی مشاهده نمیشد و نقشه او به بیگانگان ارتباط داشت و ملت متوجه بود
که در این اقدامات اصلاحی دسیسهای وجود دارد. در روز دوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیه امام
خمینی در تحریم رفراندوم، در تهران و شهرستانها انتشار یافت. امام رفراندوم را
خلاف اصول و قانون و اجباری دانستند که در قوانین ایران هم پیشبینی نشده بود و به
همین دلیل آن را تحریم کردند.(۶)
امام در
بیانات خود، توطئه مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حسابشده
علیه اسلام، ملت ایران و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به
معنای سقوط رژیم دانستند و هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقبنشینی نخواهد
کرد و علما و مردم باید خود را برای مبارزهای سخت و طولانی آماده کنند و جوانب
امر را بهدقت بسنجند تا در برابر خطرات و مصائبی که امکان دارد در آینده با آن
مواجه گردند، بتوانند استقامت کنند. در سخنرانیها، اعلامیهها و پیامهای بعدی
رهبر نهضت، مسائل اساسی، آگاهیبخشی و هشداردهنده بهتدریج مطرح و روحانیت و اقشار
گوناگون با عمق این خیزش و آرمانهای آن آشنا شدند.
تحریم
رفراندوم قلابی شاه توسط امام در فاصله کوتاهی در سراسر کشور بهویژه در تهران شور
و هیجان وصفناپذیری را به وجود آورد و تظاهرات مردمی با شعار «رفراندوم قلابی
مخالف اسلام است» و «ایران کشور خقفان است، مرگ بر خفقان» و «روحانیت پیروز است»،
«مرگ بر دشمنان اسلام» رو به افزایش نهاد. اجتماع روحانیون مقیم تهران در منزل یکی
از علمای مبارز در فردای روز تحریم رفراندوم، مورد تهاجم ساواک و مأموران انتظامی
قرار گرفت و اکثر حاضران دستگیر شدند.
در روز
چهارم بهمن ۱۳۴۱ اجتماع و تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران توسط عدهای از مزدوران
ساواک به خاک و خون کشیده شد و دولت استبداد رسماً اعلام کرد هر نوع مخالفتی را
توسط کارگران و کشاورزان وفادار به شاه و انقلاب سفید سرکوب خواهد کرد. به دنبال
آن عدهای از اراذل و اوباش چاقوکش و مزدوران رژیم، جاویدشاه گویان در خیابانها
به راه افتاد تا مخالفین را با کارد، چماق و قمه سرکوب نمایند.
در قم،
مشهد، جنوب تهران و برخی از شهرهای دیگر، اعتصابات سراسری، تظاهرات عمومی و تعطیلی
بازارها موجب گردید بازتاب اعلامیه تحریم رفراندوم که توسط امام صادر گردیده بود،
گستردهتر و اقدامات تمهیدی رژیم خنثی و مأموران دچار سرگردانی و آشفتگی شوند.
در
پیشاپیش تظاهرکنندگان علما و روحانیون حرکت و همراه طبقات دیگر در مقابل تهاجمات
رژیم مقاومت کردند و از ادامه تظاهرات ضدرژیم پهلوی دست نکشیدند و حتی روز بعد هم
تظاهرات را ادامه دادند.(۷)
شاه در
قم
در
چهارم بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای
قدرتنمایی به قم رفت. او با این سفر میخواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که
مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل میآید.
جهانگیر
تفضلی، روشنفکر خودباخته و وابسته به دستگاه طاغوت که در رأس اداره کل تبلیغات و
رادیو قرار داشت و عملاً به بلندگوی استکبار، صهیونیسم و شاه علیه مردم و روحانیت تبدیل
شده بود، در این سفر شاه را همراهی میکرد. او سخنرانی شاه را از قبل نوشته و
تنظیم کرده بود. درحالی که اهالی قم به عنوان اعتراض محل کسب و کار خود را تعطیل و
رفراندوم را تحریم کرده بودند،(۸) مقامات دولتی در تدارک استقبال و
چراغانی شهر و بر پا کردن طاق نصرت بودند. عدهای از مردم قم در روز قبل از ورود
شاه به راهپیمایی پرداختند و اعلامیه علما را در تحریم رفراندوم خواندند، شاهدوستان
را به باد کتک گرفتند، عکس شاه را پاره کردند، طاقنصرتها را درهم کوبیدند و شعار
«اسلام پیروز است، استبداد محکوم است» سر دادند.
برای
تقابل با مخالفین شاه، چندین کامیون سرباز آمدند و به مدرسه فیضیه حمله کردند و
بسیاری از مغازههای مردم را مورد یورش وحشیانه خود قرار دادند. امام در مورد حمله
اوباش دولتی به علما، جامعه روحانیت و اهالی قم خاطرنشان ساختند:
«…
عدهای رجاله [فرومایه و پست] با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به
مردم بیپناه، طلاب و روحانیون حمله و اهانت کردند، بسیاری را کتک زدند و به زندان
بردند. جمعی از مأمورین به مدرسه فیضیه، مجاور حرم مطهر ریختند و تیراندازی کردند،
با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند، به بازار و خیابان قم ریختند و بعضی از
دکانها را غارت کردند. هیچ کس هم پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیون
برسد.»(۹)
و در
بیاناتی متذکر گردیدند:
«… با
یورش وحشیانه دیروز مأمورین دولت به علما و مردم شریف تهران و هتک مقام مقدس
روحانیت و نیز رفتار غیرانسانی امروز مأمورین دولت با اهالی محترم قم و جامعه
روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچگونه تفاهم و حسن
مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده است و هیچ راهی برای ملاقات با شاه وجود ندارد».(۱۰)
برای
آمدن شاه تمام امکانات را فراهم نمودند، تشریفات را کامل کردند، قوای نظامی در همه
جا مستقر گردید، اتوبوسهای شرکت واحد افرادی را به قم آوردند. شاه بعد از رفتن به
حرم مطهر در میدان آستانه نطقی را که شجاعالدین شفا تنظیم کرده بود، ایراد کرد و
در آن مخالفین مذهبی را مورد حمله قرار داد و در بخشی از این سخنان گفت:
«ارتجاع
سیاه اصلاً نمیفهمد و از هزار سال پیش تا کنون فکرش تکان نخورده است. مفتخوری
دیگر از بین رفته، در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده، اما چه کسانی با این
مسایل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه. کسان نفهمی که درک ندارند و بد نیت هستند».(۱۱)
این
سخنرانی یا همان نوشتههای شجاعالدین شنا بهقدری زننده و اهانتآمیز بود که
علاوه بر عکسالعمل شدید امام خمینی، روحانیت و مردم باعث شد که حتی مسئولان خبری
رژیم نظیر نصرتالله معینیان مجبور شدند بخشی از گفتههای شاه را سانسور کنند،
سخنانی که به قول دکتر احسان نراقی، مشاور برجسته شاه، آغاز انقلاب و شمارش معکوس
عمر رژیم پهلوی بوده است.(۱۲)
این
سخنان شاه بعداً مورد بهرهبرداری علیه خودش قرار گرفت. شاه از این مسافرت که در
آستانه رفراندوم به قم انجام داد، نتیجه مثبتی به دست نیاورد و به جای استقبال
علما و مردم قم با شهری خالی، سرد و ماتمزده مواجه شد و همین اوضاع شاه را به
رفتاری جنونآمیز واداشت.(۱۳)
سوگواری
در ایام شادمانی
در ششم
بهمن ۱۳۴۱ رفراندوم فرمایشی در شرایط اختناقی شدیدی برگزار شد. دولت وقت اعلام کرد
که اصول پیشنهادی شاه با استقبال بینظیر مردم روبهرو گردید و آن را روز موفقیتآمیزی
نامید و به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم معرفی کرد. به دنبال این حرکت روحانیون
به پیشنهاد امام تصمیم گرفتند در ماه رمضان آن سال که از روز بعد از این همهپرسی
ساختگی شروع میشد، به عنوان اعتراض به دولت از رفتن به مساجد خودداری کنند و برای
جلبنظر عمومی در ایام این ماه مبارک تمام مساجد تعطیل شوند و دلایل آن هم به
دنیای اسلام اعلام گردد، لذا در نقاط گوناگون کشور وضع فوقالعادهای پیش آمد و
محراب، مسجد و منبر تعطیل شد و از علمای نجف هم خواسته شد چنین کنند.(۱۴)
با فرا
رسیدن عید نوروز، امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی
شاه که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد
سازند. مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سالهای قبل تفاوت بسیار داشت. از
طرفی یورش وحشیانه نیروهای امنیتی به مردم، مصائبی را به بار آورده بود و از سوی
دیگر این ایام با سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع) مصادف شده بود و مراجع عظام بدین
مناسبتها در اعلامیههای صادره عزای عمومی اعلام کردند.(۱۵)
امام
خمینی در نشستی که با مقامات روحانی قم داشتند، پیشنهاد کردند که عید نوروز آن سال
را به عزای عمومی مبدل سازند و با پیک، نامه و پیام این تصمیم را به سراسر کشور
انتقال دهند. مردم متدین ایران از پیشنهاد امام استقبال کردند و عید شادیآفرین را
تبدیل به سوگ و ماتم کردند. در بسیاری از محافل مذهبی شهرها بهخصوص در قم پارچههای
سیاهی آویخته شدند که این عبارت بر آن دیده میشد: «مسلمین امسال عید ندارند»،
بسیاری از روحانیون و طلاب حوزهها، نوار سیاه رنگی به سینه خود زدند. هنگام تحویل
سال جدید انبوه جمعیت در حرم مطهر قم و مساجد اطراف موج میزد و بهمحض اینکه چراغها
به نشانه علامت تحویل خاموش شدند، طلبهها اعلامیه امام خمینی را میان حاضران
توزیع کردند. امام در این اعلامیه فرمودند:
«من این
عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام میکنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن
و مملکت در پیش است آگاه کنم.(۱۶) من چاره را در این میبینم که این
دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی
که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.(۱۷)
یورش
وحشیانه به کانون دیانت و فقاهت
با
تمهیدات امام خمینی و مقدمات قبلی، آیات عظام تصمیم گرفتند مجالس سوگواری جداگانهای
را منعقد سازند. عصر روز ۲۵ شوال ۱۳۸۲ مطابق ۲ فروردین ۱۳۴۲ مجلس سوگواری سالروز
شهادت امام صادق«ع» از سوی آیتالله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه با حضور معظمله
برگزار شد. جمعیت قابلتوجهی از طلاب، علما، اقشار قم و زائرین حرم مطهر در این
مراسم حضور داشتند. در حین سخنرانی خطیب که بر فراز منبر بود، کماندوهایی که برحسب
برنامهریزی قبلی لابلای حاضران نشسته بودند بنای اخلال گذاشتند و چون آقای آل طه
(واعظ مذکور) از منبر پایین رفت و مرحوم حاج آقا انصاری قمی پای بر پلههای منبر
گذاشت، حرکات غیرعادی این فرومایگان و جاوید شاه گفتنشان مجلس را برهم زد. هنگام
غروب کماندوهای تعلیمدیده و ورزیده با فرمان سرهنگ مولوی، طلاب بیپناه را
وحشیانه مورد حمله قرار دادند. در تهاجم خونین آنان دهها طلبه بهسختی مجروح و
مصدوم شدند و یا به شهادت رسیدند.(۱۸)
به
دنبال انتشار این خبر اسفبار در قم، تهران، مشهد و برخی از نقاط دیگر ایران،
مراجع عظام و علما به مدت یک هفته از برگزاری نماز جماعت امتناع کردند و در مشهد
مقدس تظاهرات پرشوری به راه افتاد. با فرا رسیدن ماه محرم و عاشورای حسینی، برخلاف
انتظار رژیم سفاک پهلوی، مبلغان و خطبا طبق برنامهای حسابشده و برحسب سفارش
مراجع به سراسر کشور رفتند تا در فرصت پیش آمده حقایق را برای مردم بازگو نمایند و
برخلاف تهدیدهای ساواک به افشاگری جنایات رژیم منحوس پهلوی بپردازند.(۱۹)
امام
خمینی طی بیاناتی فرمودند:
«دستگاه
حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را مفتضح ساخت، ماهیت چنگیزی خود را بهخوبی نشان
داد و با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم،
ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند».(۲۰)
با
نزدیک شدن ایام محرم، رویارویی بین رژیم و امت مسلمان به رهبری امام خمینی امر
مسلمی بود. امام که بعد از فاجعه فیضیه مبارزه را در قالب پیامها و اعلامیههای
متعدد ادامه دادند، در ساعت چهار بعد از ظهر عاشورای سال ۱۳۸۳ هجری/ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲
به سوی مدرسه فیضیه رهسپار گردیدند تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع عده کثیری از
اهالی قم، طلاب و روحانیون و هیئتهای عزادار که از نقاط گوناگون به قم آمده
بودند، ایراد و تکلیف خود را ادا کنند.
امام در
ابتدا با هوشیاری تمام، ضمن بیان مصایبی که بر امام حسین و یارانش وارد گردید، به
مقایسه دو رژیم بنیامیه و پهلوی پرداختند و چنین نتیجه گرفتند که هر دو با اساس
دین مخالفند و با ریشه کار دارند و بلافاصله مسئله را از حد تعدی رژیم پهلوی به
سوی اسلام فراتر بردند و موضوع را به دسیسههای بیگانه بهخصوص صهیونیسم که از دیر
باز با اسلام عناد داشته گسترش دادند و فرمودند:
«اسرائیل
نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد».
و در پاسخ به اتهامات شاه درباره مفتخوری،
زندگی بسیار ساده و قناعت طلاب را مثال زدند و به ثروتاندوزی عمال رژیم و غاصبان
قدس و دستاندازی آنان به دسترنج محرومین اشاره کردند و این رافاهطلبی توأم با
عیاشی و فساد را مورد تهاجم قرار دادند. امام در ادامه هیبت و استقلالخواهی
دروغین شاه را زیر سئوال بردند و عاقبت رضاشاه را به یاد او آوردند:
«اگر
دیکته میکنند، به دست تو میدهند، در اطراف آن فکر کن! چرا بیتأمل حرف میزنی؟»
بهتدریج
وقت آن رسیده بود که امام با استفاده از حساسیتهای رژیم، موضوعات اصلی را در معرض
تهاجم قرار دهند:
«امروز
به من خبر دادند که عدهای از وعاظ و خطبای تهران را بردهاند سازمان امنیت
[ساواک] و تهدید کردهاند از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به
اسرائیل حمله نکنند و نگویند اسلام در خطر است. تمام گرفتاریهای ما در همین سه
موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر نیست، آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما
نگوییم شاه چنین و چنان است، آیا این طور نیست. اصولاً چه ارتباطی و تناسبی میان شاه
و اسرائیل هست که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان
امنیت [کشور] شاه اسرائیلی است؟».
امام به
این نکته اشاره کردند که شاه در موضوع تساوی حقوق زن و مرد که پیگیر آن است، از
بهائیان تأثیر پذیرفته است:
«این را
به تو تزریق کردهاند که بگویند بهایی هستی. نکن این طور، بدبخت! نکن این طور.
تسلیم اجباری عمومی و نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است.»(۲۱)
پینوشتها
۱ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا در ایران،
جواد منصوری، ص ۸۳.
۲ـ روزنامه اطلاعات، ۲۰ دیماه ۱۳۴۱، به
نقل از خبرگزاریهای غربی و صهیونیستی.
۳ـ ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، ص ۳۲۵.
۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید
حمید روحانی، ج اول، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی،
علیرضا امینی، ص ۲۶۸.
۵ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا بر ایران،
ص ۱۰۵؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۶۹.
۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص
۲۳۷.
۷ـ همان، ج اول، ص ۲۳۷، تحولات سیاسی و
اجتماعی ایران، ص ۲۶۹، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص ۲۲۰.
۸ـ خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب
توکلی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص ۲۰.
۹ـ فرازی از پیام امام خمینی که در ۳ بهمن
۱۳۴۱ صادر فرمودهاند (صحیفه امام، ج اول، ص ۱۴۲.
۱۰ـ بخشی از بیانات امام خمینی که در سوم
بهمن ۱۳۴۱، شعبان ۱۳۸۲ ایراد گردیده است، همان ص ۱۴۳.
۱۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، ص ۲۵۴، تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلالالدین مدنی، ج اول، ص ۲۷۱؛ تحولات
سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱ـ۲۷۰.
۱۲ـ از کاخ شاه تا زندان نوین، احسان
نراقی، ترجمه سعید آذری، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص ۲۰.
۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشههای آن (گزیده)،
ص ۲۲۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱.
۱۴ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران
پهلوی، ص ۲۷۲.
۱۵ـ قلم و سیاست، محمدعلی سفری، تهران،
نامک، ۱۳۷۳، ص ۵۲۷.
۱۶ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، ص ۲۴.
۱۷ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، ص ۳۱۵.
۱۸ـ از فیضیه ۱۳۴۲ تا فیضیه ۱۳۵۸، ص ۷۹ـ۷۸.
۱۹ـ همگام با خورشید، اسماعیل فردوسیپور،
ص ۶۹ـ۶۸، فرازهای فروزان، ص ۳۰۴.
۲۰ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۱۶۶.
۲۱ـ همان، ص ۲۴۸ـ۲۴۳.
سوتیترها:
1.
امام توطئه
مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حسابشده علیه اسلام، ملت ایران
و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به معنای سقوط رژیم دانستند و
هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقبنشینی نخواهد کرد.
2.
در چهارم
بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای قدرتنمایی
به قم رفت. او با این سفر میخواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که مخالفت یکپارچه
روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل میآید.
3.
مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سالهای قبل تفاوت بسیار
داشت چون امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی شاه
که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد سازند.
ريزشها، علل و ريشههاي آن
ريزشها،
علل و ريشههاي آن(1)
حجتالاسلام
والمسلمين رحيميان
مقدمه
انسان همواره در مسير زندگي در معرض آزمون
و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسيله امتحاناند و طبيعي است كه
برخی در امتحانات قبول مي شونــد، ارتقاء مییابند و رشد ميکنند و عدهاي مردود و
احياناً دچار سقوط و ريزش ميشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم يعني ريزشهاست.
در فرآيند آزمونها گاهي ممكن است انسان،
حتي آنچه را در گذشته به دســت آورده از دست بدهــد، عقبگرد كند و به ارتداد كشيده
شود. ارتداد مراتب و درجات متفاوتی دارد. بر
هر درجه و مرتبهاي حكم و اثر خاصي مترتب است و در زمینههای مختلف از قبيل اعتقادي،
اخلاقي، رفتاري، سياسي و… امکان وقوع آن وجود دارد.
يك مسلمان ممكن است در مرتبهای عالي از ايمان
به خدا باشد، اما به وادی انكار و كفر سقوط كند؛ ممكن است خدا را انكار نكند، ولي كارش
به انكار نبوت كشيده شود؛ ممكن است به مبدأ و معاد و نبوت پيامبراعظم«ص» باور
داشته باشد، اما امامت همه ائمه معصومين«ع» يا برخي از آنها را منکر شود؛ ممكن است
مسلمانی آراسته به عدالت و تقوي باشد، اما به ورطه فسق و ظلم سقوط كند؛ نمازخوان باشد
و بينماز شود؛ انقلابي باشد و ضدانقلاب شود؛ خط امامي باشد و ضدخط امام شود؛ اهل جبهه
و ايثار باشد و به ضدگذشته خود تبديل شود؛ از ديوار سفارت امريكا بالا رفته و ضدامريكایي
باشد، اما به عذرخواهي از امريكا و گرايش به غرب كشيده شود؛ زن باحجابی بوده باشد،
اما بيحجاب شود و… .
با توجه به اين مثالها، در این بحث، منظور
از ارتداد، فقط ارتداد از ايمان به مبدأ و معاد و ضروريهایي كه انكار آنها به معني
انكار مبدأ ميباشد، نيست. احكام مترتب بر مراتب ارتداد، يكسان نیستند و هر مرتبهاي
احكام خاص خود را دارد.
بنابراين موضوع بحث ما اولاً ارتداد به معني
خاص فقهي كه احياناً حكم اعدام بر آن جاري ميشود، نيست، بلكه معني عام آن یعنی هرگونه
عقبگرد، سقوط و انحطاط از منظر اعتقادي، اخلاقي، رفتاري، سياسي و… مورد نظر است
كه از آن به ريزش تعبير ميكنيم و ثانياً احكام مترتب بر آنها مدنظر ما نيستند.
در اين مقام فقط فهرستی از ريزشها را مرور
و سپس برخي از عوامل آنها را بررسي میکنیم.
ريزشها
در عصر انبيا
ريزشها همزاد تاريخ بشرند و قرآن به عنوان
يگانه منبع متقن، نمونههایي از ريزشهاي پيش از اسلام را گوشزد كرده است:
ـ در نسل اول بشر داستان قابيل، فرزند آدم
ابوالبشر و كشتن برادر.
ـ فرزند حضرت نوح«ع» اولين پيامبر اولوالعزم
و شيخالمرسلين كه با «انه ليس من اهلك انه عمل غيرصالح»(۱) توصيف شده است.
ـ انحطاط و سقوط همسر حضرت نوح«ع» و همسر
حضرت لوط«ع» بهرغم زندگي طولاني با دو پيامبر معصوم.(۲)
ـ سقوط و ريزش گروهي از بنياسرائيل تحتتأثير
فريب هنرمندانه سامري و در چند مورد ديگر.
ـ داستان سقوط عبرتانگيز بلعم باعورا و…
كه با تعبيراتي هشداردهنده بيان شده است.
ـ و بالاخره در عصر پيامبر اعظم«ع» و زمان
نزول قرآن، آيات فراواني بيانگر ارتداد و سقوط برخي از مسلمانان هستند.
ريزشها بعد از رحلت پيامبر اعظم«ص»
بعد از رحلت حضرت رسول اكرم«ص» جامعه اسلامي
بهطور گسترده دچار ريزش و ارتداد شد تا جایي كه در روايت آمده است كه: «ارتد الناس
بعد رسول الله الا ثلاثه…»(۳) بعد از رحلت رسول خدا«ص» مردم بهجز چند
نفر مرتد شدند».
ارتداد و ريزشها در عصر خلافت ظاهري حضرت
اميرالمومنين«ع» وجه بارزتري يافت تا آنجا كه گروه زيادي از مسلمانان به رهبري چهرههاي
شاخصي چون طلحه و زبير يكي از خونينترين جنگها را عليه حضرت اميرالمؤمنين علي«ع»
به راه انداختند و حدود 5 سال حكومت آن حضرت، با اين جنگ و دو جنگ مشابه ديگر و سرانجام
شهادت حضرتش به دست يكي از همين عناصر مرتد (خوارج) به يكي از غمبارترين مقاطع تاريخ
تبديل شد.
ريزشها همچنان در زمان امام حسن مجتبي«ع»
تكرار شدند تا جایي كه فرماندهان لشكر آن حضرت به خدمت دشمن درآمدند و حضرت سرانجام
به دست همسرشان به شهادت رسيدند.
عهدشكني و ريزش عمومي مردم كوفه در قبال مسلم
بن عقيل و سپس امام حسين«ع» و ارتكاب فجيعترين جنايت تاريخ، نمونه بارز ديگري از ارتداد
عمومي در تاريخ اسلام است. سقوط وحشتناك افرادي مانند شمربن ذيالجوشن كه از افسران
لشكر حضرت امير«ع» بود و بعد از 20 سال به قاتل امام حسين«ع» تبديل شد، داستاني عبرتآموز
است.
داستان اسفبار ريزشها و ارتدادها به اشكال
مختلف و عناوين گوناگون در عصر امامان ديگر همچنان تكرار و بسياري از آنها مبدأ پديد
آمدن فرقههاي انحرافي و منشأ انشقاقهاي باطلي چون فرق شش امامي و هفت امامي و…
شدند.
ريزشها در اين دوره در سطوح مختلف اتفاق
افتادند و علاوه بر مردم عادي كه بيشتر تحتتأثير ريزش نخبگان قرار ميگيرند، ريزش
و ارتداد دو گروه، اوراق تيرهاي را در عصر ائمه اطهار«ع» رقم زده است.
الف) گروهي كه از اصحاب و شاگردان نخبه ائمه«ع»
به شمار ميآمدند. در اين فهرست به يك نمونه اكتفا ميكنيم:
شيخ طوسي در كتاب «الغيبه»، روايتي را از
حسين بن نوح (از نواب خاص در غيبت صغري) نقل ميكند كه: «سئل الشيخ عن كتب ابن ابي
العزافر بعد ما ذمّ و خرجت فيه اللعنه فقيل له فكيف نعمل بكتبه و بيوتنا منه ملأ» فقال
الشيخ اقول فيها ما قاله ابو محمد الحسن بن علي(عليه السلام) و قد سُئل عن كتب بني
فضال فقيل له كيف نعمل بكتبهم و بيوتنا منه ملأ فقال عليه السلام خذوا بما رووا و ذروا
مارأوه»: از حسين بن روح بن نوبختي در مورد كتابهاي ابن ابيالعزافر بعد از آنكه دچار
ارتداد و ريزش و لعنت و مذمت گردید، سؤال شد كه با كتابهاي او چه كنيم، حال آن که
خانههاي ما پر از كتابهای اوست؟ جناب حسین بن روح همان پاسخي را داد كه امام حسن
عسكري«ع» در پاسخ به سؤالی درباره كتابهاي بنيفضال دادند و فرمودند: «به آنچه آنها
روايت كردهاند عمل و رأي و نظر آنان را رها كنيد».
اين روايت بیانگر آن است كه ابن ابيالعزافر
و نیز خاندان و فرزندان فضال از جمله اصحابي بودهاند كه روايات فراواني را در قالب
كتابهاي متعدد از ائمه نقل كرده و تا پيش از ارتداد، در تراز معتمديــن و موثقيــن
در نقل حديث بودهانــد و خانههاي پيــروان اهل بيت«ع» از كتابها و روايات آنها پر
بوده است، اما همين افراد با آن علّو مقام، روزگاري دچار انحراف و ريزش شدهاند.
ب) گروه ديگر ريزشها در ميان نزديكان نسبي
و فرزندان ائمه به وقوع پيوسته است كه نمونه آن داستــان تأسفبار علي بن اسماعيل بن
جعفر نوه امام صادق«ع» و نقش او در زنداني شدن عمويش حضرت موسي بن جعفر«ع» است.
نمونه ديگر جعفر فرزند امام هادي و برادر
امام عسكري«ع» كه به جعفر كذاب معروف شد.
ماجراي اسفبار و عبرتانگيز ريزشها از بين
علما و نخبگان تا مردم عادي و خاندانها همچنان بعد از عصر ائمه اطهار و دوران غيبت
حضرت وليعصر(عج) در طول بيش از هزار سال گذشته ادامه داشته است.
آنچه بیان گردید، مشتي از خروار است. ضرورت
ایجاب میکند درباره آنچه که در قرآن كريم، به خصوص در آيات مربوط به بنياسرائيل
و عصر پيامبر اعظم«ص» آمده و نيز آنچه که در عصر ائمه معصومين«ع» در زمینه ريزشها
و ارتدادها به وقوع پيوسته است، به تفصيل و همراه با تفسير و مستندات لازم بحث و
بررسی شود و تأليفي مستقل فراهم و فراتر از آنچه که در اينجا به طور نمونه و گذرا و
فهرستوار ارائه شد، برای عبرتآموزی از تاریخ بیان گردد.
عوامل و زمينههاي ارتداد و ريزشها
بهترين راهكار براي درک زمينهها و عوامل
ريزشها را میتوان در قرآن و سخن خدا جستجو كرد، زیرا خالق انسان بهتر از هر كسي،
مخلوق خویش و خصوصيات وی را مي داند: «اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطيفُ
الخْبَيرُ»(۴) بدین منظور چند نمونه از قرآن را مرور ميكنيم:
چسبيدن به دنيا و هواپرستي
در اين آيات «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ
آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ
* وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ
هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ
يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ
لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ *سآءَ مَثَلاً القَومُ الَّذينَ كَذَّبوُا بِاياتِنا وَ
اَنفسُهَمُ كانوُا يَظلِموُنَ»(۵) و (اي پيامبر) براي آنان حکايت آن کسی
را بازگو که آيات خود را به او عطا کرديم و او خود را از آن آيات جدا ساخت و شيطان
در پي او افتاد و او گمراه شد. و اگر ميخواستيم بدو با آن آيات رفعت ميبخشيديم، اما
وي خود به دنيا چسبيد و از هواي نفس خود پيروي کرد. مَثَل او مَثَل سگی است که اگر
بر او حمله بري لهله زند و اگر رهایش کني نيز لهله زند. آري مَثَل مردمی که آيات
ما را دروغ ميشمرند چنين است. تو آن قصه را بازگو، باشد که بينديشند. مثل حال گروهي
كه به عناد و تكبر، آيات ما را تكذيب كردند، بسيار به وضع بدي متمثل شود و آنها به
خويش ستم ميكنند».
قرآن از ماجراي عبرتآموز شخصيتي پرده برميدارد
كه گويا به چند قدمي بالاترين مقامات معنوي رسيد، اما با گرفتار شدن در دام هواي نفس
و دلبستگي به دنيا تحت تعقيب شيطان قرار گرفت و به ورطه هلاكت سقوط كرد. او كه طبق
روايت امام رضا«ع» به اسم اعظــم خدا دست يافت و مستجابالدعوه شد، كارش به تكذيب آيات
خدا رسيد و با گرايش به فرعون، عليــه حضــرت موسي«ع» عصیان کرد و همه دستاوردهاي گذشته
خويش را به باد داد.
قرآن از كسي سخن ميگويد كه به مقامي رسيد
كه خداوند آياتش را به او عنايت فرمود، آياتي كه ميتوانست باعث رفعت مقام او شود،
اما او با فرو غلتيدن در چاه نفس و چنگ زدن به دنيا تغيير چهره داد و در اين مرحله
خداوند از چهره جديد او، در مثال سگي در وضعيتي خاص، پرده برمیدارد.
در اين داستان از نام و مشخصات، پدر، مادر،
تاريخ تولد، محل تولد، زندگي و… شخصيتي كه اين ماجرا بر سر او آمد، اسمی به میان
نيامده، زیرا نام افراد، مدنظر ما نيست، بلکه بيان عوامل سقوط و ارتداد انسان، حتي زمانی كه به بالاترين مراتب ايمان دست
مییابد، حائز اهمیت است و توجه به اين نكته كه قصص قرآن داستانهاي يك بار مصرف تاريخي
نيســتند، بلکه در زندگی بشر تكرار میشوند و هر شخصي در هر مقامي و در هر زمان و مكاني
ممكن است جاي قهرمان اين داستانها قرار بگيرد. لذا خداوند در آغاز داستان، پيامبر
را به بازگو كردن اين ماجرا امر و در پايان هم یک بار ديگر بر بازگو كردن اين نوع داستانها
تأکید میکند، باشد كه مخاطبان در همه زمانها با تفكر در آنها عبرت گيرند و به چنين
سرنوشت و فرجامي گرفتار نشوند.
دو عامل اصلي موجبات سقوط اين شخص را كه در
تفاسير به نام بلعم باعورا معرفي شده است و زمينه نفوذ و سلطه شيطان بر او را فراهم
ساخت و او را از ولايت ولي خدا ـ حضرت موسي«ع» ـ به دامان ولايت شيطان و طاغوت زمان
يعني فرعون افکند. يكي دل بستن به دنيا كه براساس روايات: «حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ
خَطيئَه: دل باختن به دنيا سرچشمه همه خطيئات است» و دیگری پيروي از خواستها و هواهاي
نفس اماره است.
اين شخص كه به تعبير قرآن به مقام « آتَيْناهُ
آياتِنا»(۶) رسيده بود و باز هم ظرفيت ارتقاء به مقام رفيعتري را داشت:
« وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ
بِهَا»(۷) ناگهان از آنچه به دست آورده بود «منسلخ» و خلع لباس شد. خداوندي
كه خالق و خبير به واقعيت او بود، علت اين سقوط را در درجه اول «أَخْلَدَ إِلى الأَرْضِ»(۸) اعلام فرموده
است. خلود الي الارض، تعبير اديبانه و رسایي از چسبيدن به زندگي مادي و دلباختگي به
دنياست.
مشابه اين تعبير را در آيات ديگري داريم مثل:
«َما لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى
الأَرْضِ…؛(۹)
چرا هنگامي كه به جهاد در راه خدا فراخوانده
ميشويد با سنگيني به زمين ميچسبيد؟ «أَرَضِيتُم بِالْحَيَاهِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَهِ؟…؛(۱۰)
آيا به جاي آخرت به دنيــا خشنود شدهايد؟
اين چسبندگي و سرسپردگي به دنياي مادي، انسان
را از آخـرت و پــرواز به عالم بالا بازميدارد. با سبكباري از تعلقات مادي است كه
سبكبالي براي پرواز فراهم ميشود. اين حقيقت را در زندگي همه اوليای خدا و بهطور
محسوس در روزگار خودمان با مطالعه زندگي شهدایي كه با اراده خود راه شهادت را پيمودند
و به قلّه رفیع شهادت عروج كردند ميتوان مشاهده كرد.
روشن است كه اين چسبندگي به دنيا و دل سپردن
به آن، زمينه غفلت از آخرت و فرجام و زندگي جاويد انسان ميشود. البته دنيایي كه ابزار
و زمينهساز توجه به آخرت و تمهيد سعادت جاودانه باشد، خود، عين آخرت است و آنگاه كه
عمر انسان، مال و تلاش و ديگر سرمايههاي مادي، جسماني، روحي و باطني انسان براي خدا
و در راه خدا جهتگيري شود، حتي خواب، خــوراك، ورزش، كسب و كــار ميتوانند وجهه الهي
و عبادي پيدا كنند و در خدمت تكامل معنوي انسان قرار گيرند.
عامل ديگري كه این آيه روي آن تاکید میکند« اتَّبَعَ هَواهُ» پيروي از هــواي نفس است،
هواي نفسي كه پيامبر اعظم«ص» فرمود: «اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ»(۱۱)
دشمنترين دشمن انسان، نفسانيت، بت نفس، خودخواهي
و پيروي از خواستههاي حيواني اوست. اسير هواها و خواسته نفساني شدن، تدريجاً چراغ
عقل عاقبتنگــر و خرد فرجامانديش را در انسان خاموش ميكند و با آلوده شدن به گناهان
و لذتهاي زودگذر، انسان تدريجاً به جایـي ميرسد كه آيات خدا را تكذيب ميكند: «ثُمَّ
كَانَ عَاقِبَهَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ…»(۱۲)
تكذيب و انكار آيات خدا منحصر به آيات قرآن
كه نسخه زندگي سعادتمندانه انسان است، نيست، بلكه همه پديدههاي عالم هستي، آيات و
نشانههاي خدا هستند، اما آدمي در اثر دنياپرستي و اسارت در بند هواهاي نفساني و احاطه
گناه به جایي ميرسد كه: «…لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ
لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ
بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(۱۳) «…دل دارند،
ولي بدان حقائق را نميفهمند؛ چشم دارند، ولي بدان نميبينند؛ گوش دارند، ولي بدان
نميشنوند. آنها مانند چهارپايان و بلكه گمراهترند و آنها همان غافلانند».
دوستان و معاشران
دوستيها و همنشينيها نقش سرنوشتسازي در
شكلگيري شخصيت انسان دارند. در آيات 27 تا 30 سوره فرقان اين مسئله به روشني بيان
شده است: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ
مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا
* لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ
خَذُولًا و قالَ الرَّسوُلُ يا رَبِّ اِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا القُرْانَ مَهْجُوراً؛(۱۴)
روزي كه ستمگر از شدت حسرت و ناراحتي
دو دست خود را با دندان گاز ميگيــرد و ميگويد اي كاش همراه پيامبر راهي
را در پيش ميگرفتم. اي واي بر من! كاش فلاني را دوست نميگرفتم؛ همانا كه مرا از ياد
خدا منحرف ساخت. شيطان همواره خواركننده انسان بوده است. (در آن روز) پيامبر گويد اي
پروردگار من! همانا قوم من اين قرآن را متروك نهادند».
كسي كه به جاي همراهي با پيامبر و راه و روش
او و اهل بيتش و نيز انس و پيروي از قرآن، شخص يا اشخاص شيطانصفتی را دوست و همنشين
خود قرار دهد، به گمراهي و ضلالت كشيده ميشود. چنين انساني به عنوان «ظالم» معرفي
شده است. كسي هم كه به خود ظلم ميكند، مصداق ظالم است. حتي آن كسي كه به ديگران ظلم
ميكند، در حقيقت به خود ظلم كرده است.
امام حسين«ع» با ظلم ظالم، سيدالشهدا شد و به اعلي عليين رسيد، اما آن كسي كه بدبخت دنيا
و آخرت شد، خودِ ظالم و قاتل ایشان بود. آن كسي هم كه به نفس خود ظلم ميكند و با گناه،
خود را تباه میسازد، مصداق ظالم است. قرآن شرک را بالاترين ظلم ميداند. «انّ الشِّرك
لَظُلمٌ عَظيمٌ» مشرك به خدا ضرر نميرساند، بلکه به خود ضرر میزند و ظلم میکند و
سرمايه وجودي خود را میبازد. كسی كه با رفاقت و دوستي با اهل گناه و ضلالت از رهروي
در راه خدا و پيامبر خدا به راه شيطان كشيده میشود، به خود ظلم میکند.
دوستي با اهل گناه و احساس خشنودي از معاشرت
با آنان، در آغاز، بيتفاوتي نسبت به قبح گناه و تدريجاً گرايش و احساس رضايت نسبت
به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشيني و دوستي با اهل گناه از مؤثرترين عوامل
انحطاط و سقوط انسان به شمار ميآيد. در اين زمينه روايات فراواني از پيشوايان دينی
نقل شدهاند كه به چند نمونه اكتفاء ميكنيم:
پيامبر اكرم«ص»: «اِخْتَبِرُوا النّاس بِاَخْدانِهم
فَانِّما يُخادِنُ الرّجُل مَنْ يُعْجِبُهُ نَحوهُ؛(۱۵) مردم را با دوستانشان
بيازمایيد، زيرا آدمي با كسي دوستی میکند كه از رفتار او خوشش میآيد.»
امام علي«ع»: «… مَنِ اشْتَبَه عَلَيكم
اَمْرُهُ وَ لمَ تَعْرفُوا دينَهُ فَانْظُرُوا اِلِي خُلَطائِهِ فَاِنْ كانُوا اَهْل
دينِ الله فَهُوَ عَلي دين الله و ان كانوُا عَلي غَيْرِ دينِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ
مِنْ دينِ الله. اِنَّ رَسُولَ اللهِ كان يَقُولُ: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ اليَوْمِ
الاخِرِ فَلا يُواخينَ كافِراً و لا يُخالِطْنَ فاجِراً وَ مَنْ آخي كافراً و خَالَطَ
فاجِراً كانَ كافِراً فاجِراً؛(۱۶) هرگاه وضعيت كسي بر شما مشتبه شد و دين
او را نشناختيد، به دوستان و همنشينانش بنگريد. اگر اهل دين و آیين خدايند، او هم بر
دين خداست و اگر بر آیين خدا نباشند، او هم بهرهاي از دين خدا ندارد».
آن
حضرت در ادامه با استناد به سخن پيامبر اكرم«ص» میفرمایند: «همانا رسولالله «ص» همواره
ميفرمود كسي كه به خدا و معاد باور دارد، نبايد كافر را دوست گيرد و نبايد با بدكاران
بیامیزد كه هر كس با كافر برادري ورزد و با فاجر نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد،
خود كافر و فاجر است».
پيامبر اعظم«ص»: «اَلمْرْءُ عَلي دينِ خَليلهِ
فَلْيَنْظُرُ اَحدكُم مَنْ يُخالِلْ؛(۱۷) آدمي بر آيين دوست خویش است، پس
بنگريد با چه كسي دوستي ميورزد».
امام علي«ع»: «كُلُّ امرءٍ يَميلُ اِلي مِثلِهِ؛(۱۸)
هر كس به مثل خود گرايش دارد».
امام علي«ع»: «لا يُوادُّ الأشُرار اِلاّ
اَشْباههُم؛(۱۹) اشرار را جز همانندشان دوست ندارند».
امام باقر«ع»: «… اَلْمرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛(۲۰)
آدمي با كسی محشــور ميشود كه دوستــش
دارد».
به
تعبير شاعر:
تو اول بگو با كيان زيستي
پس آنگه بگويم كه تو كيستـي [سعدی]
و به تعبير ديگر:
كبوتر
با كبوتر باز با بـاز
كند همجنس با همجنس پرواز
روشن است که دوستدار علي«ع» با علي«ع» محشور
ميشود و دوستدار معاويه با معاويه؛ دوستدار امام حسين«ع» با امام حسين«ع» و دوستدار
يزيد و شمر با يزید و شمر؛ دوستدار شهدا با شهدا و دوستدار صدام با صدام؛ دوستدار امام
با امام و دوستدار ريگان و بوش با ريگان و بوش و… زیرا اين تولي و تبري دو روي يك
سكه و تولي هر يك ملازم تبري از جبهه مقابل است. نميشود كسي هم امام حسين«ع» را دوست
داشته باشد و هم شمر را. اينگونه است كه در روايات حقيقت دين را در حب و بغض فيالله
ترسيم فرمودهاند، حب و بغضي كه انسان را در درازمدت به محبوب نزديك و از مبغوض دور
ميسازد.
به هر حال فرجام دوستي با اهل باطل، ضلالت
و گناه است. همان كه آدمی در روز قيامت انسان از شدت حسرت و ناراحتي از خود، نه يك
دست كه دو دستش را به دندان ميگزد و در حالي كه بر خــود واي ميزند ميگويد: «يا
وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً؛(۲۱) ای وای بر من!
کاشکی فلانی را به دوستی برنمیگزیدم»
در
شماره بعد این مقوله را پی خواهیم گرفت.
پینوشتها
۱ـ
هود، 46.
۲ـ
تحريم، 10.
۳ـ
بحارالانوار، ج 22/352.
۴ـ
ملك، 14.
۵ـ
اعراف، 175 تا 177.
۶
ـ اعراف، 175.
۷
ـ همان، 170.
۸
ـ همان، آیه 17۶.
۹ـ
توبه، 38.
۱۰ـ
همان.
۱۱ـ
بحارالانوار، ج70/64.
۱۲
ـ روم، 10.
۱۳ـ
اعراف، 179.
۱۴ـ
فرقان، 2ـ27.
۱۵ـ
تنبيه الخواطر، ج2/249.
۱۶ـ
بحارالانوار، ج 74/197.
۱۷
ـ بحارالانوار، ج71/19.
۱۸
ـ غررالحكم.
۱۹ـ
غررالحكم.
۲۰ـ
كافي، ج 3/169.
۲۱ـ
فرقان، 2۸.
سوتیترها
1.
انسان همواره در مسير زندگي در معرض آزمون
و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسيله امتحاناند و طبيعي است كه برخی
در امتحانات قبول ميشونــد، ارتقاء مییابند و رشد ميکنند و عدهاي مردود و احياناً
دچار سقوط و ريزش ميشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم يعني ريزشهاست.
2.
دوستي با اهل گناه و احساس خشنودي از معاشرت
با آنان، در آغاز، بيتفاوتي نسبت به قبح گناه و تدريجاً گرايش و احساس رضايت نسبت
به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشيني و دوستي با اهل گناه از موثرترين عوامل
انحطاط و سقوط انسان به شمار ميآيد.
اگر درایت و استواری آقا نبود،کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایرکشورهای خاورمیانه داشت
«جستارهایی
درتاریخ انقلاب و منش مقام معظم رهبری»
در گفت
و شنود با آیتالله حاج
شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی
اگر
درایت و استواری آقا نبود،کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایرکشورهای خاورمیانه
داشت
اشاره:
پیر
روشنضمیر و عالم گرانمایهای که گفتههایش درپی میآید، از اعلام و شخصیتهای
ممتاز حوزههای نجف و مشهد به شمار میرود. حضرت آیتالله حاج شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی در مقام تحقیق و پژوهش، به دقت نظر و تدقیق
در مفاهیم و معانی شهرت دارد و همین امر، اصالت و وثاقت روایتها و شهادتهایش را دوچندان
میکند. به هنگام حمایت ازنظام و رهبری، میتوان شوری شگرف را درگفتار و نگاههای
نافذ این پیر 87 ساله سراغ گرفت و بهراستی برای جمهوری اسلامی چه پشتوانهای بیش
از این اعتقادات راسخ میتواند کارساز باشد؟
امید
آن که مقبول افتد
با
تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، در آغاز گفتگو سپاسگزار خواهیم شد اشاره
مختصری به سوابق تحصیلی و اساتید برجستهای که در محضر آنان تلمذ فرمودید، بفرمایید.
بسم
الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع).
با طلب علو درجات برای روح مطهر امام و شهدای انقلاب اسلامی و طلب طول عمر برای
رهبر بزرگوار انقلاب(دامت برکاته الشریفه). بنده پس از طی دوره مقدماتی در زادگاهم
شاهرود به مشهد مقدس عزیمت و از محضر اساتید عظیمالشأنی چون آیات عظام حاج سید هادی میلانی، حاج میرزا جواد
آقا تهرانی، حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج سید احمد مدرس یزدی کسب فیض کردم. سپس عازم
نجف اشرف شدم و مدت پانزده سال به تلمذ در محضر مراجع و آیات عظام شاهرودی، حکیم،
خوئی، امام، بروجردی، میرزاهاشم آملی، میرزا یحیی یزدی و میرزا باقر زنجانی
پرداختم و پس از کسب درجه اجتهاد ازسوی برخی از اساتید به ایران بازگشتم.
به
فعالیتهای سیاسی خود هم اشاره بفرمایید.
پس
از شروع نهضت امام و سپس تبعید ایشان به عراق، هنگامی که در نجف مشغول تحصیل بودم،
از نهضت امام حمایت میکردم. خاطرم
هست پس از دستگیری امام در جریان پانزده خرداد 42 خدمت آیتالله شاهرودی رفتم و برای اعلامیه حمایت از حضرت امام از
ایشان امضا گرفتم.ازبخش های جذاب آن جریان این بود که مرحوم آقای شاهرودی بادیدن
حرارت وشوری که درآن دیدار داشتم، تصور کرده بودند که من آمدهام تا از ایشان حکم
قتل شاه را بگیرم! وقتی حضرت امام به نجف آمدند متأسفانه مدتی بعد، مجبورشدم به ایران برگردم. در مشهد ساکن شدم ودر کنار
حضرت آقا (مقام معظم رهبري)، آیتالله
طبسی و شهید حجتالاسلام و المسلمین هاشمینژاد به فعالیتهای
خود ادامه دادم . غالباً با این عزیزان جلسات علمی داشتیم و باب مسائل مبارزاتی هم
باز میشد.فعالیتهای
ما در مشهد ادامه یافت تا وقتی که ساواک متوجه شد و بین احباب آن جمع جدایی
انداخت.
ظاهراً،
شما را به گرگان تبعید کردند.
بله،
بنده به جرم هدایت مردم به تظاهرات و حرکتهای
انقلابی علیه طاغوت به علیآباد
گرگان تبعید شدم، ولی البته دست از تبلیغ برای نهضت امام برنداشتم، به همین دلیل
ساواک درتبعید گاه هم، بهشدت
در آزار و اذیتم اهتمام میورزید.
حتی چند بار به خانه ما هجوم آوردند و در و پنجرهها را تخریب کردند. یک شب هم که شهیدبزرگوار هاشمینژاد به منزل ما آمده بود، ریختند و شیشهها را شکستند و چندین گلوله هم به سمت منزل شلیک
کردند. همین قضیه باعث شد ایشان سریعاً به مشهد مراجعت کند. مدتی بعد باز آمدند و
مرا دستگیر کردند و به هنگ گرگان بردند و بسیار آزارم دادند تا بلکه مرعوب شوم و
دست از حمایت از امام بردارم که البته توفیق پیدا نکردند، لذا دو سه بار دیگر هم
مرا به هنگ گرگان بردند.پس از آن که دوره تبعیدم در گرگان تمام شد به مشهد برگشتم،
اما هنوز زمان زیادی نگذشته بود که باز دستگیر و به سمیرم اصفهان تبعید شدم.
چه
سالی؟
همان
موقعی که آقا در ایرانشهر ـسیستان
و بلوچستانـ تبعید بودند. بعد از سمیرم به شهرضا و سپس به
بندرلنگه تبعید شدم. با اوج گرفتن تظاهرات مردمی بهناچار آزادمان کردند و ما برگشتیم. مردم بهشهر، کردکوی،
کلاله و گرگان تا پنج کیلومتری به استقبال آمده بودند. در همین اثنا آقا به مشهد
برگشتند و من هم از گرگان به مشهد رفتم وبار دیگر اغلب دوستان قدیم دور هم جمع میشدیم و برای ادامه تظاهرات و مبارزات برنامهریزی میکردیم
و کارها را با مشورت و هماهنگی پیش میبردیم.
قبل
از ورود حضرت امام چه مسئولیتهایی
به عهده شما بود؟
به
خاطر سوابق بنده در گرگان، تشکیل کمیته انقلاب در آنجا را به عهده من گذاشتند.
امام که تشریف آوردند، به تهران رفتم تا در کمیته استقبال کمک کنم. خدا رحمت کند
آقایان مطهری،مفتح و ربانی شیرازی هم آنجا بودند. امام تشریف آوردند و در سالن
فرودگاه سخنرانی کوتاهی را ایراد فرمودند. بعد هم قرار بود به دانشگاه بروند که به
دلیل ازدحام نشد و به بهشتزهرا
تشریف بردند و آن سخنرانی مهم و تاریخی را کردند. بعد هم که به مدرسه رفاه رفتند.
تا اینجا بنده در خدمتشان بودم و بعد برگشتم تا به اوضاع کمیته رسیدگی کنم، چون در
آن روزها حقیقتاً بار اصلی کارها روی دوش کمیتهها بود.
چه
شد برای مجلس خبرگان کاندید شدید؟
من
در تمام مجالس خبرگان قانون اساسی غیر از مجلس اول که مجلس نگارش قانون اساسی بود
حضور داشتهام. برای آن مجلس هم کاندید بودم، ولی به علمای
مازندران گفتم که شهید هاشمینژاد
را کاندید کنند. آقای هاشمینژاد
در مشهد بود. موضوع را به ایشان گفتم و گفت: «باید مشورت و استخاره کنم». با شهید
بهشتی مشورت کرد و ایشان تأیید کردند و لذا ایشان بهجای من رفت.بعد که مجلس خبرگان رهبری تشکیل شد، از خراسان
انتخاب شدم. در آن موقع حضرت آقا رئیسجمهور
بودند و در مجلس خبرگان اغلب کنار من مینشستند…
ظاهراً
آشنایی شما با رهبر معظم انقلاب به دوران قبل از انقلاب باز میگردد.
همین
طور است. بنده پانزده سالی از ایشان بزرگترم. بله، در مشهد با هم رفیق بودیم و به
دلیل رأفت و احساساتی که ایشان داشتند و واقعاً همه را تحت تأثیر قرار میدهند، به
ایشان ارادت و علاقه خاصی پیدا کردم. وقتی هم که از نجف به مشهد برگشتم، ایشان به
دیدنم آمدند. ایشان در آن زمان در حوزه مشهد سطوح عالیه را درس میداد که بسیار هم
برای طلبهها جذابیت داشت.شاگردان ِآن دوره ایشان هنوز هستند وبرخی هم امورمهمی
راعهده دار شده اند. من آدم جدی و سختگیری
هستم و خیلی زود با کسی صمیمی نمیشوم، ولی مهربانی ایشان مرا جذب کرد.
از
دوره ریاست جمهوری ایشان خاطرهای
را برایمان نقل بفرمایید.
آقا
در دوره ریاست جمهوریشان یک بار
به تربتحیدریه و منزل ما تشریف آوردند. من هم سطح تدریس
میکردم و هم امام جمعه تربتحیدریه بودم. یادم هست یک هفته قبل از این که ایشان تشریف
بیاورند خواب دیدم باران تندی میبارد
و همه کوچههای شهر نورانی شدهاند. صبح که بیدار شدم، چند پاسدار به منزل ما آمدند.
پرسیدم: «موضوع از چه قرار است؟» جواب دادند: «محرمانه به شما میگوییم که قرار است حضرت آقا به تربتحیدریه و منزل شما بیایند». شب قبل از ورود آقا
برف و باران زیادی آمد،تاجایی که من نگران کیفیت مراسم استقبال شدم، اما روزش هوا
آفتابی، صاف، بسیار پاکیزه و قشنگ شد. روحانیون منطقه اغلب سنی بودند، اما جالب
اینجاست باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم مملو از جمعیت به
ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه آخوندرا از کجا آورده
بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و محفل بسیار گرم و خوبی
شد. در جریان آن سفر بود که ایشان تقریرات مرا از درسهای حضرت آیتالله
خوئی دیدند و فرمودند: «چرا اینها را چاپ نمیکنید؟» عرض کردم: «از عهده مخارجش برنمیآیم». ایشان فرمودند: «شما اقدام کنید من هزینهاش را میپردازم»
و کتاب در دو جلد به نام «دراسات الاصول» منتشر شد. لازم است ذکر کنم بنده تقریرات
درس آیات عظام حکیم، شاهرودی و مرحوم حلی را هم در دست تألیف دارم.
در
سخنان خود به جلسه مهم مجلس خبرگان پس از رحلت امام اشاره داشتید. خاطرات خود را
از آن جلسه تاریخی بیان کنید.
روزی
بسیار عجیب و پر از نشانههای
عبرت بود. من و چند تن از رفقا ایشان را کاندید کرده بودیم. نمایندگان موافق و
مخالف صحبت کردند. تمایل اغلب حضار به ایشان کاملاً محرز بود، اما خود ايشان مخالف
بودند. میدانستیم کافی است که خودایشان سخن بگویندودرپی
آن، جمع از پیگیری این امر منصرف شود، لذا همگی کفایت مذاکرات را اعلام کردیم و در
واقع نگذاشتیم ایشان صحبت کنند!قبل از این که این صحبتها هم پیش بیاید، یکی ازدوستان آمد و به من گفت که نقل قولی
از حضرت امام در باره ایشان هست، به آقای هاشمی اشاره کنید که بیان کند. یادداشتی
نوشتیم و خدمت آقای هاشمی فرستادیم. کمی گذشت و ایشان یادداشت را نخواند که من
بلند شدم و اعتراض کردم که مانمایندگان بزرگترین استان مملکت هستیم، چرا یادداشت ما خوانده نمیشود؟ این را که گفتم، آقای هاشمی گفت: «آقای
خامنهای راضی نیستند، مطلب نقل شود»، ولی پس از اصرار
بنده و چند تن دیگر گفتند: پس از عزل آقای منتظری همگی بسیار نگران بودیم حالا چه
میشود و چه کسی را داریم و امام فرموده بودند: پس
آقای خامنهای کیست ؟چرا میگویید کسی را ندارید؟.نقل قولی هم از مرحوم سید احمد آقا
بیان شد که امام اشارهای به مناسب
بودن حضرت آقا برای رهبری کرده بودند. به هر حال آن روز همه تلاشمان را برای این
که ایشان رأی بیاورند ،کردیم و الحمدلله که این اتفاق هم افتاد.
همان
گونه که اشاره فرمودید جنابعالی در تمام ادوار مجلس خبرگان حضور داشتهاید…
بدون
حتی یک روز غیبت…
میدانیم نقش اصلی این مجلس نظارت بر
عملکرد رهبری است. از زندگی شخصی و نحوه رهبری ایشان چه تحلیلی دارید؟
ما
در مجلس خبرگان گروه تحقیق داریم. اکثر اعضا هم که اهل علم، تحقیق، اجتهاد و مسلط
بر مبانی فقهی هستند و «الحمدلله رب العالمین» در سالهای پس از انقلاب هم خبره سیاست و مدیریت شدهاند. کار ولیفقیه اعمال سیاست و مدیریت در چهارچوب احکام اسلامی است،
بنابراین افرادی هم که بر عملکرد ولیفقیه
نظارت میکنند باید فقیه، سیاستمدار و مدیر باشند، وگرنه
از عهده چنین امری برنمیآیند.در طی
این سالها ما جز سلامت نفس و درایت چیزی از حضرت آقا
ندیدهایم. مردم هم به دلیل شجاعت، محبت و سلامت نفس
ایشان ،بسیار به او علاقه دارند. اگر درایت، استواری قدم، توکل و هوشمندی آقا
نبود، حقیقتاً آتش فتنه 88 فرو نمینشست
و کشور ما امروز سرنوشتی بهتر از سایر کشورهای خاورمیانه نداشت. استعانت خدای
متعال و نظر لطف امام عصر«ارواحنا فداه» و ایمان و توکل حضرت آقا انصافاً به
بهترین نحو ممکن این خطر را از سر ما رفع کرد، وگرنه نقشههای خطرناکی برای این مملکت کشیده بودند که: «الفتنه اشد من
القتل». در طول 34 سالی هم که همه ساله در پایان اجلاس خبرگان خدمت ایشان میرویم، مطلب تکراری یا موضوعی که از سر منیّت باشد
از ایشان نشنیدهایم. بنده سالها اهل درس و بحث بودهام و حتی در سطحی هستم که میتوانم رساله عملیه هم بنویسم و حوزههای نجف و مشهد سوابق بنده را میدانند، لذا وقتی عرض میکنم در مطالب ایشان نکته تکراری ندیدهام، آگاهم که روی چه نکتهای دارم تکیه میکنم.
الحمدلله انسان در همه جا یاری خداوند را میبیند. در قضایای فتنه سال 88 هم خدا یاری کرد که این انقلاب
که حاصل رنجهای امام و مجاهدین فی سبیلالله و خون شهداست حفظ شود، والا فتنه فوقالعاده بزرگی بود. یکی از برکات فتنه این بود که
بسیاری از خط و مرزها آشکار شدند و این فتنه خیلیها را بیدار کرد و چهره حقیقی بسیاری را هم آشکار ساخت. فقط
نمیدانم چرا عدهای متنبّه نمیشوند
و از رفتار خود بازنمیگردند. به
هر حال خدای متعال را شکر میکنم
که خبرگان در آن موقعیت حساس پس از رحلت امام نهایت هوشمندی را به خرج دادند و
حضرت آقا را انتخاب کردند و از مسئولین و مردم هم میخواهم قدر این نعمت عظمی را بدانند و همچنان پشت سر رهبری
از اسلام و انقلاب حمایت کنند.
ویژگیهای
بارز مقام معظم رهبری از نظر شما که قریب نیمقرن ایشان را از نزدیک میشناسید، کدامند؟
اخلاص،
توکل و معنویتی که همواره مرا به ایشان جذب کرده است، این که ذرهای خودخواهی و منیّت در وجود این بزرگوار نیست و
هر کاری که میکند برای خداست، مهر، محبت و تواضع، ادب،
مردمداری، قدردانی از زحمات دیگران، احترام و محبت به همه بهخصوص دوستان و یاران، مدیریت، تلاش، برنامهریزی مدبرانه و… اینها واقعاً اعتقاد من هستند
و در روز قیامت هم خواهم گفت. اخلاص و همتی که ایشان دارد، خدایی است و از سوی
خداوند استعانت میشود. اگر کسی این همه تحمل، صبر و هوشمندی را نمیبیند یا میبیند و انکار میکند،
عاری از انصاف است. مردم باید قدر بدانند و شما رسانهها هم باید این نکات را بیان کنید. خود حضرت آقا تمایلی
ندارند که برخی از این نکات نقل شوند، ولی مردم باید بدانند از چه نعمتی
برخوردارند تا آرامش خاطر بیشتری بیابند. مردم باید به این حقیقت مسلم که امام
راحل بر آن تأکید داشتند عمیقاً پی ببرند که در حکومت جمهوری اسلامی، محور ولی
فقیه است که در زمان غیبت جانشین پیامبر(ص) و امام عصر(عج) و لذا اطاعت امر او
واجب است.
توصیه
شما به رئیسجمهور، وزرا
و مسئولین چیست؟
احراز
این مسئولیتها امر مهمی است و لذا باید در احوال کسانی که در
مظان احراز این پستها هستند
تفحص جدی به عمل بیاید. پس از انتخاب هم باید بر کار آنها نظارت جدی وجود داشته
باشد تا اشتباهات گذشته تکرار نشود و اگر کسی خلاف کرد مورد بازخواست قرار گیرد.
البته نباید از یاد برد که حجم کار خیلی وسیع است و نباید اشتباهات جزئی را عمده
کرد، اما خودسرانه و غیرقانونی کار کردن آفت حکومتداری است. البته رهبری و مردم
ایران بارها نشان دادهاند که
چگونه در مواقع ضرورت، کسانی را که با خط اصلی نظام و انقلاب زاویه پیدا میکنند، از صحنه بیرون میرانند. با چنین رهبر فرزانه و چنین مردم وفادار و فداکاری،
انشاءالله و به حول قوه الهی همه خطرات را از سر
خواهیم گذراند و جای نگرانی نیست. فقط باید در جهانی چنین پرآشوب و خطر ایمان،
توکل و هوشمندی خود را حفظ کنیم و لحظهای
از یاد خدا غافل نشویم.
سوتیتر:
باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم
مملو از جمعیت به ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه
آخوندرا از کجا آورده بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و
محفل بسیار گرم و خوبی شد
عوامل مؤثر در تربیت فرزند
عوامل مؤثر در
تربیت فرزند
حضرت آیتاله حسنزاده آملی
فرزند میوة شجرة وجود پدر و مادر و نهالی است که
تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهدة چند تن است،
بهخصوص مادر که چندی طفل در رحم و تحت تصرف روح اوست و پس از آن مدتی در دامن وی تربیت میشود و
تا ۲ سال از پستان او ارتزاق میکند. اخلاق و صفات و حالات مادر از طریق شیر در
فرزند اثر میگذارد. پس از شیرخوارگی نیز کودک 6،5 سالی بیشتر با مادر حشر دارد.
از این رو، در روایات به مادران سفارش بسیار در حفظ و حراست از اطفال شده است.
از این
مرحله به بعد کودک با همسالان به سر میبرد، با آنها خو و از آنها رنگ میگیرد. پس
از آن به مکتب و مدرسه میرود و از استاد خو میگیرد و اطوار آموزگار و دبیر و
معلم در او اثر میگذارد. اینک وقت رنگ گرفتن اطفال است واولیای امور باید مواظب و
مراقب باشند که فرزندان بیرنگشان را به دست چه کسانی میسپارند و محیطش کجاست؟ باید
حالات او را بنگرند و پیشرفتهایش را ببینند.
مولیالموحدین
علیبن ابیطالب«ع» به فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» فرمودند:
«انما
قلب کاالعرض الخالیه ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»: فرزندم! دل کودک مانند زمینی
است خالی، بیرنگ بینقش، ساده، درختی در آن کاشته نیست، بوتهای ندارد، روییدنیای
در آنجا نیست. الان وقت تعلیم و تأدیب و تقویت و وقت رنگ گرفتن اوست. حرفی که به
او یاد داده میشود، چون نهالی در زمین دل او ریشه میدواند و رسوخ میکند و رنگ
ثابت برای او میشود. وقتی فرزندت را به دست کسانی که باغبان این مزرعهها هستند و
دارند تخمهای معارف و علوم را در دل او میکارند میسپاری، ببین چه قسم تخمهایی، چه رنگهایی
در دل او میپاشند تا اجتماع به صورت کثیف الان در نیاید و از این بدتر نشود.
سری به
جنگل بزنید. جانوران و جانداران آنجا اگر ما
را ببینند رم میکنند که اینها کیاند! اگر میخواهی سر آسوده بر زمین بگذاری و
سعادتمند شوی، این رنگ نیست که گرفتهای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح
کردهای. ای بسا که ما وقتی به عالم
حیوانات سری بزنیم عرض کردم در آنها یک عطوفت و مهربانیای مشاهده شود، اما
بسیارند مادرانی که گویا اصلاً از محبت بویی نبردهاند و انگار نه انگار که این
طفل، مولود آنهاست.
حال که
وقت رنگ گرفتن اطفالتان هست، مواظبشان باشید. در چنین دنیائی، این جوانان ما امروزشان از
دیروزشان بذتر و فردایشان از امروز بدتر است. این نهالان اجتماع ما، این افرادی که
باید پدران و مادران و زعمای آتیة اجتماع باشند، سعادتشان را از الان باید تحصیل
کنند. سرمایه را باید تا چهل سالگی به دست آورد، بعد از آن اگر کسی بتواند از
سرمایهای که کسب کرده است، استفاده میکند و دیگر وقت کسب سزمایه نیست. عمر آدمی
که به ۴۰ رسید، کسب کمال خیلی مشکل است. جوان باید تا ۴۰ سالگی خودش را دریابد.
چرا گول زرق و برق دنیا را میخورید؟ چرا
روزگار شما را به باد سخره گرفته است؟ چرا مثل یک برگ کاه هستید که طوفان حوادث
این طور شما را این سو و آن سو میبرد؟
چرا قرار ندارید؟ چرا ثبات ندارید؟ چرا عقلتان را به کار نمیگیرید؟
پسرم! تو
خود میزان حق و باطل را میسنجی. خودت را بین خود و دیگران معیار قرار بده. به چه نحو؟ هر چه را که
برای خویشتن روا نمیداری بر دیگران روا مدار. هر چه را که در نظر تو ناپسند است،
برای دیگران روا مدار. هر چه را که برای خویشتن دوست داری، همین را هم در بارة
دیگران اجرا کن. آنچه را که برای تو عزیز و شریف و محبوب است، در بارة دیگران هم
همین طور حکم کن. آن چیزی را برای بندگان خدا بخواه که برای خودت میخواهی و هر چه
را که برای خودت نمیخواهی برای بندگان خدا مخواه. دوست داری کسی به تو ستم کند؟ دوست
داری کسی سوزنی به تو فرو کند؟ پس چطور میخواهی یک دشنه، نیشتر، جوالدوز به
دیگری فرو کنی؟ مگر او از آهن و چدن، از سنگ و گل یا از فولاد آفریده شده است؟ همان
طور که دوست نداری به تو ستم کنند، در بارة دیگران هم ستم روا مدار.
اگر کسی
در بارة تو احسان و نیکویی کند، دوست نداری؟ تو هم با خلق خدا مهربان باش و با
زبانت، آبرویت، قلمت، درهم و دینارت احسان
کن. انسان در خانه هر کسی نمیرود، حرف هر کسی را نمیخرند، هر کسی احترام پیدا
نکرده که واسطه و شفیع بشود. اگر شدهای، اینها نعمات الهی است، این نعمتها به هر
کسی داده نمیشوند، مردم به در مغازه هر کسی نمیروند، هر کسی صاحب مغازه نمیشود،
هر کسی صاحب مقام نمیشود. تو که نعمت الهی را داری، مستمندان و افتادگان و اجتماع
و بزرگان و خُردان از این نعمت تو حق دارند. کفران مکن.
جناب مفید
رضوانالله علیه در کتاب ارشاد میفرماید که امام زینالعابدین«ع» به سفر میرفتند.
در میانه راه بیتوته کردند و سفرهای گسترده شد. وقت خوردن غذا خواستند غذا میل
بفرمایند. در این اثنا سگی از گوشهای آمد و در مقابلشان نشست. آقا قطعه نانی
پیشش انداختند، خورد و آقا دیدند باز توقع دارد، باز پاره نانی انداختند. یکی از
اشخاصی که همسفره و جلیس آقا بود، عرض کرد آقا نان زیادی را خوراک این حیوان کردید.
ما مسافریم و نان کم داریم. امام فرمودند رویم نمیشود که جانداری به سوی من بیاید
و من دست رد به سینه او بزنم.
فرزدق
میگوید امام زینالعابدین«ع» آمدند به مکه. هشام بن عبدالملک هم آمده بود زیارت
بیتالله. هر چه خواست دستش را به حجرالاسود برساند، جمعیت انبوه مردم نمیگذاشت و
اعتنا نمیکردند که او خلیفه وقت است، ولی همه گردن کشیده و به یک گوشة مسجدالحرام
چشم دوخته بودند درست مثل اینکه ملکی از آسمان نازل شده است.
هشام دید
یک آقای جوانی دارد میآید نجیب، اصیل، بزرگوار و شأنش اجل از آن که خود را به زرق
و برق دنیا را بفروشد. جهان کوچکتر از آن است که او را شکار کند. یک عالم وقار
دارد به سوی خانه خدا میآید. مردم راه را باز کردند. دو طرف غرق تماشای او، مست و
مات و مبهوت جمال او. هشام از یکی از همراهانش پرسید او کیست؟ آن مرد برای خوشایند
خلیفه گفت نمیشناسمش. هم هشام میدانست او کیست و هم آن شخص شامی.
فرزدق
گفت من او را خوب میشناسم و بالبدیهه حدود ۴۵ بیت شعری را که در قصیدهای برای
امام زینالعابدین«ع» سروده بود، خواند. هشام او را بدین جرم گرفت و تبعید کرد و
به زندان فرستاد.
فرزندم!
چه کار داری که فرزند کیست، ببین آفریده کیست. چه کار داری که شهری است یا دهاتی،
از این طایفه است یا از آن طایفه، غریب است یا آشنا. اینها تا کی دوام دارد؟ فوقش
تا لب گور. بعد از آن تویی و حقیقت تو. به چه چیزهائی دلت راخوش کردهای؟ «ره چنان
رو که رهروان رفتند».
فرزند
من امام حسن! «احسن کما تحب ان یحسن الیک و استقبل من نفسک ما تستبعد من غیرک»،
همان طور که اموری را برای خود روا نمیداری و زشت میدانی. نمیخواهی کسی به تو
دشنام بدهد به کسی دشنام نده. «و ارض من الناس بلاترضاه لهم من نفسک»: هر چه را که
برای خودت میپذیری، برای دیگران هم بپذیر.
فرزند
من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده
دنیا هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی
و حیواناتی هستند اسیر اصطبل و علف. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم
لایعلمون، اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون».
پیران
ما بچگی نکنند، بزرگان اجتماع ما رسم کودکانه پیش نگیرند. ای بسا افراد کهنسال که
خیلی بچگی دارند. بزرگی به عقل است نه به سال. فرزند من! مبادا رفتار و کردار
کسانی که به دنیا دل دادهاند گرفتار و شکارت کند. «لتکالبه علیها» . این که میبینی
مثل چند تا لاشخور گرد لاشهای جمع شدهاند، تکالب دارند، این از این طرف میکشد
و میغرّد، آن از آن طرف میکشد و میغرّد. مبادا تو مثل این بیچارگان که سگصفت
به جان دنیا افتادهاند، از همه چیز غافل باشی! انسان باش.
حضرت امیر«ع»
فرمود آن قدر بخور که او تو را ببرد، نه آن قدر که تو حمال آن باشی. این مضمون را
سنایی در دو سه بیتی شیرین ادا کرده است:
این
جهان در مثال مرداری است
کرکسان
گرد او هزار هزار
این مر
آن را همی زند مِحَلَب
و آن مر
این را همی زند منقار
فرزندم!
خدای
متعال در بارة دنیا به تو خبر داد که این دنیا گول زننده و فریبدهنده است. عیوبش
را برای تو نقل کرد. روشن به تو بگویم که «انما
اهلها کلابٌ عالیه» . اهل دنیا سگهایی هستند که عوعو و به همدیگر حمله میکنند.
فرزندم!
تو
انسان باش. ما که سگ و خرس و درنده و گزنده نیستیم. صفت رذیله صاحب صفتش را میدرد.
گرگ دیگری را میدرد، گرگصفتی هم صاحب خودش را میدرد. تو که از مار و عقرب و آتش
و سرازیری قبر و عذاب میترسی، زبان گزنده، مار میشود در جان انسان، درندهخویی گرگ
میشود در جان انسان. آن سختگیری بر زیردستان و خلق خدا فشار قبر میشود.
پیغمبر
اکرم«ص» فرمود: «از هیچکس نترسید مگر از خودتان و به هیچکس امیدوار نباشید مگر
به خدایتان». از کی میترسی؟ مار و عقرب حرفهای توست. گرگ و پلنگ اخلاق ناپسند و
درندهخویی توست. هراس داری؟ چرا بق میکنی،
چرا حرف گوش نمیکنی؟ چرا به فکر خود نیستی؟ ما که با شما سر جنگ و دعوا نداریم.
فرزندم!
هر که
اهل فکر است بینا شد. فکر آدم را بیدار میکند. مردم گله گله سر به زیر انداختهاند
و نمیدانند کجا میروند و چه کارهاند. اینها چراغ عقلشان را زیر پا گذاشتهاند.
عقل برای انسان چراغ است و نور، ولی آن قدر ابرهای متراکم هواها و هوسها و خیالها
جلوی آفتاب عقل را گرفته است که پیش پای خودشان را نمیبینند و نمیدانند کجا میروند
و چه میخواهند و دردشان چیست.
از این جوانان
بپرسید شما که الان وقت تحصیل کمالتان است و شب و روزتان را به غفلت میگذرانید،
آیا از این اماکن هرزه و از این مجالس سوء، یک نفر را یافتید که به کمالی رسیده، مرد
ناموری شده و در کتابی از او به عظمت و بزرگی نام برده باشند؟ تمام فتنهها،
فسادها، غارتگریها، شکمدریها، هرزهگیها و… حاصل مجالسی است که شما را مثل آهنربا
به سوی خود جذب میکنند و تو نمیدانی داری به سوی آتش میروی. جوان! به فکر خود
نیستی.
در روایات
ما آمده است که جوانان مانند کودکان، مار را زیبا و قشنگ میبینند. بچه است مار را
میبیند که پرخط و خال است و دوان دوان به سویش میرود. خط و خال ظاهری مارگولش
میزند. مادرش دستش را میگیرد، پدرش جلویش را میگیرد، اما او با پدر و مادر میجنگد
وجیغ و دادش بلند است که چرا نمیگذارید به سوی این حیوان زیبا و پر خط و خال بروم؟ پدر و مادر میگویند
بچهجان! تو ظاهر را میبینی و از باطنش خبر نداری. این کشنده و خطرناک است. گول
ظاهرش را نخور. پیغمبر، امام و عالم به برهان عقل، نقل، وجدان، فکر، بینش میگویند
اینها مار هستند. به سوی این مارهای گزنده نروید.
فرزندم!
بدان که
مجالست و همنشینی سخت مؤثر است. گیاه از گیاه رنگ میگیرد. حیوان وحشی مدتی با
اهلی به سر ببرد اهلی میشود. اهلی مدتی با وحشی به سر ببرد وحشی میشود. حیوانات،
سنگها، گلها، جمادات از یکدیگر خو میگیرند. مجالست و همنشینی مؤثر است. با مردم
خیّر، نیکوکار، پارسایان، اهل الله، دانشمندان، بزرگان، صلحا همنشین باش تا از
آنها رنگ بگیری، چیز یاد بگیری.
عقل دشنامم دهد من راضیام
چون که
فیضی بخشد از فیاضیام
نیست آن
دشنام او بیفایده
نیست بر
مهمانیاش بیعایده
فرزندم!
با آرزو
کسی به جایی و مقامی نمیرسد. فرمود آرزو سرمایة ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن
به کار بده تا به آرزو و مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم به آرزو
دانشمند، مهندس، ملّا، ریاضیدان و… میشود؟ باید تن به کار داد.
سعی
کنید به جای این که قرآن را به سر کنید، قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن
در دلتان بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل
است، اما خارج از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو
بشوی او و نشود او را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازة
حشر تو با پیغمبر و قرب تو با انسان کامل و اندازهای است که با قرآن حشر داری، چون قرآن
صورت کتیبة انسان کامل خاتمالانبیاء محمد مصطفی«ص» است و در فردای رستاخیز مطابق بینش و معرفتت به حقایق قرآن میبینی.
بخوان و بالا برو و درجات و مقاماتت را به عدد آیات و حقایق قرآن که در خود پیدا
کردهای بیاب.
شب
مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان
را به حقیقت شب ظلمانی نیست.
ازامیر مومنان نقل است که: «والله ما قلعت باب خیبرٍ بقوهٍ جسدانیّه ولکن
بقوهٍ الهیه».
آن چراغ
شمس که او روشن بُوَد
نه از
فتیله پنبه و روغن بُوَد
چرخ
گردون که این چنین دائم بود
نه از
طناب و اُستُنی قائم بُوَد
قوّت
جبریل از مطبخ نبود
بود از
دیدار خلّاق ودود
همچنین
این قوّت ابدال حق
هم ز حق
دان نه از طعام و از طَبَق
همچنین
این قوّت ابدال حق
هم ز حق
دان نه از طعام و از طَبَق
سوتیتر:
1.
فرزند من!
«ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده دنیا
هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی و حیواناتی
هستند اسیر اصطبل و علف. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم لایعلمون، اکثرهم لایعقلون،
اکثرهم لایشعرون».
2.
سعی کنید
به جای این که قرآن را به سر کنید، قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن در دلتان
بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل است، اما خارج
از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو بشوی او و نشود او
را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازة حشر تو با پیغمبر و
قرب تو با انسان کامل و اندازهای است که با
قرآن حشر داری.
شبهات شيطاني
شبهات شيطاني
حضرت آيتاله
مصباح يزدي
يكي از شیوههای
قرآن کریم برای تشویق مردم به صبر و مقاومت، توجه دادن به مسئله تقدیرات الهی است
که بر اساس تدبیر حکیمانه او در عالمی كه «کتاب محفوظ» ناميده ميشود، ثبت شده و
جز خدای متعال و کساني كه او اراده بفرماید، كسي را بدان دسترسي نیست. یکی از
فواید ذکر برای مردم این است که در مقام عمل مبتلا به غرور و یا گرفتار دلسردی و
یأس نمیشوند؛ «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا
بِمَا آتَاكُمْ» (1)
اما شیطان كه
براي فريب انسان از هر راهی وارد میشود، در اينجا چنین القا میکند که اگر همه
حوادث و اتفاقات مقدر و مکتوب است و قابل تغییر نیست، پس انسان برای چه بیجهت خود
را به زحمت بيندازد و تلاش کند؟ هنگام صبر بر طاعت، شیطان میگوید هر چه باید بشود
مقدر است؛ تلاش بيهوده نكن! موقع صبر از معصیت، ميگويد اگر قرار باشد كسي مبتلا
به معصیت بشود، میشود؛ بهشت يا جهنم، هر يك مقدر شده باشد، نصيب انسان ميشود؛ پس
تلاش بيهوده چرا؟! هنگام صبر بر مشكلات و مصيبتها هم میگوید مقدر بوده كه مبتلا
به گرفتاري شوي، پس تلاشی برای انجام وظیفه و حل مشكل لازم نیست! اگر مقدر شده
باشد كه بيماري يا فقر برطرف شود، ميشود و اگر چنين مقدر نشده باشد، هر تلاشي در
اين جهت بيفايده است.
تقابل تقدير و
تكليف!
يكي از مهمترین
مواردی که شیطان تلاش ميكند با القاي چنين شبهاتي مانع انجام وظيفه شود، باب جهاد
به اموال و انفس برای مقابله با دشمنان است؛ مخصوصاً اگر در مبارزهای باشد كه امید
چنداني به پیروزی نباشد. کسانی هر چه را که در اختیار داشتند براي صرف كردن در
هزینههاي جنگ، عاشقانه به محضر پیغمبر اکرم «ص» میآوردند و همچنين براي حضور در
جبهه و جنگ با يكديگر مسابقه میگذاشتند. اما در مقابل، افرادي بودند كه ميگفتند
اگر مقدر است ما پیروز شویم، این همه تلاش براي چه؟ و اگر مقدر است شکست بخوریم با
قبول اين زحمتها ضرر ما دو چندان ميشود.
در اين شبهه،
بین مقام تشریع و مقام تکوین خلط شده است. بعضي از تكاليف مشروط است و تا زماني كه
شرط آن محقق نشود، تكليف منجز نميشود. اما ما تکالیفي شرعی داريم كه برای ما
ثابت شده و موظفيم نسبت به انجام آنها اقدام کنیم. وظيفه ما اين است كه طبق موازین
شرعی و ادله فقهی وظایمان را بشناسیم و سعی کنیم با کمال دقت به آن عمل کنیم و سر
سوزنی از آن کم نگذاریم. تا اينجا مربوط به مقام تشريع است. اما این که در خارج و
در مقام تكوين چه اتفاقي خواهد افتاد و اگر اتفاقا آنچه واقع شد خلاف انتظار ما
بود و برای ما مصیبت يا شکست تلقی میشد، در اينجا باید صابر باشیم و بالاتر از
آن، بايد به آنچه خدا براي ما رقم زده راضي و خشنود باشيم. ما به وظیفهمان عمل
کردیم و در عمل هم آنچه خدا صلاح ميدانست و مقدر فرموده بود، واقع شد. ما بايد
همانند بندگان خالص خدا سر به سجده بگذاريم و در مقام شكر بگوييم: «اللهم لک
الحمد حمد الشاکرين لك علی مصابهم؛ خدایا! تو را شكر ميگوييم كه به ما لیاقت
دادي که چنین مصیبتي را براي رضاي تو تحمل كنيم».
گاهی این شبههها
آن چنان پرورانده و تقویت میشوند که کمتر کسی ميتواند خودش را كاملا از آن رها
كند. كمترين ضرر گرفتار شدن در دام این شبهات آن است که انسان در جهت انجام تكليف
سست میشود و وظيفهاش را با تنبلی انجام ميدهد و در نتيجه از ثواب صبر و رضا و
تسلیم در برابر تقديرات الهي که بالاتر از ثواب انجام تکلیف و بر اساس بعضي از
روایات با اجر هزار شهید برابري ميكند، محروم ميشود. اين پاداش را به كسي ميدهند
كه خداپسندانه بر مصیبت صبر كند. صبر خداپسندانه وقتی محقق میشود که انسان وظایفش
را درست انجام داده باشد.
متأسفانه در اثر
القائات شیطاني، بعضي از ما برداشت صحيحي را كه اولیای خدا از بعضي مفاهیم دارند،
نداريم. مثلاً تلقي ما از صبر، توقف و دست كشيدن از کار و سکون است؛ در حاليكه
در منابع دینی، صبر یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خيلي بيشتر از فعالیتهاي
سنگين جسمی به انرژي و توان روحي نیاز دارد و ارزش آن فراتر از تصور ماست. چون صبر
به معناي توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نيست؛ بلكه به معنای خويشتنداري و مقاومت و
پايداري انسان در برابر عامل مخالف است.
براي تقريب به
ذهن به اين مثال توجه كنيد: اگر کسی به هر دليلي سحر خواب ماند و تا موقع افطار
بیدار نشد، آيا به چنين كسي روزهدار گفته ميشود؟ روزه ترك منفعلانه مفطرات نيست بلكه
بايد با نیت باشد؛ يعني شخص روزهدار بايد خود را براي خودداری از مفطرات آماده و اگر
زمینهاي براي مفطری پیش آمد، از آن پرهيز کند. اگر گرسنه شد غذا نخورد؛ اگر
تشنه شد آب نخورد. به تعبیر فقها صوم، کفّ است نه ترک.
صبر از معصیت هم
فقط ترك گناه نيست بلكه خودداری كردن از انجام گناه در جايي است كه زمينه آن فراهم
باشد و اگر زمينه و امكان انجام گناه فراهم نباشد، لذا به آن صبر به معصیت اطلاق
نميشود.
درک این حقیقت
که صبر، مقاومت و خویشتنداری در مقابل عامل مزاحم است، اولین قدمي است که برای
مبارزه با وسوسههای شیطانی مفید است. قدم دوم اين است كه بر اساس ادله فقهی و با
استفاده از شيوه فقاهت (نه بر اساس برداشت شخصي از يك آيه يا روایت) وظیفه خود را
بشناسيم. وقتي حکمی براساس روش فقاهتی ثابت شد، باید به آن عمل کنیم و جاي هيچ
مسامحهاي در آن نيست. ذوق و سلیقه افراد، وابستگيهاي قومي و قبيلهاي، روابط سياسي
و پسند ديگران آن را تغيير نميدهد، مگر اين كه بر اساس همان شيوه فقاهتي انجام
اين تكليف مشروط به تحقق شرطي شده باشد و يا حکم حکومتی بر آن حاکم باشد.
مصلحت و تكليف
مسئله دیگر این
است که نتيجه عمل به بسياري از احکام مطابق انتظار ما نيست. این از مواردي است كه
در نظر محدود ما، تکوینيات با تشریعیات درست وفق نمیدهد؛ زيرا ما نمیتوانیم
مصالح احکام را دقیقا به دست بیاوریم؛ چون فرمول دقيق كشف مصالح احكام در اختيار
ما نيست. البته در روايات اشاراتي به بعضي از مصالح شده، ولي ممكن است علاوه بر
آنها حکمت دیگری هم در كار باشد که ما از آن اطلاع نداریم. كشف حكمت و مصلحت احكام
هم جزء وظايف ما نيست و نميتوانيم تا فهميدن مصلحت يك حكم از انجام آن سر باز
بزنيم. اين كار نوعی شرک است؛ یعنی خدا حکمی كرده كه من دليل آن را نميدانم و
بگويم تا زماني كه حكمتش را ندانم، آن را انجام نميدهم! شايد خدا نخواسته تو حكمت
آن را نفهمی! همچنان كه بعد از 1400 سال هنوز حكمت بسياري از احکام براي ما روشن
نیست. اما اين بهانهاي براي خودداري از اجراي احكام خداوند نميشود. همچنان كه
زماني كه خداوند به حضرت ابراهیم در زمان پیریاش امر میكند فرزندت اسماعيل، اين
جوان زیبا، موحد، عارف و با ادب را ذبح کن؛ آن حضرت حتي نمیپرسد چرا و مگر او چه
گناهی کرده است؟ خود حضرت اسماعیل هم در برابر اين دستور میگوید: «يَا أَبَتِ
افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ؛(2)
پدر! به دستور خدا عمل کن. انشاءالله من هم بر اين فرمان صبر میکنم.»
بندگی این است.
وقتی به او میگویند فرزندت را ذبح کن، بدون چون و چرا ميگويد: چشم! البته اين كار
حکمتي دارد. حضرت ابراهيم هم میدانست که این دستور بدون حکمت نيست؛ اما نميدانست
حکمتش چیست. عظمت کار او هم به همین بود که بدون هيچ تأملي براي اجراي حكم خدا
اقدام كرد. عبودیت یعنی همین که هر چه خدا میگوید، بگویيم چشم! تو خدایی؛ همه ما
هم بندگان و متعلق به تو هستيم؛ حكم، حكم توست. البته ميدانيم كه حكم خدا حکمتهایی
دارد؛ اما این به معنای آن نیست که ما همه حکمتها را میدانیم و تا زماني كه
ندانیم، نباید عمل کنیم.
بعضی از
روشنفکرمآبان چنين سخناني را مطرح ميكنند؛ اما این از تعالیم و تربیت دینی دور
است. ما بعضی از حکمتهای برخي احكام را میدانیم و تصور میکنیم با عمل کردن به
آنها حتماً باید حکمتهايي كه ما ميدانيم تحقق پیدا کند؛ ولی غافلیم از این که
ممكن است حکمتهای دیگری هم باشند که با آنچه ما ميدانيم جرح و تعدیل ميشود. ما
نبايد در پي اين باشيم كه به تشخيص ما کدام مصلحت مقدم است و يا کدام يك بيشتر
اهمیت دارد. این همان فرمايش حضرت امام رحمت الله عليه است كه فرمود: ما موظف به
تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم.
نتيجه و تكليف
يكي ديگر از
شبهاتي كه در اينجا مطرح است و سوء استفاده فراوني از آن ميشود، مربوط به همين
فرمايش امام راحل است. شبههافكنان ميگويند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است،
پس هر حکمی براي تحقق مصلحتی است و اگر بدانيم مصلحت مورد نظر تأمین نميشود، آن
حکم هم نباید اجرا شود. پس اين كه میگویید ما کاری به نتیجه نداریم، به اين
معني است كه به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب میشود، کاری نداریم و اين يعني
تحجر و ظاهرگرايي! شخص عاقل فقط به ظاهر حكم نگاه نميكند؛ بلكه تحقيق ميكند تا
از حكمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب كار را ميسنجد تا اگر مصلحت
مربوط تحقق پیدا ميکند، نسبت به انجام كار اقدام کند؛ در غير اين صورت از انجام
آن خودداري ميكند. كار عاقلانه، يعني اين! اما اگر كسي فهمید تکلیفی كه حكم به
انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پي ندارد و در عين حال نسبت به آن اقدام
كند، کار احمقانهای را انجام داده است. اين، همان كاري است كه از آن به دگماندیشی
و تحجر تعبیر میکنند!
بر اساس مدعاي
این شبهه، فرمايش حضرت امام سخن عوامانهاي بود! جواب اين شبهه همین است که گرچه
احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمیدانیم. ما فقط بخشي
از مصالح و مفاسد را میدانیم و گمان ميكنيم اگر آنچه ما میدانیم محقق نشود،
انجام حکم بينتيجه و غيرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است يك حکم مصالح متعددی
داشته باشد كه ما از بسياري از آنها بيخبريم. ما مکلف نیستیم و نميتوانيم فرمولي
براي كشف همه مصالح و مفاسد احكام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس
متد فقاهتی، حكم را از آیات و روایات به دست آوريم و به آن عمل كنيم. البته شک
نداریم که احکام مصالحی دارند؛ اما ممكن است مصلحتهایي بر يك حكم مترتب باشند كه
ما از آنها آگاه نيستيم.
خداوند در قرآن
ميفرمايد تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلكه يكي از مصالح آن آزمايش
مسلمانان است: «وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا
فِي قُلُوبِكُمْ»(3) اما زماني كه دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز
و برگ کامل جنگی و افرادي سه برابر مسلمانان به میدان آمد. از اين سو هم مسلمين
بدون تجهيزات جنگي لازم با عدهاي اندك كه بسياري از آنها آموزش کافی هم ندیده
بودند، رو در روی آنان قرار گرفتند. در چنين شرايطي شياطين براي سست كردن
مسلمانان شروع به القاء شبهه كردند؛ نظير اين كه: مگر جنگ برای پيروزي بر دشمن و
احقاق حقوقتان نيست؟ شما با اين تعداد اندك و تجهيزات كم در مقابل سه هزار نفر
پیروز نمیشوید؛ پس برای چه میجنگید؟ پیغمبر ـنعوذ باللهـ حرفي زده، ولي شما
با عقل خودتان حساب کنید: نسبت 1 به 3 يعني چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم
بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ
الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت ميکرد، این
مشكلات و شکست پیش نميآمد»!
معادلات قرآني و
محاسبات بشري
آيا اين سخنان
منطقی به نظر نمیرسند؟ اما قرآن منطق ديگري دارد. خداوند ابتدا فرمود: «إِنْ
يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا؛(4)اگر
شما صد نفر آدم مومن و صابر داشته باشید، بر هزار نفر از كافران پيروز ميشويد.» صبر
در اینجا به كار ميآيد. صد نفر مسلمان مقاوم و از خود گذشته و صبور بر هزار نفر
از كافران پیروز میشوند. یعنی هر يك از مسلمانان موظف بودند در برابر ده نفر از
كافران بجنگند؛ خدا هم آنها را پیروز میکرد. در جنگ بدر چنين شد؛ همچنانكه سپاه
اندك طالوت در برابر سپاه جالوت به پيروزي رسيد. «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ
غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»(5) معادلات خدا با
معادلات بشري يكسان نيستند. آدمي با عقل خودش محاسباتی میکند؛ اما خدا بر همه چیز
احاطه ندارد.
بعد از مدتي در
اثر علل و عواملی که در جاي خود قابل بررسي است، شور ایمان و روحيه فداكاري و
شهادتطلبي در مسلمانان سست شد و بسياري از ايشان به دنیاگرايي و رفاهطلبی روی آوردند.
در اينجا قرآن میفرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ
فِيكُمْ ضَعْفًا»(6) ممكن است كسي سئوال كند چگونه زماني كه تعداد
مسلمانان كم بود و يك نفر بايد در برابر ده نفر ميجنگيد، ضعف نداشتند، اما روزگاري
كه تعدادشان زياد شده بود و همه آنها آماده جنگ بودند ضعيف شده بودند؟ مفسران در پاسخ
به اين سئوال گفتهاند: منظور از ضعف در اين آيه ضعف اراده و روحیه است؛ نه ضعف
بدنی و ضعف عددی. در چنين شرايطي خدا هم تکلیف مسلمانان را سبكتر كرد: «فَإِن
يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ؛ اگر صد نفر مسلمان
صابر باشید، بر دویست نفر پیروزید.» البته در همين شرايط هم با وجود ضعفي كه در
مسلمانان پديدار شده بود، هر يك نفر بايد در برابر دو نفر از کفار مقاومت کند.
تفاوت معادلات ما با منطق قرآن چقدر است؟!
البته از نظر
قرآن مسئله فراتر از این است. فقط پیروز شدن در جنگ هدف نيست؛ بلكه در جنگ حكمتهاي
ديگري هم نهفته است: «وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ»؛ یکی از
حکمتهای تکالیف الهی این است که شما آزمایش شوید تا مشخص شود چقدر حاضرید در راه
خدا فداکاری کنید: «وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ»؛ حكمت ديگر اين است
كه خدا اخلاص شما را محک بزند.
ما تصور میکنیم
حکمت جنگ و جهاد فقط پیروزي است؛ در حالی که حكمتهاي فراواني در آن نهفته است.
نگاهي به دوران دفاع مقدس بيندازيد. در طول هشت سال دفاع مقدس چه بسيار جوانهایی
که پیش از جنگ به دنبال بازي و ولگردي و بعضي كارهاي خلاف بودند، اما جنگ آنها را
پرورش داد و در پرتو بیانات نورانی امام به جايگاهي رسيدند كه امام فرمود رهبر ما
آن نوجوان سیزده ساله است. اگر جنگ هیچ فایدهای جز این نداشت که چنین افرادی تربیت
و پرورانده شوند، كافي بود. مگر خلقت عالم برای چیست؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ
وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛(7)
عالم خلق شده تا انسان خدا را عبادت كند و با رشد و تكامل به قرب خدا برسد. ارزش
ساخته شدن انسان با پيروزي در جنگ قابل مقايسه نيست.
پس در مقابل این
وسوسههای شیطانی بايد توجه داشته باشيم كه خدا طبق تدبیر حکیمانهاش همه چيز را
مقدر فرموده، اما من نمیدانم چه چيزي را، برای چه و چگونه تدبیر کرده است. همه
اين جريان هم براي آن است كه انسان آزمايش شود، چون امتحان واقعی در صورتي امكان
دارد كه شخص نداند باطن کار چیست و به کجا میانجامد. ما فقط باید ببینیم دستور
چیست، قرآن چه فرموده و امام زمان عجلالله فرجه از ما چه میخواهند. ما مستقیما
دسترسي به آن حضرت نداريم؛ ولي مراجع تقلید و ولیفقیه در دسترس ما هستند . ما
باید وظايفمان را بشناسيم و به آنها عمل کنیم. نتيجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا صلاح
بداند و هر چه او مقدر فرموده، همان خواهد
شد.
دستگاه تشریع بر
اساس معلومات و مجهولات ما نيست. بعضي از مسايل را به ما تعلیم دادهاند. اموري را
هم از ما پنهان کردهاند تا در چنین شرايطي زمینه آزمایش و امتحان فراهم شود. ما
بايد در این چهارچوب ببینیم دستور چیست و به آن عمل کنیم، ولو گفتند سر فرزندت را
ببُر! ما باید بیننا و بینالله تکلیفمان را خوب بشناسیم و اگر در اين زمينه
کوتاهی کنیم، تقصیر کردهایم و در انجام وظیفه مواخذیم. بعد از تشخیص وظیفه هم
بايد به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیعها و مرعوب
تهدیدها نشويم، با تمسخر و توهين ديگران و برخورد با تعابيري مثل «کار عوامانه»،
«تحجر» و «دگماندیشی» هم از خط خارج نشويم، زیرا بدتر از اين توهينها به
پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تكليف خود دست برنداشتند.
پي نوشت
2-. صافات(37)،
102.
3- آلعمران(3)، 154.
4- انفال(8)، 68.
5- بقره(2)، 249.
7- انفال(8)، 66.
8- ذاريات(51)، 56.
سوتیترها:
1.
گرچه احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و
مفاسد را نمیدانیم. ما فقط بخشي از مصالح و مفاسد را میدانیم و گمان ميكنيم اگر
آنچه ما میدانیم محقق نشود، انجام حکم بينتيجه و غيرعاقلانه است؛ در صورتی که
ممکن است يك حکم مصالح متعددی داشته باشد كه ما از بسياري از آنها بيخبريم.
2.
شخص عاقل فقط به ظاهر حكم نگاه نميكند؛ بلكه تحقيق ميكند
تا از حكمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب كار را ميسنجد تا اگر مصلحت مربوط
تحقق پیدا ميکند، نسبت به انجام كار اقدام کند؛ در غير اين صورت از انجام آن خودداري
ميكند. كار عاقلانه، يعني اين!
رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات
رابطۀ
ادب با حَسب و نَسب در روایات
مرحوم حضرت آيت اله مجتبي تهراني(ره)
در روایات بسیاری معیار ارزشی انسان، ادب
اوست. این روایات همۀ معیارهای اعتباری، ظاهری و پیوندهای نژادی و خانوادگی را
کنار میگذارند و میفرمایند ادب که یک پیوند روحانی
است، موجب ارزش انسان میشود و بر جمیع این معیارها تقدّم
دارد.
حُسن ادب، موجب زيبايي پيوندهاي خانوادگي
ميگردد
حتّی پیوندهای نژادی و خانوادگی كه از
امور واقعی و شریف محسوب میشوند، آنگاه بروز، ظهور، برجستگی و زینت پیدا میکنند
که همراه با معیار ارزشی ادب باشند، لذا در روایات آمده است که ادب، موجب زیبایی
حسب و نسب میگردد:
«عَلَيْكَ بِالْأَدَبِ فَإِنَّهُ زَيْنُ الْحَسَبِ»؛(۲)
یا «طَلَبُ الْأَدَبِ جَمَالُ الْحَسَبِ»؛(۳) كسی كه بهدنبال ادب میرود
و آن را به دست میآورد، به پیوند شرافتمند خانوادگیاش چهرهای
زیبا میبخشد.
امّا پیوند خانوادگی در صورت نبود ادب،
هر چقدر هم شریف باشد، بالآخره فاسد میگردد: «فَسَدَ حَسَبُ مَنْ لَيْسَ لَهُ
أَدَب»؛(۴) یعنی پیوند خانوادگیِ کسی که ادب ندارد فاسد و پوچ است.
«مَنْ وَضَعَتهُ دَنَائةُ أَدَبِهِ لَمْ يَرْفَعْهُ شَرَفُ حَسَبِهِ»؛(۵)
کسی که زشتی ادبش او را زمین بزند، هیچگاه شرافت خانوادگیاش نمیتواند او را بلند كند و سرافراز
نماید.
حُسن ادب، زشتي پيوندهاي خانوادگي را ميپوشاند
امّا اگر کسی ادب داشته باشد، این پیوند
روحانی، پیوند جسمانیِ بهظاهر زشت او را پوشش میدهد؛
یعنی اگر انسان از نظر روحی دارای پیوندی زیبا بود، ولی از نظر جسمانی پیوندی زشت
داشت، این زیباییِ پیوند روحانی، زشتیِ پیوند جسمانی او را میپوشاند. در روایتی آمده است كه: «حُسْنُ الْأَدَبِ
يَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ»؛(۶)
یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را میپوشاند.(۷)
در روایات، تعبیرات گوناگونی در این باره
وجود دارند. پیغمبر اکرم«ص» میفرمایند: «کسی که از نظر روحی به
من نزدیک باشد، به من انتساب دارد». در این انتساب به هیچوجه مسئلۀ جسمانی یعنی
پیوند خانوادگی مطرح نیست، بلکه قرب به پیغمبراكرم، یک قرب روحانی است. معیار تنها
این است که شخص از نظر روحانی به آن حضرت نزدیک باشد، لذا ایشان روی این پیوند
تأکید میکنند. نسب و حسب شریفی كه در
كنارش حسن ادب قرار دارد، نورانی و درخشان میشود.
زشتیهایی که
از یک شخص شریف صادر میشود، از زشتیهایی که از شخص غیرشریف صادر میشود،
زشتتر است. یعنی اگر شخصی که شرافت حسب و نسب دارد، سوء ادب
داشته باشد، افعال زشتی که از او صادر میشود بسیار زشتتر از ارتکاب همان کارها توسط
غیر اوست.
بزرگی میفرمود: «خطای مرد بزرگ، بزرگ
است. به بزرگی و کوچکی خطا نگاه نکن، ببین این خطا از چه کسی صادر شده است». در روایات هم آمده است که: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَبُ»؛(۸)
با فضیلتترین شرافتها ادب است. «لَا زِينَه
كَالْأَدَبِ»؛(۹) هیچ زیوری مانند ادب، انسان را نمیآراید.
در روایات ادب به عنوان یکی از بزرگترین
معیارهای ارزشی انسان مطرح شده است. اگر بخواهیم ارزش و بهای انسان را بسنجیم،
باید بر اساس میزان ادبش او را ارزیابی کنیم. ارزش هرکس، از ادب او شناخته میشود.
معنای لغوی ادب
ادب یعنی «روش رفتاری»
در علم لغت، معانی مختلفی برای ادب مطرح
شدهاند. برخی میگویند: ادب به معنای «حُسن خلق» است. عدهای هم
آن را به معنای «تربیت» گرفتهاند. ولی به اعتقاد من ادب مفهوم عامی است که میتواند
جمیع این معانی و قالبهایی را که در آنها ریخته شده است در بر بگیرد. اگر ما ادب
را به «روش رفتاری» معنا کنیم، شامل تمام این موارد خواهد شد.(۱۰)
با توجه به این معنا، تأدّب به معنی
آموختن روش رفتاری و تأدیب به معنای آموزش دادن روش رفتاری است. رعایت یک سری از
قواعد هنگام سخن گفتن، یک نوع روش گفتاری است و یا رعایت قوانینی خاص به هنگام
نوشتن، یک نوع روش نوشتاری محسوب است که به آن «ادبیات» میگویند. ادب به این معنا
نیز یک نوع روش رفتاری به شمار میآید.(۱۱)
البته تأدیب در برخی از موارد به معنای
«اصلاح شدن» نیز هست و در جایی که كسی را عقوبت و کیفر میکنند، میگویند: او تأدیب شد. این معنا هم بیارتباط با معنایی كه
گفتیم نیست، یعنی شخصی كه روش رفتاری ناصحیحی داشته و براساس آن تخلفی را انجام
داده است، عقوبت میشود تا روش رفتاری صحیح رفتاری را بیاموزد، لذا این معنای از
تأدیب هم با روش رفتاری ارتباط دارد.
ادب به معنای «علم» نيست
ادب به معنای علم نیست و علم و ادب
هركدام مفهوم خاص خود را دارند. در کتاب روضۀ کافی روایتی از مسعده بنصدقه از قول امام صادق«ع» نقل شده است: «إِنَّ خَيْرَ مَا
وَرَّثَ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَاالْمَالُ فَإِنَّ الْمَالَ
يَذْهَبُ وَ الْأَدَبَ يَبْقى»:
بهترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به میراث میگذارند،
ادب است نه مال، چون مال از بینرفتنی است ولی ادب، باقی و جاودانه است. «قَالَ مَسْعَدَه:
يَعْنِي بِالْأَدَبِ الْعِلْمِ»؛(۱۲) مسعده در ادامۀ روایت میگوید:
منظور حضرت از ادب، همان علم است. البته ممکن است در این روایت، مفهوم پدر، یک
مفهوم عام باشد. مطلبی که امام«ع» میفرمایند یک مطلب کلی است كه شامل
هر پدر و فرزندی میشود. یعنی هر جا كه پدر و فرزندی وجود دارد، بهترین میراث ادب
است و ما ادب را روش رفتاری میدانیم، نه علم و دانایی. ادبی هم که در روایت آمده
به معنای علم نیست.
هر انسانی یک روش رفتاریای دارد که خواه
ناخواه به کسانی که با او مصاحبت دارند منتقل میشود. پدر و فرزند با یکدیگر از
نظر ظاهری رابطۀ تنگاتنگ دارند و رفتار پدر به فرزند منتقل میشود، چه قصد انتقال
داشته باشد چه نداشته باشد. به تعبیر دیگر چه قصد تأدیب و تأدّب در میان باشد چه
نباشد، روش رفتاری انتقال پیدا میکند و آموزش و آموختن، محقّق میگردد. این یک
میراث قهری است.
بررسی گسترۀ مفهوم ادب
اقسام ادب: حُسن ادب و سوء ادب
ادب به معنای روش رفتاری، روش صحیح و
غلط، رفتار سوء و رفتار نیک را در بر میگیرد. ادب مفهوم گستردهای دارد و به حسن ادب و سوء ادب تقسیم میشود. به روش رفتاری صحیح، حسن ادب و به روش رفتاری ناپسند،
سوء ادب میگویند.
حُسن ادب به معنای روش رفتاری صحیح،
یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی
انسان قبل از اینكه بتواند از مرزها و حریمهای انسانی خود حفاظت كند، باید آنها
را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است كه میتواند با توجّه به مرزهای شناخته
شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.
مناقشه در تعریف ادب به «حسن خلق»
كسانی که ادب را «تربیت» معنا کردهاند،
آن را بهمعنای حُسن اخلاق گرفتهاند.(۱۳) از آنجا كه «حُسن ادب» مطلوب است، اینها نیز لفظ
ادب را فقط در یكی از مقسومات آن یعنی حُسن ادب به کار بردهاند. البته عموماً
همین معنا فهمیده میشود و وقتی میگویند «ادب»، حُسن ادب به ذهن انسان میآید؛ نه
صرف روش رفتاری، ولی چون ادب، معنای عامی دارد و هم شامل حُسن ادب و هم شامل سوء
ادب میشود این معنا صحیح نیست.
در روایات میبینیم که لفظ ادب و مقسومات
آن یعنی حُسن ادب و سوء ادب، به صورت فراوان بهكار رفته است.(۱۴)
نمونههای زیادی در مورد کاربرد لفظ ادب و اقسام آن آمده است. بهعنوان مثال در
روایتی آمده است: «بِئْسَ النَّسَبُ سُوءُ الْأَدَب»:(۱۵) بدترین
پیوندها، پیوند روحیای است که یك روش رفتاری زشت بر آن ملکه شده باشد: «لَا
شَرَفَ مَعَ سُوءِ أَدَب»؛(۱۶) با روش رفتاری زشت، هیچ شرافتی برای
انسان باقی نمیماند. در این روایات «ادب» مقیّد به «سوء» شده است. در روایات دیگری هم حسن ادب آمده است.
مثلاً فرمود: «حُسْنُ الْأَدَبِ يَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ»؛(۱۷)
حسن ادب، یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را میپوشاند.
ادب از دیدگاه علمای اخلاق و اهل معرفت
ادب ريشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی
ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی در روش رفتاری یعنی
ادب است. خصائل و ملكات نفسانی به دو دستۀ فضائل و رذائل یا ملكات زیبا و ملكات زشت تقسیم میشوند. اگر
خصلتی زیبا باشد، فضیلت است و اگر زشت باشد، رذیلت است. این خصلتها هستند که فضیلتسازی و یا رذیلهسازی میكنند.
ادب از ديدگاه علماي اخلاق
علمای اخلاق بحث مستقلی تحت عنوان ادب ندارند زیرا
مباحث اخلاقی از ابتدا تا انتها ریشه در ادب دارند، یعنی تمام
مباحث اخلاقی میتوانند تحت عنوان حُسن ادب و سوء ادب مطرح شوند، لذا علمای اخلاقی
مستقلاً به بحث ادب نپرداختهاند و حتی برخی ادب را به حسن خلق معنا کردهاند.
دلیلش هم این است که آنها از منظر و
دیدگاه عقل عملی بحث میکنند و معتقدند که عقل عملی است
که بر روش رفتاری انسان حاکم است. عقل عملی در هر انسانی وجود دارد و زیبایی و
زشتی روشهای رفتاری او را روشن میکند و مثلاً میگوید: عدل زیبا و ظلم زشت است. محصول این نوع نگاه به
رفتار انسانی موجب میگردد که بگوییم: ادب مجموعهای از روشهای رفتاری است و دیگر
نیازی نیست که جدای از اخلاق مورد بحث قرار بگیرد.
در تأیید این نگاه باید بگوییم که یک
دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر میدانند و به رابطۀ مستقیم
اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد.
«الْأَدَبُ فی الْإِنْسَانِ كَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب
در انسان مانند درختی است که ریشهاش عقل است.
ادب از ديدگاه اهل معرفت
امّا اهل معرفت برخلاف علمای اخلاق، بحث مستقلی در باب
ادب مطرح میکنند و میگویند:
ادب یکی از منازل سلوک إلی اللهتعالی و مقامات والای معرفتی است. اینها طبق نگاه خاصی که
به مباحث معرفتی دارند، لازم میبینند که ادب را مستقلاً مورد بحث قرار دهند. آنان
نه عقل عملی را نفی میکنند و نه کاری به آن دارند. بحث آنها دربارۀ «ادب الهی»
است که سطح آن خیلی بالاتر از مسائلی است که در اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد. آنها میگویند:
در
روش رفتاری انسان باید خدا حاكم باشد و مرزبندیها را او مشخص نماید. این روشهای رفتاری یا مرزبندیهای الهی
که از آن به دستورات شرع تعبیر میشود، آداب شرعیه است. اهل معرفت به دنبال رعایت و حفاظت از مرزهای شناخته شده از ناحیۀ الله تعالی
هستند و کاری به حکومت عقل عملی ندارند، هرچند که تضاد و تنافری میان حکم شارع و
حکم عقل نیست. با این تعریف میتوانیم ادب را از دو منظر اخلاقی و معرفتی به دو
نوع انسانی و الهی تقسیم کنیم.
پینوشتها
۱ـ جلسه 1287، شنبه هشتم مرداد ماه 1373 هـ.ش
مطابق با بیستم صفرالمظفر 1415 هـ.ق.
۲ـ غررالحكم، ص443؛ «بر تو باد به ادب داشتن؛ چرا که ادب، زینت
حَسَب نیک است».
۳ـ غررالحكم، ص248.
۴ـ تحف العقول، ص92.
۵ـ غررالحكم، ص
599.
۶ـ غررالحكم،
ص248.
۷ـ یعنی زشتی
پیوند جسمانی را میپوشاند.
۸ـ غررالحكم،
ص247.
۹ـ غررالحكم، ص247.
۱۰ـ البته من این
را عرض میکنم که ادب هم راجع به گفتار است و هم راجع به رفتار که من
این دو را از هم جدا میكنم.
۱۱ـ البته این مسبوق به آن معنا که انسان نسبت به
این روش آموزش ببیند.
۱۲ـ الكافی، ج15 ، ص 356.
۱۳ـ انشاءالله من در آینده میگویم که چرا اینها ادب را اینگونه
معنا کردهاند.
اینها فقط بخشی از
معنای ادب را گرفتهاند.
۱۴ـ البته در روایاتی که ادب به تنهایی بهکار
رفته است، منظور حسن ادب است.
۱۵ـ غررالحكم، ص248.
۱۶ـ غررالحكم، ص248.
۱۷ـ غررالحكم،
ص248.
۱۸ـ بحارالأنوار، ج 75، ص 101.
۱۹ـ غررالحكم، ص247.
سوتیترها:
1.
حُسن ادب به معنای روش رفتاری صحیح،
یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان
قبل از اینكه بتواند از مرزها و حریمهای انسانی خود حفاظت كند، باید آنها را بشناسد
و تنها پس از این شناسایی است كه میتواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار
و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.
2.
یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر میدانند
و به رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ
لَهُ»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ فی الْإِنْسَانِ كَشَجَرَه
أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشهاش
عقل است.
مؤمنان حقیقی و ویژگیهای آنان
مؤمنان حقیقی و
ویژگیهای آنان
حضرت آیتاله جوادی آملی
تدوين حجتالسلام والمسلمين محمد
رضا مصطفيپور
قرآن
کریم در آیات فراوانی از ایمان و مؤمن سخن به میان میآورد و گاه به بیان حقیقت
ایمان و تفاوت آن با اسلام میپردازد: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن
قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»:(۱) اعراب بادیهنشین
گفتند ایمان آوردیم. به آنها بگو شما ایمان نیاوردهاید، میگویید اسلام آوردهایم،
ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».
طبق این
آیه، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دارد و هر کس شهادتین را
بر زبان جاری کند از مسلمانان شمرده میشود و احکام اسلام بر او جاری میگردد، ولی
ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است. اسلام ممکن است با
انگیزههای گوناگون اعم از مادی و دنیوی یا معنوی و اخروی پذیرفته شود، ولی اسلام
حقیقی از انگیزه معنوی و علم و آگاهی سرچشمه میگیرد. قرآن کریم به دنبال این آیه
ایمان واقعی را معرفی میکند و میفرماید:
«انما
المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی
سبیلالله اولئک هم الصادقون:(۲)مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و
رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز به خود شک و تردید راه نداده و با اموال و جانهای
خود در راه خدا به جهاد پرداختهاند».
یعنی نشانههای ایمان عبارتند از: ۱ـ نبود تردید
و دودلی در مسیر حق و ایستادگی در آن ۲ـ جهاد با اموال
۳ـ و جهاد با نفس و جان و مال. در واقع این گروه از مؤمنان صادق و راستگو هستند و
روح ایمان وجودشان را فراگرفته است.
قرآن گاهی
از وظایف مؤمنان و سبک زندگی آنها سخن میگوید(۳) و گاه نیز به معرفی
مؤمنان حقیقی و ویژگیهای آنان میپردازد. در سوره انفال پس از دستور مسلمانان به
تقوا و اصلاح بین مردم و ایجاد تعالیم و زدودن کدورتها و دشمنیها و تبدیل آن به
صمیمیت و دوستی و اطاعت خدا و پیامبر، میفرماید:
«انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله
و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون * الذین
یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون * اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و
مغفره و رزق کریم:(۴) مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود
دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات قرآن بر آنها خوانده میشود ایمانشان
افزون میگردد و تنها بر پروردگارشان توکل میکنند. آنانند که نماز را بر پا میدارند
و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند. مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای
آنها نزد پروردگارشان درجات هست و برای آنها آمرزش و روزی کریم و باعظمت است».
در این
آیه دو بحث مطرح است: ۱ـ ویژگیهای مؤمنان حقیقی ۲ـ پیامدها و آثار ایمان حقیقی.
ویژگیهای
مؤمنان
در آیات
قرآن پنج ویژگی برای مؤمنان حقیقی بیان شدهاند که سه تای آنها از جمله اعمال قلبی
و باطنی و روحانی و دوتای آنها ویژگیهای ظاهری و قالبی هستند.
۱ـ ترس
عقلی از خدا: قلب مؤمن واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق میتپد و
حریم میگیرد. راز این خوف و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست.
این ترس، معقول، زودگذر و زمینهساز طمأنینه قلب است و کمکم به انس با یاد خدا میانجامد
تا جایی که جسم و جان آدمی با یاد خدا آرام میشود.
در آیه
از کلمه «وجل» استفاده شده و نه «خوف». روشن است که «وجل» به معنای ترس از عذاب و
دوزخ نیست که ترس نفسی است، بلکه مراد ترس و هراس عقلی است. مؤمن واقعی و حقیقی در
وقت یاد کردن از خدا، از عظمت جلال و جبروت او قلبش میتپد و حریم میگیرد و
احترام میکند، مانند زمانی که انسان برای دیدن شخص بزرگی که بهراستی از هر نظر
شایسته عظمت است، بارمییابد.
شخص
دیدارکننده گاهی آن چنان تحت تأثیر مقام پرعظمت او قرار میگیرد که در درون قلب
خویش احساس نوعی وحشت میکند و گاه نمیتواند سخن بگوید، گرچه آن شخص بزرگ نهایت
محبت و علاقه را به او دارد. در واقع این هراس و ترس نوعی بازتاب درک عظمت اوست.
انسانی که عظمت خدا را درک میکند به هنگام
یاد او دچار ترس عقلی میشود. به دیگر سخن، حریم گرفتن انسان در مقابل خدا برای آن
است که خود را فقیر و نیازمند محض و او را غنی مطلق مییابد و تنها راه تأمین نیاز
را فیض آن غنی میداند، از این رو هراس دارد مبادا فیض خدا گسسته و از دسترس او
خارج شود، پس مراقب است کاری که منافی با ادب است از او سر نزند.
۲ـ
فزونی ایمان: بر ایمان انسان مؤمن به هنگام تلاوت آیات الهی بر اثر سکوت آمیخته با
تدبر افزوده میشود. تلاوتی که مایه افزایش کمی و کیفی ایمان است، تلاوتی است که
شنونده، معارف و معانی آیات را بداند، زیرا ازدیاد کیفی ایمان، بدون علم کتاب و
حکمت به دست نمیآید.
ایمان
در انسان گاهی به لحاظ تعلق افزایش پیدا میکند و گاهی به لحاظ خود ایمان. توضیح
آنکه ایمان انسان با تلاوت آیات بیشتر افزایش میکند؛ یعنی ایمان از لحاظ کیفی
افزایش پیدا میکند و شدیدتر میشود.
عمل
افزایش ایمان در پرتو تلاوت آیات
افزایش
ایمان مؤمنان بر اثر تلاوت آیات الهی میتواند سه علت داشته باشد:
اول؛
چون آیات تلاوت شده براهین بیشتری دارند.
دوم؛
برهانی قویتر و کاملتر ارائه میشود، مانند اینکه برهانهای نظم و حدوث و امکان
ماهوی و امکان فقری و سبط الحقیقه هریک به اندازه خاصی اثر دارد.
سوم؛
گذشته از برهان، شهود نیز در آن باشد که این نیز باعث افزایش ایمان میشود.
۳ـ توکل
بر خدا: مؤمنان حقیقی و کامل همواره در همه کارها تنها به پروردگارشان تکیه میکنند،
زیرا به فقر خود آگاهند و میدانند جز خدا کسی نمیتواند نیازشان را برآورده سازد.
توکل،
انجام کار با اعتقاد به این اصول چهارگانه است:
اصل
اول: همه کوششهای انسان فیض الهیاند.
اصل
دوم: اجرای قوانین با اسباب و علل عادی به عنایت خداست.
اصل
سوم: اثرپذیری قوانین طبیعی از آثار علمی به عنایت حق وابسته است.
اصل
چهارم: بهرهدهی قوانین طبیعی نیز به لطف و عنایت الهی است.
متوکل
حقیقی در همه کارها، اندیشه، اراده و عمل بر خدا توکل دارد، زیرا معتقد است که در
جزم و عزم از اشتباه مصون نیست، پس باید در همه امور به خدا توکل کند. به عبارت
دیگر، مؤمنان در همه امور علمی و عملی خود تنها بر پروردگارشان توکل میکنند، چون
درمییابند که اولاً نیازمندند، ثانیاً بهتنهایی توانایی رفع نیازشان را ندارند،
ثالثاً فقط خدا میتواند نیاز آنها را برطرف کند و رابعاً تکیه بر ذات اقدس الهی
مشکلگشاست، از این رو بر او توکل میکنند.
توکل
یعنی انسان همه کارهایش را به طمأنینه خدا انجام میدهد، نه اینکه دست از کار
بردارد و بگوید خدا کار ما را انجام میدهد. در واقع انسان متوکل، قدم به قدم در
سایه توحید زندگی میکند و توجه به اسباب را از توکل به خدا جدا نمیکند. به عبارت
دیگر توکل به معنای چشمپوشی از عالم اسباب و دست روی دست گذاشتن و در گوشهای
نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و عدم وابستگی به غیر خداست. استفاده از اسباب
جهان طبیعت منوط به توکل بر خداست، زیرا تأثیری که در این اسباب هست به خواست خدا
و براساس اراده اوست.
۴ـ بر
پا داشتن نماز: مؤمن پس از استقرار ایمان در قلب او و به حد کمال رسیدن آن به
عبودیت حق روی میآورد و خالصانه و خاضعانه خدا را عبادت و نماز را اقامه میکند،
یعنی نه تنها خودش نماز میخواند بلکه کاری میکند که این رابطه محکم با پروردگار
در همه جا و توسط دیگران برپا شود.
۵ـ انفاق
در راه خدا: مؤمنان کامل در آنچه که خدا به آنان ارزانی داشته است بخل نمیورزند،
همواره رزق مادی و معنوی خود را در راه خدا انفاق میکنند و نیازهای مردم را
برآورده می سازند. آنها نه تنها از اموالشان انفاق میکنند، بلکه از علم و دانش،
فکر و اندیشه، موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که دراختیار دارند برای رفع
خلاءها و کمبودها استفاده میکنند.
پیامدها
و آثار ایمان حقیقی
بر ایمان حقیقی سه اثر مترتب است که در واقع
پاداشهای ایمان حقیقیاند:
۱ـ
داشتن درجات در بهشت: مؤمنان حقیقی در قیامت دارای ثبات و مایه افتخار انسان خواهد
بود، زیرا این درجات فضیلت است نه این که مانند درجات دنیوی چون زوالپذیرند مایه
فخر انسان نیستند. البته در قیامت عدهای به بهشت وارد میشوند و عدهای در طبقات
و درجاتی از بهشت قرار دارند و برخی نیز خود درجاتاند.
۲ـ
مشمول مغفرت و آمرزش الهی: مؤمنان حقیقی در قیامت از آمرزش الهی برخوردارند و اگر
لغزش و گناهانی از آنها صادر شده باشد، مورد بخشش الهی قرار میگیرند.
۳ـ
برخورداری از رزق کریم: رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها
راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند که در قیامت این رزق در انتظارشان است.
ناگفته نماند کریم واژهای عربی است که در فارسی معادل ندارد و غیر از کبیر و عظیم
است. در فارسی برای معنا کردن واژه کریم و کرامت بهناچار باید واژگانی مثل کبیر و
عظیم در کنار آن گذاشت تا معنای آن درک شود. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا
هیچ حزنی نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمیورزد تا اندوهی
داشته باشد.
رزق
کریم به آخرت اختصاص ندارد بلکه در دنیا نیز به مؤمنان حقیقی داده میشود، چنان که
برخی مفسران نقل کردهاند که فاطمه زهرا«س» پیراهنی را به امیرمؤمنان داد تا برای
حضرت مجتبی«ع» چیزی تهیه کند و ایشان آن را به شش درهم فروخت، ولی به سائلی رسید و
درهمها را به وی بخشید، سپس شتر مردی را که نسیه به شصت درهم میفروخت خریداری
کرد و آن را به شصت و شش درهم نقد به فرد دیگری فروخت. آنگاه تصمیم گرفت که شصت
درهم فروشنده اولی را بپردازد، ولی هر چه گشت او را نیافت. موضوع را به عرض پیامبر
رساند، حضرت به او فرمود: آن سائلی که از شما چیزی خواست و درهمها را به او دادید،
رضوان خازن بهشت بود، فروشنده شتر نیز میکائیل بود که مظهر کیل و رزق الهی است و
خریدار شتر جبرئیل بود. این نمونه رزق کریم در دنیاست.
نتیجهگیری
ایمان
بر دو قسم حقیقی و غیرحقیقی قابل تقسیم است. ایمان حقیقی اگر در مؤمنی راه یافت
نتیجه آن است که او از خدا هراس دارد و پیوسته با شنیدن آیات الهی و تدبر در معانی
و مفاهیم آن ایمانش افزون میگردد، در همه امور بر خدا توکل میکند و در عین حال
که به اسباب عادی و طبیعی توجه دارد، پیوسته با خدا ارتباط دارد، از این رو نماز
را اقامه میکند و از روزیهای مادی و معنویای که بهره او میگردد بخل نمیورزد و
آن را در راه خدا و برای رفع کمبودها انفاق میکند. اگر انسانی به چنین ایمانی دست
یابد، اولاً در نزد خدا دارای درجاتی است، ثانیاً مورد مغفرت و آمرزش الهی قرار میگیرد
و ثالثاً از رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی و بدون نقص و عیب برخوردار خواهد
بود.
پینوشتها
۱ـ حجرات، ۱۴.
۲ـ همان، ۱۵.
۳ـ مؤمنون، ۹ـ۱.
۴ـ انفال، ۴ـ۲.
سوتیترها:
1.
قلب مؤمن
واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق میتپد و حریم میگیرد. راز این خوف
و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست. این ترس، معقول، زودگذر و زمینهساز
طمأنینه قلب است و کمکم به انس با یاد خدا میانجامد تا جایی که جسم و جان آدمی با
یاد خدا آرام میشود.
2.
رزق کریم
یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند
که در قیامت این رزق در انتظارشان است. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا هیچ حزنی
نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمیورزد تا اندوهی داشته باشد.
… از عوامل فقر و تنگدستی
«سخنان معصومین»
… از عوامل
فقر و تنگدستی
بداخلاقي
امام على
عليهالسلام:
مَن ساءَ
خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛ (غررالحكم،
ح 8023)
هر كس بد اخلاق
باشد، روزىاش تنگ مىشود.
دروغ
رسول اكرم صلیالله عليه و آله:
اَلكَذِبُ يَنقُصُ الرِّزقَ؛ (نهجالفصاحه)
دروغ، روزى را كم میكند.
زنا
رسول اكرم صلیالله عليه و آله:
فِى الزِّنا سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ مِنها
فِى الدُّنيا وَ ثلاثٌ فِى الآخِرَه، فَاَمّا الَّتى فِى الدُّنيا فَيَذهَبُ
بِالبَهاءِ وَ يُعَجِّلُ الفَناءَ وَ يَقطَعُ الرِّزقَ وَ اَمّا الَّتى فِى
الآخِرَهِ فَسوءُ الحِسابِ وَ سَخَطُ الرَّحمنِ وَ الخُلودُ فِى النّارِ؛ (خصال، ص 321، ح 3)
زِنا، شش پيامد دارد؛ سه در دنيا و سه در
آخرت. سه پيامد دنيايىاش اين است كه: آبرو را میبَرد، مرگ را شتاب میبخشد و
روزى را میبُرد و سه پيامد آخرتیاش: سختى حسابرسى، خشم خداى رحمان و ماندگارى در
آتش است.
پرداخت نکردن زکات
امام صادق علیهالسلام:
وَ إِذَا مُنِعَتِ الزَّكَاهُ ظَهَرَتِ
الْحَاجَه (اصول کافی، ج 4،
ص185)
هرگاه زکات داده نشد، فقر و احتیاج
پدیدار گردد.
خيانت و دروغگويي
امام موسى كاظم عليهالسلام:
…الْخيانَه وَالْكَذِبُ يَجْلِبانِ
الفَقْرَ وَ النِّفاقَ؛ (بحارالأنوار،
ج 78، ص 327)
…خيانت و دروغگويى باعث فقر و نفاق
مىشود.
آشکار شدن گناهان
امام على عليهالسلام:
اِذا ظَهَرَتِ الجِناياتُ ارتَفَعَتِ
البَرَكاتُ؛ (غررالحكم، ح
4030)
هرگاه گناهان آشكار شوند، بركتها از
ميان مىرود.
گناهانی که…..
امام سجاد علیهالسلام:
الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ
عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ
السُّخريَّةُ مِنهُم (معانى الاخبار، ص 270)
گناهانى که باعث نزول عذاب (و گرفتاري) مىشوند،
عبارتاند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و
مسخره کردن آنان.
كسالت و ناتواني
امام علي علیهالسلام:
اِنَّ
الْاَشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ اِزْدَوَجَ الْکسِلُ وَالْعَجْزُ فَنَتَجا
بَیْنَهُما الْفَقْر؛ (وسائل
الشیعه، ج 17، ص ۵۹)
هنگامى که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند، تنبلی
و ناتوانى با هم ازدواج کردند و از آنان فقر متولد شد.
خوابيدن بين الطلوعين
امام علي علیهالسلام:
نَوْمُ
الْغَداهِ مَشْؤُمَهٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَتَصْفَرُ اللَّوْنَ وَتُقَبِّحُهُ
وَتُغَیِّرُهُ… اِنَّ اللَّهَ تَعالى یُقَسِّمُ الْاَرْزاقَ ما بَیْنَ طُلُوعِ
الْفَجْرِ اِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِیَّاکمْ وَتِلْک النَّوْمَه؛ (مکارم الاخلاق، طبرسى)
خواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم
است و باعث طرد رزق، زشتى و زردى چهره و تغییر آن میشود… . خداوند، ارزاق را
بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم میکند. از خوابیدن در این هنگام پرهیز کنید.
عدم برنامهريزي
امام على علیهالسلام:
وَتَرْک التَّقْدِیرِ فِى الْمَعیشَهِ
یُورِثُ الْفَقْرَ… (خصال،
شیخ صدوق)
[برنامهریزى نکردن و] عدم اندازهگیرى
در معاش، موجب فقر میشود.
سوء تدبیر
امام علي عليهالسلام:
حُسْنُ
التَّدْبِیرِ یَنْمِى قَلِیلَ الْمالِ وَسُوءُ التَّدْبِیرِ یَفْنِى کثیرَه، (الحیاه، ج 4، ص 488)
برنامهریزى نیکو در امور [اقتصادى ]،
مال اندک را افزایش میدهد و برنامهریزى بد، مال فراوان را نابود میکند.
انجام گناه
امام على علیهالسلام:
تَوَقُّوا الذُّنُوبَ فَمَا بَلِیَّهٌ
اَشَدُّ وَأفْظَعُ مِنْهَا وَلاَ یَحْرُمُ الرِّزْقُ اِلاَّ بِذَنْبٍ حَتَّى
الْخَدْشِ وَالنَّکبَهِ وَالْمُصِیبَهِ، قَالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَمَا
أصَابَکمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کسَبَتْ أیْدِیکمْ وَیَعْفُوا عَنْ کثِیر؛ (مکارم الاخلاق، ص ۱۴۷)
از گناهان دورى کنید که هیچ بلایى شدیدتر
و زشتتر از آن نیست و رزق بازداشته نمیشود، مگر به دلیل انجام گناهى، [حتى در حد
ایجاد خراش و جراحت و ناراحتی در دیگران]؛ چرا که خداوند فرمود: هر مصیبتى که به
شما رسد، به سبب اعمالى است که انجام دادهاید و بسیارى را نیز عفو مى کند.
خيانت در امانت
رسول اكرم صلىالله علیه وآله:
ألْاَمَانَهُ
تَجْلِبُ الْغِنَاءَ وَالْخِیَانَهُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ،
امانتدارى باعث بینیازى و خیانت [در
امانت،] سبب فقر میشود (بحارالانوار،
ج 75، ص 114)
فحاشي
امام علي عليهالسلام:
مَنْ فَحَشَ عَلَى اَخِیهِ الْمُسْلِمِ
نَزَعَ اللّهُ مِنْهُ بَرَکه رِزْقِهِ وَ وَکلَهُ اِلَى نَفْسِهِ وَأَفْسَدَ
عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ، (کافى، ج 2، ص 326)
هرکس به برادر مسلمانش فحاشى کند، خداوند
برکت روزیش را از او بر مىدارد و او را به خودش وامىگذارد و زندگیش را تباه میکند.
ندادن حق برادر مسلمان
رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم:
مَنْ حَبَسَ عَنْ أخِیهِ الْمُسْلِمِ
شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَرَكَةَ الرِّزْقِ إِلَّا أنْ
یَتُوبَ (وسائل الشیعه، جلد
27، صفحه ۳۲۵)
هركس چیزی از حقّ برادر مسلمانش را نگه
دارد و به او ندهد، خداوند برکت روزی را بر او حرام میسازد مگر آنکه توبه کند.
فهرست
ازعوامل فقرو تنگدستی سخنان معصومین
مومنان حقیقی و ویژگیهای آنان آیت اله جوادی آملی
رابطه ادب باحسب و نسب درروایات آیت اله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)
شبهات شیطانی
آیت اله مصباح یزدی
عوامل موثر در تربیت فرزند آیت اله حسن
زاده آملی
امامان معصوم ترین گزینش آیت اله
سیداحمد خاتمی
اگردرایت واستواری اقانبودکشورماسرنوشتی
بدترازسایرکشورهای خاورمیانه داشت
گفت و گو با آیت اله علی اصغر معصومی شاهرودی
ریزش ها، علل و ریشه های آن حجت الاسلام و
المسلمین رحیمیان
مقاومت امام خمینی(ره) دربرابر نقشه های اسارت
بار غلامرضا گلی زواره
ابعاد علمی امام باقر(ع) حجت
الاسلام سیدجوادهاشمی
سبک زندگی ایرانی – اسلامی حجت الاسلام
والمسلمین محمدتقی رهبر
روز عرفه، روز دعا و مناجات جواد تربتی
نقش آموزه های دینی در کاهش اضطراب دکترمحمدصادق کوشکی
منظومه اهل دل
نگاهی به سینمای ایران بعدازانقلاب اسلامی دکتر عبدالحمیدانصاری
چرابیت المقدس برای مسلمانان و جهان اسلام قداست
و اهمیت دارد؟
مجیدصفاتاج
بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن دکتر مرضیه مختاری پور
کودتا در مصر بحران در تونس حسن رویوران
بی پرده با ناریخ/ شهریور و مهر1358 سیدروح اله امین آبادی
گفته ها و نوشتها
نذرکرده بودم با چادرروی سکو بروم
این داغ ماندنی نیست
منظومه اهل دل
منظومه اهل دل
همه گریان تواند…
نه فقط مسجدیان سر به گریبان تواند
نخل و چاه و شب و صحرا، همه گریان
تواند
دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت
ای كه خلق دو جهان دست به دامان تواند
ای به خون خفته بگو كیسة خرمات كجاست؟
فقرا منتظر سفرة احسان تواند
كودكانی كه گرسنه همه رفتند به خواب
به عزیزان تو سوگند، عزیزان تواند
نخلها در عطش اشك تو بردند به سر
چاهها منتظر نالة پنهان تواند
اختران شیفتة حال نماز شب تو
كوهها منتظر نغمة قرآن تواند
اشك مظلومی تو میچكد از دیدة ما
پارههای دل ما برگ گلستان تواند
آسمانها همه گریند به مظلومی تو
عرشیان سوختة سینة سوزان تواند
گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت
نه فقط زینب و كلثوم پریشان تواند
نه دل «میثم» دلسوخته، ای جان جهان
هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند
«غلامرضا سازگار»
فزت و ربالکعبه
مشتاق تو ماند آسمان، چشمبهراه
مبهوتْ زمین است و زمان،
چشمبهراه
این است بهشت، با ملک،
حورالعین
و آن: فاطمۀ تو، همچنان
چشمبهراه
***
خم کرد ز غصه، پشت دنیا را
تیغ
بر خاک نشاند فرق دنیا را
تیغ
جبریل ز غم کوفت به هم دست
دریغ
آن دم که شکافت فرق مولا
را تیغ
***
ای صبح به سجدۀ صلاتم
برسان
مشتاق لقایم و براتم برسان
خضر رَهم و تشنه میان
ظلمات
ای تیغ، به چشمۀ حیاتم
برسان
***
شد او همه «هو» فزت و ربالکعبه
گلگون شده رو، فزت و ربالکعبه
با بغض گلوگیر «وفی الحلق
شجی»
شد نغمۀ او: فزت و ربالکعبه
«سید مهدی حسینی»
قشون اشک
دوباره
سفرة اشک است و فیض ماه خودم
دوباره
نیمه شبی و بساط آه خودم
رسیدم
اول کاری که معترف بشوم
نشان به
کس ندهم نامة سیاه خودم
کسی بهجز
تو خبردار نیست از حالم
میان
محکمه آرم که را گواه خودم؟
قشون
اشک فرستادهام به درگاهت
ذلیل
عفو توام با همه سپاه خودم
به من،
تو راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط
دویدم و رفتم به کورهراه خودم
چه ظلمها
که نکردم به خود در این دنیا
چه چوبها
که نخوردم من از نگاه خودم
حیا
نکردم و دنبال معصیت رفتم
شدم من
عبد فراری و دلبخواه خودم
چه صبر
داری و خسته نمیشوی از من
خودم که
خستهام از این همه گناه خودم
تمام
ترس من این است مرگ من برسد
که پی
نبردهام آن دم به اشتباه خودم
به دستهای
خودم ساختم قفسها را
ببین که
حبس شدم در میان چاه خودم
«بهجز
حسین مرا ملجأ و پناهی نیست»
بگو به
من که: بیا بنده در پناه خودم
میان
قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش
است به این اشک گاهگاه خودم
«رضا رسولزاده»
ای کاش…
ای کاش میشد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانیِ نگاهت پَر بگیرم
ای کاش میشد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
ای کاش میشد لااقل یکبار در خواب
با دستِ آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمهاش تا،
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تَر بگیرم
ای کاش میشد تا برای سجده از تو
مُهری ز خاک تربت مادر بگیرم
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز، روضه بر تنِ بیسر بگیرم
من عاشقم، خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاشها را کاش از این در بگیرم
«موسوی علیمردانی»
عید صیام
گذشت ماه صیام و رسید عید صیام
کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام
اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح
مبارک است به اهل صیام، عید قیام
شراب کوثـر و باغِ بهشت و جلوۀ یار
به روزهدار حلال و به روزهخوار
حرام
بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم
که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام
هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت
مَهی که دست الهی به ما خوراند طعام
سلام بـاد بـه ماهی که بود ماه درود
درود باد به ماهـی که بود ماه سلام
سلام بـاد بـه ماهـی که بـود لیله
قدر
سلام بـاد بـه ماهـی که بـود ماه
تمام
سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش
رسید بوی خداوند، دمبـهدم بـه مشام
بـه وسعت همـه عالـم برای مهمانان
گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام
ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این
چیست؟
ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام
اگرچه مـاه خـدا بـود ایـن مَه پُر
فیض
بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام
سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما
به «افتتاح» و «ابوحمزه» میگرفت
آرام
مَهـی کـه بود لیالیش بهترین شبهـا
مَهـی کـه بـود در ایـام، بهترین
ایـام
مَهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال
خدای، ریخت شراب طهورتان در جام
مَه ولایت سبط نبی، امام حسن
مَه شهـادت مـولا علی، امـام همام
علی که ذات خـداوند بـود مـداحش
علی کـه بعـد پیمبـر امـام بـود امام
علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین
علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام
علی معلـم آدم، علـی سفینـة نـوح
علی روان مسیح و علـی کلیم کلام
علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید
علی که مهر و ولایش تمامی اسلام
علی فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم
علی که رحمت موصولۀ خداست مدام
علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر
علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام
نماز و روزه و حـج و زکات بـیاو هیچ
کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام
نهاده بوسه، شجاعت به دست و بازویش
عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام
فقط نه اینکه به دام جهـان اسیر نشد
ببین بـه گـردن دنیـا نهـاد، مـولا
دام
چقـدر دور حـرم راه میروی «میثم!»
به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام
« غلامرضا سازگار»
گوش چاه
نیمهشبهای علی آکنده است
از مناجات و دعا و زمزمه
آسمان خانهاش بارانیاست
هر سحر از غصههای فاطمه
باز هم میآید و در گوش چاه
مثل
هر شب، درد دلها کرده است
آه
می دانم علی با نان خشک
باز
امشب روزه را وا کرده است
«حمید
هنرجو»
ای
قبلهگاه اولین
ای
قدس ای شهر خدا آزاد میخواهم ترا
معراجگاه
مصطفی آزاد میخواهم ترا
ای
قبلهگاه اولین بهر رسول آخرین
از
سلطه صهیونیان آزاد میخواهم ترا
موسی
خجل زین قوم دون عیسی دلش لبریز خون
یعقوب
هر دم از خدا آزاد میخواهد ترا
باشد
سلیمان دل غمین، در دست خود دارد نگین
هر
دم ز ربالعالمین آزاد میخواهد ترا
تو
شهر یک امت نهای، مخصوص صهیون نیستی
اهل
کتاب و اهل دین آزاد میخواهد ترا
«حسین
نبی زاده»
بيپرده با تاريخ / تير و مرداد 1358
بيپرده
با تاريخ / تير و مرداد 1358
غائلهای که با پیام انقلابی امام به پایان رسید
سيدروحالله امينآبادي
تیرماه 1358
تابستان 58 در
حالی شروع شد که ایران اسلامی با بحرانهای متعددی دست به گریبان بود. بحرانسازی
اقلیتها در نقاط مرزی کشور از جمله خوزستان و کردستان و نیز مداخلات کشورهای
بیگانه از جمله عراق از جمله این بحرانهاست که در تیرماه 58 با آنها رو به رو بودیم، بحرانهایی که در ماههای بعدی از آنها
زیاد شنیده شد. از سوی دیگر مقدمات بررسی و تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نیز در
این ماه ادامه یافت و در مرداد ماه 58 نمایندگان این مجلس با رای مردم انتخاب
شدند.
توطئههای رژیم
بعث عراق علیه ایران
با پیروزی
انقلاب شکوهمند اسلامی، رژیم بعث عراق تمام تلاش خود را به کار بست تا از بسط این
انقلاب در کشورهای همسایه جلوگیری کند و چون نگران صدور انقلاب به کشور خود بود،
تصمیم گرفت پیشقدم شود و ایران را درگیر مشکلات عدیدهای سازد. مداخلات روزانه
دولت عراق در مرزهای ایران از فرستادن جاسوس گرفته تا آموزش تروریستهای مرتبط با
خلق عرب و نیز حملههای گاه و بیگاه به پاسگاههای مرزی را باید در این راستا
تحلیل کرد.
این اقدامات مه
از ماههای گذشته آغاز شده بودند تا تیرماه 58 نیز ادامه یافتند تا این که یک سال
و دو ماه بعد به دفاع مقدس هشت ساله منتهی شدند. در واقع باید گفت جنگ ایران با
رژیم بعث عراق برخلاف تصور همگان، ده سال بود نه هشت سال، زیرا این جنگ از روز اول
پیروزی انقلاب آغاز شده بود و تنها در شهریور ماه 59 به جنگی سراسری ختم شد.
در ادامه،
روزشمار مداخلات رژیم بعث عراق در مرزهای ایران در تیرماه 58 را بررسی میکنیم.
پاسداران مرزی
سپاه مستقر در مرزهای غرب کشور در تاریخ
5 تیرماه، 6 هزار تفنگ روسی را که به طور قاچاق وارد خاک کشور شده بود توقیف و
عوامل قاچاق سلاح را بازداشت کردند. این سلاحها از عراق وارد کشور شده بودند.(۱)
در همین روز 6
جاسوس عراقی در راه آبادان و خرمشهر دستگیر شدند.(۲)
همزمان دولت
عراق، خوزستان ایران را عربستان نامید و این اقدام صدام بهشدت از سوی جمهوری
اسلامی مورد اعتراض قرار گرفت. وزارت
امورخارجه در بیانیهای تذکر داد که تغییر نامهای جغرافیایی، جز یک بازی بیاثر
سیاسی چیز دیگری نیست و طرح اینگونه مسائل و ایجاد جنجال علیه جمهوری اسلامی
ایران تنها به نفع دشمنان اسلام و اعراب تمام میشود.(۳)
جنگطلبی حزب دموکرات
در کردستان
با پیروزی
انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین
خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.
در این میان وضع
کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک
عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات، خود را انقلابی نشان میدادند، از جمله عزالدین
حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به
پادگانها و مراکز مهم اداری حمله کردند.
در تاریخ 3
تیرماه گروهی ناشناس به شهربانی مهاباد حمله و افراد شهربانی را خلع سلاح کردند. در
این حمله، افراد شهربانی با مهاجمان همکاری کردند و اسلحههای خود را بر زمین
گذاشتند!( 4)
در تاریخ 7 تیر
ماه همین سال نیز گروهی از ضدانقلاب با این بهانه که «چرا شهربانی با مردم مقابله
کرده است» و در واقع به این دلیل که «چرا نیروهای انتظامی از شهر محافظت میکنند»
اعتراضات خود را گسترش دادند و بانکها و مغازهها را به تعطیلی کشاندند. در همین
روز از ارومیه هم گزارش رسید که که هیچگونه
وسیله نقیلهای از این شهر به سمت پیرانشهر حرکت نمیکند و جاده ارومیه ـ پیرانشهر
عبور و مروری ندارد.( 5)
مرداد
ماه ۵۸
روند
تحولات در مرداد ماه 58 بهسرعت پیش میرفت. انقلاب اسلامی که در 22 بهمنماه سال
قبل به یپروزی رسید و در 12 فروردین ماه 58 جشن پیروزی جمهوری اسلامی را برگزار کرد،
به سمت نهادسازی و تصویب قانون اساسی پیش رفت.
برگزاری
انتخابات مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی شاید مهمترین خبر مردادماه 58 بود. از
سوی دیگر در این ماه که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود، امام خمینی در پیامی
آخرین جمعه ماه مبارک را روز قدس نامیدند تا امت اسلام برای آزادی قدس شریف به پا
خیزند.
برگزاری
اولین نماز جمعه به امامت آیتالله طالقانی
در تاریخ
5 مردادماه سال 58 اولین نمازجمعه تهران به امامت آیتالله طالقانی برگزار شد. آیتالله
طالقانی در جای جای خطبهها بر نقش محوری امام خمینی تأکید کرد و پیام
انقلاب را به گوش جهانیان رساند. ایشان در بخشی از خطبههای نماز جمعه اظهار داشت:
«مگر ما سپاه کم داریم؟ سپاه ما مخصوص به برادران ارتش ما نیست. زن و مرد، کوچک و بزرگ،
سپاه اسلام و پاسدار اسلام است. استعمار بیاید جلو، قشونش را بیاورد جلو، حالا که از
پشت پرده میآید، آشکار بیاید. یا همه ما میمیریم یا استعمار را در تمام دنیا دفن
خواهیم کرد. اگر به جای خود ننشینید، من پیرمرد، من ضعیف، من مریض مسلسل به دست میگیرم
و پشت تانک مینشینم. امام خمینی هم پشت تانک مینشیند».
آغاز به
کار مجلس خبرگان قانون اساسی
در تاریخ 12 مرداد ۱۳۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس
خبرگان قانون اساسی با حضور گسترده مردم برگزار شد. صرفنظر از رفراندوم تعیین نوع
نظام که فروردین ماه برگزار شد، این نخستین انتخابات از زمان پیروزی انقلاب به شمار
میآمد. نمایندگان مجلس خبرگان مأمور بودند تا پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی
ایران را مورد بررسی نهایی قرار دهند.
با
تصویب لایحه قانون انتخابات برای تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی توسط هیئت دولت و شورای
انقلاب، در نهایت روز جمعه دوازدهم مرداد ۱۳۵۸ به عنوان تاریخ برگزاری انتخابات خبرگان
قانون اساسی، اعلام و انتخابات با شرکت گسترده مردم برای انتخاب ۷۵ نماینده برگزار
شد.
براساس آنچه
وزارت کشور اعلام کرد در سراسر ایران حدود 18 هزار حوزه رأیگیری، مأمور اخذ آرای
مردم بودند که از این تعداد ۲۲۰۰ حوزه به رأیگیری از ساکنان استان تهران اختصاص داده
شده بود.
در تهران
چهرههایی چون آیتالله محمود طالقانی، ابوالحسن بنیصدر، آیتالله حسینعلی منتظری،
حجتالاسلام گلزاده غفوری، آیتالله محمد حسینی بهشتی، مهندس عزتالله سحابی، دکتر
عباس شیبانی، آیتالله موسوی اردبیلی، خانم دکتر منیره گرجی و علیمحمد عرب در مرحله
نخست حائز اکثریت آرا شدند.
سرانجام
مجلس خبرگان قانون اساسی در روز ۲۸ مرداد
۱۳۵۸ با پیام امام خمینی افتتاح شد. ۷۵ نفر عضو این مجلس پس از سه ماه تلاش و فعالیت
بیوقفه، کار تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ در دوازده
فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره به پایان رساندند و حاصل کارشان در تاریخ ۱۲ آذرماه
۱۳۵۸ به عنوان اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در یک همهپرسی عمومی از سوی
اکثریت مردم به تأیید رسید.
تعطیل روزنامههای
فتنهگر
در بعد
از ظهر 16 مرداد ماه 1358 با حکم دادستان کل انقلاب روزنامه آیندگان تعطیل شد و مأموران
اجرای حکم اداره و چاپخانه آیندگان را مهر و موم کردند. دادستان کل انقلاب در اطلاعیهای در این مورد تأکید
کرد: «روزنامه آیندگان با همکاری و سرمایهگذاری اسرائیل تأسیس شده بود تا در
مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی به اعراب از اسرائیل حمایت کند». در این اطلاعیه
همچنین آمده بود: روزنامه آیندگان پس از پیروزی انقلاب با نشر اخبار و تفسیرات و تأویلات
غیرواقعی و اعلام تیراژهای دروغین و تبلیغات غیرواقعی برای کسب حیثیت اجتماعی و
بهرهمندی اقتصادی، دست اندر کار ایجاد تشتت و تفرق بین اقشار و گروههای ملت
مسلمان ایران بوده است.( ۶)
پس از
تعطیلی آیندگان، روزنامههای چلنگر، پیغام امروز و ندای آزادی هم به دلیل فعالیت
در جهت تضعیف انقلاب با حکم دادستانی کل کشور تعطیل شدند. رادیو اسرائیل یک روز
بعد در گزارشی با انتقاد تند از امام خمینی، توقیف روزنامه آیندگان را یک عمل ضددموکراتیک
دانست و گفت: «بدون شک توقیف این روزنامه که روش سازندهای را دنبال میکرد مخالف
آزادی بیان و قلم و مهمتر از آن ضدحقوق بشر است».
اتمام
غائله پاوه با پیام انقلابی امام
در شامگاه
۲۲ مرداد سپاه پاسداران و گروهان ژاندارمری پاوه طی پیامهائی فوری که به مراکز خود
در کرمانشاه فرستاده بودند، اعلام کردند: «پاوه به دست مهاجمان در شرف سقوط است» و
از سپاه پاسداران و ارتش استمداد کردند. آنها در این پیامها مدت مقاومت شهر را حدود
یک ساعت پیشبینی کرده بودند. در پی اعلام این خبر، هیئتی مرکب از دکتر چمران معاون
نخستوزیر، تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی و ابوشریف فرمانده عملیات سپاه پاسداران
انقلاب با سه فروند هلیکوپتر و مهمات کافی راهی پاوه شدند.
این
اوضاع ادامه یافت تا اینکه در شامگاه روز بیست و پنجم مرداد اوضاع شهر جنگزده پاوه
به وخامت گرایید و همزمان خبرگزاری پارس به نقل از یک منبع آگاه در نخستوزیری نوشت:
«وضع پاوه با حمله گسترده مهاجمین که از گروههای جلال طالبانی، سالارجاف و پالیزبان
به رهبری فرقه دموکرات کردستان تشکیل یافتهاند، وخیمتر شده و عده زیادی از سپاه پاسداران
انقلاب و مردم شهر به شهادت رسیدهاند. بیمارستان
شهر به دست مهاجمین سقوط کرده و چند بهیار، پزشک و پاسدار زخمی و کشته شدهاند و دکتر
چمران، معاون نخستوزیر نیز در حلقه محاصره مهاجمین قرار دارد. نیروهای کمکی کرمانشاه
با یک پل هوایی در حال تقویت محاصرهشدگان هستند و از تعداد دقیق کشتهها و زخمیها
اطلاعی در دست نیست. بر اساس اطلاعیهای که دفتر دکتر چمران در اختیار خبرگزاری
پارس قرار داد تا آن زمان ۴۰ پاسدار و غیرپاسدار در پاوه به شهادت رسیده و ۱۸ نفر را
نیز در بیمارستان سر بریده بودند. هنوز از تعداد کشتهها و زخمیها اطلاع دقیقی در
دست نیست.»(7)
اولین
روزجهانی قدس
امام
خمینی با گذشت نزدیک به 7 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی در 16 مرداد سال 58 در
پیامی آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس اعلام کردند. رهبر انقلاب در این پیام از عموم
مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي خواستند «براي كوتاه كردن دست اسرائیل و پشتيبانان
آن به هم بپيوندند… آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و ميتواند تعيينكننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان
«روز قدس» انتخاب و طي مراسمي همبستگي بينالمللي مسلمانان
را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند.»( 8)
با انتشار
پیام امام، مسلمانان کشورهای پاکستان، سوریه، بحرین، لبنان، اردن، فلسطین و کویت به
این فرمان لبیک گفتند و آمادگی خود را برای حضور در این راهپیمایی جهانی اعلام کردند.
چند روز پس از این پیام حضرت روحالله در جمع گروهی از مردم در شهر مقدس قم اظهار
داشتند: «روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز
مقابله مستضعفین با مستکبرین است. روز مقابله ملتهایی است که در زیر فشار ظلم امریکا
و غیر امریکا بودند، در مقابل ابرقدرتهاست. روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند
در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. روزی است که بین منافقین و
متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس میدانند و عمل میکنند به آنچه
باید بکنند و منافقین ـ آنهایی که با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل
دوستی ـ در این روز بیتفاوت هستند، یا ملتها را نمیگذارند که تظاهرات کنند. روز
قدس، روزى است که باید سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود، باید ملتهاى مستضعف اعلام
وجود بکنند و در مقابل مستکبرین، باید همان طور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین
را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملتها باید قیام کنند و این جرثومههاى فساد
را به زبالهدانها بریزند.»( 9)
پینوشتها
۱ـ اطلاعات، 5 تیر 1358، ص 2.
۲ـ جمهوری اسلامی 5 تیر 1358، ص 1.
۳ـ اطلاعات، 5 تیر 1358، ص 2.
4ـ اطلاعات، 4 تیر 1358، ص 2.
5ـ اطلاعات، 7 تیر 1358، ص 7.
۶ـ اطلاعات،
17 مرداد 1358، صفحه ۲.
7ـ
کیهان، 28 مرداد 1358، صفحه 1.
8ـ صحیفه
امام جلد 9 ، صفحه 267.
9ـ
صحیفه امام ، جلد 9 ، صفحه 276.
سوتیتر:
با پیروزی انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی
گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.در این
میان وضع کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات، خود را انقلابی نشان میدادند، از جمله عزالدین
حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به پادگانها
و مراکز مهم اداری حمله کردند.
بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن
بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن
دکتر مرضیه مختاریپور
خرافه و خرافهگرایی از دیرباز در هر جامعهای
وجود داشته و همچنان وجود دارد. خرافات در میان ملتها و جوامع بستگی به نوع تفکر
و نگرش و فرهنگ و آداب و سنن آنان دارد، ولی آنچه که ممکن است بین جوامع گوناگون
متفاوت باشد، رواج کم یا زیادبودن خرافات در میان آنان است. جامعهشناسان گفتهاند
هرچه سطح فرهنگ جامعهای پایینتر باشد در آن جامعه خرافهگرایی رواج بیشتری دارد.
بنابراین پدیدة یادشده مختص جامعة امروز ما نیست، بلکه جوامع قبل از ما نیز با آن
درگیر بودهاند و آیندگان نیز از این امر در امان نخواهند بود! هم اکنون نیز در
کشورهای پیشرفتة دنیا شاهد گسترش خرافهگرایی هستیم؛ زیرا فرهنگ عمومی جامعه از
سوی دانشمندان و عالمان دینی یا فیلسوفان هدایت نمیشود، بلکه دیگران بهصورت شِبهدینی
و شِبهعقلی میدان را بهدست گرفتهاند. از جمله راههای نفی خرافه و در واقع در صدد
رفع آن بر آمدن از جامعة اسلامی توصیه و توجه به تفکر و تعقل است.
سیرة عملی پیامبر اکرم (ص) در مبارزه با خرافات
عصر جاهلی هم نمونهای جالب از چگونگی ارتباط و برخورد با مفهوم خرافه است. ایشان
در ابتدا خرافات عصر جاهلی را اموری باطل و اشتباه اعلام کردند و سپس عقول و
اندیشهها را بهسمت یکتاپرستی سوق دادند (یوسفی، ۱۳۸۹). همچنین دین و فرهنگهای اصیل و الهی که ما از
آنها بهعنوان امر دینی یاد میکنیم بهنحوی ارتباط با ماوراء را مطرح میکنند و
معنویت را در پیش میکشند و این خود مجالی است گسترده برای جولان و رشد خرافه در
بستر دینی. از اینرو امور خرافی در مفاهیم دینی بهدلیل شرایط خاص آن وجود دارند
و ادیان و فرهنگها در طول زمان دستخوش تغییرات و خرافاتی شدهاند.
انواع
خرافات
خرافهپرستی متنوع است و ممکن است به یکی از
اشکال زیر در اجتماع رواج یابد:
ـ خرافات دینی: اعتقاد به ارواح (پرستش درخت،
رودخانه، حیوانات، ارواح نیاکان و… ) مثل فیشیسم و آنیمیسم؛
ـ خرافات اجتماعی: خوششانسی، بدشانسی، بهتختهزدن،
طلسم، تعویذ، آینهشکستن، جاهای مراد، فالگیری، عطسهکردن؛
ـ تجربههای غیبی: اشباح، خانههای جنزده،
پیشگویی و کهانت؛
ـ خرافات شخصی: تصور شخصی دربارة سعد و نحسبودن
رنگها، روزها، مکانها، لباسها، پرندهها، خودروی سواری و… (سجاد، 1386).
در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
1.
خرافات پیرامون جن: جن در لغت بهمعناى
پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و سورهاى
به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگیهای این موجود پنهان بیان
شده است. برطبق آیاتی از دیگر سورههای قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و
از آتش (سورة حجر، آیه 27) یا آمیختهاى از آتش (سورة الرحمن، آیة 15) آفریده شده
است و موجودى است با شعور و اراده که بهاقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده است و
در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (سورة حجر، آیات 29
تا 42) و در آخرت برانگیخته مىشود و در این جهان مىتواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا
مشرک و… باشد (سورة جن، آیات 11 تا 15). اگرچه جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است، چون
درک او درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است، ولى قدرت فیزیکی او زیاد
است؛ از جمله مىتواند با سرعت زیاد کارهاى خارقالعاده انجام دهد و بارهای
سنگینى را در کمترین زمان جابهجا کند. در داستان حضرت سلیمان (ع) ـ در قرآن مجید
ـ وقتى عفریتى از جن مدعى مىشود که میتواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از
سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزد آن حضرت بیاورد، حضرت سلیمان (ع) او را تکذیب
نمىکند.(۱) این دلیل برقدرت فوقالعادة جنها است. دربارة آزار و اذیت
جنیان و ضرر واردکردن به انسانها، مرحوم شیخ مفید (ره) (1413) در کتاب «ارشاد»
آورده است: «در آثاری از ابنعباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ
با قبیلة بنیمصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به درّة وحشتناک و صعبالعبوری
رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفهای از جن در وسط دره
جمع شده و قصد مکر و شرّ و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند»(ص 399). از این
قضیه معلوم میشود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروهها
و افرادی از جن قرار گیرند؛ البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی
است و قدرت بر انجام کارهای بزرگ و فوقالعادهای دارند، اما واقعیت آن است که بیش
از اندازه دربارۀ این موجودات بزرگنمایی شده است و دروغها و خرافات زیادى دربارة
این موجود در اذهان مردم وجود دارد، مثل اینکه آنها را با اشکال عجیب و غریب و
وحشتناک و موجوداتى دارای دُم و سُمّ تصور کرده و صرفاً موذی، پرآزار، کینهتوز و
بد رفتار میدانند که اگر یک ظرف آب داغ ریخته شود، آنها خانههایى را به آتش
مىکشند و موهوماتی از این قبیل… که با هیچ عقل و منطقی
مناسبت ندارد و قابل قبول نیست،(۲) زیرا آنها در نوع خود شرور و صالح
دارند. علاوهبر اینکه برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوههایی از
آزار آنان در امان بماند.
آنگونه که از نقل تاریخ و قضایا بهنظر
مىرسد، از گذشته تا به امروز تصورات بسیارى از مردم از توهمات و داستانهاى مربوط
به جن پُر بوده؛ بهطورىکه گروهى بهکلى منکر آن هستند و خرافهاى بیش نمىدانند
و از جانب دیگر، برخى افکارشان از تصورات و خاطرات و داستانهاى اغراقآمیز جن
پرشده است و مىتوان گفت که هر دو گروه راه افراط را پیش گرفتهاند. دین مبین
اسلام حقیقت آن را ثابت مىداند و تصورات واهى را در خصوص جن تصحیح مىکند و اوهام
و خرافات را از افکار و دلها مىزداید و دلها را از سلطۀ توهمات آزاد مىگرداند؛
از اینرو سورهاى را در قرآن به بیان ویژگىهاى آن اختصاص داده است.
2.
خرافۀ چلّهبریدن برای بختگشایی: یکی
از خرافاتی که در بین مردم رواج دارد، چلّهبریدن برای بختگشایی در امور مختلف
است، بهعنوان نمونه گفته شده: «اگر بچهای در چلّه باشد، استخوانهای آن بچه خوب
رشد نمیکند و بچه ضعیفالجثّه بار میآید و قد او کوتاه میماند. برای بریدن چلّة
کودک، مقداری نخ ابریشم سرخ و سفید را از نوک انگشتان پا تا سر بچه، با آن نخ
اندازه گرفته و دعایی را چهار بار بر آن نخ میخوانند و فوت میکنند. سپس آن نخ را
به چهار قسمت تقسیم کرده و در چهار گوشة اتاق دفن میکنند و معتقدند آن مرض رفع
خواهد شد». همچنین گفته شده: «اگر زنی در چلّه افتاده باشد هرگز فرزنددار نمیشود
و اطبا هم از آن سر درنخواهند آورد. یکی از نمونههایی که از خرافۀ چلّهبریدن نقل
شده، این نمونه است که مثلاً «خانمی با بازکردن قرآن به دختری ۴۰ ساله که ازدواج
نکرده، گفته چلّه افتاده؛ یعنی برای کسی دیگر کاری کردهاند و چلّه بر تو افتاده
باید دعا بگیری!».(۳) دربارة این موارد باید گفت: یکی از بزرگترین
آفات هر دینی گرایش مردم به خرافات است. بحث چلّهبریدن در زنان برای حاملهشدن یا
برای تسریع در امر ازدواج یا برای رشد استخوانهای بچه، همه از خرافاتی است که هیچ
اثر و نشانهای از آن در متون روایی نیست، همانطور که فهمیدن اینطور مطالب از
قرآن بیشتر شبیه به دروغ و کذب است. بسیاری با همین شگردها مردم را به دور خود جمع
میکنند و از آنان سوءاستفادههای مادی یا احیاناً غیرمادی میکنند. بهتر است
انسان بهجای مراجعه به این امور به خداوند توکل کند و از او کمک بطلبد و مطمئن
باشد که خداوند خیر و مصلحت او را میخواهد.(۴)
3.
خرافۀ آیینهبینی: یکی از خرافات
شایع در بین بعضی از مردم، آیینهبینی است. توضیح اینکه برای این کار مثلاً یک بچۀ
۱۲ سال به پایین را حاضر کرده و یک آیینه به دستش میدهند و میگویند در آن نگاه
کند. سپس سورة کافرون را خوانده و به سر آن طفل فوت میکنند. اگر این کار چند بار
تکرار شود چند نفر از جنها در آیینه حاضر میشوند و به همهچیز جواب میدهند.
مجرب است». این عمل، مبنای دینی ندارد و در روایات ما
نیست. در روایات اینگونه امور که سبب خروج انسان از مسیر زندگی طبیعی و ورودش به
یک زندگی با مفاهیم و اموری غیرواقعی است، تأیید نشده، بلکه از آن نهی شده است.(۵)
4.
خرافۀ عِدّة زنان: «عِدّه» در اصطلاح
فقها عبارت از تـربـّص (حـالت انـتـظـار) شـرعـى اسـت کـه زن بـعـد از طـلاق و
زوال نـکـاح یـا وفـات شوهر لازم اسـت مـدتـى درنـگ کند، سـپـس همسر دیـگـری
اخـتـیـار کند. علت واقعى عده، مانند بسیاری از اسرار نهفته در امور عالم، بر ما
مخفى است. اما یکی از حکمتهای عِده نگهداشتن زن بیوه، این است که اگر زن بعد از
مرگ شوهر فوراً ازدواج کند، این مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق
سازگار نیست و بهعلاوه موجب جریحهدار شدن عواطف بستگان متوفی است. رعایت حریم
زندگانی و زناشویی حتی بعد از مرگ همسر موضوعی است فطری و از اینرو همیشه در
قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی بر این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم
آنچنان افراط میکردند که به خرافات کشیده شده و عملاً زنان را در بنبست و اسارت
قرار میدادند. برای نمونه بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضى
او را با مرد دفن مىکردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم کرده و
گوشهنشین مىکردند و در پارهاى از قبایل زنها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر
زیر خیمة سیاه و چرکین با لباسهاى مندرس و کثیف، دور از هرگونه آرایش و زیور و
حتى شستوشو به سر برده و بدین وضع شبوروز خود را بگذرانند. آیة ۲۳۴ سورة بقره بر تمام خرافات و
جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه میدهد بعد از نگهداری عدّه و حفظ
حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند.(۶)
5.
خرافۀ ازدواج در ماه شوال: یکی
از خرافات رایج در صدر اسلام، این بود که اعراب جاهلی بهخاطر برداشت نادرستی که
از ماههای سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمیدانستند و معتقد بودند هر
ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ میشود. «ابن ابیالحدید
معتزلی» (1337) در شرح نهجالبلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه، همسر پیامبر
گرامی اسلام (ص) میگوید: «پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدواج کرد و عایشه
نیز دوست داشت که دختران را در ماه شوال همسر دهد و بارها میگفت: با اینکه من در
ماه شوال ازدواج کردهام، آیا در میان زنان پیامبر (ص) خوشبختتر از من سراغ
دارید! سپس ابن ابیالحدید میافزاید: عایشه با این حرفش درصدد رد عقیدۀ کسانی بود
که در صدر اسلام گمان میکردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید
قربان) مکروه و ناپسند است».(۷) امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان بهخصوص
اهل سنت و در برخی از مناطق آسیا، این عقیدۀ باطل که از همان عقیدۀ جاهلی نشأت
گرفته است، رایج است.
6.
خرافۀ حروف حکشدۀ در دست و ازدواج فامیلی: یکی از خرافات، دربارة ازدواج است. بهعنوان نمونه گفته میشود
حروف حکشده روی دست اگر بههم چسبیده باشد، ازدواج فامیلی است و اگر جدا باشد
ازدواج فامیلی نیست. این مسئله حقیقت ندارد
و ریشۀ دینی و علمی ندارد، بلکه از خرافاتی است که علاوهبر عدم اعتنا به آن باید
با اینگونه افکار اشتباه و سنتهای کاذب مبارزه کرد و ریشۀ آنها را خشکاند.(۸)
7.
خرافۀ فال بدزدن: از جملۀ خرافاتی
که در میان مردم رایج است، فال بدزدن یا همان تشاؤم است. عرب از فال بد به
«تطیّر» و یا «طیرة» یاد میکند. ریشۀ این کلمه از طیر بهمعنای پرنده است. از
آنجا که عرب، فال بد را غالباً بهوسیلۀ پرندگان میزد، گاهی پریدن پرندهای را از
دست چپ، نشانۀ تیرهروزی میدانست، گاهی صداکردن کلاغ را به فال بد میگرفت و به
این جهت کلمة تطیّر را در فال بد بهکار برده است. «شهید مطهری» میگوید: «در
تواریخ نوشتهاند و در کتب مقاتل دیدهام که وقتى اسراى اهل بیت (ع) را وارد شام
مىکردند و مردم به استقبال بیرون آمده بودند، گویا خود یزید بن معاویه هم به جایى
در بیرون شهر آمده بود و در آنجا کلاغى صدا کرد و او از این امر فال بد گرفت. اصل
و ریشة فال خوب و فال بد ظاهراً به دورة شرک و چند خدایی، بهویژه ثنویت، برمیگردد؛
چه آنکه آنان برای هرچیزی، چه خوب و مطلوب و چه نامطلوب و بد، خدایی داشتند که در
عالم انسانها تأثیر خود را میگذاشت. در چنین منظومة فکری و عقیدتی هرخدا در میان
انسانها، حیوانها و حتی درختان، گیاهان و جمادات نیز نمایندهای داشت، که مظهر
او تلقی میشد و همین موضوع در ادامه بهگونة مبارک و شوم پذیرفته شد، لیکن با
تغییر مذهب و رواج توحید، اگر چه مبنای عقلانیتی آن از میان رفت، ولی نماد خوب و
بد، مبارک و شوم، خوشمیمنت و بدمیمنت و… از آن در فرهنگ مردم بهجای ماند. از
جملة این اعتقادات، شومبودن جغد، کلاغ، بلدرچین و امثال اینها یا میمنتداشتن سبزقبا،
هدهد و پرستو و مانند اینها است که میتواند در تصمیمگیریها اثر بگذارد. در میان
این عقاید نمونههایی هم یافت میشود که آثار تخریبی زیادی دارد و موجب آزار مؤمن،
فال بدزدن به سیّد و آخوند در نخستین برخورد صبح یا به هنگام سفر است. معتقدند که
یک مسافر وقتی میخواهد مسافرت کند، اگر سیّدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و
عاقبت ندارد، بهعکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است.(۹)
یکی از
بزرگترین مزیتهای دین اسلام عقلگرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان
جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن بهوجود آمده و میآید. در احادیث متعددی از
مسلمانان خواسته شده است تا از فال بدزدن بپرهیزند؛ برای نمونه پیامبر گرامی
اسلام (ص) میفرماید: «فال بدزدن را کنار بگذارید»(۱۰) و در روایت
دیگری میفرماید: «… اگر گاهی به عملی فال بد زدی آن را (با توکل بر خدا) انجام
ده».(۱۱) شهید مطهری بیان میکند: «قرآن کریم در آیات زیادى با کمال
صراحت این مطلب را مىگوید که منشأ فال بد و هر شومى و نحوستى که وجود دارد، خارج
از وجود خود بشر نیست؛ یعنى بشر ممکن است فکر و عقیدهاش فکر و عقیده شومى باشد؛
وقتى که فکر و عقیدهاش سراسر خرافه و جهالت است، شومى در جهالت است. شومى جز در
اخلاق فاسد در جاى دیگرى نیست. شومى جز در اعمال پلید در چیز دیگرى نیست. از نظر
سعادت بشرى، اگر بخواهیم حساب کنیم چه کشفى بزرگ ترین کشفها در دنیا است، من خیال
مىکنم بزرگترین کشفى که در دنیا به حال بشر مفید و سعادتمند است و بسیار عمیق و
ارزنده است، ولى بشر کمتر مىخواهد زیر بار آن برود این کشف است: دَواؤُکَ فیکَ وَ
داؤُکَ مِنْکَ؛ اى بشر! دردت از خودت برمىخیزد، منشأ بدبختى تو، خودت هستى و نه
چیز دیگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت براى خودت بهوجود مىآورى، سرنوشت شوم
تو به دست دیگرى نیست و همچنین تبدیل سرنوشت هم جز به دست خودت نیست؛ چاره این شومى
و این سرنوشت بد هم در وجود خود توست، همانطور که در سورة اسرا، آیة 13 آمده است:
«وَ کُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ
الْقِیمَةِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشوراً».(۱۲)
8. مسئلة
شفاعت در دو بوتة فهم اصیل و خرافی: شفاعت در بوتة
لغوی خود بهمعنای میانجیشدن است؛ یعنی بین دو چیز واقعشدن. در واقع، اگر ما
باشیم و همین معنای ظاهری و لغوی آن، مشکلی نخواهیم داشت؛ زیرا این ادب رایجی در
تمامی ملل و در تمام اعصار است که شخصی موجه میان خاطی و آمر واسطة بخشودن میشود
که به این امر شفاعت میگویند. مشکلی که در خصوص مسئلة شفاعت هست زمانی است که
شناخت درستی از قضیه در دست نیست و شخص شافع، بزرگتر، درشتتر و دارای کوکبة جلال
افزونتر یا مساوی نسبت به آمر ـ و در اینجا خداوند ـ بهنظر میآید. معنادهی
مفهوم شفاعت در خصوص انبیا و اولیای الهی از مقولة نخست، یعنی براساس مفاد لغوی و
عرفی آن است و علمای محقق و متبحر اسلام، همواره در جهت روشنگری آن تلاش کردهاند.
انحراف از چنین معنایی در جهتدادن مفهوم شفاعت، موجب گمراهی مردم و وهن دین میشود
و از اینرو علاوهبر برخی از دانشمندان عامه (چون «ابنتیمیه») که آن را شرک
دانستهاند، علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیدهاند و آن را موجب ضلال
و اضلال دانستهاند(۱۳) مکرر گفتهایم که ما هم اگر بخواهیم دربارة
شفاعت شفاعتگران چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون
دارد، یک رضایت دارد، امام حسین (ع) دستور و قانون و رضایت دیگری دارد. خدا یک
دستگاه دارد، امام حسین (ع) دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام
حسین (ع) حساب دیگری و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به
خدا نمیرسد، آنجا کار خیلی مشکل است، میآییم امام حسین (ع) را که به چیزهای سهل
و سادهای راضی میشود شفیع قرار میدهیم. خدا به انسان میگوید نماز، روزه، جهاد
با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای بسیار سخت. به
عکس، امام حسین (ع) دستگاه بسیار سادهای دارد، با مجلس روضهگرفتن و دانة اشکی
ریختن و چند بار سینهزدن و خلاصه در چند روز دهة عاشورا سهل و ساده میشود همة
قضایا را صاف کرد، ما بهجای اینکه از در خدا وارد بشویم که درِ بسیار سخت و مشکلی
هست، از در امام حسین (ع) وارد میشویم، بعد امام حسین (ع) خودش میرود آنجا کارها
را درست میکند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم بهخطا رفتهایم.(۱۴)
اگر گفتید من نماز نمیخوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین(ع) میکنم، امام
حسین (ع) به چیزی راضی میشود و خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناختهاید، نه امام
حسین (ع) را. امام حسین (ع) آن کسی است که در خطبة روزهای اولش فرمود: «رضی اللّه
رضانا اهل البیت». اصلاً امام حسین (ع) اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که
امام نیست… چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را و با این شکل در
خانة امام حسین (ع) رفتن، نخستین کسی که انسان را طرد میکند خود امام حسین است.(۱۵)
پینوشتها:
۱. سورة نمل، آیات 30 تا40.
۲. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، ج 25، صص 155و 156.
۳. برگرفته از سایت اسلام کوئیست، 8395، نمایة 8334.
۴. 1390، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.
۵. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.
۶.
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، ج 2، ص 193.
۷. همان، ج 9، ص190.
۸. 1390، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.
۹. مطهری، قرآن 2، 1377، ص 243، به نقل از سایت
www.islampedia.ir.
۱۰. کلینی، 1365، الکافی، ج 8، ص196.
۱۱. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، 1416.
۱۲.
مطهری، 1389، مجموعه آثار، ج 25، ص 404.
۱۳. محمد
حسین، 1385.
۱۴.
مطهری، قرآن 2، 1377، ص 93.
۱۵. همان،
ص 95، به نقل از محمد حسین، 1385.
سوتیتر:
یکی از بزرگترین مزیتهای دین اسلام عقلگرایی و مبارزه با
خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن بهوجود آمده و میآید. در
احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بدزدن بپرهیزند
نگاهی به تاریخ سینمای ایران
نگاهی به تاریخ سینمای ایران
نگاهی به سینمای
ایران بعد از انقلاب اسلامی
دکتر عبدالحمید انصاری
اشاره: در
سال 13۶۲ جمعاً ۲۶ فیلم بهنمایش درآمد که اگر بخواهیم براساس «ژانر» آنها را طبقهبندی
کنیم به سه گروه قابل تقسیماند: الف. فیلمهایی که مستقیماً به انقلاب اسلامی
مربوطاند؛ ب. فیلمهایی که در ژانر اجتماعی، مبارزاتی، عدالتخواهانه و اخلاقگرایانه
طبقهبندی میشوند و ج. فیلمهای ژانر دفاع مقدس.
الف.
ژانر انقلاب اسلامی
۱.
قرنطینه: بهکارگردانی «مسعود اسداللهی» و بازیگرانی چون «مسعود اسداللهی»، «فخری
خوروش»، «منصور متین» و مرحوم «جمیله شیخی».
داستان
فیلم ماجرای زندگی کاری و شغلی یک سرهنگ ساواک و فرزند دانشجویش است که از این
موضوع بیاطلاع است، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از فساد پدر مطلع میشود.
۲. خانۀ
عنکبوت: با کارگردانی «علیرضا داودنژاد» و فیلمنامهای از علیرضا داودنژاد و «مسعود
بهنود» و بازیگری «جمشید مشایخی» و «عزتاله انتظامی»، «داود رشیدی»، «مسعود بهنود»
و «محمدرضا داودنژاد»، یکی از بهترین فیلمهای آن سال و بلکه سینمای پس از انقلاب
اسلامی است.
داستان
فیلم به زندگی چهار شخصیت وابسته به رژیم شاه برمیگردد که پس از انقلاب فراریاند
و در ماجرای حملۀ آمریکا به طبس با بیگانگان همکاری دارند، ولی با شکست آمریکا در
آن ماجرا، تعادل خود را از دست داده و یکی از آنان (جمشید مشایخی) که پزشک است با
روشهای جنایتکارانهای دیگران را بهقتل میرساند و سرانجام در سکانس پایانی، خود
هم به دست جوانترین عضو گروه (مسعود بهنود) کشته میشود. این فیلم نشان از توانمندی
علیرضا داودنژاد در فیلمسازی ارزشمند و دارای پیام است و تنزل وی به وادی ساخت
فیلمهای بیارزش و سخیفی نظیر «ملاقات با طوطی» مایۀ تأسف است. او در سالهای بعد
فیلمهای ارزشمندی مانند «نیاز» و «مرهم» ساخت که در جای خود به آنها اشاره خواهد
شد.
۳.
هیولای درون: کارگردان «خسرو سینایی»، بازیگران: داود رشیدی و «شهلا میربختیار».
داستان
فیلم ماجرای یکی از مأموران فاسد بلندپایۀ ساواک با نام مستعار دکتر است که پس از
انقلاب به روستایی رفته و در انزوا زندگی میکند. فضای انزوا، گذشتۀ پلید و اعمال
غیرانسانیاش را برایش زنده میکند. آن اعمال بهقدری تاریک است که تحمل آن برایش دشوار
است و لاجرم او را به جنون میکشاند.
ب. ژانر
اجتماعی، مبارزاتی، عدالتخواهانه و اخلاقی
۱. توبۀ
نصوح: سناریست و کارگردان «محسن مخملباف». بازیگران: «فرجاله سلحشور» (کارگردان
مردان آنجلس و یوسف پیامبر(ع))، «محمد کاسبی» و «بهزاد بهزادپور».
داستان
فیلم مربوط به کارمندی است که با تصوّر فوت به قبرستان برده میشود، ولی هنگام دفن
متوجه زنده بودنش میشوند. رفتن تا آستانه مرگ و بازگشت به زندگی او را متنبّه و
بیدار میکند تا به خود آید و از گناهان توبه کند، اما در عمل درمییابد که توبۀ
حقیقی چقدر دشوار است. این فیلم مانند فیلمهای اولیۀ مخملباف حاوی پیام ارزشی و
نوآوریِ نسبی است.
۲.
دادشاه: کارگردان «حبیب کاوش». بازیگران: «سعید راد»، «جعفر والی»، «علی محزون»، «جمشید
آریا» (هاشمپور)، مرحوم «خسرو شکیبایی» و «آهو خردمند».
ماجرای
فیلم به طغیان علیه ستم و ظلم خوانین و حمایت طبقۀ کشاورز از قیامکنندگان مربوط
میشود که مطابق فضای ملتهب سالهای اول انقلاب و شعارها و تبلیغات پرحرارت گروههای
سیاسی همذاتپنداری قابل قبولی از طرف جامعه با فیلم برقرار میشد.
۳.
جایزه: بهکارگردانی علیرضا داودنژاد و بازیگری «علی نصیریان»، داود رشیدی و مرحوم
«جهانگیر فروهر».
داستان
فیلم به ماجرای برندهشدن یک کارمند شهرستانی در قرعهکشی بانک و تعلقگرفتن یک
هواپیمای کوچک اختصاصی به وی است. این هواپیما قابل انتقال به شهر محل سکونت
کارمند نیست و لزوماً باید در فرودگاه تهران نگهداری شود، اما چون هزینۀ نگهداریاش
بسیار سنگین است، کارمند به مشکلات عجیب و غریبی دچار میشود که سرانجام عصیان وی
را بهدنبال دارد.
۴.
پرونده: بهکارگردانی «مهدی صباغزاده»، نویسندگان فیلمنامه «فریدون جیرانی» و «مهدی
صباغزاده»، محصول بنیاد مستضعفان، بازیگران: «فرامرز قریبیان»، مرحوم «ولی
شیراندامی» و «بیژن امکانیان».
داستان
فیلم مربوط به ماجراهای جامعۀ فئودال و نابسامانیها و قتل و درگیریهای مرسوم در
آن جوامع است.
۵.
استعاذه: کارگردان محسن مخملباف، محصول حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، سناریست
محسن مخملباف؛ براساس کتابی به همین نام از آیتاله دستغیب، بازیگران: محمد کاسبی،
«مجید مجیدی» و «علی درخشی».
فیلم به
داستان مواجهۀ آدمی با هوای نفس و شیطان و انواع مکاید او برای فریب و انحراف و
توصیه به توکل بر پروردگار برای رهایی از مخمصهها میپردازد.
۶.
بازرس ویژه: بهکارگردانی «منصور تهرانی» و بازیگری فرامرز قریبیان، داود رشیدی، «علی
محزون» و مرحوم «نعمتاله گرجی».
داستان
فیلم مربوط به مواجهۀ غیرعادلانۀ سرمایهداران صاحب معدن با کارگران فقیر و تطمیع
بازرس اعزامی از مرکز است که در نهایت منجر به درگیری خشن و قتل صاحب معدن میشود.
این قبیل داستانها بهصورت خام و بدون تحلیل محتوایی درگیریها با تصویر ازپیشتثبیتشدهای
که گروههای بهطور عمده چپ سیاسی آن روز از خباثت قطعی سرمایهداران و مظلومیت
غیرقابل خدشۀ کارگران ارائه داده بودند بهشکل متعارف پذیرفتنی مینمود، اما همانگونه
که بعدها شاهد بودیم اینگونه داستانها پیامدهای ناگواری بهدنبال داشت که معارضۀ
بیپایان کارگران و کارفرما و افت قهری تولید ملی ثمرۀ آن بود.
۷.
بازجویی یک جنایت: کارگردان «محمدعلی سجادی»، بازیگران: «حبیب اسماعیلی»، «عنایت
بخشی»، علی محزون و «پریدخت اقبالپور».
داستان
فیلم به ماجرای کشف یک جسد در محل تجمیع زباله میپردازد که دستگیری قاتلان، تلفن
ناشناس معماگونه و معرفی عنصر اصلی قتلها را روایت میکند. فیلم همانند اغلب آثار
سجادی فضایی پرابهام، سرگردان و نامنسجم دارد. در بیشتر فیلمهای سجادی تکلیف
بیننده روشن نیست و تفکر وی پراهمیت تلقی نمیشود.
۸.
تفنگدار: کارگردان «جمشید حیدری»، بازیگران: «مهدی فخیمزاده»، «فخری خوروش»، «جمشید
مشایخی»، «داود رشیدی» و «آهو خردمند».
قصۀ
فیلم مربوط به اواخر حکومت قاجار و حضور نامیمون قوای روس و انگلیس در ایران و
روایت ظلم آنان به مردم و درگیری و قیام مردم و درگیری با نیروهای متجاوز است.
۹.
شیلات: بهکارگردانی «رضا میرلوحی» و بازی داود رشیدی، مرحوم «مهین شهابی»، مرحوم
«احمد قدکچیان»، مرحوم «کنعان کیانی» و مرحوم «مهری ودادیان».
ماجرای
فیلم داستان فساد حاکم بر کادر مدیریتی نظام پهلوی و زدوبندهای آنان برای
سوءاستفاده از تجارت شیلات در شمال کشور است. کارگر ترکمنی به نام «خوجه مَمد» که
آدم پاک و متدینی است با فساد آنان به مبارزه برمیخیزد و در یک کشمکش نفسگیر و
پس از کشتهشدن نوهاش در یک فرصت مناسب همۀ مقامات محلی و اعزامی از مرکز را که
معرکهگردان فساد و سوءاستفاده هستند در سردخانۀ ماهیها زندانی میکند؛ در را به
روی آنان میبندد و آنان پس از چند ساعت در کنار ماهیها منجمد میشوند.
فیلم
شیلات از فیلمهای بسیار خوشساخت و خوبِ پس از انقلاب است که دارای قصهای منسجم،
تعلیق فراوان، ساختار سینمایی جذاب و همذاتپندارانه با طبقۀ ضعیف است. این فیلم
به کرّات از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.
۱۰.
نقطهضعف: بهکارگردانی «محمدرضا اعلامی» و بازیگری جمشید هاشمپور، «حسین پرورش»
و «جواد گلپایگانی».
داستان
فیلم به ماجرای ارتباط متهم و بازجویش و بازگشت آنها به گذشته و انطباق عاطفی
ماجراهایشان میپردازد و آن را حکایت میکند.
۱۱.
زخمه: کارگردان «خسرو ملکان»، بازیگران: مهدی فخیمزاده، مرحوم فخری خوروش، مرحوم
«رضا کرمرضایی» و «مجید مظفری».
داستان
فیلم قصۀ اعتیاد پدر و تأثیر ناهنجاریهای رفتاری وی بر خانواده و فرزندان و
سرانجام شوم آنهاست.
۱۲. گفت
به زیر سلطۀ من آیید: محصول ادارهکل ارشاد خراسان، کارگردان آداریوش ارجمند»،
بازیگران: «انوشیروان ارجمند» و «تیمور قهرمان».
ماجرای
فیلم قصۀ سواری ستمگر و سفاک است که ورودش به هر مکان قرین قتل و جنایت بوده و
سرانجام هم بهسزای اعمال جنونآمیز خود میرسد.
۱۳. مرگ
سفید: کارگردان «حسین زندباف»، بازیگران: «اکبر زنجانپور»، مرحوم «هادی اسلامی»، مرحوم
«کیومرث ملکمطیعی»، «فاطمه نقوی» و «آتیلا پسیانی».
داستان
فیلم مربوط به ماجرای زندگی دو مرد از طبقۀ فرودست بندری است که برای رسیدن به
زندگی بهتر وارد کار قاچاق میشوند، اما هرچه پیش میروند به پستی و تباهی ذاتی باندهای
قاچاق و زشتی و بیفرجامی عاقبت کار آنان بیشتر پی میبرند. آنان در تعامل با
قاچاقچیان حرفهای در میدان عمل درمییابند که ایستگاه آخرِ این حرفه نابودی و شرّ
دنیا و آخرت است، بنابراین تصمیم به بازگشت میگیرند.
سیزده
فیلم بالا به مسائل اجتماعی، قاچاق، اعتیاد، مبارزات عدالتخواهانه و نظایر آن میپردازند
که بههرحال از منظر شکلدهی به افکار عمومی قابل قبول هستند.
ج. فیلمهای
ژانر دفاع مقدس
۱. آوای
غیب: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بهکارگردانی «سعید حاجیمیری» و بازیگری «علیاصغر
مهرجویی» و «عبدالرحمان شاهینیان».
این
فیلم روایتگر داستان گروهی رزمنده در جبهۀ جنگ تحمیلی است که پس از درگیریهای
شدید با بعثیها و رهایی از مهلکه، یکی از آنان موفق به خروج از منطقۀ خطر نشده و
با مشکلات و خطرات بسیاری مواجه میشود، اما سرانجام چشم دل وی گشوده شده و بخشی
از حقایق هستی بر وی آشکار میشود.
۲.
نینوا: محصول کمیتۀ انقلاب اسلامی، سناریست و کارگردان مرحوم «رسول ملاقلیپور»،
بازیگران: «ابوالفضل دهقانیان»، «محمود نوروز»، «داود رحمتی» و «حسین کریمی».
در
داستان این فیلم شرح امدادهای غیبی در جبهههای جنگ تحمیلی و یادآوری یاد و نام
شهدایی که نامشان بر در و دیوار و تیرهای برق شهر است، بهچشم میخورد.
۳.
کیلومتر پنج: محصول وزارت ارشاد، کارگردان «حجتاله سیفی»، بازیگران: «هدایتاله
نوید»، «محمدحاجحسینی»، «افسانه بایگان» و «محمدرضا اصلانی».
این
فیلم داستان دو سوزنبان قطار را روایت میکند که یکی از آنان بهرغم زندگی آرام و
امن، مشتاق اعزام به جبهۀ جنگ تحمیلی است، ولی مسئول وی مخالف است. در این میان او
در حالی که ناگزیر است با رئیس خود برای جلب موافقت کلنجار برود، با همکار سوزنبانش
نیز اختلافنظر دارد، اما سرانجام موفق به راضیکردن مسئول و ایجاد تحول روحی در
همکارش نیز میشود.
۴.
بازداشتگاه: کارگردان «کوپال مشکوة»، بازیگران: «محمد مطیع»، «حسین شهاب»، «جمشید
هاشمپور» و «ناهید ظفر».
این
فیلم قصۀ تعدادی از اسرای ایرانی در اسارتگاههای بعثی و مبارزۀ آنان برای فرار از
اردوگاه و در نهایت رسیدن به جبهۀ همرزمان خود و آمادهشدن برای نبرد دوباره با
دشمن متجاوز را روایت میکند.
۵.
حصار: محصول بنیاد مستضعفان، کارگردان «حسن محمدزاده»، بازیگران: «مرتضی نجفی»، «احمد
مظلومی»، «محمدعلی خجسته» و «جیران شریف».
داستان
این فیلم روایتگر ماجرای پسری دهساله است که با رفتن پدرش به جبهه، برای درمان
مادر بیمار و ادارۀ مزرعه رهاشدهشان، خود را تنها مییابد. اما بهرغم بیتجربگی،
با همت شروع به رسیدگی به کارها میکند و با تلاش بسیار موفق به حل مشکلات و جلب
توجه پدربزرگ بیخیال خود و ترغیب او به درمان مادر و کمک به احیای مزرعه میشود.
در واقع خیال پدر را از پشت جبهه آسوده کرده تا بتواند با آرامش به جهاد با دشمن
ادامه دهد.
۶. پل
آزادی: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بهکارگردانی «مهدی مدنی».
داستان
این فیلم روایت ایجاد پلی بر روی کارون برای عبور رزمندگان و عملیات فتح خرمشهر را
به تصویر میکشد.
۷.
رهایی: محصول وزارت ارشاد اسلامی، کارگردان «رسول صدر عاملی»، فیلمنامه رسول
صدرعاملی و فریدون جیرانی، بازیگران: داود رشیدی، «هیلدا پیرزاده» و «زهرا برومند».
داستان فیلم
ماجرای حضور داوطلبانۀ رزمندهای در جبهه و ازدستدادن یکی از پاهایش را بهتصویر
میکشد که پس از بازگشت از جبهه، با توجه به قطع پا برای ازدواج با دخترداییاش بهتردید
میافتد.
۸. عبور
از میدان مین: کارگردان «جواد طاهری»، بازیگران: سعید راد، مجید مظفری و «حسین
اسدی».
داستان
فیلم ماجرای محاصرهشدن تعدادی از سربازان ارتش و پاسداران در یک پاسگاه تصرفشدۀ
بعثیها و مقاومت و دلاوری آنان در مقابل حملات دشمن است. همچنین از سویی دیگر
تلاش دو نفر از سپاه و ارتش برای عبور از میدان مین و رساندن آذوقه و مهمات به
محاصرهشدگان را بهتصویر میکشد.
۹. دو
چشم بیسو: محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات، سناریست و کارگردان محسن مخملباف،
بازیگران: محمد کاسبی، «مجید مجیدی»، «بهزاد بهزادپور» و «عصمت مخملباف».
داستان
فیلم روایتگر زندگی فردی روستایی و پاکدل است که شور رفتن به جبهۀ نبرد و مبارززه با
بعثیهای متجاوز در دلش پیدا میشود، پس از شوهردادن دخترش و ادای بدهیها، برای
درمان چشمان نابینای فرزندش او را به بیمارستانی در تهران میبرد. درحالیکه او
گرفتار مشکلات خود و رسیدگی به خانوادههای بیسرپرست روستا است، داماد و فرزندش
عازم جبهه میشوند. پس از مدتی فرزندش مجروح میشود و دامادش بهشهادت میرسد و
دیگر رفتن او به جبهه غیرممکن میشود، اما در شرایطی که فشارهای روحی و اجتماعی
سنگینی بر او وارد شده است و درمان چشمان فرزندش در بیمارستان نیز به نتیجۀ مثبت نرسیده،
به امام رضا (ع) پناه میبرد و در کمال بهت و حیرت شفای چشمان فرزند را دریافت میکند.
۱۰.
دیار عاشقان: محصول مشترک وزارت ارشاد و ستاد برگزاری دهۀ فجر، کارگردان «حسن
کاربخش»، بازیگران: «محسن صادقی»، «پرویز پرستویی» و «منصوره جوهری».
داستان
فیلم ماجرای جوانی معمولی است که از گروه سربازان احتیاط به خدمت احضار میشود. او
که با فرهنگ جنگ و فداکاری میانهای ندارد، سعی میکند خود را در قسمتی که بیخطر
است نگه دارد تا دورۀ احتیاطش بهسر آید و به سلامت به شهر خود برگردد، اما آشنایی
او با جوانان پرشور، فداکار و دلاوری که داوطلبانه به استقبال خطر آمدهاند، تفکر
او را دگرگون میکند و بهویژه پس از شهادت یکی از دوستانش از تفکر عافیتطلبانۀ
گذشته خود نادم شده و با هدف حقیقی یک سرباز به جمع دلاوران ارتش اسلام میپیوندد.
نتیجهگیری
۱.
تعداد فیلمهای مربوط به انقلاب اسلامی کم شده است (فقط ۳ عدد).
۲. بهدلیل
گستردگی ابعاد دفاع مقدس و تأثیر آن بر همۀ شؤون اجتماعی، اقتصادی مردم، ۱۰ فیلم
در آن سال (مستقیم یا غیرمستقیم) به این موضوع اختصاص یافته است.
۳. با
نگاهی گذرا به سرمایهگذاران فیلمها، درمییابیم که همۀ کارگردانان و دستاندرکاران
معروف سالهای اخیر، سیاهمشقهای آغازین خود را با پول بیتالمال ساختهاند و متأسفانه
بعدها بسیاری از آنان به آرمانهای نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و آثاری عرضه کردند
که اسباب شرمندگی است. بیان این نکته از باب عبرتآموزی مدیران فرهنگی و دستگاههایی
است که به بودجههای دولتی دسترسی دارند ضرورت تام دارند.
۴.
مدیران و مسئولان آگاه باشند که برخی از فیلمسازان با جوّسازی و با هدف ایجاد
ارعاب رسانهای برای تحمیل روشهای اشتباه وآسیبزا و منحط سینمایی خود، آنان را
به انفعال و همراهی و در نهایت هدردادن بودجه و تنزیل ارزشهای اخلاقی نکشانند.
تجربۀ برخی از کشورهای اروپایی نظیر آلمان در این زمینه بسیار گویا است.
۵.
بیشترین تعداد (۱۳ فیلم) به ژانر اجتماعی، اکشن و عامهپسند تعلق دارد که بخش
خصوصی بهطور عمده در این حوزه سرمایهگذاری کرده تا ریسک کمتری از لحاظ برگشت اصل
سرمایه و سود آن را تقبل کند، هر چند که همچنان سرمایهگذار اصلی دولت است.
ادامه دارد
* در
نقل مشخصات فیلمها از کتاب «فرهنگ فیلمهای سینمای ایران» تألیف «جمال امید»
استفاده شده است.
سوتیتر:
نگاهی
گذرا به سرمایهگذاران فیلمهای این دوران، نشان می دهد همۀ کارگردانان و دستاندرکاران
معروف سالهای اخیر، سیاهمشقهای آغازین خود را با پول بیتالمال ساختهاند و
متأسفانه بعدها بسیاری از آنان به آرمانهای نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و
آثاری عرضه کردند
از سياست تا ديانت
از
سياست تا ديانت
محمد صالح
تقلب در حرام
اوايل خرداد ماه
امسال بود كه مطبوعات، گزارش دادند چند صدنفر (دقيقاً حدود 50 نفر!) ظرف يكروز بر اثر مصرف مصرف مشروب الكلي دست
ساز و تقلبي در يكي از شهرستانهاي استان كرمان دچار مسموميت هاي شديد و نابينايي
شده و دست كم هفت نفر از اين عده جان باختند!
= سند مطبوعاتي:
كساني كه قضيه را باور نكرده و به صحت آن مشكوكند لطفاً جرايد روزنامههاي يازدهم
خرداد امسال را تورقي بفرمايند تا ملتفت اصل ماجرا بشوند!
= نظريه علمي –
شيميايي: مسكرات تقلبي به مسكراتي اطلاق ميشود كه اصل نبوده و حاوي “متانول” باشند. در اين
حالت شارب خمر تقلبي مذكور دچار مسموميت با متانول شده و در حالت حداقلي نابينا و
در حالت حداكثري مرگ نصيب او خواهد شد!
= پرسش فقهي:
حكم سازنده مسكرات تقلبي چيست؟
= پاسخ پرسش فقهي فوق: در اين خصوص اقوال متاخرين متفاوت است، اما قدما در
اين رابطه ساكتند! احتمالاً در قديم اهل حرام در حرامشان درست كار بودهاند و
مسكرات تقلبي دست مشتري نميدادهاند! لذا براي متقدمين چنين موردي پيش نيامده بود
كه از اهل علم در خصوصش سئوال كنند! =
اما اقوام متاخرين:
الف) متاخرين سخت گير: همان بهتر كه شاربين مسكرات تقلبي كور شوند يا
بميرند! اتفاقاً كوري و مرگ مجازات مناسبي براي حراميان است كه در مملكت اسلامي
سراغ زهرماري قاچاق ميروند! دست توليد كنندگان چنين مسكراتي را بايد باز گذاشت
شايد حرامخورها از ترس مرگ يا كوري دست از شرب خمر بردارند! ب) متاخرين متساهل: اين
كه دليل نميشود آقا! حالا يك جواني رفته و خواسته جواني كند و شيطان گولش زده و
رفيق ناباب اغفالش كرده و او هم نفهميده و لبي تر كرده! درست نيست به چنين جواني
خمر تقلبي فروخته شود تا يك اشتباه به بهاي جان يا چشم جوان مردم تمام شود! بايد
جلوي عرضه اين مشروبات قتاله گرفته شود و مرتكبين آن (يعني سازندگان و فروشندگان
مشروبات تقلبي) مجازات شوند تا ديگر كسي جرات نكند جنس تقلبي به مردم داده و با
جان آنه بازي نمايد!
ج) متاخرين حقوق دان: يحتمل كه فروش مشروبات الكلي تقلبي مصداق قتل شبهه
عمد باشد
د) متاخرين عوام: اي بابا! همه چيز تقلبياش در آمده! ميخواي مشروب
استاندارد باشه؟! = يادآوري سوزناك: يادتان باشد چند سال پيش در
روز مبارك “سيزدهبدر” در قم چندين و
چند نفر بدليل مصرف مشروبات و مسكرات تقلبي كور شده و سپس مردهاند! مراتب جهت
استحضار به اطلاع رسيد!
= سئوال
فلسفي بنيادين:
به همين سادگي! يعني در مملكتي مثل ايران آن هم در يك شهر نه چندان بزرگ
بايد اين همه شارب خمر داشته باشيم؟ (توجه بفرماييد كه اگر اين عده مشروب اصل را
خورده بودند اصلاً خبري نميشد و گنهكار در نميآمد!) چرا؟ آيا كم كاي ماست يا
پركاري دشمن؟ كه جوانان اين مملكت اينگونه اهل حرام شده و ميشوند؟ اصلا! خبر
داريم مصرف شراب در كشور به چه ميزان رسيده؟ آيا حد شرعي براي شاربين خمر اجرا ميشود؟
يا به بايگاني راكد عدليه سپرده شده؟ آيا ميدانيد در همين مملكت خودمان با
قاچاقچي مشروبات الكلي مانند قاچاقچي كالاي عادي برخورد ميشود؟! (يعني برخورد
عدليه با قاچاقچي مشروب و قاچاقچي پارچه توفير چنداني نميكند!! اصولاً ما داريم
كجا ميرويم؟
سالم سازي
دريايي
لابد مستحضريد
كه در سواحل مازندران طرحي اجرا ميشود به نام سالم سازي دريا. علي مانقل در اين
طرح محل آبتني نسوان از رجال جدا شده و عدهاي مراقبند تا اعمال و رفتارهاي خلاف
عفت در كنار دريا رخ ندهد! جالب است اگر بدانيد رئيس ستاد سالم سازي دريا (طرح
فوق) در مازندران اخيراً با اشاره به اين كه براي اجراي طرح سالم سازي دريا تلاش
لازم صورت نگرفته، فرمودهاند كه: مجريان طرحهاي سالم سازي دريا هيچ تعهدي ندارند
و كسي كه فروشنده مشروبات الكلي است نبايد مجري طرح سالم سازي دريا باشد! مگر
تغيير ئژو تعويض اين مجريان چقدر كار دارد؟! (جرايد نيمه دوم خرداد ماه
امسال) 1 – يك بار ديگر
سئوال آخر متن فوق را بخوانيد! چقدر سئوال مطرح شده از سوي مسئول محترم فوقالذكر
زيبا، عميق و تفكر برانگيز است! 2-
با مطالعه متن فوق خواهيم فهميد كه يحتمل تاكنون اجراي طرح سالم سازي به افراد
مستعد و با لياقتي (البته جهت پاسداري از عفت عمومي!) مثل فروشندگان مشروبات الكلي
سپرده شده بوده! حال خودتان تصور بفرماييد مجري طرح جداسازي محيط شناي نسوان از
رجال، آن هم لب درياي مازندران در حالت مستي و بيخودي هوس اجراي طرح به سرش بزند
و قبل از اجراي طرح جنسش را هم فروخته باشد! آن هم به رجال و نسوان شناگر در دريا!
بعيد ميدانم كه نياز به توضيح بيشتر باشد! 3- همين سال پيش بود كه يكي از علماي
غيرتمند خطه شمال از وضعيت افتضاح و شناي مختلط در درياي مازندران گلايه كرد و
فرياد كشيد و البته آن چه به جايي نرسد فرياد است! 4- فقط ميماند يك
سئوال كوچك! آن هم اين كه مسئول فوقالذكر چكاره بوده است؟ مگر مجريان طرح سالم
سازي درياي مازندران توسط ستاد سالم سازي درياي مديترانه انتخاب شدهاند كه مسئول
مذكور در قبال آنها جز گلايه و تماشا، كاري نتوانسته بكند؟؟
عرفي شدن گناهان
شرعي
اصولاً گناهان سه دستهاند:
الف) گناهان
شرعي و عرفي: رفتار و اعمالي كه هم شرع و هم عرف آنه را گناه ميداند مثل سرقت يا
قتل و…
ب) گناهان شرعي: اعمالي
كه هرچند از نظر شرع گناه محسوب ميشوند اما در نظر جامعه گناه محسوب نشده و موجب
عقاب و مجازات نخواهد شد. مثل بيحجابي و اختلاط محرم و نامحرم! ج) گناهان
عرفي: رفتار و اعمالي كه از نظر شرع حلال يا جايزند اما عرف آها را گناه كبيره ميداند
مثل ازدواج زن بيوه پس از بيوه شدن يا ازدواج مجدد مردي كه همسر دارد!
= حاشيه: ميدانيم
كه هر قدر جامعه روي ارتكاب گناهان بند (الف) و (ج) حساسيت دارد، به همان ميزان
نسبت به گناهان بند (ب) بي اعتناست و مدتهاست كه بي حجابي زنان و دختران و پوشيدن
لباسهاي خلاف شرع و اخلاق ديني (مثل لباسهاي تنگ و نازك و چسبان، آن هم در اماكن
عمومي) توسط آنها در مملكت، آنچنان عادي و رايج شده كه اگر كسي به فرد بيحجابي
تذكر بدهد نه تنها از او حمايت نميشود بلكه جامعه چنان خفت او را ميچسبد كه چرا
مزاحم مردم ميشود؟ مگر فضول مردمي؟ به تو ربطي ندارد! به تو چه؟ لباس مردم به
خودشان مربوط است و …!
= توضيح واضحات: لازم به ذكر نيست كه گناهان شرعي مذكور در بند (ب)
كمكم به رفتارهاي پسنديده عرفي تبديل شده و هنجارها و ارزشهاي اجتماعي را شكل ميدهند!
مثلاً اين روزها اگر يك خانم بيحجاب و بد پوشش وارد يك اداره يا مكان عمومي (مثل
فرودگاه) يا بازار و مغازه شود متناسب با نوع و ميزان بيعفتي و برهنگياش تحويل
گرفته ميشود (هرچه بيدينتر محبوبتر!) اما خدا رحم كند به زن و دختر مومنه و
محجبهاي كه بناچار سروكارش به اينگونه اماكن بيافتد! حداقلش بيمحلي و كممحلي و
بيتوجهي است و حداكثرش… !
پرسش منطقي: چرا در
مملكت اسلامي و در حكومت و نظام ديني اوضاع اين جوري شده است؟ 1- چون اكثر مسئولان دولتي
و حكومتي نسبت به اين قضيه بيتفاوتاند (و البته برخي هم مروج بيحجابياند كه
بگذريم!) 2- چون بيشتر محصولات
فرهنگي توليد شده در كشور (فيلم، مجموعههاي تلوزيوني، پويانماييهاي كودكانه و
تئاترها و …) توسط كساني ساخته و عرضه ميشود كه يا خودشان بيحجاب و بياعتقاد
به حجابند يا خواهر و مادر و همسرشان! و اين بياعتقادي در آثار هنري آنها تراوش
يافته و توسط اين آثار به صورتي هنرمندانه ترويج پيدا ميكند.
3- من از
بيگانگان هرگز ننالم كه هر چه
كرد با من آشنا كرد
نامۀ نهجالبلاغه به رئیسجمهور
نامۀ نهجالبلاغه
به رئیسجمهور
حجتالاسلام اصغر هادوی
مقدمه
عنایت
خداوند، تدبیر رهبری، خرد جمعی، آرامش و امنیت اجتماعی و عوامل پیدا و پنهان دیگری
موجب شد تا حماسهای جدید خلق شود که عطر دلانگیز آن بسیاری از ابهامات و شبهههایی
را که دشمنان در افکار جامعهمان وارد کرده بودند از بین ببرد و فصل جدیدی برای
نظام اسلامی رقم بخورد.
هیچکس
از باطن آدمیان خبر ندارد و انگیزۀ رأیدادن به کاندیداها معلوم نیست. ممکن است
عدهای هم انگیزههایی داشتهاند که خوشایند عدهای دیگر نیست، ولی در هرحال موجی
از حضور ایجاد شد که خیلی زود به ساحل آرامش و امید نشست و هرچه بود یک نتیجه داشت
که سرنوشت ایران اسلامی بهدست خود ایرانی رقم میخورد و در این راه بیگانه را
نیازی نیست و همان چراغ هدایت الهی بهترین نشانه برای رسیدن به حق است که همان
تحکیم نظام اسلامی است.
امروز
که دولتی جدید روی کار آمده است، شایسته است برای ادامۀ راه و اینکه کشتی انقلاب
به گِل ننشیند و رضایت خالق و مخلوق را جلب کند، غبار از نهجالبلاغه بزداید و بهعنوان
مبانی رفتاری خود در حکومتداری از آنچه امام علی (ع) گفته است استفاده کند. این
نوشتار تنها اشارهای به کلمات آن حضرت در باب حکمرانی دارد که عمل به آنها موجبات
سعادت را فراهم میآورد.
۱.
فروتنی در برابر مردم
آموزههای
دینی حکایت از آن دارد که فرازوفرود اجتماعی که برای انسانها بهوجود میآید،
میدان امتحانِ الهی است. حاکمان باید همواره به خویش تلقین کنند که عزت و ذلت را
خدا میدهد.
امام
علی (ع) به مالک فرمود: «سخت بپرهیز از اینکه خود را در جبروت ربوبی با خداوند
متعال همانند ببینی؛ زیرا خداوند هر جبّاری را ذیل و هر متکبری را خوار میکند.
بپرهیز از خودپسندی و بالیدن به خود و از اطمینان به آنچه که از نفس خود تو را به
خودپسندی وادار کرده است».(۱)
۲.
عدالتخواهی و ظلمستیزی
مردم با
انگیزههای مختلف مسئولان را انتخاب میکنند. نوگرایی و نوخواهی از انگیزههای
مشترک بسیاری از رأیدهندگان است. اگر مسئول قبلی عدالتخواه بود، از نفر بعدی
بیشتر طلب میکند و اگر خدای نخواسته عدالتپیشه نبوده، از مدیر بعدی عدالت را بهعنوان
اصلیترین نیاز طلب میکنند. امام علی (ع) که او را صدای عدالت میدانند بیش از 50
درصد آنچه در ویژگیهای حاکمان فرموده است دربارۀ رفتار با مردم است و در رأس آن
رفتار عدالتورزی و ظلمستیزی است.
از
زیباترین جملات حضرت سخنی است که به هنگام وصلۀ کفش خویش فرمود: «این کفش در نزد
من محبوبتر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را برپا دارم یا باطلی را از بین
ببرم»(۲) و در جای دیگری فرمود: «سوگند به خدا! داد مظلوم را از ظالمش
میستانم و افسار ستمکارش را میگیرم و او را تا چشمهسار حق میکشانم اگرچه او
نخواهد».(۳)
در نظام
بودجهریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرحها و برنامهها هزینه میشود، ولی
قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی
کشور و رئیسجمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات میتواند خود را نشان دهد و
گاهی بدون عدالت توزیع میشود. شایسته است این اعتبارات هم به عدالت توزیع شود.
از امام
علی سؤال شد آیا عدالت برتر است یا جود و بخشش؟ فرمود: «عدالت، امور حیات را در
جاهای خود قرار میدهد و جود و بخشش امور را از جهت خود خارج میکند و عدالت، اشرف
و برتر است».(۴)
۳. ازبینبردن
رانتخواری (افزونهخواهی)
رویۀ
اشتباهی که وجود دارد بیشتر مسئولان و مدیران در آغاز کار جدول خالی پُستها را با
دوستان و آشنایان و خویشاوندان پُر میکنند. این کار، بهلحاظ ظاهری آسانتر و
بهتر از جستوجو برای یافتن افراد شایسته است. این پدیدۀ شوم به رانتخواری
(افزونهخواهی) معروف است. رانت در بیانی ساده، معطوف به واگذاری انحصارات،
امکانات، فرصتها و موقعیتها به اشخاص حقیقی و حقوقی است که براساس داشتن رابطۀ فامیلی،
حزبی و شخصی صورت میگیرد. رانت انواع مختلفی دارد که ملموسترین آنها اقتصادی
است.
رانتخواران
و کسانی که سواری مجانی میگیرند، علاوهبر پُستگرفتن با توجه به اطلاعاتی که
دیگران ندارند، میتوانند با صادرات یا واردات کالاها به سودهای کلان برسند. این
پدیدۀ شوم علاوهبر اینکه از نظر شرعی حرام است،(۵) از نظر اقتصادی هم
موجب کاهش رشد اقتصادی میشود که با مدلهای ریاضی قابل اثبات است. از اینرو در
اقتصاد این پدیده به لاشخوری و صیادی معروف است.(۶)
افراد و
گروههای مختلفی میتوانند از این رانتها بهره ببرند، اما آشنایان و نزدیکان با
هزینهای بسیار کمتر و با سرعت بیشتر به این رانتها دسترسی پیدا میکنند، گرچه
واژه رانت در صدر اسلام اصطلاحی رایج نبوده است و با این نام شناخته نمیشده، ولی
از کارهای بعضی حاکمان همین معنی استفاده میشده است. از اینرو امام علی (ع)
دربارۀ خلیفۀ سوم فرمود: «او خویشاوندان خود را بر دیگر مسلمانان مقدم داشت و این
یک تقدیم و ترجیح بدی بود».(۷)
امام
علی (ع) در نامهای به یکی از کارگزاران خیانتکار نوشت: «پس از خدا بترس و اموال
آنان را بازگردان، اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم با شمشیری
تو را میزنم که به هرکس زدم وارد دوزخ شد. بهخدا اگر حسن و حسین چنان میکردند
که تو انجام دادی از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آنکه حق را از
آنان بازپس ستانم و باطلی را که به ستم پدید آمده بود نابود کنم».(۸)
همچنین
در نامهای خطاب به مالک اشتر نوشت: «برای زمامدار، خواص و نزدیکانی است که دارای
صفت خودخواهی و مقدمشمردن خود بر دیگران و دستدرازی و کمانصافی در معاملات هستند.
ماده و ریشۀ اینگونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن و هرگز به کسی از
اطرافیان و خویشاوندان خود قطعه زمینی از زمینهای مسلمانان را اختصاص مده و اینگونه
مردم هرگز با تکیه بر تو در بستن معاهدهای که ضرری بر حق دیگران وارد بسازد طمع
نکنند».(۹)
۴. جدیت
در امور اقتصادی و معاش مردم
یکی از
تعاریف ساده برای اقتصاد سیاسی این است که احزاب سیاسی و مدیران ارشد دولتی با هدف
حفظ منافع حزبی، گروهی و ملّی دست به اعمال نفوذ در اخذ تصمیمات اقتصادی میزنند.
سادهتر از این تعریف، اینکه چگونگی تولید و توزیع ثروت با مسئله حاکمیت و قدرت
پیوند میخورد. پس در قرون اخیر نقش بسیار برجستهای برای حاکمان در سیاستهای
اقتصادی مشاهده میشود. بنابراین شایسته است از کارهای مهم آنان رسیدگی به امور
معیشتی مردم و آسایش و رفاه طبقات اجتماعی باشد؛ البته این حرف به این معنا نیست
که تمام همت دولت صرف امور اقتصادی شود و از جنبههای فرهنگی و دینی جامعه غافل
شود. این یک نگاه افراطی است، همانگونه که تفریط در این زمینه نیز پذیرفتنی نیست
و همانطور که سرگرمی با مسائل سیاسی و توسعۀ سیاسی هم مطلوب نیست؛ گرچه در بین
مکاتب سیاسی موجود این رویه هم طرفدارانی دارد، ولی در نظام اسلامی وزن و اهمیت همۀ
بخشها مشخص است.
تفکر
باطل دیگری هم که مردم را بیش از حد تشویق به زهد و پرهیز از دنیا کند، اگر از حد
معمول بگذرد مورد رضایت خداوند نیست. توضیح اینکه آثار بد افراط در زهد این است که
درحالیکه مردم توان مصرف در حد کفاف که مورد تشویق اسلامی است را دارند، اگر
مصرف نکنند رکود پیش میآید، فروش کارخانهها پایین میآید و تولید کم میشود و با
توجه به هزینههای ثابت، قیمت کالاها افزایش مییابد و قدرت خرید کم میشود. پس
شعار اعتدال که امروز مطرح شده است اگر در حوزههای سیاسی و اقتصادی نمود پیدا
کند، باید به فال نیک گرفته شود؛ بهویژه باید در حوزۀ اقتصاد با دقت و ظرافت
پیگیری شود تا نتیجه آن رفاه و آسایش عمومی باشد.
اگر
سیاستهای اقتصادی بدون دقت و دور از کارشناسی انجام شود، فقرا فقیرتر و ثروتمندان
ثروتمندتر خواهند شد. سمتگیری برنامهریزان اقتصادی باید بهطرف همسانسازی و
عدالتورزی باشد تا هرکس به تناسب شخصیت اجتماعی از مواهب اقتصادی برخوردار باشد. گام
نخست برنامهریزی رسیدگی به طبقات پایین جامعه است.
امام
علی (ع) به مالک فرمود: «خدا را دربارۀ طبقۀ پایین از مردم که چارهای ندارند در
نظر بگیر، از بینوایان و نیازمندان و مشقتزدگان و زمینگیرشدگان؛ زیرا در این
طبقه مردمی قانع و حاجتخواه وجود دارد».(۱۰۹)
همزمان
با برنامهریزی برای دهکهای نیازمند جامعه باید با شیبی مناسب به فکر
تولیدکنندگان و صاحبان صنعت و تجارت هم بود؛ چون آسیبدیدن بخش تولید بهضرر اقشار
آسیبپذیر هم خواهد بود.
۵.
ارتباط چهرهبهچهره با مردم
حجم
کارهای اجرایی داخلی، ارتباط با خارج، جلسات کاری و هماهنگی با قوای دیگر و انبوهی
از مشکلات و مسائل که گریبانگیر رئیس قوۀ مجریه است مانع از حضور اکثری در بین
مردم است، اما مادامی که رئیس اطلاع از وضعیت واقعی مردم نداشته باشد، تصمیمات
واقعی هم وجود نخواهد داشت. قفل بسیاری از مشکلات با یک دستور کلیدی مدیر باز میشود.
در
دستگاهها و سازمانها یک روش مدیریتی وجود دارد که به مدیران پیشنهاد میکند کمتر
رسمی باشند و گاهی از اتاق کار بیرون بیایند؛ بهطوریکه کارکنان او را بهعنوان
یک دوست ببینند و راحت با او سخن بگویند. نام این روش، «مدیریت برمبنای سر زدن»
است (MBWA).(۱۱)
در
مقیاسی کلانتر، کشور هم یک سازمان بزرگ بوده و رئیسجمهور بهعنوان مدیر این
مجموعه است که باید گاهی این ارتباط با مردم را برقرار کند؛ همانطوریکه در دولت
قبلی هم وجود داشت و مقام معظم رهبری هم آن را تحسین کردند، البته مقدار و شکل کار
میتواند دقیقتر و مؤثرتر پیگیری شود. این روش امروزی مدیریت در سخنان دیروز امام
علی (ع) هم نمایان است، در خطابی به مالک اشتر فرمود: «هرگز خود را مدتی طولانی از
مردم جامعۀ خود پوشیده مدار؛ زیرا اختفای زمامداران از رعیت نوعی واردکردن فشار
بر آنان و کماطلاعی از امور حیات اجتماعی مردم است. غیاب کارگزاران از مردم، زمامداران
را از دانستن امور که از آنان پوشیده است بازمیدارد، در نتیجه امر بزرگ در نزد
آنان کوچک و کوچک، بزرگ و زیبا زشت و زشت زیبا جلوه میکند و حق با باطل با هم
درمیآمیزد».(۱۲)
در نامۀ
دیگری نیز فرمود: «بین خودت و مردم فاصله و پردهای غیر از صورتت قرار مده».(۱۳)
۶.
عذرخواهی از مردم
برنامهریزی
و کارشناسی دقیق لازمۀ هر تصمیمگیری برای مدیران است، اما این بهمعنای نبود خطا
در تصمیمسازی و تصمیمگیری نیست. متغیرهای گوناگون اثرگذار بر جامعه آنقدر زیاد
شدهاند که گاهی در فرایند برنامهریزی یا اصلاً بهچشم نمیآیند یا خوب شناسایی
نمیشوند. یک مثال ساده: فرض کنید اولویت اول کشور بخش کشاورزی است، منابع و
امکانات سرمایهداری و انسانی به این بخش هدایت شده است، اما وجود یک آفت پیشبینینشده
تمام برنامهریزیها را برهم ریخته و ما را از نقطۀ هدف دور میکند. این نگاهی
خوشبینانه به خطا در فرایندهاست. گاهی در دادهها و فرایندها مرتکب خطا میشویم و
به هدفِ ازپیشتعیینشده نمیرسیم. این در همۀ دنیا رایج است و حتی کشورهای
پیشرفته و کاملاً توسعهیافته هم از آن مصون نیستند.
متأسفانه
در کشور ما همیشه همهچیز را خوب و بیعیب جلوه میدهیم. اگر هم عیبی باشد فرافکنی
میکنیم. وقتی مقام معظم رهبری دربارۀ رشد جمعیت اقرار به اشتباه میکنند و از
مردم عذرخواهی میکنند چه اشکالی دارد گاهی مسئولان اجرایی کشور دربارۀ بعضی
برنامههایی که اشتباه بود از مردم عذرخواهی کنند. این کار اعتماد عمومی را افزایش
میدهد و به شکلگیری وفاق ملی کمک میکند. خوشبختانه ضریب نفوذ رسانهها و ارتباط
با مردم به نزدیک صددرصد رسیده است و متوجه این عذرخواهی هم میشوند؛ البته بیان
این اشتباهات بسیار ظریف و دقیق است: اولاً باید دقت در برنامهها بیشتر باشد تا لزومِ
اقرار به اشتباه کمتر شود؛ ثانیاً نحوۀ بیان هم بهگونهای باشد که شبۀ هرگونه عمد
و قصد در خطا وجود نداشته باشد.
گویا در
زمان امام علی (ع) دربارۀ جنگ صفین ابهاماتی وجود داشت که حضرت دربارۀ آن برای
مردم توضیح دادهاند(۱۴) و خطاب به مالک فرمودهاند: «با عذری که میآوری
در پابرجاکردن آنان در مسیر حق به خواستۀ خود نایل میشوی».(۱۵)
۷.
برقراری امنیت
از زمان
تولد علم اقتصاد، پاشنۀ این علم بر دو نگاه افراطی اقتصاد دولتی و اقتصاد خصوصی
چرخیده است. از اواسط قرن بیستم نگاه متوازنی بهوجود آمده که هر دو دیدگاه را در
خود دارد، اما کفۀ ترازو همچنان به سمت آزادسازی اقتصاد و دخالت کمتر دولت است.
طرفداران این نظریه معتقدند وظیفۀ اصلی دولت تأمین امنیت و بهداشت جامعه است و
افزون بر این، دولت باید همراه با رونق تولید، با گرفتن مالیات اوضاع رفاهی مردم
را سامان بدهد. متأسفانه در کشور ما اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بسیار کُند پیش میرود؛
بهگونهای که اخیراً نقل شد، مقام معظم رهبری هم از این وضع ناراحت بودهاند.
عادت اشتباه دولت در کشور دخالت در بسیاری از امور غیرمربوط به آن و غفلت از وظیفۀ
اصلی است.
از
وظایف اصلی دولت، تأمین امنیت است تا در پناه آن چرخ تولید به حرکت درآید، مرزها
کنترل شود اجناس قاچاق و مواد مخدر وارد نشود و استعداد جوانان در کار و تولید
فعلیت یابد. کارهای بسیاری انجام شد، ولی هنوز از گوشهوکنار صداهایی بهگوش میرسد
که بر طبل بیاهمیتی میکوبند و جامعه را دچار تشویش و اضطراب میکنند.
در جامعۀ
اسلامی باید در تمام شبانهروز و در تمام نقاط کشور آمدوشد آزاد همراه با امنیت
کامل وجود داشته باشد؛ البته هزینۀ برقراری امنیت بسیار زیاد است، ولی اگر با
صداقت با مردم در میان گذاشته شود، همکاری بسیار خوبی بهوجود خواهد آمد. کسانی که
ابتدای انقلاب را بهخاطر دارند میدانند تثبیت انقلاب و بیرون راندن دشمن و
ضدانقلاب با همکاری صمیمانۀ مردم صورت گرفت؛ چیزی که الان در همسایگی ما وجود
ندارد و هر روز، آن میشود که در رسانهها منعکس میشود.
این خطبۀ
امام علی (ع) بسیار معروف است که در زمانی که امنیت برای یک زن یهودی وجود نداشته،
فرمود: «اگر پس از چنین حادثهای مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد مورد ملامت نخواهد
بود».(۱۶)
۸.
مشورت در تصمیمگیری
امروزه
سیستم مدیریتی کشورها بهگونهای است که کارها معمولاً در حوزههای ستادی با مشورت
مدیران برنامهریزی شده و آنگاه برای اجرا ابلاغ میشود، اما کم نیستند شوراها و
حلقههایی که بهظاهر تشکیل میشوند، اما چشمها به یک نفر خیره میشود و گوشها تنها
یک صدا را میشنوند و دلها فقط یک محبوب دارند. کارآمدی این شوراها به استفاده از
نظرات دیگران و برگزیدن بهترین دیدگاهها است.
پیامبر
خدا (ص) با آنکه به سرچشمۀ وحی متصل بود خود را از مشورت دیگران بینیاز نمیدید و
حتی از جوانان مشورت میگرفت.
امام
علی (ع) از یاران خود تقاضای مشورت میکرد و میفرمود: «هرگز از ارائۀ گفتار حق به
من یا مشورت با من برای اجرای حق، خویشتنداری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آنکه
اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید».(۱۷)
افزون
بر آنچه گذشت، توجه به مسائل فرهنگی، ایجاد دستگاههای نظارتی، دقت در انتخاب مسئولان
و سختگیری دربارۀ خطای آنان، پرهیز از تملق و چاپلوسی، ارتباط با کشورهای دیگر هم
از شاخصههای یک کارگزار مطلوب است که سخنان حضرت در نهجالبلاغه دربارۀ آنها وجود
دارد و امید است بهعنوان نقشۀ راه مورد توجه رئیسجمهور محترم و همکاران گرامی
ایشان قرار گیرد.
پینوشتها:
۱. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳.
۲. نهجالبلاغه، خطبۀ ۳۳.
۳. نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۳۶.
۴. نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۷.
۵. نگاه کنید به فتوای آیتاله مکارم
شیرازی: www.irna.ir، تاریخ 24/4/1392.
۶. برای مدل ریاضی رجوع کنید به: Monitoreconomy.com.
۷. نهجالبلاغه، خطبۀ ۳۰.
۸. نهجالبلاغه، نامۀ ۴۱.
۹. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳.
۱۰. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳.
11.
Management by Walking around.
۱۲. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳.
۱۳. نهجالبلاغه، نامۀ ۶۷.
۱۴. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۸.
۱۵. نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳.
۱۶. نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۷.
۱۷. نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۱۶.
سوتیتر:
در نظام
بودجهریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرحها و برنامهها هزینه میشود، ولی
قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی
کشور و رئیسجمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات میتواند خود را نشان دهد و
گاهی بدون عدالت توزیع میشود
چرا جمهوری اسلامی ایراناز فلسطین دفاع میکند؟
پاسخ به شبهات
تاریخی اشغال فلسطین
چرا جمهوری
اسلامی ایراناز فلسطین دفاع میکند؟
مجيد صفاتاج
مدت
زماني است كه در جامعه اسلامي ايران توسط ابزارهاي رسانهاي و دستگاههاي تبليغاتي
غرب و نظام سلطه جهاني تبليغ ميشود كه با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادي مردم ايران
و تورم فزايندهاي كه در آن وجود دارد چرا جمهوري اسلامي ايران به مردم فلسطين كمك
مالي و حتي از نهضت آن حمايت تسليحاتي ميكند؟ القاء اين نوع شبهات به مردم ايران
هر چند هدفي جز تأمين امنيت پايدار برای رژيم جعلي صهيونيستي و تداوم سياستهاي
توسعهطلبانه تروريستي و تجاوزكارانه آن در منطقه از سوي نظام سلطه جهاني و
جلوگيري از پيام جهاني انقلاب اسلامي ايران در بيداري ملل مسلمان منطقه ندارد، اما
بر بخشي از از مردم ناآگاه به مسائل منطقه و يا جريانهاي سياسي غربگرا در ايران
تأثيراتي داشته است، به همين لحاظ ضروري است براي آگاهيبخشي به ملت مسلمان ايران
و تبيين حقيقت و ماهيت دفاع از قضيه فلسطين به چند نكته اساسي توجه شود.
اول:
ملت ايران ملتي است مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملي اين ملت نيز نظامي است
اسلامي و مبتنی بر آموزههاي ديني و قرآني، بنابراين بر اساس قانون اساسي، جمهوري
اسلامي موظف است در سياستگذاريهاي داخلي و خارجي خود به آموزههاي ديني، بهويژه
قرآن مجيد تمسك جويد. قضيه فلسطين و حمايت جمهوري اسلامي ايران از ملت مسلمان آن
نيز بخشي از این اصول است.
قرآن
مجيد در آيات متعددي بر حمايت از ملل مظلوم تأكيد ورزيده است كه به چند مورد آن
اشاره ميكنيم:
1ـ
أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ
لَقَديرٌ * الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا
رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ
صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً
وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ(۱)
در اين آيه علت اذن در جهاد را «مظلوميت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از خانه و
كاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوي ستمگران ميداند.
2ـ
وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيلٍ *
إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ
بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم(۲)
كساني
كه بعد از آنكه مورد ظلم قرار گرفتند، ياري بطلبند، ايرادي بر آنان نيست، ايراد و
مجازات بر كساني است كه به مردم ستم ميكنند و در زمين به ناحق ظلم روا ميدارند.
3ـ
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ
وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَه
الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ
لَدُنْكَ نَصيراً(۳)
چرا
در راه خدا و براي رهايي مردان و زنان و كودكاني كه [به دست ستمگران تضعيف شدهاند]
پيكار نميكنيد؟ همان افراد [ستمديدهاي] كه ميگويند: پروردگارا ما را از اين شهر
(مكه) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده و از جانب
خود، يار و ياوري براي ما تعيين فرما.
در
سنت نبوي«ص» و ائمه معصومين«ع» نيز سفارش زيادي به اين امر شده و در اسلام،
مسئوليت مقابله با تهديد و ارعاب، وظيفهاي همگاني است و بايد يكپارچه، در برابر
عوامل تهديد و ارعاب ايستاد و از مظلوم دفاع كرد و خصم ظالم بود. دستور نوراني اميرالمؤمنين«ع»
مبني بر اين كه «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد» همواره بر تارك عالم
ميدرخشد و بيانگر تعالي اصول حقوقي اسلام و حقانيت اين نظام حقوقي است. پيامبر
عظيم الشأن اسلام«ص» نيز فرمودند: «هر كس فرياد دادخواه و مظلومي ـ اعم از مسلمان
يا غيرمسلمان ـ را بشنود كه مسلمين را به ياري ميطلبد، اما به كمك او نشتابد،
مسلمان نيست.» و در روايت ديگر فرمودند: «ياري ضعيفان، بهترين و بافضيلتترين صدقههاست.»
براساس بعضي از روايات ديگر، مسلمانان بايد به حل معضلات و گرهگشايي يكديگر
اهتمام ورزند و در اين راستا تلاش كنند، وگرنه از زمره مسلمان واقعي خارج هستند.
دوم:
از جهت ديگر نيز بايد به چند نكته اساسي توجه كرد:
1ـ
براساس اصول و مباني اسلام، جامعه اسلامي پيكره واحدي است و مسلمين نميتوانند در
قبال ساير مسلمانان بيتفاوت باشند. پيامبر اسلام«ص» ميفرمايد: «من اصبح و لم
يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.» و «من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه
فليس بمسلم.» و «مثل المؤمنين في توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل الجسد، اذا
اشتكي بعضهم تداعي سائرهم بالسهر و الحمي.» حكايت مؤمنان در دوستي و مهرباني، چون
اعضاي يك پيكر است. وقتي يكي از آنها رنجور شود، ديگران برای مراقبت و حمايت از او
همداستان ميشوند.(۴)
اين
همبستگي عميق اسلامي، تعاون اسلامي را به همراه دارد، بدين معنا كه مسلمانان در
كليه امور و شئون مشترك اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود، موظف به همكاري و همياري
يكديگرند. تعاليم مذكور در چهارچوب عقيده و ايمان، بسيار كارساز است و مجموعه امت
اسلامي را ـ از مشرق تا مغرب عالم ـ همچون دانههاي تسبيح به يكديگر پيوند ميدهد.
2ـ
اصول و قوانين نظام و انقلاب اسلامي ناشي از آموزههاي دين مبين اسلاماند، لذا
انقلاب اسلامی از بدو شكلگيري تا كنون، اهداف خود را منحصر به برپايي حكومت
اسلامي در ايران نكرده است، بلكه خود را موظف به آزادي و بيداري ساير ملل مظلوم
جهان و حمايت از حقوق آنان ميداند. براساس تحقق عملي حاكميت ملي، دولت به
نمايندگي از تمام افراد مردم، موظف به ايفاي «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان»
است، به همين جهت، ضمن آنكه «موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد
ملل اسلامي قرار دهد.»، در اعمال سياست خارجي باید «دفاع از همه مسلمانان» را وجهه
همت خود سازد.(۵)
بر
اين اساس جمهوري اسلامي ايران، حمايتهاي بيدريغ مادي و معنوي خود را در ـ حد
امكانات و شرايط بينالمللي ـ از ملتهاي مظلوم دریغ نکرده است (مانند حمايت از
مردم ستمديده آفريقاي جنوبي، مسلمانان بوسني ـ هرزگوين، افغانستان، قفقاز، لبنان و
فلسطين و …)
3ـ
از آنجا كه مشكل اسرائيل مربوط به همه جهان اسلام است و تمام مسلمانان مورد تهديد
هستند، نجات ملت فلسطين و تشكيل دولت مستقل و طرد و نابودي اسرائيل، پيوسته مورد
اهتمام مسئولان، مردم و نظام جمهوري اسلامي ايران بوده و در اين جهت، تدابير
قانوني و انواع حمايتهاي مالي، معنوي، تبليغاتي و… صورت گرفته است.
قانون
حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين (مصوب 19/2/69 مجلس شوراي اسلامي) خطوط اصلي
سياست حمايت از مردم فلسطين را چنين مقرر داشته است:
1ـ
اعتقاد بر تعلق فلسطين به ملت فلسطين و غاصب بودن اسرائيل و حمايت از مردم
ستمديده، آواره و مبارز فلسطين تا رسيدن به حقوق حقّه خويش به هر نحو ممكن (ماده
1)؛
2ـ
تشكيل صندوق كمكهاي انساني جهت حمايت از مردم فلسطين، آوارگان و مبارزان فلسطيني
3ـ
حمايت معنوي و مادي از خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان سرزمينهاي اشغالي
به وسيله بنياد شهيد
4ـ
اعطاي بورس تحصيلي دانشگاهي به داوطلبان فلسطيني
5ـ
تشكيل كميته دائم نظارت بر اجرا، پيگيري و هماهنگيهاي لازم نسبت به امور فلسطين و
ارائه گزارش به مجلس شوراي اسلامي
6ـ
حمايتهاي تبليغاتي مؤثر برون مرزي از سوي سازمانهاي مربوط (وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي)
7ـ
تعيين و پيشنهاد رسميت «بيتالمقدس» به عنوان موطن و مركز دولت اسلامي در تبعيد
فلسطين به كشورهاي اسلامي
8ـ
تحريم رابطه اقتصادي با تمام مؤسسات و شركتهاي وابسته به صهيونيستها در سطح جهان
اين
مواضع فرهنگي، سياسي و اقتصادي، حداكثر حمايتي است كه در حال حاضر جمهوري اسلامي
ايران از فلسطينيان آواره و اخراج شده از كشورشان به عمل ميآورد.(۶)
سوم:
وجود پارهاي از مشكلات و معضلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و… در سطح كشور، امري
واقعي و غيرقابل انكار است و براي خروج از اين وضعيت و دستيابي به وضعيت مطلوبتر،
تلاشهاي مضاعفي لازم است.
در
كنار واقعيت فوق، بايد واقعیت ديگری را نيز در نظر گرفت و آن توجه به ساير مسئوليتهاي
ديني و ملي دولت و نظام اسلامي است. به عبارت ديگر حيطه و گسترة وظايف و مسئوليتهاي
دولتها فقط در درون مرزهاي آن كشور محدود نميشود، بلكه دولتها برای دستيابي به
اهداف خود در سطح داخلي و بينالمللي (از قبيل تأمين امنيت و منافع ملي و تحقق
آرمانهاي ايدئولوژيك) ناچارند تا محدوده عملكرد و اقدامات خود را به بيرون از
مرزهاي بينالمللي، گسترش دهند و در عرصه معادلات و رقابتهاي بينالملل شركت فعال
داشته باشند.
امروزه
به دليل گسترش ارتباطات و تكنولوژي، جهاني شدن اقتصاد و… ـ كه مرزهاي ملي كشورها
را درنورديده است ـ ديگر نميتوان حيطه عملكرد و وظايف دولتها را در محدودة
مرزهاي آن كشور، تعريف کرد، بلكه بر عكس دولتي از توانايي بيشتر در سامان دادن به
مسائل داخلي و تأمين امنيت و رفاه در سطح جامعه و تعقيب آرمانهاي ايدئولوژيك خود
بهرهمند میشود كه به صورت فعال در مناسبات، معادلات و رقابتهاي بينالمللي حضور داشته باشد، در چهارچوب
اصول سياست خارجي خويش، نقش مؤثري را در تأثيرگذاري بر تحولات منطقهاي و بينالمللي
ايفا و از موقعيتها و فرصتهاي بينالملل به بهترين نحو برای پيشبرد اهداف سياست
خارجي خود استفاده کند.
عوامل متعددي در شكلگيري
سياست خارجي كشورها مؤثرند كه مهمترين آنها عبارتند از:(۷)
۱. ارزشها و اعتقادات 2.
زمينههاي تاريخي و فرهنگي 3. ساختار نظام بينالملل 4. مشكلات و نيازهاي داخلي
دولتها برای تحقق اهداف
سياست خارجي خود، از ابزارها و تكنيكهاي گوناگون از جمله ديپلماسي، حربههاي اقتصادي، نظامي و فرهنگي بهره ميگيرند. استفاده صحيح و بهموقع از اين تكنيكها، در ميزان موفقيت
واحدهاي سياسي بسيار مؤثر است.(۸)
در سطح بينالملل، سياست
خارجي كشوري موفقتر و از توانايي بيشتري برای پيشبرد اهداف بينالمللي و تـأمين
منافع ملي خود برخوردار است كه توانايي بيشتري در كاربرد تمام اين ابزارها داشته
باشد و در موقع نياز برای دسترسي به اهداف خود، از آنها بهره گيرد.
براساس مطالب ياد شده در
خصوص كمك ايران به مسلمانان فلسطين باید گفت:
يكم: بخشي از اين كمكها
(مانند مواد غذايي، دارو، پوشاك و…) در شرايط فعلي، حياتي هستند و از مسئوليتهاي
فراملي دولت اسلامي محسوب ميشوند.
دوم: با توجه به نيازهاي
ضروري و حياتي مردم فلسطين و امكانات نسبتاً خوب كشورمان، كمكها محدودند و تأثير
منفي در روند آباداني و حل مشكلات اقتصادي و معيشتي ما ندارند. بهعلاوه نتايج
مثبتي را در كوتاهمدت و طولانيمدت، در سطح منطقهاي و بينالملل، براي كشورمان
به ارمغان ميآورند. ميزان كمكها وقتي در سطح افراد نگريسته شود، زياد به چشم ميآيد
(مثلاً صد كاميون)؛ اما همين ميزان در سطح كلان بسيار اندك است، يعني ارزش مادي آن
كمكها براي آحاد ملت، رقم بزرگي است، ولي در سطح يك كشور رقمی جزئي است و اگر
بخواهند همان ميزان كمك را در داخل بين همه مردم آن كشور تقسيم كنند، بسيار ناچيز
است.
سوم: فشارها و مشكلات
جامعه هر اندازه زياد باشد، با وضعيت پيش آمده براي برادران و خواهران آواره
فلسطيني و… اصلاً قابل قياس نيست.
چهارم: مسلمين امت واحده
و داراي سرنوشت مشتركياند. استعمارگران همواره در پي جداسازي و تفرقه ميان ملتهاي
مسلماناند تا از اين رهگذر، سلطه خود را بر جهان اسلام بيشتر استوار سازند.
بنابراين اگر ما دست از ياري برادران مظلوم مسلمان خود برداريم، در واقع به پارهسازي
امت واحد اسلامي ـ كه هدف دشمنان است ـ كمك كردهايم.
پنجم: بر اساس یک روايت،
همان طور كه كمكهاي فردي موجب افزايش نعمت و بركات الهي است، كمكهاي اجتماعي
نيز چنين است.
ششم: امروزه در تمام جهان
سرمايههايي براي كمك به جوامع محروم اختصاص داده ميشود و در اين حركت انساندوستانه،
مسلمانان و جمهوري اسلامي بايد جلودار باشند.
هفتم: انجام حمايتهاي
اقتصادي، سياسي و تبليغاتي در حد وسع و توان از ملتهاي مسلمان ديگرـ خصوصاً
فلسطين ـ نه تنها با منافع ملي ما تعارض ندارد؛ بلكه در راستاي تأمين منافع ملي
ايران به حساب ميآيد، زيرا:
اولاً، منافع ملي يك كشور
فقط در مرزهاي جغرافيايي آن محدود نميشود، لذا دولتها به ميزان هزينههايي كه در
كشورهاي ديگر صرف ميکنند، از توان و قدرت تصميمگيري و تأثيرگذاري بيشتري در
آينده آن كشور و معادلات منطقهاي برخوردار خواهند بود.
ثانياً، حفظ موجوديت،
استقلال و تماميت ارضي و امنيتي ملي كشور كه از عناصر كليدي و حياتي تشكيلدهنده
منافع ملي است، نيازمند صرف چنين هزينهها و كمك به ملتهايي است كه در خط اول
مبارزه با دشمنان ما قرار دارند. واقعيت این است كه مردم مظلوم و مبارز فلسطين، از
ما نيز دفاع ميكنند و ما كمترين وظيفه خود (تداركات و پشتيباني) را انجام ميدهيم.
رهبر فرزانه انقلاب در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فرمودند:
«اگر صهيونيستهاي افزونطلب گرفتار انتفاضه نبودند، بدون ترديد براي سيطره بر مصر
و سوريه و لبنان و ديگر كشورهاي خاورميانه وارد عمل ميشدند».
هستههاي مقاومت و نهضتهاي
آزاديبخش در سراسر جهان اسلام يكي از مهمترين اهرمهاي قدرت جمهوري اسلامي هستند
كه ابرقدرتها را ترسانده و موجب بازدارندگي آنها از عملي كردن نيات امپرياليستيشان
شدهاند. كمك به اين مردم مبارز، به معناي استحكام بخشيدن به سنگرهاي دفاعي خود
است.
آيندهنگري و تأمين منافع
بلندمدت بهترين دليل بر انجام چنين اقداماتي است، زيرا آرمانها و اهداف توسعهطلبانه
رژيم صهيونيستي هرگز به فلسطين محدود نمیشود، بلكه آنان آرزوي سيطره بر جهان
اسلام و بهخصوص امالقراي آن (جمهوري اسلامي ايران) را در سر ميپروراند.
هشتم: اين كمكها
يكپارچگي ما را بهتر حفظ ميكند و قدرت جمعي ما را بر دشمنان افزون ميسازد و براي
مصونيت ما از خطرات دشمن مفيد است.
نهم: ارسال اين قبيل كمكها
مختص به ايران نيست، بلكه كشورهاي بزرگ جهان (مانند آمريكا) بهرغم وجود مشكلات
داخلي زیاد، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود، كمكهاي بسيار زيادي را
برای اسرائيل ـ كه واقعاً هيچ بهرهاي براي ملت آمريكا ندارد ـ ارسال مينمايند.
حال آيا رواست كه كشورهاي اسلامي از انجام كمترين وظايف ديني و انساني خود در قبال
مشكلات مردم فلسطين و ساير جهان اسلام دريغ ورزند؟
از طرف ديگر با توجه به
واقعياتي چند ـ از قبيل وجود مرزبنديهاي بينالمللي، حفظ و تقويت نظام جمهوري
اسلامي ايران، ارائه الگويي نمونه براساس اصول و ارزشهاي اسلامي و… ـ توجه به
نيازهاي داخلي نيز حائز اهميت است. اگر زماني بين نيازهاي داخلي و خارجي، تزاحم به
وجود آمد؛ رعايت اصول اهم و مهم، ضروري مينمايد. مثلاً اگر در كشورهاي ديگر،
مسلماناني نيازمند ضروريترين نيازهاي حياتي (از قبيل غذا، دارو، پوشاك و…)
باشند؛ بدون شك نميتوان به نيازهاي غيرحياتي و كم اهميتتر داخلي اولويت داد؛ چون
مسئله زندگي و حفظ جان مسلمانان در ميان است.
به بيان ديگر، حاكم
اسلامي با كمك متخصصان و كارشناسان و با درك شرايط و مقتضيات زماني و مكاني، بايد
مشخص كند كه اولويت با رفع نيازهاي داخلي است و يا نيازهاي خارجي و نسبت به هر يك،
چه مقدار بايد اهتمام ورزيد و براي آن سرمايه گذاري كرد.
از ديگر سو مردم ما ـ كه
با واقعيات و الزامات جهاني، روشهاي پيشبرد اهداف سياست خارجي و تأمين امنيت و
منافع ملي و… آشنا هستند و از همه مهمتر وفاداري عميقي به تعهدات ديني دارند،
مثبت بودن اعطاي چنين كمكها و سرمايهگذاريهائی را تصديق ميكنند و در اين زمينه
همكاري و مساعدت جدي با دولت به عمل ميآورند.
بنابراين در ضمن تلاش جدي
براي رفع مشكلات داخلي، بايد توجه داشت كه اين قبيل مشكلات و معضلات نميتوانند توجيهكننده
كنارهگيري و بيتوجهي ايران از وضعيت نابسامان ساير مسلمانان و اهداف سياست خارجي
خود باشد، بلكه همراه با انجام وظيفه برونمرزي بايد به حل مشكلات درون نيز
پرداخت.(۹)
پینوشتها
[1]ـ حج، آيه 40 و 39.
۲ـ شوري، آيه 42 و 41.
۳ـ نساء، آيه 75.
۴ـ نهج الفصاحه، ش 2712.
۵ـ قانون اساسي، اصول6،11،56،153.
۶ـ براي آگاهي بيشتر ر. ك. جهان اسلام از
ديدگاه امام خميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني، فلسطين از ديدگاه امام خميني،
مؤسسه نشر آثار امام خميني.
۷ـ جهت اطلاع بيشتر ر.ك: قوام،
عبدالعلي اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، ص 135.
۸ـ همان، ص 206.
۹ـ نهاد نمايندگي رهبري در
دانشگاهها، پرسشها و پاسخها، شماره 9، (قم، نشرمعارف، 1383) صص316-313.
سوتیتر:
1.
ملت ايران ملتي است
مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملي اين ملت نيز نظامي است اسلامي و مبتنی بر آموزههاي
ديني و قرآني، بنابراين بر اساس قانون اساسي، جمهوري اسلامي موظف است در سياستگذاريهاي
داخلي و خارجي خود به آموزههاي ديني، بهويژه قرآن مجيد تمسك جويد. قضيه فلسطين و
حمايت جمهوري اسلامي ايران از ملت مسلمان آن نيز بخشي از این اصول است.
روز قدس خنثیکنندۀ توطئههای دشمنان
روز قدس خنثیکنندۀ
توطئههای دشمنان
حسين رويوران
انتخاب روز قدس بهعنوان
مهمترین روز همبستگی با مسائل جهان اسلام از سوی امام خمینی (ره) در آغاز پیروزی
انقلاب اسلامی، قدس و فلسطین را بهعنوان مهمترین شاخص و خطکش در تفکر امتی جامعۀ
انقلابی و اسلامی ایران قرار داد و شاید به همین دلیل است که هرساله جمعیت دفاع از
ملت فلسطین در آستان. روز قدس، قرائتی از حوادث و تحولات منطقه با محوریت آرمان
آزادسازی فلسطین ارائه میدهد و اولویتهای جدید سیاسی در جهت تحقق این هدف را
مطرح میکند.
با این مقدمه بهسراغ
حوادث بسیار زیاد منطقه، بهویژه تحولات حوزۀ بیداری اسلامی میرویم تا ببینیم
کشورها و جوامع اسلامی در چه شرایطی قرار دارند.
در سال 1385 هنگامی
که رژیم صهیونیستی جنگ 33روزه بر ضد حزباله و لبنان را آغاز کرد تصور میکرد
همانند جنگهای پیشین با دولتهای عربی، بهآسانی و سرعت این جنگ را میبرد و
رهبران حزباله را بهاسارت می گیرد و با محاکمه و زندانیکردن آنها در
گوانتاناموی اسرائیل، این تهدید را از بین میبرد و حزباله را عبرتی برای دیگران
قرار میدهد. اما نتیجۀ جنگ به گونهای دیگر رقم خورد و روند آن با تصور رژیم
صهیونیستی کاملاً مغایر پیش رفت. جنگ 33روزه ادامه یافت و رژیم صهیونیستی در تحقق
اهداف خود از این جنگ شکست خورد. در پایان جنگ نیز با تشکیل گروه وینوگراد در صدد
بررسی دلایل شکست در این جنگ برآمد. «مارتین ایندیک» سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی
که بعدها معاون وزیر امور خارجه شد و یک یهودی استرالیاییتبار عضو لابیِ آیپک
است، پس از این جنگ در مقالهای در روزنامۀ
«هاآرتص» اعلام کرد: «اکنون شیعه (مقاومت اسلامی) تبدیل به خطر جدی برای
اسرائیل شده است و اسرائیل در جنگ 33روزه، با همۀ توان و برتری نظامی بر همۀ
کشورهای عربی، نتوانست جلوی آن را بگیرد، از اینرو باید در پی قدرتی بود که توان
مهار شیعه را داشته باشد». او با این مقدمه، به جامعۀ سنّی منطقه پیشنهاد میکند
بهعنوان مهمترین بازیگری که میتواند شیعه را مهار کند وارد صحنه شود و از اسرائیل
خواست تا در جهت عملیکردن این سناریو اقدام کند.
پنج سال بعد موج
بیداری اسلامی از تونس آغاز شد و سرتاسر منطقه خاورمیانه را دربرگرفت و موجب شد پس
از 23 روز، «بنعلی» رئیسجمهور تونس فرار کند و «مبارک مصری» پس از 18 روز استعفا
دهد و «قذافی» لیبی پس از چند ماه سقوط کندو «علیعبداله صالح» یمنی نیز پس از
مقاومت یکساله از قدرت کنار رود. رژیمهای حاکم در این کشورها از مهمترین متحدان
غرب بودند و غرب با سرمایهگذاری بسیاری آنها را برای مدت مدیدی در قدرت نگه داشته
بود. قیام مردم بر ضد این رژیم های استبدادی بهنوعی جهتگیری تضاد آنها را تغییر
داد و مردم بهپا خاسته برضد این رژیمها بهطور طبیعی با غرب تضاد پیدا کردند که
عامل اصلی تداوم سلطۀ رژیمهای استبدادی بود. با حوادث حملۀ مردم مصر به سفارت
رژیم صهیونیستی در قاهره و انفجار 16بارۀ لولۀ گاز مصر به رژیم صهیونیستی و عملیات
ایلات و کشتهشدن 8 نظامی صهیونیستی، جهتگیریهای ضداسرائیلی این حرکت فراگیر
مردمی، بهویژه در مصر آشکار شد. مطبوعات رژیم صهیونیستی پس از 2 ماه از آغاز این
حرکت اعلام کردند که این قیامهای مردمی، امنیت اسرائیل را تهدید کرده و اقدامات
قبلی این رژیم در تثبیت موجودیت غاصبانۀ خود را خنثی میکند و عملاً اسرائیل به
شرایط ناپایداری قبلی برمیگردد. رژیم صهیونیستی با امضای سازشهای کمپ دیوید با
مصر در سال 1978 و اسلو با فلسطینیها در سال 1993 و وادی عربه با اردن در سال
1994 عملاً مرزهای جنوبی و شرقی خود را امن کرد و شرایط جنگی فقط در جبهۀ شمالی با
سوریه و لبنان برقرار بود، اما با آغاز موج بیداری اسلامی عملاً مرزهای امن قبلی
به ناامن تبدیل میشوند و اسرائیل بار دیگر در محیطی پر از خصومت و دشمنی قرار میگیرد.
اکثر روزنامههای صهیونیسیت کمکم از تهدید محیط جغرافیایی جدیدی نام میبردند که
به گفتۀ آنها «محیط سنّی» است و اسرائیل را از هر طرف تهدید میکند.
غرب و صهیونیستها
که با آغاز موج بیداری اسلامی بهشدت غافلگیر شده بودند بهمنظور مدیریت حوادث
منطقه برآمدند و اتاقهای فکر آنها برای طراحی سناریوی مناسب جلساتی را برگزار
کردند. کارشناسان صهیونیستی در اجلاس هرتزلیا در سال 2012 به این جمعبندی رسیدند
که با توجه به خطر جبهۀ مقاومت که غرب آن را خطر شیعی مینامد و تضادهای جدید مردم
سنّی منطقه بر ضد رژیم صهیونیستی، پیشنهاد دادند که تضادهای جدید بیرونی منطقه با
غرب به داخل هدایت شود و عملاً غرب و اسرائیل از دایرۀ تضاد خارج شوند. بهعبارت
دقیقتر رژیم صهیونیستی به غرب توصیه کرد که با فتنۀ مذهبی میان شیعه و سنّی، جبهۀ
مقاومت را در مقابل جوامع سنّی قرار دهد و میان آنها اختلاف انداخته و آنها را
مشغول یکدیگر کند. تضعیف شیعه و سنّی و ایجاد کینهها، فرصتی را به آمریکا و اسرائیل
میدهد تا شرایط خود را در منطقه و جهان اسلام بازسازی کنند. تأکید «هنری کیسینجر»
وزیر خارجۀ سابق آمریکا بر اینکه در دو سال اخیر در خاورمیانه بیش از چند ده سال
کار مفید برای غرب و امنیت اسرائیل صورت گرفته است، به اجرای این سناریوی فتنه برمیگردد.
این وقایع نشان میدهد که فتنۀ مذهبی که منطقه را در برگرفته است یک امر خودجوش
وحقیقی نیست، بلکه برنامۀ دشمن است که بر مردم منطقه تحمیل شده است.
غرب و اسرائیل،
کشور سوریه را بهعنوان مرکز اجرای این توطئه انتخاب کردند و برای موفقیت این طرح،
عوامل رسانهای، نهادهای وابستۀ دینی، تشکلهای سیاسی و کشورهای همپیمان را همجهت
و بسیج کردند تا در چهارچوب تقسیم کار، شرایط سوریه را برهم زنند تا این کشور را
تبدیل به محلی برای تولید نفرت مذهبی، صفبندی متقابل منطقهای، ابزاری برای تضعیف
جبهۀ مقاومت و پایداری قرار دهد.
در این میان، رسانههای
همپیمان با غرب نقش مهمی ایفا کردند. آنها با تزویر حقایق، رژیم لائیک سوریه را
یک رژیم شیعی معرفی کردند که اکثریت سنّی را سرکوب و کشتار میکند، درحالیکه حزب
بعث حاکم در سوریه حزبی سکولار است و حتی
اگر بگوییم آقای «بشار اسد» رئیسجمهور سوریه علوی مذهب است باز هم میان علویان
اهل طریقت با شیعیان اهل شریعت فاصلۀ بسیاری وجود دارد. این رسانهها حس مذهبی را
در میان جوامع سنّی تحریک کردند و با جعل اخبار و نقل فجایع گوناگون که گاه از سوی
تکفیریها بر ضد شیعیان صورت میگرفت، بهصورت کاملاً وارونه در این رسانهها
منعکس میکردند تا زمینههای لازم برای اجرای نقشههای دشمنان بهنفع اسرائیل
فراهم شود. این رسانها گاهی حضور چند هزار رزمندۀ حزباله در سوریه را میدیدند و
آن را دخالت آشکار در امور داخلی سوریه میشمردند، ولی حضور دهها هزار سَلَفی
تکفیری را نادیده میگرفتند و آن را یک تکلیف شرعی قلمداد میکردند. در این فرایند
شبکههایی از ضرورت سقوط نظام استبدادی در سوریه صحبت میکردند که حامیان آنها از
مستبدترین رژیم های منطقه هستند و در این کشورها نه خبری از قانون اساسی هست و نه
از انتخابات.
نهادهای دینی سنّی
تحت فشار رسانهها از یکسو و رژیمهای وابسته از سویی دیگر در فرایند فتنۀ مذهبی
همکاری کرده و تعدادی از روحانینماها و مفتیان وجوب حضور در سوریه و جهاد بر ضد
رژیم اسد را مطرح کردند. فشار بر روحانیان سنّی به حدی بود که حتی کسانی که تیزبین
هستند، از توطئههای پشت پردۀ دشمن یقین داشتند و از نقشهها و توطئههای مشترک
غرب و رژیم صهیونیستی باخبر بودند، ناچار به سکوت شدند یا صدای آنها آنقدر ضعیف
بود که شنیده نمیشد.
جالب است افرادی
روحانینما همچون «شیخ عرعور» و «عریفی» که در عربستان اقامت دارند و در شبکههای
مذهبی فتاوای جهاد در سوریه را سر میدهند، هیچگاه فرزندان خود را به این جبههها
اعزام نکردند و گاه بهدلیل مسافرت آنها به اروپا و استراحت در سواحل این کشورها
از سوی برخی افراد منصف منطقه مورد تشکیک قرار گرفتند. آقای «شیخ یوسف قرضاوی»
روحانی مصری که دو دهه است به خدمت رژیم آل ثانی قطر درآمده است، با فتواهای پیدرپی
وجوب جهاد در سوریه را مطرح میکرد بدون اینکه به وجوب جهاد در فلسطین و آزادسازی
قبلۀ نخست مسلمین بهعنوان یک تکلیف و اولویت اشاره کند. او با بهرهبرداری از
سابقۀ مبارزاتی و شهرت رسانهای شروع به تولید ادبیات فتنه کرد و حزباله را بهنام
حزبالشیطان و «سید حسن نصراله» را نصراللات ـ لات یکی از بتهای عهد جاهلیت عربستان و از نمادهای شیطان
است ـ معرفی کرد و سیاستهای ایران را بهشدت
مورد حمله قرار داد. شیخ زندانی که معروفترین روحانی سنّی یمن بهشمار میآید در
این زمینه در برابر پرسش و تشکیک مردم ضمن تأکید بر وجوب جهاد در سوریه با گستاخی
اعلام کرد که زخم فلسطین کهنه است و بهبودیافته، اما زخم سوریه تازه و دچار
خونریزی است و مؤمنان اکنون مکلفند تنها به سوریه بروند.
در فرایند فتنه، در
کنار روحانینماها، اکثریت تشکلهای سلفی فعال شده و با اعزام سازمانیافتۀ افراد،
موفق شدند هزاران نفر را به سوریه اعزام کنند. این تشکلها دورۀ آموزش نظامی
برگزار میکردند و تأمین هزینههای اعزام افراد به سوریه را نیز بر عهده میگرفتند.
متأسفانه در این فرایند گروه اخوانالمسلیمن که یک تشکل میانهروی سنّی است و همواره
با تفکر امتی در جهت وحدت و تقریب بین مذاهب رفتار کرده، در حوادث سوریه بهگونهای
دیگر ظاهر شد که هیچ مرز و تفاوتی میان آنها و سلفیهای تکفیری دیده نمیشد؛ بهنحوی
که گاه آقای «مُرسی» رئیسجمهور اخوانی مصر در مراسم بسیج و اعزام این بهاصطلاح
مجاهدان حضور مییافت.
دولتهای همپیمان
با غرب در منطقه نیز در یک نقش نیابتی هزینههای جنگ بر علیه دولت سوریه را فراهم
کردند. تقریباً اکثر گروههای مسلح معارض در سوریه، حقوقبگیر عربستان سعودی و قطر
هستند و سلاحهای آنان با هزینۀ این کشورها تأمین شده و ترکیه و آل حریری در لبنان
و نیز کشور اردن مرزهای خود را برای رساندن افراد و سلاح بهسوی سوریه آزاد گذاشتند
و کمال همکاری را داشتند. علاوهبر آن، برای فروپاشی ساختار اجتماعی و سیاسی در
سوریه، قطر فهرست هزار نفر اول از افراد متنفذ اجتماعی، سیاسی، رسانهای، دینی،
هنری و کارگزاران دولتی در سوریه را آماده کرده بود و به این افراد از صدهزار تا
چند دهمیلیون دلار پیشنهاد رشوه میداد تا در مقابل نظام قرار گیرند. گفته میشود
ریاضحجاب نخستوزیر پیشین سوریه با دریافت صدمیلیون دلار خود را به قطر فروخت و
به اردن رفت. «محمد حبش» یکی از اعضای مجلس سابق خلق سوریه با دریافت پنجمیلیون
دلار به قطر فرار کرد. برخی روحانیون نیز با دریافت مبالغی، اردوگاه خود را تغییر
دادند. در این فرایند تعدادی از اسلامگرایان و چپگرایان فلسطینی نیز خود را در
اختیار دشمن قرار دادند.
در چنین معادلۀ چندمتغیری
که رسانهها، افراد بهظاهر روحانی، تشکلهای اسلامی و دولتهای دارای اتحاد و
ائتلاف با غرب در هم آمیخته است، غرب میکوشید چند هدف را دنبال کند؛ نخست اینکه
سلفیهای جهادی که بهدلیل تحجرگاه در مقابل غرب قرار گرفته بودند، اکنون در خدمت
غرب درآیند و کشوری را تضعیف کنند که دشمن اسرائیل و غرب بهشمار میآید. در مقابل
این سلفیها، ارتش سوریه قرار دارد که درگیر جنگ ناخواستۀ داخلی شده و بهشدت
تضعیف خواهد شد، این ارتش در حال حاضر آخرین ارتش عربی است که عقیدۀ نظامی آن بر
پایۀ تقابل با رژیم صهیونیستی استوار است. برنامهریزی غرب در بحران سوریه بود که
چه از ارتش سوریه آدم کشته شود، چه از طرف سلفیهای تکفیری هر دو به نفع غرب خواهد
بود. در این معادلۀ تماماً بُرد، غرب نیز حلقۀ میانی جبهۀ مقاومت، یعنی سوریه را حداقل
تضعیف خواهد کرد و حداکثر رژیم طرفدار مقاومت بشار اسد را ساقط میکند و این تحول
دستاورد بزرگی برای غرب بهشمار میآید. در این معادله، رژیم صهیونیستی طاقت
نیاورد تا در پشت صحنه بماند و موضع خود را با حملۀ هوایی به چندین هدف در سوریه و
در چند بار همراهی با مخالفان سوری آشکار کرد. حضور برخی چهرههای معارض سوری در
شبکههای دوم و دهم اسرائیل و تشکر از همراهی از اسرائیل در حمله به سوریه نشان
دادند که در کدام جبهه قرار دارند و در پشت صحنه چه زدوبندهایی دارند.
در چنین شرایطی حزباله
اعلام کرد که سکوت دیگر جایز نیست؛ زیرا توطئه در سوریه هدفش همۀ جبهۀ مقاومت است
و اعضای این جبهه در سوریه باید از خود دفاع کنند. شهادت «شیخ بوطی» مفسر سنّی
مذهب در یکی از مساجد دمشق و شهادت علامه «شیخ حسن شحاته» روحانی شیعه مصری در یکی
از روستاهای الجیزه نشان داد که تقابل مذهبی دروغی بیش نیست و این دو روحانی سنّی
و شیعه از سوی همان کسانی کشته شدند که سرباز آمریکا هستند و هدفشان ضربهزدن به
جبهۀ وحدت اسلامی و مقاومت ضد صهیونیستی است. فتاوای روحانینماهای اجیر رژیمهای
وابسته در منطقه و طرح اولویت جهاد در سوریه و نادیدهگرفتن جهاد بر ضد دشمن
صهیونیستی، جبهههای حق و باطل را کاملاً از یکدیگر تفکیک و بهطور شفاف نمایان کرد.
تقویت جبهۀ مقاومت
و شفافشدن معادلۀ رویارویی شرایط این معادله را بهگونهای تغییر داد که جبهۀ
القصیر شاهد نخستین پیروزی جبهۀ مقاومت در برابر جبهۀ فتنهگران متحد با غرب بود.
ارتش سوریه در گام بعدی شهر تلکلخ و حمص را نیز پاکسازی کرده و اکنون در صدد است
تا اطراف دمشق و حلب را نیز از لوث افراد مسلح پاکسازی کند.
در این فرایند، محاسبات
غرب در تعریف سوریه بهعنوان قتلگاه برای نیروهای سلفی جهادی و تضعیف ارتش سوریه اشتباه
از آب درآمد. در دو سال و اندی از آغاز درگیریها در سوریه، نه سلفیهای جهادی
تضعیف شدند و نه ارتش سوریه از هم پاشید. سلفیها بیش از تصور غرب در سوریه جمع شده
و عملاً بهسوی عراق و لبنان سرازیر شدند و اگر این کار ادامه یابد معلوم نیست که
بهسوی چه کشوری در منطقه حرکت خواهند کرد. این جریان بهطور میدانی شرایط امنیتی
عراق و لبنان را نیز ناامن کرد و احتمال گسترش ناامنی به سرتاسر منطقه میرفت. در
مقابل، فروپاشی ارتش سوریه نیز آنگونه که غرب پیشبینی کرد اتفاق نیفتاد و حس
میهنپرستی ارتش به حدی بود که گفتمان دورغین فتنۀ مذهبی را باور نکرد و پیشبینی
شورش ارتش بر ضد نظام در سوریه اتفاق نیفتاد. همۀ این تحولات زمانی اتفاق افتاد که
دولت سوریه نیز از انفعال خارج شده و کاملاً فعال و مسلط بر شرایط میدانی شدند.
جنگ القصیر اوج
بسیج امکانات جبهۀ آمریکا و حامیان منطقۀ آن بود که در آن شکست خورد و در نهایت
قوسِ بحران جهت نزولی به خود گرفت وتوطئۀ مذهبی بهدلایل متعدد از آن اوج به زیر
کشیده شد. ایستادگی و پایداری جبهۀ مقاومت در برابر این توطئۀ بزرگ و احتمال گسترش
ناامنی در سرتاسر منطقه از سوی دیگر به کشورهای همپیمان با آمریکا، بسیاری از
نقشهها را بر هم زد و ارادۀ غرب در این توطئۀ عظیم را تغییر داد. در گذشته آمریکا
با عبور از همۀ اعتراضات جهانی در عراق، این کشور را به اشغال خود درآورد، اما در
بحران سوریه بهدلیل ضعف امکانات ناشی از بحران اقتصادی و کاهش بودجه های نظامی،
این جنگ را بهصورت نیابتی مدیریت کرد و همۀ هزینههای این جنگ را از جیب رژیمهای
وابستۀ عرب تأمین کرد.
در دو سال اخیر نیز
شرایط سیاسی و اقتصادی آمریکا تاحد زیادی تغییر کرده و اولویتهای تازهای در آن
نمایان شده است. آمریکا که در ابعاد اقتصادی در دهۀ شصت میلادی 40 درصد تولید
ناخالص جهان را در اختیار داشت، اکنون فقط 20 درصد تولید ناخالص جهانی را در
اختیار دارد و بهسبب رشد بالای اقتصادی در چین و رشد منفی اقتصادی در آمریکا بهدلیل
رکود اقتصادی و کاهش تولید صنعتی، عملاً در حال حاضر در مقابل تهدید جدی قرار
گرفته است. بهعبارت دیگر چین با جهشهای اقتصادی در دهۀ اخیر از کشورهای بزرگی
چون آلمان و ژاپن عبور کرده و احتمال داده میشود اگر همین رشد بالای اقتصادی در
چین ادامه یابد، ظرف 5 تا 10 سال آینده جایگاه اقتصاد اوّلیِ آمریکا را نیز تصاحب
کند و اقتصاد اولِ جهان شود. این احتمال یک تهدید جدی برای آمریکاست؛ زیرا اگر
تحقق یابد، اقتصاد آمریکا دچار بحران بیسابقهای خواهد شد و دلار آمریکا که در
حال حاضر به ضرب و زور قدرت آمریکا مهمترین ارز مبادلات جهانی است، جایگاه خود را
از دست خواهد داد. در این صورت آمریکا با داشتن بیش از شانزدههزار میلیارد دلار
(16.000.000.000.000 دلار) بدهی نمیتواند شرایط فعلی خود را ادامه دهد. در چنین
شرایطی اولویت آمریکا تغییر پیدا میکند و ناچار است با رفتن به شرق آسیا و محاصرۀ
اقتصادی و سیاسی چین از وقوع چنین فاجعهای جلوگیری کند، ولی اتحاد و هماهنگی
سیاسی روسیه با چین در کنار هند و برزیل و آفریقای جنوبی در چهارچوب مجموعۀ بریکس
که نیمی از جمعیت جهان و یکسوم اقتصاد بینالمللی را در اختیار دارد، به آمریکا
چنین اجازه ای را نمیدهد. به همین سبب آمریکا در حال حاضر می کوشد با روسیه در
عرصههای بینالمللی همکاری کند تا بتواند با امکانات محدود خود با چین مقابله
کند. این تحول دلیل اصلی سفرهای مکرر «جان کری» وزیر امور خارجۀ آمریکا به مسکو و
توافق بر سر ژنو2 و حل بحران سوریه بهصورت مسالمتآمیز و از طریق گفتوگو بهجای
براندازی است و بسیاری از واقعیت را آشکار میکند.
امیر قطر شاید نخستین
قربانی این تغییر و تحول است؛ زیرا قطر ارتباط و بسیج سلفیهای تکفیری در منطقه و
مدیریت جریانهای اخوان المسلمین را برعهده داشته است. تغییر شرایط منجربه این شد
که امیر سابق قطر ترجیح دهد از قدرت کنار رود و امیر جدید، تمیم آل ثانی در
چهارچوب نقش جدید وارد کار شود. امیر جدید قطر در نخستین سخنرانی خود اعلام کرد که
قطر در چهارچوب محیط طبیعی خود، یعنی شورای همکاری خلیج فارس فعال خواهد بود و این
اظهارات با نقش بلندپروازانۀ امیر سابق در حضور در بحرانها از افغانستان تا مغرب
بسیار متفاوت است. اخراج شیخ فتنه ـ یوسف قرضاوی ـ از قطر شاخص بعدی این تغییر
است. حملۀ ارتش لبنان به پایگاه «شیخ احمد الأسیر» که مأموریت داشت در چهارچوب
واگرایی و تقابل مذهبی در شهر صیدا و جنوب لبنان بر ضد حزباله فعال شود، بسیار
معنیدار است؛ چون کسانی که لبنان را خوب میشناسند میدانند که ارتش لبنان برخلاف
ارادۀ آمریکا دست به چنین کار بزرگی نمیزند. الاسیر بخشی از بسیج تکفیریهای
منطقه بود. از سرگیری تظاهرات مردمی در مصر بر ضد رژیم اخوانالمسلمین حاکم نیز
موفق شد ارتش این کشور را با خود همراه کند و مُرسی را سرنگون کند. سقوط مُرسی
بسیار معنیدار است ومردم مصر که بر ضد رژیم مبارک قیام کردند، انتظار داشتند که
منتخبان آنها قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی را تغییر دهند، مصر را از حالت
وابستگی کامل با آمریکا خارج کند و بر پایۀ استقلال و منطقهگرایی اسلامی حکومت
کنند. تغییرنکردن سیاست دولت مُرسی در مقابل اسرائیل و آمریکا بهشدت مردم مصر را
عصبانی کرد و آنان را بهعنوان معترض به خیابانها برگرداند. این حرکت مردم مصر
نشان داد که اسلام آمریکایی نمیتواند مطلوب مردم مصر باشد و هیچ نظامی نمیتواند
بدون تغییر واقعی سیاستهای پوسیدۀ گذشته برای همیشه از اعتماد مردم برخوردار باشد.
مجموعۀ این تحولات
نشان میدهد که حوادث یکسال اخیرِ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون در جهت
تولید معادلهای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در حال یکسرهکردن
شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تا راهبرد جدید خود در
محاصرۀ چین را عملی کند. در حال حاضر آمریکا در حال گفتوگو با نمایندگان طالبان
در افغانستان است و آمادگی کامل خود را برای گفتوگوی مستقیم با ایران اعلام کرده
و در عین حال پس از دو دهه رهاسازی مسئلۀ فلسطین، تحت فشار افکار عمومی منطقه
ناچار شده است، پیگیرِ آغاز گفتوگوهای سیاسی میان دولت خودمختار فلسطینی و رژیم
صهیونیستی باشد.
هنگامی که امام
خمینی (ره) روز قدس را اعلام کرد گمان میرفت که امام در تلاش است تا فقط مسئلۀ
آزادسازی قدس و فلسطین را زنده کند و توجه جهان اسلام را به این اولویت مهم جلب
کند، اما زمانی که امام (ره) روز قدس را روز اسلام و همۀ مستضعفین اعلام کرد کمتر
کسی متوجه شد منظور امام چیست و افقی که امام ترسیم میکند در چه پهنایی است.
اکنون که بیداری اسلامی از دل مقاومت ضدصهیونیستی بیرون آمده است بهخوبی درمییابیم
که راه رهایی همۀ جهان اسلام از مسیر نفی رژیم صهیونیستی است.
کارکرد رژیم صهیونیستی
در حفظ شرایط استبداد و عقبماندگی در منطقه و ارتباط همۀ این مسائل به استمرار
حیات این رژیم غاصب آشکار میکند که مسائل سیاسی منطقه و جهان اسلام برای خروج از
دایرۀ عقبماندگی و وابستگی زمانی امکانپذیر است که آرمان آزادسازی فلسطین و
استیصال کامل غدۀ سرطانی صهیونیستی از پیکر بیمار امت اسلامی در سرلوحۀ اهداف همۀ
آزادیخواهان مسلمان قرار گیرد.
تغییر باورهای
جوامع منطقه در فرایند بیداری اسلامی و توان آنها برای سرنگونی رژیمهای وابسته در
منطقه و حضور دائمی مردم در میدانهای تحریر و آزادی و نظارت دائمی آنها برای
پیگیری اهداف بزرگ امت اسلامی و همچنین توان عبور مردم از فتنه عظیم مذهبی که
اخیراً بهدست غرب و عوامل منطقهای آن چیده شده بود، سرمایههای عظیمی است که میتواند
در آیندۀ نزدیک امت اسلامی را در شرایط متفاوتی قرار دهد و معادلۀ ذلت و وابستگی
گذشته را تغییر دهد تا شرایط عزتمند و استقلالگونهای برای امت اسلامی رقم زند.
سوتیتر:
حوادث یکسال اخیرِ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون
در جهت تولید معادلهای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در
حال یکسرهکردن شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تا راهبرد
جدید خود در محاصرۀ چین را عملی کند
خط ندامت بر موج بيداري
خط ندامت بر موج بيداري
دكتر
محمد صادق كوشكي
1- بررسي ميداني
نشان ميدهد وضعيت فعلي هيچكدام از كشورهايي كه در سال گذشته شاهد بيداري اسلامي
بودند رضايت بخش نيست و بسياري از مردم در اين كشورها از مسير فعلي خود راضي
نيستند!
2- در يمن پس از
كناره گيري عبدالله صالح، معاونش به قدرت رسيد و ديگر هيچ! و حسرت هرگونه تغيير ديگري (هرچند ظاهري) بر دل
مردم باقي ماند. در ليبي هنوز ناامني و درگيريهاي داخلي ميان قبايل و جريانهاي
سياسي حرف اول را ميزند و البته بايد گفت كه در اولين انتخابات برگزار شده در اين
كشور (جهت تشكيل مجلس انتقالي و تصويب قانون اساسي جديد) جناح غرب گرا و سكولار
(دربرابر احزاب اسلامگرا) با راي مردم به كرسي قدرت تكيه زد!. در تونس كه اولين
كشور موج بيداري محسوب ميشود و شاهد كمترين تنشها و درگيريها (به نسبت ساير
كشورهاي موج بيداري) بوده است نيز وضعيت رضايت بخش نيست! حزب النهضه كه با شعار
اسلامگرايي به قدرت رسيد در اداره كشور به بن بست رسيده و حتي اولين نخست وزير
تونس پس از انقلاب كه به اين حزب وابسته بود «حمادي جبالي» رسماً اعلام كرد كه
بايد در جهت شكستن بن بست اداره كشور، برخي وزراي اسلامگرا عزل و به جاي آنها از
وزراي تكنوكرات و سوكولار استفاده كرد والبته سرانجام خود مجبور به كناره گيري از
قدرت شد! تونس در دو سال پس از سرنگوني بنعلي شاهد فقر و نابرابري، پس رفت
اقتصادي، و افزايش نارضايتي مردم (حتي مردم طرفدار انقلاب) بوده است!. مصر نيز به
عنوان كشور شاخص در موج بيداري اسلامي در مدت يك سالي كه از حكومت مرسي ميگذرد جز
ناآرامي، درگيري دائم خياباني، افزايش نارضايتيهاي عمومي (به دنبال شدت يافتن
وضعيت نابسامان اقتصادي) به خود نديده و لشكركشي خياباني مخالفان مرسي و تلاش براي
سرنگوني او نتيجه همين وضعيت به شمار ميرود (هرچند كه نزديك به نيمي از مردم مصر
در سال گذشته در انتخابات رياست جمهوري اين كشور شركت نكردند!)
3- مطالعه
تحولات و عوامل دخيل در تحولات كشورهاي فوق نشان ميدهد وجود عنصري مداخله گر بنام
قطر (باهمراهي عربستان) در كشاندن كشورهاي موج بيداري به وضعيت فعلي بسيار موثر
بوده است! قطر (وعربستان) به مدد در آمدهاي انبوه گاز (ونفت) وبا حمايت آشكار غرب
(بويژه آمريكا) و به مثابه وكيل و نماينده نامحسوس رژيم صهيونيستي، از ابتداي شكل
گيري بيداري اسلامي در كشورهاي عربي تا به امروز تلاش كرده تا به عنوان عامل موثر
بر نخبگان، فعالان، احزاب سياسي و حتي حكومتهاي تازه به قدرت رسيده در كشورهاي
مذكور ظاهر شود و با دخالت در روند تكميل بيداري اسلامي، اين موج را به ساحل سردر
گمي و ندامت سوق دهد!. دخالت آشكار و صريح قطر و سعودي (به همراه ساير كشورهاي
مرتجع جنوب خليج فارس) در خيزش اسلامي مردم يمن باعث شد تا اين خيزش در ميانه راه
متوقف شود و به هيچ يك از اهداف خود دست پيدا نكند.
حضور در ليبي و
حمايت مالي و تسليحاتي از برخي مخالفان قذافي، جاي پاي قطر (و سعودي) را در ليبي
باز كرده و در ادامه تثبيت كرد و كار را به جايي رساند كه مردم در اولين انتخابات
پس از قذافي به احزاب و جريانات اسلامگرا راي منفي داده و قدرت را به غرب گرايان
بسپارند! (و البته هنوز با حمايت مستقيم و پر حجم قطر و سعودي است كه برخي جريانات
و فعالان سياسي قصد دارند ليبي را به سوي جنگ داخلي سوق دهند!). در تونس و بويژه مصر
هم دخالت قطر و سعودي و تاثير آنها در بن بست رسيدن اسلامگرايان حاكم مشهود و غير
قابل انكار است. (هرچند كه تمايل شخص مرسي و اخوان المسلمين مصر به سوي عربستان،
موجب افزايش اين تاثيرات شده است!.
4- قطر و سعودي
علاوه بر ابزارهاي مالي از رسانههاي پر قدرت ماهوارهاي خود (مشخصاً شبكه هاي
الجزيره و العربيه) براي تاثيرگذاري منفي بر روند بيداري اسلامي در كشورهاي عربي
بهره فراوان بردهاند و البته نبايد از نظر دور داشت كه اين دو كشور مجري مستقيم
طراحيهاي آمريكا، انگلستان و رژيم صهيونيستي در جهت كشيدن خط ندامت بر موج بيداري
اسلامياند! غرب و رژيم صهيونيستي از آنجا كه امكان حضور يا نقش آفريني مستقيم در
كشورهاي موج بيداري به منظور توقف جريان انقلابي را نداشتند (بواسطه نفرت مردم اين
كشورها از آمريكا و رژيم صهيونيستي)، قطر و سعودي را به عنوان مجري طرحهاي خود
براي توقف خيزشهاي اسلامي منطقه برگزيده و حمايت كردهاند! و البته كينه حاكمان
اين دو رژيم از موج بيداري و ترس آنها از گسترش آن تا به كشورهاي تحت حكومتشان
انگيزه آنها را در اجراي طرحهاي غرب براي توقف و انحراف خيزشهاي اسلامي منطقه غرب
آسيا و شمال آفريقا را دو چندان نمود!.
5- حمايت همه
جانبه از اشخاص، جريانات و گروههاي افراطي سلفي (وهابي) و در مواردي تسليح آنها با
هدف ايجاد ناآراميها و جنگها داخلي در كشورهاي موج بيداري، گسترش شديد ايران هراسي
در كشورهاي موج بيداري، دامن زدن به اختلافات مذهبي و تلاش در جهت معرفي تشيع به
عنوان تهديد و دشمن اصلي عربي و جايگزين آن به جاي رژيم صهيونيستي و امريكا و
حمايت از احزاب و جريانات سكولار و غربگرا در كشورهاي منطقه روشهايياند كه از
سوي قطر (وسعودي) براي تاثيرگذاري بر خيزشهاي اسلامي مردم منطقه (و به تناسب وضعيت
هر كشور) بكار گرفته شدهاند.
6- بدون شك
حاكمان قطر و سعودي از عقلانيت و دانش كافي جهت طراحي اين مداخلات برخوردار نيستند
و نقش آنها صرفاً در حد مجري (والبته تداركات چي) طرحهاي مداخله ارزيابي ميشود.
7- در اين ميان
بايد توجه داشت كه عليرغم مشكلات موجود هنوز ميتوان به احياي بيداري اسلامي و
باز توليد آن در كشورهاي موج بيداري و ساير كشورهاي مستعد (اردن، عربستان و مراكش)
اميدوار بود. هر چند تلاش جهان استكبار و صهيونيسم در اين بوده كه خيزشهاي اسلامي
مردم در كشورهاي عربي را بيحاصل و عامل افزايش ناامني و مشكلات اقتصادي معرفي
كند و از اين طريق مردم ساير كشورهاي عربي را از پيوستن به اين روند منصرف نمايد.
8- لازم به تذكر
است كه هر چند عواملي مانند بسته بودن دست جمهوري اسلامي در مسير هدايت جنبشها و
خيزشهاي اسلامي منطقه (از نظر مالي، رسانهاي و ديپلماتيك)، توجيه نبودن بسياري از
مسئولان و متوليان سياست خارجي (وزارت امور خارجه و خصوصاً سازمان فرهنگ و
ارتباطات) جمهورياسلامي نسبت به اهميت موضوع بيدارياسلامي و در نتيجه عدم همراهي
و نقشآفريني جدي آنها در جهت حمايت همه جانبه فكري، سياسي از موج بيداري و جهالت
اصحاب تفكرات انحرافي (تا آنجا كه بيدارياسلامي را محصول دخالت آمريكا در كشورهاي
منطقه ميدانستند!) باعث شد تا جمهورياسلامي عليرغم توقعي كه از آن ميرفت نتواند
به هدايت اين جنبشها و انتقال تجربيات انقلابي خود به آنها خصوصاً در عرصه مقابله
با دخالتهاي جهان استكبار و صهيونيزم در روند اين خيزشها بپردازد، اما بدون ترديد
انقلاب و نظام اسلامي در قبال بيدارياسلامي رسالتي الهي و تاريخي دارد و در مسير
تحقق اهداف الهي و عاليه خود بايد از اين فرصت بينظير حداكثر استفاده را بنمايد.
چشماندازتحولات مصر
چشماندازتحولات
مصر
سعدالله زارعی
پروازهای
هواپیماهای جنگی مجهز به موشک بر فراز میدان الرابعه که هواداران اخوانی در آنجا
تجمع کردهاند، تعطیلی فرودگاهها و ایستگاههای قطار، اعلام آمادهباش ارتش در کل
مصر، تشدید اوضاع امنیتی در صحرای سینا و بندر حساس العریش، دستگیری رهبران مرکزی
و استانی اخوانالمسلمین، همه بیانکننده آنند که تشنج در فضای سیاسی امنیتی مصر
پس از برکناری مرسی و روی کار آمدن عدلی منصور تشدید شده و ممکن است اوضاع مصر در طی
روزها و هفتههای آینده به وضعیت خطرناکی برسد.
برخلاف
آنچه تصور میشود در حال حاضر هیچ کسی و هیچ کشوری اوضاع را تحت کنترل خود ندارد.
نه ارتش بهرغم آنکه انسجام خود را حفظ کرده و قدرتمندترین نهاد کشور به حساب میآید،
اوضاع کنونی را تحت کنترل دارد و نه کشورهای غربی که گمان میرود برنامه منسجمی را
برای به قدرت رساندن وابستگان خود در مصر تدارک دیدهاند، تسلطی بر اوضاع مصر دارند.
این موضوع بهخوبی فقدان قدرت فایقه و «فیصلهبخش» در مصر طی ماههای آینده را
نشان میدهد. روی دیگر این سکه آن است که هرج و مرج کنونی طی ماههای آتی در مصر
ادامه پیدا میکند.
اخوانالمسلمین
در فضای تحولات مصر چیزی را از دست دادهاند که برای به دست آوردن آن ۸۵ سال تلاش
کردهاند و از این رو شرایط روانی آنان نسبت به دورهای که برای کسب قدرت تلاش میکردند
تا حد زیادی متفاوت است. پیش از این اخوانالمسلمین تطورات گوناگونی را در حد فاصل
رهبری استاد حسن البنا تا استاد محمد بدیع تجربه و در هر دورهای تلاش کردهاند تا
حضور خود در میدان سیاست را حفظ کنند، از این رو گاهی به حکومتها روی خوش نشان دادند
و زمانی با ناصریستها و حزبالامه پیمان بستند. اخوان تلاش میکرد مخالف هیچ دولتی
تلقی نشود و لذا طیفهای مختلف به درخواستهای اخوان پاسخ مثبت دادند. بر همین اساس
تصور عمومی از اخوانالمسلمین در این جمله خلاصه میشد: «محافظهکاران محتاطی که
خشونت را دوست ندارند».
امروز
اخوانالمسلمین در وضعیت جدیدی قرار گرفته است. از یک سو آنچه را که در یک مصاف منصفانه با گروههای
مختلف و در یک انتخابات آزاد به دست آورده، در مواجهه با جبههای مرکب از احزاب
راست، چپ، ناسیونالیست و نظامیان از دست داده است و از دیکر سو، اینک دیگر متصف به
فضایلی که بدانها شهرت داشت، نیست و پس از یک سال که از به دست گرفتن قدرت او میگذرد،
متهم به «تکروی» و انحصارطلبی شده و امکان جلب همکاری چپها، راستها و
ناسیونالیستها (قومیها) را تا حد زیاد و به مدت طولانی از دست داده است.
اخوانالمسلمین
اینک بر سر دو راهی قرار گرفته است. یک راه حاشیهگزینی اجباری از عرصه سیاست و
پذیرش این واقعیت است که در فاصله یکی دو دهه آینده نقش مهمی در سیاست نداشته باشد
و راه دوم این است که برای آنچه که بهطور
غیرقانونی از دست داده، «بجنگد» و رفتار سیاسی و اجتماعی اخوان در روزهای پس از
سقوط مرسی نشان میدهد که این گروه راه دوم را برگزیده و قصد ندارد تسلیم شود. رئیسجمهور
اخوان اعلام کرده است که اقدام ارتش را کودتایی غیرقانونی دانسته و هنوز خود را
رئیسجمهور قانونی مصر میداند. سخنگو و اکثر اعضای عالیرتبه حماس نیز اقدام ارتش
را غیرقابل قبول دانستهاند. دعوت اخوان به تجمع روز جمعه و شرکت نزدیک به ۱۰۰
هزار از هواداران آنان در مقابل مسجد «الرابعه» و اعلام حرکت به سمت کاخ ریاستجمهوری،
حمله مسلحانه به فرودگاه شهر بندری «العریش» و اعلام عملیات در صحرای سینا و کانال
سوئز نشانه عدم تسلیم اخوانالمسلمین است که با رفتارهای سیاسی این حزب در گذشته بسیار متفاوت است.
واقعیت
این است که الزاماً نباید با انگارههای تاریخی به تحلیل جامعه شناختی و
روانشناختی جریان اخوان پرداخت. البته شاید اخوانالمسلمین راه میانهای را
برگزیند، به این معنا که تظاهرات و اقدامات تکمیلی امنیتی خود را تا آنجا ادامه
دهد که سهم عمدهای را در ساختار سیاسی مصر به دست آورد، در این صورت اخوان
المسلمین حداقل در میان مدت باید هدف خود را از «به دست گرفتن» قدرت به مشارکت در
قدرت تغییر دهند.
ارتش و
مدیریت تحولات
کم
نیستند کسانی که معتقدند برخلاف ظاهر قضیه که تودههای شرکتکننده در میادین و
خیابانها عامل اصلی تغییرات تلقی میشوند، این عناصر اطلاعاتی نظامی هستند که
بسترهای پیش از وقوع و پس از وقوع شورشها و خیزشها را فراهم کردهاند. بر این
اساس بسیاری از ناظران معتقدند تظاهرات یا مدیریت پس از تظاهرات در مصر تحت اشراف
ارتش و دستگاه امنیتی آن صورت گرفته است. روزنامه «هاآرتص» در تحلیلی به قلم «آنشل
پفیفر» در روز ۳۰ ژوئن که روز پایان مرسی خوانده شد، نوشت: «ارتش یک هفته پس از
آغاز انقلاب مصر از اطاعت دستورات مبارک سرپیچی کرد. در واقع این ارتش بود که
تصمیم گرفت مبارک از قدرت برکنار شود». یک روزنامه دیگر اسرائیلی (جروزالم پست)
نیز در ۱۱ تیرماه ۹۲ در مقالهای به قلم «ارین بن سالو مون» نوشت: «کودتای ارتش در
مصر تکرار تاریخ است».
ورود
ارتش به تحولات مصر برای کنترل اوضاع به گونهای است که کار در دست مخالفان جبههای
که ارتش در آن قرار دارد (یعنی جبهه غربی عربی) قرار نگیرد، از این رو میتوان گفت
علت سکوت ارتش در آخرین روزهای حکومت مبارک این بود که بتواند شرایط پس از مبارک
را مدیریت کند، نه اینکه واقعاً بخشی از انقلاب به حساب آید، کما اینکه وقتی مبارک
کنار رفت، فرمانده وقت ارتش تا یک سال قدرت را در دست داشت و به مدیریت نظامی
تحولات آینده شامل تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس الشعب و انتخابات
ریاستجمهوری مشغول بود و تلاش زیادی کرد تامانع دستیابی یکی از کاندیداهای انقلاب
به مسند ریاستجمهوری شود. در نهایت هم ارتش، رئیسجمهور را از کار برکنار کرد و
گفته میشود در فاصله برگزاری انتخابات ریاستجمهوری تا زمان سقوط مرسی هم نقش مهم
و البته غیرمستقیمی در بالا گرفتن اعتراضات علیه او داشته است.
در عین حال ارتش با محدودیتهای زیادی در صحنه
سیاسی مواجه است، از جمله:
۱ـ ممکن
است ورود ارتش به معادله سیاسی در کوتاهمدت به مهار بحران بینجامد و بهخصوص تب
اجتماعی را تا حدی پایین بیاورد، ولی در میانمدت و درازمدت به تشدید بحران و
بازسازی انقلاب منجر میشود، از این رو، روزنامه هاآرتص یک روز قبل از سقوط مرسی
در مقالهای این سئوال را مطرح کرد: «در صورت سرنگونی مرسی و قدرت گرفتن مجدد
ارتش، آیا مصریها برای پایان دادن به قدرت ارتش به خیابانها باز خواهند گشت یا
خیر؟»
ارتش در
مصر ۶۰ سال قدرت را کاملاً در قبضه خود داشته و چنان با قدرت دیکتاتوری وابسته
عجین شده که «مستقل دیدن» آن برای مردم مصر بسیار دشوار است، از این رو به قدرت رسیدن یک نظامی با یک دولت تحتالحمایه
نظامیان واکنش برانگیز خواهد بود. شاید به همین دلیل هم وزیر دفاع، عبدالفتاح
السیسی پس از برکنار کردن مرسی و لغو قانون اساسی مصر، رئیس دادگاه قانون اساسی
مصر عدلی محمود منصور را به عنوان رئیسجمهور موقت منصوب کرد.
۲ـ ورود
ارتش به معادلات سیاسی، پاسخگویی در حوزه اقتصادی و مشکلات آن را متوجه ارتش میکند
و حال آنکه ارتش از توان و بودجه کافی برای کاستن از مشکلات پیچیده و مزمن اقتصادی
برخوردار نیست. جایگاه مسایل اقتصادی در تحولات مصر چنان در کانون توجه مردم قرار
دارد که بعضی معتقدند: «برخلاف تصورات اولیه، ریشه اعتراضات کنونی در مصر عدم
توافق در فضای سیاسی نیست، بلکه عدم تحمل در فضای اجتماعی است». روزنامه انگلیسی
آبزور هم در روز ورود ارتش مصر به معادله قدرت نوشت: «هیچکس نمیتواند مشکلات
اقتصادی را حل کند، بنابراین هرج و مرج ادامه مییابد».
۳ـ ورود
ارتش به معادلات سیاسی ممکن است بر میزان بیثباتی و هرج و مرج کنونی بیفزاید. فرض
کنیم حداقل ۱۰ درصد از حدود ۱۰ میلیون رأی دهنده به مرسی در انتخابات ۲۰۱۲ به هیچ
قیمتی حاضر به پذیرش خلع رئیسجمهور منتخب خود نباشند. در این صورت ارتش با یک پدیده
بغرنج و غیرمهار مواجه میشود و همین مشکل میتواند ارتش را متلاشی کند، زیرا اخوان
در همین ارتش کنونی هم هواداران زیادی دارد که در صورت وقوع درگیری ارتش و اخوان
حاضر به رویارویی با دوستان خود نیستند.
در
اینجاست که تصویری از سوریه ۲۰۱۲ در ذهن طراحان اطلاعاتی امنیتی مصر شکل میگیرد.
سوریزه شدن مصر برای غرب، ارتش مصر و رژیمهای عربی وحشتناک خواهد بود، زیرا سرایت
ناامنی به بزرگترین کشور عربی، اوضاع را به گونهای رقم خواهد زد که هیچ کسی
قدرت مهار آن را نخواهد داشت. اگر ارتش بتواند در کوتاهمدت فضای داخل مصر را
کنترل کند، دستاورد بزرگی را کسب کرده است، ولی اگر طی دو هفته پس از برکناری مرسی
نتواند فضای سیاسی امنیتی مصر را از حالت اعتراضی خارج کند، قطعاً وارد یک دوره
طولانی و رو به تزاید ناامنی و در این بحران حل خواهد شد.
چشمانداز
هرج و مرج
هرج و
مرج از مختصات آن دسته از کشورهای شمال آفریقاست که طی دو سال اخیر دستخوش تحولات
بودهاند. مصر، تونس و لیبی طی این دوران از نظر امنیتی وضع نابسامانی را تجربه
کردهاند. به همریختگی ساختارها در این کشورها نوعاً با پیدایش و رشد جریانات
گریز از مرکز توأم بوده است. این نیروها در لیبی مانع ایجاد یک نظم مشخص گردیده،
هر روز از گوشهای سربر آورده و از جامعه قربانی گرفتهاند. روند هرج و مرجطلبی
که در بستر سلفیگری قرار گرفته است، بهخصوص پس از سرخوردگی در اقدامات نظامی
علیه سوریه در کشورهای شمال آفریقا تشدید شده است، از این رو گفته میشود در صورت
پایان یافتن بحران کنونی سوریه و تداوم حکومت بشار اسد، موج تروریسم ضد دولتهای
شمال افریقا و شبه جزیره جنوبی خلیج فارس تشدید خواهد شد.
جامعه
مصر اگر چه به دلیل رسوخ تصوف در آن متعادل دیده شده است، ولی واقعیت این است که
این جامعه بهرغم برخورداری از سوابق فرهنگی درخشان، مدت ۴۰
سال تحت سیطره خشن حکومتی دیکتاتور و وابسته بوده و مناسبات درون اجتماعی از شکل
طبیعی خود خارج شده و نیروهایی که نمیخواهند محدودیتها و مشکلات را تحمل کنند،
قدرت فراوانی پیدا کردهاند. امروزه در جوامع شمال آفریقا گروههای بسیار کوچکی وجود
دارند که با استفاده از سلاح و خشونت توانستهاند مانع توافق در این کشورها بشوند.
اینها نوعاً نیروهای سرخوردهای هستند که از حاشیه شهرها و روستاها به هم میپیوندند
و حوادثی را پدید میآورند که در آن جامعه سابقه نداشتهاند. این گروهها اگرچه
نوعاً خود را مذهبی و دیندار معرفی میکنند، اما ارتباط اندکی با معارف معنوی
اسلام برقرار مینمایند.
پایگاه
میدل ایست آنلاین در تاریخ ۹ تیرماه ۹۲ در مقالهای به قلم «کفاح محمود کریم» با
اشاره به قتل فجیع «شیخ حسن شحانه» در روستای زاویه قاهره نوشت: «باید این واقعیت
را بپذیریم که اندیشههای تندروانه نه به شیعه ارتباط دارند، نه به سنی، نه باید
به مسلمانان نسبت داده شوند، نه به مسیحیان یا یهودیان. این زخم، جراحتی عمیق است.
این درد ریشه در طبقات پایین جوامع عقبمانده دارد، طبقاتی که متأسفانه اکثریت را تشکیل
میدهند، به دلیل کمبودهای اجتماعی سراپا کینه هستند، در روزهای بیقانونی و
ناامنی کینه خود را بروز میدهند و به اقدامهای شورشگونه روی میآورند تا همه
چیز را به هم بریزند و همه کس را از پای درآورند».
در همین
ایام روزنامه انگلیسی گاردین در مقالهای با اشاره به عدم توافق گروههای موافق و
مخالف مرسی نوشت: « هیچ چیز خطرناکتر از آن نیست که خشونت جایگزین آشتی ملی و
شعارهای انقلاب ژانویه شود. مصر برای اعراب و حتی برای غیرعربها از اهمیت خاصی
برخوردار است، در نتیجه وقتی گرفتار خشونت شود، آثار آن تمام منطقه را فرا خواهد
گرفت».
هرج و
مرج در جامعه مصر میتواند درگیریهای بسیار شدیدی را بین مذاهب و طوایف و حتی بین
صاحبان آب و زمین در آن کشور پدید آورد، کما اینکه در ماههای گذشته شاهد بروز
اتفاقات نفرتآوری علیه شیعیان، قبطیان، مساجد، کلیساها و زاویههای صوفیه بودهایم.
در مصر در طی یکی دو سال گذشته بارها به زنان از جمله زنان مسیحی تعرض شده و «کشتن
مخالفان» پدیدهای است که هر چند با توجیه مذهبی و از سوی تکفیریها آغاز شد،
امروز به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده و افزایش شدید جرم و جنایت در شهرها و
روستاهای مختلف مصر از نتایج آن است.
برخلاف
آنچه تصور میشود هرج و مرج و آنارشیسم موجود در شمال آفریقا را مشکل بتوان مهار
کرد، زیرا برخلاف گذشته، «اینک» قدرت فائقهای چون دولت، ارتش، مذهب و طبقهای خاص
که اعتراضات را مهار کند، وجود ندارد. دولتها حتی قدرت تاثیرگذاری خود را نیز از
دست دادهاند، از این رو هر حادثهای در این کشورها به داراز کشیده میشود و
تفاوتی هم نمیکند که این کشور در غرب باشد یا در شرق، مسلمان باشد یا مسیحی.
هرج و
مرج کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش
داشته باشند، توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند،
زیرا برخلاف دهههای گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و
از منشأ واحدی سرچشمه نمیگیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان
ـ بهسرعت یک رژیم را ساقط میکند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمعآوری
امضا در مصر، یک دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط میکنند و هیچ قدرتی نه در
مصر و نه فراتر از آن قادر به کنترل این روند نیست. از این رو سخن گزافی نیست که قدرتهای
بزرگی نظیر امریکا واقعاً نمیدانند که در چند هفته آینده در مصر چه اتفاقی خواهد
افتاد.
بر این
اساس میتوانیم حدس بزنیم که اوضاع مصر تا مدت نامعلومی مبهم و عرصههای سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی و امنیتی کشور ناآرام خواهند بود. در فضای هرج و مرج و آنارشی
هیچ دولت و گروهی نمیتواند منافع پایداری را تعریف کند. در این شرایط هیچ معاهدهای
قطعی نمیشود و به سرانجام واقعی نمیرسد. اگر نیمنگاهی به تجربه تونس در طی دو
سال اخیر بیندازیم درمییابیم که در شرایط کنونی هیچ کسی بر این کشور حکومت نمیکند
و هیچ حزب و گروهی مظهر خواستههای مردم تونس نیست، کما اینکه همین وضعیت در لیبی
و مصر هم به چشم میخورد.
شاید
راز برجسته شدن قدرت گروههای کوچک و کماثر شدن کشورهای بزرگ و ارتشها و دستگاههای
امنیتی نظامی این است که امکان کنترل پیام در دنیا از بین رفته است. پیش از این نه
فقط دستگاههای فرستنده، بلکه اساساً «پیام» در کنترل دولتها و ارتشها و شرکتهای
چند ملیتی بود. این وضعیت چند سالی است که دگرگون شده و فضای مجازی و رسانههای
جدید الکترونیکی و مخابراتی از تأثیر «رسانههای قدرتمند» کاستهاند.
این در
حالی است که فضای مجازی اگرچه با اهداف خاصی سازماندهی شده، ولی در عمل امکان
کنترل این فضا توسط کشورهای ایجاد کننده وجود ندارد. امروز چند جوان میتوانند از
طریق اینترنت و فضایی که «فیس بوک» دراختیارشان قرار داده است، تصمیم خود را برای
هیجانی کردن یک موقعیت عملی کنند و موجب تحولات بزرگی بشوند، یعنی همان کاری که
«محمود بدر» یکی از جوانان جنبش ۶ آوریل علیه مرسی انجام داد. بر این اساس باید
گفت به میزانی که نقش گروهها و سازمانهای کوچک و عمدتاً نامرئی در تحولات سیاسی
اجتماعی زیاد شده، از نقش قدرتها، کشورها، دستگاههای امنیتی و نظامی در این
تحولات کاسته شده است.
در این
فضا طبعاً قدرتها، کشورها و گروههایی میتوانند بر تحولات اجتماعی اثرگذار باشند
که این تغییر فضا را درک و طبق شرایط جدید عمل کنند، از همین روی «کمال هلیاوی»
عضو سابق مکتب ارشاد اخوان در تحلیل شکست برنامه مرسی معتقد است که: «رهبران اخوان
هنوز تغییرات را درک نکردهاند».
در چنین
شرایطی سرمایهگذاری روی «قدرتهای بزرگ» شامل دولتها، احزاب رسمی، ارتش و…
کمتر پاسخ میدهد و سرمایهگذاری روی «قدرتهای کوچک » نظیر مساجد، گروههای کوچک
اجتماعی، کلوپهای دانشجویی، مجتمعهای کارگری و… پاسخ مناسبتر، مؤثرتر و
اطمینانآورتری را به همراه خواهد داشت. البته این بدان معنا نیست که باید فضای
کنونی و ابزارهای سنتی را کنار بگذاریم و به آینده چشم بدوزیم، بلکه باید در عین
بهکارگیری همه ابزارهای گذشته، ساختارهای کنونی را نیز به رسمیت بشناسیم، اما همه
اینها باید مناسباتی را شکل دهند که قوامدهنده مناسبات با شبکههای اجتماعی
باشند.
سوتیتر:
هرج و مرج
کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش داشته باشند،
توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند، زیرا برخلاف
دهههای گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و از منشأ واحدی
سرچشمه نمیگیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان ـ بهسرعت یک رژیم
را ساقط میکند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمعآوری امضا در مصر، یک
دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط میکنند و هیچ قدرتی نه در مصر و نه فراتر از آن
قادر به کنترل این روند نیست.
شاخصهای کرامت انسان در آموزههای قرآن
شاخصهای کرامت
انسان در آموزههای قرآن
اسماعیل نساجیزواره
طلیعۀ
سخن
کرامت
امانتی است الهی که بسان گوهر ارزشمندی از سوی رب مالک در صدف وجود عبد سالک به
ودیعه گذاشته شده است و از مهمترین عوامل کمال انسانیت و مقام آدمیت محسوب میشود.
هرچند
در تبیین این فرایند از سوی مکاتب و مذاهب مختلف، تعاریف گوناگونی ارائه شده است،
اما مناسبترین و متعادلترین تعریف عبارت است از: «عظمت و ارزشهای ذاتی و درونی
که در انسان نهفته است و در دیگر کائنات پیدا نمیشود.»
در
اهمیت مقولۀ کرامت همین بس که خداوند عالی وحی آسمانی را با وصف کرامت بر پیامبر
هادی (ص) آغاز کرد: «اقرأ و ربک الأکرم»(۱) و انسان را با خصیصۀ تکریم
ستود: «و لقد کرّمنا بنیآدم…»(۲) و ملاک برتری وکرامت بشر را
پرهیزگاری دانست: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…».(۳)
با
عنایت به اینکه قرآن کریم به زیباترین شکل و عالیترین روش، مقام و منزلت انسان را
تجلیل کرده است، نویسندۀ این سطور در صدد است که با الهام از آموزههای وحیانی و
با رویکرد دینی ـ روانشناختی به معرفی انواع کرامت و شاخصهای آن بپردازد. امید
است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.
انواع
کرامت
در
فرهنگ اسلامی دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:
۱.
کرامت ذاتی: این نوع کرامت بهطور تکوینی در پرتو نعمتها و قابلیتهای خاصی که
خداوند به بندهاش اعطا کرده، در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است و اختیارکردن انسان
در کسب این مقام نقش ندارد. بهواسطۀ این فضیلت، انسان در مرتبهای قرار میگیرد
که برتر از دیگر موجودات است. قرآن کریم میفرماید: «لقد کرّمنا بنیآدم و حملناهم
فی البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی اکثر ممن خلقنا تفضیلاً؛(۴)
ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان در صحرا و دریا بر مرکبهای راهوار سوار
کردیم و از نعمتهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی
که خلق کردهایم، برتری بخشیدیم.»
از این
آیه استنباط میشود هر کمالی که در دیگر موجودات هست، حدّ اعلای آن در بشر وجود
دارد. این کرامت یک وجه عمومی و کلی دارد که همۀ انسانها را شامل میشود؛ از اینرو
حتی انسانهای مشرک، کافر و فاسق از این نوع کرامت برخوردار بودهاند، ولی چنین
گوهر بیهمتایی را کُفران کرده و اصالت هویت اصیل خویش را به پای امور فناپذیر و
ارزشهای دروغین فدا کردهاند.
۲.
کرامت اکتسابی: یک نوع علّو روحی و اعتلای معنوی است که بر پایۀ تقوا و پارسایی
ظهور میکند. قرآن کریم میفرماید: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…؛(۵)
همانا گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» براساس این آیه انسانها در
ارتباط با این نوع کرامت یکسان نیستند، بلکه متفاوت هستند و هرچه میزان تقوا و پرهیزگاری
آنان بیشتر باشد، کرامتشان نیز بیشتر خواهد بود. کسی که میخواهد به مقام مکرّمین
دست یابد، از پستیها گریزان است و به اعتلا گرایش دارد.
نخستین
فروغ امامت حضرت علی (ع) میفرماید: «روح خود را از هرگونه پستی گرامی بدار، هرچند
برحسب ظاهر تو را به سوی امور مرغوب بکشاند.»(۶) کسی که به کارهای پست
روی میآورد، نه تنها چیزی نصیب او نمیشود، بلکه از جان و روح خود سرمایهگذاری
میکند بدون اینکه بهرۀ چشمگیری دریافت کند. انسان کریم فقط بندۀ خداست. آنچه با
گوهر ذاتش بیگانه است به بوستان وجودش راه نمیدهد. از بندِ تمام دشمنان درونی و
برونی رها شده و با سرشتی عالمانه و روحی کریمانه در وادی فضایل اخلاقی قدم میگذارد.
خلافت
الهی
نخستین
شاخص کرامت انسان مقام جانشینی او نسبتبه خداوند سبحان است که در مقال وحی از آن
بهعنوان «خلیفةالله» یاد میشود. این ویژگی جایگاه آدمی را در نظام احسن تعیین
میکند و نشان میدهد که وی در زمینۀ معرفت حقایق از استعداد خاصی برخوردار است.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فیالارض
خلیفه…؛(۷) هنگامی که خداوند به ملائکه گفت من میخواهم در زمین جانشینی
را قرار دهم…». در این آیه منظور از «خلیفه» شخص حقیقی بشر نیست، بلکه مراد
شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت است که او را شایستۀ مقام خلافت کرده است. آموزههای
وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین
تکوینی جهان را بهوسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از اینرو انسان را برگزید
و به او امتیازها و کرامتهایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی
نسبتبه دیگر مخلوقات است؛ چون دیگر مخلوقات حتی فرشتگان از هستی محدودی
برخوردارند و تنها مظهر اسم معینی از اسمای الهی هستند. این انسان با آنکه ضعیف
آفریده شده است، بهحقیقت مایۀ عبرت و شگفتی هر عبرت گیرنده است؛ زیرا او با آن
همه ضعف آغازین و جهل ابتدایی، پس از شکوفایی استعداهایش در امور مهم تصرف میکند
و بر کائنات سلطه پیدا میکند و آنقدر در این مسیر پیش میرود که این اختراعات
شگفتآور عصر کنونی را از خود بروز میدهد و اختراعات غیرقابل شمارش را در آینده
ارائه میدهد؛ بنابراین حکمت خداوندی اقتضا میکند که چنین مخلوقی را خلیفۀ خود
کند تا سنتهای الهی را در عالم تکوین برپا کند و اسرار خلقت و بدایع حکمت و منافع
احکام معبود خویش را آشکار کند.(۸)
درک
اسرار آفرینش
از دیگر
جلوههای کرامت انسان، علم و آگاهی او نسبت به اسمای الهی است. منظور از علم به
اسما تنها فراگیری یک سلسله الفاظ نیست، بلکه حقایق غیبی عالم است که به لحاظ نشانۀ
خدابودن بر آنها لفظ «اسم» اطلاق شده است و علمِ به آنها از منظر قرآن چنان ارزش
والایی دارد که حتی ملائکه و فرشتگان مقرب الهی شایستگی آگاهی از این اسما را
ندارند. خداوند میفرماید: «و علّم آدم الاسماء کلّها…؛(۹) و علم
اسرار آفرینش را به آدم آموخت…» این آیه نشان میدهد که انسان از ارزش و کرامتی
برخوردار است که دیگر کائنات حتی ملائکه هم از آن برخوردار نیستند؛ از اینرو همین
فضیلت سبب شده است تا خداوند انسان را از اسمای خودش آگاه کند و بدون واسطه آن
حقایق را به وی بیاموزد.
مسجود
فرشتگان
نعمت
مسجودبودن انسان پس از نعمت خلافت و تعلیم اسرار آفرینش سومین موهبتی است که بهعنوان
شاخص کرامت به وی عطا شده است. خداوند در سورۀ بقره میفرماید: «و اذ قلنا
للملائکه اسجدوا لآدم فسجدو الا ابلیس…؛(۱۰) و هنگامی که به فرشتگان
گفتیم که بر آدم سجده کنید، همگی سجده کردند جز شیطان…» این آیه نهتنها ارزش
والا و مقام متعالی انسان را بیان میکند، بلکه برتری او را بر فرشتگان نشان میدهد؛
زیرا اگر انسان موجودی کاملتر از ملائکه و افضل بر آنان نبود، صحیح نبود که وجود
کامل برای وجود ناقص خضوع و کرنش کند.
شایان یادآوری
است که فرشتگان برای انسان سجدۀ پرستش نکردند؛ زیرا سجدۀ پرستش مخصوص خداست و سجدۀ
آنان بر انسان به معنای تواضع و تکریم مقام انسانیت بود و به امتثال فرمان خداوند
چنین تکریمی را برای انسان کامل روا داشتند؛ نظیر آنچه که از برادران و پدر حضرت یوسف
(ع) در برابر این پیامبر سر زد: «… خرّوا له سجداً…؛(۱۱) و همگی در
برابر او به سجد افتادند.»
بنابراین
سجدۀ فرشتگان برای آدم تکریم و تحیت بود، نه عبادت و اطاعت؛ یعنی ملائکه چون آدم
را مظهر خود یافتند، بر او سجده کردند، نه اینکه بهعنوان معبود خود.(۱۲)
تسخیر
موجودات جهان
در جهانبینی
اسلامی انسان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که میتواند از نیروی عقل و
توان جسمی خود در راستای پردهبرداری از اسرار و شگفتیهای جهان استفاده کند و
تمام نیروهای طبیعت را مسخّر خود گرداند. قرآن کریم در زمینه میفرماید: «الله
الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم و
سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس و القمر
دائبین و سخر لکم اللیل و النهار؛(۱۳) خداوند آسمانها و زمین را آفرید
و از آسمان آبی را فرو فرستاد و با آن میوهها را برای روزی شما از زمین بیرون
آورد و کشتیها را مسخر شما کرد تا بر سطح دریا به فرمان او حرکت کنند و نیز نهرها
را مسخر شما کرد و خورشید و ماه را که با برنامۀ منظمی در حرکت هستند به تسخیر
شما درآورد و شب و روز را مسخر شما ساخت.»
از منظر
قرآن کریم معنای تسخیر موجودات این است که آنها بهگونهای آفریده شدهاند که به
انسان نفع برسانند نه اینکه سدّ راه زندگی و منافع انسانی باشند: «ولقد مکّنّاکم
فیالارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلاً ما تشکرون؛(۱۴) ما تسلط بر
زمین را برای شما قرار دادیم و در آن انواع وسایل زندگی را مهیا کردیم، اما کمتر
شکرگزاری میکنید.» بنابراین تسخیر موجودات برای انسان حکایت از مقام و موقعیت
ذاتی او دارد.
حامل
بار امانت الهی
انسان
موجودی با استعداد است که میتواند با کسب معرفت و تهذیب نفس به اوج افتخار برسد.
آسمان، زمین، کوهها و دیگر کائنات دارای نوعی معرفت الهی هستند؛ یعنی خدا را
تسبیح میکنند و در برابر عظمت او خاضع هستند، ولی همۀ اینها بهصورت ذاتی و
تکوینی است و تکاملی در آن وجود ندارد، اما معرفت انسان بههمراه تکامل و آمیخته
با اراده و اختیار است؛(۱۵) از اینرو قرآن کریم بشر را امانتدار
خداوند معرفی کرده و میفرماید: «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال
فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان…؛(۱۶) ما امانت
(تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمانها، زمین و کوهها عرضه داشتیم، ولی آنها از حمل
آن سر برتافته و هراسیدند و انسان آن را بر دوش کشید». این آیه بیان میکند که
پذیرفتن امانت از ویژگیهای انسان است که همۀ موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن
سرباز زند.
مفسران
و قرآنپژوهان در باب این امانت اقوال گوناگون دارند. بعضی گفتهاند که منظور از
امانت «تکالیف الهی» است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب
شقاوت میشود و در میان تمام موجودات جهان آفرینش، تنها انسان است که بر اثر
برخورداری از اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد که دستورات الهی را
بپذیرد و به آن عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.
بعضی
دیگر گفتهاند که منظور از این امانت «شناخت خداوند» است و در میان موجودات جهان
این انسان است که میتواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را بشناسد و با اطاعت و پرستش
او، خود را به سر منزل کمال برساند.(۱۷)
علامه
طباطبایی (ره) در این زمینه میفرماید: جملۀ «انّا عرضنا الامانة» معنایش این است
که ما ولایت الهی و استکمال به حقایق دین (علم و عمل به حقایق) را بر آسمانها و
زمین عرضه کردیم و هیچکدام استعداد پذیرفتن آن را جز انسان نداشت.(۱۸)
وقتی
گفته میشود که امانت بر انسان عرضه شد، یعنی نهادن آن در خمیرمایه و فطرت انسان
است، نه اینکه بهصورت تشریعی بر یکایک مردم عرضه شد و آنان پذیرفتند. چیزی که میتواند
مایۀ امتیاز انسان نسبتبه دیگر مخلوقات از لحاظ ساختار وجودی باشد، قوۀ عقل و
اراده است که انسان را بر دیگر موجودات برتری بخشیده است؛ از اینرو امانت موهبتی
است که خداوند به آدمی داده و در حد خودش ارزش پیدا کرده است. به همین دلیل آیۀ
امانت دلالت بر کرامت ذاتی انسان و شناخت هویت او دارد.
آزادی و
اختیار
یکی
دیگر از ملاکهای ارزش انسانیت که زیربنای حقوق و اخلاق است مسئلۀ «اختیار و
آزادی» است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که با صراحت بر اختیار انسان دلالت
دارد: «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(۱۹) بگو حق از
سوی پروردگار شماست. هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کافر شود.»
انسانی
که به پذیرشِ باوری مجبور شود، حتی اگر آن باور درست هم باشد، کرامت وی سرکوب شده
است و شخصیت او مورد اهانت قرار گرفته است؛ به همین دلیل از منظر آموزههای قرآنی،
بشر برای پذیرش عقیده مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادی به مرحلۀ اقناع دست
یابد. این اقناع باید در فضایی بهدور از هرگونه جوسازی و فشارهای محسوس و نامحسوس
باشد و پیامبران موظف بودهاند موانعی را که فراروی انسان قرار دارد، کنار بزنند
تا او بتواند آزادانه و آگاهانه شخصیت انسانی خود را پاس بدارد.
قرآن کریم
هدایت را امری انتخابی میداند و آن را منطبق با علاقه و تمایل پیامبران (ع) نمیداند
و تصریح میکند که: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم
بالمهتدین؛(۲۰) تو هرکس را که دوست داری نمیتوانی راهنمایی کنی، ولی
خداوند هرکس را بخواهد راهنمایی میکند و او به هدایتشدگان آگاهتر است.» این آیه
مبین این حقیقت است که مقولۀ ایمان و کفر و باور و عدم باور در چهارچوب اجبار و
اکراه قرار نمیگیرد و طبق اراده و خواست خداوند از طریق چگونگی آفرینش و قوانین
جاری در فطرت بشر اعمال میشود. بر همین اساس است که قرآن عدم اکراه در دین را بهعنوان
یک اصل مطرح می کند و میگوید: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغیّ»(۲۱)
در این آیه اجبار در پذیرش دین بهطور کامل نفی شده است و عدم اجبار در دین چیزی
جز احترام به کرامت انسانی نیست و پاسداری از این کرامت در گرو حفظ آزادی و انتخاب
است. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) هیچگاه کسی را به پذیرش دین مجبور نکرد، بلکه
از راههای گوناگون به روشنگری جامعه پرداخت و اصل انتخاب و گزینش را با کرامت انسانی
هماهنگ میدید.(۲۲)
کمال بینهایت
از دیگر
جلوههای کرامت انسان سیر کمال بیانتهاست؛ زیرا وی موجودی است سالک و پویا که میتواند
در کوی عشق الهی مراحل و مدارج کمال را طی کند و معبودش را با وصف «ارحم الراحمین»
ملاقات کند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فلماقیه؛(۲۳) ای
انسان تو به سوی پروردگارت سخت تلاش میکنی، پس به دیدار او خواهی رسید.» این آیه
معیار عزت و شرافت انسان را حرکت و کوشش بهسوی معبود خود میداند؛ یعنی اگر انسان
بخواهد میتواند خود را بهسوی مبدأ وجود سیر دهد و خود را به مقام و منزلتی
برساند که موجودی ملکوتی شود تا هم او از پروردگار خود خشنود و هم خدا از او خشنود
شود و داخل بهشت خاص خداوند گردد.
نفی
نگرش طبقاتی
قرآن
کریم بهمنظور حفظ شرافت و عزت انسان نگرش طبقاتی را نفی میکند و آن را با کرامت
وی ناسازگار میداند. در شبهجزیرۀ عربستان و در فرهنگ بومی آنجا چنین نگرشی شایع
بود و این ایده آنقدر عمیق و گسترده بود که حتی آداب عبادی را هم دربرمیگرفت. با
دقت در بعضی از آیات چنین بهدست میآید که در اذهان پارهای از اشراف که مسلمان
شده بودند، این باورها (تعصبات طبقهای) همچنان ریشه داشت و قرآن کریم در بسیاری
از موارد این عقاید را مطرح و بر آنها خط بطلان کشیده است، از جمله آنکه در آداب
برگزاری مراسم حج اشراف در عرفات از منطقهای که عموم مردم روانه میشدند، حرکت
نمیکردند و این عمل را برخلاف شأن خود قلمداد میکردند. قرآن به آنان تذکر میدهد
که این قبیل بینشهای طبقاتی را کنار بگذارید و میفرماید: «ثم افیضو من حیث افاض
الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحیم؛(۲۴) سپس از همان جایی که
انبوه مردم روانه میشوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند طلب آمرزش کنید؛ زیرا
او آمرزنده و مهربان است». در جامعۀ طبقاتی، تودههای مردم بهعنوان افراد پست بهشمار
میآیند و یکی از عوامل گریز اشراف از پذیرش دین الهی آن بود که همان عموم مردم به
این ادیان روی میآوردند. قرآن کریم نگرش جامعۀ اشرافی و طبقاتی را به موضوع دینباوری
افراد عادی چنین گزارش میدهد: «قَالُوا أَ نُؤْمِنُ لَك وَ اتَّبَعَك
الأَرْذَلُونَ ؛(۲۵) آیا به تو ایمان بیاوریم درحالیکه افراد
فرومایه از تو پیروی میکنند؟»
این نوع
دیدگاه و نگرش با کرامت و عزت انسانها سازگاری ندارد و ادیان الهی معمولاً با این
مشکل مواجه میشدند و به همین جهت معمولاً پیروان نخستین ادیان آسمانی، تودههای
محرومی بودند که در سایۀ نگرش طبقاتی، شرافت و عزت آنان خرد شده بود و در پرتو
تعالیم دین میخواستند این نقیصه را جبران کنند.
این
جریان در خصوص دین اسلام تبلوری روشن داشت. هنگامی که خورشید اسلام در شبهجزیرۀ عربستان
طلوع کرد، جامعۀ بشری در این سرزمین و دیگر ممالک دنیا گرفتار چالشهای طبقاتی
بود. در این جامعه اهل کتاب خودشان را امت برگزیدۀ خدا محسوب میکردند. قرآن کریم
در چندین آیه به این موضوع اشاره میکند و آن را یک پندار واهی قلمداد میکند و بر
آن مهر بطلان مینهد.
این
نگرشهای تعصبی و رفتارهای طبقاتی با کرامت و شرافت انسانیت منافات داشت و دین
مبین اسلام با محو این قبیل تقسیمبندیها و در پرتو گسترش آموزههای الهیاش
کرامت افراد سرکوبشده را به آنان بازگرداند.(۲۶)
پینوشتها:
۱. سورۀ علق، آیۀ ۳.
۲. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.
۳. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.
۴. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.
۵. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.
۶. نهجالبلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم،
انتشارات ائمه (ع)، ۱۳۷۹ شمسی، نامه ۳۱، ص ۵۳۲.
۷. سورۀ بقره، آیۀ ۳۰.
۸. تفسیر تسنیم، آیتالله جوادی آملی، قم،
مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ شمسی، ج ۳، صص ۵۲ ـ ۴۹.
۹. سورۀ بقره، آیۀ ۳۱.
۱۰. سورۀ بقره، آیۀ ۳۴.
۱۱. سورۀ یوسف، آیۀ ۱۰۰.
۱۲. تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۲۷۱.
۱۳. سورۀ ابراهیم، آیات۳۲ و ۳۳.
۱۴. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۰.
۱۵. تفسیر نمونه، آیتاله مکارم شیرازی و
همکاران، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۷، ص ۴۵۳.
۱۶. سورۀ احزاب، آیۀ ۷۲.
۱۷. مبانی انسانشناسی در قرآن، عبداله
نصری، تهران، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ۱۳۸۵ ش، صص ۲۲۵ـ۲۲۴.
۱۸. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه
طباطبایی، ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات کانون محمدی، ۱۳۶۸ ش،
ج ۱۶، ص ۳۵۰.
۱۹. سورۀ کهف، آیۀ ۲۷.
۲۰. سورۀ قصص، آیۀ ۵۶.
۲۱. سورۀ بقره، آیۀ ۲۵۶.
۲۲. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و
اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۲ـ۳۱.
۲۳. سورۀ انشقاق، آیۀ ۶.
۲۴. سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۹.
۲۵. سورۀ شعراء، آیۀ ۱۱۱.
۲۶. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و
اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۴ـ۳۳.
سوتیتر:
آموزههای وحیانی مبیّن این حقیقت است که
سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را بهوسیلۀ یک نوع از
مخلوقاتش آشکار کند. از اینرو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامتهایی را
عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبتبه دیگر مخلوقات است
پیروزی نهضت باصلابت امام خمینی در نخستین گامها
پیروزی نهضت
باصلابت امام خمینی در نخستین گامها
غلامرضا گلیزواره
تصمیمی
هوشیارانه در برابر مصوبهای خائنانه
هدف از
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ ش. در جراید و مطبوعات
انتشار یافت موارد ذیل بود:
۱ـ
ارزیابی میزان هوشیاری سیاسی علما و پیشبینی مخالفتهای لازم
۲ـ
آماده کردن زمینههایی برای کمرنگ و حتی محو کردن نقش مذهب در کشور
۳ـ
توطئه دستبرد به قانون اساسی و تغییر و تبدیل برخی از مواد قانونی که مانع نقشههای
پلید دربار و هیئت حاکمه بود.
۴ـ
فراهم آوردن زمینههایی به منظور اعطای پستهای حساس به دست اقلیتهای مذهبی که
نقش ستون پنجم را در کشورهای اسلامی ایفا میکردند.
۵ـ
مقدمهچینی برای پیوستن به غاصبان قدس شریف و هماهنگی با صهیونیستها
۶ـ رژیم
شاه خود باعث گردید که زنان از ضروریترین و ابتداییترین حقوق خود محروم شوند،
ولی با عنوان فریبنده آزادی بانوان، به اساس قانون مشروطه تجاوز کرد تا گناه عقبافتادگی
و حرمان زنان را متوجه اسلام و قانون اساسی ایران کند.
۷ـ شاه
با تصویب این لایحه، پایگاه فرمانروایی خود را در میان خانوادهها به کار میگرفت
و انتظارات امریکا را با دیده تمکین پاسخ میگفت.
۸ـ
ایجاد محکی در توان و کیفیت بالقوه و بالفعل برای اقدامات آینده(۱)
۹ـ شاه
از این رهگذر درصدد بود در میان جامعه روحانیت شکاف پدید آورد و نیز نزد
افکارعمومی، علما را مخالف ترقیخواهی، توسعهطلبی و منفور جلوه دهد.
با
اعلام این تصویبنامه که بوی خیانت و نیرنگ میداد، فرصت بسیار مناسبی برای امام
خمینی به وجود آمد تا رسالت تاریخی و وظیفه اسلامی خود را آغاز و از این مصوبه
ضداسلامی، به عنوان انگیزهای برای بیداری و به حرکت درآوردن امت مسلمان بهرهبرداری
کند؛ از این رو، بیدرنگ علمای طراز اول را به نشست اضطراری و گفتوگو پیرامون این
توطئه فراخواند. ساعتی بعد اولین جلسه علمای قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم
حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) تشکیل شد. امام خمینی در این جلسه محورهای ذیل را مطرح
ساخت:
۱ـ
ترسیم دورنمای و وحشتبار آینده
۲ـ نقشههای
خانمانسوز و مخرّب رژیم شاه و مأموریت او در پاسداری از منافع استکبار جهانی که
با نابودی اسلام و ملت مسلمان همراه بود.
۳ـ
توطئههای خطرناکی که در پشت پرده علیه اسلام در دست اجرا بود که این تصویبنامه
نمونه بارز و بازگوکننده آن بود.
۴ـ امام
مسئولیت خطیر علما و زعمای روحانیت را در این عصر تاریک در برابر نقشههای خطرناک
ایادی استکبار علیه اسلام و استقلال کشورهای اسلامی را یادآور شد و هشدار داد اگر
در مقابل این خطرات سکوت و مسامحه کنیم و یا کوتاه بیاییم، اسلام و امت اسلامی در
معرض سقوط و زوال قرار میگیرند و ما در برابر قرآن و رسول اکرم «ص» مسئول خواهیم
بود.(۲)
به
دنبال تذکرات و بیانات بیدارکنندة امام خمینی و سخنان دیگر مراجع حاضر در جلسه
مذکور و تبادلنظر درخصوص مفاد تصویبنامه، تصمیمهای ذیل اتخاذ شدند:
الف) طی
تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام با محتوای تصویبنامه اعلام گردد و لغو فوری
آن درخواست شود که این موضوع اجرا شد و علمای قم در ۱۷ مهر ۱۳۴۱ ش در تلگرافهایی
خطاب به شاه، مخالفت با تصویبنامه را مورد توجه قرار دادند.
ب) طی
نامه و پیغام خطاب به علمای تهران و شهرستانها عوارض ناگوار و غیرقابل اغماض
تصویبنامه بازگو شود و برای مقابله با آن از این بزرگان دعوت به عمل آید.
ج) هر
هفته یک بار و در صورت لزوم بیشتر جلسه مشاوره و تبادلنظر میان علمای قم برگزار
شود.(۳)
امام
خمینی علاوه بر مخابره تلگرافهایی خطاب به شاه و نخستوزیر وقت (اسدالله علم) طی
نامههایی خطاب به علما و مقامات روحانی تهران و نواحی دیگر و حتی علمای خارج از
کشور خطرهایی را که اسلام و استقلال مسلمانان را در جهان اسلام تهدید میکند،
گوشزد کرد و اقشار گوناگون مردم را به استقامت، اتحاد و همکاری فراخواند و از آغاز
اعتراض علیه مصوبه دولت عَلَم با شیوهای مطلوب و خردمندانه و برنامهریزی شده به
سوی تحولی فکری و تأثیرگذار در جامعه اسلامی پیش رفت. به دنبال اعتراض امام خمینی
و دیگر مراجع، موج نارضایتی در میان عموم مردم پدیدار گردید و آنان مخالفت خود را
با رژیم پهلوی اعلام داشتند و از موضعگیری علما و مراجع تقلید دربارة مفاد مخدوش
مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی حمایت کردند.
واکنش
روحانیون مبارز و در رأس آنان امام خمینی و پیروان آن بزرگان، برای رژیم غیرمنتظره
و در آن مقطع زمانی دور از انتظار بود، بهخصوص تلگراف امام به شاه که حاوی عبارتی
چون عَلَم میخواهد دین اسلام را از رسمیت بیندازد، مخالف صریح قرآن عمل کرده و به
دستورات الهی گردن ننهاده و قانون اساسی را زیر پا گذاشته است، بود.
از این
رو واهمه و ترس از گسترش دامنه اعتراضها و انتقادها که نوک تیز آن در اصل متوجه
شخص شاه بود، هیئت حاکمه را به فکر چارهاندیشی انداخت.(۴)
گسترش
اعتراضات و عقبنشینی رژیم
عقبنشینی
رژیم استبدادی و به دنبال آن اعتراض علما با راهپیمایی و بستن بازار و ایراد
سخنرانی در مساجد استمرار یافت و عدهای از مردم به عنوان مخالفت با مصوبه مذکور
در منازل علما تحصن کردند.
بدین
ترتیب، موج اعتراضات به محافل عمومی و مساجد کشیده شد. مردم با روحانیون تماس میگرفتند
و کسب تکلیف میکردند. حتی نفرت اقشار گوناگون از این مصوبه ضددینی از محافل مذهبی
و بازاریان متدین گذشت و به مرکز دانشگاهی و علمی هم رسید و سیلنامهها و تلگرافها
از طبقات مختلف به سوی دربار، نخستوزیر و مراجع سرازیر گردید. خطبا، وعاظ در
مجامع عمومی این موضوع را مورد بحث، نقد و تحلیل قرار میدادند و متن تلگرافها را
که از صدها مورد میگذشت بر فراز منابر قرائت میکردند،(۵) اما رژیم
مطبوعات را به شدت تحت کنترل داشت که مبادا در این باره کوچکترین خبری و گزارشی
بنویسند و میکوشید موضوع را ناچیز جلوه دهد تا با مسامحه و تعلل، روحانیون را از
مبارزه و مقاومت خسته کند و آنها مسئله را به فراموشی بسپارند.
سرانجام
هیئت حاکمه متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمیدارد،
ولی کانون اصلی و قله این اعتراضها و مخالفتها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی
که با موضعگیریهای شدید خود، دیگران را تحتالشعاع نظرات خود قرار میدهد، امام
خمینی است. رژیم صلاح نمیدید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و
مسلسل مانع اعتراضهای عمومی و خشم مردم گردد، در نتیجه حیلهگرانه درصدد برآمد تا
صفوف علما را از هم جدا و بنا بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند و دیگران را با
تعریف و تمجید راضی سازد؛ به همین جهت نخستوزیر وقت، اسدالله علم، بعد از یک ماه
و نیم که هیچگونه پاسخی به تلگرافها نداد و حتی در سخنرانیهایش لحن تهدیدآمیز
داشت، ناگهان تلگرافی برای سه نفر از مراجع مخابره کرد و در آن خاطرنشان ساخت نظر
دولت در مورد شرط مسلمان بودن انتخابکنندگان و انتخابشوندگان همان دیدگاه علمای
اعلام است، سوگند هم با قرآن مجید است و در مورد شرکت بانوان در انتخابات هم دولت
نظر علما را به مجلس سنا و شورای ملی تسلیم میکند و منتظر تسلیم آنان خواهد بود.(۶)
این
اقدام اولین موضعگیری و واکنش رسمی رژیم علیه امام خمینی به شمار میآید و میتوان
آن را در جواب تلگراف شدیداللحنی که ایشان به شاه و علم مخابره کرده و راه هرگونه
صلح و سازشی را با رژیم بسته بود، تلقی کرد. با دریافت تلگراف اسدالله علم، علمای
قم با حضور امام خمینی تشکیل جلسه دادند و به این نتیجه رسیدند که نمیتوان با یک
تلگراف خصوصی مصوبهای را که در جراید اعلام گردیده پایان یافته تلقی کرد.
امام
نقشههای رژیم را افشا کرد و علما را از دسیسههای دولت وقت برحذر داشت و سرانجام
همه را به استمرار مبارزه وادار ساخت. در این حال علما طی تلگرافی خطاب به نخستوزیر،
عدم کفایت تلگراف وی را برای تأمین نظر روحانیون با صراحت اعلام داشتند و لغو کامل
تصویبنامه را خواستار شدند. دولت که احساس کرد این امواج به وجود آمده نه تنها
خاموش شدنی نیستند، بلکه در حال افزایش و گسترشاند و احتمال دارد میزان توقعات بهحدی
بالا برود که تشکیلات رژیم را در معرض مخاطره قرار دهد و منجر به انقلابی سراسری
شود، در هفتم آذر ۱۳۴۱ تشکیل جلسه داد و مقرر کرد که تصویبنامه ۱۴ مهر ۱۳۴۱ قابل
اجرا نیست و در همان شب لغو مصوبه را طی تلگرافی به سه تن از علمای قم (حضرت آیات
گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری) مخابره، ولی از ارسال تلگراف برای امام خمینی
امتناع کرد.(۷)
در واقع
دولت علم در هفتم آذر ۱۳۴۱ کوشید با یک مانور سیاسی، نهضت امام خمینی را که بهتازگی
به عنوان خیزشی ریشهدار و باصلابت آغاز شده است، عملاً پایان یافته اعلام کند،
ولی رهبر قیام به جای اعلام پایان مقاومت و مبارزه، در نشستی دیگر با علما و مراجع
قم، از ایشان خواست برای برکناری دولت علم به جرم اهانت به اسلام و قرآن اقدام
کنند و چون این پیشنهاد مورد استقبال قرار نگرفت، خود یکتنه مسئولیت تداوم مبارزه
را به عهده گرفت و طی اعلامیه کوتاهی ضمن قدردانی از احساسات پاک و عواطف
مسلمانانی که در این مبارزه پیروزمند شرکت کردند، خطاب به ملت مسلمان فرمود: «قیام
عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید، لکن لازم است متذکر شوم که مسلمین
باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف
خود را فشردهتر کنند که اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنان دراز
شود، قطع کنند».(۸)
بیانات
تاریخی امام خمینی در یازدهم آذر ۱۳۴۱ به مناسبت آغاز سال تحصیلی حوزه توهّم
هرگونه سازش بین رژیم شاه و علمای مبارزه و روحانیت انقلابی را از بین برد. امام
در این سخنرانی تحولآفرین ضمن اشاره به نقش مرجعیت شیعه در صیانت از حریم شریعت
اسلام و استقلال واقعی کشورهای اسلامی فرمود: «تمام مالک اسلامی مرهون این طایفهاند.
این ذخایرند که با نصایح خود مردم سرکش را خاموش کردهاند.
در عین
حال روزی که ببینند اسلام در معرض خطر است تا حد امکان کوشش میکنند [که جلوی این
ضایعه را بگیرند] و اگر نشد قیام میکنند. اسلام بر آنان تکلیف قیام معین کرده است
چنان که قیام اخیر علما یک قیام قرآنی و دینی بود. شما خلع سلاح کنید و سرنیزه را
از سر مردم بردارید تا ببینیم ملت با کیست و چه کسی از پشتیبانی تودهها برخوردار
است».(۹)
نخستین
گام قیام و مبارزه امام با رژیم استبدادی پهلوی دوم این برکات را به دنبال داشت:
۱ـ
گسترش بیداری مردم در میان قشرهای گوناگون دربارة مسایل مهم کشور
۲ـ
افشای ماهیت ضداسلامی رژیم دیکتاتوری شاه
۳ـ توجه
مردم به خطر ناشی از وابستگی رژیم به استکبار جهانی
۴ـ
دمیدن روح امید و خودباوری در دل و ذهن مردم و شکستن افسانه قدرت شاه و ساواک
۵ـ از
بین بردن حالت بیتفاوتی مردم و کشاندن آنان به صحنه سیاسی و اجتماعی
۶ـ
ایجاد اتحاد و انسجام میان طبقات گوناگون برای مقصدی واحد بهرغم تفرقهافکنی و
کارشکنیهای دولت مستبد و هیئت حاکمه(۱۰)
امواجی
از امیدواری به پیروزی
به
دنبال شکست مفتضحانهای که در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی متوجه رژیم پوشالی
پهلوی گردید، رژیم یک بار دیگر خواست میزان توانایی خود را در مصاف با علمای حوزه
محک بزند و با این تصور، با استفاده از مناسبت هفدهم دی خواست از زنان بیحجاب
برای رژه خیابانی و تظاهرات که در واقع حرکتی علیه اسلام و روحانیت به شمار میرفت،
بهرهبرداری کند. امام خمینی که با هوشیاری کامل مراقب اوضاع بود، بعد از اطلاع از
این مسئله، بلادرنگ طی پیامی به دولت علم هشدار داد در صورت وقوع چنین حادثهای،
علمای اسلام متقابلاً همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد، عزای عمومی اعلام
نموده و از اقشار گوناگون خواهند خواست به تظاهرات دست بزنند و نسبت به
برگزارکنندگان اینگونه مراسم ابراز تنفر و انزجار نمایند.
این هشدار رهبر نهضت رژیم را دچار هراس و وادار
به عقبنشینی کرد و راهپیمایی زنان بیحجاب برگزار نشد. از سوی دیگر صلابت امام خمینی
در برابر تشکیلات نظام استبدادی که توسط استکبار جهانی حمایت میگردید و انواع
سلاحها و امکانات را برای سرکوبی مخالفان دراختیار داشت، موج گستردهای از
امیدواری و بصیرت نسبت به رهبری قیام را در قلوب مردمانی که از اختناق سیاسی، فساد
و ابتذال رژیم ستمشاهی به ستوه آمده بودند به وجود آورد و نهضت را به موفقیت
دیگری نایل گردانید.(۱۱)
امام
خمینی برای خلع سلاح کردن رژیم و جلوگیری از تبلیغات مسموم جراید که در خدمت نظام
دیکتاتوری بودند، بعد از مشورت با علمای حوزه، آنان را به اعتراض دستهجمعی در این
باره فراخواند. این تقاضا مورد قبول واقع شد، اجتماع بزرگی که در مسجد اعظم قم
تشکیل گردید و یکی از خطبای
معروف تهران، طی سخنانی پرشور، نکات مهمی را به سمع کسانی که از اطراف و اکناف برای شرکت در
این مراسم به قم آمده بودند، رساند و گفت علما و مراجع عظام از من خواستهاند به
دولت وقت اتمام حجت نمایم که اگر جلوی این فضای مسمومی را که نشریات وابسته به
رژیم به وجود آوردهاند و خائنانه علیه اسلام و روحانیت شایعهپراکنی میکنند و
مطالب کذب و آمیخته به تهمت و افترا را نشر میدهند و به روحانیت اجازه پاسخگویی و
نقد و رد داده نمیدهند، نگیرد، مبارزاتی را که در ایام اخیر داشتهاند از سر
خواهند گرفت و حقایق را به گوش مردم میرسانند و از خیانتهایی که به ملت و کشور
میشود پرده برمیدارند.(۱۲)
این
سخنرانی که از جانب علما و مراجع قم و با ارشاد و پیشنهاد امام خمینی برگزار گردید
در میان اقشار مختلف بازتاب و تأثیر فوقالعادهای داشت، به گونهای که افکارعمومی
را یک بار دیگر متوجه مبارزه و مقاومت کرد و آنان را برای مقابله با بحران جدید به
عرصه آورد و در نتیجه، دولت اسدالله علم در موجی از هراس و نگرانی فرو رفت.
معاون
وقت نخستوزیر برای پیشگیری از خیزش عمومی و به قول خود برای رفع سوءتفاهم، برای
مذاکره با علمای حوزه به قم آمد و در مذاکراتی که با بعضی از شخصیتهای برجسته به
عمل آورد از مطالبی که برخی جراید علیه روحانیت در نشریات خود درج نموده بودند،
اظهار تأسف کرد و اطمینان داد دولت ضمن تعقیب این جریان، در آینده اجازه نمیدهد
این روند تکرار گردد.(۱۳)
بدینگونه
یک بار دیگر نهضت امام خمینی در هنگامی که تولد خود را اعلام کرد به فتح دیگری
نایل گردید و نیرومندتر از گذشته آماده خیزشی جدید شد. رژیم استبداد هم زمینه
دیگری را علیه حرکت دینی مردم فراهم آورد و با طرح لوایح ششگانه توسط شاه، آتش
قیام را شعلهورتر کرد و دامنهاش را بهشدت گسترش داد.
پینوشتها
۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی،
سیدحمید روحانی، ج اول، صص ۱۴۳ـ۱۴۲.
۲ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج سوم،
صص ۱۴۳ـ۳۷.
۳ـ زندگی سیاسی امام خمینی، محمد رجبی، ص
۱۷۸.
۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، ص ۱۵۷.
۵ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلالالدین
مدنی، ج اول، ص ۶۲۶.
۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، ص ۷۴.
۷ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران
پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۶۵ـ۲۶۴.
۸ـ صحیفه امام، سید روحالله موسوی خمینی
(امام خمینی)، ج اول، ص ۱۱۲.
۹ـ سخنرانی امام خمینی در ۱۱ آذر ۱۳۴۱، ۴
رجب ۱۳۸۲، مأخذ قبل، ج اول، صص ۱۱۸ـ۱۱۴.
۱۰ـ انقلاب اسلامی و ریشههای آن، عباسعلی
عمید زنجانی، ص ۲۱۳.
۱۱ـ همان، ص ۲۱۴.
۱۲ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج
اول، ص ۲۱۵.
۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشههای آن، صص
۲۱۷ـ۲۱۶.
سوتیتر:
1.
هیئت حاکمه
متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمیدارد، ولی کانون اصلی
و قله این اعتراضها و مخالفتها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی که با موضعگیریهای
شدید خود، دیگران را تحتالشعاع نظرات خود قرار میدهد، امام خمینی است. رژیم صلاح
نمیدید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و مسلسل مانع اعتراضهای عمومی
و خشم مردم گردد، در نتیجه حیلهگرانه درصدد برآمد تا صفوف علما را از هم جدا و بنا
بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند.
روحانیت، خدمت و مظلومیت
روحانیت، خدمت و مظلومیت
سیاست حذف روحانیت
حجتالاسلام و المسلمين محمدتقی رهبر
زندگینامۀ
فقهای امامیه و علمای شیعه سراسر افتخار و مجاهدت و خدمت بوده است. این فرهنگ
برگرفته از مکتب پرافتخار تشیع است که تفسیری واقعی از اسلام ناب محمدی (ص) است.
حدیث مظلومیت روحانیت نیز به مظلومیت رهبران شیعه پیوند خورده است که با حاکمیت
غاصبان زورمدار به انزوا، تبعیدگاهها یا زندانها و شکنجهگاهها افتادند و بهدلیل
سازشناپذیری و آزادگی جام شهادت را نوشیدند و جامعه آنگونه که باید نتوانست از
وجود آنان بهرهمند شود. همین مقدار که از اسلام نام و نشانی برجاست و از فقه و
فضیلت اثری مانده، از برکات آن پیشوایان معصوم و مظلوم است؛ چه در جهاد فرهنگی
مانند مکتب صادقین (ع) و چه در میدان جهادی مانند کربلا و شهادت آزادمردان آن
میدان. اگر از این فرهنگ عبور کنیم، اسلام و قرآن مفهوم خود را از دست میدهد و جز
نام و مرکب و کاغذ و خاطرات تلخ چیزی باقی نمیماند.
قرآن بهجای بت
سفیانی بر نیزه میرود و حقیقت قرآن را منزوی میکند و مسجد اموی بهجای بتکده مینشیند
و قصرهای شام و بغداد وارث کسری و قیصر میشوند. همۀ اینها به نام اسلام و استفادۀ
ابزاری از دین و قرآن و مسجد و راویان خودفروخته و نتیجه همان میشود که در دوستی
اموی و عباسی بهثبت رسیده است.
به همین مقیاس
روحانیت شیعه با انواع مظلومیت و محرومیت روبهرو میشوند و فقیهنمایان و راویان
دروغپرداز بر مسند فقه و قضا و فتوا مینشینند و جنایتهای حاکمان را توجیه میکنند.
در عصر حضور ائمۀ
طاهرین (ع) و عصر غیبت، سیاست حاکم جز این نبوده و با اندک فراز و نشیبی که داشته
است کمتر فرصتی پیش آمده تا روحانیت شیعه و علمای امامیه میدان گستردهای برای تعلیم
و تدریس فقه جعفری یافته باشند. با این همه، میراث فرهنگی شیعه از میان امواج
سهمگین مصائب راه پیموده و اصالت خود را حفظ کرده و به نسلها و عصرها رسیده است
که امروز شاهد ثمرات آن مجاهدات هستیم و به فضل پروردگار اکنون که قلم در نگارش
این سطور است تجلی مکتب شیعه و فرهنگ مجاهدان را در ایران اسلامی شاهدیم و در حال
گسترش به دیگر اقطار اسلامی است و میرود تا به حاکمیت عدل جهانی بپیوندد؛ انشاءاله.
به بیان قرآن کفهای
روی آب میروند و آب که مایۀ حیات است میماند؛ «اما الزبد فیذهب جفاً و امامایفع
الناس فیمکث فی الارض».
هدف از تحریر
این نوشته بررسی مجاهدت علمای امامیه نیست که این تاریخ مفصلی دارد و منابع تاریخی
به ترسیم آن پرداخته و از مجاهدتها و شهادتها و خدمات آنان موسوعهها نگاشتهاند
که در کتابخانهها ذخیره است و «شهداء الفضیله» مرحوم علامه امینی بخش کوچکی از
مجاهدات عالمان و محدثان شهید را در چند قرن اول هجری ضبط کرده و نمونههای بسیار
و شناخته شده و ناشناخته دارد تا هنگامی که به انقلاب اسلامی و شهدای جبهه و محراب
از علما و ائمه جمعه و طلاب و فضلا که در مقاله قبل اشاره شد، میرسیم.
نقش علما در
مبارزه با استبداد و استعمار فصل دیگری از افتخارات عالمان دین و فقهای اسلام است.
علمای اعلام با تکیه بر همان فرهنگ تشیع که حاکمیت جهل و جور و زر و زور را برنمیتابد.
همواره مدافع استقلال کشور و آزادی ملت از نوع اسارت بیگانه بوده و پرچم مبارزه با
حاکمیت استعمارگران را به دوش کشیدهاند؛ بهویژه در قرون اخیر که نظام سلطۀ
استکباری چشم طمع به ثروت ملی مسلمانان دوخته و آثار و ارزشهای اسلامی را هدف
گرفته و هرازچندی دولتی متجاوز به ملت ایران چنگ و دندان نشان داده است.
علما و فقهای
اسلام، پیشتاز مبارزات ضداستعماری بوده و از پایگاههای مسجد و منبر و کرسی فقاهت،
احکام سیاسی اسلام را تبیین کرده و مردم را به قیام علیه استعمارگران و عصیان
حاکمان دستنشانده فراخوانده و سنگرهایی را فتح کردهاند.
در تاریخ
مشروطیت و برچیدن سلطنت استبدادی، مسئلۀ تحریم تنباکو به فتوای میرزای شیرازی و
پایاندادن به سلطۀ اقتصادی انگلیسها، ملّیشدن صنعت نفت، مجاهدات شهید مدرس و…
شاهدی بر این مدعاست.
مرجع بزرگ آیتاله
سیدمحمد مجاهد در عصر فتحعلیشاه قاجار که روسیه به ایران حمله کرد و کشور را به
اشغال درآورد، از عتبات به ایران آمد و نهضت ضدِروس را در کشور به پا کرد. آیتاله
خوانساری در عراق به جبهۀ جنگ رفت و اسیر شد و مدتها در اسارت بود که نمونههایی
از این دست فراوان است، تا میرسیم به انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (قدساله
روحه) که اوج مبارزه با استعمار و بهثمرنشستن مجاهدات بود و نظام جمهوری اسلامی
را بهارمغان آورد.
دشمنان ملت
ایران و استعمارگران تأثیر عالمان و فقیهان در قیام ملت و مبارزه با استعمار را
دیدند و نوک پیکان حملۀ خود را متوجه روحانیت و مرجعیت شیعه کردند؛ بهخصوص پس از
پیروزی انقلاب اسلامی و زلزلهای که در منطقه و جهان پدید آورد با جدّیت بیشتر به
میدان جنگ و تخریب روحانیت آمدند و فراتر از این مکتب شیعه و فرهنگ جهادی را هدف
گرفتند و آنچه امروز از ترور و انفجار در حسینیهها و کاروانهای زیارتی کربلا بهدست
تکفیریها میبینیم در راستای این سیاست است.
«فکویاما» تبعۀ آمریکا
در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه در اورشلیم گفت: «شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی
مهدویت و عدالتخواهی، دیگری سرخ، یعنی شهادتطلبی. بُعد سوم نیز ولایتپذیری فقهی
است».
وی میگوید: «ولایت
را باید زد تا دو بال دیگر زده شود و در این رابطه شورای نگهبان و نظارت استصوابی
را باید زد».
وی میگوید: «رفاهطلبی
را باید جایگزین شهادتطلبی و ولایتپذیری کرد و اباحیگری را باید رواج داد».
تلاش بیگانه در
تضعیف جایگاه فرهنگ ستمستیز تشیع و حمله به روحانیت و بهکارگیری امپراتور حزبی
غربی برضداسلام و ولایت فقیه و ترویج اباحیگری و رفاهطلبی و بهکارگیری هزاران
رسانه و ماهواره و سایت خبری و تبلیغی در جهت تخریب روح معنویت و اخلاق و مبانی
اعتقادی در راستای اسلامزدایی و اعادۀ سلطه و فرهنگ بیگانه است.
استفاده از
فشارهای خارجی و عوامل بیرونی و بهکارگیری عوامل داخلی و غربباور و لیبرال از
سیاستهای همزمان بیگانه است؛ چیزی که حضرت امام (ره) به آن هشدار میداد و در
پیام به علما و حوزویان فرمود: «تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بهدست لیبرالها
بیفتد و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و
انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه، اعلام حضور و آمادگی خود
در راهپیمایی ۲۲بهمن حقیقت آمادگی خود را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان
اسلام را شگفتزده کردند که تا کجا حاضر به فداکاریاند. من در اینجا خود را
شرمنده و کوچکتر از آن میدانم که زبان بهوصف و تقدیر از آنان بگشایم؛ خداوند
پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بزرگی را خواهد داد، ولی به آنان که ناآگاهانه
مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانی از اصول و انقلاب و روحانیت میکنند
سفارش و نصیحت میکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و
برداشتها و تصورات نابهجای خود را بهحساب مردم و انقلاب نگذارند». (صحیفۀ نور، ج
۲۱ و ص ۹۶، بخشی از پیام امام خمینی (قدس سره) به مراجع اسلام و روحانیون سراسر
کشور در تاریخ ۳ اسفندماه 13۶۷)
آنچه ملاحظه میفرمایید
بخشی از پیام معمار انقلاب اسلامی در ۲۴ سال قبل است و جالب اینکه گویی آن بزرگمرد
برای همین روز و همین سال سخن میگفته است و چنین است دیگر بیانات، نامهها و
رهنمودهای معمار اندیشه اسلامی امام خمینی که همواره باید نصبالعین ما باشد.
همچنین جای
سپاسگزاری است از مردم شریف و انقلابی و فداکار بزرگمان که امروز با گذشت 34 سال
از پیروزی انقلاب در ۲۲بهمن ۹۱ حماسۀ بزرگی آفریدند که نظیر آن دیده نشده بود و
چه زیبا بود سخنان رهبر معظم امام خامنهای در رابطه با این حماسه شکوهمند که بهرغم
مشکلات و فشارها و تحریمها، رستاخیز بزرگ ملت، پاسخِ دندانشکنی به دشمنان ایران
اسلامی داد و تعبیری که معظمله نمودند درست الگوی برگرفته از پیام آن روز امام
راحل بود. درست نسخۀ مطابق اصل با همان سیاق و همان ادبیات و خداوند را برای این
نعمت و این رهبری و حضور بینظیر ملت سپاس میگوییم.
اما آنچه در این
میان جایش خالی است، زمانشناسی و مسئولیتپذیری برخی مسئولان است که بهرغم دعاوی
درشتی که دارند از ملت عقب افتادهاند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح
نظام و کشور و خیر ملت ترجیح داده و در دام غرور و غفلت گرفتار آمدهاند و
متأسفانه برخی عملکردها و ضعفها بهگونهای است که خسارت آن متوجه عقاید و
باورهای کسانی میشود که از عمق کافی برخوردار نیستند و بهانهای بهدست دشمنان میدهد.
افزون بر این برخی فرصتطلبیها و بداخلاقیهای سیاسی برخلاف انتظار مشاهده میشود
که ناشی از غرور و غفلت و انحراف و خودخواهی و توهمزدگی است و در این شرایطی که
ملت چشم به راه تلاش برای رفع مشکلات آنها بهویژه اقتصادی در شرایط تحریم خارجی و
ضعف عملکردهای داخلی است، دغدغهها در رقابتهای سیاسی و مطرحکردن خود و عقبزدن
دیگران نباید خلاصه شود. حقا که آزمایش بزرگی است برای دستاندرکاران امور و جریانهای
سیاسی بهویژه در این ایام که به استقبال انتخابات ریاستجمهوری میرویم و اگر
خویشتنداری و از خودگذشتگی و خدامحوری و حقجویی و اخلاص و ایمان و عقلانیت نباشد
میدان مناسبی برای دشمنانی است که خود را برای چالشآفرینی آماده کردهاند. امید
است که مسئولان و جناحهای سیاسی بهدرستی از این آزمایش بیرون آیند که هم خدا
راضی باشد و ملت سربلند و نیز دشمن ناکام.
سوتیتر:
1-
شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی مهدویت و عدالتخواهی،
دیگری سرخ، یعنی شهادتطلبی. بُعد سوم نیز ولایتپذیری فقهی است
2-
آنچه در این میان جایش خالی است،
زمانشناسی و مسئولیتپذیری برخی مسئولان است که بهرغم دعاوی درشتی که دارند از
ملت عقب افتادهاند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح نظام و کشور و خیر
ملت ترجیح دادهاند
سیره معصومان«ع» درشب قدر
سیره معصومان«ع»
درشب
قدر
حجتالاسلام سيدجواد حسيني
ای شب ای
همراه بیهمتای دل
پا نهی
هرجا به جای پای دل
ای شب
ای میعاد جمله عاشقان
لیلهالقدری
تو و قدرت نهان
شب، نماز
مصطفی را دیده است
شب، مناجات
علی بشنیده است
هست با
گوش دل شب آشنا
صوت
زهرا و حسین مجتبی«ع»
دیده
شبها دور از چشم همه
اشک
زینب دیده، دفن فاطمه
در دل
شب عاشقان پاکباز
با خدای
خویش در راز و نیاز
با چنین
رخشنده گوهرهای شب
من کیام
تا نام رب آرم به لب
«اسماعیل
منصوری»
شب قدر
در فرهنگ قرآن و روایات از جایگاه بس عظیمی برخوردار است تا آنجا كه شب قدر در قرآن
برابر با هزار ماه و شب نزول قرآن و شب تعیین تقدیرات یك سال و شب مبارك معرفی
شده است و در روایات هم تعبیرات زیبایی از شب قدر آمده است، همچون شب بخشیده شدن
گناهان و این كه هر كس در آن شب بخشیده نشود، مورد نفرین خدا واقع میشود.(1)
پیامبر
اكرم«ص» فرمودند: «مَنْ حُرِمَها فَقَدْ حُرِمَ الْخَیرَ كُلَّهُ؛(2)
هر كس از شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بینصیب شده است».
با توجه
به عظمت شب قدر جا دارد كه برای نحوه بهرهگیری و بهرهبرداری بیشتر از فیضهای
معنوی آن، سیری در سیره پیشوایان معصوم«ع» در شب قدر داشته باشیم، باشد كه ره توشههایی
از آن برگیریم. البته همه حالات معصومان«ع» در این شب با عظمت و ارتباطی كه با
عالم بالا و ملكوت داشته و دارند، نه قابل درك و فهم غیر معصومان است و نه در
تاریخ انعكاس یافته است و آنچه بیان میشود فقط گوشههایی از رفتارهای ظاهری آنان
است و نه عمق و ژرفای حالات آنها.
الف) شب
زندهداری
از
اعمالی كه در طول سال، مخصوصاً شبهای مبارك رمضان و علیالخصوص در شب قدر بدان
سفارش اكید شده است، اِحْیا و شب زندهداری است. پیامبر اكرم«ص» فرمودند: «مَنْ
اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(3)
كسی كه شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی میگرداند».
معصومان«ع»
نیز همه این سنت حسنه را پاس و گرامی میداشتند و از آن بهره میبردند:
1ـ پیامبر
اكرم صلیالله علیه و آله نه تنها در شب قدر بیدار بود، بلكه در دهه سوم ماه مبارك
رمضان كاملاً بستر خواب را جمع میكرد و به عبادت میپرداخت. حضرت علی«ع» در این
باره فرموده است: «أنَّ رَسُولَ اللّهِ كانَ یطْوی فِراشَهُ وَ یشُدُّ مِئْزَرَهُ
فِی الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَ كانَ یوقِظُ أَهْلَهُ لَیلَةَ
ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ وَ كانَ یرُشُّ وُجُوهَ النِّیامِ بِالْماءِ فی تِلْكَ
اللَّیلَةِ؛(4) رسول خدا«ص» در دهه آخر از ماه رمضان رختخواب خویش را
جمع میكردند و كمربند [همّت برای عبادت] را محكم میبستند و همیشه اهل و عیالش را
در شب بیست و سوم بیدار نگه میداشتند و بر روی خواب رفتگان در آن شب آب میپاشیدند
[تا از درك شب قدر و درك شب زندهداری محروم نشوند]». ایشان حتی در شبهای بارندگی
در حالی كه مسجد مدینه سقف نداشت، عبادت و شب زندهداری را ترك نمیكردند و دیگران
را با رفتار خویش وامیداشتند كه در همان گِل و باران بیدار باشند و نماز گزارند.(5)
2ـ
امام علی«ع» نیز در طول سال، آنگاه كه شب پردههای تاریكی را میانداخت، بیدار و
مشغول عبادت و شب زندهداری میشدند،(6) اما در شبهای قدر حال ویژهای
داشتند و در بدترین وضعی كه مسجد مدینه را آب و گِل فرا گرفته بود، مشغول عبادت و
شب زندهداری میشدند و به ویژه در شب قدر آخر عمر خویش، حال فوقالعاده عجیبی
داشتند.
3ـ فاطمه
زهرا«س» نیز آن قدر عبادت میكردند كه امام حسن«ع» میفرمایند: «ما كانَ فِی الدُّنْیا
اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَه«س»، كانَتْ تَقُومُ حَتّی تَوَرَّمَ قَدَماها؛(7)
عابدتر از فاطمه«س» در دنیا نبود. همیشه آن قدر به عبادت میایستادند كه پاهای
[مباركشان] ورم میكرد.»
علت
نامگذاری ایشان به «زهرا» نیز این است كه شبها نور عبادت و شب بیداریشان به سوی
آسمان میتابید(8)؛ امّا در شب قدر حال بهخصوصی داشتند، نه تنها بیدار
بودند كه بچهها و فرزندان خویش را نیز وادار میكردند كه شب بیدار باشند، چنان كه
در روایتی میخوانیم: «وَ كانَتْ فاطِمَه «ع» لا تَدَعُ اَحَدا مِنْ اَهْلِها
ینامُ تِلْكَ اللَّیلَه وَ تُداویهِمْ بِقِلَّه الطَّعامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَها
مِنَ النَّهارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیرَها؛(9) روش
فاطمه «ع» این بود كه هیچ فردی از خانواده خویش را نمیگذاشتند در آن شب (بیست و
سوم) بخوابد و [مشكل خواب] آنها را با كمی غذا و آمادگی در روز درمان مینمودند و
میفرمودند: «محروم است كسی كه از خیر [و بركت] آن شب محروم شود.»
4ـ
امام باقر «ع» فرمودند: «هر كسی شب قدر را احیا بدارد، خداوند مهربان گناهان او را
میآمرزد.»(10) و شیخ عباس قمی نقل كرده است كه «امام باقر«ع» در شب
بیست و یكم و بیست و سوم تا نیمه شب دعا میخواندند و آنگاه به نماز میپرداختند».(11)
5ـ
امام هفتم «ع» نیز در طول سال اهل شب زندهداری و عبادت بودند. در زیارت نامه آن
حضرت میخوانیم: «شبها تا سحر بیدار بود و طلب آمرزش میكرد و همدوش سجدههای
طولانی، چشم گریان و اشكبار و مناجات بسیار و زاریهای پیوسته و پیدرپی بود.»(12)
وقتی حضرت در غیر رمضان چنان باشند، حالِ آن حضرت در شب قدر قبل توصیف نیست.
امام
نه تنها خود شب زندهداری و عبادت داشتند كه به دیگران نیز میفرمودند: «مَنِ
اغْتَسَلَ لَیلَةَ الْقَدْرِ وَ أَحْیاها اِلی طُلُوعِ الْفَجْرِ خَرَجَ مِنْ
ذُنُوبِهِ؛(13) كسی كه در شب قدر غسل كرده و تا سپیده صبح شب زندهداری
كند، گناهانش آمرزیده میشود».
6ـ
امام حسن عسكری «ع» نیز چون پدران خود،
در
طول سال و مخصوصاً در شب قدر اهل مناجاتهای طولانی و شب زندهداری بودند.(14)
و به شیعیان خود نیز این اعمال را اكیداً سفارش میكردند؛ از جمله، میفرمود: «فَلا
یفُوتُكَ إِحْیاءُ لَیلَه ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ؛(15) پس بیداری در شب
بیست و سوم را از دست نده!»
ب) تجمع
در مساجد
از
مسائلی كه معصومان «ع» نسبت به آن حساسیت ویژه نشان دادهاند، حضور در مسجد در شب
قدر است. اشاره شد كه پیامبر اكرم «ص» حتی در شبهای بارانی و گِل بودن مسجد مدینه،
حضور در مسجد را در شبهای قدر ترك نمیكردند. از آن بالاتر در دهه سوم ماه مبارك
رمضان، شب و روز در مسجد معتكف بودند. این همان سنّت حسنهای است كه در سالهای
اخیر در بسیاری از شهرها، از جمله «قم» در ایام ماه رجب ـ سیزدهم تا پانزدهم ـ
زنده شده است و باید دانست كه بهترین زمان برای اعتكاف، ماه مبارك رمضان است.
امام
علی «ع» در این زمینه میفرمایند: «فَلَمْ یزَلْ یعْتَكِفُ فِی الْعَشْرِ
الاْءَواخِرِ مِنْ رَمَضانَ حَتّی تَوَفّاهُ اللّهُ؛(16) پس [پیامبر
اكرم صلیالله علیه و آله] همیشه در دهه آخر ماه رمضان در حال اعتكاف بودند تا آن
وقت كه خداوند ایشان را گرفت».
یحیی
بن رزین نقل کرده كه «كانَ اَبُو عَبْدِ اللّهِ مَریضا مُدْنِفا فَأَمَرَ
فَأُخْرِجَ اِلی مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ فَكانَ فیهِ حَتّی أَصْبَحَ لَیلَه
ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ؛(17) امام صادق «ع» بیماری
شدیدی داشتند. دستور دادند ایشان را به مسجد پیامبر «ص» ببرند و تا صبح شب بیست و
سوم ماه رمضان در آنجا باقی ماندند».
موارد
فوق نشان میدهد كه حضور در مساجد، در شبهای با عظمت قدر خصوصیتی دارد كه باید
بدان توجه شود و پیروان اهل بیت «ع» شایسته است كه بهخوبی از مساجد استقبال کنند.
ج) قرآن
سرگرفتن
یكی
دیگر از اعمال شب قدر كه در سیره معصومان«ع» دیده میشود و بحمداللّه، در جامعه
تشیع بهخوبی جایگاه خود را یافته است، مراسم قرآن سرگرفتن است. امام صادق «ع» در
این باره فرمودند: «برای سه شب قرآن كریم را مقابل خود قرار دهید و آن را بگشایید
و بخوانید: «اَللّهُمَّ اِنّی أَسْئَلُكَ…»(18)
د) اقامه
نماز جماعت
از
عباداتی كه مخصوصاً
در ماه مبارك رمضان، سخت بدان سفارش شده، برپایی نماز جماعت است. انسبن مالك از
پیامبر گرامی اسلام «ص» نقل كرده كه فرمودند: «مَنْ صَلّی مِنْ اَوَّلِ شَهْرِ رَمَضانَ
اِلی آخِرِه فی جَماعَه فَقَدْ اَخَذَ بِحَظٍّ مِنْ لَیلَه الْقَدْرِ؛(19)
كسی كه از اوّل تا آخر ماه رمضان در نماز جماعت حاضر شود، بهرهای از شب قدر گرفته
است.» و امام صادق «ع» نیز نماز صبح را به جماعت برگزار میکردند و بعد از آن تا
مدّتی مشغول تعقیبات میشدند.(20)
موارد
فوق نشانه اهمیت نماز جماعت در شبهای قدر است كه متأسفانه برخی مساجد ما در این
زمان، نماز جماعت صبح را برپا نمیدارند و آنهایی هم كه جماعت دارند، صبح شب قدر
نماز جماعت را تعطیل میكنند و بعد از مراسم قرآن سرگرفتن، همه به منازل خویش میروند
كه گاه باعث فوت نماز صبح میشود؛ ولی پیامبر اكرم «ص» و یاران ایشان و دیگر
معصومان «ع» در سختترین شرایط نیز نماز جماعت شب قدر را ترك نمیكردند. حضرت علی «ع»
میفرمایند: «شب بیست و سوم در حالی كه باران شدیدی آمده بود و مسجد مدینه را گِل
و آب فرا گرفته بود، رسول خدا «ص» ما را به نماز وامیداشتند.» آنگاه فرمودند:
«فَصَلّی بِنا رَسُولُ اللّهِ صلیالله علیه و آله وَ إِنَّ أَرْنَبَه اَنْفِهِ
لَفِی الطّینِ؛(21) پس رسول خدا «ص» با ما نماز [جماعت] خواندند، در
حالی كه نوك بینی حضرت در گل [فرو رفته] بود».
هـ) اطعام
و افطاری دادن
از
اعمالی كه در ماه مبارك رمضان مورد تأكید قرار گرفته، افطاری دادن به دیگران است.
پیامبر اكرم «ص» در خطبه معروف شعبانیه میفرمایند: «مردم بیدار باشید! كسی كه از
شما به روزهدار مؤمن در این ماه افطاری دهد، پاداش آزاد نمودن یك برده و بخشش
گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد: ای رسول خدا! ما توان افطاری دادن نداریم.
حضرت فرمود: بترسید از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهیزید! گر چه
با دادن شربت آب باشد.»(22)
پیامبر
اكرم «ص» از كسانی بودند كه هر چه به دیگران میفرمودد، خود بیش از دیگران بدان
عمل میکردند و در این مورد نیز چنین است. «ابو شیخ ابن حیان» از پیامبر اكرم «ص» نقل
كرده كه حضرت فرمودند: «مَنْ فَطَرَ صائِما فی شَهْرِ رَمَضانَ مِنْ كَسْبٍ حَلالٍ
صَلَّتْ عَلَیهِ الْمَلائِكَهُ لَیالِی رَمَضانَ كُلَّها وَ صافَحَهُ جَبْرائیلُ
لَیلَهَ الْقَدْرِ وَ مَنْ صافَحَهُ جَبْرائیلُ یرِقُّ قَلْبُهُ وَ تَكْثُرُ
دُمُوعُهُ…؛(23) كسی كه با مالی كه از راه حلال به دست آورده در ماه
رمضان روزهداری را افطاری دهد، در تمام شبهای رمضان فرشتگان بر او درود میفرستند
و جبرئیل در شب قدر با وی مصافحه میكند و هر كس جبرئیل با او مصافحه كند، قلبش
نرم و اشك چشمش زیاد شود».
امام
علی «ع» نیز در شبهای مبارك رمضان و شبهای قدر به مردم اطعام و آنها را موعظه میکردند؛
چنان كه در روایتی میخوانیم: «كانَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ «ع» یعُشُّ النّاسَ فی
شَهْرِ رَمَضانَ بِاللَّحْمِ وَ لا یتَعَشّی مَعَهُمْ فَإِذا فَرِغُوا خَطَبَهُمْ
وَ وَعَظَهُمْ… وَ قالَ فی خُطْبَتِهِ إِعْلَمُوا أَنَّ مِلاكَ اَمْرِكُمُ
الدّینُ وَ عِصْمَتَكُمُ التَّقْوی وَ زینَتَكُمُ الاْءَدَبُ وَ حُصُونُ
اَعْراضِكُمُ الْحِلْمُ؛(24) علیبن ابی طالب «ع» همیشه در ماه رمضان،
شام [و افطاری تهیه شده] از گوشت را به مردم میدادند، ولی خود از آن [گوشت]
استفاده نمیكردند و هنگامی كه آنان [از خوردن شام] فارغ میشدند، برای آنها خطبه
میخواندند و آنها را موعظه میکردند و میفرمودند: بدانید ملاك امر [و كارهای]
شما دین است و نگه دارنده شما تقوا، و زینت شما ادب و دژهای [نگهدارنده] آبروی
شما حلم است».
امام
زینالعابدین «ع» نیز در طول ماه مبارك رمضان در راه خدا انفاق میكردند و صدقه میدادند،
چنان كه در حدیثی میخوانیم: «كانَ إِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ تَصَدَّقَ فی
كُلِّ یوْمٍ بِدِرْهَمٍ فَیقُولُ: لَعَلّی اُصیبُ لَیلَةَ الْقَدْرِ؛(25)
(امام سجاد «ع» روششان این بود كه هر روز از ماه [مبارك] رمضان درهمی صدقه میدادند
و میفرمودند: «شاید [با این كار صدقه] شب قدر را دریابم».
امام
صادق «ع» فرمودند: «جدّم امام زینالعابدین «ع» روزی كه روزه میگرفتند، دستور میدادند
گوسفندی را ذبح كنند و بپزند. هنگام افطار كه نزدیك میشد، حضرت به دیگها سر میزدند
تا بوی آنها را استشمام كند، در حالی كه روزهدار بودند. سپس دستور میدادند ظرفها
را پر كنند و یكی یكی به در خانه افراد [فقیر] ببرند تا آنجا كه غذا تمام میشد.
آن گاه خود با نان و خرما افطار میکردند.»(26)
امام
صادق «ع» نیز شب در خانه فقرا میرفتند و به آنها نان و خرما میدادند و سفارش میفرمودند:
«در ماه رمضان به مردم افطاری بدهید.»(27)
همراه با
امیرمؤمنان، علی «ع»لیه در شب قدر
آن شب به داغ مولی مهتاب گریه میکرد
تصویر ماه در آب بیتاب گریه میکرد
شد چهره عدالت،
گلگون به تیغ فتنه
پیش نگاه مسجد، محراب گریه میکرد
علی «ع»
در رمضان آخر عمر خویش حال عجیبی داشتند و هر شبی را در جائی میهمان بودند. غذا كم
میل میفرمودند و…
ابنحجر
چنین میگوید: «هنگامی كه رمضان [آخر عمر حضرت] فرا رسید، هر شب در منزل یكی از
بستگان افطار میكردند. شبی در منزل امام حسن «ع»، شبی در منزل امام حسین «ع» و
شبی نزد عبداللّه بن جعفر [شوهر دخترشان زینب]، و بیش از سه لقمه غذا نمیخوردند،
«وَ یقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِی اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و میفرمودند: دوست
دارم خدا را [با شكم] گرسنه ملاقات كنم.»(28)
در شب
نوزدهم منزل دخترشان امكلثوم میهمان بودند. غذای سفره را دو قرص نان جُو و
مقداری شیر و نمك تشكیل میداد. حضرت با نان و نمك افطار کردند و بیش از سه لقمه
میل نكردند و فرمودند: «دوست دارم خدایم را گرسنه ملاقات كنم». در آن شب حضرت سوره یس میخواندند و مرتب به
آسمان نگاه میكردند و میفرمودند: «امشب، همان شبی است كه به من وعده دیدار داده
شده است.»(29)
استاد
مطهری میگوید: «علی«ع» در آن شب، انتظاری داشت. گاهی به آسمان نگاه میكرد و میگفت
كه حبیبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمیگوید… بچهها تا
پاسی از شب در خدمت علی«ع» بودند. امام حسن «ع» به منزل خود رفت. هنوز خورشید طلوع
نكرده بود که بازگشت و مستقیم به مصلّای پدر رفت. حضرت به فرزندشان فرمودد: پسر
جان! دیشب لحظهای خوابم برد وپیامبر اكرم «ص» را در عالم رؤیا دیدم، عرض كردم: یا
رسول اللّه! من از دست این امّت چه خون دلها خوردم. حضرت فرمودند: نفرینشان كن!
من هم نفرین كردم كه خداوند مرا از آنها بگیرد».(30)
علی «ع» هیجان عجیبی داشتند و میگفتند: هر كار كردم،
راز مطلب را نفهمیدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَی
اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛ (31) خیلی تلاش كردم كه سرّ و باطن این امر را
به دست بیاورم، ولی خدا آن را پنهان كرد». آنگاه رهسپار مسجد شدند و چند ركعت نماز
گزاردند. سپس بالای مأذنه رفتند و اذان گفتند. وقتی از بالای مأذنه پایین میآمدند،
فرمودند: «خَلُّوا سَبیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِی اللّهِ لا یعْبُدُ غَیرَ
الْواحِدِ»: باز كنید راه مؤمن رزمنده در راه خدا را كه [افتخارش این است كه] غیر
از [خدای] واحد را نپرستیده است».
آنگاه
به مسجد بازگشتند و مشغول نماز شدند. هنگامی که سر از سجده برداشتند، شمشیر زهرآگین
فرقشان را شكافت. در این حال، فرمودند: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّه
رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَه… هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ
رَسُولُهُ؛(32) به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا. قسم به
پروردگار كعبه كه رستگار شدم… این [شهادت] چیزی بود كه خدا و رسولش وعده داده
بودند».
پینوشتها
1.
ر.ك: بحارالانوار، ج 94، ص 80 .
2.
كنز العمّال، علی متقی هندی، مؤسسه الرساله، ج 8، ص 534.
3.
بحارالانوار، ج 95، ص 145.
4.
همان، ج 95، ص 10.
5.
همان، ص 10.
6.
همان، ج 41، ص 21.
7.
همان، ج 43، ص 76.
8.
همان، ص 12.
9.
بحارالانوار، ج 94، ص 10؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 470.
10.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 261.
11.
مفاتیح الجنان، اعمال شب 21، ص 425.
12.
مفاتیح الجنان، ص 720.
13.
بحارالانوار، ج 80، ص 128.
14.
ر.ك: مصباح المتهجد، ص 227؛ نهج الدعوات، ص 277.
15.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 261.
16.
بحارالانوار، ج 94، ص 7.
17.
همان، ص 4، ذیل روایت 4.
18.
همان، ح 5، ر. ك: مفاتیح الجنان، ص 224.
19.
كنزالعُمال، ج 8، ص 545، ح 24090.
20.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 260.
21.
بحارالانوار، ج 95، ص 10.
22.
عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج 1، ص 230.
23.
الترغیب و الترهیب، ج 2، ص 95، ح 14.
24.
سفینه البحار، ج 1، ص 703.
25.
بحارالانوار، ج 95، ص 82.
26.
من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 134.
27.
همان، ص 134.
28.
انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 31؛ صواعق ابن حجر، ص 80.
29.
همان، ص 80؛ ر.ك: زندگی امیرالمؤمنین، رسولی محلّاتی، ج 2، ص 247.
30.
نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 99؛ انسان كامل، مرتضی مطهری، ص 45.
31.
منتهیالآمال، ج 1، ص 126؛ نهجالبلاغه، خطبه 177.
32. نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 379؛
زندگانی امیرالمؤمنین، ج 2، ص 321؛ انسان كامل، مرتضی مطهری، ص 49.
سوتیتر:
از اعمالی كه در طول سال، مخصوصاً شبهای مبارك رمضان و علیالخصوص
در شب قدر بدان سفارش اكید شده است، اِحْیا و شب زندهداری است. پیامبر اكرم«ص» فرمودند:
«مَنْ اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(3)
كسی كه شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی میگرداند».
آنگاه كه خلباني ممتاز در تراز جهاني خانه نشين ميشود!!
یادها
وخاطرههایی از همسفری فرزند شهید با مقتدای خویش در گفت و شنود
«پاسداراسلام » با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد
آنگاه كه خلباني ممتاز در تراز جهاني خانه نشين
ميشود!!
…من
هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دورههای مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس
و… را گذراندهام، نمره بالای 90 گرفته و اول شدهام، ولی الان خانهنشین هستم.
در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژهام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچهات
را هم بیاور و ماهی 25 هزار دلار از ما بگیر». نماندم و آمدم
اشاره:
کاپیتان
سعیدرضا نصرفرد فرزند شهيدي كه در آزمونهاي خلباني انواع هواپيما در سطح جهاني
درخشيده، در گفت و شنود پیش روی، بهنیکی خود را معرفی کرده است، لذا در اینباره
نیاز چندانی به توضیح نیست. چهرهای که زندگی او با تاریخ انقلاب و بعد از انقلاب
یعنی دوران انقلاب،عضويت در كميته و سپاه، دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات و مواجهه
با جریان انحرافی گره خورده است، از این روی از همه این دورانها، در ذهن و زندگی
او نشانههای روشنی به جا ماندهاند که به برخی از آنها اشاره کرده است. او در پس
یک زندگی پرمحنت و آکنده از فراز و نشیب، همچنان پرنشاط است و چشم به آینده دارد،
آیندهای که رهبری حضرت آقا و خون شهیدان، آن را بهنیکی رقم خواهد زد.
لطفا ضمن معرفی خود، از فعالیتهای دوران کودکی
ونوجوانیتان بفرمائید؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. باتشکرازجنابعالی و ماهنامه وزین پاسداراسلام، من سعیدرضا
نصرفرد، فرزند شهید علیاصغر نصرفرد
هستم. تا کلاس چهارم ابتدایی به مدرسه «خجسته» در شیراز میرفتم. در زنگ ورزش چون امکانات ورزشی نداشتیم، معلم ورزشمان
نوار میگذاشت و میگفت: «همه بچهها
به ترتیب بیایند و برقصند!». من و یکی ازدوستان که بعدها فامیلش را عوض کرد و
گذاشت شعله، به این موضوع اعتراض کردیم. یک هفته از اعتراض ما گذشت که مرا صدا
زدند و گفتند بیا یک آقایی با تو کار دارد. در دفتر مدرسه یک آقای قد بلندِ کت و
شلواری، فرمی را جلویم گذاشت و پرسید: «پدرت کیست؟ چه میکنی؟ کدام مسجد میروی؟»
و از این حرفها. ما هم چهارم ابتدایی و بچه بودیم وصادقانه
جواب دادیم که بله، نماز جماعت میرویم
و کلاس قرآن و معارف و از این حرفها.
ما که نمیدانستیم او از ساواک آمده است و دارد پرونده ما
را بالا و پایین میکند!
این
خاطره مربوط به چه سالی است؟
سال
52 یا 53 بود. بعد از آن در سال 55 به مسجد و کلاس قرآن میرفتیم. معلم قرآن ما یک آقای روحانی بود و در خلال آموزش،
یک سری کتاب به ما داد و گفت: «پخش کنید
و کسی هم نفهمد!». اول راهنمایی بودم وطبعا تبحری در این کارنداشتم و لو رفتم. همان آقایی که دو، سه سال پیش آمده بود، دوباره
به مدرسه آمد و مرا به ساواک شیراز برد و مجددا از من پرسید: «به مسجد که میروی چه کار میکنی؟ چه کتابی میخوانی؟
کلاس قرآن که میروی به تو چه میگویند؟» و سئوالاتی از این قبیل. البته من جریان کتابها را نگفتم و دو سه تا تو گوشی هم خوردم! پدرم
نظامی بود و از سوی اداره دوم (اطلاعات ارتش)، او را خواستند. پدرم از من پرسیدند:
«تو جایی رفتی و چیزی گفتی؟» و خلاصه این ماجرا، برای پدرم هم مشکلسازشد.
سیزده
ساله بودم که انقلاب پیروزشد. از چهارده سالگی همراه پدرم رفتم و دوره آموزش نظامی
را که بهطور خودجوش توسط مردم تشکیل شده بود، دیدم. بعد
که بسیج تشکیل شد، عضو بسیج شدم و با دست بردن در شناسنامهام به کردستان اعزام شدم. در بوکان به عنوان بسیجی مشغول
کار شدم که خاطرات تلخ و شیرین فراوانی از آن دوران دارم، از جمله حمله کوملهها به
بوکان را در آن سن پایین دیدم یا در سال 60 در درگیریای که منافقین شروع کردند، مجروح شدم!
در
شیراز؟
بله،
البته هنوز مدرسه میرفتم و
نوجوان بودم که پدرم در سال 61 شهید شد.
کجا؟
در
کردستان. در منطقه عملیاتی جاده پاوه ـ سنندج و از آن موقع ارتباط ما با بنیاد شهید
برقرار شد(میخندد).
در
دورهای که در شیراز بودید از کدام یک از
علما تأثیر بیشتری گرفتید؟ از شهید آیتالله دستغیب خاطرهای دارید؟
به
آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتابهای
ایشان را زیاد میخواندم. درسهای اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و
جلسات ایشان را میرفتیم. روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز
جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم رابه محل انفجار رساندم. آنجا محاصره شده
بود و نمیشد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا
برسانم و صحنههای بسیار دلخراشی رادیدم.
درآن
دوره، درگیریها به دلیل تنوع گروهکها
و مشکلاتی که ایجاد میکردند، خیلی
زیاد بود. من معتقدم خداوند وقتی میخواهد
کسی را محافظت و هدایت کند، خودش هم اسباب و عللش را فراهم میسازد. من یک نوجوان چهارده ساله بودم که درآن
دوره شاید نیمی از همکلاسیهایم
جذب منافقین شده بودند!
در
آن سن و سال شعارهایشان برای بخشی ازنوجوانان جذابیت داشت.
همین
طور است. به هر حال مقابله کردن با آنها یک امر الهی بود و خداوند به ما کمک کرد. یک روز دخترهای قد بلند منافقین، مرا در
خیابان گیر آوردند و حسابی کتکم زدند و با یک آجر پیشانیام را شکستند، طوری که تا یک ماه چشم راستم نمیدید!
دردرگیریهای حول وحوشِ 30خرداد؟
بله،
البته از قبل تجمعاتشان را داشتند، اما در روز 30 خرداد اعلام جنگ مسلحانه کردند.
خداوند راه را به ما نشان داد. بعد از شهادت پدرم، تحول بزرگی در زندگی ما پدید
آمد. جنگ هم شروع شده بود و روحیات ما هم بیشتر به شرایط جنگ میخورد. من در رشته مهندسی زمینشناسی در دانشگاه قبول شده بودم و از طرفی دوست
داشتم خلبان بشوم . مادرم رفت نزد آیتالله حائری شیرازی و گفت: «من همین یک پسر را
بیشتر ندارم. طوری نشود که او را از دست بدهم». البته این کار را بدون اطلاع من
انجام داد. بعد یکمرتبه دیدیم در پذیرش خلبانی مردود شدیم و سر دندانمان به ما گیر
دادند که بعداً فهمیدیم بهانهای
بیش نبوده است و در نتیجه نتوانستم بعد از دیپلم برای خلبانی هواپیمای شکاری بروم.
اگر
بخواهم زندگیام را پس از شهادت پدرم مرحلهبندی کنم، میشود دهه 60، یعنی دهه جنگ و مقاومت و روحیات خاص خودش؛ دهه
70 دهه پس از جنگ با روحیاتی دیگر و دهههای
80 و 90 دهه رشد و اوج بازدهی ما بود.
پس
سیر ماجرا را از همین مراحلی که به آنها اشاره کردید، آغازکنید.
در
دهه 60 روحیه ما روحیه جنگیدن و پاسداری بود و تصمیم گرفتم پاسدار شوم و در سال 62
به کمیته پیوستم، یعنی بهمحض این که دیپلم گرفتم به کمیته رفتم. همزمان به
دانشگاه هم میرفتم. بهقدری
در پاسداری فشار کار ما زیاد بود که نتوانستم زمینشناسی را در دانشگاه ادامه بدهم و در حقیقت پاسداری را
انتخاب کردم. بعد از کمیته به سپاه رفتم و پاسدار سپاه شدم. بعد هم به نیروی هوایی
سپاه رفتم و دوره خلبانی را در سپاه گذراندم.
پس
در دوره جنگ خلبان نبودید و طبعا پروازی هم نداشتید.
بله،
من بعد از جنگ فارغالتحصیل شدم
و از نظر پرواز در جنگ شرکت نکردم. در سال 66 وارد نیروی هوایی سپاه شدم و بعد از
جنگ فارغالتحصیل شدم. در واقع پاسدار دومنظوره بودم. هم
آموزش خلبانی میدیدم و هم به عنوان یک پاسدار مشغول بودم.
شما
به لحاظ جایگاهی که در خلبانی پیدا کردید با شخصیتهای بزرگی همدم و همراه شدید و خاطرات بسیار خوبی از همه
آنها بهویژه از حضرت آقا دارید. اولین بار که آقا را دیدید کجا بود و چه احساسی
داشتید؟
اولین
بار حضرت آقا را در بازدیدهایی که از سپاه داشتند و در دوره جنگ دیدم.
چه
سالی؟
فکر
میکنم سال 66 یا 67 بود. بعد آقا از نیروی هوایی
سپاه بازدید داشتند و عدهای
انتخاب شدند که بعد از بازدید با ایشان دیدار خصوصی داشته باشند که من هم انتخاب
شدم ودرآن برنامه شرکت کردم. من آدم بسیار رکی هستم و حرفم را صریح میزنم. در زندگیام سه تا خط قرمز دارم و شما در شیراز از هر کسی که بپرسید
خطوط قرمز نصرفرد کدام است، فوری به شما میگوید.
یکی از خطوط قرمز من وقتی است که کسی به آقا بیمهری یا جسارت کند. خط قرمز دومم
توهین به پدر شهیدم هست و سوم مسائل غیرتی. آرزو داشتم ای کاش شرایطی جور میشد که مردم ایران و مخصوصاً جوانها ،خودشان از نزدیک آقا را ببینند. من عِرق خاصی
نسبت به ایشان دارم و پيشزمينه موبایلم همیشه عکس آقاست و به ایشان که نگاه میکنم، انرژی مثبت میگیرم و محکم جلو میروم.
ازچه
مقطعی به دلیل شغلتان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی که در این باره از ایشان
دارید، از چه مقطعی آغاز میشود.
موقعی
که اواخر سال 1372 از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان منتقل شدم، اولین
خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در “ايرلاين” کار کنم، آن هم ایرلاینهایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. بعد از جنگ عدهای از خلبانان نیروی هوایی ارتش هم به این
ایرلاینها منتقل شده بودند . آنها در امریکا دوره دیده
بودند و لذا جو و ساختار فرهنگی ایرلاینها
غربی بود.حالا یک فرزند شهید که پاسدار هم هست به این ایرلاینها آمده بود! دراوایل آن دوره، همیشه به من به
عنوان کسی که با اولویت و پارتیبازی
آمده نگاه میکردند و من باید به عنوان فرزند شهید و پاسدار،
در سیستمی که تا آن موقع چنین فردی در آن حضور نداشت، خودم را اثبات میکردم و چهره موفقی بیرون میآمدم. این نکته بسیار مهمی بود. شاید مدیریت کلان هواپیمایی
آسمان آدمهای مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبانهای آسمان خلبانهای زمان شاه بودند و فرهنگ آن دوره بر آنها حاکم بود و لذا
از ما میترسیدند و کنارهگیری میکردند.
وارد
این کارزار که شدیم، اولین موفقیتی که داشتم نمراتی بود که در نیروی هوایی سپاه گرفتم.
میانگین نمرات 7/94 و میانگین نمرات عقیدتی 83/95 و نهایتا معدل کل من از 100، 95
بود! هنگامی که وارد نیروی هوایی سپاه شدم، برای عملیات استشهادي و برای زدن
ناوهای امریکا داوطلب
شدم، یعنی چنین روحیهای داشتم.
باعنوان فرزند شهید و پاسدار وارد سیستم ایرلاینی شدم که در آن باید زبان انگلیسی
و سطح معلومات بالا باشد و در اولین امتحان در سال 74 از 100 نمره 90 گرفتم. در واقع
(start) قضیه خورد که با این فرد خیلی نمیشود شوخی کرد. بعد قابلیتهای مدیریتی مطرح شدند و من برای شرکت آسمان طرحهایی را ارائه دادم که مورد قبول واقع شدند، تحول
اقتصادی نوینی در شرکت آسمان به وجود آمدو بلافاصله مدیرعامل مرا به عنوان مشاور
انتخاب کرد.
به
عنوان بهترین خلبان به فرانسه رفتم و در آنجا استاد فرانسویام پرسید: «تو قبلاً با این هواپیماها پرواز کردهای؟» هواپیماهای
جدیدی در فرانسه تولید شده و ایران هم بهتازگی
آنها را خریداری کرده بود و او اصرار داشت که تو قطعاً قبلاً با این هواپیماها
پرواز کردهای! من میگفتم: «این
هواپیماها تازه تولید شدهاند،
چگونه ممکن است قبلاً توانسته باشم با آنها پرواز کنم؟ این اولین بار است که من
این هواپیما را هدایت میکنم». او میگفت: «امکان ندارد کسی بتواند در بدو ورود و بدون
تجربه قبلی با این هواپیما پرواز کند.» بعد از این مرحله به خاطر سابقه در سپاه و
نمراتم به عنوان خلبان (VIP) انتخاب شدم.
خلبان (VIP) یعنی خلبانی که میتواند شخصیتهای
مهم مملکتی را جابهجا کند.
اولین
بار که خلبان آقا شدید چه احساسی داشتید و ایشان چه برخوردی با شما داشتند؟
خاطراتتان را از آن پرواز بگویید.
آقا
بسیار محبت دارند و بسیار مهربان هستند. برای پرواز ایشان هم تمهیدات خاصی وجوددارد.
اولین پرواز ما به یاسوج بود . باند هواپیما خاکی بود و سه چهار هواپیمای سیـ130
نشستند و لاستیکهایشان ترکید! از من پرسیدند: «با این شرایط میتوانی هواپیما را بنشانی؟» من قبول کردم و
خوشبختانه آن پرواز انجام شد، آن هم در حالی که دلشوره و اضطراب همه ما در اوج بود
که داریم امید مردم ایران و همه مستضعفان جهان را میبریم و حفظ جان ایشان در دست ماست. درست است که ما در کار و
پروازمان آدمهای قاطعی هستیم، ولی باز وقتی مسئولیت سنگینی بر
گردنمان قرار میگیرد، نفسمان میگیرد. در پروازها با حضرت آقا، اگر بخواهیم در پذیرایی تکلف
به خرج بدهیم، ایشان فوقالعاده
ناراحت میشوند و به یک چای و بیسکوئیت مختصر بسنده میکنند. همراهان آقا این مطلب را خوب میدانند و تذکرات لازم را به تیم پروازی میدهند. یک وقتهایی آقا مشغول مطالعه میشوند و گاهی هم هماهنگیهایی توسط تیم همراه ایشان صورت میگیرد و افراد خدمت ایشان شرفیاب میشوند. در آن پرواز هنوز اول کار بود و ما هنوز خیلی با این
مسائل آشنایی نداشتیم ، آمدیم جلو و دستبوسی کردیم و خود به خود احساس بر ما غلبه
کرد و اشکمان جاری شد.
از
خاطرات شخصیتان با آقا
برایمان بگویید.
درسفر
به کردستان یک بار ایشان دیداری با
خانوادههای فرماندهان شهید کردستان گذاشتند و اسم
خانواده ما هم استثنائاً در آنجا قرار گرفت. خانم من هم فرزند شهید است که به نظرم
در درک متقابل وتوفیق زندگی ما تأثیر زیادی داشته است. همیشه این را در سخنرانیهایی که برای فرزندان شاهد انجام میدهم میگویم
که خوشحال میشوند و کف میزنند. زنگ زدم شیراز و خانم و بچهها و مادرم به سنندج آمدند و یک دیدار خصوصی هم با حضرت آقا
به این شکل در سنندج داشتیم.
در
جریان این سفرها ،موقعیت گفتوگو با ایشان را نیز پیدا کردهاید؟ اگرپاسخ مثبت است
در چه مواردی بوده است؟
بله،
به یک مورد اشاره میکنم. در دوره اصلاحات در یکی از سفرهایی که داشتیم، من خدمت
آقا عرض کردم:«آقا! شما مخالفید خانمها
خلبان شوند؟» ایشان فرمودند: «خیر». گفتم: «در عربستان سعودی حتی اجازه رانندگی هم
به خانمها نمیدهند،
ولی این جمهوری اسلامی است که مورد اتهام رعایت نکردن حقوق بشر و حقوق خانمهاست. من هم هر وقت پیشنهاد میدهم میگویند
خلاف شرع است واحتمالا آقا هم مخالفند!». فرمودند: «ابداً این طور نیست». گفتم:
«لطفاً کتباً بفرمایید». گفتند: «سئوال رابنویس، من جواب میدهم». من هم این کار
را کردم و آقا زیرش نوشتند که منعی ندارد. من هم نامه را در جیبم گذاشتم و هیچ
حرفی به کسی نزدم. چندی بعد فرمانده سپاه فارس اولین خانم خلبان – خانم شمس- را به
من معرفی کرد و گفت: «دورهاش
را دیده است». کارها را انجام دادیم تا موقع اعزام این خانم به فرانسه برای دیدن
دوره کامل خلبانی شد. سر و صدا بلند شد که یعنی چه؟ یک خانم با یک مرد نامحرم در
یک کابین بنشیند؟ خلاصه بساطی درست شد! ما هم هیچی نگفتیم تا وقتش که شد حکم آقا
را گذاشتیم جلوی رویشان.
من
در جلساتی که با مهماندارها و (crew)
پروازی میگذارم بعضی از زوایای پنهان دیدگاههای حضرت آقا را مطرح میکنم. از جمله میگویم
که ایشان فتوا دادند که خانمها
هم میتوانند خلبان شوند، بعد هم صدا و سیما در این
زمینه فیلمی تهیه کرد و در شبکههای
برون مرزی پخش شد و از همه دنیا تماس گرفتند که مگر در ایران زن خلبان داریم؟!
کدام
تلویزیونها؟
تلویزیونهای
(TF1)، (TF2)،
(RTL1)، (CNN)
و… همه ریختند برسرما که مگر میشود
در جمهوری اسلامی زن خلبان شود؟!
برگردیم
به جریان دیدار خانوادههای شهدا با
مقام معظم رهبری. خانوادههای
شهید بروجردی، شهید صیاد شیرازی، شهید کاظمی و… بودند. فردای آن روز قرار شد به
سقز برویم. من جلوی هواپیما ایستاده بودم تا حضرت آقا تشریف بیاورند. به من که
رسیدند، فرمودند: «مادر و خانواده شما خوبند؟» عرض کردم: «بله، سلام خدمتتان میرساند». موقع برگشتن از سقز هم با چند تن از کادر
سپاه و افراد پروازی صف کشیدیم که خداحافظی کنیم و من باز چفیه آقا را خواستم!.
چند
تا چفیه دارید؟
ده
باری از آقا چفیه گرفتهام که البته
به جوانهای مشتاق هدیه میدهم. به همین دلیل به من میگویند شکارچی چفیه!
غیر
از حضرت آقا، به دلیل جایگاه شغلی با برخی دیگر از مسئولین هم ارتباط نزدیک داشتهاید. اگر از این برخوردها هم خاطراتی
را نقل کنید جالب است.
زمانی
که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای خاتمی برای بازدید از چند
شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان سلام و احوالپرسی کردم و
بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند: «به چه علت؟» جواب دادم:
«در بحث شایستهسالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار مازندران
را که عضو حزب مشارکت است، کردهاید
مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی اینها با سیستم ما چیست؟» كه آقای خاتمی
ناراحت شد.
خاطرم
هست چند سال بعد که اولین روز وزارت مرحوم دادمان بود، در یکی دیگر از سفرهای آقای
خاتمی، پیاده شدم و رفتم پشت سرایشان ایستادم. آقای خاتمی بود و يكي از مسئولين
دفتر و یکی از معاونان رئیسجمهور.
یک فرزند شهید آمد تا به آقای خاتمی خوشامد بگوید و گفت: «ای یاور رهبر!» من پشت
سر اعضاء دفتر…. بودم و شنیدم که گفت: «گفتن این یکی در برنامه نبود!». خاتمی
پرسید: «چی؟» … گفت: «این یاور رهبر در برنامه نبود و خارج از برنامه گفت». خاتمی
که جلو رفت، زدم پشت …. آمدیم بالا و سوار شدیم و من گفتم: «با آقای خاتمی کار
دارم». برگشتم و پهلوی آقای خاتمی نشستم و گفتم: «چند نفرهستند که دارند آدمهای
برجسته نظام را به باد میدهند.
آقای …. را پسرش به باد میدهد،
آقای …. هم شما را به باد میدهد.
شما رئیسجمهور مملکت هستی و حکمات را آقا تنفیذ کردهاند و حالا… دفترت دارد به آقا جسارت میکند! من چون این موضوع را خودم شنیدهام، همه جا بازگو خواهم کرد». گفت: «تو تندی، بچه
شهید و بسیجی هستی!». بعد رویش را به حالت قهر کرد به سمت دیگر! من هم زدم روی
پایش و گفتم: «مثل شاه نباش! الان یادداشت کن که یک بچه شهید بسیجی به شما گفت
شایستهسالاری را رعایت نکردی و شش ماه دیگر ببین که
چطور به خاطر سیاستهای غلط
جنابعالی، یک توپولوف میخورد زمین!»
و رفتم.بعد از دقایقی مرحوم دادمان به
کابین آمد و یک گل نرگس به من داد و گفت: «این را آقای خاتمی داده و گفته است
ناراحت نباش، هر حرفی داری به من بگو». گفتم: «جریان …. را که به شما نمیتوانم بگویم». جالب اینجاست که …. به فاصله
اندکی بعد از آن عوض شد.
شش ماه بعد اتفاقی در صنعت حمل و نقل هوایی
افتاد و رفتیم و فرودگاه گرگان را افتتاح کردیم. دوم خرداد سال بعد باز گفتند: «قرار
است فرودگاه گرگان افتتاح شود». گفتیم: «فرودگاه گرگان که در 12 بهمن سال قبل
افتتاح شد!»، گفتند: «نه، ازسازمان هواپیمایی کشوری، مرحوم آقای دادمان به عنوان
وزیر و آقای کوهساری و آقای قندهاری و… قرار است مجدداً بروند و آنجا را افتتاح
کنند». هوا نامساعد بود. تنشی بین من و سازمان هواپیمایی کشوری به وجود آمد و هواپیمایی آسمان به خاطر بدی هوا
و فقدان استانداردهای لازم پرواز، آن را باطل کرد. پروازبا هواپیمای کچن روسی صورت
گرفت ونهایتا هواپیمای آقای دادمان و همراهانش به کوه برخورد کرد و از بین رفتند!
درپروازهای دیگرتان با آقای خاتمی چه خاطراتی
دارید؟
اتفاق
بعدی این بود که گفتند آقای خاتمی میخواهد
از مناطق سیلزده گلستان بازدید کند و برای نشستن، فقط یک باند
کوتاه سمپاش موجود است، آیا شما میتوانی
بروی آنجا بنشینی؟ روز جمعه بود. (take off)
کردم و به آنجا رفتم وبررسی کردم و دیدم میشود
نشست. برگشتم و گفتم: «این کار را انجام میدهم».
فردا صبحش آقای خاتمی را به کلاله بردم. تا او را دیدم گفتم: «یادتان هست تذکری را
که در مورد شایستهسالاری و هواپیماهای روسی دادم ونهایتا عواقب آن
گریبانِ آقای دادمان را گرفت؟ باز هم یک هواپیمای روسی دیگر به کوه خواهد خورد» و
با فاصله کمی هواپیمای توپولوف در خرمآباد
به کوه خورد. دو باره گفتند خطای خلبان بوده، ولی ما گفتیم ضعف تکنولوژی توپولوف
است و میشد هواپیمایی برود که این اتفاق برایش نیفتد. دراین
باره یکسری بحثهای
تخصصی فنی وجود دارد که جایش اینجا نیست.
شد
اسفند سال 1383 و در انتخابات مجلس هفتم، اصولگرایان رأی آوردند. به ما گفتند باید
بروید گچساران. آقای خاتمی میخواهد
سد کوثر را افتتاح کند. ما آمدیم و سوار هواپیما شدیم . اطرافیان آقای خاتمی
گفتند: «تو را به خدا به آقای خاتمی گیر نده و هیچی نگو، چون به خاطر انتخابات مجلس
هفتم عصبانی است!». گفتم: «باشد! کاریش ندارم». (take off) کردیم و به گچساران رفتیم. آقای خاتمی، آقای
بیطرف، آقای زنگنه، آقای علی خاتمی و آقای موسوی نماینده یاسوج رفتند
سد را افتتاح کنند. برگشتند و شب شد. دیر وقت بود و فرودگاه گچساران هم چراغ
نداشت. پرسیدند: «میتوانی بپری؟»
جواب دادم: «اگر کسی تأیید کند و مسئولیتش را به عهده بگیرد بلند میشوم». (take off)
کردیم و آمدیم. وقتی رسیدیم، گفتند آقای خاتمی گفته نصرفرد پیش من بیاید. رفتم و
به بقیه گفت: «این آقا نمونه راست مدرن است! اگر کسی حریف زبان این شد!» گفتم: «حاجآقا! سلام علیکم! من فقط آمدهام عرض ادب کنم. یک جوکی هم در باره شما گفته
بودم، چون پایان ریاست جمهوری شماست، آمدهام
بگویم ما را حلال کنید و…
آقای خاتمی آن قدر خندید که دستمال کاغذی آوردند اشکهایش را پاک کرد. بعد
گفت: «پس بگذار اعضای هیئت دولت هم این جوک را بشنوند. بگویید آقای زنگنه و بیطرف
هم بیایند» و خودش جوک را تعریف کرد و گفت: «ببینید اینها چه جوکهایی در باره ما
میسازند. نگفتم حریف اینها نمیشوید؟»
ظاهرا قبل ازآغاز فتنه 88 برخوردی هم با میرحسین
موسوی داشتید؟
قبل ازانتخابات 88 که ایشان و آقای خاتمی به سفر
میرفتند، صلاح دیده بودند بعضی از سفرها را من
انجام بدهم و آنها را جابهجا
کنم و پرواز آقای موسوی خورد به ما. اتوبوس ایستاد و آقای موسوی و تیمش بالا
آمدند.
اختصاصی
بود یا مردم هم بودند.
مردم هم
بودند، ولی آنها 80 تا بلیط خریده بودند! نگاه که کردم دیدم همه تندروهای مشارکتی
و دوم خرداد همراهش آمدهاند! رفتند نشستند و ما (take off) کردیم .به یکی ازاطرافیانش گفتم:
«به
آقای موسوی بگویید من با ایشان کار دارم». آقای موسوی و خانم رهنورد خودشان به
کابین آمدند. من و خانم شمس که کمک خلبان بودند، حضور داشتیم. به ایشان گفتم: «من
آن آقای موسوی نخستوزیر دهه 60
را میشناسم و آدم رکی هم هستم. شما کاندید ریاست
جمهوری هستید و الان در خصوص دیدگاههای
شما ابهاماتی به وجود آمده است. من یک بچه شهید، خلبان و یک شهروند هستم و میخواهم از شما بپرسم نقطه نظرتان در باره جایگاه
حضرت آقا چیست؟ شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت:
«من آقا و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا
دوم خردادیها و مشارکتیهای تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و
ابداً اینها را در دولتم راه نمیدهم!».
گفتم: «پس این 80 نفری که پشت سر شما نشستهاند،
از کجا آمدهاند و چه کسانی هستند؟ من همه اینها را میشناسم و کاملاً با دیدگاههایشان آشنا هستم». گفت: «اینها خودشان تصمیم گرفتهاند برای انتخابات از من حمایت کنند، ولی این
دلیل نمیشود اینها در دولت من جایگاهی داشته باشند»… راستش
الان خیلی دلم میخواهد آقای موسوی را ببینم و به او بگویم: «مرد
مؤمن! من خودم شفاف از شما این سئوال را پرسیدم و شما چنین جوابی دادی. شما خودت گفتی
پیرو آقا هستم و هرچه بگوید گوش میکنم.
اگر اعتقادت این بود، چرا گوش نکردی؟ گفتی با اینها نیستی و بودی» و فتنه را هم
همینها به وجود آوردند، پس در حرفهایت تناقض وجود
دارد. بعد از آن دیگر ایشان را ندیدم.
شما
در دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد
هم همین نقش را چندین بار برای ایشان ایفا کردید و متأسفانه ضرباتی هم از جریان
انحرافی خوردید. این ماجرا را هم بفرمایید تا برای خوانندگان مایه بصیرت و عبرت
باشد.
در
سال 1384 که آقای احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور انتخاب شدند، من سفرهایی را که در فرودگاههای محدود باید انجام میشدند، انجام میدادم.
تا آن موقع در فرودگاه یاسوج هواپیمای جت ننشسته بود و فقط هواپیمای ملخی نشسته
بود. از من پرسیدند: «میشود هواپیمای
جت را نشاند؟» رفتم بررسی کردم و گفتم: «میشود»
و قرار شد با آقای احمدینژاد به
یاسوج برویم. رفتیم و آن شب وقتی برای شام رفتیم، اولین بار ایشان را دیدم. کنارشان نشستم
و صحبت کردم و خیلی صریح به ایشان گفتم: «شما را نمیشناسم و هیچ (background)
و دیدگاهی هم راجع به شما ندارم، ولی الان شما رئیسجمهور ایران هستید و از آقا حکم دارید و وظیفه من این است
که به شما کمک کنم. شما به مناطق محروم که سفر میکنید، اولین درخواستهایی
که از شما میشود، پرواز برای مناطق محروم است. الان شما آمدهاید به یاسوج و از فرداست که از شما پرواز تهرانـ یاسوج
میخواهند. شما به عنوان رئیسجمهور قول این پرواز را به مردم بدهید». بعد هم پرواز تهرانـ یاسوج
را راه انداختیم و هفتهای هفت
پرواز به آن شهر داریم. بعد پروازهای تهرانـ سنندج، تهرانـ ایلام،
تهرانـ بیرجند
و شهرهای مختلفی که مشکلات خاصی داشتند راه افتاد.
به
هرحال، در آنجا با آقای احمدینژاد آشنا شدم و بعد هم
سفرهای زیادی با ایشان و تیمشان داشتیم. بعد از دو سه سفر، یعنی در اوایل سال 84 ،
هنوزآقای حائری نماینده ولی فقیه در شیراز بودند. یک شب از پرواز برگشتم و رفتم
پیش آقای حائری و گفتم: «باید فوراً با شما صحبت کنم». بعد به ایشان گفتم: « حلقهای از یک عده افراد خاص اطراف آقای احمدینژاد را
گرفتهاند و هر کسی را که خارج از این حلقه باشد ملحد
حساب میکنند. من در سال 84 این پیشگویی را کردم و به آقای
حائری گفتم: «یک فکری بکنید». آقای حائری در آن دوره خیلی سفت و سخت از آقای احمدینژاد حمایت میکرد.
من
روابط عمومی خیلی خوبی دارم و همه با من حرف میزنند. همین طور که قضایا جلو میرفت، در این باره به نتایج بیشتری میرسیدم. احمدینژاد
آدم بسیار زیرک و در عین حال تند و قاطعی است. چند بار با آقای مشائی صحبت کردم.
چند بار آقای احمدینژاد به
شیراز سفر کرد که او را همراهی کردم. در سال 86 یخبندان شده و فرودگاه تهران بسته
شده بود. قرار بود در استان فارس پروژههایی
افتتاح شوند و هیچکسی هم نمیتوانست پرواز کند و همه جا قفل شده بود. استاندار فارس
ساعت دو نصف شب به من زنگ زد و گفت: «تو حاضری بروی؟» چون من تنها خلبانی بودم که
در آن ده روز خودم تنهایی از شیراز میآمدم
تهران و کنار باند مهرآباد مینشستم
و مسافر پیاده و سوار میکردم. آقای
احمدینژاد را به شیراز آوردیم و سفر رئیسجمهور انجام و جاده شیرازـ عسلویه و طرحهای
اقتصادی دیگر افتتاح شدند.
به هر حال موضوعي كه به آقاي حائري گفتم به بعضي افراد ديگر هم منعكس كردم
در
این مدت که این ابراز نگرانی ها رامیکردید هیچ برخوردی با شما نشد؟
در
همان ابتدا که این موضوع را مطرح کردم، در بازرسی ویژه پرونده خیلی بدی برایم
تشکیل شد و مرا به حمایت از آقای هاشمی متهم کردند! پرونده نزد من هست و محتویات
جالبی هم دارد. در بازرسی ویژه رئیسجمهور
در دورهای که مشائی کار را به دست گرفت، دو باره ما را خواستند و متوجه شدم که این یک جریان
ظاهری است و پشت پرده دارد اتفاقات دیگری میافتد. من یک خرده هوش اطلاعاتی هم دارم. کسی هم که از اول
عمرش پاسدار بوده و در این فضا بزرگ شده است، آن قدرها حواسش جمع هست که به این
آسانیها سرش کلاه نرود، به همین دلیل شروع کردم به
مقابله کردن با این جریان و این کار را هم به روش خودشان انجام دادم و دست بازرسی
ویژه را در قبال اتفاقی که داشت برای ما رخ میداد، رو کردم. اینها این دفعه خیلی خوب میدانستند از کجا و چگونه وارد شوند که ما را حذف
کنند.
درچه
سالی؟
درسال
89، بازرس ویژه مسئول پرونده من به صورت خصوصی آمد پیشم و گفت: «یک چیزی را خصوصی
به تو میگویم. مرا از بازرسی ویژه بیرون کردهاند». پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «حرفهای تو درست بودند و من تازه فهمیدم چه راه غلط و
کجی را رفتهام. من در باره تو با آنها بحث کردم و یک نامه هم
به مشائی نوشتم». پرسیدم: «چرا مشائی؟» گفت: «چون پرونده تو تحت نظر و دستور
مستقیم خود مشائی است. حالا آمدهام
از تو حلال بودی بطلبم.
من
برای دیدن دوره ایرباس به اسپانیا رفتم.ایران
تازه ایرباس خریده بود و من رفتم و
دوره را دیدم و بالاترین نمره ایرباس در آن دوره را گرفتم و برگشتم. ضمن این که در
آنجا به من گفتند بمان، اما برگشتم. چند ماه نگذشته بود که آقای عابدزاده،
مدیرعامل هواپیمایی آسمان برکنار شد.
آقای
عابدزاده بسیار ولایتمدار است. روزی
که برکنار شد به من زنگ زد و گفت: «هر دو برکناریم!». بعد از چند روز گفتند:
«نصرفرد بماند»، چون بخش عمدهای
از کارهای ایرلاین آسمان با من میگشت
و آنها ترسیدند شرکت فرو بریزد و گفتند بمان. آقای بابایی را از میراث فرهنگی به جای آقای عابدزاده آوردند! دستور را
هم مستقیماً خود آقای احمدینژاد
داده بود.
بعد
یک روز مدیرعامل شرکت آمد شیراز و به من گفت: «بیا کارت دارم». گفت: «ببین آقای
نصرفرد! انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است. در نظرسنجیهای استان فارس، تو محبوبترین مدیر شدی و به هر کسی که رأی بدهی مردم اعتماد میکنند و رأی میدهند. بیا از کاندیدای ما حمایت کن. در قبال این حمایت، بعد
از انتخابات ریاست جمهوری مدیریت کیش ایر، آسمان و شرکت کل فرودگاههای ایران و مدیریت هواپیمایی آسمان مال تو!».
پرسیدم: «کاندیدای شما چه کسی است؟» جواب داد: «بعداً به تو میگویم». گفتم: «نمیشود، باید بدانم». گفت: «کاندید ما مشائی است». گفتم: «آقا
تأیید میکنند؟» با قلدری گفت: «میگیریم!» گفتم: «چرا با قلدری میگویی میگیریم؟
شما میخواهید بروید با قلدری از آقا تأیید مشائی را
بگیرید؟ سی سال خدمت کردهام و اصولی دارم و پا روی اصولم نمیگذارم. تو فکر میکنی آخر عمری پا روی همه اعتقاداتم و اصولگرایی میگذارم و به خاطر پست، مقام و دنیا، آخرتم را به
شما میفروشم؟ برو، کور خواندی، به سلامت!» از این جلسه
بیرون آمدیم و چند روز بعد گفتند: «نصرفرد برکنار شد».
از
مدیریت هواپیمائی آسمان؟
بله،
پرسیدم: «چه کسی مرا برکنار کرده است؟» جواب دادند: «مصوب هیئت مدیره است». زنگ
زدم به بچههای سپاه و یکی از بچههای هیئت مدیره، گفتند: «از بالا دستور آمده است». نماینده
مجلس زنگ زدند که چرا نصرفرد را برداشتی؟ گفت: «از ریاست جمهوری به ما گفتهاند».
الان
چه میکنید؟
هیچی،
در خانه هستم و تمام گواهینامههای خلبانیام هم باطل شدهاند!
در
دوره جدید امیدی هست که برگردید؟
پریروز
به من گفتند میتوانی کار کنی.
درهمان
سمت قبلی؟
نمیدانم که ما را انتخاب کنند یا نکنند. من الان فقط
به عنوان مشاور کار میکنم. تأکید
نظام این است که بمانم و دو باره ایرلاین آسمان را بازسازی کنم. من درخواست
بازنشستگی کردهام که جریاناتش طی شده است، ولی برگ تسویه حسابم
را نگه داشتهاند که بمانم و بتوانم برگردم و هواپیمائی آسمان
را بازسازی کنم
به
عنوان یک فرزند شهید، رزمنده ویک عاشق ولایت آرزویی که در مورد آینده نظام و کشور
دارید، چیست و چقدر آن را تحقق یافتنی میبینید؟
ما
دقیقاً وسط مردم هستیم. خودم هم آدم فضولی هستم و همه جا سرک میکشم، لذا شرایط را میدانم. ما باید کار فرهنگی
کنیم. مردم نشان دادند اصل نظام و آقا را قبول دارند و بر اساس فرمایشهای ایشان پای صندوق آمدند و رأی دادند، آن هم به
یک روحانی، پس ریشههای مذهبی و
اعتقاد به روحانیت در نسل جدید هم وجود دارد. از آن طرف روحانیت هم باید نقش خود را بهدرستی ایفا و این نسل را جذب کند. این جزو
آرزوهای من است که این کار را سازماندهی کنیم، اما نه با شیوه چکشی. الان دیگر
موقع تلطیف است. الان دیگر دوره مدیریت بر قلبهاست. سر و کار من با خلبانها و مهماندارها بود که میدانید چه تیپی هستند، ولی همان طور که بودند قبولشان میکردم و بعد از مدتی نمازخوان و معتقد میشدند.
به
جامعه که نگاه میکنید بدحجابی و روابط غیرشرعی دارد بیداد میکند، ولی میتوانیم اینها را مدیریت کنیم، منتهی به آدمهای تأثیرگذار، جوان، باسواد، متدین و باانرژی
نیاز داریم که همراه با مقتضیات روز حرف بزنند و عمل کنند. زمینههای تعاملی با این نسل فراهم است و آرزویم این
است که بتوانیم نظام را به سمتی ببریم که نسل جدید را جذب نظام کنیم، اسلام و
باورهای اعتقادی را که در آنها وجود دارد تقویت کنیم و بگذاریم خودشان هم به
خودشان بیایند.
خدا
کند سایه آقا همچنان بر سر ما مستدام باشد. تا وقتی پرواز نکنید و با آقا ننشینید
و معجزه حضورش را نبینید متوجه نخواهی شد که وجود آقا چقدر برای مردم ما و
مسلمانان جهان مهم است. من کسی هستم که برای آقا و نظام از زن و بچهام هم میگذرم.
هیچ ابایی هم ندارم، از کسی هم ترسی ندارم و پای همه حرفهایی هم که زدهام
میایستم، چون به آنها اعتقاد دارم.
آرزویم
این است که نظام مسائل سیاسیاش
را در مسائل تخصصی دخالت ندهد. من هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دورههای مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس و… را
گذراندهام، نمره بالای 90 گرفته و اول شدهام، ولی الان خانهنشین هستم. در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژهام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچهات را هم بیاور و ماهی 25 هزار دلار از ما بگیر».
نماندم و آمدم تاهمان طرح را در دو جا در استان فارس پیاده کنم، گفتند: «برو!
حوصلهاش را نداریم و به این چیزها بودجه نمیدهیم!».
سوتيتر:
1.
به آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتابهای ایشان را زیاد میخواندم.
درسهای اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و جلسات ایشان را میرفتیم.
روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم
رابه محل انفجار رساندم. آنجامحاصره شده بود و نمیشد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من
کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا برسانم و صحنههای بسیار دلخراشی رادیدم.
2.
زمانی که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای
خاتمی برای بازدید از چند شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان
سلام و احوالپرسی کردم و بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند:
«به چه علت؟» جواب دادم: «در بحث شایستهسالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار
مازندران را که عضو حزب مشارکت است، کردهاید مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی
اینها با سیستم ما چیست؟» آقای خاتمی ناراحت شد!.
3.
از آقای موسوی
پرسیدم: «شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت: «من آقا
و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا دوم خردادیها
و مشارکتیهای تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و ابداً اینها را
در دولتم راه نمیدهم! گفتم پس اين 80 نفري كه پشت سر شما نشستهاند چه كساني
هستند؟… ».
قدرشناسي و صدرنشيني
قدرشناسي و صدرنشيني
حجتالاسلام
والمسلمين جواد محدثي
خودشناسي
هر كه «قدر» خود را نشناسد، قدر
هيچ چيز ديگر را نخواهد شناخت.
كلام زيباي اميرمؤمنان«ع» در
زمينة «خودشناسي» چنين است:
«مَن جهل نفسَهُ. كانَ بغير
نَفسيهِ اجهل»(۱) هر كس خود را نشناسد، غير خود را هيچ نخواهد شناخت.
مقصود از اين «خود» چيست؟
آيا «خود فيزيكي» و شناخت ويژگيها
و مشخّصات بدني و اندام و دستگاههاي ظريف و پيچيدة بدن مثل دستگاه گردش خون، تنفس،
اعصاب، رگها و مويرگها، استخوانبندي، شنوايي و بينايي و گوارش و عضلات است؟
آيا «خود روحي» و آشنايي با
دنياي پيچيده و تو در توي روح و روان و شخصيت و غرايز و تمايلات و كششها و حساسيتها
و خواستهها و محبّت و نفرت و انس و وحشت و دلبستگيها و علايق است؟
آيا «خود انساني» و كمالات و
كمالجويي و فلسفة خلقت و ابديتخواهي و روحية نيايش و معنويت و جذب شدن به خوبيها
و خوبان يا لغزشگاههاي اخلاقي و نفساني و استعدادهاي روحي و زمينههاي رشد انساني
است؟
البته همة اينها هست و هر یک از
اين معرفتها ميتواند سهمي در تعالي روح و تكامل انسان داشته باشد.
كلام حضرت امير«ع» كه فرمود:
«من عرفه نفسه عرفه ربه»(۲) به همة اين واديهاي شناخت اشاره دارد،
زیرا دقت در پيچيدگيها و ظرافتها و مهندسي شگفتِ كيفيّتِ چشم و گوش، بهتنهايي
كافي است كه انسان را «موحّد» سازد و از خودشناسي به خداشناسي برساند.
امّا مهمتر از اينها شناختِ
«جايگاه انسان» در نظام خلقت و بساط گستردة آفرينش است، آفرينشي كه هيچ ذرّه و
گوشهاي از آن، بيهدف و عبث نيست: «افحسبتم انمّا خلقناكم عبثاً…»(۳)
ز كجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه
بود؟
به كجا مي روم آخر ننمایی وطنم
***
اندكي در خود نگر تا كيستي
از كجايي؟ در كجايي؟ چيستي؟
شوق پرواز
گفتيم «خودشناسي» و چشمانداز
وسيع فلسفة خلقت و ميدانهاي رشد و زمينههاي تعالي در نظر آمد.
گاهي كسي در مدار جاذبة يك روح
قوي قرار ميگيرد و ميل به پرواز پيدا ميكند.
گاهي «جاذبة عرفاني» يك عارف
صاحبدل، دلهاي مستعد را به طيران واميدارد و از خاك به افلاك ميكشاند.
گاهي مجلس و محفل با شور و
حالي، فطرت كمالجو را گرم و شكوفا ميسازد.
گاهي روشن شدن «چراغ بيداري» در
درون دل و يك «جرقة معنوي»، وجودي را به آتش ميكشد و «بذر وجود» را در «مزرعة
حيات» كسي بارور ميسازد و «گل كمال» را بر شاخسار وجودش ميشكوفاند.
اگر كسي «قدر» و «قيمت» خود را
نشناسد، چه اميدي هست كه در پالايش روح و تصفية جان بكوشد و كمر همت بربندد و دستي
از آستين اراده بيرون آورد و «بخواهد» تا «برسد» و «بجويد» تا سيراب شود؟
آنان كه تشنة «آب حيات»اند و سايهسار
آرامش معنوي را طالبند، گمشدة خويش را در وادي معرفت و عبادت و تهذيب نفس مييابند
و روح عطشناك خويش را از اين چشمة زلال و شراب طهور، سيراب ميكنند.
اينكه «شوق پرواز» در انسان هست،
نشانة امكان پرواز و اوجگيري است، چون هر غريزهای كه خدا در انسان نهاده است،
ميداني را هم براي بروز و ظهور آن فراهم كرده است. سعدي چه نيكو گفته است:
طيران مرغ ديدي؟ تو ز پاي بند
شهوت
به در آي تا ببيني طيران آدميّت
رسد آدمي به جايي كه به جز خدا
نبيند
بنگر كه تا چه حدّ است، مكان
آدميت(۴)
جايگاه انسان
در آموزههاي پيشوايان معصوم«ع»
آمده است كه قيمت انسان بسي بالا و جايگاهش والاست.
انسان، برتر از دنياست و آنچه
در آن است.
قيمت انسان، «بهشت» است و اگر
خود را به كمتر از آن بفروشد، زيان كرده است.
حضرت علي«ع» ميفرمايد:
«لَيسَ لِانفُسِكم ثَمنٌ الاّ
الجنّه، فلا تَبيعوها اِلاّ بها»(۵) جانهاي شما را بها و قيمتي جز
«بهشت» نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد.
ما در كجاي آفرينش و كدام زاوية
خلقتيم؟
صندلي ما در عالم وجود كجاست؟
براي چه آمدهايم و كجا خواهيم رفت و سرنوشت ابدي ما چه خواهد شد؟
بسته به اينكه با «وجود» خود
چگونه برخورد كنيم و اين «بند» را چگونه آبياري كرده و برويانيم، يا چگونه ضايع
كرده و بسوزانيم، جايگاه ما متفاوت خواهد بود.
قرآن، بارها از «فلاح» سخن گفته
است(۶) كه روييدني مثل بذر و گياه و كنار زدن موانع و سركشيدن و برآمدن
و نفس كشيدن در آفاق و بهره بردن از نور است. «قد افلح من زكيها»(۷) هر
كه اين نفس را تزكيه كرد، به فلاح رسيد و رستگار شد.
اگر وجود خود را همچون گياهي رو
به رشد بدانيم، آراستگي به كمالات اخلاقي و معنوي مثل شكفتن غنچه و به برگ و بار
نشستن آن است. دريغ از غنچهاي كه نشكفته پر پر شود و شاخهاي كه به بار ننشسته
بشكند و وجودي كه به كمال نرسيده تباه شود و به انساني كه به جاي «بهشتي» شدن،
«هيزم جهنم» گردد.
صدرنشيني
تو پاك، همچو نسيمي
بلند، همچو چكادي
تو سرفراز، چو سروي
تو سركشيده ز خاكي
تو چون چمن به طراوت
تو چون فرشته به پاكي
تو رود پر تب و تابي
ز پنجههاي زمانه
تو چكه چكة آبي …(۸)
آن «قدرشناسي» كه ياد شد،
فرجامي چون «صدرنشيني» هم دارد.
قرآن، از كساني به نام «مقربين»
ياد مي كند.(۹)
در متون حديثي، از بسياري
كارهاي نيك ياد شده كه انسان را به خدا نزديك ميكنند. انجام عبادات هم بايد به
قصد «قربت» انجام شود و مقرّبان درگاه الهي حقّ شفاعت دارند. فرشتگان خدا هم در
ساية عبوديت و اطاعت و بندگي، مسندنشينان «قرب الهي» ميشوند و با عنوان «الملائكه
المقرّبون» از آنان ياد مي شود.(۱۰)
اين همان «صدرنشيني» است كه در
ساية «قدرشناسي» فراهم ميآيد.
در حديث قدسي است كه بندة من در
ساية نيكيها، آن قدر به من نزديك ميشود كه من چشم او ميشوم كه بدان مينگرد و
گوش او ميشنوم كه بدان ميشنود و دست او ميشوم كه بدان كار و تلاش ميکند.(۱۱)
صدرنشيني در دستگاه خدا براي
كساني است كه اهل ايمان، يقين، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع،
خوف از خدا، ترك معصيت، پرهيز از لقمة حرام، كار و تلاش براي كسب حلال، كوشش براي
آشتي دادن افراد، انجام نوافل، اداي فرايض، نيكي به بندگان خدا، گرية شبانه به
درگاه حق و… باشند.
اينها همه در روايات آمده است.
آنگاه كسي كه صدرنشين شد، دعايش
هم مستجاب ميشود، چون مقرّب است و به جايي ميرسد كه: «اِن دعاني اَجبتَهُ، و
اِنّ سألني اعطيته»(۱۲) اگر مرا بخواند، اجابتش مي كنم و اگر از من
درخواست كند عطايش ميدهم.
قدر خود را بشناسيم، تا صدرنشين
گرديم.
پینوشتها
۱ـ غرر الحكم، ج 5 ص 334، حديث
8664.
۲ـ همان، ص 194، حديث 7946.
۳ـ مؤمنون،
آيه 115.
۴ـ كليات
سعدي، ص 790.
۵ـ نهج
البلاغه، حكمت 456.
۶ـ از جمله
در اين آيات: اعلي آيه 14، مؤمنون آيه 1، اعراف آيه 157، حشر آيه 9 و… .
۷ـ شمس، آيه
9.
۸ـ از
نويسنده، «برگ و بار»، ص 273.
۹ـ بنگريد به
اين آيات: نساء آيه 172، واقعه آيه 11، مطففّين آيه 28، آل عمران آيه 45 و آياتي
ديگر.
۱۰ـ نساء آيه
172.
۱۱ـ كافي. ج
2 ص 352.
۱۲ـ همان.
سوتیترها:
1.
آنان كه تشنة «آب حيات»اند و سايهسار آرامش معنوي را
طالبند، گمشدة خويش را در وادي معرفت و عبادت و تهذيب نفس مييابند و روح عطشناك
خويش را از اين چشمة زلال و شراب طهور، سيراب ميكنند. اينكه «شوق پرواز» در انسان
هست، نشانة امكان پرواز و اوجگيري است، چون هر غريزهای كه خدا در انسان نهاده
است، ميداني را هم براي بروز و ظهور آن فراهم كرده است.
2.
صدرنشيني در دستگاه خدا براي كساني است كه اهل ايمان،
يقين، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع، خوف از خدا، ترك معصيت،
پرهيز از لقمة حرام، كار و تلاش براي كسب حلال، كوشش براي آشتي دادن افراد، انجام
نوافل، اداي فرايض، نيكي به بندگان خدا، گرية شبانه به درگاه حق و… باشند.
پیامدهای محبت اهل بیت «ع»
پیامدهای محبت اهل بیت «ع»
آیتاله
سید احمد خاتمی
«زیارت
جامعه کبیره» متن جامع امامشناسی شیعی است که محور سلسله مقالات در آستان امامان
شیعه است. در این مقاله به چند فراز دیگر از این زیارت میپردازیم.
«وجعل
صلاتنا عليکم وما خصنا به من ولايتکم طيبا لخلقنا و طهاره لانفسنا و تزکيه لنا
وکفاره لذنوبنا»؛
«و
خداوند درودهای ما را بر شما و نیز آنچه از ولایت شما به ما اختصاص داد، همه اینها
را سبب پاکی سرشت و اخلاق ما و پاکیزگی جانهایمان و پاکسازی و رشد ما و جبران
گناهانمان قرار داده است».
صلوات
بر پیامبر و خاندانش
صلوات
بر پیامبر و خاندان مکرم او دستور قرآن است:
«ان
الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»؛(۱)
«همانا
خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود میفرستند، ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او
درود فرستید و سلام گویید سلامی درخور و شایسته».
«صلوات»
پیام تعظیم و تکریم پیامبر اکرم و خاندان مطهر ایشان و در حقیقت بیعت مجدد با این
«خط» است.
«صلوات»
اعلام موضع است که منی که صلوات میفرستم، راهم راه آن برگزیده جهانی و خاندان
معصوم اوست.
این
اعلام موضع بهخصوص در شرایطی که امویها و مروانیها تمام تلاش خود را مصروف خاموش
کردن نام اهل بیت«ع» میکردند بسیار معنادار است.
دوره
امامت امام سجاد«ع» خفقانیترین دوره حضور امامان است. اینکه امام سجاد«ع» در
صحیفه سجادیه فصل دعای خویش را با صلوات آغاز میکند تا این صلواتها جزء دعا باشند،
خود یک جهاد بزرگ است. شاید همین هم رمز آن باشد که فرمودند مستحب است صلواتها
بلند فرستاده شوند.
نبیاکرم«ص»
فرمود: «ارفعوا اصواتکم بالصلاه علی فانها تذهب بالنفاق»(۲) «صداهایتان
را با درود بر من بلند کنید، زیرا این کار نفاق را از بین میبرد». بنابراین
«صلوات» علاوه بر آنکه از «اذکار» نهگانه مورد سفارش است، همراه خود بار سیاسی
ولایتمداری را هم دارد.
امام
صادق«ع» فرمود: «افضل الدعاء الصلاه علی رسولالله صلیالله علیه و آله»؛ «برترین
دعا درود فرستادن بر پیامبر خداست».(۳)
صلوات
بر پیامبر و آلش زیرمجموعه ولایت اهل بیت«ع» است؛ یعنی آنکه ولایت این خوبان را
پذیرفته، بر پیامبر و آل او صلوات میفرستد.
صلوات
صحیح
صلوات
مورد سفارش پیامبر آن است که بعد از نام حضرت، نام آل او هم آورده شود. صلوات بدون
«آل» حضرت، صلوات ابتر و مورد نهی نبیاکرم«ص» است.
پیامبر
اکرم «ص» فرمود: «لا تصلوا علی صلاه مبتوره اذا صلیتم علی بل صلوا علی اهل بیتی و
لا تقطعوهم منی…»(۴)؛ «هرگاه بر من درود فرستادید، درود ناقص
نفرستید، بلکه بر خاندانم نیز درود بفرستید و آنان را از من نبرید».
در
روایتی آمده است که حضرت امام صادق«ع» فرمود: «پدرم از مردی که به خانه کعبه
آویخته بود شنید که میگوید اللهم صل علی محمد» و آل حضرت را ضمیمه نمیکند، پدرم
به او فرمود: یا عبدالله لاتبترها لاتظلمنا حقنا قل اللهم صل علی محمد و اهل بیته(۵)؛
«ای بنده خدا صلواتت را ناقص مکن و در حق ما ستم روا مدار. بگو بار خدایا بر محمد
و خاندان او درود فرست».
اینک
سئوال این است که صلوات بر پیامبر و آل ایشان چه پیامی دارد؟
۱ـ پیام
پاکی مولا
اولین
پیام صلوات حلالزادگی است: «طیبا لخلقنا». محبت اهل سنت«ع» هنجار بینالمللی
اسلام است و اختصاص به تشیع ندارد. در حدیثی پیامبر اکرم «ص» به ابوذر، صحابی وفادار
خود و اهل بیت «ع» فرمود: «یا اباذر! من احبنا اهل البیت فلیحمد الله علی اول
النعم قال رسولالله و ما اول النعم؟ قال طیب الولاده انه لا یحبنا اهل البیت الا
من طاب مولده(۶) ای ابوذر! هر که ما اهل بیت را دوست داشته باشد باید
خدا را بر نخستین نعمت ستایش کند. ابوذر گفت: ای پیامبر خدا! نخستین نعمت چیست؟
فرمود: پاکی ولادت (حلالزادگی) ما اهل بیت را جز کسانی که ولادتی پاکیزه داشته
باشند دوست ندارند».
بر این
اساس است که کسانی را که دشمنی و عداوت با اهل بیت«ع» را در جان دارند، نمیتوان
مسلمان نامید، لذا بزرگانی از فقها فتوا به نجاست ناصبیها دادهاند.
فقیه
بزرگ مرحوم آیتالله العظمی سیدیزدی میگوید: «اشکال فی نجاسه الصلاه و الخوارج و
النواصب…(۷)؛ شکی در نجاست غلات (آنان که پیامبر و امامان را خدا میدانند)
و خوارج (آنان که معتقد به کفر مولی علی«ع» بودند) و نواصب نیست…».
«نواصب»
کسانی هستند که علناً با اهل بیت دشمنی و بغض خود را علنی ابراز میکنند. امام
صادق«ع» فرمود: «… و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس منه… کسی که با ما اهل
بیت به طور علنی دشمنی کند، از سگ هم نجستر است».(۸)
با توجه
به آنچه گفته شد روشن میشود که جنگی که امروز مخالفان در سوریه دارند جنگ با
اسلام است نه با شیعیان و علویها! مگر میشود کسی دم از اسلام بزند و بغض اهل بیت«ع»
را در دل داشته باشد؟ باز تأکید میکنم که محبت اهل بیت، محور وحدت جهان اسلام است
و شیعه و سنی در این امر اتفاق دارند، اما آنچه امروز در سوریه اتفاق میافتد، جنگ
تمام عیار با اسلام است، گرچه برخی از مدعیان اسلام هم در زمره آنان باشند.
برای
اینکه اطمینان بیشتری به آنچه گفته شد بیابید، مناسب است گزارش زیر را با دقت
بخوانید:
«گزارشگر
عرب تایمز به نقل از یک رزمنده جوان مقاومت اسلامی به نام سازمانی علی که در
آزادسازی منطقه العاصی در حومه القصیه شرکت داشته مینویسد که برای وی واضح و روشن
است که ائتلافی جهانی بین صهیونیستها و وهابیت در راستای منافع مشترک آنها در
سوریه به وجود آمده است… .
پس از
اینکه درگیریها در جبهه «السلومیه» پایان یافت، میدان درگیری مملو از کشتههای
وهابی بود که روی زمین افتاده بودند. هنگامی که اجساد کشتهها را جابهجا میکردیم
به تروریستی رسیدیم که هنوز در حالت احتضار بود. من مقداری آب به او نوشاندم، اما
او لبخندی زد و خیال کرد من از عناصر همرزم او در جبهه النصره هستم. در این هنگام
بهسختی زیر لب زمزمه میکرد «مجسمه… مجسمه… را فراموش نکنید» من فکر کردم که
حال احتضار و سکرات مرگ او را به هذیانگویی واداشته است، لذا او را رها کردم و
رفتم، اما پس از اینکه سلاحها و تجهیزات آنها را مصادره کردیم، به چند کتابچه فرقهای
آنها دست یافتیم که دستنوشتههایی نیز در میان آنها وجود داشت. دستنوشتههایی که
در تمام آنها یک موضوع مشترک وجود داشت و آن هم این که باید در شام مجسمه بزرگی از
یزید بن معاویه بن ابیسفیان درست شود که سر حسین بن علی «ع» را در دست دارد. در
آن زمان است که معاویه جدید به عنوان خلیفه «امارت اسلامی شام» خروج خواهد کرد تا
حکومت فراگیر خود را در روی زمین برپا کند».(۹)
آیا بهراستی
میتوان تردید کرد که آنچه در دیار شام میگذرد جنگ با دولت سوریه نیست، بلکه جنگ
با اسلام ناب محمدی«ص» است که این کوردلان با پشتوانه دلاری دشمنان کینهتوز اسلام
یعنی دنیای استکبار به سرکردگی امریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیسی و اتحادیه اروپا
در حال انجام آنند.
آری فقط
با محبت اهل بیت «ع« است که انسان در وادی هولناک اسلامستیزی قرار نمیگیرد. در
جمله «طیباً لخلقنا» که تاکنون براساس «خلق» به فتح خاء معنا کردیم این احتمال هم
هست که به ضم خاء باشد یعنی طیباً لخلقنا؛ یعنی محبت شما سبب پاکیزگی اخلاق ماست.
محبت آل پیامبر رابطه مستقیم با اخلاق نیکو دارد. شیعه یعنی رهرو راه پیامبری که
نماد «خلق عظیم» و کانون اخلاق نیکو بود.
شیعه و
محب اهل بیت«ع» یعنی رهرو راه امامانی که اسوه اخلاق حسنه بودند. شیعه یعنی رهرو
راه اهل بیت «ع». امام صادق«ع» ویژگیهای شیعه را چنین ذکر میکند:
«شیعتنا
من قدم ما استحسن و امسک ما استقبح واظهر الجمیل و سارع بالامر الجلیل رغبه الی
رحمه الجلیل فذاک منّا و الینا و معنا حیث ماکنا؛(۱۰) شیعه ما کسی است
که آنچه را که نیک میشمارد پیش میدارد (به کار میبندد) و از آنچه زشت میداند
خودداری میکند، خوبیها را آشکار میسازد و از سر اشتیاق به رحمت خدای بزرگ به
سوی کارهای سترگ میشتابد. پس او از ماست و رو به سوی ما دارد و هر جا باشیم با
ماست».
۲ـ پاکی
جان
دیگر
پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»، آن کس که بهراستی با عمل و
نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این خواهد بود که عملکردی
متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه آنان آراسته به
فضائل والای اخلاقی باشد. امام صادق«ع» فرمود: «شیعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل
الوفاء و والامانه و اهل الزهد و العباده اصحاب احدی و خمسین رکعه فی الیوم و
اللیله، القائمون باللیل، الصائمون بالنهار یزکون اموالهم و یحجون البیت و یجتنبون
کل محرم…؛(۱۱) شیعیان ما اهل پارسایی و سختکوشی در عبادت، وفاداری و
امانتداری و پارسایی و عبادتاند. آنانند که در شبانهروز پنجاه و یک رکعت نماز میگذارند،
شبها را به عبادت سپری میکنند و روزها را به روزهداری و زکات اموال خود را میپردازند،
به حج میروند و از هر حرامی دوری میکنند».
۳ـ رشد
و بالندگی
پیام
سوم محبت اهل بیت«ع» رشد و بالندگی همراه پاکی است: «و تزکیه لنا». در معنای
«زکات» هم پاکی نهفته است و هم نمو(۱۲)؛ یعنی محبت اهل بیت«ع» این پیام
را با خود دارد که در مسیر معنوی کمال و سیر و سلوک الیالله نباید به کم قانع شد،
بلکه باید با هر گامی که برداشته میشود خود را برای برداشتن گام بلند دیگر مهیا کرد. این است معنای «تزکیه».
در
روایات اهل بیت«ع» بر این نکته تأکید شده است که در مسائل مادی و معیشتی به پایینتر
از خود نگاه کنید، زیرا این سبب قناعت میشود. «و ان انظر الی من هو دونی و لا
انظر الی من هو فوقی»، اما در عرصه معنوی پیوسته باید به بالاتر از خود نگریست تا
مانع در جا زدن و توقف گردد.
دانشآموزی
که وضع تحصیلی خوبی دارد و مثلاً نمره او هجده است نباید به کسانی بنگرد که نمره
کمتری از او دارند، بلکه باید به کسانی نگاه کند که نمره بیشتر دارند. این سبب میشود
که تلاش و سختکوشی بیشتری داشته باشد.
کسی که
در عرصه معنوی مقید به جا آوردن واجبات است نباید به کسانی بنگرد که مقید به این
امر نیستند، بلکه باید به کسانی بنگرد که هم واجبات را به جا میآورند، هم مستحبات
را: «و تزکیه لنا» یعنی محبت اهل بیت«ع» سبب میشود که در پاکی و معنویت پیوسته رو
به جلو باشیم و این همانی است که اهل بیت «ع» از ما میخواهند. این انوار تابناک
این را از ما میخواهند که در عرصه فضائل برترین باشیم.
در
روایتی از امام صادق«ع» آمده است: «… لیس منّا و لاکرامه من کان فی مصرفیه مائه
الف او یزیدون و کان فی ذلک المصر احد اورع منه؛(۱۳) …از ما نیست و
کرامتی هم ندارد کسی که در یک شهر صدهزار نفری یا بیشتر به سر ببرد و در آن شهر
کسی از او پرهیزگارتر باشد».
در
روایتی از حضرت امام کاظم«ع» رسیده است که:
«کثیراً
ما کنت السمع ابی یقول لیس من شیعتنا من لا تتحدث المخدرات بورعه فی حذر و رهن و
لیس من اولیاءنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم من خلق الله اورع منه؛(۱۴)
من بسیار از پدرم میشنیدم که میفرمود از شیعیان ما نیست کسی که زنان پردهنشین
در پس پرده خود از ورع او سخن نگویند و از دوستان ویژه ما نیست کسی که در یک شهر
دههزار نفری به سر برد و در میان آنان از آفریدگان خدا کسی با ورعتر از او
باشد».
اینجا
طرف مقایسه مخالفان اهل بیت«ع» هستند، یعنی از میان مخالفان ائمه کسی باتقواتر از
او باشد، زیرا که درجات ایمان و ورع مختلف است و شیعیان درجاتی دارند و چنان نیست
که فقط باتقواترین شیعه باشند و بس!
۴ـ
جبران گناهان
دیگر
پیام محبت اهل بیت «ع» «کفاره گناهان» است. «کفاره گناهان» به معنای جبران و تاوان
گناهان است. محبت اهل بیت«ع» این پیام صریح را با خود دارد که کسی که آنان را دوست
دارد باید در پی جبران گناهان برآید، حقوق الهی هر که مدیون است، جبران کند، نماز
نخوانده یا درست نخوانده، روزه نگرفته و حج واجبی را که به عهده او بوده، انجام
دهد و در پی ادای دیون خود برآید. این همه از مصادیق عملی ولایتپذیری از مکتب اهل
بیت«ع» است.
در روایتی
از حضرت امام صادق«ع» رسیده است:
«انا لا
نعد الرجل مؤمنا حتی یکون لجمیع امرنا متبعا مریداً…؛(۱۵) ما کسی را
مؤمن (کامل) نمیشماریم مگر آنکه پیرو و خواهان همه دستورات ما باشد.
بیتردید
از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه
محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است که انسان را وامیدارد تا زنده
است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به پایان رسید، بیتردید این
محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد آمد.
در
روایتی از حضرت امام رضا«ع» رسیده است:
«من لم
یقدر علی ما یکفر به ذنوبه فلیکثر من الصلاه علی محمد و آله فانها تهدم الذنوب
هدماً؛(۱۶) هر کسی که توانایی دادن کفاره برای گناهانش را ندارد، بر
محمد و خاندان او فراوان صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهان را بهکلی از بین میبرد».
این
روایت در حقیقت مفسر و حاکم بر تمامی روایاتی است که ولایتمداری و صلوات بر محمد و
آل محمد را سبب آمرزش گناهان میدانند.
پینوشتها:
۱ـ سوره احزاب، ۵۶.
۲ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۳، حدیث ۱۲.
۳ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۹۲.
۴ـ اصول کافی، ج ۲/۴۹۳، حدیث ۱۳ (چاپ
دارالکتب الاسلامیه).
۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۵، حدیث ۲۱.
۶ـ امالی شیخ طوسی، ص ۴۵۵.
۷ـ العروه الوثقی، ج ۱، ص ۱۴۵، چاپ
انتشارات اسلامی.
۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۲۰، (چاپ آلالبیت).
۹ـ بولتن مجمع جهانی اهل بیت چهارشنبه ۱۵
خرداد ۱۳۹۲.
۱۰ـ صفات الشیعه، ص ۱۷، حدیث ۳۲.
۱۱ـ صفات الشیعه، ص ۲، حدیث ۱.
۱۲ـ لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵۸.
۱۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث
۱۰، چاپ دارالکتب الاسلامیه.
۱۴ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۹، «باب ورع» حدیث
۱۵.
۱۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث
۱۳.
۱۶ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۹۴.
سوتیترها:
1.
دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»،
آن کس که بهراستی با عمل و نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این
خواهد بود که عملکردی متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه
آنان آراسته به فضائل والای اخلاقی باشد.
2.
بیتردید از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند
و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است
که انسان را وامیدارد تا زنده است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به
پایان رسید، بیتردید این محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد
آمد.
گفتار امیرالمؤمنین در بارة شهادت
گفتار امیرالمؤمنین در بارة شهادت
حضرت آیتالله
حسنزاده آملی
قرآن را مقامات
و مراحل و منازل و درجات بیشماری است. امام زینالعابدین «ع» در روایتی که ثقهالاسلام کلینی در کتاب القرآن
اصول کافی آورده است، فرمود آیات قرآن
خزائن حقاند. چون به این خزانهها و مَفتَحها رسیدید، در آنها تفحص و جستجو و
طلب کنید. تشنه باشید، سیر علمی کنید، فحص و بحث داشته باشید که این دریا پایان
ندارد و این مقامات و معارج را نهایت نیست، هر چه نوشیدید، هر چه فراگرفتید، هر چه
استعداد بیشتری پیدا کردید، هر چه بینش و دانش و درایتتان بیشتر شود، سفرههای
بهتری گسترده و غذاهای بهتری آماده میشوند که قرآن سفرة الهی است و هیچ کس در
کنار این سفره نیامد که ناامید و دست خالی برگردد.
به ما میفرمایند
اقرأ وارق، ولکن خودشان حقایق وجودیه و کتیبه و عینیة قرآن را در بر دارند که: «کل
شیءٍ احصیناه فی امامٍ مبین» و در حدیثی که جناب شیخ حر عاملی بیان فرموده، امام
مبین امیرالمؤمنین«ع» است. ما اگر بخواهیم چنین انسان به فعلیت رسیدهای را که
حقایق کلمات وجودیة دار هستی به منزلة اعضا و جوارح او هستند معرفی کنیم، حقیقتاً
عاجزیم. ما هر اندازه در بارة آنان سخن بگوییم، واقع امر این است که از طیبت نفس و
از صفای روحی و از حُسن بینایی خود آگاهی دادهایم که بحمدالله تعالی اهل ولایتیم
و آن چشم و قابلیت و استعداد را داریم که در پی انسانهای کامل باشیم، به قول عارف
رومی:
مادح خورشید
مدّاح خود است
که دو چشمم سالم
و نامُرمِد است
آن کسی که آفتاب
را معرفی میکند، از سلامت چشم خود خبر میدهد. ما که در بارة امیرالمؤمنین علی «ع»
حرف میزنیم، حقیقت امر این است که «در نیابد حال پخته هیچ خام». نفسالامرش این
است که:
او فصیح عالَم و
من لال او
کی توانم داد
شرح حال او؟
وصف او کی درخور
این ناکس است؟
واصف او خالق
عالم بس است
ما نمیتوانیم
امیرالمؤمنین و انسانهای کامل را معرفی کنیم. معرفی ما از آن بزرگان به ستودن
خودمان برگشت میکند، ذات و حُسنِ طینت و
طبیعت خود را که اهل ولایتیم بیان میکینم. هر چه در بارة مقام شامخ علی«ع» حرف
بزنیم و بخواهیم عظمت وجودی او را بیان کنیم، عاجزیم. ما که هیچ، بزرگتر از ماها هم
عاجزند. فارابیها و ملاصدراها زانوی عجز به زمین مینهند و همه افتخارشان این است
که بتوانند از منبع فیض آب حیات آن انسان کامل بهرهای ببرند. جایی که آن بزرگان
در بارة امیرالمؤمنین اینچنیناند، امثال بنده را باید معذور داشت.
این جمله را از شیخالرئیس در رسالة معراجیهاش
نقل میکنم. عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان «ص» چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت
و خزینة عقل، امیرالمؤمنین «ع» که یا علی! اذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم
بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم. اینچنین خطابی جز با چنین بزرگی
راست نیاید که او در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس. یا علی وقتی میبینی مردم به انواع برّ و نیکیها
به سوی خالقشان تقرّب میجویند، تو سعی کن با نعمت عقل و با تحصیل علوم و معارف
به خدایت تقرب بجویی که از آنان سبقت خواهی گرفت.
این خطاب بدان
پایه بلند است و مخاطب آن قدر لیاقت برای این خطاب دارد که شیخ میگوید اینچنین
خطاب جز با چنین بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آن چنان بودی که معقول در
میان محسوس.
دیگر صحابه همه
بدن بودند و محسوس، همه کالبد بودند و هیکل و علی«ع» در میان صحابه معقول بود، عقل
و جان و روح بود، آن چنان بود که معقول در میان محسوس.
امیرالمؤمنین خطاب به اهل بصره از فتنههایی که
پیش میآیند و پیغمبر از آنها خبر داده است و در پاسخ به فردی که در باره فتنه
سئوال میکند، میفرماید: «این آیه نازل شد که الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا
آمنّا و هم لایفتنون: مردم میپندارند که بگویند ما اسلام آوردیم و ایمان آوردیم
در معرض امتحان قرار نمیگیرند؟» امیرالمومنین سئوال میکند از جناب پیامبر که یا
رسولالله! تا شما در میان ما هستید فتنه به ما نازل نمیشود، لکن ما را از فتنه
خبر دهید. رسولالله فرمود که امت من، بعد از من، فتنهها میبینند. عرض میکند یا
رسولالله! در روز اُحد وقتی که تنی چند از اصحاب ما شهید شدند و من شهید نشدم، شهادت
از من کناره گرفت و این امر برای من دشوار شد که شهید نشدم و شما به من بشارت دادید
که: ان الشهاده من ورائک: تو شهادت در پیش داری. پیغمبر به منطق وحی میفرماید
شهادت در پیش داری، ولکن یا علی! در آن وقت صبر و بردباری تو برای شهادت چگونه
است؟ امیرالمؤمنین طالب شهادت است و منطق او این است که:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش
بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری
ستانم جاودان
او ز من دلقی
ستاند رنگ رنگ
به پیغمبر عرض
میکند: «یا رسولالله! لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن البشری و الشکر. این
که جای صبر نیست، این جای مژده و سپاسگزاری و شکر است که به مقام شامخ شهادت نائل
میشوم.
روحاني يعني شناخت و ترويج اسلام
روحاني يعني شناخت
و ترويج اسلام
حضرت آيتاله مصباح يزدي
انقلاب اسلامی،
انقلابي متفاوت
انقلاب اسلامی
ایران که روز به روز جنبههای گوناگون آن روشنتر و گستردهتر میشود، دارای ابعاد امنیتی،
اقتصادی، سیاسی، بینالمللی و اجتماعی بسیاری است و در زمینههای علمی و تکنولوژیک پیشرفتهای چشمگیری کرده است، اما در میان همه این ابعاد آنچه را که میتوان مادر سایر ابعاد تلقی کرد،
بُعد اسلامیت این انقلاب است.
برخی از انقلابهای جهان به دلیل آن که دگرگونیهای عظیمی را در عالم به دنبال داشتهاند، مبداء
تاریخ قرار گرفتهاند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت 70 سال نصف جهان
را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ
و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ یک از آنها قابل مقایسه نیست.
انقلابي مبتني بر
فرهنگ ديني
انقلاب اسلامی
ایران مبتنی بر یک فرهنگ دینی است و بنیانگذار این انقلاب، حرکتش را با برنامه
فرهنگی، روشنگری و تبیین ابعاد اجتماعی ـ سیاسی اسلام آغاز و با تربیت شاگردان و استفاده از آنها به
صورت شبکهای در کل کشور، مردم را به وظایف سیاسی و اجتماعیشان از دیدگاه دین آشنا کرد.
این شیوهای است که قبل از این نهضت نهتنها رواج نداشت، بلکه گاهی ارزش منفی تلقی میشد.
قبل از انقلاب
اسلامی، در عرف مذهبی و عمومی ما سیاسی بودن و فعالیت سیاسی نقطه مثبتی نبود، بلکه
از نظر بسیاری از مردم یک نقطه منفی محسوب میشد. یادم هست با اینکه مرحوم
کاشانی از لحاظ علمی و سوابق تحصیلی از مراجع آن زمان
کم نداشت و در قله مراجع بزرگ بود، اما در محیط دینی و در بین روحانیون، نه تنها کسی ایشان را به عنوان
مرجع معرفی نمیکرد، بلکه در نگاه آنان، سیاسی بودن انگی بود که از ارزش
روحانی ایشان میکاست.
امام با یک برنامه
حکیمانه و تلاش مخلصانه و فداکاری بسیار، ورق را برگرداند تا جائی که در بعضی از فرمایشهاي
ایشان، مشارکت در برخی از فعالیتهای سیاسی ـ دینی از نماز هم واجبتر معرفی شده است و این کار
بسیار عظیمی بود. اگر کسی بتواند آن فضا و تغییری را که امام در این نگرش و بینش
ایجاد کرد، تصور کند، خود این تغيير را کرامت و چیزی شبیه اعجاز ميداند.
تبيين بعد سياسي اجتماعي
اسلام، زمينهساز تحول اجتماعي
بر اساس این تغییر
بینش و تبیین بُعد سیاسی ـ اجتماعی اسلام، زمینه برای تحول اجتماعی فراهم شد. امام بر
تحول فرهنگی اسلامی تکیه کرد و گفت مردم باید اسلام را بشناسند و به اجرای احکام
اسلام علاقمند باشند تا بتوان در جامعه تحول ایجاد کرد، والا اگر شخصی يا دولتی بیاید
و مجلسی هم قانونی را تصویب کند، تا مردم باور نکنند که وظیفهاي دینی دارند و
باید از دین و ارزشهای اسلامی حمایت کنند، قانون مشکل اینها را حل نمیکند، چه رسد به اينکه نیروی قاهره
و نیروی نظامی و اسلحه بهزور بخواهد بر مردم حکومت و آنها را وادار کند که به دین
عمل کنند. اینها تأثیری نخواهند داشت، مگر چند روز معدود و بالاخره از بین خواهد
رفت. مردم باید با دلشان باور کنند که باید برای اسلام مایه بگذارند و وظیفه
دارند اسلام را حفظ کنند تا در این راه از جان و مال خود بگذرند.
در گذشته در میان
روحانیت و عموم مردم این چیزها قابل قبول نبود و به کسی که از این حرفها میزد میخندیدند. بزرگترین کار امام که منشأ کارهای
بزرگ دیگر شد، تحول در نگرش مردم بود و ارزش
اصلی انقلاب ما به همین بُعد است. این انقلاب مربوط به دین، خدا و اهداف انبیا و
زمینهساز ظهور ولیعصر «ارواحنا فداه» است و اصلاً طرف نسبت با انقلابهای
دیگر نیست، بلکه با آنها تضاد دارد. انقلابهای دیگر دنیا، مردم را بیشتر به مادیت
و دنیاگرایی سوق دادند و ارزشهای معنوی را به فراموشی سپردند، اما انقلاب اسلامی در نقطه
مقابل، بر ارزشهای معنوی انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش و کسی که میتواند
لیاقت خلافت الهی را پیدا کند و مسائلی از این قبیل که اصلاً در جهان قابل مطرح
شدن نبودند، تکیه و با بیانیهها و سخنرانیهای خود چنان تحولی را ایجاد کرد که بچههای ده دوازده ساله عاشق شهادت
شدند.
البته مایه این
عشق، عشق به سیدالشهدا«ع» و مکتب تشیع بود و امام از این زمینه و پتانسیل به خوبی استفاده و مردم را متوجه
کرد که ارزش انسان و زندگی در این است که بتواند با خدا ارتباط برقرار کند، ارزشهای الهی در جامعه پیاده شود و بالاخره
افتخار در این است که در این راه به شهادت برسد. این بعد انقلاب آن چنان که باید و
شاید درست تبیین نشده است. مسئولین هم وقتی در باره آثار این انقلاب صحبت میکنند، بیشتر از پیشرفتهای اقتصادی، علمی در پزشکی،
انرژی اتمی، هوافضا و آبادانیها سخن میگویند که البته موجب خوشحالی مردم است،
اما کافی نیست.
روحانيت و تبيين
بُعد اسلامي نظام
پرسش ما این است که
چرا بعد معنوي انقلاب بهقدر کافی بیان نمیشود؟ چه کسانی باید این بعد را تبیین کنند؟ آیا
این وظیفه اساتید دانشگاهها، فیزیکدانها، شیمیدانها، اقتصاددانها، جامعهشناسها و روانشناسها، نیروهای مسلح، نظامی و انتظامی، مردم کوچه و بازار،
بازرگانان، تجار یا صاحبان صنایع است؟ بدیهی است که تبیین این بعد به عهده ماست. کوتاهی
در این زمینه را باید به حساب چه کسی
گذاشت؟ قشرهای مختلف، از جمله دولت و
نهادهای دیگر، بهخصوص نهادهای فرهنگی و آموزشی، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد
و… میتوانند کمک کنند، اما بار اصلی بر دوش روحانیت است و این ماییم
که باید این بعد را درست تبیین و ارزش آن را با سایر چیزها مقایسه کنیم و به مردم
بفهمانیم که خداوند چه نعمت عظیمی به ما داده است.
برای اینکه این بعد
را درست تبیین کنیم، اول باید ارزش آن بر خود ما روشن و واضح شود و زمانی چنین میشود که نقش دین را درست تبیین و
به آن توجه کنیم.
متأسفانه در این
زمینه خیلی که کار شود، به لحاظ علمی و آکادمیک دین را هم یکی از نهادهای اجتماعی معرفي
ميکنند. معمولاً در کتابهای جامعهشناسی کسانی که برای دین ارزش قائلاند، آن را یک نهاد اجتماعی
تلقی میکنند و میگویند اقتصاد، سیاست و حکومت ابعاد مختلف هستند و یک بعد هم
دین است؛ یعنی اقتصاد، سیاست و حاکمیت صرفنظر از دین جای خودشان را دارند و ابعاد مستقلی
هستند. یک بعد هم به نام دین وجود دارد و یکی از واقعیتهای جامعه است. یکی از خصوصیات
انسانها هم این است که اکثرشان اهل دیناند و به همین دلیل باید برای دین هم حسابی باز کرد. نگاه
فرهنگ عمومی جهان به دین این چنین است، اما آیا فرهنگ اسلامی هم همینطور است؟
دين وجه تمايز
انسان و حيوان
طبق منابع دینی و
بیانات بزرگانی چون حضرت امام«ره»، انسانیت انسان بدون دین اساساً فعلیت پیدا نمیکند. این موجود دو پا، اگر دین
نداشته باشد با سایر حیوانات چندان فرقی ندارد و گاهی درندهتر، خشنتر، بیرحمتر، خودخواهتر و جنایتکارتر هم میشود.
امروزه پایههای فرهنگ جهانی، اومانیسم، اصالت دادن به انسان، یعنی همین
موجود دو پایی است که روی زمین میزید و شامل شاه، صدام، رؤسای جمهور امریکا، سایر جباران و طاغوتها
هم میشود. براساس اين فرهنگ، اینها چون انساناند، ارزشمندند. این دستمایه تفکر
مکاتب مهم سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اخلاقی امروز جهان است. آنهایی که برای خودشان
منزلتی قائلاند، یکی از پایههای مکتبشان را کرامت انسان و ارزش دادن به
انسان میدانند. شاید در بعضی از نوشتهها و گفتهها، حتی در جمهوری اسلامی ایران
پس از 34 سال نمونههایی از این حرفها را ملاحظه کنید.
انسان موجودي
دوسويه
انسان از نظر اسلام
یک موجود دوسویه، یک شمشیر دولبه و یک سکه دو رویه است که با انتخاب و اختیار خود
میتواند یکی را ترجیح بدهد و بر زندگیاش حاکم کند. انسان یک جهت الهی دارد که باعث میشود به طرف خدا صعود و عروج کند
و جهت دیگرش سبب سقوط وی به اسفل سافلین میشود. انسان در ابتدا چون هنوز انتخابی
نکرده است، کرامت اکتسابی ندارد. اینکه خداوند به او ظرفیت داده لطف خداست، اما
اینکه خودش چه کسب میکند و چه ارزشی مییابد، بستگی به این دارد که کدام یک از این رویهها را انتخاب کند. اگر رویه
الهی را انتخاب و به سوی خدا حرکت کرد، از همه مخلوقات بالاتر میرود و فرشتگان هم باید در مقابل
او سجده کنند. فرشتگان در عالم آخرت خادمان مؤمنین در بهشت هستند و همان اول که
مومنین وارد میشوند، به استقبالشان میآیند و میگویند: «سَلَامٌ
عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ »(1 . نمادش در این عالم، سجده فرشتگان بر حضرت آدم«ع» است، یعنی
خضوع در مقابل موجودی که جنبه الهی دارد. هرگز به مغز اومانیستها خطور هم نمیکند که قرب به خدا و انس با او
و عبادتش چه ارزشی دارد و انسان میتواند به جائی برسد که در عالم طبیعت تصرف کند
و از گذشته و آینده اطلاع داشته باشد.
اما انسان اگر تنزل
کند به جایی میرسد که: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ
کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(2)، «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ
اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ»(3) «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ».(4) انسان
وقتی کرامت انسانی دارد که در مسیر تکامل قرار بگیرد و رو به خدا برود، اما کسانی
که با خدا میستیزند، راه خدا را مسدود و سدّ عن سبیلالله میکنند، هیچ ارزش و احترامی
ندارند. «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّه بِأَیْدِیکُمْ، وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ
عَلَیْهِمْ، وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِین».(5) و ارزشششان از
حیوانات هم پایینتر است. گاهی مثل سگ میشوند «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»،(7) گاهی
مثل الاغ میشوند «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ»(6) و
مجموعاً «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».(8)
پس در اسلام انسان
بهطور مطلق ارزش و کرامت انسانی ندارد و گاهی از هر حیوان و به تعبیر قرآن از هر
جنبندهای پستتر است. دم زدن از اومانیسم و کرامت انسانی بهطور مطلق با
فرهنگ اسلامی سازگار نیست. آن انسانی کرامت دارد که در مسیر تکامل قرار میگیرد و مطیع انبیا و بنده خداست.
جايگاه دين
انسان در ابتدا
انسان یک موجود بالقوه است، هنوز رنگ ندارد و تا زمانی که راه خوب و بد را انتخاب
نکرده است، نمیشود گفت نه زشت است نه زیبا، نه خوب است و نه بد. در نقطه
صفر قرار دارد و به اصطلاح مهندسین ميتواند در محور (y)ها به سوی بینهایت ترقی یا زیر صفر و به سوی
بینهایت سقوط و تنزل کند. دین یعنی دستور و برنامهای که خدا برای زندگی بشر تعیین
کرده، انسان را به فعلیت میرساند و ارزشها را در انسان تحقق میبخشد. اگر انسان
از این برنامه تبعیت کند پیش میرود و اگر با این برنامه مخالفت کند، سقوط میکند.
پس آنچه که انسان
را انسانِ بالفعل میکند، دین است. جایگاه دین در زندگی از هر نهاد دیگری بالاتر
است و نهادهای دیگر، همه باید زیر چتر دین واقع شوند؛ یعنی اقتصاد باید بشود
اقتصاد اسلامی، سیاست باید بشود سیاست اسلامی، فرهنگ باید بشود فرهنگ اسلامی، حقوق
باید بشود حقوق اسلامی تا ارزش پیدا کنند، والا کشورهای دیگر، کفار، اجانب و
طواغیت هم حقوق، سیاست، اقتصاد، علم، صنعت و تجارت دارند. آنچه که به همه این
نهادها ارزش میبخشد این است که همگی زیر چتر دین قرار بگیرند. دین نهادی
در عرض نهادهای دیگر نیست، بلکه فوق همه نهادهاست. اگر باور کردیم که جایگاه دین فوق همه نهادهای
اجتماعی است و اگر دین نباشد، ارزشهای دیگر رنگ میبازند و گاهی به ضدارزش تبدیل میشوند، خواهیم فهمید که اهمیت
کدام بُعد انقلاب بیشتر است.
توجه به این نکته
ضروری است که حتی این بعد انقلاب که ما را از زیر بار اجانب خارج کرد و به ما
استقلال و آزادی بخشید، اگر همراه با دین نباشد، تأثیری در سعادت انسان ندارد و
استقلال و آزادی مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. مگر بسیاری از کشورهای غربی
استقلال و آزادی ندارند، اما اصل همه جنایتهای عالم زیر سر همانهاست. استقلال و آزادی در چهارچوب
ارزشهای دینی ارزش پیدا میکنند، و گر نه
منجر به ولنگاری، بیبندوباری و اباحهگری و نهایتاً عامل سقوط انسان میشوند: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ
بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».
جايگاه نهاد روحانيت
پس جایگاه دین در
میان همه نهادهای اجتماعی فوق همه است و همه نهادها باید خود را با ارزشهای دینی تطبیق بدهند تا ارزش
بیابند و اینجاست که نقش روحانیت در جامعه مشخص میشود. این دینشناسان هستند که باید با بیانات
و انواع روشهای معقول، دین را به دیگران معرفی و آن را ترویج کنند. کسانی
که میتوانند متعهد این کار شوند، اصالتاً و در درجه اول روحانیون و دینشناسان هستند و میتوانند از نویسندگان، هنرمندان،
سخنرانان و… کمک بگیرند. اصل این است که محتوای دین درست شناخته شود، در آن
اشتباه و خلط و مغالطه صورت نگیرند و مفاهیم جابهجا و ارزشها با ضدارزشها قاطی نشوند و این کار کسانی
است که دین را بهتر میشناسند.
بر اساس این مقدمات،
سنگينترین وظیفه بر دوش روحانیت است. اگر این حقیقت را تصدیق کردیم که چه بار
سنگینی بر دوش ماست، بهتر میفهمیم باید وقتمان را صرف چه کارهایی کنیم و امکانات مادی
فراهم باشد یا نباشد، باید وظیفهمان را انجام بدهیم. مهم نیست دیگران قدرش را بدانند یا
ندانند. باید تا پای جان بایستیم و فداکاری کنیم تا اسلام حاکم باشد، چون اگر
اسلام نباشد، انسانیت بالفعلی وجود نخواهد داشت.
در این انقلاب،
نهادی که عهدهدار تبیین دین، ترویج ارزشهای دینی و تثبیت باورهای دینی
در مردم است، باید این وظایف را خوب بشناسد. کار ما همین است که اول باورهای مردم را
تقویت و سپس ارزشها را در میان مردم ترویج کنیم زیرا باورها، اعتقادات،
اخلاق و ارزشها اساس فرهنگاند. بعد نوبت به وضع قوانین براساس اینها و اجرایشان میرسد.
آسيبشناسي فعاليتهاي
انجام گرفته
ما در دوران 34
ساله با آسیبهایی مواجه بودهایم، مشکلات و لغزشهایی وجود داشتهاند، چوبهایی خوردهایم. همیشه هم پیشرفت نبوده است
و گاهی عقبگردها و لغزشهایی داشتهایم. این آسیبها از کجا ناشی شدهاند؟ علت این بود که کسانی دین
را درست نمیشناختند و چیزهایی را به نام دین مطرح میکردند که با دین سازگار نبود.
هر چند اکثریت این طور نبودند، اما بودند کسانی که امر بر آنان مشتبه شده بود و
گمان میکردند مسائلی مقتضای دین است، در حالی که چنین نبود.
برای جلوگیری از
چنین وضعیتی باید آموزشهای دینی را توسعه داد تا مردم دین را بهتر بشناسند و با بیدینی اشتباه نگیرند. اما آیا هر
کسی که دین را میشناسد، حتماً به دین عمل هم میکند؟ طبعاً پاسخ منفی است.
پس غیر از شناخت، چيز
دیگری هم لازم است که قرآن آن را تزکیه مینامد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ». امام بیشتر بر عبارت «تهذیب
نفس» تکیه میکرد و اگر یادتان باشد میگفت کسی که مهذب نباشد، چنین و
چنان میشود. واژه رایج مناسب در ادبیات عمومی ما «خودسازی» است، يعني انسان
خودش را بر اساس ارزشهای اسلامی بسازد، بنابراین باید قبل از هر چیز شناختمان
نسبت به اسلام عمق داشته، فراگیر و همهسونگر باشد و فقط به یک بعد نگاه نکنیم.
در جامعه هستند
کسانی که اسلام را فقط به عزاداری و سینهزنی میشناسند و کسی را مسلمانتر و ديندارتر ميدانند که
در عزاداریها بیشتر شرکت میکند، پول خرج میکند، بیشتر گریه میکند و بهتر سینه میزند، در حالی که این یک بعد از
دهها بعد اسلام است. دین که فقط همین نیست. کسانی هستند که وقتی صحبت از مشکلات
میشود، میگویند وقتی اقتصاد اصلاح شد، همه چیز اصلاح میشود و در غیر این صورت هیچ
اتفاقی نمیافتد، در حالی که بسیاری از قشرهای مرفه، بیشتر به گناه
آلوده میشوند. از آن طرف
بسیاری از مردم متوسطالحال و به قول حضرت امام«ره» پابرهنهها بودند که انقلاب را به اینجا
رساندند، فداکاری کردند، خون دادند و امروز هم حاضرند با همه مشکلات دست و پنجه
نرم کنند. اقتصاد البته کمک خوبی است، ولی انقلاب فقط برای اصلاح اقتصاد و بعد حیوانی
و شکم مردم نیامده است.
اسلام به مثابه يک
پيکر
ما باید اسلام را
در همه ابعادش بهطور جامع بشناسیم و معرفی
کنیم، نه اينکه زیاده از حد، روی یک بعد تکیه کنیم و ابعاد دیگر را به فراموشی بسپاریم،
چنان که قبل از انقلاب و نهضت امام، بیش از نصف اسلام که مربوط به مسائل سیاسی و
اجتماعی بود، فراموش شده بود و بر مسائل شکلی مثل نجاست، طهارت، شکیات و جلسات
دینی تکیه میشد.
پس اول باید بینش
کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم، به هیچ حدی قناعت نکنیم، سعی کنیم هر روز یک جمله،
یک مطالب از مطالب اسلامیمان را بهتر یاد بگیریم. نگوییم کامل هستیم و احتیاجی
نداریم. در محضر مقام معظم رهبری ـ جلوی اتاق بزرگی که مقام معظم رهبری مینشینند ـ تابلویی است که رویش
نوشته شده است: «کسانی که میخواهند به اصلاح دیگران بپردازند، ابتدا بايد از خود شروع
کنند». اگر بخواهیم دیگران را بسازیم، اول باید خودمان را بهتر بسازیم، والا کلام
ما تأثیر نخواهد کرد.تجربه نشان داده و خود ما هم تجربه کردهایم که وقتی حرفی از دل برمیآید و خودمان هم اهل عمل هستیم،
بر دیگران هم خوب اثر میکند، اما وقتی به زبان میگوییم و عملمان با قولمان
منطبق نیست، در دیگران هم تأثیری نمیگذارد.
روحاني يعني شناخت
و ترويج اسلام
بالاترین و سنگینترین مسئولیت اجتماعی بر دوش ما روحانیون است، چون اساس
کمالات، ترقیات و پیشرفتها اسلام است. اسلام هم باید به وسیله ما ترویج شود و نباید
از دیگران توقع داشته باشیم. دیگران اگر کاری هم در این زمینه بکنند باید با کمک و
همکاری ما باشد، چون اقتضای حرفهشان شناخت و ترویج اسلام نیست. این ما
هستیم که صنفمان این اقتضا را دارد، یعنی خودمان را آماده کردهایم و به همین
عنوان معرفی میکنیم. روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام، پس برای شکرگزاری
از خدا که چنین نعمت بینظیری را نصیب ملت ما و چنین رهبر بیبدیلی را به ما
مرحمت فرموده است، توجه کنیم که چه مسئولیتی داریم.
اسلام يا مليگرايي!
برای اینکه در
آینده مبتلا به آسیبها و فتنهها نشویم، باید بدانیم مهمترین رکن این است که اسلام در
جامعه رواج بیشتری یابد، والا عنوان میهندوستی و آب و خاک در همه جای دنیا هست. عراقیها هم برای میهنشان میجنگیدند، امریکاییها هم برای میهنشان و اعتلای
امریکا جنایت میکنند. این که خود به خود اصالت ندارد، بماند که این قوانین
و قراردادهای بینالمللی هستند که مرزها را تعیین میکنند و واقعاً دلیل معقولی وجود
ندارد که تا اینجا را مرز خود بدانیم و حساسیت داشته باشیم و به یک وجب آن طرفتر که مربوط به کشور اسلامی
دیگری است، اهمیت ندهیم تا هر بلایی که میخواهد سرش بیاید. ایران برای ایرانیان، نه غزه،
نه لبنان برخاسته از ناسیونالیسم است. به آنهایی
که میگویند ما برای وطن خودمان کار میکنیم و به لبنان چه کار داریم باید گفت آنچه که اصالت دارد
ارتباط با خدا، بندگی خدا و اجرای احکام خداست. ما متصدی این کار هستیم و نباید از دیگران گله
کنیم.
پینوشتها
۱ـ قرآن کریم، سوره
زمر، آیه 73.
۲ـ قرآن کریم،
سوره انفال، آیه 55.
۳ـ قرآن کریم،
سوره انفال، آیه 22.
۴ـ قرآن
کریم، سوره فرقان، آیه 44.
5- قرآن کریم، سوره
توبه، آیه 14.
6ـ قرآن کریم،
سوره اعراف، آیه 176.
7ـ قرآن کریم،
سوره جمعه، آیه 5.
8- قرآن کریم، سوره
فرقان، آیه 44.
سوتیتر:
1.
برخی از انقلابهای جهان به دلیل آن که دگرگونیهای عظیمی را
در عالم به دنبال داشتهاند، مبداء تاریخ قرار گرفتهاند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث
شد کمونیسم به مدت 70 سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ
تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ یک از آنها
قابل مقایسه نیست.
تاديب نفس
تاديب
نفس
مرحوم آيت اله مجتبي تهراني (ره)
مقدمه
آرامش و
اضطراب انسان، ارتباط مستقیمی با هدفگیری او در زندگی دارد؛ یعنی اگر هدف یک نفر
امری ثابت، آرام و باقی باشد، روح او هم آرامش پیدا میکند و
اگر هدفش فانی، ناآرام و متزلزل باشد، روح او نیز مضطرب میشود.
هدفگيری
يكی از معيارهای ارزشيابی انسان در روايات
گاهی این سئوال پیش میآید که معیار
ارزیابی انسانها چیست، یعنی ما با چه معیاری میتوانیم انسان را ارزیابی و قیمتی بودن یا بیارزش بودن او را محاسبه کنیم. در این زمینه باید گفت همین
هدفگیریهای انسان در زندگی است که به او
ارزش میدهد یا او را از ارزش ساقط میكند. در نهجالبلاغه روایاتی از علی«ع» در این باره وجود دارد. علی«ع»
میفرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ
هِمَّتِهِ».(۱) ارزش هرکسی به اندازۀ ارزش هدف اوست و با
آن چیزی که هدفگیری
کرده، رابطۀ مستقیم دارد. هر چه هدف بالا و والا باشد ارزش انسان هم بالا و والا
خواهد بود و هر چه هدف پست باشد، انسان نیز بیارزش میگردد. «مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ
قِيمَتُهُ»؛(۲) ارزش و قیمت کسی که هدفش شریف باشد، عظیم
و بزرگ است. «مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ بَطَلَتْ
فَضِيلَتُهُ»؛(۳) كسی كه هدفش
کوچک باشد، با هدفگیری کوچک خود، فضیلتش را از بین
میبرد.
ادب، ملاك و معياری ديگر برای ارزيابی انسان
در اینجا مطلبی را تحت عنوان یک سئوال
مطرح میکنم(۴) و آن اینکه اگر معیار ارزیابی یک انسان
هدفهای او باشد، پس
چرا در بعضی از روایات مطلب دیگری را معیار ارزیابی انسان مطرح میکنند؟
در بعضی از روایات، معیار دیگری برای
ارزشگذاری انسان مطرح شده که در اینجا به بخشی از كلمات علی«ع» در این رابطه
اشاره میكنم. حضرت در روایتی میفرماید: «یا مُؤمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ
ثَمَنُ نَفْسِكَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهَا فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ
أَدَبِكَ يَزِيدُ فی ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ»؛(۵)
ای مؤمن! این علم و ادب، ثمن و قیمت نفس توست، پس در یادگیری علم و ادب کوشش کن،
زیرا به هر میزان علم و ادب تو افزایش یابد، به بها و ارزش تو نیز افزوده میشود.
علی«ع» در جملۀ دیگری میفرماید: «إِنَّكَ
مُقَوَّمٌ بِأَدَبِكَ»؛(۶) اگر بخواهند روی تو قیمت بگذارند،
یعنی بگویند كه تو چقدر ارزش داری و بهای تو چقدر است، به میزان ادبی كه در تو
وجود دارد نگاه میكنند و لذا علی«ع» معیار ارزیابی انسان را ادب میداند.
هدف و ادب در كنار هم معيار ارزيابي انسان محسوب میشوند
معیار ارزیابی انسان چیست؟ آنچه که معیار ارزشی انسان
محسوب میشود هدف است یا ادب؟ چرا بسیاری از روایات، معیار ارزیابی انسان را «هدف»
و برخی «ادب» معرفی میكنند؟ این دو مطلب در روایات ما وارد شدهاند و با یکدیگر
منافاتی ندارند؛ یعنی میشود معیار درك ارزش انسان، هم «هدف» باشد و هم «ادب». به
یک معنا اینها از یکدیگر منفک نمیشوند.
بررسی
انواع معیارهای ارزشگذاری و نقد آنها
1ـ معیار امور وهمی مانند مال و مقام
ادب یکی
از مسائل اخلاقی و معرفتی است. در روایات ما ادب، بهخصوص با معیارهایی که از
دیدگاههای مختلف موجب ارزش انسان میگردد،
مقایسه میشود. گروه خاصی از انسانها که فقط امور دنیوی را میبینند و هیچ توجهی به غیردنیا
ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی میکنند،
یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریهای مانند «مال» میدانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال
او ارزیابی میکنند، در حالی كه مال با شخص مالدار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او
محسوب نمیشود.(۷) برخی نیز میزان ارزش یك شخص را با توجه به مقام او
كه پوچتر از مال است میسنجند!(۸) و جایگاه ارزشی فرد
را با پُست و مقام كه یك مالکیت اعتباری است، ارزیابی میکنند.
در
مقابل این نگاهها، در روایات ما ملاك ارزیابی انسان ادب است و با این امور
اعتباری مقایسه و گفته شده است که ادب بیشتر از مال و مقام موجب قیمت انسان میشود
و بها و ارزش او را بالا میبرد. بهعنوان مثال در باب ترغیب به ادب این تعبیر
آمده است كه: «طَالِبُ الْأَدَبِ أَحْزَمُ مِنْ طَالِبِ الذَّهَب».(۹)
و «طَالِبُ الْأَدَبِ
أَحْزَمُ مِن طالِبِ الدُّنیا».(۱۰) سرآمد مظاهر دنیوی پول
و مقام است. برخی میدوند تا پُست و مقامی بهدست
آورند، برخی هم تلاش میكنند تا به پول برسند. آن پولی هم كه نسبت به بقیۀ پولها
واقعیت دارد طلا است.(۱۱) از دید برخی از اینها معیار ارزش و قیمت
انسان به حساب میآید، اما روایت میفرماید آنکه بهدنبال تحصیل ادب میرود عاقلتر است از آنکه طلا و دنیا را طلب
میكند. «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ
إِلَى الْفِضَّه وَ الذَّهَب»؛(۱۲) احتیاج مردم به ادب،
بیشتر است تا این که بهدنبال مال بروند و طلا و نقره بهدست آورند، چون آنچه که
واقعاً به انسان ارزش میدهد ادب او است نه امور اعتباری.
2ـ معیار امور ظاهری مانند پوشش و لباس
دیدگاههای مختلف دیگری در باب ملاک ارزش انسان وجود دارند.(۱۳)
بعضیها که عقلشان به چشمشان است و ظاهرنگر هستند،
معیار ارزشیشان ظواهر اشیاست. در نگاه این گروه چون ظاهر انسان مهم است، هرچه
پوشش انسان آراستهتر باشد، بیشتر جلوه میکند و ارزش صاحب لباس بیشتر خواهد شد.
گاهی روایات، ادب را با همین معیار ارزشی
انسانهای ظاهرنگر مقایسه میکند و
میفرماید: «الأدَبُ حُلَلٌ جُدُدٌ»؛(۱۴) فرد ظاهربین،
نو بودن لباس را ملاک ارزش، و کهنگی آن را معیار بیارزشی میداند، اما امام«ع»
ادب را بهعنوان لباس نوی انسان معرفی میکند. در روایت دیگری آمده است كه: «الآدابُ
حُلَلٌ مُجَدَّدَه»؛(۱۵) ادبها پوششهایی نو و تازهاند. یک
پوشش هم نیست، بلكه پوششهایی جدید و نو در نو است،(۱۶)
بهگونهایكه اصلاً کهنه نمیشود: «لاحُلَلَ کَالأدَبِ»؛ هیچ
پوششی مانند ادب نیست.
3ـ معیار حَسَب و نَسَب
دیدگاه سوم راجع به
كسانی است كه «پیوندها» و نسبتهای خانوادگی و نژادی را که از آن به حَسَب و نَسَب
تعبیر میشود، معیار ارزشی انسان میدانند. البته در اینجا مسأئه تا حدودی جنبۀ
واقعیت به خود میگیرد و دیگر مربوط به امور وهمی و
اعتباری نمیشود، چون داشتن یك حسب و نسب شریف، از نژاد و خانوادهای كه در سطحی
بالا قرار دارند، یك امر واقعی است و از مقولۀ اعتبار و فرض نیست، زیرا کسی که
دارای پیوند نژادی خاص است، واقعاً در سلسله علل معدّهاش، انسانهای شریفی وجود
دارند و این مسئله، امری فرضی و وهمی نیست. پیوند هم دو نوع است. یا نسبی یعنی
رابطهای مانند نسبت پدر و مادر و جدّ است و یا سببی است یعنی رابطهای كه با
ازدواج بهوجود میآید. پیوند پدر با انسان پیوندی نسبی و پیوند پدر زن با انسان
پیوند سببی است.(۱۷)
گاهی در
میان روایات دیده میشود كه در بیان معیار ارزشی انسان، حسب و نسب نوعی شرافت
محسوب میشود، اما در عین حال، شرافت ادب را بیشتر از شرافت نسب دانسته و میفرماید
که ادب بر حسب و نسب مقدم است. در روایات
گاهی ادب، جایگزین حسب و نسب و گفته میشود: منفعت ادب از حسب و نسب بیشتر است.
گاهی در تعبیرات مختلف دیگر میفرماید: ادب در مقایسه با حسب و نسب، انسان را سریعتر
به مقصد میرساند.
علی«ع»
میفرماید: «الأدَبُ أحَدُ الحَسَبَینِ»؛(۱۸)
ادب یکی از دو پیوندهای واقعی است.(۱۹) «أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ
أدَبٍ»؛(۲۰) بهترین پیوند خانوادگی، حسن ادب است. «حُسنُ
الأدَبِ یَنُوبُ عَنِ الحَسَبِ»؛(۲۱) ادبی زیبا است که
جایگزین پیوند خانوادگی و شرافت حَسَبی شود. «حُسنُ الأدَبِ أفضَلُ
نَسَبٍ وَ أشرَفُ سَبَبٍ»؛(۲۲) ادب نیكو با فضیلتترین نسب و
شریفترین سبب است؛ یعنی ادب نیک، از پیوند خانوادگی و نژادی افضل و از سبب فامیلی
اشرف است. این روایت ناظر به اقسام پیوندهاست که برخی نَسبی است و برخی سببی. «لا
حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۳) هیچ پیوند خانوادگی
سودبخشتر از ادب نیست. «لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۴)
هیچ پیوندی مفیدتر از ادب نیست که انسان را به اهداف الهیاش برساند.
در روایات
ما اگر امر دایر شود به این که میان ارزش و شرافت دو نفر مقایسه شود، باید گفت که شخص
باادب، هرچند که ادبش كم باشد، به شخص دیگری که حَسب و نسب بسیار خوبی دارد، امّا
بیادب است، ترجیح دارد؛ چون ادب حتّی اگر کم باشد، از شرافت حسبی و نسبی بهتر
است؛ لذا علی«ع» فرمود: «قَلیلُ الأدَبِ خَیرٌ مِن کَثیرِ
النَّسَبِ».(۲۵) پیوندهای واقعی شریف، آنگاه برای انسان
ارزشآفریناند که مزین به ادب باشند. حتی روابط معنوی انسانها نیز آنگاه قیمت و
ارزش دارند که آراسته به ادب باشند، وإلّا فایدهای ندارد.
أنبیا
و مسئله ادب الهی
پيغمبراكرم«ص» در مكتب ادب ربوبي
با
اینکه شبههای نیست که در بین انسانها، شخصی بالاتر از پیغمبراکرم«ص»
وجود ندارد و او بالاترین پیوند معنوی را با مبدأ وجود دارد، ولی این پیوند معنوی
آنگاه ظاهر و کارا میشود که آراسته به ادب باشد. روایات بسیاری در این باره وجود
دارد. فضیلبنیسار از
امام صادق«ع» نقل میکند: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ
اللَّهِ يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ»؛ شنیدم که
حضرت برای بعضی از اصحاب فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ
فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ»؛ خدا پیغمبرش را بهنحو احسن ادب فرمود. «فَلَمَّا
أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ»؛ وقتی که پیغمبر اکرم به کمال رسید و
مؤدب به آداب الهیّه شد، به او خطاب کرد: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ* ثُمَّ فَوَّضَ
إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّه لِيَسُوسَ عِبَادَه»؛(۲۶)
تو صاحب بهترین اخلاق هستی. سپس که مؤدب به آداب الهی شد، امر دین و امت را به او
تفویض کرد. اینجا بود كه حضرت در رأس جایگاه حکومتی اسلام قرار گرفت. خود
پیغمبراکرم«ص» نیز در روایتی فرمود: «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»؛(۲۷)
خداوند مرا ادب کرد و چه نیکو ادبم فرمود.
(بزودي اين سلسله مباحث، تحت عنوان (ادب
الهي) از سوي موسسه مصابيحالهدي منتشر خواهد شد.)
پینوشتها
۱ـ غرر الحكم، ص 93.
۲ـ غرر الحكم، ص 447.
۳ـ همان.
۴ـ
این مطلب یک بحث طولانی است و من ندیدهام که علمای اخلاق بحث ادب را مستقلاً در جایی تحت این عنوان مطرح کنند،
ولی به مناسبتهای گوناگون این بحث را مطرح کردهاند. بلکه به یک معنا پایه و ریشۀ بحثهایشان ادب است. اگر چه تحت عنوان ادب مطرح نکردهاند، ولی اهل معرفت این بحث را آوردهاند. اصلاً آنها وقتی در منازل معنوی و منازل سلوک الیالله تعالی وارد
میشوند یکی از منازل را منزل ادب میدانند و میگویند: انسانی که بخواهد سیر معنوی و سلوک الی الله تعالی
داشته باشد باید به این منزل برسد. این یکی از مقامات معنویه است که اهل معرفت آن
را به عنوان مقامی از مقامات معنویه مطرح میکنند.
۵ـ روضه الواعظین، ج 1، ص 5.
۶ـ غررالحكم، ص 247.
۷ـ این رابطه یک
رابطۀ اعتباری است و حقیقی هم نیست.
۸ـ اینها امور وهمی هستند. مقام
بدتر از مال است. مال یک ما بهازایی
دارد، اما مقام تنها یک رابطۀ موهوم اعتباری با فرد است که ما به آن میگوییم مالکیت اعتباریه.
۹ـ غررالحكم،
ص247؛ «طلبكنندۀ ادب، دوراندیشتر از طلبكنندۀ طلاست».
۱۰ـ غررالحكم،
ص435؛ «طلبكنندۀ ادب، دوراندیشتر از طلبكنندۀ دنیاست».
۱۱ـ چون برخی از پولها كاغذی هستند و برخی فلزی،
ولی از بین همۀ آنها، طلا موقعیت خاصی دارد و ارزشش از همه بالاتر است.
۱۲ـ غررالحكم، ص 247.
۱۳ـ اینها را فقط
اشاره میکنم و رد میشوم، چون بحث ما اساسی است.
۱۴ـ تحفالعقول، ص 20۰.
۱۵ـ غررالحكم، ص 247.
۱۶ـ کلمۀ «جُدُد» در این روایت
به صورت جمع آمده است.
۱۷ـ البته رابطۀ
سببی مافوق رابطۀ نسبی است که در روایات هم هست. انشاءالله در آینده به
این بحثها میرسیم.
۱۸ـ غررالحكم، ص
247.
۱۹ـ اینها را انشاءالله در آتیه توضیح میدهم. من هنوز ادب را معنا نکردهام. اینها به عنوان
مقدمۀ بحث است.
۲۰ـ غررالحكم، ص
248.
۲۱ـ بحارالأنوار،
ج 72، ص 66.
۲۲ـ غررالحكم، ص
248.
۲۳ـ بحارالأنوار، ج 68، ص 397.
۲۴ـ الكافی، ج 8، ص 19.
۲۵ـ غررالحكم، ص 24۸.
۲۶ـ بحارالأنوار، ج 17، ص ۴.
۲۷ـ بحارالأنوار، ج 8 ، ص 372.
سوتیتر:
گروه خاصی از انسانها که فقط امور دنیوی را میبینند و هیچ توجهی به غیردنیا
ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی میکنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریهای
مانند «مال» میدانند.
این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی میکنند، در حالی كه مال
با شخص مالدار،
تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمیشود. برخی نیز میزان
ارزش یك شخص را با توجه به مقام او كه پوچتر از مال است میسنجند و جایگاه ارزشی فرد را با پُست
و مقام كه یك مالکیت اعتباری است، ارزیابی میکنند.
سبک زندگی مؤمنانه
سبک زندگی مؤمنانه
حضرتآیتالله جوادیآملی
تدوین:حجتالاسلام والمسلمین مصطفیپور
هر
انسانی بر اساس رفتاری که از خود ظاهر میسازد، شخصیت و هویت خود را نشان میدهد،
زیرا رفتار انسان برخاسته از انگیزههای اوست و انگیزهها برخاسته از نیازها و
نیازها برخاسته از آگاهیهای آأمی هستند.
انسان
در زندگی اهدافی دارد و با مشکلاتی مواجه میشود و برای اینکه بتواند به آن اهداف
برسد و بر آن مشکلات غلبه کند، نیازمند یک خطمشی کلی است که به او در این زمینه
کمک کند. برنامه کلی و خطمشی اصولیای را که انسان را به آن هدف میرساند و راه
برونرفت از مشکلات را به او مینمایاند، میتوان سبک زندگی نامید.
سبک
زندگی عبارت است از مشی کلی فرد در جهت رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات،(۱)
سبک زندگی شیوهای است که فرد اهداف خود را از آن طریق دنبال میکند.(۲)
برخی
سبک زندگی در فرد را از شکلگیری تا پیامدها و آثار آن به درختی تشبیه کردهاند که
ریشهها و تنه و شاخهها و سرشاخههائی دارد. مجموعه اجزای این درخت با همدیگر و
با محیط در تعاملاند و بر هم تأثیر میگذارند.(۳)
قرآن
کریم کتابی است برای هدایت انسان در تمام ابعاد زندگی: «انزل فیه القرآن هدی للناس(۴)
قرآن برای هدایت عموم انسانهاست و در ماه رمضان نازل شده است». اما برخی از انسانها از پذیرش تعالیم قرآن اعراض میکنند و
زندگی کافرانهای را در پیش میگیرند. آنها هدفی ندارند تا برای رسیدن به آن تلاش
کنند، اما بسیاری از انسانها به تعالیم قرآن روی میآورند و درمییابند که آفرینش
هدفدار است و لذا زندگی آدمیان نیز هدفی دارد و انسان باید تلاش کند تا به آن هدف
نائل شود و اگر در زندگی با مشکلی مواجه شد، تلاش کند تا بر آن غلبه نماید. از
این جهت قرآن در سراسر سور و آیات، یک خطمشی اصولی را برای این منظور مشخص کرده
است.
قرآن در
آغاز سوره مومنون از حتمی بودن فلاح و رستگاری مؤمنان سخن میگوید و به بیان هفت
ویژگی میپردازد و میفرماید: «قد افلح المؤمنون»: مؤمنان حتماً رستگار میشوند و
به هدف نهایی خود در تمام ابعاد میرسند.
افلح از
ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنای شکافتن و بریدن است و به هر نوع پیروزی و رسیدن
به خوشبختی اطلاق شده است. افراد پیروز در زندگی هدفی دارند و موانعی در مسیر آنان
قرار دارد، اما آن موانع را از سر راه برمیدارند و راه خود را به سوی هدف هموار
میکنند و پیش میروند. انسان مومن در حقیقت به ثمره درخت حیات نائل میشود.
حال
باید دید چه رفتارهائی نشانه و سبک زندگی یک فرد مؤمن است؟ قرآن این رفتارها را
این گونه برمیشمرد:
۱ـ
رابطه قلبی با خدا از طریق نماز خاشعانه
اولین
ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا از طریق نماز خاشعانه است: «الذین
هم فی صلاتهم خاشعون»؛(۵) مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز میخوانند،
بلکه درنمازشان خاشعاند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار میکنند،
یعنی نماز آنها تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان
به پروردگار توجه میکنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست،
منقطع میشوند. به عبارت خلاصهتر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا میبرد و با
خدا پیوند پیدا میکند.
خشوع
انقیاد درونی همراه با ترس و بر دو قسم است:
الف)
خشوع عزیزانه: هر جا کلام خدا و اثر خدا ظهور کرد، خشوع عزیزانه است: «لو انزلنا
هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله؛(۶) اگر این
قرآن را بر کوه نازل میکردیم، در برابر خدا و از ترس او خاضع میشد». مردان الهی
نیز عزیزانه خاشعاند.
ب) خشوع
ذلیلانه: خشوعی که براساس قهر و ذلت است: «یومئذ یتبعون الداعی لا عوج له و خشعت
الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا؛(۷) آن روز که چنین شود همگان از
دعوت آن دعوتکننده بدون هیچگونه سرپیچی پیروی میکنند و صداها در برابر خدای رحمان
خاشع میشوند و جز صدایی آهسته نمیشنوی». یعنی عدهای از ترس مقهورانه و ذلیلانه
آرام سخن میگویند. کسی که خشوع عزیزانه را رها کند، دچار خشوع ذلیلانه میشود.
۲ـ گریز
از لغو و امور بیحاصل و پوچ
مؤمنان
در تمام حرکات و خطوط زندگی هدفی مفید و سازنده را پی میگیرند و از کارهای لغو بیحاصل
و بیهدف و بیفایده رو برمیگردانند: «والذین هم عن اللغو معرضون»؛(۸)
انسان مؤمن همان طور که مسئولیت انسان بودن او اقتضا میکند از انجام امور لغو
رویگردان است و فرصت ندارد به کارهای بیاساس بپردازد و عمر عزیز خود و دیگران را
بیهوده بر باد دهد. لغو گفتار و رفتاری است که فایده قابل ملاحظهای ندارد. قرآن
کریم میفرماید: «مردان الهی کسانیاند که نه خودشان به سراغ لغو میروند و نه لغو
به سراغ آنها میآید». برخی خود به مجلس گناه نمیروند، اما دوستان ناصالح آنها را
میبرند و لذا افزود: «رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله؛(۹)
مردان در آن خانهها تسبیح خدا میگویند و هیچ تجارت و هیچ خرید و فروشی آنان را
از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات بازنمیدارد».
انسان
الهی و مؤمن از معاصی و گناهان و دروغ و دشنام و غنا و لهو و لعب دوری میکند.
۳ـ شرکت
در مسئولیتهای اجتماعی و تعاون همگانی
انسان
مؤمن، حقوق و تکالیف مالیای دارد که آنها را انجام میدهد و منبع خیر برای جامعه
است: «والذین هم للزکاه فاعلون؛(۱۰) آنها کسانی هستند که زکات را میپردازند».
با توجه
به اینکه سوره مؤمنان در مکه بر پیامبر نازل و زکات در مدینه بر مؤمنان واجب شد،
میتوان گفت: مراد از زکات، تزکیه نفس است، یعنی مؤمنان کسانی هستند که تزکیه نفس
میکنند، مگر اینکه مراد از زکات، انفاق و صدقات مستحبی باشد که مؤمنان با این کار
در واقع خود را تطهیر میکنند، چنان که در سوره توبه فرمود: «خذ من اموالهم صدقه
تطهرهم و تزکیهم؛(۱۱) از اموال اینها صدقه دریافت کن تا آنها را تطهیر
و تزکیه کنی». یعنی کسی که زکات پرداخت میکند با این کار، خود را پاک میکند.
۴ـ حفظ
پاکدامنی
انسان
مؤمن از آلودگی جنسی پرهیز میکند و عنان نفس خود را در اختیار دارد تا او را به
هر جائی نکشاند: «والذین هم لفروجهم حافظون الّا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم
فانهم غیر ملمومین، فمن ابتغی ورا ذلک فاولئک هم العادون؛(۱۲) کسانی که
نیروهای جنسی خود را از آلودگی نگه میدارند و تنها در مورد همسران و کسانی که
برای آنها مشروع و مجاز است به کار میبرند که در این صورت بر آنها سرزنشی نیست.»
هر کسی غیر از این طریق بخواهد از قوای جنسی خود کسب لذت کند، از راه راست تجاوز
کرده است.
خدای
سبحان جهان را با نظام احسن آفریده و
غریزه جنسی را برای تداوم نسل در انسان قرار داده تا آدمی از آن بهرهبرداری مشروع
کند و لذا فرموده است که ارضاء این غریزه، در چهارچوب مشروع، هیچ مشکلی ندارد و
جایی برای سرزنش نیست، ولی اگر کسی خارج از چهارچوب مشروع، یعنی ازدواج بخواهد
غریزه جنسی خود را ارضا کند، مرتکب تعدی و تجاوز شده است.
از این
آیه استفاده میشود که تفریط در سرکوبی غریزه جنسی و افراط، یعنی استفاده از غریزه
جنسی در خارج از چهارچوب ازدواج هر دو محکوم و ممنوعاند و رعایت اعتدال و دوری از
افراط و تفریط هیچگونه ممنوعیتی ندارد.
۵ـ رعایت
امانت
یکی از
وظایف اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از
طریق اموری مانند صداقت و راستگویی و راستکرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و
امثال آن تحقق پیدا میکند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در
جامعه نایل شوند، یکی از راههای آن ادای امانات مردم است. از این رو قرآن کریم
فرمود: «والذین هم لأماناتهم… راعون؛(۱۳) آنها کسانی هستند که رعایت
امانتهایی را که به عهده گرفتهاند، میکنند».
خدای
سبحان در قرآن، یکی از امتیازات انسان را در برابر مجموعه نظام هستی، پذیرش امانت
میداند. آنجا که فرمود: «انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان
یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان؛(۱۴) بهراستی ما امانت خود را
بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، ولی آنها سرباز زدند و از اینکه آن بار
سنگین را برگیرند امتناع کردند و هراسناک شدند، اما انسان به عهده گرفت».
از طرفی در سوره نساء فرمود: «ان الله یأمرکم ان
تؤدو الامانات الی اهلها؛(۱۵) خدا فرمان میدهد که امانتها را به
صاحبان آنها برگردانید.» این امانت معنای عامی دارد و امانت خدا، پیامبران الهی و
امانتهای مردمی را شامل میشود، لذا به هنگام واگذاری مسئولیت به افراد، باید
اهلیت و شایستگی آنها در نظر گرفته شود.
۶ـ
رعایت عهد و پیمان
یکی از
عوامل اعتماد عمومی که امروز از آن به عنوان سرمایه اجتماعی یاد میشود، رعایت عهد
و پیمانهاست: «والذین هم… و عهدهم راعون؛ مؤمنان کسانی هستند که اگر تعهدی را پذیرفتهاند
آن را رعایت میکنند».
یکی از
وظایف مؤمنان رعایت قراردادهاست: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود؛(۱۶)
ای مؤمنان به قراردادهایتان وفا کنید» و: «و اوفوا بعهدالله اذا عاهدتم؛(۱۷)
به عهد خداوند وفا کنید هنگامی که عهد و پیمان بستید». مؤمن تعهدپذیر است و تعهدات
خود را به صورت دقیق اجرا میکند.
۷ـ
محافظت بر نمازها
مؤمنان دائماً
مراقبند که برنامهشان با خدا به صورت منظم برقرار باشد و بر نماز محافظت میکنند:
«والذین هم علی صلاتهم یحافظون؛(۱۸) آنها بر حفظ نمازهایشان کوشش میکنند».
از
آنجایی که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق، برترین مکتب عالی تربیت، وسیله بیداری
روح و جان و نگهدارنده انسان از گناهان و بالاخره سرچشمه همه خوبیها و نیکیهاست،
بر مؤمنان است که از آن محافظت کنند و آن را در اوقات خود و با شرایط و آداب آن به
جا آورند.
نتیجهگیری
بر انسانی
که هدایت قرآن را پذیرفته و در صف مؤمنان قرار گرفته، لازم است که رفتار، کردار و
گفتار و اندیشههایش متفاوت باشد تا بتواند هویت مؤمنانه خود را معرفی کند و از
دیگران متمایز باشد. مؤمن سبک زندگی و رفتار خاص خود را دارد، لذا رابطهاش با خدا
همراه با خشوع و تواضع و دائمی است، برای سرمایههای وجودی خود ارزش قائل است و آنها
را بیهوده صرف نمیکند، دامنش را از آلودگی حفظ میکند، برای حفظ سرمایه اجتماعی
میکوشد، امانتدار و به تعهدات خود پایبند است و از نماز خود محافظت میکند. این
مؤمن به گفته قرآن وارث بهشت حق است: «اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم
فیها خالدون(۱۹) : مومنان بهشت برین را ارث میبرند و در آن جاودانه خواهند
ماند».
بر این
اساس، مؤمنان راستین در دنیا پیروزند و در قیامت با راهیابی به بهشت، وارث آن
خواهند بود. مؤمن راستین کسی است که سبک زندگی مؤمنانهای مبتنی بر اندیشهها و
اعتقادات توحیدی دارد، انگیزة او الهی و رفتار او هماهنگ با اوامر و نواهی خداست،
برای سرمایه عمر خود ارزش قائل است و از فرصت دنیا در جهت سعادت جاودان بهره میگیرد.
پینوشتها
۱ـ سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، محمد
کاویانی ص ۸..
۲ـ همان، ۶۷.
۳ـ همان، ص ۸۶.
۴ـ بقره، ۱۸۵.
۵ـ المؤمنون، ۲.
۶ـ حشر، ۲۱.
۷ـ طه، ۱۰۸.
۸ـ المؤمنون، ۳.
۹ـ نور، ۳۷.
۱۰ـ المؤمنون، ۴.
۱۱ـ توبه، ۱۰۷.
۱۲ـ المؤمنون، ۵، ۶، ۷.
۱۳ـ المؤمنون، ۸.
۱۴ـ احزاب، ۷۲.
۱۵ـ نساء، ۵۸.
۱۶ـ مائده، ۱.
۱۷ـ نحل، ۹۱.
۱۸ـ المؤمنون، ۹.
۱۹ـ المؤمنون، ۱۰، ۱۱.
سوتیترها:
1.
اولین ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا
از طریق نماز خاشعانه است: مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز میخوانند، بلکه درنمازشان
خاشعاند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار میکنند، یعنی نماز آنها
تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان به پروردگار
توجه میکنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست، منقطع میشوند. به
عبارت خلاصهتر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا میبرد و با خدا پیوند پیدا میکند.
2 یکی از وظایف
اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از طریق اموری
مانند صداقت و راستگویی و راستکرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و امثال آن تحقق
پیدا میکند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در جامعه نایل شوند، یکی
از راههای آن ادای امانات مردم است.
خیر و شرّ
«سخنان معصومین»
خیر و شرّ
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَيرِ كُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ
كُلِّهِ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۷۵، ح ۹)
دانايى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدىهاست.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
تَكَلَّفُوا فِعلَ الْخَيرِ وَ جاهِدوا نُفوسَكُم عَلَيهِ، فَاِنَّ
الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَيهِ الاِنْسانُ؛ (تنبيهالخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰)
در كار خير، خود را به زحمت اندازيد و در اين راه با هوا و هوس خود
مبارزه كنيد، زيرا طبيعت انسان به بدى تمايل دارد.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
لا ضَرَرَ وَ لا اِضرارَ فِى الاِسلامِ، فَالاِسلامُ يَزيدُ الْمُسلِمَ
خَيْرا وَ لا يَزيدُهُ شَرّا؛ (الفقيه، ج ۴، ص ۳۳۴، ح ۵۷۱۸)
در اسلام هيچ ضررى نيست و ضرر زدن به ديگران نيز ممنوع است، پس اسلام
به مسلمان خير مىرساند و شرّ نمىرساند.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
صِفَه الْعاقِلِ اَن يَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَيهِ وَ يَتَجاوَزَ
عَمَّن ظَلَمَهُ وَ يَتواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ وَ يُسابِقَ مَن فَوقَهُ فى طَلَبِ
البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَن يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِن كانَ خَيرا تَكَلَّمَ
فَغَنِمَ وَ اِن كانَ شرّا سَكَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَت لَهُ فِتنَهٌ
اِستَعصَمَ بِاللّهِ وَ اَمسَكَ يَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا رَاى فَضيلَهً
اِنتَهَزَ بِها لا يُفارِقُهُ الحَياءُ وَ لا يَبدو مِنهُ الْحِرصُ فَتِلكَ عَشرُ
خِصالٍ يُعرَفُ بِهَا العاقِلُ؛ (تحف العقول، ص ۲۸)
ويژگى عاقل اين است كه در برابر رفتار جاهلانه بردبارى كند، از كسى
كه به او ظلم كرده درگذرد، در برابر زير دست خود متواضع باشد، با بالا دست خود در
طلب نيكى رقابت كند، هرگاه بخواهد سخن بگويد بينديشد، اگر خوب بود بگويد و سود برد
و اگر بد بود سكوت كند و سالم ماند. هرگاه با فتنهاى روبهرو شود به خدا پناه برد.
دست و زبان خود را نگاه دارد. هرگاه فضيلتى ببيند آن را غنيمت شمارد. شرم و حيا از
او جدا نشود و حريص نباشد. اينها ده خصلتاند كه عاقل با آنها شناخته مىشود.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَربَعينَ سَنَهً وَ لَم يَغلِب خَيْرُهُ
شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّيطانُ بَيْنَ عَينَيهِ وَ قالَ: هذا وَجْهٌ لا يُفلِحُ؛ (مشكاهالأنوار،
ص ۲۹۵)
هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر
پيشانى او بوسه مىزند و مىگويد: اين چهرهاى است كه روى رستگارى را نمىبيند.
پيامبراكرم صلىلله عليه و آله:
اَلا اِنَّ شَرَّ الشَّرِّ شِرارُ العُلَماءِ وَ اِنَّ خَيرَ الخَيرِ
خيارُ العُلَماءِ؛ (منيه المريد، ص ۱۳۷)
بدانيد كه بدترين بدها، علماى بدند و بهترين خوبان علماى خوبند.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
اِنَّ اَحسَنَ الحَديثِ كِتابُ اللّهِ وَ خَيرَ الْهُدى هُدى
مُحَمَّدٍ صلىلله عليه و آله وَ شَرَّ الاُْمورِ مُحدَثاتُها؛ (بحارالأنوار، ج
۷۷، ص ۱۲۲، ح ۲۳)
بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلىلله عليه و آله
و بدترين امور بدعتهاست (پديدههاى مخالف دين).
پيامبراكرم صلىلله عليه و آله:
مَن قالَ: اِنّى خَيرُ النّاسِ فَهُوَ مِن شَرِّ النّاسِ وَ مَن
قالَ: اِنّى فِى الْجَنَّهِ فَهُوَ فِى النّارِ؛ (النوادر للراوندى، ص ۱۰۷)
هر كس بگويد: من از همه مردم بهترم، او بدترين مردم است و هر كس
بگويد: من بهشتى هستم، او جهنمى است.
پيامبراكرم صلىلله عليه و آله:
اِذا ماتَ اَحَدُكُم فَقَد قامَت قيامَتُهُ، يَرى ما لَهُ مِن خَيْرٍ
وَ شَرٍّ؛ (كنزالعمّال، ح ۴۲۱۲۳)
هرگاه يكى از شما بميرد، قيامتش برپا مىشود و خوبىها و بدىهاى خود
را مىبيند.
پيامبراكرم صلىلله عليه و
آله:
خَيرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَيرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها
لِلشَّرِّ، فَاَعلَى القَلبِ الَّذى يَعِى الخَيْرَ مَملُوٌّ مِنَ الخَيرِ اِن
نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِن اَنصَتَ اَنصَتَ مَأجورا؛ (جعفريات، ص ۱۶۸)
بهترين قلبها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى خوبى دارد و بدترين
قلبها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى بدى دارد، پس عالىترين قلب، قلبى است كه
خوبى را در خود دارد و لبريز از خوبى است. اگر سخن بگويد، سخنش در خور پاداش است و
اگر سكوت كند، سكوتش درخور پاداش است.
پيامبراكرم صلىلله عليه و آله:
خَيرُ ما اُعطىَ الرَّجُلُ الْمُؤمِنُ خُلْقٌ حَسَنٌ وَ شَرُّ ما اُعطِىَ
الرَّجُلُ قَلْبُ سوءٍ فى صورَهٍ حَسَنَهٍ؛ (كنزالعمّال، ح ۵۱۷۰)
بهترين چيزى كه به مؤمن داده شده خوشاخلاقى و بدترين چيزى كه به
انسان داده شده دلى بد در چهرهاى زيباست.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
ما اَسَرَّ عَبدٌ سَريرَهً اِلاّ اَلبَسَهُ اللّهُ رِداءَها اِن خَيرا
فَخَيرٌ وَ اِن شَرّا فَشَرٌّ؛ (كنزالعمّال، ح ۵۲۷۵)
هيچ كس نيتى را در دل پنهان نمىكند، مگر اينكه خداوند آن نيت را (در
رفتار و كردار او) همانند لباس ظاهر مىكند، با نيت خوب، ظاهر خوب و با نيت بد،
ظاهر بد خواهد داشت.
پيامبر اكرم صلىلله عليه
و آله:
دَع ما يُريبُكَ اِلى ما لا يُريبُكَ، فَاِنَّ الخَيرَ طُمَأْنينَهٌ
وَ الشَّرَّ ريبَهٌ؛ (كنزالعمّال، ح ۷۳۰۸)
آنچه تو را به شك و ترديد مىاندازد رها كن و به سراغ آنچه تو را به
شك و ترديد نمىاندازد برو؛ زيرا خوبى مايه آرامش و بدى مايه تشويش و دودلى است.
پيامبر اكرم صلىلله عليه و آله:
نيَّهُ المُؤمِنِ خَيرٌ مِن عَمَلِهِ وَ نيَّهُ الكافِرِ شَرُّ مِن عَمَلِهِ
وَ كُلُّ عامِلٍ يَعمَلُ عَلى نيَّتِهِ؛ (كافى، ج ۲، ص ۸۴ ، ح ۲)
نيت مؤمن بهتر از عمل او، و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس مطابق
نيت خود عمل مىكند.
پيامبراكرم صلىلله عليه و آله:
اِنَّ اَسرَعَ الْخَيرِ ثَوابا البِرُّ وَ اِنَّ اَسرَعَ الشَّرِّ
عِقابا البَغىُ؛ (خصال، ص ۱۱۰، ح ۸۱)
پاداش نيكوكارى زودتر از هر كار خوب ديگرى مىرسد و كيفر ستم و تجاوز
زودتر از هر كار بد ديگرى گريبان مىگيرد.
امام على عليهالسلام:
جَليسُ الْخَيرِ نِعمَهٌ، جَليسُ الشَّرِّ نِقمَهٌ؛ (غررالحكم، ح۴۷۱۹ و ۴۷۲۰)
همنشين خوب نعمت و همنشين بد، بلا و مصيبت است.
امام على عليهالسلام:
ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النّارُ و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ
الجَنَّهُ وَ كُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّهِ فَهُوَ مَحقورٌ وَ كُلُّ بَلاءٍ دونَ
النّارِ عافيَهٌ؛ (نهجالبلاغه، حكمت ۳۸۷)
خيرى كه به دنبال آن آتش باشد، خير نيست و شرى كه به دنبال آن بهشت
باشد، شر نيست. هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش، سلامتى.
امام على عليهالسلام:
مَن لَبِسَ الخَيرَ تَعَرّى مِنَ الشَّرِّ؛ (غررالحكم، ح ۸۰۸۵)
هر كس جامه «خوبى» به تن كند از «بدى» برهنه مىگردد.
Bottom of Form
فهرست
خیر وشر
سخنان
معصومین
سبک زندگی مومنانه آیت
اله جوادی آملی
تادیب نفس آیت
اله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)
روحانی سعنی شناخت و ترویج اسلام آیت اله مصباح یزدی
گفتار امیرالمومنین درباره شهادت آیت اله حسن زاده آملی
پیامدهای محبت اهل بیت(ع) آیت اله سیداحمد خاتمی
قدرشناسی و صدرنشینی حجت
الاسلام و المسلمین جوادمحدثی
آنگاه که خلبانی ممتازدرترازجهانی،خانه نشین
میشود گفت وگوباکاپیتان سعیدرضا
نصرفرد
سیره معصومان (ع) درشب قدر حجت الاسلام
والمسلمین رهبر
پیروزی باصلابت نهضت امام خمینی درنخستین
گام غلامرضا گلی زواره
شاخص های کرامت انسان درآموزه های قرآنی اسماییل نساجی زواره
چشم اندازتحولات مصر سعداله زارعی
مسئولیت نخبگان در تعامل فرهنگ و انتخابات دکتر حسن بنیانیان
خط ندامت برموج بیداری دکتر
محمدصادق کوشکی
روزقدس خنثی کننده توطئه دشمنان حسین رویوران
چراجمهوری اسلامی ازفلسطین حمایت میکند؟ مجید صفاتاج
نامه نهج البلاغه به رئیس جمهور حجت الاسلام دکتر
هادوی
از سیاست تا دیانت محمد
صالح
نگاهی به تاریخ سینمای ایران دکترعبدالحمید
انصاری
بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن دکتر مرضیه مختاری پور
بی پرده با تاریخ/تیر ومرداد1358 سیدروح الله امین آبادی
منظومه اهل دل
يادها و خاطرهها
يادها و خاطرهها
این میز را بخور!
دکتر گفت: برو به
امام بگو به خاطر این که کمتر دارو بخورید، باید این یک سیخ کباب را میل کنید. امام فرمود: نمیخورم. به دکتر که گفتم، گفت: به امام بگو
برای این که فلان قرص را نخورید، کباب را بخورید. مطلب را به امام گفتم. امام یک
نگاهی به من کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را
بخور. حاج احمد آقا و ….. هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد
گفتم: آقا من که نمیتوانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمیتوانی
این میز را بخوری، من هم نمیتوانم هر روز کباب بخورم.
می ترسم دردتان بیاید!
انگشت شست دست حضرت
امام مقداری درد داشت. دکتر عارفی، پزشک متخصصی را آورده بود. پزشک مزبور در ضمن
سؤال ها و معاینه ها، دو دستش را جلو آورد و گفت: دستهای مرا فشار دهید. حضرت
امام با لحنی خاص که به هنگام شوخی و طنز به کار میبردند، با ملاحت و شیرینی ویژه
ای فرمود: میترسم دردتان بیاید و به دنبال آن، تبسم زیبا و دلنشینی بر لبان
مبارکشان نقش بست.
بهترین عطر را انتخاب میکرد
امام نمونه کامل
ساده زیستی، قناعت و صرفهجویی در استفاده از امکانات زندگی بودند؛ ولی همیشه فضای
محیط زندگی، اتاق کار و محل عبادت و خواب وی، از بوی دل انگیز عطرهای بسیار خوشبو،
آکنده بود و در زمینه نظافت و پاکیزگی و استفاده از بهترین عطرها، در حد کمال مقید
بود.
وقتی دوستان امام
از دور و نزدیک، انواع عطرهای داخلی و خارجی را به محضر وی اهدا می کردند، امام
تنها در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیباپسند خود، بهترین ها را انتخاب می
کرد.
این آقا پدر شما هستند؟
یكبار یكی از
مسئولان مملكتی، در حالی كه پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام كارهای جاری به
خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این كه از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:«میخواستم به
حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال میآوردم. پس از
تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی كردم. حضرت امام نگاهی كردند و فرمودند:« این
آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!)
من از شما تا روز قيامت ممنونم
بعد از فوت مرحوم
آیت الله حكیم (رضوا ن الله علیه)، یكی از نمایندگان آن مرحوم در یكی از شهرهای
ایران، نامهای برای حضرت امام كه در نجف بودند نوشت و اجازه خواست كه بعد از
آقای حكیم، وكیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یك اجازه معمولی برای ایشان نوشتند
و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و میخواست وكیل حضرت امام
در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض
كرده بود كه ایشان صلاحیت این كار را دارد و وكیل آقای حكیم هم بوده است. حضرت
امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار كه ما نوشتیم كافی است.» بعدا گویا
آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند( وما این را از جواب حضرت
امام فهمیدیم) كه اگر این وكالت نامه را به من ندهید، به مردم میگویم كه از تقلید
شما برگردند!. حضرت امام در جواب نوشته بودند:«اگر یك چنین
خدمتی به من بكنید، من از شما تا روز قیامت ممنون میشوم كه بار من را سبك كرده
اید اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبك میشود
احترام به قانون
زمانی كه امام در
پاریس و درمحله نوفل لوشاتو بودند ، برخی از همراهان امام گوسفندی ذبح كردند، طبق
قانون كشور فرانسه ذبح حیوانات در خارج از كشتارگاه ممنوع است، امام وقتی كه با
خبر شدند این كار خلاف قانون كشور فرانسه است فرمودند : من از گوشت این گوسفند نمیخورم.
حفظ سلامتی
امام امت مقید
بودند روزی یك ساعت دورحیاط پیاده روی كنند و قدم بزنند ، ایشان درحفظ صحت و
سلامتی خود كاملا كوشا بودند مرحوم حاج آقا مصطفی می فرمود : آقا در 24 ساعتی كه
اكثر روز را درتك سلولی زندانی بودند آن یك ساعت رادر همان جا قدم زدند و ترك
نكردند .
دست غیبی
رهبر معظم انقلاب
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامه بركاته نقل می فرماید : امام امت (ره) به من
فرمودند :
.. آن طوری كه من فهمیدم از اول انقلاب
تا حالا مثل اینكه یك دست غیبی ما را درهمه كارها هدایت میكند .
آیت الله حاج سید
مهدی روحانی میفرمود : امام كارهایی میكند كه در وهله اول به عقل ما عقلا جور در
نمیآید ولی بعدا معلوم میشود كه حق با ایشان بوده است
خودتان را به عبادات عادت دهید
سعی کنید تا جوان
هستید خصلتهای بد در وجودتان ریشه نداوند، زیرا با گذشت عمر این خصلتها راسخ می
شود و انسان به حالی میرسد که رهایی از دست این خصلتها امکانپذیر نیست. تا جوان
هستید به عبادات و خصلتهای خوب، خودتان را عادت بدهید
یك سرمشق نیكو
حضرت آیتالله
خامنهای :
من ميخواهم عرض بكنم به جوانان عزيزمان،
جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، كه حرف ميزنند، مينويسند، اقدام ميكنند؛
كاملاً رعايت كنيد. اينجور نباشد كه مخالفت با يك كسى، ما را وادار كند كه نسبت به
آن كس از جادهى حق تعدى كنيم، تجاوز كنيم، ظلم كنيم؛ نه، ظلم نبايد كرد. به هيچ
كس نبايد ظلم كرد.
من يك خاطره از امام نقل كنم. ما يك شب در خدمت
امام بوديم. من از ايشان پرسيدم نظر شما نسبت به فلان كس چيست – نميخواهم اسم
بياورم؛ يكى از چهرههاى معروف دنياى اسلام در دوران نزديك به ما، كه همه نام او
را شنيدند، همه ميشناسند – امام يك تأملى كردند، گفتند: نميشناسم. بعد هم يك
جملهى مذمتآميزى راجع به آن شخص گفتند. اين تمام شد.
من فرداى آن روز يا پسفردا – درست يادم نيست –
صبح با امام كارى داشتم، رفتم خدمت ايشان. بمجردى كه وارد اتاق شدم و نشستم، قبل
از اينكه من كارى را كه داشتم، مطرح كنم، ايشان گفتند كه راجع به آن كسى كه شما
ديشب يا پريشب سؤال كرديد، «همين، نميشناسم». يعنى آن جملهى مذمتآميزى را كه بعد
از «نميشناسم» گفته بودند، پاك كردند.
ببينيد، اين خيلى مهم است. آن جملهى مذمتآميز
نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بكلى از يادم رفته كه آن
جمله چه بود؛ يعنى يا تصرف معنوى ايشان بود، يا كمحافظگى من بود؛ نميدانم چه بود،
اما اينقدر يادم هست كه يك جملهى مذمتآميزى بود. همين را ايشان آن شب گفتند، دو
روز بعدش يا يك روز بعدش آن را پاك كردند؛ گفتند: نه، همان نميشناسم. ببينيد، اينها اسوه است؛ «لقد كان لكم فى رسولاللَّه اسوة
حسنة
توصیه امام (ره) به آیتالله خامنهای در بیمارستان
بهار سال 1365، روزى را كه امام(ره) در بستر
بيمارى بودند، فراموش نمىكنم. ايشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقريباً ده،
پانزده روزى در بستر بيمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمدآقا
به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آنجا بياييد؛ فهميدم كه براى امام(ره) مسألهاى رخ داده است. آناً حركت كردم و پس از چند ساعت طى
مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده
ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر ايشان حاضر شدم.
روزهاى نگرانكننده و سختى را گذرانديم. خدمت
امام(ره) رفتم و هنگامى كه نزديك تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را
نگهدارم و گريه كردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله
گفتند كه چون كوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم.
در آن لحظاتی كه امام(ره) ناراحتى قلبى پيدا
كرده بودند، ايشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند، بنابراين
مهمترين حرفى كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مىبايد در آن لحظهى حساس به ما مىگفتند.
ايشان فرمودند: «قوى باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكى باشيد، «اشدّاء علىالكفّار
رحماء بينهم» باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچكس نمىتواند به شما آسيبى برساند».
به نظر من، وصيت سىصفحهای امام(ره) مىتواند در همين چند جمله خلاصه شود.
موسیقی حرام
امام نه تنها
موسیقی ، بلكه برنامه های خبری رادیو- تلویزیون را در زمان حكومت شاه حرام میدانستند؛
و میفرمودند: اگر این موسیقی كه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود از
رادیو- تلویزیون (آل سعود) پخش شود آن را حرام میدانم.
اعلامیه بدون بسمالله
بعد از اشغال لانه
جاسوسی قرار بود هیاتی به سرپرستی آقای (رمزی كلارك ) به ایران بیاید؛ و درخواست
داشتند كه با حضرت امام (س) ملاقات كنند حضرت امام به محض اصلاع ،اعلامیه ای صادر
فرمودند و در آن اعلامیه هیات آمریكایی را نپذیرفتند و به همه ی اعضای شورای
انقلاب، هیات دولت موقت و سایر مسئولین تذكر دادند كه هیچ كس حق ندارد، با این
هیات آمریكایی ملاقات بكند. نكته قابل توجه در این اعلامیه، آن است كه تنها
اعلامیه جضرت امام (س) است كه بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) است؛ همانند سوره
برائت در قرآن كریم. یعنی حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت آن را
بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع كرده اند.
سلاح برای حفظ اسلام
در فراز و نشیب های
انقلاب اسلامی مردم افغانستان، برای تعیین سرنوشتشان، جمهوری اسلامی ایران همواره
خواستار تحقق اراده مردم این كشور بوده است. و برای اثبات این گفته، زمانی را به
خاطر می آورم كه رهبران روسیه متجاوز در اوج جنگ تحمیلی، به رهبر كبیر انقلاب
اسلامی حضرت امام خمینی (س)
پیغام دادند كه اگر می خواهید ما اسلحه شما را
تامین كنیم، باید در قضیه افغانستان كوتاه بیائید. اما امام در پاسخ فرمودند كه ما
سلاح را برای حفظ اسلام می خواهیم نه برای نابودی آن.
برخوردباعرفات
برخورد هوشمندانه
حضرت امام خمینی (ره) با عملكرد رهبران خائن (ساف) نمونه ای كم نظیر از مواضع روشن
ایشان در قبال سرنوشت ملت فلسطین است. در چند سال پیش اینجانب، یكی از خاطرات خود
را درباره سفر دوم عرفات به جمهوری اسلامی ایران و نحوه برخورد حضرت امام (ره) با وی
در حضور رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری، بیان كردم كه موجب تعجب گردید.
زیرا حضرت امام (س)در این سفر وی را نپذیرفتند و به صراحت فرمودند كه اگر عرفات
از(بگین) بدتر نباشد دست كمی هم از او ندارد، به واسطه اصرار بعضی از مسئولین و
تاكید بر مصالح جنبش مردم فلسطین، امام (ره) چند دقیقه او را پذیرفت، اما حتی یك
كلمه هم بر زبان نیاوردند. و بعد از آن هم او را هیچگاه نپذیرفتند. امام انسانی
روشن ضمیر بودند و آنچه را كه در آیینه نمیدیدیم ایشان در خشت میدیدند.
نمازاول وقت
روزی كه شاه فرار
كرد تمام نمایندگان رسانههای گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه
مصاحبه داشتند .شاید 15 شبكه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را
پخش میكردند: زیرا یكی از بزرگترین رویدادها در سراسر دنیا به طور مستقیم این
برنامه را پخش میكردند؛ زیرا یكی از بزرگترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع
پیوست. همه میخواستند نظر امام را بدانند.
ایشان چند دقیقه صحبت كردند، بعد از من سئوال كردند: ظهر شده است؟ گفتم : همین
الان ظهر شد. امام گفتند: والسلام علیكم و رحمه الله. در آن لحظه، ایشان موضوع به
آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها كردند. در شرایطی كه رسانههای
بیگانه برای میلیونها بیننده خود در حال ارسال خبر مصاحبه امام بودند، امام اقامه
نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند.
انس باقرآن ودعا
در ماه مبارك رمضان
وقتی نجف بودند، هر سه روز یك دور قرآن را ختم میكردند. در ایام سال ماهی یكبار
قرآن را ختم میكردند. ایشان همواره با قرآن مانوس بودند؛ یك جزء قرآن را هشت قسمت
كرده و هر قسمت را در زمان خاصی قرائت میكردند. گاهی، مدتها روی یك جمله قرآن مكث
میكردند. ایشان به قدری با كتاب مفاتیحالجنان مانوس بودند كه هر چند ماه ،مفاتیح
ایشان پاره میشد و ما ناچارا مفاتیح را یا صحافی میكردیم و یا مجدداً برای ایشان
تهیه میكردیم.
متعبد به معنی واقعی
در شرایط دشوار
تصمیمگیری آنچه كه موجب آرامش و اطمینان قلبی حضرت امام میشد، اتكای به خدا،
ذكر، دعا و نیایش بود. ایشان تحت هیچ شرایطی زمان دعا و نیایش خود را تغییر نمیدادند،
و به همه مستحبات عمل میكردند همانگونه كه در مبارزات سیاسی خود به پیروی از حضرت
رسول(ص) و ائمه معصومین(ع) به تكلیف اسلامی توجه داشتند. حضرت امام (ره) در مسائل عبادی هرگز از خود
نظری نداشتند و مانند یك فرد عادی هر آنچه را كه در این زمینه وارد شده است، دقیقا
به همان صورتی كه وارد است انجام میدادند. تمام دعاهای(مفاتیح الجنان) را با همان
صورتی كه نوشته شده است، بجا میآوردند. به خاطر دارم كه در یك روز این پیرمرد نود
ساله برای هر زیارت یك غسل كردند، و در كمتر از دو ساعت سه بار غسل زیارت انجام
دادند، و به همین یك غسل اكتفا نكردند.
هیچ کس مثل امام از دنیا دوری نگرفت
با اینکه به طور قطع و یقین خصوصا پس از انقلاب
برای هیچ مرجعی سیل وجوهات ، خیرات، نذورات، هبه ها و هدیه های شخصی به اندازه
امام سرازیر نمیشد اما این کثرت و فراوانی در زندگی امام حتی در امور مربوط به
زندگی شخصی و خصوصی ایشان هیچ تفاوت و تغییری را پدید نیاورد که باعث شود با مصرف
زیادتر و هزینه بیشتر از روال زندگی زاهدانه و علیگونه خودشان فاصله بگیرند. در
حقیقت، میتوانم بگویم برای هیچ کس مثل امام ، شهرت، ریاست، دنیا و متاع آن روی
نیاورد وهیچکس هم مانند امام از این مناصب دوری و فاصله نگرفت .
خودشان برمیخاستند
امام در مصرف برق، بسیار صرفه جویی مىکردند.
در اتاق اندرونی که محل استراحت و مطالعه ایشان بود سه لامپ وجود داشت، یک لامپ
مهتابی، یک لامپ صد و یک چراغ بسیار کوچک ۱۵ وات.
وقتی امام ، قرآن
تلاوت میکردند یا گزارشات مختلف را مطالعه مینمودند ، دو چراغ مهتابی و یک لامپ
صد ولت روشن بود ولی وقتی که مطالعه و تلاوت ایشان قطع مىشد امامعلی رغم کهولت
سنی که داشتند و برخاستن برایشان مشکل بود، خودشان از جای بر مىخاستند ، لامپ را
خاموش مىکردند و فقط از نور مهتابی استفاده مینمودند. آنگاه که به نماز میایستادند
نیازی به مهتابی هم احساس نمىکردند و فقط چراغ کوچک را در حدی که نور ضعیفی در
اتاق باشد روشن نگه میداشتند.
فرش
را بدوزید
محىالدین فرقانى: در منزل
امام در نجف یک فرش قدیمى بود که روزى آن را شسته و روى پشت بام پهن کردیم. وقتى آن را پائین مىآوردیم
وسط فرش پاره شد. خانم که این وضع را دید به امام گفت: آقا! اجازه مىدهید این فرش
را بفروشیم و بجاى آن فرش نو بخریم؟ امام با همه احترامى
که براى همسرشان قایل بودند جواب منفى به او دادند و به ما فرمودند: با یک جوالدوز وسط فرش
را بدوزید و آن را در اتاق پهن کنید. ما هم همین کار را کردیم.
لغو قانون کاپیتولاسیون
بيپرده
با تاريخ / اردیبهشت و خرداد 1358
لغو قانون کاپیتولاسیون
سيد روحالله امينآبادي
اردیبهشت
ماه 58 در حالی شروع شد که گروهک تروریستی فرقان ابتدا در سوم اردیبهشت سرلشگر قرنی
که در مبارزه با ضد انقلاب دارای سابقهای درخشان بود به شهادت رساند و سپس در شب
یازدهم اردیبهشت آیتالله مطهری را ترور کرد. این ترورها در خرداد ماه 58 نیز
ادامه یافت ولی این بار فرقان در ترور حجتالاسلام هاشمی در روز 4 خرداد ناکام
ماند.
در پی انتشار
مقاله آیتالله خلخالی در روزنامه اطلاعات و انتقاد از تشکیل حزبی با نام حزب جمهوری
اسلامی خلق مسلمان، هواداران آیتالله شریعتمداری با تجمع در تعدادی از خیابانها به
این مقاله اعتراض کردند. هر چند حزب خلق مسلمان پشت سر آیتالله شریعتمداری خود را
پنهان کرده بود، ولی حمایتهای این مرجع تقلید که هواداران بسیاری در آن مقطع تاریخی
و پیش از آنکه واقعیتها هویدا شود در میان مردم آذربایجان داشت از خلق مسلمان آتشی
را شعلهور ساخت که چند ماه بعد و در جریان رفراندوم قانون اساسی زبانه زد و اگر نبود
رهبریهای امام، انقلاب را با بحران بسیار بزرگی مواجه میساخت.
علاوه بر
حزب خلق مسلمان که در آذربایجان بساط فتنه را پهن کرده بود، خلق عرب نیز در خرمشهر
به دنبال فتنهانگیزی بود. فتنهانگیزی خلق عرب نیز با مداخلات دولت عراق در ایران
همراه بود، این مداخلات در خرداد ماه 58 به بمباران برخی از مناطق و روستاهای مرزی
ایران منتهی شد.
ششمین روز اردیبهشت، مسعود رجوی و موسی خیابانی از
سران مجاهدین خلق با رهبر انقلاب دیدار و گفتوگو کردند. امام خمینی بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی همواره در سخنرانیهای عمومی خود به شدت از مجاهدین خلق و سایر گروههای
چپگرا انتقاد کرده و آنها را به کنایه چپهای آمریکایی مینامیدند. از این رو بود
که مجاهدین خلق به دنبال دیدار با امام و گفتوگو با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار
گسترده خبر مربوط به آن در روزنامهها افکارعمومی را فریب دهند، نقشهای که با کممحلی
و بیاعتنایی امام خمینی نقش بر آب شد.
دهمین روز
اردیبهشت ماه سال 58 با دستور امام خمینی رابطه سیاسی ایران و مصر قطع شد. امام خمینی
در نامهای خطاب به ابراهیم یزدی وزیر وقت امورخارجه تأکید کردند: با در نظر گرفتن
پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعت بيچون و چراي
دولت مصر از امريكا و صهيونيسم، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع روابط ديپلماتيك
خود را با دولت مصر بنمايد.
23 اردیبهشت
ماه با پیشنهاد هیئت وزیران شورای عالی انقلاب لغو قانون کاپیتولاسیون را تصویب کرد.
این قانون در مهرماه سال 43 به تصویب مجلس شورای ملی رژیم طاغوت رسیده بود که با واکنش
شدید امام خمینی در آن زمان مواجه شده بود.
آیتالله
صادق خلخالی رئیس دادگاه انقلاب 23 اردیبهشت در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران
داخلی و خارجی اعلام کرد حکم اعدام شاه را صادر کرده است. این حکم اعتراضهای زیادی
را در برخی کشورهای به اصطلاح حامی حقوق بشر برانگیخت. چند روز بعد از اعتراضهای برخی
کشورها به خصوص آمریکا، امام خمینی طی سخنانی اظهار داشتند: ما هر نخستوزيري كه در آن عصر [منصوب] شده، اگر پيدا كنيم ـ مثل شريف
امامي، مثل بختيار ـ محكوم به قتلاند اينها. بختيار خودش اقرار كرد كه به امر من قتل
واقع شد. اينها عامل قتلاند به اينطور كه وادار كردند به قتل عام. جمعيت اينها مفسدند؛
اينها فاسدند. ما براي حقوق بشر اين كار را داريم انجام ميدهيم.
به دنبال
انتشار یک خبر جعلی و دروغ به نقل از امام خمینی در روزنامه آیندگان، دفتر امام خمینی
در اطلاعیهای تأکید کرد: آنچه روزنامه آیندگان درباره عوامل دستاندرکار شهادت استاد
آیتالله مطهری نوشته است دروغ محض است و امام فرمودهاند که این روزنامه را از این
پس هرگز نمیخوانم.
شهادت
قرنی و آیتالله مطهری
اردیبهشت
ماه 58، گروهک تروریستی منافقین در دو عملیات مجزا سرلشگر قرنی و آیتالله مطهری
را به شهادت رساند.
مقارن
ظهر سومین روز اردیبهشت ماه سال 58 سرلشگر قرنی اولین رئیس ستاد ارتش اسلامی ایران
در خیابان پهلوی سابق مورد هدف گلوله قرار گرفت و بعد از انتقال به بیمارستان مهر
به شهادت رسید.
قرنی در
سالهای ۳۴ تا ۳۶ در سمتهای ریاست رکن ۲ ستاد ارتش و معاونت ستاد ارتش انجام وظیفه
کرده بود و ۲۲ سال پیش به علت فعالیتهای ضدرژیم مورد تعقیب قرار گرفت و به ۳ سال زندان
محکوم شد. پس از پیروزی انقلاب سرلشگر قرنی به ریاست ستادکل ارتش جمهوری اسلامی ایران
منصوب شد و چندی بعد و پس از حوادث کردستان از کار برکنار شد.(1)
سرلشگر محمدولي
قرني اولين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران در ششم فروردين 1358 به دستور
مهندس بازرگان نخستوزير، بركنار شد.
دليل عزل نيز قاطعيت وي در برخورد با ضدانقلاب در
كردستان بود. عدم تمكين از دستورات وزير كشور، يكي از علل بركناري قرني بود. وي در
مبارزه با تجزيهطلبان كردستان، خود را مطيع امام خميني خوانده و اظهار داشته بود فقط
از ایشان دستور ميگيرد.(2)
سرسختي قرني
در مقابل فتنهگران ضدانقلاب در كردستان اتهام اصلي وي بود. اما گروه فرقان به عنوان
«نماد زور» او را ترور كرد و به گروههاي ضدانقلاب كه دائماً در نشريات خود، قرني
را سرزنش ميكردند، آرامش بخشيد. سرلشگر قرني از سوي گروههاي چپ به ويژه چريكهاي
فدايي خلق به همكاري با رژيم پهلوي در وقايع سال 1332 متهم شده بود، این در حالی است
که شهید قرنی مدتها در طول رژیم طاغوت زندانی بود.
در شامگاه
روز سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ نیز آیتالله مرتضی مطهری از چهرههای برجسته انقلابی
و رئیس شورای انقلاب ترور و به شهادت رسید.
این حادثه
در ساعت ده و نیم شب هنگام خروج آیتالله مطهری از خانه یدالله سحابی مشاور نخستوزیر
در خیابان فخرآباد تهران رخ داد. آیتالله مطهری که به همراه حاج تلخانی رئیس کمیته
اتاق بازرگانی بعد از یک گفتوگوی خصوصی با یدالله سحابی از خانه خارج شده بود، هنگام
سوار شدن بر اتومبیل حاج تلخانی هدف یک گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
با بلند
شدن صدای گلوله یدالله سحابی و ساکنان خانه و چند نفر از همسایگان به کمک آمدند و او
را به بیمارستان طرفه رساندند. به دنبال انتقال مطهری به بیمارستان، پزشکان تلاش خود
را برای نجات جان ایشان آغاز کردند، اما این تلاش به جایی نرسید و استاد مطهری ساعت
۲۴ روز ۱۱ اردیبهشت به شهادت رسید.
به
دنبال شهادت آیتالله مطهری، رهبر انقلاب در پیامی این فاجعه بزرگ را تسلیت گفتند.
در بخشی
از پیام امام خمینی آمده است: تسليت در شهادت شخصيتي كه عمر شريف و ارزنده خود را در
راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد، تسليت
در شهادت مردي كه در اسلامشناسي و فنون مختلفه اسلام و قرآن
كريم كمنظير بود. من فرزند بسيار عزيزي را از دست دادم و در سوگ او
نشستم كه از شخصيتهايي بود كه حاصل عمرم محسوب ميشد.(3)
شهید
مطهری ظهر 11 اردیبهشت چه گفت؟!
شاید
آخرین سخنان آیتالله شهید مطهری در روزی که به شهادت رسید و در خاطرهها ثبت شده
جالب باشد.
علی
مطهری فرزند آیتالله شهید مطهری میگوید: ظهر همان شبی که مطهری ترور شد، سر سفره
ناهار من بودم و آقای لاریجانی و پدر که صحبت بازرگان شد و من گفتم مهندس بازرگان در
مصاحبه آخر خود، حرفها و کنایههایی به امام میزدند که پدر گفت خودت شنیدی یا دیگران؟
گفتم خودم شنیدم. سپس پدر مکثی کردند و گفتند امام هم از دست وی خیلی راضی نیست و ما
تصمیم داریم ظرف همین دو، سه روزه او را برکنار کنیم و یک دولت انقلابی روی کار بیاوریم.
حتی مطهری هم ناامید شده بود،
ولی
در کل انتخاب بازرگان به شرط حضور مطهری درست بود.(4)
ترور
ناکام هاشمی
خردادماه
سال 58 نیز حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی توسط گروه فرقان ترور شد، ولی جان سالم به
در برد. امام خمینی رهبر انقلاب در پیامی به مناسبت ترور ناکام هاشمی
رفسنجانی اظهار داشتند: مرحوم مدرس كه به امر رضاخان ترور شد، از بيمارستان پيام داد:
«به رضاخان بگوييد من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده
هستند. بدخواهان بايد بدانند هاشمي زنده است چون نهضت زنده است.(5)
فتنه
خلق عرب و خلق مسلمان
آیتالله
خلخالی در مقالهای با عنوان «بهانهها را از دست خائنان باید گرفت» که در روزنامه
اطلاعات، 2 اردیبهشت 58 منتشر شد، به تأسیس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان و تفاوت آن
با جمهوری اسلامی مورد نظر امام خمینی پرداخته و با اشاره به سخن مشهور امام مبنی بر
اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم پرسیده بود حزب جمهوری اسلامی
خلق مسلمان چه تفاوتی از لحاظ شکل و محتوی با جمهوری اسلامی مدنظر امام خمینی دارد؟
در پی
انتشار مقاله آیتالله خلخالی در روزنامه اطلاعات و انتقاد از تشکیل حزبی با نام
حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان هواداران آیتالله شریعتمداری با تجمع در تعدادی از
خیابانها به این مقاله اعتراض کردند.(6)
امام
خمینی نیز در واکنش به این تجمعات در جمع اعضای سازمانهای مختلف دولتی فرمودند: «نباید
چاپ مقالهاي در یك روزنامه باعث و باني تحریكاتي
در جامعه شود؛ چرا كه [با] وحدت بود كه توانستیم بر دشمنان پیروز شویم و هیچ مسئلهاي نباید باعث شود كه این وحدت كلمه از میان برود، كه به نفع
دشمنان ماست.»(7)
هر چند
حزب خلق مسلمان پشت سر آیتالله شریعتمداری خود را پنهان کرده بود، ولی حمایتهای
این مرجع تقلید که هواداران بسیاری در آن مقطع تاریخی و پیش از آنکه واقعیتها
هویدا شود در میان مردم آذربایجان داشت از خلق مسلمان آتشی را شعلهور ساخت که چند
ماه بعد و در جریان رفراندوم قانون اساسی زبانه زد و اگر نبود رهبریهای امام،
انقلاب را با بحران بسیار بزرگی مواجه میساخت.
علاوه
بر حزب خلق مسلمان که در آذربایجان بساط فتنه را پهن کرده بود خلق عرب نیز در
خرمشهر به دنبال فتنهانگیزی بود.
در
اعتراض به فتنه این گروه بود که صبح روز 7 اردیبهشت دهها هزار نفر از مردم عربزبان
خوزستان در خیابانهای خرمشهر تظاهرات کرده و تجزیهطلبی را محکوم کردند.
تظاهراتکنندگان
که تصاویر امام خمینی را در دست داشتند شعار میدادند: خلقهای عرب و فارس
برادرند، مرگ بر تجزیهطلبان، خوزستان جزو لاینفک ایران است و…(8)
هنگام پیروزی
انقلاب اسلامی در بهمن 57 دو جریان سیاسی در خرمشهر فعال بودند، یکی جریان قومی که
برای خودمختاری خوزستان تلاش میکرد و از حمایت حزب بعث عراق برخوردار بود و دیگری
جریان مذهبی همسو با امام خمینی و روحانیت.
جریان نخست
به رهبری آیتالله شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی متشکل از عربزبانان خوزستان بود و
جریان دوم هم عربزبانان و هم فارسیزبانان خوزستان را دربرمیگرفت. پس از پیروزی انقلاب
و از همگسیختن وحدتی که علیه شاه بین نیروهای سیاسی با گرایشهای مختلف شکل گرفته
بود، آیتالله خاقانی به تدریج از نیروهای مذهبی فاصله گرفت و به جریان قومی نزدیک
شد. این امر به نوبه خود شکاف میان دو جریان قومی و مذهبی را عمیق کرد و موجب بروز
جنگ داخلی کوتاهمدتی در خرمشهر در ماههای خرداد و تیر ماه 1358 شد. هر چند این بحران
مهار شد ولی رژیم عراق از آن برای زمینهچینی جنگ تحمیلی که 8 سال طول کشید حداکثر
سوءاستفاده را کرد.(9)
12
خرداد همین سال بود که به دنبال تشدید جنجالهای سازمان خلق عرب در خرمشهر و برخی
شهرهای استان خوزستان نیروهای ارتش و سپاه پاسداران برای تأمین نظم و امنیت در
خرمشهر و آبادان مستقر شدند.
درگیری
های مرزی ایران با عراق
همزمان
با درگیریهای داخلی در استان خوزستان که ذکر آن رفت، عراق نیز مداخله خود در خاک
ایران را به شدت آغاز کرده بود.
17
خرداد ماه همین سال بود که هواپیماهای جنگنده عراق به حریم هوایی چند روستای اطراف
پاوه حمله کردند، این حمله به شهادت و زخمی شدن تعدادی از ساکنان منطقه انجامید.
دیدار
سران منافقین با امام
ششمین
روز اردیبهشت، مسعود رجوی و موسی خیابانی از سران مجاهدین خلق با رهبر انقلاب
دیدار و گفتوگو کردند.
امام
خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در سخنرانیهای عمومی خود به شدت از
مجاهدین خلق و سایر گروههای چپگرا انتقاد کرده و آنها را به کنایه چپهای
آمریکایی مینامیدند. از این رو بود که مجاهدین خلق به دنبال دیدار با امام و گفتوگو
با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار گسترده خبر مربوط به آن در روزنامهها
افکارعمومی را فریب دهند، نقشهای که با کممحلی و بیاعتنایی امام خمینی نقش بر
آب شد.
این
دیدار در مجموع 15دقیقه بیشتر طول نکشید(10) و آنچه که از این دیدار در
روزنامهها منتشر شد، تنها یک جمله از امام خمینی بود که ایشان خطاب به مسعود رجوی
و موسی خیابانی فرمودند: «اسلام بیش از هر چیزي به آزادي عنایت دارد و در اسلام خلاف
آزادي نیست؛ الاّ در چیزهایي كه مخالف با عفت عمومي است.»(11)
به نظر
میرسد منافقین خود متن و حاشیه خبر مربوط به دیدار سران این گروهک با امام خمینی
را تنظیم و در اختیار روزنامهها قرار داده بودند، چرا که در اخبار منتشر شده جز
سخنان کوتاهی از مسعود رجوی و نیز امام خمینی گزارش دیگری دیده نمیشد.
اما آيا
ديدار مهم و تاريخي امام و مجاهدين محدود به همين بود؟ از مجموعه گزارشهايي كه خود
اعضاي مجاهدين خلق از آن جلسه ارائه كردهاند برميآيد كه امام اتفاقاً به مهمترين
معضلات مجاهدين اشاره كرده و البته براي خروج از آنها راهحل ارائه كرده است. امام
اول از همه به مسئله تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق در سال 1354 اشاره ميكند
و در حقيقت به رخ سازمان ميكشد، اما بلافاصله ميافزايند: «به من گفته بودند اينها
اينطور هستند، اين تيپ هستند و من گفتم كه اگر اشتباهي شده و اگر مسئلهاي به وجود
آمده مربوط به گذشته است. به هر جهت شما جوانيد، الان انقلاب شده و مردم ما متحول شدهاند.
شما هم ميتوانيد اشكالاتتان را برطرف كنيد.»
امام در
ادامه با توجه به سوابق چپگرايانه سازمان و نيز خطري كه از ناحيه ماركسيستهاي غيرمذهبي
جمهوري اسلامي را تهديد ميكرد، به مجاهدين توصيه ميكنند كه به تبليغ عليه ماركسيسم
بپردازند و به خصوص در كارخانهها كارگران را از چپگرا شدن دور كنند. موسي خياباني
در گزارشي از آن ديدار مينويسد: «(امام) در لفافه خواست تا مبارزه عليه ماركسيستها
را بردوش ما بگذارد.»(12)
قطع
روابط دیپلماتیک میان ایران و مصر
دهمین
روز اردیبهشت ماه سال 58 با دستور امام خمینی رابطه سیاسی ایران و مصر قطع شد.
امام
خمینی در نامهای خطاب به ابراهیم یزدی وزیر وقت امورخارجه تأکید کردند: «با در نظر
گرفتن پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعت بيچون و چراي
دولت مصر از امريكا و صهيونيسم، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع روابط ديپلماتيك
خود را با دولت مصر بنمايد.»(13)
به
دنبال قطع روابط ایران با مصر، سادات نیز دیپلماتهای خود را از تهران فراخواند.
ایران
هفدهمین کشوری بود که پس از امضای قرارداد مصر و اسرائیل موسوم به کمپ دیوید روابط
خود را با مصر قطع میکرد.(14)
لغو
قرار داد کاپیتولاسیون
23
اردیبهشت ماه با پیشنهاد هیئت وزیران شورای عالی انقلاب، لغو قانون کاپیتولاسیون
را تصویب کرد.
این
قانون در مهرماه سال 43 به تصویب مجلس شورای ملی رژیم طاغوت رسیده بود که با واکنش
شدید امام خمینی در آن زمان مواجه شده بود.
وزارت
خارجه در این زمینه با انتشار اطلاعیهای تأکید کرد: بنا به پیشنهاد هیئت وزیران،
دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب 21 مهرماه
سال 43 راجع به استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیتها و فعالیتهای
قرارداد وین [کاپیتولاسیون] از تاریخ 23 اردیبهشت 58 لغو گردید.(15)
ملی شدن
کلیه بانکهای ملی
کلبه
بانکها با تصویب شورای انقلاب از 17 خرداد ماه 58 ملی شدند. مهندس بازرگان
نخستوزیر طی پیامی در این زمینه تأکید کرد: از آنجایی که بانکهای خصوصی وضع
نامساعد زیانباری پیدا کرده بودند دولت لازم دانست برای حفظ حقوق و سرمایههای ملی
و به منظور تضمین پساندازهای مردم و جلوگیری از اتلاف سپردهها مدیریت کلیه بانکهای
خصوصی را برعهده گیرد.(16)
بدین
وسیله شورای انقلاب اسلامی تمام بانکهای کشور را ملی اعلام کرد و در پی آن مدیریت
بانکهای خصوصی در اختیار دولت قرار گرفت.
صدور
حکم اعدام شاه توسط آیتالله خلخالی
آیتالله
صادق خلخالی رئیس دادگاه انقلاب 23 اردیبهشت در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور
خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد حکم اعدام شاه را صادر کرده است.
وی با
قرائت آیه 33 از سوره مائده سخن خود را آغاز کرده و گفت: این آیه الگوی دادگاههای
انقلاب است و به استناد همین آیه عدهای از تبهکاران را ملت ایران دستگیر و در
دادگاههای انقلابی محاکمه کرده و حکم اعدام آنها صادر شده است.
این حکم
اعتراضهای زیادی را در برخی کشورهای به اصطلاح حامی حقوق بشر برانگیخت.
سنای
آمریکا چند روز بعد به اتفاق آرا، اعدام سران رژیم سابق در ایران را به اتفاق آرا
محکوم و خاطر نشان ساخت اگر این اعدامها ادامه یابد ممکن است به روابط دوستانه[!]
آمریکا و ایران لطمه شدید وارد آید.
در
قطعنامه سنای آمریکا همچنین از صدور حکم اعدام شاه که اکنون به همراه خانواده در
باهاما زندگی میکند به شدت انتقاد شده است.
قطعنامه
مصوب سنای آمریکا را سناتور یاکوب جاویتس به کمیته امور خارجی سنا پیشنهاد کرده
بود. این قطعنامه نخست در این کمیته و چند ساعت پس از آن در سنای آمریکا به تصویب
رسید.(17)
هر چند
نحوه بیان و برخورد آیتالله خلخالی شایسته انتقاد بود، اما اصل حکم اعدام شاه جای
تردیدی نداشت و جنایتهایی که توسط شاه و همچنین تحت امر او صورت گرفته بود جایی
برای شبهه در مجازات اعدام شاه نداشت.
چند روز
بعد از اعتراضهای برخی کشورها به خصوص آمریکا، امام خمینی طی سخنانی اظهار
داشتند: این هويدا پانزده سال، يا سيزده سال تقريباً نخستوزير بود
و تمام جنايات گردن نخستوزير است. ما هر نخستوزيري كه در آن عصر [منصوب] شده، اگر پيدا كنيم ـ مثل شريف
امامي، مثل بختيار ـ محكوم به قتلاند اينها. بختيار خودش اقرار كرد كه به امر من قتل
واقع شد. اينها عامل قتلاند به اينطور كه وادار كردند به قتل عام. جمعيت اينها مفسدند؛
اينها فاسدند. ما براي حقوق بشر اين كار را داريم انجام ميدهيم و اين
جمعيتي كه صدا بلند ميكنند كه حقوق بشر، حقوق بشر، اينها
عمال استعمارند. اصلِ اين جمعيتهايي كه در امريكا، يا در جاهاي ديگر، درست شده است
به عنوان جمعيت «حقوق بشر»، جمعيت كذا و كذا، اينها را ـ همه ـ آنها درست كردهاند براي اينكه حقوق بشر را ضايع كنند.
امام
خمینی در مورد شاه نیز اظهار داشتند: حالا هم كه حكمي صادر نشده براي قتل محمدرضا،
لكن صادر ميشود. اگر ما پيدايش بكنيم، بايد كشته
بشود. اينهايي كه ميگويند حقوق بشر حالا صدايشان درآمده
و اظهار تأسف ميكنند!(18)
امام
خمینی همچنین طی سخنان دیگری با کنایهای به سنای آمریکا که تهدید کرده بود در
صورت عدم توقف اعدام سران رژیم سابق در روابط بین دو کشور خلل ایجاد میشود اظهار
داشتند: دولت امريكا ما را [تهديد] كرده بود كه اگر چنانچه اين اعدامها ادامه پيدا
بكند، در روابط ايران با امريكا يك قدري خطر ميافتد، اي
الهي كه به خطر بيفتد! ما روابط با امريكا را ميخواهيم چه
بكنيم. روابط ما با امريكا روابط يك مظلوم با يك ظالم است؛ روابط يك غارت شده با يك
غارتگر است. ما ميخواهيم چه كنيم. آنها ميل دارند كه…
كه با ما روابط داشته باشند؛ ما چه احتياجي به امريكا داريم.(19)
امام:
دیگر روزنامه آیندگان نمیخوانم
به
دنبال انتشار یک خبر جعلی و دروغ به نقل از امام خمینی در روزنامه آیندگان، دفتر
امام خمینی در اطلاعیهای تأکید کرد: آنچه روزنامه آیندگان درباره عوامل دستاندرکار
شهادت استاد آیتالله مطهری نوشته است دروغ محض است.
در
ادامه این اطلاعیه با اشاره به مشی روزنامه آیندگان آمده بود: این روزنامه از اول
انقلاب تاکنون همیشه نقشی انحرافی و برخلاف مصلحت ملت مسلمان داشته است و مورد تأیید
مسلمانان متدین و انقلابی نبوده و نیست.
در بخش
دیگری از این اطلاعیه میخوانیم: امام فرمودهاند که این روزنامه را از این پس
هرگز نمیخوانم و مطالب مندرج در آن هرگز مورد تأییدشان نیست و حساب هیئت تحریریه
این روزنامه از کارکنان مسلمان و معتقد آن جدا است.(20)
پس از
این هشدار، روزنامه آیندگان و در اعتراض به واکنش امام خمینی در 4 صفحه و با سه
صفحه سفید منتشر شد!
انجمن
موسوم به دفاع از آزادی مطبوعات نیز در اعلامیهای از سازمانها و گروهها و شخصیتهای
آزادیخواه دعوت کرد هر چه زودتر گردهم آیند و نمایندگانی برای طرح مشکل مطبوعات
به محضر آیتالله خمینی بفرستند.(21)
گروهی
از روحانیون کشور با انتشار بیانیهای به روزنامه آیندگان شدیداً اعتراض کردند.(22)
پینوشتها
۱ـ کیهان و
اطلاعات، 3 اردیبهشت 1358، ص 1.
۲ـ رک علي كردي،
گروه فرقان، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387، ص 107.
۳ـ صحیفه امام،
جلد 7، ص 17۸.
۴ـ علی مطهری: میزان
حرفشنوی بازرگان از شهید مطهری بیش از امام بود، خبرآنلاین، 16 بهمن 1389.
۵ـ صحیفه امام،
جلد 7، صفحه 495.
۶ـ اطلاعات، 4
اردیبهشت 1358، ص 2.
۷ـ صحیفه امام،
جلد 7، ص 116.
۸ـ
اطلاعات، 8 اردیبهشت 1358، صفحه 8، هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 دو جریان
سیاسی در خرمشهر فعال بودند، یکی جریان قومی که برای خودمختاری خوزستان تلاش میکرد
و از حمایت حزب بعث عراق برخوردار بود و دیگری جریان مذهبی همسو با امام خمینی و روحانیت.
جریان نخست به رهبری آیتالله شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی متشکل از عربزبانان خوزستان
بود و جریان دوم هم عربزبانان و هم فارسیزبانان خوزستان را دربرمیگرفت. پس از پیروزی
انقلاب و از همگسیختن وحدتی که علیه شاه بین نیروهای سیاسی با گرایشهای مختلف شکل
گرفته بود، آیتالله خاقانی به تدریج از نیروهای مذهبی فاصله گرفت و به جریان قومی
نزدیک شد. این امر به نوبه خود شکاف میان دو جریان قومی و مذهبی را عمیق کرد و موجب
بروز جنگ داخلی کوتاه مدتی در خرمشهر در ماههای خرداد و تیر ماه 1358شد. هر چند این
بحران مهار شد ولی رژیم عراق از آن برای زمینهچینی جنگ تحمیلی که 8 سال طول کشید حداکثر
سوءاستفاده را کرد. رک: ردپای تفرقه، شهاب سلیمی، روزنامه جام جم، 5 خرداد 90، ویژهنامه
ایام.
۹ـ رک ردپای تفرقه،
شهاب سلیمی، روزنامه جام جم، 5 خرداد 90، ویژه نامه ایام.
۱۰ـ
امام خميني«ره» به روايت محافظش، خبرگزاری فارس، 01/04/138.
۱۱ـ صحیفه امام،
جلد 7، صفحه 139 وروزنامه اطلاعات، 8 اردیبهشت 1358، ص 2.
۱۲ـ رک. چگونه مجاهدین
منافقین شدند، رضا خجسته رحیمی، شهروند امروز، 10 تیر 1387.
۱۳ـ صحیفه
امام، جلد 7، ص 168.
۱۴ـ اطلاعات،
12 اردیبهشت 1358، ص 8.
۱۵ـ اطلاعات،
24 اردیبهشت 1358، ص 2.
۱۶ـ بامداد، 19
خرداد 1358، صفحه 3.
۱۷ـ اطلاعات،
29 اردیبهشت 1358، ص 8.
۱۸ـ
صحیفه امام، جلد 7، ص 306، چندی پیش یکی از سایتهای منتسب به سران فتنه به نقل از
آیتالله سیدمحمد موسوی بجنوردی نوشت: «در ایام حضور امام در نوفل لوشاتو من شبها
در پاریس میخوابیدم. یکبار در آنجا بودم که دیدم هفتهنامه عربی السفیر(چاپ پاریس)
مصاحبهای با امام انجام داده که در آن، از ایشان سؤال میشود اگر شما پیروز شدید،
عقوبت شاه چیست؟ امام هم پاسخ داده بودند: حبس ابد؛ من خیلی تعجب کرده بودم که کسی
که اینقدر جنایت کرده چطور باید به حبس ابد محکوم شود؟ روز بعد برای اقامه نماز مغرب
و عشاء به نوفل لوشاتو رفتم و در اندرون خدمت امام رسیدم؛ در این مورد از ایشان سؤال
کردم و فرمودند «ما که به چشم ندیدیم شاه کسی را کشته باشد؛ اما ایشان آمر به قتل بود.
زیرا کیفر آمر به قتل حبس ابد است.» این خاطرهگویی آیتالله موسوی بجنوردی با نص
صریح بیانات امام خمینی در تعارض است به ویژه اینکه امام خمینی علاوه بر موردی که
بدان اشاره شد در موارد دیگری نیز نظر خود را در مورد «اعدام شاه» بیان کرده
بودند، از جمله امام خمینی ۲۸ بهمن ۱۳۵۷در دیدار با گروه پژوهشهای ملی و اجتماعی با
اشاره به این نکته که هیچ کشوری حاضر به پذیرش شاه نیست فرموده بودند: «شما دیدید كه
اولي كه این نهضت پیش آمد، امریكا با آن شدت دنبال اینكه خیر، من چه خواهم كرد! چه
خواهم كرد! و دیگران، انگلستان هم همینطور… بعد كه ملت پافشاري كرد، كم كم اینها
یكي یكي عقب زدند. به قدري عقب زدند كه الآن این محمدرضا در رباط است! حالا نميدانم كجاست. كسي راهش نميدهد! ممالك
یكي یكي ميآیند ميگویند ما
نميتوانیم تو را حفظت كنیم! به اینجا رسید كه راهش نميدهند! انشاءاللّه
راهش ندهند… ما خودمان راهش ميدهیم! بگذار بیاید و در یك محكمۀ عدلي
محاكمه بشود و اموال مردم را بدهد. اول هم كه آمد نباید بكشند او را، باید اموال را
از او بگیرند؛ اموال مردم را بدهد. بعد هم اگر مجازات قتل است، مجازاتش كنید و هست
حتماً!» (رک صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۱۷۲)
۱۹ـ صحیفه
امام، جلد 7، ص 353.
۲۰ـ اطلاعات،
24 اردیبهشت 1358، ص 2.
۲۱ـ اطلاعات، 22
اردیبهشت 1358، ص 2.
۲۲ـ اطلاعات،
24 اردیبهشت 1358، ص 2.
سوتيتر :
1-
اردیبهشت
ماه 58 در حالی شروع شد که گروهک تروریستی فرقان ابتدا در سوم اردیبهشت سرلشگر
قرنی که در مبارزه با ضد انقلاب دارای سابقهای درخشان بود به شهادت رساند و سپس
در شب یازدهم اردیبهشت آیتالله مطهری را ترور کرد.
2-
امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در
سخنرانیهای عمومی خود به شدت از مجاهدین خلق و سایر گروههای چپگرا انتقاد کرده و
آنها را به کنایه چپهای آمریکایی مینامیدند. از این رو بود که مجاهدین خلق به دنبال
دیدار با امام و گفتوگو با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار گسترده خبر مربوط به
آن در روزنامهها افکارعمومی را فریب دهند، نقشهای که با کممحلی و بیاعتنایی امام
خمینی نقش بر آب شد.
ماجرای کوره های آدم سوزی
ماجرای کوره های آدم سوزی
پاسخ به شبهات تاريخي اشغال
فلسطین
واقعيت اردوگاههاي اسراي
يهودي و ماجراي اتاقهاي گاز و كورههاي آدمسوزي
در جنگ جهاني دوم چيست؟
مجيد صفاتاج
پاسخ:
براي تبيين بهتر واقعيت تاريخي ماجراي هولوكاست و ارائه تصويري شفاف و روشن از اين
مسئله، ضروري است بازداشتگاهها و اردوگاههاي كشتار سازمانيافته يهوديان موسوم
به «راهحل نهايي» و اتاقهاي گاز و كورههاي جسدسوزي در آن زمان، بازنگري تاريخي
شوند.
بازداشتگاهها و اردوگاههاي اسراي جنگي
نازيها
پس از به قدرت رسيدن در سال 1933 و در راستاي تحقق نظرات نژادپرستانه هيتلر،
بازداشتگاههايي را براي نگهداري و توقيف بدون محاكمه كمونيستها، يهوديان، اقوام
اسلاو اروپاي شرقي، كوليها، روشنفكران مستقل و حتي كشيشهاي مخالف با مرام برتري
نژادي قوم ژرمن ايجاد كردند.
اولين
بازداشتگاهها به كمونيستهاي آلمان اختصاص داشت. هزاران كمونيست و از جمله رهبر
آنها ارنست تالمان در اين بازداشتگاهها به قتل رسيدند. با شروع جنگ در سال 1938 و
گسترش دامنه آن در اروپا، بازداشتگاههاي اوليه جاي خود را به اردوگاههاي جمعي و
اردوگاههاي كار اجباري دادند. چنين اردوگاههايي ابتدا در خاك آلمان و سپس در
سرزمينهاي اشغالی نازيها در شرق اروپا ايجاد شدند. آمارها نشان ميدهند كه در
مجموع، نازيها از سال 1933 ـ سالي كه در آلمان به قدرت رسيدند ـ تا سال 1945، سال
پايان جنگ جهاني دوم، بيش از ده هزار بازداشتگاه و اردوگاه كار اجباري در سرتاسر
اروپا ايجاد كردند. از مهمترين اردوگاههاي داخل آلمان، ميتوان به داخائو، برگن
بلسن، برخنوالد، ماتهاوزن، سكسهاوزن و اورانينبرگ اشاره كرد.
آشويتس،
بيركناو، تربلينكا، مجدانك، سالي بور، چلمنو در لهستان، دارنسي و اشتر و تهوف در
فرانسه و استراشوف در اتريش و… نيز از مشهورترين اردوگاههاي كار اجباري در
سرزمينهاي اشغالي بودند. در اردوگاههايي كه در لهستان ساخته شدند، عمدتاً اسراي
يهودي نگهداري ميشدند. اردوگاههاي كار اجباري، سمبل سبعيت نازيسم بودند و در
آنها مردم آلمان و گروههاي نژادي از جمله يهوديان به بردگي واداشته شدند. در اين
اردوگاهها، اسراي يهودي و غيريهودي از بدترين شكنجهها رنج ميبردند. نازيها با
آنها همچون بردگان رفتار ميكردند و ارزشهاي انساني آنها را ناديده ميگرفتند.
برخي از اسرا مجبور بودند روزانه 16 ساعت كار با اعمال شاقه انجام دهند و هميشه در
معرض شكنجه قرار داشتند. اردوگاه آشويتس ـ فعالترين مركز شركت شيميايي فاربين ـ
كارخانههاي توليد تسليحات و معادن از جمله مراكزي بودند كه اسرا به كار اجباري در
آنها وادار ميشدند.
رفتار وحشيانه نازيها به همراه شرايط غيرانساني
اردوگاهها، سوءتغذيه، گرسنگي مفرط و مزمن، محروميت از امكانات رفاهي، راهپيماييهاي
طولاني و بغرنج از اردوگاه تا محل كار و برخي از امراض همچون مالاريا، اسهال خوني
و بهويژه تيفوس كه در سالهاي آخر جنگ به طور گسترده در اردوگاهها شيوع يافت، در
نهايت به مرگ هزاران نفر در اين اردوگاهها منجر شد.(۱)
مارك
وبر در باره وضعيت اردوگاههاي اسرا مينويسد:
يهوديان
در زمان جنگ، بخش مهم نيروي كار آلمان را تشكيل ميدادند، بنابراین زنده نگهداشتن
آنها به نفع اين كشور بود. رئيس دفتر اجرايي اردوگاه اس. اس. در تاريخ 28 دسامبر
1942 حكمي را صادر کرد كه تمام اردوگاههاي كار اجباري و از جمله آشويتس را در بر
ميگرفت. بر اساس اين حكم، از ميزان بالاي مرگ و مير زندانيان در اثر ابتلا به
بيماري انتقاد قرار شده بود و پزشكان اردوگاهها بايد تمام امكانات موجود خود را
به كار میگرفتند تا اين ميزان را در اردوگاههاي مختلف به طور چشمگيري كاهش دهند.
اين پزشكان بايد در مقايسه با گذشته نظارت خود را بر وضعيت تغذيه زندانيان افزايش
و با همكاري مسئولان، پيشنهاداتي را در خصوص بهبود فرماندهي اين اردوگاهها ارائه
میدادند و بهبود شرايط كار در مكانهاي
مختلف را بررسي میکردند. در نهايت، اين حكم تأكيد داشت که: «بنا بر دستور رايشز
يشيوا اس. اسهاينريش هيملر(۲) ميزان مرگ و مير بايد بهطور چشمگيري
كاهش يابد».(۳)
بهرغم
انتشار اين گزارش مستند در باره وضعيت اردوگاهها، پس از پايان سال 1945 ميلادي،
افراد جديدي به اردوگاه داخو وارد شدند. اينها ديگر يهودي نبودند، بلكه عدهاي از
سربازان شكست خوردة آلماني و يا به اصطلاح يهوديان متفقين، «جنايتكاران جنگي»
بودند. به اينها دستور داده شد تا با حداكثر سرعت ممكن تعدادي از ساختمانهاي فرعي
اضافي را در اردوگاه بنا كنند، اما قبل از هر چيز منظرة زيباي سرسبز و بستانگونة
اردوگاه بايد بهكلي تخريب ميشد، چون براي سينماروهاي آمريكايي پذيرش اين امر كه
يهوديان را در باغ و بستان و بستري از گل و گياه شكنجه ميكردند، كار مشكلي بود.
بهويژه وقتي آنها را به سينماها كشانده بودند تا صحنههاي مخوف و ترسناك اردوگاهها
را نشانشان بدهند. از اين رو به كارگران جديد اردوگاه دستور دادنه شد گه مثلاً يك
گودال خون را كه لولهاي از آن به خارج از گودال ميرفت بسازند تا به نظر آيد كه
خون يهوديان از طريق آن لوله تخليه ميشده است. محوطه استحمام زندانيها، اتاق رختكني
آنها و محوطههاي ورودي، تماماً بايد بازسازي ميشدند تا به صورتي درآيند كه به «كوره
آدم سوزي» مورد ادعاي يهوديها شبيه باشند.
به
منظور دستيابي به اين قيافه ظاهري، ساختمان بتون آرمه خاص و جداگانهاي ساخته شد
كه وروديهايش شبیه سوراخهاي تعبيه شده در درهاي بزرگ و دروازه بندرهاي قديمي و
يا روزنههاي كشتي بود و امروز هم هنوز اينها را به خلق خدا نشان ميدهند تا این
مطلب را در اذهان همگان جا بیندازند كه ورودي كورههاي آدمسوزي آلمانيها اين
چنين بوده است. همچنین به كارگران اسير آلماني دستور داده شد جايي را به عنوان «محوطة
اعدام» بسازند تا از بيرون چنين تصور شود كه آنجا محوطة مخصوص اعدام قربانياني
بوده كه از پشت سر به سويشان شليك ميشده است.
فيليپ
آئرباخ(۴) كه در حكومت باواريا به عنوان معاون وزيرخارجه كار ميكرد و
در عين حال رهبر و قائممقام يهوديان آلمانیای بود كه از اردوگاهها آزاد شده
بودند، اين فكر درخشان را عرضه كرد كه در هر اردوگاه بايد يك درخت هم برای دار زدن
وجود داشته باشد و درخت كاج تنومندي در محوطه پاركينگ اردوگاه براي اين منظور
انتخاب و گريم شد. این درخت از نظر آئرباخ، يك شاخه نسبتاً افقي هم داشت و ميتوانست
به خوبي منظور وي را تأمين كند. برای این کار سر اين شاخه تنومند را قطع كردند و
بقيه قسمتهاي آن را نيز مدتها با طناب ماليدند و جلا دادند تا چنين به نظر برسد كه جاي طناب دار يهودياني بوده
است كه هر روز صدها نفر از آنها با اين وسيله اعدام ميشدند!
بالاخره
يهوديان، اين اردوگاه را به يك جايگاه مخوف و وحشتناك تبديل كردند و يك لوح يادبود
هم براي آن ساختند كه روي آن حك شده بود: «238 هزار يهودي در اینجا سوزانده شدند»،
اما بخش آدمسوزي آن فقط دو كوره داشت و براي اين كه بشود 000/238 نفر را در آنها
سوزاند، بايد حداقل سه سال، شبانه روزي كار كرده باشد و قريب 530 تن خاكستر بدن
انساني در آن به چشم بخورد.(۵)
اتاقهاي گاز
دكتر
روبر فوريسون(۶) متخصص و كارشناس عاليرتبه فرانسويِ بررسي، ارزيابي و
شناخت اسناد و مدارك تاريخي، پس از دهها سال مطالعه و تحقيق روي اسناد جنگ جهاني
دوم در مراكز و مؤسسههاي بزرگ مطالعاتي و پژوهشي به اين واقعيت دست يافت كه مسئله
«اتاقهاي گاز» و قتلعام يهوديها (هولوكاست) دروغ و افسانهای است كه از سوي
بعضي از مجامع و سازمانهاي يهودي و كانونهاي صهيونيستي با اغراض كاملاً سياسي و
بلكه اقتصادي ساخته و پرداخته شده است. وي در باره فقدان هرگونه شاهد و سندی در
اثبات وجود اتاقهاي گاز نوشته است:
«در
مورد اتاقهاي گاز مجاور كورهها، دستور ساخت، مطالعه، سفارش، صورت هزينه و حتي يك
عكس هم وجود ندارد. در صدها محاكمه (اورشليم، فرانكفورت و غيره…) هيچ سندي در
اين باره ارائه نشده است. من در آشويتس بودم. در آنجا هيچ «اتاق گازي» وجود نداشت».
پس
از جنگ، سازمان صليب سرخ جهاني ـ كه در بارة «زمزمههاي آشويتس» تحقيق كرده بود ـ
، واتيكان ـ كه اطلاعات بسياري از لهستان داشت ـ ، نازيها و سازشكاران ـ كساني كه
با آلمانيها همكاري داشتند ـ همگي اعلام كردند: «اتاقهاي گاز»؟ ما نمي دانستيم».(۷)
و
در جاي ديگر ميگويد:
«من
از اردوگاههاي «آشويتس» و «بيركناو» ـ كه در آن اتاقهاي گاز بازسازي شده و
بقايايي از «كورههاي آدم سوزي» وجود دارند ـ چندين مرتبه بازديد كردم. در اردوگاههاي
«اشتراتهوف» (آلزاس ـ فرانسه) و مايدانك (لهستان) مكانهايي را كه به عنوان اتاق
گاز معرفي ميشدند، بررسي كردم. در مراكز اطلاعرساني معاصر يهود در پاريس،
آرشيوها، دستنويسها، عكسها و شهادتهاي كتبي و هزاران سند ديگر را مطالعه كردم.
براي يافتن پاسخ، بيوقفه از متخصصان و تاريخدانان سئوال كردهام. سالها، اما
بيهوده، به دنبال فقط يك بازمانده از تبعيديان جنگ بودم كه با چشم خود اتاقهاي
گاز را ديده باشد. به كثرت مدارك ادعايي در اين مورد وقعي نگذاشتم و حتي به يك
مدرك ـ فقط يك مدرك ـ راضي بودم، اما همين
يك مدرك را هم نيافتم. در مقابل، آنچه يافتم، تعداد بيشماري مدارك مجعول، شايستة
محاكمه جادوگرانه و مايه شرمساري براي قضاتي است كه آنها را پذيرفتهاند».۸)
خاطرات
دكتر «يوهان پل» كرمر پزشك اردوگاه آشويتس نیز كه از تاريخ 29 اوت تا 18 نوامبر
1942 به اين اردوگاه اعزام شده بود حاكي از اين واقعيت است كه اصلاً اتاق گازي
براي كشتار يهوديان وجود نداشت و آنچه كه كشتار ميكرد، بيماري تيفوس بود و نه
آلمانيها.
اظهارات
فوقالذكر از روبر فوريسون و نيز خاطرات(۹) دكتر يوهان پل كرمر بيانگر
اين واقعيت تاريخي است كه از اتاقهاي گاز به منظور از بين بردن پشه ناقل بيماري
تيفوس با هدف مبارزه با اين بيماري مهلك استفاده قرار ميشده است.
افزون
بر این، نتايج تحقيق يك افسر يهودي سازمان ضد اطلاعات آمريكا (C.I.C) در سال 1949 گوياي اين واقعيت
است كه در اردوگاههاي نازيها صنعت سوزاندن و يا خفه كردن به وسيلة گاز وجود
نداشته است. لوئيس مارشالكو در اين باره ميگويد:
«يكي
از افسران يهودي ضداطلاعات امريكا در سال 1949 بر اساس اطلاعاتي كه از يك لهستاني
رشوه داده شده به دست آورده بود، در باغ سبزيجات اردوگاه، در سطحي وسيع اقدام به
حفاري و كاوش كرد، اما بهرغم زحمات سنگين و خستگيناپذير او و بودجة زيادي كه خرج
اين كار كرد، هيچ اثري از خاكسترهاي گفته شده و يا اجساد يهوديان به دست نيامد.
البته تعجبي هم نداشت، بهويژه اينكه يكي از كورههاي اردوگاه را پس از جنگ و براي
فيلمبرداري صحنههاي فيلم «آسياب مرگ» ساخته بودند».(۱۰)
كورههاي جسدسوزي
پس از جنگ جهاني اول و در خلال جنگهاي داخلي و
حتي قبل از شروع جنگ جهاني دوم، بيماري تيفوس به صورت نامحسوس در شوروي وجود داشت.
ظاهراً شيوع اين بيماري در اروپاي مركزي و در اردوگاههاي كار اجباري همزمان با
انتقال زندانيان شوروي آغاز شد.
نازيها
از بهار 1942 تلاش ميكردند تا اپيدمي تيفوس را در اردوگاهها از بين ببرند. آنها
براي ضدعفوني كردن بلوكهاي اردوگاهها و از بين بردن ريشههاي ناقل بيماري تيفوس
و با هدف مبارزه با اين بيماري مهلك از گاز زيكلون استفاده و براي ضدعفوني كردن
لباسهاي اسرا، اتاقهاي در بستهاي را كه بعدها به اتاقهاي گاز آدمكشي معروف شدند،
در برخي از اردوگاهها ايجاد كردند. در مورد اجساد اسرايي كه بر اثر بيماري تيفوس
جان خود را از دست داده بودند و نيز البسه و اشياء متعلق به آنها، تنها راه و متد
علمي تجويز شده مؤثر در آن زمان، سوزاندن آنها بود، از اين رو نازيها به توصيه
گروه پزشكي اردوگاهها، تعدادي كورههاي جسدسوزي در برخي ازاردوگاهها، از جمله اردوگاه آشويتس و بيركناو
ايجاد كردند تا اجساد مردگان به بيماري تيفوس و البسه آنها را براي جلوگيري از
گسترش اين بيماري بسوزانند. از سويي در اين اردوگاهها به علت وجود سفرههاي آبي
زيرزميني، امكان دفن اجساد وجود نداشت، زیرا دفن آنها باعث آلوده شدن آبهاي
زيرزميني و رودخانهها و در نتيجه گسترش اين بيماري ميشد.
هانريس
هيملر، از فرماندهان پليس مخفي حكومت نازيها، چند هفته قبل از پايان جنگ جهاني
دوم در ديدار با نمايندگان كنگره جهاني يهود در اين باره اظهار داشت:
«براي
جلوگيري از شيوع بيماريهاي واگيردار مانند تيفوس مجبور بوديم شمار قابل توجهي از
اجسادی را كه به اين بيماري مبتلا شده بودند، بسوزانيم، بنابراين بهناچار كورههاي
جسدسوزي را ساختيم، زيرا اجساد براي ما به حلقه طناب دار تبديل شده بودند».(۱۱)
گروههاي
پزشكي در اردوگاهها براي جلوگيري از گسترش بيماري تيفوس، تنها راه چاره را در
سوزاندن اجساد اسرايي كه بر اثر ابتلا به بيماري تيفوس جان خود را از دست داده
بودند و نيز البسه و اشياء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمي تجويز شده و مؤثر در
آن زمان بود كه ميتوانست از سرايت بيشتر بيماري تيفوس جلوگيري كند.(۱۲)
پینوشتها
۱ـ سيد محمد تراهي، تجديد نظر در
هولوكاست، روزنامه ابرار، 1/10/84 شماره 4930، ص 6 .
2- Heinrich Himmler
۳ـ مارك وبر، اعتبار از دست رفته هولوكاست،
مؤسسه بازنگري تاريخي htt://www.ihr.com
4- Aurebach
۵ـ لوئيس مارشالكو، فاتحين جهاني
(جنايتكاران حقيقي جنگ)، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي (تهران: مؤسسه فرهنگي
انتشاراتي تبيان، 1377) ص 179.
6- Robert Faurisson.
۷- روبرو فوريسون، اتاقهاي گاز در جنگ
جهاني دوم واقعيت يا افسانه؟ ترجمه سيدابوالفريد ضياءالديني (تهران: مؤسسه
فرهنگي پژوهشي ضياء انديشه، 1381) ص 179.
۸ـ همان، ص 138.
۹ـ نگاه كنيد به همان، صص76-80.
۱۰ـ لوئيس مارشالكو، پيشين، ص180.
۱۱ـ سيدمحمد تراهي، تجديدنظر در هولوكاست،
روزنامه ابرار، 1/10/84 شماره 4930، ص 6.
۱۲ـ زينالعابدين صديق (ابومحيالدين)، افسانه
قتل عام يهود در جنگ جهاني دوم و تبليغات جهاني صهيونيسم، (تهران: نشر هلال،
1372)، ص 24.
سوتیتر:
دكتر روبر فوريسون
متخصص و كارشناس عاليرتبه فرانسويِ بررسي، ارزيابي و شناخت اسناد و مدارك تاريخي،
پس از دهها سال مطالعه و تحقيق روي اسناد جنگ جهاني دوم به اين واقعيت دست يافت كه
مسئله «اتاقهاي گاز» و قتلعام يهوديها (هولوكاست) دروغ و افسانهای است كه از سوي
بعضي از مجامع و سازمانهاي يهودي و كانونهاي صهيونيستي با اغراض كاملاً سياسي و بلكه
اقتصادي ساخته و پرداخته شده است.
حمله غرب و ضرورت آگاهی
حمله غرب و ضرورت آگاهی
حسین
رویوران
هنگامی که موج
بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه آغاز شد و مردم برای رسیدن به آزادی و کرامت
انسانی، نه تنها در مقابل رژیمهای استبدادی که در مقابل حامیان غربی آنان نیز قد علم کردند.
تضاد جوامع منطقه با غرب و سیاستهای سلطهطلبانه آنها عملاً نوعی وحدت داخلی را
در میان مردم منطقه به وجود آورد و منافع نامشروع و گسترده غرب را تهدید کرد. این
جهتگیری به علت تأثیرپذیری موج بیداری اسلامی از مقاومت ضدصهیونیستی در لبنان و
فلسطین شکل گرفت و در میان مسلمانان، بهویژه در جریانهای سیاسی اصیل و اسلامی
نهادینه شد.
غرب در آغاز با
پیشنهاد گفتوگو میان امریکا و جریان اخوانالمسلمین کوشید این جهتگیری را به
انحراف بکشاند، اما بهرغم رخنه افراد خودباخته و طرفدار رابطه با امریکا در میان
جریانات اسلامی، غرب نهایتاً نتوانست این جریانها را به آشتی با خود وادار کند.
حمله مردم مصر به سفارت اسرائیل در قاهره، ۱۶ بار انفجار لوله گاز مصر به اسرائیل
که درنهایت دولت مصر را به قطع صادرات گاز به اسرائیل واداشت و حملات پیدرپی
مجاهدان مصری از شبه جزیره سینا به شهرهای جنوبی فلسطین اشغالی و دهها شاخص
دیگر، حمله به کنسولگری امریکا در بنغازی در لیبی و کشتن سفیر و دو دیپلمات
امریکا و نیز تظاهرات گسترده ضدامریکایی در تونس، فراگیری این گرایش جدید در حوزه
بیداری اسلامی را کاملاً نمایان میسازد.
غرب که در برابر
موج بیداری اسلامی و جهتگیریهای آن به اعتراف اکثر مسئولان آن غافلگیر شده بود،
در یک برنامهریزی سریع با بهرهبرداری از حوادث مهندسیشده سوریه و نفاقافکنی در
میان رهبران قیامها، تلاش کرد تا با کمک برخی از همپیمانان سرسپرده منطقه
تضادهایی را در منطقه ایجاد کند و آنها را جایگزین جریانات مخالف نظام سلطه غربی
در منطقه سازد. در این برنامه، غربیها بر
محور اختلافات مذهبیـ دینی و تضاد میان
اسلامگرایان و ملیگرایان تکیه کردند و با کمک رسانههایی که دراختیار دارند، به
گسترش و تقویت این تضادها پرداختند.
ایجاد اختلاف
میان شیعه و سنی و قطببندی مذهبی در سراسر منطقه و درگیری دینی میان مسلمانان و
مسیحیان قبطی و شکاف عمیق سیاسی میان اسلامگرایان اخوانالمسلمین با احزاب ملی در
مصر، تونس و لیبی پس از سقوط دیکتاتورها یکی از مهمترین نتایج این برنامهریزی
غرب به شمار میآید.
متأسفانه در این
فرایند، بخش وسیعی از احزاب سلفی سنی بدون درک توطئه دشمن وارد این بازی شدند و رسانههای
وابسته، با وارونهسازی حوادث سوریه، راحتتر زمینه اجرای این توطئه را فراهم
ساختند.
ترور شیعیان و
بمبگذاری در پاکستان، افغانستان، عراق و سوریه آغاز شد و ادامه یافت. متاسفانه برخی
از افراد سادهلوح و ناآگاه، بی آن که بدانند در این نوع اقدامات عملاً سرباز بیجیره
و مواجب امریکا و اسرائیلاند، با انگیزههای مذهبی دست به چنین اعمالی میزنند.
در این فرایند، جوامع شیعی در همه این کشورها با به کارگیری عقلانیت دینی خود تا کنون
وارد این بازی نشده و با خودداری از دستزدن به انتقام و اقدام متقابل نشان دادهاند
تا چه حد آگاه و پایبند به اصول دینی خود هستند.
غرب در این
اقدام خود نه تنها در پی انحراف اهداف جنبشهای بیداری اسلامی است، بلکه تلاش میکند
همپیمانان خود را به قدرت بازگرداند. غرب از تجربههای تاریخی خود بهره میگیرد و
اکنون آن را در خاورمیانه به اجرا درآورده و منتظر به بار نشستن برنامههای خود است.
اروپا در قرون
وسطی به علت ظلم کلیسای کاتولیک دچار تحولاتی شد که به بروز جنبشهای اعتراض دینی
(پروتستانها) انجامید. درگیری میان هواداران کلیسا و معترضان به کلیسا چند دهه به
درازا کشید و سرانجام نوعی سرخوردگی و ناامیدی در میان مردم پدید آمد و آنان با
کنار گذاشتن دو جریان متعارض دینی، قدرت را به سکولارها و جریانهای غیردینی
سپردند.
غرب در حال حاضر
با ایجاد فتنه مذهبی میان شیعیان و سنیها میکوشد خشونت دینی را تولید و مردم را
از هرگونه مقوله دینی دلسرد و ناامید کند و از این طریق زمینه بازگشت غربزدگان را
تحت عنوان دموکراسی به قدرت برساند.
امروزه تلاش غرب
برای ارائه تفکر دینی به عنوان عنصر ناامنی و خشونت، کل تفکر اسلامی را تهدید میکند
و در این فرایند تفاوتی میان تفکر شیعی و سنی وجود ندارد، به همین علت امروزه
علمای شیعه و سنی مکلفاند در مقابل این توطئه عظیم که اسلام سیاسی و حکومت اسلامی
را تهدید میکند، علم توحیدی خود را برافرازند و با تولی با مؤمنان و تبری از
دشمنان، جهتگیریهای صحیح را به مردم نشان دهند.
در گام نخست
وظیفه همگانی علما، روشنفکران و نخبگان دینی است که از گسترش این توطئهها جلوگیری کنند. در حال حاضر غرب میکوشد این فتنه
را از سوریه به عراق و لبنان صادر کند و تا کنون عوامل بسیاری را برای اجرای این
فتنه بسیج کرده است. تلاش برای دور ساختن فتنه از دو کشور عراق و لبنان اولویت
نخست است و اگر با کمک افراد خیر، دیندار و مستقل این گام تحقق یابد، زمینه محاصره فتنه در سوریه فراهم خواهد شد.
دیپلماسی عمومی
و رسمی هر دو کشور در دور کردن منطقه از دودستگی و ناامنی ضروری است. آگاهسازی در
همه سطوح باید صورت گیرد تا منطقه استقلال خود را حفظ کند و به دامان وابستگی و
سلطهپذیری بازنگردد.
سوتیتر:
جوامع شیعی در کشورهای
منطقه با به کارگیری عقلانیت دینی خود تا کنون وارد بازی تفرقهافکنی دینی مذهبی
غرب نشده و با خودداری از دستزدن به انتقام و اقدام متقابل نشان دادهاند تا چه حد
آگاه و پایبند به اصول دینی خود هستند.
