30نوامبر/16

شمه‌ای از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید

حضرات آیات عظام:

مکارم شیرازی،نوری همدانی،صافی گلپایگانی،

شبیری زنجانی و سبحانی تبریزی

بعد از انتصاب حجت‌الاسلام‌والمسلمین رحیمیان به تولیت مسجد مقدس جمکران از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی «مد ظله‌العالی». تولیت جدید به منظور ارائه گزارش و دریافت نظرات به دیدار مراجع معظم تقلید شتافت و از آنجا که سخنان این بزرگان حاوی نکات ارزشمندی در جهت شناخت هرچه بیشتر این مسجد فراملی که مقام معظم رهبری ازآن با عنوان «پایگاه عظیم تشیع» یادکرده‌اند می‌باشد، عیناً متن بیانات این مراجع

عظیم الشأن تقدیم امت «پاسدار اسلام» می‌گردد.

 

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی:

«من از قدیم‌الایام به آنجا(مسجدجمکران) عشق می‌ورزیدم»

مسأله مهم این است که ما در زمانی زندگی می‌کنیم که راه‌های فساد به سوی جوامع بشری کاملاً گشوده شده است. ما در مقابل این زهر‌ها باید پادزهر داشته باشیم. در مقابل این عوامل فساد باید عوامل اصلاح داشته باشیم. یکی از آنها می‌تواند چیزی مانند مسجد جمکران باشد. مسجد جمکران باید جاذبه داشته باشد و هفته‌ای چند صد هزار نفر به سوی خودش جذب کند؛ اینجا بیایند و توبه کنند، مسائلی را بشنوند و آثاری ببینند. امثال این گام‌های مختلف را باید برداریم تا با این مفاسدی که در حال غلبه بر جامعه است مقابله کنیم.

من تعجب می‌کنم از کسانی که باز هم درباره مسجد جمکران منفی‌بافی می‌کنند. ما می‌گوییم حسن بن مثله جمکرانی‌ای بود یا نبود؛ اما مسجدی هست که نام امام زمان در آن برده می‌شود و عبادتی هست که عبودیت خالص است؛ صد مرتبه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، چنین عبادتی چنان جذابیتی ایجاد کرده که هفته‌ای صدها هزار نفر و در ایام مخصوص میلیون‌ها نفر به این مکان می‌روند.

کدام عقل اجازه می‌دهد که با این چنین مرکز مؤثری مخالفت کنند؟ به خصوص که آن مسئله تاریخی در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده. این مسئله را علمای بزرگ تأیید کرده‌اند و مخالفت‌کنندگان نباید در مقابل علما بایستند. به هر حال این مخالفت‌ها با تریبونی که می‌تواند گروه زیادی را از فساد باز دارد و به مکتب پیروان اهل‌بیت دعوت کند باعث تعجب است. به همین دلیل من هم از قدیم‌الایام به آنجا عشق می‌ورزیدم و چند کار هم کردیم تا در مقابل کسانی که درباره این مسجد منفی‌بافی می‌کنند، به سهم خودمان بر مسجد صحه بگذاریم؛ یکی مرکز شیعه‌شناسی است که مرکز بسیار عظیمی است و مباحث مربوط به شیعه و امام زمان که در شهر مقدس قم آغاز شده، به آنجا منتقل می‌شود تا در کنار یک مرکز عبادی، یک مرکز فرهنگی قوی نیز باشد.

دومین کار، انتقال شبکه ولایت به آنجاست که کارهای ساخت استودیو در حال انجام است. شبکه ولایت شبکه‌ای است به زبان فارسی، عربی و انگلیسی که مسائل مربوط به شیعه و اهل بیت را به تمام دنیا پخش می‌کند. سومین اقدام، ساخت درمانگاه است که ما امیدواریم درمانگاه بسیار مجهزی ساخته شود تا مردم به قصد استشفا به آنجا بیایند. ما در آنجا تا امروز ۳-۲ میلیارد تومان خرج کرده و می‌کنیم. این درمانگاه باید راه‌اندازی شود و این گوشه‌ای از آثار عشق ما به این مرکز است.

ظرفیت این مرکز بیشتر از این است و می‌شود با برنامه‌ریزی‌های جامع و کامل، از این ظرفیت استفاده بیشتری کرد که هر کس به آنجا می‌آید با دست پر برگردد و یکی از قطب‌های اسلامی منحصر به ایران نباشد و از مناطق مختلف بتوانند مشرف بشوند؛ به‌خصوص که فرودگاه قم هم در حال راه‌اندازی است و از مناطق مختلف می‌توانند به آنجا بیایند، توسل بجویند و اصلاح شوند و بازگردند.

یکی از نکات مهم این است که بیشترین مشتریان جمکران جوانان هستند، همان جوانانی که در خطر هستند. این واقعاً نقطه قوت بسیار خوبی برای جمکران است که می‌تواند جوانان را جذب کند.

برنامه‌هایی که فرمودید برنامه‌های خوبی است و لازمه سفره پهن کردن این است که غذا هم تهیه شود، جا هم تهیه شود و فضا فضایی باشد که مردم دچار مشکلات نشوند. امکانات مسجد جمکران باید توسعه پیدا کند؛ به اندازه توسعه امکانات، حضور مردم بیشتر می‌شود و پذیرش بیشتری صورت می‌گیرد.

من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و توانم اجازه می‌دهد در خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان می‌شود، باعث پیشرفت مکتب شیعه می‌شود. منتها مراقب باشید خرافات را با آن نیامیزند. من شنیده‌ام لابه‌لای این زوّار، افراد فرصت‌طلبی می‌آیند، یکی خود را مأمور امام زمان معرفی می‌کند، یکی می‌گوید نایب خاصّم، دیگری بشارت ظهور می‌دهد و مردم را گول می‌زنند و سرکیسه می‌کنند.

باید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در میان جمعیت باشند و جلو این افراد را بگیرند. هر جا که محل استفاده باشد، محل سوءاستفاده هم هست. چون نیت شما و همکاران‌تان خالص است، انشاالله امام زمان کمک می‌کند و پیشرفت خوبی می‌توان کرد.

سوتیتر:

۱-   من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و توانم اجازه می‌دهد در خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان می‌شود، باعث پیشرفت مکتب شیعه می‌شود.

 

 

آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی:

این مسجد واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. اگر کسی در مسئله تاریخ مسجد ایجاد شبهه کند، قضایای مستقیم و متواتر یقینی‌ای که خیلی از افراد با رفتن به آنجا و توسل پیدا کردن، مشکلات مهم‌شان حل شده را نمی‌تواند انکار کند.

این مسجد مکانی است که اولیا و مقدسین و رجال معنوی، سالیان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلی عالم داشته‌اند. بنابر این مسجد جمکران قطعاً مورد عنایت خداوند است و طبیعی است که مشکلات در آنجا حل شود. ما می‌دانیم که خیلی از افراد به حسب ظاهر مشکلات لاینحل داشتند و به آنجا رفتند و مشکل‌شان حل شده است.

امام خمینی بیماری داشتند که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌رسید، و هنوز این خبر بین مردم منتشر نشده بود، پسر دایی ما دکتر ولایی برای رسیدگی با یکی از وزرا آمدند و گفت: «حال ایشان وخیم است» کسی هم نمی‌دانست که ایشان مریض شده‌اند. ما با یکی از رفقا گفتیم «باید برویم مسجد جمکران برای توسل». رفتیم و الحمدلله خطری که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌آمد حل شد. به هر حال ما تجربه این چنینی در باره مسجد جمکران داریم، اشخاص دیگر هم تجربه‌های مختلفی دارند.

این مسجد محل امیدی برای مردم است. انشاالله خدمتی که به مسجد جمکران می‌شود، خدمت به شرع مقدس و ولایت است و ما تا حد توان برای دست اندرکاران دعا می‌کنیم که بتوانند اینجا را خوب حفظ کنند.

گاهی اعتقادات و حفظ اعتقادات وابسته به همین‌هاست. همین که بیایند و ببینند که مشکلات حل شده، خود این در حفظ دین خیلی دخالت دارد. من امیدوار هستم خداوند به همه آقایان توفیق کامل و جزای خیر در دنیا و آخرت بدهد.

در همایشی که درباره کتاب تاریخ قم برگزار شده بود حاضر شدم، همان کتابی که تاریخ جمکران در آن آمده و در سال ۳۷۸ هجری قمری نوشته شده است. این کتابی است که راجع به حضرت معصومه «سلام‌اله‌علیها» هم مطالبی دارد. کتاب بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت دارد و مورد اعتماد است. اینها اولاً همه شاهد بر تأیید مسجد جمکران است. مگر عبارتی که آن عبارت هم مشخص شد غلط است. می‌گفتند شیخ صدوق رحمت‌الله‌ سال ساخت جمکران را سال ۳۹۳ هجری قمری ذکر کرده است در حالی که سال فوت ایشان ۳۸۱ قمری است. این چگونه ممکن است؟ اما بعداً این مشکل حل شد به اینکه شباهت بین «تسعین» و «سبعین» باعث اشتباه شده است، بالاخره معلوم شد ۳۹۳ اشتباه بوده و تاریخ درست آن ۳۷۳ بوده است که در زمان حیات شیخ صدوق بوده و از این ناحیه نیز اشکالی به تاریخ ساخت مسجد نیست.

سوتیترها:

 

۱-  این مسجد واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد… ، قضایای مستقیم و متواتر یقینی‌ای که خیلی از افراد با رفتن به آنجا و توسل پیدا کردن، مشکلات مهم‌شان حل شده را نمی‌تواند انکار کند.

 

 

 ۲-  این مسجد مکانی است که اولیا و مقدسین و رجال معنوی، سالیان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلی عالم داشته‌اند. بنابر این مسجد جمکران قطعاً مورد عنایت خداوند است و طبیعی است که مشکلات در آنجا حل شود. ما می‌دانیم که خیلی از افراد به حسب ظاهر مشکلات لاینحل داشتند و به آنجا رفتند و مشکل‌شان حل شده است.

 

۳ –  امام خمینی(ره) بیماری داشتند که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌رسید،…. ما با یکی از رفقا گفتیم «باید برویم مسجد جمکران برای توسل». رفتیم و الحمدلله خطری که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌آمد حل شد

 

آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی: 

«من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم»

از خداوند متعال برای همه آرزوی مزید توفیق می‌کنم و امیدوارم که همه در این مقاصد بزرگ و با اهمیتی که دارید ـ انشاءالله ـ موفق باشید و بتوانید کاری کنید که ترویج دین و امر تعظیم شعائر که الحمدلله در مسجد مقدس جمکران برقرار شده و برقرار بوده است، روز به روز توسعه پیدا کند و مردم از توجهات حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بهره‌مند شوند. امیدوارم که این مقاصد فراهم بشود.

همانطور که فرمودید، مسئله و قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده کنند. انشاءالله که این برنامه‌ها توسعه پیدا کند. این توجهی که خود به خود در مردم پیدا شده، مسئله مهمی است. البته این توجه همیشه بوده و با کیفیت‌های مختلف همیشه عرض ارادت می‌کرده‌اند، اما این حضور و این همه جمعیت که به اینجا می‌آیند، نشانه یک توجه خاص است. اینجا باید مورد استفاده مردم باشد و منافع معنوی‌ای که خداوند متعال در نظر دارد شامل حال مردم شود.

انشاءالله این برنامه‌ها روز به روز مناسب‌تر باشد و اثرگذار باشد. علما و بزرگان ما همه به مسجد جمکران افتخار می‌کردند مرحوم پدرم رحمت‌الله‌علیه پیاده به مسجد جمکران می‌رفتند. در آن زمان اسب بود و بعضی به ایشان اصرار می‌کردند شما سوار بشوید. می‌گفتند من می‌خواهم پیاده باشم. این کار را با کیفیت خاصی انجام می‌دادند. ما باید توجه داشته باشیم که قداست این مسجد باید خیلی بیشتر حفظ شود و محافظت بشود؛ مخصوصاً جنبه‌های دینی و مذهبی… گرچه تا حدی فراهم شده و باید بیشتر شود. اینها مسائلی است که باید رعایت شود و هر چه بیشتر رعایت شود، انشاءالله روز به روز بر عظمت امر افزوده می‌شود.

مسجد جمکران الحمدلله رونق خاصی پیدا کرده و علت این رونق را هم من معنوی می‌دانم که یکباره مردم این‌طور حضور پیدا کردند و و می‌آیند و خسته نمی‌شوند و باز هم می‌آیند و باز هم می‌آیند. امیدوارم انشاءالله شما و همه کسانی که در این راه خدمت می‌کنند، بتوانند روز به روز توفیق بیشتری پیدا کنند و بدانند که تعظیم امر حضرت ولی عصر عجل‌الله‌فرجه‌الشریف باید در همه جا باشد، در همه امور باید باشد و ما باید مواظب باشیم که هیچ‌کس فراموش نکند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای بروجرودی رحمت‌الله‌علیه به طلاب سفارش می‌کردند که در مسافرت و سخنرانی و هر جا که می‌روید، حضرت را فراموش نکنید، یعنی باید همیشه یادتان باشد. این موضوع نکته‌هایی دارد که اگر بخواهم عرض کنم طولانی می‌شود. در همه برنامه‌ها هر کس می‌خواهد حرف بزند، هر کس می‌خواهد صحبت کند، هر کس می‌خواهد سخنرانی کند، باید به یاد امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه باشد و هر طور شده به یک اسمی و به هر نوعی اسم حضرت را ببرند. این نباید فراموش شود. این توصیه، نکته خیلی دقیقی دارد که از بعضی روایات هم استفاده می‌شود، این مسئله بسیار با اهمیت است. امیدوارم شما توفیق پیدا کنید و برنامه‌های تعظیم امر حضرت انشاءالله بیشتر و بیشتر باشد و رونق بیشتری بگیرد.

خلوص نیت کسانی که در اینجا هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، اگر فکرهای دیگری باشد ، به جایی نمی‌رسد، باید مواظب باشند. امیدوارم موفق باشید و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند. برنامه‌هایی باید اجرا شود که اسباب ترویج دین باشد و مردم بیشتر علاقه‌مند بشوند

روزی خدمت مرحوم آیت‌الله بروجردی مشرف بودم، شخص محترمی آمد و از مرحوم آیت‌الله بروجردی سؤال کرد که این نماز مسجد جمکران را می‌توانیم به قصد ورود بخوانیم؟ یعنی این نماز را قبول دارید؟ خیلی مهم بود که ایشان بفرماید. ایشان مقداری تأمل کرد و فرمودند «بخوانید، به قصد ورود». این خیلی مهم است. اینکه مرحوم آیت‌الله بروجردی بگویند به قصد ورود بخوانید خیلی مسئله مهمی است.

من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم، خلوص نیت کسانی که در این مکان مقدس هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، امیدوارم موفق باشید و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند.

سوتیتر:

  • قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده کنند.

 

 

آیت‌الله العظمی نوری همدانی :

خداوند متعال به شما توفیق داده تا در پایگاه بزرگی مانند مسجد مقدس جمکران، برای شناساندن نقش ائمه علیهم‌السلام خصوصاً حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف تلاش کنید. ما پایگاه‌های متعددی داریم ولی مطالب منتشرشده در هر پایگاه باید با آن امام مرتبط باشد.

وقتی به نجف می‌رویم، آنجا پایگاه مهمی است که با بیان  مطالب مربوط به ولایت و غدیر تناسب دارد.

آخرین پایگاه، پایگاه امام عصر است و خیلی کار می‌توان در آن انجام داد و باید اینجا را به حدی تجهیز کرد که پاسخگوی دنیایی باشد که تشنه معارف اهل‌بیت علیهم السلام است.

یکی از این مطالب، استضعاف و استکبار است. آیه ۶ سوره قصص در این مورد است و بسیار پرمحتوا است که ائمه به آن تأکید می‌کردند. حضرت امیر می‌فرمایند: قسم به خدایی که دانه را شکافته، آن پروردگاری که انسان را آفریده، این دنیایی که به ما پشت کرده روزی به ما اقبال خواهد کرد؛ مثل همان ناقه‌ای که چموش است، ولی به فرزند خودش توجه می‌کند. امام سپس این آیه را خواندند. حضرت امیر علیه‌السلام فرمودند مستضعفین اهل‌بیت پیغمبر هستند. «ولیبعث الله مهدیهم و یعزهم و یذل اعدائهم». در تفسیر آیه آمده که نگاه کردند به امام حسن و امام حسین علیهما السلام «فبکی و قال انتم المستضعفون بعدی». امام عصر که متولد شدند، این آیه را خواندند. بنابراین این آیه خیلی پرمحتوا است. معنایش این است که در دنیا استضعافی خواهد آمد و چند قرن است که مسلمانان دچار استضعاف می‌شوند. مستضعف با ضعیف فرق دارد. مستضعف کسی است که امکانات دارد و قدرت دارد، اما سلطه‌گران آمده‌اند و بر اینها سلطه پیدا کرده‌اند و از همه جهت استضعاف به وجود آورده‌اند؛ استضعاف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و…

استکبار یعنی خودبزرگ‌بینی و خودبزرگ‌سازی. هم خودشان را بزرگ می‌بینند و هم خودشان را بزرگ کردند و این نتیجه تضعیف دیگران است. مستکبرین در مقابل مستضعفین هستند. کسانی که ذاتاً قابلیت و استعداد و امکانات داشتند، اما در زیر سلطه مستکبران کوبیده شدند و مستضعف شدند و آنها بر تمام شئون زندگی اینها مسلط شدند؛ هم فرهنگ‌شان، هم سیاست‌شان، هم اقتصادشان. چند قرن به همین ترتیب بوده و ادامه هم دارد.

وقتی صحیفه نور و آثار و کلمات امام، این فقیه فرزانه، مدیر، مدبر، شجاع، قهرمان میدان علم و قلم و بیان و عارف و حماسه‌آفرین، مجاهدی قدرتمند، فریادگری با صلابت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم در این ۲۲ جلد صحیفه نور، که یک جلد آن فهرست و ۲۱ جلد دیگر صحیفه است، امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در تمام مجلدات نسبت به مستضعفان توجه خاصی دارند و رسالت خود و کار خود را قیام برای نجات مستضعفان از چنگال مستکبران می‌داند. این یک مسئله ساده نیست که یک شخصی این قدر قدرت پیدا کند و تحول در کل جهان به وجود بیاورد. امروز کل مستکبران جهان تحت‌تأثیر اقدامات امام خمینی مضطر و پریشان شده‌اند. امام تحولی در دنیا به وجود آورد که چهره مستکبران را به مردم شناساند. راه‌های نفوذ آنها را برای ما معین کرد و راه استخلاص از چنگال آنها را نشان داد.

کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند، پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است و این خیلی نیاز به کار دارد. ما روایات فراوانی در همین‌باره از حضرت مهدی علیه‌السلام داریم که برای مردم بیان نشده است. یکی از مطالب خیلی مهم، فتنه آخرالزمان است. یکی از دلایل آن اعجازات است، اعجاز اهل بیت که جریان‌های چند صد سال بلکه هزار سال بعد را با تمام جزئیات بیان کرده‌اند. اینها معجزه‌های بسیار بزرگی است. سوره‌ای هست در قرآن به نام سوره محمد؛ سوره چهل و هفتم قرآن است. در آیه ۱۷ سوره مبارکه محمد آمده: « فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَهً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ» روایات فراوانی از اهل‌بیت حاکی از این است که این آیه مربوط به آخرالزمان است.

قدیمی‌ترین تفسیر ما تفسیر «علی بن ابراهیم» است. در آنجا ۶۵ علامت برای آخرالزمان ذکر شده است که پیغمبر خدا در حجه‌‌الوداع کنار خانه کعبه ایستادند و فرمودند: «الا أخبرکم باشراط الساعه». پیامبر علامات آخرالزمان را بیان کردند. نزدیک‌ترین فرد به پیامبر در آن لحظه سلمان بود. سلمان تعجب کرد و گفت: «إن ذلک لکائن». چنین چیزی خواهد شد؟ پیغمبر فرمودند «بله. چنین چیزی خواهد شد.» سلمان تعجب می‌کرد. اما ما امروز در دنیا این علامت‌ها را می‌بینیم. می‌بینیم در جریان حمله به افغانستان، مستکبرین نیروهای‌شان را از کشورهای مختلف برای حمله به مسلمانان جمع کردند و از مشرق و مغرب حمله‌ور شدند. « فالویل لضعفاء امتی منهم، والویل لهم من اللهف لایرحمون». در روایات ما این مطالب را می‌بینیم و می‌دانیم چنین اتفاقاتی به وقوع خواهد پیوست. وظیفه ما چیست؟

یکی از فتنه‌های بزرگی که در آخرالزمان به وجود می‌آید، از فتنه سامری بدتر و بالاتر است، از فتنه دجال بالاتر است. اینها جای تحقیق و پژوهش بسیاری دارد و برای مردم هم بیان نشده است. مردم نمی‌دانند منظور از دجال چیست. منظور از سفیانی چیست. یمانی چیست. اینها همه در روایات ذکر شده است. این روایات باید برای مردم بیان بشود تا مردم بدانند در فتنه آخرالزمان وظیفه‌شان چیست و چه خواهد شد. باید در برابر مردم افق روشنی باز شود تا بدانند امیدشان حضرت مهدی علیه‌السلام است و بدانند چگونه ظهور خواهد کرد و بعد از آن چه خواهد کرد.

روایاتی که ما درباره حضرت مهدی علیه‌السلام داریم، درباره هیچ امامی به این اندازه روایت نداریم. شما احتیاج به تجهیزات فراوان دارید. باید هفته‌ای چند ساعت در تلویزیون و رسانه‌ها به طور منظم وقت داشته باشید که بتوانید این معارف را بعد از تحقیق و مطالعه برای مردم بیان کنید، برای دنیا بیان کنید تا راهنمایی و روشنگری صورت بگیرد؛ همین بیدارگری که از ایران سرچشمه گرفت و کشورهای مسلمان را درنوردید و حتی وارد اروپا و آمریکا شد.

به همین دلیل بود که آنها ترسیدند از اینکه در مصر، لیبی، بحرین و عربستان، حکومت اسلامی به وجود بیاید و دست به کار شدند. حرکتی که با الله‌اکبر شروع شد و بعد از نماز جمعه آغاز شده، حرکت اسلامی است. ولی این حرکت را طوری لوث کردند و در آن دخالت کردند و همچنان هم مشغول هستند که مبادا مثل ایران بشود و منتهی به یک حکومت اسلامی بشود. ما در برابر اینها کاری نکرده‌ایم. امروز باید یک‌دل و یک‌جهت در برابر دشمن بایستیم و مانع از لوث شدن حرکت اسلامی بشویم. لازم است این کار صورت بگیرد. لازم است ما یک جبهه قوی مستضعفان را شکل بدهیم و افراد سرشناس و کسانی که مردم به آنها ایمان دارند و اعتقاد دارند و سوابق درخشان دارند در آن حضور داشته باشند، مثل سیدحسن نصرالله که در لبنان است. ما اگر یک نفر مثل ایشان در عراق داشتیم، در یمن داشتیم، در عربستان داشتیم، و در جاهای دیگر اینچنین کسانی بودند، اینها را با همدیگر مرتبط می‌کردیم و همه سینه سپر می‌کردند در مقابل استکباری که نمی‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر برسد. در آن صورت همه با هم بودند. شرط اول این کار هم این است که اینها کفن‌پوش باشند. خودشان را برای شهادت آماده کنند. اگر اینچنین انسان‌هایی بودند، می‌توانستند حرکت‌های منطقه را راهنمایی کنند و مرم هم دلگرم می‌شدند. چون اینچنین رهبری‌ای نبود، مصر به این شکل درآمد، تونس به آن شکل درآمد، بحرین به آن شکل درآمد. اینها همه حرکت‌های اسلامی بود. چرا به این روز افتاد؟ چون راهنما و رهبر و تشکل نداشتند.

دنیای امروز در همه زمینه‌ها نیازمند این است که مستضعفان تشکل داشته باشند، با هم ارتباط داشته باشند، جلو بیفتند و در برابر استکبار سینه سپر کنند؛ در مقابل استکبار که می‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر نرسد. این از این طرف. از طرفی هم شما باید کار کنید، شما باید راه را نشان بدهید که بر اساس روایاتی که از اهل‌بیت علیهم‌السلام درباره فتنه‌‌های آخرالزمان داریم، و خیلی فتنه سختی است، چه باید بکنیم و وظیفه مسلمان‌ها چیست. لازم است نیرو جذب کنید و آنها را متشکل کنید، از همه کشورها با شما باشند و اینجا پایگاهی بشود که بیایند درس بگیرند. این روایات، از معجزات اسلام است. بیشتر از هزار سال است که این مطالب گفته شده است. مردم باید اینها را یاد بگیرند و منتظر باشند که وقتی اینطور شد، روز به روز مستکبران صحنه را ترک می‌کنند و جهان برای مسلمانان آماده‌تر می‌شود.

خلاصه اینکه شما خیلی جای کار کردن دارید. جنابعالی هم که الحمدلله چندین سال توفیق داشتید در محضر امام و رهبر معظم انقلاب، امام رحمت‌الله‌علیه و رهبر معظم انقلاب دامت‌برکاته حضور داشته‌اید. شما با فرهنگ آنها از ما هم آشناتر هستید. آشنا بودن با فرهنگ آنها، برای شما توفیقی است. شاید فکر کنید از تهران به غربت آمده‌اید، اما نه، این یک توفیق است. خداوند به شما توفیق داده است. شما هم باید برای این پایگاه خیلی مهم تلاش کنید. گرچه تجهیزات و وسایل می‌خواهد. بیشتر از همه، افراد می‌خواهد؛ افراد اهل مطالعه، اهل دقت و تحقیق و درد آشنا که با داشتن یک دردی به شما کمک کنند. باید افرادی دلسوز و دردآشنا داشته باشید و جذب کنید. باید ده‌ها یا صدها نفر داشته باشید و هر کدام در بخشی از روایات و آیات کار کنند تا بتوانیم این معارف را به دنیا عرضه کنیم. چون فرهنگ‌ها بالا رفته، مردم می‌پذیرند.

امروز گرفتاری کشورهای اسلامی مثل اردن و عربستان و بحرین و… مسائل سیاسی است، چرا که استکبار و استبداد بر اینها مسلط شده، اما در خود اروپا و آمریکا که ۹۹ درصد در مقابل یک درصد، مشکل‌شان اقتصادی است، ما باید تبلیغ کنیم و به آنها جواب بدهیم که اسلام پاسخگوی همه احتیاجات است و از نظر اقتصادی هم جواب دارد. بنده چون دو سال نماینده امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در اروپا بودم، می‌دانم که مشکل اقتصادی خیلی مهم است. آنجا یک عده مخصوصی ثروت‌ها را در دست دارند؛ بانک‌ها و تشکیلات دارند، دولت‌ها را به وجود می‌آورند و دولت‌ها که به وجود آمدند به نفع آنها قوانین وضع می‌کنند. برای مثال در کشورها جنگ‌افروزی می‌کنند تا اسلحه‌شان را بفروشند. ما باید به این ۹۹ درصد بگوییم که اسلام پاسخگوی شماست. آنجا هر روز تظاهرات است. آنهایی که مورد اعتراض‌اند، همان ثروتمندان هستند. همه چیز دست آنهاست. آنها از خودشان که نمی‌خواهند مایه بگذارند؛ کاری می‌کنند که مردم بیشتر پریشان بشوند و محروم‌تر بشوند. این است که جمع می‌شوند و نتیجه نمی‌گیرند. ریاضت اقتصادی چیست؟ یعنی فشار بیشتر به همان مردم وارد می‌کنند. از ما می‌پرسند، می‌گوییم اسلام نجات‌دهنده و پاسخگو است. جمکران پایگاهی است برای پاسخ دادن به همه مشکلات امروز بشر، و برای نشان دادن افق روشنی در برابر مردم جهان. جمکران پایگاهی است که همه مستضعفان را با هم متحد و متشکل کنید؛ همانطور که خداوند متعال موسی و فرعون را متشکل کرد تا قیام کنند. کار شما باید این باشد. بنده به سهم خودم به عنوان یک طلبه از طلاب حوزه علمیه قم در خدمت شما حاضرم. با توجه به سوابقی که جنابعالی دارید این کار از عهده شما خارج نیست. خیلی خوشوقت شدیم. ان‌شاءالله‌تعالی تحول عظیمی به وجود بیاورید. ان‌شاءالله‌تعالی خداوند به همه عزیزان که خدمت‌شان هستیم، توفیق طی نمودن این راه عنایت بفرماید.

سوتیتر:

  • کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند، پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است

 

 

آیت‌الله العظمی سبحانی:

مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». اینجا قبل از آنکه خانه امام باشد، خانه خداست. به جهت اینکه ما در آنجا خدا را توحید می‌کنیم. کسانی که علاقمندند توحید در جهان گسترش پیدا کند، ببینند عملی که در اینجا هست، نمازی که در اینجا هست، مظهر توحید در عبادت و توحید در استعانت است. چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛ که بداند معبود فقط خداست و آنکه کمک می‌کند خداست. اگر به مضمون نمازی که در آنجا خوانده می‌شود توجه کنیم، برای ما نکات مهمی دارد.

دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل می‌کند. «السلام علی المهدی الذی وعدالله به الامم». مسجد جمکران مسجد امام زمان علیه‌السلام است و آمدن به اینجا در حقیقت یک نوع زنده کردن خاطره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در دل‌ها به او توجه پیدا می‌کنیم.

نباید غفلت کنیم که این مسجد دو امتیاز دارد که در جاهای دیگر این دو امتیاز کم است و یا نیست؛ هم دعوت به توحید و دعوت به اینکه معبود و مستعان یکی است، و هم توجه دادن ما به اینکه باید به یاد امام‌مان باشیم.

گاهی سؤال می‌کنند که این همه دعا می‌کنیم «عجل‌الله‌تعالی‌ له الفرج» برای چیست؟ اولاً احتمال دارد دعای ما مستجاب شود. ثانیاً خود این دعا، زنده کردن نام امام زمان و خاطره امام زمان علیه‌السلام در دل‌هاست. این دعاها ما را به یاد کسی می‌اندازد که امام فعلی است؛ فعلیت امام با ایشان است. این دعاها برای ما یک سرمایه معنوی است.

من تعجب می‌کنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛ مخصوصاً مزایای معنوی. مردم از اصفهان و شیراز و جاهای دیگر می‌آیند و دو رکعت و چهار رکعت نماز در اینجا می‌خوانند و نوعی تحول فکری در آنها پیدا می‌شود و تا یک هفته نسبت به گناه بیمه هستند. خود این برای ما سرمایه است. یکی از وسایل بیمه شدن و گناه نکردن و حتی کمتر گناه کردن جوانان همین است. از آنجا که برمی‌گردد یک نوع تحول فکری در او پیدا می‌شود.

یک توصیه کوچک دارم؛ ـ البته ادب آموختن از لقمان غلط است، شما لقمان و حکیم زمان هستید ـ و آن اینکه از تمام ظرفیت‌های این مسجد استفاده شود. خصوصاً برای نمازگزارانی که از خارج می‌آیند و زبان فارسی بلد نیستند، به زبان‌های دیگر جزوه‌های مختلفی آماده باشد. این جزوه‌ها علاوه بر اینکه باید تاریخ مسجد را بیان کند، مطالبی هم درباره حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به زبان ترکی، آلمانی و انگلیسی به غیرفارسی‌زبان‌ها انتقال بدهد. این جزوه‌ها باید مختصر و ۱۶ صفحه یا ۳۲ صفحه باشد. مطالعه کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای و ۲۰۰ صفحه‌ای مشکل است، اما اگر ۱۶ یا ۳۲ صفحه باشد، راحت‌تر است. باید در همه موضوعاتی که مربوط به حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه یا مربوط به تشیع است این کار انجام شود. این مسئله باید خیلی جدی گرفته شود. بخش فرهنگی مسجد جمکران که بحمدالله خوب است و تا امروز کتاب‌های زیادی منتشر کرده و من گاهی خودم به این بخش آمده‌ام، باید کار را جدی‌تر دنبال کند. اگر به این بخش عنایت شده، که حتماً شده، از این به بعد افزایش پیدا کند. در حقیقت این بخش باید یک نوع دارالمبلغین یا دارالتبلیغ برای تبلیغ حضرت حجت صلوات‌الله‌علیه باشد و همه موضوعاتی که درباره ایشان وجود دارد.

من عرائضم را کوتاه می‌کنم و از حضرتعالی و هیئت همراه تشکر می‌کنم. والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.

سوتیتر:

۱-  مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». …چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛… دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل می‌کند.

 

۲-  من تعجب می‌کنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛

 

 

آیت‌الله یزدی:

خوشامد عرض می‌کنم خدمت جنابعالی و همکاران و دوستان محترمی که در خدمت‌شان هستیم. همین‌طور که توضیح فرمودید، شهر مقدس قم در روایات و کلمات بزرگان، «عُش آل محمد صلوات‌الله‌ و سلامه ‌علیه‌وآله» تلقی می‌شود. معنای این عبارت این است که از صدر اسلام و از آن روزهای اولیه اسلام، قم پایگاه اصلی شیعه بوده و در تاریخ تکاملی خود فراز و نشیب‌های زیادی را گذرانده تا اینکه امروز به یک نقطه نسبتاً مورد توجه جهانی رسیده است. شخصیت‌های برجسته‌ای که اشاره فرمودید، صحابه ائمه، شیعیان و همچنین علمای بزرگ تاریخ صد ساله اخیر حوزه علمیه و علمای قبل از تأسیس حوزه علمیه که در این شهر بوده‌اند، همگی نشانه قداست شهر مقدس قم هستند.

خوشبختانه در کتب تاریخی هم وضعیت تاریخی شهر قم تا حدود زیادی بیان شده و کتاب‌هایی در این زمینه نوشته شده است. مرحوم دوانی ـ خدا رحمت‌شان کند ـ یک کتاب تاریخ درباره قم دارند که نسبتاً کتاب جامعی است. کتاب‌های دیگری هم نوشته شده است. اصولاً درباره شهر قم منابع زیادی هست که وضعیت آن را نشان می‌دهد.

شاید مقصود از عبارت «نواحیها و ضواحیها» که در روایات آمده، اشاره به وضعیت امروز شهر قم باشد. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده که «اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْها. هنگامى که فتنه‏ها شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن و نواحى آن، زیرا بلا از آن برداشته شده است.» (تاریخ قم، ص ۹۷؛ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۱۴)

ظاهراً منظور از نواحی قم این نیست که به روستاهای قم که نقاط خوش آب و هوایی است بروید و استراحت کنید، اینکه خیلی لطفی ندارد، چون در شهرهای دیگر و نواحی و اطراف شهرهای دیگر جاهای خوش آب و هوای بهتری هست. تفسیر یا تأویل نمی‌کنم اما برداشت من از اطراف و نواحی قم که در روایات اشاره شده این است که تنها به نقطه مرکزی قم نگاه نکنید و به اطراف قم و مسائلی که در نواحی آن وجود دارد و امکاناتی که در اطراف آن هست هم توجه داشته باشید. به هر حال مقصود روایت، صرفاً پیدا کردن نقطه‌ای که خوش آب و هوا باشد و دارای رفاه باشد نیست، بلکه مقصود روایت این است که نقطه‌ای را پیدا کنیم که در پرورش ما دخالت داشته باشد و ما را از فتنه‌ها حفظ کند.

ما طلبه‌ها معمولاً می‌گوییم «تناسب حکم و موضوع»؛ معنای تناسب حکم و موضوع این است که از موضوع می‌فهمیم که حکم چه می‌خواهد بگوید و برای چیست. وقتی فتنه‌ها سراغ شما می‌آید، یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه چیست، نمی‌دانید چطور باید زندگی کرد، و نمی‌دانید کدام طرف درست می‌گوید. مسئله‌ای پیش می‌آید، یکی راست است، یکی چپ است، یکی میانه است، یکی تندرو است، یکی کندرو است و نمی‌دانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.

اینکه در روایت آمده «به قم و اطراف آن بروید»، مقصود این نیست که به یک نقطه خوش آب و هوا بروید تا از فتنه محفوظ بمانید. نمی‌گوید هیچ کاری نکنید و بروید یک جایی استراحت کنید و بعد ندانید چه می‌گذرد در کشور. این تفسیر، تفسیر غلطی است.

اگر به کسی که نمی‌داند کجا می‌خواهد برود و چطور می‌خواهد زندگی کند، بگویند برو جایی که اصلاً ندانی زندگی یعنی چه، این درست است؟ اینکه بگوییم وقتی فتنه به وجود آمد، روستایی در قم را پیدا کن که نه آب و نه برق و نه تلفن و نه تلویزیون و نه هیچ دیگر نداشته باشد و آنجا استراحت کن تا وقتی که محیط آرام بشود و برگردی به زندگی‌ات، این راهنمایی و ارشاد است؟ قطعاً ارشاد نیست.

قم و نواحی قم یعنی برو جایی که راه را نشانت می‌دهند، جاهایی که هدایتت می‌کنند، جایی که می‌توانی از فتنه خلاص بشوی و به راحتی راه حق و راه خیر را و راه خدا را پیدا کنی. الحمدلله امروز به احترام برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، مقدار زیادی راه روشن شده و مسائل خیلی معلوم است. الحمدلله رهبری آگاه و بیدار داریم، فقیه عالی‌مقام و بزرگواری در رأس این نظام در مسائل وارد می‌شوند، هدایت می‌کنند و راهنمایی می‌کنند. با اطمینان به رهنمودهای رهبری می‌توان راه را پیدا کرد. من بارها عرض کرده‌ام؛ کشوری که رهبری دارد، نباید آدم‌ مضطرب در آن زیاد باشند. چون به هر حال راه را از رهبر می‌پرسد و آنچه که خیر است در آن پیش می‌رود. اما در همین شرایط هم احیاناً مسائلی پیش می‌آید که واقعاً کسانی این طرف قضیه، کسانی آن طرف قضیه، افکار مردم را متشتت می‌کنند. بنابراین این حدیث باید این چنین معنا بشود که در چنین مواقعی به قم بروید و از قم و اطراف آن بخواهید.

من از این روایت اینطور می‌فهمم که وقتی فتنه‌ها بر شما عارض شد، مسجد جمکران یکی از آن ضواحی و نواحی‌ای است. اینکه امام عصر  عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه اشاره می‌کنند که اینجا مسجد است و باید اینجا مسجد بسازید، بعید است مقصود فقط این باشد که بیایید اینجا و دو رکعت نماز بخوانید و بروید. اگر اینطور بود، مسجد امام هست، مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام که اینجا هست. قبل از این مسجد هم مساجد قدیمی منسوب به ائمه علیهم‌السلام هست. اگر آنطور بود، حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه باید به مسجد امام حسن عسکری اشاره می‌کردند. ولی گفته‌اند اینجا؛ که از اطراف قم هم حساب می‌شده است. گفته‌اند اینجا مناسب مسجد است و باید مسجد ساخته شود. مسجد جمکران به اشاره حضرت ساخته می‌شود تا پایگاهی برای ارشاد و هدایت به وجود بیاید. البته نماز هم یکی از راه‌های هدایت و ارشاد است.

شاید من و شما و دوستانی که سن‌شان اجازه می‌دهد یادشان باشد که مسجد جمکران مسجد کوچکی بود و دو اتاق کوچک هم در اطراف آن بود. ولی بحمدالله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همین‌طور که سایر واحدهای ارشادی و هدایتی رشد پیدا کرد، حوزه‌های علمیه رشد پیدا کرد، علما و بحث‌های علما رشد کرد، کتاب‌ها و تألیفات و رشته‌های علمی و دینی افزایش یافت، مسجد هم به همان تناسب رشد پیدا کرد و امروز بحمدالله امکانات خوبی هم در آن فراهم شده که مورد توجه مردم است.

نکته اصلی این است که زائر یا مؤمنی که به مسجد مقدس جمکران می‌آید و می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، خود این نماز یک نوع ارشاد و هدایت است، اما اکتفا به این نماز کافی نیست. نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود. ممکن است کسی در مراحل اولیه مثل عادت نمازهای یومیه بگوید «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و به معنای آن هم توجهی نکند، اما اینکه گفته‌اند صد بار باید بگویی، یعنی اینکه در بیستمین بار یا سی‌امین بار، نمازگزار و زائر تغییر کند و تکان بخورد که آیا واقعاً راست می‌گویی که «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ من مطمئن هستم ۹۰ درصد کسانی که این نماز مقدس را می‌خوانند، در همین تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین مقداری تغییر می‌کنند و توجه پیدا می‌کنند و ما باید آنها را آموزش بدهیم که این نماز با نماز یومیه فرق دارد و تکرار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فلسفه دارد، دلیل دارد، جهت دارد و فقط وِرد نیست، فقط رمز نیست. مثل دعاها و دستورات دراویش و صوفیه نیست. این دستوری است که از ناحیه امام علیه‌السلام اشاره شده و از ناحیه معصومین علیهم‌السلام اشاره شده، برای اینکه مؤمنین تغییر کنند و توجه عمیق‌تری پیدا کنند.

بنابراین هدف مسجد مقدس جمکران در حقیقت ارشاد و هدایت و راهنمایی اشخاص است تا از فتنه‌ها نجات پیدا کنند. خوشبختانه و بحمدالله امروز به نقطه‌ای رسیده‌ایم که می‌بینیم در شب‌های چهارشنبه یا شب‌ها و روزهای دیگر افرادی هستند که به اینجا می‌آیند یا به زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌آیند و دو رکعت نماز می‌خوانند و برمی‌گردند. این یعنی چه؟ این چه جاذبه‌ای است که می‌بینیم کسی که شاید هیچ مشکلی نداشته باشد، می‌آید اینجا و برمی‌گردد و یکی دو بار که می‌آید اینجا و برمی‌گردد، دلبستگی پیدا می‌کند و علاقه خاصی پیدا می‌کند؟ گویی می‌فهمد یک جاذبه دیگری اینجا وجود دارد، فقط جاذبه عمارت و ساختمان و نقشه‌ها و در و دیوار نیست، بلکه جاذبه‌های دیگری هم وجود دارد.

بنابراین یکی از مقدس‌ترین نقاطی که می‌تواند آدم را از فتنه نجات بدهد جمکران است. معنای نجات از فتنه این است که وقتی زائر به اینجا می‌آید توجه‌اش به خدا بیشتر شود و در و دیوار با او سخن بگوید، گوینده با او سخن می‌گوید، نماز جماعت آنجا با او سخن بگوید، مراسمی که برگزار می‌شود با او سخن بگوید.

توجه به مسئله فرهنگی و مسائل تبلیغی، یک نقطه اصلی رشد مسجد جمکران است. رشد فقط فضای تعمیر و توسعه دادن نیست. خیلی هم تند نروم و جسارت نکنم؛ مسجدالحرام را هم توسعه دادند، مسجدالنبی را هم توسعه دادند ولی بعد می‌بینید که چندین برابر حاجیان کتاب چاپ می‌کنند. امسال ایرانی‌ها چند نفر رفته بودند مکه؟ اما ۵۰۰ هزار جلد کتاب فارسی وهابی در عربستان تهیه شده و در اختیار فارسی‌زبان‌های مختلف گذاشته شده است؛ چه ایرانی‌ها و چه دیگر فارسی‌زبان‌ها. این یعنی چه؟ یعنی او از این فرصت استفاده می‌کند که هدف سوء خود را تبلیغ کند ولی وقتی در ۱۵ شعبان اینجا مراسمی برگزار می‌شود و میلیونی جمعیت به اینجا می‌آیند یا حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را زیارت می‌کنند، چند جزوه و کتاب هست که به تناسب سنین مختلف به کودک و نوجوان و مسن و پیرمرد و فاضل و عالم داده شود؟ چند کتاب به آنها می‌دهید یا چند تابلو هست که زائران را تکان بدهد؟

بحث را کوتاه کنم نجات از فتنه برای اشخاص مختلف فرق می‌کند، به‌خصوص نسل جوان امروز. کسی که امکانات و وسایل دارد، ممکن است با دوستش به سینما برود، به ورزشگاه برود، ماهواره ببیند، یا حتی فیلم نامناسب ببیند. ممکن است همین کس با دوست خود به جمکران بیاید. این را چطور می‌خواهید هدایت کنید؟ باید به زبان خودش با او صحبت کنید. با شرایط فکری و فهم خودش با او صحبت کنید. باید در ذهن و فکر او تغییر ایجاد کنید؛ از تابلوها و نوشته‌ها استفاده کنید. شنیدنی‌ها هم البته جای خودش را دارد. اما باید شرایطی فراهم کرد که وقتی این جوان در حال راه رفتن است، چیزهایی ببیند که روی او تأثیر بگذارد. تابلویی را ببیند که او را تکان بدهد.

دیدنی‌ها اثر خودش را دارد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری می‌گویند شهرها باید چهره اسلامی داشته باشد. یعنی کسی که یک شهر را می‌بیند، معلوم بشود این شهر، شهر اسلامی است. وقتی رهبری این قدر ظریف و دقیق هستند که می‌گویند معماری‌های شهرستان‌ها باید اسلامی باشد، طبیعی است که مراکز هدایت و ارشاد بیشتر از اینها باید جنبه‌های اسلامی ایرانی داشته باشد. اسلامی ایرانی یعنی اینکه به مکتب خاندان عصمت و طهارت نزدیک‌تر باشد.

در این جاده جدیدی که اسم آن را هم بلوار پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه گذاشته‌اند و خودبه‌خود تسهیلاتی هم فراهم کرده و افراد بیشتری هم می‌توانند از این مسیر به جمکران بروند و در مدت‌زمان کمتری زائران را به جمکران می‌رساند، چند تابلو هنری هست؟ این تابلوها چه چیزی دارند؟

یک جمله هم بگویم و عرضم را ختم بکنم. نکند کسانی از تهران بیایند اینجا و دو رکعت نماز بخوانند و برگردند و کاری به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها نداشته باشند، نمی‌توانیم بگوییم این کار درستی است. درست است که جمکران یک مسجد است و با اشاره حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ساخته شده و فضائل مسجد را دارد و در ردیف مساجد درجه یک عالم اسلامی حساب می‌شود، اما نسبت به مرقد مطهر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها نباید رقابت به گونه‌ای باشد که زائران، حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را فراموش کنند، بلکه باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است و زائر طبعاً با مراجع آشنا می‌شود، با طلبه‌ها آشنا می‌شود. کسی که تقدس مسجد او را تا اینجا کشانده ، باید بداند که اینجا قم است و قم شدن این شهر به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است.

سوتیترها:

۱ – نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود.

۲ –  باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است

 

۳ –  وقتی فتنه‌ها سراغ شما می‌آید، یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه چیست، ….و نمی‌دانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.

 

30نوامبر/16

امام حسن عسکری «علیه‌السلام» در گفتار دیگران

 

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

برای شناخت و عظمتِ مقام و جایگاه یک فرد راه‌های مختلفی وجود دارد؛ گاه از طریق شناخت انساب و اجداد و والدین فرد می‌توان در حدی به عظمت او پی برد، راه دوم این است که آثار علمی و شاگردانی را که از خود به ‌یادگار گذاشته است، وسیله شناخت فرد قرار دهیم. راه سوم نیز این است که شخصیت علمی و اخلاقی و سیره عبادی و تربیتی فرد را مورد توجه قرار دهیم و از این راه‌ها به عظمت فرد پی ببریم. راه چهارم این است که اعترافات مخالفان و حتی دشمنان او را مورد توجه قرار دهیم و از این راه به عظمت علمی، اخلاقی و معنوی فرد آگاهی پیدا کنیم. شخصیت حضرت امام حسن عسکری «ع» از هر روشی که مورد توجه و واکاوی قرار گیرد، در اوج قرار دارد.

آنچه پیش رو دارید، نگاهی به اعترافات بیگانگان و مخالفان و حتی دشمنان حضرت امام حسن عسکری«ع» درباره عظمت و مقام آن حضرت است.

 

معتمد عباسی

معتمد عباسی سومین خلیفه عباسی بود که چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری«ع» در دوران او سپری شد. او مردی عیاش و خوشگذران بود(۱) که در دشمنی با حضرت تا آنجا پیش رفت که آن حضرت را به‌‌ شهادت رساند؛ همو گاهی به عظمت و مقام والای آن حضرت اعتراف می‌کند:

«جعفربن‌علی هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد در جواب او گفت: بدان که مقام برادرت از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین ببریم ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد به ‌خاطر خود‌نگهداری، نیکو‌ بودن نیت و روش و علم و عبادتی که داشت. و آری تو در نزد شیعیانِ برادرت منزلت داری و نیازی به ما [برای رسیدن به امامت] نداری و اگر در نزد آنها منزلتی نداری و اگر آنچه (از اوصاف نیکو) برادرت دارد تو نداری ما نمی‌توانیم هیچ کمکی نسبت ‌به تو داشته باشیم.»(۲)

 

مستضر‌باله

اربلی در «کشف‌الغمّه» نقل کرده است که مُستَضِر خلیفه عباسی، سالی برای زیارت قبور اجداد خود [و تفریح] به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین«علیها السلام» مشرف شد و سپس به مقبره خلفای عباسی رفت. دید آنجا خراب شده است و پرندگان [و حیوانات] قبور خلفا را آلوده کرده‌اند. از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه تو هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنان‌که قبور این علویین [عسکریین] را مشاهده می‌کنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار هستند.

مستضر گفت: این امر آسمانی است که با تلاش ما به ‌دست نمی‌آید، اگر مردم را مجبور به این کار کنیم (احترام قبور پدرانمان را) نمی‌پذیرند و انجام نمی‌دهند.(۳)

 

عبداله وزیر معتمد

جعفر کذّاب دست از تلاش برنمی‌داشت. بعد از شهادت امام حسن عسکری«ع» جعفر نزد عبیداله، وزیر معتمد عباسی رفت و از او خواست که: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه «بیست‌هزار دینار» به تو می‌دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: «احمق! خلیفه آن‌قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می‌دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوشش‌هایی که کرد توفیقی به‌دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و اگر تو در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما در این راه کوچک‌ترین فایده‌ای نخواهد داشت.»(۴)

 

اعتراف طبیب دربار عباسی

روزی امام حسن عسکری«ع» به طبیب متوکل «بختیشُوع» سفارش کرد که یکی از یارانش را بفرستد تا آن حضرت را «حِجامَت» کند. بختیشوع نیز یکی از پزشکان نصرانی و همکار خود را به حضور حضرتش فرستاد و به او گفت: ابن‌رضا کسی (و پزشکی) را خواسته که نزد او رود، پس تو نزد او می‌روی در‌ حالی ‌که او امروزه داناترین انسان زیر آسمان است آنچه امر می‌کند انجام دهی.» در حدیث آمده که حضرت به طبیب معالج دستور داد در وقت ظهر آن هم از رگ مخصوص خون بگیرد! که این نوع خون‌ گرفتن تا آن زمان سابقه نداشت.

پزشک نصرانی در چندین نوبت به امر آن امام به حجامت پرداخت و خون زیاد از بدن مبارک آن حضرت بیرون کشید!! که گاهی خون آن حضرت مانند نمک سفید بود!!

پس از پایان معالجه پزشک نصرانی نزد استادش بختیشوع آمد و جریان را به اطلاع او رساند. او طبیب معالج را همراه نامه نزد عالم دانشمند نصارا که در «دیرالعاقول» زندگی می‌کردند فرستاد و چون پزشک گزارش را به دانشمند مسیحی داد، او گفت: تو حجامت کرده‌ای؟ جواب داد: «بله، راهب گفت: خوشا به حال مادرت! و با سرعت بر مرکبش سوار شد و همراه طبیب معالج خود به خانه امام عسکری «ع» رساند. هنوز اذان صبح نشده بود. غلام سیاهی از منزل امام خارج شد و گفت: کدامتان راهب دیرالعاقول هستید؟ راهب خودش را معرفی کرد و داخل خانه شد. غلام به طبیب معالج گفت: مواظب مرکب‌ها باش و خود غلام با راهب به حضور امام «ع» رفت.

مدتی گذشت تا آفتاب طلوع کرد. ناگهان راهب لباس سفید و پاکیزه بر تن کرد و لباس مسیحیت را کنار گذاشت و خدمت امام حسن عسکری «ع» به اسلام تشرف یافت… بعد که نزد بختیشوع رسید، پرسید چرا مسلمان شدی؟ و از دین مسیحیت اعراض کردی؟ در پاسخ گفت: من دیگر مسیح را پیدا کردم! و به دست خود او مسلمان شدم! این مرد [امام حسن عسکری«ع»] مسیح یا نظیر او است، تا‌ به ‌حال در دنیا هیچ‌کس چنین حجامتی نکرده است مگر مسیح.»(۵) در این داستان، هم پزشک دربار و هم بزرگ‌ترین دانشمند مسیحی اعتراف می‌کنند که در زیر آسمان بالاتر از او در آن دوران وجود نداشته است.

 

منشی خلیفه، انوش نصرانی

از ابی‌جعفر احمد قصیر بصری نقل شده است که ما در نزد آقای خود ابی‌محمد عسکری«ع» در لشکرگاه (و پادگان) بودیم که ناگهان خادمی از سوی خلیفه نزد آن حضرت آمد، عرض کرد: امیرمؤمنان!! (خلیفه) خدمت شما سلام می‌رساند و می‌گوید: کاتب و منشی ما انوش مسیحی تصمیم دارد که دو فرزندش را پاکیزه (و ختنه) کند، ما از شما درخواست داریم که بر مرکب سوار شده به خانه او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا کنی. و من [خادم] دوست دارم که شما سوار بر مرکب شده این کار را انجام دهی. ما بنای زحمت ‌دادن شما را نداشتیم، چه کنیم که انوش گفته دوست داریم که با دعای نسل باقی از نبوت و رسالت متبرک شویم.

حضرت عسکری«ع» فرمود: ستایش خدای را که مسیحیان را به حق ما آشناتر قرار داد از مسلمین (این زمان). بعد فرمود: «اسب را برایم زین کنید». حضرت سوار شد تا نزد انوش رسیدیم. او سر‌برهنه و پا‌برهنه در‌ حالی‌ که کشیش‌ها و راهبان و… دور او را گرفته بودند و بر سرش کتاب انجیل بود، جلوی در با حضرت برخورد کرد و عرض کرد: ای آقای من به این کتاب انجیلی که شما به آن از من آشناتری به شما توسل می‌جویم که از گناه زحمتی که به شما دادم بگذری و به‌ حق مسیح فرزند مریم و آنچه از انجیل آورده است از نزد خداوند قسم‌ات می‌دهم. ما از امیرالمؤمنین شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت که در انجیل، شما را [از نظر مقام] همانند مسیح یافتیم. آنگاه حضرت فرمود: این پسرت باقی می‌ماند و دیگری بعد از سه روز می‌میرد و این باقی‌مانده مسلمان می‌شود و مسلمان خوبی هم می‌شود و دوستدار ما اهل‌بیت خواهد بود. انوش عرض کرد: آقای من به خدا قسم حرف شما حق است و مرگ این پسرم را به‌ راحتی می‌پذیرم، به‌خاطر اینکه فرمودی دیگری مسلمان و دوستدار شما اهل‌بیت می‌شود.

بعضی از کشیش‌ها گفتند: [تو با این فکری که داری] چرا مسلمان نمی‌شوی. انوش گفت: من مسلمانم و مولایم این را می‌داند. سپس مولایم«ع» فرمود: راست می‌گوید (انوش) و اگر حرف مردم نبود که ما به وفات پسرت خبر دادیم و این‌گونه نمی‌شد (آن‌وقت مردم اعتراض می‌کردند که حرفش خلاف واقع درآمد) از خداوند می‌خواستم که پسرت را زنده و باقی بدارد. انوش گفت: من آنچه شما اراده نموده‌ای (قبول دارم و همان را) اراده می‌کنم.(۶)

ابوجعفر احمد قیصر می‌گوید: به‌خدا قسم دقیقاً پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دیگری مسلمان شد و تا وفات حضرت عسکری«ع» با آن حضرت بود.

 

 

ابن‌صباغ مالکی

یکی از بزرگ‌ترین علمای اهل سنت درباره عظمت و مقام حضرت عسکری«ع» این‌چنین اعتراف می‌کند: او آقای اهل زمانش و پیشوای تمامی اهل روزگارش بود. سخنانش محکم و کارهایش پسندیده بود. اگر فضلای زمان ایشان همچون قصیده بودند، او بسان شاه‌بیت این قصیده بود. اگر دُرها را به‌ نظم آورند (و به نخی بکشند) او در وسط آنان (درخشنده) است. تک‌سوار (میدان) علوم بود که همسانی نداشت و روشنگر و بیان‌کننده پیچیدگی‌های علوم بود که قابل تغییر و جدل نیست. کشف‌کننده حقایق (علوم) با نظر بدون خطایش بود و آشکارکننده دقت‌های (بلندی) با فکر ژرف‌اندیشش بود. در مجالس پنهانی اسرار پنهانی را بیان می‌کرد. اصل و نفس و ذاتش پاکیزه و بزرگ بود. (۷)

 

۹ـ علاّمه محمدابوالهدی افندی

درباره تک‌تک امامان از جمله امام حسن عسکری«ع» که واسطه میان خدا و مردم هستند و پیشوایان الهی و اولیای خدا بعد از رسول خدا«ص» هستند می‌گوید: مسلمانان در شرق و غرب می‌دانند که سردمداران اولیا (الهی) و پیشوایان برگزیده بعد از او (رسول خدا «ص») از نسل او و اولاد طاهرین او هستند که نسلی بعد از نسلی و سلاله بعد از سلاله آمدند تا زمان‌مان ادامه دارند و آنها بدون شک اولیا (الهی) هستند (و بدون شک) آنها رهبران مردم به ‌سوی خداوند متعال هستند و از ناپاکی و عیب محفوظ‌اند و کیست در بین اولیای صدر اسلام بعد از طبقه‌ای که مشرّف به ‌همراهی نبی بزرگوار بودند، مثل حسن و حسین و سجاد و باقر، کاظم و صادق و جواد و هادی و تقی و نقی و عسکری«ع» که اظهار وجود کنند.(۸)

 

۱۰ـ علاّمه شبراوی شافعی

او که نیز یکی از علمای اهل سنت و نویسندگان آنها هستند چنین می‌گوید: یازدهمین امام، حسن خالص است و ملقب به عسکری نیز هست… و در شرف او همین بس که امام مهدی منتظر از اولاد اوست. خدا خیر دهد به این خاندان شریف و نسب عالی و بخشنده و بلندمرتبه، همین افتخار و مرتبه عالی او را بس… خوشا به حال این بیت عالی‌رتبه و بلندمرتبه، به‌راستی رتبه این خانه از سقف آسمان هم بالاتر و رفیع‌تر است. از دو ستاره فرقدین با منزلت‌تر و برتر است و همه صفات کمال را داراست و هیچ کمالی با کلمه «غیر» و الّا از او استثنا نشده است. این امامان در بزرگی صف کشیده‌اند همچون درّی که به‌نظم کشیده شده است و در شرافت ردیف شده‌اند. اولی با بعدی مساوی هستند چه بسیار قومی که تلاش کردند منار (رتبه بلند) آنها را پایین آورند، ولی خداوند آن را رفعت داده است.(۹)

در این اعتراف هم علاوه ‌بر فضایل و مناقب مهم آن حضرت به این ویژگی آن حضرت که حضرت مهدی«عج» از نسل اوست اشاره شده است و همین‌طور به این نکته نیز اشاره شده است که بنی‌امیه و بنی‌عباس و امثال آنان تلاش کردند که رتبه و درجه آنان را پایین بیاورند و آنها را از چشم مردم بیندازند، ولی نه‌ تنها موفق نشدند که هر روز بر مقام آنها افزوده شده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ سیاسی اسلام، دکتر ابراهیم حسن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چهارم، ۱۳۶۰، ج ۲، ص ۳۷۸٫

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج ۵۲، ص ۵۰، الخرائج و الجرائح، قطب راوندی ج ۳، ص ۱۱۰۹٫

۳ـ تاریخچه عسکریین (ع)، سید مصلح‌الدین مهدوی، فردوس اصفهانی، ۱۳۸۱ ق، اول، ص ۳۶، کشف‌الغُمّه، علی‌بن‌عیسی اربلی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، ۱۳۸۱، هـ.ق، ج ۲، ص ۵۱۸٫

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، اول، ۱۳۸۱ هـ.ق، ج ۱، ص ۵۰۳، الارشاد شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرنی، اول، ص ۳۳۸؛ کشف الغُمّه، علی بن عیسی الاربلی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، ۱۳۸۱ هـ.، ج ۳، ص ۱۹۷؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۲٫

۵ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۵۱۲، ج ۲۴؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۶۰ و ج ۵۹، ص ۱۳۲، اثبات الهداه، ح ۳، ش ۶۳٫

۶ـ سفینه‌البحار، شیخ عباس قمی، دارالاسوه، چهارم، ۱۴۲۷ ق، ج ۲، ص ۲۰۳، مدینه امعاجز، بحرانی، قم، بنیاد معارف اسلامی، اول، بی‌تا، ص ۵۸۳، حلیله الابرار، بحرانی، قم، بنیاد معارف اسلامی، اول، ج ۲، ص ۴۹۸، اعلام الهدایه، ج ۱۳، ص ۲۵ – ۲۶٫

۷ـ الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صبّاغ مالکی، بیروت دارالاضواء، دوم، ۱۴۰۹، ص ۲۷۵، اعلام الهدایه، مجمع العالمی لاهل البیت (۱)، الاولی، ۱۴۲۲، ج ۲، ص ۲۷، شبیه این عبارت در کشف‌الغمه، ج ۲، ص ۴۳۳ آمده است.

۸ـ تذکره الخواص، سبط ابن‌جوزی، نجف، مشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ هـ .ق، ص ۳۶۲، اعلام الهدایه، ج ۱۳ص ۲۷٫

۹ـ اَلاِتحافُ بِحُبّ الاِشراف، شیخ عبدالله الشبراوی الشافعی، دارالکتاب الاسلامی، قم، ج اول، ۱۴۲۳ ق، ص ۶۱٫  (۷)

 

سوتیتر :

۱-

«جعفربن‌علی هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد گفت: بدان که مقام برادرت از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین ببریم، ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد.

30نوامبر/16

به سوی سبک زندگی اسلامی-زندگی آرمانی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

مبانی نظری ـ حیات طیبه

در انتخاب سبک زندگی، مبانی نظری باید مورد توجه قرار گیرند. زندگی چیست؟ ابعاد زندگی انسان کدام است؟ چه هدفی را در زندگی دنبال می‌کنیم؟ اینها و نظایر آن عواملی هستند که به زندگی جهت و سبک و سیاق می‌دهند

انسان از یک سو جنبه طبیعی و مادی دارد، مانند: خوردن و آشامیدن، بهداشت و سلامت، لباس و مسکن و مرکب و تولید‌مثل و سایر ابزارها و نیازمندی‌های زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و از سوی دیگر دارای ابعاد معنوی، اخلاقی، معرفتی، ارزشی و آرمانی و تعامل اجتماعی است که انسان را از سایر موجودات زنده متمایز می‌سازد.

اسلام برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص دارد. این آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جست‌وجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

مظاهر دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد و آرامش خود را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه می‌کند: «مَن عمِل صالحاً مِّن ذَکَر او انثی و هو مؤمن فلنُحیینّه حیاه طیبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛(۱) کسی که از روی ایمان عمل شایسته کند، چه مرد و چه زن، او را به زندگی پاک زنده داریم و به نیکوترین وجه عمل از آن را پاداش دهیم.»

و در عین حال زندگی دنیازدگان کفرپیشه و فاقد عقل و شعور را به زندگی حیوانات مانند کرده که جز خورد و خواب و شهوت، خواسته‌ای ندارند و لذا آنان را فروتر از حیوانات شمرده است: «اَم تحسبُ انّ اکثرهم یَسمعون او یعقِلون اِن هم الّا کالانعام بل هم اضلُّ سبیلا؛(۲) آیا پنداری که بیشتر آنها می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر از آنان.»

چهارپایان فراتر از خوردن و بار کشیدن چیزی نمی‌فهمند و به سیر شدن قانع‌اند و فاقد استعداد رشد و تعالی و فرهنگ و مذهب‌اند، به بشر نفع می‌رسانند و انتظاری بیش از علوفه ندارند، لذا هر آنچه هستند مقتضای ظرفیت وجودی و آفرینش آنهاست. ایمان، اخلاق، رشد، فضائل و علم و عمل برای آنها نامفهوم است؛ اما انسان با مظهریت اسماء و صفات ربانی مستعد رشد و تعالی نامحدود می‌باشد و از کلیه نعمت‌های این جهان بهره می‌برد. پیامبران برای هدایت وی مبعوث شدند و کتب آسمانی فرود آمده و انسان را مکلف به تکالیف ساخته‌اند. حال اگر این استعداد و سرمایه‌ها را به پای امیال نفسانی و شیطانی قربانی کند از چهارپایان تنزل کرده است. از سوی دیگر انسان با عطش نامحدودی که به قدرت و ثروت و شهوات و امیال نفسانی دارد، منشأ فساد و تباهی و ویرانی در جهان خواهد بود و این همان چیزی است که فرشتگان در آغاز خلقت انسان گفتند: «تجعلُ فیها مَن یُفسدُ فیها و یَسفِکُ الدّماء»، فساد و خونریزی از خصائص انسان در این عالم مادی است، اما خداوند متعال در پاسخ آنان فرمود: «اِنّی اعلمُ ما لا تعلمون»، «وعَلّم آدم الاسماء کُلّها».(۳)

و خداوند «اسماء» یعنی همان حقایق و معارف ملک و ملکوت را به آدم آموخت. چیزی که فرشتگان از فهم آن اظهار عجز و نادانی کردند و این سرمایه بزرگ آسمانی بالقوه در نسل بنی‌آدم با اختلاف درجات جاری است و همین سرمایه عظیم است که شایستگی خلافت آدمیان را در بسیط خاک رقم می‌زند و فرشتگان را به خضوع و تسلیم می‌کشاند و این هنگامی است که این استعداد و ظرفیت را به فعلیت رسانده و در علم و عمل و رشد و کمال و تعالی و والایی شایسته خلافت الهی گردد و سرمایه‌های گرانسنگ موهبتی را به پای نفس حیوانی و امیال شیطانی قربانی نکند و در راه طلب و کسب فضایل از پا ننشیند و مظهریت اسماء و صفات حق در عالم ممکنات را فعلیت بخشد و این است فلسفه آفرینش انسان که آفریدگار جهان با ابزارهای درونی و برونی و حجت ظاهر و باطن آن را مهندسی نموده است. اگر انسان با این باور و ایمان و اطمینان زندگی کند، می‌داند سبک زندگی را چگونه انتخاب کند و ارسال رسل و انزال کتب برای ارائه آیین‌نامه این زندگی بود.

در آیین زندگی در اسلام از جنبه‌های مادی، حیوانی و غریزی بشر غفلت نشده و برای ابعاد آن برنامه حکیمانه هدایتگر و واقع‌گرا دارد و لذا اسلام در این بعد نیز بر تمام مکتب‌ها و روش‌های زیستن و تعامل با جهان پیرامون برتری دارد و هیچ‌ یک از تبعات زیانبار مکتب‌ها و سیستم‌ها در آن دیده نمی‌شود.

 

مائده ربانی

رسولان الهی و اولیاء ربانی آمدند تا بشریت را با مبدأ لایزال هستی ارتباط داده و در پرتو معرفت آفریدگار، روح تشنه بشر را سیراب کنند و هواهای نفسانی را که سد راه سعادت انسان است را کنترل و مدیریت کنند و در جهات معنوی به خدمت گیرند و رأفت و رحمت و عدل و داد و جمال معنویت را در دل‌ها بارور سازند و در چنین فضایی مدینه فاضله ایمانی و اعلامی را بنیان نهند و این هنگامی است که انسان به جایگاه معرفت‌الله و لذت معنویت دست یابد و از این مائده ربانی متنعم باشد. امام صادق«ع» می‌فرمایند:

«لو یعلم الناس ما فی فصل معرفه الله تعالی ما مدوا اعینهم الی ما متع به الاعداء من زهره الحیوه الدنیا و نعمتها و کانت دنیاهم اقلّ عندهم ممّا بطئونه بارجلهم و لنعموا بمعرفه الله تعالی و تلذذّوا بها تلذّذ من لم یزل فی روضات الجنان مع اولیائه… ان معرفه‌الله انس من کل وحشه و صاحب من کل وحده و نور من کل ظلمه و قوه من کل ضعف و شفاء من کل سقم؛(۴) اگر مردم می‌دانستند در معرفت خدای متعال چه فضیلت‌ها است، به کالای دنیا که در دست دشمنان خدا افتاده و زرق و برق و نعمت‌های آن چشم نمی‌دوختند و دنیای آنها در نظرشان ناچیزتر از خاکی بود که پای خود را برآن می‌گذاردند و با معرفت خدا سرشار از نعمت بودند و از آن لذت می‌بردند، آنگونه که گویی در گلزار بهشت برین با اولیاء خدا غرق شادمانی‌اند. معرفت خدا مونس هر وحشت و همدم تنهایی‌ها و روشنایی هر ظلمت و نیرومندی ناتوانی‌ها و شفای بیماری‌ها است.»

ادبیات عرفانی ما نیز به گونه‌های مختلف به این لذت و نشاط معنوی پرداخته‌اند، سعدی می‌گوید:

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر شهوت نفس لذت نخوانی

هزاران در از خلق بر خود ببندی

گرت باز باشد دری آسمانی

(سعدی)

در مناجات عارفان و سرود عاشقانه آنها نیز به این چشم‌انداز معنوی و قصیده کمال انسانی توجه داده شده تا انسان به رمز خلیفه‌الهی خود وقوف پیدا کند. آنها مقام قرب و کشف حجب را که بلندای پرواز روح آدمی است، هدف گرفتند تا بدانجا که بهشت با همه نعمت‌هایش در مقایسه با آن مقام، ناچیز و بی‌مقدار است و به عبارتی بهشت و حور و قصور را در برابر مقام قرب ناچیز انگاشته و بهشت واقعی را در جوار حضرت معبود و فنا و بقا در تجلیات ربانی جست‌وجو می‌کنند.

امام زین‌العابدین«ع» در مناجات عارفانه و عاشقانه خود با خدا چنین عرضه می‌دارد: «ولا تقطعنی عنک و لا تّبعدنی منک نیا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی، یا ارحم الراحمین»؛(۵) مرا از خود طرد مکن و از حضور خویش مران، ای همه نعمت‌های من و ای بهشت برین! این دنیا و آخرت من! این مهربان‌ترین مهرورزان!

لسان الغیب حافظ شیراز از همین جا الهام گرفت و گفت:

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

و در مناجات دیگر حضرت زین‌العابدین«ع» است: «واستغفرک من کل لذّه بغیر ذکرک و من کل راحه بغیر انسِکَ و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک»؛(۶) و از پیشگاه تو استغفار می‌کنم از هر لذتی به جز ذکر تو و از هر آسایشی بدون انس با تو و از هر شادمانی به غیر قرب حضور تو و از هر مشغله‌ای بدون طاعت تو.»

از این دیدگاه، هر نوع لذت و راحت و اشتغال که بدون انس و قرب و اطاعت خالق باشد، گناهی است که از آن باید استغفار کرد. گناه و استغفار اولیاء خدا از این قبیل است نه معصیت.

و از امیر مؤمنان«ع» در دعای کمیل است: «یا غایه آمال العارفین»

غوغای عارفان و تمنای عاشقان/ شوق بهشت نیست که شوق لقای توست

عارف واصل مرحوم شاه‌آبادی با الهام از این مکتب می‌گوید: «انسان عاشق سه چیز است؛ عرفان، عبودیت و عدالت.»

عرفان و عبودیت در برابر حق و عدالت در میان خلق که سر الی الله مع الخلق است، یکی از اسفار اربعه است.

 

دنیا و آخرت در زندگی آرمانی اسلام

توجه به این مطلب ضروری است که رسیدن به آرمان والای زندگی بشر مستلزم توجه به سازوکار زندگی مادی و مدیریت آن به گونه‌ای است که به هدف والای حیات لطمه نزند و به عبارت دیگر دنیا وسیله باشد نه هدف.

از منظر اسلام، زندگی بودن و شدن در چهارچوب مهندسی وحی الهی است نه فقط زیستن و ادامه حیات تا مردن. از این رو، اسلام در تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی دستورالعمل و راه و روشی دارد، اما حاکم بر همه اینها توجه به افق ابدیت و حیات والای آفرینش انسان است که بدون آن زندگی پوچ و عبث خواهد بود. به بیان قرآن: «َفَحَسِبتم انّما خلقناکم عبثاً و اَنّکم الینا لا تُرجعون».(۷)

امیرمؤمنان«ع» می‌فرماید: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالیهیمه المربوطه همها علفها؛(۸) آفریده نشده‌ام که غذاهای مطبوع مرا سرگرم کند مانند چهارپایانی که تمام همّ او چریدن و علف خوردن است.»

و در همین حال، آن حضرت از دنیا به عنوان یک مرکب رهوار و سکوی پرواز به جهان ابدی یاد می‌کند و در پاسخ به کسی که دنیا را نکوهش می‌کرد می‌فرماید: «ای کسی که دنیا را نکوهش می‌کنی در حالی که در دام فریب آن گرفتاری، به دنیا دل داده‌ای و از آن نکوهش می‌کنی؟! دنیا سرای صدق است برای آن کس که او را باور کند. سرای عافیت است برای آنکه زبان آن را بفهمد. سرای بی‌نیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد. اندرزگاه است برای کسی که از آن پند آموزد، مسجد یاران خداست و معبد فرشتگان خدا و فرودگاه وحی خدا و بازار تجارت دوستان خدا که در آن رحمت اندوزند و بهشت را به دست آورند.»(۹)

پیام این سخن این است:

* هستند کسانی که دنیا را نکوهش می‌کنند اما در همان حال فریفته دنیایند. بنابراین در عمل باید نشان دهند که فریفته دنیا نیستند، نه با زبان فقط.

* نگاه به دنیا باید به عنوان یک ابزار باشد نه هدف.

* زندگی دنیا سرمایه گرانسنگی است که نباید آن را ناچیز انگاشت و باید از آن بهره گرفت.

قرآن کریم از زبان حضرت موسی با قارون سرمایه‌دار عصر خود چنین آورده است: «وابتع فیما اتاک‌الله الدّارَالاخره و لاتَنس نصیبک من الدنیا و اَحسِن کَما احسن‌اللهُ الیکَ و لا تبغِ الفسادَ فی‌الارض اِنّ‌الله لا یحبُ المفسدین؛(۱۰) از آنچه خدا به تو داده است توشه آخرت برگیر و بهره خود از دنیا را نیز فراموش نکن و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و از فساد در زمین بپرهیز که خدا مفسدان را دوست ندارد.»

بنابراین، ثروت و دارایی‌های این دنیا سرمایه سعادت و جهانی انسان است، به شرط آنکه به درستی و در چارچوب شرع از آن بهره‌برداری کنند و سبک زندگی را براساس آن سامان دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نحل، ۹۸.

۲ـ فرقان، ۴۴.

۳ـ بقره، ۳۰ تا ۳۳.

۴ـ‌ روضه کافی (ج ۸)، ص ۲۴۸ـ۲۴۲.

۵ـ مناجات المریدین، ۸.

۶ـ مناجات الذاکرین، ۱۳.

۷ـ‌ مؤمنون، ۱۱۵.

۸ـ‌ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵.

۹ـ نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ۱۳۱.

۱۰ـ قصص، ۷۷.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اسلام برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص دارد. این آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جست‌وجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

 

 

۲٫

مظاهر دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد و آرامش خود را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه می‌کند

 

 

30نوامبر/16

حضرت فاطمه معصومه (س) مدافع امام و ولایت

 

جواد تربتی

 

پدر حضرت فاطمه کبری، موسی‌بن‌جعفر (ع) و مادر بزرگوارش نجمه‌خاتون هستند. القاب آن حضرت عبارت‌اند از: معصومه، کریمۀ اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیه، مرضیه، رضیه، برّه، اخت‌الرضا (ع).(۱)

ولادت آن حضرت در اول ذی‌القعده الحرام ۱۷۳ ق در مدینه منوره رخ داد.(۲)

ایشان در ۲۳ ربیع‌الاول ۲۰۱ هجری وارد قم شد و بعد از هفده روز، در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ در ۲۸ سالگی دارفانی را وداع گفت.

 

جایگاه ویژه حضرت معصومه (س)

در میان فرزندان موسی‌بن‌جعفر (ع) که تعدادشان را تا ۲۰ پسر و ۳۷ دختر شمرده‌اند،(۳) بعد از امام هشتم  (ع) هیچ‌یک از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نمی‌رسد.

شیخ عباس قمی می‌گوید: «افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(۴)

منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم (ع) نیز می‌توان دریافت، آنگاه که حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را به‌دقت نوشت و وقتی نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخ‌ها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدایش باد».(۵)

از سخنان دیگر امامان نیز مقام والای حضرت معصومه (س) در میان فرزندان امام هفتم (ع) روشن می‌شود؛ چراکه فقط دربارۀ زیارت آن بانو فرموده‌اند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر کس او (فاطمه) را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود».(۶)

شاهد دیگر بر عظمت آن بانو، ژرف‌نگری عمیق او به مهم‌ترین مسئله شیعه، یعنی توجه به امر امامت امیرمؤمنان علی (ع) است. آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهی است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.

 

در شرایطی که امام رضا (ع) با تهدید به مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، باید مدافعان امامت این نکته را بر مردم روشن می‌کردند که خلافت طبق نص و سفارش پیامبر (ص) به امیرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون و چه در دوران مأمون با نقل احادیث متواتر و قطعی مربوط به امامت و خلافت امیرمؤمنان (ع) در این زمینه اقداماتی را انجام داد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

 

حدیث غدیر

یکی از محکم‌ترین احادیث دربارۀ امامت امیرمؤمنان علی (ع)، حدیث متواتر و قطعی غدیر است که پیامبر اکرم (ص) در بخشی از خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم و من ابلاغ کردم آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همۀ کسانی که حضور دارند یا ندارند، به‌دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(۷)

متأسفانه این حدیث خیلی زود به فراموشی سپرده شد، ولی همیشه افرادی بودند که این احادیث را به یاد امت آورند. از جمله کسانی که در حساس‌ترین زمان این حدیث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س) است.

بیان این حدیث از سوی حضرت معصومه (س) در دوران خلافت هارون و مأمون که خود را پیشوای برحق مسلمانان می‌دانستند، سخت برضد آنان بود و اثبات حقانیت حضرت موسی‌کاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسیار تأثیر داشت و جانانه‌ترین دفاع امامت به‌حساب می‌آمد.

 

حدیث منزلت

حدیث دیگری که حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت و به‌ویژه امیرمؤمنان نقل کرده، حدیث معروف منزلت است. مرحوم علامه امینی از طبرانی، ابن‌جنان، جامع ترمذی، مستدرک حاکم، صحیح مسلم، کفایه کنجی و… چنین نقل کرده است که(۸) پیامبر اکرم (ص) در جنگ تبوک، علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد و این حدیث باعظمت را در شأن او بیان کرد.

حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، این حدیث معروف را نیز با همان سند فاطمیات که به فاطمه ‌زهرا (س) می‌رسد، نقل کرده و فرمود: «انسیتم قول رسول‌الله… انت منی بمنزله هارون من موسی؛ آیا فراموش کردید سخن رسول خدا را… [که فرمود] جایگاه تو [علی] نسبت‌به من، مانند (جایگاه) هارون (در برابر) موسی است.»(۹)

 

حدیث معراج

در شب معراج پیامبر (ص)، پیشامدهای مختلفی رخ داد و حدود سه‌هزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعلیم داده شد که بخش مهمی از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتی از حدیث معراج را که به ولایت و امامت امیرمؤمنان علی (ع) و برتری شیعیان آن حضرت مربوط است، با توجه به نیاز زمان نقل فرموده است.

آن بانوی بزرگوار از فاطمه، دختر امام صادق، با همان سند فاطمیات نقل می‌کند تا می‌رسد به ام‌کلثوم، دختر امیرالمؤمنین (ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصری از در سفید میان خالی دیدم که دارای دری بود مزین به دُرّ و یاقوت و روی آن پرده‌ای آویخته شده بود. وقتی سر بلند کردم، دیدم بر بالای آن نوشته‌اند: «لااله الاالله محمد رسول‌اله علی ولی القوم؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست، علی ولی و صاحب‌اختیار مردم است» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شیعه علیٍ؛ به‌به چه کسی مانند شیعه علی است؟». «وقتی داخل شدم، قصری از عقیق سرخ در آن دیدم که وسط آن خالی بود. این خانه نیز دری داشت که پرده‌ای مزین به زبرجَدْ بر آن آویخته بود. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم بر آن نوشته: «محمد رسول‌اله، علی وصی المصطفی؛ محمد رسول خدا، علی وصی مصطفی است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شیعه علی بطیب المولد؛ به شیعه علی بشارت بده به حلال‌زدگی و پاک بودن نسل». «وقتی وارد شدم، به قصری از زمرد سبز رسیدم که زیباتر از آن را هرگز ندیده بودم و دری از یاقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زینت شده و بر پرده آن نوشته بود: شیعه علی هم الفائزون؛ شیعیان علی رستگارند. پرسیدم: دوست من جبرئیل! این کاخ از آن کیست؟ پاسخ داد: یا محمد، لابن عمک و وصیک علی‌بن ابی طالبٍ؛ ای محمد! این خانۀ پسرعمو و جانشین تو علی بن ابی‌طالب است…».(۱۰)

 

آثار محبت اهل‌ بیت (ع)

حضرت معصومه (س) برای ایجاد رابطه عاطفی میان اهل بیت و مردم، در احادیثی به آثار محبت به اهل بیت هم اشاره می‌فرموده؛ از جمله با همان سند فاطمیات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل می‌کند: «الا من مات علی حب آل محمد مات شهیداً؛ هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است.»(۱۱)

هرکس با محبت آل محمد (ص) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‌شود و خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار دهد و چنین کسی بر سنت و جماعت از دنیا رفته است.

آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‌شود که در پیشانی او نوشته شده: «مأیوس از رحمت خداوند».

آگاه باشید! هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته و بوی بهشت به مشام او نمی‌رسد.(۱۲)

در بخشی از حدیث معراج که از فاطمه معصومه (س) نقل شده است، می‌خوانیم: «یحشر الناس کلهم یوم القیامه حفاه عداه الا شیعه علیٍ…؛ در روز قیامت همۀ مردم پابرهنه و عریان محشور می‌شوند، جز شیعیان علی (ع)، و همه مردم با نام مادرشان خوانده می‌شوند، جز شیعیان علی که با نام پدرانشان خوانده می‌شوند.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: از جبرئیل دربارۀ راز این مسئله پرسیدم، پاسخ داد که چون آنها علی را دوست داشتند، ولادتشان پاک است.(۱۳)

 

پاک و مطهر‌بودن امام

امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت روحی، از پاکیزگی جسمانی نیز برخوردار بودند. فاطمه با سند پیش‌گفته از صفیه عمۀ پیامبر اکرم (ص) نقل کرده: «هنگام تولد امام حسین (ع) من پرستار او بودم، پیامبر فرمود: «عمه‌ جان! فرزندم را نزد من آور، عرض کردم؛ ای رسول خدا! من او را پاکیزه نکرده‌ام (و نشُسته‌ام)، فرمود: عمه! تو می‌خواهی او را پاک کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر کرده است.»(۱۴)

این قضیه دلالت بر عصمت اهل بیت (ع) دارد که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.(۱۵)

 

دفاع تا مرز شهادت

حضرت معصومه در سال ۲۰۱ هجری درست بعد از یک سال از فراق برادر، با رسیدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نام‌های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان(۱۶) به سوی خراسان حرکت کردند. هنگامی که کاروان حضرت به ساوه رسید، عده‌ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که از این کاروان تبلیغی وحشت کرده بودند، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در درگیری نابرابری، همه برادران و تقریباً بیشتر مردان همراه کاروان را به جرم طرفداری از امامتِ امام زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پیش‌آمده و بنا بر قولی در اثر مسمومیت،(۱۷) به‌سختی بیمار شد؛ به‌نحوی که از ادامه سفر بازماند و به‌ناچار به‌سوی قم حرکت کرد. او در قم، هفده روز بیشتر زندگی نکرد و در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ با رضایت از اینکه در راه اطاعت امام خویش چنین رنجی را تحمل کرده، دار فانی را وداع گفت.

 

پس از آن بود که قم از سرزمین‌های برگزیده الهی شد که یکی از درهای بهشت در آن قرار دارد و در پذیرش ولایت امیرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنان‌که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمان‌ها عرضه داشت،‌ آسمان هفتم در پذیرش ولایت تو سبقت گرفت… آنگاه مکه… بعد قم برای پذیرش ولایت تو پیشقدم شد و خداوند آن را به‌سبب عرب (اشعری‌ها) زینت بخشید و دری از درهای بهشت را به‌سوی آن گشود».(۱۸)

امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و مأوی شیعتهم…؛ قم آشیانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شیعیان آنهاست…».(۱۹) و یقیناً یکی از علل مهم ولایت‌پذیری و نزول برکات بر قم،‌ وجود با برکت فاطمه معصومه (س) است. از این‌رو می‌توان گفت نه‌تنها آن بانوی کرامت در حیات خویش مدافع سرسخت امامت امامان و دعوت‌‌کننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خویش نیز دل‌های هزاران انسان را مجذوب و شیفته خاندان اهل بیت (ع) کرد.

 

پی‌نوشت‌‌ها

  1. انوار المشعشعین، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کریمه اهل البیت، ص ۳۸٫
  2. ‌مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۲۵۷، مادۀ «نظم».
  3. منتهی‌الآمال، کتابفروشی اسلامیه، ج ۲، ص ۱۴۹٫

۴٫همان، ص ۱۶۱٫

  1. تاریخ اهل بیت، ص ۸۲؛ کریمه اهل بیت، علی‌اکبر مهدی‌پور، ص ۱۷۱٫
  2. محمدی بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۱۷٫
  3. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبداله بحرانی، ج ۱۵، صص ۳۷۶ـ۳۷۵٫

۸٫‌ الغدیر، ج ۳، صص ۲۰۱-۱۹۹٫

  1. البدر الطالع، ح ۲، ص ۲۹۷؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۵۷۸، الغدیر، ح ۱، ص ۱۹۷؛ انسی المطالب فی مناقب علی بن ابی، ص ۴۹، بحارالانوار، ح ۳۶، صص ۳۵۳٫
  2. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ج ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۲۹٫
  3. عوالم، ح ۲۱، ص ۳۵۴، ح ۳؛ آثار الحجه، ح ۱، ص ۸؛ الؤلؤ المثمینه، ص ۲۱۷٫
  4. الکشّاف، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱ـ۲۲۰؛ تفسیر فخر رازی، ح ۲۷، صص ۱۶۶ـ۱۶۵؛ تفسیر قرطبی، ح ۸، ص ۵۸- ۴۳٫
  5. بحار، همان، ح ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ح ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ح ۲، ص ۷۲۹٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳٫
  7. سورۀ احزاب، آیۀ ۳۳٫
  8. من لایحضره الخطیب، ج ۴، ص ۴۴؛ بارگاه فاطمه معصومه«س» تجلیگاه فاطمه زهرا«س»، سیدجعفر میرعظیمی، ص ۳۱، کریمه اهل بیت، ص ۱۷۴٫
  9. الحیاه السیاسیه، الامام الرضا (ع)، سیدجعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸٫
  10. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۲، چاپ بیروت، ج ۵۷، ص ۲۱۲، ح ۲۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۰۴٫
  11. بحار، چاپ اسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۴، چاپ بیروت، ح ۵۷، ص ۲۱۴٫

 

 

 

سوتیتر:

 ۱: شیخ عباس قمی در‌بارۀ فاطمه معصومه (س) می‌گوید:

افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…

30نوامبر/16

انقلاب اسلامی، خورشیدی که همچنان می‌درخشد

 

غلامرضا گلی زواره

 

رایت سحر

فجر صادق از کرانه سر زد

رایت سحر به بام و در زد

از پس خروش مرغ شبگیر

بر شد از مناره بانک تکبیر

بر شد از کرانه مهر خاور

ای جهان خفته سر برآور

زآن که تیغ شب‌شکاف خورشید

بر دل سیاه شب شرر زد

از پس قرن‌ها سرمای فرساینده ستم و سال‌ها خزان شوم ذلت، بهاری با طراوت فرا رسید و باعث رویش معنویت، عزت و استقلال در ایران گردید. باغبان این بستان معطر بزرگمردی بود از دودمان معصومین«ع» و بر شیوه آنان، با دستی اعجازآفرین، دلی به ژرفای اقیانوس‌ها و در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون باران رحمت فرود آمد و مردمان را به اوج شکوفایی فرا خواند و بر بال فرشتگان نشاند و تا عرش عظمت و سربلندی برکشید.

آن روح قدسی که به فرمایش مقام معظم رهبری «حقیقتی همیشه زنده و جاویدان است»، وارث عالمانی بود که در طی قرون و اعصار، با سلاح قلم و قدم، بیان و بنان، از حریم دیانت و شرافت امت مسلمان صیانت و پاسداری کرده‌ بودند. آن پیر نستوه با بیدارباش پیوسته خویش، ملتی بزرگ را به خروش و خیزش واداشت و جگرسوختگان را از سرچشمه جاودان جاری اسلام سیراب ساخت. مشعلی که او برافروخت همان فروغ ایزدی است که وزش بادهای داخلی، توفان‌های خارجی و گردباد خدعه‌ها و فتنه‌ها نمی‌توانند آن را خاموش کنند. از پرتو و انوار انقلابی که آن بزرگمرد رهبری کرد، میلیون‌ها عطش‌زده کویر جور و جهالت بهره‌مند گردیدند تا غبار تیرگی‌ها را از دل‌ها بتکانند، سیرت نبوی و جمال علوی را در سیمای الهی او نظاره‌گر باشند، کلامش را با گوش دل و ذهن بنیوشند و با صلابتی شکست‌ناپذیر در راه دفاع از دیانت، شرافت و حرّیت حماسه‌آفرینی کنند. از خون این وارستگان و شهادت‌طلبان بود که سپیده فتح و ظفر از افق سرخ این سرزمین کهن نمایان گردید.

 

تبلوری از اسلام ناب محمدی

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» تبلور نمادی از بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت. انقلاب اسلامی از جوهره آیینی سرچشمه می‌گیرد که قلب یک و نیم میلیارد مسلمان را تسخیر کرده است.

سرچشمه پیدایش این حرکت سترگ سال ۱۳۴۱ (ش) است که علمای حوزه و در رأس آنان امام خمینی«ره» در برابر حرکت ضد دینی دولت اسدالله علم در قالب مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به پا خاستند، زیرا حذف قید اسلام و سوگند به قرآن در این لایحه، برای آن مرزبان حریم دیانت قابل تحمل نبود و این حرکت به صورت اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی ‌گردید که مبارزه با آن قطعاً یک تکلیف شرعی بود.

این اعتراض توانست در آن روزگار سراپا اختناق و تباهی، تمام نیروهای متدین و انقلابی را بسیج و رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند تا جائی که دولت علم این مصوبه را لغو کرد.

۱۶ سال بعد از این خیزش، انقلاب اسلامی بعد از فراز و نشیب‌های فراوان و عبور از بحران‌های سخت و آزمون‌های تهدیدکننده، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت. شگفتی این فتح و ظفر به‌گونه‌ای بود که دوست و دشمن را مبهوت ساخت، اما سنت الهی بر این قرار گرفت که این نهال چنان پا بگیرد و ریشه بدواند و شاخه بگستراند که ضمن امیدوار ساختن جوامع اسلامی، شرق و غرب را در هراسی عمیق فرو برد.

ملت ایران به برکت این حرکت عظیم برای اولین بار توانست در برابر سلطه‌گران بزرگ بایستد و عدم اتکا به ابرقدرت‌ها را اعلام کند.  این ویژگی، دستاورد مهمی است که دگرگونی بزرگی را در جامعه به وجود آورد. در پیدایش این نظام، مقدمات آن و مبارزاتی که به پیروزی انقلاب منتهی شد، عامل حقیقی همان اسلام، ایمان و تربیت اسلامی است.

هم ملت ایران که با قیام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه جهانی و بر ضد ابرقدرت‌های شرق و غرب کاری عظیم و بی‌سابقه را انجام داد و هم رهبر و قائد عظیم‌الشأن این انقلاب که همانند کوه در برابر هجوم توفان‌ها ایستاد و هم نظام نوین اسلامی که توانست کشور را بدون تکیه‌ بر بیگانگان اداره کند و جنگی را که محل تلاقی نیروهای شرق و غرب بر ضد او بود، بدون گرایش به شرق و غرب، شرافتمندانه و با عزت و پیروزی به سرانجام برساند، همه و همه توان خود را از اسلام گرفته‌اند. اسلام جوهر اصلی این حوادث شگفت‌آور و مایه قدرت و صلابت و عزت ایران و ایرانی، ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر است. (۱)

 

رویش عزت و عظمت در جهان اسلام

با وقوع انقلاب اسلامی، مسلمانان در نقاط گوناگون جهان احساس عزت و صلابت کردند. نسیم این خیزش، روح امیدواری را در آنان زنده ساخت و آنها موفق شدند در برابر ستمگران و زورگویان مقاومت کنند. نهضت‌های اسلامی متعددی در کشورهای مسلمان آفریقایی و آسیایی و حتی در اروپا بر اساس جاذبه اسلام و شوق به عملی شدن احکام الهی به وجود آمد. انقلاب اسلامی، مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد و به آنان فهماند که نیروی محرکه ایمان و دیانت می‌تواند ملتی را از رخوت و سستی برهاند و به اوج عزت برساند و دست قدرت‌های ظالم و تحقیرکننده استکباری را از سر آنان کوتاه کند.

آثار این پیروزی به کشورهای اسلامی منحصر نگردید و در کشورهای غیرمسلمان و نظام‌هایی که فشارهای ناشی از استبداد حزبی اجازه نداده بود مسلمانان آن سرزمین‌ها حتی احساس مسلمانی کنند، نسیم فر‌ح‌زای الله‌اکبر وزیدن گرفت و اعتقادات و باورهای خفته را به جوش آورد و گلبانگ ایمان و اسلام، خواب‌ اهریمنان را آشفته ساخت.

شخصیت‌های فکری، سیاسی و مذهبی مسلمان تصریح نموده‌اند که اگرچه در جهان، انقلاب‌های گوناگونی رخ داده‌اند، ولی تمام آنها به تغییرات موضعی و جابه‌جا کردن حکام اکتفا کرده و تاریخ مصرف مشخصی داشته‌اند، ولی انقلاب اسلامی ایران فراتر از زمان و مکان، و تحولات آن پایدار و گسترده بود و امواج و انوار درخشان آن بسیاری از نقاط جهان را تحت پوشش قرار داد.

اگرچه بنیانگذار این حرکت در خرداد ۱۳۴۸ میهمان قدسیان و عرشیان گردید، اما این انقلاب هیچ‌گاه از آرمان اصلی و مقدس خود فاصله نگرفت و با رهبری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در حال پیشرفت، پویایی و پرتوافشانی است. دشمنان نظام اسلامی ایران برای به شکست کشاندن این حرکت توفنده همچنان مشغول توطئه‌چینی و اجرای نیرنگ‌ها و خدعه‌های پی در پی هستند، اما چون این حرکت پشتیبان الهی دارد، نه تنها خدشه‌ای بر آن وارد نمی‌شود، بلکه بر استحکام آن افزوده می‌گردد و دوام و استمرار می‌یابد.

انقلاب اسلامی ایران دورنمای جدیدی را در مبارزات ملت‌های مسلمان ترسیم کرد، الگوی شایسته این حرکت در لبنان، خود را در قالب حزب‌الله نشان داد که پیروزی‌های مکرری را به ارمغان آورد و با حمایت از فلسطین و قدس شریف و خیزش‌های کشورهای عربی و آفریقایی، اسلام را که دینی زنده و مولد و تحول‌آفرین است به صحنه هماوردی با استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی آورد. بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نشانه‌های روشنی از بیداری اسلامی است. باران این نهضت شیعی ایران موجبات رویش و شکوفایی ایران را فراهم آورد و جوانه امید به رهایی از ظلم دیکتاتورهایی را که سال‌های متمادی با حمایت استکبار بر آنان حاکمیت داشتند، در دل و ذهن ملت‌ها رویاند، گوئی آنان ندای ملکوتی امام خمینی«ره»  و رهنمودهای نجات‌بخش آن روح قدسی را دریافته‌ بودند که فریاد می‌زد:

«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، به پا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرت‌ها را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه و مجد اسلام را اعاده کنید…»(۲)

 

صراط مستقیم انقلاب اسلامی و بصیرت مردم

در تاریخ خیزش انقلاب اسلامی ایران روزهایی وجود دارند که نقطه عطف مهمی در روند حرکت و تحول جامعه محسوب می‌گردند و بر سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی امت اسلامی تأثیری غیرقابل انکاری دارند. قله‌هایی چون ۱۵ خرداد ۴۳، ۲۲ بهمن ۵۷، سوم خرداد ۶۱ (آزادسازی خرمشهر)، سیزده آبان(روز مبارزه با استکبار) و ۵ اردیبشت۵۸ (سالروز واقعه طبس) جزو یوم الله تاریخ کشور ما به شمار می‌روند، روزهائی که همگی از الگویی واحد پیروی کرده‌ و آثاری ماندگار و جاوید را در مسیر تحولات سیاسی و اجتماعی برجای گذاشته‌اند. این روزها از بصیرت و آگاهی امت همیشه در صحنه حکایت‌ها دارند.

۹ دی‌ماه سال ۱۳۸۸ نیز یکی از ایام‌الله است که بعد از رویدادهای تلخ پس از انتخابات سال ۸۸ به وقوع پیوست و خون تازه‌ای را در رگ‌های انقلاب و نظام اسلامی تزریق کرد. حوادث دردناک عاشورای سال ۸۸ در عین حال که درس‌ها و عبرت‌های بزرگی را با خود به همراه داشت، به لحاظ عمق رذالت، همه مردم را شرمنده ساخت. عدم درک موقعیت و اصرار نادرست برخی از افراد بر مواضع غیراصولی و لجوجانه، بدخواهان و دشمنان را تا آنجا امیدوار و جسور کرد که عده‌ای در فضای غبارآلودی که پس از انتخابات به وجود آمد، وقیحانه به مقدسات مردم اهانت کردند.

پس از این فاجعه اسف‌بار، مردم بار دیگر به صحنه آمدند و خوش درخشیدند و در اجتماعاتی پرشور، از جمله در راه‌پیمایی باشکوه تهران، زیباترین جلوه‌های تبری و تولی را به نمایش گذاشتند و با اشک و آه و ناله‌ای که از بصیرت و معرفت آنان حکایت داشت، پیمان ابدی خود را با ولایت تجدید کردند. رویدادهای عاشورای ۸۸ به منزله جرقه‌ای بود که بر خرمن بغض‌‌ مردم افتاد و آنان را برای حضوری پرشکوه مهیا ساخت.

این رویداد در کنار سایر نقاط عطف در تاریخ انقلاب اسلامی، دستاوردهای باشکوهی داشت، از جمله آن که به تجمعات و تلاش‌های فتنه‌گران در برخی از مناسبت‌ها خاتمه داد. همچنین در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ۸۸ نیروهای داخلی و مخالفین خارجی و عوامل مؤثر در آشوب‌آفرینی‌ها متوجه این حقیقت گردیدند که نظام جمهوری اسلامی استوارتر و مستحکم‌تر از آن است که با این التهابات موضعی و سطحی، در آن کاستی و خللی به وجود آید. همچنین وقایع مزبور، بر خودآگاهی و بصیرت مردم برای پیمودن صراط مستقیم انقلاب اسلامی افزود و نیروهای وفادار به نظام و رهبری را با یکدیگر متحد و منسجم‌ ساخت.و در نتیجه، فتنه‌گران و اهل نیرنگ و خدعه متلاشی گردیدند و در سوراخ‌های خود خزیدند.

همدلی و همگرایی امت مسلمان در پی حماسه ۹ دی جدی‌تر و اتحاد و انسجامی که حول محور رهبری و تدابیر خردمندانه ایشان به دست آمد، ذخیره ارزشمندی برای حکومت‌های تحول‌آفرین بعدی گردید. حماسه ۹ دی و پیامدهای نویدآفرین آن ثابت کرد که نظام استوار اسلامی می‌تواند از چالش‌ها و بحران‌ها به سلامت عبور کند و این وقایع را به فرصتی با ارزش برای تقویت بنیان‌های خود مبدل سازد.

این ایام‌الله در واقع کلاس درس و عبرت و بصیرت‌ و هشدار برای همگانند تا بدانند که افراط و تفریط و خودمحوری و خودخواهی موجب دور شدن از مسیر اصلی می‌شود، سرنوشت ملتی فداکار و همیشه در صحنه را برای رسیدن به اهداف خود با تهدید روبه‌رو می‌سازد و موجب تقابل تمامی دشمنان از طوایف و طیف‌های گوناکون با انقلاب می‌گردد.

نخبگان سیاسی و فکری باید از این وقایع، درس‌ها و حکمت‌های فراوان بیاموزند و بدانند چنانچه پرهیزگاری، پارسایی و فضیلت با سیاست توأم نگردد، همواره از توده‌های مردمی عقب  خواهند ماند.

 

پی‌نوشت:

  1. فرازی از پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسب سالگرد رحلت امام خمینی
  2. فرازی از بیانات امام«ره» در ۲۱ شهریورماه ۵۹.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» نمادی از بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت.

 

30نوامبر/16

تنها رضای خدا در نظرم بود

«ناگفتههای انقلاب» در گفت وشنود با مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش

 

 

گفت وگویی که درپی می‌آید در سالیان میانی دهه ۷۰ و در دورانی که مرحوم استاد علی اکبر

پرورش هنوز در تهران می‌زیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره‌ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداخته‌اند. با طلب علو درجات و رضوان خاص ربوبی برای استاد پرورش، شما را به مطالعه این مصاحبه پرنکته که تاکنون انتشارنیافته دعوت می‌کنیم. امید آنکه مقبول افتد.

 

باتشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وگو، بفرمائید که فعالیتهای قبل از انقلاب شما در چه زمینهای بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من قبل از انقلاب کارم دبیری دبیرستان‌ها و دانشسراها و تدریس در آموزش و پرورش بود. در کنار آن فعالیت‌های سیاسی هم می‌کردم. قبل از انقلاب چندین بار به خاطر فعالیت‌های سیاسی و سخنرانی‌های مذهبی توسط ساواک دستگیر شدم و در آخرین باری که دستگیر شده بودم با عنایت خداوند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شدم.

آقای پرورش! شما با شهیدآیت الله بهشتی مدت زیادی محشور بودید. سوابق آشنایی شما با این شهید مظلوم از کجا شروع شد؟

من با شهید بهشتی از دوران جوانی آشنا شدم. ایشان در دوران طلبگی به اصفهان می‌آمدند و چون با ایشان هم‌محله‌ای و در ‌محله ‌چهارسوق‌ بودیم، به همین خاطر روابط نزدیک‌تری داشتیم. شهید بهشتی به هنگام سفر به اصفهان نوجوانان محله را در مسجدی جمع می‌کردند و برای آنها مسائل اسلامی و قرآنی را توضیح می‌دادند و جوانان را هم با کارهای تشکیلاتی آشنا می‌ساختند.من هم چون در فراگیری مسائل قرآنی استعداد داشتم، مورد لطف و محبت زیاد ایشان قرار می‌گرفتم و از این رو ارتباط بنده با شهید بهشتی روز به روز بیشتر می‌شد. پس از مدتی وارد آموزش و پرورش شدم و انس بیشتری با این شهید بزرگوار داشتم و در جلساتی که روزهای چهارشنبه در تهران برگزار می‌شد من هم گاهی شرکت می‌کردم. پس از چندی به خاطر ارتباط و همفکری با این شهید، فعالیت‌های سیاسی را در اصفهان زیر نظر ایشان انجام می‌دادم. شهید بهشتی برای کمک به خانواده شخصیت‌ها و افرادی که دستگیر می‌شدند پول‌هایی را در اختیارم می‌گذاشتند که بین خانواده آنان تقسیم می‌کردم.

با شهید مطهری هم سابقه آشنایی داشتید و این شهید بزرگوار در کتاب سیری در نهجالبلاغه هم از شما ذکر خیری کردهاند. علت ذکر نام جنابعالی از سوی شهید مطهری چه بود؟

قبل از انقلاب به اغلب شهرهای کشور برای سخنرانی سفر می‌کردم و شاید شهری نباشد که من قبل از انقلاب در آن سخنرانی نکرده باشم. در ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب که شهید مفتح جلسات سخنرانی را در مسجد قبا برگزار می‌کرد، بنده هم یکی از سخنران‌های آنجا بودم و چون شهید بهشتی و شهید مطهری هم در آن زمان از سخنرانی ممنوع بودند در جلسات مسجد قبا شرکت می‌کردند. شهید مطهری از سال‌های قبل از انقلاب به من محبت داشتند و هر وقت به اصفهان می‌آمدند خدمتشان می‌رسیدم.

اما در مورد این که چگونه شد اسم مرا در کتاب سیری در نهج‌البلاغه آورده‌اند، عرض می‌شود شبی شهید مطهری در منزل ما بودند. صبح روز بعد با شهید مطهری در یک محفل بزرگ علمی در شهر نجف‌آباد شرکت کردیم. در آنجا بحثی از زهد به میان آمد و در باره زهد تعبیری کردم که شهید مطهری خیلی پسندید. گفتم به نظر من می‌رسد زهد در اسلام یعنی برداشت کم و بازدهی زیاد. وقتی این جمله را گفتم ایشان شادمان شد و به من عنایت کرد. خدمتشان عرض کردم جزوه‌ای هم در این زمینه نوشته‌ام. ایشان در آن مجلس زیاد ننشستند و به من فرمودند: «بلند شوید و با هم به اصفهان برویم و آن جزوه را بدهید تا ببینم». وقتی شهید مطهری جزوه را دید پسندید و گفت: «من در کتاب سیری در نهج‌البلاغه از شما نام می‌برم». این جزوه خدمت ایشان بود و بعد از شهادتشان توسط فرزندشان به من برگردانده شد.

وقتی انقلاب پیروز شد، کجا بودید؟

در آن روز در زندان بودم. از ماه‌ها قبل از پیروزی انقلاب بنده را به عنوان تلاش برای ایجاد عدم امنیت و اخلال در امور کشور دستگیر کرده بودند.

اولین سِمتی که بعد از پیروزی انقلاب به شما محول شد، چه بود؟

پس از پیروزی انقلاب کمیته‌ای برای ایجاد نظم و امنیت در اصفهان به وجود آمد و در آنجا بنده را به عنوان مسئول کمیته شهر اصفهان انتخاب کردند.

مردم اصفهان در انقلاب و جنگ نقش بزرگی داشتهاند. این مردم را چگونه دیدهاید؟

اصفهان شهری است که ریشه‌های فرهنگی در آن عمیق است و مردم آن از فهم و آگاهی بالایی برخوردارند. در مسائل دقیق و حسابگرانه وارد می‌شوند. در جنگ هم برای جبهه‌ها پشتوانه خوب و حماسه‌آفرین‌ترین شهدا از اصفهان بودند. پرجمعیت‌ترین شهدا به نسبت جمعیت مربوط به اصفهان بود و همین عوامل امام را به این تعبیر کشاند که فرمودند: «کجای دنیا شهری مثل اصفهان پیدا می‌کنید؟»

برگردیم به خاطراتتان.مسئولیتهای بعدیتان در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟

در ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب از طرف مردم اصفهان برای نمایندگی مجلس خبرگان که برای تدوین قانون اساسی تشکیل شده بود انتخاب شدم و مدت سه ماه در مجلس خبرگان در خدمت بزرگانی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی در حد توان فعالیت کردم. پس از چند ماه در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی مردم به عنوان نماینده اصفهان انتخاب شدم. پس از آن مدت سه سال و نیم مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را عهده‌دار بودم. در سومین و چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مجدداً به عنوان نماینده مردم اصفهان برگزیده شدم.

با چه انگیزهای در انتخابات های ادوار گوناگون مجلس ونیز میاندوره ای ها، ثبتنام می کردید؟

در مورد علل حضورم در مجلس نکته مخفی و پنهانی ندارم که بخواهم برای تشریح آن زیاد صحبت کنم. انگیزه من همان مواردی است که ازدوره اول مجلس اعلام کرده بودم و معتقد بودم می‌توانم در مسئله قانون‌گذاری و به‌ویژه در رشته تخصصی خودم یعنی مسائل فرهنگی و آموزشی نقش مؤثری در تدوین قوانین داشته باشم. همچنین توانایی انجام وظیفه نظارتی را در خود می‌دیدم.

شاید بهتر بود که از آغاز این پرسش رامی‌پرسیدیم که یک نماینده مجلس ازدیدگاه شما چه رسالتی دارد؟

از نظر قانونی یک نماینده باید در کارهای قانون‌گذاری شرکت فعال داشته و برای تدوین یک قانون جامع کوشا باشد. علاوه بر آن بر قانونی که در کشور اجرا می‌شود نظارت کند تا به بهترین وجه اجرا شود، اما در کنار این دو وظیفه اگر فردی به کار و مشکلات مردم و حوزه انتخابیه‌اش کاری نداشته باشد به‌طور طبیعی نمی‌تواند قانون‌گذار خوبی باشد. یک نماینده باید مشکلات مردم را لمس کند و برای رفع آنها طرح و برنامه داشته باشد و برای درمان نارسایی‌ها دستگاه‌های اجرایی را بسیج کند که این مسائل هم بخشی از وظایف نظارتی نماینده محسوب می‌شود.

در سال ۵۹ برای انتخاب نخستوزیر هیئتی از سوی مجلس تعین شد و شما یکی از اعضای آن جمع بودید. این هیئت چرا و چگونه تشکیل شد؟

کار انتخاب نخست‌وزیر به بن‌بست رسیده بود و بنی‌صدر به سادگی حاضر نبود کسی را معرفی کند و می‌خواست سلامتیان را معرفی کند، ولی مجلس نمی‌پذیرفت. چون کار به درازا کشید امام اعتراض فرمودند. بنی‌صدر مجبور شد حکمیتی را از مجلس بپذیرد. پیشنهاد کرد چند نفر انتخاب شوند و فردی را برای نخست‌وزیری معرفی کنند. مجلس پنج نفر مرکب از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حضرات آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، یزدی و بنده را برای این کار انتخاب کرد. بنی‌صدر نپذیرفت مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده مردم تهران بودند و همچنین آقای هاشمی عضو هیئت باشند. در نتیجه سه نفر دیگر کار را شروع کردند. پس از یک ماه بحث و بررسی چهارده نفر برای احراز پست نخست‌وزیری کاندیدا شدند و این هیئت در نهایت به مرحوم شهید رجایی رسید، ولی بنی‌صدر با این مرد بزرگ برخورد زشت و زننده‌ای کرد، اما شهید رجایی با اخلاق و متانت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داد و بالاخره به مجلس معرفی شد و رأی بالایی را هم کسب کرد.

آقای پرورش! شما در سالهای اول جنگ از سوی مجلس به عنوان نماینده در شورایعالی دفاع شرکت میکردید. از آن دوران خاطرهای تعریف کنید.

در اوایل جنگ به فرمان امام مجلس دو نفر نماینده در شورای‌‌عالی دفاع انتخاب کرد که بنده و شهید محمد منتظری انتخاب شدیم و مدت‌ها در خدمت مقام معظم رهبری که آن روز نماینده امام در شورا بودند و همچنین آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی و دیگر دوستان حضور داشتند. بنی‌صدر مسئول شورای‌عالی دفاع بود. خاطرات زیادی از ملاقات‌ها با حضرت امام دارم.یک شب که برای شرکت در جلسه شورای‌عالی دفاع به پایگاه وحدتی دزفول رفته بودیم، بنی‌صدر برای تحقیر آقایان دستور داده بود که آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی را بازرسی بدنی کنند و پاسداران آنها را هم راه ندهند و این خیلی برای ما دردناک بود. به هنگام بازرسی بعضی از پاسداران ناراحت شدند و چون دیدند کار به جای باریک می‌کشد، دیگر دستور دادند مقام معظم رهبری و آقای هاشمی را بازرسی نکنند، اما یک قدری به هنگام ورود معطل کردند. بعد از اتمام جلسه هم یک پتو به این آقایان دادند و اجازه ندادند برای استراحت در پایگاه وحدتی بمانند، لذا این بزرگان برای استراحت به مدرسه‌ای در شهر دزفول رفتند و در کنار بسیجی‌ها خوابیدند. نکته تأسف‌بار این بود که بنی‌صدر تحقیرها می‌کرد و زودتر از همه نزد امام می‌رفت و از آقایان شکایت می‌کرد. وقتی خدمت امام می‌رسیدیم ملاحظه می‌شد بنی‌صدر حقایق را وارونه جلوه داده است و این بیشتر انسان را آزرده می‌کرد.

یک روز که خدمت امام رسیدیم پیشنهاد شد کسی مسائل را خدمت امام توضیح بدهد. مرا برای این کار انتخاب کردند، چون از مجلس و کمی آزادتر از دیگران بودم. حدود ۴۵ دقیقه تمام واقعیات را شرح دادم و همه توهین‌های بنی‌صدر را بیان کردم و گفتم بنی‌صدر در جایی زندگی می‌کند که هنوز حالت کاخ دارد و مجسمه‌ای عریان در باغ وجود دارد. امام که اینها را شنید، فرمود: «عجب! بنی‌صدر که خلاف آن را برایم گفته است». در این جلسه مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود. امام خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «جناب آقای خامنه‌ای من هم ادراک دارم و می‌فهمم» و این نگاه نافذترین نگاه امام در بین صدها نگاهی بود که دیده بودم.

در چند دورهای که نماینده مردم اصفهان بودید برای حل مشکلات مردم چه کردید؟

مشکلات مردم انواع و اقسام دارد. یک بخش مسائل شخصی و بخش عمده‌ای از آن مسائل عمومی است. برای مشکلات عمومی نظیر گرانی، امنیت و… تلاش می‌شد تا دستگاه‌های اجرایی را برای حل آنها بسیج کنیم و خودمان هم برای ارائه راه‌حل آنها همفکری می‌کردیم. از سوی دیگر چون تجربه کاری‌ام مسائل فرهنگی بود، در این زمینه سعی می‌کردم برای دانش‌آموزان جلسات متعدد پاسخ به سئوالات برگزار کنم و به نارسایی‌های فرهنگی آنها شخصاً رسیدگی کنم. در اطراف اصفهان نیز تعداد زیادی روستا و بخش وجود دارد که جزو موارد تحت پوشش حوزه انتخابیه بود که اغلب مشکلات مقطعی مانند آب، آسفالت معابر، مدرسه و برخی مسائل کشاورزی مانند کمبود کود، سم و… داشتند که برای حل اینها در حد توان تلاش می‌کردم.

در مجلس چهارم شما مسئول جلسه نمایندگان حزبالله بودید. این جمع چگونه به وجود آمد و کار آن چه بود؟

این جمع همان چیزی بود که به آن فراکسیون می‌گویند. این جلسه هر دو هفته یک بار تشکیل می‌شد و برای مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور اندیشه می‌کرد و تصمیم‌گیری مقتضی را انجام می‌داد. در این جلسه وزرا دعوت می‌شدند و به سئوالات نمایندگان پاسخ می‌دادند. در مجموع یک مجمع فعال برای هماهنگی و پیگیری مسائل و مرکزی برای تشکل و هماهنگی افکار برادران و خواهران نماینده حزب‌الله و پاسداری از حریم ولایت و امامت خیلی کوشا بود.

شما سالها در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردید. مسئولیتتان چه بود و یک حزب خوب را چگونه تعریف میکنید؟

در حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی بودم و پس از شهادت شهید بهشتی و در زمان دبیرکلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قائم‌مقام حزب بودم. از قبل از انقلاب به کارهای تشکیلاتی علاقه زیادی داشتم و معتقدم حرکت انسان آن وقت بالنده می‌شود که در تشکیلات شکل بگیرد. مراد از حزب هم همین است که انسان‌های همفکر و هم‌اندیشه را دور هم جمع و سعی کند هدف متعالی و ارزشمند رساندن رسالت اسلامی را به جان تشنه‌کامان فعال‌تر و شکوفاتر به دیگران برساند.

در حال حاضر در کدام تشکیلات عضو هستید و سمتتان چیست؟

هم اکنون در جمعیت مؤتلفه اسلامی عضویت دارم و قائم‌مقام دبیرکل هستم.

چطور شد جمعیت مؤتلفه را برای فعالیت انتخاب کردید؟

مؤتلفه از سابقه‌دارترین تشکل‌های اسلامی ایران است. هم خوش‌نام و هم خوش‌سابقه است و در آن عناصر انقلابی و مبارز حضور دارند. قبل از تشکیل حزب جمهوری اسلامی جمعیت مؤتلفه به وجود آمد و سابقه شروع آن به آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب که حزب جمهوری اسلامی را شهید بهشتی به همراه شخصیت‌هایی مانند آقای هاشمی، شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای تأسیس کردند جمعیت مؤتلفه سعی کرد خودش را در اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار بدهد و با آن همکاری کند. بعد از این که حزب تعطیل شد آقای عسگراولادی از حضرت امام سئوال کردند الان که حزب تعطیل شده است آیا اجازه می‌دهید فعالیت مؤتلفه را شروع کنیم و با اجازه حضرت امام کار مؤتلفه دو باره آغاز شد. چند سال قبل هم آقای عسگراولادی از بنده برای عضویت در مؤتلفه دعوت کردند و من هم چون افراد این تشکیلات را پرسابقه و باارزش می‌دانستم، لذا عضویت را پذیرفتم و در شورای مرکزی مؤتلفه مرا به عنوان قائم‌مقام دبیرکل جمعیت انتخاب کردند.

با اجازه شما کمی از مسائل سیاسی فارغ میشویم و به مباحث اخلاقی بپردازیم. ما شما را یک فرد عارف و اهل اخلاق میدانیم. عرفان یعنی چه؟

این حسن ظن شماست که مرا این طور می‌شناسید، اما بنده خودم را نه عارف و نه اهل عرفان می‌دانم، ولی گاهی در این زمینه جملاتی را بر اساس علاقه و شوق و ذوق عرض می‌کنم. در مورد عرفان می‌دانید که جوهره و مخ عرفان عشق به خدای متعال است و این که انسان چگونه و از چه راه‌هایی برای تقرب به ذات آن عزیز بهره‌مند شود و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را درک کند، جوهر بحث‌های عرفان را تشکیل می‌دهد.

بزرگترین مشخصه عرفان واقعی چیست؟

بزرگ‌ترین مشخصه عرفان واقعی ملاقات خداوند است. قرآن کریم می‌فرماید: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ»(۱) چون هدف از بهشت هم لقای خداوند است. دو وجود مبارک ما را به این ملاقات رهبری می‌کنند، یکی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) که قرآن مجسم و دیگری قرآن کریم که پیامبر مکتوب است. این دو وجود ارزشمند و ائمه طاهرین راهگشای ما به سوی خداوند هستند.

راه ورود به قرآن چگونه است؟

راه ورود به قرآن زیاد است. یکی قرآن می‌خواند که بگوید قرآن را می‌توانم بخوانم، دیگری بیان می‌کند تا علم خود را بروز بدهد. بعضی با صوت می‌خوانند تا قرآن را زیبا جلوه بدهند، اما قرآن اینها نیست و کسی از این طریق نمی‌تواند طرفی ببندد. تنها راهی که وجود دارد تا انسان از قرآن بهره ببرد این است که انسان خود را مریض ببیند و در حقیقت مریض به دنبال درمان است. قرآن فرموده است من دوای درد مریض هستم. اگر انسان خود را مریض بداند و برای درمان بیماری خود به دنبال شفا از این کتاب مقدس باشد، به نظر من بهترین راه برداشت و استفاده از قرآن را یافته است.

شما در مطالب خود از شعر زیاد استفاده میکنید. چقدر به شعر علاقه دارید؟

از شعر مختصری بهره‌مند هستم و مقداری از اشعار شعرای بزرگ را از حفظ دارم. شاید حدود ۵۰ هزار بیت شعر عربی و فارسی را حفظ هستم.

شاعران مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

به سادگی نمی‌توان شاعران بزرگ را معرفی کرد، زیرا هر کدام از شعرای بزرگ در بعدی از ابعاد قدرتمند و توانا هستند، اما در عالی‌ترین سطح از شعرایی که مورد علاقه همگان قرار دارند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، فردوسی و… در پایه نخستین شعر فارسی هستند، اما خود من به اشعار مولوی علاقه خاصی دارم. معتقدم این مغز بزرگ و اندیشه عظیم قرون و اعصار انسانی بود که سخت‌ترین مطالب را با بهترین وجه و ساده‌ترین زبان بیان کرده است و شخصیتی عظیم‌تر از مولوی در بین متفکرین نمی‌شناسم. من با اشعار مولوی و حافظ بیشتر مأنوس هستم و در مورد زیباترین شعر معتقدم همه سرایندگان آنگاه که همه حرف‌های خود را زدند، عظیم‌ترین شعری که می‌سرایند، سکوت است. این عالی‌ترین مرحله کمال یک شاعر است.

به‌طور مثال نظامی گنجوی می‌گوید:

«سراینده‌ای داشتم در نهفت

که با من سخن‌های پوشیده گفت

کنون این سراینده خاموش گشت

مرا نیز گفتن فراموش گشت»

 

و یا پروین اعتصامی می‌گوید:

«اینکه خاک سیه‌اش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

هر که باشی و هر جا برسی آخرین منزل هستی این است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی‌دوست بسی غمگین است»

آقای پرورش! حضرتعالی یک شخصیت فرهنگی هستید. وضعیت فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟

ما در کشورمان شخصیت‌های فرهنگی صاحب فکر زیاد داریم، اما اینها به اعتبار خصوصیاتشان از اول انقلاب جذب کارهای جاری و اجرایی شدند و فرهنگ کشور از وجود این شخصیت‌ها بی‌بهره مانده است و یا اگر بهره می‌گیرد بسیار کمتر از توان این بزرگان است. تعدادی از شخصیت‌های فرهنگی هم در اوایل انقلاب شهید شدند. در نتیجه عناصری که قبل از انقلاب در جهت مقاصد خودشان کار فرهنگی می‌کردند وقتی صحنه را خالی دیدند از آنجا که دل خوشی از نظام نداشتند، شروع به کار فرهنگی کردند و کارهای مربوط به فیلم، هنر، نویسندگی، موسیقی و آنچه را که مربوط به فرهنگ و هنر بود، در دست گرفتند. نمی‌خواهم بگویم در همه جا این طور بود، اما اغلب این گونه شد. این حضرات بعضی از هنرمندان را خریدند و بخشی از سینما را در تیول خود قرار دادند. بارها گفته‌ام در همه کشورهای دنیا که انقلاب و یا رفورم داشته‌اند، حداقل تا چند سال سینمای انقلاب دارند، ولی انقلاب ما با آن همه عظمت و بزرگی حتی یک روز سینمای انقلاب نداشته است و متأسفانه فیلم‌ها همان وضع سابق را داشت، غیر از معدودی از نویسندگان بقیه کار خود را انجام می‌دادند. فقط در عالم شعر یک تحول ایجاد شد و این را هم مردم شروع کردند و شعر انقلاب را سرودند و پس از آن شعرای انقلاب هم ظهور و بروز کردند. چند سالی است که با عنایت بزرگ‌ترین مرجع فرهنگی کشور یعنی مقام معظم رهبری هنرمندان و عناصر فرهنگی در حال کشف و ظهور هستند و میدان برای آنها باز شده است.

برای رونق و بهتر شدن وضعیت فرهنگی کشور چه توصیهای دارید؟

کسی که می‌خواهد فرهنگی را معرفی کند، اول خودش باید آن فرهنگ را بشناسد. فرهنگ این کشور یک فرهنگ مذهبی و دینی است و عمق آن ریشه در اندیشه اسلامی دارد. اگرچه به تعبیر شهید مطهری اثر متقابل با اسلام داشته، ولی به هر جهت از اسلام تأثیر پذیرفته و فرهنگ خودش را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده است. من معتقدم عمیق‌ترین کار فرهنگی این است که اول خود فرهنگ اسلامی و ایرانی را کشف کنیم و بعد از این مرحله بلندی و عظمت آن را دریابیم. اگر نحوه هدایت نسل جوان را به این زلال جاری فرهنگی که همه تشنه هستند خوب بیابیم و بیان کنیم، به‌طور یقین پیروان زیادی برای آن وجود دارد.

به نظر شما بزرگترین هدیه انقلاب اسلامی به دنیای امروز وبه ویژه ملت ایران چیست؟

بزرگ‌ترین هدیه انقلاب اسلامی احیای امر امامت بود، چون امامت به وجود آمد، امت هم به وجود می‌آید. در حقیقت انقلاب مفهوم متعال امت را پایه‌گذاری کرد. به برکت وجود امام امت به وجود آمد.

بهترین خواسته شما در زندگی چیست؟

آنچه که دوست دارم بدان برسم، این است که انسانی باشم عامل واقعی به اسلام و در جهت رضایت خداوند متعال گام بردارم.

     

پینوشت:

  • قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه ۵٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو». آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی اجمالی به لایحه بودجه ۹۳

دکتر عبدالحمید انصاری

لایحه بودجه سال ۹۳ پیشنهادی دولت هم‌اکنون در کمیسیون تلفیق به تصویب رسید و به زودی به صحن علنی خواهد رفت. به همین مناسبت لازم است محاسن و معایب آن از منظر کارشناسی مورد توجه قرار گیرد:

الف) محاسن

۱ـ از سال ۸۴ تاکنون اولین بودجه‌ای است که در زمان مقرر در قانون اساسی (۱۵ آذرماه) به دستگاه قانونگذاری تحویل شده است. در ۸ سال گذشته به هر دلیل، لایحه بودجه از ۳۵ تا بیش از ۱۰۰ روز دیرتر از موعد مصرح در قانون اساسی به مجلس تقدیم می‌شد که عملاً امکان بررسی و تحلیل کارشناسانه را از کمیسیون‌ها و کارشناسان سلب می‌نمود. به این ترتیب بعضاً نمایندگان برای معطل نماندن فعالیت‌ها، ناگزیر از تصویب بودجه‌های ماهانه و فصلی می‌شدند.

۲ـ خلاصه شدن احکام بودجه‌ای.

۳ـ کاهش محسوس قانون‌نویسی در متن احکام بودجه: متأسفانه به دلایل گوناگون منجمله مسیر سخت و دشوار و طولانی تصویب قوانین، دستگاه‌های اجرایی و نمایندگان مجلس از فرصت فراهم آمده برای تصویب بودجه استفاده کرده و پیشنهادات عمرانی و غیرجاری خود را در متن بودجه می‌گنجاندند که هر چند موجب رضایت مناطق بود اما اختلال سیستمی و استراتژیک آن در اقتصاد ملی غیرقابل جبران بود.

۴ـ شفافیت نسبی. لایحه بودجه در قیاس با لوایح بودجه ۸ سال گذشته از شفافیت بیشتری برخوردار است، اما همچنان در برخی از بخش‌ها عدم شفافیت وجود دارد که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. عنایت داشته باشید که شفافیت مقایسه‌ای مدنظر است.

 

ب) معایب:

۱ـ عدم انطباق با قانون برنامه پنجم: لایحه در مواردی برخلاف قانون برنامه پنجم تنظیم شده است. به عنوان مثال در ماده ۲۱۹ قانون مذکور،‌حکم به تنظیم بودجه عملیاتی از سال سوم برنامه داده شده است، اما در حالی که وارد سال چهارم می‌شویم به روش بودجه‌ریزی عملیاتی همچنان اعتنایی نشده است.

۲ـ انبساطی بودن: علی‌رغم ادعای دولت ارقام بودجه کاملاً انبساطی است. به عنوان نمونه پیش‌بینی رشد ۳۸ درصدی درآمدهای مالیاتی نسبت به عملکرد سال ۹۲ در شرایط فعلی واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

رقم کل مالیات پیش‌بینی شده سال ۹۳ معادل ۶۶.۰۰۰ میلیارد تومان است که نسبت به رقم ۵۶.۰۰۰ میلیارد تومان سال ۹۲ معادل ۱۰.۰۰۰ میلیارد تومان فزونی دارد. رقم عملکرد سال ۹۲ حدود ۴۹.۰۰۰ میلیارد تومان تخمین زده می‌شود که به این ترتیب ۱۷.۰۰۰ میلیارد تومان رشد درنظر گرفته شده است. با عنایت به رکود فعلی اقتصاد کشور مشخص نیست دولت با کدام استدلال این مقدار رشد مالیات را معقول می‌داند.

مالیات بر مشاغل در سال ۹۱ معادل ۱۹۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۲ معادل ۲۹۰۰ میلیارد تومان که عملکرد آن ۲۴۰۰ میلیارد پیش‌بینی می‌شود. این مالیات در سال ۹۳ معادل ۳۲۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است.

رشد مالیات حقوق کارکنان ۲۱ درصد برآورد گردیده، پیش‌بینی این رقم در سال ۹۱ معادل ۳۹۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۴.۷۰۰ میلیارد تومان (عملکرد ۵۲۰۰ میلیارد تومان) و پیش‌بینی سال ۹۳ معادل ۶۳۰۰ میلیارد تومان است که با توجه به رشد ۱۸ درصدی حقوق کارکنان و تورم ۲۵.۳ درصدی در پایان سال ۹۳ معلوم نیست چه منطقی پشتیبان این افزایش‌ها است؟

۳ـ وابستگی به درآمدهای نفتی: درآمدهای ریالی با منشأ فروش نفت در سال ۹۱ معادل ۵۴.۰۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۶۴.۰۰۰ میلیارد تومان و در سال ۹۳ معادل ۷۸.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است که حتی با فرض تحقق کامل پیش‌بینی درآمدی سال ۹۲ معادل ۱۴.۰۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۳ وابستگی بیشتری تعریف شده است که این امر آشکارا برخلاف قانون برنامه پنجم و سند چشم‌انداز و ابلاغیه مقام معظم رهبری مبنی بر کاهش سالانه ۱۰ درصد وابستگی هزینه‌های جاری به نفت است.

۴ـ حجیم شدن بیشتر دولت: بودجه عمومی دولت برای سال ۹۳ معادل ۱۹۵.۰۰۰ میلیارد تومان و بودجه اختصاصی معادل ۲۴.۰۰۰ میلیارد تومان جمعاً معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است. اگر به این نکته توجه کنیم که عملکرد درآمدی سال ۹۲ در بهترین گمانه‌زنی‌ها معادل ۱۳۰.۰۰۰ میلیارد تومان و هزینه جاری معادل ۱۲۳.۰۰۰ میلیارد تومان است؛ یعنی فقط ۷.۰۰۰ میلیارد برای کارهای عمرانی مصرف خواهد شد، دولت چه استدلالی برای کسب ارقام فوق دارد؟ اضافه می‌نماید که اگر رقم بودجه شرکت‌های دولتی را هم اضافه کنیم جمع کل بودجه در سال آینده ۷۸۳.۰۰۰ میلیارد تومان خواهد شد.

۵ـ افزایش یارانه نان: دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است که این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانه‌ها و معارض تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هم‌اکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صف‌های طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل رؤیت است. عوارض منفی این رویه بسیار بیشتر از چیزی است که اشاره شده. به موارد فوق معطلی و اتلاف وقت غالب مصرف‌کنندگان معمولی و نارضایتی عمومی از کاهش شدید کیفیت نان و هدر رفت منابع با ارزش غذایی و اسراف نیز باید به اشکالات این رویه افزوده شود.

۶ـ فزونی بودجه شرکت نفت بر بودجه عمومی دولت: منابع و مصارف شرکت نفت از منابع و مصرف دولت در بودجه عمومی با تفاوت حیرت‌انگیزی بیشتر است. بودجه عمومی دولت در سال ۹۳ معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان و درآمد شرکت نفت ۳۱۵.۰۰۰ میلیارد تومان است. هزینه عمومی دولت نیز ۲۱۹.۰۰۰ و برآورد هزینه شرکت نفت ۲۹۲.۰۰۰ میلیارد تومان است. این نحو تخصیص اعتبار زمینه بروز انواع تخلفات، سوءاستفاده‌ها و بی‌عدالتی‌ها را فراهم می‌آورد. موارد خلاف و متعارض با قوانین فراوان است، مثلاً تبصره ۲ بند الف لایحه بودجه خلاف قانون تجارت، سند چشم‌انداز و قانون برنامه پنجم است.

در این بند، شرکت ملی نفت «شرکت سهامی» نامیده شده است که ۱۴.۵ درصد از ارزش کل نفت خام تولیدی را به خود اختصاص می‌دهد. پرسش این است که با استناد به کدام قانون، شرکت نفت «سهامی» معرفی گردیده و سهامداران آن کدام اشخاص حقیقی یا حقوقی هستند؟

۷ـ عدم توجه به قانون برنامه پنجم و قانون هدفمندی یارانه‌ها: براساس قوانین فوق، دولت مکلف است قیمت فروش نفت و فرآورده‌های آن را در داخل کشور تا پایان برنامه پنجم حداقل به ۹۵ درصد فوب (FOB) خلیج فارس برساند، در حالی که در لایحه بودجه ۹۳ بهای نفت تحویلی به پالایشگاه‌ها بشکه‌ای ۱۸.۵ دلار تعیین شده است. با توجه به پیش‌بینی ۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت در سال آینده فاصله ۹۵ دلار حکم قانون برنامه و قانون هدفمندی یارانه‌ها برای فروش هر بشکه با ۱۸.۵ دلار تفاوتی معادل ۷۶.۵ دلار را نشان می‌دهد که هیچ توجیهی برای آن پذیرفتنی نیست.

 

پیشنهادات

۱ـ با عنایت به رشد حیرت‌انگیز پایه پولی و انعکاسِ با تاخیر چند ماهه آن در رشد نقدینگی که به تورم ۴۰.۲ درصدی منجر گردید، اقدام عاجل باید پرهیز از بودجه‌ای باشد که عوامل فوق را تشدید می‌کند. حذف کسری آشکار و پنهان بودجه، عدم تخصیص بودجه عمرانی به جاری در میانه سال، پرهیز از اعمال روش‌های عوام‌فریبانه و بدفرجام حمایتی از اقشار مختلف مردم نظیر وعده‌های چند برابر کردن یارانه‌های نقدی که عمدتاً مصرف انتخاباتی دارند، اهم مسائلی است که باید در بودجه مراعات گردد.

۲ـ یکسان‌سازی نرخ ارز و صیانت از منابع پرارزش خارجی برای مصرف در بخش‌های دارای توجیه اقتصادی.

۳ـ حذف کلیه تسهیلات تکلیفی آشکار و پنهان بودجه که آثار نامطلوب آن از دهه ۶۰ همچنان بر اقتصاد کشور سنگینی می‌کند.

۴ـ جداسازی بازارهای پولی و مالی و تبیین آشکار مرز و مسئولیت آنان برای پرهیز از تحمیل عوارض منفی تصمیمات غیرکارشناسی هر حوزه به دیگری (البته عمدتاً به بازار پول).

۵ـ تخصیص حتی‌المقدور عادلانه بودجه‌های عمرانی و توسعه‌ای به مناطق. نگاهی گذرا به دو استان اصفهان و سیستان و بلوچستان نشان می‌دهد که در ۵۰ سال گذشته تا چه حدی عدم توازن در احکام تخصیصی مناطق وجود داشته است، هر چند دولت تا حدودی ناگزیر از اختصاص منابع به طرح‌های بیش از ۸۰ درصد تکمیل شده می‌باشد، اما باید توجه داشته باشد که چرخه باطل توسعه‌نیافتگی مناطق حاشیه‌ای همچنان تکرار نگردد.

۶ـ متأسفانه طی سال‌های طولانی بسیاری از طرح‌های عمرانی فاقد توجیه اقتصادی، با فشار مراکز مختلف دولتی و نمایندگان مجلس (با هدف ایجاد اشتغال و توسعه) در برخی از مناطق اجرا شده است که فاقد منطق (هزینه ـ فایده) در دنیای «رقابت» و «مزیت نسبی» است. البته توسعه متوازن مناطق برنامه صحیحی است، اما نباید به این بهانه پروژه‌های نامتناسب با وضعیت اقلیمی و جغرافیایی به مرحله اجرا درآید. بررسی‌های کارشناسی نشان می‌دهد که استقرار صنایع عاری از توجیه اقتصادی در طول زمان مزیت اولیه خود را هم از دست می‌دهد و به یک مشکل مزمن تبدیل می‌شود.

۷ـ هر چند ارائه لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها خارج از بودجه سال ۹۳ خلاف قانون است و اصل وحدت و جامعیت بودجه را مخدوش می‌کند، اما اگر قرار بر اجرای آن است، ضرورت دارد به نحوی ارائه و عملیاتی شود که چند سال بعد نظیر قانون فعلی، خود به یک معضل بزرگ تبدیل نشود. راه‌حل آن هم پرهیز از سیاسی‌کاری و اعمال دقیق روش‌های عملی و تجربه‌شده می‌باشد. به هر حال دولت نباید فراموش کند که تقریباً کلیه طرح‌های اقتصادی ظاهراً شیرین پیامد و ماهیت تلخ و برعکس غالب طرح‌های ظاهراً تلخ نتیجه شیرین دارند. روش‌های غلط اقتصادی با هیچ‌کس شوخی ندارند و با شدت تصمیم‌سازان و مجریان خود را در هر جایگاهی که باشند تنبیه می‌کنند. سوگمندانه باید گفت به لحاظ حجیم بودن اقتصاد دولتی، عمده مصائب سیاست‌های غلط بر مردم عادی تحمیل می‌شود.

۸ـ نهایتاً آنکه بودجه واقعی از بودجه حجیم غیرواقعی سودمندتر است. سکوت مسئولان اقتصادی در برابر بسیاری از معضلات کنونی گره‌گشا نیست و همانگونه که صحنه سیاسی کشور هم‌اکنون لبریز از نقد و هجمه به مسئولان سابق است، در صورت تصویب بودجه غیرمنطقی و غیرکارشناسی در آینده نه چندان دور نیز مجدداً شاهد تکرار انتقادات تلخ و تند نسبت به مسئولان فعلی خواهیم بود که امیدواریم چنین نشود.

 

سوتیتر

۱-

دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است که این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانه‌ها و معارض تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هم‌اکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صف‌های طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل رؤیت است

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

 

خوش به حال آمنه!

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی

مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی

 

شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی

می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

 

غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش به حال«آمنه» وقتی نگاهت می‌کند

 

با حلیمه می‌روی تا کوه تعظیمت کند

وسعتش را با سلامی، دشت تسلیمت کند

 

هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند

ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

 

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی

 

دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌شود

آسمان خانه‌اش پر رفت و آمد می‌شود

مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود

با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد می‌شود

 

گشت ساغر تا به دستان بنی‌هاشم رسید

وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید

 

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت

وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

 

ناز لبخندت قرار از سینه‌ی یثرب گرفت

خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت

 

بی‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌طاقت است

تاجر خوش ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است

 

نیم سیب از آن او و نیمِ دیگر مال تو

از گلستان خدا یاس معطر مال تو

 

داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو

 

بوسه تا بر گونه‌ات ام‌ابیها می‌زند

روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند

 

دل به دریا می‌زنی ای نوح کشتیبان ما

تا هوای این دو دریا می‌بری طوفان ما

 

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما

ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

 

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسین»ی چنین می‌خواست «او ادنی» شدن

 

خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟

یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟

 

جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای

کعبه و بطحا و بت‌ها را به شور آورده‌ای

 

گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند

اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند

 

ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها

بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها

 

«ما عرفناک»اَت زده آتش در این تمثیل‌ها

بُرده ای یاسین! دل از تورات‌ها، انجیل‌ها

 

بی‌عصا مانده است، طاها! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر

 

باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد

منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌رسد

 

گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد

نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌رسد

 

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

«قاسم صرافان»

 

 

روز عید عاشقان

در صدف پنهان مکن اینقدر مروارید را

عاشقان بگذار خوش باشند روز عید را

 

با وجود تو دگر جایی برای ماه نیست

آسمان با دیدنت گم می‌کند خورشید را

 

می‌کشانی کهکشان‌ها را به دنبال خودت

مشتریِ چشم‌هایت کرده‌ای ناهید را

 

می‌شکوفد چهره‌ی تو غنچه را در بوستان

شانه‌هایت می‌نوازد شاخه‌های بید را

 

کوهی و آتش فشان عشق جاری می‌کنی

بر لبانت آیه‌های محکم توحید را

 

در بشر یک عمر امید رهایی مرده بود

آمدی تا زنده گردانی تو این امید را

 

من به چشمانت یقین دارم، دلم یک رنگ نیست

ذبح خواهم کرد پای این یقین تردید را

«هادی ملک‌پور»

 

 

جانِ زهرا (س)

کوچه‌های شهر را امشب چراغان می‌کنند

شهر دل را اهل دل آیینه‌بندان می‌کنند

 

فوج فوج از عرش حق امشب فرشته می‌رسد

خاک خشک مکه را اینسان گلستان می‌کنند

 

حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است

شهر را همرنگ عشق سرخ جانان می‌کنند

 

روی دست آمنه در ‌هاله‌ای از جنس نور

اهل خانه صورتت را بوسه‌باران می‌کنند

 

آسمان می‌خندد از شوق جمال دلبرت

در هوای روی تو عشاق طوفان می‌کنند

 

سفره‌ی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست

هر کسی را بر سر این سفره مهمان می‌کنند

 

امشب از یمن قدم‌های دل‌آرای شما

لطف بر حال گدایان و فقیران می‌کنند

 

سوره‌ی خورشید نازل شد به قلب آسمان

آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران

 

امشب از ایوان دل سویت سلام آورده‌ام

دل اسیر بند و دل را چون غلام آورده‌ام

 

یک دل یک رنگ دارم، می‌خری آقای من؟

یک دل بی‌تاب و ارزان، یک کلام آورده‌ام

 

نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل

صاحب این دل تویی، دل را به نام آورده‌ام

 

ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان

این دل بی‌تاب را با احترام آورده‌ام

 

تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط

من دلی تسلیم پیش این پیام آورده‌ام

 

دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما

جرعه‌ای از حوض کوثر ده که جام آورده‌ام

 

از همان روز ولادت بود بیمارت شدم

جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم

 

من چه گویم، مدح تو آیات قرآن خداست

با چنین وصفی دگر این شعر گفتن‌ها رواست؟

 

وصف تو اعجاز می‌خواهد، نه وزن و قافیه

بس که دریای فضیلت‌های تو بی‌انتهاست

 

در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بی‌کران

تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست

 

قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی

این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست

 

آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا

زینت دوشت قدم‌های علی مرتضی است

 

گرچه والایی و بالایی و بی‌حد و حدود

بوسه‌گاهت دست‌های حضرت خیرالنسا است

 

ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز

سجده آوردند پیش پات بت‌های حجاز

 

هر کسی مجذوب آهنگ صدایت می‌شود

بی‌بهانه آسمان هم خاک پایت می‌شود

 

تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی

قدردان ارزشت تنها خدایت می‌شود

 

از نگاهت نور می‌ریزد به قدر آفتاب

لطف هر چه می‌شود از چشم‌هایت می‌شود

 

نیمه شب‌هایت به رنگ آسمان و جبرئیل

پاک مدهوش قنوت ربّنایت می‌شود

 

چشم بر هم می‌زنم می‌بینمش بی‌خود ز خود

دل دخیل ریشه‌ی سبز عبایت می‌شود

 

من که جای خود، هزاران مثل موسی کلیم

با همه والائیش آقا گدایت می‌شود

 

حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت

تو خودت گفتی که مشمول دعایت می‌شود

 

رحمتٌ للعالمین، ای مظهر لطف خدا

جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا

«وحید محمدی»

 

 

 

رئیس مذهب آمد

ای شیعه شب نشاط و شور است

لبخند بزن گه سرور است

 

یک بار دگر مدینۀ عشق

غرق طرب و نشاط و شور است

 

زین آینه‌ی شعور و دانش

آیینه‌ی روشنی ز نور است

 

از جلوۀ نور علم و تقوا

یثرب به خدا که رشک طور است

گر آمده فصل شور و شادی

گر غم ز دل همه به دور است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

آمد به همه سرور بخشد

شیدایی و شوق و شور بخشد

 

یا قامت بردباری و علم

یک جان و دلی صبور بخشد

 

با پرچم دانش و فضیلت

بر خلق جهان شعور بخشد

 

تاریکی و غم ز دل زداید

تا آینه‌ای ز نور بخشد

 

تا بر همه تشنگان دانش

یک جرعه می ‌طهور بخشد

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

او آینه‌ی کمال علم است

او جلوه‌ای از جلال علم است

 

بر لوحه‌ی دانش و فضیلت

سر چشمه‌ی بی‌زوال علم است

 

این است شرافتش کز احمد

بر سینه‌ی او مدال علم است

 

گر طالب فضل و دانشی تو

او رشته‌ی اتصال علم است

 

با نغمه‌ی یا امام صادق

گر بر سر تو خیال علم است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

گر عشق ورا به سینه داری

گوهر تو در این خزینه‌داری

 

با پرتویی از محبت او

انوار ولا به سینه داری

 

ای آنکه تو را ولایت اوست

یک گوهر بی‌قرینه داری

 

گر دست زدی به دامن او

در بحر بلا سفینه داری

 

ای دوست اگر چنان «وفایی»

شوق سفر مدینه داری

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

«سید‌هاشم وفایی»

 

 

 

فجر انقلاب

برخیز که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا، نقش بر آب است امروز

 

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما

خورشید حقیقت از افق سرزده است

 

«والفجر» که سوگند خدای ازلی است

روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است

این سوره به گفته امام صادق

مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است

 

شب رفت و سرود فجر، آهنگین است

از خون شهید، فجر ما رنگین است

این ملت قهرمان و آگاه و رشید

ثابت قدم است و قاطع و سنگین است

 

شب طی شد و روز روشن از راه رسید

خورشید امید شرق، از غرب دمید

عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»

در کالبد مرده، دمی تازه دمید

 

این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد

نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد

در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی

زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد

 

جان‌های جهانیان به لب آمده است

جان در پی حق، داوطلب آمده است

جمهوری اسلامی ما در این قرن

فجری است که در ظلمت شب آمده است

 

بر ملت تازه رَسته از دام و کمند

آن بردگی گذشته، یارب مپسند

این در که به‌روی ما گشودی از مهر

بار دگر از قهر، خدایا تو مبند

«جواد محدثی»

 

شمیم بهار

در مزارآباد شـهر نیستی

اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه

اسکلت‌ها را دهان بوسـیده بود

 

دیـو در تاریکی آن سـالـها

از تن آلاله‌ها، جان می‌گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود

غنجه‌هاشان را به دندان می‌گرفت

 

آدمی افسـون شـیطان پلید،

گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می‌شد ناگهان

کشته می‌شـد بی‌صدا یا بی‌نشان

 

در چنین ظلمت شب ایران زمین

ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح‌الله، جان در تن دمید

ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

 

آمد آن آرام جان از هجرتش

گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد

نـور ایمـان در دل آنها دمـید

 

مردم بیدارگشـته می‌شـدند

هـم‌صـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــت‌های لالــه‌ها

دیـو شـد از کاخ‌هایش در بـدر

 

نورحـق تابـید در دل‌هـای ما

دست‌ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها

موسـم جشن رهایی گشته بود

 

سالگشت دیگری از ره رسـید

تهنیت ای دوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید

سهم دارند از شـماها دیگران

 

فجر آن شب بوده در ایام فجر

بهمن آن سال شد مثل بهار

کاش مولا هم کند ما را مدد

تا سر آید هموطن را انتظار

 

«هادی وطنی»

 

 

 

30نوامبر/16

ازسیاست تا دیانت

محمد صالح

تبلیغ در آخر دنیا

روحانی اگر اهل تبلیغ باشد برایش فرقی نمی‌کند که محل تبلیغش کجاست و مخاطبانش چه کسانی‌اند! کارش را با نیت خالص انجام می‌دهد و رسالات الله را ابلاغ می‌کند!

اگر مستحضر باشید اکوادر کشوری است که تقریباً در آخر دنیا (البته از نظر ما) قرار گرفته (دقیقاً شمال غربی امریکای جنوبی) با مردمانی که عمدتاً مسیحی کاتولیک‌اند و درست در همین کشور است که یک مرکز اسلامی به همت یک روحانی، چراغ مسلمانی را برافروخته و به جذب مردم خصوصاً جوانان اکوادری به اسلام مشغول است و به لطف خدا در این امر موفقیت‌های بسیاری داشته است.

وقتی روحانی و مبلغ، عاشق کارش باشد و علاوه بر زبان اسپانیولی (که زبان مردم اکوادر و قاطبه ساکنان امریکای جنوبی است) به زبان‌های انگلیسی و عربی هم مسلط باشد و فرهنگ و آداب و رسوم مردم محل تبلیغش را بشناسد و اخلاق خوب را وسیله جذب مردم قرار دهد، نتیجه آن می‌شود که «یدخلون فی دین‌الله افواجا»! البته بماند که این بزرگوار نه امکانات مالی فراوانی دارد و نه حقوق چندانی! حقوق و امکانات این روحانی و مرکز تحت مدیریت ایشان (که البته جز خود ایشان کارمند دیگری ندارد!) در همان حدود طلبگی است و این روحانی معتقد، علاوه بر ساماندهی به امور دینی و معنوی ایرانیان و شیعیان مقیم اکوادر (که حدود سیصد نفر می‌شوند) در مقابله با فتنه‌انگیزی‌های وهابیت در این کشور هم موفق بوده و با تأسی به سنت معصومین، جمعی از جهال فریب وهابیت خورده را هم به دامان اسلام حقیقی بازگردانده است (چون مرکز وهابی وابسته به آل‌سعود با پول و زور مشغول لجن‌پراکنی علیه تشیع و ترویج وهابیت در میان مسلمانان عرب‌تبار این کشور است).

حضور در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی اکوادر و کشورهای اطراف و سخنرانی و معرفی اسلام و پاسخ به سؤالات و شبهات مطرح درباره اسلام بخش دیگری از برنامه‌های این مبلغ موفق است! (به ویژه آنکه این جلسات به زبان فصیح اسپانیولی و بدون نیاز به مترجم برپا می‌شود) طبیعی است نتیجه این اقدامات روی آوردن مخاطبان مخصوصاً جوانان اکوادر به اسلام حقیقی و تشییع باشد!

۱ـ جالب آنکه این مبلغ مؤمن نه از کمبود بودجه و امکانات گله و شکایت داشت و نه اعتقادی به فعالیت پول‌محور داشت! ایشان به این اعتقاد رسیده بود که برای تبلیغ اسلام و تشییع علاوه بر خلوص نیت، باید از اخلاق نبوی، آگاهی عمیق دینی و حلم و بردباری بهره برد.

۲ـ‌ اگر دستگاه‌های آفتابه لگن هفت دستی مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات را تعطیل و عوض آن سی، چهل نفر مبلغ مانند عزیز فوق‌الذکر به اقصی نقاط دنیا اعزام کنیم، هم در بیت‌المال صرفه‌جویی کرده‌ایم و هم اسلام و تشییع را گسترش داده‌ایم و هم خدا را راضی کرده‌ایم!

۳ـ اگر دستگاه‌های فرهنگی مملکت سهواً و عمداً مردم داخل کشور را از دین و ایمان منحرف و به سوی جبهه مقابل سوق می‌دهند، مشکل در این جاست که عنان امورشان دست کسانی مثل حاج آقای مورد اشاره نیست، حال چرا زمام این دستگاه‌ها دست چنین نیروهای مؤمن و معتقد به اسلام و انقلاب نیست، سؤالی است که هنوز پاسخی برای آن یافت نشده!

۴ـ انشاءالله درد و بلای این روحانی صادق و امثال ایشان بخورد توی ملاج همه منحرفان فرهنگی مملکت و مدیران بی‌لیاقت دستگاه‌های فرهنگی! (یعنی آن دسته از مدیرانی که بی‌لیاقتند!)

 

فرانسوی‌ها در ارشاد(۱)

وزارت ارشاد جمهوری اسلامی تا الان همه جور آدم به خودش دیده بود! از مهاجرانی تا شمقدری و از تاج‌زاده تا اکبر گنجی! فقط مانده بود که فرانسوی‌ها و موسیوها و پاریسی‌ها این وزارتخانه را قبضه کنند که خوشبختانه این مهم هم در دوران فعلی جامه عمل پوشید و مقدرات معاونت سینمایی وزارت ارشاد به دست کسانی افتاد که فرانسوی فکر می‌کنند، فرانسوی خواب می‌بینند، فرانسوی دستور می‌دهند و خلاصه وزارت ارشاد برای خودش یک پاریس کوچولو شده است! اولین ثمره این انقلاب فرانسوی در وزارت ارشاد و معاونت سینمایی آن را هم امسال در جشنواره فیلم فجر می‌شود دید! فقط خدا کند آن رگ فرانسوی مدیران وزارت ارشاد بجنبد و اسم «فجر» را با یک اسم پاریسی (مثلاً شانزه لیزه یا اتوال یا کارتیه لتن یا …) عوض کنند که دلمان برای هدر رفتن این اسم نسوزد! در ضمن اگر این جشنواره را به جای ایام پیروزی انقلاب اسلامی در یک مناسبت دیگر مثلاً سالگرد انقلاب کبیر فرانسه یا سالگرد تخریب زندان باستیل یا خجسته روز تاجگذاری ناپلئون و… برگزار کنند، تاریخ برگزاری و محتوای جشنواره و کیفیت برپایی آن تناسب بیشتری پیدا می‌کند! بالاخره ظلم است که در سالگرد پیروزی یک انقلاب اسلامی، جشنواره فیلمی برگزار شود که در آن هم اسلام غریب باشد و هم انقلاب!

 

 

فرانسوی‌ها در ارشاد(۲)

یک برادر بسیار انتلکتوئل و فرانکوفون که چند ماهی است مسئولیت معاونت سینمایی وزارت ارشاد را برعهده گرفته، اخیراً فتوا داده که لازم نیست فیلم‌های سینمایی برای ساخت، مجوز و پروانه بگیرند! یعنی هر کسی هر جوری که دلش بخواهد می‌تواند برود و فیلم سینمایی بسازد! کلاً آزاد و بدون هرگونه نظارتی! (البته این فتوا عملاً صادر شده و شخص ایشان به فیلمی که در تجلیل از آشوب‌طلبان سال ۸۸ و بدون مجوز ساخته شده پروانه نمایش و قول جایزه داده‌اند!)

از آن طرف هم ریاست دولت فرموده‌اند که اگر فیلم بدی ساخته شد مردم می‌توانند آن فیلم را نبینند (یعنی نمایش فیلم بد و ساخت آن قدغن نیست! بلکه مردم حق دارند که آن را تماشا نکنند!)

ـ نتیجه اخلاقی: تا دیروز که فیلم‌ها برای ساخت و نمایش نیاز به مجوز و نظارت و بازبینی داشتند، خیانت و فحشا و تمسخر اسلام و حیا و عفت از سر و کول خیلی از فیلم‌های سینمایی مملکت بالا می‌رفت! حالا که نیاز به مجوز، لغو شده و هر کسی می‌تواند هر چیزی بسازد و پخش کند، چه بر سر اخلاق و دیانت و شریعت خواهد آمد؟

 

ارشاد یا اضلال

آنقدر در این سال‌ها از وزارت ارشاد کشیده‌ایم که شنیدن نام «ارشاد اسلامی» موجب حساسیت و تشدید نفس‌تنگی‌مان می‌شود! معلوم نیست این اباحه‌گری و تساهل و تسامح و لیبرالیسم در ذات این وزارتخانه نهفته یا اینکه از خواص ساختمان آن است! بالاخره هر کسی با هر اصل و نسبی و با هر دیدگاه و خط و ربطی پا به این وزارتخانه گذاشته عمداً یا سهواً در جهتی خلاف فرهنگ اسلامی و انقلابی غش کرده! «ارشاد اسلامی» آن دولت از خیانت زوجین به هم حمایت می‌کرد و «ارشاد اسلامی» این یکی موانع نمایشنامه‌ای است که زبانمان لال سید و سالار شهیدان را به باد اهانت و بی‌شرمی گرفته است!

از آنجایی که فعلاً و تا اطلاع ثانوی امید هدایت این وزارتخانه و مدیران آن نمی‌رود (ما از خنثی و بی‌اثر بودن این وزارتخانه کاملاً استقبال می‌کنیم و به هیچ روی توقع نداریم که این وزارتخانه گامی هر چند کوچک در ارشاد اسلامی به ویژه در عرصه سینما و تئاتر و امثالهم بردارد!) لذا پیشنهاد می‌شود که یا اسم این دستگاه عوض شود (مثلاً وزارت حمایت از افساد یا به اختصار وزارت افساد! یا وزارت اضلال یا وزارت ارشاد غیر اسلامی و…) یا در آن به صورت اصولی و نهادینه تخته گردد تا بیش از این بیت‌المال مسلمین صرف انحراف فکری و اخلاقی آنها و فرزندانشان نگردد!) البته ظریفی می‌گفت می‌توان بودجه این وزارتخانه را قطع کرد و از ریاست‌جمهوری محترم کشور دوست و برادر امریکا خواهش کرد از ردیف بودجه تهاجم فرهنگی به جمهوری اسلامی یا از اعتبارات جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی، بودجه مورد نیاز این وزارتخانه تأمین شود تا منبع تأمین مالی وزارتخانه با اقدامات آن انطباق بیشتری پیدا کند!

 

 

30نوامبر/16

پندى از ابلیس!!

داستانها و حکایاتی از ائمه معصومین (علیهم‌السلام)

امام صادق (ع) براى حفص بن غیاث حکایت فرمودند که : روزى ابلیس بر حضرت یحیى (ع ) ظاهر شد در حالى که ریسمان‌هاى فراوانى به گردنش آویخته بود، حضرت یحیى (ع) پرسید: این ریسمان ها چیست ؟ ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است که با آنها گرفتارشان مى‌کنم . حضرت یحیى (ع) پرسید: آیا چیزى از ریسمان ها هم براى من هست ؟ ابلیس گفت : بعضى اوقات پرخورى کرده‌اى و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام. حضرت یحیى (ع) فرمود: به خدا قسم، از این به بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد. ابلیس گفت: به ‌خدا قسم، من هم از این به بعد هیچ مسلمان موحدى را نصیحت نمى‌کنم. امام صادق (ع) در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هیچ گاه شکم شان را از غذا پر نکنند.  (صراط سلوک ص ۴۱)

 

با دهان ناپاک دعا نکن!

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: عابدی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند؛ولی دعایش مستجاب نمی شد. روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا نزدیکی ولی جوابم را نمی دهی؟!
در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با زبانی که به فحش وناسزا آلوده است می خوانی،اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش وناسزا را رها کن، از خدا بترس،قلبت را از آلودگی پاک کن و نیت خود را نیکو گردان.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: او به دستورات عمل کرد، آن گاه خداوند دعای او را اجابت کرد و پسری به او داد (اصول کافی ۳۲۵/ج۲)

اخلاص کامل

ابوجعفر خثعمی که یکى از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزى حضرت صادق (ع) کیسه اى که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این‌ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط چه کسى ارسال شده است.
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است ؟
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هرچند وقت یک بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن تامین و سپرى مى کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست!!   (امالی شیخ طوسی: ج۲ ص۲۹۰)

 

سبک شمردن دیگران هرگز!

امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوى مکّه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش می‌کنید؟
یکى از افراد از جا برخاست و گفت : یاابن رسول اللّه! به خداوند پناه مى بریم از این‌که خواسته باشیم به شما بى‌اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده‌ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت، در بین راه که مى‌آمدى در نزدیکى جُحفه، تو با آن شخصى که مى‌گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نکردى؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى ! و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ‌من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .( کافى : ج ۸، ص ۸۸، وسائل الشّیعه : ج ۱۲، ص ۲۷۲)

 

خیانت یک زن
پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودى به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه اى کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد.
زن یهودى پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد.
پس آن، زن یهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوى حضرت و یارانش نهاد.
حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است .
پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودى را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردى؟
او در جواب گفت : براى آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبى نمى‌رسد وگرنه از شرّ او راحت مى شویم.
و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولى پس از آن جریان ، حضرت به طور مکرّر مى‌فرمود: غذاى خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشى کرده است.( بحارالا نوار: ج ۲۱، ص ۵ ۶)

 

 این هم یک نوع نیکى به برادران است

ابراهیم‌بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم. پیوسته دست هاى خود را بسوى آسمان بلند کرده و آب دیده اش بر روى او جارى بود تا به زمین مى‌رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مومن خود زیرا که از امام موسى‌بن جعفر (ع ) شنیدم هر‌کس دعا کند براى برادران مومن خویش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم دست برندارم از صدهزار برابردعاء فرشتگان که قطعا مستجاب و مقبول است براى یک دعاى خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه! ( منتهى الامال ، ج ۲، ص ۱۶۴)

 

با حسن معاشرت به اسلام دعوت کنید

حضرت صادق (ع ) فرمود مردى از کفار اهل کتاب (ذمى) در راه رفیق امیرالمؤ منین (ع) گردید. ایشان را نمى‌شناخت . پرسید کجا مى روى؟ حضرت فرمود به کوفه. هنگامى که بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى گفت: شما که خیال کوفه داشتید براى چه از این راه مى‌آئید، مگر نمى‌دانید راه کوفه از این طرف نیست؟
فرمود مى‌دانم ولى دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن به این است که رفیق خود را مقدارى همراهى و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم. مرد ذمى گفت: شیفته اخلاق نیک اسلام شدم و کسانى که پیروى این دین را نموده‌اند. من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .وهمانجا اسلام آورد( بحارالانوار ج ۱۶ص ۴۴)

 

تیزهوشی در کودکی

حضرت فاطمه‏ی زهرا(س) همواره امام حسن (ع) را که بیش از هفت سال نداشت به مسجد می‌فرستاد تا آنچه را که رسول خدا (ص) در میان مسلمین مطرح می‌کند به خاطر بسپرد و شنیده‏های خود را برای مادر بازگو کند. امام (ع) نیز به صورتی شیوا و شیرین گفته‏های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد.
در آن روزها، هرگاه امیر مومنان (ع) به منزل می آمد در کمال تعجب می‌دید که حضرت زهرا (س) از آیات تازه‏ی قرآن و روایات رسول خدا (ص) آگاه است!. پس از او پرسید: این علوم و معارف را چگونه بدست آوردی؟
حضرت زهرا (س) فرمود: هر روز فرزندم حسن مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند.
در یکی از روزها امیر مومنان (ع) در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید. پس امام (ع) طبق معمول وارد خانه شد تا آنچه از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود، برای مادر بیان نماید ولی این بار برخلاف همیشه، هنگام تکلم وی دچار لکنت می شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد.
حضرت فاطمه (س) متعجب شد و فرمود: پسرم چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده‏ای؟
امام مجتبی (ع) فرمود: مادرجان! گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود، از این رو زبانم لکنت گرفته‌…!
در این حال امیر مومنان علی علیه السلام از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید.

(مناقب آل ابیطالب،ابن شهر آشوب،ج۴،ص۱۸)

پاسخ نیکی

انس بن مالک گوید:

«یکی از کنیزان امام حسن(ع)شاخه‌ی گلی را به آن حضرت اهدا کرد. امام(ع)آن گل را گرفت و به او فرمود:«تو را در راه خدا آزاد کردم.»                                                                                                                     من به حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهدای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟» امام(ع)فرمود: “نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی” و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخه‌ی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده: «وَ إذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیّوا بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.»(سوره نسا؛آیه ۸۶)“هر گاه کسی به شما تحییت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.”لذا پاسخ بهترِ بخشش او، همان آزاد کردنش بود.»(مناقب آل ابیطالب،ابن شهر آشوب،ج۴،ص۱۸)

 

 

جعده به آرزویش نرسید

امام حسن(ع) بسیار زیبا، داراى سخاوت و نسبت به خانواده مهربان بود.
معاویه چندین بار علیه امام توطئه کرد ولى نتیجه نداشت.تصمیم گرفت به وسیله همسر امام حسن(ع)، جَعده (دختر اشعث)، ضربه اش را بزند.
به او گفت: اگر به امام حسن زهر بدهى، صدهزار درهم به تو مى‌دهم و تو را به عقد پسرم یزید در مى‌آورم.         روزى امام حسن(ع) روزه دار و آن روز بسیار گرم بود و تشنگى بر ایشان اثر کرده بود در وقت افطار، جعده شربت شیرى براى حضرت آورد، که از قبل، آن‌را زهرآلود کرده بود.
وقتی حضرت آشامید، احساس مسمومیت کرد و گفت: انالله و انا الیه راجعون، سپس رو به جعده کرد و فرمود: اى دشمن خدا، خدا تو را بکشد، به خدا سوگند بعد از من نصیبی نخواهى داشت، او تو را فریب داد، خدا تو و او را به عذاب خود خوار کند.
به روایتى دو روز، زهر در وجود مبارک امام اثر کرد و حضرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید.
اما جعده به خاطر طمع به مال و زن یزید شدن آرزویش را به گور برد. معاویه گفت: وقتى به حسن بن على(ع) وفا نکردی چطور به یزید وفا کنی؟! و به وعده‌هایى که به او داده بود عمل نکرد؛ و جَعده با خوارى و ذلت از دنیا به درک واصل شد.
(منتهى الامال، جلد۱، ص۲۳۱)

دو بر خورد متفاوت ،نسبت به یک خواهر وبرادر
روزى پیامبر الهى در منزل خویش نشسته بود؛ که خواهر رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول (ص)، نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…                                                                       روزى دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعى رسول خدا (ص)  نیز محسوب مى‌شد برآن حضرت وارد شد، ولیکن حضرت، آن برخورد و خوش‌روئى را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا… ! چرا در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدى ؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى‌کرد، من نیز این چنین او را تکریم و احترام کردم، ولى پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود.( بحار الا نوار: ج ۱۶، ص۲۸۱)

 

30نوامبر/16

استواری در عمل

حجت‌الاسلام دکتراصغر هادوی

دو اتفاق عجیب در سیره پیامبر«ص» وجود دارد که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت بلکه باید پایه و مبنایی برای بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها در حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی ـ سیاسی باشد. این اتفاق آنقدر مهم بوده است که دو مرتبه در یک موضوع رخ داده است.

۱ـ زمانی که ابراهیم فرزند پیامبر خدا«ص» از دنیا رفت، هنگام دفن او حضرت داخل قبر رفتند و خللی را مشاهده کردند و آن را با دست خود درست نمودند. اینجا برای همه کسانی که شاهد ماجرا هستند سؤال پیش می‌آید که خود قبر حفره بزرگی است که با ریختن خاک پر می‌شود، چه رسد به حفره‌های کوچکی که درون آن است، پس چرا پیامبر«ص» ابتدا حفره‌های کوچک را پر می‌کند و داخل قبر را به شکلی مطلوب درمی‌آورد؟ این اتفاق در سال دهم هجری رخ داده است.

قبل از آن هم در سال پنجم هجری صحابه مشابه این رفتار را از پیامبر دیده بودند، هنگامی که حضرت، سعدبن معاذ را دفن می‌کردند، لحد درست کردند و خشت‌های داخل قبر را همگون درست کردند و داخل قبر را آراستند، باز همان سؤال قبلی پیش می‌آید که قبر به تدریج دچار فرسایش می‌شود و آن آراستگی از بین می‌رود پس حکمت عمل رسول خدا چیست؟ پیامبر در پاسخ به این شبهه فرمودند: «ای لا علم انه سیبلی و یصل الیه البلاء و لکن الله یحق عبداً اذا عمل احکمه؛ من می‌دانم آن به زودی کهنه می‌شود ولکن خدا بنده‌ای را دوست دارد که هنگامی که کاری انجام می‌دهد محکم سازد.»

با اندکی تفاوت مشابه همین تعبیر را به هنگام دفن ابراهیم هم فرمودند: «اذا عمل احدکم فلیتقن؛(۲) با استواری انجام دهد.»

از این رفتار پیامبر«ص» می‌توان نکته‌های مهم و کارگشایی به دست آورد:

۱ـ این سخن می‌توانست در کنار کارهای دیگر و شاید مهمتر گفته شود ولی در هنگام دفن و در کنار قبر این اهمیت را دارد که به مسلمین گوشزد کند حتی در کندن قبر هم که هیچ ماندگاری و جلوه دنیوی ندارد خوب کار کردن مطلوب است چه رسد به کارهای مهمتر و ماندگارتر که می‌تواند منشأ اثرات اجتماعی باشد که در آن موارد باید به طریق اولی به استواری عمل توجه نمود.

۲ـ این سخن پیامبر«ص» مثل بقیه کلمات نورانی ایشان مبنای قرآنی دارد، در سوره ملک آمده است: «همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.»(۳)

و امام صادق«ع» در ذیل این آیه فرمودند: «منظور این نیست که کدامیک بیشتر عمل می‌کنید، بلکه منظور آن است که کدامیک صحیح‌تر عمل می‌کنید.»(۴)

و آن نفرموده است «اکثر عملاً» که یک نگاه کمیتی است، بلکه توجه به «احسن عملاً» کرده است که نشان دهد جنبه کیفی عمل اهمیت بیشتری دارد.

۳ـ در پیام نوروزی سال ۱۳۹۱ مقام معظم رهبری از واژه اتقان در تولید ملی استفاده کردند و افزون به تشویق استفاده از کالای داخلی به کیفیت کالا اشاره کردند و فرمودند: «ما باید بتوانیم از کارگر ایرانی حمایت کنیم، از سرمایه‌دار ایرانی حمایت کنیم و این فقط با تولید ملی امکان‌پذیر خواهد شد. سهم دولت در این کار پشتیبانی از تولیدات داخلی صنعتی و کشاورزی است، سهم سرمایه‌داران و کارگران، تقویت چرخه تولید و اتقان در کار تولید است.»(۵)

بیانات ایشان نشانگر بهره‌گیری مناسب از کلمات معصومین است با آنکه برگردان فارسی اتقان، استواری است و ایشان به فارسی توجه ویژه‌ای دارند، استفاده از واژه «اتقان» که در کلام رسول خدا آمده است خالی از لطف نیست.

۴ـ اگر کالای تولیدشده از استواری و زیبایی لازم برخوردار باشد می‌تواند خواسته مشتری را تأمین کند و تقاضای کالای داخلی را افزایش دهد. در روایتی از پیامبر«ص» می‌خوانیم: «خداوند دوست دارد هر کس هر کاری را نیکو انجام دهد.»(۶)

اگر این چنین کاری انجام شود کالای تولیدشده نباید به درجه یک و درجه دو تقسیم شود، همه کالاها باید مرغوب و درجه یک باشند. پذیرفتنی نیست در کشورهای غیراسلامی این شاخص رعایت شود، ولی مسلمین توصیه پیامبر«ص» را به فراموشی بسپارند.

۵ـ مهمترین نکته که از روایت به دست می‌آید اینکه یک اصل اقتصادی از سیره پیامبر«ص» به دست می‌آید و آن تولید کار با کیفیت است. امروزه برای کیفی کردن کالاها، هزینه‌های زیادی پرداخت می‌شود که اگر شعار همه تولیدکنندگان در همه حوزه‌ها، «استواری در عمل» باشد نیاز به این هزینه‌ها نیست.

از آغاز یک پروژه، اصل بر این باشد که سازمان تولیدکننده بنا دارد بهترین و مرغوب‌ترین کالا را تحویل دهد، با این نگاه زمان را به خوبی مدیریت می‌کند و به دنبال آن از بهره‌وری به عنوان یک سیستم کاهنده هزینه‌ها استفاده می‌کند.

مصرف‌کننده وقتی کالایی را تهیه می‌کند فقط هزینه‌های ظاهری را می‌بیند. به گمان او هزینه کالا فقط شامل نهاده‌های تولید و حقوق و دستمزد و اجاره ساختمان و هزینه آب و برق است، اما برای یک کالا، هزینه‌های ناپیدایی وجود دارد که اگر تولیدکننده این باور به استواری در عمل را در سازمان خود نهادینه کرده باشد، این هزینه‌ها را بر مصرف‌کننده تحمیل نمی‌کند. برای نمونه به بعضی از این هزینه‌های پنهان که به چشم مصرف‌کننده نمی‌آید اشاره می‌شود:

۱ـ هزینه خرابی داخلی: این هزینه‌ها به کاستی‌های پیش از تحویل به مشتری اطلاق می‌شود که شامل اقلامی است که معمولاً به علت عدم کیفیت دور ریخته می‌شود.

۲ـ هزینه تعمیرات کالاهای معیوب و اصلاح آنها

۳ـ هزینه علت‌یابی عیب‌ها

۴ـ هزینه خرابی‌های خارجی که شامل هزینه‌های بعد از تحویل کالا به مشتری می‌شود، مثل هزینه تعویض کالا

۵ـ هزینه‌های ارزیابی شامل هزینه‌های بازرسی مواد تشکیل‌دهنده کالا، بازرسی و آزمون مواد در حین تولید و بعد از تولید

۶ـ هزینه‌های کنترل کیفیت بعد از تولید

علاوه بر این هزینه‌ها تصور کنید هزینه‌هایی که صرف آموزش نیروهایی می‌شود که در چرخه تولید برای بهبود کیفیت کالا به کار گرفته می‌شوند که برای نمونه می‌توان به مدل شش‌سیگما (۶sigma) اشاره کرد که این روش به دنبال عملکرد دقیق، حداقل تغییر و کمترین هزینه است. با این روش سعی می‌کنند خرابی‌ها را به حداقل برسانند و یا مدل QFD (Quality function deployment) که دنبال هزینه کمتر و کیفیت برتر است و یا مدل TQM (Total Quality Management) که به دنبال استانداردهای بالاتر، کیفیت بهتر، هزینه کمتر و جلب رضایت مشتری است.(۷)

همانطور که ملاحظه شد تمام هزینه‌ها در راستای بهبود کیفیت در کار پرداخته می‌شود و بر همه این هزینه‌ها، هزینه زمان هم افزوده می‌شود، فرصت‌هایی که قابل برگشت نیستند و می‌شود آن فرصت‌ها را در کارهای بیشتر و بهتر هزینه کرد.

امید است با الگو قرار دادن پیامبر«ص» به عنوان اسوه حسنه، همه مردم جهان، پیام ۱۴ قرن پیش ایشان را از درون قبر کودکی ۱۸ ماهه گوش فرادهند و استواری در عمل را شعار همیشگی خود قرار دهند.

آنچه در این نوشتار کوتاه بیان شد بیشتر از نگاه اقتصادی بود، ولی همانطوری که درصدر آن آمد در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی هم می‌تواند به عنوان یک اصل باشد. بسیاری از طرح‌های فرهنگی از استحکام لازم برخوردار نیستند، لذا خروجی مورد نظر را ندارند. باید طرح‌های جامع فرهنگی داده شود تا جامعه را در راه رسیدن به نقطه هدف که مورد نظر اسلام است یاری کند و همینطور در عرصه سیاسی و روابط خارجی با توجه به اقتضائات کشور طرح‌های پایدار و استوار را ارائه نمود که در راستای عمل به قرآن و عترت پیامبر«ص» باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۸۸۳.

۲ـ همان.

۳ـ ملک، ۲.

۴ـ تفسیر صافی.

۵ـ Khamenei.ir

۶ـ‌ کنزالعمال، ح ۹۱۲۵.

۷ـ Vista.ir

 

 

 

 

30نوامبر/16

«دوستی و راهبردهای تحکیم آن از منظر آموزه‌های دینی»

اسماعیل نساجی زواره

اشاره:

تمام انسان‌ها به دنبال کسانی هستند که در کنار آنان احساس آرامش و آسایش کنند، لذا مکتب حیات‌بخش اسلام به عنوان جامع‌ترین دین در جهت تحقق چنین هدفی، آداب و ظرفیت‌های وسیعی را درنظر گرفته است و برای هدایت و تأمین سعادت انسان‌ها از تمام راهبردها و شیوه‌های شناختی و عاطفی استفاده می‌کند.

یکی از این آداب، فرایند دوستی و راهکارهای تحکیم آن است. نگارنده در این نوشتار درصدد است  با الهام از آموزه‌های وحیانی و روایی به بیان عوامل و متغیرهایی که موجب جذب دوستان و استحکام رفاقت بین افراد می‌شود، بپردازد. امید است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

رفاقت نیاز انسانیت

دوستی با افراد صالح و فرهیخته یکی از اهرم‌های مهم زندگی و از عوامل سعادت و سرافرازی انسان‌هاست. انسان با انتخاب دوستان شایسته و وارسته می‌تواند از گردنه‌های سخت زندگی عبور کند و به اهداف و آرمان‌های حقیقی نائل گردد.

رهیافت‌های دینی و روانشناختی نشان می‌دهند انسانی که از نعمت دوستی و رفاقت با دیگران محروم است، غریب و تنها و بیشتر اوقات افسرده  و گرفتار شکست و ناکامی است، زیرا کسی را ندارد که با او تبادل فکر  کند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «من لم یرغب فی الاستکثار من الاخوان ابتلی الخسران؛ کسی که نسبت به پیدا کردن دوست و برادر دینی از خود تمایلی نشان ندهد، دچار شکست می‌شود.»(۱)

از امام جواد«ع» نقل شده است: «ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل و ان کان تزراً قلیلا؛(۲) دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابی و زیادی عقل می‌شود، هر چند مدت دیدارکم باشد.»

انتخاب دوست خوب اساسی‌ترین نقش را در موقعیت انسان در عرصه‌های مختلف زندگی ایفا می‌کند و کم‌توجهی به این انتخاب مایه بدبختی و هلاکت فرد می‌شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمی را در رسیدن به آرمان‌های واقعی زندگی یاری می‌دهند، دوستان ناشایست، زمینه هلاکت و نابودی وی را فراهم می‌سازند.

قرآن کریم در باره عواقب دوستی با نااهلان از زبان اهل جهنم چنین نقل می‌کند: «و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلاناً خلیلاً؛(۳) روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دندان می‌گیرد و می‌گوید: «ای کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه می‌شدم. وای بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمی‌کردم.»

امیرالمؤمنین«ع» بدین گونه، فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان نااهل برحذر می‌دارند: «پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.»(۴)

امام علی«ع» در این رهنمودهای گهربار خاطرنشان می‌سازند که فرد مسلمان باید از همنشینی و رفاقت با افراد ناشایست و نالایق اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد، بذر رذایل اخلاقی را در نهاد انسان می‌کارد و مایه قساوت قلب می‌شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهی سهیم گرداند.

باز آن حضرت در روایتی پرمحتوا درباره همنشینی با بدان می‌فرمایند: «با انسان‌های بد و فاسد رفاقت مکن، زیرا شخصیت تو بدون آنکه خود بفهمی از بدی‌های آنان الگو می‌گیرد.»(۵)

 

رفاقت راستین

رفاقتی که در راه خدا و بر پایه هویت انسانی بنا شده و از رنگ مطامع دنیوی پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودی الهی است. این نوع دوستی زمینه رشد و تعالی افراد جامعه را فراهم می‌سازد، به گونه‌ای که همه افراد به بالاترین درجه سعادت می‌رسند. امام جواد«ع» پیرامون دوستی و رفاقت راستین می‌فرمایند: «من استفاد اخاً فی الله فقد استفاد بیتاً فی الجنه؛(۶) هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه‌ای در بهشت به دست می‌آورد.»

بنابراین دوستی‌هایی که به خاطر رضایت و خشنودی خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخورداری از نعمت‌های اخروی را بر فرد مؤمن و صالح واجب می‌گرداند، چون انسان صالح و باتقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان، عادات پسندیده و انجام اعمال نیک را در نهاد خویش تقویت می‌کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدی است. اما اگر دوستی و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و به دور از تقوای الهی باشد، دیر یا زود به دشمنی تبدیل خواهد شد. قرآن کریم می‌فرماید: «الا خلاء یومئذٍ بعضهم لبعضٍ عدوٌ الّا المتقین؛(۷) دوستان در آن روز دشمن یکدیگر هستند، مگر پرهیزکاران.»

شهید آیت‌الله مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های مادی است تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها رفت، علت دوستی هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد.»(۸)

 

ویژگی‌های دوستان شایسته

در روایات و آموزه‌های وحیانی، صفات و نشانه‌هایی برای دوست صالح و شایسته بیان شده است که متخلق شدن به این فضایل اخلاقی باعث می‌شود که مسیر دوست‌یابی برای عموم مردم هموارتر گردد و بتوانند دوستان راستین و لایق را از دوستان دروغین و نالایق تشخیص دهند. اهمّ این ویژگی‌ها به شرح زیر است:

۱ـ راستی و یکرنگی: از منظر علم اخلاق، راستگویی و صداقت یکی از فضایل اخلاقی و صفات حمیده است. قرآن کریم افراد دروغگو را به عنوان ظالم‌ترین افراد معرفی نموده، لذا می‌فرماید: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً او کذب بالحق لما جاءه…؛(۹) ظالم‌ترین فرد کسی است که به خداوند دروغ ببندد و حق و حقیقت را که برای هدایت او بیاید، دروغ بپندارد…».

دروغ کلید تمام گناهان است. افراد دروغگو چون برخلاف فطرت پاک انسانی رفتار می‌کنند، باعث ناامنی اجتماعی و عدم اعتماد در میان انسان‌ها می‌گردند. دوستی و رفاقت با افراد دروغگو موجب می‌شود که از یکسو رذیله اخلاقی دروغگویی در انسان نهادینه شود و از سوی دیگر موجب تشویش فکر و روان فرد می‌گردد. دوست حقیقی باطنش به صداقت و یکرنگی آراسته است و از دروغ و نفاق پیراسته. وقتی افراد در روابط اجتماعی و تعامل با دیگران صداقت و راستی را نصب‌العین خویش قرار دهند، مردم به یکدیگر اعتماد می‌کنند و آرامش عمومی بر فضای جامعه حاکم و پیوند محبت و دوستی مستحکم‌تر می‌شود.

۲ـ رفع حاجات دیگران: در میان روابط اجتماعی، نقش دوست و رفیق شایسته جایگاه ویژه‌ای دارد. دوستی که در مشکلات و هنگام نیاز به فریاد دیگران می‌رسد، دوست واقعی است، زیرا بسیاری از افراد در مواقع راحتی و وفور نعمت و امکانات، ادعای دوستی دارند و در مواقع احتیاج و ضرورت توجهی به مشکلات رفیق خود ندارند و او را تنها می‌گذارند. امام علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: «لا یکون الصدیق صدیقاً حتی یحفظ اخاه فی ثلاثٍ: فی نکبته و غیبته و وفاته؛(۱۰) دوست حقیقی کسی است که در سه زمان انسان را فراموش نکند؛ هنگام گرفتاری، در نبود انسان و پس از وفات او.»

۳ـ ریاست، او را عوض نکند: دوستان دنیاپرست اغلب ریاست‌طلب هستند و رسیدن به مناصب دنیوی و فانی را مهم‌ترین و زیباترین آرمان در زندگی خویش قلمداد می‌کنند، به طوری که لذت ریاست نزد آنان به‌مراتب از لذت مال و ثروت بیشتر است.

این گروه برای رسیدن به کعبه مقصود خویش بسیاری از مواهب معنوی و فضایل انسانی را در این راه از دست می‌دهند و وقتی به هدف خود رسیدند، خود را گم می‌کنند و دیگران را نمی‌شناسند، اما دوستان باوفا اغلب ریاست‌گریز هستند و اگر به منصبی از مناصب دنیوی دست یافتند، این مقام در گفتار، رفتار و کردار آنان هیچ‌گونه تغییری ایجاد نمی‌کند و همچنان علقه دوستی و رفاقت را با دیگران حفظ می‌کنند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «اذا کان لک صدیقٌ فولّی ولایه فاصبته علی العسر مما کان علیه قبل و لایبه فلیس بصدیق سوءٍ؛ هرگاه دوستی داشتی که به ریاست برد و یک‌دهم علاقه و وفاداری قبل از ریاستش را نسبت به تو حفظ کند، دوست بدی نیست.»

۴ـ رعایت شرایط دوستی: در ادامه ویژگی‌های دوستان شایسته، امام جعفر صادق«ع» در حدیث آموزنده دیگری می‌فرمایند: «رشته دوستی و رفاقت فقط با رعایت حدود و شرایط آن استحکام می‌یابد و کسی که این حدود یا بخشی از آن را رعایت کند، او را دوست بدان و کسی که هیچ ‌یک از این شرایط در او نباشد، شایسته دوستی نیست. نخستین شرط آنکه ظاهر و باطنش با تو یکی باشد. دوم اینکه زینت و آبروی تو را زینت و آبروی خویش بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خویش بداند. سوم اینکه مال و مقام موضع او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم اینکه هر آنچه در توان دارد از تو مضایقه نکند و پنجم اینکه تو را در سختی‌ها و مصائب زندگی رها نکند.»(۱۲)

 

مؤلفه‌های تحکیم دوستی

۱ـ محبت و ملاطفت: اولین مؤلفه تحکیم دوستی و جذب دوستان از منظر آموزه‌های دینی مهربانی و ملاطفت است. شیوه محبت‌ورزی و مدارا در سراسر زندگی انسان‌ها روش مطلوب و ایده‌آلی در مسیر دوست‌یابی است که در افراد هم جاذبه و هم انگیزه ایجاد می‌کند تا انسان‌ها را از دریای تلاطم و پراکندگی به ساحل اتفاق و اجتماع برساند.

از آنجا که محبت و ملاطفت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است، افراد باید برای پیدا کردن دوستان و جذب آنان به این فضیلت اخلاقی متوسل شوند تا از این طریق حتی از دشمنان دوست بسازند. یکی از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی رسول خدا«ص» برخورد محبت‌آمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست طی ۲۳ سال رنج و تلاش دل‌های بسیاری از مردم را شیفته خود کند و رابطه خود را هر روز با مؤمنان استحکام بخشد.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «فبما رحمهٍ من الله لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک…؛(۱۳) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

بعد از فتح مکه، پیامبر«ص» به مشرکان فرمود: شما در مورد من چگونه می‌اندیشید؟ مشرکان گفتند: «ما جز نیکی و محبت از تو انتظاری نداریم! ما تو را برادری بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می‌دانیم.» رسول خدا«ص» فرمود: «من آن چه را برادرم یوسف«ع» در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‌کنم و همانند او می‌گویم: «… لا تثریب علیکم الیوم…؛(۱۴) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست…».

آن رهبر مهربان، مردم نگران را آرام کرد و فرمود: «امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است. من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم و آن جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۱۵) به دنبال زندگی‌تان بروید که همه شما آزاد هستید.»

امام علی«ع» در سیره تربیتی خود جهت تحکیم روابط دوستی به اصل تألیف قلوب و مدارا بسیار توجه داشت و می‌فرمود: «قلوب الرجال وحشیهٌ فمن تألفها اقبلت علیه؛(۱۶) دل‌های مردم وحشی و پراکنده است؛ لذا به کسی روی می‌آورند که با آنان محبت و مدارا کند.»

۲ـ مشورت و همفکری: مشورت در امور یکی از راهبردهای تحکیم دوستی و تعامل با دیگران است. در قرآن کریم فرایند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم‌تر اینکه سوره‌ای به نام «شوری» در این کتاب آسمانی وجود دارد. خداوند برای زنده کردن شخصیت انسان‌ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: «… وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله…؛(۱۷) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن.»

پیامبر اکرم«ص» قطع نظر از وحی آسمانی چنان فکر نیرومندی داشت که نیازی به مشاوره نداشت، اما برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازد و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومی مسلمانان که جنبه اجرای قوانین الهی را داشت، جلسه مشاوره تشکیل می‌داد و برای رأی افراد صاحب‌نظر ارزش خاصی قائل بود؛ به گونه‌ای که برای احترام به دوستان از رأی خود صرف‌نظر می‌نمود؛(۱۸)

گاهی انسان قادر به تصمیم‌گیری نیست. در چنین مواقعی می‌توان با دوستان صالح و نیک‌اندیش مشورت کرد و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانی که با دوستان شایسته و خوب مشورت می‌کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد.

امام جواد«ع» می‌فرمایند: «ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجله و المشوره و التوکل عندالعزم علی الله؛(۱۹) اگر سه ویژگی در انسان باشد، از کار خود پشیمان نمی‌شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکری با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامی که تصمیم می‌گیرد کاری را انجام دهد، بر خداوند توکل نماید.»

بنابراین، مشورت با دوستان در تحکیم دوستی و گسترش تعامل مؤثر است؛ زیرا انسان در اثر مشورت با دیگران علاوه بر اینکه از نظرات مختلف بهره می‌برد، برای دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل می‌شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبت آنان را در پی خواهد داشت.

۳ـ خوشرویی: یکی دیگر از راهبردهای تحکیم دوستی و جذب دوستان حقیقی، گشاده‌رویی در معاشرت با دیگران است. امیرالمؤمنین در این باره می‌فرماید: «البشاشه حباله الموده؛(۲۰) خوشر‌ویی مایه دوست‌یابی است.»

امام جواد«ع» می‌فرمایند: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم بطاقه الوجه و حسن اللقاء؛(۲۱) شما هرگز با مال و منال دنیا نمی‌توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضی کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده‌رویی آنان را راضی نمایید.»

مولای متقیان حضرت علی«ع» ناتوان‌ترین افراد جامعه را کسانی می‌داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجزند و می‌فرماید: «اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم؛(۲۲) ناتوان‌ترین مردم کسی است که از پیدا کردن دوست ناتوان باشد و عاجزتر از او کسی است که دوستانی را که به دست آورده از دست دهد.»

۴ـ دیدار و همدردی: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعی خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینی و دوستان خود دیدار و همدردی داشته باشد؛ زیرا فاصله گرفتن از مردم عواقب زیان‌باری را به دنبال دارد. ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان می‌شود. امام جواد«ع» می‌فرمایند: «با سه چیز محبت دوستان جلب می‌شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردی با آنان در سختی‌ها و راحتی‌ها و داشتن قلب سلیم.»(۲۳)

همیشه با مال و مناصب دنیوی نمی‌توان دل‌ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت‌آمیز مانند باران بهاری، لطافت، نشاط و سرسبزی را به دنبال دارد. گاهی صمیمانه معجزه می‌کند و تحول می‌آفریند؛ به‌طوری که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستی را عمیق و ژرفا می‌بخشد.

بنابراین، دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقی و سجایای انسانی است و پیشوایان معصوم«ع» در سیره خود آن را جزو مؤلفه‌های خوشبختی می‌دانند، زیرا این پدیده، تعامل بین افراد در جامعه مسلمین مستحکم و دوستان را زیاد می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۲، ص ۴۳.

۲ـ منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۲۹.

۳ـ فرقان، ۲۸ـ۲۷.

۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۳۸، ص ۶۳۲.

۵ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۲، ص ۲۷۲.

۶ـ موسوعه کلمات الامام الجواد«ع»، ج ۲، ص ۳۵۲.

۷ـ زخرف، ۶۸.

۸ـ آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ص ۲۰.

۹ـ عنکبوت، ۶۸.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۴، ص ۶۵۶.

۱۱ـ مجله پاسدار اسلام، شماره ۳۰۷، تیرماه ۱۳۸۶، ص ۳۷.

۱۲ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۴۶۷.

۱۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۴ـ یوسف، ۹۲.

۱۵ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۱، ص ۱۳۲.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۵۰، ص ۶۳۴.

۱۷ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۸ـ نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۶ـ۱۴۲.

۱۹ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اریلی، ج ۲، ص ۳۴۳.

۲۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶، ص ۶۲۴.

۲۱ـ امالی شیخ صدوق، ص ۵۳۱.

۲۲ـ مأخذ قبل، حکمت ۱۲، ص ۶۲۶.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۲.

 

سوتیتر:

۱٫

امیرالمؤمنین«ع» فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان نااهل برحذر می‌دارند: «پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.

 

 

۲٫

شهید آیت‌الله مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های مادی است تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها رفت، علت دوستی هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد

 

 

30نوامبر/16

تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفه‌های آن در اسلام

غلامعلی سلیمانی

 

توجه به امنیت در قرآن با عبارات و مشتقاتی از ثلاثی مجرد «اَمِنَ» آمده است. در مجموع از ریشه یا کلمه «امن» ۶۲ کلمه مشتق، حدود ۸۷۹ بار در قرآن به کار رفته و از این تعداد کاربرد ۳۵۸ مورد در آیات مکی و ۵۲۱ مورد در آیات مدنی است.(۱) در قرآن کریم در هر جا کلمه امنیت به کار برده شده است ـ بقره آیه ۱۲۵، عنکبوت آیه ۶۷، آل عمران آیه ۱۵۴ و قریش آیات ۳ و ۴، ص ۳۸ـ به همین مفاهیم بوده است. البته اصطلاحات دیگری نیز چون «اسلام»، «سلامه» و «سلم» هستند که با واژه‌های «امن» و «امنیت» مترادف‌اند.(۲)

بحث امنیت در فقه و معارف اسلامی بحث مستقلی نیست و ذیل موضوعاتی چون، ایمان، صفات مؤمنان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع فردی و عمومی، جهاد، برقراری قسط و عدل، قضاوت، اجرای حدود الهی، امانت و امانتداری، برخورد با اشرار، محاربان، یاغیان، مفسدان و جاسوسان، رفع فقر و محرومیت، عدم سلطه بیگانگان، نوع تعامل با کفار و مشرکان مطرح شده است.(۳) با این وصف امروزه نظر به اهمیت مسئله امنیت و همچنین رجوع بیشتر به منابع و مبانی دینی، ضرورت طرخ این موضوع بیش از پیش احساس می‌شود.(۴)

امنیت از نگاه قرآن و اسلام بر پنج مؤلفه استوار است:

نخست این که در قرآن «امنیت ایمانی» در مرکز و کانون توجه قرار دارد. این تعبیر حتی در نزدیکی لغوی ایمان و امنیت نیز مورد توجه قرار گرفته است: «قرآن کریم امنیت ایمانی را به عنوان امنیت «معیار» مطرح می‌کند. از نظر لغوی، معنای امنیت از ریشه «اَمِنَ» می‌آید که به معنای در امان بودن و ایمن بودن است. در عین حال از مشتقات این واژه، آمّن و آمن است که به معنای اطمینان داشتن و ایمان آوردن است. قرآن ضمن برشمردن امنیت و وجوه عینی آن، نوع کامل و اصلی امنیت را امنیت مبتنی بر ایمان به خداوند می‌داند. این مفهوم هر سه معنای امروزی از امنیت عینی، ذهنی و آرامش و اطمینان قلبی را بازنمایی می‌کند».(۵)

بنابراین «ایمان» و «ایمنی» در منطق الهی توأمانند.(۶)

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ.(۷)

در آیه دیگری خداوند متعال «ایمنی» را جزای «ایمان» دانسته است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً.(۸)

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا کند. همچنین هویت فلسفی انسان در گرو درک درست انسان از جایگاه خود در هستی است.(۹)

خداوند، ایمان را راه رهایی از مشکلات و ناامنی و راه درست گام نهادن در بهشت برین قرار داده است؛ در این صورت مرجع امنیت از منظر قرآن، ایمان است. به عبارت دیگر، داشتن ایمان مهم‌تر از لزوماً سعادت بشر است، ولی در عین حال، مغایر هم نیستند.

مفهوم امنیت ایمانی در قرآن،در هر سه وجه کلی مفهوم امنیت، قابلیت کاربرد دارد. قرآن، نتیجه امنیت ایمانی را هم در وجه عینی، مثل وسعت رزق و روزی یا امن بودن از مکر، حیله و فتنه مورد بحث قرار می‌دهد و هم با تأکید بر موضوعات کلیدی‌ای چون صبر و توکل، در وجه ذهنی، نوعی نگاه امیدوارانه را به جامعه منتقل می‌کند. در نهایت، در وجه روانی نیز یاد خدا آرام‌بخش دل‌هاست.(۱۰)

رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز دعوت مردم به ایمان به خدا و امنیتی است که در سایه ایمان به خدا حاصل می‌شود. پیامبر گرامی اسلام«ص» از آغاز بعثت، میان ایمان به خدا و فلاح و رستگاری که امنیت نیز یکی از مشتقات آن است، ارتباط برقرار کرد: «قُولُو لا اِله‌ اِلا الله تُفلِحوا». ایشان در تمام دوران مکه و مدینه نیز بر دین اسلام و توحید به عنوان مرجع امنیت تأکید کرد. این امر از آنجا روشن می‌شود که حضرت در دفاع از دین، حتی جان شریف خود را در جنگ‌ها و غیر جنگ‌ها به خطر می‌انداخت.(۱۱)

راهکارهای تحقق امنیت ایمانی نیز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است: «خداوند برای تحقق امنیت، وسایل لازم را نیز پیشنهاد می‌کند. نخست برای مردمان مختلف، کتاب راهنما و میزان برای هدایت آنها فرستاده است. در آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید آمده است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ : ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند و آهن را فرستادیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است تا خداوند بداند چه کسانى او و رسولانش را یارى مى‏کنند بى‏آنکه او را ببینند. به‌درستی که خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است».

این کتاب تحقق امنیت و ایجاد برادری و برابری و کسب رحمت خداوند است.

دیگر ادله و معجزات در تأیید درستی پیام و دستور خداوند است تا مردم را در پذیرش پیام الهی که مبنای امنیت ایمانی است، یاری دهد و با اطمینان و اعتماد مناسب، به ایمان خداوند درآیند.(۱۲)

پیامبرانی برای ترویج آیین خداوند به جانب مردمان و اقوام مختلف اعزام شدند. این پیامبران نه تنها برای ارسال پیام الهی ارسال شدند، بلکه با ادله و معجزاتی تجهیز گردیدند تا تحقق عینی پیام الهی را دنبال کنند.(۱۳)

حکومت و فرمانروایی برخی از پیامبران،در راستای ایجاد ساختار سیاسی و اجتماعی نمونه و عملی است. این موضوع در مورد بنی‌اسرائیل مورد اشاره قرآن بوده است.(۱۴)

آخرین ابزار لازم، به‌ویژه برای جنگیدن آهن و زره است. آهن که چیزی سخت در قرآن تصویر شده است، دارای منافع زیادی برای مردم در جنگیدن است. همچنین، ساختن زره در قامت انسان برای حفاظت از زخم  شمشیر است.(۱۵) و (۱۶)

البته در اسلام تأمین امنیت درونی از اهمیت بیشتری دارد و مبارزه با عوامل درونی تهدید از اولویت بیشتری برخوردار است. عوامل درونی تهدید عواملی هستند که ایمان مردم را تهدید می‌کنند. از جمله مهم‌ترین آنها عوامل نفسانی هستند. به همین دلیل از مبارزه با عوامل نفسانی به عنوان جهاد اکبر یاد می‌شود که مهم‌تر از جهاد اصغر به معنای مبارزه و جنگ در عرصه نظامی است. از ویژگی‌های این نوع جهاد، نامشخص بودن دشمن و نشانه‌های آن، همراهی دائمی او در تمام مراحل جنگ و نامحدود بودن آن به زمان و میدان جنگ است. این جهاد مقدمه موفقیت جهاد اصغر تلقی می‌شود.(۱۷)

امنیت در اسلام و قرآن، در تعبیر فراخ و موسع آن مدنظر است. اسلام امنیت افراد، گروه‌ها، حکومت، امت را حتی در سطح جهانی و تمام ابعاد آن را مورد توجه قرار داده است.

«از آنجا که اسلام  دیدگاه همه‌جانبه‌تری نسبت به امنیت دارد، مرجع امنیت را هم حکومت می‌داند، هم ملت، هم آحاد مردم و هم حقوق آنها. پس تهدیدها و تعرض‌ها از منظر این دیدگاه متوجه دولت، آحاد ملت و ایدئولوژی هستند و امنیت شامل طرح همه‌جانبه‌ای است که سعی در صیانت دولت، ملت، ایدئولوژی و تک تک افراد جامعه از این گزندها دارد».(۱۸)

«از نظر سطح، امنیت به سه دسته امنیت فردی، امنیت گروهی و امنیت ملی و از نظر قلمرو به دو دسته امنیت داخلی و خارجی تقسیم و از نظر موضوع حداقل شامل امنیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، زیست‌محیطی و منابع می‌شود».(۱۹)

امنیت از نظر قرآن و اسلام در سایه تحصیل امنیت اخروی و در کنار امنیت دنیوی تکامل می‌یابد. به عبارت دیگر اسلام تنها به امنیت دنیوی اکتفا نمی‌کند و امنیت و آسایش اخروی را نیز که ماحصل عمل به دستورات الهی و حرکت در صراط مستقیم است، مورد توجه قرار می‌دهد.

اسلام و به‌ویژه تشیع نوید آینده امن را در سایه ظهور و حکومت بندگان صالح می‌دهد.

«در این دوره بنا به وعده الهی، امنیت جای ترس را می‌گیرد و بندگان خدا به خشنودی و خوشبختی حقیقی دست می‌یابند. اثر این عدالت و امنیت فراگیر چنان است که طبیعت نیز بر سر مهر خواهد آمد. حکومت جهانشمول و عدالت‌گستر و امنیت‌محور حضرت مهدی«عج» نه تنها شامل مسلمانان و غیرمسلمانان و اقلیت‌های گوناگون می‌شود، بلکه حتی بدکاران آنها را هم در برمی‌گیرد. حسنات و جاذبه حضرت مهدی«عج» و نهضت عدالت‌گستر ایشان باعث جهان‌شمولی دیانت اسلام و اصلاح بدکاران و روی آوردن تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. در عصر ایشان همه مردم از امنیت و عدالت فراگیری برخوردار خواهند بود و عدالت در بیشترین حد و به صورت کامل و تمام اجرا خواهد شد».(۲۰)

قرآن معتقد است مشیت الهى بر این تعلق گرفته که در آینده، فقط صالحان وارثان زمین باشند، حکومت جهان و اداره امور را به دست بگیرند، حق و حقیقت در موضع خود استوار شود، باطل بر آن پیروز نگردد، همه جهانیان زیر لواى حکومت صالحان قرار بگیرند و حکومت واحدى بر جهان مستولى شود، چنان که می‌فرماید: «وَلََقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُور مِنْ بَعْدِ الذِّکْر أَنَّ الأَرْض یَرِثُها عِبادى الصّالِحُون؛(۲۱) ما در کتاب زبور، پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم که در آینده صالحان و پاکان وارثان زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاک خواهد شد».

و در آیه دیگری می‌فرماید: «وَعََدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(۲۲) «خداوند به افراد با ایمان از شما که داراى عمل نیک هستند، وعده قطعى داده است که آنان را خلیفه و جانشینان خود در روى زمین قرار خواهد داد».

در حکومت صالحان، امنیت اجتماعی و فراگیر امری است که خداوند بدان وعده داده است.(۲۳) و چون زکات به‌کلی و درستی پرداخت می‌شود، همگان از رفاه خوبی برخوردار می‌گردند.(۲۴) و دین بر همه جهان سیطره و حاکمیت می‌یابد.(۲۵) و عدالت از سوی مردم اجرا و برپا می‌گردد، زیرا عدالت هدف بعثت بوده است و در حکومت مردمی و جهانی انجام می‌شود.(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برای اطلاعات بیشتر در مورد فرهنگ آماری کلمات قران مجید بنگرید به روحانی محمود، المعجم الاحصایی لالفاظ القران الکریم، فرهنگ آماری کلمات قران کریم، مشهد، انتشارت آستان قدس رضوی.

۲ـ ااحمد جهان بزرگی، امنیت در نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مولفه‌ها، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۳۱ و ۳۸٫

۳ـ بهرام اخوان کاظمی امنیت و ابعاد آن در قرآن، ص ۱۲٫

۴ـ نجف لک‌زایی، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی،  بهار ۱۳۸۵، شماره ۳۳.

۵ـ داود غرایاق زندی، مفهوم امنیت ایمانی در قرآن کریم، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شماره سوم، زمستان ۱۳۸۹، شماره مسلسل ۵۰، ص ۶-۷٫

۶ـ سید نورالدین شریعتمدار جزائری، اصغر افتخاری، و نجف لک‌زایی، امنیت در اسلام، مجله علوم سیاسی، تابستان ۱۳۸۵، شماره ۳۴، ص۱۳٫

۷ـ انعام، ۸۲٫

۸ـ نور، ۵۵٫

۹- همان، ص ۲۰٫

۱۰ـ داود غرایاق زندی، همان، ص ۲۸-۲۹٫

۱۱- نجف لک‌زایی، اصول رهیافت امنیتی پیامبر در قرآن کریم، فصلنامه علوم سیاسی، ص ۱۸۹٫

۱۲ـ زخرف، ۲٫

۱۳ـ حدید، ۲۵؛ جاثیه، ۱۶٫

۱۴ـ جاثیه، ۱۶.

۱۵ـ سبا، ۱۱ و انبیا، ۸۰٫

۱۶ـ داود غرایاق زندی، همان؛ ص ۲۱-۲۲٫

۱۷ـ امیرالمؤمنین علی«ع» نقل می‌کند: رسول خدا«ص» گروهی را برای انجام مأموریت جنگی عازم منطقه‌ای کرد، هنگامی که آن گروه بازگشتند فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، اما جهاد اکبرشان همچنان باقی است. پرسیدند: یا رسول‌الله! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد اکبر جهاد با نفس است. آنگاه ادامه داد: بهترین جهاد آن است که انسان با نفس خود که در درونش است مبارزه کند.  به نقل از شیخ ابوجعفر محمد بن بابویه قمی، امالی صدوق ص ۳۷۷٫

۱۸ـ امنیت در نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مؤلفه‌ها، احمد جهان بزرگی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۲۸ و همچنین بنگرید به لک‌زایی، نجف، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی، بهار ۱۳۸۵ – شماره ۳۳، ص ۸٫

۱۹- احمد جهان بزرگی، همان، ص ۴۵٫

۲۰ـ سیدجواد امام جمعه‌زاده، حسین درجانی، امنیت در اسلام؛ مبانی و قالب‌های فکری، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، شماره ۵، زمستان ۱۳۸۹، ص ۱۴۳- ۱۴۴٫

۲۱ـ انبیاء، ۱۰۵٫

۲۲ـ نور، ۵۵٫

۲۳ـ نور، ۵۵٫

۲۴ـ حج، ۴۱٫

۲۵ـ نور، ۵۵٫

۲۶ـ حدید، ۲۵٫

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا کند

 

30نوامبر/16

اسلام و خرافات، راه‌های پیشگیری و درمان

 

دکتر مرضیه مختاری‌پور

 

اسلام از بدو ظهور با تمام قدرت و توان با خرافه‌پرستی به مبارزه برخاست و درصدد برآمد تا فکر بشر را از آلودگی‌ها و اوهام پاک و در جهت تعقل‌گرایی و حکمت و منطق هدایت کند که نمونه عملی آن را می‌توان در برخورد با بعضی از اوهام از سوی پیامبر«ص» اسلام مشاهده کرد.

در این مبجث به برخی از نکاتی که مبین مبارزه دین اسلام با خرافه‌پرستی و خرافه‌گرایی است به صورت مختصر  اشاره می‌کنیم:

۱ـ از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا دین را درست نشناخته‌اند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه سازند.(۱)

۲ـ  اسلام خرافات را به منزلۀ غل و زنجیرهایی می‌داند که بشر بر دست و پای فکر و روح خود بسته است. در قرآن کریم در چهار جا  از جمله در آیۀ ۱۵۷سوره اعراف آمده است: «همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مى‏کنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مى‏یابند. آنها را به معروف دستور مى‏دهد و از منکر باز می‌دارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مى‏شمرد و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمی‏دارد…».

در قرآن کریم اغلال، هم در مورد دنیا و هم در مورد آخرت به کار رفته است. منظور از غل و زنجیر در دنیا، زنجیر جهل و نادانى، زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى، زنجیر بت‏پرستى و خرافات و زنجیرهاى دیگرند. پیامبران مبعوث شدند تا از طریق دعوت پیگیر و مستمر، با کمک علم و دانش و از راه دعوت به توحید و دعوت به اخوّت دینى و برادرى اسلامى و مساوات در برابر قانون، این زنجیرها را از دست و پای مردم بردارند.(۲)

اسلام با دعوت به تفکر و تعقل، انسان‌ها را از پذیرش بی‌دلیل و تقلید کورکورانه از دیگران برحذر می‌دارد، برای هر پدیده‌ای سبب و علت خاصی را قرار می‌دهد تا ما گرفتار شانس و اتفاق و خرافاتی از این قبیل نشویم. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً…؛ خداوند متعال، خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیله‏اى قرار داده است…».(۳)

۳ـ برقی در کتاب المحاسن با سندی از حضرت امام موسی بن جعفر«ع» نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند: «هنگامی که ابراهیم فرزند رسول اکرم«ص» رحلت کرد، خورشید گرفت و مردم نزد خود گفتند این خورشیدگرفتگی به سبب مرگ فرزند پیامبر«ص» بوده است، اما پیامبر خدا«ص» بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:‌ ای مردم، ماه و خورشید دو آیه از آیات الهی‌اند که به امر او در جریانند و هیچ‌گاه به سبب مرگ یا زندگی کسی کسوف و خسوف پدید نمی‌آید. پس هنگامی که کسوف یا خسوف رخ داد، نماز بخوانید.» سپس از منبر پایین آمدند و همراه با مردم نماز خواندند.

 

پیامد‌های خرافات

۱ـ خرافات، آفت دین: دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان است که به او عزت و شرافت می‌بخشد و او را از اسارت‌ها و تعلقات و وابستگی‌های نفسانی و حیوانی آزاد می‌سازد. دین، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و آسیب و آفت راه ندارد. خطاپذیری و اشتباه کاری مربوط به امور بشری است و آسیب و آفت در بحث آسیب‌شناسی دین و دینداری به حقیقت دین باز نمی‌گردد، بلکه به نحوۀ رویکرد مردمان به دین و فهم و تلقی انسان از دین و نوع معرفت دینی و شیوۀ دینداری باز می‌گردد. وارد کردن خرافات و بدعت‌ها در دین، نمایش چهره‌ای موهوم و خیالی و غیر واقعی از دین و… از آفات و آسیب‌های بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزه‌های اصیل دینی با خرافات، بدعت‌ها و مسائل خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیرواقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد شد که نتیجه‌اش طردشدن دین است.(۴)

۲ـ تهاجم فرهنگی و ترویج خرافات: از ابزارهای مهم دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ‌ایران، تهاجم فرهنگی علیه باورها، اعتقادات و مقدسات است. این تهاجم گسترده در قالب توهین به قرآن و اسلام و پیام‌آور آن، تحقیر دستورات اسلامی و بزرگان جهان اسلام، رواج ابتذال، بی‌بند و باری، سرگرم شدن به بازی‌ها و لذات دنیایی، ترویج عقاید خرافی، فرقه‌های انحرافی و… می‌باشد. این تهاجم با ابزارهای گوناگونی چون کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام می‌گیرد و با توجه به رسانه‌های وسیع و فراگیری که دشمنان در اختیار دارند هجومی سازمان‌یافته و همه‌جانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می‌دهند. غرب در این برنامه‌ها می‌کوشد اسلام را دینی تروریستی و تروریست‌پرور،  خشونت‌طلب، مخالف آزادی، استبدادخواه، خرافی و بی‌منطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحق به اهداف شوم خود دست یابد.

آنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی را که بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده است دستمایه چنین اتهاماتی قرار داده‌اند. دشمنان اسلام می‌کوشند با ارائه تصویری نادرست و غیرواقعی از اسلام، مسلمانان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام جدا سازند.  آنان از عدم آشنایی مسلمانان به دین خود سوءاستفاده می‌کنند و با بهره‌برداری از ابزار‌های تبلیغاتی و به روز، اسلام را همان‌ گونه که خود می‌خواهند به مسلمانان معرفی می‌کنند. دشمنان همواره اسلامی را معرفی می‌کنند که در تضاد با منافع آنها نباشد، از این رو آشنایی عمیق با فرهنگ اسلامی، تهذیب و پاک‌سازی منابع اسلامی و زدودن خرافات از چهرۀ دین و تصحیح رفتار مسلمین و استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی دین اسلام از راهکارهای مهم دفاع در‌ برابر هجوم دشمنان است.(۵)

 

راهکارهایی  برای پیشگیری از خرافات

۱ـ بالا بردن سطح علم و آگاهی

منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است، بنابراین بالا بردن سطح علم و آگاهی یکی از مهم‌ترین راهکارهای عملی در پیشگیری از خرافات است. از همین رو اسلام و قرآن سفارشات زیادی به دانش و تفکر شده و دستیابی به معرفت صحیح و دوری از عقاید باطل و خرافی شده است. همۀ فقهای شیعه فرموده‌اند تقلید در اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به آنها یقین پیدا کند. بنابراین هر فرد مسلمانی باید باورها و اعتقادات خود را مستدل سازد، مطالعه و تحقیق در مسائل دین به‌ویژه مسائل اعتقادی را جزو برنامه‌های روزانه خود قرار دهد و روز به ‌روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی و مذهبی خود بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات خود را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه ساخته و به اسم دین و مقدسات عرضه می‌‌شوند، پاک سازد و اسلام ناب محمدی را که همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) است، به دیگران نیز عرضه نماید.

اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند، ایمانش با کوچک‌ترین شبهه‌ سست نخواهد شد. به عنوان نمونه، «سحر» واقعیت دارد،(۶) لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر می‌پندارند ناشی از توجه بیش از حد به خرافات و اوهام و سوءاستفاده عده‌ای سودجوست، زیرا آنها از واقعیت سحر اطلاعی ندارند. همان‌ طور که در جریان ساحران و حضرت موسی«ع» اتفاق افتاد، بخشی از سحر با تصرف در خیال انسان انجام می‌پذیرد.(۷) بدیهی است که افزایش سطح آگاهی‌های مردم بهترین راه برای مقابله با این مشکل اعتقادی است.

۲ـ وجود رهبران دینی و پیروی از آنها

یکی از حکمت‌های وجود رهبران دینی و معصوم، پاسدارى از دین و آیین خداست. امیرمؤمنان، على«ع» در کلامى نورانى و کوتاه، لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان را بیان فرموده‌اند: «زمین هیچ‌گاه از قیام‌کننده با حجت و دلیل، خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفى و پنهان. خالى نمى‏ماند تا دلایل و اسناد روشن الهى ضایع نگردند و به فراموشى نگرایند».(۸)

با گذشت زمان و آمیختن سلیقه‏ها و افکار شخصى و خرافات به مسائل مذهبى و گرایش‏هاى مختلف به سوى برنامه‏هاى ظاهرفریب مکتب‏هاى انحرافى و دراز شدن دست مفسده‌جویان به سوى مفاهیم آسمانى، اصالت پاره‏اى از این قوانین از دست مى‏رود و دستخوش تغییرات زیان‌بخشى مى‏گردند، بنابراین آیا ضرورى نیست که در میان جمع مسلمانان کسانى باشند که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامى را در شکل اصلى‏اش حفظ کنند و براى آیندگان نگه دارند؟

بدیهی است که دیگر وحى آسمانى بر کسى نازل نمى‏شود، زیرا با خاتمیت دین اسلام، باب وحى تشریعی براى همیشه بسته شده است، پس آیین اصیل چگونه باید حفظ و جلوى تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آیین براى نسل‏هاى آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این رشته به وسیلۀ یک پیشواى معصوم، خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس ادامه یابد ؟ بنابراین راه ورود و دسترسی به حقایق، راه کسانی است که خداوند سبحان آنها را وسیلۀ فیوضات و باب علم خویش قرارداده است که همان پیامبر اسلام«ص» و ائمۀ طاهرین«ع» هستند، نه خرافات و بدعت‌هایی که ساخته و پرداختۀ بشر عادی است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛(۹) و شما آنچه را که رسول حق دستور می‌دهد بگیرید و هر چه را که نهى می‌کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است‏». پیروی کامل از تعالیم حیات‌بخش رهبران آسمانی، ضامن محفوظ ماندن از ظلمات خرافات و انحرافات است.

۳ـ توجه به قرآن و تعالیم آن

از مهم‌ترین راهکارهای عملی برای پیشگیری از خرافات، توجه به قرآن کریم و تعالیم آن است. قرآن کریم با ارائه تصویری صحیح از خداوند متعال و تنزیه ذات مقدسش از هرگونه شائبه جسمانیت و صفات نقص و همچنین پیراستن دامن پاک انبیا و اولیای خدا «ع» از هرگونه آلودگی‌های بشری و نسبت‌های ناروا نقش مهمی در دور نگهداشتن اذهان و افکار از هرگونه عقیدۀ خرافی و انحرافی ایفا می‌کند.

قسمت بسیار مهمى از قرآن کریم به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستان‌هاى گذشتگان بیان شده است. این کتاب تربیتى و انسان‌ساز، تاریخ، داستان و حکمت‌هائی دارد که بخشی از آنها نمونه‏هایى از تاریخ اصیل و خالى از خرافات و دروغ‏پردازی‌ها و تملق‏ها و ثناخوانی‌ها و تحریف‌ها و مسخ‌هاست. خداوند پس از بیان داستان مباهله می‌فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقّ؛ این داستان به حقیقت سخن حق است».(۱۰) و بعد از بیان گوشه‌ای از زندگی حضرت عیسی«ع» می‌فرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ سخن حق همان است که از جانب خدا به تو رسید».(۱۱)

داستان‌های قرآنی متضمن واقعی‌هائی هستند که در جهان پدید آمده‌اند و نه خیال‌پردازی و لذا قرآن برای پی بردن به حقایق زندگی انبیا و زندگی پیراسته از خرافات منبع معتبری است. علاوه بر این دعوت قرآن کریم به تفکر و اندیشیدن پیرامون قصص انبیاء و سایر حقایق عالم هستی، گام مهمی در پیشگیری از خرافات است. خداوند در آیه‌ دیگری می‌فرماید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ این داستان‌ها را به خلق بگو شاید بیندیشند و بیدار شوند».(۱۲)

۴ـ وظیفه دینی علمای اسلام در برابر خرافات و بدعت‌ها از نظر قرآن

قرآن در چندین موضع، بیان حقیقت را وظیفه اصلی علمای ادیان می‌داند و آنان را برای ترک این فریضه مورد عتاب شدید قرار می‌دهد: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».(۱۳) دقت در کلمه یصنعون و کاربرد ویژه‌ای که در مقابل یعملون دارد (در صنع، حذاقت هست)، ما را بیشتر به اهمیت این مسئله واقف می‌سازد. قرآن می‌خواهد بگوید این گونه علما می‌خواهند با حیله از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند.

قرآن کتمان حقیقت علمای ادیان را سرزنش می‌کند و بیان حقیقت را به عنوان یک عهد ازلی، برای آنان می‌داند: «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ؛(۱۴) خدا از آنان که کتاب آسمانی به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق را برای مردم بیان کنند و کتمان نکنند!»، «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ؛(۱۵) خدا و  تمام جن وانس و ملک، آن گروه از اهل کتابی را که آیات واضحی را که برای راهنمایی خلق فرستادیم کتمان و پنهان کردند، لعن می‌کنند.»

و در جایی دیگر آن را شدیدترین ظلم فرهنگی می‌نامد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَهً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَ مَا اللّهُ به غافل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(۱۶) کیست ستمکارتر از آنکه شهادت خدا در باره این انبیاء (یا گواهی خدا  به رسالت محمد«ص») را کتمان کند و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست.»

 

نتیجه‌گیری

خرافه و خرافه‌گرایی از دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته است، ولی شیوع و رواج آن در  بین جوامع مختلف، فرق می‌کند. خرافه‌گرایی امری موهوم و زاییده جهل است و تا زمانی که علم مطلق نصیب بشر نگردد، انسان‌ها پیوسته گرفتار اوهام و اباطیل خواهند بود. متأسفانه بخشی از خرافه‌ها با نیت خاصی از کشور‌های غربی به کشور ما منتقل ‌شده‌اند که کارکرد سیاسی دارند. مسئولان فرهنگی باید در این زمینه هوشیار باشند و به‌موقع این توطئه‌ها را خنثی کنند. خرافه از مظاهر فساد است و لذا باید با آن مبارزه کرد و به اصلاح آن پرداخت. خرافه بیماری‌ای است که بر تن جامعه عارض می‌شود و مصلح، طبیبی است که به معالجه بیماری می‌پردازد.

در این راستا  دستگاه‌های فرهنگی کشور و مراکز آموزشی جامعه و حوزه‌های علمیه  وظیفه دارند که اولاً  خرافه‌ها را‌ از دین بزدایند و دین حقیقی را در معرض دید و  فکر مخاطبان خود قرار دهند و ثانیاً با بهره‌گیری از الزامات جدید، تصویری را از دین ارائه دهند که در مقابل گزاره‌های نوین، صامت و ساکت نباشد. این دو مهم البته نیازمند جهد فراوان است.

بنابراین لزوم مبارزه با خرافه‌گرایی در روزگار ما اصلی تردیدناپذیر است. در این مسیر ابتدا باید  معنای خرافه را به‌درستی شناخت و در عین حال در مسیر نفی خرافه، کرامات، امور خارق‌العاده غیبی و معنویت‌گرایی را نفی نکرد. البته این مسئله لزوم حذف خرافات از جامعه را نفی نمی‌کند و لذا تمام نهادهای فرهنگی و آموزشی کشور برای ریشه‌کن کردن خرافات در دین رسالت عظیمی را بر دوش دارند و کوتاهی در این زمینه قطعاً خسارات جبران‌ناپذیری را به اجتماع و دین وارد خواهد ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سجاد، ۱۳۸۶٫

۲ـ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ص۶۶۰٫

۳ـ کلینی، الکافی، ۱۳۶۵، ج ۱، ص ۱۸۴٫

۴ـ ۱۳۹۰، گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir.

۵ـ ۱۳۹۰، گرفته شده از سایت www.islampedia.ir.

۶ـ سوره بقره، ۱۰۲٫

۷ـ سوره طه، ۶۶٫

۸ـ محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ۱۳۷۹، ج ۱، ص ۱۶۷.

۹ـ سوره حشر، ۷٫

۱۰ـ سوره آل‌عمران، ۶۲٫

۱۱ـ همان، ۶۰٫

۱۲ـ سوره اعراف، ۱۷۶٫

۱۳ـ سوره مائده، ۶۳٫

۱۴ـ سوره آل‌عمران، ۱۸۷٫

۱۵ـ سوره بقره، ۱۵۹٫

۱۶ـ سوره بقره، ۱۴۰٫

 

منابع

قرآن کریم.

ابن ابی‌الحدید المعتزلی (۱۳۳۷). شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی. ج ۹، ص ۱۹۰.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر (۱۴۱۵).  الاصابه فی تمییز الصحابه. تحقیق: احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه. ج ۲ ص ۲۳۳٫

ابن منظور، لسان العرب. بیروت: دارصادر. ج ۹، ص ۶۵  و ۶۶٫

اسکندری گله، ابراهیم (۱۳۸۸). خرافات در فرهنگ‌ها و ملل مختلف جهان . گرفته شده از سایت: www.eskandarigalah.blogfa.com.

اسکندری، عباس(۱۳۸۸). خرافه،علم و دین. گرفته شده از سایت: www.bazandishi.blogfa.com.

بحرانی، سید‌هاشم (۱۴۱۶). البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.

پاکدامن، محمدحسن (۱۳۷۸). جامعه در  قبال خرافات. مشهد: نشر مرندیز. صص ۳۷-۳۸٫

توفیقی، حسین (۱۳۸۵). آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: سمت، چاپ نهم، صص۱۶۴و ۲۳۱٫

جاهودا، گوستاو (۱۳۷۱). روانشناسی خرافات. (ترجمه محمدتقی براهنی). تهران: نشر البرز. صص۳ و ۴٫

چرابرخی به دین توجهی ندارند(۱۳۸۸).گرفته شده از سایت: www.tagva110.persianblog.ir

خمینی، سید روح‌الله، تحریر الوسیله، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم‌، بی‌تا. ج ‌۲، ص ۲۳۸.

دانیال، فصل ۷، آیه ۹٫.

دهخدا، علی‌اکبر. (۱۳۳۵).  لغت‌نامه. تهران، چاپ سیروس. ج۲۰، ص ۳۸۷٫

دین‌ستیزی در قالب اصلاح‌گری و مبارزه با خرافات از شاه امان ا… تا عصر حاضر/ نقدی بر مقالات علیزاده مالستانی. گرفته شده از سایت: www.payam-aftab.com

سبحانی، جعفر (۱۳۸۵). فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام«ص»، تهران: مشعر، چاپ نوزدهم. صص۲۱-۲۳٫

سجاد (۱۳۸۶). خرافه‌گویی در اجتماع. گرفته شده از سایت راسخون: www.rasekhoon.ir

سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و۱۰.

شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (۱۴۱۳). الإرشاد، قم: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید. ص ۳۹۹.

طباطبایی، محمدحسین (۱۳۷۲). المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم. ج ۲۰، ص ۵۰.

فاضل هندی، محمدبن حسن (۱۴۱۶). کشف اللثام. قم: دفتر انتشارات اسلامی. ج ۷، ص ۱۳.

فیض کاشانى، محمدمحسن(۱۴۰۶). الوافی. اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین، ج ۱۲، ص۳۵۵.

قمی، عباس (۱۴۱۶). سفینه البحار. ایران: دارالاسوه، چاپ دوم. ج ۶، ص ۵۹۰.

کاشف‌الغطاء، جعفر (۱۴۲۲). کشف‌الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ج ۴، ص ۴۸۵.

کتاب مقدس تورات، سفر پیدایش، ۹، ۲۱، ۱۶، ۱ – ۱۶، ۱۹، ۳۰ – ۳۸، ۲۷، ۱- ۴۰،  ۳۲، ۲۴- ۳۱. انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳،  سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷، همان، حزقیال، فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵.

کلینی، محمدبن یعقوب (۱۳۶۵). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸، صص ۱۹۶ و ۲۷۵،

مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۴). بحارالانوار. بیروت: مؤسسه الوفاء، چاپ اول، ج ۶۰، صص ۱۸-۲۵، ۳۹، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۵، ص ۱۶۷.

مجیدی، غلامحسین (۱۳۷۹). نهج‌الفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.

محمدحسین. (۱۳۸۵). خرافه‌ستیزی در اندیشه دینی از دیدگاه شهید مطهری بخش اول. مجله اندیشه حوزه. شماره ۵۹٫

محمدی ری‌شهری، محمد. (۱۳۷۹). میزان‌الحکمه. (ترجمه حمیدرضا شیخی). ج۱، ص ۱۶۷؛ مؤسسه فرهنگی دارالحدیث.

مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (۱۳۶۴)، مروج الذهب، تحقیق، اسعد داغر، قم: دارالهجره. ج ۲، ص ۲۵۱

مطهری، مرتضی (۱۳۶۲). خدمات  متقابل اسلام و ایران. تهران: صدرا، صص۶۲-۶۱،۷۴٫

مطهری، مرتضی (۱۳۸۹). مجموعه آثار، تهران: صدرا، چاپ چهارم. ج ۲۵، ص ۴۰۴.

مفهوم شناسی خرافات (۱۳۹۰).گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir

مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۴). تفسیر  نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۹۳، ج ‏۶، ص ۴۰۰، ج ‏۱۵، ص ۱۴۳، ج ‏۱۸، ص ۴۸-۵۱، ج ۲۵، ص ۱۵۵ و ۱۵۶٫

نمایۀ شمارۀ ۱۰۹۳۷ (سایت اسلام‌کوئیست: ۱۰۷۹۵).

نمایه ۸۳۳۴ (سایت اسلام‌کوئیست: ۸۳۹۵).

نهج‌البلاغه (۱۳۷۹). ترجمه دشتی، خ ۷۹، ص ۱۲۷٫ قم. مشهور.

یوسفی، سید جواد.(۱۳۸۹).  خرافه و دین. گرفته شده از سایت سبیل. www.sabil.mihanblog.com.

 

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا دین را درست نشناخته‌اند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه سازند.

 

 

30نوامبر/16

قانون اساسی، محور رویارویی سیاسی در مصر

حسین رویوران

پیش‌نویس قانون اساسی جدید مصر که در دوم بهمن‌ماه آینده به همه‌پرسی عمومی گذاشته می‌شود، منعکس‌کننده آرزوهای سیاسی و هم‌پیمایی‌های جدید جریان‌ها و احزاب سکولار و چپ و طرفداران فعال دولت ریشه‌دار استبدادی گذشته است که همگی در سرنگونی محمد مرسی رئیس‌جمهور پیشین مصر نقش فعالی را ایفا کردند. موافقت مردم با این قانون اساسی در این همه‌پرسی در کوتاه‌مدت، تعیین‌کننده جهت‌گیری‌های سیاسی آینده مصر خواهد بود، هر چند که پیش‌بینی شرایط آینده دور، سخت تیره و تار است.

گروه‌های طرفدار وضع موجود با ایجاد تعهدات بسیار زیاد در قانون اساسی جدید سعی دارند به مردم رشوه دهند تا اعتماد آنها را جلب کنند، ولی بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که انجام این تعهدات برای اقتصاد بیمار مصر غیرممکن است و حتی اگر قانون اساسی به تصویب مردم برسد، دولت مصر در مقابل دو گزینه قرار می‌گیرد که انجام آنها سخت است. این دولت یا باید به این تعهدات عمل کند که این گزینه دولت مصر را به ورشکستگی کامل خواهد برد و یا این تعهدات روی کاغذ بماند و عملی نشود که این شرایط سرخوردگی کامل مردم از نظام را پدید خواهد آورد و مردم یک بار دیگر قیام خواهند کرد.

در قانون اساسی جدید بند‌های بسیار مترقی‌ای دیده می‌شود که تحقق آنها بسیار سخت است. تحقق عدالت اجتماعی (بند ۸) در جامعه فقیر مصر و فراهم کردن مواد غذایی ارزان از طریق پرداخت یارانه (بند ۷۹) برای اقشار آسیب‌پذیر و ارائه کمک‌های مالی به افراد سالمند (بند ۸۳) تا زندگی شایسته‌ای داشته باشند و تأمین خدمات بهداشتی برای مردم (بند ۱۸) و نیز تأمین آموزشی مجانی برای همه مردم (بند ۱۹) و اختصاص دادن ۴ درصد از بودجه عمومی به امر مهم آموزش پایه و ۲ درصد به آموزش عالی (بند ۲۱) و فراهم کردن زمینه پژوهش (بند ۲۳) با اختصاص دادن ۱ درصد بودجه عمومی به آن، اموری است که در کشور فقیری مانند مصر بعید است به‌سرعت محقق شوند.

مسئله دیگری که در بررسی تصویب این قانون اساسی اهمیت دارد، این است که این قانون اساسی از سوی یک گروه علیه گروه دیگری نوشته شده و به همین علت اجماع‌سازی ملی در باره آن سخت خواهد بود، همان طور که در گذشته نیز اتفاق افتاد. در سال ۲۰۱۲ هنگامی که دادگاه قانون اساسی، مجلس مؤسسان منتخب مردم را منحل کرد و قانون اساسی آن را فاقد اعتبار اعلام کرد، مرسی  با اعلام شرایط قانونی ویژه، اختیارات گسترده‌ای را به خود اختصاص داد و در اولین گام، دادگاه قانون اساسی را به تعلیق درآورد و از مجلس مؤسسان خواست تا ظرف دو روز قانون اساسی را به اتمام برسانند. این کار انجام گرفت و مرسی با صدور فرمانی، وزارت کشور را به برپایی همه‌پرسی ظرف دو هفته مکلف ساخت. در این همه پرسی ۶۴ درصد از مردم به این قانون اساسی رأی دادند. درصد مشارکت مردم در این همه پرسی ۳۳ درصد از واجدین شرایط بود. مخالفان با بهره‌برداری از ضعف مشارکت عمومی، حرکت اعتراضی خود را آغاز کردند و در ۳۰ ژوئن سال گذشته میلادی با بسیج بخش قابل توجهی از جامعه، دولت مرسی را با چالش مواجه ساختند، در نتیجه ارتش سوار بر موج گسترده مخالفت مردم کودتا کرد و نظام مرسی را سرنگون ساخت. آنچه امروزه دارد اتفاق می‌افتد، تکرار همین سناریو در آن سوی معادله است.

ارتش پس از کودتا یک گروه ده نفره حقوقدان را برای اصلاح قانون اساسی دوران مرسی که از همه‌پرسی گذشته بود، تشکیل داد و در گام بعدی مجلسی از پنجاه نفر تحت عنوان مجلس تدوین قانون اساسی تعیین کرد و از آنها خواست تا این قانون اساسی را تدوین کنند و به تصویب برسانند. در این مجلس ۵۰ نفره انتصابی هیچ نماینده‌ای از جریان اخوان‌المسلمین، یعنی گروهی که در انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس مؤسسان بالاترین رأی را به دست آورد، حضور نداشت. در این مجلس تنها دو اسلام‌گرا حضور داشتند که یکی از آنها از حزب سلفی نور و دیگری از مسئولانی بود که از جریان اخوان‌المسلمین جدا شده بود. این گروه قرار بود قانون اساسی مصوب مردم را اصلاح کند، در حالی که آنها از مردم عبور  و قانون اساسی جدیدی تدوین کردند.

چند بند قانون اساسی جدید کاملاً مخالف قانون اساسی قبلی است:

۱ـ بند‌هایی که انحصاراً شریعت اسلامی را منبع هرگونه قانون‌گذاری می‌داند، حذف شده‌اند. در قانون اساسی جدید یک بند کلی دیده می‌شود که اسلام را مهم‌ترین منبع قانون‌گذاری می‌داند.. بند دوم قانون اساسی قبلی در باره اینکه همه تشریعات باید با شریعت اسلامی هماهنگی داشته باشند و بند ۴۴ در باره ممنوعیت توهین و بدگویی در باره همه انبیاء و پیامبران حذف شده است و بند سوم در باره نهاد الازهر است که تبلیغ دینی در انحصار آن درآمده. در بند ۷۴ در قانون اساسی جدید، ممنوعیت ایجاد تشکل‌ها بر پایه دین و نژاد و جنسیت دیده می‌شود که در قانون قبلی نبود و بر برپایی احزاب به صورت مطلق  تأکید شده بود.

۲ـ به دستگاه‌های اقتداگرا مانند پلیس، سازمان امنیت و ارتش امتیازات وسیعی داده شده که در قانون اساسی قبلی اصلاً دیده نمی‌شد.. ارتش و پلیس، شورایعالی دارند، مسئولان‌شان را خودشان تعیین می‌کنند، در هزینه بودجه‌های خود استقلال کامل دارند و افراد متخلف آنها فقط در دادگاه‌های نظامی محاکمه می‌شوند. حتی وزیر دفاع که بالاترین مقام نظامی در این کشور شمرده می‌شود، در دو دوره آینده از سوی شورایعالی نظامی پیشنهاد می‌شود و رئیس‌جمهور حکم او را صادر خواهد کرد. در مقابل، افراد غیرنظامی به هر دلیلی که با نظامیان مشکل یا اختلاف پیدا کنند، در دادگاه‌های نظامی محاکمه خواهند شد. استقلال نهادهای نظامی به‌حدی زیاد است که می‌توان گفت در مصر نظام جدیدی با چهار قوه مستقل از هم شکل گرفته است.

۳ـ در قانون اساسی جدید، ارتش حامی ملت و نظام سیاسی آن است. این واژه‌ها آن قدر ابهام‌آمیزند که هر آن ارتش به بهانه حمایت از نظام سیاسی می‌تواند در صحنه سیاسی دخالت کند، کاری که قبلاً در پاکستان و ترکیه انجام شده بود. در بند ۲۳۷ مبارزه با تروریسم مورد تأکید قرار گرفته که بدون تعریف در قانون اساسی آمده است. این بند می‌تواند بهانه لازم را برای دخالت قانونی ارتش در صحنه سیاسی را فرهم سازد.

مسلماً همه‌پرسی آینده در مصر اهمیت ویژه‌ای دارد و احتمال تصویب آن هم هستف زیرا مردم مصر تا کنون در هیچ رفراندومی نه نگفته‌اند،. اما نباید فراموش کرد که قانون اساسی سند بالادستی است و با دیگر قوانین تفاوت دارد و باید با اجماع بالایی به تصویب برسد. به همین دلیل قانون‌گذاران، تصویب قانون اساسی و یا اصلاح آن را با دوسوم یا سه چهارم آراء عنوان می‌کنند، در حالی که حاکمان فعلی مصر آن را با اکثریت معمولی به رفراندوم گذاشته‌اند. اگر این قانون اساسی نتواند موافقت اکثریت قاطع مردم را به دست آورد، آن گاه تاریخ تکرار خواهد شد و مخالفان فعال امروز با احساس انگیزه بالایی به مخالفت خود ادامه خواهند داد و درصدد گسترش آن برخواهند آمد.

 

 

30نوامبر/16

موعد انتقام از آل‌سعود

دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ بدون تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربی‌اش و رژیم صهیونیستی‌اند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظام‌های مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب اسلامی از آنان یاد کنیم!)
۲ـ با وجود این، حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.
شکست نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومت‌های سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.
از سوی دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همه‌جانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقه‌ای و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیم‌ها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلام‌فروشی کاسب‌کارانه آنها را به هم ریخت و به این دلایل بود که حکومت‌های مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آل‌سعود با تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…) متوسل شدند. تأسیس شبکه‌های خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروه‌هایی مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام، حمایت از مجموعه‌های وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریان‌های سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آل‌سعود و متحدان مرتجعش در مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی به شمار می‌آید.
۳ـ با وجود تمام این تلاش‌ها، رژیم آل‌سعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صف‌آرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصه‌ای هستند که آل‌سعود برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.
۴ـ نفوذ جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروه‌های مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و حماس) و همنوایی این گروه‌ها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم صهیونیستی و گزینش راه‌حل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آل‌سعود را بر آن داشت تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگ‌های ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.
سربلندی گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آل‌سعود را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروه‌های مقاومت به کمک‌های مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به مردم و گروه‌های فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و گروه‌های فلسطینی و سران آنها را با پول‌های کلان آلوده، به خود وابسته سازد.
با وجود تمام این تلاش‌ها، گروه‌های فلسطینی و چهره‌های شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه عمق قباحت وابستگی به رژیم‌های مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آل‌سعود و متحدان آن برای سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه وقایع را می‌توان شکست راهبردی آل‌سعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه دانست.
۵ـ شکل‌گیری حزب‌الله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کامل‌ترین مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار می‌رود، برای حاکمان صهیونیست آل‌سعود قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزب‌الله و تضعیف و حتی نابودی آن را پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف ده‌ها میلیارد دلار، با حمایت از جناح امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزب‌الله در جنگ‌های داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزب‌الله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.
به راه انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همه‌جانبه از آن با هدف کشاندن حزب‌الله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهره‌های شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونه‌هایی از اقدامات حاکمان ریاض در سال‌های اخیر در جهت تضعیف حزب‌الله بوده است. نقش محوری نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونه‌ای از این اقدامات تروریستی به شمار می‌آید.
با وجود تمام این تحرکات، حزب‌الله هوشیار و مسلط از این عرصه‌های خطر عبور کرده و به عنوان تعیین‌کننده‌ترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل شکست آل‌سعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آل‌سعود چنان دشوار آمده که هنوز هم دست از برنامه‌ها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزب‌الله لبنان برنداشته، هر چند که مدت‌هاست به بی‌حاصل بودن این اقدامات پی برده است.
۶ـ شکل‌گیری دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری و اتحاد در بحران سوریه به‌خوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی در سطح منطقه و شکست جدی آل‌سعود در عرصه عراق است.
آل‌سعود با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور، رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آل‌سعود کاملاً متعارض بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب می‌شود.
۷ـ قیام مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر می‌گذارد که تمام تلاش‌ها و البته جنایت‌های آل‌خلیفه و آل‌سعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آل‌خلیفه در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمی‌بیند. در این عرصه نیز آل‌سعود مقلوب انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.
۸ـ سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکست‌های خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود ثبت کنند. علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰ هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از ده‌ها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آل‌سعود برای سرنگونی نظام سوریه و تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد شد و آنها می‌توانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه مؤمنان گردد. آل‌سعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور می‌کرد.
۹ـ نظام رو به اضمحلال و پوسیده آل‌سعود که تاب تحمل این حجم از شکست‌های پی‌درپی در مصاف با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش می‌کند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخم‌هایی را بر پیکره انقلاب اسلامی وارد سازد.
گسترش وسیع انفجارهای کور و خشونت‌بار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونه‌هایی از حرکات انتقام‌جویانه آل‌سعود به شمار می‌روند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.
۱۰ـ پس از کشتار بی‌شرمانه حجاج بیت‌الله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، حضرت امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که اگر ما از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!
به نظر می‌رسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکست‌های سنگین و پی‌درپی آل‌سعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در سال‌های اخیر گام‌هایی ابتدایی برای انتقام از آل‌سعود و مجازات آنان محسوب می‌شود!
باشد تا با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و تکمیل انتقام از آل‌سعود را شاهد باشیم، ان‌شاءالله.

سوتیتر:
۱٫
حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

30نوامبر/16

موعد انتقام از آل‌سعود

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ بدون تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربی‌اش و رژیم صهیونیستی‌اند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظام‌های مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب اسلامی از آنان یاد کنیم!)

۲ـ با وجود این، حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

شکست نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومت‌های سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.

از سوی دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همه‌جانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقه‌ای و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیم‌ها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلام‌فروشی کاسب‌کارانه آنها را به هم ریخت و به این دلایل بود که حکومت‌های مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آل‌سعود با تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…) متوسل شدند. تأسیس شبکه‌های خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروه‌هایی مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام، حمایت از مجموعه‌های وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریان‌های سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آل‌سعود و متحدان مرتجعش در مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی به شمار می‌آید.

۳ـ با وجود تمام این تلاش‌ها، رژیم آل‌سعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صف‌آرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصه‌ای هستند که آل‌سعود برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.

۴ـ نفوذ جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروه‌های مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و حماس) و همنوایی این گروه‌ها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم صهیونیستی و گزینش راه‌حل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آل‌سعود را بر آن داشت تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگ‌های ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.

سربلندی گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آل‌سعود را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروه‌های مقاومت به کمک‌های مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به مردم و گروه‌های فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و گروه‌های فلسطینی و سران آنها را با پول‌های کلان آلوده، به خود وابسته سازد.

با وجود تمام این تلاش‌ها، گروه‌های فلسطینی و چهره‌های شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه عمق قباحت وابستگی به رژیم‌های مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آل‌سعود و متحدان آن برای سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه وقایع را می‌توان شکست راهبردی آل‌سعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه دانست.

۵ـ شکل‌گیری حزب‌الله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کامل‌ترین مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار می‌رود، برای حاکمان صهیونیست آل‌سعود قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزب‌الله و تضعیف و حتی نابودی آن را پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف ده‌ها میلیارد دلار، با حمایت از جناح امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزب‌الله در جنگ‌های داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزب‌الله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.

به راه انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همه‌جانبه از آن با هدف کشاندن حزب‌الله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهره‌های شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونه‌هایی از اقدامات حاکمان ریاض در سال‌های اخیر در جهت تضعیف حزب‌الله بوده است. نقش محوری نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونه‌ای از این اقدامات تروریستی به شمار می‌آید.

با وجود تمام این تحرکات، حزب‌الله هوشیار و مسلط از این عرصه‌های خطر عبور کرده و به عنوان تعیین‌کننده‌ترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل شکست آل‌سعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آل‌سعود چنان دشوار آمده که هنوز هم دست از برنامه‌ها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزب‌الله لبنان برنداشته، هر چند که مدت‌هاست به بی‌حاصل بودن این اقدامات پی برده است.

۶ـ شکل‌گیری دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری و اتحاد در بحران سوریه به‌خوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی در سطح منطقه و شکست جدی آل‌سعود در عرصه عراق است.

آل‌سعود با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور، رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آل‌سعود کاملاً متعارض بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب می‌شود.

۷ـ قیام مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر می‌گذارد که تمام تلاش‌ها و البته جنایت‌های آل‌خلیفه و آل‌سعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آل‌خلیفه در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمی‌بیند. در این عرصه نیز آل‌سعود مقلوب انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.

۸ـ سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکست‌های خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود ثبت کنند.  علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰ هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از ده‌ها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آل‌سعود برای سرنگونی نظام سوریه و تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد شد و آنها می‌توانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه مؤمنان گردد. آل‌سعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور می‌کرد.

۹ـ نظام رو به اضمحلال و پوسیده آل‌سعود که تاب تحمل این حجم از شکست‌های پی‌درپی در مصاف با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش می‌کند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخم‌هایی را بر پیکره انقلاب اسلامی وارد سازد.

گسترش وسیع انفجارهای کور و خشونت‌بار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونه‌هایی از حرکات انتقام‌جویانه آل‌سعود به شمار می‌روند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.

۱۰ـ پس از کشتار بی‌شرمانه حجاج بیت‌الله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، حضرت امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که اگر ما از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!

به نظر می‌رسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکست‌های سنگین و پی‌درپی آل‌سعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در سال‌های اخیر گام‌هایی ابتدایی برای انتقام از آل‌سعود و مجازات آنان محسوب می‌شود!

باشد تا با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و تکمیل انتقام از آل‌سعود را شاهد باشیم، ان‌شاءالله.

 

سوتیتر:

۱٫

حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تکمیل نهادهای قانونی کشور

بی‌پرده با تاریخ/ دی و بهمن ۱۳۵۸

سیدروح‌الله امین‌آبادی

مهم‌ترین رویداد کشور در دو ماه دی و بهمن ۱۳۵۸ برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری و تکمیل نهادهای قانون کشور است. با انتخاب رئیس‌جمهور، راه برای انتخاب نمایندگان مجلس و در پی آن انتخاب اعضای شورای نگهبان و نیز برگزیده شدن مسئولان عالیرتبه قضایی باز گردید.

در پنجمین روز بهمن ماه ۵۸ انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور برگزار و ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان نخستین رئیس‌جمهور انتخاب شد.

در اواسط دی‌ماه ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان که با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفته بود، با مناسب دیدن فضا، فتنه‌ای بزرگ را ترتیب داد که با حمله به بیت امام خمینی در قم و نیز تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز ابعاد گسترده‌ای یافت. ورود مردم و نیروهای انتظامی این فتنه را که می‌رفت کشور را در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری، گرفتار بحرانی مهیب سازد، خنثی ساخت.

همیاری و همکاری کانادا با دولت آمریکا برای فراری دادن تعدادی از جاسوس‌های این کشور از ایران نیز از دیگر رویدادهای دی و بهمن ماه ۵۸ است که در ادامه به اختصار به آنها اشاره خواهد شد.

 

انتخابات ریاست‌جمهوری و برگزیده شدن بنی‌صدر

اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در روز  پنجم بهمن ۱۳۵۸، یعنی یک سال پس از پیروزی انقلاب در سراسر کشور برگزار شد. در این دوره از تاریخ انقلاب، دولت موقت بازرگان استعفا داده بود و کشور به دست شورای انقلاب اداره می‌شد.

با آغاز ثبت‌نام‌ها، مجموعاً ۱۲۴ نفر رسماً نامزد ریاست‌جمهوری شدند، اما خیلی زود بسیاری از نامزدها انصراف دادند و تعداد کسانی که در صحنه ماندند به ۹۶ نفر کاهش یافت.

ابوالحسن بنی‌صدر، احمد مدنی، جلال‌الدین فارسی، داریوش فروهر، صادق قطب‌زاده، حسن‌‌ ابراهیم‌حبیبی، کاظم سامی، حسن آیت، صادق طباطبایی، صادق خلخالی، محمد مکری و صفرعلی خلیلی از جمله نامزدهای شاخص اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بودند.

در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری، مشکلات ویژه‌ای وجود داشت. اول آنکه مجلس شورای اسلامی شکل نگرفته بود، دوم آنکه شورای نگهبانی نبود، قوه قضائیه نیز ساختار خود را نیافته بود و در یک کلام ارگان‌های نظام اسلامی جز رهبری انقلاب در جایگاه خویش نبودند.

انتخابات ریاست‌جمهوری در چنین شرایطی با حضور طیف‌های مختلف برگزار شد. آنچه در این میان عجیب بود، شرکت افراد و گروه‌هایی در انتخابات بود که به قانون اساسی رأی نداده بودند و طبیعتاً رئیس‌جمهوری که بایستی مجری این قانون اساسی باشد، نمی‌توانست از میان این گروه‌ها باشد یا اصلاً نظام اسلامی به آنان این اجازه را بدهد که در انتخابات شرکت کنند.

در رأس این گروه‌ها منافقین قرار داشتند که مسعود رجوی را نامزد انتخابات کرده بودند، در این دوره که شورای نگهبان شکل نگرفته بود، امام خمینی وظیفه‌ تأیید یا رد صلاحیت نامزدها را به عهده‌ مردم گذاشتند تا در انتخابات تصمیم بگیرند، ولی در دو مورد خاص نظر خویش را اعلام کردند. اول اینکه مسعود رجوی به علت اینکه به قانون اساسی رأی نداده است نمی‌تواند نامزد انتخابات شود(۱) و دوم اینکه جلال‌الدین فارسی چون ایرانی نیست، نمی‌تواند رئیس‌جمهور ایران شود.(۲)

شکست‌خوردگان انتخابات همواره شائبه‌ تقلب را مطرح می‌سازند، ولی این‌بار ابوالحسن بنی‌صدر که با اختلاف زیادی از سایر نامزدها کرسی ریاست‌جمهوری را به کف آورده بود، مدعی ‌شد تمام نهادهای نظام دست‌به‌دست هم داده بودند تا من رئیس‌جمهور نشوم! او پیش از انتخابات نیز چنین خطی را دنبال می‌کرد تا احیاناً اگر پیروز انتخابات نشد، بهانه‌ای برای آشوب داشته باشد!

با وجود اینکه همه‌ روزنامه‌ها، برخی از صفحات ویژه‌ خود را به بنی‌صدر اختصاص داده بودند و برای او تبلیغ می‌کردند، او مدعی بود که مورد سانسور قرار گرفته است. بنی‌صدر پیش از انتخابات با حضور در روزنامه‌ کیهان گفت: یکی از نقص‌های مهم انتخابات ریاست‌جمهوری این دوره، جو سانسور است و با کمال تأسف غیر از این کلمه‌ دیگری ندارم که بگویم.

بنی صدر که در نمازخانه‌ روزنامه‌ کیهان سخن می‌گفت با اشاره به اینکه هرچند در هفته‌ گذشته چند مصاحبه‌ اختصاصی با من در این روزنامه کار شده است، ولی این کافی نیست، زیرا ۷۰ درصد مردم با من هستند و این با نوشته‌های روزنامه‌ها منطبق نیست.(۳) وی حتی پا را از این نیز فراتر گذاشت و گفت در مقابل من نامزدهای دیگر را علم کرده‌اند تا آرا شکسته شود و من رأی نیاورم!

بنی‌صدر در اجتماع مردم اصفهان از توطئه‌های انتخاباتی علیه خود سخن گفت و ادامه داد: در این انتخابات، انتخاب برای شخص نیست، بلکه انتخاب بر سر برنامه است که یکی از این برنامه‌ها متکی به زد‌ و بند بازی است تا توسط آن به قدرت برسند. این افراد آمده‌ و در مقابل من دو نفر دیگر را علم کرده‌اند که به ظاهر توسط یکی از آنها در مقابل من سد ایجاد کنند و مشکلاتی را به وجود آورند تا سرانجام ضمن مذاکره با آنهایی که معمولاً در این موارد توصیه می‌کنند، بگویند برای حفظ وحدت باید از چنددستگی پرهیز کرد. بنابراین، نه کاندیدای ما و نه بنی‌صدر بلکه نفر سومی را که کنار نگه داشته‌اند به عنوان کاندیدای واحد معرفی کنند. آنها خیال می‌کنند که مردم به توصیه‌ها گوش می‌کنند، در حالی که من چنین فکر نمی‌کنم.(۴)

این اعتراضات بعد از پیروزی بنی‌صدر در انتخابات نیز ادامه داشت، گویا بنی‌صدر انتظار داشت آرای دیگران را نیز به نام وی بخوانند.

پس از آن که تعدادی از خبرنگاران آمریکایی تلاش می‌کردند با انتشار اخبار کذب از برخی مناطق مرزی کشور، اوضاع ایران را آشفته نشان دهند، شورای انقلاب برخی از این خبرنگاران را از کشور اخراج کرد. بنی‌صدر بعد از انتخابات در تحلیل این تصمیم ادعا کرد که می‌خواستند در انتخابات تقلب کنند! او در مورد اخراج خبرنگاران آمریکایی از کشور گفت: بعضی می‌خواستند در انتخابات تقلب کنند تا من رئیس‌جمهور نشوم، از این رو شهود مزاحم را که همان خبرنگاران آمریکایی بودند، اخراج کردند.(۵)

از سوی دیگر نیز برخی نامزدهای انتخابات که مطمئن بودند شکست خواهند خورد، خواستار تعویق انتخابات شدند، درخواستی که مورد پذیرش قرار نگرفت. داریوش فروهر، کاندیدای حزب ملت ایران در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز اعلام کرد او و چند تن دیگر از کاندیداها، از شورای انقلاب درخواست به تعویق افتادن انتخابات را کرده‌اند. فروهر گفت: در این انتخابات، نوعی شتاب‌زدگی مشاهده می‌شود، به همین دلیل، امروز من و دو‌  سه نامزد دیگر از شورای انقلاب تقاضا کردیم که انتخابات ریاست‌جمهوری دو‌‌سه هفته عقب بیفتد تا مردم بتوانند با آگاهی بیشتر و بدون شتاب و نگرانی به پای صندوق رأی بروند.(۶)

در این انتخابات، یکی از مواردی که جامعه هر روز با آن مواجه بود سیل افشاگری علیه برخی از نامزدها بود که تا حدودی طبیعی بود. سفارت آمریکا یا به عبارت دقیق‌تر لانه‌ جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان خط امام تصرف و اسناد مربوط به وابستگی برخی از نامزدهای موجود به سرویس‌های بیگانه مشاهده ‌شد. در این شرایط، دانشجویان برای آگاه‌سازی ذهنیت جامعه مجبور شدند یک سری از اسناد را منتشر سازند.

دریادار احمد مدنی که پس از انقلاب مدتی فرمانده‌ نیروی دریایی و همزمان استاندار خوزستان بود، یکی از نامزدهای دوره‌ اول انتخابات ریاست‌جمهوری بود که اسنادی علیه او در سفارت آمریکا کشف و منتشر شد. وی پیش از برگزاری انتخابات با فرض اینکه چنین اسنادی کشف نشده است، با حضور در شهر قزوین در اجتماع گروهی از مردم گفت: تا کنون اعلامیه‌هایی که بر علیه من پخش شده است به ۱۵۰ نسخه می‌رسد که از هر نسخه آن حدود یک‌میلیون چاپ کرده‌اند. در تعدادی از این اعلامیه‌ها نوشته‌اند که ما از شما قول گرفته‌ایم افشاگری نکنیم تا بعداً که شما رئیس‌جمهور شدید، صاحب مقامی شویم. لذا می‌گویم هر کسی مدرکی علیه من دارد که نخواهد افشا کند به مردم ایران خیانت کرده است.(۷)

این‌گونه بود که یک روز پیش از انتخابات، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اسنادی درباره‌ وابستگی احمد مدنی، نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری منتشر کردند. در بخشی از این سند با اشاره به دیدار مایکل رینکف، دیپلمات سفارت آمریکا، در روز ۱۳ مهر سال جاری با اسد ثابت‌پور، شهردار آبادان و دست‌نشانده‌ مدنی در این شهر آمده است: شهردار آبادان خواستار این ملاقات شده بود تا بداند پشتیبانی آمریکا از ریاست‌جمهوری احمد مدنی چقدر است.

براساس این گزارش، ثابت‌پور در دیدار با مأمور سفارت آمریکا، شوروی را مقصر حوادث خوزستان معرفی کرده و گفته بود: مدنی خیلی ضدروحانیت و ضدفلسطین است. او یک ایرانی است که می‌تواند این را بفهمد که آینده‌ ایران به غرب اتصال دارد. ثابت‌پور در ادامه به مأمور سفارت آمریکا گفته بود: اگرچه می‌دانیم آمریکا قصدی برای مداخله در امور ایران ندارد، ولی کاش این‌گونه نبود، چون روس‌ها شدیداً در این زمینه فعالیت می‌کنند.(۸)

ستاد انتخاباتی مدنی، در واکنش به این سند با انتشار بیانیه‌ای آن را جعلی خواند و تأکید کرد: این سند در مورد یکی از کارگزاران دولتی خوزستان بوده است و ربط مستقیمی به مدنی ندارد! ستاد انتخاباتی مدنی این افشاگری را توطئه علیه خود خواند.(۹)

سال‌ها بعد اسد ثابت‌پور در مصاحبه‌ای همه‌ این افشاگری‌ها را تأیید کرد و گفت: دریادار مدنی بارها به من و سایر دوستان می‌گفت که بر اساس گزارش خصوصی اداره‌ آمار، رأی من خیلی بیشتر از آرای بنی‌صدر بود! مدنی در اوایل سال ۱۹۸۱، یعنی درست دو سال بعد از انقلاب از ایران خارج شد و به ترکیه، پرتقال و آلمان رفت و در آلمان مقیم شد و اقدام به جمع‌آوری طرفداران مصدق کرد و «جبهه‌ ملی ایران برون‌مرزی» را تشکیل داد. به گفته‌ ثابت‌پور، مدنی در این هنگام، ضمن تماس با وزارت خارجه‌ آمریکا، مبلغ یک‌میلیون و سیصدهزار دلار جهت مبارزه‌ سیاسی دریافت کرد.(۱۰)

در روز برگزاری انتخابات نیز مسئول ستاد انتخاباتی احمد مدنی ضمن اعلام مخدوش بودن آرا گفت: به این علت به ستاد انتخابات کشور اعلام جرم تسلیم شده است. وی گفت: در تمام ۴۸ ساعت گذشته در حالی که تبلیغات ممنوع بود، سرنشینان اتومبیل‌ها برای بنی‌صدر تبلیغ می‌کردند. این مقام مسئول در ستاد مدنی ادامه داد: از سوی دیگر، علی‌رغم دستور وزارت کشور که تبلیغات را ۲۴ ساعت قبل از برگزاری انتخابات ممنوع اعلام کرده بود، روزنامه‌ انقلاب اسلامی متعلق به بنی‌صدر در ۴ صفحه آگهی رنگی اعلام همبستگی به نام ایشان درج کرده بود.(۱۱)

مدنی در یک مصاحبه‌ مطبوعاتی گفت: در طول ۳۰ سال زندگی سیاسی‌، هیچ وقت به این شکل انتخاباتی را که توأم با نیرنگ علیه من انجام شده بود به خاطر ندارم، زیرا وزارت کشور اعلام کرد ۲۴ ساعت قبل از انتخابات هیچ‌گونه تبلیغاتی در مورد نامزدهای انتخاباتی نباید انجام پذیرد، اما با کمال تعجب یک روز قبل از برگزاری انتخابات دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سندی علیه من منتشر کردند که با چندین بار خواندن آن هنوز متوجه نشده‌ام کجای آن با من ربط دارد!(۱۲)

بنی‌صدر نیز در مرکز ستاد انتخابات کشور طی گفت‌و‌گویی اعلام کرد: من یقین دارم هر گاه در صندوق‌های اخذ رأی دخل و تصرفی به عمل نیاید و آرا را کم و زیاد نکنند و دسته‌بندی‌هایی در کار نباشد، ۸۰ درصد آرا از آن من خواهد بود.(۱۳)

با این حال، برخی از نامزدها به برگزاری سالم انتخابات معترف بودند. به عنوان مثال داریوش فروهر یکی از نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری گفت: انتخابات بسیار خوب برگزار شد و نشانه‌ای از دخالت دست‌اندرکاران نظام در آن دیده نشد. پاره‌ای عیب‌های کوچک در بعضی از شعبه‌های اخذ رأی در حدی است که به گفتن نمی‌ارزد.(۱۴) صادق قطب‌زاده، نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری، بعد از مشخص شدن نسبی نتایج گفت: من به انتخاباتی که انجام شد اعتقاد دارم و نتایج آن باید مورد قبول همه‌ مردم باشد.(۱۵)

این‌گونه بود که انتخابات نخستین دوره‌ ریاست‌جمهوری با کمترین تخلف ممکن به پایان رسید. انتخاباتی که یکی از عجایب آن این بود که پیروز انتخابات، خود مدعی تقلب در انتخابات شده بود و از امکان تقلب سخن می‌گفت!

حمله هواداران حزب خلق مسلمان به بیت امام و واکنش مردم

در اواسط دی‌ماه سال ۱۳۵۸ فتنه‌ای بزرگ از سوی حزب خلق مسلمان که حمایت آیت‌الله شریعتمداری را با خود به همراه داشت دامنگیر کشور گردید.

پیش از ظهر ۱۴ دی ماه ۱۳۵۸ عده‌ای از هواداران آیت‌الله شریعتمداری قصد تعرض به بیت امام خمینی را داشتند که با واکنش شدید مردم مواجه شدند.

کیهان در همین روز گزارش داد: عده‌ای چماق به دست و مسلح به اسلحه سرد، ناگهان در ابتدای خیابان ارم و چهارراه بیمارستان فاطمی قم راه را بر وسایط نقلیه و عابران بستند و به مردم حمله کردند.

براساس این گزارش این عده که خود را اعضا و طرفداران حزب خلق مسلمان معرفی می‌کردند، شیشه‌های یک داروخانه شبانه‌روزی را شکستند و به چند مغازه و اتومبیل خسارت وارد کردند و سپس با دادن شعارهایی به طرف بیت امام خمینی حرکت کردند. با واکنش قاطع و شدید مردم، عده‌ای مجروح شدند و به بیمارستان نکویی قم انتقال یافتند.

پیام امام که از بلندگوهای حرم پخش شد

در پی این یورش، دفتر امام خمینی مردم را به آرامش دعوت کرد. در این پیام که بلافاصله به دستور امام به وسیله بلندگوهای حرم مطهر حضرت معصومه«س» و مساجد و اماکن مذهبی پخش شد، مردم به آرامش و هوشیاری و جلوگیری از تجمع دعوت شدند. امام خمینی در پیام خود که از بلندگوهای حرم به‌دفعات قرائت شد تأکید کردند: هرکس بالاترین توهین‌ها را هم به من کرد، کسی حق اعتراض ندارد.

مقامات مسئول همان روز اعلام کردند در این درگیری‌ها نزدیک به ۵۰ نفر از آشوبگران دستگیر شدند و از آنها سلاح‌های سرد از جمله قمه کشف شد. گزارش‌های دیگر در همان روز خبر از آن می‌داد که اگر فرمان امام که از بلندگوهای حرم قرائت شد نبود، واکنش خونین به تعرض آشوبگران به بیت امام دور از انتظار نبود.(۱۶)

زد و خورد شدید خیابانی در تبریز/ اشغال رادیو و تلویزیون توسط خلق مسلمان

بعد از ظهر همان روز و  به دنبال انتشار درگیری‌های قم، تبریز به‌شدت متشنج شد. در این روز در سطح شهر تبریز شایعه‌ای پخش شد که در قم به منزل آیت‌الله شریعتمداری حمله شده است. در پی این شایعه گروه‌هایی از مردم در مقابل ساختمان حزب خلق مسلمان تبریز اجتماع کردند و سپس در مسیر خیابان‌های منجم و امام خمینی به راه افتادند و در حالی که عکس‌هایی از آیت‌الله شریعتمداری را در دست داشتند، به پشتیبانی از وی شعار دادند و  به سوی سازمان رادیو و تلویزیون حرکت کردند و در ساعت ۵ بعد از ظهر ۱۴ دی این محل را بدون هیچ گونه درگیری به اشغال خود درآوردند.

شعارهای خلق مسلمان در حمایت از بختیار!

عجیب آنکه راه‌پیمایانی که رادیو وتلویزیون را اشغال کرده بودند شعارهایی در حمایت از بختیار آخرین نخست‌وزیر شاه سر می‌دادند! بلافاصله پس از تصرف صدا و سیمای تبریز تصاویر آیت‌الله شریعتمداری بر دکل‌ها و دیوار‌های ساختمان رادیو و تلویزیون نصب شد.

هر چند رادیو و تلویزیون ساعاتی در اشغال هواداران آیت‌الله بود، ولی در ساعت ۲۱ همان شب گروه کثیری از مردم در حالی که در پشتیبانی از انقلاب و امام خمینی شعار می‌دادند، رادیو و تلویزیون تبریز را از اشغال خارج کردند.(۱۷)

هشدار جامعه مدرسین به آیت‌الله!

در پی این جریانات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض به آشوب‌های قم و تبریز با انتشار بیانیه‌ای، روز شنبه ۱۵دی ماه را تعطیل عمومی اعلام کرد و از مردم خواست با حضور در خیابان‌ها با امام امت تجدید بیعت کنند. در بیانیه جامعه مدرسین آمده بود:

از مردم مسلمان ایران می‌خواهیم در این مقطع حساس که مسلمین بر مسیر دو راهی مرگ و حیات قرار دارند ما را یاری دهند و به داد اسلام برسند و به هر طریق که می‌شود از آیت‌الله شریعتمداری بخواهند که بیش از این به ضدانقلاب اجازه اخلالگری و آشوب و بلوا داده نشود تا آبروی اسلام محفوظ و مقام مرجعیت از این گونه انحرافات مصون بماند.(۱۸)

به دنبال درگیری‌های خونین در قم و تبریز با محوریت حزب خلق مسلمان، آیت‌الله شریعتمداری که این حزب با حمایت وی فعالیت‌های خود را گسترش داده بود در بیانیه‌ای این حزب را غیرقانونی خواند. در بخشی از بیانیه آیت‌الله شریعتمداری آمده بود:

به طوری که حزب مزبور در نشریه اخیر خود اعلام کرده است از این پس تمام دفاتر آن تعطیل و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نداشته و نخواهد داشت و اینجانب صریحاً اعلام می‌دارم چنانچه این حزب برخلاف این گفتار بخواهد در آینده به حیات خود ادامه دهد به هیچ‌وجه مورد تائید من نبوده و نخواهد بود.(۱۹)

این درگیری‌ها در تبریز و قم در روزهای بعد نیز ادامه یافت تا با واکنش گسترده مردمی و نیز ورود نیروهای انتظامی توطئه‌ای که می‌رفت در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری کشور را دچار چالشی بزرگ کند، خنثی گردید.

دستگیری اعضای گروه فرقان

در روز ۲۰ دی‌ماه ۱۳۵۸ روزنامه‌ها از دستگیری کادر مرکزی گروهک تروریستی فرقان خبر دادند. براساس بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که دراختیار روزنامه‌ها قرار گرفت، عملیات دستگیری اکبر گودرزی رهبر فرقان و دیگر اعضای این گروهک تروریستی دو روز پیش صورت گرفته بود.

گزارش‌های رسیده حاکی از آن بود که رهبر گروه فرقان و ۴۵ تن از اعضای این گروه در پی یک سلسله عملیات تجسسی و نظامی به وسیله سپاه پاسداران شناسایی و دستگیر شدند.(۲۰)

دستگیرشدگان پس از بازداشت اعتراف کردند که سپهبد قرنی، آیت‌الله مطهری، حاج مهدی عراقی و پسرش حسام، دکتر مفتح و قاضی طباطبایی را به شهادت رسانده و همچنین به جان ‌هاشمی رفسنجانی نیز سوء قصد کرده‌اند.

اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان که به هنگام دستگیری با مسلسل به سوی پاسداران تیراندازی کرد، در این حملات بر اثر اصابت قطعات نارنجک زخمی و سرانجام دستگیر شد.

آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه تهران شد

در روز۲۴ دی‌ماه آیت‌الله منتظری در نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب درخواست کرد امام خمینی فرد دیگری را برای تصدی امامت جمعه تهران انتخاب کنند.

در بخشی از نامه آیت‌الله منتظری آمده بود: چون من علاقه مفرط دارم که در حوزه علمیه قم باشم و به مباحثات و مذاکرات علمی ادامه دهم، لذا از محضر حضرتعالی تقاضا می‌کنم برای ادامه نمازجمعه در دانشگاه، یک نفر از آقایان واجد شرایط را به عنوان امام جمعه تهران تعیین نمایید.(۲۱)

امام خمینی نیز  طی حکمی آیت‌الله خامنه‌ای را به سمت امامت جمعه تهران منصوب کردند. در بخشی از حکم امام در این زمینه آمده بود: چون.. [آیت‌الله منتظری] انصراف خودشان را از امامت جمعه تهران اعلام نمودند، جنابعالی که بحمداللّه‎ به حُسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید، به امامت جمعه تهران منصوب می‎باشید.(۲۲)

این‌گونه بود که اولین نماز جمعه پس از کناره‌گیری آیت‌الله منتظری از امامت نماز جمعه تهران در ۲۸ دی ماه در هوایی سرد و مرطوب در صحن چمن دانشگاه تهران به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد.

در همین روز آیت‌الله منتظری طی سخنانی به عنوان خداحافظی از مردم تهران پیش از خطبه‌های نمازجمعه اظهار داشت: آیت‌الله خامنه‌ای علماً و عملاً مورد تایید امام و دوستان هستند و خود من هم یکی از ارادتمندان به ایشان هستم. من اگر خطیب نیستم، ایشان خطیب هم هستند. در نماز جمعه آنچه که رکن است خطابه است و الحمدلله ایشان خطیب ماهری هستند.(۲۳)

 

کانادا جاسوس‌های آمریکا را فراری داد

در بهمن ماه ۱۳۵۸ جوکلارک نخست‌وزیر کانادا رسماً اعلام کرد که در پی تعطیل موقت سفارت کانادا در تهران ۶ تن از دیپلمات‌های آمریکایی نیز همراه کارمندان سفارت از ایران خارج شده‌اند.

وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد که ۶ دیپلمات آمریکایی که از روز ۴ نوامبر گذشته در سفارتخانه‌های دوست در تهران مخفی شده بودند توانسته‌اند با کمک شخص سفیر کانادا در ایران از آن کشور خارج شوند.

وزیر امورخارجه کانادا نیز اعلام کرد سفارت کانادا در تهران به طور موقت تعطیل شده و قبل از آزاد شدن گروگان‌های آمریکایی باز نخواهد شد! کانادا اعلام کرد که تعطیلی سفارت در تهران به معنی قطع روابط سیاسی با تهران نیست.(۲۴)

به دنبال این اقدام خارج از عرف و نزاکت دولت کانادا، صادق قطب‌زاده وزیر امور خارجه وقت گفت: تا دیروز دولت ایران از پناهنده شدن ۶ عضو سفارت آمریکا به سفارت کانادا اطلاع نداشت. دیشب پیام مخصوصی از طرف کشور ثالثی که مایل نبود نامش افشا شود رسید که در آن کانادا از این عمل خود عذرخواهی و اعلام کرده است که این عمل بیشتر برای وضع داخلی صورت گرفته است، چون احتمال دارد که نخست‌وزیر کانادا در انتخابات موفق نشود و با این عمل خواستیم که افکارعمومی را برای رأی بسیج کنیم. امیدواریم که ایران این عمل را علیه خودش تلقی نکند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام خمینی در پاسخ به نامه‌ای در‌باره‌ی صلاحیت مخالفین قانون اساسی برای ریاست‌جمهوری تأکید کرده بودند: کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده است، صلاحیت ریاست‌جمهوری ایران را ندارد. ر. ک. به صحیفه‌ی امام، جلد ۱۲، ص ۱۱۹.

۲ـ صحیفه‌ی امام، جلد ۱۲، ص ۱۱۵.

۳ـ کیهان، ۲۹ دی ۱۳۵۸، ص ۱۰.

۴ـ بامداد، ۲ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۵ـ بامداد، ۱۱ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱ و ۲.

۶ـ بامداد، ۱ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱ و ۲.

۷ـ بامداد، ۲ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۸ـ جمهوری اسلامی، ۴ بهمن ۱۳۵۸، ص ۶.

۹ـ اطلاعات، ۴ بهمن ۱۳۵۸، ص ۲، سال‌ها بعد اسد ثابت‌پور، که اینک در کانادا به سر می‌برد، همه‌ی این افشاگری‌ها را تأیید کرد.

۱۰- http://news.gooya.com/ashena/archives/2008/02

۱۱ـ اطلاعات، ۵ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۲ـ اطلاعات، ۷ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱۲.

۱۳ـ اطلاعات، ۵ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۴ـ اطلاعات، ۶ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۵ـ اطلاعات، ۶ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۶ـ کیهان ، ۱۵دی۱۳۵۸، صفحه

۱۷ـ اطلاعات ، ۱۶دی ۱۳۵۸، صفحه ۱۲٫

۱۸ـ جمهوری اسلامی ، ۱۵دی ۱۳۵۸، صفحه ۱۱٫

۱۹ـ کیهان، ۱۵دی۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۲۰ـ انقلاب اسلامی ، ۲۰دی ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۲۱ـ جمهوری اسلامی ، ۲۴دی ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۲۲ـ صحیفه امام ، جلد ۱۲، صفحه ۱۱۶٫

۲۳ـ کیهان ، ۲۹دی ۱۳۵۸، صفحه ۵٫

۲۴ـ اطلاعات ، ۱۰بهمن ۱۳۵۸، صفحه ۲۰٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

در اواسط دی‌ماه ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان که با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفته بود، با مناسب دیدن فضا، فتنه‌ای بزرگ را ترتیب داد که با حمله به بیت امام خمینی در قم و نیز تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز ابعاد گسترده‌ای یافت.

 

۲٫

در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری، مشکلات ویژه‌ای وجود داشت. اول آنکه مجلس شورای اسلامی شکل نگرفته بود، دوم آنکه شورای نگهبانی نبود، قوه قضائیه نیز ساختار خود را نیافته بود و در یک کلام ارگان‌های نظام اسلامی جز رهبری انقلاب در جایگاه خویش نبودند.

 

30نوامبر/16

چرا به شارون قصاب می گویند؟

 

آریل شارون، نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی پس از هشت سال مرگ مغزی از دنیا رفت. فلسطینیان سرزمین‌های اشغالی و اردوگاه‌های فلسطینی در خارج، به‌ویژه در لبنان با شنیدن خبر مرگ شارون جشن بر پا و شیرینی پخش کردند و شارون را جنایتکار جنگی نامیدند. در بخش دیگری از سرزمین فلسطین اشغالی، جامعه صهیونیستی عزای عمومی اعلام کرد و در سوگ آنچه آن را درگذشت قهرمان ملی نامید، عزادار شد.

نکته عجیب این است که چرا داوری انسان‌ها درباره یک فرد خاص تا این حد متفاوت است؟ با مرور دوره‌های مختلف زندگی شارون، علت این تفاوت کاملاً آشکار می‌شود. آریل‌شارون، یهودی صهیونیست متعصب، از پدری لهستانی و مادری روسی به دنیا آمد که برای تحقق آرمان صهیونیستی خود به فلسطین مهاجرت کردند. در خانواده شارون، جو تعصب و خشونت به ‌حدی حاکم بود که آریل کوچک در سال ۱۹۴۲ و در سن ۱۴ سالگی به گروه‌های ترور سازمان هاگانا پیوست. پس از مدتی سازمان تروریستی هاگانا احساس کرد شارون در قساوت بی‌مانند است و به همین علت مأموریت قتل فلسطینیان در راه‌های بین روستاهای عربی را به او واگذار کرد.

در سال ۱۹۴۸ کوچ عظیم بیش از ۸۰۰ هزار فلسطینی از خانه و کاشانه خود در کشور فلسطین به خارج اتفاق افتاد و شارون یکی از فرماندهان ایجاد جو ارعاب و قتل‌عام در میان فلسطینیان بود. شارون در یکی از این مأموریت‌ها زخمی شد و به اسارت ارتش اردن درآمد. در اردن درمان شد و سپس در چارچوب مبادله اسرا به سرزمین اشغالی فلسطین برگشت، اما حسن رفتار عرب‌ها با این نظامی هیچ تغییری در رفتار وحشیانه او پدید نیاورد.

در سال ۱۹۵۳ به‌رغم اعلام موجودیت غاصبانه رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین، سازمان هاگانا تصمیم گرفت باقیمانده‌های جامعه فلسطینی در سرزمین‌های اشغالی را نیز اخراج کند و شارون مأمور اجرای قتل‌عامی در روستای قبیه شد. در این جنایت ۱۷۰ فلسطینی کشته شدند. وی برای گسترش ارعاب، پیکر کشته‌های فلسطینی را مثله کرد و سر از تن آنها جدا ساخت.

شارون با این کارنامه جنایتکارانه وارد ارتش رژیم صهیونیستی شد ودر جنگ‌های ۱۹۵۶ و در ۱۹۶۷ شرکت کرد. در جنگ ۱۹۶۷ در جبهه جنگ با مصر جنگید و زمانی که ارتش صهیونیستی چند صد اسیر مصری را تحویل شارون داد تا آنها را به پشت جبهه منتقل کند، دستور قتل‌عام اسرا را صادر و آنها را در صحرای سینا دفن کرد. در جنگ ۱۹۷۳ پس از حمله ارتش‌های مصر و سوریه به اسرائیل در ماه رمضان، ارتش این رژیم در آغاز متحمل شکست‌های پی‌درپی شد، ولی زمانی که شارون فرمانده حمله متقابل در جبهه مصر شد، نه تنها به محل استقرار قبلی یعنی کانال سوئز رسید که برخلاف دستورات نظامی از آن عبور کرد و ۲۰۰ کیلومتر به سوی قاهره پیش رفت. در این عملیات شارون همه اسرای مصری را در منطقه بحرالبقر تیرباران و دفن و به گفته خودش، هزینه نگهداری آنها را صرفه‌جویی کرد.

شارون در سال ۱۹۸۲ وزیر دفاع رژیم صهیونیستی شد و دستور حمله مجدد به لبنان را صادر کرد و تا بیروت پیش رفت و پس از چند ماه محاصره بیروت و آتش‌باری بر سر مردم این شهر، با سازمان آزادیبخش فلسطین توافق کرد که آنها از بیروت خارج شوند، به شرط اینکه ارتش اشغالگر صهیونیستی وارد اردوگاه‌های فلسطینی نشود. به‌ محض خروج فلسطینیان از بیروت، شارون با همکاری سازمان‌های فالانژ مسیحی لبنان، به اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا حمله کرد و در ظرف ۴۸ ساعت، چند هزار نفر از آنان را با ساطور و سلاح گرم و سرد به‌ طرز فجیعی به قتل رساند.

پس از محاکمه نمایشی او درباره این جنایت در کنیست (پارلمان) اسرائیل که به‌شدت احساسات عمومی را جریحه‌دار کرد، بناچار استعفا داد. شارون در سال۲۰۰۰ همراه با صدها صهیونیست و با همکاری نیروهای ارتش به مسجد‌الاقصی حمله کرد و نمازگزاران فلسطینی با چوب وسنگ از او استقبال کردند. این اقدام گستاخانه شارون در هتک حرمت به نخستین قبله مسلمانان موجب پیدایش انتفاضه الاقصی گردید.

در سال ۲۰۰۱ شارون در انتخابات پارلمانی با حزب لیکود وارد انتخابات شد و بیشترین آرا را به دست آورد و نخست‌وزیر این رژیم شد. در اولین اقدام این کابینه جنگی، به اردوگاه جنین در کرانه باختری حمله کرد و ده‌ها فلسطینی را به قتل رساند. در سال بعد ترور رهبران فلسطینی مانند شیخ احمد یاسین و دکتر رنتیسی را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۴ با اکثر اعضای حزب لیکود به علت منش جنایتکارانه دچار اختلاف و از آن خارج شد و حزب کادیما را تأسیس کرد و با آن وارد انتخابات شد و یک بار دیگر بیشترین آرا را به دست آورد و پس از چند ماه تکیه مجدد بر اریکه قدرت و نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی، دچار سکته مغزی شد و در مدت ۸ سال گذشته به کما رفت تا اینکه چند روز پیش از دنیا رفت.

آنچه در این زندگی سیاسی دیده می‌شود این است که شارون به ‌رغم قساوت و جنایت و گاه محکومیت از طرف خود جامعه صهیونیستی، مدارج ترقی را از سربازی ساده تا فرماندهی لشکر و سپس وزارت دفاع و نخست‌وزیری طی کرد. این پرسش مطرح است که چرا یک فرد جانی که سازمان بین‌المللی دیده‌بان حقوق بشر او را یک جنایتکار تمام‌عیار جنگی می‌نامد، تا این حد مورد توجه جامعه صهیونیستی قرار می‌گیرد؟ این واقعیت نشان می‌دهد که جامعه صهیونیستی به علت ویژگی‌های ذاتی، جرم و جنایت را تشویق می‌کند و هر کسی که کارنامه جنایی قطورتری دارد، در این نظام فاسد استحقاق ترقی بیشتری را پیدا می‌کند و به بالاترین مدارج سیاسی می‌رسد.

این حقیقت، گفته امام خمینی قدس سره را یک بار دیگر در اذهان زنده می‌کند که فرمود: «اسراییل غده سرطانی است، باید جدا شود که اگر باقی بماند همه منطقه را دچار بیماری می‌سازد.»

30نوامبر/16

امامان محبوب‌ترین‌ها

 

آیت‌الله سید احمد خاتمی

محور سلسله مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله به شرح فرازی دیگر از آن زیارت می‌پردازیم:

« بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی»: پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم فدایتان باد. این تعبیر در دیگر زیارت‌ها هم آمده است و گویای عمیق‌ترین ابراز عشق به این انوار تابناک الهی است.

پدر و مادر، محبوب‌ترین‌ها برای انسان هستند، پس از آن همسر و فرزندان و آن گاه مال و ثروت و سپس خاندان. این ترتیب طبیعی است. در این فراز زائر عرضه می‌دارد این محبوب‌ترین‌ها را تحت‌الشعاع محبت شما قرار می‌دهم. این هرگز اهانت به پدر و مادر و… نیست، بلکه بدین معناست که شما محبوب‌ترین هستید و مؤمن باید این چنین باشد.

در روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: « لا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ تَکُونَ عِتْرَتِی إِلَیْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ تَکُونَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذَاتِهِ‏»: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرااز جان خود.»(۱)

این ابراز عشق مبنای منطقی هم دارد. در جهان هستی چنین است که موجود پایین‌تر فدای موجود افضل می‌گردد. جمادات فدای نباتات می‌گردند و نباتات فدای حیوانات و حیوانات فدای انسان‌ها.

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم کانا الیه راجعون

(مولانا)

و انسان کامل اشرف از انسان عادی است، به هنگام خطر باید فدای انسان کامل شد که حضرات معصومین «ع» هستند.

اسوه‌های ابراز عشق به معصوم

یاران فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و الهام‌بخش است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

اینک نمونه‌ای از ابراز عشق عاشورائیان به سالار شهیدان را تقدیم می‌کنیم تا مصداق عینی جمله فوق « بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی…» عرضه گردد.

۱ـ سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل عباس بن علی«ع»

در زیارت ناحیه این چنین به این فداکار راه خدا، اسوه ایثار عرض ارادت می‌شود: « السَّلامُ عَلی أبی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ»:  سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان از خود درگذرنده با جان برای برادر.»(۲)

رجز فداکارانه این شهید سرفراز کربلا این است:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا

حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

فْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا

إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

از مرگ نمی‌هراسم

زیرا مرگ ترقی و صعودی است

که مرا در پشت شمشیرها پنهان می‌کند

جانم سپر جان پاکیزه مصطفی باد

من عباسم که سقا گشته‌ام

و به روز برخورد هراسی از شرّ ندارم(۳)

 

۲ـ جَون غلام ابوذر

او برده‌ای سیاه بود از یاران امام حسین«ع». وی در روز عاشورا خواست به میدان برود. امام از او خواست که از این کار منصرف شود، اما او چون که عاشق بی‌قرار فرزند پیغمبر ابی‌عبدالله الحسین«ع» بود گفت: « والله إِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَ إِنَّ لَوْنِی لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّهِ لَیَطیبَ ریحِی وَ یَشْرُفَ حَسَبِی وَ یَبْیَضَّ لَوْنی لا وَ اللهِ لا أُفارِقُکُمْ حَتّى یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ»: به خدا سوگند بویی بد، تباری پست و رنگی سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مدار تا بویم خوش، تبارم نیکو، رویم سپید شود. نه به خدا سوگند از شما جدا نمی‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما درآمیزد.»(۴) و سپس مردانه جنگید و در عرصه عشقبازی در راه خدا جاودانه شد.

 

۳ـ عمروبن قرظه انصاری

او فرزند قرظه انصاری است که از رزمندگان جنگ احد و از همراهان مولی علی«ع» در عهد خلافت بود. قرظه دو پسر داشت. یکی علی در اردوگاه عمرسعد و دیگری عمرو در اردوگاه ابی‌عبدالله«ع» و عاشق بی‌قرار حضرت. رجز او این است:

قَدْ عَلِمَتْ کَتیبَهُ الاَنْصارِ

اَنِّى سَاَحْمِی حَوْزَهَ الذِّمارِ

ضَرْبَ غلامٍ غَیْرَ نُکْسٍ شارٍ

دُونَ حُسَینٍ مُهجَتى وَ دارى

بی‌گمان جنگاوران انصار می‌دانند

که من از حریم خود حمایت می‌کنم

بسان جوانی که نمی‌گریزد ششمیر می‌زنم

و خون و خانه‌ام را در راه حسین می‌دهم(۵)

این یعنی فداکاری و عشق به امام معصوم«ع».

درباره این شهید فداکار عاشورایی آمده: «کان لا یأتی الی الحسین سهم الّا اتقاه بیده و لا سیف الّا تلقاه بمهجته؛ تیری به سوی حسین نمی‌آمد جز آنکه دستش را جلو می‌گرفت و شمشیری کشیده نمی‌شد، جز آنکه با قلبش با آن رویارویی می‌کرد.»

و در آخرین لحظات، در حالی که پیکرش خونین بود و زخم‌ها زمینگیرش کرد، رو به حضرت کرد و گفت: «اوفیت؟»: آیا به پیمانم وفا کردم؟ یعنی مدال افتخار وفاداری را به من می‌دهی؟ حضرت فرمود: «نعم و انت امامی فی الجنه فاقرأ رسول الله عنی السلام و اعلمه انّی فی الاثر»: آری تو در بهشت پیش روی من هستی، سلام مرا به پیامبر برسان و به او بگو من در پی تو می‌آیم.»(۶) آنگاه فداکارانه جنگید و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.

 

۴ـ‌ مسلم بن عوسجه

بزرگمرد‌ شجاع و عابد کربلایی که در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل، نماینده سیدالشهداء سنگ تمام گذاشت. او پس از شکست نهضت کوفه، خود را به کربلا و به امام حسین«ع» رساند و عاشقانه فدایی امام بود. در آخرین لحظات عمر سراسر افتخارش حبیب بن مظاهر دوست قدیمی‌اش بر بالینش آمد و گفت اگر نبود که می‌دانم در پی تو خواهم آمد، دوست داشتم که تمام وصایای تو را بشنوم و اجرا کنم. او گفت: «فانی اوصیک بهذا و اشاره بیده الی الحسین فقاتل دونه حتی تموت»: من به تو سفارش این را می‌کنم (و با دستش به حسین اشاره کرد) جانت را در دفاع او بگذار. حبیب هم گفت حتماً و به روی چشم.(۷)

 

۵ـ زهیربن قین

زهیر از چهره‌های برجسته عاشورایی است. او در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه امام را برعهده داشت. او در بین راه به سیدالشهداء پیوست و قبل از آن از هواداران عثمان بود. نشانه‌اش این است که در حکومت مولی علی«ع» نامی از او و همراهیش نیست. در بین راه حضرت او را خواست و همین یک دیدار، او را متحول کرد و تا بهشت برد.

شب عاشورا که سیدالشهداء به یارانش اجازه داد که کربلا را ترک کنند، او وفاداری و عشق خویش به امام زمانش را چنین به نمایش گذارد «والله لودون انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتی اقتل کذا الف قتله و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتیه من اهل بیتک»: به خدا سوگند دوست دارم که کشته شوم، آن گاه دوباره زنده گردم و باز کشته شوم و تا هزار بار کشته شدنم تکرار شود و خداوند با این کشته شدنم از تو و از این جوانان خاندانت کشته شدن را برطرف کند.»(۸)

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ ع وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی الِانْصِرَافِ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ ذَلِکَ أَبَداً أَ أَتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَسِیراً فِی یَدِ الْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لَا أَرَانِی اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ »: سلام بر زهیر بن قین بجلی که وقتی حسین«ع» به او اجازه داد که برو، گفت به خدا سوگند چنین چیزی هرگز اتفاق نمی‌افتد که پسر پیامبر خدا را در دست دشمنان رها کنم و خودم را نجات دهم. خدا چنان روزی را نیاورد.(۹)

 

۶ـ سعید بن عبدالله حنفی

او از چهره‌های سرشناس نهضت عاشورا و از دعوت‌کنندگان سیدالشهداء به کوفه بود. به هنگام ورود جناب مسلم بن عقیل به کوفه، مردم را برای بیعت با حضرت مسلم بسیج کرد. او نیز همانند زهیر در شب عاشورا حماسه سرود و به هنگام اجازه سیدالشهداء برای انصراف چنین گفت: « وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثمَّ    أحْرَقُ ثُمَّ أذْرَ یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّهً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی دُونَک…»: اگر می‌دانستم که کشته می‌شوم و بار دیگر زنده می‌شوم و زنده زنده سوزانده و تکه تکه می‌شوم و هفتاد بار با من چنین می‌کنند، باز از تو جدا نمی‌شدم تا در راه تو بمیرم.»(۱۰) و (۱۱)

اینها تنها نمونه‌ای از نمونه‌های بسیار ابراز عشق به سیدالشهداء از سوی یاران ابی‌عبدالله«ع» بود. واضح است آوردن تمام آنها از عهده یک مقاله بیرون و خود کتابی مستقل است.

 

روابط مکتبی

ابراز عشق با این ادبیات، گویای آن است که شیعه روابطش براساس مکتب است. اصلی که قرآن کریم بر آن تأکید ویژه دارد و می‌گوید تمام محبت‌های خود را تحت‌الشعاع محبت خداوند قرار دهید. پدر و مادر را دوست داشته باشید. در کنار دعوت به توحید، سفارش به احسان والدین است، اما در دو راهی خدا و محبت والدین، باید خدا را برگزید. «وإِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»: (۱۲) اگر پدر و مادر کوشیدند تو را وادار سازند تا چیزی را شریک گیری که هرگز نمی‌دانی چیست، از آنها اطاعت مکن، اما در دنیا با آنها به خوشی رفتار کن.»

« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ…»:(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر پدران و برادرانتان کفر را از ایمان دوست‌تر دارند، آنها را دوست مگیرید… .»

و در آیه‌ای دیگر سخن این است که نباید هیچ چیز و هیچ محبتی را با خدا عوض کنید: « قلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَه تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»:(۱۴) بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندانتان و اموالی را که گرد آورده‌اید و تجارتی که از کسادی آن می‌ترسید و خانه‌هایی که مایه خشنودی شماست، نزد شما از خدا و رسول و از جهاد در راه او محبوب‌تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را به اجرا درآورد و خدا مردم نافرمان را هدایت نخواهد کرد.

« بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی… » گویای این باور است که در روابط مکتبی برترین محبت‌ها تقدیم امامان نور است که چراغ راهمان هستند و زهی افتخار!!

 

پاورقی‌ها

۱ـ علل الشرایع، ص ۱۴۰، حدیث ۳.

۲ـ دانشنامه امام حسین، ج ۷، ص ۸۰.

۳ـ المناقب، ج ۴، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱.

۴ـ الملهوف، ص ۱۶۳، بحارالانوار، ۴۵، ص ۲۲.

۵ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۴، الکامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۶۵.

۶ـ الملهوف، ص ۱۶۲، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲.

۷ـ الملهوف، ص ۱۶۱، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۸۲.

۸ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۸، الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵۹.

۹ـ دانشنامه امام حسین، ج ۶، ص ۲۹.

۱۰ـ تاریخ طبری، ج ۵/۴۱۸، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۵۹.

۱۱ـ در این فصل از کتاب دانشنامه امام حسین«ع» بهره گرفتم.

۱۲ـ لقمان، ۱۵.

۱۳ـ توبه، ۲۲.

۱۴ـ توبه، ۲۴.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرا از جان خود.

 

۲٫

یاران فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و الهام‌بخش است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

 

 

 

 

30نوامبر/16

تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اعتقاد و باور حق، زمینه‌ لازم برای تحقق ایمان کامل و عمل صالح را فراهم می‌کند. وقتی انسان بخواهد ایمان کامل داشته باشد، باید لوازم ایمان را بشناسد؛ بداند چه عقیده‌ای حق است تا ایمان بیاورد و چه عقیده‌ای باطل است تا آن را انکار کند. بنابراین یکی از فواید رعایت حق این است که زمینه ایمان صحیح را فراهم می‌کند. پس از آن،‌ در مقام عمل نیز به شناخت حق نیاز است؛ باید عمل صالح را از ناصالح تشخیص داد و دانست که چه عملی صالح است و انجامش حق و چه عملی ناصالح است و انجامش ناحق.

 

نقش عقل در دستیابی به حق

افراد یا گروه‌هائی وجود حق و باطل را انکار کرده و گفته‌اند اینها را قشرهای خاصی از مردم درست کرده‌اند تا کار خودشان را راه بیندازند و خواست انسان را تنها ملاک خوبی یا بدی عمل انسان می‌دانند. در درون ما نیرویی است که با آن می‌توانیم حق و باطل را بشناسیم.  همه ما می‌توانیم بعضی از واقعیت‌ها را به وسیله عقل بشناسیم. وجود عقل مخصوصاً برای ما که به حقانیت دین و قرآن معتقدیم از اصول موضوعه است. درک همه عقلای عالم در همه مسائل یکسان نیست. بعضی مسایل مثل ضرب دو در دو ساده است و آن را همه عاقلان می‌فهمند، اما برخی مسائل پیچیده عقلی است که حتی نوابغ برای آنها جواب روشنی ندارند و با اینکه ده‌ها سال درباره‌ آنها زحمت کشیده‌ و تحقیق و بحث کرده‌اند، به جواب قطعی و قانع‌کننده‌ای نرسیده‌اند.

ما انسان‌ها بعضی چیزها را فی‌ا‌لبداهه می‌فهمیم که در منطق به این مسایل بدیهیات می‌گویند؛ اما بعضی مسایل را می‌توانیم با کمی فکر و رعایت مقررات و قواعد منطقی، از داده‌های قبلی به دست بیاوریم. البته بعضی چیزها زود ‌فهمیده می‌شوند، اما تدریجاً مسایل پیچیده‌تر و مبهم‌تر می‌شوند و برای کشف و اثباتشان چند واسطه می‌خورند و علاوه بر مشکل ‌شدن فهم آنها، کم‌کم خطا در آنها راه پیدا می‌کند و نظرها  مختلف می‌شوند.

 

مراتب دستیابی به حق در دین

مسایل پیچیده عقلی نمی‌توانند اصول دین را تشکیل دهند،‌ بلکه مسائل اصلی دین باید به گونه‌ای باشد که همه بتوانند بفهمند و باور کنند. شناخت و اعتقاد به اصول اولیه دین که مستقیماً با سعادت و شقاوت انسان سر و کار دارد برای همه واجب است و اگر کسی اینها را نشناسد و به آنها اعتقاد نداشته باشد، از دین خارج است. این مسائل را اصطلاحاً نظریات «قریب به بداهت» می‌گویند. برخی به این مسایل «بدیهیات ثانویه» می‌گویند و آنها را به چیزهای دیگری مثل فطریات توسعه می‌دهند. اعتقادات فطری، اعتقاداتی هستند که اثباتشان خیلی مشکل نیست، ولی همه مسائل دینی این‌گونه نیستند.

بعد از اینکه فهمیدیم خدایی هست و به وسیله معجزه یا علائم دیگری یقین پیدا کردیم که این فرد پیغمبر خداست، مسائل دیگری مطرح می‌شوند که به این سادگی‌ها نیستند. نمونه‌اش مسائل فقهی است که بخش کوچکی از مسائل دین را تشکیل می‌دهد و حوزه صدهزار نفری و بزرگان علما سال‌های طولانی، شبانه‌روز کار می‌کنند ولی در برخی از آنها به نتیجه قطعی نمی‌رسند و در آن اختلاف دارند. بنابراین در این‌گونه موارد باید به مرتبه‌ای نازل‌تر که همان ظن است، قناعت کرد. اگرچه این نتیجه ظنی است و احتمال خطا در آن هست، ولی برای شناختن حقیقت در این مسائل، راهی بهتر از این نداریم.

از آنجا که فقه با عمل فرد ارتباط دارد، ناچار باید به همین ظن عمل کنیم یا اگر مجتهد نیستیم بگوییم از آنجا که فلان شخص اعلم است فتوای او برای من حجت است و به آن عمل می‌کنم. این اختلافات در بسیاری از علوم دیگر از جمله تاریخ، اخلاق و حتی در عقاید فرعی نیز وجود دارد. ما حتى در مسائل اعتقادی نیز همیشه به نتایج یقینی نمی‌رسیم و بسیاری از مسائل اعتقادی فرعی هستند که باید بگوییم هرچه خدا و پیغمبر درباره آنها فرموده‌اند، صحیح است،‌ هرچند ما فهمی روشن و قطعی درباره آنها نداریم.

دسته‌ای دیگر از مسائل، واقعاً قابل شناخت یقینی هستند و اگر درباره آنها کار شود، معلوم می‌شود، مشروط به آنکه غیر از به کار گرفتن عقل‌ و استفاده از ضروریات عقلی، از کتاب و سنت نیز که دو منبع معتبر الهی هستند، استفاده کنیم.؛ «إِنِّی‏ تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِی».(۱) طبق این روایت هر چه قرآن و روایات اهل‌بیت می‌فرمایند، همان درست است. بعضی مسایل را می‌توان با یقین شناخت، ولی برای شناخت بعضی از مسایل باید از راه‌های معتبر نزدیک به یقین استفاده کرد.

حاصل اینکه منبع معتبری که نمی‌شود از آن صرف‌نظر کرد عقل است؛ زیرا حتی پیغمبری پیغمبر هم با آن شناخته می‌شود. عقل است که در میان مدعیان نبوت ما را به پیغمبر حقیقی رهنمون می‌شود. بنابراین هیچ‌گاه از عقل بی‌نیاز نیستیم، اما در جاهایی که عقل نارساست، اولین چیزی که به فریاد ما می‌رسد قرآن و بعد از آن روایات است. یقین در بدیهیات عقلیه، بدیهیات ثانویه و فطریات دست‌یافتنی است، اما فراتر از اینها نمی‌توان به راحتی یقین پیدا کرد، حتی در برخی از مطالبی که در کتاب و سنت نیز  وارد شده، نمی‌شود یقین پیدا کرد؛ البته به برخی از مسایلی که در قرآن ذکر شده، به راحتی می‌‌توان یقین پیدا کرد؛ وَإِلَـهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ این مسأله شک برنمی‌دارد، ولی خود قرآن بعضی آیات را متشابه می‌خواند؛ «مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ».(۲) روایات نیز همین‌گونه است. برخی از روایات، متواتر و دلالتش قطعی است. این روایات تالی‌تلو قرآن است؛ نه در صدورش شکی داریم و نه در دلالتش، ولی همه مسائل این‌گونه نیستند. ناچار باید اعتقاداتی کلی داشته باشیم که پشتوانه همه اینها باشد، به این صورت که بگوییم؛ هر چه امام و پیغمبر فرمودند، همان درست است.

 

هوای نفس، مانع دستیابی به حق

قرآن می‌فرماید: برخی از مردم، عقل دارند، اما نمی‌فهمند؛ هوش دارند ولی حقیقت را نمی‌شنوند؛ چشم دارند ولی حقیقت را نمی‌بینند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ»(۳) در آیه‌ای دیگر به گونه‌ای صریح‌تر می‌فرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ؛ کر، لال و کور هستند و اصلاً عقل‌شان کار نمی‌کند».(۴) در برخی از آیات می‌فرماید ما روی چشم و گوش‌هایشان پرده می‌اندازیم، بعضی دل‌ها را مهر می‌زنیم و این دل‌ها دیگر باز نمی‌شود و حق در آنها نفوذ پیدا نمی‌کند؛ «وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»(۵) خداوند به پیغمبر می‌گوید چه اینها را دعوت کنی و چه نکنی، یکسان است، اینها ایمان نمی‌آورند و تعبیراتی می‌آورد که انسان تعجب می‌کند؛ «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ ما بر گردن این افراد غل انداخته‌ایم و اینها دیگر هدایت نمی‌شوند.(۶) در آیه‌ای دیگر به پیغمبر سفارش می‌کند که خیلی وقت صرف اینها نکن؛ «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا»(۷) حتی می‌گوید خیلی غصه آن‌ها را نخور! پیغمبر اکرم مظهر تام رحمت الهی بود و می‌خواست هیچ‌کس از هدایت محروم نشود، اما خداوند فرمود: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»(۸) هدایت دست تو نیست. تو وظیفه‌ات را انجام بده و دعوت کن. هر کس می‌بایست هدایت بشود، ما هدایتش می‌کنیم. پیغمبر از اینکه برخی ایمان نمی‌آورند و به جهنم می‌روند، خیلی ناراحت بود، خداوند او را  دلداری می‌دهد و می‌گوید اینقدر غصه نخور؛ «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(۹) نمی‌خواهد برای اینها جان بدهی! اینها لیاقت ندارند. کارهایی کرده‌اند که مستوجب این عقوبت‌ها شده‌اند؛ عالما عامداً با حق مخالفت کردند و کفران نعمت شناخت حقیقت کردند. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً» این آیه منشأ کور شدن چشم و کر شدن گوش را بیان می‌کند. هیچ‌کس از ابتدا این‌طور نبوده است و خداوند همه را هدایت کرده‌است. «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى»(۱۰) ما حتی قوم ثمود را نیز هدایت کردیم، ولی آنها خودشان کوری را انتخاب کردند. ما همه را هدایت می‌کنیم؛ عقل دادیم، پیغمبران را فرستادیم، اما کسانی عالماً و عامداً مخالفت می‌کنند و پیرو هوای نفس‌شان می‌شوند. آنها هوای نفس را خدای خودشان قرار می‌دهند؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. وقتی این‌طور شد، ما نیز چشم و گوش‌شان را می‌بندیم.

 

تواصی به حق؛ احساس مسئولیت متقابل

در مقابل این‌گونه موانع، قرآن تأکید می‌کند که انسان‌ها یکدیگر را سفارش به حق کنند؛ انسان‌ها باید مواظب یکدیگر باشند و نگذارند کار دیگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئولیت کنند و بکوشند حق را به دیگران بشناسانند و آنها را از هواپرستی، شیطان‌پرستی و خودپرستی دور سازند. این مسئولیت مشترک و متقابل کمک می‌کند که افراد در این چاله‌ها نیفتند؛ البته ممکن است باز هم کسانی باشند که با سوءاختیار خودشان همه چیز را طبق دلخواه خودشان قرار بدهند، ولی این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود. این تأثیر را ما بارها آزموده‌ایم.

گاهی انسان حالتی بسیار گرفته دارد، نورانیتی در خودش احساس نمی‌کند و به گناه میل دارد. اتفاقاً با کسی ملاقات می‌کند یا در جلسه‌ای شرکت می‌کند، حرفی به گوشش می‌رسد و عوض می‌شود. ما حتى همین دین و ایمانی که داریم از پدر و مادر، مدرسه، محیط و جامعه یاد گرفته‌ایم. خیلی جاها اشتباه می‌کرده‌ایم، دیگران به ما تذکر داده‌اند و برگشته‌ و راه‌مان را عوض کرده‌ایم. اگر این احساس مسئولیت متقابل باشد که همدیگر را در زمینه اعتقاد و ملازمت حق وصیت کنیم و در رفتار، از صفات رذیله نهی کنیم، از خسران‌ها نجات پیدا می‌کنیم، اما اگر هر کسی به کار خودش مشغول شد و از دیگران غفلت کرد، باید بدانیم که وظیفه شرعی خودمان را نیز ترک کرده‌ایم. امر به ‌معروف و نهی از منکر وظیفه شرعی‌ من است و وقتی  امر به معروف نکنم دست‌کم خودم گناه کرده‌ام. حالا طرف مقابل می‌خواهد عمل کند، نمی‌خواهد نکند.

 

پاسخ به یک پرسش

پرسیده بودند این مطالبی که درباره تواصی به حق می‌گویید با آیه «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ»،(۱۱) چگونه جمع می‌شود؟ باید بدانیم که امر به معروف و نهی ‌از منکر جزو «علیکم» است؛ وقتی شما به دیگری می‌گویید این کار را نکن، وظیفه خودتان را عمل کرده‌اید. لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛ یعنی نگران این نباش که آنها به سخن تو گوش نمی‌دهند، تو به وظیفه خودت عمل کن.

عده‌ای از بنی‌اسرائیل کارشان ماهیگیری بود. اما طبق شریعت حضرت موسی، روز شنبه صید ماهی بر آنها حرام بود و عجیب اینکه خدا به‌ گونه‌ای مقدر کرده بود که ماهی‌ها روزهای شنبه کنار ساحل می‌آمدند و روزهای دیگر نمی‌آمدند؛ «تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ»(۱۲) گفتند: چه کنیم اقتصاد در خطر است! فکر کردند ـ و همان‌گونه که اقتصاددان‌های ما راه برای تجویز رباخواری درست می‌کنند ـ راه چاره پیدا کردند؛ کنار دریا حوضچه‌هایی ساختند. روز شنبه ورودی حوضچه‌ها را باز می‌کردند. وقتی ماهی‌ها درون حوضچه‌ها می‌آمدند، جلویش را می‌بستند که بیرون نروند. روز یکشنبه ماهی‌ها را آماده از حوضچه‌ها صید می‌‌کردند. در مقابل این کار، بنی‌اسرائیل سه دسته شدند؛ یک دسته همین افرادی بودند که این کار را می‌کردند. عده‌ای دیگر نصحیت می‌کردند که این کارها را نکنید؛ با دین خدا بازی نکنید، کلاه شرعی درست نکنید. دسته سوم می‌گفتند: ولشان کنید؛ اینها که دارند گناه می‌کنند، شما برای چه به خودتان زحمت می‌دهید؟ دسته دوم پاسخ می‌دادند که «مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ درست است که می‌دانیم اینها به حرف ما گوش نمی‌دهند، اما ما اتمام حجت می‌کنیم». می‌خواهیم پیش خدا عذری داشته باشیم و چه بسا  اثر کند و هدایت شوند. این لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ چنین نقشی دارد. می‌گوید اگر هر چه می‌گویید، آنها قبول نمی‌کنند، نگران نباشید. عدم هدایت آنها به شما ضرر نمی‌زند، شما امر به معروف کنید. اگر بنا باشد به عذر عدم تأثیر امر به معروف نکنیم، جامعه  همین‌گونه می‌شود که الان هستیم.

نتیجه اینکه گاهی ما یک وظیفه شرعی اجتماعی داریم که خود این وظیفه در سعادت شخص من نقش دارد و من باید به وظیفه شرعی خودم عمل کنم چه در دیگران اثر بگذارد و چه نگذارد.

و صلی‌الله علی محمد و آله‌ الطاهرین.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج۲، ص ۲۲۶٫

۲ـ آل‌عمران، ‌۷٫

۳ـ اعراف، ۱۷۹٫

۴ـ بقره، ۱۷۱٫

۵ـ یس، ۱۰-۹٫

۶ـ همان، ۸٫

۷ـ نجم، ‌۲۹٫

۸ـ قصص، ۵۶٫

۹ـ کهف، ۶٫

۱۰ـ فصلت، ۱۷٫

۱۱ـ مائده، ۱۰۶٫

۱۲ـ اعراف، ۱۶۳٫

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

انسان‌ها باید مواظب یکدیگر باشند و نگذارند کار دیگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئولیت کنند و بکوشند حق را به دیگران بشناسانند و آنها را از هواپرستی، شیطان‌پرستی و خودپرستی دور سازند. این مسئولیت مشترک و متقابل کمک می‌کند که افراد در این چاله‌ها نیفتند؛ البته ممکن است باز هم کسانی باشند که با سوءاختیار خودشان همه چیز را طبق دلخواه خودشان قرار بدهند، ولی این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود.

 

30نوامبر/16

رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و ادب

 

 

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی (ره)

اشاره:

رابطه ادب با عقل چنان بدیهی و تنگاتنگ است که بی‌ادبی در فرهنگ قرآن و سیره اولیاء و انبیاء به سفاهت تعبیر شده و در جهت تأدیب انسان‌ها روایات و احادیث فراوان نقل شده‌اند که در این سلسله بحث‌ها بدانها پرداخته شده است.

 

ادب به‏عنوان یکی از موضوعات اخلاقی و معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی که ریشه در عقل عملی دارد و ادب الهی ریشه در عقل نظری. اگر انسان همسو با حاکمیت عقل عملی رفتار کند و بر اساس آن صاحب روش رفتاری شود، از نظر انسانی با ادب شده است و اگر در بستر عقل نظری از مرزهای شناخته شدۀ الهی حفاظت عملی نماید، به ادب الهی رسیده است.

رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می‌توان گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل است. در روایت آمده است: «الْآدَابُ‏ تَلْقِیحُ‏ الْأَفْهَامِ‏ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان‏»؛(۲) روش‎های رفتاری انسان ثمرۀ نگاه‌ها و برداشت‌ها و نتیجۀ بُعد عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد عقلانی انسان است.

ادب بر شکوفایی عقل تأثیر دارد. در روایت دیگری آمده است: «إِنَ‏ بِذَوِی‏ الْعُقُولِ‏ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ کَمَا یَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى الْمَطَرِ»؛(۳) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از آن نشأت بگیرد. به یک‌معنا ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل می‌شود.

روایت به این نکته نیز اشاره می‌کند که موجود دارای عقل امّا بی‏ادب، با موجودی که عقل ندارد مساوی است. عقلی که در کنارش ادب نباشد، با بی‎عقلی فرقی نمی‏کند، چون فایده و کارایی ندارد.

در روایت دیگری با صراحت کامل به نیازمندی عقل، نسبت به ادب اشاره شده و آمده است: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ‏ یَحْتَاجُ‏ إِلَى الْأَدَب‏»؛(۴) هر چیزی احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.

وجه تمایز انسان و حیوان در «عقل و ادب» است

چگونه می‎توان بر روی موجودی نام «انسان» گذاشت که رفتارش با یک حیوان فرقی نمی‌کند و ادب انسانی ندارد؟ انسانیت که به مستوی‏القامه بودن نیست. وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات داشتن عقل و تشخیص خوب و بد است و نشانه‌‏های بروز و ظهور این قوّۀ تشخیص نیز در رفتار انسان نمایان می‌شود، لذا هر انسانی باید به یک روشِ رفتاریِ خاص دست پیدا کند که از عقلش نشأت می‌گیرد، وگرنه با حیوان تفاوتی نخواهد داشت. همان‏طور که حیوان در رفتار خود هیچ مرزی نمی‏شناسد، چنین شخصی نیز حدّ و مرزی را که عقل برایش مشخّص می‏سازد، رعایت نمی‏کند و مانند یک حیوان افسارگسیخته رفتار می‌کند.

البتّه کسی که رفتاری صحیح و عقلانی ندارد، از حیوان‌ هم بدتر است، چون گاهی اوقات می‌توان به دهان برخی از حیوانات افسار زد، در مزرعه از آنها کار کشید، به‌زور جلویشان را گرفت، امّا با انسانی که هیچ مرزی را نمی‏شناسد، نمی‏توان چنین کاری کرد. پس ادب مخصوص موجوداتی است که عقل دارند و در غیر آنها یافت نمی‌شود.

 معیار ارزشی انسان در روایات

یک دسته از روایات به این نکته اشاره دارند که اگر بخواهیم بفهمیم ارزش یک انسان چقدر است، باید به هدف‎گیری او نگاه کنیم. علی«ع» در روایتی فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِه(۵)»؛(۶) ارزش شخص به مقدار همّت او است. یا در جایی فرمودند: «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۷) کسی که هدفش شریف باشد قیمت و بهایش زیاد است.  در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ بِأدَبِکَ»؛(۸) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به‌ سراغ ادب تو می‎روند. «إِنَ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ»؛(۹) ادب موجب تعالی قدر انسان می‎شود.

 

همسوئی هدف و ادب در تعیین ارزش انسان

ادب روش رفتاری انسان است و جنبۀ عملی دارد. منظور از «روش» هم نوع خاص عمل کردن است که شخص در شرایط مختلف انجام می‎دهد و از آن تخلف نمی‌کند. اعمال و رفتارهای روشمند انسان چه‏ رابطه‌ای با هدف‌گیری‎های او دارد؟ رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدف‎گیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

گاهی انسان مادیات را از مسیر شریفی کسب می‌کند و لذا روش رفتاری انسانی را به‌ کار می‌بندد. «به ‌دست آوردن مادیات به ‌صورت شرافتمندانه» مانعی ندارد، ولی اگر هدف انسان صرفاً مادیات باشد و راه و روش شرافتمندنه‌ای را هم برای به‌ دست آوردن آن انتخاب نکند، خالی از انسانیت و ادب انسانی است.

بنابراین ادب روشی است که انسان برای رسیدن به هدف انتخاب می‌کند و رابطۀ بین ادب و هدف یک رابطۀ تنگاتنگ است. اگر هدف الهی باشد، ادب هم الهی است و اگر هدف مادی و شرافتمندانه باشد، ادب انسانی است؛ اما اگر هدف مادی و غیرشرافتمندانه باشد، دیگر ادبی در کار نخواهد بود و ارزش فرد از مقام انسانیت پایین خواهد آمد. پس قیمت و ارزش ما به هدف و ادب ما بستگی دارد.(۱۰)

 

لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی

ریشه‌ ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است، به ‌همین دلیل تحصیل آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(۱۱) انسانی و الهی وجود دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره می‌کنند. وجه مشترک همۀ روش‌هایی که در روایات آمده این است روش‌های رفتاری انسانی یا الهی،  مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(۱۲) برای خود تحصیل می‌کند، با زحمت به‌ دست می‌آیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمی‌توان باادب شد. حال باید ببینیم در روایات چه شیوه‌ای برای تحصیل ادب معرفی شده است.

۱ـ راه عقل و علم

تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشه‌های عقلی آن

گفته شد که ادب نوعی روش رفتاری و حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته ‌شدۀ عقل است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است که باید در عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را نشناسد، نمی‌تواند از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد که این کار زشت است یا زیبا؟

با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات ما چه  ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت را داده است که خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد. اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام بده! اگر گفت: زشت است، ترک کن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در روایتی(۱۳) آمده است: «قِیلَ لِعِیسَی«ع» مَنْ‏ أَدَّبَکَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِی أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب نیاموخت؛ «رَأَیْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(۱۴) بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم که این کار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.

علی«ع» در روایتی می‏فرماید: «کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ‏»؛(۱۵) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.

علی«ع» می‌فرماید: «حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ‏ کَمَالِ‏ الْمُرُوَّه»؛ مروت امری است که از نظر درونی در فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب می‏شود. «مِنْ أَدَبِهِ أَنْ لَا یَتْرُکَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛(۱۶) و از ادب شخص این است که وقتی می‌‎بیند کاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏کند و انجامش می‏دهد. این یک روش رفتاری است که مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.

ایشان در روایت دیگری می‏فرماید: «إِذَا رَأَیْتَ‏ فی غَیْرِکَ‏ خُلُقاً ذَمِیماً فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِکَ أَمْثَالَهُ»؛(۱۷) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ زشتی(۱۸) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر انسان است. اگر دریافت درونی‎ات این بود که مثلاً این رفتار، زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کرده‏ای، پس از نظر عملی نیز از این مرزهای شناسایی شده محافظت کن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود انسان شناسایی می‏شود.

پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ بحارالأنوار، ج‏۷۲، ص ۶۸٫

۳ـ غررالحکم، ص۵۲٫

۴ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۵ـ همّت یعنی هدف.

۶ـ غررالحکم، ص۹۳٫

۷ـ غررالحکم، ص۴۴۷٫

۸ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۹ـ بحارالانوار، ج۱، ص۱۸۰؛ «همانا دانایی و ادب قیمت و ارزش توست؛ پس در یادگیری علم و بالا بردن ادب کوشش کن تا ارزش و بهای خویش را افزایش دهی».

۱۰ـ من ندیده‏ام که کسی مفصلاً وارد این بحث شده باشد و این مطالب در جای دیگری ذکر نشده است.

۱۱ـ که ما روایات مفصل در این باب داریم که حتی شیوه‎های تأدیبی را مطرح می‎کند که این‎ها خودش بحث‎های مفصلی دارد که اگر این بحث‎ها را بکنیم خیلی مفصل می‎شود.

۱۲ـ بسیاری از ملکات ما ناخودآگاه درست می‌شود؛ یعنی ما خودمان از ایجاد یک ملکه خبر نداریم، ولی به ‌واسطۀ تکرار یک‌سری اعمال خاص، کم‌کم این ملکه در وجود ما ایجاد شده و ثابت می‌شود. بسیاری از خلقیات ما به‌ همین ترتیب درست شده و شکل می‌گیرند.

۱۳ـ معادل این روایت در فارسی همان جمله‏ای است که می‏گویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ادبان.

۱۴ـ مجموعۀ ورام، ج‏۱، ص۹۴٫

۱۵ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۲٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۰٫

۱۷ـ غررالحکم، ص ۳۲۳٫

۱۸ـ ادب روش رفتار است و رفتار آن‎گاه روش خواهد بود که ملکه شود و ملکه آن معنایی است که رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملکه‏ای زشت باشد رفتار زشت نیز از ان به‏ وجود می‏آید.

 

سوتیتر:

۱٫

رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدفگیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

 

۲٫

راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

30نوامبر/16

پیامبر اکرم «ص» سراج منیر

 

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

وجود مبارک خاتم الانبیاء سراج منیر است. به تعبیر قرآن شریف و سراجاً منیرا. این چراغ الهی نور می‌دهد و این ایمان‌های ما همه فروغ پرتوهائی از آن نورند. این عبادات ما، کمال ما، توجه ما، شعبه و شعله‌ای از آن نورند و این مجلس ما روزنه‌ای از آن نور است.

هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی

از دولت آن زلف چو سنبل شنوی

چون نغمه بلبل ز پی گل شنوی

گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی

اینها همه برکات آن وجود مقدس است. قرآن شریف را نور نامیده‌اند. این نور از آن مصباح، از آن مشکات، از آن چراغ الهی است. نور وقتی باید خودش را نشان بدهد، چراغ می‌خواهد، محمل می‌خواهد، مظهر می‌خواهد، قابل می‌خواهد. هر دلی و هر چراغ وجودی نمی‌تواند مثل قرآن نور بدهد. این نور از آن چراغ منشعب می‌شود. خیلی روح بزرگ و عظیمی می‌خواهد که در نوری چون قرآن شریف از آن چراغ استفاده شود. قلب خاتم الانبیاء می‌خواهد. روح حضرت مصطفی می‌خواهد. بر بنده خود این نور را نازل فرمود. از این چراغ نوری می‌درخشد تا زبان اعتراض شما بر ما دراز نباشد. این نور را داده‌ایم، این آیات بینات را داده‌ایم: « یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر» تا مردم را از تاریکی‌ها و ظلمت‌ها به در ببرد و به نور برساند، به قرآن برساند، به خدا برساند. به آنی که الله نورالسموات و الارض است برساند.

حیف است که در ظلمتکده طبیعت باشید. بیا به عالم نور. بیا به جهان نور، به یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر». این نورهای ظاهری چه می‌کنند؟ آفتاب که طلوع کرد، موجودات را می‌نگری، اشیاء را مشاهده می‌کنی، راه و چاه را از یکدیگر تمیز می‌دهی. اینها حکایت سایه‌ای هستند از نور حقیقت. بگذار ابرها از آسمان جان‌ات کنار بروند، آن هم ابرهای تیره و سیاهی که متراکم شده‌اند. بگذار آفتاب حقیقت بتابد تا ببینی که آن آفتاب چه نوری می‌دهد. ما سعادت می‌خواهیم و ما زندگی می‌خواهیم. ما دنیا و آخرت می‌خواهیم. ما مسیر مستقیم می‌خواهیم. ما خدا می‌خواهیم.

قدر خود را بشناس. راه را بپا، از یمین و یسار، چپ و راست رهزن‌ها فراوانند. صراط مستقیم یکی بیش نیست. بین دو نقطه یک خط مستقیم بیش نیست. بیش از یک خط مستقیم تصورشدنی نیست. آن خط مستقیم اقرب طرق است. کمترین مسافت است. بین آن دو نقطه، بقیه طرق، مسافت‌شان بیشتر. گم‌کننده حیرت‌آور.  دنبال این و آن نروید. این ور و آن ور نروید که اگر از صراط مستقیم به در رفتی، کجی است، اعوجاج است، گم شدن است. از حق در رفتی، باطل است. از نور در رفتی، ظلمت است. یا حق است یا باطل، یا نور است یا ظلمت، سومی ندارد. از حق و از راستی و درستی بگذری، ضلال است و گمراهی.

خداوند عالمیان در چندین جا در قرآن مجید وصف نور می‌کند. از قرآنش به نور تعبیر و وصف می‌فرماید. بیایید به این نور نزدیک بشوید. از این نور فروغ و پرتو بگیرید تا از ظلمت‌ها و وزر و وبال‌ها به در آیید.

حالا آیات را مرور کنیم تا ببینیم سبکباریم یا به تعبیر قرآن شریف زیر بار غل‌ها، زنجیرها و وزر و وبال‌ها خیال می‌کنیم که آسوده‌ایم. آسودگی نداشته‌ایم و لذت آسایش را نچشیده‌ایم.

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس لذت نخوانی

در آیه ۱۵۷ سوره اعراف آمده است: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» . نور این قرآن با رسول‌الله نازل شد، چون قرآن علم است و علم نور است و نور را هر موطنی نمی‌گیرد. اقبال می‌خواهد. هر دلی که نور نمی‌گیرد.

علم نور است، آن قلبی که قابل است، اقتضا دارد، زنگ هوا و هوس، او را از بین نبرده، تیر‌گی‌های گناه، لجن‌های گناه رویش را نگرفته، آن دل نور علم را می‌گیرد، نه اینکه شعر بگوید و کتاب داشته باشد و در لباس من باشد و چندین زبان بداند و قرآن را از بر باشد، اینها نیست. ای بسا کسانی که همه اینها را دارند و علم ندارند. خدا رحمت کند جناب شیخ بهایی را:

علمی بطلب که تو را فانی

سازد ز علائق جسمانی

آن وقتی که علائق دنیا را از تو گرفت، آن وقتی که حرام، شکارت نکرد، آن وقتی که الهی و ربانی شدی، حالا این علمت نفع می‌رساند و به کارت می‌آید. امر به معروف و نهی از منکر بکنی زهی سعادت. عمده آن است. بیدار باش و عقلت را به کار بیاور.

حضرت رسول‌الله«ص» فرمود که خدای متعال، عقل را میزان، معیار و ترازو برایت قرار داد که با این معیار حق را از باطل تمیز بدهی. اول اندیشه، وانگهی گفتار و کردار و رفتار وکسب و کار و شهادت و امضاء و تصدیق. این علم است که نجات‌ات می‌دهد، بیدارت می‌کند، سر تو را می‌شوراند، اهل درد می‌شوی، دنبال درمان می‌روی. تا درد پیدا نکردی، ارزش نداری، قدر و قیمت نداری. آن دردی که روز اولیاءالله است و در دل شب‌ها و وقت سحر، سوز و گدازت می‌دهد. آن دردی که فوج فوج ملائکه بگویند چه فرمایشی داری از این سوز و گدازت؟

شما به من و درد من و دل من چه کار داری؟ من که به شما کاری ندارم. همه‌تان را دوست دارم. همه کلماتِ جناب دوست من هستید. همه آثار جنابِ دوست من هستید. هریک به حد خود، به نوبه خود، بسیار خوبید. قدر و قیمت دارید. از آن روی که آثار دوست من هستید، دوست‌تان دارم. چون نامه دوست من هستید، دوست‌تان دارم، اما مستقیماً به شما عرضی ندارم. التفات فرمودید آقا؟ هر دلی می‌تواند این درد را کسب کند.

اوحدی شصت سال سختی دید

تا شبی روی نیکبختی دید

شصت سال خدا خدا کرد تا این درد را یافت. آنهایی که پیرو این نور شدند، از این نور فروغ گرفتند، «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»، رستگاران فقط همین فرقه‌اند و بس. بقیه فقط حرکتی دارند، نفسی می‌کشند، دمی برمی‌آورند، شب و روزی دارند.

ای که عاشق نه‌ای حرامت باد

زندگانی که می‌دهی بر باد

اگر گیرنده نیستی یک خرده زحمت بکش. «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون». فقط اینها رستگارند و بس. بقیه حیاتی دارند، حرکتی دارند مذبوحانه. به حالشان باید استرحام کرد. باید دلسوز بود. نه به نظر بدبینی. نخیر، دلت به حالشان بسوزد.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او چو مرده به فتوای من نماز کنید

نماز یعنی دعا کردن. این بیچاره‌ای را که مرده‌دل است،  دعا کنید که توفیق بیداری پیدا کند. «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ». نیست مگر رحمت و نور و سفره نعمت او. هر چه که هست، همه و همه از زمین تا آسمان‌ها، تا کهکشان‌ها، عوالم برای تو «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» است.

خود جنابعالی رحمت خدایی. این زمین رحمت خداست. نفس کشیدن شما رحمت خداست. طلوع و غروب ستارگان رحمت خداست. بودتان رحمت خداست. آنچه که در دار وجود است، رحمت خداست. همه رحمت‌الله‌اند و ما در کنار یک چنین سفره گسترده‌ای که همه‌اش رحمت است، غریق هستیم در دریای رحمت. درد و حسرت نیست که غرق در میان دریا باشیم و خشک لب از اینجا برویم؟

«للَّذِینَ یَتَّقُون». رحمت می‌خواهی؟ تقوا می‌خواهد. آن رحمت عام همه را فراگرفت. می‌خواهی نزدیک‌تر بشوی و رحمت خاص نصیب تو بشود، محرم حریم کبریای الهی بشوی، آنجایی بشوی، عنداللهی بشوی، «فِی‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر» بشوی؟ کاسب حبیب‌الله باشی؟ پس یَتَّقُون و پرهیزکار باش. این پرهیزکاری می‌دانی چیست؟ این پرهیزکاری است که تسبیح در دستش هست و بس بس می‌کند، اما به وقتش مثل زالو خون می‌خورد و سر امام و پیغمبر را می‌برّد و کار شمر و یزید را می‌کند؟ نه. از این بس‌بس‌گوها بترس. مقدسِ عاقل باش، خیلی عاقل.

نعمت‌ الله جهان را فراگرفته. دنبال چی‌ هستید؟ دارید چه کار می‌کنید؟ بخوانید آیه را ببینیم خبائثی که می‌فرماید چیست؟ لجن‌خواری‌ها چیست؟ کثافت‌کاری‌ها چیست؟ کفتار و کرکس به جای انسان‌ها خجالت می‌کشند. سک‌ خجالت می‌کشد. سگ که خوب است و حفظ و حراست می‌کند و امین است. سگ امین باشد و ما نباشیم؟ گرسنه و حیوان و درنده است، اما صاحبش شکار را زده، می‌رود و می‌گردد و پیدا می‌کند و می‌آورد بدون خیانتی و حتی یک دندان زدنی پیش صاحبش می‌گذارد. ای حیوان بینوا! تو که گرسنه‌ات بود چرا نخوردی؟ برای حفظ مقام امانت. چه چیزی در دل این سگ بود؟ چی فهمید و ادراک کرد که آن را برگرسنگی‌، هواپرستی، نفس پرستی و خودکامی‌اش ترجیح داد؟ سگ است.

یک مقدار به خود بیاییم. شاید دیگر رویمان نشود از سگ اجتناب کنیم و بگوییم اگر تو ظاهرت نجس است، ما که ظاهر و باطن به‌کلی. به خصوص جانمان که به‌کلی. چطور از تو اجتناب کنیم که ما یک چنین جان کثیف و آلوده داریم. چه چیزی وادار کرد حیوان مفترس را که حفظ امانت کند و خیانت نکند. حال که نوبت به انسان رسید، او باید از ما اجتناب کند یا ما باید از او اجتناب کنیم؟

«فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَـاهَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ» آن رحمت خاصه برای این سلسله مردم است. « الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیل» پیروی می‌کنند آن نوری را که نامش در تورات و انجیل بود. یهودی‌ و  نصارا می‌دانستند. عیسی«ع» به آنها مژده داد که رسولی پس از من به نام احمد«ص» می‌آید و او را می‌شناختند.

این قرآن، این همه اخبار از انسانی که مدرسه ندیده، از کجا آمده؟ چطور مدرسه‌دیده‌ها بعد از ۵۰ سال دیدن رشته‌ها و علوم و اساتید نتوانستند به قعر او برسند؟ قرآن اقیانوس عظیمی است. هر شناگری که به او می‌رسد و هیمنه و جلال و عظمت او را که می‌بیند، زانوهایش سست می‌شود. ناصر خسرو در هزار سال پیش در شرح حال خود می‌نویسد که ۷۰۰  تفسیر را مطالعه کرده‌ است. این نفسیرها را استخوان خرد کرده‌های چندین ساله نوشته بودند تا بلکه به عمق قرآن برسند و با اسرار آن آشنا شوند.  شیخ‌الرئیس‌ها، خواجه‌نصیرها، ناصرخسروها، علامه‌ها، محیی‌الدین‌ها، ملاصدراها، شیخ‌بهایی‌ها، میردامادها هریک برای خود کوه‌های هیمالیائی هستند، اما اینها هم در برابر عظمت قرآن زانو زدند و افتخارشان و حاصل بحث‌، رنج و زحمت‌شان این است که از مشکوه خاتم‌الانبیاء و از آن چراغ الهی نور گرفتند و توفیق مدد کرد تا نکاتی اندک از حرف خدا و پیغمبرش را بفهمند. این مگر کم کاری است؟

ممکن است جنابعالی بفرمایید به ‌به‌، ولی من که خودم می‌دانم که کار امثال بنده ساحل‌پیمایی است، پس از سی سال به چند تا تفسیر رجوع کرده و ظاهر الفاظ را دیده‌ام.  من که خودم پیش خودم منفعلم و می‌دانم به قعر او نرسیده‌ام. شیخ‌الرئیس یک رساله‌ مستقل نوشت در تفسیر سوره قل هوالله احد.  جناب ملاصدرا کتاب مستقلی نوشت درباره ستاره آیت‌الکرسی و دیگران قس علیهذا.

ما تازه خیلی همت که بکنیم، بتوانیم حرف‌های این بزرگان علمای امت را بفهمیم. مگر زبان آنها را دانستن و فهمیدن کم کاری است؟ آنها مردمی هستند که در باره یک حرف و یک کلمه قرآن حقاً کار کرده‌اند. تعارف که نداریم. نوزده جلد می‌نویسد راجع به بسم‌الله الرحمن الرحیم.  اصول کافی را  شرح‌های متعددی است، اما کسی به سنگینی ملاصدرا شرح نکرد و بعد از او همه عیال سفره اویند، اما همین جناب حکیم ملاصدرا در شرح اصول کافی‌اش در بیان روایتی از امام صادق»ع» بالاخره می‌گوید خدا توفیق فهم این حرف‌ها را به ما مرحمت بفرما. ملاصدرا.  این چهار کلمه‌ای هم که در این منبرها گفته می‌شود از پرتو زحمات آن بزرگان است. کیست این رسول‌‌اللهی که تمام کمالات، عقل کل، مظهر اتم اله، چیست این رسول‌الله که این طور نور می‌دهد به همه.

بدانید که آفریدگار ما به مراتب بیش از  محبت مادر به فرزندش به ما محبت دارد. کی ما رفتیم و نخواست ما را؟ کی دلمان به درد آمد؟ کی الله گفتیم و لبیک نشنیدیم؟ چه می‌خوری که نمی‌توانی به راه بیایی؟ چه کسب و کار داری که دلت گرفته است؟ چه حرف‌هائی می‌زنی و چه حرف‌هائی می‌شنوی که این طور تیره شده‌ای؟

تو که شریف‌ترین موجوداتی و تاج کرمنا بر سر توست، چرا با کفتار هم‌زمینی می‌کنی و پا در کفش لاشخورها می‌گذاری؟  من که دعوا و نزاع با شما ندارم و پیش از این هم که وظیفه‌مان نیست که بگوئیم آنی را که بر مردم حرام کرده کثیف، خبیث و پلید است. پلیدی مال پلیدهاست. نمی‌دانی رسول‌الله«ص» چه بارها و چه غل‌ها و زنجیرهایی را از دست و پایت برگرفت. آزادیم؟ دنیا ما را گرفتار کرده. کجا آزادیم؟ یک نفس آزاد نمی‌توانی بکشی. چرا خودت را گرفتار کردی؟ چرا یک خرده حرص و آزت را قیچی نمی‌کنی؟ چرا به فکر ابدت نیستی؟ چرا سعادت ابدی‌ات را نمی‌خواهی؟ چرا دنبال کسب و کار حلال نمی‌روی؟  برای همه روزی حلال مقرر است و از این بیچاره‌تر کیست که دارد به حرام روزی‌اش را فراهم می‌کند.

یک وقت حرامی است که تقریباً ضرر شخصی دارد، اما یک وقت قدمی برمی‌دارد که بدآموزی و ضرر نوعی دارد و خانواده‌هایی را بیچاره می‌کند. خدا باید با این شخص چه کند؟ از هزار خرس  و سگ هار و مار و اژدها و افعی بدترند اینها.

اکثر فرزندان ما مسموم‌اند. این مار و عقرب‌ها اینها را گزیده‌اند. اکثرشان بیمارند. مگر می‌شود این بیماری‌ها را از اینها گرفت؟ اینها کودک‌اند. این بیماری‌ها می‌نشینند در آنها و ریشه می‌دوانند و جا خوش می‌کنند.  آنها را بد کوک کرده‌اند. اصلاً نمی‌آیند که گوش کنند.

چقدر شانس آوردیم که در زمان امام معصوم و پیغمبر نبودیم. چقدر شانس آوردیم که کوفه نبودیم، وگرنه چه قدم در راه دین برمی‌داشتیم؟ آدم می‌خواهد بگوید که یا اَباعَبدالله یا لَیتَنا کّنا مَعَکم فَنَفوذَ فوزاً عظیما می‌ترسد. ای کاش ما با شما بودیم و در رکاب شما به مقام شامخ شهادت می‌رسیدیم. تو؟ من؟ به تو گفتم که پس از آنی که خرج سال‌ات گذشت و مطابق شئون زندگی‌ات احتیاجات‌ات برآورده شد،  تومانی دو ریال مال تو نیست، مال اجتماع و ارحام و فقرای اجتماع توست،  می‌خواهی جان بدهی!

«یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ». ببینید این نور را کجا بردید. سوره مبارکه حدید. رسول‌الله «ص» شب شش سوره مسبحات ـ سوره‌هائی که اولشان یسبح و سبح دارد: حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن، الاعلی ـ  را می‌خواند و می‌خوابید. قرآن نور بود و بر پیغمبر نازل شد. این نور پیشاپیش تو می‌رود: « یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم».   مؤمن همه جهاتش راست است. چه روز خوشی! روز آسایش! سعادت ابدی! لذت ببر! خوشبخت باش!

این از مؤمنین و اما منافقین:

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ» بیچاره‌ها، دنبال افتاده‌ها، بدبخت‌ها، آواره‌ها به مؤمنین می‌گویند به ما نگاه کنید، مهلت بدهید، صبر کنید ما از شما نور بگیریم. نور ندارند، تاریکند. چرا؟ اینجا که وضعشان بد نبود، خیلی دندانشان را مسواک می‌زدند. تشریفات ظاهری‌ و زرق و برق زندگی‌شان که بد نبود. پرده‌های گرانبهائی را می‌آویختند. لباس‌های فاستونی سنگین، پیراهن‌شان خیلی برق می‌زد. چرا اینها نور ندارند؟ آخر اینها نور را از او گرفتند. اینها که خود او نبودند. آنی که خود اوست نور ندارد. اینها او نیستند. « انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ» به ما مهلت بدهید از شما نور بگیریم. «قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ» می‌گویند برگردید بروید و تحصیل کنید و بیاورید. این که چراغ موشی که نیست که دستت بگیری و با خودت ببری. این نور را می‌خواستی از اینجا بیاوری: ««قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»: به دنیا و به نشئه اولی بروید و آنجا نور بخواهید. می‌شود برگردند؟ نه. «فضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ» دیواری بین‌شان حائل می‌شود. این دیوار چیست؟ از سنگ و گل، گچ و آهک است؟ «این زمان بگذار تا وقت دگر»! دیواری زده می‌شود بین این ظلمتی‌ها و آن نورانی‌ها. «بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ» باطنش رحمت. سعادتمندان آنجا هستند. «وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ظاهره» این طرفی‌ها، بیچاره‌ها زوزه می‌کشند. «یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» حالا که پشت دیوار قرار گرفته‌اند فریاد برمی‌آورند که ما که با شما بودیم. چطور شما این نورها را دارید و ما نداریم و این طور اینجا بیچاره شده‌ایم؟« قَالُوا بَلَى» بله. شما با ما بودید، اما یک فرقی هست.« وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ» . شما خودتان را گول زدید و ‌گفتید قیامت را کی دیده؟ با ما بودید، اما  «َارْتَبْتُمْ» در شک و ریب بودید. دل نداشتید، حال نداشتید، جان نداشتید، آدم نبودید، روزی حیوانات را خوردید و جا را بر انسان‌ها تنگ کردید. «وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ» آرزوها گول‌تان زد. هی بگیر، هی بگو، هی بخند، هی بساز، هی اینجا، هی آنجا. دل به درد آوردن، حرام خوردن، دنبال خبائث را گرفتن، حقوق الهیه را ندادن، کسب و کار را نپاییدن، مراقبت نداشتن، حضور نداشتن، روز و شب را به غفلت گذراندن.

در عجبم از این حرف‌ جنابعالی که گذشته‌ها گذشت. پدر آمرزیده. گذشته‌ها نگذشت. گذشته‌ها همه در تو جمع است. اما جان و نیت مرا که ضبط نمی‌کند. از جان من که نوار نمی‌گیرد. چطور گذشته‌ها گذشت؟ جنابعالی از آن وقت که به مدرسه رفتی گفتی الف به صدای بالا هست و همین جور یکی پس از دیگری آمدی تا الان شدی که مثلاً شدی یک آدم سخنور، یک نویسنده. مگر اگر آن حرف‌ها، تعلیمات، علوم، دستورها یکی پس از دیگری جمع نمی‌شدند، تو نویسنده می‌شدی؟ آنها گذشتند یا در تو جمع شدند؟  اگر می‌گذشتند که گویا، خوانا، نویسنده، معمار، نجار، بنا نمی‌شدی.

آخرت‌مان هم همین طور است. هیچی نگذشته است آقا. همه در ما جمع است. یکی از نام‌های روز رستاخیز یوم الجمع است. یوم الجمع. اعمال تو هم با آخرت تو همین‌ طور است. یک چنین سرمایه کلان خدادادی را مفت مفت از دست دادیم.

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ. »اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْمَخْزوُنِ الْمَکْنُونِ یا الله یا الله یا الله.

بار الها توفیق حضور مراقبت انس به خودت عاقبت به خیری به همه ما مرحمت بفرما. ولی عصر ما را از ما خشنود بگردان.

و عجل اللهم لولیک الفرج.

 

سوتیترها:

 

۱٫

حیف است که در ظلمتکده طبیعت باشید. بیا به عالم نور. بیا به جهان نور، به یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر». بگذار ابرهای تیره و سیاهی که متراکم شده‌اند، از آسمان جان‌ات کنار بروند. بگذار آفتاب حقیقت بتابد تا ببینی که آن آفتاب چه نوری می‌دهد. ما سعادت می‌خواهیم و ما زندگی می‌خواهیم. ما دنیا و آخرت می‌خواهیم. ما مسیر مستقیم می‌خواهیم. ما خدا می‌خواهیم.

 

۲٫

اکثر فرزندان ما مسموم‌اند. این مار و عقرب‌ها اینها را گزیده‌اند. اکثرشان بیمارند. مگر می‌شود این بیماری‌ها را از اینها گرفت؟ اینها کودک‌اند. این بیماری‌ها می‌نشینند در آنها و ریشه می‌دوانند و جا خوش می‌کنند.  آنها را بد کوک کرده‌اند. اصلاً نمی‌آیند که گوش کنند.

 

 

 

30نوامبر/16

رستگاری مؤمنان با پیروی از خاتم «ص»

 

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نام‌های خدای سبحان، رحمان است که بیانگر رحمت عام اوست که به مقتضای این رحمت عام، مخلوقات را می‌آفریند و انواع نعمت‌های مادی و معنوی را دراختیار آنان می‌نهد تا آنها با استفاده از این نعمت‌ها راه کمال را طی کنند و به فلاح و رستگاری نایل شوند.

خدای متعال در سوره الرحمن که با همین وصف شروع می‌شود، انواع نعمت‌های مادی و معنوی و دنیوی و اخروی را بیان می‌کند تا انسان‌ها با توجه به آن نعمت‌ها در مسیر رحمت الهی قرار گیرند و درنهایت به رحمت خاص که شامل مؤمنان است دست یابند؛ یعنی در دنیا هدایت شوند و در آخرت به بهشت راه یابند.

یکی از جلوه‌های رحمت الهی بعثت انبیاء و پیامبران الهی است. در میان این انبیاء الهی، آخرین آنها به عنوان رحمت برای عالمین فرستاده شده است: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»؛(۱) تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم»، و چون پیامبر رحمت است، اگر انسان‌ها این نعمت و رحمت را پذیرا شوند و به او اعتقاد پیدا و در عمل از وی پیروی کنند به سعادت و کمال و رستگاری می‌رسند.

از جمله آیاتی که پس از بیان رحمت عام خدا و اینکه چه کسانی از آن برخوردار می‌شوند به معرفی مؤمنان می‌پردازد و چگونگی نیل آنها را به فلاح و رستگاری بیان می‌کند، آیات ۱۵۶ و ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف است: «و رحمتی وسعت کل شیء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاه والذین هم بآیاتنا یومنون* الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراه والإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه واتبعوا النور الذی أنزل معه اولئک هم المفلحون؛ رحمت من بر همه چیز گسترده است و به‌زودی آن را برای کسانی که خود نگهداری می‌کنند و زکات (و صدقه) و کسانی که به نشانه‌های ما ایمان می‌آورند مقررخواهیم داشت، همان کسانی که از فرستاده خدا، پیامبر درس‌ناخوانده پیروی می‌کنند، آن پیامبری که صفات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، در حالی که آنان را به کار پسندیده فرمان می‌دهد و از کار ناپسند باز می‌دارد و برایشان پاکیزه‌ها را حلال می‌شمرد و پلیدی‌ها را بر آنان حرام می‌کند و تکالیف سنگین‌شان و غل‌هایی را که بر آنان بوده از دوش آنها برمی‌دارد و کسانی که به او ایمان آوردند و گرامی‌اش داشتند و دشمنانش را از او بازداشتند و یاری‌اش کردند و از نوری که با او فرود آمد پیروی نمودند، تنها آنان رستگارانند.»

از این آیه استفاده می‌شود که رحمت الهی عام و فراگیر و شامل همه چیز است و اگر کسی از آن استفاده نکند، خود کوتاهی کرده است. شرایط استفاده از رحمت عام الهی را سه چیز ذکر می‌کند: تقوا، زکات و ایمان. سپس ویژگی‌‌های پیامبر اسلام را که در تورات و انجیل آمده است ذکر می‌کند و در پایان از کسانی یاد می‌کند که اگر بخواهند به رستگاری برسند چه کارهایی را در مورد پیامبر باید انجام دهند. سئوال‌هایی که در باره این آیات می‌توان مطرح کرد، عبارتند از: ۱ـ شرایط رستگاری مؤمنان چیست؟ ۲ـ پیامبر اسلام«ص» چه ویژگی‌هایی دارد؟ ۳ـ مسئولیت مؤمنان در مقابل پیامبر اسلام«ص» چیست؟

ویژگی‌های پیامبر اسلام

آیه ویژگی‌هایی پیامبر اسلام«ص»  را ذکر می‌کند که عبارتند از:

۱ـ رسالت: اولین ویژگی در این آیه رسالت و پیامبری است که از سوی خدا برای هدایت و راهنمایی مردم فرستاده می‌شود.

۲ـ نبوت: دومین ویژگی پیامبر اسلام نبوت است. نبی به کسی گفته می‌شود که پیام خدا را بیان می‌کند و به او وحی نازل می‌شود، هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد و رسالت مقامی بالاتر از نبوت است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی دین الهی و ایستادگی در این مسیر می‌باشد.

راز تقدم رسالت بر نبوت، اهمیت امر رسالت و تفوق مقام ابلاغ‌ بر تعلیم و پیام‌رسانی است.

۳ـ امیّ بودن: ویژگی سوم پیامبر، امی بودن آن حضرت است. واژه امّی از امّ به معنای مادر و یا امت که به معنای جمعیت است گرفته شده است و برای آن معناهای متعددی ذکر کرده‌اند. برخی آن را به معنای درس‌نخوانده می‌دانند، یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب و استادی ندیده است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد

(حافظ)

البته امّی بودن نه شرط پیامبری است و نه از موانع آن، چون هیچ برهان عقلی یا نقلی معتبر بر شرط امّی بودن نیست، همان‌گونه که دلیلی بر مانع بودن آن نیست. پس از نظر عقل می‌شود پیامبری مکتب رفته و درس خوانده و در حد عالمان فرزانه باشد و پیامبری دیگر درس نخوانده و مکتب نرفته باشد.

این وصف فقط برای پیامبر اکرم آمده است. البته امی به معنای بی‌سواد یا نادان نیست، زیرا بی‌سوادی و جهل نقص‌ هستند و پیامبر اکرم از نقص منزه است، بلکه به معنای درس نخوانده و به مکتب نرفته است.

راز امی بودن پیامبر را قرآن چنین بیان می‌کند: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون؛(۲) تو پیش از این کتابی را نخوانده‌ای و چیزی را با دستت ننوشته‌ای، زیرا مبطلان و اهل باطل به شک می‌افتادند.»

در واقع علت نخواندن و ننوشتن آن حضرت را به شک افتادن مبطلان و یاوه‌گویان باطل‌گرا دانسته است، زیرا اگر پیامبر اکرم«ص» چیزی را از روی نوشته می‌خواند یا می‌نوشت، گمان می‌کردند قرآن و وحی خدا گفته‌های بشر است.

۴ـ وجود صفات و علامات پیامبر در تورات و انجیل: یکی از ویژگی‌های آن حضرت در تورات و انجیل دوران نزول قرآن بوده است، وگرنه یهود و نصارا اعتراض می‌کردند که چنین شخصی با این خصوصیات در کتاب‌های ما نیست. آیه با تعبیر روشنی دلالت می‌کند که پیامبر با همه خصوصیاتش در تورات و انجیل معرفی شده است تا جای تردیدی نماند به گونه‌ای که آنان پیامبر را همچون فرزندانشان می‌شناختند «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم؛(۳) و اگر در تورات و انجیل کنونی به صراحت نامی از پیامبر اسلام در آن وجود ندارد، دلیل بر تحریف این کتاب آسمانی است.»

در تورات و انجیل مواردی یافت می‌شود که اشاره‌ای به ظهور آن حضرت دلالت دارد مانند آنچه که در سفر تکوین فصل ۱۷ شماره ۱۷ تا ۲۰ و در سفر پیدایش باب ۴۹ شماره ۱۰ و در انجیل یوحنا باب ۱۴ شماره ۱۵ و ۱۶ و باب ۱۶ شماره ۷ و ۲۶ آمده است.

۵ـ امر به معروف و نهی از منکر: یکی از ویژگی‌های پیامبر«ص» آن است که او امر به معروف و نهی از منکر می‌کند. معروف چیزی است که عقل و نقل آن را به رسمیت نمی‌شناسند، معروفی که پیامبر به آن امر می‌کند، همه اعتقادات صحیح، ارزش‌های اخلاقی و حقوقی و اعمال نیک را فرامی‌گیرد و منکری که در آن نهی می‌کند همه اعتقادات باطل و رذایل اخلاقی و حقوقی و اعمال بد را شامل می‌شود.

۶ـ تحلیل طیبات و تحریم خبائث: یکی از ویژگی‌های پیامبر که محتوای دعوت او را نیز تشکیل می‌دهد، حلال کردن پاکیزه‌ها و حرام کردن پلیدی‌هاست. تنها محلّل طیبات و محرّم خبائث خدای سبحان است و پیامبر اکرم«ص» فقط معلم و مبلغ حلال و حرام الهی است و جمله «یحل لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث»، بیانگر این حقیقت است که شریعت آن حضرت چیزی که مناسب با فطرت و طبع انسانی حلال و منافی با فطرت و منافی با طبع را حرام کرده است.

واژه طیبات و خبیث همه پاکیزه‌ها و پلیدها اعم از ظاهری و معنوی را فرامی‌گیرد. طیبات ظاهری مانند میوه‌ها و خوردنی‌ها مثل گوشت و شیر که برای انسان سودمند است و طیبات معنوی مانند اعتقادات صحیح و فضائل و مکارم اخلاقی.

خبائث ظاهری مانند میوه‌های زیان‌بار و حیواناتی که گوشت و شیرشان برای انسان مضر است و خبائث معنوی مانند اعتقادات باطل، رذایل اخلاقی و حقوقی و تعصبات نابجا.

۷ـ برداشتن اصر و اغلال، مدعیان دروغین نبوت و رسالت، هدف‌شان به زنجیر کشیدن توده‌های مردم و استعمار و استثمار آنهاست، اما پیامبر اسلام برداشتن دشواری‌ها و بار سنگینی است که بر دوش آنها نهاده شده و باز کردن زنجیره‌هایی است که بر دست و پای آنها بسته شده و مانع حرکت آنها گردیده است.

اصر یعنی فشار، بار سنگین و دشواری‌هایی که مانع حرکت و کمال انسان‌اند و اغلال به معنای زنجیرهایی است که بر دست و پای آنها بسته شده و مانع حرکت آنها می‌شود.

مورد آیه برداشتن اصر و اغلالی است که بر برخی امت‌های پیشین تحمیل شده بود، لکن شاید بتوان رفع همه موانع قیام و بالندگی را از این عبارت برداشت کرد و معتقد شد که دین الهی انسان را از هر قید و بندی که مانع کمال و آزادمنشی است، رها می‌سازد و او را به برترین کمال یعنی بندگی خدا مقید می‌کند.

پیامبر اسلام زنجیر جهل و نادانی را از طریق دعوت پیگیر و مستمر به علم و دانش، زنجیر بت‌پرستی و خرافات را از طریق دعوت به توحید و زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی را از طریق دعوت به اخوت دینی و برادری ایمانی و مساوات در برابر قانون و زنجیرهای گران دیگر را از دست و پای انسان گشود.

 

 ابتنای دعوت پیامبر به فطرت الهی

محورهای دعوت و پیام پیامبر اسلام در این آیه عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر و حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث و برداشتن هر بار سنگینی که مانع حرکت در عرصه اعتقاد، اخلاق،‌ فقه و حقوق و باز کردن هر زنجیری است که بر دست و پای مردم بسته شده است. این پیام‌ها جهانی هستند، چون هیچ انسانی در هیچ نقطه‌ای از جهان نیست که معروف، یعنی چیزی را که عقل آن را به رسمیت می‌شناسد، بد بشمارد و منکر، یعنی چیزی را که عقل آن را به رسمیت نمی‌شناسد، خوب بداند. هیچ کس از طیبات و پاکیزه‌ها گریزان نیست و به خبائث گرایش ندارد و خواهان غل و زنجیر دست و پاگیر نیست.

وجود چنین قوانین مشترکی که همه انسان‌ها بدون استثنا پذیرای آنهایند، گواه وجود گوهر یگانه‌ای در بشر به نام فطرت است؛ یعنی انسان، در حقیقت بشری خویش نوع واحدی است. بنیان دعوت پیامبر گرامی اسلام بر پایه این گوهر یگانه و حقیقت مشترک یعنی فطرت الهی گذاشته شده است.

 

وظیفه مؤمنان در برابر پیامبر

در قسمت پایانی آیه پس از ذکر ویژگی‌های پیامبر اسلام و برنامه دعوت آن حضرت وظایف مؤمنان را در برابر او بیان می‌کند و این وظایف را چهار امر می‌داند:

۱ـ ایمان به آن حضرت؛

۲ـ تعظیم و تکریم و گرامی داشتن آن حضرت با بیزاری جستن از دشمنان او؛

۳ـ نصرت و یاری آن حضرت با دوستی با او؛

۴ـ پیروی از نوری که با آن حضرت نازل شده است؛ یعنی پیروی از قرآن کریم که برای هدایت بشر نازل گردید.

نکته‌ شایان توجه پیروی از قرآنی است که با پیامبر نازل شده است و این نشان می‌دهد پیامبر اسلام مانند قرآن نزول داشته است و با توجه در معیت سه چیز دارد دو شیء همراه و ملاک همراهی و در اینجا نیز دو شیء و دو حقیقت یعنی پیامبر اسلام و قرآن است و ملاک در این معیت خود آن حضرت است، اما اصل پیامبر است و قرآن فرع وجود اوست. یعنی پیامبر و قرآن هر دو کلام الهی‌اند. پیامبر کلام ناطق و قرآن کلام صامت الهی است. پیامبر انسان کامل است که نخستین فیض خدا ست و اگر پیامبر اسلام فیض نخستین باشد او اصل و قرآن فرع است.

 

شرایط رستگاری مؤمنان

رستگاری و سعادت واقعی انسان‌ها در گرو پیروی از پیامبر است. مؤمنان باید علاوه بر اعتقاد و عمل از پیامبر اکرم در مقام اعتقاد و عمل پیروی نمایند و شریعت او را ملاک دین‌داری قرار دهند. از این رو در سوره احزاب فرمود: «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً؛(۴) به یقین برای شما در روش فرستاده خدا الگویی برای پیروی نیکوست برای کسانی که به خدا و روز بازپسین امید دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»

یعنی انسان در زندگی نیازمند الگوست و رهبر اسلام الگوی زندگی اوست و شرایط این الگوپذیری امید به خدا و رستاخیز و ذکر فراوان خداست. بنابراین رستگاری انسان در گرو الگوگیری از آن حضرت و پیروی از او در تمام شئون زندگی مادی و معنوی است.

 

نتیجه‌گیری

با توجه به اینکه خدای سبحان رحمان است و رحمت او عام و گسترده است و بر همین اساس به مخلوقات هستی داده و آنها را پرورش و در مسیر کمال قرار می‌دهد، انسان را نیز با اختیار و تعقل آفریده و سفره رحمت خود را شامل حال قرار داده است، اما این انسان می‌تواند با استفاده از نعمت‌های مادی و معنوی به رحمت خاص الهی یعنی رستگاری و سعادت و کمال نیز دست یابد. برای دستیابی به رستگاری باید از انسان کاملی که همه ابعاد وجودی خود را به طور هماهنگ به کمال رسانده و همه استعدادهای خود را شکوفا کرده، پیروی نماید و چون پیامبر اسلام انسان کامل و حبیب الهی و رحمت جهانیان است، لازم است انسان‌ها با پیروی از او در همه ابعاد زندگی به رستگاری واقعی و حقیقی نائل شوند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیا، ۱۰۷

۲ـ عنکبوت، ۴۸.

۳ـ بقره، ۱۴۶، انعام، ۲۰.

۴ـ احزاب، ۲۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رحمت الهی عام و فراگیر و شامل همه چیز است و اگر کسی از آن استفاده نکند، خود کوتاهی کرده است. شرایط استفاده از رحمت عام الهی را سه چیز ذکر می‌کند: تقوا، زکات و ایمان.

 

۲٫

محورهای دعوت و پیام پیامبر اسلام در این آیه عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر و حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث و برداشتن هر بار سنگینی که مانع حرکت در عرصه اعتقاد، اخلاق،‌ فقه و حقوق و باز کردن هر زنجیری است که بر دست و پای مردم بسته شده است.

 

۳٫

برای دستیابی به رستگاری باید از انسان کاملی که همه ابعاد وجودی خود را به طور هماهنگ به کمال رسانده و همه استعدادهای خود را شکوفا کرده، پیروی نماید و چون پیامبر اسلام انسان کامل و حبیب الهی و رحمت جهانیان است، لازم است انسان‌ها با پیروی از او در همه ابعاد زندگی به رستگاری واقعی و حقیقی نائل شوند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

فضیلت مسجد

 

«سخنان معصومین»

 

پیامبر اکرم (صلی‌ا لله علیه واله):

و من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعه کان له بکل خطوه سبعون الف حسنه، و یرفع له من الدرجات مثل ذلک، فان مات و هو على ذلک و کل الله به سبعین الف ملک یعودونه فى قبره و یبشرونه و یونسونه فى وحدته و یستغفرون له حتى یبعث؛ (وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۳۷۲) (امالى طوسى، ج ۲، ص ۳۰۷)

کسى که به قصد شرکت در نماز جماعت به سوى مسجد گام برمى‌دارد، خداوند متعال در مقابل هرگامى که برمى‌دارد، هفتاد هزار حسنه به او پاداش مى‌دهد و به همین میزان نیز درجات وى بالا خواهد رفت و اگر در چنین حالى بمیرد، خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را مأمور مى‌نماید تا در قبر به دیدار او رفته، وى را بشارت دهند و در تنهایى قبر، انیس او باشند و تا روز قیامت برایش طلب آمرزش کنند.

 

امام صادق (علیه‌السلام):

ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضاء ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین، یدعواالله فیهما اما سمعت الله یقول: و استعینوا بالصبر و الصلاه؛(وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۲۶۳)

وقتى در اثر فشار زندگى و حوادث روزگار مشکلاتى براى کسى پیش آمد، وضو بگیرد و به مسجد برود و دو رکعت نماز به جاى آورد، و خدا را بخواند. آیا شنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: از شکیبایى و نماز یارى جویید.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

ان المساجد بیوت المتقین، و من کانت المساجد بیوته فقد ختم الله له بالروح و الرحمه و الجواز على الصراط الى الجنه؛(کنزالعمال، ج ۷، ص ۶۵۹، حدیث ۲۰۷۸۵)

مساجد، خانه پارسایان است و هرکس مسجد خانه‌اش باشد (اوقات خود را در آن و به عبادت بگذارند) خداوند انجام کار او را رحمت و شادى قرار داده و اجازه عبور از صراط به سوى بهشت را به او خواهد داد.

 

پیامبر ‌اکرم(صل‌ا… علیه واله):

ما من لیله الا و ملک الموت ینادى یا اهل القبور لمن تغبطون الیوم… فیقول الموتى: انما نغبط المؤمنین فى مساجدهم …؛ (ارشاد القلوب، ص۶۵)

هر شب فرشته مرگ ندا مى‌کند اى اهل قبور! نسبت به چه کسى غبطه مى‌خورید؟… مردگان در جواب گویند: ما به مؤمنانى غبطه مى‌خوریم که در مساجد نماز مى‌خوانند …

 

پیامبر اکرم (صل‌ا… علیه واله):

«اذا نزلت العاهات و الآفات عوفى اهل المسجد». (مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۲۶)

هنگامى که مشکلات و بلاها (براى اهل زمین) نازل می­شود اهل مساجد درامانند.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

یا على! خمسه تنور القلب: کثره قرائه قل هو الله احد و قله الکلام و مجالسه العلماء والصلاه فى اللیل و المشى الى المساجد؛(المواعظ العددیه، ص ‍ ۲۵۹)

یا على! پنج چیز دل را نورانى مى‌کند: کثرت تلاوت سوره «قل هو الله احد»، کم‌گویى، مجالست با علما، نماز شب و گام برداشتن به سوى مسجد.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

لاصلوه لمن لم یصل فى المسجد مع المسلمین الا من عله؛(وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۳۷۷)

کسى که بدون عذرى در جماعت مسلمان‌ها در مسجد شرکت نکند، نمازش ‍پذیرفته نیست.

 

 

امام علی (ع)
لاصلاه لجارالمسجد الا فى المسجد الا ان یکون به عذر او به عله فقیل : و من جار المسجد یا امیرالمؤ منین ؟ قال : من سمع النداء(بحارالانوار ج۸۳ ص ۳۸۰)
نماز همسایه مسجد( چنانچه عذر یا بیمارى نداشته باشد) جز در مسجد مقبول درگاه الهى نخواهد بود. از آن حضرت سوال شد: همسایه مسجد چه کسى است ؟ فرمود: کسى که صداى اذان را بشنود.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوه عباده؛ (بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۳۸۴)

نشستن در مسجد به انتظار نماز، عبادت است.

 

امام صادق علیه‌السلام:

علیکم بإتیان المساجد؛ فإنها بیوت الله فی الأرض و من أتاها متطهرا طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره فأکثروا فیها من الصلاه و الدعاء؛(امالی الصدوق، ص ۲۹۳)

بر شما باد به رفتن به مساجد، زیرا مساجد خانه‌های خدا بر روی زمینند. هر که پاک و پاکیزه وارد آنها شود، خداوند او را از گناهان پاک گرداند و در زمره زائران خود قلمداد کند. پس در مساجد نماز و دعا بسیار بگذارید.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله)
طوبى لاصحاب الالویه یوم القیامه یحملونها فیسبقون الناس الا و هم السابقون الى المساجد بالاسحار و غیر الاسحار(مستدرک‌الوسائل ج۳ص۴۳۳)
خوشا به حال آنان که در روز رستاخیز پرچم در دست دارند و در رفتن به بهشت بر مردم پیشى مى گیرند، آنان افرادى هستند که سحرگاهان و سایر اوقات به مساجد ازدیگران پیشى مى جویند.

 

امام باقر علیه‌السلام:

المؤذن یغفرالله له مد بصره و مد صوته فى السماء و یصدقه کل رطب و یابس سمعه، و له من کل من یصلى معه فى مسجده سهم و له بکل من یصلى بصوته؛

خداوند مؤذن را به اندازه‌اى که چشمش مى‌بیند و صدایش در آسمان مى‌پیچد مى‌آمرزد، هرخشک و ترى که آواز او را مى‌شنود او را تصدیق مى‌کند، و از ثواب هر کس که با او در مسجد نمازگزارد سهمى نصیب او شود و به شمار هر کس که به بانگ او نماز بخواند حسنه‌اى براى اوست. (محجه‌البیضاء، ج ۱، ص ۳۳۱، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۸۷)

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

اذا انزل الله عاهه من السماء عوفى منها حمله القران و رعاه الشمس ‍ اى الحافظون لاوقات الصلوه و عمار المساجد؛ (جامع احادیث الشیعه، ج ۴، ص ۶۱)

هنگامى که خداوند سبحان از آسمان آفت نازل کند، حاملین قرآن، رعایت‌کنندگان خورشید، یعنى کسانى که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را (با رفتن به آن) آباد مى‌سازند از این آفت در امانند.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله)
ان للمساجد اوتادا الملائکه جلساوهم ، اذا غابوا افتقدوهم ، و ان مرضوا عادوهم ، و ان کانو فى حاجه اعانوهم(بحارالانوار ج۸۰ ص۳۷۳)
مساجد را میخ هایى (مردانى که حضورى پیوسته در آن دارند) است که فرشتگان با آنان همشنین هستند اگر روزى آنان را نبینند، سراغشان مى روند و چون بیمار مى شوند، از آنان عیادت مى کنند و اگر در کارها نیازمند کمک باشند، آنان رایارى مى دهند.

 

امام صادق علیه‌السلام:

علیکم باتیان المساجد فانها بیوت الله فى الارض من اتاه مطهرا طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره؛(وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۲۶۷)

بر حضور در مساجد مواظبت کنید! چرا که مساجد، خانه‌هاى خداوند در زمین است. کسى که با حالت طهارت وارد مسجد شود، خداوند او را از گناهانش تطهیر مى‌نماید و نام وى را در زمره زائرین خویش مى‌نویسد.

 

پیامبراکرم(صلی‌ا… علیه و آله:

بشّر المشّائین فی ظلم اللّیل إلى المساجد بالنّور التّام یوم القیامه؛

به آنها که در ظلمات شب به سوى مسجدها می‌روند بشارت بده که روز رستاخیز روشنى کامل دارند. (نهج‌الفصاحه)

 

پیامبراکرم صلى الله علیه وآله:

اذا استاءذنت امراءه احدکم الى المسجد فلایمنعها؛

اگر زنتان اجازه رفتن به مسجد خواست مانع نشوید. (مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۴۶)

 

پیامبراکرم صلی‌الله علیه وآله:

المساجد سوق من السواق الاخره، قراها المغفره و تحفتها الجنه؛

مساجد، بازارى از بازارهاى آخرت است که در آن بر سفره آمرزش مى‌نشینند و هدیه آن بهشت است. (بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴، مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۲۲۶)

 

 

30نوامبر/16

دسته‌بندی جدید منطقه پس از جنگ ۳۳ روزه

حسین رویوران

حمله هفت سال پیش رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله لبنان در تابستان سال ۲۰۰۶ میلادی، منطقه خاورمیانه را وارد قطب‌بندی حاد و شفاف سیاسی جدیدی کرد. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد که جورج بوش، پسر رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد. فهم این طرح در درک تحولات اخیر در خاورمیانه اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، زیرا بدون شناخت این طرح، بسیاری از رفتارهای سیاسی فعلی قابل فهم نخواهند بود.

با فروپاشی بلوک شرق در آغاز دهه ۹۰ میلادی، همه کشورهای بلوک سوسیالیستی، الگوی تمدنی غرب را انتخاب کردند. آنها در بعد سیاسی، الگوی لیبرال غربی، در بعد اقتصادی، نظام سرمایه‌داری و در بعد اجتماعی، فردگرایی را برگزیدند که این سه ویژگی مهم‌ترین شاخص‌های الگوی تمدنی غرب به شمار می‌آیند. این تحول برخی از دانشمندان آمریکایی‌ها مانند فوکویاما را به این فکر انداخت تا کتاب پایان تاریخ را بنویسند. او بر پایه تحولاتی که در شرق اروپا صورت گرفت، به این باور رسید که تاریخ، نتیجه تضاد و تعارض ایدئولوژیک در سطح جهان است و از آنجا که الگوی تمدنی غرب در حال عالمگیر شدن است، از این‌رو تاریخ به پایان خواهد رسید و الگوی غربی جهانگیر خواهد شد.

واژه‌ها و مفاهیم جهان‌گرایی و جهانی شدن و تشکیل سازمان تجارت جهانی نیز بر پایه این فهم مطرح گردید. پس از چند سال ساموئل هانتینگتون، دیگر دانشمند آمریکایی به نتیجه مغایری رسید و کتاب جنگ تمدن‌ها را مطرح ساخت. او معتقد بود که همه تمدن‌ها در مقابل تمدن غربی سر تسلیم فرود آورده‌اند و تنها اسلام است که تسلیم نشده و فرهنگ اسلامی همچنان زنده است. برخی از کشور‌ها مانند جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی از گروه‌های سیاسی مقاوم اسلامی می‌کوشند الگوی سیاسی تازه‌ای براساس فهم جدیدی از اسلام ارائه دهند و تاریخ زمانی به پایان خواهد رسید که تمدن اسلامی همانند دیگر تمدن‌های آسیایی از قبیل تمدن‌های چین و هند تسلیم غرب گردد و امید به رستاخیز تمدنی و فرهنگی در دل این جوامع کاملاً فراموش و خاموش شود.

همزمان با نظریه‌پردازی کلان متفکران نظام سرمایه‌داری لیبرال انجام، دولتمردان آمریکا طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را بر پایه نظریه برخورد تمدن‌ها طراحی کردند. در این طرح از دو تئوری رایج در عرصه روابط بین‌الملل در دهه نود، یعنی نظریه‌های همگرایی و وابستگی متقابل که مبنای برپایی منطقه یورو در اروپا و منطقه نفتا در امریکا شد، بهره‌برداری گردید. به عبارت دقیق‌تر دولتمردان جمهوری‌خواه آمریکا برای سلطه بر جهان اسلام، منطقه به هم پیوسته سرزمینی جهان اسلام از مراکش در غرب تا مرز هند و پاکستان در شرق و از آسیای مرکزی و قفقاز و بالکان از شمال تا افریقای مرکزی در جنوب را با نام غلط‌انداز خاورمیانه بزرگ معرفی کردند تا واقعیت تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام کردند که این منطقه در چهارچوب فرایند جدید همگرایی باید هماهنگ و همگون گردد و در نهایت هم در چهارچوب اصل وابستگی متقابل، با غرب، به‌ویژه آمریکا اتحاد و ائتلاف داشته باشد؛ به همین علت اصلاح ساختارهای سیاسی در منطقه در دستور کار مراکز گسترش دموکراسی غربی قرار گرفت و در کشور‌های مختلف منطقه ده‌ها اجلاس در این زمینه برگزار شدند.

همگرایی مورد نظر آمریکا زمانی قابل اجرا بود که همگونی صورت می‌گرفت و زمینه همکاری و جمع کردن دولت‌های اسلامی فراهم می‌شد. اشغال افغانستان و عراق، پیش‌درآمد اجرای این طرح و هدفش مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، با این امید که دیگر کشورها با مشاهده جدیت غرب، تسلیم واقعیت‌های زورمدارانه جدید او شوند.

انتخاب دو کشور افغانستان و عراق به عنوان اهدافی برای حمله، به‌ویژه کشور عراق که هیچ ارتباطی با حمله یازدهم سپتامبر نداشت، به مجاورت این کشورها با ایران برمی‌گشت و یکی از اهداف آن محاصره جمهوری اسلامی ایران و تحت فشار قرار دادن آن برای پیوستن به این پروژه سیاسی غربی بود. صرف هزینه سنگین سه هزار میلیارد دلاری از سوی آمریکا که در نتیجه اشغال این دو کشور مسلمان بر او تحمیل شد، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان اسلام و مهار تمدن اسلامی قابل فهم و درک است.

در اینجا نباید فراموش کرد که عرصه سیاسی عرصه‌ای عقلانی است و دولتمردان آمریکا با محاسبه نتایج طرح سلطه بر جهان اسلام بود که حاضر شدند این هزینه گزاف را بپردازند تا ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بین‌المللی تحقق یابد و نظام تک ‌قطبی که هدف نهایی آمریکا بود، واقعیت پیدا کند؛ اما محاسبات کشت و درو هماهنگ نبودند و در نهایت به جای ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بین‌المللی، این کشور دچار بحران اقتصادی و ناگزیر به عقب‌نشینی نظامی از برخی کشورهای منطقه گردید.

علت اشتباه محاسباتی واشنگتن این بود که آمریکا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد که همه رژیم‌ها در حال تسلیم هستند، اما ایران، سوریه و برخی از جنبش‌های اسلامی هوادار انقلاب اسلامی ایران همچنان مقاومت می‌کنند و از طرح سلطه‌طلبانه آمریکا تمکین نمی‌کنند.

مراکز مطالعاتی و پژوهشی آمریکا و اتاق‌های فکر این نظام سیر موفقیت و ناکامی این طرح را همواره در دستور بررسی داشتند و در جهت تطبیق واقعیت‌ها با طرح‌های نظری آمریکا، تئوری‌های اصلاحی مختلفی را ارائه می‌دادند. این مشاوران پس از چند سال از اشغال افغانستان و عراق اعلام کردند که اگر آمریکا کانون‌های مقاومت در برابر این طرح را مهار کند، اجرای نقشه خاورمیانه بزرگ به واقعیت تبدیل خواهد شد و هدف آمریکا تحقق پیدا خواهد کرد. این مراکز پژوهشی دو طرح مهار کانون‌های مقاومت منطقه‌ای را تسلیم دولتمردان آمریکا کردند که یکی مبتنی بر تسلسل حمله از مرکز به پیرامون و دیگری حمله از پیرامون به مرکز بود.

به عبارت دیگر، طرح اول مبتنی بر حمله مستقیم به ایران به عنوان قلب و محور اصلی جریان مقاومت در برابر طرح سلطه‌طلبانه آمریکا و شکست دادن آن در جنگ بود. در این گزینه، هم‌پیمانان پیرامونی یعنی سوریه و جنبش‌های اسلامی لبنانی و فلسطینی به علت از دست دادن پشتیبان اصلی تسلیم  می‌شدند و دیگر در برابر طرح‌های امریکا مقاومت نمی‌کردند.

گزینه دوم مبتنی بر تقدم حمله به جنبش‌های حماس و جهاد در فلسطین و مقاومت اسلامی در لبنان بود و در مراحل بعدی طرح حمله به سوریه و سپس ایران به اجرا گذاشته می‌شد. به عبارت دیگر در طرح اولی حمله از مرکز به پیرامون طراحی شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پای ایران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقیم به ایران بود.

دولتمردان آمریکا طرح دوم را انتخاب کردند و به هم‌پیمان منطقه‌ای خود یعنی اسرائیل دستور داد تا به‌سرعت این طرح را به اجرا درآورد. دقیقاً به همین علت بود که مطبوعات آمریکا جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ را جنگ نیابتی نامیدند و این نکته این واقعیت را نمایان می‌سازد که اسرائیل پایگاه پیشرفته غرب در منطقه شرق اسلامی است و هرگاه لازم باشد با برتری نظامی‌ای که غرب دراختیار این رژیم قرار داده، در چهارچوب وظیفه‌ای که به عهده دارد، طرح‌های غرب را در منطقه پیگیری می‌کند و به اجرا می‌گذارد.

کنفرانس مطبوعاتی خانم کاندالیزا رایس، وزیر وقت خارجه آمریکا در بیروت که همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سفر کرده بود، هدف آمریکا از این جنگ را کاملاً نمایان می‌سازد. او در این کنفرانس اعلام کرد که حمله اسرائیل به لبنان، درد زایمان قبل از تولد نظام جدید خاورمیانه است و منطقه قبل و بعد از این حمله وضعیت متفاوتی خواهد داشت.

آنچه اهمیت دارد این است که آمریکا قبل از آغاز این جنگ، کشور‌های هم‌پیمان خود را موظف کرد که در کنار اسرائیل قرار گیرند و به علت این دستور تکلیفی و عینی،  حسنی مبارک رئیس‌جمهور مصر، حمله و تجاوز اسرائیل به لبنان را نادیده گرفت و حزب‌الله را گروه ماجراجوئی اعلام کرد که امنیت لبنان را به خطر می‌اندازد. عربستان سعودی نیز اعلام کرد که از مقاومت بر ضد رژیم صهیونیستی حمایت نمی‌کند و مفتی روحانی‌نمای این کشور نیز فتوا داد که دعا برای پیروزی حزب‌الله در این جنگ حرام است. حتی فؤاد سنیوره نخست‌وزیر وقت لبنان به علت هم‌پیمانی با عربستان سعودی، تجاوز رژیم صهیونیستی بر ضد کشورش و اشغال بخش‌هایی از جنوب لبنان را محکوم نکرد و خلع سلاح حزب‌الله و مقاومت را تنها راه برون‌رفت از بحران جنگ اعلام کرد. این واقعیت‌ها در جنگ ۳۳روزه، جبهه‌بندی میان اردوگاه مقاومت و هم‌پیمانان آمریکا را آشکار و شفاف کرد و شدت تضاد میان آنها از آن زمان افزایش یافت.

شکست اسرائیل در این جنگ و اعتراف رسمی به شکست و تشکیل گروه وینوگراد برای بررسی علل شکست نظامی اسرائیل، کینه‌هایی را در جبهه هوادار آمریکا پدید آورد که در رفتار‌های بعدی آنها کاملاً قابل مشاهده و محاسبه است.

شکی نیست که تشدید تضاد‌ها میان دو قطب مقاومت و هم‌پیمانی با آمریکا در هفت سال اخیر، حوادث بسیاری را پدید آورده‌ است. حمله اسرائیل به غزه در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹ در همین چهارچوب قابل تعریف است. هر چند که اسرائیل به علت شکست نظامی و ضعف در برابر جبهه مقاومت تلاش داشت با بخش‌های کوچک‌تری از جبهه حریف درگیر شود، ولی این ترفند هم  نتیجه‌بخش نبود و شکست‌های اسرائیل پی‌درپی تکرار گردیدند.

در سال ۲۰۱۲ اسرائیل یک بار دیگر تلاش جنگ‌طلبانه خود بر ضد مقاومت را در  نوارغزه تکرار کرد، اما پس از هشت روز ناگزیر گردید آتش‌بس اعلام کند و معادله جدید امنیت تل‌آویو در برابر امنیت غزه را بپذیرد که در ابعاد استراتژیک، برتری کامل جبهه مقاومت را در تحمیل خواسته‌های خود به دشمن صهیونیستی تثبیت کرد.

تهدید آمریکا و اسرائیل به حمله نظامی بر ضد ایران به بهانه پرونده هسته‌ای و سپس تشدید محاصره اقتصادی و یا بهتر بگوییم جنگ همه‌جانبه اقتصادی و سیاسی بر ضد کشورمان، گام‌های بعدی آنان بر ضد جبهه مقاومت است، لکن غرب تا کنون موفق به تحمیل اراده خود به ایران نشده است.

سرمایه‌گذاری گسترده اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و دیگر کشور‌های شورای همکاری خلیج فارس و اردن و مصر با دستور مستقیم کشور‌های غربی در حوادث داخلی سوریه و تلاش برای حذف بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه از طریق براندازی و خشونت، انتقام و کینه جبهه هوادار سازش هم‌پیمان با آمریکا را کاملاً آشکار می‌سازد. این اقدام که با معیار‌های همبستگی قومی، دینی و جغرافیایی ناهمخوان است، تا کنون میلیارد‌ها دلار هزینه در برداشته و نتوانسته است هدف خود را تحقق ببخشد.

ایجاد فتنه مذهبی یکی دیگر از تلاش‌های بسیار خطرناک جبهه هم‌پیمان با آمریکا و اسرائیل در جهت تشدید تضادها علیه جبهه مقاومت از طریق به کارگیری تعصبات مذهبی و بهره‌برداری از تحجر و جهل است که متأسفانه تا کنون نتیجه‌ای جز تضعیف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره رحمانی اسلام در جهان در برنداشته است.

 

 

سوتیتر:

جورج بوش، پسر رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد.

 

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمدصالح

صدا و سیما «اولین انتخاب»

ـ شورای نظارت بر صدا و سیما اعلام کرد: برنامه‌های صدا و سیما در شش ماهه اول سال ۹۱ در پرداخت به سبک زندگی و مقولات مرتبط با آن ضعیف و نامناسب بوده است! (مطبوعات)

۱ـ ممکن است بپرسید چرا صدا و سیما در این عرصه رفوزه شده؟

۲ـ شاید هم بپرسید مگر عرصه‌ای هست که صدا و سیما در آن قبول شده باشد؟

ـ یک مدیر فرهنگی سابق که به ۲۷ میلیارد تومان اختلاس نیز متهم است، مشغول عقد قرارداد با صدا و سیما برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی است! (رسانه‌ها)

۳ـ اینکه صدا و سیما با آدم‌های خوش‌سابقه محشور و طرف قرارداد می‌شود، یکی از دلایل رفوزگی دائمی سازمان نیست؟

۴ـ آیا صدا و سیما با آدم‌های بی‌مسئله و خوش‌سابقه هم برای ساخت برنامه و فیلم قرارداد می‌بندد؟؟

ـ مدیر سابق شبکه دوم سیما: در رسانه ملی نیروهای متدینی وارد می‌شوند، اما معلوم نیست چرا پس از مدتی نمی‌توانند دوام بیاورند و اغلب تغییر می‌کنند. تولیدات صدا و سیما عموماً رضایت‌بخش نیست. (رسانه‌ها)

۵ـ اینکه چرا این نیروها نمی‌توانند در سازمان دوام بیاورند احتمالاً به سابقه آنها برمی‌گردد! چون آدمی که اتهام اختلاس ندارد در برنامه‌سازی برای سازمان موفق نخواهد بود!

۶ـ بالاخره یکی باید چادر را مسخره کند. یکی باید حلال و حرام و محرم و نامحرم را در چشم خلایق بی‌اعتبار کند. یکی باید زنان و دختران را به بی‌حجابی و رابطه با نامحرم تشویق کند. یکی باید داد زدن سر پدر و مادر و بی‌حرمتی به آنها را به بچه‌ها آموزش بدهد و…!

به نظر شما چه کسی جز صدا و سیما می‌تواند همه موارد فوق را با ساخت و پخش سریالی مثل «اولین انتخاب» عملی کند؟؟

 

اعتدال در فرهنگ

ـ اجرای رقص باله در افتتاحیه جشنواره فیلم کودک در تهران.

ـ بازگشت یکی از شاخص‌ترین نمادهای سینمای فاسد عصر پهلوی (ملک مطیعی) به فعالیت‌های سینمایی یا مجوز وزارت ارشاد اسلامی.

ـ معرفی یک فیلم فرانسه‌زبان با موضوع سکوت یک مرد ایرانی در برابر چندشوهری زن فرانسوی‌اش به عنوان نماینده سینمای جمهوری اسلامی به جشنواره اسکار از سوی وزارت ارشاد اسلامی.

ـ اجرای تک‌خوانی زن در حضور وزیر ارشاد اسلامی و اظهارنظر ایشان در خصوص شرایط تک‌خوانی زنان.

ـ شروع افسارگسیختگی مطبوعاتی با رد امامت حضرت امیر«ع» در روزنامه بهار

۱ـ یکی از تعاریف اعتدال (آن هم در حوزه فرهنگ و ارشاد اسلامی) ضربه زدن یک در میان به نعل و میخ است! به شرط آنکه محکم‌ترین ضربه نه به نعل و نه به میخ، بلکه به دین مردم وارد شود!

۲ـ خودتان را جای وزیر ارشاد بگذارید! اگر معنای اعتدال میانه‌روی باشد آن وقت بین حلال و حرام چه باید کرد جز میانه‌روی! کمی حلال و کمی حرام! یک ذره ارشاد اسلامی، یک کمی هم سینمای جنسی! چند مورد تک‌خوانی مرد، یکی دو مورد هم تک‌خوانی زن! یک مجوز برای سینمای ملی، یک مجوز هم برای ملک مطیعی! یک معاونت برای فعالیت‌های قرآنی، یک اداره هم برای رقص‌های فرنگی!

۳ـ به هر حال خوشحالیم که قرار است امور بر محور اعتدال بگردد والا اگر دوستان اهل افراط فرهنگی بودند آن وقت مجبور بودیم در مطبوعات مقالات مارکسیستی در اسکار توحید را بخوانیم و…

 

تشویق به چادر

ـ آیا می‌دانید آموزش و پرورش چگونه دختران مملکت را به پوشیدن چادر (حجاب برتر) تشویق می‌کند؟ روی جلد همه کتاب‌های درسی مقطع ابتدایی از تصویر دختران و زنانی استفاده شده که همگی مانتوشلوارند! حتی یک مورد هم از تصویر زنان و دختران چادری استفاده نشده! این یعنی تشویق به پوشیدن چادر به روش آموزش و پرورش!

ـ در وزارت بهداشت و آموزش پزشکی چطور؟ آیا وزارت بهداشت هم دختران دانشجو را به پوشش چادر تشویق می‌کند؟

بله! وزارت بهداشت با ممنوع کردن پوشش چادر در بخش‌های بیمارستانی و درمانی برای دانشجویان دختر سهم خود در ترویج چادر به نحو احسن انجام داده و می‌دهد! خوشبختانه پس از ۳۴ سال از عمر انقلاب اسلامی و به دست مدیران وزارت بهداشت، دانشجویان دختر در رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی، پرستاری و.. (سایر رشته‌های درمانی) در هنگام ورود به بخش‌های درمانی مجبور به خلع چادر و کنار گذاشتن آن می‌شوند و اگر بر پوشیدن چادر اصرار کنند اجازه ورود به کلاس‌های عملی را نخواهند داشت!

ـ از صدا و سیما چه خبر؟ آیا صدا و سیما هم در ترویج پوشش چادر در کشور سهمی دارد؟

صدا و سیما در این زمینه از دستگاه‌های پیشتاز و پیشگام است. مثلاً در همین چند سال اخیر نمی‌توانید یک برنامه کارتونی (پویانمایی) که زیرنظر صدا و سیما (شرکت صبا) تولید شده پیدا کنید که قهرمان آن یک دختر چادری باشد! با حسن‌نظر و دقت مدیران سیمای جمهوری اسلامی همه دخترانی که در کارتون‌های تولیدشده در سازمان تصویر شده‌اند، مانتویی یا بلوز شلواری‌اند!

در ضمن نیاز به توضیح ندارد که در اکثر سریال‌ها و فیلم‌های تولیدشده در سیما زنان حسود، پیر، بداخلاق و… چادری‌اند! و اگر دختر یا زن جوانی هم چادری باشد در قسمتی از فیلم یا سریال مانتویی می‌شود تا شبهه و شائبه‌ای پیش نیاید!

 

موسیقی تحصیلی

با توجه به ضرورت موسیقی در زندگی انسان مسلمان و غربت موسیقی و کمبود آن در زندگی جوانان و نوجوانان ایرانی وزارت آموزش و پرورش مصمم شد تا آستین بالا زده، دامن همت به کمر بسته و با ورود درس موسیقی در کتاب‌های درسی (کتاب هنر دوره دبیرستان ـ کلاس هفتم جدید) یک تنه جور وزارت ارشاد و صدا و سیما را بکشد و موسیقی را به مردم (خصوصاً دانش‌آموزان) بشناساند و این هنر غریب را از غربت خارج کند! در همین راستا:

۱ـ از این به بعد اگر مشاهده کردید آقا یا خانم معلمی روی میز ضرب گرفته و دانش‌آموزان با «کف» یا «دف» یا «سوت» مشغول پاسخ‌اند تصور نکنید بساط لهو و لعب پهن شده! بلکه عزیزان مشغول تعلیم و تعلم‌اند!

۲ـ زین پس اگر دانش‌آموزان و معلمان (فردی یا جمعی) را مشغول حرکات موزون دیدید، بدانید مشغول کلاس فوق‌العاده‌اند! وقتی موسیقی درس اصلی باشد، حرکات موزون هم کلاس فوق‌العاده خواهد بود.

۳ـ ‌البته ضروری است که اولیاء دانش‌آموزان هم در این زمینه دستی به تار و تنبک داشته باشند! بالاخره ممکن است فرزندانشان در کلاس موسیقی اشکال درسی داشته باشند و بخواهند از پدر و مادر برای رفع اشکال کمک بگیرند!

فواید امریکا

در کتب طب قدیم آمده که معجونی است «امریکا»نام که برای درمان هر دردی مجرب است! از قولنج و یبوست و ضعف قوه باه، گرفته تا دردهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و غیره!

درخصوص نحوه استعمال «امریکا» هم اقوال مختلف است! برخی تنقیه آن را توصیه می‌کنند و برخی جوشانده آن را! بعضی مذاکره آن را مفید می‌دانند و عده‌ای دیگر رابطه آن را! و ترتیب آن اینگونه است که ماهانه سه نوبت و هر نوبت یک ساعت مذاکره امریکا گرفتگی عروق اقتصادی را رفع می‌کند و بیش از سه نوبت بیمار را به اسهال مبتلا می‌کند والله اعلم!

 

30نوامبر/16

اسناد لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

بی‌پرده با تاریخ/ آبان و آذر ۱۳۵۸

 

سید روح‌الله امین‌آبادی

آبان و آذر ماه سال ۵۸ دو ماه طوفانی تاریخ انقلاب است. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و نیز تصویب قانون اساسی به عنوان خونبهای هزاران شهید از جمله رویدادهای این دو ماه است.

ترور دو شخصیت تأثیرگذار انقلاب از جمله حوادثی است که در این دو ماه شاهد آن هستیم. آیت‌الله قاضی طباطبایی در آبان‌ و آیت‌الله مفتح در آذر این سال ترور می‌شوند و به شهادت می‌رسند.

ادعای ارضی عراق نسبت به ایران و اینکه سفیر عراق در لبنان خواستار تخلیه سه جزیره ایرانی خلیج فارس و نیز حق حاکمیت بر اروندرود شده بود از دیگر اخباری است که نشان می‌داد دولت عراق برنامه‌های دور و درازی برای مقابله با انقلاب اسلامی در سر دارد.

در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌ و اختلاف‌نظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد. به دنبال افشاگری دانشجویان پیرو خط امام و دستیابی به مدارک و اسناد سفارت آمریکا، عباس امیر انتظام معاون نخست‌وزیر دولت موقت به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شد.

برگزاری همه‌پرسی قانون اساسی و رأی قاطع ملت به آن، از دیگر اخبار مهمی است که بدان اشاره خواهیم کرد. متعاقب برگزاری رفراندوم، فتنه خلق مسلمان در آذربایجان با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفت و ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد. فتنه‌ای که شاید بتوان از آن به عنوان یکی از مشکلات بزرگ در سال اول پیروزی انقلاب یاد کرد.

 

دو جنایت بزرگ گروهک فرقان

آبان و آذر ۱۳۵۸ یادآور ترور دو یار بزرگ انقلاب آیت‌الله قاضی طباطبایی و آیت‌الله دکتر مفتح است.

آیت‌الله قاضی طباطبایی در  ۱۰ آبان ۱۳۵۸ بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء و در راه بازگشت به خانه توسط گروهک فرقان ترور شد و به شهادت رسید.(۱)

رهبر انقلاب در پیامی شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی به دست گروهک فرقان را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور آذربایجان تسلیت گفتند و تاکید کردند: «در انقلابی که ابرقدرت‌ها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از کشور بزرگ بسته است، این ضایعات و ضایعات بالاتر، اجتناب‎ناپذیر است».(۲)

در ۲۷ آذر ۱۳۵۸ نیز آیت‌الله دکتر مفتح، استاد دانشکده الهیات و یکی از روحانیون مبارزی که در سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای ۵۷  نقش عمده‌ای داشت ترور شد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.(۳)

به دنبال شهادت آیت‌الله دکتر مفتح، امام خمینی پیام مهمی صادر و تأکید کردند: «بدخواهان ما که از همه جا وامانده‌اند، دست به ترور وحشیانه می‎زنند. ما را از چه می‎ترسانند؟ امریکا خود را دلخوش می‎کند که با ایجاد رعب در دل ملت که سربازان قرآنند می‎تواند وقفه‎ای در مسیر حق و عقبگردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند، غافل از این که ترس از مرگ برای کسانی است که دنیا را مقرّ خود قرار داده‌اند و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی‎خبرند».(۴)

 

ادعای ارضی عراق به خاک جمهوری اسلامی

عبدالحسین مسلم حسن، سفیر عراق در لبنان در ۱۱ آبان ۱۳۵۸ گفت: «ایران باید داوطلبانه موافقت‌نامه مارس ۱۹۷۴با عراق را که در الجزایر منعقد شده اصلاح و از اقلیت‌های ایرانی رفع ظلم کند. ایران باید از ادعاهای ارضی خود بر اروندرود صرف‌نظر و سه جزیره واقع در خلیج فارس را تخلیه کند».

به دنبال این اظهارات مداخله‌جویانه که نشان می‌داد دولت عراق تصمیمات دور و درازی را برای منطقه در سر دارد، وزارت امورخارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای به‌شدت به ادعاهای عراق واکنش نشان داد و وزیر امورخارجه کشورمان که در الجزیره به سر می‌برد، عراق را متهم به تقویت جبهه ضد انقلاب ایران با همکاری شاه سابق کرد و گفت: «عراق می‌خواهد پس از سقوط شاه نقش ایران را در خلیج فارس برعهده بگیرد».(۵)

 

دیدار نخست‌وزیر دولت موقت با برژینسکی

هیئت سیاسی ایران به ریاست مهندس مهدی بازرگان، نخست‌وزیر که برای شرکت در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور سفر کرده بود، در حاشیه این مراسم با شخصیت‌ها و هیئت‌های نمایندگی دیگر کشورها ملاقات‌ها و گفت‌وگوهایی را انجام داد و پیام امام خمینی به مناسبت سالگرد انقلاب الجزایر قرائت شد.

ملاقات بازرگان با رئیس‌جمهور الجزایر، برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه و مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه در این سفر از جمله رویدادهایی است که می‌توان به آنها اشاره کرد.(۶)

ملاقات بازرگان با برژینسکی بازتاب گسترده‌ای در ایران پیدا کرد و انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت.

برژینسکی در مقاله‌ای با عنوان «چگونه ایران را از دست دادیم؟» ،جریان این دیدار را با تفاوت روشنی از جمله این که بازرگان از وی تقاضای دیدار کرد، چنین روایت کرد و گفت: «یک هفته پس از ورود شاه به آمریکا، من در رأس هیئتى، در روز اول نوامبر  از طرف دولت آمریکا براى شرکت در جشن‏هاى بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور رفتم. در جریان این سفر، مهدى بازرگان نخست‌وزیر ایران از من تقاضا کرد که دیدارى با هم داشته باشیم. من این تقاضا را پذیرفتم و بعد از ظهر همان روز در اتاق هتل بازرگان با وى ملاقات کردم. ملاقات ما در محیط دوستانه‌ای پایان یافت و رفتار مخاطبین ایرانی من خیلی بیش از انتظار صمیمانه بود. من جریان این دیدار را بی‌درنگ به رئیس‌جمهور و ونس وزیر امورخارجه گزارش دادم».

ابراهیم یزدی وزیرخارجه بازرگان در مورد اظهارات برژینسکی می‌گوید: «من و مهندس بازرگان بعد از انتشار کتاب برژینسکی، در نامه‌ای خطاب به ناشر کتاب به این ادعا که ما درخواست دیدار با برژینسکی را داشتیم اعتراض کردیم».

این تفاوت در بیان، تأثیری در اصل ماجرا نگذاشت و دیدار بازرگان با برژینسکی انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت. اعتراض‌هایی که برخی آن را دلیل استعفای بازرگان می‌دانند.

 

تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت

سفارت آمریکا در تهران در روز ۱۳ آبان توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تصرف شد و دیپلمات‌های آمریکایی به گروگان گرفته شدند.

گروهی از دانشجویان مسلمان خط امام که در خیابان آیت‌الله طالقانی تجمع کرده بودند و قصد داشتند به سمت دانشگاه تهران حرکت کنند، هنگامی که به جلوی در اصلی سفارت آمریکا رسیدند، مسیر اصلی خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای در سفارت به داخل سفارت رفتند. گروهی از دانشجویان نیز از روی دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و به سوی ساختمان‌های داخلی سفارتخانه رفتند.

پس از تصرف سفارت به وسیله دانشجویان، پلاکاردهای پارچه‌ای بر دیوار سفارت نصب شد. روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود ما دانشجویان مسلمان پیرو امام به منظور اعتراض به جنایات آمریکا و پناه دادن به شاه مخلوع، سفارت آمریکا را اشغال کرده‌ایم. پذیرش شاه از طرف آمریکا توطئه جدید علیه انقلاب اسلامی ایران است.

رهبر انقلاب یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی در دیدار با کارکنان بیمه مرکزی ایران با اشاره به توطئه‌های آمریکا علیه ملت ایران، آمریکا را شیطان بزرگ نامیدند.

امام خمینی در این دیدار تأکید کردند: «باز ریشه‎های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوان‌ها را بگوییم که بیرون بیایند از  آنجایی که رفتند… جوان‌های ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئه‎ها را از بین ببرند…» .(۷)

رهبر انقلاب ۲۶در  آبان همین سال در نامه‌ای خطاب به موسوی خوئینی‌ها و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دستور آزادی گروگان‌های زن و سیاهپوست را صادر کردند. در بخشی از نامه امام خمینی آمده است:

«برای آنکه اسلام برای زن‌ها حقوق ویژه‎ای قائل است و سیاهپوستان که عمری را تحت فشار و ظلم امریکا به سر برده‎اند و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان، در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز! سیاهپوستان و زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امورخارجه تحویل دهید که فوراً آنها را از ایران خارج نمایند.»(۸)

 

دولت موقت استعفا داد

یک روز پس از اشغال سفارت آمریکا، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر استعفای خود را تقدیم امام کرد. در بخشی از متن استعفای مهندس بازرگان که در قم تقدیم امام شد آمده است:

«دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف‌نظرها، مدتی است که انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب غیرممکن ساخته است. در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد. بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد تا به نحوی که مقتضی می‌دانند کلیه امور را در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد، مأمور تشکیل دولت فرمایند».(۹)

 

قطع صدور نفت ایران به آمریکا

تسخیر لانه جاسوسی تبعات گسترده‌ای را در روابط ایران با آمریکا به دنبال داشت. از یک ‌سو انقلاب اسلامی ضربه سختی را بر پیکر دولت استعماری آمریکا وارد ساخت و نشان داد با کسی تعارف ندارد و از سوی دیگر مسیر آینده انقلاب را روشن ساخت. قطع صدور نفت ایران به آمریکا که در پی تصمیم ۲۱ آبان شورای انقلاب صورت گرفت، یکی از عواقب انقلابی تسخیر لانه جاسوسی است. آمریکا پیش از این تصمیم، روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت از ایران خریداری می‌کرد».(۱۰)

دولت کارتر نیز بیکار ننشست و برای اعاده آبروی نداشته خود، ذخایر ارزی ایران در آمریکا را بلوکه کرد.(۱۱)

 

مردم به قانون اساسی رأی مثبت دادند

سرانجام پس از ۲ ماه، مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی با حضور اکثریت نمایندگان و سفرای کشورهای اسلامی، در روز ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به کار خود پایان داد و آیت‌الله منتظری رئیس مجلس در نطق خود ضمن تجلیل از شهدای انقلاب از مردم خواست که این قانون را عمیقاً بررسی و پس از مطالعه تصویب کنند.(۱۲)

رفراندوم قانون اساسی نیز در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ با حضور میلیونی مردم سراسر کشور و در اکثر نقاط با امنیت و آرامش برگزار شد، ولی در سنندج و دیگر شهرستان‌های استان کردستان، به‌جز قروه و بیجار، با دخالت عناصر مسلح حزب دموکرات کردستان، مردم نتوانستند در رفراندوم شرکت کنند.

حزب دموکرات کردستان و حزب کومله و سازمان چریک‌های فدایی خلق قبلاً اعلام کرده بودند که در همه‌پرسی قانون اساسی شرکت نخواهند کرد.

حزب موسوم به اتحاد المسلمین زاهدان نیز با صدور اعلامیه‌های متعدد از مردم خواست در رفراندوم شرکت نکنند. بعد از انتشار این اعلامیه‌ها نزدیک به ۳۰۰ تن پس از محاصره فرمانداری ایرانشهر صندوق‌های اخذ رأی و اوراق و اسناد مربوطه را معدوم کردند و از بین بردند و فرماندار را به گروگان گرفتند.

در سطح شهر تهران نیز عده‌ای با پخش شایعاتی مبنی بر بمب‌گذاری در محل‌های اخذ رأی به‌خصوص مساجد تلاش داشتند تا مردم را متفرق کنند.(۱۳)

 

فتنه خلق مسلمان!

مهم‌ترین سنگ‌اندازی بر سر راه رفراندوم قانون اساسی از سوی هواداران آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان صورت گرفت و غائله خلق مسلمان به یکی از بحران‌های انقلاب بدل شد.

بعد از همه‌پرسی جمهوری اسلامی در فروردین ماه ۱۳۵۸نوبت به تدوین قانون اساسی رسید. برای این منظور مجلس خبرگان قانون اساسی از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد و به تدوین قانون اساسی ‌پرداخت تا بعد از مقبولیت مردمی به مورد اجرا گذاشته شود. احزاب و گروه‌های سیاسی هر کدام به ارائه لیست کاندیداهای خود پرداختند و حزب خلق مسلمان نیز کاندیداهای خود را معرفی کرد.

در جریان برگزاری انتخابات سه تن از نامزدهای مورد تائید حزب خلق مسلمان به نام‌های محمدعلی انگجی، جعفر اشراقی و رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای از حوزه استان آذربایجان شرقی به جمع خبرگان راه یافتند، اما عیر از این استان، نامزدهای حزب جمهوری خلق مسلمان در هیچ ‌یک از حوزه‌های کشور توفیقی را به دست نیاوردند.

به دنبال این شکست سهمگین، نشریه خلق مسلمان با تیتر بزرگ «انتخابات رسوا»، خواستار ابطال سراسری انتخابات شد.(۱۴)

از سوی دیگر آیت‌الله شریعتمداری نیز در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد(۱۵) و این در حالی بود که علمای آگاه و در رأس آنان امام خمینی، همه را به شرکت فعال در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی دعوت کرده بودند.

بعد از انتخابات نیز امام امت با تأئید انتخابات مجلس خبرگان، خط بطلانی بر اعتراضات بی‌دلیل و مدرک شکست‌خوردگان انتخابات کشیدند.(۱۶)

پیش از این و به دنبال مخالفت حزب مذکور با مجلس خبرگان، این حزب پا را از این نیز فراتر گذاشت و با قانون اساسی تدوین شده از سوی منتخبان ملت مخالفت کرد. این مخالفت‌ها زمانی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد، به اوج خود رسید. مخالفت حزب در این امر نیز با هماهنگی آیت‌الله شریعتمداری آغاز شد که خود شخصاً به مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه برخاسته بود.

آیت‌الله شریعتمداری در این دوره ابتدا در مصاحبه با خبرنگار یونایتدپرس و نیز در مصاحبه با خبرنگار رادیو دانمارک در موافقت با قانون اساسی رژیم سابق گفت: «صحبت ما از اول این بود که به قانون اساسی ۱۲۵۸شمسی/۱۹۰۶میلادی عمل شود. با برپایی جمهوری اسلامی می‌شد عجالتاً به جای قانون اساسی جدید همان قانون اساسی گذشته منهای قوانین مربوط به سلطنت را حفظ ‌کرد و دردسری هم وجود نداشت».(۱۷)

حزب خلق مسلمان نیز در تشریح نظرات آیت‌الله شریعتمداری قانون اساسی رژیم گذشته را مترقی‌تر از قانون اساسی جدید دانست.(۱۸)

با عبور از دو مرحله مخالفت با مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز تدوین قانون اساسی توسط این مجلس، آیت‌الله شریعتمداری و حزب تحت‌الحمایه‌اش چون نتوانستند نتیجه‌ای بگیرند، اعتراض و تلاش خود را مصروف مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه کردند.

به دنبال تدوین قانون اساسی توسط مجلس خبرگان، قرار شد مردم در روزهای ۱۱و۱۲ آذر با حضور در پای صندوق‌های رأی نظر خود را نسبت به مفاد قانون اساسی اعلام کنند. آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان بار دیگر به میدان آمدند و تأکید کردند تا زمانی که قانون اساسی، به‌خصوص اصل مربوط به ولایت فقیه اصلاح نشود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد.

در این میان امام خمینی به مقابله با موج تبلیغات سازماندهی شده رسانه‌های غربی و خارجی علیه مجلس خبرگان و قانون اساسی برخاستند و در ۳۰ مهر ۱۳۵۸به حزب خلق مسلمان و اقدامات آن شدیداً اعتراض کردند و فرمودند:

«به صورت‌های مختلف با اسلام مخالفت می‌کنند. در مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت از ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً، در همین دو سه روز پیش ، در یکی از مجالس‌شان [اشاره به جلسات روز جمعه حزب خلق مسلمان] این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، گفتند که مجلس خبرگان باید منحل بشود و دیگران هم برای آنها دست زدند یا تظاهرات کردند. اینها از مجلس خبرگان می‌ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‌خواهد ولایت فقیه را اثبات کند. مجلس خبرگان می‌خواهد تصویب کند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است و اینها از او می‌ترسند. اینها خیال می‌کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری و دیکتاتوری پیش می‌آید. در صورتی که در اسلام این حرف‌ها نیست».

شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز ۱۲ آذر ۱۳۵۸و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد آورد.

این حزب در نشریه مورخ ۴ آذر ۱۳۵۸ خود با تیتر بزرگ نوشت: «شرکت در رفراندوم مشروط به تجدیدنظر در قانون اساسی است» و آنگاه که از نتایج رفراندوم آگاه شد در شماره ۱۳ آذر ۱۳۵۸خود باز با تیتر بزرگ «ابطال رفراندوم در آذربایجان» را خواستار شد.

حزب و رهبر آن از این همه مخالف‌خوانی‌ها طرفی نبستند و لذا در صدد برآمدند با به رخ کشیدن قدرت خود امتیازاتی بگیرند.

این گونه بود که تعداد زیادی از اعضا و هواداران حزب همراه با برخی از جریانات سیاسی، ظاهراً به منظور پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری با اتوبوس‌هایی عازم شهر قم شدند. در روز چهارشنبه ۱۴ آذرماه سال ۱۳۵۸ از طرف جریانی موسوم به «جوانان آذربایجانی مقیم قم» طی اطلاعیه‌ای از مردم دعوت شد که به پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری برخیزند. این سازمان، مردم قم را به راه‌پیمایی در روز پنجشنبه ۱۵ آذر و در تأئید نظرات آیت‌الله شریعتمداری پیرامون مخالفت با قانون اساسی دعوت کرد.

چهارشنبه شب بنا به گزارش روزنامه‌های کیهان و اطلاعات به دنبال بحث و گفت‌وگو پیرامون قانون اساسی بین طرفداران آیت‌الله شریعتمداری و گروه دیگری مشاجره لفظی و زد و خورد روی داد و با کشیده شدن این درگیری به اطراف منزل آیت‌الله شریعتمداری، یکی از محافظین وی که روی پشت‌بام مشغول نگهبانی بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته ‌شد.

به دنبال کشته شدن این سرباز و در حالی که هنوز مشخص نشده بود که از سوی چه کسی مورد اصابت گلوله قرار گرفته است، غائله‌ای بزرگ در قم و آذربایجان بر پا شد.

امام خمینی که از عمق کینه دشمنان به نظام نوپای اسلامی آگاه بودند در دو پیام جداگانه هشدار دادند که هرگونه اختلاف‌افکنی حرام است و حتی اگر کسی عکس امام را هم پاره کند و به ایشان فحش هم دهد و حتی سوء قصد کند، احدی حق ندارد واکنش نشان دهد و باعث ایجاد اختلاف شود.(۱۹)و(۲۰) و(۲۱)

حمله به صدا و سیمای تبریز از دیگر نقشه‌هایی بود که به صورت حساب شده پی گرفته شد. حزب خلق مسلمان در روز ۱۵ آذر با اعزام عده‌ای مسلح به سرکردگی یک روحانی‌نما به نام میرزا عباس سعیدی، رادیو و تلویزیون این شهر را اشغال کرد. اندکی قبل اعضای حزب در اقدامی مشابه محل استانداری آذربایجان شرقی را نیز به تصرف خود در آورده بودند.

 

اسناد لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

با گذر زمان و انتشار اسناد لانه جاسوسی، خط و ربط عاملان فتنه خلق مسلمان به‌خوبی روشن شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یکی از مصاحبه‌های مطبوعاتی خود اسنادی را در معرض افکار عمومی قرار دادند که براساس آن چگونگی ارتباط یکی از رهبران حزب خلق مسلمان با  سفارت آمریکا فاش شد. در بخشی از اطلاعیه افشاگرانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این رابطه آمده است:

«آقاى «مقدم مراغه‏اى» درصدد بوده است که به هر نحو شده آمریکاى جنایتکار را که عمرى در این مملکت به چپاول و غارت مشغول بوده و ملت به بهاى خون ده‌ها هزار شهید پاى آن را از کشور کوتاه کرده، دوباره برگرداند و بر مقدرات ملت حاکم کند. آقاى مراغه‏اى  دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه مى‏کند براى آنکه بتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینى ملاقات کنند».

در بخشی از سند منتشره از سوی دانشجویان آمده است:

«رهبر جنبش رادیکال، مقدم[مراغه‌ای]، ضمن تماس با سرپرست دپارتمان، نظرات خود را در مورد مسایل جارى اظهار داشت و تأکید کرد که کاردار با [امام] خمینى تماس بگیرد تا او [رهبر انقلاب] ایرانی‌ها را متقاعد کند که دولت آمریکا انقلاب ایران را پذیرفته است».

در این سند به نقل از مقدم مراغه‌ای آمده است:

«مقدم اشاره کرد این که شما مى‏گویید وقتش نشده، وقت مناسب هیچ ‏وقت دست نخواهد داد، چون [امام] خمینى اکنون پیر است و کاملاً غیرقابل انعطاف. اگر [امام] خمینى ناگهان قبل از ملاقات آمریکا با او فوت کند، حتى میانه‏روها که با [امام] خمینى کاملاً موافق نیستند، آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات آمریکا با ایشان، عدم پذیرش انقلاب بوده است و خیلی‌ها آمریکا را مقصر مرگ [امام] خمینى خواهند دانست«.

 

امام خمینی خیلی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری کاری بکند

در بخش دیگری از گزارش سفارت آمریکا از ارتباط مقدم مراغه‌ای با این سفارت آمده است:

«مقدم گفت که خیلی‌ها از آیت‌الله شریعتمدارى به خاطر عدم رهبرى انتقاد مى‏کنند در صورتى که این انتقاد نابجاست و [امام] خمینى قدرتمندتر از آن است که [آیت‌الله] شریعتمدارى فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولى البته وقتش خواهد رسید. او افزود که آذربایجان مترصد اشاره اوست».

بنا به گفته دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پاسپورت مقدم مراغه‌ای در بخش مخصوص و قفسه یکی از کارمندان بخش ویزای سفارت آمریکا پیدا شده بود.(۲۲)

با انتشار این اسناد رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای تحت تعقیب دادسرای انقلاب قرار گرفت و حکم جلب وی از سوی آیت‌الله قدوسی دادستان انقلاب صادر شد.(۲۳)

 

فعالیت حزب خلق مسلمان تعطیل شد

به دنبال اعتراض‌های گسترده مردمی و نیز انتشار اسناد لانه جاسوسی، حزب خلق مسلمان تعطیلی تمام دفاتر خود را در سراسر کشور اعلام کرد و در اطلاعیه خود یادآور شد تا به وجود آمدن شرایط مساعد تمام فعالیت‌های خود را متوقف می‌کند.(۲۴)

 

عباس امیرانتظام دستگیر شد

عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا سیا و نیز ارتباط با آمریکا از سوی دادستان کل انقلاب بازداشت شد. یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این زمینه گفت:

«انتظام از همان اوایل انقلاب نقش رابط بین ایران و آمریکا را برعهده داشت. اسنادی که به وسیله دانشجویان پیرو خط امام به دست آمده حاکی ار آن است که وی با توجه به داشتن چنین نقشی اظهار تمایل کرده است که در کشور سوئد ظاهراً با عنوان سفیر به خدمت ادامه دهد تا راحت‌تر بتواند نقش خود را که ارتباط‌گیری با آمریکا بود ایفا کند.

دانشجویان مسلمان پیرو خط امام همچنین گفتند:

«اسناد و مدارک زیادی حاکی از ارتباط دائم امیرانتظام با آمریکا به دست آمده است که به زودی در اختیار مطبوعات و رسانه‌های گروهی قرار خواهد گرفت».

همکاری با سیا

دو تن از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یک برنامه تلویزیونی با ارائه اسناد و مدارکی اعلام کردند عباس امیر انتظام با سفارت اشغالی آمریکا و سیا همکاری داشته و مقدمات مبادله اطلاعات بین دو کشور را فراهم می‌آورده است.

بر اساس یکی از اسناد، کاردار آمریکا تأکید کرده است امیرانتظام به ادامه تماس با آمریکا علاقه دارد و به نظر می‌رسد خالصانه می‌کوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی را بین ایران و آمریکا برقرارکند.

بر اساس سند دوم سیا از کاردار آمریکا در استکهلم می‌خواهد به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود. بر اساس این سند مشخص می‌شود که امیر انتظام قبلاً تقاضای چنین کاری یعنی تبادل اطلاعات را کرده بود که از طرف سیا اطلاع داده می‌شود حاضرند این تبادل اطلاعات پس از دهم سپتامبر انجام گیرد».(۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۹٫

۲ـ صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۴۲۰٫

۳ـ اطلاعات، ۲۷ آذر ۱۳۵۸، ص ۱٫

۴ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۳۲۰٫

۵ـ کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۱۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، صص ۱و۱۲٫

۷ـ صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۴۸۹٫

۸ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۵۴٫

۹ـ کیهان، ۱۵ آبان ۱۳۵۸، صص ۲ـ۱.

۱۰ـ کیهان، ۲۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۴٫

۱۱ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۵۸، ص ۱۵٫

۱۲ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۳ـ اطلاعات، ۱۲ آذر ۱۳۵۸، صص ۳، ۹، ۱۱٫

۱۴ـ رک، هفته‌نامه خلق مسلمان، دوره جدید، شماره ۱، مورخه شنبه ۲۰/۵/۱۳۵۸، صص ۲ و ۷ وروزنامه اطلاعات، ۱۷/۵/۵۸، ص ۲٫

۱۵ـ رک، نشریه خلق مسلمان، ۲۰/۵/۵۸، ص ۷٫

۱۶ـ رک، صحیفه امام، جلد ۹، صص ۳۰۵ـ۲۹۶ و ۳۱۰ـ۳۰۸.

۱۷ـ رک، اطلاعات، ۱۱ مهر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۸ـ رک، نشریه خلق مسلمان، ۸ مهر ۱۳۵۸، ص ۸٫

۱۹ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۶۹٫

۲۰ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۷۴٫

۲۱ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۷۵٫

۲۲ـ کیهان، ۱۸ آذر ۱۳۵۸، ص ۱۲٫

۲۳ـ اطلاعات، ۱۸ آذر ۱۳۵۸، ص ۳٫

۲۴ـ اطلاعات، ۲۵ آذر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲۵ـ اطلاعات، ۲۹ آذر ۱۳۵۸، ص ۲٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌ و اختلاف‌نظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد.

 

۲٫

شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز ۱۲ آذر ۱۳۵۸و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد آورد و این حزب  ابطال رفراندوم در آذربایجان را خواستار شد.

 

30نوامبر/16

قاعده نفی سلطه و مستندات آن

اسماعیل نساجی زواره

 

ضرورت بحث

یکی از معتبرترین اسناد حقوق بشر، آموزه‌های وحیانی هستند که از سوی خداوند تعالی بر پیامبر هادی«ص» نازل گردیده‌اند.

با جمع‌آوری آیات قرآن در همان نخستین سال‌های نزول این کتاب، اولین مرحله تدوین حقوق مسلمانان در حوزه مکتب اسلام صورت پذیرفت و سپس با تدوین و تقریر احادیث پیامبر اعظم«ص» و نیز تألیف جوامع حدیث، گام بزرگی در زمینه حفظ حقوق مسلمانان برداشته شد.

با آغاز رویش نهال علم فقه و اخلاق در قرن‌های سوم و چهارم هجری، مسائل حقوق اسلامی در کتب فقهی و اخلاقی مورد نقد و تحلیل قرار گرفتند و در دوران شکوفایی فقه اسلامی، مخصوصاً قرن‌های سیزدهم و چهاردهم هجری، این مسائل در لابلای مباحث سیاسی به صورت عمیق‌تر و روشن‌تر عنوان شدند.

در عصر ما فقهای بزرگی همچون حضرت امام خمینی«ره» و دیگران راهبردهای جدیدی را در بینش فقهی بیان کردند و ضمن طرح مقوله‌های «استقلال» و «عدم تسلط بیگانگان بر مردم» به منظور صیانت از جامعه اسلامی، افق‌های جدیدی را در برابر دین‌پژوهان گشودند.

یکی از این مقوله‌ها «قاعده نفی سلطه» است. این اصل محکم فقهی ضامن استقلال و سربلندی مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بین‌المللی اسلام در حوزه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد.

براساس این قاعده، خداوند متعال در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان این قاعده فقهی ـ سیاسی را بشناسند و سپس به آن عینیت ببخشند تا بتوانند با بستن گذرگاه سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطه خارجی را از جامعه آرمانی مسلمین بزدایند و زمینه طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

 

بررسی مفهوم قاعده

قاعده نفی سلطه از مستندات لازم‌الرعایه در حفظ عزت و سیادت مسلمانان و نفی سلطه بیگانگان است که براساس آیه «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً »؛(۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. یعنی خداوند در قوانین و شریعت اسلام به هیچ‌وجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و کافر در هیچ زمینه‌ای نمی‌تواند بر مسلمان مسلط شود. لذا از دیدگاه حکومت اسلامی، روابط خارجی کشورهای اسلامی با کشورهای غیراسلامی باید بر اساس این قاعده فقهی ـ قرآنی برنامه‌ریزی و کنترل شود، زیرا در صورت عینیت بخشیدن و عملی کردن این اصل، تمام راه‌های نفوذ و تسلط کفار و بیگانگان در تمام زمینه‌ها مسدود می‌شود.

قاعده نفی سلطه در روابط خارجی اسلام و مسلمانان حق «وتو» دارد، یعنی اگر یک قرارداد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و… از سوی دولتمردان سرزمین اسلامی با کفار بسته شود که مقدمه و زمینه سلطه کفار بر مسلمانان شود، این قاعده فقهی، آن قرارداد را باطل می‌سازد.(۲)

شایان ذکر است که قاعده نفی سلطه از قواعد ثانویه فقهی است که اجرای آن نسبت به دیگر مسائل و قواعد فقهی در اولویت است. یعنی در موارد ویژه و برای دفع ضرر از اسلام، به عنوان قاعده ثانویه جلوی ظهور قواعد اولیه فقهی را می‌گیرد و آنها را عملاً خنثی می‌سازد. مثلاً خوردن گوشت گاو از غذاهای حلال است. حال اگر با تشخیص پزشک، خوردن آن موجب ضرر جانی شود، در این مورد گوشت گاو عنوان ثانویه پیدا می‌کند و حرام است. عنوان اولی نداشتن ضرر و حلال بودن آن است و عنوان ثانوی ضرر و حرمت است.(۳)

در ارتباطات و سیاست خارجی دنیای اسلام با دنیای کفر، قاعده نفی سلطه چنین نقشی را ایفا می‌کند؛ یعنی هرگونه معاهده و قراردادی که به ضرر و زیان جامعه اسلامی با بیگانگان بسته شود، این قاعده، آن را لغو و باطل می‌کند؛ اگرچه فسخ قرارداد طبق یک قاعده فقهی دیگر مثل «… أَوْفُواْ بِالْعُقُود…»(۴) جایز نباشد. در اینجا به دلیل کشف ضرر، قاعده نفی سلطه وارد میدان می‌شود و موضوع قاعده « أَوْفُواْ بِالْعُقُود» را برمی‌دارد و آن را از اثر می‌اندازد و خودش به عنوان حکم ثانوی لازم‌الاجراء می‌شود.(۵)

 

مدارک و مستندات

قاعده نفی سلطه از لحاظ سند و مدرک بسیار معتبر و متن است و سندیت آن چند وجه دارد:

۱ـ کتاب: خداوند متعال در سوره نساء با صراحت تمام، دوستی و تمایل به بیگانگان را از خصلت‌های منافقان می‌داند و به اهل ایمان سفارش می‌کند که مبادا در تصمیم‌گیری‌های خود، دشمنان اسلام و بیگانگان را بر مؤمنان ترجیح دهند و این ندای آسمانی را به مسلمانان ابلاغ می‌کند که: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ؛(۶) ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان دوست و تکیه‌گاه خود قرار ندهید».

طبق روش تفسیر قرآن به قرآن، این دستور الهام گرفته از آیه ذیل است که خداوند می‌فرماید: «… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛(۷) …خداوند هرگز راهی برای برتری و تسلط کافران بر اهل ایمان قرار نداده است.» و هیچ‌گاه کفار را مافوق مؤمنان و بر آنان مسلط قرار نمی‌دهد. این حکم تا ابد به نفع مؤمنان و علیه کافران است و برای همیشه منافقان و کفار را از رسیدن به اهداف شوم خود مأیوس کرده است و سرانجام فتح و پیروزی را از آن مؤمنان و صالحان می‌داند.(۸)

در آیه مزبور کلمه «سبیل» چون نکره است و معنایی جامع دارد، می‌توان گفت که آیه بیشتر این وجوه را دربرمی‌گیرد:

الف) خدای قهار هرگز به زیان مؤمنان برای کافران راه سلطه‌ای قرار نداده است.

ب) اگر محور مبارزه ایمان و کفر باشد، بی‌تردید مؤمنان همواره پیروزند. توضیح اینکه خدای سبحان هیچ راه سلطه‌ای را برای کافرانی در برابر مؤمنان قرار نداده است. این نه بدان معناست که اگر جنگی رخ دهد مؤمنان شهید نمی‌شوند و اسیر نمی‌دهند، بلکه شهادت مانند پیروزی است، چیره شدن کافران مقطعی است، پیروزی نهایی از آن مسلمانان است و خداوند عزیز هرگز شکست را برای آنان نمی‌پسندد.

ج) کافر در آخرت راه سلطه‌ای بر مؤمن ندارد و در دنیا هم همواره سلطه سیاسی و نظامی از آنِ او  نیست، اما گاهی رخدادهای بیرونی مؤید عکس این روش است. در حقیقت گاهی آگاهی کافران به علوم و فنون نظامی بر ناآگاهی مؤمنان چیره می‌شود.

برخی از فقهای عامه از آیه مورد بحث چند حکم فقهی را استنباط کرده‌اند که درخور بررسی است، همچون اگر کافر به مال مسلمانان دسترسی پیدا کند و آن را به کشور کفر «دارالحرب» انتقال دهد، مالک آن نمی‌شود. همچنین کافر نمی‌تواند بنده مسلمان را بخرد، زیرا با این کار بر او مستولی می‌شود، در حالی که سلطه کافر بر مسلمان منتفی است و بالاخره فرد مسلمان اگر کافر ذمی را کشت، قصاص نمی‌شود، بلکه باید دیه بپردازد.(۹)

۲ـ سنت: دومین مدرک قاعده نفی سلطه، حدیث مشهور «اعتلاء» است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « لاسلامُ یَعلو ولا یُعلی عَلَیهِ والکفّارُ بِمَنزِلَهِ المُوتی لا یَحجِبونَ وَ لا یُورِثون ؛(۱۰) اسلام دین برتر است و چیزی بر آن برتری ندارد و کافران همچون مردگان هستند که نه مانع ارث بردن دیگران می‌شوند و نه خودشان ارث می‌برند» .

یکی از اصول ثابت سیاست خارجی اسلام این است که این دین باید همیشه و همه جا و در تمام زمینه‌ها برتر و بالاتر از سایر ادیان باشد. اسلام تنها دینی است که خداوند متعال آن را برای همه انسان‌ها پس از بعثت حضرت محمد«ص» برگزیده است. این حدیث بر علوّ و سیادت مسلمانان بر کفار دلالت دارد. مقصود از علو اسلام، همان تسلط و سیادت عملی مسلمانان است.

قسمت اول حدیث مزبور دو بخش دارد: یک بخش اثباتی و یک بخش سلبی. جمله اثباتی می‌گوید: «الاسلامُ یَعلو» و جمله سلبی می‌گوید: « ولا یُعلی عَلَیهِ».

مفاد جمله‌ اول که همان جمله موجبه است، یعنی همیشه در احکامی که برای امور مسلمانان تشریع شده، علو آنان بر کفار مراعات شده است. مفاد جمله دوم این است که کفار بر مسلمانان از ناحیه همین احکام شرعی تسلطی ندارند. بنابراین هم جمله اول؛ یعنی جمله موجبه و هم جمله دوم که جمله سالبه است، دلالت تام و تمامی بر حجت بودن قاعده نفی سلطه دارد.(۱۱)

۳ـ اجماع فقها: تمام فقهای عظام اتفاق‌نظر دارند که در اسلام هیچ حکمی تشریع نشده است که موجب سلطه و برتری کافر بر مسلمان باشد، بلکه تمام احکام و قوانین شریعت اسلام بر اساس سربلندی و آزادی مسلمان از سلطه غیرمسلمانان تشریع شده‌اند. این مسئله شواهد و نمونه‌های زیادی دارد، مانند عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر، عدم صحت ولی و قیم قرار دادن کافر بر مسلمان، ارث نبردن و ارث کافر از مسلمان، کافر نمی‌تواند مسلمان را اجیر کند، نافذ نبودن قضاوت کافر هر چند تمام شرایط را داشته باشد و…(۱۲)

۴ـ مناسبت حکم و موضوع: یکی دیگر از دلایل مستند بودن این قاعده، مناسبت حکم با موضوع است. منظور این است که شرافت و اصالت اسلام و ماهیت توحیدی آن مقتضی این سخن است که خداوند قانونی را که موجب حقارت و سلطه‌پذیری مسلمان در برابر غیرمسلمان باشد، جعل و تشریع ننموده است.(۱۳)

 

امام خمینی«ره» و قاعده نفی سلطه

حضرت امام خمینی«ره» به عنوان فقیهی سیاستمدار پیرامون دیپلماسی اسلامی و روابط خارجی کشورهای مسلمان با دیگر کشورهای دنیا نظرات و اندیشه‌های درخور توجهی دارند که می‌تواند مبنای آموزه‌های سیاسی اسلام قرار گیرد.

ایشان اصل قاعده نفی سلطه را به عنوان یکی از قواعد مهم فقهی از دو جنبه سلبی و ایجابی مورد بررسی قرار داده‌اند. جنبه سلبی این قاعده به معنای نفی سلطه اجانب بر جامعه اسلامی و جنبه ایجابی آن به معنای ارائه راهکارها و راهبردها جهت حفظ استقلال مسلمانان و نفی وابستگی قلمداد است. آن رهبر فرزانه در این زمینه می‌فرمایند:

«یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار، سلطه بر مسلمانان را قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.»(۱۴)

آن فقیه گرانمایه در مورد برخی از قراردادها و همکاری‌هایی که زمینه استیلای فکری، فرهنگی و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم می‌آورد، می‌فرمایند:

«اگر در اثر روابط اقتصادی، بیگانگان بر سرزمین اسلام مسلط شوند، بر همه مسلمانان واجب است که از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حرام‌اند. اگر روابط سیاسی بین دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان یا باعث اسارت سیاسی آنان شود، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دست‌کم با مبارزه منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۱۵)

 

ختام نوشتار

به استناد آموزه‌های دینی، خداوند متعال به مؤمنان عزت و سیادت داده است و آنان باید این عزت و سرافرازی را حفظ کنند. بر این اساس، هیچ غیرمسلمانی نمی‌تواند بر فرد و یا اجتماع مسلمین ولایت و سرپرستی داشته باشد و نیز مسلمانان حق ندارند در امور مربوط به سرنوشت خویش با کفار مشورت کنند. لذا برای تحقق چنین هدفی می‌توان از قاعده نفی سلطه در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فقهی استفاده‌های فراوان کرد، اما در عصر حاضر اساسی‌ترین کارکرد آن پویایی و شکوفایی فقه سیاسی است.

بی‌شک در شرایط حاضر که نفوذ کشورهای بیگانه بر مسلمانان و کشورهای آنان سایه افکنده است، یکی از بهترین راه‌ها برای نجات و بیرون رفتن از این وضع ذلت‌بار، توجه و عینیت بخشیدن به این قاعده محکم فقهی است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۴۱.

۲ـ فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، صص ۳۲۷ـ ۳۲۶.

۳ـ فصلنامه کوثر معارف، شماره ۱۳، بهار ۱۳۸۹، ص ۲۱۵.

۴ـ مائده، ۱.

۵ـ مأخذ قبل، ۲۱۶.

۶ـ نساء، ۱۴۴.

۷ـ همان، آیه ۱۴۱.

۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۸۹.

۹ـ تفسیر تسنیم، آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، ج ۲۱، صص ۱۸۳ـ۱۸۱.

۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حر عاملی، ج ۲۶، ص ۱۴.

۱۱ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۵، تیرماه ۱۳۸۶، ص ۴۳.

۱۲ـ قواعد فقهیه، سیدمحمد موسوی بجنوردی، ص ۱۶۱.

۱۳ـ فقه سیاسی اسلام، ص ۳۹۱.

۱۴ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی«ره»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷۰.

۱۵ـ تحریرالوسیله، روح‌الله موسوی خمینی، ترجمه علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

براساس قاعده نفی سلطه، خداوند در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار بر مسلمانان را باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان بر اساس این قاعده فقهی ـ سیاسی با بستن گذرگاه سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطه خارجی را از جامعه آرمانی مسلمین بزدایند و زمینه طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

30نوامبر/16

چرا بیت‌المقدس برای مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهمیت دارد؟ (۲)

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

مجید صفاتاج

 

اشاره:

در مقوله پیشین به سوابق تاریخی و اهمیت قدس در ادیان گوناگون اشارتی داشتیم و در این گفتار به آیات و احادیثی که در این باره وجود دارند اشاره می‌کنیم:

 

احادیث و روایات قرآنی

از احادیث متعددی که از پیامبراسلام«ص» در خصوص فضایل بیت‌المقدس نقل شده، اهمیت این سرزمین بیشتر روشن می‌شود.

پیامبر گرامی فرموده است: «لا تشد الرجال الا الی ثلاثه مساجد، مسجدی و المسجدالحرام، و مسجدالاقصی.»: «جز به سوی سه مسجد حرکت نکنید ـ بار سفر نبندید ـ مسجد من و مسجدالحرام و مسجدالاقصی.»

در این زمینه، از ابوذر غفاری نقل شده است که گفت: «گفتم ای رسول خدا اولین مسجدی که بر زمین پی نهاده شد کدام است؟» فرمود: «مسجدالحرام.» گفتم: «پس از آن کدام مسجد است؟» فرمود: «مسجدالاقصی.»

عبدالله بن سلام از پیامبر سئوال می‌کند که وسط دنیا کجاست؟ پیامبر می‌فرماید: «بیت‌المقدس.» وقتی علت را می‌پرسد، پیامبر می‌فرماید: «چون حشر و نشر و صراط و میزان در آنجا برپا می‌شود.» از پیامبر گرامی اسلام«ص» سئوال شد که آدم«ع» در چه سرزمینی خلق شد؟ فرمود: «سر و صورت آدم«ع» در کعبه و بدن او در بیت‌المقدس.»

پیامبر اسلام«ص» فرمود:

«چهار شهر بهشتی هستند: ۱ـ مکه، ۲ـ مدینه، ۳ـ بیت‌المقدس، ۴ـ منصوره (که بین سیحون وجیحون واقع است)».  از اقوال و روایات پیامبر اسلام«ص» درباره بیت‌المقدس چنین برمی‌آید که این سرزمین مقدس از ابعاد گوناگون مورد تأکید اسلام و پیامبر ـ صلوات‌الله علیه ـ بوده است:

۱ـ یک رکعت نماز در بیت‌المقدس به منزله هزار رکعت است و موجب آمرزش گناهان می‌شود.

۲ـ سکونت در آن مهم است.

۳ـ بیت‌المقدس سرزمینی است که با مقاومت و برپایی حشر و نشر و پل صراط و میزان ارتباط دارد.

۴ـ خلقت آدم«ع» به تقدیس و مبارکی سرزمین بیت‌المقدس افزوده است.

۵ـ بیت‌المقدس شهر بهشتی است، و از همین شهر پیامبر«ص» به معراج رفته است.

 

تقدس خاک سرزمین فلسطین

در روایات آمده است که حضرت عیسی«ع» در نزدیکی مسجد بیت‌المقدس به دنیا آمد. حضرت آدم، موسی و یوسف«ع»، و همه پیامبران بنی‌اسرائیل وصیت کرده‌اند که در بیت‌المقدس دفن شوند. بر تربت این سرزمین مقدس، انبیا و رسولان، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم‌السلام گام نهاده‌اند. همچنین، حضرت موسی«ع» در آنجا دفن شده است. حضرت عیسی«ع» را خدا از آنجا به آسمان برد. سرزمینی که صحابه فتوحات اسلام را شاهد بودند.

 

اماکن و جایگاه‌های مقدس بیت‌المقدس

در شهر بیت‌المقدس، اماکن و جایگاه‌های مقدس فراوان است. بعضی از این جایگاه‌های مقدس، مربوط به مسیحیان و یهودیانند و بعضی از آنها نیز به مسلمانان تعلق دارند. البته اماکن و جایگاه‌هایی هم که به‌طور مشترک مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان قرار دارند، در این شهر به چشم می‌خورد.

مهم‌ترین اماکن و جایگاه‌های مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی برخوردار است. فاصله این مسجد از مسجدالصخره حدود ۵۰۰ متر است و پیرامون آنها مجموعه‌ای از اماکن و جایگاه‌های مقدس دیگر قرار دارند. به همین دلیل، تمام این منطقه را که بیش از صدهزار متر مربع (۱۰۴۹۰۰متر مربع) است، حرم شریف می‌گویند. البته به همه این مجموعه، مسجدالاقصی نیز می‌گویند. حتی بعضی مورخان و پژوهشگران قدیم و جدید اظهار داشته‌اند مسجدالاقصی به تمام شهر بیت‌المقدس اطلاق می‌شود؛ زیرا همه آنچه داخل حصار قدیمی این شهر قرار دارد، جزو حریم مسجدالاقصی است.

مسلمانان پس از فتح بیت‌المقدس در سال پانزدهم هجری، ساختمان اصلی مسجدالاقصی را بنا کردند. در آن زمان که مسلمانان وارد این شهر شدند، از پرستشگاه و اماکن مقدس قدیمی تقریباً چیزی به جا نمانده و در اثر گذشت زمان و حوادث مختلف از بین رفته بودند، به همین دلیل، مسلمانان پس از تحقیق، محل اصلی پرستشگاه حضرت سلیمان را یافتند و مسجدالاقصی را در آن محل بنا کردند.(۱)

مسلمانان غیر از مسجدالاقصی، مساجد دیگری نیز در محدوده مسجدالاقصی بنا کردند که مسجدالصخره یکی از آنهاست. مسجدالصخره در همان محل مقدسی ساخته شد که حضرت ابراهیم«ع» در آنجا مراسم قربانی به جا آورد و حضرت رسول اکرم«ص» نیز از آن محل به معراج و سیر آسمان‌ها رفت. به همین دلیل این مکان نیز مثل مسجدالاقصی برای مسلمانان بسیار محترم و مقدس است.

در باره محل مسجدالصخره که مورد احترام مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهودیان است، مطالب شنیدنی فراوان وجود دارند. نوشته‌اند در نقطه‌ای از این محل، جای پای حضرت رسول اکرم«ص» مشاهده می‌شود و این جای پا مربوط به زمانی است که رسول خدا از این نقطه به معراج رفتند.

در بعضی از روایت‌های مذهبی آمده است که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، فرشتگان، این محل (صخره) را زیارت کردند و کشتی حضرت نوح«ع» پس از فرو نشستن طوفان، در این صخره آرام گرفت.

ناقلان این روایت‌ها می‌گویند همه پیامبران در این محل نماز گزارده‌اند و هر یک از آنها در محل مسجدالصخره جایگاهی دارند. اسرافیل نیز از این محل در صور خواهد دمید و پایان جهان را اعلام می‌کند.

در بیت‌المقدس ابواب گوناگونی وجود دارند که هر یک به‌نوعی با زندگی پیامبران ارتباط داشته‌اند. از جمله باب داوود«ع» و باب سلیمان«ع» و باب حطه که قرآن از مورد اخیر یاد کرده است. «قولوا حطه» و آن ذکر «لااله الاالله» است. نیز باب محمد و باب التوبه که خداوند توبه حضرت داوود«ع» را در آنجا پذیرفت. همچنین باب الرحمه که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است: «له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب.»(۲)

وادی جهنم در شرق بیت‌المقدس قرار دارد. باب سکینه نیز که محراب حضرت مریم«ع» دختر عمران در آنجا واقع است، جایگاه مقدسی است که فرشتگان برای مریم«ع» میوه‌ای بهشتی آوردند. همچنین محراب زکریا«ع» که فرشتگان تولد یحیی«ع» را به وی بشارت دادند. مسجد و مقبره ابراهیم خلیل الله«ع» در ۱۸ مایلی بیت‌المقدس و محراب مسجد در غرب آن قرار دارد.

در شهر بیت‌المقدس، علاوه بر مسجدالاقصی، ۳۶ مسجد دیگر وجود دارد که ۲۹ مسجد در داخل شهر و ۷ مسجد نیز در خارج از بافت قدیمی و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبره‌ها و زیارتگاه‌های بسیاری از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پیامبر اکرم«ص» در این شهر واقع است.(۳)

دیوار براق شریف نیز در این شهر است. مقدسات مسیحی آن نیز عبارت است از «کلیسای القیامه» در مرکز شهر که شامل «دروازه الالام» و «کلیسای جسمانیه» است.

مجموعه این اماکن و جایگاه‌های بیت‌المقدس به‌ویژه حرم شریف و مجموعه ساختمان‌ها و بناهای آن به‌گونه‌ای است که عظمت خیره‌کننده دوران گذشته مسلمانان را مجسم می‌کند. به عبارت دیگر مسجدالاقصی و سایر آثار اسلامی که در پیرامون آن قرار دارند، نمایشگاه عظمت تاریخی امت اسلامند.

 

آینده بیت‌المقدس در عصر ظهور حضرت حجت«عج»

در باره آینده بیت‌المقدس نیز نکاتی بسیار شنیدنی در روایات اسلامی وجود دارد. روایاتی نظیر این که صور در آنجا دمیده و محشر از آنجا شروع می‌شود. روایات مربوط به سرزمین فلسطین و حوادث و شخصیت‌های آن در زمان ظهور حضرت مهدی ـ عجل‌الله تعالی فرجه الشریف ـ نیز بر اهمیت جایگاه فلسطین در جهان اسلام افزوده است. بنابر نقل روایات، حضرت مهدی«عج» از مکه به بیت‌المقدس مهاجرت می‌کند و در آنجا ساکن می‌شود. ایشان نسخه‌های اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه و کوهی در فلسطین و دریاچه طبریه بیرون می‌آورد و با استناد به آن، یهودیان را محکوم و نشانه‌ها و معجزاتی را برای آنان آشکار می‌کند. برخی از یهودیان که بعد از نبرد آزادی قدس، جان سالم به در می‌برند، تسلیم آن بزرگوار می‌شوند و آنان که تسلیم نمی‌شوند از کشورهای عربی اخراج می‌شوند.(۴)

از روایات چنین بر می‌آید که بزرگ‌ترین جنگ‌های سفیانی، نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت مهدی«عج» است. یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانی را پشتیبانی می‌کنند و غائله با کشته شدن سفیانی و پیروزی حضرت حجت«عج» و آزادی فلسطین و ورود آن حضرت به قدس پایان می‌پذیرد.

اهمیت و تقدس فلسطین و جایگاه آن در جهان اسلام از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی را می‌توان در نکات ذیل خلاصه کرد:

۱ـ این سرزمین را خداوند به پیامبران اختصاص داده است. از ابن فارس مصری نقل شده است: «بیت‌المقدس را پیامبران ساختند، در آنجا سکونت گزیدند، در جای جای آن به نماز ایستادند و آنجا مدفن اغلب پیامبران است.»

۲ـ خداوند بیت‌المقدس را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.

۳ـ اولین قبله مسلمانان در آنجا قرار دارد. پیامبر«ص» قبل از هجرت و سال‌ها پس از آن تاریخ به طرف بیت‌المقدس نماز می‌گذارد.

آنچه ذکر شد، گویای اهمیت فلسطین، تقدس و جایگاه ویژه آن در جهان، از دیرباز تا به امروز بوده است. سرزمینی که از جمله مناطق مهم وقوع حوادث تاریخ اسلام به شمار می‌رود و هیچ‌گاه مقام و منزلت و قداست این سرزمین به‌ویژه بیت‌المقدس مورد تردید قرار نگرفته است. این منزلت امروزه از نظر مسلمانان نشانه خصیصه جهان شمولی اسلام تلقی می‌شود. مرحوم سید قطب در تفسیر عظیم خود بر قرآن مجید، در اشاره به آیه اول سوره اسراء می‌نویسد:

«اسراء تمام ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم الانبیاء را به یکدیگر پیوند می‌دهد و اماکن مقدس ادیان توحیدی را در یک جا گرد می‌آورد. چنان است که گویی حضرت محمد«ص» خاتم الانبیاء با این سفر شبانه شگرف اعلام می‌کند که پیام و رسالت او حاوی پیام و رسالت پیامبران قبلی و مرتبط با آنهاست.»

 

شرایط کنونی فلسطین و اشغال این سرزمین توسط صهیونیست‌ها

افزون بر اهمیت و قداست سرزمین بیت‌المقدس (فلسطین) که در منابع اصیل اسلامی بیان شده است، آنچه که در شرایط کنونی مسئله فلسطین را برای جهان اسلام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسیله صهیونیسم و استکبار جهانی و رویارویی جهان غرب با جهان اسلام است.

اشغال فلسطین هرگز اشغال یک سرزمین و یک کشور نیست؛ بلکه ایجاد یک کانون استعماری ضداسلامی ـ آن هم در قلب جهان اسلام ـ در جهت نابودی جهان اسلام و جلوگیری از شکل‌گیری تمدن اسلامی است، از این رو قضیه فلسطین علاوه بر بعد دینی، با استقلال، امنیت و منافع ملی سایر کشورهای اسلامی نیز شدیداً در ارتباط است. این واقعیتی است که هم از آرمان‌ها، اصول و برنامه‌های نژادپرستانه توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی (شعار گسترش اسرائیل از نیل تا فرات و ادعای تصاحب بسیاری از اماکن اسلامی) و هم از نظر تاریخی و عملکرد آن رژیم در قبال مردم فلسطین و کشورهای همجوار آن و بالاخره جهان اسلام، به خوبی قابل اثبات است. بنابراین اسرائیل برای کشورهای منطقه و جهان اسلام تهدیدی بسیار جدی به شمار می‌رود.

مهم‌ترین این تهدیدها عبارت است از:

۱ـ تهدیدهای ناشی از فعالیت‌های نظامی

۲ـ تهدیدهای ناشی از حضور سیاسی

۳ـ نقش عملکرد اقتصادی اسرائیل در منطقه

۴ـ انرژی و مسائل مترتب بر آن

۵ـ محیط زیست و منابع طبیعی(۵)

اسرائیل تا کنون خود را مقید به معاهدات بین‌المللی در باره منع تولید و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای و کشتارجمعی نکرده و ششمین قدرت هسته‌ای جهان است. برابر بعضی گزارش‌ها، این کشور حدود ۱۸۰ تا ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای را در اختیار دارد. تسلیحات تهاجمی و اتمی اسرائیل با توجه به شمار جمعیتش، ۱۵۰ برابر تسلیحات دفاعی اعراب است. غرب شدیداً اسرائیل را پایگاه خط مقدم و حامی منافع مختلف خود می‌داند و خواستار برتری و تسلط اسرائیل بر منطقه و جهان اسلام است.

شهید مطهری در مورد اهمیت قضیه فلسطین می‌گوید:

«اگر پیغمبر اسلام«ص» زنده می‌بود امروز چه می‌کرد؟ درباره چه مسئله‌ای می‌اندیشید؟ والله و بالله! قسم می‌خورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود می‌لرزد… این یهودیانی که شما امروز اسمشان را می‌شنوید ـ موشه‌دایان، زلی‌اشکول، گلدامایر ـ آخر ببینید از کجای دنیا آمده‌اند؟ مدعی هستند که این سرزمین، سرزمین ماست… هدف مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود؟… او می‌داند که یک دولت کوچک بالاخره نمی‌تواند آنجا زندگی کند؛ یک اسرائیل بزرگ که دامنه‌اش از این طرف شاید به ایران خودمان هم کشیده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزی: این اسرائیلی که من می‌شناسم، فردا ادعای شیراز را هم می‌کند و می‌گوید شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان اسم شیراز را گذاشته‌اند «ملک سلیمان». هر چه بگویی آقا! آن تشبیه است، می‌گویند سند از این بهتر می‌خواهید؟ مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر «روزولت» (رئیس جمهور آمریکا) به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این شهر را به اینها بفروشید؟

مگر اینها ادعای عراق و سرزمین‌های مقدس شما را ندارند؟ والله و بالله! ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم! مسئولیت داریم… والله! قضیه‌ای که دل پیغمبر اکرم«ص» را امروز خون کرده است، این قضیه است… [امروز] اگر [امام] حسین بن علی«ع» بود می‌گفت: اگر می‌خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشه‌دایان است. شمر هزاروسیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را بشناس…».(۶)

علاوه بر این «مسئله فلسطین، تنها یک مسئله اسلامی نیست، بلکه مسئله‌ای انسانی و بشری است و هر کس می‌تواند با تکیه بر ارزش‌ها و مبانی انسانی در مورد فاجعه فلسطین قضاوت کند و واکنش نشان دهد.(۷)»(۸)

 

پینوشتها:

۱ـ معصومی، علی، قصه‌های اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات پیام محراب، پاییز ۱۳۸۰، ص ۴۶٫

۲ـ سوره حدید، آیه ۱۳٫

۳ـ فصلنامه حضور، ش ۴۰، بهار۱۳۸۱، ص۱۱۲٫

۴ـ برای آگاهی بیشتر رک: کورانی، علی، عصر ظهور، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص۳۴۰-۳۳۳٫

۵ـ ر.ک، سیدحسین موسوی، تهدیدهای جدید امنیتی اسرائیل در منطقه خاورمیانه، مجله مطالعات منطقه‌ای، ش۸٫

۶ـ شهید مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، سخنرانی استاد در عاشورای ۱۳۹۰ (۱۳۴۸شمسی).

۷ـ بیانات مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه (۱۶/۱/۸۱).

۸ـ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: دیپلماسی پنهان اسرائیل در کشورهای عربی، امین مصطفی، ترجمه محمدجعفر سعدیان؛ ارتباط صهیونیستی، آلفرد. م لیلیانتال، ترجمه سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، پاییز۱۳۷۹٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

مهم‌ترین اماکن و جایگاه‌های مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی برخوردار است.

 

۲٫

 

خداوند بیت‌المقدس را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران/ قسمت ۸

دکتر عبدالحمید انصاری

 

در سال ۶۴ جمعاً ۴۴ فیلم ساخته شد که در سه ژانر قابل طبقه‌بندی هستند:

الف) ژانر انقلابی، سیاسی و دفاع مقدس

۱ـ توهم: کارگردان: سعید حاجی‌میری، بازیگران: جلیل فرجاد، ملیحه نظری، رضا بنفشه‌خواه، شمسی کاظمی، محصول صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

زندگی دو نفر از اعضای سازمان منافقین را برای انجام عملیات تروریستی به تصویر می‌کشد.

۲ـ شکار شکارچی: کارگردان مشخص نیست، بازیگران: مسعود قندی، اسماعیل سلطانیان، مهدی مهرابی، فاطمه مشکینی، عصمت مخملباف، محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

مبارزات انقلابی اهالی یک روستا به رهبری یک طلبه جوان و یکی از جوانان آن دیار دستمایه ساخت فیلم قرار گرفته است.

۳ـ حادثه: کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: حسین عمرانی، اکبر زنجانپور، بهروز افراشته، زهره امیری.

مسأله کاپیتولاسیون و ظلم امریکاییان در کشور در فاصله سال‌های دهه ۵۰ را به نمایش می‌گذارد.

۴ـ زنگ اول: کارگردان: نظام فاطمی، بازیگران: جلال مقامی، حسین خانی‌بیک، محبوبه بیات.

آوارگی مردم در اثر بمباران موشکی رژیم بعث عراق و اشتیاق جنگ‌زدگان برای رفتن به جبهه و دفاع از دین و کشور را روایت می‌کند.

۴ـ عقاب‌ها: کارگردان: ساموئل خاچیکیان با همکاری مرحوم امیر قویدل، بازیگران: سعید راد، جمشید آریا، شهاب عسگری، زری برومند.

حضور پرافتخار خلبانان نیروی هوایی و ماجرای سقوط یکی از هواپیماها در عراق و تلاش خلبان و همراهی کردهای عراق برای نجات خلبان را به نمایش می‌گذارد. فیلم مملو از صحنه‌های اکشن جذاب و گیرا برای مخاطب عام است و جزو فیلم‌های خوب دفاع مقدس محسوب می‌شود.

۵ـ گورکن: کارگردان: محمدرضا هنرمند، بازیگران: فرج‌الله سلحشور، هادی پورفتحی، سعید کشن فلاح، محصول حوزه هنری.

نگاهی به حمله موشکی به شهرها و عوارض آن بر روح و رفتار مردم دارد. خروجی فیلم خوب و قابل قبول و مؤید روحیه بالا و فداکارانه مردم عادی و فرودست است.

هنرمند، کارگردان زبردست و ماهری است. آخرین اثر وی سریال «آشپزباشی» بود که مورد استقبال وسیع مخاطبان قرار گرفت.

۶ـ مشت: کارگردان سیامک اطلسی، بازیگران: عنایت بخشی، بهزاد جوانبخش، ثریا حکمت.

فیلم در واقع عوارض جنگ نظیر احتکار و تقلب در کالاهای مورد نیاز عمومی را به تصویر می‌کشد و از فداکاری انسان‌های پاک و درستگار می‌گوید.

۷ـ تشریفات: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، احمد هاشمی، احمد قدکچیان، مهوش پاک‌نیت و نعمت حقیقی.

داستان یک مطرب ساده‌لوح را روایت می‌کند که به دلیل شباهت عجیبش به یک روحانی مبارز مورد توجه و بهره‌برداری منفی نیروهای ساواک قرار می‌گیرد، اما در جریان شبیه‌سازی رفتاری برای فریب مردم، مطرب متحول شده و خود به یک عنصر سیاسی و مبارز تبدیل می‌شود.

تشریفات از فیلم‌های جذاب مهدی فخیم‌زاده می‌باشد که به تعبیر خودش پس از دوره جاهلیت (پیش از انقلاب) ساخته شده است. فیلم مورد توجه شدید مخاطبان معمولی و حتی خاص قرار گرفت. فخیم‌زاده ابتذال قبل از انقلاب را با ساخت فیلم‌ها و سریال‌های خوبی بعد از انقلاب جبران نمود. سریال‌های تنهاترین سردار (راجع به زندگانی امام حسین مجتبی«ع») و ولایت عشق (زندگانی امام رضا«ع») از آن نمونه‌ها است.

۸ـ مدرک جرم: کارگردان: منوچهر حقانی‌پرست، بازیگران: مرتضی احمدی، معصومه تقی‌پور، حمیده خیرآبادی (نادره)، عنایت‌بخشی و بهروز افراشته.

قصه کارمند ساده‌ای را روایت می‌کند که به دلیل داشتن عکسی با هویدا نخست‌وزیر شاه مورد تهدید و درخواست سوءاستفاده قرار می‌گیرد. این شخص علی‌رغم روحیه کارمندی و محافظه‌کاری، تن به خلاف نمی‌دهد و خود را پنهان می‌سازد که سرانجام همین اقدام وی منجر به دستگیری خلافکاران می‌شود.

۹ـ بلمی به سوی ساحل: کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران: عطاالله سلمانیان، خسرو ضیایی، بهزاد بهزادپور، (کارگردان فیلم ارزشمند خداحافظ رفیق)، جعفر دهقان.

داستان فیلم مربوط به سقوط خرمشهر و مقاومت نیروهای جوان و بی‌تجربه خودی برای نجات آن در کنار بی‌تفاوتی مسئولین نظامی و غیرنظامی وقت به فرماندهی بنی‌صدر که تز «زمین بدهیم، زمان بگیریم» منسوب به سلسله اشکانیان را مطرح و مسبب ایراد خسارت‌های فراوانی به کشور شد. شور و هیجان مرحوم ملاقلی‌پور به عنوان فیلمساز تازه‌کار دفاع مقدس در آن زمان ستودنی است. وی بعدها فیلم‌های ارزشمند و ماندنی دیگری در حوزه دفاع مقدس ساخت که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

۱۰ـ ستاره دنباله‌دار: کارگردان: سیروس کاشانی‌نژاد، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، فخری خوروش، اکبر زنجانپور، محصول بنیاد مستضعفان.

قصه فیلم به فداکاری و ایثار نوجوانی مربوط می‌شود که به علت سن کم، در جبهه اسلحه به او نمی‌دهند، اما وی در جریان یک رشته عملیات ایذایی به دشمن، اسلحه و مهمات به دست می‌آورد و سرانجام به فیض شهادت نائل می‌شود.

۱۱ـ بایکوت: کارگردان: محسن مخملباف، بازیگران: مجید مجیدی (که هم‌اکنون کارگردان ورزیده و ارزشی است) زهره سرمدی، محمد کاسبی، اردلان شجاع‌کاوه، اسماعیل سلطانیان.

داستان فعالیت ایدئولوژیک فردی است که به دلیل کارهای مبارزاتی و سیاسی علیه رژیم پهلوی، رسیدگی به خانواده را فراموش کرده و آنها را به امان خدا رها نموده است. همسرش با فرزند کوچک تمام مشکلات زندگی را تحمل می‌کند. شخص مبارز به زندان می‌افتد و در آنجا پس از مواجهه با اعضای یک گروه دیگر، نسبت به صحت عقاید سیاسی خود به تردید می‌افتد. دوستان سیاسی‌اش برای بهره‌برداری حزبی قصد قربانی کردن او را دارند، اما او بی‌اعتنا به رویه آنان به راه خود می‌رود و مرگ را برمی‌گزیند.

این فیلم از ساخته‌های خوب اوایل شروع فعالیت محسن مخملباف است که متأسفانه ادامه نیافت و فرجام خوبی نداشت.

۱۲ـ تنوره دیو:‌ کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی، مجید مظفری، سیروس گرجستانی.

ژانر این فیلم ترکیبی از حوادث انقلاب و تظاهرات سال‌های پایانی نظام پهلوی و مناسبات اجتماعی، فرهنگی آن دوران است که کارگردان به دلیل تسلط حرفه‌ای به کار خود، اِلمان‌های جذابی از حوادث مختلف را به نمایش گذاشته است. حساسیت، جدیت و احترام به شعور مخاطب توسط کارگردان در این اثر و دیگر آثار وی موج می‌زند، به نحوی که علی‌رغم چند ایراد تکنیکی و محتوایی، کار او قابل تحسین است.

(از کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید برای برخی از اطلاعات استفاده شده است)

 

30نوامبر/16

جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح

به بهانه سالروز شهادت شهید دکتر مفتح در ۲۷ آذر ۵۸

عبدالله اصفهانی

دانشمند پرهیزگار شهید آیت‌اله مفتح که پرورش‌یافتۀ حوزه و دانش‌آموختۀ دانشگاه بود، در عرصه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حضوری فعال، بابرکت و پرثمر داشت. در‌عین‌حال در مسائل علمی، فکری و دانش عقلی و نقلی صاحب نظرات ارزشمندی بود و در مقالات، کتاب‌ها، سخنرانی‌ها و بحث‌هایی که با حوزویان و دانشگاهیان داشت محورهایی از اندیشه‌های خویش را تشریح می‌کرد.

اگرچه سخنرانی‌های او غالباً جنبۀ سیاسی داشت و به‌منظور مبارزه با رژیم استبدادی صورت می‌گرفت، ولی مبتنی‌بر دیدگاه‌های اعتقادی، باوری مذهبی و گرایش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هرمیدانی پا می‌گذاشت، اصالت اسلامی و هویت ارزشی را فراموش نمی‌کرد. او نخست می‌کوشید اعتقادات مردم را عمق ببخشد، تفکرات و تصورات آنان را نسبت‌به مذهب و مباحث کلامی اصلاح و پیرایش کند. دوم درصدد آن بود نسل جوان را به‌سوی فرهنگ و معارف اسلامی راغب کند و حقایقی ناب از کلام وحی و سنت محمدی و احادیث اهل بیت را برای آنان تشریح کند. سوم تلاش او بر این اصل استوار بود که در مبارزات، موضعگیری‌ها و مقاومت‌ها هیچ‌گاه از معیارها و موازین ارزشی فاصله نگیرد، اخلاص، صداقت، راستی و درستی در هیچ شرایطی فراموش نشود و برای عملی‌شدن این اصل، ضروری می‌دانست آگاهی‌های عموم مردم نسبت‌به مکارم اخلاقی و فضیلت‌های اسلامی تقویت شود. در واقع در ورایِ کوشش‌‌های سیاسی ـ اجتماعی او یک برنامه‌ریزی دقیق فکری مبتنی‌بر ارزش‌های الهی نهفته بود و او این نگرش را بر اثر بررسی‌های گسترده و عمیق در فرهنگ اسلامی، تحقیق در متون دینی و ژرف‌کاوی در حکمت و فلسفه به‌دست آورده بود.

او ضمن اینکه در هیچ موقعیتی ایمان و پرهیزگاری را در حاشیه قرار نمی‌داد، به جوان‌گرایی، نواندیشی و به مقتضیات زمان توجه می‌کرد و به‌عنوان مجتهدی آگاه به مبارزۀ فکری و فرهنگی مشغول بود.

شهیدمفتح عقیده داشت مذهب را باید از برخی پندارهای بی‌پایه پالایش کرد و نیز عقاید مذهبی را از هرگونه انحراف، بدعت و تهاجم فرهنگی چه نوع شرقی و چه نوع غربی، مصون نگاه داشت. او در تمام این شرایط، سختی‌های زیاد و تنگ‌نظری‌های گوناگونی را تحمل کرد. کم‌تظاهر و پرتحرک بود، برداشت کم، اما بازدهی بسیاری داشت؛ چون چشمه‌ای بر فراز این قلۀ ایمان و معنویت جاری شد و جویبارهای متعددی به‌سوی جامعه جاری کرد. دانشگاه‌ها، حوزه، مساجد، محافل مذهبی، جلسات نویسندگان، نشست‌های علمی، همه و همه از طراوت این چشمه بهره می‌بردند.

حضورش نادر و کم‌نظیر بود. آثارش از اظهارات و گفته‌هایش بسیار مشهودتر می‌نمود. قبل از آنکه خود را مطرح کند، در اندیشۀ ایجاد یک جریان پویا، باتحرک و توأم بانشاط و انبساط روحی بود. در این نوشتار به‌طور کلی جامعۀ زنده و پویا از دیدگاه این دانشمند به خون خفته، بررسی می‌شود.

 

جامعۀ زنده و پویا

به باور شهید مفتح، جامعۀ اسلامی در حالی زنده، پویا و رشد یافته است که بین افرادش برحسب انگیزه‌های مذهبی، نوعی انسجام، اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد. در این اجتماع کینه‌ها، تهمت‌ها، غیبت‌ها، بدبینی‌ها، حیله‌گری‌ها و دشنام‌ها و حسادت مُرده است و هیچ جایگاه و پایگاهی ندارد. همه برای گره‌گشایی از مشکلات هم و رشد و توسعۀ کمی و کیفی می‌کوشند. ایمان و تقوا در دل‌های آحاد آن ریشه دوانیده و روح و روان آنان را معطر کرده است. دو عنصر امر به معروف و نهی از منکر و نیز جهاد و دفاع، چنین اجتماعی را از داخل و خارج مصون می‌کند و ریشه‌های فساد، انحطاط و انحراف را می‌سوزاند.

مفتح اضافه می‌کند، اگر جامعه‌ای می‌خواهد، تحرک لازم را در جهت تعالی و تکامل به‌دست آورد به مذهب و مکتب حیات‌بخش نیاز دارد.‌ آن بارقه‌ای که بتواند مردم را بیدار کند و به‌سوی هدفی واحد بسیج کند آیین اسلام است. اگر می‌خواهیم در جامعه عدالت، مساوات و برابری ایجاد کنیم باید بدانیم نیروی محرکۀ قرآن و ائمۀ هدی و رهبری قاطع و سازش‌ناپذیر به‌خوبی می‌تواند چنین شرایطی را در جامعه عملی کند.(۱۸)

او می‌گوید: «مذهب برای جامعه ضرورت دارد؛ مذهب به‌معنای واقعی و راستین. نمی‌خواهم از آنچه به‌نام مذهب گفته می‌شود و شکل اشتباه دارد دفاع کنم، بلکه مذهب به‌شکل واقعی و راستینش که عامل پاکی، تقوا، درستی، نظم و نظام در جامعه است».(۱۹)

یک ضرورت دیگر از نظر شهید مفتح برای چنین جامعه‌ای، عدالت اجتماعی است. وی یادآور می‌شود جامعه همچون بدن آدمی حالت‌های گوناگون پیدا می‌کند. عدالت اجتماعی، این جامعه را از بیماری‌های اخلاقی، طغیان، ستم و نابرابری‌ها حفظ می‌کند و نوعی توازن معقول بر آن حاکم می‌کند؛ به‌نحوی‌که از شکاف‌ها و تضادهای شدید اقتصادی در آن خبری نیست، البته حاکمان و فرمانروایان باید با مردم به عدل و انصاف رفتار کنند و اجازه ندهند آفت‌های خطرناک و تشویش‌آفرین، بوستان امت اسلامی را دچار زوال و پژمردگی کند.(۲۰)

شهیدمفتح اضافه می‌کند: «(افراد جامعه) قبل از هرچیز باید از جهات اخلاقی و روحی چنان ساخته شده باشند که تحت‌تأثیر هیچ عاملی قرار نگیرند و از راه و مکتب خود کوچک‌ترین انحرافی پیدا نکنند و همچون کوه در برابر توفان‌های سهمگین مقاومت کنند».

سپس خاطرنشان می‌کند: «ائتلاف و ارتباط عناصر ساخته‌شده و رشدیافته، امتی واحد را پدید می‌آورد که عقیدۀ واحدی دارند و به‌سوی یک هدف تکاملی پویا در حرکت‌اند. در تشکیل این امت، نژادها، رنگ‌ها و ملیت‌ها هیچ‌گونه نقشی ندارند و اساس ارتباط همان باورها، ارزش‌های الهی و موازین قرآنی است.

او می‌افزاید: «استقلال و خودکفایی امت، حالت جاذبه و دافعه دارد. مسئولیت افراد نسبت‌به همفکران خود در آن حد است که روابط خویشاوند مربوط به خون و نژاد محکوم این رابطه عقیدتی است و در برابر دشمنان فکر و عقیده، همه در صف واحد قرار گرفته‌، به نیروی ایمان خود تکیه کرده‌اند و به هیچ قدرت دیگری بستگی ندارند. تکیه‌کردن به دشمن از نظر اسلام گناه است».(۲۱)

او در جای دیگر بر اصل مهمی تأکید می‌کند: «در یک جامعۀ زنده هم مانند یک فرد زنده، بین همۀ اقشار و گروه‌هایش هماهنگی است؛ یعنی همه با هم یک مسیر و هدف را تعقیب می‌کنند و درست هماهنگ و موزون و حساب‌شده به‌سوی یک مقصد رهسپارند. یک قشر زنده این‌طور فکر نمی‌کند که فقط برای خودش منافع و مزایایی طلب کند و به فکر گروه دیگر نباشد».

اگر شهری به فکر روستایی و اداری به فکر بازاری و بازاری به فکر دانشگاهی و روحانیت به فکر دیگر قشرها و همۀ اقشار مرتبط با روحانیت نباشند، یعنی همه از هم بیگانه و بی‌ارتباط با یکدیگر، چنین جامعه‌ای ویژگی‌های یک جامعۀ زنده را ندارد. اسلام می‌خواهد یک جامعۀ سالم، پویا، متکامل و مترقی را پایه‌ریزی کند و بر همین اساس به مسئلۀ تکامل و تعاون اجتماعی و همکاری اهمیت می‌دهد».(۲۲)

مفتح در اندیشه و عمل به این اصل، اعتقادی عمیق و اساسی داشت که جامعه برای رسیدن به اهداف استراتژیک باید در مسیر وحدت اصولی، زیربنایی و پایدار و نه مقطعی و فصلی، گام بردارد. وی در فعالیت فرهنگی در مسجد قبا این مهم را پیگیری می‌کرد و به همین منظور «عبدالفتاح عبدالمقصود»، نویسندۀ مصری و نیز قاریان این کشور را به ایران دعوت کرد. با شخصیت‌های فکری و فرهنگی و نیز رهبران نهضت‌های اسلامی ارتباط برقرار کرد.

در همین خصوص از سوی برخی تنگ‌نظران تُنُک‌مایه به وی اعتراضاتی هم صورت گرفت، ولی او اعتقاد داشت: «این رفت‌و‌آمد و تلاوت قرآن بهترین شیوۀ تبلیغ تشیع در میان اهل سنت و ایجاد زمینۀ مناسب برای وحدت اسلامی و نزدیکی اهل سنت و شیعه است».(۲۳)

مفتح عامل پیروزی ایرانیان و امت مسلمان کشورمان را در عرصه‌های گوناگون، همین وحدت می‌داند: «اگر ملت ایران این‌قدر در دنیا سرافراز و سربلند و پرافتخار شده که با غول خونخوار و غول استعمارگر جهانی (آمریکا) ستیز می‌کند، در سایۀ وحدت صفوف ملتش است؛ یعنی دانشگاه و مذهب، روحانیت به معنی مذهب‌شناس‌ها، اینها با هم متحد هستند».

او نگران این بود که مبادا بین دانشگاهیان و حوزویان اختلاف پیش آید و برخی گروهک‌ها و عناصر ضدانقلاب آتش تفرقه را بین این دو قشر مشتعل کنند. به همین دلیل کوشید حوزه و دانشگاه را با هم پیوند دهد. او یادآور می‌شود: «اینها [دانشگاهی‌ها] هستند که ما به تفاهم با آنها احتیاج داریم. دشمن می‌خواهد ما را از هم دور کند و ما می‌کوشیم با هم تفاهم کنیم. امام بارها فرموده است، با دانشگاه‌ها ارتباط نزدیک داشته باشید، من برای دانشگاهی‌ها احترام قائل هستم».(۲۴)

 

عامل اقتدار و صلابت

علاوه‌بر عواملی که برشمردیم، مفتح برای استحکام جامعۀ اسلامی، یک نظام سیاسی ـ معنوی را ضروری می‌دانست؛ البته به شرطی که این تشکیلات صبغه‌ای الهی داشته باشد و رجال الهی و برگزیدگان خداوند در رأس آن قرار گیرند: «حکومت در بین جوامع انسان‌ها باید حکومت الهی و فرستادگان خدا، انبیا و رجال الهی باشد، چرا؟ اگر حکومت به دست این‌گونه مردان الهی شد، اینها دارای یک مکتبی هستند، مکتبی رهایی‌بخش، تعالی‌بخش. اگر جامعه روی آن طریقه و صراط افتاد، مسلّماً روی سعادت را خواهد دید».(۲۵)

شهیدمفتح بر این باور است که در اسلام وظیفۀ هرمسلمان مبارز، صرفاً مبارزه با نظام‌های طاغوتی و ظلم و فساد تا سرحد نابودی آنها نیست و این‌گونه نیست که با سقوط ستمگران وظیفۀ مسلمانان به پایان برسد، بلکه آنان باید برای استقرار یک نظام عادلانه بکوشند. اسلام به همان اندازه که به عبادات توجه دارد، مسائل سیاسی و اجتماعی را هم درنظر می‌گیرد و از این روی نمی‌توان این آیین را با مذهب کلیساها مقایسه کرد: « اسلام، در امت مسلمان به‌وسیلۀ ایمان مشترک، سازمانی برقرار کرده است که در ورای کشورهای مختلف، نژادها و فرهنگ و زبان‌های گوناگون، یک عقیده به وحدت مستقر کرده که حتی بر رفتار روزمرۀ مردم حکمفرما و مسلط است. در اسلام سلسله‌مراتب و سازمان روحانی به مفهوم مسیحیت آن وجود ندارد و طبقۀ روحانی که دارای مزایای خاص اجتماعی باشد در اسلام نیست، بلکه مردم در برابر هم مسئول و از نظر حقوق اجتماعی مساوی‌اند: انّما المؤمنون اخوه».

به اعتقاد وی: «اساسی‌ترین شکل حکومت همان بود که در حیات رسول اکرم(ص) و صدر اسلام و مخصوصاً در خلافت علی‌بن ابی‌طالب(ع) تحقق یافت که (طی آن) احکام الهی مراعات و دقیقاً اجرا می‌شد، خلافت موروثی نبود، اساس کار با بیعت برگزیدگان امت استحکام می‌یافت، اما به‌تدریج که قلمرو اسلام بسط و توسعه یافت، پیچیدگی سازمان سیاسی امری غیرقابل احتراز شد. اثرات حکومت استبدادی روم شرقی (بیزانس) و ساسانیان محسوس شد. خلافت شکل موروثی به خود گرفت. به نظر ما بسیار غلط است که بنی‌امیه و عباسیان را در شمار حکومت‌های الهی (تئوکراسی) بدانیم، [زیرا] این نوع حکومت‌ها با موازین ثابت اسلامی منطبق نبود، زیرا آن حکومتی را می‌توان اسلامی نامید که برمبنای ایدئولوژی‌های اسلامی استوار و مجرایش از تودۀ مردم با آرای عمومی (جمهوری) انتخاب شده و مسائل مادی و معنویش با هم آمیخته و پیوسته باشد».(۲۶)

شهیدمفتح در بحبوحۀ نهضت اسلامی با آنکه ممنوع‌المنبر بود بحث دربارۀ نظام اسلامی را خود برعهده می‌گرفت. طبق گزارش ساواک ساعت ۲۱ روز ۱۸/۵/۱۳۵۷، چهارم رمضان‌المبارک سال ۱۳۹۹ هـ ق ایشان در حضور هشت تا ده‌هزار نفر که بیشتر جوان و دانشجو بودند، پس از برگزاری نماز جماعت به منبر رفت و دربارۀ حکومت اسلامی صحبت کرد و نوزدهم مرداد هم به ایراد سخنرانی پرداخت و در بیستم مرداد پس از تلاوت آیاتی از کلام‌اله مجید، بیان کرد: «مسئلۀ سیاست با مذهب توأم است و در تمام زمان‌ها رهبران دولت‌ها حق سیاست را از رهبران مذهبی سلب کرده‌اند. من هشت سال است که از طرف امام خمینی مأموریت دارم که بیان ایشان را برای ملت شریف ایران ایراد کنم».(۲۷)

روز بعد مفتح در حضور هزاران نفر از مردم، بحث دربارۀ حکومت و رهبری را ادامه داد. به همین دلیل و در نتیجۀ فعالیت‌های رو‌به گسترش آیت‌اله مفتح، کلانتری چنین نظر داده است: «با توجه به محتوای سخنرانی‌های واعظ مذکور و تحریک احساسات مردم و دعوت توده‌های اخلالگر در شهرستان‌های ایران به همبستگی و اطاعت بی‌چون‌و‌چرا از دستورات مرجع تقلید آیت‌اله خمینی به‌منظور برقراری حکومت اسلامی، احتمال ایجاد تظاهرات از ناحیۀ جمعیت حاضر… بعید به نظر نمی‌رسد».(۲۸)

شهید‌مفتح بر تفکیک‌ناپذیری بین رهبری سیاسی و معنوی تأکید دارد و می‌گوید: «مقام رهبریِ معنوی و سیاسی از هم جدا نیست، چه کسی می‌گوید دین از سیاست جداست؟ مگر رسول‌اله پیشوای سیاسی نبود؟ مگر امیرالمؤمنین در دوران خلافت مقام رهبری سیاسی را نداشت؟ ائمۀ دین که ما برایشان فریاد می‌زنیم: وای حق ائمه را قطع کردند! کدام حقشان را؟ پیشوایی معنوی که غصب نشده بود. منظور ما همان حق سیاسی و رهبری سیاسی ائمه است. ما می‌گوییم شیعه در طول تاریخ اسلام این افتخار را دارد که می‌گوید منصور عباسی غاصب است، این مقامی را که منصور بر آن تکیه زده از آن او نیست و باید امام صادق به آن تکیه بزند».(۲۹)

او در دفاع از امامت می‌نویسد: «ما هدایت و زعامت را بر روی هم در مورد امام، خلافت می‌نامیم. پیامبر هر دوی این مقام‌ها را داشت و امام هم باید همین‌گونه باشد. پس چون منصب امام همان منصب پیامبر معصوم است، امام نیز باید معصوم باشد و نیز ویژگی‌های دیگری از قبیل تقوا، علم، زهد و ورع و آگاهی که در نبی هست در امام نیز باید باشد».(۳۰)

 

پی‌نوشت‌ها

  1. حکومت اسلامی، شهید مفتح، نشریۀ حزب جمهوری اسلامی، ش ۲۸، ص ۲۲٫
  2. وحدت و قشر روحانی و دانشگاهی، ص ۱۱٫
  3. مکتب اخلاقی و تربیتی امام صادق(ع)، ص ۱۹٫
  4. آیات اصول اعتقادی قرآن، صص ۱۰۵و۱۰۶٫
  5. وحدت دو قشر روحانی و دانشگاهی، ص ۸ و۹٫
  6. زندگی و مبارزات آیت‌اله شهید دکتر محمد مفتح، ص ۸۴٫
  7. یادنامه‌ای از بنیانگذار وحدت روحانی و دانشجو، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
  8. حکومت اسلامی، ص ۲۷ و ۳۱٫
  9. آیات اصول اعتقادی قرآن، ص ۱۱۱و ۱۱۲٫
  10. زندگی و مبارزات مفتح، ص ۲۳۵، به نقل از گزارش‌های ساواک.
  11. زندگی و مبارزات مفتح، ص ۲۳۷٫
  12. شهید مفتح تکبیر وحدت، پیشین، ص ۸۱و۸۲٫
  13. همان، ص ۲۸٫

 

سوتیترها:

* سخنرانی‌های استاد شهید دکتر مفتح، اگرچه غالباً جنبۀ سیاسی داشت و به‌منظور مبارزه با رژیم استبدادی صورت می‌گرفت، ولی مبتنی‌بر دیدگاه‌های اعتقادی، باوری مذهبی و گرایش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هر میدانی پا می‌گذاشت، اصالت اسلامی و هویت ارزشی را فراموش نمی‌کرد

 

 

30نوامبر/16

وضعیت قرمز، خطر فروپاشی اجتماعی

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ جامعه ایران، جامعه‌ای خانواده‌محور است و این ویژگی در طول قرن‌ها در این جامعه تثبیت شده، مردم ایران قبل و بعد از اسلام خانواده را واحد ساختاری تشکیل‌دهنده جامعه می‌دانسته و این خصوصیت تا به امروز نیز جاری و ساری است! هنوز هم سلول تشکیل‌دهنده پیکره جامعه ایرانی خانواده است و کلیه قوانین، هنجارها و قواعد اجتماعی کشور برپایه مرکزیت و محوریت خانواده شکل گرفته است.

در چنین حالتی اگر نهاد خانواده تهدید شود و یا به هر دلیلی با گسست روبه‌رو گردد، موجودیت جامعه با تهدید و تخریب مواجه خواهد شد.

۲ـ بنابر اظهارات مسئولان در شش ماهه نخست سال ۹۲ و در مقایسه با مدت مشابه در سال‌های قبل، میزان ازدواج در کشور ۵ درصد کاهش و میزان طلاق ۷ درصد افزایش داشته است. این در حالی است که در تهران ۴۰ درصد از ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌شود (حال آنکه در سال گذشته این رقم ۳۵ درصد اعلام شده بود). در سایر شهرهای بزرگ کشور (مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز و…) نیز وضعیت طلاق، فاصله محدودی از نرخ طلاق در تهران دارد (نرخ متوسط میزان طلاق در شهرهای بزرگ بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کل ازدواج‌های انجام شده است!). در این میان فاجعه‌بارتر آمارهایی است که توسط مقامات نیروی انتظامی اعلام شده است: «در چند سال اخیر بیشترین میزان قتل‌های عمد درون خانواده‌ها رخ داده و قاتل و مقتول زن و شوهر بوده‌اند!»

۳ـ این آمارها در جامعه‌ای خانواده‌محور مانند ایران به معنای «وضعیت قرمز» موجودیت جامعه است. ساختمان جامعه ایرانی از آجرهایی به نام «خانواده» ساخته شده که پوسیدگی و فروپاشی این آجرها درنهایت منجر به اضمحلال و فروپاشی ساختمان جامعه خواهد شد. با تداوم روند فعلی کاهش ازدواج (کاهش تعداد آجرهای سازنده جامعه) و افزایش طلاق (پوسیدگی و اضمحلال آجرهای تشکیل‌دهنده جامعه) ساختمان جامعه در آینده‌ای نه چندان دور دچار فروپاشی خواهد شد، آن هم فروپاشی از درون! وقتی خانه و خانواده رتبه اول به خطرناک‌ترین مکان جامعه تبدیل می‌شود و میزان قتل‌های عمد درون آن از میزان قتل‌های عمد روی داده در خیابان و محلات جرم نیز بیشتر می‌شود و زن و شوهر (که محور خانواده و سازنده آن و امین و محرم و شریک زندگی یکدیگرند) به بلای جان هم (قاتل هم!) تبدیل شده‌اند، آیا نباید از «وضعیت قرمز» سخن گفت؟

۳ـ هر چند مشکلات اقتصادی عامل فروپاشی خانواده‌ها و عدم رغبت به تشکیل خانواده معرفی می‌شود، اما بررسی دقیق نشان می‌دهد که سهم مسائل اقتصادی در این مسئله آنچنان که وانمود می‌شود نیست! در حقیقت برخی برای پنهان ساختن عامل اساسی فروپاشی خانواده‌ها و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده، وضعیت نامناسب اقتصادی را به عنوان مقصر اصلی معرفی می‌کنند! وقتی فرمانده پلیس آگاهی کشور اذعان می‌کند که میزان پرونده‌های مربوط به مسائل منافی عفت و جنسی در آگاهی ۵۰ درصد افزایش یافته، هنگامی که انگیزه اصلی در قتل‌های خانوادگی (قتل زن توسط شوهر و بالعکس) را خیانت زوجین به یکدیگر تشکیل می‌دهد، هنگامی که طلاق و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده در طبقات برخوردار و مرفه جامه بیشتر از طبقات محروم به چشم می‌خورد (میزان طلاق در مناطق عشایری و روستاهای کوچک بسیار کمتر از شهرهای بزرگ و مناطق مرفه است)، دیگر نمی‌توان مسائل اقتصادی را به عنوان عامل اساسی در اضمحلال نهاد خانواده در کشور دانست.

۴ـ بدون تردید رواج بی‌حجابی، بی‌عفتی و فساد و فحشا در جامعه عامل اساسی در فروپاشی خانواده‌هاست! زمانی که جوانان می‌توانند به سادگی و سهولت نیازهای جنسی خود را در جامعه ارضاء کنند، وقتی دانشگاه‌های کشور به مکانی برای خودنمایی جسمی دختران و چشم‌چرانی پسران و گفت‌وگوهای عاشقانه و دوستی‌های چند ساله و چند نفره میان دخترها و پسرها تبدیل شده و البته مسئولین آموزش عالی و رؤسای دانشگاه‌ها با سکوت خود و چشم بستن بر این فجایع، عرصه را برای جولان جنسی جوانان در چهارچوبی خارج از نهاد خانواده و ازدواج فراهم می‌کنند، دیگر چه لزومی به ازدواج احساس می‌شود؟ وقتی یک پسر دانشجو بتواند به سادگی (و به مدد انفعال کامل مسئولان دانشگاهی) نیازهای جنسی خود را در محیط دانشگاه برطرف کند و هر روز با دختری آرایش کرده و بی‌حجاب (و البته هم‌کلاسی یا هم‌دانشکده‌ای!) رابطه داشته باشد، چرا باید تن به ازدواج بدهد و به رابطه شرعی با یک دختر (همسرش) قانع باشد و تنوع‌طلبی جنسی‌اش را هم مهار کند؟ هنگامی که مردان بتوانند نیاز جنسی‌شان را در کنار خیابان و به سادگی یک بوق زدن پاسخ دهند، آیا میلی به ازدواج (و مسئولیت‌ها و محدودیت‌های آن!) در آنها باقی خواهد ماند؟ هنگامی که مردان متأهل بتوانند (که می‌توانند!) روزانه صدها زن و دختر رنگارنگ و بی‌حجاب را در کوی و برزن و اداره و بازار و… ورانداز کنند، دیگر با کدام انگیزه به همسرانشان وفادار بمانند؟ آیا همسران مردان خیانت‌کار و هرزه برای انتقام از شوهرانشان به هرزگی عمدی و خیانت نخواهند پرداخت؟

۵ـ نیازهای جنسی و عاطفی دو دلیل عمده برای تشکیل خانواده‌اند! هنگامی که بی‌بندوباری و بی‌عفتی در جامعه رایج شود، هر دو نیاز در خیابان و اداره و بازار و… (و هر جایی به جز خانه!) پاسخ داده می‌شود و در این حالت دیگر چه نیاز به خانه و تشکیل خانواده یا وفاداری به همسر احساس می‌شود؟ اگر روزگاری مسائل مالی، زنان را به شوهران پیوند می‌داد، امروزه دختران شاغل و صاحب درآمد (که هر روز در حال افزایش‌اند) از این بابت نیازی به شوهر احساس نمی‌کنند! و طبیعی است در این شرایط تعداد شهروندان مجرد (مردان و زنان مجرد صاحبخانه و درآمد!) هر روز افزایش می‌یابد و در نتیجه در شهرهای بزرگ (و کم‌کم شهرهای کوچک) شاهد هزاران خانه مجردی هستیم! امری که تا چند سال پیش مقبولیت اجتماعی نداشت و حتی مردم از پذیرش یک همسایه یا مستأجر مجرد در کنار خود ابا داشتند! مروری کوتاه بر آگهی‌های روزنامه‌ها نشان می‌دهد که این پدیده (خانه‌های مجردی) هر روز در حال افزایش است (به خصوص در نقاط متوسط به بالای شهرهای بزرگ!) و البته در این موارد مسائل مالی هیچ نقشی در بی‌رغبتی به ازدواج ندارد! چرا که این زنان و مردان مجرد هم خانه دارند و هم درآمد! فقط نیازی به همسر احساس نمی‌کنند!!

۶ـ چنین وضعیتی برای جامعه خانواده‌محوری مانند ایران «وضعیت قرمز» تلقی می‌شود! اینکه گفته شود چنین حالتی نتیجه تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم دشمن است، تغییری در اصل ماجرا نخواهد داد! اگر بناست جامعه ایرانی به حیات خود ادامه دهد، باید نهاد خانواده در آن مصون و باثبات باقی بماند و ثبات و امنیت خانواده در ایران حاصل نخواهد شد مگر به توجه مسئولان به آن و تلاش برای حفاظت از آن در برابر انواع آسیب‌ها و صدماتی که متوجه آن شده است!

اگر قرار است این «وضعیت قرمز» به «وضعیت سفید» بدل شود باید مسئولان کشور خطر ترویج روزافزون بی‌حجابی و بی‌عفتی را درک کنند. با دقت متوجه نتایج بی‌اعتنایی به وضعیت فاجعه‌بار اخلاق و عفت عمومی در جامعه باشند و برای مقابله با موج فزاینده فساد و فحشا در جامعه اقدامات قانونی و عملی را آغاز کنند. اجرای حدود الهی (خصوصاً در جرائم جنسی) بدون تعارف و کوتاهی و مراعات چهارچوبه‌های حقوق بشری غربی، چاره‌اندیشی جدی برای مقابله با بی‌حجابی و بی‌عفتی بنیان کن، ترویج و تشویق جامعه به رعایت اخلاق دینی و ضوابط شرعی در امور جنسی و… گوشه‌هایی از اقدامات ضروری برای نجات نهاد خانواده در ایران امروزند! اقداماتی که بی‌اعتنایی به آنها ثمره‌ای جز مواجهه با فروپاشی اجتماعی در آینده‌ای نه چندان دور نخواهد داشت! اگر ساختمان جامعه ایرانی فرو بریزد دیگر جز حسرت و ندامت چه باقی خواهد ماند؟

30نوامبر/16

از صحیفه سجادیه، «زبور آل‌محمد» چه می‌دانیم؟

 

جواد تربتی

علی بن حسین بن علی«ع» چهارمین امام شیعیان، در سال ۳۸ هجری قمری، در روز سوم شعبان دیده به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهربانویه»، «شاه زنان» و…، و مشهورترین القاب آن حضرت «زین‌العابدین» و «سجاد» می‌باشد.

دوران کودکی را در مدینه سپری و مدت دو سال از امامت جدش، امیرمؤمنان«ع» و ده سال از امامت عمویش، امام حسن مجتبی«ع» و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین«ع» را درک کرد.(۱)

در محرم سال ۶۱ هجری قمری در جریان قیام امام حسین«ع» در سرزمین کربلا حضور داشت و پس از آن فاجعه دردناک به امامت رسید. ایشان با توجه به اختناق حاکم در آن دوران، برای ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یک سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کرد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

۱ـ زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان

۲ـ پند و ارشاد امت

۳ـ تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

یادگارهای مکتوب امام سجاد «ع»

دوران امام سجاد «ع» طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده می‌شود و حدیث و دعا رونقی دیگر می‌یابد. آثار مکتوب به جا مانده از ایشان بسیارند، از جمله:

۱ـ صحیفه سجادیه

۲ـ مناسک الحج که فرزندان آن حضرت نقل کرده‌اند و در بغداد نیز چاپ شده است.(۲)

۳ـ رساله حقوق که جامع آداب سلوک فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است.(۳)

۴ـ الجامع فی‌الفقه که ابوحمزه ثمالی نقل کرده است.(۴)

۵ـ صحیفه الزهد نیز توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(۵)

۶ـ کتاب حدیث که امام گردآوری نموده و داود بن عیسی از آن حضرت نقل کرده است.(۶)

۷ـ کتاب علی بن الحسین«ع» که در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(۷)

آنچه در پیش رو دارید، قدمی است در معرفی صحیفه سجادیه، بدان امید که جامعه ما، مخصوصاً جوانان عزیز با این کتاب آشنایی بیشتری پیدا کنند و از دریای معرفت آن، گوهرها برگیرند و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد کنند.

 

آشنائی با صحیفه سجادیه

مدت سیزده قرن است که کتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ مشاهیر علما و مصنفان بوده است. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش پی می‌گیریم.

الف) سند صحیفه

از نظر سندی، صحیفه سجادیه در حد تواتر بلکه فوق آن است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می‌گوید: «الصحیفه الاولی المنتهی سندها الی الامام زین العابدین… و هی من المتواترات عند الاصحاب لاختصاصها بالاجازه والروایه فی کل طبقه وعصر…؛(۸)

صحیفه اولی که سند آن به امام زین‌العابدین «ع» می‌رسد… از متواترات [و قطعیات] نزد اصحاب است. از ویژگی‌های آن این است [که تمام اصحاب از اساتید خود] اجازه نقل آن را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفته‌اند..».

شهرت سند صحیفه در حدی است که مرحوم محمدتقی مجلسی ادعا کرده در نقل و روایت صحیفه یک میلیون سند دارد.(۹)

شیخ محمد بن نعمان مفید (م ۴۱۳) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن بابویه (م ۳۸۱) و احمد بن عیاشی (م ۴۰۱) و ابوالفضل شیبانی، و…. هم آن را نقل کرده‌اند.

از علمای اهل سنت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی (م ۱۲۹۴) در ینابیع الموده از صحیفه اسم برده و بخش‌هایی از دعاهای آن را نقل کرده‌اند.(۱۰)

سند ابوالفضل شیبانی به این صورت است:

«حدیث کرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مکه در سال ۳۸۱ و گفت: حدیث کرد مرا ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بن‌ابیطالب «ع»، گفت: حدیث کرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوکل، او از پدرش متوکل بن هارون و او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی که به سوی خراسان در حرکت بود و مردی را به پایه و عقل او ندیدم… که او صحیفه کامله‌ای را که دعاهای علی بن الحسین «ع» در آن بود، به من نشان داد.(۱۱)

گذشته از کتب تاریخی و رجالی، هیچ کتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست، مانند:

۱ـ «مصباح المتهجد» شیخ طوسی (۳۸۵ – ۴۶۰) .

۲ـ «سلوک الحزین.» قطب الدین بن سعید بن هبه الله راوندی (م ۵۷۳) که کتابش مشهور به «دعوات الراوندی».

۳ـ «اختیار المصباح.» از سید علی بن حسین بن باقی.

۴ـ «اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب.» سید رضی‌الدین علی بن طاووس (م ۵۸۹).

۵ـ «زوائد الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین.

۶ـ «البلد الامین.» ابراهیم بن علی کفعمی (م. ۸۶۸) و… .

از همه آنها گذشته، به نقل آیت‌الله مرعشی نجفی، علامه مجلسی اول در بسیاری از اجازات خود اشاره کرده که او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجت بن الحسن صاحب الزمان «ع» و می‌گوید:

«در بین خواب و بیداری دیدم که گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستاده‌ام و حضرت مهدی «ع» نیز ایستاده بودند. من چند مسئله را که برایم مشکل شده بود، از محضر آن حضرت پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمودند. آن گاه از کتابی که به آن عمل کنم سئوال کردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد. من [نزد او رفتم] و از او کتابی گرفتم. به نظرم آمد که آن کتاب دعا بود. پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم، ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن کتاب را در دست خود نیافتم، پس تا صبح گریه کردم.

فردای آن روز به دنبال «محمد تاج.» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ». مرد صالحی را که آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم. به او سلام کردم، او مرا فرا خواند و به کتابخانه خود برد. اولین کتابی که به دست من داد، همان کتابی بود که در خواب دیده بودم. آن گاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین کتاب مرا بس است و از آنجا به نزد شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه‌ای که جد پدر محمد مدرس از روی نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخه‌ای که حضرت صاحب الزمان «ع» به من مرحمت فرموده بودند، درست مطابق نسخه صحیفه شهید است.(۱۲)

 

ب) نام‌های دیگر صحیفه سجادیه

معروف است که «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهج‌البلاغه بزرگ‌ترین گنجینه گرانبهای حقایق و معارف الهی به شمار می‌رود. به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»: خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه کامله» نیز گفته می‌شود،(۱۳).

قندوزی نیز چنین تعبیر کرده است:

«فی ایراد بعض الادعیه و المناجاه التی تکون فی الصحیفه الکامله للامام الهمام زین‌العابدین… و هی زبور اهل البیت الطیبین «ع»؛(۱۴) در بیان بعضی دعاها و مناجات‌هایی که در صحیفه کامله امام زین‌العابدین«ع» آمده است… و آن زبور اهل بیت پاک است».

و علت اینکه آن را «صحیفه کامله» نامیده‌اند این است که در نزد طایفه «زیدیه» از صحیفه نسخه‌ای هست که کامل نیست، بلکه در حدود نصف صحیفه موجود است، به این جهت، به صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه کامله گفته شده است.(۱۵)

 

ج) همراه با شارحان صحیفه

مرحوم علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در کتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمه‌ها ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(۱۶)

علاوه بر این شرح‌ها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمه‌های متعددی(۱۷) بر صحیفه نگاشته‌اند که در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرح‌ها اشاره می‌کنیم:

۱ـ «الازهار اللطیفه فی شرح مفردات الصحیفه»، تالیف سید علامه محمدرضا اعرجی حسینی.

۲ـ شرح میرزا محمد مشهدی جمال‌الدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.

۳ـ شرح محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م ۱۳۳۴)، صاحب کتاب «شرح الوقت و القبله.»

۴ـ شرح سید افصح الدین محمد شیرازی.

۵ـ شرح مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).

۶ـ شرح مفتی، میر محمد عباس جزائری (م ۱۳۰۶).

۷ـ شرح مولی حبیب‌الله کاشانی.

۸ـ شرح ابن مفتاح ابوالحسن عبدالله بن ابی‌القاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.

۹ـ شرح مولی خلیل قزوینی.

۱۰ـ شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.

۱۱ـ شرح مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.

۱۲ـ شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن ۱۳٫

۱۳ـ شرح سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای ۱۲۵۱).

۱۴ـ شرح سید جمال‌الدین کوکبانی یمنی الاصل ساکن هند (م ۱۳۳۹).(۱۸)

 

د) مستدرکات صحیفه

عده‌ای از علما و دانشمندان مستدرکاتی بر صحیفه نوشته‌اند.

مقصود از این مستدرکات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد «ع» است که در صحیفه کامله نیامده است و در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ «صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحر العاملی، صاحب وسائل الشیعه.

۲ـ «صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورخ و رجالی معروف، میرزا عبدالله افندی، صاحب کتاب ریاض العلماء.

۳ـ «صحیفه رابعه» ، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.

۴ـ «صحیفه خامسه» ، علامه محسن امین حسینی عاملی.

۵ـ «صحیفه سادسه» ، تالیف شیخ محمدباقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.

۶ـ «صحیفه سابعه» که توسط شیخ هادی بن عباس آل کاشف الغطاء نجفی، صاحب کتاب مستدرک نوشته شده است.

۷ـ «صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.

۸ـ «ملحقات صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی می‌باشد که از شاگردان برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال ۱۰۲۳ به پایان رسانده است.(۱۹)

 

هـ) عظمت صحیفه نزد علما

دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‌اند.

این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین با نگاهی به صحیفه آشکار می‌گردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‌تر از کلام خالق است، لذا هم از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجه و از آن ستایش کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ ابن شهر آشوب (م ۵۸۸) در کتاب مناقب خود می‌گوید: «وقتی در بصره نزد یکی از بلغاء از فصاحت صحیفه کامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم می‌توانم مانند آن را بر شما املاء و بیان کنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افکند [و هیچ جمله‌ای نتوانست به زبان آورد] و در همان حال سرافکندگی از دنیا رفت».(۲۰)

۲ـ در سال ۱۳۵۳ هـ. ق مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی رحمت‌الله نسخه‌ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسکندریه) به «قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشکر از چنان هدیه‌ای گرانبها و ستایش فراوان در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست که تاکنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از مواریث نبوت است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن می‌نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از خالق پایین‌تر می‌یابم».(۲۱)

تعجب از این مفسر معاصر است که لااقل به منابع اهل سنت به دقت توجه نکرده، چون امثال قندوزی قسمت‌هایی از صحیفه سجادیه را در کتاب‌های خود نقل نموده‌اند.(۲۲)

۳ـ از میرزا هادی مشهدی ذاکر نقل شده که ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر امیرالمؤمنین علی «ع» نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان کامل نمی‌شد، زیرا آنچه پیغمبر اکرم«ص» بیان فرمودند، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را [همچون صفات ذات و فعل و عینیت صفات با ذات را] مسلمانان مدیون و ریزه‌خوار خوان نعمت امیرالمؤمنین «ع» و شاگردان ایشان می‌باشند…».

آنگاه درباره امام سجاد «ع» می‌گوید:

«علی بن الحسین زین‌العابدین«ع» در املاء و انشاء و کیفیت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد، زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمی‌دانستند؛ لذا آن امام به مردم آموخت که هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند و در زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه برند و دفع شر دشمنان را بخواهند…».(۲۳)

 

و) گذری بر دعاهای صحیفه

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

در بخش ارتباط با خداوند، طبق مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده‌اند. برخی دعاهای آن سالی یک بار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان و برخی هر ماه یک بار، مانند دعای دیدن هلال و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده‌اند.

صحیفه سجادیه مشتمل بر ۵۴ دعاست بدین شرح:

۱ـ ستایش خداوند که با کلمه «حمد» شروع و با کلمه «حمید» پایان می‌یابد.

۲ـ درود بر محمد و خاندان او«ع».

۳ـ درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرب، همچون اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، روح، ملک‌الموت، منکر، نکیر و… .

۴ـ درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.

۵ـ دعای حضرت برای خود و دوستانش.

۶ـ دعا هنگام صبح و شام.

۷ـ دعا هنگامی که پیشامدها و حوادث مهمی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.

۸ـ پناه بردن به خداوند از ناپسندی‌ها، بدی اخلاق و کردارهای زشت و نکوهیده.

۹ـ در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.

۱۰ـ پناه بردن به درگاه خداوند.

۱۱ـ درخواست عاقبت به خیری.

۱۲ـ اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.

۱۳ـ درخواست حوائج از خداوند.

۱۴ـ هنگامی که انسان ستمی می‌بیند و یا از ستمکاران کار ناخوشایندی می‌بیند.

۱۵ـ هنگام بیماری، اندوه و گرفتاری.

۱۶ـ درخواست عفو از گناهان و عیب‌ها.

۱۷ـ درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مکر او.

۱۸ـ دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.

۱۹ـ درخواست باران هنگام خشکسالی.

۲۰ـ درخواست مکارم اخلاق و کردارهای پسندیده از خداوند.

۲۱ـ دعا هنگام حزن و اندوه.

۲۲ـ دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن کارها.

۲۳ـ دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.

۲۴ـ دعا برای پدر و مادر.

۲۵ـ دعا درباره فرزندان.

۲۶ـ همسایگان و دوستان.

۲۷ـ دعا برای رزمندگان و مرزداران کشور اسلامی.

۲۸ـ هنگام پناه بردن به خدا.

۲۹ـ دعا هنگام تنگدستی.

۳۰ـ کمک خواستن بر پرداخت قرض.

۳۱ـ توبه و بازگشت به خدا.

۳۲ـ دعا بعد از نماز شب.

۳۳ـ درخواست خیر و نیکی.

۳۴ـ دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی که مبتلا به گناهی را می‌بیند.

۳۵ـ خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیاداران.

۳۶ـ دعا هنگامی که انسان به ابرها می‌نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‌کند.

۳۷ـ اعتراف به ناتوانی از ادای شکر الهی.

۳۸ـ دعای عذرخواهی از کوتاهی در ادای حقوق بندگان.

۳۹ـ درخواست عفو و رحمت الهی.

۴۰ـ دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.

۴۱ـ درخواست پرده‌پوشی و نگهداری از گناه.

۴۲ـ هنگام ختم قرآن.

۴۳ـ هنگام دیدن هلال ماه.

۴۴ـ دعای اول رمضان.

۴۵ـ‌ دعای وداع ماه رمضان.

۴۶ـ دعای روز عید فطر و جمعه.

۴۷ـ دعای روز عرفه (نهم ذی حجه).

۴۸ـ دعای روز جمعه و روز عید قربان.

۴۹ـ دعا برای دفع مکر و شر شیطان.

۵۰ـ ترس عاقلان از خدا.

۵۱ـ تضرع و زاری در پیشگاه الهی.

۵۲ـ‌ اصرار به درخواست از خدای متعال.

۵۳ـ در مقام کوچکی در پیشگاه الهی.

۵۴ـ دعا برای دور شدن اندوه‌ها.

 

 

پی‌نوشت

۱ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، (تهران، مکتبه الصدوق)، ۱۳۸۱ ه.ق، ج ۱، ص ۴۶۷، و شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبه بصیرتی)، ص۲۵۶٫

۲ـ سید محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، (مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۱۸ق، ص ۱۵۱).

۳ـ علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۴ق)، ص ۲۵۵٫

۴ـ ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم، مکتبه الداوری)، ص ۱۱۶٫

۵ـ الکافی، (دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶)، ج ۸، ص ۱۷٫

۶ـ رجال النجاشی، همان، ص ۱۵۷٫

۷ـ همان، صص ۱۱۶ـ۱۱۵.

۸ـ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (تهران، المکتبه الاسلامیه)، ج ۱، صص ۱۹ـ۱۸.

۹ـ صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین بلاغی، با مقدمه‌ای از آیت‌الله مرعشی نجفی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص ۹ مقدمه.

۱۰ـ ر.ک: سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، (نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ هـ. ۱۹۶۵ م) ج ۲ـ۱، ص ۵۹۹٫

۱۱ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه سجادیه، (همان)، صص ۹ـ۸، مقدمه.

۱۲ـ همان، ص ۲۹ـ۲۷ مقدمه، با تلخیص و تغییر.

۱۳ـ الذریعه، همان، ج ۱۵، صص ۱۹ـ۱۸.

۱۴ـ ینابیع الموده (همان)، صص ۵۹۹٫

۱۵ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی نجفی بر صحیفه، (همان)، ص ۴۶ مقدمه.

۱۶ـ الذریعه، (همان)، ج ۳، صص ۳۵۹ـ۳۴۵.

۱۷ـ مانند ترجمه الهی قمشه‌ای، فیض‌الاسلام، ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و… .

۱۸ـ همان، صص ۳۵۹ـ۳۴۵ و ر.ک: مقدمه آیت‌الله مرعشی نجفی، (همان)، صص ۳۵ـ۳۳ مقدمه.

۱۹ـ همان، صص ۴۳ـ۴۱.

۲۰ـ همان، ص ۱۳ مقدمه.

۲۱ـ همان، ص ۳۷ مقدمه، و ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام)، صص ۲۷۱ – ۲۷۰.

۲۲ـ ینابیع الموده، (همان)، صص ۶۳۰ـ۵۹۹.

۲۳ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه، (همان)، صص ۴۵ـ۴۳.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام سجاد «ع» با توجه به اختناق حاکم در آن دوران، برای ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یک سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کردند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان،  پند و ارشاد امت و تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

۲٫

دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‌اند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین با نگاهی به صحیفه آشکار می‌گردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‌تر از کلام خالق است.

 

 

۳٫

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

ای همه هستی زینب…

نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم

زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود

تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

 

شوق دیدار، تو را می‌کِشد این‌سان، اما

ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو

تو قرار است به میدان بروی… آه! ولی

جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو

 

خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟

گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟

این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟

که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند

 

تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم

نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم

بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز

بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم

 

با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من

پر زد انگار در این فاصله روح از بدنم

من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی

می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟
روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای

نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده

همه رفتند، همه … قاسم و عباس و علی

نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده

«قاسم صرافان»

 

نعم الامیر

به قلاده‌ی نفس گشتم اسیر

شدم زار و شرمنده و سر به زیر

 

تهی دستم و بی‌نوا و فقیر

مرا کس نخواند ذلیل و حقیر

 

مقامم بود بس بزرگ و خطیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

حسین از کرم انتخابم کند

غلام غلامش خطابم کند

 

گدای در خود حسابم کند

بهشتم برد یا عذابم کند

 

به عشقش اسیرم اسیرم اسیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

خیالش ز من دلربایی کند

غمش در دلم خودنمایی کند

 

نوایش مرا نینوایی کند

بلایش مرا کربلایی کند

 

بدانند خلق از صغیر و کبیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

منم عار او، او بود یار من

ز لطف و کرامت خریدار من

 

نبودم که او بوده دلدار من

غمش شد انیس دل زار من

 

از آن دم که مادر مرا داده شیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

اگر چه گنهکار و آلوده‌ام

به خاک مزارش جبین سوده‌ام

 

دمی بی‌ولایش نیاسوده‌ام

گرفتار و دلداده‌اش بوده‌ام

 

از آندم که آب و گلم شد خمیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

ز خون جگر پاک پاکم کنید

سپس عاشق سینه چاکم کنید

 

به تیغ محبت هلاکم کنید

به صحن اباالفضل خاکم کنید

 

که خاکم دهد بوی مشک و عبیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به زخم جبین پیمبر قسم

به رخسار خونین حیدر قسم

 

به محسن به زهرای اطهر قسم

به سبطین و عباس و اکبر قسم

 

به هفتاد و دو عاشق بی‌نظیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

دریغا که شد خاک صحرا کفن

بر آن کشته‌ی پاره پاره بدن

 

تنش پاره پاره‌تر از پیرهن

سرش نوک نی با خدا هم سخن

نگاهش سر نی به طفلی صغیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به سردار بی‌لشکر کربلا

به سرهای لب تشنه از تن جدا

 

به قرآن زیر سم اسب‌ها

به خونی که شد خون بهایش خدا

 

به جسمی که پیچیده شد در حصیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به هر کوی و هر بزم و هر انجمن

سرم خاک پای حسین و حسن

 

پدر در دو گوشم سرود این سخن

که ای نازنین طفل دلبند من

 

حسینی بمان و حسینی بمیر

امیری حسین و نعم الامیر

«غلامرضا سازگار»

 

 

 

 نسیم محرم

بی نفخ صور فیض قیامت دمید باز

خون حسین در رگ امت دوید باز

 

با یک دعای فاطمه شد سهم ما بهشت

آری نسیم ماه محرم وزید باز

 

بی‌ اذن اهل بیت هدایت نمی‌شدیم

یعنی صدای نوحه به عالم رسید باز

 

ما را به کوی اهل حرم راه داده‌اند

ما را عطای یوسف زهرا خرید باز

 

دل را به فیض خانه تکانی رسانده‌اند

دستی، امام عشق به دلها کشید باز

 

این مملکت هماره دیاری حسینی است

تا اهل این دیار شود رو سپید باز

 

از پای منبر شه مظلوم کربلا

پیدا شود خمینی و شیخ مفید باز

 

با هر محرّم عاشقی آغاز می‌شود

جمعی شوند جزو سپاه یزید باز

 

آنان که سر به پای ولایت نمی‌نهند

باید شوند از گِلِ خود ناامید باز

 

نام حسین روحِ جهاد آوَرد ببار

پس می‌رسد ز قافله بوی شهید باز

 

هر کس که سوخت زیر خیام امام عشق

آتش گرفت مثل «سه ساله شهید» باز

 

«یا لیتنا» دوباره به «کنّا معک» رسد

«فوز عظیم» قسمت «حبل الورید» باز

 

هرکس حسینی است مهیّای کربلاست

هر روز جبهه‌ای‌ست برای مرید باز

 

«هل مِن مبارز» است و هیاهو دشمنان

باید دهی جواب به خصم پلید باز

 

گاهی به دست «فتنه» گهی دست «انحراف»

سر می زند صدای «نفاق جدید» باز

 

آماده باشِ کاملِ اُردوی نینواست

هر روز، روز نهضت و هر خطّه کربلاست

«محمود ژولیده»

 

 

سی سال داغ

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم

در هاله‌ای از درد و غم مأوا گرفتم

 

سی سال بی‌گریه شبی را سر نکردم

سی سال از داغ پدر احیا گرفتم

 

سی سال با اشک غم و خون دل خویش

بزم عزا در ماتم گل‌ها گرفتم

 

سی سال آتش در وجودم شعله‌ور بُود

گل‌بوسه تا از حنجر بابا گرفتم

 

آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه

اشکی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

 

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشکم

دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم

 

از بس سراپا سوختم در آتش غم

بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم

 

عمری «وفایی» سوخت گر، جان و دل من

آتش به یاد روز عاشورا گرفتم

«سید هاشم وفایی»

 

راوی رنج

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه‌ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

 

چقدر گریه کردی آقاجان!

مژه‌هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله‌هایت به لکنت افتادند

 

سر بریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

عَلَم باشکوه ساقی را!؟

 

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی‌بری از یاد

تا قیامِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی‌بری از یاد

 

خون این باغ، گردنِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می‌شد

چه خبر بود دورِ طشت طلا

عمه‌ات داشت نصفِ جان می‌شد

 

کاش مادر، تو را نمی‌زایید!

گله از دستِ زندگی داری

دیدن آب، آتشت می‌زد

دل خونی ز تشنگی داری

 

تا نگاهت به دشنه‌ای می‌خورد

جگرت درد می‌گرفت آقا

تا جوانی رشید می‌دیدی

کمرت درد می‌گرفت آقا

 

جمل شام پیشِ رویت بود

خطبه‌ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لب‌های روضه‌دارت بود

 

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانید!

 

سوخت عمامه‌ات، بمیرم من

سوختن ارثِ مادری شماست

گر چه در بندی از تو می‌ترسند

علتش خویِ حیدری شماست

 

خون خورشید در رگت جاری

از بنی‌هاشمی، یلی هستی

دست‌های تو را به هم بستند

هر چه باشد تو هم علی هستی

 

کاش می‌مُردم و نمی‌خواندم

سر بازارها تو را بردند

نیزه‌داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

«وحید قاسمی»

 

موسایی دگر…

بزم ما را باز آمد عالم‌آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

 

قرن‌ها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر

 

صادق آل نبى را داده حّى بى‌نیاز

از براى تشنگان علم، دریایى دگر

 

گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى

شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى دگر

 

اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا

داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر

 

گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم

داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر

 

از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید

هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر

 

تا جهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد

زد قدم در این جهان اینک مسیحایى دگر

 

یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش

زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر

 

تا کند از ریشه بنیاد بنى‌العباس را

زد قدم امروز انسان‌ساز فردایى دگر

 

تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را

حق به آقایى خود آورده آقایى دگر

 

غیر آل‌للَّه ‏ما را نیست در محشر شفیع

از در دربار آنان پس مرو جایى دگر

 

در جزا برگ عبور ما به امضاء بسته است

معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر

 

گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا

در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر

 

شعر من ران ملخ هست و من (ژولیده) مور

غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر

«ژولیده نیشابوری»

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

«چهره واقعی پهلوی اول»

در گفت و شنود پاسدار اسلام با دکتر موسی حقانی

 

اشاره: اقدامات به ظاهر مصلحانه و ملی‌گرایانه پهلوی‌ها در جهت امحای منافع ملی و تامین منافع اربابان آنان واقعیتی است که مورخین پهلویستی با ترفندهای نه چندان زیرکانه‌ انکار می‌کنند و با انتشار کتب و فیلم‌های مستند پر از تحریف و دروغ سعی در تطهیر این سلسله منحوس دارند، تلاشی که با توجه به اسناد فراوان و روشن تاریخی قطعاً راه به جائی نخواهد برد. دکتر موسی حقانی در این گفتگوی مفصل به تحلیل دقیق این تاریخ‌نگاری‌های مجعول پرداخته است. 

 

در چند سال گذشته و بویژه اخیراً جریان سلطنتطلب و جریانات همفکر و همسوی آنها با تهیه فیلمهای به اصطلاح مستندی در باره پهلویها به تطهیر چهرههای آنان پرداخته و به‌خصوص با تأکید کاریکاتورگونهای بر خدمات رضاخان، در جهت انحراف افکار عمومی و به‌ویژه نسل جوان که متأسفانه در اثر غفلت ما از ماهیت حقیقی این سلسله مزدور آگاهی ندارند، تلاشهای گستردهای را آغاز کردهاند. به نظر شما این جریان از کجا نشأت میگیرد و اهداف آن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. تطهیر و احیای این نوع جریانات چیز جدیدی نیست. این جریان، تاریخ‌نگاری دروغ‌پردازانه خود را در واقع از سال ۱۳۰۰ یعنی سال‌ها قبل از کودتای ۳۲ به شکلی بطئی و مخفیانه شروع کرد، اما پهلوی‌ها این شیوه تاریخ‌نگاری را حمایت و تقویت کردند و بعدها هم در دانشگاه‌ها تدریس و به‌تدریج نهادینه شد.

این جریان تاریخ‌نگاری اولاً تمام اقدامات انجام‌شده در دوره قاجار را سیاه و مخرب نشان داد و ثانیاً با توسل به باستان‌گرایی و غرب‌گرایی به ستیز با دین پرداخت و خدمات غالباً دروغینی را به پهلوی‌ها نسبت داد. پس از انقلاب جریان تاریخ‌نگاری جدیدی به وجود آمد، اما سیستم آموزشی ما نتوانست آن تاریخی را که توسط اساتید و سیستم آموزشی به‌جا مانده از دوره پهلوی وجود داشت از رده خارج کند و ذهن نسل‌های جدید را از اکاذیبی که با تلاش گسترده تاریخ نگاری در دوره پهلوی نهادینه شده بودند، پاکسازی کند. شاید بتوان گفت همین زمینه مساعد است که به سلطنت‌طلب‌ها و جریانات حامی آنها در خارج و داخل کشور این جرئت را داده است که به احیای اموات بپردازند و برای تطهیر چهره پهلوی‌ها ـ‌به‌ویژه پهلوی اول‌ـ به ساخت به اصطلاح مستندهایی از خدمات! آنها بپردازند.

شاید تصور کردیم با نفرتی که مردم از سلسله پهلوی پیدا کرده بودند و اوج آن در انقلاب ۵۷ به منصه ظهور رسید، دیگر احتمال احیای این اموات وجود نداشته باشد و لذا کم‌کاری کردیم. البته در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل سلطنت‌طلب‌ها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های مستند فراوان پرداخته‌اند. البته در این میان گروه سومی از تاریخ‌نگاران هم وجود دارند که تکلیفشان معلوم نیست و نمی‌دانند بالاخره باید به سمت سلطنت‌طلب‌ها بروند یا به جمهوری اسلامی بپیوندند و به همین دلیل در آثارشان گاهی به نعل می‌زنند و گاه به میخ. این یک جریان سطحی‌نگر است که قدرت تحلیل ندارد و سلیقه و اعتقادش را در واقع حوادث روزگار رقم می‌زند. نکته نگران‌کننده این است که این جریان سوم در جوامع دانشگاهی ما رسوخ کرده است، درحالی که چنین تصور می‌شود چنین جریان سطحی و بی‌ریشه‌ای نباید بتواند در میان تیپ تحصیلکرده جا باز کند و به دلیل ماهیت عوام‌گرایانه‌اش علی‌القاعده باید بیشتر در بدنه اجتماع فعال باشد، اما این طور نیست و به دلیل کم‌کاری فرهنگی ـ‌و بیش از همه رسانه‌ای‌ـ نسل‌های جدیدی که دوران قبل از انقلاب را درک نکرده‌اند و در جریان مسائل تاریخی نیستند و مطالعات تاریخی تخصصی هم ندارند، به‌سرعت تحت تأثیر این مستندها قرار می‌گیرند و متأسفانه این غفلت حتی در مجامع دانشگاهی هم مشاهده می‌شود.

علت این بیخبری و غفلت چیست؟

یکی همان شیوه تاریخ‌نگاری گسترده و همه‌جانبه دوره پهلوی است که رسوبات آن همچنان در ذهن تاریخ‌نویسان ما که دست‌پرورده دوره پهلوی دوم هستند وجود دارد. دلیل دیگر دانش اندک ما در باره تاریخ معاصر و به‌ویژه جنایات پهلوی‌هاست و دیگر کم‌مایگی آثار را که در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه فیلم‌ها و سریال‌ها آشکارا به چشم می‌خورد و در مقایسه با آثار تولیدی توسط دشمن، از قدرت اقناع و تأثیرپذیری چندانی برخوردار نیستند. به عبارت دیگر کسانی که آن مستندها را می‌سازند، از ابتدای امر می‌دانند که می‌خواهند مخاطب را به کدام سمت هدایت کنند و از همه شیوه‌های هنری تأثیرگذار استفاده می‌کنند، اما ما چنین مهندسی دقیقی برای خلق آثار هنری خود نداریم. یک مخاطب آگاه به حقایق تاریخی، به‌راحتی فریبکاری و دروغ آنان را تشخیص می‌دهد، اما یک مخاطب عادی که از چنین اطلاعاتی بی‌بهره است، به‌سادگی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نمونهاش مستندهایی که شبکههای ماهوارهای میسازند.

همین طور است. همه تاریخ‌نگاران داخلی و خارجی می‌دانند رضاخان یک زمین‌خوار قهّار بوده است، اما در تمام این مستندها ملاحظه می‌کنید که چقدر ماهرانه از کنار این موضوع می‌گذرند. ویژگی زمین‌خواری رضاخان چنان شهره آفاق بوده است که در آن زمان یک روزنامه فرانسوی نوشت: «در ایران جانوری پیدا شده است که زمین می‌خورد»! روزنامه‌های امریکا هم مکرر در باره این ویژگی رضاخان مطلب ‌می‌نوشتند و او را مسخره می‌کردند. در این مستندها از قضیه کشته شدن رجال بانفوذ و حتی مورد اعتماد رضاخان هم که به طرز فجیعی به دست او به قتل رسیدند، حرفی زده نمی‌شود و حتی غالباً این طور وانمود می‌شود که آنها به میل شخصی از کار کناره گرفته‌اند. گاهی هم این تصفیه‌های خونین را به حساب تیزبینی رضاخان می‌گذارند و می‌گویند چون آنها قصد تخریب رضاخان را داشتند، به‌تدریج کنار گذاشته شدند و تمام مسئولیت سنگین اداره کشور تدریجاً روی دوش شاه افتاد!

شما حتی در یکی از این مستندها اثری از شهید مدرس یا آن ۲۴ هزار ایرانی که به جرم‌های سیاسی توسط رضاخان سر به نیست شدند نمی‌بینید. از قتل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ده‌ها شاعر، هنرمند و رجال سیاسی بزرگ آن دوره توسط رضاخان اثری نیست. کسی از بریدن سر نماینده مجلس به نام کیوان که او را به‌جای ملک‌الشعرای بهار اشتباه گرفتند و در نزدیکی مجلس و جلوی مسجد سپهسالار روی سینه‌اش نشستند و سرش را از تنش جدا کردند چیزی نمی‌گویند.

درست است که این مستندها در واقع مخاطب عام را نشانه رفته‌اند، اما متأسفانه تیپ دانشگاهی و تحصیلکرده ما هم که در غفلت و بی‌خبری محض از اسناد و واقعیت‌های تاریخی به‌سر می‌برد، این لاطائلات را به عنوان حقایق تاریخی تکرار می‌کند. از این سو هم ما به عنوان متولیان فرهنگی جامعه بد عمل می‌کنیم و مابه‌ازای آثار فراوانی که سلطنت‌طلبان و جریانات معاند داخل و خارج کشور تولید و در سطح گسترده‌ای پخش می‌کنند، دچار رخوت و کم‌کاری هستیم.

واکنش مردم در شهریور ۲۰ خلاف ادعاهای سلطنتطلبها در باره رضاخان را نشان میدهد.

همین طور است. باید از کسانی که سنگ پهلوی‌ها را به سینه می‌زنند پرسید اگر اینها این قدر در این آثار که ادعا می‌شود محبوب بودند، پس چرا در شهریور ۲۰ وقتی رضاخان رفت مردم جشن گرفتند و در همه جا به پایکوبی پرداختند و چرا خاندان پهلوی جرئت نکرد جنازه رضاخان را پس از مرگش به ایران برگرداند؟ در مستند اخیر ادعا می‌شود چون ایران اشغال بود، نتوانستند جنازه را برگردانند، درحالی که این گونه نیست و مردم اجازه این کار را ندارند.

با این همه مستندات آشکار، پس چرا گروهی از نخبگان ما با این جریان همراهی میکنند؟

عده‌ای دارند به لحاظ سیاسی لجبازی می‌کنند. عده‌ای هم اطلاع عمیق از وقایع تاریخی ندارند. عده‌ای هم با اهداف پهلوی‌ها همسو هستند و معتقدند رضاخان در توسعه اقتصادی، صنعتی و فرهنگی موفق بوده، ولی فقط ضرورت توسعه سیاسی را درک نکرده است!

این ادعا در مورد پهلوی دوم هم وجود دارد.

همین طور است. واقعیت این است که در تحلیل وقایع تاریخی یا باید خودمان شاهد آن رویداد بوده باشیم و یا در آن زمینه اطلاعات و مطالعات گسترده‌ای داشته باشیم. آشنایی با اوضاع اجتماعی کشور در هنگام وقوع آن رویداد مهم‌ترین عامل در درک واقعی و تحلیل دقیق آن است. اگر کسی نتواند واکنش مردم به هنگام اخراج رضاخان یا محمدرضاشاه را از کشور درک کند، بدیهی است که تحلیل دقیقی از این رویدادها نخواهد داشت. من در این نوع تعبیر و تفسیرها بیشتر نوعی لجبازی یا طبق مد روز حرف زدن را می‌بینم، وگرنه تحلیل دقیقی از آن دوره در این اظهارنظرها وجود ندارد.

در این مستندها، کتابها و مقالهها بیشتر روی خدمات رضاخان از قبیل کشیدن خط راهآهن، تأسیس دانشگاه، کشیدن جاده و… تأکید میشود.

اتفاقاً یکی از دلایلی که اشاره کردم این افراد از درک حقایق تاریخی عاجز هستند همین است. انگلستان از دیرزمان برای نفت ایران و سایر ثروت‌های آن کیسه دوخته بود. آنها حتی حاضر شدند به خاطر مسئله نفت در ایران کودتا کنند. نفت ایران به قول چرچیل به‌مثابه خون در رگ‌های افسرده امپراتوری بریتانیان بود و به همین دلیل هم کودتای ۱۲۹۹ را با هدف تضمین غارت نفت ایران صورت دادند. هدف کودتای ۲۸ مرداد هم همین بود. اگر در ایران خطوط مواصلاتی از قبیل راه‌آهن کشیده شد، برای رساندن آذوقه و مهمات به روسیه و باز در جهت استیلا بر منابع نفتی ایران بود. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می‌نویسد کاملاً مشخص بود انگلیسی‌ها دارند در ایران تحرکاتی را برای کودتا و ایجاد تغییرات گسترده انجام می‌دهند. می‌گوید من به کنسول انگلیس در مشهد که از دوستان ما بود، گفتم: «اگر خبری هست به ما هم بگویید شاید از دست ما هم در این زمینه کاری بربیاید». چطور مورخ آن دوره متوجه چنین موضوعی شده بود و محقق امروز متوجه نمی‌شود؟ دلیلش یا بی‌سوادی است یا غرض و درک نکردن زمینه‌های اجتماعی آن دوران. کنسول انگلیس به مستوفی که می‌پرسد برنامه شما در ایران چیست، جواب می‌دهد: «می‌خواهیم بر جریان نفت و ثروت‌های ایران تسلط پیدا کنیم و بساط دین، روحانیت و عزاداری را هم از این مملکت جمع کنیم».

شیوههای دخالت انگلیس در ایران هم به تناسب شرایط روز گوناگون بوده است.

همین طور است. آنها در عین حال که کاملاً هدفمند کار می‌کردند، اما شیوه‌های گوناگونی را برمی‌گزیدند. یکی از اشکالات ما در درک وقایع تاریخی مربوط به دخالت انگلیس در ایران این است که همواره این دخالت‌ها را از منظر سفارت انگلیس در ایران تماشا می‌کنیم، درحالی که به هیچ‌وجه عمومیت ندارد. مثلاً نورمن سفیر انگلستان در ایران که هم‌پیمان لرد کرزن بود، خیلی اطلاع نداشت قرار است انگلستان در ایران کودتا کند. این دو طرفدار قرارداد ۱۹۱۹ و به دنبال مستعمره کردن ایران بودند و اصلاً قصد کودتا نداشتند. اینها جناح غیرصهیونیستی وزارت خارجه انگلستان بودند، اما بخش صهیونیستی وزارت امور خارجه انگلستان متشکل از لرد روفوس، چرچیل، لرد ریدینگ و چند تن دیگر از طریق حکومت هند بریتانیا، در وزارت مستعمرات و وزارت دریاداری فعالیت می‌کنند و اساساً کاری به وزارت امور خارجه و سفارت انگلیس ندارند. در این دوره قرار است انگلستان رژیم اشغالگر صهیونیستی را در منطقه خاورمیانه ایجاد و تقویت کند و در نتیجه اصلاً به فکر استعمار ایران نیست، چون می‌داند مستعمره‌سازی هزینه‌بردار است و انگلستان در شرایط پرداخت چنین هزینه‌هایی نبود. از این گذشته کشور استعمارگر ناچار است نیروهای نظامی خود را در کشور مستعمره مستقر کند که همین مسئله موجب نفرت مردم استعمارزده از آن کشور می‌شود. از این گذشته وقتی انگلستان می‌توانست با قرار دادن دست‌نشانده خود در ایران بدون صرف هزینه به مقاصدش برسد، ضرورت نداشت ایران را رسماً مستعمره خود سازد. آنها می‌توانستند فردی را روی کار بیاورند که اهداف آنان را به‌خوبی محقق کند.

اساساً از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۵ فضای ایران به‌شدت انگلیسی بود. البته بعدها هم این فضا کم و بیش وجود داشت، اما در این چند سال به اوج خود رسید و انگلیسی‌ها می‌دانستند نباید از شیوه‌های استعماری قدیم استفاده کنند، به همین دلیل حتی در کودتا هم این شرط را گذاشتند که حکومت وقت ابداً نباید به انگلستان تمایل نشان بدهد، بلکه باید به عنوان یک جریان کاملاً مستقل ایرانی کار کند. اساساً یکی از مهم‌ترین عللی که انگلیس‌ها سید ضیاءالدین را که عامل سرسپرده و صد در صد وفادار به آنها بود کنار گذاشتند این بود که بیش از حد به انگلیسی‌ها تمایل نشان می‌داد! حالا اینها در کتاب‌ها و فیلم‌های مستندشان این گونه جلوه می‌دهند که سید ضیاء را رضاخان برداشت!

و انگلیسیها هم ساکت نشستند که یک آدم وطنپرست بیاید و عامل آنها را بردارد و خودش سر جایش بنشیند.

همین جاهاست که برای انسان این پرسش مطرح می‌شود که آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند رضاخان قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد، آیا از خود نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم و مملکت دوا کند؟ اینها هرگز از خود پرسیده‌اند چرا احمدشاه از سلطنت عزل شد؟ چون حاضر نشد قرارداد ۱۹۱۹ را امضا کند، درحالی که این آقایان جوری مستند می‌سازند و کتاب می‌نویسند گویی او این قرارداد را امضا کرده است. اساساً کسی نمی‌توانست در سیاست ایران علیه منافع انگلستان حرکت کند و جان به در ببرد. با توجه به اسناد و قرائن تاریخی بعید می‌دانم حتی کسانی هم که این آثار را تولید می‌کنند، به انگلیسی بودن رضاخان تردید داشته باشند. حتی از خود رضاخان هم این نقل قول وجود دارد که انگلیسی‌ها مرا آوردند، ولی خبر نداشتند با چه کسی طرف هستند! بماند که اتفاقاً انگلیسی‌ها دقیقاً می‌دانستند با چه کسی طرف‌اند.

ارباب اردشیر جی یکی از جاسوس‌های سرشناس انگلستان بود. او در خاطرات و وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد شب‌های متمادی با رضاخان در باره صدماتی که اسلام و روحانیت به ایران وارد کرده‌اند صحبت و او را نسبت به آنان به‌قدری عصبانی می‌کردم که فریاد می‌زد: «دودمانشان را به باد خواهم داد». آیا همین یکی از صدها نشانه و سند برای آماده‌سازی رضاخان برای اتخاذ رویکرد مبتنی بر توجه به ایران باستان و ستیز با اسلام نیست؟

در رد ادعای این افراد بر توسعه صنعتی در دوره رضاخان چه اسنادی وجود دارند؟

این توسعه‌ها در جهت منافع ملی ما نبودند. مثلاً کدام عقل سلیمی حکم می‌کند تمام شهرهایی را که در مجاورت معادن آهن قرار دارند رها کنید و در کرج کارخانه ذوب‌آهن راه بیندازید؟ اما در دوره رضاخان هزینه هنگفتی را صرف این کار کردند و بعد هم دیدند انتقال سنگ آهن به آنجا به صرفه نیست و تعطیلش کردند. یا در مورد راه‌آهن که می‌گویند انگلیسی‌ها می‌خواستند از شرق به غرب راه‌آهن بکشند و رضاخان برخلاف میل آنها از شمال به جنوب خط آهن کشید. اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است. احمدشاه گفته بود: «راه‌آهنی می‌خواهم که زاهدان و بندرعباس را به تهران و غرب ایران را به شرق آن وصل کند»، اما آنها راه‌آهن شمال به جنوب را کشیدند. حتی دکتر مصدق هم به راه‌آهن رضاخانی اعتراض کرد که صرف هزینه برای آن اتلاف بودجه است، چون از ۲۰ کیلومتری هیچ شهری هم عبور نمی‌کرد و به درد هیچ کس جز خود انگلیسی‌ها نمی‌خورد! در فیلم‌ها و کتاب‌ها همیشه از پل ورسک صحبت می‌شود که تحت چه شرایط سختی ساخته شد و واقعاً هم یکی از پروژه‌های عظیم پل‌سازی در دوره خود است، اما این پل چه دردی از کشور دوا کرد؟ اجرای این نوع پروژه‌ها قطعاً در راستای تحقق همان هدفی است که رضاخان را آورد و تا زمانی که به کارشان می‌آمد از او حمایت کرد.

ما در آن دوران کشور فقیری بودیم و همه حرف دکتر مصدق هم این بود که در چنین وضعیتی حداقل باید راه‌آهنی را احداث کنیم که برای ما عواید زیادی داشته باشد، درحالی که راه‌آهن اساساً برای کشور عایدات نداشت.

بسیاری از جاده‌هایی را هم که ادعا می‌کنند در دوره رضاشاه احداث شده‌اند، در واقع تعریض جاده‌های قبلی است. در دوره ناصرالدین‌شاه تلاش شد روی کارون سد زده شود، اما انگلیس نگذاشت، چون می‌خواست خوزستان سرزمین لم‌یزرعی باشد که فقط نفت دارد و نفت را هم خودش استخراج کند و ببرد. در دوره قاجار انگلیسی‌ها نمی‌گذاشتند در جنوب جاده بسازیم و روس‌ها نمی‌گذاشتند احداث راه‌آهن رضایت دادند؟ از این گذشته قرار بود هزینه احداث راه‌آهن طبق قرارداد ۱۹۱۹ به عهده انگلیسی‌ها باشد، اما رضاخان با بستن مالیات به قند و شکر و مایحتاج مردم راه‌آهنی را در یک راه متروکه کشید که فقط به درد انگلیسی‌ها می‌خورد، چون به شهرهای ایران کاری نداشت! آنها رقیب روس‌ها بودند و می‌خواستند از این طریق به آب‌های آزاد دسترسی داشته باشند. بعد که هیتلر مرتکب اشتباه شد و به روسیه حمله کرد، عملاً روس‌ها را به دامن غربی‌ها انداخت و چرچیل با استالین ـ‌به قول خودش شیطان‌ـ علیه آلمان هم‌پیمان شد و این خط آهن به درد هر دویشان خورد.

در دوره پهلوی حاصل کاری که به عنوان نوسازی صورت گرفت، از بین بردن ابنیه اسلامی و ایجاد یک معماری بی‌هویت و عاری از عناصر ایرانی و دینی هستیم. در این دوره غارت آثار تاریخی به اوج خود رسید و وزارت معارف ۵۰ درصد اکتشافات تخت جمشید و سایر اماکن تاریخی را به انگلستان و فرانسه هبه کرد. توجیهشان هم این بود که آنها بهتر از ما بلدند این آثار را مطالعه کنند و بعد هم به ما برمی‌گردانند و هنوز قرار است برگردانند.

در زمینههای فرهنگی و علمی وضع به چه شکل بود؟

به یک نمونه اشاره می‌کنم. قبل از دوره رضاخان هم محصلین برای تحصیل به خارج اعزام می‌شدند، اما در دوره او این کار شدت و قوت بیشتری گرفت. حاصل کار چه بود؟ طرف می‌رفت و مثلاً مهندسی و پزشکی می‌خواند و وقتی برمی‌گشت، می‌گفتند یا برو در املاک شاهی کار کن یا به سلامت! حتی در این زمینه هم بحث منافع ملی در کار نبود و کم بودند کسانی که حقیقتاً پس از بازگشت کمر به خدمت مردم می‌بستند که اغلب هم مورد آزار و اذیت دستگاه حاکمه قرار می‌گرفتند.

بر این نکته تأکید می‌کنم که ما حقیقتاً به دنبال آن نیستیم خدمات افراد را کتمان کنیم، اما با یک نگاه دقیق و موشکافانه باید ببینیم آیا حقیقتاً خدمتی صورت گرفته است و به چه قیمتی؟ بدیهی است کشیدن راه‌آهن در یک کشور پهناوری مثل ایران خدمت بزرگی است، اما اگر عایدات آن توجیه اقتصادی برای هزینه‌هایش را نداشت و از همه مهم‌تر نیازهای مردم را برطرف نکرد، حقیقتاً خدمت محسوب می‌شود؟ و یا در مورد ارتش مدرن رضاخانی که دائماً بر آن تکیه می‌شود، آیا این ارتش برای دفاع از کشور و خدمت به مردم ایران تشکیل شد؟ پس چطور وقتی دو سه خلبان در فرودگاه قلعه‌مرغی خواستند پرواز کنند و جلوی تجاوز هواپیماهای روسی به حریم هوایی ایران را بگیرند، توبیخ شدند و در قلعه‌مرغی شورش شد؟ بعد هم که هواپیماها را بلند کردند، ضد هوایی‌های ایران می‌خواستند آنها را بزنند! وضع به‌قدری آشفته بود که سرلشکرهای رضاخان فرار کردند و صدای خود رضاخان هم درآمد که شما همیشه دو سه هزار کیلومتر از جبهه عقب هستید ای ناقابل لشکرها! ارتشی‌ که باید از مرزها پاسداری می‌کرد، به جان مردم افتاد و زمین‌های آنها را غارت کرد و در تمام انتخابات‌ها نقش اصلی را به عهده گرفت. به امیر لشکرهای همه جای ایران می‌نوشتند این افراد باید برای مجلس انتخاب شوند وگرنه حسابتان را می‌رسیم. اگر حجاب از سر زن‌ها برندارید، تعزیه‌ها و عزاداری‌ها را به هم نزنید، عشایر و افراد نخبه را از بین نبرید، دمار از روزگارتان برمی‌آوریم. این نقش ارتش مدرن رضاخانی بود. همه این کارها را هم به اسم حفظ امنیت کشور می‌کردند. رضاخان از طریق همین ارتش مدرن بود که املاک همه را غصب کرد که الان اسنادش موجودند. این املاک به‌قدری زیاد بودند که در دربار اداره‌ای برای اداره املاک اختصاصی رضاخان تأسیس شده بود.

چرا این قدر به ملک و زمین علاقه داشت؟

علاقه به زمین و جواهرات در خاندان پهلوی موروثی بود. آنها غیر از املاکی که در ایران داشتند، در بانک‌های سوئیس، انگلستان و امریکا هم سپرده‌های هنگفتی داشتند. در دوره رضاخان ملاک بودن نشانه تشخص و ثروت بود. او هم که پابرهنه‌ بی‌سوادی بود که از سوادکوه آمد، مدتی دلاکی حمام و بعد در میدان سرچشمه حمالی کرد. چند وقتی هم کنار دست دایی‌اش ایستاد بلکه خیاطی یاد بگیرد، اما یاد نگرفت. بعد که قزاقخانه نیروهایی را استخدام کرد مدتی در اصطبل مهتر اسب‌ها بود. سپس نگهبان سفارتخانه‌های خارجی و منزل رجال مهمی چون فرمانفرما بود و بعد هم با حمایت جریانات باندهای مشکوکی باند میرزا کریم‌خان رشتی خود را بالا کشید و در کودتای قزاقخانه شرکت کرد و قزاقخانه را از دست روس‌ها بیرون کشیدند و را در رأس قزاقخانه گذاشتند. حالا چنین آدمی آمده و قدرت پیدا کرده است که املاک مردم را از دستشان بیرون بکشد. نظامی‌ها هم از خدا خواسته، با خدمت به او به خودشان هم خدمت کردند. از جمله امیر احمدی که فقط در تهران ۷۰۰ تا خانه داشت! چنین ارتشی معلوم است کارش چیست. در جنگ جهانی اول که کشور اشغال شد، ارتش مقاومت کرد و به دشمن صدمه‌های جدی هم زد، ولی در جنگ جهانی دوم زیر چتر توجهات ملوکانه رضاخان به غارت مردم مشغول شد و در شهریور ۲۰ هم فرار را بر قرار ترجیح داد! مردم آن قدر از رضاخان متنفر بودند که همین که به نحوی شرّش از سر آنها کنده شد، خدا را شکر کردند. ما موقع رفتن رضاخان نبودیم، اما از بزرگ‌ترها شنیدیم که مردم موقع رفتن او چه جور پایکوبی می‌کردند، اما پهلوی دوم را که شاهد بودیم و فیلم‌هایش هم موجود است. اگر اینها این قدر خدمت کردند و محبوب بودند، علت شادی مردم از سقوط آنها چه بود؟

به سوابق خانوادگی رضاخان اشارهای داشتید. آیا در این باره اسنادی هم وجود دارند؟

رضاخان خیلی به این موضوع حساسیت داشت و کسی جرئت نمی‌کرد در این باره حرفی بزند یا چیزی بنویسد. علی‌شاه یکی از رفقای دوره قزاقی او قصه قماربازی‌ها، عربده‌کشی‌ها و دعواهای رضاخان را برای فردی به نام محمدرضا آشتیانی‌زاده تعریف کرده و او هم در خاطراتش آورده که چاپ شده است. یکی از نمایندگان مجلس اول به اسم آشیخ تقی هم که ساکن محله سر قبر آقای تهران بود، نقل کرده است که یک روز دیدم سر قبر آقا عده‌ای از اراذل و اوباش به جان افتاده و همدیگر را خونین و مالین کرده‌اند. رفتم جلو و دیدم دعوا سر قمار است. کسی را که کتک خورده بود از زیر دست و پای بقیه بیرون کشیدم و دیدم زیر چشم و روی بینی او با چاقو بریده شده بود و خون از سر و صورتش می‌ریزد. فحش می‌داد و لگد می‌زد که پولم را خورده‌اند. پرسیدم: «اسمت چیست؟» جواب داد: «رضا». بعدها که شاه شد، یادم آمد او همان کسی است که آن روز دیده بودم. جای این زخم برای همیشه روی صورت رضاخان ماند. رضاخان واقعاً آدم بی‌سواد و بی اصل و نسبی بود. فقط اواخر عمر یک چیزی را به عنوان امضا خط خطی می‌کرد. در میان مشیرالدوله‌ها و نظامی‌هایی مثل مسعودخان کیهان و رجل سیاسی دیگری که حداقل سواد و خانواده‌ای داشتند، چرا انگلیسی‌ها به سراغ رضاخان رفتند؟ چون آنها برای خود حرمت‌هایی را قائل بودند، ولی رضاخان این چیزها حالی‌اش نبود. انتخاب چنین فردی برای حاکمیت بر ایران بزرگ‌ترین توهینی بود که می‌شد به یک ملت کرد و من واقعاً نمی‌توانم سر دربیاورم کسانی که دم از ملیت و وطن‌پرستی می‌زنند، اگر هر چیز دیگری را هم می‌توانند تحمل کنند، چگونه انتخاب چنین فردی را به عنوان شاه کشور خود توهین تلقی نمی‌کنند؟ حتی چهره‌های وابسته به انگلستان آن دوره با رضاخان قابل مقایسه نیستند.

رضاخان به‌قدری از آشکار شدن اصل و نسب خود در هراس بود که وقتی در میدان حسن‌آباد، در جای فعلی آتش‌نشانی، می‌خواستند قبرستان آنجا را خراب کنند و به قبر پدر و مادر او رسیدند و با شوق و ذوق به او اطلاع دادند تا کسب تکلیف کنند که آنها را نگه دارند، با عصبانیت تشر زد که چرا دست از مرده‌ها برنمی‌دارید؟ موقعی هم که می‌خواست در قزاقخانه ثبت‌نام کند، وقتی اسم پدرش را از او پرسیدند، گفت: «مگر می‌خواهید پدرم را استخدام کنید؟ به پدرم چه کار دارید؟»

آیا افشاگری در باره سوابق و اقدامات رضاخان منحصر به دوران پس از انقلاب است؟

خیر، تا سال‌ها پس از رفتن او در روزنامه‌ها و کتاب‌ها هجویاتی در باره‌اش می‌نوشتند و سر زبان‌ها می‌چرخید. از جمله این هجویات، هجویات سید اسدالله رساست که در کتاب «چند قطره خون برای آزادی» چاپ شده است. اغلب شعرا از جمله ملک‌الشعرای بهار هم هجویاتی در باره او سروده‌اند. حتی در دوره خود او هم چنین هجویاتی سروده می‌شدند، منتهی به دلیل برخوردهای تند و خشنی که می‌شد، مخفی می‌ماندند. پس از رفتن او و باز شدن فضای سیاسی، سیلی از این هجویات بر سر زبان‌ها افتادند. کسانی که ادعا می‌کنند جریان افشاگری عملکرد رضاخان پس از پیروزی انقلاب باب شده است، در واقع این شیوه را مستمسکی برای تسویه حساب‌های سیاسی با حکومت فعلی ایران قرار داده‌اند. آنها خودشان هم خوب می‌دانند نفرت از رضاخان و محمدرضاشاه در دوره خود آنها هم وجود داشت که در هنگام فرار هر دوی آنها از کشور به‌خوبی بروز نکرد. در تحلیل رویدادهای تاریخی باید به رفتارهای جمعی مردم توجه کرد و به هنگام بررسی اقداماتی که خدمت تلقی می‌کنیم، باید اولاً اهداف را در نظر بگیریم و ثانیاً ببینیم مردم از نتایج آن اقدامات واقعاً چقدر منتفع شده‌اند. بدیهی است تلاش در جهت آبادانی کشور خدمت بزرگی است، اما باید دید این آبادانی‌ها با چه هدفی و به چه قیمتی صورت می‌گیرند. آیا اگر حکومتی آزادی‌های اجتماعی مردم را تا این حد لگدکوب کند که حتی در پستوخانه‌های آنها هم نفوذ و جاسوسی کند، به آنها خدمت کرده است؟ برداشتن چادر به آن شکل فجیع از سر زنان مسلمان خدمت به فرهنگ این کشور بود؟ ممنوعیت عزاداری‌ها و ستیزه با مظاهر و احکام دینی خدمت بود؟ دادن حق و حساب‌ها و امتیازات گسترده به خارجی‌ها خدمت بود؟ مضحکه معروف قرارداد دارسی و انداختن پرونده ما علیه شرکت نفت انگلیس که از مستندات محکم تاریخی ما بود در بخاری و سوزاندن آن خدمت به کشور بود؟ بعد هم که یک قرارداد استعماری را امضا کردند که خود امضاکننده‌اش گفت: «از این که امضا کرده‌ام شرم دارم». تمدید یک قرارداد استعماری خدمت به مملکت است؟ کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، خودشان هم از بی‌پایه بودن استدلال‌هایشان آگاهند، منتهی نوعی تسویه حساب سیاسی را در پیش گرفته‌اند. رضاخان از مجلس با عنوان «طویله» یاد می‌کرد و اگر نماینده‌ای جرئت می‌کرد اندکی مخالفت کند، فوراً پیغام می‌داد یا خفه‌اش کنید یا در آن طویله را می‌بندم و این تازه مجلسی بود که اکثریت قریب به اتفاق نمایندگانش را خودش به آنجا فرستاده بود.

حاکمیت پهلوی‌ها ثمره‌ای جز خفقانی سیاه و عمیق به دنبال نداشت. مرحوم آخوند خراسانی در توصیف اوضاع بعد از مشروطه گفت: «استبدادی اشنع از استبداد سابق». من نمی‌دانم اگر استبداد رضاخانی را می‌دید چه می‌گفت! استبداد دوره قاجار دست‌کم به دین مردم کار نداشت، اما رضاخان آمد که ریشه دین را از جا بکند و ستیز با دین و شعائر دینی تبدیل به سیاست رسمی حکومت شد. مردم تا سال‌ها نتوانستند مناسک دینی خود را به صورت جمعی اجرا کنند و یا برای سیدالشهدا(ع) به عزاداری بپردازند. ضدیت خشونت‌بار با حجاب حقیقتاً در تاریخ ایران بی‌سابقه است. در حوزه سیاسی هم دستگیری‌ها و قتل‌های سیاسی از شمار بیرون بود. ارباب مطبوعات در هیچ دوره‌ای به اندازه دوره رضاخان مورد ضرب و شتم اوباش مزدور رژیم و تحت تعقیب قرار نگرفتند. حتی گاهی رضاخان مثل مورد مدیر نشریه ستاره امروز شخصاً وارد عمل می‌شود و او را کتک می‌زند! در قضیه جمهوری‌خواهی رضاخان به عنوان رئیس‌الوزرای مملکت شخصاً به میدان آمد و با مردم به کتک‌کاری و بزن بزن پرداخت. رضاخان عشایر را قتل‌عام کرد و نخبگان را از دم تیغ گذراند. فاجعه مسجد گوهرشاد را هم که کم و بیش همه می‌دانند. او حتی به کسانی مثل تیمورتاش، نصرت‌الدوله فیروز و امثال آنها هم که کلی به او خدمت کردند رحم نکرد و آنها را به فجیع‌ترین شکل ممکن کشت و این غیر از آن ۲۴ هزار نفری است که از زیر دست امثال آیرم و سرپاس مختاری زنده بیرون نیامدند.

در زمینه اقتصادی هم که زمین مرغوبی نبود که از چنگ صاحبش بیرون نکشد. مردم ایران هیچ حق مالکیتی بر زمین‌های خود نداشتند و ملاکین بزرگی که در برابر رضاخان مقاومت می‌کردند، فرزندان و خانواده‌شان را از دست می‌دادند. امیر مؤید سوادکوهی از ملاکین بزرگ شمال در این قضیه دو فرزندش را از دست داد و رضاخان زمین‌هایش را غصب کرد. زمین‌های مهدی بوشهری از خوانین بوشهر که بعدها با اشرف ازدواج کرد و زمین‌های فرمانفرما و دیگران هم به همین ترتیب غصب شد. تازه وقتی زمین‌ها غصب می‌شدند، مالکین مجبور بودند در همان زمین بیگاری هم بکنند. رضاخان همه کارخانه‌های فعال را به نام خود زد و عایدات آنها را به حساب‌های بانکی خود واریز می‌کرد. در آن دوران فقط در یکی از حساب‌های او ۲۰ میلیون تومان وجود داشت که رقم عجیبی بود. غیر از اینها دست به بخشش رضاخان هم در برابر خارجی‌ها خیلی خوب بود، از جمله در قضیه اروندرود، بخشی از منطقه را به عراقی‌ها، آرارات کوچک را به ترکیه، هیرمند را به افغانستان داد و چنان کشورمان را گرفتار کرد که هنوز هم مصیبت آب هیرمند را نتوانسته‌ایم حل کنیم.

در مسائل فرهنگی هم که تکلیف معلوم است. رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری، مصرف‌زدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطن‌پرستانه رضاخان بوده است! تکلیف آزادی‌های سیاسی و مدنی هم که کاملاً روشن است.

جالب اینجاست که وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامه‌هایی که از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»! وقتی هم محمدرضا به آلمان اعلام جنگ و به متفقین اعلام همکاری می‌کند، برایش می‌نویسد کار خوبی کردی، جالب اینجاست هنوز عده‌ای می‌خواهند این شبهه را القا کنند که رضاخان طرفدار آلمان و ضد انگلیس بوده است! دخترهای رضاخان هم که دائماً بر سر خرید الماس و یاقوت با هم جنگ و دعوا دارند و به پدرشان شکایت می‌کنند. رضاخان بخشی از ثروتش را توانست با خودش ببرد، بخشی را به محمدرضا داد و بخش دیگر را هم دزدان بین‌المللی بردند. خودش هم قبل از این که از ایران خارج شود، دچار جنون شد و از دست دادن خدم و حشم کاخ سعدآباد و به قول خودش سر و کله زدن با کاکاسیاه‌های جزیره موریس مشاعرش را مختل کرد. دائماً هم می‌گفت: «من به این ملت این همه خدمت کردم و آنها با ناسپاسی جوابم را دادند».

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

۱٫

در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل سلطنت‌طلب‌ها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های مستند فراوان پرداخته‌اند.

 

۲٫

آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند رضاخان قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد، آیا از خود نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم و مملکت دوا کند؟

 

۳٫

وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامه‌هایی که از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»!

 

۴٫

در مسائل فرهنگی، رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری، مصرف‌زدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطن‌پرستانه رضاخان بوده است!

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

طلوع تابناک قیامی جاویدان

غلامرضا گلی‌زواره

 

ماه در محاق

امام خمینی با صدور بیانیه‌های شدیداللحن و صریح، ایراد سخنرانی‌های مهم، موضع‌گیری‌های بجا و هوشمندانه، ماهیت دستگاه ستم و نقشه‌های امریکا و غاصبان قدس را برای نابودی اسلام و ایجاد سلطه بر سرزمین‌های اسلامی از جمله ایران  افشا کرد. صلابت آن رهبر فرزانه که با اقتداری معنوی توأم گردیده بود باعث گردید که مسلمانان ایران و حتی مردمان دیگر سرزمین‌های اسلامی ایشان را به عنوان بیدارگری بزرگ، عالمی شجاع و رهبر بزرگ قیامی دینی علیه استکبار و استبداد بپذیرند.

از این رو، امریکا و اعوان و انصارش درصدد برآمدند نا امام‌ خمینی را که مانعی بزرگ بر سر راه مطامع و مقاصد شوم آنان بود به نحوی از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کنند. آنان تصمیم گرفتند این نقشه را به بهانه سخنرانی بسیار مهم امام در مدرسه فیضیه عملی سازند. از سوی دیگر تظاهرات وسیع روز عاشورا در تهران، برای رژیم استبدادی وضع وخیمی را به وجود آورد و لذا رژیم تصمیم گرفت قبل از آنکه اوضاع از کنترل‌اش بیرون برود، وارد عمل شود.

بدین منظور در ساعت ۴ صبح ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۲ محرم ۱۳۸۳ کامیون‌هایی از سربازان و مأموران امنیتی مأموریت یافتند از تهران به قم بروند و امام خمینی را دستگیر کنند و ده‌ها کوماندو و سرباز گارد به سوی منزل امام حرکت و محل اقامت ایشان را محاصره کردند، به دور از چشم ارادتمندان امام و بدون سر و صدا از دیوار خانه امام بالا رفتند، وارد منزل شدند و ایشان را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. فریاد فرزند ارشد امام، حاج‌آقا مصطفی اهالی را متوجه ساخت و آنان را از منازل خود بیرون آورد، ولی اتومبیل حامل امام دیگر از قم دور شده بود.

روز ۱۵ خرداد بود و ماشین حامل رهبر قیام قبل از طلوع آفتاب به تهران رسید و مستقیم به باشگاه افسران رفت. امام را در باشگاه نگه داشتند و هنگام غروب به پادگان قصر در سه راه زندان منتقل کردند. پس از ۱۹ روز هم امام را به سلولی در پادگان عشرت‌آباد بردند. همز‌مان با دستگیری امام خمینی، آیت‌الله قمی در مشهد و آیت‌الله محلاتی در شیراز دستگیر و به زندان تهران انتقال داده شدند، زیرا این دو عالم مبارز نقشی اساسی را در پیشبرد نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی ایفا ‌کردند.(۱)

 

بازتاب بازداشت رهبر قیام در قم

خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند. مأمورین پلیس کوشیدند با اخطار و استفاده از بلندگو مردم را متفرق کنند و چون با عصیان و اعتراض عمومی مواجه شدند، محل مأموریت را ترک کردند و  اجتماع بزرگ و باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.

جمعیت عصبانی بعد از گوش دادن به اعلامیه‌ای که خوانده شد از صحن بیرون آمد و به راه‌پیمایی پرداخت. هنوز تظاهرکنندگان حدود دویست متر از حرم فاصله نگرفته بودند که با رگبار مسلسل مواجه شدند. مردم خشمگین با سنگ، تکه‌های آهن و چوب سرسختانه در مقابل تانک و مسلسل ایستادگی کردند و حتی موفق شدند به یک کامیون نظامی را که تلاش می‌کرد میان جمعیت برود و عده‌ای را زیر چرخ‌های خود له کند، حمله قرار کنند و با آتش زدن کامیون ارتشی و فرار راننده تانک به پیشروی خود ادامه دهند. این موفقیت بر مقاومت مردم افزود. در این هنگام هواپیماهای نظامی وارد آسمان قم شدند و سعی کردند با شکستن دیوار صوتی در میان اقشار گوناگون هراس و وحشت به وجود آوردند.

در چهارراه شاه قم (سه راه غفاری) عده‌ای از تظاهرکنندگان که در شعارهایشان آزادی امام را می‌خواستند در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفتند و مأموران از چند جهت آنان را به رگبار بستند. عده‌ای از مردم ناچار به کوچه بن‌بست نمازی پناه بردند، ولی در آنجا نیز مورد حمله تیربارهای دژخیمان قرار گرفتند و بدین‌گونه مبارزات و تظاهرات اهالی قم که از ساعت ۷ صبح ۱۵ خرداد آغاز شده بود، با به جا گذاشتن صدها شهید و زخمی در ساعت ۵ بعد از ظهر سرکوب گردید و شهر به صورت یک ماتمکده‌ درآمد.(۲)

 

تظاهرات در تهران و شهرهای دیگر  

در تهران تظاهرات از میدان بارفروش‌ها شروع شد و در بازار و میدان ارک به اوج خود رسید. جمعی برای دراختیار گرفتن رادیو، یورش بردند، ولی با آتش سلاح‌های گرم سربازان و افراد پلیس به عقب رانده شدند. گروه دیگری به چند پاسگاه پلیس حمله کردند و تعدادی اتوبوس، کامیون دولتی و باجه تلفن به آتش کشیده شد. مقارن ساعت ۱۰ صبح اغلب مغازه‌های تهران تعطیل شدند.

عده زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران، کلاس‌های درس خود را تعطیل کردند و عده‌ای از آنان به خیابان‌ها آمدند و با شعار حمایت از امام خمینی و اعتراض به بازداشت امام به صف تظاهرکنندگان پیوستند.

هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.

در تهران نبرد بین مردم و نیروهای نظامی تا ساعت ۳ بعد از ظهر ۱۵ خرداد ادامه داشت. بعد از آن در حالی که بیمارستان‌ها مملو از مجروحان و مصدومان بودند، آرامش نسبی بر شهر حکمفرما گردید و تظاهرکنندگان پراکنده شدند. از تعداد شهدا آمار دقیقی به دست نیامد.(۳)

با انتشار خبر دستگیری امام و عده‌ای از علما و انعکاس قیام اهالی قم و تهران، در ظهر روز ۱۵ خرداد در اوضاع اجتماعی و سیاسی شهر شیراز هم تحولاتی به وجود آمد و گروه‌هایی از مردم، از چندین محل به سوی مرکز شهر و مسجد وکیل حرکت کردند. تظاهرات و درگیری با قوای انتظامی در آخرین ساعات این روز آغاز گردید و تا ظهر روز بعد ادامه یافت و طی آن افرادی شهید و مجروح و عده‌ای دستگیر و روانه زندان شدند.

طی مقابله مردم با مأموران شهربانی تعدادی مشروب‌فروشی و محل کسب بهائیان، آتش زده شد. ساواک برای رهایی از این وضع، آیات عظام: دستغیب، محلاتی، میرزا هاشم دستغیب، شیخ مجدالدین مصباحی و جلال‌الدین آیت‌الله‌زاده را دستگیر و برای جلوگیری از شعله‌ورتر شدن آتش قیام در روز ۱۶ خرداد در شیراز حکومت نظامی اعلام کرد، اما مردم برخلاف آن در برابر قوای امنیتی مقاومت کردند.(۴)

در کاشان اقشاری از مردم علاوه بر شرکت در تظاهرات و پایداری در مقابل نیروهای انتظامی، چند خانه و مغازه پیروان بهائیت را آتش زدند. در جریان مبارزات اهالی کاشان طی روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد عده‌ای کشته و مجروح و تعدادی دستگیر شدند.

 

آزادی امام خمینی

سرانجام بر اثر پیگیری علما، مقاومت مردم و حمایت امت مسلمان از امام و نفوذ رهبری در میان ملل مسلمان جهان، امام خمینی از حبس آزاد شدند و در ۱۷ فروردین ۱۳۴۳ ش به قم بازگشتند و بدین‌گونه رژیم استبدادی در برابرحرکت خودجوش مردم که ریشه در دیانت و ارادت آنان به علما داشت، تسلیم گردید. اهالی قم به‌محض اینکه از این ماجرا مطلع شدند، با شور و شکوهی کم نظیر از امام استقبال کردند و در شهر و مراکز حوزه علمیه به مناسبت آزادی امام جشن‌های باشکوهی برگزار شدند. حضور امام، شهر را در غرق در چراغانی و جشن و سرور کرد و مردم از سراسر کشور برای دیدار با زعیم عالیقدر شیعه به قم آمدند. فردای آن روز هم در مدرسه فیضیه بدین مناسبت جشن مفصلی بر پا شد.(۵)

پس از آزادی امام، روزنامه اطلاعات ۱۸ فروردین ۱۳۴۳،  مقاله‌ای مبنی بر رفع سوءتفاهم و همگامی علما و روحانیت با مردم در اجرای برنامه انقلاب شاه و ملت مردم انتشار داد. در ۲۱ فروردین امام در میان جمع کثیری از افرادی که به دیدارشان آمده بودند، طی نطقی به کذب بودن مطالب مقاله مذکور اشاره فرمودند:

«… در روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس نوشته‌اند با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقند. کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم نیست. به همه برسانید که روحانیت با این انقلاب موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم. همه چیز را از ما گرفته‌اند. تلویزیون که در درست آن نانجیب است. رادیو هم که در دست خودشان است. اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند با عکس‌العمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد».(۶)

شایان ذکر است که شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه خود، تمام تقصیرات را به گردن اسدالله علم انداخت تا از این رهگذر راه گریزی داشته باشد، لذا در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲، علم بعد از اجرای نقشه خود کنار رفت و حسنعلی منصور جای او را گرفت.

موضع‌گیری شاه و منصور در برابر امام که بعد از ۱۵ خرداد ایشان را تحت ‌نظر داشتند، آشتی‌جویانه و فریبکارانه بود، لذا هنوز چندی از تشکیل کابینه منصور نگذشته بود که دکتر جواد صدر، وزیر وقت کشور، در قیطریه با امام ملاقات کرد و منصور هم در ۱۶ فروردین ۱۳۴۲ طی نطقی گفت:

«اینجانب مأموریت دارم مراحم و عطوفت شاهنشاه را به مقامات روحانی ابلاغ نمایم».

نخست‌وزیر جدید با این موضع‌گیری می‌خواست روحانیت را از مبارزه باز دارد و علما را متوجه این امر سازد که دخالت در سیاست کار آنان نیست و لذا تمام کوشش خود را صرف جلب رضایت امام ساخت، اما امام کسی نبود که با دستگاه ستم و استبداد و تشکیلاتی که علیه دیانت مردم عمل می‌کرد، سازش کند.

امام، شهید محلاتی را که با دکتر صدر همشهری بود خواستند و به ایشان فرمودند شما به تهران بروید و به او بگویید اگر مطالب روزنامه را تکذیب نکند، هر چه دید از چشم خود دیده‌ است. شهید محلاتی به تهران رفت و در محل وزارت کشور با دکتر صدر ملاقات و پیام امام را به او منتقل کرد. صدر گفت: «دین از سیاست جداست. در شأن روحانیت نیست که در امور سیاسی دخالت کند.» او حاضر نشد موضوع کذب روزنامه اطلاعات در مورد سازش روحانیت با رژیم را تکذیب کند، اما بعد از مدتی به قم آمد و با امام ملاقات کرد. رهبر قیام نظرات خود را به او گفتند. سپس در نطقی فرمودند هیچ‌ کس حق سازش ندارد و مبارزه دوباره آغاز شد.(۷)

 

ماهیت قیام

قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، طلیعه دوران جدیدی از مبارزات در تاریخ سیاسی ایران به رهبری امام خمینی است که گسترش مقاومت علیه شاه و استکبار جهانی به رهبری امریکا و رژیم اشغالگر قدس را برانگیخت. عوامل دولت استبداد تصور می‌کردند با ایجاد رعب و هراس در میان مردم از طریق کشتارجمعی، دستگیری‌های وسیع، حکومت نظامی و از میدان بیرون بردن شخصیت‌های مبارز خواهند توانست نهضت امام را متوقف سازند و حاکمیت خودشان را تثبیت کنند.

برخی تحلیل کرده‌اند که خیزش مزبور در ظرف یک روز سرکوب گردید، اما قیام ۱۵ خرداد در واقع حصاری را که شاه برای مصونیت خود ایجاد کرده بود درهم شکست، اگرچه ملت بهای گزافی هم داد. اگرچه علما طلایه‌دار این قیام بودند، اما این حرکت تمام طیف‌ها و اقشار از جمله بازاریان، کسبه، کارگران، کشاورزان، دانش‌آموزان و دانشجویان را که در آن حضوری فعال و اثرگذار داشتند در بر گرفت. عامل اتحاد و انسجام مردم متدین، گرایش‌های مذهبی و پیوند با علما و اتفاق همه آنها برای محو عوامل فساد، تباهی و اسارت بود.

امام خمینی در پرتو درایت، فراست، شجاعت و صلابتی که از طریق ایمان، تزکیه و تقوا به دست آورده بودند، خالصانه و صادقانه رهبری این حرکت خودجوش را عهده‌دار گردیدند. سخنرانی‌های افشاگرانه، پیام‌های بیدارگرانه و تذکرات هشداردهنده ایشان، حمایت‌های بی‌دریغ روحانیون و طلاب مبارز را برانگیخت و سپس قشرهای گوناگون را به حرکت درآورد و علیه ستم و تجاوز بسیج کرد.

جنبش ۱۵ خرداد به‌خوبی این حقیقت مسلم و محتوم را به اثبات رساند که برای نبرد با رژیم مسلح به انواع سلاح‌ها و امکانات پیشرفته، می‌توان با استقلال کامل و بدون وابستگی به احزاب و جمعیت‌های سیاسی و ملی و بدون پشتیبانی کشورهای خارجی پیش رفت، تنها به خداوند اتکال کرد و از حماسه‌های مقدسی چون قیام عاشورا الهام گرفت.

در آن موقع رژیم شوروی سابق با دولت شاهنشاهی ایران سازش کرده بود و لذا رژیم شاه مبارزین مذهبی را مرتجع می‌نامید. هواداران سیاست شوروی هم این شعار را تکرار می‌کردند و لذا در صف مخالفان نیروهای متدین قرار گرفته بودند. حامیان غربی نظام استبدادی هم که شاه نماینده مجری برنامه‌های آنان بود مستقیماً زیر ضربات قیام پانزده خرداد قرار گرفتند، بنابراین قیام ۱۵ خرداد با عزتی که معنویت مذهبی به آن اعطا کرده بود، مستقل و بدون گرایش‌های شرقی و غربی شکل گرفت. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند:

«برای آنهایی که احساس می‌کردند سازماندهی و تعلیمات عمیق اسلامی لازم است، قیام ۱۵ خرداد یک مبدأ بود. این حرکت، آدم‌های اهل مبارزه و عناصر مخلص را متوجه یک سری مسایل جدید کرد.»(۸)

این حرکت بدان جهت سرکوب گردید و رنگ خون به خود گرفت که طی آن علما و مردم از حق دفاع می‌کردند. امام خمینی«ره» فرموده‌اند:

«زنها و اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنان را به مسلسل بستند؟ علما و خطبای مذهبی چه جرمی داشتند؟ گناه آنان دفاع از حق و دفاع از قرآن بود. [علما] به جرم نصایح مشفقانه و صلاح‌اندیشی اهانت شد، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند و مبتلا به مصایب شدند.(۹)

این قیام از حماسه‌های نینوا و کربلا الهام گرفته بود. امام در این باره فرموده‌اند:

«اگر عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع می‌شد.(۱۰)

لطف الهی در این قیام کاملاً مشهود بود و بیانات امام مؤید این ادعاست:

«ملت عظیم ایران لازم است شکر نعمت‌های الهی را در سالروز [قیام] ۱۵ خرداد به جان و دل به جای آورد و تمام آنچه را که گذشته است و می‌گذرد، از عنایات خاصه خداوند متعال بداند که هر چه هست از اوست و به سوی اوست.»(۱۱)

حتی نویسندگان اروپایی و امریکایی به جنبه‌های مذهبی و خودجوش قیام ۱۵ خرداد به رهبری یک شخصیت عالی‌رتبه روحانی اشاره کرده‌اند. نیکی آرکدی استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس نوشته است:

«وقتی خبر دستگیری امام خمینی در تهران انتشار یافت، مراسم عزاداری امام حسین«ع» به تظاهرات علیه رژیم تبدیل گردید. روز بعد دامنه این تظاهرات به دانشگاه و شهرهای شیراز، کاشان و مشهد کشیده شد و علی‌رغم صف‌آرایی سنگین نیروهای نظامی، تظاهرات ادامه یافت. در این خیزش‌ها از مردم دعوت شده بود علیه رژیم دست به نبردی مقدس بزنند.

بعد از گذشت چند روز تظاهرات سرکوب گردید. جبهه ملی انتظار چنین تظاهرات و قیامی را نداشت و قبلاً با دست‌اندرکاران آن هیچ‌گونه هماهنگی‌ای نکرده بود. حرکت مذهبی مزبور بعد از خرداد ۱۳۴۲، علی‌رغم سرکوب‌ها، همچنان ادامه یافت».(۱۲)

پروفسور حامد الگار یادآور شده است:

«حبس کوتاه‌مدت امام خمینی نه تنها ایشان را مرعوب نکرد، بلکه سبب گردید بر شدت و کثرت حملات‌شان به حکومت طاغوتی بیفزایند تا آنجا که مبارزات گسترده‌ای در سراسر کشور توسط علما به منظور تنویر افکارعمومی شکل یافت. پیرو دستگیری و روشنگری‌های امام خمینی در باره ضدیت رژیم پهلوی علیه اسلام در پانزده خرداد ۱۳۴۲، شهرهای بسیاری از ایران شاهد قیام گسترده‌ای بودند که به طور وحشیانه و قهرآمیزی سرکوب گردید».(۱۳)

یرواند آبراهامیان اذعان می‌دارد:

«شاه برای قانونی کردن انقلاب سفید رفراندومی سراسری برگزار کرد که به گفته عوامل حکومتی در ۶ بهمن ۱۳۴۱ منشور شش ماده‌ای با ۹/۹۹ درصد آراء تأیید شد، اما بیهودگی این نتایج در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در ایام محرم که روحانیان، کسبه، کارمندان، معلمان، دانشجویان و کارگران در اعتراض به شاه به خیابان‌ها ریختند، اشکار شد. این اعتراض از شخصیت جدیدی در میان مخالفان یعنی آیت‌الله امام خمینی سرچشمه می‌گرفت».(۱۴)

 

ثمرات و برکات قیام ۱۵ خرداد  

۱ـ پانزدهم خرداد صبح صادقی بود برای انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی فرموده‌اند:

«سالروز خرداد ۱۳۴۲ خمیرمایه نهضت مبارک ملت بزرگ ایران و روز بذر انقلاب اسلامی ماست»(۱۵)، «پانزده خرداد طلیعه نهضت اسلامی این ملت شجاع و غیور است.»(۱۶)

۲ـ قرار گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری نیروهای مردمی متدین و نیز تثبیت مرجعیت و رهبری امام با تأیید مراجع عظام، علما و حمایت اقشار گوناگون.

۳ـ بیداری مردم و هوشیاری آنان برای پی بردن به فساد و ستم نظام طاغوتی و تصمیم برای مبارزه با تشکیلات طاغوت. امام خمینی در این زمینه می‌فرمایند:

«نهضت دوازدهم محرم (۱۵ خرداد) چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد، بیدار و فداکار تحویل جامعه داد و آنان با تحرک و فداکاری خود، روزگار را بر ستمگران و خائنان سیاه نمودند. ملت بزرگ را چنان هوشیار، متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانگان ربود.(۱۷)

۴ـ آشکار گردیدن قدرت مذهب در بسیج گسترده مردمی و مقاومت در مقابل حرکت‌های ضداسلامی استبداد داخلی و استکبار جهانی.

۵ـ فراهم آمدن مقدمات زوال تشکیلات شاهنشاهی به مثابه زوال بنی‌امیه و بنی‌عباس. امام خمینی متذکر گردیدند:

«آن روز (عاشورا) یزیدیان با دست جنایتکاران، گور خود را کندند و تا ابد هلاکت رژیم ستمگر جنایتکار خویش را به ثبت رسانیدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پهلویان گور خود را کندند و سقوط و ننگ ابدی را برای خویش برجای گذاشتند.(۱۸)

۶ـ اتحاد، انسجام و همبستگی اقشار گوناگون، مبارزات عمیق و حساب‌شده امام خمینی در این حرکت ضمن آنکه شعور سیاسی و درک سیاست اسلامی مردم را ارتقا داد، سکوت چندین ساله طبقات گوناگون را به فریاد و حرکت‌شان را از قعود به قیام مبدل ساخت، آنان را برای درهم کوبیدن جبهه باطل، متحد و منسجم ساخت و همگی در زیر خیمه الهی‌ای که امام خمینی (روح خدا) برافراشته بود گرد آمدند که: «متحد جان‌های شیران خداست»(۱۹).

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن رجبی، ج اول، ص ۱۹۲؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، ص ۴۵۸، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۸۳ـ۲۸۲.

۲ـ باران بیداری، ص ۲۷۴؛ تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۱۹ـ۱۶، خاطرات آیت‌الله خلخالی، ج اول، صص ۱۱۱ـ۱۱۰.

۳ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۵۱۴ـ۵۱۰، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۲۹ـ۱۸، روایت خرداد (قیام مردم شهرستان ورامین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) سیدرضا حسین‌زاده، صص ۵۱ـ۴۸.

۴ـ باران بیداری، صص ۲۷۹ـ۲۷۸، خاطرات ۱۵ خرداد شیراز، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.

۵ـ روزنامه اطلاعات، ۱۸ فروردین ۱۳۴۳؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، صص ۲۹۰ـ۲۸۹، سیاحت خورشید از نگارنده، صص ۹۹ـ۹۸؛ پابه‌پای آفتاب، ج ۶، صص ۳۲ـ۳۱.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، صص ۶۵۸ـ۶۵۶.

۷ـ سیاحت خورشید، ص ۹۹، پابه‌پای آفتاب، ج ۶، ص ۳۲، روزنامه اطلاعات، ۱۶ فروردین ۱۳۴۳.

۸ـ یاد ایام، ج اول، صص ۱۱۳ـ۱۱۲.

۹ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۳۳۵.

۱۰ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۱ـ

۱۲ـ ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آرکدی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، صص ۲۴۱ـ۲۴۰.

۱۳ـ انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، ص ۶۹.

۱۴ـ‌ ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه فیروزمند و دیگران، صص ۳۸۸ـ۳۸۷.

۱۵ـ‌ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۶ـ همان، ج ۸، ص ۵۰.

۱۷ـ همان، ج ۳، صص ۳۱۵ـ۳۱۴.

۱۸ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۴.

  1. مولانا

 

سوتیترها:

 

۱٫

خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند و اجتماع بزرگ و باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.

 

۲٫

هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.

 

 

 

30نوامبر/16

پاسخ امام حسین«علیه‌السلام» به شبهات‏

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

امام حسین‏«ع» از امامان هدایتگرى است که لحظه‏اى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش على‏«ع» و برادرش امام حسن‏«ع» و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام و تمام انجام داده است.

هدایت‌هاى حضرت گاه از طریق سخنرانى و خطبه‏ها بود و بعضى اوقات از طریق ملاقات‌ها و نامه‏ها و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسش‌ها و شبهات.

پرسش‌هایى که از آن حضرت شده و پاسخ‌هایى که از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف وگوناگون‌اند. در بعضى از موارد، پرسش‌ها و شبهات اعتقادى است و زمانى سئوال‌هاى تفسیرى و قرآنى و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى و گاهى پرسش‌هاى شخصى و موردى.

آنچه پیش رو دارید جمع‏آورى اهمّ پرسش‌ها و پاسخ‌هایى است که از آن حضرت به یادگار مانده‌اند.

شبهات اعتقادى

الف) قضا و قدر

حسن بن ابی‌الحسن بصرى(۱) نامه‏اى به امام حسین‏«ع»نوشت و در آن از قضا و قدر الهى پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَکَ فِى الْقَدْرِ مِمَّا اُفْضِىَ اِلَینا اَهْلُ الْبَیتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِالْقَدْرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ کَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِىَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ اِفْتِراءً عَظِیماً؛ آنچه را که از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت«ع» رسیده است براى تو شرح مى‏دهم، از آن پیروى کن! به‌راستى کسى که به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، کافر شده است و کسى که گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه کند]، افترایى بزرگ به خداوند بسته است.‌»

و در ادامه چنین بیان داشتند: «اِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالی لایطاعُ بِاِکْراهٍ وَلا یعْصى‏ بِغَلَبَهٍ وَلا یهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِکْمَهِ لکِنَّهُ الْمالِکُ لِما مَلَّکَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَیهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ اِئتَمَرُوا بِالطَّاعَهِ لَمْ یکُنْ لَهُمْ صادّاً عَنْها مُبْطِناً وَاِنْ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیهِ فَشاءَ اَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ فَیحُولَ بَینَهُمْ وَبَینَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُمْ عَلَیها قَسْراً وَلا کَلَّفَهُمْ جَبْراً، بَلْ بِتَمْکِینِهِ اِیاهُمْ بَعْدَ اِعذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَکَّنَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِیلَ اِلى‏ اَخْذِ ما اِلَیهِ دَعاهُمْ وَتَرْکِ ما عَنْهُ نَهاهُم»‌ خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمى‏شود و به جبر هم معصیت نمى‏شود و بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى‏] طبق حکمت به حال خود رها نکرده است؛ بلکه خداوند مالک آن چیزى است که بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است که بندگانش قدرت دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانع‌شان نمى‏شود و اگر به دنبال معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مى‏گذارد و بین آنها و گناه مانعى ایجاد مى‏کند و اگر این کار را نکند، معنایش این نیست که پس بندگانش را قهراً بر آن مجبور و وادار ساخته است؛ بلکه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر اعمال خویش مسلط کرده است.خدا برای بندگان خود راهى نهاده است که بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترک نمایند.‌

سپس فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطیعینَ لِاَخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ آخِذِیهِ وَلِتَرْکِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ تارِکِیهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِیاءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ ینالُونَ بِتِلْکَ الْقُوَّهِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ یجْعَلْ لَهُ السَّبِیلَ [السَّبَبَ‏] حَمْداً مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى‏ ذلِکَ اَذْهَبُ وَبِهِ اَقُولُ وَاللَّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَیضاً عَلَیهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛(۲) خداوند به بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا کنند و از آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را که بندگانش را بر انجام اوامر خود نیرومند و توانا کرد تا با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را به‌جا ‏آورند و آنان را که قدرت نداد، معذور دانست و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم رهرو این راهم و اعتقادم این است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد مخصوص اوست.‌»

امام حسین«ع» در این جملات به‌خوبى مسلک «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ الْاَمْرَین» را بیان نموده‏اند. ایشان هم اختیار انسان را به‌خوبى ثابت کرده‏اند و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننموده‏اند.

 

ب) شناخت خدا

برخى از گروه‌هاى اسلامى که از معارف اهل بیت‏«ع» دور افتاده‌اند، بر اثر پیروى از قیاس در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و… گشته‌، براى خدا دست و پا و چشم و… قائل شده و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانسته‌اند. به‌راستى تنها مذهبى که توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داده است، همانا مذهب شیعه و آن هم به برکت وجود و حضور اهل بیت‏«ع» است. حدیث زیر نمونه‏اى از برکات و افاضات الهى اهل بیت‏ «ع» است.

نافع بن ازرق سئوالاتى درباره خداشناسى از امام حسین‏«ع» پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «یا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِینَهُ عَلَى الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِى الْاِرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً فِى الْاِعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ السَّبِیلِ قائِلاً غَیرِ الْجَمِیلِ؛ اى نافع! آن کسی که دینش را بر پایه قیاس بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جاده مستقیم حق منحرف ‏گردد. این چنین فردى راه را گم مى‏کند [و در کجى و نادرستى گام مى‏نهد] و سخنان ناپسند مى‏گوید.‌»

حضرت ادامه مى‏دهند: «یابْنَ الْاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا یدْرَکَ بِالْحَواسِّ وَلا یقاسُ بِالنَّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یوَحَّدُ وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالُ؛(۳) اى پسر ازرق! معبودم را آن‏چنان توصیف مى‏کنم که خود کرده است و آن چنان معرفى مى‏کنم که خود معرفى کرده است. با حواس درک نمى‏شود و با مخلوقات مقایسه نمى‏گردد. او [به موجودات‏] نزدیک است؛ ولى نه پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یکتا و بى‏همتاست و تجزیه‏پذیر نیست. او با نشانه‏ها [ى آفرینش‏] شناخته مى‏شود و با [قوانین هستى و] علامات توصیف مى‏شود. نیست معبودى جز او که بزرگ و بلندمرتبه است.‌»

 

ج) اهل بیت «ع»

  1. خلقت انوار اهل بیت «ع» ‏

انوار وجودى پیامبر اکرم «ص» ‏و على و فاطمه و حسن و حسین‏ «ع» پیش از آنکه پدیده‏اى آفریده شود وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار مى‏نمودند.

حبیب بن مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسین‏ «ع» پرسید: «یا ابا عبداللّه! پیش از آفرینش آدم شما چگونه بودید؟» حضرت فرمودند: «کُنَّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ فَنُعَلِّمُ الْمَلائِکَهَ التَّسْبِیحَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّحْمِیدَ؛(۴) ما موجودات نورانى بودیم که بر گرد عرش الهى دور مى‏زدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل و تحمید را یاد مى‏دادیم.»

  1. امداد غیبی

جُعَید همدانى از یاوران امام حسین‏ «ع» بود که همراه امام در کربلا به شهادت رسید. چون در طول سفر ده‏ها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: «جانم فداى تو یا ابا عبداللّه! چگونه نسبت به افراد و آینده آنان این‏گونه دقیق اظهار نظر مى‏فرمایید؟» فرمودند: «یا جُعَیدُ نَحْکُمُ بِحُکْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُیینا عَنْ شَى‏ءٍ تَلَقَّانا بِهِ رَوْحُ الْقُدُسِ؛(۵) اى جعید! ما به روش خاندان داود حکم مى‏کنیم و هر گاه نسبت به مسئله‏اى درمانده شویم، روح‌القدس ما را کمک مى‏کند.»

 

  1. صاحب‌الامر

شعیب بن ابی‌حمزه نقل مى‏کند: روزى بر امام حسین‏ «ع» وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم پرسیدم: «آیا «صاحب‌الامر» شما هستید؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند شماست؟» فرمودند: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند فرزند شماست؟» پاسخ داد: «نه.» گفتم: «پس صاحب الامر کیست؟» فرمودند: «اَلَّذِى یمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الْاَئِمَّهِ تَأْتِى کَما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ «ص»‏ بُعِثَ عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ؛(۶) کسى است که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، چنان ‏که پر از ستم شده باشد. پس از آنکه دوران [طولانى‏] فاصله‏اى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، چنان‏ که رسول خدا «ص» پس از فاصله‏اى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.»

عیسى خشّاب مى‏گوید: «از حضرت اباعبداللّه الحسین‏ «ع» سئوال کردم: آیا صاحب‌الامر شما هستید؟ حضرت پاسخ دادند: «لا وَلکِنْ صاحِبُ الْاَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِاَبِیهِ الْمُکَنّى‏ بِعَمِّهِ؛(۷) نه، صاحب‌الامر آن مخفى شده و در نهان است که به خونخواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مى‏شود.»

 

  1. قائم آل محمد «ص»

حضرت در جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مى‏کند و از ستمگران انتقام مى‏گیرد.» پرسیدند: «اى فرزند رسول خدا! قائم شما کیست؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ وَهُوَ الْحُجَّهٌ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى یغِیبُ مُدَّهً طَوِیلَهً ثُمَّ یظْهَرُ وَیمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛(۸) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على«ع» است. او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. اوست که مدتی طولانى از دیده‏ها پنهان مى‏شود؛ سپس آشکار شده، زمین را پر از عدل و داد مى‏کند؛ چنان‏ که پر از ستم و تجاوز شده است.»

پاسخ به چنین پرسش‌هایى در این دوران ساده جلوه مى‏کند، اما در دوران اختناقى که امام حسین «ع»‏ در آن به سر مى‏بردند و مردم، کسانى چون معاویه و یزید را امیرالمؤمنین مى‏خواندند و در شام، تنها اقربا وخویشان پیامبر «ص» را معاویه و یزید مى‏دانستند، بسیار عمیق و کارگشا بوده است.

 

  1. دوران ظهور مهدى‏ «عج»

از امام حسین «ع» پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدى‏ «عج» نیکوکارى چگونه است؟ حضرت در جواب فرمودند: «اَلْخَیرُ کُلُّهُ فِى ذَلِکَ الزَّمَان یقُومُ قَائِمُنَا وَیدْفَعُ ذَلِکَ کُلَّهُ؛(۹) همه خیرها در آن زمان است که قائم ما قیام مى‏کند و همه این زشتی‌ها را از میان برمى‏دارد.»

 

شبهات تفسیرى

در این بخش نیز حضرت پاسخ‌هاى نغز و زیبایى دارند که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

  1. تفسیر صمد چیست؟

حضرت در جواب عده‌ای که از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمودند: «اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْکُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛(۱۰) صمد آن موجودى است که داراى خلأ نیست. صمد آن کسى است که سیادت و بزرگیش به نهایت رسیده است. صمد آن وجودى است که نمى‏خورد و نمى‏نوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن وجودى است که خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است که همواره بوده است و نابود نمى‏شود.‌»

 

  1. معنای وَ الشَّمْس وَ ضُحَیهَا

حارث بن عبداللّه اعور مى‏گوید خدمت حضرت ابا عبداللّه الحسین «ع»‏ رسیدم و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟ ایشان در جواب فرمودند:‌ ».. یا حارِثُ ذلِکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِکَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداً «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا جَلّیها» قالَ ذلِکَ الْقائِمُ‏ «ع» مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ «ص» یمْلَاُ الْاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِکَ بَنُو اُمَیه؛(۱۱)… اى حارث! مراد از شمس، محمّد رسول «ص» خداست. پرسیدم: معناى قسم به ماه که پس از خورشید مى‏آید چیست؟ فرمودند: «این ماه على بن ابی‌طالب«ع» است که پس از محمد «ص» مى‏آید. پرسیدم: «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معناست؟» فرمودند: «این روز روشن حضرت قائم ‏«عج» از خاندان محمد«ص» است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.»

توجه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن و از مصادیق آیات است..

امام حسین‏ «ع» فرمودند: «کتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها، اشاره‏ها، لطایف و حقایق. اما عبارات، پس براى عوام مردم است، اشارات و رموزات از آن خواص است، لطایف آن براى اولیاست و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.‌»(۱۲)

 

 

  1. آیه مودّت‏

از حضرت اباعبداللّه «ع» در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى‏‌»؛(۱۳) «بگو از شما پاداشى نمى‏خواهم، جز آنکه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواستند. حضرت در جواب فرمودند: «وَاَنَّ الْقَرابَهَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى‏ کُلِّ مُسْلِمٍ؛(۱۴) خویشاوندى که خداوند دستور رعایت آن را داده و حق آن را بزرگ شمرده و خیر و برکات را در آن قرار داده، دوستى و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر «ع» است که رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب کرده است.‌»

 

  1. آیه ۴۱ سوره حج‏

از موسى بن جعفر «ع»نقل شده که از حضرت ابا عبداللّه الحسین‏ «ع» از معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوهَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَوهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ‌»(۱۵) پرسیدند. حضرت فرمودند: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛(۱۶) این آیه درباره ما اهل بیت«ع» نازل شده است».

‏ امام حسین «ع»‏فرمودند: «در قرآن خوض و مجادله نکنید و بدون علم و آگاهى از آن سخن نگویید که از جدّم رسول خدا «ص» شنیدم که فرمودند کسى که بدون علم از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود.»

 

فلسفه احکام‏

  1. فلسفه روزه

مسروق نقل مى‏کند که در روز عرفه خدمت امام حسن‏ «ع» رفتم و ایشان را دیدم که در جمع یاران و دوستان نشسته‌اند و از غذاهاى موجود تناول مى‏فرمایند. کمى بعد برخاستم و خدمت امام حسین «ع»‏ رسیدم. دیدم که روزه‌دار هستند. گفتم: «برادرتان امروز افطار مى‏کنند و شما روزه دارید؟» حضرت فرمودند: «اِنَّ الْحَسَنَ کانَ اِماماً فَاَفْطَرَ لِئَلَّا یتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّهً وَلِیتَاَسّى‏ بِهِ النَّاسُ فَلَمَّا اَنْ قُبِضَ کُنْتُ اَنَا الْاِمام فَارَدْتُ اَنْ لا یتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّهً فَیتَاَسَّى النَّاسُ بِى؛(۱۷) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا مردم روزه‌دارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى کنند؛ پس هرگاه برادرم از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مى‏کنم که مردم روزه‏دارى مرا سنّت نپندارند که از من پیروى کنند [بلکه بدانند که مستحب است، خواستند روزه بگیرند و یا ترک کنند].‌»

 

  1. ازدواج فرزندان آدم‏

از مسائلى که جوانان، فراوان مى‏پرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. آنان مى‏خواهند بدانند چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسین «ع»‏ آمد و گفت: «آیا درست است که مى‏گویند فرزندان پسر و دختر آدم با یکدیگر ازدواج کردند؟» حضرت فرمودند: «حاشا لِلَّهِ کانَ لِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَیثٌ وَعَبْدُ اللَّه، فَاَخْرَجَ اللَّهُ لِشَیثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّهِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللَّهِ اِمْرَأَهً مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِک؛(۱۸) نه به خدا سوگند! هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبداللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه» زنى از جنس جنیان آماده ساخت [که با آن دو ازدواج کردند] و فرزندان آن دو از این طریق به دنیا آمدند.‌»

 

پرسش‌های سیاسى و تاریخى‏

در این بخش حضرت پاسخ‌هاى فراوانى دارند که نمونه‏هایى را منعکس مى‏کنیم:

  1. جواب جابر

جابربن عبداللّه انصارى وقتى شنید که امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت ایشان رسید و گفت: «وقتى امکان مقابله با ستمکاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام حسن «ع»‏ با اینها صلح کنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِکَ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى‏ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ‏ «ص» وَاِنِّى اَیضاً اَفْعَلُ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى‏ وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏کنم [و قیام مى‏کنم‏].‌»

یعنى شرایط حاکم بر جامعه و زمان فرق مى‏کند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مى‏شود اسلام را حفظ کرد.(۱۹)

 

  1. جواب دندان‌شکن به فرماندار مکه

«عمرو بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسین «ع» و اطلاع مردم از اینکه حضرت دست به قیام مى‏زنند، به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: «اى حسین! از خدا نمى‏ترسى که وحدت امت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مى‏کنى؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «لِى عَمَلِى وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّآ أَعمَلُ وَ أَنَا بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تَعمَلُونَ‌»؛(۲۰) «عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما. شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام مى‏دهید بیزارم.‌»

 

  1. انفاق سیاسى

وقتى مروان بن حکم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر(۲۱) را بیرون کرد، او به امام حسین «ع»‏ پناه برد. حضرت چهارصد دینار به او بخشیدند و او را مورد محبت قرار دادند. برخى به امام حسین «ع»‏ اعتراض کردند که فرزدق شاعر خوش‏نامى نیست، چرا به او کمک کردید؟ امام فرمودند: «اِنَّ خَیرَ مالِکَ ما وَقَیتَ بِهِ عِرْضَکَ وَقَدْ اَصابَ رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» کَعْبَ بْنَ زُهَیرٍ وَقالَ فِى عَبَّاسِ بْنِ مَرْداسٍ اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّى؛(۲۲) بهترین اموال تو آن است که با آن آبروى خود را حفظ کنى. رسول خدا به کعب بن زهیر پاداش دادند و در مورد عباس بن مرداس فرمودند: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.‌»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وى «حسن بن یسار» مادرش «خیره» کنیز «امّ سلمه» همسر رسول خدا «ص» است. او از طرفداران مسلک «قدرى» بوده و در این زمینه مکاتباتى با امام حسن‏ «ع» و امام حسین‏ «ع» داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادى مسلک معروف است.

حسن از منحرفین و معترضین به امیرالمؤمنین‏ «ع» بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون بود. مانند کسى که از دفن رفیقش برگشته و یا گمشده‏اى دارد. خود مى‏گفت: «نفرین مرد صالحى دامن مرا گرفته است.‌» حضرت لقب «سامرى امت» را به او داد. (ر.ک: توحید صدوق، جامعه مدرسین قم، ص ۲۵۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسه الوفاء، ج ۴۱، ص ۳۰۲٫)

۲ـ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۳، ح ۷۱؛ فقه الرضا، ص ۴۰۸، حدیث ۱۱۸؛ تحف‌العقول، ص ۱۶۲؛

۳ـ توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص ۷۹، ح ۳۵؛ بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۹۷، ح ۲۴، ج ۲، ص ۳۰۲؛

۴ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۳۱۱؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳، فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع«، ص ۱۴۸٫

۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۵۷، ح ۲۲؛ بصائر الدرجات، ص ۴۵۲، ح ۷٫

۶ـ عقد الدرر، ابن عبدالعزیز مقدس شافعى (متوفاى ۷۰۰ ه)، بى‏تا، ص ۱۵۸؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص ۱۲۲٫

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۳۳، ح ۶؛ کمال‌الدین، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۱۸؛ معجم احادیث المهدى، ج ۳، ص ۱۸۰، ح ۷۰۲٫

۸ـ معجم احادیث الامام المهدى‏ «ع»، ج ۳، ص ۱۸۱، ح ۷۰۴؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۱۲۶٫

۹ـ عقد الدرر، ص ۶۳؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص‏۱۲۸؛ غیبت نعمانى، ص ۲۰۵، ح‏۹٫

۱۰ـ توحید صدوق، ص ۹۰، ح ۳؛ بحارالانوار، ج‏۳، ص ۲۲۳، ح ۱۲؛ نورالثقلین حویزى، ج ۵، ص‏۷۱۱، ح ۶۸

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۷۹، ح ۲۰؛ تفسیر فرات کوفى، فرات بن کوفى (متوفاى ۳۰۰ هجرى)، ص ۵۶۳، ح ۷۲۱،

۱۲ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۰، ح ۱۸؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۶٫

۱۳ـ شورى، ۲۳٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۵۱، ح ۲۷٫

۱۵ـ کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف ‏و نهى از منکر مى‏کنند.‌

۱۶ـ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۲۱۱؛ تفسیر برهان، ج ۳، ص ۸۰، ح ۲٫

۱۷ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۸۶، ح ۱؛ بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۱۲۳، ح ۳٫

۱۸ـ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج‏۱۴، ص ۳۶۳، ح ۱۶۹۶۳؛ فرهنگ سخنان اهل بیت «ع»‏، ص ۸۷٫

۱۹ـ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۳۸۸٫

۲۰ـ یونس، ۴۱٫

۲۱ـ همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق». غالب قصیده‏ها و اشعار او در مدح خلفاى غاصب اموى بود.

۲۲ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۹؛ عوالم بحرانى‏ ج ۱۷، ص ۶۲؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص ۴۲٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

جابربن عبداللّه انصارى وقتى شنید که امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت ایشان رسید و گفت: «وقتى امکان مقابله با ستمکاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام حسن «ع»‏ با اینها صلح کنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏کنم [و قیام مى‏کنم‏].‌»

 

 

 

30نوامبر/16

مذاکرات ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سعدالله زارعی

 

تحلیلی بر سخنان ۱۲ آبان رهبر معظم انقلاب اسلامی

مذاکرات ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سخنان ۱۲ آبان ۹۲ رهبر معظم انقلاب پیرامون مسایل ایران و امریکا در طول یک هفته پس از آن در کانون توجه محافل سیاسی خارجی و داخلی قرار گرفت. از آنجا که در این سخنان تقریباً به همه ابعاد توجه شده بود، می‌توان آن را منشور انقلاب اسلامی در ارتباط با امریکا به حساب آورد. این قلم بنا ندارد آن سخنان بسیار مهم را بازخوانی یا بازنویسی کند، چه این که اگرچه مرور چند باره آن مفید است، اما مهم‌تر از آن واکاوی زمینه‌ها و نتایج این سخنان است که این قلم، بضاعت اندک خود را مصروف آن می‌کند:

 

مسئله ما با امریکا

مسئله ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست، کما اینکه پیش از دهه ۱۳۸۰ هم‌ سطح منازعه ایران و امریکا بالا و بحرانی و حتی می‌توان گفت بالاتر بود، زیرا در مقطع کنونی امریکایی‌ها از تهدید نظامی حرف می‌زنند، ولی در دوره پیشین آن را عملیاتی کرده بودند.

بحث هسته‌ای از این جهت مهم است که اذعان به تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای، اعتراف به این واقعیت است که سیاست‌های ۳۰ ساله «مهار ایران» شکست خورده است. از سوی دیگر در ادبیات غرب این گزاره وجود دارد که: «یک کشور اتمی را نمی‌توان تهدید اتمی کرد». غرب به گمان این که ایران به سمت دستیابی به سلاح اتمی در حرکت و لذا نوعی تهدید برای آنهاست، سعی می‌کند در راه هسته‌ای شدن ایران مانع ایجاد کند. این در حالی است که اصولاً ایران هسته‌ای و غیرهسته‌ای تهدیدپذیر نیست و دست یافتن به سلاح هسته‌ای هم، امکان تهدید شدن یک کشور را از بین نمی‌برد، کما این که قدرت امریکا رو به افول است و زرادخانه‌های اتمی آن قادر به ممانعت از این شرایط نیستند.

مشکل امریکا با ایران از طریق «توافق هسته‌ای» هم حل نمی‌شود؛ یعنی اگر ایران حداکثر امتیاز را هم بدهد و یا امریکا حداکثر مدارا را هم در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران بکند، مسایل ایران و امریکا کاهش پیدا نمی‌کنند.

بعضی‌ها برای اینکه درجه اهمیت و تأثیر «توافق ایران و امریکا» را بالا نشان بدهند، به مذاکرات امریکا و چین در سال ۱۳۵۰ اشاره می‌کنند. روابط سیاسی امریکا و چین در حدود ۲۵ سال ـ ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۱ میلادی‌ـ قطع بود. دلیل عمده قطع رابطه دو کشور،‌ انقلاب کمونیستی چین، اقتصاد سوسیالیستی روستایی چین، اختلافات فرهنگی و یا تهدیدآمیز بودن چین در مسایل امنیتی نبود، چه اینکه امریکا با اتحاد جماهیر شوروی که محصول انقلابی کمونیستی بود و از اقتصاد سوسیالیستی پیروی می‌کرد و از جنبه امنیتی هم برای امریکا تهدید به حساب می‌آمد، رابطه داشت و حال آنکه چین به هیچ وجه برای امریکا یک تهدید امنیتی محسوب نمی‌شد.

قطع رابطه امریکا با چین و تبلیغات ضدچینی امریکا تنها به این دلیل بود که چین در ذیل بلوک شرق به رهبری شوروی قرار گرفته بود، کما این کهامریکایی‌ها همین مشکل را با کوبا و سایر دولت‌های چپ‌گرای امریکای لاتین و کره هم داشتند.

امریکایی‌ها در سال ۱۳۵۰، در جریان مذاکرات صلح ویتنام، باب گفت‌وگوی غیررسمی و محرمانه‌ای را با چینی‌ها گشودند و چند ماه بعد در همین سال، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی دولت نیکسون سفری رسمی به پکن داشت و روابط دو کشور در سطح عالی شروع شد و تا امروز هم ادامه دارد، اما واقعیت این است که میان چین و ایران تفاوت بسیاری وجود دارد.

دلیل آین که مسایل چین و امریکا با یک مذاکره حل شد این بود که چینی‌ها هم نمی‌خواستند ذیل قدرت روسیه تعریف شوند و مانند یکی از جمهوری‌های تابعه اتحاد جماهیر شوروی باشند و روابط چین و امریکا نماد خارج شدن چین از ذیل یک ابرقدرت دیگر به حساب می‌آمد و ماهیتی استقلال گرایانه داشت.

از سوی دیگر چین به هیچ‌وجه در عرصه قدرت بین‌الملل، یک کشور مدعی به حساب نمی‌آمد و از این رو پس از خروج چین از ذیل بلوک شرق، نظام جهانی سه قطبی نشد و دوقطبی باقی ماند و چین در چهارچوب مناسبات جاری شرق و غرب عمل ‌کرد. به عنوان مثال چینی‌ها در طول این ۴ دهه هیچ‌گاه صاحب نفوذی قابل‌توجه در روسیه، ژاپن، کره، مغولستان یا هر ملت دیگری که در اطراف مرزهای چین زندگی می‌کنند نبوده و نتوانسته‌ به روندی با محوریت چین دست پیدا کنند.

رمز قدرت چین هم در طول این دوران نفوذ منطقه‌ای یا بین‌المللی نبوده است، کما این که چین در سیاست خارجی هیچ‌گاه از یک سیاست مستقل پیروی نکرده، همیشه یک «قدرت انضمامی»، یک روز ضمیمه شرق و یک روز ضمیمه غرب بوده است.

اما ایران در همه این ابعاد نقطه مقابل چین به حساب می‌آید. انقلاب ایران برخلاف انقلاب چین از همان ابتدا در ذیل یک قدرت دیگر تعریف نشد و شعار نه شرقی و نه غربی از این موضوع حکایت می‌کرد، حال آن که در مقاطعی ایران درگیر مشکلات فراگیر و پیچیده‌ای بود. از این رو مسئله ایران و امریکا این نیست که ایران به یکی از قدرت‌های رقیب امریکا پیوسته است.

از سوی دیگر رمز قدرت چین در دوره‌ای که امریکایی‌ها به مذاکره پنهانی و آشکار با آن روی آوردند، عمدتاً «داخلی» بود. چینی‌ها دارای بزرگ‌ترین جمعیت و بزرگ‌ترین ظرفیت و آمادگی‌های اقتصادی بودند و خود به‌تنهایی بخش اعظم جمعیت و جغرافیای آسیا را تشکیل می‌دادند، در حالی که رمز قدرت ایران در دورانی که امریکایی‌ها مذاکره با ایران را طلب می‌کنند، عمدتاً «منطقه‌ای» است. ایران در منطقه خود دارای نفوذ گسترده و عملیاتی است.

ایران در کل جهان اسلام دارای نفوذ جدی است و مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید. ایران در کشورهای پیرامون خود شامل هند، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، روسیه، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، الجزایر، سودان، سومالی، بحرین، یمن، عربستان و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و در همه این موارد نفوذ ایران در نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار دارد. با این وصف مذاکره امریکا با ایران در یک جزء ‌از قدرت فنی ایران به هر سرانجامی برسد، تأثیری بر قدرت ایران و در نتیجه نقشی در حل مسایل فی‌مابین ایران و امریکا نخواهد داشت.

 

امریکا و ماهیت شعارهای مذاکره‌گرایانه آن

امریکایی‌ها گمان می‌کنند می‌توانند ولو به صورت ظاهر، خصومت ایران با امریکا را پایان یافته معرفی کرده و بگویند امریکا در حال عبور از مهم‌ترین منبع تولید انرژی انزجار از امریکاست. واقعیت این است که میزان نفرت از امریکا به گفته مؤسسات نظرسنجی آن کشور فراگیر بوده و در جهان اسلام تقریباً ۸۸ درصد است. انقلاب اسلامی و مقاومت ملت ایران مهم‌ترین عامل ایجاد این میزان نفرت بی‌سابقه است.

امریکایی‌ها خوب می‌دانند که دولت‌های منطقه هر چند به امریکا وابسته باشند، قادر نیستند در برابر نفرت ملت‌های خود از امریکا بی‌تفاوت باشند و این خود به خود روی دولت‌ها اثر می‌گذارد. از سوی دیگر نفرت ملت‌ها از امریکا، پایه‌های قدرت مبتنی بر توسعه‌طلبی امریکا در منطقه حساس جنوب غرب آسیا و شمال افریقا را فرومی‌پاشد. آقای اوباما در حال مانور روی این موضوع است که داریم برای این مشکل بزرگ کاری می‌کنیم و مهم‌ترین منبع تولید نفرت از امریکا را به پای میز مذاکره آورده‌ایم.

امریکایی‌ها در مواجهه با ایران دو مشکل عمده دارند. اول این که کشورهای اروپایی از تداوم مواجهه سیاسی و اقتصادی با ایران خسته شده‌اند و توان ادامه پرداخت هزینه‌های اقتصادی آن را در خود نمی‌بینند، از این رو مدتی است که اروپا زمزمه جدایی از سیاست امریکا را سر داده است.

از این منظر، سخنان «جک استراو»، مقام ارشد قضایی و سیاسی انگلیس، حائز اهمیت فراوان است. استراو در آستانه مذاکرات وزرای خارجه ایران و شش کشور موسوم به ۵+۱ با صراحت از خطای امریکا در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران و مذاکره با تهران سخن گفت و از آنان خواست که رسماً از ایران عذرخواهی کنند. این موضوع به‌خوبی از خستگی نزدیک‌ترین متحد اروپایی واشنگتن خبر می‌دهد.

مشکل عمده دیگر امریکا، رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی که بدون آنکه هزینه‌ای پرداخته باشد، از مناقشه ایران و غرب بیشترین نفع را برده است، بر ادامه تحریم‌های غرب علیه ایران اصرار دارد و با استفاده از لابی صهیونیستی در امریکا به دولت اوباما فشار می‌آورد. به نظر می‌آید که دولت اوباما در حال مقاومت در برابر این فشار است. سفرهای پی‌درپی وزیر خارجه امریکا به تل‌آویو و توقف طولانی‌مدت او در پایتخت رژیم صهیونیستی، امری طبیعی نیست. این موضوع نشان می‌دهد که مشکل امریکا و اسرائیل در پرونده هسته‌ای ایران جدی است.

امریکایی‌ها ناچارند میان تأمین نظر رژیم صهیونیستی و واقعیت خارجی، یعنی تنها ماندن در برابر ایران، یکی را انتخاب کنند. با توجه به نحیف شدن مناسبات امریکا و اروپا از یک سو و شکست‌های اخیر سیاست منطقه‌ای امریکا به نظر نمی‌آید امریکا قادر به حفظ سنگینی رژیم صهیونیستی در مسایل خارجی خود باشد، از این رو مذاکره با ایران و جدی شدن این مذاکرات به معنای عبور تدریجی امریکا از اسرائیل تلقی خواهد شد و این خود یک مخمصه جدی برای باراک اوباما به حساب می‌آید، زیرا مقامات امریکا همواره از قرار گرفتن در شرایط انتخاب بین اسرائیل و دیگران اجتناب کرده‌اند.

مشکل هسته‌ای ایران برای امریکا بسیار پیچیده است و شاید بتوان گفت در میان مسایل مختلف، امریکا در حال دست و پنجه نرم کردن با پیچیده‌ترین پرونده در طول چند دهه گذشته است. یکی از مشکلات امریکا این است که ایران تنها تحت شرایطی حاضر به گفت‌وگوست و مذاکره هر چند برای امریکا تنها گزینه است، برای ایران چنین نیست.

امریکایی‌ها خوب می‌دانند که تیم حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور ایران اگرچه از حمایت‌های رهبری و مردم ایران برخوردار است و اختیارات لازم را دارد، ولی از یک ‌سو این اختیارات مشروط به تأمین منافع ملی ایران هستند و از سوی دیگر خود روحانی نمی‌تواند همه اعتبار خود را هزینه قمار هسته‌ای کند. با این وصف امریکایی‌ها ناچارند حداکثر احتیاط را در مواجهه با این پرونده اعمال کنند. این حداکثر احتیاط آن را به سمت اتخاذ سیاست‌های محافظه‌کارانه سوق می‌دهد و به همین دلیل ایران می‌تواند با هوشمندی از این شرایط استفاده کند.

ایران در این مذاکرات می‌تواند روی شکاف اروپا امریکا مانور کند و همزمان با آن تأثیر رژیم صهیونیستی بر سیاست‌های ضدایرانی امریکا را مورد اشاره قرار داده و نشان دهد که تیم امریکایی برخلاف تیم ایرانی از اختیارات لازم در مذاکرات برخوردار نیست و دائماً باید درجه گفت‌وگو و توافق خود را با یک رژیم ضدایرانی چک کند و این موضوع را به عنوان مانع اصلی مذاکرات جدی معرفی نماید. البته برای این دو نکته یعنی اختلافات امریکا اروپا و تأثیر اسرائیل بر تیم مذاکره‌کننده امریکا، شواهد بسیاری وجود دارند و تیم ایران می‌تواند هر بار به آن استناد نماید.

امریکا ناچار است مذاکره کند، از این رو پس از سخنان ۱۲ آبان امام خامنه‌ای که در آن به دلایل عدم اعتماد ایران به امریکا اشاره شده بود، رهبر ایران تأکید خاصی روی حمایت از تیم مذاکره‌کننده ایران داشتند. امریکایی‌ها نشان داده‌اند که از پا پس کشیدن تیم ایران از مذاکره نگران هستند و این موضوعی است که می‌تواند به ابزاری در دست تیم مذاکراتی ایران تبدیل شود.

 

آثار مذاکره با ایران از نظر امریکا

امریکایی‌ها به مذاکره با ایران از چند سو می‌نگرند. از یک سو آنان معتقدند مذاکره با امریکا می‌تواند ایرانیان را به دو گروه بزرگ موافق و مخالف تبدیل کند و درنهایت به یک شکاف بزرگ در ایران منتهی شود.

در سطح نظام، مذاکره با امریکا می‌تواند به اختلاف میان رهبری و رئیس‌جمهور جدید تبدیل شود و یک دوقطبی سیاسی را در درون نظام به وجود آورد. از سوی دیگر مذاکره با امریکا می‌تواند دولت را در یک طرف و نیروهای ارزشی انقلاب و سازمان‌های مرتبط با آنان را در طرف دیگر قرار دهد و به سایش جدی میان بخش‌هایی از حاکمیت منجر شود.

در صورت وقوع چنین شکافی، حاکمیت ایران تضعیف می‌شود و این موضوع به نوعی خودمشغولی در داخل مرزها می‌انجامد و خود به خود ایران را از اثرگذاری بر محیط منطقه‌ای محروم می‌کند، لذا امریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن می‌توانند به‌راحتی مشکلات اسرائیل را حل کنند و انقلاب‌های منطقه‌ای به‌خصوص انقلاب بحرین و یمن را به گونه‌ای که متضمن به حاشیه رفتن نیروهای انقلاب باشد، حل و فصل نمایند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی با ژرف‌اندیشی خاص خود اجازه وقوع چنین شکافی را در نظام ندادند و فرمودند اینهائی که از سوی ایران مذاکره می‌کنند بچه‌های خود ما و بچه‌های انقلابند و از سوی نظام، مسئولیت یک کار پیچیده را برعهده دارند و هیچ‌ کسی حق ندارد آنان را تضعیف کند و یا سازشکار بخواند. در همان حال حضرت آقا حد و حدود مذاکرات و چشم‌انداز آن را ترسیم کردند و نشان دادند که مذاکرات تحت اشراف رهبری قرار دارد و موضوعی اختلافی در ایران نیست.

امریکا از سوی دیگر، مایل است که در داخل ایران، توجهات از «مقاومت» به سمت «مذاکره» تغییر مسیر بدهد و ایرانی‌ها به این جمع‌بندی برسند که حلال مشکلات‌شان نه مقاومت و ایستادگی در برابر امریکا، بلکه مذاکره با امریکا و رسیدن به موقعیت «برد ـ برد» است. این در حالی است که ایران همه دستاوردهایش را مرهون مقاومت است.

انحراف توجه ایرانیان از مقاومت به سمت مذاکره می‌تواند تولیدکننده یک شکاف باشد، جامعه را به دو دسته هواداران مقاومت و هواداران مذاکره تبدیل کند و درنهایت به یک رویارویی در ایران به‌خصوص با ظرفیت جوانان منجر شود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان ۱۲ آبان خود نشان دادند که همان هواداران مقاومت از مذاکره هم حمایت می‌کنند، کما اینکه هواداران مذاکره، حامی مقاومت هم هستند.

رهبر معظم انقلاب در سخنان ۱۲ آبان، مذاکره با ۵+۱ و از جمله امریکا را محدود به مسایل هسته‌ای دانستند و با این موضوع راه ورود امریکا به سایر پرونده‌های حساس ایران را مسدود کردند.

از آن سو امریکایی‌ها بارها تصریح کرده‌اند که ‌غیر از موضوع هسته‌ای، روی مسایل نظامی ایران و به‌خصوص تأسیسات حساس نظامی و نیز مباحث مرتبط با سوریه، عراق، لبنان و افغانستان نیز حرف دارند و خواستار حل مسایل ایران و غرب هستند. در واقع امریکایی‌ها مایلند ایران را در شرایطی قرار دهند که از تأثیرگذاری بر پرونده‌های منطقه‌ای چشم‌پوشی کند و حال آنکه رمز اصلی قدرت ایران را نه توانایی هسته‌ای، بلکه توانایی اثرگذاری بر مسایل منطقه‌ای تشکیل می‌دهد.

محدود شدن مذاکره روی موضوع هسته‌ای، غرب را در شرایط سختی قرار می‌دهد، زیرا مسئله آنان نفوذ ایران در جهان اسلام است. این موضع از ارزش مذاکرات جاری ایران و غرب می‌کاهد و آن را به یک موضوع درجه ۲ و ۳ تنزل می‌دهد. امریکایی‌ها مایلند مذاکره در ایران مسئله اول باشد و حل همه مسایل و مشکلات ایران به آن گره بخورد و یا این طور وانمود شود که حل هر چیزی در ایران به حل اختلافات ایران و امریکا برمی‌گردد تا آنگاه ایران را از حوزه‌های منطقه‌ای قدرت خود دور نمایند و از این طریق به مقصود برسند.

رهبر معظم در نقطه مقابل به‌خوبی نشان دادند که مسایل ایران که از مسایل امریکا به مراتب کمتر است، تنها از طریق تکیه بر توانایی‌های داخلی و حل موضوعات در داخل، حل و فصل می‌شوند و نه در خارج از کشور.

 

آسیب‌های داخلی و مذاکرات جاری

مذاکره‌گرایی در ایران می‌تواند یک آسیب‌ جدی را به وجود آورد و در همان حال می‌تواند ناشی از سطحی از آسیب‌پذیری باشد. از این رو از یک سو باید این موضوع را به طور جدی آسیب‌شناسی کرد و از سوی دیگر باید مانع تبدیل شدن آن به یک آسیب اجتماعی گردید.

مذاکره‌گرایی در داخل ایران می‌تواند در دو سطح مطرح باشد، سطح نخبگان سیاسی و سطح توده‌های مردم. در سطح نخبگان مذاکره‌گرایی اگر به شکل افراطی دنبال شود، به معنای پذیرش منطق امریکایی‌ها به حساب می‌آید، به این معنا که دولت امریکا سال‌هاست که می‌گوید ایران باید به جامعه بین‌المللی برگردد؛ یعنی قضاوت ما و احکام ما را در مورد خودش بپذیرد و حال آنکه احکام امریکایی‌ها مبتنی بر نادیده گرفتن حقوق قطعی ایران بوده و در شکل غیردموکراتیک تحریم‌های یک‌جانبه جلوه‌گر شده است. حالا اگر سطوحی از نخبگان ما بپذیرند که می‌توان با یک چنین نگرش و مطالباتی کنار آمد، در واقع به معنای آن است که نخبگان سیاسی ایران نوعی وادادگی سیاسی پیداکرده‌ و حاضر شده‌اند از منافع ملی خود در برابر قدرت‌نمایی حریف (دشمن) چشم بپوشند.

مذاکره‌گرایی در سطح ملی و توده‌ای به این معناست که توانایی ملی در برابر فشار خارجی دچار آسیب شده است و این می‌تواند بسیار خطرناک باشد. واقعیت این است که در طول دو سال گذشته تبلیغات زیادی بر این مبنا به راه افتاد که توان ملی ایران از میزان فشار غرب کمتر است و در سطوحی از نخبگان سیاسی داخل ایران با استقبال مواجه گردید.

بعضی از نخبگان سیاسی در داخل، ایران را در «لبه پرتگاه» معرفی کردند. بعضی دیگر بخش اعظم مشکلات اقتصادی را به تحریم‌ها مرتبط ساختند. بعضی دیگر هم شرایط اقتصاد کشور را بسیار تاریک معرفی کردند. بعضی هم خزانه را خالی و دولت را غرق در بحران بدهی بانکی و قروض ملی نشان دادند. این تبلیغات به طور طبیعی در فضای اجتماعی تأثیراتی را برجای می‌گذارد، زیرا پیوند فشار و تبلیغات خارجی ـ عملیات اقتصادی و عملیات روانی ـ با تلقی‌های رسمی داخلی نمی‌تواند روی ذهنیت و قضاوت اجتماعی بی‌تأثیر باشد.

سطحی از جامعه به‌مرور به این نتیجه رسیدند که بدون آنکه نیاز به عبور از ارزش‌ها باشد، می‌توان با غرب مذاکره و بخشی از مشکلات را با این روش حل کرد. این نگاه به‌خصوص در طبقه فرودست جامعه بازتاب بیشتری پیدا کرد و از این رو در انتخابات، به سمت فردی گرایش نشان دادند که او را دارای اراده کافی برای حل این مسئله می‌دانستند. این نگاه به هر حال بدون آنکه خود را در تقابل با ارزش‌های به دست آمده از مقاومت بداند به این سو گرایش پیدا کرده است. اینها با آن دسته از نخبگانی که بر مبنای نوعی منفعت‌گرایی سیاسی و یا انحراف ایدئولوژیک به سمت مذاکره با غرب اشتیاق نشان می‌دهند، تفاوت اصولی دارند، زیرا فرودستان برای حل مشکلات جاری‌شان که ماه‌هاست با آنها دست به گریبانند، به دنبال نسخه‌ای شفابخش می‌گردند بدون آنکه حاضر باشند از ارزش‌های دینی ـ انقلابی خود دست بکشند. از این رو نظام باید مجالی به این گروه بدهد تا دریابند که راه‌حل ایران کماکان پافشاری بر مقاومت است و رویکرد مذاکراتی نمی‌تواند جایگزین مقاومت شود. رهبر معظم انقلاب با تحلیل دقیق خود ضمن آنکه به این آسیب در قشر جوانان اشاره کردند فرمودند ما از این مذاکرات ضرر نمی‌کنیم و تجربه‌ای به تجربیات ملت ما افزوده می‌شود.

نظام در مواجهه با این احساس که ریشه در پیوستن سطوحی از نخبگان داخلی به سیستم روانی دشمن دارد، نوعی از مدارا را به اجرا گذاشته است که رهبر معظم از آن با عنوان «نرمش قهرمانانه» یاد کرده‌اند. این مدارا نوعی مدارای در روش است نه مدارا در اصول و بنیان‌ها. این مدارای در روش به آن دسته از نیروهای اجتماعی که گمان کرده‌اند یک خطای روشی ما را با فشار سنگین غرب مواجه کرده است، فرصت می‌دهد تا درستی و نادرستی نگرش خود را به محک تجربه بگذارند.

 

سخن آخر

جنس مسایل فی‌مابین ایران و امریکا، استراتژیک است، از این رو در سطوح تاکتیکی قابل حل و فصل نیستند. ایران قدرت امریکا را به رسمیت نمی‌شناسد و نمی‌خواهد ادامه سیطره آن بر منطقه را بپذیرد. از سوی دیگر قدرت در ایران در چهارچوب نگرش‌های انقلابی تعریف می‌شود و نگرش‌های رسمی دولتی تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر آن ندارد، لذا غرب نمی‌تواند از طریق رسوخ در نیروهای رسمی ایران، انقلاب اسلامی و اصول آن را با چالش اساسی مواجه کند. تجربه ۸ ساله دولت آقای خاتمی به‌خوبی صحت این نظریه را نشان می‌دهد.

از طرف دیگر امریکا نمی‌خواهد در منطقه حساس خاورمیانه ـ حدفاصل خلیج فارس تا دریای مدیترانه ـ رقیب و شریکی داشته باشد و این در حالی است که ایران یک مزاحم جدی برای سیطره غرب است. امریکایی‌ها نمی‌توانند شیعیانی را که یک جغرافیای به هم پیوسته را دراختیار دارند، در این جغرافیا نادیده بگیرند. امریکا نمی‌تواند نفوذ ایران در میان سنی‌های منطقه از حماس در فلسطین تا اسلام‌گرایان در بالکان تا اسلام‌گرایان شبه قاره را نادیده بگیرد و این موضوعی است که بدیلی برای آن متصور نیست.

با این وصف، چالش استراتژیک ایران و امریکا استمرار پیدا می‌کند و این البته به معنای تبدیل مسایل جاری به مسایل امنیتی و نظامی نیست، کما اینکه در طول دو دهه گذشته دو کشور مواجهه امنیتی واقعی نداشته‌اند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

مسئله ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست.

 

۲٫

ایران در کل جهان اسلام و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید که در نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار دارد.

 

 

30نوامبر/16

ریزش‌ها، علل و ریشه‌های آن(۲)

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان

 

در نوبت پیشین سیر تاریخی ریزش‌ها را در عهد پیامبران و ائمه«ع» به اختصار مورد برسی قرار دادیم و این مطلب را پی می‌گیریم.

همراهی و همصدائی با دشمنان

در آیات ۲۵ تا ۲۸ سوره محمد(ص) می‌خوانیم:

«إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ * فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» : همانا کسانی که پس از روشن شدن راه هدایت به پشت سر بازگشتند، شیطان (باطل و گناه را) در نظر آنها بیاراست و در آرزوهای بی‌فرجام افکند. زمینه و سبب (عقبگرد و ارتداد آنها) این بود که آنان به کسانی که از آنچه که خداوند نازل کرده بدشان می‌آمد (مخالفان آئین حق) گفتند ما در برخی از کارها از شما اطاعت خواهیم کرد و خداوند پنهانکاری آنها را می‌داند؛ پس چگونه است (حال آنها) آنگاه که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که به صورت‌ها و پشت آنها (تازیانه) می‌کوبند. آن (عذاب) به خاطر آن است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کردند و خشنودی او را ناخوش داشتند، پس (خداوند) اعمال ـ خیر ـ آنها را حبط و باطل نمود.

در اینجا موضوع ارتداد و برگشت به عقب تصریح شده است. نکته‌ای که در اینجا با تعبیر «مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بیان شده، در داستان بلعم باعورا با « آتَیْناهُ آیاتِنا…» و در آیات سوره فرقان با تعبیر « أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی » مورد تأکید قرار گرفته است، یعنی در هر سه مورد بلعم باعورا و نیز آنکه به وسیله دوست بد ساقط شد و در اینجا کسانی که در برابر دشمنان کوتاه آمدند و در برخی از امور با آنها همراه شدند، هیچ یک در نقطه صفر نبودند. اولی آیت‌الله به معنی واقعی و دومی اهل ذکر بودند و برای سومی هم حجت و راه هدایت روشن شده بود، اما همه آنها با گرفتار شدن در دامی خاص به انحطاط و ارتداد و سقوط کشیده شدند.

آنچه در این آیات به عنوان عامل ریزش و سقوط مطرح شده است، تسویل و فریب شیطان است که زمینه آن در آیه دوم به صراحت بیان شده است: ارتباط با کسانی که از «ما نزّل الله» بدشان می‌آید و از آیات و معارف قرآن ناراحتند؛ اوامر و نواهی و واجبات خدا را ناخوش دارند، در برابر باطل موضع‌گیری نمی‌کنند، بلکه به گروندگان به باطل روی خوش نشان و به آنها وعده می‌دهند که در پاره‌ای از امور با آنها همراهی و از آنها اطاعت خواهند کرد.

بدیهی است ادامه این مسیر تدریجاً به اطاعت دربست و کامل می‌انجامد که فرجام آن در آیات بعد تبیین شده است: «آنگاه که فرشتگان جان چنین کسی را می‌گیرند، بر صورت او می‌کوبند که به سخط خدا روی آورد و بر پشت او می‌کوبند که به رضوان خدا پشت کرد و اگر کار نیک و عمل صالحی هم در گذشته انجام داده است، از پرونده او محو می‌شود.

در اینجا مناسب است خاطره‌ای را از امام نقل کنم. در اواخر دهه ۴۰ و در ایامی که به مناسبت یکی از زیارت‌های مخصوصه امام حسین(ع)، امام خمینی در کربلا بودند، چهار نفر از وعاظ سرشناس که با اینجانب َآشنا بودند و برای زیارت به عراق آمده بودند، به اینجانب گفتند ما در نجف به خاطر ترس از مأموران ساواک می‌ترسیم به دیدار امام بیائیم و به این جهت خواستار شدند که در موقعیتی مناسب در کربلا امام را زیارت کنند. اینجانب تمهید لازم را به عمل آوردم و در عصر یکی از روزها آنها را نزد امام بردم و معرفی کردم. حضرت امام بدون مقدمه مطلبی به این مضمون را فرمودند:  «طاغوت‌ها مثل حیوانات درنده‌اند. اگر در مقابل آنها بایستید عقب‌نشینی می‌کنند، ولـی چنانچـه با آنها همراهی کنیــد در هیچ نقطــه‌ای متوقف نمی‌شوند. اول از شما می‌خواهند راجع به فلان مطلب حرفی نزنید و مثلاً نگوئید اسلام در خطر است، بعد می‌گویند راجع به اسرائیل و امریکا صحبت نکنید. مطلبی که در سال ۴۳ از خطباء تعهد گرفتند. اگر همراهی کردید، در مرحله بعد از شما می خواهند به فلان(شاه) دعا کنید. اگر انجام دادید ازشما می‌خواهند کارهایش را ـ لوایح ششگانه‌اش ـ را تأیید کنید. اگر تسلیم شدید تا آنجا پیش می‌روند که از شمــا می خواهند خبرچین آنها شوید و اگر کسی کار خلاف رژیم انجام داد یا حرفـی زد او را معرفی کنید و تبدیـل به مأمور ساواک شویــد. اگر می‌خواهید به آنجا کشیده نشوید باید در همان قدم اول بایستید و…».

عجیب آن که ده سال بعد، یعنی بعد از پیروزی انقلاب وقتی سراغ یکی از آن چهار نفر را گرفتم، معلوم شد به همان فرجامی که امام در آن زمان ترسیم کرد، سقوط کرده بود!

فرایند ارتداد در این آیات از تسویلات شیطانی آغاز می‌شود. شیطان سراب را آب، زشتی‌ها را زیبا و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه می‌دهد. مگر نه این است که شیطان بزرگ، امریکا با شعار آزادی زن، زن را در اسارت لذت‌جوئی ناجوانمردانه و سودطلبی کارتل‌ها درآورده است؟ مگر نه این است که با شعار دموکراسی، ملت‌ها را سرکوب و با نام «حرب التحریر» و «جنگ آزادی بخش»، اشغالگری می‌کند و با ادعای دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترین ظلم‌ها را به بشریت روا می‌دارد؟ رفتار شیطان بزرگ همان شیوه شیطانی ابلیس با آدم ابوالبشر است که در قرآن ذکر شده است. شیطان هنگامی که می‌خواهد آدم را فریب دهد صادقانه نمی‌گوید می‌خواهم تو را فریب دهم و کاری کنم که از بهشت اخراج شوی، بلکه می‌گوید: مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» (اعراف/۲۰): پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده  مگر به این خاطر که (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند..

یعنی حقیقت را معکوس جلوه می‌دهد و می‌گوید اگر می‌خواهید در بهشت جاودانه بمانید، از دستور خدا سرپیچی کنید. در عین حال خیانت خود را به عنوان خیرخواهی مطرح می‌کند و برایش قسم هــم می‌خورد: «قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف/۲۱) و برای آنها «سوگند» یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم».

در قرآن هر جا داستان آدم و شیطان را بازگو می‌کند، در مقام نتیجه‌گیری و اشاره به این که داستان شیطان و آدم، برای بنی آدم داستانی تکرارشونده است، به جای یا ایها الناس و امثال آن، تعبیر «یا بنی آدم» را به کار می‌برد و مثلاً در آیه ۲۷ همین سوره می‌فرماید: «یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ» :  ای فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد همان گونه که پدر و مادر شما را از بهشت راند».

این است شیوه همیشگی شیاطین جن و انس و شیطان بزرگ که با جا به جائی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، مصالح و مفاسد و خوبی‌ها و بدی‌ها، انسان‌ها را فریب می‌دهند.  قرآن می‌گوید: إ«ِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ» (فاطر/۶) : البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید. او حزبش را فقط به این دعوت می‌کند که اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».

شگرد دیگر شیطان این است که برای منحرف ساختن انسان از راه درست و صراط مستقیم کارش را عموماً با چرخش ۱۸۰ درجه یا زاویه ۹۰ درجه و ۴۵ و… شروع نمی‌کند، زیرا در این صورت انسان متوجه می‌شود و چه بسا مقاومت می‌کند، بلکه نقطه شروع را از کمترین درجه‌ای که خیلی محسوس نباشد، همراه با تسویل انتخاب می‌کند، اما همان یک درجه یا یک چندم درجه، در امتداد و به‌تدریــج فاصله‌اش از خط مستقیم بیشتر و بیشتر می‌شود تا آن که بعد از چندی انسان به دره سقوط می‌کند.

در این فرایند است که چه بسا ارتباطی ساده با اهل باطل به همنشینی و مجالسـت و سپس به هم‌آوائی با آنها کشیده می‌شود. همنشینی با آنها که احکام خدا را برخلاف حقـوق بشــر می‌داننــد یا می‌گویند اگر هم مطلوب بوده برای ۱۴۰۰ سال پیش بوده و به درد امروز بشر نمی‌خورد و کار را به آنجا می‌رسانند که قرآن به آنها می‌گوید: «سنطیعکم فی بعض الامر»[سوره محمد آیه ۲۶] و ادامه این روند به گسسته شدن کامل از جامعه و نظام اسلامی و پناه بردن به دنیای کفر و هضم شدن در خدمت به استکبار منتهی می‌شود.

اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که شیطان، چنگک تسویل و فریبکاریــش را برای همــه می‌اندازد، لکن آئینه قلب و باطن  برخی از افراد نان صاف و صیقلی است که شیطان صد بار هم که برای آنها چنگک بیندازد نمی‌تواند بر آئینه قلبشان غباری بنشاند، اما کسانی که صفحه قلبشان با رذائل اخلاقی و گرایش به اهل باطل گره خورده است چه بسا اولین چنگک شیطان در گره‌هایشان گیر کند و به‌آسانی صید شیطان شوند.

 

سرمستی ناشی از ثروت

آیات ۷۶ تا ۸۲ سوره قصص داستان قارون را بیان کرده است. در آغاز آیات تصـریح می‌کنــد که: «اِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی…» : همانا قارون از قوم موسی بود». گفته شده است قارون پسرعمو یا پسرخاله حضرت موسی(ع) و در صف مؤمنان بود، لیکن ثروت زیادی که از پیوند با کانون قدرت یعنی فرعون و ظلم به بنی‌اسرائیل به دست آورد، باعث سرمستی، غرور و کفر او شد تا جائی که علیه حضرت موسی(ع) دست به زشت‌ترین توطئه و تهمت زد و سرانجام زمین، او و اموالش را فرو برد.

امروز به تعبیر حضرت امام «همه گرفتاری‌های ما ـ و جهان ـ از امریکاست» و ریشه همه جنایت‌ها و مفاسد در امریکا، نظام سرمایه‌داری و حاکمیت و سلطه سرمایه‌داران و کارتل‌هاست. در جامعه ما نیز همواره یکی از عوامل فساد و افساد، سرمایه‌دارانی بوده‌اند که خارج از مدار شرع و قانون ثروت‌های کلان انباشته‌اند.

 

وصله ناهمرنگ در خانواده

آیه ۲۲۱ سوره بقره ازدواج با مشرک را هر چند (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) اعجاب‌انگیز باشد با قاطعیت نهی فرموده و علت آن را هم این گونه تصریح کرده است: «أُوْلَئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النَّارِ» : «آنها شما را به سوی آتش دعوت می‌کنند».

همچنین در آیه ۱۴ سوره تغابن آمده است : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»  ای کسانی که ایمان آورده‌اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشید…».

در آیه بعد همین سوره آیه ۱۵ می‌فرماید: «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ…» : «اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند…» و در آیه ۹ سوره منافقون آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» : «ای کسانــی که ایمــان آورده‌اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند زیانکارانند».

از آیات فوق که به‌طور نمونه ذکر شد دریافت می‌شود که همسر مشرک در مسیر زندگی، شخص را تحت تأثیر قرار می‌دهد و انسان مومن را به آتش می‌کشاند. اگر عقیده مشرکانه همسر در طرف مقابل تأثیرگذار است، در صورتی که همسر یا فرزندان گرفتار خصلت‌های شیطانی، عقاید باطل و رفتارهای زشت و گناه‌آلود باشند، می‌توانند در نقش یک دشمن، مومن را از خدا و یاد خدا غافل کنند و به ورطه خسران و سقوط سوق دهند، به همین جهت اسلام در مورد ازدواج با مشرک نهی قاطع فرموده و در مورد همسر علاوه بر توصیه‌هائی که در برای گزینش وی ارائه کرده، آنگاه که همسر و همچنین فرزندان نقشی دشمنانه در قبال ایمان مومن ایفا می‌کنند، دستور «فاحذروهم: از آنها برحذر باشید» را صادر فرموده است.

در آیه ۲۴ سوره توبه نیز می‌خوانیم: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»  بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند».

در این آیه عمده محورهائی که می‌تواند در صورت غلبه دلبستگی به آنها بر دلبستگی به خدا و انجام تکالیف الهی، باعث ریزش و سقوط انسان در ورطه فسق و محروم شدن از هدایت الهی و نزول عذاب گردد، احصاء شده است. تدبر در یکایک موارد مذکور در آیه و نگاه مدبرانه به پیرامــون خــود می‌تواند ما را به تفسیر عینی و مصداقی سخن خدا برساند.

در اینجا این سخن حضرت امیرالمومنین(ع) را یادآوری می‌کنیم که فرمودند: «مازالَ الزُّبیر رَجُلاً مِنّا اَهْلَ الْبَیتِ حَتّی نَشأ اِبنهُ المشْئوُم عَبْدالله» (حکمت ۴۵۳ ـ نهج البلاغه):  زبیر همواره مردی از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند شومش عبدالله رشد کرد».

 

ریزش‌ها در انقلاب اسلامی

در واقع آنچه باعث شد بحث ارتداد و ریزش‌ها را مطرح کنیم این است که برخی از عناصر مغرض یا جاهل داخلی، با نگاهی به فرایند انقلاب‌های رائج در جهان و جمله معروف «انقلاب فرزندانش را می خورد»، در پی ریزش‌های بعد از پیروزی انقلاب، این جمله را  تکرار کردند، در حالی که نه انقلاب اسلامی مشابه دیگر انقلاب‌ها بود و نه ریزش‌های بعد از انقلاب اسلامی مشابهت و وجه اشتراکی با خورده شدن فرزندان در انقلاب‌های دیگر داشت.

انقلاب اسلامی در امتداد هدف انبیاء الهی و براساس: «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل/۳۶) شکل گرفت و تنها مقصد آن هدایت و سعادت همه انسانهاست، بنابراین در کلیت خود نمی‌تواند فرزندانش را دفع کند، بلکه بر عکس، حداکثر تلاش را برای  جلوگیری از ریزش اعضا و فرزندانش به عمل آورده است، اما متأسفانه در مواردی به دلیل علل و عواملی که در آیات قرآن ملاحظه شد،  سقوط و ریزش برخی از افراد امری ناگزیر بود. در حقیقت این انقلاب و نظام اسلامی نبود که آنها را کنار زد، بلکه آنها خودشان مسیر جدائی و احیاناً تقابل با انقلاب و نظام را برگزیدند و گناه پشت کردن خود به انقلاب و نظام را به گردن انقلاب و رهبری انداختند.

 

ریزش‌ها در زمان امام

بعد از پیروزی انقلاب و در عصر حضرت امام خمینی(ره)، طیف گسترده‌ای از ریزش‌ها را شاهد بودیم. از گروهک‌های کمونیست و چپ تا ملی‌گراها و منافقین و نهضتی‌ها. از افراد و گروه‌هائی که از اول هم با انقلاب و امام نبودند، ولی خود را شریک انقلاب می‌دانستند تا کسانی که در مسیر نهضت با امام همراه بودند و بعضاً زندان، شکنجه و تبعید را نیز تحمل کردند. عده‌ای با پیروزی انقلاب و برخی در سال‌های میانی و پایانی عصر امام به سقوط و ریزش کشیده شدند که این فصل نیز نیاز به بررسی جامع و تفصیلی دارد و در این مختصر فقط به نمونه‌هائی چند اشاره می‌شود:

  1. ۱٫ شیخ علی تهرانی معروف به النگه‌ای از پرشورترین و عاشق‌ترین شاگردان امام و از دوستان نزدیک آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی بود، اما به‌رغم شیفتگی افراطی نسبت به امام، بعد از انقلاب کارش به آنجا کشید که به عراق صدام پناهنده شد و در سال‌های جنگ تحمیلی از رادیو بغداد زشت‌ترین هتاکی‌ها و فحاشی‌ها را در مورد شخص امام و نظام به زبان آورد.
  2. در سطح مراجع تقلید، مرحوم سید کاظم شریعتمداری که بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی از بزرگ‌ترین مراجع تقلید بود. وی ضمن آن که در اثنای نهضت رفتارهای دوگانه‌ای داشت، بعد از پیروزی انقلاب با نقشی که در فتنه خلق مسلمان و کودتای نافرجام نوژه و ارتباط با خیانت قطب‌زاده ایفا کرد، کارش به خلع از مرجعیت و حبس خانگی و… انجامید. مشابه وی افراد دیگری مانند سید صادق روحانی، سید محمد شیرازی، حاج آقا حسن قمی و… هرکدام ماجراهای اسف‌انگیزی را در نظام اسلامی رقم زدند.
  3. در سطح نزدیک‌ترین یاران و همراهان و پشتیبانان امام در طول نهضت، داستان برکناری آیت‌الله منتظری از قائم مقامی، از تلخ‌ترین و تأسف‌بارترین حوادث دوره امام بود؛ حادثه‌ای که امام بیشترین تلاش را برای پیشگیری از آن به عمل آورد و سرانجام کار به آنجا کشید که  با عزل او برای خود آرزوی مرگ کرد.
  4.   در سطح مسئولان، بنی‌صدر است که پدرش از علمای بزرگ همدان بود و از نجف اشرف و سپس در پاریس خود را به امام نزدیک کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت‌های بالائی رسید و به عنوان اولین رئیس جمهوری انتخاب گردید، اما سرانجام از کلیه سمت‌های خود عزل شد و با رسوائی پیوند با منافقین به خارج گریخت.
  5. در سطح روحانیون موارد متعددی به دلیل جرائم سیاسی، اخلاقی و… محکوم به اعدام شدند.  نمونه آن سیدعبدالرضا حجازی با سابقه طرفداری از نهضت در زمان طاغوت و کسی است که در سخنرانی مسجد ارک که به‌طور زنده پخش می‌شد، در اوج خفقان نام امام را آورد، اما بعد از پیروزی انقلاب کارش به محاکمه و محکومیت به اعدام کشید.
  6.   در سطح جریان‌های سیاسی، اعلام ارتداد جبهه ملی توسط امام و نامه آن حضرت در مورد نهضت آزادی و ده‌ها نمونه دیگر از سقوط و ارتداد و انحطاط افراد و جریان‌هائی وجود دارد که منجر به جدائی و تقابل آنها با نظام، انقلاب و امام شد.
  7. نوه حضرت امام

 

ریزش‌ها بعد از رحلت امام خمینی

زمانی که حضرت امام درتوصیف مردم ایران فرمود: «من با جرئت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیهما) هستند.» (کلمات قصار/۱۲۳) عمق سخن امام به‌درستی برای ما روشن نبود، اما آنگاه که حضرت امام رحلت کردند،  درست بر عکس مردم حجاز در عهد رسول الله(ص) که توده مردم و حتی نخبگان به‌جز چند نفر انگشت شمار دچار ریزش و ارتداد شدند، شاهد بودیم که ملت ایران و توده میلیونی آن همچنان به راه و میراث امام وفادار ماندند و جز اندکی دچار ارتداد و ریزش نشدند و تازه آن وقت بود که ژرفای نگاه امام به ملت ایران بیش از پیش به اثبات رسید، زیرا شاهد بودیم ملت ایران و عموم نخبگان، مراجع تقلید، امامان جمعه، نمایندگان امام در سطح کشور، علما، فضلای حوزه‌های علمیه و… به‌محض اعلام نظر خبرگان رهبری، یعنی همان ساز و کاری که حضرت امام برای گزینش رهبری پیش‌بینی کرده بودند، همه و همه ضمن التزام به اصل اساسی ولایت فقیه با مشخص شدن مصداق آن یعنی «ولی فقیه» در کمتر از ۲۴ ساعت، راه اصیل امام و پیروی از ولی‌فقیه را با جان و دل پذیرا شدند و آن را تداوم بخشیدند و دشمنان را که پایان نظام را با رحلت امام آرزو می‌کردند، مأیوس کردند.

در این مرحله نه همانند بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و نه همچون عهد خلافت ظاهری حضرت علی(ع) و نه به سان زمان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و بقیه ائمه(علیهم السلام) و نه حتی همانند زمان حضرت امام(ره)، بلکه همان طور که در بالا اشاره شد و همگان از دوست و دشمن شاهد بودند، ملت ایران بهترین عملکرد و وفاداری را به میراث امام یعنی نظام و ولایت فقیه نشان داد، اما براساس همان معیارهائی که در آیات مرور کردیم، در آزمون‌هائی که پیش آمدند، باز هم شاهد ریزش‌هائی بودیم که نه از جهت کمیت و نه از جهت کیفیت با زمان رهبری حضرت امام(ره) قابل مقایسه و هرگز درحد ریزش مرجع تقلید، رئیس جمهور، قائم مقام رهبری و نمونه‌هائی که قبلاً به آن اشاره کردیم، نبودند..

مضحک آن که بلندگوهای استکباری ضد امام و ضد اسلام و ضد انقلاب و جریان نفاق و مرتدین از راه امام و همسوی با آنها، در این مقطع مدعی منزوی کردن یاران امام شدند و پیوسته در بوق این دروغ بزرگ دمیدند. مگر نه این است که یاران واقعی امام همان بسیجیان و ایثارگران و توده‌های میلیونی ملت‌اند که همچنان در صف اول یـاران و عاشقان راستیــن خلف صالح امام هستنـد؟

مگر نه این است که مرحــوم حاج احمد آقا خمینی تا لحظه رحلت، نزدیک‌ترین رابطه خالصانه را با مقام معظم رهبری داشت و با همه وجود در جهت پشتیبانی از مقام ولایت تلاش کرد؟

نمونه‌ای از این همراهی‌ها را مرور می‌کنیم:

«همه باید به دستورت رهبری عمل کنند. ما امروز موظفیم پشت سر مقام رهبــری حضــرت آیت الله خامنه‌ای حرکت و هر چه ایشان گفت گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست».

«اطاعت از خامنه‌ای، اطاعت از امام است.  هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کسی که بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است در خط آمریکاست».

ایشان در وصیت‌نامه‌اش خطاب به فرزندانش نوشت:

«به حسن و برادرانش توصیه می‌نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را می‌خواهند. هرگز گرفتار تحلیل‌های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است».

مگر نه آن است که دختران حضرت امام همانند برادر بزرگوارشان همچنان پیوندی مستحکم با نظام و رهبری دارند؟ مگر نه آن است که ارکان دفتر امام از جمله آیت‌الله رسولی محلاتی بعد از رحلت امام تا کنون در دفتر مقام معظم رهبری همان مسئولیت خطیری را به عهده دارد که در دفتر امام به عهده داشت؟

مگر نه آن است که آیت‌الله شیخ حسن صانعی همچنان منصوب مقام معظم رهبری در همان مسئولیت زمان امام در بنیاد ۱۵ خرداد به علاوه عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام است؟

مگر نه آن است که مرحوم آیت‌الله توسلی تا لحظه رحلت، منصوب مقام معظم رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود؟

مگر نه آن است که منصوبین امام در شورای نگهبان جز افرادی که فوت کردند یا در سلک مراجع تقلید

قرار گرفتند همچنان منصوب رهبری در شورای نگهبان هستند؟

مگر نه آن است که نمایندگان امام در استان‌ها و نهادها جز چند نفر انگشت‌شمار که یا فوت کردند مانند مرحوم صدوقی یا خودشان به دلیل شرائط سنی یا جهات دیگر استعفا کردند همچنان در جایگاه خودشان از سوی مقام معظم رهبری انجام وظیفه می‌کنند؟

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

حال اگر چند نفر که هرکدام داستان مفصلی از خودخواهی‌ها، خودمحوری‌ها، قانون شکنی‌ها و… دارند که شرح آن نیازمند کتاب مفصلی است، دچار ارتداد و ریزش شدند و کلیت جریان ضد امام، ضد انقلاب و ضد اسلام و جهان کفر و استکبار حامی و مدافع آنهاست و هرگز نخواسته‌اند موضع و صف خود را از دشمنان جدا سازند و همچنان خود را در خط امام قلمداد می‌کنند، به معنی منزوی شدن یاران امام است؟

نقطه اوج این ماجرای تلخ در فتنه ۸۸ بروز کرد که شرح آن نیز مجال موسع‌تری را می‌طلبد.

 

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان در جمع اساتید و پژوهشگران پژوهشگاه

علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

شیطان سراب را آب، زشتی‌ها را زیبا و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه می‌دهد. مگر نه این است که شیطان بزرگ، امریکا با شعار آزادی زن، زن را در اسارت لذت‌جوئی ناجوانمردانه و سودطلبی کارتل‌ها درآورده است؟ مگر نه این است که با شعار دموکراسی، ملت‌ها را سرکوب و با نام «حرب التحریر» و «جنگ آزادی بخش»، اشغالگری می‌کند و با ادعای دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترین ظلم‌ها را به بشریت روا می‌دارد؟

 

۲٫

به تعبیر حضرت امام «همه گرفتاری‌های ما ـ و جهان ـ از امریکاست» و ریشه همه جنایت‌ها و مفاسد در امریکا، نظام سرمایه‌داری و حاکمیت و سلطه سرمایه‌داران و کارتل‌هاست. در جامعه ما نیز همواره یکی از عوامل فساد و افساد، سرمایه‌دارانی بوده‌اند که خارج از مدار شرع و قانون ثروت‌های کلان انباشته‌اند

30نوامبر/16

تا زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید

«یک عمر مجاهدت در راه خدا» در گفت و شنود پاسدار اسلام

 با مرحوم حبیبالله عسگراولادی

 

درآمد:

مرحوم حبیبالله عسگراولادی از جمله شخصیتهای جامعالاطرافی است که متانت، انصاف، سعه صدر، مقاومت در برابر سختیها و کمک به محرومین در او چنان بارز و آشکار بود که دوست و دشمن را به احترام وامیداشت. وی که تا آخرین لحظه عمر با تحمل زخم زبانهای فراوان از دوست و دشمن، با پایداری بی‌وقفه بر اصول، تتمه آبرویش را نیز صرف ایجاد وحدت بین نیروهای معتقد به نظام کرد، با قلبی مطمئن به رحمت واسعه الهی زیست و با دلی که تا آخرین نفس برای محرومین و خدمت به آنان می‌تپید، به سوی معبود پر کشید.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

گفت و شنودی که پیش رو دارید، گزیدهای است که از گپ و گفت‌هایی چند با آن بزرگوار. با این امید که نمی باشد از یمی.

 

چگونه وارد عرصه سیاست شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. با استدعای صلوات و سلام بر حضرت ولی‌عصر(عج) و با درخواست علو درجه برای امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی و عرض ادب و سلام به محضر ولی امر مسلمین و با استدعا از درگاه احدیت که جز حق نگوییم و جانب انصاف را نگه داریم، در ابتدای عرایضم به نکته‌ای اشاره می‌کنم و سپس به سئوال شما پاسخ می‌دهم.

خداوند در آغاز سوره یوسف آیه ۱۱۱ میفرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ». به‌درستی که در قصص آنان برای صاحبان خرد و اندیشه عبرت‌هائی قرار دادیم و از این دست تذکرات در قرآن کریم فراوان است. بنابراین   بررسی احوال گذشتگان می‌تواند چراغ راهی برای آیندگان باشد.

این را عرض کردم تا بر این نکته تأکید کنم که در پاسخ به سئوالاتتان متوقع نباشید آنچه را که شما می‌پسندید بگویم، بلکه متوقع باشید واقعیت‌ها را بیان کنم، زیرا معتقدم برای تک‌تک حرف‌هایی که می‌زنم، فردای قیامت باید پاسخگو باشم.

نقل وقایع تاریخی در کشور ما متأسفانه غالباً بر اساس تعصب و به شکلی غیرمنصفانه صورت می‌گیرد. برای مثال در موضوع ملی شدن صنعت نفت، عده‌ای طرفدار متعصب دکتر مصدق هستند، عده دیگر با تعصب از آیت‌الله کاشانی طرفداری می‌کنند. یک عده توده‌ای و چپی و عده‌ای سلطنت‌طلب هم به دنبال منافع خود هستند و لذا هر دوی آنها را می‌کوبند. گروه پنجمی هم که با انصاف واقعیت‌ها را بیان می‌کنند، در این میان گم شده‌اند!

در پاسخ به سئوال شما باید عرض کنم بنده در سال ۱۳۲۷ که مرحوم آیت‌الله کاشانی از مردم برای تظاهرات علیه اشغال کشور فلسطین توسط دولت صهیونیست‌های غاصب، مردم را به راه‌پیمائی  دعوت کردند، در آن تظاهرات شرکت کردم.

در قالب حزب و گروه یا مستقل؟

نخیر، بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم آن روز در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی بود.

فداییان اسلام چطور؟

خیر، عضو فداییان اسلام هم نبودم، هر چند بسیاری از آنها را می‌شناختم و به برخی هم علاقه داشتم. به هر حال آن روز در تظاهرات شرکت کردم و دستگیر هم شدم و چند روزی بازداشت بودم.

شما که از نزدیک با طیفهای مختلف فعال در نهضت ملی آشنا بودید، آن گروهها را چگونه ارزیابی میکنید؟

جبهه ملی به اعتقاد بنده طیف گسترده‌ای از گروه‌های مختلف و حتی متضاد بود و در بین آنها از مذهبی متعصب تا لیبرال بی‌قید را می‌شد پیدا کرد. حزب توده هم که در مقابل جبهه ملی ایستاده بود و تلاش می‌کرد نفت شمال را به روس‌ها بدهد.

دکتر مصدق و آیتالله کاشانی چه نقشی داشتند؟

دکتر مصدق با حزب توده و شوروی مماشات می‌کرد. به انگلیس بدبین و به امریکا خوش‌بین بود، به همین دلیل هم افراد متدین به او خوش‌بین نبودند. آیت‌الله کاشانی بسیار شجاع و بصیر بودند و قصد داشتند کاری کنند که شاه فقط سلطنت کند و کاری به اداره کشور نداشته باشد، اما برای این کار به نیرو نیاز داشتند که وجود نداشت. ایشان خیلی خوب می‌دانستند در آن شرایط امکان تشکیل حکومت اسلامی وجود ندارد و همین که اختیارات شاه محدود ‌شود، می‌توان به‌تدریج زمینه‌های حکومت اسلامی را فراهم کرد، اما متأسفانه یاران و طرفداران ایشان تحلیل درستی از شرایط نداشتند و تا جایی که توانستند آبروی ایشان را بردند، از جمله پسرشان سید مصطفی و شمس قنات‌آبادی که ابتدا گروه مسلمانان مجاهد را راه انداخت، ولی سرانجام سر از دربار درآورد.

پس شما علت شکست نهضت ملی را ناهمگونی جبهه ملی میدانید؟

قطعاً. در این جبهه آیت‌الله کاشانی حضور داشتند که یک روحانی بصیر و سیاستمدار به تمام معنا بودند. آن سوی طیف دکتر مصدق بود و یارانش که ملی‌گرا و لیبرال بودند و اعتقادات دینی محکمی نداشتند. از سوی دیگر هم نواب صفوی و یارانش بودند که فکر می‌کردند با شاه فقط باید با زبان گلوله حرف زد.

یادی هم از روز ۳۰ تیر بکنید.

دکتر مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۲ از شاه خواست وزارت دفاع را به او واگذار کند. شاه قبول نکرد و دکتر مصدق هم استعفا داد و به احمدآباد رفت. شاه هم بلافاصله به قوام دستور داد کابینه را تشکیل بدهد. قوام هم اعلامیه‌های پر از توپ و تشری را صادر می‌کرد. آیت‌الله کاشانی که وضع را این طور دیدند، در ۲۷ تیر اعلامیه دادند و گفتند روز ۳۰ تیر روز مقاومت ملی است و اعتراض به قوام و مقاومت در برابر او تا بازگشت دکتر مصدق ادامه خواهد داشت.

یادم هست در روز ۲۹ تیر با برادربزرگم که به حزب توده گرایش داشت از خیابان پامنار به طرف بازار می‌رفتیم که دیدیم مردم جلوی نانوایی‌ها صف بسته‌اند. برادرم پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادم: «فردا به دستور آیت‌الله کاشانی همه مغازه‌ها تعطیل خواهند بود». ایشان معتقد بود چنین نخواهد شد، ولی من تردید نداشتم مردم به ندای آیت‌الله کاشانی پاسخ مثبت خواهند داد.

در روز ۳۰ تیر در مسجد جامع تهران در محضر شیخ مرحوم محمدحسین زاهد مشغول درس بودیم که صدای تیراندازی بلند شد. کلاس تعطیل شد و بنده همراه عده‌ای به سمت میدان بهارستان رفتیم و دیدیم مردم را به رگبار بسته‌اند. خود بنده با عده‌ای دیگر تعدادی از مجروحین و شهدا را به منزل آیت‌الله کاشانی بردیم. مردم شعار «مرگ بر قوام» می‌دادند و آیت‌الله کاشانی با لحنی قوی و محکم می‌گفتند: «چرا خود شاه را نمی‌گویید؟» برای همین آن شعار معروف: «ما بنده یزدانیم، ما پیرو قرآنیم، ما شاه نمی‌خواهیم»، خیلی زود ساخته و ورد زبان همه شد.

قیامی چنین گسترده و مردمی چرا سرانجام به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ختم شد؟

چندین دلیل داشت. یکی این که فداییان اسلام که در روز ۳۰ تیر هم شرکت نداشتند، به دلیل مخالفت با دکتر مصدق به‌تدریج با آیت‌الله کاشانی هم بنای مخالفت را گذاشتند و حرف‌های تندی را به ایشان زدند که حقیقتاً اسباب شرمندگی است. تفرقه‌ای که به‌تدریج بین آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق شکل گرفت، مردم را پراکنده کرد، در حالی که همه حقیقتاً با دل و جان به میدان آمده بودند. دکتر مصدق به‌تدریج فراموش کرد مردم در پاسخ به دعوت یک رهبر دینی آمدند و مجروح و کشته دادند و این گونه تصور کرد که مردم به خاطر شخص او به میدان آمدند. حزب توده هم تا جایی که توانست جریان مذهبی نهضت را تخریب کرد. هم جناح ملیون و هم جناح مذهبی‌ها در آن جریان بسیار بد عمل کردند، به همین دلیل یک سال بعد یعنی در ۲۸ مرداد ۳۲ عملاً کسی برای دفاع از نهضت ملی به میدان نیامد و شاه و دربار بدون آن که با مقاومت جدی از سوی مردم  روبرو شوند، با کمک امریکا بر ایران مسلط شدند و برای یک ربع قرن خفقان و اختناقی بی‌سابقه را بر این کشور مستولی ساختند. آتش تفرقه همواره بلای جان نهضت‌هاست که در ۲۸ مرداد هم دامان کشور ما را گرفت.

عدهای معتقدند شاه تا قبل از ۲۸ مرداد قدرتی نداشت و بعد از ۲۸ مرداد قدرت یافت.

بنده چنین اعتقادی ندارم، چون به نظر من ارتش و نیروهای نظامی کاملاً زیر نفوذ و اختیار شاه بودند و از دکتر مصدق فرمان نمی‌گرفتند. اگر غیر از این بود در ۲۸ مرداد باید درگیری مهمی پیش می‌آمد که نیامد. ساده‌لوحی است اگر تصور کنیم با حضور عده‌ای از قبیل دار و دسته مرحوم طیب و شعبان بی‌مخ و شلوغ کردن چند خیابان و میدان می‌شود کودتا کرد. واقعیت این است که تعبیر و تفسیرهایی که از حوادث ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد می‌شود بیش از آنچه که متکی بر واقعیت‌های تاریخی باشند، حاصل تعصبات فردی و گروهی هستند.

شما بسیار به امام نزدیک بودید. تفسیر ایشان از این وقایع چه بود؟

امام با تجربه‌ای که از این حوادث به دست آورده بودند، زمانی که دستور فرمودند ما هیئت مؤتلفه را تشکیل بدهیم، گفتند به‌جای عضوگیری به دنبال برادریابی باشید و مطلقاً کسانی را که سابقه فعالیت حزبی داشته‌اند نپذیرید.

دلیلشان چه بود؟

می‌فرمودند آنهایی که مخالف شما هستند، تلاش می‌کنند زیر پوشش حزب شما به اهداف خود برسند. عده‌ای هم نفوذی و عامل دشمن‌اند. یک عده را هم پلیس می‌شناسد و ردشان را می‌گیرد و به شما می‌رسد. عده‌ای هم که اکثریت را تشکیل می‌دهند، با اولین کتک همه چیز را لو می‌دهند. امام به آیت‌الله کاشانی علاقه زیادی داشتند و لذا پس از آن همه بی‌حرمتی‌ای که به ایشان شد، در واقع ایشان بودند که به دفاع از مرحوم کاشانی پرداختند و به عالی‌ترین وجه از ایشان اعاده حیثیت کردند.

شما چگونه با امام آشنا شدید؟

بنده در مسجد امین‌الدوله نزد مرحوم شیخ محمد زاهد درس می‌خواندم. مرحوم آیت‌الله حق‌شناس از شاگردان حضرت امام بودند و شب‌های شنبه در آن مسجد حلسه داشتند و در درس اخلاق مکرراً نام حاج آقا روح‌الله خمینی را می‌بردند. از اینجا بود که با نام امام آشنا شدم.

در سال‌های ۳۹، ۴۰ در مسجد امین‌الدوله کتاب یا وجوهات را به ما می‌دادند که به قم و خدمت امام برسانیم. در آن سال امام برای تابستان به امامزاده قاسم و منزل آیت‌الله رسولی محلاتی تشریف آوردند. ما هم در آن موقع در آنجا سکونت داشتیم و این آشنایی عمیق‌تر شد.

ما در مسجد امین‌الدوله هیئتی به اسم هیئت مؤید درست کرده بودیم و تقریباً ۲۶ نفری می‌شدیم. من و مرحوم آقای شفیق انتخاب شدیم که رابط هیئت با امام باشیم و از آن به بعد ارتباط رسمی ما با امام شروع شد.

هر بار که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از منکر جزو فروع دین هست؟» جواب دادیم: «بله»، فرمودند: «پس چرا در رساله‌های عملیه نیست؟ توسط چه کسانی و با چه هدفی برداشته شده است؟ امر به معروف صرفاً این نیست که به کسی که به خدا، معاد و نبوت معتقد است بگویید نماز بخوان. برای انجام این واجب الهی باید تشکیلات قوی داشت».

تشکیلات مورد نظر امام چه ویژگیهایی داشت؟

امام معتقد بودند ابتدا باید نحوه بحث کردن درست را یاد بگیریم و در بحث به دنبال یافتن پاسخ برای سئوال خود باشیم، نه صرفاً به دنبال جواب دادن، چون اسم این دیگر بحث نیست، جدل است.

دومین نکته‌ای که تأکید می‌فرمودند این بود که اهل ایمان نباید متفرق باشند بلکه باید دور هم جمع شوند. اساساً تشکیل هیئت‌های مؤتلفه بر همین اساس بود. ایشان می‌فرمودند در حوزه‌های حزبی بحث کنید و اکثریت سعی کند اقلیت را قانع کند. اقلیت هم بداند که اگر روش درستی را در پیش بگیرد، در آینده اکثریت می‌شود، لذا هرگز نباید اقلیت را با فشار تسلیم اکثریت کرد.

دیگر توصیه ایشان این بود که همواره خدا را ناظر و حاضر بدانید و می‌فرمودند عالم محضر خداست و آن کسی که اخلاق را رعایت نمی‌کند، غافل است از این که در محضر خداست. در محضر خدا نباید معصیت کرد.

یکی دیگر از روش‌های امام این بود که همواره سعی می‌کردند به‌طور مستقیم با مردم سخن بگویند و سخنان آنان را بشنوند و همواره می‌فرمودند من می‌دانم این مردم چه می‌گویند، آنها هم می‌دانند من چه می‌گویم و لذا امام هیچ وقت سخنگو نداشتند.

در حال حاضر هم مقام معظم رهبری این نقش را به عهده دارند و به مردم پیام می‌دهند و از خود مردم هم پیام می‌گیرند.

حضرت امام هرگز یادگیری را تعطیل نکردند. وقتی کسی صحبت می‌کرد، ایشان دقیقاً گوش و همواره از آدم‌های متخصص و باتجربه استفاده می‌کردند.

جنابعالی با شهید حاج آقا مصطفی خمینی هم آشنایی داشتید. ارزیابی شما از شخصیت ایشان چیست؟

بنده در سال ۴۱ در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی که امام اعلامیه دادند، سخنان امام برای مردم عادی نیاز به تفسیر داشت که حاج آقا مصطفی این وظیفه را به عهده گرفت. توضیحات ایشان به‌قدری مؤثر بود که بسیاری از افراد تحت تأثیر و جهت‌دهی ایشان به میدان مبارزه آمدند. یادم هست از روزی که رفت و آمد مردم به بیت امام شروع شد، حاج آقا مصطفی در بین مردم محبوبیت خاصی پیدا کرد، به‌طوری که اغلب مشکلات و درددل‌هایشان را از طریق ایشان به حضرت امام می‌رساندند.

شهید حاج آقا مصطفی حوصله و شرح صدر عجیبی داشت و بسیار خوشرو و خوش‌مشرب بود. امام به ما فرموده بودند اگر به من دسترسی پیدا نکردید، مسائل را به مصطفی بگویید. او هم حرفتان را خوب می‌فهمد و هم درست به من منتقل می‌کند، لذا با حضور ایشان کارها بسیار سرعت گرفتند.

حضور ذهن شهید حاج آقا مصطفی در امور سیاسی و اجتماعی کم‌نظیر و فاصله ایشان از هر نظر با امام بسیار کم بود و لذا بسیاری از مسائل را بدون مراجعه به حضرت امام و شخصاً حل می‌کردند.

اشاره کردید اولین بار در سال ۱۳۲۷ دستگیر و زندانی شدید. دستگیریهای بعدی شما به چه دلیل بود و چقدر طول کشید؟

بار دوم در خرداد ۴۲ دستگیر شدم که باز چند روز بیشتر در زندان نبودم. سومین بار در ۱۱ بهمن سال ۴۳ و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور بود و از سال ۴۳ تا ۵۶ در زندان بودم.

ظاهراً در طی نزدیک به سیزده سال غیر از زندان تبعید هم میشدید.

بله، یک بار در سال ۴۸ یا ۴۹ به زندان برازجان تبعید شدم که یک سال طول کشید. یک بار هم در سال ۵۰ به زندان مشهد که سه سال و خرده‌ای طول کشید.

علت تبعیدتان چه بود؟

چهار نفر از زندان قصر فرار کردند که داخل باغ دستگیر شدند. بعد شرایط را برای همه بسیار دشوار کردند. ما هم اعتصاب غذا کردیم. روز دهم بالاخره رئیس زندان آمد و گفت: «حرفتان چیست؟» گفتیم: «یک زندگی انسانی». گفت: «فرار می‌کنید زندگی انسانی هم می‌خواهید؟» گفتیم: «یک عده دیگر فرار کرده‌اند، چرا ما باید تاوان پس بدهیم؟» گفتند: «شما کمک کرده‌اید». خلاصه هر چه خواستند اعتصابمان را بشکنیم زیر بار نرفتیم. بالاخره هم بنده، شهید عراقی و مرحوم انواری را به زندان برازجان فرستادند.

در زندان مشهد با چه کسانی همسلول بودید؟

شهید لاجوردی و آقای ابوالفضل حاج حیدری، چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی و عده‌ای از مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق هم بودند.

شما به انصاف حتی در باره دشمن خود شهرت دارید. آیا در طول این مدت طولانی، زندانبان خوب هم داشتید؟

بله، در زندان قصر که بودیم، رئیس بند سیاسی، سرهنگ تیموری آدم خوبی بود و با زندانیان سیاسی رفتار خوبی داشت. دیگری افسر نگهبان زندان شماره ۳ قصر سروان اسدی بود که بعدها سرهنگ شد. یکی هم سرهنگ کوهرنگی بود، به همین دلیل من، شهید عراقی، آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان پس از پیروزی انقلاب شهادت دادیم که اینها آدم‌های خوبی بودند و در زندان با زندانی‌ها رفتار بدی نداشتند و همین شهادت ما و برخی دیگر از زندانی‌ها باعث شد آنها به شغل خود ادامه بدهند و به بازنشستگی برسند.

ظاهراً شما در زندان ادامه تحصیل دادید. چگونگی این امر را بیان بفرمایید.

موقعی که به زندان رفتم دیپلم نداشتم و طلبه بودم. من در زندان به برادرها گفتم بیایید پانزده سال زندانی بودن را قطعی بگیریم و آن را سه قسمت کنیم. در پنج سال اول هر کدام دیپلم نداریم، بگیریم. در پنج سال دوم دروس دانشگاهی بخوانیم و پنج سال آخر را صرف تحقیق و مطالعه کنیم. من واقعاً تصمیم داشتم در عرض پنج سال دیپلم بگیرم که اجازه ندادند و ما اعتصاب غذا کردیم. بعد اجازه دادند در سال بعد امتحان بدهیم که این کار را کردند و من در ظرف هر سال دو تا امتحان را گذراندم و سه ساله دیپلم گرفتم.

بعد با دانشگاه مکاتبه کردم، اما در زندان اجازه تحصیل دانشگاهی به ما ندادند و ما باز اعتصاب غذا کردیم. بعد تصمیم گرفتند اجازه بدهند، ولی من به زندان مشهد تبعید شدم و در آنجا نتوانستم به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهم، اما در تمام این مدت نزد علما تحصیلات طلبگی‌ام را ادامه دادم و انگلیسی را هم سه ساله آموختم. در زندان یک ترجمه از قرآن هم نوشتم.

در زندان برازجان شانس آوردم و دو انبار کتاب پیدا و حس کردم خواست خدا بود که مرا به آنجا تبعید کنند. به شهید عراقی و مرحوم انواری گفتم: «از امروز دیگر مرا نخواهید دید. یک انبار کتاب پیدا کرده‌ام و دیگر جز خواندن آن کتاب‌ها هیچ کاری نخواهم کرد».

چه شد که آزادتان کردند؟

در سال ۵۶ شعار فضای به اصطلاح باز سیاسی مطرح شد. ما در زندان اوین بودیم. یک روز چشم‌های ما را بستند و برای بازجویی بردند و به من گفتند باید همه چیز را بگویی وگرنه چنین و چنان. گفتم: «من دوازده سال است که اینجا هستم. از چه چیزی خبر دارم که بگویم؟ مگر همین امروز مرا از وسط خیابان گرفته‌اید؟ هر چه می‌دانستم همان دوازده سال پیش به شما گفتم». بعد مرا به اتاق دیگری بردند و دیدم مرحوم آقای طالقانی، آقای مهدوی کنی و عده دیگری نشسته‌اند. بسیار خوشحال شدم و خواستم راه بیفتم و برگردم که آقای طالقانی فرمودند: «نمی‌خواهد بروید، همین جا بنشینید». رسولی هم که آمد حرفی بزند، آقای طالقانی به او نگاه تندی کردند که حساب کار دستش آمد و رفت.

و سال ۵۶ بود و آزادی از زندان. پس از آزادی چه کردید؟

در کمیته استقبال بودم و دو بار هم برای امام که در پاریس تشریف داشتند پیام بردم و بار آخر هم در خدمت ایشان به تهران برگشتم.

محتوای پیامها چه بودند؟

یکی در مورد حزب‌الله بود و دیگری در باره تشکیل شورای انقلاب که نظر امام خواسته شده بود و ایشان فرمودند: «ان‌شاءالله به‌زودی به ایران می‌آیم و صحبت می‌کنیم». بعد تعدادی بسته را از قفسه پایین آوردند و باز کردند و فرمودند: «اینها جواهر و زینت‌های خانم‌هاست که داده‌اند تا صرف نهضت شود». عرض کردم: «ما نگران شما هستیم. اینها بماند. شما در اینجا نیاز دارید». فرمودند: «توکل من به خداست. کار من با این چیزها حل نمی‌شود. شنیده‌ام وضع اعتصابیون در ایران خوب نیست و کشاورزان، کارگران و اصناف در زحمت هستند. اینها را ببرید و بفروشید و صرف آنها کنید. من نگران آنها هستم».

دوم یا سوم بهمن به فرودگاه رفتم تا به ایران برگردم و پیام‌های امام را بیاورم، اما گفتند فرودگاه مهرآباد بسته است و به‌ناچار برگشتم و به امام عرض کردم می‌خواهم به یکی از کشورهای عربی بروم و از آنجا از مرز زمینی وارد ایران شوم و اوامر شما را برسانم. فرمودند: «بمانید. ان‌شاءالله با هم می‌رویم».

امام در شرایطی این را فرمودند که مطلقاً هیچ امیدی برای باز شدن راهی نبود. چند روز بیشتر طول نکشید و امام در روز دهم بهمن تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن به کشور بازگردند.

صبح روز یازدهم شهید عراقی به من گفت: «متأسفانه اسم من، تو و عده دیگری را حذف کرده‌اند». قطب‌زاده دو سه هواپیما کرایه کرده بود که امام فرمودند: «یکی کافی است». گفتند: «تعداد افراد زیاد است». امام فرمودند حذف کنید و آنها هم ما را حذف کردند. شهید عراقی گفت: «امکان ندارد بگذارم هواپیمای امام بدون من پرواز کند».

قلب من آرام بود و مطمئن بودم چون امام فرموده بودند با هم می‌رویم. امام فهرست نام‌ها را خواستند و نام من و شهید عراقی را به‌جای چند نفر دیگر نوشتند.

سفر که آغاز شد در چهره همه غیر از امام نگرانی موج می‌زد. امام با آرامش تمام نماز شب را خواندند و کمی استراحت کردند، بعد نماز صبح را خواندند و آرام نشستند. خبرنگاری پرسید: «احساس شما از این ورود قدرتمندانه به کشور چیست؟» امام فرمودند: «هیچ». خبرنگار تصور کرد یا امام متوجه سئوال او نشده‌ یا سئوال او درست ترجمه نشده‌ است، لذا دو باره سئوال کرد. امام زیر لب فرمودند: «الا ان اقیم حقا و ابطل باطل: نمی‌روم مگر برای ابطال باطلی و استقرار حقی».

ذکر خدا و آرامش و ارتباط امام با خدا به همه ما آرامش می‌داد. بقیه ماجرا را هم که می‌دانید. امام در میان آن استقبال باشکوه پس از پانزده سال به کشور بازگشتند و نظام مقدس جمهوری اسلامی با عنایت الهی و به دست ایشان و با یاری و ایثار مردم مستقر شد.

در انتهای این گفتگو اشاره‌ای هم به ارتباط خود با مقام معظم رهبری داشته باشید.

پس از ارتحال جانسوز حضرت امام، شایسته‌ترین فرد برای به عهده گرفتن این مسئولیت بزرگ، ایشان بودند که مجلس خبرگان با درایت تمام این نکته را تشخیص داد. نقش یگانه ایشان در طول این سال‌ها و به‌خصوص در نجات کشور از ورطه هولناک قضایای سال ۸۸ بر هیچ اهل انصافی پوشیده نیست. تا زمانی که مردم متدین ما همراه با آهنگ ولایت حرکت کنند، به فرموده امام به این نظام آسیبی نخواهد رسید.

بنده هم همان طور که در دوران نهضت و پس از انقلاب گوش به فرمان رهنمودهای حضرت امام بودم، اکنون هم اطاعت از امر ولی‌فقیه را بر خود لازم و واجب و ایشان را یگانه محور وحدت مسلمین می‌دانم.

با تشکر از حضرتعالی برای وقت موسعی که در اختیار ما گذاشتید.

و صلی الله علی محمد و آل محمد «ع»

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

سوتیترها:

۱٫

بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم در سال ۱۳۲۷ در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی بود.

 

۲٫

هر بار که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از منکر جزو فروع دین هست یا نه؟پس  توسط چه کسانی و با چه هدفی از رساله‌های عملیه برداشته شده است؟»

 

 

 

30نوامبر/16

به سوی سبک زندگی اسلامی (۳)

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

مبانی نظری بحث

برای انتخاب سبک زندگی نخست باید زندگی را معنا کرد، هدف و چرایی زندگی را به آزمون نهاد، ابعاد حیات و زندگی انسان، ماهیت و جایگاه او در نظام آفرینش را بازشناسی و آنگاه سبک زیستن را براساس تفکر و برداشت از زندگی انتخاب کرد.

این یک بحث فلسفی و معرفتی است که بدون آن سخن گفتن از زندگی و سبک آن، نامفهوم است، زیرا اگر انسان را تنها در بعد مادی و حیات حیوانی یعنی گوشت و پوست و استخوان و نیازهای جسمانی و غرائز حیوانی که محصول نگرش مادی و ماده‌گرایی است، خلاصه کنیم، حیات او تفاوت چندانی با دیگر حیوانات ندارد و بحث از سبک زندگی وی قشری و سطحی و بی‌حاصل است.

اما اگر به انسان براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند. جای آن دارد که بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب و آیین، از سنت‌ها و الگوها و بایست‌ها و نبایست‌ها سخن بگوئیم و زندگی انسان را بر اساس آنها پی نهیم و راه و روش‌ها را انتخاب کنیم.

 

نگرشی به ابعاد حیات

پدیده حیات یکی از اسرار پیچیده خلقت و راز بزرگ آفرینش و جلوه‌ای از حیات مبدأ لایزال است که: «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». حیات در عالم ممکنات و به‌ویژه انسان ابعاد گوناگون دارد. به تعبیر برخی ژرف‌نگران، هر موجودی از آن جهت که پرتوی از ذات واجب‌الوجود «حیّ» است، از مرتبه‌ای از حیات برخوردار است و از این منظر هر ذره‌ای از موجودات از نوعی از حیات بهره دارد و جهان یک سامانه زنده است، هر چند با تفاوت مراتب زندگی.

و اما انسان که اعجوبه خلقت است، دارای مراتبی از حیات مادی و معنوی، از حیات مادی، نباتی و حیوانی گرفته تا حیات روحانی، عرفانی، اخلاقی و اعتقادی و ماوراء ماده است که هر یک در انسان‌شناسی جایگاه ویژه‌ای دارند.

در قرآن کریم واژه حیات و مشتقات و ویژگی‌های خاص آن طی ده‌ها آیه آمده است که به اختصار عبارتند از:

الف) جلوه‌های حیات در کره خاک: « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ؛(۱) بدانید که خدا زمین را بعد از مرگش زنده می‌کند».

این حیات همان جنب و جوش طبیعت بهاری است که پس از مرگ زمستانی پدیدار می‌شود و رویش گیاهان و بارور شدن درختان را به همراه می‌آورد.

در آیه دیگر می‌فرماید:

« وَآیَهٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ؛(۲) یکی از نشانه‌های خداوند، زمین مرده است که آن را زنده می‌کنیم و محصولاتی را پدید می‌آوریم که از آن تغذیه می‌کنید».

ب) حیات جانداران: که شامل انسان و سایر موجودات زنده و مرحله بالاتری از حیات است. قرآن در این باره می‌فرماید:

« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(۳) چگونه به خدا کفر می‌ورزید حال آنکه مرده بودید و او شما را زنده کرد و سپس می‌میراند و آنگاه زنده می‌کند و سپس به سوی او بازگشت می‌کنید».

ج) حیات مادی و حیات معنوی: حیات ظاهر و حیات باطن از موارد دیگر حیات آدمی است که قرآن کریم بدان پرداخته است:

« یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ ؛(۴) آنها ظاهری از زندگی را می‌بینند و از زندگی دیگر (آخرت) غافل‌اند.

و نیز آیه کریمه دیگر که زندگی آرمانی را در آخرت ارائه نموده می‌فرماید:

« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ؛(۵) اموال و فرزندان زیور زندگی دنیا هستند، اما آنچه شایسته و ماندگار است نزد خدا پاداش بهتری دارد و آرمان والاتری است».

قرآن کریم در آیات عدیده‌ای به بیان زندگی مادی و معنوی انسان پرداخته و ویژگی‌ها و ماهیت هر یک را بیان کرده و آدمیان را از این زندگی تنگ مادی به حیات گسترده و ماندگار معنوی فراخوانده و در انتخاب راه و روش زندگی و خط مشی درست یاری ‌رسانده  و از فریفتگی به زرق و برق دنیا برحذر داشته است تا بدانند چه سبکی را برای کدامین هدف حیات برگزینند. از جمله می‌فرماید:

« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور؛(۶) بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و افزون‌طلبی اموال و فرزندان است، همانند بارانی که کشاورزان را شادمان کند و گیاهان را برویاند و سپس آنها پژمرده و زرد شوند و سپس به صورت کاه درآیند و در آخرت (برای دنیاپرستان) عذابی سخت در پی آورد (و برای مؤمنان) آمرزش خدا و خشنودی او را و این زندگانی دنیا جز کالای فریبنده‌ای نیست».

بنابراین از نظر قرآن کریم و نگرش الهی، جلوه‌های زندگی دنیا جز کالای فریب نیستند که آدمیان را به لهو و لعب و زر و زیور و غرور و غفلت و زراندوزی و فخرفروشی می‌کشانند و نتیجه آن غفلت از آخرت و از دست دادن حقیقت حیات انسانی است و دستاورد آن همین بی‌عدالتی‌ها و لجام‌گسیختگی‌هائی است که در رفتار انسان‌ها مشاهده می‌کنیم که گروه‌هایی از جامعه بشری را با تلخکامی و محرومیت روبه‌رو می‌سازند و حقیقت حیات را که همانا معنویت و آرمان ابدی و الهی است از یادشان می‌برد.

از این رو قرآن کریم در آیات بسیار بر این مطلب تأکید می‌ورزد که حیات واقعی همانا زندگی آخرت است که بسیاری از آن غفلت ورزیده‌اند: «مَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ؛(۷) این زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نیست و سرای آخرت تنها زندگی واقعی است اگر می‌دانستند».

البته این را همه کس نمی‌فهمد الا صاحبدلان و بندگان خاص. امیرالمؤمنین«ع» در وصف اولیاء خدا می‌فرمایند: «ا «إنَّ أولیاء الله هُمُ الّذین نظرُوا إلی باطن الدُّنیا إذَا نظر الناس إلی ظاهرها و اشتَغَلوُا بِآجِلِهَا اِذَا اشّتَغَلَ النّاسُ بِعَاجِلِها فاماتوا مِنها ما خَشوا ان یُمیتهِم و تَرکوا مِنها ما عَلموا اِنه سِیتَرکُم؛(۸) اولیاء خدا کسانی هستند که به باطن دنیا می‌نگرند آنگاه که مردم به ظاهر آن می‌نگرند و به آینده می‌اندیشند آنگاه که مردم به حال می‌اندیشند. آنان هر آنچه را که از آن بیم دارند و می‌ترسند که آنان را به کشتن بدهد سرکوب می‌کنند و می‌میرانند، چیزی را می‌دانند آنها را ترک می‌کند و از آن چشم می‌پوشند».

رسالت‌های آسمانی و سفیران الهی آمدند تا بشریت را به حقیقت حیات توبه دهند، با مبدأ و معاد آشنا سازند، آنها را از سقوط در ورطه حیوانیت و بهمیت و سبعیت و خور و خواب و شهوات لجام گسیخته که خصلت جانوران و بهائم است برهانند و در حقیقت آنان را زنده کنند و راه و رسم زندگی انسانی را به آنان بیاموزند.

قرآن کریم می‌فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ ؛(۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا و پیامبر را اجابت کنید آنگاه که شما را به چیزی دعوت کنند که شما را زنده کند».

بنابراین آداب و احکام شریعت، معیار سبک زندگی اسلامی است. این آداب شامل احکام عبادی، اخلاقی و تربیتی و عملی و اوامر و نواهی آموزه‌های فردی و خانوادگی اجتماعی است که از سوی آفریدگار جهان و انسان برای بشر نازل شده، تضمین کننده سعادت بشرند و تخلف از آنها منشأ شقاوت و تیره‌روزی است.

نکته شایان ذکر این است که سیاست‌گذاری در سبک زندگی را نمی‌توان به دست هر کسی داد. دستورالعمل یک کارخانه ماشین‌سازی را خود آن کارخانه باید بدهد و اگر جز این باشد، کار آن ماشین با مشکل روبه‌رو می‌شود.

انسان آفریده پروردگار است و هم او می‌داند مصلحت و سعادت و کمال این موجود چیست. « أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».(۱۰)

احکام و تعالیم دین تشریفاتی نیستند، بلکه براساس مصالح انسان آورده شده‌اند. تجربه نیز نشان داده است که هرگاه انسان در چهارچوب شریعت حرکت کند، از آرامش و سلامت و سعادت برخوردار خواهد بود، در حالی که انحراف از این مسیر منشأ نابسامانی‌هاست، لذا مسلمانان از آن روزی که سبک زندگی اسلامی را نادیده گرفتند و به امیال نفسانی خود عمل کردند و یا به سبک‌های صادراتی از سوی بیگانگان یا حاکمان بی‌کفایت دچار شدند، دستخوش نابسامانی شدند که نشانه‌های آن را در فرهنگ و سیاست و اقتصاد و فرد و خانواده شاهدیم.

نفوذ فرهنگ بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی، تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری، رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد که اگر به این منوال بگذرد معلوم نیست در آینده چه خواهد شد!

دغدغه رهبر معظم در پیشینه سبک زندگی در اینجا این است که به فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی نیاز مبرم داریم. این امر تلاش همه دلسوزان به ویژه دست‌اندرکاران امور فرهنگی، رسانه‌ای، حوزوی و دانشگاهی و تبلیغی را می‌طلبد.

دنباله بحث را در شماره بعد پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حدید، ۱۷.

۲ـ یس، ۳۳.

۳ـ بقره، ۲۸.

۴ـ روم، ۷.

۵ـ کهف، ۴۶.

۶ـ حدید، ۲۰.

۷ـ عنکبوت، ۶۴.

۸ـ کلمات قصار، نهج‌البلاغه، شماره ۴۳۲.

۹ـ انفال، ۲۴.

۱۰ـ ملک، ۱۴.

 

 

سوتیترها

۱٫

 

اگر به انسان براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند.

 

۲٫

نفوذ فرهنگ بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی، تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری، رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد.

 

30نوامبر/16

درس‌های عاشورا

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

نشود زمزمه خون شهیدان خاموش

سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است

سیدحسن حسینی

 

و… رازی شگفت در این «عاشورا»ست،

که نه مشمول مروز زمان می‌شود،

نه از جلوه و شور آن کاسته می‌گردد،

نه از تب و تاب می‌افتد،

و نه الهام‌بخشی آن کمرنگ می‌شود.

ایام محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسول‌الله«ع» و موسم اشک‌فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، حضرت سیدالشهداء«ع» است.

محرم، فروردین جان‌هاست و بهار ایمان‌ها.

ماه بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی است.

در این ایام، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می‌شوند، دل‌های عاشقان، بی‌قرار کربلا می‌گردند، پرچم‌های مشکی و کتیبه‌های عاشورایی، نسیم روح‌بخش حسینی را در هر کوی و برزن جاری می‌سازند و این پیام را می‌گسترانند که:

«هر روز عاشورا و همه جا کربلاست»

ایام محرم، یادآور درس‌های عاشورا و تکرار پیام‌های نهضت کربلاست.

و این، مهم‌ترین نقش احیای ایام عزای حسینی است.

پس مروری بر این آموزه‌های ماندگار داشته باشیم.

عاشورا به ما می‌آموزد که:

۱ـ برای عقیده و حق باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد.

۲ـ زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود.

۳ـ مرگ شرافتمندانه، «حیات ابدی» است و زندگی با ذلت، «مرگ تدریجی» است.

۴ـ مرگ، پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجه «عمل و انتخاب» ماست.

۵ـ در دوران حاکمیت جور و جهل، باید با «سلاح شهادت و خون»، ظالم را شکست و پرده جهل را درید، چون بی‌تفاوتی گناه است.

۶ـ اگر پیشوایی امت را تبهکاران بی‌دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می‌رود.

۷ـ امر به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است.

۸ـ مسلمان حق ندارد در برابر «فساد» و «بدعت» و «تحریف»، سکوت کند و سازش نماید.

۹ـ جز حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خودساخته و ربّانی، کسی حق زمامداری بر مسلمین را ندارد.

۱۰ـ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.

۱۱ـ شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جبّاران، «هیهات منا الذله» است.

۱۲ـ انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده» باشد.

۱۳ـ تکیه‌گاه، مولا و سرپرست مؤمن در همه حال و در هر جا «خدا»ست.

۱۴ـ فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت‌طلبی»، «ایثار» و «مقاومت» است.

۱۵ـ با ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، «نبرد تا شهادت».

۱۶ـ مبارزان راه خدا، چه بکشند چه کشته شوند، پیروزند.

۱۷ـ قیام برای خدا شکست ندارد و «شهادت» نوعی پیروزی است.

۱۸ـ مرگ در راه عزّت «حیات ابدی» است و شهیدان «زندگان جاوید»اند.

۱۹ـ مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می‌دهد.

۲۰ـ باید تابع «تکلیف» و در پی انجام «وظیفه» بود، هر چه باشد و هر جا که باشد.

۲۱ـ آنکه به وظیفه عمل می‌کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، «پیروز» است.

۲۲ـ شکم‌های پر شده از «حرام»، دل‌ها را سنگ و گوش‌ها را سنگین و از شنیدن حق، کر می‌سازد.

۲۳ـ «خواص» و چهره‌های شاخص، اگر در مقطع حساس به وظیفه خویش عمل نکنند، جامعه را به ذلت می‌کشند.

۲۴ـ رفاه‌طلبی و دنیازدگی، مانع «عمل به تکلیف» و پیروی از «حق» می‌شود.

۲۵ـ شیعه حسین«ع»، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازش نمی‌کند و عزت خود را نمی‌فروشد.

۲۶ـ اصلاح‌طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است.

۲۷ـ «خون» و «شهادت»، سلاحی برنده و دشمن‌شکن است.

۲۸ـ «خون» بر «شمشیر» پیروز است.

۲۹ـ هر روز «عاشورا» و همه جا «کربلا» و همه ماه‌ها «محرم» هستند.

۳۰ـ عزاداری، رمز بقای حماسه عاشوراست و «سلاح اشک»، فریاد مظلومیت است.

اینها گوشه‌هایی از «درس‌های عاشورا» هستند. فلسفه قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است.

خدا کند شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.

 

سوتیتر:

ایام محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسول‌الله«ع» و ماه بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

امامان(ع) برترین‌ها

 

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» متن فشرده امام‌شناسی شیعی است. در شماره‌های پیشین  به  شرح بخش‌هائی از این زیارت پرداختیم و اینک فرازهایی دیگر:

«فبلغ الله بکم اشرف محل الکرّمین؛ پس خداوند شما را به شریف‌ترین مرثیه‌ گرامیان رسانید».

 

برترین در بین‌ گرامیان

برخی از آنان که مخلوق خدایند، «مکرّم» یعنی گرامی داشته از سوی خداوند هستند. همه نعمت‌های خداوند عام و فراگیرند، اما  نعمت گرامی داشتن، آن هم از سوی خالق تنها از آنِ برخی از مخلوقات است:

الف) فرشتگان

«… بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ لا یَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏؛(۱) بلکه آن فرشتگان بندگان گرامی‌اند که به گفتار بر او پیشی نگیرند و آنان به فرمان او کار می‌کنند». در این آیه فرشتگان به چهار خصلت ستوده شده‌اند:

۱ـ بنده خدا و گوش به فرمان او هستند.

۲ـ گرامی داشته شده از سوی خداوند هستند.

۳ـ آن قدر مؤدب، تسلیم و سر به فرمان خداوند هستند که هرگز در سخن از او پیشی نمی‌گیرند.

۴ـ و از نظر عمل تنها فرمان او را اجرا می‌کنند.

فرشتگان، بندگان مطیع حضرت حق‌اند، رسم عبودیت را به‌خوبی به جا می‌آورند، به آن افتخار می‌کنند و خداوند نیز به خاطر اخلاص‌شان در عبودیت آنان را گرامی داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.

 

ب) مؤمنانی که در قله ایمانند

در سوره معارج از آیه ۲۹ تا ۳۴ به توصیف مؤمنانی پرداخته شده که پاکدامن‌اند، فقط از راه مشروع به اشباع غریزه می‌پردازند، امانتدارند، به عهد خود پایبندند، وقتی وظیفه دیدند که به اداء شهادت بپردازند وارد این میدان می‌شوند و مراقبت بر نماز خویش دارند. بعد از این اوصاف در آیه ۳۵ می‌فرماید: « أوُلئِک فی جَنات مُکرَمون؛ آنان در باغ‌های بهشتی پذیرایی و گرامی داشته می‌شوند».

اینان مؤمنان برجسته‌اند و چرا گرامیان نباشند در حالی که میهمان‌های خدا هستند. خداوند قادر و رحمان تمام وسایل پذیرایی را برای آنها فراهم ساخته و در حقیقت این تعبیر «جنات» و «مکرمون» اشاره به نعمت‌های مادی و معنوی است که شامل حال این گروه است.

نیز در سوره صافات در آیه ۳۰ از مؤمنان برجسته تجلیل می‌کند که: « الا عبدالله ا الْمُخْلَصین»؛ این تنها بندگان برگزیده خدایند که از عذاب به دورند» و سپس در آیه ۳۱ و ۳۲ می‌فرماید: « اوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ. فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ؛ برای آنان روزی معین است، میوه‌های گوناگون و آنها گرامی داشته می‌شوند» و در آیات بعد سخن از دیگر نعمت‌های بهشتی است.

لازم به ذکر است واژه «مخلِص» به کسر لام و «مخلَص» به فتح لام، متفاوت اما در عین حال مرتبط‌اند. واژه اول در جایی به کار می‌رود که انسان گام‌هایی را در راه خودسازی و رفتار الهی بردارد، ولی هنوز به تکامل نرسیده باشد، ولی واژه دوم آنجا به کار می‌رود که گام‌های کمال به انجام رسیده و انسان پس از مدتی جهاد با نفس و طی مراحل معرفت و ایمان به مقامی برسد که از نفوذ وسوسه‌های شیاطین مصونیت پیدا کند. اینجاست که بنده برگزیده حق می‌شود. می‌شود یوسف«ع»، «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ؛(۲) او از بندگان مخلص ما بود». این مقام کسانی است که در جهاد اکبر پیروز می‌شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصی‌ها را از وجودشان برمی‌چیند و در کوره حوادث چنان ذوب می‌شوند که جز طلای معرفت خالص در آنها چیزی نمی‌ماند.

امامان «س» برترین بندگان گرامی داشته اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده می‌شود. پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

 

بالاترین جایگاه مقربان

توان تحصیل «قرب معنوی به حضرت حق» را تنها گروهی از انسان‌های مؤمن دارند. «قرب معنوی» تنها در سایه ایمان، عمل صالح و تجلی‌یافته در اطاعت از دستورات خداوند و دوری گزیدن از محرمات الهی است به دست می‌آید. در روایات، این عوامل به عنوان سکوی قرب به خداوند معرفی شده‌اند:

۱ـ اخلاص و خداباوری(۳)

۲ـ برترین اخلاق(۴)

۳ـ حق‌مداری(۵)

۴ـ تواضع(۶)

۵ـ سجده در پیشگاه خداوند(۷)

۶ـ کنترل بر نفس به هنگام غضب(۸)

۷ـ رفتار عادلانه(۹)

۸ـ حق‌گویی(۱۰)

۹ـ آوردن نمازهای مستحبی در کنار نمازهای واجب یومیه «نوافل»(۱۱)

۱۰ـ نماز شب(۱۲)

۱۱ـ تنها به خدا امید داشتن و بس و قطع امید از دیگران(۱۳)

۱۲ـ هزینه دادن در راه دین(۱۴)

۱۳ـ اخلاص(۱۵)

۱۴ـ راضی به قدر الهی بودن

۱۵ـ دوستی برای خدا و دشمنی برای او(۱۶)

۱۶ـ انصاف(۱۷)

۱۷ـ فرو بردن خشم

۱۸ـ خوبی کردن به آن کس که به او بدی می‌کند.(۱۸)

و…

اینها برخی از عوامل قرب به خداوندند. با توجه به آنکه ذات مقدس ربوبی بی‌نهایت است، بنابراین مراحل قرب هم نهایت ندارند و لذا اولیاء خدا آرام نداشتند و تا آخر عمر در جهت «تقرّب» تلاش می‌کردند و شاید یکی از رموز سوز و گدازهای امامان در دعاها همین است. به دیگر عبارت، امام معصوم گناه نمی‌کند تا بر آنها بگرید، بلکه گریه‌اش برای آن است که او همچنان خود را اندر خم یک کوچه این مسیر بی‌نهایت می‌بیند.

امامان «ع» در بالاترین جایگاه مقربان قرار دارند، زیرا آنچه خوبان همه دارند، این گل‌های معطر جهان هستی یکجا دارند.

 

برترین درجات پیامبران

در این حقیقت جای تردیدی وجود ندارد که پیامبران الهی در یک رتبه نبوده، برخی از برخی دیگر برترند و نزد خداوند مقام برتری دارند: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس…؛(۱۹) از میان آن پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری دادیم، از آنان کسی بود که خداوند با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی بن مریم نشانه‌های روشن و معجزات را دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل) تأیید کردیم».

با آنکه انبیاء در هدف واحدند، اما هرکدام جایگاه و امتیاز خود را دارند. در تفسیر فخررازی بیست امتیاز برای پیامبر اسلام بیان شده است. معجزه پیامبر اکرم«ص» قرآن بر همه معجزات برتری دارد. کتابش تحریف نشده و تا قیامت هم تحریف نخواهد شد. او امّی بود و در عین حال مسئله‌آموز صد مدرس شد. او خاتم‌الانبیاء «ع» بود و دینش خاتم‌الادیان بود. امتیاز حضرت ابراهیم«ع» یک تنه امت بودن و نسل مبارک داشتن، امتیاز حضرت نوح«ع» طول عمر و پایداری و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است. امتیاز حضرت موسی«ع» آن بود که مخاطب مستقیم خداوند و امتیاز حضرت عیسی«ع» تأیید به روح‌القدس بود.

«… لَقَدْ فَضلْنَا بَعْض النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍوَ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورا؛(۲۰) بعضی پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داود زبور بخشیدیم». در این آیه نیز سخن از تفضیل برخی انبیاء بر بعضی دیگر است.

در این فراز از زیارت جامعه برترین درجات مرسلین برای امامان معصوم«ع» بیان شده است. در اینجا سئوال این است که مگر امامان معصوم پیامبر بوده‌اند که برترین‌شان باشند؟ پاسخ این است که پیامبر نبودند، اما رسالت انبیاء بر دوش آنها بود. به دیگر عبارت، خاتمیت پیامبر اکرم«ص» با امامت امامان تداوم یافته است، پس آنان در این مسیر تهمت‌ها، بی‌مهری‌ها و… را به جان خریده، تکلیف خود را انجام داده‌اند، پس در این عرصه نیز برترین هستند.

 

امامان بی‌نظیر

«حیث لا یلحفه لاحق و لایفوته فائق و لا یسبقه سابق و لایطمع فی ادراکه طامع؛ مقام‌تان آن قدر بلند است که هیچ‌کس بدان نمی‌رسد و به بالاتر از آن هیچ ‌کس راه نمی‌یابد و هیچ پیشگامی بر آنان پیشی نمی‌گیرد و هیچ طمع‌کننده‌ای برای رسیدن به آن طمع نمی‌کند.»

این فرازها در پی بیان این حقیقت است که مقام امامان به‌قدری بلند است که کسی را یارای رسیدن به آن قله نیست، دقیقاً همان که مولی علی«ع» در مورد خود فرمود در مورد دیگر امامان هم صادق است: «… یَنحَدِر عنّی السیلُ و لا یرقی الیّ الطیرُ…»(۲۱) سیل خروشان فضیلت از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است و مرغ (دورپرواز اندیشه) به قله وجود من نمی‌رسد.

در این فراز، وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها و قله‌ها این است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به روی زمین‌های گسترده و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور می‌کنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد. این تعبیر نشان می‌دهد که هیچ‌ کس را یارای دستیابی به افکار بلند امام و اوج معرفت و کنه شخصیت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او جز پیامبر اکرم«ص» که استاد بزرگ آن حضرت بود و امامان معصوم«ع» پی نمی‌برد. هر کس از یاران و اصحاب و پیروان امام به اندازه پیمانه وجود خویش از این اقیانوس بهره می‌گیرد، بی‌آنکه کرانه‌ها و ژرفای آن بر کسی روشن باشد.

 

اعتراف به افضلیت امامان

حتی لا یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لا دنی و لا فاضل و لا قومس صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا خلق فیها بین ذلک شهید الا عرفهم جلاله امرکم و عظم خطرکم و کبر شأنکم و تمام نورکم و صدق مقاعدکم و ثبات مقامکم و شرف محلکم و منزلتکم عنده و کرامتکم علیه و خاصتکم لدیه و قرب منزلتکم منه.

تا اینکه نه هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی و نه هیچ صدیق و شهیدی و نه هیچ عالمی و جاهلی و نه هیچ صاحب فضیلتی و نه هیچ مؤمن درستکاری و نه هیچ تبهکار بدکاری و نه هیچ ستمگر مستبدی و نه هیچ شیطان رانده‌شده‌ای و نه هیچ آفریده دیگری که در این میان گواه باشد برجای نماند مگر آنکه خداوند بشناساند به آنان جلالت امرتان و عظمت قدرت‌تان و بزرگی مقام‌تان و تمامیت نورتان و درستی جایگاه‌تان و استواری مقام‌تان و شرافت رتبه‌تان، و منزلت شما در نزدش و کرامت شما را در نزد او و ویژه بودن‌تان در پیشگاه او و منزلت و نزدیکی که با او دارید.

این شناسایی نسبت به انبیاء مرسل خداوند، فرشتگان و صالحان انجام گرفته است و آنان اعتراف به بزرگی مولی علی«ع» و امامان دارند. نسبت به دشمنان نیز در همین جهان گرچه در ظاهر ابراز نکنند، اما در باطن خویش به آن معترفند، البته تجلی کامل این اعتراف و معرفت در قیامت خواهد بود. آن روز که پرده‌ها کنار رفته و اوج مقام این برترین‌ها را همگان می‌بینند.

«ابومسلم خولانی» و جمعی دیگر نزد معاویه آمدند و به او گفتند تو که با مولی علی«ع» درگیری همانند او هستی؟ او گفت نه به خدا قسم «انی لا علم نه افضل منی و احق بالامر منی» تحقیقاً من بر این اعتقادم که علی از من برتر و شایسته‌تر از من در امر خلافت است.(۲۲)

«عمروعاص» این دشمن مکار امام علی«ع» ضمن اعتراف به مناقب مولی علی«ع» می‌گوید که «و انا از یدک انه لیس احد من صحابه رسول‌الله«ص» له مناقب مثل مناقب علی«ع»؛ من اضافه می‌کنم که هیچ‌کدام از اصحاب پیامبر«ص» فضائلی همچون فضائل مولی علی«ع» را نداشتند.(۲۳)

مروان دشمن کینه‌توز مولی علی«ع» که در دوره حاکمیتش دشنام بر مولا علی«ع» را در خطبه جمعه باب کرد، در خطابه‌ای که امام حسن«ع» در آن جمع حاضر بود به مولی علی«ع» اهانت کرد. امام حسن«ع» به او فرمود: «ویلک یا مروان اهذا الذی تشتم شر الناس؟»، وای بر تو مروان! آیا اینکه به او دشنام می‌دهی بدترین مردم است؟ او گفت نه او بهترین مردم است.(۲۴)

و از این گونه اعترافات فراوان است که در یک مقاله نمی‌گنجد. این اعترافات حتی در حوزه مسلمانان هم نماند، بلکه غیرمسلمانان هم افضلیت مولی علی«ع» را باور دارند.

میخائیل نعیمه نویسنده مسیحی و متفکر معروف عرب‌زبان چنین می‌گوید: «اگر علی تنها برای اسلام بود، چرا باید یک تن مسیحی در سال ۱۹۵۶ میلادی به شرح زندگی او و تفحص و دقت در وقایع آن بپردازد (اشاره به جورج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب الامام علی صوت العداله الانسانیه) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و حکایات نغز و دلاوری‌های شگفت‌انگیز را به سرودهای شاعرانه تغنی کند. پهلوانی امام نه تنها در میدان نبرد بود بلکه در روشن‌بینی و پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات حسنه پهلوان بود.»(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیاء، ۳۷ـ۳۶.

۲ـ یوسف، ۲۴.

۳ـ امام علی«ع» فرمود: لیکم بصدق الاخلاص و حسن الیقین فانها افضل عباده المقربین. (غرر الحکم، حدیث ۶۱۵۹)

۴ـ حضرت امام زین‌العابدین«ع»: ان اقربکم من الله او سعکم خلقاً. (الکافی، ج ۸، ص ۶۹)

۵ـ حضرت امام علی«ع»: اقرب العباد الی الله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه. (غرر الحکم، حدیث ۳۲۴۳).

۶ـ کافی، ج ۲، ص ۱۲۳.

۷ـ عن الامام الصادق«ع»: اقرب ما یکون العبد من ربّه اذا دعا ربّه و هو ساجد. (فروع کافی، ۳/۳۲۳).

۸ـ الخصال، ص ۸۱.

۹ـ همان.

۱۰ـ همان.

۱۱ـ حدیث قرب نوافل، کافی ۵، ص ۲۶۱.

۱۲ـ عن الامام العسکری«ع»: ان الوصول الی الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۸۰)

۱۳ـ عن علی«ع»: الوصله بالله فی الانقطاع عن الناس. (غررالحکم، حدیث ۱۷۵۰)

۱۴ـ عن الامام علی«ع»: من صبر علی الله وصل الیه. (دعوات راوندی، ص ۲۹۲)

۱۵ـ عن الامام علی«ع»: اتقرب الی الله باخلاص نیته. (غررالحکم، حدیث ۴۴۷۷)

۱۶ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۷۸.

۱۷ـ همان.

۱۸ـ همان.

۱۹ـ بقره، ۲۵۳.

۲۰ـ اسراء، ۵۵.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳، خطبه شقشقیه.

۲۲ـ مسیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰، تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹، وقعه صفین، ص ۸۵.

۲۳ـ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹.

۲۴ـ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۱۳، ص ۲۲۰.

۲۵ـ ر.ک به بخشی از این اعترافات به کتاب «موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، ج ۸، صص ۳۹۳ـ۳۷۷.

۲۶ـ پیام امام امیرالمؤمنین، ج ۱، ص ۳۶.

 

 

سوتیترها:

۱٫

امامان «س» برترین بندگان گرامی داشته اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده می‌شود. پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

۲٫

وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها و قله‌ها این است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به روی زمین‌های گسترده و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور می‌کنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد.

 

 

 

 

30نوامبر/16

مسئولیت متقابل اجتماعی

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

طرح بحث

اصل سعادت انسان به ایمان به خدا بستگی دارد و لازمه آن انجام اعمال صالح است. این مطلبی است که آیات و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد. اما در میان آیات قرآن، سوره عصر خصوصیاتی دارد که سؤالاتی را برمی‌انگیزاند از قبیل آنکه: آیا تواصی به حق و تواصی به صبر در عرض ایمان و عمل صالح‌اند و آنچه موجب سعادت و نجات می‌شود چهار چیز است، یا اینکه عمل صالح شامل تواصی به حق و تواصی به صبر هم می‌شود و این دو نیز از مصادیق عمل صالح‌‌اند؟ اگر این دو نیز از اعمال صالح‌اند چرا جداگانه ذکر شده‌اند؟

سؤال دیگر درباره تفاوت لحن دو جمله اخیر با جمله‌های قبلی است. درباره ایمان و عمل صالح تکلیف متوجه هر فرد نسبت به خودش است، اما در مورد صبر و ملازمت حق، بر تواصی به این دو عمل تأکید شده است، چرا این لحن تغییر کرده است؟

به نظر می‌رسد که تواصی به حق و تواصی به صبر، مصادیقی از عمل صالح است و ذکر این دو مصداق خاص از اعمال صالح و برجسته کردن آنها به خاطر توجه دادن به ویژگی‌ و اهمیت این دو عمل است. حال سؤال می‌شود که مسأله رعایت حق چه اهمیتی دارد که این‌گونه برجسته شده و می‌فرماید اهل سعادت،‌ یکدیگر را به ملازمت حق سفارش می‌کنند.

 

خطر جهل مرکب

درست است که وقتی می‌فرماید: ملاک سعادت، ایمان و عمل صالح است، تکلیف برای همه روشن است و هر انسانی باید بکوشد ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. ولی بسیاری از اوقات در مقام عمل، شناختن مورد تکلیف و انجام دادنش مورد ابهام و حتی گاهی مورد مغالطه واقع می‌شود، به‌گونه‌ای که انسان یکی از نقیضین یا ضدین را به جای دیگری می‌گیرد و به خیال انجام عمل صالح مرتکب گناه می‌شود؛ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(۱) می‌خواهید به شما خبر بدهیم که چه کسی خسارتش بیشتر از همه است؟ آنها کسانی هستند که دنبال خواسته‌های دنیوی و زودگذر هستند و خیال می‌کنند که خیلی کار خوبی می‌کنند، همه تلاش و زحمت خود را صرف دنیا می‌کنند و آن کوشش‌ها در راه دنیا از بین می‌رود و نتیجه‌ای برای سعادت آخرت‌شان نخواهد داشت.»

آن اعمال همه گم می‌شود و روز قیامت می‌بینند که دست‌شان خالی است. این‌ها کسانی هستند که خیال می‌کنند خیلی کار و رفتار خوب و ممتازی دارند و بر دیگران نیز مزیت دارند. افتخار هم می‌کنند که ما نه تنها خسارتی نکردیم، بلکه خیلی از شماها بهتریم و مزایایی هم به دست آورده‌ایم. قرآن می‌فرماید این‌ها اخسرین‌اند؛ نه تنها خُسر دارند بلکه خسر مضاعف دارند. از یک طرف در آخرت دست‌شان خالی است و چیزی گیرشان نمی‌آید و از طرف دیگر همین ‌که خیال می‌کردند خیلی خوبند،‌ خود ضرر دیگری است. خسارت این جهل مرکب، مضاعف است و نه تنها چیزی گیرشان نمی‌آید بلکه وقتی می‌بینند اشتباه کرده‌اند، حسرت‌شان بیشتر از دیگران است.

 

تأثیر متقابل انسان‌ها

اگر هر انسانی تنها زندگی می‌کرد این طور مسائل برایش کم پیش می‌آمد، زیرا به هر حال خداوند تکلیفش را به ‌وسیله‌ای مشخص می‌کرد،‌ و او یا عمل می‌کرد و به سعادت می‌رسید یا ترک می‌کرد و خسران می‌دید. اما در اجتماع رفتارهای انسان‌ها در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارد و انسان‌ها چه در زندگی مادی و چه در زندگی معنوی‌‌شان به هم وابسته‌اند. مثلاً همین علم یا اخلاقی که می‌آموزیم اگر مدرسه، معلم و کتابی نبود، یا اگر رفتارهای انسان‌های خوب را نمی‌دیدیم، از کجا و چگونه آن را فرا می‌گرفتیم؟ بنابراین اگرچه هر فرد، موجود مستقلی است و روز قیامت هر کسی خودش به تنهایی با خدا مواجه می‌شود: «وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَرْدًا»؛(۲) ولی به هر حال زندگی ما در گرو تعامل با دیگران است و حتی برای ایمان صحیح و عمل صالح نیز نیاز به تعامل با دیگران داریم. اگر زمینه‌های ایمان و شناخت موارد آن نباشد، از کجا بدانیم که باید به کدام دین و چه چیزهایی ایمان بیاوریم؟ درباره عمل صالح نیز اگرچه خوبی برخی کارها را با فطرت یا عقل خودمان می‌فهمیم، ولی خوبی یا بدی بسیاری از کارها به این سادگی معلوم نمی‌شود. حتی شناخت خوبی یا بدی‌های مادی‌ به سادگی به دست نمی‌آید. اگر محققان، تحقیق و تجربه نکرده بودند ما نمی‌دانستیم چه غذایی خوب و چه غذایی بد است. اگر تلاش طبیبان نبود نمی‌دانستیم که باید فلان دارو را برای فلان مرض استفاده کرد.

بنابراین انسان‌ها در مسائل فردی و اجتماعی، مادی و معنوی به یکدیگر وابستگی دارند و در صورتی‌ که در اجتماع آفاتی پیدا ‌شود به فرد نیز سرایت خواهد کرد. از این‌رو برنامه سعادت انسان‌ها باید ناظر به این وابستگی‌ها باشد و برای این‌ها نیز برنامه داشته باشد. باید بر مسئولیت نسبت به دیگران تأکید شود و به آنها گفته شود که اگر تنها به فکر خودتان باشید، مسأله‌تان حل نمی‌شود و بارتان به منزل نمی‌رسد. باید به مؤمنان گفت: اگر انحرافی در دیگران پیدا شود، خواه ناخواه در شما نیز اثر می‌گذارد و اگر انسان فقط به فکر خودش باشد و مسئولیتی نسبت به دیگران احساس نکند، سعادت خودش نیز به خطر می‌افتد. حتی در زمینه اعتقادات و مسائل اساسی دین ـ علی‌رغم ایمان افراد به خدای یگانه، اسلام و ضروریات آن ‌ـ گاهی شیاطین چنان وسوسه و مغالطه می‌کنند که بدیهی‌ترین مسایل مورد شک قرار می‌گیر‌د. در میان مسایل بدیهی، مسأله تناقض، از بدیهی‌ترین مسایل است، اما اساس برخی از فلسفه‌های غربی بر همین تناقض است و می‌گویند نه تنها تناقض محال نیست بلکه اساس هستی بر تناقض است!

 

مسئولیت متقابل انسان‌ها

در بین اعمال صالح، ملازمت حق جایگاه ویژه‌ای دارد. اینکه ما حق را بشناسیم و بکوشیم ملازم آن باشیم و آن را با باطل اشتباه نگیریم و از روی غفلت، جهل و یا هوای نفس دنبال باطل نرویم وقتی حاصل می‌شود که فقط در لاک خودمان نباشیم و نوعی مسئولیت متقابل نسبت به همدیگر داشته باشیم. وقتی فردی می‌بیند دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگیرد؛ وقتی می‌بیند شبهه‌ای پیدا کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلای فکری، ذهنی، اعتقادی، یا رفتاری شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. این تلاش به معنای عامش همان امر به معروف و نهی از منکر است. اگر این مسأله نباشد خواه ناخواه اجتماع به فساد کشیده می‌شود و دیگر هیچ فردی ضمانت برای مصونیت ندارد.

شناخت حق و باطل مسأله مهمی است و در آیات و روایات بسیاری روی آن تاکید شده است؛ خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».(۳) پس از حق، دیگر دنبال چه می‌گردید؟ از حق که گذشتید، غیر از گمراهی و باطل نیست؛ حق یکی است و اگر آن را رها کنید، به دنبالش گمراهی و بطلان است؛ اما علی رغم این بیان واضح و مستدل، باز مکتب‌های مهم و حتی بزرگانی از فیلسوفان عالم و برخی اصحاب مذاهب مختلف که شمارشان از میلیارد تجاوز می‌کند، سخنی دیگر می‌گویند. بعضی در کشور خودمان ابتدا ‌گفتند شیعه و سنی هر دو خوب است و فرقی نمی‌کند؛ سپس گفتند: مسیحت نیز خوب است، و بالاخره گفتند: شرک هم بد نیست؛‌ بت‌پرستی نیز خوب است، و بالاخره همه ایمان و اعتقادی دارند و ما به همه آنها احترام می‌گذاریم! پلورالیسم که موجش کشور ما را هم گرفته است، نفی همین آیه قرآن است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».(۴) اگر اسلام حق است، هرچه غیر اسلام و ضد اسلام است،  باطل و گمراهی است. نمی‌توان ضدین را حق دانست؛ نمی‌شود هم توحید و هم تثلیث، هر دو حق باشند. بنابراین حتی بدیهی‌ترین مسائل هم در اجتماع دچار آفت می‌شود و چیزی که می‌تواند جلوی این آفت را بگیرد احساس مسئولیت انسان‌ها نسبت به یکدیگر است.

 

آمیختگی حق و باطل

امیرمؤمنان در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه(۵) درباره فتنه می‌فرماید: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَع؛ فتنه‌ها از دو چیز سرچشمه می‌گیرد: یک عده شیطان‌ صفتند و برای رسیدن به هوا و هوس‌ خودشان به دنبال ایجاد نوعی اختلال در جامعه هستند. برای این کار با استفاده از مغالطات و القای شبهه‌ها، مردم را به خودشان متمایل و سپس آنها را به تبعیت خودشان وادار می‌کنند. این‌گونه افراد آگاهانه برای رسیدن به دلخواه و هوای نفس‌شان راه خطا را بر می‌گزینند. اینان این‌گونه نیست که ندانند، بلکه حق را می‌دانند، اما چون با دلخواه‌شان وفق نمی‌دهد، ایجاد فتنه می‌کنند.

دسته دوم کسانی هستند که برای رسیدن به هوا و هوس‌ خود بدعت‌گذاری می‌کنند؛ نمونه بارز این نوع سردمداران مذاهب مختلف هستند. البته هر رأی نویی بد نیست و نوآوری کار انسان‌ عاقل است. انسان زحمت می‌کشد و مجهولی را کشف می‌کند و این نوآوری بسیار خوب و باعث رشد علم است. بدعتی مذموم است که یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّه؛ برخلاف قرآن، وحی الهی و دستورات خدا باشد. ویژگی دیگر این آراء این است که افراد  براساس آن با یکدیگر و براساس اموری غیر از دین خدا، رابطه ولایت و همبستگی ایجاد می‌کنند و تابع یک بدعت‌گذار می‌شوند.

حضرت در ادامه می‌فرماید: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِین وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِین‏؛ اگر باطل کاملاً از حق جدا بود، حق بر آن‌هایی که طالب حق هستند مخفی نمی‌ماند و می‌فهمیدند حق چیست و به دنبالش می‌رفتند. همچنین زبان معاندین قطع می‌شد و نمی‌توانستند از اهل حق خرده‌گیری کنند. وَلَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛ آنچه باعث اشتباه کاری و منشأ فتنه‌ها می‌شود این است که خوشه‌ای از حق با خوشه‌ای از باطل را با هم آمیخته می‌کنند. وقتی حق و باطل آمیخته شد، اهل عناد آن نقطه ضعف را نشان می‌دهند، و اینجاست که شیطان فرصت را غنیمت می‌شمارد و بر اولیایش مسلط می‌شود؛ البته وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ‏ مِنَ اللَّهِ‏ الْحُسْنى‏؛ خدا اولیاء خودش را نجات می‌دهد.

 

نقش تواصی به عمل صالح و صبر در سعادت اجتماعی

پس از اینکه دانستیم حق و باطل غالباً در اجتماع، با هم آمیخته می‌شود و معاندان این آمیختگی را سوژه می‌کنند و حق را بدنام می‌کنند، به این نتیجه می‌رسیم که برای جلوگیری از فریب مردم، باید برای تفکیک حق و باطل تلاش کرد؛ باید حق را کاملاً روشن ساخت و بطلان باطل را واضح کرد. باید کسانی که حق را بهتر شناخته‌اند و عقل یا علم بیشتری دارند متصدی شوند و دست دیگران را بگیرند. باید آ‌نهایی که حق را شناخته‌اند، احساس مسئولیت کنند و به فکر دیگران باشند. اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظیفه واجبی که اعظم‌ فرائض الله است ترک می‌شود، و  ثانیاً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها نیز سرایت خواهد کرد. وقتی امر به معروف نشد و جلوی فساد گرفته نشد، کم‌کم این فسادها شامل اهل حق نیز می‌شود و به خود و خانواده‌های آنها نیز سرایت می‌کند. بنابراین باید این احساس مسئولیت متقابل اجتماعی زنده باشد وگرنه فرد نیز نمی‌تواند زندگی و دین خود را به ‌درستی حفظ کند. لازمه این احساس مسئولیت این است که حق را به دیگران بشناسانند و سپس سفارش کنند که به آن حق عمل کنند و از آن جدا نشوند. در این صورت جامعه انسانی جامعه صالحی است و از زیان و خسران نجات پیدا می‌کند.

در اینکه تواصی به حق هم خود یک عمل صالح‌ است، شکی نیست، اما معمولاً مردم از این عمل غفلت می‌کنند و وقتی سخن از عمل صالح می‌شود بیشتر به فکر کار و تکلیف فردی خودشان هستند. این‌جاست که باید بر اعمال صالحی که صلاح اجتماع متوقف بر آنهاست تکیه کرد. باید مردم بکوشند حق را به یکدیگر بشناسانند و ملازم حق باشند و سفارش کنند که از حق جدا نشوند. اگر این کار نشود، جامعه رو به فساد می‌رود و فسادش دامنگیر همه می‌شود.

درباره تواصی به صبر نیز مسأله همین‌گونه است؛ فردی را فرض کنید که ایمان آورده و عمل صالح به‌جا آورده است؛ حتی در جهاد شرکت کرده، اما به هر حال ظرفیت‌ برخی از افراد محدود است؛ یک هفته جنگ را تحمل می‌کند، یک ماه بمباران یا موشک‌باران را تحمل می‌کند، می‌گوید سال دیگر جنگ تمام می‌شود، ولی پس از گذشت چند سال خسته می‌شود. اینجاست که باید یکدیگر را به صبر سفارش کنیم. انسان اگر تنها باشد طاقتش تمام می‌شود، اما وقتی در جمعی باشد که یکدیگر را به صبر توصیه می‌کنند، روح و توان جدیدی پیدا می‌کند و قدرت مقاومت در او تقویت می‌شود. این چیزی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس، عزیزان ما هر روز تجربه کردند؛ کسانی خسته و از گرفتاری‌ها ناراحت می‌شدند، اما تقویت و سفارش یکدیگر، روحیه آنها را تقویت می‌کرد و آثار عمل‌شان چند برابر می‌شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کهف، ۱۰۴-۱۰۳٫

۲ـ مریم، ۹۵٫

۳ـ یونس، ۳۵٫

۴ـ یونس، ۳۲٫

۵ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰٫

 

سوتیتر:

۱

وقتی فردی می‌بیند دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگیرد؛ وقتی می‌بیند شبهه‌ای پیدا کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلای فکری، ذهنی، اعتقادی، یا رفتاری شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. این تلاش به معنای عامش همان امر به معروف و نهی از منکر است

 

۲

اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظیفه واجبی که اعظم‌ فرائض الله است ترک می‌شود، و  ثانیاً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها نیز سرایت خواهد کرد. وقتی امر به معروف نشد و جلوی فساد گرفته نشد، کم‌کم این فسادها شامل اهل حق نیز می‌شود و به خود و خانواده‌های آنها نیز سرایت می‌کند

30نوامبر/16

انواع دوگانۀ حُسن ادب

                                                                                          

مرحوم آیت اله حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

۱ـ ادب انسانی و معنای آن

ادب در علم اخلاق و مباحث معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی، ادب الهی. ادب انسانی عبارت است از روش رفتاری‏ای که از آنچه عقل عملی‎ حکم می‎کند به ‌دست آمده است، یعنی ادب به یک معنا حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است که از ناحیۀ عقل عملی تأیید شده است.

انسان دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری عبارت است از آن نیرویی که انسان به‏ وسیلۀ آن کلیّات را ادراک می‎کند و زیربنای تمام ادراکات انسان نسبت به اصول اعتقادی است. عقل عملی نیرویی است که انسان به‎ وسیلۀ آن حُسن و قبح اشیا و افعال، یعنی زیبایی و زشتی آنها را درک می‎کند. گاهی از عقل عملی به قوّۀ تشخیص بایدها و نبایدها هم تعبیر می‌کنند.

ادب انسانی در حقیقت مراقبت و حفاظت عملی نسبت به روش رفتاری است تا انسان از مرزهای شناخته شدۀ انسانی تجاوز نکند، به شناسایی و ادراکات عقل عملی‎ مربوط می‌شود و ربطی به عقل نظری ندارد. این ‎طور نیست که اگر کسی به مبدأ، معاد و دیگر اصول اعتقادی باور نداشته باشد، به‌طورکلی فاقد ادب باشد؛ بلکه انسان به حکم این که صاحب عقل عملی است، زشتی و زیبایی کارها را می‌فهمد و می‌تواند به همان اندازه ادب داشته باشد.

 

۲ـ ادب الهی و معنای آن

قسم دوم ادب یعنی ادب الهی عبارت است از روش رفتاری و گفتاری‏ای که مرزهای آن از ناحیۀ خداوند شناسایی و القا گردیده است. به تعبیر دیگر ادب الهی حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است که از ناحیۀ خداوند مورد شناسایی قرار گرفته‌اند. پس گاهی این عقل عملی است که می‎‎گوید این عمل نیک است  و یک ‎وقت خداوند می‎گوید. ملتزم شدن به حدود عقلی و شرعی و مرزشناسی، ادب است و ادب نیز به‌ حسب درک‌کنندۀ مرزها، به اقسام مختلف انسانی و الهی تقسیم می‌شود.

 

رابطۀ عقل و حُسن ادب در معارف اسلامی

ادب انسانی، فعلیت و ظهور عقل عملی است

در روایتی آمده است: ادب، صورت عقل است(۱). اگر بخواهیم این‎ مسئله را در یک قالب علمی توضیح دهیم باید بگوییم که در عالم ماده هر موجودی از ممکنات، دارای یک «هیولی و قوّه» و «صورت و فعلیّت» است.(۲) به تعبیر دیگر شیء گاهی در حال قوه و استعداد است و گاهی به فعلیّت می‌رسد و صورت فعلیّه پیدا می‎کند. عقل عملی است که مشخص می‌کند چه رفتاری زیباست و چه رفتاری زشت.(۳)  اگر کسی بخواهد رفتار و گفتار زیبا در او تبلور پیدا کند و به فعلیت برسد، باید آن رفتار را آن ‌قدر تکرار کند تا تدریجاً به صورت یک روش رفتاری و یا یک ملکۀ اخلاقی در بیاید. اینجاست که روش گفتاری و رفتاری شخص، یعنی ادب و صورت و فعلیت عقل عملی او شکل می‌گیرد.(۴)

 

ادب الهی، فعلیت و ظهور عقل نظری است

هرچند ریشۀ تمام اقسام ادب را باید در عقل جستجو کرد، اما ادب الهی، برخاسته از عقل نظری است. عقل نظری نیرویی است که به ‌وسیلۀ آن کلیات ادراک می‌شوند و منشأ استدلالات عقلیّه‌ای است که به صحیح بودن آنچه که الله ‌تعالی بیان می‌فرماید، حکم می‌کنند. از این جهت، زیربنای مبدأ، معاد و نبوت و همچنین وحی و تشریع الهی، عقل است.

عقل نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن اصول اعتقادی صحیح را پیدا می‌کنیم و بعد از اعتقاد به آنها، به مسئلۀ وحی، احکام الهی و… التزام عملی پیدا می‌کنیم. منظور از این احکام، روش‏های رفتاری‌ای هستند  که از ناحیۀ خداوند مشخص شده‌اند، بنابراین عقل، زیربنای ادب، اعم از ادب انسانی و ادب الهی به‌شمار می‌آید.

 

ادب برخلاف عقل، امری اکتسابی و نیازمند تکرار است

عقل موهبت الهی است؛ یعنی اکتسابی نیست که لازم باشد انسان برای به ‌دست آوردن آن تلاش کند؛ ولی ادب که مترتب بر شناخت عقلانی است، اکتسابی است.

امام هشتم«ع» در روایتی به ابوهاشم‏جعفری فرمودند: عقل عطیه‏ و موهبتی الهی است که در فطرت هر انسانی وجود دارد.(۵)   امّا ادب را باید با تلاش به‌دست آورد. اگر کسی برای تحصیل ادب تلاش کند، آن را به‌دست می‎آورد.(۶) اما اگر کسی بخواهد تلاش کند تا عقل را به‌ دست آورد، خود را بی‎جهت به زحمت می اندازد و چیزی دستش را نمی‌گیرد.(۷) چون عقل را نمی‏توان به ‌دست آورد؛ بلکه باید آن را به‌کار انداخت. اگر کسی بگوید: برو عقل پیدا کن! یا شوخی می‏کند و یا نمی‌داند که مسئله چیست؛ امّا کسی که در مقام نکوهش می‌گوید: عقلت را به کار بینداز! حرفش کاملاً صحیح است. این یعنی آنکه از موهبت الهی عقلت استفاده کن!

در روایت دیگری آمده است:  ادب انسانی و دین که همان ادب الهی است، ریشه در عقل موهبتی دارند؛(۸) یعنی هرگاه عقل نظری بارور شود، دینداری و هرگاه که عقل عملی بارور شود، ادب انسانی محقق و متبلور می‌شوند.(۹)

 

وجوه اشتراک و افتراق ادب انسانی با ادب الهی

 ادب انسانی و ادب الهی منافاتی با یکدیگر ندارند. ادب الهی، ادب انسانی را نیز در برمی‏گیرد، یعنی در هر جایی که ادب الهی وجود دارد، ادب انسانی هم موجود است، امّا برعکس این قضیه صحیح نیست. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب قواعد منطقی بریزیم باید بگوییم که نسبت بین ادب انسانی و الهی، نسبت عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر چیزی که ادب انسانی می‏گوید، در دل ادب الهی نیز قرار دارد، چون آنچه که خداوند راجع ‏به رفتار و گفتار انسان‎ها بیان می‎فرماید، مطابق آن چیزی است که عقل عملی می‎‎گوید و تمام احکام و آداب الهی بر طبق سازمان وجودی انسان است. از این روست که فرموده‌اند: «کُلَمّا حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ العَقل».(۱۰) البته انسان باید زحمت‌های بسیاری را متحمل شود تا بتواند این معنا را از درون عقل عملی‎اش بیرون بکشد.

 

اولین وجه افتراق: «تفاوت در محدوده و  دامنۀ شناخت»

امّا وجه افتراق این دو با یکدیگر این است که دایرۀ ادب الهی بسیار گسترده‌تر از ادب انسانی است و ادب انسانی دایرۀ کوچکی را در برمی‎گیرد. ادب انسانی، تنها به اعضا و جوارح ظاهری انسان می‌پردازد که از این جهت در اصطلاح به آن «ادب ظاهری» ‎گفته می‏شود. این ادب، به چشم، گوش، دست، پا، زبان و به‏طور کلی به روش رفتاری و گفتاری ظاهر انسان مربوط می‏شود و این که انسان در موارد و شرایط مختلف چگونه سخن بگوید؟ چه چیزی بشنود؟ چگونه نگاه کند؟ و امثال این‏ مواردی که ما به آن اعمال ظاهری می‎گوییم. اما ادب الهی تنها مربوط به اعضا و جوارح ظاهری انسان نیست. ادب الهی هم اعضای ظاهری و هم قوای باطنی انسان را در بر می‏گیرد.

تنها یک درجه از درجات ادب مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند و لذا دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد.

در ادب انسانی برخلاف ادب الهی، تنها چیزی که می‏تواند از نظر باطنی با ظاهر انسان همراه شود، قوۀ شهوت و غضب اوست؛ یعنی عقل عملی برای ظاهر و باطن یک انسان، حتّی اگر به مبدأ و معاد و ماورای طبیعت اعتقاد نداشته باشد، آدابی دارد که او باید به آنها پایبند باشد، بر اساس آنها رفتار کند و از مرز خود تجاوز ننماید. ادب انسانی حداکثر این که جلوی شهوت و غضب فرد را می‌گیرد. گاهی از این مسئله تعبیر به وجدان می‎کنند، ولی ادب الهی مافوق اینهاست و به تمام ابعاد وجودی انسان نظاره دارد.

 

دومین وجه افتراق: «تفاوت در سلامت و مصونیت»

ادب انسانی خاصیت آفت‎پذیری دارد ولی ادب الهی، آفت‎پذیر نیست و برخلاف ادب انسانی اطمینان‌بخش است. نمونه‌های بسیاری ادب انسانی داشتند، ولی به رستگاری و فلاح نرسیدند، ولی کسی که مؤدب به آداب الهی باشد، قطعاً به فلاح و رستگاری می‌رسد. لذا هر نوع رفتاری‏ اگر پشتوانۀ الهی نداشته باشد، آفت‏پذیر است و نتیجه نمی‌دهد.

در روایتی آمده است: هرکس که آداب الهی نداشته باشد، مسلماً ادب انسانی برای او کاربرد اصلاحی نخواهد داشت(۱۱) ادب انسانی آن گاه کاربرد دارد که شخص، خود را ملزم به ادب الهی ساخته باشد.

علی«ع» می‏فرمایند: اگر کسی به آداب الهی مؤدب شود، به رستگاری دائم خواهم رسید(۱۲). به تعبیر دیگر خطر تخلّف از دیدگاه عقل عملی بدون پشتوانۀ دیدگاه عقل نظری زیاد است.

 

«آزادی مطلق و بی‌ادبی» یعنی حیوانیت محض

کسی که سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد رفتار می‌کند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی‎ خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا که در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار خود از سبک بی‏روشی استفاده می‏کنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است که در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد.

 

رویارویی ایمان و کفر، رویارویی حُسن ادب و سوء ادب

رابطه ادب الهی و ادب انسانی، یک رابطۀ تنگاتنگ است. رویارویی کفر و ایمان در واقع رویارویی بی‌ادبی و ادب بوده است. انبیا و اولیا انسان‎ها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک دعوت می‎کردند، امّا کسانی در مقابل‎ می‎گفتند انسان همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آنجا که ادب یک روش رفتاری است، لذا اگر کسی در ظاهر از ادب صحبت و در عمل بر خلاف آن رفتار کند، چیزی جز نفاق نیست و همین که «برخلاف آنچه که می‎‌گوید عمل می‎کند» نیز نوعی بی‎ادبی محسوب می‏شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۲ـ این اصطلاحات فلسفی است و من چاره‌ای ندارم که برای بیان روایت به آن‌ها اشاره‌ای داشته باشم.

۲ـ البتّه این مسأله به نسبت اشخاص و شرائط خاص تفاوت دارد.

۴ـ گویا عقل عملی در ابتدا، در انسان صرفاً جنبۀ هیولایی داشته و استعداد محض بوده است، امّا وقتی احکامی که شناسایی شده به فعلیّت برسد، لباس هستی به تن کرده و تحقّق خارجی پیدا می‌کند.

۵ـ گاهی این تعبیر نیز وجود دارد که عقل در جبلّت هر انسانی وجود دارد.

۶ـ الکافی، ج ‏۱، ص ۲۳٫

۷ـ در بعضی از نسخه‎ها آمده است: «لَمْ یَزْدَدْ بِذلِکَ إِلَّا جُهْداً»؛ یعنی خودش را سختی انداخته و زحمت خودش را زیاد کرده است.

۸ـ غررالحکم، ص۸۷٫

۹ـ واقعاً وقتی که انسان این روایات را می‎بیند، خیلی شعف پیدا می‌کند که این همه معارف بلند و پرمغز در جملات کوتاه آمده است. دلیل این زیبایی و ظرافت آن است که این روایات از ناحیۀ کسانی صادر شده است که به جمیع سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارند.

۱۰ـ علل‌الشرائع، ص ۱۹۴٫

۱۱ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۱۲ـ بحارالأنوار، ج ‏۸۹، ص ۲۰۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

اهل معرفت برای ادب درجاتی را قائل می‌شوند که تنها یک درجه از این درجات، مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند. به‏ همین جهت، دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد. تنها دست و پا و چشم و گوش احتیاج به ادب ندارند، بلکه فکر و خیال و قلب و حتی عقل انسان نیز محتاج ادب هستند.

 

۲٫

کسی که سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد رفتار می‌کند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی‎ خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا که در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار خود از سبک بی‏روشی استفاده می‏کنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است که در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد

30نوامبر/16

دهان مزبله نیست!

حضرت آیت‌اله حسن زاده آملی

قدر این دهن را بدان که گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم.  او را آلوده نکن. نگذار هر حرفی را بزند. نگذار حرف هر کسی را پیش بکشد. نگذار هر چه دلش خواست ابراز کند. دهان است. خیلی شریف است. مزبله نیست که آدم هر غذایی را در او بگذارد. انسان باید واردات و صادرات دهانش را بپاید، حرف‌هائی را که می‌زند و می‌شنود مواظب باشد. خوراکش را مواظب باشد. بگذارد زبان را عقل بگرداند، نه هوا و هوس. عقل مدبر عاقل کشور وجود توست. آن که عقل دارد چه ندارد و آن که عقل ندارد، چه دارد؟ اول اندیشه، وانگهی گفتار، بگذارید اعضا و جوارح شما در فرمان عقل‌تان باشند.

تن که آرامش دارد، آرمیده است و انسانی که تن‌اش آرمیده است، وقر دارد و می‌گویند شخصی باوقار است، اطمینان دارد. سبک‌سار و سبک‌سر نیست. مثل کوه است که تندبادهای حوادث او را از جا تکان نمی‌دهند، نه مثل کاه که وزن و سنگینی ندارد و در دست گردبادها به هر سو غلتان است.

بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی!

رسول‌الله(ص) فرمود: «المؤمن وقور». مومن، ثابت قدم، استوار، قرص و محکم، وقور، تنظیم، صابر و بردبار است.

سکینه، سکون و آرامش جان و وقار سکون و آرامش تن است. انسان عاقل موحد، خداشناس، آن که جانش تنظیم دارد و سرمایه بینش و دانش تحصیل کرده است، در پیشامدها سکینه و وقار دارد.  چون کوه سنگین است، حوادث گوناگون روزگار او را از جای خود حرکت نمی‌دهند و او را به بازی نمی‌گیرند.

غش غش خندیدن، دلیل دلمردگی است. پیغمبر اکرم«ص» همیشه متبسم بودند. هر انسان الهی‌ای خنده‌اش تبسم است. وقار، مقام‌، عظمت علمی‌، حضور، محبت و استرحام و دلسوزی انبیاء و اولیاء را که مظهر رحمت واسعه حقند و خیر و سعادت همه را می‌خواهند، بنده و جنابعالی می‌بینیم و می‌گوییم ما هم خیر مردم را می‌خواهیم، اما آنها طور دیگری خیر می‌خواهند. آنها می‌خواهند بنده و جنابعالی اندیشه کنیم و فرسنگ‌ها بالاتر برویم.

افراد سبکسر و سبکسار و خفت موازینه بینش و دانش ندارند. جا گرفته نیستند، تربیت نشده‌اند، فرهنگ ندیده‌اند، مربی بالاسرشان نبوده است. کار آنها چیست؟ لباس فاخر پوشیدن : «دیبای معلمی بر حیوان لایعلم، خط بدی نوشته با آب طلا». ا لباس فاخر از برای انسان بی‌ادب، مایه مباهات و شرافت نیست. سرمایه انسان بینش، فهم، توجه و حقیقت وجودی اوست: خداشناس باش، در هر لباس که خواهی باش.

اوئی را تحسین کن که همیشه شاداب است و آمد و شد شب و روز، او را کهنه نمی‌کند و از بین نمی‌برد. چرا دلخوش می‌کنید به چیزی که به گذشتن شب و روز فاسد و تباه می‌شود و از بین می‌رود. آن چیزی را طلب کن که محیط است بر زمان و مکان.

به قول جناب عارف رومی:

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

آزمایش‌ها، تجربه‌ها و حوادث گوناگون، جان انسان را بارور و مثمر و میوه‌ده و سنگین می‌کند. جان انسان در حوادث روزگار آبدیده می‌شود و قدر و قیمت پیدا می‌کند. روح در این تلاطم‌ها قوی می‌شود. انسان در  کلاس و مدرسه عالم تربیت می‌شود و توشه آخرت و سعادتش را در این بازار فراهم می‌کند.

امام نهم«ص» فرمودند:

«الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون». این نشئه‌ای که در او هستی، بازار قیامت‌سازی و آخرت ساختن و آدم شدن است. کارخانه آدم‌سازی است. جای تجارت و کسب و کار است. عده‌ای از بیداران سود بردند و مردم غافل دلمرده‌ زیان کردند و خودشان را فراموش کردند: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم » نباشید از کسانی که خدا را فراموش کرده‌ و عذاب و کیفر و عقابشان این شده که « فأنساهم أنفسهم ». خدای متعال آنها را از خودشان فراموش می‌سازد که هیچ نمی‌پرسند: «ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟» آنان از گرفتن فیض باز می‌مانند و خدا آنان را به حال خود می‌گذارد. نمی‌فرماید من نمی‌دهم، می‌فرماید من می‌دهم، ولی مردم نیامدند که بگیرند. از طرف من امساک و بخل و انقطاع و منع و مسدودیت نیست.

از آن طرف «یحبُّهم و یحبُّون». آنی را طلب کن که با تو هست، از تو دست برنمی‌دارد و مایه سعادت توست. البته لباس زینت است و انسان تا در دامن خاک است به زندگی احتیاج دارد، اما میانه‌رو باش:

« وکذلک جعلناکم أمه وسطا لِتکونوا شهداء على الناس ».سرمایه و متاع دینت را ظهور قرار بده تا حجت مردم باشی و وقتی تو را دیدند، بگویند دین و دیندار یعنی این. با عمل خویش‌ بندگان خدا را به سوی سعادت بکشان که: «دوصد گفته چون نیم‌کردار نیست».

امیرالمؤمنین فرمودند؛ «همان طور که شب و روز از تو می‌گیرند، تو هم سعی کن از شب و روز بگیری. اهل حساب باش. امروزی را که بر ما گذشته، امروزی را که از من گرفت و یک مقدار از طناب عمرم را برید و یک قدم به ساحل مقصود نزدیک‌تر شدم ، من از او چه گرفتم و از این سفر چه به دست آوردم؟

این روزها مرحله‌ها و منزل‌های زندگی و عمر ما هستند. همین‌ جور منزل به منزل شب می‌آید و روز می‌گذرد و مرحله‌ای را می‌پیمائیم. ماه‌ها می‌آیند و می‌روند. همین طور کیلومتر به کیلومتر و فرسخ به فرسخ، منزل به منزل طی طریق می‌کنیم. یک دم آرام نیستیم. در خواب و در بیداری هم در راهیم. چه باخبر باشیم، چه بی‌خبر، در راهیم. در راهیم، اما خوشا به حال بیداران و انسان‌های با توجه و با حضور و کسیانی که در خویشتن فکر می‌کنند و از خود می‌پرسند که من کیستم؟ کجا بودم و به کجا می‌روم؟

کسی که به این حد رسید و در پی درمان درد خویش برآمد، دیگر به این و آن لب و لوچه نمی‌زند، با انگشت نشانشان نمی‌دهد، در سر راه مردم قرار نمی‌گیرد و کسی را مسخره نمی‌کند. اینها کار مردم دلمرده و بهائم الناس است.

حضرت خاتم انبیاء پیغمبر اکرم«ص» در شب معراج مردمانی را دیدند که لب‌هایی داشتند بسیار ضخیم و کلفت و فروهشته همچون لب‌های شتر. از جبرئیل پرسیدند این بیچاره‌ها چرا به این صورت درآمد‌ه‌اند؟ پاسخ شنیدند که این حاصل، اعمال، افکار، نیّات، شنیدن‌ها، گفتن‌ها و پندارهای آنان است. این همان چیزی است که در مدت عمر شنید و خواند و ضبط کرد. این حاصل نیت و عمل اوست.

کسی که کسی را مسخره کرد، ادایی در آورد، این همه را نکرد مگر اینکه اول بار خویشتن را  مسخره کرد. او سنگ ظلم و ستم را اول بر سر خود کوفت و به خود خیانت کرد. هیچ کس به کسی خیانت نمی‌کند، مگر آن که اول به خود خیانت کند.

کتاب وجود خودت را بفهم و ورق بزن. ببین در دفتر وجودت چه نگاشته‌ای و با چه نوشته‌هایی داری از اینجا رهسپار آخرت می‌شوی. اگر کلمات باطل و حروف ناشایسته است، اگر تخم‌های بدی کاشته‌ای، هر چه زودتر آنها را محو کن.

توبه مسامحه‌بردار نیست. وجود تو آن درنده‌ها، بوته‌های خار، مارها و آتش‌ها را با توبه از خود دور می‌کند. آنها را با خودت به کجا می‌بری؟ هر چه زودتر آنها را از خود دور کن. دنیا  و آمال و آرزوها گولت نزنند. امروز و فردا نکن. این هفته و آن هفته و این ماه و آن ماه و امسال و سال دیگر نشود. مواظب باش.

ماوراء طبیعت را مشاهده کن تا ببینی مردمی که در دل سایه‌اند، در بیچارگی‌ و در عذاب و در دردهای گوناگونی‌اند که همه را به دست خود فراهم کردند و با خود بردند،‌ وگرنه خدا آخرین شفیع، ارحم الراحمین، غفار و تواب است. کسانی که به دردهای گوناگون مبتلایند، اکثراً مردمی هستند که  مراقب نفس حویش نبوده‌اند و کارشان به اینجا می‌کشد.

پس هفته و ماه  و فصل و سال دیگر و ان‌شاءالله تابستان و ان‌شاءالله پاییز و ان‌شاءالله یک موقع دیگر، حاصلش این است که یک وقت چشم باز می‌کند و می‌بیند فرصت و سرمایه و مهلت از او گرفته شد و دنیا او را گول زد و فریب داد. دنیا دارالغرور است. زندگی در دنیا فریبنده است، آمال و آرزوها فریبنده‌اند. دارالغرور گولش زد و فریبش داد و حالا جیغ و دادش بلند است که خدایا! بگذار برگردم و فکری به حال خود بکنم.

«کلا إنّها کلمه هُوَ قائلُها». البته فقط حرفش را می‌زند، وگرنه بارها مرد و باز برگشت. از چه مریضی‌هائی که جان سالم به در برد. مرگ آمد و او باز زنده شد. بارها و بارها خوابید و بیدار شد. همه دنیا و زندگی یکپارچه پند و عبرت است.

علامه شیخ بهایی در کتاب شریف کشکول نقل می‌کند که هارون الرشید به موسی بن جعفر«ع» نوشت؛ «به عبارتی کوتاه‌ نصیحتم کن.»  حضرت پاسخ دادند: «هر چه را که چشم تو می‌بینید، موعظه و پند و اندرز است. منتهی عقل و فکر و انسان حرّ و بیدار و آزادمرد باسواد می‌خواهد تا کتاب وجود را ورق بزند و بفهمد».

هر جا روی آوری، عالم یکپارچه پند و حقیقت است و تمام ذرّات، دین دارند. درخت‌ها، گیاهان، ستاره‌ها، زمین، آسمان، هوا، دریا، پرنده‌ها همه خلقت‌شان دلربا، برنامه‌شان حیرت‌آور و شعور و هوش‌شان طوری است که آنها را به سعادت‌ راهنمایی می‌کند. همگی ابزاری و اسلحه‌ای و وسائلی دارند، با قوه غضب، دشمن را از خود دور می‌کنند و با شهوت، آنچه را که به حال‌شان نافع است جذب و آنچه را که مضر است، دفع می‌کنند.

دل هر ذرّه را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

اگر انسان با زبان مخلوقات آشنا شود، هر چه را که می‌بیند پند و اندرز است. به فکر خود باش. آنی را طلب کن که او، تو می‌شود و تو او می‌شوی و مایه سعادت توست. آنچه که کسی او را از تو نمی‌گیرد و در زیر خاک دفن نمی‌شود. آتش او را نمی‌سوزاند. آب او را نمی‌برد. گرگ او را نمی‌خورد. او را دریاب. او جان تو، سرّ تو و حقیقت توست، قدرش را بدان.

ای دل به کوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی

امیرالمؤمنین می‌فرمایند که رسیدند به طایفه اوس و خزرج و دیدند مردمی هستند سوخته و بیدار و متواضع. نازپرورد متنعم نیستند. مردمی هستند ریاضت کشیده، حواس جمع، در راه. اینها صفات عاشقان و علائم دلدادگان به حق است. اینها دل شکسته دارند. خدای متعال فرمود مرا در دل شکسته بجویید. دل‌های شکسته بیت‌المعمورند و محل طواف ملائکه و عرش‌الرحمان.

این مردمان گفتارشان سنگین و شریف. مردمی متین با دهان‌های پاک و الفاظ شسته‌ و برخورد شیرین. مجالست با آنها دلنشین و دیدارشان باصفا و روحانی. نشستن با صُلحا روح را صفا می‌دهد. حرف صلحا را زدن و در مجلس صلحا رفتن جان را صفا می‌دهد. حرف‌ حق روزنه‌ای است از عالم ملکوت. گفتار خیر، دل را نورانی می‌کند، همان طور که گفتار بد و ناپاک، به جان زنگ می‌دهد و تیره‌ و سیاهش می‌کند.

علی»ع» دیدار با اوس و خزرج را برای رسول‌الله«ص» بیان فرمود و عرض ‌کرد که مؤمن کیست؟ صفت مؤمن چیست؟

رسول‌الله»ص» سرشان را فرود آوردند، سپس سر را بلند کردند و فرمودند: در مؤمن ۲۰ خصلت است که وقتی در او جمع شدند، می‌شود مؤمن و اگر این ۲۰ خصلت در او نباشد ایمانش کامل نیست.

مومنان نماز را به وقت‌اش به جا می‌آورند.

در دادن زکات و حقی که اجتماع به گردنشان دارد، مسامحه و امروز و فردا نمی‌کنند. سعدی چه خوش فرمود که:

زکات مال به در کن که فضله رز را

چو باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور

حضرت امام صادق «ع» فرمودند: اگر مردم زکات مال‌شان را بدهند، یک تن فقیر هم در جامعه پیدا نمی‌شود. خدای متعال زکات را قوت فقرا و موجب برکت مال اغنیا قرار داد. مومن، مسکین بینوا و درویش تهیدست و فقیر را اطعام می‌کند، بر سر یتیم دست نوازش می‌کشد و مواظب لباس، خوراک، کسب و کار، پیشرفت، سعادت و از حرام پاک ماندنش هست.

سعدی خدا بیامرز چه نازک‌کاری‌ها دارد:

چو بینی یتیمی سرافکنده پیش

مده بوسه بر روی فرزند خویش

مومنان میانه‌رو و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

مومن خلف وعده نمی‌کند. امام صادق «ع» فرمودند: «اگر به فرزندان‌تان وعده‌ای دادید، خلف وعده و بدآموزی نکنید». کار فرزند را به جایی نرسانید که بفهمد پس می‌شود آدم حرفی را بزند که از عهده‌اش برنمی‌آید و لذا حرفش را عملی نکند.

مومنان وقتی امانت به دستشان سپرده می‌شود خیانت نمی‌کنند.  دین خدا، نماز و روزه در دست تو امانت و ناموس الهی است. امانت را حفظ کن. مواظب خود باش تا بتوانی رشد عقلی پیدا کنی و به مقام قرب الهی برسی.

مومنان تلّ و وزر و وبال مردم نیستند، دست به سوی مردم دراز نمی‌کنند و فرزند خصال خودند.

در سال حجه‌الوداع، حضرت رسول‌«ص» آداب حج را به مردم تعلیم داد و در منا سخنرانی فرمود و گفت: مردم! دست زبرین بهتر از دست زیرین است. سعی کنید که دست شما دست زبرین باشد نه دست زیرین. ببخش، بده، معطی و وهاب باش، نه آن که بگیری و دست دراز کنی و زیردست باشی. دست زبرین بهتر از دست زیرین است. دست زبرین می‌بخشد، دست زیرین می‌گیرد. فرمود بخشنده و دهنده و سخی و خدمتگذار و دلسوز به اجتماع باشید.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش

مومنان زاهدان شب هستند و در روز شیرانی هستند مشغول کسب و کار. رسول‌الله«ص» فرمود از پرنده کمتر نباشید. این کفتر را می‌بینید که صبح از لانه به در می‌آید، پرواز می‌کند؟ زمین سفره عام اوست. این سفره‌ برای همه و همه گسترده است.

ابوسعید ابوالخیر برای شیخ بزرگوار ابن سینا رحمت الله تعالی علیهما نامه‌ای نوشت که: «ای عالِم بزرگوار! از آنچه که خدای متعال روزی شما کرد ما را هم درنظر داشته باشید.» جناب شیخ‌الرئیس در جواب ابوسعید دستورالعملی می‌نویسد. این دستورالعمل را حضرت شیخ اجل علامه شیخ بهایی در کتاب کشکول آورده است و کامل‌تر از آن در نامه دانشوران ناصری به‌نحو کمال ترجمه و سئوال و جواب‌های ابوسعید و شیخ‌الرئیس به فارسی شیوا و شیرین نقل شده است .

شیخ‌الرئیس به ابوسعید ابوالخیر نوشت که بدان بهترین حرکات نماز است. جان و سرّ و روحت را به سوی ملکوت عالم بدار تا به‌تدریج رنگ بگیری و آنجایی بشوی و جان تو ملکوتی بشود. مراقبت داشته باش. بنفشه‌وار به سوی پست منگر، چون سرو و سنبله بالارو باش. هدفت به سوی عالم ملکوت باشد تا کم‌کم فیوضات ربوبی از عالم اله و از ماوراء طبیعت به سوی جان تو جاری بشود. جناب ابن سینا در آن دستورالعمل، دستوراتی بس شیرین و بلند برای جناب ابوسعید ابوالخیر نوشته است که مومنان مردم سحرند و همسایه را آزار نمی‌کنند.

هر بد که به خود نمی‌پسندی

با کس مکن ای برادر من

مومنان مردمانی هستند آرام، ملایم، آرمیده، باوقار، ساکن، سلیم، چشم‌پوش. گام‌هایی که برمی‌دارند، به سوی بیچارگان و تهی‌دستان و بیوه‌گان است.

در کتاب شریف بِهار آمده که وقتی امام زین‌العابدین «ع» از دنیا رحلت فرمودند، از خانه‌هایی در مدینه فغان برخاست و تازه معلوم شد که این خانه‌ها را چه کسی اداره می‌کرده است.

رسول‌الله«ص» فرمودند خدای متعال ما و شما را از متقین و اهل تقوا قرار دهد که تقوا بهترین زاد و توشه و صفت مردان خداست. اینان در تمام حالاتشان خدا موج می‌زند. در شدت حال خداست. در میدان جنگ هم که شمشیر فرود می‌آورند، خداست.

امام زین‌العابدین«ع» می‌فرمایند وقتی لشکریان پسر سعد یک‌بارگی قیام کردند و به سوی ما رهسپار شدند، در آن حال دیدم که پدر بزرگوارم، آن کوه سکینه و وقار، آن فانی فی الله، آن عالم ربانی، آن کعبه عاشقی، آن مظهر اتَّم اسماءُ صفات‌الله، آن یگانه آزادمردی که سرمشق احرار است، مثل کسی که در حالت قنوت است، دستش را بالا برده و در مقابل سینه‌اش قرار ‌داده، است و  عرض می‌کند: «بار الها! تو پناه منی، تو چاره منی. در آنچه که پیش می‌آید، ناگواری‌هائی که پیش می‌آیند، دشمنی‌ها و سختی‌هائی که پیش می‌آیند، من می‌گویم خدایا! تویی آن که در مهالک نجاتم دادی و آثار رحمتت همه جا و همه کس را فراگرفته است. من جز تو نمی‌دانم، جز تو نمی‌خوانم.

یکی درد و یکی درمان پسندد

یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

ابوجعفر طبری، مورخ نامور اسلامی می‌گوید وقتی تیر حرمله آمد و به گلوی طفل نشست، حسین بن علی«ع» رو به سوی حقیقت عالم ‌کرد و حرفش این بود: الهی! چون تو ناظری و آگاهی، برای من سهل است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی!

 

۲٫

مومنان میانه‌رو و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

 

 

30نوامبر/16

مؤمنان و مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

در جهان هستی انسان تنها موجود مسئولیت‌پذیر است، زیرا از سویی مانند جمادات موجودی مادی و صاحب جسمی با ابعاد سه‌گانه طول و عرض و ارتفاع، از سوی دیگر چون گیاهان دارای ویژگی‌هایی از قبیل رشد و تغذیه و تولید مثل، از دیگر سو دارای غرائز و خصائص حیوانی مانند احساس، شعور، ادراک و اراده و شهوت و غضب و سایر غرائز  و از جهتی صاحب روحی مجرد و ملکوتی و عقل انسانی است که با آن می‌تواند خود، خدا و موجودات دیگر را بشناسد و در عواقب کارهای خویش بیندیشد و از این طریق تمایلات و خواست‌های خود را کنترل و آگاهانه انتخاب کند و از سوی دیگر موجودی آزاد و مختار است که می‌تواند راه سعادت و کمال خویش را بیابد و با علم، اراده و اختیار آن را برگزیند.

به عبارت دیگر جمادات فاقد شعورند و گیاهان دارای طبیعت و شعورند، اما شهوت و غضب و غرائز ندارند. حیوانات دارای شعور، اراده، غرائز، شهوت و غضب‌اند و فرشتگان عقل محض‌، اما از شهوت و غضب بی‌بهره‌اند و در این میان تنها انسان است که همه جهات را در خود جمع کرده و جهان کوچکی است در برابر جهان بزرگ.

اتز عم انک جرم صغیر

و فیک انطوی العالم الاکبر

ای انسان! آیا می‌پنداری که جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگی در تو نهاده شده است. حضرت علی«ع» فرمود: «ان الله رکب فی الملائکه عقلاً بلاشهوه و رکب فی البهائم شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه و من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم»؛(۱) خدای سبحان ملائکه را از عقلی بدون شهوت آفرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد، اما در آدمیزاد، عقل و شهوت را با هم ترکیب کرد؛ پس هر کس که عقلش بر شهوتش غلبه نماید از ملائکه برتر و هر کس که شهوتش بر عقلش چیره شود از حیوانات بدتر خواهد بود.

مسئولیت داشتن انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، امری مسلم است. این مسئولیت همگانی است؛ یعنی هم در برابر خدا، هم در برابر خود، هم در برابر دیگران و هم در برابر طبیعت و محیط‌زیست مسئولیت دارد. از این رو پیامبر اکرم«ص» فرمود:

«َلا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته فالامیر الذی علی الناس راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم و المرآه راعیته علی بیت بعلما و ولده و هی مسئوله عنهم و الخادم راع فی مال سیده و هو مسئول من رعیه الا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»(۲) . همه شما مدیر و نگهبان و نسبت به زیردستان خود مسئول هستید، پس امیر و امام نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد، مرد سرپرست خانواده است و نسبت به آنها مسئولیت دارد، زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به آنها مسئولیت دارد، خدمتکار نسبت به اموال سرور خود نگهبان و مسئول آن است. آگاه باشید همه شما نسبت به رعیت خود و زیردستان خود مسئولیت دارید، زیرا  انسان مسئول است و در برابر همه موجودات مسئولیت دارد.‌ خانواده نیز موجودی است که آدمی مسئولیت دارد  حقوق افراد آن را ادا و از آسیب رسیدن به آنها جلوگیری و با آنها به‌خوبی رفتار کند.

مسئولیت‌های انسان در برابر خانواده گوناگون است. انسان هم مسئول تأمین نیازهای مادی، اقتصادی و زیستی خانواده، هم مسئول رفع نیازهای عاطفی و هم مسئول برآورده ساختن نیازهای تربیتی آنهاست. از این رو قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود:

« یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»؛(۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست، نگاه دارید. آتشی که فرشتگانی بر آنها گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و دستورهای او را دقیقاً اجرا می‌کنند.

با تأمل در این آیه چند سئوال مطرح می‌شود:

۱ـ در قسمت اول به مؤمنان فرمود خود را از آتش حفظ کنید. حفظ خود از آتش چگونه است؟

۲ـ حفظ اصل و خانواده از آتش چگونه است؟

۳ـ‌ چرا فرمود: خود و خانواده‌تان را از آتش حفظ کنید؟

جواب پرسش‌ها به شرح زیر است:

 

الف) وظیفه انسان نسبت به خود

برای هر موجود و مخلوقی در این جهان کمالی مقرر شده که غایت و هدف اوست. در نظام تکوین همه امکانات و شرایط لازم برای رسیدن به هدف پیش‌بینی شده و به‌طور طبیعی همه موجودات مادی به سوی هدف خود در حرکتند، لکن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب کرده‌اند، بلکه آفریدگار جهان نظام هستی را این چنین تنظیم کرده است که هر موجودی به گونه‌ای تکوینی به سوی کمال و غایت ممکن خود رهسپار باشد:

«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (۴) پروردگار ما کسی است که هر موجودی را آفریده و سپس او را به سوی هدفش  هدایت کرده است.»

این موجودات با هدایت تکوینی به غایت وجودی خود می‌رسند، لکن خود در این باره مسئولیت و اختیاری ندارند. حیوانات نیز مقهور غرائز خود هستند و بدون اراده و اختیار به آن سو حرکت می‌کنند.

برای انسان نیز هدف و غایتی پیش‌بینی و مقرر شده است و خداوند وسیله نیل به هدف را دراختیار او قرار داده است، اما انسان چون اختیار دارد، خود مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خویش را به عهده دارد و خدا او را به هدایت تشریعی هدایت و برنامه سعادت و کمال او را تنظیم کرده و به وسیله پیامبران دراختیارش قرار داده است و لذا انسان اختیار دارد با سعی و تلاش در مسیر غایت و کمال خود حرکت کند.

امام سجاد«ع» فرمود:

«و اما حق لنفسک علیک فان تستو فیها فی طاعه الله فتؤدی الی لسانک حقه ولی سمعک حقه و الی بصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه و نستعین بالله علی ذلک؛(۵) حق نفس تو بر تو آن است که او را به‌طور کامل در اطاعت خدا درآوری و حق زبانت و گوش‌ات و چشم و دست و پا و شکم و عورتت را ادا کنی و در این باره از خدا استمداد بجویی».

در واقع انسان خود، سازنده خود است. او از نیروی عقل بهره می‌گیرد، خود راه را می‌یابد و انتخاب می‌کند و در واقع این مسئولیت بر دوش او نهاده شده تا خود را بسازد و هریک از اعضاء و جوارحش نیز بر او حقی دارند که نسبت به ادای آنها مسئولیت دارد و باید از آنها در جهت رشد و تعالی خود بهره‌برداری نماید.

جز سخن حق و درست نگوید و جز سخن حق را نشنود. با دست جز کار خیر انجام ندهد و با پا جز برای کار خیر و الهی گام برندارد. شکمش را جز با حلال الهی پر نسازد و دامنش را از آلودگی حفظ کند و آن را به عفت و پاکی بیاراید و از این طریق او را از آتش جهنم نگه دارد.

 

ب) مسئولیت انسان در برابر خانواده

انسان موجودی اجتماعی استو  می‌تواند هم نیازهای خود را از طریق تقسیم کار برآورده سازد و هم زمینه رشد و تکامل خود را فراهم نماید. سنگ بنای اجتماع خانواده است که با ازدواج شکل می‌گیرد و دو انسان بالغ، عاقل و مسئول، با اراده و اختیار و با آداب خاصی در کنار هم قرار می‌گیرند تا همدیگر را تکمیل کنند، نیازهای همدیگر را برآورده سازند و نسل بشری را از این راه تداوم بخشند. این دو انسان نسبت به همدیگر مسئولیت و وظایف و تکالیفی دارند که  بخشی اقتصادی و زیستی است.  شوهر باید نیازهای مربوط به معیشت، تغذیه، پوشاک، مسکن خانواده را تأمین کند. بخشی از این تلاش عاطفی و روانی مانند محبت و تلاش برای زندگی رضایتمندانه بین زوجین، تربیت کودکان و تأمین تغذیه روح و جان و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت است. قرآن ما را به این مسئولیت مهم توجه می‌دهد که باید با به کارگیری اصول تعلیم و تربیت، خانواده را از آتش عذاب الهی حفظ کرد. اصول تعلیم و تربیت باید در دو مرحله  رعایت شوند: یکی در مرحله پیشگیری و دیگری در مرحله درمان.

در مرحله پیشگیری باید زوجین شرایطی مانند داشتن اصالت خانوادگی، ایمان و اخلاق حسنه را در انتخاب یکدیگر درنظر بگیرند. در مرحله درمان نیز باید تلاش کرد تا فرد به راه صحیح برگردد و با بازگشت به راه صحیح تلاش کند تا از سقوط در آتش جهنم محفوظ بماند. انسان در برابر همسر و فرزندان مسئولیت سنگینی را به عهده دارد و باید با تعلیم و تربیت صحیح، آنها را از گناه بازدارد و به نیکی‌ها دعوت کند.

 

چگونگی حفظ خانواده

نگهداری خانواده از آتش به تعلیم و تربیت، امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هرگونه آلودگی در فضای خانه و خانواده  بستگی دارد. وقتی این آیه نازل شد، یکی از یاران پیامبر«ص» از آن حضرت سئوال کرد، چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم؟

حضرت فرمود: «تأمرهم بما امرالله و تنهاهم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وفیتهم و ان عصوک کنت قد قضیت ما علیک؛(۶) آنها را به آنچه که خدا امر کرده است فرمان دهی و از آنچه خدا نهی کرده است بازداری. اگر از تو پذیرفتند تو آنها را از آتش حفظ کردی و اگر نپذیرفتند، وظیفه خود را انجام داده‌ای.» مشابه این حدیث از امام صادق «ع» نیز نقل شده است.(۷)

از این روایات استفاده می‌شود که از طریق تربیت دینی می‌توان خانواده، همسر و فرزندان را از آتش جهنم حفظ کرد. در خانواده باید در جهت تقویت بنیاد اعتقادی یعنی اعتقاد به خدا، معاد، رسالت، امامت و راهنمایی عملی در جهت حاکم شدن اخلاق بر روابط خانوادگی و برنامه‌های عبادی و معنوی به این هدف دست یافت، زیرا باور به خدا، همه رفتارها و زندگی خانوادگی را به سوی کسب رضایت خداوند سوق می‌دهد. توجه به رحمت الهی به عنوان صفتی از صفات خدا زمینه حمایت از انسان‌ها از جمله خانواده را فراهم می‌سازد تا بهتر برای رفع نیازهای گوناگون افراد خانواده تلاش کند.

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ، خانواده را متوجه اهداف پایداری می‌کند که موجب پیوند بیشتر اعضای خانواده می‌شود و در فرد این انگیزه را ایجاد می‌کند تا وظایف خانوادگی را در چهارچوب حفظ نعمت‌های الهی انجام دهد کند و از طریق رعایت این وظایف، از نعمت داشتن خانواده‌ای صالح و سالم بهره‌مند شود. علاوه بر این،  باور به معاد نقش مهارکنندگی و بازدارندگی دارد و لذا افراد به حقوق یکدیگر تعدی نمی‌کنندو در ادای حق یکدیگر کوشا هستند.

 

عبادت در خانواده

یکی از مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است:

۱ـ ‌فراخوان آنها به اطاعت و عبادت خدا

۲ـ بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو، از این رو در قرآن فرمود:

« وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»(۸) خانواده‌ات را به نماز امر کن و خود نیز بر این عبادت پایدار باش.

و در روایات آمده است که: «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز سفارش کنید.»(۹)

امر به نماز در خانواده برای آن است که انسان نمازگزار از آلودگی و زشتی‌ها مصون و محفوظ است:

« إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(۱۰) نماز ارتباطی شناختی و عاطفی با خداوند است و اگر درست برگزار شود، بر رفتارها و اخلاق اعضای خانواده تأثیر بسیاری دارد.

 

ج) چرایی حفظ خانواده از آتش

اینکه در آیه فرمود: خود و خانواده را از آتش نگه دارید، برای آن است که اولاً زندگی دنیا زندگی محدودی است که دوام و بقا ندارد و ثانیاً در همین دنیا زندگی سعادتمندانه یا شقاوتمندانه‌ اخروی شکل می‌گیرد. آدم عاقل آن است که به ابدیت و جاودانگی بیندیشد و برای آن زندگی تلاش و کوشش کند. چون زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش جهنم خواهد داشت.

بنابراین، باید در این دنیا به گونه‌ای زندگی کنیم که زندگی اخروی را به همان صورت بسازیم. به‌ویژه که در آیه مورد بحث می‌فرماید: نگهبانان جهنم مجری فرمان خدا هستند. فرشتگانی که با سختی و خشونت با آلودگان برخورد می‌کنند و این نشان‌دهنده سختی عذاب آخرت است که باید خودمان و خانواده را از آن حفظ کنیم.

 

نتیجه‌گیری

انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، تنها موجودی است که مسئولیت دارد و این مسئولیت بسیار وسیع و گسترده است. در قرآن از مؤمنان خواسته شده که به دو نوع مسئولیت توجه جدی داشته باشند. یکی مسئولیت نسبت به خود و دیگر مسئولیت نسبت به خانواده تا با ایفای درست این دو مسئولیت، خود و خانواده را از آتش قهر الهی در دنیا و آخرت حفظ کند.

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحار، ۶۰/۲۹۹.

۲ـ صحیح بخاری،‌ ج ۱، ص ۲۱۵ و صحیح مسلم ج ۳، ص ۴۵۹.

۳ـ تحریم، ۶.

۴ـ طه، ۵۰.

۵ـ تحف العقول، ۲۶۲.

۶ـ نورالثقلین، ۵۴۰، ص ۳۷۲.

۷ـ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.

۸ـ طاها، ۱۲۳.

۹ـ کافی، ج ۳، ص ۴۰۹.

۱۰ـ عنکبوت، ۴۵.

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است:  ‌فراخوان آنها به اطاعت و عبادت خدا و بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو.

 

۲٫

 

زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش جهنم خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

صله رحم

«سخنان معصومین»

 

رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله): الصدقه بعشره و القرض بثمانیه عشر و صله الرحم بأربعه و عشرین و صله الاخوان بعشرین. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱»

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله: پاداش صدقه در راه خدا، ده برابر است و قرض دادن، هیجده برابر و پاداش صله و پیوند با خویشاوندان، بیست و چهار برابر و پیوند با برادران دینی، بیست برابر است.

 

الامام الصادق (علیه‌السلام): صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فی الرزق و تنسئ فی الأجل. «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۸»

امام صادق (علیه‌السلام): صله ارحام، اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک و روزی را زیاد می‌کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.

 

رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): اوصی الشاهد من امتی و الغائب منهم و من فی اصلاب الرجال و أرحام النساء الی یوم القیامه أن یصل الرحم… . «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۸»

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله: سفارش می‌کنم حاضران و غائبان از امتم را و کسانی را که در پشت پدران و در رحم مادران خویش هستد تا روز قیامت، که صله رحم نمایند گر چه به فاصله یک سال راه باشد؛ زیرا صله رحم جزو دین است.

 

الامام الرّضا (علیه‌السلام) : یکون الرجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیرها الله ثلاثین سنه. «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۰»

امام رضا(علیه‌السلام): چه بسا مردی که سه سال از عمرش بیش نمانده، ولی صله رحم به جا آورد و خدا به خاطر این کار، عمرش را به سی سال افزایش دهد و خدا آنچه را می‌خواهد انجام می‌دهد.

 

رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): من ضمن لی واحده ضمنت له یصل رحمه فیحبه الله تعالی و یوسع علیه رزقه. … «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۲»

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله): هر کس برای من، انجام دادن یک کار را تضمین کند، من چهار چیز را برای او تضمین می‌کنم: صله رحم کند تا خداوند او را دوست بدارد و روزیش را وسیع نماید، عمرش را زیاد و او را در بهشت جای دهد.

 

الامام علی(علیه‌السلام): صله الرحم توجب المحبه و تکبت العدو. «غررالحکم، ص ۴۶، ح ۹۳۰۹»

امام علی ـ علیه‌السلام: صله رحم باعث ایجاد محبت (در بین خویشاوندان) و خوار و حقیر شدن دشمنان می‌گردد.

 

‌الامام علی (علیه السلام): ان الرحم اذا تماست تعاطفت. «غررالحکم، ص ۴۰۶، ح ۹۳۰۱»

امام علی ـ علیه السلام ـ: خویشاوندان اگر با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنند، نسبت به یکدیگر مهربان و با عطوفت می‌شوند.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): صله الرحم و حسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۲۰»

امام صادق (علیه‌السلام): صله رحم و خوش رفتاری با همسایه، شهرها را آباد و بر عمرها می‌افزاید.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): من اتاه الله مالاً فلیصل به قرابته. «نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۴»

امام علی(علیه‌السلام): کسی که خدا به او (تمکن) مالی بدهد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیری نماید.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): من احب یخفف عز و جل عنه سکرات الموت فلیکن لقرابته و بوالدیه بارا… . «سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۵۳»

امام صادق(علیه‌السلام): کسی که دوست دارد خدای متعال سختی‌های مرگ را بر او آسان سازد، نسبت به خویشان (و نزدیکان) و پدر و مادرش نیکوکار باشد؛ اگر چنین بود، خدای متعال سختی‌های مرگ را بر او آسان می کند و فقر (نیز) هرگز او را گرفتار نخواهد کرد.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): نعوذ بالله عن الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار و هی قطیعه الرحم و العقوق و ترک البرّ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۸۴»

امام صادق(علیه السلام ): به خدا پناه می‌بریم از گناهانی که نابودی را سرعت می‌بخشد، مرگ‌ها را نزدیک و شهرها را از ساکنانش خالی می سازد و آن گناهان، قطع رحم، آزردن پدر و مادر و ترک احسان و نیکی است.

 

قال الامام الباقر(علیه‌السلام) : ثلاث خصال لا یموت صاحبهن ابداً حتی یری و بالهن: البغی و قطیعه الرحم و الیمین الکاذبه… . «الکافی، ج ۷۴، ص ۳۴۸»

امام باقر( علیه‌السلام): سه خصلت است که هر که آنها را دارد نمی‌میرد، مگر اینکه کیفرشان را در همین دنیا می‌بیند: ستم، قطع رحم و قسم دروغ، (در این میان) پاداش صله رحم زودتر از ثواب اعمال دیگر به انسان می‌رسد.

 

قال الامام علی(علیه السلام): قطیعه الرحم تورث الفقر. «بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۱»

امام علی( علیه السلام): قطع رابطه با خویشاوندان (رحمی)، تنگدستی بر جای می‌گذارد.

 

قال رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): اثنان لا ینظر الله إلیهم یوم القیامه قاطع الرحم و جار السوء. «نهج‌الفصاحه، ح ۵۵»

رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله): دو گروه‌اند که خداوند روز قیامت (به نظر رحمت) به آنان نمی‌نگرد؛ کسی که با خویشان (رحمی) خود قطع رابطه کند و کسی که به همسایه بدی نماید.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): اذا قطعوا الارحام جعلت الأموال فی أیدی الاشرار. «الکافی، ج ۲، ص ۳۹۴»

امام علی(علیه‌السلام): هرگاه (مردم) قطع رحم کنند، ثروت و اموال آنها در دست اشرار قرار می‌گیرد.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): أکرم ذوی رحمک … فإنهم لک نعم العده فی الشده و الرّخاء. «غررالحکم، ص ۴۰۷، ح ۹۳۳۰»

امام علی ـ علیه السلام ـ: خویشاوندان خویش را اکرام نما…؛ زیرا آنها در سختی و آسانی، بهترین پشتیبان و کمک برای تو هستند.

 

الامام علی(علیه‌السلام): من یقبض یده عن عشیرته فانما یقبض یداً واحده عنهم و یقبض عنه أیدی کثیره منهم. «غررالحکم، ص ۴۰۷، ح ۹۳۳۴»

امام علی(علیه‌السلام): کسی که دست یاری و بخشش خویش را از خویشاوندانش دریغ بدارد، آنها را از یک دست (یاری دهنده) محروم می‌سازد، ولی خود از یاری و بخشش دست‌های بسیاری بی‌بهره می‌ماند.

 

قال رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله) : اذا ظهر العلم و احتذر العمل و ائتلفت الالسن و اختلفت القلوب و تقاطعت الأرحام هنالک لعنهم الله… . «ثواب‌الاعمال، ص ۲۸۹»

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله): زمانی که در جامعه‌ای علم گسترش یابد و به آن عمل نشود و زبان‌ها با هم موافق و دل‌ها با هم مخالف باشند و مردم با خویشاوندان (رحمی) خود قطع رابطه کنند، آن هنگام خشم و غضب الهی چنین آنان را فرا می‌گیرد که خداوند چشم و گوش‌شان را کر و کور می‌گرداند.

 

قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله): ان الرحمه لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم. «کنزالعمال، ح ۶۹۷۸»

رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله): رحمت (خدا) بر قومی که در میان آنان قطع رحم‌کننده باشد، نازل نمی‌شود.

 

30نوامبر/16

اصلاحیه: پیرو چاپ مصاحبه با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

پیرو چاپ مصاحبه با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

 در شماره پیش، ذیلاً اصلاحات مورد نظر ایشان تقدیم می‌شود.

 

از چه مقطعی به دلیل شغل‌تان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی که در این باره از ایشان دارید، از چه مقطعی آغاز می‌شود؟

ـ اواخر سال ۱۳۷۲ از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان منتقل شدم. اولین خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در «ایرلاین» کار کنم، آن هم ایرلاین‌هایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. پایه‌گذار تشکیلات نیروی هوایی ارتش و هواپیمایی قبل از انقلاب، امریکا  بود. بعد از جنگ  به همراه عده‌ای از خلبانان نیروی هوایی ارتش ـ عزیزانی که اکثراً از قهرمانان جنگ بودند (استاد خلبانان سعیدی، رهبر و آغاسی بیگ) ـ به ایرلاین‌ها منتقل شدیم. من در ایران آموزش دیده بودم و آنها در امریکا و لذا روحیات من با ساختار آن زمان سازگار نبود، زیرا جو و ساختار ایرلاین‌ها غربی بود… . مدیریت کلان هواپیمایی آسمان (آقای مهندس عابدزاده و….) آدم‌های مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبان‌های آسمان بعضاً خلبان‌های زمان شاه بودند و از لحاظ سازمانی و تشکیلاتی، فرهنگ آن دوره حاکم بود، لذا از ما کناره‌گیری می‌کردند که البته طبیعی هم بود، ولی بعد از مدت کوتاهی همگی دوستان صمیمی شدیم و من نیز برای نامبردگان به عنوان معلم و استاد خود ارزش و احترام زیادی قائل هستم.

به هر حال من فرزند یک نظامی شهید بودم. بچه‌های نیروی هوایی بچه‌های جنگ بودند و خدا وکیلی هم به همراه بچه‌های آسمان در آموزش برای من کم نگذاشتند. کاپیتان بهارلویی، پورشفیقی، سعیدی، سهرابی، باقری فراهانی، ترابی، صادقی، نظریان، سهیراد، سیاه منصوری و… همگی از بهترین دوستان من هستند.

… به عنوان خلبان تحت آموزش به فرانسه رفتم و در آنجا استاد ایرانی من (استاد خلبان بهارلویی) پرسید:  «تو قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای؟» هواپیماهای جدیدی در فرانسه تولید شده بودند و ایران هم به‌تازگی آنها را خریداری کرده بود و ایشان اصرار داشت که تو قطعاً قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای! …

 

 

30نوامبر/16

این داغ ماندنی است!

                                        
کودکی دو سه ساله را به زنجیر می‌کشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش می‌برند و این دختربچه فقط داد می‌زند. شاید فکر می‌کند که گوش دنیا می‌شنود ولی اشتباه می‌کند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمی‌شناسد.
مثل این می‌ماند که تو را با دست و پای بسته به آب بیندازند و خفه کنند. مثل این می‌ماند که بختک و کابوسی دهشتناک تو را اسیر خود کرده باشد و نتوانی که بیدار شوی. مثل این می‌ماند که بخواهی با قومی کر و کور و کودن، مسأله‌ای علمی را استدلال کنی. مثل این می‌ماند که فرزندت بیماری لاعلاج گرفته باشد و در مقابلت ذره ذره آب شود و نتوانی کاری بکنی. مثل این می‌ماند که در عزای عزیزت، هیچ کس با تو همدردی نکند و در عوض جشن بگیرند و پایکوبی کنند. مثل این می‌ماند که در کربلا برای گرفتن یک کف دست آبی که یک شیرخواره را سیر می‌کند علی‌اصغر را سردست بگیری و بخواهی به یک گله گرگ، کمی از عطوفت انسانی را حالی کنی. مثل این می‌ماند…
آری عزیزان! مثل این می‌ماند که بخواهی کاری نشدنی انجام بدهی، مثلا کودکان شهرهای «الزهرا» و «نبل» را ببینی و آرام باشی، بی‌خیال باشی، مثل جامعه بین‌الملل باشی و… آن کودکان بی‌گناه شکنجه شده و به مرور می‌میرند تنها به جرم شیعه بودن. شیعه بودن، آری شیعه بودن. شیعه مشکل همیشگی و حل نشدنی شیطان است. شیعه بودن از نظر دشمنان خدا یعنی مسلمان واقعی بودن و این جرم کمی نیست. در فتواهای مفتیان حرف مفت‌زن وهابی، شیعه یعنی مرید علی و فاطمه بودن و این برای آنها سنگین است…
آری برادرم دشمن از شیعه می‌ترسد. فرقی نمی‌کند از صغیر و کبیرش می‌ترسد. از محسن در مدینه و جنین به دنیا نیامده عبدالله بن خباب در نهروان و علی‌اصغر شش‌ماهه در کربلا گرفته تا حبیب بن مظاهر کمر خمیده. اصلا در مکتب شیعه است که کودکان به دنیا نیامده مرده می‌شوند و ماندگار می‌مانند و کودک‌کشی فقط در مکتب فرعونیان و یزیدیان است … و اوباما و نتانیاهو و ملک عبدالله و اردوغان و…
دو شهر در همین نزدیکی ما در سوریه است با نام‌های «الزهرا» و «نبل» در شمال حلب که دو سال است در محاصره جهل و کینه تکفیری‌ها به سر می‌برند. فقط به خاطر اینکه شیعه هستند. می‌گویند قبل از محاصره هفتادهزار جمعیت داشته ولی الان نمی‌دانیم چند نفر باقی مانده‌اند. می‌گویند مردمش از شدت گرسنگی ماه‌هاست گیاه می‌خورند. آب هم ندارند و چشم به آسمان دارند و اگر باران بیاید… چند روز پیش دو کودک دیگر از آنها به خاطر گرسنگی و سوءتغذیه به شهادت رسیدند. می‌گویند سی‌نفر از جوانان آنها برای مذاکره با تکفیری‌های محاصره‌کننده رفتند تا از گرسنگی و تشنگی زن و فرزندانشان بگویند و بگویند که شیعه بودن ما به کنار ما انسانیم به ما غذا بدهید… بعد از مدتی سی سر بدون بدن برگشت.
کودکی دو سه ساله را به زنجیر می‌کشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش می‌برند و این دختربچه فقط داد می‌زند. شاید فکر می‌کند که گوش دنیا می‌شنود ولی اشتباه می‌کند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمی‌شناسد. او فریاد می‌کشد چون کار دیگری بلد نیست و فریاد کار دیروز و امروز مردم ستمدیده است و تا بوده همین بوده. نه آغوش گرم مادری را دارد و نه دستان پر مهر پدری. شاید هم اشتباه می‌کنم شاید از سینه خشکیده مادرش جرعه‌ای شیر می‌خواهد که نیست. شاید از دستان بی‌رمق پدرش یاری می‌طلبد که بیهوده است. شاید او خدا را به یاری می‌طلبد که در همین نزدیکی است و می‌داند که اشک یتیم عرش خدا را به لرزه می‌اندازد و دعای یتیم کاخ یزید را. همان‌گونه که اشک رقیه و خون علی‌اصغر بساط یزید را در هم پیچید…دخترکم زنجیر به دستان کوچکت زدند چون که از دستان کوچک تو هم می‌ترسند مثل ترسی که یزید از رقیه داشت. اصلا نمی‌دانم چرا با دیدن تو اینقدر یاد رقیه افتاده‌ام. فکر کنم به خاطر این است که محرم نزدیک است یا شاید به خاطر این است که حکایت تو خیلی به رنج رقیه شبیه است… عزیزکم مبادا فکر کنی که دنیای جدید از رقیه چیزی می‌فهمد. نه نمی‌فهمد. مبادا فکر کنی که جایزه صلح نوبل و سفیر صلح برای نجات من و توست که نیست. مبادا فکر کنی که این جایزه گرفتگان صلح از اوبامای سیاه‌دل و آنجلینا گرفته تا شیرین عبادی برای نجات صف بسته‌اند که نبسته‌اند. آنها برای دستان قشنگت النگو نیاورده‌اند زنجیر آورده‌اند. همه آنها دروغند. تزویرند و توهم و تباهی و هیچ در هیچ ولی هر چه هست رقیه است. صلح نوبل به یزید دادند که با آن سر صلح را ببرد. به دخترک هالیوود دادند تا به راحتی از من و تو جاسوسی کند و تو را پای تلویزیون و ماهواره‌ خود بنشانند. به وطن‌فروش دادند تا تلخی نام شیرینش را بگیرند. و باید این را بدانی که مبادا به دشمن ببندی تو دل.
حال برادرم تو باید بدانی ما از قوم محمدیم که اسرائیلیان قدم به قدم کودکی تا رسالتش را به طمع کشتنش به حیله پیمودند غافل از اینکه او هر کجا بود خدا با او بود و سپس علی در کنارش. ما از آن قومیم که برای پهلوی شکسته مادرمان، استخوان سکوت در گلو خریدیم تا اسلام را نفروشند. ما از آن قبیله عشقیم که حنجر علی‌اصغر دادیم تا اسلام بماند. اصلا ما از اول برای خدا سربدار بودیم و برای دشمنان خدا سربراه نبودیم و این رمز پیروزی ماست و اکنون اینچنین است که دنیای امروز چشمان از ترس دریده کودکان «الزهرا» و «نبل» را نمی‌بیند. از آمریکا و غاصب قدس گرفته تا ترکیه و غاصب مکه و مدینه و این یعنی اینکه امروز کافران و اسرائیلیان با امویان همپیمان شده‌اند تا جنگ احزاب آخرالزمان به راه بیندازند و من و تو چه نشسته‌ایم؟! آسوده و بی‌خیال. بدون درد هم‌نوع و هم‌کیش. برخیز که وقت جنگ است، نه هنگام درنگ.

محمد هادی صحرایی

 

30نوامبر/16

نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم تا هم دل حضرت فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را

 

 

مصاحبه با خانم سمیه حیدری جودوکار وزن ۵۷ کیلوی ایران،

برنده مدال نقره مسابقات آسیایی (۱۳۹۲)

 

چند ماه قبل سمیه حیدری جودوکار وزن ۵۷ کیلوی ایران در بازی‌های آسیایی داخل سالن کره جنوبی روی تشک رفت و توانست مدال نقره مسابقات را کسب کند. با این حال، فقط این مدال نقره نبود که سمیه حیدری را در رسانه‌های ایران و جهان مطرح کرد. او با چادر مشکی روی سکو حاضر شد تا اولین ورزشکار زن ایرانی باشد که چادرش را در یک رقابت خارجی به نمایش می‌گذارد.

به گزارش مجله مهر، سمیه حیدری ۲۸ ساله است. ورزشکاری از چهارمحال و بختیاری که نیمی از عمرش را رزمی کار کرده تا بالاخره بعد از تجربه ووشو و کاراته و تکواندو، به جودو رو بیاورد. برای سمیه حیدری کسب مدال نقره رقابت‌های آسیایی کار پرزحمتی بود که از مدت‌ها قبل برای آن برنامه‌ریزی کرده بود.

او می‌گوید: «تأمین هزینه‌های یک ورزشکار حرفه‌ای واقعاً دشوار است. من با همه صرفه‌جویی‌هایی که می‌کنم حداقل ماهی ۲ میلیون تومان هزینه شخصی دارم و گاهی مجبور می‌شوم یکی دو ماه از تمرین فاصله بگیرم و کارهایی مثل فروشندگی انجام دهم تا هزینه‌هایم تامین شود.» در خانواده حیدری ۳ فرزند از ۱۲ فرزند ورزشکار هستند و در سطح حرفه‌ای کار می‌کنند. خودش می‌گوید که ورزش در خانواده‌شان موروثی است و اگر بیش از این از ورزش بانوان حمایت شود می‌تواند به خوبی جواب اعتماد مسئولان ورزشی کشور را بدهد.

سمیه حیدری دیروز از سوی مقام معظم رهبری تقدیر شد و این در حالی است که یک ماه قبل هم با حضور در دفتر ایشان مورد تقدیر قرار گرفته بود.

 

در جلسه‌ای که به بیت رهبری دعوت شده بودید، با مقام معظم رهبری دیدار هم داشتید؟

نه، یک ماه قبل از دفتر مقام معظم رهبری با من تماس گرفتند و در آنجا ضمن تقدیر و تشکر مشکلات ورزش بانوان را با نمایندگان دفتر رهبری در میان گذاشتم و قرار شد دیداری خصوصی با حضرت آقا داشته باشیم که زمان آن هنوز مشخص نیست.
چه مشکلاتی را مطرح کردید؟

خب ورزش بانوان همیشه به خاطر بحث پوشش و حجاب تحت فشار بوده و مقام معظم رهبری تنها حمایت‌کننده بانوان ورزشکار بوده‌اند. مدتی قبل از مسابقات وقتی شنیدم که آقا فرمودند خانم‌ها اگر حجاب و عفاف را رعایت کنند می‌توانند در عرصه‌های ورزشی حاضر شوند، واقعاً انگیزه‌ام برای تمرین بیشتر شد و با روحیه بهتری در مسابقات شرکت کردم. تنها آرزویم این بود که مدال طلا بگیرم و تقدیم آقا کنم که البته با ناداوری مدال نقره نصیبم شد.
به همین دلیل هم با چادر روی سکو رفتید؟

بله، نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم تا هم دل حضرت فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را. خیلی‌ها آنجا با این کار من مخالفت کردند و اصرار داشتند با گرمکن ورزشی روی سکو بروم. به همین دلیل حضور من برای دریافت مدال خیلی طول کشید و همه منتظرم بودند. اما من می‌گفتم یا با چادر روی سکو می‌روم یا اصلاً نمی‌روم.

 

مخالف‌ها چه دلیلی برای مخالفت داشتند؟

مثلا شنیدم که یکی می‌گفت خانم‌های ورزشکار همیشه از این شکایت دارند که دیگران محدودشان می‌کنند و حالا تو که کسی جلوی فعالیتت را نگرفته چرا داری خودت را محدود می‌کنی؟ اما واقعیت این است که حجاب برای یک زن ورزشکار مسلمان محدودیت نیست. وقتی با حجاب در مسابقات شرکت می‌کنم، احساس می‌کنم خدا نظر ویژه‌ای به من دارد. دلم قرص‌تر است و با آرامش و توکل بیشتری مسابقه می‌دهم. ضمن اینکه یک سری از خطاها هم هست که با حجاب داشتن خیالت راحت می‌شود آنها را مرتکب نمی‌شوی. مثلاً اگر در طول مسابقه سه بار موهایت باز شود و نیاز به بستن داشته باشد، اخطار کم‌کاری و اتلاف وقت می‌گیری. یا گاهی در مسابقه به دلیل کشیده شدن موها، تمرکز ورزشکار بهم می‌خورد و ممکن است فن بخورد. اتفاقاتی که با داشتن حجاب برای ورزشکار رخ نمی‌دهد.
در این مدت از طرف چه کسانی تقدیر شده‌اید؟ 

مقام معظم رهبری، در پیامی تشکر و تقدیر کردند که من بعد از شنیدنش سجده شکر به جا آوردم. در جلسه‌ای هم که به دفتر ایشان دعوت شده بودم، یک جلد قرآن مجید هدیه گرفتم که بسیار برایم ارزشمند بود. در واقع ارزشمندترین هدیه‌ای بود که در این مدت گرفته‌ام. به جز این، وزارت ورزش و دفتر امور بانوان ریاست جمهوری و استانداری چهارمحال و بختیاری هم تقدیر کتبی به عمل آوردند. اما هدیه مادی دریافت نکردم. البته گفته شده در دیدار با مقام معظم رهبری تقدیر مادی هم در نظر گرفته شده است. اما واقعیت این است که همین دیدار نهایت آرزوی من است. از بچگی آرزو داشتم مقام معظم رهبری را ببینم و امیدوارم خداوند زودتر این سعادت را نصیبم کند.

 

 

30نوامبر/16

گفته‌ها و نوشته‌ها

 

شیطان

مردی زشت و بداخلاق از بهلول سؤال نمود که خیلی میل دارم شیطان را ببینم. بهلول گفت: اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن حتماً شیطان را خواهی دید!!!

 

قیمت لنگ

آورده‌اند که: روزی بهلول در حمام مشغول استحمام بود که ناگه هارون‌الرشید و جمعی از

یارانش وارد حمام شدند و چشم هارون‌الرشید به بهلول افتاد!

و از بهلول پرسید که اگر بخواهی من را بخری به چه قیمت می‌ارزم؟!!

بهلول گفت: پنجاه دینار!!!

هارون‌الرشید برآشفت وگفت: نادان پنجاه دینار که فقط لُنگ من می‌ارزد!!!

بهلول نیز در جوابش گفت: من هم فقط لُنگ‌تان را قیمت کردم وگرنه خود

خلیفه که ارزشی ندارد!!!

 

شعر و طویله

آورده‌اند که فتحعلی‌شاه قاجار گه‌گاه شعر می‌سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی‌پروا نظر خود را بازگفت. فتحعلی‌شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهارپایان به آخور ببندند.

شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آنکه شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند، سپس پرسید: «حالا چطور است؟» شاعر هم بی‌آنکه پاسخی بدهد راه خروج پیش گرفت! شاه پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: به طویله!!!

 

تأثیر دعای بهلول

آورده‌اند که عربی شترش به مرض (پیسی) مبتلا شده بود. به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به او بمالد. عرب شتر را سوار شده تا به شهر رفته روغن بخرد. نزدیک شهر به بهلول برخورد نمود و چون سابقه دوستی با او داشت به بهلول گفت: شترم به مرض پیسی مبتلا شده و گفته‌اند روغن کرچک بمالم تا خوب شود، اما من عقیده دارم که تأثیر نفس تو بهتر است، استدعا می‌کنم دعایی بخوان تا شتر من از این مرض نجات پیدا کند. بهلول جواب داد: اگر روغن کرچک بخری و با دعای من مخلوط کنی ممکن است شترت خوب شود، والا دعای تنها تأثیری نخواهد داشت.

 

مناظره بهلول و ابوحنیفه

روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود، بهلول هم در گوشه‌ای نشسته و به درس ابوحنیفه گوش می‌داد. ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار کرد که امام جعفر صادق«ع» سه مطلب را اظهار می‌نماید که مورد تصدیق من نمی‌باشد، آن سه مطلب بدین نحو است:

اول آنکه می‌گوید که شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متأذی نمی‌شود.

دوم آنکه می‌گوید خدا را نتوان دید و حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود، پس خدا را با چشم می‌توان دید.

سوم می‌گوید: مکلف، فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می‌آورد و حال آنکه تصور و شواهد برخلاف این است، یعنی عملی که از بنده سر می‌زند، از جانب خداست و به بنده ربطی ندارد.

چون ابوحنیفه این مطلب را گفت، بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب کرد. از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد، او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد. شاگردان ابوحنیفه عقب او دویده او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت، او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند. بهلول جواب داد:

ابوحنیفه را حاضر نمایند تا جواب او را بدهم.

چون ابوحنیفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسیده؟

ابوحنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زده‌ای و پیشانی و سر من درد گرفت.

بهلول گفت: درد را می‌توانی به من نشان دهی؟

ابوحنیفه گفت: مگر می‌شود درد را نشان داد؟

بهلول جواب داد: تو خود می‌گفتی موجود را که وجود دارد باید دید و بر امام جعفر صادق«ع» اعتراض می‌کردی و می‌گفتی چه معنی دارد که خدای تعالی موجود باشد ولی او را نتوان دید. دیگر آنکه تو در ادعای خود کاذب و دروغگوی که می‌گویی کلوخ سر تو را درد آورد، زیرا کلوخ از جنس خاک است و توهم از خاک آفریده شدی، پس چگونه از جنس خود متأذی می شوی؟
مطلب سوم، خود گفتی که افعال بندگان از خداوند است، پس چگونه می‌توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورده‌ای و از من شکایت داری و ادعای قصاص می‌نمایی؟

 

بهلول و مرد شیاد

بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. مرد شیادی که شنیده بود بهلول دیوانه است، جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی، در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو می‌دهم.
بهلول چون سکه‌های او را دید، دانست که سکه‌های او مسی است و ارزشی ندارد.

بهلول گفت: به یک شرط قبول می کنم، بشرط آنکه سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی.

مرد شیاد قبول کرد و شروع به عرعر کرد.

بهلول به او گفت: تو که خر هستی فهمیدی سکه‌های من طلاست و مال تو از مس! چگونه می‌خواهی، من که انسان هستم، این مطلب را ندانم.

مرد شیاد، پا به فرار گذاشت.

 

به شکار رفتن بهلول و هارون

روزی خلیفه هارون‌الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند، بهلول نیز با آنها بود. در شکارگاه، آهویی نمودار شد و خلیفه تیری به سوی آهو انداخت، ولی به شکار نخورد.

بهلول گفت: احسنت!

خلیفه غضبناک شده و گفت: مرا مسخره می‌کنی؟

بهلول گفت: احسنت من به آهو بود که خوب فرار کرد.

 

بهلول و داروغه

داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می‌کرد تا به حال کسی نتوانسته است مرا گول بزند.

بهلول در میان آن جمع بود، به داروغه گفت: گول زدن تو کار آسانی است، ولی به زحمتش نمی‌ارزد.
داروغه گفت: چون از عهده برنمی‌آیی، این حرف را می‌زنی.

بهلول گفت: افسوس که الساعه کار خیلی واجبی دارم، والا همین الساعه تو را گول می زدم.

داروغه گفت: حاضری بروی و فوری کارت را انجام دهی و برگردی؟

بهلول گفت: بلی. همین‌جا منتظر من باش، فوری می آیم.

بهلول رفت و دیگر بازنگشت.

داروغه پس از دو ساعت معطلی، شروع کرد به فریاد کردن و گفت: اولین دفعه است که این دیوانه مرا این قسم گول زد و چندین ساعت بی‌جهت من را معطل کرد و از کار انداخت.

 

انشاءالله

روزی جحی برای خرید درازگوشی به بازار مال‌فروشان رفت. مردی پیش آمدش و پرسید: کجا روی؟ گفت: به بازار تا درازگوشی بخرم.

گفتش: بگو انشاءالله…

گفت: چه جای انشاءالله باشد که خر در بازار و زر در کیسه من است.

چون به بازار در آمد، زرش بزدند و چون بازگشت، همان مردش برابر آمد و پرسیدش: از کجا می‌آیی؟

گفت: انشاءالله از بازار، انشاءالله زرم را بدزدیدند، انشاءالله خری نخریدم و زیان دیدم و تهی دست به خانه بازمی‌گردم انشاءالله!!!

 

موعظه ابلیس

می‌گویند، روزی فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و مشغول خوردن بود، در این هنگام ابلیس به نزد او آمد و گفت: آیا کسی هست که بتواند این خوشه انگور را به مروارید تبدیل کند؟ فرعون گفت: نه.

ابلیس به وسیله سحر و جادو آن خوشه انگور را به خوشه مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: واقعاً که تو مردی اُستاد هستی!

ابلیس با شنیدن این جمله، سیلی محکمی بر گردن او زد و گفت: مرا با این اُستادی به بندگی قبول نکردند، تو چگونه با این حماقت ادعای خدایی می کنی؟!

 

 

خواجه و غلام

خواجه‌ای غلامش را به بازار فرستاد که انگور و انار و انجیر بخرد و زود بیاید. غلام رفت و دیر آمد و انگور تنها آورد.

خواجه او را بسیار زد و گفت: چون تو را پی کاری می‌فرستم باید چند کار کنی و زود بیایی، نه آنکه پی چند کار می‌روی دیر بیایی و یک کار کنی.

غلام گفت: به چشم، از این به بعد.

بعد از چند روز اتفاقاً خواجه مریض شد و او را پی طبیب فرستاد. غلام رفت و زود برگشت و چند نفر همراه خود آورد.

خواجه گفت: اینها چه کسانند؟

گفت: تو با من گفتی چون پی کارت فرستم چند کار بکن و زود بیا. اکنون این طبیب است که جهت معالجه آورده‌ام، و این غسال است که اگر مردی غسلت دهد، و این کسی است که بر تو نماز بخواند، و این تلقین‌خوان است، و این قبر کن است و این قرآن خوان!

 

اقرار به جهل

یکی را از حکما شنیدم که می‌گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که، چو دیگری در سخن باشد و سخن وی تمام نشده سخن آغاز کند. (گلستان سعدی)

 

خوف و رجا

وزیری، نزد عارفی رفت و از او دعایى خواست. عارف گفت: وزیر را مسئله چیست؟

گفت : روز و شب در خدمت سلطان مشغولم. هر روز امید آن دارم که خیرى از او به من رسد، و در همان حال ترسانم که مباد خشم گیرد و مرا عقوبت دهد.

عارف گریست.

وزیر گفت: شما را چه شد که از شنیدن این سخن، گریه آغاز کرد؟

عارف گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى پرستیدم که تو سلطان را، اکنون از شمار صدیقان بودم.

 

عابد و دزد

مردی سجاده عابدی را دزدید. عابد چون دید، دزد خجالت کشید و سجاده را واگذاشت و گفت: نمی‌دانستم که سجاده از توست. عابد گفت: چگونه نمی‌دانستی که سجاده از تو نیست؟! (کشکول شیخ بهایی)

 

دنیای فانی، عاقبت باقی

روزی نادرشاه با «سیدهاشم خارکن» که از روحانیون بنام بود، در نجف ملاقات کرد.

نادر، خطاب به سیدهاشم گفت: شما واقعاً همت کرده‌اید که از دنیا گذشته‌اید.

سیدهاشم با همان وقار و آرامش روحانی مخصوص به خود گفت: برعکس، شما همت کرده‌اید که از آخرت گذشته‌اید!

 

آیت‌الله قاضی رحمت‌الله علیه

یکی از اطرافیان آیت‌الله قاضی نقل میکند: روزی با ایشان به سمت منزلش میرفتیم. به سر کوی ایشان که رسیدیم، مشاهده کردیم که صاحب خانه، اثاث مرحوم قاضی را به کوچه ریخته است. آیت‌الله قاضی به محض دیدن آن صحنه فرمود: خدا گمان کرده که ما هم آدمیم که با ما چنین معامله میکند!

این کلام آیت‌الله قاضی اشاره به احادیثی است که بلاهای دنیا را دلیل ایمان شخص و محبت حق تعالی به او میداند. چنانکه حضرت باقرالعلوم علیه‌السلام میفرمایند: یُبتلی المرءُ علی قدرِ حُبِّه؛ انسان به اندازه دوستیاش با خدا به بلا گرفتار میشود. و حضرت امام صادق علیه‌السلام میفرمایند: ما أحبّ اللهُ قوما إلّا ابتلاهُم؛ خداوند هیچ گروهی را دوست نگرفت، مگر انکه آنان را به بلا گرفتار ساخت.

مرحوم آیت‌الله قاضی میفرمود: گاهی خداوند چهل روز بنده را در سختی و گرفتاری قرار میدهد تا یک بار از ته دل «یا الله» بگوید و به یاد خدا بیفتد. (مهر افروخته، ص ۲۳)

نیز فرمودهاند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالی نرسد، مرا لعن کند! (مهر افروخته، سیدعلی تهرانی، ص ۱۹ ـ سیمای فرزانگان)

 

 

غیبت

شخصی به دیدار پارسایى رفت و از یکى از دوستانش سخنى (غیبت) به میان آورد. پارسا، او را گفت: از این دیدار زیانکار شدى و سه جنایت ورزیدى: کینه مرا به دوستى تیز کردى، دل آسوده مرا نگران داشتى و خویش را نیز متهم کردی.

 

 

30نوامبر/16

تصویب اصل مترقی ولایت فقیه

بی‌پرده با تاریخ/ شهریور و مهر ۱۳۵۸

سید روح‌الله امین‌آبادی

شهریور و مهر ۱۳۵۸ پر از رویدادهای تلخ و شیرین برای انقلاب اسلامی ‌و ملت مسلمان‌ایران است. مهم‌ترین رویداد‌این دو ماه بی‌تردید تصویب اصل مترقی ولایت فقیه توسط خبرگان قانون اساسی است که بسیاری از ملی‌گراهای بریده از ملت و میهن و ضدانقلاب داخل و خارج با تصویب آن مخالف بودند.

وفات ‌ایت‌الله طالقانی رویداد تلخی است که در شهریورماه ‌این سال ملت ‌ایران را عزادار کرد. امام خمینی در پیامی‌ایشان را ابوذر انقلاب نامید و از خدماتش تجلیل کرد.

از سوی دیگر در‌این دو ماه ضدانقلاب به تلاش‌های خود برای جداسازی دو منطقه حساس کردستان و خوزستان از ‌ایران اسلامی ‌ادامه داد و در حالی که دولت موقت به دنبال فرصت‌دهی به اشرار در کردستان بود، قاسملو رئیس حزب دموکرات و عزالدین حسینی یکی از رهبران اشرار کردستان به نظام اسلامی ‌اعلام جنگ کردند!

ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش، عضویت‌ایران در جنبش عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی وزیر خارجه با صدام از دیگر رویداد‌های شهریور و مهر ۵۸ است. در ادامه حوادث ‌این دو ماه را مرور می‌کنیم.

 

تصویب اصل ولایت فقیه

در جلسه ۲۱ شهریور ماه ۵۸ مجلس خبرگان قانون اساسی اصل ولایت فقیه به تصویب نمایندگان رسید. در ‌این روز مجلس خبرگان قانون اساسی در پانزدهمین جلسه خود اصل پنجم قانون اساسی [ولایت فقیه] را به تصویب رساند.

در‌این اصل آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل‌اللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی‌ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که یک فرد چنین اکثریتی نداشته باشد شورایی مرکب از فقهای واجد شرایط بالا، عهده‌دار آن می‌گردند.»

در ادامه جلسه آیت‌الله بهشتی از یک مخالف و یک موافق خواستند تا در باره ‌این اصل نظرات خود را بیان کنند که در ‌این هنگام مقدم مراغه‌ای به عنوان مخالف اصل ولایت فقیه پشت تریبون قرار گرفت و سخنانی را ‌ایراد کرد و گفت:

«در جلسات عمومی ‌بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت فقیه که از نظر اصل مورد قبول است، چطور باید تنظیم شود؟ وقتی می‌گویم در اصل، منظور‌این است که اسلام باید حاکم باشد، ولی نباید اسلام را یک طبقه خاص در انحصار خود بگیرد، آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرت‌طلبان و‌این تصور حاصل شود که مبارزه‌ای را همه ملت شروع کرده است، اما پس از پیروزی عده‌ای می‌خواهند همرزمان خود را کنار بگذارند.»

در ادامه آیت‌الله بهشتی به عنوان فردی که مسئولیت گروه‌ها را برعهده داشتند، به عنوان موافق سخن گفتند. آیت‌الله بهشتی اظهار داشت:

«مطلب اصلی ‌این است که آیا اصل پنجم هیچ کلمه یا جمله‌اش با آن عوارضی که آقای مراغه‌ای و بسیاری از افراد دیگر برای آن می‌شمارند، ارتباط دارد؟‌ آیا اصل پنجم می‌خواهد نقش آراء عمومی‌ را انکار کند؟ آیا اصل پنجم می‌خواهد آزادی‌ها را از بین ببرد؟ آیا اصل پنجم می‌خواهد حکومت را دراختیار قشر معینی و طبقه معینی قرار بدهد؟ مثلاً می‌خواهد بگوید از ‌این پس نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور و وزراء همه باید روحانی و معمم باشند؟ هرگز، من می‌خواهم‌این اصل را ببینید، کجای‌این اصل ‌این معنی را می‌دهد؟»

وی در ادامه به تعریف ولایت فقیه پرداخت و گفت:

«اصل پنجم را می‌خوانم. آنچه که پیشنهاد شده است ‌این است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل‌اللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ‌ایران ولایت امر و امامت امت… » یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری «…برعهده فقیه…» فقیه یعنی چه؟ یعنی اسلام‌شناس، مطلع، ورزیده، متخصص. فقیه یک واژه عربی است؛ یعنی دانا و شناساننده و در ‌این معنای خاصی که ماها به کار می‌بریم، یعنی دانای اسلام، اسلام‌دان، البته در اصطلاح اخص به کار می‌رود و به کسی که در دانستن علم احکام دین و استخراج آن از مبانی و ادله‌اش در حد تخصص و اجتهاد و صاحب‌نظر باشد، گفته می‌شود؛ یعنی کسی که بتواند احکام و قوانین و تعالیم اسلام را از کتاب و سنت به صورت یک صاحب‌نظر بفهمد».

آیت‌الله بهشتی گفت:

«ما گفتیم مرکز ثقل حکومت جامعه و رهبری جامعه یک چنین فردی است و گفتیم که ‌این فرد چگونه‌ این مرکز ثقل بودن را به دست می‌آورد و گفتیم که باید اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند، یعنی کسی نمی‌تواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبر خودش را بر مردم تحمیل کند و ‌این مردم هستند که باید او را با‌ این صفات به رهبری شناخته باشند و پذیرفته باشند».

در ادامه جلسه، تعدادی از نمایندگان از جمله مهندس سحابی با ‌این عنوان که «این اصل، یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی در جامعه ‌ایران ‌ایجاد خواهد کرد، بنابراین نگذارید که‌این اصل سرسری بگذرد» با اصل ولایت فقیه مخالفت و به آن اعتراض کرد، ولی آیت‌الله بهشتی به عنوان رئیس جلسه اصل ۵ قانون اساسی را به رأی گذاشت و در نهایت اصل ولایت فقیه با ۵۳ رأی موافق، ۸ رأی مخالف و  ۴ رأی ممتنع به تصویب خبرگان منتخب ملت رسید.(۱)

سخنان صریح و شفاف شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی در دفاع از اصل ولایت فقیه و رأی بالا به ‌این اصل در حالی با نگاهی گذرا به مشروح مذاکرات روشن می‌شود که سال‌ها بعد عزت‌الله سحابی که یکی از مخالفان‌ این اصل مترقی قانون اساسی بود، در بیان خاطراتی از شهید بهشتی مدعی شد که ‌ایشان نیز مخالف اصل ولایت فقیه بود!

بعد از رأی مجلس خبرگان قانون اساسی به اصل ولایت فقیه، سحابی طی سخنانی در شب هفت آیت‌الله طالقانی به‌شدت از اصل ولایت فقیه انتقاد و به مجلس خبرگان قانون اساسی که برخلاف وی و دوستانش به ولایت فقیه رأی داده بودند اعتراض کرد.  مهندس سحابی واکنش‌ به سخنانش را‌ این گونه شرح می‌دهد: «فردای آن روز که من به مجلس خبرگان رفتم، در کریدور مجلس با مرحوم بهشتی در حالی که عده‌ای از جوانان گرد ‌ایشان را گرفته بودند و با ایشان صحبت می‌کردند، برخورد کردم. مرحوم بهشتی پس از مشاهده من صحبت خود را با جوانان مزبور قطع کرد و به سوی من آمد، مرا در آغوش گرفت و صورتم را بوسید و آهسته به من گفت که بهتر است فعلاً‌ این دردها را در سینه نگاه دارید.»

سحابی از‌ این سخنان شهید بهشتی استنباط می‌کند که‌ ایشان نیز با ولایت فقیه مخالف بوده‌اند، ولی زمان را مستعد بیان مخالفت نمی‌دانستند، ولی روشن است ‌که اگر کسی با امری مخالف باشد و در عین حال زمان را نیز برای ابراز مخالفت مناسب نبیند، سکوت می‌کند، ولی شهید بهشتی به شهادت تاریخ نه تنها در مورد اصل ولایت فقیه سکوت نکرد، بلکه به صورت قاطع از اصل ۵ قانون اساسی دفاع کرد و آن را در مقام رئیس وقت جلسه به رأی نمایندگان گذاشت.

سحابی بعد از مخالفت با ورود ‌این اصل به قانون اساسی به دیدار امام خمینی رفت تا مخالفت خود را با ‌ایشان نیز در میان بگذارد. صحبت‌های مطرح شده در ‌این دیدار و پاسخ امام به سحابی آن چنان که وی در خاطراتش به آن اشاره کرده جالب است. سحابی می‌گوید:

«در آن جلسه من نظرات خود را چنین توضیح دادم که در شرایطی که از طریق نظارت شورای نگهبان قوانین کنترل و اسلامی‌ بودن آنها تضمین می‌شود و از سوی دیگر صلاحیت رئیس‌جمهور هم پیش از انتخاب شدن توسط شخص فقیه اعلم تأیید می‌گردد و پس از انتخاب یکی از کاندیداها توسط مردم، فقیه اعلم او را نصب شرعی می‌کند، کل سیستم قدرت سیاسی تحت نظارت شرعی است و نیازی به دخالت در جزئیات نخواهد بود، پس نگرانی در مورد ‌اینکه نظام خلاف اسلام حرکت کند، وجود ندارد و بدین لحاظ نیازی به‌این که یک نهاد دیگر به نام ولی فقیه‌ایجاد شود و در امور اجرایی دخالت کند، وجود ندارد. وقتی من ‌این بحث را مطرح کردم، مرحوم آقای [امام]خمینی انگشت خود را بلند کرد و گفت همین است ولایت فقیه. من از ‌ایشان سئوال کردم که پس اشتباه ما چیست؟‌ ایشان گفتند اشتباه شما‌ این بود که ولایت فقیه را در شورای نگهبان خلاصه کردید و درباره‌ این که نحوه انتخاب رئیس‌جمهور بدین شکل موجب مشروعیت وی می‌شود. در هر صورت نظری که‌ایشان در آن جلسه اظهار داشتند ‌این بود که سیستمی ‌که بدین صورت در کشور به وجود می‌آید، سیستم ولایت فقیه است و در ‌این سیستم همه مقامات آن از بالاترین تا پایین‌ترین مقام و حتی کارگر شهرداری آن هم مشروعیت دارند و مردم باید در امور مربوطه از آنان اطاعت کنند…».

 

ابوذر انقلاب از دنیا رفت

آیت‌الله طالقانی در ساعت یک و ۴۵ دقیقه بامداد ۱۹ شهریور ۵۸ بر اثر سکته قلبی درگذشت. وی شب قبل به مدت دو و نیم ساعت با سفیر شوروی به صورت خصوصی ملاقات و گفت‌وگو کرده بود. امام خمینی بعد از فوت آیت‌الله طالقانی با انتشار بیانیه‌ای وی را ابوذر زمان نامیدند. رهبر انقلاب در ‌این پیام تأکید کردند:

«آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکاران و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام بود.»(۲)

ابوذر انقلاب از قرائت منافقین تا روایت اسناد

آیت‌الله طالقانی یکی از شخصیت‌هایی است که بی‌شک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی نخواهد برد، ولی آنچه که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه می‌کند، نه مبارزات و زندان رفتن‌ها و شکنجه و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهک‌های فرصت‌طلب از ‌او برای رسیدن به اهدافی است که آیت‌الله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.

آیت‌الله طالقانی خود به خوبی‌ این حرکت‌های موذیانه را می‌دید. سخنان ابوذر انقلاب، سراسر نشان از آن دارد که ‌وی می‌کرد که بگوید حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح الله. در ادامه کدهای دقیقی از بیانات آیت‌الله طالقانی را در این زمینه ارائه خواهیم کرد.(۳)

آیت‌الله طالقانی در نماز جمعه ۹ شهریور ماه یعنی کمتر از ده روز قبل از وفات خود به‌شدت ضدانقلاب را مورد انتقاد قرار ‌داد، مباحث بسیار مهمی‌ را مطرح کرد و به تبیین واقعیات میدانی کردستان پرداخت. وی با اشاره به آیات مربوط به مناففین در سوره بقره گفت: ‌

«اینها [منافقین] عهدها و پیمان‌هایشان را سپر توطئه‌های خودشان می‌کنند، پایبند هیچ عهد و پیمانی نیستند و ‌اینها کوشش دارند راهی را که اسلام و انبیا به طرف حق بازکرده‌اند به روی مردم سد کنند».

«امروز… ما دچار منافقین شرور، حیله‌گر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در می‌آیند. بسیار هم اظهار دلسوزی می‌کنند، ولی وابسته به جاهای دیگری هستند، مرتبط با جاهای دیگرند. چهره چهره ‌ایرانی است، ولی درون و نفس آنها اندیشه، فکر و خلق امپریالیستی و صهیونیستی و دیگر قدرت‌هاست. این گرفتاری‌هایی که امروز در مرکز، در شهرستان‌ها و به‌خصوص در کردستان برای ‌این کشور پیش آمده، به‌ دست کیست؟ آن ساواکی دزد فراری که با سرکرده‌شان فرار کرد و آن صهیونیست که نمی‌آید خودش را معرفی کند. در چهره‌ این احزاب و گروه‌ها در می‌آید و شعار‌های فریبنده می‌دهد و‌ این قشرها را می‌فریبد. مسئله سطحی نیست که ما گمان کنیم با یک خواسته‌هایی طرف هستیم. خواست‌هایشان هم گنگ هست. می‌آیند تعهد می‌دهند، ولی پایبند تعهدات‌شان نیستند، و الا کدام دولت، کدام منشأ اثر و کدام رهبری است که با خواسته‌های معقول و منطقی یک گروهی مخالفت کند؟»

 ‌ «آیا تا به حال ‌این مسئله مطرح شده که ‌اینها چه می‌خواهند؟ به حسب ظاهر چند مسئله را مطرح می‌کنند و می‌گویند خواسته‌های ما ‌این است، ولی در باطن چیست؟ در باطن همان مرامنامه حزب دموکرات ده بیست  سال قبل است که در مقابل رژیم آن را تنظیم کرده‌اند، یعنی بالاخره تجزیه. ولی اکثر برادران و خواهران کرد ما از ‌این دسیسه زیر پرده بی‌اطلاع هستند».‌

«می‌آیند می‌گویند که می‌خواهیم در سرنوشت خودمان مختار باشیم، فرهنگ کردی را تعلیم کنیم، خوب بکنید، چه کسی جلوگیری کرده است؟ می‌خواهیم انجمن شهر و روستا تشکیل دهیم، خوب بکنید، کسی جلوگیری کرده است؟ می‌خواهیم پایگاه‌های نظامی‌ و ارتش از‌ اینجا بروند، پاسدارهای غیربومی ‌بروند، آخرش چه؟ آخرش هر کاری خواستیم خودمان بکنیم، فقط دولت مرکزی به ما نان بدهد، آرد بدهد، نفت بدهد، پول بدهد، آخر مسئله به ‌اینجا می‌رسد که هیچ حق دخالتی در کار ما ندارید. نفت را از خوزستان بیاورند به ‌اینها بدهند و‌ اینها هیچ تمکینی از دولت مرکزی نداشته باشند. ‌این شدنی است؟»

«یک مردمی ‌که از اول گفتند ما به جمهوری اسلامی ‌رأی نمی‌دهیم، یعنی خودشان را از ۹۸ درصد مسلمان‌ها و مردم ‌ایران جدا کردند. یهودی رأی داد، زرتشی رأی داد، مسیحی رأی داد، صائبی رأی داد، یک عده گفتند ما رأی نمی‌دهیم. خوب رأی نمی‌دهید، دیگر چه می‌خواهید؟»

«آن ملا و آن پیشوای مذهبی که می‌گوید من رأی به جمهوری اسلامی‌نمی‌دهم، یعنی چه؟ جمهوری اسلامی ‌غیر ‌این است که قوانین قران و قوانین الهی باید حاکم بشود؟ ‌این چه پیشوای مذهبی است؟»

«اینها کسانی هستند که رفتند اروپا و خارج، زیر لاک خودشان پنهان شدند،‌این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکت‌ها به صدا درآمده‌اند، تسلیم‌شده‌ها انقلابی شده‌اند! وابسته‌ها دوباره آمده‌اند روی کار».

آیت‌الله طالقانی در مورد کمک‌های مالی و تسلیحاتی به اشرار کردستان نیز بدون اشاره به نام برخی از کشورها از جمله شوروی و ترکیه گفت:

«از یک کشور بزرگ همسایه به آنها کمک می‌شود، از یک کشور اسلامی ‌همسایه به آنها کمک می‌شود، از اسرائیل به ‌اینها می‌رسد، از سوی دزدان فراری و عوامل رژیم سابق هر روز به‌ اینها پول و اسلحه داده می‌شود. پس می‌خواهند مردم در مقابل‌این دسیسه‌ها ساکت بنشینند؟ ارتش دخالت نکند؟ پس چه بکند؟»

«‌این درگیری عاقبتی برای کردستان ندارد جز خرابی، کشتار، ویرانی، جز از بین رفتن آبروی برادرها و خواهرهای کرد ما هیچ محصولی ندارد. ۳۰ میلیون جمعیت ‌ایران و مسلمان‌ها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد».

 

«ما ‌این انقلاب را مفت به ‌دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بین‌المللی باشیم. ۶۰ هزار از بهترین جوان‌های ما کشته شدند، خیال می‌کنند مفتی؟ بعد بلوچستان، بعد خوزستان، بعد دولت مرکزی تهران و کویر لوت و کرمان! عاقبت کار همین است.‌ این خیانت بزرگی است. این ملت تحمل نمی‌کند. قرآن هم تحمل نمی‌کند. قرآن می‌گوید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هرجا فتنه شد باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمی‌کند… .(۴)

 

از فرصت دولت موقت به ضدانقلاب تا اعلام جنگ قاسملو به نظام

۱۱ شهریور ماه ۵۸ وزیر کشور وقت در یک پیام تلویزیونی  برای آخرین بار به مردم مهاباد هشدار داد که حساب خود را از خائنان به ملت جدا کنند. ‌هاشم صباغیان در پیام تلویزیونی خود تأکید کرد که عبدالرحمن قاسملو و عزالدین حسینی در یک سخنرانی در بانه به دولت اعلام جنگ داده‌ و گفته‌اند تا آخرین قطره خون خود ایستادگی خواهند کرد، ولی ما هرگز نمی‌گذاریم که این خیال خام جامه عمل بپوشانند، زیرا همان طور که امام گفته ما به امر خدا با آنها به‌شدت رفتار خواهیم کرد و آنها را سرکوب می‌کنیم.

در حالی که دولت موقت با گروه‌های شورشی از جمله دموکرات و کومله در حال مذاکره بود صباغیان گفت: «دولت با گروه‌های ضدانقلاب در غرب کشور قاطعانه عمل خواهد کرد و هیچ ‌یک از گروه‌ها و احزاب را در مهاباد به منظور مذاکره به رسمیت نمی‌شناسد که با او مذاکره کند. گروه‌ها و احزابی که در مهاباد هستند، متشکل از ضدانقلاب، عوامل رژیم گذشته و افراد فریب خورده هستند. سلاح‌هایی که کردها دارند مثل تانک، نفربر، زره‌پوش‌های مختلف، ضدهوایی و… سلاح‌هایی نیست که در پادگان مهاباد بوده باشد. البته من نمی‌خواهم کشور به‌خصوصی را متهم کنم. از سوی دیگر این سلاح‌ها در بازار آزاد قابل فروش نبوده است، تنها اسلحه‌ای که می‌توان گفت که آنها با پول در بازار آزاد خریده‌اند کلاشینکوف است. یک احتمال دیگر وجود دارد و آن این است که اسرائیلی‌ها در جنگ‌های خود با اعراب مقداری اسلحه به غنیمت برده‌اند و این اسلحه‌ها از طریق آنها وارد کردستان می‌شود».

 

شهادت ۵۲ پاسدار در سردشت توسط حزب دموکرات

یک ماه بعد از ‌این سخنان بود که در حمله‌ای غافل‌گیرانه، اشرار مرتبط با حزب دموکرات و قاسملو به یک گروه ۷۲ نفری از پاسداران که از سردشت راهی بانه بودند حمله کردند، ده‌ها پاسدار شهید، زخمی‌ و نیز تعدادی نیز به گروگان گرفته شدند. مهندس‌ هاشم صباغیان وزیر کشور در باره تعداد شهدای ‌این حمله گفت:

«طبق آماری که از سپاه پاسداران در اختیار ما گذاشته‌اند ۵۲ نفر از ۷۲ پاسداری که عازم بانه بودند شهید شده و ۵ نفر دیگر پس از درگیری با ضد انقلاب به مقر سپاه بازگشته‌ و تعداد ۶ نفر نیز مجروح شده‌اند. هنوز از سرنوشت ۹ پاسدار دیگر اطلاعی در دست نیست».

در حالی که امام خمینی در ماه گذشته خطاب به نیروهای مسلح دستور برخورد قاطع با ضدانقلاب و اشرار کردستان را صادر کرده بودند، وزیر کشور‌ این برخورد قاطع را منوط به عدم تداوم قتل و کشتار پاسداران و مردم از سوی ‌این گروهک‌ها دانست و گفت:

«اگر ضد انقلاب به ‌این اقدامات ادامه دهد، ارتش، سپاه و ژاندارمری برخورد خواهند کرد!»(۵)

در‌ دو ماه شهریور و مهر ۵۸ درگیری‌ها در کردستان و شهرهای ‌این استان به‌شدت ادامه داشت.

 

انفجار بمب در قطار خرمشهر ـ تهران

از کردستان که بگذریم اوضاع خوزستان نیز با توجه به شرارت‌های گروهک‌های تجزیه‌طلب و نیز مدیریت غیراصولی و ضدانقلابی احمد مدنی استاندار خوزستان به‌شدت متشنج بود. در۱۱ مهر ۱۳۵۸ بر اثر بمب‌گذاری در قطار فوق‌العاده خرمشهر ـ تهران ۸ نفر به شهادت رسیدند و ۲۲ نفر دیگر زخمی‌شدند.

این قطار ساعت ۵۰ و۱۴ دقیقه از ‌ایستگاه خرمشهر حرکت کرد و در کیلومتر ۲۵ اهواز ـ خرمشهر و در ساعت ۱۵و۱۶ دقیقه انفجاری در سالن پنجم درجه ۲ آن روی داد. کشته شدگان ‌این حادثه دو زن، دو کودک و ۴ مرد بودند. به علت‌ این حادثه مغازه‌ها و بازار و ادارات شهر اهواز به حال تعطیل درآمد و در ‌این شهر عزای عمومی ‌اعلام شد. همچنین در مساجد و تکایای اهواز مجالس سوگواری برپا گردید. در خرمشهر نیز ۲ روز عزای عمومی‌اعلام شد.(۶)

دو روز بعد یعنی در صبح ۱۳ مهر انفجار بمب بازار سیف خرمشهر را به لرزه در آورد. بر اثر ‌این انفجار یک نفر کشته و بیش از ۳۶ تن دیگر نیز مجروح شدند.(۷)

 

ترور مهدی عراقی

در ساعت هفت صبح ۴ شهریور ۱۳۵۸ دو مهاجم، حاج مهدی عراقی مدیر امور مالی کیهان، محمد عراقی فرزند وی و حاج حسین مهدیان را به رگبار بستند. در اثر ‌این ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش به شهادت رسیدند.(۸)

حاج مهدی عراقی پیش از شهادت، از سوی بنیاد مستضعفین به سمت مدیر امور مالی مؤسسه کیهان منصوب شده بود. گروهک فرقان مسئولیت ترور را برعهده گرفت. در پی ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش، مادر، برادر و دو فرزند شهید عراقی به حضور امام خمینی رسیدند. امام خطاب به خانواده شهید عراقی فرمودند:

«من ‌ایشان را حدود بیست‌ سال است که می‌شناسم. حاج مهدی عراقی برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت‌ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می‌کند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می‌بایست شهید می‌شد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».(۹)

 

عضویت ‌ایران در عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی با صدام

در هشتمین روز شهریور ماه ۵۸ دفتر هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها در ‌هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ‌ایران در جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در‌ هاوانا دیدار و گفت‌وگو کرد.

این ملاقات که متعاقب مذاکرات خصوصی دکتر صاحب الهادی وزیرخارجه عراق با یزدی در محل اقامت صدام صورت گرفت، طرفین به مدت دو ساعت در باره مسائل مورد علاقه دو کشور به گفت‌وگو نشستند. مسائل مربوط به کردستان و خوزستان چهارچوب کلی مذاکرات را تشکیل می‌داد. یزدی پس از‌ این دیدار فضای مذاکرات را سازنده دانست».(۱۰)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رک: صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نشر اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، آذر ماه ۱۳۶۴، جلد یک، جلسه ۱۵٫

۲ـ رک صحیفه امام، جلد ۹، صفحه ۴۸۶٫

۳ـ رک: امین آبادی، سید روح‌الله، ابوذر انقلاب از قرائت منافقین تا روایت اسناد، سایت روزشمار، http://rouzshomar.ir.

۴ـ رک: کیهان، ۱۰ شهریور ۱۳۵۸، صفحه ۱۰٫

۵ـ اطلاعات، ۱۷ مهر ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۶ـ رک: اطلاعات،  ۱۲مهر ۱۳۵۸، صفحه۲٫

۷ـ رک: کیهان، ۱۴ مهر ۱۳۵۸، صفحه۲٫

۸ـ کیهان، ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۹ـ صحیفه امام، جلد ۹، صفحه ۳۵۰٫

۱۰ـ رک: اطلاعات ، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

آیت‌الله طالقانی یکی از شخصیت‌هایی است که بی‌شک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی نخواهد برد، ولی آنچه که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه می‌کند، نه مبارزات و زندان رفتن‌ها و شکنجه و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهک‌های فرصت‌طلب از ‌او برای رسیدن به اهدافی است که آیت‌الله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.

 

۲٫

امام خطاب به خانواده شهید عراقی فرمودند: «من ‌ایشان را حدود بیست‌ سال است که می‌شناسم. حاج مهدی عراقی برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت‌ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می‌کند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می‌بایست شهید می‌شد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».

 

۳٫

در هشتمین روز شهریور ماه ۵۸ دفتر هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها در ‌هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ‌ایران در جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در‌ هاوانا دیدار و گفت‌وگو کرد.

 

30نوامبر/16

کودتا در مصر، بحران در تونس

Top of Form

حسین رویوران

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های موج بیداری اسلامی این است که حوادث این حوزه تحت قاعده دومینو یا ظروف مرتبطه قرار دارد. به عبارت دیگر، حوادث تونس بر مصر و هر دو بر لیبی و یمن و همه بر بحرین، اردن و عربستان تأثیر داشته‌اند. با کودتای نظامی در مصر و سرنگونی محمد مرسی رئیس‌جمهور منتخب مردم که به جنبش اخوان‌المسلمین وابسته است، بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باور بودند که تأثیرات این تحول در محدوده ملی مصر باقی نخواهد ماند و بر اساس قاعده معکوس تأثیر متقابل به سقوط حرکه النهضه ـ یکی از شاخه‌های اخوان‌المسلمین ـ در تونس نیز خواهد انجامید.

جنبش اخوان‌المسلمین در مصر و تونس یکی از مهم‌ترین بازیگران سیاسی این دو کشور هستند، اما به‌‌رغم این تشابه، شرایط دو کشور بسیار متفاوت است و تشکل اخوان در این کشور‌ها نیز وضعیت یکسانی ندارد. تشکل اخوان در مصر سابقه ۸۵ ساله دارد، اما در تصمیم‌گیری از پویایی و تحرک لازم برخوردار نیست و در حوادث اخیر مصر نیز و مدیریت بحران، تنها بر ایستادگی بر مواضع خود تأکید ‌کرد، بدون اینکه طرحی برای برون‌رفت از بحران ارائه و یا با اتحاد و ائتلاف با دیگر نیرو‌های سیاسی موجود در صحنه، آرایش سیاسی را به نفع خود تغییر دهد.

در طول ۸۵ سال گذشته افرادی چون امام حسن البناء، حسین حضیبی، عمر تلمسانی، حامد ابو النصر، مصطفی مشهور، مامون الهضیبی، محمد مهدی عاکف و محمد بدیع که نیمی از آنان در حال حاضر در قید حیات نیستند، جایگاه مرشد عام اخوان را که بالاترین مقام در این تشکیلات به شمار می‌رود در دست داشته‌اند. هم اکنون به علت بازداشت محمد بدیع، محمود عزت، عضو شورای ارشاد به عنوان مرشد موقت انتخاب شده است. حرکت النهضه تونس در سال ۱۹۸۱ تأسیس شد و تقریباً همه رهبران آن از جمله  راشد الغنوشی در قید حیات‌اند و به علت حضور نسل مؤسسان در رأس این تشکل، از پویایی بسیاری برخوردار است و همچنان به دور از تصلب فکری و ساختاری  به حرکت خود ادامه می‌دهد.

آنچه مسلم است جریان اخوان‌المسلمین در مصر و تونس با رقیب قدرتمندی چون  جریان سلفی مواجهند. در مصر این جریان به دو بخش سلفی ـ دعوتی و سلفی ـ جهادی تقسیم می‌شود. سلفی دعوتی به‌ویژه انصار السنه المحمدیه ارتباطات گسترده‌ای با عربستان سعودی و جریان وهابی دارد‌. جریان سلفی ـ جهادی زاییده انشعاب‌های اخوان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰  و مبتنی بر الگوی جامعه جهادی مدینه شهید سیدقطب و دربرگیرنده طیف متعددی از تشکل‌ها مانند التکفیر و الهجره، الجماعه الاسلامیه، الجهاد و… و غیره است که همگی با تشکل فراملی القاعده مرز تعریف شده‌ای ندارند.

ایمن الظواهری رهبر فعلی سازمان القاعده از نیروهای الجهاد مصر است که در جریان ترور سادات مشارکت داشت و به چند سال زندان به این اتهام محکوم شد. بخشی از این گروه در دوران مبارک تغییر ایدئولوژی داد و از ضرورت جهاد چشم‌پوشی کرد و گروهی دیگر همچنان به این اعتقادات وفادار و هم‌اکنون در شبه جزیره سینا به جنگ مسلحانه بر ضد ارتش و دولت حاکم در قاهره مشغول‌ است.

در مقابل در تونس تقریباً یک نوع جریان سلفی وجود دارد که به‌شدت از مشرب تکفیری و جهادی تبعیت می‌کند و عمدتاً از آبشخور شکست‌ها و سرخوردگی‌های اسلام‌گرایان تونس در چند دهه اخیر شکل گرفته‌ است. سلفی‌های تونس حدود ۴۰۰ مسجد را در سرتاسر تونس در اختیار دارند و در دو سال اخیر چند هزار جوان را جذب و برای جنگ به سوریه اعزام کرده‌اند و هم‌اکنون با استقرار بخشی از آنها در کوه‌های مرزی شعانبی در مرز مشترک با الجزایر وارد فرایند جنگ مسلحانه برضد نظام شده‌اند. کشتن ۸ نظامی تونسی در مدت اخیر در این منطقه از سوی آنها، راهبرد سلفی‌ها را کاملاً آشکار می‌سازد. این گروه اساساً معتقد به دولت خلافت است و پدیده‌هایی مانند دولت مدنی و دموکراسی و انتخابات را پدیده‌های غربی می‌داند و شاید به همین دلیل، اقدام به ترور چهره‌های سکولار چپ مانند شکری بلعید و محمد البراهمی کرده است.

سلفی‌های تونس در یک دهه اخیر با استفاده از وضعیت مراودات تونسی‌ها با دنیا که با ۱۲۰ کشور جهان لغو روادید دارد، به عنوان اصلی‌ترین نیروی عملیاتی در حال جابه‌جایی سازمان‌های سلفی از جمله القاعده بوده‌اند. پدیده ترور رقبای سیاسی نیز که در تونس جریان دارد نشان می‌دهد که نیرو‌های سلفی در تونس نسبت به همتایان مصری خود از انضباط کمتری برخوردارند.

در مصر و تونس، جبهه نیرو‌های چپ، لیبرال و ناسیونالیسم‌ها ـ البته با تفاوت‌های محسوس ـ مهم‌ترین رقیب سیاسی غیراسلامی جریان اخوان‌المسلمین‌اند. در مصر جبهه نیرو‌های سکولار الزاماً ضدمذهب و یا غیرمذهبی نیستند و بسیاری از شخصیت‌های سکولار در مراسم دینی و نماز جمعه و عید فطر وقربان حضور می‌یابند و به همین علت پدیده‌ای به نام انحصار دینی در مصر به چشم نمی‌خورد، در حالی که در تونس، جبهه سکولار‌ها مرزبندی پررنگی با اسلام‌گرایان دارد. از زمان به قدرت رسیدن حبیب بورقیبه در سال ۱۹۵۶ در تونس، او به‌شدت سیاست‌های ضددینی را دنبال کرد و محدودیت‌های سنی در باره ورود افراد به مساجد و ممنوعیت حجاب و عدم به کارگیری نماد‌های دینی را نهادینه و قانونمند ساخت. این مقررات در دوره زین‌العابدین بن علی با همان شدت پیگیری شد.

جبهه سکولار‌ها در تونس از سه بخش اصلی تشکیل می‌شود. نخست اتحادیه عمومی کار که دربرگیرنده بیش از ۶۰۰ سندیکای کارگری و صنفی و به عنوان یک تشکل چپ‌گرا دارای مطالبات اجتماعی است بدون اینکه پایبند ایدئولوژی چپ سیاسی باشد. دوم مجموعه لیبرال‌های طرفدار امریکا و غرب که بن علی نماد آن را تشکیل می‌داد. گفته می‌شود سازمان سیای آمریکا در هنگامی که بن علی، سفیر تونس در هلند بود با او ارتباط برقرار و او را برای همکاری جذب کرد، به همین دلیل بن علی در طول ۲۳ سال حاکمیت خود از حمایت آنها برخوردار بود و بهترین رابطه را با امریکا داشت.

گروه سوم مجموعه فرانکفون‌های طرفدار فرانسه و دربرگیرنده مجموعه‌ای از احزاب تونسی هستند، از جمله تجمع دموکراتیک برای کار و آزادی به ریاست مصطفی بن جعفر رئیس فعلی مجلس مؤسسان و حزب کنگره برای جمهوری به ریاست المنصف المرزوقی رئیس‌جمهور فعلی و حزب ندای تونس به ریاست السبسی نخست‌وزیر دوران انتقالی. ویژگی مشترک همه این تشکل‌های سکولار غیردینی بودن آنهاست و حقوق زن، چند همسری و حجاب اسلامی را رد می‌کنند و با مبنا قرار دادن اسلام به عنوان منبع قانونگذاری در قانون اساسی مخالفند.

اضافه بر تفاوت صحنه‌های سیاسی و اسلامی میان مصر و تونس، شرایط اجتماعی و اقتصادی آنها نیز ناهمگون است. در مصر به علت محدودیت‌های منابع طبیعی و جمعیت انبوه نزدیک به ۹۰ میلیون نفر، بیش از ۴۰ درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند و در ۶۰ سال گذشته، دولت‌های جمال عبدالناصر، انورالسادات، محمد حسنی مبارک نتوانستند این فقر را ریشه‌کن کنند، در حالی که در تونس شرایط اقتصادی متفاوت است. تونس کمتر از ۱۲ میلیون جمعیت دارد و به علت شرایط آب و هوایی، سرزمین‌های حاصلخیز بسیاری را در اختیار دارد.

هر چند سیاست‌های حبیب بورقیبه و زین‌العابدین بن علی سرزمین‌های ساحلی را از کاربری کشاورزی به خدماتی(توریسم) تغییر داد، اما در عین حال در دوره بن علی، نرخ رشد اقتصادی در تونس به حدود ۸ درصد رسید که بالاترین نرخ رشد در قاره آفریقا بود. درآمد سرانه در تونس نیز در قاره آفریقا پس از لیبی دوم است و وضعیت توریسم در این کشور از پیشرفته‌ترین عرصه‌های خدماتی در سرتاسر قاره آفریقاست و سالانه میزبان بیش از ۱۰ میلیون توریسم بوده است. این وضعیت نشان می‌دهد حداقل در تونس بر خلاف مصر، قیام مردم عمدتاً برای پایان دادن به استبداد و تحقق کرامت انسانی و برابری است و اهداف اقتصادی در این فرآیند، متغیر اصلی به شمار نمی‌آید.

از مجموعه این ویژگی‌ها در می‌یابیم که اختلافات صحنه تونس با مصر بیش از همگونی‌های آنهاست و به همین علت، این صحنه بر پایه ویژگی‌های ذاتی و میدانی باید بررسی شود. آنچه بن علی رئیس‌جمهور سابق را سرنگون کرد، حزب غیرمتشکل ناراضیان بود که نقض کرامت انسانی از سوی ساختار‌های اقتدار و فشار و سازمان‌های امنیتی آنها را به ستوه آورد و تبعیض اقتصادی و فساد نهادینه شده در آن، آنها را به خیابان‌ها کشاند.

مصادره قدرت به مدت ۲۳ سال از سوی زین‌العابدین بن علی به ۳۴ سال قبل از آن از سوی حبیب بورقیبه و حاکم کردن سیستم مخوف امنیتی که ده‌ها هزار مخالف به ویژه اسلامگرایان را برای سالیان طولانی در زندان تحت شرایط غیرانسانی نگاه داشت و تغییر بیت‌المال به مال‌البیت علل عمده قیام مردم تونس بودند که آنان مایلند آن را قیام برای آزادی و کرامت بنامند. خانم لیلا طرابلسی همسر بن علی و خانواده او با استفاده از شرایط بیماری بن علی، در تونس امپراطوری اقتصادی‌ای را برپا کردند که از تصرف و مصادره اموال عمومی و مستملکات مردمی جمع شده است.

نیکولابو و کاترین گراسیه دو نویسنده فرانسوی در سال ۲۰۰۹ کتابی با عنوان «حاکمیت در کاخ کارتاژ تونس» را در پاریس چاپ کردند. موضوع کتاب داستان بهره‌برداری از رانت، زور و قدرت برای چپاول امکانات عظیم مالی در تونس از سوی خاندان حاکم است. این کتاب تا زمان سقوط بن علی مشمول ممنوعیت ورود به کشور تونس بود. این امپراتوری عظیم شامل عمده شرکت‌های هوایی، بانک‌ها، سیستم تلفن همراه و مؤسسات آموزشی در این کشور و همگی در تملک لیلا طرابلسی، همسر بن علی بود.

علاوه بر آن صد‌ها شرکت خدمات توریستی با هزاران هکتار زمین مرغوب ساحلی و هتل‌ها و سیستم حمل و نقل نیز دراختیار او و برادرش مراد طرابلسی بود. این ثروت‌اندوزی زمانی اتفاق ‌افتاد که بسیاری از تونسی‌ها به دلیل فقر یا بیکاری، راهی خارج از کشور شدند. طبق آماری که دولت تونس ارائه داده است، در حال حاضر بیش از ۳ میلیون تونسی در خارج و عمدتاً در غرب اروپا ساکنند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های قیام در تونس بدون رهبر بودن آن بود. مردم به دلیل ظلم‌های رژیم حاکم می‌دانستند که باید این نظام را از بین ببرند و به این ناعدالتی‌ها پایان بدهند، اما نمی‌دانستند چه نظامی را می‌خواهند جایگزین آن کنند و اساساً اتفاق نظری بین گروه‌های سیاسی در این زمینه وجود نداشت. نیرو‌های سکولار که صحنه سیاسی تونس را برای چند دهه در انحصار داشتند با برگزاری اولین انتخابات مردمی و آزاد و اعلام نتایج آن دچار شوکی شدند که هنوز هم از آن بیرون نیامده‌اند. آنها توان پذیرش حاکمیت اسلام‌گرایان النهضه را ندارند و رفتار پس از انتخابات آنان تحت ‌تأثیر این شکست قرار داشته است.

ضعف پایگاه اجتماعی سکولار‌ها، آنها را به سوی استفاده از تنها تشکل سازمان‌یافته در این کشور یعنی اتحادیه عمومی کار (سندیکاها) به عنوان ابزار برای مقابله با نظام و سرنگونی آن سوق داده است. این سازمان که در رژیم سابق به‌رغم همه ظلم‌ها عمدتاً ساکت و در خدمت حفظ نظام بود، امروز به مدیریت اعتصاب‌ها و مطرح کردن مطالبات تعجیزی می‌پردازد. نظام سابق هر چند عرصه رسانه‌ای را باز کرده بود و بیش از ۱۰ شبکه تلویزیونی فعال در تونس وجود داشت، اما عمده رسانه‌ها در انحصار عوامل آن بود و این امکانات هنوز هم در خدمت مخالفان نظام است و مدیریت افکارعمومی را در جهت تضعیف اسلام‌گرایان النهضه و بزرگنمایی اشتباهات سلفی‌ها در برخورد با ارتش و نظام و ترور شخصیت‌های مخالف  و مشوه جلوه دادن اسلام والنهضه را  به عهده دارد.

در مقابل این اعتراضات، ائتلاف حاکم به‌ویژه حرکه النهضه می‌کوشد با پویایی و بردباری با مخالفان تعامل و حتی با برخی از خواسته‌های آنها موافقت کند. شکی نیست که در ظرف یک سال نمی‌توان به خرابی‌های ۶۰ ساله و فساد ریشه‌دار پایان داد، ولی حوادث و اعتراضات مردمی در بوزید، بوزیان، قریه العمران، و قابس نشان می‌دهد که مردم توقع دارند نابرابری‌های بین ساحل و داخل تونس به‌سرعت ترمیم گردد و تبعیض‌ها از بین بروند.

در حال حاضر اعتراضات اجتماعی، خشونت‌های سلفی، بی‌مهار بودن رسانه و ناامنی اجتماعی مهم‌ترین ابزار‌هایی است که دولت حاکم را تضعیف می‌کند. همراهی راشد الغنوشی با برخی از خواسته‌های مخالفان و دیدار با تک‌ تک رهبران آنها تا کنون توانسته است از اجماع‌سازی بر ضد النهضه و تکرار تجربه مصر در تونس و اعتراضات گسترده جنبش «تمرد» جلوگیری کند. السبسی رهبر حزب ندای تونس در این دیدارها اعلام کرد حاضر به دیدار الغنوشی در تونس نیست و تنها حاضر است با او در فرانسه دیدار کند.الغنوشی برای گرفتن بهانه از دست مخالفان و نشان دادن انعطاف بیش از حد به فرانسه رفت و با او دیدار کرد. البته صرف گفت‌وگو و دیدار به بحران‌های ریشه‌دار این کشور پایان نمی‌دهد و حرکت النهضه باید به‌سرعت برای بهبود شرایط اجتماعی برنامه‌ای را تدبیر و اجرا کند.

بدیهی است که مهم‌ترین مشروعیت برای هر نظام، مشروعیت کارکردی وکارآمدی است که بحران‌های اجتماعی را حل می‌کند و رضایتمندی اجتماعی را به وجود می‌آورد. النهضه باید این نکته را به یاد داشته باشد که مشروعیت مبارزه بر ضد نظام سابق برای استمرار در حاکمیت کافی نیست و نادیده گرفتن دشمن خارجی که در پشت نیروهای بومی پنهان شده است، آنها را دچار اشتباه مضاعف خواهد کرد.

 

 

 

30نوامبر/16

بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن(۲)

دکتر مرضیه مختاری‌پور

برداشت خرافی از موضوع ملیت:

مسئله ملیت، پدیده‌ای بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک سرزمین سرایت می‌کند و آثار و تبعات منفی آن نیز به فراخور گستردگی آن، تمامیت یک کشور را دربرمی‌گیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین می‌گردد. استعمار نیز دقیقاً با توجه به این تأثیرات همواره ‌کوشیده است به تعمیق خرافات در سرزمین‌های اسلامی بپردازد و موفقیت‌های بزرگی را هم نصیب خود ساخته است.

ملیت که از خانواده «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله تجاوز می‌کند و شامل افراد یک ملت می‌شود، خواه‌ ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب‌های ملی در مقیاس ملت)، بزرگ‌تر دیدن خوبی‌های خود، تفاخر و امثال این‌ها را به همراه دارد.(۱) آنگاه که جمعی از اصحاب پیامبر «ص» به حسب و موقعیت فامیلی خود ‌نازیدند و از سلمان خواستند او هم از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمام آنها را به اسلام و محمد «ص» منتسب و این مطلب را برای پیامبر«ص» بازگو کرد. پیامبر«ص» در پاسخ به کسانی که می‌خواستند سلمان را به خاطر نژادش تحقیر کنند، فرمود: «یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ(۲): ای قریشیان همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگی‌اش، اخلاقش و ریشه او عقل اوست.

پیغمبر اکرم «ص» در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک می‌خوانند و مردمی را که بدین‌گونه از کارها خود را مشغول می‌کنند به «جعل۳» تشبیه می‌کند: «لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن».(۳): آنان که به قومیت خود تفاخر می‌کنند، این کار را رها کنند و بدانند که این مایه‌های افتخار جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعل‌هایی که کثافت را با بینی خود حمل می‌کنند پست‌تر خواهند بود.

ایشان سلمان ایرانی و بلال حبشی را همان‌گونه با آغوش باز می‌پذیرفتند که ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت»(۴) نائل شد. رسول اکرم «ص» همواره مراقبت می‌کردند که در میان مسلمین تعصبات قومی که خواه ناخواه عکس‌العمل‌هایی را در دیگران ایجاد می‌کرد، به میان نیاید.(۵)

 

مسئله سعد و نحس ایام:

موضوع سعد و نحس روزها گر چه ظاهراً آسیبی به اعتقادات دینی نمی‌زند و در دین اسلام به عنوان مسئله مطرح نیست، لکن همین موضوع ممکن است در شرایط خاص مسئله‌ساز شود و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و نحس جزو اسلام تلقی گردد که طبیعتاً با آن به عنوان بدعت برخورد خواهد شد.

از نگاه استاد مطهری از این موضوع می‌توان دو نوع برداشت داشت؛ یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام. در موضوع نحوست ایام، دو مسئله وجود دارد. یکی آن که ما برخی از روزهای سال را مبارک و برخی را به اعتبار حادثه‌ای که در آن روز واقع شده، نحس و شوم می‌شماریم و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک یا شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پربرکت یا شومی است. به این معنا البته برخی از روزها مبارکی‌اند و حتی می‌توان دستورات شرعی‌ای را بر اساس این روزها برقرار کرد تا یادآور آن حادثه باشند.

روی دیگر مسئله این است که معتقد باشیم این روز ذاتاً و بدون اینکه یادآور رخداد خوب یا بدی باشد، مبارک یا شوم است. چنین اعتقادی البته پایه و اساس درستی ندارد و مردود است.

 

اعتقاد خرافی نحس بودن سیزده

عدد سیزده از دیر زمان در بین مردم مورد نفرت بوده است و هم اکنون نیز کمابیش شاهد چنین پدیده‌ای هستیم. مردم در سیزده نوروز به همین خاطر در خانه نمی‌مانند و برخی معتقدند اگر بیرون نروند، ممکن است بلایی بر سرشان نازل شود. عده‌ای هم از هر اقدامی در سیزده ماه صفر به‌شدت پرهیز می‌کنند. به‌راستی آیا تا کنون کسی از خود یا یک متفکر پرسیده است چرا باید از عدد سیزده وحشت داشت؟ چه فرقی بین سیزده و دوازه و چهارده وجود دارد؟ وقتی عدد به سیزده برسد، تحت چه فعل و انفعالاتی برای انسان خطر آفرین می‌شود؟ چرا باید این حکم را بدون استدلال پذیرفت؟

از نشانه‌های بارز خرافه تقلید کورکورانه از دیگران است. اگر کتاب‌های سیره پیامبر «ص» اعم از کتاب‌های شیعه و سنی را مطالعه کنیمف چنین مواردی را نمی‌بینیم. مثلاً پیامبر «ص» در هیچ جا نگفتند امروز دوشنبه است و برای مسافرت خوب نیست؛ امروز سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش می‌شکند (آن هم از سیزده جا نه از یک جا!)(۶)

 

کتاب مقدس و خرافات

 به نظر محققین اسلامی و بعضی از محققین غیر اسلامی، الهی بودن تورات و انجیل موجود غیر قابل قبول است. اهل کتاب براساس یک جزم عقیدتی، تورات را تألیف حضرت موسی«ع» می‌دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی«ع» اصولاً کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و احادیث وی است.

یکی از قدیمی‌ترین و معروف‌ترین نقدهای تورات و سایر رساله‌های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی «اسپینوزا» در کتابی به نام «رساله‌ای در الهیات و سیاست» انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می‌نگارد: «تقریباً همۀ اهل کتاب معتقدند که موسی «ع» تورات را تألیف کرده است، به گونه‌ای که فرقۀ فریسیان از یهود در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته‌اند. به همین دلیل «ابن عزرا» که دانشمندی نسبتاً آزاداندیش بود جرئت نکرد نظر خویش در این باب را اظهار کند و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد، اما من بدون ترس و واهمه پردۀ ابهام از روی سخنان ابن عزرا بر می‌دارم و حقیقت را برای همه آفتابی می‌کنم». سپس اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانۀ تورات می‌پردازد و اثبات می‌کند که نویسندۀ آنها نمی‌تواند حضرت موسی«ع» باشد، بلکه نویسندۀ آنها سال‌ها پس از وی می‌زیسته است(۸)

مسیحیان هم در بارۀ چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سال‌ها پس از حضرت عیسی«ع» نگاشته‌اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتاب‌های عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی راه یافتند.»(۹)  در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد.(۱۰)

قرآن کریم در موارد مختلف بیان می‌کند که کتب آسمانی تحریف شده‌اند و کسی جز علمای آنها، عامل تحریف آنها نبوده‌اند. به عنوان نمونه در آیه‌ای می‌فرماید: «پس واى بر آنها که نوشته‌اى را با دست خود مى‌نویسند، سپس مى‌گویند این از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه که با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مى‌آورند!»(۱۱) در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ولى به خاطر پیمان‌شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم و دل‌هاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم. آنها کلمات الهى را تحریف و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند…».(۱۲)

مسلمانان از دیرباز معتقد بودند تورات و انجیلی که خداوند متعال نازل کرده است، دستخوش تحریف و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت«ص» از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است. به چند نمونه اشاره می‌شود:

۱ـ خداوند بر کرسی می‌نشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین دارد: «و نظر می‌کردم تا کرسی‌ها برقرار شد و قدیم‌الایام ـ موجود ازلی ـ جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله‌های آتش و چرخ‌های آن آتش ملتهب بود».(۱۳)

۲ـ  بعضی خداوند را دیدند، در حالی که زیر پاهایش به زینت آراسته بود: «و موسی‌ با‌ هارون‌ و ناداب‌ و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ‌ اسرائیل‌ بالا رفت و خدای‌ اسرائیل‌ را دیدند و زیر پاهایش‌ مثل‌ صنعتی‌ از یاقوت‌ کبود شفاف‌ و مانند ذات‌ آسمان‌ در صفا».(۱۴)

اگر تورات فعلى را بررسى قرار کنیم مى‏بینیم در چندین مورد، اباطیل و خرافاتی در بارۀ پیامبران معصوم و اولوالعزم«ع» نیز وارد شده است. اگر هیچ دلیل قاطعى براى تحریف و تغییر تورات و راهیابی خرافات به آن وجود نداشت، همین یک دلیل کافى بود.

اکنون چند نمونه را بیان می‌کنیم:

الف) نسبت دادن شراب‌خواری به حضرت نوح(۱۵)

ب) توهین به اسماعیل«ع».(۱۶)

ج) توهین به  لوط«ع».(۱۷)

د) نسبت پسر دادن به عیسی«ع».(۱۸)

هـ). توطئه یعقوب«ع» علیه برادرش و غصب نبوت.(۱۹)

و) نسبت زنا به حضرت داود«ع».(۲۰)

ز) کشتی گرفتن حضرت یعقوب«ع» و خداوند متعال: «خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی می‌گیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی می‌دهد: (و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌. و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‌ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد. پس‌ گفت: مرا رها کن‌ زیرا که‌ فجر می‌شکافد. گفت‌: تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌. به‌ وی‌ گفت‌: نام‌ تو چیست‌؟ گفت‌: یعقوب‌. گفت‌: از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی‌. و یعقوب‌ از او سئوال‌ کرد‌: مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز. گفت‌: چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟ و او را در آن جا برکت‌ داد. و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنیئیل‌» نامیده‌، گفت‌: زیرا خدا را رو به رو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد».(۲۱)

در کتاب مقدس گاهی اوقات پیامبران الهی مأمور به اوامر نامعقولی می‌شوند: «تو (حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیفروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: بدین ‌سان قوم اسرائیل در میان اقوامی که پراکنده‌اش کرده‌ام، نان ناپاک خواهد خورد، امّا من گفتم:‌ ای خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده‌ام. از کودکی تا کنون من گوشت حیوانی را که مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخورده‌ام. من هرگز غذایی را که ناپاک شمرده می‌شد، نخورده‌ام. آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه می‌دهم که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی».(۲۲)

به راستى یهودیان و مسیحیان که به تورات کنونى معتقدند چه جوابى براى این خرافات دارند و این رسوایی‌ها را چگونه مى‏پذیرند؟ تنها لازم است انسان لحظاتی را به فکر فرو رود. به راستی اگر پیامبران الهی از دید کتاب مقدس این گونه‌اند، مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن کریم، پیامبران الهی را بهترین و پاک‌ترین انسان‌ها معرفی می‌کند. کافی است کمی با قرآن مأنوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.

با توجه به آنچه گذشت، شکّی نیست که آیین یهود و مسیحیت دچار تحریف و آلوده به خرافات شده است، چون کتاب مقدّس که سند مکتوب هر آیین است، مورد دستبرد قرار گرفته و اعتبار آن مخدوش است. آیینی که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمی‌تواند راه سعادت و تکامل را به بشر معرفی کند و این مکتب نمی‌تواند برترین آیین باشد.

 

چشم زخم: واقعیت یا خرافه؟

یکی از اموری که در فرهنگ مردم  رواج یافته و از خرافه بی‌نصیب نمانده، چشم زخم و شورچشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند. نظر اسلام در این ­باره می­تواند سودمند باشد و ما را از خرافات باز دارد.

 

چشم زخم از منظر قرآن

دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط داده­اند.

۱ـ سوره یوسف آیه ۶۷: در این آیه خداوند متعال می­فرماید: «و گفت‌ ای پسران من، سفارش می­کنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای مختلف درآیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بی‌نیاز نتواند کرد که هیچ‌کس فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل می‌کنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند».(۲۳)

یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آنجا که برادران یوسف، نیکو روی و خوش‌قامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود، پدرشان حضرت یعقوب«ع» ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند، از این رو به فرزندان خود سفارش کرد که از یک دروازه وارد نشوند؛ بلکه پراکنده و از دروازه‌های متعدد وارد شوند تا چشم نخورند.

۲ـ سوره قلم آیه ۵۱: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت دارد و پناهگاه آنان برای جلوگیری از چشم زخم است. خداوند در این آیه می‌فرماید: «ای رسول! نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن بشنوند از شدت حسد گویند که همانا آن عجب دیوانه است».

علامه طباطبایی در تفسیر خود می­فرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کرده‌اند. هیچ دلیل عقلی‌ای برای نفی چشم زخم وجود ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».(۲۴)

در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله بنی‌اسد را که به چشم زخم و شورچشمی شهرت داشتند اجیر کردند تا با این وسیله به رسول خدا«ع» آسیب برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنی‌اسد آورده­اند که برخی از آنان چنان بد چشم بودند که آنها را زندانی کرده بودند تا مبادا به دیگران آسیبی بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم «ص» قرآن تلاوت می­کرد، نزد پیامبر می‌آمدند و می‌گفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن می‌گوید!» ولی خداوند فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.( ۲۵)

 

چشم زخم از منظر روایات

روایات زیادی در باره چشم زخم وارد شده است. این روایات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

۱ـ روایاتی که در صدد اثبات واقعی بودن چشم زخم هستند.

الف) رسول اکرم «ص» می‌فرماید: «چشم زخم حق است و قله کوه را پایین می‌آورد».(۲۶) در بسیاری از روایات علاوه بر اینکه به حقیقی بودن چشم زخم تأکید شده، به تأثیر شدید آن نیز توجه داده شده است.

ب) در حدیث دیگری رسول خدا«ص» می­فرماید: «همانا چشم زخم انسان را داخل قبر و شتر را وارد دیگ می‌کند».(۲۷) سیرۀ پیامبر اکرم«ص» نیز گواه این است که ایشان چشم زخم را امری واقعی می­دانستند و برای مقابله با آن راهکارهایی را می­فرمودند و خود نیز این راهکارها را به کار می­بردند. روایت شده که امام حسن و حسین«ع» در اثر چشم زخم مریض می­شوند و پیامبر خدا«ص» برای بهبودی آنها به سفارش جبرئیل«ع» از حرز و دعای خاصی استفاده می­کنند.(۲۸)

۲ـ  برای جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ درمان مادی‌ای اشاره نشده، بلکه در همۀ آنها به نوعی یاد خدا مفید شناسانده شده است.

الف) رسول خدا «ص» می­فرمایند: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی در باره برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند که بی‌شک اگر خدا را یاد کند، چشم زخم به او آسیبی نخواهد رساند».(۲۹)

ب) امام صادق«ع» در حدیثی برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش می­کنند که سه بار ذکر «ماشاء‌الله لا حول و لا قوٌه الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.

ج) حرز و دعایی که پیامبر اکرم«ص» به توصیه جبرئیل«ع» برای درمان بیماری امام حسن و امام حسین«ع» استفاده کردند، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».( ۳۰)

د) در احادیث دیگری گفتن « تبارک‌الله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»( ۳۱) و تلاوت سوره­های حمد، توحید، ناس، فلق و آیت‌الکرسی  توصیه شده است.(۳۲)

بنتبراین مسئله چشم زخم واقعیت دارد، هر چند مقداری با خرافات مخلوط شده و برخی حساسیت بیش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شورچشمی و… ربط می‌دهند! اسپند دود کردن و استفاده از مهره‌های آبی برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی ندارد، (البته امکان اینکه برخی از سنگ‌ها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمی‌شود) ولی به هر حال با توکل بر خدا و پناه بردن به او به خدا و دادن صدقه و خواندن ادعیه وارد شده می‌توان از شرّ چشم‌زخم‌ در امان بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ۱۳۶۲، صص۶۲-۶۱٫

۲ـ کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۸، ص ۱۸۱٫

۳ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران، ۱۳۶۲، ص۷۴٫

۴ـ سفینه البحار، ماده «سلم».

۵ـ همان، ص ۶۷٫

۶ـ مطهری، سیره، ۱۳۶۸، صص۸۰-۸۱، به نقل از محمدحسین، ۱۳۸۵٫

۸ـ توفیقی، ۱۳۸۵؛ ص ۱۰۳٫

۹ـ همان، ص ۱۶۴.

۱۰ـ همان، ص۲۳۱٫

۱۱ـ بقره، آیه ۷۹٫

۱۲ـ مائده، آیه ۱۳٫

۱۳ـ دانیال، فصل ۷، آیه ۹.

۱۴ـ سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و ۱۰.

۱۵ـ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۹، ۲۱.

۱۶ـ همان، ۱۶، ۱ – ۱۶.

۱۷ـ همان، ۱۹، ۳۰ – ۳۸.

۱۸ـ همان، انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳.

۱۹ـ همان، سفر پیدایش، ۲۷، ۱- ۴۰.

۲۰ـ همان، سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷.

۲۱ـ همان، سفر پیدایش، فصل ۳۲، ۲۴- ۳۱، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۲ـ همان، حزقیال، فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۳ـ ترجمه الهی قمشه‌ای، ۱۳۸۱.

۲۴ـ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۲،ج ۲۰، ص ۵۰.

۲۵ـ قمی، سفینه‌البحار، ۱۴۱۶، ج ۶، ص ۵۹۰، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۶ـ شریف رضی، المجازات النبویه، ص ۳۶۷.

۲۷ـ مجیدی، نهج‌الفصاحه، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۷۰۴، مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴، ج ۶۰، ص ۳۹.

۲۸ـ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.

۲۹ـ همان، ج ۶۰، ص ۲۵.

۳۰ـ همان، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.

۳۱ـ مجیدی، نهج‌الفصاحه، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۷۰۱.

۳۲ـ همان، ج ۶۰، ص ۲۵٫

 

 

 

سوتیتر:

 

ملیت که از خانواده «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله تجاوز می‌کند و شامل افراد یک ملت می‌شود، خواه‌ ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب‌های ملی در مقیاس ملت)، بزرگ‌تر دیدن خوبی‌های خود، تفاخر و امثال این‌ها را به همراه دارد.

 

30نوامبر/16

چرا بیت‌المقدس برای مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهمیت دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین(۱)

 

مجید صفاتاج

 

فلسطین سرزمینی است مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا که پس از فتح فلسطین به همت مسلمانان، بیت‌المقدس نام‌گذاری شد، در بین ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت اهمیت فراوانی دارد و هیچ سرزمین دیگری در دنیا از چنین قداستی برخوردار نیست. حتی جاهایی مانند مکه یا مدینه، به‌رغم همه تقدس و اهمیتی که دارند، باز تنها در نزد پیروان یک دین (اسلام) محترم شمرده می‌شوند، در حالی که قدس برای هر سه دین بزرگ آسمانی دارای تقدس بوده و از اهمیت طراز اولی در نزد آنان برخوردار است.

اما این سرزمین به‌ویژه شهر بیت‌المقدس تا کنون متحمل رنج و دشواری فراوانی شده است. بیشترین کشتار انسان‌ها و تبعید و آوارگی را در طول تاریخ، در بین اهالی فلسطین مشاهده می‌کنیم. معابد سه‌گانه این شهر مقدس (معبد سلیمان، کلیسای قیامت و مسجدالاقصی) نوعاً توسط پیروان ادیان دیگر مورد هجوم قرارگرفته‌اند. در این میان یهودیان در زمینه تجاوز به حریم مردم فلسطین، مقام اول را دارند و مسیحیان با به راه انداختن جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان در مقام دوم قرار می‌گیرند، در حالی که به روایت تاریخ، مسلمانان در این سرزمین کارنامۀ قابل دفاع و درخشانی داشته‌ و ثابت کرده‌اند که دینداران می‌توانند در کنار یکدیگر به صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند.

این تفاوت فاحش به این دلیل بوده است که پیروان دو دین یهودیت و مسیحیت در دوران سلطه بر این سرزمین همواره قرائت‌های غیر رحمانی، فاشیستی، ارتجاعی و بنیادگرایانه و نژادپرستی را مدنظر قرار داده‌ و قدس را تنها برای خود خواسته‌اند. به‌ویژه پس از ظهور جنبش صهیونیسم در جهان و برنامه‌ریزی آنها برای سلطه بر فلسطین، این نوع قرائت فاشیستی، نژادپرستانه و بنیادگرایانه و ارتجاعی از دین یهود، موجب شد تا بزرگ‌ترین فاجعه انسانی در سرزمین مقدس فلسطین به وقوع بپیوندد و قدس در چنگال صهیونیسم نژادپرست گرفتار آید و مردم فلسطین توسط این قوم بی‌ریشه، یا آواره شوند و یا در سخت‌ترین شرایط، زندگی خود را سپری کنند. ژرفای این تراژدی را می‌توان در اوضاع و شرایط فلسطینیان  که در حقیقت دوزخیان این سرزمین مقدس به شمار می‌آیند مشاهده کرد. مطالبی که در پی می‌آیند به‌خوبی بیانگر تقدس این سرزمین هستند.

 

برگزیده شدن نام مسجدالاقصی توسط خداوند

همان گونه که شهر بیت‌المقدس در طول تاریخ نام‌های متعددی مثل یبوس، یورشالیم ـ اورشلیم، ایلیا، بیت همیقداش، بیت‌المقدس، قدس و… داشته است، پرستشگاه کهن و مهم آن نیز که اکنون نزد ما مسلمانان حرم شریف و مسجدالاقصی نامیده می‌شود، در طول تاریخ نام‌هایی مثل هیکل حضرت سلیمان و… داشته است. این پرستشگاه را حضرت داوود و حضرت سلیمان به فرمان خداوند بنیان نهادند تا موحدان در آنجا به عبادت  بپردازند و مسلمانان نیز مثل همه موحدان تاریخ به آن توجه داشتند. به همین دلیل، ابتدا به سوی آن نماز برپا می‌کردند.

نام «مسجدالاقصی» را نخستین بار خداوند بزرگ بر این مکان مقدس و پرستشگاه کهن تاریخی نهاد. مسجدالاقصی از جهت دیگری هم برای مسلمانان حائز اهمیت است و آن، قداست و اهمیت اسراء و معراج پیامبر اکرم«ص» است که از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمان‌ها صورت پذیرفت.

خداوند تبارک و تعالی در آیه اول سوره اسراء که موضوع معراج حضرت رسول اکرم«ص» را مطرح کرده است، چنین می‌فرماید:

«سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ ِلنَریهُ مِن آیاتِنا اِنَهُ هوَالسَّمیعُ البَصیر :  پاک و منزه است خدایی که در میان شبی بنده خود (حضرت محمد«ص» ) را از مسجد الحرام به مسجدالاقصایی که پیرامونش را (به حضور و قدوم خاصان) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خدا را به او بنمایاند. به‌درستی که خداوند شنوا و بیناست».

بنابراین فلسطین اولین قبله مسلمین است. افزون بر آن، دومین مسجد اسلام، سومین حرم شریف (بعد از مکه و مدینه) در آن قرار دارد و بنا به فرموده امام علی«ع» یکی از چهار قصر بهشتی در دنیا (مسجدالحرام، مسجدالنبی«ص»، مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه) است. این شهر برای پیروان هر سه دین ابراهیمی، مقدس است و قبله امت‌های پیشین نیز بوده است.(۱) در سیزده سال اول بعثت که پیامبر«ص» در مکه زندگی می‌کردند و نیز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدینه، آن حضرت و مسلمانان به سوی مسجدالاقصی نماز می‌گذاردند.

با مطالعه تاریخ پیامبران،  تقدس شهر بیت‌المقدس بیشتر روشن می‌شود.

 

حضرت ابراهیم«ع»

هنگامی که حضرت ابراهیم«ع» در جریان مهاجرت خود از مصر به فلسطین بازگشت، به دستور خداوند در شهر قدس که در آن زمان یُبُوس نام داشت و به شهر صلح و آرامش (یورشالیم) مشهور شده بود، اقامت کرد. آن حضرت پس از مدتی به دستور خداوند، قربانگاه و مکان مقدسی را در این شهر به وجود آورد و آن را بیت‌الله نام نهاد. این مکان مقدس بعدها به بیت‌المقدس مشهور شد. در حقیقت، با ساخته شدن این قربانگاه، نخستین قدم برای ایجاد تقدس در شهر بیت‌المقدس برداشته شد و پیامبر بزرگ خدا به دستور خداوند، روح پاکی و تقدس را به این شهر دمید.

 

حضرت موسی«ع»

پس از آن که حضرت ابراهیم«ع» در فلسطین درگذشت، فرزندان و نوادگان آن حضرت (حضرت یعقوب و فرزندانش) که رهبری عبرانی‌ها را عهده‌دار بودند به مصر رفتند، اما حضرت موسی«ع» که به‌تازگی ظهور کرده بود، تصمیم گرفت عبرانی‌ها را به فلسطین بازگرداند. در آن زمان تبهکاری و سرکشی‌های قوم بنی‌اسرائیل به اندازه‌ای افزایش یافت که برای حضرت موسی«ع» غیرقابل تحمل شد. خداوند نیز به سبب همین نافرمانی‌ها، بنی‌اسرائیل را چهل سال در بیابان‌ها سرگردان کرد و اجازه نداد به فلسطین بازگردند. این وضع ادامه یافت تا آنکه عمر حضرت موسی«ع» به پایان رسید. در شهر قدس بود که خداوند تبارک و تعالی با حضرت موسی«ع» تکلم کرد و به اعتبار این تکلم آن حضرت کلیم الله محسوب می‌شود.

 

حضرت داوود و حضرت سلیمان«ع»

پس از آنکه حضرت داوود به پیامبری برگزیده شد مأموریت یافت بنی‌اسرائیل را به راه راست هدایت کند. آن پیامبر خدا توانست تبهکاری و شرارت‌های بنی‌اسرائیل را تا حد زیادی مهار و با فتح بیت‌المقدس و سایر مناطق فلسطین، تمدن جدیدی را بنیان‌گذاری کند. یکی از کارهایی که حضرت داوود«ع» در جریان بنیان‌گذاری تمدن الهی انجام داد، ایجاد پرستشگاه و مکان مقدس (مسجد) در محل فعلی مسجدالاقصی است. به همین دلیل، از این پیامبر خدا نیز به عنوان یکی از بانیان شهر بیت‌المقدس نام برده شده است.

دربارۀ تعمیر شهر بیت‌المقدس و ایجاد مسجد (پرستشگاه) توسط حضرت داوود، حکایت زیر هم نقل شده است. پس از آنکه حضرت داوود«ع» بیت‌المقدس را فتح کرد، دربارۀ تجدید بنای شهر و ایجاد مسجد، از طرف خداوند وحی شد که به مکانی از این شهر (بیت‌المقدس) که فرشته‌ای با شمشیر برهنه ایستاده است، نگاه کند و مسجد را در آنجا بسازد. هنگامی گه حضرت داوود«ع» نگاه کرد، یکی از فرشتگان خدا را بالای سنگ مشاهده نمود. با مشاهده فرشته، حضرت داوود«ع» بدون درنگ به تجدید بنای شهر و بنای مسجد مشغول شد.(۳)

گرچه حضرت داوود«ع» تعمیر شهر بیت‌المقدس (قدس) و پرستشگاه بزرگ (مسجدالاقصی) را آغاز کرد ولی فرصت نیافت کار بزرگ خود را به ثمر برساند. هنگامی که آن حضرت متوجه شد مرگ او نزدیک شده است به فرزندش سلیمان گفت: «ای سلیمان! خداوند به من فرمان داده بود که مسجد و خانه‌ای برایش در این شهر (بیت‌المقدس) بنا کنم. با اینکه مقدمات کار را آغاز کرده‌ام، ولی گویا تقدیر خداوند این است که من از این جهان بروم و ادامۀ کار را به تو بسپارم. اکنون به تو که بعد از من پیامبر و جانشین من خواهی شد، سفارش می‌کنم که در ساختن این مسجد شکوهمند لحظه‌ای درنگ نکنی».(۴)

پس از وفات حضرت داوود، پرستشگاهی که بعدها مسجدالاقصی نام گرفت، با شکوه فراوانی توسط حضرت سلیمان ساخته و شهر قدس مقر سلطنت این پیامبر الهی شد. بنابراین حضرت داوود و حضرت سلیمان«ع» حدود هشتاد سال در این شهر حکومت کردند.

 

حضرت عیسی«ع»

یکی از وقایع مهمی که در دورۀ تسلط رومیان در فلسطین اتفاق افتاد، تولد حضرت عیسی مسیح«ع» است. حضرت مسیح در روستای بیت‌اللحم نزدیک قدس دیده به جهان گشود. با تولد حضرت مسیح«ع» فلسطین به‌ویژه شهر بیت‌المقدس دوران مهمی را آغاز کرد.

حضرت عیسی«ع» پس از آن که به پیامبری برگزیده شد، از شهر ناصره به سوی بیت‌المقدس حرکت کرد و در معجزه‌های فراوانی به ظهور پیوست. برخی از معجزه‌های آن حضرت در این سفر را چنین عنوان کرده‌اند. شفا دادن بیماری که هیچ امیدی به بهبودی او نبود؛ زنده کردن شخص مرده؛ شفا دادن کسانی که به بیماری صرع و برص مبتلا بودند؛ غذا دادن به چهارهزار نفر با هفت قرص نان؛ راه رفتن روی آب؛ شفای مردی که دستش خشک شده بود؛ شفا دادن به افراد فلج و جزامی و … .(۵)

حضرت عیسی«ع» پس از ورود به بیت‌المقدس، بی‌درنگ به پرستشگاه بزرگ شهر (مسجدالاقصی) رفت و در آنجا به تبلیغ دین خدا و تعلیم مردم مشغول شد. او در پرستشگاه شهر، هر روز مردم را با تعالیم الهی آشنا می‌کرد و به آنها اندرز می‌داد. بالاخره با ظهور حضرت عیسی«ع» و ورود ایشان به بیت‌المقدس، بار دیگر روح خدایی به این شهر دمیده و فصل تازه‌ای آغاز شد. در این شهر بود که حضرت عیسی«ع» از آنجا به ملکوت رفت.

 

حضرت محمد«ص»

بیت‌المقدس جایی است که پیامبر اسلام حضرت محمد«ص» از آنجا به معراج رفت و یکی از معجزات خود را در آنجا تحقق بخشید. این حادثه یکی از مهم‌ترین وقایع مسجدالاقصی و شهر بیت‌المقدس در زمان رسول اکرم«ص» است. پیامبر گرامی اسلام در جریان معراج، ابتدا به آن سرزمین رفت و پس از آنجا به سیر در آسمان‌ها پرداخت. در همین زمان بود که رسول خدا«ص» در مسجدالاقصی برای پیامبران نماز برگزار کرد.

رسول اکرم«ص» واقعۀ برپا کردن نماز در مسجدالاقصی و بیت‌المقدس را چنین تعریف می‌کنند: «در همان حال که با حضرت جبرئیل سیر می‌کردیم، ناگهان او مرا در جایی پایین آورد و گفت: ای محمد! نماز بخوان. در این هنگام بار دیگر جبرئیل به من گفت:آیا می‌دانی جایی که می‌خواهی نماز بخوانی کجاست؟

پس از آنکه به این پرسش پاسخ منفی دادم، جبرئیل گفت: اینجا طور سینا است. همان جایی که خدا با پیامبرش حضرت موسی«ع» سخن گفت. بار دیگر حرکت کردیم و به سیر خود ادمه دادیم. خدا می‌داند که چه اندازه حرکت کرده بودیم که جبرئیل بار دیگر مرا پایین آورد و گفت: این جا نیز نماز بگزار.

پس از آنکه نماز خواندم، جبرئیل به من گفت: ای محمد! می‌دانی کجا نماز می‌خوانی؟ پاسخ دادم: نه، نمی‌دانم. جبرئیل گفت: اینجا بیت‌اللحم است. از آنجا به سوی بیت‌المقدس به راه افتادیم در آن جا بُراق(۶) را به حلقه‌ای که قبلاً انبیا مرکب خود را به آن می‌بستند، بستم و در حالی که جبرئیل همراهم بود، وارد مسجدالاقصی شدم. در مسجدالاقصی حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی در میان عدۀ زیادی از پیامبران که خدا می‌داند چه اندازه بودند، حضور داشتند. همه این پیامبران به خاطر من در آنجا اجتماع کرده و آماده برگزاری نماز بودند. یقین داشتم که جبرئیل جلوتر از همه خواهد ایستاد و نماز به امامت او برگزار خواهد شد، ولی بعد از آنکه صف نماز مرتب شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت و به جلو برد تا برای آن جمع نماز برگزار کنم…» .(۷)

در احادیث و روایت‌ها نقل شده است: در ماجرای معراج، علاوه بر آنکه موضوع برگزاری نماز پیش آمد، جبرئیل به رسول خدا گزارش‌هایی در مورد اماکن مقدس بیت‌المقدس ارائه داد و ضمن نشان دادن محراب انبیا، سایر ویژگی‌های این شهر و پرستشگاه آن را برشمرد. پس از آنکه حضرت رسول اکرم«ص» از معراج بازگشت، این واقعه مهم را برای مردم مکه بازگو کرد و در مورد بیت‌المقدس و مسجدالاقصی فرمود:

«شب گذشته خداوند بزرگ مرا به بیت‌المقدس برد و آثار انبیا و سکونت‌گاه آنان را به من نشان داد و… ».

پس از معراج حضرت رسول اکرم«ص» به مسجدالاقصی، توجه مسلمانان به بیت‌المقدس و پرستشگاه آن (مسجدالاقصی) بیش از گذشته شد.

در آخرین روزهای حیات مبارک پیامبر گرامی اسلام«ص» که آن حضرت نمی‌توانست شاهد باشد که شهر قدس و اماکن و جایگاه‌های مقدس آن که میراث انبیای بزرگ خدا و موحدان مخلص تاریخ است، در دست ستمگران و فرمانروایان فاسد باقی بماند و آنها در این شهر فساد کنند، تصمیم گرفت به یکی از آرزوهای خویش جامه عمل بپوشاند و با اعزام سپاه به شام و فلسطین، این مناطق به‌ویژه شهر بیت‌المقدس را آزاد کند. در پی این تصمیم، فرمان بسیج و تشکیل سپاه صادر شد و جوان هجده ساله‌ای به نام اسامه بن زیدبن حارثه، به فرماندهی این سپاه بزرگ انتخاب شد. وی بعد از این فرمان آماده حرکت شد‌، اما هنوز سپاه او حرکت نکرده بود که پیکی از مدینه به قرارگاه رسید و خبر آورد که رسول خدا در حال بسیار سختی است و ممکن است از دنیا برود.

بدین ترتیب، رسول خدا در حالی رحلت کرد که آخرین فرمان بسیج وی در مورد حرکت به سوی شام و فلسطین و نجات بیت‌المقدس، عملی نشد.

 

قرآن مجید

کتاب‌های آسمانی از قبیل تورات و قرآن کریم نیز بر روی تقدس این سرزمین تأکید داشته و به ابعادی از آن اشاره کرده‌اند. در قرآن مجید آیات متعددی راجع به فلسطین آمده است که بیشتر در باره قوم بنی‌اسرائیل در این سرزمین است. در این آیات، عمدتاً به فساد این قوم در زمین و برتری‌جویی‌های یهودیان اشاره شده است و مفسران نیز تفاسیر گوناگونی بر آنها نوشته‌اند، از جمله:

ما به بنی‌اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کرده‌‌ایم که دو بار در زمین فساد و برتری‌جویی بزرگی خواهید کرد. هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، مردانی پیکارجو بر شما می‌فرستیم تا سخت شما را در هم کوبند و حتی برای تسلط بر شما خانه‌ها را جست‌وجو کنند و این وعده البته قطعی است. سپس شما را بر آنها چیره می‌کنیم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهیم کرد و افراد شما را بیشتر (از دشمن) قرار خواهیم داد. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود می‌کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد (آن‌چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت) که آثار غم و اندوه در چهره‌های شما ظاهر می‌شود و (آن‌ها) داخل (اقصی) می‌شوند، همان‌گونه که بار اول وارد شدند و البته آنچه در زیر سلطه خود می‌گیرند، درهم می‌کوبند.»(۸)

در آیات فوق از دو انحراف اجتماعی بنی اسرائیل که منجر به فساد و برتری‌جویی می‌شود، سخن به میان آمده است. به دنبال هریک از این دو، خداوند مردانی نیرومند و پیکارجو بر آنها مسلط می‌کند تا آنان را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند. همچنین، بیانگر این است که تاریخ بنی‌اسرائیل در فلسطین فراز و نشیب بسیار دارد.

افزون بر آیات پیش گفته، در قرآن مجید تعابیر گوناگونی درباره سرزمین فلسطین آمده است که عبارتند از:

 

الف) سرزمین مبارک

«سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ…»(۹)

«پاک و منزه است خداوندی که بنده خود ـ محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماید.»

جمله «بارکنا حوله» بیانگر این مطلب است که مسجدالاقصی علاوه بر اینکه خود سرزمین مقدس است، اطراف آن نیز مبارک و پربرکت است. این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است.(۱۰) از حضرت امام صادق«ع» نقل شده است: «مسجدالاقصی یکی از مهم‌ترین مساجد اسلام است و عبادت در آن فضیلت بسیار دارد.»

«و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین.»:۱۱)«ما ابراهیم و لوط ـ برادرزاده‌اش را از شر نمرودیان رهانیدیم و به سرزمین شام که ما برای جهانیان قرار دادیم، فرستادیم.»

در تفاسیر آمده است که «الارض التی…» درباره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود، به شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته می‌شود که فلسطین سرزمین محشر و منشر است.

 

ب) سرزمین مقدس

«یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم.»(۱۲):«ای قوم وارد سرزمین مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید.»

بنابر نظر بسیاری از مفسران، الارض المقدسه همان بیت‌المقدس و روستاهای اطراف آن است.

 

ج) جایگاهی نزدیک

«واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب.»(۱۳): «آنگاه که منادی از جایگاهی نزدیک ـ نزدیک‌ترین اماکن ـ ندا سر می‌دهد، گوش فرا ده.»

بنابر مفسران، مکان قریب همان صخره بیت‌المقدس است. به این دلیل که ۱۸ میل از دیگر اماکن به آسمان نزدیک‌تر است.

در شماره بعد آیات و احادیث مربوط به بیت المقدس را بررسی خواهیم کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دایره‌المعارف تشیع، ج ۳، ص ۵۵۸٫

۲ـ اسراء (۱۷)، آیه ۱٫

۳ـ معصومی، علی، قصه‌های اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات پیام محراب، پاییز ۱۳۸۰، ص ۱۹٫

۴ـ پیشین، ص ۲۰٫

۵ـ پیشین، ص ۳۳٫

۶ـ مرکب حضرت رسول اکرم«ص» به هنگام معراج.

۷ـ پیشین، صص۴۰-۳۹٫

۸ـ سوره اسراء، آیات ۷-۴٫

۹ـ سوره اسراء، آیه ۱٫

۱۰ـ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۰٫

۱۱ـ سوره انبیاء، آیه ۷۱٫

۱۲ـ سوره مائده، آیه ۲۱٫

۱۳ـ سوره ق، آیه۴۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

فلسطین سرزمینی است مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا که پس از فتح فلسطین به همت مسلمانان، بیت‌المقدس نام‌گذاری شد، در بین ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت اهمیت فراوانی دارد.

 

 

۲٫

در تفاسیر آمده است که «الارض التی» در آیه « «و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین»در باره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود، به شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته می‌شود که فلسطین سرزمین محشر و منشر است.

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران/قسمت۷

 

دکتر عبدالحمید انصاری

 

در سال ۶۳ جمعاً ۲۷ فیلم اکران گردید که این تعداد در ۴ ژانر قابل طبقه‌بندی هستند:

 

۱ـ اعتیاد و قاچاق

در این ژانر سه فیلم زیر عرضه گردید:

۱ـ سیاه راه، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: عنایت بخشی، آهو خردمند، جلیل فرجاد، ناهید ظفر؛

۲ـ پیراک، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: جمشید مشایخی، عنایت بخشی، شهاب عسگری، فریده‌گلکار                                                                                                                              ۳- سناتور، کارگردان، مهدی صباغ‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم زاده، بیژن‌ امکانیان. که از میان آنان فیلم سناتور دارای جذابیت‌های سینمایی و مخاطب‌پسند مطابق جو اجتماعی آن زمان بود.

 

۲ـ مبارزات اسلامی، آزادیخواهانه و انقلابی

تعداد این‌گونه فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «ریشه در خون»، به کارگردانی: «سیروس الوند»، با شرکت: فرامرز قریبیان، اکبر زنجانپور، (ایفاگر نقش یحیی برمکی صدراعظم مأمون در سریال ولایت عشق) و جهانگیر الماسی.

۲ـ میرزا کوچک‌خان (قسمت اول)، کارگردان: مرحوم امیر قویدل، بازیگران: ولی‌الله مؤمنی، سیروس قهرمانی، عنایت بخشی.

۳ـ سردار جنگل (قسمت دوم میرزا کوچک‌خان) به کارگردانی مرحوم امیر قویدل، بازیگران: ولی‌الله مؤمنی، سیروس تهرانی، شهروز ملک‌آرا، مرحوم علی ثابت (بازیگر نقش عبدالله بن عباس در سریال امام علی(ع)).

۴ـ بالاش: به کارگردانی اکبر صادقی (با همکاری مرحوم ساموئل خاچیکیان)، بازیگران: عنایت بخشی، جمشید آریا (هاشم‌پور)، شیرین بختیاری

۵ـ خاک و خون، کارگردان: کامران قدکچیان، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، ژیلا سهرابی، حسین شهاب.

۶ـ تاتوره، کارگردان: کیومرث پوراحمد، هنرپیشگان: داود رشیدی، پروانه معصومی، سیامک اطلسی.

۷ـ دوله‌تو، کارگردان: رحیم رحیمی‌پور، بازیگران: عبدالله اکبری، حسین صادقی آب، احمدرضا درویش (که هم‌اکنون کارگردانی صاحب سبک در حوزه دفاع مقدس و اجتماعی است)

۸ـ میلاد، کارگردان ابوالفضل جلیلی، بازیگران: «مجتبی شه‌ستا»، مینو ابریشمی (هم‌اکنون فیلمنامه‌نویس)، مهری ودادیان.

 

۳ـ ژانر دفاع مقدس

تعداد این فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «ما ایستادیم»: به کارگردانی اکبر حر و بازی: اصغر همت (بازیگر نقش مروان در سریال امام علی(ع))، فرنوش آل‌احمد.

۲ـ «پیشتازان فتح» کارگردان: ناصر مهدی‌پور، بازیگران: پرویز پرستویی، فرهنگ حیدری، صمد مرجا.

۳ـ «یاد» کارگردان «عباس شیخ‌بابایی» هنرپیشگان: مهدی چایایی، احمد طالبی‌نژاد، کیومرث محمودی، حسین ملکی.

۴ـ «فرار»، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، احمد هاشمی، حسین شهاب، بخشی از فیلم در آسمان فیلمبرداری شد و بازیگران آلمانی آن: مارتین لوتز، کریستین رن‌هاد، کلاوس بورگر بودند.

۵ـ «پرچمدار» به کارگردانی «شهریار بحرانی» و بازیگری: عباس ناصری، احمد میرعلایی (مدیرعامل کنونی بنیاد سینمایی فارابی)، الهام کویین‌نژاد.

«شهریار بحرانی»، کارگردان متعهد و با استعدادی است که آثار ارزشمندی نظیر سریال «مریم مقدس» و فیلم‌هایی نظیر «حمله به اچ ۳» و «ملک سلیمان» را در کارنامه خود دارد.

۶ـ «پایگاه جهنمی» به کارگردانی: اکبر صادقی و بازیگری: فرامرز قریبیان، کاظم افرندنیا، جمشید آریا (هاشم‌پور) شیرین بختیاری.

۷ـ «عقود»، کارگردان: «علی‌اصغر شادروان» و بازیگران غیرحرفه‌ای.

۸ـ «سرباز کوچک»، کارگردان: «سعید بخش علیان»، فیلمنامه: سیدعلیرضا سجادپور (مدیرکل ارزشیابی سازمان سینمایی در فاصله سال‌های ۹۱ـ۸۹) و فیلمبرداری محمد در منش (کارگردان برخی فیلم‌های سینمایی که معروف‌ترین آنها «ماه وش» بود)

 

۴ـ ژانر اجتماعی، سیاسی، خانوادگی

تعداد این فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «آن سفر کرده» کارگردان: احمد نیک‌آذر، هنرپیشگان: حسین کسبیان، سیاوش طهمورث، فردوس کاویانی، شکوفه کوثری.

۲ـ «ملخ‌زدگان»، کارگردان: ناصر محمدی، بازیگران: ناصر واثق، مرحوم هادی اسلامی، فیروز، مرحوم نعمت‌الله گرجی، فخری خوروش. داستان حمله ملخ‌ها به محصولات کشاورزی روستاییان و تلاش و تدبیر آن برای رهایی از این بلا است، البته از فیلم تعبیر نمادین و فلسفی هم می‌شود.

۳ـ «مادر»، کارگردان: فتحعلی اویسی (که در سال‌های اخیر به طنز روی آورده است). بازیگران: مرحومه مهری مهرنیا، علیرضا مجلل (بازیگر نقش مقام لشکر در سریال سلطان و شبان) و فتعلی اویسی.

داستان تلاش مادری برای رهایی فرزند محکوم به اعدامش را به تصویر می‌کشد.

۴ـ «مترسک»، کارگردان: حسن محمدزاده، بازیگران: فخری خوروش، هادی اسلامی، زری برومند، پری اقبالپور، فاطمه عسگری. مسأله حضور نامادری در منزل و رابطه پراسترس متقابل با فرزندان همسر قبلی را روایت می‌کند.

۵ـ «مردی که زیاد می‌دانست» به کارگردانی یدالله صمدی و فیلمنامه‌ای از جمال امید، حسن هدایت و بهرام ری‌پور، بازیگران: عنایت‌الله شفیعی (ایفاگر نقش یکی از یاران امیرمؤمنان در سکانس آغازین سریال امام علی(ع))، شیرین گلکار، مرتضی احمدی، مرحوم منوچهر حامدی.

این فیلم یکی از محصولات بسیار جذاب و پرمخاطب و آموزنده پس از انقلاب است که بارها از تلویزیون پخش شده و همیشه و برای چندمین بار دیدنی است، داستان مربوط به دوران جنگ ایران و عراق و مردی فرصت‌طلب است که تصادفاً با پیرمردی نمادین آشنا شده و روزنامه‌های روزهای آینده را دریافت نموده و با سوء استفاده از رانت اطلاعاتی شروع به خرید وانبار کردن محصولات مورد نیاز مردم و احتکار و فروش به قیمت چند برابر می‌نماید، البته این منفعت ظاهری ادامه زیادی ندارد زیرا در یکی خبرهای چند روز آینده متوجه خبر تصادف منجر به مرگ خودش در یکی از بزرگراه‌ها می‌شود که موجب وحشت و قطع امید کامل وی می‌گردد. فیلم تعلیق زیادی دارد و مخاطب را تا آخرین ثانیه‌ها با خود همراه می‌کند.

یدالله صمدی کارگردان با استعدادی است که آخرین سریال وی به نام «شوق پرواز» زندگی سرلشکر شهید بابایی را به زیبایی ترسیم نمود.

۶ـ گل‌های داودی، به کارگردانی: رسول صدر عاملی و بازی: پروانه معصومی، جمشید مشایخی، بیژن امکانیان، هیلدار پیرزاد و داود رشیدی.

یکی از ملودرام‌های اجتماعی، خانوادگی تأثیرگذار و پرتعلیق پس از انقلاب است که مانند آثار دیگر صدر عاملی نظیر «پاییزان»، «دختری با کفش‌های کتانی» بیانگر دغدغه‌های اجتماعی فیلمساز است، هر چند فضای دراماتیک گل‌های داودی چند پله بالاتر است. از بازیگران به ویژه بیژن امکانیان بازی بسیار خوبی گرفته شده است. فیلم همچنان دیدنی است و برای نسل‌های آینده هم جذاب خواهد بود. داستان فیلم امتزاجی از مناسبات سیاسی، مبارزاتی و اجتماعی عاطفی است که کارگردان به خوبی از عهده ترکیب داستان‌های فرعی آن برآمده است.

۷ـ راه‌دوّم، کارگردان حمید رخشانی، بازیگران: ناصر طهماسب، پروانه معصومی، منوچهر حامدی، نعمت‌الله گرجی، شهناز باقری، قصه اختلافات زن و شوهر در اثر عوارض زندگی شهری و پوچ یافتن زندگی خانوادگی است.

۸ـ کمال‌الملک: کارگردان و سناریست: مرحوم علی حاتمی، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، جهانگیر فروهر، مرحوم منوچهر حامدی، پرویز پورحسنی، لیلا حاتمی.

داستان مربوط به زندگی طولانی و پربرکت «کمال الملک» نقاش معروف دوره قاجار است که روابط او با ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و رضاخان پهلوی دستمایه کارگردان برای مرور عالمانه و جذاب وقایع و مفاسد دوران سلطنت شاهان قاجار و پهلوی شده است.

می‌توان گفت «کمال الملک» بهترین فیلم سال ۶۳ و یکی از بهترین آثار سینمایی تاریخ ایران است. ذوق مرحوم حاتمی در بیان زیبا و مردم‌پسند و دیالوگ‌های بعضاً شاعرانه و آهنگین و تصویر آزادگی نقاش و دغدغه‌های اخلاقی او و تحمل هزینه‌های آن ستودنی است. مرحوم حاتمی کارگردان مؤلفی بود که به ویژه پس از انقلاب آثار ماندگار و قابل دفاعی را از خود به یادگار گذاشت. دغدغه فرهنگ ایرانی، تاریخ کشور و نگاه سالم به وقایع در آثار دیگر او نظیر «مادر»، «حاجی واشنگتن» و سریال «هزار دستان» به نحو آشکاری قابل دریافت است.

کمال‌الملک را می‌توان به دفعات بالذّت تماشا کرد و با افتخار برای فرهنگ‌های دیگر و به ویژه جوامع شرقی و اسلامی دوبله و عرضه نمود، نه تنها نمی‌توان سکانس و صحنه زائدی در کمال‌الملک یافت، بلکه وقایعی نظیر قتل ناصرالدین در حرم حضرت عبدالعظیم(س) در کمترین زمان و بدون نمایش واقعه تیراندازی توسط میرزا رضای کرمانی در یک رفت و برگشت کالسکه حامل تابوت شاه به شیوه استادانه‌ای به بیننده منتقل می‌شود، بدون آنکه از بار دراماتیک واقعه کاسته شود. این امر مؤید خلاقیت بالای مرحوم حاتمی است که نظایر آن در آثار دیگر وی همچون مسافرت اولین سفیر ایران به امریکا با نمایش ریل‌های قطار همراه با گفتار (narration) شعرگونه هم قابل مشاهده است. کاش دستگاه‌های فرهنگی ما قادر بودند بودجه‌های دولتی و عمومی دراختیار را به جای آثار مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمان‌های اسلام و نظام اسلامی برای ساخت چنین آثاری(کمال‌الملک) که هم پیام‌های ارزشمند دارند و هم مورد استقبال عموم مردم قرار می‌گیرند، به مصرف برسانند.

 

نتیجه‌گیری

در سال ۶۳ اغلب فیلم‌ها معمولی و متناسب با جو روز (متأثر از دفاع مقدس، ایثار و از خودگذشتگی، همت و بزرگواری) ساخته می‌شدند و اساساً وزارت ارشاد اجازه تعریض به مبانی اخلاقی و اسلامی را نمی‌داد. هر چند سینماگران فرصت‌طلب و نان به نرخ روزخور ظالمانه دهه ۶۰ را دهه سانسور و ممیزی شدید می‌نامند، اما درست آن است که گفته شود هر زمانی اقتضا خاص خود را دارد. دهه ۶۰ نیز از این قاعده مستثنی نبود.

از میان فیلم‌های سال ۶۳ فقط فیلم‌های: «میرزا کوچک‌خان»،  «سردار جنگل» به کارگردانی مرحوم امیر قویدل»،  «مردی که زیاد می‌دانست» به کارگردانی  «یدالله صمدی»،  «گل‌های داودی» به کارگردانی  «رسول صدر عاملی» و با فاصله زیادی از آنها کمال‌الملک قابل ذکر و اعتنا هستند.

(در بیان مشخصات فیلم‌ها از کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران» تألیف «جمال امید» استفاده شده است).

 

سوتیتر

کاش دستگاه‌های فرهنگی ما قادر بودند بودجه‌های دولتی و عمومی دراختیار را به جای آثار مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمان‌های اسلام و نظام اسلامی برای ساخت چنین آثاری (کمال‌الملک) که هم پیام‌های ارزشمند دارند و هم مورد استقبال عموم مردم قرار می‌گیرند، به مصرف برسانند.

 

30نوامبر/16

«منظومه اهل دل»

 

کف در کف زهرا(س)

حق روز ازل کل نِعم را به علی داد

بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد

 

معنای یدالله همین است و جز این نیست

کاتب که خدا بود قلم را به علی داد

 

می‌خواست به تصویر کشد قدرت خود را

در معرکه شمشیر دو دم را به علی داد

 

عمّال شیاطین همه ماندند تهی‌دست

تا احمد محمود علم را به علی داد

 

یاران ولایت به خدا اهل بهشتند

الله کریم است، کرم را به علی داد

 

از نسل علی یک علی آمد به خراسان

یعنی که خدا کل عجم را به علی داد

 

کوچک‌تر از آن است عجم فخر فروشد

گو حیدری‌ام، یار دلم را به علی داد

 

سبقت بگرفت اُمّ علی ز اُمّ مسیحا

روزی که خدا حق قدم را به علی داد

 

مملوک ببین مالک دین در شب میلاد

تنظیم سند کرد و حرم را به علی داد

 

بودی همه اشراف عرب طالب زهرا

طه گهر عهد قِدَم را به علی داد

 

بگذاشت کف فاطمه را بر کف حیدر

با فاطمه شش دنگ ارم را به علی داد

 

از یُمن همین وصلت فرخنده «کلامی»!

حق زینب آزاده‌شیم را به علی داد

«ولی‌الله کلامی زنجانی»

 

 

خبر آمد گناه می‌بخشد…

چون خدا طالب گدا شد باز

در رحمت به روی ما شد باز

 

بنده شرمنده خدا شد باز

او خریدار اشک ما شد باز

 

خبر آمد گناه می‌بخشد

کوه عصیان به کاه می‌بخشد

 

روز الطاف کبریا، عرفه

مژده بخشش و عطا، عرفه

 

روز مهمانی خدا عرفه

السّلام علیک یا عرفه

 

من از ماه توبه جا مانده

بنده ای دور از خدا مانده

 

به سرم آمده بلا چه کنم؟

گشته‌ام سخت مبتلا چه کنم؟

 

به خودم کرده‌ام جفا چه کنم؟

نپذیری اگر مرا چه کنم؟

 

هیچ‌کس همچو من نمی‌خواهد

عبد توبه‌شکن نمی‌خواهد

 

من زمین خورده‌ام مرا نزنی

عبد افسرده‌ام مرا نزنی

 

در گنه مرده‌ام مرا نزنی

پی به خود برده‌ام مرا نزنی

 

تو ببین عذر اشتباه مرا

به روی من نزن گناه مرا

 

نشود تا که بنده‌ات رسوا

خوب و بد را ز هم مساز جدا

 

دَرهم این بار هم بخر ما را

تو و رد کردن گدا حاشا

 

ورنه من از خجالت آب شوم

مپسند پیش کَس خراب شوم

 

گر ندارم بها، نگهدارم

گوشه این سرا نگهدارم

 

تو بیا از خطا نگهدارم

تا روم کربلا نگهدارم

 

بلکه روزی به کار تو آیم

با شهادت  کنار تو آیم

 

جبلُ الرحمه کوه عشق و صفاست

عرفات از حضور تو زیباست

ای دل آرام خیمه تو کجاست

وعده ما به روضۀ سقّاست

 

نرسیدم اگر به مهمانی

کن قبولم مرا به قربانی

 

کاروانی که لاله‌ها دارد

ای خدا عزم کربلا دارد

 

کوفه در سر چه نقشه‌ها دارد

شهر مکر است و ماجرا دارد

 

گل زینب کجا، سُمِ مرکب

این همه غم کجا، دل زینب

«حسن علیپور»

 

دست دو دریا

سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته

می‌سوزم از این عشق چو اسفند برشته

 

با جوهر اشک و قلم بال فرشته

بر لوح دل خسته‌ام این جمله نوشته

 

جز مهر علی در دل من خانه ندارد

«کس جای در این خانه ویرانه ندارد»

 

ما از می مردافکن این میکده مستیم

شادیم که پیمانه و پیمان نشکستم

 

تا عشق علی هست در این میکده هستیم

پس خورده نگیرید که ما باده‌پرستیم

 

هشدار که نوشیدن این باده مجاز است

«المنه لله که در میکده باز است»

 

فهمیدم از این راز که در کعبه شکاف است

هر جا که بود نام یدالله مطاف است

 

این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است

در روز جزا شیعه‌ات از نار معاف است

 

چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند

«مردان خدا پردۀ پندار دریدند»

 

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره

شد پاک از این خاک گناهان کبیره

 

 

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره

شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره

 

جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»

 

زان باده که در روز غدیریه به خم بود

پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود

 

فریاد ملائک بابی انت و ام بود

زان راز که در آیۀ اکملت لکم بود

 

بیتی‌ست امامت در این خانه تویی تو

«امروز امیر در میخانه تویی تو»

 

آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا

با دست شریف پدر ام ابیها

 

دادند دو دریا چو به هم دست تولا

شد ولوله و غلغله در عرش معلا

 

گفتند ملائک همگی عید مبارک

این عید به هر پیرو توحید مبارک

 

 

ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد

وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد

 

عالم همه گم گشته آن موی مجعد

محبوب ابوالقاسم محمود محمد

 

نامش همه جا هست بگویید کجا نیست

«کس نیست که آشفتۀ آن زلف دو تا نیست»

 

هر کس که ز حبّ تو به لب ناد علی داشت

در جام دل خویش صفایی ازلی داشت

 

آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت

گمراه نگردید هر آن کس که ولی داشت

 

از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد

«با آل علی هر که در افتاد ور افتاد»

 

«تا صورت پیوند جهان بود علی بود»

یعنی هدف از عالم موجود علی بود

 

تسکین دل آدم و داود علی بود

از آیۀ انفاق چو مقصود علی بود

 

 

ای محو جمال تو شده صاحب خانه

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

 

ای کاش شود میثم و سلمان تو باشم

تا روز جزا دست به دامان تو باشم

 

در هر دو جهان ریزه‌خور خوان تو باشم

کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

 

کردیم نثار قدم تو دل و دین را

«تقدیم نمودیم همان را و همین را»

 

افسوس که با نام تو کردند خرافات

در دایرۀ تنگ جنایات و مکافات

 

یک عده پی شطح و گروهی پی طامات

در کاخ نشستند به عنوان خرابات

 

ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم

«ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم»

«عباس احمدی»

 

دستهایت…

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

 

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مؤمنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)

 

خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟

نام او عشق است، آری می‌شناسیدش: علی است

 

من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم

با مددهای علی‌ابن ابی طالب شدم

 

در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی

تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی

 

مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم

با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم

 

تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین»

وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»

 

دست او در دست من، یا دست من در دست اوست

ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست

 

دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی

شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی

 

کوثری که ناز او را قلب جنت می‌کشید

ناگهان پروانه‌ شد دور سر حیدر ‌پرید

 

روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی

از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی

 

بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است

ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است

 

من نبی‌اَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»

طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»

 

چهره‌اش مرآتِ «یاسین»، شانه‌هایش «مُحکمات»

خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»

 

هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست

هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست

«قاسم صرافان»

 

 

عید قربان رحمت واسعه

ای عزیزان به شما هدیه زیزدان آمد

عید فرخنده نورانی قربان آمد

 

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعه حضرت سبحان آمد

 

عید قربان به حقیقت… زخداوند کریم

آفتابی به شب ظلمت انسان آمد

 

جمله دل‌ها چو کویری‌ست پر از فصل عطش

بر کویر دل ما…نعمت باران آمد

 

خاک می‌سوخت در اندوه عطش با حسرت

نقش در سینه این خاک… گلستان آمد

 

امر شد تا که به قربانی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحمان آمد

 

امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد

 

آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا

به خدا بهر سرافرازی قرآن آمد…

«محمدرضا هاشمی‌زاده»

 

30نوامبر/16

شریعت، از فقدان متولی معین تا بی‌پناهی

 

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مدتی پیش نشریه یکی از شرکت‌های هواپیمایی کشور در نوشتاری با آب و تاب فراوان مردم را به حضور و صرف غذا در یکی از رستوران‌های معروف جزیره قشم دعوت نموده و امتیاز اساسی این رستوران را تهیه و عرضه غذاهای لذیذ دریایی مانند خوراک خرچنگ، سوپ هشت‌پا و… عنوان کرده بود!

۲ـ در سال جاری سالن ترانزیت جدید در فرودگاه شیراز افتتاح شد. پیمانکار (شرکت فرودگاه شیراز و شرکت مادر تخصصی فرودگاه‌های کل کشور) و ناظران مربوطه با دقت و وسواس کلیه استانداردهای لازم در خصوص جزئیاتی مانند محل قرار گرفتن دستشویی‌ها، اماکن تجاری، کافی بودن نور جهت هر قسمت و… را سنجیده و نواقص را برطرف ساخته بودند. جالب اینجاست که نمازخانه این سالن پر تردد و آکنده از مسافر در پرت‌ترین و تاریک‌ترین قسمت سالن قرار دارد و به شکلی دم‌دستی و بی‌کیفیت ساخته شده است!

۳ـ در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها بدیهیات شرعی رعایت نمی‌شوند و حتی اطلاعات مربوط به مسائل شرعی ناقص و حتی غلط به سمع و نظر بینندگان عزیز می‌رسد!

۴ـ مدتی است فروش موجودات دریایی حرام گوشت مانند خرچنگ، صدف، هشت‌پا و… در ماهی‌فروشی‌های تهران و برخی شهرستان‌ها (جهت تغذیه!) رایج شده و خلق‌الله با توجه به فروش علنی و بدون محدودیت این موجودات با خیال راحت به خرید می‌پردازند و البته در خصوص نحوه پخت و خواص این موجودات، اطلاعات مکفی به آنها عرضه می‌شود!

۵ـ برخی از پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به صورتی انجام می‌شود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران فراهم نیست! هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمی‌خیزد و بعد از طلوع آفتاب در فرودگاه زاهدان به زمین می‌نشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای نیمی از مسافران هم در طول پرواز فراهم نیست! (فرض کنید از مجموع حداقل ۲۵۰ مسافر این پرواز، ۱۲۰ نفر مکلف به اقامه نماز صبح باشند، آیا این عده می‌توانند در هواپیما نمازشان را اقامه کنند؟) این مسئله هر روز تکرار می‌شود و به یک امر عادی تبدیل شده است! از سوی دیگر عدم توقف برخی وسایل حمل و نقل عمومی (مانند اتوبوس امن بین شهری و…) جهت ادای فریضه و یا توقف در خارج از وقت (مثلاً توقف حین طلوع آفتاب یا پس از خاتمه وقت شرعی نماز مغرب و عشاء به بهانه نرسیدن به توقفگاه موردنظر راننده) همه از مشکلات شایع افراد پایبند به نماز در مسافرت‌های بیرون‌شهری است!

۶ـ شیوع بیش از پیش روزه‌خواری علنی در ماه مبارک رمضان و عادی شدن کشف حجاب و بی‌حجابی در کشور هم نیازی به توضیح و تشریح ندارد! چرا که این نقائص هر روز به چشم هر انسانی که اندک آگاهی فقهی و دغدغه دینی داشته باشد می‌آید و اظهر من الشمس محسوب می‌شود.

۷ـ وقوع موارد متعدد خلاف شرع در برنامه‌های صدا و سیما (از حرکات موزون و آوازخوانی دختران ۱۰، ۱۱ ساله و بدپوشش در برنامه‌های شبکه آموزش سیما! گرفته تا متلک‌پرانی‌های جلف و مستهجن آقا و خانم مجری در برنامه‌های رادیویی و…) هم به واسطه تکرار و فراوانی به اموری عادی بدل شده و دیگر حساسیت‌برانگیز تلقی نمی‌شوند!

۸ـ این موارد و هزاران مورد دیگر از بی‌اعتنایی به احکام شریعت و نقض عمدی و علنی احکام الهی در تنها نظام دینی جهان در حالی روی می‌دهد که درخصوص موارد غیرشرعی اوضاع چنین نیست! بستن کمربند ایمنی، خرابی چراغ راهنما، کثیف بودن پلاک وسایل نقلیه و… به‌سرعت از سوی پلیس راهنمایی و رانندگی مورد رسیدگی قرار گرفته و متخلف در همان خیابان به مجازات می‌رسد! حال آنکه کشف حجاب و پخش آهنگ‌های مبتذل و خلاف شرع با صدای گوش‌خراش درون خودرو، رقص در خودرو، ارتکاب رفتارهای جنسی خلاف اخلاق درون خودرو و… از نظر مأموران راهنمایی و رانندگی تخلف محسوب نمی‌شوند و لذا ارتکاب آنها هیچ پیامدی برای مرتکبین ندارد و به فرض هم که مأمور راهنمایی و رانندگی بخواهد با چنین مواردی برخورد کند، امکان قانونی آن را ندارد.

اگر کودکی یک تفنگ اسباب‌بازی را با خود به درون هواپیما ببرد، مأموران امنیت پرواز حتماً با او و والدین یا همراهانش برخورد خواهند کرد و اصولاً اجازه چنین عملی را نخواهند داد، اما اگر زنانی حین پرواز (آن هم پروازهای داخلی) کشف حجاب کنند (که به‌وفور شاهد چنین مواردی هستیم)، کسی وظیفه قانونی در قبال این حرکت ندارد و هم از این روست که مأموران زمینی مراقبت پرواز در فرودگاه‌های کشور اجازه ورود حتی یک قیچی یا ناخن‌گیر کوچک را به داخل هواپیما نمی‌دهند، در حالی که روزانه مسافران زن بی‌حجاب و دارای پوشش‌های جلف و حتی نیمه‌عریان (مثلاً لباس‌های نازک بدن‌نما، لباس‌های آستین‌ کوتاه، شلوارک و…) از برابر همین مأموران عبور می‌کنند و به پروازشان می‌رسند و البته مأموران مذکور هیچ وظیفه‌ای در این خصوص ندارند و اگر به واسطه احساس وظیفه شرعی تذکر هم به این افراد بی‌حجاب بدهند، چه بسا که از سوی مسئولان خود مورد بازخواست قرار بگیرند (تعدادی از مأموران زن مراقب پرواز زمینی روی این نکته تأکید کرده‌اند!)

۹ـ در حالی که فروش مواد غذایی غیربهداشتی از سوی مأموران وزارت بهداشت مورد رسیدگی و پیگیری قرار می‌گیرد و عدم نظافت و رعایت بهداشت در فروشگاه‌های مواد غذایی برخورد مأموران بهداشت محیط را در پی دارد و گرانفروشی و فروش کالا در مغازه غیرمجاز و فاقد پروانه کسب از سوی وزارت بازرگانی و سازمان تعزیرات حکومتی و نظام صنفی معاقبه و بازخواست می‌شود، فروش کالای حرام (مثلاً حیوان حرام‌گوشت برای تغذیه) هیچ پیامد قانونی‌ای را به دنبال ندارد، چون هیچ دستگاه و نهاد نظارتی‌ای خود را مسئول این نکته (جلوگیری از فروش غذای حرام) نمی‌داند و قانون هیچ سازمانی را متولی رسیدگی به حلال یا حرام بودن غذای عرضه شده در بازار نکرده و برای این عمل مجازاتی هم درنظر نگرفته است!

۱۰ـ در حالی که متولی رسیدگی به شکار غیرقانونی، سازمان حفاظت از محیط‌زیست است و متولی ممانعت از کندن بوته در بیابان‌ها، سازمان منابع طبیعی، متولی رعایت موارد ایمنی در ساختمان‌ها، سازمان آتش‌نشانی، متولی مجازات نیم‌متر افزایش بنا شهرداری، متولی برخورد با شکستن شاخه درخت در جنگل، سازمان جنگل‌ها و مراتع و متولی مقابله با صید غیرمجاز سازمان شیلات و کوچک‌ترین امور در کشور برای خود صاحب و متولی و مسئولی دارد، رعایت و یا عدم رعایت شرع در مملکت رها شده و هیچ کس قانوناً مسئول و موظف به پاسداری از شرع و حریم آن نیست!

نیروی انتظامی با داشتن ۵۲ وظیفه قانونی در پاره‌ای از موارد، ضمناً مسئول رسیدگی به تخلفات شرعی و ممانعت از بروز امور غیرشرعی در جامعه هم هست، اما برای انجام این مهم نه توان، نه انگیزه لازم و نه تخصص لازم را دارد! کارنامه این نیرو در مورد مقابله با بی‌حجابی به اندازه کافی گویا است. ائمه محترم جمعه و جماعت نیز تنها امکان تذکر و یادآوری به مسئولان مربوطه را دارند و قدرت اجرایی در برخورد با موارد خلاف شرع را ندارند و لذا معمولاً کلام آنها مسموع نیست! طبیعی است که حوزه‌های علمیه و مراجع و مجتهدین هم هیچ اشراف و سلطه قانونی بر امور جاری کشور ندارند و فراوان دیده شده که تذکرات پی‌درپی آنها درخصوص وجود رفتارها و موارد خلاف شرع به جایی نرسیده و ترتیب اثر نیافته است!

۱۱ـ به هیچ روی زیبنده تنها نظام دینی جهان نیست که امور شرعی در آن بدون متولی معین رها شود. تذکرات پی درپی و سالانه رهبری در باره عدم اهتمام به نماز و اقامه آن در وسایل حمل و نقل عمومی بر زمین رها شود و اهل نماز هنوز هم برای توقف اتوبوس در وقت نماز با راننده درگیر شوند و امکانات بیت‌المال صرف نمایش حرام از سیمای جمهوری اسلامی شود.

۱۲ـ چاره کار می‌تواند تشکیل یک سازمان کم‌حجم و چابک، اما مقتدر و دارای اختیارات قانونی برای سامان دادن به امور شرعی در جامعه باشد، سازمانی که با حضور قضات مستقر در آن بتواند در اسرع وقت با ارتکاب خلاف شرع در جامعه برخورد قانونی کند و خلاءهای قانونی در خصوص ارتکاب خلاف شرع در جامعه را با دقت بررسی و شناسائی کند و در کوتاه‌ترین زمان با تدوین لوایح و ارائه آن به مجلس به حمایت قانونی از شریعت بپردازد.

وضعیت نابهنجار فعلی و عدم اهتمام به شریعت در اکثر دستگاه‌ها و نظام اداری کشور و فقدان قوانین لازم در صورت اهتمام موردی به شریعت حاکی از ضرورت تأسیس چنین دستگاهی است. دستگاهی که وظیفه آن حمایت از شریعت و تلاش برای جاری ساختن آن (به‌ویژه در قالب پیشگیری از امور خلاف شرع) باشد. طبیعی است چنین دستگاهی نمی‌تواند زیر مجموعه قوه مجریه باشد (به دلیل ماهیت و ضرورت‌های قضایی آن) و شاید وابستگی آن به قوه قضائیه بتواند اشراف کافی جهت نظارت و اقتدار کافی برای برخورد قانونی با موارد خلاف شرع و ایجاد بسترهای قانونی برای جاری ساختن شریعت در جامعه را فراهم آورد.

فراموش نکنیم که از منظر قرآن کریم نشانه به قدرت و حاکمیت رسیدن اهل ایمان، حاکمیت و اقامه شریعت در جامعه است و این محک، میزان مطلوبی برای سنجش اعتبار و عیار نظام اسلامی ماست!

 

 

سوتیتر:

برخی از پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به صورتی انجام می‌شود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران فراهم نیست! هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمی‌خیزد و بعد از طلوع آفتاب در فرودگاه زاهدان به زمین می‌نشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای نیمی از مسافران هم در طول پرواز فراهم نیست!

 

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

 

محمدصالح

تکواندوی خانم‌ها و شریعت سیما

ـ مدتی پیش مسابقات تکواندوی خانم‌ها در کرج برگزار شد و از طرف واحد مرکزی خبر، آقای جوان و برازنده‌ای به عنوان خبرنگار جهت پوشش خبری این مسابقات اعزام و گزارش آن هم در سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید.

ملاحظات:

۱ـ نکته جالب اینجاست که عزیزان معاونت سیاسی صدا و سیما برای تهیه گزارش از کارخانه‌های فولاد، معاون زغال سنگ، کارگاه‌های ساخت سد، مراحل حفر تونل‌های عمیق و مواردی از این دست خانم‌های خبرنگار را اعزام می‌فرمایند، فلذا دیگر خبرنگار خانمی باقی نمی‌ماند تا برای تهیه گزارش از مسابقات تکواندوی بانوان اعزام شود، لذا نوبت به آقایان خبرنگار می‌رسد که در یک سالن پر از دختران و زنان ورزشکار حاضر شده و ضمن خلق حماسه حضور به تهیه گزارش مشغول شوند.

۲ـ الحق حضور یک آقا در میان انبوه خانم‌های تکواندوکار یک حماسه محسوب می‌شود.

۳ـ علی‌الظاهر شریعت مدیران خبر صدا و سیما بر اساس قاعده «تکمیل و توازن» بنا شده است. بر اساس این قاعده جهت تلطیف گزارش‌های خبری از محیط‌های خشن و مردانه مثل کارخانه فولاد و معادن زغال‌سنگ از وجود خانم‌های خبرنگار و جهت برقراری توازن در محیط لطیف و زنانه مسابقات خانم‌های رزمی‌کار از وجود یک آقای خبرنگار بهره می‌گیرند.

۴ـ و فراموش نکنید که وجود یک آقا در جمع خانم‌ها و بالعکس خود به خود برای بینندگان ارجمند جذابیت ایجاد می‌کند.

۵ـ به فتوای مدیران صدا و سیما حضور آقای خبرنگار در سالن ویژه مسابقات ورزشی زنانه نه تنها حرام یا مکروه نیست بلکه احتیاط واجب بر این است که مسابقات مردانه را خانم‌ها و مسابقات ورزشی زنانه را آقایان گزارش کنند. البته برخی از مدیران سازمان قائل به وجوب در این موضوعند والله اعلم.

 

یکی برتر از پنجاه تا

یک روحانی جوان با کمک مردم و خانواده مؤسسه‌ای جهت تربیت حافظان قرآن برپا کرده و برای تأمین هزینه‌های آن خود و اعضای خانواده‌اش به باغبانی و… مشغولند. این مؤسسه توانسته در سراسر کشور ۸۵ شعبه ایجاد کند. این مؤسسه از سال ۷۶ تاکنون موفق به تربیت ۶۲۰ حافظ کل قرآن کریم در کشور (معادل یک سوم حافظان کل قرآن در کشور) شده است. مرکز این مؤسسه در یکی از روستاهای جنوب استان فارس قرار دارد. جراید (آیه، اسفند ۱۳۹۱)

۱ـ به این حاج آقا می‌گویند روحانی!

۲ـ کار نشد ندارد! سازمان‌ها و ادارات و نهادهای عریض و طویل و پرخرج و بی‌مصرف مثلاً فرهنگی که به بهانه کمبود و نبود بودجه همین‌جور دست روی دست گذاشته‌اند و حقوق می‌گیرند و بودجه‌های جاری را مصرف و زباله و دی‌اکسید کربن تولید می‌کنند، یاد بگیرند.

۳ـ ماجرای این حاج‌آقا و مؤسسه‌اش نشان می‌دهد که بدون بودجه و آفتابه و لگن و راننده و منشی و تلفنچی و رایانه و ساختمان و… هم می‌شود کار کرد! آن هم به این عظمت! مهم غیرت است و همت و عقل و ذوق و سلیقه که متأسفانه کم داریم!

۴ـ خوشمزه اینجاست که در چند سال اخیر فقط ۱۰ تا ۲۰ درصد از هزینه‌های مؤسسه مذکور توسط بیت‌المال تأمین شده و مابقی هزینه‌ها توسط کارگری حاج آقای مذکور و خانواده‌اش و کمک‌های مردمی فراهم آمده است.

۵ـ پیشنهاد می‌شود مؤسسات و سازمان‌ها و بنیادها و نهادهای چاق، اما بی‌خاصیت فرهنگی مملکت و بودجه آنها دراختیار این حاج آقا و امثال ایشان گذاشته شود و یا اینکه مدیریت این مجموعه‌های پرادعا و بی‌فایده را به حاج‌آقای مذکور و نظایر ایشان سپرده شود. بالاخره کسی که با توکل بر خدا و دست خالی می‌تواند چنین پرفایده باشد، در صورت دراختیار داشتن خدم و حشم و امکانات و دفتر و دستک نهادها و ادارت فرهنگی قادر خواهد بود کولاک کند! (آن هم از نوع قرآنی و مثبت آن!)

۶ـ در خاتمه از محضر خدای متعال خواهانیم درد و بلای آدم‌های بی‌ادعا و کم هزینه و پرفایده‌ای مانند حاج‌آقای مذکور را توی سر آنهائی بخورد که جز ریاست و اتلاف بیت‌المال و خرابکاری فرهنگی هنری ندارند.

۷ـ النهایه از مسئولان فرهنگی خواهشمندم از ایجاد مانع برای فعالیت‌های مؤسسه‌ای که ذکر خیرش رفت و حال‌گیری و آزار و اذیت حاج آقای فوق خودداری نموده و به جای حسادت و زیرآب‌زنی به فکر اصلاح حال و کار خود و مجموعه‌های تحت امرشان باشند.

 

تفرج صنع در اینترنت

اگر روزی به هر دلیلی دلتان گرفت و هوس کردید در اینترنت گشتی بزنید و تفرج صنع بفرمایید با سایت‌هایی روبه‌رو خواهید شد که به زبان فارسی و با شعار رعایت قوانین جمهوری اسلامی شما را به خرید کالاهایی مانند کلاه، مانتو، شلوارک تنگ زنانه تشویق و ترغیب می‌کنند و برای اینکه شما و بینندگان سایت کاملاً توجیه بشوید تصاویر نیم‌برهنه و بی‌حجاب زنان و دخترانی که از این محصولات به تن دارند را در چند ژست و زاویه مختلف به صورتی کاملاً شفاف و با وضوح کامل در معرض نگاه شما قرار داده‌اند.

۱ـ جهت اطلاع عرض می‌شود که فروش این محصولات معمولاً برعهده شرکت پست جمهوری اسلامی است.

۲ـ باز هم جهت مزید اطلاع عرض می‌شود که دختران و زنانی که تصاویر بی‌حجاب و نیم برهنه خود را در این سایت‌ها در معرض تماشای خلایق گذاشته یا می‌گذارند ایرانی‌اند و ساکن همین مملکتند و این گونه از تن‌فروشی شغل شریف ایشان است و نشان به این نشان که تا امروز یکی پیدا نشده به این خانم‌ها و به این سایت‌ها بگوید: عمو خرت به چند؟!

۳ـ از آنجا رسیدگی به این امور در حوزه وظایف هیچ دستگاه یا اداره یا نهادی نمی‌گنجد، لذا امیدواریم برپاکنندگان چنین سایت‌هایی به زمین گرم بخورند، شاید از این طریق بساط فساد این جماعت برچیده شود.

30نوامبر/16

نقش آموزه‌های دینی در کاهش اضطراب

اسماعیل نساجی زواره

 

اضطراب و تنش‌های روانی از مهم‌ترین عوامل آسیب‌زائی هستند که جامعه بشری کنونی را بیش از گذشته تهدید می‌کنند و عوارض ناشی از آنها در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس بوده، انسان را از بسیاری از امکانات محروم می‌کنند و اختلالات روانی فراوانی را به وجود می‌آورند.

اضطراب واکنش فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب می‌گردد که فرد ‌نتواند از موقعیت کنونی خود لذت ببرد.(۱) اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده می‌شود که با فشارها و موقعیت‌های خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیط‌های تهدیدآمیز زندگی می‌کنند، دچار تنش، نگرانی، بی‌انگیختگی و بی‌قراری بیشتری می‌شوند.

مکتب حیات‌بخش اسلام با الهام از سیره پیشوایان معصوم«ع» و آموزه‌های وحیانی برای کاهش این پدیده و تأمین آرامش افراد، راهبردهایی را ارائه کرده که در این نوشتار به بیان اهمّ آنها خواهیم پرداخت.

 

ایمان به خدا

در تعالیم حیات‌بخش اسلام «ایمان به خدا» اصلی‌ترین عامل برای رسیدن به قله آرامش و غلبه بر اضطراب محسوب می‌شود. حضرت علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «الایمان امان(۲) : ایمان یعنی امنیت و آرامش.

زندگی بشر همواره با فراز و فرودها، خوشی‌ها و کامیابی‌ و شکست‌ها و ناکامی‌ها همراه است. بدیهی است که آدمی باید با رنج‌ها و مصایب دست و پنجه نرم و تلخی‌ها را به شیرینی‌ها مبدل کند. برخی از حوادث جهان مثل پیری قابل پیشگیری نیستند و انسان خواه‌ناخواه به سوی پیری گام برمی‌دارد و ناتوانی، ضعف و سایر عوارض چهره زندگی او را دگرگون می‌سازد.

علاوه بر این، اندیشه مرگ و نیستی، چشم بستن از هستی، جدایی از کسانی که به آنان دلبستگی داریم، انسان را رنج می‌دهد و سبب اضطراب می‌شود، اما ایمان به خدا و باور قلبی در نهاد آدمی مقاومت ایجاد می‌کند و تلخی‌ها را قابل تحمل می‌گرداند. فرد با ایمان می‌داند که هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر واکنش در برابر سختی‌ها و کمبودها مطلوب باشد، به‌نحو احسن از سوی خداوند متعال جبران می‌شود. انسان مؤمن در دوران کهولت نگرانی‌ و اضطراب خویش از مرگ را با کوشش در کارهای نیک که در زبان دین «عمل صالح» نامیده می‌شود، برطرف می‌سازد و از نزدیک شدن مرگ دچار اضطراب نمی‌شود.(۳)

روان‌شناسان بزرگی چون «اریک فروم»، «ویلیام جیمز» و دیگران هم به این حقیقت اشاره کرده و ایمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان دانسته‌اند.(۴)

 

یاد خدا

قرآن کریم راه درمان تمام نگرانی‌ها و اضطراب‌ها را یاد خدا معرفی می‌کند و می‌فرماید: «… الا بذکر الله تطمئن القلوب؛(۵) آگاه باشید که یاد خدا باعث آرامش دل‌هاست».

یکی از مصادیق یاد خدا «نماز» است. خداوند سبحان فلسفه نماز را ظهور یاد خود در دل‌ها بیان کرده است؛ لذا می‌فرماید: «اقم الصلوه لذکری؛(۶) نماز را به خاطر یاد من به پا دار».

دل آدمی تنها با یاد و ذکر خدا آرام می‌گیرد، بنابراین تنها چیزی که غربت مرگ‌بار آدمی و سرگردانی اضطراب‌انگیز او را به روشنی و صفا مبدل می‌کند، خلوت با پروردگار و عبادت اوست. یاد خدا به نهانخانه درون انسان نفوذ می‌کند، مأنوس‌تر از آغوش مادر برای کودک شیرخوار، به انسان آرامش و راحتی می‌بخشد و همچون چراغ فروزان از آغاز تا پایان عمر به آدمی گرمی و نشاط می‌دهد. اگر کسی با این منبع نور ارتباط داشته باشد، بزرگراه زندگی را گم نخواهد کرد. تنها داروی بیماران ناامید، یاد خداست.

مولای متقیان علی«ع» نماز خواندن و مناجات با خداوند را بالاترین لذت می‌دانست و خداوند را نه به خاطر شوق بهشت و نه از ترس جهنم که به خاطر سزاوار بودنش پرستش می‌کرد.(۷)

یاد خدا قلب انسان را با طمأنینه آباد می‌گرداند و نمازگزار در سایه لطف پروردگار یقین می‌یابد که می‌توان خیالات باطل را از خود دور کرد و از هیچ چیز نهراسید. نبی اکرم«ص» فرموده‌اند: «مثل البیت الذی یذکرالله تعالی فیه و البیت الذی لا یذکر الله فیه مثل الحی و المیت(۸) : مثل خانه‌ای که در آن از خدا یاد می‌شود و خانه‌ای که در آن ذکری از خدا به میان نمی‌آید، مثل زنده و مرده است».

دلی که مرکز یاد و ذکر خداست، آباد و آرام و دل خالی از یاد خدا تهی، ویران، تاریک و پر از اندوه و اضطراب است. تنها یاد و ذکر خداست که دل‌های مریض و روان‌های پریشان را مداوا می‌کند و آرامش واقعی را به ارمغان می‌آورد.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «چون یکی از شما را غم و اضطراب دربرگیرد، وضو بگیرد و به مسجد رود و دو رکعت نماز بخواند و برای رفع اندوه خود، خدا را یاد کند که خداوند فرموده است از صبر و نماز یاری بجویید».(۹)

گاندی می‌گوید: «یاد خدا و نماز، زندگی مرا نجات داد. بدون آن باید از مدت‌ها پیش دیوانه می‌شدم. من در تجارب زندگی خود، تلخکامی‌های بسیار داشته‌ و اگر توانسته‌ام بر این ناامیدی‌ها چیره شوم، به خاطر نماز بوده است. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند و نیازم به نماز بیشتر شد و بدون آن زندگی برایم سرد و تهی بود».(۱۰)

یکی از عوامل آرامش روان و سلامتی روح، نماز و یاد خداست که اگر با توجه و معنویت اقامه گردد، آثار و برکات ویژه‌ای در زندگی فرد خواهد داشت و اگر ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، نگرانی و دلواپسی و به بیماری‌های روانی اجتناب‌ناپذیرند.

 

دعا

یکی از مهم‌ترین آموزه‌های تربیتی اسلام یا همان خواست قلبی و وسیله تقرب عبد به معبود است که طی آن فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار می‌کند.  قرآن کریم می‌فرماید: «… ادعونی استجب لکم…؛(۱۱) : بخوانید مر ا تا اجابت کنم شما را».

امام صادق «ع» می‌فرمایند: «دعا کن که شفای همه دردهاست.»(۱۲) انسان در دعا با خدا مناجات می‌کند و از مشکلات زندگی‌ به او پناه می‌برد. دعا احساس مذهبی انسان را تقویت می‌کند، رابطه انسان و خدا را مستحکم می‌سازد و در او احساس لذت و شادی را پدید می‌آورد. برعکس، وقتی انسان از غیرخدا چیزی را درخواست می‌کند، احساس ذلت و خواری به او دست می‌دهد و این احساس بر سلامت روانی او تأثیر می‌گذارد. در انسان این گرایش وجود دارد که در سختی و فشار به قدرت و تکیه‌گاهی روی آورد و چه قدرت و تکیه‌گاهی اصیل‌تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهی است؟

برخی هنگامی که  دچار سختی‌ها و از همه اسباب مادی ناامید می‌شوند، به خدا رو می‌آورند، ولی وقتی سختی‌ها فروکش می‌کنند، به غفلت برمی‌گردند.  قرآن کریم می‌فرماید: «و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعداً او قائماً؛(۱۳) هنگامی که به انسان آسیبی برسد، ما را در حالت‌های نشسته و ایستاده می‌خواند.»

یکی از روان‌شناسان می‌گوید: «امروزه یکی از علوم یعنی روان‌پزشکی همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران تعلیم می‌دادند، زیرا روان‌پزشکان دریافته‌اند که دعا نگرانی، تشویش، هیجان و ترسی را که موجب ناراحتی‌های ماست برطرف می‌کند.»(۱۴)

دکتر آلکسیس کارل می‌گوید: «دعا محکم‌ترین و بالاترین حلال مشکلات است. تأثیر دعا واقعاً شگفت‌انگیز است. قدرت دعا و نیایش نشانه آزاد شدن انرژی است. همان ‌طور که به کمک تکنیک‌های علمی انرژی اتمی را آزاد می‌کنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق شگردهای علمی می‌توان انرژی معنوی را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژی‌زا بر بسیاری از مردم آشکار است.۱۵)

دعا و خواندن خداوند دو اثر مهم در آرامش روان دارد: یکی اینکه دعا از مصادیق یاد خدا و ذاتاً موجب آرامش است و دیگر اینکه اگر انسان با تمام شرایط دعا کند، دعای او مستجاب خواهد شد. خداوند سبحان در باره حضرت ایوب«ع» می‌فرماید: «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت راحم الراحمین فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر…؛(۱۶) و ایوب«ع» وقتی که پروردگار خود را صدا زد که مرا رنجی سخت رسیده است و تو بخشنده‌ترین بخشندگان هستی، او را اجابت کردیم و هر چه رنج و اندوه به او رسیده بود، از وی زایل ساختیم…».

 

انس با قرآن

تلاوت قرآن و به کارگیری تعالیم آن در زندگی فردی و اجتماعی، تأثیر به‌سزایی در آرامش و سلامت روان دارد. خداوند متعال قرآن را مایه هدایت و شفای مؤمنان معرفی کرده است: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا؛(۱۷) و ما برای مؤمنان آنچه را که از قرآن مایه درمان و رحمت است، نازل می‌کنیم و ستمگران را چیزی جز زیان نمی‌افزاید.»

علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیه ۸۲ سوره اسراء می‌نویسند: «مراد از بیماری چیزی نیست جز آنچه که ثبات قلب و استواری نفس را مختل می‌سازد از قبیل انواع شک و تردید که موجب اضطراب درونی و تزلزل باطنی گشته و انسان را به سوی باطل و پیروی از هوا و هوس متمایل می‌سازد.(۱۸)  قرآن کریم با حجت‌های استوار و برهان‌های درخشان، انواع تردیدها و شبهه‌هایی را که در راه عقاید و معارف حقیقی پیش می‌آید، از بین می‌برد و با موعظه‌های شافی انحراف‌ها و اضطراب‌های دل را می‌زداید. لذا قرآن شفای مؤمنان نامیده شده است.»(۱۹)

پیامبر«ص» در این زمینه می‌فرمایند: «هرگاه فتنه‌ها همچون پاره‌های شب تار شما را فراگرفت، به قرآن متمسک شوید. هر کس قرآن را پیشوای خود قرار دهد و به آن پناه ببرد، خداوند او را در بهشت پرنعمت جای می‌دهد.»(۲۰)

کسانی که تاریخ اسلام را مطالعه و مراحل مختلف دعوت پیامبر«ص» را از روزهای آغازین دنبال می‌کنند، می‌توانند تأثیر عظیمی را که قرآن در نفوس پیروان نبی‌مکرم«ص» برجای گذاشته است،‌ به‌وضوح مشاهده کنند.(۲۱)

در هر عصری قرآن کریم انسان‌های وارسته‌ای را تربیت کرده که از سلامت فکر و اخلاق متعالی برخوردار بوده‌اند زیرا در این کتاب عظیم نیروی معنوی مستحکمی وجود دارد که در نفس انسان تأثیری شگرفت برجای می‌گذارد. این نیرو باعث بیداری وجدان و صیقل روح انسان می‌شود و به دور از اضطراب و نگرانی ادراک و تفکرش را بیدار و بصیرتش را جلا می‌بخشد.(۲۲)

 

صبر

یکی زا راهکارهای مقابله با اضطراب و نگرانی، بهره‌مندی از روحیه صبر و بردباری است. صبر انسان را نیرومند، قابل اعتماد و متکی بر خویشتن می‌سازد. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «… و علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه و لا فی ایمان لاصبر معه؛(۲۳) صبر برای ایمان همانند سر است برای انسان».

صبر علاوه بر اینکه آثار ارزشمندی در زندگی دنیا برای انسان دارد، پاداش بی‌حساب الهی را نیز به دنبال دارد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب؛(۲۴) فقط انسان‌های بردبار بدون حساب پاداش داده می‌شوند.»

پیامبر«ص» با تحمل بیشترین سختی‌ها و مصیبت‌ها در برابر بی‌مهری‌ها، کینه‌توزی‌ها، دشمنی‌ها و جهالت‌ افراد از این آموزه مهم الهی در سیره عملی خویش استفاده می‌کردند. حضرت علی«ع» در باره مشکلات رسالت پیامبر«ص» می‌فرمایند: «… پیامبر«ص» در راه رضایت حق در کام هرگونه سختی فرو رفت و جام مشکلات و ناگواری‌ها را جرعه‌جرعه نوشید. روزگاری خویشاوندان ایشان به دورویی و دشمنی پرداختند و بیگانگان در کینه‌توزی و دشمنی علیه ایشان متحد شدند.»(۲۵)

در آیات متعددی از قرآن کریم به آن حضرت امر شده است که در برابر امور گوناگون صبر و بردباری داشته باشند: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل و لاتستعجل لهم؛(۲۶) ای پیامبر! تو هم مانند پیامبران اولوالعزم صبور باش و برای عذاب امت تعجیل مکن.» حضرت می‌فرمودند: من برانگیخته شدم تا کانون بردباری، معدن دانش و مسکن شکیبایی باشم.»(۲۷)

مهم‌ترین اثر صبر و بردباری تأمین آرامش و سلامت جسم و روح است؛ زیرا این نعمت انسان را از اقدام عجولانه و نامعقول بازمی‌دارد و او را به تعقل و تأمل می‌کشاند و همین سبب می‌شود تا از بسیاری اقدامات که ضررهای جسمی و روحی جبران‌ناپذیری دارند، پیشگیری نماید.

 

توکل

توکل یکی از عوامل اضطراب و نگرانی انسان انجام کارهای مهم و سرنوشت‌ساز است که تأثیر به‌سزایی بر سلامت روان انسان دارد. توکل به انسان جرئت اقدام به انجام کار می‌دهد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «… فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین؛(۲۸) پس هنگامی که تصمیم بگیری کاری را انجام دهی بر خدا توکل کن زیرا خداوند اعتمادکنندگان را دوست دارد.»

توکل اعتماد قلبی به خداوند در تمام کارهاست. همان‌ گونه که انسان در کارهای دنیوی برای خود وکیل می‌گیرد و بسیاری از امور خود را به او واگذار می‌کند تا آثار و نتایج سودمندتری در پی داشته باشد، شایسته است که در همه امور بر خداوند توکل کند و او را وکیل خود قرار دهد تا خواسته‌هایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر تأمین گردد. اگر انسان به ربوبیت پروردگارش اذعان دارد و معتقد است که مجموعه جهان‌هستی زیر سیطره حکومت او قرار دارد و تنها معبود شایسته پرستش، خداوند است، هرگز به دنبال معبود دیگری نمی‌رود و از کسی جز استمداد نمی‌جوید، بلکه همواره به خدا اعتماد و فقط از او درخواست کمک می‌کند.

 

امیدواری

یکی از فرایندهای مهم و کارآمد در تعالی و بالندگی انسان، «امیدواری» است. امید در سلامت روان انسان نقش مهمی برعهده دارد و به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشد، هنگام هجوم مشکلات، ناملایمات و اندوه‌ها از فروپاشی روانی انسان جلوگیری می‌کند و مانع چیره شدن نگرانی و اضطراب بر انسان می‌گردد. امید باور سبزی است که همچون چراغ در تاریکی شب‌های زندگی، فردایی بهتر را نوید می‌دهد.

هر موجود زنده‌ای به امید رسیدن به مقصد و مقصود خود حرکت و تلاش می‌کند.(۲۹) حرکت، لذت زندگی است و سکون و ایستایی مایه خمودی و رنجوری است. نیروی این حرکت «امید» است که چرخ زندگی را می‌چرخاند. اگر روزی امید از زندگی بشر حذف شود، چرخ زندگی از حرکت باز می‌ایستد و دوران دلواپسی دائمی بشر فرا می‌رسد.

نشانه بارز امید به خداوند انجام عمل شایسته است. قرآن کریم می‌فرماید: «… فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً…؛(۳۰) و هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد، باید کار نیک انجام دهد…» فردی که در پی تلاش‌های متعدد، شکست‌های زیادی را تجربه کند و تلاش او موفقیتی به همراه نداشته باشد، مضطرب و مبتلا به درماندگی و ناامیدی می‌شود. خداوند در باره نهی از ناامیدی می‌فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم، لا تقنطوا من رحمه الله؛(۳۱) ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید از رحمت خدا نومید نشوید.»

در آیه دیگر یأس از رحمت خداوند را به‌شدت نکوهش کرده و این کار را مساوی با گمراهی معرفی می‌کند: «و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون؛(۳۲) و جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می‌شود؟!»

انسان امیدوار هرگز خود را در بن‌بست نمی‌یابد و همواره در عمق تاریکی‌های زندگی به سوی روشنایی حرکت می‌کند. هر کسی که امید به بهبودی امور و اصلاح کارها را از دست بدهد، نسبت به آینده و پایان کار دچار نگرانی و اضطراب می‌شود.

 

توبه

انسان موجودی ضعیف است که در تمام مراحل زندگی به لطف و عنایت پروردگار نیاز دارد. نفس اماره آدمی مؤثرترین عامل در انحطاط و سقوط اوست. بیشتر مردم مرتکب لغزش‌ها و نافرمانی خدا می‌شوند و در مبارزه با نفس شکست می‌خورند. در این هنگام است که ناامیدی به سراغ آنان می‌آید و برای همیشه از رستگاری و رسیدن به کمالات انسانی مأیوس می‌شوند. وقتی انسان راه بازگشت را به روی خویش مسدود می‌بیند، حاضر به تجدیدنظر در رفتار خود نیست و با توجه به تیره بودن افق آینده،‌ به هر سرکشی و طغیانی دست می‌زند.

تجسم اعمال بد و سنگین، همانند کابوسی وحشتناک بر روح انسان سایه می‌افکند و او را دچار اضطراب و فشار روانی می‌گرداند. خداوند متعال با عنایتی که به بندگان خویش دارد، راهی را برای آنان قرار داده است تا هر قدر هم به گناه آلوده باشند، راه نجات برای آنان مهیا باشد. «توبه» یکی از بهترین راه‌های رهایی از کابوس درون و آزادی از چنگال احساس گناه است؛ زیرا سبب آمرزش گناهان و تقویت امید انسان به رضایت الهی و بازگشت به سوی خداوند متعال است و به همین سبب موجب کاهش اضطراب و نگرانی می‌گردد.(۳۳)

اگر افراد مجرم در برنامه‌های غلط خود تجدیدنظر کنند، راه نجات برای آنان باز است و از بیراهه به راه بازمی‌گردند. در قوانین کیفری کشورها، قانونی به نام «عفو مجرمان در صورت پشیمانی از جنایات گذشته» وجود دارد تا روزنه امید به زندگی باشد. امید به زندگی برای این نوع زندانیان مایه نشاط است تا حتی در زندان هم مشغول کار و فعالیت شوند. اگر چنین امیدی وجود نداشته باشد، آنان هیچ‌گونه تلاشی انجام نمی‌دهند و حتی در زندان دست به هر جنایتی می‌زنند.(۳۴)

احساس گناه یکی از عوامل اضطراب و افسردگی و مایه خستگی روح انسان است و باعث سرخوردگی او در زندگی می‌شود. فردی که برای خود آینده‌ای مبهم و تاریک را ترسیم کرده است، وضعیت خود را نامشخص می‌داند و یا در انتظار عذاب الهی پس از مرگ نشسته است، خواه ناخواه دچار فشارهای روانی و اضطراب می‌شود، اما اگر بداند که آمرزش الهی نصیب او خواهد شد، عزم خود را جزم می‌کند تا مرتکب گناه نشود و در صورت غفلت، اگر مرتکب سرپیچی از فرمان الهی شود، مأیوس نمی‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روانشناسی مرضی تحولی، پریرخ دادستان، ج ۱، ص ۶۱.

۲ـ‌ غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد آمدی، ج ۲، ص ۸۸.

۳ـ ماهنامه معرفت، شماره ۷۵، اسفند ۱۳۸۲، ص ۱۵.

۴ـ روانشناسی یکتاپرستی، مهدی پروا، ص ۷۸.

۵ـ رعد، ۲۸.

۶ـ طه، ۱۴.

۷ـ نماز و عبادت امام علی«ع»، عباس عزیزی، ص ۲۵.

۸ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۵، ص ۲۰۷.

۹ـ تفسیر مجمع‌البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۱، ص ۱۰۰.

۱۰ـ همه مردم برادرند، مهاتما گاندی، ترجمه محمود تفضلی، ص ۱۰۶.

۱۱ـ غافر، ۶۰.

۱۲ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۳، ص ۲۸۴.

۱۳ـ یونس، ۱۲.

۱۴ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۱، ص ۶۴۲.

۱۵ـ نمازشناسی، حسن راشدی، ج ۲، ص ۶۷.

۱۶ـ انبیاء، ۸۴ـ۸۳.

۱۷ـ اسراء، ۸۲.

۱۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج ۱۳، ص ۱۷۹.

۱۹ـ همان، ص ۱۸۰.

۲۰ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۵۵۹.

۲۱ـ سیره رسول خدا«ص»، رسول جعفریان، ص ۳۳۳.

۲۲ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص ۱۲۲.

۲۳ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، کلمات قصار، شماره ۸۲، ص ۶۴۰.

۲۴ـ زمر، ۱۰.

۲۵ـ مأخذ قبل، خطبه ۱۹۴، ص ۴۰۷.

۲۶ـ احقاف، ۳۵.

۲۷ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۲۳.

۲۸ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۲۹ـ مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، علی‌اکبر سیف، ج ۲، ص ۲۲۱.

۳۰ـ کهف، ۱۱۰.

۳۱ـ زمر، ۵۳.

۳۲ـ حجر، ۵۶.

۳۳ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص ۳۷۶.

۳۴ـ ماهنامه معرفت، شماره ۸۱، شهریور ۱۳۸۳، صص ۴۷ـ۴۶.

 

 

سوتیتر:

اضطراب واکنش فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب می‌گردد که فرد ‌نتواند از موقعیت کنونی خود لذت ببرد. اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده می‌شود که با فشارها و موقعیت‌های خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیط‌های تهدیدآمیز زندگی می‌کنند، دچار تنش، نگرانی، بی‌انگیختگی و بی‌قراری بیشتری می‌شوند.

 

 

30نوامبر/16

روزعرفه، روز دعا و مناجات‏

 

جواد تربتی

مکان‌ها و زمان‌هایى فرصت ویژه‏اى را براى ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز میسر می‌سازند، زیرا رحمت خاص خداوند در آنها از مبدأ اعلى به سوى بندگان سرازیر مى‏شود و بنده باید تلاش کند خود را در معرض دریافت آن عنایات و رحمت‌هاى ویژه الهى قرار دهد.

پیامبر اکرم«‏ص» فرمودند: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِى اَیامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها؛(۱) به‌راستى براى پروردگار شما در روزهاى روزگارتان عطایا و بخشش‌هایى است. هوشیار باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید.‌»

و قرآن کریم نیز مى‏فرماید: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیامِ اللَّهِ»؛(۲): روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن.‌»

یکى از این روزها، نهم ذیحجّه یعنى روز عرفه، یعنی روز دعا و مناجات و یکی از مکان‌های مقدس، مخصوصاً براى کسانى که توفیق تشرّف به حج و حضور در صحراى عرفات را پیدا کرده‏اند، صحرای عرفات است.

ارزش روز عرفه

مرحوم شیخ‌عباس قمى در باره شب عرفه مى‏گوید: «از لیالى متبرّکه و شب مناجات با قاضی‌الحاجات است. توبه در آن مقبول و دعا در آن شب مستجاب است و کسى که آن شب را به عبادت به سر آورد، اجر و پاداش هفتاد سال عبادت را دارد.‌»(۳)

و نیز: «روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى است که حق تعالى بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره‏هاى جود و احسان خود را براى آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناک است.‌»(۴)

ارزش و مقام والای روز عرفه، در روایات معصومین‏«ع» بیشتر نمود پیدا مى‏کند که در زیر به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود.

 

 

۱ـ همسانی با ماه رمضان

ماه مبارک رمضان ماه رحمت و مغفرت الهى است. از پیامبر اکرم‏«ص» نقل شده است: «.. قَدْ اَقْبَلَ اِلَیکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَهِ وَالرَّحْمَهِ وَالْمَغْفِرَهِ؛(۵) ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش به سوى شما روى آورده است.‌» اگر کسى در ماه رمضان بخشیده نشود و یا این توفیق را پیدا نکند که خود را در معرض مغفرت الهى قرار دهد، روز عرفه آن ‏قدر عظمت دارد که بتواند جبران ماه رمضان را بنماید. در آن روز اگر کسى به درگاه الهى روى آورد، مورد مغفرت خداوند قرار مى‏گیرد.

امام صادق‏«ع» فرمودند: «مَنْ لَمْ یغْفَرْ لَهُ فِى شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یغْفَرْ لَهُ اِلى‏ قابِلٍ اِلَّا اَنْ یشْهَدَ عَرَفَهَ؛(۶) کسى که در ماه رمضان بخشیده نشود تا سال آینده بخشیده نمى‏شود، مگر اینکه [روز] عرفه را درک کند‌».

 

۲ـ برآورده شدن حاجت

حضرت صادق‏«ع» در جاى دیگرى مى‏فرمایند: «تَخَیرْ لِنَفْسِکَ مِنَ الدُّعاءِ ما اَحْبَبْتَ وَاجْتَهِدْ فَاِنَّهُ (یوْمَ عَرَفَهَ) یوْمُ دُعاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ؛(۷) هر دعایى که دوست دارى براى خود بخوان و [در دعا کردن] بکوش که آن روز (روز عرفه) روز دعا و درخواست است.‌» و یقیناً درخواست‌ها استجابت را در پى دارد.

 

۳ـ بخشش گناهان

ابن فهد حلّى در عدّه الداعى این روایت را براى روز عرفه نقل کرده است:

«وَفِى الْخَبَرِ اَنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَتَعالى‏ یقُولُ لِلْمَلائِکَهِ فِى ذلِکَ الْیوْمِ یا مَلائِکَتِى اَلا تَرَوْنَ اِلى‏ عِبادِى وَاِمائِى جاؤُا مِنْ اَطْرافِ الْبِلادِ شُعْثاءً غَبْراءً اَتَدْرُونَ ما یسْئَلُونَ فَیقُولُونَ رَبَّنا اِنَّهُمْ یسْئَلُونَکَ الْمَغْفِرَهَ فَیقُولُ اشْهَدُوا اِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ؛(۸) : خداى سبحان در این روز به ملائکه مى‏فرماید: «اى فرشتگان من! آیا نمى‏بینید بندگان و کنیزان مرا که ژولیده و غبارآلود از اطراف شهرها آمده‏اند؟ آیا مى‏دانید آنها چه درخواستى دارند؟ ملائکه مى‏گویند: پروردگار ما! آنها مغفرت مى‏خواهند. پس خداوند مى‏فرماید: شاهد باشید که من آنها را بخشیدم!»

 

 

۴ـ تعیین سرنوشت

نقل است که امام زین العابدین‏«ع» در روز عرفه صداى سائلى را شنیدند که از مردم درخواست کمک مى‏کرد. حضرت خطاب به او فرمودند: «واى بر تو! در این روز از غیر خدا سئوال و طلب کمک مى‏کنى، حال آنکه در این روز براى بچّه‏هایى که در شکم مادر هستند نیز امید فضل خدا مى‏رود که آنها سعید گردند!»(۹)

از روایات فوق، به‌خوبى اهمیت و جایگاه روز عرفه روشن و این نکته استنباط مى‏شود که این روز، روز دعا و نیایش است.

 

دعاها و اعمال روز عرفه

روز عرفه اوج روزهایى است که در آن دعا و نیایش از موقعیت ویژه و خاصى برخوردار است، بدین جهت از پیشوایان معصوم‏«ع»دعاها و سفارش‌هایى در این روز رسیده است که به عنوان نمونه به برخى از آنها براساس ترتیب کتب نقل‏کننده اشاره می‌کنیم:

الف) از زبان امام سجاد«ع» در صحیفه

در  زبور آل محمد«ص» ، صحیفه سجادیه، در دعایى طولانى براى روز عرفه از زبان امام سجاد«ع» به مهم‏ترین مسائل اعتقادى و سیاسى و نیز مسائل عرفانى و اخلاقى اشاره شده است:

امام سجاد «ع» در باره معرفى روز عرفه مى‏فرمایند: «اللَّهُمَّ وَهذا یوْمُ عَرَفَهَ یوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَکرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ وَمَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ وَ اَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیتَکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلى‏ عِبادِکَ؛(۱۰) خدایا! و عرفه روزى است که تو به او شرافت و کرامت و عظمت بخشیدى و رحمتت را در این روز گستراندى و به عفو و بخششت [بر خلق‏] منّت گذاردى و عطایت را بسیار عظیم گردانیدى و به خاطر این روز بر بندگانت تفضّل نمودى.‌»

برخى از درخواست‌هاى حضرت در این روز عبارتند از: …وَاخِفْنِى مَقامَکَ وَ شَوِّقْنِى لِقاءَکَ وَ تُبْ عَلَىَّ تَوْبَهً نَصُوحاً لا تُبْقِ مَعَها عَلانِیهً وَلا سَرِیرَهً وَاَنْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِى لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبِى عَلَى الْخاشِعِینَ وَ کُنْ لِى کَما تَکُونُ لِلصَّالِحِینَ؛(۱۱) [خدایا!] مرا از مقامت بترسان و شوق ملاقاتت را به من عنایت کن و توفیق توبه نصوح به من عنایت فرما؛ به‏گونه‏اى که با آن توبه گناه پنهان و آشکارى باقى نگذارى و از سینه‏ام کینه نسبت به مؤمنین را برکن و قلب مرا بر خاشعان مهربان کن و آن‏چنان‏ که با صالحان هستى با من باش!»

در قسمت پایانى این دعا مى‏فرمایند: «وَلا تَجْعَلْنِى لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً وَلا لَهُمْ عَلى‏ مَحْوِ کِتابِکَ یداً وَنَصِیراً… وَاجْعَلْ باقِى عُمْرِى فِى الْحَجِّ وَالْعُمْرَهِ اِبْتِغاءَ وَجْهِکَ…؛(۱۲) و مرا پشت [و کمک کار] ستمگران مگردان و [مرا براى‏] از میان بردن کتابت دستیار و یاور آنان مکن… و هر چه از عمرم باقى مانده است، در جستن خودت در حجّ و عمره بگذران!»

ب) شیخ‌عباس در مفاتیح‌الجنان

در این کتاب دعایى براى شب عرفه و چند دعا براى روز عرفه نقل شده است. دعاى اوّل، تسبیحات پیامبر اکرم‏«ص» با بخشى از آیات و اذکار خاص است ودومى دعایى از حضرت صادق‏«ع» و سومى دعایى معروف از امام حسین‏«ع»است.

بشر و بشیر پسران غالب اسدى نقل کرده‏اند که در عصر روز عرفه در عرفات در محضر امام حسین‏«ع» بودیم. آن حضرت با گروهى از اهل بیت و فرزندان و شیعیان بیرون آمدند و با نهایت خشوع و خضوع در جانب کوه (جبل الرحمه) رو به کعبه ایستادند و دعائی را خواندند. در بخشى از این دعا مى‏خوانیم: «اِلهِى اَنَا الْفَقِیرُ فِى غِناىَ فَکَیفَ لا اَکُونُ فَقِیراً فِى فَقْرِى اِلهِى اَنَا الْجاهِلُ فِى عِلْمِى فَکَیفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فِى جَهْلِى؛(۱۳) : خدایا من در حال توانگرى نیازمندم [و فقر ذاتى دارم‏]؛ پس چگونه در حال ندارى نیازمند [تو] نباشم؟ معبودا! من در حال دانائیم نادانم، پس چگونه در حال جهلم نادان نباشم؟»

در بخش دیگرى مى‏خوانیم: «مَتى‏ غِبْتَ حَتّى‏ تَحْتاجَ اِلى‏ دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ وَمَتى‏ بَعُدْتَ حَتّى‏ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الّتِى تُوصِلَ اِلَیکَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقِیباً؛(۱۴) : کى نهان بوده‏اى تا محتاج برهانى باشى که بر تو دلالت کند؟ و کى دور گشته‏اى که آثار و علائم به تو رسانند؟ کور باد چشمى که تو را بر خود رقیب و مواظب نداند!»

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

(فروغی بسطامی)

در قسمت دیگرى از این دعا مى‏خوانیم: «اِلهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِى فَکَیفَ لا تَکُونُ مَساوِیهِ مَساوِى وَمَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِى فَکَیفَ لا تَکُونُ دَعاوِیهِ دَعاوِى؛(۱۵) خدایا! کسى که خوبی‌هایش [هم‏] بدى است، چگونه بدی‌هاى او بد نباشد؟ و کسى که حقیقت گویی‌اش صرف ادعاست، پس چگونه دعاوى او صرف ادعا نباشد؟»

ج) ابن طاووس در اقبال

سیدبن طاووس براى شب عرفه دو دعا در اقبال‌الاعمال نقل کرده که یکى از آنها نسبتاً طولانى است. همچنین در روایتى در باره فضیلت زیارت امام حسین‏«ع» از قول حضرت باقر«ع» آمده است: «مَنْ زارَ لَیلَهَ عَرَفَهَ اَرْضَ کَرْبَلا… وَقاهُ اللَّهُ شَرَّ سَنَتِهِ؛(۱۶) کسى که در شب عرفه زمین کربلا را زیارت کند…، خداوند بلاى آن سال را از او دور مى‏کند.‌»

آنگاه در فضیلت روز عرفه می‌گوید روزه آن روز کفاره گناهان هفتاد ساله است و در آن روز توبه آدم پذیرفته شده است.(۱۷) آنگاه زیارت مخصوصه امام حسین‏«ع» در این روز را نقل کرده است.(۱۸)

او براى روز عرفه دعایى از پیامبر اکرم‏ «ص» و امام هفتم‏ «ع» و سپس دعاى معروف امام حسین ‏«ع» در روز عرفه(۱۹) و دعاى امام زین‌العابدین‏«ع» در صحیفه سجادیه (۲۰) و آنگاه دعایى از امام صادق ‏«ع» را با اسنادش نقل کرده که در بخشى از آن مى‏خوانیم: «اَنْتَ الَّذِى لا تَنْسى‏ مَنْ ذَکَرَکَ وَلا تَضِیعُ مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیکَ…؛(۲۱) تو کسى هستى که فراموش نمى‏کنى کسى را که یادت کند و نابود نمى‏کنى کسى را که بر تو توکل نماید.‌»

سپس دعایى به نام مخزون (۲۲) و دعاى دیگرى از امام صادق‏«ع»(۲۳) و دعایى را که در برخى کتب دعا دیده نقل مى‏کند(۲۴) و سخن را با دعاهایى در مورد شام عرفه ادامه مى‏دهد.

در صحرای عرفات

اوج عظمت دعا از حیث زمان، روز عرفه است و اوج ارزش مکانى در آن روز، بعد از کربلا و حرم حسینى، صحراى عرفات است. این معنى را از روایات مى‏توان فهمید:

۱ـ على‏«ع» فرمودند: «مِنَ الذُّنُوبِ لا تُغْفَرُ اِلَّا بِعَرَفاتٍ؛(۲۵) برخى از گناهان [به‏گونه‏اى سنگین است که‏] جز در عرفات بخشوده نمى‏شود.‌»

۲ـ کسى حق ندارد در عرفات بگوید گناهانش بخشیده نمى‏شود. پیامبر اکرم‏«ص» در این باره فرمودند: «اَعْظَمُ اَهْلِ عَرَفاتٍ جُرْماً مَنِ انْصَرَفَ وَهُوَ یظُنُّ اَنَّهُ لَنْ یغْفَرَ لَهُ؛(۲۶) گناهکارترین فرد در عرفات کسى است که از آنجا بازگردد در حالى که گمان مى‏برد هرگز آمرزیده نخواهد شد.‌» به‌راستى فردى که چنین گمانى را در ذهن پرورش دهد، در وادى عرفان و شناخت، این مسئله را درک نکرده است که خداوند «ارحم الراحمین» است و رحمت او بر همه چیز برترى دارد: «رَحْمَتِى وَسِعَتْ کُلَ شَى‏ءٍ».

یک نمونه‏ از دعای در عرفات

على بن ابراهیم به نقل از پدرش گفته است عبداللّه بن جندب را در عرفات (در روز عرفه) دیدم و موقفى بهتر از موقف او ندیدم. دست‌ها را به سوى آسمان بلند کرده و اشک روی گونه‏هایش جارى بود تا آنجا که به زمین رسیده بود. هنگام مراجعت به او گفتم: اى ابا محمّد! [عجب حال خوشى داشتى!] من چنین موقفى [و حالى‏] تا حال ندیده بودم! عبداللّه پاسخ داد: به خدا قسم! یک کلمه براى خودم دعا نکردم و در تمام این مدت براى برادران دینى‏ام دعا کردم و این به جهت این بود که از اباالحسن موسى بن جعفر«ع» شنیدم که فرمود: «مَنْ دَعا لِاَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِىَ مِنَ الْعَرْشِ‌ها وَلَکَ مِأهُ اَلْفِ ضِعفٍ مِثْلُهُ؛(۲۷) هر کس برادر مؤمن خود را در غیاب او دعا کند از عرش الهى به او ندا مى‏رسد: هان! [اى بنده من!] براى تو صدهزار مثل آن [پذیرفته‏] مى‏باشد.‌» بدین جهت (به خاطر همین سخن امام«‏ع») راضى نشدم از صدهزار دعاى تضمین شده [و مورد استجابت] در برابر یک دعا که نمى‏دانم مستجاب مى‏شود صرف‌نظر کنم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، مجلسى، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳ ه. ق، ج ۶۸، ص ۲۲۱، ح ۳۰٫

۲ـ ابراهیم، ۵٫

۳ـ مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمى، مؤسسه انتشارات نبوى، ص ۴۵۷، اعمال روز عرفه.

۴ـ همان، ص ۴۶۷، با تغییر و تلخیص.

۵ـ ر.ک: امالى شیخ صدوق، ص ۹۳، عیون اخبار الرضا علیه‏السلام، ج ۱، ص ۲۳۰؛ اربعین شیخ بهایى، ص ۸۴؛ بحارالانوار، مجلسى، ج ۹۶، ص ۳۵۶٫

۶ـ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالاضواء، ج ۲، ص ۷۶، ح ۲۶۵؛ اصول کافى، محمّدبن یعقوب کلینى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۴، ص ۶۶٫

۷ـ التهذیب الاحکام، شیخ طوسى، بیروت، دارالتعارف، اوّل، ۱۴۰۱ ه. ق، ج ۵، ص ۱۸۲٫

۸ـ عدّه الداعى فى نجاح الساعى، ص ۴۷٫

۹ـ مفاتیح الجنان، ص ۴۶۷ و عدّه الداعى فى نجاح السّاعى، احمد بن فهد الحلّى، کتابفروشى وجدانى، قم، ص ۴۷، پاورقى.

۱۰ـ صحیفه کامله سجادیه، ترجمه محیی‌الدین مهدى الهى قمشه‏اى، انتشارات اسلامى، ص ۴۷۲٫

۱۱ـ همان، ص ۴۷۹٫

۱۲ـ همان، ص ۴۷۹ – ۴۸۰٫

۱۳ـ مفاتیح‌الجنان، ص ۴۹۲٫

۱۴ـ همان، ص ۴۹۴٫

۱۵ـ همان، ص ۴۹۲٫

۱۶ـ اقبال‌الاعمال، سیدبن طاووس، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص ۳۳۰٫

۱۷ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۱٫

۱۸ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۲ – ۳۳۶٫

۱۹ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۸ – ۳۵۰٫

۲۰ـ ر.ک: همان، ص ۳۵۰ – ۳۶۸٫

۲۱ـ همان، ص ۳۷۰٫

۲۲ـ ر.ک: همان، ص ۳۷۴ – ۳۸۵٫

۲۳ـ ر.ک: همان، ص ۳۸۵ – ۳۹۷٫

۲۴ـ ر.ک: همان، ص ۳۹۷ – ۴۰۱٫

۲۵ـ دعائم الاسلام، ابوحنیفه نعمان بن محمّد، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، مصر، دارالمعارف، سوم، ۱۳۸۹ ه.ق، ج ۱، ص ۲۹۴٫

۲۶ـ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص ۱۸۲٫

۲۷ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۷۱ – ۱۷۲، ح ۱۰٫

 

 

 

سوتیتر:

 

روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى است که حق تعالى بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره‏هاى جود و احسان خود را براى آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناک است.

30نوامبر/16

سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

سبک زندگی که برخی آن را «مهارت زندگی» یا «هنر زندگی» می‌نامند عبارت است از راه و روش‌ها و سنت‌ها و آداب و عادات و رسوم و رفتارهائی که در ابعاد گوناگون زندگی مردم جریان دارد و با اختلاف عقائد و جوامع انسانی تفاوت پیدا می‌کند.

انتخاب سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت می‌گیرد.

همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند. بدیهی است که تنها انتخاب سبک زندگی و راه و روش حیات در چهارچوبی که مهندس آفرینش طراحی کرده، شایسته هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی است. خط سیر آدمی را آفریدگار او و در جهت هدف والایی که از آفرینش او داشته تعیین می‌کند و امر و نهی‌ها و بایسته‌ها و نبایسته‌هائی که در لوای شریعت تعیین شده‌اند، انسان را به هدفی که همانا ابدیت و سعادت جاودانه اوست رهبری می‌کنند.

جهان‌بینی توحیدی  ایجاب می‌کند که انسان سبک و سیاق زندگی خود  را بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب تنظیم کند، زیرا هر آنچه جز این، پوچ و بی‌حاصل است: « کلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ »(۱) : همه چیز رو به تباهی است، جز آنچه رو به خدا دارد.

این در حالی است که جهان‌بینی مادی، انسان را حیوانی بارکش و مصرف‌کننده می‌داند و حاصلی فراتر از همین زندگی مادی برای بشر متصور نیست: « والّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ و یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الأنعامُ و النّارُ مثویً لَهُم »: آنان که کافر شدند کامجویی می‌کنند و می‌خورند آن گونه که چهارپایان می‌خورند و می‌چرند و آتش جایگاه آنهاست. سرنوشتی بدتر از پوچی و بی‌حاصلی.(۲)

بنابراین سبک زندگی را از نوع جهان‌بینی انسان نمی‌توان تفکیک کرد و در بنیان‌گذاری زندگی می‌بایست مبانی معرفتی لحاظ شوند و لذا توجه به باورها و اعتقادات و بازسازی فرهنگ دینی یعنی همان راهی که رهبران آسمانی پیمودند، پیش از انتخاب سبک زندگی الزامی است و اگر زیربنای اعتقادات و باورها سست شود، همان گونه که بنای بدون شالوده استوار دوامی ندارد، با امور روبنایی نیز کاری از پیش نخواهیم برد.

 

سبک زندگی و خودباوری

مطلب دیگری که در انتخاب شیوه و سبک زندگی و آیین زیستن تأثیر اساسی دارد هویت‌یابی و خودباوری و رهایی از بیماری خودباختگی است. اگر انسان خود را بشناسد، به خود اعتماد داشته باشد، استعدادها و توانمندی‌های خود را باور و به یک پایگاه مطمئن تکیه کند، در انتخاب سبک زندگی و هدف‌گذاری، سنجیده و عاقلانه و عالمانه عمل خواهد کرد.

در روایات ما از این شناخت با عنوان برترین حکمت یاد شده است. علی«ع» می‌فرماید: « اَفضَلُ الحِکمَهِ مَعرِفَهُ الاِنسانِ نَفسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِندَ قَدرِهِ : برترین حکمت، شناخت انسان از خود و آگاهی به هویت و جایگاه خویش است».

عالمان و مصلحان و مربیان ژرف‌اندیش در باره این معرفت سخن‌ها گفته و نکته‌ها سنجیده‌اند. شیخ بهاءالدین عاملی می‌گوید:

یک دم به خود آی و ببین چه کسی

به چه دل بسته‌ای به که همنفسی

ای مرکز دائره امکان

و ای زبده عالم کون و مکان

تو شاه جواهر ناسوتی

خورشید مظاهر لاهوتی

تا کی ز علائق جسمانی

در چاه طبیعت تن مانی

تا چند به تربیت بدنی

قانع به خزف ز دُر عدنی

صد ملک ز بهر تو چشم به راه

ای یوسف مصری به در آی ز چاه

تا والی ملک وجود شوی

سلطان سیر شهود شوی

این است نگاه دینی و آسمانی به انسان یعنی شناخت درست انسان، هدف آفرینش او، ارزش‌ها و منزلت‌ها و انتخاب نوع زندگی و آیین‌نامه حیات بر اساس آن و اعتماد به نفس و خودباوری که تفصیل آن در حوصله این مقال نمی‌گنجد.

این در حالی است که جهان‌بینی مادی و اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم و مارکسیسم برآمده از آن می‌کوشد از انسان یک حیوان مدرن و لوکس بسازد و آرمان‌های آدمیان را زیر پای غرائز و امیال نفسانی له کند. در این نگاه، از معنویت، عدالت، اخلاق، ایثار، فداکاری، والایی انسان خبری نیست و انسان خود برای زندگی در چهارچوب مادیات هدف‌گذاری و ارزش‌گذاری می‌کند و آیین زندگی می‌نویسد که جز بیهودگی «نیهیلیسم» ثمره‌ای بر آن مترتب نخواهد بود.

 

نظام سلطه و سبک زندگی

نظام استکباری می‌کوشد انسان را در این قالب و با ساختار برگرفته از آن شکل بدهد و اعتماد به نفس و خودباوری و معنویت‌گرایی و آزادگی را از او بگیرد. نظام استضعاف و استکبار یعنی رنج بزرگ تاریخی انسان از همین جا پدید می‌آید.

جدا کردن انسان از خدا و ارزش‌ و جایگزین کردن خدایان دروغین و بت‌های خودساخته دست بشر و خواب کردن مردم با انواع سحرها و جادوها که شکل نوین آن دانش و تکنولوژی و رعد و برق قدرت و بهره‌کشی و برده‌داری و استثمار و … و در نتیجه بی‌اعتماد ساختن توده‌های مردم به هویت‌شان است، سیاستی است که از هزاران سال پیش ابزار دست خودکامگان و مستکبران بوده است. قرآن کریم سیاست فرعونی را چنین ترسیم می‌کند:

« نَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ» : فرعون به قوم خود گفت‌ آیا پادشاهی مصر از آن من نیست؟ و این نهرها که از زیر قصرم جاری است، اینها را نمی‌بینید؟ آیا من بهترم یا این (موسی) که از مردمی حقیر است و بیان درستی ندارد؟ چرا زیورهای طلا به او داده نشده است یا فرشتگان او را همراهی نمی‌کنند و بالاخره « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ : (۳) و قوم خود را تحقیر کرد و در نتیجه او را پیروی کردند. آنها گروه تبهکار بودند.

این است سیاست کهن استکباری: تحقیر مردم، به رخ کشیده شدن قدرت و ثروت و تجمل و بهره‌کشی در نظام سلطه‌گری و استضعاف توده‌ها که تا به امروز ادامه داشته و نقطه مقابل دین و رهبران دینی است. این نظام‌ها نمی‌خواهند آزادی انسان‌ها و اراده آنها و تصمیم‌گیری‌شان را در سرنوشت خویش بپذیرند و آن را با منافع خود در تضاد می‌بینند، لذا می‌کوشند قیم‌مآبانه زندگی آنان را هر طور که می‌خواهند شکل بدهند، فرهنگ برای آنها صادر کنند، مزدور استخدام کنند، حاکم بگمارند و با ابزارهای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و… زندگی‌شان را بر وفق مراد خود مدیریت کنند  و این یعنی مسخ شخصیت و ارباب و نوکری!

طی سده‌های اخیر و از آن زمان که پای استعمار به کشورهای اسلامی و غیراسلامی باز شد، نه تنها ثروت‌ها و منابع و معادن ملت‌ها به غارت برده شد، بلکه مستکبرین ثروت‌های معنوی را هدف گرفتند که ارزش آن با منابع طبیعی قابل قیاس نیست. آنان اعتقادات و افتخارات و بینش و فرهنگ و دین و ناموس ملل زیرسلطه را تخریب کردند، با القای بی‌اعتمادی و بی‌هویتی از آنها انسان‌های دست دوم ساختند و سبک زندگی مصرفی دلخواهشان، از نوع لباس پوشیدن، آداب خوردن و خوابیدن، معماری و آرایش و مسائل خانواده و اختلاط زن و مرد و ترویج بی‌غیرتی و بی‌حجابی و هتک حرمت حریم خانواده و روابط آزاد زن و مرد و کلاه فرهنگی و زبان فرنگی و غذای فرنگی و پادشاه فرنگی را بر آنان تحمیل کردند. حتی برخی از منورالفکرها و غرب‌زده‌ها گفتند ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود.

هدف نهایی مستکبران معارضه با اسلام و قرآن و ولایت اهل بیت«ع» بود، زیرا از ادیان دیگر، چیزی که قابل معارضه باشد، ندیده بودند. در این میان دولت‌های دست‌نشانده و واداده و سرسپرده در کشورهای اسلامی مجری طرح ضداسلامی بیگانه شدند. رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و شاهان و شاهزادگان در کشورهای دیگر آشکارا به جنگ با شعائر اسلامی برخاستند تا سیمای جامعه اسلامی را به سبک غربی‌ها ـ البته در ابعاد ضداخلاقی و ضداسلامی آن ـ شکل دهند و چه خسارت‌ها که به دین و آیین و وطن وارد نکردند. اگر نبود نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، معمار اندیشه اسلامی در عصر ما و زدودن آثار جرم و جنایت شاهان، معلوم نبود ایران به چه سرنوشتی دچار می‌شد.

هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفته‌اند، کمتر نامی بر زبان‌ها می‌رود. هم اکنون رهبری نظام از سبک زندگی اسلامی ایران سخن گفته و بازسازی آن را در کشور گوشزد کرده‌اند تا ببینیم با این رهنمود رهبری چه می‌کنند؟!

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قصص، آیه ۸۸.

۲ـ محمد، ۱۲.

۳ـ زخرف، ۵۴ـ۵۱.

 

 

سوتیترها:

۱٫

انتخاب سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت می‌گیرد. همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند.

 

۲٫

 

هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفته‌اند، کمتر نامی بر زبان‌ها می‌رود.

30نوامبر/16

ابعاد علمى امام باقر (علیه‌السلام‏)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 سپیده سخن  

امام محمد باقر علیه‌السلام در سال ۵۷ هجری در «مدینه» چشم به جهان گشود. نامش محمد و کنیه‌اش ابوجعفر است و بسیاری از القاب وی اشاره به مقام علمی و معنوی ایشان دارد. این القاب عبارت‌اند از:

۱ـ باقر، یعنی شکافنده علوم. در علت نامگذاری به آن می‌خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛(۱) [حضرت باقرعلیه السلام] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»

درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَهِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ‌ای فَتَحَها وَوَسَعَها؛(۲) به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده‌هایش و باز شدن و توسعه پیشانی‌اش.»

۲ـ الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خداصلی الله علیه وآله بود.(۳)

۳ـ الامین؛

۴ـ هادی؛

  1. صابر؛
  2. شاهد.(۴)

معنای هر یک از القاب مذکوره روشن است.

پدر آن حضرت، علی بن الحسین علیه‌السلام و مادر گرامی‌اش، «ام عبداللَّه، دختر امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌باشد و از این جهت او اولین فردی است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته‌اند: «عَلَوِی مِنْ عَلَوِیینِ وَ فاطِمِی مِنْ فاطِمِیینِ وَ هاشِمِی مِنْ هاشِمِیینِ.»

خلفای معاصر حضرت عبارت‌اند از: ۱ـ ولید بن عبدالملک (۸۶ – ۹۶)؛ ۲ـ سلیمان بن عبدالملک (۹۶ – ۹۹)؛ ۳ـ عمربن عبدالعزیر (۹۹ – ۱۰۱) ؛ ۴ـ یزید بن عبدالملک (۱۰۱ – ۱۰۵) ؛ ۵ـ هشام بن عبدالملک (۱۰۵ – ۱۲۵) .

 

اعتراف دیگران به مقام علمی حضرت

خوشتر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید بر زبان دیگران

مقام علمی حضرت باقر علیه‌السلام آنقدر عظیم و بلندمرتبه است که خیلی از مخالفان او نیز به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانی نیز به این امر اعتراف کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ ابن حجر هیثمی می‌گوید: «محمد باقر علیه‌السلام به اندازه‌ای گنج‌های پنهان معارف و دانش‌ها را آشکار ساخته، حقایق و حکمت‌ها و لطایف دانش‌ها را بیان کرده که جز بر عناصر بی‌بصیرت یا بدسیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وی را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده‌اند.»(۵)

۲ـ ابرش کلبی به هشام با اشاره به امام باقر علیه‌السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِی السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؛ به راستی این مرد (محمد باقر علیه‌السلام) داناترین مرد روی زمین است نسبت به آنچه در آسمان‌ها و زمین می‌باشد. این فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه وآله است.»(۶)

۳ـ عبداللَّه بن عطاء مکی می‌گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچ‌کس به اندازه مجلس محمد بن علی علیه‌السلام، [از نظر علمی] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام باقر علیه‌السلام مانند کودکی در برابر استادش [زانوی ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»(۷)

و خود حکم بن عتیبه درباره قول خداوند که می‌فرماید: «اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ»(۸) می‌گوید: «وَاللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّی مِنْهُمْ؛(۹) به خدا سوگند! محمد بن علی (امام باقر علیه‌السلام) جزو آنهاست.»

  1. هشام بن عبدالملک با آنکه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یسُودُها قُرَیشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُکَ؛(۱۰) تا زمانی که مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایی می‌کند.»
  2. قتاده بن دعامه بصری، یکی از علمای عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته‌ام؛ ولی هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانی که در محضر شما نشستم.»(۱۱)

۶ـ شمس‌الدین محمد بن طولون می‌گوید: ابوجعفر محمد بن زین العابدین…، ملقب به باقر علیه‌السلام… عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده‌اند، چون در علم توسعه ایجاد کرد.»(۱۲)

۷ـ محمدبن طلحه شافعی می‌گوید: «او باقرالعلم و شکافنده علوم است و جامع و نشردهنده و بلندکننده پرچم آن است.»(۱۳)

۸ـ ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی… سَیدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النَّاسُ الْفِقْهَ؛(۱۴) محمد بن علی علیهما‌السلام آقای فقهای حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»

۹ـ احمدبن یوسف دمشقی می‌گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن علی باقر علیه‌السلام است. او را باقر نامیده‌اند، چون علم را می‌شکافد و گفته شده این لقب از کلام رسول خدا صلی‌الله علیه وآله گرفته شده که جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید: پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: در آینده، فرزندی از فرزندان حسنم را می‌بینی که همنام من است و علم را می‌شکافد، شکافتنی. هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان!»(۱۵)

۱۰ـ ابن خلکان می‌گوید: ابوجعفر محمد بن علی… یکی از امامان دوازده‌گانه است و «کانَ الْباقِرُ عالِماً سَیداً کَبیراً؛(۱۶) امام باقرعلیه‌السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»

 

 باقرالعلوم

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش(حافظ)

لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به حضرت باقر علیه‌السلام داده شده است. این مطلب در روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ در منابع شیعه در کتاب‌هایی مانند: بحارالانوار، رجال کشی، کشف الغمه، امالی صدوق، امالی شیخ طوسی، اختصاص مفید، عیون الاخبار. و در منابع اهل سنت در کتابهای: مرآه الزمان فی تواریخ الاعیان (ج ۵، ص ۷۸) ، تاریخ ابن عساکر، غایه الاختصار (ص ۶۴) ، تذکره الخواص ابن جوزی (ص ۳۳۷).

جابربن عبداللَّه انصاری می‌گوید: روزی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید که همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را می‌شکافد، شکافتنی [و او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود] .»

پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله زمانی این پیشگویی را کرد که هنوز حضرت باقر علیه‌السلام چشم به جهان نگشوده بود. سال‌ها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیه‌السلام فرا رسید. روزی جابر از کوچه‌های مدینه می‌گذشت، چشمش به حضرت باقر علیه‌السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام. آنگاه جابر بر پیشانی او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلی‌الله علیه وآله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیه‌السلام فرمود: «وَ عَلی رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلی‌الله علیه وآله باد!»

از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او می‌شتافت و مرتب به او می‌گفت: یا باقر! یا باقر! برخی نادانان می‌گفتند: جابر هذیان می‌گوید؛ ولی او می‌گفت: به خدا قسم! هذیان نمی‌گویم. این چیزی است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به من خبر داده است.(۱۷)

در نتیجه، می‌توان گفت بین مورخین از مسلّمات است که لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به آن حضرت داده شده است.(۱۸)

 

بنیانگذار نهضت علمی

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست (سعدی)

یکی از مهم‌ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلکه اسلام شمرده می‌شود. هر چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولی پایه‌گذاری و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه‌السلام بود.

در دوران امام باقر علیه‌السلام دولت بنی‌امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا کرده بودند و وجود فردی همچون عمربن عبدالعزیز (که خدمت بزرگی به علم و تشیع نمود و ضربه کاری را به پیکر بنی‌امیه وارد کرد) و اختلاف شدیدی که در مملکت اسلامی به وجود آمده بود و در هر گوشه و کناری انقلابی به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر می‌کردند ـ به گونه‌ای که در نوزده سال امامت حضرت باقر علیه‌السلام پنج خلیفه روی کار آمدند: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ عواملی بود که زمینه و فرصت مناسبی برای نهضت علمی آن حضرت فراهم ساخت.

همچنان که می‌دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیئه توسط خلفای قبلی بنیانگذاری شده بود که براساس آن، گنجینه‌های علمی به یاد مانده از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاک از بین رفت و یا در سینه‌های راویان باقی ماند و نقل آنها به عنوان آرزویی به گور برده شد و ضرر و زیان‌های جبران‌ناپذیری بر پیکر احادیث اسلامی وارد آمد و از آن زمان بود که کم‌کم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.

این وضع تا اواخر قرن اول هجری ادامه یافت؛ یعنی تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (۹۹ – ۱۰۱). وی با یک اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد و طی بخشنامه‌ای چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللَّهِ فَاکْتُبُوهُ فَاِنّی خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛(۱۹) احادیث رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را مورد توجه قرار داده [و جمع‌آوری کرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»

امام باقر علیه‌السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت کرد و علوم بی‌شماری را به آنها تعلیم داد که در بخش‌های بعدی به آنها اشاره می‌شود. در اینجا به یک مسئله تاریخی اشاره می‌کنیم:

 

پایه‌گذار علوم اسلامی

با ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث مطرح می‌شود که اولین کسی که کتاب حدیثی و فقهی نوشت، چه کسی بود؟

در این بخش، اهل سنت (با اینکه خلفای آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع کرده بودند) تلاش دارند که خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال‌الدین سیوطی که اصرار دارد پایه‌گذاران علوم اسلامی را جمعی از اهل تسنن معرفی کند، می‌گوید: «نخستین کسی که در فقه کتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»(۲۰)

و برخی از خودی‌ها نیز نوشته‌اند که: «نخستین کسی که به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع کرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود.»(۲۱)

فعلاً به این نکته کاری نداریم که امثال زهری روایات تحریف شده را جمع‌آوری نموده و از روایاتی که به نحوی به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خودداری کرده است؛ اما این نکته را می‌خواهیم روشن کنیم که پایه‌گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده‌اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاکم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانی نیز بر این ادعا وجود دارد:

 

امام باقر علیه‌السلام و جهاد علمی

برگردیم به بحث اصلی خویش که حضرت باقر علیه‌السلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد و جهاد علمی خویش را آغاز کرد. جهاد علمی حضرت در سه بخش قابل تبیین است:

 

الف) ترغیب به فراگیری علوم

هر که زآموختن ندارد ننگ

در برآرد زآب و لعل از سنگ

آنکه دانش نباشدش روزی

ننگ دارد ز دانش‌آموزی (نظامی)

پایه و اساس هر عمل و فعالیت و کاری، اندیشه‌سازی و سالم‌سازی فکر است. اگر بخواهد در جامعه، علم رواج پیدا کند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و عظمت علما، مراد از فراگیری علم، و آفات آن و… اندیشه‌سازی شود.

حضرت باقر علیه‌السلام این گام اول را به خوبی با بیان احادیث برداشته و سخنان گهربار و نورانی فراوانی در این زمینه بیان کرده است.

در مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَهِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَه؛(۳۲) کمال تمام کمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردباری بر سختی‌ها و اندازه‌گیری معیشت است.»

آن حضرت درباره روش فراگیری علوم از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَاِنَّهُ یؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛(۳۳) علم گنجینه‌هایی است و کلید آن پرسش است. پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث می‌شود چهار کس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و کسی که جواب می‌دهد.»

و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛(۳۴) عالمی که از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»

و فرمود: «وَاللَّهِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلی اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛(۳۵) به خدا سوگند! مرگ یک عالم در نزد شیطان، محبوب‌تر از مرگ هفتاد عابد است.»

و درباره شرایط فراگیری علم و اخلاص و دنیاگریزی عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَهِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّهِ النَّبِی؛(۳۶) فقیه حقیقی، فقیهی است که زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبی صلی‌الله علیه وآله.»

و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یمارِی بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ اِلَیهِ فَلْیتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ، اِنَّ الرِّئاسَهَ لا تَصْلُحُ اِلاَّ لاَِهْلِها؛(۳۷) کسی که علم را برای مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابی در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوی او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستی ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»

و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِی الْهَلَکَهِ وَ تَرْکُکَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیرٌ مِنْ رِوایتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛(۳۸) توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است. رها کردن حدیثی که روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست]، بهتر است از آنکه حدیثی را که بر آن احاطه نداری، روایت کنی.»

و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللَّهُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَینْتَزِعُ الآْیهَ الْقُرْآنَ یخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَینَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛(۳۹) آنچه می‌دانید، بگویید و درباره آنچه نمی‌دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستی مرد آیه‌ای از قرآن را بیرون می‌کشد [و به دلخواه معنی می‌کند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون می‌گردد و یا] از معنای حقیقی دور می‌افتد.»

اینها هر کدام شاه کلیدی است برای راهنمایی علما که چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.

آن حضرت درباره لزوم احتیاط کامل فرمود: «حَقُّ اللَّهِ عَلَی الْعِبادِ اَنْ یقُولُوا ما یعْلَمُونَ وَیقِفُوا عِنْدَ ما لا یعْلَمُونَ؛(۴۰) حق خدا بر بندگان [عالم] آن است که هر چه می‌دانند، بگویند و در آنچه نمی‌دانند، دست نگه دارند.»

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عیون‌الاخبار و فنون الآثار، ص ۲۱۳؛ عمده الطالب، ص ۱۸۳٫

۲ـ مرآه الزمان فی التواریخ الاعیان، ج ۵، ص ۷۸٫

۳ـ اعلام الهدایه، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۴۱٫

۴ـ ر.ک: جنات الخلود، و ناسخ التواریخ، بخش زندگانی امام باقر علیه‌السلام؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۴۱٫

۵ـ الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، دوم، ص ۲۰۱٫

۶ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۵، ح ۹؛ المناقب، ج ۲، ص ۲۸۶؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۷ـ تذکره الخواص، سبط ابن‌الجوزی، نجف، ۱۳۸۳ ه. ق، ص ۳۳۷؛ کشف الغمّه، اربلی، تبریز، ۱۳۸۱ هـ. ق، ص ۳۲۹؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۸ـ حجر، ۷۵٫

۹ـ کشف الغمه، ص ۲۱۲؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۸۸؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۲٫

۱۱ـ همان؛ فی رحاب ائمه اهل‌البیت، ج ۴، ص ۱۰٫

۱۲ـ الائمه الاثنی عشر، ص ۸۱؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۲٫

۱۳ـ مطالب السؤول، ص ۸۰؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۲۹؛ الصواعق المحرقه، ص ۳۰۴٫

۱۴ـ المدخل الی موسوعه العتبات المقدسه، ص ۲۰۱ و اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۳٫

۱۵ـ اخبار الدول، ص ۱۱۱؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۳٫

۱۶ـ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۴؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۳۱۴٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۴۶، صص ۲۲۵ – ۲۲۶، ح ۵٫

۱۸ـ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۴۱٫

۱۹ـ صحیح بخاری، به شرح: کرمانی، بیروت، دار احیاء التراث، دوم، ج ۲، ص ۶؛ عجاج خطیب السنه قبل التدوین، قاهره، دارالفکر، ص ۳۲۹٫

۲۰ـ تأسیس الشیعه، سید حسن صدر، منشورات الاعلمی، تهران، ۲۹۸٫

۲۱ـ الحدیث و درایه الحدیث، کاظم مدیر شانه‌چی، دفتر انتشارات اسلامی، سوم، ۱۳۶۲ ش، ص ۲۰٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۱۷٫

۲۳ـ همان، صص ۱۸ – ۱۹٫

۲۴ـ همان.

۲۵ـ ر.ک: تأسیس الشیعه، سید حسن صدر؛ شیعه پاسخ می‌دهد، سیدرضا حسینی نسب، ص ۴۵٫

۲۶ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، داراحیاء القرآن العربی (۲۰ جلدی)، ج ۱، مقدمه.

۲۷ـ همان.

۲۸ـ همان.

۲۹ـ رجال النجاشی، ص ۲۴۲٫

۳۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱، مقدمه.

۳۱ـ همان.

۳۲ـ الکافی، کلینی، ج ۱، ص ۳۲، ح ۴؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۴٫

۳۳ـ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۹۲؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۴ـ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۸۳؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۵ـ تذکره الخواص، ص ۳۰۴٫

۳۶ـ الکافی، ج ۱، ص ۷۰، ح ۸٫

۳۷ـ همان، ص ۴۷، ح ۶؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۸ـ الکافی، ج ۱، ص ۵۰، ح ۹٫

۳۹ـ همان، ص ۴۲، ح ۴٫

۴۰ـ همان، ص ۴۳، ح ۷٫

 

.

30نوامبر/16

مقاومت امام خمینی(ره) در برابر نقشه‌های اسارت‌بار

غلامرضا گلی‌زواره

 

سلطه سیاه در پوشش انقلاب سفید

رژیم شاه بعد از چندین شکست متوالی، برای فریب ملت، اسارت کشور و مسدود نمودن راه‌های نفوذ معنوی و اجتماعی روحانیت و در نهایت اسلام‌زدایی و منزوی کردن مرجعیت شیعه، ترفند دیگری را به کار برد. برای اجرای این توطئه در ۱۹ دی ۱۳۴۱ عده‌ای از افراد را که لباس‌های سنتی، بومی و محلی بر تن کرده بودند، به نام کشاورز در یکی از استادیوم‌های ورزشی تهران جمع و مأموریت جدید خود را عنوان  و در بخشی از سخنان خود به روحانیون اعتراض ‌کرد و گفت:

«ما تصمیم گرفته‌ایم مملکت را به سوی توسعه پیش ببریم و به این حرف‌های ارتجاع سیاه و اعتراض‌های آنان اعتنایی نداریم. ما برای پیشرفت و رفاه کارگران، ترقی و توسعه صنعت و اقتصاد کشور و آزاد کردن کشاورزان از یوغ اربابان و مالکان بزرگ و نیز نجات زنان از بندهایی که مانع ترقی آنان است، انقلاب سفید را اعلام می‌کنیم».

سپس اصول شش‌گانه آن را برشمرد و اضافه کرد:

« من به عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سه‌گانه، این اصول را به آرای عمومی می‌گذارم و بدون واسطه و مستقیماً رأی ملت را در استقرار آن تقاضا می‌کنم». البته شاه به این ۶ اصل اکتفا نکرد و در سال‌های بعد آن را به ۲۱ اصل رسانید.(۱)

به دنبال اعلام رفراندوم از طرف شاه، جراید و رسانه‌های غربی و بوق‌های تبلیغاتی استعمار(۲) بدون پایه و اساس ادعا کردند که اکثریت قاطعی در این همه‌پرسی شزکت کرده و به آن رأی آری می‌دهند. این حرکت در میان جامعه روحانیت انعکاس منفی داشت و رژیم که از این ماجرا آگاه بود و سابقه و خاطره بدی هم داشت و نمی‌خواست طرح لوایح شش‌گانه به سرنوشت تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی دچار گردد، لذا به فکر چاره‌جویی افتاد.

از طرف دیگر نشست‌هایی برای مقابله با این لوایح از طرف روحانیون مبارزه برقرار شد، اما به تصمیم‌ مشخص و منسجمی نینجامید. در این میان یکی از کارگزاران رژیم بنا به درخواست علمای قم روانه این شهر شد و با علما و روحانیان بانفوذ به گفت‌وگو نشست و چندین بار هم بین تهران و قم رفت و آمد کرد و دیدگاه‌های مقامات حوزه قم را به رژیم و بالعکس رسانید.(۳)

علمای حوزه قبل از هر اقدامی درصدد برآمدند تا معنا و مفهوم لوایح شش‌گانه موردنظر شاه را بدانند. در این میان آیت‌الله سید روح‌الله کمالوند که از علمای بزرگ منطقه خرم‌آباد بود بعد از تبادل نظر با علمای قم بر آن گردید به دربار برود و با شاه در این موضوع گفت‌وگو کند. او در روز معینی با محمدرضا پهلوی ملاقات و موضع منفی و مخالفت شدید علما را در صورت دست زدن شاه به اجرای لوایح‌اش گوشزد کرد، اما شاه در پاسخ به وی گفت به هر نحوی که شده این اصول را اجرا می‌کند و روحانیان باید با برنامه اصلاحی او موافقت کنند و از کارشکنی و مخالفت دست بردارند.(۴)

ملاقات آیت‌الله کمالوند با شاه و هشدار خیرخواهانه این عالم بزرگ تغییری در خط‌مشی رژیم استبدادی به وجود نیاورد و در پی اصرار شاه در اجرای لوایح مذکور، علمای قم طی نشستی تصمیم گرفتند به مقابله و مبارزه علیه رژیم برخیزند تا شاه را در این ماجرا هم مثل جریان لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به بن‌بست بکشانند. البته برخی هم مواضع محافظه‌کارانه‌ای را در پیش گرفتند و گفتند مگر می‌شود با رژیمی که به انواع سلاح‌ها مجهز است و غرب و شرق از آن حمایت می‌کنند به مبارزه برخاست و حتی گفتند شاه اگر هم انحرافاتی دارد و مرتکب خلاف‌هایی هم می‌شود، ولی بالاخره تنها پادشاه شیعه دنیاست و اگر او از این کشور برود، مملکت به دست کمونیست‌ها می‌افتد.(۵)

 

موضع‌گیری امام خمینی و عکس‌العمل اقشار مردم

در این میان امام خمینی موضع خود و نیز روند مبارزات خویش را درباره رفراندوم و تصویب لوایح انقلاب سفید اعلام داشتند. به باور امام اگر این اصلاحات برای رفاه کارگران و کشاورزان انجام می‌گرفت پس چرا با مخالفت مردم مواجه ‌شد. پاسخ روشن بود، زیرا در عمل شاه واقعیتی مشاهده نمی‌شد و نقشه او به بیگانگان ارتباط داشت و ملت متوجه بود که در این اقدامات اصلاحی دسیسه‌ای وجود دارد. در روز دوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیه امام خمینی در تحریم رفراندوم، در تهران و شهرستان‌ها انتشار یافت. امام رفراندوم را خلاف اصول و قانون و اجباری دانستند که در قوانین ایران هم پیش‌بینی نشده بود و به همین دلیل آن را تحریم کردند.(۶)

امام در بیانات خود، توطئه مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام، ملت ایران و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به معنای سقوط رژیم دانستند و هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقب‌نشینی نخواهد کرد و علما و مردم باید خود را برای مبارزه‌ای سخت و طولانی آماده کنند و جوانب امر را به‌دقت بسنجند تا در برابر خطرات و مصائبی که امکان دارد در آینده با آن مواجه گردند، بتو‌انند استقامت کنند. در سخنرانی‌ها، اعلامیه‌ها و پیام‌های بعدی رهبر نهضت، مسائل اساسی، آگاهی‌بخشی و هشداردهنده به‌تدریج مطرح و روحانیت و اقشار گوناگون با عمق این خیزش و آرمان‌های آن آشنا شدند.

تحریم رفراندوم قلابی شاه توسط امام در فاصله کوتاهی در سراسر کشور به‌ویژه در تهران شور و هیجان وصف‌ناپذیری را به وجود آورد و تظاهرات مردمی با شعار «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» و «ایران کشور خقفان است، مرگ بر خفقان» و «روحانیت پیروز است»، «مرگ بر دشمنان اسلام» رو به افزایش نهاد. اجتماع روحانیون مقیم تهران در منزل یکی از علمای مبارز در فردای روز تحریم رفراندوم، مورد تهاجم ساواک و مأموران انتظامی قرار گرفت و اکثر حاضران دستگیر شدند.

در روز چهارم بهمن ۱۳۴۱ اجتماع و تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران توسط عده‌ای از مزدوران ساواک به خاک و خون کشیده شد و دولت استبداد رسماً اعلام کرد هر نوع مخالفتی را توسط کارگران و کشاورزان وفادار به شاه و انقلاب سفید سرکوب خواهد کرد. به دنبال آن عده‌ای از اراذل و اوباش چاقوکش و مزدوران رژیم، جاویدشاه گویان در خیابان‌ها به راه افتاد تا مخالفین را با کارد، چماق و قمه سرکوب نمایند.

در قم، مشهد، جنوب تهران و برخی از شهرهای دیگر، اعتصابات سراسری، تظاهرات عمومی و تعطیلی بازارها موجب گردید بازتاب اعلامیه تحریم رفراندوم که توسط امام صادر گردیده بود، گسترده‌تر و اقدامات تمهیدی رژیم خنثی و مأموران دچار سرگردانی و آشفتگی شوند.

در پیشاپیش تظاهرکنندگان علما و روحانیون حرکت و همراه طبقات دیگر در مقابل تهاجمات رژیم مقاومت ‌کردند و از ادامه تظاهرات ضدرژیم پهلوی دست نکشیدند و حتی روز بعد هم تظاهرات را ادامه دادند.(۷)

 

شاه در قم

در چهارم بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای قدرت‌نمایی به قم رفت. او با این سفر می‌خواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل می‌آید.

جهانگیر تفضلی، روشنفکر خودباخته و وابسته به دستگاه طاغوت که در رأس اداره کل تبلیغات و رادیو قرار داشت و عملاً به بلندگوی استکبار، صهیونیسم و شاه علیه مردم و روحانیت تبدیل شده بود، در این سفر شاه را همراهی می‌کرد. او سخنرانی شاه را از قبل نوشته و تنظیم کرده بود. درحالی که اهالی قم به عنوان اعتراض محل کسب و کار خود را تعطیل و رفراندوم را تحریم کرده بودند،(۸) مقامات دولتی در تدارک استقبال و چراغانی شهر و بر پا کردن طاق‌ نصرت بودند. عده‌ای از مردم قم در روز قبل از ورود شاه به راه‌پیمایی پرداختند و اعلامیه علما را در تحریم رفراندوم ‌خواندند، شاه‌دوستان را به باد کتک ‌گرفتند، عکس شاه را پاره کردند، طاق‌نصرت‌ها را درهم کوبیدند و شعار «اسلام پیروز است، استبداد محکوم است» سر دادند.

برای تقابل با مخالفین شاه، چندین کامیون سرباز آمدند و به مدرسه فیضیه حمله کردند و بسیاری از مغازه‌های مردم را مورد یورش وحشیانه خود قرار دادند. امام در مورد حمله اوباش دولتی به علما، جامعه روحانیت و اهالی قم خاطرنشان ساختند:

«… عده‌ای رجاله [فرومایه و پست] با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بی‌پناه، طلاب و روحانیون حمله و اهانت کردند، بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین به مدرسه فیضیه، مجاور حرم مطهر ریختند و تیراندازی کردند، با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند، به بازار و خیابان قم ریختند و بعضی از دکان‌ها را غارت کردند. هیچ‌ کس هم پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیون برسد.»(۹)

و در بیاناتی متذکر گردیدند:

«… با یورش وحشیانه دیروز مأمورین دولت به علما و مردم شریف تهران و هتک مقام مقدس روحانیت و نیز رفتار غیرانسانی امروز مأمورین دولت با اهالی محترم قم و جامعه روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچ‌گونه تفاهم و حسن مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده است و هیچ راهی برای ملاقات با شاه وجود ندارد».(۱۰)

برای آمدن شاه تمام امکانات را فراهم نمودند، تشریفات را کامل کردند، قوای نظامی در همه جا مستقر گردید، اتوبوس‌های شرکت واحد افرادی را به قم آوردند. شاه بعد از رفتن به حرم مطهر در میدان آستانه نطقی را که شجاع‌الدین شفا تنظیم کرده بود، ایراد کرد و در آن مخالفین مذهبی را مورد حمله قرار داد و در بخشی از این سخنان گفت:

«ارتجاع سیاه اصلاً نمی‌فهمد و از هزار سال پیش تا کنون فکرش تکان نخورده است. مفت‌خوری دیگر از بین رفته، در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده، اما چه کسانی با این مسایل مخالفت می‌کنند؟ ارتجاع سیاه. کسان نفهمی که درک ندارند و بد نیت هستند».(۱۱)

این سخنرانی یا همان نوشته‌های شجاع‌الدین شنا به‌قدری زننده و اهانت‌آمیز بود که علاوه بر عکس‌العمل شدید امام خمینی، روحانیت و مردم باعث شد که حتی مسئولان خبری رژیم نظیر نصرت‌الله معینیان مجبور شدند بخشی از گفته‌های شاه را سانسور کنند، سخنانی که به قول دکتر احسان نراقی، مشاور برجسته شاه، آغاز انقلاب و شمارش معکوس عمر رژیم پهلوی بوده است.(۱۲)

این سخنان شاه بعداً مورد بهره‌برداری علیه خودش قرار گرفت. شاه از این مسافرت که در آستانه رفراندوم به قم انجام داد، نتیجه مثبتی به دست نیاورد و به جای استقبال علما و مردم قم با شهری خالی، سرد و ماتم‌زده مواجه شد و همین اوضاع شاه را به رفتاری جنون‌آمیز واداشت.(۱۳)

 

سوگواری در ایام شادمانی

در ششم بهمن ۱۳۴۱ رفراندوم فرمایشی در شرایط اختناقی شدیدی برگزار شد. دولت وقت اعلام کرد که اصول پیشنهادی شاه با استقبال بی‌نظیر مردم روبه‌رو گردید و آن را روز موفقیت‌آمیزی نامید و به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم معرفی کرد. به دنبال این حرکت روحانیون به پیشنهاد امام تصمیم گرفتند در ماه رمضان آن سال که از روز بعد از این همه‌پرسی ساختگی شروع می‌شد، به عنوان اعتراض به دولت از رفتن به مساجد خودداری کنند و برای جلب‌نظر عمومی در ایام این ماه مبارک تمام مساجد تعطیل شوند و دلایل آن هم به دنیای اسلام اعلام گردد، لذا در نقاط گوناگون کشور وضع فوق‌العاده‌ای پیش آمد و محراب، مسجد و منبر تعطیل شد و از علمای نجف هم خواسته شد چنین کنند.(۱۴)

با فرا رسیدن عید نوروز، امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی شاه که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد سازند. مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سال‌های قبل تفاوت بسیار داشت. از طرفی یورش وحشیانه نیروهای امنیتی به مردم، مصائبی را به بار آورده بود و از سوی دیگر این ایام با سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع) مصادف شده بود و مراجع عظام بدین مناسبت‌ها در اعلامیه‌های صادره عزای عمومی اعلام کردند.(۱۵)

امام خمینی در نشستی که با مقامات روحانی قم داشتند، پیشنهاد کردند که عید نوروز آن سال را به عزای عمومی مبدل سازند و با پیک، نامه و پیام این تصمیم را به سراسر کشور انتقال دهند. مردم متدین ایران از پیشنهاد امام استقبال کردند و عید شادی‌آفرین را تبدیل به سوگ و ماتم کردند. در بسیاری از محافل مذهبی شهرها به‌خصوص در قم پارچه‌های سیاهی آویخته شدند که این عبارت بر آن دیده می‌شد: «مسلمین امسال عید ندارند»، بسیاری از روحانیون و طلاب حوزه‌ها، نوار سیاه رنگی به سینه خود زدند. هنگام تحویل سال جدید انبوه جمعیت در حرم مطهر قم و مساجد اطراف موج می‌زد و به‌محض اینکه چراغ‌ها به نشانه علامت تحویل خاموش شدند، طلبه‌ها اعلامیه امام خمینی را میان حاضران توزیع کردند. امام در این اعلامیه فرمودند:

«من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت در پیش است آگاه کنم.(۱۶) من چاره را در این می‌بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.(۱۷)

 

یورش وحشیانه به کانون دیانت و فقاهت

با تمهیدات امام خمینی و مقدمات قبلی، آیات عظام تصمیم گرفتند مجالس سوگواری جداگانه‌ای را منعقد سازند. عصر روز ۲۵ شوال ۱۳۸۲ مطابق ۲ فروردین ۱۳۴۲ مجلس سوگواری سالروز شهادت امام صادق«ع» از سوی آیت‌الله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه با حضور معظم‌له برگزار شد. جمعیت قابل‌توجهی از طلاب، علما، اقشار قم و زائرین حرم مطهر در این مراسم حضور داشتند. در حین سخنرانی خطیب که بر فراز منبر بود، کماندوهایی که برحسب برنامه‌ریزی قبلی لابلای حاضران نشسته بودند بنای اخلال گذاشتند و چون آقای آل طه (واعظ مذکور) از منبر پایین رفت و مرحوم حاج آقا انصاری قمی پای بر پله‌های منبر گذاشت، حرکات غیرعادی این فرومایگان و جاوید شاه گفتن‌شان مجلس را برهم زد. هنگام غروب کماندوهای تعلیم‌دیده و ورزیده با فرمان سرهنگ مولوی، طلاب بی‌پناه را وحشیانه مورد حمله قرار دادند. در تهاجم خونین آنان ده‌ها طلبه به‌سختی مجروح و مصدوم شدند و یا به شهادت رسیدند.(۱۸)

به دنبال انتشار این خبر اسف‌بار در قم، تهران، مشهد و برخی از نقاط دیگر ایران، مراجع عظام و علما به مدت یک هفته از برگزاری نماز جماعت امتناع کردند و در مشهد مقدس تظاهرات پرشوری به راه افتاد. با فرا رسیدن ماه محرم و عاشورای حسینی، برخلاف انتظار رژیم سفاک پهلوی، مبلغان و خطبا طبق برنامه‌ای حساب‌شده و برحسب سفارش مراجع به سراسر کشور رفتند تا در فرصت پیش آمده حقایق را برای مردم بازگو نمایند و برخلاف تهدیدهای ساواک به افشاگری جنایات رژیم منحوس پهلوی بپردازند.(۱۹)

امام خمینی طی بیاناتی فرمودند:

«دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را مفتضح ساخت، ماهیت چنگیزی خود را به‌خوبی نشان داد و با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم، ما از خدا می‌خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند».(۲۰)

با نزدیک شدن ایام محرم، رویارویی بین رژیم و امت مسلمان به رهبری امام خمینی امر مسلمی بود. امام که بعد از فاجعه فیضیه مبارزه را در قالب پیام‌ها و اعلامیه‌های متعدد ادامه دادند، در ساعت چهار بعد از ظهر عاشورای سال ۱۳۸۳ هجری/ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ به سوی مدرسه فیضیه رهسپار گردیدند تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع عده کثیری از اهالی قم، طلاب و روحانیون و هیئت‌های عزادار که از نقاط گوناگون به قم آمده بودند، ایراد و تکلیف خود را ادا کنند.

امام در ابتدا با هوشیاری تمام، ضمن بیان مصایبی که بر امام حسین و یارانش وارد گردید، به مقایسه دو رژیم بنی‌امیه و پهلوی پرداختند و چنین نتیجه گرفتند که هر دو با اساس دین مخالفند و با ریشه کار دارند و بلافاصله مسئله را از حد تعدی رژیم پهلوی به سوی اسلام فراتر بردند و موضوع را به دسیسه‌های بیگانه به‌خصوص صهیونیسم که از دیر باز با اسلام عناد داشته گسترش دادند و فرمودند:

«اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد».

و در پاسخ به اتهامات شاه درباره مفت‌خوری، زندگی بسیار ساده و قناعت طلاب را مثال زدند و به ثروت‌اندوزی عمال رژیم و غاصبان قدس و دست‌اندازی آنان به دسترنج محرومین اشاره کردند و این رافاه‌طلبی توأم با عیاشی و فساد را مورد تهاجم قرار دادند. امام در ادامه هیبت و استقلال‌خواهی دروغین شاه را زیر سئوال بردند و عاقبت رضاشاه را به یاد او آوردند:

«اگر دیکته می‌کنند، به دست تو می‌دهند، در اطراف آن فکر کن! چرا بی‌تأمل حرف می‌زنی؟»

به‌تدریج وقت آن رسیده بود که امام با استفاده از حساسیت‌های رژیم، موضوعات اصلی را در معرض تهاجم قرار دهند:

«امروز به من خبر دادند که عده‌ای از وعاظ و خطبای تهران را برده‌اند سازمان امنیت [ساواک]‌ و تهدید کرده‌اند از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند و نگویند اسلام در خطر است. تمام گرفتاری‌های ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر نیست، آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است، آیا این طور نیست. اصولاً چه ارتباطی و تناسبی میان شاه و اسرائیل هست که سازمان امنیت می‌گوید از شاه صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان امنیت [کشور] شاه اسرائیلی است؟».

امام به این نکته اشاره کردند که شاه در موضوع تساوی حقوق زن و مرد که پیگیر آن است، از بهائیان تأثیر پذیرفته است:

«این را به تو تزریق کرده‌اند که بگویند بهایی هستی. نکن این‌ طور، بدبخت! نکن این‌ طور. تسلیم اجباری عمومی و نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است.»(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا در ایران، جواد منصوری، ص ۸۳.

۲ـ روزنامه اطلاعات، ۲۰ دی‌ماه ۱۳۴۱، به نقل از خبرگزاری‌های غربی و صهیونیستی.

۳ـ ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، ص ۳۲۵.

۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج اول، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، ص ۲۶۸.

۵ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا بر ایران، ص ۱۰۵؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۶۹.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص ۲۳۷.

۷ـ همان، ج اول، ص ۲۳۷، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۶۹، انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، ص ۲۲۰.

۸ـ خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص ۲۰.

۹ـ ‌فرازی از پیام امام خمینی که در ۳ بهمن ۱۳۴۱ صادر فرموده‌اند (صحیفه امام، ج اول، ص ۱۴۲.

۱۰ـ بخشی از بیانات امام خمینی که در سوم بهمن ۱۳۴۱، شعبان ۱۳۸۲ ایراد گردیده است، همان ص ۱۴۳.

۱۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۲۵۴، تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلال‌الدین مدنی، ج اول، ص ۲۷۱؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱ـ۲۷۰.

۱۲ـ از کاخ شاه تا زندان نوین، احسان نراقی، ترجمه سعید آذری، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص ۲۰.

۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن (گزیده)، ص ۲۲۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱.

۱۴ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۲۷۲.

۱۵ـ قلم و سیاست، محمدعلی سفری، تهران، نامک، ۱۳۷۳، ص ۵۲۷.

۱۶ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، ص ۲۴.

۱۷ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۳۱۵.

۱۸ـ از فیضیه ۱۳۴۲ تا فیضیه ۱۳۵۸، ص ۷۹ـ۷۸.

۱۹ـ همگام با خورشید، اسماعیل فردوسی‌پور، ص ۶۹ـ۶۸، فرازهای فروزان، ص ۳۰۴.

۲۰ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۱۶۶.

۲۱ـ همان، ص ۲۴۸ـ۲۴۳.

 

سوتیترها:

۱٫

امام توطئه مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام، ملت ایران و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به معنای سقوط رژیم دانستند و هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقب‌نشینی نخواهد کرد.

 

۲٫

در چهارم بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای قدرت‌نمایی به قم رفت. او با این سفر می‌خواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل می‌آید.

 

۳٫

مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سال‌های قبل تفاوت بسیار داشت چون امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی شاه که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد سازند.

 

 

30نوامبر/16

ریزش‌ها، علل و ریشه‌های آن(۱)

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان

مقدمه

انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمت‌ها و نقمت‌ها هم وسیله امتحان‌اند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول می شونــد، ارتقاء می‌یابند و رشد می‌کنند و عده‌ای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش می‌شوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزش‌هاست.

در فرآیند آزمون‌ها گاهی ممکن است انسان، حتی آنچه را در گذشته به دســت آورده از دست بدهــد، عقب‌گرد کند و به ارتداد کشیده شود. ارتداد  مراتب و درجات متفاوتی دارد. بر هر درجه و مرتبه‌ای حکم و اثر خاصی مترتب است و در زمینه‌های مختلف از قبیل اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و… امکان وقوع آن وجود دارد.

یک مسلمان ممکن است در مرتبه‌ای عالی از ایمان به خدا باشد، اما به وادی انکار و کفر سقوط کند؛ ممکن است خدا را انکار نکند، ولی کارش به انکار نبوت کشیده شود؛ ممکن است به مبدأ و معاد و نبوت پیامبراعظم«ص» باور داشته باشد، اما امامت همه ائمه معصومین«ع» یا برخی از آنها را منکر شود؛ ممکن است مسلمانی آراسته به عدالت و تقوی باشد، اما به ورطه فسق و ظلم سقوط کند؛ نمازخوان باشد و بی‌نماز شود؛ انقلابی باشد و ضدانقلاب شود؛ خط امامی باشد و ضدخط امام شود؛ اهل جبهه و ایثار باشد و به ضدگذشته خود تبدیل شود؛ از دیوار سفارت امریکا بالا رفته و ضدامریکایی باشد، اما به عذرخواهی از امریکا و گرایش به غرب کشیده شود؛ زن باحجابی بوده باشد، اما بی‌حجاب شود و… .

با توجه به این مثال‌ها، در این بحث، منظور از ارتداد، فقط ارتداد از ایمان به مبدأ و معاد و ضروری‌هایی که انکار آنها به معنی انکار مبدأ می‌باشد، نیست. احکام مترتب بر مراتب ارتداد، یکسان نیستند و هر مرتبه‌ای احکام خاص خود را دارد.

بنابراین موضوع بحث ما اولاً ارتداد به معنی خاص فقهی که احیاناً حکم اعدام بر آن جاری می‌شود، نیست، بلکه معنی عام آن یعنی هرگونه عقب‌گرد، سقوط و انحطاط از منظر اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و… مورد نظر است که از آن به ریزش تعبیر می‌کنیم و ثانیاً احکام مترتب بر آنها مدنظر ما نیستند.

در این مقام فقط فهرستی از ریزش‌ها را مرور و سپس برخی از عوامل آنها را بررسی می‌کنیم.

ریزش‌ها در عصر انبیا

ریزش‌ها همزاد تاریخ بشرند و قرآن به عنوان یگانه منبع متقن، نمونه‌هایی از ریزش‌های پیش از اسلام را گوشزد کرده است:

ـ در نسل اول بشر داستان قابیل، فرزند آدم ابوالبشر و کشتن برادر.

ـ فرزند حضرت نوح«ع» اولین پیامبر اولوالعزم و شیخ‌المرسلین که با «انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح»(۱) توصیف شده است.

ـ انحطاط و سقوط همسر حضرت نوح«ع» و همسر حضرت لوط«ع» به‌رغم زندگی طولانی با دو پیامبر معصوم.(۲)

ـ سقوط و ریزش گروهی از بنی‌اسرائیل تحت‌تأثیر فریب هنرمندانه سامری و در چند مورد دیگر.

ـ داستان سقوط عبرت‌انگیز بلعم باعورا و… که با تعبیراتی هشداردهنده بیان شده است.

ـ و بالاخره در عصر پیامبر اعظم«ع» و زمان نزول قرآن، آیات فراوانی بیانگر ارتداد و سقوط برخی از مسلمانان  هستند.

 

ریزش‌ها بعد از رحلت پیامبر اعظم«ص»

بعد از رحلت حضرت رسول اکرم«ص» جامعه اسلامی به‌طور گسترده دچار ریزش و ارتداد شد تا جایی که در روایت آمده است که: «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه…»(۳) بعد از رحلت رسول خدا«ص» مردم به‌جز چند نفر مرتد شدند».

ارتداد و ریزش‌ها در عصر خلافت ظاهری حضرت امیرالمومنین«ع» وجه بارزتری یافت تا آنجا که گروه زیادی از مسلمانان به رهبری چهره‌های شاخصی چون طلحه و زبیر یکی از خونین‌ترین جنگ‌ها را علیه حضرت امیرالمؤمنین علی«ع» به راه انداختند و حدود ۵ سال حکومت آن حضرت، با این جنگ و دو جنگ مشابه دیگر و سرانجام شهادت حضرتش به دست یکی از همین عناصر مرتد (خوارج) به یکی از غم‌بارترین مقاطع تاریخ تبدیل شد.

ریزش‌ها همچنان در زمان امام حسن مجتبی«ع» تکرار شدند تا جایی که فرماندهان لشکر آن حضرت به خدمت دشمن درآمدند و حضرت سرانجام به دست همسرشان به شهادت رسیدند.

عهدشکنی و ریزش عمومی مردم کوفه در قبال مسلم بن عقیل و سپس امام حسین«ع» و ارتکاب فجیع‌ترین جنایت تاریخ، نمونه بارز دیگری از ارتداد عمومی در تاریخ اسلام است. سقوط وحشتناک افرادی مانند شمربن ذی‌الجوشن که از افسران لشکر حضرت امیر«ع» بود و بعد از ۲۰ سال به قاتل امام حسین«ع» تبدیل شد، داستانی عبرت‌آموز است.

داستان اسفبار ریزش‌ها و ارتدادها به اشکال مختلف و عناوین گوناگون در عصر امامان دیگر همچنان تکرار و بسیاری از آنها مبدأ پدید آمدن فرقه‌های انحرافی و منشأ انشقاق‌های باطلی چون فرق شش امامی و هفت امامی و… شدند.

ریزش‌ها در این دوره در سطوح مختلف اتفاق افتادند و علاوه بر مردم عادی که بیشتر تحت‌تأثیر ریزش نخبگان قرار می‌گیرند، ریزش و ارتداد دو گروه، اوراق تیره‌ای را در عصر ائمه اطهار«ع» رقم زده است.

الف) گروهی که از اصحاب و شاگردان نخبه ائمه«ع» به شمار می‌آمدند. در این فهرست به یک نمونه اکتفا می‌کنیم:

شیخ طوسی در کتاب «الغیبه»، روایتی را از حسین بن نوح (از نواب خاص در غیبت صغری) نقل می‌کند که: «سئل الشیخ عن کتب ابن ابی العزافر بعد ما ذمّ و خرجت فیه اللعنه فقیل له فکیف نعمل بکتبه و بیوتنا منه ملأ» فقال الشیخ اقول فیها ما قاله ابو محمد الحسن بن علی(علیه السلام) و قد سُئل عن کتب بنی فضال فقیل له کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منه ملأ فقال علیه السلام خذوا بما رووا و ذروا مارأوه»: از حسین بن روح بن نوبختی در مورد کتاب‌های ابن ابی‌العزافر بعد از آنکه دچار ارتداد و ریزش و لعنت و مذمت گردید، سؤال شد که با کتاب‌های او چه کنیم، حال آن که خانه‌های ما پر از کتاب‌های اوست؟ جناب حسین بن روح همان پاسخی را داد که امام حسن عسکری«ع» در پاسخ به سؤالی درباره کتاب‌های بنی‌فضال دادند و فرمودند: «به آنچه آنها روایت کرده‌اند عمل و رأی و نظر آنان را رها کنید».

این روایت بیانگر آن است که ابن ابی‌العزافر و نیز خاندان و فرزندان فضال از جمله اصحابی بوده‌اند که روایات فراوانی را در قالب کتاب‌های متعدد از ائمه نقل کرده‌ و تا پیش از ارتداد، در تراز معتمدیــن و موثقیــن در نقل حدیث بوده‌انــد و خانه‌های پیــروان اهل بیت«ع» از کتاب‌ها و روایات آنها پر بوده است، اما همین افراد با آن علّو مقام، روزگاری دچار انحراف و ریزش شده‌اند.

ب) گروه دیگر ریزش‌ها در میان نزدیکان نسبی و فرزندان ائمه به وقوع پیوسته است که نمونه آن داستــان تأسف‌بار علی بن اسماعیل بن جعفر نوه امام صادق«ع» و نقش او در زندانی شدن عمویش حضرت موسی بن جعفر«ع» است.

نمونه دیگر جعفر فرزند امام هادی و برادر امام عسکری«ع» که به جعفر کذاب معروف شد.

ماجرای اسف‌بار و عبرت‌انگیز ریزش‌ها از بین علما و نخبگان تا مردم عادی و خاندان‌ها همچنان بعد از عصر ائمه اطهار و دوران غیبت حضرت ولیعصر(عج) در طول بیش از هزار سال گذشته ادامه داشته است.

آنچه بیان گردید، مشتی از خروار است. ضرورت ایجاب می‌کند درباره آنچه که در قرآن کریم، به‌ خصوص در آیات مربوط به بنی‌اسرائیل و عصر پیامبر اعظم«ص» آمده و نیز آنچه که در عصر ائمه معصومین«ع» در زمینه ریزش‌ها و ارتدادها به وقوع پیوسته است، به تفصیل و همراه با تفسیر و مستندات لازم بحث و بررسی شود و تألیفی مستقل فراهم و فراتر از آنچه که در اینجا به طور نمونه و گذرا و فهرست‌وار ارائه شد، برای عبرت‌آموزی از تاریخ بیان گردد.

 

عوامل و زمینه‌های ارتداد و ریزش‌ها

بهترین راهکار برای درک زمینه‌ها و عوامل ریزش‌ها را می‌توان در قرآن و سخن خدا جستجو کرد، زیرا خالق انسان بهتر از هر کسی، مخلوق خویش و خصوصیات وی را می داند: «اَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطیفُ الخْبَیرُ»(۴) بدین منظور چند نمونه از قرآن را مرور می‌کنیم:

 

چسبیدن به دنیا و هواپرستی

در این آیات «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ *سآءَ مَثَلاً القَومُ الَّذینَ کَذَّبوُا بِایاتِنا وَ اَنفسُهَمُ کانوُا یَظلِموُنَ»(۵) و (ای پیامبر) برای آنان حکایت آن کسی را بازگو که آیات خود را به او عطا کردیم و او خود را از آن آیات جدا ساخت و شیطان در پی او افتاد و او گمراه شد. و اگر می‌خواستیم بدو با آن آیات رفعت می‌بخشیدیم، اما وی خود به دنیا چسبید و از هوای نفس خود پیروی کرد. مَثَل او مَثَل سگی است که اگر بر او حمله بری له‌له زند و اگر رهایش کنی نیز له‌له زند. آری مَثَل مردمی که آیات ما را دروغ می‌شمرند چنین است. تو آن قصه را بازگو، باشد که بیندیشند. مثل حال گروهی که به عناد و تکبر، آیات ما را تکذیب کردند، بسیار به وضع بدی متمثل شود و آنها به خویش ستم می‌کنند».

قرآن از ماجرای عبرت‌آموز شخصیتی پرده برمی‌دارد که گویا به چند قدمی بالاترین مقامات معنوی رسید، اما با گرفتار شدن در دام هوای نفس و دلبستگی به دنیا تحت تعقیب شیطان قرار گرفت و به ورطه هلاکت سقوط کرد. او که طبق روایت امام رضا«ع» به اسم اعظــم خدا دست یافت و مستجاب‌الدعوه شد، کارش به تکذیب آیات خدا رسید و با گرایش به فرعون، علیــه حضــرت موسی«ع» عصیان کرد و همه دستاوردهای گذشته خویش را به باد داد.

قرآن از کسی سخن می‌گوید که به مقامی رسید که خداوند آیاتش را به او عنایت فرمود، آیاتی که می‌توانست باعث رفعت مقام او شود، اما او با فرو غلتیدن در چاه نفس و چنگ زدن به دنیا تغییر چهره داد و در این مرحله خداوند از چهره جدید او، در مثال سگی در وضعیتی خاص، پرده برمی‌دارد.

در این داستان از نام و مشخصات، پدر، مادر، تاریخ تولد، محل تولد، زندگی و… شخصیتی که این ماجرا بر سر او آمد، اسمی به میان نیامده، زیرا نام افراد، مدنظر ما نیست، بلکه بیان عوامل سقوط و ارتداد انسان، حتی زمانی که به بالاترین مراتب ایمان دست می‌یابد، حائز اهمیت است و توجه به این نکته که قصص قرآن داستان‌های یک بار مصرف تاریخی نیســتند، بلکه در زندگی بشر تکرار می‌شوند و هر شخصی در هر مقامی و در هر زمان و مکانی ممکن است جای قهرمان این داستان‌ها قرار بگیرد. لذا خداوند در آغاز داستان، پیامبر را به بازگو کردن این ماجرا امر و در پایان هم یک بار دیگر بر بازگو کردن این نوع داستان‌ها تأکید می‌کند، باشد که مخاطبان در همه زمان‌ها با تفکر در آنها عبرت گیرند و به چنین سرنوشت و فرجامی گرفتار نشوند.

دو عامل اصلی موجبات سقوط این شخص را که در تفاسیر به نام بلعم باعورا معرفی شده است و زمینه نفوذ و سلطه شیطان بر او را فراهم ساخت و او را از ولایت ولی خدا ـ حضرت موسی«ع» ـ به دامان ولایت شیطان و طاغوت زمان یعنی فرعون افکند. یکی دل بستن به دنیا که براساس روایات: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَه: دل باختن به دنیا سرچشمه همه خطیئات است» و دیگری پیروی از خواست‌ها و هواهای نفس اماره است.

این شخص که به تعبیر قرآن به مقام « آتَیْناهُ آیاتِنا»(۶) رسیده بود و باز هم ظرفیت ارتقاء به مقام رفیع‌تری را داشت: « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»(۷) ناگهان از آنچه به دست آورده بود «منسلخ» و خلع لباس ‌شد. خداوندی که خالق و خبیر به واقعیت او بود، علت این سقوط را در درجه اول  «أَخْلَدَ إِلى الأَرْضِ»(۸) اعلام فرموده است. خلود الی الارض، تعبیر ادیبانه و رسایی از چسبیدن به زندگی مادی و دلباختگی به دنیاست.

مشابه این تعبیر را در آیات دیگری داریم مثل: «َما لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ…؛(۹)

چرا هنگامی که به جهاد در راه خدا فراخوانده می‌شوید با سنگینی به زمین می‌چسبید؟ «أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ؟…؛(۱۰) آیا به جای آخرت به دنیــا خشنود شده‌اید؟

این چسبندگی و سرسپردگی به دنیای مادی، انسان را از آخـرت و پــرواز به عالم بالا بازمی‌دارد. با سبک‌باری از تعلقات مادی است که سبک‌بالی برای پرواز فراهم می‌شود. این حقیقت را در زندگی همه اولیای خدا و به‌طور محسوس در روزگار خودمان با مطالعه زندگی شهدایی که با اراده خود راه شهادت را پیمودند و به قلّه رفیع شهادت عروج کردند می‌توان مشاهده کرد.

روشن است که این چسبندگی به دنیا و دل سپردن به آن، زمینه غفلت از آخرت و فرجام و زندگی جاوید انسان می‌شود. البته دنیایی که ابزار و زمینه‌ساز توجه به آخرت و تمهید سعادت جاودانه باشد، خود، عین آخرت است و آنگاه که عمر انسان، مال و تلاش و دیگر سرمایه‌های مادی، جسمانی، روحی و باطنی انسان برای خدا و در راه خدا جهت‌گیری شود، حتی خواب، خــوراک، ورزش، کسب و کــار می‌توانند وجهه الهی و عبادی پیدا کنند و در خدمت تکامل معنوی انسان قرار گیرند.

عامل دیگری که این آیه روی آن تاکید می‌کند« اتَّبَعَ هَواهُ» پیروی از هــوای نفس است، هوای نفسی که پیامبر اعظم«ص» فرمود: «اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ»(۱۱)

دشمن‌ترین دشمن انسان، نفسانیت، بت نفس، خودخواهی و پیروی از خواسته‌های حیوانی اوست. اسیر هواها و خواسته نفسانی شدن، تدریجاً چراغ عقل عاقبت‌نگــر و خرد فرجام‌اندیش را در انسان خاموش می‌کند و با آلوده شدن به گناهان و لذت‌های زودگذر، انسان تدریجاً به جایـی می‌رسد که آیات خدا را تکذیب می‌کند: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ…»(۱۲)

تکذیب و انکار آیات خدا منحصر به آیات قرآن که نسخه زندگی سعادتمندانه انسان است، نیست، بلکه همه پدیده‌های عالم هستی، آیات و نشانه‌های خدا هستند، اما آدمی در اثر دنیاپرستی و اسارت در بند هواهای نفسانی و احاطه گناه به جایی می‌رسد که: «…لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(۱۳) «…دل‌ دارند، ولی بدان حقائق را نمی‌فهمند؛ چشم دارند، ولی بدان نمی‌بینند؛ گوش دارند، ولی بدان نمی‌شنوند. آنها مانند چهارپایان و بلکه گمراه‌ترند و آنها همان غافلانند».

 

دوستان و معاشران

دوستی‌ها و هم‌نشینی‌ها نقش سرنوشت‌سازی در شکل‌گیری شخصیت انسان دارند. در آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره فرقان این مسئله به‌ روشنی بیان شده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا و قالَ الرَّسوُلُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا القُرْانَ مَهْجُوراً؛(۱۴) روزی که ستمگر از شدت حسرت و ناراحتی دو دست خود را با دندان گاز می‌گیــرد و می‌گوید ای کاش همراه پیامبر راهی را در پیش می‌گرفتم. ای وای بر من! کاش فلانی را دوست نمی‌گرفتم؛ همانا که مرا از یاد خدا منحرف ساخت. شیطان همواره خوارکننده انسان بوده است. (در آن روز) پیامبر گوید ای پروردگار من! همانا قوم من این قرآن را متروک نهادند».

کسی که به جای همراهی با پیامبر و راه و روش او و اهل بیتش و نیز انس و پیروی از قرآن، شخص یا اشخاص شیطان‌صفتی را دوست و همنشین خود قرار دهد، به گمراهی و ضلالت کشیده می‌شود. چنین انسانی به عنوان «ظالم» معرفی شده است. کسی هم که به خود ظلم می‌کند، مصداق ظالم است. حتی آن کسی که به دیگران ظلم می‌کند، در حقیقت به خود ظلم کرده است.

امام حسین«ع» با ظلم ظالم، سیدالشهدا  شد و به اعلی علیین رسید، اما آن کسی که بدبخت دنیا و آخرت شد، خودِ ظالم و قاتل ایشان بود. آن کسی هم که به نفس خود ظلم می‌کند و با گناه، خود را تباه می‌سازد، مصداق ظالم است. قرآن شرک را بالاترین ظلم می‌داند. «انّ الشِّرک لَظُلمٌ عَظیمٌ» مشرک به خدا ضرر نمی‌رساند، بلکه به خود ضرر می‌زند و ظلم می‌کند و سرمایه وجودی خود را می‌بازد. کسی که با رفاقت و دوستی با اهل گناه و ضلالت از رهروی در راه خدا و پیامبر خدا به راه شیطان کشیده می‌شود، به خود ظلم می‌کند.

دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بی‌تفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم می‌آورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از مؤثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار می‌آید. در این زمینه روایات فراوانی از پیشوایان دینی نقل شده‌اند که به چند نمونه اکتفاء می‌کنیم:

پیامبر اکرم«ص»: «اِخْتَبِرُوا النّاس بِاَخْدانِهم فَانِّما یُخادِنُ الرّجُل مَنْ یُعْجِبُهُ نَحوهُ؛(۱۵) مردم را با دوستانشان بیازمایید، زیرا آدمی با کسی دوستی می‌کند که از رفتار او خوشش می‌آید.»

امام علی«ع»: «… مَنِ اشْتَبَه عَلَیکم اَمْرُهُ وَ لمَ تَعْرفُوا دینَهُ فَانْظُرُوا اِلِی خُلَطائِهِ فَاِنْ کانُوا اَهْل دینِ الله فَهُوَ عَلی دین الله و ان کانوُا عَلی غَیْرِ دینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دینِ الله. اِنَّ رَسُولَ اللهِ کان یَقُولُ: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یُواخینَ کافِراً و لا یُخالِطْنَ فاجِراً وَ مَنْ آخی کافراً و خَالَطَ فاجِراً کانَ کافِراً فاجِراً؛(۱۶) هرگاه وضعیت کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستان و همنشینانش بنگرید. اگر اهل دین و آیین خدایند، او هم بر دین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند، او هم بهره‌ای از دین خدا ندارد».

آن حضرت در ادامه با استناد به سخن پیامبر اکرم«ص» می‌فرمایند: «همانا رسول‌الله «ص» همواره می‌فرمود کسی که به خدا و معاد باور دارد، نباید کافر را دوست گیرد و نباید با بدکاران بیامیزد که هر کس با کافر برادری ورزد و با فاجر نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد، خود کافر و فاجر است».

پیامبر اعظم«ص»: «اَلمْرْءُ عَلی دینِ خَلیلهِ فَلْیَنْظُرُ اَحدکُم مَنْ یُخالِلْ؛(۱۷) آدمی بر آیین دوست خویش است، پس بنگرید با چه کسی دوستی می‌ورزد».

امام علی«ع»: «کُلُّ امرءٍ یَمیلُ اِلی مِثلِهِ؛(۱۸) هر کس به مثل خود گرایش دارد».

امام علی«ع»: «لا یُوادُّ الأشُرار اِلاّ اَشْباههُم؛(۱۹) اشرار را جز همانندشان دوست ندارند».

امام باقر«ع»: «… اَلْمرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛(۲۰) آدمی با کسی محشــور می‌شود که دوستــش دارد».

به تعبیر شاعر:

تو اول بگو با کیان زیستی

پس آنگه بگویم که تو کیستـی [سعدی]

و به تعبیر دیگر:

کبوتر با کبوتر باز با بـاز

کند همجنس با همجنس پرواز

روشن است که دوستدار علی«ع» با علی«ع» محشور می‌شود و دوستدار معاویه با معاویه؛ دوستدار امام حسین«ع» با امام حسین«ع» و دوستدار یزید و شمر با یزید و شمر؛ دوستدار شهدا با شهدا و دوستدار صدام با صدام؛ دوستدار امام با امام و دوستدار ریگان و بوش با ریگان و بوش و… زیرا این تولی و تبری دو روی یک سکه و تولی هر یک ملازم تبری از جبهه مقابل است. نمی‌شود کسی هم امام حسین«ع» را دوست داشته باشد و هم شمر را. این‌گونه است که در روایات حقیقت دین را در حب و بغض فی‌الله ترسیم فرموده‌اند، حب و بغضی که انسان را در درازمدت به محبوب نزدیک و از مبغوض دور می‌سازد.

به هر حال فرجام دوستی با اهل باطل، ضلالت و گناه است. همان که آدمی در روز قیامت انسان از شدت حسرت و ناراحتی از خود، نه یک دست که دو دستش را به دندان می‌گزد و در حالی که بر خــود وای می‌زند می‌گوید: «یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً؛(۲۱) ای وای بر من! کاشکی فلانی را به دوستی برنمی‌گزیدم»

در  شماره بعد این مقوله را پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هود، ۴۶٫

۲ـ تحریم، ۱۰٫

۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲/۳۵۲٫

۴ـ ملک، ۱۴٫

۵ـ اعراف، ۱۷۵ تا ۱۷۷٫

۶ ـ اعراف، ۱۷۵٫

۷ ـ همان، ۱۷۰٫

۸ ـ همان، آیه ۱۷۶.

۹ـ توبه، ۳۸٫

۱۰ـ همان.

۱۱ـ بحارالانوار، ج۷۰/۶۴٫

۱۲ ـ روم، ۱۰٫

۱۳ـ اعراف، ۱۷۹٫

۱۴ـ فرقان، ۲ـ۲۷٫

۱۵ـ تنبیه الخواطر، ج۲/۲۴۹٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۷۴/۱۹۷٫

۱۷ ـ بحارالانوار، ج۷۱/۱۹٫

۱۸ ـ غررالحکم.

۱۹ـ غررالحکم.

۲۰ـ کافی، ج ۳/۱۶۹٫

۲۱ـ فرقان، ۲۸.

 

سوتیترها

۱٫

انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمت‌ها و نقمت‌ها هم وسیله امتحان‌اند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول می‌شونــد، ارتقاء می‌یابند و رشد می‌کنند و عده‌ای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش می‌شوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزش‌هاست.

 

۲٫

دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بی‌تفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم می‌آورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از موثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار می‌آید.

30نوامبر/16

اگر درایت و استواری آقا نبود

«جستارهایی درتاریخ انقلاب و منش مقام معظم رهبری»

در گفت و شنود با آیتالله حاج شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی

 

اگر درایت و استواری آقا نبود،

کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایر کشورهای خاورمیانه داشت

اشاره:

پیر روشن‌ضمیر و عالم گرانمایه‌ای که گفته‌هایش درپی می‌آید، از اعلام و شخصیت‌های ممتاز حوزه‌های نجف و مشهد به شمار می‌رود. حضرت آیتالله حاج شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی در مقام تحقیق و پژوهش، به دقت نظر و تدقیق در مفاهیم و معانی شهرت دارد و همین امر، اصالت و وثاقت روایت‌ها و شهادت‌هایش را دوچندان می‌کند. به هنگام حمایت ازنظام و رهبری، می‌توان شوری شگرف را درگفتار و نگاه‌های نافذ این پیر ۸۷ ساله سراغ گرفت و به‌راستی برای جمهوری اسلامی چه پشتوانه‌ای بیش از این اعتقادات راسخ می‌تواند کارساز باشد؟

امید آن که مقبول افتد 

 

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، در آغاز گفتگو سپاسگزار خواهیم شد اشاره مختصری به سوابق تحصیلی و اساتید برجستهای که در محضر آنان تلمذ فرمودید، بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). با طلب علو درجات برای روح مطهر امام و شهدای انقلاب اسلامی و طلب طول عمر برای رهبر بزرگوار انقلاب(دامت برکاته الشریفه). بنده پس از طی دوره مقدماتی در زادگاهم شاهرود به مشهد مقدس عزیمت و از محضر اساتید عظیم‌الشأنی چون آیات عظام حاج سید هادی میلانی، حاج میرزا جواد آقا تهرانی، حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج سید احمد مدرس یزدی کسب فیض کردم. سپس عازم نجف اشرف شدم و مدت پانزده سال به تلمذ در محضر مراجع و آیات عظام شاهرودی، حکیم، خوئی، امام، بروجردی، میرزاهاشم آملی، میرزا یحیی یزدی و میرزا باقر زنجانی پرداختم و پس از کسب درجه اجتهاد ازسوی برخی از اساتید به ایران بازگشتم.

به فعالیتهای سیاسی خود هم اشاره بفرمایید.

پس از شروع نهضت امام و سپس تبعید ایشان به عراق، هنگامی که در نجف مشغول تحصیل بودم، از نهضت امام حمایت می‌کردم. خاطرم هست پس از دستگیری امام در جریان پانزده خرداد ۴۲ خدمت آیت‌الله شاهرودی رفتم و برای اعلامیه حمایت از حضرت امام از ایشان امضا گرفتم.ازبخش های جذاب آن جریان این بود که مرحوم آقای شاهرودی بادیدن حرارت وشوری که درآن دیدار داشتم، تصور کرده بودند که من آمده‌ام تا از ایشان حکم قتل شاه را بگیرم! وقتی حضرت امام به نجف آمدند متأسفانه مدتی بعد، مجبورشدم  به ایران برگردم. در مشهد ساکن شدم ودر کنار حضرت آقا (مقام معظم رهبری)، آیت‌الله طبسی و شهید حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی‌نژاد به فعالیت‌های خود ادامه دادم . غالباً با این عزیزان جلسات علمی داشتیم و باب مسائل مبارزاتی هم باز می‌شد.فعالیت‌های ما در مشهد ادامه یافت تا وقتی که ساواک متوجه شد و بین احباب آن جمع جدایی انداخت.

ظاهراً، شما را به گرگان تبعید کردند.

بله، بنده به جرم هدایت مردم به تظاهرات و حرکت‌های انقلابی علیه طاغوت به علی‌آباد گرگان تبعید شدم، ولی البته دست از تبلیغ برای نهضت امام برنداشتم، به همین دلیل ساواک درتبعید گاه هم، به‌شدت در آزار و اذیتم اهتمام می‌ورزید. حتی چند بار به خانه ما هجوم آوردند و در و پنجره‌ها را تخریب کردند. یک شب هم که شهیدبزرگوار هاشمی‌نژاد به منزل ما آمده بود، ریختند و شیشه‌ها را شکستند و چندین گلوله هم به سمت منزل شلیک کردند. همین قضیه باعث شد ایشان سریعاً به مشهد مراجعت کند. مدتی بعد باز آمدند و مرا دستگیر کردند و به هنگ گرگان بردند و بسیار آزارم دادند تا بلکه مرعوب شوم و دست از حمایت از امام بردارم که البته توفیق پیدا نکردند، لذا دو سه بار دیگر هم مرا به هنگ گرگان بردند.پس از آن که دوره تبعیدم در گرگان تمام شد به مشهد برگشتم، اما هنوز زمان زیادی نگذشته بود که باز دستگیر و به سمیرم اصفهان تبعید شدم.

چه سالی؟

همان موقعی که آقا در ایرانشهر ـ‌سیستان و بلوچستان‌ـ تبعید بودند. بعد از سمیرم به شهرضا و سپس به بندرلنگه تبعید شدم. با اوج گرفتن تظاهرات مردمی به‌ناچار آزادمان کردند و ما برگشتیم. مردم بهشهر، کردکوی، کلاله و گرگان تا پنج کیلومتری به استقبال آمده بودند. در همین اثنا آقا به مشهد برگشتند و من هم از گرگان به مشهد رفتم وبار دیگر اغلب دوستان قدیم دور هم جمع می‌شدیم و برای ادامه تظاهرات و مبارزات برنامه‌ریزی می‌کردیم و کارها را با مشورت و هماهنگی پیش می‌بردیم.

قبل از ورود حضرت امام چه مسئولیتهایی به عهده شما بود؟

به خاطر سوابق بنده در گرگان، تشکیل کمیته انقلاب در آنجا را به عهده من گذاشتند. امام که تشریف آوردند، به تهران رفتم تا در کمیته استقبال کمک کنم. خدا رحمت کند آقایان مطهری،مفتح و ربانی شیرازی هم آنجا بودند. امام تشریف آوردند و در سالن فرودگاه سخنرانی کوتاهی را ایراد فرمودند. بعد هم قرار بود به دانشگاه بروند که به دلیل ازدحام نشد و به بهشت‌زهرا تشریف بردند و آن سخنرانی مهم و تاریخی را کردند. بعد هم که به مدرسه رفاه رفتند. تا اینجا بنده در خدمتشان بودم و بعد برگشتم تا به اوضاع کمیته رسیدگی کنم، چون در آن روزها حقیقتاً بار اصلی کارها روی دوش کمیته‌ها بود.

چه شد برای مجلس خبرگان کاندید شدید؟

من در تمام مجالس خبرگان قانون اساسی غیر از مجلس اول که مجلس نگارش قانون اساسی بود حضور داشته‌ام. برای آن مجلس هم کاندید بودم، ولی به علمای مازندران گفتم که شهید هاشمی‌نژاد را کاندید کنند. آقای هاشمی‌نژاد در مشهد بود. موضوع را به ایشان گفتم و گفت: «باید مشورت و استخاره کنم». با شهید بهشتی مشورت کرد و ایشان تأیید کردند و لذا ایشان به‌جای من رفت.بعد که مجلس خبرگان رهبری تشکیل شد، از خراسان انتخاب شدم. در آن موقع حضرت آقا رئیس‌جمهور بودند و در مجلس خبرگان اغلب کنار من می‌نشستند…

 

ظاهراً آشنایی شما با رهبر معظم انقلاب به دوران قبل از انقلاب باز می‌گردد.

همین طور است. بنده پانزده سالی از ایشان بزرگ‌ترم. بله، در مشهد با هم رفیق بودیم و به دلیل رأفت و احساساتی که ایشان داشتند و واقعاً همه را تحت تأثیر قرار می‌دهند، به ایشان ارادت و علاقه خاصی پیدا کردم. وقتی هم که از نجف به مشهد برگشتم، ایشان به دیدنم آمدند. ایشان در آن زمان در حوزه مشهد سطوح عالیه را درس می‌داد که بسیار هم برای طلبه‌ها جذابیت داشت.شاگردان ِآن دوره ایشان هنوز هستند وبرخی هم امورمهمی راعهده دار شده اند.  من آدم جدی و سختگیری هستم و خیلی زود با کسی صمیمی نمی‌شوم، ولی مهربانی ایشان مرا جذب کرد.

 

از دوره ریاست جمهوری ایشان خاطرهای را برایمان نقل بفرمایید.

آقا در دوره ریاست جمهوری‌شان یک بار به تربت‌حیدریه و منزل ما تشریف آوردند. من هم سطح تدریس می‌کردم و هم امام جمعه تربت‌حیدریه بودم. یادم هست یک هفته قبل از این که ایشان تشریف بیاورند خواب دیدم باران تندی می‌بارد و همه کوچه‌های شهر نورانی شده‌اند. صبح که بیدار شدم، چند پاسدار به منزل ما آمدند. پرسیدم: «موضوع از چه قرار است؟» جواب دادند: «محرمانه به شما می‌گوییم که قرار است حضرت آقا به تربت‌حیدریه و منزل شما بیایند». شب قبل از ورود آقا برف و باران زیادی آمد،تاجایی که من نگران کیفیت مراسم استقبال شدم، اما روزش هوا آفتابی، صاف، بسیار پاکیزه و قشنگ شد. روحانیون منطقه اغلب سنی بودند، اما جالب اینجاست باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم مملو از جمعیت به ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه آخوندرا از کجا آورده بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و محفل بسیار گرم و خوبی شد. در جریان آن سفر بود که ایشان تقریرات مرا از درس‌های حضرت آیت‌الله خوئی دیدند و فرمودند: «چرا اینها را چاپ نمی‌کنید؟» عرض کردم: «از عهده مخارجش برنمی‌آیم». ایشان فرمودند: «شما اقدام کنید من هزینه‌اش را می‌پردازم» و کتاب در دو جلد به نام «دراسات الاصول» منتشر شد. لازم است ذکر کنم بنده تقریرات درس آیات عظام حکیم، شاهرودی و مرحوم حلی را هم در دست تألیف دارم.

در سخنان خود به جلسه مهم مجلس خبرگان پس از رحلت امام اشاره داشتید. خاطرات خود را از آن جلسه تاریخی بیان کنید.

روزی بسیار عجیب و پر از نشانه‌های عبرت بود. من و چند تن از رفقا ایشان را کاندید کرده بودیم. نمایندگان موافق و مخالف صحبت کردند. تمایل اغلب حضار به ایشان کاملاً محرز بود، اما خود ایشان مخالف بودند. می‌دانستیم کافی است که خودایشان سخن بگویندودرپی آن، جمع از پیگیری این امر منصرف شود، لذا همگی کفایت مذاکرات را اعلام کردیم و در واقع نگذاشتیم ایشان صحبت کنند!قبل از این که این صحبت‌ها هم پیش بیاید، یکی ازدوستان آمد و به من گفت که نقل قولی از حضرت امام در باره ایشان هست، به آقای هاشمی اشاره کنید که بیان کند. یادداشتی نوشتیم و خدمت آقای هاشمی فرستادیم. کمی گذشت و ایشان یادداشت را نخواند که من بلند شدم و اعتراض کردم که مانمایندگان بزرگ‌ترین استان مملکت هستیم، چرا یادداشت ما خوانده نمی‌شود؟ این را که گفتم، آقای هاشمی گفت: «آقای خامنه‌ای راضی نیستند، مطلب نقل شود»، ولی پس از اصرار بنده و چند تن دیگر گفتند: پس از عزل آقای منتظری همگی بسیار نگران بودیم حالا چه می‌شود و چه کسی را داریم و امام فرموده بودند: پس آقای خامنه‌ای کیست ؟چرا می‌گویید کسی را ندارید؟.نقل قولی هم از مرحوم سید احمد آقا بیان شد که امام اشاره‌ای به مناسب بودن حضرت آقا برای رهبری کرده بودند. به هر حال آن روز همه تلاشمان را برای این که ایشان رأی بیاورند ،کردیم و الحمدلله که این اتفاق هم افتاد.

همان گونه که اشاره فرمودید جنابعالی در تمام ادوار مجلس خبرگان حضور داشتهاید…

بدون حتی یک روز غیبت…

میدانیم نقش اصلی این مجلس نظارت بر عملکرد رهبری است. از زندگی شخصی و نحوه رهبری ایشان چه تحلیلی دارید؟

ما در مجلس خبرگان گروه تحقیق داریم. اکثر اعضا هم که اهل علم، تحقیق، اجتهاد و مسلط بر مبانی فقهی هستند و «الحمدلله رب العالمین» در سال‌های پس از انقلاب هم خبره سیاست و مدیریت شده‌اند. کار ولی‌فقیه اعمال سیاست و مدیریت در چهارچوب احکام اسلامی است، بنابراین افرادی هم که بر عملکرد ولی‌فقیه نظارت می‌کنند باید فقیه، سیاستمدار و مدیر باشند، وگرنه از عهده چنین امری برنمی‌آیند.در طی این سال‌ها ما جز سلامت نفس و درایت چیزی از حضرت آقا ندیده‌ایم. مردم هم به دلیل شجاعت، محبت و سلامت نفس ایشان ،بسیار به او علاقه دارند. اگر درایت، استواری قدم، توکل و هوشمندی آقا نبود، حقیقتاً آتش فتنه ۸۸ فرو نمی‌نشست و کشور ما امروز سرنوشتی بهتر از سایر کشورهای خاورمیانه نداشت. استعانت خدای متعال و نظر لطف امام عصر«ارواحنا فداه» و ایمان و توکل حضرت آقا انصافاً به بهترین نحو ممکن این خطر را از سر ما رفع کرد، وگرنه نقشه‌های خطرناکی برای این مملکت کشیده بودند که: «الفتنه اشد من القتل». در طول ۳۴ سالی هم که همه ساله در پایان اجلاس خبرگان خدمت ایشان می‌رویم، مطلب تکراری یا موضوعی که از سر منیّت باشد از ایشان نشنیده‌ایم. بنده سال‌ها اهل درس و بحث بوده‌ام و حتی در سطحی هستم که می‌توانم رساله عملیه هم بنویسم و حوزه‌های نجف و مشهد سوابق بنده را می‌دانند، لذا وقتی عرض می‌کنم در مطالب ایشان نکته تکراری ندیده‌ام، آگاهم که روی چه نکته‌ای دارم تکیه می‌کنم. الحمدلله انسان در همه جا یاری خداوند را می‌بیند. در قضایای فتنه سال ۸۸ هم خدا یاری کرد که این انقلاب که حاصل رنج‌های امام و مجاهدین فی سبیل‌الله و خون شهداست حفظ شود، والا فتنه فوق‌العاده بزرگی بود. یکی از برکات فتنه این بود که بسیاری از خط و مرزها آشکار شدند و این فتنه خیلی‌ها را بیدار کرد و چهره حقیقی بسیاری را هم آشکار ساخت. فقط نمی‌دانم چرا عده‌ای متنبّه نمی‌شوند و از رفتار خود بازنمی‌گردند. به هر حال خدای متعال را شکر می‌کنم که خبرگان در آن موقعیت حساس پس از رحلت امام نهایت هوشمندی را به خرج دادند و حضرت آقا را انتخاب کردند و از مسئولین و مردم هم می‌خواهم قدر این نعمت عظمی را بدانند و همچنان پشت سر رهبری از اسلام و انقلاب حمایت کنند.

ویژگیهای بارز مقام معظم رهبری از نظر شما که قریب نیمقرن ایشان را از نزدیک میشناسید، کدامند؟

اخلاص، توکل و معنویتی که همواره مرا به ایشان جذب کرده است، این که ذره‌ای خودخواهی و منیّت در وجود این بزرگوار نیست و هر کاری که می‌کند برای خداست، مهر، محبت و تواضع، ادب، مردمداری، قدردانی از زحمات دیگران، احترام و محبت به همه به‌خصوص دوستان و یاران، مدیریت، تلاش، برنامه‌ریزی مدبرانه و… اینها واقعاً اعتقاد من هستند و در روز قیامت هم خواهم گفت. اخلاص و همتی که ایشان دارد، خدایی است و از سوی خداوند استعانت می‌شود. اگر کسی این همه تحمل، صبر و هوشمندی را نمی‌بیند یا می‌بیند و انکار می‌کند، عاری از انصاف است. مردم باید قدر بدانند و شما رسانه‌ها هم باید این نکات را بیان کنید. خود حضرت آقا تمایلی ندارند که برخی از این نکات نقل شوند، ولی مردم باید بدانند از چه نعمتی برخوردارند تا آرامش خاطر بیشتری بیابند. مردم باید به این حقیقت مسلم که امام راحل بر آن تأکید داشتند عمیقاً پی ببرند که در حکومت جمهوری اسلامی، محور ولی فقیه است که در زمان غیبت جانشین پیامبر(ص) و امام عصر(عج) و لذا اطاعت امر او واجب است.

توصیه شما به رئیسجمهور، وزرا و مسئولین چیست؟

احراز این مسئولیت‌ها امر مهمی است و لذا باید در احوال کسانی که در مظان احراز این پست‌ها هستند تفحص جدی به عمل بیاید. پس از انتخاب هم باید بر کار آنها نظارت جدی وجود داشته باشد تا اشتباهات گذشته تکرار نشود و اگر کسی خلاف کرد مورد بازخواست قرار گیرد. البته نباید از یاد برد که حجم کار خیلی وسیع است و نباید اشتباهات جزئی را عمده کرد، اما خودسرانه و غیرقانونی کار کردن آفت حکومتداری است. البته رهبری و مردم ایران بارها نشان داده‌اند که چگونه در مواقع ضرورت، کسانی را که با خط اصلی نظام و انقلاب زاویه پیدا می‌کنند، از صحنه بیرون می‌رانند. با چنین رهبر فرزانه و چنین مردم وفادار و فداکاری، ان‌شاءالله و به حول قوه الهی همه خطرات را از سر خواهیم گذراند و جای نگرانی نیست. فقط باید در جهانی چنین پرآشوب و خطر ایمان، توکل و هوشمندی خود را حفظ کنیم و لحظه‌ای از یاد خدا غافل نشویم.

 

 

سوتیتر:

باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم مملو از جمعیت به ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه آخوندرا از کجا آورده بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و محفل بسیار گرم و خوبی شد

30نوامبر/16

برترین گزینش‌ها

امامان معصوم(ع)

آیت‌الله سید احمد خاتمی

در شماره گذشته در باره فرازی از زیارت جامعه کبیره به عنوان جامع‌ترین متن امام‌شناسی شیعی بحث شد و از جایگاه امامان و پیامدهای مبارک محبت ایشان سخن به میان آمد. در فراز بعد سخن از رفتار شایسته یک شیعه نسبت به اهل بیت «ع» است.

 

گزینش برترین

«فکنا عندهم سلمین بفضلکم: «ما در نزد ذات مقدس ربوبی به برتری شما گردن نهاده‌ایم».

شیعه با اعتقاد به نصب الهی معصومان«ع» و برتری اهل بیت «ع به امامت آنان گردن نهاده است، زیرا تقدم افضل، اصلی عقلایی و مورد پذیرش همه فطرت‌های پاک است. گزینش افضل، اصلی قرآنی است که حضرات معصومین «ع» هم به تفسیر و تأیید آن پرداخته‌اند: «… افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون؛(۱) : آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند. شما را چه می‌شود؟ چگونه داوری می‌کنید؟» دلالت آیه بر این امر که برای انتخاب راه باید برتر را برگزید روشن است. در روایات اهل بیت«ع» هم بر این نکته تأکید شده است که در هر عرصه‌ای باید برترین را برگزید و این تأکید در حقیقت تأیید و تقویت همان اصلی است که عقل می‌گوید.

حضرت مولی علی«ع» در عهدنامه مالک اشتر که منشور ارزشمند حکومت علوی و همه حکومت‌هایی است که می‌خواهند منش علوی داشته باشند، خطاب به مالک می‌فرمایند: «ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک …؛(۲) سپس از میان رعایای خود برترین فرد را نزد خود برای قضاوت در میان مردم برگزین». سپس دوازده ویژگی را برای برترین فرد ذکر می‌کنند. انتخاب برترین روش خردورزانه‌ای است که مولی علی«ع» کارگزار ارشد خویش را به آن مأمور می‌کنند.

جالب اینجاست که در روایات ما بر این نکته هم تأکید شده است که با وجود فرد برتر در مسئولیتی، غیر او حتی نباید خود را برای آن مسئولیت نامزد هم بکند.

نبی‌اکرم«ص» فرمودند: «من تقدم علی‌المسلمین و هو یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین(۳) : آن کسی که خود را پیشوای مسلمانان قرار می‌دهد در صورتی که می‌داند برتر از او وجود دارد، به خدا و رسول خدا و مسلمانان خیانت کرده است».

«… و من وضع نفسه فی غیرالموضع الذی وضعه الله فیه مقته الله و من دعا الی نفسه فقال «انا رئیسکم» و لیس هو کذلک لم ینظرالله الیه حتی یرجع عما قال و یتوب الی الله مما ادعی؛(۴) : و هر کسی که خود را در جایی جز آنجا که خدا قرار داده است قرار دهد، خدا از او بیراز است و هر کسی که برای خود تبلیغ کند و بگوید که «من رئیسم» و چنان باشد، خدا به او نگاه نمی‌کند، مگر اینکه از گفته خود بازگردد و از ادعای خود به درگاه خدا توبه کند».

با توجه به آنچه گفته شد انتخاب برترین، روشی خردورزانه است.

 

امامان معصوم برترین‌ها

«شیعه» با توجه به همین اصل، برترین‌ها را ـ برترین در فضائل، برترین در علم و دانش‌های لازم، برترین در رهبری ـ که امامان معصوم «ع» هستند، برگزیده است و همواره با این باور زندگی کرده است.

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: «… لایقاس بآل محمدمن هذه الامه احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً…؛(۵) : هیچ‌کس از این امت با خاندان محمد سنجیده نمی‌شود و هرگز کسی که نعمت‌های این خاندان به سوی او روان است، با آنها مساوی دانسته نمی‌شود…».

دلیل آن هم روشن است:

چه کسی جز آنان در کنار قرآن و قرین آنند؟ حدیث ثقلین آنان را «عِدل» قرآن به حساب آورده است.

چه کسی جز آنان افتخار عصمت را دارد؟ آیه تطهیر شاهد عصمت آنهاست.

چه کسی جز آنان این افتخار را دارد که از خداوند و نبی‌اکرم«ص» مدال گرفته باشد؟

چه کسی جز آنان کانون معارف گسترده مورد نیاز بشر است، معارفی که راه سعادت این جهانی و آن‌جهانی را به رویشان گشوده است؟

چه کسی جز اهل‌بیت«ع» صاحب گنجینه‌هایی چون نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و هزاران روایت است؟

به‌راستی اگر آنان، به‌ویژه امام باقر«ع» و امام صادق«ع» احکام گسترده دین را بیان نکرده بودند، از دین جز خرافات چه می‌ماند؟

اگر آنان اعتقادات صحیح دینی، تفسیر قرآن، اخلاق و فضائل و… دیگر ابعاد دین را تبیین نمی‌کردند، امروز مکتب حیات‌بخش اسلام چه وضعی داشت؟

آری اسلام مدیون اهل بیت«ع» است و مسلمانان بهره‌مند از خوان گسترده نعمت آنانند.

اگر فدکارای آنان نبود، از دین چه می‌ماند؟ این کلام پیامبر«ص» است که: «ضر بهُعلی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین (۶) : ضربه‌ای که امام علی«ع» در جنگ خندق بر پیکر عمروبن عبدود (در آن لحظه حساس و بحرانی) وارد کرد، برتر از عبادت جن و انس است.

به‌راستی اگر فداکاری‌های حضرت مولی علی«ع» در جنگ‌های پیامبر«ص» نبود، اسلام چه سرنوشتی می‌یافت؟

در دوره تاریک خلفای جبار و ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس که اسلام فقط برای آنها ابزار بود و ستیز با اسلام ناب محمدی«ص» روش آنها، اگر امامان معصوم«ع»، این چراغ‌های فروزان هدایت نبودند، آیا نامی از اسلام باقی می‌ماند؟

سخن گفتن در باره جلوه‌های اسلام‌ستیزی این خلفای جبار از حد یک مقاله بیرون است و پژوهشگران باید در زندگی هر یک از امامان معصوم«ع» غور کنند تا سیاهه‌های مطولی از اسلام‌ستیزی این غاصبان بیابند. در این زمینه مجموعه ۴۰ جلدی «موسوعه سیره اهل البیت» از محقق ارزشمند عراقی مرحوم باقر شریف قرشی منبع نفیس و ارزشمندی است.

این سخن مولی علی«ع» سخنی حق و در حقیقت تفسیر قرآن است. راوی می‌گوید مولی علی«ع» فرمودند: «ما خاندانی هستیم که با مردم سنجیده نمی‌شویم. مردی برخاست و این خبر را به «ابن عباس» رساند. او گفت: «صدق علی«ع» او لیس النبی«ص» لایقاس بالناس؟ و قد نزل فی علی «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»؛(۷) و (۸) علی راست گفت، آیا چنین نیست که پیامبر«ص» با مردم سنجیده نمی‌شود؟ درباره علی نیز این آیه نازل شده است. آنها که ایمان آوردند و کار شایسته کردند بهترین مردمان‌اند.

جالب این که افضلیت امامان معصوم«ع» مورد اعتراف کسانی است که امامت آنها را هم نپذیرفته‌اند. بیان این اعترافات خود یک کتاب قطور خواهد شد.(۹)

شیعه این افتخار را دارد که هم این فضائل را باور دارد و هم با پذیرش امامت آنان راه زندگی خود را بر اساس آیین‌نامه آنها برگزیده است.

 

ما شیعه‌ایم

«و معروفین بتصدیقنا ایاکم: به پذیرش ولایت شما شناخته شدیم».

تفسیر این جمله این است که ما با این گل‌های بی‌خار جهان هستی پیمان ازلی داریم. حضرت امام صادق«ع» درباره اثر صلوات فرمودند: «من صلی علی النبی صلی‌الله علیه و آله فمعناه انی انا علی المیثاق و الوفاء الذی قبلت حین قوله: الست بربکم قالوا بلی(۱۰) : هر که بر پیامبر«ص» صلوات می‌فرستد مفهومش این است که بی‌گمان من بر پیمان و عهدی که پیش از این پذیرفته‌ام، یعنی آنگاه که خدا به انسان فرمود آیا من پروردگارت نیستم؟ و او پاسخ داد آری چنین است، هستم».

و می‌تواند این تفسیر را نیز داشته باشد که ما معروفیم به اینکه امامت شما را پذیرفتیم، راه شما را درست می‌دانیم و این را با افتخار اعلام می‌کنیم. چون ما مبانی استوار، محکم، استدلالی، منطقی و قرآنی این مکتب را با تمام وجودمان باور کرده‌ایم، با این مبانی ما معروفیم به تصدیق شما و افتخار رهروی راهتان را داریم.

 

مبنای قرآنی ولایت و افضلیت اهل بیت «ع»       

پشتوانه این تصدیق، آیات فراوان و روایات متواتر از نبی‌اکرم«ص» و آیه تبلیغ (۱۱)، آیه ولایت (۱۲)، آیه اولی‌الامر (۱۳)، آیه صادقین (۱۴)، آیه قربی (۱۵) است که همگی دارند بر این که باید راه و اهل‌بیت«ع» را برگزینیم.

و نیز آیات۱ـ مباهله،(۱۶) ۲ـ خیرالبریه،(۱۷) ۳ـ لیله المبیت،(۱۸) ۴ـ حکمت،(۱۹) ۵ـ برائت،(۲۰) ۶ـ سقایه الحاج،(۲۱) ۷ـ صالح المؤمنین،(۲۲) ۸ـ وزارت،(۲۳) ۹ـ بینه و شاهد،(۲۴) ۱۰ـ صدیقون،(۲۵) ۱۱ـ نور،(۲۶) ۱۲ـ انذار،(۲۷) ۱۳ـ مرج‌البحرین،(۲۸) ۱۴ـ نجوی،(۲۹) ۱۵ـ سابقون،(۳۰) ۱۶ـ اذن واعیه،(۳۱) ۱۷ـ مودت،(۳۲) ۱۸ـ منافقان،(۳۳) ۱۹ـ ایذاء،(۳۴) ۲۰ـ انفاق،(۳۵) ۲۱ـ محبت،(۳۶) ۲۲ـ آیه مسئولون،(۳۷) و…آیاتی هستند که در آنها از فضائل و مناقب اهل بیت «ع»یاد شده است.

 

مبنای روائی گزینش اهل بیت «ع»

و احادیث ثقلین،(۳۸) سفینه نوح،(۳۹) نجوم،(۴۰) امامان اثناعشر(۴۱) و… و ده‌ها حدیث دیگر پشتوانه اعتقادی شیعه جعفریه اثناعشریه هستند. ما به صراحت می‌گوییم «شیعه جعفری اثنی عشری» هستیم و به این مذهب افتخار می‌کنیم و حاضریم در هر محفل و مجمع علمی‌ای به شکل مستند و مستدل از آن دفاع کنیم.

 

پرهیز از تفرقه

ولی این را هرگز به معنای ایجاد اختلاف نمی‌دانیم و بر این باوریم که برخورد منطقی عامل «تقریب» است نه جدایی. ما «الغدیر» و «المراجعات» و… کتاب‌هایی از این دست را هرگز عامل تفرقه نمی‌دانیم. به گفته نویسنده عرب‌زبانی که بر الغدیر تقریظ نوشته است: «الغدیر یوخذ الصفوف فی الملأ الاسلامی: کتاب الغدیر در جامعه اسلامی ایجاد وحدت می‌کند».

 

زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه

ما با پیروی از سفارشات مکرر اهل بیت «ع» معتقد به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت (۴۲) و بر این باوریم که امروز با دشمنانی مواجه هستیم که اساس اسلام را هدف قرار داده‌اند و برآنند که اسلامی را که از انزوا در آمده و بذر بیداری اسلامی را بر دل‌ها نشانده است، از صحنه بیرون و منزوی کنند. در این شرایط تقریب شیعه و سنی در برابر این دشمنان مشترک، نشانه خردورزی است.

امروز تمام امید دنیای استکبار به دامن زدن به آتش اختلافات فرقه‌ای و ایجاد التهاب در جهان اسلام است و به میدان آوردن تکفیری‌های وهابی آدمکش گامی در این راستاست. آنها که نان مبارزه با تروریسم را می‌خورند، با تسلیح این جنایتکاران خونخوار که گویا تنها خود را مسلمان می‌دانند و حکم به کفر بسیاری از فرق اسلامی می‌دهند، خون مسلمانان را به‌ناحق بر زمین می‌ریزند و برآنند تا آتش تفرقه را برافروزند و نان نجس و آلوده خود را که سلطه بر جهان اسلام است، از این تنور برافروخته به دست آورند.

در یک کلام می‌گوییم ما شیعه‌ایم، به شیعه بودن خود افتخار می‌کنیم و پیرو اهل‌بیتی هستیم که ما را مأمور به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت کرده‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ یونس، ۳۵.

۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.

۳ـ الغدیر، ج ۸، ص ۲۹۱.

۴ـ تحف‌العقول، ص ۳۶، نیز به الحیاه با ترجمه، ج ۲، صص ۵۸۶ـ۵۸۵.

۵ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲.

۶ـ احقاق الحق، ج ۶، ص ۴.

۷ـ بینه، ۷.

۸ـ المناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۶۸.

۹ـ رجوع کنید به: موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۳۷۷.

وقادتنا، ج ۵، صص ۱۷۹، ۲۰۵ و ۲۰۹.

همان، ج ۶، صص ۲۱، ۱۴۸، ۲۰۵، ۲۴۵، ۲۹۷ و ۳۶۴.

همان، ج ۷، صص ۱۴، ۵۹ و ۱۱۴.

۱۰ـ معانی الاخبار، ص ۱۱۶.

۱۱ـ یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…، مائده،

۱۲ـ انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا…، مائده، ۵۵.

۱۳ـ یا ایهاالذین امنوا اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم…، نساء، ۵۹.

۱۴ـ یا ایهاالذین امنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین، توبه، ۱۱۹.

۱۵ـ قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی، شوری، ۲۳.

۱۶ـ فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم…، آل‌عمران، ۶۱.

۱۷ـ ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه، بینه، ۷ و ۸.

۱۸ـ و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…، بقره، ۲۰۷.

۱۹ـ یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً، بقره، ۲۶۹.

۲۰ـ توبه، ۱، که مولی علی علیه‌السلام مأمور به ابلاغ آن شد.

۲۱ـ اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن امن بالله…، برائت، ۱۹.

۲۲ـ … فان الله هو مولاه و جبرئیل و صالح المؤمنین…، تحریم، ۴.

۲۳ـ واجعل لی وزیراً من اهلی…، طه، ۳۲ـ۲۹.

۲۴ـ افمن کان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه…، هود، ۱۷.

۲۵ـ والذین امنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون…، حدید، ۱۹.

۲۶ـ یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله و امنوا برسوله…، حدید، ۲۷.

۲۷ـ و انذر عشیرتک الاقربین، شعراء، ۲۱۵ـ۲۱۴.

۲۸ـ مرج البحرین یلتقیان…، الرحمن، ۲۲ـ۱۹.

۲۹ـ یا ایها الذین امنوا اذا ناجیتم الرسول…، مجادله،۱۲ و ۱۳.

۳۰ـ والسابقون السابقون اولئک المقربون، واقعه، ۱۴ـ۱۰.

۳۱ـ لِنجعلها لَکم تذکره وتعیها اُذُن واعیه، حاقه، ۱۲.

۳۲ـ ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً، مریم، ۹۶.

۳۳ـ ولو نشآء لأریناکهم فلعرفتهم بسیماهم…، محمد، ۳۰.

۳۴ـ ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله…، احزاب، ۵۷.

۳۵ـ الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سراً و علانیه…، بقره، ۲۷۴.

۳۶ـ یا ایهاالذین امنوا من یرتد منکم عن دینه…، مائده، ۵۴.

۳۷ـ وقفوهم انهم مسئولون، صافات، ۲۴، برای تفسیر این آیات مراجعه کنید به کتاب پیام قرآن جلد نهم.

۳۸ـ انی تارک فیکم الثقلین… خلاصه عبقات الانوار، ج ۲، صص ۲۴۲ـ۱۰۵، ۱۹۵.

۳۹ـ عن رسول‌الله مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح…، خلاصه عبقات الانوار، ج ۲، ص ۱۲۶.

۴۰ـ عن رسول‌الله«ص»، النجوم امان لاهل الارض من الفرق… احقاق الحق، ج ۹، ص ۲۹۴، ۲۹۶.

۴۱ـ عن رسول‌الله«ص» لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه…، احقاق الحق، ج ۱۳.

۴۲ـ اصول کافی، کتاب العشره، باب اول.

 

سوتیترها:

۱٫

در دوره تاریک خلفای جبار و ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس که اسلام فقط برای آنها ابزار بود و ستیز با اسلام ناب محمدی«ص» روش آنها، اگر امامان معصوم«ع»، این چراغ‌های فروزان هدایت نبودند، آیا نامی از اسلام باقی می‌ماند؟

۲٫

ما با پیروی از سفارشات مکرر اهل بیت «ع» معتقد به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت و بر این باوریم که امروز با دشمنانی مواجه هستیم که اساس اسلام را هدف قرار داده‌اند و برآنند که اسلامی را که از انزوا در آمده و بذر بیداری اسلامی را بر دل‌ها نشانده است، از صحنه بیرون و منزوی کنند. در این شرایط تقریب شیعه و سنی در برابر این دشمنان مشترک، نشانه خردورزی است.

 

 

 

30نوامبر/16

عوامل مؤثر در تربیت فرزند

 

حضرت آیت‌اله حسن‌زاده آملی

فرزند میوه شجره وجود پدر و مادر و نهالی است که تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهده چند تن است،  به‌خصوص مادر که چندی طفل در رحم و تحت تصرف روح  اوست و پس از آن مدتی در دامن وی تربیت می‌شود و تا ۲ سال از پستان او ارتزاق می‌کند. اخلاق و صفات و حالات مادر از طریق شیر در فرزند اثر می‌گذارد. پس از شیرخوارگی نیز کودک ۶،۵ سالی بیشتر با مادر حشر دارد. از این رو، در روایات به مادران سفارش بسیار در حفظ و حراست از  اطفال‌ شده است.

از این مرحله به بعد کودک با همسالان به سر می‌برد، با آنها خو و از آنها رنگ می‌گیرد. پس از آن به مکتب و مدرسه می‌رود و از استاد خو می‌گیرد و اطوار آموزگار و دبیر و معلم در او اثر می‌گذارد. اینک وقت رنگ گرفتن اطفال است واولیای امور باید مواظب و مراقب باشند که فرزندان بی‌رنگ‌شان را به دست چه کسانی می‌سپارند و محیطش کجاست؟ باید حالات او را بنگرند و پیشرفت‌هایش را ببینند.

مولی‌الموحدین علی‌بن ابیطالب«ع» به فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» فرمودند:

«انما قلب کاالعرض الخالیه ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»: فرزندم! دل کودک مانند زمینی است خالی، بی‌رنگ بی‌نقش، ساده، درختی در آن کاشته نیست، بوته‌ای ندارد، روییدنی‌ای در آنجا نیست. الان وقت تعلیم و تأدیب و تقویت و وقت رنگ گرفتن اوست. حرفی که به او یاد داده می‌شود، چون نهالی در زمین دل او ریشه می‌دواند و رسوخ می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. وقتی فرزندت را به دست کسانی که باغبان این مزرعه‌ها هستند و دارند تخم‌های معارف و علوم را در دل‌ او می‌کارند  می‌سپاری، ببین چه قسم تخم‌هایی، چه رنگ‌هایی در دل او می‌پاشند تا اجتماع به صورت کثیف الان در نیاید و از این بدتر نشود.

سری به جنگل بزنید. جانوران و جانداران  آنجا اگر ما را ببینند رم می‌کنند که اینها کی‌اند! اگر می‌خواهی سر آسوده‌ بر زمین بگذاری و سعادتمند شوی، این رنگ نیست که گرفته‌ای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح کرده‌ای.  ای بسا که ما وقتی به عالم حیوانات سری بزنیم عرض کردم در آنها یک عطوفت و مهربانی‌ای مشاهده ‌شود، اما بسیارند مادرانی که گویا اصلاً از محبت بویی نبرده‌اند و انگار نه انگار که این طفل، مولود آنهاست.

حال که وقت رنگ گرفتن اطفال‌تان هست، مواظب‌شان باشید.  در چنین دنیائی، این جوانان ما امروزشان از دیروزشان بذتر و فردایشان از امروز بدتر است. این نهالان اجتماع ما، این افرادی که باید پدران و مادران و زعمای آتیه اجتماع باشند، سعادت‌شان را از الان باید تحصیل کنند. سرمایه را باید تا چهل سالگی به دست آورد، بعد از آن اگر کسی بتواند از سرمایه‌ای که کسب کرده است، استفاده می‌کند و دیگر وقت کسب سزمایه نیست. عمر آدمی که به ۴۰ رسید، کسب کمال خیلی مشکل است. جوان باید تا ۴۰ سالگی خودش را دریابد. چرا گول زرق و برق دنیا را می‌خورید؟  چرا روزگار شما را به باد سخره گرفته است؟ چرا مثل یک برگ کاه هستید که طوفان حوادث این طور شما را  این سو و آن سو می‌برد؟ چرا قرار ندارید؟ چرا ثبات ندارید؟ چرا عقل‌تان را به کار نمی‌گیرید؟

پسرم! تو خود میزان حق و باطل را می‌سنجی. خودت را بین خود و دیگران معیار قرار بده. به چه نحو؟ هر چه را که برای خویشتن روا نمی‌داری بر دیگران روا مدار. هر چه را که در نظر تو ناپسند است، برای دیگران روا مدار. هر چه را که برای خویشتن دوست داری، همین را هم در باره دیگران اجرا کن. آنچه را که برای تو عزیز و شریف و محبوب است، در باره دیگران هم همین طور حکم کن. آن چیزی را برای بندگان خدا بخواه که برای خودت می‌خواهی و هر چه را که برای خودت نمی‌خواهی برای بندگان خدا مخواه. دوست داری کسی به تو ستم کند؟ دوست داری کسی سوزنی به تو فرو کند؟ پس چطور می‌خواهی یک دشنه، نیشتر، جوال‌دوز به دیگری فرو کنی؟ مگر او از آهن و چدن، از سنگ و گل یا از فولاد آفریده شده است؟ همان طور که دوست نداری به تو ستم کنند، در باره دیگران هم ستم روا مدار.

اگر کسی در باره تو احسان و نیکویی کند، دوست نداری؟ تو هم با خلق خدا مهربان باش و با زبانت، آبرویت، قلمت،  درهم و دینارت احسان کن. انسان در خانه هر کسی نمی‌رود، حرف هر کسی را نمی‌خرند، هر کسی احترام پیدا نکرده که واسطه و شفیع بشود. اگر شده‌ای، اینها نعمات الهی است، این نعمت‌ها به هر کسی داده نمی‌شوند، مردم به در مغازه هر کسی نمی‌روند، هر کسی صاحب مغازه نمی‌شود، هر کسی صاحب مقام نمی‌شود. تو که نعمت الهی را داری، مستمندان و افتادگان و اجتماع و بزرگان و خُردان از این نعمت تو حق دارند. کفران مکن.

جناب مفید رضوان‌الله علیه در کتاب ارشاد می‌فرماید که امام زین‌العابدین«ع» به سفر می‌رفتند. در میانه راه بیتوته کردند و سفره‌ای گسترده شد. وقت خوردن غذا ‌خواستند غذا میل بفرمایند. در این اثنا سگی از گوشه‌ای آمد و در مقابل‌شان نشست. آقا قطعه نانی پیشش انداختند، خورد و آقا دیدند باز توقع دارد، باز پاره نانی انداختند. یکی از اشخاصی که هم‌سفره و جلیس آقا بود، عرض کرد آقا نان‌ زیادی را خوراک این حیوان کردید. ما مسافریم و نان کم داریم. امام فرمودند رویم نمی‌شود که جانداری به سوی من بیاید و من دست رد به سینه او بزنم.

فرزدق می‌گوید امام زین‌العابدین«ع» آمدند به مکه. هشام بن عبدالملک هم آمده بود زیارت بیت‌الله. هر چه خواست دستش را به حجرالاسود برساند، جمعیت انبوه مردم نمی‌گذاشت و اعتنا نمی‌کردند که او خلیفه وقت است، ولی همه گردن کشیده و به یک گوشه مسجدالحرام چشم دوخته بودند درست مثل اینکه ملکی از آسمان نازل شده است.

هشام دید یک آقای جوانی دارد می‌آید نجیب، اصیل، بزرگوار و شأنش اجل از آن که خود را به زرق و برق دنیا را بفروشد. جهان کوچک‌تر از آن است که او را شکار کند. یک عالم وقار دارد به سوی خانه خدا می‌آید. مردم راه را باز کردند. دو طرف غرق تماشای او، مست و مات و مبهوت جمال او. هشام از یکی از همراهانش پرسید او کیست؟ آن مرد برای خوشایند خلیفه گفت نمی‌شناسمش. هم هشام می‌دانست او کیست و هم آن شخص شامی.

فرزدق گفت من او را خوب می‌شناسم و بالبدیهه حدود ۴۵ بیت شعری را که در قصیده‌ای برای امام زین‌العابدین«ع» سروده بود، خواند. هشام او را بدین جرم گرفت و تبعید کرد و به زندان فرستاد.

فرزندم! چه کار داری که فرزند کیست، ببین آفریده کیست. چه کار داری که شهری است یا دهاتی، از این طایفه است یا از آن طایفه، غریب است یا آشنا. اینها تا کی دوام دارد؟ فوقش تا لب گور. بعد از آن تویی و حقیقت تو. به چه چیزهائی دلت راخوش کرده‌ای؟ «ره چنان رو که رهروان رفتند».

فرزند من امام حسن! «احسن کما تحب ان یحسن الیک و استقبل من نفسک ما تستبعد من غیرک»، همان طور که اموری را برای خود روا نمی‌داری و زشت می‌دانی. نمی‌خواهی کسی به تو دشنام بدهد به کسی دشنام نده. «و ارض من الناس بلاترضاه لهم من نفسک»: هر چه را که برای خودت می‌پذیری، برای دیگران هم بپذیر.

فرزند من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده دنیا هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی و حیواناتی هستند اسیر اصطبل و علف‌. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم لایعلمون، اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون».

پیران ما بچگی نکنند، بزرگان اجتماع ما رسم کودکانه پیش نگیرند. ای بسا افراد کهنسال که خیلی بچگی دارند. بزرگی به عقل است نه به سال. فرزند من! مبادا رفتار و کردار کسانی که به دنیا دل داده‌اند گرفتار و شکارت کند. «لتکالبه علیها» . این که می‌بینی مثل چند تا لاشخور گرد لاشه‌ای جمع شده‌اند، تکالب دارند، این از این ‌طرف می‌کشد و می‌غرّد، آن از آن طرف می‌کشد و می‌غرّد. مبادا تو مثل این بیچارگان که سگ‌صفت به جان دنیا افتاده‌اند، از همه چیز غافل باشی! انسان باش.

حضرت امیر«ع» فرمود آن قدر بخور که او تو را ببرد، نه آن قدر که تو حمال آن باشی. این مضمون را سنایی در دو سه بیتی شیرین ادا کرده است:

این جهان در مثال مرداری است

کرکسان گرد او هزار هزار

این مر آن را همی زند مِحَلَب

و آن مر این را همی زند منقار

فرزندم!

خدای متعال در باره دنیا به تو خبر داد که این دنیا گول زننده و فریب‌دهنده است. عیوبش را برای تو نقل کرد. روشن به تو بگویم که  «انما اهلها کلابٌ عالیه» . اهل دنیا سگ‌هایی هستند که عوعو و به همدیگر حمله می‌کنند.

فرزندم!

تو انسان باش. ما که سگ و خرس و درنده و گزنده نیستیم. صفت رذیله صاحب صفتش را می‌درد. گرگ دیگری را می‌درد، گرگ‌صفتی هم صاحب خودش را می‌درد. تو که از مار و عقرب و آتش و سرازیری قبر و عذاب‌ می‌ترسی، زبان گزنده، مار می‌شود در جان انسان، درنده‌خویی گرگ می‌شود در جان انسان. آن سختگیری بر زیردستان و خلق خدا فشار قبر می‌شود.

پیغمبر اکرم«ص» فرمود: «از هیچ‌کس نترسید مگر از خودتان و به هیچ‌کس امیدوار نباشید مگر به خدایتان». از کی می‌ترسی؟ مار و عقرب حرف‌های توست. گرگ و پلنگ اخلاق ناپسند و درنده‌خویی توست.  هراس داری؟ چرا بق می‌کنی، چرا حرف گوش نمی‌کنی؟ چرا به فکر خود نیستی؟ ما که با شما سر جنگ و دعوا نداریم.

فرزندم!

هر که اهل فکر است بینا شد. فکر آدم را بیدار می‌کند. مردم گله گله سر به زیر انداخته‌اند و نمی‌دانند کجا می‌روند و چه کاره‌اند. اینها چراغ عقل‌شان را زیر پا گذاشته‌اند. عقل برای انسان چراغ است و نور، ولی آن قدر ابرهای متراکم هواها و هوس‌ها و خیال‌ها جلوی آفتاب عقل را گرفته است که پیش پای خودشان را نمی‌بینند و نمی‌دانند کجا می‌روند و چه می‌خواهند و دردشان چیست.

از این جوانان بپرسید شما که الان وقت تحصیل کمال‌تان است و شب و روزتان را به غفلت می‌گذرانید، آیا از این اماکن هرزه و از این مجالس سوء، یک نفر را یافتید که به کمالی رسیده، مرد ناموری شده و در کتابی از او به عظمت و بزرگی نام برده باشند؟ تمام فتنه‌ها، فسادها، غارتگری‌ها، شکم‌دری‌ها، هرزه‌گی‌ها و… حاصل مجالسی است که شما را مثل آهنربا به سوی خود جذب می‌کنند و تو نمی‌دانی داری به سوی آتش می‌روی. جوان! به فکر خود نیستی.

در روایات ما آمده است که جوانان مانند کودکان، مار را زیبا و قشنگ می‌بینند. بچه است مار را می‌بیند که پرخط و خال است و دوان دوان به سویش می‌رود.‌ خط و خال ظاهری مارگولش می‌زند. مادرش دستش را می‌گیرد، پدرش جلویش را می‌گیرد، اما او با پدر و مادر می‌جنگد‌ وجیغ و دادش بلند است که چرا نمی‌گذارید به سوی این حیوان  زیبا و پر خط و خال بروم؟ پدر و مادر می‌گویند بچه‌جان! تو ظاهر را می‌بینی و از باطنش خبر نداری. این کشنده و خطرناک است. گول ظاهرش را نخور. پیغمبر، امام و عالم به برهان عقل،‌ نقل،‌ وجدان،‌ فکر، بینش می‌گویند اینها مار هستند. به سوی این مارهای گزنده نروید.

فرزندم!

بدان که مجالست و همنشینی سخت مؤثر است. گیاه از گیاه رنگ می‌گیرد. حیوان وحشی مدتی با اهلی به سر ببرد‌ اهلی می‌شود. اهلی مدتی با وحشی به سر ‌ببرد وحشی می‌شود. حیوانات، سنگ‌ها، گل‌ها، جمادات از یکدیگر خو می‌گیرند. مجالست و همنشینی مؤثر است. با مردم خیّر، نیکوکار، پارسایان، اهل الله، دانشمندان، بزرگان، صلحا همنشین باش تا از آنها رنگ بگیری، چیز یاد بگیری.

عقل دشنامم دهد من راضی‌ام

چون که فیضی بخشد از فیاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی‌فایده

نیست بر مهمانی‌اش بی‌عایده

فرزندم!

با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بده تا به آرزو و مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم به آرزو دانشمند، مهندس، ملّا، ریاضیدان و… می‌شود؟ باید تن به کار داد.

سعی کنید به جای این که قرآن را به سر کنید،‌ قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن در دل‌تان بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل است، اما خارج از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو بشوی او و نشود او را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازه حشر تو با پیغمبر و قرب تو با انسان کامل و  اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری، چون قرآن صورت کتیبه انسان کامل خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی«ص»  است و در فردای رستاخیز  مطابق بینش و معرفتت به حقایق قرآن می‌بینی. بخوان و بالا برو و درجات و مقاماتت را به عدد آیات و حقایق قرآن که در خود پیدا کرده‌ای بیاب.

شب مردان خدا روز جهان افروز است

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.

ازامیر مومنان نقل است که:  «والله ما قلعت باب خیبرٍ بقوهٍ جسدانیّه ولکن بقوهٍ الهیه».

آن چراغ شمس که او روشن بُوَد

نه از فتیله پنبه و روغن بُوَد

چرخ گردون که این چنین دائم بود

نه از طناب و اُستُنی قائم بُوَد

قوّت جبریل از مطبخ نبود

بود از دیدار خلّاق ودود

همچنین این قوّت ابدال حق

هم ز حق دان نه از طعام و از طَبَق

همچنین این قوّت ابدال حق

هم ز حق دان نه از طعام و از طَبَق

 

 

سوتیتر:

۱٫

فرزند من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده دنیا هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی و حیواناتی هستند اسیر اصطبل و علف‌. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم لایعلمون، اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون».

 

۲٫

سعی کنید به جای این که قرآن را به سر کنید،‌ قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن در دل‌تان بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل است، اما خارج از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو بشوی او و نشود او را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازه حشر تو با پیغمبر و قرب تو با انسان کامل و  اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری.

 

30نوامبر/16

شبهات شیطانی

 

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

یکی از شیوه‌های قرآن کریم برای تشویق مردم به صبر و مقاومت، توجه دادن به مسئله تقدیرات الهی است که بر اساس تدبیر حکیمانه او در عالمی که «کتاب محفوظ» نامیده می‌شود، ثبت شده و جز خدای متعال و کسانی که او اراده بفرماید، کسی را بدان دسترسی نیست. یکی از فواید ذکر برای مردم این است که در مقام عمل مبتلا به غرور و یا گرفتار دلسردی و یأس نمی‌شوند؛ «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (۱)

اما شیطان که برای فریب انسان از هر راهی وارد می‌شود، در اینجا چنین القا می‌کند که اگر همه حوادث و اتفاقات مقدر و مکتوب است و قابل تغییر نیست، پس انسان برای چه بی‌جهت خود را به زحمت بیندازد و تلاش کند؟ هنگام صبر بر طاعت، شیطان می‌گوید هر چه باید بشود مقدر است؛ تلاش بیهوده نکن! موقع صبر از معصیت، می‌گوید اگر قرار باشد کسی مبتلا به معصیت بشود، می‌شود؛ بهشت یا جهنم، هر یک مقدر شده باشد، نصیب انسان می‌شود؛ پس تلاش بیهوده چرا؟! هنگام صبر بر مشکلات و مصیبت‌ها هم می‌گوید مقدر بوده که مبتلا به گرفتاری شوی، پس تلاشی برای انجام وظیفه و حل مشکل لازم نیست! اگر مقدر شده باشد که بیماری یا فقر برطرف شود، می‌شود و اگر چنین مقدر نشده باشد، هر تلاشی در این جهت بی‌فایده است.

 

تقابل تقدیر و تکلیف!

یکی  از مهم‌ترین مواردی که شیطان تلاش می‌کند با القای چنین شبهاتی مانع انجام وظیفه شود، باب جهاد به اموال و انفس برای مقابله با دشمنان است؛ مخصوصاً اگر در مبارزه‌ای باشد که امید چندانی به پیروزی نباشد. کسانی هر چه را که در اختیار داشتند برای صرف کردن در هزینه‌های جنگ، عاشقانه به محضر پیغمبر اکرم «ص» می‌آوردند و همچنین برای حضور در جبهه و جنگ با یکدیگر مسابقه می‌گذاشتند. اما در مقابل، افرادی بودند که می‌گفتند اگر مقدر است ما پیروز شویم، این همه تلاش برای چه؟ و اگر مقدر است شکست بخوریم با قبول این زحمت‌ها ضرر ما دو چندان می‌شود.

در این شبهه، بین مقام تشریع و مقام تکوین خلط شده است. بعضی از تکالیف مشروط است و تا زمانی که شرط آن محقق نشود،‌ تکلیف منجز نمی‌شود. اما ما تکالیفی شرعی داریم که برای ما ثابت شده و موظفیم نسبت به انجام آنها اقدام کنیم. وظیفه ما این است که طبق موازین شرعی و ادله فقهی وظایما‌ن را بشناسیم و سعی کنیم با کمال دقت به آن عمل کنیم و سر سوزنی از آن کم نگذاریم. تا اینجا مربوط به مقام تشریع است. اما این که در خارج و در مقام تکوین چه اتفاقی خواهد افتاد و اگر اتفاقا آنچه واقع شد خلاف انتظار ما بود و برای ما مصیبت یا شکست تلقی می‌شد، در این‌جا باید صابر باشیم و بالاتر از آن، باید به آنچه خدا برای ما رقم زده راضی و خشنود باشیم. ما به وظیفه‌مان عمل کردیم و در عمل هم آنچه خدا صلاح می‌دانست و مقدر فرموده بود، واقع شد. ما باید همانند بندگان خالص خدا سر به سجده بگذاریم و در مقام شکر بگوییم: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم؛ خدایا! تو را شکر می‌گوییم که به ما لیاقت دادی که چنین مصیبتی را برای رضای تو تحمل کنیم».

گاهی این شبهه‌ها آن چنان پرورانده و تقویت می‌شوند که کمتر کسی می‌تواند خودش را کاملا از آن رها کند. کمترین ضرر گرفتار شدن در دام این شبهات آن است که انسان در جهت انجام تکلیف سست می‌شود و وظیفه‌اش را با تنبلی انجام می‌دهد و در نتیجه از ثواب صبر و رضا و تسلیم در برابر تقدیرات الهی که بالاتر از ثواب انجام تکلیف و بر اساس بعضی از روایات با اجر هزار شهید برابری می‌کند،‌ محروم می‌شود. این پاداش را به کسی می‌دهند که خداپسندانه بر مصیبت صبر کند. صبر خداپسندانه وقتی محقق می‌شود که انسان وظایفش را درست انجام داده باشد.

متأسفانه در اثر القائات شیطانی، بعضی از ما برداشت صحیحی را که اولیای خدا از بعضی مفاهیم دارند، نداریم. مثلاً تلقی ما از صبر، توقف و دست کشیدن از کار و سکون است؛‌ در حالی‌که در منابع دینی، صبر یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خیلی بیشتر از فعالیت‌های سنگین جسمی به انرژی و توان روحی نیاز دارد و ارزش آن فراتر از تصور ماست. چون صبر به معنای توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نیست؛ بلکه به معنای خویشتنداری و مقاومت و پایداری  انسان در برابر عامل مخالف است.

برای تقریب به ذهن به این مثال توجه کنید: اگر کسی به هر دلیلی سحر خواب ماند و تا موقع افطار بیدار نشد، آیا به چنین کسی روزه‌دار گفته می‌شود؟ روزه ترک منفعلانه مفطرات نیست بلکه باید با نیت باشد؛ یعنی شخص روزه‌دار باید خود را برای خودداری از مفطرات آماده و اگر زمینه‌ای برای مفطری پیش آمد،‌ از آن پرهیز کند. اگر گرسنه‌ شد غذا نخورد؛ اگر تشنه شد آب نخورد. به تعبیر فقها صوم، کفّ است نه ترک.

صبر از معصیت هم فقط ترک گناه نیست بلکه خودداری کردن از انجام گناه در جایی است که زمینه آن فراهم باشد و اگر زمینه‌ و امکان انجام گناه فراهم نباشد، لذا به آن صبر به معصیت   اطلاق نمی‌شود.

درک این حقیقت که صبر، مقاومت و خویشتنداری در مقابل عامل مزاحم است، اولین قدمی است که برای مبارزه با وسوسه‌های شیطانی مفید است. قدم دوم این است که بر اساس ادله فقهی و با استفاده از شیوه فقاهت (نه بر اساس برداشت شخصی از یک آیه یا روایت) وظیفه خود را بشناسیم. وقتی حکمی براساس روش فقاهتی ثابت شد، باید به آن عمل کنیم و جای هیچ مسامحه‌ای در آن نیست. ذوق و سلیقه افراد، وابستگی‌های قومی و قبیله‌ای، روابط سیاسی و پسند دیگران آن را تغییر نمی‌دهد، مگر این‌ که بر اساس همان شیوه فقاهتی انجام این تکلیف مشروط به تحقق شرطی شده باشد و یا حکم حکومتی بر آن حاکم باشد.

 

مصلحت و تکلیف

مسئله دیگر این است که نتیجه عمل به بسیاری از احکام مطابق انتظار ما نیست. این از مواردی است که در نظر محدود ما، تکوینیات با تشریعیات درست وفق نمی‌‌دهد؛ زیرا ما نمی‌‌توانیم مصالح احکام را دقیقا به دست بیاوریم؛ چون فرمول دقیق کشف مصالح احکام در اختیار ما نیست. البته در روایات اشاراتی به بعضی از مصالح شده، ولی ممکن است علاوه بر آنها حکمت دیگری هم در کار باشد که ما از آن اطلاع نداریم. کشف حکمت و مصلحت احکام هم جزء وظایف ما نیست و نمی‌توانیم تا فهمیدن مصلحت یک حکم از انجام آن سر باز بزنیم. این کار‌ نوعی شرک است؛ یعنی خدا حکمی کرده که من دلیل آن را نمی‌دانم و بگویم تا زمانی که حکمتش را ندانم، آن را انجام نمی‌دهم! شاید خدا نخواسته تو حکمت آن را نفهمی! همچنان ‌که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز حکمت بسیاری از احکام برای ما روشن نیست. اما این بهانه‌ای برای خودداری از اجرای احکام خداوند نمی‌شود. همچنان‌ که زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم در زمان پیری‌اش امر می‌کند فرزندت اسماعیل، این جوان زیبا، موحد، عارف و با ادب را ذبح کن؛ آن حضرت حتی نمی‌پرسد چرا و مگر او چه گناهی کرده است؟ خود حضرت اسماعیل هم در برابر این دستور می‌گوید: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ؛(۲) پدر! به دستور خدا عمل کن. ان‌شاءالله من هم بر این فرمان صبر می‌کنم.»

بندگی این است. وقتی به او می‌گویند فرزندت را ذبح کن، بدون چون و چرا می‌گوید: چشم! البته این‌ کار حکمتی دارد. حضرت ابراهیم هم می‌دانست که این دستور بدون‌ حکمت‌ نیست؛ اما نمی‌دانست حکمتش چیست. عظمت کار او هم به همین بود که بدون هیچ تأملی برای اجرای حکم خدا اقدام کرد. عبودیت یعنی همین که هر چه خدا می‌گوید، بگوییم چشم! تو خدایی؛ همه ما هم بندگان و متعلق به تو هستیم؛ حکم، حکم توست. البته می‌دانیم که حکم خدا حکمت‌هایی دارد؛ اما این به معنای آن نیست که ما همه حکمت‌‌ها را می‌دانیم و تا زمانی که ندانیم، نباید عمل کنیم.

بعضی از روشنفکرمآبان چنین سخنانی را مطرح می‌کنند؛ اما این از تعالیم و تربیت دینی دور است. ما بعضی از حکمت‌های برخی احکام را می‌دانیم و تصور می‌کنیم با عمل کردن به آنها حتماً باید حکمت‌هایی که ما می‌دانیم تحقق پیدا کند؛ ولی غافلیم از این که ممکن است حکمت‌های دیگری هم باشند که با آنچه ما می‌دانیم جرح و تعدیل می‌شود. ما نباید در پی این باشیم که به تشخیص ما کدام مصلحت مقدم است و یا کدام یک بیشتر اهمیت دارد. این همان فرمایش حضرت امام رحمت الله علیه است که فرمود: ما موظف به تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم.

 

نتیجه و تکلیف

یکی دیگر از شبهاتی که در اینجا مطرح است و سوء استفاده فراونی از آن می‌شود، مربوط به همین فرمایش امام راحل است. شبهه‌افکنان می‌گویند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است، پس هر حکمی برای تحقق مصلحتی است و اگر بدانیم مصلحت مورد نظر تأمین نمی‌شود، آن حکم هم نباید اجرا شود. پس ‌این‌ که می‌گویید ما کاری به نتیجه نداریم، به این معنی است که به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب می‌شود، کاری نداریم و این یعنی تحجر و ظاهرگرایی! شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این! اما اگر کسی فهمید تکلیفی که حکم به انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پی ندارد و در عین حال نسبت به آن اقدام کند، کار احمقانه‌ای را انجام داده است. این، همان کاری است که از آن به دگم‌اندیشی و تحجر تعبیر می‌کنند!

بر اساس مدعای این شبهه، فرمایش حضرت امام سخن عوامانه‌ای بود! جواب این شبهه همین است که گرچه احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم. ما مکلف نیستیم و نمی‌توانیم فرمولی برای کشف همه مصالح و مفاسد احکام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس متد فقاهتی، حکم را از آیات و روایات به دست آوریم و به آن عمل کنیم. البته شک نداریم که احکام مصالحی دارند؛ اما ممکن است مصلحت‌‌هایی بر یک حکم مترتب باشند که ما از آنها آگاه نیستیم.

خداوند در قرآن می‌فرماید تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلکه یکی از مصالح آن آزمایش مسلمانان است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»(۳) اما زمانی که دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز و برگ کامل جنگی و افرادی سه برابر مسلمانان به میدان آمد. از این سو هم مسلمین بدون تجهیزات جنگی لازم با عده‌ای اندک که بسیاری از آنها آموزش کافی هم ندیده بودند،‌ رو در روی آنان قرار گرفتند. در چنین شرایطی شیاطین برای سست کردن مسلمانان شروع به القاء شبهه کردند؛ نظیر این ‌که: مگر جنگ برای پیروزی بر دشمن و احقاق حقوقتان نیست؟ شما با این تعداد اندک و تجهیزات کم در مقابل سه هزار نفر پیروز نمی‌شوید؛ پس برای چه می‌جنگید؟ پیغمبر ـ‌نعوذ بالله‌ـ‌ حرفی زده، ولی شما با عقل خودتان حساب کنید: نسبت ۱ به ۳ یعنی چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت می‌کرد، این مشکلات و شکست پیش نمی‌آمد»!

 

معادلات قرآنی و محاسبات بشری

آیا این سخنان منطقی به نظر نمی‌رسند؟ اما قرآن منطق دیگری دارد. خداوند ابتدا فرمود: «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا؛(۴)اگر شما صد نفر آدم مومن و صابر داشته باشید، بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوید.» صبر در اینجا به کار می‌آید. صد نفر مسلمان مقاوم و از خود گذشته و صبور بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوند. یعنی هر یک از مسلمانان موظف بودند در برابر ده نفر از کافران بجنگند؛ خدا هم آنها را پیروز می‌کرد. در جنگ بدر چنین شد؛ همچنان‌که سپاه اندک طالوت در برابر سپاه جالوت به پیروزی رسید. «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»(۵) معادلات خدا با معادلات بشری یکسان نیستند. آدمی با عقل خودش محاسباتی می‌کند؛ اما خدا بر همه چیز احاطه ندارد.

بعد از مدتی در اثر علل و عواملی که در جای خود قابل بررسی است، شور ایمان و روحیه فداکاری و شهادت‌طلبی در مسلمانان سست شد و بسیاری از ایشان به دنیاگرایی و رفاه‌طلبی روی آوردند. در اینجا قرآن می‌فرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»(۶) ممکن است کسی سئوال کند چگونه زمانی که تعداد مسلمانان کم بود و یک نفر باید در برابر ده نفر می‌جنگید، ضعف نداشتند، اما  روزگاری که تعدادشان زیاد شده بود و همه آنها آماده جنگ بودند ضعیف شده بودند؟ مفسران در پاسخ به این سئوال گفته‌اند: منظور از ضعف در این آیه ضعف اراده و روحیه است؛ نه ضعف بدنی و ضعف عددی. در چنین شرایطی خدا هم تکلیف مسلمانان را سبک‌تر کرد: «فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ؛ اگر صد نفر مسلمان صابر باشید، بر دویست نفر پیروزید.» البته در همین شرایط هم با وجود ضعفی که در مسلمانان پدیدار شده بود، هر یک نفر باید در برابر دو نفر از کفار مقاومت کند. تفاوت معادلات ما با منطق قرآن چقدر است؟!‌

البته از نظر قرآن مسئله فراتر از این است. فقط پیروز شدن در جنگ هدف نیست؛ بلکه در جنگ حکمت‌های دیگری هم نهفته است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ»؛ یکی از حکمت‌های تکالیف الهی این است که شما آزمایش شوید تا مشخص شود چقدر حاضرید در راه خدا فداکاری کنید: «وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»؛ حکمت دیگر این است که خدا اخلاص شما را محک بزند.

ما تصور می‌کنیم حکمت جنگ و جهاد فقط پیروزی است؛ در حالی که حکمت‌های فراوانی در آن نهفته است. نگاهی به دوران دفاع مقدس بیندازید. در طول هشت سال دفاع مقدس چه بسیار جوان‌هایی که پیش از جنگ به دنبال بازی و ولگردی و بعضی کارهای خلاف بودند، اما جنگ آنها را پرورش داد و در پرتو بیانات نورانی امام به جایگاهی رسیدند که امام فرمود رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است. اگر جنگ هیچ فایده‌ای جز این نداشت که چنین افرادی تربیت و پرورانده شوند، کافی بود. مگر خلقت عالم برای چیست؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛(۷) عالم خلق شده تا انسان خدا را عبادت کند و با رشد و تکامل به قرب خدا برسد. ارزش ساخته شدن انسان با پیروزی در جنگ قابل مقایسه نیست.

پس در مقابل این وسوسه‌های شیطانی باید توجه داشته باشیم که خدا طبق تدبیر حکیمانه‌اش همه چیز را مقدر فرموده،‌ اما من نمی‌دانم چه چیزی را، برای چه و چگونه تدبیر کرده است. همه این جریان هم برای آن است که انسان آزمایش شود، چون امتحان واقعی در صورتی امکان دارد که شخص نداند باطن کار چیست و به کجا می‌انجامد. ما فقط باید ببینیم دستور چیست، قرآن چه فرموده و امام زمان عجل‌الله فرجه از ما چه می‌خواهند. ما مستقیما دسترسی به آن حضرت نداریم؛ ولی مراجع تقلید و ولی‌فقیه‌ در دسترس ما هستند . ما باید وظایفمان را بشناسیم و به آنها عمل کنیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا صلاح بداند و هر چه او مقدر فرموده،  همان خواهد شد.

دستگاه تشریع بر اساس معلومات و مجهولات ما نیست. بعضی از مسایل را به ما تعلیم داده‌اند. اموری را هم از ما پنهان کرده‌اند تا در چنین شرایطی زمینه آزمایش و امتحان فراهم شود. ما باید در این چهارچوب ببینیم دستور چیست و به آن عمل کنیم، ولو گفتند سر فرزندت را ببُر! ما باید بیننا و بین‌الله تکلیفمان را خوب بشناسیم و اگر در این زمینه کوتاهی کنیم، تقصیر کرده‌ایم و در انجام وظیفه مواخذیم. بعد از تشخیص وظیفه هم باید به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیع‌‌ها و مرعوب تهدیدها نشویم، با تمسخر و توهین دیگران و برخورد با تعابیری مثل «کار عوامانه»، «تحجر» و «دگم‌‌اندیشی» هم از خط خارج نشویم، زیرا بدتر از این توهین‌ها به پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تکلیف خود دست برنداشتند.

پی نوشت

۱-حدید(۵۷)، ۲۳٫

۲-. صافات(۳۷)، ۱۰۲٫

۳- آل‌عمران(۳)، ۱۵۴٫

۴- انفال(۸)، ۶۸٫

۵- بقره(۲)، ۲۴۹٫

۷- انفال(۸)، ۶۶٫

۸- ذاریات(۵۱)، ۵۶٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

گرچه احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم.

۲٫

شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این!  

 

 

30نوامبر/16

رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات

مرحوم حضرت آیت اله مجتبی تهرانی(ره)

در روایات بسیاری معیار ارزشی انسان، ادب اوست. این روایات همۀ معیارهای اعتباری، ظاهری و پیوندهای نژادی و خانوادگی را کنار ‎می‌گذارند و می‎فرمایند ادب که یک پیوند روحانی است، موجب ارزش انسان می‎شود و بر جمیع این معیارها تقدّم دارد.

 

حُسن ادب، موجب زیبایی پیوندهای خانوادگی می‏گردد

حتّی پیوندهای نژادی و خانوادگی که از امور واقعی و شریف محسوب می‏شوند، آن‌گاه بروز، ظهور، برجستگی و زینت پیدا می‌کنند که همراه با معیار ارزشی ادب باشند، لذا در روایات آمده است که ادب، موجب زیبایی حسب و نسب می‏گردد: «عَلَیْکَ بِالْأَدَبِ فَإِنَّهُ زَیْنُ‏ الْحَسَبِ‏»؛(۲) یا «طَلَبُ الْأَدَبِ جَمَالُ الْحَسَبِ»؛(۳) کسی که به‏دنبال ادب می‏رود و آن را به ‏دست می‏آورد، به پیوند شرافتمند خانوادگی‎اش چهره‏ای زیبا می‎بخشد.

امّا پیوند خانوادگی در صورت نبود ادب، هر چقدر هم شریف باشد، بالآخره فاسد می‏گردد: «فَسَدَ حَسَبُ‏ مَنْ‏ لَیْسَ‏ لَهُ‏ أَدَب»؛(۴) یعنی پیوند خانوادگیِ کسی که ادب ندارد فاسد و پوچ است. «مَنْ وَضَعَتهُ دَنَائهُ أَدَبِهِ لَمْ یَرْفَعْهُ شَرَفُ‏ حَسَبِهِ‏»؛(۵) کسی که زشتی ادبش او را زمین بزند، هیچ‎گاه شرافت خانوادگی‎اش نمی‎تواند او را بلند کند و سرافراز نماید.

 

حُسن ادب، زشتی پیوندهای خانوادگی را می‏پوشاند

امّا اگر کسی ادب داشته باشد، این پیوند روحانی، پیوند جسمانیِ به‌ظاهر زشت او را پوشش می‎دهد؛ یعنی اگر انسان از نظر روحی دارای پیوندی زیبا بود، ولی از نظر جسمانی پیوندی زشت داشت، این زیباییِ پیوند روحانی، زشتیِ پیوند جسمانی او را می‎پوشاند. در روایتی آمده است که: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۶) یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.(۷)

در روایات، تعبیرات گوناگونی در این ‌باره وجود دارند. پیغمبر اکرم«ص» می‎فرمایند: «کسی که از نظر روحی به من نزدیک باشد، به من انتساب دارد». در این انتساب به‏ هیچ‏وجه مسئلۀ جسمانی یعنی پیوند خانوادگی مطرح نیست، بلکه قرب به پیغمبراکرم، یک قرب روحانی است. معیار تنها این است که شخص از نظر روحانی به آن حضرت نزدیک باشد، لذا ایشان روی این پیوند تأکید می‌کنند.  نسب و حسب شریفی که در کنارش حسن ادب قرار دارد، نورانی و درخشان می‌شود.

زشتی‎هایی که از یک شخص شریف صادر می‏شود، از زشتی‎هایی که از شخص غیرشریف صادر می‌شود، زشت‎تر است. یعنی اگر شخصی که شرافت حسب و نسب دارد، سوء ادب داشته باشد، افعال زشتی که از او صادر می‏شود بسیار زشت‌تر از ارتکاب همان کارها توسط غیر اوست.

بزرگی می‌فرمود: «خطای مرد بزرگ، بزرگ است. به بزرگی و کوچکی خطا نگاه نکن، ببین این خطا از چه کسی صادر شده است».  در روایات هم آمده است که: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَبُ»؛(۸) با فضیلت‏ترین شرافت‎ها ادب است. «لَا زِینَه کَالْأَدَبِ‏»؛(۹) هیچ زیوری مانند ادب، انسان را نمی‎آراید.

در روایات ادب به ‏عنوان یکی از بزرگ‌ترین معیارهای ارزشی انسان مطرح شده است. اگر بخواهیم ارزش و بهای انسان را بسنجیم، باید بر اساس میزان ادبش او را ارزیابی کنیم. ارزش هرکس، از ادب او شناخته می‌شود.

 

معنای لغوی ادب

ادب یعنی «روش رفتاری»

در علم لغت، معانی مختلفی برای ادب مطرح شده‌اند. برخی می‏گویند: ادب به معنای «حُسن‏ خلق» است. عده‎ای هم آن را به معنای «تربیت» گرفته‏اند. ولی به اعتقاد من ادب مفهوم عامی است که می‌تواند جمیع این معانی و قالب‏هایی را که در آنها ریخته شده است در بر بگیرد. اگر ما ادب را به «روش رفتاری» معنا کنیم، شامل تمام این موارد خواهد شد.(۱۰)

با توجه به این معنا، تأدّب به معنی آموختن روش رفتاری و تأدیب به معنای آموزش دادن روش رفتاری است. رعایت یک سری از قواعد هنگام سخن گفتن، یک نوع روش گفتاری است و یا رعایت قوانینی خاص به هنگام نوشتن، یک نوع روش نوشتاری محسوب است که به آن «ادبیات» می‌گویند. ادب به این معنا نیز یک نوع روش رفتاری به ‌شمار می‌آید.(۱۱)

البته تأدیب در برخی از موارد به معنای «اصلاح شدن» نیز هست و در جایی‏ که کسی را عقوبت و کیفر می‌کنند، می‎گویند: او تأدیب شد. این معنا هم بی‏ارتباط با معنایی که گفتیم نیست، یعنی شخصی که روش رفتاری ناصحیحی داشته و براساس آن تخلفی را انجام داده است، عقوبت می‌شود تا روش رفتاری صحیح رفتاری را بیاموزد، لذا این معنای از تأدیب هم با روش رفتاری ارتباط دارد.

 

ادب به معنای «علم» نیست

ادب به معنای علم نیست و علم و ادب هرکدام مفهوم خاص خود را دارند. در کتاب روضۀ کافی روایتی از مسعده ‌بن‌‎صدقه از قول امام صادق«ع» نقل شده است: «إِنَّ‏ خَیْرَ مَا وَرَّثَ‏ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَاالْمَالُ فَإِنَّ الْمَالَ یَذْهَبُ وَ الْأَدَبَ یَبْقى‏»: بهترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به میراث می‎گذارند، ادب است نه مال، چون مال از بین‌رفتنی است ولی ادب، باقی و جاودانه است. «قَالَ مَسْعَدَه: یَعْنِی بِالْأَدَبِ الْعِلْمِ»؛(۱۲) مسعده در ادامۀ روایت می‌گوید: منظور حضرت از ادب، همان علم است. البته ممکن است در این روایت، مفهوم پدر، یک مفهوم عام باشد. مطلبی که امام«ع» می‎فرمایند یک مطلب کلی است که شامل هر پدر و فرزندی می‏شود. یعنی هر جا که پدر و فرزندی وجود دارد، بهترین میراث ادب است و ما ادب را روش رفتاری می‌دانیم، نه علم و دانایی. ادبی هم که در روایت آمده به ‌معنای علم نیست.

هر انسانی یک روش رفتاری‌ای دارد که خواه‌ ناخواه به کسانی که با او مصاحبت دارند منتقل می‌شود. پدر و فرزند با یکدیگر از نظر ظاهری رابطۀ تنگاتنگ دارند و رفتار پدر به فرزند منتقل می‌شود، چه قصد انتقال داشته باشد چه نداشته باشد. به تعبیر دیگر چه قصد تأدیب و تأدّب در میان باشد چه نباشد، روش رفتاری انتقال پیدا میک‌ند و آموزش و آموختن، محقّق می‌گردد. این یک میراث قهری است.

 

بررسی گسترۀ مفهوم ادب

اقسام ادب: حُسن ادب و سوء ادب

ادب به ‌معنای روش رفتاری، روش صحیح و غلط، رفتار سوء و رفتار نیک را در بر می‌گیرد. ادب مفهوم گسترده‎ای دارد و به حسن ادب و سوء ادب تقسیم می‎شود. به روش رفتاری صحیح، حسن ادب و به روش رفتاری ناپسند، سوء ادب می‏گویند.

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

مناقشه در تعریف ادب به «حسن خلق»

کسانی که ادب را «تربیت» معنا کرده‌اند، آن را به‌معنای حُسن اخلاق گرفته‌اند.(۱۳)  از آنجا که «حُسن ادب» مطلوب است، اینها نیز لفظ ادب را فقط در یکی از مقسومات آن یعنی حُسن ادب به کار برده‌اند. البته عموماً همین معنا فهمیده می‌شود و وقتی می‌گویند «ادب»، حُسن ادب به ذهن انسان می‌آید؛ نه صرف روش رفتاری، ولی چون ادب، معنای عامی دارد و هم شامل حُسن ادب و هم شامل سوء ادب می‌شود این معنا صحیح نیست.

در روایات می‌بینیم که لفظ ادب و مقسومات آن یعنی حُسن ادب و سوء ادب، به صورت فراوان به‌کار رفته است.(۱۴) نمونه‌های زیادی در مورد کاربرد لفظ ادب و اقسام آن آمده است. به‌عنوان مثال در روایتی آمده است: «بِئْسَ‏ النَّسَبُ‏ سُوءُ الْأَدَب»:(۱۵) بدترین پیوندها، پیوند روحی‏ای است که یک روش رفتاری زشت بر آن ملکه شده باشد: «لَا شَرَفَ‏ مَعَ‏ سُوءِ أَدَب‏»؛(۱۶) با روش رفتاری زشت، هیچ شرافتی برای انسان باقی نمی‌ماند. در این روایات «ادب» مقیّد به «سوء» شده  است. در روایات دیگری هم حسن ادب آمده است. مثلاً فرمود: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۱۷) حسن ادب، یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.

 

ادب از دیدگاه علمای اخلاق و اهل معرفت

ادب ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی

ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی در روش رفتاری یعنی ادب است. خصائل و ملکات نفسانی به دو دستۀ فضائل و رذائل یا  ملکات زیبا و ملکات زشت تقسیم می‏شوند. اگر خصلتی زیبا باشد، فضیلت است و اگر زشت باشد، رذیلت است. این خصلت‎ها هستند که فضیلت‎سازی و یا رذیله‎سازی می‏کنند.

 

ادب از دیدگاه علمای اخلاق

علمای اخلاق بحث مستقلی تحت عنوان ادب ندارند زیرا مباحث اخلاقی از ابتدا تا انتها ریشه در ادب دارند، یعنی تمام مباحث اخلاقی می‌توانند تحت عنوان حُسن ادب و سوء ادب مطرح شوند، لذا علمای اخلاقی مستقلاً به بحث ادب نپرداخته‌اند و حتی برخی ادب را به حسن خلق معنا کرده‌اند.

دلیلش هم این است که آنها از منظر و دیدگاه عقل عملی بحث می‎کنند و معتقدند که عقل عملی است که بر روش رفتاری انسان حاکم است. عقل عملی در هر انسانی وجود دارد و زیبایی و زشتی روش‎های رفتاری او را روشن می‌کند و مثلاً می‌گوید: عدل زیبا و ظلم زشت است. محصول این نوع نگاه به رفتار انسانی موجب می‌گردد که بگوییم: ادب مجموعه‌ای از روش‏های رفتاری است و دیگر نیازی نیست که جدای از اخلاق مورد بحث قرار بگیرد.

در تأیید این نگاه باید بگوییم که یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند و به‌ رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش عقل است.

 

ادب از دیدگاه اهل معرفت

امّا اهل معرفت برخلاف علمای اخلاق، بحث مستقلی در باب ادب مطرح می‎کنند و می‎گویند: ادب یکی از منازل سلوک إلی الله‌تعالی و مقامات والای معرفتی است. اینها طبق نگاه خاصی که به مباحث معرفتی دارند، لازم می‌بینند که ادب را مستقلاً مورد بحث قرار دهند. آنان نه عقل عملی را نفی می‌کنند و نه کاری به آن دارند. بحث آنها دربارۀ «ادب الهی» است که سطح آن خیلی بالاتر از مسائلی است که در اخلاق مورد بررسی قرار می‌گیرد. آنها می‌گویند: در روش رفتاری انسان باید خدا حاکم باشد و مرزبندی‌ها را او مشخص نماید. این روش‌های رفتاری یا مرزبندی‎های الهی که از آن به دستورات شرع تعبیر می‌شود، آداب شرعیه است. اهل معرفت به ‌دنبال رعایت و حفاظت از مرزهای شناخته شده از ناحیۀ الله تعالی هستند و کاری به حکومت عقل عملی ندارند، هرچند که تضاد و تنافری میان حکم شارع و حکم عقل نیست. با این تعریف می‌توانیم ادب را از دو منظر اخلاقی و معرفتی به دو نوع انسانی و الهی تقسیم کنیم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه ۱۲۸۷، شنبه هشتم مرداد ماه ۱۳۷۳ هـ.ش مطابق با بیستم صفرالمظفر ۱۴۱۵ هـ.ق.

۲ـ غررالحکم، ص۴۴۳؛ «بر تو باد به ادب داشتن؛ چرا که ادب، زینت حَسَب نیک است».

۳ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۴ـ تحف العقول، ص۹۲٫

۵ـ غررالحکم، ص ۵۹۹٫

۶ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۷ـ یعنی زشتی پیوند جسمانی را می‎پوشاند.

۸ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۱۰ـ البته من این ‎را عرض می‎کنم که ادب هم راجع به گفتار است و هم راجع ‎به رفتار که من این دو را از هم جدا می‏کنم‏.

۱۱ـ البته این مسبوق به آن معنا که انسان نسبت به این روش آموزش ببیند.

۱۲ـ الکافی، ج‏۱۵ ، ص ۳۵۶٫

۱۳ـ انشاءالله من در آینده می‎گویم که چرا این‎ها ادب را این‌گونه معنا کرده‎اند. این‎ها فقط بخشی از معنای ادب را گرفته‌اند.

۱۴ـ البته در روایاتی که ادب به‌ تنهایی به‌کار رفته است، منظور حسن ادب است.

۱۵ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۶ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۷ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۸ـ بحارالأنوار، ج ‏۷۵، ص ۱۰۱٫

۱۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

۲٫

 

یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند و به‌ رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش عقل است.

 

30نوامبر/16

مؤمنان حقیقی و ویژگی‌های آنان

 

حضرت آیت‌اله جوادی آملی

تدوین حجت‌السلام ‌والمسلمین محمد رضا مصطفی‌پور

قرآن کریم در آیات فراوانی از ایمان و مؤمن سخن به میان می‌آورد و گاه به بیان حقیقت ایمان و تفاوت آن با اسلام می‌پردازد: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»:(۱) اعراب بادیه‌نشین گفتند ایمان آوردیم. به آنها بگو شما ایمان نیاورده‌اید، می‌گویید اسلام آورده‌ایم، ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».

طبق این آیه، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دارد و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند از مسلمانان شمرده می‌شود و احکام اسلام بر او جاری می‌گردد، ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است. اسلام ممکن است با انگیزه‌های گوناگون اعم از مادی و دنیوی یا معنوی و اخروی پذیرفته شود، ولی اسلام حقیقی از انگیزه معنوی و علم و آگاهی سرچشمه می‌گیرد. قرآن کریم به دنبال این آیه ایمان واقعی را معرفی می‌کند و می‌فرماید:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل‌الله اولئک هم الصادقون:(۲)مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز به خود شک و تردید راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا به جهاد پرداخته‌اند».

یعنی نشانه‌های ایمان عبارتند از: ۱ـ نبود تردید و دودلی در مسیر حق و ایستادگی در آن ۲ـ جهاد با اموال ۳ـ و جهاد با نفس و جان و مال. در واقع این گروه از مؤمنان صادق و راستگو هستند و روح ایمان وجودشان را فراگرفته است.

قرآن گاهی از وظایف مؤمنان و سبک زندگی آنها سخن می‌گوید(۳) و گاه نیز به معرفی مؤمنان حقیقی و ویژگی‌های آنان می‌پردازد. در سوره انفال پس از دستور مسلمانان به تقوا و اصلاح بین مردم و ایجاد تعالیم و زدودن کدورت‌ها و دشمنی‌ها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستی و اطاعت خدا و پیامبر، می‌فرماید:

«انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون * الذین یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون * اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم:(۴) مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دل‌هایشان ترسان می‌گردد و هنگامی که آیات قرآن بر آنها خوانده می‌شود ایمانشان افزون می‌گردد و تنها بر پروردگارشان توکل می‌کنند. آنانند که نماز را بر پا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند. مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنها نزد پروردگارشان درجات هست و برای آنها آمرزش و روزی کریم و باعظمت است».

در این آیه دو بحث مطرح است: ۱ـ ویژگی‌های مؤمنان حقیقی ۲ـ پیامدها و آثار ایمان حقیقی.

 

ویژگی‌های مؤمنان

در آیات قرآن پنج ویژگی برای مؤمنان حقیقی بیان شده‌اند که سه تای آنها از جمله اعمال قلبی و باطنی و روحانی و دوتای آنها ویژگی‌های ظاهری و قالبی هستند.

۱ـ ترس عقلی از خدا: قلب مؤمن واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق می‌تپد و حریم می‌گیرد. راز این خوف و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست. این ترس، معقول، زودگذر و زمینه‌ساز طمأنینه قلب است و کم‌کم به انس با یاد خدا می‌انجامد تا جایی که جسم و جان آدمی با یاد خدا آرام می‌شود.

در آیه از کلمه «وجل» استفاده شده و نه «خوف». روشن است که «وجل» به معنای ترس از عذاب و دوزخ نیست که ترس نفسی است، بلکه مراد ترس و هراس عقلی است. مؤمن واقعی و حقیقی در وقت یاد کردن از خدا، از عظمت جلال و جبروت او قلبش می‌تپد و حریم می‌گیرد و احترام می‌کند، مانند زمانی که انسان برای دیدن شخص بزرگی که به‌راستی از هر نظر شایسته عظمت است، بارمی‌یابد.

شخص دیدارکننده گاهی آن چنان تحت تأثیر مقام پرعظمت او قرار می‌گیرد که در درون قلب خویش احساس نوعی وحشت می‌کند و گاه نمی‌تواند سخن بگوید، گرچه آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او دارد. در واقع این هراس و ترس نوعی بازتاب درک عظمت اوست. انسانی که عظمت خدا را  درک می‌کند به هنگام یاد او دچار ترس عقلی می‌شود. به دیگر سخن، حریم گرفتن انسان در مقابل خدا برای آن است که خود را فقیر و نیازمند محض و او را غنی مطلق می‌یابد و تنها راه تأمین نیاز را فیض آن غنی می‌داند، از این رو هراس دارد مبادا فیض خدا گسسته و از دسترس او خارج شود، پس مراقب است کاری که منافی با ادب است از او سر نزند.

۲ـ فزونی ایمان: بر ایمان انسان مؤمن به هنگام تلاوت آیات الهی بر اثر سکوت آمیخته با تدبر افزوده می‌شود. تلاوتی که مایه افزایش کمی و کیفی ایمان است، تلاوتی است که شنونده، معارف و معانی آیات را بداند، زیرا ازدیاد کیفی ایمان، بدون علم کتاب و حکمت به دست نمی‌آید.

ایمان در انسان گاهی به لحاظ تعلق افزایش پیدا می‌کند و گاهی به لحاظ خود ایمان. توضیح آنکه ایمان انسان با تلاوت آیات بیشتر افزایش می‌کند؛ یعنی ایمان از لحاظ کیفی افزایش پیدا می‌کند و شدیدتر می‌شود.

 

عمل افزایش ایمان در پرتو تلاوت آیات

افزایش ایمان مؤمنان بر اثر تلاوت آیات الهی می‌تواند سه علت داشته باشد:

اول؛ چون آیات تلاوت شده براهین بیشتری دارند.

دوم؛ برهانی قوی‌تر و کامل‌تر ارائه می‌شود، مانند اینکه برهان‌های نظم و حدوث و امکان ماهوی و امکان فقری و سبط الحقیقه هریک به اندازه خاصی اثر دارد.

سوم؛ گذشته از برهان، شهود نیز در آن باشد که این نیز باعث افزایش ایمان می‌شود.

۳ـ توکل بر خدا: مؤمنان حقیقی و کامل همواره در همه کارها تنها به پروردگارشان تکیه می‌کنند، زیرا به فقر خود آگاهند و می‌دانند جز خدا کسی نمی‌تواند نیازشان را برآورده سازد.

توکل، انجام کار با اعتقاد به این اصول چهارگانه است:

اصل اول: همه کوشش‌های انسان فیض الهی‌اند.

اصل دوم: اجرای قوانین با اسباب و علل عادی به عنایت خداست.

اصل سوم: اثرپذیری قوانین طبیعی از آثار علمی به عنایت حق وابسته است.

اصل چهارم: بهره‌دهی قوانین طبیعی نیز به لطف و عنایت الهی است.

متوکل حقیقی در همه کارها، اندیشه، اراده و عمل بر خدا توکل دارد، زیرا معتقد است که در جزم و عزم از اشتباه مصون نیست، پس باید در همه امور به خدا توکل کند. به عبارت دیگر، مؤمنان در همه امور علمی و عملی خود تنها بر پروردگارشان توکل می‌کنند، چون درمی‌یابند که اولاً نیازمندند، ثانیاً به‌تنهایی توانایی رفع نیازشان را ندارند، ثالثاً فقط خدا می‌تواند نیاز آنها را برطرف کند و رابعاً تکیه بر ذات اقدس الهی مشکل‌گشاست، از این رو بر او توکل می‌کنند.

توکل یعنی انسان همه کارهایش را به طمأنینه خدا انجام می‌دهد، نه اینکه دست از کار بردارد و بگوید خدا کار ما را انجام می‌دهد. در واقع انسان متوکل، قدم به قدم در سایه توحید زندگی می‌کند و توجه به اسباب را از توکل به خدا جدا نمی‌کند. به عبارت دیگر توکل به معنای چشم‌پوشی از عالم اسباب و دست‌ روی دست گذاشتن و در گوشه‌ای نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و عدم وابستگی به غیر خداست. استفاده از اسباب جهان طبیعت منوط به توکل بر خداست، زیرا تأثیری که در این اسباب هست به خواست خدا و براساس اراده اوست.

۴ـ بر پا داشتن نماز: مؤمن پس از استقرار ایمان در قلب او و به حد کمال رسیدن آن به عبودیت حق روی می‌آورد و خالصانه و خاضعانه خدا را عبادت و نماز را اقامه می‌کند، یعنی نه تنها خودش نماز می‌خواند بلکه کاری می‌کند که این رابطه محکم با پروردگار در همه جا و توسط دیگران برپا شود.

۵ـ انفاق در راه خدا: مؤمنان کامل در آنچه که خدا به آنان ارزانی داشته است بخل نمی‌ورزند، همواره رزق مادی و معنوی خود را در راه خدا انفاق می‌کنند و نیازهای مردم را برآورده می سازند. آنها نه تنها از اموالشان انفاق می‌کنند، بلکه از علم و دانش‌، فکر و اندیشه‌، موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که دراختیار دارند برای رفع خلاءها و کمبودها استفاده می‌کنند.

 

پیامدها و آثار ایمان حقیقی

بر ایمان حقیقی سه اثر مترتب است که در واقع پاداش‌های ایمان حقیقی‌اند:

۱ـ داشتن درجات در بهشت: مؤمنان حقیقی در قیامت دارای ثبات و مایه افتخار انسان خواهد بود، زیرا این درجات فضیلت است نه این که مانند درجات دنیوی چون زوال‌پذیرند مایه فخر انسان نیستند. البته در قیامت عده‌ای به بهشت وارد می‌شوند و عده‌ای در طبقات و درجاتی از بهشت قرار دارند و برخی نیز خود درجات‌اند.

۲ـ مشمول مغفرت و آمرزش الهی: مؤمنان حقیقی در قیامت از آمرزش الهی برخوردارند و اگر لغزش و گناهانی از آنها صادر شده باشد، مورد بخشش الهی قرار می‌گیرند.

۳ـ برخورداری از رزق کریم: رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند که در قیامت این رزق در انتظارشان است. ناگفته نماند کریم واژه‌ای عربی است که در فارسی معادل ندارد و غیر از کبیر و عظیم است. در فارسی برای معنا کردن واژه کریم و کرامت به‌ناچار باید واژگانی مثل کبیر و عظیم در کنار آن گذاشت تا معنای آن درک شود. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا هیچ حزنی نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمی‌ورزد تا اندوهی داشته باشد.

رزق کریم به آخرت اختصاص ندارد بلکه در دنیا نیز به مؤمنان حقیقی داده می‌شود، چنان که برخی مفسران نقل کرده‌اند که فاطمه زهرا«س» پیراهنی را به امیرمؤمنان داد تا برای حضرت مجتبی«ع» چیزی تهیه کند و ایشان آن را به شش درهم فروخت، ولی به سائلی رسید و درهم‌ها را به وی بخشید، سپس شتر مردی را که نسیه به شصت درهم می‌فروخت خریداری کرد و آن را به شصت و شش درهم نقد به فرد دیگری فروخت. آنگاه تصمیم گرفت که شصت درهم فروشنده اولی را بپردازد، ولی هر چه گشت او را نیافت. موضوع را به عرض پیامبر رساند، حضرت به او فرمود: آن سائلی که از شما چیزی خواست و درهم‌ها را به او دادید، رضوان خازن بهشت بود، فروشنده شتر نیز میکائیل بود که مظهر کیل و رزق الهی است و خریدار شتر جبرئیل بود. این نمونه رزق کریم در دنیاست.

 

نتیجه‌گیری

ایمان بر دو قسم حقیقی و غیرحقیقی قابل تقسیم است. ایمان حقیقی اگر در مؤمنی راه یافت نتیجه آن است که او از خدا هراس دارد و پیوسته با شنیدن آیات الهی و تدبر در معانی و مفاهیم آن ایمانش افزون می‌گردد، در همه امور بر خدا توکل می‌کند و در عین حال که به اسباب عادی و طبیعی توجه دارد، پیوسته با خدا ارتباط دارد، از این رو نماز را اقامه می‌کند و از روزی‌های مادی و معنوی‌ای که بهره او می‌گردد بخل نمی‌ورزد و آن را در راه خدا و برای رفع کمبودها انفاق می‌کند. اگر انسانی به چنین ایمانی دست یابد، اولاً در نزد خدا دارای درجاتی است، ثانیاً مورد مغفرت و آمرزش الهی قرار می‌گیرد و ثالثاً از رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی و بدون نقص و عیب برخوردار خواهد بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حجرات، ۱۴.

۲ـ همان، ۱۵.

۳ـ مؤمنون، ۹ـ۱.

۴ـ انفال، ۴ـ۲.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

قلب مؤمن واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق می‌تپد و حریم می‌گیرد. راز این خوف و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست. این ترس، معقول، زودگذر و زمینه‌ساز طمأنینه قلب است و کم‌کم به انس با یاد خدا می‌انجامد تا جایی که جسم و جان آدمی با یاد خدا آرام می‌شود.

 

۲٫

رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند که در قیامت این رزق در انتظارشان است. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا هیچ حزنی نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمی‌ورزد تا اندوهی داشته باشد.

 

 

30نوامبر/16

… از عوامل فقر و تنگدستی

«سخنان معصومین»

 

بداخلاقی

امام على علیه‏السلام:

مَن ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛ (غررالحکم، ح ۸۰۲۳)

هر کس بد اخلاق باشد، روزى‌اش تنگ مى‏شود.

 

دروغ

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله:

اَلکَذِبُ یَنقُصُ الرِّزقَ؛ (نهج‌الفصاحه)

دروغ، روزى را کم می‌کند.

 

زنا

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله:

فِى الزِّنا سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ مِنها فِى الدُّنیا وَ ثلاثٌ فِى الآخِرَه، فَاَمّا الَّتى فِى الدُّنیا فَیَذهَبُ بِالبَهاءِ وَ یُعَجِّلُ الفَناءَ وَ یَقطَعُ الرِّزقَ وَ اَمّا الَّتى فِى الآخِرَهِ فَسوءُ الحِسابِ وَ سَخَطُ الرَّحمنِ وَ الخُلودُ فِى النّارِ؛ (خصال، ص ۳۲۱، ح ۳)

زِنا، شش پیامد دارد؛ سه در دنیا و سه در آخرت. سه پیامد دنیایى‌اش این است که: آبرو را می‌بَرد، مرگ را شتاب می‌بخشد و روزى را می‌بُرد و سه پیامد آخرتی‌اش: سختى حسابرسى، خشم خداى رحمان و ماندگارى در آتش است.

 

پرداخت نکردن زکات

امام صادق علیه‌السلام:

وَ إِذَا مُنِعَتِ الزَّکَاهُ ظَهَرَتِ الْحَاجَه (اصول کافی، ج ۴، ص۱۸۵)

هرگاه زکات داده نشد، فقر و احتیاج پدیدار گردد.

خیانت و دروغگویی

امام موسى کاظم علیه‌‏السلام:

…الْخیانَه وَالْکَذِبُ یَجْلِبانِ الفَقْرَ وَ النِّفاقَ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۳۲۷)

…خیانت و دروغگویى باعث فقر و نفاق مى‏شود.

 

آشکار شدن گناهان

امام على علیه‏السلام:

اِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ؛ (غررالحکم، ح ۴۰۳۰)

هرگاه گناهان آشکار شوند، برکت‏ها از میان مى‏رود.

 

گناهانی که…..

امام سجاد علیه‌‏السلام:

الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ السُّخریَّهُ مِنهُم         (معانى الاخبار، ص ۲۷۰)

گناهانى که باعث نزول عذاب (و گرفتاری) مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.

 

کسالت و ناتوانی

امام علی علیه‌السلام:

اِنَّ الْاَشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ اِزْدَوَجَ الْکسِلُ وَالْعَجْزُ فَنَتَجا بَیْنَهُما الْفَقْر؛ (وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۵۹)

هنگامى که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند، تنبلی و ناتوانى با هم ازدواج کردند و از آنان فقر متولد شد.

 

 

خوابیدن بین الطلوعین

امام علی علیه‌السلام:

نَوْمُ الْغَداهِ مَشْؤُمَهٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَتَصْفَرُ اللَّوْنَ وَتُقَبِّحُهُ وَتُغَیِّرُهُ… اِنَّ اللَّهَ تَعالى یُقَسِّمُ الْاَرْزاقَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِیَّاکمْ وَتِلْک النَّوْمَه؛ (مکارم الاخلاق، طبرسى)

خواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم است و باعث طرد رزق، زشتى و زردى چهره و تغییر آن می‌شود… . خداوند، ارزاق را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می‌کند. از خوابیدن در این هنگام پرهیز کنید.

 

عدم برنامه‌ریزی

امام على علیه‌السلام:

وَتَرْک التَّقْدِیرِ فِى الْمَعیشَهِ یُورِثُ الْفَقْرَ… (خصال، شیخ صدوق)

[برنامه‌ریزى نکردن و] عدم اندازه‌گیرى در معاش، موجب فقر می‌شود.

 

سوء تدبیر

امام علی علیه‌السلام:

حُسْنُ التَّدْبِیرِ یَنْمِى قَلِیلَ الْمالِ وَسُوءُ التَّدْبِیرِ یَفْنِى کثیرَه، (الحیاه، ج ۴، ص ۴۸۸)

برنامه‌ریزى نیکو در امور [اقتصادى ]، مال اندک را افزایش می‌دهد و برنامه‌ریزى بد، مال فراوان را نابود می‌کند.

 

انجام گناه

امام على علیه‌السلام:

تَوَقُّوا الذُّنُوبَ فَمَا بَلِیَّهٌ اَشَدُّ وَأفْظَعُ مِنْهَا وَلاَ یَحْرُمُ الرِّزْقُ اِلاَّ بِذَنْبٍ حَتَّى الْخَدْشِ وَالنَّکبَهِ وَالْمُصِیبَهِ، قَالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَمَا أصَابَکمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کسَبَتْ أیْدِیکمْ وَیَعْفُوا عَنْ کثِیر؛ (مکارم الاخلاق، ص ۱۴۷)

از گناهان دورى کنید که هیچ بلایى شدیدتر و زشت‌تر از آن نیست و رزق بازداشته نمی‌شود، مگر به دلیل انجام گناهى، [حتى در حد ایجاد خراش و جراحت و ناراحتی در دیگران]؛ چرا که خداوند فرمود: هر مصیبتى که به شما رسد، به سبب اعمالى است که انجام داده‌اید و بسیارى را نیز عفو مى کند.

 

خیانت در امانت

رسول اکرم صلى‌الله علیه وآله:

ألْاَمَانَهُ تَجْلِبُ الْغِنَاءَ وَالْخِیَانَهُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ،

امانتدارى باعث بی‌نیازى و خیانت [در امانت،] سبب فقر می‌شود (بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۴)

 

فحاشی

امام علی علیه‌السلام:

مَنْ فَحَشَ عَلَى اَخِیهِ الْمُسْلِمِ نَزَعَ اللّهُ مِنْهُ بَرَکه رِزْقِهِ وَ وَکلَهُ اِلَى نَفْسِهِ وَأَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ، (کافى، ج ۲، ص ۳۲۶)

هرکس به برادر مسلمانش فحاشى کند، خداوند برکت روزیش را از او بر مى‌دارد و او را به خودش وامى‌گذارد و زندگیش را تباه می‌کند.

 

ندادن حق برادر مسلمان

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم:

مَنْ حَبَسَ عَنْ أخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَرَکَهَ الرِّزْقِ إِلَّا أنْ یَتُوبَ (وسائل الشیعه، جلد ۲۷، صفحه ۳۲۵)

هرکس چیزی از حقّ برادر مسلمانش را نگه دارد و به او ندهد، خداوند برکت روزی را بر او حرام می‌سازد مگر آنکه توبه کند.

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

 

همه گریان تواند…

نه فقط مسجدیان سر به گریبان تواند

نخل و چاه و شب و صحرا، همه گریان تواند

 

دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت

ای که خلق دو جهان دست به دامان تواند

 

ای به خون خفته بگو کیسه خرمات کجاست؟

فقرا منتظر سفره احسان تواند

 

کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب

به عزیزان تو سوگند، عزیزان تواند

 

نخل‌ها در عطش اشک تو بردند به سر

چاه‌ها منتظر ناله پنهان تواند

 

اختران شیفته حال نماز شب تو

کوه‌ها منتظر نغمه قرآن تواند

 

اشک مظلومی تو می‌چکد از دیده ما

پاره‌های دل ما برگ گلستان تواند

 

آسمان‌ها همه گریند به مظلومی تو

عرشیان سوخته سینه سوزان تواند

 

گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت

نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند

 

نه دل «میثم» دلسوخته، ای جان جهان

هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند

«غلامرضا سازگار»

 

 

فزت و رب‌الکعبه

مشتاق تو ماند آسمان، چشم‌به‌راه

مبهوتْ زمین است و زمان، چشم‌به‌راه

 

این است بهشت، با ملک، حورالعین

و آن: فاطمۀ تو، هم‌چنان چشم‌به‌راه

***

خم کرد ز غصه، پشت دنیا را تیغ

بر خاک نشاند فرق دنیا را تیغ

 

جبریل ز غم کوفت به هم دست دریغ

آن دم که شکافت فرق مولا را تیغ

***

ای صبح به سجدۀ صلاتم برسان

مشتاق لقایم و براتم برسان

 

خضر رَهم و تشنه میان ظلمات

ای تیغ، به چشمۀ حیاتم برسان

***

شد او همه «هو» فزت و رب‌الکعبه

گلگون شده رو، فزت و رب‌الکعبه

 

با بغض گلوگیر «وفی الحلق شجی»

شد نغمۀ او: فزت و رب‌الکعبه

«سید مهدی حسینی»

 

 

قشون اشک

دوباره سفره اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

 

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه سیاه خودم

 

کسی به‌جز تو خبردار نیست از حالم

میان محکمه آرم که را گواه خودم؟

 

قشون اشک فرستاده‌ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

 

به من، تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره‌راه خودم

 

 

چه ظلم‌ها که نکردم به خود در این دنیا

چه چوب‌ها که نخوردم من از نگاه خودم

 

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

شدم من عبد فراری و دل‌بخواه خودم

 

چه صبر داری و خسته نمی‌شوی از من

خودم که خسته‌ام از این همه گناه خودم

 

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده‌ام آن دم به اشتباه خودم

 

به دست‌های خودم ساختم قفس‌ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

 

«به‌جز حسین مرا ملجأ و پناهی نیست»

بگو به من که: بیا بنده در پناه خودم

 

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه‌گاه خودم

«رضا رسول‌زاده»

 

 

 

ای کاش…

ای کاش می‌شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانیِ نگاهت پَر بگیرم

 

ای کاش می‌شد امشب ای قرآن ناطق

دست شما را جای قرآن سر بگیرم

 

ای کاش می‌شد لااقل یک‌بار در خواب

با دستِ آغوشم تو را در بر بگیرم

 

ای کاش پایم واشود در خیمه‌اش تا،

یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم

 

ای کاش در تقدیر من امشب نویسند

پای تو را یک شب به چشم تَر بگیرم

 

ای کاش می‌شد تا برای سجده از تو

مُهری ز خاک تربت مادر بگیرم

 

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم

ده روز، روضه بر تنِ بی‌سر بگیرم

 

من عاشقم، خرده ز ای کاشم مگیرید

ای کاش‌ها را کاش از این در بگیرم

«موسوی علیمردانی»

 

عید صیام

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام

 

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح

مبارک است به اهل صیام، عید قیام

 

شراب کوثـر و باغِ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌دار حلال و به روزه‌خوار حرام

 

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

 

هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت

مَهی که دست الهی به ما خوراند طعام

 

سلام بـاد بـه ماهی که بود ماه درود

درود باد به ماهـی که بود ماه سلام

 

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود لیله قدر

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود ماه تمام

 

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم‌بـه‌دم بـه مشام

 

بـه وسعت همـه عالـم برای مهمانان

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام

 

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

 

اگرچه مـاه خـدا بـود ایـن مَه پُر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

 

سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

 

مَهـی کـه بود لیالیش بهترین شب‌هـا

مَهـی کـه بـود در ایـام، بهترین ایـام

 

مَهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

 

مَه ولایت سبط نبی، امام حسن

مَه شهـادت مـولا علی، امـام همام

 

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش

علی کـه بعـد پیمبـر امـام بـود امام

 

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام

 

علی معلـم آدم، علـی سفینـه نـوح

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام

 

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

 

علی فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصولۀ خداست مدام

 

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

 

نماز و روزه و حـج و زکات بـی‌او هیچ

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام

 

نهاده بوسه، شجاعت به دست و بازویش

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام

 

فقط نه اینکه به دام جهـان اسیر نشد

ببین بـه گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام

 

چقـدر دور حـرم راه می‌روی «میثم!»

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام

« غلامرضا سازگار»

 

گوش چاه

نیمه‌شبهای علی آکنده است

از مناجات و دعا و زمزمه

آسمان خانه‌اش بارانی‌است

هر سحر از غصه‌های فاطمه

باز هم می‌آید و در گوش چاه

مثل هر شب، درد دلها کرده است

آه می دانم علی با نان خشک

باز امشب روزه را وا کرده است

«حمید هنرجو»

 

 

ای قبله‌گاه اولین

ای قدس ای شهر خدا آزاد می‌خواهم ترا

معراج‌گاه مصطفی آزاد می‌خواهم ترا

ای قبله‌گاه اولین بهر رسول آخرین

از سلطه صهیونیان آزاد می‌خواهم ترا

موسی خجل زین قوم دون عیسی دلش لبریز خون

یعقوب هر دم از خدا آزاد می‌خواهد ترا

باشد سلیمان دل غمین، در دست خود دارد نگین

هر دم ز رب‌العالمین آزاد می‌خواهد ترا

تو شهر یک امت نه‌ای، مخصوص صهیون نیستی

اهل کتاب و اهل دین آزاد می‌خواهد ترا

«حسین نبی زاده»

30نوامبر/16

غائله‌ای که با پیام انقلابی امام به پایان رسید

بی‌پرده با تاریخ / تیر و مرداد ۱۳۵۸

سید‌روح‌الله امین‌آبادی

 

تیرماه ۱۳۵۸

تابستان ۵۸ در حالی شروع شد که ایران اسلامی با بحران‌های متعددی دست به گریبان بود. بحران‌سازی اقلیت‌ها در نقاط مرزی کشور از جمله خوزستان و کردستان و نیز مداخلات کشورهای بیگانه از جمله عراق از جمله این بحران‌هاست که در تیرماه ۵۸ با آنها رو به ‌رو  بودیم، بحران‌هایی که در ماه‌های بعدی از آنها زیاد شنیده شد. از سوی دیگر مقدمات بررسی و تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نیز در این ماه ادامه یافت و در مرداد ماه ۵۸ نمایندگان این مجلس با رای مردم انتخاب شدند.

 

توطئه‌های رژیم بعث عراق علیه ایران  

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، رژیم بعث عراق تمام تلاش خود را به کار بست تا از بسط این انقلاب در کشورهای همسایه جلوگیری کند و چون نگران صدور انقلاب به کشور خود بود، تصمیم گرفت پیشقدم شود و ایران را درگیر مشکلات عدیده‌ای سازد. مداخلات روزانه دولت عراق در مرزهای ایران از فرستادن جاسوس گرفته تا آموزش تروریست‌های مرتبط با خلق عرب و نیز حمله‌های گاه و بیگاه به پاسگاه‌های مرزی را باید در این راستا تحلیل کرد.

این اقدامات مه از ماه‌های گذشته آغاز شده بودند تا تیرماه ۵۸ نیز ادامه یافتند تا این که یک سال و دو ماه بعد به دفاع مقدس هشت ساله منتهی شدند. در واقع باید گفت جنگ ایران با رژیم بعث عراق برخلاف تصور همگان، ده سال بود نه هشت سال، زیرا این جنگ از روز اول پیروزی انقلاب آغاز شده بود و تنها در شهریور ماه ۵۹ به جنگی سراسری ختم شد.

در ادامه، روزشمار مداخلات رژیم بعث عراق در مرزهای ایران در تیرماه ۵۸ را بررسی می‌کنیم.

پاسداران مرزی سپاه مستقر در مرزهای غرب کشور در تاریخ ۵ تیرماه، ۶ هزار تفنگ روسی را که به طور قاچاق وارد خاک کشور شده بود توقیف و عوامل قاچاق سلاح را بازداشت کردند. این سلاح‌ها از عراق وارد کشور ‌شده بودند.(۱)

در همین روز ۶ جاسوس عراقی در راه آبادان و خرمشهر دستگیر شدند.(۲)

همزمان دولت عراق، خوزستان ایران را عربستان نامید و این اقدام صدام به‌شدت از سوی جمهوری اسلامی مورد اعتراض قرار گرفت.  وزارت امورخارجه در بیانیه‌ای تذکر داد که تغییر نام‌های جغرافیایی، جز یک بازی بی‌اثر سیاسی چیز دیگری نیست و طرح این‌گونه مسائل و ایجاد جنجال علیه جمهوری اسلامی ایران تنها به نفع دشمنان اسلام و اعراب تمام می‌شود.(۳)

 

جنگ‌طلبی حزب دموکرات در کردستان

با پیروزی انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.

در این میان وضع کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک  عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات،  خود را انقلابی نشان می‌دادند، از جمله عزالدین حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به پادگان‌ها و مراکز مهم اداری حمله کردند.

در تاریخ ۳ تیرماه گروهی ناشناس به شهربانی مهاباد حمله و افراد شهربانی را خلع سلاح کردند. در این حمله، افراد شهربانی با مهاجمان همکاری کردند و اسلحه‌های خود را بر زمین گذاشتند!( ۴)

در تاریخ ۷ تیر ماه همین سال نیز گروهی از ضدانقلاب با این بهانه که «چرا شهربانی با مردم مقابله کرده است» و در واقع به این دلیل که «چرا نیروهای انتظامی از شهر محافظت می‌کنند» اعتراضات خود را گسترش دادند و بانک‌ها و مغازه‌ها را به تعطیلی کشاندند. در همین روز از ارومیه هم گزارش رسید که  که هیچ‌گونه وسیله نقیله‌ای از این شهر به سمت پیرانشهر حرکت نمی‌کند و جاده ارومیه ـ پیرانشهر عبور و مروری ندارد.( ۵)

 

مرداد ماه ۵۸

روند تحولات در مرداد ماه ۵۸ به‌سرعت پیش می‌رفت. انقلاب اسلامی که در ۲۲ بهمن‌ماه سال قبل به یپروزی رسید و در ۱۲ فروردین ماه ۵۸ جشن پیروزی جمهوری اسلامی را برگزار کرد، به سمت نهادسازی و تصویب قانون اساسی پیش رفت.

برگزاری انتخابات مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی شاید مهم‌ترین خبر مردادماه ۵۸ بود. از سوی دیگر در این ماه که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود، امام خمینی در پیامی آخرین جمعه ماه مبارک را روز قدس نامیدند تا امت اسلام برای آزادی قدس شریف به پا خیزند.

 

برگزاری اولین نماز جمعه به امامت آیت‌الله طالقانی

در تاریخ ۵ مردادماه سال ۵۸ اولین نمازجمعه تهران به امامت آیت‌الله طالقانی برگزار شد. آیت‌الله طالقانی در جای جای خطبه‌ها بر نقش محوری امام خمینی تأکید کرد و پیام انقلاب را به گوش جهانیان رساند. ایشان در بخشی از خطبه‌های نماز جمعه اظهار داشت: «مگر ما سپاه کم داریم؟ سپاه ما مخصوص به برادران ارتش ما نیست. زن و مرد، کوچک و بزرگ، سپاه اسلام و پاسدار اسلام است. استعمار بیاید جلو، قشونش را بیاورد جلو، حالا که از پشت پرده می‌آید، آشکار بیاید. یا همه ما می‌میریم یا استعمار را در تمام دنیا دفن خواهیم کرد. اگر به جای خود ننشینید، من پیرمرد، من ضعیف، من مریض مسلسل به دست می‌گیرم و پشت تانک می‌نشینم. امام خمینی هم پشت تانک می‌نشیند».

 

آغاز به کار مجلس خبرگان قانون اساسی  

در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس خبرگان قانون اساسی با حضور گسترده مردم برگزار شد. صرف‌نظر از رفراندوم تعیین نوع نظام که فروردین ماه برگزار شد، این نخستین انتخابات از زمان پیروزی انقلاب به شمار می‌آمد. نمایندگان مجلس خبرگان مأمور بودند تا پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را مورد بررسی نهایی قرار دهند.

با تصویب لایحه قانون انتخابات برای تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی توسط هیئت دولت و شورای انقلاب، در نهایت روز جمعه دوازدهم مرداد ۱۳۵۸ به عنوان تاریخ برگزاری انتخابات خبرگان قانون اساسی، اعلام و انتخابات با شرکت گسترده مردم برای انتخاب ۷۵ نماینده برگزار شد.

براساس آنچه وزارت کشور اعلام کرد در سراسر ایران حدود ۱۸‌ هزار حوزه رأی‌گیری، مأمور اخذ آرای مردم بودند که از این تعداد ۲۲۰۰ حوزه به رأی‌گیری از ساکنان استان تهران اختصاص داده شده بود.

در تهران چهره‌هایی چون آیت‌الله محمود طالقانی، ابوالحسن بنی‌صدر، آیت‌الله حسینعلی منتظری، حجت‌الاسلام گلزاده غفوری، آیت‌الله محمد حسینی بهشتی، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، آیت‌الله موسوی اردبیلی، خانم دکتر منیره گرجی و علی‌محمد عرب در مرحله نخست حائز اکثریت آرا شدند.

سرانجام  مجلس خبرگان قانون اساسی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ با پیام امام خمینی افتتاح شد. ۷۵ نفر عضو این مجلس پس از سه ماه تلاش و فعالیت بی‌وقفه، کار تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ در دوازده فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره به پایان رساندند و حاصل کارشان در تاریخ ۱۲ آذرماه ۱۳۵۸ به عنوان اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در یک همه‌پرسی عمومی از سوی اکثریت مردم به تأیید رسید.

 

تعطیل روزنامه‌های فتنه‌گر  

در بعد از ظهر ۱۶ مرداد ماه ۱۳۵۸ با حکم دادستان کل انقلاب روزنامه آیندگان تعطیل شد و مأموران اجرای حکم اداره و چاپخانه آیندگان را مهر و موم کردند.  دادستان کل انقلاب در اطلاعیه‌ای در این مورد تأکید کرد: «روزنامه آیندگان با همکاری و سرمایه‌گذاری اسرائیل تأسیس شده بود تا در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی به اعراب از اسرائیل حمایت کند». در این اطلاعیه همچنین آمده بود: روزنامه آیندگان پس از پیروزی انقلاب با نشر اخبار و تفسیرات و تأویلات غیرواقعی و اعلام تیراژ‌های دروغین و تبلیغات غیرواقعی برای کسب حیثیت اجتماعی و بهره‌مندی اقتصادی، دست ‌اندر کار ایجاد تشتت و تفرق بین اقشار و گروه‌های ملت مسلمان ایران بوده است.( ۶)

پس از تعطیلی آیندگان، روزنامه‌های چلنگر، پیغام امروز و ندای آزادی هم به دلیل فعالیت در جهت تضعیف انقلاب با حکم دادستانی کل کشور تعطیل شدند. رادیو اسرائیل یک روز بعد در گزارشی با انتقاد تند از امام خمینی، توقیف روزنامه آیندگان را یک عمل ضددموکراتیک دانست و گفت: «بدون شک توقیف این روزنامه که روش سازنده‌ای را دنبال می‌کرد مخالف آزادی بیان و قلم و مهم‌تر از آن ضدحقوق بشر است».

اتمام غائله پاوه‌ با پیام انقلابی امام

در شامگاه ۲۲ مرداد سپاه پاسداران و گروهان ژاندارمری پاوه طی پیام‌هائی فوری که به مراکز خود در کرمانشاه فرستاده بودند، اعلام کردند: «پاوه به دست مهاجمان در شرف سقوط است» و از سپاه پاسداران و ارتش استمداد کردند. آنها در این پیام‌ها مدت مقاومت شهر را حدود یک ساعت پیش‌بینی کرده بودند. در پی اعلام این خبر، هیئتی مرکب از دکتر چمران معاون نخست‌وزیر، تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی و ابوشریف فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب با سه فروند هلی‌کوپتر و مهمات کافی راهی پاوه شدند.

این اوضاع ادامه یافت تا اینکه در شامگاه روز بیست و پنجم مرداد اوضاع شهر جنگ‌زده پاوه به وخامت گرایید و همزمان خبرگزاری پارس به نقل از یک منبع آگاه در نخست‌وزیری نوشت: «وضع پاوه با حمله گسترده مهاجمین که از گروه‌های جلال طالبانی، سالارجاف و پالیزبان به رهبری فرقه دموکرات کردستان تشکیل یافته‌اند، وخیم‌تر شده و عده زیادی از سپاه پاسداران انقلاب و مردم شهر به شهادت رسیده‌اند.  بیمارستان شهر به دست مهاجمین سقوط کرده و چند بهیار، پزشک و پاسدار زخمی و کشته شده‌اند و دکتر چمران، معاون نخست‌وزیر نیز در حلقه محاصره مهاجمین قرار دارد. نیروهای کمکی کرمانشاه با یک پل هوایی در حال تقویت محاصره‌شدگان هستند و از تعداد دقیق کشته‌ها و زخمی‌ها اطلاعی در دست نیست. بر اساس اطلاعیه‌ای که دفتر دکتر چمران در اختیار خبرگزاری پارس قرار داد تا آن زمان ۴۰ پاسدار و غیرپاسدار در پاوه به شهادت رسیده و ۱۸ نفر را نیز در بیمارستان سر بریده‌ بودند. هنوز از تعداد کشته‌ها و زخمی‌ها اطلاع دقیقی در دست نیست.»(۷)

 

اولین روزجهانی قدس  

امام خمینی با گذشت نزدیک به ۷ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۶ مرداد سال ۵۸ در پیامی آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس اعلام کردند. رهبر انقلاب در این پیام از عموم مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی خواستند «برای کوتاه کردن دست اسرائیل و پشتیبانان آن به هم بپیوندند… آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می‎تواند تعیین‌کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب و طی مراسمی همبستگی بین‎المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند.»( ۸)

با انتشار پیام امام، مسلمانان کشورهای پاکستان، سوریه، بحرین، لبنان، اردن، فلسطین و کویت به این فرمان لبیک گفتند و آمادگی خود را برای حضور در این راه‌پیمایی جهانی اعلام کردند. چند روز پس از این پیام حضرت روح‌الله در جمع گروهی از مردم در شهر مقدس قم اظهار داشتند: «روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است. روز مقابله ملت‌هایی است که در زیر فشار ظلم امریکا و غیر امریکا بودند، در مقابل ابرقدرت‌هاست. روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. روزی ‌است ‌که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین ‌این روز را روز قدس می‌دانند و عمل می‌کنند به آنچه باید بکنند و منافقین ـ آنهایی ‌که با ابرقدرت‌ها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل دوستی ـ در ‌این روز بی‌تفاوت هستند، یا ملت‌ها را نمی‌گذارند ‌که تظاهرات کنند. روز قدس، روزى است که باید سرنوشت ملت‌هاى مستضعف معلوم شود، باید ملت‌هاى مستضعف اعلام وجود بکنند و در مقابل مستکبرین، باید همان ‏طور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملت‌ها باید قیام کنند و این جرثومه‏هاى فساد را به زباله‏دان‌ها بریزند.»( ۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲ـ جمهوری اسلامی ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۱٫

۳ـ اطلاعات، ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۴ـ اطلاعات، ۴ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۵ـ اطلاعات، ۷ تیر ۱۳۵۸، ص ۷٫

۶ـ اطلاعات، ۱۷ مرداد ۱۳۵۸، صفحه ۲.

۷ـ کیهان، ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۸ـ صحیفه امام جلد ۹ ، صفحه ۲۶۷٫

۹ـ صحیفه امام ، جلد ۹ ، صفحه ۲۷۶٫

 

 

سوتیتر:

با پیروزی انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.در این میان وضع کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک  عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات،  خود را انقلابی نشان می‌دادند، از جمله عزالدین حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به پادگان‌ها و مراکز مهم اداری حمله کردند.

 

30نوامبر/16

بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن

دکتر مرضیه مختاری‌پور

 

خرافه و خرافه‌گرایی از دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته و همچنان وجود دارد. خرافات در میان ملت‌ها و جوامع بستگی به نوع تفکر و نگرش و فرهنگ و آداب و سنن آنان دارد، ولی آنچه که ممکن است بین جوامع گوناگون متفاوت باشد، رواج کم یا زیاد‌بودن خرافات در میان آنان است. جامعه‌شناسان گفته‌اند هرچه سطح فرهنگ جامعه‌ای پایین‌تر باشد در آن جامعه خرافه‌گرایی رواج بیشتری دارد. بنابراین پدیده یاد‌شده مختص جامعه امروز ما نیست، بلکه جوامع قبل از ما نیز با آن درگیر بوده‌اند و آیندگان نیز از این امر در امان نخواهند بود! هم ‌اکنون نیز در کشور‌های پیشرفته دنیا شاهد گسترش خرافه‌گرایی هستیم؛ زیرا فرهنگ عمومی جامعه از سوی دانشمندان و عالمان دینی یا فیلسوفان هدایت نمی‌شود، بلکه دیگران به‌صورت شِبه‌دینی و شِبه‌عقلی میدان را به‌دست گرفته‌اند. از جمله راه‌های نفی خرافه و در واقع در صدد رفع آن بر آمدن از جامعه اسلامی توصیه و توجه به تفکر و تعقل است.

سیره عملی پیامبر اکرم (ص) در مبارزه با خرافات عصر جاهلی هم نمونه‌ای جالب از چگونگی ارتباط و برخورد با مفهوم خرافه است. ایشان در ابتدا خرافات عصر جاهلی را اموری باطل و اشتباه اعلام کردند و سپس عقول و اندیشه‌ها را به‌سمت یکتاپرستی سوق دادند (یوسفی، ۱۳۸۹). همچنین دین و فرهنگ‌های اصیل و الهی که ما از آنها به‌عنوان امر دینی یاد می‌کنیم به‌نحوی ارتباط با ماوراء را مطرح می‌کنند و معنویت را در پیش می‌کشند و این خود مجالی است گسترده برای جولان و رشد خرافه در بستر دینی. از این‌رو امور خرافی در مفاهیم دینی به‌دلیل شرایط خاص آن وجود دارند و ادیان و فرهنگ‌ها در طول زمان دستخوش تغییرات و خرافاتی شده‌اند.

انواع خرافات

خرافه‌پرستی متنوع است و ممکن است به یکی از اشکال زیر در اجتماع رواج یابد:

ـ خرافات دینی: اعتقاد به ارواح (پرستش درخت، رودخانه، حیوانات، ارواح نیاکان و… ) مثل فیشیسم و آنیمیسم؛

ـ خرافات اجتماعی: خوش‌شانسی، بدشانسی، به‌تخته‌زدن، طلسم، تعویذ، آینه‌شکستن، جاهای مراد، فالگیری، عطسه‌کردن؛

ـ تجربه‌های غیبی: اشباح، خانه‌های جن‌زده، پیشگویی و کهانت؛

ـ خرافات شخصی: تصور شخصی درباره سعد و نحس‌بودن رنگ‌ها، روز‌ها، مکان‌ها، لباس‌ها، پرنده‌ها، خودروی سواری و…  (سجاد، ۱۳۸۶).

در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱٫ خرافات پیرامون جن: جن در لغت به‌معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی‌های این موجود پنهان بیان شده است. برطبق آیاتی از دیگر سوره‌های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش (سوره حجر، آیه ۲۷) یا آمیخته‏اى از آتش (سوره الرحمن، آیه ۱۵) آفریده شده است و موجودى است با شعور و اراده که به‌اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده است و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (سوره حجر، آیات ۲۹ تا ۴۲) و در آخرت برانگیخته مى‏شود و در این جهان مى‏تواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و… باشد (سوره جن، آیات ۱۱ تا ۱۵). اگرچه جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است، چون درک او درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است، ولى قدرت فیزیکی او زیاد است؛‌ از جمله مى‏تواند با سرعت زیاد کارهاى خارق‌العاده انجام دهد و بارهای سنگینى را در کمترین زمان جابه‏جا کند. در داستان حضرت سلیمان (ع) ـ در قرآن مجید ـ وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می‌تواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزد آن حضرت بیاورد، حضرت سلیمان (ع) او را تکذیب نمى‏کند.(۱) این دلیل برقدرت فوق‌العاده جن‌ها است. درباره آزار و اذیت جنیان و ضرر وارد‌کردن به انسان‌ها، مرحوم شیخ مفید (ره) (۱۴۱۳) در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن‌عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی‌مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به درّه وحشتناک و صعب‌العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه‌ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شرّ و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند»(ص ۳۹۹). از این قضیه معلوم می‌شود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروه‌ها و افرادی از جن قرار گیرند؛ البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی است و قدرت بر انجام کارهای بزرگ و فوق‌العاده‌ای دارند، اما واقعیت آن است که بیش از اندازه دربارۀ این موجودات بزرگ‌نمایی شده است و دروغ‌ها و خرافات زیادى درباره این موجود در اذهان مردم وجود دارد، مثل اینکه آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک و موجوداتى دارای دُم و سُمّ تصور کرده و صرفاً موذی، پرآزار، کینه‌توز و بد رفتار می‌دانند که اگر یک ظرف آب داغ ریخته شود، آنها خانه‏هایى را به آتش مى‏کشند و موهوماتی از این قبیل… که با هیچ عقل و منطقی مناسبت ندارد و قابل قبول نیست،(۲) زیرا آنها در نوع خود شرور و صالح دارند. علاوه‌بر اینکه برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوه‌هایی از آزار آنان در امان بماند.

آن‌گونه که از نقل تاریخ و قضایا به‌نظر مى‏رسد، از گذشته تا به امروز تصورات بسیارى از مردم از توهمات و داستان‏هاى مربوط به جن پُر بوده؛ به‌طورى‌که گروهى به‌کلى منکر آن هستند و خرافه‏اى بیش نمى‏دانند و از جانب دیگر، برخى افکارشان از تصورات و خاطرات و داستان‏هاى اغراق‏آمیز جن پرشده است و مى‏توان گفت که هر دو گروه راه افراط را پیش گرفته‏اند. دین مبین اسلام حقیقت آن را ثابت مى‏داند و تصورات واهى را در خصوص جن تصحیح مى‏کند و اوهام و خرافات را از افکار و دل‏ها مى‏زداید و دل‏ها را از سلطۀ توهمات آزاد مى‏گرداند؛ از این‌رو سوره‏اى را در قرآن به بیان ویژگى‏هاى آن اختصاص داده است.

  1. خرافۀ چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی: یکی از خرافاتی که در بین مردم رواج دارد، چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی در امور مختلف است، به‌عنوان نمونه گفته شده: «اگر بچه‌ای در چلّه باشد، استخوان‌های آن بچه خوب رشد نمی‌کند و بچه ضعیف‌الجثّه بار می‌آید و قد او کوتاه می‌ماند. برای بریدن چلّه کودک، مقداری نخ ابریشم سرخ و سفید را از نوک انگشتان پا تا سر بچه، با آن نخ اندازه گرفته و دعایی را چهار بار بر آن نخ می‌خوانند و فوت می‌کنند. سپس آن نخ را به چهار قسمت تقسیم کرده و در چهار گوشه اتاق دفن می‌کنند و معتقدند آن مرض رفع خواهد شد». همچنین گفته شده: «اگر زنی در چلّه افتاده باشد هرگز فرزنددار نمی‌شود و اطبا هم از آن سر درنخواهند آورد. یکی از نمونه‌هایی که از خرافۀ چلّه‌بریدن نقل شده، این نمونه است که مثلاً «خانمی با باز‌کردن قرآن به دختری ۴۰ ساله که ازدواج نکرده، گفته چلّه افتاده؛ یعنی برای کسی دیگر کاری کرده‌اند و چلّه بر تو افتاده باید دعا بگیری!».(۳) درباره این موارد باید گفت: یکی از بزرگ‌ترین آفات هر دینی گرایش مردم به خرافات است. بحث چلّه‌بریدن در زنان برای حامله‌شدن یا برای تسریع در امر ازدواج یا برای رشد استخوان‌های بچه، همه از خرافاتی است که هیچ اثر و نشانه‌ای از آن در متون روایی نیست، همان‌طور که فهمیدن این‌طور مطالب از قرآن بیشتر شبیه به دروغ و کذب است. بسیاری با همین شگردها مردم را به دور خود جمع می‌کنند و از آنان سوء‌استفاده‌های مادی یا احیاناً غیرمادی می‌کنند. بهتر است انسان به‌جای مراجعه به این امور به خداوند توکل کند و از او کمک بطلبد و مطمئن باشد که خداوند خیر و مصلحت او را می‌خواهد.(۴)
  2. خرافۀ آیینه‌بینی: یکی از خرافات شایع در بین بعضی از مردم، آیینه‌بینی است. توضیح اینکه برای این کار مثلاً یک بچۀ ۱۲ سال به پایین را حاضر کرده و یک آیینه به دستش می‌دهند و می‌گویند در آن نگاه کند. سپس سوره کافرون را خوانده و به سر آن طفل فوت می‌کنند. اگر این کار چند بار تکرار شود چند نفر از جن‌ها در آیینه حاضر می‌شوند و به همه‌چیز جواب می‌دهند. مجرب است». این عمل، مبنای دینی ندارد و در روایات ما نیست. در روایات این‌گونه امور که سبب خروج انسان از مسیر زندگی طبیعی و ورودش به یک زندگی با مفاهیم و اموری غیرواقعی است، تأیید نشده، بلکه از آن نهی شده است.(۵)

۴٫ خرافۀ عِدّه زنان: «عِدّه» در اصطلاح فقها عبارت از تـربـّص (حـالت انـتـظـار) شـرعـى اسـت کـه زن بـعـد از طـلاق و زوال نـکـاح یـا وفـات شوهر لازم اسـت مـدتـى درنـگ کند، سـپـس همسر دیـگـری اخـتـیـار کند. علت واقعى عده، مانند بسیاری از اسرار نهفته در امور عالم، بر ما مخفى است. اما یکی از حکمت‌های عِده نگه‌داشتن زن بیوه، این است که اگر زن بعد از مرگ شوهر فوراً ازدواج کند، این مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق سازگار نیست و به‌علاوه موجب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفی است. رعایت حریم زندگانی و زناشویی حتی بعد از مرگ همسر موضوعی است فطری و از این‌رو همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی بر این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم آن‌چنان افراط می‌کردند که به خرافات کشیده شده و عملاً زنان را در بن‌بست و اسارت قرار می‌دادند. برای نمونه بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضى او را با مرد دفن مى‏کردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم کرده و گوشه‏نشین مى‏کردند و در پاره‏اى از قبایل زن‌ها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباس‌هاى مندرس و کثیف، دور از هرگونه آرایش و زیور و حتى شست‌و‌شو به سر برده و بدین وضع شب‌و‌روز خود را بگذرانند. آیه ۲۳۴ سوره بقره بر تمام خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه می‌دهد بعد از نگهداری عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند.(۶)

۵٫ خرافۀ ازدواج در ماه شوال: یکی از خرافات رایج در صدر اسلام، این بود که اعراب جاهلی به‌خاطر برداشت نادرستی که از ماه‌های سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمی‌دانستند و معتقد بودند هر ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ می‌شود. «ابن ابی‌الحدید معتزلی» (۱۳۳۷) در شرح نهج‌البلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه، همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌گوید: «پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدواج کرد و عایشه نیز دوست داشت که دختران را در ماه شوال همسر دهد و بارها می‌گفت: با اینکه من در ماه شوال ازدواج کرده‌ام، آیا در میان زنان پیامبر (ص) خوشبخت‌تر از من سراغ دارید! سپس ابن ابی‌الحدید می‌افزاید: عایشه با این حرفش درصدد رد عقیدۀ کسانی بود که در صدر اسلام گمان می‌کردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید قربان) مکروه و ناپسند است».(۷) امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان به‌خصوص اهل سنت و در برخی از مناطق آسیا، این عقیدۀ باطل که از همان عقیدۀ جاهلی نشأت گرفته است، رایج است.

  1. خرافۀ حروف حک‌شدۀ در دست و ازدواج فامیلی: یکی از خرافات، درباره ازدواج است. به‌عنوان نمونه گفته می‌شود حروف حک‌شده روی دست اگر به‌هم چسبیده باشد، ازدواج فامیلی است و اگر جدا باشد ازدواج فامیلی نیست. این مسئله حقیقت ندارد و ریشۀ دینی و علمی ندارد، بلکه از خرافاتی است که علاوه‌بر عدم اعتنا به آن باید با این‌گونه افکار اشتباه و سنت‌های کاذب مبارزه کرد و ریشۀ آنها را خشکاند.(۸)

۷٫ خرافۀ فال بد‌زدن: از جملۀ خرافاتی که در میان مردم رایج است، فال بد‌زدن یا همان تشاؤم است. عرب از فال بد به «تطیّر» و یا «طیره» یاد می‌کند. ریشۀ این کلمه از طیر به‌معنای پرنده است. از آنجا که عرب، فال بد را غالباً به‌وسیلۀ پرندگان می‌زد، گاهی پریدن پرنده‌ای را از دست چپ، نشانۀ تیره‌روزی می‌دانست، گاهی صدا‌کردن کلاغ را به فال بد می‌گرفت و به این جهت کلمه تطیّر را در فال بد به‌کار برده است. «شهید مطهری» می‌گوید: «در تواریخ نوشته‏اند و در کتب مقاتل دیده‏ام که وقتى اسراى اهل بیت (ع) را وارد شام مى‏کردند و مردم به استقبال بیرون آمده بودند، گویا خود یزید بن معاویه هم به جایى در بیرون شهر آمده بود و در آنجا کلاغى صدا کرد و او از این امر فال بد گرفت. اصل و ریشه فال خوب و فال بد ظاهراً به دوره شرک و چند خدایی، به‌ویژه ثنویت، برمی‌گردد؛ چه آنکه آنان برای هرچیزی، چه خوب و مطلوب و چه نامطلوب و بد، خدایی داشتند که در عالم انسان‌ها تأثیر خود را می‌گذاشت. در چنین منظومه فکری و عقیدتی هرخدا در میان انسان‌ها، حیوان‌ها و حتی درختان، گیاهان و جمادات نیز نماینده‌ای داشت، که مظهر او تلقی می‌شد و همین موضوع در ادامه به‌گونه مبارک و شوم پذیرفته شد، لیکن با تغییر مذهب و رواج توحید، اگر چه مبنای عقلانیتی آن از میان رفت، ولی نماد خوب و بد، مبارک و شوم، خوش‌میمنت و بد‌میمنت و… از آن در فرهنگ مردم به‌جای ماند. از جمله این اعتقادات، شوم‌بودن جغد، کلاغ، بلدرچین و امثال اینها یا میمنت‌داشتن سبز‌قبا، هدهد و پرستو و مانند اینها است که می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ها اثر بگذارد. در میان این عقاید نمونه‌هایی هم یافت می‌شود که آثار تخریبی زیادی دارد و موجب آزار مؤمن، فال بد‌زدن به سیّد و آخوند در نخستین برخورد صبح یا به هنگام سفر است. معتقدند که یک مسافر وقتی می‌خواهد مسافرت کند، اگر سیّدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و عاقبت ندارد، به‌عکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است.(۹)

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند؛ برای نمونه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «فال بد‌زدن را کنار بگذارید»(۱۰) و در روایت دیگری می‌فرماید: «… اگر گاهی به عملی فال بد زدی آن را (با توکل بر خدا) انجام ده».(۱۱) شهید مطهری بیان می‌کند: «قرآن کریم در آیات زیادى با کمال صراحت این مطلب را مى‏گوید که منشأ فال بد و هر شومى و نحوستى که وجود دارد، خارج از وجود خود بشر نیست؛ یعنى بشر ممکن است فکر و عقیده‏اش فکر و عقیده شومى باشد؛ وقتى که فکر و عقیده‏اش سراسر خرافه و جهالت است، شومى در جهالت است. شومى جز در اخلاق فاسد در جاى دیگرى نیست. شومى جز در اعمال پلید در چیز دیگرى نیست. از نظر سعادت بشرى، اگر بخواهیم حساب کنیم چه کشفى بزرگ ترین کشف‌ها در دنیا است، من خیال مى‏کنم بزرگ‌ترین کشفى که در دنیا به حال بشر مفید و سعادتمند است و بسیار عمیق و ارزنده است، ولى بشر کمتر مى‏خواهد زیر بار آن برود این کشف است: دَواؤُکَ فیکَ وَ داؤُکَ مِنْکَ؛ اى بشر! دردت از خودت برمى‏خیزد، منشأ بدبختى تو، خودت هستى و نه چیز دیگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت براى خودت به‌وجود مى‏آورى، سرنوشت شوم تو به دست دیگرى نیست و همچنین تبدیل سرنوشت هم جز به دست خودت نیست؛ چاره این شومى و این سرنوشت بد هم در وجود خود توست، همان‌طور که در سوره اسرا، آیه ۱۳ آمده است: «وَ کُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیمَهِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشوراً».(۱۲)

  1. مسئله شفاعت در دو بوته فهم اصیل و خرافی: شفاعت در بوته لغوی خود به‌معنای میانجی‌شدن است؛ یعنی بین دو چیز واقع‌شدن. در واقع، اگر ما باشیم و همین معنای ظاهری و لغوی آن، مشکلی نخواهیم داشت؛ زیرا این ادب رایجی در تمامی ملل و در تمام اعصار است که شخصی موجه میان خاطی و آمر واسطه بخشودن می‌شود که به این امر شفاعت می‌گویند. مشکلی که در خصوص مسئله شفاعت هست زمانی است که شناخت درستی از قضیه در دست نیست و شخص شافع، بزرگ‌تر، درشت‌تر و دارای کوکبه جلال افزون‌تر یا مساوی نسبت به آمر ـ و در اینجا خداوند ـ به‌نظر می‌آید. معنادهی مفهوم شفاعت در خصوص انبیا و اولیای الهی از مقوله نخست، یعنی براساس مفاد لغوی و عرفی آن است و علمای محقق و متبحر اسلام، همواره در جهت روشنگری آن تلاش کرده‌اند. انحراف از چنین معنایی در جهت‌دادن مفهوم شفاعت، موجب گمراهی مردم و وهن دین می‌شود و از این‌رو علاوه‌بر برخی از دانشمندان عامه (چون «ابن‌تیمیه») که آن را شرک دانسته‌اند، علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیده‌اند و آن را موجب ضلال و اضلال دانسته‌اند(۱۳) مکرر گفته‌ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره شفاعت شفاعت‌گران چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین (ع) دستور و قانون و رضایت دیگری دارد. خدا یک دستگاه دارد، امام حسین (ع) دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین (ع) حساب دیگری و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی‌رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می‌آییم امام حسین (ع) را که به چیزهای سهل و ساده‌ای راضی می‌شود شفیع قرار می‌دهیم. خدا به انسان می‌گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای بسیار سخت. به عکس، امام حسین (ع) دستگاه بسیار ساده‌ای دارد، با مجلس روضه‌گرفتن و دانه اشکی ریختن و چند بار سینه‌زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده می‌شود همه قضایا را صاف کرد، ما به‌جای اینکه از در خدا وارد بشویم که درِ بسیار سخت و مشکلی هست، از در امام حسین (ع) وارد می‌شویم، بعد امام حسین (ع) خودش می‌رود آنجا کارها را درست می‌کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به‌خطا رفته‌ایم.(۱۴) اگر گفتید من نماز نمی‌خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین(ع) می‌کنم، امام حسین (ع) به چیزی راضی می‌شود و خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته‌اید، نه امام حسین (ع) را. امام حسین (ع) آن کسی است که در خطبه روزهای اولش فرمود: «رضی اللّه رضانا اهل البیت». اصلاً امام حسین (ع) اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست… چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را و با این شکل در خانه امام حسین (ع) رفتن، نخستین کسی که انسان را طرد می‌کند خود امام حسین است.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره نمل، آیات ۳۰ تا۴۰٫

۲. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲۵، صص ۱۵۵و ۱۵۶٫

۳. برگرفته از سایت اسلام کوئیست، ۸۳۹۵، نمایه ۸۳۳۴٫

۴. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۵. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۶. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۱۹۳٫

۷. همان،  ج ۹، ص۱۹۰٫

۸. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۹. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۲۴۳، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۱۰. کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۸، ص۱۹۶٫

۱۱. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۶٫

۱۲. مطهری، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۴۰۴٫

۱۳. محمد حسین، ۱۳۸۵٫

۱۴. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۹۳٫

۱۵. همان، ص ۹۵، به نقل از محمد حسین، ۱۳۸۵٫
سوتیتر:

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران

 

دکتر عبدالحمید انصاری

اشاره: در سال ۱۳۶۲ جمعاً ۲۶ فیلم به‌نمایش درآمد که اگر بخواهیم براساس «ژانر» آنها را طبقه‌بندی کنیم به سه گروه قابل تقسیم‌اند: الف. فیلم‌هایی که مستقیماً به انقلاب اسلامی مربوط‌اند؛ ب. فیلم‌هایی که در ژانر اجتماعی، مبارزاتی، عدالت‌خواهانه و اخلاق‌گرایانه طبقه‌بندی می‌شوند و ج. فیلم‌های ژانر دفاع مقدس.

 

الف. ژانر انقلاب اسلامی

۱. قرنطینه: به‌کارگردانی «مسعود اسداللهی» و بازیگرانی چون «مسعود اسداللهی»، «فخری خوروش»، «منصور متین» و مرحوم «جمیله شیخی».

داستان فیلم ماجرای زندگی کاری و شغلی یک سرهنگ ساواک و فرزند دانشجویش است که از این موضوع بی‌اطلاع است، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از فساد پدر مطلع می‌شود.

۲. خانۀ عنکبوت: با کارگردانی «علیرضا داودنژاد» و فیلمنامه‌ای از علیرضا داودنژاد و «مسعود بهنود» و بازیگری «جمشید مشایخی» و «عزت‌اله انتظامی»، «داود رشیدی»، «مسعود بهنود» و «محمدرضا داودنژاد»، یکی از بهترین فیلم‌های آن سال و بلکه سینمای پس از انقلاب اسلامی است.

داستان فیلم به زندگی چهار شخصیت وابسته به رژیم شاه برمی‌گردد که پس از انقلاب فراری‌اند و در ماجرای حملۀ آمریکا به طبس با بیگانگان همکاری دارند، ولی با شکست آمریکا در آن ماجرا، تعادل خود را از دست داده و یکی از آنان (جمشید مشایخی) که پزشک است با روش‌های جنایتکارانه‌ای دیگران را به‌قتل می‌رساند و سرانجام در سکانس پایانی، خود هم به دست جوان‌ترین عضو گروه (مسعود بهنود) کشته می‌شود. این فیلم نشان از توانمندی علیرضا داودنژاد در فیلمسازی ارزشمند و دارای پیام است و تنزل وی به وادی ساخت فیلم‌های بی‌ارزش و سخیفی نظیر «ملاقات با طوطی» مایۀ تأسف است. او در سال‌های بعد فیلم‌های ارزشمندی مانند «نیاز» و «مرهم» ساخت که در جای خود به آنها اشاره خواهد شد.

۳. هیولای درون: کارگردان «خسرو سینایی»، بازیگران: داود رشیدی و «شهلا میربختیار».

داستان فیلم ماجرای یکی از مأموران فاسد بلندپایۀ ساواک با نام مستعار دکتر است که پس از انقلاب به روستایی رفته و در انزوا زندگی می‌کند. فضای انزوا، گذشتۀ پلید و اعمال غیرانسانی‌اش را برایش زنده می‌کند. آن اعمال به‌قدری تاریک است که تحمل آن برایش دشوار است و لاجرم او را به جنون می‌کشاند.

ب. ژانر اجتماعی، مبارزاتی، عدالت‌خواهانه و اخلاقی

۱. توبۀ نصوح: سناریست و کارگردان «محسن مخملباف». بازیگران: «فرج‌اله سلحشور» (کارگردان مردان آنجلس و یوسف پیامبر(ع))، «محمد کاسبی» و «بهزاد بهزادپور».

داستان فیلم مربوط به کارمندی است که با تصوّر فوت به قبرستان برده می‌شود، ولی هنگام دفن متوجه زنده بودنش می‌شوند. رفتن تا آستانه مرگ و بازگشت به زندگی او را متنبّه و بیدار می‌کند تا به خود آید و از گناهان توبه کند، اما در عمل درمی‌یابد که توبۀ حقیقی چقدر دشوار است. این فیلم مانند فیلم‌های اولیۀ مخملباف حاوی پیام ارزشی و نوآوریِ نسبی است.

۲. دادشاه: کارگردان «حبیب کاوش». بازیگران: «سعید راد»، «جعفر والی»، «علی محزون»، «جمشید آریا» (هاشم‌پور)، مرحوم «خسرو شکیبایی» و «آهو خردمند».

ماجرای فیلم به طغیان علیه ستم و ظلم خوانین و حمایت طبقۀ کشاورز از قیام‌کنندگان مربوط می‌شود که مطابق فضای ملتهب سال‌های اول انقلاب و شعارها و تبلیغات پرحرارت گروه‌های سیاسی هم‌ذات‌پنداری قابل قبولی از طرف جامعه با فیلم برقرار می‌شد.

۳. جایزه: به‌کارگردانی علیرضا داودنژاد و بازیگری «علی نصیریان»، داود رشیدی و مرحوم «جهانگیر فروهر».

داستان فیلم به ماجرای برنده‌شدن یک کارمند شهرستانی در قرعه‌کشی بانک و تعلق‌گرفتن یک هواپیمای کوچک اختصاصی به وی است. این هواپیما قابل انتقال به شهر محل سکونت کارمند نیست و لزوماً باید در فرودگاه تهران نگهداری شود، اما چون هزینۀ نگهداری‌اش بسیار سنگین است، کارمند به مشکلات عجیب و غریبی دچار می‌شود که سرانجام عصیان وی را به‌دنبال دارد.

۴. پرونده: به‌کارگردانی «مهدی صباغ‌زاده»، نویسندگان فیلمنامه «فریدون جیرانی» و «مهدی صباغ‌زاده»، محصول بنیاد مستضعفان، بازیگران: «فرامرز قریبیان»، مرحوم «ولی شیراندامی» و «بیژن امکانیان».

داستان فیلم مربوط به ماجراهای جامعۀ فئودال و نابسامانی‌ها و قتل و درگیری‌های مرسوم در آن جوامع است.

۵. استعاذه: کارگردان محسن مخملباف، محصول حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، سناریست محسن مخملباف؛ براساس کتابی به همین نام از آیت‌اله دستغیب، بازیگران: محمد کاسبی،‌ «مجید مجیدی» و «علی درخشی».

فیلم به داستان مواجهۀ آدمی با هوای نفس و شیطان و انواع مکاید او برای فریب و انحراف و توصیه به توکل بر پروردگار برای رهایی از مخمصه‌ها می‌پردازد.

۶. بازرس ویژه: به‌کارگردانی «منصور تهرانی» و بازیگری فرامرز قریبیان، داود رشیدی، «علی محزون» و مرحوم «نعمت‌اله گرجی».

داستان فیلم مربوط به مواجهۀ غیرعادلانۀ سرمایه‌داران صاحب معدن با کارگران فقیر و تطمیع بازرس اعزامی از مرکز است که در نهایت منجر به درگیری خشن و قتل صاحب معدن می‌شود. این قبیل داستان‌ها به‌صورت خام و بدون تحلیل محتوایی درگیری‌ها با تصویر از‌پیش‌تثبیت‌شده‌ای که گروه‌های به‌طور عمده چپ سیاسی آن روز از خباثت قطعی سرمایه‌داران و مظلومیت غیرقابل خدشۀ کارگران ارائه داده بودند به‌شکل متعارف پذیرفتنی می‌نمود، اما همان‌گونه که بعدها شاهد بودیم این‌گونه داستان‌ها پیامدهای ناگواری به‌دنبال داشت که معارضۀ‌ بی‌پایان کارگران و کارفرما و افت قهری تولید ملی ثمرۀ آن بود.

۷. بازجویی یک جنایت: کارگردان «محمدعلی سجادی»، بازیگران: «حبیب اسماعیلی»، «عنایت بخشی»، علی محزون و «پریدخت اقبال‌پور».

داستان فیلم به ماجرای کشف یک جسد در محل تجمیع زباله می‌پردازد که دستگیری قاتلان، تلفن ناشناس معماگونه و معرفی عنصر اصلی قتل‌ها را روایت می‌کند. فیلم همانند اغلب آثار سجادی فضایی پرابهام، سرگردان و نامنسجم دارد. در بیشتر فیلم‌های سجادی تکلیف بیننده روشن نیست و تفکر وی پراهمیت تلقی نمی‌شود.

۸. تفنگدار: کارگردان «جمشید حیدری»، بازیگران: «مهدی فخیم‌زاده»، «فخری خوروش»، «جمشید مشایخی»، «داود رشیدی» و «آهو خردمند».

قصۀ فیلم مربوط به اواخر حکومت قاجار و حضور نامیمون قوای روس و انگلیس در ایران و روایت ظلم آنان به مردم و درگیری و قیام مردم و درگیری با نیروهای متجاوز است.

۹. شیلات: به‌کارگردانی «رضا میرلوحی» و بازی داود رشیدی، مرحوم «مهین شهابی»، مرحوم «احمد قدکچیان»، مرحوم «کنعان کیانی» و مرحوم «مهری ودادیان».

ماجرای فیلم داستان فساد حاکم بر کادر مدیریتی نظام پهلوی و زد‌و‌بندهای آنان برای سوءاستفاده از تجارت شیلات در شمال کشور است. کارگر ترکمنی به نام «خوجه مَمد» که آدم پاک و متدینی است با فساد آنان به مبارزه برمی‌خیزد و در یک کشمکش نفس‌گیر و پس از کشته‌شدن نوه‌اش در یک فرصت مناسب همۀ مقامات محلی و اعزامی از مرکز را که معرکه‌گردان فساد و سوءاستفاده هستند در سردخانۀ ماهی‌ها زندانی می‌کند؛ در را به روی آنان می‌بندد و آنان پس از چند ساعت در کنار ماهی‌ها منجمد می‌شوند.

فیلم شیلات از فیلم‌های بسیار خوش‌ساخت و خوبِ پس از انقلاب است که دارای قصه‌ای منسجم، تعلیق فراوان، ساختار سینمایی جذاب و هم‌ذات‌پندارانه با طبقۀ ضعیف است. این فیلم به کرّات از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.

۱۰. نقطه‌ضعف: به‌کارگردانی «محمدرضا اعلامی» و بازیگری جمشید هاشم‌پور، «حسین پرورش» و «جواد گلپایگانی».

داستان فیلم به ماجرای ارتباط متهم و بازجویش و بازگشت آنها به گذشته و انطباق عاطفی ماجراهایشان می‌پردازد و آن را حکایت می‌کند.

۱۱. زخمه: کارگردان «خسرو ملکان»، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، مرحوم فخری خوروش، مرحوم «رضا کرم‌رضایی» و «مجید مظفری».

داستان فیلم قصۀ اعتیاد پدر و تأثیر ناهنجاری‌های رفتاری وی بر خانواده و فرزندان و سرانجام شوم آنهاست.

۱۲. گفت به زیر سلطۀ من آیید: محصول اداره‌کل ارشاد خراسان، کارگردان آداریوش ارجمند»، بازیگران:‌ «انوشیروان ارجمند» و «تیمور قهرمان».

ماجرای فیلم قصۀ سواری ستمگر و سفاک است که ورودش به هر مکان قرین قتل و جنایت بوده و سرانجام هم به‌سزای اعمال جنون‌آمیز خود می‌رسد.

۱۳. مرگ سفید: کارگردان «حسین زندباف»، بازیگران: «اکبر زنجانپور»، مرحوم «هادی اسلامی»، مرحوم «کیومرث ملک‌مطیعی»، «فاطمه نقوی» و «آتیلا پسیانی».

داستان فیلم مربوط به ماجرای زندگی دو مرد از طبقۀ فرودست بندری است که برای رسیدن به زندگی بهتر وارد کار قاچاق می‌شوند، اما هرچه پیش می‌روند به پستی و تباهی ذاتی باندهای قاچاق و زشتی و بی‌فرجامی عاقبت کار آنان بیشتر پی می‌برند. آنان در تعامل با قاچاقچیان حرفه‌ای در میدان عمل درمی‌یابند که ایستگاه آخرِ این حرفه نابودی و شرّ دنیا و آخرت است، بنابراین تصمیم به بازگشت می‌گیرند.

سیزده فیلم بالا به مسائل اجتماعی، ‌قاچاق، اعتیاد، مبارزات عدالت‌خواهانه و نظایر آن می‌پردازند که به‌هرحال از منظر شکل‌دهی به افکار عمومی قابل قبول هستند.

 

ج. فیلم‌های ژانر دفاع مقدس

۱. آوای غیب: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، به‌کارگردانی «سعید حاجی‌میری» و بازیگری «علی‌اصغر مهرجویی» و «عبدالرحمان شاهینیان».

این فیلم روایتگر داستان گروهی رزمنده در جبهۀ جنگ تحمیلی است که پس از درگیری‌های شدید با بعثی‌ها و رهایی از مهلکه، یکی از آنان موفق به خروج از منطقۀ خطر نشده و با مشکلات و خطرات بسیاری مواجه می‌شود، اما سرانجام چشم دل وی گشوده شده و بخشی از حقایق هستی بر وی آشکار می‌شود.

۲. نینوا: محصول کمیتۀ انقلاب اسلامی، سناریست و کارگردان مرحوم «رسول ملاقلی‌پور»، بازیگران: «ابوالفضل دهقانیان»، «محمود نوروز»، «داود رحمتی» و «حسین کریمی».

در داستان این فیلم شرح امدادهای غیبی در جبهه‌های جنگ تحمیلی و یادآوری یاد و نام شهدایی که نامشان بر در و دیوار و تیرهای برق شهر است، به‌چشم می‌خورد.

۳. کیلومتر پنج: محصول وزارت ارشاد، کارگردان «حجت‌اله سیفی»، بازیگران: «هدایت‌اله نوید»، «محمدحاج‌حسینی»، «افسانه بایگان» و «محمدرضا اصلانی».

این فیلم داستان دو سوزنبان قطار را روایت می‌کند که یکی از آنان به‌رغم زندگی آرام و امن، مشتاق اعزام به جبهۀ جنگ تحمیلی است، ولی مسئول وی مخالف است. در این میان او در حالی که ناگزیر است با رئیس خود برای جلب موافقت کلنجار برود، با همکار سوزنبانش نیز اختلاف‌نظر دارد، اما سرانجام موفق به راضی‌کردن مسئول و ایجاد تحول روحی در همکارش نیز می‌شود.

۴. بازداشتگاه: کارگردان «کوپال مشکوه»، بازیگران: «محمد مطیع»، «حسین شهاب»، «جمشید هاشم‌پور» و «ناهید ظفر».

این فیلم قصۀ تعدادی از اسرای ایرانی در اسارتگاه‌های بعثی و مبارزۀ آنان برای فرار از اردوگاه و در نهایت رسیدن به جبهۀ هم‌رزمان خود و آماده‌شدن برای نبرد دوباره با دشمن متجاوز را روایت می‌کند.

۵. حصار: محصول بنیاد مستضعفان، کارگردان «حسن محمدزاده»، بازیگران: «مرتضی نجفی»، «احمد مظلومی»، «محمدعلی خجسته» و «جیران شریف».

داستان این فیلم روایتگر ماجرای پسری ده‌ساله است که با رفتن پدرش به جبهه، برای درمان مادر بیمار و ادارۀ مزرعه رها‌شده‌شان، خود را تنها می‌یابد. اما به‌رغم بی‌تجربگی، با همت شروع به رسیدگی به کارها می‌کند و با تلاش بسیار موفق به حل مشکلات و جلب توجه پدربزرگ بی‌خیال خود و ترغیب او به درمان مادر و کمک به احیای‌ مزرعه می‌شود. در واقع خیال پدر را از پشت جبهه آسوده کرده تا بتواند با آرامش به جهاد با دشمن ادامه دهد.

۶. پل آزادی: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، به‌کارگردانی «مهدی مدنی».

داستان این فیلم روایت ایجاد پلی بر روی کارون برای عبور رزمندگان و عملیات فتح خرمشهر را به تصویر می‌کشد.

۷. رهایی: محصول وزارت ارشاد اسلامی، کارگردان «رسول صدر عاملی»، فیلمنامه رسول صدرعاملی و فریدون جیرانی، بازیگران: داود رشیدی، «هیلدا پیرزاده» و «زهرا برومند».

داستان فیلم ماجرای حضور داوطلبانۀ رزمنده‌ای در جبهه و از‌دست‌دادن یکی از پاهایش را به‌تصویر می‌کشد که پس از بازگشت از جبهه، با توجه به قطع پا برای ازدواج با دختردایی‌اش به‌تردید می‌افتد.

۸. عبور از میدان مین: کارگردان «جواد طاهری»، بازیگران: سعید راد، مجید مظفری و «حسین اسدی».

داستان فیلم ماجرای محاصره‌شدن تعدادی از سربازان ارتش و پاسداران در یک پاسگاه تصرف‌شدۀ بعثی‌ها و مقاومت و دلاوری آنان در مقابل حملات دشمن است. همچنین از سویی دیگر تلاش دو نفر از سپاه و ارتش برای عبور از میدان مین و رساندن آذوقه و مهمات به محاصره‌شدگان را به‌تصویر می‌کشد.

۹. دو چشم بی‌سو: محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات، سناریست و کارگردان محسن مخملباف، بازیگران: محمد کاسبی، «مجید مجیدی»، «بهزاد بهزادپور» و «عصمت مخملباف».

داستان فیلم روایتگر زندگی فردی روستایی و پاکدل است که شور رفتن به جبهۀ نبرد و مبارززه با بعثی‌های متجاوز در دلش پیدا می‌شود، پس از شوهر‌دادن دخترش و ادای بدهی‌ها، برای درمان چشمان نابینای فرزندش او را به بیمارستانی در تهران می‌برد. در‌حالی‌که او گرفتار مشکلات خود و رسیدگی به خانواده‌های بی‌سرپرست روستا است، داماد و فرزندش عازم جبهه می‌شوند. پس از مدتی فرزندش مجروح می‌شود و دامادش به‌شهادت می‌رسد و دیگر رفتن او به جبهه غیرممکن می‌شود، اما در شرایطی که فشارهای روحی و اجتماعی سنگینی بر او وارد شده است و درمان چشمان فرزندش در بیمارستان نیز به نتیجۀ مثبت نرسیده، به امام رضا (ع) پناه می‌برد و در کمال بهت و حیرت شفای چشمان فرزند را دریافت می‌کند.

۱۰. دیار عاشقان: محصول مشترک وزارت ارشاد و ستاد برگزاری دهۀ فجر، کارگردان «حسن کاربخش»، بازیگران: «محسن صادقی»، «پرویز پرستویی» و «منصوره جوهری».

داستان فیلم ماجرای جوانی معمولی است که از گروه سربازان احتیاط به خدمت احضار می‌شود. او که با فرهنگ جنگ و فداکاری میانه‌ای ندارد، سعی می‌کند خود را در قسمتی که بی‌خطر است نگه دارد تا دورۀ احتیاطش به‌سر آید و به سلامت به شهر خود برگردد، اما آشنایی او با جوانان پرشور، فداکار و دلاوری که داوطلبانه به استقبال خطر آمده‌اند، تفکر او را دگرگون می‌کند و به‌ویژه پس از شهادت یکی از دوستانش از تفکر عافیت‌طلبانۀ گذشته خود نادم شده و با هدف حقیقی یک سرباز به جمع دلاوران ارتش اسلام می‌پیوندد.

 

نتیجه‌گیری

۱. تعداد فیلم‌های مربوط به انقلاب اسلامی کم شده است (فقط ۳ عدد).

۲. به‌دلیل گستردگی ابعاد دفاع مقدس و تأثیر آن بر همۀ شؤون اجتماعی، اقتصادی مردم، ۱۰ فیلم در آن سال (مستقیم یا غیرمستقیم) به این موضوع اختصاص یافته است.

۳. با نگاهی گذرا به سرمایه‌گذاران فیلم‌ها، درمی‌یابیم که همۀ کارگردانان و دست‌اندرکاران معروف سال‌های اخیر، سیاه‌مشق‌های آغازین خود را با پول بیت‌المال ساخته‌اند و متأسفانه بعدها بسیاری از آنان به آرمان‌های نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و آثاری عرضه کردند که اسباب شرمندگی است. بیان این نکته از باب عبرت‌آموزی مدیران فرهنگی و دستگاه‌هایی است که به بودجه‌های دولتی دسترسی دارند ضرورت تام دارند.

۴. مدیران و مسئولان آگاه باشند که برخی از فیلمسازان با جوّسازی و با هدف ایجاد ارعاب رسانه‌ای برای تحمیل روش‌های اشتباه وآسیب‌زا و منحط سینمایی خود، آنان را به انفعال و همراهی و در نهایت هدر‌دادن بودجه و تنزیل ارزش‌های اخلاقی نکشانند. تجربۀ برخی از کشورهای اروپایی نظیر آلمان در این زمینه بسیار گویا است.

۵. بیشترین تعداد (۱۳ فیلم) به ژانر اجتماعی، اکشن و عامه‌پسند تعلق دارد که بخش خصوصی به‌طور عمده در این حوزه سرمایه‌گذاری کرده تا ریسک کمتری از لحاظ برگشت اصل سرمایه و سود آن را تقبل کند، هر چند که همچنان سرمایه‌گذار اصلی دولت است.

 

ادامه دارد

* در نقل مشخصات فیلم‌ها از کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران» تألیف «جمال امید» استفاده شده است.

 

سوتیتر:

 

نگاهی گذرا به سرمایه‌گذاران فیلم‌های این دوران، نشان می دهد همۀ کارگردانان و دست‌اندرکاران معروف سال‌های اخیر، سیاه‌مشق‌های آغازین خود را با پول بیت‌المال ساخته‌اند و متأسفانه بعدها بسیاری از آنان به آرمان‌های نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و آثاری عرضه کردند

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمد صالح

تقلب در حرام

اوایل خرداد ماه امسال بود که مطبوعات، گزارش دادند چند صدنفر (دقیقاً حدود ۵۰ نفر!)  ظرف یکروز بر اثر مصرف مصرف مشروب الکلی دست ساز و تقلبی در یکی از شهرستانهای استان کرمان دچار مسمومیت ‌های شدید و نابینایی شده و دست کم هفت نفر از این عده جان باختند!

= سند مطبوعاتی: کسانی که قضیه را باور نکرده و به صحت آن مشکوکند لطفاً جراید روزنامه‌های یازدهم خرداد امسال را تورقی بفرمایند تا ملتفت اصل ماجرا بشوند!

= نظریه علمی – شیمیایی: مسکرات تقلبی به مسکراتی اطلاق می‌شود که اصل نبوده و حاوی “متانول” باشند. در این حالت شارب خمر تقلبی مذکور دچار مسمومیت با متانول شده و در حالت حداقلی نابینا و در حالت حداکثری مرگ نصیب او خواهد شد!

= پرسش فقهی: حکم سازنده مسکرات تقلبی چیست؟                                                                   = پاسخ پرسش فقهی فوق: در این خصوص اقوال متاخرین متفاوت است، اما قدما در این رابطه ساکتند! احتمالاً در قدیم اهل حرام در حرامشان درست کار بوده‌اند و مسکرات تقلبی دست مشتری نمی‌داده‌اند! لذا برای متقدمین چنین موردی پیش نیامده بود که از اهل علم در خصوصش سئوال کنند!                                            = اما اقوام متاخرین:                                                                                                                  الف) متاخرین سخت گیر: همان بهتر که شاربین مسکرات تقلبی کور شوند یا بمیرند! اتفاقاً کوری و مرگ مجازات مناسبی برای حرامیان است که در مملکت اسلامی سراغ زهرماری قاچاق می‌روند! دست تولید کنندگان چنین مسکراتی را باید باز گذاشت شاید حرام‌خورها از ترس مرگ یا کوری دست از شرب خمر بردارند!  ب) متاخرین متساهل: این که دلیل نمی‌شود آقا! حالا یک جوانی رفته و خواسته جوانی کند و شیطان گولش زده و رفیق ناباب اغفالش کرده و او هم نفهمیده و لبی تر کرده! درست نیست به چنین جوانی خمر تقلبی فروخته شود تا یک اشتباه به بهای جان یا چشم جوان مردم تمام شود! باید جلوی عرضه این مشروبات قتاله گرفته شود و مرتکبین آن (یعنی سازندگان و فروشندگان مشروبات تقلبی) مجازات شوند تا دیگر کسی جرات نکند جنس تقلبی به مردم داده و با جان آنه بازی نماید!                                        ج) متاخرین حقوق دان: یحتمل که فروش مشروبات الکلی تقلبی مصداق قتل شبهه عمد باشد                                   د) متاخرین عوام: ای بابا! همه چیز تقلبی‌اش در آمده! می‌خوای مشروب استاندارد باشه؟!                                      =  یادآوری سوزناک: یادتان باشد چند سال پیش در روز مبارک “سیزده‌بدر” در قم چندین و چند نفر بدلیل مصرف مشروبات و مسکرات تقلبی کور شده و سپس مرده‌اند! مراتب جهت استحضار به اطلاع رسید!                                                                                                                                          = سئوال فلسفی بنیادین:                                                                                                                     به همین سادگی! یعنی در مملکتی مثل ایران آن هم در یک شهر نه چندان بزرگ باید این همه شارب خمر داشته باشیم؟ (توجه بفرمایید که اگر این عده مشروب اصل را خورده بودند اصلاً خبری نمی‌شد و گنه‌کار در نمی‌آمد!) چرا؟ آیا کم کای ماست یا پرکاری دشمن؟ که جوانان این مملکت این‌گونه اهل حرام شده و می‌شوند؟ اصلا! خبر داریم مصرف شراب در کشور به چه میزان رسیده؟ آیا حد شرعی برای شاربین خمر اجرا می‌شود؟ یا به بایگانی راکد عدلیه سپرده شده؟ آیا می‌دانید در همین مملکت خودمان با قاچاقچی مشروبات الکلی مانند قاچاقچی کالای عادی برخورد می‌شود؟! (یعنی برخورد عدلیه با قاچاقچی مشروب و قاچاقچی پارچه توفیر چندانی نمی‌کند!! اصولاً ما داریم کجا می‌رویم؟

 

سالم سازی دریایی

لابد مستحضرید که در سواحل مازندران طرحی اجرا می‌شود به نام سالم سازی دریا. علی مانقل در این طرح محل آبتنی نسوان از رجال جدا شده و عده‌ای مراقبند تا اعمال و رفتارهای خلاف عفت در کنار دریا رخ ندهد! جالب است اگر بدانید رئیس ستاد سالم سازی دریا (طرح فوق) در مازندران اخیراً با اشاره به این که برای اجرای طرح سالم سازی دریا تلاش لازم صورت نگرفته، فرموده‌اند که: مجریان طرحهای سالم سازی دریا هیچ تعهدی ندارند و کسی که فروشنده مشروبات الکلی است نباید مجری طرح سالم سازی دریا باشد! مگر تغییر ئژو تعویض این مجریان چقدر کار دارد؟! (جراید نیمه دوم خرداد ماه امسال)                        ۱ – یک باردیگر سئوال آخر متن فوق را بخوانید! چقدر سئوال مطرح شده از سوی مسئول محترم فوق‌الذکر زیبا، عمیق و تفکر برانگیز است!                                                                                 ۲- با مطالعه متن فوق خواهیم فهمید که یحتمل تاکنون اجرای طرح سالم سازی به افراد مستعد و با لیاقتی (البته جهت پاسداری از عفت عمومی!) مثل فروشندگان مشروبات الکلی سپرده شده بوده! حال خودتان تصور بفرمایید مجری طرح جداسازی محیط شنای نسوان از رجال، آن هم لب دریای مازندران در حالت مستی و بی‌خودی هوس اجرای طرح به سرش بزند و قبل از اجرای طرح جنسش را هم فروخته باشد! آن هم به رجال و نسوان شناگر در دریا! بعید می‌دانم که نیاز به توضیح بیشتر باشد!                                ۳- همین سال پیش بود که یکی از علمای غیرتمند خطه شمال از وضعیت افتضاح و شنای مختلط در دریای مازندران گلایه کرد و فریاد کشید و البته آن چه به جایی نرسد فریاد است!                             ۴- فقط می‌ماند یک سئوال کوچک! آن هم این که مسئول فوق‌الذکر چکاره بوده است؟ مگر مجریان طرح سالم سازی دریای مازندران توسط ستاد سالم سازی دریای مدیترانه انتخاب شده‌اند که مسئول مذکور در قبال آنها جز گلایه و تماشا، کاری نتوانسته بکند؟؟

عرفی شدن گناهان شرعی                                                                                                                       اصولاً گناهان سه دسته‌اند:                                                                                                                 الف) گناهان شرعی و عرفی: رفتار و اعمالی که هم شرع و هم عرف آنه را گناه می‌داند مثل سرقت یا قتل و…                                                                                                                                                   ب) گناهان شرعی: اعمالی که هرچند از نظر شرع گناه محسوب می‌شوند اما در نظر جامعه گناه محسوب نشده و موجب عقاب و مجازات نخواهد شد. مثل بی‌حجابی و اختلاط محرم و نامحرم!                                  ج) گناهان عرفی: رفتار و اعمالی که از نظر شرع حلال یا جایزند اما عرف آها را گناه کبیره می‌داند مثل ازدواج زن بیوه پس از بیوه شدن یا ازدواج مجدد مردی که همسر دارد!

= حاشیه: می‌دانیم که هر قدر جامعه روی ارتکاب گناهان بند (الف) و (ج) حساسیت دارد، به همان میزان نسبت به گناهان بند (ب) بی اعتناست و مدتهاست که بی حجابی زنان و دختران و پوشیدن لباسهای خلاف شرع و اخلاق دینی (مثل لباسهای تنگ و نازک و چسبان، آن هم در اماکن عمومی) توسط آنها در مملکت، آنچنان عادی و رایج شده که اگر کسی به فرد بی‌حجابی تذکر بدهد نه تنها از او حمایت نمی‌شود بلکه جامعه چنان خفت او را می‌چسبد که چرا مزاحم مردم می‌شود؟ مگر فضول مردمی؟ به تو ربطی ندارد! به تو چه؟ لباس مردم به خودشان مربوط است و …!                                                                                       = توضیح واضحات: لازم به ذکر نیست که گناهان شرعی مذکور در بند (ب) کم‌کم به رفتارهای پسندیده عرفی تبدیل شده و هنجارها و ارزشهای اجتماعی را شکل می‌دهند! مثلاً این روزها اگر یک خانم بی‌حجاب و بد پوشش وارد یک اداره یا مکان عمومی (مثل فرودگاه) یا بازار و مغازه شود متناسب با نوع و میزان بی‌عفتی و برهنگی‌اش تحویل گرفته می‌شود (هرچه بی‌دین‌تر محبوبتر!) اما خدا رحم کند به زن و دختر مومنه و محجبه‌ای که بناچار سروکارش به اینگونه اماکن بیافتد! حداقلش بی‌محلی و کم‌محلی و بی‌توجهی است و حداکثرش… !                                                                                               پرسش منطقی: چرا در مملکت اسلامی و در حکومت و نظام دینی اوضاع این جوری شده است؟                      ۱- چون اکثر مسئولان دولتی و حکومتی نسبت به این قضیه بی‌تفاوت‌اند (و البته برخی هم مروج بی‌حجابی‌اند که بگذریم!)               ۲- چون بیشتر محصولات فرهنگی تولید شده در کشور (فیلم، مجموعه‌های تلوزیونی، پویانمایی‌های کودکانه و تئاترها و …) توسط کسانی ساخته و عرضه می‌‌شود که یا خودشان بی‌حجاب و بی‌اعتقاد به حجابند یا خواهر و مادر و همسرشان! و این بی‌اعتقادی در آثار هنری آنها تراوش یافته و توسط این آثار به صورتی هنرمندانه ترویج پیدا می‌کند.

۳- من از بیگانگان هرگز ننالم              که هر چه کرد با من آشنا کرد

30نوامبر/16

نامۀ نهج‌البلاغه به رئیس‌جمهور

حجت‌الاسلام اصغر هادوی

مقدمه

عنایت خداوند، تدبیر رهبری، خرد جمعی، آرامش و امنیت اجتماعی و عوامل پیدا و پنهان دیگری موجب شد تا حماسه‌ای جدید خلق شود که عطر دل‌انگیز آن بسیاری از ابهامات و شبهه‌هایی را که دشمنان در افکار جامعه‌مان وارد کرده بودند از بین ببرد و فصل جدیدی برای نظام اسلامی رقم بخورد.

هیچ‌کس از باطن آدمیان خبر ندارد و انگیزۀ رأی‌دادن به کاندیداها معلوم نیست. ممکن است عده‌ای هم انگیزه‌هایی داشته‌اند که خوشایند عده‌ای دیگر نیست، ولی در هرحال موجی از حضور ایجاد شد که خیلی زود به ساحل آرامش و امید نشست و هرچه بود یک نتیجه داشت که سرنوشت ایران اسلامی به‌دست خود ایرانی رقم می‌خورد و در این راه بیگانه را نیازی نیست و همان چراغ هدایت الهی بهترین نشانه برای رسیدن به حق است که همان تحکیم نظام اسلامی است.

امروز که دولتی جدید روی کار آمده است، شایسته است برای ادامۀ راه و اینکه کشتی انقلاب به گِل ننشیند و رضایت خالق و مخلوق را جلب کند، غبار از نهج‌البلاغه بزداید و به‌عنوان مبانی رفتاری خود در حکومت‌داری از آنچه امام علی (ع) گفته است استفاده کند. این نوشتار تنها اشاره‌ای به کلمات آن حضرت در باب حکمرانی دارد که عمل به آنها موجبات سعادت را فراهم می‌آورد.

 

۱. فروتنی در برابر مردم

آموزه‌های دینی حکایت از آن دارد که فراز‌و‌فرود اجتماعی که برای انسان‌ها به‌وجود می‌آید، میدان امتحانِ الهی است. حاکمان باید همواره به خویش تلقین کنند که عزت و ذلت را خدا می‌دهد.

امام علی (ع) به مالک فرمود: «سخت بپرهیز از اینکه خود را در جبروت ربوبی با خداوند متعال همانند ببینی؛ زیرا خداوند هر جبّاری را ذیل و هر متکبری را خوار می‌کند. بپرهیز از خودپسندی و بالیدن به خود و از اطمینان به آنچه که از نفس خود تو را به خودپسندی وادار کرده است».(۱)

 

۲. عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی

مردم با انگیزه‌های مختلف مسئولان را انتخاب می‌کنند. نوگرایی و نوخواهی از انگیزه‌های مشترک بسیاری از رأی‌دهندگان است. اگر مسئول قبلی عدالت‌خواه بود، از نفر بعدی بیشتر طلب می‌کند و اگر خدای نخواسته عدالت‌پیشه نبوده، از مدیر بعدی عدالت را به‌عنوان اصلی‌ترین نیاز طلب می‌کنند. امام علی (ع) که او را صدای عدالت می‌دانند بیش از ۵۰ درصد آنچه در ویژگی‌های حاکمان فرموده است دربارۀ رفتار با مردم است و در رأس آن رفتار عدالت‌ورزی و ظلم‌ستیزی است.

از زیباترین جملات حضرت سخنی است که به هنگام وصلۀ کفش خویش فرمود: «این کفش در نزد من محبوب‌تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را برپا دارم یا باطلی را از بین ببرم»(۲) و در جای دیگری فرمود: «سوگند به خدا! داد مظلوم را از ظالمش می‌ستانم و افسار ستمکارش را می‌گیرم و او را تا چشمه‌سار حق می‌کشانم اگرچه او نخواهد».(۳)

در نظام بودجه‌ریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرح‌ها و برنامه‌ها هزینه می‌شود، ولی قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی کشور و رئیس‌جمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات می‌تواند خود را نشان دهد و گاهی بدون عدالت توزیع می‌شود. شایسته است این اعتبارات هم به عدالت توزیع شود.

از امام علی سؤال شد آیا عدالت برتر است یا جود و بخشش؟ فرمود: «عدالت، امور حیات را در جاهای خود قرار می‌دهد و جود و بخشش امور را از جهت خود خارج می‌کند و عدالت، اشرف و برتر است».(۴)

 

۳. از‌بین‌بردن رانت‌خواری (افزونه‌خواهی)

رویۀ اشتباهی که وجود دارد بیشتر مسئولان و مدیران در آغاز کار جدول خالی پُست‌ها را با دوستان و آشنایان و خویشاوندان پُر می‌کنند. این کار، به‌لحاظ ظاهری آسان‌تر و بهتر از جست‌وجو برای یافتن افراد شایسته است. این پدیدۀ شوم به رانت‌خواری (افزونه‌خواهی) معروف است. رانت در بیانی ساده، معطوف به واگذاری انحصارات، امکانات، فرصت‌ها و موقعیت‌ها به اشخاص حقیقی و حقوقی است که براساس داشتن رابطۀ فامیلی، حزبی و شخصی صورت می‌گیرد. رانت انواع مختلفی دارد که ملموس‌ترین آنها اقتصادی است.

رانت‌خواران و کسانی که سواری مجانی می‌گیرند، علاوه‌بر پُست‌گرفتن با توجه به اطلاعاتی که دیگران ندارند، می‌توانند با صادرات یا واردات کالاها به سودهای کلان برسند. این پدیدۀ شوم علاوه‌بر اینکه از نظر شرعی حرام است،(۵) از نظر اقتصادی هم موجب کاهش رشد اقتصادی می‌شود که با مدل‌های ریاضی قابل اثبات است. از این‌رو در اقتصاد این پدیده به لاشخوری و صیادی معروف است.(۶)

افراد و گروه‌های مختلفی می‌توانند از این رانت‌ها بهره ببرند، اما آشنایان و نزدیکان با هزینه‌ای بسیار کمتر و با سرعت بیشتر به این رانت‌ها دسترسی پیدا می‌کنند، گرچه واژه رانت در صدر اسلام اصطلاحی رایج نبوده است و با این نام شناخته نمی‌شده، ولی از کارهای بعضی حاکمان همین معنی استفاده می‌شده است. از این‌رو امام علی (ع) دربارۀ خلیفۀ سوم فرمود: «او خویشاوندان خود را بر دیگر مسلمانان مقدم داشت و این یک تقدیم و ترجیح بدی بود».(۷)

امام علی (ع) در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خیانت‌کار ‌نوشت: «پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم با شمشیری تو را می‌زنم که به هرکس زدم وارد دوزخ شد. به‌خدا اگر حسن و حسین چنان می‌کردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمی‌دیدند و به آرزو نمی‌رسیدند تا آنکه حق را از آنان بازپس ستانم و باطلی را که به ستم پدید آمده بود نابود کنم».(۸)

همچنین در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر نوشت: «برای زمامدار، خواص و نزدیکانی است که دارای صفت خودخواهی و مقدم‌شمردن خود بر دیگران و دست‌درازی و کم‌انصافی در معاملات هستند. ماده و ریشۀ این‌گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن و هرگز به کسی از اطرافیان و خویشاوندان خود قطعه زمینی از زمین‌های مسلمانان را اختصاص مده و این‌گونه مردم هرگز با تکیه بر تو در بستن معاهده‌ای که ضرری بر حق دیگران وارد بسازد طمع نکنند».(۹)

 

۴. جدیت در امور اقتصادی و معاش مردم

یکی از تعاریف ساده برای اقتصاد سیاسی این است که احزاب سیاسی و مدیران ارشد دولتی با هدف حفظ منافع حزبی، گروهی و ملّی دست به اعمال نفوذ در اخذ تصمیمات اقتصادی می‌زنند. ساده‌تر از این تعریف، اینکه چگونگی تولید و توزیع ثروت با مسئله حاکمیت و قدرت پیوند می‌خورد. پس در قرون اخیر نقش بسیار برجسته‌ای برای حاکمان در سیاست‌های اقتصادی مشاهده می‌شود. بنابراین شایسته است از کارهای مهم آنان رسیدگی به امور معیشتی مردم و آسایش و رفاه طبقات اجتماعی باشد؛ البته این حرف به این معنا نیست که تمام همت دولت صرف امور اقتصادی شود و از جنبه‌های فرهنگی و دینی جامعه غافل شود. این یک نگاه افراطی است، همان‌گونه ‌که تفریط در این زمینه نیز پذیرفتنی نیست و همان‌طور که سرگرمی با مسائل سیاسی و توسعۀ سیاسی هم مطلوب نیست؛ گرچه در بین مکاتب سیاسی موجود این رویه هم طرفدارانی دارد، ولی در نظام اسلامی وزن و اهمیت همۀ بخش‌ها مشخص است.

تفکر باطل دیگری هم که مردم را بیش از حد تشویق به زهد و پرهیز از دنیا کند، اگر از حد معمول بگذرد مورد رضایت خداوند نیست. توضیح اینکه آثار بد افراط در زهد این است که در‌حالی‌که مردم توان مصرف در حد کفاف که مورد تشویق اسلامی است را دارند، اگر مصرف نکنند رکود پیش می‌آید، فروش کارخانه‌ها پایین می‌آید و تولید کم می‌شود و با توجه به هزینه‌های ثابت، قیمت کالاها افزایش می‌یابد و قدرت خرید کم می‌شود. پس شعار اعتدال که امروز مطرح شده است اگر در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی نمود پیدا کند، باید به فال نیک گرفته شود؛ به‌ویژه باید در حوزۀ اقتصاد با دقت و ظرافت پیگیری شود تا نتیجه آن رفاه و آسایش عمومی باشد.

اگر سیاست‌های اقتصادی بدون دقت و دور از کارشناسی انجام شود، فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد. سمت‌گیری برنامه‌ریزان اقتصادی باید به‌طرف همسان‌سازی و عدالت‌ورزی باشد تا هرکس به تناسب شخصیت اجتماعی از مواهب اقتصادی برخوردار باشد. گام نخست برنامه‌ریزی رسیدگی به طبقات پایین جامعه است.

امام علی (ع) به مالک فرمود: «خدا را دربارۀ طبقۀ پایین از مردم که چاره‌ای ندارند در نظر بگیر، از بینوایان و نیازمندان و مشقت‌زدگان و زمین‌گیرشدگان؛ زیرا در این طبقه مردمی قانع و حاجت‌خواه وجود دارد».(۱۰۹)

هم‌زمان با برنامه‌ریزی برای دهک‌های نیازمند جامعه باید با شیبی مناسب به فکر تولیدکنندگان و صاحبان صنعت و تجارت هم بود؛ چون آسیب‌دیدن بخش تولید به‌ضرر اقشار آسیب‌پذیر هم خواهد بود.

 

۵. ارتباط چهره‌به‌چهره با مردم

حجم کارهای اجرایی داخلی، ارتباط با خارج، جلسات کاری و هماهنگی با قوای دیگر و انبوهی از مشکلات و مسائل که گریبان‌گیر رئیس قوۀ مجریه است مانع از حضور اکثری در بین مردم است، اما مادامی که رئیس اطلاع از وضعیت واقعی مردم نداشته باشد، تصمیمات واقعی هم وجود نخواهد داشت. قفل بسیاری از مشکلات با یک دستور کلیدی مدیر باز می‌شود.

در دستگاه‌ها و سازمان‌ها یک روش مدیریتی وجود دارد که به مدیران پیشنهاد می‌کند کمتر رسمی باشند و گاهی از اتاق کار بیرون بیایند؛ به‌طوری‌که کارکنان او را به‌عنوان یک دوست ببینند و راحت با او سخن بگویند. نام این روش، «مدیریت برمبنای سر زدن» است (MBWA).(۱۱)

در مقیاسی کلان‌تر، کشور هم یک سازمان بزرگ بوده و رئیس‌جمهور به‌عنوان مدیر این مجموعه است که باید گاهی این ارتباط با مردم را برقرار کند؛ همان‌طوری‌که در دولت قبلی هم وجود داشت و مقام معظم رهبری هم آن را تحسین کردند، البته مقدار و شکل کار می‌تواند دقیق‌تر و مؤثرتر پیگیری شود. این روش امروزی مدیریت در سخنان دیروز امام علی (ع) هم نمایان است، در خطابی به مالک اشتر فرمود: «هرگز خود را مدتی طولانی از مردم جامعۀ خود پوشیده مدار؛ زیرا اختفای زمامداران از رعیت نوعی وارد‌کردن فشار بر آنان و کم‌اطلاعی از امور حیات اجتماعی مردم است. غیاب کارگزاران از مردم، زمامداران را از دانستن امور که از آنان پوشیده است بازمی‌دارد، در نتیجه امر بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک، بزرگ و زیبا زشت و زشت زیبا جلوه می‌کند و حق با باطل با هم درمی‌آمیزد».(۱۲)

در نامۀ دیگری نیز فرمود: «بین خودت و مردم فاصله و پرده‌ای غیر از صورتت قرار مده».(۱۳)

 

۶. عذرخواهی از مردم

برنامه‌ریزی و کارشناسی دقیق لازمۀ هر تصمیم‌گیری برای مدیران است، اما این به‌معنای نبود خطا در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نیست. متغیرهای گوناگون اثرگذار بر جامعه آن‌قدر زیاد شده‌اند که گاهی در فرایند برنامه‌ریزی یا اصلاً به‌چشم نمی‌آیند یا خوب شناسایی نمی‌شوند. یک مثال ساده: فرض کنید اولویت اول کشور بخش کشاورزی است، منابع و امکانات سرمایه‌داری و انسانی به این بخش هدایت شده است، اما وجود یک آفت پیش‌بینی‌نشده تمام برنامه‌ریزی‌ها را بر‌هم ریخته و ما را از نقطۀ هدف دور می‌کند. این نگاهی خوشبینانه به خطا در فرایندهاست. گاهی در داده‌ها و فرایندها مرتکب خطا می‌شویم و به هدفِ از‌پیش‌تعیین‌شده نمی‌رسیم. این در همۀ دنیا رایج است و حتی کشورهای پیشرفته و کاملاً توسعه‌یافته هم از آن مصون نیستند.

متأسفانه در کشور ما همیشه همه‌چیز را خوب و بی‌عیب جلوه می‌دهیم. اگر هم عیبی باشد فرافکنی می‌کنیم. وقتی مقام معظم رهبری دربارۀ رشد جمعیت اقرار به‌ اشتباه می‌کنند و از مردم عذرخواهی می‌کنند چه اشکالی دارد گاهی مسئولان اجرایی کشور دربارۀ بعضی برنامه‌هایی که اشتباه بود از مردم عذرخواهی کنند. این کار اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد و به شکل‌گیری وفاق ملی کمک می‌کند. خوشبختانه ضریب نفوذ رسانه‌ها و ارتباط با مردم به نزدیک صددرصد رسیده است و متوجه این عذرخواهی هم می‌شوند؛ البته بیان این اشتباهات بسیار ظریف و دقیق است: اولاً باید دقت در برنامه‌ها بیشتر باشد تا لزومِ اقرار به اشتباه کمتر شود؛ ثانیاً نحوۀ بیان هم به‌گونه‌ای باشد که شبۀ هرگونه عمد و قصد در خطا وجود نداشته باشد.

گویا در زمان امام علی (ع) دربارۀ جنگ صفین ابهاماتی وجود داشت که حضرت دربارۀ آن برای مردم توضیح داده‌اند(۱۴) و خطاب به مالک فرموده‌اند: «با عذری که می‌آوری در پا‌بر‌جا‌کردن آنان در مسیر حق به خواستۀ خود نایل می‌شوی».(۱۵)

 

۷. برقراری امنیت

از زمان تولد علم اقتصاد، پاشنۀ این علم بر دو نگاه افراطی اقتصاد دولتی و اقتصاد خصوصی چرخیده است. از اواسط قرن بیستم نگاه متوازنی به‌وجود آمده که هر دو دیدگاه را در خود دارد، اما کفۀ ترازو همچنان به سمت آزادسازی اقتصاد و دخالت کمتر دولت است. طرفداران این نظریه معتقدند وظیفۀ اصلی دولت تأمین امنیت و بهداشت جامعه است و افزون بر این، دولت باید همراه با رونق تولید، با گرفتن مالیات اوضاع رفاهی مردم را سامان بدهد. متأسفانه در کشور ما اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بسیار کُند پیش می‌رود؛ به‌گونه‌ای که اخیراً نقل شد، مقام معظم رهبری هم از این وضع ناراحت بوده‌اند. عادت اشتباه دولت در کشور دخالت در بسیاری از امور غیرمربوط به آن و غفلت از وظیفۀ اصلی است.

از وظایف اصلی دولت، تأمین امنیت است تا در پناه آن چرخ تولید به حرکت درآید، مرزها کنترل شود اجناس قاچاق و مواد مخدر وارد نشود و استعداد جوانان در کار و تولید فعلیت یابد. کارهای بسیاری انجام شد، ولی هنوز از گوشه‌و‌کنار صداهایی به‌گوش می‌رسد که بر طبل بی‌اهمیتی می‌کوبند و جامعه را دچار تشویش و اضطراب می‌کنند.

در جامعۀ اسلامی باید در تمام شبانه‌روز و در تمام نقاط کشور آمد‌و‌شد آزاد همراه با امنیت کامل وجود داشته باشد؛ البته هزینۀ برقراری امنیت بسیار زیاد است، ولی اگر با صداقت با مردم در میان گذاشته شود، همکاری بسیار خوبی به‌وجود خواهد آمد. کسانی که ابتدای انقلاب را به‌خاطر دارند می‌دانند تثبیت انقلاب و بیرون راندن دشمن و ضدانقلاب با همکاری صمیمانۀ مردم صورت گرفت؛ چیزی که الان در همسایگی ما وجود ندارد و هر روز، آن می‌شود که در رسانه‌ها منعکس می‌شود.

این خطبۀ امام علی (ع) بسیار معروف است که در زمانی که امنیت برای یک زن یهودی وجود نداشته، فرمود: «اگر پس از چنین حادثه‌ای مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد مورد ملامت نخواهد بود».(۱۶)

 

۸. مشورت در تصمیم‌گیری

امروزه سیستم مدیریتی کشورها به‌گونه‌ای است که کارها معمولاً در حوزه‌های ستادی با مشورت مدیران برنامه‌ریزی شده و آنگاه برای اجرا ابلاغ می‌شود، اما کم نیستند شوراها و حلقه‌هایی که به‌ظاهر تشکیل می‌شوند، اما چشم‌ها به یک نفر خیره می‌شود و گوش‌ها تنها یک صدا را می‌شنوند و دل‌ها فقط یک محبوب دارند. کارآمدی این شوراها به استفاده از نظرات دیگران و برگزیدن بهترین دیدگاه‌ها است.

پیامبر خدا (ص) با آنکه به سرچشمۀ وحی متصل بود خود را از مشورت دیگران بی‌نیاز نمی‌دید و حتی از جوانان مشورت می‌گرفت.

امام علی (ع) از یاران خود تقاضای مشورت می‌کرد و می‌فرمود: «هرگز از ارائۀ گفتار حق به من یا مشورت با من برای اجرای حق، خویشتن‌داری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی‌دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید».(۱۷)

افزون بر آنچه گذشت، توجه به مسائل فرهنگی، ایجاد دستگاه‌های نظارتی، دقت در انتخاب مسئولان و سخت‌گیری دربارۀ خطای آنان، پرهیز از تملق و چاپلوسی، ارتباط با کشورهای دیگر هم از شاخصه‌های یک کارگزار مطلوب است که سخنان حضرت در نهج‌البلاغه دربارۀ آنها وجود دارد و امید است به‌عنوان نقشۀ راه مورد توجه رئیس‌جمهور محترم و همکاران گرامی ایشان قرار گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۲. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۳۳.

۳. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۳۶.

۴. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷.

۵. نگاه کنید به فتوای آیت‌اله مکارم شیرازی: www.irna.ir، تاریخ ۲۴/۴/۱۳۹۲٫

۶. برای مدل ریاضی رجوع کنید به: Monitoreconomy.com.

۷. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۳۰.

۸. نهج‌البلاغه، نامۀ ۴۱.

۹. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۰. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

  1. ۱۱٫ Management by Walking around.

۱۲. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۳. نهج‌البلاغه، نامۀ ۶۷.

۱۴. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۸.

۱۵. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۶. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۷.

۱۷. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۱۶.

 

 

سوتیتر:

در نظام بودجه‌ریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرح‌ها و برنامه‌ها هزینه می‌شود، ولی قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی کشور و رئیس‌جمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات می‌تواند خود را نشان دهد و گاهی بدون عدالت توزیع می‌شود

 

30نوامبر/16

چرا جمهوری اسلامی ایران از فلسطین دفاع می‌کند؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

 

مدت زمانی است که در جامعه اسلامی ایران توسط ابزارهای رسانه‌ای و دستگاه‌های تبلیغاتی غرب و نظام سلطه جهانی تبلیغ می‌شود که با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی مردم ایران و تورم فزاینده‌ای که در آن وجود دارد چرا جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین کمک مالی و حتی از نهضت آن حمایت تسلیحاتی می‌کند؟ القاء این نوع شبهات به مردم ایران هر چند هدفی جز تأمین امنیت پایدار برای رژیم جعلی صهیونیستی و تداوم سیاست‌های توسعه‌طلبانه تروریستی و تجاوزکارانه آن در منطقه از سوی نظام سلطه جهانی و جلوگیری از پیام جهانی انقلاب اسلامی ایران در بیداری ملل مسلمان منطقه ندارد، اما بر بخشی از از مردم ناآگاه به مسائل منطقه و یا جریان‌های سیاسی غرب‌گرا در ایران تأثیراتی داشته است،به همین لحاظ ضروری است برای آگاهی‌بخشی به ملت مسلمان ایران و تبیین حقیقت و ماهیت دفاع از قضیه فلسطین به چند نکته اساسی توجه شود.

اول: ملت ایران ملتی است مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملی این ملت نیز نظامی است اسلامی و مبتنی بر آموزه‌های دینی و قرآنی، بنابراین بر اساس قانون اساسی، جمهوری اسلامی موظف است در سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی خود به آموزه‌های دینی، به‌ویژه قرآن مجید تمسک جوید. قضیه فلسطین و حمایت جمهوری اسلامی ایران از ملت مسلمان آن نیز بخشی از این اصول است.

قرآن مجید در آیات متعددی بر حمایت از ملل مظلوم تأکید ورزیده است که به چند مورد آن اشاره می‌کنیم:

۱ـ أُذِنَلِلَّذینَیُقاتَلُونَبِأَنَّهُمْظُلِمُواوَإِنَّاللَّهَعَلى‏نَصْرِهِمْلَقَدیرٌ* الَّذینَأُخْرِجُوامِنْدِیارِهِمْبِغَیْرِحَقٍّإِلاَّأَنْیَقُولُوارَبُّنَااللَّهُوَلَوْلادَفْعُاللَّهِالنَّاسَبَعْضَهُمْبِبَعْضٍلَهُدِّمَتْصَوامِعُوَبِیَعٌوَصَلَواتٌوَمَساجِدُیُذْکَرُفیهَااسْمُاللَّهِکَثیراًوَلَیَنْصُرَنَّاللَّهُمَنْیَنْصُرُهُإِنَّاللَّهَلَقَوِیٌّعَزیزٌ(۱)در این آیه علت اذن در جهاد را «مظلومیت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از خانه و کاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوی ستمگران می‌داند.

۲ـ وَلَمَنِانْتَصَرَبَعْدَظُلْمِهِفَأُولئِکَماعَلَیْهِمْمِنْسَبیلٍ* إِنَّمَاالسَّبیلُعَلَىالَّذینَیَظْلِمُونَالنَّاسَوَیَبْغُونَفِیالْأَرْضِبِغَیْرِالْحَقِّأُولئِکَلَهُمْعَذابٌأَلیم(۲)

کسانی که بعد از آنکه مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آنان نیست، ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‌دارند.

۳ـ وَمالَکُمْلاتُقاتِلُونَفی‏سَبیلِاللَّهِوَالْمُسْتَضْعَفینَمِنَالرِّجالِوَالنِّساءِوَالْوِلْدانِالَّذینَیَقُولُونَرَبَّناأَخْرِجْنامِنْهذِهِالْقَرْیَهالظَّالِمِأَهْلُهاوَاجْعَلْلَنامِنْلَدُنْکَوَلِیًّاوَاجْعَلْلَنامِنْلَدُنْکَنَصیراً(۳)

چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران تضعیف شده‌اند] پیکار نمی‌کنید؟ همان افراد [ستمدیده‌ای] که می‌گویند: پروردگارا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود، یارو یاوری برای ما تعیین فرما.

در سنت نبوی«ص» و ائمه معصومین«ع» نیز سفارش زیادی به این امر شده و در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید و ارعاب، وظیفه‌ای همگانی است و باید یکپارچه، در برابر عوامل تهدید و ارعاب ایستاد و از مظلوم دفاع کرد و خصم ظالم بود. دستور نورانی امیرالمؤمنین«ع» مبنی بر این که «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید» همواره بر تارک عالم می‌درخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقانیت این نظام حقوقی است. پیامبر عظیم الشأن اسلام«ص» نیز فرمودند: «هر کس فریاد دادخواه و مظلومیـ اعم از مسلمان یا غیرمسلمانـ را بشنود که مسلمین را به یاری می‌طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.»و در روایت دیگر فرمودند: «یاری ضعیفان، بهترین و بافضیلت‌ترین صدقه‌هاست.» براساس بعضی از روایات دیگر، مسلمانان باید به حل معضلات و گره‌گشایی یکدیگر اهتمام ورزند و در این راستا تلاش کنند، وگرنه از زمره مسلمان واقعی خارج هستند.

دوم: از جهت دیگر نیز باید به چند نکته اساسی توجه کرد:

۱ـ براساس اصول و مبانی اسلام، جامعه اسلامی پیکره واحدی است و مسلمین نمی‌توانند در قبال سایر مسلمانان بی‌تفاوت باشند. پیامبر اسلام«ص» می‌فرماید: «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم.» و «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.» و «مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد، اذا اشتکی بعضهم تداعی سائرهم بالسهر و الحمی.» حکایت مؤمنان در دوستی و مهربانی، چون اعضای یک پیکر است. وقتی یکی از آنها رنجور شود، دیگران برای مراقبت و حمایت از او همداستان می‌شوند.(۴)

این همبستگی عمیق اسلامی، تعاون اسلامی را به همراه دارد، بدین معنا که مسلمانان در کلیه امور و شئون مشترک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، موظف به همکاری و همیاری یکدیگرند. تعالیم مذکور در چهارچوب عقیده و ایمان، بسیار کارساز است و مجموعه امت اسلامی را ـ از مشرق تا مغرب عالم ـ همچون دانه‌های تسبیح به یکدیگر پیوند می‌دهد.

۲ـ اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی ناشی از آموزه‌های دین مبین اسلام‌اند، لذا انقلاب اسلامی از بدو شکل‌گیری تاکنون، اهداف خود را منحصر به برپایی حکومت اسلامی در ایران نکرده است، بلکه خود را موظف به آزادی و بیداری سایر ملل مظلوم جهان و حمایت از حقوق آنان می‌داند. براساس تحقق عملی حاکمیت ملی، دولت به نمایندگی از تمام افراد مردم، موظف به ایفای «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است، به همین جهت، ضمن آنکه «موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد.»، در اعمال سیاست خارجی باید «دفاع از همه مسلمانان» را وجهه همت خود سازد.(۵)

بر این اساس جمهوری اسلامی ایران، حمایت‌های بی‌دریغ مادی و معنوی خود را درـ حد امکانات و شرایط بین‌المللی ـ از ملت‌های مظلوم دریغ نکرده است (مانند حمایت از مردم ستمدیده آفریقای جنوبی، مسلمانان بوسنی ـ هرزگوین، افغانستان، قفقاز، لبنان و فلسطین و …)

۳ـ از آنجا که مشکل اسرائیل مربوط به همه جهان اسلام است و تمام مسلمانان مورد تهدید هستند، نجات ملت فلسطین و تشکیل دولت مستقل و طرد و نابودی اسرائیل، پیوسته مورد اهتمام مسئولان، مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و در این جهت، تدابیر قانونی و انواع حمایت‌های مالی، معنوی، تبلیغاتی و… صورت گرفته است.

قانون حمایت از انقلاب اسلامی مردم فلسطین (مصوب ۱۹/۲/۶۹ مجلس شورای اسلامی) خطوط اصلی سیاست حمایت از مردم فلسطین را چنین مقرر داشته است:

۱ـ اعتقاد بر تعلق فلسطین به ملت فلسطین و غاصب بودن اسرائیل و حمایت از مردم ستمدیده، آواره و مبارز فلسطین تا رسیدن به حقوق حقّه خویش به هر نحو ممکن (ماده ۱)؛

۲ـ تشکیل صندوق کمک‌های انسانی جهت حمایت از مردم فلسطین، آوارگان و مبارزان فلسطینی

۳ـ حمایت معنوی و مادی از خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان سرزمین‌های اشغالی به وسیله بنیاد شهید

۴ـ اعطای بورس تحصیلی دانشگاهی به داوطلبان فلسطینی

۵ـ تشکیل کمیته دائم نظارت بر اجرا، پیگیری و هماهنگی‌های لازم نسبت به امور فلسطین و ارائه گزارش به مجلس شورای اسلامی

۶ـ حمایت‌های تبلیغاتی مؤثر برون مرزی از سوی سازمان‌های مربوط (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی)

۷ـ تعیین و پیشنهاد رسمیت «بیت‌المقدس» به عنوان موطن و مرکز دولت اسلامی در تبعید فلسطین به کشورهای اسلامی

۸ـ تحریم رابطه اقتصادی با تمام مؤسسات و شرکت‌های وابسته به صهیونیست‌ها در سطح جهان

این مواضع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، حداکثر حمایتی است که در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران از فلسطینیان آواره و اخراج شده از کشورشان به عمل می‌آورد.(۶)

سوم:وجود پاره‌ای از مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… در سطح کشور، امری واقعی و غیرقابل انکار است و برای خروج از این وضعیت و دستیابی به وضعیت مطلوب‌تر، تلاش‌های مضاعفی لازم است.

در کنار واقعیت فوق، باید واقعیت دیگری را نیز در نظر گرفت و آن توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی است. به عبارت دیگر حیطه و گستره وظایف و مسئولیت‌های دولت‌ها فقط در درون مرزهای آن کشور محدود نمی‌شود، بلکه دولت‌ها برای دستیابی به اهداف خود در سطح داخلی و بین‌المللی (از قبیل تأمین امنیت و منافع ملی و تحقق آرمان‌های ایدئولوژیک) ناچارند تا محدوده عملکرد و اقدامات خود را به بیرون از مرزهای بین‌المللی، گسترش دهند و در عرصه معادلات و رقابت‌های بین‌الملل شرکت فعال داشته باشند.

امروزه به دلیل گسترش ارتباطات و تکنولوژی، جهانی شدن اقتصاد و… ـ که مرزهای ملی کشورها را درنوردیده است ـ دیگر نمی‌توان حیطه عملکرد و وظایف دولت‌ها را در محدوده مرزهای آن کشور، تعریف کرد، بلکه بر عکس دولتی از توانایی بیشتر در سامان دادن به مسائل داخلی و تأمین امنیت و رفاه در سطح جامعه و تعقیب آرمان‌های ایدئولوژیک خود بهره‌مند می‌شود که به صورت فعالدر مناسبات، معادلات و رقابت‌های بین‌المللی حضور داشته باشد، در چهارچوب اصول سیاست خارجی خویش، نقش مؤثری را در تأثیرگذاری بر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا و از موقعیت‌ها و فرصت‌های بین‌الملل به بهترین نحو برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند.

عوامل متعددی در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها مؤثرند که مهم‌ترین آنها عبارتند از:(۷)

۱. ارزش‌ها و اعتقادات ۲٫ زمینه‌های تاریخی و فرهنگی ۳٫ ساختار نظام بین‌الملل ۴٫ مشکلات و نیازهای داخلی

دولت‌ها برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود، از ابزارها و تکنیک‌های گوناگوناز جمله  دیپلماسی، حربه‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگیبهرهمی‌گیرند. استفاده صحیح و به‌موقع از این تکنیک‌ها، در میزان موفقیت واحدهای سیاسی بسیار مؤثر است.(۸)

درسطح بین‌الملل، سیاست خارجی کشوری موفق‌تر و از توانایی بیشتری برای پیشبرد اهداف بین‌المللی و تـأمین منافع ملی خود برخوردار است که توانایی بیشتری در کاربرد تمام این ابزارها داشته باشد و در موقع نیاز برای دسترسی به اهداف خود، از آنها بهره گیرد.

براساس مطالب یادشده در خصوص کمک ایران به مسلمانان فلسطین باید گفت:

یکم: بخشی از این کمک‌ها (مانند مواد غذایی، دارو، پوشاک و…) در شرایط فعلی، حیاتی هستند و از مسئولیت‌های فراملی دولت اسلامی محسوب می‌شوند.

دوم: با توجه به نیازهای ضروری و حیاتی مردم فلسطین و امکانات نسبتاً خوب کشورمان، کمک‌ها محدودند و تأثیر منفی در روند آبادانی و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی ما ندارند. به‌علاوه نتایج مثبتی را در کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت، در سطح منطقه‌ای و بین‌الملل، برای کشورمان به ارمغان می‌آورند. میزان کمک‌ها وقتی در سطح افراد نگریسته شود، زیاد به چشم می‌آید (مثلاً صد کامیون)؛ اما همین میزان در سطح کلان بسیار اندک است، یعنی ارزش مادی آن کمک‌ها برای آحاد ملت، رقم بزرگی است، ولی در سطح یک کشور رقمی جزئی است و اگر بخواهند همان میزان کمک را در داخل بین همه مردم آن کشور تقسیم کنند، بسیار ناچیز است.

سوم: فشارها و مشکلات جامعه هراندازه زیاد باشد، با وضعیت پیش آمده برای برادران و خواهران آواره فلسطینی و… اصلاً قابل قیاس نیست.

چهارم: مسلمین امت واحده و دارای سرنوشت مشترکی‌اند. استعمارگران همواره در پی جداسازی و تفرقه میان ملت‌های مسلمان‌اند تا از این رهگذر، سلطه خود را بر جهان اسلام بیشتر استوار سازند. بنابراین اگر ما دست از یاری برادران مظلوم مسلمان خود برداریم، در واقع به پاره‌سازی امت واحد اسلامی ـ که هدف دشمنان است ـ کمک کرده‌ایم.

پنجم: بر اساس یک روایت، همان‌طور که کمک‌های فردی موجب افزایش نعمت و برکات الهی است، کمک‌های اجتماعی نیز چنین است.

ششم: امروزه در تمام جهان سرمایه‌هایی برای کمک به جوامع محروم اختصاص داده می‌شود و در این حرکت انسان‌دوستانه، مسلمانان و جمهوری اسلامی باید جلودار باشند.

هفتم: انجام حمایت‌های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی در حد وسع و توان از ملت‌های مسلمان دیگرـ خصوصاً فلسطین ـ نه تنها با منافع ملی ما تعارض ندارد؛ بلکه در راستای تأمین منافع ملی ایران به حساب می‌آید، زیرا:

اولاً، منافع ملی یک کشور فقط در مرزهای جغرافیایی آن محدود نمی‌شود، لذا دولت‌ها به میزان هزینه‌هایی که در کشورهای دیگر صرف می‌کنند، از توان و قدرت تصمیم‌گیری و تأثیرگذاری بیشتری در آینده آن کشور و معادلات منطقه‌ای برخوردار خواهند بود.

ثانیاً، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیتی ملی کشورکه از عناصر کلیدی و حیاتی تشکیل‌دهنده منافع ملی است، نیازمند صرف چنین هزینه‌ها و کمک به ملت‌هایی است که در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند. واقعیت این است که مردم مظلوم و مبارز فلسطین، از ما نیز دفاع می‌کنند و ما کمترین وظیفه خود (تدارکات و پشتیبانی) را انجام می‌دهیم. رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیست‌های افزون‌طلب گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه وارد عمل می‌شدند».

هسته‌های مقاومت و نهضت‌های آزادی‌بخش در سراسر جهان اسلام یکی از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت جمهوری اسلامی هستند که ابرقدرت‌ها را ترسانده و موجب بازدارندگی آنها از عملی کردن نیات امپریالیستی‌شان شده‌اند. کمک به این مردم مبارز، به معنای استحکام بخشیدن به سنگرهای دفاعی خود است.

آینده‌نگری و تأمین منافع بلندمدت بهترین دلیل بر انجام چنین اقداماتی است، زیرا آرمان‌ها و اهداف توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی هرگز به فلسطین محدود نمی‌شود، بلکه آنان آرزوی سیطره بر جهان اسلام و به‌خصوص ام‌القرای آن (جمهوری اسلامی ایران) را در سر می‌پروراند.

هشتم: این کمک‌ها یکپارچگی ما را بهتر حفظ می‌کند و قدرت جمعی ما را بر دشمنان افزون می‌سازد و برای مصونیت ما از خطرات دشمن مفید است.

نهم: ارسال این قبیل کمک‌ها مختص به ایران نیست، بلکه کشورهای بزرگ جهان (مانند آمریکا) به‌رغم وجود مشکلات داخلی زیاد، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود، کمک‌های بسیار زیادی را برای اسرائیل ـ که واقعاً هیچ بهره‌ای برای ملت آمریکا ندارد ـ ارسال می‌نمایند. حال آیا رواست که کشورهای اسلامی از انجام کمترین وظایف دینی و انسانی خود در قبال مشکلات مردم فلسطین و سایر جهان اسلام دریغ ورزند؟

از طرف دیگر با توجه به واقعیاتی چندـ از قبیل وجود مرزبندی‌های بین‌المللی، حفظ و تقویت نظام جمهوری اسلامی ایران، ارائه الگویی نمونه براساس اصول و ارزش‌های اسلامی و… ـ توجه به نیازهای داخلی نیز حائز اهمیت است. اگر زمانی بین نیازهای داخلی و خارجی، تزاحم به وجود آمد؛ رعایت اصول اهم و مهم، ضروری می‌نماید. مثلاً اگر در کشورهای دیگر، مسلمانانی نیازمند ضروری‌ترین نیازهای حیاتی (از قبیل غذا، دارو، پوشاک و…) باشند؛ بدون شک نمی‌توان به نیازهای غیرحیاتی و کم اهمیت‌تر داخلی اولویت داد؛ چون مسئله زندگی و حفظ جان مسلمانان در میان است.

به بیان دیگر، حاکم اسلامی با کمک متخصصان و کارشناسان و با درک شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی، باید مشخص کند که اولویت با رفع نیازهای داخلی است و یا نیازهای خارجی و نسبت به هر یک، چه مقدار باید اهتمام ورزید و برای آن سرمایه گذاری کرد.

از دیگر سو مردم ما ـ که با واقعیات و الزامات جهانی، روش‌های پیشبرد اهداف سیاست خارجی و تأمین امنیت و منافع ملی و… آشنا هستند و از همه مهم‌تر وفاداری عمیقی به تعهدات دینی دارند، مثبت بودن اعطای چنین کمک‌ها و سرمایه‌گذاری‌هائی را تصدیق می‌کنند و در این زمینه همکاری و مساعدت جدی با دولت به عمل می‌آورند.

بنابراین در ضمن تلاش جدی برای رفع مشکلات داخلی، باید توجه داشت که این قبیل مشکلات و معضلات نمی‌توانند توجیه‌کننده کناره‌گیری و بی‌توجهی ایران از وضعیت نابسامان سایر مسلمانان و اهداف سیاست خارجی خود باشد، بلکه همراه با انجام وظیفه برون‌مرزی باید به حل مشکلات درون نیز پرداخت.(۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]ـ حج، آیه ۴۰و۳۹٫

۲ـ شوری، آیه ۴۲و۴۱٫

۳ـ نساء، آیه ۷۵٫

۴ـ نهج الفصاحه، ش۲۷۱۲٫

۵ـ قانون اساسی، اصول۶،۱۱،۵۶،۱۵۳٫

۶ـ برای آگاهی بیشتر ر. ک. جهان اسلام از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، فلسطین از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه نشر آثار امام خمینی.

۷ـ جهت اطلاع بیشتر ر.ک: قوام، عبدالعلی اصول سیاستخارجی و سیاست بین‌الملل، ص۱۳۵٫

۸ـ همان، ص ۲۰۶٫

۹ـ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، شماره ۹، (قم، نشرمعارف، ۱۳۸۳) صص۳۱۶-۳۱۳٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

ملتایرانملتیاستمسلمانونظامبرگرفتهازارادهملیاینملتنیزنظامیاستاسلامیومبتنیبرآموزه‌هایدینیوقرآنی،بنابراینبراساسقانوناساسی،جمهوریاسلامیموظفاستدرسیاست‌گذاری‌هایداخلیوخارجیخودبهآموزه‌هایدینی،به‌ویژهقرآنمجیدتمسکجوید. قضیهفلسطینوحمایتجمهوریاسلامیایرانازملتمسلمانآننیزبخشیازایناصولاست.

30نوامبر/16

خنثی‌کنندۀ توطئه‌های دشمنان

روز قدس

حسین رویوران

انتخاب روز قدس به‌عنوان مهم‌ترین روز همبستگی با مسائل جهان اسلام از سوی امام خمینی (ره) در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، قدس و فلسطین را به‌عنوان مهم‌ترین شاخص و خط‌کش در تفکر امتی جامعۀ انقلابی و اسلامی ایران قرار داد و شاید به همین دلیل است که هرساله جمعیت دفاع از ملت فلسطین در آستان. روز قدس، قرائتی از حوادث و تحولات منطقه با محوریت آرمان آزادسازی فلسطین ارائه می‌دهد و اولویت‌های جدید سیاسی در جهت تحقق این هدف را مطرح می‌کند.

با این مقدمه به‌سراغ حوادث بسیار زیاد منطقه، به‌ویژه تحولات حوزۀ بیداری اسلامی می‌رویم تا ببینیم کشورها و جوامع اسلامی در چه شرایطی قرار دارند.

در سال ۱۳۸۵ هنگامی که رژیم صهیونیستی جنگ ۳۳‌روزه بر ضد حزب‌اله و لبنان را آغاز کرد تصور می‌کرد همانند جنگ‌های پیشین با دولت‌های عربی، به‌آسانی و سرعت این جنگ را می‌برد و رهبران حزب‌اله را به‌اسارت می گیرد و با محاکمه و زندانی‌کردن آنها در گوانتاناموی اسرائیل، این تهدید را از بین می‌برد و حزب‌اله را عبرتی برای دیگران قرار می‌دهد. اما نتیجۀ جنگ به گونه‌ای دیگر رقم خورد و روند آن با تصور رژیم صهیونیستی کاملاً مغایر پیش رفت. جنگ ۳۳‌روزه ادامه یافت و رژیم صهیونیستی در تحقق اهداف خود از این جنگ شکست خورد. در پایان جنگ نیز با تشکیل گروه وینوگراد در صدد بررسی دلایل شکست در این جنگ برآمد. «مارتین ایندیک» سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی که بعدها معاون وزیر امور خارجه شد و یک یهودی استرالیایی‌تبار عضو لابیِ آیپک است، پس از این جنگ در مقاله‌ای در روزنامۀ«هاآرتص» اعلام کرد:«اکنون شیعه (مقاومت اسلامی) تبدیل به خطر جدی برای اسرائیل شده است و اسرائیل در جنگ ۳۳‌روزه، با همۀ توان و برتری نظامی بر همۀ کشورهای عربی، نتوانست جلوی آن را بگیرد، از این‌رو باید در پی قدرتی بود که توان مهار شیعه را داشته باشد». او با این مقدمه، بهجامعۀ سنّی منطقه پیشنهاد می‌کند به‌عنوان مهم‌ترین بازیگری که می‌تواند شیعه را مهار کند وارد صحنه شود و از اسرائیل خواست تا در جهت عملی‌کردن این سناریو اقدام کند.

پنج سال بعد موج بیداری اسلامی از تونس آغاز شد و سرتاسر منطقه خاورمیانه را دربرگرفت و موجب شد پس از ۲۳ روز،«بن‌علی» رئیس‌جمهور تونس فرار کند و «مبارک مصری» پس از ۱۸ روز استعفا دهد و «قذافی» لیبی پس از چند ماه سقوط کندو «علی‌عبداله صالح» یمنی نیز پس از مقاومت یک‌ساله از قدرت کنار رود. رژیم‌های حاکم در این کشورها از مهم‌ترین متحدان غرب بودند و غرب با سرمایه‌گذاری بسیاری آنها را برای مدت مدیدی در قدرت نگهداشته بود. قیام مردم بر ضد این رژیم های استبدادی به‌نوعی جهت‌گیری تضاد آنها را تغییر داد و مردم به‌پا خاسته برضد این رژیم‌ها به‌طور طبیعی با غرب تضاد پیدا کردند که عامل اصلی تداوم سلطۀ رژیم‌های استبدادی بود. با حوادث حملۀ مردم مصر به سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره و انفجار ۱۶‌بارۀ لولۀ گاز مصر به رژیم صهیونیستی وعملیات ایلات و کشته‌شدن ۸ نظامی صهیونیستی، جهت‌گیری‌های ضد‌اسرائیلی این حرکت فراگیر مردمی، به‌ویژه در مصر آشکار شد. مطبوعات رژیم صهیونیستی پس از ۲ ماه از آغاز این حرکت اعلام کردند که این قیام‌های مردمی، امنیت اسرائیل را تهدید کرده و اقدامات قبلی این رژیم در تثبیت موجودیت غاصبانۀ خود را خنثی می‌کند و عملاً اسرائیلبه شرایط ناپایداری قبلی برمی‌گردد. رژیم صهیونیستی با امضای سازش‌های کمپ دیوید با مصر در سال ۱۹۷۸ و اسلو با فلسطینی‌ها در سال ۱۹۹۳ و وادی عربه با اردن در سال ۱۹۹۴ عملاً مرزهای جنوبی و شرقی خود را امن کرد و شرایط جنگی فقط در جبهۀ شمالی با سوریه و لبنان برقرار بود، اما با آغاز موج بیداری اسلامی عملاً مرزهای امن قبلی به ناامن تبدیل می‌شوند و اسرائیلبار دیگر در محیطی پر از خصومت و دشمنی قرار می‌گیرد. اکثر روزنامه‌های صهیونیسیت کم‌کم از تهدید محیط جغرافیایی جدیدی نام می‌بردند که به گفتۀ آنها «محیط سنّی»است و اسرائیل را از هر طرف تهدید می‌کند.

غرب و صهیونیست‌ها که با آغاز موج بیداری اسلامی به‌شدت غافلگیر شده بودند به‌منظور مدیریت حوادث منطقه برآمدند و اتاق‌های فکر آنها برای طراحی سناریوی مناسب جلساتی را برگزار کردند. کارشناسان صهیونیستی در اجلاس هرتزلیا در سال ۲۰۱۲ به این جمع‌بندی رسیدند که با توجه به خطر جبهۀ مقاومت که غرب آن را خطر شیعی می‌نامد و تضادهای جدید مردم سنّی منطقه بر ضد رژیم صهیونیستی، پیشنهاد دادند که تضادهای جدید بیرونی منطقه با غرب به داخل هدایت شود و عملاً غرب و اسرائیل از دایرۀ تضاد خارج شوند. به‌عبارت دقیق‌تر رژیم صهیونیستی به غرب توصیه کرد که با فتنۀ مذهبی میان شیعه و سنّی، جبهۀ مقاومت را در مقابل جوامع سنّی قرار دهد و میان آنها اختلاف انداخته و آنها را مشغول یکدیگر کند. تضعیف شیعه و سنّی و ایجاد کینه‌ها، فرصتی را به آمریکا و اسرائیل می‌دهد تا شرایط خود را در منطقه و جهان اسلام بازسازی کنند. تأکید «هنری کیسینجر» وزیر خارجۀ سابق آمریکا بر اینکه در دو سال اخیردر خاورمیانه بیش از چند ده سال کار مفید برای غرب و امنیت اسرائیل صورت گرفته است، به اجرای این سناریوی فتنه بر‌می‌گردد.این وقایع نشان می‌دهد که فتنۀ مذهبی که منطقه را در برگرفته است یک امر خود‌جوش وحقیقی نیست، بلکه برنامۀ دشمن است که بر مردم منطقه تحمیل شده است.

غرب و اسرائیل، کشور سوریه را به‌عنوان مرکز اجرای این توطئه انتخاب کردند و برای موفقیت این طرح، عوامل رسانه‌ای، نهادهای وابستۀ دینی، تشکل‌های سیاسی و کشورهای هم‌پیمان را هم‌جهت و بسیج کردند تا در چهارچوب تقسیم کار، شرایط سوریه را برهم زنند تا این کشور را تبدیل به محلی برای تولید نفرت مذهبی، صف‌بندی متقابل منطقه‌ای، ابزاری برای تضعیف جبهۀ مقاومت و پایداری قرار دهد.

در این میان، رسانه‌های هم‌پیمان با غرب نقش مهمی ایفا کردند. آنها با تزویر حقایق، رژیم لائیک سوریه را یک رژیم شیعی معرفی کردند که اکثریت سنّی را سرکوب و کشتار می‌کند، در‌حالی‌که حزب بعث  حاکم در سوریه حزبی سکولار است و حتی اگر بگوییم آقای «بشار اسد» رئیس‌جمهور سوریه علوی مذهب است باز هم میان علویان اهل طریقت با شیعیان اهل شریعت فاصلۀ بسیاری وجود دارد. این رسانه‌ها حس مذهبی را در میان جوامع سنّی تحریک کردند و با جعل اخبار و نقل فجایع گوناگون که گاه از سوی تکفیری‌ها بر ضد شیعیان صورت می‌گرفت، به‌صورت کاملاً وارونه در این رسانه‌ها منعکس می‌کردند تا زمینه‌های لازم برای اجرای نقشه‌های دشمنان به‌نفع اسرائیل فراهم شود. این رسان‌ها گاهی حضور چند هزار رزمندۀ حزب‌اله در سوریه را می‌دیدند و آن را دخالت آشکار در امور داخلی سوریه می‌شمردند، ولی حضور ده‌ها هزار سَلَفی تکفیری را نادیده می‌گرفتند و آن را یک تکلیف شرعی قلمداد می‌کردند. در این فرایند شبکه‌هایی از ضرورت سقوط نظام استبدادی در سوریه صحبت می‌کردند که حامیان آنها از مستبدترین رژیم های منطقه هستند و در این کشورها نه خبری از قانون اساسی هست و نه از انتخابات.

نهادهای دینی سنّی تحت فشار رسانه‌ها از یک‌سو و رژیم‌های وابسته از سویی دیگر در فرایند فتنۀ مذهبی همکاری کرده و تعدادی از روحانی‌نماها و مفتیان وجوب حضور در سوریه و جهاد بر ضد رژیم اسد رامطرح کردند. فشار بر روحانیان سنّی به حدی بود که حتی کسانی که تیزبین هستند، از توطئه‌های پشت پردۀ دشمن یقین داشتند و از نقشه‌ها و توطئه‌های مشترک غرب و رژیم صهیونیستی باخبر بودند، ناچار به سکوت شدند یا صدای آنها آن‌قدر ضعیف بود که شنیده نمی‌شد.

جالب است افرادی روحانی‌نما همچون «شیخ عرعور» و «عریفی» که در عربستان اقامت دارند و در شبکه‌های مذهبی فتاوای جهاد در سوریه راسر می‌دهند، هیچ‌گاه فرزندان خود را به این جبهه‌ها اعزام نکردند و گاه به‌دلیل مسافرت آنها به اروپا و استراحت در سواحل این کشورها از سوی برخی افراد منصف منطقه مورد تشکیک قرار گرفتند. آقای «شیخ یوسف قرضاوی» روحانی مصری که دو دهه است به خدمت رژیم آل ثانی قطر درآمده است، با فتواهای پی‌در‌پی وجوب جهاد در سوریه را مطرح می‌کرد بدون اینکه به وجوب جهاد در فلسطین و آزادسازی قبلۀ نخست مسلمین به‌عنوان یک تکلیف و اولویت اشاره کند. او با بهره‌برداری از سابقۀ مبارزاتی و شهرت رسانه‌ای شروع به تولید ادبیات فتنه کرد و حزب‌اله را به‌نام حزب‌الشیطان و «سید حسن نصراله» را نصراللات ـلات یکی از بت‌های عهد جاهلیت عربستان و از نمادهای شیطان است ـ  معرفی کرد و سیاست‌های ایران را به‌شدت مورد حمله قرار داد. شیخ زندانی که معروف‌ترین روحانی سنّی یمن به‌شمار می‌آید در این زمینه در برابر پرسش وتشکیک مردم ضمن تأکید بر وجوب جهاد در سوریه با گستاخی اعلام کرد که زخم فلسطین کهنه است و بهبود‌یافته، اما زخم سوریه تازه و دچار خونریزی است و مؤمنان اکنون مکلفند تنها به سوریه بروند.

در فرایند فتنه، در کنار روحانی‌نماها، اکثریت تشکل‌های سلفی فعال شده و با اعزام سازمان‌یافتۀ افراد، موفق شدند هزاران نفر را به سوریه اعزام کنند. این تشکل‌ها دورۀ آموزش نظامی برگزار می‌کردند و تأمین هزینه‌های اعزام افراد به سوریه را نیز بر عهده می‌گرفتند. متأسفانه در این فرایند گروه اخوان‌المسلیمن که یک تشکل میانه‌روی سنّی است و همواره با تفکر امتی در جهت وحدت و تقریب بین مذاهب رفتار کرده، در حوادث سوریه به‌گونه‌ای دیگر ظاهر شد که هیچ مرز و تفاوتی میان آنها و سلفی‌های تکفیری دیده نمی‌شد؛ به‌نحوی که گاه آقای «مُرسی» رئیس‌جمهور اخوانی مصر در مراسم بسیج و اعزام این به‌اصطلاح مجاهدان حضور می‌یافت.

دولت‌های هم‌پیمان با غرب در منطقه نیز در یک نقش نیابتی هزینه‌های جنگ بر علیه دولت سوریه را فراهم کردند. تقریباً اکثر گروه‌های مسلح معارض در سوریه، حقوق‌بگیر عربستان سعودی و قطر هستند و سلاح‌های آنان با هزینۀ این کشورها تأمین شده و ترکیه و آل حریری در لبنان و نیز کشور اردن مرزهای خود را برای رساندن افراد و سلاح به‌سوی سوریه آزاد گذاشتند و کمال همکاری را داشتند. علاوه‌بر آن، برای فروپاشی ساختار اجتماعی و سیاسی در سوریه، قطر فهرست هزار نفر اول از افراد متنفذ اجتماعی، سیاسی، رسانه‌ای، دینی، هنری و کارگزاران دولتی در سوریه را آماده کرده بود و به این افراد از صد‌هزار تا چند ده‌میلیون دلار پیشنهاد رشوه می‌داد تا در مقابل نظام قرار گیرند. گفته می‌شود ریاض‌حجاب نخست‌وزیر پیشین سوریه با دریافت صد‌میلیون دلار خود را به قطر فروخت و به اردن رفت. «محمد حبش» یکی از اعضای مجلس سابق خلق سوریه با دریافت پنج‌میلیون دلار به قطر فرار کرد. برخی روحانیون نیز با دریافت مبالغی، اردوگاه خود را تغییر دادند. در این فرایند تعدادی از اسلام‌گرایان و چپ‌گرایان فلسطینی نیز خود را در اختیار دشمن قرار دادند.

در چنین معادلۀ چند‌متغیری که رسانه‌ها، افراد به‌ظاهر روحانی، تشکل‌های اسلامی و دولت‌های دارای اتحاد و ائتلاف با غرب در هم آمیخته است، غرب می‌کوشید چند هدف را دنبال کند؛ نخست اینکه سلفی‌های جهادی که به‌دلیل تحجرگاه درمقابل غرب قرار گرفته بودند، اکنون در خدمت غرب درآیند و کشوری را تضعیف کنند که دشمن اسرائیلو غرب به‌شمار می‌آید. در مقابل این سلفی‌ها، ارتش سوریه قرار دارد که درگیر جنگ ناخواستۀ داخلی شده و به‌شدت تضعیف خواهد شد، این ارتش در حال حاضر آخرین ارتش عربی است که عقیدۀ نظامی آن بر پایۀ تقابل با رژیم صهیونیستی استوار است. برنامه‌ریزی غرب در بحران سوریه بود که چه از ارتش سوریه آدم کشته شود،چه از طرف سلفی‌های تکفیری هر دو به نفع غرب خواهد بود. در این معادلۀتماماً بُرد، غرب نیز حلقۀ میانی جبهۀ مقاومت، یعنی سوریه راحداقلتضعیف خواهد کرد و حداکثر رژیم طرفدار مقاومت بشار اسد را ساقط می‌کند و این تحول دستاورد بزرگی برای غرب به‌شمار می‌آید. در این معادله، رژیم صهیونیستی طاقت نیاوردتا در پشت صحنه بماند و موضع خود را با حملۀ هوایی به چندین هدف در سوریه و در چند بارهمراهی با مخالفان سوری آشکار کرد. حضور برخی چهره‌های معارض سوری در شبکه‌های دوم و دهم اسرائیل و تشکر از همراهی از اسرائیل در حمله به سوریه نشان دادند که در کدام جبهه قرار دارند و در پشت صحنه چه زد‌و‌بندهایی دارند.

درچنین شرایطی حزب‌اله اعلام کردکه سکوت دیگرجایزنیست؛زیرا توطئه درسوریه هدفش همۀ جبهۀ مقاومت است واعضای این جبهه در سوریه باید از خود دفاع کنند. شهادت «شیخ بوطی» مفسر سنّی مذهب در یکی از مساجد دمشق و شهادت علامه «شیخ حسن شحاته» روحانی شیعه مصری در یکی از روستاهای الجیزه نشان داد که تقابل مذهبی دروغی بیش نیست و این دو روحانی سنّی و شیعه از سوی همان کسانی کشته شدند که سرباز آمریکا هستند و هدفشان ضربه‌زدن به جبهۀ وحدت اسلامی و مقاومت ضد صهیونیستی است. فتاوای روحانی‌نماهای اجیر رژیم‌های وابسته در منطقه و طرح اولویت جهاد در سوریه و نادیده‌گرفتن جهاد بر ضد دشمن صهیونیستی، جبهه‌های حق و باطل را کاملاً از یکدیگر تفکیک و به‌طور شفاف نمایان کرد.

تقویت جبهۀ مقاومت وشفاف‌شدن معادلۀ رویارویی شرایط این معادله رابه‌گونه‌ای تغییردادکه جبهۀ القصیرشاهدنخستین پیروزی جبهۀ مقاومت دربرابرجبهۀ فتنه‌گران متحدبا غرب بود. ارتش سوریه درگام بعدی شهرتلکلخ و حمص را نیز پاکسازی کرده و اکنون در صدد است تا اطراف دمشق و حلب را نیز از لوث افراد مسلح پاکسازی کند.

دراین فرایند، محاسبات غرب درتعریف سوریه به‌عنوان قتلگاه برای نیروهای سلفی جهادی و تضعیف ارتش سوریه اشتباه از آب درآمد. در دو سال و اندی از آغاز درگیری‌ها در سوریه، نه سلفی‌های جهادی تضعیف شدند و نه ارتش سوریه از هم پاشید. سلفی‌ها بیش از تصور غرب در سوریه جمع شده و عملاً به‌سوی عراق و لبنان سرازیر شدند و اگر این کار ادامه یابد معلوم نیست که به‌سوی چه کشوری در منطقه حرکت خواهند کرد. این جریان به‌طور میدانی شرایط امنیتی عراق و لبنان را نیز ناامن کرد و احتمال گسترش ناامنی به سرتاسر منطقه می‌رفت. در مقابل، فروپاشی ارتش سوریه نیز آن‌گونه که غرب پیش‌بینی کرد اتفاق نیفتاد و حس میهن‌پرستی ارتش به حدی بود که گفتمان دورغین فتنۀ مذهبی را باور نکرد و پیش‌بینی شورش ارتش بر ضد نظام در سوریه اتفاق نیفتاد. همۀ این تحولات زمانی اتفاق افتاد که دولت سوریه نیز از انفعال خارج شده و کاملاً فعال و مسلط بر شرایط میدانی شدند.

جنگ القصیر اوج بسیج امکانات جبهۀ آمریکاوحامیان منطقۀآن بودکه درآن شکست خورد ودر نهایت قوسِ بحران جهت نزولیبه خود گرفت وتوطئۀ مذهبی به‌دلایل متعدد از آن اوج به زیر کشیده شد. ایستادگی و پایداری جبهۀ مقاومت در برابر این توطئۀ بزرگ و احتمال گسترش ناامنی در سرتاسر منطقه از سوی دیگر به کشورهای هم‌پیمان با آمریکا، بسیاری از نقشه‌ها را بر هم زد و ارادۀ غرب در این توطئۀ عظیم را تغییر داد. در گذشته آمریکا با عبور از همۀ اعتراضات جهانیدر عراق، این کشور را به اشغال خود درآورد، اما در بحران سوریه به‌دلیل ضعف امکانات ناشی از بحران اقتصادی و کاهش بودجه های نظامی، این جنگ را به‌صورت نیابتی مدیریت کرد و همۀ هزینه‌های این جنگ را از جیب رژیم‌های وابستۀ عرب تأمین کرد.

در دو سالاخیرنیزشرایط سیاسی واقتصادی آمریکا تاحد زیادیتغییرکرده و اولویت‌های تازه‌ای در آن نمایان شده است. آمریکا که در ابعاد اقتصادی در دهۀ شصت میلادی ۴۰ درصد تولید ناخالص جهان را در اختیار داشت، اکنون فقط ۲۰ درصد تولید ناخالص جهانی را در اختیار دارد و به‌سبب رشد بالای اقتصادی در چین و رشد منفی اقتصادی در آمریکا به‌دلیل رکود اقتصادی و کاهش تولید صنعتی، عملاً در حال حاضر درمقابل تهدید جدی قرار گرفته است. به‌عبارت دیگر چین با جهش‌های اقتصادی در دهۀ اخیر از کشورهای بزرگی چون آلمان و ژاپن عبور کرده و احتمال داده می‌شود اگر همین رشد بالای اقتصادی در چین ادامه یابد، ظرف ۵ تا ۱۰ سال آینده جایگاه اقتصاد اوّلیِ آمریکا را نیز تصاحب کند واقتصاد اولِ جهان شود. این احتمال یک تهدید جدی برای آمریکاست؛زیرا اگر تحقق یابد، اقتصاد آمریکا دچار بحران بی‌سابقه‌ای خواهدشد و دلار آمریکا که در حال حاضر به ضرب و زور قدرت آمریکا مهم‌ترین ارز مبادلات جهانی است، جایگاه خود را از دست خواهد داد. در این صورت آمریکا با داشتن بیش از شانزده‌هزار میلیارد دلار (۱۶٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار) بدهی نمی‌تواند شرایط فعلی خود را ادامه دهد. در چنین شرایطی اولویت آمریکا تغییر پیدا می‌کند و ناچار است با رفتن به شرق آسیا و محاصرۀ اقتصادی و سیاسی چین از وقوع چنین فاجعه‌ای جلوگیری کند، ولیاتحاد و هماهنگی سیاسی روسیه با چین در کنار هند و برزیل و آفریقای جنوبی در چهارچوب مجموعۀ بریکس که نیمی از جمعیت جهان و یک‌سوم اقتصاد بین‌المللی را در اختیار دارد، به آمریکا چنین اجازه ای را نمی‌دهد. به همین سبب آمریکا در حال حاضر می کوشد با روسیه در عرصه‌های بین‌المللی همکاری کند تا بتواند با امکانات محدود خود با چین مقابله کند. این تحول دلیل اصلی سفرهای مکرر «جان کری» وزیر امور خارجۀ آمریکا به مسکو و توافق بر سر ژنو۲ و حل بحران سوریه به‌صورت مسالمت‌آمیز و از طریق گفت‌و‌گو به‌جای براندازی است و بسیاری از واقعیت را آشکار می‌کند.

امیر قطر شاید نخستین قربانی این تغییر و تحول است؛زیرا قطر ارتباط و بسیج سلفی‌های تکفیری در منطقه و مدیریت جریان‌های اخوان المسلمین را برعهده داشته است. تغییر شرایط منجر‌به این شد که امیر سابق قطر ترجیح دهد از قدرت کنار رود و امیر جدید، تمیم آل ثانی در چهارچوب نقش جدید وارد کار شود. امیر جدید قطر در نخستین سخنرانی خود اعلام کرد که قطر در چهارچوب محیط طبیعی خود، یعنی شورای همکاری خلیج فارس فعال خواهد بود و این اظهارات با نقش بلندپروازانۀ امیر سابق در حضور در بحران‌ها از افغانستان تا مغرب بسیار متفاوت است. اخراج شیخ فتنه ـ یوسف قرضاوی ـ از قطر شاخص بعدی این تغییر است. حملۀ ارتش لبنان به پایگاه «شیخ احمد الأسیر» که مأموریت داشت در چهارچوب واگرایی و تقابل مذهبی در شهر صیدا و جنوب لبنان بر ضد حزب‌اله فعال شود، بسیار معنی‌دار است؛چون کسانی که لبنان را خوب می‌شناسند می‌دانند که ارتش لبنان برخلاف ارادۀ آمریکا دست به چنین کار بزرگی نمی‌زند. الاسیر بخشی از بسیج تکفیری‌های منطقه بود. از سرگیری تظاهرات مردمی در مصر بر ضد رژیم اخوان‌المسلمین حاکم نیز موفق شد ارتش این کشور را با خود همراه کند ومُرسی را سرنگون کند. سقوط مُرسی بسیار معنی‌دار است ومردم مصر که بر ضد رژیم مبارک قیام کردند، انتظار داشتند که منتخبان آنها قرار‌دادکمپ دیوید با رژیم صهیونیستی را تغییر دهند، مصر را از حالت وابستگی کامل با آمریکا خارج کند وبر پایۀ استقلال ومنطقه‌گرایی اسلامی حکومت کنند. تغییر‌نکردن سیاست دولت مُرسی در مقابل اسرائیل و آمریکا به‌شدت مردم مصر را عصبانی کرد و آنان را به‌عنوان معترض به خیابان‌ها برگرداند. این حرکت مردم مصر نشان داد که اسلام آمریکایی نمی‌تواند مطلوب مردم مصر باشد وهیچ نظامی نمی‌تواند بدون تغییر واقعی سیاست‌های پوسیدۀ گذشته برای همیشه از اعتماد مردم برخوردار باشد.

مجموعۀ این تحولات نشان می‌دهد که حوادث یک‌سال اخیرِ‌ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون در جهت تولید معادله‌ای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در حال یکسره‌کردن شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تاراهبرد جدید خود در محاصرۀ چین را عملی کند. درحال حاضرآمریکادرحال گفت‌وگوبانمایندگان طالبان درافغانستان است وآمادگی کامل خودرابرای گفت‌و‌گوی مستقیم با ایران اعلام کرده و در عین حال پس از دو دهه رهاسازی مسئلۀ فلسطین، تحت فشار افکار عمومی منطقه ناچار شده است،پیگیرِ آغاز گفت‌وگوهای سیاسی میان دولت خود‌مختار فلسطینی و رژیم صهیونیستی باشد.

هنگامیکه امام خمینی (ره) روزقدس را اعلام کرد گمان می‌رفت که امام در تلاش است تا فقط مسئلۀ آزادسازی قدس و فلسطین را زنده کند و توجه جهان اسلام را به این اولویت مهم جلب کند، اما زمانی که امام (ره) روز قدس را روز اسلام و همۀ مستضعفین اعلام کرد کمتر کسی متوجه شد منظور امام چیست و افقی که امام ترسیم می‌کند در چه پهنایی است. اکنون که بیداری اسلامی از دل مقاومت ضدصهیونیستی بیرون آمده است به‌خوبی در‌می‌یابیم که راه رهایی همۀ جهان اسلام از مسیر نفی رژیم صهیونیستی است.

کارکردرژیم صهیونیستی در حفظ شرایط استبداد و عقب‌ماندگی در منطقه و ارتباط همۀ این مسائل به استمرار حیات این رژیم غاصب آشکار می‌کند که مسائل سیاسی منطقه و جهان اسلام برای خروج از دایرۀ عقب‌ماندگی و وابستگی زمانی امکان‌پذیر است که آرمان آزادسازی فلسطین و استیصال کامل غدۀ سرطانی صهیونیستی از پیکر بیمار امت اسلامی در سرلوحۀ اهداف همۀ آزادی‌خواهان مسلمان قرار گیرد.

تغییرباورهای جوامع منطقه درفرایندبیداری اسلامی و توان آنها برای سرنگونی رژیم‌های وابسته در منطقه و حضور دائمی مردم در میدان‌های تحریر و آزادی و نظارت دائمی آنها برای پیگیری اهداف بزرگ امت اسلامی و همچنین توان عبور مردم از فتنه عظیم مذهبی که اخیراً به‌دست غرب و عوامل منطقه‌ای آن چیده شده بود، سرمایه‌های عظیمی است که می‌تواند در آیندۀ نزدیک امت اسلامی را در شرایط متفاوتی قرار دهد و معادلۀ ذلت و وابستگی گذشته را تغییر دهد تا شرایط عزتمند و استقلال‌گونه‌ای برای امت اسلامی رقم زند.

 

 

سوتیتر:

حوادث یک‌سال اخیرِ‌ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون در جهت تولید معادله‌ای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در حال یکسره‌کردن شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تاراهبرد جدید خود در محاصرۀ چین را عملی کند

30نوامبر/16

بر موج بیداری

خط ندامت

دکتر محمد صادق کوشکی

۱- بررسی میدانی نشان می‌دهد وضعیت فعلی هیچکدام از کشورهایی که در سال گذشته شاهد بیداری اسلامی بودند رضایت بخش نیست و بسیاری از مردم در این کشورها از مسیر فعلی خود راضی نیستند!

۲- در یمن پس از کناره گیری عبدالله صالح، معاونش به قدرت رسید و دیگر هیچ!  و حسرت هرگونه تغییر دیگری (هرچند ظاهری) بر دل مردم باقی ماند. در لیبی هنوز ناامنی و درگیری‌های داخلی میان قبایل و جریانهای سیاسی حرف اول را می‌زند و البته باید گفت که در اولین انتخابات برگزار شده در این کشور (جهت تشکیل مجلس انتقالی و تصویب قانون اساسی جدید) جناح غرب گرا و سکولار (دربرابر احزاب اسلامگرا) با رای مردم به کرسی قدرت تکیه زد!. در تونس که اولین کشور موج بیداری محسوب می‌شود و شاهد کمترین تنشها و درگیریها (به نسبت سایر کشورهای موج بیداری) بوده است نیز وضعیت رضایت بخش نیست! حزب النهضه که با شعار اسلامگرایی به قدرت رسید در اداره کشور به بن بست رسیده و حتی اولین نخست وزیر تونس پس از انقلاب که به این حزب وابسته بود «حمادی جبالی» رسماً اعلام کرد که باید در جهت شکستن بن بست اداره کشور، برخی وزرای اسلامگرا عزل و به جای آنها از وزرای تکنوکرات و سوکولار استفاده کرد والبته سرانجام خود مجبور به کناره گیری از قدرت شد! تونس در دو سال پس از سرنگونی بن‌علی شاهد فقر و نابرابری، پس رفت اقتصادی، و افزایش نارضایتی مردم (حتی مردم طرفدار انقلاب) بوده است!. مصر نیز به عنوان کشور شاخص در موج بیداری اسلامی در مدت یک سالی که از حکومت مرسی می‌گذرد جز ناآرامی، درگیری دائم خیابانی، افزایش نارضایتی‌های عمومی (به دنبال شدت یافتن وضعیت نابسامان اقتصادی) به خود ندیده و لشکرکشی خیابانی مخالفان مرسی و تلاش برای سرنگونی او نتیجه‌ همین وضعیت به شمار می‌رود (هرچند که نزدیک به نیمی از مردم مصر در سال گذشته در انتخابات ریاست جمهوری این کشور شرکت نکردند!)

۳- مطالعه تحولات و عوامل دخیلدر تحولات کشورهای فوق نشان می‌دهد وجود عنصری مداخله گر بنام قطر (باهمراهی عربستان) در کشاندن کشورهای موج بیداری به وضعیت فعلی بسیار موثر بوده است! قطر (وعربستان) به مدد در آمدهای انبوه گاز (ونفت) وبا حمایت آشکار غرب (بویژه آمریکا) و به مثابه وکیل و نماینده نامحسوس رژیم صهیونیستی، از ابتدای شکل گیری بیداری اسلامی در کشورهای عربی تا به امروز تلاش کرده تا به عنوان عامل موثر بر نخبگان، فعالان، احزاب سیاسی و حتی حکومتهای تازه به قدرت رسیده در کشورهای مذکور ظاهر شود و با دخالت در روند تکمیل بیداری اسلامی، این موج را به ساحل سردر گمی و ندامت سوق دهد!. دخالت آشکار و صریح قطر و سعودی (به همراه سایر کشورهای مرتجع جنوب خلیج فارس) در خیزش اسلامی مردم یمن باعث شد تا این خیزش در میانه راه متوقف شود و به هیچ یک از اهداف خود دست پیدا نکند.

حضور در لیبی و حمایت مالی و تسلیحاتی از برخی مخالفان قذافی، جای پای قطر (و سعودی) را در لیبی باز کرده و در ادامه تثبیت کرد و کار را به جایی رساند که مردم در اولین انتخابات پس از قذافی به احزاب و جریانات اسلامگرا رای منفی داده و قدرت را به غرب گرایان بسپارند! (و البته هنوز با حمایت مستقیم و پر حجم قطر و سعودی است که برخی جریانات و فعالان سیاسی قصد دارند لیبی را به سوی جنگ داخلی سوق دهند!). در تونس و بویژه مصر هم دخالت قطر و سعودی و تاثیر آنها در بن بست رسیدن اسلامگرایان حاکم مشهود و غیر قابل انکار است. (هرچند که تمایل شخص مرسی و اخوان المسلمین مصر به سوی عربستان، موجب افزایش این تاثیرات شده است!.

۴- قطر و سعودی علاوه بر ابزارهای مالی از رسانه‌های پر قدرت ماهواره‌ای خود (مشخصاً شبکه های الجزیره و العربیه) برای تاثیرگذاری منفی بر روند بیداری اسلامی در کشورهای عربی بهره فراوان برده‌اند و البته نباید از نظر دور داشت که این دو کشور مجری مستقیم طراحی‌های آمریکا، انگلستان و رژیم صهیونیستی در جهت کشیدن خط ندامت بر موج بیداری اسلامی‌اند! غرب و رژیم صهیونیستی از آنجا که امکان حضور یا نقش آفرینی مستقیم در کشورهای موج بیداری به منظور توقف جریان انقلابی را نداشتند (بواسطه نفرت مردم این کشورها از آمریکا و رژیم صهیونیستی)، قطر و سعودی را به عنوان مجری طرحهای خود برای توقف خیزشهای اسلامی منطقه برگزیده و حمایت کرده‌اند! و البته کینه حاکمان این دو رژیم از موج بیداری و ترس آنها از گسترش آن تا به کشورهای تحت حکومتشان انگیزه‌ آنها را در اجرای طرحهای غرب برای توقف و انحراف خیزشهای اسلامی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را دو چندان نمود!.

۵- حمایت همه جانبه از اشخاص، جریانات و گروههای افراطی سلفی (وهابی) و در مواردی تسلیح آنها با هدف ایجاد ناآرامیها و جنگها داخلی در کشورهای موج بیداری، گسترش شدید ایران هراسی در کشورهای موج بیداری، دامن زدن به اختلافات مذهبی و تلاش در جهت معرفی تشیع به عنوان تهدید و دشمن اصلی عربی و جایگزین آن به جای رژیم صهیونیستی و امریکا و حمایت از احزاب و جریانات سکولار و غرب‌گرا در کشورهای منطقه روشهایی‌اند که از سوی قطر (وسعودی) برای تاثیرگذاری بر خیزشهای اسلامی مردم منطقه (و به تناسب وضعیت هر کشور) بکار گرفته شده‌اند.

۶- بدون شک حاکمان قطر و سعودی از عقلانیت و دانش کافی جهت طراحی این مداخلات برخوردار نیستند و نقش آنها صرفاً در حد مجری (والبته تدارکات چی) طرحهای مداخله ارزیابی می‌شود.

۷- در این میان باید توجه داشت که علی‌رغم مشکلات موجود هنوز می‌توان به احیای بیداری اسلامی و باز تولید آن در کشورهای موج بیداری و سایر کشورهای مستعد (اردن، عربستان و مراکش) امیدوار بود. هر چند تلاش جهان استکبار و صهیونیسم در این بوده که خیزشهای اسلامی مردم در کشورهای عربی را بی‌حاصل و عامل افزایش نا‌امنی و مشکلات اقتصادی معرفی کند و از این طریق مردم سایر کشورهای عربی را از پیوستن به این روند منصرف نماید.

۸- لازم به تذکر است که هر چند عواملی مانند بسته بودن دست جمهوری اسلامی در مسیر هدایت جنبشها و خیزشهای اسلامی منطقه (از نظر مالی، رسانه‌ای و دیپلماتیک)، توجیه نبودن بسیاری از مسئولان و متولیان سیاست خارجی (وزارت امور خارجه و خصوصاً سازمان فرهنگ و ارتباطات) جمهوری‌اسلامی نسبت به اهمیت موضوع بیداری‌اسلامی و در نتیجه عدم همراهی و نقش‌آفرینی جدی آنها در جهت حمایت همه جانبه فکری، سیاسی از موج بیداری و جهالت اصحاب تفکرات انحرافی (تا آنجا که بیداری‌اسلامی را محصول دخالت آمریکا در کشورهای منطقه می‌دانستند!) باعث شد تا جمهوری‌اسلامی علیرغم توقعی که از آن می‌رفت نتواند به هدایت این جنبشها و انتقال تجربیات انقلابی خود به آنها خصوصاً در عرصه مقابله با دخالتهای جهان استکبار و صهیونیزم در روند این خیزشها بپردازد، اما بدون تردید انقلاب و نظام اسلامی در قبال بیداری‌اسلامی رسالتی الهی و تاریخی دارد و در مسیر تحقق اهداف الهی و عالیه خود باید از این فرصت بی‌نظیر حداکثر استفاده را بنماید.

30نوامبر/16

چشم‌انداز تحولات مصر

سعدالله زارعی

پروازهای هواپیماهای جنگی مجهز به موشک بر فراز میدان الرابعه که هواداران اخوانی در آنجا تجمع کرده‌اند، تعطیلی فرودگاه‌ها و ایستگاه‌های قطار، اعلام آماده‌باش ارتش در کل مصر، تشدید اوضاع امنیتی در صحرای سینا و بندر حساس العریش، دستگیری رهبران مرکزی و استانی اخوان‌المسلمین، همه بیان‌کننده آنند که تشنج در فضای سیاسی امنیتی مصر پس از برکناری مرسی و روی کار آمدن عدلی منصور تشدید شده و ممکن است اوضاع مصر در طی روزها و هفته‌های آینده به وضعیت خطرناکی برسد.

برخلاف آنچه تصور می‌شود در حال حاضر هیچ ‌کسی و هیچ کشوری اوضاع را تحت کنترل خود ندارد. نه ارتش به‌رغم آنکه انسجام خود را حفظ کرده و قدرتمندترین نهاد کشور به حساب می‌آید، اوضاع کنونی را تحت کنترل دارد و نه کشورهای غربی که گمان می‌رود برنامه منسجمی را برای به قدرت رساندن وابستگان خود در مصر تدارک دیده‌اند، تسلطی بر اوضاع مصر دارند. این موضوع به‌خوبی فقدان قدرت فایقه و «فیصله‌بخش» در مصر طی ماه‌های آینده را نشان می‌دهد. روی دیگر این سکه آن است که هرج و مرج کنونی طی ماه‌های آتی در مصر ادامه پیدا می‌کند.

اخوان‌المسلمین در فضای تحولات مصر چیزی را از دست داده‌اند که برای به دست آوردن آن ۸۵ سال تلاش کرده‌اند و از این رو شرایط روانی آنان نسبت به دوره‌ای که برای کسب قدرت تلاش می‌کردند تا حد زیادی متفاوت است. پیش از این اخوان‌المسلمین تطورات گوناگونی را در حد فاصل رهبری استاد حسن البنا تا استاد محمد بدیع تجربه و در هر دوره‌ای تلاش کرده‌اند تا حضور خود در میدان سیاست را حفظ کنند، از این رو گاهی به حکومت‌ها روی خوش نشان ‌دادند و زمانی با ناصریست‌ها و حزب‌الامه پیمان ‌بستند. اخوان تلاش می‌کرد مخالف هیچ ‌دولتی تلقی نشود و لذا طیف‌های مختلف به درخواست‌های اخوان پاسخ مثبت ‌دادند. بر همین اساس تصور عمومی از اخوان‌المسلمین در این جمله خلاصه می‌شد: «محافظه‌کاران محتاطی که خشونت را دوست ندارند».

امروز اخوان‌المسلمین در وضعیت جدیدی قرار گرفته است. از یک سو  آنچه را که در یک مصاف منصفانه با گروه‌های مختلف و در یک انتخابات آزاد به دست آورده، در مواجهه با جبهه‌ای مرکب از احزاب راست، چپ، ناسیونالیست و نظامیان از دست داده است و از دیکر سو، اینک دیگر متصف به فضایلی که بدانها شهرت داشت، نیست و پس از یک سال که از به دست گرفتن قدرت او می‌گذرد، متهم به «تکروی»‌ و انحصارطلبی شده و امکان جلب همکاری چپ‌ها، راست‌ها و ناسیونالیست‌ها (قومی‌ها) را تا حد زیاد و به مدت طولانی از دست داده است.

اخوان‌المسلمین اینک بر سر دو راهی قرار گرفته است. یک راه حاشیه‌گزینی اجباری از عرصه سیاست و پذیرش این واقعیت است که در فاصله یکی دو دهه آینده نقش مهمی در سیاست نداشته باشد و راه دوم  این است که برای آنچه که به‌طور غیرقانونی از دست داده، «بجنگد» و رفتار سیاسی و اجتماعی اخوان در روزهای پس از سقوط مرسی نشان می‌دهد که این گروه راه دوم را برگزیده و قصد ندارد تسلیم شود. رئیس‌جمهور اخوان اعلام کرده است که اقدام ارتش را کودتایی غیرقانونی دانسته و هنوز خود را رئیس‌جمهور قانونی مصر می‌داند. سخنگو و اکثر اعضای عالی‌رتبه حماس نیز اقدام ارتش را غیرقابل قبول دانسته‌اند. دعوت اخوان به تجمع روز جمعه و شرکت نزدیک به ۱۰۰ هزار از هواداران آنان در مقابل مسجد «الرابعه» و اعلام حرکت به سمت کاخ ریاست‌جمهوری، حمله مسلحانه به فرودگاه شهر بندری «العریش» و اعلام عملیات در صحرای سینا و کانال سوئز نشانه عدم تسلیم اخوان‌المسلمین است که با رفتارهای سیاسی این حزب در  گذشته بسیار متفاوت است.

واقعیت این است که الزاماً نباید با انگاره‌های تاریخی به تحلیل جامعه شناختی و روانشناختی جریان اخوان پرداخت. البته شاید اخوان‌المسلمین راه میانه‌ای را برگزیند، به این معنا که تظاهرات و اقدامات تکمیلی امنیتی خود را تا آنجا ادامه دهد که سهم عمده‌ای را در ساختار سیاسی مصر به دست آورد، در این صورت اخوان المسلمین حداقل در میان مدت باید هدف خود را از «به دست گرفتن» قدرت به مشارکت در قدرت تغییر دهند.

 

ارتش و مدیریت تحولات

کم نیستند کسانی که معتقدند برخلاف ظاهر قضیه که توده‌های شرکت‌کننده در میادین و خیابان‌ها عامل اصلی تغییرات تلقی می‌شوند، این عناصر اطلاعاتی نظامی هستند که بسترهای پیش از وقوع و پس از وقوع شورش‌ها و خیزش‌ها را فراهم کرده‌اند. بر این اساس بسیاری از ناظران معتقدند تظاهرات یا مدیریت پس از تظاهرات در مصر تحت اشراف ارتش و دستگاه امنیتی آن صورت گرفته است. روزنامه «هاآرتص» در تحلیلی به قلم «آنشل پفیفر» در روز ۳۰ ژوئن که روز پایان مرسی خوانده شد، نوشت: «ارتش یک هفته پس از آغاز انقلاب مصر از اطاعت دستورات مبارک سرپیچی کرد. در واقع این ارتش بود که تصمیم گرفت مبارک از قدرت برکنار شود». یک روزنامه دیگر اسرائیلی (جروزالم پست) نیز در ۱۱ تیرماه ۹۲ در مقاله‌ای به قلم «ارین بن سالو مون» نوشت: «کودتای ارتش در مصر تکرار تاریخ است».

ورود ارتش به تحولات مصر برای کنترل اوضاع به گونه‌ای است که کار در دست مخالفان جبهه‌ای که ارتش در آن قرار دارد (یعنی جبهه غربی عربی) قرار نگیرد، از این رو می‌توان گفت علت سکوت ارتش در آخرین روزهای حکومت مبارک این بود که بتواند شرایط پس از مبارک را مدیریت کند، نه اینکه واقعاً بخشی از انقلاب به حساب آید، کما اینکه وقتی مبارک کنار رفت، فرمانده وقت ارتش تا یک سال قدرت را در دست داشت و به مدیریت نظامی تحولات آینده شامل تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس الشعب و انتخابات ریاست‌جمهوری مشغول بود و تلاش زیادی کرد تامانع دستیابی یکی از کاندیداهای انقلاب به مسند ریاست‌جمهوری شود. در نهایت هم ارتش، رئیس‌جمهور را از کار برکنار کرد و گفته می‌شود در فاصله برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری تا زمان سقوط مرسی هم نقش مهم و البته غیرمستقیمی در بالا گرفتن اعتراضات علیه او داشته است.

در عین حال ارتش با محدودیت‌های زیادی در صحنه سیاسی مواجه است، از جمله:

۱ـ ممکن است ورود ارتش به معادله سیاسی در کوتاه‌مدت به مهار بحران بینجامد و به‌خصوص تب اجتماعی را تا حدی پایین بیاورد، ولی در میان‌مدت و درازمدت به تشدید بحران و بازسازی انقلاب منجر می‌شود، از این رو، روزنامه هاآرتص یک روز قبل از سقوط مرسی در مقاله‌ای این سئوال را مطرح کرد: «در صورت سرنگونی مرسی و قدرت گرفتن مجدد ارتش، آیا مصری‌ها برای پایان دادن به قدرت ارتش به خیابان‌ها باز خواهند گشت یا خیر؟»

ارتش در مصر ۶۰ سال قدرت را کاملاً در قبضه خود داشته و چنان با قدرت دیکتاتوری وابسته عجین شده که «مستقل دیدن» آن برای مردم مصر بسیار دشوار است، از این رو  به قدرت رسیدن یک نظامی با یک دولت تحت‌الحمایه نظامیان واکنش برانگیز خواهد بود. شاید به همین دلیل هم وزیر دفاع، عبدالفتاح السیسی پس از برکنار کردن مرسی و لغو قانون اساسی مصر، رئیس دادگاه قانون اساسی مصر عدلی محمود منصور را به عنوان رئیس‌جمهور موقت منصوب کرد.

۲ـ ورود ارتش به معادلات سیاسی، پاسخگویی در حوزه اقتصادی و مشکلات آن را متوجه ارتش می‌کند و حال آنکه ارتش از توان و بودجه کافی برای کاستن از مشکلات پیچیده و مزمن اقتصادی برخوردار نیست. جایگاه مسایل اقتصادی در تحولات مصر چنان در کانون توجه مردم قرار دارد که بعضی معتقدند: «برخلاف تصورات اولیه، ریشه اعتراضات کنونی در مصر عدم توافق در فضای سیاسی نیست، بلکه عدم تحمل در فضای اجتماعی است». روزنامه انگلیسی آبزور هم در روز ورود ارتش مصر به معادله قدرت نوشت: «هیچ‌کس نمی‌تواند مشکلات اقتصادی را حل کند، بنابراین هرج و مرج ادامه می‌یابد».

۳ـ ورود ارتش به معادلات سیاسی ممکن است بر میزان بی‌ثباتی و هرج و مرج کنونی بیفزاید. فرض کنیم حداقل ۱۰ درصد از حدود ۱۰ میلیون رأی دهنده به مرسی در انتخابات ۲۰۱۲ به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش خلع رئیس‌جمهور منتخب خود نباشند. در این صورت ارتش با یک پدیده بغرنج و غیرمهار مواجه می‌شود و همین مشکل می‌تواند ارتش را متلاشی کند، زیرا اخوان در همین ارتش کنونی هم هواداران زیادی دارد که در صورت وقوع درگیری ارتش و اخوان حاضر به رویارویی با دوستان خود نیستند.

در اینجاست که تصویری از سوریه ۲۰۱۲ در ذهن طراحان اطلاعاتی امنیتی مصر شکل می‌گیرد. سوریزه شدن مصر برای غرب، ارتش مصر و رژیم‌های عربی وحشتناک خواهد بود، زیرا سرایت ناامنی به بزرگ‌ترین کشور عربی، اوضاع را به گونه‌ای رقم خواهد زد که هیچ ‌کسی قدرت مهار آن را نخواهد داشت. اگر ارتش بتواند در کوتاه‌مدت فضای داخل مصر را کنترل کند، دستاورد بزرگی را کسب کرده است، ولی اگر طی دو هفته پس از برکناری مرسی نتواند فضای سیاسی امنیتی مصر را از حالت اعتراضی خارج کند، قطعاً وارد یک دوره‌ طولانی و رو به تزاید ناامنی و در این بحران حل خواهد شد.

 

چشم‌انداز هرج و مرج

هرج و مرج از مختصات آن دسته از کشورهای شمال آفریقاست که طی دو سال اخیر دستخوش تحولات بوده‌اند. مصر، تونس و لیبی طی این دوران از نظر امنیتی وضع نابسامانی را تجربه کرده‌اند. به هم‌ریختگی ساختارها در این کشورها نوعاً با پیدایش و رشد جریانات گریز از مرکز توأم بوده است. این نیروها در لیبی مانع ایجاد یک نظم مشخص گردیده‌، هر روز از گوشه‌ای سربر آورده و از جامعه قربانی گرفته‌اند. روند هرج و مرج‌طلبی که در بستر سلفی‌گری قرار گرفته است، به‌خصوص پس از سرخوردگی در اقدامات نظامی علیه سوریه در کشورهای شمال آفریقا تشدید شده است، از این رو گفته می‌شود در صورت پایان یافتن بحران کنونی سوریه و تداوم حکومت بشار اسد، موج تروریسم ضد دولت‌های شمال افریقا و شبه جزیره جنوبی خلیج فارس تشدید خواهد شد.

جامعه مصر اگر چه به دلیل رسوخ تصوف در آن متعادل دیده شده است، ولی واقعیت این است که این جامعه به‌رغم برخورداری از سوابق فرهنگی‌ درخشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، مدت ۴۰ سال تحت سیطره خشن حکومتی دیکتاتور و وابسته بوده و مناسبات درون اجتماعی از شکل طبیعی خود خارج شده‌ و نیروهایی که نمی‌خواهند محدودیت‌ها و مشکلات را تحمل کنند، قدرت فراوانی پیدا کرده‌اند. امروزه در جوامع شمال آفریقا گروه‌های بسیار کوچکی وجود دارند که با استفاده از سلاح و خشونت توانسته‌اند مانع توافق در این کشورها بشوند. اینها نوعاً نیروهای سرخورده‌ای هستند که از حاشیه شهرها و روستاها به هم می‌پیوندند و حوادثی را پدید می‌آورند که در آن جامعه سابقه نداشته‌اند. این گروه‌ها اگرچه نوعاً خود را مذهبی و دیندار معرفی می‌کنند، اما ارتباط اندکی با معارف معنوی اسلام برقرار می‌نمایند.

پایگاه میدل ایست آنلاین در تاریخ ۹ تیرماه ۹۲ در مقاله‌ای به قلم «کفاح محمود کریم» با اشاره به قتل فجیع «شیخ حسن شحانه» در روستای زاویه قاهره نوشت: «باید این واقعیت را بپذیریم که اندیشه‌های تندروانه نه به شیعه ارتباط دارند، نه به سنی، نه باید به مسلمانان نسبت داده شوند، نه به مسیحیان یا یهودیان. این زخم، جراحتی عمیق‌ است. این درد ریشه در طبقات پایین جوامع عقب‌مانده دارد، طبقاتی که متأسفانه اکثریت را تشکیل می‌دهند، به دلیل کمبودهای اجتماعی سراپا کینه هستند، در روزهای بی‌قانونی و ناامنی کینه‌ خود را بروز می‌دهند و به اقدام‌های شورش‌گونه روی می‌آورند تا همه چیز را به هم بریزند و همه کس را از پای درآورند».

در همین ایام روزنامه انگلیسی گاردین در مقاله‌ای با اشاره به عدم توافق گروه‌های موافق و مخالف مرسی نوشت: « هیچ چیز خطرناک‌تر از آن نیست که خشونت جایگزین آشتی ملی و شعارهای انقلاب ژانویه شود. مصر برای اعراب و حتی برای غیرعرب‌ها از اهمیت خاصی برخوردار است، در نتیجه وقتی گرفتار خشونت شود، آثار آن تمام منطقه را فرا خواهد گرفت».

هرج و مرج در جامعه مصر می‌تواند درگیری‌های بسیار شدیدی را بین مذاهب و طوایف و حتی بین صاحبان آب و زمین در آن کشور پدید آورد، کما اینکه در ماه‌های گذشته شاهد بروز اتفاقات نفرت‌آوری علیه شیعیان، قبطیان، مساجد، کلیساها و زاویه‌های صوفیه بوده‌ایم. در مصر در طی یکی دو سال گذشته بارها به زنان از جمله زنان مسیحی تعرض شده و «کشتن مخالفان» پدیده‌ای است که هر چند با توجیه مذهبی و از سوی تکفیری‌ها آغاز شد، امروز به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده و افزایش شدید جرم و جنایت در شهرها و روستاهای مختلف مصر از نتایج آن است.

برخلاف آنچه تصور می‌شود هرج و مرج و آنارشیسم موجود در شمال آفریقا را مشکل بتوان مهار کرد، زیرا برخلاف گذشته، «اینک» قدرت فائقه‌ای چون دولت، ارتش، مذهب و طبقه‌ای خاص که اعتراضات را مهار کند، وجود ندارد. دولت‌ها حتی قدرت تاثیرگذاری خود را نیز از دست داده‌اند، از این رو هر حادثه‌ای در این کشورها به داراز کشیده می‌شود و تفاوتی هم نمی‌کند که این کشور در غرب باشد یا در شرق، مسلمان باشد یا مسیحی.

هرج و مرج کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش داشته باشند، توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند، زیرا برخلاف دهه‌های گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و از منشأ واحدی سرچشمه نمی‌گیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان ـ به‌سرعت یک رژیم را ساقط می‌کند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمع‌آوری امضا در مصر، یک دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط می‌کنند و هیچ قدرتی نه در مصر و نه فراتر از آن قادر به کنترل این روند نیست. از این رو سخن گزافی نیست که قدرت‌های بزرگی نظیر امریکا واقعاً نمی‌دانند که در چند هفته آینده در مصر چه اتفاقی خواهد افتاد.

بر این اساس می‌توانیم حدس بزنیم که اوضاع مصر تا مدت نامعلومی مبهم و عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی کشور ناآرام خواهند بود. در فضای هرج و مرج و آنارشی هیچ دولت و گروهی نمی‌تواند منافع پایداری را تعریف کند. در این شرایط هیچ معاهده‌ای قطعی نمی‌شود و به سرانجام واقعی نمی‌رسد. اگر نیم‌نگاهی به تجربه تونس در طی دو سال اخیر بیندازیم درمی‌یابیم که در شرایط کنونی هیچ کسی بر این کشور حکومت نمی‌کند و هیچ حزب و گروهی مظهر خواسته‌های مردم تونس نیست، کما اینکه همین وضعیت در لیبی و مصر هم به چشم می‌خورد.

شاید راز برجسته شدن قدرت گروه‌های کوچک و کم‌اثر شدن کشورهای بزرگ و ارتش‌ها و دستگاه‌های امنیتی نظامی این است که امکان کنترل پیام در دنیا از بین رفته است. پیش از این نه فقط دستگاه‌های فرستنده، بلکه اساساً «پیام» در کنترل دولت‌ها و ارتش‌ها و شرکت‌های چند ملیتی بود. این وضعیت چند سالی است که دگرگون شده و فضای مجازی و رسانه‌های جدید الکترونیکی و مخابراتی از تأثیر «رسانه‌های قدرتمند» کاسته‌اند.

این در حالی است که فضای مجازی اگرچه با اهداف خاصی سازماندهی شده‌، ولی در عمل امکان کنترل این فضا توسط کشورهای ایجاد کننده وجود ندارد. امروز چند جوان می‌توانند از طریق اینترنت و فضایی که «فیس بوک» دراختیارشان قرار داده است، تصمیم خود را برای هیجانی کردن یک موقعیت عملی کنند و موجب تحولات بزرگی بشوند، یعنی همان کاری که «محمود بدر» یکی از جوانان جنبش ۶ آوریل علیه مرسی انجام داد. بر این اساس باید گفت به میزانی که نقش گروه‌ها و سازمان‌های کوچک و عمدتاً نامرئی در تحولات سیاسی اجتماعی زیاد شده، از نقش قدرت‌ها، کشورها، دستگاه‌های امنیتی و نظامی در این تحولات کاسته شده است.

در این فضا طبعاً قدرت‌ها، کشورها و گروه‌هایی می‌توانند بر تحولات اجتماعی اثرگذار باشند که این تغییر فضا را درک و طبق شرایط جدید عمل کنند، از همین روی «کمال هلیاوی» عضو سابق مکتب ارشاد اخوان در تحلیل شکست برنامه مرسی معتقد است که: «رهبران اخوان هنوز تغییرات را درک نکرده‌اند».

در چنین شرایطی سرمایه‌گذاری روی «قدرت‌های بزرگ» شامل دولت‌ها، احزاب رسمی، ارتش و… کمتر پاسخ می‌دهد و سرمایه‌گذاری روی «قدرت‌های کوچک » نظیر مساجد، گروه‌های کوچک اجتماعی، کلوپ‌های دانشجویی، مجتمع‌های کارگری و… پاسخ مناسب‌تر، مؤثرتر و اطمینان‌آورتری را به همراه خواهد داشت. البته این بدان معنا نیست که باید فضای کنونی و ابزارهای سنتی را کنار بگذاریم و به آینده چشم بدوزیم، بلکه باید در عین به‌کارگیری همه ابزارهای گذشته، ساختارهای کنونی را نیز به رسمیت بشناسیم، اما همه اینها باید مناسباتی را شکل دهند که قوام‌دهنده مناسبات با شبکه‌های اجتماعی باشند.

 

 

سوتیتر:

هرج و مرج کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش داشته باشند، توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند، زیرا برخلاف دهه‌های گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و از منشأ واحدی سرچشمه نمی‌گیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان ـ به‌سرعت یک رژیم را ساقط می‌کند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمع‌آوری امضا در مصر، یک دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط می‌کنند و هیچ قدرتی نه در مصر و نه فراتر از آن قادر به کنترل این روند نیست.

 

30نوامبر/16

آموزه‌های قرآن-شاخص‌های کرامت انسان در

اسماعیل نساجی‌زواره

طلیعۀ سخن

کرامت امانتی است الهی که بسان گوهر ارزشمندی از سوی رب مالک در صدف وجود عبد سالک به ودیعه گذاشته شده است و از مهم‌ترین عوامل کمال انسانیت و مقام آدمیت محسوب می‌شود.

هرچند در تبیین این فرایند از سوی مکاتب و مذاهب مختلف، تعاریف گوناگونی ارائه شده است، اما مناسب‌ترین و متعادل‌ترین تعریف عبارت است از: «عظمت و ارزش‌های ذاتی و درونی که در انسان نهفته است و در دیگر کائنات پیدا نمی‌شود.»

در اهمیت مقولۀ کرامت همین بس که خداوند عالی وحی آسمانی را با وصف کرامت بر پیامبر هادی (ص) آغاز کرد: «اقرأ و ربک الأکرم»(۱) و انسان را با خصیصۀ تکریم ستود: «و لقد کرّمنا بنی‌آدم…»(۲) و ملاک برتری وکرامت بشر را پرهیزگاری دانست: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…».(۳)

با عنایت به اینکه قرآن کریم به زیباترین شکل و عالی‌ترین روش، مقام و منزلت انسان را تجلیل کرده است، نویسندۀ این سطور در صدد است که با الهام از آموزه‌های وحیانی و با رویکرد دینی ـ روان‌شناختی به معرفی انواع کرامت و شاخص‌های آن بپردازد. امید است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

انواع کرامت

در فرهنگ اسلامی دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:

۱. کرامت ذاتی: این نوع کرامت به‌طور تکوینی در پرتو نعمت‌ها و قابلیت‌های خاصی که خداوند به بنده‌اش اعطا کرده، در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است و اختیار‌کردن انسان در کسب این مقام نقش ندارد. به‌واسطۀ این فضیلت، انسان در مرتبه‌ای قرار می‌گیرد که برتر از دیگر موجودات است. قرآن کریم می‌فرماید: «لقد کرّمنا بنی‌آدم و حملناهم فی البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی اکثر ممن خلقنا تفضیلاً؛(۴) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان در صحرا و دریا بر مرکب‌های راهوار سوار کردیم و از نعمت‌های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم.»

از این آیه استنباط می‌شود هر کمالی که در دیگر موجودات هست، حدّ اعلای آن در بشر وجود دارد. این کرامت یک وجه عمومی و کلی دارد که همۀ انسان‌ها را شامل می‌شود؛ از این‌رو حتی انسان‌های مشرک، کافر و فاسق از این نوع کرامت برخوردار بوده‌اند، ولی چنین گوهر بی‌همتایی را کُفران کرده و اصالت هویت اصیل خویش را به پای امور فناپذیر و ارزش‌های دروغین فدا کرده‌اند.

۲. کرامت اکتسابی: یک نوع علّو روحی و اعتلای معنوی است که بر پایۀ تقوا و پارسایی ظهور می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…؛(۵) همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» براساس این آیه انسان‌ها در ارتباط با این نوع کرامت یکسان نیستند، بلکه متفاوت هستند و هرچه میزان تقوا و پرهیزگاری آنان بیشتر باشد، کرامتشان نیز بیشتر خواهد بود. کسی که می‌خواهد به مقام مکرّمین دست یابد، از پستی‌ها گریزان است و به اعتلا گرایش دارد.

نخستین فروغ امامت حضرت علی (ع) می‌فرماید: «روح خود را از هرگونه پستی گرامی بدار، هرچند برحسب ظاهر تو را به سوی امور مرغوب بکشاند.»(۶) کسی که به کارهای پست روی می‌آورد، نه تنها چیزی نصیب او نمی‌شود، بلکه از جان و روح خود سرمایه‌گذاری می‌کند بدون اینکه بهرۀ چشمگیری دریافت کند. انسان کریم فقط بندۀ خداست. آنچه با گوهر ذاتش بیگانه است به بوستان وجودش راه نمی‌دهد. از بندِ تمام دشمنان درونی و برونی رها شده و با سرشتی عالمانه و روحی کریمانه در وادی فضایل اخلاقی قدم می‌گذارد.

 

خلافت الهی

نخستین شاخص کرامت انسان مقام جانشینی او نسبت‌به خداوند سبحان است که در مقال وحی از آن به‌عنوان «خلیفه‌الله» یاد می‌شود. این ویژگی جایگاه آدمی را در نظام احسن تعیین می‌کند و نشان می‌دهد که وی در زمینۀ معرفت حقایق از استعداد خاصی برخوردار است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فی‌الارض خلیفه…؛(۷) هنگامی که خداوند به ملائکه گفت من می‌خواهم در زمین جانشینی را قرار دهم…». در این آیه منظور از «خلیفه» شخص حقیقی بشر نیست، بلکه مراد شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت است که او را شایستۀ مقام خلافت کرده است. آموزه‌های وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را به‌وسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از این‌رو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامت‌هایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبت‌به دیگر مخلوقات است؛ چون دیگر مخلوقات حتی فرشتگان از هستی محدودی برخوردارند و تنها مظهر اسم معینی از اسمای الهی هستند. این انسان با آنکه ضعیف آفریده شده است، به‌حقیقت مایۀ عبرت و شگفتی هر عبرت گیرنده است؛ زیرا او با آن همه ضعف آغازین و جهل ابتدایی، پس از شکوفایی استعداهایش در امور مهم تصرف می‌کند و بر کائنات سلطه پیدا می‌کند و آن‌قدر در این مسیر پیش می‌رود که این اختراعات شگفت‌آور عصر کنونی را از خود بروز می‌دهد و اختراعات غیرقابل شمارش را در آینده ارائه می‌دهد؛ بنابراین حکمت خداوندی اقتضا می‌کند که چنین مخلوقی را خلیفۀ خود کند تا سنت‌های الهی را در عالم تکوین برپا کند و اسرار خلقت و بدایع حکمت و منافع احکام معبود خویش را آشکار کند.(۸)

 

درک اسرار آفرینش

از دیگر جلوه‌های کرامت انسان، علم و آگاهی او نسبت به اسمای الهی است. منظور از علم به اسما تنها فراگیری یک سلسله الفاظ نیست، بلکه حقایق غیبی عالم است که به لحاظ نشانۀ خدا‌بودن بر آنها لفظ «اسم» اطلاق شده است و علمِ به آنها از منظر قرآن چنان ارزش والایی دارد که حتی ملائکه و فرشتگان مقرب الهی شایستگی آگاهی از این اسما را ندارند. خداوند می‌فرماید: «و علّم آدم الاسماء کلّها…؛(۹) و علم اسرار آفرینش را به آدم آموخت…» این آیه نشان می‌دهد که انسان از ارزش و کرامتی برخوردار است که دیگر کائنات حتی ملائکه هم از آن برخوردار نیستند؛ از این‌رو همین فضیلت سبب شده است تا خداوند انسان را از اسمای خودش آگاه کند و بدون واسطه آن حقایق را به وی بیاموزد.

 

مسجود فرشتگان

نعمت مسجود‌بودن انسان پس از نعمت خلافت و تعلیم اسرار آفرینش سومین موهبتی است که به‌عنوان شاخص کرامت به وی عطا شده است. خداوند در سورۀ بقره می‌فرماید: «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدو الا ابلیس…؛(۱۰) و هنگامی که به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنید، همگی سجده کردند جز شیطان…» این آیه نه‌تنها ارزش والا و مقام متعالی انسان را بیان می‌کند، بلکه برتری او را بر فرشتگان نشان می‌دهد؛ زیرا اگر انسان موجودی کامل‌تر از ملائکه و افضل بر آنان نبود، صحیح نبود که وجود کامل برای وجود ناقص خضوع و کرنش کند.

شایان یاد‌آوری است که فرشتگان برای انسان سجدۀ پرستش نکردند؛ زیرا سجدۀ پرستش مخصوص خداست و سجدۀ آنان بر انسان به معنای تواضع و تکریم مقام انسانیت بود و به امتثال فرمان خداوند چنین تکریمی را برای انسان کامل روا داشتند؛ نظیر آنچه که از برادران و پدر حضرت یوسف (ع) در برابر این پیامبر سر زد: «… خرّوا له سجداً…؛(۱۱) و همگی در برابر او به سجد افتادند.»

بنابراین سجدۀ فرشتگان برای آدم تکریم و تحیت بود، نه عبادت و اطاعت؛ یعنی ملائکه چون آدم را مظهر خود یافتند، بر او سجده کردند، نه اینکه به‌عنوان معبود خود.(۱۲)

 

تسخیر موجودات جهان

در جهان‌بینی اسلامی انسان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که می‌تواند از نیروی عقل و توان جسمی خود در راستای پرده‌برداری از اسرار و شگفتی‌های جهان استفاده کند و تمام نیروهای طبیعت را مسخّر خود گرداند. قرآن کریم در زمینه می‌فرماید: «الله الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس و القمر دائبین و سخر لکم اللیل و النهار؛(۱۳) خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی را فرو فرستاد و با آن میوه‌ها را برای روزی شما از زمین بیرون آورد و کشتی‌ها را مسخر شما کرد تا بر سطح دریا به فرمان او حرکت کنند و نیز نهرها را مسخر شما کرد و خورشید و ماه را که با برنامۀ ‌منظمی در حرکت هستند به تسخیر شما درآورد و شب و روز را مسخر شما ساخت.»

از منظر قرآن کریم معنای تسخیر موجودات این است که آنها به‌گونه‌ای آفریده شده‌اند که به انسان نفع برسانند نه اینکه سدّ راه زندگی و منافع انسانی باشند: «ولقد مکّنّاکم فی‌الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلاً ما تشکرون؛(۱۴) ما تسلط بر زمین را برای شما قرار دادیم و در آن انواع وسایل زندگی را مهیا کردیم، اما کمتر شکرگزاری می‌کنید.» بنابراین تسخیر موجودات برای انسان حکایت از مقام و موقعیت ذاتی او دارد.

 

حامل بار امانت الهی

انسان موجودی با استعداد است که می‌تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس به اوج افتخار برسد. آسمان، زمین، کوه‌ها و دیگر کائنات دارای نوعی معرفت الهی هستند؛ یعنی خدا را تسبیح می‌کنند و در برابر عظمت او خاضع هستند، ولی همۀ اینها به‌صورت ذاتی و تکوینی است و تکاملی در آن وجود ندارد، اما معرفت انسان به‌همراه تکامل و آمیخته با اراده و اختیار است؛(۱۵) از این‌رو قرآن کریم بشر را امانت‌دار خداوند معرفی کرده و می‌فرماید: «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان…؛(۱۶) ما امانت (تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، ولی آنها از حمل آن سر برتافته و هراسیدند و انسان آن را بر دوش کشید». این آیه بیان می‌کند که پذیرفتن امانت از ویژگی‌های انسان است که همۀ‌ موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن سرباز زند.

مفسران و قرآن‌پژوهان در باب این امانت اقوال گوناگون دارند. بعضی گفته‌اند که منظور از امانت «تکالیف الهی» است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب شقاوت می‌شود و در میان تمام موجودات جهان آفرینش، تنها انسان است که بر اثر برخورداری از اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد که دستورات الهی را بپذیرد و به آن عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.

بعضی دیگر گفته‌اند که منظور از این امانت «شناخت خداوند» است و در میان موجودات جهان این انسان است که می‌تواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را بشناسد و با اطاعت و پرستش او، خود را به سر منزل کمال برساند.(۱۷)

علامه طباطبایی (ره) در این زمینه می‌فرماید: جملۀ «انّا عرضنا الامانه» معنایش این است که ما ولایت الهی و استکمال به حقایق دین (علم و عمل به حقایق) را بر آسمان‌ها و زمین عرضه کردیم و هیچ‌کدام استعداد پذیرفتن آن را جز انسان نداشت.(۱۸)

وقتی گفته می‌شود که امانت بر انسان عرضه شد، یعنی نهادن آن در خمیرمایه و فطرت انسان است، نه اینکه به‌صورت تشریعی بر یکایک مردم عرضه شد و آنان پذیرفتند. چیزی که می‌تواند مایۀ امتیاز انسان نسبت‌به دیگر مخلوقات از لحاظ ساختار وجودی باشد، قوۀ عقل و اراده است که انسان را بر دیگر موجودات برتری بخشیده است؛ از این‌رو امانت موهبتی است که خداوند به آدمی داده و در حد خودش ارزش پیدا کرده است. به همین دلیل آیۀ امانت دلالت بر کرامت ذاتی انسان و شناخت هویت او دارد.

 

آزادی و اختیار

یکی دیگر از ملاک‌های ارزش انسانیت که زیربنای حقوق و اخلاق است مسئلۀ «اختیار و آزادی» است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که با صراحت بر اختیار انسان دلالت دارد: «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(۱۹) بگو حق از سوی پروردگار شماست. هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد و هرکس می‌خواهد کافر شود.»

انسانی که به پذیرشِ باوری مجبور شود، حتی اگر آن باور درست هم باشد، کرامت وی سرکوب شده است و شخصیت او مورد اهانت قرار گرفته است؛ به همین دلیل از منظر آموزه‌های قرآنی، بشر برای پذیرش عقیده مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادی به مرحلۀ اقناع دست یابد. این اقناع باید در فضایی به‌دور از هرگونه جوسازی و فشارهای محسوس و نامحسوس باشد و پیامبران موظف بوده‌اند موانعی را که فراروی انسان قرار دارد، کنار بزنند تا او بتواند آزادانه و آگاهانه شخصیت انسانی خود را پاس بدارد.

قرآن کریم هدایت را امری انتخابی می‌داند و آن را منطبق با علاقه و تمایل پیامبران (ع) نمی‌داند و تصریح می‌کند که: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛(۲۰) تو هرکس را که دوست داری نمی‌توانی راهنمایی کنی، ولی خداوند هرکس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به هدایت‌شدگان آگاه‌تر است.» این آیه مبین این حقیقت است که مقولۀ ایمان و کفر و باور و عدم باور در چهارچوب اجبار و اکراه قرار نمی‌گیرد و طبق اراده و خواست خداوند از طریق چگونگی آفرینش و قوانین جاری در فطرت بشر اعمال می‌شود. بر همین اساس است که قرآن عدم اکراه در دین را به‌عنوان یک اصل مطرح می کند و می‌گوید: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغیّ»(۲۱) در این آیه اجبار در پذیرش دین به‌طور کامل نفی شده است و عدم اجبار در دین چیزی جز احترام به کرامت انسانی نیست و پاسداری از این کرامت در گرو حفظ آزادی و انتخاب است. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) هیچ‌گاه کسی را به پذیرش دین مجبور نکرد، بلکه از راه‌های گوناگون به روشنگری جامعه پرداخت و اصل انتخاب و گزینش را با کرامت انسانی هماهنگ می‌دید.(۲۲)

 

کمال بی‌نهایت

از دیگر جلوه‌های کرامت انسان سیر کمال بی‌انتهاست؛ زیرا وی موجودی است سالک و پویا که می‌تواند در کوی عشق الهی مراحل و مدارج کمال را طی کند و معبودش را با وصف «ارحم الراحمین» ملاقات کند:‌ «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فلماقیه؛(۲۳) ای انسان تو به سوی پروردگارت سخت تلاش می‌کنی، پس به دیدار او خواهی رسید.» این آیه معیار عزت و شرافت انسان را حرکت و کوشش به‌سوی معبود خود می‌داند؛ یعنی اگر انسان بخواهد می‌تواند خود را به‌سوی مبدأ وجود سیر دهد و خود را به مقام و منزلتی برساند که موجودی ملکوتی شود تا هم او از پروردگار خود خشنود و هم خدا از او خشنود شود و داخل بهشت خاص خداوند گردد.

 

نفی نگرش طبقاتی

قرآن کریم به‌منظور حفظ شرافت و عزت انسان نگرش طبقاتی را نفی می‌کند و آن را با کرامت وی ناسازگار می‌داند. در شبه‌جزیرۀ عربستان و در فرهنگ بومی آنجا چنین نگرشی شایع بود و این ایده آن‌قدر عمیق و گسترده بود که حتی آداب عبادی را هم دربرمی‌گرفت. با دقت در بعضی از آیات چنین به‌دست می‌آید که در اذهان پاره‌ای از اشراف که مسلمان شده بودند، این باورها (تعصبات طبقه‌ای) همچنان ریشه داشت و قرآن کریم در بسیاری از موارد این عقاید را مطرح و بر آنها خط بطلان کشیده است، از جمله آنکه در آداب برگزاری مراسم حج اشراف در عرفات از منطقه‌ای که عموم مردم روانه می‌شدند، حرکت نمی‌کردند و این عمل را برخلاف شأن خود قلمداد می‌کردند. قرآن به آنان تذکر می‌دهد که این قبیل بینش‌های طبقاتی را کنار بگذارید و می‌فرماید:‌ «ثم افیضو من حیث افاض الناس و استغفروا الله ان ‌الله غفور رحیم؛(۲۴) سپس از همان جایی که انبوه مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند طلب آمرزش کنید؛ زیرا او آمرزنده و مهربان است». در جامعۀ طبقاتی، توده‌های مردم به‌عنوان افراد پست به‌شمار می‌آیند و یکی از عوامل گریز اشراف از پذیرش دین الهی آن بود که همان عموم مردم به این ادیان روی می‌آوردند. قرآن کریم نگرش جامعۀ اشرافی و طبقاتی را به موضوع دین‌باوری افراد عادی چنین گزارش می‌دهد: «قَالُوا أَ نُؤْمِنُ لَک وَ اتَّبَعَک الأَرْذَلُونَ‏ ؛(۲۵) آیا به تو ایمان بیاوریم در‌حالی‌که افراد فرومایه از تو پیروی می‌کنند؟»

این نوع دیدگاه و نگرش با کرامت و عزت انسان‌ها سازگاری ندارد و ادیان الهی معمولاً با این مشکل مواجه می‌شدند و به همین جهت معمولاً پیروان نخستین ادیان آسمانی، توده‌های محرومی بودند که در سایۀ ‌نگرش طبقاتی، شرافت و عزت آنان خرد شده بود و در پرتو تعالیم دین می‌خواستند این نقیصه را جبران کنند.

این جریان در خصوص دین اسلام تبلوری روشن داشت. هنگامی که خورشید اسلام در شبه‌جزیرۀ عربستان طلوع کرد، جامعۀ بشری در این سرزمین و دیگر ممالک دنیا گرفتار چالش‌های طبقاتی بود. در این جامعه اهل کتاب خودشان را امت برگزیدۀ خدا محسوب می‌کردند. قرآن کریم در چندین آیه به این موضوع اشاره می‌کند و آن را یک پندار واهی قلمداد می‌کند و بر آن مهر بطلان می‌نهد.

این نگرش‌های تعصبی و رفتارهای طبقاتی با کرامت و شرافت انسانیت منافات داشت و دین مبین اسلام با محو این قبیل تقسیم‌بندی‌ها و در پرتو گسترش آموزه‌های الهی‌اش کرامت افراد سرکوب‌شده را به آنان بازگرداند.(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سورۀ علق، آیۀ ۳.

۲. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.

۳. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.

۴. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.

۵. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.

۶. نهج‌البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم، انتشارات ائمه (ع)، ۱۳۷۹ شمسی، نامه ۳۱، ص ۵۳۲.

۷. سورۀ بقره، آیۀ ۳۰.

۸. تفسیر تسنیم، آیت‌الله جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ شمسی، ج ۳، صص ۵۲ ـ ۴۹.

۹. سورۀ بقره، آیۀ ۳۱.

۱۰. سورۀ بقره، آیۀ ۳۴.

۱۱. سورۀ یوسف، آیۀ ۱۰۰.

۱۲. تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۲۷۱.

۱۳. سورۀ ابراهیم، آیات۳۲ و ۳۳.

۱۴. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۰.

۱۵. تفسیر نمونه، آیت‌اله مکارم شیرازی و همکاران، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۷، ص ۴۵۳.

۱۶. سورۀ احزاب، آیۀ ۷۲.

۱۷. مبانی انسان‌شناسی در قرآن، عبداله نصری، تهران، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ۱۳۸۵ ش، صص ۲۲۵ـ۲۲۴.

۱۸. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات کانون محمدی، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۶، ص ۳۵۰.

۱۹. سورۀ کهف، آیۀ ۲۷.

۲۰. سورۀ قصص، آیۀ ۵۶.

۲۱. سورۀ بقره، آیۀ ۲۵۶.

۲۲. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۲ـ۳۱.

۲۳. سورۀ انشقاق، آیۀ ۶.

۲۴. سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۹.

۲۵. سورۀ شعراء، آیۀ ۱۱۱.

۲۶. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۴ـ۳۳.

 

سوتیتر:

 

آموزه‌های وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را به‌وسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از این‌رو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامت‌هایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبت‌به دیگر مخلوقات است

 

30نوامبر/16

پیروزی نهضت با صلابت امام خمینی در نخستین گام‌ها

غلامرضا گلی‌زواره

 

تصمیمی هوشیارانه در برابر مصوبه‌ای خائنانه

هدف از تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ ش. در جراید و مطبوعات انتشار یافت موارد ذیل بود:

۱ـ ارزیابی میزان هوشیاری سیاسی علما و پیش‌بینی مخالفت‌های لازم

۲ـ آماده کردن زمینه‌هایی برای کمرنگ و حتی محو کردن نقش مذهب در کشور

۳ـ توطئه دستبرد به قانون اساسی و تغییر و تبدیل برخی از مواد قانونی که مانع نقشه‌های پلید دربار و هیئت حاکمه بود.

۴ـ فراهم آوردن زمینه‌هایی به منظور اعطای پست‌های حساس به دست اقلیت‌های مذهبی که نقش ستون پنجم را در کشورهای اسلامی ایفا می‌کردند.

۵ـ مقدمه‌چینی برای پیوستن به غاصبان قدس شریف و هماهنگی با صهیونیست‌ها

۶ـ رژیم شاه خود باعث گردید که زنان از ضروری‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم شوند، ولی با عنوان فریبنده آزادی بانوان، به اساس قانون مشروطه تجاوز کرد تا گناه عقب‌افتادگی و حرمان زنان را متوجه اسلام و قانون اساسی ایران کند.

۷ـ شاه با تصویب این لایحه، پایگاه فرمانروایی خود را در میان خانواده‌ها به کار می‌گرفت و انتظارات امریکا را با دیده تمکین پاسخ می‌گفت.

۸ـ ایجاد محکی در توان و کیفیت بالقوه و بالفعل برای اقدامات آینده(۱)

۹ـ شاه از این رهگذر درصدد بود در میان جامعه روحانیت شکاف پدید آورد و نیز نزد افکارعمومی، علما را مخالف ترقی‌خواهی، توسعه‌طلبی و منفور جلوه دهد.

با اعلام این تصویب‌نامه که بوی خیانت و نیرنگ می‌داد، فرصت بسیار مناسبی برای امام خمینی به وجود آمد تا رسالت تاریخی و وظیفه اسلامی خود را آغاز و از این مصوبه ضداسلامی، به عنوان انگیزه‌ای برای بیداری و به حرکت درآوردن امت مسلمان بهره‌برداری کند؛ از این رو، بی‌درنگ علمای طراز اول را به نشست اضطراری و گفت‌وگو پیرامون این توطئه فراخواند. ساعتی بعد اولین جلسه علمای قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) تشکیل شد. امام خمینی در این جلسه محورهای ذیل را مطرح ساخت:

۱ـ ترسیم دورنمای و وحشت‌بار آینده

۲ـ نقشه‌های خانمان‌سوز و مخرّب رژیم شاه و مأموریت او در پاسداری از منافع استکبار جهانی که با نابودی اسلام و ملت مسلمان همراه بود.

۳ـ توطئه‌های خطرناکی که در پشت پرده علیه اسلام در دست اجرا بود که این تصویب‌نامه نمونه بارز و بازگوکننده آن بود.

۴ـ امام مسئولیت خطیر علما و زعمای روحانیت را در این عصر تاریک در برابر نقشه‌های خطرناک ایادی استکبار علیه اسلام و استقلال کشورهای اسلامی را یادآور شد و هشدار داد اگر در مقابل این خطرات سکوت و مسامحه کنیم و یا کوتاه بیاییم، اسلام و امت اسلامی در معرض سقوط و زوال قرار می‌گیرند و ما در برابر قرآن و رسول اکرم «ص» مسئول خواهیم بود.(۲)

به دنبال تذکرات و بیانات بیدارکننده امام خمینی و سخنان دیگر مراجع حاضر در جلسه مذکور و تبادل‌نظر درخصوص مفاد تصویب‌نامه، تصمیم‌های ذیل اتخاذ شدند:

الف) طی تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام با محتوای تصویب‌نامه اعلام گردد و لغو فوری آن درخواست شود که این موضوع اجرا شد و علمای قم در ۱۷ مهر ۱۳۴۱ ش در تلگراف‌هایی خطاب به شاه، مخالفت با تصویب‌نامه را مورد توجه قرار دادند.

ب) طی نامه و پیغام خطاب به علمای تهران و شهرستان‌ها عوارض ناگوار و غیرقابل اغماض تصویب‌نامه بازگو شود و برای مقابله با آن از این بزرگان دعوت به عمل آید.

ج) هر هفته یک بار و در صورت لزوم بیشتر جلسه مشاوره و تبادل‌نظر میان علمای قم برگزار شود.(۳)

امام خمینی علاوه بر مخابره تلگراف‌هایی خطاب به شاه و نخست‌وزیر وقت (اسدالله علم) طی نامه‌هایی خطاب به علما و مقامات روحانی تهران و نواحی دیگر و حتی علمای خارج از کشور خطرهایی را که اسلام و استقلال مسلمانان را در جهان اسلام تهدید می‌کند، گوشزد کرد و اقشار گوناگون مردم را به استقامت، اتحاد و همکاری فراخواند و از آغاز اعتراض علیه مصوبه دولت عَلَم با شیوه‌ای مطلوب و خردمندانه و برنامه‌ریزی شده به سوی تحولی فکری و تأثیرگذار در جامعه اسلامی پیش رفت. به دنبال اعتراض امام خمینی و دیگر مراجع، موج نارضایتی در میان عموم مردم پدیدار گردید و آنان مخالفت خود را با رژیم پهلوی اعلام داشتند و از موضع‌گیری علما و مراجع تقلید درباره مفاد مخدوش مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی حمایت کردند.

واکنش روحانیون مبارز و در رأس آنان امام خمینی و پیروان آن بزرگان، برای رژیم غیرمنتظره و در آن مقطع زمانی دور از انتظار بود، به‌خصوص تلگراف امام به شاه که حاوی عبارتی چون عَلَم می‌خواهد دین اسلام را از رسمیت بیندازد، مخالف صریح قرآن عمل کرده و به دستورات الهی گردن ننهاده و قانون اساسی را زیر پا گذاشته است، بود.

از این رو واهمه و ترس از گسترش دامنه اعتراض‌ها و انتقادها که نوک تیز آن در اصل متوجه شخص شاه بود، هیئت حاکمه را به فکر چاره‌اندیشی انداخت.(۴)

 

گسترش اعتراضات و عقب‌نشینی رژیم

عقب‌نشینی رژیم استبدادی و به دنبال آن اعتراض علما با راه‌پیمایی و بستن بازار و ایراد سخنرانی در مساجد استمرار یافت و عده‌ای از مردم به عنوان مخالفت با مصوبه مذکور در منازل علما تحصن کردند.

بدین ترتیب، موج اعتراضات به محافل عمومی و مساجد کشیده شد. مردم با روحانیون تماس می‌گرفتند و کسب تکلیف می‌کردند. حتی نفرت اقشار گوناگون از این مصوبه ضددینی از محافل مذهبی و بازاریان متدین گذشت و به مرکز دانشگاهی و علمی هم رسید و سیل‌نامه‌ها و تلگراف‌ها از طبقات مختلف به سوی دربار، نخست‌وزیر و مراجع سرازیر گردید. خطبا، وعاظ در مجامع عمومی این موضوع را مورد بحث، نقد و تحلیل قرار می‌دادند و متن تلگراف‌ها را که از صدها مورد می‌گذشت بر فراز منابر قرائت می‌کردند،(۵) اما رژیم مطبوعات را به شدت تحت کنترل داشت که مبادا در این باره کوچک‌ترین خبری و گزارشی بنویسند و می‌کوشید موضوع را ناچیز جلوه دهد تا با مسامحه و تعلل، روحانیون را از مبارزه و مقاومت خسته کند و آنها مسئله را به فراموشی بسپارند.

سرانجام هیئت حاکمه متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمی‌دارد، ولی کانون اصلی و قله این اعتراض‌ها و مخالفت‌ها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی که با موضع‌گیری‌های شدید خود، دیگران را تحت‌الشعاع نظرات خود قرار می‌دهد، امام خمینی است. رژیم صلاح نمی‌دید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و مسلسل مانع اعتراض‌های عمومی و خشم مردم گردد، در نتیجه حیله‌گرانه درصدد برآمد تا صفوف علما را از هم جدا و بنا بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند و دیگران را با تعریف و تمجید راضی سازد؛ به همین جهت نخست‌وزیر وقت، اسدالله علم، بعد از یک ماه و نیم که هیچ‌گونه پاسخی به تلگراف‌ها نداد و حتی در سخنرانی‌هایش لحن تهدیدآمیز داشت، ناگهان تلگرافی برای سه نفر از مراجع مخابره کرد و در آن خاطرنشان ساخت نظر دولت در مورد شرط مسلمان بودن انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان همان دیدگاه علمای اعلام است، سوگند هم با قرآن مجید است و در مورد شرکت بانوان در انتخابات هم دولت نظر علما را به مجلس سنا و شورای ملی تسلیم می‌کند و منتظر تسلیم آنان خواهد بود.(۶)

این اقدام اولین موضع‌گیری و واکنش رسمی رژیم علیه امام خمینی به شمار می‌آید و می‌توان آن را در جواب تلگراف شدیداللحنی که ایشان به شاه و علم مخابره کرده و راه هرگونه صلح و سازشی را با رژیم بسته بود، تلقی کرد. با دریافت تلگراف اسدالله علم، علمای قم با حضور امام خمینی تشکیل جلسه دادند و به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان با یک تلگراف خصوصی مصوبه‌ای را که در جراید اعلام گردیده پایان یافته تلقی کرد.

امام نقشه‌های رژیم را افشا کرد و علما را از دسیسه‌های دولت وقت برحذر داشت و سرانجام همه را به استمرار مبارزه وادار ساخت. در این حال علما طی تلگرافی خطاب به نخست‌وزیر، عدم کفایت تلگراف وی را برای تأمین نظر روحانیون با صراحت اعلام داشتند و لغو کامل تصویب‌نامه را خواستار شدند. دولت که احساس کرد این امواج به وجود آمده نه تنها خاموش شدنی نیستند، بلکه در حال افزایش و گسترش‌اند و احتمال دارد میزان توقعات به‌حدی بالا برود که تشکیلات رژیم را در معرض مخاطره قرار دهد و منجر به انقلابی سراسری شود، در هفتم آذر ۱۳۴۱ تشکیل جلسه داد و مقرر کرد که تصویب‌نامه ۱۴ مهر ۱۳۴۱ قابل اجرا نیست و در همان شب لغو مصوبه را طی تلگرافی به سه تن از علمای قم (حضرت آیات گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری) مخابره، ولی از ارسال تلگراف برای امام خمینی امتناع کرد.(۷)

در واقع دولت علم در هفتم آذر ۱۳۴۱ کوشید با یک مانور سیاسی، نهضت امام خمینی را که به‌تازگی به عنوان خیزشی ریشه‌دار و باصلابت آغاز شده است، عملاً پایان یافته اعلام کند، ولی رهبر قیام به جای اعلام پایان مقاومت و مبارزه، در نشستی دیگر با علما و مراجع قم، از ایشان خواست برای برکناری دولت علم به جرم اهانت به اسلام و قرآن اقدام کنند و چون این پیشنهاد مورد استقبال قرار نگرفت، خود یک‌تنه مسئولیت تداوم مبارزه را به عهده گرفت و طی اعلامیه کوتاهی ضمن قدردانی از احساسات پاک و عواطف مسلمانانی که در این مبارزه پیروزمند شرکت کردند، خطاب به ملت مسلمان فرمود: «قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید، لکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده‌تر کنند که اگر خدای نخواسته دست‌های ناپاکی به سوی مقدسات آنان دراز شود، قطع کنند».(۸)

بیانات تاریخی امام خمینی در یازدهم آذر ۱۳۴۱ به مناسبت آغاز سال تحصیلی حوزه توهّم هرگونه سازش بین رژیم شاه و علمای مبارزه و روحانیت انقلابی را از بین برد. امام در این سخنرانی تحول‌آفرین ضمن اشاره به نقش مرجعیت شیعه در صیانت از حریم شریعت اسلام و استقلال واقعی کشورهای اسلامی فرمود: «تمام مالک اسلامی مرهون این طایفه‌اند. این ذخایرند که با نصایح خود مردم سرکش را خاموش کرده‌اند.

در عین حال روزی که ببینند اسلام در معرض خطر است تا حد امکان کوشش می‌کنند [که جلوی این ضایعه را بگیرند] و اگر نشد قیام می‌کنند. اسلام بر آنان تکلیف قیام معین کرده است چنان که قیام اخیر علما یک قیام قرآنی و دینی بود. شما خلع سلاح کنید و سرنیزه را از سر مردم بردارید تا ببینیم ملت با کیست و چه کسی از پشتیبانی توده‌ها برخوردار است».(۹)

نخستین گام قیام و مبارزه امام با رژیم استبدادی پهلوی دوم این برکات را به دنبال داشت:

۱ـ گسترش بیداری مردم در میان قشرهای گوناگون درباره مسایل مهم کشور

۲ـ افشای ماهیت ضداسلامی رژیم دیکتاتوری شاه

۳ـ توجه مردم به خطر ناشی از وابستگی رژیم به استکبار جهانی

۴ـ دمیدن روح امید و خودباوری در دل و ذهن مردم و شکستن افسانه قدرت شاه و ساواک

۵ـ از بین بردن حالت بی‌تفاوتی مردم و کشاندن آنان به صحنه سیاسی و اجتماعی

۶ـ ایجاد اتحاد و انسجام میان طبقات گوناگون برای مقصدی واحد به‌رغم تفرقه‌افکنی و کارشکنی‌های دولت مستبد و هیئت حاکمه(۱۰)

 

امواجی از امیدواری به پیروزی

به دنبال شکست مفتضحانه‌ای که در ماجرای انجمن‌های ایالتی و ولایتی متوجه رژیم پوشالی پهلوی گردید، رژیم یک ‌بار دیگر خواست میزان توانایی خود را در مصاف با علمای حوزه محک بزند و با این تصور، با استفاده از مناسبت هفدهم دی خواست از زنان بی‌حجاب برای رژه خیابانی و تظاهرات که در واقع حرکتی علیه اسلام و روحانیت به شمار می‌رفت، بهره‌برداری کند. امام خمینی که با هوشیاری کامل مراقب اوضاع بود، بعد از اطلاع از این مسئله، بلادرنگ طی پیامی به دولت علم هشدار داد در صورت وقوع چنین حادثه‌ای، علمای اسلام متقابلاً همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد، عزای عمومی اعلام نموده و از اقشار گوناگون خواهند خواست به تظاهرات دست بزنند و نسبت به برگزارکنندگان این‌گونه مراسم ابراز تنفر و انزجار نمایند.

این هشدار رهبر نهضت رژیم را دچار هراس و وادار به عقب‌نشینی کرد و راه‌پیمایی زنان بی‌حجاب برگزار نشد. از سوی دیگر صلابت امام خمینی در برابر تشکیلات نظام استبدادی که توسط استکبار جهانی حمایت می‌گردید و انواع سلاح‌ها و امکانات را برای سرکوبی مخالفان دراختیار داشت، موج گسترده‌ای از امیدواری و بصیرت نسبت به رهبری قیام را در قلوب مردمانی که از اختناق سیاسی، فساد و ابتذال رژیم ستم‌شاهی به ستوه آمده بودند به وجود آورد و نهضت را به موفقیت دیگری نایل گردانید.(۱۱)

امام خمینی برای خلع سلاح کردن رژیم و جلوگیری از تبلیغات مسموم جراید که در خدمت نظام دیکتاتوری بودند، بعد از مشورت با علمای حوزه، آنان را به اعتراض دسته‌جمعی در این ‌باره فراخواند. این تقاضا مورد قبول واقع شد، اجتماع بزرگی که در مسجد اعظم قم تشکیل گردید و یکی از خطبای معروف تهران، طی سخنانی پرشور، نکات مهمی را  به سمع کسانی که از اطراف و اکناف برای شرکت در این مراسم به قم آمده بودند، رساند و گفت علما و مراجع عظام از من خواسته‌اند به دولت وقت اتمام حجت نمایم که اگر جلوی این فضای مسمومی را که نشریات وابسته به رژیم به وجود آورده‌اند و خائنانه علیه اسلام و روحانیت شایعه‌پراکنی می‌کنند و مطالب کذب و آمیخته به تهمت و افترا را نشر می‌دهند و به روحانیت اجازه پاسخگویی و نقد و رد داده نمی‌دهند، نگیرد، مبارزاتی را که در ایام اخیر داشته‌اند از سر خواهند گرفت و حقایق را به گوش مردم می‌رسانند و از خیانت‌هایی که به ملت و کشور می‌شود پرده برمی‌دارند.(۱۲)

این سخنرانی که از جانب علما و مراجع قم و با ارشاد و پیشنهاد امام خمینی برگزار گردید در میان اقشار مختلف بازتاب و تأثیر فوق‌العاده‌ای داشت، به گونه‌ای که افکارعمومی را یک بار دیگر متوجه مبارزه و مقاومت کرد و آنان را برای مقابله با بحران جدید به عرصه آورد و در نتیجه، دولت اسدالله علم در موجی از هراس و نگرانی فرو رفت.

معاون وقت نخست‌وزیر برای پیشگیری از خیزش عمومی و به قول خود برای رفع سوءتفاهم، برای مذاکره با علمای حوزه به قم آمد و در مذاکراتی که با بعضی از شخصیت‌های برجسته به عمل آورد از مطالبی که برخی جراید علیه روحانیت در نشریات خود درج نموده بودند، اظهار تأسف کرد و اطمینان داد دولت ضمن تعقیب این جریان، در آینده اجازه نمی‌دهد این روند تکرار گردد.(۱۳)

بدین‌گونه یک بار دیگر نهضت امام خمینی در هنگامی که تولد خود را اعلام کرد به فتح دیگری نایل گردید و نیرومندتر از گذشته آماده خیزشی جدید شد. رژیم استبداد هم زمینه دیگری را علیه حرکت دینی مردم فراهم آورد و با طرح لوایح ششگانه توسط شاه، آتش قیام را شعله‌ورتر کرد و دامنه‌اش را به‌شدت گسترش داد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، صص ۱۴۳ـ۱۴۲.

۲ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج سوم، صص ۱۴۳ـ۳۷.

۳ـ زندگی سیاسی امام خمینی، محمد رجبی، ص ۱۷۸.

۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۱۵۷.

۵ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلال‌الدین مدنی،‌ ج اول، ص ۶۲۶.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۷۴.

۷ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۶۵ـ۲۶۴.

۸ـ صحیفه امام، سید روح‌الله موسوی خمینی (امام خمینی)، ج اول، ص ۱۱۲.

۹ـ سخنرانی امام خمینی در ۱۱ آذر ۱۳۴۱، ۴ رجب ۱۳۸۲، مأخذ قبل، ج اول، صص ۱۱۸ـ۱۱۴.

۱۰ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص ۲۱۳.

۱۱ـ‌ همان، ص ۲۱۴.

۱۲ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۲۱۵.

۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، صص ۲۱۷ـ۲۱۶.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

هیئت حاکمه متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمی‌دارد، ولی کانون اصلی و قله این اعتراض‌ها و مخالفت‌ها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی که با موضع‌گیری‌های شدید خود، دیگران را تحت‌الشعاع نظرات خود قرار می‌دهد، امام خمینی است. رژیم صلاح نمی‌دید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و مسلسل مانع اعتراض‌های عمومی و خشم مردم گردد، در نتیجه حیله‌گرانه درصدد برآمد تا صفوف علما را از هم جدا و بنا بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند.

 

 

30نوامبر/16

روحانیت، خدمت و مظلومیت

سیاست حذف روحانیت

 

حجت‌الاسلام‌ و المسلمین محمدتقی رهبر

زندگی‌نامۀ فقهای امامیه و علمای شیعه سراسر افتخار و مجاهدت و خدمت بوده است. این فرهنگ برگرفته از مکتب پرافتخار تشیع است که تفسیری واقعی از اسلام ناب محمدی (ص) است. حدیث مظلومیت روحانیت نیز به مظلومیت رهبران شیعه پیوند خورده است که با حاکمیت غاصبان زورمدار به انزوا، تبعیدگاه‌ها یا زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها افتادند و به‌دلیل سازش‌ناپذیری و آزادگی جام شهادت را نوشیدند و جامعه آن‌گونه که باید نتوانست از وجود آنان بهره‌مند شود. همین مقدار که از اسلام نام و نشانی برجاست و از فقه و فضیلت اثری مانده، از برکات آن پیشوایان معصوم و مظلوم است؛ چه در جهاد فرهنگی مانند مکتب صادقین (ع) و چه در میدان جهادی مانند کربلا و شهادت آزادمردان آن میدان. اگر از این فرهنگ عبور کنیم، اسلام و قرآن مفهوم خود را از دست می‌دهد و جز نام و مرکب و کاغذ و خاطرات تلخ چیزی باقی نمی‌ماند.

قرآن به‌جای بت سفیانی بر نیزه می‌رود و حقیقت قرآن را منزوی می‌کند و مسجد اموی به‌جای بتکده می‌نشیند و قصرهای شام و بغداد وارث کسری و قیصر می‌شوند. همۀ اینها به نام اسلام و استفادۀ ابزاری از دین و قرآن و مسجد و راویان خودفروخته و نتیجه همان می‌شود که در دوستی اموی و عباسی به‌ثبت رسیده است.

به همین مقیاس روحانیت شیعه با انواع مظلومیت و محرومیت روبه‌رو می‌شوند و فقیه‌نمایان و راویان دروغ‌پرداز بر مسند فقه و قضا و فتوا می‌نشینند و جنایت‌های حاکمان را توجیه می‌کنند.

در عصر حضور ائمۀ طاهرین (ع) و عصر غیبت، سیاست حاکم جز این نبوده و با اندک فراز و نشیبی که داشته است کمتر فرصتی پیش آمده تا روحانیت شیعه و علمای امامیه میدان گسترده‌ای برای تعلیم و تدریس فقه جعفری یافته باشند. با این همه، میراث فرهنگی شیعه از میان امواج سهمگین مصائب راه پیموده و اصالت خود را حفظ کرده و به نسل‌ها و عصرها رسیده است که امروز شاهد ثمرات آن مجاهدات هستیم و به فضل پروردگار اکنون که قلم در نگارش این سطور است تجلی مکتب شیعه و فرهنگ مجاهدان را در ایران اسلامی شاهدیم و در حال گسترش به دیگر اقطار اسلامی است و می‌رود تا به حاکمیت عدل جهانی بپیوندد؛ ان‌شاءاله.

به بیان قرآن کف‌های روی آب می‌روند و آب که مایۀ حیات است می‌ماند؛ «اما الزبد فیذهب جفاً و امامایفع الناس فیمکث فی الارض».

هدف از تحریر این نوشته بررسی مجاهدت علمای امامیه نیست که این تاریخ مفصلی دارد و منابع تاریخی به ترسیم آن پرداخته و از مجاهدت‌ها و شهادت‌ها و خدمات آنان موسوعه‌ها نگاشته‌اند که در کتابخانه‌ها ذخیره است و «شهداء الفضیله» مرحوم علامه امینی بخش کوچکی از مجاهدات عالمان و محدثان شهید را در چند قرن اول هجری ضبط کرده و نمونه‌های بسیار و شناخته شده و ناشناخته دارد تا هنگامی که به انقلاب اسلامی و شهدای جبهه و محراب از علما و ائمه جمعه و طلاب و فضلا که در مقاله قبل اشاره شد، می‌رسیم.

نقش علما در مبارزه با استبداد و استعمار فصل دیگری از افتخارات عالمان دین و فقهای اسلام است. علمای اعلام با تکیه بر همان فرهنگ تشیع که حاکمیت جهل و جور و زر و زور را برنمی‌تابد. همواره مدافع استقلال کشور و آزادی ملت از نوع اسارت بیگانه بوده و پرچم مبارزه با حاکمیت استعمارگران را به دوش کشیده‌اند؛ به‌ویژه در قرون اخیر که نظام سلطۀ استکباری چشم طمع به ثروت ملی مسلمانان دوخته و آثار و ارزش‌های اسلامی را هدف گرفته و هرازچندی دولتی متجاوز به ملت ایران چنگ و دندان نشان داده است.

علما و فقهای اسلام، پیشتاز مبارزات ضداستعماری بوده و از پایگاه‌های مسجد و منبر و کرسی فقاهت، احکام سیاسی اسلام را تبیین کرده و مردم را به قیام علیه استعمارگران و عصیان حاکمان دست‌نشانده فراخوانده و سنگرهایی را فتح کرده‌اند.

در تاریخ مشروطیت و برچیدن سلطنت استبدادی، مسئلۀ تحریم تنباکو به فتوای میرزای شیرازی و پایان‌دادن به سلطۀ اقتصادی انگلیس‌ها، ملّی‌شدن صنعت نفت، مجاهدات شهید مدرس و… شاهدی بر این مدعاست.

مرجع بزرگ آیت‌اله سیدمحمد مجاهد در عصر فتحعلی‌شاه قاجار که روسیه به ایران حمله کرد و کشور را به اشغال درآورد، از عتبات به ایران آمد و نهضت ضدِروس را در کشور به پا کرد. آیت‌اله خوانساری در عراق به جبهۀ جنگ رفت و اسیر شد و مدت‌ها در اسارت بود که نمونه‌هایی از این دست فراوان است، تا می‌رسیم به انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس‌اله روحه) که اوج مبارزه با استعمار و به‌ثمر‌نشستن مجاهدات بود و نظام جمهوری اسلامی را به‌ارمغان آورد.

دشمنان ملت ایران و استعمارگران تأثیر عالمان و فقیهان در قیام ملت و مبارزه با استعمار را دیدند و نوک پیکان حملۀ خود را متوجه روحانیت و مرجعیت شیعه کردند؛ به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زلزله‌ای که در منطقه و جهان پدید آورد با جدّیت بیشتر به میدان جنگ و تخریب روحانیت آمدند و فراتر از این مکتب شیعه و فرهنگ جهادی را هدف گرفتند و آنچه امروز از ترور و انفجار در حسینیه‌ها و کاروان‌های زیارتی کربلا به‌دست تکفیری‌ها می‌بینیم در راستای این سیاست است.

«فکویاما» تبعۀ آمریکا در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه در اورشلیم گفت: «شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی مهدویت و عدالت‌خواهی، دیگری سرخ، یعنی شهادت‌طلبی. بُعد سوم نیز ولایت‌پذیری فقهی است».

وی می‌گوید: «ولایت را باید زد تا دو بال دیگر زده شود و در این رابطه شورای نگهبان و نظارت استصوابی را باید زد».

وی می‌گوید: «رفاه‌طلبی را باید جایگزین شهادت‌طلبی و ولایت‌پذیری کرد و اباحیگری را باید رواج داد».

تلاش بیگانه در تضعیف جایگاه فرهنگ ستم‌ستیز تشیع و حمله به روحانیت و به‌کارگیری امپراتور حزبی غربی برضد‌اسلام و ولایت فقیه و ترویج اباحیگری و رفاه‌طلبی و به‌کارگیری هزاران رسانه و ماهواره و سایت خبری و تبلیغی در جهت تخریب روح معنویت و اخلاق و مبانی اعتقادی در راستای اسلام‌زدایی و اعادۀ سلطه و فرهنگ بیگانه است.

استفاده از فشارهای خارجی و عوامل بیرونی و به‌کارگیری عوامل داخلی و غرب‌باور و لیبرال از سیاست‌های هم‌زمان بیگانه است؛ چیزی که حضرت امام (ره) به آن هشدار می‌داد و در پیام به علما و حوزویان فرمود: «تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به‌دست لیبرال‌ها بیفتد و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر ده‌ها و صدها صحنه، اعلام حضور و آمادگی خود در راهپیمایی ۲۲‌بهمن حقیقت آمادگی خود را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان اسلام را شگفت‌زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاری‌اند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچک‌تر از آن می‌دانم که زبان به‌وصف و تقدیر از آنان بگشایم؛ خداوند پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بزرگی را خواهد داد،‌ ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی‌گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می‌کنند سفارش و نصیحت می‌کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با‌ دقت و مطالعه عمل کنند و برداشت‌ها و تصورات نابه‌جای خود را به‌حساب مردم و انقلاب نگذارند». (صحیفۀ نور، ج ۲۱ و ص ۹۶، بخشی از پیام امام خمینی (قدس سره) به مراجع اسلام و روحانیون سراسر کشور در تاریخ ۳ اسفندماه ۱۳۶۷)

آنچه ملاحظه می‌فرمایید بخشی از پیام معمار انقلاب اسلامی در ۲۴ سال قبل است و جالب اینکه گویی آن بزرگمرد برای همین روز و همین سال سخن می‌گفته است و چنین است دیگر بیانات، نامه‌ها و رهنمودهای معمار اندیشه اسلامی امام خمینی که همواره باید نصب‌العین ما باشد.

همچنین جای سپاسگزاری است از مردم شریف و انقلابی و فداکار بزرگ‌مان که امروز با گذشت ۳۴ سال از پیروزی انقلاب در ۲۲‌بهمن ۹۱ حماسۀ بزرگی آفریدند که نظیر آن دیده نشده بود و چه زیبا بود سخنان رهبر معظم امام خامنه‌ای در رابطه با این حماسه شکوهمند که به‌رغم مشکلات و فشارها و تحریم‌ها، رستاخیز بزرگ ملت، پاسخِ دندان‌شکنی به دشمنان ایران اسلامی داد و تعبیری که معظم‌له نمودند درست الگوی برگرفته از پیام آن روز امام راحل بود. درست نسخۀ مطابق اصل با همان سیاق و همان ادبیات و خداوند را برای این نعمت و این رهبری و حضور بی‌نظیر ملت سپاس می‌گوییم.

اما آنچه در این میان جایش خالی است، زمان‌شناسی و مسئولیت‌پذیری برخی مسئولان است که به‌رغم دعاوی درشتی که دارند از ملت عقب افتاده‌اند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح نظام و کشور و خیر ملت ترجیح داده و در دام غرور و غفلت گرفتار آمده‌اند و متأسفانه برخی عملکردها و ضعف‌ها به‌گونه‌ای است که خسارت آن متوجه عقاید و باورهای کسانی می‌شود که از عمق کافی برخوردار نیستند و بهانه‌ای به‌دست دشمنان می‌دهد. افزون بر این برخی فرصت‌طلبی‌ها و بداخلاقی‌های سیاسی برخلاف انتظار مشاهده می‌شود که ناشی از غرور و غفلت و انحراف و خودخواهی و توهم‌زدگی است و در این شرایطی که ملت چشم به راه تلاش برای رفع مشکلات آنها به‌ویژه اقتصادی در شرایط تحریم خارجی و ضعف عملکردهای داخلی است، دغدغه‌ها در رقابت‌های سیاسی و مطرح‌کردن خود و عقب‌زدن دیگران نباید خلاصه شود. حقا که آزمایش بزرگی است برای دست‌اندرکاران امور و جریان‌های سیاسی به‌ویژه در این ایام که به استقبال انتخابات ریاست‌جمهوری می‌رویم و اگر خویشتن‌داری و از خودگذشتگی و خدامحوری و حق‌جویی و اخلاص و ایمان و عقلانیت نباشد میدان مناسبی برای دشمنانی است که خود را برای چالش‌آفرینی آماده کرده‌اند. امید است که مسئولان و جناح‌های سیاسی به‌درستی از این آزمایش بیرون آیند که هم خدا راضی باشد و ملت سربلند و نیز دشمن ناکام.

سوتیتر:

۱-

شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی مهدویت و عدالت‌خواهی، دیگری سرخ، یعنی شهادت‌طلبی. بُعد سوم نیز ولایت‌پذیری فقهی است

 

۲-

 آنچه در این میان جایش خالی است، زمان‌شناسی و مسئولیت‌پذیری برخی مسئولان است که به‌رغم دعاوی درشتی که دارند از ملت عقب افتاده‌اند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح نظام و کشور و خیر ملت ترجیح داده‌اند

30نوامبر/16

سیره معصومان«ع» در شب قدر

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

ای شب ای همراه بی‌همتای دل

پا نهی هرجا به جای پای دل

ای شب ای میعاد جمله عاشقان

لیله‌القدری تو و قدرت نهان

شب، نماز مصطفی را دیده است

شب، مناجات علی بشنیده است

هست با گوش دل شب آشنا

صوت زهرا و حسین مجتبی«ع»

دیده شب‌ها دور از چشم همه

اشک زینب دیده، دفن فاطمه

در دل شب عاشقان پاکباز

با خدای خویش در راز و نیاز

با چنین رخشنده گوهرهای شب

من کی‌ام تا نام رب آرم به لب

«اسماعیل منصوری»

 

شب قدر در فرهنگ قرآن و روایات از جایگاه بس عظیمی برخوردار است تا آنجا که شب قدر در قرآن برابر با هزار ماه و شب نزول قرآن و شب تعیین تقدیرات یک‌ سال و شب مبارک معرفی شده است و در روایات هم تعبیرات زیبایی از شب قدر آمده است، همچون شب بخشیده شدن گناهان و این که هر کس در آن شب بخشیده نشود، مورد نفرین خدا واقع می‌شود.(۱)

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ حُرِمَها فَقَدْ حُرِمَ الْخَیرَ کُلَّهُ؛(۲) هر کس از شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بی‌نصیب شده است».

با توجه به عظمت شب قدر جا دارد که برای نحوه بهره‌گیری و بهره‌برداری بیشتر از فیض‌های معنوی آن، سیری در سیره پیشوایان معصوم«ع» در شب قدر داشته باشیم، باشد که ره توشه‌هایی از آن برگیریم. البته همه حالات معصومان«ع» در این شب با عظمت و ارتباطی که با عالم بالا و ملکوت داشته و دارند، نه قابل درک و فهم غیر معصومان است و نه در تاریخ انعکاس یافته است و آنچه بیان می‌شود فقط گوشه‌هایی از رفتارهای ظاهری آنان است و نه عمق و ژرفای حالات آنها.

 

الف) شب زنده‌داری

از اعمالی که در طول سال، مخصوصاً شب‌های مبارک رمضان و علی‌الخصوص در شب قدر بدان سفارش اکید شده است، اِحْیا و شب زنده‌داری است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(۳) کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می‌گرداند».

معصومان«ع» نیز همه این سنت حسنه را پاس و گرامی می‌داشتند و از آن بهره می‌بردند:

۱ـ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نه تنها در شب قدر بیدار بود، بلکه در دهه سوم ماه مبارک رمضان کاملاً بستر خواب را جمع می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت. حضرت علی«ع» در این باره فرموده است: «أنَّ رَسُولَ اللّهِ کانَ یطْوی فِراشَهُ وَ یشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَ کانَ یوقِظُ أَهْلَهُ لَیلَهَ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ وَ کانَ یرُشُّ وُجُوهَ النِّیامِ بِالْماءِ فی تِلْکَ اللَّیلَهِ؛(۴) رسول خدا«ص» در دهه آخر از ماه رمضان رختخواب خویش را جمع می‌کردند و کمربند [همّت برای عبادت] را محکم می‌بستند و همیشه اهل و عیالش را در شب بیست و سوم بیدار نگه می‌داشتند و بر روی خواب رفتگان در آن شب آب می‌پاشیدند [تا از درک شب قدر و درک شب زنده‌داری محروم نشوند]». ایشان حتی در شب‌های بارندگی در حالی که مسجد مدینه سقف نداشت، عبادت و شب زنده‌داری را ترک نمی‌کردند و دیگران را با رفتار خویش وامی‌داشتند که در همان گِل و باران بیدار باشند و نماز گزارند.(۵)

۲ـ امام علی«ع» نیز در طول سال، آنگاه که شب پرده‌های تاریکی را می‌انداخت، بیدار و مشغول عبادت و شب زنده‌داری می‌شدند،(۶) اما در شب‌های قدر حال ویژه‌ای داشتند و در بدترین وضعی که مسجد مدینه را آب و گِل فرا گرفته بود، مشغول عبادت و شب زنده‌داری می‌شدند و به ویژه در شب قدر آخر عمر خویش، حال فوق‌العاده عجیبی داشتند.

۳ـ فاطمه زهرا«س» نیز آن قدر عبادت می‌کردند که امام حسن«ع» می‌فرمایند: «ما کانَ فِی الدُّنْیا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَه«س»، کانَتْ تَقُومُ حَتّی تَوَرَّمَ قَدَماها؛(۷) عابدتر از فاطمه«س» در دنیا نبود. همیشه آن قدر به عبادت می‌ایستادند که پاهای [مبارکشان] ورم می‌کرد.»

علت نامگذاری ایشان به «زهرا» نیز این است که شب‌ها نور عبادت و شب بیداری‌شان به سوی آسمان می‌تابید(۸)؛ امّا در شب قدر حال به‌خصوصی داشتند، نه تنها بیدار بودند که بچه‌ها و فرزندان خویش را نیز وادار می‌کردند که شب بیدار باشند، چنان که در روایتی می‌خوانیم: «وَ کانَتْ فاطِمَه «ع» لا تَدَعُ اَحَدا مِنْ اَهْلِها ینامُ تِلْکَ اللَّیلَه وَ تُداویهِمْ بِقِلَّه الطَّعامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَها مِنَ النَّهارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیرَها؛(۹) روش فاطمه «ع» این بود که هیچ فردی از خانواده خویش را نمی‌گذاشتند در آن شب (بیست و سوم) بخوابد و [مشکل خواب] آنها را با کمی غذا و آمادگی در روز درمان می‌نمودند و می‌فرمودند: «محروم است کسی که از خیر [و برکت] آن شب محروم شود.»

۴ـ امام باقر «ع» فرمودند: «هر کسی شب قدر را احیا بدارد، خداوند مهربان گناهان او را می‌آمرزد.»(۱۰) و شیخ عباس قمی نقل کرده است که «امام باقر«ع» در شب بیست و یکم و بیست و سوم تا نیمه شب دعا می‌خواندند و آنگاه به نماز می‌پرداختند».(۱۱)

۵ـ امام هفتم «ع» نیز در طول سال اهل شب زنده‌داری و عبادت بودند. در زیارت نامه آن حضرت می‌خوانیم: «شب‌ها تا سحر بیدار بود و طلب آمرزش می‌کرد و همدوش سجده‌های طولانی، چشم گریان و اشکبار و مناجات بسیار و زاری‌های پیوسته و پی‌درپی بود.»(۱۲) وقتی حضرت در غیر رمضان چنان باشند، حالِ آن حضرت در شب قدر قبل توصیف نیست.

امام نه تنها خود شب زنده‌داری و عبادت داشتند که به دیگران نیز می‌فرمودند: «مَنِ اغْتَسَلَ لَیلَهَ الْقَدْرِ وَ أَحْیاها اِلی طُلُوعِ الْفَجْرِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ؛(۱۳) کسی که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زنده‌داری کند، گناهانش آمرزیده می‌شود».

۶ـ امام حسن عسکری «ع» نیز چون پدران خود، در طول سال و مخصوصاً در شب قدر اهل مناجات‌های طولانی و شب زنده‌داری بودند.(۱۴) و به شیعیان خود نیز این اعمال را اکیداً سفارش می‌کردند؛ از جمله، می‌فرمود: «فَلا یفُوتُکَ إِحْیاءُ لَیلَه ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ؛(۱۵) پس بیداری در شب بیست و سوم را از دست نده!»

 

ب) تجمع در مساجد

از مسائلی که معصومان «ع» نسبت به آن حساسیت ویژه نشان داده‌اند، حضور در مسجد در شب قدر است. اشاره شد که پیامبر اکرم «ص» حتی در شب‌های بارانی و گِل بودن مسجد مدینه، حضور در مسجد را در شب‌های قدر ترک نمی‌کردند. از آن بالاتر در دهه سوم ماه مبارک رمضان، شب و روز در مسجد معتکف بودند. این همان سنّت حسنه‌ای است که در سال‌های اخیر در بسیاری از شهرها، از جمله «قم» در ایام ماه رجب ـ سیزدهم تا پانزدهم ـ زنده شده است و باید دانست که بهترین زمان برای اعتکاف، ماه مبارک رمضان است.

امام علی «ع» در این زمینه می‌فرمایند: «فَلَمْ یزَلْ یعْتَکِفُ فِی الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ رَمَضانَ حَتّی تَوَفّاهُ اللّهُ؛(۱۶) پس [پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله] همیشه در دهه آخر ماه رمضان در حال اعتکاف بودند تا آن وقت که خداوند ایشان را گرفت».

یحیی بن رزین نقل کرده که «کانَ اَبُو عَبْدِ اللّهِ مَریضا مُدْنِفا فَأَمَرَ فَأُخْرِجَ اِلی مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ فَکانَ فیهِ حَتّی أَصْبَحَ لَیلَه ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ؛(۱۷) امام صادق «ع» بیماری شدیدی داشتند. دستور دادند ایشان را به مسجد پیامبر «ص» ببرند و تا صبح شب بیست و سوم ماه رمضان در آنجا باقی ماندند».

موارد فوق نشان می‌دهد که حضور در مساجد، در شب‌های با عظمت قدر خصوصیتی دارد که باید بدان توجه شود و پیروان اهل بیت «ع» شایسته است که به‌خوبی از مساجد استقبال کنند.

 

ج) قرآن سرگرفتن

یکی دیگر از اعمال شب قدر که در سیره معصومان«ع» دیده می‌شود و بحمداللّه، در جامعه تشیع به‌خوبی جایگاه خود را یافته است، مراسم قرآن سرگرفتن است. امام صادق «ع» در این باره فرمودند: «برای سه شب قرآن کریم را مقابل خود قرار دهید و آن را بگشایید و بخوانید: «اَللّهُمَّ اِنّی أَسْئَلُکَ…»(۱۸)

 

د) اقامه نماز جماعت

از عباداتی که مخصوصاً در ماه مبارک رمضان، سخت بدان سفارش شده، برپایی نماز جماعت است. انس‌بن مالک از پیامبر گرامی اسلام «ص» نقل کرده که فرمودند: «مَنْ صَلّی مِنْ اَوَّلِ شَهْرِ رَمَضانَ اِلی آخِرِه فی جَماعَه فَقَدْ اَخَذَ بِحَظٍّ مِنْ لَیلَه الْقَدْرِ؛(۱۹) کسی که از اوّل تا آخر ماه رمضان در نماز جماعت حاضر شود، بهره‌ای از شب قدر گرفته است.» و امام صادق «ع» نیز نماز صبح را به جماعت برگزار می‌کردند و بعد از آن تا مدّتی مشغول تعقیبات می‌شدند.(۲۰)

موارد فوق نشانه اهمیت نماز جماعت در شب‌های قدر است که متأسفانه برخی مساجد ما در این زمان، نماز جماعت صبح را برپا نمی‌دارند و آنهایی هم که جماعت دارند، صبح شب قدر نماز جماعت را تعطیل می‌کنند و بعد از مراسم قرآن سرگرفتن، همه به منازل خویش می‌روند که گاه باعث فوت نماز صبح می‌شود؛ ولی پیامبر اکرم «ص» و یاران ایشان و دیگر معصومان «ع» در سخت‌ترین شرایط نیز نماز جماعت شب قدر را ترک نمی‌کردند. حضرت علی «ع» می‌فرمایند: «شب بیست و سوم در حالی که باران شدیدی آمده بود و مسجد مدینه را گِل و آب فرا گرفته بود، رسول خدا «ص» ما را به نماز وامی‌داشتند.» آنگاه فرمودند: «فَصَلّی بِنا رَسُولُ اللّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ إِنَّ أَرْنَبَه اَنْفِهِ لَفِی الطّینِ؛(۲۱) پس رسول خدا «ص» با ما نماز [جماعت] خواندند، در حالی که نوک بینی حضرت در گل [فرو رفته] بود».

 

هـ) اطعام و افطاری دادن

از اعمالی که در ماه مبارک رمضان مورد تأکید قرار گرفته، افطاری دادن به دیگران است. پیامبر اکرم «ص» در خطبه معروف شعبانیه می‌فرمایند: «مردم بیدار باشید! کسی که از شما به روزه‌دار مؤمن در این ماه افطاری دهد، پاداش آزاد نمودن یک برده و بخشش گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد:‌ ای رسول خدا! ما توان افطاری دادن نداریم. حضرت فرمود: بترسید از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهیزید! گر چه با دادن شربت آب باشد.»(۲۲)

پیامبر اکرم «ص» از کسانی بودند که هر چه به دیگران می‌فرمودد، خود بیش از دیگران بدان عمل می‌کردند و در این مورد نیز چنین است. «ابو شیخ ابن حیان» از پیامبر اکرم «ص» نقل کرده که حضرت فرمودند: «مَنْ فَطَرَ صائِما فی شَهْرِ رَمَضانَ مِنْ کَسْبٍ حَلالٍ صَلَّتْ عَلَیهِ الْمَلائِکَهُ لَیالِی رَمَضانَ کُلَّها وَ صافَحَهُ جَبْرائیلُ لَیلَهَ الْقَدْرِ وَ مَنْ صافَحَهُ جَبْرائیلُ یرِقُّ قَلْبُهُ وَ تَکْثُرُ دُمُوعُهُ…؛(۲۳) کسی که با مالی که از راه حلال به دست آورده در ماه رمضان روزه‌داری را افطاری دهد، در تمام شب‌های رمضان فرشتگان بر او درود می‌فرستند و جبرئیل در شب قدر با وی مصافحه می‌کند و هر کس جبرئیل با او مصافحه کند، قلبش نرم و اشک چشمش زیاد شود».

امام علی «ع» نیز در شب‌های مبارک رمضان و شب‌های قدر به مردم اطعام و آنها را موعظه می‌کردند؛ چنان که در روایتی می‌خوانیم: «کانَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ «ع» یعُشُّ النّاسَ فی شَهْرِ رَمَضانَ بِاللَّحْمِ وَ لا یتَعَشّی مَعَهُمْ فَإِذا فَرِغُوا خَطَبَهُمْ وَ وَعَظَهُمْ… وَ قالَ فی خُطْبَتِهِ إِعْلَمُوا أَنَّ مِلاکَ اَمْرِکُمُ الدّینُ وَ عِصْمَتَکُمُ التَّقْوی وَ زینَتَکُمُ الاْءَدَبُ وَ حُصُونُ اَعْراضِکُمُ الْحِلْمُ؛(۲۴) علی‌بن ابی طالب «ع» همیشه در ماه رمضان، شام [و افطاری تهیه شده] از گوشت را به مردم می‌دادند، ولی خود از آن [گوشت] استفاده نمی‌کردند و هنگامی که آنان [از خوردن شام] فارغ می‌شدند، برای آنها خطبه می‌خواندند و آنها را موعظه می‌کردند و می‌فرمودند: بدانید ملاک امر [و کارهای] شما دین است و نگه دارنده شما تقوا، و زینت شما ادب و دژهای [نگه‌دارنده] آبروی شما حلم است».

امام زین‌العابدین «ع» نیز در طول ماه مبارک رمضان در راه خدا انفاق می‌کردند و صدقه می‌دادند، چنان که در حدیثی می‌خوانیم: «کانَ إِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ تَصَدَّقَ فی کُلِّ یوْمٍ بِدِرْهَمٍ فَیقُولُ: لَعَلّی اُصیبُ لَیلَهَ الْقَدْرِ؛(۲۵) (امام سجاد «ع» روش‌شان این بود که هر روز از ماه [مبارک] رمضان درهمی صدقه می‌دادند و می‌فرمودند: «شاید [با این کار صدقه] شب قدر را دریابم».

امام صادق «ع» فرمودند: «جدّم امام زین‌العابدین «ع» روزی که روزه می‌گرفتند، دستور می‌دادند گوسفندی را ذبح کنند و بپزند. هنگام افطار که نزدیک می‌شد، حضرت به دیگ‌ها سر می‌زدند تا بوی آنها را استشمام کند، در حالی که روزه‌دار بودند. سپس دستور می‌دادند ظرف‌ها را پر کنند و یکی یکی به در خانه افراد [فقیر] ببرند تا آنجا که غذا تمام می‌شد. آن گاه خود با نان و خرما افطار می‌کردند.»(۲۶)

امام صادق «ع» نیز شب در خانه فقرا می‌رفتند و به آنها نان و خرما می‌دادند و سفارش می‌فرمودند: «در ماه رمضان به مردم افطاری بدهید.»(۲۷)

 

همراه با امیرمؤمنان، علی «ع»لیه‌ در شب قدر

آن شب به داغ مولی مهتاب گریه می‌کرد

تصویر ماه در آب بی‌تاب گریه می‌کرد

شد چهره  عدالت، گلگون به تیغ فتنه

پیش نگاه مسجد، محراب گریه می‌کرد

علی «ع» در رمضان آخر عمر خویش حال عجیبی داشتند و هر شبی را در جائی میهمان بودند. غذا کم میل می‌فرمودند و…

ابن‌حجر چنین می‌گوید: «هنگامی که رمضان [آخر عمر حضرت] فرا رسید، هر شب در منزل یکی از بستگان افطار می‌کردند. شبی در منزل امام حسن «ع»، شبی در منزل امام حسین «ع» و شبی نزد عبداللّه بن جعفر [شوهر دخترشان زینب]، و بیش از سه لقمه غذا نمی‌خوردند، «وَ یقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِی اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و می‌فرمودند: دوست دارم خدا را [با شکم] گرسنه ملاقات کنم.»(۲۸)

در شب نوزدهم منزل دخترشان ‌ام‌کلثوم میهمان بودند. غذای سفره را دو قرص نان جُو و مقداری شیر و نمک تشکیل می‌داد. حضرت با نان و نمک افطار کردند و بیش از سه لقمه میل نکردند و فرمودند: «دوست دارم خدایم را گرسنه ملاقات کنم».  در آن شب حضرت سوره یس می‌خواندند و مرتب به آسمان نگاه می‌کردند و می‌فرمودند: «امشب، همان شبی است که به من وعده دیدار داده شده است.»(۲۹)

استاد مطهری می‌گوید: «علی«ع» در آن شب، انتظاری داشت. گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و می‌گفت که حبیبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمی‌گوید… بچه‌ها تا پاسی از شب در خدمت علی«ع» بودند. امام حسن «ع» به منزل خود رفت. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که بازگشت و مستقیم به مصلّای پدر رفت. حضرت به فرزندشان فرمودد: پسر جان! دیشب لحظه‌ای خوابم برد وپیامبر اکرم «ص» را در عالم رؤیا دیدم، عرض کردم: یا رسول اللّه! من از دست این امّت چه خون دل‌ها خوردم. حضرت فرمودند: نفرین‌شان کن! من هم نفرین کردم که خداوند مرا از آنها بگیرد».(۳۰)

علی «ع» هیجان عجیبی داشتند و می‌گفتند: هر کار کردم، راز مطلب را نفهمیدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَکْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَی اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛ (۳۱) خیلی تلاش کردم که سرّ و باطن این امر را به دست بیاورم، ولی خدا آن را پنهان کرد». آنگاه رهسپار مسجد شدند و چند رکعت نماز گزاردند. سپس بالای مأذنه رفتند و اذان گفتند. وقتی از بالای مأذنه پایین می‌آمدند، ‌فرمودند: «خَلُّوا سَبیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِی اللّهِ لا یعْبُدُ غَیرَ الْواحِدِ»: باز کنید راه مؤمن رزمنده در راه خدا را که [افتخارش این است که] غیر از [خدای] واحد را نپرستیده است».

آنگاه به مسجد بازگشتند و مشغول نماز شدند. هنگامی که سر از سجده برداشتند، شمشیر زهرآگین فرقشان را شکافت. در این حال، فرمودند: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّه رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه… هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛(۳۲) به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا. قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم… این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش وعده داده بودند».

پی‌نوشت‌ها

  1. ر.ک: بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۸۰ .
  2. کنز العمّال، علی متقی هندی، مؤسسه الرساله، ج ۸، ص ۵۳۴٫
  3. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۱۴۵٫
  4. همان، ج ۹۵، ص ۱۰٫
  5. همان، ص ۱۰٫
  6. همان، ج ۴۱، ص ۲۱٫
  7. همان، ج ۴۳، ص ۷۶٫
  8. همان، ص ۱۲٫
  9. بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰٫
  10. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۱٫
  11. مفاتیح الجنان، اعمال شب ۲۱، ص ۴۲۵٫
  12. مفاتیح الجنان، ص ۷۲۰٫
  13. بحارالانوار، ج ۸۰، ص ۱۲۸٫
  14. ر.ک: مصباح المتهجد، ص ۲۲۷؛ نهج الدعوات، ص ۲۷۷٫
  15. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۱٫
  16. بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۷٫
  17. همان، ص ۴، ذیل روایت ۴٫
  18. همان، ح ۵، ر. ک: مفاتیح الجنان، ص ۲۲۴٫
  19. کنزالعُمال، ج ۸، ص ۵۴۵، ح ۲۴۰۹۰٫
  20. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۰٫
  21. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۱۰٫
  22. عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۲۳۰٫
  23. الترغیب و الترهیب، ج ۲، ص ۹۵، ح ۱۴٫
  24. سفینه البحار، ج ۱، ص ۷۰۳٫
  25. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫
  26. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۳۴٫
  27. همان، ص ۱۳۴٫
  28. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۳۱؛ صواعق ابن حجر، ص ۸۰٫
  29. همان، ص ۸۰؛ ر.ک: زندگی امیرالمؤمنین، رسولی محلّاتی، ج ۲، ص ۲۴۷٫
  30. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص ۹۹؛ انسان کامل، مرتضی مطهری، ص ۴۵٫
  31. منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۱۲۶؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۷٫
  32. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص ۳۷۹؛ زندگانی امیرالمؤمنین، ج ۲، ص ۳۲۱؛ انسان کامل، مرتضی مطهری، ص ۴۹٫

 

 

سوتیتر:

از اعمالی که در طول سال، مخصوصاً شب‌های مبارک رمضان و علی‌الخصوص در شب قدر بدان سفارش اکید شده است، اِحْیا و شب زنده‌داری است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(۳) کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می‌گرداند».

30نوامبر/16

آنگاه که خلبانی ممتاز در تراز جهانی خانه نشین می‌شود!!

 

 

یادها وخاطره‌هایی از همسفری فرزند شهید با مقتدای خویش در گفت و شنود

 «پاسداراسلام » با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

 

 

…من هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دوره‌های مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس و… را گذرانده‌ام، نمره بالای ۹۰ گرفته و اول شده‌ام، ولی الان خانه‌نشین هستم. در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژه‌ام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچه‌ات را هم بیاور و ماهی ۲۵ هزار دلار از ما بگیر». نماندم و آمدم

اشاره:

کاپیتان سعیدرضا نصرفرد فرزند شهیدی که در آزمونهای خلبانی انواع هواپیما در سطح جهانی درخشیده، در گفت و شنود پیش روی، به‌نیکی خود را معرفی کرده است، لذا در این‌باره نیاز چندانی به توضیح نیست. چهره‌ای که زندگی او با تاریخ انقلاب و بعد از انقلاب یعنی دوران انقلاب،عضویت در کمیته و سپاه، دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات و مواجهه با جریان انحرافی گره خورده است، از این روی از همه این دوران‌ها، در ذهن و زندگی او نشانه‌های روشنی به جا مانده‌اند که به برخی از آنها اشاره کرده است. او در پس یک زندگی پرمحنت و آکنده از فراز و نشیب، همچنان پرنشاط است و چشم به آینده دارد، آینده‌ای که رهبری حضرت آقا و خون شهیدان، آن را به‌نیکی رقم خواهد زد.

 

 

 لطفا ضمن معرفی خود، از فعالیت‌های دوران کودکی ونوجوانی‌تان بفرمائید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. باتشکرازجنابعالی و ماهنامه وزین پاسداراسلام، من سعیدرضا نصرفرد، فرزند شهید علی‌اصغر نصرفرد هستم. تا کلاس چهارم ابتدایی به مدرسه «خجسته» در شیراز می‌رفتم. در زنگ ورزش چون امکانات ورزشی نداشتیم، معلم ورزشمان نوار می‌گذاشت و می‌گفت: «همه بچه‌ها به ترتیب بیایند و برقصند!». من و یکی ازدوستان که بعدها فامیلش را عوض کرد و گذاشت شعله، به این موضوع اعتراض کردیم. یک هفته از اعتراض ما گذشت که مرا صدا زدند و گفتند بیا یک آقایی با تو کار دارد. در دفتر مدرسه یک آقای قد بلندِ کت و شلواری، فرمی را جلویم گذاشت و پرسید: «پدرت کیست؟ چه می‌کنی؟ کدام مسجد می‌روی؟» و از این حرف‌ها. ما هم چهارم ابتدایی و بچه بودیم وصادقانه جواب دادیم که بله، نماز جماعت می‌رویم و کلاس قرآن و معارف و از این حرف‌ها. ما که نمی‌دانستیم او از ساواک آمده است و دارد پرونده ما را بالا و پایین می‌کند!

این خاطره مربوط به چه سالی است؟

سال ۵۲ یا ۵۳ بود. بعد از آن در سال ۵۵ به مسجد و کلاس قرآن می‌رفتیم. معلم قرآن ما یک آقای روحانی بود و در خلال آموزش، یک‌ سری کتاب به ما داد و گفت: «پخش کنید و کسی هم نفهمد!». اول راهنمایی بودم وطبعا تبحری در این کارنداشتم و لو رفتم.  همان آقایی که دو، سه سال پیش آمده بود، دوباره به مدرسه آمد و مرا به ساواک شیراز برد و مجددا از من پرسید: «به مسجد که می‌روی چه کار می‌کنی؟ چه کتابی می‌خوانی؟ کلاس قرآن که می‌روی به تو چه می‌گویند؟» و سئوالاتی از این قبیل. البته من جریان کتاب‌ها را نگفتم و دو سه تا تو گوشی هم خوردم! پدرم نظامی بود و از سوی اداره دوم (اطلاعات ارتش)، او را خواستند. پدرم از من پرسیدند: «تو جایی رفتی و چیزی گفتی؟» و خلاصه این ماجرا، برای پدرم هم مشکل‌سازشد.

سیزده ساله بودم که انقلاب پیروزشد. از چهارده سالگی همراه پدرم رفتم و دوره آموزش نظامی را که به‌طور خودجوش توسط مردم تشکیل شده بود، دیدم. بعد که بسیج تشکیل شد، عضو بسیج شدم و با دست بردن در شناسنامه‌ام به کردستان اعزام شدم. در بوکان به عنوان بسیجی مشغول کار شدم که خاطرات تلخ و شیرین فراوانی از آن دوران دارم، از جمله حمله کومله‌ها به بوکان را در آن سن پایین دیدم یا در سال ۶۰ در درگیری‌ای که منافقین شروع کردند، مجروح شدم!

در شیراز؟

بله، البته هنوز مدرسه می‌رفتم و نوجوان بودم که پدرم در سال ۶۱ شهید شد.

کجا؟

در کردستان. در منطقه عملیاتی جاده پاوه ‌ـ ‌سنندج و از آن موقع ارتباط ما با بنیاد شهید برقرار شد(می‌خندد).

در دورهای که در شیراز بودید از کدام یک از علما تأثیر بیشتری گرفتید؟ از شهید آیت‌الله دستغیب خاطرهای دارید؟

به آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتاب‌های ایشان را زیاد می‌خواندم. درس‌های اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و جلسات ایشان را می‌رفتیم. روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم رابه محل انفجار رساندم. آنجا محاصره شده بود و نمی‌شد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا برسانم و صحنه‌های بسیار دلخراشی رادیدم.

درآن دوره، درگیری‌ها به دلیل تنوع گروهک‌ها و مشکلاتی که ایجاد می‌کردند، خیلی زیاد بود. من معتقدم خداوند وقتی می‌خواهد کسی را محافظت و هدایت کند، خودش هم اسباب و عللش را فراهم می‌سازد. من یک نوجوان چهارده ساله بودم که درآن دوره شاید نیمی از همکلاسی‌هایم جذب منافقین شده بودند!

در آن سن و سال شعارهایشان برای بخشی ازنوجوانان جذابیت داشت.

همین طور است. به هر حال مقابله کردن با آنها یک امر الهی بود و خداوند به ما کمک ‌کرد. یک روز دخترهای قد بلند منافقین، مرا در خیابان گیر آوردند و حسابی کتکم زدند و با یک آجر پیشانی‌ام را شکستند، طوری که تا یک ماه چشم راستم نمی‌دید!

دردرگیریهای حول وحوشِ ۳۰خرداد؟

بله، البته از قبل تجمعاتشان را داشتند، اما در روز ۳۰ خرداد اعلام جنگ مسلحانه کردند. خداوند راه را به ما نشان داد. بعد از شهادت پدرم، تحول بزرگی در زندگی ما پدید آمد. جنگ هم شروع شده بود و روحیات ما هم بیشتر به شرایط جنگ می‌خورد. من در رشته مهندسی زمین‌شناسی در دانشگاه قبول شده بودم و از طرفی دوست داشتم خلبان بشوم . مادرم رفت نزد آیت‌الله حائری شیرازی و گفت: «من همین یک پسر را بیشتر ندارم. طوری نشود که او را از دست بدهم». البته این کار را بدون اطلاع من انجام داد. بعد یکمرتبه دیدیم در پذیرش خلبانی مردود شدیم و سر دندانمان به ما گیر دادند که بعداً فهمیدیم بهانه‌ای بیش نبوده است و در نتیجه نتوانستم بعد از دیپلم برای خلبانی هواپیمای شکاری بروم.

اگر بخواهم زندگی‌ام را پس از شهادت پدرم مرحله‌بندی کنم، می‌شود دهه ۶۰، یعنی دهه جنگ و مقاومت و روحیات خاص خودش؛ دهه ۷۰ دهه پس از جنگ با روحیاتی دیگر و دهه‌های ۸۰ و ۹۰ دهه رشد و اوج بازدهی ما بود.

پس سیر ماجرا را از همین مراحلی که به آنها اشاره کردید، آغازکنید.

در دهه ۶۰ روحیه ما روحیه جنگیدن و پاسداری بود و تصمیم گرفتم پاسدار شوم و در سال ۶۲ به کمیته پیوستم، یعنی به‌محض این که دیپلم گرفتم به کمیته رفتم. همزمان به دانشگاه هم می‌رفتم. به‌قدری در پاسداری فشار کار ما زیاد بود که نتوانستم زمین‌شناسی را در دانشگاه ادامه بدهم و در حقیقت پاسداری را انتخاب کردم. بعد از کمیته به سپاه رفتم و پاسدار سپاه شدم. بعد هم به نیروی هوایی سپاه رفتم و دوره خلبانی را در سپاه گذراندم.

پس در دوره جنگ خلبان نبودید و طبعا پروازی هم نداشتید.

بله، من بعد از جنگ فارغ‌التحصیل شدم و از نظر پرواز در جنگ شرکت نکردم. در سال ۶۶ وارد نیروی هوایی سپاه شدم و بعد از جنگ فارغ‌التحصیل شدم. در واقع پاسدار دومنظوره بودم. هم آموزش خلبانی می‌دیدم و هم به عنوان یک پاسدار مشغول بودم.

شما به لحاظ جایگاهی که در خلبانی پیدا کردید با شخصیتهای بزرگی همدم و همراه شدید و خاطرات بسیار خوبی از همه آنها به‌ویژه از حضرت آقا دارید. اولین بار که آقا را دیدید کجا بود و چه احساسی داشتید؟

اولین بار حضرت آقا را در بازدیدهایی که از سپاه داشتند و در دوره جنگ دیدم.

چه سالی؟

فکر می‌کنم سال ۶۶ یا ۶۷ بود. بعد آقا از نیروی هوایی سپاه بازدید داشتند و عده‌ای انتخاب شدند که بعد از بازدید با ایشان دیدار خصوصی داشته باشند که من هم انتخاب شدم ودرآن برنامه شرکت کردم. من آدم بسیار رکی هستم و حرفم را صریح می‌زنم. در زندگی‌ام سه تا خط قرمز دارم و شما در شیراز از هر کسی که بپرسید خطوط قرمز نصرفرد کدام است، فوری به شما می‌گوید. یکی از خطوط قرمز من وقتی است که کسی به آقا بی‌مهری یا جسارت کند. خط قرمز دومم توهین به پدر شهیدم هست و سوم مسائل غیرتی. آرزو داشتم ای کاش شرایطی جور می‌شد که مردم ایران و مخصوصاً جوان‌ها ،خودشان از نزدیک آقا را ببینند. من عِرق خاصی نسبت به ایشان دارم و پیش‌زمینه موبایلم همیشه عکس آقاست و به ایشان که نگاه می‌کنم، انرژی مثبت می‌گیرم و محکم جلو می‌روم.

ازچه مقطعی به دلیل شغلتان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی که در این باره از ایشان دارید، از چه مقطعی آغاز می‌شود.

موقعی که اواخر سال ۱۳۷۲ از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان منتقل شدم، اولین خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در “ایرلاین” کار کنم، آن هم ایرلاین‌هایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. بعد از جنگ عده‌ای از خلبانان نیروی هوایی ارتش هم به این ایرلاین‌ها منتقل شده بودند . آنها در امریکا دوره دیده بودند و لذا جو و ساختار فرهنگی ایرلاین‌ها غربی بود.حالا یک فرزند شهید که پاسدار هم هست به این ایرلاین‌ها آمده بود! دراوایل آن دوره، همیشه به من به عنوان کسی که با اولویت و پارتی‌بازی آمده نگاه می‌کردند و من باید به عنوان فرزند شهید و پاسدار، در سیستمی که تا آن موقع چنین فردی در آن حضور نداشت، خودم را اثبات می‌کردم و چهره موفقی بیرون می‌آمدم. این نکته بسیار مهمی بود. شاید مدیریت کلان هواپیمایی آسمان آدم‌های مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبان‌های آسمان خلبان‌های زمان شاه بودند و فرهنگ آن دوره بر آنها حاکم بود و لذا از ما می‌ترسیدند و کناره‌گیری می‌کردند.

وارد این کارزار که شدیم، اولین موفقیتی که داشتم نمراتی بود که در نیروی هوایی سپاه گرفتم. میانگین نمرات ۷/۹۴ و میانگین نمرات عقیدتی ۸۳/۹۵ و نهایتا معدل کل من از ۱۰۰، ۹۵ بود! هنگامی که وارد نیروی هوایی سپاه شدم، برای عملیات استشهادی و برای زدن ناوهای امریکا داوطلب شدم، یعنی چنین روحیه‌ای داشتم. باعنوان فرزند شهید و پاسدار وارد سیستم ایرلاینی شدم که در آن باید زبان انگلیسی و سطح معلومات بالا باشد و در اولین امتحان در سال ۷۴ از ۱۰۰ نمره ۹۰ گرفتم. در واقع (start) قضیه خورد که با این فرد خیلی نمی‌شود شوخی کرد. بعد قابلیت‌های مدیریتی مطرح شدند و من برای شرکت آسمان طرح‌هایی را ارائه دادم که مورد قبول واقع شدند، تحول اقتصادی نوینی در شرکت آسمان به وجود آمدو بلافاصله مدیرعامل مرا به عنوان مشاور انتخاب کرد.

به عنوان بهترین خلبان به فرانسه رفتم و در آنجا استاد فرانسوی‌ام پرسید: «تو قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای؟» هواپیماهای جدیدی در فرانسه تولید شده و ایران هم به‌تازگی آنها را خریداری کرده بود و او اصرار داشت که تو قطعاً قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای! من می‌گفتم: «این هواپیماها تازه تولید شده‌اند، چگونه ممکن است قبلاً توانسته باشم با آنها پرواز کنم؟ این اولین بار است که من این هواپیما را هدایت می‌کنم». او می‌گفت: «امکان ندارد کسی بتواند در بدو ورود و بدون تجربه قبلی با این هواپیما پرواز کند.» بعد از این مرحله به خاطر سابقه در سپاه و نمراتم به عنوان خلبان (VIP) انتخاب شدم. خلبان (VIP) یعنی خلبانی که می‌تواند شخصیت‌های مهم مملکتی را جابه‌جا کند.

اولین بار که خلبان آقا شدید چه احساسی داشتید و ایشان چه برخوردی با شما داشتند؟ خاطراتتان را از آن پرواز بگویید.

آقا بسیار محبت دارند و بسیار مهربان هستند. برای پرواز ایشان هم تمهیدات خاصی وجوددارد. اولین پرواز ما به یاسوج بود . باند هواپیما خاکی بود و سه چهار هواپیمای سی‌ـ‌۱۳۰ نشستند و لاستیک‌هایشان ترکید! از من پرسیدند: «با این شرایط می‌توانی هواپیما را بنشانی؟» من قبول کردم و خوشبختانه آن پرواز انجام شد، آن هم در حالی که دلشوره و اضطراب همه ما در اوج بود که داریم امید مردم ایران و همه مستضعفان جهان را می‌بریم و حفظ جان ایشان در دست ماست. درست است که ما در کار و پروازمان آدم‌های قاطعی هستیم، ولی باز وقتی مسئولیت سنگینی بر گردنمان قرار می‌گیرد، نفسمان می‌گیرد. در پروازها با حضرت آقا، اگر بخواهیم در پذیرایی تکلف به خرج بدهیم، ایشان فوق‌العاده ناراحت می‌شوند و به یک چای و بیسکوئیت مختصر بسنده می‌کنند. همراهان آقا این مطلب را خوب می‌دانند و تذکرات لازم را به تیم پروازی می‌دهند. یک وقت‌هایی آقا مشغول مطالعه می‌شوند و گاهی هم هماهنگی‌هایی توسط تیم همراه ایشان صورت می‌گیرد و افراد خدمت ایشان شرفیاب می‌شوند. در آن پرواز هنوز اول کار بود و ما هنوز خیلی با این مسائل آشنایی نداشتیم ، آمدیم جلو و دستبوسی کردیم و خود به خود احساس بر ما غلبه کرد و اشکمان جاری شد.

از خاطرات شخصیتان با آقا برایمان بگویید.

درسفر به کردستان  یک بار ایشان دیداری با خانواده‌های فرماندهان شهید کردستان گذاشتند و اسم خانواده ما هم استثنائاً در آنجا قرار گرفت. خانم من هم فرزند شهید است که به نظرم در درک متقابل وتوفیق زندگی ما تأثیر زیادی داشته است. همیشه این را در سخنرانی‌هایی که برای فرزندان شاهد انجام می‌دهم می‌گویم که خوشحال می‌شوند و کف می‌زنند. زنگ زدم شیراز و خانم و بچه‌ها و مادرم به سنندج آمدند و یک دیدار خصوصی هم با حضرت آقا به این شکل در سنندج داشتیم.

 

در جریان این سفرها ،موقعیت گفت‌وگو با ایشان را نیز پیدا کرده‌اید؟ اگرپاسخ مثبت است در چه مواردی بوده است؟

بله، به یک مورد اشاره می‌کنم. در دوره اصلاحات در یکی از سفرهایی که داشتیم، من خدمت آقا عرض کردم:«آقا! شما مخالفید خانم‌ها خلبان شوند؟» ایشان فرمودند: «خیر». گفتم: «در عربستان سعودی حتی اجازه رانندگی هم به خانم‌ها نمی‌دهند، ولی این جمهوری اسلامی است که مورد اتهام رعایت نکردن حقوق بشر و حقوق خانم‌هاست. من هم هر وقت پیشنهاد می‌دهم می‌گویند خلاف شرع است واحتمالا آقا هم مخالفند!». فرمودند: «ابداً این طور نیست». گفتم: «لطفاً کتباً بفرمایید». گفتند: «سئوال رابنویس، من جواب می‌دهم». من هم این کار را کردم و آقا زیرش نوشتند که منعی ندارد. من هم نامه را در جیبم گذاشتم و هیچ حرفی به کسی نزدم. چندی بعد فرمانده سپاه فارس اولین خانم خلبان – خانم شمس- را به من معرفی کرد و گفت: «دوره‌اش را دیده است». کارها را انجام دادیم تا موقع اعزام این خانم به فرانسه برای دیدن دوره کامل خلبانی شد. سر و صدا بلند شد که یعنی چه؟ یک خانم با یک مرد نامحرم در یک کابین بنشیند؟ خلاصه بساطی درست شد! ما هم هیچی نگفتیم تا وقتش که شد حکم آقا را گذاشتیم جلوی رویشان.

من در جلساتی که با مهماندارها و (crew) پروازی می‌گذارم بعضی از زوایای پنهان دیدگاه‌های حضرت آقا را مطرح می‌کنم. از جمله می‌گویم که ایشان فتوا دادند که خانم‌ها هم می‌توانند خلبان شوند، بعد هم صدا و سیما در این زمینه فیلمی تهیه کرد و در شبکه‌های برون مرزی پخش شد و از همه دنیا تماس گرفتند که مگر در ایران زن خلبان داریم؟!

کدام تلویزیون‌ها؟

تلویزیون‌های (TF1)، (TF2)، (RTL1)، (CNN) و… همه ریختند برسرما که مگر می‌شود در جمهوری اسلامی زن خلبان شود؟!

برگردیم به جریان دیدار خانواده‌های شهدا با مقام معظم رهبری. خانواده‌های شهید بروجردی، شهید صیاد شیرازی، شهید کاظمی و… بودند. فردای آن روز قرار شد به سقز برویم. من جلوی هواپیما ایستاده بودم تا حضرت آقا تشریف بیاورند. به من که رسیدند، فرمودند: «مادر و خانواده شما خوبند؟» عرض کردم: «بله، سلام خدمتتان می‌رساند». موقع برگشتن از سقز هم با چند تن از کادر سپاه و افراد پروازی صف کشیدیم که خداحافظی کنیم و من باز چفیه آقا را خواستم!.

چند تا چفیه دارید؟

ده باری از آقا چفیه گرفته‌ام که البته به جوان‌های مشتاق هدیه می‌دهم. به همین دلیل به من می‌گویند شکارچی چفیه!

غیر از حضرت آقا، به دلیل جایگاه شغلی با برخی دیگر از مسئولین هم ارتباط نزدیک داشتهاید. اگر از این برخوردها هم خاطراتی را نقل کنید جالب است.

زمانی که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای خاتمی برای بازدید از چند شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان سلام و احوالپرسی کردم و بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند: «به چه علت؟» جواب دادم: «در بحث شایسته‌سالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار مازندران را که عضو حزب مشارکت است، کرده‌اید مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی اینها با سیستم ما چیست؟» که آقای خاتمی ناراحت شد.

خاطرم هست چند سال بعد که اولین روز وزارت مرحوم دادمان بود، در یکی دیگر از سفرهای آقای خاتمی، پیاده شدم و رفتم پشت سرایشان ایستادم. آقای خاتمی بود و یکی از مسئولین دفتر و یکی از معاونان رئیس‌جمهور. یک فرزند شهید آمد تا به آقای خاتمی خوشامد بگوید و گفت: «ای یاور رهبر!» من پشت سر اعضاء دفتر…. بودم و شنیدم که گفت: «گفتن این یکی در برنامه نبود!». خاتمی پرسید: «چی؟» … گفت: «این یاور رهبر در برنامه نبود و خارج از برنامه گفت». خاتمی که جلو رفت، زدم پشت …. آمدیم بالا و سوار شدیم و من گفتم: «با آقای خاتمی کار دارم». برگشتم و پهلوی آقای خاتمی نشستم و گفتم: «چند نفرهستند که دارند آدم‌های برجسته نظام را به باد می‌دهند. آقای …. را پسرش به باد می‌دهد، آقای …. هم شما را به باد می‌دهد. شما رئیس‌جمهور مملکت هستی و حکم‌ات را آقا تنفیذ کرده‌اند و حالا… دفترت دارد به آقا جسارت می‌کند! من چون این موضوع را خودم شنیده‌ام، همه جا بازگو خواهم کرد». گفت: «تو تندی، بچه شهید و بسیجی هستی!». بعد رویش را به حالت قهر کرد به سمت دیگر! من هم زدم روی پایش و گفتم: «مثل شاه نباش! الان یادداشت کن که یک بچه شهید بسیجی به شما گفت شایسته‌سالاری را رعایت نکردی و شش ماه دیگر ببین که چطور به خاطر سیاست‌های غلط جنابعالی، یک توپولوف می‌خورد زمین!» و رفتم.بعد از دقایقی  مرحوم دادمان به کابین آمد و یک گل نرگس به من داد و گفت: «این را آقای خاتمی داده و گفته است ناراحت نباش، هر حرفی داری به من بگو». گفتم: «جریان …. را که به شما نمی‌توانم بگویم». جالب اینجاست که …. به فاصله اندکی بعد از آن عوض شد.

شش ماه بعد اتفاقی در صنعت حمل و نقل هوایی افتاد و رفتیم و فرودگاه گرگان را افتتاح کردیم. دوم خرداد سال بعد باز گفتند: «قرار است فرودگاه گرگان افتتاح شود». گفتیم: «فرودگاه گرگان که در ۱۲ بهمن سال قبل افتتاح شد!»، گفتند: «نه، ازسازمان هواپیمایی کشوری، مرحوم آقای دادمان به عنوان وزیر و آقای کوهساری و آقای قندهاری و… قرار است مجدداً بروند و آنجا را افتتاح کنند». هوا نامساعد بود. تنشی بین من و سازمان هواپیمایی کشوری  به وجود آمد و هواپیمایی آسمان به خاطر بدی هوا و فقدان استانداردهای لازم پرواز، آن را باطل کرد. پروازبا هواپیمای کچن روسی   صورت گرفت ونهایتا هواپیمای آقای دادمان و همراهانش به کوه برخورد کرد و از بین رفتند!

 درپروازهای دیگرتان با آقای خاتمی چه خاطراتی دارید؟

اتفاق بعدی این بود که گفتند آقای خاتمی می‌خواهد از مناطق سیل‌زده گلستان بازدید کند و برای نشستن، فقط یک باند کوتاه سمپاش موجود است، آیا شما می‌توانی بروی آنجا بنشینی؟ روز جمعه بود. (take off) کردم و به آنجا رفتم وبررسی کردم و دیدم می‌شود نشست. برگشتم و گفتم: «این کار را انجام می‌دهم». فردا صبحش آقای خاتمی را به کلاله بردم. تا او را دیدم گفتم: «یادتان هست تذکری را که در مورد شایسته‌سالاری و هواپیماهای روسی دادم ونهایتا عواقب آن گریبانِ آقای دادمان را گرفت؟ باز هم یک هواپیمای روسی دیگر به کوه خواهد خورد» و با فاصله کمی هواپیمای توپولوف در خرم‌آباد به کوه خورد. دو باره گفتند خطای خلبان بوده، ولی ما گفتیم ضعف تکنولوژی توپولوف است و می‌شد هواپیمایی برود که این اتفاق برایش نیفتد. دراین باره یک‌سری بحث‌های تخصصی فنی وجود دارد که جایش اینجا نیست.

شد اسفند سال ۱۳۸۳ و در انتخابات مجلس هفتم، اصولگرایان رأی آوردند. به ما گفتند باید بروید گچساران. آقای خاتمی می‌خواهد سد کوثر را افتتاح کند. ما آمدیم و سوار هواپیما شدیم . اطرافیان آقای خاتمی گفتند: «تو را به خدا به آقای خاتمی گیر نده و هیچی نگو، چون به خاطر انتخابات مجلس هفتم عصبانی است!». گفتم: «باشد! کاریش ندارم». (take off) کردیم و به گچساران رفتیم. آقای خاتمی، آقای بی‌طرف، آقای زنگنه،  آقای علی خاتمی و آقای موسوی نماینده یاسوج رفتند سد را افتتاح کنند. برگشتند و شب شد. دیر وقت بود و فرودگاه گچساران هم چراغ نداشت. پرسیدند: «می‌توانی بپری؟» جواب دادم: «اگر کسی تأیید کند و مسئولیتش را به عهده بگیرد بلند می‌شوم». (take off) کردیم و آمدیم. وقتی رسیدیم، گفتند آقای خاتمی گفته نصرفرد پیش من بیاید. رفتم و به بقیه گفت: «این آقا نمونه راست مدرن است! اگر کسی حریف زبان این شد!» گفتم: «حاج‌آقا! سلام علیکم! من فقط آمده‌ام عرض ادب کنم. یک جوکی هم در باره شما گفته بودم، چون پایان ریاست جمهوری شماست، آمده‌ام بگویم ما را حلال کنید و…

آقای خاتمی آن قدر خندید که دستمال کاغذی آوردند اشک‌هایش را پاک کرد. بعد گفت: «پس بگذار اعضای هیئت دولت هم این جوک را بشنوند. بگویید آقای زنگنه و بی‌طرف هم بیایند» و خودش جوک را تعریف کرد و گفت: «ببینید این‌ها چه جوک‌هایی در باره ما می‌سازند. نگفتم حریف اینها نمی‌شوید؟»

 ظاهرا قبل ازآغاز فتنه ۸۸ برخوردی هم با میرحسین موسوی داشتید؟

قبل ازانتخابات ۸۸ که ایشان و آقای خاتمی به سفر می‌رفتند، صلاح دیده بودند بعضی از سفرها را من انجام بدهم و آنها را جابه‌جا کنم و پرواز آقای موسوی خورد به ما. اتوبوس ایستاد و آقای موسوی و تیمش بالا آمدند.

اختصاصی بود یا مردم هم بودند.

مردم هم بودند، ولی آنها ۸۰ تا بلیط خریده بودند! نگاه که کردم دیدم همه تندروهای مشارکتی و دوم خرداد همراهش آمده‌اند! رفتند نشستند و ما (take off) کردیم .به یکی ازاطرافیانش گفتم:

«به آقای موسوی بگویید من با ایشان کار دارم». آقای موسوی و خانم رهنورد خودشان به کابین آمدند. من و خانم شمس که کمک خلبان بودند، حضور داشتیم. به ایشان گفتم: «من آن آقای موسوی نخست‌وزیر دهه ۶۰ را می‌شناسم و آدم رکی هم هستم. شما کاندید ریاست جمهوری هستید و الان در خصوص دیدگاه‌های شما ابهاماتی به وجود آمده است. من یک بچه شهید، خلبان و یک شهروند هستم و می‌خواهم از شما بپرسم نقطه نظرتان در باره جایگاه حضرت آقا چیست؟ شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت: «من آقا و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا دوم خردادی‌ها و مشارکتی‌های تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و ابداً اینها را در دولتم راه نمی‌دهم!». گفتم: «پس این ۸۰ نفری که پشت سر شما نشسته‌اند، از کجا آمده‌اند و چه کسانی هستند؟ من همه اینها را می‌شناسم و کاملاً با دیدگاه‌هایشان آشنا هستم». گفت: «اینها خودشان تصمیم گرفته‌اند برای انتخابات از من حمایت کنند، ولی این دلیل نمی‌شود اینها در دولت من جایگاهی داشته باشند»… راستش الان خیلی دلم می‌خواهد آقای موسوی را ببینم و به او بگویم: «مرد مؤمن! من خودم شفاف از شما این سئوال را پرسیدم و شما چنین جوابی دادی. شما خودت گفتی پیرو آقا هستم و هرچه بگوید گوش می‌کنم. اگر اعتقادت این بود، چرا گوش نکردی؟ گفتی با اینها نیستی و بودی» و فتنه را هم همین‌ها به وجود آوردند، پس در حرف‌هایت تناقض وجود دارد. بعد از آن دیگر ایشان را ندیدم.

شما در دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد هم همین نقش را چندین بار برای ایشان ایفا کردید و متأسفانه ضرباتی هم از جریان انحرافی خوردید. این ماجرا را هم بفرمایید تا برای خوانندگان مایه بصیرت و عبرت باشد.

در سال ۱۳۸۴ که آقای احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند، من سفرهایی را که در فرودگاه‌های محدود باید انجام می‌شدند، انجام می‌دادم. تا آن موقع در فرودگاه یاسوج هواپیمای جت ننشسته بود و فقط هواپیمای ملخی نشسته بود. از من پرسیدند: «می‌شود هواپیمای جت را نشاند؟» رفتم بررسی کردم و گفتم: «می‌شود» و قرار شد با آقای احمدی‌نژاد به یاسوج برویم. رفتیم و آن شب وقتی برای شام رفتیم، اولین بار ایشان را ‌دیدم. کنارشان  ‌نشستم و صحبت کردم و خیلی صریح به ایشان گفتم: «شما را نمی‌شناسم و هیچ (background) و دیدگاهی هم راجع به شما ندارم، ولی الان شما رئیس‌جمهور ایران هستید و از آقا حکم دارید و وظیفه من این است که به شما کمک کنم. شما به مناطق محروم که سفر می‌کنید، اولین درخواست‌هایی که از شما می‌شود، پرواز برای مناطق محروم است. الان شما آمده‌اید به یاسوج و از فرداست که از شما پرواز تهران‌ـ ‌یاسوج می‌خواهند. شما به عنوان رئیس‌جمهور قول این پرواز را به مردم بدهید». بعد هم پرواز تهران‌ـ ‌یاسوج را راه انداختیم و هفته‌ای هفت پرواز به آن شهر داریم. بعد پروازهای تهران‌ـ‌ سنندج، تهران‌ـ ‌ایلام، تهران‌ـ ‌بیرجند و شهرهای مختلفی که مشکلات خاصی داشتند راه افتاد.

به هرحال، در آنجا با آقای احمدی‌نژاد آشنا شدم و بعد هم سفرهای زیادی با ایشان و تیمشان داشتیم. بعد از دو سه سفر، یعنی در اوایل سال ۸۴ ، هنوزآقای حائری نماینده ولی فقیه در شیراز بودند. یک شب از پرواز برگشتم و رفتم پیش آقای حائری و گفتم: «باید فوراً با شما صحبت کنم». بعد به ایشان گفتم: « حلقه‌ای از یک عده افراد خاص اطراف آقای احمدی‌نژاد را گرفته‌اند و هر کسی را که خارج از این حلقه باشد ملحد حساب می‌کنند. من در سال ۸۴ این پیشگویی را کردم و به آقای حائری گفتم: «یک فکری بکنید». آقای حائری در آن دوره خیلی سفت و سخت از آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کرد.

من روابط عمومی خیلی خوبی دارم و همه با من حرف می‌زنند. همین طور که قضایا جلو می‌رفت، در این باره به نتایج بیشتری می‌رسیدم. احمدی‌نژاد آدم بسیار زیرک و در عین حال تند و قاطعی است. چند بار با آقای مشائی صحبت کردم. چند بار آقای احمدی‌نژاد به شیراز سفر کرد که او را همراهی کردم. در سال ۸۶ یخبندان شده و فرودگاه تهران بسته شده بود. قرار بود در استان فارس پروژه‌هایی افتتاح ‌شوند و هیچ‌کسی هم نمی‌توانست  پرواز کند و همه جا قفل شده بود. استاندار فارس ساعت دو نصف شب به من زنگ زد و گفت: «تو حاضری بروی؟» چون من تنها خلبانی بودم که در آن ده روز خودم تنهایی از شیراز می‌آمدم تهران و کنار باند مهرآباد می‌نشستم و مسافر پیاده و سوار می‌کردم. آقای احمدی‌نژاد را به شیراز آوردیم و سفر رئیس‌جمهور انجام و جاده شیرازـ‌ عسلویه و طرح‌های اقتصادی دیگر افتتاح شدند.

 

به هر حال موضوعی که به آقای حائری گفتم به بعضی افراد دیگر هم منعکس کردم

در این مدت که این ابراز نگرانی ها رامی‌کردید هیچ برخوردی با شما نشد؟

در همان ابتدا که این موضوع را مطرح کردم، در بازرسی ویژه پرونده خیلی بدی برایم تشکیل شد و مرا به حمایت از آقای هاشمی متهم کردند! پرونده نزد من هست و محتویات جالبی هم دارد. در بازرسی ویژه رئیس‌جمهور در دوره‌ای که مشائی کار را به دست گرفت، دو باره  ما را خواستند و متوجه شدم که این یک جریان ظاهری است و پشت پرده دارد اتفاقات دیگری می‌افتد. من یک خرده هوش اطلاعاتی هم دارم. کسی هم که از اول عمرش پاسدار بوده و در این فضا بزرگ شده است، آن قدرها حواسش جمع هست که به این آسانی‌ها سرش کلاه نرود، به همین دلیل شروع کردم به مقابله کردن با این جریان و این کار را هم به روش خودشان انجام دادم و دست بازرسی ویژه را در قبال اتفاقی که داشت برای ما رخ می‌داد، رو کردم. اینها این دفعه خیلی خوب می‌دانستند از کجا و چگونه وارد شوند که ما را حذف کنند.

 

درچه سالی؟

درسال ۸۹، بازرس ویژه مسئول پرونده من به صورت خصوصی آمد پیشم و گفت: «یک چیزی را خصوصی به تو می‌گویم. مرا از بازرسی ویژه بیرون کرده‌اند». پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «حرف‌های تو درست بودند و من تازه فهمیدم چه راه غلط و کجی را رفته‌ام. من در باره تو با آنها بحث کردم و یک نامه هم به مشائی نوشتم». پرسیدم: «چرا مشائی؟» گفت: «چون پرونده تو تحت نظر و دستور مستقیم خود مشائی است. حالا آمده‌ام از تو حلال بودی بطلبم.

من برای دیدن دوره ایرباس به اسپانیا رفتم.ایران  تازه ایرباس خریده بود و من رفتم  و دوره را دیدم و بالاترین نمره ایرباس در آن دوره را گرفتم و برگشتم. ضمن این که در آنجا به من گفتند بمان، اما برگشتم. چند ماه نگذشته بود که آقای عابدزاده، مدیرعامل هواپیمایی آسمان برکنار شد.

آقای عابدزاده بسیار ولایت‌مدار است. روزی که برکنار شد به من زنگ زد و گفت: «هر دو برکناریم!». بعد از چند روز گفتند: «نصرفرد بماند»، چون بخش عمده‌ای از کارهای ایرلاین آسمان با من می‌گشت و آنها ترسیدند شرکت فرو بریزد و گفتند بمان. آقای بابایی را از میراث فرهنگی به‌ جای آقای عابدزاده آوردند! دستور را هم مستقیماً خود آقای احمدی‌نژاد داده بود.

بعد یک روز مدیرعامل شرکت آمد شیراز و به من گفت: «بیا کارت دارم». گفت: «ببین آقای نصرفرد! انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است. در نظرسنجی‌های استان فارس، تو محبوب‌ترین مدیر شدی و به هر کسی که رأی بدهی مردم اعتماد می‌کنند و رأی می‌دهند. بیا از کاندیدای ما حمایت کن. در قبال این حمایت، بعد از انتخابات ریاست جمهوری مدیریت کیش ایر، آسمان و شرکت کل فرودگاه‌های ایران و مدیریت هواپیمایی آسمان مال تو!». پرسیدم: «کاندیدای شما چه کسی است؟» جواب داد: «بعداً به تو می‌گویم». گفتم: «نمی‌شود، باید بدانم». گفت: «کاندید ما مشائی است». گفتم: «آقا تأیید می‌کنند؟» با قلدری گفت: «می‌گیریم!» گفتم: «چرا با قلدری می‌گویی می‌گیریم؟ شما می‌خواهید بروید با قلدری از آقا تأیید مشائی را بگیرید؟  سی سال خدمت کرده‌ام و اصولی دارم و پا روی اصولم نمی‌گذارم. تو فکر می‌کنی آخر عمری پا روی همه اعتقاداتم و اصولگرایی می‌گذارم و به خاطر پست، مقام و دنیا، آخرتم را به شما می‌فروشم؟ برو، کور خواندی، به سلامت!» از این جلسه بیرون آمدیم و چند روز بعد گفتند: «نصرفرد برکنار شد».

 

از مدیریت هواپیمائی آسمان؟

بله، پرسیدم: «چه کسی مرا برکنار کرده است؟» جواب دادند: «مصوب هیئت مدیره است». زنگ زدم به بچه‌های سپاه و یکی از بچه‌های هیئت مدیره، گفتند: «از بالا دستور آمده است». نماینده مجلس زنگ زدند که چرا نصرفرد را برداشتی؟ گفت: «از ریاست جمهوری به ما گفته‌اند».

 

الان چه میکنید؟

هیچی، در خانه هستم و تمام گواهی‌نامه‌های خلبانی‌ام هم باطل شده‌اند!

 

در دوره جدید امیدی هست که برگردید؟

پریروز به من گفتند می‌توانی کار کنی.

 

درهمان سمت قبلی؟

نمی‌دانم که ما را انتخاب کنند یا نکنند. من الان فقط به عنوان مشاور کار می‌کنم. تأکید نظام این است که بمانم و دو باره ایرلاین آسمان را بازسازی کنم. من درخواست بازنشستگی کرده‌ام که جریاناتش طی شده است، ولی برگ تسویه حسابم را نگه داشته‌اند که بمانم و بتوانم برگردم و هواپیمائی آسمان را بازسازی کنم

 

به عنوان یک فرزند شهید، رزمنده ویک عاشق ولایت آرزویی که در مورد آینده نظام و کشور دارید، چیست و چقدر آن را تحقق یافتنی میبینید؟

ما دقیقاً وسط مردم هستیم. خودم هم آدم فضولی هستم و همه جا سرک می‌کشم، لذا شرایط را می‌دانم. ما باید کار فرهنگی کنیم. مردم نشان دادند اصل نظام و آقا را قبول دارند و بر اساس فرمایش‌های ایشان پای صندوق آمدند و رأی دادند، آن هم به یک روحانی، پس ریشه‌های مذهبی و اعتقاد به روحانیت در نسل جدید هم وجود دارد. از آن طرف    روحانیت هم باید نقش خود را به‌درستی ایفا و این نسل را جذب کند. این جزو آرزوهای من است که این کار را سازماندهی کنیم، اما نه با شیوه چکشی. الان دیگر موقع تلطیف است. الان دیگر دوره مدیریت بر قلب‌هاست. سر و کار من با خلبان‌ها و مهماندارها بود که می‌دانید چه تیپی هستند، ولی همان طور که بودند قبولشان می‌کردم و بعد از مدتی نمازخوان و معتقد می‌شدند.

به جامعه که نگاه می‌کنید بدحجابی و روابط غیرشرعی دارد بیداد می‌کند، ولی می‌توانیم اینها را مدیریت کنیم، منتهی به آدم‌های تأثیرگذار، جوان، باسواد، متدین و باانرژی نیاز داریم که همراه با مقتضیات روز حرف بزنند و عمل کنند. زمینه‌های تعاملی با این نسل فراهم است و آرزویم این است که بتوانیم نظام را به سمتی ببریم که نسل جدید را جذب نظام کنیم، اسلام و باورهای اعتقادی را که در آنها وجود دارد تقویت کنیم و بگذاریم خودشان هم به خودشان بیایند.

خدا کند سایه آقا همچنان بر سر ما مستدام باشد. تا وقتی پرواز نکنید و با آقا ننشینید و معجزه حضورش را نبینید متوجه نخواهی شد که وجود آقا چقدر برای مردم ما و مسلمانان جهان مهم است. من کسی هستم که برای آقا و نظام از زن و بچه‌ام هم می‌گذرم. هیچ ابایی هم ندارم، از کسی هم ترسی ندارم و پای همه حرف‌هایی هم که زده‌ام می‌ایستم، چون به آنها اعتقاد دارم.

آرزویم این است که نظام مسائل سیاسی‌اش را در مسائل تخصصی دخالت ندهد. من هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دوره‌های مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس و… را گذرانده‌ام، نمره بالای ۹۰ گرفته و اول شده‌ام، ولی الان خانه‌نشین هستم. در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژه‌ام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچه‌ات را هم بیاور و ماهی ۲۵ هزار دلار از ما بگیر». نماندم و آمدم تاهمان طرح را در دو جا در استان فارس پیاده کنم، گفتند: «برو! حوصله‌اش را نداریم و به این چیزها بودجه نمی‌دهیم!».                  

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

به آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتاب‌های ایشان را زیاد می‌خواندم. درس‌های اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و جلسات ایشان را می‌رفتیم. روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم رابه محل انفجار رساندم. آنجامحاصره شده بود و نمی‌شد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا برسانم و صحنه‌های بسیار دلخراشی رادیدم.

 

۲٫

زمانی که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای خاتمی برای بازدید از چند شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان سلام و احوالپرسی کردم و بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند: «به چه علت؟» جواب دادم: «در بحث شایسته‌سالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار مازندران را که عضو حزب مشارکت است، کرده‌اید مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی اینها با سیستم ما چیست؟» آقای خاتمی ناراحت شد!.

 

۳٫

از آقای موسوی پرسیدم: «شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت: «من آقا و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا دوم خردادی‌ها و مشارکتی‌های تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و ابداً اینها را در دولتم راه نمی‌دهم! گفتم پس این ۸۰ نفری که پشت سر شما نشسته‌اند چه کسانی هستند؟…  ».

 

30نوامبر/16

قدرشناسی و صدرنشینی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

 

خودشناسی

هر که «قدر» خود را نشناسد، قدر هیچ چیز دیگر را نخواهد شناخت.

کلام زیبای امیرمؤمنان«ع» در زمینه «خودشناسی» چنین است:

«مَن جهل نفسَهُ. کانَ بغیر نَفسیهِ اجهل»(۱) هر کس خود را نشناسد، غیر خود را هیچ نخواهد شناخت.

مقصود از این «خود» چیست؟

آیا «خود فیزیکی» و شناخت ویژگی‌ها و مشخّصات بدنی و اندام و دستگاه‌های ظریف و پیچیده بدن مثل دستگاه گردش خون، تنفس، اعصاب، رگ‌ها و مویرگ‌ها، استخوان‌بندی، شنوایی و بینایی و گوارش و عضلات است؟

آیا «خود روحی» و آشنایی با دنیای پیچیده و تو در توی روح و روان و شخصیت و غرایز و تمایلات و کشش‌ها و حساسیت‌ها و خواسته‌ها و محبّت و نفرت و انس و وحشت و دلبستگی‌ها و علایق است؟

آیا «خود انسانی» و کمالات و کمال‌جویی و فلسفه خلقت و ابدیت‌خواهی و روحیه نیایش و معنویت و جذب شدن به خوبی‌ها و خوبان یا لغزشگاه‌های اخلاقی و نفسانی و استعدادهای روحی و زمینه‌های رشد انسانی است؟

البته همه اینها هست و هر یک از این معرفت‌ها می‌تواند سهمی در تعالی روح و تکامل انسان داشته باشد.

کلام حضرت امیر«ع» که فرمود: «من عرفه نفسه عرفه ربه»(۲) به همه این وادی‌های شناخت اشاره دارد، زیرا دقت در پیچیدگی‌ها و ظرافت‌ها و مهندسی شگفتِ کیفیّتِ چشم و گوش، به‌تنهایی کافی است که انسان را «موحّد» سازد و از خودشناسی به خداشناسی برساند.

امّا مهم‌تر از اینها شناختِ «جایگاه انسان» در نظام خلقت و بساط گسترده آفرینش است، آفرینشی که هیچ ذرّه و گوشه‌ای از آن، بی‌هدف و عبث نیست: «افحسبتم انمّا خلقناکم عبثاً…»(۳)

ز کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

***

اندکی در خود نگر تا کیستی

از کجایی؟ در کجایی؟ چیستی؟

 

شوق پرواز

گفتیم «خودشناسی» و چشم‌انداز وسیع فلسفه خلقت و میدان‌های رشد و زمینه‌های تعالی در نظر آمد.

گاهی کسی در مدار جاذبه یک روح قوی قرار می‌گیرد و میل به پرواز پیدا می‌کند.

گاهی «جاذبه عرفانی» یک عارف صاحبدل، دل‌های مستعد را به طیران وامی‌دارد و از خاک به افلاک می‌کشاند.

گاهی مجلس و محفل با شور و حالی، فطرت کمال‌جو را گرم و شکوفا می‌سازد.

گاهی روشن شدن «چراغ بیداری» در درون دل و یک «جرقه معنوی»، وجودی را به آتش می‌کشد و «بذر وجود» را در «مزرعه حیات» کسی بارور می‌سازد و «گل کمال» را بر شاخسار وجودش می‌شکوفاند.

اگر کسی «قدر» و «قیمت» خود را نشناسد، چه امیدی هست که در پالایش روح و تصفیه جان بکوشد و کمر همت بربندد و دستی از آستین اراده بیرون آورد و «بخواهد» تا «برسد» و «بجوید» تا سیراب شود؟

آنان که تشنه «آب حیات»اند و سایه‌سار آرامش معنوی را طالبند، گمشده خویش را در وادی معرفت و عبادت و تهذیب نفس می‌یابند و روح عطشناک خویش را از این چشمه زلال و شراب طهور، سیراب می‌کنند.

اینکه «شوق پرواز» در انسان هست، نشانه امکان پرواز و اوج‌گیری است، چون هر غریزه‌ای که خدا در انسان نهاده است، میدانی را هم برای بروز و ظهور آن فراهم کرده است. سعدی چه نیکو گفته است:

طیران مرغ دیدی؟ تو ز پای بند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیّت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حدّ است، مکان آدمیت(۴)

 

جایگاه انسان

در آموزه‌های پیشوایان معصوم«ع» آمده است که قیمت انسان بسی بالا و جایگاهش والاست.

انسان، برتر از دنیاست و آنچه در آن است.

قیمت انسان، «بهشت» است و اگر خود را به کمتر از آن بفروشد، زیان کرده است.

حضرت علی«ع» می‌فرماید:

«لَیسَ لِانفُسِکم ثَمنٌ الاّ الجنّه، فلا تَبیعوها اِلاّ بها»(۵) جان‌های شما را بها و قیمتی جز «بهشت» نیست، پس خود  را جز به بهشت نفروشید.

ما در کجای آفرینش و کدام زاویه خلقتیم؟

صندلی ما در عالم وجود کجاست؟ برای چه آمده‌ایم و کجا خواهیم رفت و سرنوشت ابدی ما چه خواهد شد؟

بسته به اینکه با «وجود» خود چگونه برخورد کنیم و این «بند» را چگونه آبیاری کرده و برویانیم، یا چگونه ضایع کرده و بسوزانیم، جایگاه ما متفاوت خواهد بود.

قرآن، بارها از «فلاح» سخن گفته است(۶) که روییدنی مثل بذر و گیاه و کنار زدن موانع و سرکشیدن و برآمدن و نفس کشیدن در آفاق و بهره بردن از نور است. «قد افلح من زکیها»(۷) هر که این نفس را تزکیه کرد، به فلاح رسید و رستگار شد.

اگر وجود خود را همچون گیاهی رو به رشد بدانیم، آراستگی به کمالات اخلاقی و معنوی مثل شکفتن غنچه و به برگ و بار نشستن آن است. دریغ از غنچه‌ای که نشکفته پر پر شود و شاخه‌ای که به بار ننشسته بشکند و وجودی که به کمال نرسیده تباه شود و به انسانی که به جای «بهشتی» شدن، «هیزم جهنم» گردد.

 

صدرنشینی

تو پاک، همچو نسیمی

بلند، همچو چکادی

تو سرفراز، چو سروی

تو سرکشیده ز خاکی

تو چون چمن به طراوت

تو چون فرشته به پاکی

تو رود پر تب و تابی

ز پنجه‌های زمانه

تو چکه چکه آبی …(۸)

آن «قدرشناسی» که یاد شد، فرجامی چون «صدرنشینی» هم دارد.

قرآن، از کسانی به نام «مقربین» یاد می کند.(۹)

در متون حدیثی، از بسیاری کارهای نیک یاد شده که انسان را به خدا نزدیک می‌کنند. انجام عبادات هم باید به قصد «قربت» انجام شود و مقرّبان درگاه الهی حقّ شفاعت دارند. فرشتگان خدا هم در سایه عبودیت و اطاعت و بندگی، مسندنشینان «قرب الهی» می‌شوند و با عنوان «الملائکه المقرّبون» از آنان یاد می شود.(۱۰)

این همان «صدرنشینی» است که در سایه «قدرشناسی» فراهم می‌آید.

در حدیث قدسی است که بنده من در سایه نیکی‌ها، آن قدر به من نزدیک می‌شود که من چشم او می‌شوم که بدان می‌نگرد و گوش او می‌شنوم که بدان می‌شنود و دست او می‌شوم که بدان کار و تلاش می‌کند.(۱۱)

صدرنشینی در دستگاه خدا برای کسانی است که اهل ایمان، یقین، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع، خوف از خدا، ترک معصیت، پرهیز از لقمه حرام، کار و تلاش برای کسب حلال، کوشش برای آشتی دادن افراد، انجام نوافل، ادای فرایض، نیکی به بندگان خدا، گریه شبانه به درگاه حق و… باشند.

اینها همه در روایات آمده است.

آنگاه کسی که صدرنشین شد، دعایش هم مستجاب می‌شود، چون مقرّب است و به جایی می‌رسد که: «اِن دعانی اَجبتَهُ، و اِنّ سألنی اعطیته»(۱۲) اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من درخواست کند عطایش می‌دهم.

قدر خود را بشناسیم، تا صدرنشین گردیم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غرر الحکم، ج ۵ ص ۳۳۴، حدیث ۸۶۶۴٫

۲ـ همان، ص ۱۹۴، حدیث ۷۹۴۶٫

۳ـ مؤمنون، آیه ۱۱۵٫

۴ـ کلیات سعدی، ص ۷۹۰٫

۵ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶٫

۶ـ از جمله در این آیات: اعلی آیه ۱۴، مؤمنون آیه ۱، اعراف آیه ۱۵۷، حشر آیه ۹ و… .

۷ـ شمس، آیه ۹٫

۸ـ از نویسنده، «برگ و بار»، ص ۲۷۳٫

۹ـ بنگرید به این آیات: نساء آیه ۱۷۲، واقعه آیه ۱۱، مطففّین آیه ۲۸، آل عمران آیه ۴۵ و آیاتی دیگر.

۱۰ـ نساء آیه ۱۷۲٫

۱۱ـ کافی. ج ۲ ص ۳۵۲٫

۱۲ـ همان.

 

سوتیترها:

۱٫

آنان که تشنه «آب حیات»اند و سایه‌سار آرامش معنوی را طالبند، گمشده خویش را در وادی معرفت و عبادت و تهذیب نفس می‌یابند و روح عطشناک خویش را از این چشمه زلال و شراب طهور، سیراب می‌کنند. اینکه «شوق پرواز» در انسان هست، نشانه امکان پرواز و اوج‌گیری است، چون هر غریزه‌ای که خدا در انسان نهاده است، میدانی را هم برای بروز و ظهور آن فراهم کرده است.

۲٫

صدرنشینی در دستگاه خدا برای کسانی است که اهل ایمان، یقین، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع، خوف از خدا، ترک معصیت، پرهیز از لقمه حرام، کار و تلاش برای کسب حلال، کوشش برای آشتی دادن افراد، انجام نوافل، ادای فرایض، نیکی به بندگان خدا، گریه شبانه به درگاه حق و… باشند.

 

30نوامبر/16

پیام‌های محبت اهل بیت «ع»

آیت‌اله سید احمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» متن جامع امام‌شناسی شیعی است که محور سلسله مقالات در آستان امامان شیعه است. در این مقاله به چند فراز دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

«وجعل صلاتنا علیکم وما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهاره لانفسنا و تزکیه لنا وکفاره لذنوبنا»؛

«و خداوند درودهای ما را بر شما و نیز آنچه از ولایت شما به ما اختصاص داد، همه اینها را سبب پاکی سرشت و اخلاق ما و پاکیزگی جان‌هایمان و پاکسازی و رشد ما و جبران گناهان‌مان قرار داده است».

 

صلوات بر پیامبر و خاندانش

صلوات بر پیامبر و خاندان مکرم او دستور قرآن است:

«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»؛(۱)

«همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود می‌فرستند، ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر او درود فرستید و سلام گویید سلامی درخور و شایسته».

«صلوات» پیام تعظیم و تکریم پیامبر اکرم و خاندان مطهر ایشان و در حقیقت بیعت مجدد با این «خط» است.

«صلوات» اعلام موضع است که منی که صلوات می‌فرستم، راهم راه آن برگزیده جهانی و خاندان معصوم اوست.

این اعلام موضع به‌خصوص در شرایطی که اموی‌ها و مروانی‌ها تمام تلاش خود را مصروف خاموش کردن نام اهل بیت«ع» می‌کردند بسیار معنادار است.

دوره امامت امام سجاد«ع» خفقانی‌ترین دوره حضور امامان است. اینکه امام سجاد«ع» در صحیفه سجادیه فصل دعای خویش را با صلوات آغاز می‌کند تا این صلوات‌ها جزء دعا باشند، خود یک جهاد بزرگ است. شاید همین هم رمز آن باشد که فرمودند مستحب است صلوات‌ها بلند فرستاده شوند.

نبی‌اکرم«ص» فرمود: «ارفعوا اصواتکم بالصلاه علی فانها تذهب بالنفاق»(۲) «صداهایتان را با درود بر من بلند کنید، زیرا این کار نفاق را از بین می‌برد». بنابراین «صلوات» علاوه بر آنکه از «اذکار» نه‌گانه مورد سفارش است، همراه خود بار سیاسی ولایتمداری را هم دارد.

امام صادق«ع» فرمود: «افضل الدعاء الصلاه علی رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله»؛ «برترین دعا درود فرستادن بر پیامبر خداست».(۳)

صلوات بر پیامبر و آلش زیرمجموعه ولایت اهل بیت«ع» است؛ یعنی آنکه ولایت این خوبان را پذیرفته، بر پیامبر و آل او صلوات می‌فرستد.

 

صلوات صحیح

صلوات مورد سفارش پیامبر آن است که بعد از نام حضرت، نام آل او هم آورده شود. صلوات بدون «آل» حضرت، صلوات ابتر و مورد نهی نبی‌اکرم«ص» است.

پیامبر اکرم «ص» فرمود: «لا تصلوا علی صلاه مبتوره اذا صلیتم علی بل صلوا علی اهل بیتی و لا تقطعوهم منی…»(۴)؛ «هرگاه بر من درود فرستادید، درود ناقص نفرستید، بلکه بر خاندانم نیز درود بفرستید و آنان را از من نبرید».

در روایتی آمده است که حضرت امام صادق«ع» فرمود: «پدرم از مردی که به خانه کعبه آویخته بود شنید که می‌گوید اللهم صل علی محمد» و آل حضرت را ضمیمه نمی‌کند، پدرم به او فرمود: یا عبدالله لاتبترها لاتظلمنا حقنا قل اللهم صل علی محمد و اهل بیته(۵)؛ «ای بنده خدا صلواتت را ناقص مکن و در حق ما ستم روا مدار. بگو بار خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست».

اینک سئوال این است که صلوات بر پیامبر و آل ایشان چه پیامی دارد؟

 

۱ـ پیام پاکی مولا

اولین پیام صلوات حلال‌زادگی است: «طیبا لخلقنا». محبت اهل سنت«ع» هنجار بین‌المللی اسلام است و اختصاص به تشیع ندارد. در حدیثی پیامبر اکرم «ص» به ابوذر، صحابی وفادار خود و اهل بیت «ع» فرمود: «یا اباذر! من احبنا اهل البیت فلیحمد الله علی اول النعم قال رسول‌الله و ما اول النعم؟ قال طیب الولاده انه لا یحبنا اهل البیت الا من طاب مولده(۶) ای ابوذر! هر که ما اهل بیت را دوست داشته باشد باید خدا را بر نخستین نعمت ستایش کند. ابوذر گفت: ای پیامبر خدا! نخستین نعمت چیست؟ فرمود: پاکی ولادت (حلال‌زادگی) ما اهل بیت را جز کسانی که ولادتی پاکیزه داشته باشند دوست ندارند».

بر این اساس است که کسانی را که دشمنی و عداوت با اهل بیت«ع» را در جان دارند، نمی‌توان مسلمان نامید، لذا بزرگانی از فقها فتوا به نجاست ناصبی‌ها داده‌اند.

فقیه بزرگ مرحوم آیت‌الله العظمی سیدیزدی می‌گوید: «اشکال فی نجاسه الصلاه و الخوارج و النواصب…(۷)؛ شکی در نجاست غلات (آنان که پیامبر و امامان را خدا می‌دانند) و خوارج (آنان که معتقد به کفر مولی علی«ع» بودند) و نواصب نیست…».

«نواصب» کسانی هستند که علناً با اهل بیت دشمنی و بغض خود را علنی ابراز می‌کنند. امام صادق«ع» فرمود: «… و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس منه… کسی که با ما اهل بیت به طور علنی دشمنی کند، از سگ هم نجس‌تر است».(۸)

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌شود که جنگی که امروز مخالفان در سوریه دارند جنگ با اسلام است نه با شیعیان و علوی‌ها! مگر می‌شود کسی دم از اسلام بزند و بغض اهل بیت«ع» را در دل داشته باشد؟ باز تأکید می‌کنم که محبت اهل بیت، محور وحدت جهان اسلام است و شیعه و سنی در این امر اتفاق دارند، اما آنچه امروز در سوریه اتفاق می‌افتد، جنگ تمام عیار با اسلام است، گرچه برخی از مدعیان اسلام هم در زمره آنان باشند.

برای اینکه اطمینان بیشتری به آنچه گفته شد بیابید، مناسب است گزارش زیر را با دقت بخوانید:

«گزارشگر عرب تایمز به نقل از یک رزمنده جوان مقاومت اسلامی به نام سازمانی علی که در آزادسازی منطقه العاصی در حومه القصیه شرکت داشته می‌نویسد که برای وی واضح و روشن است که ائتلافی جهانی بین صهیونیست‌ها و وهابیت در راستای منافع مشترک آنها در سوریه به وجود آمده است… .

پس از اینکه درگیری‌ها در جبهه «السلومیه» پایان یافت، میدان درگیری مملو از کشته‌های وهابی بود که روی زمین افتاده بودند. هنگامی که اجساد کشته‌ها را جابه‌جا می‌کردیم به تروریستی رسیدیم که هنوز در حالت احتضار بود. من مقداری آب به او نوشاندم، اما او لبخندی زد و خیال کرد من از عناصر همرزم او در جبهه النصره هستم. در این هنگام به‌سختی زیر لب زمزمه می‌کرد «مجسمه… مجسمه… را فراموش نکنید» من فکر کردم که حال احتضار و سکرات مرگ او را به هذیان‌گویی واداشته است، لذا او را رها کردم و رفتم، اما پس از اینکه سلاح‌ها و تجهیزات آنها را مصادره کردیم، به چند کتابچه فرقه‌ای آنها دست یافتیم که دست‌نوشته‌هایی نیز در میان آنها وجود داشت. دست‌نوشته‌هایی که در تمام آنها یک موضوع مشترک وجود داشت و آن هم این که باید در شام مجسمه بزرگی از یزید بن معاویه بن ابی‌سفیان درست شود که سر حسین بن علی «ع» را در دست دارد. در آن زمان است که معاویه جدید به عنوان خلیفه «امارت اسلامی شام» خروج خواهد کرد تا حکومت فراگیر خود را در روی زمین برپا کند».(۹)

آیا به‌راستی می‌توان تردید کرد که آنچه در دیار شام می‌گذرد جنگ با دولت سوریه نیست، بلکه جنگ با اسلام ناب محمدی«ص» است که این کوردلان با پشتوانه دلاری دشمنان کینه‌توز اسلام یعنی دنیای استکبار به سرکردگی امریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیسی و اتحادیه اروپا در حال انجام آنند.

آری فقط با محبت اهل بیت «ع« است که انسان در وادی هولناک اسلام‌ستیزی قرار نمی‌گیرد. در جمله «طیباً لخلقنا» که تاکنون براساس «خلق» به فتح خاء معنا کردیم این احتمال هم هست که به ضم خاء باشد یعنی طیباً لخلقنا؛ یعنی محبت شما سبب پاکیزگی اخلاق ماست. محبت آل پیامبر رابطه مستقیم با اخلاق نیکو دارد. شیعه یعنی رهرو راه پیامبری که نماد «خلق عظیم» و کانون اخلاق نیکو بود.

شیعه و محب اهل بیت«ع» یعنی رهرو راه امامانی که اسوه اخلاق حسنه بودند. شیعه یعنی رهرو راه اهل بیت «ع». امام صادق«ع» ویژگی‌های شیعه را چنین ذکر می‌کند:

«شیعتنا من قدم ما استحسن و امسک ما استقبح واظهر الجمیل و سارع بالامر الجلیل رغبه الی رحمه الجلیل فذاک منّا و الینا و معنا حیث ماکنا؛(۱۰) شیعه ما کسی است که آنچه را که نیک می‌شمارد پیش می‌دارد (به کار می‌بندد) و از آنچه زشت می‌داند خودداری می‌کند، خوبی‌ها را آشکار می‌سازد و از سر اشتیاق به رحمت خدای بزرگ به سوی کارهای سترگ می‌شتابد. پس او از ماست و رو به سوی ما دارد و هر جا باشیم با ماست».

 

۲ـ پاکی جان

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»، آن کس که به‌راستی با عمل و نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این خواهد بود که عملکردی متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه آنان آراسته به فضائل والای اخلاقی باشد. امام صادق«ع» فرمود: «شیعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الوفاء و والامانه و اهل الزهد و العباده اصحاب احدی و خمسین رکعه فی الیوم و اللیله، القائمون باللیل، الصائمون بالنهار یزکون اموالهم و یحجون البیت و یجتنبون کل محرم…؛(۱۱) شیعیان ما اهل پارسایی و سختکوشی در عبادت، وفاداری و امانتداری و پارسایی و عبادت‌اند. آنانند که در شبانه‌روز پنجاه و یک رکعت نماز می‌گذارند، شب‌ها را به عبادت سپری می‌کنند و روزها را به روزه‌داری و زکات اموال خود را می‌پردازند، به حج می‌روند و از هر حرامی دوری می‌کنند».

 

۳ـ رشد و بالندگی

پیام سوم محبت اهل بیت«ع» رشد و بالندگی همراه پاکی است: «و تزکیه لنا». در معنای «زکات» هم پاکی نهفته است و هم نمو(۱۲)؛ یعنی محبت اهل بیت«ع» این پیام را با خود دارد که در مسیر معنوی کمال و سیر و سلوک الی‌الله نباید به کم قانع شد، بلکه باید با هر گامی که برداشته می‌شود خود را برای برداشتن گام بلند دیگر مهیا کرد. این است معنای «تزکیه».

در روایات اهل بیت«ع» بر این نکته تأکید شده است که در مسائل مادی و معیشتی به پایین‌تر از خود نگاه کنید، زیرا این سبب قناعت می‌شود. «و ان انظر الی من هو دونی و لا انظر الی من هو فوقی»، اما در عرصه معنوی پیوسته باید به بالاتر از خود نگریست تا مانع در جا زدن و توقف ‌گردد.

دانش‌آموزی که وضع تحصیلی خوبی دارد و مثلاً نمره او هجده است نباید به کسانی بنگرد که نمره کمتری از او دارند، بلکه باید به کسانی نگاه کند که نمره بیشتر دارند. این سبب می‌شود که تلاش و سخت‌کوشی بیشتری داشته باشد.

کسی که در عرصه معنوی مقید به جا آوردن واجبات است نباید به کسانی بنگرد که مقید به این امر نیستند، بلکه باید به کسانی بنگرد که هم واجبات را به جا می‌آورند، هم مستحبات را: «و تزکیه لنا» یعنی محبت اهل بیت«ع» سبب می‌شود که در پاکی و معنویت پیوسته رو به جلو باشیم و این همانی است که اهل بیت «ع» از ما می‌خواهند. این انوار تابناک این را از ما می‌خواهند که در عرصه فضائل برترین باشیم.

در روایتی از امام صادق«ع» آمده است: «… لیس منّا و لاکرامه من کان فی مصرفیه مائه الف او یزیدون و کان فی ذلک المصر احد اورع منه؛(۱۳) …از ما نیست و کرامتی هم ندارد کسی که در یک شهر صدهزار نفری یا بیشتر به سر ببرد و در آن شهر کسی از او پرهیزگارتر باشد».

در روایتی از حضرت امام کاظم«ع» رسیده است که:

«کثیراً ما کنت السمع ابی یقول لیس من شیعتنا من لا تتحدث المخدرات بورعه فی حذر و رهن و لیس من اولیاءنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم من خلق الله اورع منه؛(۱۴) من بسیار از پدرم می‌شنیدم که می‌فرمود از شیعیان ما نیست کسی که زنان پرده‌نشین در پس پرده خود از ورع او سخن نگویند و از دوستان ویژه ما نیست کسی که در یک شهر ده‌هزار نفری به سر برد و در میان آنان از آفریدگان خدا کسی با ورع‌تر از او باشد».

اینجا طرف مقایسه مخالفان اهل بیت«ع» هستند، یعنی از میان مخالفان ائمه کسی باتقواتر از او باشد، زیرا که درجات ایمان و ورع مختلف است و شیعیان درجاتی دارند و چنان نیست که فقط باتقواترین شیعه باشند و بس!

 

۴ـ جبران گناهان

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» «کفاره گناهان» است. «کفاره گناهان» به معنای جبران و تاوان گناهان است. محبت اهل بیت«ع» این پیام صریح را با خود دارد که کسی که آنان را دوست دارد باید در پی جبران گناهان برآید، حقوق الهی هر که مدیون است، جبران کند، نماز نخوانده یا درست نخوانده، روزه نگرفته و حج واجبی را که به عهده او بوده، انجام دهد و در پی ادای دیون خود برآید. این همه از مصادیق عملی ولایت‌پذیری از مکتب اهل بیت«ع» است.

در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است:

«انا لا نعد الرجل مؤمنا حتی یکون لجمیع امرنا متبعا مریداً…؛(۱۵) ما کسی را مؤمن (کامل) نمی‌شماریم مگر آنکه پیرو و خواهان همه دستورات ما باشد.

بی‌تردید از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است که انسان را وامی‌دارد تا زنده است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به پایان رسید، بی‌تردید این محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد آمد.

در روایتی از حضرت امام رضا«ع» رسیده است:

«من لم یقدر علی ما یکفر به ذنوبه فلیکثر من الصلاه علی محمد و آله فانها تهدم الذنوب هدماً؛(۱۶) هر کسی که توانایی دادن کفاره برای گناهانش را ندارد، بر محمد و خاندان او فراوان صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهان را به‌کلی از بین می‌برد».

این روایت در حقیقت مفسر و حاکم بر تمامی روایاتی است که ولایتمداری و صلوات بر محمد و آل محمد را سبب آمرزش گناهان می‌دانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره احزاب، ۵۶.

۲ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۳، حدیث ۱۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۹۲.

۴ـ اصول کافی، ج ۲/۴۹۳، حدیث ۱۳ (چاپ دارالکتب الاسلامیه).

۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۵، حدیث ۲۱.

۶ـ امالی شیخ طوسی، ص ۴۵۵.

۷ـ العروه الوثقی، ج ۱، ص ۱۴۵، چاپ انتشارات اسلامی.

۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۲۰، (چاپ آل‌البیت).

۹ـ بولتن مجمع جهانی اهل بیت چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲.

۱۰ـ صفات الشیعه، ص ۱۷، حدیث ۳۲.

۱۱ـ صفات الشیعه، ص ۲، حدیث ۱.

۱۲ـ لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵۸.

۱۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث ۱۰، چاپ دارالکتب الاسلامیه.

۱۴ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۹، «باب ورع» حدیث ۱۵.

۱۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث ۱۳.

۱۶ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۹۴.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»، آن کس که به‌راستی با عمل و نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این خواهد بود که عملکردی متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه آنان آراسته به فضائل والای اخلاقی باشد.

 

۲٫

بی‌تردید از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است که انسان را وامی‌دارد تا زنده است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به پایان رسید، بی‌تردید این محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد آمد.

 

 

 

30نوامبر/16

گفتار امیرالمؤمنین درباره شهادت

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

قرآن را مقامات و مراحل و منازل و درجات بی‌شماری است. امام زین‌العابدین «ع»  در روایتی که ثقه‌الاسلام کلینی در کتاب القرآن اصول کافی آورده است،  فرمود آیات قرآن خزائن حق‌اند. چون به این خزانه‌ها و مَفتَح‌ها رسیدید، در آنها تفحص و جستجو و طلب کنید. تشنه باشید، سیر علمی کنید، فحص و بحث داشته باشید که این دریا پایان ندارد و این مقامات و معارج را نهایت نیست، هر چه نوشیدید، هر چه فراگرفتید، هر چه استعداد بیشتری پیدا کردید، هر چه بینش و دانش و درایت‌تان بیشتر شود، سفره‌های بهتری گسترده و غذاهای بهتری آماده می‌شوند که قرآن سفره الهی است و هیچ ‌کس در کنار این سفره نیامد که ناامید و دست خالی برگردد.

به ما می‌فرمایند اقرأ وارق، ولکن خودشان حقایق وجودیه و کتیبه و عینیه قرآن را در بر دارند که: «کل شیءٍ احصیناه فی امامٍ مبین» و در حدیثی که جناب شیخ حر عاملی بیان فرموده، امام مبین امیرالمؤمنین«ع» است. ما اگر بخواهیم چنین انسان به فعلیت رسیده‌ای را که حقایق کلمات وجودیه دار هستی به منزله اعضا و جوارح او هستند معرفی کنیم، حقیقتاً عاجزیم. ما هر اندازه در باره آنان سخن بگوییم، واقع امر این است که از طیبت نفس و از صفای روحی و از حُسن بینایی خود آگاهی داده‌ایم که بحمدالله تعالی اهل ولایتیم و آن چشم و قابلیت و استعداد را داریم که در پی انسان‌های کامل باشیم، به قول عارف رومی:

مادح خورشید مدّاح خود است

که دو چشمم سالم و نامُرمِد است

آن کسی که آفتاب را معرفی می‌کند، از سلامت چشم خود خبر می‌دهد. ما که در باره امیرالمؤمنین علی «ع» حرف می‌زنیم، حقیقت امر این است که «در نیابد حال پخته هیچ خام». نفس‌الامرش این است که:

او فصیح عالَم و من لال او

کی توانم داد شرح حال او؟

وصف او کی درخور این ناکس است؟

واصف او خالق عالم بس است

ما نمی‌توانیم امیرالمؤمنین و انسان‌های کامل را معرفی کنیم. معرفی ما از آن بزرگان به ستودن خودمان برگشت می‌کند، ذات و حُسنِ طینت و طبیعت خود را که اهل ولایتیم بیان می‌کینم. هر چه در باره مقام شامخ علی«ع» حرف بزنیم و بخواهیم عظمت وجودی او را بیان کنیم، عاجزیم. ما که هیچ، بزرگ‌تر از ماها هم عاجزند. فارابی‌ها و ملاصدراها زانوی عجز به زمین می‌نهند و همه افتخارشان این است که بتوانند از منبع فیض آب حیات آن انسان کامل بهره‌ای ببرند. جایی که آن بزرگان در باره امیرالمؤمنین این‌چنین‌اند، امثال بنده را باید معذور داشت.

این جمله را از شیخ‌الرئیس در رساله معراجیه‌اش نقل می‌کنم. عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان «ص» چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل، امیرالمؤمنین «ع» که یا علی! اذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم. این‌چنین خطابی جز با چنین بزرگی راست نیاید که او در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس.  یا علی وقتی می‌بینی مردم به انواع برّ و نیکی‌ها به سوی خالق‌شان تقرّب می‌جویند، تو سعی کن با نعمت عقل و با تحصیل علوم و معارف به خدایت تقرب بجویی که از آنان سبقت خواهی گرفت.

این خطاب بدان پایه بلند است و مخاطب آن قدر لیاقت برای این خطاب دارد که شیخ می‌گوید این‌چنین خطاب جز با چنین بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آن چنان بودی که معقول در میان محسوس.

دیگر صحابه همه بدن بودند و محسوس، همه کالبد بودند و هیکل و علی«ع» در میان صحابه معقول بود، عقل و جان و روح بود، آن چنان بود که معقول در میان محسوس.

امیرالمؤمنین خطاب به اهل بصره از فتنه‌هایی که پیش می‌آیند و پیغمبر از آنها خبر داده است و در پاسخ به فردی که در باره فتنه سئوال می‌کند، می‌فرماید: «این آیه نازل شد که الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لایفتنون: مردم می‌پندارند که بگویند ما اسلام آوردیم و ایمان آوردیم در معرض امتحان قرار نمی‌گیرند؟» امیرالمومنین سئوال می‌کند از جناب پیامبر که یا رسول‌الله! تا شما در میان ما هستید فتنه به ما نازل نمی‌شود، لکن ما را از فتنه خبر دهید. رسول‌الله فرمود که امت من، بعد از من، فتنه‌ها می‌بینند. عرض می‌کند یا رسول‌الله! در روز اُحد وقتی که تنی چند از اصحاب ما شهید شدند و من شهید نشدم، شهادت از من کناره گرفت و این امر برای من دشوار شد که شهید نشدم و شما به من بشارت دادید که: ان الشهاده من ورائک: تو شهادت در پیش داری. پیغمبر به منطق وحی می‌فرماید شهادت در پیش داری، ولکن یا علی! در آن وقت صبر و بردباری تو برای شهادت چگونه است؟  امیرالمؤمنین  طالب شهادت است و منطق او این است که:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

به پیغمبر عرض می‌کند: «یا رسول‌الله! لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن البشری و الشکر. این که جای صبر نیست، این جای مژده و سپاسگزاری و شکر است که به مقام شامخ شهادت نائل می‌شوم.

30نوامبر/16

روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

 

انقلاب اسلامی، انقلابی متفاوت

انقلاب اسلامی ایران که روز به ‌روز جنبه‌های گوناگون آن روشن‌تر و گسترده‌تر می‌شود، دارای ابعاد امنیتی، اقتصادی، سیاسی، بین‌المللی و اجتماعی بسیاری است و در زمینه‌های  علمی و تکنولوژیک پیشرفت‌های چشمگیری کرده  است، اما در میان همه این ابعاد آنچه را که می‌توان مادر سایر ابعاد تلقی کرد، بُعد اسلامیت این انقلاب است.

برخی از انقلاب‌های جهان به دلیل آن که دگرگونی‌های عظیمی را در عالم به دنبال داشته‌اند، مبداء تاریخ قرار گرفته‌اند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت ۷۰ سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ ‌یک از آنها قابل مقایسه نیست.

 

انقلابی مبتنی بر فرهنگ دینی

انقلاب اسلامی ایران مبتنی بر یک فرهنگ دینی است و بنیان‌گذار این انقلاب، حرکتش را با برنامه فرهنگی، روشنگری و تبیین ابعاد اجتماعی ‌ـ ‌سیاسی اسلام آغاز و با تربیت شاگردان و استفاده از آنها به صورت شبکه‌ای در کل کشور، مردم را به وظایف سیاسی و اجتماعی‌شان از دیدگاه دین آشنا کرد. این شیوه‌ای است که قبل از این نهضت نه‌تنها رواج نداشت، بلکه گاهی ارزش منفی تلقی می‌شد.

قبل از انقلاب اسلامی، در عرف مذهبی و عمومی ما سیاسی بودن و فعالیت سیاسی نقطه مثبتی نبود، بلکه از نظر بسیاری از مردم یک نقطه منفی محسوب می‌شد. یادم هست با اینکه مرحوم کاشانی از لحاظ علمی و سوابق تحصیلی از مراجع آن زمان کم نداشت و در قله مراجع بزرگ بود، اما در محیط دینی و در بین روحانیون، نه ‌تنها کسی ایشان را به عنوان مرجع معرفی نمی‌کرد، بلکه در نگاه آنان، سیاسی بودن انگی بود که از ارزش روحانی ایشان می‌کاست.

امام با یک برنامه حکیمانه و تلاش مخلصانه و فداکاری بسیار،  ورق را برگرداند تا جائی که در بعضی از فرمایش‌های ایشان، مشارکت در برخی از فعالیت‌های سیاسی‌ ـ‌ دینی از نماز هم واجب‌تر معرفی شده است و این کار بسیار عظیمی بود. اگر کسی بتواند آن فضا و تغییری را که امام در این نگرش و بینش ایجاد کرد، تصور کند، خود این تغییر را کرامت و چیزی شبیه اعجاز می‌داند.

 

تبیین بعد سیاسی اجتماعی اسلام، زمینه‌ساز تحول اجتماعی

بر اساس این تغییر بینش و تبیین بُعد سیاسی ‌ـ‌ اجتماعی اسلام، زمینه برای تحول اجتماعی فراهم شد. امام بر تحول فرهنگی اسلامی تکیه کرد و گفت مردم باید اسلام را بشناسند و به اجرای احکام اسلام علاقمند باشند تا بتوان در جامعه تحول ایجاد کرد، والا اگر شخصی یا دولتی بیاید و مجلسی هم قانونی را تصویب کند، تا مردم باور نکنند که وظیفه‌ای دینی دارند و باید از دین و ارزش‌های اسلامی حمایت کنند، قانون مشکل اینها را حل نمی‌کند، چه رسد به اینکه نیروی قاهره و نیروی نظامی و اسلحه به‌زور بخواهد بر مردم حکومت و آنها را وادار کند که به دین عمل کنند. اینها تأثیری نخواهند داشت، مگر چند روز معدود و بالاخره از بین خواهد رفت. مردم باید با دل‌شان باور کنند که باید برای اسلام مایه بگذارند و وظیفه دارند اسلام را حفظ کنند تا در این راه از جان و مال خود بگذرند.

در گذشته در میان روحانیت و عموم مردم این چیزها قابل قبول نبود و به کسی که از این حرف‌ها می‌زد می‌خندیدند. بزرگ‌ترین کار امام که منشأ کارهای بزرگ دیگر شد، تحول در نگرش مردم بود و  ارزش اصلی انقلاب ما به همین بُعد است. این انقلاب مربوط به دین، خدا و اهداف انبیا و زمینه‌ساز ظهور ولی‌عصر «ارواحنا فداه» است و اصلاً طرف نسبت با انقلاب‌های دیگر نیست، بلکه با آنها تضاد دارد. انقلاب‌های دیگر دنیا، مردم را بیشتر به مادیت و دنیاگرایی سوق دادند و ارزش‌های معنوی را به فراموشی سپردند، اما انقلاب اسلامی در نقطه مقابل، بر ارزش‌های معنوی انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش و کسی که می‌تواند لیاقت خلافت الهی را پیدا کند و مسائلی از این قبیل که اصلاً در جهان قابل مطرح شدن نبودند، تکیه و با بیانیه‌ها و سخنرانی‌های خود ‌چنان تحولی را ایجاد کرد که بچه‌های ده دوازده ساله عاشق شهادت شدند.

البته مایه این عشق، عشق به سیدالشهدا«ع» و مکتب تشیع بود و امام از این زمینه و پتانسیل به ‌خوبی استفاده و مردم را متوجه کرد که ارزش انسان و زندگی در این است که بتواند با خدا ارتباط برقرار کند، ارزش‌های الهی در جامعه پیاده شود و بالاخره افتخار در این است که در این راه به شهادت برسد. این بعد انقلاب آن‌ چنان که باید و شاید درست تبیین نشده است. مسئولین هم وقتی در باره آثار این انقلاب صحبت می‌کنند،  بیشتر از پیشرفت‌های اقتصادی، علمی در پزشکی، انرژی اتمی، هوافضا و آبادانی‌ها سخن می‌گویند که البته موجب خوشحالی مردم است، اما کافی نیست.

 

روحانیت و تبیین بُعد اسلامی نظام

پرسش ما این است که چرا بعد معنوی انقلاب به‌قدر کافی بیان نمی‌شود؟ چه کسانی باید این بعد را تبیین کنند؟ آیا این وظیفه اساتید دانشگاه‌ها، فیزیکدان‌ها، شیمیدان‌ها، اقتصاددان‌ها، جامعه‌شناس‌ها و روانشناس‌ها، نیروهای مسلح، نظامی و انتظامی، مردم کوچه و بازار، بازرگانان، تجار یا صاحبان صنایع است؟ بدیهی است که تبیین این بعد به عهده ماست. کوتاهی در این زمینه  را باید به حساب چه کسی گذاشت؟  قشرهای مختلف، از جمله دولت و نهادهای دیگر، به‌خصوص نهادهای فرهنگی و آموزشی، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد و… می‌توانند کمک کنند، اما بار اصلی بر دوش روحانیت است و این ماییم که باید این بعد را درست تبیین و ارزش آن را با سایر چیزها مقایسه کنیم و به مردم بفهمانیم که خداوند چه نعمت عظیمی به ما داده است.

برای اینکه این بعد را درست تبیین کنیم، اول باید ارزش آن بر خود ما روشن و واضح شود و زمانی چنین می‌شود که نقش دین را درست تبیین و به آن توجه کنیم.

متأسفانه در این زمینه خیلی که کار شود، به لحاظ علمی و آکادمیک دین را هم یکی از نهادهای اجتماعی معرفی می‌کنند. معمولاً در کتاب‌های جامعه‌شناسی کسانی که برای دین ارزش قائل‌اند، آن را یک نهاد اجتماعی تلقی می‌کنند و می‌گویند اقتصاد، سیاست و حکومت ابعاد مختلف هستند و یک بعد هم دین است؛ یعنی اقتصاد، سیاست و حاکمیت صرف‌نظر از دین جای خودشان را دارند و ابعاد مستقلی هستند. یک بعد هم به نام دین وجود دارد و یکی از واقعیت‌های جامعه است. یکی از خصوصیات انسان‌ها هم این است که اکثرشان اهل دین‌اند و به همین دلیل باید برای دین هم حسابی باز کرد. نگاه فرهنگ عمومی جهان به دین این چنین است، اما آیا فرهنگ اسلامی هم همین‌طور است؟

 

دین وجه تمایز انسان و حیوان

طبق منابع دینی و بیانات بزرگانی چون حضرت امام«ره»، انسانیت انسان بدون دین اساساً فعلیت پیدا نمی‌کند. این موجود دو پا، اگر دین نداشته باشد با سایر حیوانات چندان فرقی ندارد و گاهی درنده‌تر، خشن‌تر، بی‌رحم‌تر، خودخواه‌تر و جنایتکارتر هم می‌شود. امروزه پایه‌های فرهنگ جهانی، اومانیسم، اصالت دادن به انسان، یعنی همین موجود دو پایی است که روی زمین می‌زید و شامل شاه، صدام، رؤسای جمهور امریکا، سایر جباران و طاغوت‌ها هم می‌شود. براساس این فرهنگ، اینها چون انسان‌اند، ارزشمندند. این دستمایه تفکر مکاتب مهم سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اخلاقی امروز جهان است. آنهایی که برای خودشان منزلتی قائل‌اند، یکی از پایه‌های مکتب‌شان را کرامت انسان و ارزش دادن به انسان می‌دانند. شاید در بعضی از نوشته‌ها و گفته‌ها، حتی در جمهوری اسلامی ایران پس از ۳۴ سال نمونه‌هایی از این حرف‌ها را ملاحظه ‌کنید.

 

انسان موجودی دوسویه

انسان از نظر اسلام یک موجود دوسویه، یک شمشیر دولبه و یک سکه دو رویه است که با انتخاب و اختیار خود می‌تواند یکی را ترجیح بدهد و بر زندگی‌ا‌ش حاکم کند. انسان یک جهت الهی دارد که باعث می‌شود به طرف خدا صعود و عروج کند و جهت دیگرش سبب سقوط وی به اسفل سافلین می‌شود. انسان در ابتدا چون هنوز انتخابی نکرده است، کرامت اکتسابی ندارد. اینکه خداوند به او ظرفیت داده لطف خداست، اما اینکه خودش چه کسب می‌کند و چه ارزشی می‌یابد، بستگی به این دارد که کدام‌ یک از این رویه‌ها را انتخاب کند. اگر رویه الهی را انتخاب و به سوی خدا حرکت کرد، از همه مخلوقات بالاتر می‌رود و فرشتگان هم باید در مقابل او سجده کنند. فرشتگان در عالم آخرت خادمان مؤمنین در بهشت هستند و همان اول که مومنین وارد می‌شوند، به استقبال‌شان می‌آیند و می‌گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ ». نمادش در این عالم، سجده فرشتگان بر حضرت آدم«ع» است، یعنی خضوع در مقابل موجودی که جنبه الهی دارد. هرگز به مغز اومانیست‌ها خطور هم نمی‌کند که قرب به خدا و انس با او و عبادتش چه ارزشی دارد و انسان می‌تواند به جائی برسد که در عالم طبیعت تصرف کند و از گذشته و آینده اطلاع داشته باشد.

اما انسان اگر تنزل کند به جایی می‌رسد که: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(۲)، «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ»(۳) «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ».(۴) انسان وقتی کرامت انسانی دارد که در مسیر تکامل قرار بگیرد و رو به خدا برود، اما کسانی که با خدا می‌ستیزند، راه خدا را مسدود و سدّ عن سبیل‌الله می‌کنند، هیچ ارزش و احترامی ندارند. «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّه بِأَیْدِیکُمْ، وَ یُخْزِهِمْ‌ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ، وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ‌ مُؤْمِنِین».(۵) و ارزشش‌شان از حیوانات هم پایین‌تر است. گاهی مثل سگ می‌شوند «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»،(۷) گاهی مثل الاغ می‌شوند «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ»(۶) و مجموعاً «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».(۸)

پس در اسلام انسان به‌طور مطلق ارزش و کرامت انسانی ندارد و گاهی از هر حیوان و به تعبیر قرآن از هر جنبنده‌ای پست‌تر است. دم زدن از اومانیسم و کرامت انسانی به‌طور مطلق با فرهنگ اسلامی سازگار نیست. آن انسانی کرامت دارد که در مسیر تکامل قرار می‌گیرد و مطیع انبیا و بنده خداست.

 

جایگاه دین

انسان در ابتدا انسان یک موجود بالقوه‌ است، هنوز رنگ ندارد و تا زمانی که راه خوب و بد را انتخاب نکرده است، نمی‌شود گفت نه زشت است نه زیبا، نه خوب است و نه بد. در نقطه صفر قرار دارد و به اصطلاح مهندسین می‌تواند در محور (y)ها به سوی بی‌نهایت ترقی یا زیر صفر و به سوی بی‌نهایت سقوط و تنزل کند. دین یعنی دستور و برنامه‌ای که خدا برای زندگی بشر تعیین کرده، انسان را به فعلیت می‌رساند و ارزش‌ها را در انسان تحقق می‌بخشد. اگر انسان از این برنامه تبعیت کند پیش می‌رود و اگر با این برنامه مخالفت کند، سقوط می‌کند.

پس آنچه که انسان را انسانِ بالفعل می‌کند، دین است. جایگاه دین در زندگی از هر نهاد دیگری بالاتر است و نهادهای دیگر، همه باید زیر چتر دین واقع شوند؛ یعنی اقتصاد باید بشود اقتصاد اسلامی، سیاست باید بشود سیاست اسلامی، فرهنگ باید بشود فرهنگ اسلامی، حقوق باید بشود حقوق اسلامی تا ارزش پیدا کنند، والا کشورهای دیگر، کفار، اجانب و طواغیت هم حقوق، سیاست، اقتصاد، علم، صنعت و تجارت دارند. آنچه که به همه این نهادها ارزش می‌بخشد این است که همگی زیر چتر دین قرار بگیرند. دین نهادی در عرض نهادهای دیگر نیست، بلکه فوق همه نهادهاست. اگر  باور کردیم که جایگاه دین فوق همه نهادهای اجتماعی است و اگر دین نباشد، ارزش‌های دیگر رنگ می‌بازند و گاهی به ضدارزش تبدیل می‌شوند، خواهیم فهمید که اهمیت کدام بُعد انقلاب بیشتر است.

توجه به این نکته ضروری است که حتی این بعد انقلاب که ما را از زیر بار اجانب خارج کرد و به ما استقلال و آزادی بخشید، اگر همراه با دین نباشد، تأثیری در سعادت انسان ندارد و استقلال و آزادی مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. مگر بسیاری از کشورهای غربی استقلال و آزادی ندارند، اما اصل همه جنایت‌های عالم زیر سر همان‌هاست. استقلال و آزادی‌ در چهارچوب ارزش‌های دینی ارزش پیدا می‌کنند،  و گر نه منجر به ولنگاری، بی‌بندوباری و اباحه‌گری و نهایتاً عامل سقوط انسان می‌شوند: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».

 

جایگاه نهاد روحانیت

پس جایگاه دین در میان همه نهادهای اجتماعی فوق همه است و همه نهادها باید خود را با ارزش‌های دینی تطبیق بدهند تا ارزش بیابند و اینجاست که نقش روحانیت در جامعه مشخص می‌شود. این دین‌شناسان هستند که باید با بیانات و انواع روش‌های معقول، دین را به دیگران معرفی و آن را ترویج کنند. کسانی که می‌توانند متعهد این کار شوند، اصالتاً و در درجه اول روحانیون و دین‌شناسان هستند و می‌توانند از نویسندگان، هنرمندان، سخنرانان و… کمک بگیرند. اصل این است که محتوای دین درست شناخته شود، در آن اشتباه و خلط و مغالطه صورت نگیرند و مفاهیم جابه‌جا و ارزش‌ها با ضدارزش‌ها قاطی نشوند و این کار کسانی است که دین را بهتر می‌شناسند.

بر اساس این مقدمات، سنگین‌‌ترین وظیفه بر دوش روحانیت است. اگر این حقیقت را تصدیق کردیم که چه بار سنگینی بر دوش ‌ماست، بهتر می‌فهمیم باید وقت‌مان را صرف چه کارهایی کنیم و امکانات مادی فراهم باشد یا نباشد، باید وظیفه‌مان را انجام بدهیم. مهم نیست دیگران قدرش را بدانند یا ندانند. باید تا پای جان بایستیم و فداکاری کنیم تا اسلام حاکم باشد، چون اگر اسلام نباشد، انسانیت بالفعلی وجود نخواهد داشت.

در این انقلاب، نهادی که عهده‌دار تبیین دین، ترویج ارزش‌های دینی و تثبیت باورهای دینی در مردم است، باید این وظایف را خوب بشناسد. کار ما همین ‌است که اول باورهای مردم را تقویت و سپس ارزش‌ها را در میان مردم ترویج کنیم زیرا باورها، اعتقادات، اخلاق و ارزش‌ها اساس فرهنگ‌اند. بعد نوبت به وضع قوانین براساس اینها و اجرای‌شان می‌رسد.

 

آسیب‌شناسی فعالیت‌های انجام گرفته

ما در دوران ۳۴ ساله با آسیب‌هایی مواجه بوده‌ایم، مشکلات و لغزش‌هایی وجود داشته‌اند، چوب‌هایی خورده‌ایم. همیشه هم پیشرفت نبوده است و گاهی عقب‌گردها و لغزش‌هایی داشته‌ایم. این آسیب‌ها از کجا ناشی شده‌اند؟ علت این بود که کسانی دین را درست نمی‌شناختند و چیزهایی را به نام دین مطرح می‌کردند که با دین سازگار نبود. هر چند اکثریت این‌ طور نبودند، اما بودند کسانی که امر بر آنان مشتبه شده بود و گمان می‌کردند مسائلی مقتضای دین است، در حالی که چنین نبود.

برای جلوگیری از چنین وضعیتی باید آموزش‌های دینی را توسعه داد تا مردم دین را بهتر بشناسند و با بی‌دینی اشتباه نگیرند. اما آیا هر کسی که دین را می‌شناسد، حتماً به دین عمل هم می‌کند؟ طبعاً پاسخ منفی است.

پس غیر از شناخت، چیز دیگری هم لازم است که قرآن آن را تزکیه می‌نامد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ». امام بیشتر بر عبارت «تهذیب نفس» تکیه می‌کرد و اگر یادتان باشد می‌گفت کسی که مهذب نباشد، چنین و چنان می‌شود. واژه رایج مناسب در ادبیات عمومی ما «خودسازی» است، یعنی انسان خودش را بر اساس ارزش‌های اسلامی بسازد، بنابراین باید قبل از هر چیز شناخت‌مان نسبت به اسلام عمق داشته، فراگیر و همه‌سونگر باشد و فقط به یک بعد نگاه نکنیم.

در جامعه هستند کسانی که اسلام را فقط به عزاداری و سینه‌زنی می‌شناسند و کسی را مسلمان‌تر و دین‌دارتر می‌دانند که در عزاداری‌ها بیشتر شرکت می‌کند، پول خرج می‌کند، بیشتر گریه می‌کند و بهتر سینه می‌زند، در حالی که این یک بعد از ده‌ها بعد اسلام است. دین که فقط همین نیست. کسانی هستند که وقتی صحبت از مشکلات می‌شود، می‌گویند وقتی اقتصاد اصلاح شد، همه چیز اصلاح می‌شود و در غیر این صورت هیچ اتفاقی نمی‌افتد، در حالی که بسیاری از قشرهای مرفه، بیشتر به گناه آلوده می‌شوند.  از آن طرف بسیاری از مردم متوسط‌الحال و به قول حضرت امام«ره» پابرهنه‌ها بودند که انقلاب را به اینجا رساندند، فداکاری کردند، خون دادند و امروز هم حاضرند با همه مشکلات دست و پنجه نرم کنند. اقتصاد البته کمک خوبی است، ولی انقلاب فقط برای اصلاح اقتصاد و بعد حیوانی و شکم مردم نیامده است.

 

اسلام به مثابه یک پیکر

ما باید اسلام را در همه ابعادش به‌طور جامع بشناسیم و  معرفی کنیم، نه اینکه زیاده از حد، روی یک بعد تکیه کنیم و ابعاد دیگر را به فراموشی بسپاریم، چنان که قبل از انقلاب و نهضت امام، بیش از نصف اسلام که مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بود، فراموش شده بود و بر مسائل شکلی مثل نجاست، طهارت، شکیات و جلسات دینی تکیه می‌شد.

پس اول باید بینش کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم، به هیچ حدی قناعت نکنیم، سعی کنیم هر روز یک جمله، یک مطالب از مطالب اسلامی‌مان را بهتر یاد بگیریم. نگوییم کامل هستیم و احتیاجی نداریم. در محضر مقام معظم رهبری ـ‌‌ جلوی اتاق بزرگی که مقام معظم رهبری می‌نشینند ـ تابلویی است که رویش نوشته شده است: «کسانی که می‌خواهند به اصلاح دیگران بپردازند، ابتدا باید از خود شروع کنند». اگر بخواهیم دیگران را بسازیم، اول باید خودمان را بهتر بسازیم، والا کلام ما تأثیر نخواهد کرد.تجربه نشان داده و خود ما هم تجربه کرده‌ایم که وقتی حرفی از دل برمی‌آید و خودمان هم اهل عمل هستیم، بر دیگران هم خوب اثر می‌کند، اما وقتی به زبان می‌گوییم و عمل‌مان با قول‌مان منطبق نیست، در دیگران هم تأثیری نمی‌گذارد.

 

روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام

بالاترین و سنگین‌ترین مسئولیت اجتماعی بر دوش ما روحانیون است، چون اساس کمالات، ترقیات و پیشرفت‌ها اسلام است. اسلام هم باید به وسیله ما ترویج شود و نباید از دیگران توقع داشته باشیم. دیگران اگر کاری هم در این زمینه بکنند باید با کمک و همکاری ما باشد، چون اقتضای حرفه‌شان شناخت و ترویج اسلام نیست. این ما هستیم که صنف‌مان این اقتضا را دارد، یعنی خودمان را آماده کرده‌ایم و به همین عنوان معرفی می‌کنیم. روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام، پس برای شکرگزاری از خدا که چنین نعمت بی‌نظیری را نصیب ملت ما و چنین رهبر بی‌بدیلی را به ما مرحمت فرموده است، توجه کنیم که چه مسئولیتی داریم.

 

اسلام یا ملی‌گرایی!

برای اینکه در آینده مبتلا به آسیب‌ها و فتنه‌ها نشویم، باید بدانیم مهم‌ترین رکن این است که اسلام در جامعه رواج بیشتری یابد، والا عنوان میهن‌دوستی و آب و خاک در همه جای دنیا هست. عراقی‌ها هم برای میهن‌شان می‌جنگیدند، امریکایی‌ها هم برای میهن‌شان و اعتلای امریکا جنایت می‌کنند. این که خود به خود اصالت ندارد، بماند که این قوانین و قراردادهای بین‌المللی هستند که مرزها را تعیین می‌کنند و واقعاً دلیل معقولی وجود ندارد که تا اینجا را مرز خود بدانیم و حساسیت داشته باشیم و به یک وجب آن طرف‌تر که مربوط به کشور اسلامی دیگری است، اهمیت ندهیم تا هر بلایی که می‌خواهد سرش بیاید. ایران برای ایرانیان، نه غزه، نه لبنان  برخاسته از ناسیونالیسم است. به آنهایی که می‌گویند ما برای وطن خودمان کار می‌کنیم و به لبنان چه کار داریم باید گفت آنچه که اصالت دارد ارتباط با خدا، بندگی خدا و اجرای احکام خداست. ما  متصدی این کار هستیم و نباید از دیگران گله کنیم.

 

پینوشتها

۱ـ قرآن کریم، سوره زمر، آیه ۷۳٫

۲ـ قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۵۵٫

۳ـ قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۲۲٫

۴ـ قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ۴۴٫

۵- قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۱۴٫

۶ـ قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۱۷۶٫

۷ـ قرآن کریم، سوره جمعه، آیه ۵٫

۸- قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ۴۴٫

 

 سوتیتر:

۱٫

برخی از انقلاب‌های جهان به دلیل آن که دگرگونی‌های عظیمی را در عالم به دنبال داشته‌اند، مبداء تاریخ قرار گرفته‌اند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت ۷۰ سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ ‌یک از آنها قابل مقایسه نیست.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

تادیب نفس

                                   

مرحوم آیت اله مجتبی تهرانی (ره)

 

مقدمه

آرامش و اضطراب انسان، ارتباط مستقیمی با هدف‌گیری او در زندگی دارد؛ یعنی اگر هدف یک ‌نفر امری ثابت، آرام و باقی باشد، روح او هم آرامش پیدا می‎کند و اگر هدفش فانی، ناآرام و متزلزل باشد، روح او نیز مضطرب می‎شود.

 

هدف‏گیری یکی از معیارهای ارزش‏یابی‏ انسان در روایات

گاهی این سئوال پیش می‏آید که معیار ارزیابی انسان‎ها چیست، یعنی ما با چه معیاری می‎توانیم انسان را ارزیابی و قیمتی بودن یا بی‎ارزش بودن او را محاسبه کنیم. در این زمینه باید گفت همین هدف‎گیری‎های انسان در زندگی است که به او ارزش می‎دهد یا او را از ارزش ساقط می‏کند. در نهج‎البلاغه روایاتی از علی«ع» در این باره وجود دارد. علی«ع» می‏فرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ».(۱) ارزش هرکسی به اندازۀ ارزش هدف اوست و با آن چیزی که  هدف‎گیری کرده، رابطۀ مستقیم دارد. هر چه هدف بالا و والا باشد ارزش انسان هم بالا و والا خواهد بود و هر چه هدف پست باشد، انسان نیز بی‏ارزش می‏گردد. «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۲) ارزش و قیمت کسی که هدفش شریف باشد، عظیم و بزرگ است. «مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ‏ بَطَلَتْ‏ فَضِیلَتُهُ‏»؛(۳) کسی که هدفش کوچک باشد، با هدف‎گیری کوچک خود، فضیلتش را از بین می‎برد.

 

ادب، ملاک و معیاری دیگر برای ارزیابی انسان

در اینجا مطلبی را تحت عنوان یک سئوال مطرح می‎کنم(۴) و آن اینکه اگر معیار ارزیابی یک انسان هدف‎های او باشد، پس چرا در بعضی از روایات مطلب دیگری را معیار ارزیابی انسان مطرح می‎کنند؟

در بعضی از روایات، معیار دیگری برای ارزش‌گذاری انسان مطرح شده که در اینجا به بخشی از کلمات علی«ع» در این رابطه اشاره می‏کنم. حضرت در روایتی می‎فرماید: «یا مُؤمِنُ إِنَّ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ‏»؛(۵) ای مؤمن! این علم و ادب، ثمن و قیمت نفس توست، پس در یادگیری علم و ادب کوشش کن، زیرا به هر میزان علم و ادب تو افزایش یابد، به بها و ارزش تو نیز افزوده می‌شود.

علی«ع» در جملۀ دیگری می‎فرماید: «إِنَّکَ مُقَوَّمٌ‏ بِأَدَبِکَ‏»؛(۶) اگر بخواهند روی تو قیمت بگذارند، یعنی بگویند که تو چقدر ارزش داری و بهای تو چقدر است، به میزان ادبی که در تو وجود دارد نگاه می‏کنند و لذا علی«ع» معیار ارزیابی انسان را ادب می‌داند.

 

هدف و ادب در کنار هم معیار ارزیابی انسان محسوب می‏شوند

معیار ارزیابی انسان چیست؟ آنچه که معیار ارزشی انسان محسوب می‏شود هدف است یا ادب؟ چرا بسیاری از روایات، معیار ارزیابی انسان را «هدف» و برخی «ادب» معرفی می‏کنند؟ این‏ دو مطلب در روایات ما وارد شده‌اند و با یکدیگر منافاتی ندارند؛ یعنی می‏شود معیار درک ارزش انسان، هم «هدف» باشد و هم «ادب». به یک معنا اینها از یکدیگر منفک نمی‎شوند.

 

بررسی انواع معیارهای ارزش‌گذاری و نقد آنها

۱ـ معیار امور وهمی مانند مال و مقام

ادب یکی از مسائل اخلاقی و معرفتی است. در روایات ما ادب، به‏خصوص با معیارهایی که از دیدگاه‎های مختلف موجب ارزش انسان می‎گردد، مقایسه می‎شود. گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود.(۷) برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند!(۸) و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

در مقابل این نگاه‌ها، در روایات ما ملاک ارزیابی انسان ادب است و با این امور اعتباری مقایسه و گفته شده است که ادب بیشتر از مال و مقام موجب قیمت انسان می‌شود و بها و ارزش او را بالا می‏برد. به‏عنوان مثال در باب ترغیب به ادب این تعبیر آمده است که: «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِنْ طَالِبِ الذَّهَب‏».(۹)  و «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِن طالِبِ الدُّنیا».(۱۰) سرآمد مظاهر دنیوی پول و مقام است. برخی می‎دوند تا پُست و مقامی به‏دست آورند، برخی هم تلاش می‏کنند تا به پول برسند. آن پولی هم که نسبت به بقیۀ پول‏ها واقعیت دارد طلا است.(۱۱) از دید برخی از اینها معیار ارزش و قیمت انسان به ‏حساب می‏آید، اما روایت می‏فرماید آنکه به‏دنبال تحصیل ادب می‎رود عاقل‎تر است از آنکه طلا و دنیا را طلب می‏کند. «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى‏ الْفِضَّه وَ الذَّهَب»؛(۱۲) احتیاج مردم به ادب، بیشتر است تا این که به‌دنبال مال بروند و طلا و نقره به‌دست آورند، چون آنچه که واقعاً به انسان ارزش می‎دهد ادب او است نه امور اعتباری.

 

۲ـ معیار امور ظاهری مانند پوشش و لباس

دیدگاه‎های مختلف دیگری در باب ملاک ارزش انسان وجود دارند.(۱۳) بعضی‌ها که عقل‎شان به چشم‌شان است و ظاهرنگر هستند، معیار ارزشی‌شان ظواهر اشیاست. در نگاه این گروه چون ظاهر انسان مهم است، هرچه پوشش انسان آراسته‎تر باشد، بیشتر جلوه می‎کند و ارزش صاحب لباس بیشتر خواهد شد.

گاهی روایات، ادب را با همین معیار ارزشی انسان‎های ظاهرنگر مقایسه می‎کند و می‏فرماید: «الأدَبُ حُلَلٌ جُدُدٌ»؛(۱۴) فرد ظاهربین، نو بودن لباس را ملاک ارزش، و کهنگی آن را معیار بی‌ارزشی می‌داند، اما امام«ع» ادب را به‌عنوان لباس نوی انسان معرفی می‌کند. در روایت دیگری آمده است که: «الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَه»؛(۱۵) ادب‏ها پوشش‏هایی نو و تازه‌اند. یک پوشش هم نیست، بلکه پوشش‎هایی جدید و نو در نو است،(۱۶) به‏گونه‏ای‏که اصلاً کهنه نمی‎شود: «لاحُلَلَ کَالأدَبِ»؛ هیچ پوششی مانند ادب نیست.

 

۳ـ معیار حَسَب و نَسَب

دیدگاه سوم راجع ‏به کسانی است که «پیوندها» و نسبت‌های خانوادگی و نژادی را که از آن به حَسَب و نَسَب تعبیر می‌شود، معیار ارزشی انسان می‏دانند. البته در اینجا مسأئه تا حدودی جنبۀ واقعیت به خود می‎گیرد و دیگر مربوط به امور وهمی و اعتباری نمی‌شود، چون داشتن یک حسب و نسب شریف، از نژاد و خانواده‏ای که در سطحی بالا قرار دارند، یک امر واقعی است و از مقولۀ اعتبار و فرض نیست، زیرا کسی که دارای پیوند نژادی خاص است، واقعاً در سلسله علل معدّه‌اش، انسان‏های شریفی وجود دارند و این مسئله، امری فرضی و وهمی نیست. پیوند هم دو نوع است. یا نسبی یعنی رابطه‌ای مانند نسبت پدر و مادر و جدّ است و یا سببی است یعنی رابطه‏ای که با ازدواج به‌وجود می‌آید. پیوند پدر با انسان پیوندی نسبی و پیوند پدر زن با انسان پیوند سببی است.(۱۷)

گاهی در میان روایات دیده می‏شود که در بیان معیار ارزشی انسان، حسب و نسب نوعی شرافت محسوب می‏شود، اما در عین حال، شرافت ادب را بیشتر از شرافت نسب دانسته و می‌فرماید که ادب بر حسب و نسب مقدم است. در روایات گاهی ادب، جایگزین حسب و نسب و گفته می‌شود: منفعت ادب از حسب و نسب بیشتر است. گاهی در تعبیرات مختلف دیگر می‌فرماید: ادب در مقایسه با حسب و نسب، انسان را سریع‌تر به مقصد می‌رساند.

علی«ع» می‌فرماید: «الأدَبُ أحَدُ الحَسَبَینِ»؛(۱۸) ادب یکی از دو پیوندهای واقعی است.(۱۹) «أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ»؛(۲۰) بهترین پیوند خانوادگی، حسن ادب است. «حُسنُ الأدَبِ یَنُوبُ عَنِ الحَسَبِ»؛(۲۱) ادبی زیبا است که جایگزین پیوند خانوادگی و شرافت حَسَبی شود. «حُسنُ الأدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ وَ أشرَفُ سَبَبٍ»؛(۲۲) ادب نیکو با فضیلت‏ترین نسب و شریف‏ترین سبب است؛ یعنی ادب نیک، از پیوند خانوادگی و نژادی افضل و از سبب فامیلی اشرف است. این روایت ناظر به اقسام پیوندهاست که برخی نَسبی است و برخی سببی. «لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۳) هیچ پیوند خانوادگی سودبخش‎تر از ادب نیست. «لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۴) هیچ پیوندی مفیدتر از ادب نیست که انسان را به اهداف الهی‌اش برساند.

در روایات ما اگر امر دایر شود به این که میان ارزش و شرافت دو نفر مقایسه شود، باید گفت که شخص باادب، هرچند که ادبش کم باشد، به شخص دیگری که حَسب و نسب بسیار خوبی دارد، امّا بی‌ادب است، ترجیح دارد؛ چون ادب حتّی اگر کم باشد، از شرافت حسبی و نسبی بهتر است؛ لذا علی«ع» فرمود: «قَلیلُ الأدَبِ خَیرٌ مِن کَثیرِ النَّسَبِ».(۲۵) پیوندهای واقعی شریف، آن‌گاه برای انسان ارزش‌آفرین‌اند که مزین به ادب باشند. حتی روابط معنوی انسان‏ها نیز آنگاه قیمت و ارزش دارند که آراسته به ادب باشند، وإلّا فایده‏ای ندارد.

 

أنبیا و مسئله ادب الهی

پیغمبراکرم«ص» در مکتب ادب ربوبی

با اینکه شبهه‌ای نیست که در بین انسان‎ها، شخصی بالاتر از پیغمبراکرم«ص» وجود ندارد و او بالاترین پیوند معنوی را با مبدأ وجود دارد، ولی این پیوند معنوی آنگاه ظاهر و کارا می‌شود که آراسته به ادب باشد. روایات بسیاری در این‌ باره وجود دارد. فضیل‎بن‎یسار از امام صادق«ع» نقل می‎کند: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ»؛ شنیدم که حضرت برای بعضی از اصحاب فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ»؛ خدا پیغمبرش را به‌نحو احسن ادب فرمود. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ»؛ وقتی که پیغمبر اکرم به کمال رسید و مؤدب به آداب الهیّه شد، به او خطاب کرد: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ* ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّه لِیَسُوسَ عِبَادَه»؛(۲۶) تو صاحب بهترین اخلاق هستی. سپس که مؤدب به آداب الهی شد، امر دین و امت را به او تفویض کرد. اینجا بود که حضرت در رأس جایگاه حکومتی اسلام قرار گرفت. خود پیغمبراکرم«ص» نیز در روایتی فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛(۲۷) خداوند مرا ادب کرد و چه نیکو ادبم فرمود.

(بزودی این سلسله مباحث، تحت عنوان (ادب الهی) از سوی موسسه مصابیح‌الهدی منتشر خواهد شد.)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غرر الحکم، ص ۹۳٫

۲ـ غرر الحکم، ص ۴۴۷٫

۳ـ همان.

۴ـ این مطلب یک بحث طولانی است و من ندیده‎ام که علمای اخلاق بحث ادب را مستقلاً در جایی تحت این عنوان مطرح کنند، ولی به مناسبت‎های گوناگون این بحث را مطرح کرده‎اند. بلکه به یک معنا پایه و ریشۀ بحث‎هایشان ادب است. اگر چه تحت عنوان ادب مطرح نکرده‎اند، ولی اهل معرفت این بحث را آورده‎اند. اصلاً آنها وقتی در منازل معنوی و منازل سلوک الی‌الله تعالی وارد می‎شوند یکی از منازل را منزل ادب می‎دانند و می‏گویند: انسانی که بخواهد سیر معنوی و سلوک الی الله تعالی داشته باشد باید به این منزل برسد. این یکی از مقامات معنویه است که اهل معرفت آن را به عنوان مقامی از مقامات معنویه مطرح می‎کنند.

۵ـ روضه الواعظین، ج ‏۱، ص ۵٫

۶ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۷ـ این رابطه یک رابطۀ اعتباری است و حقیقی هم نیست.

۸ـ اینها امور وهمی هستند. مقام بدتر از مال است. مال یک ما به‌ازایی دارد، اما مقام تنها یک رابطۀ موهوم اعتباری با فرد است که ما به آن می‎گوییم مالکیت اعتباریه.

۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ طلاست».

۱۰ـ غررالحکم، ص۴۳۵؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ دنیاست».

۱۱ـ چون برخی از پول‏ها کاغذی هستند و برخی فلزی، ولی از بین همۀ آنها، طلا موقعیت خاصی دارد و ارزشش از همه بالاتر است.

۱۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۳ـ این‎ها را فقط اشاره می‎کنم و رد می‎شوم، چون بحث ما اساسی است.

۱۴ـ تحف‌العقول، ص ۲۰۰.

۱۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۶ـ کلمۀ «جُدُد» در این روایت به صورت جمع آمده است.

۱۷ـ البته رابطۀ سببی مافوق رابطۀ نسبی است که در روایات هم هست. ان‌شاءالله در آینده به این بحث‎ها می‎رسیم.

۱۸ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۹ـ اینها را ان‌شاءالله در آتیه توضیح می‎دهم. من هنوز ادب را معنا نکرده‎ام. اینها به ‌عنوان مقدمۀ بحث است.

۲۰ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۱ـ بحارالأنوار، ج ‏۷۲، ص ۶۶٫

۲۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۳ـ بحارالأنوار، ج ‏۶۸، ص ۳۹۷٫

۲۴ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۹٫

۲۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۸.

۲۶ـ بحارالأنوار، ج ۱۷، ص ۴.

۲۷ـ بحارالأنوار، ج ‏۸ ، ص ۳۷۲٫

 

سوتیتر:

 

گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود. برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی مؤمنانه

حضرت‌آیت‌الله جوادی‌آملی

تدوین:حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

هر انسانی بر اساس رفتاری که از خود ظاهر می‌سازد، شخصیت و هویت خود را نشان می‌دهد، زیرا رفتار انسان برخاسته از انگیزه‌های اوست و انگیزه‌ها برخاسته از نیازها و نیازها برخاسته از آگاهی‌های آأمی هستند.

انسان در زندگی اهدافی دارد و با مشکلاتی مواجه می‌شود و برای اینکه بتواند به آن اهداف برسد و بر آن مشکلات غلبه کند، نیازمند یک خط‌مشی کلی است که به او در این زمینه کمک کند. برنامه کلی و خط‌مشی اصولی‌ای را که انسان را به آن هدف می‌رساند و راه برون‌رفت از مشکلات را به او می‌نمایاند، می‌توان سبک زندگی نامید.

سبک زندگی عبارت است از مشی کلی فرد در جهت رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات،(۱) سبک زندگی شیوه‌ای است که فرد اهداف خود را از آن طریق دنبال می‌کند.(۲)

برخی سبک زندگی در فرد را از شکل‌گیری تا پیامدها و آثار آن به درختی تشبیه کرده‌اند که ریشه‌ها و تنه و شاخه‌ها و سرشاخه‌هائی دارد. مجموعه اجزای این درخت با همدیگر و با محیط در تعامل‌اند و بر هم تأثیر می‌گذارند.(۳)

قرآن کریم کتابی است برای هدایت انسان در تمام ابعاد زندگی: «انزل فیه القرآن هدی للناس(۴) قرآن برای هدایت عموم انسان‌هاست و در ماه رمضان نازل شده است». اما برخی از  انسان‌ها از پذیرش تعالیم قرآن اعراض می‌کنند و زندگی کافرانه‌ای را در پیش می‌گیرند. آنها هدفی ندارند تا برای رسیدن به آن تلاش کنند، اما بسیاری از انسان‌ها به تعالیم قرآن روی می‌آورند و درمی‌یابند که آفرینش هدفدار است و لذا زندگی آدمیان نیز هدفی دارد و انسان باید تلاش کند تا به آن هدف نائل شود و اگر در زندگی با مشکلی مواجه شد، تلاش ‌کند تا بر آن غلبه نماید. از این جهت قرآن در سراسر سور و آیات، یک خط‌مشی اصولی را برای این منظور مشخص کرده است.

قرآن در آغاز سوره مومنون از حتمی بودن فلاح و رستگاری مؤمنان سخن می‌گوید و به بیان هفت ویژگی می‌پردازد و می‌فرماید: «قد افلح المؤمنون»: مؤمنان حتماً رستگار می‌شوند و به هدف نهایی خود در تمام ابعاد می‌رسند.

افلح از ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنای شکافتن و بریدن است و به هر نوع پیروزی و رسیدن به خوشبختی اطلاق شده است. افراد پیروز در زندگی هدفی دارند و موانعی در مسیر آنان قرار دارد، اما آن موانع را از سر راه برمی‌دارند و راه خود را به سوی هدف هموار می‌کنند و پیش می‌روند. انسان مومن در حقیقت به ثمره درخت حیات نائل می‌شود.

حال باید دید چه رفتارهائی نشانه و سبک زندگی یک فرد مؤمن است؟ قرآن این رفتارها را این گونه برمی‌شمرد:

 

۱ـ رابطه قلبی با خدا از طریق نماز خاشعانه

اولین ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا از طریق نماز خاشعانه است: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون»؛(۵) مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز می‌خوانند، بلکه درنمازشان خاشع‌اند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار می‌کنند، یعنی نماز آنها تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان به پروردگار توجه می‌کنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست، منقطع‌ می‌شوند. به عبارت خلاصه‌تر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا می‌برد و با خدا پیوند پیدا می‌کند.

خشوع انقیاد درونی همراه با ترس و بر دو قسم است:

الف) خشوع عزیزانه: هر جا کلام خدا و اثر خدا ظهور کرد، خشوع عزیزانه است: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله؛(۶) اگر این قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم، در برابر خدا و از ترس او خاضع می‌شد». مردان الهی نیز عزیزانه خاشع‌اند.

ب) خشوع ذلیلانه: خشوعی که براساس قهر و ذلت است: «یومئذ یتبعون الداعی لا عوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا؛(۷) آن روز که چنین شود همگان از دعوت آن دعوت‌کننده بدون هیچ‌گونه سرپیچی پیروی می‌کنند و صداها در برابر خدای رحمان خاشع می‌شوند و جز صدایی آهسته نمی‌شنوی». یعنی عده‌ای از ترس مقهورانه و ذلیلانه آرام سخن می‌گویند. کسی که خشوع عزیزانه را رها کند، دچار خشوع ذلیلانه می‌شود.

 

۲ـ گریز از لغو و امور بی‌حاصل و پوچ

مؤمنان در تمام حرکات و خطوط زندگی هدفی مفید و سازنده را پی می‌گیرند و از کارهای لغو بی‌حاصل و بی‌هدف و بی‌فایده رو برمی‌گردانند: «والذین هم عن اللغو معرضون»؛(۸) انسان مؤمن همان طور که مسئولیت انسان بودن او اقتضا می‌کند از انجام امور لغو رویگردان است و فرصت ندارد به کارهای بی‌اساس بپردازد و عمر عزیز خود و دیگران را بیهوده بر باد دهد. لغو گفتار و رفتاری است که فایده قابل ملاحظه‌ای ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: «مردان الهی کسانی‌اند که نه خودشان به سراغ لغو می‌روند و نه لغو به سراغ آنها می‌آید». برخی خود به مجلس گناه نمی‌روند، اما دوستان ناصالح آنها را می‌برند و لذا افزود: «رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله؛(۹) مردان در آن خانه‌ها تسبیح خدا می‌گویند و هیچ تجارت و هیچ خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات بازنمی‌دارد».

انسان الهی و مؤمن از معاصی و گناهان و دروغ و دشنام و غنا و لهو و لعب دوری می‌کند.

 

۳ـ شرکت در مسئولیت‌های اجتماعی و تعاون همگانی

انسان مؤمن، حقوق و تکالیف مالی‌ای دارد که آنها را انجام می‌دهد و منبع خیر برای جامعه است: «والذین هم للزکاه فاعلون؛(۱۰) آنها کسانی هستند که زکات را می‌پردازند».

با توجه به اینکه سوره مؤمنان در مکه بر پیامبر نازل و زکات در مدینه بر مؤمنان واجب شد، می‌توان گفت: مراد از زکات، تزکیه نفس است، یعنی مؤمنان کسانی هستند که تزکیه نفس می‌کنند، مگر اینکه مراد از زکات، انفاق و صدقات مستحبی باشد که مؤمنان با این کار در واقع خود را تطهیر می‌کنند، چنان که در سوره توبه فرمود: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم؛(۱۱) از اموال اینها صدقه دریافت کن تا آنها را تطهیر و تزکیه کنی». یعنی کسی که زکات پرداخت می‌کند با این کار، خود را پاک می‌کند.

 

۴ـ حفظ پاکدامنی  

انسان مؤمن از آلودگی جنسی پرهیز می‌کند و عنان نفس خود را در اختیار دارد تا او را به هر جائی نکشاند: «والذین هم لفروجهم حافظون الّا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملمومین، فمن ابتغی ورا ذلک فاولئک هم العادون؛(۱۲) کسانی که نیروهای جنسی خود را از آلودگی نگه می‌دارند و تنها در مورد همسران و کسانی که برای آنها مشروع و مجاز است به کار می‌برند که در این صورت بر آنها سرزنشی نیست.» هر کسی غیر از این طریق بخواهد از قوای جنسی خود کسب لذت کند، از راه راست تجاوز کرده است.

خدای سبحان جهان را با نظام احسن آفریده  و غریزه جنسی را برای تداوم نسل در انسان قرار داده تا آدمی از آن بهره‌برداری مشروع کند و لذا فرموده است که ارضاء این غریزه، در چهارچوب مشروع، هیچ مشکلی ندارد و جایی برای سرزنش نیست، ولی اگر کسی خارج از چهارچوب مشروع، یعنی ازدواج بخواهد غریزه جنسی خود را ارضا کند، مرتکب تعدی و تجاوز شده است.

از این آیه استفاده می‌شود که تفریط در سرکوبی غریزه جنسی و افراط، یعنی استفاده از غریزه جنسی در خارج از چهارچوب ازدواج هر دو محکوم و ممنوع‌اند و رعایت اعتدال و دوری از افراط و تفریط هیچ‌گونه ممنوعیتی ندارد.

 

۵ـ رعایت امانت

یکی از وظایف اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از طریق اموری مانند صداقت و راستگویی و راست‌کرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و امثال آن تحقق پیدا می‌کند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در جامعه نایل شوند، یکی از راه‌های آن ادای امانات مردم است. از این رو قرآن کریم فرمود: «والذین هم لأماناتهم… راعون؛(۱۳) آنها کسانی هستند که رعایت‌ امانت‌هایی را که به عهده گرفته‌اند، می‌کنند».

خدای سبحان در قرآن، یکی از امتیازات انسان را در برابر مجموعه نظام هستی، پذیرش امانت می‌داند. آنجا که فرمود: «انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان؛(۱۴) به‌راستی ما امانت خود را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، ولی آنها سرباز زدند و از اینکه آن بار سنگین را برگیرند امتناع کردند و هراسناک شدند، اما انسان به عهده گرفت».

از طرفی در سوره نساء فرمود: «ان الله یأمرکم ان تؤدو الامانات الی اهلها؛(۱۵) خدا فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبان آنها برگردانید.» این امانت معنای عامی دارد و امانت خدا، پیامبران الهی و امانت‌های مردمی را شامل می‌شود، لذا به هنگام واگذاری مسئولیت به افراد، باید اهلیت و شایستگی آنها در نظر گرفته شود.

 

۶ـ رعایت عهد و پیمان

یکی از عوامل اعتماد عمومی که امروز از آن به عنوان سرمایه اجتماعی یاد می‌شود، رعایت عهد و پیمان‌هاست: «والذین هم… و عهدهم راعون؛ مؤمنان کسانی هستند که اگر تعهدی را پذیرفته‌اند آن را رعایت می‌کنند».

یکی از وظایف مؤمنان رعایت قراردادهاست: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود؛(۱۶) ای مؤمنان به قراردادهایتان وفا کنید» و: «و اوفوا بعهدالله اذا عاهدتم؛(۱۷) به عهد خداوند وفا کنید هنگامی که عهد و پیمان بستید». مؤمن تعهدپذیر است و تعهدات خود را به صورت دقیق اجرا می‌کند.

 

۷ـ محافظت بر نمازها

مؤمنان دائماً مراقبند که برنامه‌شان با خدا به صورت منظم برقرار باشد و بر نماز محافظت می‌کنند: «والذین هم علی صلاتهم یحافظون؛(۱۸) آنها بر حفظ نمازهایشان کوشش می‌کنند».

از آنجایی که نماز مهم‌ترین رابطه خلق و خالق، برترین مکتب عالی تربیت، وسیله بیداری روح و جان و نگهدارنده انسان از گناهان و بالاخره سرچشمه همه خوبی‌ها و نیکی‌هاست، بر مؤمنان است که از آن محافظت کنند و آن را در اوقات خود و با شرایط و آداب آن به جا آورند.

 

نتیجه‌گیری

بر انسانی که هدایت قرآن را پذیرفته و در صف مؤمنان قرار گرفته، لازم است که رفتار، کردار و گفتار و اندیشه‌هایش متفاوت باشد تا بتواند هویت مؤمنانه خود را معرفی کند و از دیگران متمایز باشد. مؤمن سبک زندگی و رفتار خاص خود را دارد، لذا رابطه‌اش با خدا همراه با خشوع و تواضع و دائمی است، برای سرمایه‌های وجودی خود ارزش قائل است و آنها را بیهوده صرف نمی‌کند، دامنش را از آلودگی حفظ می‌کند، برای حفظ سرمایه اجتماعی می‌کوشد، امانتدار و به تعهدات خود پایبند است و از نماز خود محافظت می‌کند. این مؤمن به گفته قرآن وارث بهشت حق است: «اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون(۱۹) : مومنان بهشت برین را ارث می‌برند و در آن جاودانه خواهند ماند».

بر این اساس، مؤمنان راستین در دنیا پیروزند و در قیامت با راه‌یابی به بهشت، وارث آن خواهند بود. مؤمن راستین کسی است که سبک زندگی مؤمنانه‌ای مبتنی بر اندیشه‌ها و اعتقادات توحیدی دارد، انگیزه او الهی و رفتار او هماهنگ با اوامر و نواهی خداست، برای سرمایه عمر خود ارزش قائل است و از فرصت دنیا در جهت سعادت جاودان بهره می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، محمد کاویانی ص ۸..

۲ـ همان، ۶۷.

۳ـ همان، ص ۸۶.

۴ـ بقره، ۱۸۵.

۵ـ المؤمنون، ۲.

۶ـ حشر، ۲۱.

۷ـ طه، ۱۰۸.

۸ـ المؤمنون، ۳.

۹ـ نور، ۳۷.

۱۰ـ المؤمنون، ۴.

۱۱ـ توبه، ۱۰۷.

۱۲ـ المؤمنون، ۵، ۶، ۷.

۱۳ـ المؤمنون، ۸.

۱۴ـ احزاب، ۷۲.

۱۵ـ نساء، ۵۸.

۱۶ـ مائده، ۱.

۱۷ـ نحل، ۹۱.

۱۸ـ المؤمنون، ۹.

۱۹ـ المؤمنون، ۱۰، ۱۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱.

اولین ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا از طریق نماز خاشعانه است: مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز می‌خوانند، بلکه درنمازشان خاشع‌اند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار می‌کنند، یعنی نماز آنها تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان به پروردگار توجه می‌کنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست، منقطع‌ می‌شوند. به عبارت خلاصه‌تر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا می‌برد و با خدا پیوند پیدا می‌کند.

 

۲ یکی از وظایف اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از طریق اموری مانند صداقت و راستگویی و راست‌کرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و امثال آن تحقق پیدا می‌کند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در جامعه نایل شوند، یکی از راه‌های آن ادای امانات مردم است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

خیر و شرّ

«سخنان معصومین»

 

پیامبر ‌اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَیرِ کُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۷۵، ح ۹)

دانایى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.

 

پیامبر ‌اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

تَکَلَّفُوا فِعلَ الْخَیرِ وَ جاهِدوا نُفوسَکُم عَلَیهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَیهِ الاِنْسانُ؛ (تنبیه‌الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰)

در کار خیر، خود را به زحمت اندازید و در این راه با هوا و هوس خود مبارزه کنید، زیرا طبیعت انسان به بدى تمایل دارد.

 

پیامبر اکرم‌ صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

لا ضَرَرَ وَ لا اِضرارَ فِى الاِسلامِ، فَالاِسلامُ یَزیدُ الْمُسلِمَ خَیْرا وَ لا یَزیدُهُ شَرّا؛ (الفقیه، ج ۴، ص ۳۳۴، ح ۵۷۱۸)

در اسلام هیچ ضررى نیست و ضرر زدن به دیگران نیز ممنوع است، پس اسلام به مسلمان خیر مى‏رساند و شرّ نمى‏رساند.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

صِفَه الْعاقِلِ اَن یَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَیهِ وَ یَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ وَ یَتواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ وَ یُسابِقَ مَن فَوقَهُ فى طَلَبِ البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَن یَتَکَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِن کانَ خَیرا تَکَلَّمَ فَغَنِمَ وَ اِن کانَ شرّا سَکَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَت لَهُ فِتنَهٌ اِستَعصَمَ بِاللّهِ وَ اَمسَکَ یَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا رَاى فَضیلَهً اِنتَهَزَ بِها لا یُفارِقُهُ الحَیاءُ وَ لا یَبدو مِنهُ الْحِرصُ فَتِلکَ عَشرُ خِصالٍ یُعرَفُ بِهَا العاقِلُ؛ (تحف العقول، ص ۲۸)

ویژگى عاقل این است که در برابر رفتار جاهلانه بردبارى کند، از کسى که به او ظلم کرده درگذرد، در برابر زیر دست خود متواضع باشد، با بالا دست خود در طلب نیکى رقابت کند، هرگاه بخواهد سخن بگوید بیندیشد، اگر خوب بود بگوید و سود برد و اگر بد بود سکوت کند و سالم ماند. هرگاه با فتنه‏اى روبه‏رو شود به خدا پناه برد. دست و زبان خود را نگاه دارد. هرگاه فضیلتى ببیند آن را غنیمت شمارد. شرم و حیا از او جدا نشود و حریص نباشد. اینها ده خصلت‏اند که عاقل با آنها شناخته مى‏شود.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَربَعینَ سَنَهً وَ لَم یَغلِب خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیطانُ بَیْنَ عَینَیهِ وَ قالَ: هذا وَجْهٌ لا یُفلِحُ؛ (مشکاه‌الأنوار، ص ۲۹۵)

هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیش بیشتر از بدیش نشود، شیطان بر پیشانى او بوسه مى‏زند و مى‏گوید: این چهره‏اى است که روى رستگارى را نمى‏بیند.

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اَلا اِنَّ شَرَّ الشَّرِّ شِرارُ العُلَماءِ وَ اِنَّ خَیرَ الخَیرِ خیارُ العُلَماءِ؛ (منیه المرید، ص ۱۳۷)

بدانید که بدترین بدها، علماى بدند و بهترین خوبان علماى خوبند.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِنَّ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتابُ اللّه‏ِ وَ خَیرَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله وَ شَرَّ الاُْمورِ مُحدَثاتُها؛ (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۲۲، ح ۲۳)

بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله و بدترین امور بدعت‏هاست (پدیده‏هاى مخالف دین).

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

مَن قالَ: اِنّى خَیرُ النّاسِ فَهُوَ مِن شَرِّ النّاسِ وَ مَن قالَ: اِنّى فِى الْجَنَّهِ فَهُوَ فِى النّارِ؛ (النوادر للراوندى، ص ۱۰۷)

هر کس بگوید: من از همه مردم بهترم، او بدترین مردم است و هر کس بگوید: من بهشتى هستم، او جهنمى است.

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِذا ماتَ اَحَدُکُم فَقَد قامَت قیامَتُهُ، یَرى ما لَهُ مِن خَیْرٍ وَ شَرٍّ؛ (کنزالعمّال، ح ۴۲۱۲۳)

هرگاه یکى از شما بمیرد، قیامتش برپا مى‏شود و خوبى‏ها و بدى‏هاى خود را مى‏بیند.

 

پیامبراکرم  صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

خَیرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَیرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها لِلشَّرِّ، فَاَعلَى القَلبِ الَّذى یَعِى الخَیْرَ مَملُوٌّ مِنَ الخَیرِ اِن نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِن اَنصَتَ اَنصَتَ مَأجورا؛ (جعفریات، ص ۱۶۸)

بهترین قلب‏ها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى خوبى دارد و بدترین قلب‏ها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى بدى دارد، پس عالى‏ترین قلب، قلبى است که خوبى را در خود دارد و لبریز از خوبى است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش درخور پاداش است.

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

خَیرُ ما اُعطىَ الرَّجُلُ الْمُؤمِنُ خُلْقٌ حَسَنٌ وَ شَرُّ ما اُعطِىَ الرَّجُلُ قَلْبُ سوءٍ فى صورَهٍ حَسَنَهٍ؛ (کنزالعمّال، ح ۵۱۷۰)

بهترین چیزى که به مؤمن داده شده خوش‌اخلاقى و بدترین چیزى که به انسان داده شده دلى بد در چهره‏اى زیباست.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

ما اَسَرَّ عَبدٌ سَریرَهً اِلاّ اَلبَسَهُ اللّه‏ُ رِداءَها اِن خَیرا فَخَیرٌ وَ اِن شَرّا فَشَرٌّ؛ (کنزالعمّال، ح ۵۲۷۵)

هیچ کس نیتى را در دل پنهان نمى‏کند، مگر اینکه خداوند آن نیت را (در رفتار و کردار او) همانند لباس ظاهر مى‏کند، با نیت خوب، ظاهر خوب و با نیت بد، ظاهر بد خواهد داشت.

 

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

دَع ما یُریبُکَ اِلى ما لا یُریبُکَ، فَاِنَّ الخَیرَ طُمَأْنینَهٌ وَ الشَّرَّ ریبَهٌ؛ (کنزالعمّال، ح ۷۳۰۸)

آنچه تو را به شک و تردید مى‏اندازد رها کن و به سراغ آنچه تو را به شک و تردید نمى‏اندازد برو؛ زیرا خوبى مایه آرامش و بدى مایه تشویش و دودلى است.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

نیَّهُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ وَ نیَّهُ الکافِرِ شَرُّ مِن عَمَلِهِ وَ کُلُّ عامِلٍ یَعمَلُ عَلى نیَّتِهِ؛ (کافى، ج ۲، ص ۸۴ ، ح ۲)

نیت مؤمن بهتر از عمل او، و نیت کافر بدتر از عمل اوست و هر کس مطابق نیت خود عمل مى‏کند.

 

پیامبراکرم  صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِنَّ اَسرَعَ الْخَیرِ ثَوابا البِرُّ وَ اِنَّ اَسرَعَ الشَّرِّ عِقابا البَغىُ؛ (خصال، ص ۱۱۰، ح ۸۱)

پاداش نیکوکارى زودتر از هر کار خوب دیگرى مى‏رسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر کار بد دیگرى گریبان مى‏گیرد.

 

امام على علیه‏السلام:

جَلیسُ الْخَیرِ نِعمَهٌ، جَلیسُ الشَّرِّ نِقمَهٌ؛ (غررالحکم، ح۴۷۱۹ و ۴۷۲۰)

همنشین خوب نعمت و همنشین بد، بلا و مصیبت است.

 

امام على علیه‏السلام:

ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّهُ وَ کُلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّهِ فَهُوَ مَحقورٌ وَ کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافیَهٌ؛ (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۷)

خیرى که به دنبال آن آتش باشد، خیر نیست و شرى که به دنبال آن بهشت باشد، شر نیست. هر نعمتى جز بهشت ناچیز است و هر بلایى جز آتش، سلامتى.

 

امام على علیه‏السلام:

مَن لَبِسَ الخَیرَ تَعَرّى مِنَ الشَّرِّ؛ (غررالحکم، ح ۸۰۸۵)

هر کس جامه «خوبى» به تن کند از «بدى» برهنه مى‏گردد.

Bottom of Form

 

30نوامبر/16

سعادت و نحوست ایام از منظر قرآن

سیدجواد حسینی تربتی

آیا قرآن و روایات سعد و نحس بعضی از ایام را  می‌پذیرد؟ چرا؟(۱)

در آیات وجود سعد و نحس ایام تأئید و در روایات نیز مفصلاً به آن اشاره شده است. علت نیز چند امر می‌تواند باشد:

 

خلاصه پاسخ

  1. توجه به حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین گذشته و درس عبرت گرفتن از آنها
  2. توجه و توسل به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک الهی برای دفع شرور ایام
  3. توجه دادن به این نکته که غالباً حوادث، جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان‌ها هستند و ایام تأثیر مستقلی ندارند و با توجه بیشتر و استغفار و کارهای نیک، ایام نحس را می‌توان به روزهای مبارک وسعد تبدیل کرد.

سعد به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی است برای رسیدن به خیر (دنیوی و اخروی).(۲) در مقابل آن شقاوت و یا نحس قرار دارد. نحس در لغت به معنای «سرخ شدن افق» است، همچون مس گداخته و در اصطلاح به هر چیز شومی نحس گفته می‌شود.(۳) (فراهم نشدن مقدمات و امور نیز نحس تلقی می‌شود).

در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را سعد و مبارک و بعضی را شوم و نحس می‌شمارند،(۴) هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است. سخن اینجاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام و قرآن پذیرفته و یا رد شده است؟

برای روشن شدن پاسخ، جواب را در دو بخش تنظیم و نخست سعد و نحسی ایام از دیدگاه قرآن و روایات را بررسی می‌کنیم:

الف) در آیات قرآن تنها در دو مورد به «نحوست ایام» اشاره شده است. آنجا که می‌فرماید: «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ: ما تندباد وحشتناک سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا برمی‌کند».

همچنین می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ(۵) :بادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنها فرستادیم».

و در نقطه مقابل تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنانکه در باره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ(۶) : ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».

به این ترتیب قرآن اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد و می‌توان گفت اصل سعد و نحس بودن بعضی از ایام را به صورت اجمال پذیرفته است.

دیدگاه مفسران:

۱ـ علامه طباطبایی: «مراد از نحس، خلاف سعد است. در نتیجه ایام نحسات، یعنی روزهای شوم و روزهایی که میمنت و شگون ندارند و احتمال هم داده است که طبق قول بعضی‌ها، مراد از نحسات گرد و غباری باشد که انسان همدیگر را نبیند.»(۷) در این صورت ربطی به نحس نخواهد داشت.

در ذیل آیه ۱۹ – ۲۰ قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزاء زمان همه مثل هم‌اند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثره در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، اما از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم (قبلاً اشاره شد) که ظاهر این آیات و سیاق آنها، بیش از این دلالت ندارد که آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و… ایام نحس هستند، چون اگر ایام خاصی در تمام سال‌ها نحس باشند، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند.

همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، اما این که قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست. اگر روایتی هم باشد، باید توجیه کرد.»(۸)

۲ـ تفسیر نمونه: «از نظر عقل محال نیست که اجزای زمان با یکدیگر تفاوت و بعضی ویژگی‌های ضد آن را داشته باشند، هر چند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد، قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست.»(۹)

بعد روایات را بررسی می‌کند و بهترین راه جمع میان اخبارِ مختلف در این باب را این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند، به فرمان خداست و هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست. وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبۀ کفارۀ اعمال نادرست انسان را دارند، به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد.

از سخنان مفسرین این گونه نتیجه می‌گیریم که خود ایام و روزها ذاتاً نحس و سعد نیستند، بلکه سعد و نحس بودن آنها به خاطر حوادث نیک و بدی است که در ایام واقع شده است، به این جهت نمی‌توان به‌طور مطلق روزی را بد یا خوب دانست.

ب) روایات: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در این زمینه برمی‌خوریم که هر چند بسیاری از آنها ضعیفند، ولی در بین آنها روایات معتبری نیز وجود دارند:

  1. از امیر مؤمنان دربارۀ روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زنند و سنگینی آن و این که منظور کدام چهارشنبه است، سئوال شد، حضرت فرمود: «چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد.»(۱۰) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبۀ هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاً لا تدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
  2. در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اول ماه، روز سعد و مبارکی است، زیرا آدم«ع» در آن آفریده شده است. و همچنین روز ۲۶ زیرا خداوند دریا را برای موسی«ع» شکافت.(۱۱)

 

چرا سعد و نحسی بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

۱ـ وجود وقایعی که در این ایام واقع شده‌اند، باعث سعد و یا نحس آن گردیده است. در روایتی آمده است که روز سوم ماه، روز نحسی است، زیرا آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد(۱۲) و یا روز هفتم ماه روز مبارکی است، زیرا حضرت نوح سوار بر کشتی شد (و از غرق شدن نجات یافت).(۱۳)

۲ـ توجه دادن مسلمین به حوادث گذشته تا اعمال خود را بر حوادث تاریخیِ سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرب و روش بنیان‌گذاران آنها فاصله گیرند، لذا روایات فراوانی سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهند، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل بیت«ع» آن را روز مسعود و مبارکی می‌شمرند و در روایات شدیداً تبرک جستن به آن روز نهی شده است. حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیرۀ آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کنند و عملاً از برنامۀ بنی‌امیه فاصله بگیرند.(۱۴)

۳ـ توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، لذا در روایات متعددی توصیه شده است در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

یکی از دوستان امام حسن عسکری«ع» روز سه‌شنبه خدمتشان رسید. امام فرمود: دیروز تو را ندیدم؟ عرض کرد: دوشنبه بود و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم. فرمود: کسی که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند، در اولین رکعت نماز صبح سوره «هل اتی» بخواند. سپس آیه‌ای از سوره «هل اتی» را (که تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود(۱۵) «خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه می‌دارد. او به آنها خرمی و طراوت ظاهر و خوشحالی درون عطا می‌کند.»(۱۶)

۴ـ حوادث جنبۀ کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارند، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

یکی از یاران امام هادی«ع» می‌گوید: «خدمت حضرت رسیدم، در حالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند. گفتم: خدا مرا از شر تو ای روز حفظ کند، عجب روز شومی هستی! امام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می‌گویی؟ آیا روز را گناهکار می‌شماری؟ آن مرد می‌گوید: از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم. عرض کردم: مولای من! استغفار می‌کنم و از خدا آمرزش می‌طلبم. حضرت افزود: روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد. آیا نمی‌دانی که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد؛ و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد؟ سپس افزود دیگر این عمل را تکرار مکن…»(۱۷)

 

 

نحوست سیزده نوروز

در پایان بحث خالی از فایده نیست که نگاهی به روز سیزده و سعد و نحس بودن آن داشته باشیم که آیا درست است یا نه؟

امام صادق«ع» نقل شده است که فرمود: «أَنَّهُ(۱۸) یَوْمُ نَحْسٍ فَاتَقِ فِیهِ الْمُنَازَعَهَ وَ الْحُکُومَهَ وَ لِقَاءَ السُّلْطَانِ وَ کُلَّ أَمْرٍ وَ لَا تَدْهُنْ فِیهِ رَأْساً وَ لَا تَحْلِقْ فِیهِ شَعْراً وَ مَنْ ضَلَّ فِیهِ أَوْ هَرَبَ سَلِمَ؛(۱۹) به راستی آن (روز سیزدهم) نحس است. در آن روز از منازعه و حکم کردن و ملاقات با سلطان و هر کاری پرهیز کن و در آن روز به سر خود روغن نمال و سر و… را نتراش و کسی که در این روز گم شود یا فرار کند، سالم می‌ماند.»

و نیز حضرت صادق«ع» فرمود: «یَوْمٌ نَحْسٌ فِیهِ هَلَکَ ابْنُ نُوحٍ«ع» وَ امْرَأَهُ لُوطٍ وَ هُوَ یَوْمٌ مَذْمُومٌ فِی کُلِّ حَالٍ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِ وَ مَنْ وُلِدَ فِیهِ کَانَ مَشْئُوماً عَسِیرَ الرِّزْقِ کَثِیرَ الْحِقْدِ نَکِدَ الْخُلُقِ وَ مَنْ مَرِضَ فِیهِ أَوْ فِی لَیْلَتِهِ یُخَافُ عَلَیْهِ؛(۲۰) (سیزده) روز نحسی است که در آن روز پسر نوح و همسر لوط هلاک شده‌اند و این روز، روزی است مذموم، پس از شرش به خدا پناه برید و کسی که در آن روز به دنیا آید، شوم و کم ذوق و زیاد کینه خواهد بود و کسی در آن روز یا شبش بیمار شود، بر او (از مرگ) ترسیده می شود.»

در این روایات چند نکته‌ قابل ذکر وجود دارند که با توجه به آنها نمی‌توان به این روایات اعتماد کرد:

اولاً، این روایات مرسله‌اند و سندی برای آن در «بحار» ذکر نشده است، لذا قابل اعتماد نیستند.

ثانیاً با روایات دیگر از جمله روایت امام هادی«ع» که فرمود: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا؛ روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم (و گناهکار) می‌دانید؟» منافات دارد

ثالثاً، از نظر عقلی اجزای زمان با هم مساوی‌اند و نمی‌توان گفت که برخی از ایام نحس‌اند.

رابعاً در همین روایات قرائنی وجود دارند که راز نحس بودن آن ایام، حوادثی است که در آنها واقع شده‌اند، مثل: هلاکت پسر نوح، همسر لوط و…

خامساً، روایت دوم تصریح دارد که می‌توان از شرّ آن روز به خدا پناه برد و با دادن صدقه، دعا، انجام کار خیر و… نحس بودن آن را برطرف کرد.

سادساً اگر واقعاً سیزده نحس بود و تولد در آن روز شوم، چرا بزرگ‌ترین انسان عالم هستی بعد از پیامبر اکرم«ص»؛ یعنی امیرمؤمنان«ع» در سیزده رجب به دنیا آمد و آن همه خیر و برکت و علوم را برای بشر به ودیعه گذاشت؟

و چرا یاران پیروز تاریخ(۲۱) انبیا و معصومان ۳۱۳ نفر بوده و هستند؛ مثل: یاران طالوت در پیروزی بر جالوت، اصحاب پیروز پیامبر اکرم«ص» در جنگ بدر و یاران حضرت مهدی«ع» در پیروزی جهانی و از میان چهارده معصوم، سیزده نفر آنها مرد هستند و حروف ابجد نام مبارک نرجس خاتون نیز مساوی با ۳۱۳ می‌باشد؟

سابعاً اگر نحس بودن سیزده را بپذیریم، دلیلی بر بیرون رفتن (سیزده به در) و آن همه گناه و طبیعت را نابود کردن نداریم، بلکه برعکس، باید با انجام دعا، دادن صدقه، انجام کار خیر و احسان و سر زدن به بیماران و سالمندان، بلای آن را رفع و دفع کرد. جالب است که در روایات نحس از عطر زدن و شیک پوشی و تیغ زدن سر و صورت در آن روز نهی شده است، ولی مردم برعکس عمل می‌کنند!

 

منابع برای مطالعه بیشتر:

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۹، ذیل آیه ۱۹ قمر.

ترجمه تفسیر صافی، ج دوم، ذیل آیه ۱۹٫

تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، ج ۲۳، ص ۳۷ – ۴۷، ج ۲۰، ص ۲۶۰٫

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برگرفته از «پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی» از نویسنده.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ص ۲۳۲٫

۳ـ همان، ص ۴۸۵٫

۴ـ قمر، ۱۹ – ۲۰، «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ».

۵ـ فصلت/ ۱۶٫

۶ـ دخان/ ۳٫

۷ـ‌ المیزان، فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۲، ج ۱۷، ص ۴۰۱٫

۸ـ همان، ص ۷۹ – ۸۳، با تلخیص.

۹ـ تفسیر نمونه، هیأت تحریریه با نظارت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج ۲۳، ص ۴۱ و ۴۷ با تلخیص.

۱۰ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۱۸۳، حدیث ۲۵؛ تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ۱۰۲: «آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِی الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمُحَاقُ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّیحَ عَلَى قَوْمِ عَادٍ» (مجمع‌البیان، همان، ج ۹ ـ ۱۰، ص ۲۸۷٫)

۱۱ـ تفسیر نور الثقلین، ص ۱۰۵، حدیث ۲۵، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۲ ق، ۱۹۸۲ م، ج ۵، ص ۱۰۱ – ۱۰۲٫ متن حدیث: «امام صادق«ع» فرمود: « الْیَوْمُ الْأَوَّلُ خُلِقَ فِیهِ آدَمُ«ع» یَوْمٌ صَالِحٌ مَسْعُودٌ»، بحار الانوار، ج ۵۶، ص ۵۶ روایت ۹ و قال: « إِنَّهُ یَوْمٌ مُبَارَکٌ لِلسَّیْفِ ضَرَبَ مُوسَى«ع» فِیهِ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۸۳٫

۱۲ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۵۸، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۳ـ همان، ج ۵ ص ۶۱، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۴ـ ر.ک: تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۴٫

۱۵ـ بحار الانوار، (پیشین)، ج ۵۶، ص ۳۹، حدیث ۷: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَقِیَهُ اللَّهُ شَرَّ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ فَلْیَقْرَأْ فِی أَوَّلِ رَکْعَهٍ مِنْ صَلَاهِ الْغَدَاهِ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ ثُمَّ قَرَأَ أَبُوالْحَسَنِ«ع» فَوَقاهُمُ…»

۱۶ـ «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ»، هل اتی/ ۱۱٫

۱۷ـ بحار، ج ۵۶، ص ۲، روایت ۵ و ۶: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا إِذَا جُوزِیتُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فِیهَا… قَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْفَعُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکُمْ بِذَمِّهَا عَلَى مَا لَا ذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یَا حَسَنُ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عَاجِلًا وَ آجِلًا».

۱۸ـ ضمیر انه به سیزده برمی‌گردد که قبلاً به آن اشاره شده است؛ لذا مرحوم مجلسی نیز عنوان سیزده را انتخاب نموده است.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۶۵٫

۲۰ـ همان، ص ۶۶، روایت ۶۹٫

۲۱ـ به مقاله «۳۱۳ نفر یاران پیروز تاریخ» از نگارنده در همین مجله رجوع شود.

 

 

 

سوتیترها:

۱ـ آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارند، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است.

 

 

۲ـ امام هادی«ع» : روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد.

 

۳ـ اگر نحس بودن سیزده را بپذیریم، دلیلی بر بیرون رفتن (سیزده به در) و آن همه گناه و طبیعت را نابود کردن نداریم، بلکه برعکس، باید با انجام دعا، دادن صدقه، انجام کار خیر و احسان و سر زدن به بیماران و سالمندان، بلای آن را رفع و دفع کرد.

 

 

30نوامبر/16

پاسخ به شبهات تاریخی

 

مجید صفاتاج

سئوال: آیا ادعای صهیونیستها مبنی بر کشتار۰۰۰/۰۰۰/۶ یهودی در جنگ جهانی دوم صحت دارد؟مقامات اشغالگر آمریکایی بعد از جنگ بررسی‌هایی را در آلمان شروع کردند تا ببینند رقم حقیقی کسانی که در اردوگاه‌ها جان باخته بودند دقیقاً چند نفر است. مطابق گزارشی که اینها در سال ۱۹۵۱ چاپ کردند، کل رقم کسانی که در اردوگاه‌ها طی تمام این مدت از دست رفته بودند حدود ۲/۱ میلیون نفر بود که شامل کولی‌ها، اوکراینی‌ها، یهودیان و همه ملیت‌های دیگر، یعنی همه کسانی می‌شد که در اردوگاه‌ها به مرگطبیعیمرده بودند.

بنابراین در بالاترین سطح ممکن، تعداد یهودیان جان‌باخته را نمی‌توان بیش از ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر دانست. اما در مقایسه با این، ملل مسیحی تلفات بمراتب بیشتری را متحمل شدند. تعداد قربانیان جنگ ملتکوچکمجارستانکهکلجمعیتآنشایدازتعدادیهودیانامروزبیشترنباشد ـ چه آنهایی که در بمباران‌های هوایی مردند و چه کسانی که در اردوگاه‌های مرگ سیبری از گرسنگی جان باختند و یا یخ زدند ـ حداقل به رقم یک میلیون نفر می‌رسید.  سه میلیون و ششصد هزار نفر از سربازان آلمانی در عملیات جنگی‌ای که توسط یهود بر رایش تحمیل شد، جان باختند. یک میلیون و دویست هزار نفر دیگر از کسانی که منشأ آلمانی داشتند، در پایان جنگ قتل‌عام شدند. یک میلیون و چهارصد هزار نفر از آلمانی‌ها هم در زندان‌ها، اردوگاه‌های اسرای جنگی و اردوگاه‌های توقیف و نگهداری متفقین و روسیه شوروی جان باختند و یا به قتل رسیدند.(۱)

در مورد تعداد رقم شش میلیون یهودی، تجدیدنظرطلبان تاریخی معتقدند که این رقم را صهیونیست‌ها اختراع کرده‌اند و اگر چه جنگ جهانی دوم تبعات بسیاری برای مردم همه کشورهای درگیر جنگ از جمله یهودیان داشت، اما به هیچ روی قتل‌عام یهودیان در چنین مقیاس وسیعی و با امکانات سال‌های ۴۷ ـ ۱۹۴۳ امکان‌پذیر نیست. آنها در باره شمار کشته‌شدگان یهودی که از سوی صهیونیست‌ها ارائه شده است، معتقدند از یک سو رقم «شش میلیون» برای قربانیان یهودی در طول جنگ جهانی دوم، عددی از پیش تدارک دیده شده یا به عبارتی «عددی نمادین» است و از سوی دیگر آمار و ارقام ارائه ‌شده تنها براساس شهادت شفاهی (و تنها در یک مورد شهادت کتبی از متهمان دادرسی‌های نورنبرگ ‍‍[به نام «ویلهم هوتل»(۲)] که سپس به عنوان شاهد در جایگاه شهود دعوت شدند، تهیه شده است.(۳)

روژه گارودی، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز که رقم شش میلیون یهودی را تا سال ۱۹۷۱ واقعی می‌پنداشت، در این‌ باره چنین می‌گوید: در اینجا می‌خواهم بازگو کنم که چگونه به غیرواقعی بودن رقم شش میلیون قربانی پی بردم، چون من هم تا سال ۱۹۷۱ آن را واقعی می‌دانستم. آقای «ناحوم گلدمن»(۴)، رئیس کنگره جهانی یهود، یکی از دوستان من است و حتی در خانه‌اش در بیت‌المقدس میهمان او بوده‌ام. یک روز در پاریس برایم تعریف ‌کرد که چگونه به خاطر قربانیان یهود توانسته است غرامت سنگینی از رئیس جمهور آدنور(۵) بگیرد. آقای ناحوم گلدمن گفت: «من رقم رسمی شش میلیون را تعیین کردم».(۶)

مارک وبر مورخ و رئیس موسسه بازنگری تاریخی نیز می‌گوید: «برای اثبات ادعای بی‌وقفه و مکرر کشتار شش میلیون یهودی، هیچ مدرک دقیقی وجود ندارد، با این حال واضح است که رقم میلیون‌ها یهودی از جمله زندانیان آشویتس و سایر به اصطلاح اردوگاه‌های مرگ طی جنگ جهانی دوم بتنهایی می‌تواند به بروز تردیدهایی در خصوص داستان کشتار منجر شود. براساس برآورد دقیق باسلرناخریشتن(۷)، یکی از روزنامه‌های مهم کشور بی‌طرف سوئیس در ژوئن ۱۹۴۶، این امکان وجود ندارد که طی جنگ جهانی دوم و تحت حکومت آلمان بیش از ۵/۱ میلیون یهودی اروپایی جان خود را از دست داده باشند.»(۸)

دیوید ایرونیگ، مورخ تجدیدنظرطلب انگلیسی نیز در کتاب خویش به نام «نورنبرگ آخرین نبرد» در خصوص آمار قربانیان هولوکاست به نکات جالبی اشاره می‌کند. وی در این کتاب می‌نویسد: «برخی از سران صهیونیست از اوایل ژوئن ۱۹۴۵ توانستند به‌‌رغم آشفتگی‌های آن زمان که عمداً هرگونه آمارگیری را غیرممکن می‌ساخت، شمار دقیق قربانیان ـ یعنی رقم شش میلیون نفر ـ را اعلام می‌کنند.»(۹)

نکته قابل توجه دیگری که دروغ بودن ماجرای هولوکاست را اثبات می‌کند، آمار جمعیت یهودیان قبل و بعد از جنگ جهانی است. سالنامه‌های آمریکا قبل از جنگ، در سال ۱۹۳۹ آمار یهودی‌ها را اعلام کرده است. همین سالنامه‌ها که توسط سالنامه‌های آمریکا قبل و بعد از جنگ اعلام شده، تغییر پیدا نکرده است.(۱۰)

آمار دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه در کل اروپا در زمان جنگ سه میلیون و یکصد و بیست هزار یهودی ساکن بودند. نکته اینجاست که این شش میلیون از کجا آمدند و چگونه دو برابر ‍[جمعیت] یهودیان ساکن در اروپا در جنگ کشته می‌شوند؟ نکته جالب توجه دیگر هم این که از ۶۰۰ هزار یهودی که در آلمان ساکن بودند، ۴۰۰ هزار نفر به دستور هیتلر از آلمان اخراج شدند و این مسئله قبل از جنگ اتفاق افتاد، یعنی در آلمان، تنها ۲۰۰ هزار یهودی ساکن بودند. نکته‌ مهم این است که آمار یهودی‌ها در قبل و بعد از جنگ تغییر پیدا نکرده است.»(۱۱)

با توجه به واقعیت‌های تاریخی که در مورد آنها شرح داده شد، دلایل متعددی در باره دروغ بودن ماجرای هولوکاست قابل ارائه است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ اگر فرض کنیم که سوزاندن یهودیان اتفاق افتاده باشد، باید گفت این تنها اتفاقی نیست که طی آن تعداد زیادی انسان با هم می‌میرند و این حوادث حتی در قرن بیستم هم بسیار اتفاق افتاده است.

۲ـ هیچ کوره آدم‌سوزی یا اتاق گازی وجود نداشته است و دلیل آن هم این است که آیا امکان دارد از سوزاندن شش میلیون انسان که در طول دو یا سه سال انجام شده، هیچ مدرک تاریخی یا جغرافیایی، هیچ عکس یا نقشه‌ای یا هیچ نشانه‌ای در محل مورد ادعا به جا نمانده باشد؟

این امر بقدری واضح است که حتی در بعضی از موارد مرخان صهیونیست هم مجبور به اقرار آن شده‌اند. از جمله در دهه ۱۹۸۰ یکی از یهودیان به نام پرفسور آرنو مایر(۱۲) اقرار کرد: «منابع موجود برای تحقیق در مورد اتاق‌های گاز، کم و غیرقابل اعتمادند».

این اقرار روشن می‌کند که اگر مدارکی وجود داشت، او مجبور به بیان این موضوع نمی‌شد.

علاوه بر اینها اظهارات تمام کسانی که در نزدیکی آن اردوگاه‌ها (که ادعا می‌شود هولوکاست در آنها صورت گرفته) زندگی می‌کرداند و حتی نجات‌یافتگان همان اردوگاه‌ها، صحت هولوکاست را رد کرده‌اند، اما این مدارک نادیده گرفته می‌شوند.

اسناد باقیمانده از جنگ جهانی دوم، نه تنها هولوکاست را تأیید نمی‌کنند، بلکه بروشنی آن را رد می‌کنند! از جمله عکس‌های هوایی‌ای که از آن دوران باقی‌ مانده‌اند، مدارک خوبی برای فقدان کوره‌های آدم‌سوزی هستند.

۳ـ اطلاعات آماری نشان می‌دهند که رقم شش میلیون، حدود ۵۰۰ برابر یهودیان کشته شده در آن زمان است!

۴ـ جنگ جهانی دوم یک جنگ خانمانسوز برای تمام بشریت و نه تنها برای یهودیان بود که شاید ۲% جمعیت آن را تشکیل می‌دادند.

۵ـ هیچ سندی مبتنی بر این امر که هیتلر قصد نسل‌کشی یهودیان را داشته است، وجود ندارد.

یکی از مورخین صهیونیست، یعنی پروفسور مایر در سال ۱۹۸۸ اظهار داشت که بیشتر یهودیان در بین سال‌های ۱۹۴۲و۱۹۴۵ (همان سال‌هایی که صهیونیست‌ها مدعی هولوکاست هستند) بر اثر امراض طبیعی مرده‌اند تا بلاهای غیر طبیعی!

ایروینگ پس از یک کار شش ساله روی اسناد سری شوروی سابق، اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را با نام جنگ هیتلرمنتشر کرد که جنجال فراوانی را به پا کرد و او را به دادگاه کشاند. ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر مدعی است که اصولاً در دوران جنگ هیچ نوع کشتار یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است. ایروینگ نشان داد که مهم‌ترین اسناد جنگ دوم جهانی، همه بطور مرموزی مفقود شده‌اند. بسیاری از یادداشت‌های روزانه سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود، به سرقت رفته، پنهان یا معدوم شده‌اند. او همچنین به یادداشت‌های روزانه موسولینی اشاره می‌کند که زمانی موجود بود و اکنون وجود ندارد.(۱۳)

 

پی نوشت ها:

۱ـ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ) ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی (تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷) صص۱۸۲-۱۸۳٫

۲- Hoettl

۳ـ نشریه رویداد و گزارش صهیونیسم (تجدیدنظرطلب)، شماره ۶-۵۰، ص ۲۰٫

۴- Nahum Goldman

۵ـ سیاستمدار آلمانی و بانی حزب مسیحی دموکرات آلمان. وی بین سال‌های ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۳ صدر اعظم آلمان بود.

۶ـ روژه گارودی، محاکمه آزادی (در مهد آزادی)، (تهران: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، ۱۳۷۷) صص۵۷- ۵۶٫

۷ – BaselerNacherichten

۸ـ مارک وبر، اعتبار از دست رفته هولوکاست، مؤسسه بازنگری تاریخی htt://www.ihr.com

۹- David Ivring, Nuremberg, The las Battle, focal point, London 1996. P,p61

۱۰ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۱ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۲- Arno mayer

۱۳ـ عبدالله شهبازی، «مکتب تاریخی واقعی و افسانه هولوکاست.» http://www.Shahbazi.org

 

 

30نوامبر/16

گفته‌ها و نوشته‌ها

 

حلال و حرام

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیاحرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را درخمره‌ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می‌شود؟…

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه‌هات می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله‌های گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سر تو را شکستم تا تو دیگر جرأت نکنی احکام خدا را بشکنی!

 

شهید مطهری:

«علامه طباطبایی (رحمه‌الله علیه) در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می‌کرد. ابتدا پیاده به حرم مشرف می‌شد و ضریح مقدس را می‌بوسید، سپس به خانه می‌رفت و غذا می‌خورد. این ویژگی علامه طباطبایی است که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.»

 

عجوزه دنیا

حضرت عیسی (علیه السلام) دنیا را دید بصورت عجوزه‌ای که قدش خمیده و چادر رنگین بر سر انداخته و یک دست خود را به حنا خضاب و دست دیگر را به خون آغشته کرده است.

عیسی فرمود چرا پشتت خمیده؟ گفت از بس که عمر کرده‌ام.

فرمود که چرا چادر رنگین بر سر داری؟ گفت تا دل جوانان را با آن فریب دهم.

فرمود که چرا به حنا خضاب کرده‌ای؟ گفت الحال شوهری گرفته‌ام.

فرمود که چرا دست دیگرت به خون آغشته‌ای؟ گفت الحال شوهری کشته‌ام.

پس عرض کرد: یا روح‌الله! عجب این است که من پدر می‌کشم، پسر طالب من می‌شود و پسر می‌کشم پدر طالب من می‌شود و عجب‌تر اینکه هنوز هیچکدام [از طالبان من] به وصال من نرسیده‌اند و بر بکارت خود باقی هستم.

 

سجاده، انگشتر، مسواک، تسبیح

امام موسى کاظم (علیه السلام)فرمود : لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمره یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحه من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام…

پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند:

۱ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود.

۲ـ انگشترى که در انگشت باشد.

۳ـ مسواکى که با آن دندان‌ها را مسواک کنند.

۴ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (علیه السلام).

(تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۷۵)

 

خیار سبزه، کاکل به سره!

اهل علمی نقل می‌کرد که: در خدمت عارف ربانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به قبرستانی برای فاتحه رفتیم. حضرت شیخ به من فرمود: «گوش کن از این قبر چه صدایی می‌شنوی» …بر اثر توجه (و تصرف) ایشان شنیدم که از قبر (برزخی) صدا می‌آمد: «خیار سبز است، کاکل به سر است»! …بعد به قبر دیگر اشاره کردند، شنیدم می‌گفت: «لا اله الا الله»… فرمودند: صاحب قبر اول بقال بود و چندین سال از فوت او می‌گذرد، خیال می‌کند زنده است و مشغول فروش خیار است. دومی مردی بود اهل دل و ذکر، در آن عالم (برزخ) هم مشغول ذکر حق است.

 

مرگ رباخوار

مـالـک دینار گــوید: روزی به عیادت مریضی رفتم، نگاه کردم دیدم اجــلش نزدیک است. کلمه شهادت (شهادتین) بر وی عرضه کردم و مریض نمی‌گفت. هـر چند جـهد کـردم فایده‌ای نداشت. وی (بجای گفتن شهادتین) می‌گفت: «ده، یازده!»

پس آن مریض گفت: ای شیخ! پیش من کوهی آتشین است؛ هرگاه قصد گفتن کلمه شهادت می‌کنم، آتش قصد من می‌کند.

از شغل او پرسیدم، گفتند: مال به ربا دادی و سود خوردی و پیمانه کم دادی.

 

حضرت آیت‌الله جوادی:

سیدنا الاستاذ طباطبایی می‌فرمود: پس از ارتحال مرحوم آقای قاضی، روزی مشغول نماز بودم، اما تحت الحنکم را [که گشودن آن مستحب است] باز نکرده بودم. ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند!… ما نیازمند چنین انسان صاحب نفسی هستیم که اینگونه به شاگرد عنایت داشته باشد و از آن عالم بیاید و بر کار شاگردش نظارت کند.

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

جسم شش حالت دارد: صحت، مرض، موت، حیات، خواب و بیداری.
روح هم شش حالت دارد: صحت آن یقین، مرض آن شک، موت آن جهل، حیات آن علم، خواب آن غفلت و بیداریش حفظ روح است. (بحارالانوار، ۳۹۸/۱۴)

 

سلیمان نبی و دزد مرغابی

مردی نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) آمد و شکایت کرد که همسایه‌ها مرغابی مرا می‌دزدند و نمی‌دانم کیست.

حضرت سلیمان وقتی مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می‌دزدد و داخل مسجد می‌شود، در حالتی که پر او بر سرش است.

مردی دست بر سر کشید… حضرت گفت: بگیرید که دزد اوست. (هزار و یک نکته، علامه حسن‌زاده آملی)

 

سلطنت نمی‌خواهم!

روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: آیا می‌خواهی سلطان باشی؟

بهلول فرمود: دوست نمی‌دارم.

خلیفه گفت: برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟

بهلول گفت: برای اینکه من تا به حال به چشم خود، مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تا به حال مرگ دو بهلول را ندیده است!

 

 

استغفار سی ساله

یکی از بزرگان عرفا می‌گفت: سی سال است از یک «الحمدلله» که گفته‌ام در پیشگاه خداوند، استغفار می‌کنم! ‏

گفتند: چگونه بوده است؟

گفت: حریقی شب هنگام در بغداد روی داد. من بیرون رفتم تا وضع دکان خود را ببینم. گفتند حریق از دکان تو دور است. گفتم ‏‏«الحمدلله»… سپس با خود گفتم: فرض کن دکان تو نجات یافته، آیا به دیگر مسلمانان نمی‌اندیشی؟

 

رایگان به همه می‌دهند

جوانی مغرور، پیر قد خمیده‌ای را دید و گفت:

ای پیرمرد! کمانت چند است؟ پیش بیا و آن را به من بفروش.

پیر گفت: ای جوان! این کمان را زندگانی، رایگان به ما بخشید، پولت را نگهدار که روزی هم به تو رایگان می‌بخشند؟

 

توجه!

…روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده‌ام، این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!

با اینکه ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود:

«دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»

بعد گفت:

«وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می‌شود، ولی محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باعث نجات می‌شود.»

«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود… تا ببیند آنچه دیگران نمی‌‌بینند و بشنود آنچه را دیگران نمی‌شنوند.»

 

جواب دندان‌شکن به عمر و عاص

روزی عمرو بن عاص به امام حسین علیه السلام  گفت: براى چیست که ریش شما خاندان بنى‌هاشم از ریش ما بنى‌امیه پرپشت‏تر است!؟

امام حسین علیه السلام (آیه ۵۸ سوره اعراف را خواند که می‌فرماید):

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً

گیاه شهر و زمین پاک و پاکیزه به اجازه خدا می‌روید، ولى آن مکانى که خبیث باشد جز خار و خسک چیزى خارج نمی‌کند!

معاویه متوجه عمرو عاص شد و گفت: تو را به آن حقى که من به گردن تو دارم ساکت شو! زیرا این حسین پسر على بن ابى طالب است!!

(بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۰۵)

 

پند پدر

عالمی می‌گفت: یاد دارم که در دوران طفولیت، بسیار متعبد بودم و شب زنده‌دار. یک شب در خدمت مرحوم پدرم نشسته بودم و تمام شب بیدار بوده و قرآن در دست گرفته بودم و همه همسایگان در خواب بودند. به پدر عرض کردم: چرا یکی از همسایگان، سر از خواب برنمی‌دارد تا دو رکعت نماز گذارد؟ چنان در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویا مرده‌اند!

پدر گفت: جان پدر! اگر تو نیز بخوابی بهتر از آن است که غیبت مردمان کنی.

(کشکول )

 

مناظره فقیر و غنی

ثروتمندزاده‌اى در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او هم فقیرزاده‌اى در کنار قبر پدرش بود.

ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى‌کرد و مى‌گفت: صندوق گور پدرم سنگى است، و نوشته روى سنگ، رنگین است. مقبره‌اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ‌هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است!

(حکایت‌هاى گلستان سعدى به قلم روان، محمد محمدى اشتهاردی)

 

 

توکل

شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید. گفت:‌ بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند.

شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی که در دست او به عاریت است.

(کشکول شیخ بهایی)

 

30نوامبر/16

بی پرده با تاریخ

اسفند ۱۳۵۷

 انقلابی به گستره تاریخ

سید روح‌الله امین‌آبادی

با پیروزی انقلاب در حالی که نهادسازی به عنوان گام اول پس از پیروزی آغاز نشده بود،بحران‌هایکیپسازدیگریآغازو مرزهای شرقی و غربی کشور به فتنه‌ای بزرگ گرفتار شدند. فقر موروثی از نظام طاغوت در سراسر کشور به‌خوبی دیده می‌شد، ولی استعمار پیر برای مرزها اولویت ویژه‌ای قائل بود و دراینراستاباید بخش‌هایی از کشور از میهن اسلامی جدا می‌شدند. کردستان اولین منطقه‌ای است که دستخوش آشوب شد و ضد انقلاب تمام توان خود را در این منطقه به کار گرفت.

ارتش در واپسین روزهای نظام طاغوت با پیوستن به انقلاب، کمر نظام ۲۵۰۰ساله را شکست و خدمتی عظیم به انقلاب کرد. گروه‌های چپ آمریکایی مسلک در نخستین روزها و ماه‌های پس از پیروزی انقلاب تمام تلاش خود را صرف انحلال ارتش کردند، اما با مقاومت امام خمینی این نقشه نیز همچون سایر توطئه‌ها نقش بر آب شد.

با مشخص شدن زمان برگزاری رفراندوم در ۱۱فروردین ۵۸، امام خمینی مردم را دعوت کردند تا در انتخابات به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دهند.

 

درخواست چپ‌های آمریکایی برای انحلال ارتش!

انحلال ارتش ترجیع‌بند خواسته‌های چریک‌ها و منافقین در اسفندماه ۵۷بود. آنها با این ادعا که ارتش به رژیم گذشته تعلق دارد و با تصفیه‌های گسترده نیز نمی‌توان غبار وابستگی را از چهره آن زدود، از رهبر انقلاب می‌خواستند تا ارتش را منحل کنند، خواسته‌ای که امام قبلاً آن را به‌شدت نفی کرده بودند.(۱)

در یکی از بیانیه‌های منافقین در این زمینه آمده بود: «امپریالیسم برای حفظ منافع خود با ایجاد ارتش ضد خلقی سال‌های متمادی کوشید توسط رژیم منحط پهلوی استبداد و خفقان را بر ملت ما تحمیل کند. اینک استبداد رخت بربسته است، اما تا انحلال ارتش ضد خلقی و برپایی ارتشی مردمی، این پیروزی از شکست محفوظ نیست، زیرا سیستم حاکم بر این ارتش، سیستمی ضد خلقی و در جهت منافع امپریالیسم است».

رجوی سرکرده گروهک نفاق در مراسم سالگرد مصدق در ۱۵ اسفند نظر نهایی خود را در یک جمله اینگونه بیان ‌کرد:«ما به دنبال انهدام سیستم ارتش هستیم و نه نفرات آن.»(۲)

از سوی دیگر چریک‌هایفداییخلقنیز درپایان یکی از تجمعات خود دردانشگاهتهرانقطعنامه‌ای صادر و بر انحلال ارتش تاکید ‌کردند. دربخشیازقطعنامهپایانیتجمعچریک‌های به اصطلاح فدایی خلقبااشارهبهاینموضوعکهتصفیهارتشونیزجایگزینیامرایقبلیبافرماندهانجدیدچارهکارنیستآمدهاست: «ارتشودستگاه‌هایعریضوطویلاداری آنکهستون‌هایرژیموابستهبهامپریالیسمبهشمار می‌روندبایدهرچهزودترمنحلشوندوارتشنوینخلقوارگان‌هایادارینوینکهپاسخگویشرایطنوینهستندبهوجودآیند».(۳)

امام خمینی به‌شدت در مقابل این توطئه‌ها مقاومت و شاکله ارتش را به‌رغم تصفیه سران جنایتکار آن که در رژیم گذشته دستشان به خون مردم مستضعف ایران آلوده بود، حفظ ‌کردند.

رهبر انقلاب با اشاره به انتصابات‌ صورت گرفته در پادگان‌ها، شهربانی و…خطاب به علما و روحانیون ‌فرمودند:«یکیازکمک‌هاییکهازآقایانساختهاستایناستکهدراینپادگان‌هاییکهاینهاکسیرامی‎گذارندودرشهربانی،درکلانتری‌هاکهکسیمی‎گذارندتأییدکنید. کارشکنینکنید»(۴)

پیروزی انقلاب و تجمعات مشکوک

در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که هنوز نهادهای اداره کننده جامعه به‌خوبی شکل نگرفته و کار خود را در تمامی سطوح آغاز نکرده  بودند گروه‌های مختلفی هر روز مردم را به ادامه تظاهرات و تحصن با عناوین مختلفی دعوت می‌کردند. گروه‌های چپ از جمله کمونیست‌ها و چریک‌های فدایی خلق در این راستا و در پوشش حمایت از امام و انقلاب از هواداران خود می‌خواستند که به سمت مقر امام حرکت تظاهرات کنند.

در یکی از این موارد و در حالی که چریک‌های فدایی خلق اعلام کرده بودند روز سوم اسفند به سمت مقر امام راه‌پیمایی خواهند کرد، دفتر تبلیغات امام با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد این راه‌پیمایی از طرف کمونیست‌هاست و شرکت خواهران و برادران مسلمان در راه‌پیمایی روز پنج شنبه و هر روز دیگری جایز نیست.(۵)

سالگرد مصدق در احمدآباد با حضور چپ و راست

در روز ۱۴اسفند ۵۷ اولین سالگرد مصدق بعد از پیروزی انقلاب برگزار می‌شود. از چند روز قبل از آن برنامه‌های وسیعی از سوی نیروهای ملی مذهبی و به‌ویژه دولت موقت برای هرچه با شکوه برگزار شدن این مراسم ترتیب داده شده بود.

آیت‌الله طالقانی در این مراسم نزدیک به یک ساعت سخنرانی کرد.(۶) ایشانباهدفدیگریازاینامراستقبالکردهبود. آیت الله طالقانیبهنزدیکانشگفتهبودکهبرایجلوگیریازمیدانداریگروه‌هایفرصت‌طلبدرمراسمآنروزشرکتوسخنرانیخودراطولانیکرد.

ازمسعودرجویکههوادارانگروهخودرابرایاولینبارپسازپیروزیانقلاببهیکاجتماعبزرگدعوتکردتاهدایت‌اللهمتیندفتریکهاینتجمعراوسیله‌ایبرایاعلامموجودیتجبههدموکراتیکملیقرارداد،درایناجتماعحضوریافتند. آناندرکنارجبههملی،کمونیست‌هایافراطیو… هدفگشودنیکجبههجدیددربرابرامامخمینیراتعقیبمی‌کردند. متیندفتریعضوفعالکانونوکلایدادگستریوازرابطانسفارتآمریکادرماه‌هایآخرسلطنتپهلویبود. ویباتشکیلیکجبههسیاسیازچپ‌هایمارکسیستتاراست‌هایجبههملیمی‌خواستخودرابهعنوانیکشخصیتسیاسیمحوریمطرحکند.(۷)

انعکاس وسیع نظر امام در مورد حجاب اسلامی

بعد از سخنان امام مبنی بر این که زن‌ها بایستی با حجاب در ادارات حاضر شوند، گروه‌های مختلفی به این سخنان واکنش نشان دادند.

در حالی که برخی از مخالفان حجاب هر روز به خیابان‌ها میریختند تا مخالفت خود را نشان دهند،علی‌اصغرحاجسیدجوادیبرادر وزیر کشور دولت موقت در مقاله‌ای تحتعنوان «نهاستالین،نهسلطان،سعیدبن‌تیمور»الزام به رعایت حکم الهی حجاب را موجب افزایش نارضایتی‌ها و نیز سرخوردگی از انقلاب دانستوگفت: «ایندستورکهزن‌هابایدحجاباسلامیبپوشندبهنتیجه‌ایجزافزایشنارضایتیوسرخوردگیازانقلابازطرفمردموافزایش فاصلهدیگریبینمردمومامورانکمیته‌هانمی‌رسد!»(۸)

این سخنان و نوشته‌های مشابه در حالی مطرح می‌شدند که انقلاب ملت ایران الهام گرفته از اسلام و آیات قرآن بود و مردم برای اجرای این احکام به شهادت رسیدند و رنج‌ها و سختی‌ها را تحمل کردند.

در حالی که برخی از گروه‌های منحرف تلاش داشتند از نظرات آیت الله طالقانی برای نفی ضرورت رعایت حجاب در سطح جامعه سوء استفاده کنند، ایشاندریکگفتگویرادیوتلویزیونیاینمطلبراکهحجاببهانه‌ایاستتازنانراازاداراتبرانند،مردوداعلامکردوگفت: «حجاباسلامییعنیحجابوقار،حجابشخصیت،ساختهمنوفقیهواینها‌همنیست،نصصریحقرآناست».(۹)

از جمهوری اسلامی تا جمهوری خلق!

یکهفتهپسازپیروزیانقلاباسلامیدر ۲۹بهمن شماریازبرجسته‏ترینشخصیت‏هایعلمی،مذهبیوسیاسیکشور کهدرپیروزیانقلابنقشمهمیداشتندوازیاراننزدیکاماممحسوبمی‏شدند،حزبجمهوریاسلامیراتأسیسکردند.(۱۰)

به دنبال تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب جمهوری خلق مسلمان ایران نیز اعلام موجودیت کرد. آیت‌الله شریعتمداری از مراجع تقلید از حامیان اصلی این حزب محسوب می‌شد.(۱۱) و (۱۲)

بسیاری از اعضای مؤسس این حزب از جمله سید‌هادی خسروشاهی به‌زودی با روشن شدن مشی آمریکایی و ضد ملی خلق مسلمان از آن کناره گرفتند و اعلام برائت کردند.

هرکس مسلمان است باید طالب جمهوری اسلامی باشد

یکی از مأموریت‌های محوله به دولت موقت از سوی امام، زمینه‌چینی برای برگزاری رفراندومی بود که براساس رأی مردم شکل نظام آینده کشور مشخص می‌شد. در روز۹اسفند ۵۷ اعلام شد که رفراندوم قطعاً در روز جمعه ۱۰فروردین ماه سال آینده انجام خواهد شد.(۱۳)

در حالی که گروه‌های مختلف از مردم می‌خواستند به جمهوری، جمهوری دموکراتیک، جمهوری دموکراتیک اسلامی و…رأی بدهند، امام خمینی بارها اعلام کردند مسلمانان باید به جمهوری اسلامی رأی دهند. در ادامه به برخی از نظرات امام در این زمینه که اسفند ماه ۵۷اعلام شده اشاره می‌شود:

ـ آنکهملتمامی‎خواهدجمهوریاسلامیاستنهجمهوریفقط،نهجمهوریدموکراتیک،نهجمهوریدموکراتیکاسلامی؛ «جمهوریاسلامی»

ـ رأیمنحکومتجمهوریاست، «جمهوریاسلامی»است.هرکسکهتبعیتازاسلامدارد،باید جمهوریاسلامیبخواهد. لکن،تماممردمآزادندکهآرایخودشانرابنویسندوبگویند،بگویندکهمارژیمسلطنتیمی‎خواهیم،بگویندکهمابرگشتمحمدرضاپهلویمی‎خواهیم.آزادند! بگویندکهمارژیمغربیمی‎خواهیم؛ «جمهوریباشدلکناسلامنباشد»!(۱۴)

ـ آنهاکهدرنوشتجاتشاناز «جمهوری»دممی‎زنندـجمهوریِفقطـیعنیاسلامنه. آنهاییکه «جمهوریدموکراتیک»می‎گویند،یعنیجمهوریغربی،جمهوریاسلامینه،آنهامی‎خواهندبازهمانمصایبرابافرمدیگربرایمابه‎باربیاورند. آنهااصلاًدرایننهضتدخالتنداشتند.(۱۵)

ـ همۀشمابایدرأیبدهید.رأی «جمهوریاسلامی»،نهیککلمهکمنهیککلمهزیاد.(۱۶)

تحریم‌کنندگان اولین انتخابات

جبهه دموکراتیک ملی، چریک‌های فدایی خلق و چند جمعیت دیگر از جمله گروه‌هایی بودند که اولین انتخابات جمهوری اسلامی را تحریم کردند.جبهه دموکراتیک ملی طی بیانیه‌ای نحوه برگزاری رفراندومی را که از سوی دولت درباره تعیین نوع رژیم آینده کشور اعلام شد، غیردموکراتیک خواند و اعلام داشت اگر رفراندوم به همین شیوه برگزار شود، نیروهای مترقی از جمله ما در انتخابات شرکت نخواهیم کرد.

سازمانچریک‌هایفداییخلقایراننیز طیبیانیه‌ایاعلامکرد بهدلیلاینکهطرحسئوالرفراندومیکجانبهومستبدانهاستودولتنیزقادربهتضمینآزادی‌هایسیاسیبرایهمهنیروهایسیاسینیست،اینسازماندررفراندومشرکتنخواهدکرد.

تجزیه‌طلبی تحت نام خودمختاری

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در گوشه کنار کشور زمزمه‌های تجزیه‌طلبی و خودمختاری بلند شد. از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و خلق عرب. اگر چه در اعلامیه‌های رسمی و سخنرانی‌ها سخنی از تجزیه‌طلبی به میان نمی‌آمد، ولی روشن بود که عده‌ای به دنبال جدا شدن مرزنشینان ایران از کشور هستند.

در اسفندماه ۵۷اعضایجامعهدفاعازآزادیوانقلابکهدرسنندجتشکیلشدهبودهشداردادکهسازمانامنیتترکیهباهمکاریسازمانجاسوسیآمریکادرحالتوطئهبرایبه وجودآوردناغتشاشدر کردستان است. اینکمیتهتأکید داشت:«حوادثیکهفعلاًدرکردستانرخ می‌دهندمعلولیکتوطئهبین‌المللیهستند وریشه‌هایگسترده‌ای دارندکهاگردرکردستانبهنتیجهبرسند،درچهارگوشهایرانزمزمهتجزیه‌طلبیرابلندخواهندکرد.»(۱۷)

تأسیس بنیاد مستضعفان

امام خمینی در نهم اسفند ماه همین سال، طی حکمی فرمان تأسیس بنیاد مستضعفان را صادر کردند.(۱۸)

درپیحکمامام خمینیمبنی برمصادرهاموالمنقولوغیرمنقولخاندانپهلویوکارگرداناناصلیرژیمسابقوصرفآندراموررفاهیمستضعفانومحرومان،شورایانقلابمؤسسه‌ایبهنامبنیادمستضعفانرا ایجاد کرد.وظیفهاینبنیادشناساییوضبطایناموالاعمازاملاکوسپرده‌هایبانکیوپولنقدوغیرهوایجادواحد‌هایمسکونیبرایمحرومانبود.(۱۹)

حکم تشکیل کمیته امداد

در اسفندماه ۱۳۵۷امام خمینی فرمان تشکیل کمیته امداد را صادر کردند. رهبر انقلاب در ۱۴اسفند ۵۷ طی حکمی خطاب به مهدی کروبی تاکید کردند: «بهجنابعالیمأموریتدادهمی‎شودکهبهاتفاقآقایانحاجحبیب‎اللّه‎عسگراولادیوآقایحاجحبیب‎اللّه‎شفیقدرتشکیلکمیته‎هایامداددرتهرانوشهرستان‌هااقداملازمرانمودهوحسابیتحتعنوانامدادبازکردهووجوهی راکهتعیینشده،درحسابمزبورواریزنمودهوباحُسنتدبیرکمیته‎هایمزبورراسرپرستیکنید.»(۲۰)

 

شاه آواره!

شاه مخلوع که از روز ۲۶ دی‌ماه سال ۵۷ کشور را ترک کرده بود، پس از سقوط کامل رژیم سلطنتی در هیچ جایی احساس امنیت و آزادی نمی‌کرد. وی پس از شنیدن خبر اعدام هشت ژنرال ارتش که از دوستان نزدیک و قدیمی او بودند در حالت شوک و گیجی به سر می‌برد. مقام‌های دولت مغرب ضمن آنکه گفته بودند شاه می‌تواند تا هر وقت که بخواهد با همراهانش در قصر دارالسلام بماند، اما در عین حال رژیم جدید ایران را به رسمیت شناختند و به‌طور خصوصی گفته بودند که از رفتن شاه به یک کشور دیگر بسیار شادمان خواهند شد.(۲۱)

انگلیس نیز از طریق مجاری غیررسمی به شاه سابق ایران اطلاع داده بود که باید برنامه‌اش را برای اقامت دائم در انگلیس کنار بگذارد. دیلی تلگراف نوشت که لندن باید این حقیقت را بپذیرد که شاه دیگر به ایران بازنخواهد گشت و انگلیس تا آنجا که ممکن است باید به روابط بازرگانی خود با رژیم جدید ایران ادامه دهد.(۲۲)

روزنامه اسرائیلی معاریو نیز فاش کرد که شاه ایران از اسرائیل تقاضای کمک کرده، اما موشه دایان وزیرخارجه این رژیم تقاضای او را رد کرده است. یک منبع موثق در وزارت خارجه اسرائیل در این زمینه گفت: «موشه‌دایان از شش هفته پیش از کناره‌گیری اجباری شاه دریافته بود که پاسخ دادن به چنین تقاضایی بیهوده است و شاه روزهای آخرش را می‌گذراند».(۲۳)

در این میان این تنها مصر بود که خواهان حضور شاه در آن کشور بود. گویا سادات نیز به دنبال سرنوشت شاه بود!

 

ضربه‌ای که آمریکا از انقلاب ایران متحمل شد

پیروزی انقلاب بزرگ‌ترین ضربه را به منافع آمریکا در منطقه وارد کرد. رسانه‌های داخلی و خارجی در اسفند ماه ۵۷اخبار و تحلیل‌هایی را منتشر کردند که نشان از ضربه‌ای داشت که آمریکا و غرب از انقلاب ایران متحمل شدند.

به عنوان نمونه روزنامه‌هاآرتص از قول یک منبع دولتی نوشت: «قطع روابط اسرائیل با ایران یکی از شدیدترین ضربه‌هایی است که اسرائیل در سال‌های اخیر تحمل کرده است.»(۲۴)

جیمی کارتر رئیس‌جمهور امریکا نیز اعلام کرد:«از دست ما برای جلوگیری از سقوط شاه کاری ساخته نبود چون نمی‌توانستیم در مقابل نیروهای پیچیده اجتماعی، سیاسی و مذهبی که منجر به سقوط شاه شد مقاومت کنیم».(۲۵)

یکی از بانک‌های مهم آمریکایی نیز پیش‌بینی کرد که ناآرامی‌های ایران احتمالاً در سال جاری میلادی به قیمت ۲تا ۳میلیارد دلار (۲۱میلیارد تومان) برای پرداخت بهای بیشتر نفت و از دست دادن صادرات برای آمریکا تمام خواهد شد.(۲۶)

جرالد فورد رئیس‌جمهور پیشین آمریکا نیز گفت: «وجود ناهماهنگی در سیاست دولت کارتر نقش عمده‌ای در سقوط شاه سابق ایران داشت». جرالد فورد البته به این مسئله نیز اعتراف کرد که هماهنگی در دولت کارتر نیز نمی‌توانست شاه را از سقوط نجات دهد ولی این ناهماهنگی، سقوط رژیم سابق ایران را سرعت بخشید.(۲۷)

ویلیام کلبی رئیس پیشین سیا نیز بی‌نظمی این سازمان را عامل سقوط شاه دانست. وی گفت سیا نتوانست سقوط شاه را پیش‌بینی کند و در نتیجه این بی‌نظمی به سقوط رژیم سابق منجر شد.(۲۸)

نیویورک تایمز نیز در یکی از شماره‌های خود نوشت: «فقدان ایران به عنوان یک منبع اطلاعاتی درباره آزمایش موشک‌های شوروی به آمریکا در مورد هماهنگ شدن با قرارداد سالت ۲لطمه خواهد زد».(۲۹)

جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا نیز گفت: «غرب و متحدانش بایستی برای جلوگیری از وقوع اتفاقاتی نظیر آنچه که در ایران رخ داد بایستی قاطعانه وارد عمل شوند».(۳۰)

مؤسسه پیش‌بینی‌های اقتصادی چیس اکونومتریک شعبه چیس مانهاتان بانک نیز  پیش‌بینی کرد که پیامدهای حوادث ایران برای موازنه بازرگانی آمریکا به قیمت ۵میلیارد دلار تمام شده و از نرخ رشد اقتصادی در بسیاری از کشورها خواهد کاست.(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفهامام، جلد ۶، صفحه ۱۵۱٫

۲ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۳ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۴ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۲۴۸٫

۵ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۱ و ۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۷ـ کیهان، ۱۸بهمن ۱۳۹۰،صفحه ۸٫

۸ـ روزنامهاطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۴٫

۹ـ روزنامهاطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۱۰ـ کیهان، ۲۷ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۱۱ـ کیهان، ۶ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۱۲ـ همان، صفحه ۸٫

۱۳ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۱۴ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۲۶۹٫

۱۵ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۵۰٫

۱۶ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۵۶٫

۱۷ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۱٫

۱۸ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۶۷٫

۱۹ـ کیهان، ۲۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۳٫

۲۰ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۶۷٫

۲۱ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۲ـ کیهان، ۳ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۳ـ همان.

۲۴ـ کیهان، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۵ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۲۶ـ کیهان، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۲۷ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۸ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۹ـ اطلاعات، ۱۶اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۳۰ـ کیهان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۳۱ـ اطلاعات،۲۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

انحلالارتشترجیع‌بندخواسته‌هایچریک‌هاومنافقیندراسفندماه ۵۷ بود. آنهابااینادعاکهارتشبهرژیمگذشتهتعلقداردوباتصفیه‌هایگستردهنیزنمی‌توانغباروابستگیراازچهرهآنزدود،ازرهبرانقلابمی‌خواستندتاارتشرامنحلکنند،خواسته‌ایکهامامقبلاًآنرابه‌شدتنفیکردهبودند.

 

 

۲٫

درحالیکهبرخیازگروه‌هایمنحرفتلاشداشتندازنظراتآیتاللهطالقانیبراینفیضرورترعایتحجابدرسطحجامعهسوءاستفادهکنند،ایشاندریکگفتگویرادیوتلویزیونیاینمطلبراکهحجاببهانه‌ایاستتازنانراازاداراتبرانند،مردوداعلامکردوگفت: «حجاباسلامییعنیحجابوقار،حجابشخصیت،ساختهمنوفقیهواینها‌همنیست،نصصریحقرآناست».

 

۳٫

پیروزیانقلاببزرگ‌ترینضربهرابهمنافعآمریکادرمنطقهواردکرد. بهعنواننمونهروزنامه ‌هاآرتصازقولیکمنبعدولتینوشت: «قطعروابطاسرائیلباایرانیکیازشدیدترینضربه‌هاییاستکهاسرائیلدرسال‌هایاخیرتحملکردهاست».