30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

دیپلماسی ساپورت

* متن: «ماریا اسخاکه» نمایندۀ زن پارلمان اروپا هنگام دیدار از ایران و ملاقات با مسئولین کشورمان برخلاف عرف دیپلماتیک، ساپورت (جوراب شلواری چسبان!) به تن کرده بود. او در اظهارنظری درباره وضعیت زنان ایران چنین گفت: «چرا مسئولان ایرانی اجازه نمی‌دهند زنان کشورشان هرگونه که دوست دارند لباس بپوشند؟»

حاشیه‌ها:

روان‌شناسی و تجربه ثابت کرده‌اند ضعیفه‌جاتی که با چنین البسه مکرو‌ه‌ای(همان ساپورت!) در انظار عموم ظاهر می‌شوند علاوه بر نقص در عقل، به نقصان در شخصیت هم مبتلایند! زیرا هیچ ضعیفه‌ شیر پاک خورده‌ای با برجسته‌سازی اسافل اعضایش جلب توجه نمی‌کند! حالا این که چرا چنین ضعیفه از دو جهت ناقصی به مقام نمایندگی پارلمان اروپا رسیده، مشکل اروپایی‌هاست و ما در امور داخلی دیگران دخالت نمی‌کنیم، اما نشست و برخاست رجال سیاسی ما با چنین ضعیفه‌جاتی به ما مربوط است!

 اول اینکه قبح چنین اموری با تماشای مکرر ریخته می‌شود و رجال سیاسی به دیدن چنین بی‌عفتی‌هایی عادت می‌کنند.

 دویم اینکه در افواه عمومی عالم می‌پیچد که عرصه دیپلماتیک ایران در و پیکری ندارد و هرکه با هر ریخت و قیافه و سر و وضعی می‌تواند به عنوان دیپلمات به تهران سفر و با بزرگان نشست و برخاست کند که این دومی اصلاً برای حیثیت رجال سیاسی مملکت خوب نیست.

و ثالثا وقتی ضعیفه مذکوره در فضای دیپلماتیک اروپا با چنین ملبوسی رویت نشده، اما در ایران چنین پوشیده، خودش دلالت می‌کند که مملکت محروسه ایران چقدر جای «آزادی» است و برای دیپلمات‌ها خاصه آن که فرنگی باشند مثل بهشت می‌باشد! آنها می‌توانند در ملاقات‌های رسمی ساپورت بپوشند، علناً جاسوسی کنند، با زندانیان و مجرمان برانداز ملاقات رسمی کنند و به آنها جایزه بدهند و هر فعل دیگری را هم که دلشان خواست و عشقشان کشید و هوس کردند مرتکب شوند و ابداً هم کسی متعرض آنها نمی‌شود! نه وزارت خارجه نه مجلس و نه وزارت امور خفیه‌جات و نه…!

رابعاً فرمایشات این ضعیفه در باب آزادی پوشش برای نسوان ایرانی دلالت می‌کند بر اینکه ناقص‌العقل مذکوره ظاهراً فرصت گشت و گذار در مملکت را پیدا نکرده! زیرا همین الان هم در کوچه و خیابان مملکت هر کسی هر جور که دلش می‌خواهد می‌پوشد(یا نمی‌پوشد!) و ابداً هیچ کس جرئت ندارد متعرض او شود!، نه محتسب و نه گزمه و نه عدلیه و نه هیچ شخص مربوط یا غیرمربوط دیگری!.

خامساً: تأکید بانوی ساپورت‌پوش فوق بر مسئله پوشش نشان‌دهندۀ آن است که اشقیا راه و شیوه اسقاط نظام‌اسلامی را یافته‌اند و به صورت جدی به دنبال توسعه و هموارسازی این مسیرند! این که چرا هر چه اشقیا بر این روش تأکید می‌کنند، مسئولان و متولیان امور در این مورد غافل‌تر و بی‌خیال‌تر می‌شوند نکته‌ای که باید در جلد دوم کتاب «سرنوشت اندلس» نوشته شود.

 

درس حساب

وزیر ارشاد: ایران در پرونده کرسنت محکوم به پرداخت ۱۳ میلیارد و ۸۵۰ میلیون دلار جریمه شده است و اگر این روند ادامه یابد ممکن است میزان جریمه از این مقدار هم بیشتر شود!

۱- اگر حسابمان درست باشد مبلغ فوق به ریال (به ازای هر دلار ۳ هزار تومان) حدوداً می‌شود ۴۱ هزار میلیارد تومان وجه رایج مملکت!

۲ یعنی ۱۰ برابر مبلغ پولی که از گران کردن بنزین در سال جاری نصیب دولت خواهد شد!

۳ یعنی هزینه راه اندازی ۱۰ پالایشگاه که برای چند هزار نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم اشتغال ایجاد خواهد کرد.

۴ یعنی مبلغی که اگر دست وزیر بهداشت بدهیم نظام بهداشت و درمان کشور بازسازی و نوسازی خواهد شد تا دیگر هیچ زنی در هیچ جای مملکت به دلیل نبود بیمارستان زایمانش به مرگ تبدیل نشود.

۵ یعنی بودجه‌ای که می‌تواند مشکلات مالی آموزش و پرورش کشور را برای سال‌های سال حل و فصل کند تا دیگر لازم نباشد مدیران مدارس دولتی کارنامه دانش‌آموزان را گرو بردارند و در قبال اخذ زورکی «خودیاری» از اولیا (عموماً مفلس!) دانش‌آموزان، کارنامه را تسلیم آنان کنند!.

۶ یعنی مبلغی که با آن می‌توان خطوط ریلی کشور را تکمیل کرد و علاوه بر ایجاد هزاران شغل پایدار در مناطق محروم (مثل مناطق شرقی کشور)، در آمد ثابت ناشی از ترانزیت کالا برای کشور به دست آورد.

۷ یعنی مبلغی که با تقسیم آن بین افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی (که روی هم بیش از ۱۰ میلیون نفرند) به هر نفر ۴۱ میلیون تومان خواهد رسید!.

۸ اگر هزینه ساخت هر مسجد ۴ میلیارد تومان باشد، با این مبلغ می‌توان ده هزار مسجد در کشور ساخت.

۹ اگر هزینه ساخت هر بیمارستان مجهز ۴۰۰ میلیارد تومان باشد با این مبلغ صد بیمارستان در کشور ساخته می‌شود.

۱۰ اگر هزینه ازدواج هر دختر و پسر دم بخت را ۲۰ میلیون تومان فرض کنیم، با این پول می‌توان مخارج عروسی ۴ میلیون دختر و پسر دم بخت را فراهم کرد!

۱۱ با توجه به مرگ و میر سالانه ۲۷ هزار نفر در تصادفات جاده‌ای، صرف این مبلغ در جهت اصلاح جاده‌های کشور می‌تواند از مرگ و هزاران نفر از مردم کشورمان در تصادفات جاده‌ای جلوگیری کند.

۱۲ با این پول می‌توان در تمام مرزهای شرقی کشور دیوار مرزی و امنیتی ایجاد کرد تا برای همیشه معضل قاچاق موادمخدر و شرارت اشرار کنترل شود.

۱۳ و خلاصه این مبلغ می‌تواند مرهمی باشد به هزاران درد بی‌درمان کشور!

۱۴ اما باید این مبلغ را به عنوان جریمه عدم اجرای قرارداد گازی کرسنت به یک شرکت اماراتی بپردازیم! و البته در این مورد دانستن هم حق مردم نیست! یعنی مردم نباید بدانند که چرا در این پرونده محکوم شده‌ایم و مقصر کیست و چرا این مبلغ از حلقوم صاحبان آن(یعنی مردم ایران) بیرون کشیده می‌شود و به حلق سرمایه‌داران اماراتی واریز می‌شود!

۱۵ دیگر عرضی و ملالی نیست!

(منبع: خبرگزاری فارس۱۹/۳/۱۳۹۴)

 

 

اعتقاد قلبی سینمایی

معاون وزیر ارشاد و رئیس سازمان سینمایی کشور: ما در سازمان سینمایی به مقام ولایت اعتقاد قلبی داریم.

الف) ایشان راست می‌گوید! اعتقاد قلبی دارد، اما عمل بیرونی خیر!

ب) و این یعنی اعتقاد قلبی با عمل بیرونی تومنی صدتومان توفیر دارد.

ج) یعنی با قلبی آکنده از اعتقاد به ولایت، به دشمنان ولایت و نظام و اسلام اجازه ساخت فیلم می‌دهیم و از فیلم‌هایشان حمایت می‌کنیم و پول بیت‌المال را به پایشان می‌ریزیم تا برای دفاع از براندازان سال ۸۸ فیلم بسازند (مثل فیلم قصه‌ها و من عصبانی نیستم) و در فیلم‌هایشان احکام بدیهی اسلام مانند حجاب و محرم و نامحرم را علناً و آشکار زیر پا بگذارند و مسخره کنند و …

د) اگر قلب آدم به چیزی معتقد باشد و عملش مخالف آن اعتقاد باشد آن‌وقت از نظر منطقی چه اتفاقی می‌افتد؟ تقیه؟ ظاهرسازی یا زبانم لال نفاق معکوس؟

ه) اگر رئیس سازمان سینمایی به جای ابراز ارادت قلبی به ولایت، برود و قلباً از سینماگران ضدانقلاب و دین‌ستیز حمایت کند سنگین‌تر نخواهد بود؟

(منبع: خبرگزاری مهر ۷/۴/۱۳۹۴)

 

چادر یا عِلم

* مسئولان برگزاری کنکور سراسری سال جاری در یاسوج (مرکز استان کهگیلویه و بویر احمد) از ورود دختران چادری به جلسه کنکور ممانعت به عمل آوردند و شرط ورود به جلسه کنکور را برداشتن چادر عنوان کردند. بر این اساس:

۱ از این به بعد دختران چادری باید به این سئوال پاسخ دهند که علم بهتر است یا چادر؟

۲ پژوهشگران موسسه «کنکور موفق» وابسته به دانشگاه « ای . بی . سی . دی …» واشنگتن پس از چند سال پژوهش و تحقیق مستمر به این نتیجه رسیده‌اند در چادر، روسری و کلاً حجاب اسلامی ویروس‌ها، میکروب‌ها و اشعه‌های زیانباری وجود دارند که به صورت مستقیم بر مغز و سلول‌های کنکوری مغز دختران تأثیر می‌گذارند و باعث افت شانزده درصدی نمره دختران چادری و محجبه در کنکور سراسری می‌شوند. بر همین اساس مسئولان دلسوز وزارت علوم و سازمان سنجش آموزش کشور طی ارتباط تنگاتنگ علمی با موسسه فوق تصمیم گرفته‌اند در جهت ارتقای سطح علمی کنکور و جلوگیری از افت علمی دختران مملکت نسبت به پیشگیری از این نقیصه اقدام نمایند و در گام اول طرح مبارزه با چادر را به صورت پایلوت در یاسوج اجرا کردند. با توجه به موفقیت این طرح در یاسوج، امید می‌رود که در سال‌های آینده در سراسر کشور شرط ورود دختران به جلسه کنکور سراسری برهنه بودن سر و پوشیدن بلوز آستین کوتاه و دامن بالای زانو تعیین شود.

۳ همچنین با توجه به نظریه علمی ارتباط مستقیم میان میزان بی‌حجابی دختران و فرهیختگی آنان (‌که پژوهشگران و دانشمندان شهیری مانند رضاخان میر پنج، اشرف پهلوی، محمد رضا پهلوی، فرح دیبا و … برای اولین بار در قالب پروژه‌ای علمی آن را کشف کردند) که تأکید می‌کند هرچه میزان برهنگی یک دختر افزایش یابد بر علم و فرهنگ و فرهیختگی او افزوده خواهد شد، مسئولان وزارت علوم و سازمان سنجش تصمیم گرفته‌اند با اجرای طرح ضربتی مقابله با موانع اساسی و عمیق توسعه علوم میان دختران کشور، به زنان و دختران کشور خدمتی بنیادین و روح پیشگامان چادرزدایی و حجاب‌ستیزی در کشور (رضاخان و سرپاس مختاری) را شاد و غرق سرور کنند.

 

تناسب و تعادل

* وزیر ارشاد: صدور هزار و ششصد مجوز برپایی کنسرت موسیقی در سال گذشته، نشانه رابطه دوستانه حاکمیت ایران و موسیقی است.

از آنجایی که برخی از آمارها از رشد چهارصد و شصت درصدی برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی در یکی دو سال اخیر حکایت می‌کند، لذا تناسب و تعادل حکم می‌کند که:

۱ قیمت هویج از کیلویی ششصد تومان به کیلویی شش هزار تومان برسد (که رسید)

۲ قیمت بنزین هم سی‌و چند درصد افزایش یابد (که یافت)

۳ تورم هم با شیب ملایم بیست، سی، چهل درصدی به سمت حلق مردم رشد کند (که خوشبختانه در حال دستیابی به هدف مذکوریم)

۴ میزان طلاق در حرکتی ضربتی از ۴۰ درصد (در سال گذشته) به ۵۰ درصد در سال جاری تعدیل شود (که در تهران و برخی از نقاط با فرهنگ تعدیل شده است)

* خوشبختانه همه چیز مملکت به همه چیزش می‌آید و تناسب میان همه‌ چیز و همه‌ چیز دیگر برقرار است! از رشد قیمت هویج گرفته تا رشد صدور مجوز برپایی کنسرت موسیقی.

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای بعد از انقلاب

 

نگاهی به تاریخ سینمای ایران ـ قسمت ۱۴

دکتر عبدالحمید انصاری

در دو شماره گذشته تعدادی از فیلم‌های سال ۱۳۶۵ معرفی و تحلیل گردید. از آنجا که سال مذکور یکی از پرکارترین سالها در زمینه ساخت فیلم‌های سینمایی بود، در این قسمت نیز به تشریح تعداد باقیمانده آن سال می‌پردازیم:

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، کودک و نوجوان

۳۲ـ بی‌بی چلچله؛ کارگردان: کیومرث پوراحمد، بازیگران: داود رشیدی، سیامک اطلسی، معصومه قلی‌پور، علیرضا شجاع نوری؛ محصول: بنیاد سینمایی فارابی.

داستان فیلم: ماجرای کودک ۹ ساله‌ای را روایت می‌کند که به همراه مادرش در خانه ناپدری سکونت دارد. پوراحمد مناسبات اجتماعی، عاطفی یک زندگی معمولی و ملموس را به خوبی به تصویر می‌کشد. فیلم سرشار از سکانس‌های عاطفی و انسانی تأثیرگذار است. گرچه اصل داستان خارجی است ولی اقتباس و بومی‌سازی فضای آن به نحو قابل قبولی انجام می‌گیرد. مخاطب با آن همذات‌پنداری می‌کند، هر چند سابقه کاری و نگاه اجتماعی مثبت و سالم پوراحمد قابل احترام است، اما فیلم هنگام اکران با نقدهای تأمل‌برانگیزی مواجه شد که به نظر می‌رسد ناشی از انطباق فضای اصلی قصه و بومی‌سازی آن بوده باشد. این امر نشان می‌دهد که کارگردان باهوش نباید کوچکترین غفلتی در ساخت اثر خود داشته باشد و نباید تاریکترین زوایای قصه را از نظر دور بدارد و تماشاچی را نباید ساده و فاقد اندیشه تصور کرد.

۳۳ـ هوای تازه؛ کارگردان: تورج منصوری، بازیگران: حسن اکلیلی، ماه‌گل عماد، رضا جورابچی، سرور رجایی، فاطمه شفیعی، محصول: بنیاد مستضعفان.

قصه فیلم به زندگی آپارتمانی، گرفتاری‌های کاری زوج شاغل و تنهایی فرزندان این قبیل خانواده‌های شهری و درگیر کردن پدر یا مادربزرگ برای کمک به حل مسئله می‌پردازد، حواشی کار تا حدودی قابل حدس است. فیلم کم‌خرجی با بازیگران غیرحرفه‌ای و ناآشنا که طبعاً میزان تأثیرگذاری‌اش نیز به همان اندازه خواهد بود.

۳۴ـ روزهای انتظار؛ کارگردان: اصغر هاشمی، بازیگران: مجید مظفری، مرحوم فیروز بهجت محمدی، اصغر همت، محمد مطیع، فرشته صدر عرفانی، گوهر خیراندیش، ایرج طهماسب، ملیحه نظری، محصول: بنیاد مستضعفان.

داستان فیلم به مناسبات و روابط روستاییان چادرنشین و ایلی می‌پردازد. کارگردان به خوبی توانسته است مشکلات و جذابیت‌های زندگی کشاورزی، دامی تولیدگر را به نمایش بگذارد. فیلم پر از بازیگرانی است که هر چند فعلاً شناخته‌شده هستند، ولی در آن زمان به جز چند نفرشان معروف نبودند. برخی از آنان علی‌رغم عمر کوتاه خود، بازیگران بسیار توانمندی شدند. ایفای نقش «طغای» در سربداران توسط مرحوم فیروز بهجت محمدی ماندگار و غیرقابل تکرار است. بازیگری محمد مطیع در نقش وزیر اعظم در سریال سلطان و شبان، ساخته داریوش فرهنگ نیز ماندنی است. فیلمبرداری فیلم توسط محمود کلاری و موسیقی متن به وسیله فرهاد فخرالدینی ساخته شده است که بیانگر فاخر بودن است.

۳۵ـ بگذار زندگی کنم؛ کارگردان: شاپور قریب، بازیگران: مهدی هاشمی، افسانه بایگان، فخری خوروش، مرحومه مهین شهابی، محبوبه بیات.

دخالت‌های تیمور و اطرافیان موجب متلاشی شدن زندگی زن و شوهر جوان و فشار مشکلات نگهداری دو فرزند خردسال خمیرمایه داستان فیلم قرار گرفته است. ساختن این قبیل فیلم‌ها شبیه کاربرد «شمشیر دموکلس» است که اگر ظرافت کافی به کار نرود، ممکن است برضد نیت سازندگان و دست‌اندرکاران فیلم عمل کند. مرز دقیق و ظریف دخالت و همکاری باید روشن شود تا از آسیب‌های ناشی از خلط موضوع پیشگیری به عمل آید. کارگردانان تازه‌کار به سختی می‌توانند مرز خطرناک مثبت و منفی اینگونه داستان‌ها را حفاظت کنند.

۳۶ـ کلید؛ کارگردان: ابراهیم فروزش، فیلمنامه: عباس کیارستمی، بازیگران: امیر محمدپور، مهناز انصاریان، فاطمه آساره.

قصه این فیلم نیز برپایه زندگی شهری طبقه متوسط و مشکلات آنان به ویژه با پدیده‌ای به نام آپارتمان‌نشینی بنا شده است. فیلمنامه به خودی خود به لحاظ اینکه معضل زندگی قشر وسیعی از مردم معمولی را به تصویر می‌کشد، قابل قبول است و از آنجا که به ظرائف دلنشین مناسبات انسانی می‌پردازد، تماشاگر را با خود همراه می‌سازد، اما عیب عمده نگاه این‌چنینی خنثی بودن قصه است که بیشتر به عکسبرداری بیطرفانه مشغول است تا هدایت و تربیت ولو کمرنگ، البته در آن سالها امکان نمایش سیاه‌گونه زندگی اجتماعی مانند امروز فراهم نبود، اما صاحب‌نظران زیادی آخر خط را که هم‌اکنون شاهد آن هستیم تذکر می‌دادند.

لازم به یادآوری است که ابراهیم فروزش سال‌های طولانی است که عمدتاً در حوزه کودک و نوجوان مشغول فیلمسازی است. باید یادآوری نمود که این قبیل فیلم‌ها هر چند می‌توانست بهتر و تأثیرگذارتر ساخته شوند، ولی به همین میزان هم قابل قبول‌اند. با تذکر این نکته که بخش خصوصی هیچگاه پیشقدم ساخت آنها نبوده و نظیر این اثر که کانون پرورش فکری هزینه ساخت آن را پرداخته است. سایر آثار مشابه نیز توسط بخش‌های دولتی و عمومی عرضه شده‌اند.

۳۷ـ مأموریت؛ کارگردان: حسین زندباف، بازیگران: اکبر عبدی، مرحومه مهین شهابی، مرتضی احمدی، سرور نجات‌اللهی و مرتضی ضرابی.

داستان تکراری شباهت‌های دو نفر انسان متفاوت که موجب بروز مشکلات ناخواسته‌ای برای برطرف مثبت می‌شود با تعلیق‌های عامه‌پسند که پیگیری داستان را جذاب می‌سازد. فیلم یک اثر معمولی است که صرفاً برای سرگرمی تماشاگر ساخته شده است. در داستان‌های فرعی فیلم گریزی به باندهای مواد مخدر و مسئله خواستگاری هم گنجانده شده است تا کشش‌های عامیانه آن حفظ شود.

۳۸ـ خانه ابری؛ کارگردان: اکبر خواجوئی، بازیگران: هوشنگ توکلی، ثریا قاسمی، مهسا کرامتی، سیروس گرجستانی و مرحومه حمیده خیرآبادی (نادره).

اعتیاد مرد خانواده، غیبت ۴ ساله او از منزل و فداکاری مادرانه زن خانه برای اداره و سرپرستی سه فرزند دختر و پسر، خمیرمایه داستان فیلم است. نمایش صحنه‌های عاطفی تلاش و همت زن برای اداره یک زندگی سالم ستودنی است و به موازات آن بی‌غیرتی و بی‌تفاوتی مرد معتاد فضای متضاد دلنشینی برای جذب مخاطب عادی فراهم آورده است.

۳۹ـ شبح کژدم؛ کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی، کاظم افرندنیا، ناصر آقایی و مرحوم نعمت‌الله گرجی.

ماجرای جوان علاقمند به سینما و فیلمسازی که به علت عدم موفقیت وسوسه می‌شود فیملنامه خود را در عالم واقع عملیاتی کند. فیلمنامه‌ای که براساس سرقت از جواهرفروشی و ماجراهای پس از آن نوشته شده است. فیلم مانند همه آثار کیانوش عیاری معیارهای سینمایی قابل قبولی دارد، هر چند متعلق به سینمای بی‌طرف و سرگردان میان حق و باطل است. اگر کیانوش عیاری نگاه متعهدانه‌تر و دورنگرانه‌تری به اجتماع خود داشت، موفقیت بسیار بیشتری کسب می‌نمود.

۴۰ـ تیغ و ابریشم؛ کارگردان: مسعود کیمیایی، بازیگران: جمشید آریا (هاشم‌پور)، مجید مظفری، فرامرز صدیقی، فریماه فرجامی، محمدصالح علاء، سیروس گرجستانی.

مانند سایر آثار کیمیایی، جذابیت‌های داستانی و عامه‌پسند که تکیه بر عواطف طبقه متوسط و فرودست جامعه دارد، با چاشنی صحنه‌های اکشن و تخلیه‌گر روحی طبقه جوان دستمایه فیلم سرگرم‌کننده تیغ و ابریشم است. پایه اساسی قصه فیلم‌های کیمیایی، انتقام، هنجارشکنی، خیانت و لوطی‌گری رفیقانه و گاهی بزرگوارانه است، البته این اجزاء در فیلم‌های غربی نیز پایه خلق آثار فراوان و معروفی بوده است، هر چند کیمیایی مدعی است که فیلم‌های متفاوتی ساخته است، اما بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند ایشان از سال ۴۸ـ۴۷ مشغول تکرار فیلم «قیصر» است.

۴۱ـ قصه زندگی؛ کارگردان: خسرو شجاعی، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، منیژه گلچین، داود موثقی، روح‌انگیز مهتدی و مهری ودادیان.

داستان زندگی دو خانواده معمولی اجاره‌نشین را روایت می‌کند که درگیر مسائل روزمره طبقه متوسط و پایین هستند. با آغاز جنگ تحمیلی، فرزندان این خانواده داوطلبانه در جبهه‌ها حضور یافته و با رشادت خود، رزمندگان را یاری می‌رسانند.

۴۲ـ خانه دوست کجاست؟ کارگردان: عباس کیارستمی، بازیگران: بابک احمدپور، احمد احمدپور، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

پسربچه دانش‌آموزی پس از آمدن به روستای خود هنگام شب متوجه می‌شود که به اشتباه دفترچه دوست همکلاسی‌اش را با خود آورده است. از آنجا که دانش‌آموزان می‌بایست مشق شب خود را در دفترچه خود انجام دهند، پسربچه تصمیم می‌گیرد دفترچه دوستش را به منزل او که در روستای دیگر واقع است برساند. با اینکه این کار در شب دشوار است، اما پسربچه با جوانمردی کودکانه این کار را انجام می‌دهد.

عباس کیارستمی کار خود را با ساخت چنین فیلم‌هایی آغاز کرد، اما به تدریج به سمت خلق آثار غرب‌پسند و جشنواره‌ای روی آورد و بعضاً فیلم‌هایی ساخت که نگاه غالبشان سیاه‌نمایی، مذهب‌ستیزی و تحقیر فرهنگ بومی اسلامی است. جشنواره‌های غربی به عنوان بخشی از لشکر استعمار برای تصرف جهان برنامه‌های گسترده‌ای را اجرا می‌کنند. آنان با دادن جوایز رنگارنگ به فیلمسازانی که خواسته یا ناخواسته منویات آنان را پی می‌گیرند، مشغول هدایت فیلمسازان به سمت اهداف خود البته با نام فرهنگ مستقل و روشنفکرانه هستند. فیملسازان وطن‌دوست باید هوشیار باشند که این روش‌ها قریب به دویست سال است که با نام زیبای مدرنیته در کشورهای اسلامی در حال اجراست و در این مدت فقط ظاهر و پوسته آن عوض شده است.

۴۳ـ دبیرستان؛ کارگردان: ایرج صادقی، بازیگران: بیژن امکانیان، آزیتا لاچینی، افسانه بایگان، سعید میرباقری.

دبیر دبیرستان که خود معتاد بوده و پس از ترک اعتیاد به کار خود بازگشته در برخورد با یکی از دانش‌آموزان متوجه اعتیاد وی به هروئین می‌شود. کنجکاوی‌های بعدی وی معلوم می‌کند که دانش‌آموز معتاد دارای خانواده‌ای از هم‌پاشیده و بعضاً معتاد و خلافکار است، گرچه پدر و خواهر دانش‌آموز در آتش‌سوزی از بین می‌روند، ولی معلم موفق به نجات دانش‌آموز از گرداب مواد مخدر می‌شود.

۴۴ـ اجاره‌نشین‌ها؛ کارگردان: داریوش مهرجویی، بازیگران: اکبر عبدی، عزت‌الله انتظامی، فردوس کاویانی، ایرج راد، رضا رویگری، مرحومه حمیده خیرآبادی (نادره)، سیاوش طهمورث.

ماجرای همسایگی چهار خانواده ضعیف و فرودست مستأجر در حاشیه شهر دست‌مایۀ مهرجویی برای ساخت این فیلم شده و رفتارهای خاکستری، فراز و فرود زندگی مردم معمولی کوچه و بازار و تلخ و شیرین مناسبات و روزمرگی آنان موجب شده است که بیننده معمولی با فیلم و قصه همذات‌پنداری قابل قبولی داشته باشد. صداقت در رفتار و گفتار و قدرت بازیگری بالای هنرپیشگان، ماجراها را باورپذیر و دلچسب نموده و استقبال تماشاچیان را باعث شده است.

همان نقدی که بسیاری از تحلیلگران به امثال کیمیایی و عیاری دارند، عیناً به مهرجویی هم وارد است. کاش ظرفیت این قبیل فیلم‌ها در خدمت فرهنگ‌سازی، تربیت و اعتلای اخلاق عمومی به کار گرفته می‌شد و از عکسبرداری صرف و ژست‌های بیطرفانه (که بعضاً هم واقعیت ندارد) فاصله می‌گرفت.

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

پایه اساسی قصه فیلم‌های کیمیایی، انتقام، هنجارشکنی، خیانت و لوطی‌گری رفیقانه و گاهی بزرگوارانه است، البته این اجزاء در فیلم‌های غربی نیز پایه خلق آثار فراوان و معروفی بوده است، هر چند کیمیایی مدعی است که فیلم‌های متفاوتی ساخته است، اما بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند ایشان از سال ۴۸ـ۴۷ مشغول تکرار فیلم «قیصر» است

 

 

30نوامبر/16

حمزه سیدالشهدا سردار حماسه‌آفرین صدر اسلام

غلامرضا گلی‌زواره

ولادت و ایام کودکی

روزی که عبدالمطلب جان فرزند خود عبدالله را با تقدیم یکصد شتر در راه خداوند نجات داد، وی بیست و چهارسالگی را سپری می‌کرد. چون فرزند مطلب در کشاکش دو نیروی قوی ایمان و عاطفه قرار گرفته بود، بلافاصله تصمیم گرفت این احساسات تلخ را به وسیله ازدواج عبدالله با آمنه جبران کند، پس در حالی که از قربانگاه بازمی‌گشت، یکسره به سوی خانه وهب بن عبدمناف بن زهره رفت و دخترش آمنه را که به پاکی و عفت معروف بود به عقد و ازدواج عبدالله درآورد و نیز در همان مجلس، دلاله، دختر عموی آمنه را خود تزویج کرد. حمزه محصول ازدواج عبدالمطلب با دلاله بود که دو سال و به قولی چهار سال زودتر از ولادت حضرت رسول اکرم«ص» در حجاز دیده به جهان گشود.(۱)

حمزه دوران شیرخوارگی را در دامن خود دلاله یا هاله فرزند اهیب بن عبدمناف سپری کرد و چون شیر والده‌اش کفایت نمی‌کرد، مدت چهار ماه از سنیدی ثوبیه کنیز ابولهب شیر نوشید و چون این بانو چندی بعد به رسول اکرم«ص» هم شیر داد، آن حضرت برادر رضاعی حمزه هم به شمار می‌آمد.

حمزه در میان قبیله بنی‌سعد هم شیرخواره بود و چون حلیمه سعدیه که قبلاً به حمزه شیر داده بود، رسول خدا را از شیر خود برخوردار ساخت، لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی پیامبر بود. وقتی به حضرت محمد«ص» پیشنهاد گردید با دختر حمزه ازدواج کند، فرمود: عمویم برادر رضاعی من هم به شمار می‌رود و به وسیله رضاع همان کسانی که از طریق نسب محرم‌اند، محرم می‌شوند.(۲)

واژه حمزه به معنای شیر است و در لغت عرب از حمازه به معنای سختی و پایداری و یا چیرگی بر خواسته‌ها گرفته شده است. کنیه حمزه، ابوعماره و ابدیعلی بوده است و وی را با القابی چون اسدالله و اسد رسوله و سیدالشهداء ستوده‌اند.

حضرت رسول اکرم«ص» به شخصی که درباره نامگذاری نوزاد خود از آن وجود مبارک سئوال کرد، فرموند: «او را به محبوب‌ترین نام‌ها نزد من، حمزه بگذار.»(۳)

 

دوران نوجوانی و جوانی

ستاره حمزه در کهن‌سال‌ترین کانون توحید و خداپرستی و در میان خاندان شریف و با اصالت مکه، عبدمناف چهار سال قبل از عام‌الفیل درخشیدن گرفت. او ایام صباوت را در دامن پرمهر و عطوفت دختر اهیب فرزند عبدمناف و در آغوش زعیمی بزرگ و شخصیت باصلابتی چون عبدالمطلب سپری کرد و به سوی کمالات و فضایل گام نهاد.

حمزه و فرزند برادرش حضرت محمد«ص» هر دو متعلق به یک نسل و از لحاظ سن به یکدیگر نزدیک بودند. این دو از سنین کودکی با هم بزرگ شدندو از همن ایام پایه‌های دوستی و الفت میان آنان استوار گردید.

در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار می‌گذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظه‌ای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آینده‌ای درخشان نوید می‌داد، از یاد نمی‌برد.

حمزه از مواهب کم‌نظیر بدنی و روحی برخوردار بود. او جوانی میان‌بالا و با سینه‌ای فراخ، عضلاتی ورزیده و شانه‌هایی پهن بود، به‌علاوه از پختگی فکری، قوت اراده و همتی والا بهره داشت. وی از خاندان نامدار هاشم و قبیله قریش و فرزند کسی بود که ساکنان مکه به او لقب ابراهیم دوم داده بودند.

در محیط خانواده مهربان و با عطوفت بود. مهمان‌نوازی، راستگویی، پاکدامنی، حمایت از محرومان و بینوایان و نیز پناه‌ دادن به مظلومان و رنج‌دیدگان از خصال برجسته او بود.

به روزگار جوانی از لوث هرگونه شرک، بت‌پرستی، خباثت جاهلی و آلودگی‌های خلافکاران آن عصر آشفته دور بود. همرنگ محیط مرداب‌گونه نگردید و به منظور اجتناب از این فضای متعفن، روزها راه کوهساران را در پیش می‌گرفت و ضمن پرداختن به تیراندازی، اسب سواری، صید و شکار از طبیعت لذت می‌برد.

آن پشتوانه عظیم صحنه‌های ایثار، ذخیره روزهای درماندگی و افتخار قبیله قریش، هنوز شرایط شایسته‌ای برای آشکار ساختن این همه کمالات انسانی را به دست نیاورده بود،لکن طلوع خورشید وحی، این جوان سلحشور را تا مقام اسداللهی و نیل بر بلندای منزلت سید شهیدان و طلایه‌دار حماسه و ایثار و مدافع راستین ارزش‌های الهی ارتقا داد. اگر فرمان الهی از زبان مقدس احمدی، کائنات را منور نمی‌کرد، حمزه سیدالشهدا از خاطره‌ها رفته بود و نامش را در منابع تاریخی، روایی در کنار معصومین«ع» و به لسان پیامبر و ائمه«ع» نمی‌دیدیم.(۴)

 

حراست از بوستان توحید

زمانی که نبی اکرم«ص» از غار حرا به سوی مکه آمد، فریاد توحید و رستگاری برآورد و بدین‌گونه با بعثت خویش، پرتوافشانی آیین اسلام را نوید داد. عده‌ اندکی به دعوت او پاسخ مثبت دادند که طلایه‌دار آنان امیرمؤمنان«ع» و خدیجه کبری بودند. حمزه‌«ع» در آغاز همچون برادر مهترش، رئیس دودمان قریش، ابوطالب به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، اما مدتی این باور درونی را از دیگران پنهان ‌داشت و ‌کوشید در این باره سکوت اختیار کند.

هنگامی که پیامبر رحمت در مکه به ترویج اسلام پرداخت، آزار بت‌پرستان و مشرکان این شهر نسبت به ساحت مقدس او اوج گرفت. روزی ابوجهل در حوالی کوه صفا، با آن وجود بزرگوار برخورد کرد و همراه با دیگر اعوان کافرش به قدری رسول خدا را آزرد که سبب پریشانی یکی از زنان خدمتگزار قریش گردید. آن بانوی کنیز که ناظر این صحنه جسارت‌آمیز بود و مظلومیت پیامبر اکرم«ص» را در آن حالت می‌دید، گریه‌کنان به خانه بازگشت. از آن سوی، حمزه‌ دلاور با تیر و کمان خود از شکار برگشته و هنوز به مسجدالحرام نرسیده بود که شیون این زن از پشت سر توجه او را به سوی خود جلب کرد، بی‌اختیار برگشت، کنیز فریاد زد: ای ابوعماره! کاش لحظاتی قبل اینجا بودی و می‌دیدی ابوالحکم (ابوجهل) با پسر برادرت چه رفتاری داشت.

حمزه از شنیدن این حادثه سخت برآشفت و بدون اینکه با کسی سخن گوید یکسره وارد مسجدالحرام شد. ابوجهل را دید که در میان جمعی از افراد قبیله‌ خود کنار خانه کعبه نشسته و چون همیشه مجلس گرمی می‌کند.حمزه خود را به او رساند و با کمان تیراندازی محکم بر پیشانی او کوبید به‌نحوی که از محل ضربه خون جاری شد. همراهان ابوجهل از جا بلند شدند و حمزه را مورد توبیخ قرار دادند که آیا تو هم به آیین برادرزاده‌ات گرویده‌ای؟ او باصلابت پاسخ داد: آری، گواهی می‌دهم که او فرستاده الهی است و آنچه بر زبان می‌آورد عین حقیقت است و هرگز از یاری او مضایقه نمی‌کنم.

جماعتی از بنی مخزوم (قبیله ابوجهل) مهیا شدند تا از حمزه به دلیل مجروح کردن ابوجهل انتقام بگیرند، حمزه همچون شیری در مقابل تهاجم آنان ایستاد و گفت امروز آشکارا می‌گویم که برادرزاده‌ام رسول خداست و چون حق می‌گوید از او پیروی می‌کنم. سوگند به خدا از عقیده‌ام دست برنمی‌دارم و بر دفاع از او ایستادگی می‌کنم.

بعد از وقوع این ماجرا، حمزه به محضر حضرت محمد«ص» شرفیاب گردید و گفت: برادرزاده‌ام! من در امر دشواری حیران گردیده و با تنگناهایی روبه‌رو گردیده‌ام، مرا راهنمایی کن، سخت تشنه اندرزهای ارزنده‌ات می‌باشم. رسول اکرم«ص» با شوق تمام از عموی خود استقبال و او را موعظه کرد و آیاتی از قرآن کریم را که پرهیزکاران را به نعمت‌هایی بشارت و گناهکاران را به عذاب‌هایی بیم داده بود برایش تلاوت کرد. حمزه با شنیدن این آیات، بار دیگر اعتقاد خود را به آیین محمدی اعلان داشت و گفت: گواهی می‌دهم تو در دعوت خود راستگو هستی، پس آیین خود را آشکار ساز.

همگامی حمزه با رسول اکرم«ص» در مکه توفان سهمگینی را به وجود آورد و مخالفان را متوجه این حقیقت کرد که نیرویی عظیم به پشتیبانی وی برخاسته است که هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را دچار زوال و اختلال سازد. به‌علاوه اسلام آوردن حمزه عامل مشوق و محرک ثمربخشی برای بسیاری از افراد سرزمین حجاز گردید.

او از روزی که اسلام را پذیرفت، تمام توان، امکانات و قدرت خود را وقف این آیین و پیشرفت و نشر آن کرد. از آن سوی ایمان حمزه به شدت مشرکان مکه را نگران کرد که نکند دامنه‌ اسلام بیش از این توسعه و گسترش یابد.(۵)

 

مهیای مقاومت در برابر مخالفان

روزی رسول خدا«ص» در مکه بر روی سنگی نشسته بود که مشرکین به آزارش کمر بستند و بچه‌دان شتری را بر سرش انداختند، بدان قصد که آسیبی به جان پیامبر وارد سازند. حضرت به حالت غمگین به خانه آمد و ناگزیر ماجرا را برای ابوطالب باز گفت. حمزه و ابوطالب شمشیر به دست به کنار خانه کعبه آمدند و حمزه همان بچه‌دان شتر را بر سر یک‌یک مشرکان کشید و آنان از شدت هراس جرئت مقاومت و عکس‌العمل نداشتند.

در یکی از روزها ابولهب اشیای کثیفی را جلوی خانه رسول خدا«ص» ریخت. حمزه آنها را با نوک شمشیر خود برگرفت و بر سر ابوالهب ریخت، او ناگزیر کثافت‌ها را با دست خود دور کرد و بر خویشتن نفرین فرستاد که چرا حمزه باید چنین حمایتی را از خود نشان دهد.(۶)

سرانجام دشمنان تصمیم گرفتند به وسیله محاصره اقتصادی از نفوذ و نشر اسلام بکاهند و پایه‌گذار این آیین و حامیان او را در شرایط مشقت‌آوری قرار دهند. فرزندان هاشم و برخی از یاران پیامبر به شعب‌ابی‌طالب انتقال یافتند و در آنجا به مدت سه سال روزگار سختی را سپری کردند. برای جلوگیری از حملات ناگهانی مشرکان به آنان، چند نفر آماده هرگونه فداکاری بودند که در رأس آنان حمزه قرار داشت. او در مدت اقامت در این دره، لحظه‌ای رسول خدا را ترک نگفت و مراقب جان او و یارانش بود. هنگامی که رسول اکرم«ص» می‌خواست پیمان عقبه را با اهالی مدینه ببندد، چون ابوطالب در گذشته بود، عباس عموی پیامبر و بزرگ خاندان بنی‌هاشم وظیفه خود دید که به دنبال رسول خدا برود و حافظ او باشد، لکن حمزه و حضرت علی«ع» مسلح و آماده رزم در گردنه کوه منی ایستادند. دشمنان که دیدند آنان مهیای جانبازی هستند، از حمله منصرف شدند(۷) و درصدد برآمدند تا ناامنی و آشوب را بر منطقه حاکم سازند.

در یکی از سال‌ها که قحطی و کم‌آبی حجاز را تهدید کرد، پیامبر تصمیم گرفت به عموی بزرگوار خود حضرت ابوطالب کمک کند و هزینه زندگی او را پایین آورد، از این جهت قرار شد هرکدام از عموها یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند، عباس جعفر را پذیرفت و رسول اکرم«ص» هم علی«ع» را به منزل خویش برد.(۸)

موقعی که رسول اکرم«ص» می‌خواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است. در همین مراسم، یکی از خویشاوندان عروس بر زبان آورد که داماد از مال دنیا بهره‌ای ندارد و مرد فقیری است و این سخن را به نحوی حقارت‌آمیز مطرح کرد. حمزه نتوانست این وضع را تحمل کند، پس به حالت عصبانی از جای برخاست و او را مورد مذمت و انتقاد گزنده‌ای قرار داد و به وی تأکید کرد گویا در جهالت به سر می‌بری و از خِرد و رشد فکری نصیبی نداری که برای رسول خدا محرومیت از بضاعت مالی را به عنوان کاستی مطرح می‌کنی، زیرا او در کمالات صوری و معنوی و فضایل آسمانی نظیر ندارد و ما خاندان او نه تنها اموال‌مان، بلکه جان‌هایمان را به او تقدیم می‌کنیم.(۹)

 

پرچمدار پیامبر اکرم«ص»

در روزهایی که یاران پیامبر و حامیان آن حضرت برای مهاجرت به یثرب آماده می‌شدند، کفار برای آنان مزاحمت‌های جدی فراهم می‌کردند تا مانع از این هجرت شوند. حمزه«ع» برای دفاع از مسلمانان باب مذاکره با مشرکان را گشود و آنان پذیرفتند که افراد مسلمان، دارایی خویش را در مکه برجای نهند و خود شهر را ترک کنند. بعد از آن ثروتمندانی که به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورده بودند، اموال خود را در وطن برجای نهادند و  عازم یثرب شدند، ولی افرادی که مالی در اختیار نداشتند، از ترس خشم مخالفان ماندند و موفق نشدند با مهاجران بروند. سرانجام پیامبر«ص» به حمزه فرمان داد مهاجرت کند، و تمام کسانی که از هجرت بازمانده بودند، با او همراه شدند و مشرکین از بیم او نتوانستند کاری کنند. واقدی نقل می‌کند: «چون حمزه به یثرب رفت، به خانه کلثوم بن هدم وارد شد، اما برخی دیگر گفته‌اند او مهمان سعدبن خیثمه گردید.»(۱۰)

با هجرت مسلمانان به مدینه، فراهم کردن محیط کار و تلاش و رونق فعالیت‌های اقتصادی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر به شمار می‌آمد. رسول اکرم«ص» در راستای تحقق این برنامه با کمک مسلمانان، زمین‌های بایر و سنگلاخ را به اراضی مستعد کشاورزی مبدل ساخت و بازاری را  بر اساس رهنمودهای اسلام در مدینه بنا نهاد. یهودیان ساکن مدینه این وضع را تهدیدی برای خود دیدند. مشرکان مکه نیز از این بابت نگران شدند،زیرا امکان داشت مردم با شنیدن این اوصاف مکه را ترک کنند و به مدینه بروند و اسلام را بپذیرند. این دو دشمن آشکار هر لحظه برای مهاجرین و انصار ناامنی به وجود می‌آوردند و این شایعه را  پخش می‌کردند که سپاه عظیم قریش برای نابودی مدینه از راه رسیده است. رسول اکرم«ص» با خونسردی لباس رزم می‌پوشید، سلاح برمی‌گرفت و بر مرکب می‌نشست و با قیافه‌ای مطمئن و آرام به حوالی شهر می‌رفت و با لبانی متبسم به شهر بازمی‌گشت و خطاب به همگان می‌فرمود آرام باشید. هیچ خبری نیست و چون توطئه خصم تکرار می‌شد، حمزه را مأمور می‌کرد تا با قوای خود پیرامون مدینه مشغول گشت‌زنی باشد تا حیله یهود بی‌اثر گردد.(۱۱)

حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیض‌های طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزاد‌کرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد.(۱۲) به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.(۱۳)

حمزه در همان ماه‌های آغازین ورود به مدینه، به فرمان رسول اکرم«ص» در اولین مأموریت نظامی شرکت کرد و در سرّیه‌ای که در کنار دریای سرخ روی داد، علمدار و فرمانده قوای مسلمانان گردید. به گفته مسعودی، در ماه رمضان المبارک و هفت ماه پس از اقامت در مدینه، نخستین پرچمی که پیامبر اکرم«ص» برافراشت به دست حمزه بود. او با سی سوار از مهاجران به عیصن جهینه واقع در کرانه بحر احمر رفت تا راه را بر کاروانی که از شام می‌آمد و به مشرکان مکه تعلق داشت، ببندد. این گروه سیصد مرد از اهالی مکه به سرپرستی ابوجهل عمروبن هشام بن مغیره بودند. حمزه با آنان روبه‌رو شد، اما نبردی صورت نگرفت. حمزه«ع» می‌گوید: «به فرمان رسول خدا اولین کسی بودم که پرچم اسلام را برافراشتم.» مجدی بن عمرو الجهنی که با طرفین درگیری سابقه دوستی و آشنایی داشت، واسطه شد و از بروز جنگ جلوگیری کرد و آنان بدون زد و خورد از هم جدا شدند.(۱۴)

هنوز مدتی از این واقعه نگذشته بود که برای دومین بار حمزه در رکاب رسول اکرم«ص» در غزوه ابواء، محلی بین مکه و مدینه شرکت جست. آنان در حالی که پرچم نبرد به دست حمزه بود، برای بررسی وضع قوای مشرکین مکه با شصت تن از مهاجرین به این ناحیه آمدند. پیامبر«ص» و یارانش پانزده شب در ابواء اقامت گزیدند. در غزوه مزبور، مصالحه‌ای بین نیروی اسلام و طایفه بنی ضمره صورت گرفت و این گروه متعهد گردیدند عزم نبرد با مسلمانان را نداشته باشند، به کسانی که قصد درگیری با جامعه اسلامی را دارند نیرو ندهند و دیگران را هم وادار به جنگیدن با مسلمانان نکنند. این غزوه بدون درگیری و خونریزی خاتمه یافت.(۱۵)

 

فداکاری تا مرز شهادت

کاروانی از مشرکان مکه از شام بازمی‌گشتند و عازم مکه بودند. رسول اکرم«ص» فرصت را مناسب دید و مسلمانان را به نبرد با کفار فراخواند. رزمندگان اسلام شامل مهاجرین و انصار که به سیصد و سیزده نفر بالغ می‌گردیدند، آماده نبرد شدند و در کنار چاه‌های آب در منطقه بدر، در محلی بین مکه و مدینه با هم به مصاف پرداختند. در این نبرد، کافران و مشرکان با وجود اینکه از نظر عِده و عُده بر مسلمانان فزونی داشتند، شکست سختی خوردند. طلایه‌داران سپاه اسلام در این نبرد، حضرت علی«ع»، حمزه«ع» و عبیده بن حارث بودند. در این جنگ سه تن از بزرگان دشمن به نام‌های شیبه، عتبه و ولیدبن عتبه توسط این سرداران به هلاکت رسیدند.(۱۶)

این غزوه که با پیروزی و سرافرازی مسلمانان پایان پذیرفت، کفار را با ذلت و سرافکندگی مواجه ساخت به‌نحوی که در سال سوم هجری برای انتقام‌جویی و تلافی کشته‌های خود در جنگ بدر، با تمامی قوا عازم مدینه شدند. پیامبر از این ماجراجویی باخبر شد و شورای نظامی را تشکیل داد. عده‌ای از سالخورده‌ها و منافقان به سرکردگی عبدالله بن ابی نظرشان این بود که در داخل شهر با کفار بجنگند، مردها در بیرون خانه و زن‌ها و کودکان از بالای بام به سوی دشمنان سنگ پرتاب کنند، اما نظر حمزه و عده‌ای دیگر از بزرگان مهاجر و انصار این بود که درگیری به بیرون شهر انتقال یابد، چون مشرکان، جنگ در داخل مدینه را حمل بر ترس مسلمانان می‌کردند و بر جرئت آنان برای قساوت و جنایت افزوده می‌شد. حمزه خطاب به نبی‌اکرم«ص» عرض کرد: «سوگند به خدایی که قرآن را بر سینه‌ات فروفرستاده است، امروز غذایی تناول نخواهم کرد تا با شمشیرم در بیرون شهر با کفار بجنگم.».

پیامبر اسلام رأی حمزه را پسندید و لباس رزم  بر تن کرد و بعد از اقامه نماز عصر عازم منطقه عملیاتی شد. حمزه در روزهای جمعه و شنبه و تا زمان شهادت و در حال نبرد روزه‌دار بود.

نبرد شدیدی درگرفت و با رشادت و دلاوری حضرت علی«ع»، پرچمداران قریش یکی پس از دیگری کشته شدند. در آغاز، جنگ به نفع مسلمانان پیش رفت. تپه‌ای به نام عینین در سمت چپ لشکر اسلام بود که امروز به جبل رماه مشهور است. پیامبر پنجاه نفر تیرانداز را به سرکردگی عبدالله بن جبیر بر فراز آن قرار داد و تأکید فرمود چه پیروز شویم چه شکست بخوریم، شما هرگز جای خود را ترک نکنید، اما برخی از این افراد به قصد دسترسی به غنایم جنگی، این محل حساس را ترک کردند و زمینه‌های رخنه دشمن را به قلب لشکر اسلام را فراهم آوردند. حمزه رجز می‌خواند و دشمن را به نبرد فرامی‌خواهند و چون شیری خشمگین به قلب سپاه دشمن یورش می‌برد و با ضربات محکم، آنان را به خاک هلاکت می‌افکند.

هند، همسر ابوسفیان به انتقام هلاکت پدرش عتبه که در جنگ بدر به دست حمزه به قتل رسیده بود، با وحشی غلام جیربن مطهم (که او هم عموی خود را در جنگ بدر از دست داده بود) قرار گذاشت که اگر حمزه را بکشد، او را آزاد خواهد کرد. وحشی با وجود شهرت در جنگیدن، قدرت مبارزه با حمزه را به صورت رو در رو نداشت، پشت سنگی مخفی شد و در گرماگرم نبرد، در فرصتی مناسب، نیزه خود را محکم به تهیگاه حمزه نشانه رفت. شدت اصابت به قدری بود که نیزه از آن سوی بدن حمزه بیرون آمد. سرانجام آن یار باوفای پیامبر و مدافع صادق اسلام بعد از اینکه یک تنه، سی و یک نفر از کفار را در نبردی دلاورانه و جوانمردانه به هلاکت رسانده بود، با زبان روزه در پانزدهم شوال المکرم سال سوم هجرت به شهادت رسید.

دشمنان وقتی از شهادت حمزه مطلع شدند، به جنایت فجیع دیگری دست زدند و برای دلخوشی خود، در انتقام‌گیری از سپاه اسلام، بدنش را مثله کردند. هند همسر ابوسفیان نیز جگر حمزه را از بدنش بیرون کشید …

رسول اکرم«ص» برای شهادت حمزه بسیار متأثر شد؛ پیکرش را رو به قبله نهاد و سخت بر او گریست. اولین شهیدی که آن حضرت بر جنازه‌اش نماز اقامه کرد حمزه بود. بعد از آن هر شهیدی که را که می‌آوردند همراه پیکر حمزه بر او نماز می‌گزاردند. بدین ترتیب هفتاد مرتبه بر بدن حمزه نماز خوانده شد.

تمام شهدای غزوه احد بدون غسل و کفن دفن شدند، بجز حمزه که با پارچه‌ای پشمی که قد رشیدش را نمی‌پوشاند دفن شد و پیامبر گیاهانی خوشبو را در بالای سر و پایین پایش قرار داد.

هنگامی که مسلمانان وارد مدینه شدند، از تمام خانه‌ها صدای شیون و ناله در سوگ شهیدان بلند بود. رسول اکرم«ص» وقتی مشاهده کرد برای همه کشته‌ها می‌گریند، اما کسی نیست که برای حمزه عزاداری کند، فرمود: «امروز کسی نیست که بر فقدان حمزه بگرید.» انصار با شنیدن این فرمایش پیامبر به زنان خود گفتند قبل از سوگواری برای شهدای خود، برای حمزه سوگواری کنند و آنان چنین کردند.

این رسم تا سالیان متمادی در مدینه باقی ماند، زیرا اهالی مدینه در سوگ عزیزان خود بر حمزه نوحه می‌کردند. حضرت فاطمه زهرا«س» بعد از رحلت پدر بزرگوارش هفته‌ای دو بار به زیارت قبر عمویش حمزه می‌شتافت و برای او ندبه می‌کرد.

مسلمانانی که در حجاز به زیارت حرم شریف نبوی مشرف می‌شوند، بعد از زیارت مرقد مطهر نبی اکرم و ائمه بقیع، به زیارت قبور شهدای احد و در رأس آنان حمزه می‌روند و آن را توفیقی بزرگ برای خود می‌دانند، زیرا پیامبر اکرم«ص» فرمود هر کس مرا زیارت کند و به زیارت قبر عمویم حمزه نرود، بر من ستم کرده است.(۱۷)

 

 

 

در وصف معصومین«ع»

هیچ‌ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسه‌آفرینی مانند حمزه«ع» نبوده‌اند. به‌علاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبی‌اکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.

در روایتی آمده است که پیامبر اکرم«ص» فرموده‌اند: برگزیده‌ترین مردم سه نفرند؛ علی‌بن ابی‌طالب«ع»، حمزه و جعفر(۱۸) و نیز آن حضرت تصریح نموده‌اند: هر پیامبری را خداوند متعال به وزیرانی اختصاص داده است و برای من چهار وزیر درنظر گرفته است. دو وزیر در آسمان (جبرئیل و میکائیل) و دو وزیر در زمین (علی‌بن ابی‌طالب و حمزه)(۱۹).

رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: در روز قیامت همه مردم در صحنه صحرای محشر پیاده‌اند مگر ما چهار نفر که من بر مرکب خود (براق) سوار می‌شوم، حضرت صالح بر ناقه‌اش، عموی بزرگوارم حمزه بر شتر عقبای من سوار می‌شود و وصی و برادرم علی‌بن ابی‌طالب بر شتری از بهشت سوار شده و در این حال بیرق حمد را به دست خواهد گرفت.(۲۰)

رسول خدا«ص» در روایت دیگری می‌فرمایند: «خداوند مرا با سه نفر از خاندانم برگزید که من برترین و پرهیزگارترین ایشان هستم. دو نفر دیگر علی‌بن ابی‌طالب و حمزه هستند.»(۲۱)

همچنین آن حضرت نوید دادند که دوست‌داشتنی‌ترین عموهایم حمزه فرزند عبدالمطلب است.(۲۲) در حدیث نبوی مسطور است که وقتی حضرت علی«ع» در روز قیامت وارد می‌شود، حضرت حمزه«ع» در سمت راست او، جعفر در طرف چپ وی، فاطمه زهرا«س» پشت سرش و امام حسن و امام حسین«ع» بین آنان دیده می‌شوند.(۲۳) و نیز می‌فرمایند در روز قیامت پرچم تهلیل را امیرمؤمنان«ع»، علم تکبیر را حمزه«ع» و لوای تسبیح را جعفر بین ابی‌طالب به اهتزار درمی‌آورند.(۲۴)

در عقبه دوم گروه کثیری از مسلمانان یثرب که به انصار موسوم گردیدند به مکه آمدند تا بعد از تشدید این پیمان و قراردادی مبنی بر دفاع از جان پیامبر و یاری او، آن حضرت را با خود به این شهر ببرند. آنان برای طرح و امضای این مسئله در منزل عبدالمطلب جمع شدند و رسول اکرم«ص»، حضرت علی و حمزه را به عنوان محافظان این جلسه مهم برگزید و جلوی در ورودی گماشت تا از هجوم مشرکان مکه جلوگیری کنند.(۲۵)

از فضایل و مکارم حمزه همین قدر بس که ائمه هدی وجود شریفش را از افتخارات و موجب سرافرازی خاندان خویش تلقی کرده‌اند. حضرت علی«ع» در پاسخ به نامه معاویه بن ابی‌سفیان که در آن دعاوی نادرست و سخنان بیهوده‌ای را گوشزد کرده بود، به شخصیت‌هایی از خاندان خود افتخار کرد و فرمود:

وقتی حمزه به شهادت رسید، پیامبر درباره‌اش فرمود مهتر کشته‌شدگان در راه خدا و هنگام نماز بر پیکرش،   هفتاد الله‌اکبر تلاوت کرد و فرمود آری از ماست اسدالله (لقب حمزه اسدالله بوده است).(۲۶)

وقتی حضرت علی«ع» شنید عمروعاص با معاویه همگام شده و آن دو قرار گذاشته‌اند که اگر بر آن امام همام غلبه یابند، حکومت مصر دراختیار عمروعاص باشد، به‌شدت ناراحت شد و یادی از دلاوری‌ عمویش حمزه و برادرش جعفر کرد و فرمود اگر این دو نفر در قید حیات بودند، فرزند ابوسفیان هرگز ستاره پیروزی را بالای سر خود نمی‌دید.(۲۷)

آن حضرت فرمودند: حضرت محمد«ص» پیامبر خدا، برادر مهربان من و سرور شهیدان (حمزه) برادر من است.(۲۸) امیرمؤمنان«ع» تصریح نمودند: سوگند به خداوند اگر حمزه و جعفر در قید حیات بودند، غاصبان خلافت برای رسیدن به این منصب طمع نمی‌کردند، ولی ما به افرادی ضعیف و ناتوان مبتلا شدیم.(۲۹) درباره اعتقاد و التزام حضرت حمزه به ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان«ع» در منابع معتبر شیعه و اهل سنت احادیث متعددی آمده است.(۳۰)

در مجلسی که معاویه ترتیب داده بود، حاشیه‌نشینان و چاپلوسان برای خوشایند او با لحن‌ مذمت‌گونه، یادی از حضرت علی«ع» ‌کردند. امام حسن مجتبی«ع» از این بابت آزرده‌خاطر گردید و بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر خاتم رسولان الهی از خصال برجسته و امتیازات پدرش حضرت علی«ع» سخن گفت و افزود حمزه از افتخارات ماست که از طلوع بعثت، دعوت نبی اکرم را اجابت کرد. او و جعفربن ابی‌طالب در فداکاری و ایمان و اعتقاد و علاقه به رسول اکرم«ص» از میان آن همه یاران و پیروان پیامبر، مقام اول را به دست آوردند. بعد از شهادتشان با پیام امین وحی از جانب خداوند جهان، حمزه با مدال پرافتخار سالار شهیدان امتیاز یافت و به جعفر دو بال عطا شد. اینها همه نبود جز در پرتو خدمت به دین اسلام و آخرین فرستاده خدا.(۳۱)

حضرت امام حسین«ع» در روز عاشورا خطاب به دشمنان هشدار داد که به خود آیید و ببینید آیا قتل و درهم شکستن حریم من برایتان رواست. بعد از افتخارات خاندان خویش سخن گفت و فرمود: أوَلَیس حمزه سیدالشهداء عمَّ أَبی؟(۳۲) آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدر من نیست؟

حضرت امام سجاد«ع» در خطبه مشهور خود در دمشق فرمود: ما به هفت کس برتری یافته‌ایم. حضرت محمد«ص»،‌ امیرمؤمنان«ع»، جعفر طیار، شیر خدا و شیر پیامبر حمزه و دو سبط این امت حسن و حسین«ع» از ما هستند.(۳۳)

روزی در محضر امام باقر«ع» درباره کوتاه آمدن حضرت علی«ع» بعد از رحلت رسول اکرم«ص» سخن به میان آمد. یکی از اصحاب فرمود: یابن رسو‌الله فدایتان گردم، در آن روز دلاوران بنی‌هاشم کجا بودند که این امر محقق نگردید؟ امام فرمود: سوگند به خداوند اگر در آن اوقات حمزه شجاع و جعفر دلاور در محضر حضرت علی«ع» حضور داشتند، اهل شورای سقیفه هرگز به خواسته‌های خود نمی‌رسیدند، آن دو بزرگوار از جان خودشان می‌گذشتند، ولی اجازه نمی‌دادند صاحب اصلی این مقام خانه‌نشین شود.

امام باقر«ع» فرمودند: در عرش اعلی با خط جلّی نوشته شده است: حمزه فرزند عبدالمطلب شیر خدا و رسول او و سید شهداست.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ المرسل و الملوک، طبری، ج ۲، ص ۴، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج اول، ص ۱۴۰، رجال شیخ طوسی، ص ۳۵، نهایه الادب فی فنون لادب، ج ۱، ص ۶۶.

۲ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۵۸ـ۵۷، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۱۹، طیفات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۶.

۳ـ کافی، کلینی، ج ۶، ص ۱۹، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۴ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، علی سامی النشار مصری، ص ۴۸ـ۴۵، آیینه‌داران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، صص ۴۴۴ـ۴۴۰.

۵ـ اعلام الوری، طبرسی، ص ۴۸، سیره ابن‌هشام، ج ۱، صص ۲۹۴ـ۲۹۳، الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۳، ص ۵۹.

۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۲، اعلام قرآن، خزائلی، صص ۹۳ـ۹۰، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۳۷، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج ۱، ص ۲۷۶.

۷ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۸، سیره بن هشام، ج ۱، ص ۳۵۰، قاموس الرجال، ج ۶، صص ۳۴۳، ۴۲۸ و ۴۳۰.

۸ـ مقاتل الطابیین، ص ۲۶، کامل ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۷.

۹ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۱، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۵، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۹، یادنامه‌ای بر سوگ حمزه، حسن اکبری مرزناک، ص ۵۱.

۱۰ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۱ـ یادنامه‌ای بر سوگ حمزه، ص ۶۵ـ۶۴.

۱۲ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۵۲، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۱.

۱۳ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۴ـ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص ۲۱۳، طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۵ـ با یاران پیامبر، محمد نقدی، صص ۲۲ـ۲۱، به نقل از المواهب المدینه، قسطانی، ج اول، ص ۳۳۸ـ۳۳۶.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۰۶، منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۱۶، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۸،

۱۷ـ شهداءالاسلام فی عصر النبوه، صص ۶۱ـ۵۸، طبقات، ج ۴، ص ۳۷، مغازی، واقدی، ج ۱، صص ۲۱۵ـ۲۰۳، مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۵ـ۴۰۲، فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع‌الایام، محدث قمی، ص ۷۵

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۶۲.

۱۹ـ همان، ج ۳۹، ص ۱۲۹.

۲۰ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۲۱ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۹۹.

۲۲ـ همان، ص ۴۰۰.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۶۵.

۲۴ـ همان، ج ۳۸، ص ۳۱۹.

۲۵ـ الاستعیاب، ج ۱، ص ۲۷، طبقات، ج ۱، ص ۶۷.

۲۶ـ نهج‌البلاغه، نامه ۲۸، صص ۸۹۴ـ۸۹۳.

۲۷ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۶۲.

۲۸ـ الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج ۲، ص ۳۵.

۲۹ـ تحفه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۲۰.

۳۰ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۳۱ـ جلاءالعیون، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۵۰ـ۳۴۹، کلمه الامام الحسن«ع»، سیدحسن شیرازی، ص ۸۹.

۳۲ـ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۴۱۹.

۳۳ـ مقاتل الطابیین، ص ۱۲۰.

۳۴ـ الاصامه، ج ۱، ص ۳۵۳، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۳۸ و سفینه‌البحار، ج ۱، ص ۳۳۸.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار می‌گذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظه‌ای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آینده‌ای درخشان نوید می‌داد، از یاد نمی‌برد.

 

۲٫

موقعی که رسول اکرم«ص» می‌خواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است.

 

۳٫

حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیض‌های طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزاد‌کرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد، به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.

 

۴٫

هیچ‌ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسه‌آفرینی و دفاع از ارزش‌های اسلامی مانند حمزه«ع» نبوده‌اند. به‌علاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبی‌اکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

درآمدی بر سیره سیاسی امام صادق«ع»

اسماعیل نساجی‌زواره

 

امام جعفر صادق«ع» در هفدهم ربیع‌الاول سال ۸۳ هـ.ق در مدینه دیده به جهان گشود.(۱) دوران امامتش از سال ۱۱۴ هـ.ق شروع شد و مقارن بود با خلافت پنج تن از خلفای اموی و دو طاغوت عباسی. آن بزرگوار در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هـ.ق در سن ۶۵ سالگی توسط منصور دوانیقی مسموم شد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.(۲)

در زمان امامت آن حضرت، بر اثر جنگ و ستیزهای بنی‌عباس برای براندازی حکومت بنی‌امیه و درگیری شدیدی که آنان با یکدیگر داشتند، فضای مناسبی برای آن بزرگوار فراهم شد تا در عرصه سیاست و بصیرت، مکتب حیات‌بخش اسلام را از تندباد حوادث نجات دهد.

هر چند ایشان در دوران ۳۴ ساله امامت خود به علت کارشکنی‌ها و توطئه‌های داخلی و خارجی نتوانست به همه آرمان‌های اصلاحی خود دست یابد، اما بی‌شک در ارائه الگوی یک حکومت الهی بر مبنای تعالیم مذهب شیعه و منطبق با معیارهای سیاسی توفیق کامل یافت.

 

دعوت به امام‌شناسی و ولایت‌پذیری

پس از رحلت پیامبر«ص»، مردم جایگاه امامت و ولایت را نشناختند؛ بنابراین کسانی روی کار آمدند که شایستگی نداشتند و این ناآگاهی پیامدهای ناگواری چون بروز اختلافات، رواج بدعت‌ها و  زیان‌های سنگین علمی و فرهنگی  بر جامعه اسلامی را به دنبال داشت؛ به همین علت امامان معصوم«ع» در طول تاریخ اسلام تلاش کردند تا جایگاه امامت و ولایت را در شرع مقدس اسلام تبیین کنند.

امام صادق«ع» در جامعه‌ای که امامت و خلافت رنگ پادشاهی و خودکامگی به خود گرفته بود، تلاش کردند تا معنا و تفسیر روشنی از امامت و جایگاه آن ارائه دهند و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون سازند. ایشان در این زمینه می‌فرماید: « مَنْ بَاتَ لَیلَهً لَا یعْرِفُ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتهً جَاهِلِیهً؛(۳) هر کسی که شبی را به صبح برساند و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»

عیسی بن سری می‌گوید: به امام صادق«ع» عرض کردم، پایه‌هایی را که اسلام بر آن بنا شده به من بفرما. آن حضرت فرمودند: «گواهی دادن به یگانگی خدا و رسالت محمد«ص» و اقرار به آنچه که از جانب خداوند آورده و پیروی از ولایت آل‌محمد«ص.»(۴)

یکی از انتظارات ایشان از شیعیان این است که نسبت به امامان خویش معرفت و شناخت داشته باشند و خوشی و ناخوشی خویش را با محبت و ولایت ائمه اطهار پیوند بزنند و می‌فرمایند: «خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادی سرشت ما آفریده و با آب ولایت ما عجین شده‌اند. آنان به خاطر غم و اندوه ما غمناک می‌شوند و به خاطر شادی ما خوشحال.» (۵)

آن حضرت در سیره سیاسی خود شیعیان و ولایت‌مداران راستین از مدعیان ولایت جدا می‌کنند و می‌فرمایند: «شیعیان ما سه گروه هستند، گروهی به وسیله ما خود را زینت می‌دهند و ما را مایه ‌سرافرازی و آبروی خویش قرار می‌دهند و گروهی ما را وسیله درآمد زندگی دنیایی خود قرار می‌دهند و گروه دیگر که از ما و پیروان راه ما هستند، گروه سوم با امنیت ما آرامش می‌یابند و با ترس ما ترسان هستند. بذرهای کاشته شده اسرار را پخش نمی‌کنند و در برابر جفاکاران خودنمایی ندارند. اگر پنهان باشند کسی سراغ آنان را نمی‌گیرد و اگر آشکار باشند کسی به آنان اعتنا نمی‌کند. اینان چراغ‌های هدایت (شیعیان واقعی) هستند.»(۶)

به استناد حدیث مزبور، شیعیان واقعی سراپا تسلیم فرمان امام خویش می‌باشند و هرگز اهل‌بیت«ع» را رها نخواهند کرد: «دروغگوست آن کسی که خود را شیعه ما بداند، ولی به ریسمانی غیر از ما چنگ زند، زیرا رستگاری و سعادت ابدی جز در سایه پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم«ع» میسر نیست.»

 

دفاع از حریم دین

پیشوایان معصوم«ع» با تشکیل مجالس مناظره و ارائه برهان‌های قاطع، معاندان و شبهه‌افکنان را محکوم و مبهوت می‌کردند و به شاگردان و پیروان راستین خویش شیوه استدلال‌های عقلی و راه دفاع از حریم دین را می‌آموختند. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «دانشمندان راستین ما مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکرش صف کشیده‌اند و از یورش آنان به شیعیان جلوگیری می‌کنند. آگاه باشید که ارزش این دانشمندان هزار هزار بار از سپاهیانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار می‌کنند، بالاتر است، زیرا دانشمندان شیعه نگهبان عقاید و فرهنگ اسلام و مدافع دین شیعیان ما هستند؛ در حالی که مجاهدان حافظ مرزهای زمینی می‌باشند.»(۸)

و نیز می‌فرمایند: «دانشمندی که علم خود را در دفاع از حق کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با بدترین بوها محشور می‌گرداند و همه جنبندگان زمین حتی حشرات او را لعنت می‌کنند.»(۹)

روزی عبدالله دیصانی از منکران خدا بود به محضر امام صادق«ع» رسید و پرسید: مرا راهنمایی کن. در این هنگام کودکی که یک تخم‌مرغ در دست داشت از آنجا عبور کرد. امام تخم‌مرغ را از کودک خواست و به عبدالله فرمودند: «خوب به این تخم‌مرغ نگاه کن. پوسته آن را ببین که همچون سنگری از آن حفاظت می‌کند و زرده و سفیده‌ای که در هم نمی‌آمیزد و موجودی که از آن بیرون می‌آید بی آنکه کسی در خلقتش دخالتی تواند کرد. آیا به نظر تو چنین تشکیلات ظریف و حساب‌شده‌ای تدبیرکننده‌ای ندارد؟ عبدالله در برابر سئوال امام«ع» سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت. آنگاه گفت از عقیده باطل خود برگشتم و توبه کردم.»(۱۰)

بدیهی است که خردورزی و برهان از تکیه‌گاه‌های مهم آن حضرت در برخورد با گمراهان و مخالف بوده است تا آنجا که ابن ابی‌العوجاء یکی از منکران سرشناس و دانشمندان عصر امامت آن حضرت در شأن امام صادق«ع» می‌گوید: «امام جعفر صادق«ع» با ما برخورد بسیار متین و نیکی داشت. گفتارهای ما را با کمال آرامش می‌شنید. هیچ‌گاه به ما ناسزا نگفت و در پاسخ دادن از مرز انصاف خارج نشد. او دارای اندیشه‌های محکم و استوار بود و تندی و سستی رأی ما او را خسته نمی‌کرد. طوری گفتار ما را می‌شنید که خیال می‌کردیم او را محکوم کرده‌ایم. بعد که نوبت به او می‌رسید، با کمال متانت، استدلال‌های ما را با پاسخ‌های کوتاه رد می‌کرد؛ طوری که درِ دفاع از عقیده به روی ما بسته می‌شد.»(۱۱)

 

مبارزه با غالیان

در میان شیعیان و یا به اسم شیعه گروهی بودند که نسبت به ائمه طاهرین«ع» غلو می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. پیشوایان معصوم«ع» به یاران و پیروان خود دستور می‌دادند که از معاشرت با غالیان خودداری کنند و با آنان هیچ‌‌ رابطه‌ای نداشته باشند، زیرا ارتباط با این گروه منحرف را برای قشر جوان خطرناک می‌دانستند.(۱۲) امام جعفر صادق«ع» در این مورد می‌فرمایند: «از غالیان نسبت به جوانان خود برحذر باشید، مبادا آنان را فاسد سازند.»(۱۳)

ابوبصیر به امام صادق«ع» عرض کرد که غلوکنندگان می‌گویند شما عدد قطره‌های باران، ستارگان، برگ درختان و… را می‌دانید. امام«ع» سر به آسمان بالا برد و فرمودند: «سبحان‌الله! سبحان‌الله! نه! به خدا سوگند اینها را کسی جز خدا نمی‌داند.»(۱۴)

تاریخ نشان می‌دهد که منشأ غلو همیشه هم حب افراطی به امامان نیست، بلکه در بسیاری از موارد ریشه این رذیله اخلاقی، انگیزه‌هایی مثل تخریب مقام ائمه یا رسیدن به مطامع دنیوی بوده؛ لذا مطالبی را از خود جعل می‌کردند و آنها را به امامان شیعه نسبت می‌دادند. این گروه منحرف دشمنان فرهنگی نام دارند و در تاریخ شیعه به «غالیان نفوذی» معروف هستند. از بارزترین فعالیت‌های فرهنگی غالیان نفوذی، نسبت دادن احادیث دروغین به امامان شیعه«ع» بود که در زمان امام صادق«ع» به اوج خود رسید. شخصی به نام «شریک» که در زمان امام ششم«ع» زندگی می‌کرد، درباره‌ جعل حدیث و نسبت دادن آن به حضرت می‌گوید: جعفر بن محمد مردی صالح و باتقواست، اما افراد جاهلی نزد او رفت و آمد دارند که در بیرون، از او احادیث جعلی نقل می‌کنند. آنان به منظور اندوختن مال و اخاذی از مردم، هر منکری را به آن حضرت نسبت می‌دهند. یکی از این غالیان «بیان بن سمعان» است که مدعی است شناخت امام برای نماز، روزه و سایر واجبات و فرائض شرعی کفایت می‌کند. شریک در پایان سخنانش می‌گوید: ساحت جعفر بن محمد از کلیه این اکاذیب مبراست، ولی وقتی مردم حرف غالیان را می‌شنوند، موقعیت امام«ع» در نظرشان تضعیف می‌شود.(۱۵)

در حدیثی از امام صادق«ع» آمده است: «ما اهل‌بیت راستگویانی هستیم که همواره دروغگویانی بر ما دروغ می‌بندند تا با دروغ خود، صداقت و راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند. خداوند آنان را لعنت کند.»(۱۶)

یکی از غالیان «مغیره بن سعید» است که ادعا کرد نزدیک به دوازده هزار حدیث جعلی در احادیث امام صادق«ع» وارد کرده است، لذا آن حضرت برای مقابله با این گروه و تشخیص احادیث مستند از احادیث جعلی به هشام‌بن حکم فرمودند: «احادیثی را که به ما نسبت می‌دهند نپذیرید مگر اینکه با کتاب خدا و سنت پیامبر«ص» موافق باشد یا شاهدی از احادیث گذشته ما برای آن وجود داشته باشد. همانا مغیره بن سعید در کتاب‌های اصحاب پدرم به صورت مخفیانه نفوذ کرده و احادیث ساختگی را به ایشان نسبت داده است؛ در حالی که پدرم هیچ‌ یک از این احادیث جعلی را نگفته است. پس تقوا پیشه کنید و احادیث منسوب به ما را که با کلام پروردگار و سنت پیامبرمان در تعارض باشد نپذیرید.»(۱۷)

 

واقعیت‌نگری

یکی از اصول مسلم در سیره پیشوایان معصوم«ع»، واقعیت‌نگری و پرهیز از هرگونه بیهودگی، خرافه و بدعت است. امام صادق «ع»می‌فرمایند: «خداوندا! واقعیت حق را به من نشان بده تا از آن پیروی کنم و باطل را به من بنمایان تا از آن دوری کنم و حق و باطل را برای من به صورت مبهم قرار مده که در نتیجه به دور از هدایت تو از هوای نفسم پیروی خواهم کرد.»(۱۸)

امام صادق»ع» بر حفظ آموزه‌های الهی از دستبرد تحریف، چنان مراقب بودند که در دوران امامت خویش یادی از عصر غیبت کردند و برای استواری قلب‌های مؤمنان، خواندن دعای غریق را سفارش نمودند. عبدالله بن سنان پرسید: دعای غریق چیست؟ امام«ع» فرمودند:  خداوندا، ای بخشایشگر مهربان و ای گرداننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و محکم کن.» عبدالله می‌گوید من این دعا را خواندم، ولی بعد از عبارت «مقلب القلوب» واژه «والابصار» را اضافه کردم، آن حضرت به من روی کردند و فرمودند: «خداوند گرداننده دل‌ها و چشم‌هاست؛ ولی آنچه را که من گفتم همان را بگو و چیزی بر آن کم و زیاد نکن.»(۱۹)

از این روایت دو مطلب استنباط می‌شود: اول اینکه در عصر غیبت حضرت مهدی«عج» بر اثر شبهات و انحرافات عقیدتی، قلب‌ها متزلزل می‌شوند و از حق فاصله می‌گیرند؛ لذا باید از درگاه الهی استعانت جست تا مبادا باطل جانشین واقعیت و حقیقت گردد. دوم اینکه باید از آنچه که امامان حق فرموده‌اند، پیروی کرد و چیزی بر آن نیفزود؛ اگرچه در ظاهر، آن چیز افزوده شده درست باشد.

یکی از اموری که خواص و عوام را از صراط مستقیم منحرف می‌کند، توجیه گناه است. این پدیده بسیار خطرناک است و راه‌های اصلاح و خودسازی را به روی گناهکار می‌بندد و گاهی واقعیت‌ها را در نظر او مسخ و دگرگون می‌سازد. مثلاً ترس خود را با احتیاط، ضعف نفس خود را با حیا، حرص خود را به عنوان تأمین زندگی و کوتاهی‌های خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می‌کند و چقدر دردناک است که انسان با تحریف ارزش‌های راستین اسلام، حق را وارونه جلوه دهد و خود و دیگران را از راه سعادت محروم سازد.

توجیه گناه نوعی خودفریبی است که ظاهری زیبا و شرعی دارد و باطنی آلوده، اما انسان حقیقت‌بین و واقع‌گرا هرگز فریب این توجیهات دروغین را نمی‌خورد، بلکه با منطق و استدلال آن را می‌شکند و بطلانش را فاش می‌سازد.

قرآن کریم در بعضی از آیات خود، مردم را به واقعیت‌نگری فراخوانده و از هرگونه امری که انسان را از صراط مستقیم دور می‌کند برحذر داشته است و با صراحت می‌فرماید: « وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِه:  این راه مستقیم من است، پس از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده پیروی نکنید؛ زیرا شما را از طریق حق دور می‌سازد.»(۲۰)

واقعیت‌نگری و مبارزه با خرافات و بیهودگی‌ها سرلوحه برنامه پیامبران و امامان معصوم بوده است. حضرت علی«ع» در این راستا می‌فرمایند: « هر کس به سوی فرد بدعت‌گذار گرایش پیدا کند و او را احترام کند، در ویران کردن بنای اسلام تلاش کرده است.» (۲۱)

نبی مکرم اسلام«ص» و امامان معصوم«ع» با هرگونه افراط و تفریط، تأویلات صوفیانه و تحریف‌های لفظی و معنوی که به وسیله افراد مرموز و شیاد انجام می‌گرفت، به‌شدت مبارزه می‌کردند و ساده‌لوحان فریب‌خورده را از خطر گرایش به این امور هشدار می‌دادند و با طرح اصول عقاید ناب، از هرگونه شرک، بت‌پرستی و خرافه‌گویی اظهار نفرت می‌کردند.

در سیره امام صادق«ع» آمده است که فرزندش اسماعیل از نظر علم و کمالات در سطح عالی قرار داشت؛ به گونه‌ای که شیعیان تصور می‌کردند که امام بعد از آن حضرت، اسماعیل است. اسماعیل در عصر امام صادق«ع» از دنیا رفت. آن حضرت هنگام غسل و تکفین به اصحاب و شاگردانشان فرمودند: «بنگرید و شهادت دهید که اسماعیل مرده است.»(۲۲)

ایشان با این کار می‌خواستند راه فریب را ببندند تا مبادا در آینده عده‌ای با مطرح کردن امامت اسماعیل به جای امام کاظم«ع» مردم را به بیراهه بکشانند، اما عده‌ای گمراه به امامت اسماعیل دل بستند و او را امام غایب خواندند و فرقه «اسماعیلیه» به وجود آمد.

روزی ابوحنیفه، امام صادق«ع» را عصا به دست دید و پرسید: «این عصا چیست؟» حضرت فرمودند: «این عصا از یادگارهای پیامبر«ص»‌ است.» ابوحنیفه می‌خواست عصا را ببوسد، ولی امام نگذاشتند و به تظاهر او اعتنا نکردند.(۲۳)

در شرح حال معاویه نقل شده است که او پیراهنی از رسول خدا«ص» را نزد خود نگاه داشت و وصیت کرد که پس از مرگ، آن پیراهن را کفن او کنند و یزید به این وصیت عمل کرد.(۲۴) به‌راستی این کار برای معاویه با آن همه جنایات سودی داشت؟

اصل واقعیت‌نگری و پرهیز از خرافات و بیهوده‌گرایی به شیعیان می‌آموزد که نباید از صراط مستقیم امامان خارج گردند و فریب دغل‌کاران را بخورند و به کارهای بی‌اساس و خرافی مانند رمالی، معرکه‌گیری، فال‌گیری، کف‌بینی و… دل ببندند و نیز باید از بازی‌های صوفیان دغل‌باز پرهیز نمایند. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هر کسی که به سخن گوینده‌ای گوش فرادهد، او را عبادت کرده است. اگر گوینده از سوی خدا سخن بگوید، او خدا را عبادت کرده است و اگر از سوی شیطان سخن بگوید، شیطان را پرستیده است.»(۲۵)

 

طاغوت‌ستیزی

امام از هر فرصتی برای طرد و نفی طاغوتیان و ستمگران استفاده می‌کردند و در کنار نهضت فکری به نهضت سیاسی می‌پرداختند. ایشان قیام‌های اسلامی را تأیید و طرفداران قیام را به عنوان نهی‌کنندگان از منکر تشویق می‌کردند. امام در طول دوران امامت زحمات‌ فراوان و رنج‌های طاقت‌فرسایی را تحمل کردند و به پیروزی‌های چشمگیر و ماندگاری نایل شدند.

آن حضرت نه تنها به طاغوتیان و سردمداران ظلم فرصت نمی‌دادند، بلکه همواره با افکار و اندیشه‌های خود، مردم را از نزدیک شدن به آنان برحذر می‌داشتند. ایشان در این زمینه با صراحت می‌فرمایند: «هر کسی که در باره موضوعی چه حق و چه باطل نزد بنی‌امیه و بنی‌عباس برود، مانند کسی است که برای داوری نزد طاغوت و ستمگر رفته است و آنچه که طاغوت حکم کند، اگرچه به حق باشد، از منظر آموزه‌های وحیانی مردود است.»(۲۶)

و نیز می‌فرمایند: «هر کسی که سلطان ستمگری را ستایش کند و در برابر او کرنش و فروتنی نماید تا به نوایی برسد، همنشین آن سلطان در آتش دوزخ خواهد بود.»(۲۷)

 

بهره‌گیری از افراد توانمند

امام صادق«ع»  با ارزیابی قابلیت‌ها و توانمندی‌های شاگردان خود، برخی از آنان را برای پاسخ به سئوالات و گفت و گوهای علمی پرورش داده بودند. به عنوان مثال در مباحث کلام و مسائل اعتقادی به‌ویژه مسائل امامت، افراد ممتاز و برگزیده‌ای همچون هشام بن سالم، هشام بن حکم، حمران بن اعین و…» را تربیت کرده بودند و به‌موقع از آنها استفاده می‌کردند.

هشام بن حکم می‌گوید: مردی از شام وارد شد و به امام صادق«ع» گفت: می‌خواهم چند سئوال بکنم. حضرت پرسیدند: درباره چه چیزی می‌خواهی سئوال کنی؟ گفت: از قرآن. امام فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می‌خواهم با خود شما بحث کنم، امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده‌ای. مرد شامی آن قدر سئوال کرد و پاسخ شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است. هر چه پرسیدم جواب داد. آنگاه حمران به اشاره امام سئوالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این ‌بار تقاضای درباره «علم نحو»‌ پرسش کرد، امام او را به ابان بن تغلب حواله دادند و در علم فقه به زراره بن اعین و در علم کلام به مؤمن الطاق و در توحید به هشام بن سالم و در امامت به من معرفی کردند و او در تمام موارد مغلوب شد. امام چنان خندیدند که دندانشان ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می‌خواستیید به من بفهمانید که در میان شیعیان چنین مردمی دارید. امام فرمودند: همین‌طور است و آن مرد به جرگه شیعیان پیوست.(۲۸)

 

زنده نگهداشتن حماسه عاشورا

هیچ نهضت و حرکتی به پویایی و برجستگی قیام عاشورا نیست. آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه می‌دهد، سیره ائمه اطهار«ع» در زنده نگهداشتن این حماسه زیبا و احیای فرهنگ آن است. امامان معصوم«ع» به‌رغم اینکه در دوران امامت خویش در محدودیت‌های شدیدی به سر می‌بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح‌ترین تصمیم‌ها و موضع‌گیری‌های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه‌ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای آن به صورت شایسته پاسداری کنند.

امام صادق«ع» در توصیف مصایب روز عاشورا این گونه می‌فرمایند: «و اما روز عاشورا روزی است که در آن حسین«ع» میان یارانش کشته بر زمین افتاد و یاران او نیز اطراف وی بر خاک افتادند و عریان بودند.»(۲۹)

همچنین آن حضرت فرمودند: «روز شهادت امام حسین«ع» سوزناک‌ترین روزهاست.»(۳۰)

از آنجا که شهادت سالار شهیدان و یاران باوفای ایشان از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی‌امیه و سال‌ها بعد برای بنی‌عباس داشت و مشروعیت حاکمان این دو سلسله را زیر سئوال برد، برای اینکه این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امامان با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی‌های آنان، اهداف شهدای کربلا را دنبال می‌کردند.

عظمت حادثه کربلا به‌قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت تا زنده بودند آن را فراموش نکردند. امام سجاد«ع» در مناسبت‌های گوناگون برای عزیزانشان گریه می‌کردند. اشک‌های آن حضرت عواطف را برمی‌انگیخت و در اذهان مخاطبان، مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می‌نمود. امام جعفر صادق«ع» در این باره فرمودند: «علی‌بن الحسین«ع» به یاد عاشورا بیست سال گریست و هرگز طعامی نخورد مگر اینکه گریه می‌کرد.»(۳۱)

همچنین فرمودند: «هر ناله و گریه‌ای مکروه است مگر ناله و گریه بر حسین.»(۳۲)

اشک‌ها و گریه‌ها در عزای مظلوم کربلا، فریاد مداوم علیه ستمگران و ابلاغ پیام خون مطهر شهدا بود. اگر گریه‌های ائمه«ع» نبود، حادثه عاشورا از خاطره‌ها محو می‌شد و شعاع این مشعل فروزان فروکش می‌کرد. گریه نظام هستی، به‌ویژه گریه آسمان بر شهادت حضرت اباعبدالله«ع» در روایات منقول از امام صادق«ع» منعکس شده است. آن حضرت در روایتی به صحابی بزرگشان زراره فرمودند: «ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین«ع» گریست و زمین چهل روز با سیاهی و خورشید چهل روز با سرخی و کسوف و نیز کوه‌ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند و ملائکه چهل روز بر حسین«ع» گریستند.»(۳۳)

از دیگر شیوه‌هایی که امام صادق«ع» برای احیای نهضت عاشورا در سیره خود به کار گرفتند، توجه فراوان به زیارت امام حسین«ع» بود. آن حضرت می‌فرمایند: «اگر مردم فضیلت زیارت قبر امام حسین«ع» را می‌دانستند، از شوق جان می‌باختند.»(۳۴)

سدیر صیرفی می‌گوید: «امام صادق«ع» به من فرمودند: ای سدیر! آیا هر روز حسین«ع» را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم فدایت شوم نه. فرمودند: چقدر جفاکار هستی! سپس فرمودند: آیا هر جمعه او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم نه. فرمودند: آیا هر ماه او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم نه. فرمودند: آیا هر سال او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم گاهی. حضرت فرمودند: چقدر به حسین«ع» جفا می‌کنی! آیا نمی‌دانی که خداوند عزوجل دو میلیون فرشته دارد که پریشان حال بر حسین«ع» گریه و او را زیارت می‌کنند و خسته نمی‌شوند؟ چه مانعی دارد که قبر حسین«ع» را در هر جمعه پنج بار و یا در هر روز یک بار زیارت کنی؟ عرض کردم: فدایت شوم. میان ما و قبر حسین«ع» بسیار فاصله است. حضرت فرمودند: زیارت را از راه دور انجام بده و آن بدین‌ گونه است. به پشت‌بام برو و به راست و چپ توجه کن. آن وقت سر را به طرف آسمان بلند کن. سپس به طرف قبله توجه کن و بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین، السلام علیک و رحمه الله و برکاته» اگر چنین کنی، برای تو یک زیارت می‌نویسند معادل یک حج و یک عمره.»(۳۵)

از سیاست‌های ثابت و تغییرناپذیر امام صادق«ع» و سایر امامان معصوم«ع» بعد از شهادت سالار شهیدان، احیای این نهضت بود. تأکید آن بزرگواران بر عزاداری، گریه، فضایل، زیارت و… از عاشورا مشعلی جاویدان ساخت و کربلا را به صورت بزرگ‌ترین دژ مقاومت امت اسلامی در برابر کفر و نفاق درآورد.

امروز با استفاده از سیره سیاسی ائمه هدی«ع» عاشورای حسینی سمبل ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی و راه رهایی مظلومان جهان از سلطه مستکبران است.

 

ختام سخن

امام صادق«ع» طی ۳۴ سال امامت با برکتشان، شور و نشاط فرهنگی و سیاسی در جامعه اسلامی گسترش دادند که در تاریخ زندگی بشر کم‌سابقه بوده است. ایشان در میدان مبارزه با همه جریانات فکری به مخالفت برخاستند تا عقاید باطل را بکوبند و اندیشه‌های منحرف را اصلاح کنند و عقاید ناب اسلامی را به تشنگان حقیقت هدیه نمایند، ولی سرانجام این بزرگمرد تاریخ انسانیت، مورد خشم دستگاه غاصب عباسی قرار گرفت؛ زیرا منصور پیشرفت علمی و شهرت روزافزون امام را تاب نمی‌آورد و از آن می‌ترسید که روزی امام صادق«ع» کرسی خلافت را از زیر پای او بیرون بکشند و حکومتش را واژگون سازند. بنابراین سرانجام امام را با انگور زهرآگین به شهادت رساند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ص ۱۷۴.

۲ـ ‌مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ج ۳، ص ۲۹۷.

۳ـ الغیبه، شیخ نعمانی، ص ۶۲.

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۳، ص ۳۴.

۵ـ شجره طوبی، شیخ محمد مهدی حائری، ج ۱، ص ۳.

۶ـ‌ المحجه البیضاء، ملامحسن فیض کاشانی، ج ۴، ص ۳۵۶.

۷ـ فضایل الشیعه و صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۵.

۸ـ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۱۵۵.

۹ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲، ص ۷۲.

۱۰ـ اصول کافی، ج ۱، صص ۸۰ـ۷۹.

۱۱ـ مأخذ قبل، ج ۳، ص ۵۸.

۱۲ـ غالیان، نعمت‌الله صفری فروشانی، ص ۱۶۵.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵.

۱۴ـ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ص ۱۹۳.

۱۵ـ همان، صص ۳۲۵ـ۳۲۴.

۱۶ـ اختیار معرفه الرجال، محمدبن عمر کشی، ص ۵۵.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۵۰.

۱۸ـ همان، ج ۸۶، ص ۱۲۰.

۱۹ـ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، ص ۴۳۲.

۲۰ـ انعام، ۱۵۳.

۲۱ـ وسایل اشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، حرّ عاملی، ج ۱۱، ص ۵۱۱.

۲۲ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ص ۲۰۱.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۲۲.

۲۴ـ ناسخ التواریخ، محمدتقی سپهر کاشانی، ج ۱، ص ۳۶۹.

۲۵ـ‌ مأخذ قبل، ج ۷۲، ص ۲۶۴.

۲۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۶۷.

۲۷ـ وسائل الشیعه‌ الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۲، ص ۱۳۳.

۲۸ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۱۷.

۲۹ـ اصول کافی، ج ۴، ص ۱۷۴.

۳۰ـ عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۲۵.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸.

۳۲ـ همان، ج ۴۵، ص ۳۱۳.

۳۳ـ همان، صص ۲۰۷ـ۲۰۶.

۳۴ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۳۱۹.

۳۵ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۰، ص ۳۸۶.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در حدیثی از امام صادق«ع» آمده است: «ما اهل‌بیت راستگویانی هستیم که همواره دروغگویانی بر ما دروغ می‌بندند تا با دروغ خود، صداقت و راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند. خداوند آنان را لعنت کند.»

۳٫

هیچ نهضت و حرکتی به پویایی و برجستگی قیام عاشورا نیست. آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه می‌دهد، سیره ائمه اطهار«ع» در زنده نگهداشتن این حماسه زیبا و احیای فرهنگ آن است. امامان معصوم«ع» به‌رغم اینکه در دوران امامت خویش در محدودیت‌های شدیدی به سر می‌بردند، با اتخاذ صحیح‌ترین تصمیم‌ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای آن به صورت شایسته پاسداری کنند.

30نوامبر/16

ماه خونین برای اصحاب انقلاب

بی‌پرده با تاریخ/ تیر و مرداد ۱۳۶۰

سید روح‌الله امین آبادی

تیرماه ۱۳۶۰ در حالی شروع شد که ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور ایران با رای قاطع نمایندگان مجلس‌شورای‌اسلامی فاقد کفایت سیاسی تشخیص داده شده و با حکم امام خمینی از این سمت برکنار شده بود. در همان روزها منافقین علیه جمهوری اسلامی اعلام قیام مسلحانه کردند و هواداران این گروهک به خیابان‌ها ریختند و در جنایاتی بی‌نظیر ده‌ها تن از غیر نظامیان و مردم عادی را در کوچه‌ها و در منظر مردم به شهادت رساندند.

در این روزهای حساس ابتدا در ششمین روز تیر ماه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در آن برهه امام جمعه تهران بودند، توسط گروهک فرقان ترور می‌شوند و یک روز بعد آیت‌الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران و صحابی خاص امام خمینی با بمب‌گذاری منافقین توسط فردی به نام کلاهی، از نفوذی‌های این گروهک در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت می‌رسند.

در مرداد ماه همین‌سال نیز ملت برای دومین بار برای انتخاب رئیس‌جمهور پای صندوق‌های رای می‌روند و این بار محمدعلی رجایی با رای قاطع ملت رئیس‌جمهور می‌شود و آیت‌الله باهنر را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می‌کند.

در روز رای اعتماد مجلس به کابینه آیت‌الله باهنر، منافقین دکتر حسن‌آیت یکی از مخالفین اصلی بنی‌صدر و نیز میرحسین موسوی(وزیر خارجه وقت) را ترور می‌کنند و به شهادت می‌رسانند.

روزهای حساسی است و ملت مسلمان ایران در امتحانی سخت آبدیده می شود…

 

ترور یک روز پس از خطبه‌های تاریخی

آیت‌الله خامنه‌ای در ۵ تیر ماه سال ۱۳۶۰ چند روز پس از برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری توسط امام، در خطبه‌ای تاریخی به افشاگری علیه رئیس‌جمهور معزول و نیز گروهک نفاق می‌پردازند.

در ادامه گزارشی مختصر از این خطبه‌ها را ارائه می‌دهیم.

آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه اول نماز جمعه ۵ تیر ۱۳۶۰ اظهار داشتند: «اساس نظام‌اسلامی بر این است که به مردم فرصت تفکر داده شود تا بتوانند در سایه معرفتی که پیدا می‌کنند حق را از باطل تشخیص دهند. اساس حکومت‌های ظالمانه در طول تاریخ بشر بر این بوده که وسیله تشخیص حق از باطل، یعنی اندیشیدن را از مردم بگیرند.»

ایشان افزودند: «ملت ایران امروز بیش از هر زمانی محتاج تعقل است، بنابراین وظیفه دستگاه‌های ارشادی، هدایت مردم است و وظیفه ملت ایران شنیدن ارشادها و تفکر است. دشمن امروز سعی می‌کند مانع رسیدن فریاد رسای حامیان امت به ملت ایران شود و با تخطئه گویندگان و سست کردن ایمان مردم، ملت را از شنیدن بازدارد و این کار امروز، در جو انقلابی ایران و در سطح جهان انجام می گیرد.

«باید دانست که حکومت‌اسلامی مردم را به اندیشیدن دعوت می‌کند و آنها را سرگرم هوی و هوس و سخنان بی‌ربط نمی‌کند. مردم در جامعه اسلامی بایستی همه حقایق را بشنوند و پیرامون آن فکر کنند.

«ملت ایران این روزها شاهد حادثه مهمی بودند که به عنوان یک نقطه برجسته در تاریخ باید از آن نام برد و آن عزل بالاترین مقام اجرایی مملکت بود. این امر یک جراحی عمیق بود که اگر در هر مملکتی رخ می‌داد با خونریزی شدید همراه می‌شد، ولی دست نیرومند انقلاب آن‌چنان به این امر پرداخت که هیچ مسئله مهمی به وجود نیاورد.

«خوشبختانه مردم ایران در همه حوادث موفق بوده‌اند و این برای دشمن قابل تحمل نیست، لذا سعی می‌کند با جلوگیری از اندیشیدن مردم، ملت را به بی‌تفاوتی بکشاند و برای تحقق خواسته‌اش جو تشنج و غوغا ایجاد و سعی می‌کند تعقل را از مردم بگیرد.»

ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد

آیت‌الله خامنه‌ای در بخش دیگری از بیانات خود، به مسئله گروه‌ها پرداختند و تاکید کردند: «گروه‌هایی که به نام حمایت از خلق، جان مردم را تهدید می‌کنند، از نظر ملت، تاریخ و اسلام محکومند.  شما ای مجاهدین خلق! مقابله خود با دولت و حکومت اسلامی را به حساب مقابله با ارتجاع می‌گذارید. ارتجاع با منطق چه کسی؟ منطق اسلام یا کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد و شماها هستید که مرتد و مرتجعید نه ما.»

پاسخ منطق پولادین با ترور   

یک روز پس از این خطبه‌های تاریخی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران و به هنگام سخنرانی مورد سوء قصد قرار گرفتند و به‌شدت زخمی ‌شدند.

به دنبال این سوءقصد، گروه‌ها، افراد و جریان‌های سیاسی در پیام‌های جداگانه‌ای خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای ضمن آرزوی سلامت برای ایشان ترور را محکوم کردند.

رجایی: روح بزرگ و ایثارگر آن برادر مجاهد، شهادت را فیض عظیم می‌داند

محمد‌علی رجایی نخست‌وزیر نیز در اطلاعیه‌ای خاطر نشان کرد: «به قطع و یقین می‌دانم که روح بزرگ و ایثارگر آن برادر مجاهد، شهادت در راه اسلام و انقلاب اسلامی را فیض عظیم و الهی می‌داند و در راه بندگی خدا و خدمت به اسلام و امام و امت شهیدپرور از بذل جان خویش دریغ نداشته و ندارد.»

 

پیام آیت‌الله بهشتی یک روز پیش از شهادت، به مناسبت ترور آیت‌الله خامنه‌ای

آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان‌عالی کشور نیز در تلگرامی تصریح کرد: «سوء‌قصد نافرجام دشمنان اسلام و انقلاب و میهن اسلامی به آن برادر بار دیگر نشان داد که این دشمنان قسم خوردۀ اسلام و ملت در راه مقاصد شوم خود از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کنند.

از خدای متعال خواستارم که نعمت سلامت را هرچه زودتر به آن برادر عزیز و مجاهد بازگرداند و به جهاد خود در سنگر اسلام همچنان ادامه دهید. »

ستاد مشترک ارتش، جامعه روحانیت مبارز تهران و…نیز در اطلاعیه‌های جداگانه‌ای این ترور را محکوم می‌کنند؛اما پیام روح قدسی خدا پیام دیگری است.

تلگرام امام خطاب به«سربازی فداکار در جبهه و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات

امام خمینی رهبر انقلاب امروز در پیامی خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کردند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء‌قصد به شما  که از سلاله رسول‌اکرم(ص) وخاندان حسین‌بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء‌قصد به شما عواطف میلیون‌ها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌دار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بی‌نصیبند که بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و نماز جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است… اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رُعب، عزم میلیون‌ها مسلمان را مصمم‌تر و صفوف آنان را فشرده‌تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب‌خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمی‌دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می‌رود؟

«ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیه‌الله- ارواحنا فداه- افتخار می‌کنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شب‌ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می‌برند. من به شما خامنه‌ای عزیز تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت می‌کنید و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»(۳)

و اما مصیبت بزرگ

هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمبی قوی در محل اجتماعات حزب جمهوری‌اسلامی آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی، رئیس دیوان‌عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری‌اسلامی به شهادت رسیدند.

بر اساس گزارش کیهان «حدود ساعت ۲۱ امشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد. بر اثر شدت انفجار قسمت‌هایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت ده‌ها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»(۴)

روزنامه اطلاعات نیز در گزارشی نوشت: «احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شد. این انفجار هنگامی روی داد که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای‌اسلامی و احتمالاً چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب [۷ تیر] از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی از آن است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستان‌های مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت هشت شهید را که پیکر آنها به‌کلی متلاشی شده به این بیمارستان آورده‌اند.» (۵)

بهشتی مظلوم زیست

امام خمینی رهبر انقلاب یک روز پس از این فاجعه در جمع گروهی از قضات دیوان‌عالی کشور به مناسبت فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری‌ اسلامی اظهار داشتند: «بهشتی مظلوم زیست.»

ایشان تاکید کردند: «این را من کراراً گفته‌ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیم‌شان را به ایشان و بعضی از دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال می‌شناختم و روحیاتش را مطلع بودم و می‌دانستم چه جور مرد صالح و به درد بخوری برای این کشور است، مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبت‌هایی که همه می‌کردند، آن‌طور جلوه دادند. یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور درآوردند. شما باید مهیا [ی‌] این‌جور مسائل باشید.(۶)

تعیین رئیس دیوان‌عالی و دادستان کل کشور از سوی امام

به دنبال انفجار دفترمرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان‌عالی کشور، امام خمینی طی حکمی رئیس جدید دیوان‌عالی کشور و نیز دادستان کل کشور را منصوب کردند.

امام خمینی در احکام جداگانه‌ای آیت‌الله موسوی اردبیلی(۷) را به سمت رئیس دیوان‌عالی کشور و نیز آیت‌الله مهدی ربانی ‌املشی را به سمت دادستان کل کشور منصوب نمودند.(۸)

دومین رئیس جمهور ایران اننخاب می‌شود

اندکی پس از برکناری بنی‌صدر در دومین روز مرداد ماه سال ۱۳۶۰ مردم مسلمان ایران برای دومین‌بار برای انتخاب رئیس‌جمهور پای صندوق‌های رای می‌روند.

از نخستین ساعات بامداد دومین روز مرداد ۱۳۶۰  میلیون‌ها نفر از مردم مبارز و انقلابی ایران در سراسر کشور با شور و اشتیاق در صفوف منظم پای صندوق‌های رای رفتند تا دومین رئیس جمهور ایران اسلامی و نمایندگان میان‌دوره‌ای مجلس را انتخاب کنند.

 

آیت‌الله خامنه‌ای در انتخابات به چه کسی رای دادند؟

آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه تهران نیز  که کمتر از یک ماه پیش از آن توسط فرقان ترور شده بودند، رای خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری و نمایندگان میان‌دوره‌ای مجلس شورای‌اسلامی در بیمارستان به صندوق سیار انداختند.

امام جمعه تهران در پاسخ به سئوالی که شما به چه کسی رای داده‌اید و چه خصوصیاتی را برای رای دادن در نظر گرفتید اظهار داشتند: «به کسی رای دادم که به دیانت و تقوا و کارآیی او اطمینان داشتم و این‌ همه را در او تجربه کرده بودم. من آقای رجایی را که به او رای دادم از سالیان طولانی می‌شناختم؛ او را در سلول‌های پر از رنج و شکنجه رژیم خون‌آشام شاه معدوم دیده بودم و همیشه قبل از آن و بعد از آن شاهد تلاش او در راه خدا و کوشش برای حاکمیت الله بوده‌ام که با رنج و شکنجه و محرومیت برای او توام بوده است. کارآیی او را هم از آغاز انقلاب تا به امروز مشاهده کرده‌ام. ایشان یک‌ سال و نیم وزیر بودند، آن هم یک وزیر موفق. بعداً هم حدود ۱۱ ماه در سخت‌ترین شرایط و بحرانی‌ترین اوضاع و احوال یعنی شرایط جنگ تحمیلی و محاصره اقتصادی و مخالفت‌های داخلی با وجود یک رئیس‌جمهور آن‌چنانی، نخست‌وزیری این مملکت را به عهده داشتند و باز هم موفق بودند. امیدوارم که تجربه ریاست‌جمهوری ایشان یک تجربه موفق همانند تجربه‌های گذشته ایشان باشد.»(۹)

شش روز بعد از انتخابات، نتایج نهایی اعلام می‌شود. جهانگیر سلیمانی مدیرکل انتخابات وزارت کشور نتایج قطعی آرا انتخابات ریاست جمهوری را به‌طور رسمی اعلام کرد.

جمع‌کل آرای داخل و خارج از کشور: ۱۴ میلیون و ۷۲۲ هزار و ۴۲۹ رای بود.محمد‌علی رجایی از مجموع آرای داخل کشور ۱۲ میلیون و ۹۷۰ هزار و ۵۰ رای و از مجموع آرای خارج از کشور ۳۱ هزار و ۷۱۱ رای به خود اختصاص داد و در مجموع با ۱۳ میلیون و یک هزار و ۷۶۱ رای به عنوان دومین رئیس‌جمهور ایران اسلامی انتخاب شد.(۱۰)

در همین‌روز بنی‌صدر، رئیس‌جمهور معزول به همراه مسعود رجوی سرکرده منافقین از کشور متواری می‌شوند.

مراسم تنفیذ دومین رئیس جمهور ایران اسلامی

مراسم تنفیذ دومین رئیس‌جمهور ایران اسلامی در ۱۱ مرداد همین‌ سال با حضور مقامات کشوری و لشکری برگزار شد. در حکم تنفیذ محمدعلی رجایی که از سوی حضرت امام‌خمینی رهبر انقلاب صادر شد، آمده است: «به‌رغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل، با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق، جناب آقای محمدعلی رجایی ـ ایّده‌الله تعالی ـ را به ریاست‌جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده و این مسئولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهده او گذاشته است. و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی‌امر باشد، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست‌جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم و مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن می‌باشند و از قانون اساسی ایران تبعیت و در مصالح کشور و ملت عظیم‌الشأن در حدود اختیارات قانونی خویش کوشا باشند و از فرامین‌الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به‌قوت خود باقی است. و اگر خدای ناخواسته بر خلاف آن عمل نمایند، مشروعیت آن را خواهم گرفت.»(۱۱)

نصیحت مشترک امام به بنی‌صدر و رجایی

امام‌خمینی همچنین در این مراسم طی سخنانی تاکید کردند: «من آنچه را که لازم است به‌طور نصیحت به آقای رئیس‌جمهور و به همه دست اندرکاران جمهوری‌اسلامی از لشکری و کشوری عرض کنم این است که آنچه که به‌ سر انسان می‌آید از خیر و شر، از خود آدم است. آنچه که انسان را به مراتب عالی انسانیت می‌رساند، کوشش خود انسان است و آنچه که انسان را به تباهی در دنیا و آخرت می‌کشد، خود انسان و اعمال خود انسان است.»

رهبر انقلاب در ادامه، تذکر خود به بنی‌صدر را خاطر نشان کرده و افزودند: «امروز باید همان طوری که به رئیس‌جمهور سابق، بعضی مطالب را تذکر دادم، به آقای رجائی هم تذکراتی بدهم که قضیه مقام و ریاست هرچه باشد، وقتی که نظر انسان یک نظر محدود دنیایی باشد، این مقامات، انسان را از خود بی‌خود می‌کند. شما دیروز نخست‌وزیر و پریروز وزیر بودید و قبل از آن معلم و قبل از آن هم شاگرد بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است خدای ناخواسته همین حالا که بیرون رفتید و یا همین حالا یک بمبی اینجا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخواند وقتی مطلب این است، چرا باید انسان قبل از ریاست‌جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست‌جمهور چه هست؟ کسی که دلش به نور توحید روشن است، مگر عالم چه هست؟»

رجایی رئیس جمهور، آیتالله باهنر نخست وزیر

دو روز پس از تنفیذ حکم رجایی توسط امام‌خمینی، مجلس شورای‌اسلامی در صبح ۱۴ مرداد در جلسه علنی خود با ۱۳۰ رای موافق، ۱۴ رای مخالف و ۲۴ رای ممتنع به نخست‌وزیری آیت‌الله محمدجواد باهنر رای مثبت می‌دهد(۱۲)

در همین روز حسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مقابل منزلش توسط ضد انقلاب به شهادت می‌رسد.

خبرگزاری پارس در تماسی با کمیته منطقه ۵ کسب اطلاع کرد که دکتر حسن آیت نماینده مجلس شورای اسلامی در ساعت ۷ و ۱۵ دقیقه امروز صبح در مقابل در ورودی منزلش واقع در خیابان سی‌متری نارمک توسط ضد انقلاب به شهادت رسید.

بر اساس همین گزارش در این حادثه دو پاسدار حسن آیت نیز زخمی شدند. تروریست‌ها از داخل یک اتومبیل بنز سفید رنگ، به سوی نماینده تهران اقدام به تیراندازی کردند و بلافاصله از محل گریختند(۱۳) شهید آیت یکی از سرسخت‌ترین مخالفان ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهور معزول و میرحسین موسوی وزیر خارجه وقت بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱– اطلاعات ، ۶ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۴

۲- اطلاعات ، ۷ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱۲

۳-صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۰۳

۴-کیهان، ۸ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱

۵-اطلاعات، ۸ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱

۶- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۵

۷- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۲

۸- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۳

۹- اطلاعات، ۳ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

۱۰- اطلاعات، ۸ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

۱۱-صحیفه امام، جلد ۱۵ ، صفحه ۶۸

۱۲- مشروح مذاکرات مجلس، ۱۴ مرداد ۱۳۶۰

۱۳- اطلاعات، ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

 

سوتیترها:

۱٫

آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه اول نماز جمعه ۵ تیر ۱۳۶۰ اظهار داشتند: «اساس نظام‌اسلامی بر این است که به مردم فرصت تفکر داده شود تا بتوانند در سایه معرفتی که پیدا می‌کنند حق را از باطل تشخیص دهند. اساس حکومت‌های ظالمانه در طول تاریخ بشر بر این بوده که وسیله تشخیص حق از باطل، یعنی اندیشیدن را از مردم بگیرند.»

 

۲٫

امام خمینی رهبر انقلاب امروز در پیامی خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کردند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء‌قصد به شما  که از سلاله رسولاکرم(ص) وخاندان حسین‌بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.

 

30نوامبر/16

پندها و عبرت‌ها

تداوم اعمال نیک تا قیامت!!

سدیرصیرفی می‌گوید: نزد امام صادق(ع) بودم. سخن از مومن به میان آمد. آن حضرت(ع) به من رو کرده و فرمودند: اى اباالفضل! نمى‌خواهى درباره مقام مومن نزد خداوند برایت سخن بگویم؟

عرض کردم چرا، بفرمایید.

فرمودند: هنگامى که خداوند روح مومن را گرفت، دو فرشتۀ مراقبِ اعمالش به آسمان رفته و به پیشگاه خداوند عرضه مى‌دارند: خدایا فلان بنده‌ات بنده خوبى بود، در طاعت تو شتابان و در نافرمانیت کُند بود، و اکنون آن را بسوى خود برده‌اى، در این حال چه دستورى مى‌فرمایى؟

خداوند به آنها دستور مى‌دهد: به دنیا بازگشته و در کنار قبر بنده‌ام باشید. به نیابت از او مرا تحمید، تسبیح، تهلیل و تکبیر نموده و این اعمال را براى بنده‌ام بنویسید تا زمانی که او را از قبرش برانگیزم!. (ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال،صفحه ۴۳۱)

 

شیعه حقیقی کسی‌است که…

محمد پسر عجلان مى‌گوید: خدمت امام صادق (ع)بودم، که یکى از شیعیان وارد شد و سلام کرد، حضرت از او پرسید: برادرانت در چه حالى بودند؟او در پاسخ، آنان را ستود و گفت :مردمان خوب و شایسته‌اى هستند!.  

 امام (ع) فرمود: رفت و آمد ثروتمندان‌شان با فقرا و احوال پرسى ایشان از همدیگر چگونه بود؟
مرد گف: ارتباطشان اندک است و زیاد احوال یکدیگر را جویا نمى‌شوند.
امام (ع) پرسید: انفاق و دستگیرى ثروتمندان با تهیدستان چگونه بود؟
مرد جواب داد:شما از اخلاق و صفاتى مى‌پرسید که در میان مردم کمیاب است!.
امام (ع) فرمودند: بنابراین آنان چگونه خود را شیعه مى‌نامند؟!
شعیه حقیقى کسى‌است که در راه کمک و یارى مستمندان گام بردارد و آنان را در مهر و محبت کردن فراموش نکند.(بحارالانوار جلد ۷۴ صفحه ۳۵۳)

دلیل شادی

مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد(ع) رسید.
حضرت فرمود: چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟!
آن مرد عرض کرد: فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم که مى‌فرمود: بهترین روز شادى انسان روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و بخواست خداوند گرفتاری‌هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
امام جواد(ع)فرمود: به جانم سوگند! که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى! به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ۱۵۹)

 

 

 

 

مرگ زودرس با ترک صلۀ‌رحم!

داود رقى مى‌گوید: به محضر امام صادق(ع) رفتم، بدون اینکه سخنى بگویم، فرمود: اى داود! روز پنج شنبه هنگامى که برنامه اعمالتان را پیش من آوردند، در آن دیدم که تو درباره پسر عمویت، فلانى، خوب کرده‌اى. از این کار تو خوشحال شدم. ولی همین قطع صلۀ رحم از جانب او، باعث مرگ زودرس پسر عمویت خواهد شد. داود مى‌گوید:
پسر عمویى داشتم بسیار بدفطرت و مخالف صلۀ رحم و دشمن سر سختم بود، هنگامى که شنیدم او و خانواده‌اش در فقر و نادارى شدید، روزگار بدى را به سر مى‌برند، ضمن سرکشی به ایشان، برایش مقدارى مخارج فرستادم، سپس به سوى مکه حرکت نمودم- و او بعد از من فوت شده بود- موقعى که در مدینه خدمت امام صادق(ع)رسیدم بدون اینکه حرفى بزنم امام(ع) آن جریان را به من خبر داد.(بحارالانوار جلد ۷۴، ص۹۳)

 

 

اول ترک حرام

مفضل مى‌گوید:در محضر امام صادق(ع) بودم، سخن از چگونگى اعمال به میان آمد.
من گفتم: عمل من چه مقدار کم است؟
حضرت فرمود: عمل کم با پرهیزگارى، بهتر از عمل بسیار بدون پرهیزگارى است.
گفتم :عمل بسیار بدون پرهیزگارى چگونه مى‌شود؟
فرمود: مانند عمل کسى که به مردم و همسایگانش نیکی و محبت مى‌کند و در خانه‌اش به روى مردم باز است، ولى هنگامى که در معرض کار حرام قرار مى‌گیرد از آن خوددارى نمى‌کند! و مرتکب حرام و گناه مى‌شود. بلى! این است نمونۀ عمل بدون تقوا.
اما شخص دیگرى نیز هست که کارهاى نیک(مهربانى به همسایه و…) انجام نمى‌دهد، ولى اگر کار حرامى برایش پیش آمد، خویشتن دارى نموده، مرتکب کار حرام و گناه نمى‌گردد، و البته که شخص دومى بهتر از اولى است.(بحارالانوار جلد ۷۰، ص ۱۰۴)

 

خود را مسخره نکنیم!

امام رضا (ع) مى‌فرماید: شش چیز بدون شش چیز دیگر، مسخره است:
۱٫ هرکس با زبان استغفار کند ولى در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده.
۲٫ هرکس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده.
۳٫ هرکس هوشیارى و احتیاط در زندگى بطلبد ولى بى‌مبالاتى کند، خود را مسخره نموده.
۴٫ هرکس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده.
۵٫ هرکس از آتش جهنم به خدا پناه برد ولى خواسته‌هاى نامشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره نموده.
۶٫ و هر کس به یاد خدا باشد ولى سرعت براى دیدارش نگیرد خود را مسخره کرده(بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۳۵۶)

 

آیا در ما خیری هست؟

امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند:
اگر خواستی بدانی که در تو خیری هست یا نه، به دلت بنگر: اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصیت بدش می‌آمد، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست می‌دارد.
اما اگر دلت از اهل خدا بدش می‌آید و اهل معصیت را دوست می‌دارد در تو هیچ خیری نیست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انسانی با کسی‌است که او را دوست دارد.(اصول کافی، ج۳، ص۱۹۲)

 

جواب رد به شکم!

روزى حضرت على(ع) از درب دکان قصابى مى‌گذشت.
قصاب به آن‌حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین: گوشت‌هاى بسیار خوبى آورده‌ام، اگر میخواهید ببرید.
حضرت فرمود: الان پول ندارم که بخرم.
عرض کرد من صبر مى‌کنم پولش را بعداً بدهید.
امام فرمود: من به شکم خود مى‌گویم که صبرکند!. اگر نمى‌توانستم به شکم خود بگویم، از تو مى‌خواستم که صبر کنى ولى حالا که میتوانم به شکم خود مى‌گویم که صبرکند.

تعلق خاطر

شنیدم که پیرمرد عارفی به مرید خود می‌گفت:
ای پسر، چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد به «روزی» است، اگر به «روزی‌ده» بود به مقام ملائکه می‌رسید!.

(گلستان سعدی)

 

خودبینی عبادت سوز است

روزى حضرت عیسى(ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد نیز تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
(غزالى، محمد، کیمیاى سعادت، ج ۱، ص ۱۰۵)

 

 

 

30نوامبر/16

اعمال انسان معیار نزول نعمت‌ها و نقمت‌ها

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

با مطالعه جوامع بشری در حال و گذشته و یا زندگی افراد دریافت می‌شود که برخی جوامع پیشرفت کرده و به تمدن دست یافته و برخی از پیشرفت و دستیابی به تمدن باز مانده‌اند. این موضوع در باره افراد هم مصداق دارد. آیا پیشرفت جوامع یا افراد، تصادفی یا معلول جبر تاریخ است یا مشیت الهی است و معلول اراده آدمیان؟

برخی معتقدند که پیشرفت جوامع یا افراد، معلول تصادف یا شانس و بخت و اقبال جوامع یا افراد است. عده‌ای پیشرفت را معلول جبر تاریخ و یا مشیت و خواست الهی و یا عامل انسانی می‌دانند و تلاش می‌کنند تا با انسان‌محوری و حاکمیت مطلقه انسان، پرده از حرکت‌های مختلف اجتماعی بشر بردارند.

اما بر اساس آیات قرآن پیشرفت و سقوط، نه معلول تصادف و شانس و بخت و اقبال است، نه معلول جبر تاریخ یا حاکمیت مطلقه انسان و یا مشیت مطلقه الهی، بلکه عوامل گوناگونی در تحقق حوادث مؤثرند که در قرآن از آنها تحت عنوان سنت الهی یاد می‌شود؛ سنت‌هایی که در تمام مراحل، اراده انسان را در تحقق بخشیدن به حوادث تاریخی و پیشرفت و سقوط فرد و جامعه، چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی مؤثر می‌داند.

قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۹۶ می‌فرماید: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُون: اگر اهل قریه‌ها و جوامع ایمان آورده و پرهیزکاری کرده بودند، برکت‌هایی از آسمان و زمین به رویشان می‌گشودیم، ولی تکذیب کردند و ما نیز ایشان را به اعمالی که می‌کردند مؤاخذه کردیم.»

از این آیه استفاده می‌شود اگر مردمی که در آبادی‌ها زندگی می‌کنند، به جای طغیان و سرکشی و تکذیب آیات الهی و ظلم و فساد، ایمان ‌آوردند و تقوا و پرهیزگاری پیشه کنند، درهای رحمت الهی و برکات آسمان‌ها و زمین به روی آنها گشوده می‌شود. یعنی عمران و آبادی در سایه ایمان و تقوا حاصل می‌شود و اگر ا یمان و تقوا نباشد، جوامع به بلاها و گرفتاری‌ها مبتلا می‌شوند.

در سوره روم، آیه ۴۱ نیز می‌فرماید: « ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون: فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است، خدا می‌خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند شاید به سوی حق بازگردند.»

 

گناه سرچشمه فساد در خشکی و دریا

این آیه بیانگر ارتباط گسترده بین گناه و فساد است. بدون شک هر کار خلافی در وضع جامعه و از طریق آن در وضع افراد اثر می‌گذارد و موجب نوعی فساد در سازمان اجتماعی می‌شود. گناه و کار خلاف و قانون‌شکنی همانند یک غذای ناسالم و مسموم است که خواه‌ناخواه در ساختار انسان تأثیر نامطلوب می‌گذارد و انسان گرفتار پیامدهای آن می‌شود. مثلاً دروغ سلب اعتماد می‌کند و خیانت در امانت، روابط اجتماعی را بر هم می‌زند و ظلم همیشه منشأ ظلم‌های دیگر می‌شود. این رابطه طبیعی گناه و فساد است.

 

تبیین عقلی رابطه گناه و فساد

به‌طورکلی همه اجزاء عالم مانند اعضای بدن یک انسان به یکدیگر متصل و مربوطند و صحت و بیماری یک عضو در افعال سایر اعضا تأثیر و این تفاعل در خواص و آثار، در همه اجزاء و اطراف آن جریان دارد. طبق آیات قرآن شریف، همه این اجزا به سوی خدای سبحان و هدفی که خداوند برای آنها مقدر کرده، در حرکتند.

انحراف و اختلال حرکت یک جزء از اجزا، مخصوصاً اگر جزء مهمی باشد، بر سایر اجزا اثر سوء باقی می‌گذارد، در نتیجه آثاری هم که سایر اجزای عالم در این جزء دارند، فاسد می‌شود و فساد به خود او برمی‌گردد. اگر این جزء به خودی خود و یا با کمک دیگران استقامت قبلی‌اش را به دست آورد، حالت قبل از انحراف او نیز برمی‌گردد؛ ولی اگر انحراف و اعوجاج ادامه پیدا کرد، فساد و ابتلای او نیز ادامه می‌یابد و اگر انحراف و طغیان از حد بگذرد و  سایر اجزا را به تباهی بکشاند،  همه اسباب جهان علیه او قیام می‌کنند و با قوایی که خداوند به منظور دفاع از حریم ذات و حفظ وجود در آنها به ودیعه سپرده، جزء مزبور را تا خبردار شود از بین می‌برند و نابود می‌سازند.

این یکی از سنت‌هایی است که خدای سبحان در جمیع اجزای عالم که انسان هم یکی از آنهاست جاری ساخته. نه تخلف‌بردار است و نه انسان از آن مستثناست و چون چنین است، اگر جامعه‌ای از راه فطرت منحرف شود و از راه سعادت انسانی که خدای متعال برای او مقرر کرده، باز ماند، اسباب طبیعی‌ای که آن را احاطه کرده اختلال پیدا می‌کند و آثار سوء این اختلال به خود آن امت برمی‌گردد و دود کجروی‌هایش به چشم خودش می‌رود.

فساد اخلاق، قساوت قلب و از بین رفتن عواطف انسانی، روابط عمومی را از بین می‌برد و هجوم بلیات و تراکم مصیبت‌ها آن جامعه را به انقراض می‌کشد. آسمان از باریدن باران‌های فصلی و زمین از رویاندن زراعت و اشجار دریغ می‌کند و در عوض، باران‌های غیرفصلی، سیل و طوفان و صاعقه به راه می‌اندازد و زمین با زلزله و خسف، مردمان را در خود فرو می‌برد. اینها همه آیاتی الهی هستند که چنین امتی را به توبه و بازگشت به سوی راه مستقیم فطرت وامی‌دارند.

بنابراین اگر قرآن از فساد در خشکی و دریا سخن به میان می‌آورد، منظور وقوع جنگ و بسته شدن راه‌ها و سلب امنیت است که دامنگیر انسان می‌شود و یا مانند اختلالات جوّی و زمینی است که زندگی و معاش انسان و غیرانسان را مختل می‌سازد.

این سنت پروردگار و اثری است که خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب می‌کند؛ هر چند بشر امروز آن را باور ندارد و می‌گوید این افکار زائیده عقب افتادن از قافله علم و دانش و نداشتن وسیله دفاع است. برخی نیز می‌گویند که اگر ایمان و تقوا موجب نزول انواع برکات الهی و بی‌ایمانی و بی‌تقوایی باعث سلب برکات است، چرا برخی از امت‌های بی‌ایمان غرق در ناز و نعمت‌اند و جمعی از افراد مؤمن به سختی روزگار می‌گذرانند.

پاسخ به این سؤال با توجه به دو نکته روشن می‌شود:

۱ـ اینکه تصور می‌شود ملت‌های بی‌ایمان غرق در ناز و نعمت‌اند ناشی از این اشتباه است که برخی می‌پندارند ثروت دلیل بر خوشبختی است. مردم معمولاً این طور فکر می‌کنند که هر ملتی که به لحاظ صنعت و تکنولوژی پیشرفته و ثروتش بیشتر باشد، خوشبخت‌تر است، در حالی که با نگاه دقیق به درون این جوامع و مشاهده دردهای جانکاهی که روح و جسم آنها را در هم می‌کوبد، مشاهده خواهیم کرد که آنها گرفتاری‌های خاص خود را دارند و پیشرفت در صنعت و تکنولوژی، حاصل کار و کوشش و تلاش و نظم و احساس مسئولیت است که در متن تعالیم انبیاء قرار دارد.

برای آشنائی بیشتر با گرفتاری‌های جهان متمدن، مطالعه کتاب «هشت گناه بزرگ انسان متمدن»  را توصیه می‌کنم. در این کتاب از مشکلاتی مثل تراکم جمعیت، تخریب محیط زندگی، رقابت آدمی با خود، تضعیف و نابودی عاطفه، تباهی وراثتی، سنت‌شکنی، افزایش نظریه‌پذیری و به‌کارگیری سلاح‌های هسته‌ای به عنوان گناهان بزرگ انسان متمدن یاد شده است.(۱)

۲ـ اما در پاسخ به این سئوال که چرا جوامع مؤمن و پرهیزگار، عقب مانده‌اند، باید گفت اگر منظور از ایمان و پرهیزگاری تنها ادعای مسلمانی و پایبندی به تعلیمات پیامبران باشد، عقب‌ماندگی این افراد و جوامع امر عجیبی نیست، اما حقیقت ایمان و پرهیزکاری چیزی جز نفوذ آن در همه اعمال و شئون زندگی نیست که با ادعای تنها تأمین نمی‌شود، بلکه باید تعالیم دینی را در تمام ابعاد زندگی پیاده کرد.

 

احکام و آثار اعمال از لحاظ جزا

در دو آیه از قرآن کریم آمده است: « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم:(۲) خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه را که در خودشان است تغییر دهند.»

و در سوره انفال فرمود: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم: (۳) این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی‌دهد جز آنکه آنها خودشان تغییر دهند.»

به استناد آیات فراوان قرآن، اعمال انسان از لحاظ پاداش و کیفر آثار و احکامی دارد که بیان‌کننده اثر آنها در سعادت و شقاوت است. این مباحث قرآنی مبتنی بر قواعد کلی عقلایی حاکم بر جامعه بشری است و بر اساس مصالح و مفاسد تنظیم شده‌اند. آثار و احکام اعمال را می‌توان در چهار محور اصلی بررسی کرد:

۱ـ ارتباط اعمال با یکدیگر

۲ـ پیوند عمل با عامل

۳ـ وابستگی عمل به دیگران (تأثیر مثبت و منفی اعمال بر دیگران)

۴ـ ربط اعمال با جهان خارج و حوادث تلخ و شیرین روزگار

 

ربط عمل با جهان خارج

در بین این چهار محور، تنها به محور چهارم اشاره می‌کنیم:

نیت‌ها و کارهای نیک و بد آدمیان در حوادث خیر و شر عالم سهم و با حوادث پیوندی ناگسستنی دارند. پشتوانه این مطلب برهان عقلی و نقلی است.

الف) برهان عقلی: انسان با همه شئونش حلقه‌ای از زنجیره جهان هستی است، پس نمی‌تواند از سایر حلقه‌ها جدا باشد، چون معلول بسیاری از علل و علت بسیاری از معلول‌هاست، یعنی از موجودات دریایی، صحرایی، زمینی و هوایی تأثیر می‌پذیرد و متقابلاً بر آنها تأثیر می‌گذارد.

بنابراین اعمال انسان بر رویدادهای گوارا و ناگوارای جهان مؤثر و از آنها متأثرند. این تأثیر هم بر جسم انسان است و هم در عقاید، اخلاق و رفتار و کردار او مشهود است.

شاید برای جزئیات این مسئله نتوان برهان عقلی اقامه کرد، ولی هر چند جزئیات رابطه مستقیم انسان و طبیعت با نقل ثابت می‌شود،  برهان عقلی دارد. بنابراین وقتی گفته می‌شود که فلان کار نیک موجب بارش باران مناسب یا نزول برکات الهی یا فلان گناه سبب زلزله یا مرگ نابهنگام است، شرایط پذیرفته‌ای است.

ب) برهان نقلی: قرآن کریم رابطه مستقیم اعمال انسان و طبیعت را در آیات گوناگونی بیان و برهان عقلی را تأیید کرده است. مقصود از تأیید، همانا اثبات جریان اصل تعامل انسان و طبیعت است که مطلبی کلی و قابل تحلیل عقلی است و نه تبیین یک رخداد خاص جزئی مانند زلزله، زیرا رخداد جزئی، برهان عقلی نمی‌پذیرد.

منظور از عمل در اینجا حسنه و سیئه و نیکی‌ها و بدی‌هاست که وصف حرکت خارجی است و نه خود حرکات و سکنات.  برخی از آیات ناظر به اصل ارتباط متقابل انسان و طبیعت هستند، از جمله آیه ۱۱ سوره رعد که می‌فرماید اگر خدا بخواهد سرنوشت قومی را تغییر دهد، هیچ کس قادر به جلوگیری از تصمیم الهی نیست، چون آنان سرپرستی جز خدا ندارند.

یک سلسله از کارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن هستند که خود انسان  بر آنها احاطه دارد و با مشورت و دوراندیشی تصمیم می‌گیرد و انجام می‌دهد. این امور مصوب و اجرا شده یا مطابق شریعت هستند و یا مخالف آن. در هر دو صورت، خدای سبحان یک سلسله از رخدادهای خارج از حوزه پیش‌بینی و دوراندیشی و مشاوره و تصمیم‌گیری را برای همان جامعه خیراندیش یا دگراندیش مقرر و مقدر می‌فرماید که این حوادث، پیام شیرین یا تلخ آیه مورد اشاره به تعامل یاد شده است، بنابراین اعمال انسان در حوادث عالم نقش دارند و باعث تغییر نعمت به نقمت می‌شوند.

در اینجا به برخی از روایات در این زمینه اشاره می‌شود:

۱ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «ان ارتکاب المعصیه موجبه لزوال النعم؛(۴) همانا ارتکاب معصیت و نافرمانی خدا باعث از بین رفتن نعمت‌ها می‌شود.»

۲ـ امام سجاد«ع» فرمود: «الذنوب التی تنزیل النعم، عصیان المعارف و التطاول علی الناس و الاستهزاء بهم:(۵) گناهانی که باعث از بین رفتن نعمت می‌شود عبارتند از ترک معروف و واجبات، تکبر و فخرفروشی بر مردم و مسخره کردن و استهزاء آنان.»

۳ـ امام صادق«ع» فرمود: « الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَم:(۶) ظلم از گناهانی است که باعث تغییر نعمت‌ها می‌شود.»

۴ـ امام سجاد«ع» فرمود: « اَلذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ عَلَى النَّاسِ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَهِ فِی الْخَیْرِ وَ اصْطِنَاعُ الْمَعْرُوفِ وَ کُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْک:(۷) گناهانی که باعث تغییر نعمت‌هاست عبارتند از ستم و ظلم به مردم و ترک عادت در انجام کارهای خیر و احسان به واسطه امر به معروف و نادیده گرفتن نعمت‌ها و ترک شکر بر نعمت‌ها.»

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه مباحث و با دقت در آیات و روایات استفاده می‌شود که سعادت و شقاوت انسان و پیشرفت و انحطاط جوامع و دستیابی به نعمت یا ابتلا به نقمت در دست خود انسان است و اوست که با اعمال خود می‌تواند زمینه جلب نعمت را فراهم کند و یا باعث تغییر نعمت به نقمت گردد. بنابراین، اگر جامعه‌ای یا انسانی دچار ظلم و ستم و معصیت و نافرمانی خدا و کفران نعمت الهی و مانند آن گردد، گرفتار نقمت می‌شود و اگر انسانی در پرتو ایمان و تقوا زندگی کند و به تلاش و کوشش بپردازد و برنامه‌های الهی را در زندگی خود پیاده کند، به نعمت‌های الهی و عمران و آبادی و رفاه و پیشرفت و سعادت و نیک‌بختی دست خواهد یافت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هشت گناه بزرگ انسان متمدن، نوشته کنراد لورنس، ترجمه دکتر محمود بهزاد و دکتر فرامرز بهزاد، انتشارات کتاب زمان ۱۳۵۸.

۲ـ رعد، ۱۱.

۳ـ انفال، ۵۳.

۴ـ بحارالانوار، ج ۱۰۵، ص ۱۶.

۵ـ عده الداعی ابن مهمز طی، ص ۱۹۹.

۶ـ اختصاص شیخ مفید، ص ۲۲۸.

۷ـ عده الداعی، ص ۱۹۹.

 

 

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

فساد اخلاق، قساوت قلب و از بین رفتن عواطف انسانی، روابط عمومی را از بین می‌برد و هجوم بلیات و تراکم مصیبت‌ها آن جامعه را به انقراض می‌کشد

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

گلچینی از احادیث حضرت مهدی «عجل‌الله تعالی فرجه‌الشرف»

 

«سخنان معصومین(علیهم‌السلام) »
*عنه(علیه السلام): إنّا نُحیطُ عِلماً بِأنبائِکُم، وَ لا یَعزُبُ عَنّا شَیىءٌ مِن أخبارِکُم.(احتجاج: ج ۲، ص ۴۹۷، بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۷۵)
 ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاهی داریم وهیچ چیزى از اخبار شما بر ما پنهان نیست.

 

 

*عنه(علیه السلام): إِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم، وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم، وَ لَو لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّواهُ، وَ اصطَلَمَکُمُ الاَْعداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.(بحارالانوار ؛ج ۵۳؛ص ۱۷۵)

ما در رعایت حال شما کوتاهى نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. پس تقوای الهی پیشه کنید و ما را پشتیبانى نمایید.

 

*عنه(علیه السلام): أَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَهُ فَارجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم وَ أَنَاحُجَّهُاللَّهِ عَلَیهِم(غیبت شیخ طوسی، ص۲۹۰؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰)

در پیشامـدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا که آنان حجت مـن بـر شمـا هستنـد و مـن هـم حجت خـدا بـر آنـان هستم.

 

*عنه(علیه السلام): وَاجعَلُوا قَصدَکُم إلَینا بِالمَوَدَّهِ عَلَى السُّنَّهِ الواضِحَهِ،….( بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۷۹)

هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستى ما – اهل بیت عصمت و طهارت – بر مبناى عمل به سنّت و اجراء احکام الهى قرار دهید.

 

*عنه(علیه السلام): عَن مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرى رَضِىَ اللّه ُ عَنهُ قالَ، سَمِعتُهُ یَقُولُ: وَاللّه ِ إنَّ صاحِبَ هذَاالأمرِ لَیَحضُرَالمَوسِمَ کُلَّ سَنَهٍ، فَیَرى النّاسَ وَ یَعرِفُهُم وَ یَرَونَهُ وَ لایَعرِفُونَهُ. (کمال الدین و تمام النعمه ۴۴۰: ۸)

محمد بن عثمان عمرى، نایب امام مهدی(علیه‏السلام) گوید: از حضرت شنیدم که مى‏فرمودند: به خدا قسم صاحب‏الامر هرسال در موسم‏حج حضور پیدا مى‏کند و مردم را مى‏بیند و آنان را مى‏شناسد و مردم او را مى‏بینند ولى او را نمى‏شناسند.

 

*عنه(علیه السلام): إِنَّ الدُّنیا قَد دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَت بِالوِداعِ وَ إِنّى أَدعُوکُم إِلَى‌اللّهِ وَ رَسُولِهِ(ص) وَ العَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَهِ الباطِلِ وَ إِحیاءِ السُّنَّهِ:(الامام مهدی(ع) من المهد الی الظهور، ص ۵۱۵)

فنا و زوال دنیا نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من، شما را به سوى خدا و پیامبرش و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت مى‌کنم.

 


*عنه(علیه السلام)…فَیَعمَلُ کُلُّ امرِئٍ مِنکُم مَا یَقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنَا وَ لِیَتَجَنَّبَ مَا یُدنِیهِ مِن کَرَاهِیَتِنَا وَ
سَخَطِنَا فَإِنَّ امرَأً یَبغَتُهُ فَجأَهٌ حِینَ لَا تَنفَعُهُ تَوبَهٌ وَ لَا یُنَجِّیهِ مِن عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوبَه.
(بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۴؛ احتجاج، ج۲، ص۴۹۵)
…. پس هریک از شما باید به آنچه‌که او را به دوستى ما نزدیک مى‌سازد، عمل کند واز
آنچه‌که خـوشایند ما نبـوده وخشـم ما در آن است، دورى گزیند‌، زیرا مرگ به‌طور
ناگهانى انسان را مى‌گیرد، در وقتى که توبه برایـش سودى نداشته وپشیمانى، او را
از کیفـر مـا به خـاطـر گنـاهـش نجـات نمـى‌بخشد.

 

 

*عنه(علیه السلام): وَفی إِبنَه رَسُولِ اللّهِ(صلى‌الله علیه وآله وسلم) لی أُسوَه حَسَنَه (الغیبه طوسى، ص۲۸۶، ح۲۴۵ ; احتجاج، ج۲، ص۲۷۹ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۸۰، ح۹)

دختر رسول خدا(صلى‌الله علیه وآله) (فاطمه‌ى زهرا(علیها السلام)) براى من، اسوه و الگویى نیکو است.

 

 

*عنه(علیه السلام): (أَمّا وَجْهُ الانتِفاعِ بی فی‌غَیبَتی فَکَالانتِفاعِ بِالشَّمسِ إِذا غَیَّبَتها عَنِ الاَْبصارِ السَّحابُ (کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵، ح۱۰ ; الغیبه، شیخ طوسى، ص۲۹۲، ح۲۴۷ ; احتجاج، ج۲، ص۲۸۴ ; إعلام الورى، ج۲، ص۲۷۲ ; کشف الغمه، ج۳، ص۳۴۰ ; الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۵)

امّا چگونگى استفاده از من در غیبتم، همانند استفاده از خورشید است هنگامى که ابرها آن را از دیدگان پنهان نگاه دارد

 

*عنه(علیه السلام): (أَنَّهُ مَنِ اتَّقى رَبَّهُ مِن إِخوانِکَ فِی الدّینِ وَأَخرَجَ مِمّا عَلَیهِ إِلى مُستَحِقّیهِ، کانَ آمِناً مِنَ الفِتنَهِ المُبطِلَهِ، وَمِحَنِهَا المُظلِمَهِ المُظِلَّهِ وَمَن بَخِلَ مِنهُم بِما أَعارَهُ اللّهُ مِن نِعْمَتِهِ عَلى مَن أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ یَکُونُ خاسِراً بِذلِکَ لاُِولاهُ وَآخِرَتِهِ (احتجاج، ج۲، ص۳۲۵ و بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۷، ح۸)

همانا، کسى‌که در حقوق برادران دینى تو، تقوای الهی راپیشه کند و حقوق مالى‌اى را که بر گردن دارد، به مستحقش برساند، از فتنه‌اى که انسان را به راه باطل مى‌کشاند، و از محنت‌هاى تاریکى که سایه بر آن افکنده، ایمن خواهد بود، و آن که بخل ورزد و از نعمت‌هایى که خداوند، به عاریت، در اختیار او گذاشته است، به مستحقش ندهد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود.

 

*عنه(علیه السلام): وَ لَو اَنَّ أشیاعَنا وَ فَقّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فى الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم، لَما تأخَرَّ عَنهُمُ الیُمنُ بِلِقائنا، وَ لَتَعَجَّلَت لَهُم السَّعادَهُ بِمُشاهِدَتِنا، عَلى حقِّ المَعرِفَهِ وَ صِدقِها مِنهُم بِنا، فَما یَحبِسُنا عَنهُم إلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکرِهُهُ. (بحارالانوار ۵۳: ۱۷۷)

اگر دلهاى شیعیان ما ـ که خداوند آنان را براى اطاعت خودش موفق کند ـ در وفا کردن به پیمان‌شان یکى بود هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تأخیر نمى‌افتاد، بلکه سعادت دیدار با ما همراه با شناخت و صداقت براى آنان زود فراهم می‌شد، چیزى جز کارهاى ناپسند آنان، ما را از ایشان محبوس نمى‌سازد.

 

*عنه(علیه السلام): ما أُرغَمَ أنفَ الشَّیطانِ بِشَیىء مِثُلِ الصَّلاهِ.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۲، ضمن ح ۱۱)
هیچ چیزى همانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى‌مالد و او را ذلیل نمى‌کند.

 

*عنه(علیه السلام): أمّا أموالُکُم فَلا نَقبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، ….(إکمال الدّین ج ۲، ص۴۸۴، بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۰)
اموال – خمس و زکات – شما را جهت تطهیر و تزکیه زندگى و ثروتتان مى‌پذیریم…

 

*عنه(علیه السلام): أنَا الَّذى أخرُجُ بِهذَا السَیفِ فَأملاَالاَْرضَ عَدلا وَ قِسطاً کَما مُلِئَت ظُلْماً وَ جَوراً.(بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۹، س ۱۴، و ج ۵۵، ص ۴۱)
من کسى هستم که با این شمشیر- ذوالفقار- ظهور و خروج مى‌کنم و زمین را پر از عدل و داد مى‌نمایم همان‌گونه که پُر از ظلم و جور شده است.

 

 

*عنه(علیه السلام): أنَا خاتَمُ الاَْوصِیاءِ، بى یَدفَعُ البَلاءُ عَن أهلى وَ شیعَتى.(دعوات راوندى: ص ۲۰۷، ح ۵۶۳)
من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم. به‌وسیلۀ من بلاها و فتنه‌ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

 

 

*عنه(علیه السلام): یَابنَ المَهزِیارِ! لَولاَ استِغفارُ بَعضِکُم لِبَعض، لَهَلَکَ مَن عَلَیها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَهِ الَّتى تَشبَهُ أقوالُهُم أفعالَهُم. (مستدرک ج ۵، ص ۲۴۷، ح ۵۷۹۵)
اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضى شماها براى همدیگر نبود، هرکس روى زمین بود هلاک مى‌گردید، مگر آن شیعیان خاصّى که گفتارشان با کردارشان یکى است

 

*عنه(علیه السلام): سَجدَهُ الشُّکرِ مِن ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوجَبِها.(وسائل الشّیعه: ج ۶، ص ۴۹، ،بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۶۱)
سجدۀ شکر پس از هر نماز از لازم‌ترین و ضرورى‌ترین سنّتها است.

 

*عنه(علیه السلام): إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَهَ بِنا إلى غَیرِهِ، وَالحَقُّ مَعَنا فَلَن یُوحِشَنا مَن قَعَدَ عَنّا.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۹۱، إکمال الدّین: ج ۲، ص ۵۱۱)
خدا با ما است، پس نیازى به دیگران نداریم، و حقّ با ما است و هرکه از ما روى گرداند باکى نداریم.

 

*عنه(علیه السلام): أما تَعلَمُونَ أنَّ الارضَ لا تَخلُو مِن حُجَّه إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغمُوراً.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۹۱، س ۵، ضمن ح ۱۹)
آگاه باشید که هیچگاه، زمین خالى از حجّت خداوند نخواهد بود، یا به‌طور ظاهر و آشکار و یا به‌طور مخفى و پنهان.

 
*عنه(علیه السلام): أکثِرُواالدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُم.(بحارالأنوار:ج ۵۳، ص ۱۸۱، س ۲، ضمن ح ۱۰)
براى تعجیل ظهور بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.

 

 

*عنه(علیه السلام): أَوَ ما رَأَیتُم کَیفَ جَعَلَ اللّهُ لَکُم مَعاقِلَ تَأوُونَ إِلَیها، وَأَعلاماً تَهتَدُونَ بِها مِن لَدُن آدَمَ(علیه السلام) (الغیبه، شیخ طوسى، ص۲۸۶، ح۲۴۵ ; احتجاج، ج۲، ص۲۷۸)

آیا ندیدید که چگونه خداوند براى شما، ملجأهایى قرار داد که به آنان پناه برید، و عَلَم هایى قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تاکنون؟.

 

*عنه(علیه السلام): وَ أنـَا أعُـوذُ بِاللّه ِ مِنَ العـَمى بَعدَ الجَـلاء، وَمِنَ الضَّلالَهِ بَعدَ الهُدى وَ مِن مُوبِقاتِ الأعمالِ، وَ مُردیـاتِ الفِـتَنِ فَإنـَّهُ عَـزَّ وَ جَـلَّ یَقُـولُ: الم أحَسِبَ النّاسُ أن یُترَکُوا أن یَقُولُوا آمَنـّا وَهُــم لا یُفتـَنُون. (بحارالانوار ۵۳: ۱۹۰، احتجاج، ج۲،ص۴۹۸)

به خدا پناه مى‌برم از کورى بعد از روشنایى و از گمراهى بعد از هدایت، و از امورى که موجب نابودى اعمال مى‌شود و به او پناه مى‌برم از آزمایشهاى هلاک کننده. زیرا خداوند متعال فرماید: آیا مردم گمان مى‌کنند همین‌که گفتند ایمان آوردیم رها مى‌شوند و مورد آزمایش قرار نمى‌گیرند؟!.

 

*عنه(علیه السلام): وَالعاقَبَهُ لِجَمِیل صُنع اللهِ سُبحانَهُ تَکُونُ حَمِیدَهُ لَهُم مَا اجتَنَبُوا المَنهیَّ(بحارالانوار ج۵۳، ص۱۷۷)
هنگامی فرجام نیک و زیبای خداوند فراهم می‌آید که مردم از گناهانی که نهی شده‌اند، احتراز نمایند.

 

*عنه(علیه السلام): لا یَحِلُّ لاِحَد أن یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیرِهِ بِغَیرِ إذنِهِ.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۳، ضمن ح ۱۱)
براى هیچکس جائز نیست که در اموال دیگران تصرّف نماید مگر با اذن و اجازه مالک آن.

 

*عنه(علیه السلام): مَن کانَت لَهُ إلَى‌اللهِ حاجَهٌ فَلیَغتَسِل لَیلَهَ الجُمُعَهِ بَعدَ نِصفِ اللّیلِ وَ یَأتِ مُصَلاّهُ.(مستدرک الوسائل: ج ۲، ص ۵۱۷، ح ۲۶۰۶)

هر که حاجتى از پیشگاه خداوند متعال دارد بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و- جهت مناجات و راز و نیاز با خداوند،- در جایگاه نمازش قرار گیرد.

 

*عنه(علیه السلام): قُلُوبُنا اَوعِیَهٌ لِمَشیَّهِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئنا.( بحارالأنوار: ج ۵۲، ص ۵۱، س ۴، به نقل ازغیبه نعمانى)
قلوب ما ظرف‌هائى است براى مشیّت و ارادۀ الهى، پس هرگاه او بخواهد ما نیز مى‌خواهیم.

 

 

* عنه(علیه السلام): أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذکُرُهُ: (بحارالأنوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۹۳)

سنّت تخلف‌ناپذیر خداوند براین است که حق را به فرجام رساند و باطل را نابود کند، و او بر آنچه ذکر نمودم گواه است.

 

*عنه(علیه السلام): اِنِ استَرشَدتَ أرشِدتَ ، وَ إِن طَلَبتَ وَجَدت

(بحارالأنوار ، ج ۵۱ ، ص ۳۳۹)

اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می‌شوی، و اگر طلب‌کنی می‌یابی.

30نوامبر/16

خودشناسی و خودسازی

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

 

مقدمه

انسان دو بعد دارد: بعد مادی که در آن با تمام موجودات مادی مشترک است و بعد غیرمادی که از این جهت از موجودات دیگر متمایز می‌شود.

آدمی با توجه به بعد غیرمادی خود است که می‌تواند به رشد و تعالی دست یابد و اگر از آن غافل شود تا جائی سقوط می‌کند که می‌گوید: « یا لَیتَنی کُنتُ تراباً:(۱) ای کاش خاک بودم.» از همین رو اندیشمندان در طول تاریخ، انسان را به خودشناسی فراخوانده و به او گفته‌اند: «خود را بشناس». البته خودشناسی تنها یک امر نظری نیست، بلکه مقدمه‌ای برای خودسازی است.

در این گفتار به تبیین خودشناسی و سپس به خودسازی و چگونگی و ضرورت آن پرداخته می‌شود.

در آموزه‌های اسلامی به خودشناسی فوق‌العاده توجه شده است. امیرالمؤمنین علی‌ابن ابیطالب«ع» خودشناسی را سودمندترین معارف دانسته و فرموده‌اند: « مَعْرِفَهِ النَّفْس أنفَعُ المَعارِف»(۲) و نیز آن را برترین معرفت معرفی فرموده‌اند: « أفضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهُ الإنسانِ نَفسَهُ.» و نیز: « مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهی إلی غایَهِ کُلِّ مَعرِفَهٍ وَعلمٍ:(۴)هر کس به شناخت خود دست یابد، به والاترین هدف همه معارف و دانش رسیده است.» و در نهایت با خودشناسی است که آدمی را به رستگاری و پیروزی می‌رساند: « نالَ الْفَوْزَ الْأَکْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَهِ النَّفْس:(۵) کسی به معرفت خود دست یابد به پیروزی بزرگ دست یافته است.»

 

اهمیت خودشناسی

فردی به نام مجاشع بر پیامبر اکرم«ص» وارد شد و از آن حضرت پرسید: «راه معرفت به خدا چیست‌؟» حضرت فرمودند: «خودشناسی.» پرسید: «راه همسویی با خدا و حق چگونه است؟» فرمودند: «مخالفت با نفس و خویشتن.» پرسید: «راه تحصیل رضای حق چیست؟» فرمودند: «خشمگین کردن نفس.» پرسید: «راه رسیدن به حقیقت چیست؟» فرمودند: «هجرت از خویشتن.» پرسید: «راه دستیابی به طاعت حق چیست؟» فرمودند: «نافرمانی از نفس.» پرسید: «راه یاد حق چگونه است؟» فرمودند: «فراموش کردن خویش.» پرسید: «راه تقرب به حق چیست؟» فرمودند: «دوری از نفس.» پرسید: «راه انس به خدا چیست؟» فرمودند: «وحشت از نفس.» پرسید: «چگونه می‌توان این راه را پیمود؟» فرمودند: «با استعانت و یاری جستن از حق در مبارزه با نفس.»(۶) می‌بینیم که در این روایت، محور همه امور معنوی، نفس و معرفت نفس معرفی شده است.

 

معنای خودشناسی و انواع آن

با توجه به ضرورت و اهمیت خودشناسی، باید به معنا و انواع آن توجه کرد. خودشناسی گامی عقلی و نظری در جهت شناخت گوهر نفس و ابعاد و اهداف استعدادهای آدمی است. در این فرایند، انسان از خود می‌پرسد: من کیستم؟ از کجا و برای چه آمده‌ام؟ این نوع معرفت نفس، اساس و بنیان تمام معارف دینی است و انسان را به خداشناسی می‌رساند. علی«ع» فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه و مَنْ عَجَزَ عَنْ مَعْرِفَهِ نفسَه فَهُوَ مَنْ مَعرِفه خالقه أعجَز:(۷) هر که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است و هر که در شناخت خود ناتوان باشد در شناخت خالق و آفریدگار خود ناتوان‌تر است.»

گاهی خودشناسی اخلاقی است، به این معنا که انسان به ارزیابی خود می‌پردازد و از این طریق به استعدادهای فردی و نقاط قوت و ضعف خود پی می‌برد.

در این بحث مراد از معرفت نفس به معنای خودارزیابی و خودشناسی اخلاقی است. علی«ع» فرمودند: «رَحِمَ اللّه‏ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ :(۸) رحمت خدا بر آن کس که قدرش را شناخت و از اندازه‌اش تجاوز نکرد.» زیرا باربرداری باید با رعایت ظرفیت و استعدادها و توانایی باشد. در سخنی دیگر فرمود: «مَن جَهِلَ قَدْرَهُ قَبلَ نَفْسَه:(۹) هر که قدر و اندازه خویش را نداند، خود را نابود کرده است.»

خدای سبحان در قرآن در مورد حسابرسی بزرگ و سرنوشت‌سازی که مورد غفلت مردم است هشدار می‌دهد و می‌فرماید: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ:(۱۰) حساب آنان نزدیک شد، در حالی که آنان در حال غفلت از آن اعراض می‌کنند.»

رسول خدا«ص» فرمودند: « حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر(۱۱): خویشتن را محاسبه کنید، پیش از آنکه شما را ارزیابی کنند. نفس خود را اندازه‌گیری کنید پیش از آنکه مورد اندازه‌گیری واقع شوید و برای ارزیابی روز بزرگ (روز قیامت) آماده شوید.»

 

ارزیابی دائمی  

محاسبه نفس برای انسان مؤمن در هر روز ضروری است. امام کاظم«ع» فرمودند: « لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ و إنْ عَمِلَ سیّئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیه:(۱۲) هر که خود را روزانه محاسبه نکند، از ما نیست. این ارزیابی برای این است که اگر کار نیکی به جا آورده، توفیق افزایش آن را از خدا بخواهد و چنانچه کار زشتی مرتکب شده، مغفرت الهی را درخواست و توبه‌ کند.»

انسان هیچ‌گاه نباید از حساب خود غافل باشد، زیرا همواره در منظر خداست. قرآن به انسان هشدار می‌دهد که خدای سبحان به حرکت لب‌های انسان نظر دارد که مبادا از این راه کسی را بیازاد یا وی را تحقیر کند «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ:(۱۳) وای بر هر عیبجوی ملامت‌کننده‌.» همچنین از حرکت چشم و چگونگی نگاه و خطورات ذهنی آدمی نیز مراقبت می‌کند: «یَعْلَمُ خَائنَهَ الْأَعْینُ‏ِ وَ مَا تخُْفِی الصُّدُور (غافر، ۱۹) خدا از چشم‌های خیانتکار و آنچه در سینه‌ها پنهان می‌کنید آگاهی دارد.» پس هرگز نباید از محاسبه نفس خود غافل شد. به قول فردوسی:

اگر بار خار است خود کشته‌ای

وگر پرنیان است خود رشته‌ای

آدمی شب و روز کار می‌کند یا مشغول آبیاری درخت تیغ‌دار و پرخار است یا ریستن پارچه‌های پرنیانی و ابریشمی. اولی پس از مرگ رنج می‌برد، زیرا عمری زحمت کشید و درخت خار را آبیاری کرد. بدزبانی، بددهانی، بدقلمی، آزردن مردم همگی خار هستند. گناه و ظلم مانند آبی است که پای درخت پرخار خود می‌ریزیم و هنگامی به حقیقت پی می‌بریم که تمام خارهای این درخت ضد ما به کار گرفته می‌شوند. وقتی انسان را در قبر می‌گذارند،‌ گوئی او را روی بستری پر از تیغ و خار نهاده‌اند، ولی نرم‌رفتاری و احسان به مسلمانان، چون پرنیان بافتن است.

 

شیوه خودارزیابی

انسان پیوسته باید خود را ارزیابی کند. سئوال این است که چگونه و با چه شیوه‌ای؟ امام حسن عسگری«ع» از قول پدرانشان و از رسول خدا نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْکَیِّسُ الْکَیِّسین مَنْ حاسَبَ نَفسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْت. فَقَالَ‌ رَجُلٌ یا امیرالمؤمنین کیف یُحاسِبُ نَفسُه قالَ إذا أصبح ثمّ أمسى رجع إلى نفسه وقال: یا نَفْس، إنّ هذا یومٌ مضى علیکِ لا یعود إلیک أبداً، واللهُ سائلُکِ عنه فیما أفنیتِه، فما الذی عَمِلتِ فیه ؟ أذکرتِ اللهَ أم حَمِدتیه ؟ أقَضَیتِ حقَّ أخٍ مؤمن ؟ أنَفَّستِ عن کُربته ؟ أحَفِظتیه بِظَهر الغَیب فی أهله ووُلدِه ؟ أحَفِظتِیه بعد الموت فی مخلَّفیه ؟ أکفَفتِ عن غِیبه أخٍ مؤمنٍ بفضل جاهِکِ ؟ أأعَنتِ مسلماًَ ؟ ما الذی صنعتِ فیه ؟ فیذکر ما کان منه، فإن ذکر أنّه جرى منه خیرٌ حَمِد اللهَ عزّوجلّ وکبّره على توفیقه، وإذ ذکر معصیه ً أو تقصیراً استغفر الله عزّوجلّ وعزم على ترک مُعاوِدَته(۱۴) زیرک ترین مردم کسی است که خود را ارزیابی کند، آن حضرت فرمود: هرگاه صبح را به شب رساند به نفس خود رجوع کند و با خود بگوید ای نفس، امروز بر تو سپری شد و هرگز بازنمی‌گردد و خدا از تو در باره این روز خواهد پرسید، چگونه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی و او را ستایش کردی؟ آیا از مؤمنی رفع نیاز کردی؟ آیا اندوهی از وی زدودی؟ آیا در غیاب او، خانواده و فرزندانش را حفظ کردی؟ آیا وی را پس از مرگش در بازماندگانش نگه داشتی؟ آیا از غیبت برادر مؤمن مانع شدی؟ آیا مسلمانی را یاری کردی؟ ای نفس در این روز چه کردی؟ پس کارهای انجام داده‌اش را به یاد آورد. اگر کار نیکی انجام داده بود، خدا را ستایش کند و بر توفیقی که به وی داده بزرگش بشمارد، و چنانچه گناهی یا کوتاهی از وظیفه را به یاد آورد، از خدا مغفرت بخواهد و بر بازنگشتن به آن عزم جدی داشته باشد.»

 

معیار خودارزیابی

در خودشناسی، توجه به معیار و میزان ارزیابی مهم است، به این معنا که میزان و الگوی تعالی افراد بشر، انسان کامل یعنی پیامبراکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» هستند، ولی هر کسی باید با توجه به استعداد و ظرفیت‌هایش در مقایسه با میزان ارزیابی خویش، (انسان کامل) را بشناسد و براساس آن برنامه‌ریزی کند و با علم و عمل، خود را توسعه دهد.

امیرمؤمنان«ع» در باره این نکته ظریف فرمودند: « کَفی بالْمرءِ کیساً اَنْ یقِفَ علی معایبه و یقْتَصِدُ فی مطالِبِه(۱۵) : در زیرکی انسان همین بس که با آگاهی بر عیب‌های خویش در رسیدن به اهداف خود، تعادل را رعایت و با توجه به ظرفیت‌ها، متوازن و هماهنگ عمل کند.»

آن حضرت در باره رعایت استعدادها و ظرفیت‌های فردی در مسئولیت‌پذیری فرمودند: «یکی گفت من صد دینار داشتم و ده دینارش را صدقه دادم، دومی گفت من ده دینار داشتم و یک دینار آن را صدقه دادم و سومی گفت: من یک دینار بیشتر نداشتم و یک دهم آن را صدقه دادم، پیامبر خدا فرمود: همه شما سه نفر پاداش یکسان دارید، زیرا هریک شما یکدهم دارایی خود را صدقه داد.»(۱۶)

 

آثار خودشناسی

۱. ‌خداشناسی

مهم‌ترین و نخستین اثر خودشناسی، شناخت خدای سبحان است که سبب و ارزش والای معرفت نفس است. پیامبر«ص» و امیرالمؤمنین«ع» در این باره فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه:(۱۷) کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.»

انسانی که به خداشناسی دست می‌یابد، از اولیای الهی است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « مَن عرَف الله و عَظَّمه مَنَع فاه مِنَ الکَلام و بَطْنُهُ مِن الطّعام و عَنّی نفسِه بِالصیام و القیام:(۱۸) کسی که خدا را شناخت و او را بزرگ شمرد، دهانش را از سخن گفتن و شکمش را از غذا منع می‌کند و نفس خود را با روزه‌داری و انجام عبادات الهی به زحمت می‌اندازد.»

همین خداشناسی و معرفت به عظمت او انسان را تربیت می‌کند و کم‌گفتن و کم‌خوردن، روزه گرفتن و سحرخیزی و شب زنده‌داری را ملکه وجود خود می‌سازد. پس از شنیدن این سخن از رسول خدا، عده‌ای پرسیدند که آیا این ویژگی‌ها از خصوصیات اولیای الهی است؟ حضرت فرمودند: «اِنَّ اولیاءالله سکتوا وَ کان سکوتهم فکرا وَ نَظَرُوا فکان نَظَرُهُمْ عِبَرَهُ وَ نَطَقُوا فکان نُطْقُهُمْ  حکمه وَ مَشَوْا وَ کان مشیهم بین النَّاسِ برکه لَولا الاَجَلُ الذی کَتَبَ اَلله علیهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم فی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ و شوقاً الی الثواب:(۱۹) اولیای الهی کسانی هستند که اگر سکوت کردند سکوت آنها اندیشیدن است و اگر سخن گفتند سخن آنها ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کردند، نگاه آنها عبرت گرفتن است و اگر سخن می‌گویند نطق آنها حکمت است و اگر راه می‌روند در بین مردم، روش آن منبع خیر و برکت است و اگر اجلی که خدا برای آنها درنظر گرفته نبود، روح آنها در پیکر آنها قرار نمی‌گرفت، زیرا از عذاب الهی ترسان و به ثواب الهی مشتاقند.»

 

۲ـ اصلاح انگیزه و رفتار

خودشناسی بیشترین تأثیر را در عملکرد و اصلاح انگیزه و رفتار انسان دارد. امیرالمؤمنین«ع» فرمودند: « مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النِّجاهِ  وخَبَطّ فِی الضَلال والجَهالات:(۲۰) کسی که خود را نشناسد، از راه نجات دور و گرفتار گمراهی و نادانی‌هاست و هر کسی که خود را بشناسد با سرگرم شدن به امور فانی به پستی نمی‌گراید: «مَن عَرَفَ نَفسَه لَم یَهنُها بِالفانیات؛(۲۱) و با بدترین دشمن که خواسته‌های نفسانی است مبارزه می‌کند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه جاهَدُها؛(۲۲) و با چنین جایگاهی به تعبیر قرآن به مقام خشیت الهی می‌رسد.». «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَا:(۲۳) در نتیجه همه کارهای او برای خداست، زیرا عارف کسی است با خودشناسی، نفسش را از اسباب نابودی‌ آزاد کند و آن را پاکیزه نگه دارد و کسی که خود را به این مرحله می‌رساند، هرگز نابود و هلاک نمی‌شود، «ما هَلَک مَنْ عَرَفَ قَدْرَه».(۲۴)

 

۳ـ حقیقت‌مداری

انسانی که خود و در پرتو خودشناسی، خدا را شناخت، حق‌محور و حقیقت‌مدار می‌شود. قبله و مدار انسان حق‌محور حق است و به سود و زیان نفس خود نمی‌اندیشد. امام صادق«ع» فرمودند: «اِنَّ مِنَ حَقیقَهِ الایمانِ اَنْ تُؤَثِّرَ الحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ، عَلَی الباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ وَ اَنْ لا یَجوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَک:(۲۵) از نشانه‌ها و آثار ایمان حقیقی آن است که حق را گرچه در ظاهر به زبان شما باشد بپذیرید و باطل را هر چند به سودتان باشد نپذیرید.» البته هیچ حقی زیان‌آور و هیچ باطلی سودمند نیست، زیرا باطل با نظام آفرینش و هدف خلقت انسان هماهنگ نیست، بنابراین، امکان سوددهی باطل وجود ندارد. پس مقصود از سود و زیان در این حدیث، نفع و ضرر مادی و ظاهری است که هر کسی به تشخیص خود آن را سود و زیان می‌داند.»

 

نشانه‌های حق‌مداری

الف) مهار خشم

انسان حق‌مدار در شرایط سه‌گانه خوشی، خشم و قدرت از پذیرش حق و عمل به آن فاصله نمی‌گیرد. رسول خدا«ص» فرمودند: « ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ فَقَدِ استَـکمَلَ خِصالَ الایمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ مَنْ إِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنِ الْحَقِّ وَإِذَا رَضِیَ لَمْ یُخْرِجْهُ رِضَاهُ إِلَى الْبَاطِلِ و اِذا قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیسَ لَه: (۲۶) سه ویژگی در هر کسی باشد ایمانش کامل است. در هنگام خوشی باطل‌گرا نباشد و به وقت خشم از حق‌مداری خارج نشود و در زمان قدرت به آنچه مالی نیست دست‌درازی نکند.»

 

ب) انصاف با مردم

یکی از نشانه‌های رفتار حق‌مدارانه انصاف است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: « مَن واسَی الفقیرَ مِن مالِه و اَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا:(۲۷)  مؤمن حقیقی کسی است که با داراییش نسبت به فقیر مواسات کند و در رفتار با مردم انصاف داشته باشد.»

امام صادق«ع» فرمودند: «از مهم‌ترین چیزهائی که خداوند بر خلقش فرض کرده است انصاف داشتن با مردم است.»(۲۸) این خواسته را خدا با آدم ابوالبشر«ع» چنین در میان گذاشت: «در رفتار با مردم همان چیزی را بخواه که برای خود می‌خواهی و هر چیزی را برای خود نمی‌طلبی برای آنان نخواه.»(۲۹) یعنی در واقع خود را جای دیگران قرار بده و برای دیگران همان را بخواه که برای خودت می‌خواهی.

 

ج) نصیحت‌پذیری

نصیحت‌پذیری نیز از نشانه‌های حق‌مداری است. خردمندان حقیقت‌مدار نصیحت‌پذیرند. اگر نصیحت‌پذیری برای کسی دشوار باشد و به ذائقه او تلخ آید، نشانه بیماری است. حضرت علی«ع» فرمودند: «مَن ذَکَر التوّفیقِ اَلأَخذُ بِالنّصیحه: (۳۰) نصیحت‌پذیری از نشانه‌های موفقیت و برتری آدمی است.» و نیز: «مِن عَلاماتِ الِادبار سُوءِ الظّنّ بالنَّصیح: (۳۱) پشت کردن به حقیقت و بدگمانی به نصیحت دیگران از نشانه‌های انحطاط است.»

خردمندان حقیقت‌مدار نه تنها از نصیحت دیگران روی برنمی‌تابند، بلکه از آن با روی خوش استقبال می‌کنند. امام صادق«ع» فرمودند: « أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبِی:(۳۲) محبوب‌ترین برادرانم کسی است که عیب‌هایم را به من هدیه دهد.»

د) تفقه و دین‌مداری

یکی از نشانه‌های حق‌مداری تفقه و دین‌مداری است. انسان دین‌مدار همه کارهایش را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که پسند معبود و براساس دین الهی باشد. امام سجاد«ع» فرمودند: «الِعِبادَه اِلا بالتَفَقُّه؛(۳۳) هیچ عبادتی جز با تفقه و دانایی و هماهنگی با شریعت تحقق پیدا نمی‌کند.»

با توجه به آثار گوناگون خودشناسی بر انسان لازم است به آن توجه کند و با ارزیابی خود به خودشناسی واقعی دست یابد. انسان باید برای رسیدن به خودشناسی از اموری چون پندارگرایی و غفلت و حب دنیا و تقلید کورکورانه و بی‌نظمی در امور و سستی در عمل بپرهیزد، به سوی خودسازی گام بردارد و با رعایت حدود الهی و دعا و حاجت و خضوع و خشوع در عبادات و امید و ایستادگی تقرب الهی نائل شود و با تقرب الهی هویت واقعی خود را بازیابد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نبأ، ۴۰.

۲ـ غررالحکم، ص ۷۱۲.

۳ـ همان، ۱۸۹.

۴ـ همان، ۶۵۰.

۵ـ همان، ۷۲۰.

۶ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۳۸.

۷ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۲۰، ص ۲۹۲.

۸ـ غررالحکم، ص ۳۷۳.

۹ـ شرح ابن‌الحدید، ج ۱۶، ص ۱۱۸.

۱۰ـ انبیاء، ۱.

۱۱ـ وسایل الشیعه، ج ۱۶، ۹۹.

۱۲ـ کافی، ج ۲، ص ۴۵۳.

۱۳ـ همزه، ۱.

۱۴ـ وسایل‌الشیعه، ج ۱۶، ص ۹۸.

۱۵ـ غررالحکم، ص ۵۲۳.

۱۶ـ کنزالعمال، ج ۶، ص ۵۷۲.

۱۷ـ غررالحکم، ص ۵۸۸.

۱۸ـ امالی صدوقی، مجلس ۵۰، ص ۲۶۹.

۱۹ـ همان.

۲۰ـ غررالحکم، ص ۶۵۶.

۲۱ـ همان، ۶۲۷.

۲۲ـ همان، ۵۸۳.

۲۳ـ فاطر، ۲۸.

۲۴ـ همان، ۶۸۴.

۲۵ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۰۵.

۲۶ـ امالی شیخ طوسی، ص ۶۰۳.

۲۷ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۴۷.

۲۸ـ همان، ص ۱۴۵.

۲۹ـ همان، ص ۱۲۶.

۳۰ـ‌ غررالحکم، ص ۶۷۴.

۳۱ـ همان، ۸۲۳.

۳۲ـ کافی، ج ۲، ص ۶۳۹.

۳۳ـ کافی، ج ۸، ص ۲۳۴.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

آدمی با توجه به بعد غیرمادی خود است که می‌تواند به رشد و تعالی دست یابد و اگر از آن غافل شود تا آنجا سقوط می‌کند که می‌گوید: « یا لَیتَنی کُنتُ تراباً:(۱) ای کاش خاک بودم.» از همین رو اندیشمندان در طول تاریخ، انسان را به خودشناسی فراخوانده و به او گفته‌اند: «خود را بشناس». البته خودشناسی تنها یک امر نظری نیست، بلکه مقدمه‌ای برای خودسازی است.

 

۲٫

مهم‌ترین و نخستین اثر خودشناسی، شناخت خدای سبحان و سبب و ارزش والای معرفت نفس است. پیامبر«ص» و امیرالمؤمنین«ع» در این باره فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه:(۱۷) کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.»

 

 

30نوامبر/16

انسان در جستجوی معنا(۲)

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

آقای عزیز! برادر من!

نفرما دنیا بیقوله است.

نفرما اینجا گوشه است. نفرما اینجا تنهایم.

نفرما شب است.

همیشه تویی و تو. هیچ ‌کسی به دیگری خیانت نکرده، مگر اینکه اول بار با خودش خیانت کرده.

حرف قرآن‌مان، فرمایش خدا و پیغمبرمان این است که اعمال شما، نیّات شما و حالات شما می‌شود خود شما : « اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِح»(۱)

افکار این جوان می‌شود خود این جوان. حرکات این شخص می‌شود خود این شخص.

نیات او می‌شود خود او. بیقوله است؟ تو که تویی. تو را که نمی‌شود از تو گرفت. گوشه است و شب است؟ کسی نیست و تنها هستم؟ مگر می‌خواهی این کارها را چه کسی انجام بدهد؟ اولین بار که در خودت پیاده می‌شود. تو که تویی. هیچ‌ وقت که تو را از تو نمی‌گیرند.

ذیل همین آیه چه شیرین فرمود: « لَو أَنَّ بَینَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا»(۲) این (لو) به قول حضرات ادبای عرب، از ادات شرط است، جایی که امری نشدنی است، لو می‌آورند. یعنی توقع بی‌جایی دارد و امری نشدنی را طلب می‌کند. چرا نمی‌شود؟

می‌پرسیم مگر می‌شود تو را از تو گرفت؟ مگر می‌شود مرا از من بگیرید؟ نه. می‌شود کلاهم را  بردارند، اما سرم را از من بگیرند یعنی چه؟ می‌شود قبا را از تنم به در بیاورند، اما مرا از من بگیرند یعنی چه؟ می‌شود مرا از این خانه به در ببرند، اما مرا از من بگیرند یعنی چه؟

آقای عزیز! تو می‌توانی از خودت فرار کنی؟  نمی‌شود. من می‌توانم از دیگری فرار کنم، اما چگونه خودم از خودم فرار کنم، هر جا که باشم منم. پس نمی‌شود از خود فرار کرد. آنچه که پنجاه، شصت سال، کمتر، بیشتر، انجام دادم، نیت داشتم، شب، روز، گاه و بی‌گاه، با این، بی‌آن، تنها، هر چه، آن شدم، شدند من. می‌شود مرا از من گرفت؟ می‌شود تو را از تو گرفت؟ دلش می‌خواهد «لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا» که اینها از او فاصله بگیرند، اما نمی‌شود.

این طور درنظر بگیرید که یک کسی به بیماری مالیخولیا مبتلاست. بیچاره می‌بیند که اشخاصی از گوشه و کنار به او حمله می‌کنند. دست یکی دشنه است و دست یکی تازیانه. دست یکی سنگ است و دست یک پاره کلوخ و اینها از هر طرف به او حمله می‌کنند. ای بسا می‌بیند که حیوانات درنده دارند می‌آیند. خیال می‌کند که همه اینها بیرون از خود اوست. فریاد می‌کشد که در را ببندید و نگذارید اینها بیایند، در را چرا ببندیم؟ اطرافیانش سر بلند می‌کنند و می‌گویند ما کسی را نمی‌بینیم. چه می‌گوئی. دارند مرا می‌برند و می‌زنند و می‌کُشند و می‌خورند و این حرف‌ها یعنی چه؟ در را ببندیم یعنی چه؟ کسی نمی‌آید. اما او فریاد می‌کشد که دارند مرا می‌خورند، می‌سوزانند، می‌کشند، تهدیدم می‌کنند، فریاد و فغان می‌کنند. بالاخره خسته می‌شود. بلند می‌شود. می‌خواهد از چنگ آنها فرار کند. از خانه بیرون می‌دود. این سو و آن سو تا خود را پنهان کند. می‌بیند که همه آنها زودتر از او آمده‌اند و این بی‌خبر است که اینها همه خودش بود و بیرون از خودش نبود. می‌گفت در را ببندید که اینها نیایند. بیچاره به خیالش که از آنها فرار کرده است. باید به او گفت مرد حسابی! آدم غافل! تو داری از خودت فرار می‌کنی؟ تو که از اینجا برخاستی، فرار کردی و رفتی، دیدی که همه با تو هستند؟

قرآن کریم می‌فرماید، انبیا و اولیا فرمودند، عقل و برهان می‌فرمایند که آنچه  انجام دادی: «یَومَ تَجِدُ کُلُ نَفسٍ مَّا عَمِلَت مِن خَیْرٍ مُّحضَرًا وَمَا عَمِلَت مِن سُوَء»(۳) است. هر چه انجام دادی، همه در تو رسوخ کرد و در تو نقش بست و رنگ ثابتت شد. همه شد تو، همان طور که قرآن مجید فرمود: عمل غیرصالح شد، این پسر، آن رفتارش شده. این شخص می‌خواهد از اینها فرار کند. باید به او گفت مگر می‌توانی خودت از دست خودت فرار کنی؟ می‌شود که تو را از تو گرفت؟ این آقا آرزو می‌کند که او را از او بگیرند. آرزو می‌کند که خودش از خودش فرار کند. این نشدنی است.

معاشرت با مردم آلوده، با محیط کثیف، پسر نوح او را از چنان پدری، از پیغمبر اولوالعزمی جدا کرد.

فرزندانتان را تحت نظر داشته باشید. شب‌ و روزهایشان را بپایید. به این نهال‌هایتان رحم کنید. میکروب‌ها و کرم‌ها زیادند. عوارض و حوادث گوناگون بسیارند.

باید مواظب اجتماع بود. عیسی به دین خود، موسی به دین خود، او را در گور خودش می‌گذارند و مرا در گور خودم مبادا!

این حرف‌ها دیدن و مسامحه کردن و مواظبت نکردن است. از آن بدتر اینکه مبادا که شمای پدر، نتوانی به خانه خودت قدم بگذاری! مبادا کار به جایی بکشد که یک عمر، یک قرن، چندین پشت، گذشته و آینده نتوانند از یک فعل بد آدم، از یک رفتار ناشایسته انسان رهائی یابند و در اجتماع زندگی کنند و آواره شوند.

مکن کاری که بر پا سنگت آیو

جهان با این بزرگی تنگت آیو(۴)

در مقابل بشنوید از یک جوان عاقل، از یک مرد بیدار. خوشا به حال آن کسی که عقل دارد و بیدار است، الهی آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه عقل ندارد چه دارد؟

در حدیث است که آمدند خدمت رسول‌الله«ص» و از یک فرد مقدس ناپخته، خام، بی‌توجه، راه گم‌ کرده که نمی‌داند کجایی است، صحبت به میان آوردند که بله آقا! یا رسول‌الله، ما در محل خودمان آقایی داریم، شخصی داریم، مقدسی داریم که این طوری است. دائماً نماز و قرآن و روزه می‌گیردو بنا کردند از کثرت عبادتش گفتن. پیغمبر اکرم«ص» فرمود این طور که شما می‌گویید، این فرد مگر بشر نیست؟ انسان نیست؟ اجوف است؟ بشر غذا می‌خواهد، بشر خانه و زندگی می‌خواهد. او که  این چه جوری زندگی می‌کند و این قدر عبادت می‌کند، نانش را از کجا تحصیل می‌کند؟ عرض کردند یا رسول‌الله! ما زندگی‌اش را اداره می‌کنیم. رسول‌الله فرمود همه شما بهتر از او هستید. مقدس عاقل باش. نمازگزار عاقل باش. چه کسی گفت برو گوشه مسجد معتکف و وزر و وبال اجتماع شو؟‌

جناب ابن بابویه در کتاب شریف امالی‌ مینویسد که عثمان بن مضعون پسری داشت که از این نشئه رخت بربست. با اینکه از صحابه پیغمبر است، اما معصوم که نیست، لذا اشتباه می‌کند. رسول‌الله امروز، امشب، فردا، پس‌فردا، او را در مسجد و در نماز نمی‌بیند. چطور ایشان تن درنمی‌دهند به اجتماع؟ چرا در مجلس نیست؟ چرا به نماز نمی‌آید؟ عرض کردند یا رسول‌الله! عثمان بن مضعون بعد از پیشامد عهد کرده در گوشه مسجدی معتکف و مشغول شود و ترک دنیا کند. حضرت فرمان داد او را حاضر کنند.

حدس عده‌ای از ارباب تاریخ این است که حضرت علی«ع» بیم داشت که مبادا دشمنان بیایند و نبش قبر و به بدن نازنینش جسارت کنند. فرمود شبانه بدنم را به خاک بسپارید و قبر مرا پوشیده بدارید. کسی نداند تربت من کجاست. امام حسن و امام حسین»ع» در دل شب به غسل و تکفین و تدفین بدن امیرالمؤمنین«ع» پرداختند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که اوضاع تاریخی و سیاسی و اجتماعی عصر او چگونه باید بوده باشد. شبانه امیرالمؤمنین را به خاک سپردند. مردم شب را به روز آوردند و شنیدند علی«ع» را شبانه دفن کرده‌اند. امام حسن مجتبی به مسجد جامع کوفه تشریف‌فرما شد. مردم جمع شدند. آقا به منبر تشریف‌فرما شد و فرمود مردم! مسلمانان! دیشب کسی از این نشئه رخت بربست که عیسی پیامبر«ع» در این شب عروج کرد. کسی در این شب رخت بربست که وصی عیسی«ع» در این شب ارتحال کرد. کسی در این شب رخت بربست که در تمام غزوات اسلامی پیشاپیش لشکر بود. میکائیل در طرفی سویی، جبرائیل در طرف دیگر و آن رأیت بزرگ در دست او بود. دیشب کسی از این عالم، از این نشئه ارتحال فرمود که پیشنیان بر او سبقت نگرفتند جز به فضل نبوت و دیگر مادر روزگار چون علی در دامان خود نخواهد پرورید و دیگر هیهات هیهات که کسی همسنگ علی شود. دیشب کسی از دنیا رخت بربست که سلطان عوامل ملک و ملکوت بود، اما سرمایه مالی‌ این سلطان هفتصد درهم پول نقره بود. بفرمایید هفتصد قِران، هفتصد تومان، این پادشاه عوامل ملک و ملکوت آن که هزار بنده را خرید و آزاد کرد و می‌گفت بندگان خدا باید آزاد باشند و همواره سفارش می‌فرمود، آزاد و احرار باشید.

وقف‌نامه‌اش را ببینید. وقف‌نامه در نهج‌البلاغه هست و بعضی‌ها را مرحوم مجلسی در بحار آورده است. به مکه که مشرف می‌شوید، بپرسید ده ینبوع از موقوفات علی«ع» هنوز هم برقرار است و در دست اولاد و دودمان او. یک ینبوع شش دانگ است که آن را وقف فقرای مسلمین می‌کند. باغ است و نخل‌ها. چه بسیار وقف. وقف از سوی آن کسی که در بخشش و دستگیری در ایثار سوره « هَل اَتی» در وصفش نازل شد.

گرفته این جهان وصف ثنانش

گذشته ز آن جهان وصف سه نانش(۵)

سخن امام حسن مجتبی وقتی بدینجا رسید گریه بر خود آن بزرگوار مستولی گردید و مسجد یکپارچه ضجه و ناله شد. ما هم به پیشگاه امام‌زمانمان عرضه می‌داریم که آقاجان!  ما هم مصیبت دیده‌ایم. امیرالمومنین«ع» پدر روحانی ما بود و افتخار داریم که به آن بزرگوار انتساب داریم. زبان حال ما این است که آن شمشیری که فرق او را شکافت، بر دل ما نشست.

در این عصر و این حال و این آشفتگی‌ها از کلام علی و از کمال علی  و از کتاب علی و از گفتار علی فاصله گرفته‌ایم. آقاجان! یا امام حسن مجتبی! یتیم ماییم نه شما. این فرمایش و این حرف بلند هم از من نیست و باز هم از آن بزرگوار است:

مطلق این آوازها از شه بود(۶)

امیرالمؤمنین«ع» فرمود یتیم آن کس نیست که پدرش از سرش بگذشت و برفت، یتیم، یتیم علم و ادب است. کسی که کمال ندارد و معرفت و تقوا تحصیل نکرده، او یتیم است. اینکه عرض کردم ما یتیم هستیم، صورت گستاخی به دیگران نباشد. اجتماع ما را که بنگرید تصدیق می‌فرمایید که بنده در این گفتارم به خطا نرفته‌ام. مردم واقعاً یتیم و فلک‌زده‌ و بیچاره‌اند. به قهقرا می‌روند. فساد است از شش جهت ما را گرفته است.

‌افسوس که این مزرعه را آب گرفته

دهقان مصیبت‌زده را خواب گرفته(۷)

الغرض گفتیم که معاشرت سخت مؤثر است.

سنگ از سنگ و  خاک از خاک رنگ می‌گیرد و متأثر می‌شود. شاخه‌ای از درختی به درختی پیوند داده می‌شود، بر اثر این پیوند و الفت‌، از یکدیگر رنگ و خو می‌گیرند.

جوانان عزیز! در شرع مقدس ما راجع به معاشرت، مجالست، مواظب و مراقبت از خود بسیار آمده است. اینکه او با چه کسی همدست ‌شود، بسیار سفارش شده است، به‌طوری که در کمتر موضوعی این قدر سفارش شده است. التفات بفرمایید. محیط، رفقا، پدر و مادر، ملّای اجتماعی، آموزگار سر کلاس، زعیم یک قبیله مؤثرند. حتی دایه مؤثر است.

رسول‌الله فرمود فرزندان خود را که می‌خواهید به دایه بدهید، در خوی آن دایه و در آداب و رسوم او دقت کنید که اخلاق او از مجرای شیر در فرزند شما اثر می‌گذارد.

ببینید فرزندانتان را به دست چه کسی می‌دهید. علم برای جان حکم همان شیر را دارد و معلم حکم دایه را. ببین شیر را از چه معلمی می‌گیری. معلم آلوده و شیر مسموم نباشد.

ببینید فرزندانتان را به دست چه کسانی می‌سپارید.از آن دایه‌ای که شیر می‌دهد برای پروراندن و تربیت کردن جسم کودک تا آن کسی که می‌خواهد به فرزندان شما کمال یاد بدهد.

این امیرالمؤمنین«ع» به امام حسن مجتبی«ع» فرمود فرزندم! ملک دل جوان خالی و بی‌نقش است تخمی که در او کاشته شد، حرفی که به او القا شد، نهالی که در او غرس شد، چون مانع ندارد و مزاحمت ندارد، ریشه می‌دواند و سخت در او رسوخ می‌کند، رنگ ثابت برای او می‌شود.

ببینید فرزندانتان را که به دست چه کسانی می‌سپارید. حتی بزرگان ما فرمودند اسم که برای فرزندان می‌گذارید اسمی نباشد که وقتی بزرگ شد خجالت بکشد و دیگر اینکه مبادا در تعلیم و تربیت‌، به مدرسه بردن، با فرهنگ آشنا کردن فرزند دریغ کنید.

مرحوم فرهاد میرزا، در کتاب شریف زنبیلش، می‌نویسد که ابوقبیس کلالی که یکی از افراد سرشناس عرب بود از پیشینیان، در نامگذاری فرزندان و غلامانش، فکر می‌کرد که اسم اثر دارد،‌ لذا نام یکی از فرزندانش را گذاشت کلب، یکی را ذبح، یکی را اسد. بچه‌ها را صدا می‌زد پلنگ و شیر و غلامان و زیردستانش را به اسم‌هایی که دلالت بر خمود بودن و خاموش بودن داشتند.

پرسیدند این چه کاری است که می‌کنی؟ گفت چون من غلامانم را برای خودم می‌خواهم، می‌خواهم نام‌هایی داشته باشند که همین ‌جور که به اینها می‌گویم بره و میش، اینها بره و میش بشوند. این اسم به‌تدریج بر آنها اثر می‌گذارد. اما فرزندانم را برای روزی می‌خواهم که با دشمنانم بجنگند. این پندار این مرد است و من نمی‌گویم که شرع این کار را امضا فرموده است. شرع فرمود برای فرزندانتان اسمی بگذارید که بزرگ که شدند از نامشان خجالت نکشند.

این قضیه را عرض کردم که بگویم که حتی نامگذاری در فرزندان اثر می‌گذارد، چه رسد به معاشرت، کسب و کار، شب‌نشینی‌ها، همدستی‌ها و هزاران رنگی که در اجتماع می‌گیریم. به فکر خود باشید. هیچ‌کسی با شما عناد و دشمنی ندارد.

اگر این خاک و این مکان پاک و در و دیوار این مسجدی که در آن نشسته‌ایم، الان به زبان بیایند خواهند گفت که:

این همان چشمه خورشید جهان‌افروز است

که همی تاخت بر آرامگه عود و ثمود(۸)

در آتیه نزدیکی نه بنده هستم و نه جنابعالی مخاطب من. هیچ هدفی نداریم ان‌شاءالله تعالی جز خدا و خیر شما. حقیقت این عالم، مقام صدیقین و انبیاست. آدم که نمی‌تواند اینجا را سنگر اغراض شخصی خود کند. هیچ طایفه‌ای از این طایفه به شما مهربان‌تر نیستند. از پدر و مادر شما به شما مهربان‌ترند.   عرض کردم که معاشرت‌ها و همنشینی‌ها اثر دارند. انسان زود رنگ می‌گیرد. یک حیوان اهلی مدتی با وحشی به سر ببرد، وحشی می‌شود. یک حیوان وحشی مدتی با اهلی زندگی ‌کند، به‌تدریج رام می‌شود. اینها همه مؤثرند در حال آدم.

امیرالمؤمنین«ع» به فرزندانش وصیت می‌فرماید که نخستین سخن آنکه پرهیزگار باشید و خدا، خدا، خدا: « هُوَ الأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم»(۹) خدا، خدا : «وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ». هیچ چیز همسنگ او نمی‌شود.

همه هر چه هستند از آن کمترند

که با هستی‌اش نام هستی برند(۱۰)

برای شرح مبسوط به اوایل تفسیر شریف مجمع‌البیان رجوع بفرمایید.

یکی از دانشمندی می‌پرسد: «آقا! تقوا را برای ما معنی کن.»

فرمود: «هرگز با پای برهنه در بیابان خارناک رفته‌ای؟» گفت: »آری.» گفت: «چه جور راه می‌رفتی؟» گفت: «پیداست. چشمم را باز و پیش بایم را نگاه می‌کردم.»

اول اندیشه،‌ وانگهی گفتار (۱۱)

«اول نگاه کردن، سپس پا برداشتن. پاورچین پاورچین و با احتیاط راه می‌رفتم.» گفت: «این یعنی تقوا. اگر در معاشرتت، اگر در کسب و کارت، امور دین و دنیایت، زندگی‌ات این طور شدی، بااحتیاط قدم برداشتی، به جنابعالی می‌گویند اهل تقوا، متقی.»

خارهاست، چاله‌هاست، رهزن‌هاست، بیقوله‌هاست، طرّه‌هاست، مبادا بیفتی: « أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّه». امیرالمومنین«ع»فرمود که این نخستین حرف من است. و دیگر آنکه: «وَ اِن لا تَبغیَ الّدُنیا»: مبادا دنیا گول‌تان بزند و به دنبال حرام بروید. دنیا نخواهیم؟چطور نخواهیم؟ خدا که ما را اجوف خلق کرد. ما نان می‌خواهیم. خانه و زندگی می‌خواهیم. لباس می‌خواهیم، کسب و کار می‌خواهیم. چطور دنبال دنیا نرویم؟ مگر اینها دنیاست؟ خیر، اینها آخرت است. اینها عبادت است. شما که سر مزرعه‌ات داری نشا می‌کنی، عبادت است. شما که در مغازه‌‌ات داد و ستد می‌کنی، عبادت است. داری می‌روی به مدرسه عبادت است، حرف استاد را گوش می‌کنی عبادت است. داری نهال غرس می‌کنی، عبادت است. داری درخت آبیاری می‌کنی، دنیا نیست. پس دنیا چیست که شما این همه می‌گویید دنیا، دنیا؟

چیست دنیا، از خدا غافل شدن

نی لباس و نقره و فرزند و زن(۱۲)

 

 

پی‌نوشت:

۱٫هود/۴۶

۲٫آل‌عمران/۳۰

  1. همان

۴٫باباطاهر همدانی

۵٫عطار نیشابوری

۶٫مولانا

۷٫ادیب الممالک فراهانی

۸٫هوشنگ ابتهاج

۹٫حدید/۲۵

۱۰٫سعدی

۱۱٫همان

۱۲٫مولانا

 

سوتیترها:

۱٫

معاشرت با مردم آلوده، با محیط کثیف، پسر نوح او را از چنان پدری، از پیغمبر اولوالعزمی جدا کرد. فرزندانتان را تحت نظر داشته باشید. شب‌ و روزهایشان را بپایید. به این نهال‌هایتان رحم کنید. میکروب‌ها و کرم‌ها زیادند. عوارض و حوادث گوناگون بسیارند.

 

۲٫

حتی نامگذاری در فرزندان اثر می‌گذارد، چه رسد به معاشرت، کسب و کار، شب‌نشینی‌ها، همدستی‌ها و هزاران رنگی که در اجتماع می‌گیریم. به فکر خود باشید. هیچ‌کسی با شما عناد و دشمنی ندارد.

30نوامبر/16

ادب، سرلوحه دعوت انبیاء

آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

بررسی ماهیت دعوت انبیا

سرآمد قوای نفسانی، شهوت، غضب و وهم است و اینها باید مؤدب شوند. یعنی انسان باید در رفتار خود از مرزهای تعیین‌شده از ناحیه خداوند، محافظت و مراقبت نماید و به سوی افراط و تفریط نرود تا نفسش تأدیب شود. این نوع از ادب، اهمّ و اعظم مباحث مربوط به ادب الهی است و روی آن زیاد تأکید شده است. شاید بتوان گفت که سرلوحه دعوت جمیع انبیا و مقصد بعثت تمام پیامبران نیز، ادب نفوس بشر بوده است.

 

دعوت انبیا تنها جنبه‌ اخروی داشته است

گاهی شنیده می‌شود که برخی می‌گویند دعوت انبیا هم جنبه دنیوی، هم جنبه‌ اخروی. یعنی انبیا آمده‌اند تا بشر را به دنیا و آخرت دعوت کنند. برخی این مطلب را جزو کمالات دین اسلام به حساب می‌آورند و می‌گویند اسلام دینی است که انسان را هم به دنیا دعوت می‌کند، هم به آخرت. این حرف کاملاً غلط است.

به تعبیر استاد ما منظور این نیست که شارع مقدس اصلاً به مادیات دعوت نکرده است؛ بلکه انسان را به نکاح که یک امر جنسی است، بسیار سفارش کرده است،(۱) اما هیچ‌ کدام دعوت به نفسانیات نیست؛ بلکه دعوت به تحدید و مرزدهی خواسته‌های نفسانی است. آیا توصیه‌ مکرر اسلام به نکاح به معنای دعوت به دنیا یا شهوترانی است؟ روح  معارف شرع ما تحدید امیال درونی ماست. این معارف می‌خواهند اطلاق دعوت نفس به دنیا را محدود و برای هواهای نفسانی مرز تعیین کنند.

پس انبیا هیچ‌ گاه انسان را به مادیات دعوت نکرده‌اند، بلکه تمام تلاششان این بوده که با تأدیب نفس ابنای بشر، آنها را به سوی معنویات حرکت داده و استعدادهای الهی آنان را شکوفا سازند. این هم که خدای متعال در قرآن می‌فرماید: « لاَ تَأکُلُواْ أَموَالَکُم بَینَکُم بِالبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ(۲): اموال یکدیگر را به سبب حرام نخورید، مگر اینکه به صورت تجارت و با رضایت خاطر شما باشد» نیز دعوت به دنیا نیست، بلکه تحدید امیال نفسانی است.

حرام یعنی دزدی، قمار، ربا و.. این امور راه‌های باطل کسب درآمد هستند و خداوند در جمله ‌اول، نسبت به کسب مال، مرز مشخص می‌کند، اما بعد می‌فرماید: برو تجارت کن؛ یعنی از این طریق و در این قالب به نیازهای مادی خود پاسخ بده.

بنابراین، شارع مقدس مسئله کسب مال را به طورکلی زیر سئوال نمی‌برد، بلکه آن را محدود می‌کند؛ شهوت و غضب و وهم را نمی‌کوبد، بلکه با نظام اتمّ این قوا و بی‌حساب و کتاب بودن‌ آنها مخالف است. انبیاء دعوت گسترده هواهای نفسانی را در امور مربوط به شهوت، غضب و وهم محدود می‌کنند.

 

کشیدن ترمز نفس، روش انبیاست

حضرت علی«ع» فرمودند: «النفس مجبوله علی سوءالأدب و العبد مأمور بملازمه حسن الأدب» : (۳) لازم نیست کسی تو را به دنیا دعوت کند، چون نفس، خودش تو را به سوی امور دنیوی می‌کشاند، بلکه تو باید به دهان آن مهار شرع بزنی.» چقدر کلام علی«ع» زیباست. بحث، بحث مهار است، نه دعوت. بحث ترمز کردن است، نه حرکت دادن.

حضرت در جای دیگری فرمودند: «ضبط النفس عند الرغب و الرهب من أفضل الأدب»(۴) : نگاه داشتن نفس هنگام خواهش و ترس، از افزون‌ترین ادب‌هاست. یعنی در جایی که نفس خواسته‌ای دارد، آن را مهار کن.

پس انبیا نمی‌خواهند ما را به دنیا دعوت کنند، بلکه هوای نفس ما خودش این کار را انجام می‌دهد و دیگر احتیاجی به دعوت انبیا و نزول قرآن در این باره نیست. انبیا آمدند تا جلوی زیاده‌روی‌های ما را در امور نفسانی بگیرند و ما را در این زمینه ادب کنند، لذا اگر انسان به سرلوحه مأموریت انبیا نگاه کند، در خواهد یافت که آنها یک دعوت و یک مقصد بیشتر نداشتند، آن هم دعوت به آخرت و رسیدن به لقاءالله است.

 

تلاش انبیا برای زنده کردن حس احتیاج به معنویات

نکته دیگر این است که «حس احتیاج به دنیا» در انسان فراوان وجود دارد و اصلاً احتیاجی نیست که این حس در درون ما زنده و دعوتی از سوی پیامبران در این باره صادر شود؛ چون انسان تا زمانی که در دنیا و دامن طبیعت زندگی می‌کند، تمام ابعاد این حس، در درون او زنده است.

تنها این حس در انسان وجود ندارد، بلکه ابعاد گوناگون دیگری نیز در او هستند که جنبه مادی ندارند و باید شکوفا شوند. «حس احتیاج به معنویات» در بُعد روحی ما وجود دارد که نیازمند توجه و تقویت است. یعنی همان گونه که خداوند متناسب با پیکره مادی انسان حواسی را قرار داده تا به سوی احتیاجات مادی‌ حرکت کند، متناسب با بُعد روحی او نیز حسی قرار داده که او را به سوی ملکوت حرکت می‌دهد.

اگر نفس مؤدب به آداب الهی نباشد، حس احتیاج به آخرت و زندگی جاودانه در او زنده نخواهد شد تا بتواند برای رفع نیاز و متناسب با آن برای زندگی اخرویش، توشه‌ای را(۵) فراهم کند. انبیا مبعوث شدند تا بی‌بندوباری نفس و هواهای نفسانی را مهار و شهوت، غضب و وهم انسان‌ها را مؤدب کنند. وقتی نفس مؤدب شد، حس معنوی زنده می‌شود و کار خودش را انجام می‌دهد. آنجاست که احساس می‌کنیم به یک زندگی جاودانه احتیاج داریم و باید از این دنیای فانی دل بکنیم. تا زمانی که نفس ادب نشده، احساس احتیاج به معنویات آخرت‌طلبی در انسان زنده نخواهد شد.

 

تولد دوم انسان نزد اهل معرفت

به تعبیر اهلش اگر شئون ثلاثه نفس در انسان مؤدب نشود، هیچ‌گاه مقامات ثلاثه معنویه در دسترس قرار نخواهند گرفت. اهل معرفت، از درخشش نور ایمان در دل به «تولد دوم» تعبیر می‌کنند و می‌گویند: «نور ایمان زمانی در دل انسان درخشش پیدا می‌کند که نفس، مؤدب به ادب الهی باشد. در این زمان است که انسان دوباره متولد می‌شود و زندگی معنویش را آغاز می‌کند.»

با روش رفتاری دادن به نفس طبق دستور خدا، زندگی معنوی انسان شکل می‌گیرد. در مقابل نیز هر قدر انسان تخلف کند، به همان مقدار ظلمت و تاریکی و کدورت برای او ایجاد می‌شود و از حیات طیبه فاصله می‌گیرد.

دنیا یک مسیر سرازیری است و احتیاج به هُل دادن ندارد. انبیا آمده‌اند تا جلوی سرعت سیر انسان به سوی دنیا را بگیرند. نیامده‌اند که او را به سوی دنیا سوق دهند. اگر انسان در سرازیری دنیا با سرعت حرکت کند، پس از این پرتگاه‌ها و دره‌ها، چیزی از او باقی نخواهد ماند.

اگر انسان بخواهد مسیر خود را عوض کند و به سوی آخرت برگردد، در یک جاده‌ سر بالایی قرار می‌گیرد. علی«ع» می‌فرمایند: «تجهزوا رحمکم الله: رحمت خدا بر شما باد! برای سفر آخرت آماده شوید.»؛ «فقد نودی فیکم بالرحیل: در میان شما ندای کوچ کردن داده شده است.» ؛ «و أقلوا العرجه علی الدنیا: ماندن در دنیا را کم کنید.» ؛ «…فإن أمامکم عقبه کئودا و منازل مخوفه مهوله»:(۶) همانا گردنه‌هایی ناهموار و منزل‌هایی ترسناک و هول‌انگیز در برابر شما وجود دارند». این راه،‌ سربالایی و پر از گردنه است.

 

بعثت انبیا در جهت تأدیب شهوت و غضب انسان

شبهه‌ای نیست که خداوند انبیا و اولیا را همراه با کتب آسمانی برای ما فرستاده است و همه آنها در این مسئله اتفاق‌نظر دارند و به بشر می‌گویند در شهوت و غضب بی‌ بند و بار نباش. این قدر در یونجه‌زار دنیا فرو نرو. تو حیوان نیستی. تو آدمی. این یک مطلب اجماعی است و یک مورد خلاف هم ندارد؛ یعنی همه انبیا همین را می‌گویند و هیچ‌ کس هم خلاف این مطلب را نگفته است.

اینکه انبیا انسان را از بی‌ بند و باری در شهوت و غضب منع می‌کنند، از دو حال خارج نیست. یا نعوذبالله از سر دشمنی می‌خواهند ما از این مواهب الهی استفاده نکنیم یا از سر مصلحت و دلسوزی می‌خواهند ما به قهقرای حیوانیت و پستی سقوط نکنیم. انبیا موجوداتی مبرّای از خبائث نفسانی بودند، بنابراین مصلحت ما را که فرورفته در شهوات هستیم بهتر از ما می‌دانستند و هیچ‌گاه از سر دشمنی، ما را از این قوای حیوانی منع نکردند، بلکه می‌خواستند بُعد معنوی ما را شکوفا کنند.

آنها مصلحت ما را بهتر از ما می‌دانستند و دستورات خالقی را که به سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارد و موجب شکوفایی بُعد جاودانگی او می‌شود بیان می‌کردند. آنها خواستار سعادت همیشگی انسان بودند و همه می‌دانند که انسان برای رسیدن به این سعادت همیشگی، به یک روش رفتاری که همان ادب الهی است نیاز دارد. شهوت و غضب یک روش رفتاری می‌خواهد که به آنها بگوید چه کار کن و چه کار نکن؛ چه بگو و چه نگو. انبیا می‌دانند که هر قدر بهره‌وری انسان از شهوت و غضب بیش از حدی که خالق انسان تعیین کرده باشد، موجب ضربه خوردن به بُعد معنوی او می‌شود.

 

رابطه بهره‌برداری از دنیا و بی‌بهره‌ای در آخرت

نسبت به رابطه بهره‌وری از دنیا و بی‌بهره‌ای در آخرت روایات بسیاری وجود دارند. انسان هر قدر از التذاذات دنیوی بیشتری استفاده کند، در آخرت از لذت‌های کمتری بهره‌مند خواهد شد. لذائذ دنیوی هم به دو بخش تقسیم می‌شوند: لذت دنیوی مشروع و نامشروع. لذات نامشروع اصلاً نباید مورد استفاده انسان باشند، اما لذات مشروع هم بی حد و مرز نیستند؛ لذا در معارف ما نسبت به لذات مشروع نیز توصیه به میانه‌روی شده است. مثلاً شخصی که با سرمایه و مال حلال، طیب و طاهر کار و چند برابر آن سود می‌کند و زندگی خوشی دارد، خلاف شرع نکرده و در قیامت هم به جهنم نخواهد رفت، ولی به منازل والای بهشت نیز راه پیدا نخواهد کرد. جایگاه کسی که از راه حلال به لذائذ فراوان دنیوی دست پیدا می‌کند، پایین‌ترین مراتب بهشت است نه عندالله.

 

تقابل لذات مادی و معنویات در روایات

این حرف من نیست، بلکه روایت است. اسحاق ‌بن عمار می‌گوید: «سمعت أباعبدالله علیه‌السلام یقول من أعطی فی هذه الدنیا شیئا کثیرا : از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود اگر کسی در دنیا مواهب زیادی را به دست آورد، «ثم دخل الجنه»؛ سپس در آن دنیا وارد بهشت شود، «کان أقل لحظه فیها»؛(۷) میزان بهره‌برداریش از نعمت‌ها در بهشت کم خواهد بود. معلوم می‌شود نعمت‌هایی که به دست آورده نامشروع نبوده‌اند؛ والا وارد بهشت نمی‌شد. این همان طویله بهشت است.

علی«ع» فرمودند: «مازاد فی الدنیا نقص فی الاخره(۸) : اگر از لذات دنیایی بهره‌وری بسیار کنی، از لذات اخرویت کم می‌شود.» اینها رابطه مستقیم با یکدیگر دارند.(۹)

پس انبیا دشمن ما نبودند و صلاح و مصلحت ما را براساس میل و خواسته خود تنظیم نکردند؛ بلکه آنها براساس مصلحت الهی ابنای بشر را از شهوت و غضب دور ساختند و خواسته‌های آنان را محدود ‌کردند. تأدیب نفوس ما توسط انبیا و اولیا برای سعادت ما بوده است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در روایت داریم کسی که متأهل باشد و نماز بخواند، ثواب نمازش با کسی که متأهل نباشد، بسیار تفاوت دارد. «قال النبی«ص» لرکعتان یصلیهما متزوج أفضل من رجل عزب یقوم لیله و یصوم نهاره»؛ (من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۴).

۲ـ نساء، ۲۹.

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۳۷.

۴ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۸.

۵ـ توشه این راه، مقامات سه‌گانه عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.

۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۴.

۷ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۶۷.

۸ـ تصنیف غررالحکم، ص ۱۴۱.

۹ـ حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که متن آن در کتاب «رسائل بندگی؛ رساله دوم: حب به دنیا» منتشر شده است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

برخی می‌گویند دعوت انبیا هم جنبه دنیوی، هم جنبه‌ اخروی. یعنی انبیا آمده‌اند تا بشر را به دنیا و آخرت دعوت کنند. برخی این مطلب را جزو کمالات دین اسلام به حساب می‌آورند و می‌گویند اسلام دینی است که انسان را هم به دنیا دعوت می‌کند، هم به آخرت. این حرف کاملاً غلط است.

 

۲٫

انبیا دشمن ما نبودند و صلاح و مصلحت ما را براساس میل و خواسته خود تنظیم نکردند؛ بلکه آنها براساس مصلحت الهی ابنای بشر را از شهوت و غضب دور ساختند و خواسته‌های آنان را محدود ‌کردند. تأدیب نفوس ما توسط انبیا و اولیا برای سعادت ما بوده است.

 

 

30نوامبر/16

غفلت، ریشه همه مفاسد

حضرت آیتالله مصباح یزدی

اشاره:

از دیرباز بیشتر علما، بزرگان و علاقه‌مندان به مسائل اخلاقی و معارف تربیتی در دسته‌بندی مسائل اخلاقی از روش فیلسوفان یونانی اقتباس و مسائل اخلاقی را بر اساس قوای نفسانی به سه دسته کلی  شهویه، غضبیه و عقلانی تقسیم کرده‌اند. در کتاب‌های بسیار خوبی چون جامع‌السعادات، معراج‌السعاده، طهاره‌الاعراق ابن‌مسکویه و اخلاق ناصری نیز  از همین سبک پیروی شده است.

فیلسوفان اخلاق نیز با تأثیر گرفتن از فیلسوفان یونانی، ملاک خوبی را اعتدال و حد وسط بودن بین افراط و تفریط دانسته‌‌ و گفته‌اند هر فضلیتی محفوف به دو رذیلت است. مثلا شجاعت یک فضیلت است که افراط آن تهوّر و تفریط آن جُبن است. بنابراین در مقابل هر فضلیتی، دو رذیلت وجود دارد. البته می‌توان این مطلب را این‌گونه توجیه کرد که خداوند متعال استعدادها و قوای مختلفی را در وجود انسان قرار داده است که همه از روی حکمت است؛ بنابراین هر کدام باید در جایی اعمال شود و اگر این گونه نباشد، لغو است. گاهی ممکن است انسان برای اعمال یک قوه‌ آن قدر تلاش کند که از قوه‌های دیگر باز بماند. مثلا آن قدر به فکر خوردن و التذاذات حیوانی باشد که از مسائل عقلی باز بماند. روشن است که این افراط در قوای حیوانی و خلاف حکمت الهی است. خداوند به انسان عقل هم داده است و لذا اگر انسان همیشه به فکر شکم و مافوق و مادون آن باشد، دیگر نمی‌تواند به مسائل عقلی و حقایق دیگر بپردازد.

بنابراین برای این‌که از همه قوا درست استفاده شود، باید برای هر کدام حد وسطی را در نظر گرفت که مزاحم قوای دیگر و مانع کار و تکامل آنها‌ نباشد؛ اما این حد وسط، حد وسط کمّی نیست و نمی‌توانیم مثلا درباره علم که مطلوب است اندازه‌ای فرض کنیم و اگر صد درجه برای آن فرض شود، بگوییم پنجاه درجه‌اش مطلوب است و اگر ۵۱ درجه یا ۴۹ درجه شد، دیگر مطلوب نیست.

تقسیم‌ مسایل اخلاقی طبق سلیقه اسلامی

به نظر می‌رسد که می‌توان مباحث اخلاقی را به گونه‌ای دیگر هم تقسیم کرد که با سلیقه اسلامی، دینی و قرآنی مناسب‌تر باشد. به این‌ترتیب که مسائل اخلاقی را به سه یا چهار بخش تقسیم کنیم. اول مسایلی که محور اصلی آنها را ارتباط با خدا تشکیل می‌دهد، دوم مسایلی با محور اصلی خود انسا، و سوم و چهارم مسایلی که محور اصلی آنها را ارتباط با انسان‌های دیگر یا همه مخلوقات تشکیل می‌دهد.(۱)

در گذشته محور بحث‌ ارتباط با خدا بود و اینک بخش دوم را که ارتباط با خود است، موضوع بحث قرارمی‌دهیم. البته ممکن است از نظر منطقی این بخش بر بخش گذشته مقدم باشد؛ زیرا پیش از طرح مسائلی که درباره ارتباط با خداست، باید وجود خدا، فضیلت ارتباط با خدا و… اثبات شده باشد، اما ارتباط با خود طبیعی‌ترین چیزی است که برای هر انسانی مطرح است و نیاز زیادی به مقدمات برهانی دیگر ندارد. البته روشن است که از جهت شرافت، بحث ارتباط با خدا اولی و مقدم بر مسایل دیگر است.

لازم به ذکر است که این سه بخش از مسائل اخلاقی را نمی‌توان آن‌چنان از هم تفکیک کرد که هیچ ارتباطی با هم پیدا نکنند. بین این‌ سه دسته نوعی ارتباط، اتصال، مقدمیت، ملازمه یا استلزام وجود دارد. به عنوان مثال نماز با اینکه درباره ارتباط با خداست، اما در اسلام روی نماز جماعت  بسیار تأکید و ارتباط با انسان‌های دیگر در آن لحاظ شده است که گاهی ثواب نماز را چندین برابر می‌کند. بنا بر برخی از روایات وقتی تعداد افراد در نماز جماعت به ده نفر برسد، فرشتگان از نوشتن ثواب آن نماز عاجز می‌شوند. یا در خطبه نماز جمعه  باید مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح شوند و ارتباط با انسان‌ها و اقوام دیگر و چه بسا دوستان و دشمنان کشور مطرح شود.

از این‌رو در تقسیم‌بندی، برای محور صفت «اصلی»‌ را ذکر کردیم. قید اصلی در این تعریف بدان معناست که هر کدام از این مسایل می‌توانند محورهای فرعی نیز داشته باشند و به مناسبت‌های بالعرضی با خلق خدا و با خود انسان ارتباط پیدا کنند.

ریشه همه مفاسد

از نظر قرآن کریم ریشه همه مفاسد اخلاقی یک چیز و در مقابل ریشه مبارزه با مفاسد اخلاقی و معالجه آنها نیز یک چیز است. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف می‌فرماید: «وَلَقَد ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الجِنِّ وَالإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لاَّ یَفقَهُونَ بِهَا وَلَهُم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا وَلَهُم آذَانٌ لاَّ یَسمَعُونَ بِهَا أُولَـئِکَ کَالأَنعَامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» ما بسیاری از جنیان و انسیان را برای جهنم پدید آوردیم.  لام در جمله «وَلَقَد ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ» برای غایت است و به این معناست که ما بسیاری از جنیان و انسان‌ها را پدید آوردیم که نهایت سیرشان جهنم خواهد بود. ای‌ها کسانی هستند که نیروی عقلانی، تفکر و فهم صحیح به آنها داده شده، اما از آن استفاده نمی‌کنند. به آنها چشم داده شده که با آن حقایق را ببینند و از آن استفاده کنند، اما آنها را در راه صحیح به کار نمی‌گیرند. گوش‌هایی به آنها دادیم که با آن حقایق را بشنوند و از آنها استفاده کنند، ولی بهره نمی‌برند. سرانجام چنین کسانی عذاب ابدی است. اینها همانند چهارپایانند. البته چهارپایان به جهنم نمی‌روند، ولی انسان اگر چهارپاوار شد به جهنم می‌رود. چهارپایان از آنجا که عقل ندارند، تکلیف نیز ندارند. خدا چشم و گوشی به ما داده است که با آن حقایق را درک کنیم، اما حیوانات اینها ندارند. وقتی ما فقط امور حسی ظاهری را ‌بینیم، همانند حیوانات می‌شویم.  سپس می‌فرماید:«أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» ریشه این‌که اینها همانند چهارپایان و مستحق جهنم شدند این است که غفلت داشتند. روز قیامت نیز به آنها می‌گویند: «لَقَد کُنتَ فِی غَفلَهٍ مِّن هَذَا فَکَشَفنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدِید.»(۲) وقتی انسان عذاب‌های آخرت را می‌بیند به او می‌گویند این همان چیزی است که ما بیان و حجت را برایت تمام کردیم، ولی تو در پرده غفلت بودی. اکنون آن پرده را از جلوی چشمانت برداشتیم و چشمت تیزبین است، ببین!(۳)

آگاهی: لازمه انسانیت انسان

در قرآن روی مفاهیمی مانند غفلت، نسیان، جهل و مشابهات آنها بسیار تأکید شده است، اما ما انسان‌ها از سر غفلتی که داریم، از این‌ مفاهیم نیز غفلت می‌کنیم! از این آیات و روایات می‌توان استفاده کرد که انسانیت انسان به این است که غافل نشود: «أُولَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» این‌که باعث شد اینها از چهارپایان بدتر بشوند، غفلت بود. اگر بخواهیم این‌گونه نشویم، باید ضد غفلت را دنبال کنیم. باید کاری کنیم که کمتر به غفلت مبتلا بشویم.

توجیه عقلانی‌ این مسئله این است که اصلا انسانیت انسان، به آگاهی‌ است، وگرنه این چشم حسی را حیوانات نیز دارند و همان چیزهایی که حیوان با چشم خودش می‌بیند، ما نیز با چشم‌ می‌بینیم. منظور از اینکه می‌فرماید: «لهم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا»، این نیست که چشمشان را می‌بندند و هیچ‌چیز نمی‌بینند. آنچه حیوانات حس می‌کنند ما نیز ـ البته با فرکانس‌های مختلف اندکی کمتر یا بیشتر ـ درک می‌کنیم. لاَّ یُبصِرُونَ و لا یسمعون به این معناست که آن هدفی که از این دیدن و شنیدن است، برایشان حاصل نمی‌شود. خداوند به حیوانات چشم و گوش داده‌ است تا علفی ببینند و آن‌را بخورد، اما خداوند چشم و گوش را فقط برای این به ما نداده است. در جهان آخرت نیز جهنمیان می‌گویند: «لَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصحَابِ السَّعِیرِ.»(۴) اگر اهل شنیدن بودیم، اکنون در جهنم نبودیم. در جهنم بودنمان برای این است که آن‌ گونه که باید بشنویم، نشنیدیم. تفاوت اصلی انسان با حیوان در همین توجه‌، آگاهی، بیداری و هوشیاری اوست.

مفاهیم غفلت، غرور، سکرت و مستی نقطه مقابل این آگاهی است. خداوند در آیه ۷۲ سوره حجر، از این حالت تعبیر به مستی می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُونَ در روایات نیز همین تعبیر در مورد غفلت به کار رفته است. در روایتی از امیرمؤمنان«ع» نقل شده است که فرمودند: «سُکرُ الغَفلَهِ وَالغُرُورِ أَبعَدُ إِفَاقَهً مِن سُکرِ الخُمُور:(۵) مستی‌ غفلت و غرور، دیرتر از مستی‌  شراب برطرف می‌شود.» کسانی که شراب می‌خورند، مست می‌شوند و پس از چند ساعت کم‌کم مستی‌شان رفع می‌شود و به حالت عادی برمی‌گردند، اما کسانی که به غفلت مبتلا هستند، ممکن است هشتاد سال زندگی کنند و بیدار نشوند. این تعبیرات نشانه این است که آنچه از انسان انتظار می‌رود و او را از حیوانات جدا می‌سازد، آگاهی است. حیوان نیز علف را می‌بیند و مزه‌اش را می‌چشد و آن را می‌خورد، ولی آدمیزاد باید همه رفتارهایش با هوشیاری باشد و بفهمد که چه کار می‌کند، کیست، کجاست، کجا می‌خواهد برود و می‌خواهد چه کار کند. اگر انسان این‌گونه نشد و صرفا تابع غریزه(۶)شد، با حیوان تفاوتی نمی‌کند.

در آیه‌ای دیگر خداوند خطاب به پیامبر«ص» می‌فرماید: «ذَرهُم یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمُونَ؛(۷)خیلی وقت صرف کسانی که به دنبال چیزی جز لذت‌های دنیا  نیستند نکن. رهایشان کن و  بگذار تا بخورند، بچرند و بازی کنند. بگذار آرزوها آنها را سرگرم و غافل ‌کند.»

یکی دیگر از تعبیرات قرآنی در این زمینه، مفهوم لهو است. لهو انسان را سرگرم می‌کند. مثلا وقتی انسان  برخی فیلم‌ها و سریال‌ها را تماشا یا برخی موسیقی‌ها را گوش می‌کند غافل می‌شود، مثل اینکه‌ در همان صحنه تئاتر یا فیلم است. مفهوم غفلت بسیار با لهو نزدیک است. از روایات نیز استفاده می‌شود که اصل مشکلات ما غفلت است و با آن شبیه حیوانات می‌شویم. قرآن نیز می‌گوید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ،(۸)مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّورَاهَ ثُمَّ لَم یَحمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَار.»(۹)اصل بدبختی‌ها چیزهایی است که انسان را غافل می‌کند از این‌که بداند کجاست، چیست، چه کار می‌کند، از کجا آمده، به کجا می‌رود، چه خواهد شد و چه مسئولیتی دارد. این بن‌مایه همه مفاسد است. در مقابل اگر انسان بخواهد که از این چاه ویل نجات پیدا کند یا در این چاه نیفتد، باید به هوشیاری، توجه، ذِکر، ذُکر، علم و معرفت پناه ببرد.

اکنون سئوال می‌شود: حال که ما الحمدلله از این غفلت درآمده‌ و توجهی پیدا کرده‌ایم که باید از غفلت دور شد، به چه چیزی باید توجه بکنیم؟ چه غفلت‌هایی مذموم‌اند؟ آیا هر غفلتی، در هر شرایطی، از هر کسی مذموم است یا غفلت‌های خاصی مذموم‌اند و ممکن است بعضی غفلت‌ها عیبی نداشته باشند، یا لااقل موجب جهنم نشوند.

 

غفلت از خود

توجه انسان به برخی از چیزها کاملا طبیعی است، اما برای توجه به برخی از چیزها، باید غیر از توجه‌کننده، چیز دیگری خارج از وجود او باشد و عاملی توجه‌ فرد را به خود جلب کند. آسان‌ترین چیزی که انسان می‌تواند به آن توجه کند و کاملا طبیعی است، توجه آگاهانه به خود انسان است. قید آگاهانه را از این جهت آوردیم که طبق نظر فلاسفه، علم به نفس عین ذات است و نفس نمی‌تواند نسبت به خودش علم نداشته باشد، اما علم به نفس اعم از علم آگاهانه، ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه است. منظور از توجه در اینجا علم آگاهانه یا به تعبیر بعضی علم مضاعف است.

ما انسان‌ها خود تجربه کرده‌ایم که بسیاری از اوقات مشغول کاری هستیم و به چیزی خارج از وجود خودمان توجه داریم، اما اصلا یادمان نیست که خودمان هم یک چیزی هستیم و وجودی داریم. این عدم توجه به خود به این معنا نیست که به خودمان علم نداریم؛ بلکه در اینجا آگاهی کامل نیست و آن چنان توجه انسان به چیزی جلب شده که اصلا خودش را فراموش کرده است. در قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده و آن را باعث سقوط و عذاب انسان معرفی کرده است. خداوند می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلتَنظُر نَفسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُونَ، وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنفُسَهُم.»(۱۰) عقوبت برخی از گناهان و کجروی‌ها این است که انسان خودش را فراموش می‌کند. این فراموشی طبق یک سنت الهی انجام می‌گیرد و از آنجا‌ که این عقوبت را خداوند اجرا می‌کند، می‌فرماید که خدا چنین شخصی را از خودش غافل کرده و خودش را از یاد خودش برده است. اجمالا آنچه از این آیه می‌توان استفاده کرد این است که هر چه موجب ابتلای انسان به غفلت از خود می‌شود، غفلت از یاد خداست: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنفُسَهُم: کسانی خدا را فراموش کردند، خدا نیز خودشان را از یاد خودشان برد.»

حدیث معروف « مَنْ عَرَفَ  نَفْسِهِ فَقَد عَرَفَ رَبُّه»که مضمون آن قریب تواتر است،  نیز بیانگر تلازم بین معرفت نفس و معرفت خدا، توجه به نفس و توجه به خدا و متقابلا غفلت از خدا و غفلت از خود است.

در مکاتب فلسفی امروز بحث‌هایی مطرح شده است که بی‌ارتباط با این‌ مسایل نیست. «کیرکه گار» که از عالمان مسیحی به شمار می‌رود و به عبارتی کشیش و مبتکر مکتب فلسفی معروفی به نام اگزیستانسیالیسم است، می‌گوید: «کسی که خدا را نشناسد انسان را نشناخته است. شناخت انسان و شناخت خدا متلازم است و نمی‌شود انسان را بدون شناخت خدا شناخت.» در منابع اسلامی نیز روی این مطلب تأکید بسیاری شده است.

 

مراتب توجه به خود

بنابر آنچه گفته شد، طبیعی‌ترین توجهات توجه به خود است. انسان اولین چیزی که می‌فهمد این است که فهمنده و این کسی که فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد و کار می‌کند، کیست. البته این توجه نیز همانند غفلت و علم مراتبی دارد. علم ما که با استدلال عقلی یا با دلایل نقلی پیدا می‌شود با علم انبیا که از راه وحی پیدا می‌شود و با علم خدای متعال، بسیار متفاوت است. توجهات نیز همین‌گونه‌اند. اگر ما بخواهیم به زحمت به خودمان توجه کنیم، یک مرتبه از توجه است، یک مرتبه از توجه نیز وجود دارد که بزرگان و اولیای خدا در اواخر سیرشان به آن می‌رسند و یک نوع علم حضوری قوی است که از علم به خداوند متعال انفکاک ندارد. در این مرتبه انسان خودش را همانند پرتویی از خورشیدی بی‌نهایت می‌بیند که از خودش هیچ ندارد.

انسان فطرتا خود و کمال خودش را دوست ‌دارد و از سقوط خودش هراسناک است. انسان هیچ‌گاه نمی‌خواهد که ببازد و سعادتش را از دست بدهد. این‌ها فطری انسان است و کسبی نیست و نمی‌توان آن را تغییر داد، اما زمانی می‌تواند به دنبال سعادت و کمال خود برود که به خودش توجه داشته باشد. انسان باید تعریفی از خود داشته باشد تا بداند کمالش چیست.

اهل معقول گفته‌اند تعریف کامل در جایی که علت مادی و صوری در کار باشد، آن است که مشتمل بر علل اربع باشد. یعنی وقتی ما می‌توانیم چیزی را به‌طور کامل بشناسیم که بدانیم چه کسی آن ‌را به وجود آورده (علت فاعلی)، از چه چیزی و چگونه به وجود آمده (علت مادی)، چه کمالی را بالفعل دارد (علت صوری) و چه خواهد شد و به کجا می‌تواند برسد (علت غایی).

 

ابعاد توجه به خود

وقتی ما به خودمان توجه می‌کنیم، اولین چیزی که از خودمان می‌بینیم، همان علت مادی‌ آن است. ابتدا بدن‌ و تغییرات آن‌ را درک می‌کنیم و رفتارهایمان نیز در ارتباط با همین بدن دور می‌زند. البته افراد استثنایی مثل انبیا و اولیای خدا این‌گونه نیستند و با ما فرق دارند. آنها کسانی هستند که حتی در شکم مادر تسبیح خدا را می‌گویند. به هرحال توجه ما انسان‌های عادی ابتدائا با یک سلسله عوامل طبیعی به بدن جلب می‌شود. وقتی با حادثه‌ای رو به ‌رو می‌شویم که در بدن  و حواس ما اثر تازه‌ای داشته باشد، مثلا صدای عجیبی بشنویم، یا نور یا حرارت زیادی یکباره پخش شود و آن را احساس کنیم، توجه پیدا می‌کنیم که این چشم یا گوش ماست که متأثر شد.

اینها طبیعی هستند و موضوع بحث اخلاقی نیستند. موضوع اخلاق، افعال اختیاری است، ولی این توجه یک نوع توجه غیراختیاری است و برای همه انسان‌ها نسبت به بدن و متعلقات بدن پیدا می‌شود. همین که کم‌کم رشد می‌کنیم، غالبا در اثر شنیدن حرف‌های کسانی که قبلا درباره این مسایل فکر کرده‌اند، توجه ما به عنصر دیگری به نام روح جلب می‌شود. آن چیزی که ما را متوجه بدن می‌کرد، روح بود، اما ما آگاه نبودیم و تصور می‌کردیم که خود بدن است که می‌بیند و می‌شنود و این آثار از او سر می‌زند. کم‌کم از آیات قرآن، روایات معصومین و سخنان بزرگان و علما متوجه می‌شویم که چیزی به نام روح در ما هست. این توجه به علت صوری انسان است. روح ـ به اصطلاح فلسفی ـ حکم صورت را نسبت به ماده دارد و فعلیت جدیدی است که برای ماده پیدا می‌شود. توجه به این موضوع‌که ما روح داریم، در مرتبه متأخری نسبت به بدن برای ما حاصل می‌شود. نوزاد به این موضوع توجه ندارد. شاید کودکان چند ساله هم اصلا توجهی به چیزی به نام روح نداشته باشند.

معرفت با توجه به علت مادی و صوری کامل نمی‌شود، لذا این پرسش مطرح می‌شود که انسان از کجا پیدا شده و چه کسی او را ایجاد کرده است؟ این پرسش مربوط به علت فاعلی‌‌است که ما الحمدلله جوابش را خوب می‌دانیم و می‌گوییم خداست که آن را ایجاد کرده است. ولی سئوال دیگری که مطرح می‌شود،  کمی از سئوال قبل مشکل‌تر و مربوط به علت غایی است.

صرف نظر از بحث‌های دقیق فلسفی که علت غایی در حقیقت در نفس فاعل است و با این فرض که مقصود ما از علت غایی، غایه‌‌الوجود است، این پرسش را مطرح می‌کنیم که این وجود به کجا می‌تواند برسد وچه باید بشود؟ اگر پاسخ این پرسش‌ها را ندانیم و فقط به توجه به بدن اکتفا کنیم  و تمام همت‌ما‌ن مصروف رفع گرسنگی و تشنگی بدن و دوری از گرما و سرما  و حداکثر حفظ زیبایی و سلامتی ‌بدن‌ باشد، به هدفِ آفرینش انسان نرسیده‌ایم، چون ما در همه اینها با حیوانات شریکیم. حتى مگس نیز دائما بال‌های خودش را تمیز می‌کند. فکر تمیز بودن، زیبا بودن، رشد کردن و قدرت داشتن، اختصاص به انسان ندارد. شاید برخی از این چیزهایی که ما دنبالش هستیم، در بعضی از حیوانات خیلی قوی‌تر هم باشد.

 

غفلت از انسانیت خود

غفلتی که موجب سقوط ما می‌شود، غفلت از بعد انسانی و چیزی است که ما را انسان کرده  و فصل ممیز ما از سایر حیوانات  است. همان چیزی که مخاطب امر و نهی و تکلیف الهی است و ثواب و عقاب برای اوست. بنابراین اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم، توجه به انسانیت خودمان است و تا ندانیم که انسانیت چیست نمی‌توانیم این توجه را پیدا کنیم.  در این صورت است که می‌توانیم درصدد باشیم که محبت فطری به خودمان را منحصر به کمال بدن ندانیم. همه کمال انسان، کمال بدن نیست؛ بلکه کمال بدن  فقط به عنوان ابزاری برای تکامل روح مطرح است و نباید قصد اولی به شئون بدن تعلق بگیرد. قصد اولی باید به تکامل روح ما باشد، ولی از آنجا که اراده الهی بر این تعلق گرفته که در این عالم روح با بدن کار کند، باید به اندازه‌ای که بتوانیم از بدن برای تکامل روح‌مان استفاده کنیم، به فکر آن نیز باشیم، وگرنه خود بدن برای ما اصالت ندارد.

دانستیم که تکامل یک موجود به کمال یافتن صورت اوست؛ یعنی آنچه تمام فعلیت او به آن است.(۱۱) و همچنین گفتیم که برای شناخت کامل صورت باید ببینیم آن را چه کسی و برای چه درست کرده است.  برای تقریب به ذهن فرض کنید که در فروشگاه بزرگی که در آن انواع و اقسام مصنوعات وجود دارند، نگاه‌تان به چیز زیبا و رنگارنگی که تا به حال ندیده‌اید، می‌افتد.  در این صورت اولین کاری که می‌کنید این است که نزدیک می‌روید تا ببینید آن چیست و هنگامی قانع می‌شوید که بفهمید از چه ساخته شده و چه کسی و برای چه آن را  ساخته است.  در این صورت است که می‌گویید آن را شناختم. اما اگر این مجموعه‌ از معلومات برای شما پیدا نشود، نمی‌توانید بگویید که من این را درست شناخته‌ام.

انسان نیز باید این مسایل را درباره خودش بشناسد. باید بداند که چیست، برای چه درست شده، برای چه به اینجا آمده‌است و کجا می‌خواهد برود.  باید بداند که آیا جای دیگری نیز هست که بعد از مرگ باید به آنجا برود یا خیر؟ باید بداند که چرا باید این مسیر را طی کند. اگر این معرفت به صورت صحیح پیدا شد، انسان می‌تواند به خود انسانی‌اش توجه پیدا کند وگرنه توجه به بدن و افعال و کارهای آن، توجه به خود انسانی نیست، بلکه خود حیوانی‌ انسان است. این توجه، فقط به ماده‌ است و به صورت نیست و در آن  توجهی به فاعل و غایت‌ وجود ندارد.

عوامل توجه به خود

اگر آمار بگیریم، در میان شش هفت میلیارد انسانی که روی زمین زندگی می‌کنند، معلوم نیست چند درصد به این فکرها بیفتند و به انسانیت خودشان توجه پیدا بکنند. کسانی که خود به خود به اینها توجه پیدا بکنند، بسیار نادرند. فقط کسانی مثل حضرت ابراهیم هستند که با اینکه در غاری زندگی می‌کرد، وقتی نگاهش به خورشید، ستارگان و…  افتاد گفت: من ربی دارم، باید او را بشناسم، باید او را پرستش کنم و به او عشق بورزم و وقتی دید اینها‌ افول کردند، گفت اینها رب من نیستند. رب باید محبوب من باشد. این چیزی که غروب می‌کند، از بین می‌رود و دیگر من با آن ارتباطی ندارم، رب من نیست. ظاهرا این‌ سخنان را کسی به حضرت ابراهیم نگفته بود، اما آیا ما نیز این‌گونه هستیم؟! آیا ما خود به خود به این فکر می‌افتیم که چه کسی رب ماست و چگونه باید با او ارتباط برقرار کنیم؟! آیا اگر هیچ تلقینی از ناحیه پدر و مادر نبود، اگر درسی در مدرسه نخوانده بودیم، و اساتید چیزی به ما القا نکرده بودند، خودمان به این فکر می‌افتادیم؟! چنین افرادی بسیار نادرند. پس از اینکه انبیا برای معرفی دین فداکاری کردند، کتاب‌های آسمانی نازل شد و مردم را به خدا توجه دادند، چه قدر از مردم پذیرفتند؟ و حال با اینکه اگر از ما درباره این معارف بپرسند، خوب می‌توانیم پاسخ بدهیم اما در زندگی ما معلوم نیست که چه اندازه اثر داشته باشد.

غفلت مذموم، غفلت مربوط به این مسایل است. ولی آن‌چنان مسائل و جاذبه‌های مادی و دنیوی ما را احاطه کرده که دیگر فرصت پیدا نمی‌کنیم درباره این مسایل فکر کنیم.  از آنجا که خداوند می‌داند که ما انسان‌ها این‌گونه‌ایم و اکثریت قریب به اتفاق مردم در غفلت‌اند، انبیا را برای هدایت آنها فرستاد. اگر خداوند متعال انبیا را نفرستاده بود، معلوم نبود در بین میلیاردها انسان چند نفر پیدا می‌شدند که به این فکرها بیفتند و زندگی‌‌شان را بر آن‌ مبتنی کنند. این است که هر چه ما نسبت به انبیا خضوع کنیم و شکر نعمت‌شان را به جا بیاوریم و به‌خصوص بر پیغمبر اسلام صلوات بفرستیم، کم است.

 

پی‌نوشت:

(۱)در این دسته اگر محور را انسان‌های دیگر بگیریم، عنوان دسته چهارم سایر مخلوقات قرار می‌گیرد، اما اگر عنوان این دسته را خلق قرار بدهیم کل تقسیم‌بندی سه بخش می‌شود.

۲- ق /۲۲

۳- برخی حدید را در اینجا به آهن معنا کرده‌اند در صورتی که این‌گونه نیست و حدید در اینجا از حدت به‌معنای تیزبینی است.

۴-ملک/۱۰

۵- غرر الحکم ودرر الکلم/ ۴۰۵

۶- غریزه  به معنای عامل ناهوشیاری است که انسان را به طرف امری حرکت می‌دهد.

۷- حجر/۳

۸- اعراف/۱۷۶

۹- جمعه/۵

۱۰- حشر/ ۱۸-۱۹

۱۱- صورت در اصطلاح فلسفی یعنی آنچه ملاک فعلیت است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسانیت انسان، به آگاهی‌ است، وگرنه این چشم حسی را حیوانات نیز دارند و همان چیزهایی که حیوان با چشم خودش می‌بیند، ما نیز با چشم‌ می‌بینیم. منظور از اینکه می‌فرماید: «لهم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا»، این نیست که چشمشان را می‌بندند و هیچ‌چیز نمی‌بینند. آنچه حیوانات حس می‌کنند ما نیز ـ البته با فرکانس‌های مختلف اندکی کمتر یا بیشتر ـ درک می‌کنیم. لاَّ یُبصِرُونَ و لا یسمعون به این معناست که آن هدفی که از این دیدن و شنیدن است، برایشان حاصل نمی‌شود.

 

 

۲٫

غفلتی که موجب سقوط ما می‌شود، غفلت از بعد انسانی و چیزی است که ما را انسان کرده  و فصل ممیز ما از سایر حیوانات  است. همان چیزی که مخاطب امر و نهی و تکلیف الهی است و ثواب و عقاب برای اوست. بنابراین اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم، توجه به انسانیت خودمان است و تا ندانیم که انسانیت چیست نمی‌توانیم این توجه را پیدا کنیم.

 

 

30نوامبر/16

پناهندگی به امامان معصوم«ع»

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

در آستان امامان «مجموعه مقالاتی پیرامون شناخت امامان از چشمه زلال زیارت جامعه کبیره که از حضرت امام هادی«ع» روایت شده است. در این مقاله نیز به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم:

 

پناهندگی به امامان معصوم«ع»

«مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ»

پناه گرفتن در جایی و در امان بودن را «احتجاب» می‌گویند. «محتجب» یعنی پناه آورنده و مفاهیمی چون امان، ضمان، حرمت و حق را در بر دارد، بنابراین معنای جمله فوق این است که پناهنده به دامان شما یاران جهان‌ هستی هستم.

در واژه پناهندگی «خطر و رهایی از آن» گنجانده شده است، خطر چیست و چرا پناهنده می‌شویم؟ خطرناک‌ترین خطر، گم کردن خویش است و خسران و باختن سرمایه. گم‌کردنی که تباهی دنیا و آخرت را در پی دارد. این خطر، از لغزشگاه فراموشی خدا دامنگیر انسان می‌شود: « وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ(۱) : مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم خویش را از یاد آنان برد.» خدا را چگونه باید شناخت؟ این امامان معصوم‌اند که خدا را به ما می‌شناسانند و این باور استوار را به ما معرفی می‌کنند که: « کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی:(۲) کلمه توحید دژ محکم من است و آن کس که در این دژ وارد شود از عذابم در امان می‌ماند.»

این عبارت صرفاً لقلقله زبان نیست، بلکه یک باور و نه یک گفتار، که یک عمل و نه یک قول. بی‌ شناخت که دژ استوار است. بدین سان توحید و ولایت بر مسند می‌نشینند و جمله‌ای که در مورد توحید رسیده، در مورد ولایت هم آمده است که: «وِلایَه علیِ بن اَبی‌طالِب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏ »(۳) ولایت حضرت امام علی بن ابی‌طالب دژ محکم من است و هر کس که در این دژ پناه بگیرد، از عذابم در امان می‌ماند. ولایت امام علی«ع» ولایت همه امامان«س» است.

زائر با جمله «مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ» به این باور اقرار می‌کند که بدون پناهندگی به دامان شما خوبان در خطرم و با این پناهندگی است که از خطر می‌رهم. این بخشی از معنای جمله فوق است و نه تمام آن، زیرا این جمله این معنا را هم در خود مستتر دارد که من با پناهندگی به شما حضرات معصومین«ع» از خطرات دنیا هم مصون می‌مانم و همه برکات از رهگذر این انوار تابناک است که به بشر می‌رسد.

بر این اساس می‌توان گفت که از بزرگ‌ترین خدمات فرهنگی به بشریت، معرفی راستین امامان است. همچنان که در روایات فراوان رسیده است. تبیین سیره و منش امامان در تمامی ابعاد، راه رهایی از مرگ جاهلی و ضرورتی حتمی برای جامعه امروز ما به‌ویژه جوانان عزیز است.

 

ولایت‌پذیری آگاهانه

« مُعْتَرِفٌ بِکُمْ : معترف به شماییم.»

واژه اعتراف، واژه مبهمی نیست تا به تبیین آن بپردازیم. آنچه مهم است بار مفهومی این واژه است. ابراز ارادت‌ها گوناگون‌اند:

۱ـ برخی ابراز محبت‌ها سطحی هستند و عمق ندارند. این گونه ابراز محبت‌ها دائماً دستخوش تزلزل‌اند، با یک ‌شبهه فرو می‌ریزند و مُحب از محبوب فاصله می‌گیرد. آن چنان که اعتقاد به ذات مقدس ربوبی چنین است: « ‏‏{‏‏وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ …»(۴) برخی بر لبه دین می‌نشینند و وارد حوزه عمیق دین و معرفت نمی‌گردند، سطحی می‌آیند و سطحی می‌روند.

۲ـ برخی ابراز محبت‌ها سودجویانه و سوداگرانه‌اند. افراد می‌خواهند با این نام‌های مقدس نان بخورند. اراداتشان عمق ندارد، ولی نان دارد. این نوع ارادت مورد نکوهش عترت است. حمزه بن حمران می‌گوید از امام صادق«ع» شنیدم که فرمودند: « مَنِ استأکَلَ بِعِلمِه افتَقَر: هر کس از راه عملش نان بخورد فقیر خواهد شد». راوی از این جمله این را فهمید که کسی که با ذکر فضائل و مناقب اهل‌بیت«ع» نان بخورد، لذا پرسید که هدایایی که مردم به برخی از شیعیان ذاکر مناقب شما می‌دهند چگونه است؟ امام فرمود مقصود از نان به علم خوردن آن است که با علم دین سودا کند و نادانسته به نفع دنیای این و آن سخن گوید.(۵)

آری محبت‌های سوداگرانه محبت نیستند. باید یکی از ریشه‌های انحراف «غلو» در مورد امامان را همین محبت‌های سوداگرانه دید. به‌خصوص از دوره امام رضا«ع» به بعد شیفتگی فوق‌العاده مردم به اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» انگیزه‌ای برای کاسبکاران شد تا با غلو در شأن امامان به حطام دنیایی بیشتری برسند.

۳ـ ابراز محبت عمیق و ریشه‌دار: محبتی که ریشه در عمق شناخت زائر نسبت به این انوار تابناک دارد ارزشمند، کیمیا و ماندگار است و تا قیامت تداوم دارد که: « الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ »: انسان با کسی که دوست است خواهد بود (محشور خواهد شد)(۶) و هر که را که دوست داشته باشد، در قیامت با او محشور خواهد شد. این نوع محبت معرفت می‌خواهد که از طریق مطالعه و درک زیارت‌های حضرات معصومین«ع» میسر می‌گردد. زیارت جامعه کبیره، زیارت حضرت امام هادی«ع» در روز غدیر یک دوره کامل علی‌شناسی با استناد به قرآن است. زیارت عاشورا متن ارزشمند حسین‌شناسی است. زیارت اربعین تبیین اهداف، آرمان‌های سیدالشهدا، دوستان و دشمنان حضرت است و نیز دیگر زیارات.

زائر در این فراز از زیارت « مُعْتَرِفٌ بِکُمْ» می‌گوید که این ابراز ارادت من سطحی و سوداگرانه نیست، بلکه ریشه در عمق معرفت به مقام والای شما دارد.

 

اعتقاد حق رجعت

« مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ : من به بازگشت شما ایمان دارم و زنده شدن دوباره شما را گواهی می‌کنم»

«ایاب» بازگشت است، بازگشتی آگاهانه و آزادانه به پایان مقصد. «رجعت» واژه مرادف با بازگشت است

در این فراز، زائر به یک باور قطعی شیعی اعتراف می‌کند و آن باور «رجعت» است. مرحوم علامه مجلسی باور رجعت را چنین تبیین می‌کند: «رجعت به معنای بازگشت جماعتی از مؤمنان به دنیا قبل از قیامت در زمان حضرت ولی‌عصر«عج» یا قبل و یا بعد آن و دیدن حاکمیت حق است و خرسند گشتن و از دشمنان آنها و جماعتی از کافران و منافقان انتقام گرفتن.(۷)

این باور از مسلمات اعتقادات شیعی است که بزرگان شیعه به آن تصریح کرده‌اند. از نگاه امام خمینی«ره» اصل مسئله رجعت از ضروریات مذهب است و آیات و روایات بسیاری بر آن دلالت دارند، هر چند در برخی از ویژگی‌های آن اختلافی هست که بی‌گمان به تحقق اصل آن آسیب نمی‌رساند.(۸)

فقیه و متکلم بزرگ شیعه مرحوم شیخ مفید می‌گوید: «خداوند گروهی از امت محمد«ص» را قبل از قیامت و بعد از مرگشان زنده می‌کند. این مطلب اختصاص به آل‌ محمد«ص» دارد و قرآن نیز به آن شهادت می‌دهد.(۹)

نیز دیگر فقیه و متکلم بزرگ شیعه جناب سید مرتضی می‌گوید بدان که اعتقاد شیعه امامیه این است که خداوند به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدی«عج»گروهی از آنان را که مرده‌اند بازمی‌گرداند تا افتخار نصرت و یاری آن جناب و مشاهده دولت حضرت را بیابند و کسانی از دشمنان حضرت را باز می‌گرداند تا از آنان انتقام گرفته شود و از این رهگذر لذت پیروزی حق و اهل حق را بچشند.(۱۰)

مرحوم علامه مجلسی می‌گوید چگونه مؤمنی که حقانیت امامان را می‌پذیرد، در اعتقادی که نزدیک به دویست حدیث پشتوانه آن است و سی و اندی راویان مورد اطمینانی چون کلینی، شیخ صدوق و… در ۵۰ کتاب آورده‌اند شک به خود راه می‌دهد؟.(۱۱)

اگر چنین موضوعی متواتر قلمداد نشود، در چه مسئله‌ای می‌توان ادعای تواتر کرد. روشنی رجعت میان پیروان عترت نبوی به گونه‌ای است که بیش از چهل تن از علمای بزرگ شیعه نزدیک به دویست روایت در این زمینه را  متواتراً از اهل‌بیت«ع» گزارش کرده‌اند. بی‌گمان کسی که در باره رجعت و مانند آن شک داشته باشد، در حقانیت امامان معصوم«ع» تردید دارد.(۱۲)

نیز در سخنی دیگر می‌گوید: «رجعت از آموزه‌های اختصاصی شیعه است که چندین آیه و روایت بر راستی و درستی آن گواهی می‌دهد و اندیشمندان شیعی نیز از آغاز تا کنون درباره اصل آن دیدگاهی یکسان داشته‌اند. اختلاف روایات در برخی از جزئیات آن مانند زمان وقوع نیز مایه انکار اصل رجعت نمی‌شود چنان که در باره جزئیات برخی از اصول قطعی دین مانند معاد هم روایات گوناگونی هست.»(۱۳)

 

رجعت در زیارت‌های معصومین«ع»

این باور در زیارت‌های معصومین نیز جایگاه ویژه‌ای دارد و امامان معصوم«ع» برآنند تا در متون زیارتی که زائر در اوج عشق قرار دارد، این باور را تحکیم کنند. در زیارت حضرت رسول اکرم«ص» و امامان معصوم«ع» آمده است که: «اِنّی لِمَنِ القائِلینَ بِفَضلِکُم مُقِّرٌ بِرِجعَتِکُم: من از معتقدان به برتری شما و اقرارکنندگان به رجعت شمایم.»

در زیارت امام حسین«ع» آمده است: « وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ…:  شما را شاهد می‌گیرم که شما را باور و به رجعت شما یقین دارم.»

در زیارت آل‌یس آمده است: « وَأنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا شَکّّ فیها : و آنکه رجعت شما حقی است که شکی در آن نیست. »

و این باور اعتقادی امید، شوق و نشاط ویژه‌ای برای باورمندان مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» ایجاد و آنان را مصمم بر ادامه این راه مقدس کرده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حشر، ۱۹.

۲ـ کشف الغمه، ج دوم، ص ۳۰۸.

۳ـ مناقب آل ابی‌طالب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۰۱.

۴ـ حج، ۱۱.

۵ـ معانی الاخبار، ص ۱۸۱.

۶ـ روایت از پیغمبر اکرم«ص» علل الشرایع، ص ۱۳۹، میزان الحکمه المجید «۴».

۷ـ مراه العقول، ج ۳، صص ۲۰۱ـ۲۰۰.

۸ـ تقریرات فلسفه، ج ۳، ص ۱۹۷.

۹ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۳۶، به نقل از المسائل السرویه.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۳۶.

۱۱ـ همان.

۱۲ـ همان، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.

۱۳ـ مراه العقول، ج ۳، ص ۲۰۱.

۱۴ـ الایقاظ من الهجقه باب دوم دلیل سوم به نقل از اللهیات، ج ۲، صص ۷۸۹ـ۷۸۸.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

محبت‌های سوداگرانه محبت نیستند. باید یکی از ریشه‌های انحراف «غلو» در مورد امامان را همین محبت‌های سوداگرانه دید. به‌خصوص از دوره امام رضا«ع» به بعد شیفتگی فوق‌العاده مردم به اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» انگیزه‌ای برای کاسبکاران شد تا با غلو در شأن امامان به حطام دنیایی بیشتری برسند.

 

 

30نوامبر/16

حجاب، یک انتخاب

حجت‌الاسلام و المسلمین جواد محدثی

 

زندگی‌های امروزی در معرض خطرها و هجوم‌های فراوانی است.

بیشتر این تهاجم‌ها نیز از «مرز اخلاق و فرهنگ» است.

ما بیش از هر چیز نیازمند «چراغ ایمان»، «عصای پروا»، «سپر خودسازی»‌و «چشم‌های آگاه و عبرت‌بین» هستیم تا بتوانیم از پیچ و خم‌های راه‌های زندگی به سلامت بگذریم و در کام بدبختی و دام فساد و گناه گرفتار نشویم.

دستورهای کارآمد قرآن و سیره انسان‌ساز عترت، چراغ راهمان است و آینه زلالی است که بسیاری از حقیقت‌ها را می‌توان در آنها دید و با «بصیرت»، از افق‌های غبارآلود و هول‌انگیز گذشت.

درست است که در جامعه و نظام، مراکز ارشاد و هدایت و سازمان‌های عریض و طویل فرهنگی وجود دارد،

درست است که دلسوزانی تلاش شبانه‌روزی برای رشد و تعالی جامعه دارند و کم نیستند،

درست است که زمینه‌های پاک زیستن و امکانات تزکیه و تهذیب فراهم است،

اما بیش از اینها، جاذبه‌های گناه، وسوسه‌انگیزان و دام‌های اغواگر و آنتن‌های فریب و فیلم‌های دجّال‌گونه و سایت‌های شیطانی وجود دارد که همه به «فراموشی خدا» فرامی‌خوانند و در نتیجه انسان‌ها را به «خودفراموشی» می‌کشانند.

انسان، در هر لحظه و موقعیت بر سر دو راهی «فسق» و «فلاح» ایستاده است و انتخاب می‌کند، گاهی هم دچار تردید می‌شود و درنهایت به «انتخاب بد» گرفتار می‌گردد.

اینجاست که باید با چشم بصیر و عزم استوار، افق دوردست را درنظر داشت و «بِه‌گزینی» کرد، وگرنه دستاورد غفلت و ساده‌اندیشی، «ندامت» است.

اگر پاکدامنی را گوهری ارزنده بدانیم، با هزاران چشم باید مراقب باشیم تا ربوده نشود.

اگر رشته مروارید را در کمد و صندوق نگذارند و درِ آن را نبندند، گم می‌شود.

صاحبان گنج و گوهر، جواهرات خود را در معرض نگاه و دستیابی رهگذران نمی‌گذارند تا بدرخشد و جلوه کند و چشم و دل برباید، بلکه یک سیستم حفاظتی و ایمنی اجرا می‌کنند، تا مبادا جواهراتشان به غارت رود.

اگر باغبانی، سرمایه و محصول عمرش را که در «محصول باغ» خلاصه می‌شود محافظت نکند، دزدان بسیاری هستند که از دیوار و پرچین باغش عبور کنند و آن محصول را بدزدند و اگر برای باغش حریم و حصار و حفاظ قرار دهند، کسی او را بر این حدّ و حریم گذاشتن سرزنش نمی‌کند، بلکه مورد تحسین عقلا قرار می‌گیرد.

کیست که به اسم آزادی، دیوار خانه خود را بردارد و شب‌ها در حیاطش را باز بگذارد؟

هر چیز که قیمتی‌تر باشد، درصد حفاظت و مراقبت از آن بیشتر می‌شود، چون بیم ربایش و خوف غارت آن بیشتر است. وقتی شما در خانه خود را می‌بندید، یا پشت پنجره اتاق‌تان پرده و توری می‌آویزید، یا به کمد نفایس خود قفل می‌زنید، خانه و آرامشگاه و گنجینه خود را از ورود بیگانه و نگاه‌های مزاحم و وسوسه سرقت سارقان مصون ساخته‌اید و این مصونیت است نه محدودیت (به تعبیر شهید مطهری) و روشی خردمندانه است.

حجاب یک انتخاب آگاهانه است.

آنان که حجاب را برمی‌گزینند، می‌خواهند «گوهر عفاف» خود را از تاراج، مصون نگه دارند. این کار را با اختیار و انگیزه انجام می‌دهند و بر گزینش خود هم می‌بالند، چون راهی که می‌پویند، به ایمنی خودشان و سرمایه‌شان منتهی می‌شود.

دختران و بانوان فهیم و فرزانه را کسی به زور در حجاب نگه نمی‌دارد، بلکه خودشان بااختیار حجاب را برای محفوظ ماندن عفاف و شخصیت و حرمت خویش از نگاه‌های هوس‌آلود و نیت‌های آلوده، به عنوان حصار و دژی ایمن برمی‌گزینند. این حجاب آگاهانه و انتخابی، نشان شخصیت یک خانم است که دوست ندارد ملعبه این و آن قرار گیرد و چشم‌های شهوت‌آلود از چهره و اندام و روی و موی او کامجویی کند و ارضا شوند.

عفاف، هم گوهری درونی است، هم جلوه‌ای برونی دارد و این جلوه برونی ریشه در آن باطن دارد. اینکه می‌گویند «دل باید پاک باشد»، بهانه‌ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.

ظاهر، آینه باطن است.

حجاب بیرونی، نشان و نمای طهارت و عفاف درونی است.

عفاف، همان رایحه دل‌انگیز عطر یاس را دارد، نجیب است و دوست‌داشتنی، حیف است در مزبله نگاه‌های شیطانی رها شود.

زن به جهت عصمت و کرامتی که دارد، میراث‌دار حضرت مریم و حضرت زهرا«س» است، نباید بازیچه هوس شود و به ویروس گناه آلوده گردد.

گوهر عفاف و پاکدامنی کم‌ارزش‌تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل نفیس خانه نیست!!

دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند و در کمین نشسته‌اند.

حیف است که دختران ما خود را حراج کنند و در بازار سودا گران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند بفروشند.

سادگی و خامی است که کسی خود را بیاراید و در معرض دید و تماشای نگاه‌های مسموم و چشم‌های ناپاک قرار دهد و به دلبری و طنازی بپردازد و خیال کند همیشه در این بازی برنده است.

بیماردلان و رهزنان عفاف، زیرک‌تر و مکّارتر از اویند. نقش خود را ماهرانه اجرا می‌کنند. دختران را به وسوسه می‌اندازند و بُرج عاج و خوشبختی رؤیایی نشان می‌دهند، اما پس از آنکه گل عصمتش را چیدند و زیبایی و کرامتش را از بین بردند، او را دور می‌اندازند و یا زیر پای خود له می‌کنند.

شاهد؟ گزارش‌های هر روزه مطبوعات و پرونده‌ها و شکایت‌ها و فرارها و…

آن که «ایمان» را به لقمه‌ای نان می‌فروشد،

آن که «یوسف زیبایی» را با چند سکّۀ قلب، عوض می‌کند،

آن که «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می‌بَرد و به تماشا می‌گذارد،

روزی هم «پشت دیوار ندامت» می‌نشیند و اشک حسرت می‌ریزد و از تاراج باغ گریه می‌کند و در آتش بی‌پروایی‌های خام و جسارت‌های ناپخته خویش می‌سوزد.

چرا برخی، «شرط احتیاط» را از دست می‌دهند؟!

چرا بعضی، عَمداً خویش را در برابر ترکش‌های نگاه‌ها قرار می‌دهند؟!

آیا این همه ترکش‌خورده‌ها و مصدومین حادثه خامی و ارتباط‌های نسنجیده، کافی نیست؟

پس چگونه و از چه چیز باید عبرت گرفت؟

پاک زیستن هنر است و پاکان هنرمندان بزرگ‌اند.

 

 

سوتیتر:

 

  1. اینکه می‌گویند «دل باید پاک باشد»، بهانه‌ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.

 

30نوامبر/16

غروبی جانگداز و طلوعی امیدبخش

 

 

استاد اصغر طاهر زاده

 

 

هر چند امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ از بین ما رفت، با بسط شخصیت خود در انسانی که فضای تاریخی ایشان را می‌شناخت، عملاً به حکم «اَلْعُلَمَاءُ بَاقُون‏» به‌نحوی دیگر در تاریخ ما باقی ماند، در آن حد که دوست و دشمن اقرار دارند رهبری آیت‌الله خامنه‌ای ادامه‌ حضور تاریخی حضرت امام است و بر همگان روشن شد برای باقی‌ماندن بر عهد امام راه دیگری جز پیروی از رهبری ایشان وجود ندارد. در این زمینه لازم است که از چند نکته غفلت نشود.

رهبر انقلاب به‌خوبی نشان دادند فهم ایشان از اندیشه و راه امام بسیار متعالی‌تر از فهم دیگران است. ایشان در همان روزهای اول رحلت حضرت امام فرمودند: «خمینی حقیقت همیشه زنده‌ تاریخ ماست و نه یک رهبر سیاسی معمولی» و پس از رحلت امام در اولین پیام خود در ۱۸ خرداد سال ۱۳۶۸ یعنی در اولین روزهای رحلت حضرت امام فرمودند:

«امام خمینى شخصیتى آن‌چنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به‌جز انبیا و اولیا و معصومین«ع» به‌دشوارى مى‏توان کسى را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد. آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل‏صالح و اراده‏ پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت و صراحت لهجه را با صداقت و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه‏ آنها در طی قرن‏ها به‌ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتى دست نایافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه است.»

و در تاریخ ۲۱/ ۱۱/ ۹۰ یعنی بعد از سال‌های متمادی که از رحلت امام می‌گذرد، مى‏فرمایند:

«امام عزیز ما، آن مرد عظیمى که بلاشک خداوند لمعه‏اى و لمحه‏اى از انوار طیبه‏ نبوت‏ را در وجود او قرار داده بود».

لذا خداوند ادامه‌ انقلاب اسلامی را از طریق کسی اراده فرموده است که حقیقتاً امام را درک کرده و به همین جهت تعبیراتی را در مورد امام به‌کار می‌برد که حکایت از عمق بینش ایشان نسبت به امام دارد. کسی این سخنان را می‌گوید که اولاً در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است. ثانیاً نشان داده است که الفاظ را در جای مناسب خود به کار می‌برد.

حال چنین فردی است که می‌گوید: «خداوند از همان نوری که به انبیای خود داد، به حضرت امام داده است.» این سخن را یک آدم عامی نمی‌گوید که نفهمد نور انبیا یعنی چه. هیچ یک از اهل فکر در این سطح چنین تعبیراتی را برای حضرت امام به کار نبرده‌اند، لذا باید بپذیریم مقام معظم رهبری فضایلی را در شخصیت امام دیده‌اند که کمتر کسی در این حد دیده است. همان فضایلی که شهدا و سرداران، اندکی از آنها را دیدند و خود را در شخصیت امام ذوب کردند.

روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام می‌کنند که به نور نبوت منورند. هنر ما این است که بتوانیم آنها را درک کنیم. از پیامبر خدا داریم که انسان اگر با قرآن و فرهنگ قرآن مأنوس شد به جایی می‌رسد که: «فَکَأَنَّمَا أُدرِجَتِ النُّبُوَّه بَینَ جَنبَیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیه‏»(۱) گوئی نبوت در بین دو پهلوی او درج شده، ولی به او وحی نمی‌شود.

راز ریزش‌های انقلاب، اعم از ریزش بعضی از مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون را باید در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری نسبت به امام جستجو کرد. بعضی از مراجع تصور کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودن ایشان محدود است، لذا گفتند امام مجتهدند، ما هم مجتهدیم و نفهمیدند که امام یک شخصیت اشراقی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشریت بر قلبش اشراق شده است. در این راستاست که اساتید اخلاق و مراجع تقلید اگر در ذیل شخصیت حضرت امام قرار گیرند، اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.

این بسیار شبیه آن است که رسول خدا«ص» فرمودند: «وَ مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَه جَاهِلِیَّه»(۲) هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. با اینکه ممکن است کسی به نبوت رسول خدا«ص» و به قرآن ایمان داشته باشد، ولی اگر امام زمان خود را نشناسد هویت اسلامی خود را در زمان خود شکل نداده است. حضرت امام به همین معنا در این تاریخ، هویت اسلامی ما به حساب می‌آیند و در همین راستا و در ذیل شخصیت حضرت امام، امروز مقام معظم رهبری هویت اسلامی ما محسوب می‌شوند.

این نکته را وقتی درست درک می‌شود که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی شناخته شود. آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحله‌ عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند، عملاً با غفلت از شخصیت علی«ع»، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند. هنر شیعه این بود که در ذیل شخصیت علی«ع» به اسلام ناب رجوع کرد.

اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ذیل شخصیت امام، ما را ادامه‌هندگان‌ تاریخی می‌سازد که با غدیر شروع شد.

قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه ‌کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه‌ اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم به‌سادگی گذشتند و پیام غدیر را که اولاً با پیام «اَلْیَومَ‏ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً» همراه شد، متوجه نشدند و ثانیاً برایشان روشن نشد چرا تنها در حاکمیت شخصیت علی«ع» است که خداوند فرمود: «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن دینِکُم»(۳) یعنی این روز که علی«ع» به تاریخ معرفی شد، روزی است که کافران از اینکه دین شما عقیم و بی‌آینده بماند، ناامید شدند. راستی امروز فریاد سازش‌ناپذیری با جریان کفر و استکبار از کدام حنجره بیرون می‌آید تا نقشه‌های بی‌رنگ‌کردن فضای ضداستکباری انقلاب را خنثی کند؟

اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروت‌اندوزان و مرفهین بی‌درد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراث‌خواری فرهنگ حضرت امام هستند؟

اگر هویت انقلاب اسلامی عبور از باتلاق‌های گندیده‌ آرمان‌های کوتاه سطحی‌نگری، به کمک نور توحید الهی است، آیا آنهایی که می‌خواهند آینده‌ انقلاب را به‌نوعی اشرافی‌گری گره بزنند، می‌توانند وارث کسی باشند که در مقابله با نظام استکباری اعلام کرد «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند»؟(۴)

آیا ادامه‌ چنین رویکردی جز در سیره و سخن رهبری یافت می‌شود که با تمام وجود مواظب است بین انقلاب اسلامی و خط فریبکارانه‌ نظام استکباری سازشی صورت نگیرد؟ حاصل این سازش و آشتی جز نفی هویت انقلاب اسلامی چیز دیگری نخواهد بود. شیوه‌ حضرت روح اللّه را که برای حفظ اسلام ناب محمدی آمادگی ورود به هر خطری را در خود داشت، باید در آخرین پیام ایشان دنبال کرد که فرمود:

«ما هنوز در قدم‌هاى اول مبارزه جهانى خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست مى‏خوریم و نابود مى‏شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفى مى‏کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب مى‏کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه‏هاى دار مى‏روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب‌اللّه در جهان به اسارت گرفته مى‏شوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین کند، ولى ما به وظیفه اسلامى خود عمل کنیم.»(۵)

امام در این پیام راهی را به ما نشان داد که برای ورود به آینده‌ بزرگی که در فراروی تشیع قرار دارد، باید آمادگی از دست‌دادن همه‌چیزمان را در مقابل نظام استکباری داشته باشیم. آیا این نحوه سلوک را جز در روش مدیریت رهبری در جای دیگری می‌توان دید؟

 

۴- حرکتی پیشتازانه

وقتی روشن شد که ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی می‌توانیم به منصه ظهور برسانیم که امام راه آن را گشوده است، باید بدانیم برای گشودن افق‌هایی که انقلاب اسلامی باید در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم، آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افق‌ها را داریم و نه حتی تصویری روشن و عینی از آنچه بناست رخ بدهد، می‌شناسیم، مگر به اجمال. ولی اگر نسبت خود را با شخصیت اشراقی امام، درست تعریف کنیم و اگر تعبیرات‌مان نسبت به امام از جنس تعبیراتی باشد که مقام معظم رهبری یافته‌اند، همانند ایشان در سخت‌ترین شرایط و حتی در کوران جنگ نرم و شبیخون فرهنگی هم بهترین تصمیمات را می‌گیریم، بی آنکه مرعوب برنامه‌های دشمنی شویم که فقط چهار صد سال تجربه‌ تمدنی دارد و با همه‌ ساز و کارهایش به جنگ انقلاب اسلامی آمده است.

در جنگ بین ماده و معنا، قطعاً ماده محکوم به شکست است، به شرط آنکه وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. همان‌ طور که دست انسان به عنوان یک پدیده‌ مادی در مقابل اراده‌ او به عنوان یک پدیده معنوی نمی‌تواند مقاومتی از خود نشان دهد و اگر انسان اراده کند دست خود را بالا بیاورد، دست هیچ قدرتی از خود ندارد، مسلماً جنگ بین ماده و معنا به پیروزی معنا ختم می‌شود.

چنین جبهه‌ای از طریق حضرت امام در تاریخ جدید گشوده شد و توانست در دفاع هشت ‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد. اگر با همان رجوع ملکوتی به اشراق امام، کار را ادامه دهیم، در جبهه‌ خطرناک جنگ نرم و در زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود، بی آنکه در این جبهه  که دوست از دشمن به‌راحتی شناخته نمی‌شود، توسط کسانی که اصرار دارند که آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت، به خود شلیک کنیم و به اسم واقع‌گرایی از آرمان‌گرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم به سبکی از زندگی کنیم که غرب الگوی آن است.

۵- یک نگاه به حضرت امام این است‌که ایشان انسان خوب و وارسته‌ای بود، ولی او فکر دارد، ما هم فکر داریم و حالا که ایشان رحلت کرده و زمانه عوض شده، وقت آن است که ما روی فکر خود تأکید کنیم تا با نظر به واقعیت آمریکا، کشور را نجات دهیم. اینها به زبان بی‌زبانی می‌خواهند بگویند رهبری اشتباه می‌کنند و باید کمک‌شان کرد تا از اصرارشان بر نگاه حضرت امام عدول کنند و واقعیت‌ها را ببینند. این هم نگاه برخی است که اتفاقاً خود را دوست امام و رهبری هم می‌دانند و مثل آن آقا که می‌گفت: «اَنَا زَمیلُ مُحَمَّد»(۶) من دوست محمدم، ولی کار خود را می‌کرد، معتقدند که ما به رهبری احترام می‌گذاریم، ولی کار خودمان را می‌کنیم. اینها‌ معتقدند باید از اهدافی که امام برای انقلاب تعریف کرد عدول کرد.

رهبری در این زمینه در تاریخ ۳/۵/۹۱ بحث آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی را برای کارگزاران نظام اسلامی مطرح و روشن کردند که اگر در مقابل آمریکا کوتاه بیاییم، نه واقع‌گرایی است و نه آرمان‌گرایی.

عده‌ای می‌پرسند چرا مقام معظم رهبری پا جای پای امام می‌گذارند؟ ایشان معتقدند امام یک مرد اشراقی است که حقیقت این دوران را آورده است و لذا به‌کرات در انجام بعضی از کارها می‌فرمایند چون امام عزیز آن را انجام دادند من هم انجام می‌دهم. یعنی امام را ملاک قرار می‌دهند. آقای هاشمی می‌گوید: «من دوست رهبری هستم و هر هفته خدمت‌شان می‌رسم و با هم گفتگو داریم.»، ولی خود رهبری در نماز جمعه‌‌ ۲۹ خرداد سال ۸۸ فرمودند: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم که طبیعی هم هست.»

بنابراین صرف دوست‌بودن با رهبری نشانه‌ نگرش یکسان به مسائل نیست. این نکته‌ بسیار مهمی است که نباید از آن ساده گذشت، زیرا در حال حاضر عده‌ای معتقدند نگاه مقام معظم رهبری در بعضی از موارد واقع‌بینانه نیست. اینها عملاً کار خودشان را می‌کنند و سخنان ایشان را نادیده می‌گیرند.

۶- دلیل اینکه مقام معظم رهبری بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام داده‌اند، این است که نسبت‌ ایشان با راه امام غیر از نسبتی است که عده‌ای در عین احترام به امام با ایشان برقرار کرده، ولی کار خودشان را می‌کنند. تعبیرات مقام معظم رهبری از حضرت امام نشان می‌دهد که ایشان متوجهند که امام در تاریخ ما دارای جایگاهی هستند که خداوند اراده کرده است تا تاریخ ما در ذیل شخصیت ایشان به گشایش خاص خود برسد. لذا اگر بتوانیم جایگاه تاریخی امام را به همان شکلی که خداوند ایشان را پرورانده است، بفهمیم مثل آن است که با شهدا زندگی ‌کنیم. البته به شرطی که مثل شهدا نگاهمان به امام نگاهی اشراقی باشد و ملکوتی را بسازیم که بتواند در ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد.

در این صورت است که درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر می‌شویم که مطلوب همه‌ انبیا بوده است. در چنین شرایطی گروه‌های وفادار به انقلاب با هر سلیقه‌ای، در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام به‌راحتی همدیگر را درک و رهنمودهای رهبری را تصدیق می‌کنند، تفاوت سلیقه‌ها هرگز کدورت به وجود نمی‌آورد، بلکه منجر به درک فکر همدیگر می‌شود. این آن نکته‌‌ مهمی است که رهبری معظم انقلاب بر آن تأکید دارند.

 

خطر انقلاب اسلامی منهای سیرۀ‌ امام

این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند و در این زمینه صرفاً بر تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و نه سیره‌ حضرت امام، تا بعداً هر طور خواستند امام را تفسیر کنند. نمونه‌ آن را در فتنه‌ سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه ‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی پیش بردند. اگر شخص امام و سیره‌ او را از ما بگیرند، از آن اتحاد قدسی که به دنبالش هستیم محروم می‌شویم و نمی‌توانیم با افراد، هرچند از یاران انقلاب اسلامی باشند، تفاهم کنیم.

امیرالمؤمنین«ع» در نامه ۷۷ نهج‌البلاغه با تأکید به سیره‌ حضرت رسول«ص» به ابن‌عباس می‌فرمایند: «لَا تُخَاصِمهُم بِالْقُرآنِ فَإِنَّ الْقُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ: وقتی می‌خواهی با خوارج بحث کنی، به قرآن و آیات آن استناد نکن، بلکه به سیره‌ رسول خدا«ص» که نمود تحقق قرآن است، استناد کن. با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل می‌کند و لذا تو یک چیز می‌گویی و آنها چیز دیگری. تو یک آیه می‌آوری و آنها‌ آیه دیگری می‌آورند: «وَ لَکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً»، و لکن تو با سنت رسول خدا«ص» با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمی‌توانند از آن فرار کنند. یعنی شخص رسول خدا«ص» را به عنوان نمونه‌ کامل قرآنی در میان بیاور.

در همین راستا انقلاب اسلامی هم بدون سیره و شخصیت امام، عملاً انقلاب اسلامی، منهای انقلاب اسلامی است. اگر سیره‌ حضرت امام – که رهبری بر آن تأکید دارند- به حاشیه برود هرگز به آن «وحدت قدسی» که شدیداً به آن نیاز داریم نمی‌رسیم و تفاوت سلیقه‌ها منجر به تخاصم بین افراد می‌شود که این نقطه ضعف اصلی ماست، ولی وقتی متوجه بودیم که انسان‌های متعالی، تاریخی متعالی را بنیان می‌نهند و نفس‌های جان‌بخش آنهاست که می‌تواند از گوش‌ها بگذرد و بر جان‌ها بنشیند و منادی رستگاری باشد، می‌فهمیم که هرگز نمی‌توانیم از امام بگذریم، زیرا او را خداوند برای جهت‌گیری ما به سوی نور مقدر کرده است.

۷- امام صورت تفکر تاریخی ماست. بر این اساس است که اگر قرار باشد جامعه به تفکر مناسب تاریخی‌اش برسد، باید ذهن‌ها را متوجه روحی کرد که در این تاریخ ظهور دارد و باید مانند رهبر انقلاب بر آن تأکید کرد. افراد جامعه در هر زمانی حسی دارند که اگر به آن حس پاسخ درست داده شود و از آن مهم‌تر به این نکته توجه شود که فکر افراد جامعه تنها در حس تاریخی‌شان شکوفا می‌شود، با مردم درست برخورد خواهد شد.

مردم ما به حضرت امام که صورت عملی آرمان‌شان است رجوع دارند و از این جهت ایشان را به‌عنوان مبدأ فکر و عمل خود پذیرفتند. حضرت امام نیز همان احساس مردم را در خود داشتند. مقام معظم رهبری نیز چندین بار گفته‌اند که هنر امام این بود که مردم را فهمید. ایشان در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن فرمودند:

«اصلاً نمی‌شود نقش زنان را محاسبه کرد و من اقرار می‌کنم اولین کسی که این نقش را فهمید، امام بزرگوار ما بود. مثل خیلی چیزهای دیگر که اول ایشان فهمید، در حالی‌که هیچ‌کدام از ماها نمی‌فهمیدیم. همچنان که امام نقش مردم را فهمید. امام در آن وقتی که هیچ کس درک نمی‌کرد، تأثیر حضور مردم را درک کرد. بزرگانی با تعبیرات زشتی به ما می‌گفتند شما فکر می‌کنید با این مردم می‌شود کار بزرگی انجام داد؟ آن‌چنان با تحقیر حرف می‌زدند، که آن کسی که به او اشاره می‌کردند، کأنه اصلاً انسان نیست! اما امام نه. امام قدر مردم را دانست. مردم را شناخت،توانائی‌های آنها را درک و کشف کرد.»(۷)      

چرا ایشان بر این نکته اصرار دارند که امام عزیز ما زمانی مردم را درک کرد که هیچ‌کسی درک نمی‌کرد؟ و چرا این موضوع در ذیل شخصیت امام برایشان روشن شد؟ ایشان در واقع می‌خواهند بگویند این کشف، صاحب دارد و صاحب آن حضرت امام است. یعنی یک حقیقتی در عالم جاری بود که قلب مردم آن را حس کرد و حضرت امام آمد و براساس شعور تاریخی مردم، کار را شروع کرد و عملاً باید گفت کار را خدا با قلب مردم شروع و حضرت امام آن را کشف کرد.

اگر این نکته روشن شود، وظیفه ماست تا همان ‌طور که حضرت امام، زبان حضور تاریخی بودند که حضرت حق اراده کرده است، این مردم را در مورد انقلاب اسلامی و وظایفی که دارند خطاب قرار دهیم و نقطه‌ اصلی اشتراک حضرت امام و مقام معظم رهبری در این نکته‌ مهم است.

این اراده الهی را می‌توان آشکارا احساس کرد. البته احساس اراده‌ الهی چیز ساده‌ای نیست که با مطالعه و درس و بحث حاصل شود، بلکه باید با رویکرد مخصوص به خود حس شود. نسبت مقام معظم رهبری با حضرت امام نشان می‌دهد که ایشان چگونه توانسته‌اند قله‌ تاریخی‌ای را که حضرت امام بر فراز آن قرار دارند، به‌خوبی احساس کنند. ایشان در نهضت امام از ابتدا حاضر و کاملاً در صحنه بودند و طوری سخن می‌گویند که گوئی دارند با فهم امام این تاریخ را ادامه می‌دهند.

امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه می‌مانند و حرف امام را می‌فهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار می‌دادند و می‌فرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاب‌اند، سخن شما را می‌فهمند.

 

انقلاب اسلامی و عصر توبه‌ بشریت

۸- اهداف اصلی انقلاب اسلامی در راستای پیام اصلی شریعت محمدی«ص» آزادشدن از تاریخی گناه‌آلوده است. نگاه شهید آوینی که با نظر به وجوه ملکوتی حضرت امام«ره» ظهور کرد، در زمینه درست ‌دیدن این دوران، نگاه درستی است.

شهید آوینی عصر کنونی را عصر توبه بشریت می‌نامید و ظهور انقلاب دینی را تجسم این توبه‌ تاریخی و معنوی می‌دانست. او بعد از قرن‌ها هبوط، انقلاب اسلامی را رستاخیز تاریخی انسان و یک توبه‌ تاریخی ‌نامید، توبه از خطایی که بشر با تاریخ غرب مرتکب گردیده و آن خطا وانهادن ولایت الهی و تبعیت از طاغوت نیست‌انگاری است. جوانان ما این نیست‌انگاری را با گوشت و پوست خود احساس می‌کنند.  غایات انقلاب اسلامی هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه انقلابی فرهنگی است، آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده با یک فرهنگ واحد یعنی فرهنگ غرب، درآمده است.(۸)

شهید آوینی بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است، عصری که به انقلاب جهانی امام عصر«عج» و ظهور «دولت پایدار حق» منتهی خواهد شد.

شهید آوینی دریافته بود که ظهور انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب طلیعه‌دار، دلالت و اشارتی است به این‌که بشر، به منظور عبور از هبوط و گناه اعراض از حق، حرکتی را آغاز کرده است و او این حرکت و این آغاز گذار تاریخی را «عصر توبه‌ بشریت» نامید.

او می‌گفت همان گونه که حضرت آدم هبوط کرد و توبه و سعی کرد در مسیر رستگاری قرار بگیرد؛ فرزندان او و بشر نیز بعد از رنسانس، هبوط تاریخی کردند.

اندیشه‌ شهید آوینی صورت تفصیلی دیدگاه‌های امام در مورد رسالت انقلاب اسلامی در برابر دنیاست. بیشتر صحبت‌ها و مطالب امام بر تمدن‌سازی و رسالت جهانی انقلاب اسلامی و نجات مستضعفین عالم متمرکز شده است. شهید آوینی در راستای نجات جوانان از مکر لیل و نهار، بر رسالت جهانی انقلاب اسلامی تاکید ویژه داشت و معتقد بود حقیقت انقلاب با این رسالت شکوفا می شود. او وجه رسالت جهانی انقلاب را وجه تفکیک‌ناپذیر انقلاب اسلامی می‌دانست.

یکی از راه‌های مسخ آرمان‌های انقلاب و نادیده‌گرفتن جوهره‌ اصلی انقلاب، اندیشه‌ای است که قصد دارد با برجسته‌کردن مشکلات اقتصادی در داخل، ما را از عزم تمدن‌سازی انقلاب اسلامی باز دارد. عزمی که با نظر به مبادی این تاریخ، امکان ادامه‌ دارد و این جوانان گناه‌آلود که خودشان از همه بیشتر از گناهشان متنفرند، آماده‌اند تا تبدیل به یک سرباز انقلابی متعهد شوند. این همان توبه‌ تاریخی بشر امروز است.

شهید آوینی به افق‌های بلند انقلاب اسلامی اشاره دارد و به‌خوبی متوجه است که این اهداف تنها با روحیه و شخصیت امام خامنه‌ای امکان تحقق‌ می‌یابد. لذا باید دلیل موافقت‌ها و مخالفت‌های افراد و جریان‌ها با رهبری حضرت ایشان را در وفاداری به اهداف اصلی انقلاب یا مخالفت با آنها جستجو کرد. اهدافی بس متعالی که تفکر حقیقی را به جامعه‌ ما برمی‌گرداند.

بالاترین تفکر

۹- همه‌ حرف در نسبت ما با امام نهفته است. این نسبت باید بدون هرگونه تقلیدی کشف شود. از آنجا که آنچه رخ داده هنوز از نتایج سحر است، اهل فکر باید با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، تفکر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ الهی در این دوران بروند.

حضور متفکرانه‌ای فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست. با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی، درک حضوری مشیت الهی ممکن خواهد شد و این بالاترین تفکری است که امروز می‌توان به آن دست یافت.

مگر واقعی‌ترین تفکر، تفکر بر واقعی‌ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم‌اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند، اما ارزش جایگاه رهبری انقلاب را می‌توان به‌خوبی با ملاحظه واقعیت‌های امروز جهان دید، نگاهی که غیر از نگاه غرب و غرب‌زدگان است.

تفکّر به معنای جداشدن از واقعیت نیست. انسان متفکر همیشه باید با واقعیت زندگی کند، اما نه در سطح واقعیت، بلکه در گوهر واقعیت که همان مشیت الهی در هر زمان و در هر عصر است. پس متفکر، نه در بیرون از زمان زندگی می‌کند و نه گرفتار زمان‌زدگی است، تا بتواند به شرایطی ماورای وضع موجود بیندیشد و گمان نکند که خداوند، ما را به خود واگذاشته است. اوج بی‌فکری است که کسی تصورکند هرکاری خواست می‌تواند در این عالم انجام دهد، زیرا از واقعی‌ترین واقعیت‌ها که سنت الهی در این عصر و زمانه است، غافل مانده است.

مقام معظم رهبری در نگاه به واقعیت‌های جهان، ماورای نگاه‌های مرعوب از غرب، با ما این‌ گونه سخن می‌گویند: «واقعیت جامعه‌ جهانی بر اساس خواست آمریکایی‌ها پیش نمی‌رود.» ایشان معتقدند برخلاف خواسته‌ دشمن، واقعیت‌های جهان امروز به نفع جهان اسلام و جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرده است:

«وقتی ما واقعیت‌ها را کنار هم می‌گذاریم، احساس می‌کنیم که راه ملت ایران به سوی آرمان‌های بلند، یک راه گشوده است. این راه، چالش دارد، اما باز است. بن‌بستی وجود ندارد. هدف جبهه‌ مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بن‌بست نشان بدهد».(۹) و ما امروز سخت نیازمند چنین نگاهی هستیم تا بتوانیم  انقلاب اسلامی را در مسیری که حضرت روح اللّه گشود، جلو ببریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ «الکافی»، ج ۲، ص ۶۰۴

۲ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۲

۳ـ مائده/ ۳

۴ـ صحیفه امام، ج‏۱، ص ۳۰۳

۵ـ صحیفه‌ امام، ج‏۲۱، ص ۳۲۸

۶ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-۱۲۲

۷ـ ۱۴/۱۰/۱۳۹۰

۸ـ سید مرتضی آوینی، رستاخیز جان، تهران، نشر ساقی، ۱۳۷۹، صص ۹۹-۱۰۳

۹ـ سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ ۳/۵/۱۳۹۱    

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه ‌کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه‌ اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم به‌سادگی گذشتند.

 

۲٫

اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروت‌اندوزان و مرفهین بی‌درد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراث‌خواری فرهنگ حضرت امام هستند؟

 

 

۳٫

امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه می‌مانند و حرف امام را می‌فهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار می‌دادند و می‌فرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاب‌اند، سخن شما را می‌فهمند.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

عربستان و هم‌پیمانان آن ضربات جبران ناپذیری خواهند خورد

«تأملاتی در گذشته، حال و آیندۀ یمن»

در گفت و شنود «پاسداراسلام» با دکتر مسعود اسداللهی

 

 

 

اشاره:

دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه و استاد دانشگاه، سال‌ها وقت خود را صرف پژوهش و تحقیق درباره جنبش‌های منطقه، به‌خصوص جنبش حزب‌الله کرده است. وی در این زمینه کتابی نیز با عنوان «از مقاومت تا پیروزی» به رشته تحریر در آورده که به‌ویژه در کشورهای عربی با استقبال فراوانی روبرو شده است. در گفتگو با ایشان، به بررسی سیر تحولات یمن و منطقه نشسته‌ایم. 

 

*با تشکراز جنابعالی که با وجود فرصت اندک، این فرصت را در اختیار نشریه «پاسدار اسلام» قرار دادید. با توجه به وقایع جاری در یمن، به عنوان نخستین پرسش، اشاره‌ای به نحوه شکل‌گیری انصارالله و نقش آن در تحولات یمن داشته باشید. به نظر شما این جریان تا چه حد تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و حزب الله لبنان است؟ 

برای پاسخ به این سئوال و نقش حوثی‌ها در یمن، ابتدا باید به ترکیب سیاسی یمن اشاره‌ کنم. کشور یمن دارای سابقه طولانی تاریخی است و در آن دو یا سه مذهب عمده قابل تشخیص هستند. در شمال یمن بیشتر زیدی‌ها و در جنوب یمن شافعی‌ها زندگی می‌کنند. در دهه‌های اخیر هم عربستان با صرف هزینه‌های بسیار زیادی توانسته است وهابیت را تا حدودی در یمن رواج دهد.

زیدی‌ها از نظر اندیشه و تفکر قرابت‌هائی با شیعه دارند و به تعبیری شیعه سه امامی به شمار می‌روند، اما از نظر فقهی پیرو فقه اهل سنت هستند. در میان زیدی‌ها گروهی به نام حوثی‌ها وجود دارند که گفته می‌شود همگی سادات هستند. یکی از شخصیت‌های مهم این گروه سید بدرالدین حوثی است که پس از انقلاب اسلامی به ایران آمد و در قم ساکن شد و به تحصیلات دینی پرداخت. گفته می‌شود که ایشان مذهب شیعه دوازده امامی را پذیرفته ‌بود.

در هر حال ایشان پس از بازگشت به یمن شروع به ترویج مذهب دوازده امامی در بین طایفه حوثی‌ها کرد که قبلاً زیدی بودند. عده‌ای معتقدند در حال حاضر همه حوثی‌ها پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند، اما برخی بر این باورند که بخشی از آنها شیعه دوازده امامی هستند و بقیه هنوز زیدی باقی مانده‌اند.

اما نکته مهم این است که آقای بدرالدین حوثی موفق شد تفکر انقلابی‌ای را که مخالف هیمنه امریکا، اسرائیل و عربستان سعودی است، رواج بدهد. این تفکر همواره با مذهب وهابیت مخالف بوده و با آن مبارزه ‌کرده است. این گروه به‌تدریج، به‌خصوص در دهه اخیر رشد و قدرت زیادی در عرصه سیاسی یمن پیدا کرد و در این زمینه تبدیل به یک بازیگر قوی شد.

اما رابطه این جریان با جمهوری اسلامی، بیشتر یک رابطه فکری و تأثیرپذیری از آموزه‌های انقلاب اسلامی ایران است، چون آقای بدرالدین حوثی تحصیلات حوزوی خود را در ایران انجام داده و طبعاً این افکار را به یمن منتقل کرده  است. این به معنای ارتباط تشکیلاتی، نظامی و به‌خصوص امنیتی نیست، بلکه نوعی علاقمندی به انقلاب اسلامی و تأثیرپذیری از دیدگاه‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری بوده و هست.

اما عده‌ای، به‌خصوص عربستانی‌ها تلاش می‌کنند با وارد کردن این اتهام که این گروه وابسته به ایران است و از ایران دستور می‌گیرد و یا مزدور ایران است، با این نوع تعبیرات توهین‌آمیز این جریان را زیر سئوال ببرند، اما وقایع یمن نشان می‌دهد مردم آن کشور زیر بار این اتهامات نرفته و این گروه موفق شده‌ است ائتلاف گسترده‌ای را با قبایل و عشایر مختلف یمن، زیدی‌ها و حتی ارتش یمن ایجاد کند. نتیجه این ائتلاف گسترده، موفقیت‌های چشمگیر نظامی در صحنه یمن در ماه‌های اخیر بوده و این ائتلاف توانسته است سیطره گسترده‌ای بر بخش عمده‌ای از خاک یمن پیدا کند.

در واقع این هم اقدامی نبود که خود آنها مایل به انجامش باشند، بلکه در دوران ریاست‌جمهوری آقای عبد ربه منصور هادی، وقتی دیدند حوثی‌ها دارند قدرت روزافزونی پیدا می‌کنند، طرحی را تحت عنوان ایجاد استان‌ها و ولایت‌های جدید در یمن پیاده کردند، به‌نحوی که قرار بود استان صعده که منطقه اصلی حضور حوثی‌هاست، به یک استان محاصره شده در داخل یمن تبدیل شود و ارتباطی با دریا نداشته باشد. حوثی‌ها این تقسیم‌بندی را نپذیرفتند، به‌خصوص که تقسیم‌بندی استان‌های جدید به‌گونه‌ای بود که دسترسی آنها به مناطق نفتی هم قطع می‌شد و  در محاصره کامل اقتصادی و جغرافیایی قرار می‌گرفتند.

حوثی‌ها زیر بار این تقسیم‌بندی و شکل‌گیری استانی جدید نرفتند و اعتراضات خود را بیان کردند. آقای منصور هادی فکر نمی‌کرد این گروه بتواند به قدرتی علیه دولت وی تبدیل شود و در نتیجه به درخواست‌های آنها توجه نکرد، اما حوثی‌ها با رهبری آقای سید عبدالملک حوثی موفق شدند به‌سرعت با طوایف مختلف یمن، به‌خصوص در یمن شمالی ائتلاف بزرگی را تشکیل بدهند و با این ائتلاف از صعده به حرکت درآمدند و در فاصله زمانی کوتاهی توانستند صنعا را به تسلط  خود در آورند.

نسبت جمعیتی حوثی‌ها در یمن بالا نیست و درصد بزرگی را تشکیل نمی‌دهند، اما این موفقیت نشان می‌دهد که آنها موفق شده‌اند ائتلاف قوی و بزرگی را تشکیل بدهند. وقتی سایر قبایل و عشایر با حوثی‌ها ائتلاف و از آنها تبعیت می‌کنند، نشانه آن است که این گروه را به عنوان یک گروه مستقل قبول دارند که به خاطر منافع ملت یمن دست به اقدام زده است.

سیر تحولات اخیر یمن چگونه رقم خورد؟

سیر حوادث به این صورت بود که حوثی‌ها ابتدا توانستند بر صنعا سیطره پید اکنند و ارگان‌های مختلف را در اختیار بگیرند. در ابتدا آقای منصور هادی به عدن در جنوب یمن فرار و تلاش کرد دولت خود را در آنجا مستقر نماید و از آنجا علیه ائتلافی که صنعا را در اختیار خود گرفته بود اقدام کند، اما ائتلاف در مدت کوتاهی به عدن رسید و آقای منصور هادی به عربستان فرار کرد و پناهنده شد. این امر سبب گردید گه عربستان به بهانه بازگرداندن منصور هادی به قدرت، جنگی غیراسلامی، غیر انسانی و وحشیانه‌‌ را به سبک و سیاق صهیونیست‌ها بر یمن تحمیل کند و با دخالت مستقیم در امور داخلی آن کشور، قوانین بین‌المللی را زیر پا بگذارد. این روزها  شاهد جنایت‌های فجیع عربستان و ارتش این کشور در یمن هستیم.

 چگونه است که عربستان که تا این حد نسبت به قضایای یمن حساسیت نشان می‌دهد؟ در جریان بیداری اسلامی در برخی کشورهای اسلامی،  چرا سعودی ها چنین حساسیتی را نشان ندادند؟

شاید بهتر باشد این سئوال را به این شکل مطرح کنید که چرا عربستان در ظرف ۶۷ سال اخیر که رژیم صهیونیستی تشکیل شده است، این حساسیت را در مورد فلسطین به خرج نداده است. مسلمانان فلسطین که اهل سنت هم هستند. چرا عربستان این همه سلاحی را که از امریکا خریده، در راه دفاع از قدس، مردم فلسطین و مردم مظلوم غزه به کار نگرفته است؟

این مسئله به چند عامل برمی‌گردد. دلیل اول این است که. عربستان سعودی همواره در فلک امریکا چرخیده و وابسته به آن کشور بوده است، بنابراین سلاحی را که در اختیار دارد، نه می‌تواند و نه می‌خواهد برخلاف منافع امریکا به کار بگیرد. اساساً امریکایی‌ها به عربستان اجازه نمی‌دهند با این سلاح‌ها منافع آنان را به خطر بیندازد

علت دوم دیدگاه عربستان سعودی نسبت به کل شبه‌جزیره عربستان است که دیدگاهی سلطه‌طلبانه و ایفای نقش برادر بزرگ‌تر است. عربستان به عنوان پهناورترین کشور در شبه جزیره عربستان این را حق مسلم خود می‌داند که اراده‌اش را بر کشورهای شبه‌جزیره و شیخ‌نشین‌های کوچک تحمیل کند. عربستان سعودی از ابتدا سعی کرده با نقض حاکمیت کشورهای کوچک، سیطره خود را بر شبه جزیره عربستان تکمیل کند. شیخ‌نشین‌های کوچکی مثل کویت، قطر، بحرین، امارت و… اصولاً برای دفاع از خود قدرت ذاتی ندارند تا بتوانند در مقابل اراده عربستان مقاومت کنند. به همین دلیل همیشه تابع سیاست‌های عربستان بوده‌اند.

*بنابراین می توان گفت: یمن یک استثنا در قاعده است.

همین‌ طور است. تنها کشوری که در شبه جزیره عربستان پتانسیل رقابت با عربستان را دارد، یمن است. یمن هم از نظر مساحت کشور نسبتا بزرگی است و هم جمعیت آن تقریباً با عربستان برابر است. در عین حال این کشور از منابع نفتی برخوردار است. از نظر جغرافیایی هم کشوری کوهستانی است و لذا جنگ زمینی با آنها تقریباً برای عربستان غیرممکن است. به همین خاطر عربستان از ابتدا تلاش ‌کرد یمن را تضعیف کند و نگذارد این کشور روی پای خودش بایستد، لذا هنگامی که یمن به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد، عربستانی‌ها از اینکه این کشور تجزیه و قدرت آن نصف شده بود، بسیار خوشحال و همواره از این وضعیت راضی بودند.

اما در دهه ۹۰ میلادی که نظام دو قطبی در اروپا و دنیا فروپاشید و شوروی از بین رفت، قدرت در یمن جنوبی هم که از کشورهای هم‌پیمان شوروی بود، تضعیف و مسئله وحدت دو یمن محقق شد. عربستانی‌ها در همان زمان هم با وحدت دو یمن مخالفت کردند، چون می‌دانستند اگر این وحدت تحقق یابد و یمنی‌ها بتوانند روی پای خود بایستند، به یک قدرت رقیب برای آنها تبدیل خواهند شد، لذا عربستانی‌ها به‌شدت مخالف وحدت دو یمن بودند، اما مخالفتشان به جایی نرسید و در نهایت یمن به صورت یکپارچه در آمد. عربستانی‌ها همواره به دنبال تضعیف یمن یکپارچه و گسترش مذهب وهابیت در آن کشور بوده‌اند. آنان با ایجاد اختلافات داخلی در درون یمن تلاش ‌کرده‌اند همواره این کشور را در حالت بحرانی نگه دارند.

موج بیداری اسلامی که از چهار پنج سال پیش در جهان عرب شروع شد، به یمن هم رسید و در تحولاتی که اتفاق افتاد، عربستان تلاش کرد بر این موج سوار شود و ضمن سرنگون کردن علی عبدالله صالح، دولت هم‌پیمان خود را بر سر کار بیاورد.

عربستانی‌ها از ابتدای تحولات یمن با دخالت در سیر حوادث و با حمایت از بعضی از گروه‌ها، به‌ویژه «حزب اصلاح» (شاخه سیاسی اخوان‌المسلمین) یمن تلاش کردند سیر حوادث را به نفع خودشان تغییر بدهند، ولی در نهایت هنگامی که مشاهده کردند که دخالت‌هایشان نتیجه‌ای ندارد و «حزب اصلاح» در مقابل حوثی‌ها شکست خورد و آقای منصور هادی هم فرار کرد، به صورت مستقیم وارد میدان شدند.

همان ‌طور که مقام معظم رهبری اشاره کردند عربستان همواره سعی می‌کرد در پشت پرده و با هزینه کردن دلارهای نفتی، سیاست‌های خود را پیش ببرد، اما این سیاست در یمن با شکست روبرو شد و دیدیم که عربستان به صورت علنی و وقیحانه‌ای جنگ بسیار خونینی را بر یمن تحمیل کرده است.

*و همین توحش نشانه ضعف و استیصال عربستان است.

همین ‌طور است. این اقدامات وحشیانه نشان می‌دهد که سیاست‌های سنتی عربستان با شکست روبرو شده، در عین حال که پرده از نفاق عربستان هم برداشته شد. عربستان به عنوان کشور حرمین شریفین، ادعای رهبری جهان اسلام را می‌کند، ولی نه تنها از سلاح و ارتش خود به نفع مسلمین بهره‌برداری نکرده، بلکه وارد حمله تجاوزکارانه به ملت فقیری چون ملت مسلمان یمن هم شده است. این نشان‌دهنده ماهیت رژیم آل‌سعود و قدرت نظامی این کشور است.

*به نظر شما این جنگ فرسایشی تا کی و کجا ادامه می‌یابد؟

عملاً جنگی در کار نیست. این در واقع یک نوع تجاوز است. در جنگ باید دو طرف با هم درگیر باشند، اما یمنی‌‌ها هیچ‌گاه متعرض عربستان نشده بودند. در درون جامعه یمن اتفاقاتی در شرف وقوع بود که عربستانی‌ها به آنها حمله کردند.

ملت یمن در حال حاضر در مقابل این تجاوز یکطرفه قرار گرفته و در محاصره است. محاصره‌ای که یمن در حال حاضر از آن رنج می‌برد حتی از محاصر غزه توسط اسرائیلی‌ها هم شدیدتر است. مردم غزه حداقل تعداد زیادی تونل داشتند که از طریق آنها مایحتاج خود را تأمین می‌کردند، اما یمنی‌ها تحت محاصره شدید دریایی، زمینی و هوایی هستند. یمن دو همسایه بیشتر ندارد. عربستان و سلطنت‌نشین عمان. بعضی از کمک‌ها از طریق سلطنت‌نشین عمان به آنها می‌رسد، ولی به خاطر بعد مسافت، رساندن این کمک‌ها به صنعا و شمال یمن بسیار مشکل است.

*مقامات سعودی از تحقق اهداف شان در یمن سخن گفته‌اند.آیا واقعا عربستان به اهداف مورد نظر خود دست یافته است؟

عربستان به‌رغم همه جنایت‌هایی که آفریده، به اهداف مورد نظرش نرسیده است. اهدافی که عربستان اعلام کرده بود ابتدا خلع سلاح حوثی‌ها، دوم عقب‌نشینی نیروهای ائتلاف از مناطق تصرف‌ شده و سوم بازگشت منصور هادی به قدرت بود. در حال حاضر به‌رغم وحشی‌گری‌های عربستان، هیچ‌ یک از این اهداف محقق نشده‌اند و عربستان دارد با حقد و کینه‌ و تنفر دست به جنگ می‌زند، بی‌آنکه افقی برای این جنگ وجود داشته باشد.

اگر جمهوری اسلامی و کشورهای مخالف این جنگ موفق به شکستن محاصره یمن شوند و به‌نحوی کمک‌هایی را در زمینه آذوقه، دارو و امکانات اولیه به مردم یمن برسانند، قطعاً عربستان نخواهد توانست به این جنگ ادامه بدهد. عربستان با این نیت جنگ را ادامه می‌دهد که با فشار آوردن به ملت یمن آنها را تسلیم کند، اما ملت یمن ملت بسیار مقاومی است.

*سرانجام این تجاوز را چگونه می‌بینید؟

در حال حاضر کسی نمی‌تواند سقف زمانی برای این جنگ تعیین کند و بگوید این جنگ تا کی ادامه خواهد داشت، زیرا عربستان نه از روی عقل و منطق، بلکه از روی حقد و کینه به جنگ ادامه می‌دهد. هر چه جنگ بیشتر ادامه پیدا کند، حقد و عصبانیت عربستانی‌ها بیشتر و ناتوانی‌شان آشکارتر می‌شود، چون به‌رغم بمباران‌های وحشیانه راه به جایی نبرده‌اند.

باید جامعه جهانی بسیج شود و به عربستان فشار بیاورد. امریکایی‌ها باید دست از حمایتشان از عربستان بردارند تا رژیم آل‌سعود مجبور شود دست از این حمله بردارد وگرنه ممکن است خدای ناکرده این جنگ برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند.

 

*اشاره کردید که یمن در محاصره است. جامعه جهانی هم که به نظر می‌رسد مدت‌هاست به خواب رفته است. ملت یمن برای مقاومت به غذا، دارو و اسلحه نیاز دارد. سرانجام این قضیه به کجا می‌کشد؟

کشور یمن به سلاح نیاز ندارد. معروف است که در یمن مابه‌ازای هر فرد سه قبضه اسلحه وجود دارد. این کشور مملو از سلاح است. ارتش یمن هم از نظر تسلیحاتی قوی است و چهارمین ارتش قدرتمند عرب به شمار می‌رفت، بنابراین، این اتهامی که به جمهوری اسلامی می‌زنند که برای یمنی‌ها سلاح می‌فرستد کاملاً بی‌پایه است. مردم یمن به سلاح احتیاج ندارند، بلکه سخت نیازمند غذا، دارو، امکانات پزشکی و بهداشتی هستند. الان مشکل بزرگ مردم یمن سوخت است.

اگر وجدان یا ادعای حقوق بشر و احترام به بشر حقیقت دارد، جامعه جهانی باید اینک به صحنه بیاید و به عربستان فشار بیاورد که به این جنگ ظالمانه پایان بدهد، وگرنه این جنگ ادامه خواهد یافت. در حال حاضر قدرت هوایی ارتش یمن از کار افتاده و برتری هوایی با عربستان است. عربستان جرئت جنگ زمینی ندارد، چون می‌داند به‌مجرد اینکه وارد جنگ زمینی شود، شکست او در برابر ملت یمن قطعی خواهد بود، بنابراین فقط دارد جنگ را از طریق هوا و تا حدی موشک‌باران از ناوچه‌های دریایی ادامه می‌دهد و یمن را به خاک و خون می‌کشد.

در یمن ما شاهد فعالیت القاعده هم هستیم. فلسفه این حضور گسترده چیست؟

چند دهه است که القاعده در مناطق صحرایی جنوب یمن حضور مستمر و قوی دارد. این موضوع به دو علت هم بوده است. اسامه بن لادن یک شهروند عربستانی یمنی‌تبار بود و اجدادش یمنی بودند، لذا توجه خاصی به یمن داشت. به همین دلیل القاعده از چند دهه قبل، یعنی از ابتدای تشکیل، در جنوب یمن فعالیت داشت و پایگاهی قوی در یمن برای خود تشکیل داده بود، از همین روی امریکایی‌ها همواره اعلام کرده‌اند که شاخه القاعده در یمن خطرناک‌ترین شاخه القاعده در دنیاست. به خاطر ویژگی‌های خاص این منطقه، القاعده احساس کرد آنجا بهترین مکان برای فعالیت است،‌ به‌خصوص که دولت مرکزی یمن هم در سال‌های اخیر ضعیف شده و کنترل بر جنوب یمن را از دست داده بود.

امریکا بارها با هواپیماهای بدون سرنشین به مراکز تجمع القاعده یمن حمله کرده و بسیاری از رهبران و فرماندهان آن را در جنوب یمن کشته است. القاعده در حال حاضر دارد از شرایط حاکم بر یمن بهترین استفاده را می‌برد و در پی تحمیل جنگ به حوثی‌ها و ارتش یمن، بهترین فرصت برای القاعده فراهم آمده است تا برای توسعه و پیشرفت خود و تصرف اماکن جدید اقدام کند.

متأسفانه آقای ژنرال احمد العسیری، (سخنگوی رسمی ارتش عربستان) با صراحت اعلام کرده است که حمله به القاعده در دستور کار ارتش عربستان نیست. یعنی نه‌تنها به این گروه حمله نمی‌کنند، بلکه حتی طبق شواهد و قرائن موجود، برای آنان از طریق هوا اسلحه هم می‌فرستند. در چنین شرایطی که القاعده از حمایت عربستان هم برخوردار است، خطر آن بیشتر و تبدیل به معضل بزرگ‌تری خواهد شد، به‌خصوص که اینها از طریق جنوب یمن با دریا ارتباط دارند و می‌توانند به نقل و انتقال افراد و سلاح اقدام کنند. بنابراین اگر عربستان به این جنگ تحمیلی خاتمه ندهد و بخواهد ارتش یمن و حوثی‌ها را تضعیف کند، این وضعیت در درجه اول به نفع القاعده و در نهایت به ضرر خود عربستان خواهد بود.

القاعده به عنوان یک گروه تکفیری که خودشان را جهادی می‌دانند، رژیم عربستان را یک رژیم مشروع نمی‌داند. گروه‌های تکفیری غیر از خودشان بقیه را کافر میدانند. القاعده  بارها در خود عربستان هم اقدامات تروریستی انجام داده است. محمد بن نایف که در حال حاضر ولیعهد اول عربستان است، پنج بار توسط القاعده ترور نافرجام شده است. عربستان می‌داند اگر داعش و القاعده قدرت بگیرند، علیه عربستان هم اقدام خواهند کرد.

مقام معظم رهبری چند ماه قبل در یک سخنرانی فرمودند حمایت عربستان و کشورهای عربی خلیج‌فارس از گروه‌های تکفیری در نهایت به ضرر خود آنها تمام خواهد شد، ولی متأسفانه آل‌سعود به دلیل حقد و کینه‌ای که به حوثی‌ها و ایرانی‌ها و تشیع دارند، چشمشان را حتی بر خطراتی که خودشان را هم تهدید می‌کند، بسته‌اند و فکر می‌کنند با حمایت از القاعده، ایران و تشیع را تضعیف می‌کنند، در حالی که ماری را در آستین خود می‌پرورانند که بعدها به خود آنها هم حمله خواهد کرد.

پیامدهای احتمالی حمله عربستان به یمن برای خود این کشور و کشورهای اطراف آن و سایر کشورهای منطقه از نظر جنابعالی چه هستند؟

پیامدهای این جنگ برای خود عربستان و کل منطقه فوق‌العاده خطرناک خواهد بود. هیچ تضمینی وجود ندارد که این جنگ در محدوده یمن باقی بماند و عربستان حمله هوایی کند و هیچ پاسخی برای او نباشد. هر لحظه این امکان وجود دارد که آتش این جنگ از کنترل خارج شود. دیدیم که هواپیمای ایرانی برای کمک رفت و هواپیماهای عربستانی آن را تهدید کردند. الان کشتی ایرانی را که آذوقه و کمک برای یمن می‌برد تهدید می‌کنند. اگر در این میان یک عمل نسنجیده از سوی عربستان علیه هواپیما یا کشتی ایرانی صورت بگیرد، قطعاً واکنش شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی خواهد داشت و دامنه جنگ بسیار گسترده خواهد شد.

از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که اگر این تهاجمات ادامه یابند، مردم یمن با حمله به خاک عربستان، دامنه جنگ را به داخل آن کشور بکشانند. عده زیادی از یمنی‌ها در عربستان مقیم هستند و کار می‌کنند. بسیاری از بستگان آنها در این جنگ‌ها کشته یا آواره شده‌اند و این احتمال وجود دارد که یمنی‌های عربستان دست به اقدامات انتقام‌جویانه بزنند.

بنابراین این خطر وجود دارد که این جنگ از کنترل همه خارج شود و اگر این‌ اتفاق رخ بدهد، اولین قربانی آن عربستان خواهد بود. عربستان کشور بسیار آسیب‌پذیری است و نمی‌تواند در مقابل تهدیدات جدی از خود دفاع کند. الان عربستان دارد در یک جنگ نابرابر مردم یمن را می‌کشد، ولی اگر در یک جنگ تمام عیار منطقه‌ای وارد شود، قطعاً این نبرد به تجزیه عربستان منجر خواهد شد. بنابراین آنها باید سر عقل بیایند و هر چه سریع‌تر به جنگ پایان بدهند.

ارتباط علی عبدالله صالح با انصارالله چیست، چون ظاهراً اینها هیچ تناسبی با هم ندارند.

علی عبدالله صالح در سال‌های قبل از دشمنان حوثی‌ها بود و چندین جنگ را علیه حوثی‌ها به راه انداخت و از سوی این گروه احساس خطر می‌کرد، اما در شرایط فعلی، به خاطر دشمن مشترک یعنی عربستان، نوعی ائتلاف غیررسمی بین حوثی‌ها و علی عبدالله صالح شکل گرفته است. ارتش یمن به‌طور عمده توسط علی عبدالله صالح تشکیل شده، چون او بیش از ۳۰ سال بر یمن حاکم بوده و ارتش را ایجاد کرده است. افسران ارتش یمن عمدتاً به او وفادارند و به همین خاطر به شکل فعال در این نبرد شرکت می‌کنند. عربستانی‌ها چند روز قبل خانه شخصی علی عبدالله صالح را بمباران کردند. او هم بلافاصله اعلام کرد از هر کسی که با عربستان وارد جنگ شود، حمایت خواهد کرد.

به خاطر این دشمن مشترک، نوعی ائتلاف نانوشته بین حوثی‌ها و علی عبدالله صالح وجود دارد، ولی اینکه این ائتلاف نانوشته تا کی دوام داشته باشد، چندان معلوم نیست، چون علی عبدالله صالح «روباه سیاست‌بازی» است و همواره در پیچ‌ها و نقطه‌ عطف‌های سیاسی، جهت خود را تغییر داده است، بنابراین نمی‌توان چندان به علی عبدالله صالح اطمینان کرد و حوثی‌ها باید هوشیار باشند که تمام استراتژی‌ خود را بر اساس ائتلاف با علی عبدالله صالح شکل ندهند و بدانند که او در هر لحظه با یک رشوه سیاسی و یا کسب اطمینان خاطر از طرف امریکا یا عربستان که حاضرند به‌نوعی او را در قدرت شریک کنند، از این ائتلاف خارج خواهد شد، به‌خصوص اینکه درخواست اصلی علی عبدالله صالح این است که ریاست جمهوری به پسرش برسد. او پذیرفته که دیگر از قدرت برکنار شده، اما به دنبال آن است که پسرش احمد را به عنوان رئیس‌جمهور جدید به قدرت برساند. اگر عربستان و کشورهای هم‌پیمان با آن، این مسئله را بپذیرند، قطعاً علی عبدالله صالح از ائتلاف با حوثی‌ها خارج خواهد شد.

تحلیل شما از علل بی‌توجهی رسانه‌های دنیا به وقایع یمن چیست؟ چرا آن‌گونه که باید به این وقایع نمی‌پردازند؟

به‌رغم همه شعارهایی که در مورد آزادی و حقوق بشر داده می‌شود، متأسفانه ما در جهان با معیارهای دوگانه‌ای روبرو هستیم. امریکایی‌ها و غربی‌ها با هر کشوری که موافق نباشند، اخبار آن را سانسور می‌کنند و نمی‌گذارند پیام مردم آن کشورها به گوش مردم جهان برسد. در اینجا هم چون امریکا دارد از عربستان حمایت می‌کند، می‌بینیم که سانسور بر رسانه‌های غربی و عربی حاکم است و این باعث شده که جنایت‌های عربستان به سمع و نظر مردم دنیا نرسد و لذا فشار لازم از سوی افکار عمومی در غرب ایجاد نمی‌شود که به تبع آن  حکومت‌هایشان تحت فشار قرار بگیرند و به جنگ پایان بدهند.

اما حجم جنایت‌های عربستان به‌حدی بالاست که به‌رغم همه سانسورها به‌تدریج این اخبار به رسانه‌های غربی منتقل شده‌اند. در کشورهای عربی به دلیل هیمنه‌ پول‌های عربستان، رسانه‌ها وقایع را آن‌ گونه که باید منعکس نمی‌کنند، اما در هفته‌های اخیر شاهد بودیم که رسانه‌های غربی مجبور شدند بخش‌هایی از این جنایت‌ها را منتشر کنند و همین نشان می‌دهد حجم جنایات عربستانی‌ها به‌قدری زیاد بوده که حتی غرب هم نتوانسته کاملاً آن را سانسور کند.

امیدواریم این سانسور شکسته شود و مردم جهان متوجه جنایاتی که توسط ارتش عربستان در یمن اتفاق می‌افتد، بشوند و جامعه جهانی به خود تکانی بدهد و این جنگ را به پایان برساند.

با توجه به گستردگی فجایع، به نظر می‌رسد افکار عمومی جهان هم نسبت به قضایا کرخت شده است. با وجود جنایاتی که در سوریه و پس از آن در عراق صورت گرفت و در حال حاضر در یمن ادامه دارد، از سوی افکار عمومی جهان هم واکنش مناسبی نمی‌بینیم.

در این نکته که شکی نیست که ما در سطح بین‌المللی، طرف مظلوم قضیه هستیم و سانسور و ستمی که در طی چند دهه به خود جمهوری اسلامی تحمیل شده است، الان در لبنان به حزب‌الله و بعد هم به سوریه، عراق و یمن می‌شود. نظام بین‌الملل نظام عادلانه‌ای نیست.

در غرب سازمان‌های حقوق بشری دارند جنایت‌های عربستان را منعکس و محکوم می‌کنند. در دو سه هفته اخیر حرکت‌هایی شروع شده است، اما رسانه‌ها در کنترل صهیونیست‌ها هستند و هنوز حتی اقدامات این نهادهای حقوق بشری در رسانه‌های غربی هم منعکس نشده‌اند. مردم غرب حالت کرختی پیدا نکرده‌اند، بلکه برعکس به نظر می‌رسد دارند از حالت کرختی خارج می‌شوند، اما این حرکت کند است.

البته امید ما به آنها نیست، چون خود ما ۳۰، ۴۰ سال است شاهد ظلم به جمهوری اسلامی هستیم. آنها نگذاشتند واقعیت‌های ایران به گوش جهانیان برسد، با این حال ملت ایران با مقاومت و ایثار حقانیت خود را ثابت کرد. یمن هم از این قاعده مستثنی نیست. طبعاً نمی‌شود انتظار داشت که همه بیایند و جنایت‌های عربستان را بیان و محکوم کنند، اما مقاومت ملت یمن اینها را مجبور خواهد کرد که بالاخره فکری کنند.

آیا یمن به سرنوشت مصر و تونس مبتلا نخواهد شد؟

با توجه به ترکیب اجتماعی و وضعیت یمن چنین اتفاقی برای یمن نخواهد افتاد. در تونس و مصر مقاومتی وجود نداشت.

در هر صورت امیدواری زیادی ایجاد شد.

امیدواری واقع‌بینانه‌ای نبود. در تونس و مصر انقلاب تمام عیار اتفاق نیفتاد و نظام قبلی به‌طور کامل وجود داشت و لذا عناصر رژیم قبلی موفق شدند دو باره به قدرت برگردند، اما در یمن نظام سیاسی و ترکیب اجتماعی کاملاً در حال دگرگونی است. شرایط یمن با تونس و مصر قابل مقایسه نیست.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

این اقدامات وحشیانه نشان می‌دهد که سیاست‌های سنتی عربستان با شکست روبرو شده، در عین حال که پرده از نفاق عربستان هم برداشته شد. عربستان به عنوان کشور حرمین شریفین، ادعای رهبری جهان اسلام را می‌کند، ولی نه تنها از سلاح و ارتش خود به نفع مسلمین بهره‌برداری نکرده، بلکه وارد حمله تجاوزکارانه به ملت فقیری چون ملت مسلمان یمن هم شده است.

 

 

۲٫

عربستانی‌ها از ابتدای تحولات یمن با دخالت در سیر حوادث و با حمایت از بعضی از گروه‌ها، به‌ویژه «حزب اصلاح» (شاخه سیاسی اخوان‌المسلمین) یمن تلاش کردند سیر حوادث را به نفع خودشان تغییر بدهند، ولی در نهایت هنگامی که مشاهده کردند که دخالت‌هایشان نتیجه‌ای ندارد و «حزب اصلاح» در مقابل حوثی‌ها شکست خورد و آقای منصور هادی هم فرار کرد، به صورت مستقیم وارد میدان شدند.

 

 

۲٫

رابطه این جریان با جمهوری اسلامی، بیشتر یک رابطه فکری و تأثیرپذیری از آموزه‌های انقلاب اسلامی ایران است، چون آقای بدرالدین حوثی تحصیلات حوزوی خود را در ایران انجام داده و طبعاً این افکار را به یمن منتقل کرده  است. این به معنای ارتباط تشکیلاتی، نظامی و به‌خصوص امنیتی نیست، بلکه نوعی علاقمندی به انقلاب اسلامی و تأثیرپذیری از دیدگاه‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری بوده و هست.

 

 

۳٫

محاصره‌ای که یمن در حال حاضر از آن رنج می‌برد حتی از محاصر غزه توسط اسرائیلی‌ها هم شدیدتر است. مردم غزه حداقل تعداد زیادی تونل داشتند که از طریق آنها مایحتاج خود را تأمین می‌کردند، اما یمنی‌ها تحت محاصره شدید دریایی، زمینی و هوایی هستند.

 

اما حجم جنایت‌های عربستان به‌حدی بالاست که به‌رغم همه سانسورها به‌تدریج این اخبار به رسانه‌های غربی منتقل شده‌اند. در کشورهای عربی به دلیل هیمنه‌ پول‌های عربستان، رسانه‌ها وقایع را آن‌ گونه که باید منعکس نمی‌کنند، اما در هفته‌های اخیر شاهد بودیم که رسانه‌های غربی مجبور شدند بخش‌هایی از این جنایت‌ها را منتشر کنند و همین نشان می‌دهد حجم جنایات عربستانی‌ها به‌قدری زیاد بوده که حتی غرب هم نتوانسته کاملاً آن را سانسور کند.

 

30نوامبر/16

ایران و تحولات اخیر منطقه از نگاه سید‌حسن نصرالله

 

اشاره:

تحلیل شرایط پیچیده و دشوار خاورمیانه در پی خیزش جنبش‌های بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و بیم غرب از گسترش حیرت‌انگیز اسلام در سراسر جهان و دریافت پیام انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) توسط حق‌جویان سراسر گیتی، غرب را بر آن داشت تا با تصمیمی شتاب‌زده و برای ممانعت از گسترش این موج ظلم‌ستیز و برای شکست محور مقاومت و تلاش برای حفظ و بقای رژیم صهیونیستی، تهاجم گسترده‌ای را به کمک برخی کشورهای عربی، به‌ویژه عربستان سعودی و نیز ترکیه به سوریه و سپس عراق آغاز کند. این استراتژی با حملۀ عربستان به یمن و کشتار بی‌امان مردم بیگناه آن دیار به جرم استقلال‌طلبی، بیش از پیش بر وخامت و پیچیدگی اوضاع در این منطقه افزوده است. سید حسن نصرالله همچون همیشه با اشراف کامل بر زوایای جریانات منطقه و با نگاهی تیزبین و آینده‌نگر و سرشار از امید و توکل شیعی، این‌بار نیز در سخنرانی روشنگرانه‌ای ابعاد موضوعات گوناگون را تبیین کرده و به بسیاری از پرسش‌ها با لحنی صریح و شجاعانه پاسخ داده است. از آنجا که متن سخنرانی بسیار طولانی و برخی موضوعات مطرح شده در ان، در ارتباط مستقیم به جایگاه و نقش ایران در این تحولات نبودند، فقط بخش‌هایی که به این موضوع پرداخته شده، تقدیم می‌گردد. باشد که تحلیل‌های این مجاهد نستوه شیعی، چراغ‌های روشنی را فراروی کسانی که هنوز هم در ماهیت و اهداف تهاجمات بی‌امان غرب دچار تردید و شبهه هستند. روشن سازد.

 

شرایط جدید منطقه و تهاجم به یمن مستلزم تحلیل این شرایط است که به شکل مختصر به آن می‌پردازم. برخی ادعا می‌کنند که شرایط جدید یمن امنیت ما، منطقه‌ خلیج و سعودی را تهدید می‌کند. البته در اینکه شرایط تازه‌ای بر یمن حکمفرما شده است، تردیدی نیست. هنوز هم روشن نیست که ظرفیت و توان این قدرت چقدر است، چون هنوز شکل نگرفته است؛ اما شما می‌گویید که احساس خطر کرده‌ و به همین دلیل هم دست به تجاوز زده‌اید. پرسش ما این است. آیا خطر وجود اسرائیل با قدرتمندترین ارتش جهان را که در پشت بندرها، دریاها، اقیانوس‌ها و کشورهای شما حضور دارد احساس نکردید؟ این سخن گواه بر آن است که از نگاه این افراد، اسرائیل نه فقط امروز دشمن نیست، بلکه هیچ گاه دشمن و یا حتی تهدید نبوده است که نیاز به طوفانی از این جنس داشته باشد!

باید دید که آیا این دلایل می‌توانند مجوزی برای به راه انداختن چنین جنگ ویرانگری باشند؟ تخریب خانه‌ها و تأسیسات زیربنایی و کشتار شهروندان و زنان و کودکان بیگناه به استناد چنین دلایلی پذیرفتنی است؟ حتی  اهل علم هم می‌خواهند برای این جنگ مشروعیت ایجاد کنند!

در این میان سه دلیل عمده بیان شده‌اند.

اولین دلیل آن است که به قول آنها یک رئیس جمهور مشروع منتخب استعفا داده و سپس استعفایش را پس گرفته است، در حالی که، مدت ریاست جمهوری‌ او تمام شده است. بیایید فرض کنیم او نه استعفا داده و نه مدت ریاست جمهوریش تمام شده و از آنها کمک خواسته تا بار دیگر رئیس جمهور شود و کابینه‌اش را بر کشور حاکم کند. آیا این دلیل برای راه انداختن جنگ علیه یمن کافی است؟ شما پیش از این چنین کاری نکرده بودید. وقتی ملت تونس علیه زین العابدین بن علی قیام کرد و او به سعودی گریخت، پادشاه سعودی خشمگین شد و علیه انقلاب ملت تونس موضع‌گیری‌های تندی کرد و کوشید زین العابدین بن علی را برگرداند، اما در برابر اراده‌ تونسی‌ها شکست خورد. چطور آن روز ائتلاف عربی و جهانی تشکیل ندادید تا با رئیس جمهور و دولت مشروع تونس بجنگید؟

همه می‌دانیم موضع پادشاهی عربستان سعودی در باره‌ انقلاب ملت مصر که موجب سرنگونی حسنی مبارک شد یک موضع مخالف، بسیار منفی و علنی بود. گفته شد میان سعودی‌ها و آمریکایی‌ها بحث شدیدی رخ داد، چون سعودی‌ها تصور کرده بودند که آمریکایی‌ها کمک کرده‌، امکانات داده‌ یا توطئه کرده‌اند. شما به خاطر حسنی مبارک قیامت به پا کردید، ولی با اینکه مصر همسایه‌ شما و برایتان بسیار پراهمیت است، ائتلاف بین‌المللی تشکیل ندادید که بروید و کسانی را که از دستورات رئیس جمهور مشروع ـ که از نظر شما حسنی مبارک بود- سرپیچی می‌کنند، بمباران کنید. پس چرا در مورد یمن این کار را انجام دادید؟

معلوم می‌شود بحث این حرف‌ها نیست و این یک دلیل واهی و بهانه و دروغی برای به راه انداختن جنگ است. ضمن اینکه در همه جای جهان وقتی می‌خواهند رئیس جمهور یا دولت مشروعی را بازگردانند، یک روند سیاسی را در پیش می‌گیرند، تحریم می‌کنند، فشار سیاسی، مالی و اقتصادی می‌آورند، قطعنامه می‌نویسند، همه را به گفت و گو فرا می‌خوانند و همه‌ دوستی‌ها و دشمنی‌های جهان را به کار می‌گیرند و در آخرین مرحله به این گزینه می‌رسند. راز این شتاب عجیب و غریب و شگفت‌آور برای ورود نظامی به یمن، آن هم در این حجم بالا چیست؟ مسئله برگرداندن یک رئیس جمهور نیست. مسئله بسیار عمیق‌تر از اینهاست.

دومین دلیلی که ذکر می‌کنند شرایط جدید یمن، یعنی انقلاب عظیم مردمی به سردمداری انصارالله و کمک، هم‌افزایی و همکاری ارتش و بسیاری از قبایل و طبقات ملت یمن در عین تفاوت رویکردها و مذاهبشان است. شرایط جدیدی که از آن نام می‌برند این است که امنیت سعودی، کشورهای خلیج و دریای سرخ را تهدید می‌کند.

آیا این دلیل درستی است؟ آیا دلایل قطعی‌ دارید که به ملت‌های مسلمان و علما و مفتیانی که برایتان فتوا می‌دهند ارائه کنید؟ شما دارید جنگ به راه می‌اندازید. در جنگ خون بیگناهان بر زمین می‌ریزد. شما می‌خواهید مردم را بر اساس نیت‌هایی که فکر می‌کنید در سر دارند محاکمه کنید. این هیچ ربطی به انسانیت و دین خدا ندارد. این دین جورج بوش است. آنها مردم را بر اساس نیت‌هایشان محاکمه می‌کنند. آیا شما دلیل محکمی دارید که شرایط جدید یمن، سعودی و کشورهای خلیج را تهدید می‌کند؟ اولا چنین دلیلی وجود ندارد. ثانیا همه می‌دانند یمن مشکلات داخلی عظیمی دارد، از جمله مشکلات امنیتی که به برکت داعش و القاعده برای آنان به وجود آمده‌اند؛ معضلات جناحی، منطقه‌ای، توسعه، اقتصاد، جامعه، معیشت، پول، سیاست، بازسازی قدرت و نظام و بازنویسی قانون اساسی. ملت و نیروهای سیاسی یمن از حالا تا ۲۰ ، ۳۰ سال آینده باید کار کنند تا از این مشکلات رهائی یابند. توان نظامی یمن هم روشن است. کسی که بیش‌ترین اطلاع را درباره‌ توان نظامی یمن دارد سعودی است. آیا این یمن می‌تواند امنیت سعودی و خلیج را تهدید کند؟

نمی‌دانم این خبر در رسانه‌ها منتشر شده است یا نه که هیئتی از برادران جنبش انصارالله ضمن داشتن رابطه با پادشاهی قطر و کشورهای خلیج، در شب فوت ملک عبدالله بن عبدالعزیز، در یمن با سازمان اطلاعات سعودی جلسه داشتند. اما ملک مُرد و افراد جدیدی آمدند و رابطه قطع شد. افرادی که هیچ خطایی مرتکب نشده،‌ هیچ تجاوزی به شما نکرده‌ و جنگ را با شما آغاز یا علیه شما جنگی را اعلام نکرده‌اند و و در مسقط یا یک کشور بی‌طرف،آماده‌ تماس و گفتگوی سیاسی درباره‌ آینده‌ یمن هستند،  همیشه شما را با مهربانی خطاب قرار می‌دهند و می‌گویند حوادث یمن و تهدیدهای داعش و القاعده همچنان که ملت یمن را تهدید می‌کند، دامن برادران سعودی را هم خواهد گرفت. اینها چه کرده‌اند که علیه‌شان جنگ به راه انداخته‌ و حکم صادر کرده‌اید که امنیت سعودی، خلیج، باب مندب، دریای سرخ و… را تهدید می‌کنند. این دلیل واهی و دروغ است.

حوزه‌ بحث را به منطقه گسترش می‌دهم و در پایان به یمن باز خواهم گشت.

دلیل و شاهد شما بر اینکه یمن توسط ایران اشغال شده چیست؟ اشغال جنبه‌هایی دارد، ولی مهم‌ترین جنبه‌ آن حضور ارتش یا پایگاه‌های نظامی در یک کشور است. آیا ایران در یمن ارتش یا پایگاه نظامی دارد؟  می‌گویند اشغال نظامی نکرده، اما هیمنه و سلطه‌ نظامی پیدا کرده است. این سخن نه فقط برای درک مسئله‌ یمن که برای درک تمام حوادث منطقه‌ جای بحث دارد.

در شیوه‌ تفکر نظام سعودی و همراهانش یک مشکل ریشه‌ای وجود دارد و آن هم به رسمیت نشناختن ملت‌‌ها، از جمله تونس، مصر، یمن، عراق، حتی ملت‌های خلیج است. سعودی، جنبش، اراده و آرمان ملت‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و به همه‌ مردم به چشم رعیتی نگاه می‌کند که نمی‌تواند اراده، آرمان، ماهیت یا هویت مستقل داشته باشد و اگر روزی سرپیچی کند، به بخشی از محور مقابل یا به بخشی از نبرد منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل می‌شود. مشکل ریشه‌ای اینجاست. به همین خاطر آنها با مسئله‌ تونس و مصر و لیبی، عراق و سوریه و… این‌گونه برخورد می‌کنند.

این درک و شیوه‌ تفکر به موضع‌گیری‌ها و سیاست‌ها و نتایج غلط و ناکامی‌های مستمر منجر می‌شود. عربستان سعودی در ۲۰ ، ۳۰ سال گذشته در سیاست خارجی و دیپلماسی چه توفیقاتی را به دست آورده است؟ فعلاً در باره‌ سیاست داخلی صحبت نمی‌کنم. ناکامی محض! ناکامی، نتیجه‌ سیاست‌های غلط است. سیاست‌های غلط نتیجه‌ خوانش غلط و خوانش غلط حاصل تفکر غلط با پیچیدگی‌های نادرست است. اساساً همین سیاست‌های غلط است که درهای منطقه را به روی ایران باز کرده است. حتی اگر ایران تلاش زیادی را هم انجام ندهد، این شما هستید که با عملکردتان ملت‌های منطقه را به سمت او می‌رانید. شواهدش را ذکر خواهم کرد. مشکل از ناکامی، طرز تفکر، مدیریت، روش، عملکرد، نقشه‌ها و درک شماست و نه از ایران.

مثالی می‌زنم.

در سال ۱۹۸۲ وقتی اسرائیل بخش‌های زیادی از لبنان را اشغال کرد و وارد بیروت شد همه‌ اعراب‌ غیر از سوریه پشت لبنان را خالی کردند. البته برخی از کشورهای عربی از جمله الجزائر، سودان، موضع سیاسی گرفتند، ولی به‌طور کلی اعرابی که پول و نفوذ دارند و صدها میلیارد دلار سلاح، هواپیما و توپ می‌خرند، پشت لبنان را خالی کردند. حق لبنانی‌ها بود که در مقابل اشغال اسرائیل مقاومت کنند و فقط ایران و سوریه بودند که از او حمایت کردند. ایران در حالی این کار را کرد که جنگ به او تحمیل شده بود، آن هم جنگی که شما با آن رابطه داشتید. ایران نگفت که رژیم صدام حسین با پشتیبانی عرب‌ها و خلیج در حال جنگ با من است و لبنانی‌ها خودشان می‌دانند که در برابر اسرائیل چه کار باید بکنند، بلکه به کمک‌خواهی و دادخواهی ما پاسخ، تجربه‌هایش را انتقال و به ما مشورت داد و پول، اسلحه و تکنولوژی در اختیارمان گذاشت، ولی مقاومت لبنان لبنانی بود.

مردان، زنان، فرماندهان، شهیدان، اسیران، قهرمانان، مجروحان، یتیمان، خانواده‌های شهیدان، آرمان، جنبش و تصمیم‌گیری‌هایش صد در صد لبنانی بودند. مقاومت ایرانی نبود؛ ولی شما چون چیزی به نام ملت، جنبش، اراده و مقاومت لبنان را به رسمیت نمی‌شناسید، از ابتدا تا امروز این مقاومت را مقاومتی ایرانی یا مقاومتی دنباله‌روی ایران خوانده‌اید، در حالی که این طور نیست. شما هیچ دلیلی ندارید که این طور هست و من هزار دلیل دارم که این طور نیست. ولی شما طوری رفتار می‌کنید که گوئی مقاومت لبنان یک مقاومت ایرانی است و مقاومت لبنانی و عربی نیست. حتی وقتی ما پیروزی را به عرب و امت عربی هدیه کردیم، شما نپذیرفتید و با آن مثل یک پیروزی ایرانی و مذهبی رفتار کردید، در حالی که ما آن پیروزی را برای همه‌ عرب‌ها، مسلمانان و افراد شریف جهان می‌خواستیم.

می‌گویید ایران در لبنان از احترام برخوردار است؟ طبیعتا نزد گروهی گسترده و قابل توجه و بزرگ، از احترام برخوردار است و تأثیر و نفوذ خود را دارد. این درست است. اما آیا ایران لبنان را اشغال کرده است؟ ایران بر لبنان سلطه دارد؟ نه. ایران گزینه‌هایش را به لبنان تحمیل می‌کند؟ به هیچ وجه.

و اما فلسطین. شما نظام‌های عربی و مشخصا نظام سعودی و کشورهای خلیج پشت ملت فلسطین را در برابر اسرائیل خالی کردید و گذاشتید که اسرائیل بکشد، سر ببرد، آواره کند، بمباران و ویران و هتک حرمت کند، اسیر بگیرد و بازداشت کند. همچنین او را در برابر آمریکا تنها گذاشتید که از طریق مذاکراتی که به هیچ‌وجه به نتیجه نخواهد رسید و در آن به دنبال سراب می‌گردید برایش حل سیاسی بتراشید! شما برای ملت فلسطین هیچ کاری نکردید. برای ملت فلسطین نجنگیدید. مگر پول ندارید؟ شما میلیاردها دلار پول دارید. چرا ملت فلسطین باید در اردوگاه‌ها، در کشورهای مختلف و داخل فلسطین در این بدبختی زندگی کنند؟ چرا ملت فلسطین نمی‌تواند ویرانی‌های جنگ‌های غزه را بازسازی کند؟ چرا اهالی بیت‌المقدس و کرانه‌ باختری مجبورند مهاجرت کنند؟ شما پول دارید و اسرائیل افسر، ژنرال‌، سرباز و هواپیما دارد.

ما انتظار طوفان از شما نداریم. حداقل همین پول‌هایی را که در اروپا، آمریکا و جاهایی که همه خبر دارند خرج می‌کنید به ملت فلسطین می‌دادید، ولی ندادید. نه فقط در مقابل اشغال که در مقابل فقر، گرسنگی، سرشکستگی و آوارگی تنهایشان گذاشتید. ملت فلسطین نیازشان را نزد ایران بردند. ایران با وجود اینکه این بار هم از جانب شما گرفتار جنگی هشت ساله و سپس به برکت شما درگیر تحریم‌ها بود، به داد فلسطینی‌ها رسید و به اندازه‌ای که می‌توانست در زمینه‌ پول، سلاح، انتقال تجربه، آموزش، تکنولوژی کمکشان کرد. اگر ایرانی‌ها با وجود همه‌ مشکلاتشان نسبت به ملت فلسطین مهربان بودند، دوستشان داشتند و کمکشان کردند، ملت فلسطین چرا نباید ایران را دوست داشته باشد؟ بعد شما می‌آیید می‌گویید نفوذ ایران در فلسطین زیاد شده. پرونده‌ فلسطین ایرانی شده و باید تلاش کنیم پرونده‌ فلسطین عربی شود. چه کسی پرونده‌ فلسطین را از دست شما گرفت؟ چه کسی در زمینه‌ فلسطین با شما رقابت کرد؟ چه کسی از شما جلو زد؟ شما خودتان فلسطین را رها کردید، تنهایش گذاشتید و پست قلمدادش کردید. ایران در اینجا‌ وارد شد. سوریه هم که همیشه در مورد فلسطین موضع سیاسی، مادی، معنوی و میدانی افتخارآمیزی داشته است. البته شما سوریه را در زمینه‌ یمن متهم نکرده‌اید، به همین دلیل در این بخش فقط از ایران صحبت می‌کنم. شمامی‌گویید پرونده‌ فلسطین ایرانی شده است، در حالی که ایران به هیچ وجه بر فلسطینیان، تصمیمات، جنبش‌ها و رهبران آنها سلطه پیدا نکرده است.

و اما عراق. این روزها از نفوذ ایران در عراق و تسلط و اشغال بر این کشور از جانب ایران صحبت می‌کنید. اولاً عراق توسط ایران اشغال نشده است. اما مسئله‌ دوم نفوذ، تأثیر،‌ حضور و… است. شما سعودی‌ها و همراهانتان درمورد عراق چه کرده‌اید؟ صدام حسین انگیزه‌ لازم برای تجاوز به ایران را داشت، ولی شما هم تشویق و حمایت مالیش کردید. امیر نایف به یکی از مسئولان ایرانی اعتراف کرده بود که ما به صدام حسین ۲۰۰ میلیارد دلار پول دادیم و اگر می‌توانستیم بیشتر هم می‌دادیم. آن روزها  یک میلیارد دلار مبلغ بسیار زیادی بود. فقط  سعودی ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه کرد. شما صدام را تحریک کردید که وارد جنگ با ایران  بشود. ایران و عراق هنوز دارند از جنگی که از صدقه سر نظام سعودی به راه افتاد، رنج می‌برند.

شما بودید که جورج بوش را برای اشغال عراق تشویق، تحریک، کمک و پشتیبانی کردید. درست است که ارتش آمریکا عراق را اشغال کرد، ولی شما بخشی از آن عملیات لجستیکی و سیاسی آن بودید، چون شما ارتش اهل نبرد ندارید. کسی هم از شما لشکر نخواسته بود. آمریکایی‌ها آمدند و عراق را اشغال کردند. وقتی مشخص شد ملت عراق تسلیم اشغال آمریکا نمی‌شود و از فرصت رهایی از نظام صدام حسین برای بازگرداندن استقلال، مرتبه و جایگاهش استفاده می‌کند و به مقابله با اشغال بر می‌خیزد، گروه‌های القاعده و تکفیری را روی سرشان ریختید.

من همیشه ار عراقی‌ها خواسته‌ام شجاعت این را داشته باشند که حقیقت را به ملت عراق و همه‌ ملت‌های عرب و جهان بگویند که مدیریت گسیل انتحاری‌ها و خودروهای بمب‌گذاری‌شده به عراق و حامی مالی عملیات‌های کشتار در بغداد و شهرهای عراق در شمال، جنوب و مرکز که تفاوتی میان عرب، کرد، ترکمن، اهل سنت، شیعیان، مسلمانان و مسیحان قائل نمی‌شود، سازمان اطلاعات سعودی است. شما این جنایت‌ها را علیه ملت عراق انجام دادید. آخرین آنها هم داعش بود که شما و هم‌پیمانانتان آن را برای سرنگونی نظام جناب بشار اسد و دولت مالکی از چهارگوشه‌ جهان آوردید. آیا اینها پنهان است؟ نه، همه‌ جهان خبر دارند.

نمی‌خواهم بگویم فلان کابینه، اشکال ندارد، ولی رفتار شما در عراق علیه شخص بود. سازمان اطلاعات شما بود که به داعش پول داد، او را آورد و مسلح کرد، ولی به ضرر خودتان تمام شد و داعش که مانند القاعده از دست شما خارج شده بود، شما را ترساند.

ملت عراق در این چند دهه از نظام سعودی چه دیده‌؟ آیا وقتی صدام حسین ملت عراق را می‌کشت و مرتکب جنایت‌های دسته‌جمعی می‌شد و اهالی شمال و جنوب را قتل عام و به اهالی مرکز تجاوز می‌کرد از صدام حسین و نظامش حمایت نمی‌کردید؟

ملت عراق از ابتدای اشغال آمریکا شاهد بوده که ایرانی‌ها در زمینه‌ سیاسی و موضع‌گیری‌های بین‌المللی و منطقه‌ای و حتی مقاومت کنارشان ایستاده‌اند. این شجاعت و جرئت بی‌نظیر ایران است. آنها از مقاومت عراق علیه ارتش آمریکا حمایت می‌کردندو آمریکایی‌ها هم تهدید کردند که نیروی قدس، پادگان‌ها و محل‌های آموزش مقاومان عراقی در ایران را که از آن باخبر بودند می‌زنند.

نهایتاً وقتی داعش حمله کرد و استان‌ها در برابرش فروپاشیدند و نزدیک بود که بغداد، اربیل و جنوب هم سقوط کنند و به مرزهای سعودی، کویت و… برسند، اولین کسی که برای کمک به ملت عراق وارد عمل شد و جگرگوشه‌ها، پول، سلاح، انبارها و مشاوران خود را فرستاد و منتظر هیچ کسی در جهان نماند و فرقی هم میان شیعیان جنوب و کردهای شمال نگذاشت و دلسوزیش برای همه‌ ملت عراق اعم از شیعه، سنی، کرد و ترکمن بود غیر از ایران بود؟ شما برای دفاع از ملت عراق در برابر داعش چه کردید؟ آمریکا هم که بعداً آمد و ائتلاف درست کرد و هواپیماهایش هم رسیدند. البته امروز روشن است که دارند بازی می‌کنند.

بنابراین ملت عراق چرا نباید به ایران احترام بگذارد و ایران را دوست داشته باشد؟ وقتی ایران در کنار عراق ایستاده، کمکش کرده و از او در چند ماه نبردی که نزدیک بود به برکت حمایت شما از داعش، کشورش را ریشه‌کن کند، دفاع کرده است، چرا نباید در عراق حضور مؤثر داشته باشد؟

اما ناگهان شبکه‌های العربیه، الجزیره و مسئولان عرب از نفوذ ایران در عراق حرف می‌زنند. دلیلش این است که شما در برابر ملت عراق تنبل، سست، کاهل و بی‌مسئولیت هستید، ولی یک نفر دیگر هست که فعال، باهمت، مسئولیت‌پذیر و چابک است.

در سوریه هم همین طور. شما تمام وحوش زمین را نه برای یاری ملت سوریه، بلکه برای سرنگونی نظام سوریه به این کشور آوردید. هدف اصلی این بود که سوریه دنباله‌رو شود. جناب بشار اسد یک رئیس جمهور جوان با شرایط خاص خودش بود که می‌خواست حکومت کند و شرایط اقتصادی مخصوصی داشت. سعودی، قطر و ترکیه برای جذب جناب اسد خرج‌ها کردند تا سوریه دنباله‌روی سعودی، قطر یا ترکیه شود، ولی سوریه خواست مستقل بماند و به ارزش، توان و تأثیر منطقه‌ای خود معتقد بود.

شما همه‌ جهان را برای جنگ با سوریه، سرنگونی جناب اسد و نظام سوریه جمع و کشورشان را نابود کردید، کشتید، سربردید و راه‌حل‌های سیاسی را نپذیرفتید. بروید از همه‌ ملت سوریه در داخل و خارج نظرسنجی کنید. خواهید دید که همه اتفاق نظر دارند که ما خواستار راه حل سیاسی هستیم. این جنگ، نظام سوریه را سرنگون نمی‌کند، بلکه فقط موجب ویرانی‌های بیشتر می‌شود.

چه کسی جلوی راه حل سیاسی در سوریه را می‌گیرد؟ چه کسی در سوریه به آتش‌ موجود دامن می‌زند؟ پادشاهی عربستان سعودی و هم‌پیمانانش. در اینجا هم طبیعی است که ایران احترام پیدا کرد، چون به سوریه آمد، ایستاد و پشتبانی و کمک کرد. ارتشی از طرف ایران در آنجا حضور ندارد. تعداد ایرانی‌ها در سوریه بسیار کم است. قطعاً بیش از ۵۰ نفر نیستند، اما ناگهان سعود فیصل می‌آید و می‌گوید ایران سوریه را اشغال کرده است. خنده‌دارتر آن است که می‌گوید حزب‌الله سوریه را اشغال کرده است! حالا ایران یک چیزی، بالاخره یک کشور منطقه‌ای است. حزب الله اصلاً می‌تواند سوریه را اشغال کند؟ این تفکر، از ملت و ارتش سوریه و نظامی با پایگاه مردمی قوی چشم‌پوشی می‌کند و می‌گوید ایرانی‌ها و حزب‌الله در سوریه می‌جنگند که تحریف و دروغ محض است.

ما در حزب‌الله لبنان  از ۱۹۸۲ با ایران رابطه دوستانه داریم. حتی بنده باور دارم که حضرت امام سید علی حسینی خامنه‌ای امام و ولی امر مسلمانان است. ولی با کمال صداقت می‌گویم که ایران نه در زمینه‌ داخلی و نه در زمینه‌ منطقه‌ای، به هیچ‌وجه هیچ امری به ما نکرده، هیچ تصمیمی را به ما ابلاغ ننموده و هیچ مطالبه‌ای نداشته است. رهبری ما مستقل است. ما خودمان بررسی می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم و اگر گاهی از نظرات و تجربه‌شان کمک می‌گیریم تصمیم خودمان است. به هیچ وجه به ما نگفته‌اند امری را قبول کنید یا نکنید. بنده از برادران حماس، جهاد اسلامی، جبهه‌ مردمی آزادی فلسطین، جبهه‌ مردمی فرماندهی کل و دیگر گروه‌های فلسطینی که رابطه‌های دیرینی با جمهوری اسلامی دارند می‌خواهم بگویند که آیا ایران هیچ گاه از آنها خواسته تصمیمی بگیرند؟ گفته است که این کار را بکنید یا نکنید؟ جنگ را آغاز کنید، متوقف کنید، اعتراض کنید یا بحث کنید؟ به هیچ وجه.

در مورد سوریه و عراق هم همین طور است. این واقعیت است، ولی شما نمی‌توانید این واقعیت را درک کنید. البته عجیب هم نیست، چون ایران، کشور محمد رضا شاه پهلوی، هم‌پیمان و دوست و بلکه سرور گذشته‌ شما نیست. چون ایران جمهوری اسلامی، کشور اسلام، کشور امام خمینی و کشور ملت مسلمان مبارز مجاهدی است که اسلام برای آنها بر همه‌ اعتبارات قومی، فارسی، نژادی، فرقه‌ای، مذهبی و… برتری دارد.ایران این‌گونه است. شما تعجب می‌کنید که آخر چطور ایران به لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و… کمک می‌کند، ولی چیزی را دیکته نمی‌کند، تصمیم نمی‌گیرد، دخالت نمی‌کند و سلطه نمی‌یابد؟ نمی‌خواهید باور کنید، بنکنید. شما نمی‌توانید این نوع تفکر، اخلاق، اندیشه یا روش را درک کنید.

روزی هیئتی از سران حماس در ریاض بودند. خودشان برای بنده تعریف کردند که وقتی سعود فیصل از آنها در باره‌ رابطه با ایران درخواستی را مطرح ‌کرد به او گفتند ایران به ما پول، سلاح و آموزش داده است. شما همان چیزهایی را که ایران به ما داده بدهید، ما رابطه‌مان را با ایران قطع می‌کنیم. این مسئله مایه‌ ننگ نیست؟ می‌خواهید با نفوذ ایران در فلسطین مبارزه کنید. حماس که همان وقت به شما گفت چه کنید، ولی شما نه پول ‌دادید، نه سلاح و نه آموزش. جرئت هم ندارید بدهید، چون مسئله شما اسرائیل و آمریکاست.

به همین دلیل بنده در همان فضای بهار عرب به بسیاری از فرماندهان فلسطینی گفتم که اگر شرق و غرب عالم را بگردید، به مریخ بروید یا به ارضین سبع فرو روید، هیچ کسی را نخواهید یافت که برای مقابله با اسرائیل به شما سلاح، تجربه و تکنولوژی نظامی بدهد. ممکن است کسی را پیدا کنید که پول بدهد که خانه بسازید، اما هیچ یک از کشورهای روی کره‌ زمین غیر از ایران و سوریه به شما سلاح نخواهند داد. به این نتیجه خواهید رسید و اکنون دارند می‌رسند.

و اما شما به عنوان پادشاهی عربستان سعودی در باره یمن چه کردید؟ آیا نیروهای مؤثر و ملی یمن مرتکب جنایتی شده‌اند که تحت تعقیب قرارشان داده‌اید؟ ده‌ها سال است که بر یمن سلطه دارید و در همه چیز یمن، اداره، سیاست، امنیت، اقتصاد، ارتش، قبایل و حتی مذاهبش دخالت می‌کنید. آیا برای تغییر مذهب چندین قبیله تلاش و پول‌های گزاف هزینه نکردید. آیا برای باقی‌ماندن سلطه و هیمنه‌تان بر یمن با همه‌ چیز این کشور بازی نکردید؟ با وجود ده‌ها سال سلطه بر یمن برای این کشور چه کردید؟ آیا در یمن اقتصاد، تأسیسات زیربنایی، رفاه، امنیت و ثبات وجود دارند؟ آیا علیه یمن توطئه نکردید؟ آیا پذیرفتید به شورای همکاری‌های خلیج بپیوندد یا آن را سربار قلمداد کردید؟ آیا همان طور که خود یمنی‌ها می‌گویند همیشه رفتارتان با این کشور با خودبرتربینی، استکبار و توهین همراه نبوده است؟ درباره‌ انصارالله یا به قول شما حوثی‌ها چه کردید؟ آیا شما به عنوان پادشاهی عربستان سعودی از شش جنگ علیه این افراد مظلوم مستضعف که در استان صعده محاصره شده‌اند، برای از بین بردن، قتل عام و ریشه‌کن کردن آنها پشتیبانی نکردید؟ آیا این شما نبودید که به آنها هجوم بردید و شکست خوردید؟ مگر وقتی در کشور به جایگاه اول رسیدند به سراغ شما نیامدند و از همه‌ گذشته چشم‌پوشی نکردند و نگفتند بیایید تفاهم داشته باشیم و گفتگو صحبت کنیم؟ آیا شما در یمن مرتکب این‌ کارها نشدید؟ برای یمن و ملت آن چه هزینه‌ای کردید؟ بله، میلیاردها دلار در یمن خرج کردید، اما برای خریدن افراد، تغییر مذهب، حمایت از گروه‌های تکفیری و خریدن مناصب! این کاری بود که در یمن کردید. در هر صورت بعد از ده‌ها سال ملت یمن به مرتبه‌ای از هشیاری، اراده و عزم رسیده که دیگر مانند گذشته نیست و تصمیم گرفته کشور، حکومت، مرزها، قدرت، تمامیت، وجود و کرامتش را باز گرداند. برادران حوثی یا انصارالله، تا زمان جنگ ششم، یعنی چند سال گذشته، هیچ رابطه‌ای با ایران نداشتند و رابطه‌هایشان با کشورهای عربی از جمله قطر بود. این را مسئولان قطری گفتند. حزب‌الله هم با حوثی‌ها رابطه نداشت. حتی در زمان جنگ ششم، آنها را فقط از طریق رسانه‌ها می‌شناختیم و با آنها همدردی می‌کردیم. مشاهده می‌کردیم که به‌ آنها ظلم می‌شود، ولی رابطه و شناخت نزدیک وجود نداشت.

ایران با این مظلومان همدردی کرد، کنارشان ایستاد و حقشان را به رسمیت شناخت، پس حق دارند ایران را دوست داشته باشند. ولی ایران در یمن و استقلال آن دخالت نمی‌کند. امروز این یمنی‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند با این جنگ چگونه رفتار کنند. جمهوری اسلامی هیچ چیزی را دیکته و در کاری دخالت نمی‌کند. حتی اگر کسی بخواهد از ایران درخواست کند، پاسخ نمی‌دهد و به همه در یمن، لبنان، عراق، سوریه و… می‌گوید تصمیم با خود شماست. هیچ سلطه و دخالتی در کار نیست.

پس از چندین دهه‌ مصیبت‌باری که ملت یمن به واسطه‌ رفتار و سیاست شما سپری کرده، ایران در یمن محترم است. امروز این شما هستید که دارید یمن را در دامن ایران می‌اندازید. مثل کاری که با عراق، سوریه و بسیاری از فلسطینیان کردید. بازگرداندن یمن با افروختن آتش جنگ علیه آن صورت نمی‌گیرد. بازگرداندن یمن با جذب، رفتار برادرانه، گفتگو، فروتنی و برخورد عاقلانه صورت می‌گیرد…

علت اصلی جنگ در یمن آن است که سعودی در آنجا ناکام مانده و هیمنه و سلطه‌اش را بر یمن از دست داده است. او اینک از گزینه‌های داخلی، گروه‌های وابسته به خود و گروه‌های تکفیری ناامید شده و احساس کرده که یمن به دست مردم این کشور و نیروهای وطنی حقیقی استقلال‌طلبی افتاده است که در برابر توصیه‌های هیچ کسی سر خم نمی‌کنند. سعودی این را تحمل نمی‌کند. هدف جنگ، بازگرداندن سلطه و هیمنه بر یمن است. امروز خون فرزندان و افسران ارتش سعودی، فرزندان ملت یمن و افسران و سربازان ملت‌های عرب به پای بازگشت هیمنه‌ پادشاهان آل سعود بر یمن ریخته می‌شود.

ملت مظلوم، مجاهد و مقاوم یمن به‌زودی پیروز خواهد شد، چون این سنت الهی است.

آیا ارتش سعودی و همراهانش قدرتمندتر از ارتش آمریکا هستند؟ سرنوشت ارتش آمریکا در عراق چه شد؟ سرنوشتش در افغانستان چه شد؟ در سال ۱۹۸۲ سرنوشتش در لبنان چه شد؟ آیا ارتش سعودی از ارتش اسرائیل قوی‌تر است؟ سرنوشت ارتش اسرائیل در همه‌ نبردهای اخیرش چه شد؟ در طول تاریخ متجاوزان شکست می‌خورند و ذلیل می‌شوند…

ما به ملت عربستان سعودی احترام می‌گذاریم و آن را که یکی از ملت‌های مظلوم امتمان است عزیز و بزرگ می‌دانیم. شکست نظام سعودی و پیروزی قاطع و حقیقی ملت یمن سنت تاریخ است.

 

سوتیترها:

۱٫

شما می‌گویید که احساس خطر کرده‌ و به همین دلیل هم دست به تجاوز زده‌اید. پرسش ما این است. آیا خطر وجود اسرائیل با قدرتمندترین ارتش جهان را که در پشت بندرها، دریاها، اقیانوس‌ها و کشورهای شما حضور دارد احساس نکردید؟ این سخن گواه بر آن است که از نگاه این افراد، اسرائیل نه فقط امروز دشمن نیست، بلکه هیچ گاه دشمن و یا حتی تهدید نبوده است که نیاز به طوفانی از این جنس داشته باشد!

 

۲٫

پس از چندین دهه‌ مصیبت‌باری که ملت یمن به واسطه‌ رفتار و سیاست شما سپری کرده، ایران در یمن محترم است. امروز این شما هستید که دارید یمن را در دامن ایران می‌اندازید. مثل کاری که با عراق، سوریه و بسیاری از فلسطینیان کردید. بازگرداندن یمن با افروختن آتش جنگ علیه آن صورت نمی‌گیرد. بازگرداندن یمن با جذب، رفتار برادرانه، گفتگو، فروتنی و برخورد عاقلانه صورت می‌گیرد.

 

30نوامبر/16

چرا عربستان‌سعودی به یمن حمله کرد؟!

حسین رویوران

تجاوز وسیع نظامی عربستان سعودی به کشور یمن، تلاش سیاسی مهم ریاض برای تغییر معادلات سیاسی در داخل یمن و منطقه به نفع خود است. چند دهه است که عربستان سعودی در یمن نفوذ گسترده‌ای داشته و از طریق ارائه کمک‌های مالی گسترده، اقدام به خرید سیاستمداران و در راس آنها علی‌عبدالله صالح و نیز خرید سران قبایل از جمله قبیلۀ آل‌الاحمر که رهبران قبیله حاشد هستند، کرده است. در نتیجه این سیاست‌ها، یمن به حیات خلوت عربستان سعودی تبدیل شد و عربستان قادر به انجام هر کاری در این کشور بود. قیام مردم یمن در جریان بیداری اسلامی از این نفوذ کاست و ریاض به علت ناامیدی از بازتولید این نفوذ، دست به جنگ وتجاوز بر ضد یمن زد تا از این رهگذر این هدف را تحقق ببخشد.

چهار سال پیش (در سال۲۰۱۱) اعتراضات وسیع مردمی در میدان تغییر صنعاء آغاز گردید و مردم شعار ‌دادند : «الشعب یرید اسقاط النظام: ملت خواهان تغییر نظام هستند.» عربستان مهم‌ترین حامی رژیم صالح، با کمک به نظام او تلاش کرد از انجام تغییرات سیاسی در یمن جلوگیری کند. در فوریه سال ۲۰۱۲ عربستان سعودی در جهت مهار حرکت مردم از طریق شورای همکاری خلیج فارس، پیشنهادی را ارائه داد که بر پایه آن علی‌عبدالله صالح از ریاست جمهوری کنار رفت و معاونش عبدربه منصور هادی جایگزین او گردید. در این فرایند ریاض تلاش داشت تا با تغییر افراد وجابه‌جایی مهره‌ها، قیام مردم یمن را مهار سازد. برای مهار این قیام فراگیر مردمی قرار شد عبدربه منصور هادی فقط به مدت دو سال انتخاب گردد و قول داده شد که در این دو سال تدوین قانون ‌اساسی، برگزاری انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بر پایه قانون اساسی جدید صورت گیرد وخواستۀ مردم در تغییر نیز تحقق یابد.

دو سال سپری شد (فوریه سال ۲۰۱۴)، ولی هادی هیچ یک از وعده‌هایش را انجام نداد. ریاض فشار آورد تا مجلس نمایندگان یمن، فرصت دیگری به منصورهادی  بدهد تا به اصلاحات مورد درخواست مردم تحقق ببخشد. پارلمان ماموریت هادی را به مدت یک سال دیگر تمدید و او را در پست ریاست جمهوری ابقا کرد، اما در آن یک سال نیز رئیس جمهور موقت یمن کاری به استثنای برگزاری گفتگوهای ملی انجام نداد و این ناکامی یک بار دیگر تکرار شد. هادی برای بار دوم درخواست تمدید ریاست جمهوری کرد که نمایندگان مردم موافقت نکردند و هادی چند روز قبل از اتمام مهلت قانونی، استعفای خود را تقدیم مجلس کرد و از این طریق کوشید نظام سیاسی در یمن را با خلاء ریاست جمهوری با بحران روبرو سازد. هادی پیشاپیش با تعیین نکردن معاون اول برای خود تلاش داشت مجلس را تحت فشار قرار دهد واز آنها باجگیری کند.

همزمان با این بحران‌های سیاسی، تحولات اجتماعی وسیاسی مهمی در یمن رخ دادند که نظام هادی را با بن‌بست مواجه کردند. ناتوانی دولت در اصلاح نظام فاسد حاکم، میزان رضایتمندی اجتماعی از این نظام را به علت ناکار آمدی و گسترش فقر، به شدت کاهش داد و شرایط تحولات بعدی را فراهم ساخت.

تحول اول در ساختار قبیله‌ای واقع گردید. قبیله حاشد با جمعیتی بالغ بر شش میلیون نفر بزرگ‌ترین قبیله در یمن است و یک چهارم جمعیت یمن را تشکیل می‌دهد. رهبران قبیله آل‌احمر که سهمشان در ساختار قدرت در گذشته ریاست پارلمان و فرماندهی ارتش بود، همواره به علت وابستگی به عربستان سعودی، مجری بی چون و چرای سیاست‌های ریاض بوده‌اند.

در چند سال اخیر، عربستان در جهت گسترش نفوذ خود در یمن از آل‌احمر خواسته بود به سعودی‌ها کمک کند تا مدارس وهابی را در یمن تاسیس و تکثیر کنند و آل‌احمر به‌رغم فقدان بستر اجتماعی این کار را انجام دادند.

بیش از نیمی از زیر شاخه‌های قبیله‌ حاشد، شیعه زیدی و بقیه سنی شافعی و هر دو با گسترش تفکر وهابی در این کشور مخالف هستند.

اولین اعتراض جدی بر ضد گسترش وهابیت در سال گذشته در استان شیعه‌نشین صعده اتفاق افتاد. آل‌احمر در یک اقدام تحریک‌آمیز در منطقه دماج در صعده، مدرسه‌ای وهابی را راه اندازی و عمدۀ طلاب آن‌ را از خارج از کشور و یا از استان‌های دیگر تامین کرد. این اقدام با اعتراض گستردۀ مردم منطقه روبرو شد و با وساطت قبایل، دولت با بستن مدرسه به این غائله پایان داد.

ادامه این سیاست‌های واگرایانه وتحریک‌آمیز از سوی آل‌احمر منجر به این شد که مردم قبایل حاشد بر ضد رهبران خود  در دو استان عمران و ارحب قیام مسلحانه و با پیروزی بر آل‌احمر آنان را از این منطقه اخراج کنند.

تغییر وفاداری قبیله‌ای به وفاداری خردمندانه ملی، نقطه تحول مهم اجتماعی بود و از شدت نفوذ عربستان سعودی کاست و یمن را در معرض تحولات بسیار قرار داد و موجب تحولات بعدی نیز گردید. استان‌های عمران وارحب آزاد و با پیروزی معترضین، آل احمر از این دو استان خارج شدند

استان‌های عمران وارحب بین استان شمالی صعده و استان صنعا و در مرکز قرار دارند. تحولات جدید میان نیرو‌های حوثی در صعده و نیرو‌های استان عمران و ارحب همگونی‌ای را ایجاد کرد و در نتیجه آن نیرو‌های انصار‌الله شکل گرفتند و به سمت پایتخت حرکت کردند. این تحولات انصارالله را نیز دچار دگرگونی سیاسی کرد و آنان  با ورود به صنعا، مطالبات ملی را جایگزین خواسته‌های بخشی کردند. با حضور انصارالله  در صنعا اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی‌ای در پایتخت آغاز شد که بسیاری از تحلیلگران آن را موج دوم بیداری اسلامی در یمن قلمداد کردند.

این تحرک جدید دارای ویژگی‌های تازه‌ای چون رهبری سید عبدالملک حوثی بود. موج اول اعتراضات اجتماعی در یمن مانند دیگر کشورهای بیداری اسلامی فاقد رهبری مشخصی بود و عربستان سعودی به همین دلیل موفق به مهار آن شد، ولی موج دوم اعتراضات اجتماعی دارای رهبری آگاه و بصیر بود و موفق به بسیج اکثریت جامعه یمن شد. ناکارآمدی هادی در تحقق خواست مردم و عدم مشارکت آنان در نظام سیاسی، اصرار مردم بر ضرورت تحقق اصلاحات اجتماعی و سیاسی و مبارزه با فساد همه‌جانبه در دولت بیشتر شد.

هادی به جای اینکه تسلیم خواست مردم شود، از ارتش خواست تا اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی در صنعا را سرکوب کند. این اقدام با مقاومت عظیم اجتماعی رو به رو شد و با پیوستن ارتش به مردم، شهر صنعا به‌سرعت به دست مردم افتاد. این تحولات همه‌ راه‌ها را بر رژیم هادی بست و برایش راهی جز امضای قرارداد صلح و مشارکت و پذیرش خواست نیروهای انقلابی ومردمی باقی نگذاشت. هادی از همان آغاز به تحریک عربستان درپی شکستن توافق برآمد، ولی به علت سلطۀ مردم بر پایتخت، عرصه مانور محدودی داشت. او سرانجام استعفا داد و با فرار به عدن سعی کرد در مقابل اراده مردم یمن قرار گیرد.

انتقال سفارتخانه‌های خارجی به عدن و حمایت شورای همکاری خلیج‌فارس از هادی و کمک غربی‌ها به این فرآیند، شبهه تجزیه یمن را تقویت کرد. به همین علت نیرو‌های انقلابی و وحدت‌طلب یمن وارد عدن شدند و هادی ناچار به فرار به عربستان گردید. با فرار هادی، عربستان  احساس کرد که کاملاً عوامل تاثیرگذار خود در یمن را از دست داده و آل‌احمر و هادی عملاً از مدار قدرت خارج شده‌اند، به همین علت تصمیم گرفت دست به تجاوز نظامی به یمن بزند.

معمولاً دولتمردان زمانی تصمیم به جنگ می‌گیرند که راه‌های تحقق اهداف سیاسی به روش‌های غیرجنگی بسته باشد و این شرایط برای عربستان محقق شده بود. به عبارت دقیق‌تر جنگ آخرین گزینۀ عملی بازیگران سیاسی است و بیش از اینکه توان اقدام‌کننده را منعکس می‌کند، بن‌بست و فقدان انتخاب‌های دیگر او را نمایان می‌سازد. ریاض از طریق جنگ ‌کوشید معادلۀ جدید یمن را تغییر دهد و با سرکوب ائتلاف مخالفان خود، یعنی ارتش مردمی یمن، انصارالله و قبایل متحد با آنها برای طرفداران خود فرصت بروز مجدد در صحنه سیاسی یمن را فراهم سازد، ولی با گذشت چند هفته از جنگ کاملاً روشن است که عربستان قادر به تغییرکامل معادلات داخلی یمن نیست و پدیده جنگ نیز تبدیل به بحران و باتلاق دیگری برای ریاض شد.   تا کنون ادامه جنگ به تحقق هدف‌های سعودی کمکی نکرده است. از سوئی اعلام پایان جنگ نیز رسوایی بزرگی برای سعودی است و ریزش در نفوذ منطقه‌ای آنها را بیشتر خواهد کرد.

جالب اینجاست که در داخل خاندان آل سعود اختلافاتی جدی بر سر حمله به یمن و ادامه جنگ بروز کرده و در شرایط جنگی که معمولاً دولت‌ها می‌کوشند وحدت داخلی خود را به نمایش بگذارند، در عربستان، رژیم به علت ترس از مخالفان درون حاکمیت، به تصفیۀ سریع وگسترده شاهزادگان مخالف دست زده است. شکی نیست که تغییرات اخیر در عزل و نصب‌ها در عربستان سعودی از اولین نتایج جنگ یمن است و قطعا تاثیرات آتی آن بیشتر خواهد بود.

خبرهای اخیر در رسیدن برخی از جنگجویان قبایل یمنی به شهر نجران عربستان واستیصال ریاض در رویارویی زمینی با آنها که به اجاره ۲۱۰۰ مزدور سنگالی از سوی سعودی انجامید، عمق درماندگی آل سعود را منعکس می‌سازد که برای مدیریت جنگ به این تعداد ناچیز از نیرو نیازمند است. اشتباهات محاسباتی سعودی در امکان خرید مواضع کشورهای دیگر با پول، در هر زمان که اراده کند، تا کنون پیامد‌های خطرناکی برای امنیت عربستان داشته، شکست سیاست مدیریت پولی چند دهه اخیر سعودی را  به نمایش گذاشته و این نظام را در بحبوحه جنگ با بحران بی‌پایانی روبرو ساخته است که بر آینده این کشورتاثیر عمیقی خواهد داشت.

 

سوتیترها:

۱٫

عربستان قادر به تغییرکامل معادلات داخلی یمن نیست و پدیده جنگ نیز تبدیل به بحران و باتلاق دیگری برای ریاض شد. تا کنون ادامه جنگ به تحقق هدف‌های سعودی کمکی نکرده است. از سوئی اعلام پایان جنگ نیز رسوایی بزرگی برای سعودی است و ریزش در نفوذ منطقه‌ای آنها را بیشتر خواهد کرد.

 

 

 

30نوامبر/16

فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

با تشکیل نخستین کنگره‏ صهیونیسم در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ طرح صهیونیستی کردن فلسطین تهیه شد. در پی آن، رهبران جنبش صهیونیسم کوشش خود را برای تنظیم طرح‏ها و سیاست‏های لازم، به منظور خالی کردن فلسطین از ساکنان قانونی و مشروع آن در دوره قیمومیت انگلستان بر فلسطین مبذول داشتند. «یوسف وایتس»(۱) در یادداشت خصوصی خود در سال ۱۹۴۰م نوشت: «باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم جایی نیست… ما نمی‏توانیم با وجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی که یک روستای عرب‌نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد…».(۲)

در تحقق این امر، نهادهای صهیونیستی با تبانی و کمک دولت قیمومیت انگلیس بر فلسطین، سیاست کوچانیدن ساکنان عرب فلسطین را که با واقعیت‏های اقتصادی فلسطین (کشاورزی) و جامعه کشاورزی آن از رهگذر مجموعه قوانین نژادپرستانه سازگار بود، در پیش گرفتند. کشاورزان و مستأجران خرده‌پای زمین را به طبقه‏ای پایمال شده تبدیل و آنان را از زمین‏های خود و حق کار روی آن محروم و وادارشان کردند در بدترین وضع و با کوشش جانکاه به جاهای دیگر مهاجرت کنند.(۳)

صهیونیست‌ها در این راستا از شیوه‌های کشتار و سرکوب فلسطینیان، تصرف اراضی فلسطینیان، تخریب روستاهای فلسطینی و اجرای «سیاست کار عبری» در فلسطین برای بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین اجدادی آنها بهره گرفتند.

 

الف) کشتار و سرکوب فلسطینیان

در اواخر قرن ۱۹ با شکل گرفتن تفکر صهیونیسم، موج مهاجرت یهودیان در فلسطین آغاز و با صدور اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ (۱۲۹۶ هـ.ش) روند آن سرعت گرفت. با همسو شدن سیاست‌های قدرت‌های بین‌المللی با صهیونیسم بین‌الملل و حمایت کورکورانه از آنان، فعالیت گروه‌های تروریستی صهیونیستی «هاگانا»، «پالماخ»، «اشترن»، «هاشومیر» و «ایرگون» در دوران قیمومیت انگلیس بر فلسطین یعنی از ۱۹۲۲ (۱۳۰۱ هـ.ش) تا ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ هـ.ش) آغاز شد و با سیاست ارعاب و فاجعه‌آفرینی و کشتارهایی مانند قتل‌عام دیریاسین(۴) در ۹ تا ۱۰ آوریل ۱۹۴۸، زمینه‌های  وحشت و ارعاب و فرار فلسطینی‌ها را فراهم کرد.

رژیم صهیونیستی از همان روزهای نخست اشغال فلسطین، به منظور ایجاد رعب و وحشت در دل فلسطینیان و اجرای طرح‏های استعماری خود در سرزمین‏های اشغالی، کشتار وسیع و قتل عام مردم فلسطین را آغاز کرد. صهیونیست‏ها در شب نهم و صبح روز دهم می ۱۹۴۸ اهالی روستای دیریاسین را کشتند. این کشتار وحشیانه و اقدام جنایت‏آمیز را که منجر به شهادت ده‏ها تن از ساکنان عرب این روستا شد، دو سازمان تروریستی صهیونیستی «ایرگون» و «اشترن» انجام دادند.(۵)

هر چند این کشتار فلسطینیان در محافل منطقه‏ای و بین‌المللی محکوم شد، اما رژیم صهیونیستی از خوی حیوانی خود دست برنداشت و بارها به کشتار مردم بی‏دفاع فلسطین اقدام کرد. یکی دیگر از روستاهایی که اهالی آن را نیروهای نظامی صهیونیستی قتل عام کردند و خشم جهانیان را برانگیختند، روستای «قبیه» بود. حدود ۲۰۰۰ تن از اهالی این روستا در شب‏های چهاردهم و پانزدهم ماه اکتبر ۱۹۵۳ مورد هجوم صهیونیست‏ها واقع شدند. در این اقدام جنایت‏آمیز، ۶۷ تن از اهالی روستا به شهادت رسیدند و ده‏ها تن مجروح شدند. مدرسه و مسجد روستا و ۵۶ منزل مسکونی نیز به طور کامل ویران شدند.(۶) اهالی روستای دیگری به نام روستای «ناصرالدین» نیز به همین صورت قتل‌عام شدند.

سه مورد مـزبور نـمونه‏ای از زنـجیره اقـدامـات وحشیانه و غیرانسانی صهیونیست‏هاست. رژیم صهیونیستی تا کنون صدها مورد کشتار و قتل‌عام مردم مسلمان فلسطین را مرتکب شده است. این کشتارها گاهی به صورت هجوم گروه‏های تروریستی و شبیخون و کمین و گاهی به صورت بمباران مناطق مسکونی و اردوگاه‌های فلسطینی به وسیله‏ هواپیماهای نظامی رژیم صهیونیستی انجام شده است. مورد اول بیشتر در داخل سرزمین‏های اشغالی فلسطین و به منظور کوچ دادن و بیرون راندن اهالی عرب روستاها به اجرا شده است.

مورد دوم نیز بیشتر به صورت بمباران مناطق مسکونی و اردوگاه‏های پناهندگان فلسطینی در نوار غزه و لبنان توسط هواپیماهای بمب‏افکن و توپخانه ارتش رژیم صهیونیستی بوده که نتیجه‏ آن کشته شدن هزاران تن از مردم بی‏پناه فلسطین و کوچ اجباری آنها به خارج از فلسطین و حتی اردوگاه‌های فلسطینی بوده است.

اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی و قتل عام فلسطینیان توسط صهیونیست‌ها، منجر به اخراج و کوچ جمعی وسیعی شد و جز ۱۶۰ هزار فلسطینی که در سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ باقی ماندند، سایرین به کرانه باختری، نوار غزه، اردن و سوریه و لبنان مهاجرت کنند و در مقابل یک میلیون یهودی به فلسطین آمدند، به طوری که در ۶ ماه نخست برپایی رژیم صهیونیستی، ۸۲۸/۱۰۱ یهودی به فلسطین انتقال یافتند.

«کنت فولک برنادوت»،(۷) میانجی سازمان ملل متحد در امور فلسطین در ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۸ در اشاره به تأثیر جنگ اعراب و اسرائیل اظهار داشت: «باید بر لزوم حفظ حقوق اشخاص بی‌گناهی که به واسطه ترس و ترور و تخریب و جنگ از خانه و کاشانه خود در مناطق تحت تسلط یهودیان آواره شدند، پافشاری و نیز تأکید شود که این عده اگر مایل نباشند به خانه و کاشانه خود بازگردند، باید غرامت دریافت کنند.»(۸)

فلسطینیان در سال ۴۹ـ ۱۹۴۸ (حدود ۷۰سال پیش) بر اثر زور و فشار اسرائیل مجبور به فرار و ترک خانه و کاشانه‌ خود شدند. آنها تصور می‌کردند که خروج آنها موقتی و گذراست و هرگز باور نداشتند این آوارگی بیش از نیم قرن به طول انجامد.(۹)

 

ب) تصرف اراضی فلسطینیان

یکی از سیاست‏هایی که جنبش صهیونیسم از تاریخ صدور وعده‏ بالفور به سال ۱۹۱۷ به مرحله اجرا درآورد، تصرف زمین‏های فلسطینیان به هر وسیله‏ ممکن بود. این امر به پشتیبانی حکومت قیمومیت انگلیس بر فلسطین که از سال ۱۹۱۸ برای اجرای طرح صهیونیسم و تحقق بخشیدن به شعار «زمین بدون ملت برای ملت بدون زمین» وارد این سرزمین شد  به اجرا درآمد.

در سال ۱۹۱۸، یهودیان ۵/۲درصد از زمین‏های فلسطین را تصرف کردند. این تعداد در نیمه سال ۱۹۴۸ به ۶/۵ درصد رسید. صهیونیسم بر آن بود که سرزمین فلسطین را قبل از بیرون راندن ساکنان اصلی عرب آن به تملک خود در آورد. “ژرنوفسکی” کارشناس صهیونیست مسائل ارضی نوشته است: «مسئله ارضی در واقع مسئله مرگ و زندگی صهیونیسم و وطن ملی آن است. اگر دسترسی به زمین‏های فلسطین امکان ناپذیر نباشد، تحقق هدف صهیونیسم ممکن نخواهد بود.»(۱۰)

جنبش صهیونیسم تا سال ۱۹۴۸ مجبور به اتخاذ روشی محتاطانه برای تصاحب زمین بود و گهگاه با ترغیب و تضییق و یا حتی تهدیدهای پنهانی اقدام به خرید زمین‏ها می‏کرد. از آنجا که لازمه‏ خرید، فروش است، این رژیم غاصب با مقاومت عرب‏ها در برابر فروش اراضی به یهودیان مواجه و در نتیجه  مجبور به کلاهبرداری و انجام کارهای غیرقانونی ‏شد.(۱۱)

پس از پایان جنگ در اواخر ۱۹۴۸ و امضای قرارداد آتش‏بس میان کشورهای عربی و اسرائیل، رژیم صهیونیستی تصاحب و تصرف زمین‌ها را با سرعتی دو چندان از سرگرفت. صهیونیست‌ها در این مرحله به وسیله نیروی نظامی، زمین‏های عرب‏ها را به‌زور اشغال می‏کردند و ساکنان این‌ زمین‏ها را یا به پشت خطوط آتش‏بس انتقال می‏دادند و یا به دیگر مناطق تحت قلمرو اسرائیل روانه می‏کردند. «کیبوتص‏ها»(۱۲) و مجتمع‏های مسکونی یهودی‏نشین مجاور روستاهای عربی در این اقدام شرکت داشتند و حتی از جانب مقامات دولتی به این کار ترغیب می‏شدند. کافی بود آنها دور زمین دلخواهی حصاری بکشند تا بتوانند آزادانه و یا برای همیشه مالک آن شوند.(۱۳)

این شیوه پیامدهائی منفی برای رژیم صهیونیستی به دنبال داشت. از جمله تهییج احساسات و وجدان عمومی به سبب وجود آوارگان و حساسیت افکار جهانی و مجامع بین‏المللی که عمدتا از جانب کشورهای عربی به آن دامن زده می‏شد. بنابراین رژیم صهیونیستی روش‏های دیگری را برای تصرف و تصاحب زمین‏های عرب‏ها جست‏وجو کرد و بهترین راه را تهیه یک سلسله قوانین، مقررات و آیین نامه‏ها دید.

هدف از وضع این مقررات و قوانین، قانونی جلوه دادن تصاحب و تصرف زمین‏ها بود. بنابراین دولت اسرائیل همزمان با اعمال زور برای اشغال زمین‏ها، چهارچوبی قانونی را تهیه کرد که نخستین بار در سال ۱۹۴۸ و آخرین بار در سال ۱۹۵۸ تدوین شد. به طور خلاصه در مرحله پس از تأسیس دولت اسرائیل، نخست زور و سپس قانون، ابزارهای صهیونیستی برای تصاحب و تصرف زمین‏های عرب‏ها شدند.

 

ج) تخریب روستاهای فلسطینی

از جمله فعالیت گروه‌های تروریستی برای پاکسازی فلسطینی‌ها، اجرای طرح موسوم به طرحD بود که هدف از اجرای آن، تخریب روستاهای عربی، اخراج اعراب و اسکان یهودیان به جای آنها بود، به‌نحوی که در سال ۱۹۴۸ پیگیری مجموعه این اقدامات، سبب فرار چندصد هزار فلسطینی گردید.(۱۴)

 

د) اجرای «سیاست کار عبری»

از جمله سیاست‏های بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین فلسطین، «سیاست کار عبری» (یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی)، تسخیر میدان کار، سیاست مالیات‏ها، سیاست به تأخیر انداختن و متراکم کردن دیون افراد و سیاست دستمزدهای رو به کاهش است.(۱۵)

«ایگال آلون» یکی از رهبران صهیونیسم و فرمانده سازمان تروریستی و نظامی «پالماخ» با تأکید بر این سیاست شیطانی، روش‌هائی را که صهیونیست‏ها برای تحقق بخشیدن به اهداف خود از رهگذر اجرای این سیاست اتخاذ کردند، چنین توصیف کرده است: «… ما بر این باوریم که باید داخل منطقه جلیل را از ساکنان عرب پاک سازیم و سرزمینی یهودی را در سراسر جلیل بالا برپای داریم. جنگ‏های طولانی ما را تضعیف کرده است و وظایف سنگینی در برابر ما قرار دارند، از جمله مسدود کردن راه هجوم عرب‏ها. بنابراین، در جست و جوی راه‌هائی هستیم که بتوانیم به کمک آن، ارتش خود را در پشت سر خود به کار گیریم و به دنبال آن، ده‏ها هزار تن از دشمنان عرب خود را که در جلیل باقی مانده‏اند فراری بدهیم، و الا ساکنان عرب، ارتش ما را شکست خواهند داد.

پاک‏سازی مناطق وسیعی از سرزمین‏های عرب‏نشین ادامه پیدا کرد و خطر حمله فلسطینیان از جاده‏های ارتباطی و نقل و انتقالات رفع شد و ما توانستیم در طول مرزها، بدون آن که از پشت سرخود در هراس باشیم، برضد مهاجمان سازماندهی شویم.»(۱۶)

«بن گورین» اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز در این باره گفت: «اسرائیل ترجیح می‌دهد فلسطین را کاملاً پاک از عرب ببیند. اسرائیل می‏خواهد عرب‏ها را از سرزمین خود دور کند، فلسطینیان را در شهرهای اسرائیل به اردوی فقر و بینوایی سوق دهد، آنان را در خدمت اقتصاد اسرائیل به کار گیرد و مجبور سازد که به کارهای سخت و پست تن در دهند.»(۱۷)

از این رو اسرائیل به موضوع ریشه‏کنی اجتماعی و لگدمال کردن همه ملت به نفع مهاجمان بیگانه پرداخته است. آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی تا سال ۲۰۰۳  (۱۳۸۲ هـ. ش) تعداد بیش از ۴ میلیون پناهنده فلسطینی را در اردن، لبنان، سوریه، ساحل غربی و نوار غزه ثبت کرده و به آنان خدمات ضروری ارائه می‌دهد.»(۱۸)

اغلب فلسطینی‌ها همچون بسیاری از کسانی که در واکنش به جنگ، ناگزیر به ترک خانه و کاشانه خود می‌شوند، خود را متقاعد ساختند که غیبتشان کوتاه مدت خواهد بود.(۱۹)

پناهندگان مناطق مختلف در بهار ۱۹۴۸ درخواست بازگشت به خانه و روستاهای خویش را مطرح کردند. دولت اسرائیل در ژوئن ۱۹۴۸ با این مسئله مواجه شد و تصمیم گرفت بازگشت فلسطینی‌ها را ممنوع سازد.(۲۰) این تصمیم بار دیگر در ماه اوت مورد تأیید واقع شد.(۲۱) آرزوی دیرینه این آوارگان بازگشت به سرزمین آباء و اجدادیشان است.

با گذشت نزدیک به هفتاد سال از تأسیس اسرائیل، رهبران این رژیم هنوز در اندیشه رهایی از اقلیت عرب ‏ساکن در آن منطقه هستند. فداکاری و ایثار و مبارزات قهرمانانه ملت فلسطین نیز طی مدت اشغال سرزمینشان و پافشاری این ملت بر ادامه مقاومت، جهاد و شهادت به‌رغم دسیسه‌ها و توطئه‌های بی‌ حد و حصر بیگانگان بهترین دلیل بر اصرار و پایبندی فلسطینیان به آزادی و بازگشت به سرزمین مادری خود است.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وى مدتى طولانى مدیریت صندوق ملى یهودى را برعهده داشت و نیز مشاور بخش امور عربى رژیم صهیونیستى بود.

۲ـ وایتس، یوسف، مقاله‏ منتشر شده در روزنامه اسرائیلى داوار، به تاریخ نهم سپتامبر ۱۹۶۷

۳ـ دیوز، جان، کیف و لماذا هرب الفلسطینیون من فلسطین، مجله الشرق الاوسط العالمیه، ج ۱، شماره ۲، مى ۱۹۶۱

۴ـ روستایی در فلسطین که گروه‌های تروریستی صهیونیستی ساکنان آن اعم از کودکان تا سالخوردگانشان را در میدان روستا جمع کرده و تیرباران کردند.

۵ـ براى آگاهى بیشتر رک: الموسوعه الفلسطینیه، دیریاسین مذبحه ـ ۱۹۴۸م، ج ۲، ۱۹۸۴، ص ۴۳۲٫

۶ـ الموسوعه الفلسطینیه، ج ۳، قِبیَه مذبحه ـ، ۱۹۸۴م، ص ۵۰۲٫

۷ـ کنت برنادوت به دلیل گزارش‌های خود از وضعیت جنگ سال ۱۹۴۸ به دست گروه‌های تروریستی صهیونیستی کشته شد.

۸ـ حقایق اساسی درباره سازمان ملل متحد ـ مرکز اطلاعات سازمان ملل در تهران ـ ناشر: ایثاری، سال ۱۳۸۴، ص۱۱۳٫

۹ـ ویژه‌نامه آوارگی، معضلی ۵۶ ساله، جمعیت دفاع از ملت فلسطین در سال ۱۳۸۳، صص۶-۷٫

۱۰ـ گرى، صبرى، اعراب در اسرائیل، مجموعه کرامه ۵، بی جا، بی تا، بی نا، ص ۴۰٫

۱۱ـ پیشین، ص ۵۸۴٫

۱۲ـ مجتمع مسکونى زراعى که ساکنان آن به کار کشاورزى دسته‏جمعى مى‏پردازند.

۱۳ـ الموسوعه الفلسطینیه، الارض ملکیه ـ، ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۱۸۰٫

۱۴ـ باقری، محمود، صهیونیسم جهانی و مسائل فلسیطن، تهران: (نشر قبله اول، ۱۳۸۷) ص ۶۳٫

۱۵ـ الموسوعه الفلسطینیه، تهجیر عرب فلسطین سیاسه ـ ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۵۸۴٫

۱۶ـ همان، ص ۵۸۶ ـ ۵۸۵٫

۱۷ـ همان، ص ۵۸۷٫

۱۸ـ توجه داشته باشیم که این آمار مربوط به آوارگان ثبت شده در آنروا است نه تمامی جمعیت فلسطینی‌های مقیم در فلسطین و سایر کشورها.

۱۹ـ لکس تاکنبرگ در کتاب خود از ساره ناصر، جامعه‌شناس فلسطینی نقل می‌کند: «وقتی در خانه را قفل کردیم، مادرم کلید را در جیبش گذاشت و گفت: «وقتی برگشتیم باید ایوان را تعمیر کنم.» او هنوز کلید را با خود دارد.»

۲۰ـ بازگشت به موطن مادری از درخواست‌های فلسطینیان است که مکرراً در۶۰ سال پس از آوارگی مطرح گردیده و بارها توسط رژیم صهیونیستی انکار شده است، این رژیم تلاش داشته و دارد تا مسئله عدم بازگشت فلسطینیان را در قراردادهای خود با گروه‌های سازشگر فلسطینی و بعضی کشورهای عربی مطرح کند، ولی این مسئله به اندازه‌ای اهمیت دارد که تاکنون به نتیجه‌ای نرسیده است.

۲۱ـ تاکنبرگ، لکس، وضعیت آوارگان فلسطینی در حقوق بین‌الملل، مترجمان: محمد حبیبی مجنده و مصطفی فضائلی، انتشارات شهر دانش، تهران: ۱۳۸۱، ص۳۱٫

۲۲ـ بی‌نا، شبهات تاریخی (۲)، فروش زمین، شایعه یا واقعیت، دفتر جنبش حماس در تهران، بی تا، ص۵۷٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

فلسطینیان در سال ۴۹ـ ۱۹۴۸ (حدود ۷۰سال پیش) بر اثر زور و فشار اسرائیل مجبور به فرار و ترک خانه و کاشانه‌ خود شدند. آنها تصور می‌کردند که خروج آنها موقتی و گذراست و هرگز باور نداشتند این آوارگی بیش از نیم قرن به طول انجامد.

 

30نوامبر/16

توافق خوب، توافق بد

عطا بهرامی

بیانیه سوییس(معروف به بیانیه لوزان) که از طرف محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و فدریکا موگرینی هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا به دو زبان فارسی و انگلیسی پس از یک سال و نیم مذاکره ارائه شد، به جای آنکه نشانی از توافق دو طرف، حداقل بر کلیات داشته باشد، مبنای دور جدیدی از گمانه زنی‌ها در جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده و طرح اختلافات اساسی بین طرفین شده است. به‌خصوص که انتشار سندی از طرف ایالات متحده که در رسانه‌ها به فکت‌شیت(FACT SHEET) معروف شد و در نسخه اصلی منتشره در سایت رسمی دولت آمریکا(STATE.GOV)(1) عنوان فکت‌شیت بر خود ندارد و به عنوان یک سند رسمی قطعی منتشر شده است، به پیچیدگی‌ها دامن زد و ویژگی‌های توافق جامع احتمالی را در پرده‌ای از ابهام قرار داد.

یک سال و نیم مذاکره ایران و ۱+۵ در دولت یازدهم به دو نقطه مشخص منتهی شده است. قسمت اول توافق اولیه موسوم به «برنامه اقدام مشترک» بود که در آن تعهداتی برای ایران و تعهداتی برای طرف مقابل وضع شده بود که یک بار تمدید شد و در حال اجراست. قسمت دوم به بیانیه سوییس مربوط می‌شود که برخلاف قسمت اول مذاکرات که به برنامه اقدام مشترک منتهی شد عنوان یک توافق کلی را بر خود دارد. این توافق کلی پیچیدگی‌های زیادی دارد و با سند رسمی‌ای که ایالات متحده منتشر و در آن تعهدات وسیعی را به جمهوری اسلامی ایران منتسب کرد، دچار ابهام‌های جدی شده است. فارغ از اینکه ادعاهای مطرح شده در بارۀ انتطارات ایالات متحده در توافق نهایی از جمهوری اسلامی ایران صحت داشته یا نداشته باشد، می‌توان با استفاده از اظهارات مقام‌های رسمی آمریکایی در باره محتوای توافق جامع نهایی و همچنین اسناد رسمی منتشره توسط واشنگتن(FACT SHEET) به محتوای توافق خوب از منظر این کشور پی برد. پیش از بررسی توافق مطلوب از نظر آمریکا، توافق مطلوب از منظر جمهوری اسلامی ایران را بررسی می‌کنیم تا مقایسه آن با ویژگی‌های توافق مطلوب از منظر آمریکا ریشه‌های اصلی اختلاف را آشکار کند.

 

توافق خوب از منظر ایران

جمهوری اسلامی ایران در راستای اثبات اراده خود برای حل موضوع هسته‌ای محورهایی را به عنوان ساختار توافق ‌نهایی مطرح کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای مذاکرات تاکید کردند که قصد دخالت در جزئیات مذاکرات را ندارند، اما خط قرمزهای جمهوری اسلامی ایران را که متضمن استیفای حقوق ایران و نشانه حسن نیت آن در مذاکرات است اعلام می‌کنند و تیم مذاکره کننده ملزم به برآورده کردن آنهاست.

خط قرمزهایی که باید ساختار توافق نهایی احتمالی را شکل دهند عبارتند از؛

  • حرکت علمی هسته‌ای به هیچ وجه نباید متوقف و یا حتی کند شود.
  • مذاکره کنندگان ایران باید بر ادامه تحقیق و توسعه و پیشرفت هسته‌ای پافشاری کنند.
  • کسی حق معامله بر روی دستاوردهای هسته‌ای را ندارد و کسی هم این کار را انجام نخواهد داد.
  • مسئولان باید در مورد دستاوردهای هسته‌ای تعصب داشته باشند.
  • مذاکره کنندگان کشورمان نباید هیچ حرف زوری را از طرف مقابل قبول کنند.
  • روابط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با ایران باید به صورت متعارف و غیرفوق‌العاده باشد.

پس از طرح موضوعاتی مانند لزوم تحدید توان موشکی ایران در چهارچوب توافق‌نهایی و بازرسی از اماکن نظامی متعارف، رهبر معظم انقلاب تاکید کردند: «آنها درحالی توقع تحدید برنامه موشکی ایران را دارند که دائماً در حال تهدید نظامی ایران هستند، بنابراین چنین توقعی، احمقانه و ابلهانه است.»(۲)

مواضع رسمی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیز بر خط قرمز بودن توان متعارف نظامی کشور و حفظ حریم‌های امنیتی تاکید دارد.

موضع رهبر معظم‌ انقلاب در بارۀ تحریم‌ها نیز به صراحت بیان شده است. ایشان در این باره تاکید کردند: «‌اینکه آمریکایی‌ها تکرار می‌کنند که ما قرارداد با ایران می‌بندیم، بعد نگاه می‌کنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل کردند تحریم‌ها را برمی‌داریم، حرف غلط و غیرقابل قبولی است و ما این را قبول نداریم. رفع تحریم‌ها جزو موضوعات مذاکره است، نه نتیجه‌ مذاکرات. کسانی که دست‌اندرکار هستند، فرق این دو را خوب می‌فهمند. این یک خدعه‌ آمریکایی است که می‌گویند قرارداد می‌بندیم، نگاه می‌کنیم به رفتارها، بعد تحریم‌ها را بر می‌داریم. این‌ طور نیست. همان ‌طور که مسئولین ما صریحاً گفته‌اند و رئیس‌جمهور محترم صریحاً گفت، رفع تحریم‌ها باید بدون هیچ فاصله‌ای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزو توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق.»(۳)

بنابراین، جمهوری اسلامی ایران آمادگی خود را برای رسیدن به توافقی جامع در بارۀ موضوع هسته‌ای اعلام کرده است که طبق آن ضمن حفظ توان هسته‌ای صلح‌آمیز خود، همکاری‌های بیشتری را در جهت اثبات صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های خود با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام می‌دهد و در مقابل تحریم‌های اعمال شده به هر بهانه‌ای که باشد بیکباره و در زمان امضای توافق جامع برداشته می‌شود.

 

توافق خوب از منظر آمریکا

مقام‌های آمریکایی‌ بارها اعلام کرده‌اند که عدم توافق را به توافق بد ترجیح می‌دهند. آنها در اظهارات شفاهی و همچنین اسناد منتشره، ویژگی‌های توافق خوب را اعلام کرده‌اند. بنابراین با بررسی دقیق این اسناد می‌توان دریافت که چشم‌انداز مذاکرات در آینده چیست و توافق خوب از منظر آمریکا چه ویژگی‌هایی دارد. بررسی موشکافانه مذاکرات نشان می‌دهد که محورهای توافق خوب از نظر ایالات متحده عبارتند از:

  • از بین بردن توان صنعتی هسته‌ای ایران
  • نابودی عملی رآکتور اراک و حفظ ظاهر آن
  • توقف تحقیق و توسعه
  • پابرجا ماندن ساختار تحریم‌ها و تعلیق قسمتی از تحریم‌ها که مرتبط با برنامه هسته‌ای است، پس از راستی آزمایی اقدامات ایران بدون قید بازه زمانی مشخص
  • اجرای پروتکل الحاقی(۴) و بازرسی‌های بی‌سابقه و فراتر از پروتکل الحاقی

نمودار ویژگی‌های توافق خوب از نظر آمریکا

 

مقام‌های آمریکایی بارها تاکید کرده‌اند که ابزار تحریم‌ها باعث گردیده که ایران به پای میز مذاکره بیاید. فارغ از اینکه این ادعا صحیح نیست و جمهوری اسلامی ایران هرگز میز مذاکره را ترک نکرده است، اما طرح این ادعا نشان می‌دهد که ابزار تحریم برای این کشور حیاتی و در واقع به معنای تنها ابزار ممکن برای اعمال فشار بر ایران است. بنابراین به هیچ‌وجه حاضر به از دست دادن تنها ابزار خود نیست. به همین دلیل جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید خیلی شفاف گفت: «معنی ندارد که ایران بگوید کف خواسته‌های ما، برداشته شدن یکجای تحریم‌هاست. ما قاطعانه می‌گوییم که در صورت توافق، تحریم‌ها به صورت مرحله‌ای کم خواهند شد. ایران در توافق‌نهایی، تعهدات بسیار جدی به ۱+۵ خواهد داد و اگر به بازرسی‌های سرزده تن دهد و اقدامات چشمگیر و مهم را در راستای تعهدات خود به کار بندد، آنگاه روند تخفیف تحریم‌ها آغاز خواهد شد.»(۵)

باراک اوباما نیز صراحتاً اعلام داشت که: «این یک توافق طولانی مدت است و محدودیت‌های شدیدی برای بیش از یک دهه بر برنامه هسته‌ای ایران قرار و اقدامات بی‌سابقه شفاف‌سازی برای مدت ۲۰ سال یا بیشتر درباره برنامه هسته‌ای ایران صورت خواهد گرفت.»(۶)

در سند(معروف به فکت‌شیت) ارائه شده توسط کاخ سفید به عنوان مستدل‌ترین سندی که انتظارات این کشور از توافق‌ نهایی را نشان می‌دهد، آمده است:

  • ایران با اجرای پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی موافقت کرده که به آژانس امکان اطلاعات و دسترسی بیشتر به برنامۀ هسته‌ای ایران، هم در تأسیسات اعلام شده و هم در تأسیسات اعلام ‌نشده فراهم می‌آورد.‎
  • ایران ملزم خواهد بود به آژانس دسترسی‌های لازم برای تحقیق درباره تأسیسات مشکوک این کشور یا تحقیق در باره ادعاهای وجود تأسیسات غنی‌سازی پنهان، تأسیسات تبدیل(اورانیوم)، تأسیسات تولید سانتریفیوژ یا تأسیسات تولید کیک زرد در هر نقطه از آن کشور را فراهم کند.‎
  • هسته اصلی رآکتور]اراک [که می‌توانست مقادیر قابل توجهی پلوتونیوم سطح تسلیحاتی تولید کند، نابود یا از کشور خارج می‌شود.
  • آمریکا و اتحادیه اروپا در زمانی که آژانس تائید کند ایران تمام گام‌های کلیدی مرتبط با هسته‌ای را برداشته، تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای را تعلیق خواهند کرد. در هر زمان که ایران به تعهدات خود عمل نکند، این تحریم‌ها فورا به جای خود باز می‌گردند.
  • معماری تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای ایالات متحده در بخش اعظم دوره توافق حفظ شده و امکان بازگشت فوری آنها درصورت بروز مورد جدی عدم کارایی را فراهم می‌کند.
  • تمام قطعنامه‌های پیشین شورای امنیت سازمان ملل مرتبط با مسئله هسته‌ای ایران همزمان با تکمیل اقدامات مرتبط با هسته‌ای که نگرانی‌های کلیدی (غنی‌سازی، فردو، اراک، ابعاد احتمالی نظامی و شفافیت) را پاسخ دهد، برداشته می‌شود. ‎
  • با این حال، مجوزهای اصلی در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل(آنهایی که مربوط به انتقال فعالیت‌ها و فناوری‌های حساس است)، با قطعنامه‌های جدید شورای امنیت سازمان ملل که برنامه اقدام مشترک جامع را تائید می‌کند، بار دیگر برقرار می‌شوند. این (قطعنامه) که یک تمهید شفاف‌سازی کلیدی به شمار می‌آید، همچنین کانال اکتساب فوق‌الذکر را ایجاد می‌کند. در این قطعنامه، محدودیت‌های مهم بر تسلیحات متعارف و موشک‌های بالستیک و همچنین مجوزهایی که اجازه بازرسی محموله‌ها و بلوکه دارایی‌ها را می‌دهد، وجود خواهد داشت.
  • ذیل توافق، تحریم‌های ایالات متحده مرتبط با مسئله تروریسم، نقض حقوق بشر و موشک‌های بالستیک پا برجا خواهند بود.
  • تمهیدات مهم بازرسی و شفاف‌سازی پس از ۱۵ سال نیز ادامه خواهد داشت. پایبندی ایران به پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، از جمله دسترسی قابل توجه و تعهدات شفاف‌سازی، دائمی خواهد بود. بازرسی‌های قدرتمند زنجیره تأمین اورانیوم ایران برای دست‌کم ۲۵ سال، ادامه خواهد داشت.
  • حتی پس از دوره سخت‌ترین محدودیت‌های برنامه هسته‌ای ایران، ایران همچنان عضوی از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای(NPT) است، که ایران را از توسعه و دستیابی به تسلیحات هسته‌ای منع کرده و اعمال پادمان‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر این برنامه را ضروری می‌کند.

محتوای محورهای ارائه شده توسط کاخ سفید به عنوان عناصر شکل‌دهنده توافق خوب نشان می‌دهد که این کشور به دنبال امضای یک توافقنامه برابر بر سر موضوع هسته‌ای نیست و تنها به یک معاهده کنترل تسلیحات(۷) فکر می‌کند که به آغاز یک فرایند خلع سلاح(۸) بینجامد. در توافق مطلوب ایالات متحده، پروتکل الحاقی و رژیم بازرسی‌ها محور معاهده است و سایر موضوعات در سایه آن قرار دارند. تعهداتی که پروتکل الحاقی برای کشورهای پذیرنده فراهم می‌کند زمینه دسترسی بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به هر نقطه از ایران را به طور سرزده فراهم می‌کند و بازرسان می‌توانند به بهانه موارد مشکوک به تمام سایت‌های نظامی متعارف ایران دسترسی داشته باشند.

پروتکل الحاقی در چهار سطح مکانیزم‌هایی را برای بازرسی تعریف کرده است. این مکانیزم‌ها روزانه، ویژه و محافظت شده(safeguard) هستند. طبق این بازرسی‌ها ایران به رمزهای اطلاعات ارسال شده دسترسی ندارد و ارسال این رمزها خارج از حیطه نظارتی ایران انجام می‌شود. از این مدل بازرسی در گذشته علیه عراق و لیبی استفاده شده است. تحت این بازرسی‌ها آنها می‌توانند از همه افرادی که می‌خواهند اطلاعات بگیرند و از هر‌جایی که می‌خواهند بازرسی کنند.

پذیرش اجرای پروتکل الحاقی توسط جمهوری اسلامی ایران منتهی به ایجاد دور باطلی می‌شود که زمینه را برای بهانه‌جویی‌های آمریکا فراهم می‌آورد. بازرسان به‌سرعت به سراغ سایت‌های نظامی ایران می‌روند و درخواست بازرسی می‌دهند. اگر ایران درخواست بازرسی‌های وسیع و نامحدود را بپذیرد، اطلاعات حساس خود را در معرض جاسوسی قرار داده است و اگر نپذیرد به نقض تعهد و عدم همکاری متهم و در نتیجه زمینه برای ادامه فشارها و عدم اجرای تعهدات طرف مقابل فراهم می‌شود. بنابراین معاهده مطلوب آمریکا و زمینی که این کشور برای تنظیم توافق جامع فراهم کرده است، مکانیسمی را فراهم می‌سازد که ایران را مجبور می‌کند بین تشدید فشارهای متنوع و متکثر به بهانه عدم همکاری و یا تن دادن به حراج اطلاعات حساس خود یکی را انتخاب کند که در هر صورت نتیجۀ آن به سود طرف مقابل است. به همین دلیل نمی‌توان به این مذاکرات خوش‌بین بود و نشانی از تغییر رفتار آمریکا در آن مشاهده نمی‌شود.

 

نمودار دور باطل توافق مدنظر آمریکا

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

 

30نوامبر/16

دولت جمهوری اسلامی و اسلام‌ستیزی مدوّن

دکتر محمدصادق کوشکی

 

۱ـ جنجال‌ها و دل‌نگرانی‌های طبیعی پدید آمده پیرامون مباحث هسته‌ای، آن‌چنان نیروهای مؤمن و معتقد به نظام و اسلام را به خود مشغول داشته است که بسیاری از آنان متوجه تحرکات خطرناک جریانات اسلام‌ستیز داخل کشور نشده‌اند. جریاناتی که با هدف حذف اسلامیت نظام و به حاشیه راندن اسلام از عرصه جامعه با برنامه‌هایی مدون گام به گام پیش می‌روند و در پناه عملیات فریب، مقصود اصلی خود را از دید عموم مخفی نگه داشته‌اند. عملیات فریبی که به نام حل مسئله هسته‌ای به راه افتاده است.

۲ـ در دو سال اخیر طرح مسئله هسته‌ای و حواشی آن و حساسیت وفاداران به انقلاب نسبت به این مسئله باعث شد تا این قضیه به بحث اصلی جامعه تبدیل شود و تحولات مربوط به آن سایر اخبار و رویدادها را کمرنگ کند و دقیقاً همین موضوع بهترین فرصت را برای جریانات اسلام‌ستیز داخلی فراهم آورد. جریاناتی که سال‌هاست به دنبال فرصتی هستند تا بدون مزاحمت، اسلام را از جامعه منزوی کنند و آن را تا سر حد مناسکی شخصی تنزل دهند و نظام را از اسلام تهی کنند و با حفظ ظاهر نظام اسلامی محتوای آن را به ساختاری بی‌اعتنا به دین، دیانت و بی‌تعهد به شریعت تغییر دهند. امری که به گمان آنان هم تقدس دین را حفظ می‌کند و هم شأن دینداران را و البته بهترین فضا را برای دنیاطلبان و عافیت‌جویان فراهم می‌آورد که به دنبال حذف دین از سیاست و سکولار کردن نظام هستند. همانانی که سال‌هاست انگل‌وار به نظام و انقلاب چسبیده و خون آن را مکیده و آن را تا سر حد ضعف و بیماری پیش برده‌اند. آنهایی که با وقاحت و با هدف اطفای جاه‌طلبی خود، خون شهدا و رنج جانبازان را به پله‌هایی برای نیل به قدرت تبدیل کرده و از هر فرصتی برای خراشیدن چهره نورانی آن بهره گرفته و امروز به دنبال زدن تیر خلاص به پیکره مجروح نظام اسلامی‌اند.

۳ـ تهاجم سازمان‌یافته رسانه‌ها و تریبون‌های مختلف در یک سال اخیر به فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر ـ که از طریق اطرافیان و نفوذی‌ها بر لسان برخی صاحبان مناصب اجرایی نیز جاری شد ـ بی‌اعتنایی آشکار به نظرات مراجع عظام و رهبر انقلاب در باره حرمت حضور بانوان در ورزشگاه‌های مردانه برای تماشای مسابقات ورزشی و برنامه‌ریزی برای تثبیت ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه از سوی دولت، عبور مکرر از خطوط قرمز فقهی و شرعی در عرصه موسیقی، سینما، تئاتر و… با حمایت و چراغ سبز وزارت ارشاد، رها کردن کامل فضای جامعه در جهت عادی شدن بی‌حجابی و بی‌عفتی علنی و آشکار و زیر فشار گذاردن نیروی انتظامی به عنوان یگانه مرجع حفاظت از خطوط قرمز شرعی در جامعه تنها گوشه‌ای از انبوه اقداماتی است که جریانات اسلام‌ستیز برای تبدیل نظام اسلامی به نظامی غیردینی و حذف اسلام از صحنه حاکمیت به کار بسته‌اند.

اصرار و تعهد این جریانات به ‌درستی و صحت اعمالشان و بی‌توجهی تحقیرآمیز به تذکرات و نصایح مراجع عظام، روحانیت، متدینین و… در این خصوص تردیدی باقی نمی‌گذارد که این گروه دانسته و عامدانه به دنبال مسخ نظام، در عین حفظ نام آن هستند و به صورتی مدون و حساب‌شده برنامه خود را پیش می‌برند و در این مسیر عملیات فریبی به نام حل پرونده هسته‌ای و مذاکرات ـ که بی‌حاصل بودن آن اظهر من‌الشمس است ـ را به راه انداخته‌اند تا بتوانند با تمرکز اکثریت جامعه به آن سو و بدون مواجهه با کمترین مانع و اعتراض به هدف خود دست یابند ـ با علم به اینکه اگر جامعه به سمت دین‌گریزی و دین‌ستیزی سوق داده شود، بازگرداندن آن از این مسیر بسیار دشوار و قریب به ناممکن خواهد بود.

۴ـ در چنین شرایطی است که روحانیت آگاه باید بر اساس رسالت ذاتی خود با هوشیاری به  این برنامه خطرناک اشراف یابد و با ممانعت از تداوم این طرح شیطانی، از ساحت قدسی اسلام و احکام نورانی آن دفاع کند و از تخطئه هیچ سرزنش‌کننده‌ای نهراسد که بنا به فرمایش حضرت امام(ره) درنگ امروز فردای اسارت‌باری را به دنبال خواهد داشت.

 

سوتیتر:

روحانیت آگاه باید بر اساس رسالت ذاتی خود با هوشیاری به  این برنامه خطرناک اشراف یابد و با ممانعت از تداوم این طرح شیطانی، از ساحت قدسی اسلام و احکام نورانی آن دفاع کند و از تخطئه هیچ سرزنش‌کننده‌ای نهراسد که بنا به فرمایش حضرت امام(ره) درنگ امروز فردای اسارت‌باری را به دنبال خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

حضرت علی(ع) در اندیشه و سیرۀ امام خمینی(ره)

 

غلامرضا گلی‌زواره

در پیشگاه پیشوای پارسایان

در پیشگاه والا و آستان باشکوه امیرمؤمنان علی«ع» زبان را یارای بیان نیست و قلم در این میدان درمی‌ماند، زیرا کلمات و سخن‌ها از عهده رسالت معمول و دیرین خود برنمی‌آیند و مفاهیم محدود و مضامین محصور، در بیان و بنان، ظرفیت ترسیم شخصیت لایتناهی آن مولای پارسایان و پرهیزگاران را ندارند. در این عرصه ملکوتی، واژه‌ها به هنگام معرفی این خورشید جاوید عاجز و ناتوان می‌گردند و به‌راستی جام‌هایی خرد و پیمانه‌هایی اندک در ساحل اقیانوسی بی‌پایان چه گنجایشی دارند.

غواصان اندیشه در ژرفای این بحر بی‌کران هر چه فروتر روند، باز هم تهیدست بازمی‌گردند و قادر نیستند عمق رازآلود آن را بازیابند.

در صورتی که ناگزیر از پرداختن به خصال او باشیم، یا باید آنچه را معصومان دیگر در باره آن همای رحمت فرموده‌اند بازگو کنیم  و یا از لابلای خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های آن حضرت، در این باره به حقایقی دست یابیم.

در گذر تاریخ نیز رجال نادری بوده‌اند که کوشیده‌اند با تکیه بر احادیث معتبر و روایات مستند، با نیروی فکر و منطق خود، آن بزرگوار را معرفی کنند و تابشی از پرتوهای آن خورشید فروزان را در زندگی فردی، اجتماعی و اخلاق، رفتار و کردار خویش منعکس سازند.

بی‌شک امام خمینی شخصیتی برجسته و بی‌بدیل بود که پس از امامان معصوم، کسی چون او در عرصه‌های علمی، فرهنگی، عرفانی و سیاسی جلوه‌گر نگردید:

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

آن روح قدسی و به تعبیر مقام معظم رهبری، آن حقیقت همیشه زنده با وجود آنکه صد ملک سلیمان را در زیر نگین خود داشت، در خانه‌ای محقر می‌زیست و خویشتن را خادمی بیش نمی‌دانست و می‌فرمود: «اگر به من خدمتگزار بگویند بهتر از آن است که رهبر بگویند».(۱) امام نونهالی سیزده ساله را رهبر خود و جامعه اسلامی می‌خواند(۲) تا فداکاری و جان‌نثاری نوجوانی را که شکوه شهادت را به نمایش گذاشت و خاطره دلاوری‌های حضرت قاسم‌ بن حسین«ع» را در جان‌ها زنده کرد، به عنوان والاترین ارزش به امت مسلمان بنمایاند.

امام خمینی نه تنها در زبان و بیان، تعالیم حضرت علی«ع» و دیگر امامان را ترویج می‌کرد، بلکه با تزکیه درون و پالایش دل و ذهن به درجه‌ای از اخلاص رسیده بود که اعمال و رفتارش برای مردم سرمشق محسوب می‌گردید. بسیاری از خصوصیات اخلاقی امام خمینی الهام گرفته از سیره و شیوه مولای متقیان بود.

 

مصداق بارزی از انسان کامل

امام خمینی(ره) که از متمسکان واقعی ولایت حضرت علی«ع» و فرزندانش بود، در آثار قلمی و سخنرانی‌های خود در باره ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» در مواقعی به اجمال و در پاره‌ای موارد به حقایقی اشاره کرده است که مهم‌ترین آنها کتاب «مِصباحُ ‌الهِدایِه اِلی الخَلافه و الوِلایه» است. در این اثر، بحث ولایت امیرمؤمنان و سایر ائمه معصومین«ع» با مشرب عرفانی به نگارش درآمده است. امام در کتاب «کشف اسرار» به شبهاتی که مؤلف کتاب اسرار هزار ساله و نیز افرادی چون کسروی و وهابی‌ها در این باره مطرح کرده‌اند، پاسخ‌های خردمندانه، منطقی و مستند داده و به دفاع از امامت و اعتقادات شیعیان پرداخته است. به علاوه ایشان در آثار دیگرشان نیز به مناسبت‌های مقتضی به بحث درباره موضوع مزبور پرداخته و امامت و ولایت ائمه را در ابعاد عرفانی، کلامی، سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داده است.

با بررسی نگاشته‌ها و بیانات امام به‌خوبی مشخص می‌شود که ایشان درنهایت اعتقاد به مقام سیاسی معنوی حضرت علی«ع» و دیگر امامان و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام و تمام حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی امام معصوم غافل نمانده و مبارزات و مقاومت‌های آن وجودهای مبارک در برابر ستمگران و منحرفان و نیز حکومت حضرت علی«ع» را مورد توجه قرار داده است.

امام خمینی، حضرت علی«ع» و جانشین‌های آن بزرگوار را در همه شئون اعم از زندگی فردی و اجتماعی، تزکیه نفس و سیر و سلوک اسوه دانسته است. از دید امام، پیشوایان شیعه یعنی حضرت علی«ع» و فرزندانش مصداق بارزی از انسان کامل هستند و این عنوان مظهر جمیع اسماء و صفات حضرت حق تعالی و دارای برزخیت کبیری است. اسم اعظم مبدأ خلقت این انسان کامل است. اسم اعلی در مقام ظهور رسول اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» است. آنهایی که در مرتبه سیر و حرکت از نقص به کمال رسیده‌ و از همه چیز وارسته شده‌اند.(۳)

از نگاه امام خمینی، نبوت و امامت با یکدیگر متحدند و بر این اساس، خلافت محمدی با ولایت علوی اتحاد دارد. این دو بزرگوار (حضرت محمد«ص» و حضرت علی«ع») در عوالم غیب با هم متحد بودند و در شهادت در این عالم، یکی مظهر آن غیب مطلق است در بعثت و یکی مظهر آن غیب مطلق است در امامت. این دو بزرگوار در این دنیا هم که آمدند، اخوت و برادری داشتند و در تمام ایام عمر در این عالم پشتیبان هم بودند.(۴)

امام در جای دیگری متذکر گردیده است: «ذکر به رسول اکرم«ص»‌ و علی‌بن ابی‌طالب«ع» و اسمای حسنی به ائمه هدی و آیت‌الله نیز به آن بزرگواران تفسیر و تطبیق شده [است] آنان آیات الهیه و اسماءالله حسنی و ذکرالله اکبرند.»(۵)

امام عقیده دارد فریاد و ناله‌های حضرت علی«ع» از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که آن بزرگوار از عالم وحدت به سوی کثرت آمده و این انتقال برای امام رنج‌آور بوده است: «این همه ناله‌هایی که ایشان می‌زده است، سر در چاه می‌کرده، ناله می‌کرده، دعاهایی از ایشان وارد شده که در آن ناله است، اینها چیست؟ آیا حضرت امیر«ع» برای خاطر اینکه توجه به این دنیا دارد و از مرتبه وحدت به سوی کثرت آمده است می‌نالد؟ آن ناله‌ها راجع به این بوده است که خدایا مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت. با همین رجوع به کثرت کدورت بوده. توجه به این عالم طبیعت با اینکه در نظر آنها جلوه خداست، مع‌ذلک از آن جلوه باطنی و از آن مرتبه غیر حضرت الوهیت آنها را واداشته است، از این جهت ناله می‌زدند.»

به باور امام عامل دیگری که باعث می‌شده حضرت علی«ع» و دیگر اولیای الهی در این دنیا احساس ناراحتی کنند، از این جهت است که آن بزرگان وقتی مشاهده می‌کردند بر جامعه اسلامی مصائبی وارد شده و یا افراد به دلیل روی آوردن به خلاف و گناه، کارنامه سیاهی را برای خود تدارک می‌بینند، رنج می‌بردند.

«آنها مظهر رحمت خدا هستند، می‌خواهند همه مردم سعادتمند باشند. وقتی می‌بینند که مردم این طور هستند و دارند دسته دسته به جهنم می‌روند، از این (موضوع) رنج می‌برند. یا وقتی (حضرت) ملاحظه می‌کند که می‌خواهد حکومت عدل تشکیل بدهد، آن وقت آن قدر رنج می‌برد، نه از باب اینکه برای خودش، برای اینکه می‌خواهد مردم را به عدالت برساند و (آنان) زیر بار نمی‌روند.»(۶)

امام خمینی برای امیرمؤمنان«ع» و سایر ائمه، در حال عبودیت، مقام خاصی را متصور است که افراد غیرمعصوم را از این حالت بهره‌ای نیست:

«نظر کن در حال آن بزرگواران و کیفیت عبادت و مناجات‌های آنها، بعضی از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر می‌کرد و پشت مبارکشان می‌لرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهی لغزشی شود، با آنکه معصوم بودند. از حضرت مولی (امیرمؤمنان) معروف است که تیری به پای مبارکشان رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشتند. در وقت اشتغال به نماز (آن تیر را) بیرون ‌آوردند و ایشان اصلاً ملتفت نشد.(۷)

اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لااله الا الله امیرالمؤمنین را بگویند،‌ نمی‌توانند. به مقام علی‌بن ابی‌طالب«ع» قسم که اگر ملائکه مقربین و انبیای مرسلین، غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست، بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند، حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمی‌داند کسی.(۸)

جناب مولی الموحدین«ع»، وقت نماز که می‌شد به خود می‌پیچید و متزلزل می‌شد. از آن حضرت سئوال شد چه می‌شود تو را یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: آمد وقت امانتی که حق تعالی عرضه داشت بر آسمان‌ها و زمین و آنها ابا کردند از حمل آن.»(۹)

امام خمینی عبادت حضرت علی«ع» را نوع عبادت احرار می‌داند و آن را  این گونه توضیح می‌دهد:

«عبادت احرار که برای حب حق تعالی و یافتن آن ذات مقدس توسط اهل عبادت واقع می‌شود و خوف از جهنم و شوق بهشت محرک آنها در آن نیست، اول مقام اولیاء و احرار است.»(۱۰)

 

منزلت نورانی، اما ناشناخته

سخن گفتن در باره علی«ع» کار آسانی نیست. عمر با برکت و سراسر افتخار آن حضرت در راه صیانت از اسلام و قرآن و ترویج آن سپری گردید. آن بزرگوار در راه استقرار و احیای سنت نبوی لحظه‌ای از فداکاری و جانبازی در راه خداوند غفلت نورزید. زندگی او از نظر فردی و اجتماعی نمونه و سرمشق تمام‌نمای ارزش‌های اسلامی بود. در خانه گِلین و محقرش فرزندانی چون امام حسن و امام حسین«ع» و زینب کبری»س» پرورش یافتند که در گذر تاریخ اسلام نقش‌آفرین بودند و مشعل فروزان انسانیت را در ظلمت‌سرای دوران بر دوش کشیدند و مقتدای انسان‌های حقیقت‌جو شدند. با وجود عظمت مقام علمی و معنوی و عبادی حضرت علی«ع» هنوز هم سیمای ایشان در هاله‌ای از گمنامی قرار گرفته است. به‌راستی دانشمندان و نامداران جهانی چگونه می‌خواهند آن مولای مؤمنان را معرفی کنند.

امام خمینی معتقد است این بزرگان با تمام فضایل و علوم ارجمندی که از آنها برخوردار بوده‌اند، در این عرصه گرفتار حجاب وجود خویش گردیده‌اند و بهتر است که از این قلمروها عبور کنیم و بگوییم حضرت علی«ع» عبدالله بود:

«دانشمندان، اهل فضیلت و عارفان و اهل فلاسفه با همه فضایل و دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده‌اند، در آئینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است، پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی‌بن ابی‌طالب«ع» فقط بنده خدا بود و این بزرگ‌ترین شاخصه اوست که می‌توان از آن یاد کرد. کدام شخصیت می‌تواند ادعا کند که عبدالله است و از همه عبودیت‌ها بریده است جز انبیای عظام و اولیای معظم که علی«ع» آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است. در صف مقدس است و کدام شخصیت است که می‌تواند ادعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم«ص» در دامن و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علی‌بن ابی‌طالب«ع» که وحی و تربیت صاحب وحی در اعمال روح و جان او ریشه دوانده، پس او به حق عبدالله است و پرورش‌یافته عبدالله اعظم.(۱۱)

صلوات و سلام بی‌پایان به رسول اعظم که چنین موجود الهی را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید و درود بر مولای ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است.»(۱۲)

امام خمینی یادآور می‌گردد حضرت علی«ع» از آن منزلت اعلی و وجود مطلق تنزل پیدا کرده تا به ما رسیده است و اینکه برخی خواسته‌اند حدیث غدیر را شأنی برای آن حضرت در نظر گیرند درست نیست، بلکه این مولای متقیان است که غدیر را به وجود آورده و مقام شامخ اوست که باعث گردیده خداوند متعال ایشان را حاکم جامعه قرار دهد.»(۱۳)

امام خمینی تصریح می‌نماید که ابعادی از زندگی و خصال حضرت علی«ع» که بر ما مخفی است، افزون‌تر از آن جوانبی است که به دست ما رسیده است.(۱۴) آنگاه از جهات متناقص آن حضرت سخن می‌گوید:

«انسانی که در عین حال که زاهد است، بزرگ‌ترین جنگجوست در دفاع از اسلام، اینها در افراد عادی جمع نمی‌شود. در عین حال که در معیشت آن طور قناعت می‌کند، قدرت بازو دارد. آن قدرت بازو و این (قناعت و کم خوردن) جمع متضادین است. در عین حال که دارای علوم متعدد است، هر قشری که اهل رشته‌ای است حضرت امیر را از خودشان می‌داند و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.(۱۴) اینکه هر کسی یک طرفش را گرفته است و خیال می‌کند که ایشان اوست و بعد واقعی این است. تا کنون آن بعدی که ایشان دارند برای کسی کشف نشده است مگر برای اشخاصی که هم‌طراز او هستند.»(۱۵)

امام خمینی متذکر می‌گردد ما انسان‌ها از بیان کمالات حضرت علی«ع» قاصر و عاجزیم و اگر هم به وصف ایشان می‌پردازیم، دون شأن و منزلت اوست:

«آنچه شعرا، عرفا، فلاسفه و دیگران درباره او گفته‌اند شمه‌ای از آن چیزی است که او هست. آن چیزهایی را که ما نمی‌توانیم درک کنیم و دست دیگران از آن کوتاه است قابل ذکر نیست و لهذا ما باید در پیشگاه مبارک ایشان عذرخواهی کنیم که ما قاصریم و نمی‌توانیم بیان کمال شما را بنماییم.»(۱۶)

از دیدگاه امام خمینی، حضرت علی«ع» باب وحی، مفسرّ قرآن و سنت و حامی بعثت نبوی است:

«… [سیزدهم رجب] روزی است که علی‌بن ابی‌طالب«ع» که باب وحی و امانتدار وحی بود متولد شد و این روزی است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم«ص» به ولادت این مولود بزرگ مفسرّ پیدا کرد و پشتوانه وحی و اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد.»(۱۷)

منزلت علی«ع» در حدی است که حتی فرشتگان در برابرش تعظیم می‌کنند:

«ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمؤمنین«ع» پهن می‌کنند، چون مردی است که به درد اسلام می‌خورد، اسلام را بزرگ می‌کند، به واسطه او در دنیا منتشر می‌شود و شهرت جهانی پیدا می‌کند. با زمامداری آن حضرت، جامعه‌ای خوشنام و آزاد و پر از فضیلت به وجود می‌آید. البته ملائکه برای حضرتش خضوع می‌کنند و همه برای او خضوع و خشوع می‌کنند، حتی دشمن در برابر عظمتش تعظیم می‌کند.»(۱۸)

روح وارسته امام علی«ع» در نگاه امام خمینی این گونه اوج گرفته است:

«… آن کس که زمام مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و اینجاها را، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بوده، می‌بینیم از یکی از افراد پایین و متوسط متواضع‌تر است و این قدرت‌ها ابداً در روح او تأثیر نکرده، برای اینکه روح این قدر بزرگ است که همه عالم را می‌گیرد. یک روح مجردی که از آن آلایش‌ها تجرد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه می‌ماند در او…».(۱۹)

از نظر امام خمینی، حضرت علی«ع» صرفاً در مسائل معنوی و امور حکومتی اسوه مردم نیست، بلکه در کار و تلاش و کوشش برای رفاه اقشار مردم نیز الگویی جاوید به شمار می‌رود:

«دوم شخص اسلام، علی‌بن ابی‌طالب«ع» خودش یک کارگر بود، یعنی قنات حفر می‌کرد، لکن برای خودش نه، وقف می‌کرد برای مستمندان. همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت (و رفت) دنبال کار، این دو نفر (پیامبر اکرم«ص» و حضرت علی«ع») کارشان باید سرمشق باشد برای ما».(۲۰)

 

ناظری مراقب برای حفظ مصالح اسلام

رسول اکرم«ص» در ۲۸ صفر المظفر سال ۱۱ هجری به دنبال ۲۳ سال تلاش بی‌وقفه در تأسیس امت اسلامی چشم از جهان فرو بست و از این تاریخ علی‌بن ابی‌طالب«ع» طبق تکلیف الهی زعیم مسلمین گردید، اما بنا به عللی برای مدتی دراز، قریب ۲۵ سال از اداره، رهبری و قرار گرفتن در رأس نظام اسلامی برکنار ماند. حضرت علی«ع» در نهج‌البلاغه به این ضایعه جبران‌ناپذیر اشاره کرده است: «خدایا من از تو یاری می‌جویم بر ضد قریش و یاران آنها که قطع رحم کردند و مقام بزرگ مرا کوچک شمردند و اجتماع کردند بر گرفتن امری که حق من بود.(۲۱) سوگند به خداوند که از زمان رحلت رسول اکرم تا امروز از حق خود ممنوع شدم و دیگری را بر من اختیار کردند.(۲۲) آنان از رشته‌ای که خداوند به مودت آن امر کرده بود روبرگرداندند و منقلب کردند بنا را از اساس و بنا کردند به غیر موضعش که معدن تمام خطاها بودند و با سرعت تمام در سرگردانی فرو رفتند و غفلت نمودند.»(۲۳)

در طول این ۲۵ سال امام پیش از هر چیز نقش ناظری مراقب را داشت و حضور نورانیش در میان امت مسلمان عاملی مهم در عدم بروز بسیاری از تحریفات بنیادی و انحرافات خطرناک بود. برخی از پاک‌ترین و نام‌آورترین صحابه پیامبر چون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسودکندی و عمار یاسر از یاران نزدیک و پیروان راستین آن همام بودند و وی را در حراست از اصل و اصول اسلام یاری می‌کردند و مسائل را به استحضارش می‌رسانیدند. هر جا حکمی تحریف و تعلیمی نادرست ارائه می‌شد و قضاوتی ناحق می‌کردند، حضرت رسیدگی می‌کرد. در کار فتوحات اسلامی نظارت داشت. به علمای ادیان و مذاهب که برای سئوال از وصی رسول اکرم«ص» به مدینه سرازیر می‌شدند، تنها او بود که پاسخ می‌داد و به قول خودش در این دوره تا هنگامی حاضر بود دست از درگیری جدی بردارد که امور مسلمانان به‌گونه‌ای سالم و طبق نص قرآن و سنت نبی‌اکرم، فیصله یابد.

در پی ماجراهایی که در این ایام روی دادند، پیروان آن امام مظلوم افزوده گردیدند و آنها در عقاید خود راسخ‌تر و نسبت به وقایع جهان اسلام هوشیارتر شدند و روز به روز بر دامنه فعالیت شیعیان افزوده ‌شد. امام که دستش از تربیت عمومی و فراگیر کوتاه شده بود، به تربیت خصوصی افراد اهتمام ورزید.(۲۴)

امام خمینی ضمن اشاره به این برهه از حیات نورانی امیرمؤمنان«ع» از همکاری مولای متقیان با خلفای معاصر خود سخن گفته است:

«علی‌بن ابی‌طالب«ع» که رسول خدا«ص» او را به جای خود نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده او غاصب مقام بودند، برای اینکه مصالح اسلام اقتضا می‌کرد. اگر حضرت در آن وقت می‌خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود. حضرت امیرالمؤمنین«ع» با خلفا همکاری می‌کردند چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل می‌نمودند و تشنجی در کار نبود. بعد از رسول خدا«ص» هم که مدت‌های طولانی ملت‌ها محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان باز کنار نبود. برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود، صبر می‌کرد، بعد از اینکه آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت با آنها بود. راهنمایی می‌کرد، بچه‌هایی را می‌فرستاد به جنگ… به واسطه مصالح عالیه ‌اسلام در نماز اینها رفت، تبعیت از اینها کرد، برای اینکه مصلحتی بود که فوق این مسائل بود.(۲۵)

 

روزهای زمامداری

جمعی از صحابه و گروه زیادی از تابعین در سرزمین‌های حجاز، یمن، عراق، مصر و دیگر نقاط جهان اسلام در سلک پیروان حضرت علی«ع» درآمدند و بعد از به قتل رسیدن سومین خلیفه، از هر سو به آن حضرت روی نمودند و به هر نحو بود با وی بیعت کردند و او را به خلافت و رهبری سیاسی برگزیدند. بدین‌گونه امام علی بعد از ۲۵ سال برکناری از زعامت جامعه اسلامی به اصرار و پافشاری مؤمنان و علاقمندان‌ جامعه اسلامی، زمامداری مسلمانان را پذیرفت. دوران حکومت آن حضرت از سال ۳۵ هجری آغاز شد و حدود چهار سال و نه ماه تداوم یافت. امام خمینی در این باره فرموده‌اند:

«آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق می‌دانست، می‌گفت بروید یکی دیگر را [انتخاب کنید]‌. می‌دانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند، ولی خب فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(۲۶)

حضرت علی«ع» در خلافت، شیوه و سنت خاتم پیامبران را به کار بست و غالب تغییراتی را که بعد از رحلت رسول‌اکرم«ص» به وجود آمده بود، به حالت اول برگرداند. کارگزاران نالایق را که مناصبی را دراختیار گرفته بودند برکنار کرد. حکومت آن حضرت در واقع انقلاب و تحول گسترده‌ای بود و از این روی گرفتاری‌های بسیاری دربرداشت و موانعی بر سر راه آن پدیدار گردید.(۲۷)

امام امیرمؤمنان در اولین روزهای زمامداری خطاب به مسلمانان فرمود: آگاه باشید گرفتاری و مشکلاتی که هنگام بعثت نبی‌اکرم داشته‌اید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان شده است. باید درست زیر و رو شوید،.صاحبان فضیلت که عقب افتاده‌اند، پیش افتند و آنان که ناروا پیشی گرفتند، عقب افتند.»(۲۸)

حضرت علی«ع» در این دوران ضمن اینکه الگویی ناب و خالص از مدیریت اسلامی را  ارائه داد، در معاشرت‌ها، روابط مردمی و شیوه زندگی نمونه‌ای عالی از زهد، فروتنی، دلسوزی و عطوفت را به نمایش گذاشت. امام خمینی به این موارد اشاراتی روشن دارد:

«آن هم حکومت حضرت امیر است که همه‌تان می‌دانید. آن وضع حکومتش و آن هم وضع سیاستش و آن وضع جنگ‌هایش. نگفت که ما بنشینیم در خانه‌مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چه کار داریم به این حرف‌ها، به ما چه.(۲۹)

دولت حقه حضرت امیر«ع» که ولی امر بر همه چیز بود و در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین‌طور بی‌خود اطاعت کنند. ارزش‌های معنوی حکومت می‌کرد. حکومت عدل برقرار بود و حاکم ذره‌ای از قانون تخلف نمی‌کرد. حکومت قانون بود. هیچ وحشتی نبود و مردم در امان بودند.(۳۰)

با اینکه ده مقابل [ایران] سعه مملکتش بود، در کوچه و بازار مثل یک آدمی می‌آمد که نمی‌شناختندش بعضی‌ها.»(۳۲)

 

اسوه حماسه‌آفرینان و سلحشوران

از فرازهای مهم در زندگی حضرت علی«ع» مبارزات و نبردهای آن بزرگوار با کفار، مشرکان، منافقان و مخالفان حق و حقیقت است. امیرمؤمنان«ع» در پیکار با دشمنان، نستوه، شجاع و حماسه‌آفرین بود. همین نبردهای خالصانه در تقویت آیین محمدی و نشر گسترش اسلام بسیار مؤثر و تعیین‌کننده بود. جنگ‌های آن وجود مبارک انگیزه‌ای خالصانه و هدفی اصلاحی داشت. امام خمینی می‌فرماید:

«شمشیر علی‌بن ابی‌طالب«ع» ضربه‌اش (که) می‌فرماید از عبادت جن و انس هم بالاتر است.(۳۳) برای اصلاح است، ضربه افسادی نیست.(۳۴)

در صدر اسلام، امیرمؤمنان«ع» با مجاهدات خود، اسلام را رشد داد. اسلام را شکوفا کرد. در جنگ‌های بزرگ اسلام پیشقدم بود.(۳۵)

حضرت علی«ع» هنگامی که در رأس حکومت و نظام سیاسی مسلمانان قرار گرفت، به تلاش‌های مبارزاتی و انقلابی خود ادامه داد و همین مشی تحول‌آفرین، منافع عده‌ای طمعکار، دنیاخواه را به مخاطره انداخت و آنان از هر سویی عَلَم مخالفت و کارشکنی را برافراشتند و به بهانه خونخواهی سومین خلیفه، جنگ‌های خونین داخلی را به راه انداختند که تقریباً در تمام مدت زمامداری علی«ع» ادامه داشت. خونخواهی خلیفه سوم دستاویزی عوام‌فریبانه بود. علت در گرفتن جنگ جمل غائله طبقاتی بود.

امام بعد از به دست گرفتن زمام امور مسلمین، اموال را بالسویه میان مردم توزیع می‌کرد، همچنان که سیره رسول اکرم«ص» این گونه بود.‌ اما این شیوه‌ طلحه و زبیر را سخت برآشفت و بنای تمرد و نافرمانی گذاشتند و به نام زیارت خانه خدا، از مدینه عازم مکه شدند و عایشه همسر پیامبر را با خود همراه ساختند و جنگ خونین جمل را به راه انداختند.

سبب جنگ دوم (نبرد صفین) که یک سال و نیم به درازا کشید، طمعی بود که معاویه در امر خلافت داشت. او نیز خونخواهی از عثمان‌بن عفان را بهانه قرار داد و جنگی را برپا کرد که طی آن یک‌صد هزار نفر به ناحق کشته شدند. در این نبرد، عده‌ای با تحریک فرزند ابوسفیان در شهرهای اسلامی به آشوبگری و حرکت‌های تروریستی روی آوردند و در این راه قساوت‌ها به خرج ‌دادند. اینها که به خوارج نهروان موسوم شدند و افکاری منجمد داشتند، جاهلان متنسک به شمار می‌آمدند. آنان جنگ نهروان را به وجود آوردند و حضرت علی«ع» موفق شد فتنه آنان را سرکوب کند، ولی سرانجام یکی از این منافقان شقی حضرت را در مسجد کوفه به شهادت رساند.(۳۶)

امام خمینی از این نبردهای خونین چنین یاد کرده است:

«وقتی بنا شد یک طایفه‌ای از مسلمین، اسلامی را که می‌خواهد متولد شود از بین ببرند و یک دسته‌ دیگر هم اغفال کردند، دنبال این معنا، تکلیف حضرت امیر«ع» است که در سه جنگ با کسانی که اظهار اسلام می‌کردند و فریاد اسلام می‌کشیدند، شمشیر بکشد و [با آنها] جنگ بکند، برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.(۳۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر ششم، ص ۹.

۲ـ سخنرانی امام خمینی در جمع روحانیان تهران، روزنامه کیهان، ۱۱ تیرماه سال ۱۳۶۰.

۳ـ بنگرید به کتاب چهل حدیث از امام خمینی، ص ۵۳۱ و نیز شرح حدیث جنود عقل و جهل، همو، ص ۲۶۵، تفسیر سوره حمد، همو،‌ ص ۱۲۱.

۴ـ صحیفه امام، سید روح‌الله موسوی خمینی، ج ۲۰، ص ۲۳۳.

۵ـ آداب الصلوه، امام خمینی، ص ۲۱۷.

۶ـ صحیفه امام، ج ۲، صص ۳۶۱ـ۳۵۹.

۷ـ چهل حدیث، ص ۴۲۹.

۸ـ همان مأخذ، ص ۷۵.

۹ـ سرالصلوه، صص ۱ و ۳.

۱۰ـ چهل حدیث، ص ۳۲۶.

۱۱ـ صحیفه امام، ج ۱۴، صص ۳۴۸ـ۳۴۷.

۱۲ـ همان مأخذ، ص ۳۴۹.

۱۳ـ تبیان (دفتر چهل و دوم)، امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، صص ۳۰۶ـ۳۰۵.

۱۴ـ صحیفه امام، ج ۱۹، صص ۲۱ـ۲۰.

۱۵ـ همان مأخذ، ج ۲۰، ص ۲۲۲.

۱۶ـ همان منبع، ج ۱۹، ص ۲۱۳.

۱۷ـ همای رحمت امام علی«ع»، به اهتمام مجید زمان‌پور، ص ۵۴.

۱۸ـ تبیان (دفتر دوازدهم)، سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص ۲۰۵.

۱۹ـ صحیفه نور، ج ۱۱، صص ۱۵ـ۱۴.

۲۰ـ همان مأخذ، ج ۱۶، صص ۱۴۳ـ۱۴۲.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، فرازی از خطبه ۱۷۴.

۲۲ـ همان، خطبه ششم.

۲۳ـ همان، خطبه ۱۵۰.

۲۴ـ شیعه در اسلام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ص ۱۵.

۲۵ـ امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، صص ۲۸۸ـ۲۸۷.

۲۶ـ صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۴.

۲۷ـ شیعه در اسلام، صص ۱۶ـ۱۵.

۲۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۰.

۲۹ـ صحیفه نور، ج ۲، ص ۲۸.

۳۰ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، صص ۲۵۵ـ۲۵۳.

۳۱ـ همان مأخذ، ج ۱۳، ص ۷۷.

۳۲ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ح ۳۹، صص ۲ـ۱.

۳۳ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۲۰.

۳۴ـ همان، ج۶، ص ۳۶۰.

۳۵ـ صحیفه نور، ج ۷، ص ۱۳۷.

۳۶ـ مروج‌الذهب، مسعودی، ج ۲، ص ۴۱۵.

۳۷ـ صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۳۶، صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۲۱۴، همای رحمت، ص ۱۸۶.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام خمینی که از متمسکان واقعی ولایت حضرت علی«ع» و فرزندانش بود، در آثار قلمی و سخنرانی‌های خود در باره ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» در مواقعی به اجمال و در پاره‌ای موارد به حقایقی اشاره کرده است که مهم‌ترین آنها کتاب «مِصباحُ ‌الهِدایِه اِلی الخَلافه و الوِلایه» است. در این اثر، بحث ولایت امیرمؤمنان و سایر ائمه معصومین«ع» با مشرب عرفانی به نگارش درآمده است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

مهدویت در سیره و قیام امام خمینی«ره»

 

واحد پژوهش مرکز تخصصی مهدویت

مؤلفه‌های قدرت و حکومت در آموزه مهدویت، جایگاه خاصی دارد و اساساً در قرآن، جهانی شدن اسلام ـ که در حکومت مهدوی متبلور می‌شود ـ به عنوان هدف رسالت پیامبر معرفی شده است.(۱)

در طول تاریخ علم و فقاهت، هر یک از عالمان دارای برجستگی‌های علمی و عملی بوده‌اند و با توجه به اقتضائات و شرایط زمان و مکان(۲) ـ که بنا بر فرمایش خود امام در اجتهاد مؤثر است ـ در ابعادی از دین ظهور علمی بیشتری داشته‌اند. امام خمینی که با عقبه‌ای از تجربیات علمی و عملی علماء به عرصه جامعه اسلامی وارد شد، به جنبه‌های سیاسی ـ اجتماعی و ظرفیت‌هایی از اسلام توجه کرد که در گذشته بنا به دلایل مختلف توجه کمتری به آن شده بود. امام این ظرفیت‌ها را علاوه بر تئوریزه کردن در دروس، به عرصه جامعه تسری داد، از جمله آموزه ولایت فقیه را که برخاسته از مهدویت است، در عمل وارد جامعه اسلامی کرد و با تربیت شاگرد و نیروهای متعدد، این اندیشه‌ها را به سمت تشکیل حکومت اسلامی سوق داد.(۳)

 

نگاه مهدوی در جریان تعامل علما با قیام امام خمینی

با بررسی پیام‌ها و نامه‌ها و نحوه تعامل علما و مجتهدان روشن می‌شود که نگاه امام به جایگاه مهدویت در قیام و انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده است و عالمان در جریان تظلم‌خواهی و حمایت از امام خمینی در برابر تهدید‌ها و بازداشت‌ها و… نام و یاد امام زمان را مورد توجه قرار داده‌اند. البته روشن است که این نگاهِ همیشگی علما و مجتهدان به حضرت ولی‌عصر«عج» به عنوان پشتیبان و ستون خیمه اسلام بوده است که در جریان قیام امام راحل  با برجستگی خاصی خود را نشان می‌دهد.

آیت‌الله میلانی در جریان تبعید امام به ترکیه در ضمن نامه‌ای به ایشان می‌نویسد: «الی الله المشتکی و الی ولیه المهدی، صلوات الله و سلامه علیه، نرفع الشکوی… ».(۵)

در این نوشتار از معضلاتی که برای امام و قیامش حاصل شده، به محضر امام زمان«عج» شکوه می‌نماید و آن حضرت را به عنوان ملجاء و مأوای مسلمین در مشکلات و خطرات می‌خواند.

آیت‌الله سیدعلی بهبهانی هم در همین راستا می‌گوید: «بدیهی است که ملت ایران در موقع مقتضی، جواب این یاوه‌سرایی‌ها را خواهد داد و دولت ایران بداند که با تبعید و حبس و حصر، جامعه روحانیت از بیان حقایق خودداری نخواهد نمود و از اعمال خلاف قانون جلوگیری خواهد کرد و با پشتیبانی حضرت ولی عصر«عج» به وظیفه خود عمل می‌نمایند.»(۶)

نمونه‌های دیگری از بیانات آیت‌الله قمی و آیت‌الله مرعشی نجفی و… در این موضوع وجود دارد.(۷)

 

انتظار حقیقی در اندیشه و عمل امام

انتظار فرج در روایات به عنوان بخشی از فرج خوانده شده است(۸). امر به معروف و نهی از منکر از مؤلفه‌های مهم انتظار حقیقی است و تحقق این امر، مبتنی بر  قدرت یافتن اسلام و قیام به معروف و زدودن منکر در کل حاکمیتِ جوامع اسلامی است. از سوی دیگر ادله امر به معروف و نهی از منکر دلالت بر این دارد که دیگر اعمال در برابر این عمل، ارزش کمتری دارند.

جامعیت در عملکرد انسان منتظر

همچنین نگاه اسلام به اجرای احکام و قوانین اسلامی و تحقق معروف و رفع منکر، محدود به فرد، نژاد، ملیت یا قوم خاصی نیست و در حد امکان، اصلاح جامعه و پاکسازی آن از منکر لازم است.(۹) امام در این زمینه می‌فرماید: «الان عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، تکلیفمان است [قرآن] و ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم، اما نمی‌توانیم بکنیم و چون نمی‌توانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلام الله علیه.»(۱۰)

مجموعه این نکات مورد توجه امام راحل بوده‌اند؛ لذا ایشان اجرای اسلام در حد امکان در تمام عرصه‌های فردی و اجتماعی را به عنوان انتظار صحیح معرفی می‌نماید. بنابراین طاغوت و حکومت‌های فاسد به عنوان بالاترین منکری می‌دانست که باید با آن مبارزه شود و در این امر تقیه جایز نیست و نیز چون نگاه به حکومت اسلامی و تحقق آن، جهانی است، لذا امام انقلاب خود را محدود به ایران و محل خاصی نمی‌داند و بر صدور انقلاب تاکید دارد. در قانون اساسی هم، عنوان «رهبر انقلاب» می‌آید ـ نه رهبر ایران ـ(۱۱) و نیرویی مانند سپاه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در تمام دنیا، پاسدار ارزش‌های انقلاب و اسلام است.(۱۲) (برخلاف ارتش جمهوری اسلامی ایران).

در اینجا این نکته مهم است که اندیشه حقیقی امام راحل مبتنی بر اسلام ناب و مهدویت است و تفسیرهایی که گاه و بیگاه از اندیشه امام می‌شود و در آنها‌ مباحثی مانند استکبارستیزی امام یا نگاه جهانی ایشان را مورد تشکیک قرار می‌دهد و یا تسامح در برابر منکرات و فساد در جامعه  و یا اینکه مبنای مشروعیتِ قدرت در اسلام را به چیزهایی غیر از اسلام برمی گردانند، تمام این تفسیرها اساسا با مبانی فکری امام در مورد اسلام، مهدویت، انقلاب و حکومت اسلامی در تضادند. امام در این زمینه می‌فرماید: «ما اگر دستمان می‌رسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتهی ما نمی توانیم. این که حضرت عالم را پر می‌کند از عدالت، نه این است که شما دست بردارید از تکلیفتان، نه این است که شما دیگر تکلیف ندارید. ما تکلیف داریم. آن که می‌گوید حکومت لازم نیست معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، طوری فساد پر می‌کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آن که می‌گوید حکومت نباشد معنایش این است که هرج و مرج بشود، همه هم را بکشند، همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را؟

یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد! آنها از خدا می‌خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمان‌ها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد. این حرف ابلهانه‌ای است، منتهی چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص کافر را، اینها را بازی دادند و گفتند شما کاری به سیاست نداشته باشید. حکومت مال ما، شما هم بروید در مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید. چه کار دارید به این کارها؟ ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلام الله علیه… ما درستش می‌کنیم تا حضرت بیاید.»(۱۳)

از نکات دقیقی که در مفاهیم کلام امام وجود دارد آن است که اگر انتظار حقیقی، درک و عمل شود، باعث ایجاد حس خودباوری و اعتماد به نفس در ملت و کل امت اسلامی می‌شود این نکته هم پاسخی است بر تحریفاتی که اخیراً از سوی برخی از اشخاص و جریان‌ها نسبت به تفکرات امام، مطرح می‌شود.

اجرای اسلام در تمام سطوح

امام راحل با توجه به همان دید کلی که در مورد انقلاب اسلامی و وظایف همگانی دارد، مکرراً تأکید می‌کند که باید همت بر اجرای اسلام باشد و سیره اهل‌بیت«ع» همین بوده است.(۱۴)

امام راحل در راستای نگاه اجرای حداکثری اسلام در دوران غیبت برای حفظ منافع مسلمین چنین می‌گوید: «اگر امر به معروف و نهی از منکر، خوب ادا شود، دیگر فرائض قهراً بر پا خواهند شد. اگر امر به معروف و نهی از منکر خوب اجرا شود ظلمه و عمالشان نمی‌توانند اموال مردم را بگیرند و به میل خود صرف کنند و مالیات‌های مردم را تلف نمایند. امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظلم می‌کند».(۱۵)

 

دشمن‌شناسی و برخورد قاطع با سران کفر و استکبار

یکی از مواردی که از وظایف منتظران خوانده می‌شود، تولی در برابر اولیای الهی و تبری در برابر دشمنان در خودِ زمان غیبت کبری است، در روایات بر این مسئله تأکید خاصی شده است.(۱۶)

رهبرکبیر انقلاب نیز بر مبنای  دیدگاه کلی ایشان در مورد تولی و تبری در اسلام و تعطیل نشدن احکام اسلامی و ولایت در این دوران، برخورد روشن با دشمنان داشته‌اند. به ذکر نمونه‌ای اکتفا می‌کنیم:

«دنیا بداند که هر گرفتارى‌اى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است. از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفرند. بدبختى دول اسلامى از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست. اجانبند که مخازن پر قیمت زیرزمینى ما را به یغما برده و مى‌‏برند. انگلیس است که سالیان دراز طلاى سیاه ما را با بهاى ناچیز برده و مى‌‏برد… دیروز ممالک اسلامى به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند؛ امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مى‏ کند. آمریکاست که به اسرائیل قدرت مى‌دهد که اعراب مسلم را آواره کند.(۱۷)

 

ولایت و امامت مستمر، رهبری در دوران غیبت

یکی از موارد مهمی که امام راحل آن را از بطن اسلام و فقه استخراج و احیاء کرد، بحث ولایت و استمرار آن از صدر اسلام تا  دوران غیبت است. امام راحل در مورد این اصل مهم بیانات روشنی دارند: پیغمبر اکرم«ص» وقتی می‌خواستند از دنیا تشریف ببرند، جانشین‌ها را تا زمان غیبت تعیین کردند و همان جانشین‌ها، امام امت بعدی را تعیین کردند. به‌طور کلی امت را وانگذاشتند که متحیر باشند. برای آنها‌ امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند(۱۸)… ولایت فقیه چیز تازه‌ای نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسئله از اول مورد بررسی بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتی بوده، برای فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم، والا مطلب همان است که بسیاری از فقیهان فهمیده‌اند.»(۱۹)

براساس همین نگاهی که امام راحل به استمرار ولایت و ریشه فقهی و دینی آن داشته‌اند، کار ولایت فقیه را بالاتر از نظارت فقهی می‌دانند و شأن ولایت فقیه را ولایت بر احکام دین دانسته، اختیار او در اداره جامعه را همان ولایت رسول‌الله«ص» ذکر کرده‌اند.(۲۰)

با توجه به دیدگاه امام راحل به انتظار صحیح در دوران غیبت که ذکر شد و لزوم وجود رهبری و رها نکردن امت، ایشان اهتمام زیادی به تعیین رهبری در آینده نظام داشتند و در همین راستاست که در موارد مختلف از شایستگی‌های مقام معظم رهبری، در دورانی که ایشان رئیس‌جمهور بودند، سخن گفتند.(۲۱)  گذر زمان هم شایستگی‌ها و مدیریت و تدبیر یگانه ایشان در برابر طوفان فتنه‌ها و نقشه‌های دشمنان را اثبات کرد، به گونه‌ای که دشمنان و شخصیت‌های غربی به این امر اقرار کردند.(۲۲)

 

راهبرد امام راحل در مورد چشم‌انداز حکومت اسلامی تا ظهور

 امیدوارم کشوری که کشور ائمه هدی و کشور صاحب الزمان«س» است، کشوری باشد که تا ظهور موعود ایشان به استقلال خودش ادامه بدهد، قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد که عالم را ان‌شاالله به عدل و داد بکشد و از این جور‌هایی که بر مستضعفان می‌گذرد، جلوگیری کند.»(۲۳)

 

نیایش مهدوی امام در خرداد ماه

بارالها! تو عنایت فرمودی که خرداد خونینِ عصر طاغوت به خرداد حکومت اسلامی در کشور ولی‌الله اعظم«ارواحنا لمقدمه الفداء» تحول یابد. ما عاجزانه از مقام مقدس تو می‌خواهیم که عنایات خاصه خود را بر این ملت که برای رضای تو قیام کرده و از ۱۵ خرداد خونین تا کنون از پای ننشسته و جان و جوان و مال خود را فدای اسلام عزیز و میهن خود کرده، مستدام بداری و قوای مسلح اسلام را بر قوای کفر پیروز فرمائی و اسلام را در جهان گسترش دهی و دست ستمکاران مستکبر را از تجاوز به محرومان و مستضعفان قطع نمایی و دل‌های همه ما را به نور هدایت خویش منور فرمایی و ملت عزیز ایران را در پیشبرد جمهوری اسلامی و سرکوب منحرفان و مخالفان با اسلام و پیروان آن مصمم‌تر فرمایی تا این انقلاب را تا انقلاب جهانی موعود ارواحنا له الفداء ادامه دهند.»(۲۴)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله : او { خدا} کسی است که رسول خود را با هدایتگری و دین حق فرستاد تا اورا بر همه ادیان غلبه دهد»، صف ۹، توبه ۳۳، فتح ۲۸٫

۲ـ «مصلحت نظام را درنظر بگیرید چرا که یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان ومکان در اجتهاد و نوع‌تصمیم گیری است»، سخنرانی امام خمینی، ۸ دی‌ماه ۶۸.

۳ـ «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله: او {خدا} کسی است که رسول خود را با هدایتگری و دین حق فرستاد تا اورا بر همه ادیان غلبه دهد»، صف ۹، توبه ۳۳، فتح ۲۸٫

۴ـ مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی ـ دفترحفظ و نشرآثارحضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی): khamenei.ir/FA/Imam/index.

۵ـ نهضت روحانیان ایران، علی دوانی، جلد ۵-۶ ، ص ۴۲٫

۶ـ همان ، ص ۴۹٫

۷ـ همان.

۸ـ عن أبی حمزه الثمالی ، عن أبی خالد الکابلی ، عن علی بن الحسین علیهما السلام قال : تمتد الغیبه بولی الله الثانی عشر من أوصیاء رسول الله صلى الله علیه واله والائمه بعده ، یا أبا خالد إن أهل زمان غیبته ، القائلون بامامته ، المنتظرون لظهوره أفضل أهل کل زمان … ، وقال علیه السلام : انتظار الفرج من أعظم الفرج .(بحارالانوار ج ۵۲- ص ۱۲۲).

در این روایات، انتظار فرج به عنوان عامل فهم و معرفت‌افزایی و نیز آمادگی و تحقق بخشی از فرج خوانده شده است.

۹ـ پیامبر اکرم می‌فرمایند: من رآی منکم منکرا  فلیغیره بیده ، فان لم یستطع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه  فذالک اضعف الایمان: من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده؛ هر کس از شما منکری ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائین‌ترین درجه ایمان همین (تغییر قلبی ) است. (نهج‌الفصاحه، ح‌۳۰۱۰)

۱۰ـ سخنرانی از عنوان «برداشت‌های مختلف از انتظار فرج» ۱۴/۱/۱۳۶۷؛ صحیفه نور ج ۲۱ ص ۱۳٫

۱۱ـ براساس اصل دوم و پنجم قانون اساسی، رهبری منطبق بر امامت مستمر در دوران غیبت امام زمان است و نام کشور خاص ذکر نشده است.

۱۲ـ اصل ۱۵۰و ۱۵۱ قانون اساسی.

۱۳ـ‌ صحیفه نور، ج ،۲۱ ص ۱۵- ۱۷٫

۱۴ـ امام راحل در این موضوع، در قالب عناوینی نسبت به نبروهای مسلح رهنمودهایی دارند:

ـ پلیس امام زمان، ارتش امام زمان، سپاهیان مهدی علیه‌السلام

ـ تأکید بر شجاعت در حفظ اسلام:

ما وظیفه داریم که این اسلامی که الآن به ما رسیده حفظش کنیم تا آن فرد آخری هم که ـ خدای نخواسته ـ کشته می‏شود، موظف برای حفظ اسلام، برای دفاع از ملت، دفاع از کیان اسلامی، دفاع از کشور اسلامی تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مکلف‏اند که دفاع کنند. مسئله دفاع یک امر عمومی است برای همه؛ هر کس قدرت دارد دفاع کند. به هر مقدار که قدرت دارد دفاع کند از کشور اسلام، باید دفاع کند. اسلام و احکام اسلام آنقدر اهمیت دارد که پیغمبرها برای احکام خدا و برای خدا خودشان را فدا کردند و در اسلام، از صدر اسلام به بعد، بزرگان اسلام خودشان را فدا کردند برای اسلام. وقتی یک همچه مطلبی است و یک همچه امانتی از جانب خدای تبارک و تعالی، به ما سپرده شده است، ما موظفیم همه‏مان برای حفظش و نباید بترسیم از اینکه چند نفر کشته شدند، چند نفر را با بمب کشتند، چند نفر را انفجار حاصل شد؛ هیچ ابداً این حرفها نیست. اسلام نه وابسته به من است و نه وابسته به تو. اسلام از خداست و همۀ ما مکلف برای حفظ او هستیم و با قدرت و قوّت حفظ می‏کنیم او را. (صحیفه امام خمینی، ج ۱۵، در جمع نیروهای مسلح حسینیه جماران).

۱۵ـ کتاب ولایت فقیه، امام خمینی ، ص ۱۵۸٫

۱۶ـ رسول خدا «ص» می‌فرمایند: طوُبی لِمَن اَدرَکَ قائِم اَهلِ بَیتی وَ هُوَ یَأتَمَّ بِهِ فی غَیبِتِهِ قَبلَ قِیامِهِ وَ یَتَوَّلی اَولیاءَهُ و یُعادی اَعداءَهُ ذلِکَ مَن رُفَقائی و ذََوی مَوَدَّتی وَ اَکرِمِ اُمَّتی عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ : شیخ صدوق،کمال الدین، باب ۲۵، ح ۲؛ خوشا به حال کسی که حضرت قائم از اهل‌بیت مرا درک نماید در حالی که در زمان غیبت او پیش از ظهورش، به امامت او معتقد بوده و با دوستان او دوستی کرده و با دشمنانش دشمنی کرده باشد. چنین کسی از رفقا و دوستان من و از گرامی‌ترین امت من نزد من در روز قیامت خواهد بود.

در حدیث دیگری به نقل از امام کاظم حضرت موسی بن جعفر«ع» چنین آمده است: طُوبی لِشیعَتِنَا المُتَمَسِکینَ بِحَبلِنا فی غَیبَهِ قائِمِنا الثابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَهِ مِن اَعدائِنا. اُولیکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهٌم قُدرَضُوا بِنا اَئِمَهً و رَضینا بِهِم شیعَهً فَطُوبی لَهُم ثُمَّ وَاللهِ مَعَنا فی دَرَجاتینا یَومَ القیامَهِ: (کمال الدین، باب ۳۴، ح ۵)؛ خوشا  به شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ما تمسک نموده، بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنانِ ما ثابت قدم باشند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. آنها به امامت ما خشنود و ما از پیروی آنها راضی و خشنود هستیم. پس خوشا به حال آنها. آری؛ خوشا  به آنها و قسم به خدا آنها در روز قیامت با ما در درجات ما خواهند بود.

۱۷ـ صحیفه نور، ج۱، ص ۴۱۱٫

۱۸ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۸، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹، ص ۱۷۴٫

۱۹ـ امام خمینی ، ولایت فقیه، انتشارات آزادی، ص ۱۵۰-۱۵۱٫

۲۰ـ محمدحسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، یا حکومت از نظر اسلام، چاپ نهم، ۱۳۷۸، ص ۳۵۱٫

۲۱ـ حجت‌الاسلام و المسلمین، مرحوم حاج سیداحمد آقا خمینی«ره» نقل می‌کنند: در جلسه‌ای با حضور سران سه قوه و حاج احمدآقا در محضر امام بحث شد. برخی گفتند: اگر این قضیه اتفاق بیافتد، ما بعداً با قانون اساسی مشکل داریم، زیرا ممکن است خلأ رهبری پیش بیاید. ایشان{امام} گفتند: «خلأ رهبری پیش نمی‌آید و شما آدم دارید.» گفتم: «چه کسی؟» ایشان در حضور آقای خامنه‌ای گفتند: این آقای خامنه‌ای (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰/۳/۶۸).

۲۲ـ به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، ری تکیه، عضو ارشد اندیشکده «شورای روابط خارجی» و کارشناس سابق وزارت خارجه آمریکا در امور ایران در یادداشتی دستاوردهای فعلی ایران را مدیون نبوغ آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب دانست. تکیه در پایان این یادداشت، موفقیت‌های ایران در دست‌یابی به اهدافش در مذاکرات هسته‌ای را مرهون نبوغ رهبر ایران دانسته است، وی می‌نویسد: دستاوردهای امروز ایران مدیون نبوغ یک روحانی فروتن است. به نوشته او آیت‌الله خامنه‌ای در حال حاضر فرماندهی پراهمیت‌ترین کشور با مرزهایی گسترده از خلیج فارس تا سواحل مدیترانه را به عهده دارد. این تحلیلگر مشهور غربی یادداشت خود را اینگونه به پایان رساند: او (رهبر ایران)… وارد مذاکرات شد و در قوی‌ترین موضع قرار گرفت. خداوند واقعاً بزرگ است. ۱۲/۱۲/۱۳۹۳

 

 

۲۳ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۰۹٫

۲۴ـ صحیفه نور ، ج ۱۷ ، ص ۴۸۴٫

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین اسحاقیان و حجت‌الاسلام والمسلمین حیدری چراتی

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

با بررسی پیام‌ها و نامه‌ها و نحوه تعامل علما و مجتهدان روشن می‌شود که نگاه امام به جایگاه مهدویت در قیام و انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده است و عالمان در جریان تظلم‌خواهی و حمایت از امام خمینی در برابر تهدید‌ها و بازداشت‌ها و… نام و یاد امام زمان را مورد توجه قرار داده‌اند.

 

 

۲٫

یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد! آنها از خدا می‌خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند

 

30نوامبر/16

فرازهایی از حیات معنوی، علمی و اخلاقی حضرت امام کاظم«ع»

 

عبدالله اصفهانی

منشور درخشان

سخن از شخصیت مشعشع و مقدسی است که علاوه بر عظمت علمی و فکری دارای حیات معنوی و ملکوتی ویژه‌ای است که با جهان غیب پیوند دارد و در این زمان است که قلم در ترسیم سیمای این وجود با برکت به ناتوانی و نارسایی خود اعتراف می‌کند.

یک زبان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح آن رشک ملک

حضرت موسی‌بن جعفر«ع» همچون دیگر معصومین و ائمه هدی«ع» از جوانب گوناگون اقیانوسی با کرانه‌های ناپیداست که حتی غواصان ماهر نیز قادر نخواهند بود به اعماق آن وجود عرشی دست یابند، از این جهت آثار و منابعی که در پیرامون حالات و خصال آن بزرگوار به بحث پرداخته‌اند تنها موفق شده‌اند به ضلعی از اضلاع این منشور درخشان اشاره‌ کنند.

در این نوشتار کوتاه، تلاش شده است با استناد به منابع روایی و تاریخی، آثار بزرگان از بزرگی سخن بگوئیم که با نیروی ایمان، اراده و مقاومت و صلابت جاودانه خود، تشکیلات استبداد و ستم و طغیان را به لرزه درآورد و به مشتاقان فضایل ناب درس شهامت، فداکاری و بردباری آموخت. پیشوایی راستین که در مقابل انحرافات فکری و عقیدتی فرقه‌ها و مکاتب گوناگون استقامت ورزید و با براهین و استدلال‌های استوار و پشتوانه‌ای از راستی و درستی و طرق اصولی، این آفت‌ها را از بوستان جامعه اسلامی زدود و افکار و گرایش‌های افراد را به سوی معارف ناب و حقایق آسمانی رهنمون گشت.

 

طلوع طلایی

حُمیده مصفات فرزند صاعد اندلسی بانویی است بربری یا اندلسی که در زمان امامت حضرت امام باقر«ع» به عنوان کنیز از آن نواحی به مدینه آورده شد. امام پنجم خطاب به فرزند خویش امام صادق«ع» فرمودند این دوشیزه را به عنوان همسر خود برگزین که خداوند متعال اراده کرده است از بطن او برترین فرزند روی زمین را به تو عنایت نماید. بدین ترتیب آن محترمه به عقد ازدواج صادق آل‌محمد«ص» درآمد.(۱)

روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری در آبادی ابوا، در حوالی مدینه، همان جایی که رایحه آمنه، مادر رسول اکرم«ص» از آن هویداست، نور وجود هفتمین فروغ امامت از حُمیده متجلی گردید و ایشان قدم به عرصه هستی نهاد. حضرت صادق«ع» بعد از آگاهی از تولد فرزند فرمودند: پیشوای پس از من و بهترین آفریده خداوند متولد گردید.»(۲) آن حضرت با شادمانی زایدالوصفی از این بابت خداوند را حمد گفت و مردم را به خاطر میلاد این طفل پاک ‌سرشت اطعام کرد.

حمیده غیر از لیاقت همسری امام ششم و مادری امام هفتم چنان بر مسایل شرعی و احکام آگاهی داشت که حضرت صادق«ع» بانوان مدینه را امر فرمود در این باره به وی مراجعه کنند.(۳)

او علاوه بر این مقام علمی در پارسایی و پرهیزگاری و تزکیه درون به درجه‌ای رسید که امام صادق«ع» در وصف او فرمودند: «حُمیده از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک بود و فرشتگان همواره از او محافظت می‌کردند تا به من رسید و این به جهت کرامتی بود که خداوند نسبت به من و حجت پس از من عنایت کرد.»

او آن چنان مورد اعتماد و وثوق امام صادق«ع» بود که آن امام همام حقوق مالی عده‌ای را دراختیار مادر خویش و نیز حمیده مصّفّات قرار می‌داد تا بین آنان توزیع نمایند.(۴)

نامی که برای این کودک انتخاب گردید موسی بود که تا آن روز در خاندان رسالت سابقه نداشت، ولی یادآور مجاهدت‌ها و بت‌شکنی‌های حضرت موسی‌بن عمران بود. ابوالحسن اول، ابوابراهیم، ابوعلی و ابواسماعیل چهارکنیه‌ای بود که به آن حضرت اطلاق می‌گردید، اما کنیه نخستین معروف‌ترین آنهاست که خاطرات و افتخارآفرینی‌های امیرمؤمنان«ع» را در دل‌ها احیا می‌کند. از آنجا که امام هفتم در مقابل جاهلان، دشمنان، بدخواهان و مخالفان، خشم خود را فرومی‌خوردند و با کرامت ویژه‌ای از خطاها و لغزش‌های آنان می‌گذشتند و این افراد را مورد عنایت و بذل توجه قرار می‌دادند و به سعه صدر، حلم و بردباری مشهور بودند، به «کاظم» معروف گردیدند.

اطاعت محض امام هفتم از فرامین پروردگار، عبادت خالصانه و صادقانه و شایستگی‌های معنوی، عنوان «صالح» را مختص ایشان کرد. با توجه به اینکه اهالی عراق در آزمون‌های مکرر، هنگام گرفتاری به آن حضرت متوسل می‌شدند و به برکت این عبد صالح، خداوند دشواری‌های آنان را برطرف می‌کرد، لقب «باب‌الحوائج» به ایشان داده شد. به گفته مرحوم محدث قمی، توسل به آن فروغ امامت برای شفای دردها و ناراحتی‌ها مفید است.(۵)

 

شکوفایی شگفت‌انگیز

از همان دوران کودکی آثار هوش سرشار، استعداد شگرف و فراست از سیمای حضرت کاظم«ع» هویدا بود و از آینده درخشان ایشان حکایت داشت. ایشان طفلی چهار ساله بودند که دوران زوال و احتضار بنی‌امیه را درک کردند. در این سال‌ها کثیری از علما و دانش‌طلبان از هر سو به مدینه می‌آمدند و برای کسب فیض از محضر پدر ایشان کسب فیض می‌کردند.(۶)

یعقوب سراج می‌گوید: «به حضور امام صادق«ع» رفتم و مشاهده کردم ایشان در کنار گهواره پسرشان موسی«ع» ایستاده بودند و با او راز می‌گفتند.

نزدیک‌تر رفتم حضرت صادق«ع» به من فرمودند نزد مولایت(که در گهواره آرمیده است) برو و بر او سلام کن. اطاعت کردم. موسی‌بن جعفر«ع» از داخل گهواره جواب سلام مرا دادند و فرمودند: برو آن نام را که دیروز بر دخترت نهاده‌ای عوض کن، سپس نزد من بیا، زیرا خداوند این نام را ناپسند می‌داند. امام صادق خطاب به من فرمودند: برو و طبق دستور او رفتار کن تا هدایت شوی. من هم رفتم و نام دخترم را(که حُمیرا بود) تغییر دادم.»(۷)

ابوحنیفه می‌گوید که در روزگار امامت حضرت صادق«ع» عازم حج شد و چون به مدینه وارد شد، به خانه ‌امام رفت. در هشتی خانه منتظر اجازه ورود از امام بود که کودکی بیرون آمد. گویا این پیشوای مذهب حنفی می‌خواست با آن طفل سخن بگوید و مزاح کند، به همین دلیل با طرح سئوالی به گفت‌وگو با او پرداخت و هنگامی که عمق دقت و پاسخ منطقی او را دید، تغییر عقیده داد و دومین سئوال خود را که از پیچیده‌ترین مسایل مورد بحث فقها و متکلمان آن روزگار بود، با وی در میان گذارد. ابوحنیفه در پایان گفت با آنچه که از آن کودک شنیدم، جواب خود را در باره یک موضوع مهم فقهی گرفتم و بی‌آنکه با امام صادق«ع» ملاقات کنم، آنجا را ترک و با خود نجوا کردم: همگی از یک‌تبارند و خداوند شنونده و بسیار داناست.(۸)

 

تصریح به امامت

علاوه بر نص صریح فرمایش رسول اکرم«ص» درباره دوازده جانشین خود که میان راویان به حدیث لوح شهرت یافته است، هریک از ائمه در مورد جانشینان خود تصریح‌هاتی کرده و خواص یاران خود را به سوی او ارجاع داده‌اند. به گفته شیخ مفید مفضل‌بن عمر گفته است نزد امام جعفر صادق«ع» بودم که ابوابراهیم کودک بود و وارد شد. امام صادق«ع» به من فرمودند: سفارش‌های او را بپذیر و به آن دسته از دوستانت که به آنها اعتماد داری فرمانش را انتقال ده.

معاذبن کثیر نیز نقل کرده است که به امام صادق«ع» عرض کردم از خداوندی که به پدرت فرزندی چون شما را عطا کرده می‌خواهم قبل از رحلت، به شما نیز فرزندی با همان منزلت عطا فرماید. امام فرمودند: این موضوع عملی شده است. عرض کردم: چه کسی است؟ به امام کاظم«ع» اشاره کردند که هنوز کودک بود و آرمیده بود.

عبدالرحمن، فرزند حجاج بر امام صادق«ع» وارد گردید در حالی که آن حضرت فرزند خود، موسی را در کنار خود داشتند و مشغول دعا بودند. به حضرت عرض کرد: بعد از شما چه کسی عهده‌دار امر امامت است؟ فرمودند: فرزندم موسی مهیای انجام این امر مهم گردیده و توانایی آن را به دست آورده است.

علی‌بن جعفر، برادر امام هفتم نیز متذکر گشته است که از پدرم امام صادق«ع» شنیدم که خطاب به عده‌ای از یاران و مقربان خود می‌فرمود: فرزندم موسی را امام و پیشوای خود بدانید که او برترین فرزندان من است و بعد از من جانشین من خواهد بود.(۹)

علاوه بر آنچه از علما و اصحاب ائمه روایت شده، اجماع امامیه بر این اصل استوار است که بعد از جعفر بن محمد«ع» در میان فرزندان ایشان هیچ‌ کس شایسته مقام امامت نبود و دیگر فرزندان امام ششم بر چنین عقیده‌ای اذعان داشتند، تنها عبدالله افطح که بعد از اسماعیل، دومین پسر امام صادق«ع» بود از این نهج نورانی فاصله گرفت و باورهایی خلاف اعتقادات پدرش داشت، زیرا با فرقه حشویه در ارتباط بود و به تفکرات مُرجئه که مروج آن بنی‌امیه بودند، گرایش پیدا کرده بود. او در باره احکام شرعی مطابق افکار مرجئه فتوا می‌داد. پیروان او به افطحیه شهرت دارند. عمار ساباطی و یارانش به این ضلالت پایدار ماندند و به‌مرور ایام منقرض شدند.

امام کاظم«ع» فرمودند: «هر چند اسم برادرم عبدالله است، ولی به اینکه خداوند را عبادت کند میلی ندارد.»

هشام بن سالم می‌گوید: «نومیدانه خانه عبدالله افطح را ترک کردیم و سرگشته در معبدی نشستیم و گریه کردیم، زیرا راه به جایی نداشتیم. از آن سو از جاسوسان منصور عباسی هم واهمه داشتیم و شهر مدینه را ارعاب و هراس فراگرفته بود، زیرا آنان به دنبال وصی مشخص امام صادق«ع» و حامیان وفادارش بودند تا آنکه به راهنمایی مردی سالخورده خود را بر در خانه‌ای دیدم. جوانی از آن منزل بیرون آمد و ما را دعوت به اندرون کرد. فروغی از امید بر قلبم تابیدن گرفت. با اطمینان قلبی پا به آن آستانه نهادم و موسی کاظم«ع» را در برابر خود دیدم، عرض کردم آیا پدرتان دنیا را وداع کرده‌اند؟ امام تصدیق کردند.  پرسیدم جانشین ایشان کیست؟ امام ترجیح دادند با اشاره پاسخ مرا بدهند و فرمودند وقتی خداوند اراده کند، هدایت خواهی شد. ناگهان پرسیدم: یابن ‌رسول‌الله! امام شما کیست؟ فرمودند: من امامی ندارم. این بار که سرم را بلند کردم تا قیافه مقدس آن جوان بیست ساله را ببینم، دیدم سیمایشان در نگاه من تغییر کرده و هیبت و شکوهی به خود گرفته است. امام فرمودند: نباید دیگران از آنچه میان ما می‌گذرد آگاه شوند، زیرا اگر این راز فاش گردد، سِرّ ما با سرمان خواهد رفت. قبول کردم و سخنانی از قرآن و احکام به میان آوردم. با توضیحات امام، ایشان را دریایی بی‌پایان یافتم و پیروزمندانه از حضور امام کاظم«ع» مرخص گردیدم. سر کوچه صاحب‌الطاق محمد بن نعمان در انتظار من لحظه‌شماری می‌کرد. تا مرا دید گفت: چه ارمغان آورده‌ای؟ گفتم: نور هدایت. و بعد ماجرا را برایش توضیح دادم. از همان روز من و محمد بن نعمان به ارشاد مردم پرداختیم و پیروان امام صادق«ع» را به حضور امام کاظم«ع» راهنمایی کردیم.»(۱۰)

امام هفتم بیش از پیش شناخته شدند و مردم بیشتری به سوی ایشان روی آوردند و برخلاف اختناق شدیدی که منصور عباسی اعمال می‌کرد، از انوار تابناکشان فروغ می‌گرفتند و در مشکلات و مسایل دینی و شرعی به آن حضرت مراجعه می‌کردند. منصور کوشید شیعیان را پراکنده و سردرگم سازد و آنان را به برادران امام، یعنی اسماعیل و عبدالله ارجاع می‌داد، حال آنکه اسماعیل در زمان حیات پدرش رحلت یافت و آن حضرت با حضور والی مدینه (محمدبن سلیمان) وی را تشییع کرد!.(۱۱)

عمربن ابان می‌گوید: «امام صادق«ع» امامان پس از خود را یاد کردند. من اسماعیل را نام بردم. فرمودند: نه، به خدا سوگند این کار به اختیار ما نیست و دست خداست.»(۱۲)

زراره می‌گوید: «خدمت امام صادق«ع» رسیدم. سرور فرزندان ایشان، امام کاظم«ع» در سمت راست و جنازه اسماعیل رو به‌ روی حضرت قرار داشتند. به من فرمودند: برو و داوود رقی، حمران بن اعین و ابوبصیر را بیاور. اطاعت کردم و آوردم. دیگر یاران هم آمدند تا سی نفر شدند امام خطاب به داوود رقی فرمودند: پارچه روی جنازه را کنار بزن. او چنان کرد. حضرت پیکر بی‌جان اسماعیل را به حاضران نشان دادند و همگی بر مرگ او صحه نهادند. صادق آل‌ محمد فرمودند: خداوندا گواه باش که برای رفع اشتباه مردم تا این اندازه کوشیدم و بار دیگر تأکید فرمودند: پروردگارا شاهد باش، اما باز گروهی که می‌خواهند نور خدا را خاموش سازند، اسماعیل را مطرح می‌کنند. در این هنگام به فرزندشان موسی اشاره کردند و فرمودند: خداوند نور خودش را تأیید می‌کند، گرچه گروهی نخواهند.»

اسماعیل را که دفن کردند، امام دست فرزند خود موسی را گرفتند و فرمودند: هوالحق والحق معه و منه الی ان یرث الله الارض و من علیها؛(۱۳) او برحق و با حق است و حق از اوست تا روز قیامت.

با این تأکیدها و تصریح‌ها، بر کسانی که با امام ششم در ارتباط بودند، مشخص شد که بعد از آن وجود مبارک، فرزندشان ابوالحسن موسی بن جعفر«ع» امام است.

ناگفته نماند که شدت اختناق منصور عباسی درباره اهل‌بیت عترت و طهارت و علویان در زمان امام صادق«ع» مشکلات ویژه‌ای را در باره تعیین امام بعدی به وجود آورد، و شرایط اقتضا می‌کرد که پیشوای شیعیان برای عده‌ای از اغیار و افراد، مشخص نباشد.

 

عابدترین مردم زمانه

براساس آنچه که در منابع روایی، رجالی و تاریخی آمده است، امام کاظم«ع» عابدترین و فقیه‌ترین و گرامی‌ترین شخصیت عصر خود به شمار می‌رفتند. هیچ‌ کس همچون ایشان در صیانت از قرآن اهتمام نورزید و مردم مدینه آن حضرت را زینت عابدان می‌نامیدند.(۱۴)

ابن ابی‌الحدید، عالم معتزلی مذهب و شارح نهج‌البلاغه می‌گوید: «تفقه، دینداری، عبادت، بردباری و شکیبایی در وجود امام کاظم«ع» جمع گردیده بود.»(۱۵)

یافعی یمنی نیز تقریباً همین خصال را برای امام هفتم ذکر می‌نماید.(۱۶)

هرگاه دوسوم از شب می‌گذشت، امام نمازهای نافله به جای می‌آوردند و تا طلوع سپیده به اقامه نوافل و ذکر و عبادت مشغول بودند و ‌چنان می‌گریستند که محاسن مبارکشان به اشک آمیخته می‌شد و حالت بیهوشی به ایشان دست می‌داد. هرگاه به تلاوت قرآن مشغول می‌شدند، مردم به گرد آن امام همام جمع می‌شدند، از صوت ملکوتی و لحن جذاب ایشان لذت می‌بردند و از گریه ایشان به هنگام خواندن آیات الهی می‌گریستند. مردم به دلیل همین حالت، به ایشان لقب عبدصالح دادند و این عنوان بیش از هر لقب و کنیه‌ای بر ایشان ماند.(۱۷)

هنگامی که امام کاظم«ع» به زندان هارون روانه گردیدند، این گونه با خدای خود زمزمه داشتند: پروردگارا! چه بسیار مدت بود که از تو می‌خواستم مرا برای عبادت خویش فراغت دهی. اینک دعایم را به اجابت رساندی، پس تو را از این بابت سپاس می‌گویم.

موقعی که امام در زندان ربیع به سر می‌بردند، هارون‌الرشید گاهی بر بامی که مشرف به زندان بود می‌رفت و به داخل زندان نظر می‌افکند و هر بار می‌دید که گویی لباسی بر گوشه‌ای از زندان افکنده‌اند. می‌پرسید این جامه از آن کیست؟ ربیع می‌گفت: آن شیئی لباس نیست، بلکه موسی‌ بن جعفر است که اوقات خود را در حالت سجده، عبادت و ذکر می‌گذراند. هارون می‌گفت: به‌راستی که او از عبادین هاشم است. ربیع می‌پرسید: پس چرا دستور می‌دهید در زندان بر او سخت گیرند؟ خلیفه می‌گفت: هیهات، جز این چاره‌ای نداریم.(۱۸)

 

اعلم علمای عصر

چنین بزرگواری با این ویژگی‌ها در عبادت، ذکر و دعا از نظر مقام علمی و احاطه فکری بر معارف و علوم متداول در اوج قرار داشت. در عصری که مسلمانان در احاطه بر علوم و ادبیات وضع مطلوبی داشتند و حکمت و دیگر معارف علمای یونان، هند و ایران به زبان عربی ترجمه می‌شد، حضرت موسی‌ بن جعفر را در محافل علمی نه تنها عالم که «اعلم» می‌نامیدند تا آنجا که این عنوان در زمره القاب ایشان درآمد.

ابوبصیر نقل کرده است: «در محضر مقدس امام عالم کاظم افتخار شرفیابی داشتم. مردی از خراسان رسید و سخنان خود را به زبان عربی آغاز کرد، ولی امام هفتم پاسخ او را به فارسی دادند. خراسانی با حیرت‌ گفت: یا بن رسول‌الله! من با دشواری و صعوبت با لغت تازی سخن گفتم چون تصور کردم امام من جز با این زبان، با لسان دیگری مأنوس نیستند. اکنون می‌بینم که شما پارسی را که زبان مادری من است، شیواتر از من ادا می‌کنید. امام فرمودند: سبحان‌الله! اگر بنا باشد که شما ندانید و من هم ندانم، پس رجحان من بر شما در چیست و امتیاز مقام امامت را چگونه در وجود من خواهی یافت.(۱۹)

امام کاظم«ع» مدت بیست سال در ساحل اقیانوس والدشان امام صادق«ع» قرار داشتند و فنون دانش و ریزه‌کاری‌های حکمت و منطق را از پدر خود فرا ‌گرفتند و برای منصب امامتی که در آینده نزدیک به ایشان سپرده می‌شد، آماده ‌شدند، به طوری که آن حضرت در آغاز جوانی مورد اعجاب و ستایش دانشمندان و علمایی قرار گرفتند که خوشه‌چین خرمن معارف و فضایل دانشگاه امام صادق«ع» بودند. آنها متوجه شدند این جوان در حل پیچیده‌ترین مسائل فکری و علمی ید طولایی پیدا کرده است.(۲۰)

امام کاظم«ع» دنباله برنامه علمی پدر را گرفتند و حوزه‌ای پربار را تشکیل دادند و در آن به تربیت رجال علم و فضیلت پرداختند. به گفته سید بن طاووس کثیری از یاران خاص امام و بزرگان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می‌‌آمدند و پاسخ‌های علمی و منطقی ایشان به سئوالات حاضران را یادداشت می‌کردند و هر حکمی را که ایشان به مناسبت‌هایی صادر می‌فرمود ضبط می‌کردند.(۲۱)

ابن حجر میثمی (متوفی به ۹۷۴ ق.) از مشاهیر علمای اهل تسنن گفته است: «حضرت موسی وارث علوم و معارف پدر و دارای فضل و کمال بود. هیچ‌ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه ایشان نمی‌رسید.»(۲۲)

حتی هارون‌الرشید خطاب به فرزندش مأمون اعتراف می‌کند که ای فرزندم! من با زور و ارعاب بر مردم غلبه یافته‌ام و به ظاهر بر ایشان حکومت می‌کنم، اما سوگند به خداوند، او از من و تمام مردم بر جانشینی رسول اکرم«ص» شایسته‌تر است. او وارث دانش پیامبران است و اگر بخواهی به علوم واقعی و راستین دست‌یابی، بدان که تنها نزد او یافت می‌شود.»(۲۳)

 

سحاب سخاوت

یکی از برجسته‌ترین خصال امام کاظم«ع» سخاوت و جود و کرم آن حضرت است. بذل و بخشش آن فروغ امامت زبانزد خاص و عام بود و از این جهت شهرتی به‌سزا داشتند. ایشان در دل شب از مستمندان و فقیران مدینه تفقد به عمل می‌آوردند و به آنان مواد غذایی، وجوه نقد و مانند آن را می‌رسانیدند، بی اینکه افراد بی‌بضاعت متوجه شوند این عطایا از ناحیه چه کسی است.(۲۴)

امام موسی ‌بن جعفر«ع» نه تنها به دوستان و آشنایان احسان و نیکی می‌کردند، بلکه در باره دشمنان نیز کرم و سخاوت خود را بروز می‌دادند.

معمولاً امام اگر به فقیری کمک می‌کردند، عطای ایشان در حدی بود که نیازمندی او کاملاً برطرف می‌گردید و اگر کسی بعد از این امدادگری فقیر می‌شد، مردم می‌گفتند تعجب است از کسی که کیسه پولی از امام کاظم گرفته و باز هم از ناداری می‌نالد.(۲۵)

مزرعه محمد قرظی در نزدیکی مدینه به دلیل هجوم ملخ‌ها آسیب زیادی دید و او خرج صیفی‌کاری را با پول دو شتر بدهکار شد. امام کاظم«ع» از وی پرسیدند میزان خسارتی که متوجه تو شده چقدر است؟ گفت: یک‌صد و بیست دینار با بهای دو شتر. حضرت به مسئول بیت‌المال فرمودند: یک‌صد و پنجاه دینار بده. سی‌دینار اضافی بابت سود اصل مخارج است و نیز دو نفر شتر هم تحویلش بده. سپس حضرت وارد مزرعه او شدند و در حق او دعا کردند.(۲۶)

 

شراره‌های شرارت

امام کاظم«ع» دوران کودکی را می‌گذرانیدند که بساط حکومت جابرانه امویان برچیده شد. سیاست ظالمانه و برخوردهای وحشیانه این سلسله با جوامع اسلامی باعث گردید مردم خواستار تجدید حیات اسلام راستین شوند و دوران خلافت امیرمؤمنان«ع» را زنده سازند. در این میان عده‌ای از این تمایلات پسندیده مردم سوءاستفاده کردند و به نام رساندن حق به حق‌دار، بنی‌امیه را به کمک سردارانی چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی از میان برداشتند، اما به جای آل‌علی و خاندان عترت، ابوالعباس سفاح عباسی را بر مسند خلافت و اریکه قدرت نشاندند و بدین‌گونه در سال ۱۳۲ قمری سلسله‌ای روی کار آمد که در جنایت، قساوت، نفاق و خلافکاری نه تنها از امویان چیزی کم نداشت، بلکه در بسیاری جهات از آنان در ستمگری پیشی گرفت.(۲۷)

در ۱۳۶ با مرگ سفاح، برادرش منصور روی کار آمد که حتی به ابومسلم خراسانی با آن همه خدمات به عباسیان رحم نکرد و او را کشت و لحظه‌ای از قتل، حبس، زجر و مصادره اموال علویان و سادات نیاسود. او امام صادق«ع» را در ۱۴۸ به شهادت رساند. امام کاظم«ع» در آن زمان بیست ساله و تا سی سالگی با حکومت آمیخته به خفقان، رعب و هراس‌آفرین منصور در ستیز بودند، مخفیانه شیعیان را سامان می‌دادند و به امور آنان رسیدگی می‌کردند.

با هلاکت منصور و روی کار آمدن فرزندش مهدی، او سیاست فریب و خدعه‌ را در پیش گرفت و در عیاشی، شهوت‌رانی و میگساری و تلف کردن بیت‌المال بسیار افراط کرد. در این میان، صلابت معنوی و جلوه‌های ملکوتی امام کاظم«ع» مهدی را نگران کرد و چون می‌دید که مردم پنهانی به آن حضرت روی می‌آورند و از چشمه فیاض ایشان بهره می‌گیرند، بر خلافت خود بیمناک گردید و فرمان داد حضرت را از مدینه به بغداد آوردند و به زندان افکندند، اما طولی نکشید که احساس کرد رفتارش درست نبوده و برایش مخاطراتی را به همراه ‌آورده است، از این رو دستور داد وسایل بازگشت امام را به مدینه فراهم ساختند.

امام در مدینه به‌رغم فشار شدید سیاسی دربار عباسی به ارشاد مردم، تعلیم و تربیت اصحاب و یاران و افزایش معرفت و بصیرت شیعیان پرداختند تا آنکه مهدی در ۱۶۹ هجری به هلاکت رسید و فرزندش هادی روی کار آمد. او هم مانند پدرش با آل‌ علی به خصومت پرداخت.(۲۸) در زمان او حسین ‌بن‌علی از نوادگان امام حسن مجتبی«ع» با هماهنگی و رضایت امام کاظم«ع» علیه حکومت وقت در حجاز قیام کرد، اما قوای هادی عباسی در محلی به نام فخ نیروهای این علوی مبارز را در محاصره‌ای شدید قرار دادند و او و یارانش را به شهادت رساندند. وقتی امام کاظم«ع» سر بریدۀِ رهبر این این قیام را در مدینه دیدند فرمودند: «إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون. سوگند به خدا که او به شهادت رسید در حالی که مسلمان و صالح بود. بسیار روزه می‌گرفت و بسیار شب‌ زنده‌دار بود. امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و در خاندانش مردی چون او وجود نداشت.»(۲۹)

 

نبرد با انحرافات فکری و کلامی

امام کاظم«ع» علاوه بر مبارزه با جرثومه‌های فساد و ستمکاران، در جبهه نبرد با منحرفان نیز در خط مقدم قرار داشتند. در برهه‌ای از دوران امامت آن حضرت، افرادی در کسوت فرهنگ و اعتقادات، عقاید باطلی را مطرح و حاکمان زور نیز از این مرداب‌های منحرف حمایت می‌کردند. اختناق شدید و کنترل روابط و معاشرت‌های امام و در حصر و حبس بودن آن حضرت نیز سبب گردید تا مردم دسته‌ دسته به دام این عقاید بیهوده و بی‌ارزش گرفتار ‌شوند. عده‌ای مُروج افکار ملحدان بودند، گروهی در گرایش‌های پاک و صادقانه مردم نسبت به دیانت و مذهب شبهه به وجود می‌آوردند، عده‌ای راه افراط و تفریط را می‌پیمودند و افرادی هم خرافات و اوهام را به جای ارزش‌های ناب اشاعه می‌دادند.

امام در برابر این باتلاق‌های خطرناک و اغواکننده حرکتی فداکارانه را در پیش گرفتند و زمینه‌هایی را فراهم ساختند تا ضمن خنثی کردن آثار و عوارض این انحرافات، به همت یاران وفادارشان معارف ناب قرآن و سنت محمدی را شکوفا و مشعل حق‌طلبی را فروغ بخشند. اصحاب دانشمند امام با هدایت پیشوای عالم و پرهیزگار خود به تألیف آثاری در عقاید مطابق مذهب اهل‌بیت«ع» اقدام کردند و نیز در نگاشته‌هایی نورانی، تعالیم مسموم فرقه‌های انحرافی و خرافی را باطل و بی‌اثر ‌ساختند.(۳۰)

امام کاظم«ع» حراست از مرز و بوم عقاید اصیل اسلامی را که گاهی مورد تعرض جاهلان، مغرضان و افراط‌گرایان واقع می‌شد، وظیفه خود می‌دانستند و در این زمینه به مبارزات علمی و فکری پرداختند و از طریق مناظره‌هایی منطقی و با تأکید بر جدال احسن و موعظه ‌بیدارکننده به اصلاح عقاید و تعدیل افکار اهتمام ورزیدند.

از تلاش‌های مهم آن حضرت، مقاومت در برابر افرادی بود که در مسایل کلامی و فقهی به جعل حدیث می‌پرداختند و پاسخ به تحریفات و اکاذیب آنان و نادرستی برداشت‌های عامیانه و سطحیشان به هنگام تفسیر آیات متشابه و توضیح احادیث بود.

 

 

حبس و شهادت

هارون برای حفظ قدرت و جاه‌طلبی خود در زمینه‌های مختلف و برای رسیدن به مقاصد شوم و باطل خویش ضمن ریاکاری، ارزش‌های دینی و مقررات آیین اسلام را به‌راحتی زیر پا ‌گذاشت و تمام توانایی‌های جامعه اسلامی را برای ارضای امیال و هوس‌های مذموم خود به کار گرفت. او در میان خلفای عباسی اولین فرد است که مجالس بزم آلوده به میگساری، رقص، غنا و آلات لهو و لعب را در دربار خویش متداول و مرسوم ساخت. هارون‌الرشید که می‌دید علویان و سادات در مقابل این تبهکاری‌ها ایستادگی می‌کنند و در این راه از هیچ گونه فداکاری و ایثاری دریغ ندارند.در بخشنامه‌ای خطاب به کارگزاران خود فرمان داد آل‌ علی را از بغداد، عاصمه کشور اسلامی اخراج و آنان را تار و مار کنند. امام هفتم از گرفتاری‌هایی که برای مسلمانان به وجود آمد به‌شدت رنج می‌بردند و تصمیم گرفتند به مقتضای زمان و با توجه به طرز فکر مردم، قیامی فکری و فرهنگی را ترتیب دهند و چهره آفت‌زده دستگاه حکومت را افشا کنند. عده‌ای از شیعیان فرزانه تحت رهبری امام که خود را در برابر این آلام موظف می‌دیدند به چاره‌جویی گرد هم آمدند. شاعران و ادیبان احساسات مردم را در نفرت از دستگاه هارون‌الرشید در سروده‌های خویش در معرض افکارعمومی قرار دادند. دیوارهای کشور اسلامی با تابلوهای رنگین و نوشته‌های نمادین، اعمال ننگ‌آور عباسیان را به نمایش گذاشتند.

امام از طریق یار و دوستدار خود علی ‌بن یقطین، وزیر دربار هارون‌، در تشکیلات حکومتی نفوذ سیاسی داشتند و برخی از افراد مرتبط با خلیفه وقت را دچار تحولات روحی ساختند، به‌نحوی که آنان از کارنامه سیاه هارون ابراز نفرت و انزجار می‌کردند. همچنین درآمد بیت‌المال را در جهت شکاف‌های اقتصادی اجتماعی جامعه به کار گرفتند و بدین‌ گونه حمایت‌های مردمی از امام رو به فزونی نهاد. ایجاد جرقه‌های سیاسی نیز از تاکتیک‌های حضرت به شمار می‌رفت.

صفوان جمال از یاران صدیق امام بود که شترهای خود را به هارون کرایه داده بود. امام روزی او را فراخواندند و فرمودند تمام اعمالت خوب است، جز یک کار. صفوان بر خود لرزید که چه کار خلافی مرتکب شده است. امام ماجرای شترها را مطرح کردند، توجیهات صفوان در این باره مورد پذیرش حضرت قرار نگرفت و به وی اخطار دادند: «آیا دوست داری هارون زنده بماند تا تو کرایه شترانت را از او بگیری؟» عرض کرد: «بلی.» حضرت فرمودند: «هر کسی که دوستدار بقای این افراد باشد در زمره آنان به شمار می‌آید و در این صورت به آتش دوزخ وارد می‌گردد.»(۳۱)

موضع‌گیری‌های قاطعانه امام، سبب گردید که دل سیاه هارون از خصومت در باره هفتمین فروغ امامت لبریز گردد و به دنبال آن، حضرت در کنار حرم رسول اکرم«ص» در مدینه بازداشت و به زندان بصره منتقل کردند.

دوران حبس امام در بصره یک سال طول کشید. هارون به جعفر فرمان داد امام را به قتل برساند، اما او که در این مدت شیفته و مجذوب شخصیت والای امام گردیده بود، از اجرای این دستور امتناع کرد و هارون یکی از دژخیمان خود به نام سندی بن شاهک دستور داد امام را به زندان بغداد منتقل کند. امام از سال ۱۷۹ تا ۱۸۴ هجری در حبس به سر بردند و در این مدت هارون از هیچ گونه فشار و سختگیری نسبت به ایشان فروگذار نکرد تا آنکه مخفیانه دستور مسموم کردن امام را صادر کرد و سندی بن شاهک مأمور اجرای این جنایت شد. و سرانجام پیشوای هفتم در سن ۵۴ سالگی بر اثر سم به شهادت رسیدند. پیکر آن حضرت در قبرستان قریش که اکنون به کاظمین مرسوم است دفن شد و قرن‌هاست که آستان آن بزرگوار زیارتگاه مشتاقان است.(۳۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، کلینی رازی، ج ۲، ص ۳۸۵.

۲ـ کافی، کلینی رازی، ج اول، ص ۴۷۶.

۳ـ منتهی‌الامال، ج ۲، ص ۳۳۷.

۴ـ ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۳، ص ۱۸.

۵ـ منتهی‌الامال، ج ۲، ص ۳۳۵.

۶ـ الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی،‌ ج دوم، ص ۳۱۳.

۷ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱۰.

۸ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، صص ۴۳۵ـ۴۳۴.

۹ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۲، صص ۲۱۷ـ۲۱۶.

۱۰ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۲۲۱، الائمه الاثنی عشر، ج ۲، ص ۳۱۹.

۱۱ـ الائمه الاثنی عشر، ج ۲، ص ۳۲۰.

۱۲ـ بصائرالدرجات، ص ۴۷۱، اثبات الهده، حر عاملی، ج ۵، ص ۴۸۴.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۱؛ غییت نعمانی، ص ۱۷۹.

۱۴ـ الارشاد، ج ۲، ص ۲۳۱، اعلام الوری طبرسی، ص ۲۹۸.

۱۵ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۵، ص ۲۷۳.

۱۶ـ مراه الجنان، یافعی یمنی، ج ۱۰، ص ۳۹۴.

۱۷ـ الائمه الاثنی عشر، ج ۲، صص ۳۲۱ـ۳۲۰.

۱۸ـ حیاه الامام موسی بن جعفر، باقر شریف قرشی، ج اول، ص ۱۴۰.

۱۹ـ الارشاد، ج ۲، ص ۲۲۵، کافی، ج ۱، ص ۲۲۵، بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۴۷.

۲۰ـ الائمه الانثی عشر، ج ۲، ص ۳۱۳.

۲۱ـ الانوار البهیه، محدث قمی، ص ۱۷۰.

۲۲ـ الصواعق المحرقه، ابن حجر احمدبن محمد میثمی، تصحیح عبدالوهاب عبداللطیف، ص ۲۰۳.

۲۳ـ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج ۳، ص ۳۶.

۲۴ـ المجالس السنید، سیدمحسن امین جبل عاملی، ج ۲، ص ۵۲۷.

۲۵ـ سیره الائمه، ج ۴، ص ۸۲.

۲۶ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۱.

۲۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۸۹.

۲۸ـ بحارالانوار، ج ۴۸، صص ۷۲ـ۷۱، اعلام الوری، ص ۲۹۵،

۲۹ـ مقاتل الطائبین، ابوالفرج اصفهانی، صص ۶۳۶ـ۶۰۰.

۳۰ـ در این باره بنگرید به فهرست شیخ طوسی، رجال نجاشی.

۳۱ـ رجال‌کشی، صص ۴۴۱ـ ۴۴۰.

۳۲ـ مقاتل الطائبین، صص ۷۰۲ـ۶۹۶، بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۳، نورالابصار، ص ۱۵۱.

 

 

سوتیترها:

۱٫

از آنجا که امام هفتم در مقابل جاهلان، دشمنان، بدخواهان و مخالفان، خشم خود را فرومی‌خوردند و با کرامت ویژه‌ای از خطاها و لغزش‌های آنان می‌گذشتند و این افراد را مورد عنایت و بذل توجه قرار می‌دادند و به سعه صدر، حلم و بردباری مشهور بودند، به کاظم معروف گردیدند.

 

۲٫

معمولاً امام اگر به فقیری کمک می‌کردند، عطای ایشان در حدی بود که نیازمندی او کاملاً برطرف می‌گردید و اگر کسی بعد از این امدادگری فقیر می‌شد، مردم می‌گفتند تعجب است از کسی که کیسه پولی از امام کاظم گرفته و باز هم از ناداری می‌نالد.

 

 

30نوامبر/16

روحانیت شیعه و مصادیق قاعده نفی سلطه

اسماعیل نساجی‌زواره

طلیعه نوشتار

مکتب حیات‌بخش اسلام پیروان واقعی خود را به آزادگی و زندگی عزت‌آفرین فرا ‌خوانده و تن دادن به ذلت و ظلم‌پذیری را برای آنان ممنوع ساخته است. پویندگان راه اهل‌بیت«ع» در طول تاریخ با رهبری و روشنگری عالمان راستین و با الهام از آموزه‌های دینی، همواره با ظلم و ظالمان سر ناسازگاری داشته‌ و برای صیانت از قلمرو مسلمین مقید به اجرای احکام و اصول خاصی بوده‌اند.

یکی از این اصول «قاعده نفی سلطه» است که بر تمام مسائل اساسی دیگر حاکمیت دارد؛ زیرا این قاعده محکم فقهی که ضامن استقلال و سربلندی مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بین‌المللی اسلام در حوزه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد، برگرفته از سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: «… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (۱) : خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلط نداده است.»

طبق این آیه شریفه،‌ ارتباط میان مسلمانان و کافران نباید به گونه‌ای باشد که بوی ذلت جامعه اسلامی از آن استشمام شود. بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی«ره» در این باره می‌فرمایند: «یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.»(۲)

آن فقیه فرزانه در مورد برخی از قراردادها و همکاری‌هایی که زمینه استیلای فکری، فرهنگی و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم می‌آورد، می‌فرمایند: «اگر روابط سیاسی بین دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان شود و یا باعث اسارت سیاسی آنان گردد، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند، باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دست‌کم با مبارزه منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۳)

لذا در هر مقطعی از زمان که وابستگی و تسلط بیگانگان بر مسلمانان به‌نوعی بروز پیدا کرده، علما و روحانیون شیعه به مخالفت برخاسته و نارضایتی خود را نسبت به این مسئله اعلام نموده‌اند.

نگارنده در این نوشتار درصدد است با الهام از آموزه‌های دینی و تاریخی به بیان مصادیق نفی سلطه علما و روحانیت شیعه در طول تاریخ معاصر بپردازد. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه حقیقی آن بزرگواران قرار گیرد.

 

مخالفت با قرارداد رویتر

در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه، میرزا حسین‌خان مشیرالدوله (سپهسالار) که به علت اقامت طولانی در خارج از کشور به‌شدت مجذوب فرهنگ غرب شده بود، با اصرار انگلستان از سال ۱۲۱۸ هـ.ق به مدت ده سال در صدراعظم ناصرالدین شاه شد و به دادن امتیاز به بیگانگان اصرار می‌ورزید.

در زمان صدارت او بود که ناصرالدین شاه امتیاز معروف «رویتر» را به «بارون ژولیوس رویتر» واگذار کرد. انعقاد این قرارداد توسط انگلیسی‌ها در آن روز از شاهکارهای سیاسی این کشور محسوب می‌شد. انگلیسی‌ها این نقش را چنان ماهرانه ایفا کردند که ناصرالدین شاه از عدم انجامش بسیار نگران شد؛ لذا او که وکالت انعقاد این قرارداد را به مشیرالدوله سپرده بود، در نامه‌ای به سپهسالار نوشت:

«جناب صدراعظم ان‌شاءالله این کار را خوب انجام بدهید و امیدوارم خدماتی به دین و دولت کرده باشید که مافوق نداشته باشد.»(۴)

ناصرالدین شاه پس از انعقاد این قرارداد برای اولین‌بار عازم اروپا شد. او پیش از حرکت، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله را به عنوان سفیر جدید ایران در انگلستان به لندن فرستاد تا ضمن تسلیم قرارداد به رویتر و قرار اجرای آن، مقدمات پذیرایی شاه را در انگلستان فراهم کند. ناصرالدین شاه پس از بازگشت از سفر پنج ماهه و پس از افشای رسوایی قرارداد رویتر در برابر موج سهمگین مخالفت علما و مردم قرار گرفت.

علمای ایران به‌خصوص مرحوم آیت‌الله حاج ملا کنی تهرانی (۱۳۰۶ـ۱۲۰۳ هـ.ق) که از بزرگان علمای امامیه در این دوره بود، پس از باخبر شدن از این قرارداد ننگین، علیه رژیم دست به اعتراض زد.

تقریباً یک هفته پس از ورود ناصرالدین شاه به خاک ایران، حاج ملاعلی کنی مجتهد متنفذ تهران نامه‌ای مبنی بر مخالفت با قرارداد رویتر به شاه نوشت و خاطرنشان کرد که: «ما شخص میرزا ملکم‌خان را دشمن دین و دولت می‌دانیم و به هیچ وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت را ندارد.»(۵)

این نامه ناصرالدین شاه را مجبور کرد که سپهسالار (عامل امضای قرارداد) را از مقام صدارت عزل کند، ولی اوضاع عادی نبود و در همه جای کشور زمزمه‌های مخالفت با این قرارداد شنیده می‌شد. شاه از این موضوع بسیار وحشت داشت و سرانجام بر اثر فشار علما و اعتراضات مردم مجبور شد با زحمت زیاد سپهسالار را برای حل این موضوع از بندر انزلی به تهران احضار و او را مأمور لغو قرارداد رویتر کند. سپهسالار برخلاف میل باطنی خود مجبور شد این قرارداد را به هر صورتی که هست لغو کند. عاقبت دولت ایران عدم اجرای قرارداد در موعد مقرر را مورد استناد قرار داد و رسماً برای اطلاع مردم در روزنامه رسمی ایران، مورخ ۱۹ رمضان سال ۱۲۹۰ هـ.ق لغو این قرارداد را اعلام کرد.(۶)

 

نهضت تحریم تنباکو

یکی از امتیازاتی که در دوره قاجار به دولت استعمارگر انگلستان واگذار شد، انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو در داخل و خارج ایران به مدت پنجاه سال بود که به یک فرد انگلیسی به نام «تالبوت» داده شد. ناصرالدین شاه این امتیاز را در برابر دریافت سالانه پانزده هزار لیره و یک‌ چهارم سود سالانه به دولت انگلیس واگذار کرده بود، در حالی که دولت عثمانی با وجود اینکه محصول توتون و تنباکوی کمتری داشت، این امتیاز را در برابر دریافت سالانه هفت صد هزار لیره به یک شرکت خارجی واگذار کرده بود.

مردم ایران که می‌دیدند محصول توتون و تنباکوی خود را باید به بهای کمی به بیگانگان بفروشند و برای مصارف داخلی دوباره آن را به قیمت گزافی بخرند، به این قرارداد اعتراض و مخالفت‌هایی را در شهرهایی مانند تبریز، شیراز، اصفهان و تهران آغاز کردند.

علمای دین در شهرهای مختلف رهبری این نهضت را به دست گرفتند. آیت‌الله آقانجفی اصفهانی در اصفهان، آیت‌الله سید علی‌اکبر فال اسیری در شیراز، آیت‌الله میرزا حسن آشتیانی و آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در تهران و آیت‌الله میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی در تبریز از جمله ‌این روحانیون بودند که خطر سلطه استعمار انگلیس را به مردم گوشزد کردند.

در این میان، آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری به عنوان نماینده آیت‌الله میرزای شیرازی، مرجع بزرگ شیعیان در ایران عمل می‌کرد و نقش اساسی در گرفتن فتوای تحریم تنباکو از مرجعیت بزرگ شیعه داشت.(۷)

سید جمال‌الدین اسدآبادی نیز به مخالفت با این قرارداد برخاست. او در این باره نامه‌ای به آیت‌الله میرزای شیرازی نوشت. سرانجام حکم تاریخی این مجتهد بزرگ و صاحب نفوذ صادر شد و قیامی بزرگ در سراسر ایران پدید آورد که حتی به درون دربار شاه نیز نفوذ کرد.

نهضت تحریم تنباکو نمونه‌ای از دفاع مقدس روحانیت شیعه از حقوق مردم در مقابله با استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که آثار و پیامدهای مهمی بر تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر گذاشت. حکم مذکور چنین بود: «امروز استعمال توتون و تنباکو به هر صورت حرام و در حکم جنگ و مبارزه با امام زمان«عج»‌ است.»(۸)

صدور این حکم سبب شد که شاه به‌ناچار تسلیم و ابتدا امتیاز داخلی دخانیات و سپس امتیاز خارجی آن لغو شود. این پیروزی بزرگ به رهبری روحانیون سبب گردید که ضربه‌ای سخت به استعمارگران و عاملان داخلی آنان وارد آید و مردم باور کنند که توانایی ایستادگی در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی را دارند.

 

تحریم کالاهای روسی

آیت‌الله آخوند خراسانی، شاگرد میرزای شیرازی، بر اساس وظیفه دینی در عصر قاجار برای دفاع از حقوق مسلمانان و شیعیان در سنگر مرجعیت وارد فعالیت‌های سیاسی شد. آن عالم جلیل‌القدر به حکم نیابت عامه‌اش از ناحیه ‌مقدسه‌ حضرت ولی عصر«عج» خود را غمخوار مردم مظلوم ایران می‌دانست و برای قطع دست ظالمان و ستمگران قاجار،  به دفاع از مشروطه‌ پرداخت تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامی دفاع کند و در سایه‌ گسترش عدالت، مسلمانان را به قله تمدن و شکوه علمی برساند.

پس از سقوط محمدعلی شاه (تیرماه ۱۲۸۸ هـ.ش) دولت روس و انگلیس برای چپاول هر چه بیشتر منابع ایران با یکدیگر رقابت می‌کردند و حضور مداوم بیگانگان در ایران، خاری در چشم وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان واقعی بود. این دو گروه چون به‌تنهایی قدرت مقاومت در برابر روسیه ‌تزاری را نداشتند، چشم امید به مراجع دینی خود دوخته بودند تا آنان بتوانند با نفوذ معنوی‌ای که در میان توده‌های مردم دارند، چاره‌ای برای دفع روس‌ها بیندیشند. به همین دلیل مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی به عنوان مرجع تقلید شیعیان از روی تعهد و احساس وظیفه دینی در اولین گام با ارسال تلگراف به اعضای مجلس کالاهای روسی را تحریم کرد.(۹)

دولت روسیه از این پیام مرحوم آخوند خراسانی نسبت به منافع خود نگران شد و در نامه‌ای به وی، او را تهدید کرد که ما نیز جلوی واردات کالاهای ایرانی را خواهیم گرفت. ایشان هم به فرزند ارشدش میرزا مهدی که همگام با پدر در صف مقدم مشروطه‌خواهان بود، دستور داد تا نامه‌ای در جواب روسیه بنویسد.(۱۰)

روس‌ها چون از ترساندن آخوند خراسانی و متقاعد ساختن وی مبنی بر عدم تحریم کالاهای خود مأیوس شدند، برای ایجاد رعب و وحشت و تجاوز هر چه بیشتر به حقوق ملت ایران، انگلیسی‌ها را نیز با خود همراه و همدست کردند، اما آخوند خراسانی به همدستی انگلیسی‌ها با متجاوزان روسی اعتراض و برای مقابله با متجاوزان فرمان جهاد را صادر کرد.

ایشان به دنبال این فرمان تصمیم گرفت تا خود در رأس سایر علما و به اتفاق آنان برای تهییج ایلات و عشایر و سرکوب روس‌ها به ایران بیاید و در همان موقع تلگرافی به مؤتمن الملک رئیس مجلس شورای ملی مخابره و آمادگی خود را برای حرکت به سوی ایران اعلام کرد. مرحوم آخوند خراسانی با رویکرد دینی وارد نهضت مشروطیت شد و آن را با معیارهای اسلامی در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان سازگار یافت و با توجه به وظیفه شرعی به استقرار آن همت گمارد، ولی به‌مرور زمان پرده‌ از مقاصد شوم مشروطه‌خواهان ملحد برافتاد و آنان با به جا گذاشتن سابقه زشتی همچون شهادت شیخ فضل‌الله نوری و ناکارآمد خواندن دستورات اسلام برای اداره جامعه، چهره کریه و زشت خود را نشان دادند؛ لذا مرحوم آیت‌الله آخوند به عنوان یک مرجع دینی همچون شهید شیخ فضل‌الله نوری خود را موظف ‌دید تا در مقابل این فضای ضد دینی تلگراف اعتراض‌آمیزی را به مجلس مخابره کند.

وی در این تلگراف گفت: «دولت باید از نشر مطالب الحادی و فساد برانگیز جلوگیری و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند.»(۱۱)

 

مقابله با اشغالگران

آیت‌الله محمدحسین نائینی از آغاز دگرگونی‌ها و روشنگری‌هایی که به نهضت مشروطه منجر شد، با آیت‌الله میرزای شیرازی و سید جمال‌الدین اسدآبادی رهبر نواندیشان تاریخ معاصر در ارتباط بود. پیشینه مبارزات و تفکرات ضد استبدادی وی به دوران مرجعیت میرزای شیرازی برمی‌گردد. این عالم روحانی به خاطر هوش سرشار و استعداد فراوانی که داشت و در مسائل سیاسی روز و اوضاع حکومت قاجار ژرف‌اندیش بود، مورد توجه آیت‌الله میرزای شیرازی واقع شد و از منزلت ویژه‌ای برخوردار گردید و به گفته برخی حتی نامه‌هایی که میرزای شیرزای به سران حکومت‌های ایران و عثمانی می‌نگاشت، به خط او بود.(۱۲)

بر این اساس، مرحوم آیت‌الله نائینی در عصر مرجعیت میرزای شیرازی و دوران مبارزات سید جمال‌الدین اسدآبادی و در زمانی که هنوز سخنی از مشروطه در میان نبود، با بینش و آگاهی عمیق برای مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتی قاجار تلاش ‌کرد. وی پس از قتل ناصرالدین شاه که فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه رسید، ضمن حضور در جریانات سیاسی، خود را برای حمایت بنیادین از نهضت مشروطه آماده کرد و پس از سقوط مشروطه و برپایی استبداد صغیر، به نفع نظام سیاسی نوین مشروطه، برای انطباق آن با موازین و اصول اسلامی به تألیف کتاب گرانسنگ «تنبیه الامه و تنزیه المله» دست زد.(۱۳)

در سال ۱۳۲۹ هـ.ق، در زمان مجلس دوم، دولت ایران به بهانه خدمت مورگان شوستر، رایزن مالی آمریکا در ایران، با اولتیماتوم دولت روس مواجه شد و قسمت‌های شمالی و جنوب ایران به اشغال روس و انگلیس درآمد. این رویداد دردناک بار دیگر به علمای ایرانی مقیم عراق فرصت داد تا فریاد خود را علیه تجاوز انگلیس و روسیه بلند کنند. علمای عراق پس از دریافت تلگرافی در باره رویدادهای ناگوار ایران تصمیم گرفتند با پیروان خود به شهر کاظمین و از آنجا به سوی ایران حرکت کنند تا مبارزه‌ای سراسری را بر ضد بیگانگان به‌ویژه روسیه تزاری رهبری کنند؛ لذا علمای بزرگ نجف و کربلا همراه با دیگر روحانیون مشروطه‌خواه مانند آیت‌الله نائینی، آهنگ کاظمین کردند. در آنجا ایشان سیزده نفر را از میان خود برگزیدند و هیئتی را تشکیل دادند تا کارهای لازم را انجام دهد. یکی از اعضای این هیئت مرحوم آیت‌الله نائینی بود.(۱۴)

این هیئت تلگراف‌های بسیاری را برای دولت ایران فرستاد تا از روس‌ها بخواهد که هر چه زودتر ایران را ترک کنند و تهدید کرد که در غیر این صورت علما به سوی ایران حرکت خواهند کرد، اما چون دولت ایران از نتایج حرکت علما می‌هراسید، از آنان خواهش کرد عراق را ترک نکنند و قول داد مشکل مربوط به نیروی نظامی روسیه در ایران را حل کند.

در تهران به اصرار مقام‌های انگلیسی و به‌رغم مبارزات مردانی چون شیخ محمد خیابانی، اولتیماتوم روس‌ها پذیرفته شد، به گونه‌ای که به خدمات مورگان شوستر، رایزن مالی آمریکایی در ایران پایان داده شد و دولت ایران متعهد گردید که بدون اجازه دولت‌های انگلیس و روس، رایزن بیگانه‌ای را در ایران به کار نگمارد و هزینه لشکرکشی روس‌ها به ایران از سوی دولت ایران پرداخت گردد.

مبارزات علما از جمله آیت‌الله نائینی نقش مؤثری در جلوگیری از بازگشت محمدعلی شاه داشت، زیرا او به این نتیجه رسیده بود که باید ایران را تحت‌الحمایه روسیه قرار دهد.(۱۵)

مشروطه‌خواهانی چون آیت‌الله نائینی و آیت‌الله مازندرانی این بار بدون توجه به مسئله استبداد وارد مبارزه با اشغالگران شدند و توانستند گروه گسترده‌تری از رهبران مذهبی مانند میرزا محمدتقی شیرازی، سید اسماعیل صدر و حتی آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی را وارد میدان مبارزه کنند و آنان نیز در اعلامیه‌ها و فتواهای خود اشغال کشورهای اسلامی ایران، عراق، لیبی و… را توسط بیگانگان محکوم کردند.

 

دفاع از مرزهای ممالک اسلامی

در زمان مرجعیت مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، دولت ایتالیا قوای خود را برای اشغال کشور لیبی روانه شمال افریقا کرد و کشور ایران نیز از سوی همسایه شمالی (روسیه) اشغال و از جنوب مورد تهاجم انگلستان قرار گرفت.(۱۶)  علمای ایرانی ساکن نجف نسبت به هجوم بیگانگان به ایران و اشغال لیبی به وسیله ایتالیا به‌شدت اعتراض و با مردم لیبی که در آن زمان به امپراتوری عثمانی وابسته بودند، اظهار همدردی کردند و مبارزات خود را علیه اشغالگران روسی، انگلیسی و ایتالیایی ادامه دادند. آنان به سلطان محمد پنجم در عثمانی نیز تلگراف زدند و از او خواستند مسلمانان را در این راه یاری دهد. همچنین تلگراف‌های دیگری به کلکته، لاهور، تبت و بمبئی فرستادند و از مسلمانان آن مناطق، درخواست همکاری و همدردی(۱۷) و در بیشتر این اعلامیه‌ها حمله نظامی بیگانگان را به ایران و لیبی محکوم کردند.

سید محمدکاظم یزدی در دفاع از حدود و مرزهای ممالک اسلامی و برای مقابله با هجوم استعمارگران فتوایی را صادر کرد که نشان‌دهنده بیداری و استعمارستیزی آن مجاهد الهی است. ترجمه متن فتوا چنین است: «در این ایام که دولت‌های اروپایی مانند ایتالیا به لیبی حمله و از طرفی روس‌ها شمال ایران را اشغال و انگلیسی‌ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده‌اند، بر عموم مسلمانان از عرب و ایرانی واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند و در راه بیرون راندن نیروهای ایتالیایی از لیبی و اخراج قوای روس و انگلیس از ایران هیچ از بذل جان و مال فروگذار نکنند؛ زیرا این عمل از مهم‌ترین فرایض اسلام است تا با یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبی‌ها محفوظ بماند.»(۱۸)

مرجع بیدار و روشن‌ضمیر شیعه با این فتوا جهان اسلام را علیه قوای کفر به حرکت درآورد؛ به‌طوری که جمع زیادی از علمای نجف و مردم با پیروی از فرمان سید به جبهه‌های جنگ شتافتند و توانستند بخش‌هایی از خاک مسلمانان را پس بگیرند. فتوای جهاد سید محمدکاظم یزدی یکی از ارزنده‌ترین فرامین تاریخی است. او با این فرمان، قدرت و اثر فتوا را به استعمارگران نشان داد و به آنان فهماند که حفظ استقلال ممالک اسلامی تا چه اندازه‌ برای علمای اسلام اهمیت دارد و از سوی دیگر، روحانیت و مرجعیت در نزد شیعیان تا چه میزان از تقدس و احترام برخوردار است.

دشمنان همواره سعی داشته‌اند جایگاه مرجعیت و روحانیت را در دل مردم تضعیف کنند تا به مقاصد شوم خود نائل آیند. فتوای آیت‌الله یزدی ثابت کرد که در زمان غیبت حضرت مهدی«عج»، ولی‌فقیه می‌تواند اذن جهاد بدهد و مردم نیز با اطاعت بی‌چون و چرای خود نشان دادند که مرجعیت دینی شیعه بر قلب‌ها حاکم است.(۱۹)

 

جهاد با کفار انگلیس

در سال ۱۹۱۴ (۱۳۳۲ هـ ق) همزمان با جنگ جهانی اول، انگلستان علیه امپراتور عثمانی اعلان جنگ داد و دامنه جنگ به کشور اسلامی عراق کشیده شد. در این هنگام علمای بزرگ شیعه چون آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی و آیت‌الله شیخ‌الشریعه اصفهانی که مقیم عراق بودند، علیه انگلستان که عراق را اشغال کرده بود، اعلان جهاد دادند.

فتوای سید محمدکاظم یزدی در وجوب جهاد با کفار انگلیس چنین است: «فتوای ما مبنی بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است. از آنجا که دشمن نزدیک شده و کار، سخت بالا گرفته و مشکلات زیادی را پدید آورده است، بر هر کسی لازم است در عقب راندن قوای دشمن و سعی در حفظ مرزهای اسلام با همه امکاناتی که دارد غفلت نورزد. اگر کسی اهل جنگ نباشد یا عذری داشته باشد، وظیفه دارد عشایر را با نصیحت و موعظه به جهاد تشویق کند؛ زیرا حفظ اسلام بر هر فردی به هر صورتی که امکان دارد واجب است.»(۲۰)

بعد از ابلاغ فتوای جهاد، جمع زیادی از علما به سوی جبهه‌های جنگ شتافتند. از جمله آقا سید محمد یزدی فرزند ارشد آیت‌الله یزدی با حضور در جبهه، رشادت خاصی از خود نشان داد و سرانجام هم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.(۲۱)

 

مبارزه با وابستگی اقتصادی

از سال ۱۳۰۰ هـ. ق بازرگانان ایران با هجوم سرمایه‌های خارجی در کشور روبه‌رو شدند؛ لذا تصمیم گرفتند با دایر کزدن شرکت‌هایی در برابر سرمایه‌گذاری‌های خارجی ایستادگی کنند و بیگانگان را شکست دهند. علمای دین در مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان و در راستای گسترش بازرگانی ملی از تأسیس چنین شرکت‌هایی حمایت کردند. در سال ۱۳۱۶ هـ. ق برای ایجاد کارخانه‌ پارچه‌بافی و نیز اشتغال به بازرگانی پوشاک، به تأسیس «شرکت اسلامیه» در اصفهان اقدام و در افتتاحیه آن برخی از سخنرانان مذهبی مانند سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی و… به ایراد سخن پرداختند و مردم را به پشتیبانی از این شرکت دعوت کردند.

سید جمال‌الدین در تقویت این شرکت رساله‌ای با عنوان «لباس التقوی» نگاشت و با استناد به آموزه‌های وحیانی و روایی، ایرانیان را از مصرف کالاهای خارجی منع و حمایت از شرکت اسلامیه را از وظایف حتمی مسلمانان قلمداد کرد. بر این رساله عالمان برجسته‌ای چون آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، حاج میرزا حسین نوری، آخوند خراسانی و… با قلم شیوا و بلیغ خود تقریظ نوشتند و کمک به شرکت اسلامیه را در جهت مبارزه با کفر و دشمنان واجب اعلام کردند.

مرحوم سید محمدکاظم یزدی تأکید کرد که: «بذل جهد و صرف همت جهت امتناع از مصرف لباس و پارچه‌های خارجی امری لازم و واجب است.»(۲۲)

 

مخالفت با کاپیتولاسیون

آخرین مصداق نفی سلطه که  مبین روحیه‌ استکبارستیزی و استعمارگریزی روحانیت شیعه در راستای حفظ جامعه مسلمین و آرمان‌های آن است، مخالفت حضرت امام خمینی«ره» با تصویب لایحه کاپیتولاسیون است. در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۴۳ هـ.ش حسنعلی منصور نخست‌وزیر وقت ایران به کمک نمایندگان مجلس قانونی را به تصویب رساند که براساس آن نظامیان آمریکایی در ایران از مصونیت قضایی برخوردار می‌‌شدند. این قانون بدون شک با استقلال سیاسی و قضایی ایران مغایر بود و عملاً کشور را تحت نفوذ آمریکا قرار می‌داد. امام خمینی«ره» که از طریق یکی از کارمندان دبیرخانه مجلس در جریان تصویب لایحه کاپیتولاسیون قرار گرفته بودند، در چهارم آبان‌ماه ۱۳۴۳ هـ.ش طی یک سخنرانی بسیار مهیّج که به قول یکی از محققان آمریکایی «انقلابی‌ترین تقریر سیاسی یک‌صد سال اخیر ایران» بود، به‌شدت آمریکا، اسرائیل و شاه خائن را مورد حمله قرار دادند.(۲۳)

ایشان در این سخنرانی فرمودند: «آیا ملت ایران می‌داند که در این روزها در مجلس چه گذشته است؟ براساس این لایحه اگر یک مستشار آمریکایی یا یک خادم مستشار آمریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحب‌منصبان عالی‌رتبه ایران هر جسارتی بکند؛ هر جنایتی بنماید؛ پلیس حق بازداشت او را ندارد. اکنون من اعلام می‌کنم که این رأی ننگین [مصونیت قضایی اتباع آمریکا در ایران] مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد.»(۲۴)

ایشان با تشکیل جلسات متعدد با علمای قم و فرستادن نمایندگانی به شهرهای مختلف و سازماندهی مردم برای اعتراض به این طرح ننگین، رژیم شاه را مورد تهاجم قرار دادند و سخنرانی آن بزرگوار منجر به تبعید ایشان به ترکیه و سپس به عراق شد؛ لذا می‌بینیم که جنبه مهم این مخالفت و مخالفت‌های دیگر علما ناشی از روح سلطه‌گریزی و ظلم‌ستیزی در فرهنگ شیعه مخصوصاً قشر روحانیت بوده و هست.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۴۱.

۲ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷.

۳ـ تحریرالوسیله، روح‌الله موسوی خمینی، ترجمه علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.

۴ـ عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، ابراهیم تیموری، صص ۱۰۴ـ۱۰۳.

۵ـ همان، ص ۱۱۷ و ۱۲۵.

۶ـ همان، صص ۱۴۰ـ۱۳۹.

۷ـ تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، کربلایی حسن اصفهانی، به کوشش رسول جعفریان، ص ۱۳۰ و ۱۳۶.

۸ـ آشنایی با نظام سیاسی اسلام، مهدی نظرپور و جعفر وفا، ص ۶۲.

۹ـ نک: مرگی در نور زندگانی آخوند خراسانی، عبدالحسین مجید کفایی، ص ۲۴۰.

۱۰ـ همان، صص ۲۴۴ـ۲۴۳.

۱۱ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده، ج ۶، ص ۱۲۸۹.

۱۲ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۱۵۵.

۱۳ـ طبقات اعلام الشیعه، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۵۹۴.

۱۴ـ مآخذ قبل، ص ۱۶۰.

۱۵ـ همان، صص ۱۶۳ـ۱۶۲.

۱۶ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۳۵۲.

۱۷ـ هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، صص ۲۰۵ـ۲۰۴.

۱۸ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ص ۱۳۱.

۱۹ـ سیدمحمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش، مرتضی بذرافشان، صص ۶۵ـ۶۴.

۲۰ـ مأخذ قبل، ص ۲۱۴.

۲۱ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۱۰، ص ۴۳.

۲۲ـ تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، ص ۱۳۱.

۲۳ـ شیر و عقاب، جیمز بیل، ترجمه فروزنده برلیان، ج ۲، ص ۱۶۹.

۲۴ـ فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۲، صص ۷۷ـ۷۶.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

مکتب حیات‌بخش اسلام پیروان واقعی خود را به آزادگی و زندگی عزت‌آفرین فرا ‌خوانده و تن دادن به ذلت و ظلم‌پذیری را برای آنان ممنوع ساخته است. پویندگان راه اهل‌بیت«ع» در طول تاریخ با رهبری و روشنگری عالمان راستین و با الهام از آموزه‌های دینی، همواره با ظلم و ظالمان سر ناسازگاری داشته‌ و برای صیانت از قلمرو مسلمین مقید به اجرای احکام و اصول خاصی بوده‌اند.

 

۲٫

امام خمینی می‌فرمایند: «یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی و خودباوری

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

 

شکل‌گیری سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی به فرهنگ‌سازی و خودباوری وابسته است. اگر ملتی هویت و اصالت فرهنگ خود را باور داشته باشد، به جای اینکه از بیگانه تأثیر پذیرد و با خود بیگانه شود، سبک زندگیش را براساس اصول و مبانی فرهنگی مورد قبول خود سامان می‌دهد و مستقل خواهد زیست.

هر چند این مبانی و اصول در مکتب‌ها و فرهنگ‌ها متفاوتند، اما در اسلام این اصول و مبانی برگرفته از الهام آسمانی و هدایت ربانی است که طی قرون متمادی زیربنای تمدن مسلمانان بوده و بسیاری از ملل جهان را الهام بخشیده است.

امروزه برای جامعه اسلامی و ملت مسلمان، تکیه بر این اصول و باور به هویت اسلامی، نقش حیاتی دارد، همان گونه که مقاومت در برابر فرهنگ تحمیلی بیگانه باید به عنوان یک اصل پذیرفته شود و مبنای عمل قرار گیرد.

خودباوری و اصول و مبانی آن

از آثار ایمان و دستاوردهای دین، باور به کرامت، هویت و جایگاه برتر انسان در نظام آفرینش است. قرآن کریم در تبیین این فرهنگ می‌فرماید:

« وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُم فِی الْبَرِّ وَ الْبَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُم عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً ؛(۱) همانا بنی‌آدم را گرامی داشتیم و بر دشت و دریا حمل کردیم و از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری بخشیدیم.»

بدین‌سان انسان از کرامت ذاتی برخوردار است و می‌بایست آن را با کرامت اکتسابی کامل کند و این میسر نمی‌گردد جز با  تقوا و پرهیزگاری که: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَیکُم »(۲)

اسلام در پرتو این دو کرامت، هویت کامل انسان را تضمین کرده و مؤمنان را عزت بخشیده است: «و للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین ».(۳)

آفریدگار جهان آدمیان را بندگان خود نامید (عبادی) و با تکریم و عنایت ویژه، آنان را به پرستش خود فراخواند و پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب را به وحدت در سایه توحید و روگردانی از پرستش غیر خدا و ربوبیت انسان‌ها فراخواند: « قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِل کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِّن دُونِ اللّهِ ؛(۴) بگو ای اهل کتاب بیایید حول محور واحد که همه به آن ایمان داریم گرد آییم و جز خدا را پرستش نکنیم و به او شرک نورزیم و بعضی بعض دیگر را به جای خدا، خدایان نگیریم.»

از سخن امیرالمؤمنین«ع» است: « لاَ شَرَفَ أَعلَى مِنَ الإِسلاَمِ، وَلاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقوَى، وَلاَ مَعقِلَ أَحصَنَ مِنَ الْوَرَعِ، لاَ شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التّوبَهِ، وَلاَ کَنزَ أَغنَى مِنَ القَنَاعَه؛(۵) شرافتی برتر از اسلام و عزتی گرانسنگ‌تر از تقوا و پناهگاهی بهتر از پرهیزگاری و شفیعی سودمندتر از توبه و گنجی بی‌نیازکننده‌تر از قناعت نیست.»

و نیز آن حضرت در مناجاتی با خداوند چنین راز می‌گوید: « إِلَهِی کَفَى بِی عِزّا أَن أَکُونَ لَکَ عَبدا وَ کَفَى بِی فَخرا أَن تَکُونَ لِی رَبّا: این عزت برای من بس که بنده تو باشم و این افتخار بس که تو خدای من هستی».

تربیت دینی بدین‌گونه اصول عزت و کرامت و اعتماد به نفس را که سرمایه رشد و تعالی انسان است پی نهاده و انسان را به خویشتن خویش بازمی‌گرداند و مستقل و مختار و تصمیم‌گیر در سرنوشت خود مدیریت می‌کند و به اوج می‌رساند. انسان نیز مسئول است خود را از زبونی و خوباختگی و تقلید نسنجیده برهاند و بدین گونه با استضعاف و استعمار و بردگی به مقابله برخیزد.

 

بحران هویت

یکی از بیماری‌های روانی یک ملت، بحران هویت و بی‌اعتمادی به خود است که پیامدهای انسانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سنگینی دارد. ملت یا فردی که خود را باور نکند و چشم به بیگانه بدوزد، دچار این بیماری می‌شود.

یکی از سیاست‌های استعماری و استکباری، تزریق ویروس بی‌اعتمادی به ملت‌های تحت سلطه است تا بدین وسیله سرمایه‌های دینی و ملی آنان را غارت و نظام برده‌داری پنهان و آشکار خود را تحمیل کند. ماجرایی که سوگمندانه اتفاق افتاده و طی چند قرن دامنگیر جهان‌سومی‌ها از جمله مسلمانان شده و ادامه دارد.

علاج این بیماری، بازگشت به خویش و باور به ارزش‌ها و توانمندی‌های تاریخی و فرهنگ خودی است. این امر تصادفی اتفاق نمی‌افتد. مکتب و رهبری می‌خواهد. بیدارگران و راهنمایان فکری و رهبران دینی و ملی باید طلایه‌دار این نهضت باشند و با هم‌افزایی نیروهای ملی دژها و حصارهای سلطه را فتح کنند، همان گونه که پیامبران خدا در تاریخ سیاه جهل و جور پرچم این نهضت را به دوش کشیدند. آنها با دمیدن روح خداپرستی و شکستن بت‌های جامد و متحرک، ملت‌ها را از سلطه زر و زور حاکمان و افسون توجیه‌گران وابسته نجات دادند. شعار مسلمانان به کشوری که وارد می‌شدند این بود: «پیامبر ما، ما را فرمان داده مردم را از بندگی و اطاعت و ولایت غیر خدا به ولایت و بندگی و اطاعت خدا دعوت کنیم و ما شما را به این مطلب فرامی‌خوانیم.» و با این دعوت جهان‌شمول توانستند ملت‌ها را از سلطه امپراتوران زورمدار و جاهلیت و بردگی نجات دهند و تمدنی نو براساس توحید و وحدت پایه‌ریزی کنند.

غرب باوری و سبک زندگی

سال‌های سال است که جهان اسلام با مشکلاتی رو به ‌روست. امپراتوری غرب آهنگ سلطه بر جهان را ساز کرده و سایه استکباری را بر کشورها گسترده و کشورهای اسلامی هدف اصلی آنها هستند. در راستای این سیاست، غربی‌ها با عملیات روانی و میدانی توانسته‌اند اهداف زیادی را عملی سازند، لذا حل این مشکل و رهایی از این سلطه نیاز به کار فرهنگی و میدانی دارد و یک انقلاب را طلب می‌کند.

انقلاب صنعتی غرب هر چند رهاورد سودمندی از رهگذر تکنولوژی داشت، اما بسیاری از سرمایه‌های معنوی و ملی کشورها از جمله مشرق زمین را به تاراج برد. البته نباید فراموش کنیم در روزگاری که غرب، قرون وسطی را که تاریخ سیاه آن بر کسی پوشیده نیست، سپری می‌کرد و با دانش و دانشمندان سر ناسازگاری داشت، مشرق زمین گاهواره تمدن بود و فرهنگ و تمدن اسلامی صدها سال دستمایه تمدن بشری شد.

هر چند به دلایلی مشرق زمین از کاروان تمدن وا ماند که عوامل این واپسگرایی را باید در بی‌کفایتی نخبگان و حکام و نفوذ استعمار صلیبی به کشورهای اسلامی کاوید، اما غربی‌ها خود را وامدار فرهنگ و تمدن اسلام می‌دانند.

در فراز و فرود این فرایند، مشرق زمین به‌ویژه کشورهای اسلامی مورد تهاجم فرهنگی هم قرار گرفتند و سبک زندگی غربی همراه با تکنولوژی که خود عامل انتقال فرهنگ است، به جوامع اسلامی نفوذ کرد. وقتی تکنولوژی، رادیو و تلویزیون، ماهواره و اینترنت می‌آیند، خیلی چیزها را با خود می‌آورند، همان گونه که آورند. موج مدرنیته تغییراتی را در سبک زندگی به وجود آورده که در کنار محاسن، معایبی هم دارد و این دو باید تفکیک شوند.

 

علما و مدرنیسم

دلیلی را که علمای اسلام با احتیاط و دغدغه، نفوذ صنعت و تکنولوژی به کشور ایران را دنبال و گاه مخالفت می‌کردند و آن را تشبه به کفار می‌خواندند در همین نکته باید کاوید. آنها نگران بودند که نفوذ تکنولوژی غربی، زمینه سلطه بیگانگان را بر منابع مادی و معنوی آنان مهیا ‌سازد. دغدغه علما بی‌جهت نبود. آنها می‌دیدند که فرنگ رفته‌ها در عصر قاجار همراه خود فرهنگ و ادبیات غرب را که متضمن نوعی لجام گسیختگی و ابتذال است و اخلاق و انسانیت را به سخره می‌گیرد، آوردند و این فرهنگ در ادبیات شعرا و  نویسندگان آن عصر نفوذ کرد و ابتذال و اباحه‌گری و زنبارگی و فساد اخلاقی دامن زد و دست‌نشانده‌های بیگانه به کشف حجاب پرداختند و ستیزه با دین و مجالس مذهبی و لباس روحانیت را در پیش گرفتند.

رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و مانند آنها در کشورهای دیگر با کمک غرب‌زده‌ها و منورالفکرهای متجدد، نفوذ بیگانه را تا بدانجا پیش بردند که نوع حکومت و حاکم کشور باید در انگلیس (و سپس آمریکا) تعیین می‌شد و سرنوشت ملت را باید آنان رقم می‌زدند که با عزت ملی و کرامت اسلامی ناسازگار بود.

این اقدامات، علما را به مخالفت وادار ‌کرد و اوضاع و احوال ایران در جنگ جهانی و حمله متفقین به ایران از شرق و غرب و نفوذ روس‌ها و آلمان‌ها و انگلیسی‌ها و قضایای بیست شهریور و بی‌عرضگی شاهان وابسته به بیگانه مزید برعلت شد. بدین ترتیب علمای اسلام در خط مقدم مبارزه به بیگانه قرار گرفتند. رژیم‌های وابسته تحمل آنان را نداشتند و به دستور اربابان خارجی خود علما را تحت فشار قرار می‌دادند و آنان را مانع پیشرفت کشور معرفی می‌کردند. آنان اساس اسلام را هدف قرار می‌دادند و آن را معارض با مظاهر تمدن و علم و دانش قلمداد می‌کردند، در حالی که علما مخالف پیشرفت‌های علمی نبودند، بلکه ابعاد منفی غرب را رد می‌کردند.

حضرت امام در وصیت‌نامه سیاسی ـ‌ الهی خود در پاسخ به کسانی که مظاهر تمدن و نوآوری‌ها را معارض با اسلام می‌دانند، می‌فرماید: «اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوری‌ها، اختراعات و ابتکارات و صنعت‌های پیشرفته است، هیچ‌گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی‌ای با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. اگر مراد از تجدد و تمدن آن چیزی است که بعضی از روشنفکرهای حرفه‌ای می‌گویند و به معنی آزادی منکرات و فحشاء و حتی هم‌جنس‌بازی است، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق‌زدگان کورکورانه آن را ترویج می‌کنند.(۶)

تفکیک تکنولوژی از فرهنگ

نکته مهمی که در تعامل با غرب و تمدن غربی باید مورد توجه قرار گیرد، تفکیک تکنولوژی از فرهنگ و جداسازی نقاط مثبت و منفی است. همان گونه که تعالیم دینی می‌آموزند: «سخن‌ها را بشنوید و بهترین‌ها را انتخاب کنید». غرب یا شرق و هر خطه دیگر جهان نقاط مثبت و منفی گوناگون دارد. وجود نقاط مثبت دلیل پذیرش نقاط منفی نیست.

امروزه غربی‌ها از نظر تکنولوژی و دانش کاربردی به هر دلیل پیشتازند و در این میدان تلاش گسترده کرده و فتوحات علمی بسیاری داشته‌اند. راه استفاده از دانش غربی در قالب منافع ملی و فرهنگ خودی و انتقال دانش و تجربه علمی غرب یا هر کشور دیگری برای مسلمانان باز است. البته نباید کشورها تنها مصرف‌کننده باشند، بلکه باید با ارتقا و رشد علمی و تکنولوژی خود را به قافله تمدن برسانند و تا آنجا پیش بروند که با بومی‌سازی خودکفا شوند. این نقطه خوداتکایی و رمز استقلال و قطع وابستگی است.

حضرت امام«ره» فرمود: «ما پیشرفت‌های دنیای غرب را می‌پذیریم، ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله دارند، نه». متأسفانه نفوذ غربی‌ها در کشورها از جمله کشورهای اسلامی در ابعاد منفی بارز است و نمادها و نمودارهای فرهنگ غربی حاکی از این ماجرای اسفبار است، چرا تاریخ بسیاری از کشورهای اسلامی را میلادی مسیحی رقم می‌زند؟! زبان انگلیسی زبان بین‌المللی می‌شود؟ روابط مرد و زن عادی و غیرت ناموسی ضعیف و کشف حجاب و اباحه‌گری رایج می‌شود؟ سبک معماری از غربی‌ها مدل می‌گیرد و معماری رومی جای معماری اسلامی می‌نشیند؟ لباس رسمی و آرایش و پیرایش و مدل مو و ریش و دیگر تجملات از غرب می‌آید؟ چرا جوانان به پوشیدن لباس و شلوار وصله‌دار که تقلید از هیپی‌های پوچ‌گرای غرب است رو می‌آورند؟ پاپیون و کراوات و لباس چسبان از غرب تقلید می‌شود؟ عده‌ای هم حکم جالباسی را دارند که خیاط بیگانه هر چه بر قامتشان دوخت، می‌پوشند! و صدها نظیر اینها که به شرح آن نیاز نیست.

این استحاله تدریجی فرهنگ است. جامعه‌شناسان می‌گویند دو چیز برای انسان به شکل ناخودآگاه رخ می‌دهد. یکی خواب برای فرد، دیگری انحطاط برای یک ملت و همه اینها در سایه تغییر نظام‌های حاکم و نخبگان خودباخته و نداشتن رهبری آگاه برای یک ملت اتفاق می‌افتد.

به بیان رهبر معظم انقلاب: «طی یک‌صد و پنجاه سال اخیر کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین در دام طراحی باندهای قدرت بین‌المللی افتاده و طراح اینها صهیونیست‌ها و سرمایه‌داران بین‌المللی بوده‌اند. هدف این بوده که اخلاق جنسی ملت‌ها را خراب، مصرف‌گرایی را ترویج و هویت ملی و مبانی فرهنگی را خراب کنند».

فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملت‌ها و غارت سرمایه‌ها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویران‌کننده‌تر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است. این همان سیاست دیرینی است که غربی‌ها در اسپانیای اسلامی دیروز، با وارد کردن دختران بی‌حجاب‌، مشروبات الکلی و تشکیل کلاس‌های درس به شیوه مسیحی ـ تبشیری اعمال و تمدن صدها ساله مسلمین را منهدم کردند. این خلق و خوی غربی‌ها و سیاست صلیبی صهیونیستی است که در دنیای امروز هم اجرا می‌شود.

 

اسلام‌ستیزی مزورانه

بخش دیگر تهاجم فرهنگی ستیزه با اسلام و اسلام‌گرایی است که هر چند سابقه دیرین دارد، اما فصل جدید آن هنگامی بود که انقلاب اسلامی از مرزهای بین‌المللی گذشت و بیداری جهان اسلام و مستضعفان دربند را در پی داشت. غربی‌ها به هراس افتادند، انواع ابزارها را به کار بستند، هجوم وحشیانه‌ای را علیه مسلمانان آغاز کردند و مقدسات آسمانی آنان را هدف قرار دادند. توهین به پیشوایان دین، سوزاندن قرآن کریم، کاریکاتورهای موهن، حمله به مساجد، اعمال قرون وسطایی از طریق فیلم‌های هالیوودی، سامان دادن واقعه یازده سپتامبر، تشکیل گروه‌های ترور و ترویج تروریسم تکفیری با هدف سیاه‌نمایی از اسلام، تفرقه میان مسلمانان، به راه انداختن جنگ‌های داخلی در افغانستان و سوریه و عراق با طراحی ایالات متحده و صهیونیست‌ها و اعراب مرتجع که حلقه آخر آن ماجرای پاریس و جریان‌سازی بر ضد اسلام و مسلمانان بود و نقاب از چهره سخیف حقوق بشری غربی‌ها برگرفت و واکنش جهان اسلام و غیرمسلمانان را  در پی داشت. طرفه آنکه در کشوری که انکار هولوکاست جرم است، اهانت به پیامبران خدا آزاد است!

 

سیاه‌نمایی از اسلام

امام خمینی«ره» که از دیر باز توطئه‌های استکبار جهانی و صهیونیسم را در فضای غفلت مسلمانان و دولت‌های به اصطلاح اسلامی گوشزد می‌کردند، در مورد سیاه‌نمایی از اسلام و برچسب ارتجاعی دشمنان به آیین حنیف چنین می‌گوید: «از توطئه‌های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه‌های معاصر به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می‌خورد، تبلیغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت‌ها و به‌خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده‌اند، نمی‌توانند در عصر حاضر کشورها را اداره کنند یا اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدنی مخالف است و در حال حاضر نمی‌شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند. امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت‌آمیز در قالب طرفداری از قداست اسلام و اینکه اسلام و ادیان الهی با معنویت و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند و انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می‌کنند و حکومت و سیاست و سررشته‌داری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ معنوی است چه اینها برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیاء عظام است.»

سپس امام به رد این کج‌اندیشی‌ها می‌پردازد و می‌فرماید: «گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرض‌مندانه، خود را به بی‌اطلاعی می‌زنند، زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از جور ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجروی‌ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و صدها از این قبیل چیزهایی نیستند که به‌مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شوند».(۷)

 

در برابر این تهاجم چه باید کرد؟

با این تهاجم ویرانگر باید برخورد کرد یا تماشاگر بود؟ بدیهی است که این یک جهاد فرهنگی است و موضع‌گیری مناسب می‌طلبد، اما چگونه؟

الف) گام نخست بازگشت به هویت اسلامی، یعنی بیدار شدن از خواب صدها ساله است. این فرایند هزینه دارد و به‌سادگی انجام نمی‌شود. شور نشور و انقلابی مبتنی بر تعالیم آسمانی را می‌طلبد، فریادگری می‌خواهد که بر این گورستان خاموش صور اسرافیلی بدمد و رستاخیزی به پا کند. در این زمینه مسئولیت اندیشمندان و علمای اسلام و نخبگان دین‌مدار و دلسوز است که چهره واقعی اسلام را ارائه کنند و با تشکیل مجامع بین‌المللی علمی و بین‌المذاهب اسلامی به روشنگری و رفع شبهات بپردازند. ایران اسلامی با توجه به جایگاهی که دارد می‌تواند در این زمینه نقش مهمی را ایفا کند.

متأسفانه برخی از  شبکه‌های تلویزیونی و فضای مجازی به نام اسلام در خارج، بلندگوی محافل صهیونیستی و استکباری شده و برنامه‌های ضداسلامی را ارائه می‌کنند، تروریست می‌پرورند و تخم فتنه می‌پاشند. این نیز از توطئه‌های دشمنان اسلام است. در این میان دلارهای نفتی کشورهای عربی نقش عمده‌ای در این توطئه دارند.

ب) گام بعدی، افشای چهره غرب و شکستن تابوی غرب‌زدگی است. افشای وضعیت فرهنگی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و چالش‌هایی است که غرب را در اثر امیال و شهوات نفسانی و درنده‌خویی زمینگیر کرده است و افول تمدن غربی را نوید می‌دهد.

 

الگوی نامناسب غرب

غربی‌ها به دلیل نداشتن پایگاه فرهنگی مطمئن و ایدئولوژی متکی به مبانی آسمانی چالش‌های فرهنگی بسیاری دارند. مسیحیت که مهم‌ترین تکیه‌گاه فرهنگ غرب است، آیینی است منسوخ و فاقد ارزش‌های فراگیر و متعالی و به این دلیل نمی‌تواند به عنوان آیین زندگی مطرح باشد. گذشته از خرافات و بدعت‌ها که در این آیین وارد کرده‌اند و به هیچ‌وجه با وحی آسمانی همخوانی ندارد، آموزه‌های مسیحیت بیش از پاره‌ای دستورات اخلاقی نیست که دست تحریف با آنها بازی کرده است. کتاب انجیل که امروزه در دست مسیحیان است، آن نیست که بر حضرت مسیح فرود آمد، زیرا آیین مسیح آیین توحیدی بود که در انجیل‌های کنونی با عقیده تثلیث آلوده شده و جز ساخته فکر بدعت‌گران نیست. به همین قیاس دستورات و الزاماتی که در روحانیت مسیحی به عنوان تجردگرایی دیده می‌شود که نفی اصل خانواده است، در آیین‌نامه آسمانی وجود نداشته و تخلف از قانون خلقت و تمایلات و غرائز انسانی و مردود است و تبعات بسیار زشتی از نظر اخلاق جنسی به بار آورده که بازتاب آن را در سطح جهان مشاهده می‌کنیم. چنین فرهنگی نمی‌تواند برای سبک زندگی الگو باشد.

 

شالوده سیاست غرب

شالوده فرهنگ غربی را تبعیض، طبقات، استعمار و استثمار تشکیل می‌دهد. سلطه و زورمداری و زراندوزی در نهادهای فلسفه سیاسی غرب و اندیشه فلاسفه غربی ریشه دارد. در این فلسفه نیکی و بدذاتی مفهوم ندارد و عدالت بی‌معنی است.

نیچه فیلسوف آلمانی می‌گفت: «برای من خنده‌آور است که یک انسان ضعیف از عدالت سخن می‌گوید. اینها که واژه عدالت را به کار می‌برند برای این است که چنگال ندارند وگرنه این سخن از آنها بعید بود. ارزش‌هایمان را خودمان باید برگزینیم یا اینکه مشترکاً به دیگران ابلاغ کنیم. در اخلاق سروران نیک و بد برابرند.» او توصیه می‌کند که: «خطرناک باش. چنان زندگی کن که گویی در حال جنگ هستی. جمعی از مردم باید نابود شوند تا یک مرد برتر به حیات خود ادامه دهد.»

ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی قرن شانزده مسیحی در کتاب شیطان طی احکام عشره می‌گوید: «همیشه در پی سود باش. بدی کن و چنان وانمود کن که نیکی می‌کنی. خشن و درنده‌خو باش. دشمنات را بکش و اگر می‌توانی دوستانت را. به زور متوسل شو نه عدالت. حریص و خسیس باش. مساعی خود را بر جنگ متمرکز کن.» شعار سیاسی ماکیاولی این بود: «پادشاه فوق تمام قیود است و الزامات برای سایر مردم است.»(۸)

این اندیشه زیربنای سیاست غربی است که امثال هیتلر در آن نشو و نما کرده‌اند. این است سیاست راهبردی غرب در تعامل با ملت‌های دیگر تا به امروز و تعامل استکبار جهانی با دیگر ملت‌ها. این الگو شایسته جامعه ما نیست. زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسان‌گرایی الحادی است که مبدأ همه ارزش‌ها را انسان می‌داند. مردود بودن این تفکر و تبعات منفی آن نیز نیاز به بیان ندارد و مجال بحث آن نیست.

این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاست‌های اصولی آن را رقم می‌زند و غربی‌ها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند. برخورد با این تهاجم جز با همت رادمردانی شجاع و دلسوز که از اسلام ناب الهام بگیرند عملی نیست؛ یعنی همان راهی که مصلح کبیر حضرت امام خمینی«ره» پیمود و بر سر مهاجمان خارجی و جهانخواران و نوکران خانه‌زادشان صاعقه بارید و فجر بیداری اسلامی را نوید داد و با انقلاب اسلامی زلزله‌ای پدید آورد که از مرزهای بین‌المللی عبور کرد و خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردید. این همان چیزی است که در غارتگران بین‌المللی هراس به وجود آورده و به توطئه‌های گوناگون، تهاجم نظامی، لشکرکشی، آتش‌افروزی، مزدورپروری، تروریسم و اسلام‌ستیزی در جهان دست زده‌اند.

البته با بیداری اسلامی ملت‌ها و بازگشت به هویت دینی و ملی آنان، این توطئه‌ها نقش بر آب خواهند شد و با برخورداری از رهبری شایسته، وحدت امت شکل می‌گیرد و بهره‌برداری از فرصت‌ها و خوداتکایی و بیگانه‌گریزی و اتکال به خداوندی که وعده یاری داده است، میسر می‌گردد: « تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ : سستی نکنید و اندوهگین نباشید که اگر مؤمن باشید، برترین‌ها خواهید بود.»

اقبال لاهوری می‌گوید:

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کاری ندارد

که دهقانش برای دیگری کشت

امت اسلام باید باور کند که می‌تواند با تکیه بر فرهنگ و سرمایه معنوی و پیشینه تاریخی خود مجد و عظمتش را احیا کند و از چنبره استعمار اعم از غربی یا شرقی رهایی یابد و طلایه‌دار تمدن بزرگ اسلامی باشد.

 

عالمی از نو باید ساخت

کاروان انسانی از جاده منحرف شده و صراط مستقیم را گم کرده است. هر چند نام دین و پیام‌آوران و سفیران حق بر سر زبان‌هاست، اما از راه و رسم و آیین دین‌مداری به‌ویژه در کشورهای مدعی تمدن کمتر اثری به چشم می‌خورد. این در حالی است که بشر همچنان در جست‌وجوی الگوی صالح انسانی است، اما کمتر آن را می‌یابد. از معابد و کنیسه‌ها و کلیساها در غرب آثار باستانی فراوانی هست، اما از معنویت و روح دیانت کمتر اثری دیده می‌شود. از حقوق بشر می‌گویند، اما تنها چیزی که حرمت ندارد انسان و حقوق انسان است. دانش و تکنولوژی و تمدن غربی امتحان خود را پس داده و بهشت کمونیسم وعده‌ای پوچ از آب درآمده است. آدمکشی، جنگ‌افروزی، غارتگری، خودپرستی، لذت‌گرایی و بیدادگری فرهنگ حاکم شده و از انسان مدلی را نشان داده که درندگان را روسفید کرده است! دست‌پروردگان این تمدن و عملکرد آنان را در جنگ‌های جهانی، بمباران هیروشیما و تصفیه‌های استالینی و توحش صهیونیسم و امپریالیسم تا القاعده و داعش می‌توان دید. غرب آبشخور همه این جریان‌هاست. به همین دلیل است که بسیاری از فلاسفه و دانشمندان غربی این تمدن را به شدت زیر سئوال برده‌اند

دکتر آلکسیس کارل تحت عنوان بحران تمدن و عمل آن می‌نویسد: «درخت علم انسان برای بار دوم میوه ممنوعه را چیده و توانسته یک بهشت زمینی را از نو بسازد. بدبختانه طرح‌هایش غلط از اب درآمده‌اند، چون علوم مادی بی‌جان خیلی سریع‌تر از علوم زیستی ترقی کرده‌اند. آدمی قوانین مکانیک و فیزیک و شیمی را خوب می‌شناسد، ولی خود را نمی‌شناسد و به احتیاجات حقیقی جسم و جانش جاهل است. بدین ترتیب، بهشتی ساخته است که درخور اوست.»(۹)

کانت با متهم کردن تمدن کنونی می‌گوید: «هنوز جای این سئوال باقی است که اگر متمدن نبودیم و از فرهنگ عصر حاضر اثری نبود، آیا در قیاس با وضع کنونی جامعه خوشبخت‌تری نبودیم.»(۱۰)

 

 

 

پی‌‌نوشت‌ها

۱ـ اسراء، ۷۰.

۲ـ حجرات، ۱۳.

۳ـ منافقون، ۸.

۴ـ آل‌عمران، ۶۴.

۵ـ قصار، ۳۶.

۶ـ صحیفه‌نور، ج ۲۱، ص ۱۷۸.

۷ـ همان، ص ۱۷۷.

۸ـ ن.ک.آداب قضا در اسلام، ص ۱۶۰، تألیف آیت‌الله جوادی آملی و سیر حکمت در اروپا.

۹ـ راه و رسم زندگی، ص ۸۶.

۱۰ـ دکتر غلامحسین شکوئی، مبانی و اصول تربیت، ص ۱۲.

 

 

سوتیترها:

۱٫

فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملت‌ها و غارت سرمایه‌ها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویران‌کننده‌تر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است.

 

۲٫

زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسان‌گرایی الحادی است که مبدأ همه ارزش‌ها را انسان می‌داند. این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاست‌های اصولی آن را رقم می‌زند و غربی‌ها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند.

 

30نوامبر/16

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

حجت‌الاسلام ‌والمسلمین محسن عباسی

پیشگام: لحظه‌ای درنگ (اهمیّت یادگیری و به کارگیری قواعد زندگی مشترک)

اهمیت خانواده

زیر سقف کبود این آسمان، نهادهای اجتماعی فراوانی وجود دارند. مدرسه، دانشگاه، بازار و…؛ امّا در این میان، نهادی که بیش از همه در پیشگاه خداوند محبوب است، نهاد خانواده است. از همین روست که ازدواج به عنوان تشکیل دهندۀ خانواده، محبوب‌ترین پیوند و طلاق به عنوان بر هم‌زنندۀ این نهاد، از مبغوض‌ترین حلال‌هاست.(۱) خداوند هر کسی را که گامی در جهت جدایی یا ایجاد مشکل در این نهاد بردارد، شایستۀ خشم و لعنت خویش در دنیا و آخرت و سخت‌ترین عذاب‌ها می‌داند.(۲)

تو را دوست دارم، چون خدا دوستت دارد. اگر می‌دانستم این اندازه محبوب خدایی، زودتر تشکیلت می‌دادم. حالا که تو را دارم، هم خوشحالم و هم دست و پایم می‌لرزد. خوشحالم که محبوب‌ترین را دارم. می‌لرزم از اینکه اگر روی صفحۀ سفید تو، لکّه‌ای از نادانی و غفلت من بیفتد، حسابم با خداست. عجب مدافع سرسختی داری خانواده! اگر کسی چپ نگاهت کند، نان سفرۀ زندگیش خشم الهی و آب کوزه‌های خانه‌اش، زهر چشمی است که خدا از او می‌گیرد. من دوستت دارم. نمی‌خواهم خم به ابروی تو بیاید. محبوب‌ها ناز، بسیار دارند. می‌دانم که حساسی؛ برای همین هم آمده‌ام یاد بگیرم نگهداشتن تو را. خدایا! نادانیم را به علم و غفلتم را به هشیاری بدل کن تا یار و نگهدار محبوب تو باشم.

حالا که خانواده تا این اندازه ارزشمند است، آیا نباید به قواعدی که بنیان خانواده را مستحکم می‌‌کند اهمیت ویژه داد؟ آیا آنچه در نزد خداوند محبوب است، در کنار هم بودن یک زن و مرد به عنوان زن و شوهر است؟ یا خانواده‌ای که با استفاده از تفاهم و همدلی، راه آفرینش را با آرامش هر چه بیشتر طی کند؟

از خودمان این سئوال را بپرسیم که آیا همان اندازه که خداوند به مسئلۀ خانواده اهمیت می‌دهد، ما هم اهمیت می‌دهیم؟

خانوادۀ خوب، فرزند صالح

برای اینکه با اهمیت یادگیری قواعد زندگی مشترک بیشتر آشنا شویم، از زاویه‌ای دیگر این مسئله را بررسی می‌کنیم.

حتماً شما هم قبول دارید اصلی‌ترین ثمرۀ زندگی مشترک فرزند است. ثمره‌ای که می‌تواند انسان را به سعادت برساند(۳) و زندگی را برای او تبدیل به بهشت کند.(۴) از آن سو فرزند بد، زندگی را برای انسان تبدیل به جهنم می‌کند و لکۀ ننگی برای پدر و مادر خویش می‌شود.(۵)

بسیاری از ما در دنیای امروز به دنبال پیدا کردن راهی هستیم که از طریق آن بتوانیم به بهترین و راحت‌ترین شیوه، فرزندان سالم و صالحی را تربیت کنیم.

باید پذیرفت تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند. فرزندی که از محیط خانواده، فراری است و به محیط بیرون علاقۀ بیشتری پیدا می‌کند؛ فرزندی که رابطۀ صمیمی را به جای اینکه با پدر و مادر تجربه کند با دوست خود برقرار می‌کند، فرزندی که درددل‌ها و مشکلات خود را در محیط رفاقت مطرح و از باز کردن سفرۀ دل خویش در نزد پدر و مادر پرهیز می‌کند؛ تربیت او هم به عهدۀ محیط خارج از خانه خواهد بود و پدر و مادر در این میانه کمترین نقش را ایفا می‌کنند و این یک زنگ خطر است.

فضای بیرون از خانه محیط امنی نیست. در وضعیت کنونی، محیط خارج از خانواده پُر از عواملی است که ممکن است فرزند ما را از هستی ساقط کنند. اگر کسی چشم بینایی برای دیدن عوامل ضد تربیتی در جامعه و گوش شنوایی برای شنیدن زنگ خطر داشته باشد، معنای تربیت شدن فرزند در محیط خارج از خانه را می‌فهمد و وقتی این زنگ خطر را شنید، تمام همّتش را به کار می‌بندد که محیط خانه را محیطی سرشار از صمیمیت و محبت کند.

اولین و مهم‌ترین عامل برای جذاب شدن محیط خانه، وجود یک ارتباط صمیمی و محبت‌آمیز میان پدر و مادر است. رابطه‌های تنش‌آلود و خشن میان پدر و مادر، بیش از فقر و تنگناهای اقتصادی بر روح فرزند اثر منفی می‌گذارد. فرزند در سنینی که نمی‌تواند مفهوم بسیاری از سختی‌ها مثل فقر را بفهمد، به‌راحتی فرق بین رابطۀ خوب و رابطۀ بد میان پدر و مادر را درک می‌کند. دعوای پدر و مادر حتی در سنین پایین هم بر روح و ذهن کودک اثر منفی می‌گذارد. فرزندانی که در خانواده‌های فقیر اما صمیمی زندگی می‌کنند، نسبت به فرزندانی که در خانواده‌های خشک و غیرصمیمی، اما با توان اقتصادی بالا زندگی می‌کنند، در برابر ناهنجاری‌های اجتماعی از مصونیت بیشتری برخوردارند. اتفاقاً پول در خانواده‌های پُرتنش، تبدیل به عاملی برای لغزش‌های راحت‌تر و بیشتر فرزند می‌شود.

پدرم! مادرم! این طور نگاهم نکنید. می‌دانم سر تا پایم مایۀ آزار شماست. سرِ افراشتۀ شما در میان مردم با کارهای من رو به زیر افکنده شده است. این عرق شرمی که بر پیشانی شماست، از خجالت آبم کرده است. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما برای یک بار هم که شده، از بالا به زندگیمان نگاه کنید و به این پرسش‌ها پاسخ دهید.

پدر! چرا وقتی به خانه‌ می‌آمدی، ابروانت در هم بود و سلام خشکت بیش از آنکه بخواهد روحی در کالبد خستۀ خانۀ ما بدمد، بوی مرگ را به خانه می‌آورد؟

مادر! چرا وقتی پدر به خانه می‌آمد، آهنگ جواب سلامت، خبر از آتشی در زیر خاکستر می‌داد؛  آن ‌قدر که زمین خانه را داغ می‌کرد؟ داغی زمین، تاب آوردن در خانه را برایم دشوار می‌کرد. وقتی بهانه‌ای برای بالا بردن صدایتان پیدا می‌شد، زمین داغ زیر پایم می‌لرزید. چند روز در هفته، نه، چند روز در ماه. اصلاً بگویید تا به حال چند روز به جای این زلزله‌ها در خانه‌مان هلهلۀ شادی بوده است؟ هلهله، پیشکش! خانه‌مان چند روز آرام بوده و تَهْ‌رنگ شادی روی رُخش نشسته؟ من از این خانه که بیرون می‌زدم، از داغی زمین خانه‌ و زلزله‌های پی در پی خبری نبود. دست نوازشی که دوست‌نماها بر سرم می‌کشیدند، به من آرامشی را می‌داد که در خانه به دنبالش بودم. باقی قصه، گفتن ندارد. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما از من که گذشت. به فکر خواهرم باشید.

این نکته قابل انکار نیست که هر چه میان پدر و مادر تنش  بیشتری وجود داشته باشد، احتمال ناخلف شدن فرزند هم بیشتر است. امّا چه کنیم که محیط خانه از خطر خشکی و آفت بگو مگوهای بی‌اندازه مصون باشد؟ شما با رعایت نکته‌هایی که در این نوشتار آمده می‌توانید بر صمیمیت رابطۀ خود با همسرتان بیفزایید تا زمینۀ جذابیت محیط خانواده را هر چه بیشتر فراهم کنید.

خوب بودن برای خانواده، معیار ارزشمندی در پیشگاه الهی

از بُعدی دیگر باز هم ضرورت یادگیری قواعد زندگی مشترک جلوۀ بیشتری می‌یابد. در فرهنگ دینی معیارهای مختلفی برای سنجش خوب و بد بودن انسان‌ها ارائه شده است. انسان با شناخت این معیارها می‌تواند میزان رشد و سقوط خود را در مسیر آفرینش تشخیص دهد. شیوۀ رفتار انسان در خانواده، از اصلی‌ترین معیارها برای سنجش رشد یا سقوط انسان است.

از نگاه دین، کسی که در زندگی مشترک، حقوق همسر خویش را ادا کند، از بهترین انسان‌ها و برعکس، هر که در رابطه با همسر خویش، اهل انجام وظیفه نباشد، از بدترین انسان‌ها محسوب می‌شود.(۶)

پیش خودم فکر می‌کردم شاید بهتر از من روی زمین  باشد؛ اما هر چه می‌گردم، دور و برم کسی بهتر از من نیست. خدا را شکر! نمازم سر جایش، همیشه در مسجد و به جماعت. با خودم می‌گفتم مگر می‌شود، من بهتر از آنهایی نباشم که نماز صبحشان را در خانه، آن هم وقتی می‌خوانند که خورشید خانم چند لحظه بعدش از پشت کوه‌ها به آنها سلام می‌دهد؟ ختم صلواتم به راه، روزه‌های مستحبیم را که نگو. مردم روزه‌های واجبشان را هم به‌زور می‌گیرند. دیگر بهتر از من کیست؟ کاش می‌دیدمش!

نمی‌دانم بگویم کاش نمی‌شنیدم یا اینکه بگویم خدا را شکر که شنیدم. هر چه بود، وقتی گوش‌هایم میزبان سخنت شدند، بنایی که از خودم ساخته بودم، یکجا روی سرم خراب شد. تو گفتی: «بهترین شما، بهترینند برای خانواده». فکر می‌کنم نگاه مهربان تو بود که یک لحظه مرا از خودم جدا کرد. به خودم نگاهی کردم. من مهربان بودم، اما برای اهل محل. خانواده‌ام سهمی از مهربانیم نداشتند. اگر چه مردم مرا به گذشت می‌شناختند، اما به خانه‌ که می‌رسیدم، با هزار بهانه از کنار گذشت می‌گذشتم و نگاهش نمی‌کردم. من خوب بلد بودم برای مردم نمایش تواضع را بازی کنم، اما خانواده‌ام حتی از تماشای این نمایش هم محروم بودند. روی گشاده‌ام وقتی به خانه‌ می‌رسید می‌دانست که باید عبوس شود. مثل آنکه دو زبان داشته باشم. در خانه را که باز می‌کردم، زبان نرمم، به استراحت می‌رفت و زبان طعنه‌آلود و نیشدارم کارش را شروع می‌کرد.

بگذار بیش از این خجالت نکشم. تو با سخنت، بساطی را که برای خودم پهن کرده بودم، به هم ریختی. حالا می‌فهمم که عمری با توهم بهترین بودن نفس کشیدم و حالا که تو چشمم را باز کردی، راه نفسم بسته شده.

اما من به همان نگاه مهربانت که چشم مرا به روی خودم باز کرد، امید دارم. تو کمکم می‌کنی. می‌دانم و مرا بهترین خواهی کرد. تردید ندارم. این دستی که به سوی تو دراز شده، دست نیاز است. ردش نکن.

ما در ابعاد گوناگونی از زندگی پذیرفته‌ایم که باید راه را از چاه تشخیص داد. قبول کرده‌ایم که بسیاری از کارها مهارت‌هایی را لازم دارند که بدون یادگیری آنها نمی‌توان موفقیت لازم را  کسب کرد. باور کرده‌ایم که برای یادگیری برخی از این‌ مهارت‌ها باید وقت ویژه صرف کرد، اما نمی‌دانم چرا بسیاری از ما هنوز به این باور نرسیده‌ایم که زندگی مشترک، از بزرگ‌ترین آزمون‌های زندگی هر انسانی است و موفقیت در این آزمون حیاتی، نیازمند یادگیری مهارت‌های خاص آن است.

برخی از جوانان از اختلاف می‌ترسند و وقتی در اوایل ازدواج با همسرشان دچار اختلاف می‌شوند، فکر می‌کنند زندگی به آخر رسیده است. از اختلاف نباید ترسید، زیرا اصل اختلاف امری طبیعی است که در بیشتر خانواده‌ها وجود دارد. وقتی دو انسان که هر کدام روحیه‌ خاصی دارند، در کنار هم زندگی می‌کنند، بسیاری از کارها و تصمیم‌هایشان به هم گره می‌خورد. در این میان طبیعی است که در چند مورد از این کارها و تصمیم‌ها نتوانند با هم کنار بیایند و اختلاف پیش بیاید. پس اصل اختلاف، طبیعی است و ترس ندارد. آنچه مایۀ نگرانی است نوع برخورد با اختلاف است. مشکل بیشتر زوج‌های جوان این است که قواعد زندگی مشترک را بلد نیستند و نمی‌دانند چگونه باید با این اختلاف‌ها برخورد کنند.

ما آمده‌ایم برای بالارفتن، نیامده‌ایم برای در جا زدن و خدا نکند لحظه‌های بودنمان، پله‌های پایین‌ رفتنمان باشد.

اختلاف، خنجری تیز است و اگر بهانه‌ای شود برای دیدن بندهایی که به پایمان بسته است، می‌شود این بند‌ها را برید و رو به آسمان پرواز کرد.

اما اگر اختلاف دست به دست غرور بدهد و همآغوش لجاجت شود،  خنجری می‌شود که کارش بریدن رشتۀ محبت میان من و توست.

حالا باید انتخاب کرد. از بندهای بسته به پایمان رها شویم و رو به آسمان برویم یا رشتۀ محبت را ببُریم و به دره سقوط کنیم؟ من دلم هوای آسمان دارد. گمانم تو هم به فکر پروازی.

برخی از مهارت‌ها ظرافت‌های مخصوص به خود را دارند و شبیه هنر هستند. اگر این ظرافت‌ها مراعات نشوند، خاصیت خود را از دست می‌دهند. زندگی مشترک علاوه بر اینکه نیازمند مهارت‌های مخصوص به خود است، ظرافت‌های ویژه‌ای هم دارد که حساسیت یادگیری این مهارت‌ها را دو صد چندان می‌کند.

نگاهی به آمار طلاق در جامعه ضرورت اهمیت دادن به یادگیری و به کار بستن قواعد زندگی مشترک را نشان می‌دهد. اگر چه آماری که در پی می‌آید، کام شما را تلخ خواهد کرد، اما این قسمت را با خبر کوتاهی به پایان می‌بریم که قصه‌ای بس طولانی در دل آن نهفته است، باشد که بهانه‌ای برای تفکر و دقت بیشتر باشد.

مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور گفت: «طی یازده ماهۀ سال جاری به‌طور متوسط ماهانه ۱۳ هزار و ۳۸۴ مورد، شبانه‌روز ۴۳۸ مورد و در هر ساعت ۱۸ واقعه طلاق ثبت شده است که این آمار نسبت به مدت مشابه آن در سال قبل ۸٫۲ درصد افزایش داشته است.»(۷)

 

گام اول: آمدنم بهر چه بود؟ (هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک)

یادمان باشد که به دنیا آمده‌ایم تا به هدف آفرینش خویش یعنی خدایی شدن برسیم. راه خدایی شدن هم بندگی است: «وَ ما خَلَقتُ الْجِنَّ وَ الآنسَ إِلّا لِیعبُدُونِ(۸) : و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند.»

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

باید به خاطر خدا زندگی کرد،گذشت کرد، سکوت کرد، فریاد کشید، کار کرد، آشپزی کرد و… شاید کامل‌ترین تعبیر دربارۀ «زندگی به خاطر خدا»، تعبیر خود خداوند در قرآن باشد که به پیامبر اکرم«ص» فرمود: «قُل إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحیای وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین(۹) : بگو در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا و پروردگار جهانیان است».

اگر مقصد زندگی خدا شد، خوشحالی‌ها و ناراحتی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها و بسیاری از مفاهیم کلیدی زندگی، تعریف جدیدی پیدا می‌کند. شکست یعنی دور شدن و فاصله گرفتن از مقصد که همان خداست، پیروزی یعنی نزدیک شدن و رسیدن به خدا. چه چیزی مرا خوشحال می‌کند؟ هر چیزی که مرا به خدا برساند. چه چیزی مرا آزرده خاطر می‌کند؟ هر چیزی که مرا از خدا دور کند.

حالا به این پرسش‌ها جواب دهید. اگر همسرم با عصبانیت با من برخورد کرد و من هم توانستم با حلم و بردباری پاسخش را بدهم، به هدف که همان خداست، نزدیک شده‌ام یا دور؟ حال که به او نزدیک شده‌ام، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر همسرم در حق من جفایی کرد، برای رسیدن به هدف باید او را ببخشم یا کینه‌اش را به دل بگیرم؟ اگر از خطای او گذشت کردم، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر در زندگیم مشکلی حل ناشدنی وجود داشت و یا حل شدنش به زمانی طولانی نیاز داشت و وظیفۀ من هم صبر بود، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر شوهر دستوری بر خلاف میل زن داد، اما از چیزهایی باشد که زن باید در آن امور تبعیت ‌کند، زن باید خوشحال باشد یا ناراحت؟ باید احساس شکست کند یا پیروزی؟

اگر و اگر … اگر هدف زندگی را فراموش نکنیم و برای همیشه به آن پایبند باشیم، در هر حالی و تحت هر شرایطی احساس خوشبختی خواهیم کرد.

اگر در این کتاب، هدف زندگی به عنوان اولین گام آمده، از آن روست که گام‌های دیگر، تنها با همین نگاه قابل اجرا هستند وگرنه با نگاه غیرخدایی، این گام‌ها قابل قبول و اجرا نیستند. این را هم ناگفته نگذاریم که بدون این نگاه، هیچ‌کس نمی‌تواند طعم شیرین زندگی را بچشد، چون معنا و مفهوم واقعی زندگی جز بندگی خدا چیز دیگری نیست. هر کسی که در مسیری جز بندگی خدا گام بردارد، به طور حتم جز به ناکجاآباد نخواهد رسید.(۱۰)

معنای حقیقی زندگی قرار گرفتن در مسیر اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات اوست. خداوند متعال فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر ٍأَو أنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّه حَیاهً طَیِّبَهً: هر کسی از زن و مرد عمل نیکو را با ایمان به جای آورد، با حیات پاکیزه‌ای او را زنده خواهیم داشت.»(۱۱)

«یا أیها الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبوا لله و لِلرَّسولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحییکُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا و پیامبرش را در زمانی که شما را به چیزی فرامی‌خوانند که شما را زنده می‌کند، اجابت کنید.»(۱۲)

زندگی بدون بندگی، شایستۀ نامی جز لهو و لعب نیست، خداوند فرمود: «اِعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاه الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَه وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأموالِ وَ الأولادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أعجَبَ الکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَه عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرَه مِنَ اللَّهِ وَ رِضوانٌ وَ مَا الحَیاه الدُّنیا إِلاَّ مَتاعُ الغُرُورِ: بدانید که زندگى دنیا در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران‏] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت‏] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.»(۱۳)

علاوه بر اینکه نباید هدف زندگی را فراموش کرد، نباید از یاد برد زمانی که برای رسیدن به این هدف دراختیار داریم بسیار محدود است، پس نباید وقت را تلف کرد.(۱۴) باید از روزها و لحظات این زندگی کوتاه برای رسیدن به هدف آفرینش، کمال استفاده را برد.

اگر تو مقصودم نباشی، هر روزم در این دنیا، یک دور پیچیدن پیله است در اطراف زندگی. این پیله، اما از جنس ابریشم نیست. از میله‌های آهنی داغ در کورۀ آرزوهای دور و دراز من است.

اگر تو در نظرم نباشی، هر لحظه‌ام در این عالم، یک پله سقوط است به عمق سیاه‌ چاهی که با کلنگ غفلت من، هر روز عمیق‌تر از دیروز می‌شود.

تو را که فراموش می‌کنم، با هر بار نفس کشیدنم از خودم هم بیگانه می‌شوم. من بدون تو، چه معنایی دارم؟ بی تو حضور من در این دنیا، بی‌معناترین اتفاق هستی است. تو وقتی در ثانیه‌های زندگی من حضور نداری، سال‌های زندگی من پوچ می‌شوند.

با تو که هستم، همۀ حادثه‌ها معنا دارند. پشت برگۀ هر حادثه‌ای، نقشۀ راه رسیدن به تو را کشیده‌اند. هر لحظۀ زندگی من یک حادثه است، پس من در هر لحظه نقشه‌ای دارم برای رسیدن به تو.

وقتی به تو فکر می‌کنم و دغدغه‌ام رسیدن به تو می‌شود، دیگر نقشه‌ای برای زندگی ندارم. تو برای من نقشه می‌کشی و من اجرا می‌کنم. همین بهتر است. بس است راه بُن‌بست را هزار بار رفتن و برگشتن.

تو اگر مقصد من باشی، وارد راه بی‌انتهایی خواهم شد که در قدم به قدم آن خودت حضور داری. دیگر شکست در زندگی من بی‌معناست. با تو بودن پیروزی محض است. معنابخش زندگی من! مرا قبول کن.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رسول خدا«ص» فرمود: «چیزی در نزد خداوند عزّوجلّ محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ ازدواج آباد گردد و چیزی هم در نزد خداوند عزّوجلّ مبغوض‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ جدایی؛ یعنی طلاق خراب شود»، (الکافی، ج ۵، ص ۳۲۸).

۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «هر کسی که کاری در جهت جدایی میان زن و شوهر انجام دهد، خشم خدا در دنیا و آخرت بر او خواهد بود و بر خداست که [در روز قیامت] هزار صخرۀ آتش بر او بیفکند. اگر هم در مسیر ایجاد فساد و [اختلاف] در میان آن‌ها گام بردارد؛ اما آن‌ها را از هم جدا نکند، باز هم در دایرۀ خشم الهی بوده و خداوند در دنیا و آخرت او را لعنت نموده و نگاه [رحمت خویش] به روی او را حرام می‌کند»، (ثواب الاعمال، ص۲۸۸).

۳ـ‌ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح از سعادت انسان محسوب می‌شود»، (الکافی، ج ۶، ص ۳).

۴ـ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح دسته گلی از گل‌های بهشت است»، (همان).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «فرزند ناشایست، شرافت را از بین می‌برد و نیاکان را بد نام می‌کند»، (مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۱۵).

۶ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که زنی داشته باشد که او را آزار دهد، خداوند نماز و کارهای نیک آن زن را نمی‌پذیرد تا وقتی که همسرش را کمک کند و رضایتش را جلب نماید. اگر این زن، تمام عمر روزه بگیرد و [به عبادت] بایستد و برده آزاد کند و اموالش را در راه خدا انفاق کند، [باز هم] اولین کسی خواهد بود که وارد آتش می‌شود». سپس حضرت در ادامه فرمود: «در صورتی که مرد هم آزاردهنده و ظالم باشد، بر او نیز چنین بار سنگین و عذابی هست»، (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۶۳). باز هم ایشان فرمود: «آگاه باشید که بهترین شما، بهترین برای خانواده‌تان است و من بهترین شما برای خانواده‌ام هستم»، (مکارم الاخلاق، ص۲۱۶).

۷ـ پایگاه خبری سلامت نیوز، ۱۲/۱۲/۱۳۹۳٫

۸ـ ذاریات، ۵۶٫‏

۹ـ انعام، ۱۶۲٫

۱۰ـ همین مضمون در دعای هر روز ماه رجب چه زیبا آمده: «خَابَ الوَافِدُونَ عَلَى غَیرِکَ وَ خَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ‏ إِلَّا لَکَ‏ وَ ضَاعَ المُلِمُّونَ إِلَّا بِکَ وَ أَجدَبَ المُنتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انتَجَعَ فَضلَکَ»کسی که بر غیر تو وارد شود، محروم است و آنکه به غیر تو رو کند، زیانکار است و هر که به درگاه غیر تو رود محتاج گشته و هر کس از غیرفضل و کرم تو درخواست کرد، بی‌برگ و نواست، (مصباح المتهجد، ص۳۶۹).

۱۱ـ نحل، ۹۷٫

۱۲ـ انفال، آیۀ۲۴٫

۱۳ـ حدید، ۲۰٫

۱۴ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «دنیا یک لحظه است؛ پس همین یک لحظه را برای طاعت قرار ده»، (بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۸).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند.

 

۲

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۳)

                                                                                             حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

در طی سلسله مباحثی تحت عنوان «روش‌های تربیتی در اسلام»، در شماره قبل به «روش تربیتی اعطای بینش» پرداختیم. در این شماره این موضوع را پی می‌گیریم.

 

سلامت اخلاقی

این بینش که خداوند تمام امور ما را تحت نظر دارد و بر اندیشه‌های ما آگاه است، در سازندگی همه‌جانبه انسان، از جمله سلامت اخلاقی نقش کلیدی و بی‌بدیلی دارد، لذا قرآن و روایات تلاش دارند این بینش را در انسان‌ها زنده کنند.

قرآن می‌فرماید: «الم یعلم بان الله یری؛(۱) آیا او ندانست که خداوند (اعمالش را) می‌بیند؟» اسحاق بن عمار نقل کرده که حضرت صادق«ع» فرمود: «یا اسحاق، خف الله کانک تراه و ان کنت لاتراه فانه یراک؛ و ان کنت ترای انه لا یراک فقد کفرت و ان تعلم انه یراک ثم برزت له بالمعصیه فقد جعلته من اهون الناظرین علیک؛(۲) ای اسحاق! از خدا بترس به گونه‌ای که او را می‌بینی و اگر تو (به این باور نرسیده‌ای که) او را ببینی، بدان که او تو را می‌بیند و اگر باور نداری که او تو را می‌بیند، به‌راستی کافر شده‌ای و اگر بدانی که او تو را می‌بیند، با این حال آشکارا معصیت کنی، او را در حد پایین‌ترین ناظر بر خود قرار داده‌ای.»

این مضمون با بیان‌های مختلف در کلام همه امامان آمده است؛ از جمله مردی نزد امام حسن«ع» آمد و عرض کرد: «انا رجل عاص؛ مرد گناهکاری هستم، چگونه خود را درمان کنم؟ حضرت فرمود: «چند کار است اگر ‌توانستی انجام بدهی، هر چه دلت خواست گناه کن. اول اینکه از رزق خدا استفاده نکن و هر چه می‌خواهی گناه کن .«والثانی اخرج من ولایه الله و أذنب ماشئت والثالث اطلب موضعاً لایراک الله و أذنب ماشئت…»؛(۳) دوم اینکه از ولایت خداوند خارج شو و هر چه می‌خواهی گناه کن. سوم اینکه محلی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می‌خواهی گناه کن.

این بینش که خداوند بر افعال انسان ناظر است در بسیاری از امور اخلاقی مؤثر است، از جمله:

مهار غرائز

درباره حضرت یوسف«ع» می‌خوانیم: «وراودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لا یفلح الظالمون؛(۴) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد، درها را بست و گفت: «پناه می‌برم به خدا، او پروراننده من است و مرا منزلتی نیکو داده و ستمکاران رستگار نمی‌شوند».

امام سجاد«ع» درباره «قول الله لولا ان رأی برهان ربه…»(۵) فرمود: «قامت المرأه العزیز الی الصنم فالقت علیه ثوباً فقال لها یوسف ما هذا قالت استحیی من الصنم ان یرانا فقال لها یوسف استحیین ممن لا یسمع و لایفقه و لا یأکل و لا یشرب و لا استحیی انا ممن خلق الانسان و علمه فذلک قوله عز و جل لولا ان رأی برهان ربه؛(۶) (زلیخا) همسر عزیز مصر به سوی بت رفت و جامه‌ای به روی او انداخت. یوسف«ع» فرمود: این چه کاری بود انجام دادی؟ زلیخا گفت: از بت حیا می‌کنم که ما را [در حال کار خلاف عفت] ببیند. آنگاه یوسف«ع» فرمود: [عجب] تو از موجودی که نمی‌شنود و نه می‌بیند و درک ندارد و نمی‌تواند بخورد و بیاشامد حیا می‌کنی و من از (خدا و) کسی که انسان را آفرید و او را علم آموخته حیا نکنم. این است سخن خدای عزیز و جلیل که اگر برهان رب را نمی‌دید، او هم قصد زلیخا نمی‌کرد…».

ناظر دانستن خداوند چشم و شهوات را از بیراهه رفتن کنترل می‌کند. قال الصادق«ع» ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغض البصر، لان البصر لا یقض عن محارم الله للاوقد سبق الی قلبه مشاهده العظمه و الجلال، سئل امیرالمؤمنین«ع» بماذا یستعان علی عض البصر؛ فقال بالخمود تحت سلطان المطلع علی سرک و العین جاسوس القلب و برید العقل فغض بصرک عما لاییق بدینک و یکرهه قلبک و ینکره عقلک. قال النبی«ص» غضوا ابصارکم ترون العجائب؛(۷) حضرت صادق«ع» فرمود: هیچ‌کس سود نبرده است به مانند آنچه که انسان از بستن چشم (از حرام‌ها) سود برده است؛ زیرا چشم از حرام‌های الهی وقتی چشم‌پوشی می‌کند که قلب انسان بزرگی و جلالت خداوند را مشاهده نموده باشد.

از امیرمؤمنان«ع» سئوال شد از چه چیز بر بستن چشم (از حرام) کمک بگیریم؟ فرمود: «با فرو بستن چشم [با این بینش که تو] تحت‌نظر سلطان آگاه بر باطنت و (اینکه) چشم جاسوس و نامه‌رسان عقل است. پس چشمت را از آنچه لائق دینت نیست و نمی‌پذیرد و عقلت انکار می‌کند بازدار. رسول خدا«ص» فرمود: چشمتان را [از حرام‌ها] ببندید، عجائب [هستی] را مشاهده خواهید نمود.»

نتیجه اینکه خداباوری و تقویت این بینش که تمام افکار، رفتار و اعمال ما تحت نظر الهی قرار دارد، غرائز انسان را مهار می‌کند و از مشاهده نامحرم بازمی‌دارد.

درمان کبر

علی«ع» فرمود: «و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیله، فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی مالا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک؛(۸) و اگر با مقام و قدرتی که داری دچار تکبر یا خودبزرگ‌بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر که تو را از آن سرکشی نجات می‌دهد و تندروی را فرومی‌نشاند و عقل و اندیشه‌ات را به جایگاه اصلی بازمی‌گرداند.» این جملات می‌رساند که با اندیشه‌سازی و بینش‌دهی می‌توان تفکر را درمان کرد و در این بخش به سلامتی اخلاقی دست یافت. چنان که اشاره دارد که سلامت عقلی را نیز در پی دارد.

حضرت باقر «ع» فرمود: «والعجب کل العجب للمختال الفخور الذی خلق من نطفه ثم یصیر جیفه و هو فیما بین ذلک و لایدری کیف یصنع به؛(۹) تمام تعجب از خیال‌زده‌ای فخرکننده (و تکبرکننده) است که از نطفه خلق شده، سرانجام مرداری می‌شود (بدبو) و او در وسط این نمی‌داند با او چگونه رفتار می‌شود.»

برای شناخت چیزی و فردی سابقه و لاحقه و وضع حال او را در نظر می‌گیرند. این تن خاکی هم سابقه‌اش قابل افتخار نیست چون نطفه بد بو بوده است و هم لاحقه او افتخار ندارد، چون مردار بد بود می‌شود و هم حال و گفتنی نیست چون جدای از روح،‌ در واقع مستراح متحرک است. دانستن این مراحل تکبر را از انسان دور می‌کند.

درمان دلبستگی به دنیا

ایها الناس انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من مرکم لمقرکم و لاتهتکوا استارکم عند یعلم اسرارکم و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج ابدانکم ففیها احشرتم و لغیرها خلقتم ان المرء اذا هلک قال الناس ما ترک و قالت الملائکه ما قدم لله آباؤکم فقدموا بعضا یکن لکم فرضا و لا تخلفوا کلا فیکون علیکم کلا؛(۱۰) ای مردم! دنیا گذرگاه و آخرت قرارگاه است، از گذرگاه خود برای قرارگاه توشه بگیرید. در نزد کسانی که اسرار شما را می‌داند پرده‌دری نکنید. قلب‌های خویش را از دنیا بیرون ببرید، قبل از اینکه بدن‌هایتان بیرون رود. در دنیا محشور شدید، ولی برای دنیا خلق نشدید. به‌راستی وقتی مرد از دنیا رفت مردم می‌گویند پدرتان چه به ارث گذاشته است و ملائکه گویند چه چیز برای خدا پیش فرستاده است؟ آن مقداری که بر شما لازم است پیش بفرستید و همه را به ارث نگذارید که باری بر علیه شما خواهد بود.»

درک این معنی که دنیا گذرگاه است نه منزلگاه و آخرت قرارگاه واقعی است و باید خود را برای آخرت آماده کرد، عامل دل کندن از دنیا و فاصله گرفتن از آن می‌شود.

درمان دروغ

علی«ع» فرمود: «الکذاب والمیت سواء فان [لان] فضیله الحی علی المیت الثقه به فاذا لم یوثق بکلامه [فقد] بطلت حیاته؛(۱۱) دروغگو و مرده همسانند، زیرا برتری زنده بر مرده این است که به او اطمینان می‌شود. وقتی به سخنان دروغگو اطمینان نشود (و مردم او را قبول نداشته باشند) به‌راستی حیاتش باطل شده است.»

این اندیشه بلند که دروغ‌گویی انسان را از اعتبار و ارزش می‌اندازد و در دید مردم سقوط می‌کند و کسی دیگر به او اعتماد نخواهد کرد، عامل درمان دروغگویی از اساس می‌شود.

۴ـ رشد معنوی

علی«ع» فرمود: «الدنیا منتهی بصر الاعمی لا یبصر بما وراءها بشیء و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار وراءها فالبصیر منها شاخص والاعمی الیها شاخص و البصیر منها یتزدد؛(۱۲) دنیا منتهای دید نابینا (ی باطنی) است. چیزی بالاتر از دنیا نمی‌بیند، ولی آدم بابصیرت باطن دنیا را می‌بیند که سرانجامش بایر (و بی‌حاصل) بودن است. پس بینا از دنیا عبور می‌کند و از آن توشه برمی‌گیرد، ولی نابینا به سوی دنیا حرکت می‌کند.»

دو ـ عبرت‌پذیری: قرآن کریم می‌فرماید: « یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبرَهً لِّأُولِی الأَبصَار؛(۱۳) خداوند شب و روز را دگرگون (و جابه‌جا) می‌کند! به یقین در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.»

سه ـ ثبات قدم در مسیر حق: علی«ع» فرمود: «و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بتواضع الحق فامضوا لما تؤمرون به وقفوا عند ما تنهون عنه و لا تعجلوا فی امر حتی تتبینوا فان لنا مع کل امر تنکرونه غیراً؛(۱۴) و این پرچم (مبارزه و ولایتمداری را) جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق به دوش نمی‌کشند. بنابراین آنچه فرمان دادند انجام دهید و آنچه نهی کردند توقف کنید و در هیچ کاری تا روشن نشود شتاب نکنید، زیرا در آنچه شما اکراه دارید توان تغییراتی داریم.»

۱ـ بصیرت مربی

به قول مولانا:

ذات نایافته از هستی‌بخش

کی تواند که شود هستی‌بخش؟

کسی می‌تواند به دیگران بینش و بصیرت دهد که خود اهل بینش عمیق و بصیرت ژرف باشد. قرآن کریم از زبان رسول خدا«ص» می‌فرماید: « قُل هَـذِهِ سَبِیلِی أَدعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ؛(۱۵۴) بگو این راه من است با بصیرت و آگاهی کامل من و پیروانم به سوی خدا دعوت می‌کنیم.»

حضرت جواد«ع» فرمود: «من عمل علی غیر اعلم ما افسد اکثر مما یصلح؛(۱۶) کسی که بدون آگاهی عمل کند، فسادش بیشتر از آنچه که اصلاح می‌کند خواهد بود.»

۲ـ تدریج

کار بینش‌دهی با یک روز و چند روز نمی‌شود، باید آرام آرام، شاگردان و مستمعان و جامعه را بصیرت و بینش داد. خداوند کل قرآن ـ که در واقع کتاب بینش و دانش است ـ را در ظرف ۲۳ سال بر پیامبر نازل نمود تا به‌تدریج آن را بر مردم بخواند. « وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنزِیلاً؛(۱۷) و قرآنی (بر تو نازل کردیم) که (آیات) آن را از هم جدا کردیم تا آن را به‌تدریج و آرامش بر مردم بخوانی». علاوه بر اینکه خود قرآن به‌تدریج نازل شده است، برخی از احکام نیز به صورت تدریجی و مرحله به مرحله نازل شده‌اند تا جامعه آن را پذیرا باشد، به عنوان نمونه:

الف) در مورد شراب

در آیه‌ای فرمود: «شما از انگور مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می‌گیرید.»(۱۸) در مرحله دوم فرمود: «شراب هم منافع دارد و هم گناه بزرگی است، ولی گناهش بزرگ‌تر از منافع آن است.»(۱۹) و در مرحله سوم دستور داد که «لااقل با حالت مستی نماز نخوانید تا بدانید چه می‌گویید.»(۲۰) و در مرحله چهارم صریحاً دستور داد که «شرابخواری پلیدی است و کار شیطانی، باید از آن اجتناب شود.»(۲۱)

ب) ربا

در یک آیه فرمود: «ربا در نزد مردم فزونی دارد نه در نزد خداوند: « وَ ما آتَیْتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموالِ النَّاسِ فَلا یَربُوا عِندَ اللَّه…»(۲۲) و در آیه دوم فرمود: «چند برابر ربا نخورید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأکُلُوا الرِّبَا أَضعَافًا مُّضَاعَفَه»(۲۳) و در آیه سوم فرمود: «باقیمانده ربا را نگیرید: « وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا…»(۲۴) و در آیه چهارم اثر ربا را در قیامت بیان کرد که رباخواران همچون دیوانگان محشور می‌شوند: « الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَس»(۲۵) و در آیه پنجم اعلام داشت که خداوند ربا را نابود می‌کند « یَمحَقُ اللّه‏ُ الرِّبا…»(۲۶) و سرانجام با صراحت اعلام داشت که رباخواری اعلان جنگ با خداوند متعال است: « فَإِن لَّم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَربٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُم فَلَکُم رُؤُوسُ أَموَالِکُم…؛(۲۷) اگر چنین نکنید (و ربا را ترک نکنید) بدانید خدا و رسولش به شما اعلان جنگ می‌کنند و اگر توبه کنید، سرمایه‌هایتان از آن شماست».

۳ـ متناسب با سطح متربی

مبلغان و معلمان و مربیان در بینش‌دهی باید سطح فهم و درک و تحصیلات مستمعان خویش را در نظر بگیرند و در حد فهم آنها سخن بگویند. رسول خدا«ص» فرمود: «انا امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم،(۲۸) ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل و فهم‌شان سخن بگوییم.» به همین جهت حضرت ابراهیم«ع» وقتی می‌خواهد توحید را  معرفی کند، اول از نقطه حد فهم مردم، یعنی از ستاره و ماه و خورشید شروع می‌کند و آرام آرام آنها را به خدای اصلی که همه فطرت‌های انسانی با آن آشنا هستند رهنمون می‌سازد.(۲۹)

۴ـ واضح و روشن بودن کلام

گاه ممکن است انسان در سطح مناسب افراد سخن بگوید، ولی سخنانش واضح و روشن نباشند. برای بینش‌دهی ضروری است که واضح و روشن سخن بگوییم. لذا حضرت موسی از خداوند می‌خواهد: « وَ احلُل عُقدَه مِّن لِّسَانیِ، یَفقَهُوا قَولیِ»  (۳۰) پروردگارا! … گره را از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند» و همچنین از خداوند خواست که « وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفصَحُ مِنّی لِسانًا فَأَرسِلهُ مَعی رِدءًا یُصَدِّقُنی؛(۳۱) برادرم هارون زبانش از من فصیح‌تر است، او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند!…».

و خداوند صریح اعلام می‌دارد که قرآن عربی مبین واضح و روشن است: «وَلَقَد نَعلَمُ أَنَّهُم یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلحِدُونَ إِلَیهِ أَعجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُّبِینٌ ؛(۳۲) می‌دانیم که آنها می‌گویند: [این آیات را] انسانی به او تعلیم می‌دهد، در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است، ولی این (قرآن) زبان عربی آشکار و واضح است».

 

۵ـ آزادی انتخاب متربی

ما فقط وظیفه بینش‌دهی داریم، نه تحمیل آن را، لذا مستمعان و شاگردان را در انتخاب آزاد می‌گذاریم. قرآن کریم این حقیقت را این گونه بیان می‌دارد: « قَد جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِهِ وَمَن عَمِیَ فَعَلَیهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیکُم بِحَفِیظٍ ؛(۳۳) دلایل بصیرت‌آفرین از طرف پروردگارتان برای شما آمده؛ کسی که (به وسیله آن) بصیرت و آگاهی یافت، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم پوشید، به زیان خودش است و من نگهبان شما نیستم.»

در آیه دیگری می‌فرماید: « إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا؛(۳۴) ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.

۶ـ مداومت و استمرار

بینش‌دهی همچون آبی است که به زراعت و درختان می‌رسد و به آنها حیات می‌بخشد و این حیات بستگی به استمرار آب‌رسانی دارد. بینش نیز به صورت مداوم به مستمعان و شاگردان و جامعه تزریق می‌شود و در صورت قطع استمرار دچار مرگ معنوی و اخلاقی و… می‌شود.

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

خداوند متعال از زبان حضرت نوح«ع» چنین نقل می‌کند: « قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوتُ قَومِی لَیلًا وَنَهَارًا ؛(۳۵) نوح«ع» گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی تو) دعوت کردم» و درباره نزول قرآن نیز این نکته تربیتی استمرار و مداومت مراعات شده است، لذا خداوند می‌فرماید: « وَلَقَد وَصَّلنَا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ؛(۳۶) ما آیات (قرآن) را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکر شوند.»

جمع‌بندی

روش تربیتی اعطای بینش از کلیدی‌ترین روش‌هایی است که اسلام از آن بهره فراوان برده است و تأکید دارد که از این شیوه استفاده شود. پیامبر«ص» اساس دعوت خویش را گرایش به توحید می‌داند و قرآن با بیان‌های مختلف گوشزد می‌کند آنهایی که بینش درستی دارند با آنهایی که بینش نادرستی دارند مساوی نیستند. روایات هم تأکید می‌کنند که بینش‌دهی صحیح به یک فرد از دنیا و مافیها بهتر و برتر است و حیات معنوی به یک فرد دادن به منزله زنده کردن تمام انسان‌هاست.

اعطای بینش آثار گرانسنگی دارد، از جمله سلامت عقل، سلامت روان در ابعاد مختلف، سلامت اخلاقی در گونه‌های مختلف، رشد معنوی، منتهی تأثیرگذاری اعطای بینش شرایطی دارد از جمله بصیرت مربی، تدریج در بیان، متناسب با سطح متربی، آزادی انتخاب مربی و… .

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ علق، ۱۴.

۲ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۷، ص ۳۵۵.

۳ـ همان، ج ۷۵، ص ۱۲۶، جامع‌الاخبار، تاج الدین شعیری، قم، انتشارات رضی، اول، ۱۳۶۳ ش ق، ص ۱۳۰.

۴ـ یوسف، ۲۳.

۵ـ یوسف، ۲۴.

۶ـ عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ ش، ج ۲، ص ۴۵.

۷ـ مصباح الشریعه، حسن مصطفوی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، اول ۱۳۶۰ ش، ص ۱۷۳.

۸ـ نهج‌البلاغه، همان، ص ۵۶۸، نامه ۵۳.

۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۵، ص ۱۸۴، ح ۱۰.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۲۰۳، بحارالانوار، همان، ص ۱۳۴.

۱۱ـ غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، ۱۳۶۶، ص ۲۲۰.

۱۲ـ ارشاد القلوب دیلمی، حسن دیلمی، قم، شریف رضی، اول، ۱۴۰۳ ق، ج ۱، ص ۱۹.

۱۳ـ نور، ۴۴.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۱۷۳، ص ۳۲۸.

۱۵ـ یوسف، ۱۰۸.

۱۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۵، ص ۳۶۴.

۱۷ـ اسراء، ۱۰۶.

۱۸ـ مو من ثمرات النخل و الاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسنا ان فی ذلک لآیه یقوم یعقلون» (نحل، ۶۷).

۱۹ـ یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نضعهما.

۲۰ـ «یا ایهاالذین آمنوا لا تقربوا لاصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» (نساء ۴۳).

۲۱ـ «یا ایهاالذین آمنوا انما الخمر و المیسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون» (مائده، ۹۰).

۲۲ـ روم، ۳۹.

۲۳ـ آل‌عمران، ۱۳۰.

۲۴ـ بقره، ۲۷۸.

۲۵ـ بقره، ۲۷۵.

۲۶ـ بقره، ۲۷۶.

۲۷ـ بقره، ۲۷۹.

۲۸ـ بحارالانوار، همان، ج ۲، ص ۶۹.

۲۹ـ انعام، ۷۹ـ۷۵.

۳۰ـ طه، ۲۸.

۳۱ـ قصص، ۳۴.

۳۲ـ نحل، ۱۰۳.

۳۳ـ انعام، ۱۰۴.

۳۴ـ انسان (هل اتی)، ۳.

۳۵ـ نوح، ۵.

۳۶ـ قصص، ۵۱.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام حسن مجتبی«ع» فرمود: «چند کار است که اگر ‌توانستی انجام بدهی، هر چه دلت خواست گناه کن. اول اینکه از رزق خدا استفاده نکن و هر چه می‌خواهی گناه کن.دوم از ولایت خداوند خارج شو و هر چه می‌خواهی گناه کن. سوم محلی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می‌خواهی گناه کن.

 

۲٫

پیامبر«ص» اساس دعوت خویش را گرایش به توحید می‌داند و قرآن با بیان‌های مختلف گوشزد می‌کند آنهایی که بینش درستی دارند با آنهایی که بینش نادرستی دارند مساوی نیستند. روایات هم تأکید می‌کنند که بینش‌دهی صحیح به یک فرد از دنیا و مافیها بهتر و برتر است و حیات معنوی به یک فرد دادن به منزله زنده کردن تمام انسان‌هاست.

 

 

 

30نوامبر/16

انتظار، مکتب انسان‌ساز

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

عوامل امیدبخش

با توجه به نقش امید در زندگی و نشاط آن، لازم است انسان مؤمن برای ایجاد امید تلاش و در حوادث روزگار و بحران‌های زندگی، امید خود را حفظ کند، زیرا ناامیدی مانع بزرگی بر سر راه تکامل دنیوی و اخروی است.

امید یک احساس است، احساس خوش‌بینی و انتظار رسیدن به محبوب، بنابراین در فصل عوامل و اسباب، برخی موارد در ایجاد این احساس دخیلند و برخی پس از ایجاد، در رسیدن به آن مؤثرند.

مباحثی که تحت عنوان «معارف امیدبخش» خواهند آمد، خاستگاه و بسترساز «امید»ند، زیرا آینده را خوب و روشن جلوه می‌دهند و انسان را برای انتظار سبز و احساس خوش آماده می‌کنند. مباحثی که تحت عنوان راه‌های رسیدن و تحقق امید و آرزو مطرح می‌شود، به انسان برای رسیدن به متعلق امید کمک می‌کنند.

 

عوامل ایجاد امید

در مجموعه معارف دین مباحثی وجود دارند که خداوند متعال و پیامبر اکرم«ص» و ائمه هدی آینده را روشن و امیدبخش توصیف کرده‌اند.

 

۱ـ توصیف امیدبخش از آخرالزمان

«آخرالزمان» ترکیبى اضافى و به معناى بخش پایانى حیات دنیاست. آخِر به بخش پایانى هر مجموعه گفته می‌شود و زمان در لغت بر وقت کم یا زیاد اطلاق مى‌شود و مقصود از آن در اینجا روزگار و عمر جهان است. واژه آخرالزمان در قرآن به کار نرفته؛ امّا مطالب گوناگونى در باره این موضوع از آیات قابل استفاده است. قرآن به‌طورکلى، جهانیان را به دو بخش پیشینیان (الأَوّلینَ، المُستَقدِمینَ) و پسینیان  (الأَخِرینَ، المُستأخِرینَ) قسمت کرده است.(۱) افزون بر آن، آیاتى در قرآن از میراث‌براى زمین به وسیله صالحان و مستضعفان، پیروزى نهایى حق بر باطل و گسترش اسلام در سرتاسر جهان سخن مى‌گوید که پس از وقوع بلاها و فتنه‌هاى بسیار محقّق مى‌شود.(۲) این آیات با دوره پایانى دنیا ارتباط دارند.

از آنجا که مفهوم «آخِر» نسبى است و در تاریخ انقراض دنیا اختلاف فراوانى وجود دارد(۳) و قرآن نیز از تعیین وقتى مشخص براى آن پرهیز کرده(۴) محدوده آخرالزمان به دقّت قابل اندازه‌گیرى نیست؛ با این حال با استفاده از روایات(۵) مى‌توان بعثت پیامبر خاتم را سرآغاز دوره «آخرالزمان» دانست.(۶) البتّه در اغلب روایات، آخرالزمان به دوره پایانى که با ظهور مهدى«ع» مقارن است، اطلاق شده است.

بشر به مقتضاى حبّ ذات و طبیعت جستجوگر خود، همواره به سرانجام دنیا می‌اندیشد.(۷) همه ادیان الهى و اغلب مکاتب بشرى، در باره پایان تاریخ، اظهارنظر کرده‌اند.(۸) در همه پیشگویى‌هاى مربوط به آخرالزمان، خبرهاى وحشتناک و نگران‌کننده‌اى وجود دارد؛(۹) ولى اغلب بر این امر اتّفاق‌نظر دارند که پایان کار بشر، روشن و سعادت‌آمیز است.(۱۰)

در تمام فرقه‌ها و مذاهب اسلامى، کم و بیش سرانجام سعادتمند بشر پیش‌بینى شده است.(۱۱) در متون زرتشتى (از آیین‌هاى باستان) به صراحت از دوره طلایى بشر در پایان جهان یاد شده که به آشوب‌ها و بلاهاى بسیار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسین منجى (سوشیانس) محقّق مى‌شود.(۱۲) در آیین هندوان نیز هر دوره انسانى به چهار قسمت تقسیم شده که قسمت چهارم آن، مظهرغروب و افول تدریجی معنویت اولیه است و از آن به «عصر ظلمت» تعبیر مى‌شود، سپس منجى بشر ظاهر می‌شود و با فروپاشى جوامع انسانى و از بین رفتن شرارت‌ها، دوره‌اى نو آغاز مى‌گردد.(۱۳)

در متون بودایى نیز از این دوره سخن به میان آمده است.(۱۴) در ادیان ابراهیمى بیش از آیین‌ها و مکاتب دیگر بر دوره طلایى بشر در پایان تاریخ تأکید شده است. در عهد عتیق برقرارى سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پیش‌بینى شده که به وسیله «مسیح» محقّق مى‌شود.(۱۵)

در عهد جدید نیز به این مطلب پرداخته شده(۱۶) و مکاشفه یوحنا به طور کامل به حوادث ناگوار آخرالزمان اختصاص یافته و در پایان آن به برقرارى صلح و آرامش جهان تحت حاکمیت مؤمنان اشاره شده است.(۱۷) در میان مکاتب بشرى، «مارکس» مدینه کمونیستى را کمون نهایى تعریف می‌کند و تصویرى از جامعه بى‌طبقه و بى‌نیاز از دولت را ارائه مى‌دهد.(۱۸)  «رنه‌گنون» (عبدالواحد یحیى) با نگاهی به آیین‌هاى باستان و ادیان ابراهیمى از افول و فروپاشى تمدن مادى غرب و ظهور مجدد حق و حقیقت خبر مى‌دهد.(۱۹)

نظریه پایان تاریخ «فوکویاما» پیروزى نهایى نظام غربى و حاکمیت ابدى آن بر سرتاسر جهان را پیش‌بینى کرده است(۲۰) و نظریه «برخورد تمدن‌ها» از «هانتینگتون» جنگ جهانى تمدن‌ها و نظم جهانى‌نوین بر اساس مرزهاى تمدنی را در پایان این دوره از جهان، پیش‌بینى مى‌کند.(۲۱)

دیدگاه قرآن در باره سرانجام بشر، دیدگاهى خوش‌بینانه است و قرآن پایان دنیا را روشن و سعادت‌بار دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقق کامل غرض از آفرینش انسان‌هاست که چیزى جز عبادت خداوند نخواهد بود: «و‌مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلاَّ لِیَعبدونَ.»(۲۲) عبودیت الهى در سطوح گوناگون فردى و اجتماعى آن، براساس برنامه‌ریزى خداوند و در چهارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان‌ها از آن بهره‌مند مى‌شوند: «وَعدَاللّهُ ‌الَّذینَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّـالِحاتِ لَیَستخلِفنَّهُم فِى‌الأَرضِ… ولَیُمَکِّننَّ لَهُم دِینَهُم الَّذِى ارتَضى لَهُم و لَیُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم‌أَمناً یَعبُدونَنِى لاَیُشرِکونَ بِى شَیئاً؛(۲۳) خدا به کسانى از شما که ایمان آورده‏ و کارهاى شایسته کرده‏اند وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند و دینشان را که خود بر ایشان پسندیده است، استوار سازد و وحشتشان را به ایمنى بدل کند. مرا مى‏پرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمى‏کنند».

«هُو الَّذِى أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدِینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَى‌الدِّینِ کُلِّهِ.»(۲۴)

او کسى است که پیامبر خود را براى هدایت مردم فرستاد، با دینى درست و بر حق تا او را بر همه دین‌ها پیروز گرداند.

آیات ناظر به آینده جوامع انسانى بر عنصر خوش‌بینى در جریان کلى نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینى در  باره پایان کار بشر تأکید ورزیده است. از مجموعه مباحث گذشته می‌توان نتیجه گرفت که دوره اسلامى همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام در باره پایان تاریخ در عصر ظهور امام مهدی«عج» به وقوع خواهد پیوست.

 

۲ـ انتظار منجی

واژه انتظار به معنی چشم به راه بودن و امید به آینده داشتن معنی شده است.(۲۵) انتظار به معنای اعتقاد و ایمان استوار همراه با امید به ظهور آخرین حجت و امانت الهی و ادامه‌دهنده خط امامت و ولایت علوی حضرت مهدی «عج» است.

امید به آینده‌ای روشن در تمام ادیان و مذاهب مسلمانان موج می‌زند و شیعه و بینش مترقی آن بر امیدی حیات‌بخش پا می‌فشارد. خداوند متعال در قرآن کریم وعده نویدبخش تحقق‌پذیری حاکمیت صالحان و شایستگان برضد ظالمان و ستمگران در سراسر جهان را داده است. «وَعَدَ اللهُ الذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوالصّالحاتِ منکُم لَیَستَخلِفَنّهُم فی‌الارض…».(۲۶) خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان ‌گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‏دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى‏کند، آن‌چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.

و امام صادق«ع» می‌فرماید: این آیه درباره مهدی«عج» نازل شده است؛(۲۷) «وَلَقَد کَتبنا فی الذَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اِنَّ اَلاْرضَ یَرِثُها عِبادیَ الصالحون؛(۲۸) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».

بنابراین انتظار کشیدن و امید برای انقلاب و ظهور آن امام بزرگوار یک عبادت، بلکه برترین عبادت برای منتظران به شمار می‌آید.

رسول خدا «ص» فرمود: « «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتِی اِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ:(۲۹) برترین کارهای امتم چشم امید به گشایش (کار) از ناحیه خداست.»

چرا انتظار فرج امام زمان«عج» و آمدن ایشان این قدر ارزش دارد؟ چون انتظار فرج سازنده است؛ یعنی هر کسی منتظر باشد، هر روزش از دیروزش بهتر می‌شود. چون کسی که منتظر امام عصر«عج» است، منتظر برنامه‌های حضرت حجت«عج» است. چشم امید به عدالت، حکومت صالحه حضرت، کمال دین و دانش، امنیت و کمال عقل دارد، از ظلم و بی‌انصافی و گناه و ناامیدی و خمودی دوری می‌کند و منتظر، آماده‌باش و در پی زمینه‌سازی و آمادگی برای رسیدن به مطلوب است.

کسی که در انتظار است، آماده می‌شود تا نقطه‌ضعف‌های خود را پر کند و مانع‌ها را بشناسد و از بین ببرد. پس منتظر امام زمان «عج» در زمان غیبت امام، دینش را حفظ می‌کند و در این راه تمام مشکلات را تحمل می‌کند و می‌داند انتظار فرج کار آسانی نیست که این همه ارزش دارد.

از جهت دیگر یک فرد منتظر باید به فکر اصلاح باشد. اگر می‌تواند یک قدم به سوی اصلاح بردارد، باید تلاش کند و مثل کسی که در زندان است، منتظر فرج از زندان باشد و شرایط فرج و آزادی را فراهم کند و بی‌تفاوت نباشد. یک منتظر باید برای اصلاح جامعه احساس مسئولیت کند و مأیوس و ناامید نشود.

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: « نتَظِروُا الفَرَج وَ لَاتیأسُوا مِن روح الله فانّ احبَّ الاعمال الی الله عزّوجلّ انتظار الفرج… وَالمُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللَّهِ؛(۳۰) انتظار فرج را بکشید و از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا محبوب‌ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است… و کسانی که به انتظار صاحب امر ما نشسته‌اند همانند کسانی هستند که در راه خدا در خون خویش آغشته‌اند».

انتظاری که در فرهنگ اسلامی عبادت به شمار می‌رود و منتظران را از پاکان و صالحان و معتقدان پابرجا و استوار بر می‌شمارد، انتظاری است آمیخته با امید و تلاش، گوئی در خیمه امام زمان«عج» و در محضر امام عصر هستند و با محتوای بلندی از انتظار به اصلاح خود و خانواده و جامعه می‌پردازند (و هر لحظه را امید فرج می‌بینند).

«جاءَ‌الحق وَ زهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلُ کان زَهُوقاً؛(۳۱) حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل نابودشدنی بود».

در حوزه تفکر اسلامی گرایش آرمانی به مفهوم انتظار و امید به آینده‌ای درخشان و روشن همراه با ریشه‌کنی بیداد و برپایی عدالت در تمام زوایای زندگی آدمی و در جوهره اعتقادات شیعه نهفته است.

قرآن و روایات خبر امیدبخش ظهور و حضورحضرت مهدی«عج» را در دوره پایانی جهان مژده داده‌اند. مسلمانان در این نکته هم‌رأی و هم‌داستانند که تاریخ بشر با همه فرازها و فرودها فرجامی نیک و خجسته به همراه دارد، زیرا کار جهان و جامعه بشری به دست آخرین وصی از اوصیای خدا به رستگاری سامان می‌یابد و آیین اسلام نحوه حکومت حضرت مهدی«عج» را صریح، جامع و شفاف مطرح کرده و نه تنها به کیفیت آن زمان و علائم فرا رسیدن روز موعود اشاره می‌کند، بلکه از جزئیاتی خبر می‌دهد که اندیشه‌های جستجوگر را اقناع می‌کند.

حضرت علی«ع» در توصیف زمان قائم«عج» می‌فرماید: «اگر قائم ما قیام کند، آسمان بارانش را همی فرو ریزد و زمین گیاه خود را برویاند و کینه و دشمنی از دل بندگان رخت بندد و درندگان و چهارپایان، همزیستی صلح‌آمیز داشته باشند تا آنجا که زنی می‌تواند سبد بر سر از عراق تا شام را بپیماید، در حالی که گام خویش جز بر گیاه ننهد، نه درنده‌ای به او آزار رساند و نه وی از آن بهراسد.»(۳۲)

حضرت مهدی«عج» کارگزاران عادل را به شهرها گسیل می‌دارد تا به عدالت رفتار کنند. گوسفند و گرگ در یک مکان واحد به چرا می‌پردازند و کودکان با مارها و عقرب‌ها بازی می‌کنند، اما از ناحیه آنان به کودکان صدمه‌ای نخواهد رسید.(۳۳)

امام باقر«ع» می‌فرمایند: «خداوند شرق و غرب عالم را در سیطره حکومت مهدی«عج» و یاران او قرار می‌دهد، آیین خود را آشکار می‌سازد و به وسیله او و یارانش بدعت و باطل را نابود می‌کند، چنانکه تبهکاران، حق را نابود کرده بودند، به طوری که بر صحنه زمین اثری از ظلم دیده نخواهد شد. آنها امر به معروف و از منکر، نهی کنند.»(۳۴)

در حکومت حضرت مهدی«عج» نقطه‌ای از زمین باقی نمی‌ماند مگر نور اسلام در آنجا بتابد و آثار حیات‌بخش آن جامعه جهانی را فرا گیرد. امام باقر«ع» فرمودند: «همانا این حادثه در هنگام ظهور مهدی«عج» رخ می‌دهد. در آن زمان کسی در زمین باقی نمی‌ماند جز آنکه به نبوت و رسالت محمد«ص» اقرار کند.(۳۵)

آثار امیدبخش حکومت حضرت مهدی«عج»

الف) مژده به وفور نعمت و تأمین اقتصادی تمام مردم

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هنگامی که قائم ما«عج» قیام کند، زمین با نور او منور می‌شود به‌طوری که از نور خورشید بی‌نیاز می‌شوند و تاریکی از بین می‌رود. زمین همه گنج‌های نهفته‌اش را ظاهر می‌سازد تا در معرض دید مردمان قرار گیرد. انسان هر چه جستجو می‌کند کسی را پیدا کند با ثروتش او را صله کند و زکات مالش را بپذیرد، پیدا نمی کند. همه مردمان با آنچه خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده بی‌نیاز می‌شوند».(۳۶)

 

ب) عدالت

پیامبرگرامی«ص» می‌فرمایند: « أُبَشِّرُکُم بِالْمَهدِیِّ یُبعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَى اختِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَزَلَازِلَ ، فَیَملَأُ الأَرضَ قِسطًا وَعَدلًا، کَمَا مُلِئَت جَورًا وَظُلمًا ، یَرضَى عَنهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَسَاکِنُ الأَرضِ یُقَسِّمُ المالَ صِحاحاً. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: ما صِحاحاً؟ قالَ: بِالسَّوِیَّهِ بَینَ النّاس(۳۷) شما را به مهدی«عج» مژده می‌دهم. زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان گونه که از جور وستم پر گردیده است. ساکنان آسمان و زمین از وی خشنود، مال را به (صحاح) تقسیم می‌کند، گفته شد: مقصود از صحاح، چیست؟ آن جناب فرمود: برابر تقسیم کردن میان مردم است.»

 

ج) صلح و آرامش پایدار در سراسر جهان

پس از پیروزى حضرت مهدی«عج» و یارانش، آرامش و معنویت بر جهان حاکم خواهد شد: « وَعَدَاللّهُ الَّذینَ ءَامَنوا… وَ لَیُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً…‌.»؛(۳۸) «إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ و العـقِبَهُ لِلمُتَّقین»؛(۳۹) «و‌قـتِلوهُم حَتَّى لاَتَکونَ فِتنهٌ و یَکونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه»؛(۴۰) «لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البـطِلَ».(۴۱) از بررسی شواهد قرآنی و روایی چند نکته به دست می‌آید.

۱ـ تصویری که مجموعه آیات و روایات از آخرالزمان و ظهور مهدی«عج» موعود به دست می‌دهند حاکی از مختصاتی است که هریک به‌طور مستقل واجد ارزش هستند، نظیر همزیستی مسالمت‌آمیز مردم و نیز سایر موجودات، امنیت کامل، عدالت اجتماعی به معنای حقیقی آن، استخراج ثروت‌های نهفته در زمین، بی‌نیازی مردم، رشد و گسترش ظرفیت‌های فکری و عقلی مردم و سایر توانایی‌های آنان.

باید در نظر داشت که اجتماع این ارزش‌ها همگی در یک عصر و زمان، در حقیقت تأمین همه خواسته‌های بشریت در طول تاریخ است. بر این اساس می‌توان گفت که رویکرد اسلام به ظهور منجی جهان کاملاً رویکردی خوش‌بینانه، امیدوارانه و برانگیزاننده است.

۲ـ امید به ظهور مهدی«عج» در مکتب اسلام با امیدی که برخی متفکران به پیروانشان در طول تاریخ داده‌اند، متفاوت است. مسلمانان امید به چیزی موهوم و دور از واقعیت ندارند، بلکه امیدوار به واقعیتی هستند که کاملاً تحقق‌پذیر است. باید توجه داشت که از ابتدای تاریخ تفکر تا کنون، اندیشمندانی ظهور کرده‌اند نظیر افلاطون و فارابی طراح مدینه فاضله، آگوستین ترسیم‌کننده «شهر خدا » و توماس مور مبتکر «اتوپیا» که هریک ویژگی‌های آن جامعه ایده‌ال را بیان کرده‌اند، لکن هیچ کدام از این آرمان‌ها از مرحله اندیشه فراتر نرفته و عملی نشده است.

۳ـ پیروان آیین اسلام در رویکرد به آخرالزمان و ظهور منجی عالم، علاوه بر اینکه از «تفکری امیدوارانه» نسبت به این پدیده برخوردارند، ولی در حد و مرز «تفکر» و «امید» متوقف نمی‌شوند و به وادی «عمل» می‌رسند و در حوزه انجام وظیفه، مسئولیت‌های خویش را می‌شناسند و برای ایفای آن، تردید به خود راه نمی‌دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ واقعه، ۱۳، ۳۹، ۴۹؛ حجر، ۲۴٫

۲ـ اعراف، ۱۲۸؛ نور ۵۵‌؛ قصص، ۵‌؛ فتح، ۲۸ و… .

۳ـ حسین توفیقی، هزاره‌گرایى، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸ش، چاپ اول، ص‌۲۱٫

۴ـ لقمان، ۳۴؛ احزاب، ۶۳ و زخرف، ۸۵٫

۵ـ بحارالانوار، ج‌۴۰، ص‌۱۷۷؛ ج‌۲، ص‌۸۷‌؛ ج ‌۹، ص‌۳۱۹؛ ج‌۱۲، ص‌۲۸۲؛ ج‌۱۴، ص‌۸۳ و۸۴‌؛ ج‌۱۵، ص‌۲۰۳؛ ج‌۱۶، ص‌۱۸ و ۲۱؛ ج‌۲۰، ص‌۲۲۲؛ ج‌۲۱، ص‌۳۱۷ و ۳۵۱٫

۶ـ ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، تونس، الدار التونسیه، للنشر، چاپ دوم،  ج‌۲۶، ص‌۱۰۴٫

۷ـ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج‌۱، ص‌۳۰۳٫

۸ـ محمدتقی محصل، نجات‌بخشى در ادیان، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی چاپ اول، ش۳۶۹، ص۱۳ و ۱۴٫

۹ـ هزاره‌گرایى، ص‌۲۵٫

۱۰ـ نجات‌بخشى در ادیان، ص‌۱۳ و ۱۴٫

۱۱ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدى، قم، صدرا، ۱۳۶۸ش، چاپ پنجم، ص‌۵‌.

۱۲ـ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، اوستا، گاهان، یسنه ۴۶، ب‌۳ و یَشتها، اردیبهشت، ب‌۱۰ و ۱۷ و فروردین، ب‌۱۲۹؛ نجات‌بخشى در ادیان، ص‌۳ و ۷۱٫

۱۳ـ رنه گنون، بحران دنیاى متجدّد، ترجمه دهشیری، تهران امیر کبیر، ۱۳۷۲ش، چاپ دوم، ص‌۱، اوپانیشاد، ص‌۷۷۲ ـ ۷۷۴ و ۷۳۷٫

۱۴ـ گزارش کانون پالی، بودا، تهران، مروارید،۱۳۶۲ ش، ص‌۵۱۸ و ۵۱۹‌؛ مجید فلسفیان، على و پایان تاریخ، قم جمکران، ۱۳۷۸ش، ص‌۲۳

۱۵ـ کتاب مقدّس، بیروت، دارالکتاب المقدس، فی شرق‌الاوسط، ۱۹۹۳م، اشعیاء۱۱ و ۱۲، یوئیل ۳ و ۴، زکریا ۹، دانیال ۲: ۴۴، و‌۷: ۱۳ و ۲۷٫

۱۶ـ کتاب مقدّس، بیروت، دارالکتاب المقدس، فی شرق‌الاوسط، ۱۹۹۳م متى ۲۴: ۱۵و ۴۴، و‌رسل ۲: ۱۷ و۲۱٫

۱۷ـ کتاب مقدّس، مکاشفه یوحنا ۴ و ۲۲؛ نجات بخشى در ادیان، ص‌۱۱۳ ۱۳۳٫

۱۸ـ آندره پی بتر، مارکس و مارکسیسم، ترجمه صفائیان، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸ ش، ص‌۹۱ و ۹۴٫

۱۹ـ بحران دنیاى متجدّد، ص‌۲، ۲۰، ۵۵‌، ۱۰۵، ۱۵۴ و ۱۸۶؛ علائم آخرالزمان، ص‌۱۸۸ و ۱۹۹، ۲۰۰ و ۳۱۸٫

۲۰ـ «پایان تاریخ و آخرین انسانها» مجله اطلاعات سیاسى و اقتصادى، ص‌۲۲٫

۲۱ـ برخورد تمدّن‌ها و بازسازى نظم جهانى، ص‌۴۸۵ و ۵۱۶‌.

۲۲ـ ذاریات ۵۶‌.

۲۳ـ نور ۲۴٫

۲۴ـ توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸، صف، ‌۹٫

۲۵ـ فرهنگ معین، ج ۱، ص ۳۶۴٫

۲۶ـ نور، ۵۵٫

۲۷ـ الغیبه، ص ۱۷۷٫

۲۸ـ انبیاء، ۱۰۵٫

۲۹ـ منتخب‌الاثر، ص ۲۰۶، ح ۱۲۲۴٫

۳۰ـ منتخب‌الاثر، ج ۳، ص ۲۱۲،ح ۱۲۳۱، خصال شیخ صدوق، ج ۲، ص ۶۱۶٫

۳۱ـ اسرا، ۸۱٫

۳۲ـ تحف‌العقول، ص ۱۱۵٫

۳۳ـ منتخب‌الاثر،ص۵۲۹٫

۳۴ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۵۰۶٫

۳۵ـ التبیان، ج ۵ ص ۲۴۴، مجمع‌البیان ج ۵، ص ۲۵٫

۳۶ـ فضل بن شاذان، چهل حدیث درباب غیبت امام عصر«ع» ص ۸۷٫

۳۷ـ همان، ص ۸۷٫

۳۸ـ نور، ۵۵٫

۳۹ـ اعراف، ۱۲۸٫

۴۰ـ انفال، ‌۳۹٫

۴۱ـ انفال،‌ ۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

دیدگاه قرآن در باره سرانجام بشر، دیدگاهى خوش‌بینانه است و قرآن پایان دنیا را روشن و سعادت‌بار دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقق کامل غرض از آفرینش انسان‌هاست که چیزى جز عبادت خداوند نخواهد بود.

 

۲٫

امید به ظهور مهدی«عج» در مکتب اسلام با امیدی که برخی متفکران به پیروانشان در طول تاریخ داده‌اند، متفاوت است. مسلمانان امید به چیزی موهوم و دور از واقعیت ندارند، بلکه امیدوار به واقعیتی هستند که کاملاً تحقق‌پذیر است.

 

30نوامبر/16

چشم و هم‌چشمی

حجت‌الاسلام دکتراصغر هادوی کاشانی

مقدمه

در اقتصاد قانون ساده‌ای وجود دارد که مصرف هر کس باید متناسب با درآمد او باشد. هر چه درآمد بالا برود، مصرف بالا می‌رود. قانون دیگری هم هست که مکمل قانون اول است که می‌گوید درآمدی هم که به دست می‌آید باید دائمی باشد و اگر درآمد مقطعی و زودگذر باشد نمی‌توان مصرف را بالا برد، چون این درآمد قطع می‌شود و انسان به مصرف بالاتر عادت می‌کند.

بعضی آدم‌ها مصرف خود را از بالا می‌برند بدون آنکه درآمد اضافه‌ای کسب کنند. وقتی می‌بینند که دیگران از کالاها و خدمات خاصی استفاده می‌کنند، آنها نیز در رقابت با دیگران مصرف خود را بالا می‌برند، این کار را چشم و همچشمی می‌گویند. این نوشتار به علل، آثار و راه‌های درمان این پدیده رایج اجتماعی می‌پردازد.

 

الف) علل چشم و همچشمی

۱ـ مسابقه با دیگران

بعضی‌ها دوست دارند همواره خود را با دیگران مقایسه و در یک مسابقه نابرابر شرکت کنند، غافل از اینکه آدم‌ها از لحاظ درآمد، شخصیت، اعتبار اجتماعی، شهرت و… با یکدیگر تفاوت دارند.

۲ـ کمبود اعتماد به نفس

وقتی شخصی به آنچه دارد قانع نیست، در اعتماد به نفس دچار مشکل می‌شود و فکر می‌کند که اگر امکانات بیشتری داشته باشد در جامعه موفق‌تر است و به اهداف خود می‌رسد، لذا با چشم و همچشمی درصدد از بین بردن نداشته‌ها و جایگزینی آن با داشته‌هاست، غافل از اینکه اگر عطش این شخص در مصرف فروکش کند، دیگرانی در جامعه هستند که در مصرف سیری‌ناپذیرند و لذا با چشم‌وهمچشمی همواره دنبال آنان است نه به هدف خود می‌رسد و نه به اهداف دیگران، چون به تعداد افراد و سلیقه‌ها، اهداف وجود دارند.

۳ـ تربیت خانوادگی

کسانی که در خانواده‌هایی زندگی کرده‌اند که آرزوهای آنها سرکوب ‌شده، امروز به فکر جبران گذشته‌ها هستند، لذا باید هر آنچه را که به چشم آنها خوب جلوه می‌کند، تهیه و آرزوهایشان را برآورده کنند.

۴ـ بی‌توجهی به داشته‌ها

کسانی که چشم‌شان به رفتار مصرفی دیگران است، فقط یک روی سکه و توانایی‌های دیگران را می‌بینند. اما باید نگاهی به داشته‌های خود هم داشته باشند. مصرف دیگران ناشی از درآمد آنان است و بدون آن درآمد نمی‌توان آن گونه زندگی کرد. چه بسا ممکن است توانایی کسب درآمد کسی کمتر از دیگران باشد، اما از طریق ارث یا راه‌های مشروع به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند سبک زندگی مناسب خودش را داشته باشد که برای دیگری امکان ندارد.

۵ـ ازدواج‌های نامناسب

در ازدواج باید تناسب اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی در مرد و زن وجود داشته باشد. گاهی شخصی همسری را انتخاب می‌کند که در شأن او نیست و برای گذران زندگی مجبور می‌شود از الگوی دیگران پیروی کند. لذا دقت در انتخاب همسر و شرایط اقتصادی زوجین بسیار مهم است. البته این قاعده استثنا هم دارد. زنانی بوده‌اند که زندگی بسیار مرفهی داشته‌اند، ولی بعد از ازدواج، این ویژگی مانع ادامه زندگی مشترک آنها نشده‌ است. در رأس همه این زنان، حضرت خدیجه«س» بوده است.

۶ـ تأثیرپذیری از رسانه‌ها

بعضی‌ها اصرار دارند ماهواره‌ را عامل چشم و همچشمی بدانند، ولی ماهواره  جزیی از یک سلسله عوامل است و به طورکلی رسانه‌های داخلی و صدا و سیما هم در ترویج مصرف‌گرائی بی‌تأثیر نیستند. محتوای بعضی فیلم‌ها و سریال‌های داخلی با شکل ارائه آنها تناسبی ندارد و صمیمیت و الگوی بومی ایرانی ـ اسلامی در آنها رعایت نمی‌شود.

 

ب) آثار چشم و همچشمی

۱ـ اختلال در مدیریت هزینه

وقتی زندگی روال عادی خود را دارد هر کسی می‌داند چقدر درآمد دارد و هزینه‌های او چه میزان است و بر این اساس برنامه‌ریزی و در واقع با نگاه به درون خانواده، هزینه را مدیریت می‌کند. اما کسی که چشمش به زندگی دیگران است، نمی‌داند هدفش چیست و حد مصرف او کجاست، چون مصرف دیگران قابل پیش‌بینی نیست و هر کسی الگوی مصرفی خود را می‌داند و از دیگران باخبر نیست.

ممکن است امروز همسایه ما اتومبیلی داشته باشد و چند ماه دیگر مدل دیگری را. اگر نگاه ما به مصرف او باشد، هدف گم و نوعی سرگردانی برای فرد ایجاد می‌شود. چنین فردی نه در مورد درآمد برنامه دارد و نه در باره هزینه و از همین جا آشفتگی در دریافت و پرداخت به وجود می‌آید؛ بسان کشوری که موازنه دخل و خرج ندارد، نظام این خانواده هم فرو می‌پاشد تا جایی که گفته می‌شود ۳۰ درصد طلاق در کشور از آثار چشم و همچشمی است.

۲ـ در دام قرض افتادن

کسی که چشمش به دیگران است و توانایی هزینه کردن ندارد، به‌ناچار در دام قرض گرفتن می‌افتد. تجربه نشان داده است مسیر کسانی که در راه وام گرفتن می‌افتند، نقطه پایان ندارد و همواره دلمشغول گرفتن وام و پرداخت آن هستند. در متون دینی سفارش شده تا جایی که ممکن است انسان خود را در معرض تقاضا از دیگران قرار ندهد. امام علی«ع» فرمودند: « إِیَّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ وَ مُهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی الْآخِرَه: از زیر بار قرض رفتن بپرهیزید که خوارکننده انسان در روز است و موجب اندوه و رنج بردن او در شب. یک بار گرفتار پرداختنش در این دنیا و یک بار گرفتاری دیر پرداختن و یا نپرداختن آن در آخرت را باعث می‌شود.»(۱)

۳ـ اضطراب

اضطراب و بی‌قراری و افسردگی از بیماری‌های شایع کشورهای در حال توسعه و پیشرفته است که به‌تدریج جای آرامش و معنویت و سادگی دوران‌های گذشته را گرفته است. این بیماری معلول بسیاری از عوامل است. به جرئت می‌توان گفت از عوامل مؤثر این کاهش معنویت و افزایش اضطراب، توهم مسابقه با دیگران است.

بسیاری از افراد با نگاه به دیگران و زندگی آنها، نوعی تشویش خاطر برای خود ایجاد کرده‌اند. آنان همیشه فکر می‌کنند در این مسابقه عقب‌ افتاده‌اند و لذا به هر وسیله‌ ممکن سرعت می‌گیرند تا در این رقابت بازنده نباشند. اتومبیل، منزل مسکونی، ویلای شخصی، لباس‌های فاخر و گرانقیمت، دکوراسیون و مبلمان منزل را موجب تقویت برای رسیدن به خط پایان می‌دانند و همواره در تشویش و اضطراب هستند که دیگران بر آنها سبقت نگیرند، یا اگر سبقت گرفته‌اند خود را به آنان برسانند، در حالی که قناعت و ماندن در حد کفاف، آرامش بیشتری را برای انسان به ارمغان می‌آورد.

۴ـ حرام‌خواری

بیمارانی که مبتلا به چشم و همچشمی هستند وقتی درآمد کافی ندارند ممکن است برای رسیدن به اهداف خود به حرام‌خواری مبتلا شوند. کاسبی که درآمد محدودی دارد، کارمندی که حقوق ثابت دارد و کارگری که دستمزد معینی دارد، امکان دارد اضافه هزینه‌اش را با درآمد حرام جبران کند، در صورتی که در روایات ما آثار و پیامدهای بسیار بدی برای حرام‌خواری آمده است. تاریکی دل، عدم استجابت دعا، عدم قبولی نماز و درد و رنج جسمی از جمله این آثار است.

 

ج) درمان چشم و همچشمی

۱ـ تغییر باورها

زندگی دیگران به جای آنکه بستر نامناسب هزینه را فراهم آورد، می‌تواند الگویی برای تلاش بیشتر باشد. انسان می‌تواند به بالادست خود نگاه و راه‌های افزایش درآمد مشروع را پیدا و با کار و تلاش بیشتر، خود را برای زندگی بهتر و رفاه بیشتر آماده کند. این کار هم رفاه فردی را به ارمغان می‌آورد، هم رفاه اجتماعی را. اگر همه فکر کنند توانایی‌های بالقوه زیادی دارند و می‌توانند آنها را به فعلیت درآورند، در این صورت تولید ملی افزایش می‌یابد، درآمد ملی بالا می‌رود و سرانه درآمد همه افراد بیشتر می‌شود.

۲ـ تقلید در کارهای خوب

می‌توان چشم و همچشمی مثبت را هم تصور کرد و نگاه فرد فقط به حوزه اقتصاد محدود نشود. برای رسیدن به نقطه‌ای که دیگران از علم بیشتر و خلاقیت بهتر برخوردارند، باید به دیگران غبطه خورد و چشم و همچشمی را در این مسیر هدایت کرد. به قول قرآن در کارهای خیر باید با دیگران مسابقه گذاشت.

۳ـ تربیت خانوادگی از کودکی

خانواده‌ها از دوران کودکی فرزندانشان دو کار مهم می‌توانند انجام دهند.

اول تا آنجا که امکان دارد خواسته‌های فرزندان را تأمین کنند. صبر کودک با صبر بزرگسال فرق دارد. یک دقیقه برای بزرگسال شاید در نظر کودک چند ساعت جلوه کند. لذا با توجه به آموزه‌های دینی و بهره‌گیری از کارشناسان مذهبی باید آرزوهای کودکان را برآورده کرد.

دوم از همان دوران کودکی، مدیریت هزینه و اولویت‌بندی در هزینه‌ها را به کودکان آموزش بدهند تا موازنه دخل و خرج در وجود آنها نهادینه شود. اگر این دو کار صورت گیرد، اولاً در بزرگسالی به فکر آن نخواهند بود که کمبودهای دوران کودکی را جبران کنند و ثانیاً مدیریت هزینه در سطوح بالاتر را هم یاد می‌گیرند.

۴ـ نگاه به فرودستان

شکر و سپاس و قناعت از زیباترین آموزه‌های دینی ما مسلمانان است. باید بدانیم آنچه که داریم خدا داده است و باید قناعت کنیم و شاکر خداوند باشیم. بسیاری از افراد آنچه را که ما داریم ندارند، لذا مناسب است به جای نگاه به فرادستان که چشم و همچشمی را به دنبال دارد،‌ نیم‌نگاهی هم به فرودستان داشته باشیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «به ناتوان‌تر از خودت بنگر و به توانگرتر از خویش منگر. نگاه به ناتوان‌تر تو را قانع‌تر می‌سازد.»(۲)

البته نگاه به فرودستان منافاتی با تلاش و کوشش برای رسیدن به زندگی بهتر ندارد. مراد امام این است که انسان در هر سطحی از زندگی هم که باشد باید به زیردستان نگاهی داشته و به آنچه که خود دارد قانع باشد.

امید است با کار و تلاش و تولید و قناعت به آنچه خدا داده است به حیات طیبه‌ای که قرآن وعده داده است نایل شویم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۷٫

۲ـ کافی، ج ۸، ص ۲۴۴، ح ۳۲۸٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

وقتی شخصی به آنچه دارد قانع نیست، در اعتماد به نفس دچار مشکل می‌شود و فکر می‌کند که اگر امکانات بیشتری داشته باشد در جامعه موفق‌تر است و به اهداف خود می‌رسد، لذا با چشم و همچشمی درصدد از بین بردن نداشته‌ها و جایگزینی آن با داشته‌هاست.

 

۲٫

می‌توان چشم و همچشمی مثبت را هم تصور کرد و نگاه فرد فقط به حوزه اقتصاد محدود نشود. برای رسیدن به نقطه‌ای که دیگران از علم بیشتر و خلاقیت بهتر برخوردارند، باید به دیگران غبطه خورد و چشم و همچشمی را در این مسیر هدایت کرد. به قول قرآن در کارهای خیر باید با دیگران مسابقه گذاشت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

 

کیش و فقه مدرن

اخیرأ نظریه‌ای درباب فقه”مدرن” پیدا شده که معتقد است فقه جا تا جا فرق می‌کند! یعنی احکام فقهی برای اماکن معینی صادر شده و همه جا نباید آنها را اجرا کرد. بلکه هرجایی حکمی دارد. یعنی انجام یک عمل در یک جا حلال، در جایی دیگر مکروه و در مکان ثالث حرام خواهد بود. برای روشن شدن بحث به این مثال توجه کنید:

الف- حجاب: براساس فقه مدرن رعایت حجاب در امامزاده‌ها و اماکن متبرکه بنا بر احتیاط واجب، واجب است. اما در خیابانهاو اماکن شهر قم مستحب، و درخیابان‌ها و اماکن تهران و سایر بلاد مکروه و در جزیره کیش حرام می‌باشد.

ب–  موسیقی خاص مجالس لهو و لعب: پخش این موسیقی در صدا و سیما ( بسته به این که کدام شبکه باشد) مکروه تا مستحب است.( یعنی درشبکه استانی قم مکروه و در باقی شبکه‌ها مباح یا مستحب می‌باشد)‌. اما درکوچه و بازار و سراسر جزیره کیش پخش این قبیل موسیقی‌جات واجب و استماع آن نیز بنابراحتیاط واجب است.

ج–  اختلاط محرم و نامحرم: در مساجد و اماکن مذهبی اختلاط محرم و نامحرم جایز نیست اما در اماکنی مانند مجالس عروسی (به شرط آن که درمرکز شهر قم نباشد) مستحب مؤکد و در جزیرۀ زیبای کیش واجب عینی است!

د–  امر به معروف و نهی از منکر: در مناطقی مانند جزیرۀ کیش و سایر بلاد حرام بوده و ارتکاب آن موجب تعزیر و احیانأ اجرای حد شرعی می شود! صرفأ در برخی مناطق قم اجرای آن بلامانع است.

*صاحبان این نظریه اعتقاد دارند حیف است در جایی مثل جزیره کیش کام و اوقات مردم را با رعایت احکام فقهی تلخ کنیم! این جزیره از جمله مصادیق”رفع القلم” محسوب و در آن همه حرامها به حلال تبدیل می‌شود‌. قائلین به”فقه مکانی”معتقدند بر اساس”هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد”  احکام شرعی را باید بر اساس حس و حال و آب و هوای هر منطقه اجرا کرد. مثلأ جایی مثل جزیره کیش اصولأ به گونه‌ای طراحی شده که خلایق پس از ورود به آن برای چند روز هم که شده از دست احکام شرعی خلاص می‌شوند و نفسِ راحتی می‌کشند. اگر قرار باشد که در جزیرۀ کیش هم رعایت حجاب “الزامی” و شنیدن موسیقی غنایی”حرام” و اختلاط عاشقانه و دوستانه زن و مرد نامحرم در خیابان و کوی و برزن “غدغن” و حرکات موزون دسته جمعی “ممنوع ” باشد دیگر اسم آنجا را که نمی‌توان” منطقه آزاد کیش” گذاشت. به نظر این عده، اکثر احکام فقهی برای اماکنی خاص (مثلأ محدوده شیخان تا حرم) طراحی شده و در سایر اماکن موضوعیت خود را از دست می‌دهند.

* پژوهش میدانی: اگر فکر می‌کنید عبارت‌های فوق غیر واقعی است در اولین فرصت به جزیره زیبای کیش سفر کنید و خودتان وجوب اختلاط بین محرم و نامحرم و بی‌حجابی و ضرورت استماع موسیقی لهو و لعبی و استحباب رقص مختلط در اماکن عمومی و حرمت امر به معروف و نهی از منکر را به عینه ببینید تا ایمانتان افزوده گردد.

عارف و شیطان

شبی شیطان به خواب “عارفی” آمد. عارف پرسید: ای لعین! چگونه‌ای و چه می‌کنی‌؟ شیطان گفت: بازنشسته‌ام و در گوشه پارک می‌نشینم. عارف پرسید : چرا؟ شیطان گفت: وقتی در ایران ۱۱ میلیون جوان مجرد وجود دارد و سن ازدواج پسران و دختران از ۳۰ سالگی فراتر رفته و بی‌حجابی و بی‌عفتی در شهرو دیار و دانشگاه و غیره آزاد شده و نهی از منکر هم منکوب و تعطیل گشته دیگر چه نیازی به مثل من است؟ خلایق خودشان کار خودشان را بلدند!

 

 

 

رحمت و عدلیه

*یک کلاهبردار که تعدادی دختر جوان را فریب داده و از آنها سؤاستفاده کرده بود دستگیر شد. این فرد از سال ۱۳۷۹ تا کنون ۱۵ مرتبه به واسطه ارتکاب اعمالی مانند سرقت، کلاهبرداری، خیانت و تحصیل مال نامشروع در تهران، اهواز، بوشهر، شیراز و … دستگیر شده است. (جراید ۱۶/۲/۹۴ )

۱- طبق آمار این مجرم محترم در طول ۱۵ سال گذشته ۱۵ مرتبه دستگیر شده و این نشان از پشتکار و همت بالای این متخلف شریف در مسیری که برای زندگی برگزیده دارد و بعید نیست که یکی از دلایل چشم‌پوشی قضات محترم از جرائم ایشان همین نکته باشد! (بالاخره وقتی طی ۱۵ سال اخیر ۱۵ مرتبه دستگیر شده یعنی دادگاه‌ها به گونه‌ای او را مجازات کرده‌اند که او برای دفعات بعد نیز فرصت تکرار جرائم را پیدا کرده و توانسته استعدادش را در ارتکاب جرائم مختلف و متنوع بیازماید! اگر در این میان یک قاضی پیدا می‌شد و برخلاف سیرۀ جاریه”ترحم بر مجرمان” حکم خداوند را درباره او به اجرا می‌گذاشت آیا این مجرم باز هم فرصت شکوفا کردن استعدادش را پیدا می‌کرد؟)

۲ – شاید فلسفه وجودی عدلیه آن است که استعدادهای مختلف مجرمان را بشناسد و امکان و زمینه را برای شکوفایی آن فراهم کند. در عدلیه یک اصل اساسی وجود دارد و آن مستعد بودن مجرمان است. مجرم صاحب استعداد است و اگر مستعد نبود می‌رفت مثل هزاران آدم معمولی دیگر به زندگی معمولی مشغول می‌شد. همین که یک فرد نخواسته معمولی باشد و معمولی زندگی کند و مسیر پر هیجان خلافکاری را برگزیده، نشان از فوق‌العاده بودن اوست و همین نکته برای عدلیه کافی است تا پس از کشف استعداد در مجرمان نوپا و مبتدی، آنها را برای استراحت و آموزش‌های لازم به مکانی به نام زندان اعزام کند. مجرمان مستعد ولی ناشی و تازه کار با حضور در زندان ضمن برخورداری رایگان از غذا، لباس، جای خواب، وسایل ورزشی، کتابخانه و … فرصت تلمّذ در مکتب اساتید فنون مختلف خلاف کاری را پیدا کرده و هر کدام حسب استعداد و علاقه درونی خود به یک یا چند رشته از اعمال خلاف وارد شده و در آن به کسب تجربه می‌پردازند. بالاخره زمان کوتاه حضور در زندان به پایان می‌رسد و مجرم نوپای سابق، آبدیده و کارکشته از حبس بیرون می‌آید و با اراده‌ای جدی و مصمم پا در مسیر خلاف می‌گذارد چرا که مطمئن شده نان خوردن از راه خلاف بسیار ساده‌تر و کم دردسرتر از کسب روزی حلال است و دستگیری احتمالی و دادگاه و زندان چونان استراحت گاهی است که هر مجرمی برای تجدید قوا و بهره‌گیری از آخرین دستاوردها و تجربیات خلافکاران پیشکسوت به آن نیازمند است! چرا که اگر یک خلافکار نتواند خود را به روز کند و از آخرین تحولات و ابداعات حوزه تخصصی‌اش (از کلاهبرداری گرفته تا سرقت مسلحانه!) مطلع نشود آنگاه نه تنها در زندگی موفق نخواهد بود بلکه مایۀ ننگ همکاران و صنفش نیز خواهد شد. و این چنین است که در کشورمان بسیار خلافکارانی داریم که ده‌ها بار زندان را تجربه کرده و هر بار پس از ترک زندان با کوله‌باری آکنده از تجربیات جدید و روش‌های روزآمد به آغوش جامعه بازگشته و خلقی را متحیر استعداد خود ساخته‌اند! مثلأ سارقانی که در عنفوان شباب رکورد سرقت هوشمندانه را به نام خود ثبت کرده و در ۱۵ ثانیه قفل هر خودرویی را به مدد هوش و استعداد سرشار خود باز کرده و طی یک ماه بیش از یکصد خودرو را سرقت و به مال‌خر مربوطه تحویل داده‌اند! به راستی اگر یک قاضی حکم” قطع ید” را دربارۀ این مجرم خلاق به اجرا گذارده بود آیا باز هم شاهد چنین رکوردها و شکوفا شدن چنین استعدادهایی می‌شدیم؟

۳ – گویا مرام عدلیۀ مملکت ما رحمت و رأفت با مجرمان است و اگر جز این بود این چنین شاهد توسعه اقسام و عرصه‌های مختلف خلافکاری و بروز خلاقیت‌های مجرمانه در کشور نبودیم! وقتی قاتلی در آستانه اعدام با استفاده از مرخصی قانونی از حبس بیرون می‌آید و همان روز ۵ نفر دیگر را در یک درگیری مسلحانه به آن دنیا روانه می‌کند چه می‌توان گفت جز مرحبا به این همه رأفت!!

۴ – زندگی بدون خلافکاران طعم و رنگ خاص خودش را نخواهد داشت و جامعه بی‌خلاف ،جامعه‌ای بی‌تحرک، بی‌هیجان، یکنواخت و تکراری است. اگر سارقان و کیف قاپان و زورگیران و سارقان مسلح و متجاوزان به عنف و … نباشند پس تکلیف روزنامه نگارانی که صفحات حوادث جراید را سیاه می‌کنند چه می‌شود؟ چه کسی پاسخ گوی بیکاری این مطبوعاتی‌های شریف خواهد بود؟ اصولأ بدون وجود مجرم، پلیس و عدلیه و شحنه و داروغه خاصیت خود را از دست می‌دهند و آنگاه باید شاهد بیکاری و عاطل و باطل ماندن قضات و محتسبان و داروغه‌گان باشیم! مگر نه این است که وقوع جرم در یک محله تا مدتها موجبات تنوع میان مردم آن سامان را فراهم خواهد آورد و زندگی را از تکرار رهایی خواهد داد!

۵– حال که چنین است بایسته است به‌سان برخی از قضات دور اندیش خود با اجرای احکام شرعی درباره مجرمان مخالفت ورزیده و مانع از ریشه کنی جرایم در کشور شویم و ایمان پیدا کنیم جامعه بدون خلافکار جامعه‌ای ناقص است!

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به تاریخ سینمای ایران ـ‌ قسمت ۱۳

دکتر عبدالحمید انصاری

 

یادآوری: در شماره گذشته تعدادی از فیلم‌های نمایش داده شده در سال ۱۳۶۵ با تفکیک ‍ ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت، در این شماره ضمن تکمیل موارد فوق‌الذکر به دیگر ژانرها (گونه‌ها) نیز پرداخته می‌شود.

 

الف) ژانر انقلابی، دفاع مقدس

۲۰ـ گره:‌ کارگردان؛ یوسف سیدمهدوی، فیلمنامه؛ مرحوم سیف‌الله داد، بازیگران؛ داود آریا، ملیحه نصیری، حسین نیک‌اخلاق، هوشنگ ملک‌آرا.

داستان فیلم ماجرای توزیع اعلامیه‌های انقلابی در سال ۱۳۵۷ را توسط یک دانشجوی جوان به تصویر می‌کشد که توسط مأموران حکومت نظامی دستگیر می‌شود، اما موفق به فرار می‌گردد. در پروسه جست‌وجوی خانه به خانه مأموران سرانجام او را پیدا می‌کنند اما بحث‌ها و ماجراهای مدت زمان جست‌وجو مأموران را متقاعد کرده که جوان حق دارد و بنابراین تصمیم به آزادی او می‌گیرند.

فیلم ساده‌ای است و قاعدتاً برای شروع به کار سینمایی مرحوم سیف‌الله داد که خود دانشجوی دانشگاه شیراز بوده است، قابل قبول است. فضای فیلم نیز حدیث نفس دانشجویان همکلاسی‌های وی در سال‌های منتهی به انقلاب است، اما همه کسانی که در مبارزات دانشجویی دانشگاه شیراز همراه وی بودند سرانجام یکسانی نداشتند. مرحوم «داد» به سینما پیوست و کارهای قابل قبولی مانند «کانی مانگا» و در رأس آنها «بازمانده» به سینمای ایران تقدیم کرد، هر چند در سیاستگذاری‌های دوران دوم خرداد در مقام معاونت سینمایی دچار خطاهای راهبردی شد. مرحوم شهید صدرالله فنّی به رزمندگان پیوست و در سمت فرماندهی قرارگاه رمضان به شهادت رسید. عطاالله مهاجرانی هم به عنوان نماینده مردم شیراز یک دوره به مجلس راه یافت و بعداً در سمت معاون حقوقی رئیس‌جمهور و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به بیراهه و ناکجاآباد رفت. او هم‌اکنون در انگلیس در مقام اپوزیسیون نظام با رسانه‌های غربی معاند همکاری دارد. بسیاری دیگر از همراهان مرحوم «داد» نیز در سمت‌های مختلف نظام مشغول خدمت هستند.

۲۱ـ اتاق یک: کارگردان؛ رحیم رحیمی‌پور، بازیگران؛ عبدالرضا اکبری، افراشته سمندرپور، هوشنگ توکلی، احمد نصر.

یک سرهنگ ارتش جمهوری اسلامی ایران به اسارت یکی از گروهک‌های ضدانقلاب درمی‌آید، او پس از اقدام به فرار نافرجام به اعدام محکوم می‌شود، اما طی مدت اسارت با چند تن از دیگر اسراء این گروهک‌ها آشنا و صمیمی می‌شوند و به کمک آنها نقشه جدیدی برای فرار طرح و اجرا می‌کنند. فیلم با توجه به فضای تنش‌آلود گروهکی سال‌های اول پیروزی انقلاب ساخته شده و دارای ساختار معمولی است. فیلم توسط هدایت فیلم به مدیریت مرتضی شایسته ساخته شده که هم‌اکنون جزو سازندگان فعال فیلم‌های سینمایی است.

۲۲ـ هشت و نیم: کارگردان؛ اسماعیل رحیم‌زاده، بازیگران؛ شاپور بخشایی، منوچهر علی‌پور، زهره امیری، الیزا جواهری، آزیتا لاچینی، مرحومه مهری مهرنیا، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

قصۀ فیلم؛ به حادثۀ انفجار کامیون در مهرماه ۱۳۶۱ مقابل مسافرخانه‌ای در خیابان ناصرخسرو می‌پردازد. این انفجار با هدف آسیب‌رسانی به ساختمان مخابرات مستقر در میدان امام خمینی(ره)(توپخانه سابق) توسط گروهک‌های مزدور انجام گرفته بود که با تصمیم دولت وقت، بافت فرسوده و قدیمی آن منطقه تخریب و نوسازی گردید.

۲۳ـ جدال: کارگردان؛ محمدعلی سجادی، بازیگران؛ مهدی فخیم‌زاده، محبوبه بیات، فاطمه معتمدآریا، عنایت بخشی، سیامک اطلسی، کاظم افرندنیا، پری اقبال‌پور.

روایت مجروح شدن جوانی در بحبوبۀ پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ را به تصویر می‌کشد که به خانواده‌ای داغدار از شهادت سرپرست خود توسط عوامل رژیم پهلوی پناه می‌برد. خانواده به زودی متوجه می‌شوند که جوان در یک درگیری گروهکی مجروح شده و نه درگیری با رژیم پهلوی، بنابراین او را از خانه بیرون می‌کنند. جوان که نادم گردیده، مدتی را در میان اعضای آن گروهک سر می‌کند تا سرانجام مجدداً خود را به آن خانواده نزدیک نماید.

محمدعلی سجادی در سال‌های بعد به ویژه دهه ۸۰ کارهای سینمایی متوسط و ضعیفی ارائه نمود که عمدتاً از ساختار منسجم و قابل قبولی برخوردار نبودند.

۲۴ـ تیرباران: کارگردان؛ علی‌اصغر شادروان، بازیگران؛ مجید مجیدی، فریده نیسیان، جعفر دهقان، رضا چراغی و عطاالله سلیمانیان. محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

این فیلم، زندگی پرماجرا و عجیب روحانی شهید سیدعلی اندرزگو را به روایت کشیده است. داستان در بستری دراماتیک و فوق‌العاده جذاب و پرکنش به تصویر کشیده شده است. فیلم با گذشت نزدیک به ۳۰ سال همچنان جذاب و دیدنی است و با اینکه بارها به مناسبت سالروز شهادت شهید «اندرزگو» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است، اما هیچ‌گاه تکراری و کهنه به نظر نمی‌رسد. بازیگر اصلی فیلم «مجید مجیدی»‌ است که نقش شهید را به خوبی ایفا نموده است. مجیدی بعدها به کارگردانی روی آورد و هم‌اکنون یکی از کارگردان‌های متعهد، اخلاق‌گرا و بسیار مسلط در نظام جمهوری اسلامی است. از او فیلم‌های خوبی نظیر «رنگ خدا»، «بچه‌های آسمان» و «بید مجنون» به دنیای سینما عرضه شده است که همگی آموزنده و اخلاقی هستند. آخرین ساخته وی فیلم عظیم محمد«ص» است که به زودی اکران خواهد شد.

۲۵ـ دست‌نوشته‌ها: کارگردان؛ مهرزاد مینویی، فیلمنامه؛ بهروز افخمی، بازیگران؛ جلیل فرجاد، بهنام شفیعی، علیرضا شجاع نوری، محصول بنیاد سینمایی فارابی.

قصه مأموریت جوانی از اعضای گروهک‌ها برای ترور یکی از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی، نزدیک شدن به وی و ایجاد صمیمت بین آنان و پشیمانی از این مأموریت را به تصویر می‌کشد.

۲۶ـ ملاقات: کارگردان؛ خسرو معصومی، بازیگران؛ جمشید مشایخی، اکبر زنجانپور، پروانه معصومی، سیامک اطلسی، مینا صارمی.

داستان فیلم به فعالیت سیاسی جوان دانشجویی در رژیم پهلوی می‌پردازد که به دلیل دوستی پدرش که یک پزشک است با سرهنگی شاغل در اداره مشترک ضدخرابکاری به آنان اطلاع داده می‌شود.

فیلم دارای فراز و فرود پذیرفتنی و کشش داستانی قابل قبول متناسب با فضای سال‌های اولیه انقلاب است.

۲۷ـ همه با هم: کارگردان؛ محمد نوری‌زاد، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران؛ جهانگیر نکویی، احمد صابر، محسن خسروی، حسین هنرمند.

روایت معلمی بسیجی است که در جبهه دفاع مقدس به همراه رزمندگان از جمله پیرمردی مشغول نبرد هستند. پیرمرد به شهادت می‌رسد، ولی در آخرین لحظات از معلم تقاضا می‌کند که به روستایی برود. معلم وقتی وارد روستا می‌شود، علت درخواست پیرمرد را درمی‌یابد، بدین معنی که او بسیار شبیه یکی از جوانان شهید روستا می‌باشد که شدیداً مورد علاقه اهالی بوده است. هر چند ماندن در روستای غریب برای جوان دشوار است، اما در روستا می‌ماند و در کار و فعالیت‌های اجتماعی مردم مشارکت می‌کند.

محمد نوری‌زاد، نویسنده و کارگردان متوسط ضعیفی بود که ابتدا گرایشات متعهدانه‌ای داشت و مقاله‌نویس کیهان بود. چندین فیلم و سریال هم در کارنامه وی وجود دارد که همه آثار ضعیف و فاقد کیفیت محسوب می‌شوند، از جمله؛ سریال «پروانه‌ها می‌نویسند» که در سال‌های حاکمیت «دوم خردادی‌ها» از شبکه ۲ پخش شد.

۲۸ـ تشکیلات: کارگردان؛ منوچهر مصیّری، بازیگران؛ مجید مظفری، افسانه بایگان، اکبر زنجان‌پور، فرخ نعمتی.

قصه یک افسر سابق گارد شاهنشاهی را به تصویر می‌کشد که توسط دادسرای مبارزه با مواد مخدر بازداشت گردیده، اما در جریان بازپرسی معلوم می‌شود که علاوه بر قاچاق مواد مخدر، مأموریت براندازی نظام جمهوری اسلامی را هم برعهده دارد. همسر مطلقه بازپرس کنونی و مبارز انقلابی سابق که سابقاً به طور مخفیانه جاسوسی همسرش را می‌کرده از خارج برمی‌گردد و در پوشش دیدار فرزندش، خود را به شوهر سابق خود نزدیک می‌کند، در حالی که پشت پرده مأموریت کسب اطلاعات و نجات افسر گارد سابق بازداشت شده را دارد.

فیلم به سیاق آثار دیگر منوچهر مصیّری دارای تعلیق و کشش داستانی عامیانه می‌باشد، اما دارای ارزش هنری نیست.

۲۹ـ پرواز در شب: کارگردان؛ مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران؛ فرج‌الله سلحشور، جعفر دهقان، تاج‌بخش فنائیان، علی یعقوب‌زاده.

این فیلم یکی از آثار ماندگار و بسیار باارزش دفاع مقدس و مرحوم رسول ملاقلی‌پور محسوب می‌شود که پس از حدود ۳۰ سال همچنان دیدنی، تأثیرگذار و دارای جذابیت‌های رزمی، عاطفی در قالب سینماست. رسول ملاقلی‌پور بعدها فیلم‌های متعددی در حوزه دفاع مقدس ساخت که هرکدام به نوعی وجهی از وجوه الهی سال‌های جنگ تحمیلی و حوادث پس از آن را به تصویر می‌کشد، اما اخلاص، دقت قصه‌پردازی، نمایش جزئیات و حوصله به کار رفته در فیلم «پرواز در شب» نمونه و کم‌نظیر است. گردان کمیل به فرماندهی جوانی به نام مهدی نریمان با هوشیاری و هدف فریب دشمن برای انجام عملیات اصلی با آنان درگیری می‌شوند. از آنجا که دشمن در آمادگی به سر می‌برد، درگیری و نبرد مغلوبه گردیده و گردان کمیل در کانالی گرفتار می‌شوند. کمبود آب و آذوقه و شهادت تعدادی از افراد همرزم و دلاوری‌های آنان برای مشغول کردن دشمن، خمیرمایه پرداختی بسیار دیدنی قطعه‌ای از دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد که بارها و بارها می‌توان با لذت آن را تماشا کرد و به روح ملاقلی‌پور درود و صلوات حواله نمود.

فرج‌الله سلحشور بازیگر نقش اول فیلم، هم‌اکنون کارگردان ورزیده و متعهدی است که آثار جاودانه‌ای مانند سریال‌های «مردان آنجلس» و «حضرت یوسف پیامبر» در کارنامه وی به چشم می‌خورد. او هم‌اکنون بیمار است و جا دارد همه برای سلامتی وی دست به دعا برداریم.

۳۰ـ حماسه شیلر: کارگردان؛ احمد حسنی مقدم، بازیگران؛ آتش تقی‌پور، احمد زینال‌زاده، احمد میرعلایی.

داستان فیلم مربوط به مبارزه سپاه پاسداران با گروهک‌های ضدانقلاب و مزدور مستقر در کردستان است که در قالب قصه‌ای پرفراز و فرود روایت می‌شود. از آنجا که این گروهک‌ها بدون تغذیه و کمک رژیم صدام امکان ادامه حیات نداشتند، بخشی از ماجرا نیز در قالب دفاع مقدس پیوند می‌یابد.

 

ب) ژانر مواد مخدر و اعتیاد

۳۱ـ جدال در تاسوکی: کارگردان؛ فرامرز قریبیان، بازیگران؛ عبدالرضا اکبری، ثریا حکمت، کاظم افرندنیا، مرتضی احمدی.

روایت رفتن معلم جوانی به یک روستا برای آموزش و آموزگاری و عدم استقبال مردم از وی به دلیل ترسی که از قاچاقی معروف مواد مخدر منطقه دارند. معلم به تدریج موفق می‌شود نظر اهالی را جلب و با رفتار انسانی خود به آنان نزدیک شود. تلاش‌های وی به قدری مؤثر می‌شود که حتی قاچاقچی شرور منطقه نیز هنگام دستگیری و رفتن برای محاکمه و مجازات درخواست می‌کند که معلم سرپرستی فرزندش را برعهده بگیرد.

فیلم، شبیه آثار دیگری است که فرامز قریبیان در آنها به عنوان بازیگر و یا کارگردان ایفای نقش نموده است، فیلمی متوسط خوب و مردم‌پسند.

(در تدوین این مقالات از انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران» تألیف

 

 

سوتیتر:

۱-فیلم تیرباران، زندگی پرماجرا و عجیب روحانی شهید سیدعلی اندرزگو را به روایت کشیده است. داستان در بستری دراماتیک و فوق‌العاده جذاب و پرکشش به تصویر کشیده شده است…و با اینکه بارها به مناسبت سالروز شهادت شهید «اندرزگو» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است، اما هیچ‌گاه تکراری و کهنه به نظر نمی‌رسد. بازیگر اصلی فیلم «مجید مجیدی»‌، بعدها به کارگردانی روی آورد و هم‌اکنون یکی از کارگردان‌های متعهد، اخلاق‌گرا و بسیار مسلط در نظام جمهوری اسلامی است.

 

30نوامبر/16

اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی

بی‌پرده با تاریخ/اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۰

 

سیدروح‌الله امین‌آبادی

در اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۶۰ به‌تدریج تقابل میان دو جریان انقلابی به رهبری امام خمینی و طیف لیبرال و ضدانقلاب به میاند‌اری بنی‌صدر به اوج رسید. رئیس‌جمهور وقت به تلاش‌های از سر دلسوزی امام امت برای برگشت به دامن نظام اسلامی وقعی ننهاد تا آنجا که حضرت روح‌الله در یک اقدام انقلابی، بنی‌صدر را ابتدا از فرماندهی کل قوا و در ادامه و به دنبال رأی مجلس شورای اسلامی مبنی بر عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، او را از ریاست‌جمهوری برکنار کردند.

شهادت سروان شیرودی یکی از برجسته‌ترین خلبانان هوانیروز و نیز شهادت دکتر مصطفی چمران در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و  نیز جنایت بزرگ گروهک‌های ضدانقلاب دموکرات و کومله در به شهادت رساندن ده‌ها اسیر پاسدار از دیگر وقایع ماه‌های اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۰ محسوب می‌شود.

 

گام به گام با سقوط اولین رئیس‌جمهور

امام خمینی پس از غائله ۱۴ اسفند و مسائل پس از آن، دستوری برای پیگیری و رسیدگی به این موضوع صادر کردند و رسیدگی قضایی به پروندۀ چهاردهم اسفند، از تاریخ شانزدهم اسفند همین سال شروع شد و ده نفر قاضیِ تحقیق تا اوایل خرداد۱۳۶۰ به تحقیقات وسیع و دامنه‌داری در این زمینه دست زدند.

پس از رسیدگی طولانی قوه قضائیه به پروندۀ حادثۀ دانشگاه تهران در ۱۴ اسفند و جمع‌آوری مدارک جرم در این ‌باره، برخی از نتایج به دست آمده از این رسیدگی اعلام شد و گروه‌های طرفدار رئیس‌جمهور به جهت اعمال تحریک‌آمیز و حمل اسلحه، به عنوان متهمان حادثۀ چهاردهم اسفند معرفی شدند.

همچنین به دلیل آنکه اعلام جرایمی نیز علیه شخص رئیس‌جمهور صورت گرفته بود، در این باره نیز تحقیقاتی صورت گرفت و دلایل کافی بر مجرمیت وی در مواردی چون سوءاستفاده از قدرت، تخلف از اختیارات قانونی، تحریک مردم، سردستگی طاغیان و گروه‌های مسلح به دست آمد.

در پی رسیدگی به واقعۀ دانشگاه و توقیف روزنامه «میزان» و سپس رأی دادگاه بر رفع توقیف این روزنامه، بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی هیاهویی در مورد عدم عدالت در جریان دادگاه‌ها به راه انداختند.

با وجود تمام مشکلات، این پرونده مراحل تکمیل خود را طی کرد و دلایل کافی در مورد اتهامات مجرمین به دست آمد و آمادۀ تقدیم به دادگاه شد، اما در این مرحله، پیگیری قضایی به جهاتی متوقف شد و پرونده به دادگاه نرفت. حضور دکتر بهشتی که آن روزها رئیس دیوان‌عالی کشور بود و در رأس محاکم قضایی قرار داشت، یکی از مشکلات پیش رو بود.

بنی‌صدر رسیدگی قضایی را که تحت نظر ایشان صورت می‌گرفت، مغرضانه می‌دانست و مدعی بود او مثل سایرین باید محاکمه شود، بنابراین علیه آیت‌الله بهشتی طرح دعوا کرد.(۱)

از سوی دیگر در ۲۵ اسفند ۱۳۵۹ با توجه به واقعه ۱۴ اسفند، حضرت امام دستور دادند هیئتی سه نفره تشکیل شود و به اختلاف‌های پیش‌آمده رسیدگی کند.

براساس این فرمان برای رسیدگی به شکایاتی در باره جنگ و سایر مسائل مورد اختلاف بین مقامات جمهوری اسلامی، هیئتی مرکب از یک نماینده از طرف رئیس‌جمهور و یکی از طرف مقابل و یکی از سوی اینجانب تعیین می‌شود که در حل شکایات کوشش نماید و رأی اکثریت هیئت مذکور معتبر است. و در صورت تخلف یکی از مقامات، باید متخلف را به مردم معرفی کنند و مورد مؤاخذه قرار گیرد.»(۲)

بنی‌صدر آیت‌الله اشراقی را به عنوان نماینده خود در آن هیئت انتخاب و معرفی کرد. امام خمینی آیت‌الله مهدوی کنی را به عنوان نماینده خود معرفی کردند و از سوی رؤسای قوه مقننه و قضائیه نیز آیت‌الله یزدی برای عضویت در این هیئت انتخاب شد.

هیئت پس از بررسی شکایات و نامه‌های وارده، بنی‌صدر و روزنامه‌های حامی وی را متخلف شناخت و به ملت معرفی کرد، ولی بنی‌صدر نظر هیئتی را که نماینده خود او در آن عضویت داشت نپذیرفت و هیئت حل‌ اختلاف نیز منحل شد.

 

نخستین اقدام عملی امام؛ برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا

به دنبال اقدامات تنش‌زای بنی‌صدر که هر روز بر شدت و حدت آن افزوده می‌شد، امام خمینی در ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۶۰ بنی‌صدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلح برکنار کردند.(۳)

بنی‌صدر در این روزها در کرمانشاه به سر می‌برد و بر اساس خاطراتی که بعدها در خارج از کشور منتشر شد، مشغول امکان‌سنجی کودتایی بود که براساس آن می‌خواست ارتش را به تهران آورد و مخالفان را سرکوب کند!

امام خمینی چند روز پس از این حکم در جمع فرماندهان نیروهای سه‌گانه ارتش با اشاره به پیشنهاد رفراندوم از سوی بنی‌صدر تأکید کردند: «معنایش این است که ثبات این مملکت را از دست مردم بگیرند. اینکه الان ثبات دارد، از افتخارات این انقلاب است که در ظرف یک سال همه این چیزها درست شد. می‌خواهند این را بگیرند و بگویند حالا نشد، دو باره از سر! دوباره از سر!؛ آرا[آرای] مردم است. خوب. اگر میزان آرای مردم است، اینها که هستند. اینها که از اروپا نیامده‌اند. اینها آرای همین مردم‌اند؛ همین مردم‌اند که به مجلس رأی دادند، وکیل تعیین کردند؛ همین مردم‌اند که به جمهوری اسلامی رأی دادند و همین مردم‌اند که به قانون اساسی رأی دادند و همین مردم‌اند که همه چیز را خودشان ایجاد کردند. حالا ما دو باره از سر برویم سراغ چه مردمی؟»(۴)

یک روز پس از این سخنان امام امت در جمع گروهی دیگر از مردم ضمن اعلام ارتداد جبهه ملی به خاطر اعلام تظاهرات علیه قصاص خطاب به بنی‌صدر تأکید کردند: «شما اگر واقعاً می‌خواهید به قانون  عمل بکنید، ما هم می‌خواهیم که همه شماها بیایید به قانون عمل کنید. آمدید اینجا و بنا بر این شد که دیگر روزنامه‌هایتان و صحبت‌هایتان برای تشنج نباشد. آیا شما وفا کردید به عهد خودتان؟ در اینجا آمدید و قرار دادید به این. بعد از اینکه می‌خواستید به جنگ هم بروید، به این منتهی شد که یک هیئت سه نفره‌ای باشد. یک نفر از طرف آقای رئیس‌جمهور. یک نفر هم از طرف آن آقایان و یکی هم من تعیین کنم.  اینها حَکَم باشند. بعد از اینکه حَکَم رفته و موارد خلاف را دیده، در روزنامه‌هایشان نوشتند که این حکمیت مثل حکمیت ابوموسی اشعری است!»

 

تلاش‌های ناکام برای بازگشت بنی‌صدر به آغوش نظام

زمان به‌سرعت برای بنی‌صدر در حال تمام شدن است و امام همچنان نمی‌خواهد اولین رئیس‌جمهور به چنین سرنوشتی گرفتار شود. از این رو حضرت روح‌الله نصیحت می‌کنند: «حالا هم توبه را قبول می‌کنم. اسلام قبول می‌کند. حالا هم بروند در رادیو، بروند در تلویزیون، توبه کنند بگویند ما تا حالا خطا کردیم؛ اشتباه کردیم، مردم را دعوت کردیم به شورش و غلط بوده. خلاف اسلام بوده. خلاف قوانین کشوری بوده.  ائتلاف کردیم با گروه منافق. من چندین بار به این آقا [بنی‌صدر] گفتم آقا این جمعیت تو را به باد فنا می‌دهند. این افرادی‌ که دور تو جمع شده‌اند، بعضی از اینها، یک گرگ‌هایی هستند که تو را به باد فنا می‌دهند.»(۵)

با وجود این بنی‌صدر به نصایح امام گوش فرا نمی‌دهد تا اینکه بررسی عدم کفایت سیاسی اولین رئیس‌جمهور تاریخ ایران وارد دستور کار مجلس شورای اسلامی می‌شود.

 

بررسی عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی

۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ دو روز تاریخی و ماندگار در تاریخ جمهوری اسلامی است. در این دو روز کفایت سیاسی نخستین رئیس‌جمهور ایران اسلامی در مجلس شورای اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفت و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس که بعد از یک سال صبر و سکوت دیگر تحم‌شان تمام شده بود به افشای مفاسد و خیانت‌های بنی‌صدر پرداختند.

در این میان سخنرانی تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ خواندنی و شنیدنی است.

آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنرانی ۱۴ دلیل برای عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر برشمردند. این دلایل به اختصار عبارتند از: عدم احترام به نهادهای قانونی، رعایت نکردن حرمت جمهوری و رئیس‌جمهور، استفاده از هر ابزاری در مقابله با مخالفان، سیاست‌گرایی به جای حقیقت‌گرایی، صادق و راستگو نبودن رئیس‌جمهور، بی‌قدر و منزلت کردن امام و امت، رعایت نکردن حیثیت جمهوری در خارج از کشور، مشاوران بدنام و مشکوک، افشای اسرار اقتصادی کشور، ایجاد تشنج در کشور پیش از جنگ، بی‌توجهی به خط رهبری انقلاب، حرکت به سمت قدرت مطلقه و استبداد، اخلالگری و شورش و خصلت‌های ناپسند فردی از جمله غرور… .(۶)

سرانجام مجلس تصمیم تاریخی خود را می‌گیرد و آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی در بیان نتیجه رأی نمایندگان چنین می‌گوید: «جمع افرادی که در مجلس حاضر بودند ۱۹۰ نفر، آرایی که موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر به صندوق ریخته شده ۱۷۷ نفر، رأی مخالف یک نفر، آقایان! دیگر از این به بعد آقای بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده، شعارها برگردد به طرف آمریکا.» (۷)

یک روز پس از این تصمیم مجلس شورای اسلامی، امام خمینی نیز در حکمی ابوالحسن بنی‌صدر را از ریاست‌جمهوری برکنار کردند و پرونده نخستین رئیس‌جمهور تاریخ انقلاب بسته ‌شد.

 

 

اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی

به دنبال بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس، منافقین علیه نظام اسلامی اعلام قیام مسلحانه می‌کنند. روزنامه اطلاعات در شماره ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ می‌نویسد:

«به دنبال اعلام راه‌پیمایی و آشوب از طرف سازمان منافقین و گروهک پیکار به نفع بنی‌صدر،  در ساعت ۴ بعد از ظهر امروز در حد فاصل چهارراه ولیعصر [مصدق سابق]، میدان ولیعصر، با پخش اعلامیه‌ها و تراکت‌هایی مبنی بر درگیری به‌طور قاطع با هر کس و در هر لباس و با اعلام صریح و مستقیم گروهک پیکار مبنی بر درگیری مسلحانه، با مردم در خیابان‌های مرکزی تهران به خاک و خون کشیده شدند.

در این درگیری‌های خونین ده‌ها اتومبیل، اتوبوس یا مینی‌بوس شرکت واحد و نهادهای انقلابی توسط عناصر آشوبگر به آتش کشیده شده و ده‌ها نفر کشته و مجروح از طرفین به جای گذاشته شد.

گزارش‌های رسیده از چهارراه ولی‌عصر حاکی از آن است که در حدود ساعت ۴ بعد از ظهر امروز تعدادی از هواداران گروهک‌ها در حالی که شعارهایی به نفع بنی‌صدر می‌دادند، تعدادی از دکه‌های خیابان و چندین مبل و صندلی را به وسط خیابان بردند و به آتش کشیدند.

با ورود حزب‌الله به صحنه، مجاهدین خلق اعلام جنگ مسلحانه کردند و از آن رو که مردم اطلاعی از این اعلام جنگ مسلحانه نداشتند و بناگاه با تیراندازی گسترده از سوی منافقین روبرو شدند، تعداد کثیری از مردم در این درگیری و در جریان تیراندازی مجاهدین خلق به شهادت رسیدند و یا زخمی شدند. روزنامه اطلاعات گزارش داد هادی غفاری نیز در میان مردمی که با هواداران رئیس‌جمهور درگیر شده بودند حضور داشته است.

براساس گزارش‌های رسیده به دنبال اعلامیه سیاسی نظامی مجاهدین خلق در مورد آنچه مقاومت انقلابی خوانده شد، درگیری‌هایی در سطح شهر تهران به وجود آمد که درگیری امروز ابعاد وسیع‌تری به خود گرفت. در این درگیری‌ها بیش از ۱۰۰ نفر با سلاح‌های گرم و سرد و سنگ و چوب مجروح شدند و چند نفر نیز کشته شدند.(۸)

 

 

جنایت بزرگ زندان دولتو

۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰، ۱۲۱ نفر از رزمندگان سپاه که در زندان دولتو در نزدیکی سردشت در اسارت افراد کومله و دموکرات بودند در یک نقشه از پیش تعیین‌شده با بمباران جنگنده‌های رژیم بعث به شهادت رسیدند. زندانبانان ساعتی پیش از بمباران زندان را ترک کرده بودند. درنهایت تعداد انگشت‌شماری از این حادثه جان به در بردند.

 

جزئیات جنایت کومله و دموکرات‌ها

هاشمی معاون استاندار وقت آذربایجان غربی در ۱۹ اردیبهشت همین سال در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی شرکت و در مورد چگونگی جریان بمباران زندان‌های حزب دموکرات در سردشت گفت: «گزارش‌های رسیده در این مورد طی دو روز گذشته نشانگر خیانت بزرگی است که حزب بعث عراق با همکاری حزب منحله دموکرات صورت داده است.»

وی افزود: «در روز ۱۷ اردیبهشت چند فروند از میگ‌های متجاوز عراقی جهت بمباران اسیرانی که در زندان‌های حزب منحله دموکرات به سر می‌بردند به این زندان‌ها حمله می‌کنند، اما به نظر می‌رسد به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی منطقه در بمباران کامل زندان‌ها موفق نمی‌شوند و صرفاً بمب‌های خود را در نزدیکی یک زندان و روی قسمتی از یک آبادی و احیاناً بعضی نقاط دیگر فرو می‌ریزند.»

این مقام مسئول ادامه داد: «بعد از تجاوز میگ‌ها، ۴ تا ۶ هلیکوپتر عراقی به زندان‌ها از جمله زندان شماره ۵ حمله‌ور می‌شوند و زندان‌ها را تخریب و تعدادی از برادران اسیر را شهید می‌نمایند. تعداد دقیق مجروحین و شهدا هنوز مشخص نشده است و عده‌ای از مجروحین نیز هم ‌اکنون در بیمارستان سردشت بستری می‌باشند و عده‌ای دیگر در دست دموکرات‌ها باقی مانده‌اند. ضمناً ده نفر از مجروحین هم در قریه واوان نزدیک سردشت در دست اهالی به سر می‌برند.»

وی گفت: «این اولین جنایت و برای اولین‌ بار نیست که توسط حزب دموکرات و بعث عراق انجام می‌شود. اکثر درگیری‌هایی که در منطقه روی می‌دهد یا مستقیماً به دست عناصر فریب‌خورده حزبی و یا با هدایت سرسپردگان عراقی و یا با سلاح‌هایی که توسط حزب دموکرات از بعث عراق دریافت شده است انجام می‌شود. باید پرسید سران خائن حزب دموکرات چگونه می‌اندیشند؟ آیا فکر نمی‌کنند باید به‌زودی جواب مردم مسلمان ایران را بدهند؟»(۹)

 

سرقت اسناد سری از هشت سازمان دولتی

در ۵ خرداد ۱۳۶۰ دادسرای انقلاب در خصوص سرقت اسناد سری از هشت سازمان دولتی اطلاعیه‌ای صادر کرد. مرتضی فضلی‌نژاد و اسماعیل ناطقی که در این جریان دستگیر شدند اعتراف کردند که «برخی از اسناد سری چند وزارتخانه و سازمان دولتی را خارج و به دفتر ریاست جمهوری منتقل کرده‌اند.»

دادسرای انقلاب اسلامی مرکز طی اطلاعیه‌ای در این زمینه اعلام کرد: «بنا به اعتراف متهم ردیف اول یعنی آقای مرتضی فضلی‌نژاد وی تا کنون ۵ بار بدون داشتن مجوز به وزارت خارجه مراجعه و تعداد ۵۰۰ برگ مدارک مهم و سری را با کمک آقای اسماعیل ناطقی به محل دفتر ریاست‌جمهوری منتقل کرده است. آخرین بار در حال انتقال ۳۷۲ برگ از اسناد طبقه‌بندی شده و از جمله اصل سند و سوابق همکاری کاظم رجوی فرزند حسین با نام مستعار صفا با ساواک و تعدادی اوراق سوابق کارمندان و سفیران وزارت امورخارجه و مقداری هم اسناد و مدارک افراد پاکسازی شده دستگیر می‌شود.»

در این اطلاعیه تصریح شده است: «متهم اقرار کرده است تاکنون به هشت وزارتخانه و ارگان دیگر از جمله دانشگاه‌ها، وزارت کشور، وزارت کشاورزی، شهربانی و… جهت دریافت مدارک مراجعه نموده و بدون داشتن حکم خروج اسناد مقادیر متنابهی مدرک و سند و فتوکپی پرونده اشخاص را به دفتر ریاست‌جمهوری برده است.(۱۰)

 

برجسته‌ترین خلبان هوانیروز به شهادت رسید

در هشتمین روز خرداد ۱۳۶۰ سروان علی‌اکبر شیرودی، خلبان برجسته هوانیروز در جبهه سرپل ذهاب به شهادت رسید. وی در جریان غائله کردستان داوطلبانه به آن منطقه رفت و در مقابل گروه‌های ضدانقلاب به مبارزه پرداخت و در پاکسازی پاوه از اشرار نقش مؤثری داشت. شیرودی با ۲۵۰۰ ساعت پرواز جنگی بالاترین زمان پروازهای جنگی در دنیا را داشت.

رئیس وقت ستاد مشترک ارتش درباره وی می‌گوید: «او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکن را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام خمینی دادم، امام در مورد وی فرمود او آمرزیده است.»

 

شهادتی که شیرینی برکناری بنی‌صدر را تلخ کرد

مصطفی چمران نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ در جبهه دهلاویه به شهادت رسید. روزنامه‌ها در این باره نوشتند: «بار دیگر صفحات تاریخ با خون یکی از یاران امام حسین«ع» و عاشقان اسلام و شهادت رنگین شد و دکتر مصطفی چمران عارف و مجاهد خستگی‌ناپذیر و سردار رشید اسلام و نماینده امام امت در ارتش که همیشه در جبهه‌ها حضور داشت و می‌جنگید در یکی از جبهه‌های جنوب به شهادت رسید.

دو تن از یاران همیشگی دکتر چمران نیز در جبهه دهلاویه به شهادت رسیدند.

سرگرد شهید ایرج رستمی و سیداحمد مقدم به ترتیب دیشب و امروز در جبهه دهلاویه به شهادت رسیدند.»(۱۱)

روزنامه کیهان در باره نحوه شهادت چمران به نقل از یکی از مسئولان ستاد جنگ‌های نامنظم نوشت: «دو شب قبل ارتش متجاوز عراق طی یک ضد حمله شدید درصدد بود تا روستای دهلاویه را به تصرف خود درآورد. در این درگیری یکی از فرماندهان نیروهای نامنظم به نام سروان رستمی که شهید چمران او را یکی از بهترین افسران ارتش جمهوری اسلامی می‌خواند، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. براساس این گزارش در پی این ضد حمله، ارتش متجاوز عراق که تیپ ده زرهی عراق قوی‌ترین تیپ ارتش این کشور در آن شرکت داشت و رزمندگان اسلام آن را کاملاً دفع کردند، صبح امروز دکتر چمران برای رسیدگی به وضع جبهه و معرفی فرمانده جدید به دهلاویه رفت و طی سخنانی برای رزمندگان اسلام، ضمن اعلام شهادت سروان رستمی آنان را به صبر و استقامت دعوت کرد و از آنها خواست که راه او را ادامه دهند.»

این گزارش می‌افزاید: «چمران در ادامه، فرمانده جدید این منطقه برادر مقدم را به رزمندگان معرفی کرد و سپس در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گروه‌ها ضمن تشریح موقعیت منطقه برنامه‌های آینده را برای آنان توضیح داد و آنگاه برای نشان دادن منطقه به فرمانده جدید رهسپار مقدم‌ترین خطوط جبهه نبرد شد.

براساس این گزارش ساعت ۱۲ ظهر امروز بر اثر اصابت گلوله خمپاره برادر مقدم و برادر حدادی در جا شهید شدند و ترکش خمپاره به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و بر زمین ‌غلتید و پس از مداوای اولیه راهی اهواز ‌شد. در یک کیلومتری اهواز بر اثر خونریزی شدید دکتر مصطفی چمران این عارف مجاهد جبهه‌های نبرد شهید شد.»(۱۲)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سخنرانی‌های تنش‌زا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱ تیر ۱۳۸۹٫

۲ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۲۰۱٫

۳ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۲۰٫

۴ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۳۴٫

۵ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۴۸٫

۶ـ مشروح مذاکرات مجلس، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰٫

۷ـ همان.

۸ـ اطلاعات، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، ص ۲٫

۹ـ کیهان، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص ۲٫

۱۰ـ جمهوری اسلامی، ۵ خرداد ۱۳۶۰، ص ۵٫

۱۱ـ جمهوری اسلامی، ۱ تیر ۱۳۶۰، ص ۲٫

۱۲ـ کیهان، ۱ تیر ۱۳۶۰، ص ۲٫

 

 

30نوامبر/16

مراحل سلوک اخلاقی از نگاه حکمت متعالیه

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

در تفکر اسلامی، اخلاق از آموزه‌های ضروری دین است، زیرا از سویی تزکیۀ نفس از اهداف پیامبر«ص» (سوره جمعه) و از سوی دیگر، آن حضرت رسالتش را تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی اعلام کرده است. اما نکته مهم آن است که بدانیم چگونه باید آموزه‌های اخلاقی را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده کنیم و یک انسان چگونه می‌تواند مراحل اخلاق را طی کند.

عالمان اخلاق با توجه به نگرش‌شان نسبت به پیوند انسان با فضائل و رذایل اخلاقی، راه‌های متفاوتی را پیشنهاد کرده‌اند و علم اخلاق را مبیّن آن دانسته‌اند.

برخی، جان انسان را میدان کارزار بین هوای نفس و عقل می‌دانند و معتقدند برای غلبه بر دشمن درونی، یعنی هوای نفس و از پا درآوردن آن باید با آن به جهاد پرداخت. در این دیدگاه، نفس و هواهای نفسانی، خاستگاه همۀ رذایل و ضد ارزش‌هاست. از این‌رو شروع کار از ریاضت است که باید با آن بتوان نفس و هوای نفس را ناتوان ساخت و سپس او را قلع و قمع کرد.

بدترین دشمن سعادت و رستگاری آدمی، نفس خودبین و هوس‌مدار اوست. انسان سالک برای دستیابی به مقصد، باید این مانع بزرگ راه سیر و سلوک را از میان بردارد. باید در سایۀ تهذیب نفس، دشمن درون را رام کرد(۱) البته برای اینکه انسان در این میدان پیروز شود، در مرحله اول باید از نصرت و امداد الهی بهره‌مند شود، چنانکه حضرت علی«ع» پس از دستور ریاضت و جهاد با نفس فرمود: « سْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ أَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ وَ اِسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَکُمْ وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ  وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (۲) و در مرحله بعد هنگامی‌که خواهش‌های نفسانی، جلوی گرایش‌های حق را می‌گیرد باید انسان با آن مبارزه کند.(۳)

البته جهاد با نفس عنوانی است که از سخنان نبی‌اکرم«ص» گرفته شده است، آنگاه که سپاهیان اسلام از جنگ برمی‌گشتند، آن حضرت به آنان فرمود: آفرین بر قومی که از جهاد اصغر فراغت یافته‌اند، اما باید خود را برای جهاد اکبر آماده کنند و این جهاد اکبر همانا جهاد با نفس است: « رْحَبا بقَومٍ قَضَوُا الجِهادَ الأصْغَرَ و بَقِیَ علَیهِمُ الجِهادُ الأکْبَرُ. قیلَ یا رسولَ اللّه! و ما الجِهادُ الأکْبَرُ ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْس(۴)

برخی علم اخلاق را همچون علم پزشکی می‌دانند و انسان را به بیمار و سالم تقسیم می‌کند و می‌گویند علم اخلاق دو رسالت را به عهده دارد. یکی رسالت راهنمایی انسان برای پیشگیری از آلوده شدن به رذایل و دیگر، درمان انسان پس از آلوده شدن به رذایل.

بر همین اساس برخی اندیشمندان نام کتاب اخلاق را «الطب الروحانی» نام‌گذاری کرده‌اند تا با نوشتن آن انسان را به اصلاح نفس و درمان بیماری روحی راهنمایی کنند؛ همان گونه که پزشک انسان را راهنمایی می‌کند تا به طبابت بپردازد.(۵)

آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان کند.(۶)

برخی انسان را در این جهان همانند مسافری می‌دانند که با قدم نهادن در عالم هستی سفرش آغاز می‌شود و باید در این سفر موانع سیر و سفر را بشناسد، زاد و توشۀ راه را فراهم کند و با آمادگی کامل در مسیر سلوک قرار گیرد و مراحل این سفر را یکی پس از دیگری طی کند تا در پایان به لقاء الهی و دیدار مقام خدا نائل شود؛ چنانچه قرآن کریم خطاب به انسان فرمود: «یَا ایّها الانسانُ اِنّک کَادِحُ الی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیه»؛(۷) ای انسان تو با رنج و تلاش وصف‌ناپذیری به سوی پروردگارت روانه‌ای و سرانجام به لقاء اوخواهی رسید.

برخی گرچه به روش سلوکی جهاد نفس و طبابت روح اشاره می‌کنند، اما بر مبنای حکمت متعالیه، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به گونه‌ای تبیین می‌کنند که هم بیان‌های عارفان را در قالب فن عرفان می‌آورند، هم از آیات و روایات دور نمی‌مانند و هم از براهین عقلی محجور نمی‌مانند.

آنان راه خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «اوصاف الاشراف» را معیار قرار می‌دهند و در برابر راه محدثان و متکلمان و حکیمان و عارفان با روش حکمت متعالیه سفرنامۀ سلوکی را تنظیم می‌کنند(۸) و می‌فرمایند سیر و سلوک عبد به سوی خدا، سیری عمودی است نه افقی. منظور از عمودی در اینجا، عمودی در هندسۀ الهی است، نه در هندسۀ طبیعی، یعنی به مکانت برتر راه یافتن، نه به مکان بدتر رفتن. از این رو زاد و توشه‌ای طلب می‌کند تا وی را به رسیدن به مکانت برتر کمک کند.

قرآن کریم از این سیر و سلوک به عنوان یک سفر صعودی و عمودی یاد می‌کند، گاه می‌فرماید: « یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات»؛(۹) کسی که سیر صعودی می‌کند مرتفع می‌شود؛ یعنی مؤمنان و عالمان رفعت پیدا می‌کند و در سوره فاطر از آن به صعود یاد می‌کند و می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»؛(۱۰) اعتقاد پاک به سوی او صعود می‌کند و عمل صالح آن را بالا می‌برد. از این رو تعبیر رفع و صعود استفاده می‌شود که سیر و سلوک عمودی و مکانت‌طلبی است نه افقی و مکان‌خواهی، زیرا سیر به طرف مکان گرچه مکان برتر باشد، افقی است و نه عمودی.

حال با توجه به اینکه آدمی مسافری است که به سوی خدا و مکانت برتر در حال سیر است، این سیر چگونه است؟ چه مراحلی دارد؟ مرحله آغازین این سیر از کجاست و نهایت آن کدام است؟ در این مقاله با توجه به حکمت متعالیه به مراحل اخلاقی اشاره می‌شود که عبارتند از:

 

۱ـ معرفت نقطه آغاز سلوک الهی

اگر کسی بخواهد در مسیر سلوک الهی قرار گیرد باید به معرفت و شناخت دست یابد و با معرفت به عقیده صائب برسد، زیرا آنچه که به سوی خدا صعود می‌کند کلمه طیب است و کلمه طیب همانا معرفت و عقیده صائب و حق است و چون عقیده و کلمه طیب صائب با روح عارف معتقد عجین گردد، بازگشت صعود عرفان و عقیده به صعود عارف معتقد خواهد بود. در حقیقت کلمه طیب، معرفت خدا و معاد و راه رسیدن به مقصد است و آدمی با تحصیل آن، اولین قدم را در این مسیر برمی‌دارد.

 

۲ـ ایمان

ایمان منزل دوم سیر به سوی خداست. ایمان آن است که انسان خود را در مهد امن قرار دهد. انسان زمانی به جای امن پناه می‌برد که احساس خطر کند و چون با معرفت می‌داند کار به دست خدای رب‌العالمین است و به خود اطمینان ندارد، در موقع خطر به او پناهنده می‌شود تا به او توفیق دهد که در مسیر مستقیم حرکت کند. به عبارت دیگر اگر کسی بداند ناقص و نیازمند است و رفع نیاز او نه مقدور خود اوست و نه مقدور دیگران و نیز اگر بداند جهان هستی مبدأیی دارد که نیاز نیازمندان را می‌داند و می‌تواند آنها را برطرف کند، به سیر و سلوک می‌افتد و به جای امن پناهنده می‌شود.

همه مشکلات انسان از این نقطه سرچشمه می‌گیرد که یا خود را نمی‌شناسد و یا به ناتوانی خود آگاه نیست، یا می‌فهمد عاجز است و می‌پندارد خودش یا دیگران یا روابط و ضوابط اجتماعی می‌توانند نیازهای او را برطرف کنند، از این رو خود را به مهد ایمان نمی‌سپارد. ایمان آن است که انسان در قلعه امن قرار گیرد، از این رو حضرت امام رضا «ع» فرمود: «کلمه لاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ فَمَنْ قَالَ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ‌ دَخَلَ فِی حِصْنِی وَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی(۱۱) توحید دژ محکم من است. هر کس به این دژ درآید، از عذاب الهی ایمن است.»

البته در جهان تکوین همه موجودات موحدند و هیچ موجودی کافر نیست. در نظام تشریع و قانون‌مندی انسان‌ها دو دسته‌اند. بعضی مؤمند و برخی کافر. انسان‌های مؤمن کسانی هستند که بعد از درک عجز خود و دیگران به تکیه‌گاه قدرت پناه می‌برند و احساس ایمنی می‌کنند.

 

۳ـ ثبات و استواری

مرحله سوم سلوک الهی ثبات و استواری است؛ یعنی انسان ممکن است به ایمان دست یابد، اما در این ایمان ثبات نداشته باشد و بر اثر مواجهه با شک و شبهه علمی یا در مقام مواجهه با طغیان شهوت و غضب، ایمان خود را از دست بدهد. بر این اساس، صرف ایمان برای سلوک کافی نیست و سالک باید به مرحله ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. خدای سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَه»؛(۱۲) خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند در زندگی دنیا و آخرت با سخنی استوار که آن را پذیرفته‌اند بر ایمانشان پایدار می‌دارد.

منظور از ثبات قدم، ثبات در سیرت و سنت دینی است و به‌طورکلی ثبات در هر چیز به اندازه و در محدوده همان چیز است. سالک پایدار یعنی سالکی در مسیر سلوک الهی پایدار است، نه وسوسه شیطان در او اثر می‌گذارد، نه هوای نفس او را در مسیر انحرافی قرار می‌دهد و نه در دنیا او را به خود مشغول می‌کند، بلکه در مسیر توحید، در علم و عمل پایداری خود را حفظ می‌کند.

 

۴ـ نیت

اگر انسان ثابت قدم باشد ممکن است کار او بدون روح آن یعنی نیت انجام شود، اما نیت روح هر کاری را تأمین می‌کند، از این رو یکی از بهترین امور برای سالکان، نیت است. در امر بین نیت و عمل، نیت بی‌عمل از عمل بی‌نیت بهتر است. مثلاً اگر کسی کاری را انجام می‌دهد ولی نیت یعنی قصد قربت نداشته باشد، اگر آن عمل عبادی باشد، آن شخص مبتلا به عذاب ترک واجب می‌شود، ولی اگر کسی به انجام کاری مصمم شود و نیت کند کار خیری را انجام دهد، لیکن وسیله و امکانات در اختیارش نباشد، یقیناً پاداش دارد چون خود نیت فعل عبادت قلبی است. امامان معصوم «ع» فرمودند: « نیَّهُ الْمُؤمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(۱۳) نیت مؤمن از عمل او بهتر است، زیرا نیت، روح عمل است، چون اصل کار را بسیاری از انسان‌ها انجام می‌دهند، اما همه قدرت نیت صحیح را ندارند. اولاً نمی‌شود کار ناپسند را به قصد قرب الهی انجام داد، بنابراین باید کار، شایستگی نزدیک ساختن انسان به خدا را داشته باشد. ثانیاً کار باید با نیت الهی انجام شود، در این صورت است که این نیت از عمل بهتر است.

 

۵ـ اخلاص

اخلاص یعنی انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدی جز مقلب‌القلوب در حرم دل او راه نیابد. البته اگر انسان محب و دوستدار خود شود، صحنه نفس او برای محبوب یعنی خدا خالص می‌شود.

کسی که کار را هم برای خدا و هم برای غیر خدا انجام دهد، خدا آن را نمی‌پذیرد، زیرا دین از جهت مقدار و چگونگی مخصوص خداست، أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ(۱۴) به یاد و نام خدا باید این مجموعه را فهمید و به آن عمل کرد و به دیگران آموخت.

بنابراین کسانی متدین واقعی و دیندارند که مخلص باشند و دستورهای دین را مخلصانه برای خدا انجام دهند؛ یعنی فهم و عمل‌شان برای خدا باشد و محصول اخلاص، لقای بهشت است. امام صادق «ع» فرمود:  « مَن قالَ لاّ اللّه  مُخْلِصا دَخلَ الجَنّهَ، و إخْلاصُهُ أنْ تَحْجِزَهُ «لا إلهَ إلاّ اللّه ُ» عَمّا حَرّمَ اللّه ُ عزّ و جلّ؛(۱۵) اگر کسی کلمه توحید را مخلصانه بگوید، وارد بهشت می‌شود و اخلاص توحید به آن است که کلمه توحید او را از حرام خدا باز دارد.

افراد زیادی تحت ولایت شیطانند، ولی خود را مخلص می‌پندارند. مثلاً ما گاهی کار خوبی را انجام می‌دهیم، ولی هنگامی که آن را از ما می‌گیرند و به دیگری می‌دهند نگران می‌شویم. معلوم می‌شود کار خوبی را می‌خواهیم که به ما ارتباط داشته باشد و از ما صادر شود، نه اصل کار خوب را و این خطر بزرگی است. در این صورت ما خودخواهیم نه خیرخواه. آنگاه در قیامت و هنگام نقادی، ما چون خیر را نمی‌خواستیم، خیر را به ما نمی‌دهند و در مقابل، همان خودخواهی را که مطلوب ما بود به ما می‌دهند: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَه»؛(۱۶) آتش برافروخته خداست که بر دل ما چیره می‌شود و جان آدمیان را می‌سوزاند.

 

۶ـ تفکر

چون اخلاق سیری باطنی است و باطن با ادراک و عمل درونی حرکت می‌کند، یکی از قدم‌های سلوک الهی نظر و فکر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم می‌کند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی می‌کند و می‌بیند برای او مجهول است، سپس به سراغ مقدماتش می‌رود و آنها را از نظر ماده و صورت تنظیم می‌کند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد می‌رسد.

پس فکر، عبادت از مسیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم به مجهول است. قرآن کریم انسان‌ها را از دو راه به فکر و نظر فرامی‌خواند، یکی با ذکر عنوان تعقل و تفکر و دیگری با طرح بحث‌های قرآنی که با تفکر همراه است، یعنی بحث‌های استدلالی تشویق به تفکر است: « اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »؛(۱۷) در مجموعه آفرینش برای قومی که تفکر می‌کنند نشانه‌هایی است برای شناخت خدا.

روایات نیز از دو راه جامعه بشری را به تفکر دعوت کرده‌اند: « تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً؛(۱۸) و هم با ارائه معارف بر معانی ارائه می‌کند که بدون فکر و نظر ممکن نیست و نتیجه تفکر، تذکر و یاد خداست.

 

محصول تفکر ناب

همان‌گونه که گناه حجاب اطاعت است، ترک تفکر هم مانع تذکر است. تفکر طیب است و تذکر یافتن است.

تفکر ناب برای آن است که انسان معارف توحیدی را خوب بفهمد و فهمیدن آنها برای آن است که قلب دگرگون شود. پس از تفکر و پیدا شدن معانی و معارف که کار عقل است، قلب می‌آرمد و متعظ می‌شود و این از بهترین مراحل تهذیب روح و سلوک الی الله است، زیرا غبار غیرخدا را دیدن زدوده شده و چیزی جز یاد و نام حق در آن نمانده است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الّذین یذکرون‏اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ  ‏ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(۱۹) همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در کاستی و فزونی شب و روز نشانه‌هایی بر اقتدار خدا و فرمان روایی او بر آسمان و زمین است. این نشانه‌ها را خردمندان درمی‌یابند. همانانی که در هر حال ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند که پروردگارا این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای. تو از هر کار باطل و بیهوده‌ای منزهی، از این رو، تحقق رستاخیز و کیفر و پاداش آن حتمی است. پس پروردگارا ما را از عذاب آتش آن روز نگه دار.»

انسان با تفکر هم خدا را می‌شناسد و هم می‌‌داند خدا جهان هستی و از جمله انسان را بیهوده نیافریده است، پس باید به گونه‌ای زندگی خود را شکل دهد که از آتش عذاب الهی در قیامت مصون بماند.

 

نتیجه‌گیری

انسان موجودی است که برای رسیدن به لقای الهی و ملاقات با خدا در تکاپو و تلاش است و باید در رسیدن به لقای الهی مسیری را طی کند. این مسیر همانا صراط مستقیم است. انسانی که در مسیر صراط مستقیم برای رسیدن به آن هدف والا حرکت می‌کند، باید در این مسیر قدم‌هایی را بردارد.

آدمی از طریق معرفت به ایمان می‌رسد و شرط نتیجه‌بخش بودن ایمان آن است که سالک، ثابت‌قدم و استوار باشد. با تزلزل نمی‌توان به هدف رسید.

انسان مؤمن باید با نیت، عقیده و عملش را برای خدا خالص کند، زیرا روح عقیده و عمل نیت است و این نیت زمانی ما را به مقصد می‌رساند که با اخلاص و فقط به قصد قرب الهی محقق شود. همه این امور زمانی تحقق پیدا می‌کنند که آدمی از تفکر برخوردار باشد. انسان متفکر است که با استدلال و برهان خدا را می‌شناسد و برای نظام هستی هدفی را قائل است و لذا همه اعمالش و عقایدش را در راستای رسیدن به آن تنظیم می‌کند تا به مطلوب حقیقی نائل شود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مراحل اخلاق در اسلام، ص ۷۳٫

۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۳، بند ۲۰.

۳ـ همان، صص ۷۶ـ۷۵.

۴ـ بحار، ۱۹، ۱۸۲.

۵ـ الطلب الروحانی، محمدبن زکریای رازی ص۳۵٫

۶ـ مراحل اخلاق در قرآن، ص۲۱٫

۷ـ انشقاق ۶٫

۸ـ مراحل اخلاق در قرآن، ص۲۲۲٫

۹ـ مجادله، ۱۱.

۱۰ـ فاطر، ۱۰.

۱۱ـ بحار، ج ۴۹، ص ۱۲۷.

۱۲ـ ابراهیم، ۲۷.

۱۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۸۴.

۱۴ـ زمر، ۳.

۱۵ـ توحید، صدوق، ص ۲۷.

۱۶ـ همزه، ۷ـ۶.

۱۷ـ رعد، ۳.

۱۸ـ بحار، ۶۶، ص ۲۹۳.

۱۹ـ آل‌عمران، ۱۹۱ـ۱۹۰.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان کند.

 

۲٫

روایات نیز از دو راه جامعه بشری را به تفکر دعوت کرده‌اند: « تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً؛(۱۸) و هم با ارائه معارف بر معانی ارائه می‌کند که بدون فکر و نظر ممکن نیست و نتیجه تفکر، تذکر و یاد خداست.

 

30نوامبر/16

نقطه آغاز مهار نفس

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

شروع مهار نفس با «ترک حرام»

ممکن است بعضی سئوال کنند که تأدیب نفس و مهار آن را از کجا باید شروع کرد؟ آیا باید از ابتدا همه چیز را بر نفس سخت گرفت یا اینکه می‌توان به او تخفیف داد؟ چه اولویت‌هایی را باید در تأدیب نفس رعایت کرد؟ اگر نفس اصلاح شود، جوارح هم ادب می‌شوند؛ اما نکته مهم این است که تنها راه اصلاح درون، اصلاح عمل ظاهری است؛ یعنی انسان برای اینکه بتواند نفسش را ادب کند، باید خود را مقید و ملزم به دستورات شرع نماید تا کم‌کم نفسش مهار شود و از حدود الهی خارج نشود.

اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمام‌تر از آنها پرهیز کرد.  احکام شرعیه‌ عبارتند از: واجبات، محرّمات، مستحبات و مکروهات. انسان باید همه این احکام و حدود الهی را رعایت کند تا درونش اصلاح شود.

اوامر و نواهی، چه الزامی و چه غیرالزامی باید مورد توجه انسان قرار گیرند؛ اما انسان باید اهتمام اصلی‌اش این باشد که مرتکب کوچک‌ترین کار حرامی نشود. بهترین ادب، آن است که انسان نسبت به محرمات مراقبت داشته باشد؛ لذا ما در روایت هم داریم: «أحسن الآداب ما کفک عن المحارم؛(۱) بهترین ادب‌ها ادبی است که تو را از محرمات بازدارد.»

پس از نظر عملی باید از «ترک حرام» شروع کرد. این بهترین مدخلی است که انسان می‌تواند به وسیله آن در تأدیب نفس خویش به موفقیت برسد؛ چون مراقبه مستمر در ترک حرام، کار انسان را در مهار هوای نفس آسان خواهد کرد.

 

رابطه مهار نفس با سیر معنوی انسان

شئون سه‌گانه نفس

نفس انسان دارای «شئون سه‌گانه» و «مقامات سه‌گانه» است که همگی در سیر معنوی او مطرح می‌شوند. شئون ثلاثه نفس عبارتند از: «شهوت، غضب و قوه وهمیه شیطانیه» که انسان را به سوی کارهای زشت سوق می‌دهند. کار نیروی شهوت و غضب معلوم است، اما کار وهم این است که شهوت و غضب را در نظر انسان آرایش می‌‌دهد و او را به وادی خلافکاری می‌کشاند. گاهی از اعمال نیروی وهمیه شیطانیه به خدعه و نیرنگ هم تعبیر می‌شود.(۲)

این شئون سه‌گانه حیوانی از ابتدای تولد انسان به صورت بالفعل وجود دارند و همز‌مان با رشد جسمانی و تقویت نیروهای فعلی و جوارحی او تقویت می‌شوند. کمال و رشد نهایی این قوای حیوانی، سن بلوغ است که اگر کسی در این سنین به فکر تأدیب نیروهای خود نباشد، به موجودی بدتر از حیوان تبدیل خواهد شد.

 

مقامات ثلاثه در سیر معنوی

اما مقامات سه‌گانه انسان عبارتند از اموری که انسانیت را در اشخاص محقق می‌سازند و ما به کسی که صاحب این مقامات سه‌گانه است «انسان» می‌گوییم. مقامات سه‌گانه انسان عبارتند از: «معارف حقه»؛ «ملکات فاضله» و «اعمال صالحه». این مقامات از ابتدای ورود انسان به دنیا در نهاد شخص وجود دارند، اما بالفعل نیستند و باید روی آنها کار کرد تا بروز و ظهور پیدا کنند. ما از مسائل اعتقادی به معارف حقه تعبیر می‌کنیم. در بُعد درونی به اخلاقیات پسندیده، ملکات فاضله و در بُعد بیرونی به رفتارهای پسندیده جوارحی، «اعمال صالحه» می‌گوییم.

اگر انسان تحت‌ تأدیب قرار نگیرد، شئون سه‌گانه نفس او یعنی شهوت و غضب و وهمش، رشد و انسان را به موجودی بدتر از حیوان تبدیل می‌کنند. در این صورت، نوری که خداوند برای راهیابی به معارف حقه، کسب ملکات فاضله و اعمال صالحه در درون انسان قرار داده است، خاموش می‌شود و از بین می‌رود. اما اگر نفس مؤدب شود، مقامات سه‌گانه معنوی در درون او به نورانیتی می‌رسند که انسان می‌تواند به کمک آنها به‌راحتی در سیر معنوی خویش صعود کند و به مقامات دیگر بپردازد.

مأموریت انبیاء و اولیای الهی هم این است که ادب الهی را برای تأدیب نفوس به بشر عرضه کنند؛ یعنی نسبت به جمیع ابعاد وجودی انسان، مخصوصاً نفس و شئون سه‌گانه آن یک روش رفتاری ارائه دهند. آنها آمدند تا بگویند چگونه می‌توان نفس سرکش خویش را مهار کرد تا به وسیله آن، مقامات سه‌گانه معنوی نورانی بروز و ظهور پیدا کنند.

 

هوای نفس مهم‌ترین عامل رکود معنوی انسان

علی«ع» می‌فرماید: «إن أخوف ما أخاف علیکم خلتان اتباع الهوی و طول الأمل؛ آنچه من بسیار از آن در مورد شما بیم دارم، دو چیز هستند: تبعیت از هوای نفس و آرزوهای بلند». سپس حضرت در توضیح مورد اول چنین می‌فرماید: «أما اتباع الهوی فیصد عن الحق؛(۳) تبعیت از هوای نفس، شما را از رسیدن به حق بازمی‌دارد»، چون ظلمتِ تبعیت از هوای نفس، نور حق را در درون انسان خاموش می‌کند و نمی‌گذارد که معرفت، فضایل نفسانی و اعمال صالحه نورافشانی کنند.

هوای نفس، هم روی اعمال اثر دارد، هم روی اخلاق و هم روی اعتقادات، لذا هوای نفس تنها باعث نمی‌شود گناه از انسان سر بزند، بلکه در جمیع ابعاد بیرونی و اعمال و درونی و ملکات و اعتقادات، از حق جلوگیری می‌کند.

در روایت دیگری آمده است: «احذروا أهواءکم کما تحذرون أعداءکم؛ همان گونه که از دشمنانتان فرار می‌کنید، از هوای نفستان‌ نیز گریزان باشید!»، «فلیس شیء أعدی للرجال من اتباع أهوائهم؛(۴) چون هیچ دشمنی برای انسان خطرناک‌تر از تبعیت هوای نفس نیست.»

اگر ادبِ نفس نباشد که هوای انسان را محدود کند، باقی ادب‌ها یا اصلاً به وجود نمی‌آیند یا اگر وجود هم داشته باشند، فایده‌ای نخواهند داشت. شئون سه‌گانه نفس، مقامات سه‌گانه انسان را در سیر معنوی تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و به تباهی می‌کشانند. هم عقیده را فاسد می‌کنند، هم فضیلت‌های انسانی را از بین می‌برند، هم اعمال صالحه را خراب می‌کنند. همه این فجایع، از ثمرات مؤدب نبودن نفس است؛ لذا هوای نفس خطرناک‌ترین دشمن انسان است. انسان باید خود را دقیقاً تفتیش و رسیدگی کند و ببیند وضعش از نظر درونی چگونه است.

پس ادب نفس، از ادب عقل و قلب(۵) اهمّ و اعظم است. اگر نفس مؤدب شود، نور عقل می‌درخشد و قلب، صفا و صیقل پیدا می‌کند تا جایی که می‌تواند عالم غیب را شهود کند؛ اما اگر لباس ادب بر قامت نفس پوشیده نشود، ابعاد وجودی دیگرش که تحقق انسانیت انسان به آنهاست، بُرد نخواهد داشت.

 

نیاز به یک عامل بیرونی در تشخیص هوای نفس

هوای نفس مراتب و درجات گوناگونی دارد و با همین اختلاف مراتب و درجات و متعلقات، انواع مختلفی هم پیدا می‌کند. گاهی انسان می‌تواند به‌راحتی پی ببرد که از نظر درونی چه وضعی دارد، اما گاهی این مسئله به‌قدری ظریف و دقیق است که خود شخص نیز متوجه حرکات هوای نفس نمی‌شود و در محاسبات و بررسی‌هایش دچار خطا می‌شود؛ یعنی گاهی ما در درون خود، تزلزل و عقب‌افتادگی‌هایی را احساس می‌کنیم که به بُعد معنوی ما مربوط می‌شوند، ولی هیچ رد پایی از هوای نفس را نمی‌بینیم و نمی‌توانیم درست تشخیص بدهیم که چرا حالمان خراب و نور دلمان ضعیف شده است.

مسلم است که ریشه این مسئله، هوای نفس است، اما چگونگی ابتلا به آن مشخص نیست و انسان هر چه پیگیری می‌کند نمی‌تواند بفهمد که ریشه این مشکلات از کجاست. بعضی از انسان‌ها از اثرگذاری نفس روی اعمال و رفتارشان و همچنین ظلمتی که به واسطه آن در دلشان ایجاد می‌شود، می‌توانند بفهمند که هوای نفس در آنها وجود دارد. آنها کسانی هستند که این انوار هنوز در درونشان خاموش نشده است.

اما در برخی از مواقع، ما متوجه تغییر در نورانیت دل هم نمی‌شویم و فکر می‌کنیم که درست حرکت می‌کنیم؛ اما در واقع اسیر هوای نفس شده‌ایم و خودمان خبر نداریم. این نوع از هواهای نفسانی خیلی ظریف و مربوط به موقعیت‌های خاص هستند. در چنین مواقعی کسی از بیرون باید انسان را متوجه کند تا از خواب غفلت بیدار شود و بفهمد که اسیر هوای نفس شده است. برای نجات از این نوع مشکلات اخلاقی، انسان هم باید خودش وضعیت خود را بررسی کند و هم باید یک مربی کامل داشته باشد و خود را به او عرضه کند تا او تشخیص بدهد که مشکلاتش از کجا ناشی می‌شوند،(۶) این مسائل بسیار ظریف و دقیق هستند.

 

فرصت‌های مختلف انسان برای تأدیب نفس

انسان تا زمانی که زنده است، می‌تواند خود را به آداب شرع مؤدب کند؛ یعنی جلوی هوای نفسش را بگیرد و به آن روش رفتاری دهد، چون عالم ماده، عالم تغییر است و ذات انسان نیز بر همین اساس شکل می‌گیرد و می‌تواند تغییر کند. اما باید این نکته را درنظر گرفت که انسان در ارتباط با مسائل نفسانی‌ سه موقعیت را پیش رو دارد: جوانی، میانسالی و کهنسالی و هر یک از این دوره‌ها ویژگی‌های خاصی برای تغییر دادن اخلاق دارند.

 

موقعیت اول: جوانی و دوران پاکی روح

اولین موقعیت، موقعیتی است که هنوز رذایل اخلاقی در درون انسان راه پیدا نکرده است، معمولاً این موقعیت به دوران جوانی انسان مربوط می‌شود؛ لذا اصلاح نفس در دوران جوانی که روح هنوز آلوده نشده بسیار آسان است. علی«ع» در هنگام مراجعت از صفین، در نامه‌ای به امام حسن«ع» می‌فرمایند: «من در جوانی به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم،(۷) زیرا انسان تا زمانی که جوان است و هنوز آلوده نشده و بذر این شجره خبیثه در درون او ریشه نکرده می‌تواند به‌راحتی از حدود الهی حفاظت کند، هر چند که این حفاظت مستلزم نوعی مراقبت است، ولی این مراقبت نسبت به موقعیت‌های دیگر، راحت‌تر صورت می‌گیرد.»

 

موقعیت دوم: میانسالی و دوران نفوذ آلودگی‌ها

موقعیت دوم جایی است که انسان یک مقدار پا به سن گذاشته و احتمالاً آلودگی‌ها در جان او رخنه کرده و بذر این شجره خبیثه در درون او کاشته شده، اما هنوز ریشه پیدا نکرده است.

اصلاح و تأدیب نفس در موقعیت میانسالی مشکل‌تر است، چون رذایل اخلاقی در وجود او تأثیر گذاشته و آینه نورانی قلب او را مکدر ساخته‌اند. از این جهت مؤدب ساختن نفس در این موقعیت با رنج، سختی و تعب همراه است. اما از آنجا که رذایل اخلاقی، هنوز در جان انسان ریشه نکرده، می‌توان آنها را از صفحه روح و جان پاک کرد و نابود ساخت.

 

موقعیت سوم: پیری و دوران ریشه‌دار شدن آلودگی‌ها

اما موقعیت سوم یعنی در کهنسالی که رذایل اخلاقی در درون انسان ریشه کرده است، قلع و قمع این شجره خبیثه بسیار مشکل خواهد بود، مخصوصاً اینکه انسان سن و سال بالایی نیز داشته باشد. طبق برخی از روایات اگر سن کسی از چهل سالگی بگذرد و خود را تا آن موقع مؤدب به آداب شرعیه نکند، بعد از آن کار برایش بسیار مشکل خواهد بود. در روایتی آمده است که وقتی انسان به چهل سالگی می‌رسد، شیطان دستی به سر و صورتش می‌کشد و می‌گوید: «تو دیگر مال منی!» یعنی تو به من تعلق داری و منحرف کردن تو برایم کاری ندارد. لذا اگر کسی بخواهد در این سن و سال، نفس خود را مؤدب کند، باید زحمت‌های بسیاری را متحمل شود، ولی حرکت به سوی شیطان برایش آسان است.

با توجه به اینکه این عالم، عالم تغییر و تغیّر است، امکان هرگونه تغییر و تحول، چه درونی و چه بیرونی، برای انسانی که در این دنیا زندگی می‌کند، وجود دارد. البته میزان مشقت و زحمت این کار با توجه به موقعیت انسان و متعلّقات هوای نفس او فرق می‌کند.

موقعیت انسان در ارتباط با مسائل نفسانی درجات دارد، متعلقات نفسانی نیز مختلفند. انسان از برخی از امور زود دل می‌کَند، اما اموری وجود دارند که دل کندن از آنها به‌راحتی ممکن نیست. این متعلّقات غیر از موقعیت‌هاست. انسان می‌تواند بذر رذایل اخلاقی را از درونش ریشه‌کن کند؛ اما در یک موقعیت فشارش کمتر است و در موقعیت دیگر فشارش بیشتر است.

اصلاً وصول به حق با «هوای نفس» پایمال و لگدکوب می‌شود، لذا انبیا و اولیا آمدند تا ابنای بشر را به آداب الهی مؤدب کنند تا آنچه در درون انسان به عنوان امانت الهی قرار داده شده، یعنی شئون معنوی او شکوفا شوند و شئون نفسانی‌اش مهار گردند.

 

جلوه واقعی هوای نفس در قیامت

حال اگر یک انسان بی‌ادب با هواهای نفسانی خود مقابله نکند و جوانی، میانسالی و کهنسالی را سپری کند و از دنیا برود، به‌محض ورود به عالم برزخ، ثمره این شجره خبیثه‌ای که در وجودش ریشه دوانده، معلوم می‌شود. او در دنیا نمی‌توانست درک کند که چه زشتی‌هایی دارد و صاحب چه رذایل اخلاقی است؛ اما اکنون که « یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»(۸) است، درونش نمایان و معلوم می‌شود که او یک حیوان بالفعل است. اینها کسانی هستند که هیچ ‌یک از مقامات معنوی آنان در دنیا به فعلیت نرسیده و مصداق این آیه‌ هستند که می‌فرماید: « وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»(۹)

حالات انسان در برزخ و قیامت به این بستگی دارد که رذایل اخلاقی چقدر در روح او ریشه دوانده باشند. گاهی رذایل اخلاقی به گونه‌ای در انسان رخنه می‌کنند که عاقبت کار در قیامت یا به جهنم و یا به خلود در جهنم کشیده می‌شود، لذا مهم‌ترین قسم ادب، ادب نفس است.

 

«استقامت و پایمردی» شرط اصلی تأدیب الهی

بحث ما با کسانی است که خود را منتسب به انبیا و اولیا می‌دانند و مدعی ایمان هستند، وگرنه کسانی که اعتقادی به قیامت ندارند، حساب‌شان جداست. خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه می‌کند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشه‌کن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن می‌خواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کم‌کم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند. رسیدن به این مقصود، تلخی بسیار دارد.

 

بار « وَمَن تابَ مَعَکَ» بر دوش پیامبر«ص»  

خداوند در سوره هود خطاب به پیغمبر اکرم«ص» می‌فرماید: « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَک؛ استقامت و پایداری کن همان گونه که به تو امر شده است، هم خودت و هم کسانی که با تو همراه شده‌اند.»

منظور از «وَمَن تابَ مَعَکَ»، مؤمنین هستند؛ یعنی استقامت پیغمبر و امت از پیغمبراکرم خواسته شده است. در روایتی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است که حضرت فرمودند: «شیبتنی سوره هود بمکان هذه الایه « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ  »، سوره هود مرا به خاطر این آیه پیر کرد».

اما چرا پیغمبر فرمود سوره هود مرا پیر کرد؟

البته این جمله در دو سوره وجود دارد؛ یکی سوره هود و دیگری سوره شوری. در سوره شوری آمده است: « و استَقِم کَما أُمِرتَ  » و عبارت « وَمَن تابَ مَعَکَ» در آن نیست. امر به استقامت در دو شوری و سوره هود آمده است، لذا حضرت باید می‌فرمود: «شیبتنی سوره هود و سوره شوری لمکان هذه الایه»، پس چرا فقط به سوره هود اشاره می‌کند؟

بزرگان اهل معرفت می‌فرمایند به خاطر«وَمَن تابَ مَعَکَ»  که در ادامه آیه سوره هود آمده و در سوره شوری نیامده است. خداوند به پیغمبر خطاب می‌کند: خود و پیروانت باید استقامت بورزید. حضرت علاوه بر خود، نسبت به استقامت امت خود نیز مأموریت دارد. منظور از «« وَمَن تابَ مَعَکَ» امت پیغمبر اکرم«ص» و مؤمنین هستند. خود پیغمبر اکرم«ص» مظهر استقامت است. درون و بیرون او در مسیر اعتدال قرار دارد.(۱۱) وجود و پیکره‌اش عدل است. جمیع ابعاد وجودی او تحت تربیت ربوبی حق تعالی قرار گرفته و تا آخر مسیر محکم و استوار استقامت می‌کنند. خود حضرت فرمود: « ادّبنی ربّی».(۱۲) پس پیغمبر«ص» مشکلی ندارد. مشکل پیغمبر ما هستیم که مدعی هستیم پیرو پیغمبریم و ادعای مسلمانی و ایمان داریم. ناراحتی پیغمبر هم در این مأموریت این است که ما را چگونه هدایت کند؟ «شیبتنی سوره هود لمکان هذه الآیه»، این جمله یعنی «شما مرا پیرم کردید!»

«بی‌ادبی» بی‌انصافی است!

آیا انصاف است که ما پیغمبر اکرم«ص» را در این مأموریت یاری نکنیم؟ آیا انصاف است که ما خودمان را اصلاح نکنیم و جلوی هوای نفس خود را نگیریم؟ آیا سزاوار است پیغمبر را پیش خدا خجالت‌زده کنیم؟ ما خود را منتسب به پیغمبر می‌دانیم. اگر فرزند ما کار ناشایستی انجام دهد، آیا به عنوان پدر خجالت‌زده نمی‌شویم؟ آیا احساس شرمندگی نمی‌کنیم؟ این وضعی که ما داریم، روز قیامت موجب شرمندگی پیغمبر پیش خدا و انبیا و ملائکه نخواهد شد؟ آیا این بی‌انصافی نیست؟ آیا درست است که ما کاری کنیم که  در قیامت پیغمبر مجبور شود بگوید: خدایا! من در مأموریتم شکست خوردم! پیغمبر و خاندانش برای ادب شدن ما چقدر سرمایه‌گذاری کردند؟ چقدر آزار کشیدند؟! چقدر از راحتی و لذاتشان دست برداشتند؟ خاندان و منتسبین به آنها چقدر زجر کشیدند؟ همه اینها برای آن بود که ما آدم شویم، آنها می‌خواستند ما را به آداب الهی مؤدب کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۴۷.

۲ـ منظور از خیال و وهم، همان قوه وهمیه شیطانیه است. خیال انسان بسیار هرزه است. می‌گویند: این قوه با شیاطین و اعمال آنها سنخیت دارد. خیال، شهوت و غضب را در درون انسان تزیین می‌کند. وقتی انسان نسبت به اعمال شهوانی چیزی به ذهنش می‌رسد، شیطان می‌آید و آن را می‌پروراند و برّاقش می‌کند. قوه وهمیه شیطانیه، شهوت و غضب را مکرراً ساخته و پرداخته می‌کند. کار خیال و وهم جلوه دادن شهوت و غضب است.

۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۵۸.

۴ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۳۵.

۵ـ البته اینها با یکدیگر روابطی پیدا می‌کنند که در آینده عرض خواهم کرد.

۶ـ من هم دنبال مربی هستم، اگر پیدا کردید بیایید تا با هم به خدمت او برویم؛ چون خودم دیگر نمی‌توانم تشخیص بدهم و باید از خارج تنبه داده شود. باید تنبه بدهند که تو مبتلای بیماری هستی و باید خودت را معالجه کنی.

۷ـ «فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبک»، بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۳.

۸ـ طارق، ۹؛ «روزی که نهان‌ها آشکار می‌شود».

۹ـ تکویر، ۵؛ «و هنگامی که حیوانات وحشی، محشور می‌شوند».

۱۰ـ شوری، ۱۵.

۱۱ـ یعنی نه افراط می‌کند و نه تفریط.

۱۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۹۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمام‌تر از آنها پرهیز کرد.

 

۲٫

خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه می‌کند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشه‌کن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن می‌خواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کم‌کم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند.

 

 

30نوامبر/16

انسان در جستجوی معنا(۱)

حضرت آیت الله حسن زاده آملی

میلیاردها باغ و نهال را بپرورانی، به قدر پروراندن یک طفل و بال و پر علمی دادن به او نمی‌ارزد. وقتی حضرت رسول‌الله«ص» امیرالمومنین«ع» را به سوی یمن ‌فرستاد فرمود: «یا علی! اگر هر آنچه را که آفتاب بر او می‌تابد به تو بدهند،  در مقابل این‌ کار که دلی به دست تو بیدار شود نمی‌ارزد.»

دل که در دست انسان بیهوده بیدار نمی‌شود. باید به او نور، حرف و تعلیم داد. باید دستش را گرفت و از ظلمت جهل به‌ در آورد و به عالم نور کشاند تا بیدار شود. مگر نهال وجود طفل را به بار نشاندن کم کاری است؟ یکی از دانشمندان می‌گوید پدرم همۀ وقت نازنین، فکر، حال و لذتش را وقف من کرد و کلمه به کلمه بذرها در مزرعه زندگی من افشاند تا سبز شد و این شد که امروز من هستم.

آنی را که پدر و مادر درست کرده‌اند، جسم است و مدتش سپری می‌شود. آنی را که معلم ‌پرورده و به بار آورده، انسان است که ابدی و باقی‌ و برقرار است. آنجا نمی‌پرسند پدرت کیست؟ آنجا به زبان همه انبیاء می‌گویند عملت چیست؟ در روز قیامت که نمی‌گویند پدرت کیست تا من به پدر و مادرم مولّد خودم ببالم. اما آنجا می‌گویند عملت چیست؟ عمل را چه کسی به ما یاد می‌دهد؟ استاد، معلم، روحانی معلم. معلم به گردن شما حق‌ها دارد. معلم هم قدر خود را بداند که در سلسلۀ جلیلۀ انبیاء و اولیا قرار دارد.

و همین طور کلاس به کلاس می‌آیی تا سرانجام بیفتی به تور یک عالم روحانی و ربّانی. اگر آن سعادت را پیدا کردیم خوشا به حال ما. یک وقت می‌بینید که ولی‌الله و امام و حجت‌الله می‌خواهد، چون تشنگیش زیاد ‌شده است. این تشنگی‌ها را چه کسی در او نهاده و این قابلیت را چه کسی به او داده است؟  کلاس به کلاس رسید تا به اینجا. اینها همه حق دارند. همه جان شما را پروراندند. کفران نعمت و حق مردم را ضایع نکنید. این جمله از جناب رسول‌الله«ص» که: «مَن عَلَّمنی حَرفاً فقد صَیَّرنی عبدا» کسی که به من کلمه‌ای بیاموزد مرا بنده خود گردانیده است. یکی از شعرا این جمله را شیرین به نظم در آورده که:

هرآن کس که آموخت پندی به من

نموده مرا بنده خویشتن

چو پیغمبرش خواجۀ خویش خواند

تو دیگر ندانم چه خواهیش خواند

آن کس که فرزند صالح دارد، کتابی نوشته، درختی کاشته، نهادی احداث یا نهری حفر کرده است و امور خیریه‌ و بریّه‌ای که در این نشئه وجود و مردم از آن استفاده می‌کنند. تا اینها هست برای شخصی که از این نشئه رخت بر بسته است، ثواب عاید می‌شود و موجب ترقّی جان او و بهره بردن او هم هست، کانّه خود اوست که دارد در اینجا عمل می‌کند.

فرزند میوه شجره وجود پدر و مادر است. نهالی است که تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهده چند تن، نخستین بار پدر و مادر و به‌خصوص مادر است. طفل چندی در رحم مادر و در تصرف روح اوست و پس از آن، مدتی در دامن و آغوش و دوش مادر تربیت می‌شود و تا دو سال از پستان مادر ارتزاق می‌کند و صفات و حالات مادر از مجرای شیر در فرزند تأثیر می‌گذارند. پس از مرحله شیرخوارگی‌ باز ۵، ۶ سالی هنوز در دامن مادر باید تربیت شود و با او محشور است. از این ‌رو در روایات به مادران برای حفظ و حراست اطفالشان بسیار تأکید شده است.

از این مرحله که گذشت کودک با همسالان و همزادان و رفقای خود به‌ سر می‌برد، از آنها خط می‌گیرد، از آنها حرف یاد می‌گیرد، از آنها رنگ می‌گیرد. پس از آن به مدرسه‌اش می‌برید و با استاد خو می‌گیرد و حالات و اطوار آموزگار، دبیر و معلم در او اثر می‌گذارد.

اینجا وقت رنگ گرفتن اطفال است و اولیای امور باید خیلی مواظب و مراقب باشند که فرزندان بی‌رنگشان‌ را که می‌خواهند رنگ بگیرند به دست چه کسانی می‌سپارند. معلم، دبیر و مدیرش کیست؟محیطش کجاست؟ حالات او را بنگرند. پیشرفت‌های او را ببینند. در باره اخلاق و رسوم او کاوش کنند، چون حالات استاد در کودک و در محصّل پیاده می‌شود. در این مرحله که وقت رنگ گرفتن است، پدر و مادر و اولیای امور باید سخت مواظب و مراقبش باشند.

الان وقت تعلیم و تادیب و تقویم است. حالا وقت رنگ گرفتنش است. چون هنوز حرفی نشنیده، زمینه‌اش خالی‌است. این درختی که غرس شد، این تخمی که در او کاشته شد، این حرفی‌که به او یاد داده شد، ریشه می‌دواند و در دل طفل رسوخ می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. آن وقتی‌که فرزندت را می‌دهی به دست کسانی‌که آنها باغبان این مزرعه‌ هستند و دارند بذر‌های معارف و علوم در دلش می‌کارند، ببین چه قِسم بذرهایی و چه رنگ‌هایی هستند که اجتماع به این کثیفی که بعضاً مشاهده می‌شود در نیاید و از این بدتر نشود.

سری به بیشه‌ها بزنید و ببینید آیا جانوران وضعشان آشفته‌تر از این است یا بهتر از این؟ یا اگر آنها ما را ببینند رَم می‌کنند که اینها دیگر کیستند؟ از اینها باید فرسنگ‌ها فرار کرد!

اگر دنیا و زندگی با سعادت می‌خواهی، این رنگ نیست که گرفته‌ای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح کرده‌ای. پدرها! مادرها! فرزند داشتن گنج است. ای بسا که ما وقتی به عالم حیوانات سری بزنیم در آنها عطوفت و مهربانی مشاهده کنیم. ای بسا مادران که گویا اصلاً از محبت بویی نبرده‌اند و انگار نه انگار که این طفل در دامن ایشان رشد کرده! گوئی فرزند و مولود او نیست و او مادرش نیست. باز بسیاری از حیوانات را وقتی حالشان را ببینیم، می‌بینیم در بسیاری از صفات از بنده و جنابعالی که مباهات می‌کنیم انسانیم، سبقت گرفته‌اند. حال که وقت رنگ گرفتن اطفالتان هست، مواظب باشید. آنچه اندر دل بود  اظهار آن مشکل بود.

گرفتاری‌هایتان را ببینید، احتیاجات و بدبختی‌ها و مدت استفاده‌تان از مجالس وعظ و خطابه را در نظر بگیرید و در مقابل تبلیغات سوء را ببینید. ما چه داریم؟ چقدر پیش آمده‌ایم؟ چه یاد گرفته‌ایم؟ چه کاری از من و شما بر آمده؟ این جوانان ما را که می‌بینید. امروزشان از دیروزشان بدتر، فردایشان از امروز بدتر! این افرادی که باید پدران و مادران و زعمای آتیۀ اجتماع باشند، سعادتشان را باید از حالا تحصیل کنند. عمر انسان به چهل که رسید، تحصیل کمال خیلی مشکل است. سرمایه را باید قبل از چهل سالگی به دست بیاورد.

چرا گول دنیا و زرق و برق این نشئه را می‌خورید؟ چرا جوانی خودت را گم کرد‌ه‌ای؟ ما خیر شما را می‌خواهیم. چرا روزگار شما را به باد سخره گرفته؟ چرا مثل یک برگ کاه این طور شما را به بازی گرفته؟ چرا قرار و ثبات ندارید؟ چرا عقلتان را به کار نمی‌گیرید؟

مولی‌الموحدین علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‌فرماید( در واقع به همه ما می‌فرماید): جان جوان مانند زمین خالی‌است. آنچه که در او کاشته شد می‌پذیرد و ریشه می‌دواند. خوب رنگ را می‌پذیرد. فرزند من! خدای متعال در بارۀ دنیا به تو خبر داد که این دنیا گول زننده است و فریب دهنده است.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: از هیچ کس نترسید مگر از خودتان. وبه هیچ کس امیدوار نباشید مگر به خدایتان.

فرزند من! هرکه اهل فکر است بیناست. فکر، آدم را بیدار می‌کند. می‌بینید مردم گله گله سر به زیر انداخته‌اند و نمی‌دانند کجا می‌روند؟ چه‌کاره‌اند؟ فکر و عقل را که چراغ و نور است برای انسان، زیر پا گذاشته اند. آن قدر ابرهای متراکم و انباشته هواها و هوس‌ها و خیال‌ها جلوی آفتاب عقل را گرفته که پیش پای خودشان را نمی‌بینند. نمی‌دانند چه می‌خواهند و دردشان چیست؟

از این جوانان بپرسید عزیزان من! شما که وقت تحصیل کمالتان است، چرا به غفلت شب و روز می‌گذرانید؟ آیا از این اماکن فساد کسی به کمال رسیده و مردی نامور اجتماع شده است که در کتابی از او با عظمت و بزرگی نام ببرند؟ یک کسی مودب به آداب و رسوم انسانی شده است؟ یک نفر را به عنوان نمونه به ما نشان بدهید.

کانون فساد تمام غارتگری‌ها هرزه‌گی‌ها مجالسی‌است که تو را مثل آهن‌ربا به سوی خود می‌کشانند و می‌برند و تو نمی‌دانی به سوی آتش می‌روی. جوان! چرا به فکر خودت نیستی؟

عزیزان من! به سوی این مارهای خوش خط و خال گزنده نروید. بدانید ‌که مجالست و همنشینی سخت موثر است. گیاه از گیاه رنگ می‌گیرد. حیوان اهلی با حیوانات وحشی مدتی به ‌سر ‌ببرد، وحشی می‌شود. حیوانات از یکدیگر و گل‌ها و جمادات از یکدیگر خو می‌گیرند. مجالست و همنشینی موثر است. رفقایت، شب نشینی‌هایت، اینجا و آنجا رفتن‌هایت را بپّا. درست فکر کن.

الهی آن‌که را عقل دادی چه ندادی؟

با مردمان خیّر، مردم نیکوکار، پارسایان، اهل‌الله، دانشمندان، بزرگان و صلحا همنشین باش تا از آنها رنگ بگیری و چیز بیاموزی. وَ باعنِ اهلَ النَشر…عنهم. از مردم بد، از نگاه‌های هرزه بپرهیز. او که به بدی و هرزگی تعارفت می‌کند، دشمن است. به قول مولانا:

احمق اَر حَلوا نهد اندر لبم

من از آن حلوای او اندر تبم

ولو برادرت باشد. نزدیک‌ترین اشخاص به انسان باشد.

خیال می‌کنی که عالِم و ملّا و واعظ و پیغمبر و پدرتان بد شما را می‌خواهند و دارند با شما دعوا می‌کنند؟ این عقل است؟

عقل دشنامم دهد من راضیم

زانکِ فیضی دارد از فیّاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی فایده

نیست بر میهمانی‌اش بی مایده

فرزندم مبادا به آرزو بله بگویی که چه خوب است که مالدار و عالِم یا…شوم. با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بِده و تلاش کن تا به مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم با آرزو دانشمند، مهندس، ریاضیدان می‌شود. باید تن به کار داد. به آرزو به سر مبر. فرزندم! با اهل شر مباش و وقت را مغتنم بشمار.

مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به اندازۀ حشر تو با پیغمبر«ص» و قرب تو با انسان کامل به اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری، چون قرآن صورت کتیبۀ انسان کامل خاتم انبیاء محمد «ص» است.

فرزند نهالی است که تا بارآور شود، موانع و حوادث و عوارض بسیار برای او پیش می‌آیند و همه به نوبه خود یکی پس از دیگری بر او رنگ می‌گذارند. ابتدا حالات، نیّات، غذا، کسب و کار و خوی پدر، به‌ویژه احوال مادر و  سپس محیط،  معلم، استاد، مدرسه، آموزگار، ملای محل، عالم شهر و زعمای امور بر این اطفال اثر می‌گذارند، به طوری که می‌شود فرزند یک مرد روحانی، درس‌خوانده، مواظب و مراقب خود و مربی و معلم اجتماع و بالاتر، فرزند امامی و پیغمبر الوالعزمی چون نوح«ع» آلوده شود. فرزند حضرت نوح پیمبر«ع» را، رفقای بد آلوده کردند.

کودک در بیرون با این و آن حشر و نشر پیدا می‌کند و رنگ می‌گیرد. از معلم بد رنگ می‌گیرد. از سفره‌ها و تفریح‌های آلوده مسموم و دعوت‌ها و خواهش‌های بیجا رنگ می‌گیرد.

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی نیکان گرفت و مردم شد(۱)

قرآن کریم که این واقعه را برای ما بیان می‌فرماید، درباره فرزند نوح تعبیر بسیار شیرین و دلنشینی دارد.  خود حق «جَلّ و عَلی» فرموده است که « وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا»(۲) حضرت نوح فرزندش را ندا کرد که بیا: « یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا». از پدر فاصله گرفت، برید و از انسان کامل منقطع شد. انسانی که از انسان کامل برید، مثل حیوانات می‌خورد، می‌خوابد، راه می‌رود. روح حیوانی دارد، روح انسانی ندارد، همان طور که انسان مسلمان پاک است، ولی اگر عضوی از او بریده شد و مثلاً انگشتش قطع شد، دیگر این انگشت نجس است. همین که از پیکر مسلمان جدا شد، می‌شود نجس. انسان کامل، انسان مسلمان، هر فردی که از انسان کامل مسلمان برید، خود را کنار کشید، کانَ فی مَعْزِلٍ، نجس است.

کافر، عضوی است از انسان واقعی منقطع. کنار و نجس است، جانش آلوده است و تنش به تَبَع جانش آلوده و کثیف. کانَ فی مَعْزِل است و دور. از پدر عاقل، عالم، پیغمبر، از پدر اولوالعزم منقطع و جدا شد تا آب همه جا را فراگرفت. این پسر گفت می‌روم بالای کوه و خودم را نجات می‌دهم. آب که آمد داشت، غرقش ‌کرد و سخن به اینجا کشید که خدای متعال به نوح پیمبر فرمود: « یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِن أَهلِک»(۳) نه! او فرزند تو هست، اما اهل تو نیست. اهل تو کسانی هستند که با تواند. فرزند تو هست، اما اهل تو نیست. روایات به ما می‌فرمایند که اهل قرآن باشید، یعنی قرآن در جیب هر کسی و در خانه هر کسی باشد. ای بسا از نصارا و یهود که قرآن‌های خطی، زرنگار، سرلوحه‌دار، آثار خطی، عتیقه‌ها را می‌خرند و می‌فروشند. آن قرآن خیلی هم در پیششان مغتنم است چون به عنوان یک کالا و متاع دنیوی مادی بدان نظر می‌کنند و می‌خواهند از آن بهره مادی ببرند. اهل قرآن باشید تا قرآن با جان شما در آمیزد.

قرآن را با نشاط بخوانید. این طور نباشد که دائماً ببینید کی صفحه و سوره و جزء تمام می‌شود. اگر طبع خسته است، بگذار برای وقت دیگر. انسان به عبادت که می‌ایستد، وقت گرفتن تجلیات حق است از برای او. این تجلیات حق نعمت‌های الهی‌اند. نعمت‌های خدا را کفران نکنید. سر سفره‌اش که قدم می‌نهید، اشتها و میل و شوق و رغبت باشید. چقدر در روایات داریم که به زیاد عبادت کردن و زیاد نماز خواندن نیست. بگذار جان داشته باشد، مغز داشته باشد. بگذار عبادت تو با روح و با حضور باشد. بگذار عقل بگوید « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِین»(۴) نه طبع و عادت. حالات‌تان را مراقب و مواظب باشید.

در این ‌باره، روایات، در کتب عقل و جهل کافی و… الی ماشاءالله! بگذارید معرفت و بینش و جان و توجه باشد. روایات به ما می‌فرمایند که ای بسا می‌آمدند پیش پیغمبر و امام و از عبادت کسی صحبت می‌کردند که فلانی چقدر نماز می‌خواند و چقدر روزه می‌گیرد و چقدر قرآن می‌خواند و… همه این حرف‌ها را می‌زدند و این همه تعریف و تمجید از آن شخص می‌کردند. امام به جای اینکه بگوید به‌به، بارک‌الله، آفرین، چه آدم خوب و مقدسی است،  می‌فرمود بگو ببینم پایه عقلش تا چه اندازه است؟ عبادات به اندازه بینش و معرفت و توجه انسان رشد و عروج پیدا می‌کند. معرفت است که عبادت را بالا می‌برد. قبولی عبادت، ترقی روح و ارتقای جان و انبساط سرّ تو و زیاد شدن بینش و معرفت تو و کم شدن بدی‌ها و گناه‌ها و خلاف‌های انسان است: « اِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَر»(۵).

امام صادق«ع» فرمود می‌خواهید بفهمید عبادات شما تا چه اندازه قبول شده است، نماز شما امروز تا چند درجه قبول شد و تا چه اندازه نمره قبولی گرفتید، ببینید در کارهایتان تا چه اندازه  از محرّمات و بدی‌ها فاصله گرفته‌اید. به همان اندازه، آن نماز برای شما قرب آورده است. قرب یعنی فرشته‌خو شدن. قرب یعنی اینکه انسان مدینه فاضله شود. یعنی جانش دارالسلام شود. یعنی تشبه به عالم الله پیدا کند. مردم‌آزاری نکند. بر صراط مستقیم دین باشد. مطابق فطرت و سنت الهی قدم بردارد. این را می‌گویند انسان. این را می‌گویند ثواب. این را می‌گویند رشد عقلی.

می‌فرمودند ببینید عقل‌ او تا چه اندازه است. سئوال می‌شد این آقا که این قدر نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد، عقلش تا چه اندازه است؟ چون عبادت به فراخور عقل پاداش داده می‌شود، رشد پیدا می‌کند، عروج دارد. هدف شما آخر سوره‌ها و قرآن و جزء و اینها نباشد و اینکه چند ورق مانده تمام بشود. نه، این طور نخوان. کم بخوان، اما جان داشته باش. بگذار از این آیات که عبور می‌کنی، پله‌هایی باشند و نردبامی بین ما و عالم اله و حقایق عوالم ملک و ملکوت. عروج روحی داشته باشی. اِقْرَأْ و رَقّا، بخوان و بالا برو. روح بگیر. چون قرآن علم است و نور است. ما به صورتی و نحوه‌ای قرآن می‌خوانیم. نمی‌گویم غلط است، اما این طوری که بنده و جنابعالی می‌پنداریم و مردم می‌پندارند، قرآن برای درگذشتگان و به زبان ما برای مردگان خوانده می‌شود. مگر من خودم زنده‌ام؟ مگر قرآن آب حیات نیست برای جان؟ من نباید برای خودم قرآن بخوانم؟ نباید قرآن را در خودم پیاده کنم؟ نباید از او بهره بگیرم؟ خودم چه کاره‌ام؟ خودم از او چه بهره‌ای گرفته‌ام؟ این مرده از قرآن چه استفاده‌ای کرده و از او چه حیاتی یافته؟ ما یک در کارهایمان و عبادات‌مان یک جورهایی فکر می‌کنیم که فرسنگ‌ها از حقیقت فاصله دارد.

امام زین‌العابدین فرمود هر آیه‌ای از آیات قرآن، خزانه‌ای است از خزانه‌های الهی. به این خزانه‌ها که رسیدید زود درنروید. کاوش کنید. بحث کنید. زیر و روکنید و ببینید در این خزانه‌ها چه چیزهائی نهفته است. چه نکات و اسراری در این آیات هست.

قرآن برای ارتقای جان شما آمده، نه اینکه فقط آن را ببوسید و بر طاقچه خانه بگذارید برای برکت خانه! نه این طور خیال‌کنی که به بازو ببندی. بگذارید جان شما قرآنی بشود که قرآن صورت کتبیه خاتم انبیاء محمد مصطفی«ص» است. به همان اندازه که با این سرّ پیمبر و انسان کامل و با این صورت کتبیه خاتم انبیاء انس گرفتید، به همان قدر به انسان کامل نزدیک شده‌اید و به همان اندازه از شفاعت پیمبر بهره برده‌اید. این انس شما و پیاده شدن حقیقت قرآن در جان شما، خودش شفاعت پیغمبر است. شفاعت را باید از اینجا با خود ببری.

مقامات عالیه آن نشئه را که در نظر دارید: « اَلدنیا مَزرَعهُ الآخِرَه»(۶)  باید از اینجا با خود ببرید. نهالش را باید اینجا بکارید تا آنجا سرسبز شود. اینجا هم سرسبز می‌شود، اما در آنجا برای همه مشهود است. می‌توانی در اینجا هم به سرسبزی‌اش بنگری. اینجا هم می‌توانی ببینی. اینجا هم می‌شود. گرچه «َقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُور»(۷)

آنجایی که شدیم، به‌کلی آنجایی. شاید هم همین که سر مرز قرار گرفتیم و داریم از این نشئه وداع می‌کنیم، در همان وقت ‌ببینیم کاشته‌های ما چیست. همه سبز می‌شوند برای ما.

حالا درباره تعبیری که درباره فرزند نوح دارد که : « لَیْسَ مِنْ أَهْلِک» گر چه فرزند تو هست، اما اهل تو نیست: « إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِح»، خودش عمل ناشایسته است. تعبیر را، التفات می‌فرمائید که چقدر شیرین است؟ عمل غیرصالح و ناشایسته است. نه ذوعمل و صاحب عمل ناشایسته، بلکه خودش عمل ناشایسته است!

عمل ناشایسته یعنی چه؟ آنچه را که در مدت عمرت به جای آوردی. افعال تو، نیات تو، حالات تو، « یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَء». آنچه که در این چند سال عمرش انجام داده، همه در سرّ او رنگ نهاده‌اند. این انسان یعنی عمل چندین ساله‌اش، یعنی رنگ چندین ساله‌اش، چه خیرش، چه شرّش. یک سر سوزنی نیست که از تو دست بردارد. خیال فاسد بشود و از انسان دست بردارد؟ نه، چنین نیست.

لطایف بسیار در روایات ما هست، شیرین، عرشی، لطیف، دقیق. در کافی دارد که از امام صادق«ع» سئوال می‌شود آقاجان! آن مأموران الهی، فرشتگان، ملائکه‌ای که موکلند. آن قوایی که برای انسان هست، آن حقایقی که رنگ‌ها را در ما درج و اعمال ما را در ما ضبط می‌کنند. آن قوای عامله کشور انسانی، نمی‌فهمند که این عمل زشت و آن عمل خوب؟ این فعل حَسَن است و آن قبیح؟ چطور نمی‌فهمند که یک امر، یک معنای ماوراء طبیعت، یک نشئه‌ آن جهانی را وارد این جهان و در اینجا پیاده می‌کنند؟ فرمود  بوی گُل با بوی کثیف یکسان است؟ شما در این نشئه، با این قوه شامه‌، بوی بد را از بوی خوب تمیز نمی‌دهید؟ جان که اینجایی نیست، محیط بر اینجاست. جان ماوراء طبیعت است. از عالم جسم و جسمانی و ماده نیست. در باطن، سرّ این نشئه و دل این پیکر هست. با این چشم دیده نمی‌شود. فرمود، وقتی که جان و حقیقت آدمی آنجایی است، خوبی که کردی، نقش، معطر می‌شود. با این بینی، آن بوی عطر بوییده نمی‌شود.

کسانی که آنجایی هستند، از عالم امرند. فرشتگان، ملائکه، کملین، اوتاد، ابدال، انبیاء، رسل هرکسی که آنجایی است، با قوایی که از عالم امر است، نه بینی‌ای که اینجایی است، آن بو را ادراک می‌کند. همین که این شخص نیت بد کرد ـ نیت بد تا چه رسد به فعل بد ـ همین که نیت بد کرد، جان او متعفن می‌شود.  خیال این کرد که برود رهزنی کند. خیال این کرد که برود شکم‌دری کند. خیال غارتگری، خیال اختلاس، خیال دروغ، خیال خلاف، خیال دزدی، خیال ترازو زدن، خیال، جان او را متعفن می‌کند،  بس که این خیال متعفن و بد بوست، این نظر، این نیت ناپاک، جان را آلوده می‌کند. مربوط به این نشئه نیست. فرمود بوی گل و بوی کثیف یکسانند؟

در شماره بعد این بحث را پی می‌گیریم.

 

پی نوشت‌ها:

  1. گلستان سعدی
  2. هود/۴۲
  3. هود/۴۶
  4. حمد/۵
  5. عنکبوت/ ۴۵

 

 

سوتیترها:

۱٫

میلیاردها باغ و نهال را بپرورانی، به قدر پروراندن یک طفل و بال و پر علمی دادن به او نمی‌ارزد. وقتی حضرت رسول‌الله«ص» امیرالمومنین«ع» را به سوی یمن ‌فرستاد فرمود: «یا علی! اگر هر آنچه را که آفتاب بر او می‌تابد به تو بدهند،  در مقابل این‌ کار که دلی به دست تو بیدار شود نمی‌ارزد.»

 

۲٫

با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بِده و تلاش کن تا به مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم با آرزو دانشمند، مهندس، ریاضیدان می‌شود. باید تن به کار داد. به آرزو به سر مبر. فرزندم! با اهل شر مباش و وقت را مغتنم بشمار.

 

۳٫

قرآن را با نشاط بخوانید. این طور نباشد که دائماً ببینید کی صفحه و سوره و جزء تمام می‌شود. اگر طبع خسته است، بگذار برای وقت دیگر. انسان به عبادت که می‌ایستد، وقت گرفتن تجلیات حق است از برای او. این تجلیات حق نعمت‌های الهی‌اند. نعمت‌های خدا را کفران نکنید. سر سفره‌اش که قدم می‌نهید، اشتها و میل و شوق و رغبت باشید.

30نوامبر/16

علم گستردۀ امامان

 

آیت‌الله سید احمدخاتمی

«امام‌شناسی» در پرتو زیارت جامعه کبیره محور سلسله مقالات «در آستان امامان «ع» است. به یاری خداوند، در این مقاله به شرح فرازهای دیگر این زیارت عمیق و پرمحتوا می‌پردازیم.

 

معنای محتمل

«مُحتَمِلَ لَعَلَّکُم» بار دانش شما را پذیراییم. واژه محتمل به معنای پذیرا گشتن و بر دوش گرفتن است. باب «افتعال» مفهوم «مطاوعه» و قبول را می‌رساند. بر این اساس، احتمال به معنای پذیرش است. این معنای لغوی این واژه، اما در توضیح این فراز نورانی بیان نکاتی چند مناسب به نظر می‌رسد:

 

علم ویژه

۱. این فراز گویای علم ویژه اهل‌بیت «ع» است. این را از اضافه می‌توان دریافت کرد؛ یعنی اهل‌بیت «ع» را علومی است که اختصاصی آنهاست و هر کسی را که شایسته بدانند از آن علوم بهره‌مند می‌سازند.

 

تفاوت ظرفیت‌ها

۲. ظرفیت‌ها متفاوتند و همگان استعداد، توان و کشش معارف بلند به‌ویژه معارف اهل‌بیتی را ندارند. تفاوت استعدادها را در معارف نمی‌توان انکار کرد. « فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا»(۱) باران که نازل می‌شود هر «وادی» به مقدار ظرفیتی که دارد از آن بهره می‌گیرد. به قول سعدی:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس

در روایتی از امام سجاد«ع» آمده است: «والله لو علم ابوذر ما فی قلب مسلمان لقتله و لقد اخی رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله بینهما فما ظنکم بسائرالخلق ان علم العالم صعب مستصعب لا تحمیله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان فقال و انما صار سلمان من العلماء لانه امرء منا اهل‌البیت فلذلک نسبته الی العلماء؛(۲) به خدا سوگند اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود آگاهی داشت، او را می‌کشت، در صورتی که پیامبر خدا «ص» میان آن دو برادری برقرار کرد. به‌راستی علم عالم مشکل و بسی‌ دشوار است و جز پیامبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده تحمل آن را ندارد. سلمان از علماست چون مردی از خاندان ماست، از این رو، او را در ردیف علما آوردم.

یکی از اصحاب امام باقر«ع» به نام عمربن حنظله می‌گوید روزی به آن حضرت عرض کردم چنین تصور می‌کنم که نزد شما مقام و منزلت ویژه دارم، فرمود آری، گفتم پس خواهشی از شما دارم، حضرت فرمود خواسته‌ات چیست؟ گفتم به من اسم اعظم را بیاموزید. حضرت فرمود آیا طاقت آن را داری؟ پاسخ دادم آری، حضرت فرمود پس داخل خانه شو، هنگامی که داخل منزل شدم، حضرت دست مبارک خود را بر زمین گذاشتند و خانه تاریک شد، پس در این هنگام بندبند بدنم لرزید، حضرت فرمود چه می‌گویی؟ آیا اسم اعظم را به تو بگویم؟ پاسخ دادم نه نمی‌خواهم، حضرت نیز دست خود را برداشتند و وضعیت خانه به حال سابق برگشت.(۳)

 

عمق معارف اهل‌بیت «ع»

۳ـ معارف اهل‌بیت «ع» همانند معارف قرآنی عمیق‌اند، آن هم نه تنها یک عمق « اِنَّ‌ لِلقُرآنِ‌ ظَهراً‌ وَ‌ بَطنًا وَلِبَطنِهِ‌ بَطنٌ‌ اِلی‌ سَبعَه‌ اَبطُن‌: همانا قرآن ظاهر و باطنی دارد و باطن آن هفت بطن (عمق) دارد.(۴)

معارف اهل‌بیت«ع» هم چنین است. امامان عمق معارف خود را در سخن با خداوند به نمایش گذارده‌اند، لذا عرفا نام دعاهای اهل‌بیت«ع» را «قرآن صاعد» گذارده‌اند. عرفان اصیل اهل‌بیت«ع» را باید در مناجات شعبانیه، دعای عرفه سیدالشهداء، دعای عرفه امام زین‌العابدین «ع» و دعای ابوحمزه ثمالی، دعای سحر و… دید. قله معارف این انوار تابناک جهانی هستی را باید در این دعاها جست، اماوقتی امامان با مردم سخن می‌گویند میزان ظرفیت آنان را درنظر می‌گیرند. پیامبر«ص» فرمود: « إنّا مَعاشِرَ الانْبِیآءِ اُمِرْنا أنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلَی‌ قَدْرِ عُقُولِهِم؛(۵) ما گروه انبیاء مأموریم به اندازه عقل مردم سخن بگوییم.» بر این اساس است که پیامبر اکرم «ص»در طول عمر خویش با کسی به اندازه خرد خود سخن نگفت: « مَا کَلَّمَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى الله‏ علیه‏ و آله اَلْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ».(۶)

 

دشوار و سنگین بودن معارف اهل‌بیت «ع»

۴ـ در روایات فراوانی عبارت « صَعْبٌ مُسْتَصْعَب: دشوار و بسیار سنگین» نسبت به علوم اهل‌بیت«ع»آمده است؛ یعنی آنکه معارف اهل‌بیت«ع» سنگین و دارای راز و رمز فراوان است. به عنوان نمونه، یک روایت از این روایات را می‌آوریم.

حضرت امام صادق «ع» فرمود: « اِنّ حَدِیثُنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ  أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَه؛(۷) همانا حدیث ما دشوار و بسیار سنگین است و آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بنده‌ای که خداوند دلش را با ایمان آزموده و یا شهری نفوذناپذیر برنمی‌تابد.

راوی تفسیر « مَدِینَهٌ حَصِینَه» را از امام پرسید، حضرت در پاسخ فرمود: «القلب المجتمع»؛ یعنی دل پهناور و استوار و قلب فراهم آمده؛ یعنی دلی که ظرفیت کافی برای پذیرش علوم امامان را داشته باشد.

این روایات بر دو دسته‌اند:

۱ـ برخی چنان در اوج‌اند که پس از اشاره به صعوبت احادیث امامان، می‌گویند که فقط و فقط خود اهل‌بیت «ع» ظرفیت تحمل آن را دارند.

۲ـ برخی روایات می‌گویند که فقط فرشتگان مقرب و بندگان آزموده الهی یا افراد شایسته و برگزیده از سوی خدا و امامان قدرت تحمل این علوم را دارند.

جمع‌بندی این دو دسته از روایات این است که احادیث اهل‌بیت «ع» به لحاظ دشواری فهم مراتبی دارد که برخی از آنها تحمل‌پذیر و در دسترس هستند، اما فهم عمیق آنها در توان هیچ ‌کس نیست.(۸)

 

ادب ظرفیت دوران

۵ـ ادب آنان که ظرفیت پذیرش علوم اهل‌بیت«ع» را دارند این است که در مورد علومی از اهل‌بیت«ع» که در حد فهم‌شان نیست، آنها را به اهل‌بیت«ع» برمی‌گردانند و برخورد منکرانه ندارند. امام صادق «ع» فرمود: «من سرّه ان یستکمل الایمان کله فلیقل القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد «ع» فیما اسرّ و ما اعلنوا و فی ما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛(۹) هر کس دوست دارد ایمانش کامل شود بایستی بگوید موضع من در هر موضوعی موضع آن پیامبر است، پنهانش و آشکارش چه در آنها که به من برسد یا نرسد، ردّ معارفی که در حد فهم ما نیست، بر اهل‌بیت «ع» است که فرمودند: «رده الینا فانک ان کذبت فانما تکذبنا؛(۱۰) این معارف را به ما برگردان که اگر تکذیب کنی ما را تکذیب کرده‌ای».

در تفسیر جمله « مُحتَمِلَ لَعَلَّکُم» مرحوم علامه محمدتقی مجلسی فرموده است: «ای اعلم انه حق و ان لم یصل الیه عقولنا»؛(۱۱) یعنی می‌دانم که این معارف حق است، گرچه عقل‌های ما قدرت درک آن را نداشته باشند. نیز مرحوم علامه محمدباقر مجلسی فرموده است: «ای لا اردّ ما و رد عنکم و ان لم یبلغ الیه فهمی؛(۱۲) من آنچه را که شما فرموده‌اید رد نمی‌کنم، گرچه آن را نفهمم».

این موضع اختصاص به این عرصه ندارد. معلومات ما در برابر مجهولات ما ناچیزند. دانشمندی گفته بود معلومات ما در برابر مجهولات‌مان همانند نردبام سه پله در برابر آسمان پهناور است «… وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً(۱۳) جز اندکی از علم به شما داده نشده است.

این موضع در مقابل امامان «ع» گویای تسلیم زائر در برابر امامان معصوم«ع»، این برگزیدگان خداوند در جهان هستی است. امام باقر«ع» فرمود: « اِنّ حَدِیثُنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا عَرَفَتْ قُلُوبُکُمْ فَخُذُوهُ وَ مَا أَنْکَرَتْ فَرُدُّوهُ إِلَیْنَا؛(۱۴) حدیث ما مشکل و بسی دشوار است، به آن ایمان نمی‌آورد جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل، یا بنده‌ای که خدا دلش را به ایمان آزموده است. پس آنچه می‌فهمید بپذیرید و آنچه را که در حد فهم شما نیست به ما بازگردانید».

 

زمینه‌سازی

۶ـ این جمله زمینه‌سازی برای مباحثی است که پس از این مطرح می‌شوند، از جمله اعتقاد به رجعت، در انتظار امام غایب بودن، ولایت تکوینی اهل‌بیت «ع». این معارف حق جلوه‌ای از ایمان به غیب‌اند که در قرآن آمده و امامان «ع» تبیین‌کننده آن هستند.

 

تسلیم در برابر امامان

۷ـ از جلوه‌های کمال، تسلیم در برابر محبت الهی و در حقیقت تسلیم در برابر خداوند است. البته از راه‌هایی که اهل معارف حقه در علم فقه و علم کلام بیان کرده‌اند، باید اثبات گردد که سخن، سخن معصوم«ع» است. بنابراین نمی‌توان به هر سخنی که به اهل‌بیت«ع» نسبت داده می‌شود و این نسبت از راه شرعی اثبات نشده اعتماد کرد، اما وقتی به ثبوت رسید، حاصل تعبد و تسلیم در برابر سخن اهل‌بیت «ع» است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ سوره رعد، ۱۷.

۲ـ اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۰۱، حدیث ۲، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۳، حدیث ۵۳.

۳ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۴۰.

۴ـ عوالی، ۴/۱۰۷.

۵ـ ‌المحاسن، ج ۱، ص ۱۹۵.

۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۳.

۷ـ الخصال، ج ۱، ۲۰۸، حدیث ۲۷.

۸ـ ادب فنای مقربان، ج ۹، صص ۲۹۹، ۳۰۰ و ۳۰۱.

۹ـ اصول کافی، ۱، ص ۳۹۱.

۱۰ـ بصائر الدرجات، ۱، ۵۳۸.

۱۱ـ روضه المتقین، ج ۵، ۴۸۷.

۱۲ـ ملاذ الاخبار،‌ ج ۹، ص ۲۶۸.

۱۳ـ اسراء، ۸۵.

۱۴ـ بصائر الدرجات، ص ۴۱، حدیث ۴، بحارالانوار، ج ۲، ۱۹۱ ح، ۲۸.

 

 

30نوامبر/16

اهانت به بیت وحی

جواد تربتی

زهرا که غمش جدا ز دل‌ها نشود

ظلمی که به او رسیده احصا نشود

بخشند اگر به او گناه همه را

یک جو، دیۀ صورت زهرا نشود

حوادثِ پس از «سقیفه» از تلخ‌ترین و دردناک‌ترین حوادث تاریخ اسلام و زندگانی امیرمؤمنان «ع» و فاطمه زهرا «س» است.

بیان واقعیت‌های تلخ آن دوران باعث دلگیری و رنجش گروهی می‌شود که نسبت به رهبران آن حوادث تعصب خاص می‌ورزند و می‌خواهند تا جایی که امکان دارد، گَردی بر دامن آنها ننشیند. از طرف دیگر وارونه جلوه دادن حقایق، خیانتی بزرگ به تاریخ و نسل‌های آینده بشری و جامعه مسلمین است و یک انسان منصف و باوجدان و دردمند هرگز اجازه چنین خیانتی را به خود نمی‌دهد. بزرگ‌ترین حادثه تاریخی پس از غصب خلافت، موضوع هجوم و یورش به خانه وحی و منزل فاطمه زهرا «س» است که برای بیرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت.

 

یورش به خانه وحی

از دستورات ارزنده و حیاتی اسلام این است که هیچ مسلمانی حق ندارد بدون اجازه و رضایت صاحب خانه، به منزل کسی وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان عذرخواهی کرد، وظیفه دارد از همان جا بدون رنجش برگردد.(۱)

البته برخی از خانه‌ها از مقام و منزلت خاصی برخوردارند، از جمله خانه‌هایی که در آن خداوند مورد پرستش قرار می‌گیرد: « فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»؛(۲) «در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است که دیوارهای آن را بالا ببرند و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند.»

در این میان خانه پیامبر اکرم«ص» از احترام ویژه‌ای برخوردار است، لذا قرآن کریم دستور مخصوصی در این باره می‌دهد و می‌فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ»؛(۳) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌های پیامبر وارد نشوید، مگر زمانی که به شما اذن [ورود] داده شود.»

بی‌شک خانه فاطمه«س» خانه‌ رفیع و محترمی است که در آن زهرا و علی«ع» و فرزندان آن دو، خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس کرده‌اند. اکنون باید دید که مأموران دستگاه خلافت، احترام خانه زهرا «س» را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین» استفاده می‌شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی«ع» را نگه نداشتند، بلکه بدترین جسارت‌ها را بر آن روا داشتند.

 

الف) منابع اهل تسنن

برخی از تاریخ‌نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ طبری: او که نسبت به خلفا تعصب خاصی دارد، به این مقدار اعتراف می‌کند «اتی عمر بن خطاب منزل علی فقال: لاحر قن علیکم او لتخرجن الی البیعه؛(۴) عمر بن خطاب در برابر خانه علی«ع» قرار گرفت و گفت: به‌راستی [خانه را] بر روی شما به آتش می‌کشم و یا اینکه شما برای بیعت [با ابابکر] خانه را ترک گویید.»

۲ـ ابن‌قتیبه دینوری: این نویسنده گامی فراتر رفته می‌گوید: «خلیفه نه تنها تهدید کرد، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود: به خدایی که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا  خانه را آتش می‌زنم و می‌سوزانم. وقتی به او گفته شد که دختر گرامی پیامبر اکرم «ص» در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد.»(۵)

۳ـ ابن عبد ربه اندلسی: او که متوفای ۴۹۵ است، می‌گوید: «خلیفه به عمر مأموریت داد متحصنان را از خانه بیرون کشد و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نماید، از این‌رو عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار»، در این موقع با فاطمه«س» روبه‌رو گردید. آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‌ای خانه ما را به آتش بکشی؟ وی گفت: آری، مگر اینکه بسان دیگران با خلیفه بیعت نمایید.(۶)

شبیه اعترافات فوق را ابوالولید محب‌الدین محمد بن شخته الحنفی قاضی حنفیها در حلب متوفای سال ۸۱۵ دارد.(۷) احمد بن یحیی بلاذری متوفای ۲۷۹(۸)، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری، صاحب کتاب «فدک» و «سقیفه»(۹) و ابی خیزرانه در کتاب غرر(۱۰) و شاه ولی‌الله دهلوی(۱۱) در «ازاله الخفاء» و واقدی(۱۲) و بلاذری و ابن ابی‌الحدید(۱۳) نیز چنین مطالبی دارند و همچنین ابن واضح یعقوبی(۱۴)، اسماعیل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء»، عبدالفتاح عبدالمقصود(۱۵) و ابراهیم بن عبدالله یمنی در کتاب «الاکتفاء» و… این امور را ذکر کرده‌اند.

۴ـ گروهی از تاریخ‌نویسان اهل سنت: گروه دیگری از تاریخ‌نویسان اهل سنت به آخرین مرحله از جسارت به خانه زهرا «س» نیز اعتراف کرده و صریحاً گفته‌اند که عمر خانه علی«ع» و زهرا «س» را آتش زد. از جمله:

۱ـ ابی الحسن، علی بن الحسین بن علی المسعودی الهذلی، صاحب «مروج الذهب» متوفای ۳۴۶ هـ می‌گوید: «… فوجهوا الی منزله فهجموا علیه واحرقوا بابه…؛(۱۶) پس [عمر و همراهان] به سوی خانه علی علیه‌السلام روی کردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند.»

۲ـ محمد بن عبدالکریم بن احمد شافعی، معروف به شهرستانی(۵۷۹ – ۵۴۸)، از ابراهیم بن سیار بن هانی، معروف به نظام، متوفای سال ۲۳۱ ـ از اعاظم شیوخ معتزله و استاد جاحظ ـ نقل کرده است که گفت: «… وکان عمر یصبح احرقوها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی و فاطمه والحسن والحسین علیهم السلام؛(۱۷) و عمر بود که فرمان داد خانه را با کسانی که در آن قرار دارند بسوزانند، در حالی که در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین «ع» کسی نبود.»

عبدالقاهر اسفر ائینی متوفای ۴۲۹ هـ نسبت فوق را به نظام تأیید کرده است.(۱۸)

۳ـ در زمان ملکشاه سلجوقی، وزیرش با یکی از علمای سادات شیعه مناظره ‌کرد و در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علی باب فاطمه واحرق الباب بالنار…؛ عمر در خانه فاطمه هیزم جمع کرد و در خانه را به آتش کشید.» شاه به وزیرش رو کرد و گفت: آیا آنچه این شیعه علوی می‌گوید درست است؟ وزیر گفت: «نعم انی رایت فی التواریخ ما یذکره العلوی؛(۱۹) بله آنچه را که این [شیعه] علوی می‌گوید در تاریخ دیده‌ام.»

جالب اینجاست که خود ابابکر نیز به این امر اعتراف کرده است. او در آخرین روزهای عمر خود از چند عمل اظهار پشیمانی کرد، از جمله گفت: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمه وترکته وان اغلق علی الحرب…؛(۲۰) دوست داشتم که خانه فاطمه را نمی‌گشودم و آن را رها می‌کردم، گر چه ناچار به جنگ می‌شدم [و کار به جنگ می‌کشید].»

ب) منابع شیعیان

هنگامی که به روایات و کتاب‌های دانشمندان شیعه مراجعه می‌کنیم، جریان را روشن‌تر و گویاتر می‌یابیم که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ سلیم بن قیس و عیاشی و… نقل کرده‌اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتی به در خانه علی «ع» رفتند تا او را برای بیعت با ابابکر دعوت کنند. حضرت علی«ع» در را باز نکرد. سرانجام عمر با جمعی بر در سرای زهرا «س»آمدند. عمر فریاد برآورد که: یا علی! از خانه بیرون بیا و با خلیفه رسول خدا بیعت کن وگرنه آتش بدین سرای می‌زنم. فاطمه برخاست و فرمود: ‌ای عمر! این چه دشمنی است که با ما داری؟ او جواب داد: در را باز کنید والا در خانه را به آتش می‌کشم! فاطمه زهرا«س» فرمودند:‌ ای عمر! از خدا نمی‌ترسی؟… «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب فاحرق الباب؛ آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بیاورند، پس آن را در میان در افکند و در [خانه] را به آتش کشید.»(۲۱)

۲ـ امام صادق«ع» فرمودند: «والله ما بایع علی حتی رای الدخان قد دخل بیته؛(۲۲) به خدا سوگند! علی«ع» بیعت نکرد مگر زمانی که دید دود وارد خانه‌اش شده است.»

۳ـ مفضل به امام صادق«ع» عرض کرد: گریه چه پاداش و ثوابی دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گریه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نیست. آنگاه مفضل گریه شدید و طولانی کرد و گفت: ‌ای پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنایتکاران] بزرگ‌تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود. پس حضرت صادق»ع» فرمودند: «ولا کیوم محنتنا بکربلاء، وان کان یوم السقیفه واحراق النار علی باب امیرالمؤمنین والحسن والحسین وفاطمه وزینب وام کلثوم و فضه وقتل محسن بالرفه اعظم وادهی وامر لانه اصل یوم النداب؛(۲۳) نه چون روز محنت ما در کربلا، و گر چه روز سقیفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] امیرمؤمنان و حسن و حسین و فاطمه و زینب و‌ام کلثوم «ع» و کشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ‌تر، دردناک‌تر و تلخ‌تر است؛ زیرا اساس روز ندبه‌ها بود.»

۴ـ مفضل روایت مفصلی از امام صادق«ع» درباره علائم ظهور و کارهای حضرت حجت«عج» پس از ظهور نقل کرده است،(۲۴) در بخشی از آن می‌خوانیم: حضرت آن روز را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «وجمعهم الجزل والحطب علی الباب لاحراق بیت امیرالمؤمنین و فاطمه… واضرامهم النار علی الباب؛(۲۵) و جمع نمودنشان هیزم تر و خشک بر در خانه، برای سوزاندن خانه علی«ع»  و فاطمه«س»، آتش زدن آنها در [خانه علی»ع«] را».

۵ـ پیامبر اکرم«ص» در یکی از سخنان خویش که از حوادث آینده خبر می‌داد، فرمود: «واما ابنتی فاطمه فانها سیده نساء العالمین… وانی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانی وقد دخل الذل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و کسر جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی یا محمداه فلاتجاب وتستغیث فلاتغاث؛(۲۶) و اما دخترم فاطمه»س»، سیده زنان جهانیان [از ابتدا تا انتهای آفرینش] است… و من آن‌گاه که فاطمه‌ام را می‌بینم به یاد آنچه که با او رفتار می‌شود [از ستم‌ها و اهانت‌ها] می‌افتم. گویا می‌بینم که خواری به خانه او راه یافته و حرمتش هتک و حقش غصب شده است و [از] ارثش جلوگیری به عمل آمده و پهلویش شکسته و فرزندش سقط شده و او ناله می‌زند یا محمدا! پس جواب داده نمی‌شود و کمک می‌خواهد، سپس کمک نمی‌شود.»

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۲۷ – ۲۸٫

۲ـ نور، ۳۶٫

۳ـ احزاب، ۵۳٫

۴ـ تاریخ طبری (چاپ از دایره‌المعارف)، ج ۳، ص ۲۰۲؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۵۶٫

۵ـ شرح نهج‌البلاغه، (همان)، ج ۱، ص ۱۳۴؛ الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۱۲؛ اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۰۵٫

۶ـ عقدالفرید، ج ۴، ص ۲۶۰؛ تاریخ ابی‌الفداء، ج ۱، ص ۱۵۶؛ اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۰۷٫

۷ـ شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۱۹ و ج ۱، ص ۱۳۴؛ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۸۵٫

۸ـ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶؛ تلخیص الشافی، ج ۳، ص ۷۶٫

۹ـ شرح نهج‌البلاغه (همان)، ج ۶، ص ۴۸ و ۴۷٫

۱۰ـ نهج‌الحق و کشف الصدق، ص ۲۷۱٫

۱۱ـ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۸۹؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص ۱۲۳٫

۱۲ـ نهج‌الحق و کشف الصدق، علامه، ص ۲۷۱؛ تلخیص شافی، سیدمرتضی، ج ۷، ص ۷۶٫

۱۳ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۶، ص ۴۸٫

۱۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۶٫

۱۵ـ الغدیر، ج ۳، ص ۱۰۳ – ۱۰۴٫

۱۶ـ مسعودی، اثبات الوصیه، چاپ بیروت، ص ۱۵۴؛ الوافی بالوفیات، ج ۵، ص ۳۴۷٫

۱۷ـ ملل و نحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۵۷ (چاپ ایران) و در چاپ غیر ایران، ص ۷۲ و ر. ک: ج ۲، ص ۵۹٫

۱۸ـ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر اسفر ائینی، ص ۱۰۷٫

۱۹ـ مؤتمر علماء البغداد، ص ۶۴ – ۶۳٫

۲۰ـ لسان المیزان، ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۳۶؛ الامامه والسیاسه، ج ۱، ص ۱۳؛ مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۱۴ (چاپ قدیم)؛ عقدالفرید، ج ۳، ص ۶۸؛ الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص ۱۹۳؛ نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۶، ص ۵۱٫

۲۱ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۶۶ – ۶۸؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۴۹ – ۲۵۳؛ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۶۰ و ۲۷۰٫

۲۲ـ بحار، ج ۲۸، ص ۳۹۰؛ تلخیص شافی، ج ۳، ص ۷۶٫

۲۳ـ میرجهانی، نوائب الدهور، ص ۱۹۲٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱ – ۱۹٫

۲۵ـ همان، ص ۱۸٫

۲۶ـ همان، ج ۴۳، ص ۱۷۲ – ۱۷۳، ح ۱۳؛ ابراهیم الجوینی، فرائد السمطین، ج ۲، ص ۳۶٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

بی‌شک خانه فاطمه«س» خانه‌ رفیع و محترمی است که در آن زهرا و علی«ع» و فرزندان آن دو، خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس کرده‌اند. اکنون باید دید که مأموران دستگاه خلافت، احترام خانه زهرا «س» را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین» استفاده می‌شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی«ع» را نگه نداشتند، بلکه بدترین جسارت‌ها را بر آن روا داشتند.

 

 

30نوامبر/16

از«خط فاصله» تا «واو عاطفه»

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

اگر در پی «تحکیم رابطه» بین خود و همنوعانیم، چند کلید را همیشه همراه داشته باشیم:

 

  1. خوش‌بینی و حُسن ظنّ

پرهیز از بدگمانی نسبت به دیگران و داشتن «حسن ظنّ» عامل استواری رابطه‌هاست. بدگمانی، سبب تهمت و غیبت و دروغ و بدخواهی می‌شود و ایمان را نابود می‌سازد و انسان‌را به موضع عداوت می‌کشاند.

حُسن‌ظنّ پادزهرِ این سموم خطرناک در رفتار و پندار است. حتی در مواردی ‌هم که حرف‌ها و حرکات دیگری ممکن است موجب بدگمانی ما نسبت به او شود، وظیفه داریم تا می‌شود حرف و عمل او را «حمل به صحت» و محملی برای آن تصور کنیم تا به بدگمانی دچار نشویم. این حالت، جوی از اعتماد و صفای قلب را در میان افراد پدید می‌آورد و زندگی‌ها را هم شیرین‌تر می‌سازد.

 

  1. گفتار نیک

سخنی که از زبان برمی‌آید، می‌تواند «دوست‌آفرین» باشد یا «دشمن‌آفرین»؛ محبوبیت‌آور یا نفرت‌آور؛ موجب تفرقه یا وحدت؛ مؤمنی را شاد کند یا دلی‌را بشکند و بیازارد. کجاست هنر حسن‌قول؟

آن‌چه در روایات، به عنوان «طیب‌الکلام» آمده است، جنبه مثبت و سازندۀ گفتار است و پرهیز از هر نوع بدگویی، تندی، مردم آزاری و دل شکستن.

در سخنی از امام صادق(ع)، گفتار نیک یکی از حدود و مرزهای «حسن خلق» به‌شمار آمده است. در حدیثی یکی از سی‌حقی که مؤمن بر مؤمن دارد این ‌است که کلامش را با او نیکو قرار دهد و پسندیده حرف بزند. چه بسا دل‌هایی که در پی حرف‌های زشت و نسنجیده شکسته‌اند و چه بسا دل‌هایی که با کلام پسندیده و خوش، با هم اُلفت یافته‌اند.

«گفتار نیکو» کلید رابطه و دوام دوستی ‌است.

 

  1. عیادت و تفقّد

احوال‌پرسی از دیگران، به‌خصوص به صورت عیادت از بیماران، از رموز مهم ایجاد الفت قلبی و تقویت رابطه‌ها و از مهم‌ترین حقوق اجتماعی مسلمانان در برابر یکدیگر است. البته آداب عیادت مریض بسیار است، از جمله: کم نشستن، حرف‌های امیدوار کننده به او گفتن، دلداری دادن، مژده تندرستی و شفا و عافیت به وی دادن، برای او دعا کردن، از او التماس دعا کردن.

از امام صادق(ع) روایت است که از جمله حقوق مسلمان بر مسلمان آن ‌است که به او سلام بدهد و هرگاه مریض شد به عیادتش برود. به گفته روایات، هرکه به دیدار مؤمنی برود، گویا خدا را دیدار کرده و پاداش آن برعهده خداست و از حقوق مؤمنان است که در حال زنده بودن، به دیدارشان بروی و چون از دنیا رفتند به زیارت قبرشان بروی.

 

  1. عفو و گذشت

آنی‌که آتش شعله‌ور غضب و کینه و انتقام‌جویی را فرو می‌نشاند «گذشت» است. «عفو» به انسان آرامش روحی و لذّت بردن از زندگی می‌بخشد. «در عفو، لذّتی است که در انتقام نیست» اگر در باره شما جفا و بدی و قدرناشناسی و حتی اهانت و بدزبانی شد، چون عفو از بزرگان است، شما بزرگی کنید و بگذرید و مقابله به مثل نکنید. تا کرامت و بزرگی خویش‌را ثابت کنید و از پاداش الهی برخوردار شوید. قرآن کریم می‌گوید: «فَمَن عَفَا وَأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَى اللَّهِ»(شورا/۴۰). هرکس در گذرد و اصلاح کند (وآشتی دهد) پاداش او بر خداست. صد البته که عفو، از کسی پسندیده‌تر و زیباتر است که قدرت انتقام داشته باشد و از موضع قدرت عفو کند تا کرامت خویش‌را نشان دهد.

  1. غم‌زدایی و مشکل‌گشایی

یادکردن از نعمت غفلت‌زداست. دیدن گرفتاری گرفتاران، انسان‌را به یاد نعمتی می‌اندازد که از آن برخوردار است. یعنی «سلامتی و عافیت» به شکرانه برخورداری از مواهب الهی شایسته است که هرکسی در حد توان به گشودن گِره از مشکلات دیگران بپردازد.

بخشی از «احسان» هم، غم‌زدایی است.زدودن غبار غم از چهره‌ها از محبوب‌ترین کارها نزد خداست.

آن‌چه به‌خصوص برآن تاکید شده، رفع نیاز دیگران پیش از درخواست و عرض حاجت است. همت داشتن برای رفع مشکلاتی که دیگران در معیشت و گذران زندگی دارند، نوعی تضامن اجتماعی و همکاری و نوع دوستی و از مهم‌تر‌ین عوامل تحکیم روابط انسان هاست.

 

  1. پوزش پذیری

یکی از مکارم برجسته اخلاقی عذرخواهی و عذرپذیری است. اگر لغزشی و جفایی از ما سر زد، متواضعانه معذرت‌خواهی کنیم و اگر کسی نزد ما عذر آورد، حتی اگر بدانیم عذری که طرف آورده غیر واقعی است، بزرگوارانه عذرپذیر باشیم این رفتار حرمت‌ها را حفظ می‌کند، مانع از پرده دری‌ها و وقاحت‌های بیشتر می‌شود، دل‌ها را به‌هم نزدیک‌تر می‌سازد.

امام کاظم(ع) روزی در جمع فرزندانش چنین توصیه فرمود: اگر کسی آمد و در گوش راست شما حرف‌های ناخوشایندی زد، سپس آن‌طرف شما رفت و در گوش چپ شما از آن‌حرف‌ها عذرخواهی کرد و گفت «من چیزی نگفته‌ام» عذرش‌را بپذیرید!.

 

  1. طمع نداشتن

کسی‌که چشمش به داشته‌های دیگران است و پیوسته آزمندی و حرص و طمع، او را به افزون خواهی و درخواست وا‌می‌دارد، از چشم‌ها می‌افتد و مردم به‌تدریج از او فاصله می‌گیرند. همچنان که حرص و طمع، ذلت‌آور است، رهایی از آز و طمع، عزت‌بخش و محبوبیت‌آور است. صائب تبریزی می‌گوید:

دست طمع چو پیش کسان می‌کنی دراز

پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش

استغنای روح، علوّ همت، روحیه قناعت و پارسایی، انسان‌را از بردۀ طمع گشتن مصون می‌دارد. کسی‌که بردۀ آز است حقیر است. چشم داشتن به دارایی دیگران، هم خفت‌آور است و هم مایه عذاب روح و وجدان.

 

  1. بی‌آزاری

سعدی می‌گوید:

خدارا برآن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

گاهی در ستایش خوبی کسی می‌گویند، آزارش به موری هم نرسیده است.از آن‌سو، هزاران لعنت و نفرین و نفرت نثار کسی می‌شود که «مردم‌آزار» است. در این میان، چه کلیدی به‌دست می‌آید؟ پرهیز از آزار دیگران! چه آزار زبانی و رفتاری، چه زیان‌رسانی مالی و معیشتی، چه ضررهای‌های آبرویی و اجتماعی، چه سلب آرامش و آسایش از دیگران.

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: کسی‌که دست از آزار مردم بدارد، یک دست از آزار آنان برداشته، امّا آنان دست‌های بسیاری‌را از آزار او برمی‌دارند. این یعنی بازتاب اجتماعیِ این سلوک پسندیده.

و اگر آزارتان به کسی نمی‌رسد، خدارا شکر کنید بر این نعمت. این نکته ظریف نیز از سعدی است که:

کجا خود شکر این نعمت گذارم

که زور مردم آزاری ندارم

 

  1. راز داری

گاهی راز با حیات انسان پیوند می‌خورد و گاهی وجهه و آبرو و اعتبار کسی با افشای یک راز بر باد می‌رود. گاهی هم کشف اسرار، خیانت به فرد و جامعه تلقی می‌شود. پس باید زبان‌ها و دهان‌ها را به «رازداری» عادت داد و از این رهگذر، حافظ حقوق و حیثیت دیگران و وحدت اجتماعی و وفاق ملی بود. به فرمودۀ امام علی(ع) در مورد وظیفۀ ما در قبال برادران دینی: «راز و عیب او را بپوشان و نیکی او را آشکار ساز.»

برخی متاسفانه برعکس عمل می‌کنند.. هرگز زبانشان به طرح خوبی‌های دیگران نمی‌چرخد، امّا به‌راحتی عیوب آنان‌را فاش می‌کنند و آبرویشان‌را بر باد می‌دهند. نتیجه؟ عداوت و کدورت و جدایی!.

 

  1. آیینه بودن

یکی از مشهورترین روایات، این کلام امام علی(ع) است که: « لمؤمِنُ مِرآتُ الْمُؤمِن» یعنی مؤمن برای برادر مؤمنش مثل آیینه است.آیینه با کسی غرض ندارد و صادقانه، عیوب را به خود کسی‌که به آن می‌نگرد نشان می‌دهد.ما هم از آیینه ممنونیم که زشتی‌ها و عیوب ما را نشان می‌دهد. تا آنها را بر طرف کنیم. برخورد صادقانه با دیگران، انتقاد از سر دلسوزی و رأفت، ارشاد و خیر خواهی، مصادیقی از «آیینه بودن» نسبت به برادر مؤمن هستند. به قول نظامی گنجوی:

آینه چون روی تو بنمود راست

خود شکن، آیینه شکستن خطاست

آن‌چه گفته آمد «ده کلید» بود. این کلیدها، قفل کدورت‌ها و دشمنی‌ها و جدایی‌ها را می‌گشایند و رابطه و صمیمیّت می‌آفرینند. نیاز ما به «تحکیم رابطه‌ها» جدّی و اساسی است.چه خیری از جدایی و چالش و خصومت به ما رسیده است؟

تا می‌توانیم «واو عاطفه» باشیم، چرا «خط فاصله» باشیم؟

 

سوتیتر:

 

۱٫

یکی از مکارم برجسته اخلاقی عذرخواهی و عذرپذیری است. اگر لغزشی و جفایی از ما سر زد، متواضعانه معذرت‌خواهی کنیم و اگر کسی نزد ما عذر آورد، حتی اگر بدانیم عذری که طرف آورده غیر واقعی است، بزرگوارانه عذرپذیر باشیم این رفتار حرمت‌ها را حفظ می‌کند، مانع از پرده دری‌ها و وقاحت‌های بیشتر می‌شود، دل‌ها را به‌هم نزدیک‌تر می‌سازد.

 

 

30نوامبر/16

روایت حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهید ارمنی شهید آلفرد گبری

 

 

اشاره:

گستره‌، ابعاد و تنوع اشتغالات و مسئولیتهای رهبر معظم انقلاب‌اسلامی قابل مقایسه با هیچ یک از مسئولان نظام نیست، با این حال هیچ مسئولی را سراغ نداریم که در طول مدت بعد از انقلاب به اندازۀ مقام معظم رهبری نسبت به خانوادۀ شهدا و ایثارگران اهتمام و به اشکال گوناگون با این قشر معزز دیدار و اُنس داشته باشد. کمتر خانوادۀ شهیدی سراغ داریم که یا در دیدارهای سفر به کلیه استانها یا ملاقات‌های عمومی در حسینیه و یا دیدارهای خاص، همراه با نماز ظهر و عصر و… رهبر و مرجع محبوب خود را زیارت نکرده باشد. امّا در این میان زیباترین و دلپذیرترین دیدارها مواردی است که چه در استانها و شهرهای مختلف و چه در تهران ایشان به گونه‌ای غیر مترقبه در منازل شهدا حضور یافته‌اند که از میان هزاران مورد از این قبیل حضور معظم‌له در منازل خانواده شهدای اقلیتهای دینی است که مجموع آنها در کتابی چندصد صفحه‌ای تحت عنوان «مسیح در شب قدر» فراهم شده است که ذیلاً یکی از آن‌همه تقدیم امت «پاسدار اسلام» میشود.

رفتار وحشیانۀ مدعیان تمدن غرب با مسلمانان و ظلم و جنایاتی که نسبت به مسلمانان کشورهای خودشان می‌کنند با آنچه در نظام اسلامی و حتی در سطح ولی امرمسلمین نسبت به اقلیت‌های مذهبی بر اساس اسلام ناب رفتار می‌شود جلوه‌ای از نور علوی در مقابل ظلمت ظالمان مستکبر را به تصویر می کشد.

اواخر بهمن سال هشتادو نُه است و بیست سال از شهادت آلفرد گذشته، حالا زنگ زده‌اند که می‌خواهیم بیاییم دیدار خانواده شهید! هیچ کداممان حوصله نداریم. می‌گوییم دستتان درد نکند، اما ما آمادگی نداریم. پدر و مادرم پیر هستند و کم حوصله، به خصوص مادرم که بعد از شهادت آلفرد تا حالا اصلاً حوصلۀ مهمان و مهمانی ندارد، من هم، قصه‌اش طولانی است، حوادثی در زندگی‌ام اتفاق افتاده که کمی حالات افسردگی دارم، این بیکاری هم بدترم کرده. با اینکه بیست و پنج سال را رد کردم، اما پدر و مادرم می‌گویند هنوز بچه‌ای!

هر‌چه می‌گوییم که نیایند، می‌گویند شما شب منزل باشید، چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. یکی دو ساعت بعد از غروب، سه نفر میا‌ن‌سال می‌آیند دم در و می‌گویند چند دقیقه دیگر مهمانتان می‌رسد! و می‌آیند داخل.

من با لباس خانه نشسته‌ام جلوی تلوزیون و اصلاً محل نمی‌گذارم. بابا و مامان هم همینطور. بابا می‌گوید ما که گفتیم نیایید.

با خودم گفتم الآن بی‌خیال می‌شوند و می‌روند، امّا نمی‌روند، شروع می‌کنند با هم صحبت کردن. کمی مضطربند و مرتب به ساعتشان نگاه می‌کنند. بالاخره یک‌شان بابا را می‌کشد کنار و درگوشی با او حرف می‌زند، چشمان بابا از تعجب همینطور باز می‌شود وبا بُهت و حیرت به من و مامان می‌گوید: بروید لباستان‌را عوض کنید، بعد هم خانه را مرتب کنیم، پاشو روبرت!

– من حوصله ندارم.

– می‌گویم پاشو. می‌دانی کی دارد می‌آید اینجا؟ حاج آقا خامنه‌ای دارند می‌آیند.

– کی؟ آقای خامنه‌ای؟ همین‌که رهبر هستند؟!

– بله. حالا بلند می‌شوی؟

سریع بلند می‌شوم. اول می‌روم مقابل آن‌که با پدرم حرف می‌زند. می‌گویم شما مطمئنید؟ اذیت نمی‌کنید؟ چهرۀ رسمی و جدی‌اش جواب من‌را می‌دهد و نیازی به حرف نیست. اما یکدفعه لبخندی می‌زند و می‌گوید بله، و تا چند دقیقه دیگر می‌رسند.

سریع می‌روم آماده می‌شوم. یک پیراهن سفید دارم، شبیه آنهایی که بچه‌های هیئت سر کوچه می‌پوشند، همان‌را تنم می‌کنم، شانه‌ای به سرم می‌کشم و می‌آیم در اتاق پذیرایی.

نگاهی به خانه می‌اندازم، همه چیز مرتب است. چراغ‌های مصنوعی کریسمس را هم روشن کرده‌اند. بابا، کت و شلوار پوشیده و مادر هم آماده است، دارد چای دم می‌کند. یعنی واقعاً حاج‌آقا خامنه‌ای می‌آید اینجا؟ خانۀ ما؟ تا با چشم خودم نبینم باورم می‌شود.

امّا نه، حتی اگر ببینم هم شاید باورم نشود! بله، الان دارم می‌بینم، خودشان هستند، سلام می‌کنند و با من هم دست می دهند، خیلی گرم، امّا من خشکم زده، حتی نمی‌دانم صدای جواب سلام آرامم را کسی شنید یا نه؟!

نه هنوز باورم نمی‌شود، حاج‌آقا و بابا روی مبل‌های زیر عکس آلفرد می‌نشینند و من و مامان هم سمت پرده، ما نمی‌دانیم چه باید بگوییم. آقای خامنه‌ای خودشان شروع می‌کنند به احوالپرسی از ما، یک به یک، حالتشان بر خلاف تصور من، خیلی صمیمی و راحت است و نه خشک و رسمی.

خداوند ان‌شاالله که شهید شما را مشمول رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد. ان‌شاالله خداوند به شما هم صبر بدهد و اجر بدهد. خُب این فرزند شما کی شهید شد؟ عکس‌شان این است؟

من‌که نه می‌توانم، نه بلدم صحبت کنم، بابا جواب سئوال‌های حاج‌آقا را می‌دهد.

-بله سال شصت و نُه شهید شدند.

شصت و نُه؟ یعنی بعد از جنگ؟!

-بله

-کجا شهید شدند؟

-گیلان غرب

آهان، گیلان غرب، عجب! سرباز بوده؟

-بله سرباز بوده

-چند سالش بود؟

-بیست سال، تازه دیپلم گرفته بود، دانشگاه هم قبول شده بود، می‌خواست برود دانشگاه، گفت اوّل برم سربازی‌ام را تمام کنم، بعد برمی‌گردم دانشگاه را ادامه می‌دهم…

که طفلکی این‌طوری شد. خُب، اِن‌شاالله که ماجورید، البته این مصیبت‌ها محنت دارد، ناراحتی دارد. امّا در مقابلش خدای متعال هم به کسانی که این رنج‌ها را تحمل می‌کنند و صبر می‌کنند و شکر می‌کنند، اجر می‌دهد. این برو برگرد ندارد. تعالیم اسلامی ما این‌طور نشان می‌دهد، و همۀ ادیان الهی همین‌طورند. در این مسائل، ادیان الهی با هم اختلافی ندارند. یعنی خدای متعال چون عادل و رئوف و رحیم است، لذا هرکسی که رنجی در دنیا می‌کشد، در مقابلش، در آخرت خدای متعال یک چیزی به او خواهد داد. سرِ کسی کلاه نمی‌رود. بر حسبِ این دین اسلامی و بینش اسلامی و بینش ادیانی، در واقع باید گفت هیچ‌کس سرش کلاه نمی‌رود. خُب خبرش را چطور به شما دادند؟

حاج‌‌آقا این‌بار رو به مادرم می‌کنند و این سئوال را می‌پرسند.

مادرم هم که همیشه آرام است و ساده، می‌تواند جواب دهد. من از همین الان نگرانم، مثل زمان مدرسه، وقتی می‌دانستیم سئوال بعدی معلم از ماست! مادرم شروع می‌کند به تعریف کردن، صدایش آنقدر آرام است که اگر کمی دورتر نشسته بود، حاج‌آقا نمی‌شنیدند.

-اوّل گفتند زخمی شده، بیمارستان است، ولی من خوابش‌رادیده بودم آقای خامنه‌ای!

-خواب دیده بودید؟

-خواب دیدم که لباس‌های سربازی‌اش را پوشیده، آمدم چراغ روشن کنم، دیدم خاموش شد، به دخترم گفتم دیگر آلفرد برنمی‌گردد.

-اسمش چی بود؟

-آلفرد. شوهرم گفت خواب زن چپ است، گفتم حالا ببین، دیگر آلفرد برنمی‌گردد. وقتی خواست برای بار آخر برود، پشت سرش آب می‌ریختم. دید من خیلی ناراحتم، گفت مادر چرا اینقدر ناراحتی؟ من می‌آیم، بعد برادرم آلبرت می‌رود. آلبرت می‌آید، روبرت می‌رود. دیگر نگفتم که من چنین خوابی دیده‌ام. ولی آن‌روز که می‌خواست برود و دیگر بر نگشت، همین‌طور به در و دیوار و پنجره نگاه می‌کرد. نمی‌دانم خودش می‌فهمید که دیگر برنمی‌گردد؟ زده بودند به قلبش.

-اجرتان محفوظ است پیش خداوند متعال اِن‌شاالله. چندتا فرزند دارید؟

-سه تا پسر داشتم، پسر بزرگم شهید شد، وسطی رفت خارج، آخری پیشمان است.

حاج‌آقا به من اشاره می‌کنند و می‌گویند: ایشان است؟

-بله یک دختر هم دارم، ازدواج کرده.

آقای خامنه‌ای هنوز نگاهشان به من است. ضربان قلبم بالا می‌رود، یعنی چی می‌پُرسند؟ همیشه با خودم دعوا دارم که چرا من این‌طوری هستم؟ خجالتی که نه، الکی در هر موقعیت جدیدی، دست و پایم را گُم می‌کنم، خیلی‌ها فکر می‌کنند من نسبت به آنها بی محلی یا بی احترامی می‌کنم، امّا این‌طور نیست.

شما چه می‌کنید آقا جان؟

وای چه سئوالی! وقتی فهمیدم ایشان می‌خواهند بیایند، تصمیم گرفتم بخواهم که برای کار من یک کمکی بکنند تا از این بیکاری نجات پیدا کنم. امّا هنوز چیزی نگفته خودشان سئوال کرده‌اند! آب دهانم را قورت می‌دهم و می‌گویم: فعلاً بیکار هستم.

بی‌کاری؟ چرا؟

واقعاً چرا؟ چرایش را نمی‌دانم، توقع داشتم به خاطر اینکه برادر شهید هستم، بنیاد شهید برایم کار فراهم کند. امّا خُب یک‌سال است که می‌روم و می‌آیم ولی خبری نشده. همین‌را به آقای خامنه‌ای می‌گویم. بعدش هم توضیح می‌دهم که آلفرد قهرمان بدن‌سازی و رزمی‌کار بود، من هم بعد از او همین ورزش‌ها را ادامه دادم، امّا در یک تصادف، دستم شکست و دیگر نتوانستم باشگاه بروم.

حاج‌آقا خامنه‌ای بعد از توضیحات من، به یکی از همراهانشان که از بقیه مسن‌تر و جا افتاده‌تر است، سفارش می‌کنند که کار من را دنبال کند، بعد می‌گویند که حیف است جوان به این خوبی بی‌کار باشد.

من‌را گفتند جوان خوب؟ نزدیک بود همین‌را بلند بگویم، امّا جلوی خودم را گرفتم. نگاهی به آن آقایی که حاج‌آقا خامنه‌ای سفارش من‌را به او کرده بودند می‌کنم، و کاغذی که در آن یادداشت می‌کرد. چهرۀ مهربان و آرام‌بخشی دارد. خدا کند کارم جور شود.

حاج‌آقا از بابا هم شغلش‌را می‌پرسند و او جواب می‌دهد.

-من بازنشسته هستم.

-بازنشسته کجا؟

-کارخانه جنرال

کارخانه جنرال؟

-بله بله

عجب! آن کارخانه‌ای که اوّل انقلاب من آمده بودم آنجا. شما آنجا بودید؟!

-بله جنابعالی تشریف می‌آوردی.

بابا هیچ‌وقت این چیزها را برایمان تعریف نکرده بود. انگار داستان کارخانۀ جنرال برای حاج‌آقا خیلی جالب است. کلی با بابا در موردش حرف می‌زنند.

-عجب، عجب! شما کارخانه جنرال بودید! این کارخانه جنرال، کارگرهایش با ما دوست شدند، به‌خاطر همان سابقه‌ که من می‌رفتم.

سه چها روز پُشت سر هم، روز نوزدهم بهمن، بیست‌و‌یک بهمن، بیست‌و دو بهمن، من می‌رفتم آنجا، ماشین داشتم، داشتم از کارخانه برمی‌گشتم، رادیو روشن بود، یک‌دفعه دیدم گفت که «اینجا تهران است، صدای انقلاب اسلامی ایران!» فهمیدم که دیگر کار تلوزیون تموم شده! ماشین‌را نگه داشتم، آمدم از ماشین پایین، سجده کردم! سوار شدم دوباره را افتادم آمدم. در جاده قدیم کرج. بله! چه داستان‌ها داشتیم آنجا! یک مشت از این چپ مَپ‌ها آمده بودند آنجا، می‌خواستند شلوغ پلوغ کنند.

حاج‌آقا بحث را برمی‌گردانند به آلفرد و از بابا می‌پرسند که چند سالش بود؟

-بیست سال

– این عکس وقت شهادتش است. بله؟

حالا دیگر رویم باز شده برای حرف زدن. حاج‌آقا عکس روی میز را می‌گویند. جواب می‌دهم که این برای سربازی آلفرد است و آن عکس بزرگ پشت سرشان برای قبل سربازی. برمی‌گردند و آن عکس را هم نگاه می‌کنند.

می‌پرسم که می‌توانم دوتا عرض کوچک داشته باشم؟ لبخند می‌زنند و می‌گویند: بگو اشکال ندارد.

من هم انگار درباره کارم هیچ نگفته باشم، دوباره داستان کارم را تعریف می‌کنم ومی‌خواهم که برایم کاری پیدا کنند!

ایشان هم با حوصله حرفم را می‌شنوند و می‌گویند که به این آقای همراشان سپرده‌اند و ان‌شاالله درست می‌شود.

خودم از کارم خجالت می‌کشم! پدرم از آن‌طرف چشم‌غرّه می‌رود که آخر این چه حرفی بود. امّا حاج‌آقا اصلاً ناراحت نشدند، از صحبت‌شان معلوم است.

-خُب این از اولی‌اش. دومی را بگو.

هر‌چه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید که حرف دوّمم چه بود! یک لحظه به خودم می‌گویم که باورت می‌شود؟ الان رهبر کشور در فاصله کمتر از دومتری تو نشسته و دارند حرف‌هایت را گوش می‌کنند!.

همین‌را بلند می‌گویم، باعث افتخار است، اصلاً باورم نمی‌شود که شما اینجا نشسته‌اید.

مادرم می‌گوید که من هم مثل اینکه خواب می‌بینم.

خب چه‌کار کنم که باورتان بشود؟

به جز من، همه می‌خندند.

-بیا جلو ببوسمت باورت بشود! بیا جلو.

من؟! اصلاً خشکم زده و نمی‌توانم تکان بخورم. شده‌ام مثل خردسالی که از پدر بزرگ خودش غریبی می‌کند! یک قدم جلو می‌روم، نمی‌دانم باید چه‌کار کنم!

آقای خامنه‌ای خودشان با دست سرم را جلو می‌کشند و طرف چپ صورتم را سه مرتبه می‌بوسند.

قلبم آنقدر تند می‌زند که کم مانده از جایش کنده شود، زبانم قفل است، پاهایم هم. مامان پایم را تکان می‌دهد و می‌گوید برو بنشین.در این عالم نیستم!

به خودم که می‌آیم، می‌بینم مامان دارد با حاج‌آقا صحبت می‌کند، در واقع دارد درد دل می‌کند. چقدر این چند دقیقه چیزهای عجیب دیده‌ام. مادرم که فقط و فقط با خواهرم درد دل می‌کرد و اصلاً اهل حرف زدن نبود، حالا دارد با رهبر مسلمانان این‌طوری صحبت می‌کند.

-آقای خامنه‌ای! ببخشید پسرم که شهید شد، بیماری اعصاب گرفتم. یک شب خواب دیدم یک پیرمرد آمد در خوابم، مثل شما ریش سفید داشت، کلاه سبز. سه دفعه زد به شانۀ من، گفت مادر! شما این‌قدر دکتر نروید، از زیر عَلَم رد بشوید خوب می شوید. به همسایگان گفتم چه‌کار کنم؟ همچین خوابی دیدم. گفتند عیبی ندارد، با دسته که می‌آمدیم رسیدیم به خانه‌تان، می‌زنیم به پنجره، بیا دستت را می‌گیریم، از زیر عَلَم رد می شوی. از آن شب دیگر قرص نخوردم، دیازپام می‌خوردم. صبح بلند شدم بدنم سبک شده بود. این‌قدر حالم عوض شده بود که…

هنوز هم که هنوز است آقامان نمی‌داند جریانش چه بود! به من می‌گفت باید در بیمارستان بستری‌ات کنم. اعصابم خراب بود، کسی می‌خندید بدم می‌آمد. کسی می‌آمد خانه‌مان، می‌زدم بیرون، بدم می‌آمد.

-خُب الحمدلله. همین است دیگر، همین است. دل‌های پاک و صاف همین‌طور است. وقتی دل صاف است اولیای الهی نگاه می‌کنند، کمک می‌کنند، توجه می‌کنند، توجه آنها هم توجه خداست، به‌خصوص ارامنۀ ما – در همین تهران و بعضی شهرستان‌های دیگر که ارامنه هستند با مقدسات دینی شیعه خیلی نزدیک‌اند. به امام حسین علاقه دارند، به امیر‌المومنین علاقه دارند.

حاج‌آقا راست می‌گویند، من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می‌روم. تازه جمکران هم رفته‌ام. وقتی این‌را به ایشان می‌گویم، اصلاً تا اسم جمکران را می‌شنوند، یک لبخند زیبا می‌زنند و می‌گویند: جمکران، به به.

می‌گویم که من نامه نوشته‌ام و در چاه جمکران انداخته‌ام.

حالا آن نامه را نمی‌خواهد آنجا بیندازید. شما اگر جمکران رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می‌شنود حرفت را، مخاطبش قرار بده، خودت بدان داری با یکی حرف می‌زنی، با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می‌دهد. تردیددر این نداشته باش. درست می‌شود. نامه داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آنهایی که قدرت کار دارند، می‌توانند تصرف بکنند، آنها محتاج به نامه نیستند، وقتی خواستی حرفی بزنی، دلت به حرکت درمی‌آید، به حرف می‌آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.

من یک وقتی یک شعری گفته بودم در بارۀ امام زمان سلام‌الله علیه، رفتم جمکران و خُب، تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی‌گیرم، راحت نمی‌شوم، بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر، درآوردم، گفتم آقا جان این شعر را برای شما گفته‌ام، میخوانم برایتان، شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچکس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از اوّل تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می‌کنم تاثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن‌چیزها تاثیری نکرد. آدم با دلش که حرف می‌زند این‌طوری‌است.

حرف بزنید، بخواهید، مقدسین هستند اینها، اینها بندگان شایسته خدا هستند. اینها اولیائند. می‌توانند تصرف کنند، می‌توانند کمک کنند، البته این، بر حسب فکر اسلامیِ ما، مانع از تحرک دنیایی نمی‌شود.

یعنی نباید بگویم که حالا که من با او حرف زدم، پس دیگر تمام است. نه! گاهی اوقات می‌شود که انسان مریض است، توسل پیدا می‌کند، بعد به دلش می‌افتد که برود پیش فلان دکتر. این دکتر وسیله است. نمی‌شود بگویم حالا که من توسل کرده‌ام، پس دیگر دکتر نمی‌روم. نه! چنین چیزی نداریم ما. آدم باید دکتر برود، دنبال کار باید برود، تلاش مادی‌اش را بکند، امّا روح کار اینها نیست، اینها فیزیک کار است، اینها جسم کار است، روح کار، همان توجه و توسل به خدای متعال و اولیای الهی است که ان‌شاالله آنه هم اثر خواهد کرد.

چقدر حاج‌آقا قشنگ و آرام صحبت می‌کنند. من فقط بعضی وقت‌ها در اخبار صحبت‌هایشان را شنیده بودم، ولی این‌طوری که خصوصی با ما صحبت می‌کنند، خیلی فرق دارد.

در بین صحبت‌ها، مامان می‌خواست برود چای بریزد، امّا یکی از همراهان آقای خامنه‌ای اشاره کرد که من می‌ریزم، شما زحمت نکشید. مامان قبل از رسیدن مهمان‌ها، چای را دم کرده بود و استکان و قندان را آماده کرده. همان آقا چای را می‌ریزد و به همه تعارف می‌کند.

آقای خامنه‌ای قند برمی‌دارند تا چایشان را بنوشند. می‌گویند: خُب. چای را بخوریم و مرخص بشویم.

مادر اشاره می‌کند که شیرینی هم بیاورند. من هنوز درگیر این هستم که آخر مگر می‌شود رهبر کشور بیاید خانۀ ما، نکند خانه همه شهدا می‌روند و حالا نوبت به ما رسیده؟ این‌قدر پُررو شده‌ام که همین‌را می‌پرسم.

-شما منزل همه شهدا می‌روید؟

-همه که نمی‌شود! امّا همین‌طور می‌رویم دیگر، منزل خیلی از شهدا می‌رویم، بله

-این همه شهید! چه شد خانه ما آمدید؟

مزاح می‌کنند و با لبخند می‌گویند: خُب حالا این‌طوری شده دیگر، ناراحتید بروم!

همه می‌خندند، مامان در حین خنده، یک نیشگون هم از من می‌گیرد و برای درست کردن خرابکاری‌ام می‌گوید: خوشحال شده نمی‌داند چه بگوید!

کاملاً که نه، امُا تقریباً همین است. به‌خاطر همان افسردگی که داشتم، هیجان بالای این اتفاقاتی که در این چند دقیقه اتفاق افتاده، من را به هم ریخته.

حالا حاج‌آقا جدی جوابم را می‌دهند: من اگر می‌توانستم منزل یکایک شهدا بروم، می‌رفتم، منتها وقت من، کار من، اجازه نمی‌دهد. لذا انتخاب می‌کنیم دیگر حالا، انتخاب هم باز هدایت الهی است. من خیلی نقش ندارم، یعنی در واقع باید گفت من هیچ نقشی ندارم. دوستانی که هستند انتخاب می‌کنند، می‌گویند امشب برویم اینجا، حالا امشب هم آمدیم پیش شما.

بابا می‌گوید: قدم بر چشم ما گذاشتید. من هم می‌گویم: باعث افتخار ماست.

**********

پی‌نوشت:

شعر رهبر معظم انقلاب برای امام زمان(عج‌الله تعالی فرجه‌الشریف):

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی‌تو

سِپَندار زِ کف داده‌ام عنان بی‌تو

زِ تلخ‌کامی دوران نشد دلم فارغ

زِجام عشق، لبی تر نکرد جان بی‌تو

چون آسمان مه آلوده‌ام زِتنگ دلی

پُر است سینه‌ام از اندوه گران بی‌تو

نسیم صبح نمی‌آورد ترانه‌ی شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی‌تو

لب از حکایت شبهای تار می‌بندم

اگرامان دهدم چشم خونفشان بی‌تو

چو شمعِ کشته ندارم شراره‌ای به زبان

نمی‌زند سخنم آتشی به جان بی‌تو

زِ بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی‌گشایدم از بی خودی زبان بی‌تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نَهَم

چو یادم آید از آن شکّرین دهان بی‌تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین

جدا زِ خلق به محراب جمکران بی‌تو

 

سوتیترها:

 

۱-

حاج‌آقا راست می‌گویند، من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می‌روم. تازه جمکران هم رفته‌ام. وقتی این‌را به ایشان می‌گویم، اصلاً تا اسم جمکران را می‌شنوند، یک لبخند زیبا می‌زنند و می‌گویند: جمکران، به به.

 

۲٫

به خودم که می‌آیم، می‌بینم مامان دارد با حاج‌آقا صحبت می‌کند، در واقع دارد درد دل می‌کند. چقدر این چند دقیقه چیزهای عجیب دیده‌ام. مادرم که فقط و فقط با خواهرم درد دل می‌کرد و اصلاً اهل حرف زدن نبود، حالا دارد با رهبر مسلمانان این‌طوری صحبت می‌کند

 

۳٫

هر‌چه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید که حرف دوّمم چه بود! یک لحظه به خودم می‌گویم که باورت می‌شود؟ الان رهبر کشور در فاصله کمتر از دومتری تو نشسته و دارند حرف‌هایت را گوش می‌کنند!. همین‌را بلند می‌گویم، باعث افتخار است، اصلاً باورم نمی‌شود که شما اینجا نشسته‌اید. مادرم می‌گوید که من هم مثل اینکه خواب می‌بینم

 

30نوامبر/16

انسان ترازِ انقلاب اسلامی

استاد اصغر طاهرزاده

از آنجا که انقلاب اسلامی در راستای به فعلیت ‌رساندن استعدادهای نهفته در خود، پس از هر مرحله‌ای باید با نگاه مجددی که به خود می‌اندازد، چگونگی ادامه راه را معلوم کند؛ لازم است به عقلی که جایگاه این انقلاب را می‌شناسد نظر کنیم و آن عقلی است ماوراء عقل غربی که تنها اهداف فرهنگ غربی را مد نظر دارد، وگرنه انقلاب اسلامی در آینده با همان خطری روبه‌رو می‌شود که در صدر اسلام با به صحنه ‌آمدن مجدد عقل جاهلی روبه‌رو شد و عملاً پس از مدتی امویان توانستند معاویه را به جهان اسلام تحمیل کنند. عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی می‌شود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکس عقل روشنفکری غرب‌زده که از دولت‌ها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه می‌کند، درصدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی فراهم شود، انسانی که شخصیت معنوی امام «ره» را می‌فهمد و متوجه است که افق حضرت امام در این انقلاب کجاست.

ما در این مرحله از انقلاب موظفیم با نظر به بحثی که در مقاله «نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»» عرض شد، جایگاه «دولت اسلامی» و «نظام اسلامی» را مدنظر قرار دهیم تا با تضارب آرایی که در بین صاحب‌نظران پیش می‌آید، از دولت اسلامی و نظام اسلامی به تعریف جامعی برسیم.

هرچند در این مرحله نمی‌توان تعریفی قطعی ارائه داد، ولی لااقل می‌توان به تعریف قابل توجهی از «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» و «دولت اسلامی» رسید و امکان تفکر در باره این سه موضوع را فراهم آورد. ما در موقعیتی قرار داریم که اگر صاحبان اندیشه جایگاه دولت و نظام اسلامی را نسبت به انقلاب روشن نکنند، میراث‌خوارانی که همواره به دنبال فرصت‌اند تا آثار گرانبهای تاریخ را به نفع خود مصادره‌ کنند، بیکار نمی‌نشینند و با طرح عقل روشنفکری غربی که پاسدار ارزش‌های فرهنگ مدرنیته است، دولت را به‌گونه‌ای تعریف می‌کنند که هیچ نسبتی با اهداف انقلاب اسلامی نداشته باشد و عملاً انقلاب اسلامی را از انجام رسالت تاریخی خود باز دارد.

ما وظیفه داریم از خود بپرسیم امام با طرح انقلاب اسلامی به کجا اشاره داشتند، چه هدفی را دنبال می‌کردند، راه رسیدن به آن هدف از کجا باید شروع شود و نسبت دولت اسلامی با آن اهداف چیست؟

امام در دوم فروردین سال ۱۳۶۸ یعنی در آخرین پیام خود می‌فرمایند: «مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‏اى مسئولین را از وظیفه‏اى که برعهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمام سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند».(۱)

انقلاب اسلامی در صورت آرمانی خود به عنوان مقدمه ظهور حضرت مهدی«عج» و در راستای رسالت آن حضرت، بنا دارد زندگی زمینی بشر را به آسمان معنویت متصل گرداند و چرخش تاریخی‌ای که رهبر معظم انقلاب در توصیف حرکت امام مطرح می‌کنند باید از همین جنس باشد(۲).

بنابراین ابتدا باید با دقت هر چه بیشتر به انقلاب اسلامی و جایگاه آن بنگریم تا جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی را بر اساس هدفی که در پیش داریم تعیین نماییم. در این باب توجه به نکات ذیل ضروری است:

۱ـ آیا انقلاب اسلامی ظرف ظهور اراده خاص الهی برای  عبور از ظلمات دوران معاصر و تعالی بشر به زندگی قدسی یا طرحی است که صرفاً توسط امام و بدون نظر به عالم قدس و معنا ارائه شده است؟

برای جواب به این سئوال لازم است به شخصیت امام نظر کنیم که آیا صرفاً مثل یک دانشمند اسلامی، تئوری انقلاب اسلامی را مطرح کردند یا همچون فقیهی حکیم و عارفی دغدغه‌مند در ذیل فرهنگ مهدوی دغدغه تغییر تاریخ را داشتند و خداوند مطابق دغدغه آن مرد الهی راهکاری را مطابق ظرفیت این زمان بر قلب او اشراق نمود؟  امام صادق«ع» در این زمینه مى‏فرمایند: رسول خدا«ص» فرمودند: «یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ‏ یَنْفُونَ‏ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ کَمَا یَنْفِی الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِید»؛ در هر قرنی انسان‏هاى متعادل و عدولى هستند که این دین را حمل می‌کنند و هرگونه تأویل اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهاى جاهلین را از آن دور مى‏گردانند، همان ‏طور که کوره آهنگران پلیدى و چرکى آهن را پاک مى‏کند.(۳)

حضرت رضا«ع» در باره شخصیت‌هایی چون امام می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای اداره امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آن چنان توانا مى‏شود که در جوابگویى به نیازهاى جامعه در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ»(۴) پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.

بنابراین ما از طریق حضرت امام وارد مرحله تاریخی دیگری خواهیم شد که با تاریخ فرهنگ مدرنیته متفاوت است.

۳ـ قرآن در وصف حضرت حق می‌فرماید: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»(۵) به تعبیر علامه طباطبایی ربوبیت عبارت است از: «خلق بعد از خلق»،(۶) لذا هر تاریخی ظرف ظهور اراده خاصی از حضرت حق است که انسان‌ها برای رجوع به حق باید در متن آن تاریخ با حق مأنوس شوند وگرنه با خدائی انتزاعی و ذهنی زندگی خواهند کرد، نه با خدایی که هرلحظه برای هدایت ما در حال تجلی است. در این صورت عملاً هیچ اُنسی بین بندگان و خدا برقرار نمی‌شود، زیرا با چنین خدایی مأنوس نیستند و عقل و قلب مناسب احساس اراده الهی در دوران خود را در خود رشد نداده‌اند.

۴ـ راز اینکه با آمدن پیامبر بعدی، تأکید بر باقی‌ ماندن بر دین قبلی کفر محسوب می‌شود این است که اگر مؤمنین با آمدن پیامبر جدید با خدای قبلی زندگی کنند، عملاً با نور اسماء الهی که فعلاً در این دین ظهور کرده مأنوس نیستند و خدایی را که در ذهن خود دارند، می‌پرستند، در حالی‌که اگر حقیقتاً با خدای پیامبر قبلی مأنوس بودند باید با نور آن خدا در جلوه‌ای که مناسب زندگی دینی در امروز آنان است آشنا باشند و ببینند چگونه آن خدا در مظهری بس متعالی ظهور کرده است.(۷)

۵ـ بزرگان فکر و اندیشه متذکر می‌شوند که تحولات تاریخی ابتدا در دل‌ها رخ می‌دهند و از این جهت دل‌ها دگرگون و خواستن‌ها عوض می‌شود، زیرا دل‌ها متأثّر از اراده خاص حضرت حق در دوران خود هستند و وظیفه اندیشمندان، که آنها نیز از تجلیات اراده الهی متأثّرند، تذکر به انسان‌ها در راستای اراده الهی است تا سستی و تنبلی و امیال نفس امّاره، مردمان را از تجلیات الهی محروم نکند، لذا کار اصلی امام  و مقام معظم رهبری و وظیفه‌ همه ما در این زمان می‌تواند قابل توجه باشد.  صادق«ع» می‌فرمایند: «در حکمت داود هست «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»(۸) بر عاقل است که زمانه‌اش را بشناسد و براساس شأنش با زمانه‌اش برخورد کند و زبان خود را از سخن ‌گفتنی که مطابق زمانه‌اش نیست باز دارد.»

در فهم آنکه تحول تاریخی ابتدا به اراده الهی در دل‌ها رخ می‌دهد همین بس که آن عارف کامل که متوجه ظهور اراده الهی در این تاریخ بود فرمود: «اگر من هم برگردم، ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید. اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند.»(۹)

و مقام معظم رهبری با نظر به چنین جایگاهی که از حضرت امام یافته‌اند می‌فرمایند: «ملت ایران با رهبرى آن مرد عظیمى‏ که بلاشک خداوند لمعه‏اى و لمحه‏اى از انوار طیبه در وجود او قرار داده بود، دنباله همان راه را به‏کار گرفت».(۱۰)

۶ـ انقلاب اسلامی مثل هر مخلوقی با نظر به علت ایجادی و اهدافی که در آن مطرح است شناخته می‌شود. حال اگر متوجه باشیم که انقلاب اسلامی، اشراق و تجلی نور اراده الهی بر قلب امام  است، آن ‌هم مطابق دغدغه ایشان برای تغییر تاریخ ظلمانی استکبار و با هدف رجوع به خدای مهدی«عج»، خداوند در همین راستا قلب مردم را نیز آماده چنین حضوری در این تاریخ کرده است. پس نگاه صحیح به انقلاب اسلامی و به مردم وقتی پیدا می‌شود که در همین فضا باشد، وگرنه ما در تاریخی که انقلاب اسلامی شروع شد، زیست نمی‌کنیم و خواسته یا ناخواسته ناظر بر به بن‌بست‌رسیدن طرح‌های فرهنگی خود خواهیم بود(۱۱) و دیر یا زود مردمی که مایلند متذکر نوری باشند که در این تاریخ بر قلب‌هایشان تجلی کرد، به ما پشت می‌کنند، زیرا ما با عقلی که به کمک آن می‌توان از غرب عبور و به انقلاب اسلامی نظر کرد با آنها سخن نگفته‌ایم.

۷ـ هراندازه این واقعیت را نادیده بگیریم که امام مظهر سلوک علمی و عملی این تاریخ است، بیشتر گرفتار بی‌فکری دوران خود می‌شویم. از خود بپرسیم چگونه باید در ذیل شخصیت  امام سلوک کرد تا در تاریخی زندگی کنیم که راه به سوی خدای حی و قیوم دارد و ما را به حضوری برتر و به تاریخ ظهور مهدی «عج» می‌رساند. دولت اسلامی چگونه باید باشد که بیرون از اهداف انقلاب عمل نکند و زبانی که در کام دارد زبان مردم باشد؟

۸ـ البته برای ورود به چنین سلوک و تاریخی، عقل گرفتار فرهنگ مدرنیته کافی نیست. نباید در جستجوی عرصه‌ای بود که هیچ آرامشی را در فضای استیلای فرهنگ مدرنیته به هم نزند و هیچ خلاف عادتی در آن ظهور نکند.  سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام چیزی مثل آنچه از دنیای مدرن می‌شناسیم نیست.(۱۲) با چرخشی که باید در تاریخ رخ بدهد، ما نیز باید خود را آماده حضور در ساحتی دیگر از تفکر و دولتمردانی را انتخاب کنیم که در تراز چنان تحولی باشند.

۹ـ  جریان‌های فکری وفادار به انقلاب در نشست‌های خود از نوعی عدم انگیزه برای رقابت تاریخ‌ساز با محافل سکولاریستی رنج می‌برند. ریشه این عامل را باید در ضعف تعمّق در ماهیت حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران و عدم ارتباط سلوکی با ملکوت امام جست‌وجو کرد، یعنی دو موضوعی که مقام معظم رهبری به‌خوبی شناخته‌‌اند و در نتیجه به عالی‌ترین شکل جلو می‌روند و تلاش دارند ملت را نیز در مسیر حضور در تاریخی که انقلاب پدید آورده و در مسیر سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام هدایت کنند.

۱۰ـ مسلماً انقلاب اسلامی در این دوران با بالندگی خاصی در حال ظهور است و با شناخت هرچه عمیق‌تر جایگاه تاریخی این انقلاب توسط دولتمردان، بهتر می‌تواند رسالت خود را انجام دهد.

ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آن‌ جهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کسی که برای درک بیشتر این انقلاب تلاش کند حقیقت آن را بهتر درک خواهد کرد.  انقلاب اسلامی در مقابل سئوال از چیستی‌اش در حجاب می‌رود، ولی کسی‌که سعی کند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد می‌تواند انقلاب اسلامی را بیابد. رهبر معظم انقلاب بدین لحاظ دائماً متذکر می‌شوند که حضور انقلاب اسلامی را در شکست‌های ممتد آمریکا در صحنه‌های مختلف بنگرید. این یعنی نظر به حقیقت انقلاب در مظاهر مختلف.

۱۱ـ کلید ورود به انقلاب اسلامی با نگاه اشراقی و با تعالی عقل قدسی در شناخت شخصیت امام نهفته است. اگر ایشان را عارفی سالک بدانیم، بر این نکته آگاه خواهیم بود که عارفان به‌گونه‌ای خود را تربیت می‌کنند که بتوانند رابطه قلبی با عالم ملکوت برقرار کنند و همواره خود را در معرض فیوضات الهی قرار می‌دهند تا خداوند مطابق دغدغه آنها اشراقات لازم را بر قلبشان جاری نماید.

در این زمینه دو موضوع باید بررسی شود: یکی شخصیت امام و مقام عرفانی ایشان و دیگر تفاوت اشراقی که بر قلب عارفان دغدغه‌مند متجلی می‌شود با تئوری‌های فکری اندیشمندان.

الف) در مورد شخصیت عرفانی امام همین بس که مدت‌ها در محضر آیت‌اللّه شاه‌آبادی بودند و به گفته آیت‌اللّه حاج شیخ مهدی حائری یزدی حتی مواقعی هم که اسفار تدریس می‌کردند، درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه‌ عرفانی داشت و به اسفار هم از منظر ابن عربی نگاه می‌کردند.(۱۳) ایشان در تفسیر سوره حمد نشان دادند که در مقامات عرفانی از چه جایگاهی برخوردارند و چگونه به عالم ‌نگرند.(۱۴)

ب) در مورد تفاوت بین موضوع تجلیات اشراقی با موضوع عقلی و استدلالی، باید روشن شود که انسان وقتی در موضوعی تعقل می‌کند تا به نتیجه برسد، مجبور به داشتن قضیه‌ است و صغرا و کبرای خاص و نتیجه‌ای در محدودیت صغرا و کبرایِ قضیه است، ولی در موضوعات اشراقی چنانچه قلب آماده باشد، نوری از معرفت بر قلب او تجلی می‌کند که همه جوانب دغدغه وی در آن لحاظ شده است.

از آنجا که قلب انسان همه شخصیت انسان است، وقتی حقیقتی بر قلب کسی متجلی می‌شود همه شخصیت او را فرا می‌گیرد. خداوند از یک سو در وصف قرآن که بر قلب رسول خدا «ص» نازل شده می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ»(۱۵) و از سوی دیگر می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوىإِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»(۱۶) او بر اساس میل خود سخنی نمی‌گوید. آنچه می‌گوید چیزی نیست مگر آنچه بر او وحی شده، زیرا قرآن با قلب و شخصیت رسول خدا«ص» متحد شده است، بر همین اساس سنت و سیره رسول خدا«ص» عین وحی الهی است. در ذیل همین قاعده است که شخصیت  امام عین انقلاب اسلامی است و ما می‌توانیم از سیره آن مرد الهی در صحنه‌های مختلف، انقلاب اسلامی را تفسیر کنیم و ببینیم اراده الهی در این تاریخ به کجا اشاره دارد.

۱۲ـ با توجه به موارد فوق معتقدیم انقلاب اسلامی یک حقیقت اشراقی است که بر قلب امام تجلی کرده و باید در ذیل اشراقی که با شخصیت ایشان متحد است، اهداف انقلاب اسلامی را در نظام اسلامی و در دولت اسلامی به فعلیت رساند. این امر البته راهکارهای خاص خود را دارد و انسان‌ تراز خود را می‌طلبد.

رهبر معظم انقلابدر سخنان خود پس از اعلام پیروزی آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور، از کارهای زمین‌مانده سخن به میان آوردند. آیا یکی از مهم‌ترین کارهای زمین‌مانده، تربیت انسان‌هایی نیست که باید با عقل قدسی و معرفتی ربّانی متوجه حقیقت انقلاب اسلامی باشند تا در آینده بتوانند در ذیل شخصیت اشراقی امام امور اجرایی دولت‌ها را مطابق اهداف انقلاب اسلامی مدیریت کنند و امید دشمن را که با تکیه بر امیال قشر خاکستری مردم ـ که تحت‌تأثیر فرهنگ و عقل غربی‌اند ـ می‌خواهد انتخابات را به نفع خود مصادره کند، به یأس تبدیل نمایند؟

۱۳ـ در روایت بسیار ارزشمندى از امام صادق«ع» داریم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِی أَقَالِیمِ الْأَرْضِ فِی کُلِّ إِقْلِیمٍ رَجُلًا یَقُولُ عَهْدُکَ فِی کَفِّکَ‏ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ أَمْرٌ لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِیهِ فَانْظُرْ إِلَى کَفِّکَ‏ وَ اعْمَلْ بِمَا فِیهَا»(۱۷) وقتى قائم قیام کند، به هر ناحیه از نواحى زمین کسى را مى‏فرستد و مى‏گوید تعهد و پیمانت ـ دستورالعمل‏ات ـ در کف دست توست، چون امر مهمى به تو روى آورد که آن را ندانى و در انجام آن سرگردان شوى، به کف دستت بنگر و تصمیم خود را بگیر و عمل کن. در ذیل اشراق مهدى«عج» هر یک از یاران حضرت دریچه‏اى مى‏شوند که عالم غیب و معنا بر قلبشان گشوده مى‏گردد. رابطه اشراقی با امام از این سنخ است و قرار گرفتن در ذیل فرهنگ دینى وقتى به صورت اشراقى واقع شد، جان و قلب انسان تحت‌الشعاع آن اشراق قرار می‌گیرد. انسان تراز انقلاب اسلامی با نظر به سیره و رهنمودهای حضرت امام متذکر اشراقاتی می‌شود که بر قلبش وارد می‌شود و می‌تواند در هرجایی که هست وجهی از وجوه امام باشد همچنان‌که یاران حضرت مهدی «عج» هرجا که ‌باشند، وجهی از آن حضرت‌اند و از اشراقاتی که در ذیل وجود مقدس آن حضرت دارند، راه را از چاه باز می‌شناسند.

ما در انقلاب اسلامی شخصیت‌هایی مثل مرحوم شهید چمران و سرداران بزرگ دفاع مقدس را از این جنس می‌یابیم. از همه مهم‌تر مقام معظم رهبری هستند که در فضای اشراقی که بر قلب امام جاری شد، زیست و جامعه انقلابی را راهنمایی می‌کنند. لازم است در این انقلاب که مقدمه فرهنگ حضرت مهدی«عج» است این فرهنگ ترویج شود تا انسان ترازِ انقلاب اسلامی در همه جوانب به صحنه آید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۳۲۵٫

۲ـ مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» می‌فرمایند: واقعاً حضرت امام انسان‏ عجیبى‏ بود. اصلاً پیدایش و وجود این انسان با آن ابعاد، هیچ قابل تحلیل نیست جز اینکه بگوییم تفضّل الهى بود براى اینکه چرخشى در تاریخ و در حرکت قافله عظیم بشرى به‏ وجود آورد، دستى باید از غیب ظاهر مى‏شد، خداى متعال این دست را ظاهر کرد». (بیانات‌ در تاریخ ۱ خرداماه۱۳۶۹)

۳ـ بحارالأنوار، ج ۲۷، ص ۲۲۲٫

۴ـ تحف العقول، ص ۴۴۳٫

۵ـ الرحمن، ۲۹٫

۶ـ در مورد معنای ربوبیت و «خلق بعد از خلق» نظر به مبحث حرکت جوهری ملاصدرا شده که می‌فرماید در هر مرتبه از حرکتِ مخلوق با تجلیات الهی قوه‌ای از آن مخلوق به فعلیت تبدیل می‌شود و در مرتبه بعدی تجلی الهی همان تجلی قبلی نیست، بلکه تجلی دیگری است تا قوه بعدی را به فعلیت تبدیل کند. مثل وقتی فیض خداوند کودک چهار ساله را برای رسیدن به سن پنج‌سالگی ربوبیت می‌کند و سپس فیضی که افاضه می‌کند برای رساندن کودک پنج‌ساله به شش سالگی است فیض جدیدی است، و بدین لحاظ همواره فیض الهی جدید است و خلق جدیدی را به صحنه می‌آورد و این معنای ربوبیت الهی یا «خلق بعد از خلق» است و ما همواره با فیض جدیدی روبه‌رو هستیم همانطور و قرآن در مورد کفار می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فی‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ» (ق، ۱۵) آنها در آفرینش جدید تردید دارند.

۷ـ باید به همه پیامبران قبلی به عنوان رسولان خدا ایمان داشت، ولی نباید به دین پیامبران قبلی ایمان داشت.

۸ـ الکافی، ج‏۲، ص ۱۱۶٫

۹ـ صحیفه امام، ج‏۱، ص ۳۰۳٫

۱۰ـ ۲۱ بهمن‌ماه ۱۳۹۰٫

۱۱ـ یک روز تبلیغات وهّابیّت مسئله‌مان می‌شود و یک روز عرفان‌های نوظهور.

۱۲ـ کاری که بعضی از روشنفکران مذهبی درصدد آن هستند تا انقلاب اسلامی را طبق اصول تجدّد تفسیر کنند، زیرا متوجه هیچ عقلی ماوراء عقل تجدّد نیستند، ولی فرزندان واقعی امام آن مرد الهی را عقلی حتی برتر از عقلِ حکمت و عرفان رسمی می‌دانند.

۱۳ـ نامه فرهنگ، شماره ۱۷، ص ۱۰۴٫

۱۴ـ در باره مقام عرفانی امام کافی است به مقدمه کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه» از استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی رجوع شود که می‌فرماید: «یکى از آثار نفیس در مبحث نبوت و ولایت، به طریقه محققان از عرفا و کمّل از حکماى اسلامى، رساله مصباح الهدایه إلى الخلافه و الولایه اثر سید سادات و ماجد العرفاء و الفقهاء، قدوه الحکماء المتألهین، استاد محقق در حکمت متعالیه، مرحوم مبرور، حضرت امام خمینى، سقى‌اللّه تربته، مى‏باشد. مرحوم امام کتاب سرّ الصلاه را که به‌حق اثرى است بى‏نظیر و شرح دعاء السحر و اثر حاضر را به زبان عرفان ـ که لسان خاص این قبیل از آثار است و جز خامه کامل از ارباب عرفان هیچ قلمى را توانایى آن نیست که اثرى قابل دوام و کتابى که حق مطلب‏ عرفانى را ادا نماید به وجود آورد. در نحوه سیر یا سریان و به عبارت دیگر، ظهور حقیقت «نبوت تعریفیه» و ولایت محمدیه و علویه در کافه ذرارى وجود، مطالب دقیق و تحقیقی به قید تحریر آورده‏اند که خاص خواص و در بعضى از موارد ابتکارى است. مرحوم امام، أعلى اللّه درجته فی المراتب العلمیه و العملیه، در ذوق و سلیقه علمى و پرهیز از ذکر مطالب غیر لازم نظیر ندارند. یکى از علل جاذبه قابل توجه در آن بزرگ زمانه، علاوه بر نظم و ترتیب خاص در درس و بحث، جامعیت او بود.

۱۵ـ شعراء، ۱۹۲ تا ۱۹۴٫

۱۶ـ نجم، ۳ و۴٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵، محمدبن ابراهیم نعمانى، الغیبه، ص ۳۱۹٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی می‌شود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکس عقل روشنفکری غرب‌زده که از دولت‌ها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه می‌کند، درصدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی فراهم شود.

 

۲٫

ما وظیفه داریم از خود بپرسیم امام با طرح انقلاب اسلامی به کجا اشاره داشتند، چه هدفی را دنبال می‌کردند، راه رسیدن به آن هدف از کجا باید شروع شود و نسبت دولت اسلامی با آن اهداف چیست؟

 

۳٫

در مورد شخصیت عرفانی امام همین بس که مدت‌ها در محضر آیت‌اللّه شاه‌آبادی بودند و به گفته آیت‌اللّه حاج شیخ مهدی حائری یزدی حتی مواقعی هم که اسفار تدریس می‌کردند، درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه‌ عرفانی داشت و به اسفار هم از منظر ابن عربی نگاه می‌کردند.

30نوامبر/16

ورود ایران صحنه مبارزه با تکفیری‌ها را تغییر داد

مروری بر مهمترین تحولات منطقه در سال ۹۳

 در گفت‌و‌گو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره:

سال ۱۳۹۳ سالی پرحادثه همراه با تحولات مهم و استراتژیک در خاورمیانه بود. وقوع اتفاقات مهّم  در عراق، سومین سال جنگ در سوریه و شرایط پیچیده و حساس یمن، از جمله دلایلی بود که ما را بر آن داشت تا گفت‌وگویی با جناب آقای دکتر سعدالله زارعی رئیس موسسه اندیشه‌سازان نور و کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه داشته باشیم. با سپاس از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ‌های مبسوط و روشنگرانه‌ای را بیان داشتند.

 

سال ۱۳۹۳ برای کشور عراق سال خاصی بود. امسال در عراق انتخابات پارلمانی و استانداری‌ها برگزار شد و همزمان، بخش مهمی از خاک این کشور به اشغال تروریست‌های تکفیری درآمد. همچنین داعش در موصل اعلام خلافت کرد. بعد از روی کار آمدن دولت آقای العبادی، با هماهنگی نیروهای ارتش و مردمی و با هدایت مستشاران ایرانی، برای بازپس‌گیری مناطق تحت کنترل داعش حملاتی آغاز شده است. ارزیابی و نگاه شما به تحولات عراق در سال گذشته چگونه است؟ همچنین چشم‌انداز اوضاع این کشور را در سال آینده چگونه می‌بینید؟

سال ۱۳۹۳ برای عراق سالی حیاتی و بسیار تعیین‌کننده بود. شاید در تاریخ عراق هیچ سالی به اندازه سال گذشته پرماجرا نبوده باشد. در سالی که گذشت شاهد سه اتفاق بسیار مهم در عراق بودیم. اتفاق اول، انتخابات استانداری‌ها و سپس انتخابات مجلس بود که در تاریخ ۱۰ اردیبهشت برگزار شد.

در این انتخابات صف‌بندی‌های فعال و پیچیده‌ای به وجود آمدند که هدف آنها عمدتا ایجاد تغییرات شکلی و کیفی در ساختار قدرت در عراق بود. طیف‌های مختلفی هم این موضوع را دنبال می‌کردند. آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها و دولت‌های عربی منطقه به همراه ترکیه به‌شدت به دنبال تغییرات اساسی سیاسی در عراق بودند و از تمام ظرفیت‌های خود برای این تغییر استفاده کردند. این کشورها رسماً اعلام کردند که عراق به‌زودی دستخوش تغییرات بنیادین و اساسی خواهد شد.

در این فرآیند، دو سه نقطه مورد هدف و تهاجم این کشورها بود که اولین آنها ساختار عراق بود. بر اساس سنت حقوقی شناخته شده در دنیا، در عین حال که تعامل و توافقی بین اکثریت و اقلیت وجود دارد، گروه اکثریت باید بیشترین موقعیت‌های حکومتی را در اختیار داشته باشد و سایرین به‌نوعی تابع اکثریت باشند.

دست کم ۶۰ درصد جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می‌دهند و بر اساس سنت حقوقی شناخته شده، حکومت این کشور باید با محوریت شیعه شکل بگیرد که در انتخابات مذکور این گونه هم شد. یکی از اهداف فشارهای سیاسی در انتخابات سال ۱۳۹۳ عراق تغییر این قاعده بود تا «دموکراسی عددی» که مبتنی بر حقوق تک‌تک شهروندان است کنار گذاشته شود و «دموکراسی حزبی و مذهبی» حاکم گردد. این امر بدان معناست که سرنوشت دولت و مجلس و تصمیمات مهم در عراق بر اساس توافق احزاب و گروه‌ها تعیین گردد.

هدف این کشورها این بود که شیعه، سُنی و کُرد در عراق هریک به یک سهم از قدرت اکتفا کنند و جمعیت ۶۰ درصدی شیعه به نفع اهل سنت ۲۰ درصدی تعدیل شود. به عبارت دیگر، گروه دیگری که جمعیت آن سه برابر سنی‌های عرب بود،  باید به یک برابر یا به سهم مساوی با سنی‌ها اکتفا می‌کرد. قرار شد یک سهم هم به کردها که آنها هم سنی هستند داده شود و در نتیجه در ساختار جدید، عملاً دو سهم به اهل تسنن و یک سهم به شیعیان اختصاص داده می‌شد.

بدیهی است که این شیوه یعنی جفائی بزرگ در حق  شیعه عراق. در انتخابات، عربستان، ترکیه، آمریکا و اروپا به دنبال آن بودند که در بین شیعیان افرادی رای بیاورند که با این ایده همراهی ‌کنند. قرار بود شخصیت‌هایی مانند ایاد علاوی و ائتلاف العراقیه و گروه‌های دیگر شیعه که در اصل لائیک هستند با تبلیغات رای بیاورند و این روند را در عراق اجرایی کنند.

من از نزدیک شاهد بودم که سفارت ترکیه در بغداد تمام ظرفیت خود را پای کار آورد و سفیر ترکیه در ماه‌های منتهی به انتخابات عراق اصلاً نخوابید و به‌شدت در جهت تغییر ساختار قدرت در عراق تلاش کرد. اما این خواسته غربی‌ها محقق نشد و سهم گروه‌های مبارز شیعه در انتخابات استانداری‌ها و انتخابات پارلمانی افزایش یافت. به دست آوردن ۹۳ کرسی توسط ائتلاف آقای نوری مالکی نشان داد که جریان انقلابی در عراق موقعیت باثبات و تعیین‌کننده‌ای دارد.

به فاصله ۴۰ روز پس از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق، یک جریان قدرتمند در این کشور پدید آمد که هدف آن تحقق طرح به بن‌بست رسیده فاز سیاسی بود. داعش از دست‌کم دو سال قبل به‌مرور در بخش‌های مختلف عراق نفوذ کرده و با احزاب، گروه‌ها، طوایف، برخی از شیوخ و روسای عشایر و قبایل و  نمایندگان سنی عراق ارتباط برقرار کرده بود. این جریان توانست در ارتش عراق هم نفوذ و استانداران استان‌های سنی را با خود همراه کند.

داعش در ۲۰ خردادماه با هماهنگی نیروهای داخل و خارج، حرکت خود را در استان‌های الانبار، نینوا، صلاح‌الدین و دیالی شروع کرد و به دلیل هماهنگی‌های از پیش انجام شده، موفق شد ظرف سه روز، چهار استان پهناور عراق را از سیطره حکومت مرکزی خارج و خود اعلام دولت کند.

این چهار استان از نظر وسعت نزدیک به ۵۲ درصد از خاک عراق و شامل حدود ۲۲۷ هزار کیلومتر مربع بود. همراه با این حرکت، تبلیغات وسیعی در محافل عربی و غربی به راه افتاد که به‌زودی داعش بر بغداد سیطره پیدا می‌کند و حمله به مناطق شیعه‌نشین آغاز می‌شود. با توجه به فروپاشی ارتش و خیانتی که در سطوح بالای آن اتفاق افتاده بود، شیعیان عراق فاقد ساختارهای لازم برای مواجهه با چنین هجوم برق‌آسایی بودند. در روزهای اول همه خبرها از پیروزی داعش حکایت می‌کردند و اتصال مناطق اشغالی سوریه یعنی استان‌های رقه، دیرالزور و حلب به مناطق سنی‌نشین عراق، این امکان را برای داعش فراهم کرده بود که بتواند در یک گستره بزرگ جغرافیایی اعلام دولت کند.

داعشی‌ها به‌طور رسمی در موصل مرکزیت استان نینوا اعلام خلافت کردند و ابوبکر البغدادی که نام دروغین و مستعار او «علی ابراهیم البدوی» است، به نام امیرالمومنین خطبه خواند و با مردم سخن گفت.

بر اساس اسناد موجود، ترکیه در این حمله برق‌آسا بسیار همکاری کرد و بخشی از عملیات سیاسی پیروزی داعش به عهده آقای احمد داود اوغلو، وزیر خارجه وقت ترکیه بود که امروز نخست‌وزیر این کشور است.   همچنین از سوی عربستان سعودی پرونده همکاری با داعش در اختیار بندر بن سلطان قرار گرفت که به‌طور ویژه در کنار ابوبکر البغدادی حضور داشت.

در داخل عراق نیز شخصیت‌های سنی حاضر در دولت و مجلس تا حد زیادی با داعش همکاری ‌کردند. برخلاف تصور عربستان، آمریکا، ترکیه، اروپا و برخی از گروه‌های داخلی عراق، این پروژه با ورود به‌موقع جمهوری اسلامی ایران در همان روزهای اول متوقف شد.

با شروع عملیات‌های تهاجمی داعش، در جمهوری اسلامی به سه دلیل نگرانی بسیار عمیقی شکل گرفت. اول اینکه شرایط عراق به سمتی می‌رفت که این کشور دستخوش یک سلسله ناآرامی‌های گسترده و طولانی مدت می‌شد. اگر این اتفاق می‌افتاد و عراق کانون بحران می‌شد، این بحران  به ایران سرایت می‌کرد و امنیت ملی ما را به‌شدت به مخاطره می‌انداخت. تسلط داعش بر دیالی با بیش از ۳۳۰ کیلومتر که بیشترین مرز عراق با ایران را تشکیل می‌دهد، به‌ویژه خطر داعش را برای جمهوری اسلامی به یک خطر فوری تبدیل کرد.

نگرانی دوم ایران این بود که داعشی‌ها به کشتار وسیع شیعیان دست بزنند و از این طریق بتوانند ساختار جمعیتی را تغییر و عده زیادی از شیعیان را فراری دهند و یک بحران جدی امنیتی اجتماعی را برای ایران ایجاد کنند. در آن روزها پیش‌بینی ما این بود که اگر داعش موفق شود، دست‌کم چند میلیون شیعه عراقی قربانی می‌شوند. به این ترتیب ممکن بود داعش در سالی که گذشت، چند میلیون کشته روی دست شیعیان می‌گذاشت، ضمن اینکه حرم ائمه اطهار (ع)، حرم سادات، اصحاب پیامبر«ص» و امیر المومنین (ع) در عراق تخریب می‌شد و یک فاجعه مذهبی شکل می‌گرفت و این موضوع موجب درگیری‌های بیشتر شیعه و سنی در عراق می‌شد.

نگرانی سوم این بود که شیعه بالاخره در عراق بعد از قرن‌ها به یک حقوق نسبی دست پیدا کرده است، ولی هنوز هم حقوق شیعیان عراقی بر خلاف ادعای غربی‌ها و اعراب، به‌طور کامل استیفا نشده است. امروز در عراق تبعیض علیه شیعه وجود دارد.

با در نظر گرفتن جمعیت سنی عراق ـ حداکثر ۲۰ درصد ـ و سهم آنها در حاکمیت، نقش سنی‌ها بسیار برجسته‌تر از حق السهم‌شان در ساختار قدرت است. باید این نکته مورد بررسی دقیق قرار گیرد که در تلاطم‌هایی که علیه بغداد  شکل می‌گیرند، نقش این ۲۰ درصد و یا ضعف آنها در مقایسه با ساختار قدرت چقدر است. در حالی که در هیچ جای دنیا اقلیت حق آبستراکسیون ندارد و این اقدام، حق اکثریت است، وقتی در مجلس عراق اتفاقی خلاف میل نمایندگان اهل سنت روی می‌دهد، کرسی‌های دولت و مجلس را ترک و عملاً با آبستراکسیون، دولت و مجلس عراق را با ابهام مواجه می‌کنند.

سقوط دولت شیعه بغداد که پس از قرن‌ها مرارت حکومت را به دست گرفته بود، برای جمهوری اسلامی وضعیت استراتژیکی بسیار بدی را ایجاد می‌کرد. به همین دلیل ایران بلادرنگ وارد میدان شد. داعشی‌ها در۲۰ خرداد حرکت تجاوزکارانه خود را در عراق آغاز کردند و هیئت ارشد ایرانی در روز ۲۱ خرداد به بغداد رفت و با استقرار در پایتخت، شرایط داخلی عراق را سر و سامان داد. ایران با وارد آوردن اولین ضربه بر داعش، تصویر شکست‌ناپذیری تروریست‌ها را در هم ریخت و به شیعه روحیه داد تا در برابر داعش مقاومت کند.

از این پس اتفاقات جدیدی در عراق روی دادند. فتوای حضرت آیت‌الله سیستانی و دعوت ایشان از جوانان عراقی برای تشکیل گروه‌های شبه‌نظامی و سازماندهی و آموزش، موج بسیار بزرگی را در بین شیعیان پدید آورد و گروه‌های مختلفی تشکیل شدند. برخی از آمارها بیانگر این نکته‌اند که در همان هفته اول پس از بحران داعش، نزدیک به یک میلیون نفر جوان نام‌نویسی و آمادگی خود را برای حضور در گردان‌ها و گروه‌های جهادی اعلام کردند. وقتی این اتفاق را با وحشت ناشی از حمله داعش به عراق در روزهای اول مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که چه حرکت مهم و بزرگی انجام شده و متوجه نقش عمیق جمهوری اسلامی در عراق می‌شویم.

یکی از دوستان که در آن روزها در بغداد به سر می‌برد و موفق شده بود از شهرهای کربلا و نجف دیداری داشته باشد، شرایط را این گونه توصیف می‌کرد که با حمله داعش،  خاکی از ترس و حیرت بر شیعه عراق  پاشیده شده بود. با ورود جمهوری اسلامی و وارد آوردن اولین ضربه به داعشی‌ها در اطراف بغداد، این روحیه تغییر کرد و به فاصله چند روز شاهد نام‌نویسی نزدیک به یک میلیون نفر از نیروهای بسیجی در عراق بودیم.

رویداد سوم در عراق در سال ۱۳۹۳ انجام عملیات‌های بزرگ در این کشور بود که با محوریت اطلاعاتی و هدایت جمهوری اسلامی شکل گرفت. همان طور که در محور دوم، یعنی بحران داعش اشاره شد، به‌محض آغاز حمله داعش در ۲۰ خرداد، ایران کار خود را شروع کرد و شیعیان عراق در فاصله زمانی بسیار کوتاهی به عملیات‌های مهمی دست زدند و در این زمینه موفقیت‌های بزرگی را هم به دست آوردند.

یکی از عملیات‌های مهم «عملیات العُظیم» بود. العُظیم منطقه‌ای است در جنوب رشته کوه حمرین در استان صلاح‌الدین و با توجه به اشراف بر بغداد، در وضعیت امنیتی این شهر نقش مهمی دارد. برای شکسته شدن حلقه محاصره بغداد توسط داعش، باید العُظیم آزاد می‌شد.

این عملیات انجام شد و العُظیم در زمینی به مساحت بیش از ۳ هزار کیلومتر مربع آزاد گردید. عملیات بعدی عملیات «آمرلی» در شمال رشته کوه حمرین بود. آمرلی بر منطقه حساس کرکوک و بغداد اشراف دارد و با آزادسازی آن ضریب امنیتی این دو شهر افزایش پیدا ‌کرد. منطقه آمرلی ضمنا منطقه‌ای ‌عمدتاً شیعه‌نشین بود.

پس از آن شاهد عملیات‌های دیگری در استان تکریت و در منطقه بیجی که منطقه‌ای نفتی و حساس است، بودیم. عملیات استراتژیک  «جرف الصخر» به دنبال این عملیات‌ها در عراق اتفاق افتاد. جرف الصخر در استان شیعه‌نشین بابل واقع شده و چهار استان را به یکدیگر وصل می‌کند و وضعیت آن در اوضاع امنیتی چهار استان بابل، کربلا، الانبار و بغداد بسیار تاثیرگذار است.

آمادگی برای انجام عملیات در این منطقه در ماه ذی‌الحجه انجام گردید. در بیست و هفتم این ماه عملیات بزرگ جرف الصخر شروع و این منطقه بعد از سه روز و نیم در ظهر روز اول محرم آزاد شد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ به‌رغم اینکه به قول خودشان بیش از دو هزار نفر از نیروهایشان را از دست دادند، نتوانستند بر جوف‌الصخر مسلط شوند.

اقدام استراتژیک بعدی در منطقه «المقدادیه» در استان دیاله واقع شد. این عملیات توانست تا حد زیادی نگرانی‌هایی را که در باره سامرا وجود داشت از بین ببرد. در دو هفته پایانی اسفندماه عملیات آزادسازی تکریت انجام شد.

تکریت در مجاورت شهر الدور واقع شده، زادگاه عزت ابراهیم الدوری نفر دوم رژیم بعث، شهر مورد علاقه صدام حسین و قلب عملیاتی و منطقه امنیتی داعش و بعثی‌ها بود. بعثی‌ها سال‌ها در این شهر استقرار داشتند و تکریت به مدت ۴۰ سال کانون فعالیت‌های آنها بود.

عزت ابراهیم الدوری چهره مرموز پشت صحنه داعش و مقر استقرار او در منطقه یرموک در شرق اردن است. او در مناطق تحت اشغال داعشی‌ها هم رفت و آمد می‌کند. عملیات تکریت از این جهت حائز اهمیت است که قلب منطقه بعثی و داعشی محسوب می‌شود و در حد فاصل استان‌های اشغال شده الانبار و نینوا قرار دارد. آزادی استان تکریت در روزهای آخر سال ۱۳۹۳ حلقه‌های پیروزی رزمندگان اسلام را در عراق تکمیل کرد و به نقطه اوج رساند.

منطقه تکریت از نظر وسعت عملیاتی بسیار وسیع  و حدود چند هزار کیلومتر است. اگر بخواهیم وسعت این منطقه عملیاتی را با عملیات‌های دوران دفاع مقدس مقایسه کنیم، چند برابر منطقه عملیاتی فتح‌المبین را شامل می‌شود. داعشی‌ها همه منطقه شهرنشین تکریت را مسلح و در زیرزمین و در داخل ساختمان‌های آنجا تله‌های انفجاری  فراوانی را جاسازی کرده بودند تا حرکت نیروهای مردمی برای آزادی تکریت را کُند کنند.

رزمندگان در واقع باید یک تکریت مین‌گذاری شده را آزاد می‌کردند و این کار بسیار دشواری بود. آزادی تکریت ثابت کرد که آزادی موصل کار دشواری نیست و اگر همین جریان که نقطه هدایت آن در جمهوری اسلامی ایران است، اراده کند، می‌تواند موصل را هم آزاد کند و کلا پرونده داعش در عراق را ببندد. اما ابتدا می‌بایست در موصل ریشه‌های داعش را خشکاند، بدین معنا که باید بستر فکری و اجتماعی داعش از بین برود، چون  تا وقتی که ریشه‌های داعش در موصل خشکانده نشود، امکان بازتولید آن در این منطقه وجود خواهد داشت. این کار به عملیات پیچیده‌ای نیاز دارد.

در سالی که گذشت راه‌پیمایی میلیونی اربعین سالار شهیدان هم در عراق اتفاق افتاد که از آن به عنوان بزرگ‌ترین راه‌پیمایی بشر در طول تاریخ نام برده می‌شود. این در حالی بود که در زمان این راه‌پیمایی بخش‌های مهمی از عراق تحت کنترل داعش بود و نگرانی‌های فراوانی در باره امکان حمله به راه‌پیمایان حسینی یا عملیات انتحاری وجود داشت.

این رویداد از نظر تاریخی دارای ارزش استراتژیکی مهمی بود و چند نکته در آن قابل توجه است که شما به چند مورد اشاره کردید. اولین مسئله این بود که در عراق ۲۰ میلیون نفر تصمیم گرفتند در بزرگداشت امام مظلوم خود حرکتی تاریخی را انجام دهند. در برخی از روایات آمده که روزی در عراق چنین اتفاقی خواهد افتاد و راه‌پیمایان این پیش‌بینی را محقق کردند، لذا این راه‌پیمایی پایه‌های فکری مردم عراق را روشن کرد.

مسئله دوم عزم شیعه در عراق برای دفاع از خود و مقدساتش است و این راه‌پیمائی نشان داد که شیعه فعال است، نمی‌ترسد و ابتکار عمل را در دست دارد.

مسئله حائز اهمیت سوم این است که این رویداد پس از مجموعه‌ای از فتوحات روی داد. جنگ العُظیم، جنگ آمرلی با پیروزی به پایان رسیده و منطقه جرف الصخر که مشرف بر کربلاست آزاد شده و نشاط عظیمی را در عراق پدید آورده بود. این عملیات‌ها این اطمینان خاطر را به مقامات عراقی داد که این راهپیمایی بزرگ در فضای نسبتا امنی برگزار خواهد شد. اگر این عملیات‌ها اتفاق نیفتاده بودند، مقامات عراقی به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دادند این مراسم برگزار شود.

موضوع مهم دیگر این بود که در سالگرد شهادت حضرت امام حسن العسکری (ع) در ۸ ربیع الاول، جمعیت بسیار زیادی که بعضی‌ها رقم آن را تا  سه میلیون نفر ذکر کرده‌اند، پای پیاده به سمت سامرا به راه افتادند. در حالی که سامرا منطقه‌ای است که اکثریت قاطع آن اهل سنت هستند و در مجاورت منطقه تکریت واقع شده که در آن زمان در اختیار داعش بود و این مسئله بزرگی بود.

حضور سه میلیون ایرانی در راه‌پیمایی اربعین متضمن پیام‌های مختلفی است. البته آمارهای مختلفی در باره تعداد ایرانیان حاضر در این مراسم وجود دارد. نهادهای رسمی این تعداد را بیش از یک و نیم میلیون نفر می‌دانند، اما برخی از نهادها که امنیت زائرین ایرانی را تامین می‌کردند می‌گویند در ایام اربعین سه میلیون زائر ایرانی وارد کربلا شدند. شایان ذکر است که حضور ایرانیان با خطر و مشقت همراه بود، زیرا برخی از افراد تا یک هفته در مهران یا شلمچه معطل ماندند تا اجازه ورود به عراق را پیدا کنند. این مشقت‌ها را کسانی تحمل کردند که در معرض انواع توطئه‌ها و فشارها بودند. این مسئله نشان داد که حداقل سه میلیون نفر در جمهوری اسلامی ایران هستند که برای دفاع از نظام حاضرند جان‌شان را تقدیم کنند. این راه‌پیمایی مانند حج نیست که افراد با هواپیما اعزام شوند، بلکه تنها جوانان و کسانی که توانایی داشتند و به عبارت دیگر سه میلیون نیروی جهادی وارد عراق شدند.

در سال گذشته جنگ سوریه وارد سومین سال شد. ارزیابی شما از آنچه که در سال ۱۳۹۳ در سوریه گذشت و نیز از آنچه که در سال ۱۳۹۴ در این کشور روی خواهد داد چیست؟ آیا عملیات‌هایی که امروز در عراق انجام می‌شوند باعث خواهد شد تا دولت سوریه عملیات‌های منسجم‌تری را علیه داعش انجام دهد، به‌نحوی که دیگر تکفیری‌ها منطقه‌ای را در کنترل نداشته باشند. آیا فکر می‌کنید این مسئله به زمان بیشتری نیاز دارد؟

ما در سال ۱۳۹۳ در سوریه شاهد چند وضعیت بودیم. اول اینکه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور در ۱۳خرداد و با حضور بیش از ۷۳ درصد از شهروندان سوری برگزار شد. این مسئله بسیار حائز اهمیت است. در این انتخابات ۱۹ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن بودند که بیش از ۶/۱۱ میلیون نفر آنها در انتخابات شرکت کردند. این در حالی بود که در برخی از مناطق سوریه مانند حلب، رقه یا دیرالزور به دلیل حضور داعش و جبهه النصره امکان برگزاری انتخابات وجود نداشت.

اگر انتخابات در آن مناطق هم برگزار می‌شد، شاید بیش از ۹۵ درصد مردم سوریه در انتخابات شرکت می‌کردند. حس مشترکی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بین مردم وجود داشت. در این انتخابات علاوه بر آقای بشار اسد، سه شخصیت سیاسی و اقتصادی از شهرهای دمشق، لاذقیه و حلب حضور داشتند و بشار اسد با بیش از ۸۸ درصد آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد.

بیش از ۲/۱۰ میلیون نفر از افراد واجد شرایط در سوریه به بشار اسد رای دادند. این آمار بسیار معنادار است. در حالی که اعراب و غربی‌ها اعلام کرده بودند که این انتخابات را به رسمیت نمی‌شناسند، اما نتیجه این انتخابات تاثیر زیادی روی اعراب و غربی‌ها داشت و همگان متوجه شدند که بشار اسد از محبوبیت داخلی برخوردار است و به‌رغم گذشت سه سال از درگیری‌ها در این کشور، مردم کماکان او را صالح‌ترین فرد برای ریاست بر کشورشان می‌دانند.

از آن به بعد مراوادات خارجی با دمشق به‌طور غیررسمی و بعضا رسمی شروع شد و دستگاه‌های اطلاعاتی اروپایی رسماً رفت و آمد خود را به دمشق آغاز کردند؛ بین دمشق و برخی از پایتخت‌های غربی مراوداتی برقرار شد و شرایط سیاسی در سوریه به حالت نسبتا عادی برگشت.

در سال گذشته سوریه به‌شدت تحت تاثیر وضعیت عراق قرار گرفت. این مسئله از دو جنبه حائز اهمیت است. اول اینکه داعش با گشودن یک جبهه گسترده در عراق عملاً در سوریه به حالت غیرفعال درآمد و فشار داعش تا حد زیادی از روی سوریه برداشته شد. در عین حال توجه نیروهای مقاومت هم تا جایی که به جمهوری اسلامی ایران باز می‌گشت تا حد زیادی معطوف به مسئله عراق شد و اولویت ایران هم در بحث امنیتی از سوریه به سمت عراق تغییر کرد. این مسئله خود به خود فضای عملیاتی را در سوریه تا اندازه زیادی آرام کرد،  لذا در سال ۱۳۹۳ نه برای داعش و نه برای گروه‌های شبه‌داعشی از جمله جبهه‌النصره و نه برای جبهه مقاومت اتفاقات استراتژیکی خاصی روی ندادند. با مشغول شدن داعش در عراق، گروه‌های تروریستی دیگر مانند جبهه‌النصره و ارتش آزاد در جنوب فعال‌تر شدند و عملیات‌هایی را در نیمه دوم سال ۱۳۹۳ به‌خصوص در استان قنیطره که همجوار با مرزهای رژیم صهیونیستی است، انجام دادند.

جبهه‌النصره گمان می‌کرد می‌تواند از طریق جنوب سوریه به دمشق نزدیک شود و کاری را که داعش نتوانست در باره دولت بشار اسد انجام دهد به نتیجه برساند.پیشروی‌هایی در جنوب اتفاق افتاد و جبهه‌النصره با تصرف «شیخ مسکین» به ۳۵ کیلومتری دمشق رسید، اما به دلیل ورود بخشی از نیروهای جبهه مقاومت به صحنه، درگیری‌ها در منطقه شیخ مسکین متوقف شد و جبهه‌النصره حتی مناطقی از این منطقه را هم از دست داد.

منطقه «مزرعه الامل» در شمال غرب استان قنیطره سوریه واقع شده است. به دلیل حساسیت این منطقه و حضور حزب‌الله در منطقه، صهیونیست‌ها از فراز سرزمین‌های اشغالی، اقدام به حمله نظامی هوایی به مزرعه‌العمل کردند که منجر به شهادت شش نفر از کادرهای حزب‌الله و شهید الله‌دادی یکی از فرماندهان سپاه شد. ۱۰ روز پس از آن حزب‌الله عملیات مشابهی را در جنوب لبنان سامان داد و با حمله به یک تیم گشتی از نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی در مزارع شبعا این اقدام را تلافی کرد. طی آن عملیات دست‌کم ۲۰ نفر از نیروهای ارتش اسرائیل کشته شدند. البته صهیونیست‌ها ترجیح دادند موضوع را مسکوت نگه دارند، لذا هیچ واکنشی نشان ندادند.

با توجه به اینکه عملیات آزادسازی منطقه الرمادی و فلوجه عراق نزدیک است، مسلماً در سال ۱۳۹۴ ارتباط داعش در سوریه و عراق قطع خواهد شد. این پیروزی امکان انجام عملیاتی گسترده را در اختیار نیروهای مقاومت قرار می‌دهد. با آزادی حلب، ارتباط داعش از طرف شرق با کشور عراق و از طرف شمال با ترکیه قطع خواهد شد و داعشی‌ها دیگر با هیچ یک از کشور‌های خارجی‌ هم‌مرز نخواهند بود. این مسئله امکان کمک‌رسانی خارجی به داعش را به‌شدت محدود و امکان انجام عملیات علیه آن را آسان می‌کند. بنابراین سال ۱۳۹۴ سال درگیری‌های بزرگ بین جبهه مقاومت و داعش در سوریه خواهد بود.

اگر ان‌شاءالله کار داعش در عراق یکسره شود، آیا این احتمال وجود دارد که ارتش عراق در حمایت از دولت سوریه وارد این کشور شود؟

نیازی به ورود ارتش عراق به سوریه نیست، ولی مسلماً ارتش عراق مرزهای مشترک سوریه ـ عراق را کنترل خواهد کرد و اجازه نخواهد داد داعشی‌ها از عراق به سمت سوریه سرازیر شوند. این مسئله کمک بسیار بزرگی برای نیروهای مقاومت در سوریه است.

یمن هم در سال ۱۳۹۳ سال متفاوتی را گذراند. تحولات به سمتی رفتند که انصارالله کنترل اوضاع را در دست گرفت و شرایط با زمانی که منصور هادی عبده ربه رییس‌جمهور بود بسیار تغییر کرد. برخی از کشورهای غربی و عربی سفارتخانه‌های خود را از صنعا به عدن منتقل کردند و عربستان که ملک سلمان فرتوت را جانشین ملک عبدالله می‌بیند، با چالش بزرگی در همسایگی خود روبرو  شده که ممکن است بر مناطق شیعه‌نشین این کشور تاثیر بگذارد. ارزیابی شما از تحولات یمن در سال گذشته چیست؟

شرایط یمن پیچیده و حساس است. انصارالله در سال ۱۳۹۳ پیروزی‌های اساسی و خیره کننده‌ای را در یمن به دست آورد و مناطق شمالی تقریبا به‌طور کامل در سیطره آنان قرار گرفتند.  غیر از «مارب» که محل فعالیت‌های تروریستی است، سایر مناطق یمن در سیطره انصارالله بود. در عین حال یمن مسائل حساس و عدیده‌ای دارد که کار را تا اندازه‌ای برای انصارالله دشوار کرده است. جنوبی‌ها ۷ استان از ۲۳ استان یمن را در اختیار دارند، ولی

مناطق جنوبی با شمال همکاری نزدیک ندارند و برخی خواستار انفصال هستند. جریانی به رهبری «علی سالم البیض» و جریان به رهبری «علی ناصر محمد» خواستار فدرالیسم هستند و برخی از طیف‌های دیگر هم در یمن جنوبی فعالیت دارند. اتفاقی که در اواخر سال گذشته در عدن اتفاق افتاد و حرکت آقای منصور هادی از صنعا به عدن که مورد پشتیبانی جدی کشورهای عربی قرار گرفت، نشان می‌دهد که در جنوب مشکلات جدی وجود دارند.

مسئله دیگر در یمن، فروپاشی ساختارهای حقوقی است. در حال حاضر هیچ دستاویز حقوقی‌ای برای انصارالله وجود ندارد. انصارالله می‌خواهد به نام چه چیزی در این کشور اعمال حاکمیت کند؟ قانون اساسی، مجلس یا حکم ریاست جمهوری؟ چه محمل قانونی‌ای برای حرکت انصارالله وجود دارد؟ به همین دلیل تا زمانی که یک رفراندوم برگزار نشود و  مردم از آن طریق صلاحیت این گروه را رسماً اعلام نکنند، انصارالله از نظر قانونی دچار مشکل است.

به‌جز خلاء قانونی در یمن، این کشور شرایط اقتصادی بسیار وخیمی هم دارد و منابع مالی آن هم بسیار محدودند. بسیاری از ظرفیت‌های اقتصادی در یمن فعال نشده‌اند. استفاده یمنی‌ها از دریا بسیار کم است، در حالی که صاحب استراتژیک‌ترین آبراه و تنگه دنیا یعنی تنگه باب‌المندب و صاحب استراتژیک‌ترین جزیره دنیا یعنی سوکوترا هستند که متاسفانه از آن استفاده نشده است.

بیش از ۷۰ درصد مردم یمن بی‌سوادند. مناطق به‌شدت عقب افتاده‌ای وجود دارند که بالغ بر ۸۰ درصد خاک این کشور را شامل می‌شوند. اگر می‌خواهید تصوری از یمن داشته باشید، باید روستاهای ۲۰۰ سال قبل ایران را در ذهن خود مجسم کنید که نه راه، نه آب آشامیدنی سالم و بهداشتی و نه کشاورزی مکانیزه وجود داشت.

۸۰ درصد جمعیت یمن را روستاییان تشکیل می‌دهند. متاسفانه در این سال‌ها جمهوری‌خواهان در این کشور خیانت‌های بسیار بزرگی را مرتکب شده‌اند. حالا اگر انصارالله بخواهد مسئولیت حکومت را به عهده بگیرد، چگونه باید پاسخگوی این مطالبات باشد؟

یمن در سال‌های گذشته تا حد بسیار زیادی متکی به کمک‌های مالی عربستان سعودی بوده و عربستان نه فقط به حکومت، بلکه به قبایل و شخصیت‌ها کمک می‌کرده و آنها را کاملاً در مشت خود داشته، ولی انصارالله ظرفیتی برای کارهای اقتصادی و مدیریتی ندارد.

مسلما تمام شریان‌های کمک به یمن از خارج از این کشور نیز قطع می‌شوند و شرایط امنیتی هزینه‌های فراوانی را برای انصارالله به وجود می‌آورد. باید گفت هزینه‌های فعلی انصارالله برای اداره وضعیت‌های اجتماعی دست‌کم باید به ۱۰۰ برابر افزایش یابد. این مسائل نیاز به تمهیدات ویژه‌ای دارد.

برای حل این مشکل باید دو اتفاق روی دهند. اول اینکه باید محمل حقوقی برای مداخلات انصارالله به وجود بیاید که بهترین راه آن برگزاری یک رفراندوم زیر نظر هیئتی مرکب از نمایندگان داخلی و خارجی است. اتفاق دوم هم این است که یمنی‌ها توافق ناقصی را که در حال حاضر وجود دارد، کامل کنند.

یمن در معرض توطئه‌های پیچیده ای قرار دارد. ما باید تحولات این کشور را با دقت زیاد زیر نظر بگیریم و بدانیم که تحولات یمن تنها از یک مسیر هوشمندانه به نتیجه مطلوب می‌رسد، اما اگر هوشمندی وجود نداشته باشد ممکن است یمن درگیر خشونت‌های بسیار وسیع طایفه‌ای شود.

گفته می‌شود هر یمنی شش قبضه اسلحه دارد و استعداد و ظرفیت خشونت‌های طایفه‌ای در آنجا بالاست. در یمن بزرگ‌ترین بازارهای فروش سلاح وجود دارند و سلاح‌های نیمه ‌سنگینی چون آر.پی.جی و توپ خرید و فروش می‌شوند.

طوایف یمن به دو دسته کلی «بکیل‌ها» و «حاشدها» تقسیم می‌شوند. محل اصلی تولد القاعده یمن است. گروه‌های دیگری مانند حزب اصلاح و جریان شبه‌نظامی وابسته به سعودی هم در یمن به‌شدت فعال و صاحب نفوذند. حزب اصلاح دست‌کم ۲۰ سال بر یمن حکومت کرده و ساختار اداری این کشور را در اختیار دارد.

بهر حال شرایط یمن بسیار پیچیده و حساس است. جمع‌بندی من این است که شرایط این کشور رو به بهبود است، ولی این مسئله زمانبر است و نیاز به حوصله بیشتری دارد.

 

سوتیترها:

۱٫

با شروع عملیات‌های تهاجمی داعش، در جمهوری اسلامی… نگرانی بسیار عمیقی شکل گرفت. اول اینکه شرایط عراق به سمتی می‌رفت که این کشور دستخوش یک سلسله ناآرامی‌های گسترده و طولانی مدت و …عراق کانون بحران می‌شد، این بحران به ایران سرایت می‌کرد و امنیت ملی ما را به‌شدت به مخاطره می‌انداخت. تسلط داعش بر دیالی با بیش از ۳۳۰ کیلومتر که بیشترین مرز عراق با ایران را تشکیل می‌دهد، به‌ویژه خطر داعش را برای جمهوری اسلامی به یک خطر فوری تبدیل کرد.

۲٫

به فاصله ۴۰ روز پس از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق یک جریان قدرتمند در این کشور پدید آمد که هدف آن تحقق طرح به بن‌بست رسیده در فاز سیاسی بود. داعش از دست‌کم دو سال قبل به‌مرور در بخش‌های مختلف عراق استقرار یافته و با احزاب، گروه‌ها، طوایف، برخی از شیوخ و روسای عشایر و قبایل و  نمایندگان سنی عراق ارتباط برقرار کرده بود.

 

۳٫

در عراق ۲۰ میلیون نفر تصمیم گرفتند در بزرگداشت امام مظلوم خود کاری تاریخی را انجام دهند. در برخی از روایات آمده که روزی در عراق چنین اتفاقی خواهد افتاد و راه‌پیمایان این پیش‌بینی را محقق کردند، لذا این راه‌پیمایی پایه‌های فکری مردم عراق را روشن کرد.

 

۴٫

با آزادی حلب داعشی‌ها با هیچ کشور خارجی‌ای هم‌مرز نخواهند بود و این مسئله امکان کمک‌رسانی خارجی به داعش را به‌شدت محدود و متقابلا امکان عملیات علیه داعش را آسان می‌کند. بنابراین سال ۱۳۹۴ سال درگیری‌های بزرگ در سوریه بین جبهه مقاومت و داعش خواهد بود.

 

۵٫

یمن در معرض توطئه‌های پیچیده‌‌ای قرار دارد و ما باید تحولات این کشور را با دقت زیاد زیر نظر بگیریم و بدانیم که تحولات یمن تنها از یک مسیر هوشمندانه به نتیجه مطلوب می‌رسد، اما اگر هوشمندی وجود نداشته باشد ممکن است یمن درگیر خشونت‌های بسیار وسیع طایفه‌ای شود

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

بلوغ قیام مردم بحرین

حسین رویوران

قیام مردمی در بحرین وارد پنجمین سال خود شد. این قیام که بخشی از موج بیداری اسلامی شمرده می‌شود، برخلاف دیگر قیام‌ها همچنان اصالت مردمی خود را حفظ کرده است.

مهم‌ترین شاخص موج بیداری اسلامی، ورود گسترده مردم به صحنه رویارویی با رژیم‌های استبدادی و حامیان بین‌المللی آنهاست. این مولفه در مصر، لیبی و حتی تونس به علت توطئه بر ضد اراده مردم تغییر کرده و فرایند تصمیم‌گیری از دست مردم در آمد و نیروهای نظامی یا حزبی جای مردم را گرفتند.

مردم بحرین همچنان با حضور در صحنه، رهبری قیام را دراختیار دارند و به‌رغم مقاومت شدید نظام و حامیان بین‌المللی آن، بر تغییر شرایط و ستاندن حق‌ خود اصرار می‌ورزند و در پنجمین سال قیام همچون سال اول بدون خستگی به اعتراضات گسترده دست می‌زنند.

واقعیت این است که شکاف فزاینده دولت و جامعه و سیاست‌های تبعیض‌آمیز خاندان آل‌خلیفه را می‌توان اصلی‌ترین عامل بروز تحولات و اعتراضات کنونی مردم بحرین دانست. این شکاف ریشه‌های تاریخی دارد و متغیر‌های سیاسی، امنیتی، داخلی و خارجی باعث تقویت آنها شده است.

اکثر مردم بحرین شیعه و دارای پیوندهای مذهبی و فرهنگی با ایران هستند.  حتی تا سال‌هائی نه چندان دور، این جزیره تابع استان بوشهر بود و حاکم ایرانی آن توسط فرماندار بوشهر تعیین می‌شد، اما در ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ با فشار انگلیس بحرین از ایران جدا و در ۲۵ آذر همان سال با عضویت در سازمان ملل متحد به عنوان یکصد و بیست و نهمین کشور عضو سازمان ملل متحد شناخته شد. در حال حاضر خاندان آل‌خلیفه بر این کشور حکومت می‌کند که سنی‌مذهب است و از شبه جزیره عربستان به بحرین مهاجرت کرده و با کمک استعمارگران انگلیسی سابق قدرت را در این کشور در اختیار دارد.

تلاش‌های ظاهری، مقطعی و سطحی خاندان آل‌خلیفه برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی در مجموع تا کنون نتیجه عملی نداشته و سیاست‌ها و کشورداری این خاندان باعث افزایش و تشدید شکاف میان دولت و اکثریت شیعی این کشور و باعث نارضایتی دائمی و کاهش مشروعیت رژیم سیاسی و بروز عینی نارضایتی‌ها گردیده و به صورت اعتراضات پی در پی مردم و گروه‌های معارض بروز کرده است.

اعتراضات وسیع، فراگیر، جدی و گسترده‌ کنونی هرچند حاکمیت آل‌خلیفه را به چالش کشیده است، اما پدیده‌ جدید و بی ریشه و زمینه‌ای نیست، بلکه بحرین در هر دهه شاهد قیام‌های مشابه آن بوده است.

پس از استقلال بحرین در سال ۱۹۷۱ خاندان آل‌خلیفه در جهت کسب مشروعیت سعی کرد به اقدامات و اصلاحات قانونی و سیاسی دست بزند. تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ گامی برای قانونی ساختن حاکمیت آل‌خلیفه و کسب مشروعیت مردمی بود، اما این فرایند با مخالفت مجلس و با تصویب قانون امنیت دولتی در سال ۱۹۷۵ با ناکامی مواجه شد و امیر بحرین مجلس این کشور را منحل کرد. براساس قانون امنیت دولتی هرگونه اقدام و اعتراض علیه سیاست‌های دولت، مخالفت با امنیت داخلی تلقی می‌شود و حکومت اجازه دارد افراد مورد اتهام را به‌سرعت بازداشت و بدون محاکمه زندانی کند. در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ نارضایتی عمومی از حکومت و سیاست‌های تبعیض‌آمیز آن به تشدید مخالفت‌ها و برخورد‌های طولانی و خشونت‌بار انجامید و گهگاه به بحران امنیتی برای نظام تبدیل ‌شد.

با آغاز هزاره سوم و جایگزینی شیخ حمد به جای شیخ عیسی به عنوان امیر بحرین، قول‌های بسیاری در باره باز شدن فضای سیاسی داده شد و با دیدار شیخ حمد آل‌خلیفه با آیت‌الله شیخ‌ عیسی قاسم، رهبر دینی شیعیان بحرین، این امیدها دو چندان شدند. با برگزاری رفراندوم، مردم انتظار خروج از مرحله استبداد داشتند، اما این آرزوها تحقق نیافتند، چون نظام پس از رفراندوم به رفتار گذشته خود بازگشت.

در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۲ اغلب گروه‌های شیعی همچنان محتاط بودند و به نظام آل‌خلیفه اطمینان نداشتند و در انتخابات مشارکت نکردند، ولی در انتخابات ۲۰۰۶ و۲۰۱۰ شرکت کردند و توانستند به ترتیب هفده و هیجده کرسی از مجموع چهل کرسی را به دست آورند. البته برخی دیگر از احزاب شیعی به دلیل تبعیض‌های جدی در تقسیم حوزه‌های انتخاباتی اعتراض داشتند و در این انتخابات شرکت نکردند.

دولت بحرین در تقسیم دوایر انتخاباتی تعداد برابر افراد را مبنای تقسیم حوزه‌ها قرار نداد، بلکه مناطق جغرافیایی را مبنا قرار داد، به گونه‌ای که مناطق شیعه‌نشین حداکثر هیجده کرسی به دست آوردند. گاه این تقسیم به‌حدی ناعادلانه بود که در برخی مناطق نماینده سنی با کمتر از هزار رأی به مجلس راه پیدا ‌کرد، در حالی که یک نماینده شیعه به چند ده هزار رأی نیاز داشت تا به مجلس راه پیدا کند. این رفتارهای تبعیض‌آمیز مانع از مشارکت همه احزاب شیعی در انتخابات شد.

فرمایشی بودن مجلس و سلب اختیارات تعیین کابینه و نداشتن حق استیضاح وزرا احساس بی‌عدالتی را در میان مردم بحرین، به‌ویژه در میان شیعیان که در ساختار رسمی دولت نیز از نوعی تبعیض سیستماتیک رنج می‌بردند،  افزایش داد. بر پایه گزارش مرکز حقوق بشر در سال ۲۰۰۳ از ۵۷۲ منصب عمومی و عالی تنها ۱۰۱منصب یعنی ۱۸ درصد و از  ۴۷ منصب عالی در حد وزیر یا مدیرکل فقط ۱۰ منصب یعنی ۲۱ درصد به شیعیان تعلق دارد. این در حالی است که شیعیان نزدیک به ۷۰ درصد جمعیت این کشور را دراختیار دارند.

جالب اینجاست که شیعیان در ادارات امنیتی و نیروهای مسلح استخدام نمی‌شوند و این رفتار دولت بدبینی‌ها را افزایش می‌دهد و نیت دولت را در به کارگیری آنها بر ضد مردم نمایان می‌سازد، اتفاقی که خیلی زود روی داد.

اصرار دولت بحرین بر حفظ وضع موجود و ممانعت از اصلاحات مورد انتظار مردم و تلاش برای کسب مشروعیت از خارج از طریق تمکین بیشتر در مقابل قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی،‌ بحران این کشور را با انسداد کامل مواجه ساخت و راهی جز قیام برای مردم باقی نگذاشت. اصرار مردم بر حضور در صحنه طول چهار سال گذشته نشان می‌دهد که باور ناامیدی از طریق اصلاح نظام بسیار کمرنگ است و امکان عملی شدن آن روز به روز کمتر می‌شود.

درست است که مردم در این چهار سال نتوانسته‌اند نظام آل‌خلیفه را سرنگون کنند، اما واقعیت مهمی را به نمایش گذاشتند که نشان می‌دهد سرانجام پیروزی از آن مردم است، نه نظام بحرین. طی چهار سال گذشته، مردم به‌رغم کشتار، سرکوب، بازداشت و شکنجه، اخراج دسته‌جمعی معترضان از ادارات دولتی و خلع تابعیت از مبارزان، اعتراض همچنان ادامه دارد. این واقعیت گویای اصرار مردم بر ادامه قیام است و نشان می‌دهد که مردم تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نیستند. در مقابل نظام بحرین در مقابل اصرار مردم احساس ضعف کرده است و می‌کند.

با آغاز قیام مردم  در سال ۲۰۱۱، آل‌خلیفه از عربستان سعودی درخواست کرد تا نیروهای نظامی را به این کشور اعزام کند و به‌رغم حضور هزاران نظامی سعودی، ازکشورهای امارات و اردن نیز درخواست مشابهی داشت و آنان نیز به بحرین نیروی نظامی اعزام کردند. این نظام همچنان در مقابل اراده مردم بر ادامه اعتراضات کم آورده و با استخدام هزاران نفر مزدور پاکستانی و بعثی عراقی می‌کوشد معادله قدرت با مردم را ترمیم و در سایه آن، استمرار حاکمیت خود را تضمین کند.

این واقعیت نشان می‌دهد که مردم در این چهار سال به‌رغم همه هزینه‌ها کم نیاورده ودر دفاع از حق، هیچ‌گونه سستی به خود راه نداده‌اند، در حالی که نظام برای حفظ موجودیت و استمرار حاکمیت خود در قدرت ناچار به استمداد از هم‌پیمانان دور و نزدیک شده است. این واقعیت شفاف، برتری توان مردم بر نظام را کاملاً آشکار می‌سازد و ضامن پیروزی این مردم مظلوم در اینده نزدیک است.

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

تلاش‌های ظاهری، مقطعی و سطحی خاندان آل‌خلیفه برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی در بحرین در مجموع تا کنون نتیجه عملی نداشته و سیاست‌ها و کشورداری این خاندان باعث افزایش و تشدید شکاف میان دولت و اکثریت شیعی این کشور و باعث نارضایتی دائمی و کاهش مشروعیت رژیم سیاسی و بروز عینی نارضایتی‌ها گردیده و به صورت اعتراضات پی در پی مردم و گروه‌های معارض بروز کرده است.

 

۲٫

مردم بحرین در این چهار سال به‌رغم همه هزینه‌ها کم نیاورده ودر دفاع از حق، هیچ‌گونه سستی به خود راه نداده‌اند، در حالی که نظام برای حفظ موجودیت و استمرار حاکمیت خود در قدرت ناچار به استمداد از هم‌پیمانان دور و نزدیک شده است. این واقعیت شفاف، برتری توان مردم بر نظام را کاملاً آشکار می‌سازد و ضامن پیروزی این مردم مظلوم در اینده نزدیک است.

 

 

30نوامبر/16

انتفاضه فلسطین از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

مجید صفاتاج

مقدمه

انتفاضه(۱) یا قیام فراگیر فلسطین اشغالی یا آنچه به نام انقلاب مساجد یا معجزه‌ قرن بیستم(۲) نامیده شده، اولین جهاد مردم فلسطین بر ضد رژیم صهیونیستی اسرائیل نیست و طبیعتاً آخرین آن نیز نخواهد بود، بلکه حرکتی مردمی و حلقه بارزی است از سلسله و زنجیره جهاد تاریخی مردم فلسطین که از سال ۱۹۴۸م به روش‌های گوناگون , در قالب‌ فعالیت‌های حزبی و گروهی و حرکت‌های مردمی و یا اعتصاب جریان داشته است.

به‌طورکلی نمی‌توان انتفاضه را از تاریخ مقاومت فلسطین و مبارزه با دشمن صهیونیستی جدا کرد، مبارزه‌ای که از زمان سلطه استعمار انگلیس بر این سرزمین شروع شد و با تشکیل دولت اسرائیل ادامه یافت و با تشکیل گروه‌های مقاومت فلسطینی از سال ۱۹۶۵، قالب و شکل حزبی و گروهی به خود گرفت تا اینکه جریان‌های سیاسی فلسطینی به دلایل گوناگون به‌تدریج از مرکزیت مبارزه با رژیم صهیونیستی خارج شدند و روز به روز مشعل مبارزه با این رژیم به خاموشی گرایید، اما انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» با وارد کردن اسلام به صحنه مبارزاتی مردم فلسطین، به کالبد و جسم نیمه‌جان نهضت فلسطین که رو به سردی گراییده بود، جانی دوباره بخشید؛ آتش زیر خاکستر انقلاب فلسطین شعله‌ور شد و مردم این سرزمین با الهام از انقلاب اسلامی ایران و الگو قرار دادن مقاومت اسلامی لبنان دست به قیامی فراگیر و همه جانبه‌ در سرزمین‌های اشغالی فلسطین زدند که در مرحله اول در انتفاضه دسامبر ۱۹۸۷ متبلور شد(۳) و نقطه اوج آن در در مرحله دوم و انتفاضه الاقصی تجلی یافت.

 

عوامل مؤثر در شکل‌گیری انتفاضه اول

انتفاضه اول که به «انتفاضه بزرگ» یا «انقلاب سنگ»(۴) شهرت دارد، قبل از شروع مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل در اثر حادثه‌ای غیرسیاسی یعنی کشته شدن چند فلسطینی توسط یک کامیون‌دار اسرائیلی، از کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در دسامبر۱۹۸۷ آغاز شد، هر چند که رویداد فوق‌الذکر جرقه‌ای برای شعله‌ور شدن آتش قیام مردم فلسطین علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی بود، اما این انتفاضه‌ را نمی‌توان تابع علت واحدی دانست.  شکل‌گیری و گسترش این قیام فراگیر و مقاومت مردمی فلسطین و استمرار آن، بدون شک تابع علل و عوامل متعددی در ابعاد فلسطینی، منطقه‌ای و جهانی است که در ذیل به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

الف) عوامل فلسطینی

عوامل فلسطینی تأثیرگذار در شکل‌گیری انتفاضه و مقاومت مردم فلسطین را در می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

 

۱ـ به نتیجه نرسیدن مبارزات پیشین گروه‌های فلسطینی

به نتیجه نرسیدن مبارزات پیشین گروه‌های فلسطین که در شکل‌ها و قالب‌های گوناگون و متعدد سیاسی چپ و غیرمذهبی شکل گرفته بودند، نه تنها پیروزی ملت فلسطین بر ضد اشغالگری صهیونیسم را به ارمغان نیاورد، بلکه موجب اختلاف بین طبقات گوناگون فلسطینی و ناکامی فلسطینیان در برابر رژیم صهیونیستی شد. این گروه‌ها علاوه بر اختلاف‌هایی که با یکدیگر داشتند، مبارزه خود بر ضد رژیم صهیونیستی را در خارج از سرزمین‌های اشغالی فلسطین سازماندهی کردند، آن هم به صورت محدود، غیر مستمر و مقطعی. این گروه‌ها و سازمان‌های مقاومت، پایگاه‌هایی در کشورهای همجوار فلسطین اشغالی، مثل سوریه، مصر، اردن، لبنان و حتی دیگر کشورهای عربی همچون عراق، لیبی و الجزایر داشتند، لذا مجبور بودند سیاست‌های خود را با سیاست‌های رژیم‌های عربی همسو و هماهنگ کنند، در این صورت، مبارزه با رژیم اشغالگر قدس منوط به رضا و توافق این رژیم‌ها بود.

 

۲ـ اختلافات داخلی گروه‌های مقاومت فلسطینی

اختلاف‌های گروهی و تفرقه داخلی عامل دیگری بود که گریبانگیر مقاومت فلسطین تا پیش از انتفاضه شده بود. برخی از کشورهای عربی، پس از سال ۱۹۶۷ جنبش مقاومت فلسطین را خطری برای خود احساس و اقدام به ایجاد و یا تقویت جناح‌ها و افراد وابسته به خود در سازمان آزادی‌بخش فلسطین کردند؛ یعنی هرکدام، جناحی را در داخل مقاومت فلسطین تشکیل دادند که اولین هدف و مأموریت آن، حفظ منافع کشور موردنظر خود در مسئله فلسطین بود. این اختلاف‌ها و جناح‌بندی‌ها در داخل مقاومت فلسطین، پدیده‌ای شوم و مسموم برای مبارزات ضدصهیونیستی فلسطینیان بود، زیرا در بعضی موارد، اختلاف‌ها آن‌قدر عمیق و گسترده شدند که کار از انشعاب و تحزب و گروه‌گرایی گذشت و حتی به درگیری مسلحانه و تصفیه‌های خونین میان آنها انجامید.

 

۳ـ تبدیل مبارزات ضدصهیونیستی گروه‌های مقاومت به مذاکرات سیاسی

در بعد مبارزه با رژیم صهیونیستی، فلسطینیان تا پیش از انتفاضه نه تنها نتوانستند پیشرفت و تحولی چشمگیر داشته باشند، بلکه در مقایسه با مبارزات سال‌های اولیه پس از اشغال فلسطین (۱۹۴۸) نیز فاصله بیشتری تا پیروزی و تشکیل کشور مستقل فلسطینی پیدا کردند.(۵) افزون بر آن هر سال که از اشغال فلسطین گذشت، مبارزه گروه‌های مقاومت فلسطینی با رژیم اشغالگر قدس از شکل و محتوای نظامی خارج شد و بیشتر جنبه سیاسی و دیپلماسی پیدا ‌کرد، به‌نحوی که در برخورد با اسرائیل دو گام به عقب و یک گام به جلو برداشتند. مجموعه رویدادهای فوق‌الذکر باعث شدند تا فلسطینیان ساکن سرزمین‌های اشغالی دچار احساس سرخوردگی عمیق شوند، از این رو تصمیم گرفتند به جای دل بستن به نیروهای مسلح سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شعارهای گروه‌های مقاومت، در فکر چاره‌ دیگری باشند.

آنهایی که حدود چهل سال در داخل سرزمین‌های اشغالی، چشم امید به مبارزه گروه‌ها و سازمان‌های فلسطینی و کمک نظامی کشورهای عربی دوخته بودند، روز به روز نقطه‌ امید و اتکایشان به گروه‌های مقاومت فلسطینی کمتر شد. آنها شاهد انحطاط و فروپاشی مبارزات سازمانی، سیاسی و دیپلماسی عرب‌ها در برابر تقویت سلطه اسرائیلی‌ها بر سرنوشت و سرزمین خود و احداث مداوم شهرک‌های مهاجر‌نشین یهودی ‌بودند، لذا به فکر ایجاد مقاومت حرکتی وسیع و مردمی و غیروابسته بر ضد اسرائیل در داخل سرزمین‌های اشغالی فلسطین افتادند.

ب) عوامل منطقه‌ای

عوامل منطقه‌ای مؤثر در شکل‌گیری انتفاضه و مقاومت مردمی فلسطین عبارتند از:

۱ـ پیروزی انقلاب اسلامی ایران

پس از اینکه مردم فلسطین تجربه‌های تلخ رهبران سیاسی خود را پشت سر گذاشتند و هیچ روزنه امیدی در افق و آرزوهای آنها هویدا نشد، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی، انوار مقدس آن بر منطقه تابید و رکود و تاریکی و یأس و ناامیدی را از صحنه‌ فلسطین زدود. انقلاب اسلامی ایران از آغاز، شعار آزادی قدس شریف و فلسطین را از چنگال رژیم اشغالگر قدس و فرزند نامشروع نظام سلطه جهانی سر داد. امام خمینی مسلمانان جهان را به بسیج تمام توان و امکانات خود برای رویارویی با صهیونیسم غاصب دعوت کرد و شعار نابودی اسرائیل را سرلوحه فعالیت‌های مسلمانان قرار داد. جمهوری اسلامی ایران نیز به تبعیت از رهبر و بنیانگذار خود، اولین سفارت فلسطین در جهان را در تهران بازگشایی کرد. مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشت که موج اسلام‌خواهی در کشورهای مسلمان منطقه شروع شد. نسل جوان فلسطینی که از مبارزات ظاهری و غیر اصولی سازمان‌ها و گروه‌های فلسطینی، در قالب‌های سوسیالیسم، مارکسیسم، و ملی‌گرایی عربی مأیوس و ناامید شده بودند، روح انقلابی حاکم بر ایران را لمس کردند.

به تدریج، با طرح ایدئولوژی اسلام از سوی انقلاب ایران در برخورد با مشکلات جهان اسلام، به‌ویژه مسئله فلسطین، تصور جدیدی در اذهان فلسطینیان شکل گرفت که در آن نشانه‌های انقلاب و سرکش و طغیان بر ضد اشغالگران آشکار بود، اما این مرتبه مقاومت و قیام مردم فلسطین جدی‌تر نمایان شد و از بحث و از سازش با اسرائیل در آن خبری نبود. آنها راه‌حل خلأ موجود در صحنه مبارزاتی فلسطین را یافتند و به سوی مذهب روی آوردند. لذا، گرایش به اسلام در نسل جدید فلسطین و گسترش نشانه‌های آگاهی و ظلم‌ستیزی که با دین حنیف الهی تطابق داشت شروع شد و نقش گروه‌ها و احزاب ملی و چپ‌گرا روز به روز در داخل فلسطین اشغالی کمرنگ و ماهیت واقعی آنها مشخص شد. با احیای این تفکر در فلسطین، مبارزات سیاسی سازمانی و گروهی خارج از مناطق اشغالی رو به افول نهاد و اولین آثار مقاومت مردمی و  انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷ هویدا گردید.

۲ـ مقاومت اسلامی لبنان

پس از اشغال جنوب لبنان و تسلط صهیونیست‌ها بر آن در سال ۱۹۸۲م مقاومت اسلامی لبنان در خلال مقاومت مسلحانه مردمی خود در جنوب لبنان در برابر اسرائیل اشغالگر، به‌حق نمونه پویا و زنده‌ای از حرکتی جهادی و انقلابی را به نمایش گذاشت.

پس از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان در این سال و شکست طرح‌های سازشکارانه سیاسی ـ نظامی رهبران سیاسی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و پس از آشکار شدن ماهیت دولت‌های سازشکار عرب، مقاومت اسلامی که پا به صحنه سیاست و عرصه کارزار با صهیونیست‌ها گذاشته بود، نقطه عطف جدیدی در کشمکش‌های اعراب‌ و اسرائیل به وجود آورد که اصالت و ماهیت اسلامی داشت. مقاومت اسلامی لبنان با تمسک به همین خط و روش توانست طرح صهیونیست‌ها را در لبنان به شکست بکشاند و نیروهای متجاوز و متجسار آن را مجبور به عقب‌نشینی از این کشور کند.

حرکت‌های چشمگیر و جهادی مقاومت اسلامی در جهان اسلام منعکس و آثار آنها به‌خوبی در فلسطین اشغالی آشکار شد. این اقدام‌ها در دل‌های مأیوس و طوفان‌زده جوانان مسلمان فلسطینی، روزنه و نور امیدی را گشود و توانست راه‌های دیگر مبارزه با رژیم صهیونیستی و حامیان این طرز تفکر را به زباله‌دان تاریخ بسپارد. جوانان فلسطینی که شاهد عملیات متهورانه و شهادت‌طلبانه نیروهای مقاومت اسلامی لبنان بودند، وضع خود را در مناطق اشغالی فلسطین با وضع مسلمانان جنوب لبنان مقایسه کردند و دریافتند روحیه‌ای که در جنبش انقلابی مقاومت اسلامی لبنان دمیده شده، می‌تواند در انقلاب فلسطین نیز کارساز و مؤثر باشد و پیروزی بر دشمن منحصر به یک منطقه و جبهه محدود نیست و امکان پیروزی در جای دیگر نیز وجود دارد.

با مقاومت اسلامی لبنان، روحیه جهادی و مبارزات ضدصهیونیستی در داخل فلسطین از نو برانگیخته شد و آنان توانستند اعتقاد به خداوند و اعتماد به نفس و انگیزه‌های مقاومت و انقلاب را در دل تمام طبقات فلسطینی در برابر اسرائیل زنده کنند.

به این ترتیب، ملت مسلمان فلسطین با بهره‌گیری از انقلاب اسلامی ایران و مقاومت اسلامی لبنان تصمیم گرفت تا با اعتقاد به اسلام و برخورداری از روحیه انقلابی، مرحله جدیدی را برای مبارزات رهایی‌بخش خود آغاز کند. آنها درک کردند که دامنه انقلاب اسلامی به یک محدوده جغرافیای منحصر نیست،  شعاع آن فراتر رفته است و به‌زودی تمام دنیای اسلام را دربر می‌گیرد. انقلابی که عظمت اسلام را نمایان کرد و امت اسلامی را از مرحله ذلت و خواری و خضوع در مقابل استکبار و عوامل دست‌نشانده‌اش به مدارج پیروزی و رهایی و استقلال ‌رساند.

۳ـ سازش بعضی از سران عرب با رژیم اشغالگر قدس

از هنگامی که فلسطین با تبانی و توافق کشورهای استعمارگر تحت قیمومیت و سلطه انگلیس قرار گرفت، بر درد و رنج ملت مظلوم فلسطین افزوده ‌شد، زیرا از یک سو رژیم صهیونیستی با خشونت، تجاوز، ترور، جنایت و دیپلماسی پنهان و آشکار خود در صحنه جهانی و منطقه‌ای سعی در تحکیم سلطه خود بر فلسطین اشغالی و کسب موقعیت برتر در منطقه را داشت و از سوی دیگر برخی از کشورهای عربی به‌ویژه مصر به سوی سازش با رژیم صهیونیستی و فراموش کردن تاریخ و تمدن و مبارزات ملت فلسطین گام برداشتند.

در جنگ‌های اعراب و اسرائیل در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ کشورهای عربی به‌رغم برتری نیرو نتوانستند به موفقیت چشمگیری دست یابند. از آن پس بود که برخی از رژیم‌های عربی، سیاست سازش با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند. سادات رئیس جمهور مصر در سال ۱۹۷۸ قرارداد کمپ دیوید را با رژیم صهیونیستی امضا کرد. وی علاوه بر خارج کردن بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین کشور عربی از خط کشمکش عربی‌ـ ‌اسرائیلی، ضربه شکننده‌ای بر پیکر فلسطین وارد کرد و تمام آرمان‌ها و آرزوهای مردم فلسطین را که چشم امید به ارتش آن کشور دوخته بودند، نقش بر آب کرد. بدین لحاظ پس از شکست کشورهای عربی در جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ رویکرد آنها به سازش با اسرائیل، فعالیت جوانان مسلمان فلسطینی شکل انفرادی و سازمان‌یافته به خود گرفت. جهاد بر ضد اسرائیل توسط جوانان شهادت‌طلب آغاز شد و در کرانه غربی و نوار غزه از سال ۱۹۸۵ عملیات فردی علیه صهیونیست‌ها در شهرهای اشغالی فلسطین رو به افزایش نهاد و قیام‌های پراکنده‌ای مثل پرتاب سنگ علیه ارتش اسرائیل آغاز شدند.»(۶)

ج) سرکوب و شکنجه فلسطینیان

رژیم صهیونیستی در راستای اهداف تجاوزکارانه و توسعه‌طلبانه خود، همواره به سرکوب فلسطینیان در کرانه غربی و نوار غزه اقدام کرده است. این اقدامات، در دوره بین سال‌های ۱۹۸۷ـ۱۹۶۷، به‌ویژه با اقدامات ضدبشری نظیر کشتار جوانان، زندانی کردن آنها بدون تحقیق، بازداشت و اقامت اجباری افراد، انهدام منازل، بیرون راندن عرب‌ها، جلوگیری از ورود فلسطینیان به وطنشان، بستن مؤسسه‌های آموزشی و اجتماعی و تحمیل مالیات‌های سنگین بر مردم، جلوگیری از احداث منازل مسکونی و ساختمان‌ها در روستاها، به وجود آوردن مشکل‌های اقتصادی بر فلسطینیان و… شدت بیشتری پیدا کردند. رژیم صهیونیستی بیش از هزار منزل مسکونی را منهدم کرد و چندین روستا را به بهانه مسائل امنیتی و توسعه خیابان‌ها کاملاً از بین برد.(۷)

رژیم صهیونیستی همچنین در مدت بیست سال (۱۹۸۷ـ۱۹۶۷) بر ۵۲ درصد از زمین‌های کرانه غربی و۳۳ درصد از زمین‌های نوار غزه استیلا یافت و تعداد مستعمره‌های یهودی‌نشین، فقط در کرانه غربی، حدود ۱۵۰ مستعمره و شمار ساکنان آنها به بیش از ۶۵ هزار تن بالغ شد.(۸)

رژیم صهیونیستی همچنین برخی از مراکز مقدس مسلمانان و مسیحیان را مورد تعرض قرار داد که تظاهرات اعتراض‌آمیز وسیعی علیه آن به وجود آمد. از جمله اقدامات تعرض‌آمیز و تجاوزکارانه رژیم صهیونیتی می‌توان از آتش زدن مسجدالاقصی نام برد که منجر به واکنش جهان اسلام در مقابل این جنایت شد. آتش زدن منبر صلاح‌الدین ایوبی در مسجدالاقصی در ۲۱/۸/۱۹۶۹ نیز باعث شد تظاهرات گسترده‌ای از مسجدالاقصی علیه صهیونیست‌ها شروع شود.

هجوم ارتش اسرائیل به حرم مسجدالاقصی و تیراندازی به سوی نمازگزاران در صحن مسجد منجر به مجروح شدن ده‌ها تن شد. تلاش صهیونیست‌ها برای انفجار و انهدام مسجد‌الاقصی به وسیله هواپیماهای بمب‌افکن از جمله اقدامات سرکوبگرانه و تجاوزات این رژیم است. تجاوزات دیگری نیز در تاریخ یازدهم آوریل ۱۹۸۲ از سوی ارتش اسرائیل به این مسجد انجام گرفت که عده‌ای از نمازگزاران به شهادت رسیدند و ده‌ها تن نیز زخمی شدند.(۹)

اقدامات وحشیانه و سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان و اماکن مقدس اسلامی و مسیحی فلسطین به‌رغم محکومیت جهانی آن همچنان تا زمان انتفاضه ادامه یافت.

د) عوامل جهانی و بین‌المللی

حمایت‌های بی‌دریغ و مستمر قدرت‌های جهانی، به‌ویژه آمریکا از رژیم صهیونیستی در مجامع گوناگون جهانی، به‌خصوص در سازمان ملل متحد و نیز مذاکره برخی از کشورهای عربی با اسرائیل سبب گردید تا رژیم صهیونیستی به‌مرور زمان از انزوای سیاسی در صحنه جهانی و بین‌المللی و نیز تحریم‌های سازمان ملل خارج شود. سقوط کمونیسم در اروپای شرقی و فروپاشی اردوگاه شرق که تا دیروز از حامیان حقوق فلسطینیان بود و نیز بر هم خوردن توازن قوا به نفع غرب که از حامیان اسرائیل بود، موجب گردید تا کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی که از زیر چتر شوروی رها شده بودند، برای رهایی از مشکلات داخلی و معضلات اقتصادی که از نظام کمونیستی به آنها به ارث رسیده بود، به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل روی آورند. لهستان و مجارستان و چکسلواکی در ابتدا و سپس بلغارستان، پس از ۲۳ سال قطع رابطه با اسرائیل، مجدداً روابط سیاسی خود را با این رژیم از سر گرفتند.(۱۰)

این رویدادها به دنبال فروپاشی بلوک شرق و روی‌‌آوردن آنها به برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، به‌قدری در صحنه داخلی و جبهه مبارزاتی فلسطینیان تأثیر منفی گذاشت که برخی از گروه‌های عضو جنبش مقاومت فلسطین نتوانستند نگرانی و موضع انفعالی و ناامیدانه خود را پنهان کنند.

حوادث و رویدادهای مذکور و چندین مسئله مشابه در صحنه جهانی و بین‌المللی،(۱۱) نه تنها فلسطینیان را به بازپس‌گیری سرزمین‌شان از دست رژیم اشغالگر قدس امیدوار نکرد، بلکه به تقویت اسرائیل نیز کمک کرد. فلسطینیان نتوانستند با کمک مجامع بین‌المللی و قدرت‌های جهانی از جمله سازمان ملل متحد، حتی به کوچک‌ترین خواسته خود که طرح تقسیم(۱۲) فلسطین بود، دست یابند، لذا مردم دریافتند که جز اتکال به نیروی لایزال الهی و استفاده از مسلسل‌های متکی بر ایمان، هیچ‌ کسی جز خودشان نمی‌تواند دفتر سرنوشت فلسطین را رقم بزند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منیر، سعید، علی طریق الانتفاضه المبارکه معجزه القرن العشرین، (کویت: دارالنفاس، ۱۹۸۹)، ص ۹٫

۲ـ همان.

۳ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: مجید، صفاتاج، ماجرای فلسطین و اسرائیل، صص ۳۹۱ ـ ۲۹۷٫

۴ـ به دلیل استفاده مردم از سنگ در مبارزه با اشغالگران صهیونیستی این قیام مردم «انقلاب سنگ» نیز نامگذاری شد. Fa.Wikipedia.org

۵ـ همان، ص ۲۵٫

۶ـ پیشین، صص ۳۴ ـ ۳۳٫

۷ـ زیاد ابوعمرو، الانتفاضه اسبابها و عوامل استمرارها، ص ۸٫

۸ـ پیشین، ص ۳۳٫

۹ـ همان، صص ۳۷ ـ ۳۶٫

۱۰ـ صفاتاج، روزنامه کیهان، شماره ۱۴۶۶۳٫

۱۱ـ برای آگاهی بیشتر رک: سیدحسین عدنان، الانتفاضه و تقریرالمصیر (بیروت: دارالنفائس، ۱۹۹۲)، صص ۷۵ ـ ۶۵٫

۱۲ـ براساس این طرح، سرزمین فلسطین تقسیم شد و از همه مساحت فلسطین ۸۸/۴۲ درصد آن به کشور عربی اختصاص یافت. جمعیت آن متشکل از ۷۲۵٫۰۰۰ عرب و حدود ۱۰٫۰۰۰ یهودی بود، اما دولت یهودی از مناطق جلیل شرقی و مرج‌ابن عامر و بیشتر دشت ساحلی و منطقه بیرالسبع و نقب تشکیل می‌شد و ۷۴/۵۶ مساحت فلسطین به آن اختصاص می‌یافت و جمعیت آن متشکل از ۴۹۸٫۰۰۰ یهودی و ۴۹۷٫۰۰۰ عرب بود. به موجب این طرح، بیت‌المقدس وضعیت مستقل ویژه‌ای پیدا می‌کرد و زیر نظر یک نظام بین‌المللی اداره می‌شد که ملل متحد از طریق یک شورای اداری در آنجا پیاده می‌کرد. در بیت‌المقدس ۱۰۰ هزار یهودی و ۱۰۵ هزار عرب ساکن بودند. (مجید صفاتاج، فرهنگ جامع فلسطین، جلد دوم، ص ۸۱).

 

سوتیترها:

۱٫

پس از اینکه مردم فلسطین تجربه‌های تلخ رهبران سیاسی خود را پشت سر گذاشتند و هیچ روزنه امیدی در افق و آرزوهای آنها هویدا نشد، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی، انوار مقدس آن بر منطقه تابید و رکود و تاریکی و یأس و ناامیدی را از صحنه‌ فلسطین زدود.

 

۲٫

انقلاب اسلامی ایران از آغاز، شعار آزادی قدس شریف و فلسطین را از چنگال رژیم اشغالگر قدس و فرزند نامشروع نظام سلطه جهانی سر داد. امام خمینی مسلمانان جهان را به بسیج تمام توان و امکانات خود برای رویارویی با صهیونیسم غاصب دعوت کرد و شعار نابودی اسرائیل را سرلوحه فعالیت‌های مسلمانان قرار داد.

 

 

30نوامبر/16

یوم‌الله ۱۲ فروردین روز تجلی انوار الهی

غلامرضا گلی‌زواره

ایامی که به خداوند تعلق دارند

برخی ایام و روزهای سال از ویژگی والایی برخوردارند. اگرچه در تمامی لحظات و در مسیر تاریخ حیات انسان‌ها، پیوسته لطف و عنایت الهی جاری و ساری است، ولی گویا در زمان‌های خاص، ظهور مشیت الهی و تجلی جنبه‌های رحمت و فضل پروردگار افزون‌تر و بهتر و بیشتر از اوقات دیگر قابل درک و لمس و مشاهده است. این فرازهای فروزان تاریخی را با الهام از قرآن و روایات می‌توان به «ایام‌الله» تعبیر کرد. واژه‌ای که حاوی بار محتوایی وسیعی است، نویدهای نورانی را به همراه دارد و روزنه‌هایی از امید و نشاط را به روی بندگان شایسته می‌گشاید، ضمن اینکه برای تبهکاران، جفاکاران و جرثومه‌های فساد و زمامداران خودسر با نقمت، تلخی، ذلت و حقارت توأم است.

ایام‌الله، روزهای بزرگ، سرنوشت‌ساز و حیات‌آفرینی هستند که برای امت‌ها رقم زده می‌شوند. در این روزها حتی اگر شاهد ناگواری‌های نگران‌کننده‌ای هم باشیم، باید بدانیم که خداوند می‌خواهد از پس سختی‌ها و استقامت‌ها و مقاومت‌ها و از لابه‌لای سنگلاخ‌های به ظاهر خشن، جویبارهایی از نعمت‌های خود را به سوی دشت‌های تشنه انسان‌ها جاری نماید. به روزهایی که در آنها ملتی از یأس، ظلمت، فساد و ستم نجات می‌یابد و دریچه‌هایی از عدالت، شکوفایی معنوی و فرهنگی، رشد و تعالی انسانی و رهایی از یوغ اسارت‌های گوناگون به رویش گشوده می‌گردد، یوم‌الله گفته می‌شود.

یوم الله از جهتی عبرت‌آموز نیز هست، زیرا خودکامگان، جباران و ستمگران در این اوقات به هلاکت می‌رسند و روزگار شقاوت و شرارت آنان خاتمه می‌یابد. این هلاکت و زبونی و خفت و خواری می‌تواند درس‌آموز و پنددهنده و بیدارکننده باشد. در واقع هریک از ایام‌الله نسیمی از کوی جانان است که روان‌های مقاوم، مبارز و مؤمن را نوازش می‌دهد یا آنکه توفانی است از مبدأ قهاریت الهی که به همه هشدار می‌دهد و اقشار گوناگون را متنبه می‌کند.

یادآوران این لحظات پرشکوه متکی به سنن الهی هستند. فرستادگان خداوند، انبیای بزرگ و اولیای حضرت حق تعالی موظفند مردم را متوجه ایام‌الله کنند. خداوند متعال، به حضرت موسی«ع» را امر می‌فرماید: « وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ؛(۱) این قوم را متوجه ایام‌الله بنما (روزهای خداوند را به یادشان بیاور).

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «خداوند بندگانی دارد که در گوش جانشان زمزمه می‌کند و در درون عقل‌شان با آنان سخن می‌گوید. آنان چراغ هدایت را با نور بیداری در گوش‌ها و دیده‌ها و دل‌ها برمی‌افروزند. و روزهای خدایی را به یاد می‌آورند (یَذکُرونَ بِأَیَّامِ اللَّه) و مردم را از عظمت خداوند بیم می‌دهند.»(۲)

آن امام همام در نامه‌ای به میثم بن عباس کارگزار مکه می‌نویسد: «اما بعد فأقم للناس الحج و ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه؛(۳) بعد از یاد خدا و درود، برای مردم حج را برپای دار و روزهای خداوند را به یاد آنان بیاور»، زیرا اگر این تذکرات و هشدارها صورت نگیرند، چه بسا قوای شیطانی، هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بر سرشت و خرد آدمی یورش آورند و انسان را از درجه ملکوتی به سوی باتلاق فساد و خلاف سقوط ‌دهند و زمینه‌های وزیدن گردبادی بزرگ و عذابی آسمانی را فراهم نمایند.

ابن ابی‌الحدید، شارح نهج‌البلاغه می‌نویسد: ایام‌الله شامل اوقاتی است که نعمت‌های الهی به سوی جامعه سرازیر می‌گردد و نیز مربوط به روزهایی است که خداوند می‌خواهد از گردنکشان و زالوصفتان انتقام بگیرد. بنابراین ایام‌الله همه جنبه تشویقی و رغبت‌آمیز دارد و هم می‌تواند افراد را از طغیان‌گری برحذر دارد و نوعی هراس و خوف در اشخاصی به وجود آورد که می‌خواهند حریم الهی را درنظر نگیرند.(۴)

علامه سیدمحمدحسین طباطبایی«ره»، حکیم معاصر، مفسر قرآن، نیز ذیل تفسیر آیاتی که ایام‌الله و یوم‌الله اختصاص دارد، مرقوم نموده است: «منحصر نمودن روزهایی به این عناوین بدان جهت است که در این ایام فرمان الهی و امر خداوند چنان هویداست که دیگر برای فرامین غیرخدایی مجال ظهور و عرض اندامی باقی نمی‌ماند. ایام‌الله، زمان‌ها و شرایط و موقعیت‌هایی است که نشانه‌های قدرت و عظمت خداوند کاملاً آشکار می‌گردند. در این روزها اسباب‌های دیگر از کار می‌افتند. هنگامی که اقوام گناهکاری چون قوم نوح، عاد و ثمود دچار عذاب الهی و هلاک شدند، قهاریت و قدرت الهی ظاهر گردید و مشخص کرد که عزت و سربلندی به خداوند تعلق دارد. روزی که حضرت نوح و اصحابش با عنایت خداوند از آن توفان سهمگین نجات یافتند و از کربی عظیم عبور کردند یا حضرت ابراهیم خلیل«ع» از گزند آتش و حریقی که نمرودیان برافروخته بودند رهایی یافت، ایام تجلی نعمت‌های الهی بود. در احادیث هم آمده است ایام‌الله یعنی هنگامی که موهبت‌های حضرت باری تعالی بروز می‌یابد.(۵)

 

قله‌های انقلاب از طلوع تا تابش

از زمانی که نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی آغاز شد، یعنی مهرماه سال ۱۳۴۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که این خیزش دینی به پیروزی شکوهمندی نایل گشت، این حرکت مقدس بحران‌ها، فرازها و فرودهایی را طی کرد و هر بار که گزندی متوجه آن می‌گردید، به لطف خداوند، تدبیر خردمندانه، صادقانه و هوشمندانه امام خمینی، فداکاری انسان‌های مؤمن و مبارز خنثی گردید. به همین دلایل بود که امت مسلمان موفق شد تحت هدایت و رهبری مردی از سلاله خاندان عصمت و طهارت، از ظلمت‌هایی که طاغوت و اعوان و انصارش به وجود آورده بودند به‌سلامت عبور کنند و به‌رغم تحمل زجرهای شدید، شکنجه‌های طاقت‌فرسا، حبس‌های آزاردهنده و فشارهای سیاسی فرهنگی ناشی از اختناق رژیم ستم‌شاهی؛ به وادی نور و رحمت گام نهد.

بدیهی است اطاعت مردم از تعالیم و رهنمودهای حیات‌بخش رهبر کبیر انقلاب در صحنه‌های خون و شرافت و عرصه‌های حماسه و مقاومت، موجب گردید زمینه‌ برای ظهور روزهایی ویژه یا ایام‌الله در روند این حرکت سترگ فراهم شود و روزها و مناسبت‌های حرکت‌آفرینی چون ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۹ دی ۱۳۵۶، ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و سرانجام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به وجود آیند. این روزها قله‌هایی هستند که بر صلابت و اقتدار و قداست انقلاب اسلامی می‌افزایند..

با پایداری، ایثار، بصیرت و معرفت مردم و روشنگری‌های امام خمینی و مقام معظم رهبری، ایام مبارک دیگری نیز پدید آمدند. امام خمینی در فرازی از بیانات خود در جمع روحانیان تبریز در ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ فرمودند: «۱۵ خرداد هم از ایام‌الله بود که یک ملت ایستاد در مقابل یک قدرت و کاری کرد که پنج ماه تقریباً حکومت نظامی شد. همان جا مبدأ پیروزی ملت است. ۱۷ شهریور هم از ایام خدایی بود که یک ملت، زن و مردش، جوان و غیرجوانش ایستادند و خون دادند برای احقاق حق. روز خداست ۱۷ شهریور. باید متذکر باشید این ایام‌الله را ـ چنان که کردید ـ برای اینکه آدمسازند. این ایام الهی است که ملت ما را بیدار می‌کند. آن روزی که این خبیث (محمدرضا پهلوی) فرار کرد از ایام‌الله است که یک ملتی که هیچ نداشت یک قدرت را شکست، به طوری که نتوانست بماند. یکی از ایام بزرگ خدای تبارک و تعالی آن شبی بود که کودتا کردند، اعلام حکومت نظامی شد که روز هم کسی بیرون نیاید. آن شب بنا داشتند تمام سران قوم را بکشند و تصفیه کنند تا تمام بشود کار. خدا نخواست. آن قیام نورانی ملت متعهد الهی بود و ایام‌الله بود. این را از یاد نبرید که تمام چیزها را جمع کردند و تمام کیدها را درست کردند برای اینکه در یک شب بریزند و کودتا کنند. خدا نخواست. این یکی از ایام‌الله بود که شما ملت شریف نورانی با قلب‌های پر از ایمان نترسیدید و آن روز ریختید به خیابان‌ها و خنثی شد آن چیزی که آنها می‌خواستند. خدای تبارک و تعالی به داد این ملت رسید و آن روز یکی از ایام‌الله بزرگ است.»(۶)

امام در سخنانی دیگر یادآور گردیدند: «شما (افسران نیروی هوایی) که از نظامی‌ها بودید، این ارزش را بیش از دیگران عرضه کردید که از طاغوت بریدید و با اسلام پیوند کردید. آن روز را هم باید  یوم‌الله حساب کنیم. روزی که خدای تبارک و تعالی شما برادران و شما نیروی عظیم انسانی را در آن روز بسیج کرد و شما اطاعت کردید از خدای تبارک و تعالی و به آغوش اسلام آمدید. قدر آن روز را همه می‌دانیم…».(۷)

امام از روز دوازده فروردین ۱۳۵۸ نیز چنین یاد کردند: «صبحگاه ۱۲ فروردین که روز نخستین حکومت الله است از بزرگ‌ترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره‌های قصر ۲۵۰۰ ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست. ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید.»(۸)

 

روز تثبیت نظام اسلامی

روز دوازدهم فروردین زمان بروز شخصیت واقعی مردم مسلمان ایران، روز بعثت انقلاب اسلامی و به ثمر نشستن خون هزاران شهیدی است که زمینه‌ساز برقراری نظامی دینی و مردمی در ایران بودند. این یوم‌الله سرآغاز حیات واقعی نهضتی اسلامی به رهبری امام خمینی و نخستین گام در راه استقرار جمهوری اسلامی متکی بر آزادی واقعی مردم بود. در این روز فرخنده، حامیان راستین خیزش اسلامی و معاندین آن معرفی شدند. انقلابیون و مرفهین بی‌درد و فروخفتگان در بستر غفلت و جهالت و جمود، در چنین روزی از یکدیگر تفکیک گردیدند.

امام خمینی فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد، سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است و تفاوتی بین زن و مرد و بین اقلیت‌های مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن می‌شود و کشور از چنگال دشمن‌های داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت‌پیشگان نجات می‌یابد. اینک شما ملت شجاع، پاسداران جمهوری اسلامی هستید. باید این ارث الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و باید مقدرات خود را به دست گیرید و مجال به فرصت‌طلبان ندهید و به قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدم‌های بعدی را بردارید.»(۹)

همه‌پرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ و حضور اکثریت قریب به اتفاق مردم (متجاوز از ۹۸ درصد) در تعیین سرنوشت خویش که منجر به برقراری نظام نوین جمهوری اسلامی ایران ـ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد ـ گردید، در واقع مهم‌ترین تحول در تاریخ معاصر ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به شمار می‌رود. با تثبیت نظام اسلامی در این روز سیرصعودی نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی شتاب افزون‌تری به خود گرفت.

امروزه کمتر کسی است که به نقش تعیین‌کننده این نهضت اسلامی در جهان اسلام واقف نباشد و نداند که این حرکت تا چه حد در رشد و شکوفایی خیزش‌های جوامع بشری سهیم است و تا چه میزان ملت‌ها را برای مبارزه با استبداد و تجاوز و سلطه، بیدار و هوشیار می‌کند. این خورشید درخشان و تابنده که در بهمن ۱۳۵۷ از افق ایمان و معنویت هویدا شد و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ پرتوافشان گردید و باعث باروری و شکوفایی بوستان‌های فضیلت و کرامت انسانی گشت و به آنان رهایی از تاریکی جهل و جور را نوید داد، در روند پدیدار شدن جلوه‌های توحیدی و استقرار حاکمیت ارزش‌های الهی بر ایران و گسترش روزافزون آن نقش مؤثری را ایفا کرد و قلمروهای افتخارآفرینی را پیش روی امت مسلمان روشن ساخت، به‌نحوی که استکبار جهانی را دچار حیرت و شگفتی ساخت.

سرکردگان کفر و الحاد و زمامداران جفاگستر جهانی که پیوسته در بوق‌های تبلیغاتی خود دمیده بودند که هیچ ملتی قادر نخواهد بود و نباید بتواند سرنوشت خود را دراختیار گیرد و بدون تکیه به ابرقدرت‌های شیطانی پا به عرصه حیات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نهد، با تلاش‌های مذبوحانه و حیله‌های گسترده کوشیدند از استقرار این نظام نوپای اسلامی جلوگیری به عمل آورند، غافل از اینکه این خیزش از عالم قدس و ملکوت حمایت شد و میراثی از بعثت نبوی، خروش علوی، حماسه حسینی و معارف و مکارم جعفری را با خود به همراه آورد و به همین دلیل هر روز که می‌گذرد تابندگی و فروزندگی آن، سرزمین‌ها و جوامعی را برای مقابله با سرطان سلطه بسیج می‌کند.

رأی ۹۸.۲ درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی پیرو فراخوانی امام خمینی صورت گرفت که فرمودند: «رأی من جمهوری اسلامی است و من تقاضا دارم کمک کنید به اسلام، کمک کنید به کشور خودتان، کمک کنید به ملت خودتان و به جمهوری اسلامی رأی بدهید… همه شما موظفید که بروید و رأی بدهید، آزادید در رأی دادن، لکن من رأیم جمهوری اسلامی است و هر مسلمی هم رأیش جمهوری اسلامی است.»(۱۰)

این اطاعت از رهبری، خاری گردید در چشم دو ابرقدرت آن زمان، از این رو درصدد برآمدند تا با برپایی فتنه‌ها و آشوب‌هایی در گوشه و کنار کشور از جمله کردستان، گنبدکاووس و بعد هم جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، مسئله اصلی را در لابه‌لای جنگ، خونریزی و ناامنی پایمال نمایند تا پیش‌درآمدی باشد بر تجزیه و از هم‌پاشیدگی نظام اسلامی، اما مشاهده کردیم که زنجیره این نیرنگ‌ها و توطئه‌ها با رهبری قاطع امام خمینی و فداکاری و مقاومت امت خداجو و مبارز و شجاع از هم گسست و مردم در صفی واحد و با بنیانی مرصوص در برابر تمام مشکلات و دشواری‌ها ایستادند و چون هدفی مقدس داشتند و با یکدیگر متحد شدند و پیرو رهبری بودند، از فزونی و تجهیزات دشمن و مکاید آنان بیمی به دل راه ندادند که: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّه».(۱۱) چه بسا که گروه‌های اندک به اذن خداوند بر طوایفی کثیر غلبه یابند. آنان هیچ‌گاه از لطف و رحمت الهی ناامید نمی‌گردند که قرآن می‌فرماید: « وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّه»(۱۲) :از روح الهی مأیوس نگردید.

همبستگی بی‌مانند و شکوهی کم‌نظیر

ملت مسلمان ایران در ایام حاکمیت طاغوت سال‌هایی آمیخته به اختناق و ستم و زورگویی را سپری کرد. سال هائی که هرگونه فریادی را در گلو خفه می‌کردند و فضایی مخوف، منجمد و عاری از هرگونه رویش و تکاپوی فکری و معنوی را بر خانواده‌ها حاکم کرده بودند، اما ناگهان آذرخش الله‌اکبر در این کویر سیاه بر بام خانه‌ها شعله‌ زد و با انفجار فریاد فرحزای الله‌اکبر، شب فرعونیان و نمرودیان به پایان رسید. بارش تکبیر که نوید طراوت و رشد و شکوفایی بود، بعد از قرن‌ها قحطی، بوستانی معطر از استقلال و آزادگی را در پرتو جمهوری اسلامی به ارمغان آورد .

بدین‌گونه در آینه سرخ شهادت که به بلندای قامت سروگون اسوه‌های ایثار بود، کرامت، عزت و شرافت خویش را مشاهده کردیم و سرانجام تجسم عینی آن فریادها، شعارها، خواستن‌ها، مقاومت‌ها و مبارزات، در دوازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ تجلی پیدا کرد. ملت ایران در این روز خجسته با حرکتی رعدآسا و پرطنین به جمهوری اسلامی ایران آری گفت، رأی سبز او، شادابی، خرمی و شکفتن شکوفه‌های فرزانگی و فضیلت را به همراه آورد و حرکت بی‌نظیر در مسیر تاریخ ایران پدید آمد. امام خمینی فرمودند: «من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می‌کنم. به دنیا اعلام می‌کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندومی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و علاقه به صندوق‌ها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله‌دان تاریخ دفن کرده باشند. من از این همبستگی بی‌مانند که جز مشتی ماجراجو و بی‌خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا»(۱۳) لبیک گفتند و با تقریباً اتفاق آراء به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم.(۱۴)

با توجه به دیانت مردم ایران و حرکت آنان براساس تعالیم اسلامی و اینکه رهبری نهضت دراختیار فقیهی عالم، مرجعی عالیقدر و زعیمی والاتبار بود، طبیعی‌ترین مسئله‌ای که می‌توانست در تغییر نظام سیاسی کشور صورت گیرد، تبدیل تشکیلات شاهنشاهی به نظامی دینی و مردم‌سالار بود.

در قطعنامه‌های ایام تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ و دیگر راه‌پیمایی‌های میلیونی که هرکدام انتخاباتی در شرایطی حماسی و با حضور اقشار گسترده مردم به شمار می‌رفت، به‌کرّات و به صورت خودجوش روی رهبری امام خمینی و شکلی اسلامی نظام سیاسی تأکید شده بود. شعارهای اصلی و اساسی مردم طی ایام مبارزات حاکی از علاقه مردم به جمهوری اسلامی و برپایی نظامی با الهام از اعتقادات اسلامی و شرع انور بود؛ بنابراین اگر همه‌پرسی هم به عمل نمی‌آمد و رهبری انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، نظام سیاسی جدید را جمهوری اسلامی اعلام می‌کردند، با توجه به مقدمات نهضت و راهی که تا آن روز طی شده بود، امری عادی و طبیعی جلوه می‌کرد. با این حال، امام تصمیم گرفتند همه‌پرسی در باره اخذ پاسخ آری و یا نه به سئوال جمهوری اسلامی صورت گیرد.

این تصمیم مهم که تا حدی در مقایسه با انقلاب‌های رخ‌داده در جهان، شگفت‌انگیز جلوه می‌کرد، پیام‌های متعددی دارد. از یک ‌سو نشان می‌دهد که حکومت اسلامی بر پایه آرای عمومی مردم تشکیل ‌شد و در واقع نظامی انتخاباتی است و از دیگر سو اعتماد متقابل و تنگاتنگ و عمیق رهبری و مردم را با یکدیگر متجلی می‌سازد و مانع از اشکال‌تراشی معاندین و صاحب‌نظران مغرض غربی و یا تحلیل‌گران جاهل جهانی در باب تشکیل این نظام می‌گردد.

در روزهای قبل از برگزاری انتخابات هم گروهک‌های ضدانقلاب که از سوی ابرقدرت‌ها تغذیه فکری و سیاسی می‌شدند، کوشیدند در مناطقی از ایران تشنج‌هایی به وجود آورند تا موضوع پذیرش جمهوری اسلامی از سوی مردم را مورد خدشه قرار دهند، اما مردم بدون توجه به این دسیسه‌ها و فتنه‌انگیزی‌ها با شور و هیجان خاصی در انتخاباتی که طی روزهای جمعه و شنبه دهم و یازدهم فروردین ۱۳۵۸ برگزار شدند شرکت کردند و   ۲/۹۸ درصد کسانی که براساس قانون انتخابات حق شرکت در این همه‌پرسی را داشتند به جمهوری اسلامی پاسخ آری دادند.(۱۵)

از نعمت تا نقمت

یوم‌الله ۱۲ فروردین با اراده مردمی مؤمن و انقلابی و با زعامت رهبری بزرگ الهی تجلی کرد. اگر مقاومت اقشار محروم و مظلوم و همت عالی آنان برای محو استبداد و سیاهی ستم استمرار پیدا نمی‌کرد، ما همچنان در ظلمتکده‌های بی‌روح، نگران‌کننده و حزن‌انگیز طاغوت به سر می‌بردیم. امام خمینی در بیانات، پیام‌ها و مصاحبه‌های متعددی نهضت اسلامی ایران را متعلق به ملتی می‌دانند که به فرمایش ایشان پابرهنه بودند، در خیابان‌ها فریاد کردند، جوان دادند، خون دادند و پیروز شدند. ایشان تأکید دارند کوخ‌نشینان و اقشار محروم، اسلام را حفظ کردند و نهضت را پیش بردند و استقلالی که به دست آمد، محصول قیام مستضعفین است که بر کاخ‌نشینان شرافت دارند. همان‌هایی که سد بزرگ طاغوت را شکستند و تمام رنج‌ها و زحمات و فداکاری‌ها بر دوش آنان بود. این عزیزان شریف و نجیب زمینه‌های تجلی لطف پروردگار را فراهم کردند و باعث شدند حق بر باطل غلبه یابد و ایمان بر کفر و الحاد فایق آید. همین اقشار برای تداوم انقلاب سرمایه‌گذاری و در دفاع مقدس و در نبرد با ضد انقلاب، متجاوزین و فرقه‌های منحرف حماسه‌آفرینی کردند.

مردمی که در تمام صحنه‌ها و عرصه‌ها حضوری تعیین‌کننده دارند و به فرمایش امام خمینی مالک اصلی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی هستند،(۱۶) حق دارند درباره برخی موضع‌گیری‌های مورد تأمل خواص و عده‌ای از کارگزاران در باره روابط بین‌المللی و مسایل و مناسبات سیاسی اظهارنظر کنند و در این باره به تجزیه و تحلیل بپردازند و صادقانه و دلسوزانه انتقاداتی را مطرح کنند. نمی‌توان بصیرت و فتنه‌شناسی و بینش انقلابی و شعور سیاسی این ولینعمتان انقلاب را نادیده گرفت و تذکرات و هشدارهای چنین افرادی را برنتابید. فراموش نکنیم در صدر اسلام این ابوذر غفاری‌ها، میثم تمارها، مقدادها، یاسرها و اشخاصی نظیر آنان بودند که در برابر دژخیمان و غاصبان خلافت، از سنگر امامت و ولایت صیانت کردند و همین‌ها بودند که شرایط جهان اسلام را به گونه‌ای فراهم آوردند که دانشمندانی چون ابوعلی‌سینا، خواجه نصیرطوسی، ابوریحان بیرونی و امثال آنان در تولید علم و معرفت و خلق آثاری ارزشمند، به موفقیت‌هایی نائل آمدند. وارثان صحابی معصومین در عرصه‌های گوناگون نظام اسلامی حضور دارند و همه جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی و اجتماعی را رصد می‌کنند که مبادا بوستان انقلاب اسلامی دچار آفت‌ها و علف‌های هرزی گردد و گرد و غبار و آلودگی ناشی از التهاب‌های گروه‌ها و فرقه‌ها بین امت مسلمان و رهبری انقلاب انفصال و انفکاک به وجود آورد.

از مکتب امام خمینی و مقام معظم رهبری درس بیاموزیم و این مردم مقاوم و نستوه را دست‌کم نگیریم؛ آنان را برای رسیدن به مقاصد جناحی و حزبی و خودمحوری از خویش طرد نکنیم و سند اهانت را حواله ایشان ننماییم. مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «آقایان این مردم همان طور که امام مکرر فرمودند ولینعمت‌های ما هستند، این شوخی نیست. من یکی از مسئولان را در محضری دیدم که برخوردش با مردم قدری متکبرانه بود. گفتم به ایشان بگویید اگر می‌خواهد جبران آن برخورد را بکند باید در همان طور محضری ظاهر بشود و بگوید ای مردم! من نوکر شمایم. یک مسئول کشور چه کاره است؟ فلسفه وجودی ما غیر از خدمت به مردم چیست؟ این اسم‌ها و سمت‌ها و تیترها که افتخاری ندارند. در طول تاریخ خیلی‌ها با این اسم‌ها آمدند و رفتند، اما جز لعنت خدا و بندگان خدا چیزی با خودشان نبردند. باید محبت مردم را مورد احترام قرارداد و به آنان اعتنا کرد تا به دستگاه حاکمه وصل باشند و پشت سرش قرار گیرند. نظام ما تا حالا این گونه بوده است و بعد از این هم باید این طور باشد. بزرگ‌ترین بحران‌ها را هم همین عاطفه و محبت مردم از سر خواهد گذراند.(۱۷)

ایشان در جای دیگر فرمودند: «مردم اسلام را می‌خواهند. آحاد مردم از نظام حاکم بر کشور می‌خواهند که مسلمان باشند و مسلمانی عمل کنند و اسلام را در جامعه تحقق بخشند.»(۱۸)

بر اثر مقاومت و استواری مردم و اراده پولادین آنان که از ایمان و تقوا سرچشمه می‌گرفت، خداوند نعمت نظام اسلامی را فرو فرستاد و در یوم‌الله ۱۲ فروردین ما شاهد نزول این رحمت الهی بودیم، اما برای صیانت از این لطف پروردگار باید همت ورزید و همچنان جامعه و کارگزاران نظام به صبر و پایداری در این مسیر نیاز دارند و اگر غیر از این رفتار شود، بعید نیست که نعمت تبدیل به نقمت گردد.»

امام خمینی خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی و در پرهیز دادن از رویارویی‌ها و تضعیف یکدیگر و برخورد‌های غیراسلامی در محیط مجلس و در سخنرانی‌ها، موضع‌گیری‌ها و نوشته‌ها این گونه انذار می‌نمایند: «… بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از ایام‌الله، خدای نخواسته باز پیدا بشود و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن [سال ۱۳۵۷] قضیه [این] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند.»(۱۹)

مقام معظم رهبری نیز در دیدار با کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران این گونه هشدار دادند: «خدا نعمت را برنمی‌گرداند. ما هستیم که با رفتار خودمان، با عقبگرد خودمان، با سوءتدبیر خودمان در باره امور خویش، نعمت را برمی‌گردانیم؟ قرآن به ما یاد می‌دهد که از زیاده‌روی‌هایتان [نسبت] به آنچه در امر خودتان انجام داده‌اید استغفار کنید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا»(۲۰) در جنگ احد قضیه برگشت: « مِن بَعدِ ما اریکُم ما تُحبُّون(۲۱) بعد از آنکه خداوند طلیعه پیروزی را نشان داد، اشتباه کردند، البته چون مؤمن‌اند، چون هدف‌ها را دوست دارند، خداوند می‌گذرد و جبران و کمک می‌کند… ما مأموریم برای اینکه شکاف و کمینگاه را حراست و محافظت کنیم. اگر غفلت کردیم، دشمن ما را دور خواهد زد و ضایعه خواهد آفرید. اساس قضیه در درون خود ماست.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابراهیم، ۵.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۲.

۳ـ همان، نامه ۶۷.

۴ـ شرح نهج‌البلاغه، عبدالحمید بن هبدالله معروف به ابن ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۳۱.

۵ـ‌ المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، ج ۱۳، ص ۱۴ و ج ۱۸، ص ۱۷۶.

۶ـ‌ صحیفه امام، ج نهم، ص ۴۶۸ـ۴۶۶.

۷ـ همان مأخذ، ج ۱۴، ص ۶۴.

۸ـ همان منبع، ج ۶، ص ۴۵۴ـ۴۵۳.

۹ـ فرازی از پیام امام خمینی به مناسبت ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ و برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی ایران.

۱۰ـ صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۳۳ و ۴۴۹.

۱۱ـ بقره، ۲۴۹.

۱۲ـ‌ یوسف، ۸۷.

۱۳ـ آل‌عمران، ۱۰۳.

۱۴ـ‌ صحیفه امام، ج ۱، صص ۴۵۳ـ۴۵۲.

۱۵ـ تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران، دفتر تحقیقات و برنامه‌ریزی درسی وزارت آموزش و پرورش، صص ۱۶۶ و ۱۶۷.

۱۶ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر اول، صص ۴۳، ۴۴، ۴۵ و ۱۱۹.

۱۷ـ حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری، ج ۷، ص ۲۵۶ـ۲۵۴.

۱۸ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۴۶.

۱۹ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۸۰.

۲۰ـ آل‌عمران، ۱۴۷.

۲۱ـ همان، ۱۵۲.

۲۲ـ حدیث ولایت، ج ۷، ص ۲۵۰ـ۲۴۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام در توصیف ۱۲ فروردین فرمودند: «من از این همبستگی بی‌مانند که جز مشتی ماجراجو و بی‌خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا» لبیک گفتند و با تقریباً اتفاق آراء به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم.»

 

۲٫

اگر همه‌پرسی هم به عمل نمی‌آمد و رهبری انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، نظام سیاسی جدید را جمهوری اسلامی اعلام می‌کردند، با توجه به مقدمات نهضت و راهی که تا آن روز طی شده بود، امری عادی و طبیعی جلوه می‌کرد. با این حال، امام تصمیم گرفتند همه‌پرسی در باره اخذ پاسخ آری و یا نه به سئوال جمهوری اسلامی صورت گیرد.

 

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی(بخش نهم)

حجت‌‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

فرهنگ و هنر در سبک زندگی اسلامی

زیربنای سبک زندگی، فرهنگ و فرهنگ‌سازی است، پدیده فرهنگ نیز به صورت تدریجی و متأثر از عقاید، نگرش‌ها، آرمان‌ها، انگیزه‌ها و باورهای یک ملت شکل می‌گیرد. اخلاق، عادات، سنت‌ها و رسوم پدیده‌های فرهنگی‌اند که در افراد و جوامع نهادینه می‌شوند. فرهنگ رکن اصلی تحولات اجتماعی است. از فرهنگ می‌توان به زیربنای علمی و معرفتی نیز تعبیر کرد که شخصیت و هویت ملت را تشکیل می‌دهد. فرهنگ زیربنای فرایند پرورش در نظام تربیتی است و اصلاح رفتار به اصلاح فرهنگ است که در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و سیاسی تأثیر مستقیم دارد. به بیان امام خمینی: «راه اصلاح یک مملکت فرهنگ آن مملکت است. اگر فرهنگ درست شود، مملکت اصلاح می‌شود».

تمدن بزرگ اسلامی قرن‌ها در جهان حاکمیت داشت و هر چه از تعالی و کمال در جهان مانده از فرهنگ و مکتب آسمانی اسلام سر برآورده، وگرنه اعراب بت‌پرست جاهل بودند و دخترانشان را زنده به گور می‌کردند. این فرهنگ متعالی اسلام بود که تمدن بزرگی را در جهان پی نهاد و از سرزمین حجاز به اقطار عالم گسترش پیدا کرد.

منابع تاریخی خودی و بیگانه و حتی غربی‌ها آکنده از آثار فرهنگ و تمدن اسلامی از فیزیک، شیمی، پزشکی، صنعت، معماری و سایر فنون و علوم تا معارف دینی و عرفانی و اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی هستند که قرن‌ها منبع مطالعه و تدریس و سرمایه تمدن غربی بوده است. غربی‌ها خود بدین امر اعتراف دارند که غرب در توحش قرون وسطی به سر می‌برد و با رنسانس به مدت ۴ قرن از تمدن اسلام و دانش مسلمین بهره گرفتند و تمدن غربی را ساختند، هر چند از بعد انسانی و اخلاقی بهره نگرفتند و چالش تمدن غرب در همین‌جاست.

در عصری که تمدن‌های برآمده از مکاتب غربی و  شرقی ناتوانی خود را از مدیریت جهان اثبات کرده‌اند، مسلمانان باید بدانند که می‌توانند در پرتو فرهنگ گرانسنگ اسلام تمدن بزرگ اسلامی را احیا کنند. تجربه انقلاب اسلامی ایران نشان داد که می‌توان در عصر جنگ فرهنگ‌ها به سوی تمدن بزرگ اسلامی ره سپرد. این را دشمنان اسلام فهمیده‌اند و نگران نفوذ اندیشه اسلامی در غرب هستند، اندیشه‌ای که رشد و تعالی و تمدن و فرهنگ را با معنویت در آمیخته و راه نوینی را فرا روی ملت‌ها نهاده است. تمدنی که با تمدن غربی سکولار و منفعت‌گرا و استعمارگر تفاوت بسیار دارد.

غربی‌ها قرن‌ها و سال‌های طولانی است که فرهنگ اسلامی را هدف گرفته و تلاش کرده‌اند زندگی مسلمانان را به سبک و سیاق موردنظر خود بسازند. غربی‌ها به مدد تکنولوژی و سیطره بر دانش نوین، فرهنگ غربی را آوردند تا فرهنگ مسلمین را استحاله کنند و نخبگان و جوامع اسلامی نتوانستند تکنولوژی و فرهنگ را از یکدیگر تفکیک کنند و منورالفکرها و غرب‌زدگان عصر نیز پیام‌رسان فرهنگ غربی شدند که دیدیم.

غربی‌ها هیچ وقت صنایع مادر را به مسلمانان ندادند، بلکه برای خود در کشورها بازار مصرف فراهم کردند و جامعه‌ها را مصرفی و غیرمولد به بار آوردند تا ملت‌ها دست نیازشان همواره به سوی غرب دراز باشد و سرمایه‌های ملی خود و ذخایر و ثروت‌هایشان را بدهند و کالاهای لوکس را وارد کنند. کشتی‌های غول‌پیکر نفت به سوی غرب سرازیر و به ازای آنها لوازم آرایش و اسباب‌بازی وارد شدند.

 

استعمار فرهنگی

تغییر فرهنگ جهان اسلام از آغاز موردنظر غربی‌ها بود و در سال‌های اخیر با پیشرفت تکنولوژی رسانه‌ای شدت گرفت. آمریکایی‌ها در دور جدید سلطه فرهنگی، تغییر فرهنگ خاورمیانه را دنبال کردند و میلیاردها دلار به این پروژه اختصاص دادند. یکی از این اقدامات این بود که گروهی از زنان عرب را به آمریکا بردند و آنها را تحت آموزش‌های موردنظر خود قرار دادند. در این طرح، توجه ویژه به دانش‌آموزان دختر بود. اخیراً یکی از نظریه‌پردازان آمریکایی گفته: «به جای ا نداختن بمب، دامن کوتاه را برای مسلمانان بفرستید» هر چند این سیاست جدیدی نیست و ده‌ها سال است که به اجرا درمی‌آید.

غرب در اجرای سیاست فرهنگ‌زدایی اسلامی، انواع ابزارها و ترفندها، از ابزارهای هنری و فیلم‌های هالیوودی، انیمیشن ضداخلاق، عروسک و اسباب‌بازی، مواد مخدر، مد و لباس و لوازم آرایش، ماهواره، اینترنت و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و… را به کار گرفت. هدف نهایی غرب استحاله تدریجی فرهنگ‌های بومی به‌ویژه اسلامی، معنویت‌زدایی، ترویج اباحی‌گری جنسی، کور کردن استعدادها با میگساری و مواد مخدر و دیگر ابزارها و سرگرم کردن جوانان و غارت سرمایه‌های مادی و معنوی ملت‌هاست؛ سیاستی که سردمداران استکبار جهانی و لابی صهیونیستی مسیحی برای دیگر کشورها به‌ویژه مسلمانان پیش گرفته‌اند.

هنر و سبک اسلامی

در فرایند فرهنگ‌سازی و انتقال فرهنگ و تغییر نگرش‌ها و رفتارها، هنر نقش کم‌نظیری دارد، تا بدانجا که برخی کشورها سه عنصر علم و اخلاق و هنر را زیربنای تمدن و فرهنگ می‌خوانند. هنر با عواطف و احساسات انسان‌ها بازی می‌کند و عاطفه و احساس در بسیاری از عرصه‌های زندگی و پرورش ارزش‌های متعالی و نظم اجتماعی نقش تعیین‌کننده دارد. تجلی هنر را در ادبیات، شعر، آهنگ و صدا، موسیقی، نمایش، نقاشی، معماری، میراث فرهنگی ملموس و ناملموس، صنایع دستی، خطاطی و حماسه‌های ملی و رزمی که در سازندگی نوع اخلاق و رفتار انسان ایفای نقش می‌کنند، می‌توان مشاهده کرد.

هنر می‌تواند ابزار هدایت به سوی خوبی‌ها یا بد‌ی‌ها باشد. آن چیزی که هنر را ارزشی یا ضدارزشی می‌کند، زیربنای فکری، اعتقادی و هدف‌گیری هنرمند است. به عبارت دیگر، هنر تجلی روح هنرمند است و اندیشه و آرمان او را بازمی‌گوید. بنابراین نمی‌توان گفت هنر ارزشی و ضدارزشی معنا ندارد. اگر زیربنای هنر نیت پاک و کلمه طیبه ایمان باشد، ثمره پاک می‌دهد و اگر کلمه خبیثه و نیت ناپاک باشد، ثمر ناپاک می‌دهد « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا … وَمَثلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار…».(۱)

در فرهنگ و تمدن اسلامی، هنر با چهره‌های گوناگونش سابقه دیرین دارد و هم‌اکنون با تنوع کارهای هنری می‌تواند نقش‌آفرین باشد.

حضرت امام، هنر مورد قبول اسلام را این گونه توصیف می‌کند: «هنر در عرفان اسلامی ترسیم‌کننده روش عدالت و شرافت و انصاف و ترسیم‌کننده تلخکامی‌ گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.» و نیز می‌فرماید: «تنها هنری مقبول قرآن است که صیقل‌دهنده اسلام ناب محمدی«ص»، اسلام ائمه اطهار «ع»، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان و اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد.»

هنرمندان و متولیان امور هنری باید از ابزارهای هنری در جهت منافع ملی و تحکیم مبانی فرهنگ و اخلاق اسلامی بهره گیرند و سبک زندگی خود را براساس این اصول ترویج کنند.

حضرت امام رسانه‌های گروهی را موظف می‌کردند که روش زندگی شرافتمندان را با هنرها و نمایشنامه‌ها به ملت بیاموزند و رهبر معظم نیز در مورد فیلم و نمایش گفتند: «عرصه فرهنگ، عرصه جهاد است. کاری کنید که ارتباطات عشقی بدآموز در فیلم‌ها نباشد.»

متأسفانه در فیلم‌ها و جشنواره‌ها و تئاتر و سینما به این مسئولیت در حد انتظار توجه نمی‌شود. برخی فیلم‌هایی که به بازار می‌آیند که اباحیگری و زندگی غربی و لیبرالیسم جنسی و… را ترویج می‌کنند. چه بسا هزینه‌های میلیاردی که از جیب ملت بابت فیلم‌هایی پرداخته می‌شوند که دستاوردی برای مردم ندارند، مانند فیلم مسابقه رانندگی و سریال کلاه پهلوی که از مصادیق اسرافکاری و تجمل‌گرایی به نام فرهنگ است.

حضرت امام«ره» تأکید می‌ورزد که رسانه‌های گروهی به‌ویژه صدا و سیما باید زندگی شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمایشنامه‌ها به ملت بیاموزند.

 

زیبایی به سبک اسلامی

یکی از مظاهر آفرینش، جمال و زیبایی است. از دیدگاه موحد، زیبایی عالم تجلی، زیبایی خالق است. در ادعیه ما است: « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِاَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمیل» و هم اوست که زیبایی را دوست دارد: « اِنَّ اللَّهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الْجَمال.»

حافظ گوید:

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه نقش می و رنگ مخالف که نمود

یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

جمال و زیبایی را مراتبی است. زیبایی طبیعت، زیبایی نباتات و اشجار و گل‌ها، زیبایی جانداران و بالاخره زیبایی معنوی و الهی و انسانی و اخلاقی که سرآمد انواع جمال و همه زیبایی‌هاست.

حقیقت زیباشناسی این است که به همه مراتب زیبایی بنگرد، جایگاه هریک را بشناسد و به زیبایی به‌نحو شایسته دل بسپارد و یا برای تحصیل آن بکوشد.

انسان با حس زیباشناسی خاص خود می‌تواند همه زیبایی‌ها را احساس کند، اما مهم این است که کدامیک را چگونه برگزیند. همه زیبایی‌های این جهان پایدار نیستند و هر یک عمر موقت و به‌خصوصی دارند. گل‌های رنگارنگ زیبا چند روزی بیش نپایند و رنگ و بوی آنها می‌پرید و از آنها جز اوراق خشک بر باد رفته چیزی باقی نمی‌ماند. سیما و چهره انسان هم با همه زیبایی‌هایش، رنگ می‌بازد و پژمرده می‌شود. البته زیبایی‌های ماندگار دیگری هست که انسان باید در پی کشف آنها باشد.

قرآن کریم در آیات بسیاری به ترسیم زیبایی‌های این جهان در زندگی انسان می‌پردازد و در عین آنکه به استفاده از زیور و زیبایی در جهت حیات واقعی و بهره‌برداری در معنویات و کمالات انسانی توصیه می‌کند مانند این آیه: « یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد…»؛(۲) از شیفتگی در برابر زیبایی‌ها و زرق و برق مادی این جهان هشدار می‌دهد و آن را ناپایدار و عامل غرور و فریب می‌داند مانند این آیه: « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآب».(۳)

امیال نفسانی همچون زن، فرزند، گنجینه‌های طلا و نقره و مرکب سواری رهوار، چهارپایان و کشت و زرع برای مردم زیبا و فریبنده‌اند، حال آنکه اینها کالای زندگی دنیا هستند، اما سرانجام نیک نزد خداست. قرآن پایان این زیبایی‌های مادی را به سبزه‌زاری مانند می‌کند که روزی پژمرده و خشک می‌شوند و در طوفان حوادث ناپدید می‌گردند: « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور»؛(۴) بدانید که زندگی دنیا بازیچه، سرگرمی و زر و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و انباشتن مال و افزودن اولاد است، مانند بارانی که کشاورزان را به شگفتی رویش نباتات وادارد و آنگاه پژمرده و زرد شود و بپوسد و در آخرت عقوبت سختی در پی دارد و یا آمرزش و رضوان الهی را و زندگی دنیا جز کالای فریب نیست.

همان گونه که آیه کریمه بیانگر است از این دنیا و کالای فریبنده آن در آخرت جز عذاب یا مغفرت اثری نمی‌ماند. عذاب برای آنان که به دنیا دل سپردند و از آن برای آخرت بهره نجستند و آمرزش و رضوان برای آنان که دنیا را وسیله تحصیل آخرت دانستند و از آن به خوبی و با هدف والا بهره گرفتند. پیامبران خدا آمدند تا به مردم بیاموزند از متاع این دنیا چگونه استفاده کنند و آیین و سبک زندگی را براساس نقشه الهی برگزینند.

آنچه در آداب و تعالیم اسلامی با عنوان زهد و بی‌رغبتی به دنیا آمده و آن را نردبام صعود به مدارج عالی دانسته، در این راستا قابل تفسیر است. زندگی زاهدانه و گریز از زیبایی‌های مادی را در سیره پیامبران خدا و ائمه و اولیا همچون موسی و عیسی و حضرت محمد«ص» و سیره امیرالمؤمنین«ع» مشاهده می‌کنیم که در خطبه ۱۶ نهج‌البلاغه بدان پرداخته و زندگی زاهدانه آنان را سرمشق و الگوی سبک زندگی دانسته است. هر چند مانند آنان عمل کردن دشوار است، اما در راستای زندگی آنان می‌توان حرکت کرد.

بنابراین، راهیان این راه باید به خود آیند و دل به مظاهر غرورانگیز دنیا نسپارند که چون پیله ابریشم آدمی را احاطه می‌کند و سرانجام مرگ است. فرهنگ این سبک زندگی می‌آموزد که از زیبایی‌های موقت و زودگذر مادی عبور باید کرد و به جمال و جلال معنوی روی آورد. جمال و جلالی که تبلور جمال و جلال الهی است و انسان آیینه‌دار این جلال و جمال و بها و عظمت است و هنگامی این جلال و جمال و زیبایی را می‌توان یافت که گرد و غبار نفسانی و حیوانی را از دل و جان زدود. به قول حافظ:

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

زیبایی ایمان ادب و اخلاق عرفان و عشق، احسان و ایثار، صداقت و امانت، رشادت و شجاعت، علم و هنر و مجاهدت، حتی مصیبت و شهادت از این دست زیبایی‌ها هستند که معراج نخبگان این جهانند. هنگامی که حضرت زینب«س» با آن همه مصائب می‌گوید: « مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» و شهادت و مصیبت و اسارت را به عنوان یک آرمان مقدس زیبا می‌بیند و به رخ دشمن تبهکار می‌کشد، تفسیر این معناست که در راه خدا همه چیز زیباست، حتی مصائب شکننده. نمونه‌هایی از این دست در سیره صالحان بسیار است.

ناگفته نماند که پرداختن به جمال و زیبایی ظاهری نیز در آداب و سنن اسلامی به گونه‌های مختلف توصیه ‌شده است. مؤمن باید آراسته و مرتب و تمیز باشد و از زیبایی‌های مشروع خدا در حد نیاز استفاده کند و حتی برای مسجد و نماز از آن بهره بگیرد: « خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد». زیباسازی و شستشوی لباس و بدن، مسواک زدن، ستردن موهای زائد، شانه زدن موی سر و صورت، عطر زدن، انگشتر به دست کردن، زینت و آراستگی زن و شوهر برای یکدیگر، نظافت لباس و خانه و مرکب و مواردی از این قبیل، پرداختن به زیبایی ظاهری در حد معقول و مشروع است.

نکته اساسی این است که ورای این ظواهر، درون و اندرون است که باید زیبا و آراسته باشد و اگر انسان از این زیبایی در حجاب باشد، زیبایی ظاهر فریبی بیش نیست. افراط در تجمل و لوازم زندگی و تزئینات و تشریفات روزافزون و پیرایش و پرداختن به زیبایی‌های ظاهری و غفلت از هویت انسانی و شاخص‌های زیبایی معنوی، ره‌آورد تنگ‌نظری مادی و غفلت از معنویات و بیگانگی با فرهنگ زیبایی حقیقی است که بسیاری از انسان‌ها را به خود مشغول می‌سازد و شخصیت حقیقی خود را نادیده می‌گیرند.

بدآموزی فرهنگ بیگانه نیز در این میان نقش محرک بازی می‌کند و رسانه‌ها و تبلیغات تجاری و آرایشی نیز به آن دامن می‌زنند. ریشه‌یابی برخی از حرکات زننده و پرده‌دری‌های خیابانی و خودآرایی برخی از جوانان به ویژه زنان و دختران نشان می‌دهد کسانی که به این نمایش‌ها ری آورده‌اند از زیبایی معنوی محروم‌ و برآنند تا خلأ روانی خود را  بدین‌گونه جبران کنند.

و بالاخره اینکه ریشه را باید در فرهنگ و آموزش و تربیت و اخلاق یافت و چاره آن اصلاح فرهنگ و آموزش در سطوح مختلف از خانه و مدرسه و دانشگاه و رسانه‌ها و ارائه الگوی شایسته چگونه زیستن به هر طریق ممکن است.

متأسفانه در سبک زندگی امروز، برخی از جوانان به‌ویژه زنان و دختران آرایش‌های تند و تقلیدی و بعضاً مُضر مانند عمل بینی به حد افراط رسیده، تا آنجا که علاوه بر تولید لوازم آرایشی داخل، واردات لوازم آرایشی از خارج رکورددار واردات شده و بنا به گزارش‌ها، بیش از واردات دارو و یکی از اقلام هزینه خانواده‌هاست، در حالی که این نوع آرایش در کشورهای خارج، ویژه زنان خاصی است و دیگران اگر بی‌حجابند این گونه آرایش نمی‌کنند؛ در حالی که اگر انسان با شاخص‌های جمال معنوی آشنا شود، زیبایی‌های پایدار و انسانی را جایگزین این ظاهرفریبی می‌کند. برخی زنان با غفلت از این مطلب هر چه می‌توانند به نمایش دادن بدن و لباس و آرایش رو می‌آورند و غافلند که حجاب و عفاف شاخص واقعی زیبایی آنهاست و زیبایی‌های آنان را پایدارتر می‌سازد.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: « صیانَهُ المَراَهِ اَنعَمُ لِحالِها وَ اَدوَمُ لِجَمالِها» صیانت زن به حال او سودمندتر است و زیبایی او را پایدارتر می‌سازد. و چه نیکو گفته‌اند که حجاب از زن غنچه می‌سازد و بی‌حجابی گل پرپر!

جای تأسف است که براساس گزارشات، ایران هفدهمین کشور از نظر جمعیت است و هفتمین کشور از نظر مصرف لوازم آرایشی، در حالی که اگر زنان می‌دانستند لوازم آرایشی که از خارج وارد می‌شود از چه مواد نفرت‌انگیزی تهیه می‌شود، برای همیشه از هر چه لوازم آرایش است به‌ویژه آنچه از خارج با قیمت گزاف وارد می‌شود، متنفر می‌شدند، اما با بیماری تقلید چه باید کرد؟

 

هنر ایرانی ـ اسلامی در غربت

هنر را باید از حصار نمایش و موسیقی، خوانندگی و نوازندگی و بازیگری تئاتر و سینما و انحصار آن به اساتید این فنون آزاد کنیم و به جلوه‌های دیگر هنر تاریخ کهن کشورمان مجال میدانداری بدهیم. ایران اسلامی زادگاه انواع فنون و هنرهاست که صدها سال تاریخ پرافتخار هنری ما را رقم می‌زند و در شرق و غرب از خاورمیانه گرفته تا آمریکا و اروپا و هند و… اطراف و اکناف جهان می‌درخشد.

فرش دستباف ایران، قلمزنی، خاتمکاری، مینیاتور، منبت‌کاری، مرصع‌کاری، نقاشی، کاشیکاری، حجاری، شیشه‌کاری، زرگری، صنایع نفیس، آبنوس، صنایع مستظرقه، صنایع دستی، خطاطی، شعر و ادبیات و… فنون و هنرهای این مرز و بوم‌اند که در دست مردم جهان می‌گردند و زینت‌بخش موزه‌های کشورهای مختلف‌اند و ذوق و استعداد و هنر و نوآوری ایرانی ـ اسلامی را به تصویر می‌کشند. باید به این فرهنگ و هنر رویکردی دوباره داشت و هنرمندانش راباز شناخت و به استعداد و فطانت و قریحه و ذوق فرزندان اسلام و ایران باور داشت.

جای جای میهن اسلامی مهد هنر و پرورش هنرمندان و فناورانی است که اغلب ناشناخته‌ مانده‌اند. تنها در اصفهان صدها رشته صنایع‌دستی جلب نظر می‌کنند که دو میلیون نفر شاغل و هنرمند با آن زندگی می‌کنند و صادرات رسمی آن به میلیون‌ها دلار می‌رسد. بدین ترتیب هنر می‌تواند در خدمت اقتصاد و معیشت نیز باشد و فرصت‌های اشتغال و تولید را در داخل فراهم آورد و از صادرات نفتی (با وضع اسفناکی که دارد) بکاهد. متأسفانه واردات خارجی با شبیه‌سازی صنایع ایرانی مانند بسیاری از کالاهای دیگر بازارهای ما را قبضه کرده‌اند. به قول حافظ:

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

ز این تغابن که خزف می‌شکند بازارش

این تنها صنایع دستی نیست که به چنین سرنوشتی دچار شده است. هنرهای نمایشی و موسیقی نیز چنین سرنوشتی دارند و هنر و سبک وارداتی و هالیوودی تدریجاً جای هنر ایرانی و شعر و ادب اسلامی را پر کرده و حکایت از استحاله تدریجی فرهنگ و هنر ایرانی دارد که مایه تأسف است. سالن‌های کشورمان تدریجاً شاهد حضور برخی از خوانندگان و هنرمندان خارجی شده‌اند که با دستمزدهای سنگین میلیاردی برنامه اجرا می‌کنند(۵) و پولداران مرفه بهای آن را می‌پردازند. مسئولین فرهنگی هنری ما نباید در برابر این رفتارها بی‌تفاوت باشند.

نکته دیگر تعهد هنرمند می‌تواند رهاورد مکتبی و سودمندی را برای ملت و میهن داشته باشد. این گونه هنرمندان بسیارندکه سیاست اصولی ما باید حمایت و میدان دادن به آنان باشد. استعدادهایی که از عمق دل و سرمایه ایمانی مایه می‌گیرند می‌توانند در راستای فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی ایرانی مورد استفاده قرار گیرند.

باید به جشنواره‌ها و فیلمسازان متعهد میدان داد تا آثار فاخر ارائه نمایند. از سوی دیگر در برابر هنرها و هنرمندانی که ابتذال مرموز و اهداف خاص سیاسی و انحرافی را دنبال می‌کنند نباید آغوش گشود و فضای هنری را به آنان سپرد. این مسئولیت به عهده وزارت ارشاد اسلامی و نهادهای مربوط به فرهنگ و هنر است و نباید از این مسئولیت شانه خالی کنند.

هنرمند را هم ببینیم

خصلت آدمی ظاهربینی اوست که هنر و زیبایی و صنعت را می‌بیند و از پدیدآورنده غافل است،  در حالی که در فرهنگ اسلامی حسن فاعلی بر حسن فعلی مقدم است؛ یعنی زیباتر از اثر هنری، خود هنرمند است. از بعد معرفتی نیز هرگاه صنع الهی را در جهان می‌بینیم، اول باید صانع را ببینیم.

دلی که از معرفت نور و صفا دید

به هر چه بنگرد اول خدا دید

در مورد هنرمندان نیز همین اصل باید جاری باشد. هنر را می‌بینیم و از هنرمند غفلت می‌کنیم. متأسفانه بسیاری از هنرمندان در آثار هنری کمتر دیده می‌شوند. فرش‌های نفیس و گرانبها و صنایع‌دستی فاخر در نمایشگاه‌ها به نمایش درمی‌آیند، اما پدیدآورنده و بافنده هرگز دیده نمی‌شوند و کمتر کسی به مشکلات آنها می‌اندیشد. بافنده‌ای که با دست‌های پینه‌بسته، گره گره این فرش را می‌زند، با نور کم و هوای سرد و اتاق بسته روی موکت زندگی می‌کند و اجرت بخور و نمیری می‌گیرد، این فرش را پدید آورده است. اثر او دست به دست می‌گردد و تاجر آن غَنج و دلال می‌فروشد و کشور به اثر خیره‌کننده‌اش می‌نازد، اما از هنرمند ریاضت‌کش آن خبری نیست.

قدردانی و ارزش‌گذاری برای هنرمندان، نخبگان، ادبا، نویسندگان، شعرا و دیگر هنرآفرینان، افزون بر جنبه انسانی و اخلاقی، تشویق و ترغیب دیگران را در گسترش فرهنگ و هنر متعهد در پی دارد که نباید نادیده گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابراهیم، ۲۶.

۲ـ اعراف، ۳۱.

۳ـ آل‌عمران، ۱۴.

۴ـ حدید، ۲۰.

۵ـ روزنامه کسب و کار، ۲۷ مهرماه ۹۳.

 

سوتیترها:

۱٫

منابع تاریخی خودی و بیگانه و حتی غربی‌ها آکنده از آثار فرهنگ و تمدن اسلامی از فیزیک، شیمی، پزشکی، صنعت، معماری و سایر فنون و علوم تا معارف دینی و عرفانی و اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی هستند که قرن‌ها منبع مطالعه و تدریس و سرمایه تمدن غربی بوده است.

 

۲٫

 

غربی‌ها خود بدین امر اعتراف دارند که غرب در توحش قرون وسطی به سر می‌برد و با رنسانس به مدت ۴ قرن از تمدن اسلام و دانش مسلمین بهره گرفتند و تمدن غربی را ساختند، هر چند از بعد انسانی و اخلاقی بهره نگرفتند و چالش تمدن غرب در همین‌جاست.

 

۳٫

تعهد هنرمند می‌تواند رهاورد مکتبی و سودمندی را برای ملت و میهن داشته باشد. این گونه هنرمندان بسیارندکه سیاست اصولی ما باید حمایت و میدان دادن به آنان باشد. استعدادهایی که از عمق دل و سرمایه ایمانی مایه می‌گیرند می‌توانند در راستای فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی ایرانی مورد استفاده قرار گیرند.

 

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۲)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

سلسله مباحثی تحت عنوان «روش‌های تربیتی در اسلام» شروع شد. در شماره قبلی به روش تربیتی تبشیر اشاره شد. در این شماره به «روش تربیتی اعطای بینش» اشاره می‌کنیم.

 

روش اعطای بینش و بصیرت

یکی از اموری که در اسلام از آن برای تربیت صحیح بهره فراوان برده شده است، اعطای بینش است. اولین سخن پیامبر اکرم«ص» در جمع مشرکان مکه این بود که « قولوا لااله الاّ اللّه تُفلحوا؛(۱) بگویید خداوند و معبود یکی است، رستگار می‌شوید.» این یعنی اینکه اول باید دید جامعه و فکر آن را نسبت به خالق هستی و معبود آن عوض کرد یعنی زیربنای فکری جامعه معنویت است نه اقتصاد.

 

مبنای تربیتی

باطن در کار نقش‌زنی بر ظاهر است و اندیشه بر اعمال و رفتار انسان اثرگذار. هر بذری در درون کاشته شود، شاخ و برگ آن بر پوست ظاهر خواهد شد.

قرآن کریم می‌فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم.؛(۲) این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی‌دهد، جز آنکه خودشان را تغییر دهند و خداوند شنوا و داناست.»

مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مقصود این است که سنت خداوند بر این است که حالات مردم را تغییر ندهد، مگر اینکه حالات روحی آنان تغییر کند. مثلاً شکر تبدیل به کفران شود و طاعت تبدیل به معصیت و ایمان تبدیل به شرک شود. خداوند هم نعمت‌های خود را به نقمت و سعادت را به شقاوت تبدیل می‌کند.»(۳)

قرآن کریم در باره تأثیر باطن بر ظاهر می‌فرماید: « و إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری‏ أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ؛(۴) و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمان آنها را می‌بینی که از شوق حقیقتی که دریافته‌اند اشک می‌ریزند، در حالی که می‌گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس.»

این اصل بیانگر آن است که در تربیت باید به فکر تحول درونی و باطنی بود. وقتی فکر و اندیشه عوض شد، رفتار نیز عوض می‌شود.  قرآن کریم می‌فرماید: « وَذَرُواْ ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُواْ َقْتَرِفُونَ (۵) گناهان آشکار و پنهان را رها کنید، زیرا کسانی که گناه می‌کنند به‌زودی در برابر آنچه مرتکب می‌شوند مجازات خواهند شد.» علامه می‌فرماید: مراد از ظاهر اثم و گناهان، گناهانی است که شومی عاقبت آن ظاهر است مثل شرک و فساد در زمین و ظلم و مراد به باطن گناهان، آن معاصی است که در ابتدای نظر شومی آن فهمیده نمی‌شود، مثل خوردن گوشت میته و خون… .(۶)

اعطای بینش آن است که سعی شود نگاه انسان به مبدأ، هستی و انسان دگرگون شود و تلقی صحیحی از این سه و غیر آن به آدمی ارائه گردد، زیرا نوع نگاه و تلقی انسان یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.

نوع رفتار انسانی که قائل به مبدأ عالم و عادل و بی‌نیاز است و باور دارد که انسان بیهوده آفریده نشده، قطعاً با انسان منکر مبدأ و یا تعدد خالق و یا بی‌هدف تفاوت می‌کند. در مثل عرفی آمده که «از کوزه همان برون تراود که در اوست» انسان هم همان گونه عمل می‌کند که درک کرده و به آن پایبندی دارد.

اهمیت این روش

قرآن کریم بر باروری اندیشه و تفکر و اعطای بینش به جامعه سخت تأکید دارد و زیباترین و رساترین سخنان را در باره ارزش دانش و تعقل، دقت و تفقه، تدبر و تعقل بیان کرده است. در قرآن بیش از هزار بار کلمه «علم» و مشتقات آن که نشانه باروری اندیشه است تکرار شده و افزون بر ۱۷ آیه صریحاً انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از ۱۰ آیه با کلمه «انظروا : دقت کنید» شروع شده‌اند. بیش از ۵۰ مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته و در چهار آیه قاطعانه به تدبر در قرآن(۷) امر و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن استفاده شده است.(۸)

قرآن گاه با پرسش‌های بیدارگر و کلیدی، ارزش بینش‌دهی و تفکر را بیان کرده است: « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ»؛(۹) بگو آیا نابینا و بینا مساویند؟ پس چرا نمی اندیشید؟در جای دیگر می‌فرماید: « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ؛(۱۰) بگو آیا آنانی که می‌دانند با آنهایی که نمی‌دانند مساوی هستند؟»

در روایات نیز بر روش بینش‌دهی و آگاهی‌بخشی تأکید شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ از حضرت عسگری«ع» نقل شده است که مردی برای حسن‌بن علی«ع» هدیه‌ای آورد. حضرت فرمود: «کدامیک را دوست می‌داری؟ بیست هزار درهم را که بیست برابر هدیه شماست و یا اینکه دری از دانش را بر روی شما بگشایم که با آن بر فرد ناصبی که در روستای شماست غالب شوی و به وسیله آن ضعفای (اعتقادی) روستای خود را نجات بخشی؟ اگر خوب انتخاب کنی هر دو کار را برایت انجام می‌دهم و اگر انتخاب بد داشته باشی تو را در گرفتن یکی مخیر قرار می‌دهم.» آن مرد عرض کرد: «پاداش من در این است که بتوانم بر آن ناصبی غلبه کنم و ضعفای (اعتقادی) قریه‌ام را از دست او نجات دهم به اندازه بیست هزار درهم است؟ (خیر) بلکه بیش از بیست برابر دنیاست.» آنگاه عرض کرد: «چگونه کمتر را (که بیست هزار درهم باشد) انتخاب کنم، بلکه برتر را که دانستن دانشی است که به وسیله آن بر دشمن خدا غالب می‌شوم و او را دفع می‌کنم انتخاب ‌کنم.»

امام حسن«ع» فرمود: «قد احسنت الاختیار و علمه الکلمه و اعطاه عشرین الف درهم؛ زیبا انتخاب کردی.» و دانش را به او آموخت و بیست هزار درهم را (نیز) به او داد. آنگاه آن مرد رفت و خیلی خوب و موفق عمل کرد. خبر موفقیت او به امام حسن«ع» رسید. وقتی آن مرد مجدداً نزد آن حضرت آمد، فرمود: «یا عبدالله ما ربح احد مثل ربحت و لا اکتسب احد من الاوداء مااکتسبت؛ ای بنده خدا! هیچ کسی مانند شما سود نبرد و هیچ کسی از دوستان مانند شما کسب نکرد. شما اولاً دوستی خدا را به دست آوردی، ثانیاً دوستی و محبت علی«ع» را به دست آوردی. و ثالثاً دوستی پاکانی از آل آن دو را نصیب خویش نمودی و رابعاً دوستی ملائکه را کسب نمودی و خامساً محبت برادران مؤمنت را به چنگ آوردی. پس به تعداد همه مؤمنان و کافران چیزی به دست آوردی که هزار مرتبه از دنیا بهتر است، پس گوارایت باد، گوارایت باد».(۱۱)

۲ـ امام حسن عسگری داشتن بصیرت را و ضررهای نداشتن آن را با گوشزد آیه‌ای از قرآن برای اسحاق‌بن اسماعیل نیشابوری این گونه بیان نمود: «… فاتم الله علیک یا اسحاق و علی من کان مثلک ممن قدر رحمه الله و بصره بصیرتک نعمته… فاعلم یقیناً یا اسحاق انه من خرج من هذه الدنیا اعمی فهوم فی الاخره اعمی و اضل سبیلا، یا اسحاق لیس تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب فی الصدور و ذلک قول الله فی محکم کتابه حکایه عن الظالم اذ یقول: رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا* قال کذلک اتتک آیتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی؛(۱۲) ای اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایی که مورد رحمت الهی قرار گرفته و همچون تو  بصیرت خدادادی دارد، نعمت خویش را تمام کرده است… پس یقین بدان ای اسحاق که هر کس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود. ای اسحاق! چشم‌ها نابینا نمی‌شوند، بلکه دل‌هایی که در سینه‌ها هستند نابینا می‌شوند و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است، آنجا که از زبان انسان ستم‌پیشه بیان می‌کند: «پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور نمودی با اینکه دارای چشم بودم؟ [خداوند در جواب] می‌فرماید: همان‌گونه که آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد.»

۳ـ حضرت امام حسن عسکری«ع» نقل نموده‌اند که حسین‌بن علی«ع» به مردی فرمود: «کدامیک نزد تو محبوب‌تر است؟ مردی که قصد کرده مسکین ضعیفی را به قتل برساند و تو می‌خواهی او را نجات بخشی؟ و یا ناصبی که اراده کرده بیچاره‌ای از ضعفای شیعه را گمراه کند و تو دری بر روی او می‌گشایی که جلوی آن اضلال را بگیرد و به وسیله حجت‌های الهی او را بشکند؟» بعد خود فرمود: «بل انقاذ هذا المسکین المؤمن من ید هذاالناصب ان الله تعالی یقول: من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ای و من احیاها و ارشدها من کفر الی ایمان فکانما احیا الناس جمیعا…؛(۱۳) بلکه نجات این بیچاره مؤمن از دست این ناصبی بهتر است. به‌راستی خدای بلندمرتبه می‌فرماید: کسی که نفسی را زنده کند گویا تمام مردم را زنده کرده است.» یعنی کسی که نفسی را زنده و او را از کفر به سمت ایمان هدایت نماید (و به این چنین بینشی عنایت کند) گویا همه مردم را زنده کرده است.

مبلغان و هدایتگران جامعه تشیع به‌راستی باید بر خود ببالند که بصیرت دینی و بینش مذهبی به جامعه تشیع دادن، هزار مرتبه از دنیا بهتر است و چنین انسانی محبوب خدا و رسول خدا و ملائکه و مؤمنان قرار می‌گیرد و خداوند بر او نعمت خویش را کامل کرده است. طبق روایت سوم، نجات یک فرد به اندازه هدایت تمامی انسان‌ها ارزش دارد.

آثار اعطای بینش و بصیرت

اساس تمام پیشرفت‌های مادی و معنوی بشر در طول تاریخ اندیشه و تفکر و آگاهی بوده و تلاش و سعی بر اساس تفکر صحیح باعث باروری اندیشه‌ها شده است. اعطای بینش و آگاهی به شاگردان، مستمعان و کل جامعه آثار گرانسنگی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ سلامت عقل

علی«ع» درباره حقانیت خود و بی‌بصیرتی اصحاب جمل و ضعف بینش آنان چنین می‌فرماید: «والله ما انکروا علی منکرا و لا جعلو بینی و بینهم نصفا و انهم لیطلبون حقاهم ترکوه و دما سفکوه، فان کنت شریکهم فیه، فان لهم نصیبهم منه، و ان کانوا ولوه دونی فما الطلبه الا قبلهم و ان اول عدلهم للحکم علی انفسهم؛ به خدا سوگند (طلحه و زبیر و…) نه منکری در کارهای من سراغ دارند که برابر آن بایستند و نه میان من و خودشان را انصاف پیمودند. آنها حقی را می‌طلبند که خود ترک کرده‌اند و انتقام خونی را می‌خواهند که خود ریخته‌اند. اگر من در ریختن این خون شریکشا‌ن بودم، آنها نیز از آن سهمی دارند و اگر خودشان تنها این خون را ریخته‌اند باید از خود انتقام بگیرند. اولین مرحله عدالت آن است که خود را محکوم کنند.

ان معی لبصیرتی ما لبست و لا لبس علی و انها للفئه الباغیه (الناکثه) فیها الحمأ و الحمه و الشبهه المغدفه و ان الامر لواضح و قد راح الباطل عن نصابه و انقطع لسانه عن شغبه و أیم الله لا فرطن لهم حوضا أنا ماتحه، لا یصدرون عنه بریّ، و لا یعبون بعده فی حسی!(۱۴) همانا آگاهی و حقیقت‌بینی با من همراه است، نه (حق را) از خود پوشیده‌ام و نه بر من پوشیده بود، همانا ناکثین (اصحاب جمل) گروهی سرکش و ستمگرند، خشم و کینه و زهر عقرب و شبهاتی چون شبط ظلمانی در دل‌هایشان وجود دارد، در حالی که حقیقت آشکار و باطل ریشه‌کن شده و زبانش از حکت بر ضد حق فرو مانده است. به خدا سوگند، حوضی بر ایشان پر از آب نمایم که تنها خود بتوانم آبش را بیرون کشم، به‌گونه‌ای که از آب سیراب برنگردند، و پس از آن از هیچ گودالی آب ننوشند!» (یعنی نقشه‌ای برای آنان طرح کنم که راه فرار نداشته باشند)

در این جملات راز تصمیم‌گیری ناسالم و خلاف عقل اصحاب جمل این دانسته شده که بر اثر کینه و شبهات ظلمانی بینش صحیح را از دست دادند و در نتیجه عاقلانه تصمیم نگرفتند. برعکس امیرمؤمنان«ع» که بر اثر بصیرت عمیق و حقیقت‌بینی و بینش ژرف عاقلانه تدبیر را اندیشید و در این جنگ پیروز شد، در نتیجه بینش عمیق باعث سلامت عقل و تصمیم‌گیری صحیح می‌شود.

۲ـ سلامت روانی

بینش صحیح در سلامت روانی انسان نقش به‌سزایی دارد. این نقش در موارد ذیل خود را نشان می‌دهد:

یک: آرامش روانی

رسول اکرم«ص» به علی«ع» فرمود: «یا علی لا تهتم لرزق غد فان کل غد یاتی برزقه؛(۱۵) غصه رزق فردا را نداشته باش، زیرا هر فردایی با رزقش می‌آید (و خداوند در آن رزق را مقدر نموده است)». این بینش که خداوند رزق‌دهنده امروز و فردای ماست به انسان آرامش می‌دهد.

و در جای دیگر فرمود: «فان الرزق لا یجره حرص حریص و لا یصرفه کراهیه کاره: ان الله بحکمه و فضله جعل الروح و الفرح فی الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فی الشک و السخط؛(۱۶) به‌راستی آز آزمندان باعث جلب روزی نمی‌شود و نخواستن بی‌میلان آن را رد نمی‌کند. به‌راستی خداوند با حکم (و حکمت) و فضلش آرام و نشاط را در باور حتمی و رضایتمندی (به تقدیرات الهی و ناراحتی و غصه را در تردید و غضب قرار داده است.» این اندیشه که حرص بیش از حد بر روزی انسان نمی‌افزاید و میل نداشتن به رزق آن را از انسان دور نمی‌کند، به انسان آرامش می‌دهد.

و همچنین به ابن مسعود فرمود: « یا ابن مسعود لا تهتمن للرزق فان الله تعالی یقول: «و ما من دابه فی‌الارض الا علی‌الله رزقها»؛(۱۷) ای پسر مسعود! غصه روزی را نخور چون خدای بلندمرتبه می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه بر خداوند است که رزق او را بدهد»».(۱۸)

خاطره

ماه مبارک رمضان در سازمان تبلیغات یکی از شهرستان‌ها حدود ۱۰ نفر مبلغ در سازمان بودیم که همگی در مساجد شهر و روستاهای کنار شهر مشغول تبلیغ بودیم، جز یک روحانی محترم که تا پانزدهم ماه مبارک رمضان محلی برای تبلیغ پیدا نکرد، ولی با آرامش خاص ده روز را قصد کرد و روزه‌های خود را گرفت. اهل عبادت و نماز شب بود و هرگز بر زبان نیاورد که من جا ندارم و هیچ ناراحتی هم در چهره او دیده نمی‌شد.. بقیه دوستان برای او ناراحت بودند، ولی او آرام بود. بعد از روز پانزدهم به محلی اعزام شد که از هر جهت از تمام ما ده نفر وضعش بهتر بود. خود می‌گفت که من یقین دارم خداوند رزق مقسوم را می‌رساند، آنچه وظیفه من بوده، آمدن برای تبلیغ است. از آن به بعد دست خداوند است نه دست من.

خیرخواهی

اثر دیگر سلامت روانی خیرخواهی برای دیگران و دور شدن از بیماری حسادت است: « اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماًا؛(۱۹) یا اینکه نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش] بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد می‌ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم [که یهود از آنها هستند نیز،] کتاب و حکمت و حکومت عظیمی دراختیار آنها [پیامبران بنی‌اسرائیل] قرار دادیم.» این اندیشه که نعمت‌هایی که دیگران دارند فضل و عنایت الهی است، به آنان نه تنها حسادت را از انسان دور می‌سازد، بلکه عامل خیرخواهی نسبت به کسانی می‌شود که خداوند به آنها تفضل فرموده است.

در شماره بعد دنباله این مبجث را پی می‌گیریم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، دوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۱۸، ص ۲۰۲.

۲ـ رعد، ۱۱.

۳ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، ۱۴۱۷ ق، ج ۱۱، ص ۳۱۱.

۴ـ مائده، ۸۳.

۵ـ انعام، ۱۲۰.

۶ـ المیزان، همان، ج ۷، ص ۳۳۳.

۷ـ نحل، ۴۴، آل‌عمران، ۱۹۱ و نحل ۶۹.

۸ـ آمار استخراج شده براساس اطلاعات کتاب «العجم الفهرس» محمدفؤاد عبدالباقی (دارالحدیث القاهره، دوم، ۱۴۰۷) می‌باشد.

۹ـ انعام، ۵۰.

۱۰ـ الزمر(۳۹)، ۹.

۱۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳هـ، ج ۲، ص ۸، ح ۱۶.

۱۲ـ تحف‌العقول، علی‌بن شعبه حرانی، ترجمه صادق حسن‌زاده، انتشارات آل علی«ع»، قم، ششم، ۱۳۸۵ ش، ص ۸۸۲.

۱۳ـ بحارالانوار، همان، ج ۲، ص ۹، ح ۱۷.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، سیدرضیف ترجمه محمددشتی، انتشارات پارسایان، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۱۳۷، ص ۲۵۶ـ۲۵۴.

۱۵ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۴، ص ۶۸.

۱۶ـ همان، ص ۶۸، ح ۷.

۱۷ـ هود، ۶.

۱۸ـ بحار، همان، ج ۷۴، ص ۱۰۶.

۱۹ـ نساء، ۵۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اعطای بینش آن است که سعی شود نگاه انسان به مبدأ، هستی و انسان دگرگون شود و تلقی صحیحی از این سه و غیر آن به آدمی ارائه گردد، زیرا نوع نگاه و تلقی انسان یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.

نوع رفتار انسانی که قائل به مبدأ عالم و عادل و بی‌نیاز است و باور دارد که انسان بیهوده آفریده نشده، قطعاً با انسان منکر مبدأ و یا تعدد خالق و یا بی‌هدف تفاوت می‌کند.

 

۲٫

مبلغان و هدایتگران جامعه تشیع به‌راستی باید بر خود ببالند که بصیرت دینی و بینش مذهبی به جامعه تشیع دادن، هزار مرتبه از دنیا بهتر است و چنین انسانی محبوب خدا و رسول خدا و ملائکه و مؤمنان قرار می‌گیرد و خداوند بر او نعمت خویش را کامل کرده است. در اسلام نجات یک فرد به اندازه هدایت تمامی انسان‌ها ارزش دارد.

 

30نوامبر/16

ازپرتگاه بیم تا ساحل امید

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

خوف و رجا (بیم وامید) وتعادل آنها

خوف ورجا دو صفت هستند که در آیات و روایات، وجود هر دو لازم دانسته شده است. اگر خوف و بیم انسان از عذاب الهی زیاد شود، چه بسا موجب یاس و ناامیدی او شود واگر امید ورجا در انسان زیاد شود، چه بسا موجب اهمال در انجام وظایف وایمن شدن از مکر وعذاب الهی گردد. خوف ورجا دو بالند که با آنها مقربین به هر جایگاه ستوده‌ای پرواز می‌کنند ومرکب‌های تندپایی هستند که گردنه‌های سخت راه آخرت را می‌توان با آنها طی کرد.

در برخی از آیات به لزوم همراهی خوف ورجا اشاره شده است مانند: « مَن خَشىِ الرَّحمَانَ بِالْغَیبِ وَ جَاءَ بِقَلبٍ مُّنِیبٍ»(۱) : «آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پُرانابه در محضر او حاضر شود! »

در این آیه خوف وخشیت، به رحمان که بیانگر رحمت الهی‌است معلق شده تا در بر دارنده خوف در متن امنیت باشد.

در دو آیه پی در پی به رحمت وعذاب اشاره شده است که مفسرین لزوم همراهی خوف ورجا را از آن برداشت کرده‌اند. « نَبئّ‏ِْ عِبَادِى أَنىّ‏ِ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ* وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ العَذَابُ الأَلِیمُ»(۲) «بندگانم را آگاه کن که من بخشندۀ مهربانم! و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است». «َتَجَافىَ‏ جُنُوبُهُم عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدعُونَ رَبهَُّم خَوفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُون»(۳) «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى‏شود (و به پا مى‏خیزند و رو به درگاه خدا مى‌آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى‏خوانند و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند!»

در این آیه به دو صفت مؤمنان اشاره دارد: آنها پروردگار خود را با «بیم» و «امید» مى‏خوانند: «یَدعُونَ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً». نه از غضب و عذاب او ایمن مى‏شوند و نه از رحمتش مایوس مى‏گردند توازن این بیم و امید که ضامن تکامل و پیشروى آنها در راه خداست همواره در وجودشان حکمفرماست. غلبه خوف بر امید، انسان را به یاس و سستى مى‏کشاند.و غلبه رجا و طمع، انسان را به غرور و غفلت وا مى‏دارد و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خدا هستند.

پیامبر خدا «ص» فرمودند :« لو یَعلَمُ المؤمنُ ما عِندَ اللّه ِمِن العُقوبَهِ ما طَمِعَ فی الجَنّهِ أحَدٌ، و لَو یَعلَمُ الکافِرُ ما عِندَ‌اللّه ِمِن الرَّحمَهِ ما قَنَطَ مِن‌الجَنّهِ أحَدٌ»(۴): «اگر مؤمن از کیفر خدا آگاه بود، هیچ کسى به بهشت امید نمى‌بست و اگر کافر از رحمت خدا آگاه بود هیچ کسى از بهشت نومید نمى‌شد.»

امام على(ع) فرمودند: «خَیرُ الأعمالِ اعتِدالُ الرجأ و الخَوفِ.»(۵).« بهترین کارها، برابر بودن بیم و امید است».و  «خَف ربَّکَ خَوفا یَشغَلُک عن رَجائهِ، و ارجُهُ رجا مَن لا یَأمَنُ خَوفَهُ».(۶): «از پروردگارت چنان نترس که تو را از امید بستن به او باز دارد و چونان کسى به او امید بند که اُمیدش خالى از ترس نیست.»

حارث‌بن مغیره یا پدرش از حضرت صادق(ع) نقل می‌کند که گوید به حضرت عرضه داشتم در وصیّت لقمان چه چیز بود؟ فرمودند: «چیزهاى عجیبى بود ‏و عجیب‏ترین آنکه به پسرش گفت ‌پسرم!. خوف و ترس تو از خدا باید طورى باشد که اگر تمام اعمال نیک جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال عذاب را بدهى. و امیدت به‌خداوند باید طورى باشد که اگر تمام گناهان جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال بدهی مشمول رحمت و لطف او قرار خواهی گرفت.»

سپس حضرت فرمودند: «پدرم می‌فرمودند که هیچ بنده مؤمنى نیست مگر در درون قلبش دو نور متساوى هست، نور ترس و نور امید که اگر با هم سنجیده شوند هیچ یک از این نورها بیشتر از دیگرى نیست (همان مقدار که ترس از خدا دارد، به همان میزان به رحمتش امیدوار است).»

این حدیث دلالت بر این دارد که خوف و رجا هر دو باید در حد کمال باشند و منافاتى ندارد که هم خوف و هم امید هر دو خیلى زیاد باشند، چون هر یک از جهتى است. دیدن و ملاحظه رحمت واسعۀ‌الهى و بى‏نیازى وجود و بخشش و لطف پروردگار در باره بندگان باعث امید فراوان است و از سوی دیگر شدت غضب و کیفر بی‌مانندش و تهدیدهاى هراسناکى که به معصیت‏کاران دارد، منشأ خوف و بیم زیاد مى‏شود. علاوه بر این علت خوف و ترس مربوط به خود انسان و نقص و کوتاهى و تقصیر انسان و زشتى اعمال و نارسائى و قصور از دستیابى به ‌مراتب قرب و وصال الهى و غوطه‏ور شدن در کارهائى است که موجب زیان و بدبختى مى‏شود، ولى اسباب و علل امید و رجا مربوط به لطف و رحمت خدا و عفو و بخشش او و احسان و عنایت وافر و کامل اوست. پس ریشۀ خوف قصور و تقصیر بنده است و ریشه رجا کمال اوصاف خداوندى است و در هر دو طرف حد و مرزى نیست.

همان ‏طور که خوف به دلیل اینکه مقتضاى عقل و شرع و باعث ‏بر عمل است (به سبب بیم و ترس) از متعلقات قوه غضب است و نوع پسندیده و ستوده آن  و از فضائل آن به شمار مى‏رود، رجا متعلق به آن و از فضائل آن است، زیرا به مقتضاى عقل و شرع و باعث‏ بر عمل از حیث رغبت است.  تفاوت این است که خوف چون پیامد ضعف دل است، ‏به تفریط نزدیک‌تر است و رجا چون نتیجه قوت قلب است ‏به طرف افراط نزدیک‌تر، اگر چه هر دو ممدوح و پسندیده‏اند.»

در کلامی دیگر از امام صادق«ع» نقل شده است: «یَنبَغی للمؤمنِ أن یَخافَ اللّه‌َ خَوفا کأنّهُ یُشرِفُ على النّارِ، و یَرجوَهُ رجا کأنّهُ مِن أهلِ‌الجَنّهِ»(۷) : «سزاوار است که مؤمن از خداوند چنان بترسد که گویى بر لبه دوزخ قرار دارد، و به او چنان امیدوار باشد که گویى اهل بهشت است»

 

رابطه میزان شناخت افراد با امیدها و ترس‏ها

امید و ترس افراد به میزان شناخت و معرفت و نیازهایى که درک مى‏کنند بستگى دارد. مثلاً ترس و امید یک کودک دو سه ساله فقط در محدوده خواسته‏های در حال شکل‌گیری اولیه اوست. او هیچ وقت در باره مسائل بین‏المللى، اجتماعى، معنوى و اخروى و… ترس و امیدى ندارد، زیرا تصورى از آنها‏ ندارد. یا مثلاً  افراد عادى از یک سو از بیمارى، فقر، گرفتارى‏هاى زندگى و… ترس دارند و از سوى دیگر امیدوارند پولدار شوند و همسر خوب، خانه خوب و موقعیت اجتماعى خوبى را به دست آورند. افرادى که معرفت‏شان بیش‏تر است، مسائل معنوى را هم در نظر مى‏گیرند و از اینکه عقل و ایمانشان از بین برود مى‏ترسند و امیدوارند که بر معرفت و ایمانشان افزوده شود. کسانى هم که به آخرت ایمان دارند، به ثواب‏هاى اخروى امیدوارند و از عذاب‏هاى اخروى مى‏ترسند.

خوف و رجا منحصر به امور دنیایى نیستند، یعنى فقط امورى را که در دنیا از آنها‏ مى‏ترسیم یا به آنها امیدواریم شامل نمى‏شوند، بلکه با بالا بردن معرفتمان باید بفهمیم چه چیزهایى ترسیدنى و چه چیزهایى امیدبستنى هستند. عامل حرکت انسانى در قالب معرفت اسلامى، خوف از خدا و رجا به  خداست. دو عامل خوف و رجا موجب مى‏شوند تا انسان‏ها بر حسب مراتب ایمان و معرفت‏ خود، به عبادت خدا بپردازند.

توازن بین خوف و رجاء

خوف یکى از ابعاد وجودى انسان است که باید به شکل عبادت در وجود انسان ظهور پیدا کند. این خوف حتى در کسانى که اصلاً گناهى مرتکب نشده و معصوم‏اند وجود دارد. آنها با اینکه مى‏دانند مورد آمرزش خدا قرار مى‏گیرند، اما به دلیل توجهى که به صفت قهاریت ‏خداوند دارند، فقط قهر خدا را مى‏بینند و خود را فراموش مى‏کنند. رجای آنها نیز در اثر توجه به صفات جمالیه خداوند است. البته در این مرحله هم ممکن است در وجود بعضى از افراد خوف بیش از رجا ظهور پیدا کند و یا برعکس. کامل‏ترین افراد کسانى هستند که در وجودشان هر دو عامل خوف و رجا در حد تعادل وجود داشته باشد.

خوف و رجا امورى تشکیکى و ذومراتب اند و حد نصابى دارند که مومن باید حداقل مرتبه آن را داشته باشد. اگر امید انسان به رحمت‏خداوند به‌گونه‏اى باشد که فکر کند کارهاى او دخالتى در سرنوشتش ندارند و رحمت‏خدا  به‌قدری واسع است که همه را مى‏آمرزد، باعث مى‏شود تا انسان گستاخ شود و از ارتکاب گناهان باکى نداشته باشد. این امید، در واقع رجاء کاذب است و واقعیت ندارد، زیرا خداوند از روى اعمال افراد، آنها‏ را مى‏آمرزد و به بهشت مى‏برد یا عذاب می‌کند و به جهنم مى‏برد.

راه درسـت در زمـیـنه خوف و رجا راه اعتدال است، زیرا با توجه به بیان مفهوم رجا، رجاى الهى دقـیـقـاً در راستاى نجات انسان از گناهان گذشته و توبه و پشیمانى از آنها و رهایى از ادامه گـنـاه عـمـل مـى‌کـنـد. اگر نتیجه رجا ادامه گناه یا افزایش روحیه عصیان باشد، طبعاً رجاى غلط وانحرافى است و نمى‌تواند همراه با خوف باشد.

انـسـان بـه واسـطـه رجـاى بیش از حد به وادى آمال و آرزوهاى بى‌جا کشیده مى‌شود و از انجام تـکـالیـف بـاز مـى‌مـانـد و بـه واسطه خوفِ زیاد به نا امیدى کشیده مى‌شود و در او انگیزه‌اى بـراى انـجام وظایف باقى نمى‌ماند. قرآن کریم مى‌فرماید: «وَلا یَاءمَنُ مَکرَاللّهِ اِلا القَومُ الخاسِرُونَ»(۸) : «جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمى‏دانند.»

خـوف نـیـز در حد معیّنى پسندیده است که تحت‌الشعاع قرار ندادن امید است. اگر خوف از حد خود تجاوز کند، به ناامیدى منجر مى‌شود وعین گمراهى خواهد بود. قرآن کریم مى‌فرماید:«(وَلایَیاءَسُ مِن رَوحِ‌اللّهِ اِلا القَومُ الکافِرُونَ)»(۹):  «از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند.»

امید با خوف و ترس قابل جمع است و نقطه مقابل ترس نیست. امید و رجا با ترس و خوف همراه و دوست صمیمى است. هنگام خوف و ترس و احتمال پیش آمدن خطر، بیشتر احتیاط می‌کنیم و انتظار رسیدن به هدف و رغبت و میل به آن قوى‏تر می‌شود و این همان حالت امید است.

خوف برتر است یا رجا؟

اگـر بـر قـلب انـسـان، درد غـفـلت از مکر و عذاب خدا و غرور تکیه بر لطف خدا غالب شود، در ایـنـجـا خـوف، بـرتـر و لازم‌تر است. و اگر ناامیدى از رحمت خدا بر قلب او غالب شود، امیدوارى بـهـتـر اسـت. در مـؤ مـن مـتـّقـى کـه ظـاهـر و بـاطـن و آشـکـار و نـهـان او از اعـمـال نـاپـسـنـد مـنـزه اسـت، بـهـتـر اسـت کـه خـوف و رجـا در قـلبش مـتـسـاوى و متعادل باشند.

ایـنـکه در بسیارى از مردم، امیدوارى به بخشش وعفو خداوندى بیش از ترس از عذاب الهـى اسـت، بـه خاطر نقصان  معرفت و غرور  به لطف و عنایت خداست. در حالى که در مورد زندگى قبل از مرگ چنین کسانى، بهتر آن است که خوف، بیش از رجا باشد و در لحظات مرگ آنـان، بـهتر است رجا و خوش‌گمانى آنان بیش از خوف باشد، زیرا خوف، نقش شلاق را در وادار کـردن بـه کـار دارد، در حـالى کـه بـه هـنـگـام مـرگ کـار از کـار می‌گذرد و مـوقـع عـمـل بـه اتـمـام می‌رسـد. پـس در آنـجا، ترس دیگر کار بردى ندارد؛ زیرا رگ‌هاى حیات بـریـده می‌شوند و زمان مرگ انسان فرا می‌رسد. ولى در چنین موقعیتى، رجا و امید به خدا قلب را تـقـویـت و خدا در نظرش دوست داشتنى جلوه مى‌کند، خدایى که تمام امید و آرزوى انسان به اوست.

ترجیح رجا بر خوف

عبادتی که از امید ناشی شود بهتر از عبادتی است که از خوف سرچشمه می‌گیرد، زیرا نزدیک‌ترین  بندگان به خدا محبوب‌ترین آنهاس، و محبت موجب غلبه رجا بر قلب می‌شود. برای مثال دو سلطان را در نظر بگیرید که یکی را از ترس عقاب خدمت می‌کنند و دیگری را به امید پاداش. و به همین خاطر است که در شرع مقدس بر حسن‌ظنّ و رجا مخصوصاً به هنگام مرگ تاکید شده است.

در احوال حضرت یعقوب(ع) آمده است: خدای تعالی به یعقوب وحی کرد آیا می‌دانی چرا بین تو و یوسف جدایی افکندم؟ به خاطر این که گفتی: « إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُون»(۱۰) چرا از گرگ ترسیدی و به  من امیدوارنبودی؟ و چرا به غفلت برادرانش توجه داشتی، ولی از محافظت من غافل بودی؟»(۱۱)

خوش‌بینی غیرواقعی (تمنا وآرزو )

نکوهش آرزو

مفهوم «امل» و «امنیه » با هم و با امید تفاوت‌هایی دارند. در آیات وروایات «آرزو» به پسندیده وناپسند تقسیم شده است. اگر انسان تحت تربیت صحیح قرار گیرد، آرزوهای خود را متوجه کمال مطلق وآرامش دائمی می‌کند که آنها را آمال محموده که همان «امید»باشد، گویند و اگر تحت تربیت صحیح نباشد، آرزوهایش پوچ و سست وخیالات باطل هستند.

خداوند در قران می فرماید :« لَیسَ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِیِّ أَهلِ الکِتابِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِهِ وَ لا یَجِد لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرا »(۱۲): «فضیلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. هر کس عمل بدى انجام دهد، کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا، ولى و یاور خود نخواهد یافت.»

در تفسیر مجمع‌البیان و تفاسیر دیگرآمده است که مسلمانان و اهل کتاب هرکدام به دیگرى افتخار مى‏کردند. اهل کتاب مى‏گفتند پیامبر ما قبل از پیامبر شما بوده است، کتاب ما از کتاب شما سابقه‏دارتر است، و مسلمانان مى‏گفتند پیامبر ما خاتم پیامبران است، و کتابش آخرین و کامل‌ترین کتب آسمانى است، بنابراین ما بر شما امتیاز داریم. در این  آیه یکى از اساسى‏ترین پایه‏هاى اسلام بیان شده است که ارزش وجودى اشخاص و پاداش و کیفر آنها هیچ‌ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلکه تنها بستگى به عمل و ایمان دارد. این اصلى‌ ثابت و سنتى تغییرناپذیر و قانونى است که تمام ملت‏ها در برابر آن یکسانند. فضیلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. «رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَو کاَنُواْ مُسلِمِینَ، ذَرهُم یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمُون»(۱۳).«کافران هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند، چه بسا آرزو ‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند. بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به‌زودى خواهند فهمید!»

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که در میان کافران افرادى باشند که هنوز پرتوى از وجدان بیدار در دل‌هاى آنها هست و هنگامى که دعوت پیامبر اسلام و این آیات کتاب مبین با  محتواى دلپسندش را مى‏بینند، در اعماق دل به آن علاقمند مى‏شوند و آرزو مى‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند، ولى تعصب‌ها و لجاجت‌ها و یا منافع مادى به آنها اجازه نمى‏دهد که این واقعیت بزرگ را بپذیرند، لذا همچنان در زندان کفر و بى‌ایمانى محصور مى‏مانند. در حدیثی از امیر مؤمنان علی(ع)  نقل شده است: «جَماع الشرِّ فی الاغتِرارِ بالمُهَلِ والاتکالِ علی الامل»(۱۴) : «مجموعه شر و فساد در مغرور شدن به مهلت‌های الهی و تکیه کردن بر آرزوهاست.»

ویژگی‌های آرزوهای غیرواقعی

در روایات آرزوهائی که بهره‌ای از واقعیت نبرده‌اند با عناوین ذیل نکوهش شده‌اند:

*پوچ، دروغین وفریبنده بودن

از آنجا که  برخی نگرش‌ها به آینده، تخیلی است و مبنا و واقعیت ندارد، لذا گاهی به خاطر غیرمعقول بودن و یا بدون کسب مقدمات وتلاش مناسب، آرزو ها مورد نکوهش قرار گرفته‌ و در آیات و روایات مذمت شده‌اند.

امام على(ع) می‌فرمایند:« اتَّقُوا باطِلَ الأملِ، فَرُبَّ مُستَقبِلِ یومٍ لیسَ بِمُستَدبِرِهِ، و مَغبُوطٍ فی أوَّلِ لَیلِهِ قامَت بَواکِیهِ فی آخِرِهِ.»(۱۵) : « از آرزوى پوچ و باطل بپرهیزید، زیرا چه ‌بسا کسى که به امید فردا بود، ولى آن‌را پشت سر نگذاشت و چه بسا کسى که در آغاز شب به او غبطه مى‌خورند، ولى در پایان آن به حال او مى‌گریند» و نیز فرمودند: «الأملُ خادِعٌ غارٌّضارٌّ».: «آرزو، گمراه کننده، فریبنده و زیان‌بار است»

تکیه به عامل و علت غیرحقیقی مذمت شده است، زیرا دروغین است. امام باقر(ع) فرمودند: «ایّاک والرجا الکاذِبَ فَاِنّهُ یوُقِعِکَ فی الخَوفِ الصّادق»(۱۶) : « از امید دروغین بپرهیز که تو را گرفتار ترس حقیقی می‌کند»

* سراب

برخی از انسان‌ها در اثر توهم، سراب را آب می‌پندارند وپس از رسیدن به مقصد متوجه اشتباه خود می‌شوند. برخی آرزوها هم چنین هستند. انسان چیزهایی را آرزو می‌کند و به آن دل می‌بندد که یا به آن نمی‌رسد یا اگر برسد، مطلوب خود را در آن نمی‌یابد به همین دلیل راحتی واستقرار دایمی را درک نمی‌کند.  به عبارت دیگر همچنان‌که سراب حالت فریبندگی دارد، آرزوها هم مانند سراب، نیست‌هارا هست‌نما می‌کنند.

امام على(ع) فرمودند: «الأملُ کالسَّرابِ : یَغِرُّ مَن رَآهُ، و یُخلِفُ مَن رَجاهُ»(۱۷) : «آرزو چون سراب است که بیننده‌اش را مى‌فریبد و امیدش را مأیوس مى‌سازد.» یا : «من امل الری من السراب خاب امله ومات بعطشه ».«کسی که انتظار سیراب شدن از سراب را داشته باشد، به آرزوی خود نمی‌رسد وبا عطش آن می‌میرد.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره ق ۳۳

۲- حجر ۴۹،۵۰

۳- سجده ۱۶

۴- کنز‌العمّال،ح، ۵٨۶٧

۵- غرر الحکم، ۵٠۵۵، میزان الحکمه ،ج۳، ح۵۴۳۵

۶- غررالحکم، ۵٠۵۶ .میزان‌الحکمه، ج۳، ح۵۴۳۶

۷- مجمع البیان،ج ۹،ص١۴

۸- سوره اعراف، ۹۹

۹- سوره‌یوسف، ۸۷

۱۰- سوره یوسف، ۱۳

۱۱- اخلاق شبر، باب پنجم، خوف ورجا، ص۳۸۰

۱۲- سوره نساء ،۱۲۳

۱۳- سوره حجر، ۳

۱۴-غرر الحکم ، ۵۵

۱۵-غررالحکم، ۲۵۷۲

۱۶- بحارالانوار ج۸ ، ۱۶۴،۱

۱۷- غرر الحکم، ١٨٩۶

۱۸- غرر الحکم ،ح ۹۰۶۴

سوتیترها:

۱٫

پیامبر خدا «ص» فرمودند :« لو یَعلَمُ المؤمنُ ما عِندَ اللّه ِمِن العُقوبَهِ ما طَمِعَ فی الجَنّهِ أحَدٌ، و لَو یَعلَمُ الکافِرُ ما عِندَ‌اللّه ِمِن الرَّحمَهِ ما قَنَطَ مِن‌الجَنّهِ أحَدٌ»: «اگر مؤمن از کیفر خدا آگاه بود، هیچ کسى به بهشت امید نمى‌بست و اگر کافر از رحمت خدا آگاه بود، هیچ کسى از بهشت نومید نمى‌شد.»

 

۲٫

در میان کافران افرادى باشند که هنوز پرتوى از وجدان بیدار در دل‌هاى آنها هست و هنگامى که دعوت پیامبر اسلام و این آیات کتاب مبین با  محتواى دلپسندش را مى‏بینند، در اعماق دل به آن علاقمند مى‏شوند و آرزو مى‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند، ولى تعصب‌ها و لجاجت‌ها و یا منافع مادى به آنها اجازه نمى‏دهد که این واقعیت بزرگ را بپذیرند، لذا همچنان در زندان کفر و بى‌ایمانى محصور مى‏مانند.

 

 

 

30نوامبر/16

ضرورت استقلال اقتصادی بر اساس آموزه های دینی

 

عبدالله اصفهانی

* به سوی استقلال اقتصادی

چندین سال متوالی است که رهبر معظم انقلاب بر مفاهیم اقتصادی، از قبیل اصلاح الگوی مصرف، همت و کار مضاعف، جهاد اقتصادی و نیز تصریح آشکار بر تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی با عزم ملی و مدیریت جهادی تأکید می‌ورزند.

از این تأکیدها برمی‌آید که امور مذکور از دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های ریشه‌دار ایشان است. در واقع محورهای یاد شده به اصل انقلاب اسلامی برمی‌گردد و از شعارهای اساسی این قیام بزرگ شیعی، بحث خودکفایی و استقلال در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.

به نظر می‌رسد رهبر معظم انقلاب اسلامی خطری جدی را احساس کرده‌ و با درایت و بصیرت خویش متوجه شده‌اند که یک نوع فاصله‌گیری از آرمان‌های انقلاب اسلامی و خودکفایی در عرصه‌های مختلف صورت گرفته و همین باعث گردیده بر مضامین اقتصادی تولیدگرا اصرار ورزند. بخشی از این معضلات را می‌توان در فقر نگاه راهبردی و عدم مدیریت توأم با برنامه‌ریزی مدبرانه مسئولین تفسیر کرد. کارگزاران باید سیاست‌ها را به‌گونه‌ای تنظیم کنند که این نگرش رفیع، ارزشی و خنثی‌کننده نیرنگ دشمنان بر تصمیم‌های روزمرگی، شتابزده، فصلی و تقویمی رجحان یابد.

اگرچه در دهه‌های اخیر در عرصه‌های اقتصادی تحولات امیدوارکننده‌ای روی داده‌اند، اما واقعیت این است که این دگرگونی‌ها تولیدمدار نبوده‌ و غالباً بر توزیع و مصرف تأکید داشته‌اند. این روند با منویات رهبری فاصله دارد و عوارض زیان‌باری را به دنبال خواهد داشت.

سیاست استکبار جهانی در قبال جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده که می‌خواهد با اعمال تحریم‌های اقتصادی، کشور ما را به زانو درآورد و نظام اسلامی را وادار به عقب‌نشینی از مواضع ارزشی خود کند. متأسفانه سازمان‌های بین‌المللی هم این روند را پیگیری می‌کنند و مدام در فکر بحران‌آفرینی علیه ایران‌ هستند.

توجه به مسایل مهم، ایجاد همدلی و همفکری در میان مردم و مسئولان و راهبردهای مشترک می‌توانند به صورت اقداماتی پیشگیرانه، خطرها و توطئه‌ها را خنثی کنند. قطعاً تعیین اولویت‌های کشور زمینه‌ای مهم برای حفظ استقلال، شناخت سیاست‌ها و راه‌حل مشکلات است.

افزایش توان اقتصادی در کشور نشان‌ می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران اکنون در مسیر رشد و توسعه به جایگاهی رسیده است که به عنوان الگوی یک نظام دینی موفق در سراسر جهان شناخته می‌شود و حضوری قوی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دارد. همین مسئله باعث شده است که ایران مقتدر در مقابل زیاده‌خواهی‌های سیاسی دشمنانی که در مسیر حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سنگ‌اندازی‌های گوناگون و حیله‌های متعدد برای مسدود کردن راه‌های توسعه کشور تلاش کرده‌اند، قد علم کند.

لذا اگر مدیران ارشد کشور استراتژی‌های رهبری را کاربردی کنند، کشور به سوی خودکفایی راستین حرکت می‌کند و از وابستگی به کشورهای بیگانه رهایی می‌یابد. بدیهی است تأکید بر تولید ملی و اصلاح الگوی مصرف به اهتمامی گسترده از سوی مردم و کارگزاران نیاز دارد. در این زمینه نکته حائز اهمیت نقش دولت است که بایستی فرصت‌ها را ساماندهی کند، فضا و بسترهای مناسب را به وجود آورد و از این رهگذر هزینه‌های تحمیل شده بر کشور را که عوارض سیاسی و فرهنگی مهمی دارند، از بین ببرد، مصرف‌زدگی را کاهش دهد، به‌طور زیربنائی به معضل اشتغال بپردازد و از بروز شغل‌های کاذب و واسطه‌ای بپرهیزد. البته تحقق این امور مستلزم عزمی فراگیر و مدیریتی جهادی است.

 

* گره‌گشایی مدیران فرزانه

قبول مسئولیت در نظامی صالح ایجاب می‌کند که هر مدیری به میزان مسئولیت خود، ویژگی‌هایی را در خود و کارمندان خود پرورش دهد. خصالی که مدیر را قادر می‌سازد همه نیروها را برای سوق دادن کشور به سوی توسعه‌ای پایدار و ماندگار بسیج نماید عبارتند از:

 

۱ـ التزام عملی به موازین اعتقادی و ایمانی

التزام به تعالیم دینی، گرایش به حق، انجام وظیفه و هراس از خطاها و لغزش‌ها مدیر را از عصیان باز می‌دارد و ناروایی‌ها، آسیب‌ها و آفت‌ها را به پایین‌ترین حد تنزل می‌دهد. این نگرش توام با تدین برای یک سازمان و نهاد اداری آسایش خاطر و ثبات در خط‌مشی‌ها را به وجود می‌آورد و می‌توان آن را پشتوانه‌ای استوار برای سلامت امور و کسب موفقیت‌ها دانست. در این زمینه تعالیم ائمه هُدی کارگشا هستند.

امام سجاد«ع» فرموده‌اند: «انسان شایسته کسی است که خواست الهی را بر خواسته خویش مقدم بدارد و تمام توان خود را برای امور خداپسندانه به کار گیرد و باور داشته باشد حق‌محوری به عزت جاویدان نزدیک‌تر است.»(۱)

امام صادق«ع» فرموده‌اند: « ایمان فرد هنگامی کامل است که در تمام اوقات مراقب اعمال و رفتار خود باشد و مادامی که حیات دارد، هر وظیفه‌ای را که برعهده‌اش نهاده‌اند به‌طور کامل انجام دهد.»۲)

 

۲ـ نگرش خردمندانه و هوشیارانه

هوشیاری و تیزبینی و نخبگی مدیر، رهیافت درست و چیرگی بر نارسایی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها و دشواری‌ها را ممکن می‌سازد. خردمندی مدیر، بازدهی را افزایش می‌دهد، به تولید و ارتقای کیفی آن می‌افزاید، ارزیابی منطقی خسران‌ها و زیان‌ها و بررسی‌ها و برنامه‌ریزی‌های هدفمند و معنادار را قبل از اقدامات اجرایی میسر می‌سازد و فعالیتی بدون شناسایی و به صرف احتمال‌ها و تخمین‌ها، متوقف و راکد نمی‌شود.

رهاورد مثبت و نتیجه‌ مطلوب با درایت و عقلانیت مدیر پیوندی ناگسستنی دارد. البته خردمندی با درک عمیق، مطالعه، افزایش دانش و ظرفیت‌های علمی، تجربه‌اندوزی‌های مفید و آگاهی‌های توأم با نیازسنجی و شناخت مقتضیات زمان، ممکن می‌گردد. هرگونه اقدام و فعالیتی بدون تأمل، درنگ و شناخت اصولی، فسادانگیز و زیان‌بار است.

نگرش عاقلانه و رفتار عالمانه و تصمیم‌گیری‌های متکی بر مستندات و دلایل قانع‌کننده ایجاب می‌کند که مدیر، شیفته زراندوزی، تکاثر، سلطه‌گری، جاه‌طلبی و حرکت‌های متملقانه و چاپلوسانه نشود، دوست و دشمن را به‌درستی بشناسد، از نیرنگ‌های دشمنان و منافقان دچار غفلت نشود، به‌نحو مقتضی و متناسب موضع‌گیری کند، از هر ماجرایی عبرت بیاموزد و تهدیدها و تحریم‌ها را به فرصت‌های سازنده و رشددهنده تبدیل نماید.

مدیر فرهیخته، معاونان، کارشناسان، مشاوران و کارکنان تحت امر خویش را به‌درستی و با در نظر گرفتن لیاقت‌ها و شایستگی‌هایشان شناسایی می‌کند و با در نظر گرفتن ملاک‌های منطقی و آزمون‌های عینی و عملی مأموران، افراد مطمئن، صالح و امانتدار و مردم‌پسند را به کارها می‌گمارد. بی‌جهت به کسی اعتماد و بی‌دلیل موجه کسی را از خود طرد نمی‌کند و نمی‌رنجاند.

مدیر خلاق و مبتکر، اهداف ارزشمند، ثمربخش و گره‌گشا را مطرح می‌کند، همت خود را در راستای تحقق آنها به کار می‌گیرد، تولیدات و کارکردهای انجام شده را ناچیز می‌انگارد و سعی می‌کند موفقیت‌های بزرگ‌تری را به دست آورد.

برخوردهای موقرانه و خوشایند و منصفانه مدیر با کارکنان در همبستگی نیروها و سازماندهی آنان بسیار مؤثر است. مدیری که با رفتار و اخلاقش در دل‌ها جای می‌گیرد، اعضای اداره‌اش با انگیزه‌های قوی، همدلی و تلاش‌های صادقانه در جهت بر طرف کردن مشکلات و کاستی‌ها اهتمام می‌ورزند و برای افزایش توانمندی علمی و فنی خود و دستیابی به دانش‌های جدید که به بهبود کیفی و کمی محصولات و فرایندها کمک می‌کند، می‌کوشند.

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «شخص عاقل، ناگزیر در کار خود اندیشه می‌کند و اهل زمان خویش را به‌درستی مورد شناسایی قرارمی‌دهد.»(۳)

از امام صادق«ع» نقل شده است: «اگر دوست داری نعمت بر تو کامل گردد و امورت به سامان برسد، در کارهایت افراد پست و نادان را به کار مگیر.»(۴)

رسول اکرم«ص» ذیل صفات افراد باایمان فرموده‌اند: « یطْلُبُ مِنَ الْأُمُورِ أَعْلَاهَا؛(۵) مؤمن عالی‌ترین امور، ارزنده‌ترین اهداف و کارسازترین راهکارها را برمی‌گزیند.»

امام جواد«ع» هشدار داده‌اند: «کسی که قبل از آزمودن اشخاص به آنان اطمینان کند، خود را در معرض هلاکت قرار می‌دهد و به فرجامی پررنج و درد گرفتار می‌آید.»(۶)

 

۳ـ نشست‌های مشورتی

دریافت نظر خردمندان مؤمن، متخصصان اهل تعهد و تدین، دوراندیشان دلسوز و تجربه‌دیدگان خوش‌فکر، مدیر را در به دست آوردن یافته‌های جدید برای افزایش بهره‌وری و تولید، مدد خواهد رساند و راه نویی را پیش روی او می‌گشاید.

این سخن برگرفته از فرمایشات امام صادق»ع» است که: «نظرخواهی و نشست‌های مشورتی فایده‌های علمی فراوانی را در بردارد. خردمند بر اثر مشورت به شناخت معارف جدید دست می‌یابد و در راستای اهداف خود از آنها استفاده می‌کند.»(۷)

در منظر دینی، خودرأیی آفتی بزرگ است که آدمی را از راه درست باز می‌دارد. استبداد در رأی و نظر ریشه در جهالت دارد و سرانجامش هلاکت است. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: « قَد خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأیِه: هر کس به رأی خود بسنده کند، خویشتن را به مخاطره افکنده است.»

بینش عاقلانه و خیرخواهانه اقتضا دارد که آدمی از افکار دیگران استفاده کند و از داوری و تصمیم‌گیری براساس توهمات خویش بپرهیزد. نظرخواهی از صاحبان‌ فکر، معرفت، بصیرت و دانش این فواید را دربردارد:

انسان را از اندیشه‌های گوناگون مطلع می‌سازد، جنبه‌های گوناگون موضوع نمایان می‌شوند، چاره‌سازی برای برداشتن موانع و مشکلات آسان می‌گردد، بن‌بست‌ها گشوده می‌شوند، انسان از مقاصد و نیرنگ‌های دشمنان آگاه می‌شود، خط‌مشی‌ها را در می‌یابد، خطاها را می‌شناسد و بر اساس واقعیت‌ها و در حد مقدورات، امکانات و نیازها به تولید می‌پردازد و از سقوط و خسران در امان می‌ماند.

امام علی«ع» فرموده‌اند: «آنکه مشورت می‌کند در امورش درنمی‌ماند (حیران و سرگردان نمی‌شود)(۸) و کسی که با خردمندان مشورت می‌کند، به سوی صواب و درستی رهنمون می‌شود.»(۹)

مشورت با دیگران و تشکیل «اتاق فکر»، بی‌علاقگی افراد به موفقیت نهاد مربوطه را از بین می‌برد، از مخالفت‌ورزی‌ها، سنگ‌اندازی‌ها و کارشکنی‌ها پیشگیری می‌کند و افراد را برای شرکت فعال در کارهای اساسی و زیربنایی مهیا می‌سازد. یک مدیر شایسته از انتقادهای سازنده و نظرات اصلاحی استقبال می‌کند، در زمینه رفع نقص‌ها و درمان نارسایی‌ها وسعت نظر دارد، اجازه می‌دهد کاستی‌های مجموعه تحت امرش نمایان و برای رفع آنها راهکارهای درست ارائه شود. مدیر لایق به بهبودی کار و افزایش کیفیت، فکر و در این راستا از دیدگاه‌های افراد با سلیقه‌ها و گرایش‌های مختلف استقبال می‌کند، از ستایشگران افراطی متنفر است و تعریف‌های چاپلوسان را با اجرای مدیریت منطقی در تعارض می‌داند، زیرا مدح‌ بی‌جا و تشویق‌های موهوم موجب تباهی و نشانه عدم صداقت هستند.

 

۴ـ عزمی استوار و اراده‌ای راسخ

بخشی از کارایی مدیر به توان او در تصمیم‌های مهم و شهامتش در چالش‌ها و بحران‌ها بستگی دارد. خوف بی‌جا ناشی از حقارت، ناتوانی وتزلزل شخصیت است. هراس‌های بی‌مورد و بی‌دلیل، نه تنها نارسایی‌ها را برطرف نمی‌کند، بلکه آسیب‌زایی به همراه دارد و بر قامت مدیران فرهیخته و دین‌باور زشت و نارواست.

مدیر توانا با عزمی استوار ناشی از عزت و صلابت به نبرد با بی‌ثباتی‌ها می‌رود و اراده‌های مجموعه اداری خود را برای بهره‌وری بالا و گام برداشتن به سوی استقلال واقعی اقتصادی و اجتماعی، منسجم و متحد می‌سازد.

هر جا نیازی احساس شود و مصلحتی اقتضا کند، به تناسب آن، تصمیم لازم را می‌گیرد و قبل از هر تصمیمی بررسی‌های لازم را انجام می‌دهد و برای دستیابی به راه صواب و مطمئن‌ اهتمام خود و همکاران و عوامل و امکانات را به کار می‌گیرد. از این روی تصمیم‌هایش آگاهانه و عاقبت‌اندیشانه‌اند و ثمراتی افتخارآفرین به دنبال خواهند داشت.

امام علی«ع» فرموده‌اند: « اصْلُ الْعَزْمِ الْحَزْمُ وَ ثَمَرَتُهُ الظَّفَر: ریشه دوراندیشی در اراده‌ای استوار نهفته است و دستاوردش ظفرمندی است.»(۱۰)

مدیر محروم از تدبیر، گام‌های ناقص و بدون حسابگری برمی‌دارد. فرجام‌اندیشی و برنامه‌ریزی مناسب رکن اساسی پیشرفت و دستیابی به اهداف عالی است. کارگزار با تدبیر با پیشگیری از اسراف‌ها و استفاده درست از منابع و امکانات به رشد اقتصادی کمک می‌کند. به فرمایش حضرت علی«ع» سیاست‌گذاری نیک برای جبران کمبود و تأمین نیازها پیش درآمد صلاح و سامان‌یابی است.(۱۱)

امام صادق«ع» تأکید نموده‌اند: «بقا و پیشرفت جامعه و مردم در این است که سرمایه و امکانات دراختیار کارگزارانی متخصص قرار گیرد. فرزانگانی که سازماندهی و جهت‌دهی مطلوب دارند و بایسته‌ها را انجام می‌دهند.»(۱۲)

مدیر کارآمد با بررسی مهارت‌ها و سنجش آنها با عقل و تجربه نوآوری می‌کند و با مقایسه، بهترین‌ها را در زمان خود به وجود می‌آورد، به اهداف والا، بلند و برتر فکر می‌کند و با مدیریتی مناسب و همتی والا، دستاوردهایی ارزشمند را عاید مجموعه خود می‌سازد.

 

۵ـ نظارت عالمانه

نظارت و ارزشیابی، مدیر را از کم و کیف محصولات تولید شده و بازدهی زیرمجموعه‌اش آگاه می‌سازد و تضمینی است برای استفاده بهتر از فرصت‌ها و امکانات و افزایش کارآمدی و بهبود تولید و بازاریابی مناسب. نظارت به مدیر در اعمال مجازات‌های خردمندانه و عادلانه و تشویق‌های مناسب کمک می‌کند. در حوزه نظارت و کنترل، هوشیاری ویژه‌ای لازم است. فرصت‌طلبان، فتنه‌جویان و چاپلوسان باید از دلسوزان و خیراندیشان باز شناخته شوند. چه بسا افرادی لباس مشفقان و ناصحان را بر تن می‌کنند، ولی در واقع تنگ‌نظر، کینه‌توز و جاهلند و از زاویه‌ای محدود به امور می‌نگرند. ارزیابی شتاب‌زده در باره افراد و امور بر اساس گفته‌های این ریاکاران، غیرمنطقی و ناصواب است. فقدان نظارت لازم بر کارها، خلل و فساد ایجاد می‌کند. حضرت علی«ع» در فرازی از نامه به مالک اشتر می‌فرمایند:

«هر عیبی که در نویسندگان و دبیران (کارمندان و کارگران) تو باشد، اگر از آنها غفلت‌ بورزی، مسئول خواهی بود.»(۱۳)

 

۶ـ مدیر مهذّب

در نگرش دینی مدیر قبل از هر چیزی انسانی خودساخته و وارسته است مدیر صاحب  غنای نفسانی با دستیابی به امکانات، خودباخته و حیرت‌زده نمی‌شود و مقام و قدرت سبب سقوط او در دام طمع نمی‌گردد، رشوه او را نمی‌فریبد، از اعمال قدرت در هنگام انجام وظیفه هراسی ندارد، نفوذناپذیر است و با شکیبایی شکوهمند و سینه‌ای گشاده و ظرفیتی بالا در کمین فرصت‌های افتخارآفرین و طلایی است.

یک مدیر شایسته با وجدانی بیدار به کار و تلاش می‌پردازد، برخوردهایش با کارمندان و عوامل اداری محبت‌آمیز، محترمانه و فروتنانه است، در رفتارهایش عدل و انصاف موج می‌زند، خودپسندی و خود بزرگ‌بینی را در خود کشته و از  خودنمایی رهایی یافته است. در اجرای دقیق امور و برنامه‌های مربوط به توسعه و تولید، پایداری و استقامتی شگرف دارد، از اقرار به خطاها باکی ندارد و کارهایش   پیشرفت اقتصادی را به همراه دارد. او آنچه را که در توانش نیست، نمی‌پذیرد، در گزارش کار و ارائه برنامه و تشریح فعالیت‌ها دروغ نمی‌گوید، غلو نمی‌کند و امور مربوط به اداره خود را اغراق‌آمیز جلوه نمی‌دهد. برای خواص و فامیل خود امتیاز قائل نمی‌شود، با توصیه این و آن، افرادی را به کار نمی‌گمارد و با تصمیم‌گیری درست، برخورد به‌جا و مناسب و پرهیز از زیاده‌روی در خرده‌گیری، از واکنش‌ منفی نیروها می‌کاهد.

مدیر متقی همه توان خود را برای قطع وابستگی به بیگانگان، بهبود زندگی مردم، رفاه عموم و آرامش اقشار گوناگون به کار می‌گیرد، مایه رحمت و گشایش است، کمبودها را از میان برمی‌دارد، دانا و آگاه بر اولویت‌هاست، مهم را بر اهم و مسائل فرعی را بر امور اصلی مقدم نمی‌دارد و امور مهم و کلیدی را به کاهلان، راحت‌طلبان و نااهلان نمی‌سپارد.

همواره خود را  در محضر خداوند متعال می‌بیند و برای حسابرسی و ارزیابی آماده است. امام صادق«ع» فرموده‌اند: «به هنگام قدرت خویشتندار باش و نفس خود را از سرکشی بازدار.»(۱۴) و امیرمؤمنان«ع» نوید داده‌اند: «هر کس برای مردمان کارهای نیک و مفیدی انجام دهد، دل‌های آنان را شیفته خود می‌سازد.»(۱۵)

 

 

۷ـ استفاده درست از منابع و امکانات

اگر از منابع موجود به صورت بهینه استفاده نشود، بی‌تردید وابستگی‌ها افزون‌تر و فقر و عقب‌افتادگی آشکارتر می‌شود. فقدان مدیریت کارا و مناسب، فقدان نظام تحقیقاتی فعال و پویا، محروم بودن از آگاهی‌های علمی و فنی، سیاست‌گذاری‌های نادرست، برنامه‌ریزی‌های غیراصولی، رسوبات فرهنگی واپسگرا و فقدان روح تلاش و بهسازی، اوضاع را وخیم‌تر می‌کند.

با برنامه‌ریزی اصولی و مدیریت می‌توان سرمایه‌های مادی و انسانی را درجهت رونق صنایع و فنون به کار گرفت و بر استحکام زیربناهای اقتصادی افزود. رشد سرمایه‌های مالی و اصلاحات اقتصادی از عوامل قطع وابستگی اقتصادی است و می‌توان آن را مایه عزت هر جامعه‌ای تلقی کرد.   ضروری است که سرمایه از انحصار طبقه‌ای خاص بیرون آید و از مصارف بی‌رویه پرهیز شود. در نگرش‌های دینی راکد نگهداشتن سرمایه، استفاده کنزمحورانه از آن و هدر دادنش به‌شدت مورد ملامت قرار گرفته است، زیرا روند اقتصاد جامعه را متزلزل و پیشرفت را با مشکل روبه‌رو می‌سازد.

امام صادق«ع» فرموده‌اند: «ویرانی و عقب‌ماندگی جامعه زمانی رخ می‌دهد که اموال و امکانات در دست کسانی قرار گیرد که نمی‌توانند از آنها استفاده درست و هدایت‌شده‌ای بکنند، موارد سرمایه‌گذاری را تشخیص نمی‌دهند و با اموال و امکانات، کارهای ضروری را انجام نمی‌دهند.(۱۶)

 

۸ـ اصلاح زیربناها

مدیران ارشد و نهادهای ستادی نظام اسلامی باید به زیربناهای اقتصادی جامعه سامان دهند و زمینه‌های مناسب را برای فعالیت‌های مولد، کاهش هزینه‌ها، ارائه خدمات و توزیع مطلوب فراهم سازند. از این رو، ساخت بندرگاه‌ها، سدها، آزادراه‌ها، فرودگاه‌ها، سردخانه‌ها، نیروگاه‌ها و هر آنچه در افزایش کارآیی نیروی انسانی مؤثر است، از جمله آموزش و بهداشت، ضرورت دارند.

سامان‌ دادن به مشکلات فردی و اجتماعی، رفع موانع‌، رسیدگی به خواسته‌های اصولی و منطقی مردم و برآوردن نیازهای عمومی با ساخت زیربناهای اقتصادی رابطه مستقیم دارد و در بینش دینی از بهترین کارها به حساب می‌آید.

توجه به احسان، صدقات، انجام امور معروف و روی آوردن به اعمال‌ صالح از جمله این امور مهم  هستند. امام صادق«ع» فرموده‌اند: «بی‌تردید پایداری مسلمانان و اسلام در این است که اموال و امکانات نزد کسانی باشد که حق را در آن سرمایه‌ها شناسایی و به معروف عمل می‌کنند.»(۱۷)

نهادهای زیربنایی کشور باید با اصلاحات فرهنگی لازم و تغییر نگرش‌ها نسبت به مال و سرمایه و نقش آن در رشد اقتصادی و سامان‌دهی زندگی و رفع مشکلات، فضای مناسب را برای سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های تولیدی و تجاری سالم فراهم آورتد و از تشدید دامنه اختلافات‌، فتنه‌ها و آشوب‌ها و هر آنچه که امنیت اجتماعی و حیات اقتصادی را به مخاطره‌ می‌اندازد جلوگیری کنند تا هر فرد و  صنف و گروهی در پرتو فعالیت‌های سالم و بر اساس قانون و حق و عدل به حقوق بایسته خویش دست یابد، به حریم حقوق کسی تجاوز نشود و جامعه در مسیر رشد و پیشرفت با مشکلات و موانع بازدارنده و خطرآفرین روبه‌رو نگردد.(۱۸)

امام سجاد«ع» می‌فرمایند: «بدان که خداوند متعال برای مردم آسانی [و فراوانی] خواسته است، نه تنگنا و سختی‌.»(۱۹)

 

۹ـ اهتمام در مسیر تولید و توسعه

فرهنگ اسلامی و تعالیم قرآن و عترت، پیروان خویش را به سوی قطع وابستگی به اجانب و بی‌نیازی از قدرت‌های سلطه‌گر فرامی‌خواند. در نگرش‌های ارزشی، عزت، عظمت و سرافرازی در این است که رشته‌ها و پیوندهای وابستگی اقتصادی قطع شوند. بدیهی است استقلال اقتصادی، جامعه را بیش از پیش به مقابله با توطئه‌گران یاری می‌دهد. تکیه بر تولید داخلی در اسلام به عنوان یک ارزش مطرح است و هر مسلمانی باید این شعار را با خود زمزمه کند تا با تار و پودش عجین شود. رسول‌اکرم«ص» این‌گونه با خداوند نیایش می‌کنند: «خدایا به انسان‌های اهل شرارت محتاجم مکن.»(۲۰)

اسلام برخورداری از کمال مطلوب را در این می‌داند که انسان با ساز و کارهای مشروع، خود را از وابستگی‌های اسارت‌آور و زیان‌بار برهاند. جامعه باید به خود و امکانات خودی متکی باشد و آنچه را که می‌خواهد با دانش و مهارت نیروهای بومی عملی سازد و از اینکه دیگران نیازهای او را برطرف کنند قطع امید کند. حضرت علی«ع» هشدار داده‌اند که امکانات دیگران انسان را به سعادت نخواهد رساند.(۲۱) همچنین از آن امام همام است که: «جامعه و فردی که می‌خواهد آزاد و مستقل و سربلند زندگی کند، باید فکر وابستگی به دیگران را از دل و ذهن خود بیرون کند.»(۲۲)

در بینش آیین متعالی اسلام، توسعه و ترقی واقعی با خودکفایی رابطه‌ نزدیک دارد و حتی کوچک‌ترین رگه‌های وابستگی ناخوشایند و مذموم تلقی می‌شود. سخن حضرت علی«ع» بر این محور استوار است که: «توانمندی واقعی در قطع وابستگی به دیگران و ناامیدی از آنان است.»(۲۳)

وابستگی اقتصادی به دیگران، استقلال سیاسی را به مخاطره می اندازد و حتی دامنه خطر را تا تهدید ارزش‌های دینی و فضلیت‌ها و مکارم پیش می‌برد. در مقابل، خوداتکایی و تکیه بر تولیدات داخلی و بسنده کردن به امکانات خود، هویت، عزت و اقتدار جامعه و نظام را تقویت می‌کند. خودکفایی، برخورد عاقلانه و واقع‌گرایانه با امور است، ریشه در خودباوری دارد و نوعی بهره‌وری از امکانات و منابع به حساب می‌آید. جامعه زمانی به شکوفایی می‌رسد که در مسیر خوداتکایی گام بردارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۵، ص ۳۹۵٫

۲ـ‌همان مأخذ، ج ۱۱، ص ۱۲۷٫

۳ـ‌الحیاه، گروهی از نویسندگان، ترجمه احمد آرام، ج اول، ص ۲۴۹٫

۴ـ وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۱۸٫

۵ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۱، ص ۱۷۹٫

۶ـ الحیاه، ج اول، ص ۲۵۲٫

۷ـ مستدرک الوسایل، ج ۸، ص ۳۴۵٫

۸ـ الحیاه، ج اول، ص ۳۱۵٫

۹ـ همان مأخذ، ج اول، ص ۳۱۴٫

۱۰ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۶، ص ۳۰۵٫

۱۱ـ همان، ج ۱۰، ص ۱۴۲٫

۱۲ـ الحیاه، ج ۵، ص ۹۱٫

۱۳ـ نهج‌البلاغه، نامه حضرت علی«ع» به مالک اشتر.

۱۴ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۸۷٫

۱۵ـ همان، ج ۱۲، ص ۳۴۷٫

۱۶ـ الحیاه، ج ۵، ص ۹۱٫

۱۷ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، محمد حکیمی، ص ۳۹۲٫

۱۸ـ فقر و توسعه در منابع دینی، سیدهادی حسینی، ص ۴۱۶ـ۴۱۵٫

۱۹ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۱۵۸٫

۲۰ـ الحیاه، ج اول، ص ۲۵۴٫

۲۱ـ همان، ج ۴، ص ۳۲۵٫

۲۲ـ میزان الحکمه، ج ۵، ص ۵۵۲٫

۲۳ـ همان، ج ۱۰، ص ۷۶۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر مدیران ارشد کشور استراتژی‌های رهبری را کاربردی کنند، کشور به سوی خودکفایی راستین حرکت می‌کند و از وابستگی به کشورهای بیگانه رهایی می‌یابد. بدیهی است تأکید بر تولید ملی و اصلاح الگوی مصرف به اهتمامی گسترده از سوی مردم و کارگزاران نیاز دارد.

 

۲٫

در نگرش دینی مدیر قبل از هر چیزی انسانی خودساخته و وارسته است مدیر صاحب  غنای نفسانی با دستیابی به امکانات، خودباخته و حیرت‌زده نمی‌شود و مقام و قدرت سبب سقوط او در دام طمع نمی‌گردد، رشوه او را نمی‌فریبد، از اعمال قدرت در هنگام انجام وظیفه هراسی ندارد، نفوذناپذیر است و با شکیبایی شکوهمند و سینه‌ای گشاده و ظرفیتی بالا در کمین فرصت‌های افتخارآفرین و طلایی است.

 

 

۳٫

فرهنگ اسلامی و تعالیم قرآن و عترت، پیروان خویش را به سوی قطع وابستگی به اجانب و بی‌نیازی از قدرت‌های سلطه‌گر فرامی‌خواند. در نگرش‌های ارزشی، عزت، عظمت و سرافرازی در این است که رشته‌ها و پیوندهای وابستگی اقتصادی قطع شوند. بدیهی است استقلال اقتصادی، جامعه را بیش از پیش به مقابله با توطئه‌گران یاری می‌دهد.

30نوامبر/16

مثلّث مقاوم‌سازی اقتصاد

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی کاشانی

مقدمه

اقتصاد و حاشیه‌های آن به‌قدری اهمیت دارد که بالاترین مقام رسمی کشور هر سال در طلیعه سال نو در باره آن سخن می‌گویند و چند سال پی‌درپی است که به عنوان شعار سال، مسائل اقتصادی را در صدر مسائل کشور مطرح می‌کنند. اصطلاح «اقتصاد مقاومتی»، شاه‌بیت این شعارهاست. اگر این نوع اقتصاد در دستورکار قرار گیرد، محصول استقلال اقتصادی و رفاه و آسایش افراد جامعه خواهد بود.

به نظر می‌رسد اقتصاد مقاومتی سه پیش نیاز اساسی دارد که بدون آنها رسیدن به مقصود مشکل است:

۱. اصلاح رفتار مصرفی مردم

۲. اصلاح رفتار دولت

۳. اصلاح باور مردم و دولت

اگر این سه کار انجام نشوند، اقتصاد کشور مانند خودرو معیوبی است که در مواجهه با مشکلات غیرعادی باید مقاومت مضاعف کند. خودرویی که در حرکت عادی خود مشکل دارد نمی‌تواند در جاده سنگلاخ یا برفی به حرکت ادامه دهد. داستان اقتصاد امروز کشور ما نیز همین است. مقاومت اقتصاد در گرو این سه اصلاح است.

 

۱. اصلاح رفتار مصرفی مردم

در اکثر آمارها آمده است که مصرف در ایران با مصرف دیگر مردم جهان متفاوت است و زشتی اسراف بر چهره آن نشسته است. بدتر از این، اسراف در مصرف کالاهای مضر و کم‌مصرف کردن کالاهای مفید است که هزینه‌های جانبی را بر کشور تحمیل می‌کند. برای نمونه به این آمار توجه کنید: مصرف شکر در ایران برای هر نفر ۳۰ کیلوگرم، در جهان ۵ کیلوگرم. نوشابه ۴۲ لیتر در ایران و ۱۰ لیتر در جهان، نمک ۶ کیلو در ایران و ۳ کیلو در جهان، میانگین سرانه دارو در هر نسخه ۶ قلم در ایران و دو قلم در جهان.

در مصرف کالاهای مفید و موردنیاز، مطلوب نیست، از جمله شیر در ایران برای هر نفر ۹۰ کیلوگرم در سال و در اروپا ۳۰۰ کیلوگرم، سویا ۵ کیلوگرم در ایران و ۱۰ کیلوگرم برای جهان، میوه و سبزیجات ۳۰ کیلوگرم در ایران و ۱۲۰ کیلوگرم برای جهان، ماهی ۷ کیلوگرم در ایران و ۱۸ کیلوگرم برای جهان. کاهش مصرف این کالاها علاوه بر ضررهای شخصی، موجب تحمیل هزینه‌های درمانی بیماری‌های ناشی از این کمبودها می‌شود.

اما در بخش انرژی مصرف سرانه ایران ۲۵۰۰ کیلووات و مصرف جهان ۸۰۰ کیلووات، سرانه مصرف روزانه آب در ایران ۳۰۰ لیتر و مصرف سرانه جهان ۱۵۰ لیتر، مصرف بنزین ۶ برابر میانگین جهانی. این آمار در حالی است که کار مفید در ایران ۳۰۰ ساعت و در جهان ۱۴۰۰ ساعت است.

درباره شدت انرژی هم آمار نگران‌کننده‌ای وجود دارد. مراد از شدت انرژی مصرف کل انرژی برای هر دلار تولید ناخالص داخلی است. کشورهای پیشرفته به دنبال کاهش این عدد هستند و موفق هم بوده‌اند، در حالی که در ایران این عدد از ۲۴۶۸۱ سال ۱۹۹۱ به عدد ۳۴۷۱۰ در سال ۲۰۰۷ رسیده است. در همین مدت ژاپن از عدد ۵۸۹۵ به ۴۷۲۳ رسیده است.(۱)

بدیهی است مادام که این رفتار اصلاح نشود، آمادگی برای حرکت در مسیر اقتصاد مقاومتی دور از دسترس خواهد بود و «اقتصاد مقاومتی» فقط در قالب شعار مطرح و به زودی فراموش خواهد شد.

 

۲ـ اصلاح رفتار دولت

زینت اقتصاد هر کشور به تولید ملی و رشد اقتصادی است و هر چه این عدد بزرگ‌تر باشد، سهم مردم در سرانه تولید بالاتر و به دنبال آن رفاه و آسایش بیشتر و بیکاری کمتر خواهد بود.

براساس گزارش سازمان ملل، سرانه تولید برای هر ایرانی ۶۹۷۷ دلار و در رتبه ۶۶ جهانی است، این در حالی است که بعضی از کشورها بدون اینکه منابع ایران داشته باشند، سرانه ۷۰ هزار دلاری دارند. اصلاح این آمار بستگی به عزم ملی و اصلاح رفتار دولت دارد. دولت وظیفه دارد فضای کسب و کار را بهبود بخشد و زیرساخت‌های تولید را فراهم کند. در بین ۱۸۵ کشور، رتبه ایران ۱۴۵ است. این عدد برای کره جنوبی برابر ۸ است.(۲)

از نظر جذب سرمایه خارجی، ایران در سال ۲۰۱۱ حدود ۴ میلیارد دلار جذب کرد، در حالی که در همان سال چین ۲۸۰ میلیارد دلار جذب سرمایه داشت. به نظر می‌رسد دولت می‌تواند با توجه به نیروی کار فراوان در ایران و استعدادهای نهفته و با حفظ اصول اسلام و انقلاب به جذب سرمایه‌های خارجی بپردازد، در کنار آن، مشکل بیکاری را حل کند، تولید ملی را بالا ببرد و اگر بر این باور است که از امکانات داخلی بهره بگیرد، فضای کسب و کار را فراهم نماید.

امروزه در جهت راه‌اندازی یک کسب و کار، رتبه ایران ۸۷ است و برای دریافت تسهیلات از رتبه ۸۳ برخوردار است. با این وضعیت، اقتصاد از چابکی لازم برای حرکت برخوردار نیست.

مسئله دیگر در اقتصاد وابستگی به نفت است. بارها مقام معظم رهبری به قطع این وابستگی تأکید کرده‌اند. نفت برای ایران داستان عجیبی دارد. اگر قیمت آن بالا برود و درآمد کشور زیاد شود، دولت این دلارها را در بانک مرکزی می‌گذارد و بانک مرکزی باید بخشی از آن را با چاپ اسکناس تبدیل به ریال کند. افزایش اسکناس باعث رشد حجم نقدینگی و نتیجه‌اش تورم می‌شود. اگر قیمت نفت کاهش یابد و با پیش‌بینی دولت سازگار نباشد، منجر به کسری بودجه و به دنبال آن استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس می‌شود که آن هم به افزایش تورم می‌انجامد. دولت باید با شیب ملایمی این وابستگی را کاهش دهد.

البته دولت در راستای سرکوب تورم با تشکیل صندوق ذخیره ارزی بخشی از آثار سوء این وابستگی را برطرف کرده، اما از سوی دیگر افزایش واردات، موجب رکود تولید داخلی شده و اقتصادرا متضرر کرده است. در سال ۹۲ حدود ۴۰ هزار میلیارد دلار یعنی نصف بودجه عمومی کشور واردات داشته‌ایم.

مسئله دیگر خصوصی‌سازی و برداشتن بار اقتصاد از دوش دولت و سهیم کردن مردم در آن است. آدام اسمیت می‌گفت اقتصاد دولتی سه مشکل دارد: الف) دولت از جیب مردم خرج می‌کند ب) دولت دلسوز نیست ج) دولت نظارت ندارد. البته در کشور ما انصافاً همه دولت‌ها با اندکی تفاوت دلسوز نظام و حافظ بیت‌المال هستند، ولی نظارت لازم بر بخش‌های اقتصادی وجود ندارد. راه خروج از این وضعیت، سپردن اقتصاد به دست مردم و اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی است.

در همین سال جاری،  بخش اعظم بودجه عمومی مربوط به شرکت‌های دولتی است و این زیبنده اقتصاد مقاومتی نیست، زیرا  مردم سهمی در این مقاومت ندارند و انتظار دارند خود دولت مقاومت کند، در حالی که نظر مقام معظم رهبری این نیست و همه باید در برابر فشارهای دشمنان نظام مقاومت نمایند.

 

۳ـ اصلاح باورهای دولت و مردم

در متون دینی ما گزاره‌هایی است که فراتر از علت‌های مادی در اقتصاد، به عوامل معنوی اشاره دارند. مفاهیم زیبایی چون تقوا، برکت، روزی بدون حساب معمولاً مورد غفلت واقع می‌شوند. دولت اگر در جهت تقوای عمومی جامعه و اشاعه فرهنگ دینی گام‌های مؤثر و با برنامه‌ای بردارد، آنگاه وعده خداوند که برکاتش را نازل می‌کند محقق خواهد شد. این تصریح قرآن است که اگر جامعه‌ای باتقوا باشد، خداوند برکاتش را نازل خواهد کرد و روزی بدون حساب به آنها خواهد داد.

بنابراین از یک سو دولت و از سوی دیگر رسانه‌ها و مبلغان دینی باید با کمک یکدیگر در راستای تحقق ایده‌های رهبری مؤلفه‌های تقوا را برای مردم بیان کنند و در برنامه‌ریزی‌ها، تقوا را درنظر بگیرند و رنگ تقوا و ایمان به جامعه اسلامی بدهند تا خداوند همه برکاتش را بر آنها نازل کند و آنچه را خارج از قدرت مخلوق است، به لطف و کرم خودش بر مؤمنین و متقین ارزانی دارد.

باور این مهم برای کسانی که شبانه‌روز با اسباب و علل مادی رابطه دارند، مشکل است، ولی واقعیتی است که آیات و روایات فراوانی آن را تأیید می‌کنند.

 

نتیجه

اگر این سه رفتار اصلاح شوند، بستر مناسبی برای اقتصاد مقاومتی فراهم خواهد شد. بعضی از مؤلفه‌های مورد نظر رهبری عبارتند از:

۱. استفاده از ظرفیت‌های دولتی و مردمی

۲. حمایت از تولید ملی

۳. مدیریت مصرف

۴. استفاده حداکثری از منابع و امکانات

در صورت تامین پیش‌فرض‌های گفته‌شده، رسیدن به خواسته‌های رهبری دور از دسترس نیست.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در اکثر آمارها آمده است که مصرف در ایران با مصرف دیگر مردم جهان متفاوت است و زشتی اسراف بر چهره آن نشسته است. بدتر از این، اسراف در مصرف کالاهای مضر و کم‌مصرف کردن کالاهای مفید است که هزینه‌های جانبی را بر کشور تحمیل می‌کند.

 

30نوامبر/16

آیت‌الله نائینی«ره» و نهضت مشروطه

اسماعیل نساجی زواره

آغازین سخن

انقلاب مشروطه یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاوی‌های تاریخ‌پژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است و آنان با نفوذ روحانی و معنوی خویش توانستند خیزشی را علیه حکام خودکامه قاجار به وجود آورند که باعث تحول در اندیشه سیاسی شیعه گردید.

بزرگ‌ترین و مهم‌ترین چهره‌های روحانی این نهضت آیات عظام شیخ فضل‌الله نوری، آخوند محمدکاظم خراسانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی، سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله بهبانی و میرزا محمدحسین نائینی هستند که هرکدام به شکل خاصی و با شیوه‌های گوناگون همچون حضور در صحنه، نوشتن کتاب و رساله با حکومت استبدادی به مخالفت پرداختند و خواهان حکومت مشروطه مبتنی بر آموزه‌های وحیانی و روایی بودند و نقش به‌سزایی در پیروزی و تداوم این جنبش عظیم ایفا کردند. در این نوشتار با استناد به منابع تاریخی، به نقش علامه بزرگ حاج میرزا محمدحسین نائینی در این انقلاب مردمی می‌پردازیم.

از جلگه ولادت تا قله فقاهت

فقیه مبارز آیت‌الله حاج میرزا محمدحسین نائینی غروی از مجتهدان مشهور شیعه در دوره قاجار،  در سال ۱۲۷۷ هـ.ق (۱۲۴۰ ش) در شهر نائین (از شهرستان‌های استان اصفهان) دیده به جهان گشود. پدرش حاج میرزا عبدالرحیم و جدّش شیخ محمدسعید هر دو «شیخ‌الاسلام» نائین بودند و از سوی حاکم وقت به این منصب نایل شدند.(۱)

این عالم جلیل‌القدر، دروس مقدماتی را در زادگاه خویش فراگرفت و در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد و از محضر علمای طراز اول این شهر همچون حاج محمدابراهیم کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی، شیخ محمدتقی اصفهانی و جهانگیرخان قشقایی، دانش و معرفت را کسب کرد و علوم مختلف فقه، اصول، کلام و حکمت را فراگرفت.(۲)

در سال ۱۳۰۳ هـ ق از اصفهان راهی نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه حضرت علی«ع» به شهر سامرا رفت و از مکتب آیت‌الله میرزای شیرازی کسب فیض کرد و از مقرّبان این استاد گردید. آیت‌الله نائینی پس از وفات میرزای شیرازی (۱۳۱۲ هـ ق) تحقیقات و پژوهش‌های خود را زیرنظر سید اسماعیل صدر در سامرا دنبال کرد و در سال ۱۳۱۴ هـ ق همراه ایشان به کربلا آمد و تا سال ۱۳۱۶ هـ ق در آنجا ماند، سپس به نجف اشرف برگشت و در درس آخوند ملامحمدکاظم خراسانی حاضر شد و دیری نپایید که از خواص آن عالم بزرگ گردید و سال‌ها در کنار این مجتهد فرهیخته به فعالیت های علمی و سیاسی مشغول بود.(۳)

به گفته برخی از مورخان، ایشان پس از درگذشت آیات عظام آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی و سید محمدکاظم یزدی صاحب «عروه الوثقی» از مشهورترین مراجع تقلید و مبرزترین فقهای زمان خود گردید و به عنوان بزرگ‌ترین مجتهد وقت، مقام ریاست عامه را احراز کرد.

پس از به قدرت رسیدن ملک فیصل در عراق توسط انگلیسی‌ها و اعلان انتخابات عمومی برای ایجاد مجلس مؤسسان، آیت‌الله نائینی همگام با علمای دیگر با آن مخالفت و شرکت در انتخابات را تحریم کرد. فیصل و حامیان خارجی او که برگزاری انتخابات را در چنین وضعی ناممکن می‌دیدند، به زور متوسل شدند و دو تن از علمای بزرگ یعنی شیخ محمد خالصی‌زاده و سید محمد صدر را از عراق به ایران تبعید کردند. آیت‌الله نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی به همراه تعدادی از علما به عنوان اعتراض به تبعید آنان به سوی ایران حرکت کردند و مورد استقبال علمای ایران و مردم قرار گرفتند.

آیت‌الله سید عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه علمیه قم از علمای نجف، استقبال گرمی به عمل آورد، درس خود را تعطیل کرد و از شاگردانش خواست که در درس حاج میرزا محمدحسین نائینی شرکت کنند. اقامت علما در ایران نزدیک به یک سال به طول انجامید، آنگاه هیئتی از عراق به قم آمد و خواستار بازگشت علما شد.(۴)

پس از بازگشت علما به عراق، حاج میرزا محمدحسین نائینی بیشترین وقت خود را صرف تدریس و رسیدگی به مراجعات مردم در منصب مرجعیت کرد و سرانجام پس از هشتاد سال عمر با برکت در ۲۶ جمادی‌الاولی سال ۱۳۵۵ هـ ق دار فانی را وداع نمود و در صحن مطهر حضرت علی«ع» به خاک سپرده شد.(۵)

 

خیزش ریشه‌دار

ظهور نهضت مشروطه از دوره‌های مهم در تحول اندیشه سیاسی شیعه قلمداد می‌شود. شکل‌گیری این نهضت از یک سو در پاسخ به بحران‌های داخلی ایران و از سوی دیگر نتیجه گفتمان رو به رشدی بود که از جهان غرب وارد ایران شد و به دنبال خود، مخاطبان زیادی را حتی در میان علمای مذهبی پیدا کرد. این انقلاب در واقع کوششی بود برای برقراری یک نظام سیاسی مبتنی بر قانون که هم قدرت بی‌حد و حصر شاه را در ایران محدود می‌کرد و هم برای اولین ‌بار به اهالی این مرز و بوم به عنوان شهروند، شخصیت حقوقی می‌بخشید. با تلاش و پیگیری بعضی از علمای بیدار، سلطنت استبدادی قاجار در تاریخ ۱۴ جمادی‌الثانی سال ۱۳۲۴ هـ ق (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ هـ ش) با امضای مظفرالدین شاه به نظام مشروطه تبدیل شد و با برگزاری انتخابات و تعیین نمایندگان در ۱۸ شعبان همان سال مجلس شورا افتتاح گردید و قانون اساسی که در ۵۱ اصل و ۷۱ متمم تدوین شده بود، در ۲۹ شعبان سال ۱۳۲۵ هـ ق به امضای محمدعلی شاه رسید.(۶)

بعد از صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورا، بحث‌های حقوقی، فکری و سیاسی مشروطه، علمای بزرگ را به تأمل و تفحص واداشت و اجتهادهای گوناگونی به منصه ظهور رسیدند.(۷) محمدعلی شاه که در آغاز وانمود می‌کرد با مشروطه موافق است، پس از ترور ساختگی و نافرجام خود، با پشتیبانی و تشویق روسیه بهانه‌ای برای سرکوب مشروطه‌خواهان به دست آورد و با به توپ بستن مجلس و دستگیری شماری از آزادی‌خواهان و تبعید علما، تمام تلاش خود را در مبارزه با نهضت مشروطه به کار گرفت و در نتیجه با حمایت بیگانگان و غفلت بسیاری از مشروطه‌خواهان بار دیگر استبداد بر کشور حاکم شد. از آن پس درگیری داخلی افزایش یافت. محمدعلی شاه در مقابل مشروطه قرار گرفت و به بهانه حفظ دین بسیاری را به قتل رساند و مجلس تا سه ماه به دستور شاه تعطیل شد.(۸)

علمای دین در این خیزش نقش بنیادین و زیربنایی داشتند و توانستند با آگاهی و بیداری، نهضت را رهبری کنند. علمایی که در این جنبش حضور فعالانه داشتند به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱ـ دسته اول علمای مشروطه‌خواه که در واقع رهبری نهضت را به عهده داشتند و در رأس آنان شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری قرار داشت. او در مراحل اولیه نهضت، در برقراری قانون و ضرورت تشکیل عدالتخانه با مشروطه همراه بود، ولی پس از ورود افراد ناصالح به نهضت و با توجه به افراط‌گری برخی مطبوعات و همچنین اشتباهات مکرر مشروطه‌خواهان غربگرا، خواهان انجام اصلاحات اسلامی برای جلوگیری از غربی شدن مشروطه شد و اعتقاد داشت که چون مشروطه و آزادی در ایران سابقه نداشته و آمادگی تفسیر و برداشت‌های غیردینی در مورد آن وجود دارد، لذا باید واژه «مشروعه»  به لفظ «مشروطه» افزوده شود.(۹)

۲ـ دسته دوم علمایی چون آیات عظام سید محمدکاظم یزدی، سید اسماعیل صدر و شیخ الشریعه اصفهانی بودند که به ادامه مسیر درست مشروطه با تردید می‌نگریستند و آینده این انقلاب را تاریک و مبهم می‌دیدند. این مجتهدین ملاحظه کردند که با نفوذ جریان‌های فرصت‌طلب غربگرا و وابسته به دولت‌های استعماری، خیزش مشروطه مسیر انحرافی را می‌پیماید.(۱۰)

تمام نگرانی این دسته از علما آن بود که مبادا اندیشه‌های غیراسلامی و الحادی بر تار و پود مشروطه سیطره یابد؛ از این رو بسیاری از آنان در تهران و شهرستان‌ها در باره این موضوع دلهره داشتند. سرانجام هم آنچه که این بیداردلان پیش‌بینی کرده بودند، رخ داد و لیبرال‌ها و ملی‌گرایان وابسته به غرب، روحانیت را کنار زدند. وقتی روشنفکران متمم قانون اساسی را نوشتند، برخی از علما متوجه این ویروس خطرناک شدند. به همین دلیل شیخ فضل‌الله نوری کوشید تا نظارت مجتهدین را در آن بگنجاند.(۱۱)

۳ـ دسته سوم، علمای مشروطه‌خواه بودند. این گروه در بین مردم بیشترین نفوذ را داشتند و همواره از مشروطیت پشتیبانی می‌کردند و به سرنوشت آن در راه تحقق اهداف دینی خوش‌بین و امیدوار بودند. آنان از استبداد و حاکمیت سلاطین بی‌کفایت قاجار متنفر و خواهان اصلاحات سیاسی در جامعه بودند، اما این اصلاحات را به سبک غربی نمی‌خواستند. علمای بزرگی که در این دسته قرار می‌گیرند، عبارتند از: آیت‌الله آخوند محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و همچنین آیت‌الله میرزا محمدحسین نائینی مشهور به «علامه نائینی» که در آن زمان با نوشتن کتاب مشهور «تنبیه الامه و تنزیه المله» تلاش کرد تا مفاهیم مشروطیت و آزادی را به‌نحو مؤثری با مبانی دینی بررسی کند؛ به همین دلیل از ایشان به عنوان نظریه‌پرداز نجف در مشروطه نام برده می‌شود.(۱۲)

 

دفاع از مشروطه

آیت‌الله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگراف‌ها و بیانیه‌های عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا می‌کرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفت‌وگو می‌نشست. او مردی آگاه به زمان و مسائل سیاسی بود؛ به گونه‌ای که پس از اعلان مشروطیت در ایران، او را بزرگ‌ترین حامی این انقلاب شمرده‌اند.

وی پس از سقوط مشروطه و برپایی استبداد صغیر با نوشتن کتاب مزبور به یاری آخوند خراسانی برخاست(۱۳) و کوشید تا مشروطه را از دیدگاه شریعت اسلام مورد بررسی قرار دهد. او در این اثر گرانسنگ درباره حکومت اسلامی سخن گفته و آخوند خراسانی تقریظی بر آن نوشته و محتوایش را تأیید کرده است.(۱۴)

هیچ فقیه نامداری تا آن زمان چنین رساله مستقلی  در باره حکومت اسلامی ننگاشته است. ایشان حکومت را به دو قسم خوب و بد تقسیم، حکومت خوب را حکومت اسلامی و حکومت بد را حکومت استبدادی قلمداد می‌کند. این کتاب به زبان عربی ترجمه و در مجله «العرفان» در شهر صیدا چاپ شده است.(۱۵) تألیف این اثر گرانمایه در شرایط دشوار آن روز در میان مسلمانان پشتوانه‌ای نظری برای انقلاب مشروطه به شمار می‌آمد؛ لذا شخصیتی همچون شهید آیت‌الله مرتضی مطهری«ره» درباره جایگاه این کتاب می‌نویسد: «انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید علمی ـ اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ ‌کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ میرزا محمدحسین نائینی، توأم با استدلال‌ها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج‌البلاغه در کتاب ذی‌قیمت «تنبیه الامه و تنزیه المله» بیان نکرده است.»(۱۶)

این عالم جلیل‌القدر در اثر قلمی خود بحث‌های سیاسی و اصلاح‌طلبی را براساس قوانین اسلام پایه‌ریزی و موضع خود را در نهضت مشروطه یک موضع مذهبی اعلام کرد. وی نگذاشت اندیشه‌های اسلامی در برابر اندیشه فیلسوفان غربی رنگ ببازند و از جلوه‌گری باز بمانند و ثابت کرد که اسلام کهنه نیست و برای هر زمان و مکانی می‌تواند طرحی نو و سخنانی راهگشا داشته باشد.

علامه نائینی عاقبت‌اندیش بود و آینده را در آیینه می‌دید. او به‌خوبی دریافته بود که اگر به پا نخیزد و دست به کار نشود و مشروطه را با آموزه‌ها و مبانی اسلام منطبق نسازد، عالمان دین به حاشیه رانده خواهند شد.(۱۷) همچنین مدعی بود که در دوران غیبت امام زمان«عج» تا زمانی که حکومت اصیل شرعی حاکم نیست، حکومت مشروطه بهترین راه چاره محسوب می‌شود.

استدلال وی این بود که در دوران غیبت، هر حکومتی غصبی است و تنها راه چاره جهت تخفیف ماهیت غصبی حکومت، اجرای حکومت مشروطه است. ایشان پیروی از مبانی و قوانین حکومت مشروطه را از ضروریات دین معرفی کرده و آن را مطابق با نص کتاب و سنت و سیره نبوی دانسته(۱۸) و بحث‌های سیاسی و اصلاح‌طلبی خود را براساس احکام اسلام پایه‌ریزی کرده است، بنابراین دیدگاه این عالم در باره حکومت در دو محور اسلامی قابل تعمق و امعان‌نظر است.

محور اول مبتنی بر اصلاح‌طلبی و دفع ظلم و محور دوم اجرای احکام اسلام از طریق پارلمان است. بنابراین نهضت مشروطه در بستر فرهنگ اسلامی و با هویت دینی به وقوع پیوست و رهروان این انقلاب آن را یک نهضت اسلامی قلمداد کردند تا آنگاه که خون مسموم فرهنگ بیگانه در آن تزریق شد و از مسیرش منحرف گردید.(۱۹)

 

مبارزه با استبداد

مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین می‌کند: «علل همه این گسیختگی‌ها و زشتی‌های خانمان‌برانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بی‌شک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.» وی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» استبداد را سخت زیر پتک انتقادهای خود می‌گیرد و سرچشمه همه نابسامانی‌ها، عقب‌ماندگی‌ها و واپس‌گرایی‌های مسلمانان را حکومت‌های استبدادی می‌داند و معتقد است که این نوع حکومت، مسلمانان را از مدنیت و دانش عقب راند.(۲۰)

ایشان زندگی در زیر سلطه استبدادگران را همسان با بردگی می‌داند و با استناد به آموزه‌های وحیانی و روایی چنین می‌نگارد که تمام امامان معصوم«ع» در سیره خود دستور داده‌اند که مؤمنان باید خود را از یوغ بردگی آزاد سازند و قرآن کریم نیز بر این حقیقت مهر تأیید زده است.

این عالم ربانی در تفسیر آیه «… یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(۲۱) می‌گوید: «افراد با ایمان که نمایندگان خدا بر روی زمین هستند، نباید با هیچ حکمران مستبدی دست بیعت بدهند.» ایشان در طرد استبداد از مایه‌های اصیل اسلامی و فرهنگ تشیع سرمایه‌گذاری می‌کند و از عناصر فکری نو بهره نمی‌جوید؛ زیرا معتقد است فرهنگ اسلامی فرهنگی جاری و در هر زمان پاسخگوی نیازهای مردم است. همچنین حضور تمدن غرب را در کشورهای اسلامی یک خطر بزرگ می‌شمارد و خاطرنشان می‌سازد که اگر تمدن اسلامی در این کشورها زنده نشود، اساس مسلمانی نابود خواهد شد. وی نظر برخی از تجددگرایانی را که از عدالت‌طلبی و انسان‌دوستی اروپاییان، به‌ویژه انگلستان سخن می‌گفتند، مورد انتقاد قرار داد.(۲۲)

 

کناره‌گیری از نهضت مشروطه

با پایان یافتن دوره سیزده ماهه استبداد صغیر ـ  از زمان به توپ بستن مجلس تا فرار محمدعلی شاه ـ مشروطه‌خواهان به رهبری دو فئودال، سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی، تهران را اشغال کردند.(۲۳) با فتح تهران در روز ۲۵ تیرماه سال ۱۲۸۸ ش/ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ هـ ق، اداره پایتخت به دست فاتحین متشکل از قوای بختیاری، گیلانی و ارمنی افتاد و خیابان‌های این شهر عرصه تاخت و تاز آنان گردید و جسارت به مقام دیانت و روحانیت به اوج خود رسید.(۲۴)

بی‌توجهی سران نهضت به استعمار و عناصر وابسته به آن سبب شد تا راه نفوذ دشمنان در بدنه انقلاب مشروطه باز شود. دخالت انگلیسی‌ها در جنبش مشروطه و علاقمندی برخی از سیاستمداران انگلستان در حمایت از این خیزش سبب شد که انقلاب از مسیر اصلی‌اش منحرف شود و تبهکاران ضدمشروطه به کیفر نرسند، ولی شیخ فضل‌الله نوری محاکمه و به پای چوبه دار برده شود.(۲۵) شهادت شیخ فضل‌الله موجب بیم فراوانی در میان علما شد و بسیاری از مردم را نسبت به مشروطه و پشتیبانان آن بدبین کرد. از سوی دیگر چون طرفداران استبداد کرسی‌های مجلس را پر کردند و دست بیگانگان در قضایا نمایان گردید و شهادت شیخ فضل‌الله نوری به دست یک نفر ارمنی لکه ننگی بر تاریخ مشروطه نهاد، عموم علمای طرفدار این نهضت متأثر و دلسرد شدند.(۲۶)

آیت الله نائینی که از حامیان جدی مشروطه بود، بعد از انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلی‌اش، نه تنها از فعالیت‌های مشروطه‌خواهی کناره‌گیری کرد، بلکه حتی راضی نبود در حضورش نام مشروطه بر زبان آورده شود.(۲۷)

وی پس از آگاهی از اهداف پلید نواندیشان سکولار به ظاهر مشروطه‌خواه، آن چنان از مشروطه‌خواهی و حمایت از مشروطه‌خواهان دست برداشت که اگر می‌فهمید طلبه‌ای افکار مشروطه‌خواهی دارد، به او شهریه نمی‌داد.(۲۸)

از مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی«ره» نقل شده است که استادش مرحوم آیت‌الله نائینی پس از رویدادهای مأیوس‌کننده در ایران در باره حمایت خود از مشروطه و نتیجه آن فرمود: «انگوری که انتظار و امید سرکه شدن آن بود، بیکباره شراب گردید.»(۲۹)

وی به این نتیجه رسید که باید هر چه زودتر نسخه‌های کتاب خود، «تنبیه الامه و تنزیه المله» را جمع‌آوری کند تا مبادا مطالب این اثر گرانسنگ مورد سوءاستفاده بدخواهان قرار گیرد؛ لذا برای تحقق این امر قرض و آن را صرف جمع‌آوری کتابش کرد. سرانجام هم دستور داد تمام نسخه‌های آن را به رودخانه دجله بیفکنند.(۳۰)

 

ختام سخن

آیت‌الله حاج میرزا محمدحسین نائینی پس از شهادت شیخ فضل‌الله نوری و کناره‌گیری از نهضت مشروطه به درس و بحث پرداخت و به دلیل توانمندی‌های علمی در زمینه فقه و اصول، طلاب زیادی را به محفل درس خود جذب کرد.

هنوز حادثه مشروطیت فراموش نشده بود که در سال ۱۹۱۴ م جنگ جهانی اول آغاز شد و قلمرو دولت عثمانی که با آلمان متحد شده بود، از جمله عراق مورد تهاجم قوای متفقین واقع شد و انگلیسی‌ها وارد خاک عراق شدند و آنجا را اشغال کردند؛ از این رو، در عراق نهضت مردمی به رهبری مراجع شیعه علیه قوای اشغالگر انگلستان آغاز شد. ایشان که از نهضت مشروطه خاطرات تلخی در ذهن داشت، بر اساس یک رسالت دینی از مبارزه علیه اشغالگران و رسیدگی به امور مردم مسلمن غافل نبود و مانند سایر علما در سنگر مبارزه حاضر گردید.

نام میرزای نائینی به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد و وابستگی در تاریخ معاصر می‌درخشد، ولی مواضع وی در برابر استبداد و دیکتاتوری رضاخان سئوال‌برانگیز است که خود می‌تواند موضوعی مستقل برای پژوهش در این زمینه باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۵۴.

۲ـ طبقات اعلام الشیعه، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۵۹۳.

۳ـ تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، عبدالرفیع حقیقت، ج ۳، ص ۱۴۷۸.

۴ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۲، ص ۳۴۷.

۵ـ‌ تنبیه الامه و تنزیه المله، آیت‌الله میرزا محمدحسین نائینی، تصحیح و تحقیق، سیدجواد ورعی، ص ۱۸.

۶ـ سینای دانش، سیدمهدی مکی، ص ۸۶.

۷ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، ص ۲۸۰.

۸ـ مأخذ قبل، صص ۸۷ـ۸۶.

۹ـ مأخذ قبل، ص ۲۸۰.

۱۰ـ اندیشه‌های سیای و تاریخی نهضت بیدارگرایانه حاج نورالله اصفهانی، موسی نجفی، ص ۷۰.

۱۱ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، رسول جعفریان، ص ۴۰.

۱۲ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۱.

۱۳ـ طبقات اعلام الشیعه، ج ۴، ص ۴۴.

۱۴ـ دایره المعارف بزرگ اسلامی، کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، ص ۱۵۱.

۱۵ـ تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، ج ۳، ص ۱۴۷۹.

۱۶ـ نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، آیت‌الله مرتضی مطهری، ص ۴۲.

۱۷ـ روحانیت و مشروطه، جمعی از نویسندگان حوزه، ص ۲۱۷.

۱۸ـ قدرت سیاسی در اندیشه ایران، علی‌اصغر حقدار، ص ۱۷۱.

۱۹ـ تحریم تنباکو و مشروطیت، عباس فردویی، ص ۲۶۵.

۲۰ـ روحانیت و مشروطه، ص ۲۱۹.

۲۱ـ سوره نور، آیه ۵۰.

۲۲ـ تمایزات مشروطه خواهان مذهبی و غربگرا، محمدصادق مزینانی، صص ۲۶۸ و ۳۲۰.

۲۳ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده، ج ۳، ص ۱۱۴.

۲۴ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۵.

۲۵ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص ۲۸۵.

۲۶ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج ۱، ص ۲۲۵.

۲۷ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۳۳۵.

۲۸ـ علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت‌منش، ص ۴۰۷.

۲۹ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۴۰۷.

۳۰ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۳۳۵.

 

 

سوتیترها:

انقلاب مشروطه یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاوی‌های تاریخ‌پژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است.

 

۲٫

آیت‌الله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگراف‌ها و بیانیه‌های عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا می‌کرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفت‌وگو می‌نشست.

 

۳٫

مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین می‌کند: «علل همه این گسیختگی‌ها و زشتی‌های خانمان‌برانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بی‌شک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.»

 

 

30نوامبر/16

عید امسال…

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است

و پر از خاطره گندم و دستاس شده است

 

همه دشت گواهند که با بوی بهار

عطر یک خانه آتش‌زده احساس شده است

 

چینش سفره امسال تفاوت دارد

سین هر سفره، سلامی است که بر یاس شده است

 

روضه چادر خاکی همه جا پیچیده

سیب‌ها عطر خوش کوثر و اخلاص شده است

 

ابر، در هیأت یک مستمِع مداحی است

بس که می‌گرید و دل نازک و حساس شده است

….

جان گل‌های جهان پیشکش یاسی که

زخمی سیلی باد و ستم داس شده است…

«مریم سقلاطونی»

 

 

چشمه اشک تو

مدینه با تو به ماهی دگر نیاز نداشت

به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت

 

تو زهره فلکی! رشک ماه و پروینی!

که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت

 

مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش

خدای را به دعای سفر نیاز نداشت

 

دعای نیمه شبت سیر آسمان می‌کرد

که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت

 

بهشت روی زمین خانه گِلین تو بود

که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت

 

حکایت دل تنگ تو را توان پرسید

ز لاله‌ای که به خون جگر نیاز نداشت

 

وجود پاک تو می‌سوخت از شراره غم

دگر به شعله قهر و شرر نیاز نداشت

 

گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی

دگر به خواهش از چشم تر نیاز نداشت

برای سبز شدن گلبُن محبت و عشق

به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت

 

میان چشمه اشک تو عکس زینب بود

اگر شب تو به قرص قمر نیاز نداشت

 

سپهر سینه‌ات از غم ستاره باران بود

به یادگاری گل میخ در نیاز نداشت

 

حریر دست تو مجروح بود از دستاس

به تازیانه بیدادگر نیاز نداشت

«محمدجواد غفورزاده»

 

خمید قامت او

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد…

چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت

شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت

 

جهان و کن فیکونش در اختیار تو بود

عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟

 

خمید قامت او زیر بار اندوهت

اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت

 

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد

تو را ز دست علی در میان قبر گرفت

 

تمام غربت خود را گریست در دل چاه

که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت

«سیدمهدی حسینی»

 

 

رازِ سر به مُهر

هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی

یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند

آیینۀ تمام‌نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است

ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

 

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای

تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی

 

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار

سرچشمه فقاهت آلِ عبا تویی

غیر از علی نبود کسی هم‌طراز تو

غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

 

تو با علی و با تو علی روح واحدید

نقش علی‌ست در دل آیینه، یا تویی؟

 

شوق شریفِ رابطه‌های حریم وحی

روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی

 

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود

مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

 

زمزم ظهورِ زمزمه‌های زلال توست

مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

 

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است

سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

 

شوق تلاوت تو، شفا می‌دهد مرا

ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی

 

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او

می‌گفت مادرم به تضرع: بیا، تویی

 

آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریب‌وار

می‌گفت صبح زود به باد صبا، تویی

 

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است

رازِ رسالت همه انبیا تویی

 

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا، تویی

 

قرآن ستوده است تو را روشن و صریح

یعنی که کاشفِ همه آیه‌ها تویی

 

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد

آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی

 

من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم

ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

 

پهلو شکسته‌ای تو و من دل شکسته‌ام

دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی

 

پیچیده در سراسر هستی ندای تو

تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی

 

گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش

لطفت نمی‌گذاشت بگویم «شما» تویی

 

باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟

بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی

«مرتضی امیری اسفندقه»

 

خورشید پنجم

اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم

و آیینه‌دار طلعت خورشید پنجمم

 

چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش

از موج موج جذبه تو در تلاطمم

 

آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر

فخر است با چراغ قبولت به انجمم

 

از آفتاب بیشترم با ولای تو

آیینه‌ام، فروغ تو را در تجسمم

***

حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز

باریک بین فاجعه آن تهاجمم

 

آری سلام بر تو اماما! که می‌پرد

از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم

 

طفل چهارساله و طوفان کربلا؟

حیران این تداعی‌ام و آن تألمم

 

از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو

هم بر تو عرضه می‌کنم اینک تظلمم

 

گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس

الا تویی که مدح تو را در تکلمم

 

هرچند لب به خنده گشایم برابرت

ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم

***

ای علم را شکافته و رفته تا به عمق

حیران آنچه یافتی از این تعلمم

 

آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم

بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم

«حسین منزوی»

 

 

 

این ملک سلیمانی

آمدم ای عشق! تا جایی که می‌دانی به خیر

حال غمگین مرا از بد بگردانی به خیر

مثل شب در خلوت دلخواه تنهایی به نور

چون سفر تا گریه شب‌های بارانی به خیر

راستی ای عشق! آه ای عشق! ای نور شریف!

صبح لبخند تو بر یار خراسانی به خیر

یاد تو در سختی و آسانی دنیا خوش است

وقت دشواری مبارک، وقت آسانی به خیر

یا مرا دلبسته شب‌های گیسویت مخواه

یا دعا کن بگذرد روز پریشانی به خیر

فتنه گرداب و عهد دشمنان با دوستان

یاد اعجاز تو در دریای طوفانی به خیر

در ندامت نیز مغرورند با یوسف، دریغ!

با برادرها بگو وقت پشیمانی به خیر

دیر فهمیدند خورشیدی‌ست پشت ابرها

ظهر تابستان شده، خواب زمستانی به خیر!

فکر باطل بود سحر بسته افسونگران

تا ابد باقی‌ست این ملک سلیمانی به خیر

«مهدی مظاهری»

آیینه شو…

گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد

راهش به گریه سد کن و مگذار بگذرد

 

گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو

رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد

 

بگذشت از کنار من آن‌سان که بوی گل

دامن کشان ز ساحت گلزار بگذرد

 

در باغ گل نمی‌نهد از خویش جای پا

از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد

 

گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش

گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد!

 

غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش

آیینه شو که فرصت دیدار بگذرد!

 

دردا که بی‌فروغ دل‌آرای روی دوست

هر روزِ ما به رنگ شب تار بگذرد

 

سرشار از تجلّی یارند لحظه‌ها

حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد

 

ترک دل است از نظر عارفان محال

کی جَم ز جام آینه کردار بگذرد؟

 

در طور دل به نور تجلّی نوشته‌اند:

زین جلوه زار کوکبه یار بگذرد

 

اینجا کسی به فیض تماشا نمی‌رسد

تا خود چه‌ها به طالب دیدار بگذرد!

 

گر در ولای آل علی صرف می‌شود

از خیر عمر بگذر و بگذار بگذرد

 

ای کاش این دو روزه باقی ز عمر نیز

در صحبت ائمه اطهار بگذرد

 

امشب بیا به پرسش «پروانه»‌ای عزیز

زان پیش‌تر که کار وی از کار بگذرد

«محمدعلی مجاهدی»

 

اگر هیزم‌شکن باشی…

مترس از های و هوی شعله، بس نمرود خواهی دید

اگر هیزم‌شکن باشی، جهان را دود خواهی دید
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»

ولی با آذرخشی، کشتی مقصود خواهی دید
کنار دامن پامیر، دستی سایه کن بر چشم

به دستش قرصه خورشید بینالود خواهی دید
بیا از معبد تن لحظه‌ای بیرون، وضو جاری است

به جان نازنینان، جلوه معبود خواهی دید

 

شب جالوتیان ننگ است گر طالوتِ میدانی!

دلت را در فلاخن کن، بسا داوود خواهی دید
قیامت‌هاست در زلف سحر، بیدار باش ای چشم!

رصد کن جان خود را شاهد و مشهود خواهی دید
شبی آیینه خود را به عزم شست و شو بشکن

در آن جوبار روشن، چهره موعود خواهی دید

«علی محمد مؤدب»

 

 

30نوامبر/16

نظام اسلامی و هنرمندان بیگانه، اما رسمی!

دکتر محمد صادق کوشکی

۱­­­­­­.  جولیاپطرس یک خواننده زن مسیحی و لبنانی است که در ایام جنگ ۳۳ روزه و با شنیدن پیام  حماسی ­ عاطفی سید حسن نصرالله خطاب  به رزمندگان حزب‌الله تصمیم گرفت پیام «سید» را به سرود تبدیل کند و چنین کرد. «احبایی» نام سرودی است که جولیا پطرس با الهام از پیام سید حسن و به افتخار مجاهدان مقاومت اسلامی اجرا کرد و آن را ادای دِین خود به مردانی دانست که از کرامت و شرافت انسان دفاع کردند. او در این سرود مجاهدان مقاومت اسلامی را « تاج سر»، «رجال الله»، «سازنده آینده جهان» و… خطاب کرده است. خانم«پطرس» با این اقدام، خود را آماج تیرهای نفرت رسانه‌ها و جریانات سیاسی ثروتمند و مرتجع عربی قرار داد و در نتیجه از بسیاری از فرصت‌های طلایی برای  حضور در رسانه‌ها و کنسرت‌ها محروم شد، اما او هنوز به این سرود افتخار می‌کند و آن‌را از نقاط درخشان  کارنامه هنری‌اش می‌داند.

۲ . انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در طول حیات ۳۶ ساله خود به دفعات خالق شگفتی‌ها و حماسه‌هایی  بوده که پی‌ریزی حزب‌الله لبنان یکی از این نمونه‌هاست. بسیاری از دستاوردهای نظام و انقلاب آنچنان  الهی و موثر بوده‌اند که سرنوشت مستضعفان و مسلمانان و مسیر تاریخ بشریت را تغییر داده‌اند، اما این  همه عظمت کمتر به چشم هنرمندان ایرانی آمده است! (البته حساب هنرمندان مومن و متعهدی که حداکثر توان هنری خود را در خدمت نظام و انقلاب قرار داده و زیباترین آثار هنری را در جهت ترویج و تایید انقلاب اسلامی خلق کرده‌اند، از حساب مذکور جداست و به همین دلیل است که در بسیاری از موارد هنر و خلاقیت این هنرمندان متدین، به چشم هنرمندان بیگانه با انقلاب نیامده است.) هنرمندانی که شاید در رشته و فن خود ماهر و استاد  باشند، اما با کورباطنی و لجاجت آنچنان بی‌اعتنا از کنار انقلاب و نظام اسلامی و عظمت آن عبور کرده‌اند و  می‌کنند  که  انگار  هیچ رویدادی رخ  نداده و آنچه هم که رخ داده، ارزش توجه ندارد.

برای  مقایسه می‌توان  نسبت میان هنرمندان اروپایی و جنگ دوم جهانی از یک سو و هنرمندان ایرانی و دفاع  مقدس را از سویی  دیگر سنجید. هر چند جنگ دوم جهانی کمتر از شش سال طول کشید و اروپا را یکسره به ویرانی کشاند، اما هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال، جنگ جهانی دوم و حواشی آن دستمایه و  موضوع خلق آثار متنوع هنری در اروپاست و کماکان هنرمندان غربی با الهام از این نبرد ویرانگر سعی در  اسطوره‌سازی و خلق  هویت و قهرمان برای ملت هایشان دارند، اما دفاع هشت ساله ملت ایران در برابر جهان کفر و  شرک و  استکبار که به اذعان کارشناسان و تحلیلگران بین‌المللی از جمله شگفتی‌های ۵۰ سال اخیر جهان  به شمار می‌آید، در آثار بسیاری از هنرمندان ایرانی هیچ نمود و بروز و ظهوری نیافته است تا آنجا که اگر کسی  مجموعه آثار این هنرمندان را مرور کند، اصولاً متوجه نخواهد شد که این جماعت در جامعه‌ای زیسته‌اند که در آن چنین رخداد عظیمی به وقوع پیوسته است. جالب اینجاست که برخی ازاین گروه نه تنها در عمل که در مقام بیان نیز حماسه هشت ساله مردم مومن ایران را انکار و به فراموشی آن توصیه می‌کنند و به صراحت می‌گویند این جنگ جایی برای بیان هنری ندارد!  همین رفتار هنرمندانه! در برابر سایر دستاوردها و موفقیت‌های نظام و انقلاب ‌‌اسلامی نیز عیناً تکرار می‌شود.

تبدیل جمهوری‌‌ اسلامی به یک قدرت منطقه‌ای تثبیت شده (به اذعان مقامات ارشد رژیم صهیونیستی و غرب)، دستیابی به خودکفایی و خوداتکایی در بسیاری از  عرصه‌های فناوری و علمی، برتری جمهوری اسلامی در بحران سوریه بر ائتلاف جهانی حامی تروریسم و … تقریبأ جایگاه و انعکاسی در آثار اکثر قریب به اتفاق مدعیان هنرمندی در این مرز و بوم پیدا نکرده است.

۳ . اکثریت قریب به اتفاق اهالی موسیقی ایران ( اعم از  شاعران و آهنگسازان و خوانندگان) هنوز هم  مانند صد سال پیش در وصف  جمال نسوان و داغ عشق دختران بی‌وفا و … می‌سرایند و می‌نوازند و  می‌خوانند! انگار نه انگار که این کشور ۳۶ سال است در صدر اخبار جهان قرار دارد. برای این جماعت «کور» و  «کر» هیچ اهمیتی ندارد که هموطنانشان ماهواره به فضا بفرستند یا نیروی اتم را مهار کنند یا  برای تغییر مسیر ناعادلانه جهان طراحی و اقدام کنند. در نظر این عده، موقعیت و جایگاه و اقتدار ایران  اسلامی همان است که در عصر قاجار بوده و محصولات این جماعت با  عصر قاجار هیچ تفاوتی نکرده است، (بماند که عمومأ از نظر هنری بی‌مایه‌تر و بی محتواتر نیز شده است.)

آیا این همه دستاورد و موفقیت  ارزش خلق یک اثر موسیقایی «ملی» در طراز «ای ایران» را  نداشت؟ چرا یک موسیقیدان ایرانی با  دیدن تحقیر هموطنانش در جنگ دوم جهانی به دست نظامیان اشغالگر آمریکایی و انگلیسی و روسی متأثر  می‌شود و آهنگ  «ای ایران» را می‌سازد، اما خیل انبوه اهالی موسیقی در ۳۶ سال گذشته نخواسته‌اند ـ و  بعید نیست لیاقت پیدا نکرده و ظرفیت نداشته‌اند ـ که از تحولات غرورآفرین وطنشان تأثیر گرفته و در  مسیر تقدیر و تقدیس این مجموعه تحولات مثبت اثری ماندگار بیافرینند؟ آیا اهالی موسیقی در مغرب  زمین هم که الگوهای قطعی عمده اهالی موسیقی در ایرانند، نسبت به وطن و سرزمینشان این قدر بی‌توجه، بی‌تعصب و بی‌غیرت عمل می‌کنند؟ چرا برای این عده که خود را هنرمند می‌نامند ایران تحقیر  شده و اسیر در یوغ کاپیتولاسیون، با ایران قدرتمند امروز هیچ تفاوتی ندارد؟ آیا در این موقعیت نمی‌توان  گفت: « بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لاَ یَعقِلُون». آیا این عده مصداق: « خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهم وَعَلَى سَمْعِهِم وَعَلَى أَبصَارِهِم..» نیستند؟

و البته  این داستان تلخ، حکایت سینماگران و اهالی تئاتر و سایر هنرهای رایج در مملکت نیز هست. در این  میان بار  «بی‌مسئولیتی»، بیشتر بر دوش آنانی است که عنوان «استاد» را در عرصه‌های هنری این کشور یدک می‌کشند.  ظاهراً هر چه «استاد»تر می‌شوند، نسبت به حقایق کشورشان بیگانه‌تر و غریبه‌تر می گردند و بخوانید «کور»تر و «ناشنوا» تر و جاهل‌تر!

۴ . اما دردناک‌تر و البته شرم آورتر  از همه موارد فوق آن است که این جماعت بی‌اعتنا به اسلام، انقلاب، نظام و حتی وطن، در طول۳۶ سال گذشته، هنرمندان رسمی کشور محسوب شده و از همۀ  امتیازات و امکانات نظام حداکثر بهره را برده‌اند. جشنواره های هنری و فرهنگی و حتی دینی در تسخیر  آنان و اندیشه‌های منحطشان است، جوایز جشنواره ها و یادواره ها و ملک طلق آنان محسوب می‌شوند و از  حیطه آنان خارج نمی‌شوند، رسانه‌ها و تریبون‌های رسمی اعم از صدا و سیما و مطبوعات را قرق کرده‌اند و در  کنار همه اینها همیشه ژست مخالف و اپوزیسیون می‌گیرند و در حسرت گذشته و دوران طلایی هنر ایران، یعنی همان عصر فرح  پهلوی و جشن هنرش مویه و عجز و لابه می‌کنند.

عجیب آنکه مسئولان عرصه‌های فرهنگی نظام بارها و بارها به چشم خود دیده‌اند که این عده تا حد بلغت الحلقوم در مزارع و مراتع  نظام و انقلاب چریده و حتی سردرختی‌ها را هم غارت کرده‌اند، ولی با ناسپاسی و نمک‌نشناسی تمام در  برابر بیگانه و اجنبی با گردن کج تواضع می‌کنند و دم تکان می‌دهند، اما باز هم دست از نوازش این هنرمندنمایان بی‌هنر و بی‌غیرت برنمی‌دارند و کما فی‌السابق جیره و آذوقه و علیق آنها را به حد تمام و به‌موقع از بیت‌المال مسلمین تأمین می‌کنند. این همه درحالی است که هنرمندان مومن و متعهد و در خدمت اسلام و انقلاب و نظام معمولأ هدف تیر بی‌مهری و بی‌توجهی مسئولان فرهنگی نظام قرار می‌گیرند و در  بسیاری از موارد حتی امکان خدمت و ادای تکلیف شرعی در خلق آثار هنری اسلامی و انقلابی به آنها  داده نمی‌شود. این گروه همیشه گفته‌اند جز فراهم آمدن امکان خدمت، هیچ نمی‌خواهند و اجر و پاداش خود را نه از مسئولان فرهنگی  نظام  که از خدای خود مطالبه می‌کنند.

  1. هر چند قبول این نامعادله ساده نیست و حتی برای کسانی که دستی بر این آتش ندارند عجیب و غریب و غیر قابل باور می‌نماید، اما مروری کوتاه بر آثاری که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و سینماها و تئاترها و جشنواره ها به نمایش در می‌آیند و بازتاب آنها در مطبوعات و فضای مجازی ثابت می‌کند که هنر رسمی پس از انقلاب بر مداری دیگر چرخیده و در خدمت کلام، عقیده، مرام و مسلک دیگری بوده است!

ساده‌ترین نماد این نابهنجاری  بزرگ  جشنواره‌های رنگارنگی هستند که به نام فجرو در ایام پیروزی  انقلاب برگزار می‌شوند. در این جشنواره‌های فیلم و تئاتر و موسیقی و ..،به‌جز مواردی اندک، اثر یا آثاری که رنگ و بویی از انقلاب و اسلام و دغدغه‌های وفاداران به انقلاب و مومنان و متدینان را داشته باشد یافت نمی‌شود. جو غالب این جشنواره‌ها به گونه‌ای است که مشتی زن و مرد و  دختر و پسر لاابالی و متجاهر به فسق به نام فجر و انقلاب و با هزینه نظام و البته فارغ از اندک دغدغه یا  توجهی به اسلام و انقلاب و اهداف انقلاب اسلامی، گرد هم می آیند، می‌خورند و می نوشند و در هم می‌لولند و در آخر در کمال عزت و احترام، جوایز میلیونی را از دست مسئولان فرهنگی نظام دریافت  می‌کنند و همیشه بار سنگینی از منت را هم بر سر مسئولان فرهنگی نظام می‌گذارند که باید ممنون  ما باشید که با حضورمان به جشنواره فجرتان رونق دادیم و همین قصه سال بعد و سال‌های بعد هم تکرار می‌شود. بماند که مسئولان فرهنگی نظام چه نازی که از این جماعت نکشیده و چه باج‌ها که به آنان نداده‌اند. البته این مرغ‌های تخم‌طلا همیشه تخم‌های طلایشان را در سبد بیگانه گذاشته‌ و همیشه  خود را بدهکار اجنبی و طلبکار نظام و انقلاب دانسته‌اند و می‌دانند. عبرت آموز آنکه جشنواره‌ها و رسانه‌های بیگانه در برابر این همه خوش‌رقصی و خدمت، صرفأ  گاهی التفاتکی به این طایفه می‌کنند  و دیگر هیچ!

  1. ۶٫ اگر از مسئولین فرهنگی نظام دلیل تکرار این موضع عجیب و خلاف عقل پرسیده شود خواهند گفت که ما هنرمندی در طراز این جماعت نداریم و ناچاریم که این عده را تحویل بگیریم و جذب کنیم تا علیه نظام و انقلاب گامی بر ندارند و اگر هم شد در خدمت نظام اثری تولید کنند و حال آنکه در همه سال‌هایی که این نظریۀ نا معقول اجرا شده، نه این هنرمندان رسمی و حکومتی گامی در جهت موافق  اسلام و انقلاب و نظام برداشته و نه در آثارشان ضوابط و احکام اسلامی را رعایت کرده و به ارزش‌های  انقلابی پایبندی نشان داده‌اند، چون مطمئن هستند به هر شیوه‌ای که رفتار کنند، جشنواره و جایزه و  حرمتشان نزد مسئولان فرهنگی نظام پا برجاست.

۷ . به لطف خداوند، اسلام و انقلاب نسلی انبوه از هنرمندان مومن و انقلابی در اختیار دارد که در بسیاری  از موارد از لحاظ هنری نیز از هنرمندان رسمی و بیگانه‌پرست، پیش‌ترند. به عنوان نمونه جشنواره فیلم  عمار و فیلمسازان مومن و خلاق آن که در صورت توجه متولیان فرهنگی نظام قادرند نیازهای جامعه به  آثار سینمایی و مستند را بر اساس ارزش‌های الهی و انقلابی و با حداقل هزینه و کیفیتی مطلوب تامین کنند. فقط کافی است مسئولان فرهنگی نظام در یک توبه عملی از خطای بنیادین ۳۶ ساله خود، جایگاه هنرمندان رسمی مورد توجه نظام را به جوانان هنرمندو متدین و انقلابی بدهند تا با زایش و تولید انبوه آثار هنری منطبق با ارزش‌های اسلامی و انقلابی مواجه شوند.  هنرمندانی که با کمترین ادعا و هزینه و از باب ادای  تکلیف شرعی نیازهای جامعه و کشور را به محصولات هنری به بهترین نحو ممکن تامین خواهند کرد.

 

سوتیترها:

 

۱

عجیب آنکه مسئولان عرصه‌های فرهنگی نظام بارها و بارها به چشم خود دیده‌اند که این عده تا حد بلغت الحلقوم در مزارع و مراتع  نظام و انقلاب چریده و حتی سردرختی‌ها را هم غارت کرده‌اند، ولی با ناسپاسی و نمک‌نشناسی تمام در  برابر بیگانه و اجنبی با گردن کج تواضع می‌کنند و دم تکان می‌دهند، اما باز هم دست از نوازش این هنرمندنمایان بی‌هنر و بی‌غیرت برنمی‌دارند.

 

 

۲

به لطف خداوند، اسلام و انقلاب نسلی انبوه از هنرمندان مومن و انقلابی در اختیار دارد که در بسیاری  از موارد از لحاظ هنری نیز از هنرمندان رسمی و بیگانه‌پرست، پیش‌ترند و در صورت توجه متولیان فرهنگی نظام قادرند نیازهای جامعه به آثار سینمایی و مستند را بر اساس ارزش‌های الهی و انقلابی و با حداقل هزینه و کیفیتی مطلوب تامین کنند.

30نوامبر/16

گزارشی از سیوسومین جشنواره فیلم فجر

علیرضا سربخش

سی و سومین جشنواره فیلم فجر با همه فراز و نشیب‌هایش به اتمام رسید. امّا باید دید که آیا فیلم‌های ارائه شده توانستند دغدغه‌های فرهنگی جامعه اسلامی ایران و رهبری معظم آن ‌را رفع کنند؟ آیا دولت تدبیر و امید توانست امید را در آثار تصویری این جشنواره نشان دهد؟

بی‌تردید، بسیاری از آثار، ایران را تیره و تار به تصویر کشیدند، در حالی که کسی می‌بایست پاسخ فیلم‌های هالیوودی را می‌داد، برخی از هنرمندان، خود به انتقاد از درون پرداختند و ایران را زشت و نازیبا به تصویر کشیدند. مراد از تیره و تار نشان ندادن ایران این نیست که باید همه چیز را خوب و عالی نشان داد و هیچ انتقادی نکرد، بلکه مراد آن است که ضمن انتقاد درست، چگونگی پرداختن به معضلات اجتماعی است که اهمیت دارد. آیا این فیلم‌ها امید و سازندگی را به مخاطب خود القا کردند یا  در چنبره معظل و انتقاد باقی ماندند و راه چاره‌ای را نشان ندادند؟ این تعداد از فیلم‌ها، کم نبودند.

از سوی دیگر، اساساً بسیاری از فیلم‌ها قصه و داستان نداشتند و بسیاری نگاهشان به آن سوی آب‌ها بود. در‌حالی که سینمای آمریکا که پر‌فروش‌ترین و پر‌مخاطب‌ترین سینمای جهان است، اساس فیلم‌های خود را بر مبنای قصه‌گویی قرار داده است، در سراسر جهان جشنواره‌هایی با همکاری آمریکایی‌ها برگزار می‌شوند که جوایز خود را به فیلم‌هایی اختصاص می‌دهند که قصه‌گو نیستند. آمریکا خود فیلم‌های قصه‌گو می‌سازد، اما در جشنواره‌های خارجی، مبلّغ فیلم‌های ضد قصه است!

سینمای ایران هم در کلیتش قصه‌گو نیست و فیلمسازان ما از این مسئله غافلند. در چند سال اخیر به بهانه اینکه می‌خواهیم مردم عراق را جذب کنیم، مردم ایران با مفهومی به نام عراقی خوب آشنا شده‌اند. بی‌تردید همه سربازان عراقی بد نبودند، اما چون در سپاه کفر بودند فرق چندانی با یکدیگر نداشتند و سپاه باطل یا شیطان را یاری می‌کردند.

اکنون که شصت، هفتاد سال از جنگ جهانی دوم می‌گذرد، هرگز در یک فیلم‌ آمریکایی، یک سرباز آلمانی خوب نمی‌بینیم، اما سینمای ایران به انحراف رفته و سرباز عراقی خوب را نیز نشان می‌دهد. به‌راستی کسانی‌ که چهره‌ سرباز عراقی را خوب نشان می‌دهند، اگر نسل سوم و چهارم از آنها بپرسند اگر سربازان عراقی‌ها خوب بودند، شما چرا با آنها جنگیدید، فیلمسازان ما چه پاسخی دارند؟ این جشنواره غیر از سرباز عراقی خوب، سرباز آمریکایی خوب را هم نشان داد!

کیان خانواده‌ نیز مورد هجمه برخی از فیلمسازان قرار گرفت. در این فیلم‌ها خانواده‌ها یا از هم فرو پاشیده و یا در بحران بودند. ازدواج موقت، زشت و ناپسند و در عوض روابط آزاد و غیر‌شرعی، مشروع و پسندیده جلوه داده شد. در یکی از فیلم‌ها، دختر ایرانی به فرانسه رفته و بدون ازدواج، از دوست پسر فرانسویش، باردار شده و می‌خواهد با تشکیل یک زندگی راحت و بی‌دغدغه، کودک نامشروع خود را بزرگ کند!

از دیگر موارد می‌توان به رواج فحش و ناسزا در فیلم‌ها اشاره کرد. این کلمات زشت اکنون گویی جزو دیالوگ‌های عادی بازیگران شده است. گفتگوهای این فیلم‌ها بدون آنکه خط قرمز‌های اخلاقی جامعه را در نظر گرفته شوند، کثیف و سخیف هستند. برای اولین بار در سینمای بعد از انقلاب پدری با ظاهر مذهبی به دختر خود تجاوز می‌کند و دختر در آستانه ازدواج، آنگاه که  به دکتر زنان مراجعه می‌کند و وقتی می‌بیند همه چیز در حال فروپاشی است، اقدام به خودکشی می‌کند.

قطعاً دست‌هائی در کارند تا چهره‌های مذهبی و دینی را در فیلم‌های سینمائی ما زشت، نا‌زیبا، دورو، دروغگو، حسود، متجاوز به عنف، ریاکار، و…  نشان دهند. چرا باید نقش منفی‌ها در فیلم‌های سینمای ما در قالب چهره‌های مذهبی به مخاطب ایرانی معرفی شوند؟ دستی که سعی می‌کند اعمال زشت را به این قشر از جامعه نسبت دهد، چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ از سوی دیگر در برخی از فیلم‌ها، اسلام  مورد تشکیک قرار می‌گیرد و احکام شرعی را دست ‌و ‌پا‌گیر نشان می‌دهند.

نکته قابل تأمل این است که در اختتامیه سی و سومین جشنواره فیلم فجر آن دسته از هنرمندانی که در جریان فتنه دستگیر شده و یا در مظان اتهام قرار گرفته بودند، مورد تقدیر و تشکر قرار گرفتند و به آنها سیمرغ بلورین داده شد، چون ظاهراً این باور در میان متولیان فرهنگی ما باور غالبی است که باید جریان فتنه را به هر شکل ممکن زنده‌ نگه داشت. طرفه آنکه جایزه بازیگر نقش اول به بازیگری داده شد که در آن فیلم نقش مکمل را بازی می‌کرد! داستان فیلم از این قرار بود که پسری عاشق دختر همسایه می‌شود و بعداً در فیلم مشخص می‌شود که آن دو با یکدیگر خواهر و برادرند و این بازیگر، خواهر عروس خانم و در واقع ایفاگر نقشی حاشیه‌ای در این فیلم است که قصد دارد با یک مرد زن‌دار ازدواج کند، اما از دید برگزارکنندگان، این مهم نیست که بازیگر زن در آن فیلم نقش اول داشته باشد یا نداشته باشد. مهم، تشویق جریان فتنه به هر قیمتی است!

تشویق‌ها تنها به این مورد ختم نمی‌شوند، اما معاون محترم سینمایی در جشنواره داد سخن می‌دهد که منتقدان، گزارش‌های ناجور ننویسند و بی‌دلیل مسئولین را نگران نکنند. فیلم‌های خوب و فیلمسازان خوب‌تری از اینها از کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟ اینها می‌خواهند ما چشم‌هایمان را به روی حقیقت ببندیم و چیزی نگوئیم و بَه‌بَه و چَه‌چَه کنیم.

خدایا تو شاهد باش آنچه که می‌بایست گفت گفتیم و حجت را بر مسئولین تمام کردیم. باشد که به خود آیند و به فکر باشند و دغدغۀ فرهنگی مردم شهیدپرورمان را پاسخگو باشند امیدواریم مسئولین سینمایی ارشاد در فکر چاره باشند. هنوز امید به بهبودی آثار و تولیدات وجود دارد. امیدواریم در سال‌های بعد، تولیدات بهتری داشته باشیم.

 

سوتیتر:

 

۱٫

قطعاً دست‌هائی در کارند تا چهره‌های مذهبی و دینی را در فیلم‌های سینمائی ما زشت، نا‌زیبا، دورو، دروغگو، حسود، متجاوز به عنف، ریاکار، و…  نشان دهند. چرا باید نقش منفی‌ها در فیلم‌های سینمای ما در قالب چهره‌های مذهبی به مخاطب ایرانی معرفی شوند؟ دستی که سعی می‌کند اعمال زشت را به این قشر از جامعه نسبت دهد، چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ از سوی دیگر در برخی از فیلم‌ها، اسلام  مورد تشکیک قرار می‌گیرد و احکام شرعی را دست ‌و ‌پا‌گیر نشان می‌دهند.

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

فقه‌الارشاد و فقیه‌الاوتاد

بدان ای پسر! ایدک الله فی الدارین که «ارشاد» بر وزن  افساد از اسامی  ذو وجوه است و ادیب  کوفی آن را جمع‌الاضداد خوانده است و معنای آن جز با سیاق عبارت تفهیم نخواهد شد. پس اگر زید گوید: «ارشاد  شدم» مقصود آن است که از ضلالت خلاصی یافتم و اگر عمر گوید: «متولی ارشاد شدم» منطوق آن است که مرا بر اضلال خلایق گمارده‌اند! و «ارشاد» در لسان ملوک و حکام، دیوانی است که امور مطربان و  مغنیان و رامشگران و عمله خلوت و طرب و رقاصان و… را تمشیت می‌کند، فلذا در باب آن مستحدثات فقهیه و شبهات و استفتائات و «ان قلتهای» متعدده طرح گشته و عالم فرید دهر، زبده الفقها و خیره الحکما، افقه الافقها الارشاد، فقیه الاوتاد، سماحه مولانا ابن جنت العلما ملقب به «شیخ شوخ» من باب اداء تکلیف به تألیف رساله نادره «فقه الارشاد فی بیان احکام افساد» اقدام و ذخیره آخرت خویش و اسباب خروج خلق از وادی جهل و تحیر را فراهم آورده، کثره اله امثاله! و در این رساله اعجب و اغرب فتاوای فقهیه جمع است مثلأ:

الف) حکم بر وجوب غنی در حال که مطربین و مغنیان زن باشند و خاصه آن که زنی واحد (که اهل فسق او  را تک‌خوان گویند) و به سیاق مجالس طرب به ترجیع و چَه‌چَهه اقدام کند و در باب سیم این کتاب آمده که: «استماع غنی خاصه آنکه مغنیه و مطربه از نساء میان سال باشد بر عموم رجال واجب است و مخالفت با آن در حکم محاربه با اصل دیانت است و عموم مؤمنین باید در ترویج غنی و طرب بکوشند تا این لذت بی‌مثال از انحصار فساق به درآید و شیخنا مهاجرانی حفظه الله فی لندن فرموده که وجوب استماع به صوت زن مغنیه از باب «کلو من الطیبات» جایز است و انا اقول بل واجب است و در خبر است از ابوهریره که روایت کرده  شیطان در بیتی که صوت زن مطربه در آن باشد داخل نشود (چرا که حاجتی به دخول او نیست).

ب) فتوا بر حلیت جمیع افعال اهل هنر (اعم از رامشگر و مطرب و رقاص و آکتور و مزقانچی و…) و در  توضیح این فتوا، مصنف هداه الله انشاالله به قاعده «رفع القلم» تشبث نموده و جماعت مذکوره را مصداق «رفع عن امتی تسع» دانسته چرا که این جماعت یا در خلسه و نئشه‌اند یا در سکر و نوم و تغافل که در هر حال از مصادیق رفع القلم محسوب  می‌شوند والله اعلم.

ج) امّا جواز حیلت بر مؤمنین در امور ارشاد از غرائب این رساله است. و «شیخ شوخ» از باب احتیاط واجب و عنداللزوم فتوا بر وجوب حیلت بر مؤمنین داده، خاصه آنجا که مؤمنان و اهل علم از مؤمنین بر امرای ارشاد بابت افعال قبیحه رایج در «ارشاد» از باب نهی از منکر، امر و نهی کنند به فتوای «شیخ شوخ» جایز بَل واجب است بر امرای «ارشاد» که دست بر دیده نهاده و بگوید سمعأ و طاعتأ و بعد هر آنچه خواهد کند و در باب ثامن از این کتاب شریف چنین آورده که: اطاعت امر و نهی مؤمنان در امور ارشاد کراهت شدیده دارد و بر مدیران ارشاد است تا حد وسع، مطالبات مؤمنان و اهل علم و فقها و مجتهدان را من «اذن» داخل و من «اذن اخری» خارج گردانند و جز بر مدار امیال اهل هنر نچرخند که در یوم‌الحساب از مدیران ارشاد جز رضایت اهل هنر عملی مقبول نخواهد بود!

 

تغییر در مواضع امام

یک دستفروش سیاسی در گفت‌وگو با سایت جماران: اگر امام امروز بودند با نهضت آزادی این‌گونه برخورد  نمی‌کردند. امام خود را معصوم نمی‌دانست و در آخر عمر اشاره کرد که در چند جا اشتباه کرده. باید در شرایط فعلی در برخی سخنان و مواضع امام تغییر ایجاد کنیم.

۱ـ این دوره‌گرد سیاسی اگر برای یک‌بار هم شده «صحیفه امام» را خوانده بود، می‌فهمید که امام، میدان دادن به اعضای نهضت آزادی در ابتدای انقلاب و عدم برخورد قاطع با لیبرال‌ها را از جمله اشتباهات خود اعلام کرده‌اند!

۲ـ دوره‌گرد انسان شریفی است که صبح تا شب می‌خرد و می‌فروشد برای اینکه شب نانی به کف آرد و به غفلت نخورد. امّا دوره‌گرد سیاسی کسی است که بدون توجه به قدر و قیمت هر چیز فقط به «فروش» فکر می‌کند آن هم برای نشستن روی یکی از صندلی‌های قدرت! اینکه چه می‌فروشد برایش اهمیّت ندارد. مهم رسیدن به قدرت است! دوره‌گرد سیاسی اولین چیزی را که برای فروش عرضه می‌کند شرافت و آبروست (البته اگر از قبل داشته باشد!)

۳ـ اینکه چرا هر دوره‌گرد سیاسی به خود اجازه می‌دهد دربارۀ حضرت امام اظهارنظر کند (آن ‌هم درباره  اشتباهات امام! و ضرورت تغییر در برخی سخنان و مواضع ایشان) بحثی ‌است و اینکه چرا رسانه‌ای که وظیفه‌اش حفظ و نشر آثار امام است منعکس‌کننده و مروج این افاضات شده، بحثی دیگراست! یعنی این روزها «تنظیم و انتشار آثار امام» به معنی «تحریف و تغییر» آثار ایشان است؟

۴ـ از دوره‌گردی که عیالش جلوی دوربین عکاسی نشریات سعودی ایستاده و چادر از سر برداشته و ژست گرفته تا عکسش در دست حرامیان آل‌سعود دست به دست بگردد، توقعی جز این نمی‌رود که از تغییر در سخنان و مواضع امام سخن بگوید (چون امام مظهر غیرت دینی در تمامی عرصه‌ها بوده‌اند) امّا از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام حتماً انتظار می‌رود که رسانه‌اش تریبون دوره‌گردان سیاسی نشود!

 

 

چند نفر؟

یک مقام  مسئول در وزارت ارشاد: انتشار یک کتاب «موهن» مگر چند نفر را فاسد می‌کند؟

۱ـ بستگی دارد! بعضی کتاب‌ها می‌توانند یک نفر را فاسد کنند، امّا ممکن است آن یک نفر عیال یا دختر یک  مقام مسئول باشد.

۲ـ اصولاً اگر چند نفر را فاسد کند شما انتشار آن‌ را ممنوع خواهید کرد؟ هزار نفر؟ دو هزار نفر؟ یک میلیون  نفر؟ یا به صورت دقیق و با دو رقم اعشار ۳۴/۲۵۳۴ نفر؟

۳ـ بر همین مبنی سایر مقامات مسئول در دولت می‌توانند چنین استدلال کنند که:

الف) توزیع یک محموله رب گوجه فاسد مگر چند نفر را مسموم خواهد کرد که ما زحمت بکشیم و جلوی  توزیع آن ‌را بگیریم؟

ب) فروش یک وانت مواد مخدر مگر چند نفر را معتاد می‌کند که ما آن را توقیف کنیم؟

ج) طبابت یک پزشک تقلبی مگر چند نفر را خواهد کشت که جلوی نان خوردن او را بگیریم؟

۴ـ و البته بر همین اساس بعضی هم می‌توانند نتیجه بگیرند انتشار یک شایعه خیلی بد علیه مقامات یا فلان مسئول وزارت ارشاد مگر برای چند نفر ذهنیت منفی ایجاد می‌کند که ما چنین نکنیم؟ یا تهمت زدن به مدیران ارشاد مگر آبروی چند نفر را می‌برد که از آن جلوگیری می‌شود؟

۵ـ مهمترین عذابی که خدا می‌تواند بر سر یک مقام ارشاد نازل کند این است که او را از نعمت عقل محروم کند!

 

 

فقط خلع لباس

* یک ملبس به لباس روحانیت: برخی موضوعات حاشیه‌ای مانند «حجاب»، متأسفانه ارزش تلقی می‌شود و بعضی‌ها ‌به خاطر اجرای یک کنسرت زمین و زمان را به هم می‌زنند.

حاشیه: گویندۀ این عبارت مدتی هم وزیر کشور بوده است!

* کاملاً با ایشان موافقیم! وقتی بعضی‌ها احکام شرعی مثل «حجاب» را حاشیه‌ای تلقی می‌کنند و از غیرت دینی مردم در اعتراض به رقاصی و مطربی خلاف شرع آن هم در کشور امام زمان رنج می‌برند، دیگر نباید  کسی به خلع لباس یکی از این بعضی‌ها توسط دادگاه ویژه روحانیت اعتراض کند! چون خلع لباس فرد مذکور خیلی حاشیه‌ای‌تر از حاشیه‌ای بودن حجاب است و لزومی ندارد بعضی‌ها برای خلع لباس یک «روحانی نما» زمین و زمان را به هم بریزند.

 

مهمتر از هوا فضا

دولت «پژوهشگاه فضایی ایران» را منحل کرد.

ـ می‌دانید که «پژوهشگاه فضایی» از اول هم یک چیز زیادی بود! مثل انرژی هسته‌ای یا آب سنگین اراک و صنایع ساخت موشک و خیلی امور زائد دیگر! وقتی مملکت با بی‌پولی و کسر بودجه مواجه است، باید بیت‌المال را در جاهای لازم و معقول خرج کرد! مثلأ پس از انحلال پژوهشگاه فضایی می‌شود با بودجه آن چندین کنسرت شاد بر پا کرد تا مردم با دیدن و انجام حرکات موزون، ضمن نهادینه کردن شادی، از ابتلا به کمر درد پیشگیری کنند و یا اینکه اعتبارات پژوهش‌های فضایی را خرج چاپ کتب ضاله کرد و از این طریق فکر و ذهن جوانان را بارورتر ساخت! ترتیب دادن چند تئاتر با موضوعاتی ضروری مثل روابط دوستانه دخترها و پسرها در خیابان و دانشگاه و تقویت فمینیسم و ترویج آن از طریق برپایی همایش‌های دفاع از تجرد زن و استقلال او از خانواده در سراسر کشور از جمله دیگر مواردی است که شایسته است پس از انحلال «پژوهشگاه فضایی ایران» و از محل صرفه‌جویی ناشی از این انحلال، بودجه و اعتبار دریافت کنند!

* نکته حاشیه‌ای: پژوهشگران خارجی دریافته‌اند انجام پژوهش‌های فضایی برای ملت ایران اصلأ مفید نیست چون ممکن است آنها را «هوایی» کند و یا میزان «سر به هوا» شدن جوانان را افزایش دهد.

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای بعد از انقلاب

نگاهی به تاریخ سینمای ایران (قسمت ۱۲)

دکتر عبدالحمید انصاری

اشاره: در شماره‌های گذشته فیلم‌های اکران‌شده سینمای ایران تا اوایل سال ۶۵ مورد بررسی قرار گرفت. در سال ۶۵ فیلم‌هایی در ژانرهای مختلف ساخته شد که در فصل اول آن سال به فیلم‌های دفاع مقدس، پلیسی و اجتماعی پرداختیم. در این شماره آن را تکمیل می‌کنیم:

الف) ادامه ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی

۶ـ سامان: کارگردان؛ احمد نیک‌آذر. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، پوراندخت مهیمن، اکبر زنجان‌پور، نعمت‌الله گرجی.

ماجرای فداکاری یک کارمند اداری و انتخاب بر سر دو راهی درمان فرزند یا پرداخت تعهدات کارکنان و توسعه کارخانه را روایت می‌کند. فداکاری کارمند موجب ارتقای روحیه کارکنان و گذشت و فداکاری آنان در راستای درمان فرزندش می‌شود.

۷ـ گذرگاه: کارگردان؛ شهریار بحرانی، بازیگران؛ اردلان شجاع کاوه، علی حاتمی، عطاءالله سلمانیان، خسرو ضیایی، مژگان بنی‌هاشمی. محصول؛ حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

داستان مربوط به عملیات واحد اطلاعات سپاه پاسداران در خاک دشمن برای انهدام یک پل مهم تدارکاتی است که با فراز و فرودهای جاذب روایت می‌شود.

شهریار بحرانی از سینماگران بااستعداد و متعهد پس از انقلاب است که فیلم‌ها و سریال‌های ارزشمندی نظیر ملک سلیمان، مریم مقدس را در کارنامه خود دارد. لازم است این کارگردان خوش‌ذوق از کم‌کاری و انزوا به درآید و فعال در صحنه حضور داشته باشد.

۸ـ سراب: کارگردان؛ حمید تمجیدی، بازیگران؛ جمشید مشایخی، محبوبه بیات، فرخ نعمتی، پری اقبالپور، پرویز پورحسینی. محصول؛ هدایت فیلم.

قصه فیلم به مهاجرت یک دبیر ریاضی از شهرستان به تهران و ترسیم مشکلات زندگی در این کلان‌شهر می‌گذرد، همانگونه که از نام فیلم پیداست، سازندگان درصدد بیان تلخی‌های زندگی در شهرهای بزرگ و به ویژه پایتخت هستند. این نحوه نگاه به معضلات اجتماعی در سال‌های اول انقلاب بسیار مرسوم و از جانب توده مردم پذیرفتنی بود.

هدایت فیلم نیز با شناختی که بنیانگذاران آن از فضای قبل و بعد از انقلاب داشتند، در این زمینه تا اواسط دهه ۷۰ موفق بود، اما با ظهور مدیران نیمه دوم ۷۰ و هجوم فیلم‌های حرمت‌شکن و اخلاق‌ستیز بر پرده سینما، این بنگاه سینمایی نیز به ساخت فیلم‌های جوزده و عامه‌پسند برای ذائقه‌های نازل و به عبارتی فیلم فارسی جدید روی آورد، ولی از نیمه دوم دهه ۸۰ فعالیت خود را کاهش داد.

۹ـ کنار برکه‌ها: کارگردان؛ یدالله نوعصری، بازیگران؛ سیاوش طهمورث، فرزانه کابلی، حسین محجوب، معصومه تقی‌پور. محصول؛ بنیاد مستضعفان تبریز.

قصه ازدواج مجدد مردی پس از مرگ همسرش را به تصویر می‌کشد. پسر جوان مرد نمی‌تواند با نامادری‌اش کنار آید و همواره در یک کشمکش روحی و عاطفی به سر می‌برد تا اینکه ماجرای آتش‌سوزی منزل و گرفتار آمدن نامادری در میان شعله‌های آتش و نجات او توسط فرزندخوانده، آنها را به یکدیگر نزدیک و علاقمند می‌کند.

۱۰ـ دزد و نویسنده: کارگردان؛ کاظم معصومی. بازیگران؛ خسرو شکیبایی، آهو خردمند، مهری مهرنیا، علی نصیریان. محصول؛ مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی.

داستان آشنایی یک دزد و یک نویسنده را بیان می‌کند که هرکدام با دنیای ذهنی خویش، جهان پیرامون را می‌نگرند. فیلم برای سال ۶۵ و تحلیل روانشناسانه تیپ‌های اجتماعی قابل تأمل است.

۱۱ـ طلسم: کارگردان؛ داریوش فرهنگ. بازیگران؛ جمشید مشایخی، پروبز پورحسینی، سوسن تسلیمی و آتیلا پسیانی. محصول؛ مؤسسه سینمایی بنیاد مستضعفان.

روایت فیلم براساس ترکیبی از تاریخ اواخر حکومت قاجار و فضای تخیلی قابل باور برای ایجاد تعلیق و کشش سینمایی ساخته شده است.

۱۲ـ میهمانی خصوصی: کارگردان؛ حسن هدایت. بازیگران؛ پرویز پورحسینی، توران مهرزاد، مرحوم منوچهر حامدی، محمد برسوزیان و مرحوم هادی اسلامی.

داستان زندگی یک دیپلمات را در قالب جشنی در منزلش بیان می‌کند. فیلم از همه روش‌های جذب مخاطب و زبان سینما برای بیان روان داستان بهره می‌گیرد. به ویژه در مواردی که از flash back استفاده می‌کند مخاطب را کاملاً به فضای دلخواه خود وارد می‌کند.

حسن هدایت مجموعه کارآگاه علوی را هم کارگردانی کرده که در زمان خود با نمره خوبی مورد پذیرش بینندگان قرار گرفت.

۱۳ـ معما: کارگردان؛ حسین زندباف. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، محمد برسوزیان، مرحوم مرتضی احمدی، پوراندخت مهیمن، اصغر زمانی، منصوره جوهری.

قصه فیلم، بازدید رئیس‌جمهور آمریکا از ایران و گم شدن اسلحه کمری یک پاسبان و ورود ساواک برای کشف اسلحه می‌پردازد. فیلم به لحاظ تصویرسازی از اوضاع به شدت پلیسی دوران پهلوی دوم قابل قبول است.

۱۴ـ دستفروش: کارگردان؛ محسن مخملباف. فیلمنامه: محسن مخملباف. بازیگران؛ اسماعیل سلطانیان، بهزاد بهزادپور، فرید کشن فلاح، جعفر دهقان، زهره سرمدی.

این یک اثر اپیزودیک سه قسمتی است که روابط آدم‌های محروم جامعه را به تصویر می‌کشد. فیلم مانند سایر آثار مخملباف در دهه ۶۰ است.

سوگمندانه باید گفت محسن مخملباف از دهه ۷۰ به تدریج از تفکرات آرمانی مذهبی فاصله گرفت و به خارج از کشور رفت و آرام آرام به ساخت فیلم‌های نه تنها ضدارزشی و کم‌مایه، بلکه غیراخلاقی روی آورد که تا حال ادامه دارد. او از استعداد خوبی برخوردار بود، اما متأسفانه در اثر کم‌ظرفیتی و عدم درک شرایط اجتماعی و بین‌المللی کشور، به منجلابی غیرقابل تصور سقوط کرد. زندگی مخملباف باید درس عبرتی برای همه آیندگان باشد که به وضعیت انقلابی و دین‌مدارانه خود غرّه نشوند. همه باید بدانیم که هیچ‌کس گارانتی مادام‌العمر ندارد.

۱۵ـ ترنج: کارگردان؛ محمدرضا اعلامی. بازیگران؛ علی نصیریان، کمند امیرسلیمانی، پروانه معصومی، فهیمه رستگار.

داستان یک زن و شوهر هنرمند و بافنده فرش را روایت می‌کند که زن به هنگام بافتن فرش مورد تهاجم قرار می‌گیرد. فیلم به نوعی در ژانر «انتقام» هم قابل تعریف است، با این تفاوت که نحوه انتقام‌گیری چند لایه و برخلاف فیلم‌های متعارف این ژانر کند است و بیشتر نگاه اجتماعی به مسئله دارد.

۱۶ـ رابطه: کارگردان؛ پوران درخشنده. بازیگران؛ خسرو شکیبایی، پوراندخت مهیمن، حسین محب اهری، پرویز پورحسینی. محصول؛ شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

قصه عاطفی یک نوجوان ناشنوا و مشکلات و گرفتاری‌های متعدد او را در رابطه با مدرسه، خانواده و جامعه روایت می‌کند. پوران درخشنده در سال‌های بعد نیز همین رویه طرح مسائل اجتماعی، فرهنگی را دستمایه کارهای خویش قرار داده و در این زمینه نیز موفقیت‌های قابل‌توجهی کسب نموده است. آخرین ساخته وی در این حوزه «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» می‌باشد.

۱۷ـ کلید: کارگردان؛ ابراهیم فروزش. فیلمنامه؛ عباس کیارستمی. بازیگران؛ فاطمه آساره، مهناز انصاریان، عماد طاهری، امیر محمدپور. محصول؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

داستان فیلم به تنهایی دو کودک خردسال در منزل می‌پردازد که در زندگی امروزه شهری امری عادی است. عدم آمادگی کودک بزرگتر برای نگهداری از کودک کوچکتر و مخاطرات محتمل مانند گاز، برق، آتش‌سوزی دستمایه فیلمنامه برای ایجاد کشش و جذابیت سینمایی در حوزه کودک و نوجوان شده است. ابراهیم فروزش همچنان به نگاه اجتماعی‌محور در ساخت فیلم‌هایش وفادار مانده و روایتگر تنگناهای زندگی پراشکال شهری در تمدن ابتر کنونی است.

۱۸ـ گلبهار: کارگردان؛ تهمینه اردکانی. بازیگران؛ مهرانه مهین‌ترابی، مینا زرپور. محصول؛ جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا.

این فیلمنامه به روایت زندگی یک دختر جوان قطع نخاعی می‌پردازد که به علت یأس و ناامیدی دست به خودکشی می‌زند. خانواده‌اش که توان نگهداری او را ندارند، وی را به آسایشگاه می‌سپارند. او در آسایشگاه با دختر جوان دیگری آشنا می‌شود که یک پا ندارد، اما بسیار با روحیه و امیدوار به زندگی به کار نقاشی مشغول است. وضعیت این دختر فاقد پا، قطع نخاعی را به خود می‌آورد و لبخند امید و حرکت را بر لبان و شادابی را بر چهره‌اش نمایان می‌سازد.

۱۹ـ تصویر آخر: کارگردان؛ مهدی صباغ‌زاده. فیلمنامه؛ فریدون جیرانی، مهدی صباغ‌زاده. بازیگران؛ ناصر آقایی، مهوش برگی، حبیب اسماعیلی، اسماعیل محمدی. محصول؛ بنیاد مستضعفان.

این فیلم، داستان مهاجرت به تهران، حساسیت‌های شغل پزشکی، تعهد اخلاقی و وظیفه‌شناسی پزشکان را دستمایه ماجراها قرار داده است.

مطابق روش جیرانی و صباغ‌زاده، فیلم دارای تعلیق سینمایی قابل توجه و کشش‌های عامه‌پسند است، هر چند این امور به خودی خود نقطه منفی تلقی نمی‌شود، اما چه خوب است که سینماگران المان‌ها، شخصیت‌پردازی‌‌ها، تعلیق‌ها و سایر مؤلفه‌های سینمایی را در خدمت ارتقای کمی و کیفی نگاه و تفکر تماشاگران قرار دهند.

 

 

30نوامبر/16

فراهم شدن مقدمات برکناری بنی‌صدر

بی‌پرده با تاریخ/ اسفند ۱۳۵۹ و فروردین ۱۳۶۰

 

سیدروح‌الله امین‌آبادی

اسفند و فروردین ماه سال ۱۳۵۹ روزهای حساسی برای انقلاب بود. ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت که روز به روز زاویه خود را با نظام اسلامی و رهبری آن حضرت امام خمینی بیشتر و بیشتر می‌کرد، در روز ۱۴ اسفند بحرانی واقعی برای نظام ایجاد و سخنرانی خود به مناسبت سالمرگ مصدق در دانشگاه تهران را تبدیل به یک میتینگ ضدانقلابی و ضدامنیتی کرد. حمله به نهادهای نظام از دستگاه قضا گرفته تا نخست‌وزیری تنها گوشه‌ای از وقایع ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ دانشگاه تهران است. در روزهای بعد بنی‌صدر دست به حاشیه‌سازی‌ها و جنجال‌آفرینی‌های دیگری زد تا خود را محق جلوه کند، ولی در واقع مقدمات برکناری خود را روز ۱۴ اسفند را تکمیل کرد تا در روزهای پایانی خرداد سال بعد توسط مجلس و با حکم امام برکنار شود.

عملیات بزرگ و حماسی اچ ـ۳ توسط تیزپروازان جان برکف نیروی هوایی نیز در فروردین ماه سال ۱۳۶۰ روی داد تا اندکی از تلخی‌های دنیای سیاست را از یادها ببرد. در ادامه به اختصار به تشریح رویدادهای این دو ماه می‌پردازیم؛

 

اعلام مواضع چهار نماینده در اجتماع امجدیه  

ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) در هفتمین روز اسفندماه ۱۳۵۹ شاهد گردهمایی چند هزار تن از طبقات مختلف مردم تهران بود که برای استماع سخنان چهار تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اجتماع کرده بودند.

هاشم صباغیان، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان، هریک، عملکردهای خود ظرف مدت نمایندگی‌شان را برای مردم تشریح کردند.این سخنرانی و حوادث پیرامونی آن را می‌توان مقدمه رویداد ۱۴ اسفند در دانشگاه تهران دانست.

 

سحابی: اجازه نمی‌دهند حرف بزنیم…

مهندس سحابی طی سخنانی با انتقاد از مدیریت آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس اظهار داشت: «ما به عنوان نمایندگان اقلیت در مجلس از اختیارات کافی برخوردار نیستیم و هرگاه که زمینه شورایی یا جمعی مطرح می‌شود ما در نظر گرفته نمی‌شویم. ما هرگز برای ایراد نطق‌های پیش از دستور اجازه نداشته‌ایم و همیشه محدودیت‌هائی برایمان وجود داشته است.»

مهندس بازرگان به عنوان دومین سخنران پشت تریبون رفت و در باره سکوت در مجلس اظهار داشت: «چون مأموریت و مرام ما نظم و آرامش و ایجاد قانون و رعایت آن بوده هرگز نخواسته‌ایم از این مرام تغییر وضعیت دهیم. علت سکوت ما نیز در مجلس به همین خاطر است. مجلس برای دو کار است؛ یکی طرح و تصویب لوایح قانونی و دیگری نظارت بر کار دولت که این دو عمل از امور مشکل هستند. نظارت بر کار دولت، تذکر دادن به وزرا و سئوال و استیضاح کردن است، ولی ما تا به امروز استیضاح نکرده‌ایم.»

 

چرا این قدر شلوغ می‌کنیم؟!

بازرگان در پاسخ به این سئوال که چرا این قدر شلوغ می‌کنید گفت: «اگر قرار باشد نماینده سکوت کند و خاموش بماند به این دلیل که در مملکت جنگ است و به انقلاب صدمه می‌خورد یا دُوَ ل خارجی سوءاستفاده   می‌کنند و نباید حرفی زد، پس باید به خانه برویم و رو به قبله بخوابیم.

مهم‌ترین مسئله‌ای که انقلاب داشته پیروزی و سرعت خارق‌العاده‌اش بوده. این انقلاب با همه انقلابات سیاسی و اجتماعی تفاوت فاحشی دارد. سرعتی که این انقلاب به پیروزی رسید از شگفتی‌ها و عجائب است، این به نظر من با ارزش‌ترین بخش انقلاب اسلامی است.»

وی در پاسخ به این سئوال که چرا استعفا نمی‌دهید، گفت: «این امر میسر نیست، چون ما هنوز مجلس را جائی برای بازگو کردن انتقادات و ایرادات می‌بینیم و قافیه آن‌چنان برایمان تنگ نشده است که ناچار به استعفا شویم و نتوانیم حرف بزنیم با آنکه محدودیت‌هایی هست، ولی هنوز امید ثمری داریم. راه نجات و چاره برای بقای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران همکاری همه‌جانبه و وحدت همه گروه‌ها و نهادهاست، من طلیعه مبارک این امر را سرعنوان روزنامه جمهوری اسلامی روز قبل می‌دانم که نوشته بود «جامعه اسلامی امت واحده است جامعه تک‌حزبی نیست.»

دکتر ابراهیم یزدی از سران نهضت آزادی نیز به عنوان سومین سخنران با این ادعا که پس از انقلاب در کشور یک سیستم تک‌حزبی شکل گرفته است، گفت: «می‌بینیم که سیستم تک‌حزبی حاکم گردیده و اکنون حزب حاکم همه چیز را در ید قدرت خود گرفته و اداره امور مملکت در اختیار یک حزب واحد است آن هم حزبی که دقیقاً پس از ۲۲ بهمن ۵۷ شکل گرفته و تشکیل شده است.  مردم از ما می‌پرسند چگونه زمام امور مملکت به عهده حزبی قرار گرفته که درست پس از انقلاب تشکیل شده و برخی از اعضای آن سابقه‌ای در انقلاب نداشته و انقلابی بودن را بعد از ۲۲ بهمن شروع کرده‌اند!.»

ابراهیم یزدی در ادامه به مذاکرات صورت گرفته با طرف‌های خارجی اشاره کرد و گفت: «چرا ملاقات‌هایی با شخصیت‌ها و سفرای مختلف صورت می‌گیرد، ولی هیچ‌کس از چگونگی این مذاکرات و آنچه که می‌گذرد اطلاعی ندارد؟»

در ادامه ‌هاشم صباغیان پشت تریبون رفت و مطالبی را در زمینه تقویت رهبری و حمایت از روحانیت اصیل بیان داشت.(۱)

براساس گزارش‌های مطبوعات، شعارهایی که در این مراسم سرداده ‌شد عبارت بودند از: «مسلمان به پا خیز حزب شده رستاخیز»، «کیش کیش چماقدار»، «حزب چماق به دستان، باید بره گورستان»، «الله اکبر، خمینی رهبر»، «مرگ بر مخالف بنی‌صدر»، «ما پیرو قرآنیم، ما حزب نمی‌خواهیم»، «صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد»، «یزدی، یزدی هرچی داری افشا کن»، «درود بر خمینی، سلام بر سحابی»، «بازرگان بازرگان، چریک پیر ایران»، «درود بر بنی‌صدر، سلام بر بازرگان»، «درود بر مصدق، مرگ بر توده‌ای»، «توده‌ای! چماقدار! پیوندتان مبارک» و… .(۲)

سخنان این چهار نماینده وقت مجلس از جهات مختلفی می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد که در ادامه به این جهات می‌پردازیم.

۱ـ اظهار نگرانی از مدیریت انحصارطلبانه مجلس: آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس که امروز مدعی اعتدال‌طلبی و مخالفت با سانسور و سانسورچی‌هاست و دم از این می‌زند که باید به همه این اجازه را داد که سخنان خود را بگویند، در ابتدای انقلاب با چنین انتقادهایی روبه‌رو بوده است.

سخن اینجا نیست که آیا این مخالفت‌ها و انتقاد‌ها درست بوده یا نه، بلکه مراد این است که به قول حافظ: زاهدان که این جلوه بر محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

هاشمی و دوستان امروز او که در ابتدای پیروزی انقلاب سمت‌هایی را داشتند، امروز با انحصارطلب خواندن دیگران خواهان توبه آنها هستند! حافظ چه زیبا می‌گوید که:

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟

تکرار می‌کنم که مراد تأیید سخنان آن روز سحابی در اعتراض به ‌هاشمی نیست، بلکه مقصود پلی است از امروز به دیروز.

۲- در حالی که بازرگان در پاسخ به سئوالی در زمینه چرایی سکوت طیف اقلیت مجلس می‌گوید ما به خاطر حفظ آرامش سکوت کرده‌ایم؛ امروز‌ هاشمی می‌گوید بعضی از مردم از افراط‌گرایی‌های ابتدای انقلاب رنجیدند و نگاهی به دیروز انقلاب نشان می‌دهد که چه کسانی اهل افراط بودند و چه کسانی رنجیدند.

البته بازرگان در بخش دیگری مدعی می‌شود که جلوی اظهارنظر ما را گرفته‌اند که این خود تناقض در گفتار او را نشان می‌دهد.

۳- بازرگان می‌گوید یکی از کارویژه‌های مجلس، نظارت بر دولت است و با استفاده از این کلمه حق اراده باطلی می‌کند و آن اینکه چرا تا کنون استیضاحی صورت نگرفته است؟! باید گفت در حالی که اکثریت منتخبان ملت در مجلس موافق دولت رجایی بودند و کسی به سمت استیضاح نمی‌رفت، چگونه می‌توان انتظار داشت اقلیتی بتواند بدون داشتن حدنصاب قانونی دولتی را استیضاح کند؟

نمایندگانی که در اجتماع امجدیه سخن گفتند، بر اقلیت بودن خود تأکید داشتند و چگونه اقلیت در یک نظام مردم‌سالار می‌تواند از راه‌های قانونی اکثریت را استیضاح کند؟ این سئوالی است که بازرگان به آن پاسخ نمی‌دهد.

۴- ابراهیم یزدی در سخنان خود از حزبی سخن می‌گوید که بعد از پیروزی انقلاب شکل گرفته و مقدرات امور کشور را عهده‌دار شده است. مشخص است که منظور ابراهیم یزدی حزب جمهوری اسلامی است. او در بخش دیگری از سخنان خود مدعی می‌شود سران حزب جمهوری اسلامی بعد از ۲۲ بهمن به انقلاب پیوسته‌اند!!.

در این زمینه به چهار نکته اساسی اشاره می‌کنیم.

۱ـ در کشورهای مردم‌سالار، تشکیل حزب امری عادی و طبیعی است و اگر حزبی بتواند اکثریت آرای ملت را به خود اختصاص دهد، هم کابینه و هم مجلس در اختیار اوست. اینها چگونه این امر بدیهی را به تشکیل نظام تک‌حزبی تفسیر می‌کنند؟ آیا اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دور اول از حامیان و اعضای حزب جمهوری اسلامی نبودند؟ اگر این‌گونه بود، این اعتراض که نظام اسلامی به سمت تک‌حزبی پیش می‌رود ادعای بیهوده و مضحکی است.

۲ـ اگر به گفته ابراهیم یزدی و دوستانش تشکیل حزب در نظام‌های مردم‌سالار امری نیکو و پسندیده و نیز تشکیل نظام تک‌حزبی پسندیده نیست، سئوال این است که چرا در اجتماع هواداران نهضت آزادی شعار داده می‌شود «ما تابع قرآنیم/ ما حزب نمی‌خواهیم»؟!

۳ـ ابراهیم یزدی مدعی می‌شود که برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی سابقه انقلابی ندارند. سئوال این است که منظور ایشان کدام عضو حزب جمهوری اسلامی در آن دوره است؟ آیا بزرگانی چون بهشتی، خامنه‌ای، ‌هاشمی، باهنر و آیت و… سابقه مبارزاتی ندارند؟ نگاهی گذرا به سوابق مبارزاتی افراد نامبرده نشان می‌دهد که فردی چون ابراهیم یزدی اصلاً نمی‌تواند در این حوزه سخن بگوید…

۴ـ از نکات فوق که بگذریم، به یک خواسته ابراهیم یزدی می‌رسیم و آن اینکه مردم باید از متن مذاکرات مسئولان با طرف‌های خارجی آگاه باشند. این موضوع در اطلاعیه کمیسیون خارجی مجلس به ریاست محمد خاتمی و همچنین کمیسیون دفاعی مورد تأکید قرار گرفته بود.

نکته جالب این است که کسانی که دیروز از دولت می‌خواستند نمایندگان را در جریان مذاکرات با طرف‌های خارجی بگذارند، چون به قدرت رسیدند این کار را کاری بیهوده و نامطلوب می‌دانند! سئوال اینجاست که اگر مردم باید از متن مذاکرات پالمه، نماینده دبیرکل سازمان ملل با مسئولین کشور در زمینه چگونگی پایان دادن به جنگ آگاه شوند، چرا نباید از متن مذاکرات مهم هسته‌ای و بندهای توافق با طرف‌های غربی اطلاع حاصل کنند؟ این سئوالی است که تا کنون پاسخی به آن داده نشده است…

 

هتاکی رئیس‌جمهور به نهادهای نظام در سالمرگ مصدق

۱۴ اسفند ۱۳۵۹ فرامی‌رسد روزی که به اقرار دوست و دشمن مقدمات برکناری ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور ایران فراهم شد.

در ادامه گزارش لحظه به لحظه از روز ۱۴ اسفند را به نقل از روزنامه‌ها و مطبوعات آن ایام ارائه می‌دهیم؛

«ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور پنجشنبه ۱۴ اسفند در یک سخنرانی جنجالی که با درگیری‌های شدیدی همراه بود، نهادهای نظام را مورد حمله قرار داد. بدین ترتیب با پایان یافتن سخنان بنی‌صدر، اختلافات بنیادین میان ارکان نظام، عمق تازه‌ای یافت. در حاشیه سخنرانی جنجالی بنی‌صدر در دانشگاه تهران که در سالگرد درگذشت مصدق انجام گرفت، طرفداران رئیس‌جمهور و میلیشیای سازمان مجاهدین خلق فضا را متشنج کردند و زمینه درگیری مردم را فراهم آوردند. این حادثه که تا شب ادامه یافت، تعداد زیادی مجروح برجای گذاشت.  

رئیس‌جمهور در این مراسم با اشاره به گروهی از مردم که آنان را چماقدار می‌نامید، گفت: بعدازظهر امروز به من اطلاع دادند که عده‌ای برای اخلال به اینجا آمده‌اند. یک ربع پیش از این به افسر پلیس گفتم که آنهایی را که برای اخلال به اینجا آمده‌اند از اینجا بیرون ببرند، چون بعدازظهر امروز در این باره به وزیر کشور آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده اندک دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستانی که می‌خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند پاک و آنان را تنبیه کنید.»

پس از این اظهارات، عده‌ای با شعارهای از پیش تعیین‌شده به شخصیت‌های انقلاب و نهادهای انقلابی توهین کردند. «مرگ بر بهشتی!» از جمله این شعارهای سازماندهی‌شده بود.

در این مراسم، هواداران بنی‌صدر به ضرب و شتم نیروهای معتقد به نظام و امام پرداختند و حتی تعدادی از این افراد را که به سخنان بنی‌صدر اعتراض داشتند، از بالای سکوی بلندی به پایین پرت کردند.

رئیس‌جمهور در سخنرانی ۱۴ اسفند که حدود ۲ ساعت طول کشید از پاره‌ای از نهادهای انقلابی که گفته شد افرادی از آنها برای اخلال در سخنرانی و قطع شبکه‌های بلندگو به دانشگاه آمده بودند به عنوان منابع چماقداری نام برد.

بنیاد مسکن اردبیل، کمیته مرکزی حزب جمهوری اسلامی قزوین، بسیج مستضعفین خوزستان، ستاد جنگ‌های نامنظم، نیروی ویژه نخست‌وزیری، مرکز تربیت معلم تهران و واحد تحقیقات و ایدئولوژیک سیاسی و… از جمله این نهادها هستند.

رئیس‌جمهور همچنین چند قبضه کارد و زنجیر و یک کلت را که گفته شد از دستگیرشدگان به دست آمده است به مردم نشان داد، اما در این مراسم هرگز از گروهک‌های پیکار، مجاهدین خلق و فدایی و… کارتی به عنوان اخلالگر ارائه نشد.

گفتنی است در مراسم ۱۴ اسفند فقط مأموران کلانتری آن هم بدون همراه داشتن هیچ‌گونه سلاح سرد و گرم مسئول حفظ نظم و آرامش بودند.

 

حمله بنی‌صدر به صدا و سیما و مطبوعات

بنی‌صدر همچنین روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، مجله اطلاعات هفتگی و رادیو و تلویزیون را متهم به سانسور خود و نشر مطالبی علیه رئیس‌جمهور کرد.

شعار‌های دو طرف در روز ۱۴ اسفند شنیدنی و قابل تأمل بود. هواداران بنی‌صدر علیه برخی شخصیت‌های انقلاب از جمله آیت‌الله بهشتی و نیز مجلس شورای اسلامی شعار می‌دادند و مخالفین بنی‌صدر علیه ملی‌گرایی… . برخی از شعارهای حامیان بنی‌صدر عبارت است از:

ـ ما طالب قرآنیم، ما حزب نمی‌خواهیم

ـ حکومت اسلامی، از انحصار حزبی، آزاد باید گردد

ـ صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد

ـ تا حزب کفن نشود، این وطن وطن نشود

ـ بنی‌صدر بنی‌صدر اذن جهادم بده

ـ روح منی بنی‌صدر، بت‌شکنی بنی‌صدر(۳)

در خارج  از دانشگاه و خیابان‌های جنوبی و شرقی زمین، گروه مخالف در دسته‌هایی چند، در حالی که پلاکاردها و عکس‌هایی متعدد از دکتر مصدق (در حین تعظیم و بوسیدن دست شاه معدوم و همسرش ثریا) و صباغیان (در حین فشردن دست و تعظیم در برابر هویدای معدوم) را در دست داشتند شعارهایی با این عناوین می‌دادند:

ـ جمهوری اسلامی راه مصدق نمی‌ره.

ـ پینوشه، پینوشه ایران شیلی نمی‌شه.

ـ کوبنده توده‌ای، ولایت فقیه است.

ـ ضد ملی‌گرایی، ولایت فقیه است.

ـ اینها بودند می‌گفتند، بختیار، سنگرت را نگهدار.

ـ مرگ بر لیبرال.

ـ تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد.

عنوان تعدادی از پلاکاردهایی که مخالفین بنی‌صدر در دست داشتند جملاتی از بیانات امام و به شرح زیر بود.

ـ ما چقدر از ملی‌گراها سیلی خورده‌ایم.

ـ افراد ملی‌گرا به درد ما نمی‌خورند.

ـ ملی‌گرایی خلاف اسلام است.

ـ ملی‌گرایی اساس بدبختی مسلمین است.

ـ نگذارید بگویم در زمان ملی‌گراها چه بر ما گذشت.(۴)

به دنبال اتهامات بنی‌صدر علیه نخست‌وزیری مبنی بر دخالت افرادی به عنوان نیروی ویژه از سوی این نهاد جهت ایجاد آشوب در مراسم دانشگاه تهران، روابط عمومی نخست‌وزیری وجود این نیروی ویژه را به‌شدت تکذیب کرد.

روزنامه جمهوری اسلامی در گزارشی از پایان این مراسم نوشت: زمانی که سخنرانی به پایان رسید، گارد شهربانی با گاز اشک‌آور به سوی مردم مسلمان که در پشت میله‌های دانشگاه در خیابان بودند حمله کرد و پشت سر گارد شهربانی، گارد رئیس‌جمهور و میلیشیا به مردم حمله کردند.

در مقابل آن همه سنگ و پاره آجر و موزائیک شکسته که از هر سو پرتاب می‌شد، هیچ‌کس قادر به ایستادن نبود، در عرض کمتر از چند ثانیه ماشین‌ها خرد شدند و مردم چون برگ خزان به زمین ریختند دود همه جا را فراگرفته بود، از آسمان سنگ می‌بارید و آمبولانس‌ها نیز قادر به جمع آوری مجروحین نبودند.(۵)

روزنامه کیهان در گزارشی از حاشیه‌های این مراسم نوشت: اکثر شرکت‌کنندگانی را که در زمین چمن خصوصاً در جلو و شرق مین نشسته بودند دختران و پسران محصل بین سنین ۱۴ تا ۱۸ سال تشکیل می‌دادند و نظمی که در شعارها، نشستن، حرکت و تهاجم از خود نشان می‌دادند، نشان‌دهنده یک نظم و تشکیلات از قبل سازمان داده شده بود. به نظر می‌آمد که اغلب آنان از اعضا و «میلیشیای» سازمان مجاهدین خلق باشند.

بر اساس این گزارش، در وسط زمین حدود ۴۰۰ نفر دختر با روپوش‌های غالباً به رنگ سرمه‌ای به‌طور منظم نشسته و پلاکاردهایی را در دست داشتند.(۶)

 

تشکیل هیئت سه نفره پس از غائله ۱۴ اسفند

فروردین ماه ۱۳۶۰ ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا طی حکمی آیت‌الله اشراقی را به عنوان نماینده خود در هیئت سه نفره حل اختلاف برگزید.در حکم بنی‌صدر آمده بود:

«وحدت وسیله دستیابی به اصولی است که انقلاب به خاطر تحققشان انجام گرفته است. با توجه به خطرهای جدی‌ای که انقلاب اسلامی ما را تهدید می‌کنند، وظیفه اولی و اساسی همه ما اصرار در اجرای قانون اساسی و قوانین جاری، به‌خصوص دفاع جدی و پیگیر از آزادی و امنیت قضایی است. .هیئت سه نفری باید از حدود قانون اساسی بیرون نرود. از لحاظ اینجانب اختلاف‌ها از تمایل به تجاوز از حدود قانون مایه می‌گیرد و پیشنهاد تشکیل هیئت نیز برای آن است که تخلف مسئولان را از حدود قانون و تحریک آنها را بر ضد یکدیگر مانع گردد.»(۷)

به این ترتیب و براساس امر امام هیئت ۳ نفره حل اختلاف تشکیل شد تا اختلاف مسئولان کشور را بررسی و متخلف یا متخلفان را به مردم معرفی کند.

اعضای هیئت با انتخاب آیت‌الله اشراقی از سوی رئیس‌جمهور تکمیل شد. پیش از این  از سوی امام خمینی آیت‌الله مهدوی کنی و از سوی آقایان محمدعلی رجایی نخست‌وزیر، آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور  و ‌هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، آیت‌الله محمد یزدی به عنوان نماینده معرفی شده بودند.

 

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیا

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیاست که به نام فانتوم‌ها ثبت شده است. در روز ۱۵ فروردین ماه ۱۳۶۰ جنگنده بمب‌افکن‌های ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین‌برانگیز، پایگاه هوایی الولید در مجموعه اچ ۳ واقع در غرب عراق، در نزدیکی مرز این کشور با اردن را به‌کلی نابود کردند. در این عملیات بزرگ در مجموع بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب‌افکن‌های روسی (میگ ۲۳، سوخو ۲۰، تییو ۱۶، تییو ۲۲) بودند از بین رفتند.

حمله به اچ ۳ از لحاظ فنی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های هوایی جهان به شمار می‌رود و از نظر دستاوردهای نظامی نیز با توجه به نابودی کامل ۴۸ هواپیمای دشمن در رده بزرگ‌ترین و موفق‌ترین عملیات‌های نظامی جهان قرار می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۹ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۵٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۹ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۷٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۶٫

۴ـ کیهان، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صص ۳ و ۱۴٫

۵ـ جمهوری اسلامی، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۹٫

۶ـ کیهان، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۳ و ۱۴٫

۷ـ کیهان، ۱۹ فروردین ۱۳۶۰، صفحه ۱۱.

 

سوتیترها

 

 

۲٫

به گفته ابراهیم یزدی و دوستانش تشکیل حزب در نظام‌های مردم‌سالار امری نیکو و پسندیده و نیز تشکیل نظام تک‌حزبی پسندیده نیست، سئوال این است که چرا در اجتماع هواداران نهضت آزادی شعار داده می‌شود «ما تابع قرآنیم/ ما حزب نمی‌خواهیم»؟

 

۳٫

 

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیاست که به نام فانتوم‌ها ثبت شده است. در روز ۱۵ فروردین ماه ۱۳۶۰ جنگنده بمب‌افکن‌های ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین‌برانگیز، پایگاه هوایی الولید   واقع در غرب عراق و در مجموع بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب‌افکن‌های روسی بودند، از بین رفتند.

 

30نوامبر/16

« پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به جوانان غربی»

بسم‌‌الله الرّحمن الرّحیم

به عموم جوانان در اروپا و آمریکای شمالی

حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار می‌دهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌انگارم، بلکه به این سبب که آینده‌ ملّت و سرزمین‌تان را در دستان شما می‌بینم و نیز حسّ حقیقت‌جویی را در قلب‌های شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمی‌کنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند. سخن من با شما درباره‌ اسلام است و به طور خاص، درباره‌ تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاش‌های زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسّفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمی‌خواهم به «هراس‌ها»ی گوناگونی که تاکنون به ملّت‌های غربی القا شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، می‌بینید که در تاریخ‌نگاری‌های جدید، رفتارهای غیرصادقانه و مزوّرانه‌ دولت‌های غربی با دیگر ملّت‌ها و فرهنگ‌های جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و آمریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره‌ استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیرمسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزی‌هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگ‌های اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی می‌کنند. این به‌ خودی‌ خود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگو کردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما می‌خواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته‌های دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه‌ برخورد با فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی، از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری می‌شود؟ شما به خوبی می‌دانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون من می‌خواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌ بار با شدّتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزش‌هایی در اسلام، مزاحم برنامه‌ قدرت‌های بزرگ است و چه منافعی در سایه‌ تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین می‌گردد؟ پس خواسته‌ اوّل من این است که درباره‌ انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید. خواسته‌ دوم من این است که در واکنش به سیل پیش‌داوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضا می‌کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می‌گریزانند و می‌ترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمی‌کنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه می‌گویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزش‌هایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟ من از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچ‌کس به‌صورت فردی نمی‌تواند شکاف‌های ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما می‌تواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا می‌تواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار می‌دهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیش‌داوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّت‌پذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش در آورند.

سیّدعلی خامنه‌ای

۱/۱۱/۹۳

 

 

 

30نوامبر/16

صلیبی‌گری نوین، توحش و بربریت غرب

 

«از توطئه‌های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه‌های معاصر به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی آشکارا به چشم می‌خورد، تبلیغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت‌ها و خصوصاً ملت فداکار ایران از اسلام است…»

(امام خمینی قدس سره، صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۷۷)

خصومت جبهه استکباری غرب با اسلام و مسلمین پیشینه‌ای دیرین دارد، این در حالی است که در قرون وسطای مسیحی که غربی‌ها در توحش و بربریت به سر می‌بردند، این تمدن باشکوه اسلامی بود که خدمات انسانی فرهنگی بی‌شماری به جهان، از جمله مغرب‌زمین ارائه داد. تاریخ تمدن اسلام و حتی آثاری که بیگانگان غربی نگاشته‌اند،‌ ‌گواهی بر این مدعاست که تنها به یک مورد اشاره می‌شود.

دکتر لکلرک در کتاب تاریخ طب از ۳۰۰ کتاب طب محققان اسلام نام می‌برد که همگی به چند زبان ترجمه شده‌اند. او می‌گوید: «تمام دانشگاه‌های اروپایی تا۶۰۰ سال از کتب طبی و فلسفی و علوم مسلمین استفاده‌ می‌کردند».

تمدن غرب وامدار فرهنگ و تمدن اسلامی است، در عین حال همین غرب نمک‌نشناس، در طول تاریخ از خصومت و دشمنی با اسلام و مسلمین و استعمار و استثمار مسلمین حتی لحظه‌ای فروگذار نکرده است. به تاریخ پرماجرای اندلس بنگریم که تمدن بزرگ اسلامی را در غرب چگونه ساقط کردند و تاریخ صلیبی را ورق بزنیم که چه کشتارها که در همین بیت‌المقدس به راه انداختند و سیل خون جاری کردند، در حالی که مسلمین هر کشوری را که فتح می‌کردند، به گفته گوستاولوبون فرانسوی، مسجد و دانشگاه را در کنار هم می‌ساختند و با پیروان ادیان بر اساس اصول انسانی رفتار می‌کردند، اما غربی‌های بی‌فرهنگ تاب تحمل مسلمانان را نداشتند و به‌ویژه با تأثیرپذیری از اندیشه‌های صهیونیستی خشونت را به اوج می‌رساندند و هر جا هم که به ظاهر تعامل داشتند، هدفی جز چپاول سرمایه‌های کشورها به‌ویژه خاورمیانه اسلامی و سلطه سیاسی و حضور نظامی و امتیازگیری از نقاط استراتژیک نفتی و سوق‌الجیشی نداشتند.

ساده‌دلی است که یک عده هنوز به غرب چشم امید دارند و کرامت و عزت ملتی را نثار لبخندهای مکارانه غربی‌ها، به‌ویژه شیطان بزرگ و انگلیس و یا فرانسه می‌کنند.

هر چند سلطه‌گری، آدم‌کشی، غارتگری و اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی خصلت و خوی سردمداران غرب و امپریالیسم صلیبی صهیونیستی است، اما فصل جدید این خباثت، اهانت به مقدسات مسلمین است که با ماجرای کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی و در سایه حمایت انگلیسی‌های خبیث و مکار کلید ‌خورد.  با وقوع انقلاب اسلامی، نسیم بیداری ملت‌ها وزیدن گرفت و رژیم پلید انگلیس تحت عنوان آزادی بیان، از نگارنده مرتد این کتاب حمایت کرد و آنگاه پاسخ دندان‌شکن حضرت امام خمینی «ره» و حکم ارتداد نویسنده مرتد و مجازات او را می‌بینیم که همچنان در سایه حمایت انگلیس به سر می‌برد.

مواضع خصمانه و وحشیانه غرب در قالب نظامی‌گری و تبلیغات مسموم با گسترش اندیشه اسلامی بعد جدیدی یافت تا ماجرای یازده سپتامبر که امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها پدید آوردند و تهاجم صلیبی دیگری را به راه انداختند و افغانستان و عراق را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند، با این هدف که انقلاب اسلامی را تحت محاصره خود بگیرند و مانع از نفوذ این اندیشه رهایی‌بخش به دیگر کشورها و ملت‌ها شوند، ولی به‌رغم همه توطئه‌ها و لشگرکشی‌ها، موج انقلاب اسلامی مرزهای بین‌المللی را درنوردید و حتی به دیار غرب هم راه یافت و میلیون‌ها انسان شیفته نورانیت اسلام به روی این آیین حنیف و پیام‌آور رحمت و عزت و آزادگی آغوش گشودند.

شواهد بی‌شماری حاکی از آن است که ادامه این روند، دیر یا زود شیشه عمر مستکبران را به سنگ خواهد زد تا کیفر اعمال خود و ستیزه با خدا و خلق و پیام‌آوران خدا را لمس کنند که: « إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»(۱). تمام توطئه‌ها و توهین‌ها به مقدسات، قرآن‌سوزی‌ها، کاریکاتورها و فیلم‌های موهن هالیوودی ضداسلام در کنار دیگر سیاست‌های شیطانی و فضای مجازی ضداخلاق و زوزه‌های اقطاب کفر و استکبار، نشانه وحشت و هراس استکبار از بیداری ملت‌هاست. علت فشارها و تحریم‌ها علیه ملت‌ها را نیز باید در همین نکته کاوید. نباید به دشمن مجال داد که خود را پیروز این میدان ببیند که این هوشیاری مسئولین را می‌طلبد.

تروریسم و گروه‌های تروریستی نظیر داعش، مولود نامشروع صلیبی ـ صهیونیستی و ارتجاع منطقه هستند که با هدف بدنام کردن اسلام پدید آمده‌اند و همه و همه در مرداب شومی پرورش می‌یابند که غرب به سردمداری شیطان بزرگ در آن دست و پا می‌زند.

سیاستمداران غربی برآنند تا جلوی نفوذ اسلام را در جهان بگیرند: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(۲)  می‌خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، اما خداوند نور خود را تمام خواهد کرد، هر چند کافران نخواهند».

به‌رغم اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی و توحش و بربریت سیاست‌گذاران غربی، متعاقب این پروژه‌های ساختگی و هدفدار، میدان گسترده‌تری برای نمایش قدرت اسلام فراهم آمده است. پس از حادثه یازده سپتامبر هزاران امریکایی در تکاپوی اسلام‌شناسی به این آیین حنیف روی آوردند و در کشورهای دیگر مانند انگلیس و فرانسه رویکرد آزاداندیشان به اسلام، افق‌های نوینی را گشود.

اینها حقایقی است که در اعترافات غربی‌ها به‌وفور دیده می‌شود: «وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِین»(۳) خداوند مکرشان را به خودشان برگرداند و توطئه‌ها نتیجه معکوس دادند و در آینده نیز چنین خواهد بود. در همین حال خبر می‌رسد که در فرانسه رویکردی به شناخت اسلام شکل می‌گیرد و عده بی‌شماری می‌خواهند با اندیشه اسلامی آشنایی پیدا کنند. خواست خداوند است که اسلام بماند و پیامبر«ص»، خورشید جهانتاب عالم باشد، ابوجهل‌ها و ابولهب‌های نوین نیز در زباله‌دان دفن شوند و گلبانگ محمد«ص» از مناره‌های جهان شنیده شود.

 

مسئولیت مسلمانان

در این میان مسئولیت مسلمانان سنگین است. مسلمانان جهان باید موضع خود را در قبال تروریسم و گروه‌های تکفیری صریحاً اعلام و این جریان فاسد ضداسلام و خارج از دین را برملا کنند. همچنین از حکومت‌هایی چون رژیم منحوس آل‌ سعود که منبع اصلی مالی و تدارکاتی تروریست‌ها هستند و در کنار رژیم نامشروع اشغالگر قدس، برای مزدوری برای آمریکا تمام قد ایستاده‌‌اند و نیز از مفتی‌های خودفروش شکمبا‌ره که در حرمین لانه دارند و نان اسلام را می‌خورند و در برابر این اهانت‌ها لب به اعتراض نمی‌گشایند و به مزدوری شیطان بزرگ می‌بالند، اعلام برائت کنند.

مسلمانان جهان باید اختلافات فرعی در مسائل داخلی را به دست فراموشی بسپارند و در برابر دشمنان مشترک، در یک صف قرار گیرند و با وحدت و یکپارچگی، شجاعانه در برابر اعمال وحشیانه غرب و اهانت به مقدسات بایستند و اگر دولت‌ها در گورستان خاموشی‌اند، ملت‌ها زنده بودن خود را اثبات کنند و دولت‌های خود را ملزم به رهائی از وابستگی به استکبارجهانی سازند.

امروزه کشورهای اسلامی بازار مصرف کالاهای بیگانگان، به‌ویژه آمریکا و اسرائیلی شده‌اند که هم غارت می‌کنند و هم جنایت. در چنین شرایطی بر ملت‌های مسلمان است که کالاهای وارداتی آنان را تحریم کنند و پاسخ جانانه‌ای به آنها بدهند.

جمهوری اسلامی ایران در این میان با عنوان ام‌القرای جهان اسلام و پرچمدار مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و زورگویان عالم، مسئولیت سنگین‌تری را بر دوش دارد. این درس امام را از یاد نبریم که دشمنان را به سگی تشبیه کرد که اگر در برابر آنها بایستیم عقب‌نشینی می‌کنند و اگر فرار کنیم ما را تعقیب خواهند کرد. این خوی دولت‌های امریکایی و اروپایی است که هرگاه در ما احساس ضعف کنند، بر جرئت و جسارت خود می‌افزایند و فشارها و تحریم‌ها و طلبکاری‌های زورمدارانه و گستاخی را به اوج می‌رسانند و در حالی که تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ما و وزیر امورخارجه ما در پاریس حضور دارند، نشریه اهانت‌کننده در تیراژ میلیونی و به چند زبان منتشر می‌شود و سران کشورها با طرح از پیش هدایت ‌شده‌ای، به نام آزادی بیان از آن حمایت می‌کنند.

جا داشت وزیر امورخارجه ایران سفر فرانسه را در این مقطع حساس لغو و دلیل آن را اهانت به مقدسات و حمایت دولت فرانسه از جریان ضد اسلام اعلام می‌کرد و درسی به غربی‌ها می‌داد که در تاریخ ماندگار می‌شد و پاداش آن را از پیامبر عظیم‌الشأن می‌گرفت و اثر آن را مذاکرات می‌دید، اما متأسفانه چنین نکرد.

این در حالی است که می‌دانیم از این مذاکرات بی‌حاصل نه تنها چیزی به دست نمی‌آید، بلکه جرئت و جسارت و طلبکاری دشمن از ما بیشتر می‌شود. دشمن با گستاخی تمام دم از نقض حقوق بشر توسط ایران و حمایت از تروریسم می‌زند و ما با خوش‌خیالی به عنایات آنها چشم دوخته‌ایم! این نوع دیپلماسی در برابر زیاده‌خواهی‌های آنان جواب نمی‌دهد. الگوی ما در برابر جبهه استکباری باید امام راحل و رهبری معظم نظام و موضع‌گیری قاطع و مناسب با شأن ملت بزرگ ایران اسلامی باشد که هر چه جز این، به حراج گذاشتن «آرمان‌ها» و ارزش‌ها در برابر «منافع» غیرقابل دسترسی است.

و این باید درس آموزنده‌ای باشد برای دست‌اندرکاران امور در حال و آینده، البته اگر چشم عبرت‌بینی وجود داشته باشد!

 

پی‌نوشت:

۱٫سجده/۲۲

۲٫صف/۸

  1. آل عمران/۵۲

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

تمدن غرب وامدار فرهنگ و تمدن اسلامی است، در عین حال همین غرب نمک‌نشناس، در طول تاریخ از خصومت و دشمنی با اسلام و مسلمین و استعمار و استثمار مسلمین حتی لحظه‌ای فروگذار نکرده است.

 

 

۲٫

الگوی ما در برابر جبهه استکباری باید امام راحل و رهبری معظم نظام و موضع‌گیری قاطع و مناسب با شأن ملت بزرگ ایران اسلامی باشد، که هر چه جز این، به حراج گذاشتن «آرمان‌ها» و ارزش‌ها در برابر «منافع» غیرقابل دسترسی است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

ادب الهی در ارتباط با «نفس»

 

مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

مقدمه:

ما تاکنون ادب الهی به معنای حفاظت و مراقبت عملی از دستورات و احکام رعیه را در بعد عقلی و قلبی بررسی کرده‌ایم و اکنون می‌خواهیم به ادب در ابعاد دیگر وجودی انسان بپردازیم.

نفس، خیال، اعضا و جوارح ظاهری هم به اقتضای خود جایگاهی دارند که باید مراعات شوند. «نفس» در بحث ادب الهی، جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا بسیاری از اعمال و افعال درونی و بیرونی، یا به تعبیر بهتر ملکات حسنه و سیئه‌ای که برای انسان حاصل می‌شوند، با نفس رابطه‌ مستقیم دارند؛ لذا می‌توان گفت که «ادب نفس» در بحث ادب الهی کاربردی‌ترین و فراگیرترین بحث نسبت به مباحث دیگر است.

 

معانی اعم و اخص نفس

نفس دارای دو معناست که دایره‌ وسعت و شمول آنها با یکدیگر متفاوت است. «نفس به معنای اعم» تمام نیروهای درونی انسان اعم از عقل، قلب، شهوت، غضب، خیال و… است که مورد بحث ما نیست. اینکه می‌گویند: «نفس یک حقیقت است که شامل قوای متعددی می‌شود»، مربوط به معنای اعم نفس است.(۱)

اما «نفس به معنای اخص» مجموعه شهوت و غضب است که دو نیروی سرآمد آن به حساب می‌آیند. در این بحث هم هرگاه که می‌گوییم: «نفس»، منظورمان نفس به معنای اخص است. ما با حیوانات در این مورد مشترک هستیم و باید در این وجه اشتراک با آنها تفاوت رفتاری داشته باشیم و شهوت و غضب را مؤدبانه، یعنی در چارچوب دستورات الهی به کار بگیریم.

برای اینکه به ادب نفس بپردازم، لازم می‌دانم مطالبی را در باره نفس و ویژگی‌های آن توضیح دهم تا مطلب کاملاً مشخص شود ودر این باب، به مشکلی برنخوریم.

 

بررسی ویژگی‌های نفس و راه تأدیب آن

طبع و جبلّت نفس

در روایات از تعبیری با عنوان «جبلّت نفس» یاد شده و می‌فرمایند که جبلّت و طبع خواسته‌های نفسانی پایان و انتها ندارد؛ یعنی انسان هر قدر در میدان خواسته‌های شهوانی جلوتر برود، نه تنها چیزی به او افزوده و به اصطلاح عامیانه سیر نمی‌شود، بلکه میلش بیشتر می‌شود. به قول ما طلبه‌ها، خواسته‌های شهوانی انسان، حدّ یقف ندارند و هیچ وقت تمام نمی‌شوند. این خصوصیت در جبلّت و نفس وجود دارد و تغییرکردنی نیست؛ لذا نفس آن قدر در وادی شهوت پیش می‌رود تا درنهایت، خود را به نابودی می‌کشاند و از بین می‌برد.

غضب هم همین ‌طور است و حدی برای توقف ندارد و وقتی شعله می‌کشد، می‌خواهد همه چیز و همه کس حتی خودش را هم نابود کند. این ‌طور نیست که خشم اگر به جایی برسد، خود به خود تمام می‌شود و آرام می‌گیرد. طبع نفس و جبلّت آن، این گونه است.

 

نامحدود بودن طبیعت نفس

علی«ع»‌ در روایتی می‌فرمایند: «نَّفْسُ مَجْبولَهٌ عَلى سوءِ الاَدَبِ »؛ جبلّت و طبع نفس، بی‌ادبی است؛ یعنی در نهاد نفس، مرزی قرار داده نشده و مرزی ندارد که بگوییم خواسته‌های نفس یک روز تمام می‌شوند. خواسته‌های شهوت و غضب انسان، تمام‌شدنی نیستند؛ لذا نفس، طبیعتاً بی‌ادب و مرزنشناس است. حضرت در ادامه روایت می‌فرمایند: « الْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِمُلَازَمَهِ حُسْنِ الْأَدَبِ»؛ انسان وظیفه دارد  با نیروی دیگری، این دو قوه را مؤدب سازد و مهار کند. «عبد» در این روایت، یعنی انسانی که به وسیله عقل، انسانیت و عبودیت را در خود محقق می‌سازد؛ چون تنها قوه‌ای که می‌تواند شهوت و غضب را مها رکند و مؤدب سازد عقل است و او ملاک انسانیت انسان است. عقل است که عبودیت را می‌فهمد، نه شهوت و غضب؛ پس عقل مأموریت دارد که نفس را مهار کند.

اما با به کار انداختن عقل، نفس مؤدب نمی‌شود « «وَ النَفْسُ تَجْرِی بِطَبْعِهَا فِی مَیْدَانِ الْمُخَالَفَهِ »؛ نفس وارد میدان مخالفت می‌شود و مدام می‌خواهد که به طور گسترده و بی‌نهایت، خارج از مرزهای عقلی و الهی پیشروی کند. « وَ الْعَبْدُ یَجْهَدُ بِرَدِّها عَنْ سوءِ الْمُطالَبَهِ»؛ ولی کوشش بنده این است که نفس را از خواسته‌های نامطلوبش برگرداند و جلوی خروج آن را از مسیر الهی را بگیرد. « فَمَتَى أَطْلَقَ عِنَانَهَا فَهُوَ شَرِیکٌ فِی فَسَادِهَا »؛ پس هرگاه که عبد عقل خود را به کار نگیرد و مهار نفس را رها کند، در جنایت نفسش شریک خواهد بود. « وَ مَنْ أَعَانَ نَفْسَهُ فِی هَوَى نَفْسِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ نَفْسَهُ فِی قَتْلِ نَفْسِهِ» »؛(۲) و کسی که در خواسته‌های بی بند و بار نفس به او کمک می‌کند، در هلاکت نفس خویش شرکت کرده است.

پس با به کار انداختن عقل، کار تمام نمی‌شود و تازه اول بگیر و ببند است؛ چون نفس هیچ‌گاه کوتاه نمی‌آید و عبد هم نباید بگذارد که او از محدوده‌های الهی تجاوز کند. اگر هم نفس محدود نشود، آن قدر پیش می‌رود تا خود را به هلاکت ‌رساند و اگر عبد جلویش را نگیرد و مهارش نکند، در این خودکشی نفسانی شریک او خواهد بود.

مراد از هوای نفسی که در آیات و روایات آمده و مذمت شده، تمام خواسته‌های نفس نیست؛ بلکه مراد از هوای نفس مذموم، خواسته‌های بی‌بند و بار درونی غیرمؤدبانه است که در قالب آداب الهی نمی‌گنجند؛ وگرنه مطلق خواسته‌های شهوانی و غضبی مذموم نیست. یعنی از آنجا که این قوا وجود دارند، اصل وجودشان خیرمحض است و اصلاً چیز نامطلوبی به حساب نمی‌آیند. بحث در این است که مرز نداشتن آنها وقتی مصیبت‌بار شود و از حدود الهی تجاوز کند، مذموم و ناپسند است، والا شهوت و غضب مشروع، نه مذموم است و نه خلاف ادب.

 

نفس به واسطه عقل منضبط می‌شود

در نهاد نفس انضباطی وجود ندارد و عقل باید آن را منضبط کند، لذا محدود کردن شهوات و هواهای نفسانیه یک امر اختیاری است و نمی‌توان گفت چون جبلّت شهوت، بی‌بند و باری است، پس ما هم بی‌بند و بار می‌شویم. این حرف درستی نیست؛ چون درست است که جبلّت نفس بی‌بندوباری است، اما می‌توان آن را با عقل محدود کرد و منضبط ساخت. انسان باید ضابطه و الزام را با عقل به نفس خویش تحمیل کند، وگرنه یک حیوان چهار پا خواهد شد که هیچ مرزی سرش نمی‌شود.

 

موت اختیاری

گاهی در کلمات اهل معرفت تعابیری چون «موت نفس» دیده می‌شود که معنای آن این نیست که انسان خودکشی کند یا شهوت و غضبش را از بین ببرد، بلکه مراد از موت نفس، ادب کردن نفس و به بند کشیدن آن است. از آنجا که «حیات نفس» در هوای نفس است و اگر هوای نفس از بین برود، حیات نفس نیز از بین خواهد رفت، اهل معرفت این تعبیر را استفاده کرده‌اند که انسان باید نفسش را بکشد؛ یعنی آن را از هواها و خواسته‌های نامشروع خویش بازدارد. وقتی هوای نفس ادب شود، دیگر به آن هوا نمی‌گویند، بلکه تبدیل به خواسته مشروع و معقول می‌شود که کاملاً موافق ادب است.

منظور از موت اختیاری هم که اهل معرفت به نفس نسبت می‌دهند این است که انسان با اختیار خود نفس را کنترل کند تا از محدوده شرع خارج نشود و بی‌ادبی نکند. البته هم افراط بی‌ادبی است و هم تفریط. نه غلو پسندیده است و نه جفا. بلکه انسان باید در مسیر اعتدال حرکت کند و همواره نفس را در چهارچوب شرع حرکت دهد، نه اینکه آن را بکُشد و کلاً متوقف سازد.

علی«ع» در روایتی فرمود: « تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا »؛ زمام امر، یعنی ولایت و سلطه نفس‌هایتان را به دست بگیرید. «وَاعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَهِ عَادَاتِهَا»؛(۳) و آنها را از عادات زشت‌ به مسیر اعتدال بازگردانید. نفس موجودی آزمند و حریص است و حد و مرز سرش نمی‌شود، پس برای تأدیب  آن سعی کنید که آن را از عادت به سرکشی و بی‌بند و باری به مرز اعتدال و میانه‌روی برگردانید.

 

جمع‌بندی معنای تأدیب نفس

جمع‌بندی اینکه نفس نسبت به برخی از امور تمایل دارد و از برخی امور نیز فرار می‌کند؛ مانند چهارپایی که گاهی حمله می‌کند و گاهی عقب می‌رود و پا به فرار می‌گذارد. آنجا که میلش مطابق دستور شرع نیست و می‌خواهد زیاده‌طلبی کند، باید جلویش را گرفت و آنجایی که میل ندارد و می‌خواهد فرار کند باید مهارش را کشید و او را آرام کرد. باید متناسب با حالت اقبال و ادبار نفس، آن را به حدود الهی محدود کرد تا ادب شود. در این صورت است که نفسِ چموش و سرکش، مؤدب به آداب الهی می‌شود و در قالب عقل و شرع ضابطه پیدا می‌کند؛ پس می‌توان تأدیب الهی نفس را این طور معنا کرد: «محدود کردن نفس از تمایلات و فرارها بر طبق دستورات شرع».

 

رابطه تنگاتنگ ادب نفس با ادب جوارح

نکته علمی دیگر اینکه یکی از فرق‌های نفس با عقل این است که نفس ذاتاً مجرد و فعلاً مادی است، اما عقل ذاتاً و فعلاً مجرد است و طول و عرض و عمق ندارد. به تعبیر دیگر مادیت در ذات عقل راه پیدا نمی‌کند، ولی نفس برای اینکه بتواند کاری را انجام دهد، به موجودی احتیاج دارد که طول و عرض و عمق داشته باشد. به عنوان مثال انسان برای تفکر در مسائل دقیق ذهنی، به وسیله و ابزار  احتیاج ندارد، اما نفس این طور نیست و اگر بخواهد شهوت و غضبش که ذاتاً مجرد هستند کاری انجام دهند، نیازمند ماده و جسم هستند؛ یعنی برای محقق شدن خواسته‌ها باید از ابزار مادی استفاده کنند و ابزاری را به کار گیرند که طول و عرض و عمق داشته باشند؛ مثل دست و پا و گوش و چشم که از آلات ادراکی انسان محسوب می‌شوند.

 

تأدیب جوارح منوط به تأدیب نفس است

با این توضیحات معلوم می‌شود که یکی از شاخه‌های ادب الهی که همان ادب جوارح است، ارتباط تنگاتنگی با ادب نفس دارد؛ چون اعمال جوارحی، در حقیقت فعلیت یافتن نفس و بروز و ظهور فعلی ادب مربوط به نفس است. ادب جوارحی این است که انسان چشم، گوش، دست، پا، زبان، بطن و فرج خویش را در قالب شرع قرار دهد؛ با این توجه که همه‌ اینها آلات فعل نفس هستند و اگر نفس کسی مؤدب شود، اعضا و جوارح او نیز مؤدب خواهند شد و نیاز به برنامه تأدیبی خاص و مجزایی ندارند. هر نوع عملی که از جوارح صادر می‌شود، اگر برخلاف دستور الهی باشد، همچنین تمام کارهایی که باید انجام ‌شوند و ترک می‌شوند؛ یعنی ترک واجبات و عمل به محرمات، همه مربوط به بی‌ادبی نفس هستند. اگر نفس مؤدب شود، جوارح نیز مؤدب خواهد شد، چون جوارح انسان ابزار کار نفس هستند و در رفتارهای خود استقلال ندارند.

لذا اگر نفس به چیزی که از محدوده شرع خارج است، تمایل پیدا کند، ولی عقل جلویش را بگیرد، مهار اعضا و جوارح نیز به تبع مهار نفس، کشیده شده و فعل ناپسند انجام نخواهد شد.

همه افعال ناپسند مانند نگاه حرام، خوردن مال حرام، ترک واجب و… مربوط به جوارح هستند که نفس برای تحقق امیال خود از آنها استفاده می‌کند، پس اگر کسی بتواند با مهار نفس، خود را در محدوده ادب الهی مؤدب کند، در واقع اعضا و جوارح خود را نیز ادب کرده است.

لذا در روایتی از علی«ع» آمده است: «ضبط النفس عندالرغب و الرهب من أفضل الأدب»؛(۴) ضابطه‌مند کردن نفس به هنگام اقبال و ادبار از بافضیلت‌ترین اقسام ادب است.

لذا ادب نفس در بین اقسام مختلف ادب أفضل ادب است، زیرا با ادب نفس علاوه بر درون انسان، بیرون او نیز مؤدب می‌شود. از آنجا که بُعد بیرونی انسان بر مبنای خواسته‌های درونی او فعلیت می‌یابد، وقتی درون کسی مؤدب شود، بُعد بیرونی و رفتاری او نیز ضابطه‌مند می‌شود و تأدیب آن زحمت چندانی نخواهد داشت.(۵)

حال اگر نفس ادب نشود آیا ممکن است که دیگر ابعاد درونی و بیرونی انسان مؤدب شوند؟ مسلماً نمی‌توان تصور کرد که شهوت انسان، بی‌بند و باری کند، ولی قلب او حدود الهی را رعایت نماید و مؤدب باشد. آیا می‌شود غضب کسی هیچ مرزی را رعایت نکند، اما دلش پر از حب به خدا باشد؟ این محال است. دلی که پر از محبت خداست، یعنی قلبی که مؤدب به آداب الهی است، نفس خود را در چهارچوب عقل و شرع محدود می‌کند و نمی‌گذارد کوچک‌ترین بی‌ادبی و رفتار زشتی از ناحیه آن صادر شود؛(۶) بنابراین باید مهار داشته باشد و طبع و جبلّتش که بی بند و باری است، تحت‌ تأثیر تربیت به طبیعت ثانویه مؤدب و محدود شود.

 

روش الهی تأدیب نفس انسان

برای تأدیب نفس چگونه باید عمل کرد؟ آیا با توجه به اینکه شهوت و غضب میان انسان و حیوان مشترک است باید روش تأدیب نفس نیز مانند روش تأدیب حیوانات باشد؟ یعنی باید از شلاق و چوب استفاده کنیم تا نفس روشمند شود و دیگر در مواردی که مجاز نیست شهوت و غضبش فعال نشود؟ به تعبیر دیگر آیا بین روش تأدیب نفس انسان با حیوانات فرقی وجو دارد یا نه؟

 

نفس انسان با حیوان تفاوت دارد

علی«ع» در روایتی می‌فرمایند: « فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالْآدَابِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْب»؛(۷) انسان عاقل با پند گرفتن ادب می‌شود و حیوان، تنها با کتک خوردن! زیرا برای تربیت انسان عاقل، یعنی کسی که علاوه بر شهوت و غضب، عقل و قوه ادراک هم دارد، احتیاجی به ضرب نیست و نباید با او مثل حیوانات برخورد کرد. هرکدام از این موجودات روش تأدیب خاصی دارند که متناسب با سازمان وجودی آنهاست؛ لذا کتک زدن و رفتارهای غیرعاقلانه برای تربیت و تأدیب انسان، نادیده گرفتن و مقابله کردن با قوای عقلانی اوست و انسان را خراب‌تر می‌کند.

 

تأدیب با فهم و اندوه

پس چگونه انسان باید خود را تربیت کند؟ منظور از اتّعاظی که در روایت قبل آمده بود چیست؟ من در اینجا برای اینکه کمی بحث را باز کنم به جمله‌ای از دعاهای حضرت زین‌العابدین«ع» اشاره می‌کنم که در بحارالانوار هم ذکر شده است. حضرت در یکی از ادعیه خود خطاب به خدای متعال عرض می‌کند: «واجعلنا من الذین غلقوا باب الشهوه من قلوبهم و استنفذوا من الغفله أنفسهم»؛ خداوندا! ما را از کسانی قرار بده که درِ شهوت را بر روی دل‌هایشان بسته‌اند و نفوسشان را از غفلت نجات داده‌اند؛ یعنی آسیبی از ناحیه شهوات به قلب آنها نمی‌رسد و آنان نیز با توجه و تذکر جلوی بی‌بندوباری نفس‌شان را گرفته‌اند. « جَعَلنا مِنَ الذینَ تمسَّکُوا بِعروهِ العلمِ و أدَّبُوا أنفُسَکُم بِالفَهم… »؛ ما را از آنهایی قرار بده که به دستگیره علم تمسک کرده و نفوس‌شان را به وسیله فهم، مؤدب ساخته‌اند.

«و قرءوا صحیفه السیئات و نشروا دیوان الخطیئات»؛ کسانی که کتاب گناهان و نامه‌ کارهای زشت‌شان را باز می‌کنند و می‌خوانند. «و تجرعوا مراره الکمد حتی سلموا من الآفات و وجدوا الراحه فی المنقلب»؛(۸) آنان که جرعه جرعه تلخی اندوه درونی خود را سر می‌کشند تا آنکه از آفات بی‌ادبی مصون بمانند و راحتی و آسایش پس از این نشئه را بیابند.

پس انسان می‌تواند با بررسی و محاسبه رفتار خود و توجه به عذاب و عقاب کارهای زشتی که مرتکب شده، نفس خود را مهار کند و به اصطلاح «متّعظ» شود. هر کسی که می‌خواهد نفس خود را ادب کند، باید او را در مقابل خود بنشاند و موعظه‌اش کند. انسان عاقل، گوش شنوا دارد و حرف حساب را می‌فهمد؛ یعنی موعظه‌پذیر است و می‌تواند با عقل خود نفسش را مهار کند؛ چون نفس انسان، فهیم است و این حرف‌ها را خوب می‌فهمد.(۹)

این مطلب بسیار دقیقی است که در معارف ما وجود دارد. پس اگر نفس پای حرف موعظه بنشیند، به‌خصوص در موعظه‌ای که سخن از معاد پیش می‌آید،(۱۰) قطعاً متأثر می‌شود؛ لذا خوب است که انسان، پیوسته مسئله معاد را به نفس خود تذکر دهد و بگوید: ای انسان! عاقبت می‌میری؛ قبری و برزخی و حشری و حساب و کتابی و قیامتی در کار است. قیامت، اهوال و منازل و عقباتی دارد که هر جا تو را نگاه دارند دیگر رهایت نمی‌کنند و معلوم نیست بتوانی جان سالم به در ببری؛ پس هر کاری را انجام نده و سر در هر آخوری نکن؛ نسبت به تکالیف الهی سستی نداشته باش؛ و… این موعظه‌ها قطعاً روی نفس تأثیر می‌گذارند، مگر اینکه مسخ شده باشد.

 

نمونه‌ای از روش اولیای خدا برای تأدیب بشریت

روش انبیاء و اولیاء موعظه و پند بوده است. آنها نفس بشر را با موعظه بیدار می‌کردند و متنبه می‌ساختند. جناده می‌گوید: بر امام حسن«ع» وارد شدم و عرض کردم: «عظنی یا ابن رسول الله»؛ ای پسر پیغمبر! مرا موعظه کن. اولین جمله‌ای که حضرت به من فرمودند این بود: «یا جناده استعد لسفرک»؛ ای جناده! برای سفری که در پیش داری خود را آماده کن «و حصل زادک قبل حلول أجلک»؛ و توشه آخرتت را قبل از آنکه عمرت در دنیا به سر آید فراهم ساز. «واعلم أنک تطلب الدنیا و الموت یطلبک»؛(۱۱) ای جناده! تو به دنبال دنیا هستی تا آن را به دست آوری و مرگ به دنبال توست. ای جناده! اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که هستی بار مکن. ای جناده! بیش از قوت روزانه‌ات هر چه از دنیا به دست آوری، خزینه‌دار دیگری هستی. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب. ای جناده! از مذلت معصیت به سوی عزت طاعت بیرون رو… .

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «نفس به معنای اعم» به سه بخش تقسیم می‌شود:

یک؛ نفس نباتی، قوای مربوط به این بخش عبارتند از: قوه غاذیه، قوه نامیه و قوه‌ مولده.

دو؛ نفس حیوانی که دارای قوای مدرکه و قوای محرکه است. قوای مدرکه نیز به دو قسم مشاعر ظاهری و باطنی تقسیم می‌شود. مشاعر ظاهری قوای مدرکه عبارتند از: قوه لامسه، قوه ذائقه، قوه شامه، قوه سامعه و قوه باصره. مشاعر باطنی قوای مدرکه نیز عبارت‌اند از: حس مشترک، قوه خیال، قوه‌ متصرفه، قوه واهمه و حافظه. قوای محرکه نیز عبارتند از: شهوت و غضب.

سه؛ نفس ناطقه ‌انسانی که قوه عاقله و قلب اعضای تشکیل‌دهنده آن محسوب می‌شوند.

مجموعه این قوا «نفس به معنای اعم» را تشکیل می‌دهد. به قول معروف: «النفس فی وحدتها کل القوی»؛ منظور از «کل القوی» نفس به معنای اعم است.

۲ـ مشکاه الانوار، ص ۲۴۴.

۳ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۷.

۴ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۸.

۵ـ من نمی‌خواهم وارد بحث‌های پیچیده عقلی شوم؛ وگرنه این موضوعات جزو مباحث پیچیده عقلی و فلسفی ماست.

۶ـ من نمی‌رسم که یکسری مباحث معرفتی را عرض کنم. بعضی‌ها مدعی هستند سیر می‌کنند و به ابد می‌رسند و بعد هم می‌خواهند که نفس را رها کنند. نه،‌ اینطور نیست تا رهایت کرده است رها هستی. واصل به حق شدی؟ نه، اشتباه نکن، تو واصل به شیطان شدی و خبر نداری.

۷ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۵۴.

۸ـ بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۲۷.

۹ـ البته در جایی که نفس چموش و وحشی می‌شود، بحث فرق دارد و باید برای رام کردنش آن را تعزیر کرد و در موردش حد شرعی را جاری ساخت. اما این نوع از رفتار، تنها در جایی است که دیگر کار از کار گذشته و فهم و عقلانیت کارساز نباشد. شما اگر به بحث مراتب امر به معروف و نهی از منکر هم نگاه کنید، می‌بینید که شارع چه ترتیبی را تعیین کرده است تا انسانیت و جنبه‌های عقلانی گناهکاران تا جای ممکن حفظ شود. همه این مراتب بر طبق سازمان وجودی انسان وضع شده است.

۱۰ـ چنین مواعظی در أدعیه زین‌العابدین«ع» مکرر آمده است.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

با به کار انداختن عقل، کار تمام نمی‌شود و تازه اول بگیر و ببند است؛ چون نفس هیچ‌گاه کوتاه نمی‌آید و عبد هم نباید بگذارد که او از محدوده‌های الهی تجاوز کند. اگر هم نفس محدود نشود، آن قدر پیش می‌رود تا خود را به هلاکت ‌رساند و اگر عبد جلویش را نگیرد و مهارش نکند، در این خودکشی نفسانی شریک او خواهد بود

 

 

۲٫

.

مراد از هوای نفسی که در آیات و روایات آمده و مذمت شده، تمام خواسته‌های نفس نیست؛ بلکه مراد از هوای نفس مذموم، خواسته‌های بی‌بند و بار درونی غیرمؤدبانه است که در قالب آداب الهی نمی‌گنجند؛ وگرنه مطلق خواسته‌های شهوانی و غضبی مذموم نیست.

 

۳٫

از آنجا که  قوای نفسانی وجود دارند، اصل وجودشان خیرمحض است و اصلاً چیز نامطلوبی به حساب نمی‌آیند. بحث در این است که مرز نداشتن آنها وقتی مصیبت‌بار شود و از حدود الهی تجاوز کند، مذموم و ناپسند است، والا شهوت و غضب مشروع، نه مذموم است و نه خلاف ادب.

 

 

30نوامبر/16

امامان پناهگاه مطمئن

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«در آستان امامان» سلسله مقالات امام‌شناسی شیعی است که براساس زیارت جامعه کبیره تقدیم می‌شود. در این مقاله به سه فراز از این زیارت می‌پردازیم:

 

مُحتَمِلٌ لِعِلمِکُم :  بار دانش شما را پذیرنده‌ام.

امامان«ع»کانون معارف ناب و حیاتی هستند و «علم نافع» در مکتب آنهاست. حضرت امام باقر«ع» به «سلمه بن کهیل» و «حکم بن عتیبه» دو تن از کسانی که خود را از چشمه فیاض علم امامان محروم کرده بودند، فرمود: « شَرِّقا وَ غَرِّبا لَن تَجِدا عِلما صَحِیحا الّا شَیئا یَخرُجُ مِن عِندِنا اهلِ البَیتِ؛(۱) اگر به شرق و غرب بروید، هرگز دانش درستی نخواهید یافت مگر همان چیزی که از ما خاندان صادر شود».

در روایتی دیگر حضرت فرمود: « ما، انّه لیس عند احد من النّاس حقّ و لا صواب، الا شیء اخذوه منّا اهل البیت؛(۲) آگاه باشید که نزد هیچ‌یک از مردم مطلب حق و درستی نیست مگر اینکه برگرفته از آنچه که از ما گرفته است».

بنابراین، راه درست، نور گرفتن از این چراغ‌های فروزان هدایت است. هم حکمت علمی و هم حکمت عملی را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت. حکمت تجلی‌یافته در علوم آنان است.

حضرت مولی علی«ع» فرمود: «لو اقتبستم العلم من معدنه و شربتم الماء بعذوبته و ادخرتم الخبر من موضعه و اخذتم الطریق من واضحه و سلکتم من الحق نهجه لنهجت بکم السبل و بدت لکن الاعلام.(۳) اگر دانش را از معدن آن (اهل‌بیت«ع») فرا می‌گرفتید و آب را از سرچشمه زلالش می‌نوشیدید و خوبی‌ها را از کانونش می‌اندوختید و راه روشن را در پیش می‌گرفتید و جاده حق را می‌پیمودید، بی‌گمان راه‌ها بر شما آشکار و نشانه‌ها برایتان هویدا می‌شدند.

در حدیث متواتر غدیر در روایت ابن جریر طبری (م ۳۱۰ ق) که آن را با اسناد فراوان نقل کرده، آمده است: « افهَمُوا مُحکَمَ القرآن، و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه. و لَن یُفَسٍّرَ ذلکَ لَکُم، الاّ مَن انَا آخذٌ بیدِه، و شائلٌ بعَضُدِه؛(۴) آیات محکم قرآن را درست بفهمید و در پی آیات متشابه نروید و هرگز کسی این کتاب را بری شما تفسیر نخواهد کرد، مگر آن کس که من دست او را گرفته‌ و بلند کرده‌ام و به شما نشان می‌دهم.» (علی‌بن ابی‌طالب)»

و این منش همه علمای ماست، چه آنان که در علوم نقلی برجسته‌اند و چه آنان که در علوم عقلی برجستگی دارند. آنان چشمه زلال معرفت را وحی و معارف نورانی عترت می‌دانند.

صدارلمتألهین شیرازی می‌گوید: «ای دوست من! اصطلاحات علوم و فلسفه و کلام را دور بریز و به اصل مطلب بازگرد، یعنی تدبر در کلام خدا با قلبی پاک و نگاهی تابناک».(۵)

آقاعلی حکیم از فلاسفه می‌گوید: «آنچه ما در فلسفه بحث می‌کنیم ریسمان‌بازی‌های ملایی است. عقاید و معارف باید مطابق ائمه معصومین«ع» (که بالطبع از اخبار به دست می‌آید) باشد.(۶) و (۷)

 

تسلیم در برابر دانش گسترده امامان

با این توضیح علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ  را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود،   زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمی‌دانیم. این مطلب در عرصه معارف هم یک واقعیت بی‌تردید است. «… وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً؛(۸) … و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است».

جناب «میثم تمار» می‌گوید: «در بازار بودم که اصبغ بن نباته آمد و گفت: وای بر تو! از امیرمؤمنان «ع» حدیث سخت و دشواری را شنیدم. به سرعت به سراغ مولی رفتم و روایت اصبغ را گفتم. مولی تبسمی کرد و فرمود: میثم! بنشین، آیا هر عالمی تحمل هر علمی را دارد؟ خداوند به ملائکه فرمود: « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛(۹) من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

آیا به راستی ملائکه تاب تحمل آن علم را داشتند؟ و یا موسی وقتی تورات بر او نازل شد بر این پندار بود که اعلم از او کسی نیست. خداوند به او خبر داد اعلم از تو هست (تا از این رهگذر پیامبرش را از عجب محفوظ نگه دارد) او از خدا خواست که اعلم را به او معرفی کند، خداوند رابطه او را با خضر برقرار کرد او کشتی را سوراخ کرد، موسی تحمل نکرد. نوجوان را کشت، باز موسی تاب تحمل نیافت. به سامان دادن دیوار پرداخت، باز موسی تحمل نکرد.(۱۰)

و دیگر آنکه پیامبر ما روز غدیر خم دست مولی علی«ع» را گرفت و فرمود: « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ؛ هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. دیدی جز آنان که خدا قدرت تحمل به آنان داد، تحمل نکردند. ولکن بشارت باد بر شما که شما اهل تحملید.(۱۱)

به این ترتیب معنای جمله « مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ; » روشن شد که هر مطلبی از شما نقل شود (و با سند اثبات گردد) آن را می‌پذیرم، هر چند عمق آن را نیابم. امام صادق«ع» فرمود: «إِنَّ حَدِیثَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ، نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ »؛(۱۲) همانا حدیث ما دشوار و بسیار دشوار و سنگین است و آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بنده‌ای که خداوند دلش را باایمان آزموده و یا شهری نفوذناپذیر برنمی‌تابد. راوی معنای «مدینه حصینه» را از امام می‌پرسد، در پاسخ می‌فرماید «القلب المجتمع» یعنی دل پهناور و استوار.

قلب فراهم آمده یعنی دل دارای ظرفیت باطنی که ظرفیت کافی برای پذیرش علوم امامان را داشته باشد.

زائر عارف به حق اهل‌بیت«ع» خطاب به آنها می‌گوید شناخت من نسبت به مقام علمی شما به اندازه‌ای است که باور دارم هر چه بگویید و هر چه انجام بدهید مبتنی بر علم و حکمت است، از این رو زبان به اعتراض نخواهم گشود، هر چند راز آن را ندانم.

 

پناهندگی به امامان

« مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم‏: به پرده امان شما پناهنده شده‌ام».

واژه «محتجب» از ریشه حجاب و پوشش است میان دو چیز یا چند چیز مادی یا معنوی که از تماس و برخورد آنها جلوگیری می‌کند. پنهان شدن و پناه گرفتن در جایی نیز احتجاب است. «ذمه» پیمانی ویژه که باید پاس داشته شود و شکننده‌اش سزاوار سرزنش سخت است. این واژه مفاهیمی مانند «امان» و «ضمان» و «حرمت» و حق را نیز می‌رساند.(۱۳)

بنابرآنچه گفته شد، معنای « مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم‏» این است که من خود را در پناهگاه شما قرار داده‌ام. علامه مجلسی در شرح این عبارت آورده است: «مستتر عن المهالک بدخولی فی ذمتکم و امانکم؛(۱۴) با وارد شدن در پناه و امان شما خود را از افتادن در هلاکت‌گاه‌ها می‌پوشانم.»

در این باور، امام وجود مطمئنی است که در پناه آن می‌توان از انواع آسیب‌های اعتقادی، اخلاقی و عملی رهایی یافت.

«امامت شیعی» با تفسیر بلندی که دارد به‌راستی پناهگاه است. «پناهگاه» با مفهوم «خطر» ملازم است. بیشترین خطرهایی که سعادت انسان را تهدید می‌کنند، آسیب‌های اعتقادی و اخلاقی هستند و اگر به‌راستی در این پناهگاه سنگر گرفتیم از خطر مصون می‌مانیم. معنای سنگر گرفتن یعنی عملاً رهرو راهشان باشیم، این می‌شود سنگر گرفتن. شعار دادن و عکس دستور امامان عمل کردن، سنگر گرفتن در پناهگاه امامان نیست. امام صادق«ع» فرمود: « لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا؛(۱۵) شیعه ما نیست آن کس که با زبان با ما موافقت کند و در رفتار و کردارش با ما مخالفت کند.» به بیان دیگر، امامان پناهگاهند به شرط آنکه ما پناهنده واقعی و وفادار باشیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «… نحن حرم الله الاکبر و نحن ذمه الله و نحن عهد الله فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهدالله و من خفرها فقد خفر ذمه الله و عهده؛(۱۶) … ما حرم بزرگ خدائیم (که خداوند حفظ حرمت ما را واجب ساخت)  ما پناه‌دهنده از سوی خداییم و ما اهل پیمان گرفته شده خداییم، هر که به عهد ما وفا کند به عهد خدا وفا کرده و هر که عهد ما را بشکند، عهد و امان و پیمان خدا را شکسته است.»

 

ارتباط توحید و ولایت

به دیگر عبارت؛ همان گونه که «توحید» دژ استوار و پناهگاه محکم است، امام رضا «ع» در حدیث معروف سلسله الذهب فرمود: « کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ عَذَابِی؛(۱۷) کلمه توحید دژ محکم من است، هر کس که آن را بگوید در این دژ وارد شود و آن کس که چنین شد از عذابم در امان می‌ماند.»

همان گونه ولایت امامان نیز دژ محکم خداوند است، ولایه علی بن ابی‌طالب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ؛(۱۸) ولایت حضرت مولی علی«ع» دژ محکم من است، هر کس در این دژ وارد شود، از عذابم در امان است.

ولایت دیگر امامان هم در حقیقت ولایت مولی علی«ع» است و همان ویژگی را دارد.

 

امامان پناه آفریده‌های خداوند

وجود امام حتی در عرصه تکوینی هم مایه امان آفریده‌های خداوند است. امام باقر«ع» فرمودند: « لَو بَقیَتِ الأرضُ یَوماً بِلا أمامٍ منا لَساخَت بِأهلِها وَ لَعَذَبَهُمَ اللهُ بِأشَدِ عَذابِه ان الله جعل النجوم أمانا لأهل السماء و جعل أهل بیتی أمانا لأهل الأرض؛(۱۹) اگر زمین روزی بدون امامی از ما می‌ماند، به‌یقین با ساکنانش فرو می‌ریخت و خداوند انسان را با شدیدترین عذابش مجازت می‌کرد، بی‌گمان خداوند تبارک و تعالی ما را حجت زمینش و مایه امان ساکنان زمین قرار داده است.»

 

ولایت‌پذیری آگاهانه

« مُعْتَرِفٌ بِکُمْ: معترف به شما هستم»

در این فراز زائر محضر امامان عرضه می‌دارد که این «ولایت‌پذیری» و «ولایت‌مداری» من از سر احساسات بی‌مبنا نیست، بلکه برخاسته از عمق جان من است و باور دارم که شما دارای مناقب والا هستید و در قله فضائل نشسته‌اید.

حضرت امام صادق«ع» فرمودند: « نحن الذین فرض الله طاعتنا لا یسع الناس الّا معرفتنا ولا یعذر الناس بجهالتنا من عرفنا کان مؤمنا و من انکرنا کان کافراً و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالاً حتی یرجع الی الهدی الذی افترض الله علیه من طاعتنا الواجبه؛(۲۰) ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت‌مان را واجب ساخته، پس مردم راهی جز معرفت ما ندارند و هیچ بهانه‌ای هم بر نشناختن ما از آنان پذیرفته نمی‌شود. هر که ما را بشناسد بی‌گمان مؤمن است و منکر، کافر و کسی که نه ما را بشناسد و نه انکار کند، در گمراهی به سر می‌برد تا آنکه به هدایت الهی یعنی فرمانبرداری از ما رهنمون گردد».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۲.

۲ـ امالی مفید، ص ۹۶.

۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۳۲ حدیث.

۴ـ الغدیر، ج ۱، ۲۱۵.

۵ـ الواردات القلبیه، صص ۹۸ـ۹۷.

۶ـ بدایع الحکم، ص ۲۷۸.

۷ـ این دو سخن از کتاب «معاد جسمانی» صص ۳۱ـ۳۰ گرفته شده است.

۸ـ اسرا، ۸۵.

۹ـ بقره، ۳۰.

۱۰ـ کهف، ۸۲ـ۶۵.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۳، باب ۱۳، حدیث ۳۸.

۱۲ـ الخصال، ج ۱، ص ۲۰۸، حدیث ۲۷.

۱۳ـ ادب فنای مقربان، ج ۹، ص ۲۹۶.

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۱۰۲، صص ۱۴۲ـ۱۴۱.

۱۵ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ۱۵۶.

۱۶ـ اصول کافی، ج ۱، ۲۲۱.

۱۷ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰۸.

۱۸ـ مناقب آل ابی‌طالب، ج ۳، ص ۱۰۱، عیون اخبار الرضا، ۲، ص ۱۳۵، احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۵۲۲.

۱۹ـ کمال‌الدین، ج ۱، ص ۲۰۴.

۲۰ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۸۷.

سوتیترها:

 

۱٫

علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ  را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود،   زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمی‌دانیم.

 

30نوامبر/16

«پیامبر اعظم«ص» برترین الگوی مدیریت»

اسماعیل نساجی‌زواره

آغازین سخن

فرایند «مدیریت» از مهم‌ترین اصول زندگی فردی و اجتماعی است. از منظر مکتب حیات‌بخش اسلام، نیاز هر جامعه به رهبری و مدیریت  واقعیتی انکارناپذیر است؛ لذا در آموزه‌های ناب دینی به ویژگی‌های مدیر موفق توجه خاصی مبذول و الگوهایی معرفی شده‌اند.

تاریخ صدر اسلام نشان می‌دهد که نبی مکرم اسلام«ص» در عصری مبعوث گردیدند که شعله‌های کینه، دشمنی و تفرقه زبانه می‌کشید و منزلت انسانی و کرامت اخلاقی را  نابود می‌کرد. ولی  ایشان در طول ۲۳ سال بالاترین درجه موفقیت را در بعد مدیریتی احراز نمودند. در این بحث به برخی از ویژگی‌های مدیریت رسول‌الله«ص» اشاره خواهد شد.

 

اصل مهرورزی و محبت

نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت با داشتن ا خصلت ستودنی محبت و مهربانی توانستند بسیاری را از منجلاب ضلالت به راه هدایت رهنمون سازند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ. ؛(۱) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

محبت و مهرورزی حتی شامل مخالفین آن حضرت نیز می‌شد، به همین علت خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ ؛(۲) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»

راز موفقیت حضرت محمد«ص» در مدیریت حکومتی، محبت و عشق‌ورزی به مردم بود و خداوند فرمود: « فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ…؛(۳) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تندخو بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

محبت و ملاطفت آن حضرت دشمنان کینه‌توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین«ع» چنین آمده است که: «پیامبر«ص» در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‌رو و خندان بودند و هر کس به در خانه ایشان می‌آمد، نومید بازنمی‌گشت. هرگاه فرد ناآگاهی با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی داشت، تحمل می‌کردند و به یارانشان می‌فرمودند: وقتی کسی را دیدید که حاجتی دارد، نیاز او را برطرف سازید. هرگز کلام کسی را قطع نمی‌کردند تا سخنش پایان گیرد.(۴)

 

سعه صدر

حضرت علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: « آلَهُ الرِّئاسَهِ سِعَهُ الصَّدرِ ؛(۵) ابزار مدیریت شرح صدر و گشایش سینه است».

از منظر کلام وحی «شرح صدر» مایه هدایت و «ضیق صدر» عامل ضلالت و گمراهی است. خداوند می‌فرماید: « مَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ وَمَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء…؛(۶) آن کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، برای پذیرش اسلام به او سعه صدر می‌دهد و آن کسی را که بخواهد گمراه سازد آن‌چنان سینه‌اش را تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان بالا رود…».

رسول خدا«ص» فرمودند: «توجه به خانه جاوید آخرت و فاصله گرفتن از عوامل فریبنده دنیا و آمادگی برای مرگ پیش از آنکه مرگ فرارسد از نشانه‌های شرح صدر است.»(۷)

سعه صدر آن حضرت در حوادث سخت از راه‌های عادی ممکن نیست، بلکه قطعاً تأیید الهی و عنایت ویژه از سوی خداوند همراه آن بوده است.(۸)

پیامبر اکرم«ص» در برابر کارشکنی‌ها و نقشه‌های شیطانی دشمنان، قهرمان راستین شکیبایی و پایداری بودند؛ به همین جهت خداوند متعال در سوره توبه، سعه صدر و استقامت آن حضرت را می‌ستاید و می‌فرماید: «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ ـ عَلَى‏الَّذینَ یَزْعَُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ ـ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رحْمَهٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و الَّذینَ یؤذُنَ رَسوُلَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛(۹) از میان آنان کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند او آدم خوش‌باوری است. بگو خوش‌باور بودن پیامبر به نفع شماست، ولی بدانید که او به خدا ایمان دارد و تنها مؤمنان را تصدیق می‌کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و آنان که رسول خدا را آزار می‌دهند، عذاب دردناکی دارند.»

 

عفو و گذشت

گذشت و مدارا و برخوردهای ملایم و به دور از خشونت پیامبر«ص» سازنده‌ترین عامل در اصلاح جامعه آن روز بود. رسول خدا«ص» از حرکت‌های تند برای هدایت مردم بهره نمی‌گرفتند، بلکه مأمور به عفو و مدارا بودند؛ چنان که خود فرمودند: «خداوند متعال همان‌گونه که مرا به برپایی انجام واجبات امر نموده، به مدارا به مردم نیز سفارش کرده است.»(۱۰)

قرآن کریم در راستای لطف و مدارا با دوستان و حتی دشمنان می‌فرماید: « وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. ؛(۱۱) بال و پرت را برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند بگستر.»

هنگامی که قریش آزار پیامبر«ص» و یارانش را به آخرین حد رساندند، عده‌ای از سبک‌سران و اوباش را علیه آن بزرگوار شورانیدند. جبرئیل بر رسول خدا«ص» نازل شد و گفت: «خداوند به آسمان و زمین و کوه‌ها دستور داده است که در فرمان تو باشند تا هرگونه عذابی را بخواهی بر آنان نازل شود»، اما آن رهبر مهربان فرمودند: «پروردگارا! قوم مرا ببخش زیرا آنان نادانند و عذاب را از امت خود به تأخیر می‌اندازم تا شاید خداوند توبه‌ آنان را بپذیرد.»(۱۲)

در جریان جنگ احد دندان‌های جلوی دهان رسول‌الله«ص» شکست و صورتشان شکاف برداشت. اصحاب بسیار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند که دشمن را نفرین کنند، اما پیامبر«ص» به آنان فرمودند: « نّی لَمْ اُبْعَثْ لَعّانا وَ لکِنّی بُعِثْتُ دَاعِیا وَ رَحْمهً ؛(۱۳) من لعنت‌کننده مبعوث نشده‌ام، بلکه دعوت‌کننده و به عنوان مایه رحمت مبعوث شده‌ام.»

البته مدارا و عفو به معنای چشم‌پوشی از حق و زیر پا گذاشتن اصول و یا عبور از حدود الهی نیست، بلکه روش صحیح برخورد با دیگران است و خداوند بندگان ویژه خویش را بر آن می‌ستاید و می‌فرماید: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا  وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما.(۱۴) و بندگان خاص خدای مهربان کسانی هستند که با آرامش و بدون تکبر روی زمین راه می‌روند و هنگامی که افراد نادان آنان را خطاب قرار می‌دهند با ملایمت به آنان سلام می‌کنند و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می‌گذرند.»

 

پرهیز از اجبار

چند سال پس از ظهور دین اسلام و آغاز رسالت، آوازه محمد بن عبدالله«ص» در سراسر جهان طنین‌انداز شد و تبلیغات اسلامی از سرزمین عرب به دیگر نقاط گیتی سرایت کرد. افراد از اقصی‌نقاط دنیا به مدینه می‌آمدند و آزادانه به تفحص و گفت‌وگو می‌پرداختند. پیامبر«ص» در عین بیان دستورات الهی و دعوت حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می‌کردند.

نبی‌مکرم اسلام«ص» به امپراطوران ایران و روم نامه نوشتند و از آنان خواستار تحقق شرایطی شدند که ملت‌ها بتوانند آزادانه عقیده یکتاپرستی را بپذیرند و جز خدای یگانه کسی یا چیزی را نپرستند. ایشان در نامه‌هایشان به رؤسای دولت‌ها آنان را به پذیرش رسالت خود و گرویدن به آیین اسلام دعوت و با ملل غیرمسلمان بسیار آزادمنشانه برخورد می‌کردند.

مدیریت مسالمت‌آمیز پیامبر اکرم«ص» با مخالفان سبب شد که مردم دیگر بلاد آزادانه به مدینه مهاجرت کنند. برخی از آنها به نمایندگی از پادشاه حبشه و شاهان حمیر به مدینه اعزام شدند. در تاریخ اسلام حدود چهل هیئت مذهبی یا سیاسی ذکر شده است که مدینه شهر پیامبر«ص» پذیرای آنان بوده است.(۱۵)

 

ایجاد فضای مناسب تربیتی

یکی دیگر از شاخص‌های مهم در نظام مدیریتی پیامبر«ص» ایجاد محیطی بود که فرد از هر جهت در آن احساس امنیت و آرامش کند. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «لم یجتمع بیت واحد یومئذ فی‌الاسلام غیر رسول‌الله و خدیجه و انا ثالثهما اری نور الوحی و اشم ریح النبوه؛(۱۶) در روزهای آغازین بعثت، اسلام در هیچ خانه‌ای راه نیافته بود جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. در آن خانه نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم.»

هنگامی که نبی‌مکرم اسلام«ص» در مکه مورد آزار و اذیت مشرکان قرار گرفتند، به فرمان خداوند به مدینه مهاجرت کردند. استقبال عظیمی که اکثریت مردم مدینه از پیامبر«ص» به عمل آوردند، آن حضرت را بر آن داشت که پیش از هر کاری برای مسلمانان یک مرکز عمومی به نام «مسجد» بسازند تا امور عبادی، آموزشی، پرورشی، سیاسی و قضایی در آن انجام گیرد. تمام مسلمانان در ساختن و فراهم کردن وسایل ساختمانی شرکت کردند.(۱۷)

 

مشورت با یاران

مشورت در امور از مؤلفه‌های مهم در ایجاد روحیه نوآوری و شکوفایی است. خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد: «… وَ شَاوِرْهُمْ فِی‌ الامْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی‌ اللَهِ. .؛(۱۸) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن.»

پیامبر اکرم«ص» به دلیل اتصال به وحی و نیز فکر نیرومند به مشاوره نیاز نداشتند، اما برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازند و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهند، در امور عمومی مسلمانان جلسه مشاوره تشکیل می‌دادند و از رأی خود برای احترام دیگران صرف‌نظر می‌کردند.(۱۹) از منظر آن بزرگوار، جامعه‌ای که براساس خودرأیی اداره می‌شود فاقد حیات و زندگی است و نه شایسته بقا و دوام.(۲۰)

پیامبر«ص» به دو علت با اصحاب خویش مشورت می‌کردند: یکی تکریم شخصیت اصحاب و دیگری اسوه قرار دادن این امر مهم تا مدیرانی که در رأس حکومت قرار دارند، مشورت و نظرخواهی از دیگران را عامل شکست مقام و عدم توانایی خویش قلمداد نکنند.(۲۱) مثلاً در جنگ احد با اصحاب خود مشورت کردند و گفتند: «دشمن تا نزدیک مدینه آمده است. آیا از مدینه خارج شویم و با آنان بجنگیم و یا در مدینه بمانیم و نیروهای خود را تقویت کنیم؟»

تشخیص خود ایشان و بسیاری از افراد باتجربه این بود که در مدینه بمانند، اما جوانان ناراحت شدند و گفتند ما به بیرون شهر می‌رویم و با دشمن می‌جنگیم. پیامبر«ص» پس از اتمام جلسه اسلحه برداشتند و با آنان از شهر بیرون رفتند.»(۲۲)

پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبهه‌ای مطرح شد که در این موضوع جای مشورت نبوده است؛ لذا آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران «…  «… وَ شَاوِرْهُمْ فِی‌ الامْرِ…» نازل شد تا این شبهه را برطرف کند؛ زیرا در هر صورت فایده مشورت بالا بردن شخصیت و تکریم اصحاب از سوی مدیر حکومت اسلامی بود.

 

ایجاد امنیت و آرامش

در سال‌های اولیه ظهور اسلام که مسلمانان در مکه بودند، قریش با کوشش فراوان مردم را از گرویدن به اسلام بازمی‌داشتند و مشرکان مکه از آزار مسلمانان دریغ نمی‌کردند.

محاصره اقتصادی بنی‌هاشم در شعب ابی‌طالب، وفات حضرت خدیجه«س» و مرگ ابوطالب«ع»، امنیت و آرامش را از مسلمانان سلب کرده بود؛ در حالی که پیامبر«ص» برای پایه‌ریزی تمدن عظیم اسلامی نیازمند مکانی امن و آرام بودند. به همین دلیل آن حضرت به طائف سفر کردند تا بتوانند محیطی امن و همراه با آرامش را برای مسلمانان بیابند، ولی متأسفانه سفر به طائف نتیجه‌بخش نبود و بزرگان این شهر دعوت ایشان را نپذیرفتند و حتی اوباش و مردم نادان را تحریک کردند تا به دنبال رسول خدا«ص» راه بیفتند و ایشان را برانند.(۲۳)

پیامبر»ص» در موسم حج نزد قبیله‌هایی که برای زیارت خانه خدا به مکه آمده بودند می‌رفتند و آنان را به اسلام دعوت می‌کردند. در یکی از سال‌های بعثت شش نفر از مردم قبیله خزرج آن حضرت را دیدند و رسول خدا«ص» رسالت خویش را به آنان ابلاغ نمودند. افراد این قبیله گفتند: «ما نزد مردم خود می‌رویم و آنان را از دین تو باخبر می‌سازیم؛ شاید به برکت تو جنگ و ستیز از محل زندگی ما برود، اگر توانستی ما را با یکدیگر متحد سازی، عزیزترین فرد نزد ما خواهی بود.»(۲۴)

در سال سیزدهم بعثت، در موسم حج نمایندگان مردم مدینه با پیامبر«ص» بیعت کردند که با هر کسی که با ایشان به جنگ برخاست، بجنگند. پس از این بیعت بود که آن حضرت به مسلمانان اجازه دادند تا به یثرب هجرت نمایند.

 

رعایت عهد و پیمان

پیامبر اعظم«ص» در تعامل با دیگران تا زمانی که طرف مقابل قرارداد و پیمان را نقض نمی‌کرد، به استناد آیه شریفه: « ..وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولًا ؛(۲۵) و به پیمان وفا کنید، زیرا از پیمان پرسیده خواهد شد» بدان وفادار بودند. علی«ع» در مورد وفاداری رسول خدا«ص» به عهد و پیمان می‌فرمایند: « اَصدقُ النّاس لَهجَهً، وَ اَوفاهم ذِمّهً ؛(۲۶) راستگوترین و وفاکننده‌ترین مردم به عهد و پیمان بود.»

ابوبصیر ثقفی وقتی در مکه زندانی بود از حبس گریخت و رهسپار مدینه شد. مشرکان به پیامبر«ص» نامه نوشتند که ایشان را برگردانند. آن حضرت به ابوبصیر فرمودند: «ما با اینها عهد و پیمان بسته‌ایم و از نظر اسلام درست نیست که پیمان‌شکنی کنیم، اما خدای متعال برای تو و دیگر بیچارگان مسلمان فرج و گشایشی قرار خواهد داد، پس به سوی قبیله‌ات بازگرد.»(۲۷)

همچنین عمرو بن امیه هنگامی که رهسپار مدینه بود، دو نفر از قبیله بنی‌عامر را کشت و از عهد و پیمانی که بین رسول خدا«ص» و این قبیله بسته شده بود، خبر نداشت. چون به مدینه آمد و آن حضرت را از کشتن آن دو نفر خبر داد، پیامبر«ص» فرمودند: «دو نفر را کشته‌ای و من باید دیه آنان را بپردازم.» آنگاه حضرت دیه آن دو نفر را مطابق دیه دو مسلمان آزاد پرداختند و نیز جامه و سلاح‌شان را نزد عامربن طفیل فرستاد و از این پیشامد عذرخواهی کردند.(۲۸)

 

عدالت‌گرایی

انبیای الهی در طول تاریخ بشریت برای یک هدف مهم مبعوث شده‌اند و آن عبارت است از دعوت مردم به سوی توحید و تأمین عدالت در سطح جامعه. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…؛(۲۹) ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم به برپایی عدالت قیام کنند.»

در مکتب حیات‌بخش اسلام، عدالت اصل و مبدأ هستی بوده و خلقت برپایه آن صورت گرفته است: « تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاًً…؛(۳۰) آفرینش پروردگارت از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید.»؛   بنابراین عدالت ارزش ذاتی دارد و امنیت همه امور بدان وابسته است.

حضرت علی«ع» درباره‌ عدالت‌خواهی آن حضرت می‌فرمایند: «… سِیرَتُهُ اَلْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ اَلرُّشْدُ وَ کَلاَمُهُ اَلْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ اَلْعَدْلُ …؛(۳۱) روش پیامبر«ص» میانه‌روی و عدالت بود. سخنش تکامل، گفتارش جداکننده حق از باطل و فرمانروایی‌اش عدالت.»

نبی‌مکرم اسلام«ص» در روزگاری که در مدینه قدرت بزرگی را پدید آوردند، تمام سعی و تلاششان برقراری عدالت و احیای ارزش‌های الهی و انسانی بود. ایشان هنگامی که دیدند یکی از اصحاب، سلمان فارسی را به خاطر غیرعرب بودن تحقیر می‌کند، فرمودند: «همه مردم از زمان حضرت آدم«ع» تا به امروز همانند دانه‌های شانه مساوی و برابرند. عرب بر عجم برتری ندارد مگر با تقوا.»(۳۲)

بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم، بعضی از همسران پیامبر«ص» تقاضای غیرمعمول کردند؛ لذا آن بزرگوار ناراحت شدند و حدود یک ماه از آنان فاصله گرفتند. خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتی را بر آن حضرت نازل کرد و فرمود: « ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛(۳) ای پیامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید، بیایید با هدیه‌ای شما را بهره‌مند سازم و شما را طرز نیکویی رها سازم.» و به این ترتیب پیامبر اکرم«ص» حتی به نزدیک‌ترین افراد خانواده‌شان هم اجازه ندادند از قانون الهی تخطی کنند و عدالت اجتماعی را در حکومت اسلامی آن حضرت خدشه‌دار سازند.

 

ملایمت در عین صلابت

حضرت محمد«ص» در مسائل فردی و شخصی آنچه مربوط به شخص خودشان بود، نرم‌خو و ملایم بودند؛ اما در مسائل اصولی و عمومی و آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می‌دادند. در فتح مکه کسانی که بدترین ستم‌ها، جسارت‌ها و دشمنی‌ها را در حق آن حضرت و یارانشان کرده بودند، در هاله‌ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس‌العمل متقابل پیامبر«ص» بودند، اما آن حضرت فرمودند: «من آنچه را  که یوسف«ع» در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‌کنم و همانند او می‌گویم: «لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ …؛(۳۴) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست…».

هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام کردند، فرمودند که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله‌ معروفشان را فرمودند: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۳۵) به دنبال زندگی‌تان بروید که همه شما آزاد هستید.» تمامی آنها گوئی دوباره متولد شدند و نفس راحتی کشیدند و غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا«ص» در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی محزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حدّ سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می‌دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور اسامه‌بن زید را که مانند پدرش نزد پیامبر«ص» محبوبیت داشت وادار به شفاعت کردند، اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شدند و فرمودند: «چگونه جای شفاعت است؟ مگر می‌توان حدود و قانون را بلااجرا گذاشت؟» و فوراً دستور مجازات را صادر کردند. اسامه متوجه اشتباه خود شد و عذرخواهی کرد.

رسول‌ خدا«ص» برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون کنند، عصر همان روز به ایراد خطبه‌ای پرداختند و به مسئله اجرای قانون الهی اشاره کردند و فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون، تبعیض روا می‌داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می‌شد، او را از مجازات معاف می‌کردند و اگر کسی از زیردستان به جرمی مشابه مبادرت می‌ورزید، او را مجازات می‌کردند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای قانون در باره هیچ‌کس کوتاهی و سستی نمی‌کنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»(۳۶)

چنان که ملاحظه می‌شود رسول گرامی«ص» در اجرای قوانین هیچ‌گونه تبعیضی روانمی‌داشتند؛ شفاعت احدی را نمی‌پذیرفتند و تحت‌تأثیر نظرات دیگران قرار نمی‌گرفتند. آن حضرت به‌شدت مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «انما هلک بنواسرائیل لانهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف؛(۳۷) بنی‌اسرائیل نابود شدند؛ زیرا حدود الهی را برای زیردستان اجرا می‌کردند نه برای اشراف.»

 

شایستگی معنوی

معیار مورد نظر پیامبر«ص» در انتخاب مدیران و مسئولان تقوا، سابقه خوب و پایبندی به ارزش‌های دینی و سایر ملاک‌های شایسته بود. آنچه برای آن بزرگوار در انتخاب مدیران اهمیت نداشت، ملاک خویشاوندی و قوم‌گرایی بود؛ چنان که اصحاب خاص آن حضرت یعنی سلمان فارسی، بلال حبشی، ابوذر غفاری، عمار عربی و صهیب رومی هریک از منطقه و نژادی بودند. وقتی آیه زکات (آیه ۱۶۰ سوره توبه) نازل شد، چون سهمی از زکات برای کسانی که آن را جمع‌آوری می‌کردند اختصاص داده شد، عده‌ای از بنی‌هاشم نزد محمد«ص» آمدند و از ایشان تقاضا کردند که به سبب خویشاوندی، جمع‌آوری زکات را به آنان واگذار کنند. رسول خدا«ص» به آنان فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بنی‌هاشم حرام است؛ یعنی نه تنها به سراغ زکات نیایید، بلکه انتظار آن را هم نداشته باشید که جزو کارمندان جمع‌آوری زکات شوید.» سپس فرمودند: «آیا گمان می‌کنید من دیگران را بر شما ترجیح می‌دهم؟ خیر، بلکه من خوبی و صلاح شما را می‌خواهم.»(۳۸)

 

خدمت‌رسانی

یکی دیگر از برنامه‌های مدیریت در سیره رسول خدا«ص» رسیدگی به امور و گرفتاری‌های مسلمانان بود. آن حضرت در برآوردن حاجات مردم کوشش بسیار داشتند و در این مورد اهل فضل و تقوا را بر دیگران ترجیح می‌دادند و نیازهای آنان را برآورده می‌ساختند.

روزی با یکی از یاران خود در صحرای مدینه قدم می‌زدند که پیرزنی را بر سر چاهی مشاهده کردند که می‌خواست از چاه آب بکشد و به خیمه‌اش ببرد، اما در کار خود ناتوان بود. پیامبر«ص» نزدیک رفتند و فرمودند: «ای مادر! آیا می‌خواهی برایت از چاه آب بکشم؟» آن بانوی سالخورده از پیشنهاد رسول‌الله«ص» خوشحال شد. پیامبر«ص» بر سر چاه آمدند و مشک را پر از آب و تا خیمه آن پیرزن حمل کردند. شخصی که همراه پیامبر«ص» بود هر چه اصرار کرد که مشک را از حضرت بگیرد، آن حضرت قبول نکردند و فرمودند: «من به تحمل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم!»

بعد از اینکه پیامبر«ص» خداحافظی کردند و به راه افتادند، پیرزن به فرزندانش گفت، مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید، آنها با تعجب پرسیدند: ای مادر! این مشک سنگین را چگونه به خیمه آورده‌ای؟ او پاسخ داد: جوانمردی زیباروی و خوش‌سخن با کمال مهربانی آن را به اینجا آورد. آنها وقتی پیامبر«ص» را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست و پای آن حضرت افتادند و عذرخواهی کردند، پیامبر«ص» آنان را دعا کردند.(۳۹)

آری! روش زندگی پیامبر اعظم«ص» گره‌گشایی و نیکی و احسان بود. سیره مدیریتی آن حضرت نشان می‌دهد که ایشان پیروان خود را به کارگشایی و برآوردن حاجات برادر مؤمن تشویق و ترغیب می‌کردند. ایشان می‌فرمایند: « مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَه یً کَانَ کَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْراً ؛(۴۰) هر کس یک حاجت برادر خود را برآورد، مثل این است که در همه روزگار خدا را عبادت کرده است.»

 اگر مدیران جامعه اسلامی در زندگی شخصی و در محیط کار از سنت و سیره نبوی و سایر پیشوایان معصوم«ع» پیروی کنند، جامعه مسلمین به اهداف آرمانی خود نایل خواهد آمد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیاء، ۱۰۷.

۲ـ قلم، ۴.

۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۴ـ معانی‌الاخبار، شیخ صدوق، ص ۸۳.

۵ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۶۶۶، حکمت ۱۷۶.

۶ـ انعام، ۱۲۵.

۷ـ تفسیر مجمع‌البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۳، ص ۱۹۰.

۸ـ تفسیر نمونه، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج ۲۷، ص ۱۲۱.

۹ـ توبه، آیه ۶۱.

۱۰ـ سیره نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، دفتر دوم، ص ۱۵.

۱۱ـ شعراء، ۲۱۵.

۱۲ـ خاتم پیامبران، محمد ابوزهره، ترجمه حسین صابری، ج ۱، ص ۳۶۴.

۱۳ـ سیمای پر فروغ محمد، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۴۴.

۱۴ـ فرقان، ۶۳ و ۷۲.

۱۵ـ ماهنامه معرفت، ش ۱۰۸، آذر ۱۳۸۵، ص ۵۳.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۸.

۱۷ـ تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، عبدالرحیم غنیمه، ترجمه نورالله کسایی، ص ۵.

۱۸ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۹ـ نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۶ـ۱۴۲.

۲۰ـ راهنمای انسانیت (سیری در نهج‌البلاغه)، مرتضی مزید، ص ۶۰۱.

۲۱ـ تفسیر مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۶۶۶.

۲۲ـ سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص ۵۶.

۲۳ـ تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفر شهیدی، ص ۴۳.

۲۴ـ همان، ص ۴۵.

۲۵ـ اسراء، ۳۴.

۲۶ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۲۳۱.

۲۷ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۴، خرداد ۱۳۸۶، ص ۱۸.

۲۸ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۵۷.

۲۹ـ حدید، ۲۵.

۳۰ـ انعام، ۱۱۵.

۳۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۴، ص ۱۷۶.

۳۲ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۲، ص ۸۹.

۳۳ـ احزاب، ۲۸.

۳۴ـ یوسف، ۹۲.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۳۲.

۳۶ـ صحیح بخاری، محمدبن اسماعیل بخاری، ج ۵، ص ۲۶۹.

۳۷ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۸، ص ۷.

۳۸ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۴، ص ۵۸.

۳۹ـ تفسیر منهج الصادقین، ملا فتح‌الله شریف کاشانی، ذیل آیه ۴، سوره قلم.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۸۳.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یکی از عوامل موفقیت مدیر، اصل دلسوزی و مهرورزی به کسانی است که در قلمرو مدیریت او زندگی می‌کنند. نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بودند. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانستند در طول ۲۳ سال، دل‌های بسیاری را شیفته مکتب خویش کنند و از منجلاب ضلالت به راه هدایت رهنمون سازند.

 

۲٫

از مهم‌ترین شاخص‌های نظام مدیریت نبوی عفو و گذشت است. این شیوه یک دستور قرآنی است که ریشه در کلام وحی دارد. خداوند متعال در قرآن کریم، خود را با اوصافی همچون: رحمان، رحیم، غفور و… معرفی می‌کند که نشان‌دهنده مفهوم گذشت و مدارا با بندگان است. گذشت و مدارا در سیره عملی پیامبر اسلام«ص» فراوان به چشم می‌خورد. برخوردهای ملایم و به دور از خشونت آن رهبر مهربان با مردم، سازنده‌ترین عامل در اصلاح جامعه آن روز بود.

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

نمی از یم تلاش‌های علمی امام حسن عسکرى«علیه‌السلام»

جواد تربتی

امام حسن عسکری(ع) در هشتم ربیع‌الثانی(یا ۲۴ ربیع الاول) سال ۲۳۲ هـ . ق دیده به جهان گشود. پدر آن بزرگوار امام هادی(ع) و مادرشان«حُدَیثه» از بانوان نیکوکار و دارای بینش‌اسلامی و پس از شهادت آن حضرت، پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوران بحرانی و پر اضطراب بود.‌(۱) مجموع عمر حضرت عسکری(ع) به ۲۸ سال می‌رسد و آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع‌الاول ۲۶۰ هـ . ق به دسیسه معتمد عباسی در شهر سامرا به شهادت رسید.(۲)

سخت‌گیری شدید

خلفای عباسی از هر‌گونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی‌کردند. این فشارها و سخت‌گیری‌ها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع) در سامرا به اوج خود رسید. شدت این فشارها به‌قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه در جوانی به شهادت رسیدند: امام جواد(ع) در سن ۲۵ سالگی، امام هادی(ع) در سن ۴۱ سالگی و امام حسن عسکری‌(ع) در سن ۲۸ سالگی و این حاکی از جوّ پر اختناق آن دوره است.(۳) در این میان، محدودیت‌های دوران امام عسکری(ع) بیش از دو پیشوای دیگر بود. علت اینکه ایشان را عسکری می‌نامند، این است که حضرت به دستور خلیفه عباسی در «سامراء» در محله «عسکر» سکونت اجباری داشت؛‌(۴) زیرا خلیفه از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود و حضرت را ناگزیر کرده بود که هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.‌(۵)

فعالیت‌های علمی امام عسکری(ع)

حضرت عسکری(ع) با وجود همه فشارها و مراقبت‌های بی‌وقفه حکومت عباسی، ی فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و علمی بسیاری را در زمینه حفظ اسلام و تشیع و مبارزه با افکار ضداسلامی و ضد شیعی انجام دادند که اهم آنها عبارتند از:

تربیت شاگردان

گرچه حضرت عسکری(ع) بر اثر محدودیت‌های  شدید حکومت عباسی، موفق به گسترش دانش دامنه‌دار خود در سطح کل جامعه نشد، ولی در تربیت شاگردانی که هرکدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشمنان شیعه نقش مهم و به‌سزایی داشتند، موفق گردید.

شیخ طوسی رحمه‌الله تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است(۶) که در میان آنان چهره‌های برجسته‌ای چون: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، عبدالله‌بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان‌بن سعید عَمری(نائب خاص حضرت حجت)، علی‌بن جعفر، محمد‌بن حسن صفار و… به چشم می‌خورند.(۷)

ترغیب نویسندگان

حضرت عسکری(ع) در کنار تربیت شاگردان از تشویق نویسندگان نیز غافل نبودند؛ از جمله داودبن قاسم جعفری می‌گوید: کتاب «یوم و لیله» از یونس آل‌یقطین را به حضرت عسکری(ع) عرضه داشتم. امام فرمودند: «تَصنیفُ مَن هذا؛ نوشته چه کسی است؟» گفتم: نوشته یونس است. فرمودند: «اَعطاهُ اللّهُ بِکُلِّ حَرفٍ نُورا یومَ الْقِیامَهِ؛(۸) خداوند در مقابل هر حرف، نوری به او در روز قیامت عطا فرماید..»

البته تمام امامان شیعه بر نویسندگی و کتابت و ترغیب نویسندگان اهتمام داشتند. حضرت صادق(ع) به مفضل‌بن عمر فرمودند: «اُکتُب وَ بُثَّ عِلْمَکَ فی اِخوانِکَ، فَاِن مِتَّ فَوَرِّث کُتُبَکَ بَنیکَ، فَاِنَّهُ یأْتی عَلَی‌النّاسِ زَمانُ هَرجٍ ما یأْنَسُونَ فیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِم؛(۹) دانشت را بنویس و نشر بده! اگر از دنیا رفتی، فرزندانت وارث کتاب‌هایت می‌شوند. به حقیقت زمان هرج ومرجی فرا می‌رسد که مردم جز بر نوشته‌شان انس نمی‌گیرند [و توجه نمی‌کنند]…»

همچنین نقل شده است که برخی از آثار را خدمت حضرت عسکری(ع) عرضه داشتند تا در باره آنها نظر بدهند. حضرت فرمودند: «صَحیحٌ فَاعمَلُوا به؛(۱۰) صحیح است بدان عمل کنید!»

بر اثر همین تشویق‌ها بود که شانزده تن از شاگردان حضرت، دست به تألیف زدند و ثمره آن ۱۱۸ عنوان کتاب شد. از میان آنها علی‌بن حسن فضّال ۳۶ کتاب، محمد‌بن حسن صفار ۳۵ کتاب، عبدالله‌بن جعفر حمیری ۱۹ کتاب، احمد‌بن ابراهیم ۷ کتاب و هارون‌بن مسلم ۶ کتاب دارد.(۱۱) همچنین راویانی که از آن حضرت حدیث نقل نموده‌اند، به ۱۰۶ تن می‌رسند.(۱۲)

تدوین کتب

حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، کتب و نامه‌های فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشتهاند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

تفسیرالقرآن که حسن‌بن خالد برادر محمد‌بن خالد آن را نقل کرده است. امروز کتابی با عنوان «تفسیرالامام العسکری(ع).» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی می‌دانند. دو کتاب «المنقبه» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسائل حلال و حرام است.(۱۳) به‌جز اینها کتب دیگری نیز به آن حضرت منسوب است.(۱۴)

نامه‌های فراوان.

در زمان امام حسن عسکری(ع) ، تشیع در مناطق مختلف گسترش یافته و شیعیان در شهرهائی چون کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه(آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره متمرکز شده بودند. به دلائلی سامرا، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند.(۱۵)

حضرت برای گسترش فرهنگ تشیع نامه‌های فراوانی برای شیعیان آن شهرها از جمله شیعیان قم و آوه(۱۶)، مردم مدینه، (۱۷) و نامه‌ای به «ابن بابویه» و نامه مفصلی خطاب به «اسحاق‌بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور نوشته بودند.(۱۸)

در نامه آخر، حضرت پس از توضیح در باره نقش امامت در هدایت امت اسلامی و تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشته‌اند: «..‌ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن‌عبده هستی تا او به آنچه که من در نامه‌ای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستاده‌ام عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند، موظفید بر اساس نامه مزبور عمل کنید..»(۱۹)

حل شبهات

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی حضرت عسکری(ع) شبهه‌زدایی بود که در این زمینه به برخی نمونه‌ها اشاره می‌شود:

در دورانی که امام عسکری(ع) در زندان بودند، یک سال بر اثر خشکسالی قحطی شدیدی به وجود آمد. علمای اسلام مردم را جمع کردند و برای برگزاری نماز استسقاء (طلب باران) به بیابان بردند و نماز خواندند. این قضیه چندین بار تکرار شد و اثری از باران دیده نشد؛ اما علمای نصارا وقتی با مسیحیان نماز استسقاءخواندند، باران آمد و چندین‌بار این قضیه تکرار شد. این موضوع باعث سرشکستگی و آبروریزی مسلمین شد. یکی از شیعیان به هر نحوی بود، خود را به زندان رساند و عرض کرد:

علمای اسلام سه روز برای نماز باران به بیابان رفتند و نماز خواندند و بارانی نیامد، ولی علمای نصرانی هر‌بار که نماز خواندند، باران بارید. اگر امروز هم به دعای آنها باران ببارد، ترس آن است که مسلمانان و شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت گرایش پیدا کنند.

حضرت فرمودند: «عالم نصرانی تکه‌ای از استخوان بدن یکی از پیامبران را همراه دارد که آن را در میان انگشتان خود گذاشته [و همان را وسیله اجابت دعای خویش قرار داده]؛ لذا باران می‌بارد. تو خود را فوراً به او برسان و آن استخوان را از میان انگشتان او بیرون آور! این عمل باعث پراکندگی ابرها و قطع باران می‌شود.»  آن مرد با سرعت خود را به محل نماز مسیحیان رساند و استخوان را برداشت. ابرها پراکنده شدند و علمای مسیحی هر چه کردند، باران نبارید، لذا شرمنده شدند و مسلمانان مخصوصاً شیعیان از شک و تردید بیرون آمدند.(۲۰) به نقل دیگر، خلیفه وقت عباسی، امام عسکری(ع) را از حبس بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به او عرض کرد. حضرت جریان استخوان را گوشزد کرد و دستور داد یکی از خادمانش استخوان را از دست عالم مسیحی بیرون آورد. او نیز چنین کرد و در نتیجه باران نیامد. آن‌گاه خود حضرت دست به دعا برداشت و باران شدیدی شروع به باریدن کرد.‌(۲۱)

مردی از امام یازدهم سئوال کرد که چرا سهم‌الارث مردان دو برابر سهم‌الارث زنان است؟ مگر زنِ بیچاره چه گناهی دارد؟ حضرت عسکری(ع) فرمودند: برای اینکه نفقه(و خرج) به عهده مرد بیشتر از زن است؛ مرد در جهاد و جبهه شرکت می‌کند، هزینه زندگی خانواده‌اش را باید تأمین کند، در قتل و جرح خطایی پرداخت دیه بر «عاقله» یعنی مردان فامیل واجب است، ولی زن از تمام این هزینه‌ها معاف است…»(۲۲)

 مقابله با انحرافات و تحریفات

از دیگر فعالیت‌های علمی و فرهنگی امام عسکری(ع) برخورد با بدعت‌ها، تحریفات و انحرافاتی بود که در جامعه پیش می‌آمد؛ مخصوصاً اگر این انحرافات از اهل قلم و دانشمندان و علما سر می‌زد، حضرت نسبت به آن خیلی حساس بودند.

نمونه‌ای دیگر:

«اسحاق کِندی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تألیف کرد به نام «تناقض‌های قرآن». او مدت‌های زیادی در منزل نشست و گوشه‌نشینی اختیار کرد و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد. هنگامی‌که چشم حضرت به او افتاد، فرمودند: «آیا در میان شما مرد رشیدی وجود ندارد که گفته‌های استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟» شاگرد عرض کرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد خود اعتراض کنیم.» امام فرمودند: «اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟» شاگرد گفت: «آری!» حضرت فرمودند: «بعد از برگشتن نزد استاد با او به گرمی و محبت برخورد و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. سپس به او بگو مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ دادن به آن را ندارد و آن این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی‌ای غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد؟» او در پاسخ خواهد گفت: «بلی! ممکن است چنین منظوری داشته باشد.» بگو: «شما چه می‌دانید؟ شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده باشید. او آدم باهوشی‌است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.»

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار کرد تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سئوال امام را مطرح کرد و جواب پیش‌بینی شده را گرفت. استاد که می‌دانست شاگرد او چنین سئوالی در حد اندیشه شاگردش نیست، به او گفت: «تو را قسم می‌دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سئوالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟» شاگرد گفت: «چه ایرادی دارد که چنین سئوالی به ذهن من خطور کرده باشد؟» استادگفت: «نه!  هنوز زود است که تو به چنین مسائلی رسیده باشی. به من بگو این سئوال را از کجا یاد گرفته‌ای؟» شاگرد گفت: «حقیقت این است که «ابو محمد» مرا با این سئوال آشنا کرد.» استاد گفت: «چنین سئوال‌هایی تنها زیبنده این خاندان است.» آن گاه دستور داد آتشی را برافروختند و آنچه را که درباره «تناقض‌های قرآن» نوشته بود، سوزاند.(۲۳)

 

پی نوشت‌ها:

  1. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۱۵۱٫
  2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۳۴۵٫
  3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق(ع)، ص ۶۲۱٫
  4. ر. ک: علل الشرایع، صدوق، قم، مکتبه الطباطبائی، ج ۱، ص ۱۷۶ و ۲۳۰٫
  5. بحارالانوار، مکتبه الاسلامیه، ج ۵۰، ص ۲۵۱؛ دلائل الامامه، جریر طبری، قم،
  6. رجال، شیخ طوسی، چاپ نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۱ ه. ق، ص ۴۲۷٫
  7. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۶۲۷٫
  8. بحار الانوار، بیروت، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۵؛
  9. بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۷٫
  10. فلاح السائل، سید ابن طاووس، قم، دفتر تبلیغات، ص ۱۸۳٫
  11. آشنایی با متون حدیث، مهریزی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اوّل، ص ۷۷٫
  12. ر. ک: الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۴، صص ۲۸۳ ـ ۲۹۷؛ آشنایی با متون حدیث، مهریزی، ص ۷۷٫
  13. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۳، ص ۱۴۹٫
  14. تدوین السنه، سید محمد رضا حسینی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۸ ه. ق، ص ۱۸۵٫
  15. حیاه الامام العسکری، محمدجواد طبسی، قم ، ص ۲۲۳؛ سیره پیشوایان، ص ۶۳۲٫
  16. معادن الحکمه فی مکاتب الائمه، فیض کاشانی، ص ۲۶۴٫
  17. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۷٫
  18. همان.
  19. اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ص ۵۷۵؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۱۹
  20. داستانهای صاحبدلان، محمدی اشتهاردی، ج ۲ ـ ۱، صص ۱۱۹ ـ ۱۲۰٫
  21. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۷۰؛ فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، چاپ قدیم، ص ۳۰۴
  22. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۳۷؛
  23. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۴؛ سیره پیشوایان، ص ۶۲۸

 

 

 

پی‌نوشت:

 

۱٫

 

گرچه حضرت عسکری(ع) بر اثر محدودیت‌های  شدید حکومت عباسی، موفق به گسترش دانش دامنه‌دار خود در سطح کل جامعه نشد، ولی در تربیت شاگردانی که هرکدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشمنان شیعه نقش مهم و به‌سزایی داشتند، موفق گردید.شیخ طوسی رحمه‌الله تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است.

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی و نظارت عمومی

 

بخش هشتم

                         

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

 

و اما در درون جامعه اسلامی

در این زمینه، قرآن کریم مردان و زنان باایمان را یار و یاور یکدیگر خوانده که بعضی، بعض دیگر را امر به معروف و از منکر نهی می‌کنند. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر و…»(۱) و در همین حال گروه خاصی را به عنوان داعیان خیر، آمران به معروف و ناهیان از منکر موظف کرده و می‌فرماید: « وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»(۲) باید از میان شما گروهی باشند که به خیر و نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

آیات دیگر قرآن از احبار و رهبان اهل کتاب که وظیفه الهی امر به معروف و نهی از منکر را زیر پا نهاده‌اند، نکوهش می‌کند: « انُواْ لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ».(۳)

از این آیات و نظایر آن و نیز روایات دیگر این باب می‌توان فهمید که نظارت عمومی و امر و نهی در زمینه عملکرد اجتماعی یک فریضه جهانشمول است که ادیان الهی و بیش از همه اسلام به مردم تعلیم داده و همگان، به‌ویژه عالمان و متولیان دین را بدان مکلف ساخته است. مصلحت عامه در انجام این وظیفه است، زیرا انسان‌هایی در جامعه هستند که حریم دین را می‌شکنند و به حدود الهی و حقوق مردمی پشت پا می‌زنند. اینان اگر رها باشند و کسی متعرض آنان نشود، جامعه را به فساد می‌کشند. باید جلوی این افراد گرفته شود وگرنه دامنه فساد گسترش می‌یابد و فرهنگ عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

عمل این افراد از مصادیق اشاعه فحشاست که قرآن کریم به آنان وعده عذاب سخت در دنیا و آخرت را داده و می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُون»(۴) از این آیه شریفه دو نوع می‌توان برداشت کرد. یکی در مورد افشاگری اعمال بد دیگران و در واقع ورود در زندگی خصوصی افراد. دیگری اشاعه فحشا در جامعه و ترویج زشتی‌ها و ناهنجاری‌ها یعنی کشیدن گناه به سطح جامعه و توسعه آن تا آنجا که قبح گناه از میان برود و عمل منکر رایج شود.  به عبارت دیگر منکر رنگ معروف بگیرد و قبح گناه ریخته شود که این بدترین نوع منکرات است.

پیامبر اکرم«ص» در این باره با یاران خود سخن می‌گفت: «چه خواهید کرد آنگاه که زنان شما فاسد شوند و جوانان فاسق گردند و امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟» اصحاب گفتند: آیا چنین چیزی ممکن است؟ فرمودند: بدتر از این خواهد شد، آنگاه که امر به منکر و نهی از معروف نمایید! یاران گفتند: آیا چنین چیزی خواهد شد ای رسول خدا؟! پیامبر فرمودند: بدتر از این آن است که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید!

مع‌الأسف امروز برخی منکرات در جامعه ما رنگ معروف گرفته و قبح گناه از میان رفته و دلیل آن را باید در کم‌کاری و بی‌عملی دستگاه‌های فرهنگی و اجرایی کشور جستجو کرد. به جایی رسیده‌ایم که برخی مسئولین ما با شانه خالی کردن از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، نمی‌گویند چه کسی و کدام نهاد باید معروف و منکر را تعریف کند. سی و شش سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد و حالا باید بنشینیم از این مسئله ابتدایی سخن بگوییم و در چنین فضایی بی‌عملی و بی‌مسئولیتی مروجین منکرات گستاخ‌تر از گذشته به اشاعه منکرات و عادی‌سازی گناه سرگرم باشند.

دائر کردن مراکز فساد و کنسرت‌های مبتذل، مواد مخدر، مشروب‌فروشی، کشف حجاب و معاشقه‌های خیابانی، ابتذال هنر، سینما، کتاب‌ها و مقاله‌های بدآموز و ده‌ها از این قبیل، مصادیق اشاعه فحشا هستند. نهی از منکر یعنی جلوگیری از این اعمال، وظیفه همگان است، زیرا جامعه حریم خصوصی نیست و حقوق عمومی نباید توسط مفسدان و اراذل و اوباش به تاراج برود.

 

 

مسئولیت دولت اسلامی

وظیفه حکومت اسلامی در این زمینه از دیگران سنگین‌تر است. حکومت، دستگاه قضایی و اجرایی و قانون و پلیس دارد. آنجا که از توان مردم خارج است عوامل اجرایی دولت باید به میدان بیایند. این حکم صریح قرآن است: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ: آنانکه چون به قدرت رسیدند، نماز را به پا دارند، احسان و نیکوکاری را به کار گیرند و امر به معروف و نهی از منکر کنند.»

این آیه کریمه به صراحت دولت‌های اسلامی را مکلف ساخته که امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند و هیچ گونه تأویل و توجیه دیگری ندارد. اگر دولت از این وظیفه شانه خالی کند، به مخالفت با قرآن پرداخته و مشروعیت خود را از دست می‌دهد. مع‌الأسف بی‌تفاوتی در برابر این وظیفه الهی و شرعی در کنار عوامل دیگرف زمینه‌ساز شیوع منکرات و نفوذ فساد در بسیاری از دستگاه‌ها و سطح جامعه شده است.

 

آزادی و تهدیدات اخلاقی

عنوان آزادی از دسیسه‌هایی است که برای تضییع حقوق اجتماعی از آن سوءاستفاده می‌شود، در حالی که در هیچ جامعه‌ای سوءاستفاده از این دستاویز را مجاز نمی‌دانند و در تمام ملت‌ها و دولت‌ها خط قرمزهایی وجود دارند که افراد باید رعایت کنند و در صورت تخلف پیگرد قانونی دارد. قانون اساسی نیز به این مطلب و موارد آن پرداخته است از جمله: اصل ۴۰ : «هیچ‌ کسی نمی‌تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عموم قرار دهد» و اصل ۲۴ : «نشریات و مطبوعات آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند».

در فرهنگ اسلامی نیز محدودیت‌هایی فراتر از استانداردهای جهانی در حقوق بشر وجود دارند و آن محدودیت شرعی و حلال و حرام است که افراد ملزم به رعایت آنند. بدین سان نمی‌توان به همه جوامع یکسان نگریست. جامعه اسلامی با جامعه غربی و غیرمسلمان متفاوت است، از این رو نمی‌توان گفت چرا کشف حجاب مثلاً در جوامع غربی آزاد است و در کشور اسلامی مجاز نیست و چرا مشروب‌خواری و همجنس‌گرایی در غرب آزاد است و در اسلام حرام است و مجازات شرعی و قانونی دارد و …

 

اصالت عمل در امر و نهی

در باب امر به معروف و نهی از منکر از نقش عمل نباید غفلت ورزید. تأثیر رفتار بیش از گفتار است. اگر گفتار و رفتار هماهنگ نباشند، انتظار تأثیر نباید داشت.  قرآن در این زمینه هشدار می‌دهد: « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (۲) کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ: چرا چیزی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟»

علی«ع» می‌فرمایند: «اصلح المسی بحسن فعالک و دل علی الخبر بجمیل مقالک(۵) : بدکار را با حسن عمل خود اصلاح کنید و با سخن زیبا به خوبی دلالت نمائید.

از امام صادق«ع» نقل شده است: « ونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ: با عملتان نه با زبانتان مردم را به خوبی‌ها دعوت کنید».

پیشرفت اسلام در دعوت نبی اکرم«ص» مدیون اخلاق و رفتار پیامبر«ص» بود که قرآن کریم فرمود: « اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم» و سیره آن حضرت باید الگوی عملی برای امت باشد.

در برخورد با منکرات نیز نقش عمل تعیین‌کننده است. این وظیفه مهم شرعی از قلب شروع می‌شود و به زبان و عمل می‌رسد. کمترین وظیفه یک مسلمان این است که قلباً از منکر بیزار و دوستدار نیکی‌ها باشد و سپس بر زبان آورد و در مرحله عمل نیز به شیوه‌ای که آداب اسلامی می‌آموزد واکنش نشان دهد.

حال اگر یک مسلمان به هیچ‌ یک از موارد و مراتب عمل نکند، مصداق سخن پیامبر«ص» خواهد بود که این گونه افراد را بی‌دین نامیده است: «اِن الله عزّوَجَلّ لِیبغِضَ المُؤمِنَ الضّعیفُ اَلّذی لا دینَ لَه:  خدا بیزار است از مؤمن ضعیفی که دین ندارد. اصحاب عرض می‌کنند: مؤمن ضعیف که دین ندارد کیست؟ پیامبر«ص» می‌فرماید: «اَلَّذی لا یَنهی عَنِ المُنکَر» کسی که نهی از منکر نمی‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «اَمرُنا رَسول‌الله«ص» أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ»(۶) رسول خدا«ص» ما را امر کرد که با چهره عبوس به گنهکاران بنگریم.

متظاهرین به فسق و ناهنجاری باید بدانند مردم مسلمان از آنان بیزارند تا از عملشان دست بردارند و اگر بی‌تفاوتی ببینند به گناه تشویق می‌شوند.  کمترین کاری که یک مسلمان در برابر منکرات باید بکند بیزاری قلبی از منکرات است.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: « حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَى مُنْکَراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکَارَهُ (۷) : برای عزت مؤمن این بس که هرگاه منکرات را می‌بیند خداوند بیزاری او را از منکر بداند».

طبیعی است هنگامی که قلب از منکر برائت و بیزاری جوید، آثارش در سیما و عمل شخص نمایان می‌شود و در پیشگیری و مبارزه با منکرات مؤثر است.

خلاصه آنکه بی‌تفاوتی در برابر منکرات در اسلام پذیرفته نیست و اگر کسی قلباً و لساناً و عملاً بی‌تفاوت باشد به بیان امیرالمؤمنین«ع» در صف مردگان جای گرفته است: «و مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»

 

رابطه نظارت ملت و دولت

نظارت عمومی را می‌توان با سه عنوان بررسی کرد:

۱ـ نظارت ملت بر ملت که شامل آحاد و افراد واجد شرایط در جامعه اسلامی است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر».

۲ـ نظارت دولت بر ملت و امر و نهی در این زمینه: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَر».

۳ـ نظارت ملت بر دولت و تذکر و نقد عملکرد حاکمان که در روایات با عنوان: « النصیحَه ُ لاِئمَّه المُسلمین» از آن یاد شده است.

در جامعه اسلامی همه مسئولند و دولت و ملت تفاوت ندارد: « کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیّته» .البته مسئولیت دولت در مواردی که اعمال قانون و قدرت می‌طلبد از دیگران سنگین‌تر است و نیز از آن رو که حاکمان به قدرت و شوکت وابسته‌اند و قدرت، فساد و طغیان می‌آورد و حاکمان کمتر نقدپذیرند، لذا امر و نهی حاکمان شیوه خاص خود را می‌طلبد.

هنگامی که حضرت موسی«ع» و هارون مأمور شدند نزد فرعون بروند، خداوند شیوه گفت‌وگو را بدین‌گونه به آنها آموخت: « إذهَبا إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغی فَقولا لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُاویَخشی: نزد فرعون بروید که او طغیان کرده است و با گفتار نرم با او سخن بگویید، باشد که متذکر شود یا از خدا بترسد».

اصل هشتم قانون اساسی نیز به این تکلیف تأکید دارد:

«در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابلاً برعهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند».

لازم به ذکر است با اینکه تکالیف شرعی و قانونی در این زمینه همسو هستند و بنا به نص قانون اساسی، جزئیات این تکلیف قانونی را باید قانون معین کند، تا کنون قانون جامع و منسجمی در این زمینه تدوین نشده و گاهی این موضوع عنوان و طرحی پیشنهاد می‌شود، اما مجلس شورای اسلامی تا کنون قانون فراگیری در این زمینه تدوین نکرده است. اخیراً طرح حمایت از آمرین به معروف و نهی از منکر به مجلس آمد که با شیطنت و غوغاسالاری رسانه‌های بیگانه و همصدایی برخی از رسانه‌های خودی رو به ‌رو شد. البته نمایندگان ملت به وظیفه خود عمل کردند.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نیز در زمینه ترویج فرهنگ اسلامی و تعمیق آن مصوباتی داشته از جمله مصوبه «فرهنگ عفاف و حجاب» و ۲۶ دستگاه فرهنگی و اجرایی را به ترویج این فرهنگ مکلف می‌سازد، اما بیش از ده سال از تصویب این قانون می‌گذرد و متأسفانه از سوی دستگاه‌های دولتی در زمینه ترویج این فرهنگ اقدامی صورت نگرفته است و این قانون در لابه‌لای اوراق بایگانی خاک می‌خورد.

مایه شگفتی اینکه هرگاه نیروی انتظامی هم در این زمینه اقدام می‌کند با واکنش برخی از مسئولان رده بالای اجرایی مواجه می‌شود. این وضع امر به معروف و نهی از منکر در کشور ماست که همزمان با این سهل‌انگاری، هنجارشکنان در سطح شهرها رژه می‌روند.

 

نظارت بر حاکمان

در نظام اسلامی که مبتنی بر مصالح اجتماعی است، رابطه دولت و ملت نیز سبک ویژه خود را دارد. در این نظام، ملت ناظر بر عملکرد دولت است و نه محکوم و مجبور. برخلاف نظام‌های سلطه‌گری که به ملت حق نظارت نمی‌دهند، فرهنگ اسلامی از حکم قرآنی امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی‌دارد. و یکی از وظایف مهم مردم، تذکر التزام به وظایف دینی و عمل به احکام الهی نسبت به مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی است.

 

 

۱ـ‌ توبه، ۷۱.

۲ـ آل‌عمران، ۱۰۴.

۳ـ مائده، ۷۹.

۴ـ‌ نور، ۱۹.

 

۵ـ غررالحکم.

۶ـ کافی، ج ۵، ص ۵۸.

۷ـ همان، ص ۵۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

پیامبر اکرم«ص» در این باره با یاران خود سخن می‌گفت: «چه خواهید کرد آنگاه که زنان شما فاسد شوند و جوانان فاسق گردند و امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟» اصحاب گفتند: آیا چنین چیزی ممکن است؟ فرمودند: بدتر از این خواهد شد، آنگاه که امر به منکر و نهی از معروف نمایید! یاران گفتند: آیا چنین چیزی خواهد شد ای رسول خدا؟! پیامبر فرمودند: بدتر از این آن است که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید!

 

 

 

۲٫

سی و شش سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد و حالا باید بنشینیم از این مسئله ابتدایی سخن بگوییم و در چنین فضایی بی‌عملی و بی‌مسئولیتی مروجین منکرات گستاخ‌تر از گذشته به اشاعه منکرات و عادی‌سازی گناه سرگرم باشند.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۱)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

یکی از روش‌های تربیت‌اسلامی روش بشارت و تشویق است که در منابع دینی بسیار بر آن تأکید شده است.

مبنای تربیتی

از عواملی که تأثیر فراوان و چشمگیری در انجام عمل دارد، انگیزه (داعی) است. نقش و تأثیر انگیزه به‌حدی است که می‌توان گفت بدون انگیزه انجام یک عمل غیرممکن یا بسیار دشوار است. برعکس، انگیزه، گاهی غیرممکن‌ها را ممکن می‌سازد.

علی«ع» می‌فرماید: «ان الله اوحی الی موسی علیه السلام، من احب حبیباً انس به و من انس بحبیب صدق قوله و رضی فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق الی حبیب جد فی السرّ الیه: به‌راستی خداوند به موسی«ع» وحی فرمود کسی که حبیبی را دوست بدارد با او انس می‌گیرد و هر کس با محبوبش انس بگیرد سخن او را تصدیق می‌کند و کار او را می‌پسندد و به او اطمینان می‌کند و اگر کسی به حبیبش اطمینان داشته باشد به او اعتماد می‌کند و مشتاق او می‌شود و کسی مشتاق محبوبش باشد برای رسیدن به او در آشکار ونهان تلاش می‌کند».

از مهم‌ترین تأثیرات تبشیر، ایجاد انگیزه قوی برای رسیدن به هدف و نتیجه است.

 

اصل تربیتی

تربیت عموماً و تربیت دینی خصوصاً مستلزم تن دادن به تکالیف است. این امر فی‌نفسه ممکن است رغبت و اشتیاق را از انسان ـ مگر اولیای الهی ـ  بگیرد. باید به طرقی از این سنگینی و تلخی کاست تا قبول تکالیف میسر شود. یکی از اموری که این تلخی را تبدیل به اشتیاق و رغبت می‌کند تبشیر و تشویق است.

 

تعریف تبشیر

راغب می‌گوید: ابشرت الرجل و بشرته: یعنی خبر خوشحال‌کننده دادم و صورتش بشاش و منبسط شد. راز مسئله در این است که روح انسان وقتی خوشحال می‌شود، خون مانند آب که در درخت جاری می‌شود، در آن جریان می‌یابد، لذا به خبر خوشحال‌کننده و نشاط‌آور بشارت می‌گویند.(۲)

بنابراین تبشیر به معنی بشارت دادن به عطایا و هدایایی است که پس از به دوش کشیدن تکالیف به فرد ارزانی خواهد شد و مظهری از فضل و رحمت بی‌پایان الهی است.

 

اهمیت تبشیر

در منابع دینی  بر اهمیت تبشیر بسیار تأکید شده است. قرآن کریم نکات بسیار برجسته و کلیدی درباره اهمیت تبشیر بیان نموده است که می‌تواند قابل توجه مربیان و مبلغان و… باشد.

الف) اهمیت مبشرّان

قرآن کریم گاه برای بیان اهمیت تبشیر جایگاه والا و بالای مبشرّان و انواع آن را مورد توجه قرار می‌دهد و در این زمینه آیات متعددی وارد شده است از جمله:

۱ـ خدا بشارت‌دهنده

در سوره توبه می‌خوانیم: « اَلَّذینَ امَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فى سَبیلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَاللَّهِ  أُوْلَئکَ هُمُ الْفَائزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.(۳) کسانی که ایمان آوردند و هجرت و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنان رستگارانند. پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود و خشنودی (خویش) و باغ‌های بهشتی بشارت می‌دهد که در آن نعمت‌های پایدار دارند جاودانه و تا ابد در این باغ‌ها (و در میان این نعمت‌ها) خواهند بود، زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است.»

در این آیه خداوند را مبشرّ معرفی می‌کند که نشانه اهمیت تبشیر است و به بشارت‌هایی چون: رستگاری، رحمت الهی، خشنودی خداوند، باغ‌های بهشتی، نعمت‌های پایدار و خلود در بهشت مورد اشاره  شده است.

 

۲ـ پیامبر خاتم مبشرّ است

« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا(۴) (ای پیامبر!) ما تو را جز به عنوان بشارت‌دهنده و انذارکننده نفرستادیم.»

 

۳ـ قرآن کریم نیز مبشرّ است

« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا قَیِّماً لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۵) حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده‌اش) نازل کرد و هیچ‌گونه گژی در آن قرار نداد، در حالی که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتاب‌های (آسمانی) دیگر است تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می‌دهند بشارت دهد که پاداش نیکویی برای آنهاست.»

قرآن کریم در این آیه خود را که معجزه ماندگار الهی است، مبشر مؤمنان معرفی می‌کند.

علامه طباطبائی می‌فرماید: «چون کتاب و قرآن خودش مستقیم است و بر غیر خودش قیم است، لذا می‌تواند انذار و بشارت برای دیگران باشد.»(۶)

 

۲ـ اهمیت تبشیر

بشارت و تبشیر تا بدانجا از اهمیت برخوردار است که قرآن کریم در آیات متعددی (بیش از ده آیه) هدف بعثت انبیا و پیامبر خاتم«ص» را بشارت شمرده است، به عنوان نمونه به چند آیه اشاره می‌شود:

۱ـ درباره پیامبر اکرم«ص» می‌خوانیم: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا ؛(۷) ما تو را جز به عنوان بشارت‌دهنده و انذارکننده نفرستادیم». در سوره فرقان نیز عین همین عبارت آمده است.(۸)

در سوره احزاب می‌خوانیم: « إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا ؛(۹) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‌دهنده و انذارکننده.» و عین همین عبارت در سوره فتح آمده است.(۱۰)

۲ـ درباره حضرت مسیح می‌خوانیم: «ا إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعدِی اسمه احمد…؛ من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی که تصدیق‌کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (تورات) هستم و بشارت‌دهنده به رسولی که بعد از من می‌آید…».(۱۱)

۳ـ در باره تمام پیامبران فرمود: « وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ؛(۱۲) ما پیامبران را جز (به عنوان) بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم». عین همین عبارت در سوه کهف آمده است.(۱۳)

و در سوره نساء می‌خوانیم: «ر سُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ…؛(۱۴) پیامبرانی که بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند.»

این آیات به خوبی نشان می‌دهند که یکی از مهم‌ترین اهداف بعثت پیامبران تبشر و بشارت بوده است که این نشان‌دهنده اهمیت بالای تبشیر است.

 

آثار تربیتی تبشیر

۱ـ‌ ایجاد و تقویت انگیزه

علی«ع» می‌فرماید: «و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نصباً بعد التبشیر له بالجنه لقول الله سبحانه: «وأمر اهلک بالصلاه و اصطبر علیها»(۱۵) فکان یأمر بها اهله و یصبر علیها نفسه؛(۱۶) رسول خدا«ص» پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می‌انداخت (و انگیزه بیشتری پیدا کرده بود)، زیرا خداوند به او فرمود: «خانواده خویش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش» پس پیامبر«ص» پی‌درپی خانواده خود را به نماز فرمان می‌داد و خود نیز در انجام نماز شکیبا بود.»

علی‌بن الحسین«ع» فرمود: هنگامی که کار بر حسین‌بن علی بن ابیطالب«ع» سخت شد (در کربلا) کسانی که با او بودند به چهره او نگاه کردند و دیدند برعکس آنان هر چه کار (جنگ) سخت‌تر می‌شود آنها رنگشان تغییر می‌کند و بدن‌هایشان به لرزه می‌افتد ودل‌هایشان می‌لرزد، ولی حسین‌بن علی«ع» و برخی از افراد که (واقعاً) با او بودند از خواصش، چهره‌هایشان نورانی و بدن‌هایشان آرام بود و دل‌هایشان آرامش داشت. برخی به برخی دیگر گفتند به او (حسین) نگاه کنید انگار از مرگ ترس ندارد. حضرت امام حسین«ع» فرمود: صبر پیشه کنید، ای فرزندان کرامت و بزرگ‌زادگان! مرگ جز پلی که شما را از سختی‌ها و دشواری‌ها به سوی بهشت وسیع و نعمت دائمی برساند نیست. پس کدامیک شما از اینکه از زندان به قصر انتقال یابد اکراه دارد؟ برعکس دشمنان شما از قصر به زندان و عذاب انتقال می‌یابند. پدرم از رسول خدا«ص» نقل کرده است که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به سوی بهشت است و برای کافران پلی است به سوی جهنم…».(۱۷)

بعد از این سخنان، تمام یاران آن حضرت روحیه گرفتند و انگیزه بالایی برای استقامت و جنگیدن و شهادت‌طلبی پیدا نمودند.

 

۲ـ امیدواری

اثر مفید دیگر تبشیر امیدواری است، خصوصاً در لحظه‌هایی که یأس و ناامیدی بر انسان مستولی می‌شود که هم برای دنیای انسان مفید است و هم آخرت او.

«قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ؛(۱۸) ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید. از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

این آیه از امیدوارکننده‌ترین آیات است، چون گناهکاران با بشارت غفران و عفو الهی  امیدوار می‌شوند، مخصوصاً اگر این آیه در کنار آیه سوره فرقان ملاحظه شود امیدواری صد چندان می‌شود. «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا؛ مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند سیئات آنان را به حسنات مبدل می‌کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.»

وقتی خداوند ابراهیم را به فرزنددار شدن بشارت داد، ابراهیم عرض کرد: «قَالَ أَبَشَّرتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ  قَالُواْ بَشَّرنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ؛(۱۹) گفت: آیا به من (چنین) بشارت می‌دهی با اینکه پیر شده‌ام؟ با این حال به چه چیز بشارت می‌دهی؟ گفت: «تو را به حق بشارت دادیم، بنابر این جزو مأیوسان مباش.» این بشارت به حضرت ابراهیم«ع» امید فراوان داد.

درباره یاری فرشتگان در جنگ بدر و موارد دیگر، قرآن کریم می‌فرماید: «انی مُمِدُّکُم بِأَلْف مِّنَ الْمَلَئکَهِ مُرْدِفِینَ وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَی وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم؛(۲۰) من سپاهی منظم از هزار فرشته به یاری شما می‌فرستم و این یاری فرشتگان را خدا نفرستاد مگر آنکه بشارت و مژده فتح باشد و تا دل‌های شما را مطمئن سازد و بدانید که نصرت و پیروزی نیست مگر از جانب خداوند که خدا را کمال قدرت و حکمت است.»

این آیه صراحت دارد که بشارت باعث آرامش دل‌ها می‌شود.

قال امیرالمؤمنین«ع» : «تمسکوا بما امرکم الله به فمابین احدکم و بین ان یغتبط و یری ما یحب الا ان یحضر رسول الله«ص» و ما عند الله خیر و ابقی و تأتیه البشاره من الله عز و جل فتقر عینه و یحب لقاءالله؛(۲۱) امیرالمؤمنین«ع» فرمود به آنچه خداوند امر نموده است چنگ بزنید. میان هیچ ‌یک از شما و آنچه مورد غبطه است و دوستش می‌دارد فاصله‌ای نیست، مگر آنکه حضرت رسول‌«ص» در دم مرگ به نزد او بیاید و آنچه نزد خداوند است بهتر و ماندگارتر است و بشارت از طرف خدای عزیز و جلیل است، پس چشمش روشن می‌شود و لقاء خدا را دوست می‌دارد.

 

۳ـ اتمام حجت

«یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَد جَاءکُم رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُم عَلَى فَترَهٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِیرٍ وَلاَ نَذِیرٍ فَقَد جَاءکُم بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ؛(۲۲) ای اهل کتاب رسول ما آمد تا برای شما حقایق دین را بیان کند در روزگاری که پیغمبری نبود تا نگویید به ما رسولی که بشارت و بیم به ثواب و عقاب دهد نیامد (که ما هدایت یابیم). پس آن رسول بشارت و بیم‌آور به سوی شما آمد و خدا بر هر چیز توانا خواهد بود.»

این آیه پیامبر بشارت‌دهنده (که وجود رسول اکرم«ص» باشد) را عامل اتمام حجت دانسته است.

در آیه دیگر می‌خوانیم: «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه‏ِ حُجَّهٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّه‏ُ عَزِیزاً حَکِیماً ؛ پیامبرانی مژده‌دهنده و بیم‌دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.»

بنابراین رشته وحی در میان بشر بوده است و بشارت‌دهنده و انذارکننده تا به رحمت و پاداش الهی مردم را امیدوار سازند و از کیفرهای او بیم دهند تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانه‌ای نداشته باشند.

 

شرایط تأثیرگذاری روش تبشیر

هر روشی آنگاه تأثیرگذار است که شرایط مخصوص آن شیوه مراعات شود. در شیوه تبشیر نیز مراعات شرایطی لازم است برای تأثیرگذاری.

 

۱ـ وجاهت مبشّر

تبشیر آنگاه اثرگذار است که از جانب شخص و فرد شناخته ‌شده و دارای مقام و منزلت بالا و والایی باشد. هر کسی نمی‌تواند مبشّر باشد.

قرآن کریم می‌فرماید: « یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُم فیها نَعیمٌ مُقیم؛(۲۳) پروردگارشان به رحمت بی‌منتهای خود بشارت دهد به مقام رضا و خشنودی خویش و به بهشت‌هایی که در آنجا آنها را نعمت جاودانی است.»

در این آیه کریمه، خداوند با آن مقام و منزلت به عنوان مبشر معرفی شده است و پیامبران را نیز به عنوان مبشر معرفی کرده است « وَ ما نُرْسِلُ الْمُرسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ؛(۲۴) پیامبران را جز برای بشارت و انذار نفرستادیم.»

 

۲ـ هماهنگی گفتار و رفتار مبشّر

سخن مبشّر آنگاه مؤثر است که رفتار و گفتار او هماهنگ باشد و به آنچه می‌گوید تقید داشته باشد، لذا اگر مبلغی، معلمی و… به آنچه بشارت می‌دهد و دیگران را توصیه می‌کند، خود به آن عامل نباشد، اثر نخواهد گذاشت. اثر مطلوب را وقتی باید انتظار داشت که مبشّر عامل به سخنان خویش باشد.

در قرآن کریم می‌خوانیم: «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ؛(۲۵) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا می‌گویید چیزی را که انجام نمی‌دهید؟ بزرگ است از حیث خشم در نزد خداوند اینکه بگویید چیزی را که انجام نمی‌دهید.» نفس خود اول برو در بند کن

وانگهی آهنگ وعظ و پند کن

 

۳ـ حقانیت تبشیر

تبشیری تأثیرگذار است که حق و مطابق فرامین الهی باشد وگرنه عمرسعد نیز به لشکریان خود بشارت می‌داد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛(۲۶) ای لشکریان خدا سوار شوید و شما را به بهشت بشارت می‌دهم.»

امروز هم طالبان، النصره، داعش، القاعده و… نیز جانیان و قاتلان زن و بچه‌های مردم سوریه و عراق در عملیات‌های انتحاری وعده بهشت و بشارت همنشینی با پیامبر«ص» را می‌دهند که قطعاً جز بر افرادی که شستشوی مغزی شده‌اند تأثیر نخواهد گذاشت. شاهدش برگشت جهان اسلام از این گروه‌ها و وهابیت است.

به این گزارش توجه کنید. یک روزنامه آذربایجانی اعلام کرد که ۱۱ هزار و ۷۰۰ نفر از ۱۲ هزار وهابی در بخش مشفق‌آباد منطقه قره‌داغ از توابع باکو از وهابیت اعلام برائت کرده‌اند. «گوندم خبر» با اشاره به اینکه این روند در همه مناطق جمهوری آذربایجان مشاهده می‌شود، این آمار را نشانه تحولاتی دانست که از سه ماه پیش آغاز شده است.(۲۷)

 

۴ـ توجه به تفاوت‌ها

در بشارت باید به تفاوت‌های سنی، مراتب عقلانی و امثال آن توجه شود. خداوند در قرآن به عده‌ای بشارت بهشت و حور و قصور می‌دهد، ولی با جمعی از بشارت به «رضوان الله اکبر» سخن می‌گوید. برای جمعی از نماز به عنوان «ناهی عَنِ الْفَحْشا»(۲۸) و کمک گرفتن از نماز(۲۹) سخن می‌گوید و برای جمع دیگری می‌گوید: « أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکری».(۳۰)

باید در منابر و کلاس‌ها تشویق‌هایی را که در نظر می‌گیریم متناسب با افراد باشد. کودکان را با وعده اردوی تفریحی، بزرگان را با وعده زیارت مشهد مقدس و امثال آن باید تشویق کرد.

 

۵ـ تناسب بشارت با عمل

دامنه تبشیر بسته به نوع عمل متفاوت است، زیرا اهمیت هر عمل و دشواری آن از دیگری متفاوت است. لذا پیامبر اکرم«ص» فرمود: «افضل الاعمال احمزها؛(۳۱) برترین عمل، سخت‌ترین آنهاست.»

لذا برای عمل دشوارتر، خالص‌تر، بزرگ‌تر و… تشویق و بشارت متناسب آن را باید درنظر گرفت، چنان که متون دینی کاملاً به این امر توجه کرده‌اند.

قرآن می‌فرماید: « هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُون؛(۳۲) آیا آن کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند مساوی هستند؟» و یا می‌فرماید: « أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ؛(۳۳) آیا پروا‌پیشگان را همچون فاجران قرار می‌دهیم؟»

 

۶ـ ایمان فرد بشارت ‌داده شده

درجه ایمان در تأثیر بشارت و یا انذار کاملاً متفاوت است. ممکن است بشارتی بر گروهی تأثیر فراوان داشته باشد و بر گروه دیگر اصلاً تأثیرگذار نباشد.

علی «ع» وقتی خطبه متقین را برای همام بیان نمود « :فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کانَتْ نَفْسُهُ فِیها؛ (ناگهان) همام ناله‌ای زد و جان داد. فقال امیرالمؤمنین«ع» اما والله لقد کنت اخافها علیه؛(۳۴) پس امیرمؤمنان«ع» فرمود: سوگند به خدا از این پیشامد بر همام می‌ترسیدم.»

در بخش دیگری از همین خطبه درباره متقین فرمود: « لَولا الاَجَلُ الذی کَتَبَ اَلله علیهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم فی اجسادِهِم طَرفَه عَینٍ، شُوقَاً اِلی الثَّوابِ…؛ و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم در بدن‌ها قرار نمی‌گرفت از شوق دیدار بهشت (که خدا به آن بشارت داده است).»(۳۵)

 

جمع‌بندی

یکی از شیوه‌های تربیت در اسلام بشارت است. بشارت خبر دادن به عطایا و هدایایی است که انسان بعد از به دوش کشیدن تکالیف به آن می‌رسد. در اهمیت بشارت همین بس که خداوند، پیامبر خاتم، قرآن کریم و پیامبران و اولیاء به عنوان مبشّر معرفی شده‌اند.

تبشیر آثار فراوانی دارد از جمله: ایجاد و تقویت انگیزه، امیدواری، اتمام حجت و… و صد البته تبشیر در صورتی تأثیرگذار است که مبشّر وجاهت و حقانیت داشته باشد، رفتار و گفتارش هماهنگ و متوجه تفاوت‌ها باشد و متناسب با عمل بشارت دهد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ارشاد القلوب، حسن بن ابی الحسن دیلمی، قم، انتشارات شریف رضی، اول، ۱۴۱۲ ق، ص ۱۰۰.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم حسین راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ۱۴۰۴ ق، ص ۴۸، با تلخیص.

۳ـ توبه، ۲۰ الی ۲۲.

۴ـ فرقان، ۵۶.

۵ـ تهف، ۱ و ۲.

۶ـ ترجمه تفسیر، علامه محمدحسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، ۱۳۷۴ ش، ج ۱۳، ص ۳۳۰.

۷ـ اسراء، ۱۰۵.

۸ـ فرقان، ۵۶.

۹ـ احزاب، ۴۵.

۱۰ـ فتح، ۸.

۱۱ـ الصف، ۶.

۱۲ـ انعام، ۴۸.

۱۳ـ کهف، ۵۶.

۱۴ـ نساء، ۱۶۵.

۱۵ـ طه، ۱۳۲.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتی، انتشارات پارسایان، قم، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۱۹۹، ص ۴۲۰.

۱۷ـ بحار محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، دوم، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۶، ص ۱۵۴.

۱۸ـ زمر، ۵۳.

۱۹ـ حجر، ۵۵ـ۵۴.

۲۰ـ الانفال، ۱۰.

۲۱ـ بحارالانوار، همان، ج ۶، صص ۱۵۳ و ۱۸۳، تحف‌العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۴، ص ۱۰۵.

۲۲ـ مائده، ۱۹.

۲۳ـ توبه، ۲۱.

۲۴ـ انعام، ۴۸.

۲۵ـ الصف، ۱ و ۲.

۲۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۴، ص ۳۹۱.

۲۷ـ خبرنامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شماره ۱۲۰۹، ۲۱ فروردین‌ماه ۱۳۹۳، ص ۵۶.

۲۸ـ عنکبوت، ۴۵.

۲۹ـ بقره، ۱۵۳.

۳۰ـ طه، ۱۴.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۹۱.

۳۲ـ فاطر، ۹.

۳۳ـ ص، ۲۸.

۳۴ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۶.

۳۵ـ همان، ص ۴۰۲.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تربیت عموماً و تربیت دینی خصوصاً مستلزم تن دادن به تکالیف است. این امر فی‌نفسه ممکن است رغبت و اشتیاق را از انسان ـ مگر اولیای الهی ـ  بگیرد. باید به طرقی از این سنگینی و تلخی کاست تا قبول تکالیف میسر شود. یکی از اموری که این تلخی را تبدیل به اشتیاق و رغبت می‌کند تبشیر و تشویق است.

 

 

۲٫

سخن مبشّر آنگاه مؤثر است که رفتار و گفتار او هماهنگ باشد و به آنچه می‌گوید تقید داشته باشد، لذا اگر مبلغی، معلمی و… به آنچه بشارت می‌دهد و دیگران را توصیه می‌کند، خود به آن عامل نباشد، اثر نخواهد گذاشت.

 

۳٫

تبشیر آثار فراوانی دارد از جمله: ایجاد و تقویت انگیزه، امیدواری، اتمام حجت و… و صد البته تبشیر در صورتی تأثیرگذار است که مبشّر وجاهت و حقانیت داشته باشد، رفتار و گفتارش هماهنگ و متوجه تفاوت‌ها باشد و متناسب با عمل بشارت دهد.

 

30نوامبر/16

تکیه گاه اصلی امید

‫ ‎

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

سخن از سرمایه بزرگ روانی به نام امید  است و اینکه  انسان دارای روحیه مثبت‌اندیشی است و این مثبت‌اندیشی وخوش‌بینی گاهی واقعی است و گاهی غیرواقع‌گرایانه و رجا و امید از اقسام واقع‌گرایانه است.

امید متعلقاتی دارد که گاه دنیوی و مادی است و گاه متعلق امید امور معنوی هستند که در صدر ‌آنها امید به خداست.

 

۱ـ امید به خدا

تمام انسان‌ها اعم از مؤمن، کافر و منافق با سنین مختلف و جنسیت‌های متفاوت در زندگی روزانه جهت حفظ بقا دست به فعالیت‌هایی می‌زنند تا به نتیجه مورد نظر برسند و از مجموعه آن فعالیت‌ها، حیات و زندگی خود را نظام بخشند. در این مسیر انسان‌های عاقل روابط عِلّی و معلولی بین اشیاء و فعالیت‌ها با نتیجه آنها را می‌شناسند و سعی دارند با فکر و درایت از راه علت‌ها و استفاده ابزارهای مناسب به خواسته‌های خود دست پیدا کنند.

برای رسیدن به آبادانی و توسعه باید به تلاش روزانه پرداخت و با اصلاح علمی، آب و خاک کشاورزی را توسعه داد تا رزق توسعه یابد چرا که خداوند رحمت را به حکمت دهد نه به رقت: «هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرضَ ذَلُولًا فَامشُواْ فىِ مَنَاکِبهَِا وَ کلُُواْ مِن رِّزقِهِ وَ إِلَیهِ النُّشُور؛ او کسى است که زمین را براى شما رام کرد، بر شانه‏هاى آن راه بروید و از روزی‌هاى خداوند بخورید و بازگشت و اجتماع همه به سوى اوست!»

رجا و امید به آینده علاوه بر آماده‌سازی مقدمات، نیاز به بینشی والا نسبت به علت حقیقی دارد، هر چند بحث امید در زندگی روزمره، شامل امید به انسان‌ها، شرایط زمان، وضعیت اجتماعی و سیاسی می‌شود، ولی دل بستن به این موارد بدون عنایت به علت حقیقی یعنی خداوند، به بیراهه رفتن است، زیرا آینده مبهم است. چه کسی جز خداوند از آینده اطلاع کامل دارد؟ چه کسی باقی است و آیا کسی جز خداوند قادر و توانا می‌تواند ما را در شناخت و ساخت آینده کمک کند؟

لذا امید و رجای حقیقی به اوست و بقیه امیدها اگر در سایه امید به او باشند امید حقیقی هستند، والا خوش‌بینی غیرواقعی و همان تمنا و آرزوست، به‌ویژه که «زندگی و حیات» در نظر مؤمن، فقط مدت عمر در دنیا نیست، بلکه زندگی، جاده‌ای است که امتداد آن تا بهشت یا جهنم ادامه می‌یابد، پس امید و انتظار به آیندﮤ خوش و یا بدبینی و یأس از آینده تاریک، شامل اتفاقات و شرایط سال‌های آینده عمرِِ محدود دنیایی نمی‌شود، بلکه بحث امید و امیدواری و ایجاد و توسعه آن در مقابل یأس و ناامیدی و درمان آن در جهت تجهیز روانی انسان‌هایی است که به بلندای ابدیتی تا قیامت می‌اندیشند.

بدیهی است انسان‌های ضعیف با طبیعت متلاطم،  علت حقیقی نیستند و انسان نمی‌تواند به آنها تکیه کند، بلکه برای آینده خوش به‌ویژه در برزخ و قیامت باید امید به رحمت و لقای پروردگاری داشت که همه چیز از اوست و قادر و تواناست.

خوشایندترین چیزی که انسان مؤمن انتظار آن را می‌برد، رسیدن به رضای پروردگار و لقای اوست و چون به رحمت و مغفرت خداوند ایمان دارد، در هر شرایطی این امید و انتظار را در دل خود می‌پرورد و برای تحقق آن تلاش می‌کند و حتی اگر گناهکار و از عذاب پروردگار خائف باشد، باز هم امیدوار است که مشمول مغفرت خداوند واقع شود و توفیق جبران کاستی‌ها را پیدا کند.

انسان مؤمن به بشارت خداوند دل خوش می‌دارد که فرمود: «وَسئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیما؛ و از فضل (و رحمت و برکت) خدا، براى رفع تنگناها طلب کنید و خداوند به هر چیزی داناست».

ابوذر غفاری از نبی‌اکرم«ص» نقل می‌کند: «روزی مردی گفت به خدا قسم، خدا فلانی را نمی‌بخشد، خداوند فرمود: چه کسی قسم خورد که من فلانی را نمی‌بخشم؟ حتماً او را آمرزیدم و عمل آن قسم خورده را حبط کردم به خاطر آن کلمه بی‌جایی که گفت.»

پیامبر اسلام«ص» به مردی وارد شد که در حال انتقال به عالم بعد بود. فرمود: «تو را چگونه ببینم؟» عرضه داشت: «در ترس از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم.» حضرت فرمود: «در این هنگامه این دو در دل مؤمن قرار نمی‌گیرد، مگر اینکه خداوند به سبب این دو واقعیت با بنده‌اش عمل می‌کند. به آنچه امید دارد می‌رسد واز آنچه می‌ترسد به او ایمنی می‌دهد.» در روایت دیگر امیرالمومنین«ع» به مردی که زیادی گناهانش او را به ناامیدی کشیده بود فرمود: «ناامیدی تو از رحمت الهی از گناهانت بزرگ‌تر است.»

 

امید به خدا در قرآن

عمده آیات قرآنی در موضوع «امید به خدا» حول چند محور مطرح شده‌اند. رجا و امید به: الله، لقاء‌الله، رحمه‌الله، عفو الهی.

در مقابل، کافران به خاطر عدم رجا یأس به: لقاء‌الله، نشور، ایام‌الله، حساب مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. حرکت تکاملى انسان باید به خداوند، سراى آخرت، لقاى خدا و رحمت الهى منتهى شود. انسان تا به امور یاد شده امید نداشته باشد، حرکت تکاملى او تحقق نخواهد یافت.

 

الف) امید به «الله»

در برخی از آیات قران و روایات متعلق امید و آرزو، خود خداست.

«لَّقَد کاَنَ لَکُم فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند».

یا در آیه دیگر می فرماید :«لَقَد کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است».

در برخی از روایات و ادعیه، امید به خدا تأکید و امید به غیر او مذمت شده است. امام علی«ع» در کلامی به نوف بکالی فرمود: اللّه العَلِیُّ العَظیمُ؛ تَصِلُ أمَلَکَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ، وأعرِض عَنِ النّازِلَهِ فی قَلبِکَ، فَإِن أجَّلَکَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها، وَانقَطِع إلَى اللّه سُبحانَهُ فَإِنَّهُ یَقولُ: «وعِزَّتی وجَلالی، لاَُقَطِّعَنَّ أمَلَ کُلِّ مَن یُؤَمِّلُ غَیریِ بِالیَأسِ، ولَأَکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّهِ فِی النّاسِ، ولاَُبعِدَنَّهُ مِن قُربی، ولاَُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلی، ولاَُخمِلَنَّ ذِکرَهُ حینَ یَرعى غَیری. أیُؤَمِّلُ ـ وَیلَهُ ـ لِشَدائِدِهِ غَیری وکَشفُ الشَّدائِدِ بِیَدی؟! ویَرجو سِوایَ وأنَا الحَیُّ الباقی؟! ویَطرُقُ أبوابَ عِبادی وهِیَ مُغلَقَهٌ ویَترُکُ بابی وهُوَ مَفتوحٌ؟! فَمَن ذَاالَّذی رَجانی لِکَثیرِ جُرمِهِ فَخَیَّبتُ رجاهُ؟!»

«خداوندِ والا و بزرگ؛ آرزویت را به حُسنِ تفضّل او پیوند بزن و با تمام خواست به او روى بیاور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد می‌شود درمان کنى، من ضامنِ جایگزین آنم با تمام وجود، به خداوند پاک روی کن؛ زیرا او می‌فرماید: به عزّت و جلالم سوگند، امید هر کس را که به غیر از من امید بندد، به یأس مبدّل مى‌سازم و جامه خوارى در میان مردم بر او می‌پوشانم و او را از قُرب خویش دور مى‌سازم و پیوندم را با او می‌بُرم و او را گمنام مى‌سازم زیرا به غیر من توجّه مى‌کند. واى بر او! آیا در گرفتاری‌هایش به جز من آرزومند مى‌شود با آنکه رفعِ سختى‌ها و گرفتارى‌ها در دست من است؟ و به کسى جز من امید مى‌بندد‌، در حالى که زنده پاینده منم؟ و درهاى بسته بندگانم را مى‌کوبد و در خانه مرا که باز است، رها مى‌کند؟ کیست که با همه گناهانش به من امید بندد و من نومیدش کنم؟»

در روایات و ادعیه از خداوند به عنوان متعلق آرزو با عبارات زیر یاد شده است:

«مُنتهَی الَامَل» در برخی ادعیه از خداوند به عنوان نهایت آمال امیدها یاد شده است.

* حضرت فاطمه زهرا«س» می‌فرمود: «یا أکرَمَ الأَکرَمینَ ومُنتَهى اُمنِیَّهِ السّائِلینَ؛ اى کریم‌ترینِ کریمان و منتهاىِ آرزوى درخواست‌کنندگان».

امام حسین«ع» در دعای عرفه فرمود: «یا غایَهَ رَغبَهِ الرّاغِبینَ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجینَ؛ اى غایت آرزوى آرزومندان و اى منتهاى امیدِ امیدواران».

امام زین‌العابدین«ع»: «یا مُنتَهى أمَلِ الآمِلینَ، و یا غایَهَ سُؤلِ السّائِلینَ؛ اى منتهاى آرزوىِ آرزومندان، اى نهایتِ خواهش خواهندگان».

*غایَهُ المُنى- فَوقَ المُنى- خَیرُ مَأمولٍ

بزرگان دین در مناجات خود با خدا او را به عنوان (امید غایی) و (بالاتر از آرزوها) و (بهترین آرزو) نام برده‌اند.

 

ب) امید به لقاءالله

در تعدادى از آیات، متعلق «رجا» لقاء الله است که این آیات به دو دسته تقسیم مى‏شوند. یک دسته در باره کسانى است که رجا به لقاء خدا دارند مثل آیه: «مَن کاَنَ یَرجُواْ لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لاََتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛ کسى که امید به لقاء اللَّه (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرا مى‏رسد و او شنوا و داناست».

در آیات قرآن بر این نکته تأکید شده است که خدای سبحان همان‌گونه که مبدأ جهان آفرینش است، انتها و مرجع آن نیز هست. در آیاتی مانند « إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجعَی»، «وَ أَنَّ إِلَی‌’ رَبّـِکَ الْمُنتَهَی»‌ ، « انَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» به آن اشاره شده است.

در دسته دوم: در تعدادى از آیات از کسانی که امید به لقاء پروردگار ندارند به بدى یاد مى‏شود. مثل آیه: «إِنَّ الَّذینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند، « فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغیَانِهِم یَعمَهُونَ؛ پس وامى‏گذاریم کسانى را که امید به لقاء ما ندارند تا در طغیان و سرکشى خود حیران بمانند.»

* «وَ إِذا تُتلى‏ عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنَا ائتِ بِقُرآنٍ غَیرِ هذا أَو بَدِّلهُ؛ هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، کسانى که ایمان به لقاى ما (و روز رستاخیز) ندارند مى‏گویند: قرآنى غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بت‌ها را بردار)».

آیات شریفه به این حقیقت تصریح کرده‏اند که منشأ این ناامیدى، غفلت از خدا و آیات خداست و غفلت به نوبه خود معلول این است که شناخت درستى از او ندارند و بنابراین، شناخت و معرفت ‏به عنوان یک مقدمه و شرط لازم در پیدایش حالت «رجا» نقش دارد و «رجا» حالتى است که از نوعى معرفت و خداشناسى در نفس انسان حاصل آید و منشأ آثار عملى شود؛ یعنى در واقع، امید به لقاء خدا و ناامیدى از آن، پس از شناخت و معرفت که طبعاً ریشه‏دارتر و مبنایى‏تر است، به عنوان علت و اساس دست زدن به اعمال زشت و زیبا و اساس صلاح و فساد انسان و نهایتاً عامل وصول به پاداش و کیفر اخروى مطرح مى‏شود.

بنابراین، رجا به لقاء خدا، از یک سو اثر و معلول شناخت است و در اثر ضعف معرفت و وجود غفلت از خدا و قیامت، زوال مى‏پذیرد و از سوى دیگر، علت و عامل مؤثر در تغییر رفتار انسان و نهایتاً وصول وى به سعادت ابدى است و نبود آن، موجب شقاوت جاودانى خواهد بود.

 

ج) رحمت‌الله

در مواردى هم متعلق «رجا»، رحمت پروردگار است مانند آیه: «أَمَّن هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحذَرُ الاَْخِرَهَ وَ یَرجُواْ رَحمَهَ رَبِّهِ‏؛ (آیا چنین کسى با ارزش است) یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟!»

این آیه ابتدا خوف و رجا را با هم مطرح ساخته ثانیاً علل و آثار آن دو را یادآورى مى‏کند که از یک سو عامل شب زنده‏دارى و اطاعت و پرستش خدا در این افراد الهى خوف از آخرت و امید به رحمت پروردگار است و از سوى دیگر ما را متوجه این حقیقت مى‏کند که ترس از قیامت و امید به رحمت پروردگار از آن کسانى است که صاحب عقل و خرد و داراى علم و معرفتند.

شناخت عمیق ایشان نسبت به باطن هستى و جاودانگى زندگى انسان و نعمت‏ها و نقمت‏هایى که خداوند براى انسان‌هاى صالح و ناصالح فراهم آورده است، این حالات خوف از قیامت و رجا به رحمت را در دلشان برمى‏انگیزد و تغافل و تن‌آسایى و تنبلى را از آنان دور و به جد و جهد و عبادت و شب زنده‏دارى وادارشان مى‏کند.

«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئکَ یَرجُونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم؛ کسانى که ایمان آورده و کسانى که هجرت و در راه خدا جهاد کرده‏اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است».

انسان‌های کامل برخلاف کسانی که به امید ثواب و نعمت و بهشت هستند و از کیفر الهی می‌ترسند، امید به وصل او و بیم از هجران او دارند. چنانکه در دعای کمیل آمده است: « ‏فَهَبنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَولاَیَ وَ رَبِّی صَبَرتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصبِرُ عَلَى فِرَاقِک.»

 

د) عفو الهی

«فَأُولَئکَ عَسىَ اللَّهُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کاَنَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا؛ ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد و خداوند، عفوکننده و آمرزنده است‏».

مفهوم امید و امیدواری در قرآن به تعبیرات مختلفی می‌آید عسی، لعل، طمع و… . با توجه به این نکته در بررسی آیات  موارد زیادی را می‌توان به عنوان «انواع امید به خدا» ذکر کرد که به دلیل اختصار فقط به آن اشاره می‌شود.

امید به امدادهای خدا (بقره ۲۱۴)، امید به رضایت خدا (حشر۸)، امید به فضل خدا (نساء۳۲، فاطر۳۰)، امید به هدایت خدا (توبه ۱۸، کهف ۲۴، قصص ۲۲)، امید به مغفرت و آمرزش الهی (تحریم ۸)، امید به پاداش الهی (فاطر ۲۹).

 

۲ـ امید به جهان آخرت و زندگی جاودانه و قیامت

در بعضى از آیات، متعلق رجا جهان آخرت است. «لَقَد کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است!»

«وَ إِلىَ‏ مَدیَنَ أَخَاهُم شُعَیبًا فَقَالَ یَاقَومِ اعبُدُواْ اللَّهَ وَ ارجُواْ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ لَا تَعثَواْ فىِ الأَرضِ مُفسِدِین‏؛ و ما به سوى «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید!» و سوره احزاب آیه ۲۱ که قبلاً اشاره شد سرای آخرت ظرفی است که هر انسان اعم از مؤمن یا کافر، صالح یا ناصالح نتیجه اعمال و یا به تعبیر دقیق‌تر تجسم اعمال خویش را درمی‌یابد و بر اساس آن، حیات اخروی خویش را پی می‌گیرد. طبعاً یوم‌الآخر جز برای مؤمنان نیک‌کردار مایه بشارت و شادمانی و امید نیست، آن هم به اعتبار رحمت الهی در حق صالحان.

 

* امید به زندگی جاودانه

برخی از انسان‌ها در دنیا با نوع زندگی و ساختن ساختمان‌های مجلل گویا قصد ماندن دائمی در این دنیا و امید به خلود و جاودانگی را دارند. خداوند این ساختن کاخ‌های محکم به امید زندگی جاودانه در دنیا را از زبان هود پیامبر«ع» خطاب به قومش مورد سرزنش قرار می‌دهد «وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُم تخَْلُدُونَ» هود پیامبر بار دیگر به انتقاد از آنها پرداخت و گفت: «و قصرها و قلعه‏هاى زیبا و محکم بنا مى‏کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟!»

«مصانع» جمع «مصنع» به معنی مکان و ساختمان مجلل و محکم است. «هود» به این اعتراض نمى‏کند که چرا شما خانه‏هاى مناسبى دارید، بلکه مى‏گوید شما آن‌چنان غرق در دنیا شده‏اید و به تجمل‌پرستى و محکم‌کارى بی‌حساب در کاخ‌ها و قصرها پرداخته‏اید که سراى آخرت را به دست فراموشى سپرده‏ و دنیا را نه به عنوان یک گذرگاه که به عنوان یک سراى همیشگى پنداشته‏اید، آرى چنین ساختمان‌هاى غفلت‏زا و غرورآفرینی مسلماً مذموم است.

 

*امید به قیامت

«فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِى فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَسَیُنغِضُونَ إِلَیکَ رُءُوسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتىَ‏ هُوَ قُل عَسىَ أَن یَکُونَ قَرِیباً؛ آنها به زودى مى‌پرسند چه کسى ما را بازمى‏گرداند؟! بگو: (همان کسى که نخستین بار شما را آفرید آنان سر خود را (از روى تعجب و انکار) به سوى تو خم مى‏کنند و مى‏گویند: (در چه زمانى خواهد بود؟!) بگو: «شاید نزدیک باشد!»

 

*امید به رستگاری

واژه فلاح به معنی رستگاری با مشتقات آن ۴۰ مورد در قرآن آمده است در برخی حالات پس از لعل آمده است که به معنی امید و امکان رستگاری است و معمولاً در ادامه بیان اعمال و صفاتی است که انجام آنها انسان را به رستگاری می‌رساند و چون شرایط دیگری هم دارد، لذا به صورت امکان، شاید و امید است، بیان نموده است.

« فَأَمَّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحین‏؛ اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، امید است از رستگاران باشد!». «وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‏؛ تقوا پیشه کنید، تا رستگار گردید!»

 

امیدبخش‌ترین آیات

در مجموعه روایات از برخی از آیات به عنوان امیدبخش‌ترین آیات یاد شده است. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغفِرُ أَن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ مَا دُونَ ذَالِکَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللَّهِ فَقَدِ افترََى إِثمًا عَظِیم؛ خداوند (هرگز) شرک را نمى‏بخشد و پایین‏تر از آن را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى‏بخشد و آن کسى که براى خدا شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است».

محققین مى‏گویند این آیه امیدوارکننده‏ترین آیه قرآن است، زیرا تمام گناهان ـ به‌جز شرک ـ را در مشیت آمرزش خداوند داخل ساخته و مؤمنین را میان بیم و امید قرار داده و آنها را مابین فضل و عدل خدا به انتظار روا داشته است. صفت مؤمن همین است که همواره میان بیم و امید و عدل و فضل خداوند قرار داشته باشد.

صاحب مجمع البیان در ذیل این آیه از امیرالمؤمنین«ع» نقل کرده است «أنه قال ما فی القرآن آیه أرجى عندی من هذه الآیه؛ امام علی«ع» فرمود در قرآن آیه‌ای امیدوارکننده‌تر از این آیه نزد من نیست».

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رجا و امید به آینده علاوه بر آماده‌سازی مقدمات، نیاز به بینشی والا نسبت به علت حقیقی دارد، هر چند بحث امید در زندگی روزمره، شامل امید به انسان‌ها، شرایط زمان، وضعیت اجتماعی و سیاسی می‌شود، ولی دل بستن به این موارد بدون عنایت به علت حقیقی یعنی خداوند، به بیراهه رفتن است، زیرا آینده مبهم است.

 

 

۲٫

خوشایندترین چیزی که انسان مؤمن انتظار آن را می‌برد، رسیدن به رضای پروردگار و لقای اوست و چون به رحمت و مغفرت خداوند ایمان دارد، در هر شرایطی این امید و انتظار را در دل خود می‌پرورد و برای تحقق آن تلاش می‌کند و حتی اگر گناهکار و از عذاب پروردگار خائف باشد، باز هم امیدوار است که مشمول مغفرت خداوند واقع شود و توفیق جبران کاستی‌ها را پیدا کند.

 

 

 

30نوامبر/16

برکات تفرّج در بوستان فضیلت

غلامرضا گلی‌زواره

احساسات فردی و مصالح اجتماعی

جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، اگر از سرچشمه الهی و ارزش‌های معنوی سیراب گردد، می‌تواند بر آفات و سموم و آلامی که آن را تهدید می‌کند فائق آید و آنها را از میان بردارد و یا به چنان مقاومت و قدرت دفاعی‌ای برسد که چنین ضایعاتی حیات آن را به مخاطره نیفکند. در این صورت آحاد اجتماع به زندگی نوینی گام می‌نهند که با تابش نور سعادت و فضیلت درخشان، پویا و سرشار از تکاپو گردیده است. رسیدن به چنین ساحل نجاتی، رسالتی است که بر دوش تمامی انسان‌های متعهد و مسئول، آگاه و دردشناس و شناسنده نیازهای اجتماعی گذاشته شده است.

نگرش ژرف دینی به مسلمان واقعی و راستین چنان بینشی اعطا می‌کند و چنان او را معتقد می‌سازد که اولاً به این معرفت می‌رسد که حیات پایدار و انسان‌ساز از مبدأ کمالات ملکوتی منشأ می‌گیرد و ثانیاً او نمی‌تواند در مسیر رشد و سازندگی صرفاً به تهذیب و تزکیه خویش فکر کند و شایسته است خود را برای یاری رساندن به ساخت جامعه‌ای صالح بسیج کند.

معیارهای اخلاقی‌ای که آیین جاودانی اسلام وضع کرده، دستورالعمل‌هایی هستند که انسان می‌تواند در روابط اجتماعی و مناسبات با دیگران به کار بندد و از این رهگذر خشنودی خداوند را جلب کند. با رعایت این موازین، دیگر در پی منفعت شخصی بودن جایز نیست و هرگونه سودی که به زیان دیگران منجر شود، خلاف و غیرقانونی است.

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند. دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

معیارهای غریزی به انسان حکم می‌کنند که منافع شخصی را بر مصالح جامعه و بنیادهای همبستگی اجتماعی مقدم بدارد، ولی موازینی شایسته توجه و اعتبارند که میان ارزش‌های انفرادی و جمعی توازن برقرار کنند که اگر چنین نشود، فجایع ناشی از خودخواهی، برتری‌طلبی‌ها و غرور افراد به‌مثابه یک طوفان، امنیت حیاتی انسان‌ها را از بین می‌برد  و خلاف‌ها و فسادها ‌روی هم انباشته و به صورت سیلابی مهیب به سوی خانواده‌ها سرازیر می‌شوند و آرامش، آسایش و بهزیستی  همگان را با خود می‌برد. واقعییت امر این است که زندگی دنیوی مقدمه‌ای است برای زیستی جاوید و توأم با سعادت در سرای آخرت  و انسان به میزان تلاش صادقانه‌ای که برای جلب رضای الهی در این دنیا انجام می‌دهد، به همان اندازه در زندگی واپسین بهره‌مند می‌گردد. بدین سان تعالیم حیات‌بخش اسلام، پیروان خود را برای برپا ساختن جامعه‌ای سالم  آماده می‌سازد.

دیندار واقعی، پهنه اندیشه خود را گسترش می‌دهد، به مصالح خود نظر ژرف می‌افکند، برخی از زیان‌های سطحی و زودگذر فردی را نادیده می‌گیرد، به بازیافت آنها می‌پردازد و از پس‌پرده آن، گنج‌های پایداری را بیرون می‌آورد.

البته انسانی که می‌خواهد میان انگیزه‌های فردی و خیر و صلاح جامعه رابطه مناسبی را برقرار سازد و گرایش‌های فردی را در حاشیه قرار دهد، باید در پرتو تربیت‌های معنوی و فضیلت‌های آسمانی عواطف و احساسات اخلاقی خود را شکوفا سازد. در اعماق وجود آدمی گوهرهایی نهفته‌اند که اگر به‌درستی شناسایی شوند، می‌توانند خصال عالی پدید آورند.

بر اثر یک تربیت اساسی تحول‌آفرین، ارزش‌های اخلاقی که دایره بسیار وسیع‌تری از غرایز دارند، حب ذات و منفعت‌طلبی شخصی را از ضمیر آدمی محو می‌‌کنند و ارزش‌های والا و نمونه‌های معنوی به جای اعمال ناشی از خواسته‌های غریزی می‌نشینند و با پرورش‌های پرمایه، این خصال نزد فرد محبوب شده و تحقق آنها موجب لذت شخصی فرد می‌شود. این روند هیچ‌گاه به انسان مسلمان اجازه نمی‌دهد گوشه‌نشینی را  برگزیند و در برابر ناروایی‌ها، جفاها و خلاف‌ها بی‌تفاوت بنشیند. چنین معیاری می‌تواند کشتی بشریت را به ساحل حق، خیر و عدالت برساند.

 

وابستگی اجتماعی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر

انسان موجودی اجتماعی است. حتی آدلر(۱) که در ابتدا به روان‌شناسی فردی(۲) تکیه می‌کرد، سرانجام به اصل علاقه اجتماعی اعلام کرد آدمی اجتماعی به دنیا می‌آید و شوق به زیستن در میان جمع، به صورت یک ماده اولیه و خام در نهادش وجود دارد، اما این ویژگی نیز مانند بسیاری از غرایز، نیاز به هدایت، تربیت و شکوفایی دارد. مجموعه تماس‌های کودک با عالم بیرون از طریق والدین و بعد مدرسه و همکلاسی‌ها و سرانجام ارتباط با دیگران، حس اجتماعی و احساس مسئولیت و همکاری را در او احیا می‌کند، البته به شرطی که این روابط درست و اصولی باشند، در غیر این صورت احساس تفوق‌طلبی و غرورهای کاذب در وجودش پرورش می‌یابند و چنین می‌آموزد که تمام امکانات و توانایی‌های جامعه را برای تأمین غرایزش به کار می‌گیرد و به فردی خودکامه و جفاکار تبدیل می‌شود. ولی وقتی ارتباط‌ها سالم باشند، فرد به مصالح اجتماعی، دوستی، خدمت به همنوع و احسان فکر می‌کند و کمال خود را در این زمینه‌ها می‌جوید.(۳)

دستورات مؤکد اسلام بر سلام کردن، احوال‌پرسی، مصافحه، همکاری و رعایت رسم اخوت به‌روشنی از مفهوم نیاز وابستگی به اجتماع حکایت دارد. امام صادق«ع» فرموده‌اند: « مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ ؛ هر کس صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست.»(۴)

آن امام همام فرموده‌اند از رسول خدا«ص» درباره محبوب‌ترین افراد نزد خداوند پرسیدند، فرمودند: «سودمندترین افراد برای مردم.»(۵) نیز آن حضرت تأکید کرده‌اند: «مؤمن برادر مؤمن است، آنان یک تن‌اند، اگر یکی را دردی رسد، دیگر اعضا آن درد را احساس می‌کنند، روح‌شان از یک روح است و به‌راستی روح مؤمن به روح خدا پیوسته‌تر است از پیوستن پرتو آفتاب بدان.(۶) مسلمان برادر مسلمان است، او چشم و آیینه اوست، خیانت نکند و فریبش ندهد و ستم به او نکند، او را دروغگو نشمارد، پشت سرش بد نگوید.»(۷)

امام صادق فرمودند: «الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؛ مؤمنان خدمتگزار یکدیگرند.(۸) یک بار حضرت امام باقر«ع» از فردی شنیدند که می‌گفت؛ خدایا مرا از دیگران بی‌نیاز ساز. حضرت به وی توصیه فرمودند بگو: «اللهم اغننی عن شرار خلقک؛ خدایا مرا از شرارت‌های خلقت بی‌نیاز ساز.»(۹)

نیاز به روابط اجتماعی بسیار قوی و ضرورت آن تردیدناپذیر است، همان گونه که مفهوم تطابق و هماهنگی اجتماعی که شارع اسلام بر آن تأکید دارد، قطعی است.

در اسلام دستوراتی هم بر نهی پیروان از تنها سفر کردن، تنها خوابیدن، تنها غذا خوردن و تنها مسافرت کردن وجود دارند. روابط اجتماعی بعضی از اشکال حمایت را برای انسان فراهم می‌آورند، مخصوصاً توصیه به معارفه و آشنا کردن،‌ کمک و همکاری و دستورات مربوط به پرورش اجتماعی در مراحل کودکی، نوجوانی و بزرگسالی از این واقعیت حکایت دارند، اما این نگرش با نگرش وارداتی غربی و مادی تفاوت آشکاری دارد.

در جهان‌بینی اسلامی تنها مصدر حمایت انسان، خدا و اولیای او هستند و در منابع روایی تأکید گردیده است اگر کسی از شما بخواهد چنان باشد که هر چه از خدا بخواهد به او عطا نماید، باید از همه مأیوس گردد و امید و رجاء به کسی نداشته باشد مگر به خداوند متعال.(۱۰)

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد و انسانی که می‌خواهد مشمول الطاف الهی قرار گیرد، شایسته است افراد جامعه را از خیری که به او می‌رسد و عنایت‌هایی که خداوند در حق او کرده است،  برخوردار سازد و آنچه را برای خود می‌خواهد، برای دیگران هم بخواهد. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: « رضَ لِلنّاسِ بِما تَرضاهُ لِنَفسِکَ تَکُن مُسلِما »؛ خشنود باش از برای مردم به آنچه خشنود باشی به آن برای نفس خود، تا اینکه مسلمان باشی.(۱۱)  یعنی کسی که راضی شود از برای دیگری به اموری که راضی نباشد به آن از برای خود، مسلمان کاملی نیست.

در فرهنگ اسلامی به رفع نیاز و گره‌گشایی از زندگی دیگران، سخاوت و بخشش، دید و بازدید از خویشاوندان، دوستان و آشنایان،  عیادت از بیماران، دفاع از مظلوم، دستگیری از بینوایان و پرداخت بدهی و دیون مسلمانان توصیه شده است.

اسلام از پیروان خود می‌خواهد  بر حسب توانایی و ظرفیتی که دارند به دیگران یاری رسانند، اما خود از دیگران توقع حمایت نداشته باشند و نیز خدمتی را به مسلمانی تحمیل نکنند. حتی تأکید گردیده از اموری که موجب حقارت و استهزا و نزول کرامت انسانی کسی می‌گردد پرهیز شود، زیرا مخدوش شدن عزت یک مسلمان برای جامعه اسلامی مطلوب و پسندیده نیست و بر دیگران آثار منفی می‌گذارد.

اسلام، مسلمان عزیز و برخوردار از کرامت انسانی می‌خواهد و کسی که به دنبال این ویژگی نباشد، دریچه‌های ذلت را به روی خود می‌گشاید و به امور پست و رذیلانه تن می‌دهد. در حالی که آدمی می‌کوشد که زمینه‌های حمایت از دیگران و امور خیر و حسنات را فراهم کند، سلامت روانی دارد. احساس استقلال می‌کند. اعتماد قوی دارد و با توکل به خداوند پیش می‌رود و تنها از خداوند می‌خواهد تا مشکلات او را برطرف سازد. در حالت عکس، فرد احساس زبونی می‌کند، روانی پریشان دارد، مدام به دیگران وابسته است و خصالی بیمارگونه دارد.(۱۲)

 

همگامی با کدام جامعه

در منابع دینی و دستورات اسلامی آمده است که انسجام و اتحاد افراد جامعه، در افزایش صلابت و اقتدار جامعه اسلامی مؤثر است و تفرقه و پراکندگی، این ابهت را زایل می‌سازد. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « یَدُاللَّهِ عَلَی الجَماعَهِ و الشَّیطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَهَ یَرکُضُ »؛ دست خداوند بر سر جماعت خواهد بود و شیطان همراه کسی است که با جماعت مسلمانان سر ناسازگاری داشته باشد. و نیز آن حضرت تأکید نموده‌اند: «ای مردم، به یکپارچگی روی آورید و از پراکندگی اجتناب کنید، خداوند با جماعت است، هرگاه فردی از جمعی جدا گردد، شیطان او را می‌رباید، همچنان که گرگ گوسفند جدا مانده از گله را شکار می‌کند.»(۱۳)

حتی در منابع روایی تصریح گردیده که اگر اختلافی هم مشاهده گردید، جانب امت گرفته شود و مسلمانان هرگز بر گمراهی اجتماع نکنند. منظور از جماعت در این احادیث، کسانی هستند که بر مسیر حق استوار گردیده‌ و از هرگونه ضلالت، بدعت، انحراف و کژی پرهیز نموده‌اند.(۱۴)

جوامعی در طول تاریخ از آزمون الهی موفق بیرون نیامده‌ و انواع آلودگی‌های نفسانی و شیطانی را از خود بروز داده‌ و تصمیم راسخی برای ترک صفات زشت اتخاذ نکرده‌اند و لذا نه تنها مورد حمایت خداوند واقع نشده‌اند، بلکه دچار انواع محرومیت‌ها و مصائب گردیده‌اند. اینها در مقابل نعمت‌هایی که خداوند به آنان اعطا کرده شکرگزاران خوبی نبوده‌ و حق  الطاف الهی را به درستی ادا نکرده‌اند، از این رو مستحق عذاب پروردگار می‌گردند.

گاهی وفور نعمت و آسایش و تأمین رفاه نه از باب رحمت الهی است بلکه نشانه‌ای از قهر و غضب خداوند است. غوطه‌ور گردیدن در لذات دنیوی و در اسارت هوس‌ها و امیال قرار گرفتن، سقوط در باتلاق غفلت است و این وضع مقدمات عصیان و فساد را فراهم می‌سازد. جامعه‌ای که تصور می‌کند می‌تواند به انواع لذت‌ها دست یابد و وسایل خوشگذرانی برایش تأمین است، گام به گام به سوی باتلاقی تباه‌کننده نزدیک می‌شود و چون ظلمت فساد و گناه و خلاف بر جامعه مستولی شوند، عذاب آسمانی نازل و افراد به مکافات سرپیچی و ناسپاسی دچار می‌گردند.

بنابراین یک اجتماع به صرف تشکیل یک اکثریت، قابل اعتنا نیست و شایسته است که با میزان فضیلت و ارزش‌های اخلاقی سنجیده شود و بررسی گردد. باید دید یک جامعه چقدر به خداوند تقرب دارد و سنت‌های الهی را در حیات خود جاری کرده، تا چه حد طالب حق است و برای سعادت آخرت چه مسیری را پیموده است. در صورتی که پاسخ مثبت بود، می‌توان به چنین جامعه‌ای پیوست و برای تعالی، پویایی و حیات معنوی آن  کوشید، چون اصولاً جوامع حق‌جو و حق‌خواه هستند که از امدادهای  الهی برخوردار می‌گردند. در چنین جامعه‌ای آداب و رسوم، آیین‌های بومی،‌ گرایش‌ها و عواطف اجتماعی برای احیای فضیلت‌ها و مکارم به کار گرفته می‌شوند و فراوانی نعمت‌ها، امنیت روانی و اجتماعی و بالندگی فرهنگی دیده می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْض ؛(۱۵) اگر مردم آبادی‌ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه خود می‌کردند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر رویشان می‌گشودیم.» آیه دیگر هشدار می‌دهد: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ. وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ القُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ؛(۱۶) سنت الهی این گونه نیست که دیاری را که اهلش صالح و نیکوکارند از روی ستم هلاک سازد.»

 

واقعیت‌های نگران‌کننده

در میان ضرب‌المثل‌هایی که متأسفانه در منابع ادبی و فرهنگ عامه آمده و حتی بر سر زبان‌های همه افتاده، تمثیلاتی دیده می‌شوند که نه تنها مؤید دیدگاه‌های اسلامی نیستند، بلکه با شئونات دینی در تعارض‌اند، از جمله سفارش به فردگرایی و ظاهرگرایی: خواهی نشوی رسوا هم‌رنگ جماعت شو؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؛ گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؛ مهم تویی نه دیگران؛ به من و تو چه بیکاره؛ نان مفت داری؟؛ سرت توی لاک خودت باشد؛ چه کار به بقیه داری؟؛ دیگی که برای من نجوشد می‌خواهم در آن کله سگ بجوشد؛ به جان بچه‌ام که می‌خواهم دنیا نباشد (یعنی بچه من باشد، ولی همه نباشند) و نمونه‌های نامطلوب دیگر که باورهای نادرستی است و نیاز به بازنگری دارند.  خیرخواهان جامعه که به رشد فرهنگ کشور کمک می‌کنند، باید این گونه سنت‌های بومی خرافی را به بوته نقد بگذارند و این سئوال در ذهن آنان نقش بندد که چرا روشنفکران غرب‌زده، نویسندگان متمایل به ماتریالیسم و کمونیست و برخی پژوهشگران غربی برای احیا، تدوین و نشر فولکور یا فرهنگ عامه اهتمام دارند و برخی فحاشی‌های بسیار زشت و ناروا را در کتاب‌های خود به عنوان فرهنگ بومی ضبط کرده‌اند.

از سوی دیگر متأسفانه عده‌ای از افراد جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که در بحران‌های اقتصادی، اجتماعی به جای گره‌گشایی از مشکلات مردم، برای تأمین منافع فردی خود حداکثر تلاش را بکنند، اگرچه این تکاپوها مسیری منطقی و درست و صادقانه را طی نکند. فردگرایی و رجحان منافع شخصی سبب می‌گردد افرادی بدون ترحم به اعضای جامعه و بی‌توجه به منافع ملی، بهای کالاها را تا مواردی به چندین برابر قیمت واقعی افزایش دهند، مایحتاج عمومی را احتکار و از فروش اجناسی که در انبارها پنهان کرده‌اند خودداری کنند.

آلفونس آله طنزپرداز فرانسوی زمانی گفته بود؛ خاصیت پول این است که آدمی می‌تواند به کمک آن فقر خود را ترمیم نماید. اما این روزها این‌گونه به مردم القا گردیده است که وضع خوب اقتصادی و تمکن مالی، خاصیتی فراتر از این وضع دارد. برای انسان اعتیاد می‌آورد، کامیاب می‌شود و حتی می‌تواند آبروی خود را بخرد، از شر بیماری‌هایی که برای بینوایان هلاک‌کننده است رهایی یابد و از آنجا که پول در تأمین سعادت خوشبختی و رفاه پررنگ گردیده، بی‌پولی می‌تواند دردسرآفرین باشد.

اما این کج‌فهمان و سطحی‌اندیشان جاهل از واقعیت‌های دیگر غافلند و نمی‌دانند رفاهی که به بهای فشار به دیگران به وجود آید، چون پاره‌های آتش می‌گردد و صاحبش را می‌سوزاند، هم در این دنیا به مکافات عمل ناصالح می‌رسند و هم در سرای آخرت اعمال تباه‌شان تجسم می‌گردند و آن آرامش جاوید و ابدی را به یک زندگی سوزان وحشت‌زا تبدیل می‌سازد.

اگر رفتارهای مردم در هنگام پدیدار گردیدن مشکلات از فرهنگ اسلامی سرچشمه بگیرد، به جای زنده کردن حرص و ولع و خودخواهی و رشد سرطانی طمع، در زندگی فردی قناعت و ساده‌زیستی را در پیش می‌گیرند و در زندگی اجتماعی به سخاوت، فداکاری و دلسوزی در حق دیگران روی می‌آورند. وقتی کالاها کمیاب می‌شوند به بازار هجوم نمی‌آورند، بلکه از خرید آن خودداری می‌کنند تا کسانی که به آن نیاز بیشتری دارند دچار بحران نگردند.

متأسفانه برخلاف فرهنگ فضیلت‌محوری حتی وقتی شایعه‌ای در جامعه رواج می‌یابد که قرار است فلان کالایی کمیاب شود یا بهایش بالا رود، بدون توجه به اینکه آیا این خبر واقعیت دارد یا نه، افرادی که تعدادشان هم کم نیست، سراسیمه برای خرید افزون‌تر از میزان معمول و مورد نیاز به فروشگاه‌ها هجوم می‌آورند و آن شایعه را تبدیل به واقعیت می‌کنند، زیرا با این هجوم وحشیانه، آن کالا را نایاب و یا حداقل کمیاب می‌سازند و این بر خلاف مصالح جمعی و نشانه  فقر فرهنگی و ضعف همبستگی اجتماعی است.

کاستی‌هایی که در هنگام بحران بروز می‌کنند، از این واقعیت حکایت دارند که ما در نظام تعلیماتی، آموزشی، تربیتی، هنری و میان خانواده‌ها در مورد روحیه گذشت، فداکاری، اهمیت منافع عمومی و تقویت روحیه جمعی کمتر کار کرده‌ و در این عرصه‌ها فرهنگ‌سازی نکرده‌ایم. چرا فراموش کرده‌ایم که در دوران هشت ساله دفاع مقدس شاهد باشکوه‌ترین ایثارگری‌ها و اوج فداکاری‌های نوجوانان و جوانان و سایر اقشار بودیم، با وجود آنکه گرفتاری‌های اجتماعی و فشارهای اقتصادی در آن موقع بسیار شدیدتر بودند، اما مردم از آب و نان خود کم می‌کردند تا رزمندگان دفاع مقدس و در سنگرهای خط مقدم جبهه نبرد با دشمن متجاوز با مشکلی مواجه نگردند. اینک چه شده است که شاهد چنین شکاف‌های عمیقی در جامعه شده‌ایم؟ و آن وقت برخی رسانه‌ها به جای آنکه از فداکاری‌های صدر اسلام و حماسه‌های پرشور عاشورا به ایمان در این باره بگویند، کشور ژاپن را آرمان‌شهر رفتاری معرفی می‌کنند و می‌گویند از ژاپنی‌ها یاد بگیریم که چگونه در جنگ جهانی دوم منافع عمومی را بر امیال شخصی ترجیح دادند.

 

دو نمونه جالب

نرخ گندم و نان هر روز در مدینه سیر صعودی می‌یافت و باعث نگرانی مردم می‌شد، امام صادق«ع» از وکیل خرج خانه خود پرسیدند: «آیا ما امسال در خانه خود گندم داریم؟» او پاسخ داد: «بله، ذخیره‌ چند ماه را داریم.« امام فرمودند: «آنها را به بازار ببر و بفروش تا دراختیار مردم قرار گیرد.» وکیل عرض کرد: «گندم در مدینه نایاب است و اگر اینها را بفروشیم دیگر نمی‌توانیم گندم جدید بخریم.» امام فرمودند: «همان را که گفتم انجام بده.» او هم اطاعت کرد و امام به وی توصیه فرمودند: «بعد از این نان مورد نیاز خانه‌ را روز به روز از بازار بخر و آن هم باید ترکیبی از گندم و جو باشد. اگرچه بحمدالله قادرم نان خانه خود را با بهترین گندم تا آخر سال تهیه کنم، ولی این گونه عمل نمی‌کنم تا در پیشگاه الهی مسئله اندازه‌گیری معیشت را مراعات کرده باشم.»(۱۷)

در برهه‌ای دیگر، هزینه زندگی بیت امام صادق«ع» بالا رفته بود. امام تصمیم گرفتند از طریق تجارت عایداتی را به دست آورند. سرمایه‌ای را تدارک دیدند و یکی از خادمان را موظف به تجارت در منطقه مصر کردند. وی که مصادف نام داشت متاعی خرید و با کاروانی راهی مصر گردید. برحسب اتفاق متاع او به‌شدت مورد نیاز مردم بود و آنان ناگزیر بودند به هر بهایی که شده آن را خریداری کنند. صاحبان متاع با هم متحد شدند که در بازار سیاه به وجود آمده کالای خود را به دو برابر بهای خریداری شده بفروشند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه بازگشت و دو کیسه یکی حاوی سرمایه اصلی و دیگری حاوی منفعت آن را دراختیار امام ششم نهاد. حضرت متوجه شدند که او در ایجاد بازار سیاه دست داشته و از این راه سودی هنگفتی را به دست آورده است، لذا کیسه سرمایه اصلی را برداشتند و به دیگری دست نزدند و فرمودند: «به آن کاری ندارم، زیرا شمشیر زدن از کسب حلال آسان‌تر است.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱- Alfred Aller

۲- Individual Psychology

۳ـ روانشناسی شخصیت، یوسف کریمی، ص ۹۷ـ۹۶، بینش اجتماعی اسلامی، سیدمحمدباقر صدر، ص ۸۶.

۴ـ اصول کافی، کلینی، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ج ۴، ص ۴۸۳.

۵ـ همان، ص ۴۸۵.

۶ـ همان، ص ۴۹۱.

۷ـ همان، ص ۴۹۱.

۸ـ همان، ص ۴۹۲.

۹ـ تحف‌العقول، ابن‌شعیر حرانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، ص ۳۰۱.

۱۰ـ اصول کافی، باب الاستغناء عن‌الناس، ج ۴، ص ۴۴۲.

۱۱ـ غررالحکم آمدی، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۲ـ اسلام و روانشناسی، محمود بستانی، ترجمه محمود هویشم، ص ۲۱۲.

۱۳ـ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۴ـ همان، ص ۲۳۸ـ۲۳۷.

۱۵ـ اعراف، ۹۶.

۱۶ـ هود، ۱۱۷.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند.

 

 

۲٫

دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

 

۳٫

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

فتنه و عوامل فتنه

«سخنان معصومین»

 

امام علی علیه‌السلام:

…فلا تکونوا أنصاب الفتن و أعلام البدع، والزموا ما عقد علیه حبل الجماعه، و بنیت علیه أکان الطاعه،… (خطبه ۱۵۱ نهج‌البلاغه)

…شما از نشانه‌هاى فتنه‌ها و بدعت‌ها مباشید. بر خود لازم شمرید که از آنچه رشته جماعت به آن بسته شده و اساس اطاعت و بندگى بر آن نهاده شده، دست برمدارید.

 

امام علی علیه‌السلام:

انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تتبدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیردین‌ الله. (خطبه ۵۰، نهج‌البلاغه)

همانا ابتدای بروز آشوب‌ها و فتنه‌ها هواهاست که مورد تبعیت قرار می‌گیرند و احکامی است که بدعت گذاشته می‌شوند. در این فتنه‌ها با کتاب خدا مخالفت می‌شود و مردانی از مردان دیگر بر مبنایی غیر از دین خدا تبعیت می‌کنند.

 

امام علی علیه‌السلام:

و قیل إن الحارث بن حوط أتاه فقال أترانی أظن أصحاب الجمل کانوا علی ضلاله فقال [علیه‌السلام] یا حارث إنک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت إنک لم تعرف الحق فتعرف من أتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه فقال الحارث فإنی أعتزل مع سعید بن مالک و عبدالله بن عمر فقال [علیه السلام] إن سعیدا و عبد الله بن عمر لم ینصرا الحق و لم یخذلا الباطل. (حکمت، ۲۶۲ ش)

حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جُمُل را (همچون طلحه و زبیر و…) گمراه می‌دانم؟ چنین نیست، امام فرمود:‌ای حارث! تو به فرودست خود نگریستی و بالای سرت را ندیدی؛ از این رو، سرگردان شدی! بی‌گمان، تو حق را درنیافته‌ای تا اهلش را بازشناسی و باطل را نشناخته‌ای تا بدانی چه کسانی بدان گرویده‌اند. حارث گفت: من همراه سُعد بن مالک و عبدالله بن عمر، از جنگ کنار مى‌رویم، امام فرمود: همانا سعد و عبدالله بن عمر، نه حق را یارى کردند، نه باطل را خوار ساختند.

 

امام علی علیه‌السلام:

و قد مر بقتلی الخوارج یوم النهروان بؤسا لکم لقد ضرکم من غرکم فقیل له من غرهم یا أمیرالمؤمنین فقال الشیطان المضل و الأنفس الأماره بالسوء غرتهم بالأمانی و فسحت لهم بالمعاصی و وعدتهم الإظهار فاقتحمت بهم النار. (حکمت، ۳۲۳)

(در جنگ نهروان هنگامى که از کنار کشتگان خوارج مى‌گذشت فرمود) واى به حال شما! آنکه شما را فریب داد به شما زیان رساند. پرسیدند چه کسى آنان را فریفت اى امیرالمؤمنین[علیه السلام]، در جواب فرمود: شیطان گمراه کننده و نفسى که به بدى فرمان مى‌دهد، آنان را به آرزوها مغرور ساخت، و راه گناه را بر ایشان آماده کرد و به آنان وعده پیروزى داد و سرانجام به آتش جهنم گرفتارشان کرد.

 

امام علی علیه‌السلام:

حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن. (غررالحکم)

دنیاپرستی اساس فتنه‌ها و ریشه‌ی مشکلات است.

 

امام علی علیه‌السلام:

سبب الفتن الحقد (غرر الحکم ۶۷۸۱ )

سبب و مایه ی فتنه‌ها کینه است.

 

رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله:

إن ممن ینتحل مودتنا أهل البیت ـ من هو أشد فتنه علی شیعتنا من الدجال ـ فقلت بماذا قال بموالاه أعدائنا و معاداه أولیائنا أنه أذا کان کذلک اختلط الحق بالباطل و اشتبه الأمر فلم یعرف مؤمن من منافق (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۷۹، ح ۲۱۲۸۹)

همانا از کسانی که مدعی مودت ما اهل‌بیت هستند، کسی هست که در فتنه‌گری، برای شیعیان ما از دجال شدیدتر است. (راوی) گفتم: برای چه؟ (امام) گفت: به خاطر دوستی با دشمنان ما و دشمنی با دوستانمان. چون چنین شد، حق با باطل آمیخته می‌شود و مؤمن از منافق بازشناخته نمی‌شود.

 

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله:

بادروا بالأعمال فتنا کقطع اللّیل المظلم: یصبح الرّجل‏ مؤمنا و یمسی کافرا، و یمسی مؤمنا و یصبح کافرا، یبیع أحدهم دینه بعرض من الدّنیا قلیل.( نهج الفصاحه)

فرصت را برای اعمال نیک بیش از آنکه فتنه‌هایی مانند پاره‌های شب تاریک پدید آید غنیمت شمارید، در آن هنگام انسان، صبح مؤمن است و شب، کافر می‌شود، شب کافر است و روز مؤمن می‌شود و دین خود را به عرض ناچیز دنیا می‌فروشد.

 

رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله:

ستکون فتن یصبح الرّجل فیها مؤمنا و یمسی کافرا إلّا من أحیاه اللَّه بالعلم‏.( نهج‌الفصاحه)

فتنه‌هایی خواهد بود که در اثنای آن مرد به صبح مؤمن باشد و به شب کافر شود، مگر آنکه خدایش به علم زنده دارد.

 

امام علی علیه‌السلام

حب المال سبب الفتن (غررالحکم)

میل به ثروت‌اندوزی و مال‌پرستی سبب فتنه است.

 

امام علی علیه‌السلام (در مورد اهل بصره و طلحه و زبیر) فرموده:  

کل واحد منهما یرجو الامر له، و یعطفه علیه دون صاحبه، لا یمتان الی الله بحبل، و لا یمدان الیه بسبب کل واحد منهما حامل ضب لصاحبه و عما قلیل یکشف قناعه به و الله لئن اصابوا الذی یریدون لینتزعن هذا نفس هذا، و لیاتین هذا علی هذا، قد قامت الفئه الباغیه، فاین المحتسبون فقد سنت لهم السنن، وقدم لهم الخبر و لکل ضله عله، و لکل ناکث شبهه و الله لا اکون کمستمع اللدم، یسمع الناعی، و یحضر الباکی، ثم لا یعتبر(نهج‌البلاغه، خطبه شماره ۱۴۸)

هرکدام از آن دو [طلحه و زبیر] امید دارد که زمامداری و حکومت به دست او افتد و آن را به سوی خود می‌کشد نه به سوی رفیقش، آنها نه به رشته‌ای از رشته‌های محکم الهی چنگ زده‌اند و نه به وسیله‌ای به او نزدیک شده‌اند، هرکدام بار کینه رفیق خویش را به دوش می‌کشد و به زودی پرده از روی آن برداشته می‌شود. به خدا سوگند، اگر به آنچه می‌خواهند برسند، این یکی جان دیگری را می‌گیرد و آن یکی این را از میان می‌برد، گروهی طغیانگر و فتنه‌انگیز به پا خواسته‌اند، پس آنها که حقایق را به خاطر خدا آشکار می‌سازند کجایند؟ در حالی که سنت پیامبر برایشان بیان شده و اخبار [امروز] را قبلاً به آنان گفته‌اند. برای هر گمراهی علت و سببی است و برای عهدشکنی بهانه‌ای، به خدا سوگند من همچون کسی نخواهم بود که صدای بر سر و سینه کوبیدن و ندای مخبر مرگ را بشنود و چشم‌های گریان را ببیند، اما عبرت نگیرد.

 

30نوامبر/16

غرب در بسیاری از زمینه‌ها به بن‌بست رسیده است

 

«اسلام‌ستیزی  غرب و توهین به رسول اکرم(ص)»

در گفت‌وگو با دکتر فواد ایزدی

دکتر فواد ایزدی کارشناس ارشد مسائل بین‌المللی، دانش‌آموخته رشته ارتباطات سیاسی دانشگاه لوئیزیانا امریکاست. حوادث اخیر فرانسه و اوج‌گیری مجدد اسلام‌ستیزی و توهین به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) سبب شد که به سراغ دکتر ایزدی برویم و نظر ایشان‌را در این خصوص جویا شویم. متن گفت‌و گوی «پاسدار اسلام» با این استاد دانشکده علوم سیاسی تهران و دانشگاه امام صادق(ع) ذیلاً تقدیم می‌گردد.

*به نظر جنابعالی ریشه اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی در غرب کجاست؟ چرا به بهانه حمله به نشریه هتاک فرانسوی شاهد موج جدید اسلام‌ستیزی در غرب هستیم؟ 

یکی از مشکلات اروپا و آمریکا، سنت دیرینه ن‍ژاد‌پرستی در آنهاست. این مسئله حاصل چند صد سال برده‌داری، اجحاف و تبعیض نسبت به برده‌های آزاد شده است. این تنش‌های نژادی و خودبرتربینی تنها نسبت به مسلمانان نیست و از جمله در داستان فرگوسن آمریکا و نیویورک نیز در باره سیاه‌پوستان اتفاق می‌افتد.

بخشی از سفیدپوستان اروپایی نژادپرست نیستند، اما تکرار این‌گونه حوادث نشان می‌دهد که بخشی از آنها قطعاً نژادپرست‌اند. در کنار مسئله نژادپرستی، در مورد سرزمین‌های اشغالی فلسطین نیز بین رژیم صهیونیستی و یهودیان با مسلمانان نزاعی در جریان است. به اعتقاد من بخشی از دعواهای سیاسی در فلسطین نیز نژادپرستانه است، زیرا  صهیونیست‌ها خود را نژاد برتر می‌دانند. از سوی دیگر بخش عمده‌ای از رسانه‌ها در اروپا و آمریکا به‌طور سنتی متعلق به صهیونیست‌ها هستند و یا توسط آنها مدیریت می‌شوند. این موضوع باعث شده تا آنان بتوانند در حوزه افکارعمومی به وجهه مسلمانان صدمه بزنند؛ لذا در جوامع غربی ظرفیت و استعداد نژادپرستی وجود داشت و دعوای فلسطین نیز به آن اضافه شد و با فشار رسانه‌ها این تصور به وجود آمد که باید به همه مسلمانان و اعراب حمله کرد.

از سوی دیگر مسلمانان ساکن مناطقی از دنیا هستند که عمدتاً نفت‌خیزند. شاید اگر مسلمانان در قطب شمال زندگی می‌کردند مشکل خاصی به وجود نمی‌آمد. بنابراین ریشه این دعواها را می‌توان در ابعاد فرهنگی، ابعاد سیاسی و سرزمینی و ابعاد اقتصادی جستجو کرد. این مسائل دست به دست یکدیگر داده و گفتمان اسلام‌ستیزانه را در غرب ایجاد کرده‌اند.

البته این مسئله عقبه چند صد ساله دارد و از زمان درگیری مسلمانان صدر اسلام با قوم یهود آغاز شد و تا زمان جنگ‌های صلیبی و حال حاضر نیز ادامه یافته است. در کنار سه بحث فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، یک عقبه تاریخی نیز باعث شده تا وضعیت کنونی ایجاد شود. نهادهای دولتی و غیردولتی غربی نیز برای ترویج این گفتمان، هر فرصتی را غنیمت می‌شمارند.

تعدادی از این سازمان‌ها این گفتمان را در سطح فرهنگی و عده‌ای دیگر در سطح سیاسی و اقتصادی  دنبال می‌کنند. وقتی که حمله به روزنامه شارلی ابدو پیش آمد، این سه گروه تلاش کردند تا از فرصت استفاده کنند. محبوبیت فرانسوا اولاند، رییس‌جمهور فرانسه بین ۱۰ تا ۱۲ درصد است و او از فرصت حمله به نشریه شارلی ابدو استفاده کرد تا وجهه خود را در جامعه فرانسه بالا ببرد. صهیونیست‌های فرانسه، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و هرنهادی که به دنبال ترویج گفتمان اسلام‌ستیزانه بود، تلاش کرد تا از این فرصت استفاده کند. به دلیل اینکه مردم در کشورهای غربی حافظه عمومی بالایی ندارند، تظاهرات برگزار می‌کنند و پوشش خبری ۲۴ ساعته‌ای را انجام می‌دهند تا گفتمان اسلام‌ستیزانه را ترویج کنند.

در خبرها اعلام کردند که بین ۳ تا ۵ میلیون نسخه از شارلی ابدو در اولین شماره‌ بعد از حمله فروخته شد، اما باید این سئوال را مطرح کردکه آیا واقعا مردم این تعداد را خریده‌اند؟ با این حال تردیدی نیست که آنان به‌شدت به دنبال بالا بردن تیراژ این نشریه بودند.

غربی‌ها  مدعی اعتقاد به آزادی بیان هستند، اما در زمینه اسلام‌ستیزی، به ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و عقبه تاریخی آن توجهی نمی‌کنند. بدیهی است که بین آزادی بیان و اهانت تفاوت وجود دارد. در بسیاری از کشورها افراد حق دارند آزادانه سخن بگویند، اما حق اهانت ندارید. بارها شاهد بوده‌ایم که افراد و سازمان‌های مختلف به اتهام اهانت از رسانه‌ها در کشورهای غربی شکایت کرده‌اند. سنت قضایی غرب هم تفاوت بین آزادی‌بیان و اهانت را پذیرفته است.

شارلی ابدو آزادی بیان و اهانت را با هم مخلوط کرده، بدین معنا که در باره تاریخ صدر‌اسلام نقد ننوشته، بلکه به حضرت رسول«ص» اهانت کرده ‌است. آزادی‌بیان اصالتاً مسئله‌ خوبی است، ولی نباید از آن برای اهانت به اقلیت‌ها و افراد دیگر سوء استفاده و به آنها توهین کرد.

اگر بخواهیم مصداقی برای آزادی بیان داشته باشیم، باید بررسی کنیم درباره مسائلی که در یک کشور از حوزه‌های خط قرمز محسوب می‌شود، می‌توان عبور کرد و اتفاقی برای ناقضین آن می‌افتد یا نه؟ هنر آن است که خطوط قرمز دیگران را نقض نکنیم. غربی‌ها سر و صدای زیادی در باره آزادی بیان به راه می‌اندازند، اما مثلاً وقتی «دیو دونه» کمدین فرانسوی نظرش را در صفحه‌ فیس بوک‌اش می‌نویسد، دستگیر و زندانی می‌شود. باید پرسید مگر قرار نبود آزادی بیان وجود داشته باشد؟

از طرف دیگر چون کشورهای غربی در برخوردهای خود تناقض دارند و بسیاری از مردم نیز این مسئله را دریافته‌اند، برای ما فرصتی فراهم آمده است تا چهره واقعی آنها را بشناسم. فهم و درک چهره واقعی کشورهای غربی برای ما بسیار مفید است. از سوی دیگر زمانی که به یک مسئله مهم مسلمانان توهین می‌شود، وحدت بیشتری بین مسلمانان به وجود می‌آید. در کشورهای غربی افرادی متوجه دروغ‌گویی و خباثت دولت‌های خود شده‌اند. از این منظر وقتی دولت‌ها و رسانه‌ها روی یک فرد یا مجموعه متمرکز می‌شوند، مردم با آن مجموعه احساس همبستگی بیشتری پیدا می‌کنند که این موضوع نیز برای ما فرصت است. از آنجا‌ که در کشور ما رسانه‌ها محدودیت‌هایی برای انتشار این گونه اهانت‌ها دارند، خون مردم چندان به جوش نیامده است.

 

*چرا آنها با اینکه می‌دانند ممکن است اهانت به پیامبر«ص» باعث ایجاد اتحاد بین شیعه و سنی بشود، به جای انتشار کاریکاتوری از ابوبکر البغدادی، از پیام اکرم «ص» کاریکاتور منتشر می‌کنند که مورد احترام تمام مسلمانان هستند؟

البته پیش از این کاریکاتوری از ابوبکر البغدادی سرکرده داعش در نشریه شارلی ابدو چاپ شده بود. در کشورهای غربی، به‌ویژه در حوزه‌های فرهنگی فساد بسیار گسترده‌ای وجود دارد که نتیجه آن درصد بالایی از کودکان حرام‌زاده، طلاق، تنش‌های خانوادگی و جرم‌های اجتماعی است. به یک معنا غرب در حوزه فرهنگی و در بسیاری از حوزه‌های سیاسی به بن‌بست رسیده است. کافی‌است به عنوان نمونه میزان محبوبیت فرانسوا اولاند رییس‌جمهور فرانسه یا نمایندگان کنگره آمریکا را بررسی کنید تا ببینید از ۱۰ تا ۱۲ درصد بیشتر نیست.

در کشورهای غربی عده‌ای بدون داشتن هیچ عشق و علاقه‌ای و تنها از روی عادت در انتخابات شرکت می‌کنند. امروز در حوزه اقتصادی می‌بینید که آمریکا ۱۸ تریلیون دلار بدهی دارد و اکثر کشورهای اروپایی نیز مقروض هستند. این پیش بینی وجود دارد که در سال جاری میلادی، اتحادیه مالی اروپا (Euro zone) از هم فروپاشیده شود. وقتی جامعه‌ای در حوزه‌های مختلف به بن‌بست می‌رسد، برای تداوم سیستم، نیاز دارد قشرهای جوان‌تر جامعه را با هیجان منفی مدیریت کنند. آنها می‌خواهند این هیجان را از طریق اظهارات ضداسلامی ایجاد و در نهایت حالتی از جدایی نژادی را اجرا کنند که در آن هرکسی بداند باید کجا و چگونه زندگی کند.

البته یک نوع حس حسادت هم وجود دارد. معمولاً در دانشگاه‌های بزرگ غربی ساختمانی برای مراسم‌ مذهبی وجود دارد. اگر شما روزهای شنبه یا یکشنبه در مراسم مذهبی یهودیان و مسیحیان در دانشگاه‌هایی که مثلاً ۳۰ هزار دانشجو دارند، شرکت کنید، می بینید که بیش از ۴۰ ، ۵۰ دانشجو حضور ندارند، اما در روزهای جمعه شاهد حضور ۴۰۰ ، ۵۰۰ نفری جوانان مسلمان در نماز جمعه هستیم. برای درصدی از افراد غربی قبول این امر که دین و فرهنگ‌شان تحت تاثیر یک فرهنگ قوی‌تر و پیشروتر قرار گرفته، بسیار دشوار است و از این جهت هراسان می‌شوند. آمریکایی ها از قبل از ۱۱ سپتامبر نسبت به حضور مسلمانان هراسان بودند، اما این حادثه بهانه خوبی را برای فشار بر مسلمانان به دست آنها داد و امروز بهانه دیگری برای فشار بر مسلمانان در اروپا یافته‌اند.

 

 *فرانسوی ها در سال‌های گذشته از داعش و جبهه النصره در سوریه حمایت می‌کردند. حتی برخی از کشورهای غربی سلاح هم در اختیار این دو گروه قرار می‌دادند تا آنها نظام بشاراسد و حزب بعث را ساقط کنند. بعد از فرسایشی شدن جنگ در سوریه، برخی از تروریست‌های غربی در حال بازگشت به غرب هستند. به نظر شما احتمال تکرار چنین وقایعی چقدر است؟ چرا داعش در سوریه خوب و در فرانسه بد است؟

کشورهای غربی از قبل و با برنامه‌ریزی به دنبال سرنگونی حکومت بشاراسد در سوریه بودند و انتظار نداشتند دولت او همچنان بعد از چند سال پابرجا بماند. در عمل هر فرد یا گروهی که می‌خواست با بشار اسد مبارزه کند، از کشورهای غربی حمایت‌های مالی کلان دریافت می‌کرد؛ با این‌حال بسیاری از اعضای داعش در سوریه و عراق خارجی هستند. این افراد با حمایت ترکیه از مرز این کشور وارد سوریه می‌شوند. تخمین زده می‌شود که حدود ۳ هزار نفر از نیروهای داعش در ترکیه باشند.  مردم در جوامع غربی این تناقضات را می‌بینند و متوجه می‌شوند که سیستم از ریشه فاسد است.

 

*از سال ۲۰۰۶ و ریاست‌جمهوری نیکلا سارکوزی در فرانسه، شاهد اعتراض مهاجرین و حاشیه‌نشینان در این کشور بوده‌ایم. این معترضین از رفاه جامعه فرانسه سهمی ندارند. سئوال این است که آیا این معترضین مسلمان بودند یا دولت فرانسه می‌خواهد آنها را نمادی از معترضین نشان دهد؟

مشکل دولت فرانسه این ‌است که تا کنون اسلام را دین به حساب نیاورده و همیشه با نگاهی اسلام‌ستیزانه با آن برخورد کرده است. این مسئله ریشه در سال‌های استعمار فرانسه در کشورهای مسلمان شمال آفریقا دارد.  فرانسه سال‌ها الجزایر را در اشغال خود داشت و کسانی که در برابر اشغال و استعمار مقاومت می‌کردند، مسلمانان بودند. بعد از استقلال الجزایر، تعدادی از فرانسوی‌ها به این کشور مهاجرت کردند و نسل دوم و سوم آنها امروز جزو معترضین هستند. آنها در محیط فرانسوی رشد کرده‌اند و بیشتر چهره‌ای فرانسوی هستند تا یک چهره مسلمان. از طرف دیگر انتظار دولت‌های غربی این بود که تروریست‌ها وقتی وارد سوریه شدند، حکومت در آن کشور ساقط شود و آنها در سوریه بمانند و از ابتدا قرار نبود آنها به اروپا بازگردند.

امروز تعداد قابل توجهی از نیروهای آمریکایی و غربی در حال پایان دادن به ماموریت خود هستند و به سرزمین خود باز می‌گردند. غربی‌ها تصور می‌کردند این افراد یا کشته می‌شوند یا به حکومت می‌رسند و در سوریه می‌مانند. اما با توجه به مقاومت دولت سوریه، این افراد خسته شده‌اند و در فکر بازگشت به کشور خود هستند. برخی از این افراد در کشورهای اروپایی دست به اقدامات تروریستی و قتل‌های کور می‌زنند که خلاف فقه شیعه است و علمای سُنی هم مخالف آن هستند، با این حال عده‌ای برای انجام این اقدامات فتوا صادر می کنند.

  *خبرگزاری فرانسه همزمان با راه‌پیمایی پاریس که با حضور سران چند کشور برگزار شد، خبری را منتشر کرد که دولت فرانسه نمی‌خواست اجازه دهد نتانیاهو در این راه‌پیمایی حضور داشته باشد، اما چون خود او اصرار داشت، از آقای محمود عباس هم دعوت شد تا اسرائیلی‌ها از این واقعه سوء استفاده نکنند. آیا ما می‌توانیم به چنین گزارشاتی اعتماد کنیم یا این هم یک بازی رسانه‌ای است؟

صهیونیست‌ها و به‌ویژه شخص نتانیاهو در همه دنیا منفور هستند. ممکن است دولت فرانسه نخواسته باشد خود را به نتانیاهو چندان نزدیک نشان دهد. دولت فرانسه هم مانند پارلمان انگلیس حکومت مستقل فلسطینی را به رسمیت شناخته است؛ اما ببینید بیچارگی محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطینی تا به کجاست؟ چند ماه پیش، بیش از دو هزار نفر از مردم فلسطین در غزه با سلاح‌های فرانسوی و به دست نیروهای اسرائیلی به شهادت رسیدند، ولی هیچ‌ کسی نه تنها راه‌پیمایی نکرد، بلکه به دشمن صهیونیستی هم کمک بیشتری کرد. در قضیه شارلی ابدو تنها ۱۲ نفر کشته شدند، اما محمود عباس در این جمع حاضر شد و برای آنها راه‌پیمایی کرد.

محمود عباس روزی چریک بود، ولی امروز چهره زننده‌ای از او در ذهن مردم ثبت شده است. متاسفانه از این تیپ افراد در کشور ما هم وجود دارند که تا به جایگاه مهمی می‌رسند و  لبخند غربی‌ها را می‌بینند، نگاه خود را تغییر می‌دهند. این افراد در نهایت، آبروی خود را می‌برند، زیرا در عمل نشان می‌دهند که دشمن آنها را به حساب نمی‌آورد، مگر اینکه بخواهد از آنان استفاده ابزاری کند. این مسئله البته درس خوبی است.

 

سوتیتر:

وقتی جامعه‌ای در حوزه‌های مختلف به بن‌بست می‌رسد، برای تداوم سیستم، نیاز دارد قشرهای جوان‌تر جامعه را با هیجان منفی مدیریت کنند. آنها می‌خواهند این هیجان را از طریق اظهارات ضداسلامی ایجاد و در نهایت حالتی از جدایی نژادی را اجرا کنند

 

 

 

30نوامبر/16

زندگی و حیات علمی و سیاسی شهید آیت‌الله غفاری

عبدالله اصفهانی

 

ولادت در بیت قناعت و مقاومت

عباس، کشاورز ساده و فقیری بود که در مزرعه ارباب روستا (در دهخوارقان، آذرشهر کنونی) کار می‌کرد تا لقمه‌ای نان حلال برای اهل خانه خویش به دست آورد. او برخلاف تنگناهای مالی، سال‌ها با عزت و شرافت زیست و هیچ‌گاه دست نیاز به سوی کسی دراز نکرد، چنان که پدرش علی و جدش احمد این گونه زندگی کردند و آبرومندانه روزگار گذرانیدند.

در جمادی الثانی سال ۱۳۳۵ ق مطابق فروردین ۱۲۹۶ ش. کودکی در خانه عباس دیده به جهان گشود. عباس به دلیل ارادت خالصانه‌ای که به ساحت مقدس حضرت امام حسین«ع» داشت، نام این طفل نورسته را حسین گذاشت.   مقاومت و پایداری در برابر ستم و تجاوز در این خاندان سابقه داشت. حاج ملاحسین از علمای قرن سیزدهم هجری به شمار می‌رفت که در نجف نزد استادانی عالیمقام درس خواند تا به درجه اجتهاد رسید. این فقید فرزانه در ستیز با مهاجمان روس که سرزمین آذربایجان را تحت اشغال خود درآورده بود، به شهادت رسید. حاج ملااحمد امین‌العلماء از دیگر نیاکان حسین غفاری بود که در هدایت و ارشاد مردم دمی نیاسود. هفت نفر از نیاکان مادری شهید غفاری نیز در مبارزه با بیگانگانی که درصدد غارت منابع فرهنگی و مادی ایران بودند، به درجه شهادت نائل گردیدند. مرقد این فداکاران در کنار مسجد حسنلوی آذرشهر زیارتگاه مشتاقان است.(۱)

 

شهد شکوفایی

حسین در خانه‌ای کوچک، ساده ولی سرشار از صفا وصمیمیت، در دامان پدری پارسا و مادری پاکدامن بالید. عباس (پدر شهید غفاری) در غیرت دینی و ناسازگاری با ناروایی‌ها زبانزد اهالی بود. او نمی‌توانست بهره‌کشی‌های زورگویانه‌ اربابان آبادی را تحمل کند، به همین دلیل در برابر کسانی که دسترنج کشاورزان را با بهایی اندک و با روشی ذلت‌بار از آن خود می‌کردند به مقابله برخاست و سرانجام جان خویش را در این راه از دست داد.(۲)

در این زمان و به هنگام فقدان پدر، برادر حسین بار سنگین تأمین معاش بازماندگان را بر دوش کشید. حسین که به شش سالگی رسیده بود، همراه برادرش در مزرعه و باغ می‌رفت و او را در کار زراعت یاری می‌داد و در عین حال اشتیاق وافری به درس خواندن در وجود خود احساس کرد و درصدد برآمد تا فرصتی به دست آورد و به دنبال تحصیل برود. آرام آرام شروع به خواندن الفبا و فراگیری برخی از مبانی ابتدایی کرد. علاوه بر آنچه در مکتبخانه‌ شیخ علی، پیش‌نماز دهخوارقانی می‌آموخت، شب‌ها به صورت خودآموخته تا دیروقت درس می‌خواند. یک سال بدین منوال گذشت و حسین متوجه شد این مکتبخانه حرف تازه‌ای برایش ندارد. شیخ هر چه را که می‌دانست به ذهن او منتقل کرده بود.

در این میان باخبر شد که یکی از روحانیون دهخوارقان به نام میرزا محمدحسن منطقی برای عده‌ای اندک جلسه درس برقرار کرده و زبان و ادبیات عرب تعلیم می‌دهد. به هر ترتیبی بود رضایت این استاد را جلب کرد تا نزدش درس بخواند، غالب شاگردان از او بزرگ‌تر بودند.(۲)

 

به سوی تبریز

بروز خشکسالی در دهخوارقان شرایط مشقت‌باری را به اهالی تحمیل کرده بود. برای حسن برادر بزرگ‌تر حسین غفاری به‌خوبی مشخص بود که خانواده او در شرایط جدید وضع اسفباری خواهند داشت، اما ترجیح داد در این ‌باره به مادرش حرفی نزند. او می‌دانست خیلی‌ها برای اینکه از عواقب این قحطی درامان بمانند، برای کار و تلاش به شهرهای اطراف می‌روند.

سرانجام دو برادر با موافقت مادر به تبریز می‌روند. آن دو برای گذران زندگی مغازه‌ای کوچک را اجاره می‌کنند و تصمیم می‌گیرند با سرمایه‌ای اندک، درآمد به دست آورند. حسین این فرصت طلایی را غنیمت می‌شمارد و تصمیم می‌گیرد در مدرسه طالبیه تبریز تحصیلات حوزوی را دنبال کند. او در این مدرسه جدیت، فراست و همت ویژه‌ای از خود نشان می‌دهد و در فراگیری دروس سطح حوزه موفقیت‌های تحسین‌برانگیزی دارد. مدتی می‌گذرد، اما دو برادر می‌بینند فقرشان  به‌قدری عمیق است که نمی‌توانند از این راه به زندگی آبرومندانه‌ای ادامه دهند، از این رو به وطن باز می‌گردند.(۳)

 

* جرعه نوش چشمه فقاهت و فضیلت

حاج سیدحسین میرغفاری دایی پدر حسین بود و بسیاری از طلبه‌‌های جوان از روستاهای اطراف برای پرسیدن مسایل دشوار شرعی و دینی نزد او می‌آمدند. حسین وقتی به دهخوارقان بازگشت علاقمند گردید خود را به این محفل برساند و سعی ‌کرد وقتی میرزا محسن با طلاب در باره مسائل گوناگون اعتقادی و فقهی مشغول گفت‌وگوست، نزد آنان باشد و به سخنانشان گوش بدهد. میرزا محسن اشتیاق حسین را به دانش‌اندوزی را که دید، پذیرفت به او درس بدهد، به شرط آنکه به کارهایش در مزرعه و باغ لطمه‌ای وارد نشود.

حسین موفق شد رسایل و مکاسب شیخ انصاری را بیاموزد. برادرش حسن متوجه شد حسین در مواقعی نصف روز کار می‌کند و در نیم دیگر روز به درس و بحث می‌پردازد. بنابراین به وی یادآور ‌شد با این شیوه‌ قادر نخواهیم بود چرخ زندگی را بچرخانیم و لازم است در تمام روز کار کنیم. حسین می‌پذیرد، ولی درس خواندن را رها نمی‌کند و همراه بقچه نانش که به عنوان ناشتایی به مزرعه می‌برد، دو کتاب هم برمی‌دارد و ظهرها که کارگران مشغول استراحت هستند، مشغول مطالعه و بررسی مطالبی می‌شود که میرزا محسن به او آموزش می‌دهد.(۴) خودش در باره این ایام می‌گوید: «در تمام این مدت به خاطر فقر و مخصوصاً فقدان پدر، زیر بار زراعت و کار کردن بودم و درس را اکثراً در مغازه، باغ و منزل در خلال کار، هنگام استراحت و موقع خواب می‌خواندم.»(۵)

تجربه‌های درس میرزا محمدحسن منطقی و سیدمحسن میرغفاری، حسین را سخت شیفته تحصیل علوم دینی کرده بود و همواره در این فکر بود که چگونه می‌تواند مسیر مزبور را دنبال کند. در این ایام مادرش درگذشت و هنوز در سوگ او به سر می‌برد که اندکی بعد خواهرش هم فوت کرد. دیگر تحمل سکوت مرگبار خانه‌ای را که در آن عزیزانش از دست داده بود، نداشت. چند روزی در دهخوارقان ماند و بعد از چهلمین روز درگذشت خواهرش تصمیم گرفت به قم برود.(۶)

 

در محضر مربیان و مدرسان حوزه قم

سال ۱۳۲۵ ش بود که حسین به قم رسید. پنج سالی از سقوط ذلت‌بار رضاخان می‌گذشت. در این ایام حوزه علمیه قم با شور و نشاط افزون‌تری فعالیت‌های علمی و آموزشی خود را از سرگرفته بود. وی ایام جوانی را پشت سر نهاده و به سنین میانسالی گام نهاده و سی ساله شده بود، ولی هیچ زمانی را برای دانش اندوزی دیر نمی‌دانست. او قبلاً نزد استادانش، همت و قدرت فراگیری خود را محک زده و حتی آموخته‌های خویش را به دیگران نیز آموزش داده بود. آیت‌الله سیدعلی میرغفاری گفته است:

«شهید غفاری در جلسات درس فقه و اصول والدم، آیت‌الله سید محسن میرغفاری حضور می‌یافت و خیلی‌وقت‌ها در درک مباحث و دست‌یافتن به نکاتی تازه از استادش جلوتر بود.»(۷)

شهید غفاری مقداری از سطح عالی و خارج فقه و اصول را از محضر آیت‌الله حاج میرزا محمد فیض قمی (۱۳۷۰ـ۱۲۹۳ق) آموخت، سپس به درس خارج آیت‌الله بروجردی(ره) راه یافت. آیات عظام سید محمد حجت کوه‌کمره‌ای، سید احمد خوانساری، سید محمد تقی خوانساری و سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی از دیگر استادان وی در حوزه قم بودند.(۸)

آن شهید در درس مکاسب امام خمینی نیز حاضر شد. برای او حوزه درسی این مربی عالیقدر جاذبه‌ای خاص داشت، زیرا آن مدرس بزرگ علاوه بر تبحر در علوم عقلی و نقلی و پیشرفت‌های معنوی و عرفانی، شاگردانی را تربیت می‌کرد که در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی از شهامت، شجاعت و روحیه ایثارگرانه برخوردار بودند و به همین دلیل موفق گردیدند از حصارهای پولادین اختناق رژیم ستم‌شاهی عبور کنند و بر خرمن تبهکاران رژیم استبدادی پهلوی حریق افکنند.(۹)

شهید غفاری به موازات شرکت در درس‌های خارج فقه و اصول، موفق گردید از محفل پربار علامه طباطبایی در حکمت، منطق و تفسیر قرآن استفاده کند. او در حوزه‌ قم با علمایی چون آیات و حجج اسلام ربانی شیرازی، سید محمود طالقانی، سید محمدصادق لواسانی، ملا علی معصومی همدانی، شهید مطهری، شهید قدوسی، شهید قاضی طباطبایی و نیز شهید مدنی روابط دوستانه‌ای را برقرار کرد.(۱۰)

وی در خلال اقامت در قم، سفری به عتبات عراق داشت و در نجف اشرف نزد آیات عظام سید محمود شاهرودی و سید محسن حکیم در دروس خارج فقه و اصول شاگردی کرد و به قم بازگشت.(۱۱)

 

منزلت علمی و حوزه درسی

شهید غفاری در سال‌های نخستین ورود به قم، موفق به دریافت اجازه اجتهاد از علما و مراجع وقت گردید و همز‌مان با تحصیل، به کار تدریس و پرورش شاگردان شایسته و لایق اهتمام ورزید. در همان دوران در مباحث و علوم قرآنی یادداشت‌هایی را فراهم آورد و به صورت جزوه‌ای تدوین کرد و آن را محور بحث‌های خود قرار داد. از دیگر آثار ارزشمند او حواشی مفصلی است که بر کتاب عروه‌الوثقی نوشته است.

جلسات پربارش در موضوعات اعتقادی، کلامی و فقهی در قم و نیز در مسجد الهادی و خاتم‌الاوصیای تهران استمرار پیدا کرد و در مسجد الهادی تهران، طلاب فاضل ضمن تقویت توان فکری، علمی خویش برای پیکار با ستم تربیت می‌شدند و فضیلت و معنویت را با حماسه و مبارزه توأم می‌ساختند. این محافل برای ایجاد اتحاد و انسجام بین حوزویان و دانشگاهیان بسیار مؤثر و مفید بودند.(۱۲)

آن جنبه از زندگی علمی و ادبی شهید غفاری که تحت‌تأثیر مبارزات سیاسی ایشان قرار گرفته است، توانایی آن شهید در نگارش متون فارسی و عربی است. حواشی وی بر برخی از آثار فقهی مبین آن است که آیت‌الله غفاری در قلمرو قلم از ذوق کافی و اندیشه‌ای ادیبانه برخوردار بوده است. او آثار مخطوط گوناگونی داشته که در هجوم مکرر ساواک به منزلش از بین رفته است.

شهید غفاری در عرصه بیان نیز هنرمندی ویژه‌ای داشت و سخنان جذابش، مخاطبان را به هیجان می‌آورد. در مواعظ و منبرهای جالبش به‌خوبی مقتضیات زمان، نیاز حاضران و عطش فکری جوانان را در نظر داشت. بنابراین، می‌توان گفت او مصداقی از «علمه‌البیان» و نمونه‌ای از «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ » بود.

ایشان از مرکب شعر کمک می‌گرفت تا در سرزمین حکمت و معرفت جلو برود و حقایق معنوی و درس‌آموز را برای مشتاقان معارف ناب بازگو کند. در میان نوشته‌های دوران زندان آیت‌الله غفاری می‌توان قطعاتی زیبا و سروده‌های شیوا یافت. یکی از این نمونه‌ها شعری است که وی به مناسبت فرارسیدن ایام حج سروده است که مسایل اجتماعی و سیاسی، مبارزات و رنج زندان در آن منعکس گردیده است.(۱۳)

 

پیوندی پاک

آیت‌الله حاج میرزا علی مقدس تبریزی، روحانی فاضل و مبارزی بود که محله‌ای با عنوان «اَلدّین وَ الحَیوه» منتشر می‌کرد، این نشریه با تبلیغ و ترویج فرهنگ و معارف اصیل اسلامی و هشدار نسبت به ترویج فرهنگ استکباری در آن شرایط تیره و تاری که رژیم پهلوی سعی در مسخ ارزش‌های دینی را داشت، بسیار آموزنده، مفید و تأثیرگذار بود، به همین دلیل هشت ماه که از انتشارش گذشت، عوامل ساواک آن را تعطیل کردند، اما آیت‌الله مقدس از حرکت ترویجی خود در جهت تنویر افکارعمومی دست برنداشت و کتاب «اسلام در خطر است» را به رشته نگارش درآورد.

شهید غفاری که در ایام تعطیلی درس‌های حوزه و در مناسبت‌های خاصی به زادگاهش می‌رفت و در آذرشهر و دیگر آبادی‌های اطراف آن ضمن ترویج احکام و موازین اسلامی و اخلاقی مردم را علیه حاکمان جور و ناروایی‌ها و منکرات به قیام و پایداری وامی‌داشت، این سعادت را به دست آورد تا با آیت‌الله مقدس آشنا شود و طی جلسات و مباحثه‌هایی به مقام علمی و آگاهی‌های گسترده وی درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پی ببرد. رفته رفته این آشنایی محصولی عاطفی به ارمغان آورد، زیرا آیت‌الله غفاری تصیم گرفت از طریق ازدواج با دختر این عالم مبارز و سختکوش پیوند صمیمانه‌ای را با خانواده آیت‌الله مقدس برقرار کند.(۱۴) این ازدواج مبارک بعدها در مسیر تلاش‌های علمی و مبارزات سیاسی آیت‌الله غفاری نقش حیاتی و تعیین‌کننده‌ای داشت. ثبات قدم و نیز شخصیت این بانو که در بیت فضیلت و ادب اسلامی تربیت یافته است و همراهی او در تمام مراحل با آیت‌الله غفاری از عوامل مهم توفیق‌های فکری، معنوی و مبارزاتی ایشان بود.

 

دولت فقر؟!

آیت‌الله غفاری به دختر میرزا علی مقدس می‌گوید: «من چیزی ندارم که به شما بدهم، خانه‌ای ندارم که تو را در آن جای دهم و لباسی را که داریم باید آن قدر بپوشیم تا دیگر قابل استفاده نباشد، اما امیدوارم آینده داشته باشیم و بتوانیم برای اسلام کاری کنیم.» آن بانو این گونه جواب می‌دهد: «من به آنچه شما رضایت دارید راضی‌ام و حاضرم در جهت مطالعات و مبارزات شما فداکاری کنم.» و به این ترتیب زندگی مشترک آن دو با جهیزیه ساده‌ای که همسرش به همراه آورده بود، در یک زیرزمین محقر استیجاری در یکی از محلات فقیرنشین قم (باغ پنبه) آغاز گردید. یک چرخ خیاطی که از مادر این زن به یادگار مانده بود و چند گلیم فرسوده و مندرس، یک دست رختخواب و مقداری وسایل ابتدایی آشپزخانه مجموعه جهیزیه او را تشکیل می‌داد.

وضع عمومی زندگی شیخ حسین از زمانی که به قم آمد، از نظر اقتصادی پیشرفت قابل ملاحظه‌ای نداشت. در یکی دو سال اول، علاوه بر شهریه ناچیزی که دریافت می‌کرد، مختصری پس‌انداز از دهخوارقان کمک خرج زندگی او بود، اما پس از پایان آن اندوخته ناچیز، تمام درآمدش به همان شهریه‌ای منحصر شد که از حوزه می‌گرفت.

حاصل این ازدواج پنج فرزند بود. مشاهده چهره رنگ پریده همسر و فرزندان، شیخ حسین را سخت آزار می‌داد، اما حاضر نبود برای تأمین زندگی بهتر، دست به اموری بزند که شإن و منزلت او را به عنوان روحانی و عالمی حوزوی تحت‌الشعاع قرار می‌داد.

آیت‌الله غفاری در ایام محرم و صفر که دروس حوزه‌ها تعطیل می‌شدند، برای تبلیغ، ارشاد و آگاه‌سازی مردم به برخی از نواحی آذربایجان غربی می‌رفت و در این زمینه بسیار کوشا و جدی عمل می‌کرد. فعالیت‌های ترویجی او در خوی، ماکو و ارومیه چشمگیر بودند و در ضمن تبیین سیره معصومین و بررسی ابعاد سیاسی ـ ا جتماعی اسلام، به افشای ستم اربابان و خوانین منطقه می‌پرداخت و نسبت به روابط ظالمانه آنان با کشاورزان، زبان به اعتراض می‌گشود.

در همین دوران بود که سه تن از فرزندان خردسال آیت‌الله غفاری به دلیل فقدان امکانات و تهیدستی فوت کردند. همسرش در آن زیرزمین نمور و شرایط تنگدستی وضع ناگواری داشت و کسالتش تشدید گردید و به همین دلیل دیگر نمی‌توانست کارهای خانه را مثل گذشته انجام دهد؛  از این رو، آیت‌الله غفاری بخش مهمی از بار مسئولیت امور خانه را به دوش گرفت و با سعه صدر، عطوفت و رأفت زایدالوصفی در این عرصه به کمک همسرش شتافت.(۱۵)

 

برنتابیدن منکرات

در سال ۱۳۳۶ آیت‌الله غفاری بعد از حدود یازده سال اقامت در قم، به تهران هجرت کرد. ابتدا خانه‌ای در حوالی میدان شاپور (وحدت اسلامی کنونی) اجاره کرد و در مسجد خاتم‌الاوصیای تهران به اقامه نماز جماعت، فعالیت‌های ارشادی و تبلیغی روی آورد. بعد از چندی، یکی از مؤمنان، طبقه‌ای از ساختمان خود را که در مجاور این مسجد بود دراختیار آن شهید قرار داد. آیت‌الله غفاری در این سنگر به امور فرهنگی، اجتماعی و عمرانی توجه داشت و با قبول این مسئولیت منشأ آثار مفید و خدماتی ارزنده گردید.(۱۶) تکمیل ساختمان مسجد مزبور و نیز مسجد شیخ فضل‌الله نوری، همچنین احداث حوزه علمیه مسجد خاتم‌الاوصیاء، رسیدگی به زندگی محرومان در تهران، تبریز و آذرشهر از دیگر برنامه های اوست.

بسیج مردم نمازگزار برای در هم ریختن مجلس عیش و نوش باغ فردی از متمولین همپالگی اسدالله علم به شارق که نهایتاً منجر به بازجوئی از وی گردید، برگ زرین دیگری در تاریخ مبارزات شهید غفاری است(۱۷)

او در سنگر مسجد و محراب به برپایی مجالس بحث و گفت‌وگو در موضوعات فقهی، کلامی و قرآنی پرداخت و از هر فرصتی برای هدایت و ارشاد اقشار مردم، به‌خصوص نسل جوان بهره برد. غالب دانشجویان محل، جوانان روشنفکر و مؤمن و طلاب فاضل از مجالس وعظ و سخنرانی و از محافل آموزشی و تربیتی او استفاده می‌کردند.

 

همگامی با نهضت امام خمینی

عمده‌ترین فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی آیت‌الله غفاری در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ در قالب تبلیغ و ارشاد دینی و آگاه‌سازی مردم در نقاط گوناگون کشور، به‌ویژه در استان‌های آذربایجان شرقی و غربی بود، اما مجاهدت‌های سیاسی این عالم ربانی از سال ۱۳۴۰ و با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در مهر ۱۳۴۱ توسط اسدالله علم و آغاز مبارزه با رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی جلوه دیگری پیدا کرد، در این دوران او با سخنان افشاگرانه‌اش همراه و همگام با نهضت امام خمینی حرکت کرد. در محرم ۱۳۴۲ که مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام امت علیه استبداد و استعمار به نقطه اوج خود رسید، شهید غفاری از پیشقراولان این نبرد بود و مأموران امنیتی شاه،  در شب ۱۲محرم، ۱۵خرداد ۱۳۴۲ او را دستگیر و روانه زندان کردند.

آیت‌الله غفاری با روحیه‌ای قوی و مقاومتی دلیرانه در بازجویی‌ها عملاً عوامل رژیم را در نیل به اهداف پلید خود ناکام ‌گذاشت و بعد از تحمل ۴۰ روز زندان در ۱۹ شهریور ۱۳۴۲ با صدور قرار منع پیگرد به سبب فقدان ادله کافی، از زندان آزاد ‌شد، اما به فعالیت‌های خود در سنگر مسجد خاتم‌الاوصیاء تهران ادامه ‌داد.

بعد از دستگیری امام خمینی و تبعید ایشان به ترکیه به دلیل مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی)، آیت الله غفاری در ۲۸ دی ۱۳۴۳ سخنان پرشور و افشاگرانه‌ای در مسجد خاتم‌الاوصیاء ایراد کرد و دو روز بعد توسط مأموران شهربانی دستگیر و زندانی شد.

در شرایط بعد از سال ۱۳۵۰ که رژیم سفاک پهلوی به‌شدت مخالفان را سرکوب می‌کند و محدودیت شدیدتری برای علما و اندیشمندان متعهد و روشنفکران مؤمن و ملتزم به شریعت به وجود می‌آورد و در همین ارتباط به زندان می‌رود، شکنجه و تبعید می‌شود، آیت‌الله غفاری با فراست و هوشیاری به فعالیت‌ها و مبارزات خود ادامه می‌دهد و به روشنگری و افشاگری می‌پردازد تا  ۳۱ اردیبهشت‌ ۱۳۵۱ که از جانب رئیس ساواک تهران احضار و به ایشان تذکر داده می‌شود.

حساسیت مأموران رژیم پهلوی نسبت به فعالیت‌های انقلابی آیت‌الله غفاری و نقش مهم ایشان در گسترش مبارزات مردم مسلمان تهران باعث شد تا در دوازدهم تیر ۱۳۵۳ بعد از یورش شبانه به منزل وی دستگیر شود و مقداری از اعلامیه‌های امام  و نیز اوراقی حاکی از ارتباط شهید با رهبر نهضت و مبارزان داخل و خارج کشور خمینی از خانه‌اش کشف و ضبط شود.

شهید غفاری حدود چهارماه زندان را تحمل می‌کند، اما بار دیگر در ۵ آبان‌ماه ۱۳۵۲ توسط اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی به موجب رأی صادره دادگاه، وی به هشت ماه حبس محکوم می‌گردد.

آیت الله غفاری در زندان سال ۱۳۵۳ نقش فعالی در مسائل سیاسی و علمی داشت. نهج البلاغه، فقه و تاریخ فقه به برادران زندانی درس می‌داد. شبی نبود که دعای افتتاح را نخواند و در پایان آن از خدا نخواهد که شهادت را نصیبش کند. حتی در شب‌هایی که شلاق می‌خورد، نماز شب را فراموش نمی‌کرد.

از مسائلی که شهید غفاری را در زندان رنج می‌داد روابط ناصحیح عناصر وابسته به منافقین خلق در زندان با مارکسیست‌ها بود. آن مرحوم در برابرشان موضعی ارشادی و هدایت‌گرانه گرفت، ولی عناد آنان و عدم آشنایی با مبانی جهان‌بینی اسلامی و تحت‌تأثیر افکار مارکسیستی بودن این جوان ها باعث گردیده بود تا اعتنایی به سخنان و نصایح آیت‌الله غفاری نکنند.(۱۸)

 

شهادت

سرانجام این مجتهد وارسته و مجاهد خستگی‌ناپذیر در هفتم دی‌ماه سال ۱۳۵۳ تحت شدیدترین شکنجه‌های قرون‌وسطایی در زندان مخوف رژیم منحوس پهلوی به شهادت رسید. خبر شهادت مظلومانه آن عالم زاهد موجی از انزجار و نفرت عمومی را از دستگاه استبداد در میان مردم به وجود آورد. پیکر ایشان  بعد از تشییع باشکوه با حضور علما و طلاب و دیگر اقشار قم، در قبرستان کوچک دارالسلام دفن گردید. در مراسم تشییع و دفن این شهید، عده‌ای دستگیر شدند و طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

موجی که در اثر شهادت آیت‌الله غفاری پدید آمد در سالگرد شهادت ایشان به سال ۱۳۵۴ و نیز در سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نقش‌آفرین گردید، به همین دلیل ساواکی‌ها از مطرح شدن نام ایشان در هراس بودند.  شهادت آن روحانی مبارزه، نقش تعیین‌کننده‌ای در آگاهی مردم داشت و خون او درخت نهضت اسلامی را آبیاری کرد.(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اسوه استقامت، حمید صبری آذرشهری، ج ۲، صص ۷۵۸ـ۷۵۷.

۲ـ مفاخر مذهبی، ج ۱۸، تهران، سوره مهر، صص ۱۹ـ۱۸.

۳ـ دلبستگی در سال‌های سخت، علی‌الله سلیمی، صص ۳۹ و ۵۲.

۴ـ گوشه‌ای از زندگینامه مجاهد شهید آیت‌الله غفاری، سازمان اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان، دی ۱۳۵۸، صص ۳ـ۲.

۵ـ مجله جوانان، ششم دی‌ماه سال ۱۳۶۱، ش ۸۲۷، ص ۲۴.

۶ـ قهرمانان انقلاب، ج ۱۴، صص ۵۹ـ۵۶.

۷ـ گلشن ابرار، گروهی از نویسندگان، ج ۲، ص ۷۵۹.

۸ـ شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، علی ربانی خلخالی، ج ۱، ص ۲۴۵.

۹ـ فرازهای فروزان، رضا آل علی گل، صص ۱۷۸ـ۱۷۷.

۱۰ـ گلشن ابرار، ج ۲، صص ۷۶۰ـ۷۵۹.

۱۱ـ بررسی انقلاب اسلامی ایران، قسمت ۵۷، مجله پیام انقلاب، ۱۷ آذر ۱۳۶۳، ص ۳۹.

۱۲ـ گلشن ابرار، ج ۲، صص ۷۵۸ـ۷۵۷.

۱۳ـ شیوه عاشقی، مجله پیام انقلاب، ۱۳ دی‌ماه ۱۳۶۵، ص ۳۴، تأملی در شعر حوزویان، روزنامه رسالت، ۱۱ خردادماه ۱۳۸۳، ش ۴۷۳۵.

۱۴ـ شهید آیت‌الله غفاری اسوه جهاد و شهادت، مجله پیام انقلاب، ۴ دی‌ماه ۱۳۶۴، ص ۳۳.

۱۵ـ همراه با خاطرات خانه شهید غفاری، پیام زن، ش ۵۹، صص ۴۱ـ۴۰، مجله ارم، بهمن ۱۳۷۶، صص ۷۵ـ۷۴، مجله سروش، ۱۸ دی‌ماه سال ۱۳۵۸، ص ۳۹، روزنامه جمهوری اسلامی، هفتم دیماه سال ۱۳۷۴، ص ۱۲.

۱۶ـ مجله ارم، بهمن ۱۳۷۶، ص ۷۵.

۱۷ـ بوسه بر دار، محمدجواد مرادی‌نیا، صص ۵۹ـ۵۷، دلبستگی در سال‌های سخت، علی‌الله سلیمی، صص ۹۰ـ۸۷، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج ۲۲، ص ۱۰۹.

۱۸ـ گوشه‌ای از زندگی آیت‌الله غفاری، صص ۸ـ۷، مجله ارم، ص ۷۶، گلشن ابرار، ج ۲، ص ۶۳، پاسدار اسلام، ش ۲۷۷، دی ۱۳۷۳، صص ۳۱ـ۳۰.

۱۹ـ شهید آیت‌الله حاج شیخ حسین غفاری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، صص ۲۵ـ۲۴ و نیز صص ۲۴۳ـ۲۴۲، حدیث استقامت محمدمهدی سیفی، روزنامه رسالت، ۷ دی‌ماه ۱۳۸۱.

 

 

 

 

سوتیتر

 

 

۱٫

آن جنبه از زندگی علمی و ادبی شهید غفاری که تحت‌تأثیر مبارزات سیاسی ایشان قرار گرفته است، توانایی آن شهید در نگارش متون فارسی و عربی است. حواشی وی بر برخی از آثار فقهی مبین آن است که آیت‌الله غفاری در قلمرو قلم از ذوق کافی و اندیشه‌ای ادیبانه برخوردار بوده است. او آثار مخطوط گوناگونی داشته که در هجوم مکرر ساواک به منزلش از بین رفته است.

 

 

۲٫

عمده‌ترین فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی آیت‌الله غفاری در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ در قالب تبلیغ و ارشاد دینی و آگاه‌سازی مردم در نقاط گوناگون کشور، به‌ویژه در استان‌های آذربایجان شرقی و غربی بود. علاوه بر آن وی بین سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۰ در منطقه تهران‌نو منشأ فعالیت‌های فرهنگی، تربیتی و آموزشی شایان توجه در قالب آشنا ساختن اهل محل و جوانان با معارف اسلامی و تشیع و ستیز با فساد و منکرات رخ نمود.

 

 

۳٫

در محرم ۱۳۴۲ که مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام امت علیه استبداد و استعمار به نقطه اوج خود رسید، شهید غفاری از پیشقراولان این نبرد بود و مأموران امنیتی شاه،  در شب اول محرم، ۱۵خرداد ۱۳۴۲ او را دستگیر و روانه زندان کردند.

30نوامبر/16

میراث فرهنگی شهید

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ ممانعت مسئولان میراث فرهنگی از دفن شهدای گمنام در میدان تاریخی امیر چخماق یزد به هر بهانه یا دلیلی صورت گرفته باشد از یک جهالت عمیق در عرصه فرهنگ و میراث فرهنگی حکایت می‌کند! هر چند که برخی بر این باورند علل اصلی این مخالفت و ممانعت را باید در عناد بعضی از سیاسیون و مسئولان کشور با فرهنگ جهاد و شهادت جستجو  کرد، عنادی که ریشه در بغض این جماعت نسبت به دین و حکومت دینی دارد و چون شهیدان گمنام و بزرگداشت و تکریم آنان را مقوم نظام دینی و حاکمیت دین بر جامعه می‌دانند، لذا تلاش می‌کنند با ایجاد مشکل و محدودیت در مسیر تداوم یاد و نام شهدا در جامعه، مانع از گسترش اندیشه جهاد و شهادت و تفکر دفاع از دین و حکومت دینی در بین نسل‌های کنونی و آینده شوند و در این مسیر ایجاد مشکل در جریان تدفین شهدای گمنام را به عنوان یک روش در پیش گرفته‌اند.

روزی به بهانه «سوءاستفاده سیاسی» از دفن شهدای گمنام در دانشگاه‌ها ممانعت می‌کنند و روز دیگر به نام حفاظت از میراث فرهنگی و احتمالأ در آینده با عناوین دیگر! هر چند دلایل متعددی صحت این نظریه را تأیید  می‌کند، اما عدم درک درست شهادت و فرهنگ آن معضلی اساسی است که بسیاری از اهالی فرهنگ به آن مبتلایند و شاید یکی از زمینه‌های بروز این نقیصه عدم تبیین وجوه فرهنگی شهید و مقوله شهادت باشد.

۲ـ پرسش از چیستی میراث فرهنگی این پاسخ را در پی خواهد داشت که: کیستی و هویت یک جامعه برآمده از گذشته و امروز اوست، به این معنا که دستاوردها و داشته‌های یک ملت در گذشته، بخشی از هویت و تصویر امروز آن ملت را تشکیل می‌دهد و اگر ملتی از گذشته خود منقطع شود در حقیقت در امروز و آینده خود دچار نقص و کاستی هویتی خواهد شد. بر این اساس داشته‌ها، ذخایر و میراث فرهنگی توسط هر آنچه از گذشته مانده منتقل می‌شود، چه کتب و اسناد مکتوب، چه بقایای گورها و اجساد باستانی و چه آلات و ادوات جنگی و مجسمه‌ها و سکه‌ها و چه سایر موارد! (بدون توجه به حقانیت و یا بطلان فلان سلسله تاریخی یا فلان جنگ باستانی و یا شخصیت مدفون در یک گور باستانی!) به تعبیر قرآن باید گذشته‌ها را با دقت بررسی و مطالعه کرد (قل سیروا فی‌الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلکم) و در واقع میراث فرهنگی محصول مطالعه در احوالات گذشتگان است و کسب تجربه و عبرت‌آموزی از گذشته باعث می‌شود که جامعه‌ای بتواند امروز و آینده خود را کامل‌تر و مطلوب‌تر از گذشته بنا کند.

۳ ـ یکی از بدیهیات هر جامعه دفاع از داشته‌های آن جامعه است و ممکن نیست جامعه و قومی را بتوان یافت (هر چند بدوی و نا آشنا با مدنیت) که نسبت به مقوله دفاع از خود و داشته‌های خود بی‌تفاوت باشد. از سوی دیگر توجه به معنویت (در هر شکل و قالب، اعم از اشکال وحیانی و توحیدی تا نمونه‌های شرک‌آلود و خرافه‌ای) نیز از مقولات مشترک بین تمامی جوامع انسانی است و هیچ جامعه و ملتی را نمی‌توان یافت که به معنویت بی‌توجه بوده و در عرصه آن دستاوردی نداشته باشد و بخش اعظم آنچه از گذشتگان باقی مانده و میراث فرهنگی محسوب می‌شود در این دو عرصه (دفاع و معنویت) قرار دارد. به زبان ساده اگر دستاوردهای دفاعی و معنوی را از تاریخ و میراث فرهنگی بگیریم، تقریباً بخش اعظم آنچه به عنوان میراث فرهنگی می‌شناسیم حذف خواهد شد، زیرا زندگی انسان‌ها در طول تاریخ آمیخته با دو مقوله حفظ امنیت و بهره‌گیری از معنویت بوده است و به همین دلیل است که در تمامی جوامع (به ویژه ملت‌های صاحب تمدن و آگاهی‌های فرهنگی) احترام به قهرمانان مقدس (قهرمانانی که هم در دفاع از جامعه جایگاه رفیعی داشته‌اند و هم در کسب مدارج معنوی به موفقیت دست یافته‌اند) امری رایج و ضروری شمرده می‌شود، هر چند که تعداد چنین شخصیت‌هایی در تاریخ بشری فراوان نبوده است و به دلیل همین کمیابی است که ملل فاقد چنین شخصیت‌هایی به خلق اسطوره‌هایی دست زده‌اند که واجد چنین ویژگی‌هایی باشند (مانند شخصیت ریچارد شیردل قهرمان افسانه‌ای مسیحیان در جنگ‌های صلیبی و جایگاه او در فرهنگ آنگلوساکسون).

البته در قرون معاصر به دلیل تقدس یافتن اندیشه ناسیونالیسم (ملی‌گرایی و قوم‌گرایی) بسیاری از جوامع، مدافعان و جنگ‌آوران خود را به عنوان قهرمانان مقدس مورد تکریم قرار می‌دهند و به عنوان الگو برای جامعه خود معرفی می‌کنند (هر چند که این جنگجویان در برخی موارد متجاوز بوده‌اند و نه مدافع! مانند رفتاری که در آمریکا نسبت به نظامیان کشته شده در جنگ‌های ویتنام یا عراق یا افغانستان صورت گرفته و می‌گیرد) اختصاص تشریفات ویژه جهت تشییع و تدفین این افراد، دفن آنها در بهترین مکان‌ها و تجلیل مداوم و مستمر از آنها در مناسبت‌های گوناگون (اعم از جشن‌ها و مناسبت‌های ملی و…) گوشه‌ای از اقداماتی است که امروزه در همه جای جهان نسبت به قهرمانان ملی و کشته شدگان در جنگ‌ها صورت می‌گیرد و البته در این میان سربازان گمنام جایگاه خاص‌تری نسبت به سایر قهرمانان و مدافعان دارند و عملاً به عنوان نماد استقلال و شرافت کشورها مورد احترام و تجلیل قرار می‌گیرند، تا آنجا که در بسیاری از کشورها میهمانان عالی‌رتبه خارجی در دیدارهای رسمی موظفند با نثار تاج گل به مقبره سربازان گمنام، مراتب احترام خود به کشور میزبان را ابلاغ کنند و این مراسم جزء اساسی اکثر دیدارهای دیپلماتیک میان مقامات کشورها به شمار می‌آید و از این‌روست که مزار سربازان گمنام در عموم کشورها از جمله بهترین، آبرومندترین و مجلل‌ترین نقاط رسمی محسوب می‌شوند.

۴ـ حال براساس آنچه گفته شد رفتار مسئولان میراث فرهنگی در ممانعت از دفن پیکرهای مطهر شهدای گمنام دفاع مقدس در یکی از میادین تاریخی شهر یزد را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ بنا به آنچه در آداب و رسوم دیپلماتیک و رایج در جهان، پیکر سربازان گمنام وطن همانند پرچم کشور مقدس بوده و نماد استقلال و شرافت ملی آن کشور محسوب می‌شود و اقدام جاهلانه فوق مانند ممانعت از نصب پرچم ایران در میدان یاد شده است! بر این اساس آیا اقدام این عده از مدیران میراث فرهنگی و حامیان آنها (برخی مقامات استان یزد) توهین به استقلال و شرافت ایران محسوب نمی‌شود؟ اگر این مدیران مؤمن و انقلابی نیستند بعید است به قواعد رایج در نظام بین‌الملل (که ثمره شعور جهانی بشر است) بی‌اعتقاد باشند (که اگر باشند باید پرسید به چه چیز باور دارند و از کدام دیدگاه پیروی می‌کنند؟ چون در هیچ باور و منطقی اقدام آنها قابل توجیه نیست!) آیا این جسارت آشکار به «پیکر‌های مقدس‌تر از پرچم ملی» مستحق مجازات و تعقیب از جانب مدعی‌العموم نیست؟

به نظر مدیران میراث فرهنگی، جهانیان در صورت شنیدن خبر رفتار فوق چه خواهند گفت؟ آیا باور خواهند کرد در قرن ۲۱ کسانی متولی میراث فرهنگی در ایرانند که بدیهیات رفتار با نمادهای شرافت ملی را نمی‌دانند و از اقتدار خود در مسیر اهانت به این نمادها بهره می‌گیرند؟ اگر مسئولان میراث فرهنگی با هدف جلب‌نظر مقامات یونسکو نسبت به آثار تاریخی یزد مرتکب چنین اقدام موهنی شده‌اند، باید پرسید کدام مقام یونسکو حاضر است چنین اهانتی به سربازان گمنام کشورش روا دارد؟ و اصولاً نظر یونسکو درباره ممانعت از دفن مدافعان گمنام یک کشور در میدان مرکزی یک شهر تاریخی چیست؟ آیا غیر از این است که چنین اهانتی در هیچ‌یک از کشورهای عضو یونسکو رخ نداده و نخواهد داد؟ و آیا سکوت مسئولان عالی قوای سه‌گانه در این‌باره و عدم برخورد قانونی با مرتکبین چنین اهانتی راه را برای تکرار آن هموار نخواهد کرد؟ (همان قصد ممانعت از دفن شهدای گمنام در دانشگاه‌ها را داشته و حتی به تابوت شهدا نیز حمله‌ور شده بودند باعث تکرار این رخداد در استان یزد گردید.)

۵ـ براساس نگرش اسلامی، شهادت اوج معنویت و بندگی است و شهدا به گواهی قرآن «عند ربهم یرزقون»اند. دستیابی بندگان به مقام شهادت، هدف غایی خلقت است و بر همین مبناست که شهدا در اعداد برترین الگوهای معنویت و عبودیت هر عصر و زمان قرار داشته و تمامی نسل‌ها و عصرها به شناخت شهدا و کسب فیض از ارواح مطهر آنها محتاجند و از این رو شهدا برترین میراث فرهنگی بشر در تمام تاریخ به شمار می‌آیند؛ چرا که بشر در طول تاریخ دستاوردی ارزنده تر از شهادت در مسیر رضایت الهی نداشته است! در این دیدگاه مدیران میراث فرهنگی باید با تمام توان به دنبال حفظ و حراست از آثار و بقایای بازمانده از شهدا باشند و برترین موزه‌ها را برای حفاظت از آثار شهدا بنا کرده و آرزومند دفن شهدا در اماکن فرهنگی و تاریخی باشند تا تیمُن و تبرک فرهنگ شهادت برای آیندگان نیز بماند و نسل‌های آتی نیز غنی‌ترین ابعاد فرهنگ دینی و انسانی را در مکتب شهدا بیاموزند چرا که به فرمایش روح خدایی امت «حضرت امام«ره»: مزار شهدا تا ابد زیارتگاه و دارالشفای آزادگان و عاشقان خواهد بود».

اگر قرار باشد که نسل امروز و آینده و بشریت درس دفاع از حق و عدل و دین و شرافت و احساس مسئولیت و تعهد و عمل مفید و خالصانه را بیاموزد، کدام مکتب و معلمی همانند شهادت و شهیدان پیدا خواهند کرد و کدام دستاورد و پدیده فرهنگی آموزگارتر و تأثیرگذارتر از شهادت خواهد بود؟ با هر نگرش و مقیاسی که بنگریم دفن شهدای گمنام در اماکن فرهنگی و تاریخی برترین خدمت به فرهنگ و جامعه و آن اماکن است! چرا که هم ارزشمندی و جایگاه آن اماکن در نظر جامعه افزایش خواهد یافت وآن اماکن به برکت شهدای گمنام مقدس و متبرک خواهند گردید (و این اقدام بهترین روش برای حفاظت از این اماکن خواهد بود چرا که اماکن مقدس و دینی تنها اماکن تاریخی‌اند که با گذشت زمان رونق و آبادی بیشتری می‌گیرند و از خطر تخریب کاملاً در امانند) و هم جامعه هر روز و هر لحظه عالی‌ترین مصادیق فرهنگ را در پیش چشم خواهد داشت و فراموش نخواهد کرد. با این تفاصیل آیا عذرخواهی رسمی مدیران میراث فرهنگی و حامیان آنها از ملت مسلمان ایران به ویژه خانواده‌های شهدا و پیگیری قضایی پرونده توسط مدعی‌العموم، حداقل اقدام ممکن در قبال اهانت روا شده به ساحت منور شهدای گمنام نخواهد بود؟

 

 

سوتیتر

  • روزی به بهانه «سوءاستفاده سیاسی» از دفن شهدای گمنام در دانشگاه‌ها ممانعت می‌کنند و روز دیگر به نام حفاظت از میراث فرهنگی و احتمالأ در آینده با عناوین دیگر! هر چند دلایل متعددی صحت این نظریه را تأیید می‌کند، اما عدم درک درست شهادت و فرهنگ آن معضلی اساسی است که بسیاری از اهالی فرهنگ به آن مبتلایند و شاید یکی از زمینه‌های بروز این نقیصه عدم تبیین وجوه فرهنگی شهید و مقوله شهادت باشد.

 

 

  • بسیاری از جوامع، مدافعان و جنگ‌آوران خود را به عنوان قهرمانان مقدس مورد تکریم قرار می‌دهند و به عنوان الگو برای جامعه خود معرفی می‌کنند (هر چند که این جنگجویان در برخی موارد متجاوز بوده‌اند و نه مدافع! مانند رفتاری که در آمریکا نسبت به نظامیان کشته شده در جنگ‌های ویتنام یا عراق یا افغانستان صورت گرفته و می‌گیرد)
30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمد صالح

ساده‌ترین جرم

اگر خرگوشی را سهواً زیر بگیرید، سروکارتان با محیط‌زیست و جریمه نقدی خواهد بود.

اگر روی دیوار یک خرابه باستانی خط بکشید، میراث فرهنگی چوب در آستین‌تان خواهد کرد.

اگر شیشه خانه مردم را بشکنید، علاوه بر پرداخت خسارت به صاحب‌خانه باید مجازات مربوطه را هم تحمل کنید.

اگر زبانم لال به اسب یک چهره سیاسی جناحی، یابو خطاب کنید تا قیامت رسوای رسانه‌ای و فضای‌مجازی خواهید بود (به شرط آنکه طرف مربوطه شکایت به عدلیه نبرد یا پس از شکایت، برای پز مظلومیت یا انسان‌دوستی رضایت بدهد والا از طرق قانونی بلایی سرتان می‌آید که برای همیشه هر یابویی را «جناب مستطاب رخش» خطاب کنید!)

اگر به مقامات عالیه دولتی عرضی یا عریضه‌ای بنمایید که همچنین بفهمی نفهمی نازک‌تر از گل نباشد به جرم اهانت به مقامات مملکتی به داغ و درفش قانونی محکوم خواهید شد تا آدم شوید و منبعد طرف حساب‌تان را بشناسید و به اندازه‌ای که توان تحمل داغ و درفش قانونی دارید دهانتان را باز کنید.

اگر آب دهان یا بینی‌تان را از سر ناچاری با پرچم بریتانیا بگیرید با شکایت «وزارت امور دیپلماسی و منافع بیگانه» و به اتهام  اقدام بر علیه امنیت ‌ملی و ایجاد خطر برای مصالح عالیه مملکت دهان و بینی مبارک‌تان چنان کاهگل و بتون آرمه خواهد شد که دیگر اقدام به تنفس یادتان برود.

اما اگر در تنها حکومت دینی دنیا (همین مملکت خودمان) به آیین و مذهب رسمی کشور اهانت علنی و مطبوعاتی کنید نه تنها کسی کاری به کارتان ندارد، بلکه اصولاً کسی جرأت «تو» گفتن به شما را هم نخواهد داشت، چون شما از حمایت قانون و عدلیه برخوردارید، درست مثل همان «یارویی» که پارسال در روزنامه حکم الهی قصاص را غیرانسانی خطاب کرد و هیچ مقامی هم جرأت نکرد یقه‌اش را بگیرد! (بعید نیست پس از انتشار این مطلب نگارنده این سطور به اتهام اهانت به یک شهروند محترم و «یارو» خطاب کردن او به مجازات حقه قانونی محکوم شود، چون به هر حال آن «یارو» که «حکم قصاص» نیست تا بتوان بی‌مجازات توهین نثارش کرد!)

حجاب و عفاف

* اگر می‌خواهید که همه به زیبایی اهل و عیال شما پی برده و شما را به خاطر سلیقه آنان تحسین کنند،

* اگر مایلید جمال دختر و همسرتان، به سمع و نظر همگان برسد،

* اگر دوست دارید اهل‌بیت شما از آخرین مدهای البسه فرنگی و امثالهم بهره‌مند شده و از جماعت عقب نمانند،

* و اگر آرزومندید روشنفکر و دوستدار فرهنگ و هنر شناخته شوید حتماً از نمایشگاه‌های «حجاب و عفاف»  وزارت ارشاد دیدن کنید و با یک تیر ۵ نشان را بزنید! هم ۴ هدف بالا را محقق کنید و هم از تفرج صنع و حظ بصر بهره‌مند شوید! فرصت را از دست ندهید که غفلت موجب پشیمانی است!

* توصیه ایمنی:

اگر اهل ناموس و دین و ایمانید و حجاب و عفاف زن و فرزند برایتان مهم است از شعاع چند کیلومتری  نمایشگاه‌های مذکور عبور نکنید!

فواید بی‌حجابی

اگر تا الان نمی‌دانستید، بدانید که دلیل عدم مقابله مسئولان مملکت با گسترش سیل‌آسای بی‌حجابی و بی‌حیایی، فواید کثیره بی‌حجابی است و مقامات مملکت دلشان نمی‌خواهد که کشور و ملت از این فواید بی‌نصیب بمانند و اما برخی از این فواید:

۱ـ رشد اقتصاد ملی: عدم واردات و خرید چادر و چاقچور که هزینه‌های سنگین ارزی دارد و صرفه‌جویی ارز  (آن‌هم در این روزگار وانفسا که قیمت نفت کاهش یافته و پول نفت‌های فروخته‌شده هم به دلیل تحریم به کشور نمی‌رسد!) از جمله فواید بی‌حجابی است. اصولأ ترویج بی‌حجابی هم هزینه خانوار را کاهش می‌دهد و هم هزینه مملکت را! پژوهشگران ثابت کرده‌اند با بی‌حجاب شدن هر زن ایرانی ۱۹ درصد در هزینه‌های  خانوار و ۶/۳ درصد در هزینه‌های ملی صرفه‌جویی شده و در عوض ۲۳ درصد بهره‌وری خالص سرانه افزوده خواهد شد (و به همین دلیل است که بلاد فرنگ اقتصادشان متحول شده و هر روز بهتر از دیروز است!) در واقع رشد اقتصاد ملی یکی از نتایج شیوع بی‌حجابی است!

۲ـ رواج صراحت و بی‌پرده‌گی در جامعه: اصولاً حجاب و پرده‌نشینی ضررها و زیان‌های بی‌شماری دارد که یکی از آنها فراوانی «پرده» در جامعه خواهد بود. حال آنکه جامعه برای وصول به ترقی باید به جای پرده‌پوشی به «بی‌پردگی» روی بیاورد! مگر نشنیده‌اید کسانی که می‌خواهند صادقانه و باصراحت حرف بزنند می‌گویند: «بی‌پرده عرض می‌کنم!»

۳ـ توسعه صنعت و پیشرفت فناوری و تعمیق علوم و فنون: اگر هنوز ارتباط میان توسعه بی‌حجابی و موارد فوق را درک نکرده‌اید، چرا ما خودمان را خسته کنیم و برای شمایی که متوجه امور نیستید، توضیح واضحات  بدهیم؟

۴ـ ایجاد اشتغال و کاهش نیاز به سرگرمی: تصور کنید بی‌حجابی در مملکت به صورت کامل رایج و شایع شود! آن وقت بسیاری از جوانان بیکار، صبح تا شب در کوی و برزن مشغول بهره‌برداری از «وفور نعمت» شده و سرشان آنقدر گرم می‌شود که دیگر نه نیازی به اشتغال حس می‌کنند و نه پی سرگرمی دیگری می‌روند (و همین امر کلی از دردسرها و مشکلات مسئولان ارجمند را کاهش می‌دهد!) و عملاً خیابان‌ها صحنه سرگرمی عمومی خواهد شد.

۵ـ حل مشکل هسته‌ای: اگر دقت کرده باشید خانم اشتون و سایر خانم‌های حاضر در مذاکرات هسته‌ای بی‌حجابند، اما در تیم مذاکره‌کننده ایرانی حتی یک خانم هم وجود ندارد! باور کنید گیر کار همین‌جاست! چرا که کبوتر با کبوتر، غاز با غاز، شود همجنس با همجنس دمساز! اگر به تیم مذاکره‌کننده ایرانی هم دو سه نفری خانم بی‌حجاب اضافه شود قطعاً به دو ساعت نکشیده مشکل حل شده و پرونده هسته‌ای به خوبی و خوشی بسته خواهد شد و خانم‌های مذاکره‌کننده، کلی فرصت پیدا می‌کنند تا درباره قیمت فلان کرم و پودر آرایشی، جنس رنگ موی یکدیگر، کیفیت کار آرایشگر اختصاصی و ستم‌های فامیل شوهر بحث و تبادل‌‌نظر کنند!

۶ـ جلوگیری از تخریب محیط‌زیست و نابودی جنگل‌ها، افزایش بارندگی و مقابله با خشکسالی، توسعه آبخیزداری و شبکه آبیاری تحت فشار، اصلاح نباتات و کاهش مصرف سم و بذر و کود شیمیایی و…: به نظر شما اگر بی‌حجابی این همه خاصیت و دستاورد نداشته باشد به چه دلیل مسئولان اینقدر بی‌خیال نشسته‌اند که بی‌حجابی همین‌جور زیاد و زیادتر شود و آنها مثل آدم‌های بی‌مسئولیت ساکت و تماشاچی باقی بمانند؟ خیر اشتباه می‌کنید! موارد فوق تنها گوشه‌ای از ثمرات کشف حجاب عمومی و توسعه بی‌حجابی در مملکت است!

30نوامبر/16

درنگی در دستور رهبر معظم انقلاب برای مبارزه با فساد

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

فساد اقتصادی که به شکل «رشوه»، «اختلاس» و «تقلب» و یا در قالب‌های دیگر بروز می‌کند، گریبانگیر بسیاری از کشورهای دنیاست و تفاوتی هم بین کشورهای آسیایی و اروپایی وجود ندارد. به این آمار توجه کنید:

۱ـ زیمبابوه: در یک پروژه مخابراتی حدود ۷ میلیون دلار رشوه پرداخت شده است.

۲ـ کره جنوبی: ۳۰۰ هزار دلار رشوه در ارتباط با خرید هواپیما.

۳ـ آلمان: ۲.۲ میلیارد مارک رشوه برای ساخت ترمینال شماره ۲ فرانکفورت.

۴ـ بلژیک: ۱.۹ میلیون دلار پرداخت رشوه به مقامات عالی‌رتبه.

گزارش‌ها نشان می‌دهند که از نظر شاخص فساد، کمترین عدد مربوط به کشور دانمارک با عدد یک و بیشترین آن مربوط به سومالی با عدد ۱۷۹ است و متأسفانه ایران  عدد ۱۳۱ را نشان می‌دهد.(۱)

پدیده فساد می‌تواند تمام بخش‌های اقتصادی و به تعبیر دقیق‌تر تمام بخش‌های یک نظام سیاسی را هدف قرار دهد. از نظر اقتصادی در رشد اقتصادی و تولید اختلال ایحاد می‌کند و از نظر اجتماعی بی‌اعتمادی بین مردم رواج می‌یابد.

جمهوری اسلامی ایران که خود باید پرچمدار عدالت اقتصادی و اخلاق اجتماعی باشد، در زمینه دفع و رفع فساد کار شایسته‌ای انجام نداده است تا جایی که مقام معظم رهبری در پاسخ به معاون اول رئیس‌جمهور مرقوم فرموده‌اند: «نقش و اهتمام دستگاه‌های مختلف برای مبارزه با فساد تحسین‌آمیز است، لیکن این سمینارها و امثال آنها چه معجزه‌ای می‌کند؟ مگر برای مسئولان سه قوه وضعیت فعلی مشخص نیست؟ باید با توجه به شرایط جامعه و همفکری مسئولان، اقدامات لازم برای مبارزه با فساد صورت گیرد، چرا اقدام قاطع انجام نمی‌شود که نتیجه را مردم به صورت ملموس مشاهده کنند؟ توقع من این است چه با این سمینار و چه بدون آن، تصمیم‌ها را بدون هرگونه ملاحظه‌ای برای مبارزه با فساد انجام دهند.»

این نوشتار به واکاوی این دستور  می‌پردازد.

به نظر می‌رسد تمام راهکارهای مبارزه با فساد به سه عنوان ختم می‌شوند: فرهنگی، مدیریتی و قضایی. اگر هر سه راهکار با هم اجرا شوند و فقط به یک بخش پرداخته نشود، نتیجه آن کاهش فساد و بهبود رتبه جهانی ایران در رفع فساد خواهد بود. آمارها نشان می‌دهند که در سال‌های اخیر این رتبه بدتر شده است.(۲)

اینکه در ابتدای فرمایش رهبری آمده کارهای تحسین‌آمیزی صورت گرفته و در پایان می‌فرمایند چرا مبارزه قاطع صورت نگرفته، تناقض در گفتار نیست. آنچه انجام شده و تحسین‌برانگیز است، توجه به یک نوع برخورد بوده و آنچه انجام نشده، نوع دیگر مبارزه بوده است.

آنچه بیشتر در این سال‌ها اتفاق افتاده است کارهای فرهنگی اعم از همایش، سخنرانی، چاپ مقالات و کار رسانه‌ای بوده، اما در بخش‌های دیگر ضعیف عمل شده است. اینکه فرموده‌اند با همایش یا بدون همایش، گویای آن است که از نظر همایش ما به نقطه اشباع رسیده‌ایم و بدون آن هم مبارزه با فساد می‌تواند تحقق پیدا کند، اما در بخش ساختار مدیریتی و قضایی کار شایسته‌ای انجام نشده است. البته برخورد قضایی هم مادام که زیرساخت‌های مدیریتی مبارزه ایجاد نشود، حالت مسکن را دارد. اینکه هر سال از بین انبوه مفسدین اقتصادی و اداری عد‌ه‌ای محدود محاکمه و مجازات شوند خوب است، ولی روش کارآمدی نیست که اگر می‌بود شاخص‌های مبارزه با فساد بهبود و آمار فساد کاهش می‌یافت.

هنگامی که رسانه‌ها در باره یک فساد اقتصادی اطلاع‌رسانی می‌کنند، هنوز پرونده به انجام نرسیده که متهم دیگری رسانه‌ای می‌شود و این نشان می‌دهد که بستر شیوع فساد از لحاظ ساختاری وجود دارد و قبل از آنکه مجرمی از زندان مرخص شود و یا به سزای اعمال خود برسد، شخص دیگری به محکمه می‌رود و این دور باطل ادامه دارد.

اینکه رهبری فرمودند اقدام قاطع انجام گیرد، فقط ناظر به بخش قضایی نیست که اگر می‌بود از هماهنگی بین سه قوه سخن نمی‌گفتند و روی سخن فقط با دستگاه قضایی بود. باید قوه مقننه و قوه مجریه قبل از رسیدن به قوه قضائیه اقدامات پیشگیرانه‌ای را انجام دهند.

برخی از کارشناسان معتقدند قوانین فعلی به گونه‌ای است که حتی در چهارچوب قانون و فقط با زیرکی و آگاهی و استفاده از رانت‌های اطلاعاتی می‌توان راه صد ساله را یک‌شبه پیمود و سود کلانی را به دست آورد. برای نمونه نوسانات در قیمت ارز، قوانین بخش زمین و مسکن و قوانین تجارت خود به خود می‌توانند افراد را به ثروت‌های کلان بادآورده برسانند. دولتی بودن بخش مهمی از اقتصاد منجر به حیف و میل منابع کشور می‌شود، چون وقتی صاحب اقتصاد مردم نباشند، دولت، دلسوزی برای نظارت ندارد.

قوه قضائیه باید حلقه آخر این مبارزه باشد. اگر در بخش قانون‌گذاری و اجرایی راه‌های فساد بسته باشد، نوبت به قوه قضائیه نمی‌رسد، اما اگر نوبت به قضا رسید، قضات متفاوتی باید امر قضاوت در این پرونده‌ها را به عهده بگیرند. اقدامات شایسته در بخش قوه مقننه و مجریه کشور می‌تواند بخشی از نظر مقام معظم رهبری را تأمین نماید.

 

الف) قوه مقننه

۱ـ تصویب قوانین مربوط به فساد اداری ـ اقتصادی

۲ـ تحقیق و تفحص در باره سازمان‌هایی که از عدد مشخصی به بالا گردش مالی دارند.

۳ـ تصویب قوانینی مبتنی بر عدم به‌کارگیری وابستگان مسئولین ارشد نظام در کارهای اقتصادی با حجم بالای مالی که عدد آن را قوه مقننه مشخص می‌نماید.

برای این راهکار خوب است به فرمایش امام علی«ع» توجه کنیم که فرمود: «همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ ‌کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن و به گونه‌ای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند.»(۳)

۴ـ تضمین امنیت رسانه‌ها در جهت گزارش فسادهای اداری و اقتصادی با رعایت ضوابط و حقوق شهروندان

 

ب) قوه مجریه

۱ـ ایجاد دستگاهی مستقل و دائمی برای مبارزه با فساد اداری و اقتصادی با مشخص کردن جایگاه حقوقی آن.

۲ـ ابزارهای تشویقی برای کارمندان و عموم مردم برای ارسال اطلاعات مربوط به فساد اداری و اقتصادی.

۳ـ از بین بردن زمینه سوءاستفاده سیاسی از دستگاه‌های اقتصادی و اداری که متأسفانه در هنگام انتخابات این نقص به‌خوبی در کشور ما مشاهده می‌شود.

۴ـ ایجاد دستگاه‌های نظارت و بازرسی

شایسته است این نوشتار را با گوشه‌ای از اقدامات امام علی«ع» در زمینه نظارت و بازرسی به پایان برسانیم و با تأسی به آن امام بزرگوار و منویات مقام رهبری به رفع فساد اقتصادی جامه عمل بپوشانیم.

امام علی«ع» در نامه‌ای به یکی از والیان خود از او درخواست می‌کنند تا صورت وضعیت مالی خود را ارسال کند. آن حضرت پس از حمد و درود بر پیامبر«ص» می‌نویسند: «از تو خبری رسیده که اگر چنان کرده باشی پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی و در امانت خود خیانت کرده‌ای. به من خبر رسیده که کشت زمین‌ها را برداشته و آنچه را می‌توانستی گرفته و آنچه دراختیار داشتی به خیانت خورده‌ای، پس هر چه زودتر حساب اموال خود را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت‌تر است.(۴)

ایشان علاوه بر آنکه راه را برای ثروت‌های بادآورده ثروتمندان می‌بندند، مواظبت و نظارت دارند که عوامل اجرایی با آنان آمد و شد نداشته باشند؛ لذا در نامه‌ای به عثمان بن حنیف می‌نویسند: «ای پسر حنیف! به من گزارش داده‌اند که مردی از سرمایه‌داران بصره تو را به میهمانی خویش فراخوانده و تو به‌سرعت به سوی او شتافته‌ای.(۵)

ایشان علاوه بر نظارت بر بخش دولتی، بخش خصوصی را هم زیرنظر داشتند تا نشان دهند افزون بر فساد اداری، فساد اقتصادی هم برای ایشان اهمیت زیادی دارد، لذا نمایندگانی را برای نظارت بر بازارها منصوب و دستورالعملی را برای استانداران ارسال کردند تا بازار را کنترل کنند.(۶) در همین راستا، برای نظارت بر کارکرد اقتصادی و تجاری بازاریان، ابن عباس را به عنوان قاضی و ناظر بر بر بصره گسیل داشتند.(۷)

البته کار نظارتی به ظاهر ماهیت قضایی هم دارد، ولی چون وزارت دادگستری در کشور ما زیرنظر قوه مجریه است، این کار ماهیت اجرایی هم پیدا می‌کند. امید است سه قوه مسئول در کشور نویدبخش خبرهای خوشی باشند که مقام معظم رهبری در دستور خود تحت عنوان راهکاری ملموس به آن اشاره فرمودند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- Vist.ir/article/29948.

۲- fa.wlkipedia.org/wiki/شاخص احساس فساد

۳ـ نهج‌البلاغه، نامه ۷۲.

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۰.

۵ـ‌ همان، نامه ۴۵.

۶ـ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۹.

۷ـ نظام الحکم فی‌الشریعه و التاریخ اسلامی، ج۲، ص ۱۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

جمهوری اسلامی ایران که خود باید پرچمدار عدالت اقتصادی و اخلاق اجتماعی باشد، در زمینه دفع و رفع فساد کار شایسته‌ای انجام نداده است تا جایی که مقام معظم رهبری در پاسخ به معاون اول رئیس‌جمهور مرقوم فرموده‌اند: «نقش و اهتمام دستگاه‌های مختلف برای مبارزه با فساد تحسین‌آمیز است، لیکن این سمینارها و امثال آنها چه معجزه‌ای می‌کند؟ مگر برای مسئولان سه قوه وضعیت فعلی مشخص نیست؟

 

۲٫

برای این راهکار خوب است به فرمایش امام علی«ع» توجه کنیم که فرمود: «همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ ‌کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن و به گونه‌ای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند.»

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

شرابی ناب

دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را

نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را

 

کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را

که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را

 

من امشب حاجی این قبله این قبله‌نما هستم

من امشب بندۀ مولای سر من رئا هستم

 

درون سینه‌ام انگار شور دیگری دارم

به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم

 

به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم

شرابی ناب از انگورهای عسگری دارم

من امشب عشق را تکرار در تکرار می‌خوانم

حسن جانم، حسن جانم، حسن جانم، حسن جانم

 

وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که…

…رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که…

 

…تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که…

…خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که…

 

…همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد

و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد

 

نگاهت چون مسیحایی‌ست که بر مرده‌ها جان است

که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است

 

و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است

بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است

 

تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی

صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟

 

رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید

حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید

 

گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید

دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید

 

اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد

کسی چون عسگری را هم گدای سامرا دارد

 

می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی

هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی

 

ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی

برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی

 

میان پرده اسرار خدا را بی‌صدا گفتی

برای شیعیانت «افضل الاعمال» را گفتی

 

تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست

زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست

 

به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست

یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست

 

دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان

دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان

 

اجازه می‌دهی امشب تو را ابن‌الرضا گویم

صفای مرقد شش گوشه‌ات را کربلا گویم

 

غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم

برایت قصه‌ی یک مادر و یک کوچه را گویم

 

از آن ابری زیر ظلمتش پوشاند ماهش را

از آن مادر که در آن کوچه‌ها گم کرد راهش را

«محمد بیابانی»

 

 

 

مهر خواهری

سلام بر تو که اسطوره‌ی حجاب شدی

جواب‌های سؤالات بی‌جواب شدی

 

سلام بر تو که در آسمان علم و ادب

شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی

 

به خاک کشور ایران دو نور تابان شد

رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی

 

برای یاری دین و امام عصر خودت

شبیه عمه‌ی خود پای در رکاب شدی

 

ز بس که دست کریمت گره‌گشایی کرد

برای نام کریمه، تو انتخاب شدی

 

برای شأن تو این واژه تا ابد کافی‌ست

رضا حسین شد و زینبش حساب شدی

 

خدا کند بنویسی مرا به نوکری‌ات

تو دختری، ولی عالم فدای مادری‌ات

 

نگاه مرحمتی کن به این گدا بی‌بی

بده به حق رضا حاجت مرا بی‌بی

 

میان صحن تو جارو به دست می‌گیرد

برای خادمی‌ات صاحب عصا بی‌بی

 

قسم به جان خودم جبرئیل می‌میرد

اگر که پر نزند دور این سرا بی‌بی

 

پی زیارت زهرا به قم سفر نکنم

بگو کجا بروم من، بگو کجا بی‌بی

 

مراجع و علما حلقه دور تو بستند

برای اینکه تویی باب علم‌ها بی‌بی

 

غمی نمانده برای اهالی ایران

دمشق ما تویی و کربلا رضا بی‌بی

 

غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود

تو از دیار خود افتاده‌ای جدا بی‌بی

 

تو آمدی که انیس دل رضا بشوی

تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی

 

مرا خدات نوشته برای نوکری‌ات

برای بال زدن در هوای زائری‌ات

 

از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند

رضا همیشه بنازد به مهر خواهری‌ات

 

تو آمدی که سپاه برادرت باشی

رواست اینکه بنازد به این دلاوری‌ات

 

زبس مقام تو بالاست آفریننده‌ات

نیافت هیچ کسی را برای همسری‌ات

 

گل همیشه بهار امام هفتم ما

دلم شکسته برای خزان پرپری‌ات

 

اگرچه درد فراق آتش است و می‌سوزد

ولی نسوخت تمام دل کبوتری‌ات

 

مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر

نرفت دست پلیدی به سمت روسری‌ات

 

ولی امان ز دل کوثر امام حسین

ز پنجه‌ها و سر دختر امام حسین

«مهدی نظری»

 

به یاد حضرت روح‌الله

شب آخرین خبر بود، خورشید مبتدا شد

تشویش سایه‌ها را تقدیرِ انزوا شد

 

دریا نمی‌خروشید، صبر سپیده سر رفت

شب بی‌ستاره می سوخت، بابی به صبح واشد

 

خواب ستاره‌ها را تعبیر صبح کردند

صبحی که ابتدا بود، صبحی که انتها شد

 

مردان دورمانده دستی به هم رساندند

در خویش خفتگان را برخاستن عصا شد

 

گفتند: زودهنگام، گفتند: بی‌سرانجام

گفتند: غیر ممکن، گفتند، منتها شد

 

خاکی که بر دو کتفش ابلیس بوسه می‌زد

در خویش زیر و رو گشت، آیینه‌ی خدا شد

 

تقدیر سایه‌ها بود در دخمه‌ها خزیدن

شب آخرین مفر بود، خورشید مقتدا شد

 

شاه و وزیر دزدان آغاز داستان بود

جمهوری شهیدان پایان ماجرا شد

 

سوی ستاره پیداست، سکّان هنوز برجاست

بر عرشه ایستاده است پیری که ناخدا شد

 

ای کاش بار دیگر این جاده باز می‌شد

آن‌سان که پیش از این بود، آن‌سان که با شما شد

ای کاش بار دیگر «یا مرگ یا خمینی»

تا باز می‌سرودیم: شب رفت و روشنا شد

 

ای کاش بار دیگر آن مشت‌ها بیایند

تا جغدها نگویند این صبح هم فنا شد

«امید مهدی نژاد»

 

 

مسیح عصر

روزگاری دیو بر ما میر بود

دست و پاها در غل و زنجیر بود

 

کشور ما مهد استعمار پیر

پیکر حق باوران بر دار و تیر

 

اهل ایمان را سکوتی مرگبار

بر بدن‌ها جای زخم بی‌شمار

 

عده‌ای را بند و زندان بود جای

حق‌پرستان را فقط حق رهنمای

 

ربنا الله بود بر لب‌هایشان

ذکر و قران و دعا شب‌هایشان

 

در دعا و رکوع و در سجود

ذکر آنان جاء‌نصرالله بود

 

زینت لبها گل تکبیر بود

روح در تبعید و همچون شیر بود

 

شیر شیر است ار چه در زنجیر و بند

میر میر است ار چه باشد در کمند

 

استقامت میوه‌ای دارد عجیب

فتح و پیروزی شده ما را نصیب

 

غرش تکبیر کرده سرنگون

کاخ استعمار و استکبار دون

 

اهرمن دندان به دندان می‌فشرد

نرم نرمک گوئیا جان می‌سپرد

 

نغمه تکبیر و گلبانگ شهید

پرده تاریک شب را می‌درید

 

جمله ترکش‌ها تهی از تیر شد

توپ و تانک و تیر بی‌تأثیر شد

 

کم‌کم آن فریادهای پر طنین

گشت چون طوفان سرخ و آتشین

 

لرزه بر اندام اهریمن فتاد

رخنه در آن وادی ایمن فتاد

 

ظلم بود و جهل و پستی و فساد

علم و دین گردید بازارش کساد

 

اهرمن از ظلم خود دلشاد بود

سلطه و غارتگری آزاد بود

 

فتنه و ظلم و فساد و بردگی

محو دین بُد غایت آزادگی

 

خائنان بر مرکب شاهی سوار

تا برآرند از بساط دین دمار

 

ناگهان با لطف خلاق جلیل

شد عیان سیمای زیبای خلیل

 

بت‌شکن آمد به دستانش تبر

سرنگون بنمود بتها سر به سر

 

جمله را شور حسینی درگرفت

نهضت سرخ خمینی فرگرفت

 

جملگی با وحدت و شور تمام

پیروی کردند از حکم امام

 

رهبر آزاده روشن ضمیر

راهی ایران شده مانند شیر

 

وارث علم پیمبر آمده

ناخدای عشق رهبر آمده

 

صبح صادق ظلمت شب را شکست

رشته‌های دام اهریمن گسست

 

دیو شد ناچار و از میدان گریخت

آبروی ظلم و استکبار ریخت

 

خون ملت در رگش آمد به جوش

گشت چون آتشفشان پر خروش

 

سیل‌آسا ریشه تزویر کند

صولت اهریمنان را شیر کند

 

نغمه جاء‌الحق از هر سو بلند

گشت باطل مضمحل بی‌چون و چند

 

دیو رفت و  محو استکبار شد

امت از خواب گران بیدار شد

 

جای دیو آمد فرشته بی‌درنگ

پاک کرد از چهره خامان نام ننگ

 

گفت آزادی و استقلال ما

هست از والاترین آمال ما

 

رأی ما جمهوری اسلامی است

ملت ما دین خود را حامی است

 

مأمن دشمن نگردد این وطن

ما کجا و دوستی با اهرمن

 

شرع و قرآن است ما را رهنمون

ما ز جان خویش بگذشتیم و خون

 

ما برای بذل جان آماده‌ایم

پای در راه حسین بنهاده‌ایم

 

این شعار ناب خیل ملت است

دور از ما بردگی و ذلت است

 

غیرت و آزادمردی راه ماست

لطف یزدان دائماً همراه ماست

 

روح حق همچون مسیح اعجاز کرد

شاهراه علم و دین را باز کرد

 

دست حق چون بود او را دستگیر

اهرمن شد با عنایاتش اسیر

 

با یداللهی که او را یار شد

دور نابودی استکبار شد

 

خضر ره در کوره‌راه ظلمت اوست

رهنمای بی‌بدیل امت اوست

 

گرچه موسی نیست، در دستش عصاست

گرچه عیسی نیست، او روح خداست

 

فاش گویم او مسیح عصر بود

او به حق تفسیر فتح و نصر بود

 

باصلابت با بصیرت با شعور

چشم‌های فتنه را بنمود کور

 

گفته‌هایش پرتوی از وحی بود

نکته‌هایش جمله امر و نهی بود

 

روح ایمان و جهاد و دین و دید

در تن ما با کلام خود دمید

 

همچنان ‌که کرده دفع ظلم و شر

بهر حفظ دین حق بسته کمر

 

الغرض در سالگرد انقلاب

گرچه خالی هست جای آنجناب

 

لیک راهش استوار و ماندنی‌ست

داستان انقلابش خواندنی‌ست

 

جانشینش در مرام و در کلام

می‌گذارد پای خود جای امام

 

حفظ نهضت با تمام مشکلات

هست از واجب‌ترین واجبات

 

وحدت و بیداری و حفظ نظام

هست مبنای وصایای امام

 

بلبل طبع «فغانی» نغمه‌خوان

گشته در ایام فجر جاودان

 

از دل و جان می‌سراید این سرود

بر امام و بر شهیدانش درود

«دکتر احمد فغانی»

 

یا ایهاالعزیزتر!

یا ایهاالعزیزتر از یوسف عکس تو را به چاه می‌اندازند
دجال های شعبده عکس‌ات را این روزها سیاه می‌اندازند


اما تو در سرادق معراجی، تاجی، به فرق عالمیان، تاجی
جادوگران وسوسه و تلبیس خرگوش در کلاه می‌اندازند


عفریت‌های شعبده و مستی صف می‌کشند پشت سر پاریس
حواریون بولهبی دارند خود را به اشتباه می‌اندازند


اصحاب نهروان و جمل امروز سر کرده‌اند جنگ صلیبی را
روزی به زور هلهله و تزویر اصحاب فتنه راه می‌اندازند


با فکر خام خویش بنا کردند بوکوحرام و داعش و طالب را
با نفت مفتی ملک عبدالله آتش به قبله‌گاه می‌اندازند


مردان عشق و معجزه ما هستیم مردان اربعین و امین الله
آنان به مکر و حیله هر از گاهی تیری بر این سپاه می‌اندازند


یا ایهاالعزیزتر از یوسف یا آخرین امید بشر برگرد
در غرب و شرق این همه دلتنگان رویی به مهر و ماه می‌اندازند

(علیرضا قزوه)

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای بعد از انقلاب

 

نگاهی به تاریخ سینمای ایران / قسمت ۱۱

دکتر عبدالحمید انصاری

الف) ادامه فیلم‌های سال ۶۴:

سال ۶۴ جمعاً ۴۶ فیلم ساخته شد که در آن سال‌ها رقم قابل‌توجهی محسوب می‌شد. در قسمت ۹ و ۱۰ بخش‌هایی از فیلم‌های سال ۶۴ تحلیل شد و حالا باقیمانده فیلم‌های آن سال:

ـ ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی

 

۳۹ ـ بهار: کارگردان؛ ابوالفضل جلیلی موحدی، بازیگران؛ هدایت‌الله نویدی، مهدی اسدی، فاطمه نقدی. محصول؛ شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

داستان فیلم مربوط به اشغال و آزادسازی شهر بستان و تلفیق آن با مسائل عاطفی کودکان جنگ و مهاجرت آنان به نقاط شمالی کشور.

 

۴۰ـ زنگ‌ها: کارگردان؛ محمدرضا خردمند، بازیگران؛ محمد کاسبی، اسماعیل سلطانیان، رضا چراغی، منصوره فارسی.

قصه فیلم بیانگر قتل‌های سریالی و نسبتاً هوشمندانه است که پلیس و روزنامه‌ها را درگیر نموده و موجب سوءظن به همگان می‌شود. فیلمنامه جذاب ولی مبهم است، ولی به هر حال مخاطب را جذب می‌کند. هنرمند کارگردان توانمند، صاحب سبک و مسلطی است که هر چند پر کار نیست اما تمام فیلم‌هایش سرشار از احترام به شعور مخاطب و تعهد اجتماعی است. او هیچ‌گاه برای جلب‌نظر مخاطب اثر سخیف و نازل عرضه ننموده است، اما متأسفانه کمتر مورد توجه ارگان‌هایی که بودجه فرهنگی دارند قرار گرفته و از این منظر حق وی ادا نشده است که لازم است جبران شود.

 

۴۱ـ گردباد: کارگردان؛ کامران قدکچیان، نویسنده فیلمنامه؛ علیرضا داوودنژاد. بازیگران: فرامرز قریبیان، ایرج راد، محمد مطیع، ثریا حکمت، جمشید مشایخی.

مربوط به تسلط امریکاییان در دوران پهلوی دوم بر ایران و جنایات آنان با همکاری سازمان امنیتی پهلوی (ساواک) است. فیلم دارای فیلمنامه منسجمی است و مانند سایر آثار علیرضا داوودنژاد جذابیت و فراز و فرودهای پرکششی دارد که تماشاگر را به دنبال خود می‌کشد، اما برخلاف بسیاری از آثار او این فیلم پیام ارزشمندی هم دارد و آن تصویر کشیدن دخالت‌های آمریکا در دوران سلطنت پهلوی دوم در کشور ماست که این دخالت حتی به جنایات غیرانسانی هم منجر می‌شود. کارگردانی فیلم نیز خوب و قابل قبول است و بازیگران آن هم به خوبی از عهده ایفای نقش خود برآمده‌اند.

 

۴۲ـ عاشق کوچک: کارگردان؛ فرخ انصاری، بازیگران؛ پروین اشکانی، جمال اجلالی، علی زرینی، فرخ انصاری. محصول دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

داستان فیلم به دخالت‌های روسیه تزاری در کشور ما و انقلاب و نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک‌خان برمی‌گردد که فداکاری‌های مردم عادی آن را تکمیل می‌کند.

 

۴۳ـ آن سوی مه: کارگردان؛ منوچهر عسگری نسب. بازیگران؛ ایرج طهماسب، علیرضا شجاع‌نوری، سارا نجفی، میترا قمصری، محمدرضا صفوی، محمدعلی نجفی، محصول بنیاد سینمایی فارابی. فیلمنامه؛ سیدمحمد بهشتی.

داستان فیلم حکایت صدور حکم فرمانداری یکی از شهرهای شمال کشور برای شخصی است که عده‌ای به دلایل نامعلوم درصدد ترور وی هستند، اما به اشتباه دیگری را به قتل می‌رسانند.

 

۴۴ـ جاده های سرد: کارگردان؛ مسعود جعفری جوزانی، بازیگران؛ علی نصیریان، اسماعیل محمدی، حمید جبلی، معصومه تقی‌پور، فرزانه نشاط‌خواه. محصول بنیاد سینمایی فارابی.

قصه فیلم درباره دست و پنجه نرم کردن اهالی فقیر یک روستا با زمستان سخت و سرد و ایثار و گذشت معلم روستا و دو تن از جوانان غیور آن نواحی است. فیلم سالمی است و بدآموزی‌های معمول فیلم‌های فارسی آن دوران را ندارد.

مسعود جعفری جوزانی کارگردان کم‌کار ولی گزیده‌کاری است که سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی قابل اعتنایی در کارنامه‌اش به چشم می‌خورد. آخرین سریال وی «در چشم باد» می‌باشد که تاریخ ایران از زمان حکومت رضاخان تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان را مرور می‌کند.

 

۴۵ـ طغیان: کارگردان؛ مرحوم جهانگیر جهانگیری، بازیگران؛ فیروز (ستار هریس)، حسین کسبیان، مرحوم رضاکرم رضایی، زهره امیری، رعنا صفوی، مرحوم نعمت‌الله گرجی، شیرین گلکار.

داستان فیلم تلفیقی مردم‌پسند از مسائل اجتماعی عاطفی و وقایع دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تقابل دو نسل قدیمی منفعت‌طلب و جوانان پاکباخته این سرزمین را به تصویر می‌کشد.

مرحوم جهانگیری از سینماگران قبل از انقلاب است که به دنبال وقوع انقلاب اسلامی همه توان خود را برای انطباق دانش سینمایی با موازین جدید کشور به کار گرفت و موفق به ساخت چندین فیلم سینمایی منطبق با آرمان‌های نظام جدید گردید.

 

۴۶ـ یک روز گرم: کارگردان؛ علی عسگری، بازیگران؛ چنگیز وثوقی، ایرج سرباز، اکبر زنجان‌پور، زهرا برومند، نعمت‌الله گرجی، پری اقبالپور و حسین شهاب.

سرقت اتومبیل و تصادف سارقین هنگام فرار، پنهان شدن آنها از ترس دستگیری، تحقیقات پلیس و حوادث زنجیروار نسبتاً با کشش داستان دستمایه کارگردان برای ساخت فیلمی اجتماعی شده است.

مروری بر فیلم‌های سال ۶۴:

همانگونه که ملاحظه می‌شود فیلم‌های سال ۶۴ از نظر تعداد قابل توجه و از لحاظ مضمون عمدتاً تحت‌تأثیر جو حاکم بر آن دوران یعنی جنگ تحمیلی و مسائل مرتبط با آن است، ضمن آنکه مضامین اجتماعی، اخلاقی شامل ایثار، فداکاری، گذشت و بزرگواری که همگی از فضای دفاع مقدس نشأت می‌گرفتند نیز محلّ توجه فیلمسازان معمولی است. به عبارت دیگر، حتی آنانی که نمی‌خواستند خود را با جو حاکم بر کشور در آن سال‌ها هماهنگ نمایند نیز ناگزیر بودند ژانر اخلاقی را برگزینند.

در میان انبوه فیلم‌های سال ۶۴ فیلم‌های اتوبوس (یدالله صمدی)، گردباد (کامران قدکچیان)، مادیان (علی ژکان)، مردی که موش شد (احمد بخشی)، کفش‌های میرزا نوروز (محمد متوسلانی)، تنوره دیو (کیانوش عیاری)، بایکوت (محسن مخملباف)، بلمی به سوی ساحل (رسول ملاقلی‌پور)، تشریفات (مهدی فخیم‌زاده)، دونده (امیر نادری)، عقاب‌ها (ساموئل خاچیکیان)، آوار (سیروس الوند)، تاراج (ایرج قادری)، شهر موش‌ها (مرضیه برومند) با اقبال تماشاگران مواجه شدند.

 

فیلم‌های سال ۱۳۶۵: در سال ۶۵ جمعاً ۴۹ فیلم به نمایش در آمد.

 

الف) ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی

۱ـ مرگ گرگها: کارگردان؛ جهانگیر جهانگیری، بازیگران؛ محمود پیراسته، محمد ابهری، داود رحمتی، رسول توکلی، صفر جهانگیری.

ماجرای فیلم به فرار زندانیان حین انتقال از یکی از شهرهای شمالی به نقاط بد آب و هوا مربوط می‌شود. اوج جذابیت داستان به این نکته برمی‌گردد که ساواک دنبال یکی از فراریان می‌باشد که زندانی سیاسی است. مرحوم جهانگیری همانطور که قبلاً گفته شد تلاش داشت تا جذابیت‌های سینمایی را با عنایت به فضای حاکم بر کشور و تأکید مسئولان نظام بر هدفمند بودن سینما به نمایش بگذارد، هر چند ساخته‌های وی فیلم‌های معمولی بودند و اثر فاخری در کارنامه وی به چشم نمی‌خورد.

 

۲ـ پلاک: کارگردان؛ ابراهیم قاضی‌زاده. بازیگران؛ عباس نوذری، مصطفی طاری، حسین گیل، حسین معلومی، ناهید ظفر.

قصه عملیات نفوذی گردان مخصوص ارتش در پایگاه‌های عراقی و انجام نقشه‌های از پیش طراحی‌شده را روایت می‌کند.

 

۳ـ آلبوم تمبر: کارگردان؛ کیومرث پوراحمد. بازیگران؛ پرنوش مشروطه، محمود دور ایران، رضا وزیری. محصول: شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران.

روایت دوستی دو پسربچه نوجوان از استان یزد و همکاری آنان در زمینه جمع‌آوری تمبر و ماجراهای گم شدن آلبوم و بدگمانی یکی از آنان به دیگری و نهایتاً پی بردن به اشتباه خود و عذرخواهی از دوستش را به تصویر می‌کشد. فیلم شبیه دیگر آثار کیومرث پوراحمد با تکیه بر المان‌های اجتماعی واقعگرا و تصویرگری آدم‌های خاکستری که در چند دهه اخیر مطلوب طبع تماشاگران در همه دنیا بوده است ساخته شده و کش و قوس‌های عاطفی، انسانی را دستمایه جذابیت داستان قرار داده است.

 

۴ـ زنجیرهای ابریشمی: کارگردان؛ حسن کاربخش. بازیگران: احمد آقالو، محسن محمودیه، منیژه گلچین، شهلا میربختیار، پری اقبال‌پور، دیانا، صدرالدین حجازی، شمسی کاظمی.

ماجرای ازدواج ناموفق زنی تنها و پانسیونی و فرزند او (دختری) که به تعبیر وی بدبخت‌تر از خودش می‌باشد و تصمیم به خودکشی و انصراف و نجات در لحظات آخر به دلیل عواطف مادرانه.

 

۵ـ گریز از شهر: کارگردان؛ محمدرضا صفوی. بازیگران؛ جواد کامل، حسین پورحسینی، ابوالقاسم صفار، سعید رضائیان، حسین عمرانی، فیروز صباغی، نسرین قاسم‌زاده.

قصه اشتباه پزشک در درمان بیمار که منجر به مرگ وی می‌شود و ماجراهای فرعی حاشیه این ماجرا.

* در نوشتن این مقالات از کتب منتشره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران (جلد ۲) تأیف آقای جمال امید استفاده شده است.

 

 

سوتیتر:

 

فیلم‌های سال ۶۴ از نظر تعداد قابل توجه و از لحاظ مضمون عمدتاً تحت‌تأثیر جو حاکم بر آن دوران یعنی جنگ تحمیلی و مسائل مرتبط با آن است، ضمن آنکه مضامین اجتماعی، اخلاقی شامل ایثار، فداکاری، گذشت و بزرگواری که همگی از فضای دفاع مقدس نشأت می‌گرفتند نیز محلّ توجه فیلمسازان معمولی است. به عبارت دیگر، حتی آنانی که نمی‌خواستند خود را با جو حاکم بر کشور در آن سال‌ها هماهنگ نمایند نیز ناگزیر بودند ژانر اخلاقی را برگزینند

30نوامبر/16

شیار ۱۴۳ اثر ماندگار آبیار

علیرضا سربخش

فیلم، داستان یک مادر شهید کرمانی به نام الفت (مریلا زارعی) را روایت می‌کند که تنها پسر خانواده در والفجر مقدماتی مفقودالاثر می‌شود و پس از ۱۵ سال از تاریخ شهادت، پیکر مطهر وی توسط گروه تفحص به موطن خویش بازمی‌گردد و…

نقد:

فیلم «شیار ۱۴۳» دومین فیلم بلند سینمایی خانم نرگس آبیار است. فیلم در ژانر دفاع مقدس ساخته شده و از همان ابتدا مشخص است که با یک روح لطیف و زنانه به آن پرداخته شده است. فیلم از جنبه کارگردانی، بازیگری و فیلمبرداری قابل قبول است آنگونه که تهیه‌کنندگان آن گفته‌اند فیلم از کمک و بودجه‌های دولتی بهره‌ای نبرده است.

ابتدا داوران بخش هیأت انتخاب، این فیلم را رد کردند، اما بعداً آن را وارد بخش مسابقه سی و دومین جشنواره فیلم فجر کردند. فیلم موفق شد که به صورت مشترک جایزه فیلمنامه را بگیرد و حقاً سزاوار و شایسته بود که به تنهایی این رتبه را احراز کند، اما غیرمنصفانه فیلم دیگری را شریک آن قرار دادند. فیلم همچنین سیمرغ بلورین بهترین بازیگر اول زن را نیز دریافت کرد.

«شیار ۱۴۳» لطافت روحی و حماسه صبر یک مادر مفقودالاثر را نشان می‌دهد که ظرف ۱۵ سال، سرانجام فرزندش را می‌یابد. کارگردان موفق شده به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و آن را به باور بیننده نزدیک کند.

در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر فیلمی از خانم نرگس آبیار به نام «اشیاء از آنچه که در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند» مشاهده کردیم که فیلمِ فمنیستی و نامناسبی بود، اما به نظر می‌رسد فیلم دوم او کاملاً متفاوت است. در کار اول، انتقاداتی به آن وارد بود، اما در سال جاری او در دومین اثر خود به سراغ یک سوژه دفاع مقدسی، مادران شهدا و مفقودین و مردم ساده و صمیمی شهرستان‌ها رفته و زندگی ساده و روستایی و مردم بی‌ادعای آنها را به تصویر کشیده است و اینکه آنها در خدمت دفاع مقدس فرزندانشان را به جبهه فرستاده و گویا هزینه جنگ را پرداخت کرده و صبورانه پای همه تبعات جنگ ایستادند و چیزی را نیز درخواست نکردند امثال الفت، سیدعلی و چهار جوانی که از روستای آنها به جبهه رفتند نظاره‌گر این مطلب بود که مردم ما دفاع مقدس را یک جنگ اعتقادی دانسته و تا آخر پای آن ایستاده‌اند. به هر حال، فیلم یک اثر نجیب و شرافتمندانه است.

نکات قوت و مثبت فیلم زیاد است. سوژه خوب، پرداخت مناسب (که شاید یکی از قوی‌ترین پرداخت‌هایی است که مفهوم مادر شهید و انتظار مادران مفقودین را به تصویر کشیده است) شخصیت‌های باورپذیر (کارگردان سعی کرده مردم را با غم، اندوه و درد این مادران آشنا کند و شخصیت‌های آنان را دست‌یافتنی و دوست‌داشتنی ترسیم نماید) و… از جمله امتیازاتی است که این فیلم دارد.

الفت، ذلیل و حقیر نیست و درنهایت یک عزت نفسی که مخاطب آن را درک و فهم کرده را تا پایان فیلم از خود بروز می‌دهد. فرجام کار نیز خوب است، فرجامی که این انتظار را ثمر داد همه به گونه‌ای از انتظار درمی‌آیند. به نظر می‌رسد فیلم، آنچنان هزینه هنگفتی نیز به دنبال نداشته است، معلوم است که کارگردان امکان بازسازی صحنه‌های جنگی را نداشته است. شاید این موضوع امتیاز این فیلم باشد، چرا که عیناً از صحنه‌های مستند جنگ، توانسته به شکل بهینه ا ستفاده کند.

فیلم برخلاف فیلم‌هایی که در ارتباط با دفاع مقدس ساخته می‌شود که دارای زمان و مکان درستی نیست و معلوم نیست کدام عملیات، کدام سرزمین، کدام لشگر است و در تخیل کارگردان شکل می‌گیرد، از زمان و مکان صحیح برخوردار است. اینکه در چه زمانی و در محدوده کدام لشگر و… عملیات صورت گرفته از فیلم درمی‌یابیم که در زمستان سال ۶۱ و عملیات والفجر مقدماتی و توسط نیروهای جمعی لشکر ثارالله کرمان عملیات انجام شده است به گونه‌ای همه چیز آدرس دقیق و منطقی دارد. همچنین پذیرش قطعنامه قابل استناد است، گویا همه چیز طبق یک روال منطقی، درست و تاریخ‌انگارانه ترسیم شده است. از این نظر، فیلم باورپذیر است و با واقعیات زمان جنگ مطابقت نسبی دارد.

داستان فیلم نیز گیراست، آنجا که الفت به معراج شهدا می‌آید، دل مخاطب را می‌لرزاند و کمتر چشمی را می‌توان سراغ گرفت که بر صبر مادر نگرید. آنجا که فردوس می‌گوید الفت بزرگ شده بود چیزی از این بزرگی درک نمی‌کنیم، ولی آنگاه که او را در معراج مشاهده می‌کنیم این بزرگی و عظمت روح او به چشم مخاطب می‌آید، فیلمی که می‌توان ردّ پای یک کارگردان زن را در ساخت آن مشاهده کرد. کاری که شاید هیچ کارگردان مردی نتوانست به آن نزدیک شود و آبیار به خوبی آن را در پشت جبهه‌ها به رخ مخاطب کشید. قاب‌های خوب و ماندنی، بازی‌های تحسین‌برانگیز مریلا زارعی و دیگر بازیگران را نیز می‌توان جزو امتیازات فیلم به شمار آورد و… .

اما فیلم کاستی‌هایی نیز دارد که می‌توان به برخی از مصادیق آن اشاره کرد، به عنوان مثال؛ به جای آنکه ساختار فیلم به نوعی اهداف درازمدت دفاع مقدس را ترسیم کند، حماسه صبر یک مادر مهربان را به تصویر کشیده است، اینکه چه اتفاقی رخ داد که مردم چنین صبر و پایداری عظیمی به خرج دادند، اینکه دفاع مقدس چنین صبری را به مردم آموخت و چنین افرادی را تربیت کرد و… از خودِ این دفاع مقدس یا چیزی نگفته و یا بسیار کم گفته است، چرا فیلم در این خصوص سکوت کرده است که عملیات والفجر مقدماتی علی‌رغم آنکه لو رفته و خیانتی انجام گرفته بود و رزمندگان به اصطلاح گوشت دم توپ شده بودند، انجام گرفت؟

فیلم از حماسه دفاع مقدس چندان چیزی نمی‌گوید، بیشتر از فراق و درد سخن به میان می‌آید، منتها فیلم از این توانایی برخوردار است که فراق و درد را نهایتاً یک حماسه نشان می‌دهد. فیلم از خود دفاع مقدسی که یک حماسه بود و اینکه جوانان ما چه دیده بودند که اینگونه واله و شیدا به سوی جبهه می‌شتافتند چیزی نمی‌گوید. یونسی که شاغل بود و ازدواجی نیز در پیش داشت و سرباز وظیفه هم نبود به چه دلیل همه چیز را به حال خود رها کرد و آنگونه عاشقانه به جبهه رفت؟ این چه فضایی بود که جوانان ایران زمین را در دوران دفاع مقدس جذب و جلب خود کرد؟ و… فیلم جواب این پرسش‌ها را نمی‌دهد، به نظر می‌رسد دفاع مقدس از مادران شهدا هم در این فیلم غریب‌تر است.

«شیار ۱۴۳» یک فیلم سیاه نیست، چون حماسه صبر مادران شهدا را به تصویر کشیده است، اما اگر این نبود، می‌توانستیم تعابیر دیگری چون ضایعات، صدمات و تلفات جنگ را از فیلم برداشت کنیم. هنر فیلم این است که چون از صبر، یک حماسه ساخته این سیاهی‌ها یا دیده نمی‌شود و یا کمتر دیده می‌شود، اما اگر مخاطبی بعداً به عقل خود رجوع کند، جا دارد که از خود بپرسد این کاستی‌ها در دوران دفاع مقدس چه بوده است؟ به عبارت دیگر چون در فیلم به قدر کافی از عظمت، شور و حماسه دفاع مقدس گفته نمی‌شود، طبعاً آنچه باقی می‌ماند صبر، چشم‌انتظاری و رنجی است که باید مادران شهدا و مفقودین تحمل کنند و این در ذهن مخاطب می‌ماند.

فیلم از لذت معامله با خدا نمی‌گوید و یا کمتر می‌گوید. بهتر بود این مطلب در فیلم گلدرشت‌تر می‌شد. الفت صراحتاً می‌گوید که سر نماز حواسم نیست و سیدعلی می‌گوید که داری از یونس برای خودت بت می‌سازی، او فرزندت است، اما امانت خداست و… به عبارتی، خدایی که یونس را به تو داده آن را از تو گرفته و صبرش را به تو هدیه داده است، باید لذت معامله با خدا در فیلم ترسیم می‌شد که نشد.

فیلم می‌گوید که الفت بزرگ شد و در محضرش احساس کوچکی می‌کردیم، اما مکانیزم این بزرگی را توضیح نمی‌دهد. الفت به واسطه آنچه که با خدا معامله کرد و آنچه که از دست داد و اینکه دقیقاً در قبال این معامله چه به دست آورد، در فیلم درست توصیف نمی‌شود. این مسئله در قالب یک جمله گفته می‌شود و می‌گذرد، اما رنج او کاملاً دراماتیزه می‌شود.

در این فیلم، عظمت مادران شهدا مورد اذعان قرار می‌گیرد و مردم نیز به همین نکته از فیلم معترف بوده و به آن رأی مردمی بالایی را دادند، اما ماهیت این عظمت به درستی توصیف نمی‌شود، چرا الفت بزرگ شده بود و تعریف ما از بزرگی روح او چیست؟ چرا معامله کردن با خدا انسان را بزرگ می‌کند؟ این چه معامله‌ای است که انسان برای آنچه که از دست داده نه تنها ناراحت نمی‌شود، بلکه غبطه هم می‌خورد؟ این غبطه‌برانگیز بودن معامله مادر شهید با خدا بالقوه می‌توانست در این فیلم مورد ترسیم قرار گیرد که متأسفانه نمی‌گیرد.

به نظر می‌رسد که این دوری آنقدر که از طریق رادیو عراق دراماتیزه می‌شود و دائماً رادیو به عنوان یک المان زیباشناختی فیلم (علی‌رغم اذیت شدن مخاطب) به عنوان یک فرم صوتی در همه جا از تیتراژ تا انتها حضور دارد، اما آنچه که مخاطب را در پایان فیلم دلخوش می‌کند این است که الفت داوطلبانه رادیو را از کمر باز می‌کند، گویا بعد از خوابی که دیده و خداوند یونس را به او داده و فلسفه این فراق را برایش گفته، اکنون دیگر ضرورتی نمی‌بیند که رادیو را به کمر ببندد. در این فیلم، موقعیت یک مادر شهید برای دیگر مادران می‌توانست غبطه‌برانگیز باشد، اما حداکثر چیزی که در این فیلم مشاهده می‌شود این است که این موقعیت ترحم‌برانگیز جلوه می‌کند، هر چند که در همین حد هم خوب است، اما فیلم در همین جا متوقف می‌ماند.

آن چیزی که مادران ما را در دفاع مقدس وادار می‌کرد فرزندان خود را به جبهه بفرستند، ترحم‌انگیزی مادران شهدا نبود بلکه غبط‌برانگیزی آنان بود، چرا که آنان با خدا معامله کردند، هر چند که این نگاه کاملاً یک نگاه آرمانی و کمال‌گرایانه بر فیلم است.

سرانجام باید گفت خانم آبیار همین که از فیلم اول خود فاصله گرفت و این رویکرد جدید را انتخاب کرده است، تحسین‌برانگیز است. امیدواریم آن فتنه‌ای که در سینمای ایران وجود دارد که بلافاصله پس از تولید فیلم‌های ارزشی به سراغ دست‌اندرکاران و بازیگران آن می‌رود و آنها را در آثار و نقش‌های مبتذلی به کار می‌گیرند، به سراغ دست‌اندرکاران این فیلم نیامده و از خداوند منان می‌خواهیم که دست‌اندرکاران و عوامل این فیلم همچنان در سیر صعودی پیش بروند و اثر سوم آنها بهتر از اثر پیشین آنها باشد.

 

 

30نوامبر/16

ما و شناخت مقام اهل‌بیت«ع»

آیت‌الله مصباح یزدی

 

 از مولا امیرالمؤمنین«ع» روایت شده است که: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَال‏(۱) : دو دسته درباره من به هلاکت افتادند: دوستدار غلوکننده و کینه‌ورز تهمت‌زننده.» یک دسته کسانی هستند که حضرت را نشناختند و فضایل ایشان را انکار  و در حق ایشان تفریط کردند و دسته دیگر کسانی‌اند که در حق ایشان غلو کردند و حضرت را از حد مخلوق بالاتر بردند. در برخی از روایات به ما توصیه شده است که شما روش میانه را اتخاذ کنید، یعنی نه افراط کنید، نه تفریط: «کُونُوا النُّمْرُقَهَ الْوُسْطَى‏».(۲)

 واقعیت این است که دو حد نهایی افراط و تفریط را می‌توان به‌آسانی مشخص کرد، اما تعیین حد وسط کار آسانی نیست و  مسلمانان در طول تاریخ اسلام و حتی در زمان خود پیغمبر اکرم«ص» هم در این موضوع اختلاف معرفتی داشتند. اصل مشکل از اینجا ناشی می‌شود که ما انسان‌ها در عالم دنیا، ماده و محسوسات پا به عرصه هستی می‌گذاریم، رشد می‌کنیم و فکر و فهم و درک ما در همین محدوده شکل می‌گیرد و پس از آن است که به‌تدریج و به‌دشواری می‌توانیم اندکی از حد محسوسات فراتر برویم و کمی خودمان را بالا بکشیم. شاید در میان مؤمنان واقعی هم کسانی باشند که به‌نحوی فکر می‌کنند که خدا بالای آسمان‌هاست یا برای مثال، روح انسان، نور انبیا یا نور ائمه«ع» یک بخار کمرنگ یا نور پررنگ است. البته این امر قدری طبیعی است و منع هم نشده است. شاید به همین خاطر است که در نماز هم حرکاتی تشریع شده که به یک نحوی ارتباط با بالا و پایین دارند. انسان سری در بالا و پایی در پایین دارد و برای اظهار نهایت خضوع به او امر شده سرت را روی زمین بگذار و برای اینکه موقعیت او در مقابل خدا مشخص گردد، به او گفته شده در قنوت و در دعاها دست‌هایت را به سوی آسمان بلند کن.

در روایتی آمده است که مورچه‌های کوچک هم گمان می‌کنند که خدای متعال دارای دو شاخک است.(۳) چون  شاخک برای مورچه‌ها و همه حشرات شاخک‌دار کمال محسوب می‌شود و نقش مهمی در زندگی آنها دارد و جهت‌ها را به وسیله آنها تشخیص می‌دهند، لذا گمان می‌کنند خدایشان هم دو شاخک دارد. زیرا خود بدون شاخک نمی‌توانند زندگی کنند.

این سخن گرچه مجاز است، اما به حقیقتی اشاره دارد. خود ما انسان‌ها هم در درجه اول برای خدا و در مرتبه بعد در باره انوار پیامبر اکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» کم و بیش دچار چنین افکاری هستیم. این عجز انسان است که او را به این افکار می‌کشاند. چاره‌ای هم نیست و باید به گونه‌ای با این عجز کنار آمد و در نهایت باید با بیانی که بین نفی و تشبیه است، در باره خدای متعال سخن بگوییم. معمولاً وقتی می‌گوییم خدا علم دارد گمان می‌کنیم علم او مثل همین صورت‌هایی ذهنی است که ما داریم، ازاین‌ رو برای تنزیه خدای متعال می‌گوییم: خدا علم دارد اما نه مثل علم ما!  این راه نجات از افتادن در مهلکه تشبیه و تجسیم است، اما بالاخره کم یا بیش اعماق ذهن‌ ما به این مشکل مبتلاست.

از خدای متعال که بگذریم مرتبه‌ای از این افکار در باره اهل‌بیت«ع» هم وجود دارد. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ …: خداوند شما را به صورت نورهایی خلق کرد. پس شما را حلقه‌زده در اطراف عرش خود قرار داد.» در روایات مقبول فراوانی که حتی در کتاب‌های اهل سنت هم آمده، نقل شده است: نور پیغمبر اکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» قبل از خلقت همه عالم آفریده شده است. حتی در برخی از روایات که اهل سنت هم نقل کرده‌اند آمده است که اولین مخلوقی که خدا خلق کرد نور پیغمبر اکرم«ص» و علی«ع» بود و این دو یک نور بودند و در صلب ابوطالب و عبدالله از هم جدا شدند.(۵) با توجه به این روایات ما چه تصوری از نور پیغمبر اکرم و اهل‌بیت«ع» داریم؟ شاید تصور می‌کنیم خیلی از چراغ‌های هزارشمعی پرنورتر بوده و هر چشمی را خیره می‌کرده است، اما وقتی خصوصیات این نور نقل می‌شود، می‌بینیم با چنین افکاری سازگاری ندارد. در زیارت جامعه می‌فرماید: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ: خداوند شما را به صورت نورهایی خلق کرد. پس شما را حلقه‌زده در اطراف عرش خود قرار داد.» یعنی همان‌ گونه که حدقه چشم دور چشم حلقه می‌زند، شما دور عرش خدا حلقه زده بودید. فرض این است که در آن عالم این انوار اولین مخلوق هستند. پس چرا می‌فرماید که این انوار را خلق کرد و آنها را حلقه‌زده دور عرش قرار داد؟ آیا عرش قبلاً خلق شده بود؟ در روایات آمده است که عرش و کرسی را از نور شما آفرید، لذا می‌توان این گونه نتیجه گرفت که خدای متعال ابتدا این انوار و بعد عرش را خلق کرد و پس از خلقت عرش، این انوار به دور عرش حلقه زدند.

اما حقیقت این است همان‌ طور که مفاهیم مربوط به خدای متعال از سنخ مفاهیم حسی نیستند، این‌ مفاهیم از سنخ مفاهیم حسی نیستند. قدرت خدا بدین معنا نیست که خدای متعال بازوهای ستبری دارد، بلکه معنای آن این است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛(۶) تنها امر او هنگامی که چیزی را اراده می‌کند این است که به آن می‌گوید باش! پس می‌باشد.» ولی ذهن ما با شنیدن قدرت، انسانی با بازوهای ستبر و قوی را تصور می‌کند. از این‌ رو همواره باید خدا را از این‌گونه تصورات تنزیه کنیم و بگوییم خدای متعال این‌گونه نیست. اما چه باید کرد؟ حقیقت این است که ما نمی‌توانیم حقیقت قدرت الهی را بفهمیم و نهایتاً باید بگوییم خدای متعال نه عاجز است و نه قدرتی مانند قدرت ما دارد.

 

عدم تنافی رعایت حد وسط با بیان کمالات پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع»

صرف ‌نظر از مسائل شرعی، فقهی، کلامی و… آیا همان خدایی که قدرت مطلق دارد می‌تواند مخلوقی را خلق کند که بالاتر از همه قدرت‌های امکانی و خدادادی باشد؟ مقصود از قدرت امکانی قدرتی است که خدا به مخلوق می‌دهد و از خود مخلوق نیست. آیا خداوند می‌تواند قدرتی نامحدود به مخلوقی بدهد که هیچ مرزی جز مخلوق بودن نداشته باشد و نسبت آن به سایر نورهای امکانی، مانند نسبت خورشید به منظومه شمسی باشد؟ در اینجا مقصود از نور، معنای واقعی آن است. قرآن کریم می‌فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ …(۷) : الله نور آسمان‌ها و زمین است.» مقصود ما نور و همه آن چیزهایی است که در برابر ظلمت‌ها، جهل‌ها، تاریکی‌ها و… واقع می‌شوند. بخشی از این واقعیت، همین انوار حسی و بخشی از آن، خورشید همین عالم است که اگر نبود، موجود زنده‌ای در عالم و در منظومه شمسی حیات نداشت. آیا خدای متعال می‌تواند مخلوقی را خلق کند که نسبتش به  مخلوقات دیگر مثل نسبت خورشید به موجودات منظومه شمسی باشد، به گونه‌ای که اگر آن مخلوق نباشد هیچ مخلوقی لیاقت وجود پیدا نکند و سایر مخلوقات شعاعی از وجود آن مخلوق باشند؛ بدین معنا که در عین حال که مخلوق است، خدا نورانیت، کمال، علم و قدرتی به او بدهد که سایر مخلوقات، شعاعی از وجود او باشند؟

به ظاهر، خلق چنین مخلوقی محالی به نظر نمی‌رسد؛ نه به توحید لطمه می‌زند، نه به قدرت خدا و هیچ تناقضی هم لازم نمی‌آید. اگر خدای متعال می‌تواند چنین مخلوقی را خلق کند، چرا نکند؟ وقتی خدا می‌تواند مخلوقی با این همه کمالات بیافریند که همه فیض‌های دیگر از آن ناشی شوند، چرا نیافریند؟ آیا خدا بخیل است؟!

اگر با این باور به معارف اهل‌بیت«ع» نگاه کنیم، دید ما عوض خواهد شد و آن‌گاه حقیقت بلندی را که در زیارت جامعه بیان شده در می‌یابیم که می‌فرماید: «بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ‏ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر: به شما آسمان را  نگه داشته است که بر زمین واقع شود، مگر به اذن خودش و به شما اندوه را از بین می‌برد و زیان‌ها را برطرف می‌کند.» و در زیارت آل‌یاسین می‌فرماید: «فَمَا شَیْ‏ءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل‏؛(۸) پس چیزی برای ما نیست جز اینکه شما سبب آن و راهِ به سوی آن هستید.»

بنابراین هر خوبی‌ای که ما داریم به سبب پیامبر و آل ایشان است و آنان راه را باز کرده‌اند. با درک بلندیِ این معارف، دیگر گمان نمی‌شود این معارف غلو هستند و گفته نمی‌شود که بالاخره علی»ع» هم یک انسان بود و در مکانی و در زمانی خاص به دنیا آمد و بعد از چند سالی هم کشته و دیگر تمام شد. البته وجود جسمانی حضرت و آثار آن در زمانی معین به وجود آمد و در زمانی دیگر هم برکات محسوس این جسم مقدس به امام بعد منتقل شد؛ اما آنچه در بسیاری از روایات، حتی اهل تسنن هم به عنوان وجود نورانی آمده، مقام دیگری است که ما چندان آن را درک نمی‌کنیم. همین قدر می‌دانیم که نام آن مقام نورانیت است و مرتبه‌ای از وجود و آفرینش را دارد که مقدم بر سایر مخلوقات است و بقیه طفیلی آن مقام هستند. آیا اگر کسی چنین مقامی را به پیامبر«ص» و اهل‌بیت «ع» نسبت بدهد مرتکب غلو شده است؟  آیا واقعاً رعایت حد وسط به این معناست که نسبت دادن چنین مقاماتی به پیامبر گرامی اسلام«ص» و جانشینان حضرتش  مانند سخنانی است که مسیحیان درباره حضرت عیسی«ع» گفتند و این نسبت‌ها را باید حذف کنیم، چنان ‌که برخی، در سند زیارت جامعه کبیره و نظایر آن تشکیک و یا آنها را تأویل کردند؟

راه دیگر این است که ابتدا احتمال وجود چنین مقامی را مطرح کنیم و بعد ببینیم آیا می‌توان بر وجود آن استدلال کرد و یا مانعی برای پذیرش آن وجود دارد؟ ظاهر این احتمال دافعی ندارد و از وقوع آن هیچ تناقضی و محالی لازم نمی‌آید، بنابراین می‌توان گفت چنین مقامی در حد احتمال آن مشکلی ندارد.

وجود جسمانی پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع»، نماد وجود نورانی ایشان در عالم طبیعت

سئوال؟ اگر چنین مقامی وجود دارد پس مسائل دنیا نظیر جهادها، عبادت‌ها، زهدها و … برای چیست؟ چرا امام حسین«ع» باید به دنیا بیاید و خود و خانواده‌اش و حتی طفل شیرخوارش به شهادت برسند؟ آنها که چنین مقامی دارند و همه چیز به برکت و طفیل آنهاست چه نیازی به این امور دارند؟ مشکل از اینجا ناشی می‌شود که ما نمی‌توانیم رابطه آن مقام نورانی را با وجود این عالم درک کنیم و نباید هم چنین توقعی را از خود داشته باشیم. مگر ما واقعاً می‌توانیم حقیقت روح خودمان را کاملاً درک کنیم؟! ما هنگامی که حرف می‌زنیم، گمان می‌کنیم که همین زبان، قلب، ریه، اعصاب و … است که سخن می‌گوید و من به معنای همین اعضاست. به‌راستی آن چیست که فکر و اراده می‌کند و تصمیم می‌گیرد؟ ما حقیقت روح خویش را به‌درستی درک نمی‌کنیم، آن وقت چگونه توقع داریم  بتوانیم آن مقامات بلند را درک کنیم؟

اما به هرحال خدای متعال نمونه‌هایی را برای انسان‌ قرار داده تا بفهمد درک او منحصر به درک‌های حسی نیست و موجودات فقط در موجودات مادی خلاصه نمی‌شوند؛ بلکه اموری فراتر از اینها هم وجود دارند که عقل انسان قدر به درک آنها نیست، مگر کسانی که به برکت عنایت خدای متعال و تربیت اولیای الهی به مقامی برسند که بتوانند آنها را بیابند، ببینند و مشاهده کنند، وگرنه با فهم ناقص و اکتفا به چیدن صغری و کبری نمی‌توان حقیقت را دریافت. با این روش می‌توان اصل خدا را اثبات کرد، اما نمی‌توان حقیقت، علم، قدرت یا حیات خدا را شناخت.

باید بدانیم که در بین مخلوقات خدا هم مخلوقاتی هستند که ما نمی‌توانیم حقیقت آنها را بشناسیم و نباید طمع چنین شناختی را هم داشته باشیم. شاهد این سخن این است که ما حقیقت روح خودمان را هم نمی‌توانیم بشناسیم. ما اجمالاً می‌دانیم که روحی داریم که در خواب از بدن ما به گونه‌ای و در حال مرگ به‌کلی جدا می‌شود و بعد از مرگ گاهی به خواب اشخاصی می‌آید و از او سئوال می‌کنند و او جواب می‌دهد. بنابراین می‌دانیم که روح نابود نمی‌شود و طبق اعتقاد ما در عالم برزخ هست. اما حقیقت اموری چون عالم برزخ کجاست و چه کیفیتی دارد و روح در آنجا چه می‌کند را نمی‌فهمیم. تنها همین اندازه به اجمال و با مفاهیمی بین نفی و تشبیه در این باره می‌گوییم موجودی هست که چنین صفتی دارد، اما درک چگونگی این صفت و این حقیقت در توان ما نیست.

مسئله مهم‌تر این است که چه رابطه‌ای بین نور رسول خدا«ص» و اهل‌بیت ایشان«ع» با وجود جسمانی‌شان وجود دارد؟ آیا آن وجود نورانی تکاملی دارد؟ فرض ما این بود که خدا مخلوقی را خلق کند که همه کمالات امکانی را داشته باشد، به این معنا که هر چه یک مخلوق می‌تواند از کمال داشته باشد، خدا به او داده باشد. بنابراین فرض این است که این مخلوق کمبودی ندارد تا لازم باشد چیزی  را به دست آورد. اگر خدای متعال همه چیز ممکن را به او داده است، پس چه نیازی به عبادت دارد؟ گرچه ما نمی‌توانیم حقیقت این کمال را بفهمیم، ولی بالاخره باید اجمالاً چیزهائی را بدانیم تا بتوانیم رابطه خود را با خدا، پیامبر«ص» و امامان«ع» تنظیم کنیم. باید بفهمیم که چه رابطه‌ای با این بزرگان داریم، اینها چه کسانی هستند، کجا هستند و چه کاره‌اند؟

اگر پذیرفتیم که خدای متعال قادر است مخلوقی را خلق کند که از همه کمالات اعطایی و موهبتی خدای متعال بهره‌مند باشد و هر چه را که خدا بتواند عطا کند، به او یکجا عنایت کند آیا می‌توان گفت که لازمه وجود چنین مخلوقی این است که مثل خورشید پرتوافشانی ‌کند و همه مخلوقات مادون آن نسبت به آن مثل پرتویی از خورشید باشند. اگر قرآن چنین تمثیلی را نمی‌آورد ما جرئت نمی‌کردیم چنین سخن بگوییم: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ …؛(۹) الله نور آسمان‌ها و زمین است.» ظاهراً نوعی تشبیه است. آنچه ما از نور می‌فهمیم یک تعبیر به ظاهر محدود است، اما خدای متعال خودش می‌فرماید: من نورم و بعد می‌فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ؛ مثل نور او مانند چراغ‌دانی است.» از این بیان مشخص می‌شود که خدای متعال انواری را خلق می‌کند. زیرا نمی‌فرماید نور خود خدا مانند مشکات است بلکه می‌گوید: «مثل نور او مانند چراغ‌دانی است.» پس، از نور خدا نوری دیگر به وجود می‌آید.

فرض ما این بود که آن نوری که از خدا به وجود می‌آید، همه انوار مخلوقات را دارد. در این صورت لازمه چنین موجودی این است که خدا به وسیله او انوار پایین‌تر را بیافریند که برخی از انوار پایین‌تر به طور مستقیم از وجود او می‌تابد و تحت تربیت اوست. شاید بتوان به تعبیری دیگر این مطلب را بیان کرد که به ذهن ما آشناتر باشد و آن این است که عالَمی به نام عالم نورها هست که عرش خدا در آن قرار دارد و این انوار بر عرش نیز احاطه دارند: «خلقکم‌الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین». آن عالم و عرش خدا که در این عالم نیست. این عالم که آسمان و زمین در آن قرار دارد، کم یا بیش برای ما شناخته شده است و اساس آن به عناصر اولیه صد و چندگانه برمی‌گردد. اخیرا ذرات ابتدایی هفده‌گانه‌ای را کشف کرده‌اند و می‌گویند الکترون‌ها و پروتون‌ها از هفده ذره ابتدایی خلق شده‌اند. تا کنون گمان می‌کردند که الکترون‌ها و پروتون‌ها آخرین ذرات شناخته شده هستند، اما اکنون می‌گویند این ذرات خود از ذرات هفده‌گانه‌ای خلق شده‌اند. شاید روزی بیاید که روشن شود هر یک از این ذرات هفده‌گانه هم از ذرات دیگری خلق شده‌اند. چند سال پیش از این اصلا گمان نمی‌کردیم که چیزی کوچک‌تر از الکترون هم در عالم وجود داشته باشد، اما اکنون می‌گویند اینها خود از ذرات ابتدایی دیگری خلق شده‌اند. به هر حال تصویری که ما می‌توانیم داشته باشیم تا معارف وارد شده درباره اهل‌بیت و اولیای خدا«ع» برای ما روشن شوند و بدین وسیله بتوانیم مفاهیم خود را به گونه‌ای که با هم تضادی نداشته باشند، تنظیم کنیم، این است که آن نور اولیه موجودی بسیط است که همه کمالات امکانی در آن جمع است و لازمه‌اش وجود نمادی به نام بدن در این عالم  است. وقتی آن نور در این عالم پیدا می‌شود باید واجد کمالاتی شود که مربوط به این عالم است. کمالات این عالم تدریجی هستند و باید با عبادت خدا تحصیل شوند و ناگهانی هم جمع نمی‌شوند.  وجود جسمانی آن نور در این عالم ابتدا نطفه‌ای همچون نطفه‌های دیگر است. این نطفه رشد می‌کند تا جنین شود، اما این جنین با جنین‌های دیگر فرق دارد، یعنی در شکم مادر هم تسبیح خدا را می‌گوید و با مادرش حرف می‌زند. چگونگی تحقق این امر را ما نمی‌فهمیم، اما می‌دانیم که وجود چنین امری محال نیست. وقتی هم که این نوزاد متولد می‌شود به سجده می‌افتد. امثال ما در سن شش یا هفت سالگی به‌سختی می‌توانیم درک کنیم که خدایی هست و باید او را عبادت کرد و برای او نماز خواند. اما آن جنین در شکم مادر می‌داند که خدایی هست و همان ‌جا هم خدا را عبادت می‌کند و تسبیح خدا را می‌گوید و هنگام ورود به این عالم هم به خاک می‌افتد و برای خدا سجده می‌کند. این موجود تکالیفی دارد که با تکالیف من و شما به‌کلی متفاوت است. اگر همه معلوماتی را که من در طول هشتاد سال یاد گرفته‌ام در یک طرف ترازو بگذارند و درک یک لحظه علی«ع» در شکم مادر را در طرف دیگر ترازو بگذارند، آن درک یک لحظه‌ای علی«ع» در عالم جنینی از همه معلومات من بیشتر است. آیا اگر خلق چنین مخلوقی توسط خدا محال است؟ و اگر محال نیست، چرا چنین مخلوقی را خلق نکند؟ مگر چیزی از او کم می‌شود؟! از همین روست که اولیای خدا وقتی گره‌ای به کارشان می‌افتد به طفل شیرخوار سیدالشهدا«ع» متوسل می‌شوند.

 

امیرالمؤمنین، یعسوب الدین

این انوار مقدس با ما فرق می‌کنند. در کندوی عسل همه نوزادها از تخم‌های یک زنبور متولد می‌شوند، اما تنها یکی از آنها ملکه می‌شود. همه ما انسان‌ها فرزندان حضرت آدم هستیم، اما در بین ما چهارده نفر ملکه می‌شوند. یکی از اوصاف امیرالمؤمنین«ع» یعسوب‌الدین به معنای ملکه زنبور عسل است. در بین افراد عادی هم استعدادها متفاوتند. برخی ریاضیات عادی را به‌زحمت می‌فهمند، اما گاهی کودکی سه ساله ریاضیات عالی را درک می‌کند. چنین نوابغی گاه یافت می‌شوند. خدا یکی است، اما او خواسته که عده‌ای آن‌ گونه باشند و عده‌ای این‌گونه. قطعاً این اختلاف‌ها حکمت‌هایی دارد.

اما چرا باید آن بزرگان این سیر تکاملی را داشته باشند؟ زیرا چنین سیری لازمه وجود جسمانی‌ آنهاست و این وجود جسمانی شعاعی از وجود نورانی‌شان است. وقتی این شعاع در این عالم تحقق پیدا می‌کند، لوازمی هم دارد. این عالم خانه تکاملی است که باید به‌تدریج حاصل شود. بنابراین این بزرگان باید با اختیار، همان مسیری را که برای همه انسان‌ها وجود دارد، انتخاب کنند. البته آنها این راه را با سرعت و با اوج بیشتری می‌پیمایند، ولی بالاخره همان مسیر است و اموری همچون تکلیف، عصیان، اطاعت، خوف، رجاء و همه چیزهایی که برای همه انسان‌ها وجود دارد، از لوازم آن است، اما این امور برای این بزرگان در افق بالاتری قرار دارند و با ما متفاوتند. به تعبیر دیگر گرچه حقیقت اینها از یک سنخ است، این حقیقت شدت و ضعف دارد.

به اعتقاد من اگر انسان مسائل اعتقادی را در ذهن داشته باشد و برای فهم آن تلاش کند، اما عجله و زود قضاوت نکند، استعداد هم داشته باشد و خدا به او کمک کند و توسل هم داشته باشد، کم‌کم برایش حل می‌شود و خدای متعال معارفی را به او افاضه می‌کند که دیگران به آن دسترسی ندارند. به همین منظور مسئله‌ها را در ذهن‌تان نگه دارید.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج البلاغه، نسخه صبحى صالح، حکمت۲۵۰٫

۲ـ همان، حکمت ۱۱۷٫

۳ـ الکافی، ج ۲ ص۷۵٫

۴ـ بحار الأنوار، ج‏۶۶، ص ۲۹۳٫

۵ـ ر.ک: احمدبن‌حنبل، فضائل الصحابه، ص۸۲۳ ح۱۱۳۰؛ محمدبن‌علی‌بن‌بابویه، الخصال، ج۲ ص۴۸۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲ ص۶۷٫

۶ـ یس، ۸۲٫

۷ـ نور، ۳۵٫

۸ـ بحارالأنوار، ج۹۱، ۳۷٫

۹ـ نور، ۳۵٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

چون  شاخک نقش مهمی برای مورچه‌ها و همه حشرات شاخک‌دار دارد و جهت‌ها را به وسیله آنها تشخیص می‌دهند، لذا گمان می‌کنند خدایشان هم دو شاخک دارد. این سخن گرچه مجاز است، اما به حقیقتی اشاره دارد. خود ما انسان‌ها هم در درجه اول برای خدا و در مرتبه بعد در باره انوار پیامبر اکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» کم و بیش دچار چنین افکاری هستیم.

 

 

 

 

۲٫

باید به گونه‌ای با عجز خود کنار بیائیم و با بیانی که بین نفی و تشبیه است، در باره خدای متعال سخن بگوییم. معمولاً وقتی می‌گوییم خدا علم دارد گمان می‌کنیم علم او مثل همین صورت‌هایی ذهنی است که ما داریم، ازاین‌ رو برای تنزیه خدای متعال می‌گوییم: خدا علم دارد اما نه مثل علم ما!

 

 

۳٫

باید بدانیم که در بین مخلوقات خدا هم مخلوقاتی هستند که ما نمی‌توانیم حقیقت آنها را بشناسیم و نباید طمع چنین شناختی را هم داشته باشیم. شاهد این سخن این است که ما حقیقت روح خودمان را هم نمی‌توانیم بشناسیم. ما اجمالاً می‌دانیم که روحی داریم که در خواب از بدن ما به گونه‌ای و در حال مرگ به‌کلی جدا می‌شود و بعد از مرگ گاهی به خواب اشخاصی می‌آید و از او سئوال می‌کنند و او جواب می‌دهد..

 

 

 

30نوامبر/16

دشمنی بیپایان آمریکا با ایران

 

حسین عباسی نسب

جمهوری ‌اسلامی ‌ایران از نخستین روزهای انقلاب مورد خشم کاخ سفید قرار گرفت و از آن ‌زمان تا کنون صدها قانون و دستور اجرایی و بند و ماده جدید در مورد تحریم ایران تصویب شده است. البته  بهانه گروگان‌گیری نخستین دستاویز آمریکا برای وضع تحریم‌های اقتصادی و نظامی علیه ایران بود. هر چند با امضای قرارداد الجزایر و تشکیل دیوان داوری ایران و آمریکا، موضوع گروگان‌گیری پایان یافت، اما آمریکا به هیچ یک از تعهدات خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از امضای توافق الجزایر جامه‌ عمل نپوشاند و به‌تدریج بر دایره فشار بر ایران افزود.

علت عداوت بی‌پایان ایالات‌متحده با ایران به نظر بسیاری از عقلا در مسایلی همچون خط‌مشی ایران اسلامی در اجرای اسلام ناب محمدی، ندای عدالت‌طلبی و برابری مردم جهان، آگاهی‌بخشی جهانیان، به‌ویژه کشورهای‌اسلامی و در نهایت ایستادگی در برابر استبداد و تکروی‌های بین‌المللی آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان است. تا زمانی که رویکرد جمهوری‌اسلامی ایران براین اساس است و از پذیرش هر مصالحه‌ای با آمریکا که تنها منافع آن کشور را برآورده ‌کند، سرباز می‌زند، این دشمنی ادامه خواهد یافت. هر ‌نوع سازش، توافق و یا مصالحه‌ای تا زمانی‌‌که رویکردهای انسانی و جهانی نظام جمهوری ‌اسلامی براساس اهداف فوق طراحی و اجرا شود، راهی برای خودنمایی نخواهد یافت و هر نوع عقب‌نشینی ایران نیز در خواسته‌های بی‌پایان آمریکا تغییری را ایجاد نمی‌کند. به عنوان نمونه، اجرای قانون داماتو پس از یک دوره همکاری همه‌جانبه ایران با بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سیاست موسوم به تنش‌زدایی وضع و باعث شگفتی محافل داخلی نیز گردید، زیرا در آن مقطع زمانی، انتظار این‌ بود که از برنامه‌های همکاری‌جویانه ایران استقبال شود.

از طرف دیگر تاریخ نشان داده‌است که هرگاه ایران موضع دفاعی گرفته و بر تعامل و گفت‌وگو تاکید داشته، طرف آمریکایی توقع خود را بالاتر برده و راه را برای مصالحه بسته است. این اتفاق را در زمان توافق الجزایر، موضوع هسته‌ای در سال ۲۰۰۳ و حتی در دوره‌های اخیر پس از امضای توافق مبادله سوخت هسته‌ای با میانجیگری ترکیه و برزیل نیز شاهد بوده‌ایم و هرگاه که همگان، دستیابی به توافق و به رسمیت شناخته شدن حقوق ایران را قابل حصول دانستند، ایالات‌متحده، به‌ویژه در دوره‌ باراک اوباما بر شدت تحریم‌ها افزوده و راه را بر هرگونه توافقی بسته است.

جالب اینجاست که در دورانی که یک رییس‌جمهور دموکرات (کلینتون و اوباما) در راس قدرت در آمریکا قرار گرفته‌ و بر موضوع تعامل و گفت‌وگو و حل مسالمت‌آمیز موضوع تاکید کرده‌اند، بیشترین فشارها بر ایران وارد شده است. مقامات کاخ سفید در دوره باراک‌ اوباما، به‌ویژه از سال ۲۰۱۰ به بعد بر لزوم اعمال تحریم‌های فلج کننده علیه ایران تاکید و با این استدلال تحریم‌های جامع (CISADA) را تصویب کردند که سرآغازی بود بر بیشترین فشارها  بر مردم و بانک ‌مرکزی و تجارت خارجی ایران.

در این گزارش کوتاه بر اساس اسناد منتشر شده به وسیله سازمان‌ ملل و دیگر اندیشکده‌های غربی، به روند تحریم‌های جمهوری‌ اسلامی ‌ایران از سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب پرداخته می‌شود.

 

* ۱۳ آبان ۱۳۵۸ آغاز رسمی فشارها

در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ سفارت آمریکا در تهران به علت انجام اقدامات خرابکارانه و اقدام به جاسوسی مورد هجوم دانشجویان پیرو خط امام قرار گرفت و در اندک زمانی تسخیر شد. واکنش تند ایالات‌متحده و هم‌پیمانان این کشور منجر به وضع تحریم‌هایی شد. در مدت زمان کوتاهی سه فرمان اجرایی ۱۲۱۷۰، ۱۲۲۰۵ و ۱۲۲۱۱ به وسیله رییس‌جمهوری آمریکا علیه ایران به اجرا درآمد که نتیجه آنها مسدود کردن دارایی‌های دولت و بانک‌مرکزی ایران در آمریکا، ممنوعیت معامله و به ویژه صادرات به ایران  و ممنوعیت واردات از ایران را شامل می‌شد. البته ۴۴۴ روز بعد که ماجرای گروگان‌گیری با امضای قرارداد الجزایر در سال ۱۹۸۱ پایان یافت دو طرف آزادی همه گروگان‌ها را در مقابل عدم مداخله آمریکا در امور داخلی ایران و لغو تحریم‌ها علیه ایران و تشکیل دیوان دعاوی آمریکا و ایران و پرداخت غرامت از طریق یک حساب به صدمه دیدگان آمریکایی را مورد توافق قرار دادند. با این‌حال فشار و تحریم علیرغم تعهد آمریکایی‌ها ادامه یافت.

 

 

 

*دوران جنگ‌ تحمیلی و سازندگی

در دوران جنگ ‌تحمیلی نیز گرچه تحریم جدیدی اضافه نشد، اما گشایشی هم در روند انجام تعهدات آمریکا ایجاد نشد تا اینکه در آبان سال ۱۳۶۶ با فرمان اجرایی ۱۲۶۱۳ ممنوعیت تجارت آمریکا با ایران به‌ویژه در حوزه فناوری، اقتصادی و نظامی مورد تاکید بیشتر قرار گرفت.

بعد از جنگ و با توجه به رویکرد لیبرالی دولت سازندگی و گسترش مراودات با غرب تا چند سال بر حجم تحریم‌ها افزوده نشد و تا حدودی هم عرصه باز گذاشته شد، زیرا در این دوران، رژیم صدام در عراق بعد از حمله به کویت برای جهانیان منفور شده بود و ایران نقطه ثبات در منطقه محسوب می‌شد؛ اما در دولت ششم و در اسفند ۱۳۷۳ (دوران بیل کلینتون دموکرات) روند افزایش فشار بر ایران به بهانه‌هایی همچون حمایت از تروریسم، به‌ویژه حمایت ایران از حزب‌الله، فرمان اجرایی ۱۲۹۵۷ به وسیله رییس ‌جمهور آمریکا امضا شد.

این فرمان با اعلام وضع فوق‌العاده در برخورد با ایران، کشور ما را تهدیدی برای امنیت ‌ملی و سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا اعلام کرد و ممنوعیت معامله همه شرکت‌های آمریکایی و یا مشارکت در طرح‌های اقتصادی و زیربنایی در ایران مورد تایید قرار گرفت. این فرمان ‌اجرایی زمینه را برای فشار بیشتر بر ایران آماده ساخت تا اینکه دو سال بعد «قانون مجازات ایران و لیبی»  که به قانون داماتو ( فرد پیشنهاددهنده این طرح) نیز معروف است در کنگره آمریکا مورد تصویب قرار گرفت و رییس ‌جمهور آمریکا نیز آن را به اجرا درآورد.

قانون داماتو در مرداد سال ۱۳۷۵ و در سال پایانی دولت ششم، ممنوعیت و محدودیت‌های متعددی را در تجارت شرکت‌های آمریکایی و غیرآمریکایی با ایران اجرا کرد. هدف این قانون منزوی ساختن ایران و لیبی از جامعه جهانی بود. البته لیبی در سال ۲۰۰۶ با تن دادن به خواسته‌های اروپا و آمریکا از دایره شمول این قانون خارج شد. قانون داماتو در مورد تعامل تجاری با ایران، به‌ویژه در زمینه انرژی و نفت و گاز، علاوه بر ایران، شرکت‌های کشور ثالث را نیز در بر می‌گرفت و گرچه با مخالفت‌های متعددی در عرصه بین الملل در زمینه ایجاد محدودیت در بازار آزاد جهانی روبرو شد، اما شرکت‌های خارجی برای اینکه مورد هدف مجازات‌ها و تحریم‌های دولت آمریکا قرار نگیرند و بتوانند از امتیازات متعدد وزارت خزانه‌داری این کشور استفاده کنند، داوطلبانه به خواسته‌های آمریکا تن دردادند و آنهایی هم که اندکی مقاومت کردند، چند سال بعد با تهدید و جریمه‌های آمریکا روبرو شدند.

 

*تحریم ها در دوره اصلاحات

از اواسط دهه ۱۳۷۰ تا مدتی کاخ سفید از افزودن صریح نام ایران به تحریم‌ها خودداری کرد، اما پس از آن از میزان مخاصمه آمریکا با ایران کاسته نشد تا در میانه‌های سال ۱۳۸۰، چند روز بعد از وقوع حملات تروریستی به ساختمان‌های تجارت جهانی (ماجرای ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱)، جورج بوش قانون اجرایی ۱۳۲۲۴ را با هدف تحریم و فشار بیشتر بر کشورهای (به‌زعم آمریکا) حامی تروریسم که به صورت تلویحی به ایران نیز اشاره شده بود، در بر گرفت و در مفاد آن اموال و دارایی‌های افراد، شرکت‌ها و کشورهای حامی تروریسم مسدود شدند.

نکته مهم در مورد این قوانین و فرمان‌های اجرایی‌ای که تا سال‌های ابتدایی قرن بیست و یکم مورد تایید و تصویب قوه مجریه و مقننه آمریکا قرار ‌گرفت این ‌است که بنا به شواهد موجود و برخی اعتراف‌ها تا چند سال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، با تحریم‌ها علیه ایران با نوعی اغماض و چشم‌پوشی برخورد می‌شد و در بسیاری از این زمینه‌ها همچون تجارت با ایران و سرمایه‌گذاری در بخش‌های نفت و گاز ایران، مراودات به‌صورت غیررسمی، اما تقریباً با حالت عادی انجام می‌شدند. حتی در سال‌های ابتدایی قرن جدید برخی از شرکت‌های آمریکایی در بخش‌های انرژی ایران سرمایه‌گذاری و فعالیت می‌کردند.

یکی از دلایل این نادیده گرفتن، وجود دولت‌های هفتم و هشتم به ریاست جمهوری محمد خاتمی بود که با شعار اصلاح‌طلبی نگاه ویژه‌ای به غرب و بهبود و ارتقای روابط با این کشورها و از جمله ایالات متحده داشت. به‌علاوه جمهوری ‌اسلامی ‌ایران در سال ۲۰۰۳ همکاری بسیار نزدیکی با سه کشور اروپایی داشت و حتی در توافق سعدآباد با عقب‌نشینی‌های بارز و بسیار زیاد از مواضع هسته‌ای خود، تقریبا کلیه فعالیت‌ها و برنامه‌های هسته‌ای کشور را به حالت تعطیل درآورد و تنها در ماه‌های پایانی دولت هشتم بود که مسئولان نظام به دلیل خواسته‌های یک‌طرفه امریکا و حتی بی‌توجهی او به عقب نشینی‌های هسته‌ای ایران، روند فعالیت هسته‌ای کشور از سر گرفته شود.

به نظر برخی از کارشناسان دلیل دیگر این امر، نیاز به مشارکت ایران با طرح‌های آمریکایی به‌ویژه حمله و اشغال عراق و افغانستان توسط ارتش آمریکا بود. ایالات متحده آمریکا هر چند وقت یک بار، تحریم‌ها را با قوانین و محدودیت‌های جدید زنده نگه می‌داشت، اما هیچ‌گاه این تحریم‌ها به شکل کامل اجرا نشدند. این موضوع در تحقیق‌ها و گزارش‌های «کنت کاتزمن» پژوهشگر‌ ارشد کنگره آمریکا مورد اعتراف قرار گرفته است که در آمریکا تمایلی برای اجرای سرسختانه تحریم‌های تصویب شده علیه ایران و مقابله با راه‌های فرار از آن وجود ندارد.

اما به‌یکباره از سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ که به‌تدریج برنامه هسته‌ای جمهوری‌اسلامی پیشرفت قابل توجهی کرد، ایالات متحده که به بسیاری از اهداف استراتژیک خود در منطقه دست یافته بود، بهانه‌ مناسبی را پیدا کرد و به ناگهان روند تحریم‌ها تشدید شد و سیلی از قوانین کنگره، فرمان‌های اجرایی و قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ‌ملل علیه ایران به ‌راه افتاد.

 

*تحریم‌های فلج کننده در دوران دولت نهم و دهم

نقطه شروع رویکرد بسیار تند علیه ایران تیرماه سال   ۱۳۸۴بود که برای تشدید فشار بر شرکت‌های خارجی در معامله با ایران، فرمان اجرایی ۱۳۳۸۲ با مسدود کردن اموال و دارایی‌های نهادهای دولتی ایران همچون سازمان انرژی اتمی، سازمان صنایع هوافضا و گروه صنعتی شهید باقری  اعمال شد، به‌طوری که هیچ کشوری حق فروش فناوری موشکی و هسته‌ای به ایران را نداشت. فهرست بسیاری از نهادها و سازمان‌ها و شرکت‌های ایرانی نیز به این فرمان افزوده شد.

حدود یک ‌سال بعد، همین فرمان در شورای امنیت تجدید شد، زیرا پرونده هسته‌ای ایران از شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به  شورای امنیت ارجاع گردید و قطعنامه ۱۶۹۶ در مرداد سال ۱۳۸۵ با هدف تحریم انتقال فناوری و تجهیزات هسته‌ای و غنی‌سازی  در کنار ممنوعیت انتقال فناوری نظامی و موشکی به تصویب رسید.

چند ‌ماه بعد و در سپتامبر ۲۰۰۶  «قانون تحریم ایران» – ISA – در کنگره آمریکا تصویب شد. تمدید قانون داماتو با حذف نام لیبی، تضعیف برنامه هسته‌ای ایران و قطع منابع مالی برای این برنامه‌ها را هدف گرفت.

چند ماه بعد در دی ماه ۱۳۸۵  شورای ‌امنیت به ابزار آمریکا تبدیل شد و این ‌بار با قطعنامه ۱۷۳۷، صدور کالاهای دومنظوره و سفر افراد مرتبط با برنامه هسته‌ای و موشکی ایران ممنوع شد، ضمن اینکه بیش از ۲۰ نهاد و فرد ایرانی به فهرست تحریم‌ها اضافه شدند. این تحریم‌ها پا را از سطوح اقتصادی و نظامی فراتر نهادند و حتی ابعاد آموزش‌های تخصصی اتباع ایرانی در امور مربوط به حوزه‌های حساسی چون نظامی و هسته‌ای را نیز در بر گرفتند.

چند ماه بعد و در فروردین ۱۳۸۶ قطعنامه ۱۷۴۷ محدودیت‌های بیشتری را برای ایران تصویب کرد، ضمن اینکه ممنوعیت تضمین وام و تعهد مالی جدید برای تجارت با ایران از طرف کشورها هم اضافه شد و در جهت دسترسی ایران به برخی از تسلیحات متعارف نظامی نیز محدویت‌های بیشتری اعمال و حتی صادرات تسلیحات ایران نیز ممنوع شد. همه این تحریم‌ها در این قطعنامه به منظور اعتماد‌سازی و یا به عبارت دیگر توقف و نابودی برنامه هسته‌ای ایران تصویب شدند.

در تیر ماه همان سال فرمان اجرایی ۱۳۴۳۸ با اشاره به ناآرامی‌ها در عراق، برخی از نهادهای ایرانی را عامل مداخله در این کشور دانست و اقدامات تنبیهی دیگری را علیه نهادها و افراد ایرانی تصویب کرد.

در اسفند ۱۳۸۶ قطعنامه ۱۸۰۳ محدودیت‌های بیشتری را برای فروش کالا به ایران، ممنوعیت اعتباردهی به ایران و ممنوعیت تجارت با ایران همچنین ممنوعیت همکاری مالی با بانک‌های ملی و صادرات تصویب کرد، ضمن اینکه فرمان بازرسی از کشتی‌هایی که در مالکیت ایران و یا مبدا و مقصد آنها به ایران بود، صادر شد.

در مهر سال ۱۳۸۷ نیز قطعنامه ۱۸۳۵ با تاکید بیشتر بر قطعنامه‌های پیشین تصویب شد.

با ریاست‌جمهوری باراک اوباما و با توجه به وعده‌هایی که در مورد تعامل با ایران داده بود، برای کمتر از دو ‌سال هیچ قطعنامه و یا قانون جدیدی علیه ایران تصویب نشد، اما مقامات آمریکایی بر ادامه اجرای سرسختانه تحریم‌ها و اتخاذ رویکرد هوشمندانه برای فلج کردن فعالیت‌های ایران تاکید می‌کردند. تا اینکه حدود یک ماه بعد از توافق سه‌جانبه ایران با دو کشور برزیل و ترکیه در زمینه مبادله سوخت هسته‌ای که با دورویی مقام‌های آمریکایی در قبال وعده‌هایی که به رهبران این دو کشور داده بودند، همراه بود، یکی از مهم‌ترین قوانین سختگیرانه علیه ایران به اجرا در آمد.

در خرداد ۱۳۸۹ مطابق با ژوئن ۲۰۱۰، قطعنامه ۱۹۲۹ در شورای‌ امنیت سازمان‌ ملل مورد تصویب قرار گرفت که شامل موارد بسیار مهمی همچون ممنوعیت همکاری در ساخت تاسیسات هسته‌ای جدید ایران، ممنوعیت سفر و انسداد دارایی افراد جدید مرتبط با برنامه هسته‌ای و موشکی ایران، بازرسی هواپیما و کشتی‌ها و ممنوعیت سوخت‌رسانی به آنها‌، محدودیت‌های شدید در تعاملات بانکی و مخصوصاً برای بانک مرکزی،  ممنوعیت افتتاح شعب بانک‌ها و شرکت‌ها، ممنوعیت سرمایه‌گذاری جدید مشترک به همراه بانک‌های ایرانی، ممنوعیت کامل فروش تسلیحات سنگین و ممنوعیت آموزش‌های‌ فنی و ارایه خدمات و انتقال فناوری‌های دوگانه بود. این قطعنامه بر اجرای قطعنامه‌های قبلی و توقف برنامه هسته‌ای و اجرای پروتکل الحاقی تأکید داشت.

حدود یک ‌سال بعد از این قطعنامه شورای ‌امنیت، کاخ سفید که بارها از فلج کردن اقتصاد ایران و راه‌اندازی تحریم‌های هوشمند سخن می‌گفت، مجموعه‌ای از تحریم‌های بسیار سخت و بی‌سابقه‌ را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال کرد که به نظر بسیاری از کارشناسان یک جنگ اقتصادی سیاسی تمام عیار محسوب می‌شد. تحریم‌های جامع ایران که با عنوان «قانون تحریم‌های جامع ایران، پاسخگویی و کاهش سرمایه‌گذاری»  (Comprehensive Iran Sanctions, Accountability and investment Act) مطرح شد، در تیر ۱۳۸۹ به اجرا درآمد و از کامل‌ترین تحریم‌هایی بود که ایالات متحده تمام‌ قد برای اجرای آن بسیج شده بود. به واسطه زمینه‌سازی‌های حقوقی و سیاسی پیشین، بعد از حدود یک‌ سال کشورهای دیگری را هم که با ایران مبادلات اقتصادی داشتند، راه همکاری با آمریکا را برگزیدند و جمهوری‌ اسلامی‌ ایران در ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی به‌نوعی تنها ماند.

هدف سیاسی این تحریم‌ها تشدید محدودیت‌ها علیه ایران با تحریم شرکت‌ها و کشورهای دیگر بود. از نظر اقتصادی نیز ممنوعیت فروش بنزین به ایران، ممنوعیت سرمایه‌گذاری، کمک مالی و فناوری در صنایع ایران، به‌ویژه در حوزه انرژی و پتروشیمی و از نظر مالی نیز انزوای بیشتر پولی و ارزی بانک ‌مرکزی و دیگر بانک‌های ایرانی و ناتوان‌سازی آنها در دریافت‌ها و پرداخت‌های بین‌المللی را شامل می‌شد.

در مهرماه ۱۳۸۹ نیز فرمان اجرایی ۱۳۵۵۳ با اهداف حقوق بشری و با تشدید تحریم‌های جامع ایران فهرست جدیدی از سازمان‌ها و افراد ایرانی را منتشر کرد.

از خرداد ماه سال ۱۳۹۰ تا مهر ۱۳۹۱ چند فرمان اجرایی جدید به وسیله کاخ سفید علیه جمهوری ‌اسلامی ایران وضع گردیدند. فرمان‌های ۱۳۵۷۴، ۱۳۵۹۰، ۱۳۵۹۹، ۱۳۶۰۶، ۱۳۶۰۸، ۱۳۶۲۲ و ۱۳۶۲۸ با اهداف هسته‌ای و حقوق بشری با محدودسازی بیشتر تجارت بین‌المللی ایران، حوزه‌های مختلف مالی، پتروشیمی و صنعتی و هسته‌ای ایران را هدف گرفتند.

تا این تاریخ بیشترین فشارها بر جمهوری ‌اسلامی ایران وارد شده که به همراه برخی از تحرکات در داخل کشور و ناسازگاری برخی از اقدامات با منافع ملی کشور، باعث بحران اقتصادی شدید، کاهش ارز، افزایش قیمت دلار و کاهش شدید ارزش پول ملی و تورم افسار گسیخته و در نهایت نارضایتی از شرایط اقتصادی در بین گروه متوسط و کم درآمد جامعه شده است.

پس از تغییر رییس‌جمهور در ایران و نگاه به تعامل با غرب و رویکرد مذاکره‌ای که دولت حسن روحانی به غرب، به‌ویژه آمریکا نشان داد و با توجه به عقب‌نشینی‌های هسته‌ای که با عنوان توقف، انتخاب شد، شاهد قوانین یا فرمان‌های اجرایی چندانی نبوده‌ایم. تنها فرمان اجرایی ۱۳۶۴۵ در ژوئن سال ۲۰۱۳ در چهارچوب مبانی تحریم‌های حقوق بشری و هسته‌ای پیشین علیه ایران امضا شد. البته برخی از قوانین نیز در کنگره در زمینه تحریم بیشتر علیه ایران مطرح و تصویب شدند، ولی باراک اوباما با توجه به در جریان بودن مذاکرات و امضای توافق اقدام مشترک موسوم به توافق ژنو اعلام کرد که بر اساس اختیارات ریاست جمهوری، مانع از اجرای آنها در طول دوران مذاکرات می‌شود. بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی این اظهارات رییس‌ جمهور آمریکا را در کنار سخنان تند و اقدامات برخی از اعضای کنگره در چهارچوب سیاست‌های کلان آمریکا را نمونه‌ای از اجرای سیاست چماق و هویج تفسیر می‌کنند. حتی با وجود تاکید مراجع داخلی و خارجی بر پایبندی کامل ایران به توافق ژنو، چند روز قبل چند تن از اشخاص حقیقی و حقوقی ایرانی به فهرست تحریم‌ها اضافه شدند.

حجم تحریم‌های بین‌المللی‌ای را که در دوره دهم ریاست جمهوری بر دولت احمدی‌نژاد وارد آمد،  از نظر  تعداد تحریم‌ها و پیوست‌های عریض و طویل آنها  قابل تأمل است. به عنوان نمونه در پیوست قطعنامه ۱۷۳۷ هفت نهاد و ۱۲فرد، در قطعنامه ۱۷۴۷ تعداد ۲۳ شرکت و ۲۷ نفر، در قطعنامه ۱۸۰۳، ۱۳ فرد جدید، در قطعنامه ۱۹۲۹، ۲۲ شرکت و نهاد به همراه یک فرد جدید مورد تحریم قرار گرفتند؛ ضمن اینکه در فرمان‌های اجرایی و دیگر قوانین از طریق کنگره ۱۵ شرکت وابسته به سپاه، سه شرکت فعال در کشتیرانی، ۸ فرد یا مقام نظام و ۳۷ شرکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام(ره) مورد تحریم‌های کشورهای خارجی قرار گرفتند و بسیاری از مبادی تجاری و نقل و انتقالات کالا، خدمات و حتی ارز مورد بررسی و نظارت دقیق بین‌المللی قرار گرفت.

 

 

سوتیترها:

 

۱-

تاریخ نشان داده‌است که هرگاه ایران موضع دفاعی گرفته و بر تعامل و گفت‌وگو تاکید داشته، طرف آمریکایی توقع خود را بالاتر برده و راه را برای مصالحه بسته است.

 

۲٫

علت عداوت بی‌پایان ایالات‌متحده با ایران به نظر بسیاری از عقلا در مسایلی همچون خط‌مشی ایران اسلامی در اجرای اسلام ناب محمدی، ندای عدالت‌طلبی و برابری مردم جهان، آگاهی‌بخشی جهانیان، به‌ویژه کشورهای‌اسلامی و در نهایت ایستادگی در برابر استبداد و تکروی‌های بین‌المللی آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان است.

 

۳٫

تا این تاریخ بیشترین فشارها بر جمهوری ‌اسلامی ایران وارد شده که به همراه برخی از تحرکات در داخل کشور و ناسازگاری برخی از اقدامات با منافع ملی کشور، باعث بحران اقتصادی شدید، کاهش ارز، افزایش قیمت دلار و کاهش شدید ارزش پول ملی و تورم افسار گسیخته و در نهایت نارضایتی از شرایط اقتصادی در بین گروه متوسط و کم درآمد جامعه شده است.

 

 

 

30نوامبر/16

چرا رژیم صهیونیستی به احداث شهرکهای یهودی‌نشین اصرار دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

 

اشاره

مدتی است که رژیم صهیونیستی سیاست احداث شهرک‌های یهودی‌نشین در فلسطین اشغالی به‌ویژه  شهر قدس را با شدت بیشتری دنبال می‌کند، به گونه‌ای که با واکنش و اعتراض شدید فلسطینیان و حتی جهان اسلام مواجه شده است. سازمان ملل متحد و برخی از کشورهای غربی نیز این اقدام رژیم صهیونیستی را مغایر با قطعنامه‌های سازمان ملل در خصوص قضیه فلسطین دانسته‌اند. در این نوشتار سعی می‌شود دلایل این اقدامات تبیین گردد.

 

سیاست احداث شهرک‏های یهودی‏نشین

اسکان یهودیان و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در مناطق اشغالی فلسطین و دیگر سرزمین‏های اشغالی عربی یکی از سیاست‏های اصلی رژیم صهیونیستی و نیز عاملی مهم و استراتژیک در معادلات و محاسبات این رژیم از هنگام تأسیس اسرائیل تا کنون به شمار می‏رود و در حفظ امنیت و تحکیم سلطه صهیونیسم بر سرزمین‏های اشغالی، تأثیر به‌سزایی داشته است.

این سیاست در پی اجرای سیاست انتقال یهودیان به فلسطین و با هدف یهودی کردن این سرزمین از زمان تشکیل اسرائیل در دستورکار رژیم صهیونیستی قرار گرفت. در تأیید این سیاست، گلدامایر نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی اظهار داشت: «مرزهای مشخصی برای اسرائیل وجود ندارد و مرز اسرائیل تا جایی است که یهودیان در آن اقامت دارند.»(۱)

وی با بیان چنین مواضعی، آینده‏ سرزمین‏های اشغالی فلسطین و سیاست رژیم صهیونیستی را در قبال اسکان یهودیان و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در سرزمین‏های اشغالی مشخص کرد، به‌طوری که پس از آن، طرح‏هایی برای اسکان یهودیان مهاجر در مستعمره‏های یهودی‏نشین و نیز شهرک‏سازی در فلسطین اشغالی به‌طور متناوب مطرح و اجرا شدند، از جمله‏ طرح ایگال آلون(۲) که در ظرف ده سال حاکمیت حزب کارگر بر دولت‏های متوالی اسرائیل ـ پس از سال ۱۹۶۷م ـ اجرا شد، در حقیقت از این سال شهرک‏سازی و اسکان یهودیان در سرزمین‏های اشغالی در رأس برنامه‏های اصلی رژیم صهیونیستی قرار گرفت و اهمیت خاصی به آن داده شد. حتی اجرای این سیاست در برنامه‏های حزبی و انتخاباتی و تصمیم‏ها و اظهارنظرهای رسمی و برنامه‏ها و بودجه‏های متعدد هم تجلی یافت و مناطق اصلی برای اسکان یهودیان و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در آن مناطق، تحت عنوان اعتبارات امنیتی استراتژیک و سیاست‌های توسعه‏طلبانه مشخص شدند. رهبران اسرائیل همواره بر این نظر تأکید داشته‏اند که آینده‏ اسرائیل با اسکان یهودیان مرتبط است. مشخصات عمومی این سیاست عبارتند از:

۱ـ پافشاری بر اشغال سرزمین‏های عربی.

۲ـ تأکید بر آزادی اسکان یهودیان در مناطق اشغالی و تحقق به اصطلاح مرزهای امن و دفاع‏پذیر.

۳ـ جدایی بین مسئله شهرک‏سازی و امکان رسیدن به صلح جداگانه و انفرادی با کشورهای عربی مثل پیمان کمپ دیوید.

۴ـ ضمیمه کردن شهر قدس به مناطق اشغالی و یگانه کردن دو قسمت آن و اعلام این شهر به عنوان پایتخت اسرائیل.

۵ـ تأکید و پافشاری بر اینکه تسلط بر زمین به معنای تسلط بر سیاست است.

رژیم صهیونیستی بر این اساس پلکان اولویت‏های کاری خود را منحصر به اسکان یهودیان و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در تمام سرزمین‏های اشغالی کرد. در پیروی از این سیاست، عزر وایزمن، وزیر مسکن وقت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۲م اعلام کرد: «شکل جغرافیایی و جمعیتی فلسطینی‏ها به‌زودی از بین خواهد رفت»،(۳) زیرا با اجرای سیاست مذکور، دیگر مرحله‏ ایجاد جمعیت اکثریت یهود در برابر عرب‏ها با برتری کامل پایان می‏یابد و با حضور بیش از سه میلیون یهودی در سرزمین‏های اشغالی عربی، امکان اجرای مراحل بعدی سیاست شهرک‏سازی و تثبیت قدرت و تحکیم حاکمیت و تضمین امنیت اسرائیل فراهم می‏شود.

تعداد سازمان‏ها، مؤسسه‏ها و وزارتخانه‏هایی که برای احداث شهرک‏های یهودی‏نشین تشکیل شده‌اند، دلیل بر اهمیت تحقق این سیاست برای رژیم صهیونیستی است، این وزارتخانه‏ها عبارتند از:

۱ـ جذب مهاجرین.

۲ـ مسکن.

۳ـ کار.

۴ـ کشاورزی.

۵ـ امور اجتماعی.

۶ـ دفاع.

با توجه به تعداد وزارتخانه‏ها و مؤسسه‏های رژیم صهیونیستی و اهتمام آنها به طرح‏های اسکان یهودیان می‏توان احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در سرزمین‏های اشغالی فلسطین را که از سال ۱۹۶۷م به‌طور گسترده‌ای در سرزمین‏های اشغالی شروع شده است، جزئی از استراتژی سیاسی ـ نظامی اسرائیل محسوب کرد. سیاست انتقال یهودیان به فلسطین و استیلا بر زمین‏های عرب‏ها پایه‏ اصلی این استراتژی سیاسی ـ نظامی را تشکیل می‏دهد. رهبران رژیم صهیونیستی نیز طرح‏های اسکان یهودیان در سرزمین‏های اشغالی فلسطین را جزو انفکاک‏ناپذیری از نقشه استراتژی سیاسی نظامی صهیونیسم در منطقه دانسته‏اند. طرح‏های آنها در زمینه‏ الحاق و انضمام سرزمین‏های جدید به اراضی اشغالی ۱۹۶۷م. نیز ماهیت این طرح‏ها را روشن می‏کند.

براساس برنامه‏های رژیم صهیونیستی، نقشه‏ کلی گسترش شهرک‏ها در مناطق اشغالی، طبق امور زیر پایه‏ریزی شد: (۴)

۱ـ در تمام سرزمین اسرائیل برای تحقق امنیت به‌ویژه در مواضع استراتژیک باید شهرک‏های یهودی‏نشین احداث شوند.

۲ـ طبق سیاست شهرک‏سازی، آبادی‏های پیشنهادی در مناطق متجانس برپا شده‌اند. این مجموعه‏های مسکونی با هم متصل یا اتصال‌پذیر هستند تا بر اثر مرور زمان بتوان خدمات‌رسانی به آنها را انجام داد. علاوه بر این موارد، آبادی‏ها و روستاهای اسرائیل باید در آینده به شهرهای کوچک و یا بزرگ‏تر تبدیل شوند.

۳ـ آبادی‏های مسکونی باید در اطراف مواضع و روستاهای اقلیت‏ها (منظور احزاب فلسطین و ساکنان قانونی این سرزمین احداث شوند تا به‌مرور زمان همه دریابند که می‏توان با حفظ حسن همجواری در کنار یکدیگر آرام زندگی کرد. این طرح به دولت یهودی و عربی توصیه می‏کند که این برنامه را در کوتاه‏ترین زمان ممکن انجام دهند.

۴ـ این طرح برخی از آبادی‏هایی را به صورت کمربند با تپه‏های یهودا و سامره احاطه شده‌اند، در بر می‌گیرد و از دامنه‏ غربی آن از شمال تا جنوب و از دامنه‏ شرقی آن از جنوب به شمال (بین اقلیت‏ها و اطراف آن) به طور یکسان گسترش می‏یابد.

۵ـ آبادی‏ها به انواع گوناگون تقسیم می‏شوند. بزرگ‏ترین آنها آبادی‏های شهری و برخی دیگر، آبادی‏های کشاورزی و تعدادی هم بر حسب وجود وسایل کار و تولید مختلط‌اند.

براساس این نقشه، در مدت ۵ سال (۱۹۷۹ـ۱۹۸۳م.)، ۴۶ شهرک جدید ساخته شد و ۱۶ هزار خانوار در آنها ساکن شدند. در این باره، رعنان فائیس، رئیس بخش مستعمره‏نشین آژانس یهود می‏گوید: «طراحان اسکان یهودیان طی۶۰ سال گذشته بر پایه اینکه مرزهای آینده دولت اسرائیل باید از طریق سازمان‏های مستعمره‏نشین تعیین شوند، اقدام به گسترش این طرح کردند.»(۵)

 

آثار و پیامدهای احداث شهرک‌های یهودی‌نشین در فلسطین

تلاش صهیونیست‏ها برای بر هم زدن بافت جمعیتی سرزمین‏های اشغالی فلسطین و توجه بیش از حد آنها به تسریع در روند انتقال یهودیان جهان به این سرزمین و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین برای مهاجران و توجیهات و برنامه‏های آن برای انضمام و الحاق دیگر سرزمین‏های عربی به اسرائیل، بدون شک آثار و پیامدهای بسیاری دارد. این پیامدها، بر تثبیت قدرت و تحکیم موقعیت و تأمین امنیت رژیم اشغالگر قدس تأثیر دارند. این آثار و پیامدها را می‏توان در چهار دسته به شرح ذیل خلاصه و جمع‏بندی کرد:

 

۱ـ نظامی ـ امنیتی

رژیم اشغالگر قدس با سرزمینی به وسعت۷۰۰,۲ کیلومتر مربع و نداشتن عمق مناسب به لحاظ جغرافیایی، در مقابل کشورهای عربی همجوار آسیب‏پذیر است، لذا احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در سرحدات جغرافیایی و مرزهای این کشور می‏تواند اقدام پیشگیرانه و پدافندی در برابر هجوم احتمالی کشورهای همجوار عربی یا نیروهای مبارز ضدصهیونیستی به عمق فلسطین اشغالی و مرکزیت شهرها و تأسیسات حیاتی آن باشد. یعنی در صورت حمله‏ زمینی از سوی یک کشور خارجی، این شهرک‏ها به عنوان مانع عمده می‏توانند خط پدافندی مناسبی محسوب شوند و از پیشروی دشمن به داخل عمق اسرائیل جلوگیری کنند یا حداقل آن را تا رسیدن نیروهای کمکی صهیونیستی به تأخیر اندازند.

از سوی دیگر، این شهرک‏های مرزی، علاوه بر اینکه آسیب‏پذیری اسرائیل را در مقابل حملات گسترده و کلاسیک دشمن خارجی ترمیم می‏کنند، عملاً سیاست سد نفوذ و تئوری دو مرزه کردن اسرائیل را برعهده دارند و از نفود گروه‏های فلسطینی و حملات نیروهای چریکی آنها و ورود نیروهای مقاومت اسلامی لبنان به داخل اسرائیل از طریق کشورهای همجوار مثل لبنان، سوریه و اردن که در مرزها مورد حمایت مادی و معنوی مردم منطقه قرار دارند، جلوگیری می‏کنند. علاوه بر اینها احداث شهرک‏ها در مناطق مرزی فلسطین به نظارت بیشتر و بهتر عرب‏های پراکنده در مرزها کمک می‏کند و از نظر سیاسی و اقتصادی، تأثیرات سلبی بسیاری روی ساکنان فلسطینی این مناطق خواهد گذاشت و عملاً گامی در جهت کوچ فلسطینیان از سرزمین خود است، زیرا آنها منازل و زمین‏های کشاورزی خود را از دست داده‏اند و مجبورند برای امرار معاش به مناطق دیگر مهاجرت کنند.

تحقق این امر عملاً باری را از روی دوش اسرائیلی‏ها برمی‏دارد و دیگر مشکلات اقامت فلسطینی‏ها بر دوش صهیونیست‏ها نخواهد ماند. اگر هم آنها قصد اقامت در داخل فلسطین را داشته باشند، اسرائیل عملاً از پراکندگی و گستردگی آنان در مناطق مهم جلوگیری می‏کند و طبیعتاً آنها را در جایی مثل اردوگاه‏ها اسکان می‌دهد تا خیلی آسان‌تر و بهتر بتواند تحرکات آنها را کنترل کند.

با توجه به موارد پیش‏گفته، در مجموع می‏توان نتایج اجرای این سیاست را در زمینه‏ نظامی و امنیتی چنین جمع‏بندی کرد:

هریک از شهرک‏های یهودی‏نشین به‌نوبه خود نقطه‏ اتکایی محسوب می‏شوند که قادرند در هر جهتی از خود دفاع کنند و با جمع دیگری از مستعمره‏نشین‏ها به پشتیبانی متقابل و حمایت آتش و حرکت بپردازند. به این ترتیب، منطقه‏ دفاعی کاملی که توان چندین روز دفاع را داشته باشد، تشکیل می‏شود. این مسئله پس از تشکیل اسرائیل نقش حساسی را در جهت از کاراندازی ارتش‏های عربی و جلوگیری از پیشروی آنان به عهده داشت. از آن پس، ارتش اسرائیل توانست در قالب نیروی مکانیزه و ضربتی که توان حرکت و مانور را در جهات مختلف دارد، وارد میدان شود.(۶)

 

۲ـ سیاسی ـ اجتماعی

با توجه به وسعت محدود فلسطین اشغالی که پاسخگوی اسکان همه‏ یهودیان جهان نیست، احداث شهرک‏های یهودی‏نشین بهترین روشی است که شمار بیشتری از یهودیان را اسکان می‏دهد، ضمن اینکه به کارگیری سرویس‏دهی و خدمات‏رسانی و تسهیلات معیشت در بافت شهرک‏ها می‏تواند زمینه‏ مهاجرت بیشتر یهودیان جهان را فراهم کند؛ لذا رژیم صهیونیستی با تخریب بسیاری از منازل و مناطق مسکونی و زراعی عرب‏ها و حتی انهدام کامل بخشی از آنها و احداث شهرک‏ها بر روی ویرانه‏ روستاهای عربی، انگیزه‏های ماندن عرب‏ها در فلسطین و حتی بازگشت مجدد آنها را به سرزمین خود کاهش داده است. به این ترتیب، صهیونیست‏ها فکر ماندن عرب‏ها در فلسطین را کمرنگ و حتی بقیه‏ آنها را به کوچ و مهاجرت از سرزمین آبا و اجدادی خود مجبور می‌سازند و نیز از هرگونه بازگشت فلسطینی‏های مستقر در دیگر کشورها به سرزمین خود جلوگیری می‏کنند. علاوه بر آن، جریان‏های فلسطینی را در مقابل یک عمل انجام شده قرار داده‏اند، به‌طوری که تأخیر در هرگونه اقدام و مذاکره‏ سیاسی با رژیم صهیونیستی، منجر به از دست دادن بقیه‏ سرزمین‏های آنها می‏شود.

از سوی دیگر با توسعه‏ شهرک‏های یهودی‏نشین، اسرائیل می‏تواند در مذاکرات سیاسی حربه‏ای در دست داشته باشد و در بعد سیاسی، به منظور تسریع حرکت اعراب به برقراری صلح با اسرائیل ـ به آنان فشار بیاورد. به این‏ ترتیب، رژیم اشغالگر قدس می‏تواند با اجرای این سیاست، ضمن تثبیت امنیت داخلی و مرزهای خارجی خود با کشورهای همجوار، عملاً قدرت مانور عرب‏ها را در بازپس‏گیری سرزمین‏های اشغالی خود کاهش و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. از طرف دیگر با افزایش قدرت مانور اسرائیل، عرب‏ها به منظور جلوگیری از خسارات بیشتر، کراهت صلح با اسرائیل را فراموش می‌کنند و به نشستن در پای میز مذاکره تن خواهند داد.

 

۳ـ فرهنگی

با توجه به اینکه یهودیان کوچ‌‏کننده به فلسطین از ملیت‏های گوناگون (اروپایی، امریکایی، آفریقای و آسیایی) و صاحب فرهنگ‏های گوناگون از جوامع متفاوت هستند، طبعاً انگیزه‏های متعددی در پس مهاجرت آنها وجود دارد که کنترل و همگون‏سازی آنان را امری اجتناب‌ناپذیر می‌سازد؛ لذا رژیم صهیونیستی سعی در تخصیص تسهیلات لازم برای کنترل جامعه‏ یهود و تزریق فرهنگ نو و همه‌جانبه بر آنها دارد که تحقق آن در مجموعه‏های مسکونی بسته به‌مراتب سهل‏تر و دستیابی سریع و مطمئن سازمان‏های اسرائیل به اهداف مذکور قطعاً بیشتر خواهد بود.

 

۴ـ اقتصادی

سرزمین فلسطین با توجه به روند فزاینده‏ مهاجرین یهودی با وسعت محدود و کشاروزی سنتی خود نمی‏تواند درآمد زیادی برای رژیم صهیونیستی داشته باشد و نیازمندی‏های مردم اسرائیل را تأمین کند؛ لذا احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در زمین‏های فلسطینیان و سلب مالکیت آنها از زمین‏های کشاورزی خود، راه را برای کشاورزی مکانیزه و پیشرفته تحت نظارت مجموعه و سازمان متمرکز هموار می‏کند. یعنی:

۱ـ نیازمندی‏های غذایی استراتژیک اسرائیل را به‌طور هماهنگ تأمین می‏کند.

۲ـ از کشت محصولات کشاورزی غیرضروری خودداری می‏شود.

۳ـ به پیروی از سیاست‏های اقتصادی دولت که صرفاً تولیدات کشاورزی اسرائیل نمی‏تواند همه‏ نیازمندی‏های غذایی خود را تأمین کند و به خارج وابسته است، بخشی از این زمین‏ها در زمینه رشد صنایع تولیدی و ایجاد کارخانه‏های صنعتی به کار گرفته خواهند شد. این کار منبعی سودزا و پر درآمد برای اسرائیل است. به‌علاوه با مقداری از درآمد ناشی از فروش و صادرات صنایع تولیدی و صنعتی خود می‏تواند کمبود مواد غذایی را از طریق کشورهای هم‌پیمان خود مانند امریکا و اروپا به‌آسانی تأمین کند. درآمد اضافی نیز صرف دیگر امور نظامی و امنیتی و بازسازی و گسترش سرزمین‏های اشغالی می‏شود.

مسائل مذکور به‌آسانی دورنمای اهداف آتی صهیونیست‏ها و اصرار آنها بر انضمام و الحاق سرزمین‏های اشغالی عربی به اسرائیل را مشخص می‏کند. به همین منظور رژیم صهیونیستی همواره سعی می‏کند تا مسئله احداث شهرک‏های یهودی ‏نشین را از هرگونه مناقشه و مذاکره سیاسی با فلسطینیان خارج سازد. اگر هم در صورت لزوم در این خصوص از طرف برخی از رهبران اسرائیل اظهارنظر و صحبتی شده، جز برای تحکیم و تثبیت اسرائیل و اجرای سیاست شهرک‏سازی و اسکان یهودیان مهاجر و کسب امتیازات بیشتر عرب‌ها چیز دیگری نبوده است.(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ارونسون، جفرى، سیاسه الامر الواقع فى الضفه الغربیه، مؤسسه الدراسات الفلسطینیه، ص ۳۲٫

۲ـ ایگال آلون، یکى از رهبران صهیونیسم و وزیرخارجه اسبق رژیم صهیونیستى بود که عمر خود را در راه گسترش مرزهاى اسرائیل سپرى کرد.

۳ـ صفاتاج، مجید، ابرار، «انتقال و اسکان یهودیان در فلسطین»، ۲۳/۲/۱۳۷۱، شماره ۱۰۱۵، ص۸٫

۴ـ الموسوعه الفلسطینیه، الخطه الصهیونیه للاستیطان فى الضفه الغربیه، ج ۲، ۱۹۸۴م، ص ۳۵۰٫

۵ـ همان.

۶ـ ربابعه، غازى اسماعیل، استراتژى اسرائیل ۱۹۶۷ـ۱۹۴۸م، ترجمه محمدرضا فاطمى، نشر سفیر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۸ش، ص ۳۹٫

۷ـ ارونسون، جفرى، سیاسه الامر الواقع فى الضفه الغربیه، مؤسسه الدراسات الفلسطینیه، ص ۳۲٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اسکان یهودیان و احداث شهرک‏های یهودی‏نشین در مناطق اشغالی فلسطین و دیگر سرزمین‏های اشغالی عربی یکی از سیاست‏های اصلی رژیم صهیونیستی و نیز عاملی مهم و استراتژیک در معادلات و محاسبات این رژیم از هنگام تأسیس اسرائیل تا کنون به شمار می‏رود و در حفظ امنیت و تحکیم سلطه صهیونیسم بر سرزمین‏های اشغالی، تأثیر به‌سزایی داشته است.

 

 

۲٫

با توجه به وسعت محدود فلسطین اشغالی که پاسخگوی اسکان همه‏ یهودیان جهان نیست، احداث شهرک‏های یهودی‏نشین بهترین روشی است که شمار بیشتری از یهودیان را اسکان می‏دهد، ضمن اینکه به کارگیری سرویس‏دهی و خدمات‏رسانی و تسهیلات معیشت در بافت شهرک‏ها می‏تواند زمینه‏ مهاجرت بیشتر یهودیان جهان را فراهم کند.

 

  

 

 

30نوامبر/16

تعهدی که آمریکا بلافاصله نقض کرد! /هاشمی:راه مقابله با کاستی‌ها سازش با آمریکا نیست

بی‌پرده با تاریخ / بهمن ۱۳۵۹

      

 

سید روح‌الله امین‌آبادی

در اولین روز بهمن ماه ۱۳۵۹، وزارت امورخارجه کشورمان با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد ایران به دلیل حضور صدام در کنفرانس سران کشورهای اسلامی در این کنفرانس شرکت نخواهد کرد. رئیس‌جمهور آمریکا رونالد ریگان نیز به‌‌رغم تعهد دولت این کشور به عدم دخالت در امور ایران در قرارداد الجزایر، خواستار تغییر دولت ایران شد. از سوی دیگر آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس در سخنرانی‌های متعدد خود اعلام کرد مذاکرات نشان داد که آمریکا همچنان شیطان بزرگ است و راه قدس از تسخیر سفارت آمریکا می‌گذرد. ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت نیز که خط جدایی از نهادهای نظام را پیگیری می‌کرد در سخنرانی‌های خود متکبرانه اعلام کرد: «من تنها رئیس‌جمهور تاریخ هستم که گذشت زمان از محبوبیتم نکاسته است.»

با هم رویداد‌های بهمن ۱۳۵۹ را مرور می‌کنیم.

 

دلایل عدم حضور ایران در کنفرانس اسلامی اعلام شد

در بخشی از اطلاعیه وزارت امورخارجه در اولین روز بهمن ماه ۱۳۵۹ آمده است:

«دولت جمهوری اسلامی ایران با الهام از رهنمودهای امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و ضمن ابراز علاقه به شرکت در کنفرانس مذکور، با در نظر گرفتن جنایات و تجاوزات رژیم عراق علیه ایران که به همه ملل و دولت‌های جهان، مسلم و روشن و از مظاهر آشکار نقض تمام موازین اسلامی و انسانی است و به علت شرکت و حضور صدام در اجلاس سران کشورهای مسلمان جهان در این کنفرانس شرکت نخواهد کرد.»(۱)

 

راه قدس از تسخیر سفارت آمریکا می‌گذرد

آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی در جلسه علنی ۱ بهمن ۱۳۵۹ مجلس ضمن ارائه تحلیلی در مورد تسخیر سفارت آمریکا و آزادسازی گروگان‌ها گفت راه قدس از تسخیر سفارت آمریکا می‌گذرد و در ادامه افزود:

«قبل از هر چیز باید مراتب تشکر و قدردنی خود را از برادران عزیز دانشجویان پیرو خط امام، این فرزندان راستین انقلاب اسلامی ابراز کنیم که نقطه عطفی در حرکت جمهوری اسلامی شدند.  افراد اشتباه زیاد دارند، اما ثابت شده که وجدان عمومی یا بی‌اشتباه است یا کم اشتباه و تأییدی که این ملت و این مردم البته قشر مسلمان آگاه حکیم، حکیم به معنای غیرفرمولی‌اش، یعنی آن شعور خاصی که اسلام به این مردم داده است، حمایتی که اینها کردند و پشتوانه کار بودند و حضور همین‌ها بود که سم‌پاشی‌های افراد ناآگاه یا مغرض را خنثی کرد.  از دولت هم باید تشکر کرد که بسیار ماهرانه و هوشیارانه در پیاده کردن مصوبات مجلس و با نهایت هوشیاری در مقابل رندی‌های طرف مذاکره و با ملاحظه همه جهات که نگذارد آنها با همه شیطنتی که دارند و در این مذاکرات احساس شد واقعاً شیطان بزرگ هستند و آن قدر شیطانند که در پاک‌نویسی و ماشین کردن یک سند، حتی کلمه حساسی را می‌اندازند که اگر از زیر چشم بازبین‌ها در رفت، یک کلاه بگذارند، دولت هوشیار و انقلابی مسلمان ما همان‌ طور که از یک مسلمان آگاه انتظار می‌رفت درست برخورد کرد واین مصوبه را خوب اجرا کرد.می‌خواهم بگویم این عمل انقلابی در تاریخ از بزرگ‌ترین اقدامات سازنده تاریخ است.»

 

فواید دشمنی با آمریکا برای ملت ایران از زبان ‌هاشمی

رئیس مجلس گفت:

«ما متوجه شدیم که باید روی پای خودمان بایستیم. ملت ما متوجه شد که در حرکت انقلابی خود نیاز به ریاضت دارد و بدون ریاضت نمی‌شود کار کرد. باید آمادگی ریاضت پیدا کرد و دنیا فهمید که آمریکا این شیطان بزرگ، درست به تعبیر قرآن با لشکر پیاده و سوارش و با نیروهای مخفی و ظاهرش از هر جا که توانست تلاش کرد ما را در این برنامه به‌خصوص بشکند و نتوانست.  اگر فردا که ان‌شاءالله دیر نخواهد بود عراق و صدام را شکستیم و ملت عراق را آزاد کردیم و حکومت اسلامی در عراق به وجود آمد، غیر از اینکه یک ملتی آزاد شده است و منطقه رو به صلاح می‌رود، در بعد جهانی قضیه، جبهه اسلامی از رود هیرمند در شرق سیستان تا رود اردن در شرق دولت غاصب اسرائیل، یکپارچه پشت ملت فلسطین می‌ایستد و اردن دیگر چیزی نخواهد بود. بعد از عراق آیا جبهه به این عمق دیگر اسرائیل را می‌گذارد که بماند؟ و اگر ما روزی از جبهه شرق با این طول و این عرض به گرده اسرائیل فشار بیاوریم، سادات‌ها و صدام‌ها و شاه‌حسین‌ها چه می‌توانند بکنند؟ خداوند از همین مجرای باریک و از همین دروازه جاسوس‌خانه آمریکا راه را به سوی قدس برای ما گشوده است.»(۲)

 

هاشمی: راه مقابله با کاستی‌ها سازش با آمریکا نیست

در ۱۱ بهمن ماه ۱۳۵۹، آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی که به همدان سفر کرده بود طی سخنان پیش از خطبه‌های نمازجمعه این شهر گفت:

«انقلاب همیشه در مسیرش به نواقصی برخورد می‌کند. در این موقع انسان دو راه دارد. یا سازش کند و برای اینکه مخالف نداشته باشد، به‌طور مثال با آمریکا یا با ارتجاع و یا شهوتران‌ها بسازد. این می‌شود آسایشی که زحمت در آن نیست، اما این، انقلاب اسلامی نیست.» [و باید در مقابل کاستی‌ها مقاومت کرد و تن به سازش نداد].(۳)

 

تکبر مثال‌زدنی یک رئیس‌جمهور

ابوالحسن بنی‌صدر ۵ بهمن ماه ۱۳۵۹ در اجتماع مردم قزوین با بیان اینکه مردم ایران مردمی بی‌سابقه در تاریخ معاصر هستند، متکبرانه اظهار داشت:

«در جهان ما سابقه ندارد که کسی به ریاست‌ جمهوری انتخاب شده باشد و زمان از محبوبیتش نکاسته باشد. آنچه من دارم و مایلم در این مکان عرض کنم این است که: خداوندا! مرا سزاوار این اعتماد قرار ده و این ملت بزرگ را نسبت به من با مهر و محبت نگاه بدار و مرا در انجام این مسئولیت سنگین موفق بدار.»(۴)

 

ضرورت‌های سیاست خارجی انقلاب در بیان سید محمد خاتمی

سید محمد خاتمی نماینده اردکان در مجلس شورای اسلامی، سیاست خارجی ایده آل جمهوری اسلامی را تشریح کرد. او همه مشکلات ایران را ناشی از مبارزه ملت با سلطه خارجی دانست و گفت:

«برای دنیا روشن شده است که ملت ما زیر سلطه هیچ کشوری نخواهد رفت، لذا همه مشکلاتی که برای کشور ما به وجود آمده به خاطر پافشاری روی این اصل بوده است. روزی که مردم با شاه مبارزه می‌کردند، او را به عنوان عامل و سمبل سیستم وابسته آمریکایی می‌شناختند. بدین لحاظ می‌بینیم که بلافاصله نیروی اصلی انقلاب، مبارزه با امپریالیسم آمریکا را اساس هرگونه مبارزه برای استقلال قرار می‌دهد و این مبارزه در اشغال لانه جاسوسی که در واقع مرکز فرمانروایی آمریکا بر ایران بود در اوج خود جلوه‌گر می‌شود.»

 

وزیر خارجه باید اسلام‌شناس باشد

خاتمی در مورد شرایط وزیر خارجه گفت:

«بر اساس روح انقلاب، کسی می‌تواند و باید این پست را اشغال کند که اسلام را بداند، یعنی جان و روحش نشأت گرفته و برآمده از ارزش‌های والای اسلام باشد. او بایستی انعکاسی از شخصیت بزرگ امام امت باشد و در سایه اعتقاد و اعتماد در صدد عرضه ارزش‌های اسلامی برآید.»

وی با بیان اینکه ما در دنیای واقعیات زندگی می‌کنیم، اظهار داشت:

« از شرایط انتخاب وزیر امورخارجه، اطلاعات سیاسی، آگاهی از اوضاع و احوال ملل، ماهیت حکومت‌های موجود در دنیا و مشکلات و مسائل دنیای اسلام و مستضعفین است. با وجود این، آشنایی او با سیاست و دیپلماسی اسلام بایستی بیش از جنبه‌های دیگر باشد.»(۵)

 

تعهدی که بلافاصله نقض شد!

در حالی که آمریکا تعهد کرده بود در امور داخلی ایران مداخله نکند، امروز رئیس‌جمهور آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی خواستار تغییر دولت کنونی در ایران شد. ریگان گفت هر چند به خاطر گروگان‌گیری علیه ایران اقدام تلافی‌جویانه‌ای را انجام نمی‌دهد، برقراری مجدد روابط با ایران را ممکن نمی‌داند. وی گفت:

«فکر نمی‌کنم انتقام‌گیری به نفع ما باشد، اما در عین حال ما نمی‌توانیم گروگان‌گیری را نادیده بگیریم.»

رئیس‌جمهور آمریکا در مورد تعهدنامه‌ای که دولت پیشین آمریکا آن را با ایران امضا کرده بود، گفت:

«ما این تعهدنامه را براساس قوانین بین‌المللی و نیز قوانین داخلی خودمان به مرحله اجرا در می‌آوریم. در ایران باید دولتی روی کار بیاید که حافظ ثبات منطقه باشد.»(۶)

 

گردهمایی تشنج‌آمیز ضدانقلاب در میدان آزادی

در مراسمی که در میدان آزادی توسط چریک‌های فدایی خلق، طیف اقلیت برگزارشد، بر اثر خشونت و درگیری یک تن کشته و تعدادی نیز مجروح شدند. از نخستین ساعات بامداد این روز هواداران چریک‌های فدایی طیف اقلیت با وجود اعلام ممنوعیت تجمع از سوی وزارت کشور به سوی میدان آزادی حرکت کردند. این عده که تعدادشان از هزار نفر تجاوز نمی‌کرد، تلاش داشتند در شمال غرب میدان آزادی تجمع کنند و سخنرانی ترتیب دهند که با ورود گروه‌های دیگر مردم که علیه منافقین و فدائیان خلق شعار می‌دادند، از خیابان جنوبی میدان آزادی به طرف محوطه میدان به حرکت درآمدند. در ساعت نه و نیم صبح اجتماع فدائیان خلق به خشونت منجر شد و اعضای این گروهک با مردمی که در محل جمع شده بودند درگیر شدند. در این درگیری‌ها یک تن بر اثر ضربه مغزی کشته شد و گروهی نیز مجروح و به بیمارستان منتقل شدند. سخنگوی کلانتری ۱۸ تهران نیز که نزدیک‌ترین کلانتری به محل حادثه است گفت: «یک مأمور ما از ناحیه شکم هدف گلوله قرار گرفته است و هم‌اکنون در بیمارستان بستری است.»(۷)

 

هشدار روحانی نسبت به تضعیف صدا و سیما

حسن روحانی نماینده سمنان در مجلس شورای اسلامی طی سخنانی نسبت به تضعیف صدا و سیما به‌شدت هشدار داد و افرادی را که این سازمان را تضعیف می‌کنند، به مناظره دعوت کرد. روحانی در بخشی از سخنان خود به صدا و سیما و مدیریت آن پرداخت و گفت:‌

«ناچارم به نکته‌ای در مورد  صدا وسیما اشاره کنم. یکی از آرزوهای ملت ما این بود که آخرین اصل قانون اساسی به مرحله اجرا در آید و نمایندگان سه قوه، مسئولیت اداره و نظارت براین سازمان را عهده بگیرند. در آستانه دومین سالگرد انقلاب شکوهمند ما، این امر تحقق پیدا کرد.»

روحانی با اشاره به تخریب مدیران صدا و سیما از سوی نزدیکان رئیس‌جمهور گفت:

«ما به خاطر توصیه‌هایی که امام به ما کرده‌اند، ساکت می‌مانیم… اما بدانند اگر ادامه پیدا کند، آنها را پای میز مناظره خواهیم کشاند. یوم لاینفع فیها‌هارت و پورت و لاسر و صدا الا من اتی الناس بدلائل قوی. یادشان باشد تک‌تک شورای سرپرستی قادرند همه اینهایی را که جو می‌سازند پای میز مناظره بکشانند.»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان ، ۱ بهمن ۱۳۵۹، ص ۲٫

۲ـ رک مشروح مذاکرات مجلس، ۱ بهمن ۱۳۵۹٫

۳ـ جمهوری اسلامی ، ۱۱ بهمن ۱۳۵۹، ص ۴٫

۴ـ جمهوری اسلامی، ۵ بهمن ۱۳۵۹، ص ۲٫

۵ـ اطلاعات ، ۵ بهمن ۱۳۵۹ ، ص ۵٫

۶ـ کیهان، ۱۱ بهمن ۱۳۵۹، ص ۱۴٫

۷- جمهوری اسلامی، ۱۸ بهمن ۱۳۵۹، ص ۳٫

۸ـ مشروح مذاکرات مجلس، ۱۸ بهمن ۱۳۵۹٫

 

سوتیترها:

۱٫

در حالی که آمریکا تعهد کرده بود در امور داخلی ایران مداخله نکند، امروز رئیس‌جمهور آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی خواستار تغییر دولت کنونی در ایران شد. ریگان گفت هر چند به خاطر گروگان‌گیری علیه ایران اقدام تلافی‌جویانه‌ای را انجام نمی‌دهد، برقراری مجدد روابط با ایران را ممکن نمی‌داند.

 

۲٫

حسن روحانی نماینده مردم سمنان در مجلس شورای اسلامی: «ما به خاطر توصیه‌هایی که امام به ما کرده‌اند، ساکت می‌مانیم… اما بدانند اگر ادامه پیدا کند، آنها را پای میز مناظره خواهیم کشاند. تک‌تک شورای سرپرستی قادرند همه اینهایی را که جو می‌سازند پای میز مناظره بکشانند

 

 

 

30نوامبر/16

مسجدالاقصی در خطر تخریب و تصرف

 

حسین رویوران

چند سالی است که گروه‌های افراطی صهیونیستی با ادعای اینکه مسجدالاقصی بر ویرانه‌های معبد سلیمان ساخته شده است، اقدام به حرمت‌شکنی نسبت به این مکان مقدس اسلامی می‌کنند و این‌گونه اقدامات با واکنش شدید مردم مسلمان شهرقدس روبه‌رو می‌شود وآنان به‌رغم در اختیار نداشتن سلاح و امکانات نظامی و فشارهای گوناگون امنیتی و اقتصادی دشمن، با امکانات موجود و نامتعارف مانند خودرو وسلاح سرد آشپزخانه به دفاع از مقدسات اسلامی خود می‌پردازند. این عملیات شهادت‌طلبانه تا چه حد می‌تواند مردم فلسطین را وارد فرایند قیام تازه‌ای سازد و اقدامات رو به افزایش رژیم صهیونیستی در مصادره سرزمین فلسطینیان در کرانه باختری برای شهرک‌سازی بیشتر برای صهیونیست‌ها، تا چه حد منطقه کرانه باختری را در آستانه انتفاضه جدید در دفاع از موجودیت و هویت اسلامی خود قرار می‌دهد و بالاخره این اقدامات تجاوزگرانه دشمن تا چه حد جهان اسلام را برای دفاع از مقدسات خود وادار می‌سازد تا جدی‌تر وارد این معادله گردد؟

شکی نیست که  جامعه فلسطینی در حال حاضر درگیر نوعی بن‌بست سیاسی است و نخبگان این جامعه میان جریان سازش و مقاومت تقسیم شده‌اند و فلسطینیان برای خروج از این بن‌بست و دوگانگی سیاسی حاکم بر این معادله، راهی جز قیام فراگیر و تغییر شرایط موجود سیاسی در پیش ندارند. گفت‌وگوهای سیاسی با رژیم صهیونیستی بر پایه توافق اسلو بیست‌ویک سالی هست که ادامه دارد و تا کنون هیچ نتیجه‌ای برای فلسطینیان در برنداشته است. در این مدت، رژیم صهیونیستی فرصت یافته تا نزدیک به شصت درصد از کرانه باختری را مصادره و در آن شهرک‌سازی و اشغال جمعیتی کند و با تقسیم کرانه باختری به چند بخش ناپیوسته، عملاً امکان شکل‌گیری دولت پیوسته و مستقل فلسطینی را در کرانه باختری و نوار غزه در یک پنجم مساحت این سرزمین که موضوع گفت‌وگوی سازش است، ناممکن سازد. گفت‌وگوهای دو سال اخیر دو طرف تحت‌ نظر آمریکا که به‌رغم تمدید نه ماهه به نتیجه نرسید، نشان داد که ادامه سیاست‌های تجاوزگرانه شهرک‌سازی رژیم صهیونیستی روز به ‌روز فرصت و امکان توافق و اجرای طرح دو دولت را از بین می‌برد و زمینه‌ای برای برپایی دولت فلسطینی باقی نمی‌ماند.

طرح یک دولت یکپارچه با قومیت دوگانه نیز همواره و از زبان مسئولین رژیم صهیونیستی نیز به‌طور قاطع منتفی و غیرقابل قبول شمرده شده و زمزمه اخیر دولت یهودی از سوی دولتمردان صهیونیست نیز نشان می‌دهد که صهیونیست‌ها فلسطین را کاملاً برای خود و یهودی شده می‌خواهند. این واقعیت‌ها نشان می‌دهند که فرایند سازش با همه عقب‌نشینی‌های سیاسی با بن‌بست کامل رو به ‌روست. کشته شدن زیاد ابوعین وزیر اسرای دولت خودگردان در جریان اعتراضات مسالمت‌جویانه به تصرف برخی از زمین‌های کشاورزان فلسطینی، سرگردانی سیاسی محمود عباس رئیس دولت خودگردان فلسطین را دوچندان کرد و ابومازن راهی جز رفتن به شورای امنیت نیافت که به علت سلطه آمریکا بر آن نهاد بین‌المللی و استفاده از حق وتو به نفع اسرائیل، این راه نیز سد شد و نا کارآمدی خود را نمایان ساخت.

اعلام ابومازن در احتمال رفتن به دادگاه کیفری بین‌المللی نیز کارساز نیست، زیرا دادگاه ممکن است در باره جنایات ر‍‍ژیم صهیونیستی در غزه وشهرک‌سازی در کرانه باختری نظر دهد و در بهترین وضعثت ممکن، این رژیم متجاوز  محکوم می‌شود و به اصطلاح تحت فشار قرار می‌گیرد، ولی این راهکار، زمین را به فلسطینیان برنمی‌گرداند و شرایط سیاسی کنونی را تغییر نمی‌دهد.

اکنون دولت خودگردان با راهبرد فرار به جلو می‌کوشد یک فضای باز سیاسی برای راهبرد خود مبنی بر گفت‌وگو دست و پا کند تا از این رهگذر تداوم حیات خود را استمرار بخشد و امید به راهکار گفت‌وگو برای حل بحران را  با دستگاه فریب زنده نگاه دارد. این حقایق نشان می‌دهند که روند سازش در حال حاضر فاقد هرگونه افق سیاسی است و پایگاه اجتماعی آن در میان جامعه فلسطینی روز به روز در حال تنزل است.

امتناع دولت خودگردان از اجرای انتخابات پارلمانی بر پایه توافق آشتی ملی با حماس نیز که قرار بود پس از شش ماه از امضای توافق صورت گیرد، میزان نگرانی سازشکاران در رجوع به رأی مردم برای کسب تکلیف را فاش می‌سازد.

در آن سوی معادله، جریان مقاومت به‌رغم دشمنی آشکار نظام رسمی عربی و حمایت نکردن از آن توانسته است دستاوردهایی داشته باشد و هم ‌اکنون تنها سکوی نجات جامعه فلسطینی است. این جریان مقاوم در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ اشغالگران صهیونیست را وادار کرد تا از جنوب لبنان و نوار غزه عقب‌نشینی کنند و در سال ۲۰۰۶ مقاومت در جریان انتخابات پارلمانی در کرانه باختری و نوار غزه با کسب اکثریت آرا، اعتماد عمومی اکثریت جامعه فلسطینی را  نیز به دست آورد. همچنین مقاومت در سه جنگ پی‌ در پی در غزه نیز در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ و۲۰۱۴ موفق شد در مقابل دشمن ایستادگی کند و مانع از اشغال مجدد نوارغزه گردد که این خود پیروزی بی‌نظیری است که در شرایط کاملاً نابرابر تحقق یافته است.

در حال حاضر مقاومت، کارنامه درخشانی دارد و در صورت وحدت اجتماعی فلسطینیان حول محور مقاومت، تعمیم این فرایند به کرانه باختری می‌تواند جامعه را به سوی تغییر هدایت کند، اما این جریان در حال حاضر درگیر مشکلاتی است که مهم‌ترین آنها اقدامات گروه‌های تکفیری است که جوامع اسلامی را درگیر دودستگی مذهبی و فکری کرده ومتأسفانه اولویت‌هایی را مطرح ساخته که مسئله فلسطین  در میان آنها دیده نمی‌شود. این گروه‌ها برپایی دولت خلافت خود را بر آزادی فلسطین مقدم می‌دانند.

در چنین شرایط پیچیده و حساسی، رژیم صهیونیستی با بهره‌برداری از فرصت‌های پیش آمده می‌کوشد بسیاری از موضوعات را یکسره کند. این رژیم با اعزام صهیونیست‌های تندرو به مسجدالاقصی با حفاظت کامل نظامی و آغاز فرایند برپایی مراسم دعا و نیایش در گوشه و کنار این مکان مقدس اسلامی تلاش می‌کند تا در اینجا جای پایی برای خود به دست آورد و با این اقدام، ادعاهای خود را در آینده پیگیری کند و عینیت ببخشد. این رفتار عیناً همان شیوه‌ای است که در دهه ۹۰ میلادی در حرم ابراهیمی در شهر الخلیل در جنوب کرانه باختری به کار برده شد. در این واقعه صهیونیست‌ها ابتدا زیارت حرم ابراهیمی را باب کردند و سپس با جنایت و کشتار نمازگزاران مسلمان و ایجاد زمینه‌های درگیری، امکان تقسیم را به عنوان تنها راه برای حل اختلاف فراهم ساختند و در نهایت دوسوم این حرم را تصاحب کردند.

صهیونیست‌ها در حال حاضر عملاً این سناریو را یک ‌بار دیگر تکرار می‌کنند. رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷ و هنگامی که منطقه کرانه باختری و شهر قدس را به اشغال نظامی خود درآورد، توافقی را با وزارت اوقاف دولت اردن که سرپرستی اماکن مقدس را برعهده داشت،  امضا کرد که بر اسلامی بودن مسجدالاقصی و اینکه این مکان بخشی از موقوفات اسلامی است تأکید داشت و انحصار عبادت مسلمانان در آن را نیز پذیرفت. اخیراً رژیم اشغالگر تصریح ‌کرده است که این توافق هیچ ارزشی ندارد. دولت اردن هم در قبال این ادعا هیچ اقدامی انجام نمی‌دهد و تنها به محکومیت لفظی اکتفا می‌کند.

در حال حاضر صهیونیست‌ها با اطلاق واژه جبل‌الهیکل بر مسجدالاقصی مدعی‌اند که این همان ارتفاعاتی است که معبد سلیمان  بر فراز آن قرار داشته است و اکنون باید تخریب و معبد سومی به جای آن ایجاد شود.

رژیم صهیونیستی هم ‌اکنون در اماکن عمومی سرزمین‌های اشغالی، ماکت پیشنهادی معبد سوم سلیمان را به نمایش گذاشته و با این کار عملاً افکارعمومی صهیونیست‌ها را به سوی این معادله سوق می‌دهد.

رژیم صهیونیستی تا سال ۲۰۰۰  میلادی تا حدودی از ورود غیرمسلمانان به این مسجد جلوگیری می‌کرد و هنگامی که شارون نخست‌وزیر سابق اسرائیل در سال ۲۰۰۰ این قاعده را شکست و با دوهزار نفر وارد مسجدالاقصی شد، فلسطینیان این تجاوز را با انتفاضه‌ای فراگیر با نام مسجدالاقصی پاسخ دادند. این انتفاضه پنج سال به درازا کشید و هزینه‌های سنگین انسانی و مادی بر این رژیم تحمیل کرد. از آن زمان که جلاد صبرا و شتیلا سد ورود به مسجد را شکست، تا کنون تجاوزات صهیونیست‌ها به این مکان مقدس کم و بیش ادامه داشته است، ولی در یک ‌سال اخیر این تجاوزات فزونی فوق‌العاده‌ای پیدا کرده‌اند.

علت افزایش تعرض به مسجدالاقصی این است که رژیم صهیونیستی جامعه فلسطینی را به سه بخش اصلی و جدا از یکدیگر(کرانه باختری، غزه، سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸) و کرانه باختری را نیز به چند بخش جدا از هم تقسیم کرده است و تصور می‌کند این جداسازی‌ها مانع از واکنش هماهنگ جامعه فلسطینی می‌شود؛ به همین دلیل دولتمردان اسرائیل احساس می‌کنند که تصرف مسجدالاقصی با کمترین هزینه امکان‌پذیر است.

به عنوان نمونه در سال گذشته میلادی (۲۰۱۳) طبق آمار اداره اوقاف مسجدالاقصی تعداد ۶ هزار و ۸۸۱ صهیونیست همراه با ۳ هزار و ۹۵۰ نظامی و نیز ۲۸۴ هزار و ۹۰۶ گردشگر خارجی که بعضی از آنها با لباس‌های بسیار زننده آمده بودند، از مسجدالاقصی بازدید کردند. این آمار یک جهش صعودی فوق‌العاده‌ را نشان می‌دهد و نیت پلید این رژیم را آشکار می‌سازد.

البته رژیم صهیونیستی از آغاز اشغال قدس نیت یهودی‌سازی را در سر داشته و در طول چهار دهه گذشته با کاوش‌های باستان‌شناسانه در زیر و اطراف مسجدالاقصی کوشیده است آثاری را پیدا کند و آنها را دستاویز ادعاهای جدید خود در باره مسجدالاقصی قرار دهد، ولی این کندوکاوها نتیجه‌ای در برنداشته و گاه نتیجه عکس داده و اصالت اسلامی این منطقه را بیش از بیش اثبات کرده‌اند.

صهیونیست‌ها پس از ناکامی، در چند سال اخیر به ایجاد اماکن دینی در این منطقه پرداخته‌اند تا نوعی تقدس مصنوعی ایجاد کنند. این رژیم در سه سال پیش، معبد «جوهر اسرائیل» را در ۲۰۰ متری مسجدالاقصی ساخت و مرکز «جفعاتی» را نیز در مقابل دیوار جنوبی مسجدالاقصی افتتاح کرد و در حال حاضر درصدد برپایی معبد «کیدیم بورشلایم» در محله باب مغاربه است.

رژیم متجاوز صهیونیستی همچنین با تخریب مدرسه وقف تدریس علوم دینی «تنکزیه»، معبد یهودی «نور قدس» را بر ویرانه‌های آن ساخته است. این اقدامات تجاوزگرانه هنگامی صورت می‌گیرد که رژیم صهیونیستی ۴۷ تونل نیز در زیر مسجدالاقصی حفر کرده و یک شهر کامل زیرزمینی شامل مجموعه وسیعی از معابد و موزه‌ها و مراکز فرهنگی و تاریخی برپا ساخته است.

زمین‌شناسان اخیراً اعلام کرده‌اند که این تونل‌ها ترک‌های جدی در دیواره‌های مسجدالاقصی پدید آورده و چنانچه زلزله خفیفی بیاید، ممکن است مسجد کاملاً ویران شود. همزمان رژیم اشغالگر، سیاست اسکان صهیونیست‌های افراطی را در بخش شرقی شهر بیت‌المقدس تسریع کرده است. به اعتراف سازمان‌های حقوق بشری اسرائیلی، محله‌های طور، سلوان و رأس‌العمود هم‌اکنون کاملاً مختلط شده و در محاصره ساختمان‌های عمودی و انبوه جمعیت یهودی قرار گرفته‌اند. همچنین محله شرف کاملاً ویران و به محله یهودیان تغییر نام داده شده است. محله مغاربه نیز چند روز پس از اشغال قدس تخریب و بخشی از آن به میدان وسیع و مسطح در مقابل دیوار براق تبدیل شد که صهیونیست‌ها آن را به دیوار ندبه تغییر نام دادند و در آن مراسم دینی برگزار می‌کنند.

شهر قدس در حال حاضر کاملاً با شهرک‌های صهیونیستی‌نشین احاطه شده است و تنها چند کیلومتر باقی مانده که به سمت روستای عرب‌نشین ابودیس است. رژیم صهیونیستی از هنگام اشغال قدس در سال ۱۹۶۷ می‌کوشد این شهر را یهودی‌سازی کند. در سال ۱۹۸۰ کنیست (پارلمان) رژیم صهیونیستی با نقض کامل مقررات حقوق بین‌الملل و قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل، شهر قدس را به سرزمین غصب شده خود ضمیمه ساخت و آن را پایتخت خود کرد. قطعنامه ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل بر این مقوله تأکید دارد که اسرائیل باید فوراً از زمین‌های اشغالی ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند.

کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو نیز که شرایط جنگی را تحت نظم انسانی قرار می‌دهند، هرگونه تغییر شرایط سیاسی و جمعیتی و اماکن دینی و تاریخی در مناطق تحت اشغال را ممنوع اعلام کرده است. از آن زمان مسئولان این رژیم در اظهارنظرهای خود همواره بر این مقوله تأکید دارند که اورشلیم (قدس) متحد پایتخت ابدی اسرائیل (غاصب) است و جالب اینجاست که این رژیم متجاوز از زمانی که این شهر را ضمیمه کرده، از کشورهای خارجی درخواست می‌کند که سفارتخانه‌های خود را از تل‌آویو به قدس انتقال دهند که همه کشورها از جمله کشورهای غربی تا کنون از پذیرش این درخواست خودداری کرده‌اند.

رهبران رژیم صهیونیستی احساس می‌کنند اکنون زمان مناسبی برای تثبیت حاکمیت اسرائیل بر شهر قدس از طریق تصرف جبل‌الهیکل (مسجدالاقصی) است، زیرا جهان اسلام با حضور جریان‌های تکفیری درگیر انقسام و قطب‌بندی است و کشورهای منطقه هرکدام درگیر بحران‌های امنیتی و سیاسی داخلی خود هستند و مهم‌تر از همه جامعه فلسطینی فاقد انسجام سیاسی و راهبردی است و در عین حال انجام چنین کاری در حال حاضر می‌تواند بسیاری از بحران‌های داخلی اسرائیل را برطرف سازد.

به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران سیاسی، نسل چهارم جامعه صهیونیستی از یک جامعه ایدئولوژیک به جامعه رفاه تغییر وضعیت داده و ناتوانی نظامی در مقابل مقاومت فلسطین در جنگ‌های اخیر غزه و فرار سربازان صهیونیست از خدمت و خودکشی‌ها و کلاً بی‌انگیزگی نشان می‌دهند که این رژیم به روحیه و انسجام نیاز دارد و این نیاز از طریق مطرح ساختن موضوع دینی برپایی معبد سلیمان تأمین می‌شود. به عبارت دیگر برپایی معبد ماهیت ایدئولوژی و نمادین دارد و می‌تواند انسجام اجتماعی جامعه صهیونیستی را برپایه مفاهیم مجعول دینی بازگرداند.

پدیده‌های سیاسی داخلی و خارجی، رهبران رژیم صهیونیستی را وادار به طرح  بحث قدس در زمان کنونی ساخته است. بی‌انگیزگی در جنگ‌های اخیر، قیام اجتماعی اقتصادی سال ۲۰۱۱ و نیز درخواست‌های عمومی برای کاهش بودجه‌های نظامی و امنیتی که ۱۰ درصد کل بودجه را در بر می‌گیرد، نشان می‌دهد که جامعه صهیونیستی در داخل از اهداف ایدئولوژیک و اولیه خود فاصله گرفته است.

مجموعه این حوادث به‌ویژه شکست اسرائیل در تحقق اهداف خود در حمله گسترده نظامی اخیر به غزه و آغاز همبستگی گسترده جوامع غربی با فلسطینیان و نیز تنزل پروژه تکفیری‌ها در خارج، همگی صهیونیست‌ها را وادار به تعجیل برای یکسره‌سازی موضوع مسجدالاقصی کرده است. به همین علت بسیاری از خاخام‌های صهیونیستی مانند ایهودا کلین و موشه ویگلین با تبانی نظام رسمی، کاروان‌های زیارت از مسجدالاقصی راه‌اندازی کرده و ارتش اسرائیل مسئولیت حفاظت از آنها را برعهده گرفته است، به گونه‌ای که روزانه ده‌ها گروه صهیونیستی به مسجد حمله و بدعت‌های جدید دینی را در آنجا اجرا می‌کنند.

تا کنون اگر شرایط سیاسی برای فلسطینیان قابل تحمل بود، تعرض به مسجدالاقصی برای هیچ فلسطینی‌ای قابل تحمل نیست. حضور روزانه صهیونیست‌ها در مسجدالاقصی و قبه‌الصخره و در کنار دیوار براق و انجام مراسم تلمودی در آنجا برای هیچ فلسطینی آزاده‌ای پذیرفتنی نیست و جوانان غیور فلسطینی نمی‌توانند شاهد سرقت مسجدالاقصی در روز روشن باشند؛ به همین علت جوانان مسلمان بدون هیچ سازماندهی تشکیلاتی دست به عملیات زدند. اقدام ابراهیم العکاری از اردوگاه شعفاط در زیر گرفتن چند صهیونیست با خودرو در خیابان‌های قدس آغاز عملیاتی بود که نشان‌دهنده خشم عظیم فلسطینیان است. به دنبال آن معتز حجازی طی عملیاتی تلاش کرد خاخام ایهودا کلین سردسته متجاوزان به الاقصی را ترور کند. زیر گرفتن تعدادی از نظامیان اسرائیلی در قدس عملیات دیگری بود که دو جوان از عموزاده‌های خانواده جمل به آن دست زدند. این عملیات چنان دشمن صهیونیستی را به وحشت انداخت که بسیاری از آنها از خانه‌هایشان بیرون نمی‌آمدند و از سایه خود وحشت می‌کردند‌.

همزمان اقدام یک فلسطینی سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ در حمله به چند نظامی صهیونیستی در شهر تل‌آویو و نیز حمله یک فلسطینی دیگر به چند صهیونیست در شهر الخلیل در جنوب کرانه باختری، ابعاد این عملیات را گسترش داد و نشان داد که دفاع از قدس تنها موضوع مردم این شهر نیست و همه فلسطینیان در دفاع از آن مسئولیت برابر دارند. رژیم صهیونیستی در مقابل این واکنش‌ها اقدام به بستن یک روزه مسجدالاقصی کرد که این اقدام در ۴۷ سال گذشته بی‌سابقه بود و واکنش‌های جهانی وادارش کرد که از این تصمیم به‌سرعت عقب‌نشینی کند.

آغاز دور جدید و ابتکاری از عملیات ضدصهیونیستی، به‌طور همزمان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی را شگفت‌زده کرد. فلسطینیان به علت دودستگی سیاسی و همکاری امنیتی نیروهای نظامی فلسطینی دولت خودگردان به رهبری محمود عباس با اسرائیل بر پایه توافق دایتون، آغاز چنین فرایندی را امکان‌پذیر نمی‌دانستند. در این میان آنچه تشکل‌های مقاومت فلسطینی را شگفت‌زده کرد، این بود که این عملیات خارج از چهارچوب تشکیلات مقاومتی شناخته ‌شده صورت گرفت و صرفاً بر پایه ابتکارات و نوآوری‌های فردی انجام شد و این در حالی است که تصور می‌شد هیچ حرکتی خارج از همکاری تشکیلاتی امکان‌پذیر نیست.

در آن سو، دشمن صهیونیستی از آغاز این عملیات دچار وحشت شد، زیرا به تصور خود با انجام اقداماتی مانع از انتفاضه جمعی و یا حتی اقدامات فردی ‌شده بود. اسرائیل پس از انتفاضه مسجدالاقصی سعی کرد با ایجاد دیوار تفکیک نژادی با بودجه هنگفت چند میلیارد دلاری، قدس را از کرانه باختری کاملاً جدا کند و با نصب دو بالن مجهز به مجموعه‌ای از دوربین در قدس و ده بالن دیگر در کرانه باختری، همه تحرکات را زیر نظر بگیرد. همچنین دشمن صهیونیستی با کاشتن ده‌ها شهرک صهیونیست‌نشین در قدس و کرانه باختری، پیوستگی فلسطینیان را از بین برد و امکان هرگونه حرکت دسته‌جمعی را ناممکن ساخت.

از سال ۱۹۶۷ که کرانه باختری به اشغال درآمد تا کنون (۴۷ سال) بیش از یک میلیون صهیونیستی در شهرک‌های این مناطق اشغالی اسکان داده شده‌اند. همچنین بیش از دوازده هزار دوربین در قدس و کرانه باختری نصب و ۳۶۵ پست بازرسی در بین شهرهای مختلف فلسطینی این منطقه ایجاد شده است که به تصور صهیونیست‌ها مانع از انتفاضه و قیام جدید خواهد شد.  رهبران اسرائیل بر این باورند که انتفاضه و قیام همگانی فلسطینیان نیاز به پیوستگی سیاسی و وحدت اجتماعی دارد و با اقدامات انجام شده، امکان آغاز انتفاضه جدید نیست.

در شهر قدس، رژیم صهیونیستی ۴۱ درصد مردم این شهر به‌ویژه افراد انقلابی را خلع تابعیت و از این شهر اخراج و با انواع مالیات‌ها و فشارهای مالی و امنیتی و اجتماعی، زندگی آنان را تلخ کرده‌ است. آنان به بهانه‌های مختلف خانه‌های فلسطینی‌ها را تخریب می‌کنند، از صدور مجوز ساخت منازل جدید برای فرزندان آنها سر باز می‌زنند و از بازسازی منازل قدیمی آنها نیز ممانعت به عمل می‌آورند. همچنین برای شهر قدس دوازده دروازه امنیتی ایجاد شده که ورود و خروج از آنها با کنترل صورت می‌گیرد و گاه تشریفات عبور از هریک از آنها وقت بیشتری از ورود به یک کشور خارجی می‌برد.

سفارتخانه‌های غربی نیز در یک تبانی آشکار سیاسی با دشمن صهیونیستی، هر هفته در صفحه اول روزنامه‌های کثیرالانتشار محلی اعلام می‌کنند که آماده پذیرش مهاجران مقدس و حاضر به دادن تابعیت به آنها به‌محض مهاجرت هستند و این امتیازی است که به هیچ ‌کس داده نمی‌شود. این شرایط نشان می‌دهد که مقدسی‌ها با ماندن در این شهر و دفاع از مقدسات اسلامی کاری بس بزرگ انجام می‌دهند.

زمانی که اولین عملیات در شهر قدس به وقوع پیوست، کابینه رژیم صهیونیستی جلسه فوق‌العاده گذاشت و برخلاف همه مقررات بین‌المللی و انسانی تصمیم گرفت خانه همه کسانی را که دست به عملیات می‌زنند تخریب و همه بستگان درجه یک آنها را بازداشت کند. این واکنش وحشت عظیم رژیم صهیونیستی را از ادامه این روند نشان می‌دهد.

انجام عملیات بعدی به‌رغم همه تبعات و تهدیدها نشان داد که اراده قیام در مردم قدس و فلسطین همچنان زنده است و می‌تواند از طریق زایش نیروهای جدید انقلابی خارج از چهارچوب تشکل‌های سیاسی فعلی، انتفاضه جدیدی را خلق کند. امروزه حماسه غزه و پیروزی مقاومت نصب‌العین مردم کرانه باختری است و مردم این منطقه خوب می‌دانند که تحول در معادله فلسطین در گرو تصمیم آنها در پیروی از الگوی مقاومت و تعمیم آن به کرانه باختری است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

جامعه فلسطینی در حال حاضر درگیر نوعی بن‌بست سیاسی است و نخبگان این جامعه میان جریان سازش و مقاومت تقسیم شده‌اند و فلسطینیان برای خروج از این بن‌بست و دوگانگی سیاسی حاکم بر این معادله، راهی جز قیام فراگیر و تغییر شرایط موجود سیاسی در پیش ندارند.

 

۲٫

مقاومت، کارنامه درخشانی دارد و در صورت وحدت اجتماعی فلسطینیان حول محور مقاومت، تعمیم این فرایند به کرانه باختری می‌تواند جامعه را به سوی تغییر هدایت کند، اما این جریان در حال حاضر درگیر مشکلاتی است که مهم‌ترین آنها اقدامات گروه‌های تکفیری است که جوامع اسلامی را درگیر دودستگی مذهبی و فکری کرده ومتأسفانه اولویت‌هایی را مطرح ساخته که مسئله فلسطین  در میان آنها دیده نمی‌شود.

 

۳٫

اراده قیام در مردم قدس و فلسطین همچنان زنده است و می‌تواند از طریق زایش نیروهای جدید انقلابی خارج از چهارچوب تشکل‌های سیاسی فعلی، انتفاضه جدیدی را خلق کند. امروزه حماسه غزه و پیروزی مقاومت نصب‌العین مردم کرانه باختری است و مردم این منطقه خوب می‌دانند که تحول در معادله فلسطین در گرو تصمیم آنها در پیروی از الگوی مقاومت و تعمیم آن به کرانه باختری است.

 

 

 

30نوامبر/16

تحلیل بودجه سال ۹۴

دکتر عبدالحمید انصاری

لایحه بودجه سال ۹۴ در موعد مقرر از سوی ریاست محترم جمهوری به مجلس تقدیم شد. از آنجا که این لایحه در شرایط ویژه داخلی و بین‌المللی تنظیم شده است دارای مختصات منحصر به فردی است که ذیلاً به آن اشاره می‌شود.

بودجه کل کشور بالغ بر ۸ میلیون و ۳۷۹ هزار و ۸۰۱ میلیارد ریال یعنی نزدیک به ۸۳۸ هزار میلیارد تومان پیش‌بینی شده است. بودجه عمومی کشور با رشدی معادل ۶ درصد نسبت به سال ۹۳ معادل ۲ میلیون و ۶۷۳ هزار و ۵۷۲ میلیارد ریال تقریباً معادل ۳۲ درصد رقم بودجه کل کشور برآورد شده است.

سهم بودجه شرکت‌های دولتی حدوداً ۵۹۶ هزار میلیارد تومان درنظر گرفته شده است.

مطابق ارقام ارائه‌شده از طرف رئیس‌جمهور سهم نفت در منابع عمومی بودجه حدود ۳۱.۷ درصد است که نسبت به سال ۹۳ (۳۶.۸ درصد) ظاهراً کاهش نشان می‌دهد.

بودجه شرکت‌های دولتی نیز اندکی کمتر شده است که اگر به همین صورت عملی شود پذیرفتنی است.

سهم اوراق مشارکت و اسناد خزانه اسلامی نیز ۲۹ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان  پیش بینی شده که از این مقدار ۱۱ هزار میلیارد تومان آن متعلق به دولت جمهوری اسلامی ایران است.

اوراق مشارکت ارزی نیز ۱۲ هزار و ۵۰۰ میلیون یورو (همانند سال ۹۳) درنظر گرفته شده است.

منابع حاصل از واگذاری شرکت‌های دولتی نیز ۱۷ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده که با توجه به فروش شرکت‌های خوب در سال‌های گذشته غیراجرایی به نظر می‌رسد.

بهای نفت برای هر بشکه ۷۲ دلار و به لحاظ محاسباتی هر دلار امریکا ۲ هزار و ۸۵۰ تومان درنظر گرفته شده است. گفته می‌شود که نگاه کارشناسان مجلس به بشکه‌ای حدود ۶۰ دلار است. ذکر این نکته نیز لازم است که عراق و روسیه ۶۰ دلار، عربستان حدود ۶۰ دلار برای هر بشکه نفت در بودجه سال ۲۰۱۵ خود درنظر گرفته‌اند.

میزان فروش نفت به خارج حدود یک میلیون بشکه و در صورت بهبود فضای عرضه و تقاضا ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه برآورد گردیده است. عرضه نفت اوپک ۳۰.۱۲ میلیون بشکه و عرضه نفت خارج از اوپک معادل ۶۱.۷۴ بشکه و مازاد عرضه جهانی نفت در حال حاضر حدود ۶۷۰ هزار بشکه در روز است.

در بخش‌ درآمدهای مالیاتی نیز رقم ۷۲ هزار میلیارد تومان تخمین زده شده که رشد ۲۶ درصد نسبت به سال ۹۳ را نشان می‌دهد. لازم به یادآوری است که رقم مالیات بر ارزش افزوده در سال آینده ۲۴ هزار میلیارد تومان درنظر گرفته شده است.

در طرف هزینه‌ها نیز دولت با افزایش ۱۴ درصدی حقوق و مزایای کارکنان و معادل ۵۴ هزار و ۳۰۰ میلیارد تومان تحت عنوان هدفمندی یارانه‌ها ۴۸ هزار میلیارد تومان برای خانوارها و مابقی برای تولید و حدود ۸۴ هزار میلیارد تومان برای طرح‌های عمرانی و توسعه‌ای پیشنهاد داده است که رشد ۱۶.۸ درصدی را نشان می‌دهد، هر چند تجربیات سال‌های طولانی قبل بیانگر عدم تحقق این ارقام است.

مبلغ ۲ هزار و ۳۰۰ میلیارد تومان برای ایجاد اشتغال و کمک به امر ازدواج جوانان در بودجه خودنمایی می‌کند.

لازم به ذکر است که در سال ۹۴ هزینه‌های جاری کشور حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان اضافه خواهد شد.

دولت برخلاف قانون برنامه پنجم توسعه برای سال آینده سهمِ صندوق توسعه ملی، کاهش واریزی درآمدهای ارزی را از ۳۲ درصد به ۲۰ درصد پیشنهاد داده است که علی‌رغم ظاهر غیرقابل قبول چاره‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

پیش‌بینی رشد اقتصادی در سال آینده معادل ۳ درصد تخمین زده شده است. لازم به یادآوری است که پیش‌بینی صندوق بین‌المللی پول (IMF) برای این رقم حدود ۲.۲ درصد است که این رقم از میانگین رشد منطقه خاورمیانه پایین‌تر است. مطابق آمار منتشره IMF میانگین تورم منطقه ۸ درصد و تورم ایران ۱۹.۸ است.

با عنایت به موارد ذکر شده که مستند به لایحه تقدیمی دولت است عنایت به نکات زیر پیشنهاد می‌شود:

۱ـ ‌ادامه بودجه‌نویسی سنتی به نفع کشور نیست و حتی در مواردی با قوانین بالادستی نظیر برنامه پنجم توسعه و سند چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور و بالاتر از آن با شعارهای قانون‌گرایی، تدبیر و امید و اعتدال دولت محترم ناسازگار است (تعدیل نرخ ارز، کوچک‌سازی دولت، اعتلای بخش خصوصی، رهایی از وابستگی به نفت، حذف طبقات پردرآمد از لیست یارانه‌بگیران، تأیید استخدام‌های غیرقانونی دستگاه‌هایی نظیر وزارت نفت در دولت سابق، سکوت در برابر افزایش غیرقانونی حقوق و مزایای برخی از دستگاه‌ها و…)

۲ـ عدالت مالیاتی مهمتر از رشد رقم مالیاتی است. مطابق نظر مسئولین و مراکز رسمی نظام فرار مالیاتی، معافیت غیرمنطقی و بی‌عدالتی مالیاتی به نحو گسترده‌ای نظام اقتصادی کشور را آزار می‌دهد که به روشنی با همه مبانی پذیرفته شده منجمله قانون اساسی هم در تضاد است. دولت هر چند پیش‌بینی گسترش پایه مالیاتی را ارائه داده است، اما با عنایت به سوابق قبلی به نظر می‌رسد که ساده‌ترین و در عین حال بدترین راه‌حل یعنی فشار به بنگاه‌ها و مالیات‌دهندگان موجود را عملی خواهد کرد.

۳ـ دولت دست از شعارهای غیرمفید بردارد و در یک کلمه به میزان درآمدهای واقعی هزینه کند.

چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن

که می‌خوانند ملاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد

به سالی دجله گردد خشک رودی (سعدی)

۴ـ فرصت فراهم آمده از شرایط ظالمانه و غیرانسانی تحریم‌های جنایتکاران غربی که خواست ما هم نبوده است را قدر بدانیم و تهدیدات را به فرصت حذف وابستگی بودجه کشور به نفت تبدیل کنیم. تجربیات ۷۰ سال گذشته نشان داده است که هیچ دولتی از شیرینی درآمدهای رانتی نفت چشم‌پوشی نمی‌کند. به یاد داشته باشیم که سیکل افزایش و کاهش درآمدهای نفت در مقاطع گوناگون ( سال‌های ۱۹۷۳ ـ ۱۹۷۹ ـ ۱۹۸۶ ـ ۱۹۹۸ ـ ۲۰۰۷ ـ ۲۰۱۴ میلادی) هم‌چنان تکرار خواهد شد که مورد اول بیماری هلندی و التهاب قیمت‌ها و مورد دوم رکود شکننده توأم با تورم را به دنبال دارد.

۵ـ دور زدن مراکز قانونی زیبنده دولت قانونگرا نیست. مواردی نظیر برداشت ۴.۱ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی و اعاده آن پس از تذکر مراکز نظارتی و عجیب‌تر تکذیب و ژست طلبکارانه برخی از مسئولان موجب خدشه به اعتبار دولت است. مشکلات فراوان دولت قابل کتمان نیست ولی بهتر است هر اقدامی با کسب اجازه از مراجع قانونی صورت پذیرد.

۶ـ بهره‌گیری از روش‌های غیرعلمی و پرآسیب نظیر استفاده از مکانیزم تسعیر ارز به مبلغ ۴۳ هزار میلیارد تومان که ارثیه دولت قبل و محل انتقاد به جای دولتمردان فعلی و کارشناسان مستقل و مراکز عالی نظام هم بود در شأن دولت تدبیر و امید نیست. اضافه می‌نماید دولت قبل می‌خواست در پایان دوره ۸ ساله خود مبلغ ۷۴ هزار میلیارد تومان از بدهی‌های خود به بانک مرکزی را از طریق این مکانیزم مخرب پرداخت کند که با تذکر عالمانه مقامات عالیرتبه نظام عقیم ماند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که در صورت اعمال این روش تورم ۴۱.۶ درصدی تحویلی به دولت یازدهم به ۷۳ درصد می‌رسید.

۷ـ اعطای یارانه به همه اقشار مطابق پژوهش‌های انجام گرفته، سوابق جهانی و نیز نظر دولت فعلی قبل از استقرار در سال ۹۲ حکیمانه نیست و موجب فشار به بودجه عمومی است. رویه محافظه‌کارانه کنونی پذیرفته نیست و دولت باید هر چه سریع‌تر روشی علمی برای تخصیص یارانه‌ها فقط به نیازمندان پیشنهاد دهد. اینکه ما ناگزیریم کارهای غلط دولت قبل را ادامه دهیم سخن خردمندانه‌ای نیست، چون در آن صورت لازم می‌نمود که رویه‌های قجری و رضاشاهی تا ابد مُجری باشد.

۸ـ دولت و مجلس در همه ادوار تلاش کرده‌اند که مسئولیت کاهش بودجه و عوارض آن (بیکاری، رشد منفی GDP و کاهش رفاه اجتماعی و…) را به گردن یکدیگر بیندازند. راه‌حل صحیح همکاری و هماهنگی همه ارکان نظام و پرهیز از روش‌های پوپولیستی جلب نظر عموم بدون توجه به عوارض آتی و استقرار برنامه درازمدت، کلان‌نگر و مقابله با فایده کوتاه مدت پرآسیب است.

۹ـ مطابق آمار بانک مرکزی رشد نقدینگی در سال ۹۲ معادل ۲۹.۱ درصد بوده است. این رشد در سال ۹۳ از تورم بالاتر بوده که نشان‌دهنده سیاست انبساطی است. اگر این سیاست ادامه یابد مهار تورم که نقطه مثبت دولت است از دست می‌رود.

۱۰ـ مؤکداً یادآوری می‌شود که دولتمردان از ژست‌ها و پیام‌های ظاهراً سیاسی، مبهم و چندپهلو (با هر هدفی) که پیامدهای اقتصادی قطعی دارند اجتناب ورزند. این پیام ها بسیار زیادند که در زیر به مواردی از آنها اشاره می‌شود:

الف) گره زدن موفقیت دولت‌ به نتایج مذاکرات هسته‌ای (که البته اخیراً تا حدودی تصحیح شده است)

ب) ارسال سیگنال‌های نامطلوب و مبهم که قاعدتاً علیه رقبای داخلی کاربرد دارد، ولی مطلوب دشمنان نظام است. هر چند بعداً ناگزیر به تکذیب و توجیه می‌شوند (مانند مردی که هولوکاست را انکار می‌کرد رفته است (ظریف). خزانه خالی است (رئیس‌جمهور) من در دولت قبل بازنشسته و خانه نشین شدم (وزیر خارجه). وقتی تفنگ و پول و رسانه با هم جمع شد فساد پدید می‌آید و سلمان و ابوذر هم فاسد می‌شوند (رئیس‌جمهور). مزیت نسبی کشور ما فقط در قورمه‌ سبزی و آبگوشت است (ترکان، مشاور عالی رئیس‌جمهور) این اظهارنظر دقیقاً ترجمه روز سخنِ ۶۰ سال پیش رزم‌آرا نخست‌وزیر پهلوی دوم است که گفت ملت ایران آفتابه هم نمی‌تواند بسازد.

بحمدالله منتقدین داخلی بسیار فعالند و انواع روش‌ها را برای حمله از صدر تا ذیل این نظام به کار می‌برند و دیگر نیازی نیست به روش دوران دوم خرداد هم حاکم باشیم، هم نقش اپوزیسیون نظام را بازی کنیم.

توجه داشته باشیم که هیچ‌کس مدافع سیاست‌های غلط اقتصادی سال‌های (۹۲ـ۸۴) نیست، اما نقد آن دوران نباید معادل تأیید روش‌های غلط فعلی تفسیر شود. رویه نادرست از هر دولتی نادرست و معیار نادرستی هم قانون و علم و تجربه است.

 

 

سوتیتر:

 

۱ـ

‌ادامه بودجه‌نویسی سنتی به نفع کشور نیست و حتی در مواردی با قوانین بالادستی نظیر برنامه پنجم توسعه و سند چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور و بالاتر از آن با شعارهای قانون‌گرایی، تدبیر و امید و اعتدال دولت محترم ناسازگار است

 

۲-

تجربیات ۷۰ سال گذشته نشان داده است که هیچ دولتی از شیرینی درآمدهای رانتی نفت چشم‌پوشی نمی‌کند

 

۳-

دولت و مجلس در همه ادوار تلاش کرده‌اند که مسئولیت کاهش بودجه و عوارض آن (بیکاری، رشد منفی GDP و کاهش رفاه اجتماعی و…) را به گردن یکدیگر بیندازند. راه‌حل صحیح همکاری و هماهنگی همه ارکان نظام و پرهیز از روش‌های پوپولیستی جلب نظر عموم بدون توجه به عوارض آتی و استقرار برنامه درازمدت، کلان‌نگر و مقابله با فایده کوتاه مدت پرآسیب است.

 

30نوامبر/16

حجاز در آستانه تحول

 

بررسی تحولات  عربستان سعودی پس از ملک عبدالله

دکتر سعدالله زارعی

عربستان در منطقه و جهان‌اسلام از جنبه‌های مذهبی، سیاسی و اقتصادی کشوری تأثیرگذار محسوب       می‌شود. از نظر مذهبی علاوه بر آنکه ۲ شهر مکه و مدینه در این کشور قرار دارد، قبله مسلمین، مدفن پیامبر اسلام(ص) و محل تولد اسلام و گسترش دین مبین در عربستان است. این مساله باعث شده تا عربستان دارای نوعی از الهام‌بخشی در بین کشورهای اسلامی باشد.

از نظر سیاسی، عربستان به واسطه وهابیت، یک قطب و بلوک‌ مذهبی ـ سیاسی محسوب می‌شود و جهان اسلام را به ۲ دسته موافقان و مخالفان خود تبدیل کرده است. کانون بلوک وهابی، عربستان و کانون بلوک مخالف وهابیت، جمهوری اسلامی ایران است.

در حوزه عربی، عربستان دارای مرکزیت است. مقر اصلی سازمان همکاری‌های اسلامی در شهر جده قرار دارد و بسیاری از سازمان‌های دیگر مذهبی جهان اسلام نیز در عربستان شکل گرفته و دفاتر آن در این کشور قرار دارد. بنابراین از این منظر، این کشور نقشی تعیین کننده در سطح جهان اسلام دارد.

از لحاظ اقتصادی، عربستان بزرگترین صادرکننده نفت جهان است و در ردیف بزرگترین کشورهای صاحب ذخایر عظیم نفت و گاز محسوب می‌شود. به غیر از این، عربستان سعودی در بسیاری از بازارهای منطقه‌ای و بین‌المللی اقتصادی حضور دارد و سهم زیادی از سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی در کشورهای منطقه به این کشور تعلق دارد.

وضعیت این کشور با عنوان «عربستان سعودی» با وضعیت پادشاهی در این کشور گره خورده است. برخلاف کشورهای دیگر که کشوری با یک سیستم و رژیم سیاسی وجود دارد، اساساً وجود کشوری با نام عربستان سعودی با موجودیت یک رژیم خاص گره خورده و بود و نبود این رژیم، تاثیر فراوانی بر بود و نبود آن کشور دارد.

مسلما اگر آل سعود در عربستان سقوط کنند و رژیم در این کشور از پادشاهی به سمت جمهوری یا شبه جمهوری تغییر مسیر بدهد یا در همین سیستم پادشاهی، حکومت از خانواده‌ای به خانواده‌ای غیر از خاندان سعود منتقل شود، دیگر کشوری به نام عربستان سعودی وجود خارجی نخواهد داشت و ما شاهد یک کشور و وضعیت جدیدی خواهیم بود.

عربستان در این صورت چه تجزیه شود یا واحد باقی بماند، دیگر عربستان سعودی نخواهد بود زیرا واژه «سعودی» جزیی از هویت این کشور شده و با سقوط آنها این پسوند تغییر خواهد کرد. ممکن است کشورهای جدیدی در این سرزمین  به وجود بیایند که بخشی از آن در نجد همچنان پسوند سعودی را یدک بکشد ولی در حجاز، الشرقیه، جنوب و شمال دیگر قطعاً این پسوند را نخواهد داشت.

بنابراین باید توجه شود که کشوری به نام عربستان‌سعودی با همه این امتیازاتی که برشمردیم، ارتباط تنگاتنگی به وضعیت پادشاهی در عربستان دارد.

خوب است بدانیم که عربستان سعودی در سال ۱۹۳۱ در این سرزمین متولد شد و از عمر آن در دنیا، بیش از ۸۵ سال نمی‌گذرد. در این سال، آل‌سعود و وهابی‌ها توانستند با کمک بعضی از قبایل عربستان به خصوص قبیله بزرگ «عتیبه» حکومت را در این کشور به دست بگیرند.

عربستان‌سعودی مولود ائتلافی سیاسی در داخل این سرزمین بود. وضعیت پادشاهی در عربستان‌سعودی ارتباط تنگاتنگی با وصیتی که «عبدالعزیز» موسس پادشاهی سعودی انجام داده است، دارد. برحسب وصیت عبدالعزیز تا زمانی که فرزندان وی در قید حیات هستند، نوبت حکومت به نوه‌ها یا غیر از خاندان آل‌سعود نمی‌رسد. لذا طی ۴۰ سال گذشته شاهد به حکومت رسیدن «پادشاهان فرتوت» در عربستان بوده‌ایم.

بعد از مرگ فیصل‌بن عبدالعزیز در سال ۱۹۷۵، دیگر شاهد روی کار آمدن پادشاهی با سن کمتر از ۶۰ سال نبوده‌ایم و تمامی پادشاهان در پیری به قدرت رسیده‌اند. ملک عبدالله پادشاه کنونی عربستان نیز در سال ۲۰۰۵ و در حالی که بیش از ۸۰ سال سن داشت، به قدرت رسید.

براساس وصیت عبدالعزیز سمت‌های مهم به غیر از فرزندان وی نمی‌رسد و این وصیت ۲ معضل بزرگ را در برابر عربستان سعودی قرار داده است. معضل اول فرتوتی و ناتوانی نه تنها شخص پادشاه بلکه وزیر خارجه، وزیر‌کشور، وزیر‌دفاع و تقریبا تمام کابینه است که دولت را به «کابینه ۸۰ ساله‌ها» تبدیل کرده است. اعضای این کابینه به طور دائم بین منزل و بیمارستان در تردد هستند.

معضل دوم آن است که وصیت عبدالعزیز کینه‌ای را در درون آل‌سعود پرورش داده است. در حال حاضر نوادگان آل‌سعود منتقدان جدی وضع موجود هستند و یک جریان اپوزیسیون قوی در درون وهابیت و آل‌سعود وجود دارد.

امروز در واقع وضعیت پادشاهی در این کشور به یک نقطه بحرانی رسیده است. بیماری شدید توامان امیر سلمان‌بن‌عبدالعزیز و ملک‌عبدالله‌بن ‌عبدالعزیز اوضاع را در عربستان به شدت بحرانی کرده است. این سوال پیش آمده که با مرگ عبدالله چه اتفاقی خواهد افتاد؟

همه می‌دانند که با مرگ عبدالله‌بن عبدالعزیز، سلمان به عنوان ولیعهد پادشاه واقعی نمی‌شود زیرا به دلیل شدت بیماری معلوم نیست که چند روز بعد از عبدالله از دنیا برود. بحث بر سر این است که امیر مقرن هفتاد ساله، برادر به عنوان ولیعهد قدرت واقعی را در دست داشته باشد. امروز رقابتی بین فرزندان ملک‌عبدالله از خانواده سدیری‌ها و سایرین که ۲ شعبه از فرزندان عبدالعزیز هستند، در جریان است.

به نظر می‌رسد که مرگ پادشاه عربستان در ابتدا مناقشاتی را در درون خاندان آل‌سعود پدید می‌آورد اما سوال این است که سطح این مناقشه تا چه اندازه است؟ آیا پادشاهی را از بین خواهد برد؟ آیا جنگی بین امیران در خاندان سعودی در خواهد گرفت که به درگیری‌های خشن منجر می‌شود؟ یا اینکه تکلیف پادشاه و ولیعهد برای مدتی با ابهام مواجه شده و وضعیت سیاسی به حال تعلیق در می‌آید؟

معتقد هستم که با مرگ ملک‌عبدالله وضعیت اول در این کشور به وجود نخواهد آمد زیرا تا این اندازه عقل در درون خاندان سعود وجود دارد که متوجه مخالفان خود در درون و بیرون از این کشور هستند. پشتیبانان خارجی آل‌سعود به خوبی آگاه هستند که خارج شدن عربستان از دست آل‌سعود، این کشور را در یک وضعیت غیرقابل کنترل قرار خواهد داد.

حتماً آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها و برخی از کشورهای عرب منطقه بقای آل‌سعود را ترجیح می‌دهند؛ به همین دلیل احتمال وقوع احتمال دوم بیشتر است که عربستان سعودی در عین ادامه بقا دوره‌ای از بی‌ثباتی و مشکل را پشت سر بگذارد.

احتمال زیادی وجود دارد که در این دوره بی‌ثباتی و تعلیق سیاسی، جنبش‌های اجتماعی می‌توانند رشد کرده و به وضعیت جدیدی برسند. با شروع تعلیق در وضعیت سیاسی عربستان، به طور حتم اتفاقاتی در حجاز (مکه، مدینه و تبوک در غرب عربستان) و الشرقیه به وجود خواهد آمد.

بسیاری از موقعیت‌های حساس عربستان در حجاز و الشرقیه قرار دارد. ممکن است دامنه این تحولات خیلی به منطقه نجد (ریاض، قصیم و وائل) نرسد اما حتماً محیط پیرامونی حنبلی مذهب آن را تحت‌تاثیر قرار خواهد داد.

مرگ ملک عبدالله پادشاه در عربستان حتماً زلزله‌ای در این کشور به وجود خواهد آورد اما قدرت این زمین لرزه باعث نابودی تمامی ساختارها نخواهد شد زلزله‌ای توام با خسارت و پس‌لرزه‌های پی‌در‌پی خواهد بود. در کوتاه‌مدت آل‌سعود و غربی‌ها توان مهار این بحران را خواهند داشت اما آثار پس لرزه‌های این مساله در بلند مدت بروز و ظهور پیدا خواهد کرد.

** تاثیر مرگ پادشاه سعودی بر مسائل منطقه‌ای

مرگ پادشاه مقتدری مانند ملک‌عبدالله که بعد از ملک‌فیصل، مقتدرترین پادشاه چهل سال اخیر در این کشور بوده، باعث به وجود آمدن بحرانی برای انتخاب جانشین وی خواهد شد و این کشور برای یک دوره یک تا سه ساله درگیر مسائل داخلی خود خواهد شد.

بحران جانشینی از میزان توجه عربستان به محیط منطقه‌ای خواهد کاست در نتیجه دخالت‌های خارجی این کشور کاهش خواهد یافت. خود مشغولی سعودی‌ها باعث می‌شود تا سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن نفس راحتی کشیده و با سرعت بیشتری به اوضاع داخلی خود سر و سامان دهند.

مرگ پادشاه سعودی از اتصال مصر دوران السیسی به عربستان تا حدی خواهد کاست زیرا مصری‌ها ناچار به فاصله‌گیری از سعودی هستند. البته این نکته حائز اهمیت است که گِل مصری‌ها با گِل سعودی‌ها سازگار نیست و با هم سرشته نمی‌شود. گِل مصری‌ها، گِل تساهل و تسامح و مدارای مذهبی‌است ولی گِل سعودی‌ها، گِل خشونت و تعصبات مذهبی، ستیز و درگیری است.

مصری‌ها توانایی‌هایی در داخل خود دارند که سعودی‌ها ندارند. بنابراین همین امروز نیز مصر رابطه بسیار فعال و کارآمدی با عربستان ندارد گرچه به صورت نمادین ما شاهد یک سلسله سفرها، گفت‌و‌گو‌ها و توافقات هستیم ولی این مسائل عمق زیادی پیدا نمی‌کند و سعودی‌ها هم اساساً مایل نیستند که مصری‌ها در منطقه عربی قدرت داشته باشند. عربستان در حل موضوع بحرین با مشکلی جدی مواجه است. پرونده بحرین مانع از رسیدگی عربستان به پرونده‌های مهم‌تر در منطقه شده است.

برای عربستان پرونده عراق و یمن بسیار مهم‌تر از پرونده بحرین است. عقلای سعودی معتقد هستند که درگیری و اشتغال آنها در پرونده بحرین، انرژی و ظرفیت‌های آنها را در پرونده‌ای کوچک مستهلک کرده و به ایران اجازه داده تا پرونده‌های بزرگ‌تر را با خیالی آسوده تر مدیریت کند.

ایران طی شش‌ماه گذشته نقش بسیار فعال‌تری در پرونده عراق و یمن پیدا کرد. در پرونده یمن طرح “مبادره خلیجی” سعودی‌ها به طور کامل کنار رفت و با ورود حوثی‌ها و انصارالله پرونده جدیدی شکل گرفت. نخبگان سعودی معتقدند سرگرمی‌ها آنها به پرونده‌های کوچک، باعث شد تا ایران پرونده‌های بزرگ‌تر در منطقه را به دست بگیرد و آنها را فعالانه مدیریت کند.

بر‌این اساس مقامات سعودی و شخص ملک‌عبدالله به آل‌خلیفه در بحرین گفته‌اند نمی‌توانند برای همیشه در بحرین نیروی نظامی داشته باشیم و باید راهی برای حل اختلافات با معارضین بحرینی پیدا شود.

کما‌ اینکه این فشار را آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها هم بر آل خلیفه دارند. معتقدم مرگ ملک‌عبدالله باعث فاصله گیری نسبی سعودی‌ها از پرونده بحرین و یمن شده و این کشور دامنه دخالت‌های خود را دست کم برای یک دوره یک تا سه ساله از این کشورها کمتر خواهد کرد.

 

** ساختار حکومت آینده عربستان چگونه خواهد بود؟

دوره حکومت‌هایی نظیر آل‌سعود در منطقه خاورمیانه دست‌کم ۲۰ سال است که منسوخ شده و امروز نشانی از حکومت و شبه حکومت آل‌سعود در دنیا وجود ندارد. عربستان نیز نمی‌تواند در یک محیط کاملاً متحول، وضعیت با ثبات گذشته خود را ادامه دهد. عربستان ناچار است در آینده ولو به طور ناقص نمونه‌هایی از مداخله و مشارکت مردم در حکومت یا دموکراسی کنترل شده را در این سرزمین بپذیرد.

عربستان در حال‌حاضر فاقد قانون اساسی است و احکام پادشاه طی ۸۵ سال گذشته به منزله قانون اساسی بوده است؛ قانون اساسی این کشور حجیم ولی فاقد اصول مشخصی است که هویت معینی را شکل داده باشد. دوره این‌گونه حکومت‌ها که فاقد قانون ‌اساسی و اصول است، گذشته و عربستان ناچار است که به سمت دموکراسی حرکت کند.

مسلماً با فضاهای جدیدی که در منطقه پیش آمده، امکان حذف قبایل به شیوه‌ای که عبدالعزیز دنبال کرد، دیگر وجود ندارد. بنابراین قبایل در عربستان قطعاً فعال خواهند شد و این کشور ناچار است که نقش روسای قبایل را در سیستم حکومتی افزایش دهد.

با این تفاسیر ۲ گزینه پیش روی عربستان وجود دارد؛ یک گزینه تغییرات آرام که حکومت آن را مدیریت کند و با فشار غربی‌ها امکان اتفاق افتادن دارد و دوم اینکه انقلابات و شبه انقلابات اجتماعی آل‌سعود را وادار به تغییر کند.

معتقدم هر ۲ این گزینه‌ها، در عربستان قوی هستند. البته احتمال اینکه در کوتاه، مدت مدل اول (تغییرات آرام) اجرا بشود تا اتفاق دوم نیفتد، وجود دارد. گمان می‌کنم غربی‌ها و آل‌سعود این روند را مدیریت کنند ولی در دراز مدت این روند نمی‌تواند دوام چندانی پیدا کند.

 

یکی از نگرانی‌های آل‌سعود این است که احتمال می‌دهند شروع یک تغییر در کشور منجر به تحولی بزرگ مانند آنچه که در مصر رخ داد، بشود بنابراین با احتیاط درباره این مساله سخن می‌گویند.

سیستم در عربستان فردی است و امروز فردی که مظهر جمع باشد، وجود ندارد. در دوره پادشاهی فهد،‌ عبدالله به دلیل اینکه برخورد منعطفی داشت، طیف‌های مختلف خاندان آل سعود را زیر پر و بال گرفته بود بعد از عبدالله چنین شخصیتی وجود ندارد.

درباره امیر سلمان هم چنین بحثی مطرح بود ولی امروز سلمان حالت فعالی ندارد. به نظر نمی‌آید که رسیدن به گزینه‌ای که بتواند جای عبدالله را پُر کند، خیلی کار آسانی باشد و حتماً زمان بر است. کما اینکه نگرانی‌های پی‌در‌پی که از سوی غرب مطرح می‌شود نشان می‌دهد که گزینه قطعی فعالی ندارند.

 

** مناقشه بین نوادگان آل سعود

بلافاصله پس از آنکه پادشاهی از نسل اول آل‌سعود عبور کند و وصیت عبدالعزیز کنار گذاشته شود، مناقشه بین نوادگان شروع می‌شود. فرزندان عبدالله، فرزندانی نیستند که طایفه فهد آنها را قبول داشته باشند لذا مناقشه بین نسل فهد و نسل عبدالله بالا خواهد گرفت.

ساماندهی به این مساله در کوتاه مدت میسر نیست. معتقدم تعلیق سیاسی در عربستان بعد از مهاری کوتاه مدت، ادامه پیدا خواهد کرد و به محض ایجاد گشایشی، جنبش‌های اجتماعی در این کشور ایجاد خواهند کرد. فاصله زمانی زیادی بین ایجاد تعلیق سیاسی در عربستان و آغاز جنبش‌های اجتماعی در عربستان نیست. حاجیانی که با نخبگان مکه و مدینه در ارتباط هستند، می‌گویند اوضاع در این ۲ شهر غیرعادی است.

باید توجه داشت که قبل از حاکمیت آل‌سعود بر عربستان، مکه و مدینه تعیین کننده هویت این سرزمین بودند ولی امروز این ۲ شهر به حاشیه رفته و ریاض، قلب عربستان را تشکیل داده است. این در حالی‌است که از نظر مذهبی، ساکنان منطقه ریاض که نجد قدیم است، حنبلی و حجازی‌ها، مالکی و شافعی هستند. اساساً در نزد شافعی‌ها و مالکی‌ها، معتقدان به مذهب حنبلی به عنوان گروه‌های عقب مانده شناخته می‌شوند و آنها از اینکه خود را پیرو جریان ریاض ببینند، ننگ دارند و به نظر من این زخم سرباز خواهد کرد.

 

** آینده بازار نفت در صورت مرگ پادشاه سعودی

برخلاف ادعایی که مطرح می‌شود، میزان نفت صادرات عربستان کمتر از ۹ میلیون بشکه در روز است. کارشناسان اوپک می‌گویند عربستان‌سعودی تا ۱۰ سال آینده هم ظرفیت صادرات بیش از ۸ و نیم میلیون تا ۹ میلیون بشکه در روز را نخواهد داشت.

در مورد اینکه آیا اساساً ارزان شدن قیمت نفت توطئه‌ای سعودی، توطئه‌ای غربی یا توطئه مشترک سعودی- غربی است، حرف و حدیث‌های زیادی مطرح می‌شود و درباره اینکه تنها اراده سعودی‌ها و کارتل‌های نفتی توانسته بر روی قیمت‌ها تاثیرگذار باشد، حرف‌های مختلفی مطرح می‌شود.

فنری که امروز بر روی قیمت نفت فشرده شده و نفت را از ۱۱۰ دلار به ۴۵ دلار رسانده برای همیشه قابل کنترل نیست. روزی این فشار باید از روی این فنر برداشته شود و قیمت‌ها به سمت اصلاح شدن حرکت کند. البته این احتمال وجود دارد که به ۱۱۰ دلار قبل بازنگردد اما به مرز ۷۰ تا ۷۵ دلار خواهد رسید.

مرگ پادشاه سعودی طبیعتاً شوکی را به بازار نفت وارد می‌کند و این احتمال وجود دارد که قیمت‌های کنونی بین ۱۰ تا ۱۲ دلار افزایش یابند.

 

** تاثیر مرگ پادشاه سعودی بر تروریسم

مرگ ملک‌عبدالله می‌تواند ۲ تاثیر بر روی تروریسم در منطقه خاورمیانه داشته باشد. در منطقه ما تروریسم دولتی و غیردولتی وجود دارد. علاوه بر رژیم صهیونیستی، تروریسم دولتی در منطقه ما، شناسنامه‌ای وهابی دارد البته ترکیه، قطر و برخی از کشورهای دیگر هم این تروریسم را تقویت کردند ولی اصالت این تروریسم، وهابی است. این امکان وجود دارد که مرگ ملک‌عبدالله به کاهش تروریسم دولتی در منطقه بیانجامد.

هر اندازه که توجه عربستان سعودی به مسائل داخلی‌اش جلب شود، از میزان دخالت این کشور در محیط منطقه‌ای کاسته خواهد شد. با این حال در کنار تروریسم دولتی، یک تروریسم غیردولتی که مظهر آن امروز داعش است نیز در منطقه ما وجود دارد.

داعش برنامه‌هایی برای عربستان دارد و مرگ پادشاه سعودی فرصتی می‌تواند برای تشدید فعالیت‌های این گروه در عربستان باشد و این احتمال وجود دارد که به موج جدیدی در کشورهای عربی دامن بزند.

بنظر مرگ پادشاه عربستان وضعیتی پارادوکسیکال پیدا خواهد کرد؛ از سویی منجر به کاهش تروریسم دولتی شده و از سوی دیگر پای تروریسم غیردولتی را در شبه جزیره باز خواهد کرد.

باید دعا کرد که پای تروریسم غیردولتی مانند داعش به عربستان باز نشود زیرا در درجه اول به ضرر اقلیت‌های ناهمخوان با آنها تمام خواهد شد. ما احتمال می دهیم که اگر پای داعش به عربستان برسد بیشترین قربانیان را شیعیان بدهند و هجوم داعش از جنوب شروع شود.

دلیل این امر آن است که هجوم به جنوب عربستان به دلیل منابع نفتی هم با صرفه‌تر است و هم حساسیت کمتری در این کشور سبب می‌شود زیرا درگیری‌ها شکل شیعه – سُنی پیدا می‌کند. سُنی‌ها نسبت به حمله به شیعیان واکنش ضعیف‌تری نشان خواهند داد در حالی که اگر این تروریسم به سمت مکه و مدینه به حرکت در بیاید یا به سمت نجد، توامان شیعه و سنی علیه آنها تحریک و وارد عمل می‌شوند.

تصور می‌کنم اگر داعش بخواهد وارد عربستان شود، کار خود را از منطقه الشرقیه شروع خواهد کرد و بیشترین قربانیان را شیعیان تشکیل می‌دهند.

البته در عین حال شکست پروژه داعش در عراق و سوریه طی ماه‌های گذشته و گسسته شدن ارتباط داعش در این ۲ کشور، تا حد زیادی خطر حرکت جدید داعش در عربستان را کم کرده و داعش را در موضع ضعیف‌تری قرار می‌دهد. آن نیرویی که داعش را در عراق و سوریه مهار کرد، قادر است که از شیعیان در عربستان هم دفاع کند.

البته دفاع از شیعیان عربستان طبیعتاً با دشواری‌هایی روبه رو خواهد بود اما مسلماً ایران منتظر نخواهد ماند تا حملات تندی علیه شیعه در منطقه الشرقیه عربستان پیش بیاید.

 

 

سوتیترها:

۱-

برحسب وصیت عبدالعزیز (موسس پادشاهی سعودی) تا زمانی که فرزندان وی در قید حیات هستند، نوبت حکومت به نوه‌ها یا غیر از خاندان آل‌سعود نمی‌رسد. لذا طی ۴۰ سال گذشته شاهد به حکومت رسیدن «پادشاهان فرتوت» در عربستان بوده‌ایم.

 

 

۲-

بحران جانشینی از میزان توجه عربستان به محیط منطقه‌ای خواهد کاست در نتیجه دخالت‌های خارجی این کشور کاهش خواهد یافت. خود مشغولی سعودی‌ها باعث می‌شود تا سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن نفس راحتی کشیده و با سرعت بیشتری به اوضاع داخلی خود سر و سامان دهند.

 

۳-

برای عربستان پرونده عراق و یمن بسیار مهم‌تر از پرونده بحرین است. عقلای سعودی معتقد هستند که درگیری و اشتغال آنها در پرونده بحرین، انرژی و ظرفیت‌های آنها را در پرونده‌ای کوچک مستهلک کرده و به ایران اجازه داده تا پرونده‌های بزرگ‌تر را با خیالی آسوده تر مدیریت کند.

 

۴- عربستان در حال‌حاضر فاقد قانون اساسی است و احکام پادشاه طی ۸۵ سال گذشته به منزله قانون اساسی بوده است. قانون اساسی این کشور حجیم ولی فاقد اصول مشخصی است که هویت معینی را شکل داده باشد. دوره این‌گونه حکومت‌ها که فاقد قانون ‌اساسی و اصول است، گذشته و عربستان ناچار است که به سمت دموکراسی حرکت کند.

30نوامبر/16

نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»

استاد ‌اصغر طاهرزاده

در زمانی که از آغاز انقلاب اسلامی سپری شده است، همواره این سئوال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه  انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را  به مبانی‌ای که حقانیت خود را ماوراء و ثابتات عالم هستی می‌گیرند، دعوت می‌کند و از سوی دیگر بر نقش مردم و آرای آنان تأکید دارد.

مسلماً حقیقت آرمان انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی و فطرت انسان‌ها دارد، چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دستخوش تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی تعیین می‌گردد و بدین نحو است که نظام اسلامی ایران، صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ ایران و دولت اسلامی، صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ آرای مردم است.(۱)

سه امر فوق هر چند از جهاتی دارای وجوه اشتراک فراوانند، ولی تمایزاتی نیز دارند، به‌طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه می‌آید و از سوی دیگر بر اساس آرای مردم شکل می‌گیرد و رئیس دولت در محدوده‌ چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامه‌ خود از انقلاب اسلامی، امور اجرایی کشور را مدیریت می‌کند و لذا نه می‌توان دولت را آئینه‌ تمام‌نمای انقلاب و آرمان‌های آن دانست و به محدودیت آرای مردم نظر نداشت و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی می‌توان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمان‌های انقلاب اسلامی تعریف کرد.

تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد. در حقیقت، رهبری انقلاب اسلامی، نسبت به انقلاب اسلامی و گستره آن در جهان اسلام تعریف می‌شود. البته یکی از شئون حوزه‌ رهبری، دولت اسلامی است، ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه ایشان دخالت مستقیمی در امور اجرایی دولت دارد، البته بی آنکه از حفاظت دولت نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی کوتاهی کند.(۲)

با توجه به این مقدمه هر چند رئیس دولت نسبت به فهم و برنامه‌هایی که برای چهار سال ریاست‌جمهوری خود دارد، ممکن است تفکر متفاوتی داشته باشد، اما هرکسی می‌تواند جایگاه خود را در این زمینه که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد، تعیین و در راستای اهداف انقلاب، نسبت خود را با رهبری انقلاب روشن کند.

از آنجا که دولت اسلامی نمی‌تواند به اهداف انقلاب اسلامی بی‌توجهی کند، هرگز از سوی سربازان انقلاب اسلامی مورد بی‌مهری قرار نمی‌گیرد و تضعیف نمی‌شود، ولی از آنجا که شدت حساسیت دولت‌ها نسبت به اهداف تمدن‌ساز انقلاب اسلامی با یکدیگر فرق دارد، شدت تعلّق نیروهای ولایی انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولت‌ها متفاوت است و ارزش دولت‌ها نزد نیروهای ولایی، متناسب با‌ حساسیت آنها به آرمان‌های تمدن‌ساز انقلاب اسلامی تعیین می‌گردد.

۵ـ نظر به تمایزات طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی، نباید چنین تصور شود که اگر یک دولت اسلامی آئینه‌ تمام‌نمای انقلاب اسلامی نبود، بر دامن انقلاب اسلامی گردی نشسته ‌‌است، زیرا  هر دولتی با هر سلیقه‌ای در موقعیت خاص خود، وجهی از وجوه انقلاب را در محدوده‌ زمانی مشخص اجرا می‌کند، ولی پس از مدتی دولت دیگری متصدی امور اجرائی کشور می‌شود که با بازخوانی تجربیات کسب شده از گذشته، خود را «بازتعریف» می‌کند و چهره‌ دیگری از انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش می‌گذارد. در اینجا نیروهای انقلاب نسبت خاص خود را با آن دولت تعریف می‌کنند، بی آنکه اراده کرده‌ باشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی هم داشته‌ باشند.

ما با نگاه به انقلاب اسلامی، به حضور فرهنگ تمدن‌ساز شیعه در همه‌ جهان نظر داریم؛ با نگاه به نظام اسلامی ایران، متوجه تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی در مجموعه‌ قوای سه‌گانه و نهادهای کشور هستیم و با نگاه به دولت اسلامی، برنامه‌های رئیس دولت را در نظر داریم تا دریابیم که با توجه به محدودیت‌هایی نظام اجرایی، آیا در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی و انتخاب صالح‌ترین افراد برای انجام  امور اجرائی تلاش می‌کند یا نه.

نمونه‌ خودآگاهی تاریخی مردم و تشخیص دقیق تمایز بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی، حضور میلیونی آنها در سالگرد‌های انقلاب اسلامی است. راه‌پیمایی‌ ۲۲ بهمن‌ جلوه‌گاه ارتباط تنگاتنگ ملت با انقلاب اسلامی است و مردم فارغ از تنگناهای معیشتی روزافزون، کوچک‌ترین سستی‌ای برای حضور در این راه‌پیمایی‌ها از خود نشان نمی‌دهند، به‌طوری که حضور آنان در راه‌پیمایی سال گذشته موجب حیرت همگان گردید‌ و مقام معظّم رهبری تعبیر «حضور گرم‌تر» را در مورد آن به کار بردند، در حالی‌که دشمنان انقلاب در پی تحمیل انواع تحریم‌ها انتظار دیگری داشتند.

راز حضور چشمگیر مردم در راه‌پیمایی‌ ۲۲ بهمن‌ عهدی است که آنان بر اساس خودآگاهی تاریخی و به‌رغم عملکرد دولت‌های مختلف، با انقلاب اسلامی بسته‌اند و این نکته‌ای است که دشمنان انقلاب اسلامی از درک آن عاجزند. بنابراین جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آن گونه که دشمنان تصور می‌کنند به مشکلاتی که برای دولت‌ها به‌ وجود می‌آورند تا نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، وابسته نیست و مردم از انقلاب اسلامی خود دست بر نخواهند داشت.

درک تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه ‌تنها مانع از انتظار بیش از حدِ ظرفیت دولت‌ها از آنها می‌شود، بلکه تضاد بین نیروهای ارزش‌مدار و دولت را نیز برطرف می‌سازد و در نتیجه، ناظر دوقطبی‌شدن جریان‌های وفادار به انقلاب نخواهیم بود، بلکه توجه به این تمایز، انقلاب اسلامی را به لحاظ تاریخی پیش می‌برد تا نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند. این نیاز تاریخی امروز و آینده‌ ماست تا نه ‌تنها از سوء‌تفاهم‌هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بناست از طریق انقلاب اسلامی به جامعه ما باز گردد.

وقتی ملتی به خود می اندیشد و جایگاه تاریخی خود را می شناسد،  صاحب تاریخ می‌شود. ما از طریق انقلاب اسلامی توانستیم به این دو امر مهم دست یابیم و با همت ابرمردی چون امام خمینی«ره» متوجه جایگاه تاریخی خود بشویم و از رنجِ بی‌تاریخی رهایی یابیم. اینک وظیفه‌ ماست که از شناخت بیشتر این موضوع غافل نشویم و این امر میسر نمی‌گردد مگر آنکه تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی را درک کنیم.

درست است که راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همه‌ این راه‌ها از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرند؛ انقلابی که در تلاش است تا به دوران نسیان بشر از خدا پایان دهد. موقعی می‌توان به ارزیابی دقیق از جایگاه انقلاب اسلامی در این دوران دست یافت که این انقلاب را در محدوده‌‌های اجرایی دولت‌ها معنا نکنیم. کافی است برای ما مسلم شود که انقلاب اسلامی اراده‌ خاص الهی است که به صورتی اشراقی بر قلب حضرت امام«ره» تجلی کرد تا در پی آن تحولی اساسی رخ دهد و ما از یک سو از پوچی‌های دوران رهایی یابیم و از سوی دیگر، زندگی در زیر سایه‌ انقلاب اسلامی و در اتحاد با ملکوت امام را تجربه کنیم  و از این طریق به معنایی حقیقی و مطلوب از زیستن دست ‌یابیم؛ از این رو هرگز نباید انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور را یکسان تلقی کرد.

رهبران واقعی ملت‌ها همواره اصول کلی تاریخ سرزمین و امت خود را به الهام دریافته‌ و در صدد تحقق آن‌ بر آمده‌اند. قدرت رهبران تاریخی، نتیجه‌ پیوند آنها با مشیت الهی است؛ لذا  چنین رهبرانی راهی را در تاریخ می‌گشایند که مسیر سایر انسان‌ها را روشن می‌سازد و الهام و اشراق درونی آنان، منشأ تحولات بزرگ می‌شود. زندگی چنین رهبرانی با رنج‌های فراوان همراه است، ولی آنان به سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و می‌گویند: «خمینى را اگر دار هم بزنند تفاهم نخواهد کرد….»(۳)

عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی است. از آنجا که سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیت الهیِ جاری در درون ملت فاصله بگیرد، به امری انتزاعی و غیرواقعی تبدیل خواهد شد و تنها با انقلاب اسلامی است که می‌توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت دارد.

۱۱ـ وظیفه‌ اهل تفکر، نقش‌آفرینی در زمینه نجات جامعه از بی‌فکری و کودنی فرهنگی است. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌شدن به امور از تاریخ گذشته. هنگامی که تاریخ جدیدی در حال وقوع است، کسی که هنوز در گذشته زندگی می‌کند، اراده‌ و مشیت جاری الهی در دوران خود را در نمی‌یابد، وارد ساحت آگاهی نمی‌گردد، نسبت خود با انقلاب اسلامی را با امور اجرایی محک می‌زند و در نتیجه گرفتار بی‌فکری می‌شود.

متفکران بزرگ متوجه‌ مشیت الهی در زمانه خویش می‌شوند و لذا قادر به ارائه راه‌حل‌هائی هستند که جوابگوی همه‌ مسائل زمانه خواهند بود؛ از این روست که هر دورانی، متفکر و تفکر زمانه‌ خود را می‌طلبد، بی آنکه از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگردانیم و این جایگاه انقلاب اسلامی است.

آگاهی انسان در ارتباط با خداست که کمال می‌یابد. از سوئی خدا در مظاهرش، از جمله‌ انقلاب اسلامی تجلی می‌یابد، در نتیجه کمال آگاهی ما در امروز تاریخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامی محقق می‌شود، زیرا تاریخ همچون طبیعت، محل تحقق عنایت و مشیت ربانی است. آیا تفکر از آن‌ جهت که خدا در آن نمایان شده، چیزی جز مطالعه‌ تاریخ است؟

قرآن در این زمینه می‌فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی‏ الْأَرْضِ‏ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا».(۴) آیا منکران حقیقت نبوى در زمین سیر نکرده و سرنوشت منکران نبوت را ندیده‌اند تا قلبى پیدا کنند که به کمک آن می‌توان تعقل کرد و گوشى پیدا کرد که به کمک آن می‌توان سخن حق را شنید؟

اگر به انقلاب اسلامی به عنوان مظهر اشراق سنت الهی در این دوران بنگریم، ماهیت انقلاب اسلامی بر ما آشکار می‌شود و به‌خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامی با نظام اجرایی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.

همه‌ حرف ما در نسبت ما با انقلاب اسلامی نهفته است و این نسبت باید بدون هرگونه تقلیدی کشف شود. اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی است که می‌توانند به استقبال اراده‌ الهی در این دوران بروند.

فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست. با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی «ره» می‌توان به درک حضوری مشیت الهی نایل گردید و این بالاترین تفکری است که در دنیای امروز می‌توان به آن دست یافت، زیرا واقعی‌ترین تفکرات همواره متکی بر واقعی‌ترین واقعیت‌ها هستند، است، هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم‌اند و مستکبران سعی در ندیدنش دارند.

بنابراین هرچه جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بهتر بشناسیم، راحت‌تر می‌توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مراقب عهدی که با انقلاب اسلامی بسته‌ایم باشیم تا دستخوش موضوعات موسمی نشود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان می‌دهد و کامل می‌‌کند، لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزو انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به اینکه انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدوده‌های مختلف، صور مختلفی از خود ظاهر می‌کند، نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنان ‌که دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدوده‌ اجرا در کشور ایران.

۲ـ البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مد نظر هست که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان است. نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همه ‌جا مطرح و جاری است.

۳ـ صحیفه‌ امام، ج‏۱، ص ۲۶۹.

۴ـ حج، ۴۶٫

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

درک تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه ‌تنها مانع از انتظار بیش از حدِ ظرفیت دولت‌ها از آنها می‌شود، بلکه تضاد بین نیروهای ارزش‌مدار و دولت را نیز برطرف می‌سازد و در نتیجه، ناظر دوقطبی‌شدن جریان‌های وفادار به انقلاب نخواهیم بود

 

 

30نوامبر/16

لزوم تفکر و تامل در خزائن الهی

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

در قرآن و روایات مأثوره از پیامبر و آلش«ع» بسیار امر به تفکر و تأمل و تدبر شده است. فکر را افضل عبادات دانسته و معرفی فرموده‌اند. از زبان دانشمندان ماست که جهت فضل و برتری تفکر بر عبادت بی‌تفکر این است که عبادت به ثواب می‌رساند و تفکر به خدای می‌کشاند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.

امام زین‌العابدین «ع» به ما می‌فرماید به آیات قرآن که رسیدید این قرآن مقالات علمی حق جل و علی صد و چهارده سوره، صد و چهارده عالم بلکه هر آیه عالمی است. هر آیه خزانه‌ای است از خزائن الهی. به این خزانه‌ها که رسیدید هدف تلاوت، سر زبانی نباشد، لقلقه لسانی نباشد. در این خزائن چه درّها، چه گوهرها، چه معانی و معارفی گنجانده شده. تدبر، کاوش و جست‌وجو کنید. ساحل پیمایی نکنید. در این دریا غواصی کنید. بیاید به علم و عالم نزدیک شوید که چون عالم از میان شما رخت بربست و به سرای دیگر کوچ کرد، سرمایه علمی او سر و ذات اوست و به عالم دیگر رهسپار شد. تا این آفتاب علم بر افق اجتماع شما می‌تابد، از نور آن  فروغ بگیرید. همان طور که این آفتاب ظاهری را می‌بینید که درخت‌ها، گیاهان، همه رستنی‌ها، انسان، حیوان را پرورش می‌دهد. اگر نور آفتاب هم نباشد نه زمینی داریم، نه آبی، نه گیاهی، نه حیوانی، نه باغی و نه بستانی. اگر نور آفتاب علم نباشد، جان و روح و ترقیات معنوی و مدینه فاضله و رشد اجتماعی و رشد عقلی نداریم.  روشنی چراغ عقل به نور علم است.

امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «خدای جل و علا انبیا را فرستاد تا چراغ عقول مردم را روشن کنند.» در دیگر روایات ما آمده است که هدف شما آخر سوره و قرآن و حزب و جزء نباشد. هدف شما فهمیدن و تأمل باشد: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (۱): آیا فهم و بینش به کار نمی‌اندازند.

در این آیات که مقاله‌های علمی حق و اسرار الهی هستند و به لباس الفاظ درآمده‌اند، تأمل نمی‌کنند. غفلت به دل‌ها قفل زده. دل‌ها را زنگ گرفته. جان ندارند که از غذای روحانی لذت ببرند. ای بسا اشخاص در گرفتن روزه استنکاف دارند. این بیچاره لذت تشبه به عوالم ملکوت را نچشیده و در افق عالم حیوانی است.

او نبیند جز که اصطبل و علف

ز شقاوت غافل است او از شرف(۲)

او هنوز از خود سفر نکرده و قدم برنداشته. همان طور که در غذاهای جسمانی می‌بینید، اگر مزاج علیل و مریض باشد، غذای لذیذ را که به دهان مریض بگذارید، می‌گوید ناگوار است و تلخ. حبه قند را آدم تب‌دار می‌گوید اینکه زهرمار است. نخیر این تلخ نیست، جنابعالی کامت تلخ است. شما تب داری و مریضی.

کرده‌ای تأویل حرف بکر را

خویش را تأویل کن نی ذکر را(۳)

گناه آیات و اخبار و علم و عالم و استاد و مدرسه و آموزگار نیست. این شخص آمادگی پیدا نکرده. این شخص جان سالم ندارد تا بتواند آن حقایق را ادراک کند.

دانشمندان روانشناس پیشین ما و همچنین از متأخرین در کتاب‌هایشان مثل ابن مسکویه در «طهارت الاعراب»، خواجه نصیرالدین طوسی در «شرح اشارات» و دیگران آورده‌اند که همان طور که کسی که به بیماری جسمانی مبتلا شد، می‌رود پیش طبیب. طبیب در بار نخستین به این شخص غذای مقوی نمی‌دهد، بلکه اول کاری بیماری را از او می‌گیرد، چون تا بیماری از شخص گرفته نشود، از غذای مقوی بهره نمی‌برد، بلکه آن غذا، بیماری را تشدید می‌کند.

طبیب حاذق اول هدفش و نیتش این است که مرض را از بدن شخص بگیرد، آنگاه غذای مقوی به او بدهد. تا بیماری هست، اگر غذای مقوی داده شود، مرض تقویت می‌شود و حالا که دشمن را از بدن گرفته و بدن به حال خود است، غذا برای او گواراست و او را می‌پروراند.

همین معنا در مورد بیماری روحی و روانی صدق می‌کند. شخص مبتلا به هزاران خیال‌ بد، فرعونیت، کبر، خودبینی، امساک، بدبینی و صفات رذیله‌ است. او با این حجاب‌ها هیچ‌گاه خدابین نمی‌شود. خودبین، خدابین نمی‌شود. وقتی برویم پیش طبیب روحانی، او ابتدا باید جان را از این صفات رذیله تخلیه کند، زیرا تا جان از صفات رذیله خالی و رنگ‌های باطل از او گرفته نشود، نقش‌های ملکوتی پیدا نمی‌کند. تا گرد و غبار گرفته نشود، آیینه جان از عالم ملکوت، از عالم اله، نور و فروغ نمی‌گیرد و از تجلیات الهی بهره نمی‌برد: «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُون»(۴) گناه روی دل‌ها نشسته و دل چرک شده است. اول باید آن زنگ‌ها و لکه‌ها را از جان شما گرفت و آنگاه جانید، صافید، درست فکر می‌کنید، درست می‌یابید، درست می‌فهمید، لذایذ روحانی برای شماست. به خود می‌آئید و از خود می‌پرسید من کیستم؟ این حجاب‌ها نمی‌گذاشتند که به نعمت من کیستم متنعم بشوید. حالا به هوش می‌آیید، حالا به فکر می‌افتید که من کیستم؟ این رنگ‌ها که از او گرفته شد، جان ملکوت عالم را مشاهده می‌کند و با حقایق این عالم همنشین می‌شود.

تا تو تاریک ملول و تیره‌ای

دان که با دیو لعین همشیره‌ای(۵)

اصل در داشتن چشم ظاهری، دیدن است و اگر نمی‌بیند، باید او را معالجه کرد. شگفتی در دیدن نیست. عجب در ندیدن است. آنکه می‌بیند نباید تعجب کرد. آنکه نمی‌بیند باید دید او را چه می‌شود و بیماری و گرفتاریش چیست. همین طور است چشم دل، دیدن جان، یافتن سرّ. آن که می‌بیند، خواب‌ خوش و بیداری‌ شیرین دارد. به قول آقایان جذبه‌ها و کشفیات خوب دارد. انسانِ گیرنده است و با ملکوت محشور.

این عجیب نیست. عجیب شخصی است که نمی‌بیند. باید چشم او را علاج کرد. انبیاء آمدند این زنگ‌ها را از دل بگیرند تا مردم به سرانجام کارشان بنگرند، ببینند، چون با این زنگ‌ها آدم کج می‌بیند، واقع را مشاهده نمی‌کند و امر بر او مشتبه می‌شود.

چون به چشمت داشتی شیشه کبود

ز آن سبب عالم کبودت می‌نمود(۶)

زنگ‌ها، گناه‌ها، خیال‌ها، افکار پلید و ناروا به جان رنگ‌ها داد. این پیر، این جوان را می‌بیند که طورهایی فکر می‌کند و می‌پرسد چرا کبود و سیاه است؟ آقای عزیز! این طور نیست که تو می‌فرمایی. جنابعالی چون به چشمت شیشه داشتی کبود / ز آن سبب عالم کبودت می‌نمود.

خدا جل و اعلی در قرآن می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه»(۷)

آمدند تا جان بشر را تزکیه کنند. یعنی مرآت و آیینه دل را جلا دادن، یعنی گرد و غبار را از روی آنها گرفتن. مردمی که تا بدان پایه کج فکر ‌کردند و خیالات بد روی دلشان رنگ گذاشت که گفتند داشتن فرزند برای ما وزر و وبال است!

حیوانات خودشان را فدای اثرشان و فرزندشان می‌کنند. این انسان که می‌باید به حسب سرمایه اولی فطری از همه آنها برتر و بالاتر باشد، انسانی که کتاب بزرگ الهی است، چه کرده که این دفتر بزرگ پر از نقوش باطله شده؟ انسان وقتی یک خطی می‌نویسد، به خطش چقدر عشق می‌ورزد و می‌گوید این خط من است، چقدر به او علاقه دارد و می‌گوید این اثر وجودی من است. کتابی نوشته. چقدر این کتاب در پیش چشمش خوش جلوه می‌کند که این اثر قلمی من است و هکذا. حال این بیچاره انسان آن قدر در اثر تراکم خیالات بد از فطرت خود فاصله گرفته که داشتن فرزند را برای خودش ننگ و وزر و وبال می‌داند. خدا رحمتت کند شیخ اجل سعدی، چه شیرین گفت:

یکی طفل دندان برآورده بود

پدر سر به فکرت فرو برده بود

که من نان و آب از کجا آرمش؟

مروت نباشد که بگذارمش

تا همسر او، جفت او به او گفت:  چرا وسوسه شیطانی در تو راه یافت؟ مخور هول ابلیس تا جان دهد

هر آن کس که دندان دهد نان دهد

کجایی تو؟ بله تو که پیش از آنکه پا به این نشئه بگذاری، دیدی که بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست نشستند. این سفره برای تو گسترده است. این دلهره و اضطراب از بهر چیست؟ این همه صحرایی‌ها و دریایی‌ها و موجودات گوناگون دارند روزی می‌خورند. چه شد که وقتی نوبت به انسان رسید، بیچاره انسان در باره روزی خود این همه دلهره و اضطراب دارد؟

یکی از فرمایشات حضرت خاتم الانبیا«ص» در حجه الوداع این است. فرمود: «مردم بدانید که اَلیدُ العُلیا خیرٌ من الیه السّفلی: دست زبری بهتر است از دست زیرین. نگذارید دستی داشته باشید بده بده، این دست زیرین است. دست زبرین داشته باشید بگیر بگیر.

برو شیر درنده باش ای دغل

مینداز خود را چو روباه شل

از جناب شیخ مفید در «ارشاد»  نکته‌ای بس عرشی و دقیق از حضرت امام باقر«ع» به‌طور خلاصه این است که یک آقایی می‌گوید من امام باقر«ع» را دیدم در یک وضعی به ظاهر ناراحت‌کننده. رفتم که نصیحت و وعظش کنم و پند و اندرزش بدهم و دستش را بگیرم، او دست مرا گرفت و نصیحتم کرد و چیزها به من آموخت و من باورم نمی‌شد که امام زین‌العابدین«ع» کسی همسنگ و هموزن ایشان باشد.

چگونه بود آن حکایت؟ در وسط‌های روز که آفتاب سخت می‌درخشید هوا گرم بود. در یک ساعت حاره داغ دیدم امام باقر«ع» را در اطراف مدینه بر سر ملکش دیدم که دارد با دو تن کارگرش کار می‌کند و عرق می‌ریزد. جلو رفتم و گفتم آقا! شما فلانی نیستید؟ چرا هستم، گفت آقا! شما از بزرگان این مرز و بوم و در میان طایفه خود از مشایخ هستید و مقام و عنوانی دارید، چرا این قدر برای دنیا تلاش می‌کنید؟

معلوم می‌شود این آقا هنوز معنی دنیا را نفهمیده. آقا فرمود اگر الان مأمور الهی برای قبض روح من بیاید، پیش خالق خودم روسفید و سربلند و گردن‌فرازم که درحالی جان تسلیم کردم که مشغول عبادت بودم. آقا این عبادت است؟ فرمود: بله. من دارم زحمت می‌کشم تا وزر و وبال تو و اجتماع نشوم، دست به سوی مردم دراز نکنم، این دنیاست؟ تو ندانستی که این عبادت است؟ بیدار باش، پهلوان باش و به همه کارهایت رنگ عبادت است.

در کافی دارد یکی از صحابه پیغمبر تهیدست شد. همسرش گفت این همه از اطراف و اکناف می‌آیند، می‌روند پیش پیغمبر. تو با اینکه از صحابه‌ و در مدینه هستی، عرض حاجت به حضور پیغمبر نمی‌کنی؟ برو که رسول‌الله دستت را بگیرد. مالی به تو ببخشد، کمکی بکند تا از این فقر به در آیی. مرد برخاست رفت حضور رسول‌الله. وارد که شد پیغمبر دید که او دارد می‌آید، برای انسان کامل حجاب نیست، انسان کامل سریان در دل‌ها دارد. آن طور که جان ما به بدن ما ارتباط دارد، ولی‌اللهی چون خاتم انبیاء، ولی‌اللهی چون اوصیای او، فرستاده‌های حق به دل‌ها احاطه دارند، مشرفند بر جان‌ها. این شخص که وارد شد، رسول‌الله دید اگر او در پیش مردم دهان باز کند و بگوید یا رسول‌الله ما را در نظر داشته باش، آن عظمت مقام روحانی خودش را به ناچیز فروخته و از دست داده. خودش را ارزان فروخته. مهلتش نداد تا دهان باز و خود را با خاک مساوی کند. همان جا که داشت برای مردم صحبت می‌کرد، جمله‌ای به مردم فرمود که آن شخص هم فکرش را کرد که دیگر به او اجازه نداد دهان باز کند. قرآن می‌فرماید عزت برای خداست، عزت برای پیغمبر خداست، عزت برای مؤمنین است. عزیز باش. تن به ذلت و خواری مده. «الید العُلیا خیرٌ من الید السُفلی». فرمایش پیغمبر چه بود؟ این بود که فرمود: «مَن سَئَلنا اَعطَینا وَ مَن لَم یَسئَلنا یَغنَهم الله مِن فَضل». کسی اگر از ما بپرسد، اگر از ما بخواهد و «مَن لَم تَسئَلنا یَغنَهم الله». اگر کسی از ما بپرسد، بخواهد، دست دراز کند، ما آدمی نیستیم که دست رد بر سینه‌اش بزنیم. این درگه ما لا ندارد، نعم است، اما اگر نخواهند، «وَ مَن لَم یَسئَل»، اگر نخواهد، اگر تن به گدایی در ندهد، اگر آقایی و مقام خودش را، مقام شامخ انسانی را حفظ کند، اغناه الله، خدای متعال بی‌نیازش می‌کند. آن صحابه پیغمبر چیزی نگفت.

آقای عزیز کسب و کارت را محترم بشمار. آقای کاسب، آقای نساج، آقای بقال، آقای خراط، آقای نجار، آقای رفتگر، آقای پینه‌دوز، آقای ذغالی و آقای هیزم‌شکن قدر خود را بدان، «مَن  سَئَلنا اَعطَینا و مَن لَم یَسئَلنا اَغناه الله»؛ آن کسی که از ما نخواهد، اغناه الله؛ خدای متعال بی‌نیازش می‌کند. از تو حرکت از خدا برکت. می‌بینید اسلام چه جور تربیت می‌کند؟ می‌بینید اسلام چه جور شاگردانی را می‌خواهد بپروراند؟ می‌بینید که شاگردان دانشگاه الهی خاتم انبیاء چگونه افرادی باید باشند؟

شیر را بچه همی ماند بدو

تو چه می‌دانی به پیغمبر بگو(۹)

آن شخص مقداری نشست. سخن نگفت، برخاست و رفت. همسرش از او پرسید چه شد؟ گفت رسول‌الله مهلتم نداد. تا من وارد شدم فرمود: «من سئلنا اعطینا و من لم یسئلنا اغناه الله؟» فهمیدم که به من فرمود. جفتش وسوسه کرد. گفت داشته صحبتی می‌فرموده، قضا را در آن وقتی که در آن مجلس قدم نهادی، ورودت مصادف شد با این فرمایش پیغمبر. از کجا که خطاب به تو بود؟ او را باز فرستاد، بار دوم به حضور پیغمبر تشرف حاصل کرد، همین که وارد شد رسول‌الله مهلتش نداد: «من سئلنا اعطینا من لم یسئلنا اغناه الله؟» ای روی سخنش با من است. چطور می‌شود یک بار، دو بار، سه بار اتفاقی باشد؟ دارد مرا آدم می‌کند، هشدار می‌دهد، بیدار می‌کند. دارد به من می‌گوید انسان باش و آدم باش. رسول‌الله دارد مرا تربیت می‌کند. او پدر مهربان امت است. نمی‌خواهد که من دست زیرین داشته باشم. می‌خواهد من دست زَبَرین داشته باشم. رفت خانه همسایه‌ای و داسی را عاریه گرفت و ریسمانی برداشت و رفت به صحرای بیرون مدینه و یک مقدار بوته کند و آورد و به پنج سیر آرد، بوته را معامله کرد و آرد را آورد خانه و گفت نان درست کن. کار نیکو کردن از پر کردن است. جاهایی را که بوته می‌رویید آگاه شد و کم‌کم داسی خرید و داس را به صاحبش رد کرد. بعد پولی فراهم کرد و یک کارگر گرفت. طولی نکشید که یک شتر و دو شتر خرید و بوته‌ها را بار شتر می‌کرد و می‌داد دست کارگرش و می‌آورد مدینه و می‌فروخت. دیگر در این کار ماهر شد. طولی نکشید آمد حضور پیغمبر عرض کرد یا رسول‌الله من این مقدار از مالم را آورده‌ام که بابت وجوهات بپردازم.

رسول‌الله فرمود شما آن چند روز که آمدید و من پشت هم گفتم «من سئلنا اعطینا و من لم یسئل اغناه الله»، برای امروز گفتم. اگر من آن بار اول می‌گفتم آقایان حضار خدا برکت‌تان بدهد هر یکی به نوبه خود دست به جیب کنید، تو دیگر کاسب نمی‌شدی و به فکر خود نمی‌افتادی. دیدی سرانجام استغنای از مردم را؟ استغنای از مردم نه این است که افراد اجتماع به هم نیاز نداشته باشند. ما بالطبع مدنی هستیم. احتیاج به زندگی داریم. استغناء یعنی چشمت به خالق باشد نه به خلق و خداوند متعال بی‌نیازت می‌کند. این همه نعمت‌ها، این همه روزی‌ها، کارخانه عالم به این عظمت برای ما می‌گردد.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(۱۰)

آقای عزیز، این همه در تکاپو، جست‌وجو، آمد و شد. دست هم گرفته در پرده یک رشته بیکار نیست. همه در کار تا تو لقمه نانی تحصیل کنی. دست به سوی کی دراز می‌کنی؟

برگردیم به حدیثی که دنباله گفتار رسول‌الله در حجه‌الوداع بود مربوط به موضوعی که عنوان کردیم. در حجه‌الوداع فرمود الا، مردم! حضار! مستمعین! آگاه باشید. این جبرئیل و روح‌الامین است در سرّ من، در جان من،‌ در قلب من. حرف آورده از جانب حقیقت و به من فرموده این خانه را صاحبی و این جهان را جهانبانی است. فرمود اداره عالم حسابی دارد. به قول خواجه عبدالله انصاری: «الهی! آنکه در دست من است ندانم که روزی کیست و آنچه که روزی من است ندانم که در دست کیست؟»

وقتی اجتماع را نگاه بفرمایید یک پیکر بسیار بزرگ است که شرق و غرب عالم را فراگرفته. یک پیکری است صاحب اعضا در جوارح، جوارح همه با یکدیگر وابسته، همه در پی خدمت به یکدیگر. اداره عالم حسابی دارد. چرا شما این قدر اضطراب دارید؟ حق جل و علا اداره‌اش این طور است که  هرگز نمی‌میرد جانداری تا مطابق اداره عالم روزی‌اش را به طور کمال تحصیل کند. فرا نگرفته، به چنگ نیاورده، برنامه‌اش نگذشته، کارش برنیامده، از اینجا رخت برنمی‌بندد.

کار شما این است که در طلب رزقتان نیکوکار باشید، به‌درستی قدم بردارید، دنبال خلاف و خطا نروید، خدای متعال روزی را در بین شما به حلال تقسیم کرد نه به حرام. شما حرام را حلال نکنید. او برای شما پاک آفرید، باران پاک، آب پاک، دریای پاک، زمین حلال زمین، همه را پاک آفرید. ماه، ستارگان، آفتاب‌، همه قوایی که در پیکر دار وجود در کارند، پاک و حلال آفرید. حرام را حلال نکنید، نگذارید حرام بیاید جای حلال را بگیرد.

یک جمله روایت شیرین و کوتاهی است از امیرالمؤمنین علی«ع» دارد که وقتی به مجلسی تشریف می‌برد، مرکبش را به دست شخصی داد که من تا چند روز در این مجلس هستم و برمی‌گردم. آقا تشریف بردند، برگشتند و دیدند که مرکب ایستاده، اما آن شخصی که مرکب را به دست او داده، نیست، افسار هم به سر مرکب نیست.آن بیچاره افسار را از سر مرکب برگرفته که برد و بفروشد. در همین اثناء کشمکش و قال و دید آدمی پیدا شد و افسار در دست اوست و عرض کرد آری من از یک آدم این جوری خریدم. چند خریدی؟ امیرالمؤمنین علی«ع» دو درهم به این شخص داد و افسار را از او گرفت و بر سر مرکب زد و فرمود که خدا گواه است که من خودم می‌خواستم به آن مرد دو درهم بدهم. عجله کرد. رنگ‌ها و وسوسه‌ها و خیال‌ها نگذاشت این دو درهم روزی امروز او بود، منتهی حرامش را آورد جای حلالش.

چون آن رنگ‌ها، آن خیالات، آن وسوسه‌ها، آن همنشینی‌ها، آن شب‌نشینی‌ها، آن رفقای بد، آن مقالات هرزه، آن نوشته‌های ناپاک به جان‌ها رنگ داده، رنگی که دل‌ها را مریض و روح‌ها را کثیف و آلوده کرده، از غذای لذیذ روحانی لذت نمی‌برد، به حریم اله قدم نمی‌گذارد. نگذارید فرزندان شما به رنگ‌های بد شناخته و با رفقای بد همدست بشوند. خودتان مواظب خوراک‌، رفتار و کسب و کارتان باشید. یک مجلس وعظ و خطابه، یک کتاب علمی، یک مقاله شیرین علمی، جان را انبساط و اتحاد و نور می‌دهد. یک مقاله علمی دری است به سوی عالم اله و در مقابل یک کلمه ناروا، یک مجلس پلید، یک مقاله هرزه، یک آدم آلوده دل را تیره می‌کند. همان طور که از حرف خوب و کتاب پاک نور می‌گیرید، همان ‌طور از حرف ناپاک، مقاله‌های هرزه و نوشته‌های آلوده ظلمت می‌گیری. ببین چه می‌خوانی؟ ببین به دنبال چه می‌روی؟ به‌خصوص جوانان عزیز ما! شما الان مشتری‌هایی در اجتماع دارید که سالخورده‌ها ندارند، به سراغ شما می‌آیند. بازاری دارند که توی جوان باید گرم نگه داری و اداره کنی. به سراغ من آخوند نمی‌آیند. به سراغ آن شخص سالخورده نمی‌روند، اینها مشتری بازارشان نیستند. جنابعالی را می‌قاپند و در شما وسوسه‌ها می‌کنند. جوان! به فکر عاقبت خود باش. رنگ‌ها می‌دهند. زنگ‌ها در دلت می‌نشانند. عمر نازنین که بهترین سرمایه توست، از دستت گرفته می‌شود. مگر بچه‌ای که به این الوان تو را بربایند و بگیرند و بخرند؟ قدر خود را بشناس. الان جنابعالی مشتری داری. تاج سر من! رنگ بد گرفتی، گرفتن این رنگ، ریشه‌کن کردن این رنگ از شما خیلی مشکل است:

رگ رگ است این آب شیرین آب شور

در خلایق می‌رود تا نفخ صور(۱۱)

این رنگ‌ها در فرزندان شما اثر می‌گذارند. حالات پدر و مادر در نطفه در طفل اثر دارد. یک رکن و پایه و یک سرمحور اجتماع جنابعالی هستی ای جوان. به فکر کمالت باش. به فکر وقار و عظمت روحی و تحصیل علوم و به دست آوردن صنایع و هنر باش. آنی را به دست بیاور که در اجتماع تو را عظیم و بزرگ بدارد. به فکر خود باش. خودت را دریاب. دلت برایت بسوزد.

از این و آن ننالید آقا، از خودتان بنالید، رسول‌الله فرمود از کسی نترسید مگر از خودتان. این فرمایش پیامبر اکرم‌تان است. از کسی نترسید مگر از خودتان، کاری نکنید که اعمال شما غل و کند پا و دستبند و زندان و زنجیر پای شما بشود.

 

پانوشت:

  1. محمد/ ۲۴
  2. مثنوی / دفتر چهارم
  3. دفتر اول مثنوی
  4. مطففین/۱۴
  5.  مثنوی/ دفتر اول
  6. مثنوی/ دفتر اول
  7. جمعه / ۳
  8. سعدی
  9. مثنوی / دفتر دوم
  10. سعدی
  11. مثنوی / دفتر اول

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

وقتی برویم پیش طبیب روحانی، او ابتدا باید جان را از این صفات رذیله تخلیه کند، زیرا تا جان از صفات رذیله خالی و رنگ‌های باطل از او گرفته نشود، نقش‌های ملکوتی پیدا نمی‌کند. تا گرد و غبار گرفته نشود، آیینه جان از عالم ملکوت، از عالم اله، نور و فروغ نمی‌گیرد و از تجلیات الهی بهره نمی‌برد.

 

۲٫

حیوانات خودشان را فدای اثرشان و فرزندشان می‌کنند. این انسان که می‌باید به حسب سرمایه اولی فطری از همه آنها برتر و بالاتر باشد، انسانی که کتاب بزرگ الهی است، چه کرده که این دفتر بزرگ پر از نقوش باطله شده؟  این بیچاره انسان آن قدر در اثر تراکم خیالات بد از فطرت خود فاصله گرفته که داشتن فرزند را برای خودش ننگ و وزر و وبال می‌داند.

 

۳٫

این سفره برای تو گسترده است. این دلهره و اضطراب از بهر چیست؟ این همه صحرایی‌ها و دریایی‌ها و موجودات گوناگون دارند روزی می‌خورند. چه شد که وقتی نوبت به انسان رسید، بیچاره انسان در باره روزی خود این همه دلهره و اضطراب دارد؟

 

 

 

30نوامبر/16

نقشه راه-انقلاب اسلامی ازعلائم ظهور

حضرت امام خمینی(ره):

دست عنایت خدای تبارک و تعالی بر سر این ملت کشیده شده است و ایمان آنها را تقویت نموده است که یکی از علائم ظهور بقیه الله ارواحنا فداه است. (صحیفه نور، جلد ۱۶، ص ۳۲)

مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است. (صحیفه امام، جلد۲۱، ص ۳۲۷)

ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می‌شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه می‌دهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلق حق امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هموار می‌کنیم. (صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۳۴۵)

پیروزی ما را خدا تضمین کرده است ما حکومت اسلامی تشکیل می‌دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می‌سپاریم. (صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۳۲۸)

این انقلاب امانتی است که باید به دست شما به صاحب اصلی آن سپرده شود. با دست شما، بلی با دست شما. (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۴۸۲)

جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه‏ای روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیک‏تر می‏نماید. گویی جهان مهیّا می‏شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکّه معظّمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان و… .

چه بسا که این تحول و دگرگونی، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد: «و لیس من الله‏ بمستنکر» که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به مستضعفان، این وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهی ولی الله‏ الأعظم، صاحب العصر ـ أرواحنا له الفداء ـ روشن فرماید و پرچم توحید و عدالتی الهی را در عالم بر فراز کاخ‏های سپید و سرخ مراکز ظلم و الحاد و شرک به اهتزاز درآورد. (صحیفه نور، ج  ۱۸، صص ۱۱ و ۱۲)

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله):

به‌ یاری‌ پروردگار و با «تلاش‌ مسئولان‌، حمایت‌ مردم‌ و امید ملت‌ به‌ آینده‌»، راه‌ «خوش‌ عاقبت» انقلاب‌ اسلامی‌ ادامه‌ خواهد یافت‌ و زمینه‌های‌ ظهور مهدی‌ موعود را فراهم‌ خواهد کرد. (۲۴ اسفند ۷۹)

پیروزی انقلاب اسلامی نمونه‌ای اطمینان‌بخش برای تحقق وعده بزرگ ظهور امام زمان«عج» است. (۲۱/۳/۹۳) اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطه‌ی موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینه‌ی ظهور ولیّ‌ امر و ولیّ ‌عصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحله‌ی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست. (۱۹ دی‌ماه ۱۳۹۱)

…ملت عزیز ایران با برداشتن این قدم بزرگ، فضای واقعی انتظار را ایجاد کرده و نشان داده است که کمربسته‌ی حقیقی مهدی موعود است. (۲۷ مردادماه ۸۷)

بشریت که با عطش تمام منتظر امام زمان عج‌الله تعالی فرجه الشریف است و می‌خواهد مهدی موعود بیاید و چشم انتظار آن حضرت است، برای این است که او بیاید تا دنیا را از عدل و داد پر کند. این است آن پیامی که انقلاب اسلامی برای دنیا دارد و خودش هم متعهد و متکفل آن است. (۱۷ دی‌ماه ۱۳۷۱)

شعارهایی که امام زمان علیه‌الصلاه و السلام ‌و عجل‌الله‌تعالی فرجه بر سر دست خواهد گرفت و عمل خواهد کرد، امروز شعارهای مردم ماست؛ شعارهای یک کشور و یک دولت است… این شعارها یک روز تحقق پیدا خواهد کرد. (۲۲ آبان‌ماه ۱۳۷۹)

امروز همه‌ ما باید عاشورایی‌ باشیم‌ تا حرکت‌ دنیا به‌ سمت‌ صلاح‌ تسریع‌ و زمینه‌ ظهور ولی‌ مطلق‌ حق‌ نیز فراهم‌ شود. (۳ خردادماه ۷۴)

 

30نوامبر/16

بیان، پیچیده ترین عمل انسان

«علمه‌البیان»(۱)

و به او بیان را آموخت

«بیان»، از نظر مفهوم لغت، معنای گسترده‌ای دارد و به هر چیزی گفته می‌شود که مبین و آشکار کننده چیزی باشد. بنابر این نه فقط نطق و سخن گفتن را شامل می‌شود، که حتی کتابت و خط و انواع استدلالات عقلی و منطقی که مبین موضوعات گوناگون و پیچیده است، همه در مفهوم بیان جمع است، هر چند شاخص این مجموعه همان سخن گفتن است. گر چه ما بخاطر عادت، سخن گفتن را موضوع ساده‌ای می‌پنداریم، از پیچیده‌ترین و ظریف‌ترین اعمال انسان است، بلکه می‌توان گفت که هیچ کاری به این ظرافت و پیچیدگی نیست. زیرا از یک سو دستگاه‌های صوتی برای ایجاد اصوات گوناگون با یکدیگر همکاری می‌کنند: ریه‌ها هوا را در خود جمع می‌کنند و آن را به تدریج از حنجره بیرون می‌فرستند. تارهای صوتی به صدا در می‌آیند و صداهای کاملاً متفاوت که بعضی نشانه رضایت و برخی نشانه خشم و دیگری استمداد و دیگری محبت یا عداوت است، ایجاد می‌کنند. سپس این صداها با کمک زبان و لب‌ها و دندان‌ها و فضای دهان، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصی به وجود می‌آورند. به تعبیر دیگر، آن صدای ممتد و یکنواخت که از حنجره بیرون می‌آید، به اشکال و اندازه‌های متفاوت بریده می‌شود و حرف شکل می‌گیرند. از سوی دیگر موضوع وضع لغات پیش می‌آید. انسان بر اثر پیشرفت فکری، لغات گوناگونی برای انواع نیازهای مادی و معنوی‌اش وضع می‌کند و عجیب این که هیچ‌گونه محدودیتی برای انسان در وضع لغات نیست و شمار زبان‌های موجود در دنیا به قدری‌ زیاد است که نمی‌توان آنها را شمرد و حتی با گذشت زمان، لغات و زبان‌های جدیدی به تدریج تشکیل می‌شود. از اینها که بگذریم، اگر نقش بیان را در تکامل و پیشرفت زندگی انسان‌ها و پیدایش و ترقی تمدن‌ها در نظر بگیریم، معلوم می‌شود که اگر این نعمت بزرگ نبود، انسان هرگز نمی‌توانست تجربیات و علوم خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند و باعث پیشرفت علم و تمدن و دین و اخلاق گردد. اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسان گرفته شود، جامعه انسانی به سرعت در راه قهقرا می‌افتد و هر گاه بیان را به معنای وسیع آن که شامل خط و کتابت و انواع هنرها می‌شود تفسیر کنیم، نقش فوق‌العاده مهم آن در زندگی انسان‌ها روشن‌تر می‌گردد. اینجاست که می‌فهمیم چرا بعد از نعمت خلقت انسان، سخن از تعلیم بیان در این سوره که مجموعه‌ای از مواهب پروردگار بیان شده، به میان آمده است.(۲)

۱- سوره مبارکه الرحمن آیه ۳

۲- تفسیر نمونه ج ۲۳ ص ۹۹

30نوامبر/16

«ان‌الحسین مصباح‌الهدی و سفینه‌النجاه»

«سخنان معصومین»

 

رسول اعظم(صلی‌الله علیه وآله):

 اِنَّ لِقَتلِ‌الْحُسَینِ علیه‌السّلام حَرارَهً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبرَدُ اَبَداً (جامع احادیث الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵۶)

براى شهادت حسین علیه‌السلام، حرارت و گرمایى در دل‌هاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‌شود.

 

 

رسول اعظم (صلّى‌اللّه علیه وآله):

 إنَّ الْحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّهِ (احقاق الحق، ۹/۲۰۲ )

بى‌گمان حسین درى از درهاى بهشت است.

 

 

رسول اعظم (صلّى‌اللّه علیه وآله):

مَرحَباً بِکَ یا أبا عَبدِاللهِ، یا زَینَ السَمَواتِ وَ الأرَضینَ، (بحارالانوار ۳۶/۲۰۴ و مستدرک الوسائل ۵/۸۶٫)

آفرین بر تو اى ابا عبدالله! اى زینت آسمانها و زمین‌ها.

 

 

رسول اعظم (صلّى‌اللّه علیه وآله):

إِنَّ الْحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکبَرُ مِنهُ فِی الأَرضِ (عیون اخبار الرضا ۱/۶۰ و بحار الانوار ۳۶/۲۰۴)

به یقین حسین‌بن على در آسمان والاتر از زمین است.

 

رسول اعظم (صلّى‌اللّه علیه وآله):

من عائِده، حَرم الله عَلیهِ رایحه‌الجَنه (بحار الانوار ۳۵/۴۰۵ و احقاق الحق ۹/۲۰۲)

کسى‌که با او(حسین) عناد ورزد، خداوند رایحه بهشت را براو حرام گرداند.

 

 

امام حسین(علیه‏‌السلام):

وَ حَقیقٌ عَلَى اللّه‏ِ اَنْ لا یَاْتیَنى مَکرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقلِبُهُ اِلى اَهلِهِ مَسرورا؛ (ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص۹۸)

بر خداوند است که هیچ گرفتارى به زیارت من نیاید مگر آنکه او را شادمان بازگردانم و به خانواده‌‌اش برسانم.

 

 

امام باقر(علیه‌السلام):

 لَویَعلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَهِ القبرالْحُسَینِ علیه‌السلام مِنَ الْفَضلِ لَمَاتُوا شَوقاً (ثواب الاعمال، ص ۳۱۹؛ کامل الزیارات)
اگر مردم می‌دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین(علیه‌السلام) است از شوق زیارت می‌مردند.

 

 

امام‌سجاد(علیه‌السلام):

 تزهرأرض کربلا یوم القیامه کالکوکب الدرِّیِّ، وتنادی أنا أرض‌الله المقدّسه الطیّبه المبارکه التی تضمّنت سیدالشهداء و سید شباب أهل الجنه (ادب الطف، ج ۱، ص ۲۳۶، کامل الزیارات، ص ۲۶۸)

 زمین کربلا در روز رستاخیز چون ستاره مرواریدى مى‌درخشد و ندا مى‌‏دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در برگرفته است.

 

 

امام صادق(علیه‌السلام):

 مَن سَرَّهُ أن یَکونَ عَلَی مَوائِدِ النُّورِ یَومَ القیِامَهِ فَلْیَکُن مِن زُوّارِ الحُسَینِ‌بنِ عَلیٍّ (علیهما السلام) (وسائل الشیعه‌، ج ۱۰، ص ۳۳۰، بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۷۲)

هر کس دوست دارد روز قیامت بر سر سفره‌هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین(علیه‌السلام) باشد.

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

مَن لَم یَأْتِ قَبرَ الْحُسَینِ وَ هُوَ یَزعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِیعَهٌ حَتَّى یَمُوتَ فَلَیسَ هُوَ لَنَا بِشِیعَهٍ وَ إِن کَانَ مِن أَهلِ‌الْجَنَّهِ فَهُوَ مِن ضِیفَانِ أَهلِ الْجَنَّهِ (کامل الزیارات، ص ۱۹۳، بحار الانوار، ج ۹۸ ص۴)

کسى‌که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ماست و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.

 

 

امام صادق (علیه‌‏السلام):

لا تَدَع زیارَهَ الحُسَینِ‌بنِ عَلىّ علیه‌السلام و مُر اَصحابَکَ بِذالِکَ، یَمُدُّ اللّه فى عُمرِکَ و یَزیدُ اللّه فى رِزقِکَ و یُحییکَ اللّه سَعیدا و لاتَموتُ اِلاّ سَعیدا و یَکتُبکَ سَعیدا؛ (کامل‌الزیارات، ص ۱۵۲)

زیارت امام حسین علیه‌السلام را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن که در این صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى‌ات را زیاد مى‌کند و زندگى‌ات را همراه باسعادت مى‌کند و جز سعادتمند نمى‌میرى و نام تو را در شمار سعادتمندان ثبت مى‌کند.

 

 

امام صادق(علیه‌السلام):

مَن اَرادَ الله بهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبَهِ حُبَّ الحُسَین(علیه‌السلام) وَ حُبَّ زیارتِهِ وَ مَن أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغضَ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) وَ بُغضَ زِیَارَتِهِ. (وسائل‌الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۸۸، بحارالانوار، ج ۹۸، ص۷۶)
 هرکس که خدا خیر‌خواه او باشد محبت حسین علیه‌السلام و زیارتش را در دل او مى‌‌اندازد و هرکس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین علیه‌السلام و خشم زیارتش را در دل او مى‏‌اندازد.

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

 مَن‌زَارَ الحُسَینَ ع فِی یَومِ عَاشُورَاءَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّهُ. (اقبال الاعمال، ص ۵۶۸)

هرکس که امام حسین(علیه‌السلام) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.

 

رسول اعظم (صلّى‌اللّه علیه وآله):

مَن اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَینَ أحَبَبتُهُ وَمَن اَحبَبتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَن اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدخَلَهُ الجَنّهَ، وَمَن اَبغَضَهُما اَبغَضتُهُ وَمَن اَبغَضتُهُ اَبغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبغَضَهُ اللّهُ اَدخَلَهُ النار. (کنزالعمال ۱۲/۱۲۱، سطر ۱۱)

من دوستدار حسن و حسین را دوست دارم و کسى‌را که من دوست بدارم، خداوند او را دوست داشته و به باغ‌هاى نعمت در بهشت وارد کند و دشمن کینه‌توز و سرکش بر آن ‌دو را دشمن دارم و کسى را که من دشمنش دارم، خداوند او را به جهنم داخل کند و براى او عذابى پایدار خواهد بود.

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

اَلبَرَکَهُ مِن قَبرِ الحُسَینِ بنِ عَلىٍّ علیه ‏السلام عَشَرَهُ اَمیالٍ؛ (بحارالأنوار،ج ۹۸، ص۱۱۶)

تا ده میل اطراف قبر حسین‌بن على علیه‏‌السلام برکت است.

 

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

لَمَّا کَانَ مِن أَمرِ الْحـُسـَیـنِ ع مـَا کَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَهُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُکَاءِ وَ قَالَت یُفعَلُ هَذَا بِالْحُسَینِ صَفِیِّکَ وَ ابنِ نَبِیِّکَ قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُم ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ بِهَذَا أَنتَقِمُ لِهَذَا (اصول‌کافى، جلد ۲، ص۳۶۶)

چون کار حسین علیه‌السلام چنان شد که شد (اصحاب و جوان‌هایش‌کشته شدند و خودش تنها ماند) فرشتگان به سوى خدا شیون و گریه برداشتند و گفتند: با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟! پس خدا شبح و سایه حضرت قائم علیه‌السلام را به آنها نمود و فرمود: با این انتقام او را مى‌گیرم.

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

اِنّ الحُسَینَ صاحِبَ کَربَلا قُتِلَ مَظلوما، مَکروبا عَطشانا، لَهفانا فآلَى اللّه‏ُ عَزَّوَجلّ عَلى نَفسِهِ اَن لا یاتیَهُ لَهفانٌ و لا مَکروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَن بِهِ عاهَهٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَینِ‌بنِ عَلىٍّ علیه‌السلام اِلَى‌اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّه‏ُ کُربَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فى عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فى رِزقِهِ فَاعتَبِروا یا اُولـِى الاَبصار؛ (مستدرک الوسایل، ج۱۰، ص۲۳۹ بحارالأنوار،ج ۹۸، ص ۴۶، ح ۵)

حسین بزرگمرد کربلا، مظلوم و رنجیده‌خاطر و لب‌تشنه و مصیب‌‏زده به شهادت رسید. پس خداوند به ذات خود قسم یاد کرد که هیچ مصیبت‏‌زده و رنجیده‌خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه‌‏اى و هیچ بَلادیده‌‏اى به خدا روى نمى‏آورد و نزد قبر حسین علیه‌السلام دعا نمى‌کند و آن‌حضرت را به درگاه خدا شفیع نمى‌سازد، مگر اینکه خداوند اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى‏کند و گناهش را مى‏‌بخشد و عمرش را طولانى و روزى‌‏اش را گسترده مى‌سازد پس اى ‌اهل بینش، درس بگیرید!

 

 

 

امام على(علیه‌السلام):

هَذا …و مَصَارِعُ‏ عُشَّاقٍ‏ شُهَدَاءَ لَا یَسبِقُهُمْ مَن کَانَ قَبلَهُم وَ لَا یَلْحَقُهُم مَن بَعدَهُم (تهذیب، ج ۶، ص۷۳ / بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۱۶)

(حضرت على علیه‌السلام روزى گذرش از کربلا افتاد) فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است، شهیدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمى‏رسند.

 

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

لیس نَبی فِى‌السّموات و الارض وَ إلّا یَسألون الله تبارک و تعالى أن یُوذَن لَهم فِى زیاره الحسین علیه السلام ففوجٌ ینزل و فوجٌ یعرج (مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۴۴، کامل الزیارات، ص ۱۱۱)

هیچ پیامبرى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر اینکه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین‌است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند.

 

 

امام‌کاظم (علیه‌السلام):

و لا تأخذوا من تربتی شیئا لتبرّکوا به، فإنّ کلّ تربهٍ لنا محرّمه إلاّ تربه جدّی الحسین‌بن على علیهماالسلام فإنّ الله عزّوجلّ جَعلها شِفاء لِشیعَتَنا وَ أولیائنا. (جامع الاحادیث الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۳۳)

امام کاظم علیه‌السلام در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبر مى‏داد، فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید؛ چرا که خوردن هر خاکى جز تربت جدم حسین علیه‌السلام بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.

 

 

 

امام صادق (علیه‌السلام):

من اتَى قَبرالحُسین علیه السلام عارفاً بحقّه کتبه الله عزّوجلّ فی أعلی علّیّین‏. (من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۸۱)
هر کس که به زیارت قبر حسین علیه‌السلام نایل شود و به حق آن ‌حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالی‌مقامان ثبت مى‏کند.

 

 

امام مهدی(عجل‌الله تعالی‌فرجه):

لأَندُبَنَّکَ صَباحاً و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً(بحار الأنوار،ج ۹۸ – ص ۲۳۸)

هر صبح و شام بر تو گریه و شیون مى‏‌کنم و در مصیبت تو به جاى اشک، خون مى‏‌گریم.

 

 

امام‌رضا(علیه‌السلام):

 کانَ أبی إذا دَخَلَ شَهرُ الْمُحَرَّمِ لا یُرى ضاحِکاً (بحارالانوار،ج۴۴ ، ص۲۸۴ )

چون ماه محرم فرا مى‌رسید، کسى پدرم را خندان نمى‌‏دید.

 

 

30نوامبر/16

شکوفایی‌عقل در نهضت‌حسینی

حضرت ‌آیتالله جوادی آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

انسان موجودی‌ است متفکر که کارهایش بر محور اندیشه استوار و تفکر او در تنظیم کردارش موثر است. نه می‌توان او را از اندیشیدن بازداشت و نه می‌توان کار و کوشش را از او گرفت . می‌توان گفت حیات بشر آمیزه‌ای از علم و عمل است و هویت انسان از اندیشه‌های علمی و انگیزه‌های عملی او ساخته می‌شود. کسی زنده است که اندیشه صائب و انگیزه صالح داشته باشد. هر قدر اندیشه انسان عمیق‌تر و کردارش حکیمانه‌تر و پیوند میان دانش و کوشش او استوار‌تر باشد، زندگی او خردمندانه‌تر و زنده‌تراست. قرآن در این زمینه می‌فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، دعوت خدا و پیامبر را استجابت کنید آن ‌زمانی‌که شما را به حیات دعوت می‌کند» (انفال/۲۴)

یعنی چون وظیفه رهبران الهی، احیای انسانیت است، پس شما  هم با پذیرش دعوت آنان، انسانیت را در خود زنده کنید. احیای انسانیت در گرو شکوفایی عقل است، از این ‌رو یکی از اهداف رهبران الهی کشف دفینه‌های عقلی بشر است: « وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» (نهج‌البلاغه خطبه ۱)

ثوره به معنای شوراندن، شیار زدن و انقلاب است. برای استخراج دفینه، خاک‌برداری مختصر کفایت نمی‌کند، بلکه باید ثوره و شیار عمیقی را در زمین ایجاد و خاک‌های فراوانی را زیر و رو کرد. عقل دفن شده نیز به‌آسانی در دسترس قرار نمی‌گیرد. این عقل با پنج ‌جدار از بیرون و درون مستور است. از بیرون به ‌وسیله چشم، گوش، لامسه، ذائقه و شامه مستور است و از درون به ‌وسیله حس مشترک، خیال، قوه متخیله و قوه واهمه.

انسان باید با کنترل حواس بیرون و درون و تعدیل آنها، گنجینه‌های نهفته در عقول را در آورد تا آنجا که عقل بر حواس ظاهری و باطنی حاکم شود و به آنها‌ جهت بدهد. آنگاه چشم به چیزی می‌نگرد که رواست و گوش چیزی را می‌شنود که مجاز است و قوه لامسه چیزی را لمس می‌کند که رواست و قوه واهمه و متخیله نیز اموری را ادراک می‌کنند که عقل اجازه می‌دهد.

ائمه معصومین«ع» نیز مانند پیامبران با گفتار و رفتارشان عقل انسان ‌را شکوفا می‌سازند تا اندیشه صائب و انگیزه شایسته در پرتو شکوفایی عقل منشاء اعمال صالح گردد. به عبارت دیگر عقل نیروی راهنما و راهبر اندیشه و انگیزه و هماهنگی این دوست. رهبران الهی در پرتو حق به شکوفایی عقل می‌پردازند.

امام حسین«ع» فرمود: «لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ : عقل کامل نمی‌شود مگر در پرتو پیروی از حق.» »(بحارالانوار ج۷۵ /۱۲۷)، بنابراین انسان‌ها باید به وسیله حق که از سوی پروردگار است، به تکمیل عقل و خردورزی بپردازند.

اینک این پرسش مطرح می‌شود که آیا قیام امام حسین«ع»  در راستای شکوفایی عقل بود و اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید به معنای عقل و اقسام آن اشاره کرد و سپس به اقدامات مخالفان شکوفایی عقل و قیام امام حسین«ع» و تاثیر آن در شکوفایی عقل پرداخت.

 

تعریف عقل و تعریف و اقسام آن

عقل به معنای «منع» است و از این جهت به زانو بند شتر عقال می‌گویند که شتر را از حرکت بیجا منع می‌کند. عقل در اصطلاح به عقل ‌نظری و عقل‌ عملی تقسیم می‌شود. عقل نظری راهنمای اندیشه بشر است و عقل‌ عملی راهبر انگیزه او. عقل‌ نظری نیرویی ‌است که با آن، هست و نیست‌ها و باید و نبایدها درک می‌شوند و عقل‌ عملی نیرویی ‌است که بر اساس آن عمل می‌شود. امام صادق «ع» در تبیین عقل فرمودند: «ما عبد‌الرحمن واکتسب به‌الجنان: عقل آن است که خدای‌ رحمان به آن عبادت و بهشت جاویدان با آن کسب می‌شود.» (کافی ج۱ ص۱۱)

در اینجا مقصود از عقل، عقل عملی ‌است که صرفاً با درس خواندن به دست نمی‌آید. آموختن دانش، عقل نظری را کامل می‌کند، اما عقل عملی با تمرین مکرر عمل صالح حاصل می‌شود. کمال عقل در پیروی از حق در بخش علمی و سپس عمل به احکام الهی‌است و بس.

امام رضا «ع» فرمودند: « صدیقُ کلُّ امرئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُه: دوست هرکسی عقل او و دشمنش جهل اوست.» (مسند‌الرضا ۴ کتاب عقل ص۳). بر اساس این حدیث، انسان تنها یک دوست دارد و آن هم عقل اوست و یک دشمن دارد و آن هم جهل اوست. انسان عاقل دوستی دارد که او را به سعادت ابدی هدایت می‌کند و انسان جاهل یک دشمن دارد که همواره خار راه و سد معبر سعادت اوست. عقل می‌گوید که هیچ چیز جز رضای خدا برای انسان سودمند نیست و رضایت خدا در گرو اطاعت از دین اوست.

عناصر شکوفایی عقل

عناصری که عقل را در انسان شکوفا می‌سازند عبارتند از:

آموزگاری که در فن خود متخصص و مجتهد باشد و شاگردی که هیچ مدعایی را بی‌دلیل نپذیرد. در آموزه‌های رهبران الهی افزون بر دو عنصر یاد شده، گوینده باید خود، مطالب را تجربه کرده باشد و شنونده نیز باید آمادگی و توانایی درک معارف را داشته باشد.

 

اقدامات مخالفان شکوفایی عقل

مخالفان شکوفایی عقل، طاغوتیان و ستمگرانند که با آلوده کردن انسان به شهوت و شبهه، مانع رسیدن آب حیات آموزه‌های وحیانی به پای نهال فطرت او می‌شوند تا عقل و خرد آدمی شکوفا نشود. آنان برای رسیدن به این مقصود دست به اقداماتی می‌زنند، از جمله:

  1. تباه ساختن خرد

قرآن کریم در باره هدف و برنامه رسمی طاغیان می‌فرماید که آنان بیش از هر کاری کوشیدند عقل مردم را تباه کنند. بدین منظور توسط افرادی چون سامری و بلعم باعورا، مردم را شست و شوی مغزی می‌دهند و با گسترش مغالطه‌ها و شبهه‌ها راه رشد فکری مردم را می‌بندند. از سوی دیگر بساط خوردن و آشامیدن و شهوترانی و میگساری را می‌گسترانند تا راه عزم و انگیزه جامعه را ببندند، زیرا انسان سرگرم به عیاشی و پرخوری، زمام خویش را به دست شهوت و غضب و وهم و خیال می‌سپارد و از اندیشیدن باز می‌ماند و در صورت اندیشیدن، از انگیزه عملی محروم است.

قرآن در باره فرعون فرموده ‌است : «فَاستَخف قومَهُ فاَطاعُوُه: فرعون با شست و شوی مغزی قوم خود، آنان ‌را سبک و تهی مغز کرد» (زخرف / ۵۴) تا توان به دست آوردن جزم علمی و عزم عملی را نداشته باشند، آنگاه‌ بر آنان مسلط شد. خداوند در این آیه نفرمود که مردم مصر مطیع فرعون شدند، زیرا افراد جامعه به‌راحتی زیر بار ستم نمی‌روند، بلکه فرمود آنان چون بی‌خرد شدند زیر بار زور رفتند. بنی امیه نیز وقتی بر سرنوشت مردم مسلط شدند، در همین راستا گام برداشتند تا اندیشه‌ها را منحرف کنند.

  1. اسیر کردن دین

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام«ص» دنیازدگان در سقیفه بنی‌ساعده گرد هم آمدند و با خانه‌نشین کردن علی«ع»، سفارشات پیامبر«ص» را به فراموشی سپردند. خانه‌نشین شدن علی«ع» اسارت قرآن شکوفاگر عقل را در پی داشت. گروهی از تبار اموی و غیر اموی، امامت و عصمت و مقام والای خلیفه الهی و در واقع حق و دین را به اسارت گرفتند و دینی که در اسارت باشد، پیروانی اسیر و بی اراده می‌پروراند.

 

  1. دین فروشی

اسیری که در صحنه نبرد در اختیار فاتحان قرار گیرد با او سه گونه رفتار می‌شود. یا او را می‌کشند یا رهایش می‌سازند و یا او را می‌فروشند.

پس از واقعه سقیفه، خواست قلبی امویان نابود کردن دین الهی بود. آنان چون نمی‌توانستند اسلام را علناً محو و نابود سازند و از طرفی آزاد کردن دین به سود آنان نبود، زیرا دین آزاد، پیروان آزاد و آگاه تربیت می‌کند، از این ‌رو از حریّت دین و آزادی آن وحشت داشتند و راه سومی را برگزیدند، یعنی از راه فریب مردم و ریاکاری و تفسیر به رأی دین، به میل و هوس خود عمل کردند.

کار رسمی معاویه که خود ‌را امیر مومنان و جانشین پیامبر«ص» می‌انگاشت، دین‌فروشی بود. او دین ‌را می‌فروخت تا خزائن خود‌ را انباشته کند و این خود نشانه فقدان کمال عقلی‌ بود که شرط لازم برای اداره جامعه است.

سالارشهیدان «ع» عدم شایستگی حاکمان اموی ‌را در قالب استدلالی منطقی چنین بیان ‌فرمود: « لا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ: نمی‌بینید که سردمداران و حاکمان جامعه از حق پیروی نمی‌کنند و از باطل روی نمی‌گردانند؟» ( بحار ج۴۴ ص۳۸۱)

بنابراین امویان از عقل کامل بی‌بهره‌ و تنها دارای عقل ابتدایی‌ بودند که برای اداره جامعه کافی نیست، پس اینان سزاوار حکومت نبودند.

عقل ابتدایی و عادی از شرایط تکلیف است و توده مردم دارای آنند و با آن، خوب را از بد و زیبا را از زشت تشخیص می‌دهند، اما قاضی اگر بخواهد درست قضاوت کند، کمال عقل شرط است.

امام حسین«ع»  در زمانی به امامت رسید که امویان منابر و مساجد را در اختیار گرفته بودند و نمازهای جمعه و جماعت به امامت آنان برگزار می‌شد. بدین‌ سان در طول سالیان متمادی، فرهنگ مردم تغییریافت و روح سلحشوری در آنان مرد. آنان با تبلیغات زهرآگین و پراکندن شبهات، راه فهم و ادراک درست مردم را بستند و آنان‌ را متقاعد ساختند که خود خلیفه و جانشین رسول خدایند.

 

اقدامات اساسی امام حسین«ع»

امام‌حسین«ع»  برای رهایی دین الهی از اسارت امویان کوشید تا معرفت مردم را در زمینه ‌دین گسترش دهد، از این رو به گسترش معارف توحیدی پرداخت و مردم را به عبادت آگاهانه دعوت کرد.

سالارشهیدان «ع» هدف آفرینش انسان را چنین ترسیم فرموده است:

« إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بعِبادتِهِ عَن عِبادِهِ ما سِواه: خدای سبحان انسان‌ها‌ را برای شناخت خود آفریده است. انسانی که خدا را شناخت او را عبادت می‌کند و انسانی که خدا را عبادت کند، از پرستش غیر او بی‌نیاز می‌شود.» (بحار ج۵ ص۳۱۲)

معنای سخن امام «ع» این نیست که انسان خدا را بشناسد و نماز بخواند و روزه بگیرد و دیگر هیچ. اینها گوشه‌ای از معنای عبادت حقیقی‌ هستند. عبادت‌‌در ژرفای معارف عقلی و اعتقادی و اوصاف اخلاقی تا همه شئون‌ عادی و معنوی زندگانی جاری ‌است.

امام «ع» با سخنانی از این‌ دست، انسان‌‌ها را به پرستش آگاهانه فراخواند تا در همه امور زندگی‌خویش پیرو دین باشند.

 

فرا‌رسیدن قیام

پس‌از مرگ معاویه، یزید بر تخت سلطنت نشست. او جوانی خام، سبک‌سر و همواره در ‌پی خوشگذرانی و میگساری بود. بی‌پروایی او در زیر پا نهادن احکام اسلام و آشکار ساختن مفاسدش، مردم ‌را اندکی از ریاکاری و بی‌دینی امویان آگاه کرد و بهترین زمان برای قیام دینی فرا رسید.  امام حسین «ع» با همه مخالفت‌هایی که با تصمیم ایشان در باره مبارزه با یزید شد، تصمیم خود ‌برای ایستادگی در برابر یزید گرفته بودند، از این ‌رو وقتی محمد حنفیه آن حضرت ‌را از شرایط نامساعد و بحرانی آگاه کرد، امام در پاسخ فرمودند:

«والله لَو لَم یکُن لِی مَلْجَأَ وَ لا مَأوی لَما بایعْتُ یزیدُبنُ مُعاویه: به‌خدا اگردر مشرق و مغرب‌گیتی و شمال و جنوب ‌آن هم برایم پناهگاه و جای امنی وجود نداشته باشد، هرگز با این حکومت ننگین سازش نخواهم کرد»(بحار ج۴۴ ص۳۲۹).

همچنین در پیشنهاد ولید در باره بیعت با یزید فرمودند: «یزید رجل، فاسق، شارب‌الخمر قاتل‌النفس‌المحرّمه معلن بالفسق و مثلی لایباع مثله:  یزید شخصى است فاسق شرابخوار و آدمکش، متظاهر به فسق. مثل ‌ما با چنین کسى بیعت نخواهد کرد.» (همان۳۱۵)

در اینجا سخن از شخص یزید نیست، بلکه چنین اندیشه‌ای با اندیشه حسینی سازگاری ندارد. بیعت یعنی فروختن. موحدی که جان و مالش را به خدا فروخته باشد، با دشمن خدا معامله نمی‌کند. سالار شهیدان «ع» در پاسخ به پیشنهاد مروان ‌بن‌حکم نیز فرمود:

« علی الاسلام السلام اذقد بلیت الأمه براعه مثل یزید : وقتی مردم دچار زمامداری چون یزید شوند باید با اسلام بدرود گفت. (الفتوح ج۵ ص۱۷)، یعنی هر‌کسی اندیشه علمی و انگیزه عملی او مثل من ‌است، با حکومت سلطه و ظلم کنار نمی‌آید.

 

امام حسین«ع»  وارث پیامبران

امام حسین «ع» وارث پیامبران الهی‌ و نهضت او دنباله و همسو با نهضت آنان است. همان طور‌که انبیا برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شده‌اند، امام حسین «ع» نیز به همین منظور قیام کرد، از این‌ رو قیام به نتایجی متعدد منجر شد که به‌طور خلاصه به آنها اشاره می‌شود:

 

  1. احیای انگیزه عاشقانه

سالار شهیدان اندیشه مردم را با انگیزه عاشقانه هماهنگ  و عقل جهان‌بینی را در پرتو نور عشق احیا کرد. کسی که رهبری خویش ‌را به دست توانای عشق می‌دهد، مست شراب ناب توحید می‌شود و در راه انجام فرمان‌های الهی، همه دشواری‌ها و خطرها را به جان می‌خرد.

عقل کسی ‌که گرفتار بدمستی شده و زمام کار را به دست شبهه و شهوت سپرده، در حالت انخساف است و حق را نمی‌فهمد، ولی عقل کسی‌که شیدای حق و عاشق او شد، تحت الشعاع نور عشق قرار می‌گیرد و مرکز خورشید فروزان عشق، عقل را زیر پای خویش محو و نابود می‌کند.

 

۲-احیای عزت و کرامت

در زمان امام حسین «ع» فضایل اخلاقی در زنجیر اسارت خاندان اموی بود. امام با نهضت خود این گره‌ها را از دست و پای دین باز کرد و فصل تازه‌ای از معارف و اخلاق الهی را به روی جامعه بشری گشود و شرافت و کرامت انسان را به او یادآور شد.

 

۳-اقامه نماز در اول وقت

امام حسین «ع» در نامه‌ای به مردم کوفه نوشتند: « فَاِنَّ السُنَّهَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ أُحْیِیَتْ » : سنت رسول‌خدا«ص» نابود شده و بدعت‌ها رواج یافته‌اند.»  (کلمات الامام‌حسین «ع» ص۳۱۵)

آن حضرت با قیام خونین خود احکام و حدود الهی را احیا و نماز را اقامه کرد و اقامه نماز به معرفت و خلوص و ادای آن در ابتدای وقت است.

نتیجه‌گیری:

با توجه به اینکه انبیا برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شده‌اند و در طول تاریخ قدرت‌هایی بوده‌اند که مانع رشد عقلی مردم می‌شدند، آنها پی ‌در ‌پی می‌آمدند تا این موانع را برطرف کنند. امویان نیز با اقدامات ظالمانه خود همین کار را کردند و امام حسین«ع» با قیامش به مردم توجه داد که بنی‌امیه به حق عمل نمی‌کنند و کسی که به حق عمل نمی‌کند، به کمال عقل نمی‌رسد. جوامعی هم که به حق عمل نمی‌کنند به کمال عقل نمی‌رسند، زیرا کمال عقل در پرتو پیروی از حق تحقق پیدا می‌کند و این‌کار در شرایطی مانند حاکمیت ظالمان از ‌جمله اموی‌ها با احیای عشق و عزت و اقامه نماز محقق می‌شود. امام حسین«ع» عاشقانه و عزتمندانه و با اقامه نماز بر این هدف جامه عمل پوشاند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

ائمه معصومین«ع»  مانند پیامبران با گفتار و رفتارشان عقل انسان ‌را شکوفا می‌سازند تا اندیشه صائب و انگیزه شایسته در پرتو شکوفایی عقل منشاء اعمال صالح گردد. رهبران الهی در پرتو حق به شکوفایی عقل می‌پردازند.

 

۲٫

در زمان امام حسین«ع» فضایل اخلاقی در زنجیر اسارت خاندان اموی بود. امام با نهضت خود این گره‌ها را از دست و پای دین باز کرد و فصل تازه‌ای از معارف و اخلاق الهی را به روی جامعه بشری گشود و شرافت و کرامت انسان را به او یادآور شد.

30نوامبر/16

آداب الهی قلب نسبت به «نبوت»

 

«تادیب نفس»

 

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

 

همانطور که ادب الهی در تفکرات مربوط به توحید محدودیت ایجاد می‌کند، نسبت به مسئله نبوت و امامت نیز حدود و حریمی دارد که نباید از آنها تجاوز کرد. ما در مسئله توحید گفتیم که عقل تنها در یک محدوده مشخص می‌تواند تفکر کند و نباید از محدوده صفات و افعال الهی خارج شود؛ چرا که غیر این موارد مانند کنه ذات الهی، حریمی است که عقل نمی‌تواند در آن قدم بگذارد و در این مسیر به هیچ‌وجه راه را پیدا نمی‌کند و اگر هم اصرار کند، برایش نتیجه‌ای جز سرگردانی نخواهد داشت.

وقتی عقل به اعتقاد صحیح جزم پیدا کرد و به نتیجه رسید، مُدرَک خود را دراختیار دل قرار می‌دهد تا قلب، آن را بیابد و با آن پیوند بخورد. اینجاست که بحث ادب قلب مطرح می‌شود. ما در گذشته بحث آداب قلب را نسبت به مسئله توحید مطرح کردیم و اکنون می‌خواهیم ببینیم راجع به مسئله نبوت چه مرزبندی‌هایی دیده می‌شود که می‌خواهد انسان را در قالب آداب معرفتی در بحث پیغمبرشناسی مؤدب کند. در این مباحث هم عقل حدّ و مرز دارد و به تبع آن قلب نیز محدود می‌شود و نمی‌تواند به هر چیزی در این رابطه ایمان پیدا کند.

 

نهی از غلوّ درباره مقام و منزلت پیغمبران الهی

در ابتدا به سراغ آیاتی که راجع به حضرت عیسی«ع» است می‌رویم: «یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحث انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته»؛(۱) ای اهل کتاب! در دین خود اندازه نگاه دارید و درباره خدا جز به راستی سخن نگویید. در حق عیسی بن مریم جز این نمی‌توان گفت که او رسول خدا و کلمه الهی است. پس ادب الهی درباره پیغمبران الهی این است که درباره آنان غلو و افراط نشود. قرآن نیز در این مورد، تعبیر غلو را به کار می‌برد و می‌فرماید غلو نکنید.

در جای دیگر کلام الهی درباره این گروه بی‌ادب که درباره رسول خدا غلو کرده‌اند آمده است: «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم»؛(۲) آنان که گفتند خدا همان عیسی‌بن مریم است، کافر شدند. «و قال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدوالله ربی و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه و مأواه النار و ما للظالمین من أنصار * لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله إلا إله واحد»؛(۳) مسیح گفت: ای بنی‌اسرائیل! خدایی که پروردگار من و شماست را بپرستید. هر کس به خدا شرک بورزد، خدا بهشت را بر او حرام می‌سازد و جایگاهش آتش جهنم خواهد بود؛ و هیچ‌کس ستمکاران را یاری نخواهد کرد. کسانی که گفتند خدا یکی از آن سه نفر است، کافر شده‌اند و حال آنکه خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد.

کسی که نعوذبالله می‌گوید: حضرت عیسی خداست، عقلِ بی‌ادبی دارد و درباره نبوت، راه افراط را در پیش گرفته است.

 

بررسی مسئله در روایات

درباره «غلو نسبت به پیغمبر» روایات متعددی نیز وجود دارد. پیغمبر اکرم غلو کردن نسبت به خود را نهی می‌فرمود. مانند این روایت که فرمودند: «لا تطرونی کما اطرت النصاری المسیح فإنما أنا عبد»؛ همانطور که نصارا حضرت عیسی را ستایش می‌کردند، از من ستایش نکنید؛ چرا که من فقط یک بنده‌ام! «ولکن قولوا عبدالله و رسوله»؛(۴) اما بگویید بنده و پیامبر خدا.

روایت دیگری از امام صادق«ع» از آبای گرامی‌شان از پیغمبر اکرم نقل شده که حضرت فرمود: »لا ترفعونی فوق حقی فإن الله تعالی اتخذنی عبداً قبل أن یتخذنی نبیاً»؛(۵) مرا از آنچه حق و حد من است بالاتر نبرید؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی مرا پیش از آنکه رسول خود کند، عبد خویش قرار داده است.

در روایت دیگری آمده است: شخصی خدمت پیغمبر آمد و گفت: «السلام علیک یا ربی»؛ سلام بر تو ای پروردگار من! حضرت در جواب به او فرمودند: «ما لک لعنک الله؟! ربی و ربک الله»؛ این چه حرفی بود زدی؟! خدا تو را لعنت کند! رب من و تو خدای واحد است. پس اقتضای اولیه نسبت به ادب قلبی در رابطه با نبوت این است که انسان افراط نکند. و به حرفی برخلاف آنچه واقعیت دارد معتقد نشود.

 

محدوده دوم: نهی از جفا به مقام پیغمبر صلی‌الله علیه و آله

در مقابل گروهی هستند که دچار تفریط شده و در حق انبیای الهی جفا می‌کنند و می‌گویند: پیغمبر یک انسان مثل بقیه انسان‌ها است و هیچ فرقی با دیگران ندارد. این حرف زمانی درست است که خصوصیات این انسان الهی را نیز در نظر داشته باشیم و با نگاه مؤدبانه به او نگاه کنیم.

پیغمبر اکرم یک انسان است، اما انسانی که: «و ما ینطق عن الهوی * ان هو الا وحی یوحی».(۶) او صاحب مقام «و إنک لعلی خلق عظیم»(۷) است. خدا «مقام محمود» را در اختیارش قرار داده است.(۸) او عقل کل است و تمام کمالات ربوبی در او تجلی کرده است. او رابط بین واجب و ممکن است. باید همه اینها را دید و بعد خاضعانه گفت که او یک انسان است.

پس نه از یک طرف می‌توان او را تا حد خدایی بالا برد و نه از طرف دیگر سزاوار است که شأن او را مانند یک انسان معمولی دانست. پیغمبر انسانی است که عبد و رسول خدا بوده و بر قله تمام کمالات امکانی عالم ایستاده است. این حدودی است که در ادب الهی باید نسبت به پیغمبر و مسئله نبوت رعایت نمود.

 

آداب الهی نسبت به «امامت»

حرکت در مسیر امام‌شناسی، بین دو مرز غلو و جفا

در بحث «معرفت به امام» نیز باید ادب را رعایت کرد؛ لذا بحث غلو و جفا در اینجا مطرح است و همان حد و مرزی که درباره نبوت وجود داشت، نسبت به امامت هم وجود دارد. علی علیه‌السلام در روایتی(۹) می‌فرماید: «ایاکم والغلو فینا قولوا إنا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم»؛(۱۰) مبادا در حق ما غلو کنید! ما را بندگان دست‌پرورده خدا بدانید و آنگاه در حق ما هر چه می‌خواهید بگویید! یعنی اول بگویید که ما بنده خدا هستیم و بعد سراغ فضایل ما بروید و هر فضیلتی را می‌دانید به ما نسبت بدهید، ولی این را بدانید که ما در جایگاه خدا قرار نداریم!

در روایت دیگری آمده است: «لا تتجاوزوا بنا العبودیه»؛ ما را از مرز عبودیت و بندگی خدا خارج نسازید! چرا که اگر ما را از این حد بالا ببرید، مرزشکنی کرده‌اید. ما بنده خدا هستیم. در مورد ما غلو نکنید و ما را تا مرز خدایی بزرگ نکنید. «ثم قولوا ماشئتم»؛ بعد در فضایل ما هر چه می‌خواهید بگویید! اما این را هم بدانید: «ولن تبلغوا»؛ شما هیچ‌گاه نمی‌توانید به فضیلت‌های ما دست پیدا کنید. این تعبیر بسیار زیبا است و نکات عمیقی دارد.(۱۱)

اینکه حضرت می‌فرماید: «لن تبلغوا» یعنی هرگز نخواهید رسید. اولاً «لن» به معنای هرگز است و ثانیاً «تبلغوا» به معنای رسیدن است؛ مثل کسی که به چهل سالگی می‌رسد و می‌گویند: «بلغ أربعین»؛ لذا کسی که سنش کمتر از چهل سال باشد ولو به اندازه ‌یک روز، به چهل سالگی نرسیده است؛ پس اینکه حضرت می‌فرمایند: «ولن تبلغوا»، یعنی شما نه تنها هرگز نمی‌توانید به کمالات ما کمّاً و کیفاً دست پیدا کنید و حقیقت همه یا برخی از آنها را درک کنید، بلکه حتی دستیابی به گوشه‌ای از کمالات ما هم برایتان هیچ‌وقت ممکن نیست. شما هر چه را تصور می‌کنید، کمتر از حقیقتی است که خدا واقعاً برای ما قرار داده است.

بعد در ادامه روایت آمده است:‌ «و ایاکم والغلو کغلو النصاری فإنی بریءٌ من الغالبین»؛(۱۲) از غلو کردن مانند غلو نصارا بپرهیزید؛ چرا که من از غالیان بیزارم؛ پس در این روایت، هم به جنبه افراطی معرفت امام و امامت اشاره شده و هم به جنبه تفریطی آن. از یک سو نباید امام را خدا دانست، چون او هم بنده‌ای از بندگان خداست و از سوی دیگر نباید او را در حد یک موجود مادی صرف تنزل داد، چون او انسانی است که بشر عادی امکان دسترسی کمّی و کیفی به فضایلش را نداشته و هیچ‌گاه نخواهد داشت. ادب الهی اقتضا می‌کند انسان هر دو سوی مرزهای الهی را مراعات کند و بگوید:

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربه فیه تجلی و ظهر

 

مانع بیان برخی فضایل «ترس از بی‌ادبان بوده است»

پیغمبر اکرم«ص» در روایتی(۱۳) خطاب به علی«ع» فرمودند: «لولا أنی اخاف أن یقال فیک ما قالت النصاری فی المسیح»؛ اگر بیم این را نداشتم که افراد درباره‌ تو آنچه را که نصارا درباره‌ مسیح گفتند(۱۴) بگویند، «لقلت الیوم فیک مقاله لا تمر بملإ من المسلمین إلا أخذوا تراب نعلیک و فضل وضوئک»؛ امروز سخنی در حق تو می‌گفتم که هیچ‌جا در مرئی و منظر مسلمان‌ها عبور نمی‌کردی مگر اینکه خاک کفش و اضافات آب وضویت را برمی‌داشتند و «یستشفون به»؛ به وسیله آن طلب شفا می‌کردند. این معنایش آن است که نباید درباره علی علیه‌السلام غلو نمود. «ولکن حسبک»، ولی همین برای تو کافی است که «أن تکون منی و أنا منک»؛ تو از منی و من از توام. «ترثنی و أرثک»؛(۱۵) تو از من ارث می‌بری و من از تو.

پس ادب الهی در بحث امامت نیز حریمی دارد که باید از حد و مرز آن حفاظت عملی نمود؛ یعنی نه می‌توان عقلاً به غیر این حریم‌ها جزم پیدا کرد و نه می‌شود قلباً به مطلبی خارجی از این حدود معتقد شد. افراط و تفریط نسبت به ساحت این حریم‌ها جایز نیست و بی‌ادبی محسوب می‌شود.

 

بهترین زمان برای مؤدّب شدن

حال به این نکته اساسی بپردازیم که آیا برای مؤدّب شدن زمان خاصی توصیه شده است؟ یعنی برای اینکه ابعاد گوناگون وجودی انسان اعم از عقل و قلب و نفس و خیال و جوارح درونی و بیرونی‌اش ادب شود، زمان خاصی در معارف ما مورد تأکید قرار گرفته است یا نه؟ چه موقعیتی کاربرد تأدیب الهی انسان را تأثیرگذارتر و قوی‌تر می‌کند؟ این سؤال یکی از مسائل مربوط به «ادب تأدیب» است؛ چرا که خود ادب کردن هم آدابی دارد که «زمان مؤدب شدن» یکی از آن آداب است.(۱۶)

 

نوجوانی بهترین زمان برای کسب ادب

طبق معارف ما ادب کردن عقل، قلب و جمیع ابعاد وجودی انسان، چه از نظر حدوث و چه از نظر بقا، در اوان جوانی کاربرد قوی‌تری نسبت به بقیه عمر دارد. علی علیه‌السلام هنگام مراجعت از جنگ صفین در منطقه حاضرین، نامه مفصلی به امام حسن علیه‌السلام نوشتند که در بخشی از آن آمده است: «و إنما قلب الحدث کالأرض الخالیه»؛ دل جوان و نوجوان مانند زمینی است که در آن بذری افشانده نشده است. «ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»؛ هر بذری که در آن افشانده شود قلب جوان آن را می‌پذیرد. «فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبک»؛(۱۷) پس من پیش از آنکه دلت سخت شود و عقل و خردت گرفتار شود، به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم؛ یعنی پیش از آنکه دلت به غیر خدا تعلق پیدا کند، محبت او را در دلت کاشتم.

در اینجا دو مطلب با هم آمده است که نیاز به توضیح دارد، یک؛ قساوت قلب و دو؛ اشتغال عقل. قلب در ابتدا حکم یک ظرف خالی را دارد که اقتضای فطرت اولیه آن خداجویی است. در روایات هم داریم: «کل مولود یولد علی الفطره»(۱۸) و «الفطره هی التوحید».(۱۹)

عقل نیز همین‌طور است، بلکه سراسر وجود انسان خداطلب است. اما هنگامی که انسان در دامن طبیعت قرار می‌گیرد، آلودگی‌هایی در قلب و عقل او ایجاد می‌شود که این زمین‌ها دیگر ثمر نمی‌دهند. در قلب، بذر محبت به دیگران در هنگام ارتباط با امور مادی کاشته می‌شود، ریشه می‌داوند و سپس با گذشت زمان به یک درخت تنومند تبدیل می‌شود که دیگر نمی‌توان آن را به راحتی از خاک دل جدا کرد. اینجاست که دل سخت شده و قساوت پیدا می‌کند. عقل هم اگر مشغول به حساب و کتاب‌های دنیوی شود و فقط به مادیات توجه کند، دیگر وقتی برای اشتغال به عالم ملکوت و تعمق در مبدأ و اوصاف او پیدا نمی‌کند؛ لذا علی علیه‌السلام به فرزند خویش فرمود: من تو را پیش از آنکه قلبت سخت شود و عقل سلیمت گرفتار سرگرمی‌های پوچ دنیا شود، ادب کردم؛ پس بهترین زمان برای ادب کردن و مؤدب شدن، این موقعیت زمانی است.

 

مزایای مؤدب شدن در جوانی

انسان باید برای تأدیب خود در جوانی و نوجوانی اقدام کند. بهترین زمان برای ادب کردن عقل و قلب، جوانی و نوجوانی است؛ چون دل انسان در این زمان، خالی از محبت غیر خداست و فکرش هم اشتغال چندانی ندارد. شما می‌دانید که بهترین زمان برای تفکر، وقتی است که انسان اشتغالات فکری نداشته باشد و بهترین فرصت برای محبت ورزیدن و کاشتن بذر محبت نیز زمانی است که دل عاری از تعلقات باشد؛ لذا باید فرصت نوجوانی را برای ایجاد ادب الهی مغتنم شمرد. در چنین فضایی است که این قابلیت‌ها در انسان ایجاد می‌شود و او می‌تواند بهتر از هر زمان دیگری خود را مؤدب کند.

از نظر بقای ادب الهی نیز باید گفت که آنچه انسان در نوجوانی و جوانی به دست می‌آورد خیلی ریشه‌دارتر از چیزهایی است که بعد از آن تحصیل می‌کند؛ یعنی بقای دریافت‌های درونی انسان در سنین جوانی بسیار قوی‌تر از زمان‌های دیگر است. روایات ما این مطلب را در بعد علمی اینطور بیان کرده‌اند: «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر»؛(۲۰) علمی که در سنین پایین به دست آید مانند نقشی است که روی سنگ حکاکی شده است؛ یعنی به این زودی‌ها از بین نمی‌رود و تا مدت‌ها باقی خواهد ماند. محبت‌ها، تفکرها و اعتقادهایی که در دوران جوانی به وجود می‌آید، از حیث حدوث و بقا بسیار قوی‌تر از زمان‌های دیگر است.

امام صادق علیه‌السلام نیز در روایتی می‌فرمایند: لقمان به فرزندش فرمود: «یا بنی إن تأدبت صغیراً انتفعت به کبیراً؛(۲۱) ای فرزندم! تو اگر در کودکی و نوجوانی ادب شدی، از این ادب در بزرگی نفع خواهی برد. این عبارت نشان می‌دهد که ایجاد کردن پایه‌های تفکری و محبتی در نوجوانی و جوانی، ماندگاری بیشتر و بُرد قوی‌تری دارد.

 

در روایات برای هر کدام از سنین ادب خاصی تعیین شده است

البته در روایات راجع به تربیت انسان، به سنین خاصی نیز اشاره شده است که خود نیازمند یک بحث مستقل است.(۲۲) به عنوان مثال می‌فرمایند: هنگامی که کودک وارد سه سال شد، یعنی زمانی که توانست خوب صحبت کند، کلمه توحید را به او بیاموزید و هفت مرتبه به او بگویید: لااله الا الله»، تا یاد بگیرد. زمانی که سه سال و هفت ماه و بیست روزش شد، نبوت را به او بیاموزید و هفت بار به او بگویید: «محمد رسول‌الله»، تا یاد بگیرد. در چهارسالگی هم ولایت را به او بیاموزید؛(۲۳) این ادب زبانی است و در این روایت برای هر سنی از سنین کودکی دستورالعمل خاصی ذکر شده که همه ‌این دستورات جنبه ظاهری دارد. ابتدا از آداب ظاهری شروع می‌کند تا کم‌کم به ادب باطنی می‌رسد و می‌فرماید: هم‌زمان با رشد فرد، هر نیرویی که به فعلیت می‌رسد ادب مخصوص به آن را به فرزندتان آموزش دهید. مثلاً اینکه فرمودند: اگر قوه گویایی فرزند دارد به فعلیت می‌رسد به او توحید، نبوت و امامت را تعلیم دهید و… ما روایات متعددی داریم که می‌فرماید: تا هفت سالگی بگذارید بچه بازی کند. روایات برای یک نوجوان تا چهارده سال آداب خاصی را مطرح می‌کنند و به طور خلاصه از هفت سالگی تا بیست و یک سالگی آداب مخصوص هر دوره را مرحله به مرحله ذکر کرده‌اند و دستور داده‌اند که با رشد نفس و خیال و شهوت و غضب کودک، ادب مربوط به هرکدام را به او آموزش دهید. مثلاً می‌فرمایند: وقتی قوه عاقله به کار افتاد، ادب تفکر و در مرحله بعد ادب قلبی یعنی محبت به خدا و اولیای خدا را به او بیاموزید. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «دع ابنک یلعب سبع سنین»؛ بگذار فرزندت تا هفت سالگی بازی کند. «و یؤدب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین»؛(۲۴) و هفت سال دیگر او را تحت تربیت و آموزش قرار ده، و هفت سال با خود همدم و همراز ساز.

از سه سالگی تا بیست و یک سالگی مربوط به ادب جوارحی است؛ یعنی بهترین فرصت برای تربیت جوارح، این زمان است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۷۱.

۲ـ مائده، ۱۷.

۳ـ مائده، ۷۳ـ۷۲.

۴ـ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۶.

۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵.

۶ـ نجم، ۴ـ۳؛ «و او از سر هوای نفس سخن نمی‌گوید و هر چه که می‌گوید تنها وحی الهی است.»

۷ـ قلم، ۴؛ «همانا تو بر مکارم اخلاق، ثابت و استواری.»

۸ـ «و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً؛ و پاسی از شب را به تهجد و نماز شب سپری کن، شاید که پروردگارت تو را به «مقام محمود» مبعوث فرماید.» (اسراء، ۷۹)

۹ـ در نهج‌البلاغه فرمایشات زیادی از علی علیه‌السلام در این زمینه موجود است که می‌توانید به آنها مراجعه کنید.

۱۰ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۳۸.

۱۱ـ این مطلب در روایات متعددی وجود دارد و مخصوص این روایت نیست.

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۱۲.

۱۳ـ این روایات را در موارد متعدد دیده‌ام، حتی علمای عامه مثل احمد حنبل، این روایت را در همین مضامین نقل کرده‌اند.

۱۴ـ یعنی مسیح را به الوهیت رساندند.

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۸۴.

۱۶ـ «ادب تأدیب» بحث بسیار گسترده‌ای است، ولی من در این بحث تنها به مسأله زمان اشاره می‌کنم. (حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که متن آن در جلد پنجم همین مجموعه با عنوان «ادب تأدیب» منتشر می‌شود.)

۱۷ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱.

۱۸ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۳؛ «هر مولودی براساس فطرت به دنیا می‌آید.»

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۸۰؛ «فطرت همان توحید است.»

۲۰ـ کنزالفوائد، ج ۱، ص ۲۱۹.

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۱۱.

۲۲ـ (حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که متن آن در جلد چهارم همین مجموعه با عنوان «محیط‌های تربیتی» منتشر می‌شود.)

۲۳ـ «عن أحدهما».

۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۷۵.

 

سوتیتر:

 

 

۲- امام علی(ع) می‌فرماید: ما را از مرز عبودیت و بندگی خدا خارج نسازید! چرا که اگر ما را از این حد بالا ببرید، مرزشکنی کرده‌اید. ما بنده خدا هستیم. در مورد ما غلو نکنید و ما را تا مرز خدایی بزرگ نکنید. بعد در فضایل ما هر چه می‌خواهید بگویید! اما این را هم بدانید: شما هیچ‌گاه نمی‌توانید به فضیلت‌های ما دست پیدا کنید.

 

۲-

حضرت علی(ع) خطاب به امام حسن(ع) نوشتند: «دل جوان و نوجوان مانند زمینی است که در آن بذری افشانده نشده است. هر بذری که در آن افشانده شود قلب جوان آن را می‌پذیرد. پس من پیش از آنکه دلت سخت شود و عقل و خردت گرفتار شود، به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم؛»

 

30نوامبر/16

فوت‌جان بهتراست از فوت‌وقت(۲)

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

بحث پیشین را در باب شناخت جان آدمی پی می‌گیریم.

عارف رومی می‌گوید کمتر از جوجه اردک نباش. جوجه اردک را می‌بینی؟ درست است که زیر پر مرغ تربیت شد، اما همین که خود را شناخت که آبی است و خاکی نیست و دریایی است، دل را به دریا می‌زند، به شنا می‌رود و به دریا می‌افتد. اگرچه در دامن خاک تربیت شده، خاکی نیست.

همت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جائی رسیده‌اند(۱)

***

چو سرو و سنبله بالا روش باش

بنفشه‌وار سوی پست منگر(۲)

چرا قدر خود را نشناختی؟ چرا فکر نکردی که من کیستم؟

جان گشاید سوی بالا بال‌ها

تن زده اندر زمین چنگال‌ها(۳)

تو جوجه مرغ خانگی نیستی. اردک چیست؟ تو به تشبیه، سیمرغی؟ سیمرغ چیست؟ سیمرغ جسارت است به مقام شامخ جناب انسان. تو ای انسان هزاران سیمرغ را زیر پر داری. قدر خود بشناس.

در ماه نیسان صدف می‌آید روی آب. دارد باران می‌آید. دهان باز می‌کند. قطرات باران را می‌گیرد. می‌پروراند و درّ می‌شود. یک رحم در کوه است. سنگ را در رحم خودش طلا می‌کند، نقره می‌کند، دیگر جواهر معدنیات می‌کند. آن رحم کوه، سنگ را پروراند و سنگ به کمال رسید. می‌بینید که دارند دل کوه را می‌شکافند و دارند راه پیدا می‌کنند. می‌بینید سر تعظیم در مقابل کوه فرود می‌آورند . ناز کوه را می‌کشند. چیست؟ چه می‌خواهید؟ چرا به سراغ منِ کوه آمدید؟ برای این که تو کمال داری. برای اینکه تو ثمر خوبی را در رحم‌ات پرورانده‌ای، ما  آمده‌ایم دست تمنا به سوی شما دراز کرده‌ایم. چرا؟ چون صاحب کمال هستی و مشتری داری.

درخت است برگ و شکوفه و چغاله و میوه آورده. عبور می‌کنند و می‌آیند و می‌روند و کسی به او توجه ندارد و به او نگاه نمی‌کند. یک روز می‌بینید به او سنگ می‌زنند، نردبام می‌گذارند و از آن بالا می‌روند. چه می‌خواهید شما از جان من؟ چرا تا به حال سراغ من نمی‌آمدید؟ چرا تا حالا به سوی طفل من دست دراز نمی‌کردید؟ آقای درخت! چون طفل تو خام بود، کال بود. خام که ارزش ندارد. خام که قدر و قیمت ندارد. پخته که شد، مشتری دارد. به کمال که رسید، مشتری دارد.

حالا که مشق کرده و خطش قوی و دلنشین شده، می‌بینید که تابلوهایش را چقدر می‌خرند. روز کجا به این خط توجه داشتند؟ اما الان می‌بینید که هریک خط‌اش را چقدر می‌خرند. چرا؟ چون به کمال رسیده.

تا بنده و جنابعالی به کمال نرسیده‌ایم، قدر و قیمت نداریم. آن رحم، تن را می‌پروراند. این مساجد را می‌بینید؟ این مجالس وعظ و خطابه را می‌بینید؟ این مساجد کوه‌ها هستند. باید در رحم این کوه‌ها کمال پیدا کرد. کجا می‌روید؟ «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَه» (۴). مسجد جای عروج، جای ترقی، جای قدر پیدا کردن، جای ارزش پیدا کردن است. تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل. در مقابل مسجد دکان‌ها باز کردید.

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پس امروز بود فردایی

*****

ز ابر افکند قطره‌ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه‌ای در شکم

از آن قطره لؤلؤ لالا کند

و از این صورتی سروبالا کند

دهد نطفه را صورتی چون پری

که کرده است بر آب صورتگری(۵)

«أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ، أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ، فَلَوْلَا تَذَکَّرُونَ، أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ، أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (۶). آن حبوبات، دانه‌ها، گندم‌ها، عدس‌ها را زیر خاک دفن می‌کنید، زیر خاک چوب می‌گذارید، زیر خاک می‌پوسد. چه شد که این دانه‌ گندم جوانه زد و سرسبز شد؟ چه کسی برای شما تبلیغ می‌کند؟ این همه بساط‌های فتنه و فساد را چه کسی برای شما پهن می‌کند؟ از کدام دروازه وارد می‌شود؟ کیست‌؟ این بنده و جنابعالی هستیم آقا! خودمان این کار را می‌کنیم.

یعقوبی پیش از سنه ۳۰۰ هجری فوت کرد. او و مورخین قدما در تواریخ‌شان آورده‌اند که عمروعاص داشت جان می‌داد و در حال احتضار بود. رو کرد به فرزندانش و گفت کاش پدر شما پشکل شتر جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد چه حق‌کشی‌ها که نکرد تا این پول‌ها جمع شدند. چگونه حرف‌های معاویه را امضا کرد و بله بله‌ها گفت تا این پول‌ها جمع شدند. چه دل‌هائی را که به درد نیاورد تا این پول‌ها جمع شدند. مثل زالو چه خون‌هایی را که نمکید تا این پول‌ها جمع شدند. چه چاه‌ها که نکند تا این پول‌ها جمع شدند.

قرآن می‌فرماید کسانی که مال یتیم می‌خورند خیال نکنند مال یتیم می‌خورند، بلکه در نهادشان آتش روشن می‌کنند. آنهایی که حقوق الهی را ادا نمی‌کنند، پول‌شان وزر و وبال و آتش‌ است بر ایشان. حالا بیدار شده و می‌گوید ای کاش عمروعاص پشکل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد.

هم در قرآن و هم در روایات بسیار، مال تعبیر شده است به معروف. معروف یعنی خیر. مال خیر است؟ بله، مال خیر است. این مسجد را مال نساخته مگر؟ این فرش را مال نیاورده مگر؟ این مجلس را مال اداره می‌کند. این همه عمران و آبادی و خیرات و مبرّات را مگر مال نمی‌کند؟ این همه پل‌ها را مال نمی‌سازد؟ این همه باغ‌ها را مال نمی‌گیرد؟ مال که بد نمی‌کند. مال اگر نباشد که زندگی نمی‌گذرد. هر جا که زندگی می‌گردد، آنجا پول هست. مال نباشد که زندگی نمی‌تواند بگردد. انسان که نمی‌تواند بدون پول و بی‌مال زندگی کند. مال معروف است. مال بد نیست. مال گناه نکرده. مال معروف است. این مالدار است که بد می‌کند. این مالدار است که گناه می‌کند.

حالا آقای مالدار! ما به قول سعدی: «مرا به خیر تو امید نیست شرّ مرسان» آقای مالدار!  این شهر شماست. چرا این ‌ور و آن ور می‌روید؟ این طور مقدس‌نمائی‌ها و اظهار دلسوزی‌ها چرا؟ من که می‌دانم من و شماییم منشاء این فتنه‌ها را و این کارها را و این رسوایی‌ها را و این آتش‌ها. از که می‌نالیم؟ برای چه این حرف‌ها را می‌زنیم؟ ماشاءالله زرنگی می‌کنیم! این من و توییم. من که می‌دانم. تو هم که می‌دانی. من و توییم که این فتنه‌ها را می‌کنیم.

مالدار! روزی نیاید برای تو که پا در کفش عمروعاص کنی و بگویی ای کاش پشکل جمع می‌کردم و این پول‌ها را جمع نمی‌کردم. در انتظار چنین روزی باش.

وقت‌مان به سر آمده. وقتی نداریم، تازه ۵۰، ۶۰ سال چیست در این نشئه؟ اما نشئه پربرکتی است که : « الدنیا مزرعه الآخره»، همین ۴۰ سال و ۵۰ سال و ۶۰ سال بکار، آن قدر این کشت تو برکت دارد! تا ابد از این کشت بهره ببر. «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ».(۷) این قدر برکت دارد همین کاشت این چند ساله تو: «الدنیا مزرعه الاخره» برکت دارد. این چند سال بکار و یک عمر از این باغ، از این بهشت، از این نخلستان، از این درخت‌ها و میوه‌های جور واجور که کاشتی بهره ببر. بازار بهتر از این؟ زندگی بهتر از این؟

امام نهم فرمود خوب بازاری است بازار دنیا، منتهی یک فرقه‌ در این بازار کسب کردند و یک فرقه تنبلی کردند. حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین»ع» به سربازانش دستور داد. این دستور اسلامی است. فرمود حال که این مردم بنای قتال و جدال با ما را دارند، یک امشب را مهلت بگیرید تا عبادت کنیم. عصر روز تاسوعا یکمرتبه قال و قیل و همهمه عجیبی برپا شد. حضرت، قمر بنی هاشم را با ۲۰ تن فرستاد و فرمود: برادر! برو ببین حرفشان چیست؟ رفتند. آنها جلویشان را گرفتند که چه می‌خواهید؟ کجا می‌آیید؟ گفتند به سوی شما می‌آییم. دو کلمه حرف داریم. گفتند یا تسلیم یا طعمه شمشیر ما بشوید. آقا حضرت عباس«ع» فرمود که ما فرستاده‌ایم، رسولیم. صبر کنید تا من حرف شما را به امام برسانم.

عباس«ع» به آن ۲۰ تن فرمود دشنام ندهید. بد نگویید. امر به معروف کنید، باشد که دلی بیدار گردد. من برمی‌گردم تا پیغامشان را به آقا برسانم. برگشت و عرض کرد آقاجان! حرف‌شان این دو کلمه است. یا تسلیم یا طعمه شمشیر ما. آقا فرمود حق که نمی‌تواند باطل را امضا کند.

شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نکاهد(۸)

اگر آنها بر بدن جسمانی امام حسین«ع» دست بیابند، بدن را طعمه شمشیر می‌کنند، اما بر جان یک مرد الهی که نمی‌توانند دست بیابند. فرمود امضا نمی‌شود کرد. تسلیم که صحیح نیست، حق که نمی‌تواند در مقابل باطل زانو بزند. حال که قصد کشتن ما را دارند، به اینها بگویید یک امشبی را اگر می‌توانند مهلت بدهند. خدا می‌داند من اقامه نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.

آقا برگشت که پیغام اباعبدالله«ع» را به آنها برساند. پذیرفتند و گفتند باشد. یک امشب شما را مهلت دادیم. آن ۲۰ تن با حضرت عباس«ع» برگشتند. در آن شب آقا دستوراتی می‌دهد، من‌جمله به آنها می‌فرماید برای میدان جنگ خودتان را آماده کنید، لباس‌های فاخر و ارزنده‌تان را بپوشید. مبادا فردا در مقابل دشمن با لباس‌های پاره پوره بیایید. عزیز باشید. وقار داشته باشید.

امیرالمؤمنین«ع» در میدان‌های جنگ به اصحابش می‌فرمود که مبادا در اثنای جنگ در مقابل دشمن بلند صحبت کنید که سر و صدا کردن و بلند حرف زدن دلیل بر این است که انسان دل از دست داده و خودش را باخته است. آرام، متین و باوقار صحبت کنید که متانت و وزانت گفتار شما خصم را درهم می‌شکند.  ما دلی داریم مانند کوه. آدم گمشده و دست و پا گم‌کرده که نیستیم که پراکنده حرف بزنیم. دل از دست نداده‌ایم که آن طور حرف بزنیم. آرام حرف بزنید تا دشمن را بشکنید.

اباعبدالله«ع» هم فرمود لباس‌های فاخرتان را بپوشید و در مقابل دشمن با لباس پاره پوره به در نیایید. وقتی خودش هم می‌خواست به کارزار تشریف ببرد، فرمود خواهرم! جامه مرا بیاور. این چه جامه‌ای بود؟ سراریر! چگونه بود؟ به طوری که مرحوم شیخ مفید در ارشاد و ابوجعفر طبری در تاریخ‌‌اش آورده، جامه‌ای که حضرت خواست، از پارچه یمانی و محکم بافت بود. آن قدر هم پارچه‌اش ارزنده بود که وقتی انسان به آن نگاه می‌کرد، چشم را خیره می‌کرد. یک چنین پارچه‌ای بود. حضرت با نوک شمشیر چند جای این پارچه قیمتی گرانبهای رصین محکم‌بافت را پاره کرد. چرا؟ تا دشمن رغبت در این پارچه نکند نگوید گرانبهاست که از تن او به دربیاورند.

می‌بینید روح عرشی را؟ می‌بینید عزت را؟ می‌بینید مقام شامخ یک ولی‌الله اعظم را؟ ابوجعفر طبری می‌گوید بعد از آن که آقا نماز ظهر را خواند، تنی چند را فرمود پشت سر من باشید. من از جلو می‌روم. حمید بن مسلم وقایع‌نگار کربلا گفت در این حال باران تیر بود که بر بدن حسین بن علی«ع» می‌آمد. سلحشوری که آن همه جوان را از دست داده و آن همه مصیبت‌ دیده بود. هم طبری هم مرحوم مفید نوشته‌اند که امام وقتی نفس می‌کشید از چشمه‌های زره خون می‌جوشید. این همه تیر به بدنش نشست.

حسین‌بن علی«ع» به هر سوی که روی می‌آورد، دشمنان از هیبت وجلال و عظمت و سلحشوری او تار و مار می‌شدند. آقا یکه و تنها می‌جنگید و به هر سوی تاخت می‌آورد تا آن که پسر سعد مستأصل شد. رو کرد به پیادگان سنگ‌انداز و گفت دورش را بگیرید و احاطه‌اش کنید. گرفتند. فرمان امیر لشکر بود. گرفتند دور حسین‌بن علی«ع» را. مبادا امام به آنها حمله کند و تار و مار شوند و راه خروج نداشته باشند. رو کرد به سوارگان گفت و هر چه زودتر دور پیادگان را بگیرید. آنها پیادگان را احاطه کردند.

فرمان سنگ‌اندازی داد و سنگ از هر سو به سوی اباعبدالله«ع» بارید. سنگ ابوالفتوح آمد و به پیشانی نازنین او نشست. آن رویی که آیینه ایزدنما بود. « وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(۹). « اللَّهُمَّ إنَّا نسأَلُکَ و ندعوک باسْمِکَ الْمَخْزوُنِ الْمَکْنُونِ»(۱۰)

بارالها توفیق حضور ومراقبت و شب زنده‌داری، انس به خودت، انس به کتابت، انس به انبیایت، عاقبت به خیری به همه ما مرحمت بفرما.

پدر، مادر، اساتید، ذوالحقوق، گذشتگان ما را از ما راضی بدار.

دست ما را از دامن ولای پیمبر و آل‌اش«ع» کوتاه مفرما.

خدومین اجتماع را بر توفیقاتشان بیفزا.

بار الها ما را در کنف حمایت و عنایت خود در زیر سپر قرآن مجید و در سنگر محکم کلمه طیبه لااله الا الله از حوادث بد روزگار محفوظ و مصون بدار.

ولی عصر ما را از ما خشنود نگهدار.

 

پانوشت:

  1. ابوشکور بلخی
  2. دیوان شمس تبریزی
  3. مثنوی معنوی، دفتر چهارم
  4. سوره اسری/ آیه ۱
  5. سعدی
  6. سوره واقعه/ آیه ۶
  7. سوره یونس/ آیه ۲۶
  8. سعدی / گلستان / باب پنجم
  9. سوره الشعرا / آیه ۲۲۷

۱۰٫٫سوره انعام / آیه ۶۸

 

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

هم در قرآن و هم در روایات بسیار، مال تعبیر شده است به معروف. معروف یعنی خیر. مال خیر است؟ بله، مال خیر است. مال اگر نباشد که زندگی نمی‌گذرد. هر جا که زندگی می‌گردد، آنجا پول هست. مال نباشد که زندگی نمی‌تواند بگردد. مال بد نیست. مال گناه نکرده. مال معروف است. این مالدار است که بد می‌کند.

 

30نوامبر/16

اهلبیت«ع» برترین‌های جهان هستی

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

سخن پیرامون شناخت امامان«ع» بود. متن جامع در این زمینه «زیارت جامعه کبیره» است. در این سلسله مقالات به شرح فرازهائی از این زیارت ارزشمند پرداختیم و اینک شرح فرازی دیگر از این زیارت بلند:«مقر بعضکم» به برتری شما اعتراف می‌کنم

«اقرار» ضد جحد و انکار است «الجحد و الجحود نقیض الاقرار»(۱) که به معنای پایبند بودن به چیزی است. حجد انکار عالمانه است. اقرار اعتراف عالمانه.

در این جمله زائر محضر امامان چنین می‌دارد که ارادتم به شما خوبان شعاری نیست، بلکه مبنایی است. از صمیم جان فضل شما را باور دارم که اقرار چیزی جز این نیست. این تنها شیعه نیست که به برتری امامان«ع» ایمان دارد، بلکه اهل سنت نیز این واقعیت را باور دارند.

 

اعتراف به فضل امامان از زبان اهل سنت

به عنوان نمونه بخشی از اعترافات عالمان اهل سنت را در برتری امامان تقدیم می‌کنم:

الف) حضرت امام حسن«ع»

مدائنی که خود از مورخانی است که تمایل اموی دارد می‌گوید روزی معاویه در مجلسی که عمروعاص و جماعتی از اشراف بودند پرسید «من اکرم الناس ابا و اماً و جداً وجده و خالاً و خاله و عماً و عمه» گرامی‌ترین کسان از جهت پدر و مادر و جد و جده و دایی و خاله و عمو و عمه کیست؟ نعمان بن عجلان زرقی دست امام حسن«ع» را بالا برد و گفت تمام این ویژگی‌ها در او جمع است. عمروعاص تعریض کرد که علاقه تو به بنی‌هاشم سبب شد چنین قضاوتی داشته باشی. او گفت‌ بنی‌هاشم ریشه‌دارترین، سازگارترین و خردورزترین هستند.(۲)

ابن شهر آشوب می‌گوید: «واحل بن عطاء» از بزرگان معتزله می‌گوید «ان الحسن بن علی «ع» سیماء الانبیاء و بهاء الملوک»؛ حضرت امام حسن «ع» سیمای انبیا و هیبت پادشاهان را داشت.(۳)

 

ب) امام حسین«ع»

عبدالله بن عمر که هیچ‌گاه در اردوگاه امیرمؤمنان علی«ع» و امام حسن«ع» و امام حسین«ع» قرار نگرفت در سایه کعبه نشسته بود که دید امام حسین«ع» در حال ورود به کعبه است. گفت: «هذا احب اهل الارض الی اهل السماء الیوم»؛ امروز حسین محبوب‌ترین زمینی نزد آسمانیان است.(۴)

ابوهریره که هیچ‌گاه در عمرش در کنار اهل‌بیت«ع» نایستاد با لباسش خاک از قدم‌های سیدالشهداء«ع» می‌زدود. امام حسین«ع» فرمود تو چرا چنین رفتاری با من داری؟ ابوهریره گفت: «دعنی فوالله لو علم الناس منک ما اعلم لحملوک علی رقابهم»؛ مرا واگذار، به خدا قسم اگر مردم می‌دانستند آنچه را که من از فضائل شما می‌دانستم تو را به دوش می‌کشیدند.

 

ج) امام سجاد«ع»

زهری «آخوند درباری هشام بن عبدالملک که امام سجاد«ع» نامه توبیخ‌آمیزی برای او نوشت، می‌گوید: «ما رأیت قریش افضل منه»؛ من در بین قریش کسی را برتر از امام سجاد ندیدم.(۶)

نیز می‌گوید «ما رأیت افقه منه» من فقیه‌تر از او ندیدم.(۷)

«ابن مسیب» از فقیهان اهل سنت می‌گوید: «ما رأیت اورع منه»: کسی را با ورع‌تر، باتقواتر و در عرصه شبهات پرهیزکننده‌تر از امام سجاد«ع» ندیدم.(۸)

 

د) امام باقر«ع»

صلاح‌الدین صفدی از نویسندگان اهل سنت در باره حضرت امام باقر«ع» می‌گوید: «کان احد من جمع العلم و الفقه و الایمان و الثقه و السؤدد و کان یصلح للخلافه»؛: او یکی از کسانی بود که علم و فقاهت و دیانت و وثاقت و آقایی را در خود جمع کرده بود و برای خلافت لیاقت داشت.(۹)

عطاء یکی از فقیهان اهل سنت می‌گوید: «فما رأیت العلماء عند احد اصغر علماً منهم عند ابی جعفر»: عالمان وقتی نزد امام باقر«ع» می‌آمدند، همگی در برابر حضرت احساس حقارت می‌کردند.(۱۰)

 

هـ) امام صادق«ع»

مالک بن انس از امامان فقهی اهل سنت می‌گوید: «ما رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق فضلا و علماً و عباده و ورعاً»(۱۱) : چشمی ندیده، گوشی نشنیده، بر قلب انسانی خطور نکرده شخصیتی که برتر از امام صادق«ع» باشد. او در فضل و علم و عبادت و ورع برترین است.

«ابوحنیفه» از امامان فقهی اهل سنت می‌گوید: «ما رأیت افقه بن جعفر بن محمد»؛ من فقیه‌تر از امام صادق«ع» ندیده‌ام.(۱۲) نیز می‌گوید: «لو لا جعفر بن محمد ما علم الناس مناسک حجهم»: اگر امام صادق«ع» نبود مردم مناسک حج خود را نمی‌دانستند.(۱۳)

نیز می‌گوید: «لو لا السنتان لهلک النعمان»: اگر نبود دو سالی که نعمان از مکتب امام صادق«ع» بهره‌مند شده بود، نابود می‌شد (نعمان نام ابوحنیفه است).(۱۴)

 

و) امام کاظم«ع»

مأمون می‌گوید روزی امام کاظم«ع» نزد پدرم هارون آمد. او بسیار امام را تکریم کرد. من پرسیدم کیست که چنین او را گرامی داشتی و به ما دستور دادی رکابش را بگیریم؟ هارون گفت: «هذا امام الناس و حجه الله علی خلقه و خلیفته علی عباده»: او امام مردم و حجت خداوند بر بندگان و جانشین خداوند بر بندگان است. گفتم این ویژگی‌ها از آن شما و در شما نیست؟ او گفت: من در ظاهر رهبر این جماعت هستم و این با زور و غلبه حاصل شده است «و موسی بن جعفر امام حق والله یا بنی انه لاحق بمقام رسول‌الله صلی الله علیه منی و من الخلق جمیعاً»؛ حضرت موسی بن جعفر«ع» امام حق است و به خدا قسم او شایسته به جانشینی رسول‌الله«ص» از من و تمام مردم است.

سپس گفت به خدا قسم اگر تو هم در حکومت با من درگیر شوی تو را می‌کشم چون حکومت نازاست.(۱۵)

 

ز) امام رضا«ع»

«ابن عنبه» می‌گوید: «علی بن موسی الکاظم و یکنی اباالحسن و لم یکن فی الطالبیین فی عصره مثله…»: حضرت امام رضا«ع» که کنیه‌اش ابوالحسن است. هیچ ‌کس از فرزندان ابوطالب در عصر او با وی همانند نبود.(۱۶)

حافظ سمهودی از محدثان اهل سنت گوید: «کان اوحد زمانه جلیل القدر»؛ او یگانه زمانه‌اش بود و منزلت والا داشت».(۱۷)

ابراهیم بن عباس از نزدیکان مأمون گوید: «ما رأیت الرضا سئل عن شی الاعلم و لا رأیت اعلم منه بهاء کان فی الزمان الی الوقت عصره»: ندیدم کسی از امام رضا«ع» سئوالی بپرسد مگر آنکه می‌دانست و ندیدیم در عصر و زمانه ما کسی از او اعلم باشد.(۱۸)

 

ح) امام جواد«ع»

ابن جوزی می‌گوید «کان علی منهاج ابیه فی العلم و التقی و الزهد»؛ او در علم و تقوی و زهد همانند پدرش بود و همان راه را دنبال می‌کرد.(۱۹)

ابن طلحه گوید: «و ان کان صغیرالسن فهو کبیر القدر رفیع الذکر»؛ گرچه حضرت سن کمی داشت، اما جایگاه بلندی داشت و پرآوازه بود.(۲۰)

 

ط) امام هادی«ع»

ابن‌حجر گوید: «کان وارث ابیه علما و سخاوه»؛ او وارث پدر در علم و سخاوت بود.(۲۱)

محمدخواجه پارسا بخاری گوید: «و کان ابوالحسن علی الهادی عابداً فقیها اماماً»؛ امام هادی عابد فقیه و رهبر بود.(۲۲)

 

ی) امام عسکری«ع»

حضرمی شافعی گوید: «کان عظیم الشأن جلیل المقدار…»؛ او منزلت والا و جایگاه ستودنی داشت.(۲۳)

«حسین بن محمد اشعری و محمدبن یحیی و غیر اینان می‌گویند روز در مجلس احمدبن عبیدالله خاقان که از دشمنان اهل‌بیت بود بودیم. او گفت در سامرا شخصیتی را همچون امام عسکری«ع» در منش، آرامش، عفاف، بزرگواری، کرامت و… ندیدم.(۲۴)

آنگاه که دشمن در حق اهل‌بیت«ع» چنین داد سخن می،دهد پیداست که آنان در دل و جان محبان از چه جایگاه رفیعی برخوردارند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۰۶.

۲ـ ترجمه الامام حسن، تاریخ مدینه دمشق، ص ۲۳۸.

۳ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۹.

۴ـ الاصابه، ج ۱، ۳۳۳.

۵ـ کفایه الطالب، ص ۴۳۵.

۶ـ حیاه الحیوان دمیری، ج ۱، ص ۱۳۹.

۷ـ نور الابصار، ص ۱۶۲.

۸ـ اسعاف الراغبین در حاشیه نور الابصار، ص ۲۱۸.

۹ـ الوافی بالوفیات، ج ۴، ص ۱۰۲.

۱۰ـ تذکره الخواص، ص ۳۳۶.

۱۱ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۴۰.

۱۲ـ الامام الصادق ابوزیره، ص ۶۴.

۱۳ـ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۹.

۱۴ـ الامام الصادق محمد خلیلی، ج ۴، ص ۱۵۷.

۱۵ـ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۹۱.

۱۶ـ عمده الطالب، ص ۱۹۸.

۱۷ـ جواهر العقدین، ص ۳۵۳.

۱۸ـ نور الابصار، ص ۱۸۰.

۱۹ـ تذکره الخواص، ص ۳۵۸.

۲۰ـ مطالب السؤول، ص ۲۳۹.

۲۱ـ الصواعق المحرقه، ص ۱۲۳.

۲۲ـ فصل الخطاب ملحقات ینابیع الموده، ص ۳۸۹.

۲۳ـ وسیله المال، ص ۴۲۶.

۲۴ـ قادتنا، آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی، ج ۴، ص ۳۷۲.

 

 

سوتیترها:

۱٫

مالک بن انس از امامان فقهی اهل سنت می‌گوید: چشمی ندیده، گوشی نشنیده، بر قلب انسانی خطور نکرده شخصیتی که برتر از امام صادق«ع» باشد. او در فضل و علم و عبادت و ورع برترین است.

 

۲٫

ابن شهر آشوب می‌گوید: «واحل بن عطاء» از بزرگان معتزله می‌گوید  حضرت امام حسن «ع» سیمای انبیا و هیبت پادشاهان را داشت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سعه صدر رهبر انقلاب کم‌نظیر است

«انقلاب، امام و رهبری» در گفت و گوی «پاسدار اسلام» با آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی

 

 

درآمد:

سابقه طولانی در مبارزات و همراهی با نهضت امام خمینی(ره) از نخستین روزهای نهضت، تحمل زندان‌ها و تبعیدهای مکرر در راه به ثمر رسیدن انقلاب، تحقیق و تدریس مستمر و تالیف کتب متعدد در زمینه تبیین احکام و مسائل اسلامی، از ویژگی‌های بارز آیت‌الله گرامی است. با سپاس از فرصتی که ایشان در اختیار «پاسدار اسلام»  قرار دادند، ما حصل این گفتگو تقدیم امت «پاسداراسلام» می‌شود.  

 

     

بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از وقتی که در اختیار پاسدار اسلام قرار دادید. سئوال نخست ما در باره آشنایی حضرتعالی با حضرت امام(ره) است. از چه سالی و چگونه با امام آشنا شدید؟

آشنایی اجمالی بنده با حضرت امام پیش از رفتن به درس خارج ایشان بود. قبل از آن گاهی ایشان را دیده و مطالبی را به صورت اجمالی در باره ایشان شنیده بودم، ولی در سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ش. بود که به درس ایشان رفتم و این آشنایی بیشتر شد.

امام تازه اصول و مکاسب محرمه را شروع کرده بودند و ما هر دو درس را از اول با ایشان شروع کردیم. در نتیجه رفت و آمدمان بیشتر شد و انس بیشتری با ایشان پیدا کردیم. بنده غیر از درس در جلسات خصوصی منزل ایشان هم شرکت می‌کردم که بسیار مفید بودند.

 

از چه مقطعی وارد مبارزه و نهضت امام شدید؟ آیا در این مسیر متحمل تبعید و زندان هم شدید؟

از همان روزهای نخست مبارزات بنده در جریان بودم و حضور داشتم. خاطرم هست که یک شب از منزل آقای گلپایگانی تا منزل امام در خدمتشان آمدیم. فردای آن شب قرار بود شاه به قم بیاید و اسناد مالکیت زمین‌ها را بدهد. ایام رفراندوم کذایی شاه بود. امام به بنده فرمودند به طلبه‌ها بگویید هیچ‌ کسی پای صحبت‌های شاه نیاید. به ما گزارش داده‌اند که قرار است کسی با لباس طلبگی سنگی به سمت او پرتاب کند و آنها به این بهانه به خانه‌های مراجع و علما بریزند.

قبل از رفراندوم، در مورد انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم فعال بودیم. اعلامیه آن در کتاب‌های متعددی چاپ شده و امضای ما هم هست.

اولین گرفتاری‌ام در سال ۴۴ بود. پس از تبعید امام به ترکیه، من هم به گنبد کاووس تبعید شدم که البته آن سفر منشاء خدمات زیادی هم شد و از یک سفر معمولی تبلیغی هم بیشتر کار شد. از جمله با بهایی‌ها درگیری پیدا کردم و اقدامات زیادی انجام دادم و چند نفرشان را به زندان انداختم که شرحش مفصل است.

اولین زندانم در سال ۱۳۵۱ بود و یک ماه در زندان قزل‌قلعه بودم. بعد از اینکه آزاد شدم، آقای هاشمی رفسنجانی در تهران مرا در خیابان دید و از ماشینش پیاده شد و پیش آمد و گفت: «زندان به این بابرکتی ندیده بودم». ما پنج نفر بودیم که با هم گرفتار شدیم. من و آقایان ربانی املشی، یزدی، آذری و جنتی. بعد از آن باز در سال ۵۲ گرفتار شدم که نزدیک به چهار سال طول کشید. محکومیت ما دو سال بود، اما رئیس‌جمهور وقت امریکا سفارش کرده بود که مدت زندانی زندانی‌های سیاسی که تمام شد آزادشان نکنید، لذا دو سال زندان ما که تمام شد، ما را به زندان اوین و بندی بردند که به آن «بند فرجی‌ها» می‌گفتند.. غرض اینکه این بار زندان ما نزدیک به چهار سال طول کشید.

 

چه سالی آزاد شدید؟

اواخر ۱۳۵۵٫ یک سال بیشتر آزاد نبودیم که دو باره گرفتار شدیم و این بار ما را به تبعید فرستادند. اتهام ما برای زندانی شدن به همکاری با گروه‌های مسلح مربوط می‌شد. هم همکاری فکری و هم کمک پولی. البته قضیه وکالت امام و سخنرانی‌ها و صحبت‌های سرِ درس و کتاب‌ها هم بود، اما اینها جزو فرعیات قضیه بود. اصل قضیه برای آنها همکاری با گروه‌های مسلح بود. قضایا از طریق گروهی که الان با رجوی هستند کشف شده بود که شرحش مفصل است.

تبعید ما به خاطر جریان مراسم ختم حاج‌آقا مصطفی[خمینی] بود که سخنرانی مفصلی در کرمانشاه کردم و شبانه ما را فراری دادند. تبعید ما اول در شهرستان شوشتر خوزستان بود و از آنجا هم ما را به جیرفت فرستادند. الان بعد از نزدیک به ۴۰ سال، اهالی این دو شهر با ما ارتباط دارند و رفت و آمد می‌کنند.

در جیرفت بودیم تا موقع رفتن امام به پاریس که دیگر منتظر نشدیم شهربانی اعلام کند که آزاد هستیم و خودمان به قم آمدیم. بعد هم که دیگر اعلامیه نوشتن‌ها، سخنرانی‌ها و فعالیت‌های مربوط به انقلاب بود.

 

به نظر حضرتعالی نهضت امام غیر از تحولاتی که در ایران پدید آورد، در مسیر تاریخ جهان چه تغییراتی را ایجاد کرد؟

اصلاً یک چیز غیرعادی بود که یک مملکت بتواند هم بر اساس مذهب، انقلاب و هم کشور را مدیریت کند. مثلاً در کامبوج و ویتنام روحانیون بودایی خیلی همکاری کردند، به‌حدی که کاهنان بودائی در مراکز عمده شهر سایگون روی خودشان بنزین یا نفت می‌ریختند و برای تحریک جامعه علیه گروه اشغالگر، خود را آتش می‌زدند، ولی آنها نتوانستند مدیریت کشور را به دست بگیرند، اما اینکه انقلابی بر اساس مذهب صورت بگیرد و بر اساس فقه مدوّن برنامه داشته باشد و بتواند آن را مبنای مدیریت جامعه قرار بدهد و مهم‌تر از همه اینکه بتواند رهبری جامعه را مشخص کند، امر بی‌سابقه ای بود. مسئله ولایت فقیه اگر هم قبلاً مطرح شده بود، در کتاب‌ها بود و در سطح جامعه مطرح نبود. امام موضوع ولایت فقیه را در نجف مطرح کردند. این باعث شد بسیاری از مذهبیون کشورهای دیگر، بلکه غیرمذهبی‌ها هم برای انجام چنین اقداماتی به هیجان بیایند. احتمالاً بعد از زندان امام و قبل از تبعید ایشان بود که به ایشان عرض کردم بعضی از خوانین شیراز پیغام داده‌اند اگر جنابعالی اعلامیه‌ای بدهید که دیگر آنها را به نام راهزن نشناسند، شش ساعته شیراز را می‌گیرند و بعد به تهران می‌آیند. این را که به امام عرض کردم، فرمود: «نه، اینها می‌آیند و هرج و مرج درست می‌کنند.» گفتم: «شما با چه نیرویی می‌خواهید کار را پیش ببرید؟ با اعلامیه که نمی‌شود. الان گلدواتر می‌خواهد رئیس‌جمهور شود و صحبت از حمله اتمی می‌کند.» ایشان گفتند: «او رئیس‌جمهور نمی‌شود.» گفتم: «فرانسه که می‌گویند مهد تمدن است، هنوز الجزایر را آزاد نکرده است.» آن موقع هنوز الجزایر آزاد نشده بود. ایشان گفتند: «نخیر! من با همین اعلامیه و همین قم و تهران کار را درست می‌کنم.» خیلی هم قاطع گفتند.

هنوز تبعید نشده بودند. قاطعیت ایشان عجیب و غریب بود. من در هیچ‌ یک از استادانم چنین قاطعیتی را سراغ نداشتم. این موجب شد که انقلاب ایران بر ملل اسلامی و غیر اسلامی، بلکه مذهبی و غیرمذهبی هم تأثیر بگذارد.

هرچندما در بین خودمان انتقاداتی هم داریم، اما نزد نهضت‌های آزادی‌بخش جهانی ابداً نمی‌شود از ایران انتقاد کرد و حرفی زد. ما بعضی جاها این مطلب را امتحان کرده‌ایم. همین که کسی ایرادی از ایران بگوید، قیافه‌شان در هم می‌رود. چرا؟ چون امیدشان به اینجاست و دوست ندارند امیدشان لکه‌دار شود. این مسئله بسیار باارزشی است.

در گذشته مواردی از مدیریت روحانیون بوده و مثلاً گفته می‌شود که محقق کَرکی چندین ماه مملکت را اداره کرد ولی او هم عملاً با نیابت از شاه طهماسب این کار را کرد. گرچه از نظر فقهی شاه نائب از محقق بود و یا گفته می‌شود که علویان در طبرستان حکومت‌ کردند، اما به هر حال محدود بوده‌ است.

به این ترتیب که چنین انقلاب بزرگی صورت بگیرد و حدود و ثغور کشور به همان نحو سابق حفظ شود و قسمت‌هایی هم از ایران جدا نشود ـ کما اینکه در اواخر قاجار جدا شد ـ امر بی‌سابقه‌ای است. اینکه انقلابی بر اساس مذهب باشد که وجدان مردم را تأمین و ایمانشان را تقویت کند و در عین حال مرزهای کشور هم به همان صورت باقی بماند، بسیار مسئله مهمی است.

درست است که ازاختلافات سیاسی خیلی‌ها ناراحت‌اند، ولی همین‌ها را در شب‌های قدر ماه رمضان، ایام عاشورا، ایام شهادت‌ها و اربعین ببینید که چه می‌کنند. با همه انتقادهایی که دارند، راه‌پیمایی‌ها را می‌آیند. این نشان می‌دهد که همه در مجموع نظام را قبول دارند.

بنده معتقدم انقلاب اسلامی ایران روی تمام کشورهایی که در صدد انقلاب بوده‌اند، حسن تأثیر داشته و آنها متوجه شده‌اند که با دست خالی هم می‌شود انقلاب کرد.

در آن گرفتاری‌ اولیه سال ۵۱ هم که ما یک ماه زندان بودیم، امام به خاطر ما پنج نفر از نجف اعلامیه دادند. درست است که ما در پی اعتراض به اعدام گروه اول مجاهدین گرفتار شده بودیم، اما امام به این نکته اشاره‌ای نداشتند، بلکه آقای دعایی بود که در رادیوی نهضت روحانیت در عراق صحبت ‌کرد و این دو موضوع را به هم پیوند داد، در حالی که امام اعلامیه‌شان را روی این پیوند ندادند. بنابراین روش ایشان به هیچ‌وجه قیام مسلحانه نبود.

این که شخصی با این شیوه موفق شود و کار به جایی برسد که شاه مملکت با گریه بگذارد برود، از اتفاقات نادر و بسیار عجیب است، چون آن روزها حتی تهدید به بمباران تهران هم می‌کردند و این پیروزی به هیچ ‌وجه امکا‌ن‌پذیر نبود، الا با روحیه خدایی و اتکا به ذات احدیت و همگامی ملت. همه ملت تحت تأثیر روحیه امام حرکت کردند.

 

نظر حضرتعالی در باره پایگاه و جایگاه مفهومی ولایت فقیه از لحاظ علمی چیست؟

ما در جلد سوم «المعلقات علی العروه الوثقی» به عنوان ادله روایی حدوداً ۳۰ مدرک برای بحث ولایت فقیه آورده‌ایم. منظور از ولایت فقیه هم که معلوم است، یعنی کسی که علاوه بر قدرت مدیریت، اسلام‌شناس هم باشد. عقل هم همین را حکم می‌کند. اگر دو نفر هستند و هر دو هم مدیریت دارند، اما یکی از آنها اسلام‌شناس نیست، چون مردم ما مسلمانند و می‌خواهند قوانین اسلام پیاده شود، بدیهی است که مدیریت جامعه باید به دست یک فرد اسلام‌شناس باشد.

به هر حال ما به ولایت فقیه معتقد هستیم، به این معنا که باید شخصی باشد که علاوه بر اداره کشور، اسلام‌شناس هم باشد تا کاری برخلاف اسلام انجام نشود. چنین فردی است که باید رهبری را به عهده بگیرد.

بعضی از آقایان صاحب رساله که الان فوت کرده‌اند این مطلب را با ما مطرح می‌کردند که باید ولایت فقها باشد، نه ولایت فقیه، لذا باید شورای فقاهتی باشد. بنده به آنها هم عرض می‌کردم که شورا بدون کسی که در رأس آن باشد امکان ندارد. من باب مثال اگر ده نفر فقیه باشند و هر کدام چیزی بگویند که مدیریت کشور شدنی نیست. باید یک نفر در رأس اینها باشد. و حرف آخر را بزند.

لذا در کشوری مثل شوروی هم که حکومت شورایی بود، یک نفر صدر هیئت رئیسه بود. بالاخره هر شورائی یک صدری می‌خواهد، والا کشور اداره نمی‌شود. جلسات کوچک هم بدون صدر اداره نمی‌شوند. حتی من روایتی را دیده‌ام که اگر دو نفر هستید و با هم مسافرت می‌روید، یک نفرتان امیر باشد.

 

امام میفرماید تصور حکومت اسلامی منجر به تصدیق میشود. کانه ایشان این را از بدیهیات فقهی میداند.

همین‌ طور است، به همین جهت هم عقلی است. ما می‌خواهیم حکومت اسلامی باشد، پس باید در رأس آن یک فرد اسلام‌شناس باشد. البته اصل مدیریت هم که عقلانی است. اگر کسی مدیریت نداشته باشد، ولو فقیه هم باشد نمی‌توانیم اداره جامعه را به دست او بدهیم.

 

مهمترین اقدام امام شکل دادن به شاکله نظام اسلامی بود که مسئله ولایت فقیه در رأس آن بود و دیگر مسئله عدم جدایی دین از سیاست و اصولی که نهضت بر اساس آنها شکل گرفت، گویی که امام تجربه بارها قیام و تشکیل حکومت  را داشته اند. و این خود از شگفتیهای امام هست که به این صورت مدیریت کرد و به نتیجه رساند، آن هم با آن سرعت..

شنیدم که امام از سال‌ها قبل در مسائل کشورهای دیگر هم دقت می‌کرد.

برخورد حضرت امام با جریانات معاند در مقاطع مختلف کاملاً روشن است. امام در مقاطع مختلف با جریانات، گروهها و افرادی که رفتار و گفتارشان با قرآن و احکام اسلامی تطبیق نداشت، بسیار محکم و قاطع برخورد میکردند.در نجف منافقین سعی کردند خود رابه حضرت امام نزدیک کنند که موفق نشدند و امام از همان اول نسبت به آنها موضع گرفتند. بعد از پیروزی انقلاب، موقعی که منافقین آن فتنه را به راه انداختند، امام برخورد قاطعی داشتند. همین طور در قضیه لایحه قصاص و برخورد قاطع با جبهه ملی و پس از آن با نهضت آزادی و سایر موارد مشابه. به نظر جنابعالی اگر امام در سال ۸۸ بودند با جریانی که هشت ماه کشور را به آشوب کشید – و همچنان داریم پیامدهای آن را تحمل میکنیم-    چه برخوردی می کردند؟

روش امام که معلوم است. ایشان در جریان قطب‌زاده که قابل مقایسه با این جریانات هم نبود، موقعی که در قم عده‌ای تظاهرات کردند و شعار دادند آزاده، صادق قطب‌زاده، بسیار تند برخورد کردند و گفتند تعجب می‌کنم که چرا مردم غیور قم نشستند و تماشا کردند. باید خودشان می‌ریختند و اینها را از بین می‌بردند. روش امام کاملاً مشخص است. ایشان حتی مقاله‌نویسی‌ها و مصاحبه‌هایی را که به انقلاب لطمه می‌زد به هیچ‌وجه تحمل نمی‌کردند. خود من با روزنامه انقلاب اسلامی بنی‌صدر مصاحبه‌هایی می‌کردم. برخی از مطالب این روزنامه نسبت به حاکمیت انتقادهای گزنده‌ای داشت. مرحوم امام فرمودند اگر کسی در این جهت مصاحبه‌ای بکند با خود من طرف است. احساس شد که ایشان مایل نیست. از آن روزنامه برای مصاحبه با من آمدند و گفتم احساس می‌کنم امام راضی نیستند. فکر می‌کردیم این‌جور صحبت‌ها آزادمنشی را در کشور رونق می‌دهد و خوب است، ولی ایشان به صلاح نمی‌دانستند و لذا دیگر برای مصاحبه حاضر نشدم. روش امام که کاملاً معلوم است.

 

عده ای هنوز هم تصور میکند در قضیه سال ۸۸ حق با سران فتنه بوده و در واقع حق آنان تضییع شده است. برای اینکه این افراد هم به دامان نظام برگردند و این زخم التیام پیدا کند. حضرتعالی چه دیدگاهی دارید؟

 

ما خارج از گود هستیم، ولی فوق‌العاده بعید به نظر می‌رسد چنین تقلب گسترده‌ای انجام شده باشد. مگر ممکن است رای این همه صندوق عوض شود؟

 

حتی یکی از افراد با تجربه فتنه گفته بود، اگر همه نظام عزم خود را برای تقلب جزم هم بکند، امکان تقلب بیش از ۶۰۰ هزار رأی نیست.

بله. همینطور است. در شرایطی که مشکلات اقتصادی مردم را شدیداً ناراحت کرده، صداهای مخالف به این شکل نباید باشد، چون به مصلحت نظامی که همه قبولش داریم نیست. کمتر کسی پیدا می‌شود که بگوید اصل نظام را قبول ندارم. وقتی انسان شرایط را می‌سنجد و می‌بیند این‌جور سر و صداها به اصل نظام لطمه می‌زند، به هیچ‌وجه این کار به مصلحت نیست، خصوصا وقتی که مورد سوء استفاده دیگران قرار می‌گیرد. هنوز هم که هنوز است، رسانه‌های غربی روی این مطلب مانور می‌دهند.

از آقایان میخواهیم به هر شکلی که صلاح می‌دانند برگردند و با جامعه کلی مذهبی کشور همگام شوند تا این غائله که دشمن هنوز هم رهایش نکرده خاتمه پیدا کند. اگر کسانی هستند که ممکن است حرفشان روی آقایان تأثیر داشته باشد، با آنها ملاقات‌هایی را صورت بدهند و به آقایان تفهیم کنند که فرض کنیم حق با شما هم باشد ـ که تقلب با این وسعت نشدنی است ـ وقتی می‌بینید دشمن دارد این‌طور سوء استفاده می‌کند دست بردارید.

به نظر ما آقایان باید صریحاً اعلام موضع کنند و دوباره به دامن جامعه و همگامی با رفقای قدیمی خودشان برگردند.

 

ولایت فقیه را به لحاظ مفهومی بیان فرمودید. از نظر مصداقی هم بیان بفرمایید. عنایت دارید که شرایط دهه دوم، سوم و چهارم انقلاب باشرایط زمان امام فوقالعاده تفاوت دارد و بسیار تغییر کرده است. یک نمونه آن گسترش روزافزون فن آوریهای رسانه های ارتباط جمعی و تبلیغاتی نظیر اینترنت و شبکه های ماهواره ای است که عمدتاً هم  در دست دشمن است و از آنها بهرهگیری میکند. مضافاً بر اینکه از جوانب مختلف فشارهای گوناگونی روی کشور ما هست. سوء استفادهای که از فتنه ۸۸ کردند و فشاری که الان در مورد موضوع هستهای دارند میآورند. خلاصه اینکه غربیها انواع و اقسام فشارها و فتنهها را به اوج رساندهاند. حضرتعالی نقش رهبری  و مدیریت حضرت آیت الله خامنه ای را در این شرایط دشوار ظرف این ۲۵ سال چگونه ارزیابی می کنید؟  

گاهی پشت سر من حرف‌هایی زده می‌شود که با آن همه سوابق مبارزاتی، وقتی کنار هستم لابد مخالفم. بعضی‌ها هم صراحتاً این را به من گفته‌اند، در حالی که این‌ طور نیست. بنده این راه را انتخاب کرده‌ام که مشغول کارهای علمی باشم، وگرنه خصوصیاتی را که در ایشان هست در حال حاضر با هیچ کس دیگری نمی‌توانیم مقایسه کنیم. ما با ایشان همدوره بوده‌ایم و کاملاً با ویژگی‌های ایشان آشنا هستیم. ایشان شرح صدر خوبی دارد که جزو مهم‌ترین خصوصیت‌های رهبری و مدیریت است. وقتی مهم‌ترین مخالف ایشان از دنیا رفت، به‌سرعت با همه مسائل موافقت کردند که تقریباً آب روی آتش بود. اینها شرح صدری است که هر کسی ندارد. آگاهی نسبت به شرایط زمان در صحبت‌های ایشان مشخص است. بنده ایشان را بهترین شخص برای تصدی این مقام می‌دانم. گاهی پشت سر بنده حرف‌هایی زده می‌شود، ولی عقیده واقعی‌ام همین است که عرض کردم. از ابتدا هم همین عقیده را داشتم، ولی ترجیح دادم کارهای علمی را ادامه بدهم، والا ارادت ما هم به امام بوده است و هم به ایشان. در ملاقات در بیمارستان هم به ایشان گفتم نه ‌تنها امید این ملت به شماست که شما امید بعضی از ملل دیگر هم هستید. نهضت‌های آزادی‌بخش در کشورهای دیگر نظرشان به ایران و شخص رهبری است.

 

 ظاهراً  از قبل و از دوره حوزه و طلبگی با ایشان آشنایی داشتید؟

بله. موقعی که قم تشریف داشتند، همدیگر را می‌دیدیم. ایشان به منزل ما می‌آمدند و ما هم در مشهد به منزل ایشان می‌رفتیم. بعد از آزادی از زندان که به مشهد رفتم، ایشان زحمت کشیدند و در هتل به دیدنم آمدند. در تبعید جیرفت هم با هم در یک خانه و یک اتاق بودیم و در مسجد آنجا به نوبت با ایشان و رفقای دیگر سخنرانی می‌کردیم.

ایشان در اوایل رهبری فرمودند ملاقات‌هایتان را با ما قطع نکنید. نوشته‌هایتان را شخصاً می‌خوانم. این سخن ایشان باعث شد مواردی را که به نظرم می‌رسید خدمتشان بنویسم.

در تبعید جیرفت هم که بودیم شرح صدر و ظرفیت ایشان مشهود بود. کسی در مورد نامه‌ای که ایشان به آقای شریعتمداری نوشته بود به ایشان توهین کرد و ایشان حتی یک کلمه هم جواب نداد. این شرح صدر بسیار ارزشمند است. به علت مشغله‌های فراوان ایشان و اشتغال بنده به کارهای علمی توفیق ملاقات حضوری کمتر دست داده است، ولی دعا می‌کنیم که ان‌شاءالله ایشان موفقیت‌های بیشتری داشته باشند.

 

مسیر رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را در تداوم آرمانها و خط امام چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این چیزی که ما می‌بینیم ایشان طابق النعل بالنعل عمل کرده‌اند، درست مثل اینکه کفش امام را به پا کرده و پا جای پای امام گذاشته‌اند. مخصوصاً در موضوع مقابله با امریکا دقیقاً همان راه امام را ادامه داده‌اند.

امیدواریم کشور با تأییدات آقا امام زمان(عج) مسیر الهی را به بهترین نحو طی کند. شنیده‌ام بعضی از برنامه‌ریزی‌های ایشان ما حاصل تهجدهای شبانه است. به هر حال امیدواریم با عنایات آقا امام زمان(عج) و تأییدات الهی کارهای مملکت رو به رشد باشد.

 

با تشکر مجدد از وقتی که در اختیار پاسدار اسلام قرار دادید.

 

 

سوتیتر:

اینکه انقلابی بر اساس مذهب صورت بگیرد و بر اساس فقه مدوّن برنامه داشته باشد و بتواند آن را مبنای مدیریت جامعه قرار بدهد و مهم‌تر از همه اینکه بتواند رهبری جامعه را مشخص کند، امر بی‌سابقه ای بود.

 

 

درست است که ازاختلافات سیاسی خیلی‌ها ناراحت‌اند، ولی همین‌ها را در شب‌های قدر ماه رمضان، ایام عاشورا، ایام شهادت‌ها و اربعین ببینید که چه می‌کنند. با همه انتقادهایی که دارند، راه‌پیمایی‌ها را می‌آیند. این نشان می‌دهد که همه در مجموع نظام را قبول دارند.

 

 

 

در ملاقات در بیمارستان هم به ایشان گفتم نه ‌تنها امید این ملت به شماست که شما امید بعضی از ملل دیگر هم هستید. نهضت‌های آزادی‌بخش در کشورهای دیگر نظرشان به ایران و شخص رهبری است.

 

از آقایان میخواهیم به هر شکلی که صلاح می‌دانند برگردند و با جامعه کلی مذهبی کشور همگام شوند تا این غائله که دشمن هنوز هم رهایش نکرده خاتمه پیدا کند … به نظر ما آقایان باید صریحاً اعلام موضع کنند و دوباره به دامن جامعه و همگامی با رفقای قدیمی خودشان برگردند.

 

   

خصوصیاتی را که در ایشان هست [رهبر معظم انقلاب] در حال حاضر با هیچ کس دیگری نمی‌توانیم مقایسه کنیم. ما با ایشان همدوره بوده‌ایم و کاملاً با ویژگی‌های ایشان آشنا هستیم. ایشان شرح صدر کم نظیری دارد که جزو مهم‌ترین خصوصیت‌های رهبری و مدیریت است.

30نوامبر/16

نخستین پیروزی نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)

 

                                                                                                                              غلامرضا گلی‌زواره

تقبیح وقاحت

پیرو مخالفت‌های مراجع عظام و نیز اعتراض‌های شدیداللحن امام خمینی با وجود آنکه در آن ایام نوعی سیاست‌گریزی در میان جامعه اسلامی رواج یافته و اختناق شدیدی به فضای اجتماعی کشور حاکم بود، چون این موضع‌گیری‌ها با مذهب و دیانت پیوند داشت، موج خشم و نارضایتی را در میان مردم سراسر ایران برانگیخت. گستردگی خروش مقدس مردم برای کارگزاران رژیم دور از انتظار بود. از آن سو با وجود آنکه متن تلگراف‌هایی که برای شاه ارسال شدند، آرام و معتدل بود و مطالب آن از نظر خیرخواهی مطرح شده بود، پاسخ شاه اهانت‌آمیز و دور از خردمندی و ادب و احترام بود. او در تلگراف ۲۴ مهر ۱۳۴۱ ش خود که پس از چند روز تأخیر به مخابره آن اقدام کرد و مخاطب آن علمای بلندپایه حوزه بودند، آنان را حجت‌الاسلام خطاب کرد تا با این شیوه ابلهانه، مقام معنوی و منزلت علمی آنان را پایین آورد.(۱)

به دنبال دریافت تلگراف شاه و اظهار او مبنی بر اینکه تلگراف شما علما را برای نخست‌وزیر فرستادم، امام خمینی در ۲۸ مهر ۱۳۴۱ تلگرافی خطاب به عَلَم مخابره و طی آن اقدامات وی را در باره تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به شدت تقبیح کرد و به او هشدار داد این لایحه تخلف صریح از قوانین اسلام، قانون اساسی و مصوبات مجلس شوراست و علمای اعلام و مسلمانان ایران و عتبات مقدسه در اموری که با شرع مقدس مغایرت دارد ساکت نمی‌نشینند و به حول و قوه الهی این خلاف، رسمیت نمی‌یابد.(۲)

امام در ششم آبان ۱۳۴۱ در جمع عده‌ای از اصناف که با ایشان دیدار داشتند خاطرنشان ساخت مردم از این امر نفرت پیدا کرده و بیزاری و تنفر خود را به شاه و دولت اعلام نموده‌اند. امام تأکید کرد نخست‌وزیر باید از طریق جراید رسمی نقض این عمل را آشکارا به مردم اعلام نماید.(۳)

آن روح قدسی در مسجد اعظم قم در جمع طلاب و فضلا و کسبه تهران که به مجلس درس وی آمده بودند، به دولت وقت اخطار داد که تصور نکنید با ارتحال مرحوم بروجردی می‌توان به دین اسلام لطمه‌ وارد کرد و افزود: «دین به کسی متکی نمی‌باشد، بلکه علما و مراجع متکی به آن هستند.» و اظهار امیدواری کرد که اسدالله علم به اشتباه خود پی ببرد و جواب مساعدی به علما بدهد.(۴)

خطیب مشهور مرحوم شیخ محمدتقی فلسفی در بیانات شیوا و افشاگرانه خود اسدالله علم را مورد مذمت شدید قرار داد و او را دست‌نشانده اجانب معرفی کرد. امام در نامه هفتم آبان ۱۳۴۱ ش از موضع‌گیری‌های آن واعظ بصیر تشکر کرد و متذکر گردید که امید است خداوند این زبان گویای اسلام را از شر اشرار حفظ فرماید.(۵)

حاج شیخ مرتضی انصاری خطیب مشهور قم به دلیل افشاگری درباره خلاف‌های دولت وقت ممنوع‌المنبر گردید. امام خمینی ضمن اشاره به اینکه زبان این مبلغ اسلامی را نیز بسته‌اند فرمود: «انصاری زبان گویای مردم قم است. تنها نیست و همه جمعیت پشت سر او هستند [آقای انصاری] حتماً امشب بایستی به منبر بروی و جریان را کاملاً شرح دهی تا مردم بیدار شوند.»(۶)

هیئت حاکمه در برابر اعتراضات گسترده علما، فضلا، وعاظ و اقشار گوناگون نه تنها از مواضع خود عقب‌نشینی نکرد، بلکه از تلگراف‌هایی که در حمایت از مراجع قم صادر می‌شدند، جلوگیری به عمل می‌آورد و یا در آنها دست می‌برد؛ از تشکیل محافل و مجالسی که به مناسبت اعتراض به تصویب‌نامه منعقد می‌شدند جلوگیری و مطبوعات و جراید را به‌شدت سانسور می‌کرد، مبادا حقایقی را به گوش مردم برسانند.

در این هنگام امام خمینی در تلگرافی خطاب به شاه ضمن اشاره به شرایط آشفته و توأم با اختناقی که توسط دولت علم به وجود آمده بود، یادآور شد: «آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام برملا نمود و گمان کرد با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی می‌توان قرآن را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین آن کرد یا به جای آن قرار داد».(۷)

امام در هشتم جمادی الثانی ۱۳۸۲، ۱۵ آبان ۱۳۴۱ تلگرافی با لحنی بسیار تند برای اسدالله علم مخابره کرد و در آن به وی هشدار داد: «معلوم می‌شود بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام… توجه کنید و گمان کرده‌اید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد. علمای اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد تذکر دادند که تصویب‌نامه غیرقانونی شما برخلاف شریعت اسلام و برخلاف قانون اساسی و قوانین مجلس است… از عواقب و خیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت بترسید و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید…».(۸)

تگراف دوم و سوم امام خمینی مراجع و زعمای قم به‌رغم فشار شدید سیاسی، دیکتاتوری سیاه رژیم پهلوی در هزاران نسخه تکثیر و در تمام نقاط کشور توزیع گردید و موج مخالفت‌ها هر روز گسترده‌تر و شدیدتر شد.

رژیم پهلوی که احساس می‌کرد نمی‌تواند آتشفشان خشم و خروش امت مسلمان به رهبری علما را خاموش سازد و متوجه شد این قیام مقدس از حمایت همه‌جانبه و وسیع اقشار گوناگون مسلمانان باغیرت برخوردار است، راه خدعه را پیش گرفت و این گونه اشاعه داد که روحانیون به جای مبارزه با برنامه اصلاحات ارضی، مخالفت با مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را پی گرفته‌اند و بعد از طرح این موضوع سراسر کذب و بی‌اساس، از طریق بوق‌های تبلیغاتی خود، مخالفان تصویب‌نامه را افرادی معرفی کرد که از سوی فئودال‌ها و مالکان بزرگ و خوانین زمیندار تحریک شده‌اند، زیرا در ماجرای اصلاحات ارضی، منافع آنها به مخاطره افتاده است. رژیم موجی از افسوس و تأسف به راه انداخت و وانمود کرد که معترضین با ایجاد این امواج می‌خواهند دوباره روستائیان و دهقانان رهایی‌یافته از زیر یوغ مالکان بزرگ را گرفتار سازند، اما ملت مسلمان ایران با بصیرتی که در آن شرایط آشفته به دست آورده بود این فتنه دستگاه ستم را تشخیص داد و به‌درستی متوجه شد که کارگزاران استبداد می‌خواهند این خیزش باشکوه را که رفته رفته به فتح و ظفر نزدیک می‌شد از مسیر اصلی خود منحرف سازند.(۹)

شعار اصلاحات ارضی پوششی برای انهدام کلی اقتصاد کشاورزی و تامین‌کننده حداکثر منفعت برای خاندان سلطنت، اولیگارشی وابسته به رژیم پهلوی و مؤسسه‌های کشاورزی تجاری خارجی از جمله کمپانی‌هایی بود که کانون اصلی آنها در امریکا، اروپا و یا بالاتر از همه در اسرائیل غاصب بود.

اگرچه طی این اقدامات میزان مشخص و محدودی از املاک و اراضی زراعی میان دهقانان و جامعه کشاورز تقسیم شد، اما این کار به‌رایگان صورت نگرفت و پول‌هایی که در قبال آنها دریافت شد به بانک‌های تحت کنترل خاندان سلطنت واریز گردیدند. علاوه بر این، اراضی وسیعی از شمول این قانون فرمایشی استثنا شدند و از طریق بنیاد پهلوی تحت مالکیت مستقیم خاندان سلطنتی درآمدند و یا  توسط مؤسسات کشت و صنعت خارجی که از اراضی ایران برای کشت محصولات برای صدور به بازارهای جهانی و نه مصرف در ایران استفاده می‌کردند، تملک گردیدند. این روند باعث شد که ایران به‌رغم برخورداری از زمین‌های حاصلخیز، در تأمین برخی از محصولات مورد نیاز مردم، به کشورهای دیگر وابسته شود.

انهدام اقتصاد کشاورزی ایران سبب خالی شدن چشمگیر روستاها و کوچ انبوه و گسترده دهقانان درمانده و جویای کار به شهرها گردید. فئودال‌ها و ملاکین قبل از اصلاحات ارضی نه تنها نابود نشدند بلکه قوی‌تر و به معامله‌گران حرفه‌ای مستغلات شهری و بازرگانان واردکننده یا صادرکننده بدل شدند. بنابراین اگر علما با این طرح مخالفت می‌کردند به دلیل این بود که با اجرای آن استقلال و عزت ایران تهدید می‌شد و در واقع رژیم استبدادی را تقویت و راه ورود اجانب به این سرزمین را هموار می‌کرد».(۱۰)

 

شکست حقارت‌آمیز رژیم

شاه متوجه شد که خیزش مقدس امت مسلمان ایران در دفاع از ارزش‌های اعتقادی خویش با هدایت و رهبری علما و در رأس آنان امام خمینی با این برچسب‌ها و اتهامات ناروا درهم نمی‌شکند رفته رفته از چنان ابهت، صلابت و اقتداری برخوردار می‌شود که تاج و تخت وی را به مخاطره می‌افکند. از این رو تصمیم گرفت از مواضع قبلی خود کوتاه بیاید. اما در عین حال تلاش کرد در صفوف علما و طلایه‌داران قیام، انفکاک و تفرقه به وجود آورد و با این تفکر باطل، ریشه مقاومت یعنی امام خمینی را از بقیه مجزا کند. رژیم می‌دید که این عالم مبارز، حرکت مزبور را با مقاومت فوق‌العاده‌ای سازمان‌دهی می‌کند، جهت می‌دهد، مسلمانان را به ادامه مبارزه فرامی‌خواند و در لحن و موضع‌گیری‌های او نیز ذره‌ای نرمش، سازش و عقب‌نشینی دیده نمی‌شود.

به همین دلیل اسدالله علم بعد از حدود ۴۵ روز که تلگراف علما را بدون پاسخ گذاشت و طریق تهدید و اختناق را در پیش گرفت، ناگهان به سه نفر از علما و مراجع (آیات محترم گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری) تلگرافی مخابره و طی آن ایشان را در القاب از تلگراف شاه درجه‌ای بالاتر برد و آیت‌الله خطاب کرد و گفت: «نظر دولت در باره شرط مسلمان بودن انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان، همان نظر علمای اعلام است. سوگند هم به قرآن مجید است، ولی موضوع بانوان منوط به دستور و نظر مجلس شورای اسلامی خواهد بود».

علم همز‌مان با مخابره این تلگراف، با حضور خبرنگاران و ارباب جراید مصاحبه‌ای مطبوعاتی برگزار کرد و مضامین آن را توضیح داد.(۱۱)

این رفتار حیله‌گرانه نخست‌وزیر وقت، اولین موضع‌گیری رسمی رژیم پهلوی علیه امام خمینی بود. آنان تصور می‌کردند با بی‌اعتنایی به آن زعیم عالیقدر، مقام و موقعیت امام را در جامعه کاهش خواهند داد، در حالی که این تیر توطئه کمانه کرد و به سوی عوامل رژیم برگشت و منزلت امام را در میان طلاب، فضلای حوزه، واعظان و مبلغان و نیز اقشار گوناگون مؤمنان ایران و نیروهای مبارز و مجاهد به‌شدت ارتقاء داد و نفوذ معنوی و اجتماعی ایشان را حتی در جهان تشیع عمیق‌تر ساخت.

تلگراف تفرقه‌آفرین علم، مراجع قم را قانع نکرد و شیوه پاسخ‌گویی نخست‌وزیر را اغواگرانه تلقی کردند، زیرا لایحه‌ای که دولت آن را تصویب کرده بود با نگاه توأم با تردید رئیس دولت ملغی نمی‌شد و ارجاع حل نهایی آن به مجلسی هم که در آن ایام منحل شده بود، امکان‌پذیر نبود. امام خمینی علما را از کید دولت برحذر داشت و آنان را به استمرار مقاومت و تداوم پایداری وادار کرد و خطاب به افرادی که به ملاقات ایشان آمده بودند فرمود: «آقای علم بداند که مردم از پای نمی‌نشینند تا لایحه لغو شود و پس از تشکیل مجلس نیز ساکت نخواهند نشست. ما می‌خواهیم به همان نحوی که در روزنامه‌ها تصویب لایحه را نوشتند، لغو آن را هم درج کنند. خدا نیاورد روزی را که به مردم بگوییم که خود می‌دانید. ان‌شاءالله دولت متوجه می‌شود و جواب صریح می‌دهد».(۱۲)

امام در نهم آذر ۱۳۴۱ در جمع بازاریان تهران و طلاب حوزه علمیه قم به دولت علم این گونه اخطار داد: «اگر این دفعه مردم عصبانی شوند سرنیزه هم جلوی آنها را نمی‌تواند بگیرد و اگر درست نشود (تصویب‌نامه رسماً لغو نگردد) من خودم به‌تنهایی راه می‌افتم و هر چه پیش آید بیاید… هیئت حاکمه بداند که گر خبر لغو تصویب‌نامه را در جراید اعلام نکند، به مبارزه ادامه خواهیم داد».(۱۳)

از این زمان به بعد، امام دیگر مخالفت با دولت را به موضوع تصویب‌نامه منحصر نکرد و تمام اعمال و رفتار کارگزاران رژیم را مورد انتقاد شدید قرار داد و به‌شدت به آنان اعتراض کرد که چرا خود را دراختیار امریکا و غرب قرار داده‌اند، منافع آنان را تأمین می‌کنند و برای تقویت رژیم صهیونیستی می‌کوشند؟ چرا مجلس برای مدتی طولانی تعطیل است؟ به چه دلیل به قانون اساسی تجاوز کرده‌اید؟ چرا رسانه‌ها در گفتن حقایق آزاد نیستند و علت نابسامانی زندگی مردم چیست؟(۱۴)

سرانجام رژیم وادار به عقب‌نشینی شد. در هفتم آذر ۱۳۴۱ هیئت وزیران جلسه‌ای تشکیل داد و طی آن تصویب کرد که مصوبه چهارم مهر ۱۳۴۱ ش اجرا نخواهد شد. همان شب هم در این باره تلگرافی به علمای قم به‌جز امام خمینی مخابره کرد، اما امام خمینی با هوشیاری فوق‌العاده‌ای به این موضوع اکتفا نکرد و همان‌گونه که اشاره کردیم تأکید داشت باید لغو تصویب‌نامه از طریق جراید رسماً اعلام گردد.

مردم برای ادامه مبارزه پشت سر امام قرار گرفتند. نبرد بین امام و دستگاه ستم شدت گرفته بود و مقاومت دلیرانه امام وی را از ردیف علمای طراز اول در موقعیت رهبری نهضت قرار داد. اسدالله علم که دید این اقیانوس خروشان که امام خمینی هدایت آن را برعهده گرفته است از چنان عظمتی برخوردار شده که امکان دارد تشکیلات شاهنشاهی را به کام خود فرو ببرد، در روز دوشنبه دهم آذر ۱۳۴۱ در جمع خبرنگاران گفت: هیئت دولت تصویب کرد که مقررات تصویب‌نامه مهرماه ۱۳۴۱ ش اجرا نشود.» بدین‌گونه دولت علم با وجود قدرتی که به دست آورده بود، از مواضع ضددینی خود عقب‌نشینی کرد.(۱۵)

اما مبارزه با رژیم پهلوی به این پیروزی که در نوع خود ثمرات ارزشمندی را دربرداشت ختم نگردید؛ امام خمینی رهبری جنبش تا سقوط نظام شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی را به دست گرفت و تظاهرات چندهزار نفری این قیام در مراحل بعدی جنبش گسترده‌تر گردید.

تا آن ایام رهبری حرکت‌های مردمی دراختیار ملی‌گرایان بود که مشی محافظه‌کارانه و سازشکارانه‌ای را در پیش گرفته بودند و به دلیل برخورداری از روحیه جاه‌طلبی با گرفتن چند کرسی وکالت و تعدادی پست وزارتی، از مبارزات خود دست برمی‌داشتند؛ مردم مظلوم و محروم ایران را در میانه راه رها می‌کردند و با سیاست‌های استبدادی رژیم همگام و همراه می‌شدند. اما از این زمان کسی در رأس خیزش مردم قرار گرفت که در دیانت، فضیلت، وارستگی و فرزانگی نظیر نداشت و هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی از مواضع خود کوتاه نیامد؛ با کلیت نظام در افتاد؛ حملات و انتقادهای خود را متوجه شاه، استکبار جهانی به رهبری امریکا و انگلیس، اسرائیل غاصب و بلوک کمونیستی کرد و نقشه‌های مارکسیت‌ها، مادیگراها، ملی‌گراها و روشنفکران خودباخته و وابسته به اجانب را برای اخلال در مبارزات مردمی که صبغه‌ای دینی داشت عقیم گذاشت.(۱۶)

حرکت هماهنگ علما، شاه و دولت را دچار شکستی مفتضحانه ساخت، سیاست اسلام‌زدایی شکننده گردید و منجر به نهضتی دوماهه گشت.(۱۷)

امام خمینی در پیامی که در روز یازدهم آذر ۱۳۴۱، ۴ رجب ۱۳۸۲ صادر فرمودند به مناسبت لغو رسمی و با صراحت تصویب‌نامه از ملت ایران تشکر کردند و خاطرنشان ساختند: «… پس از اهدای سلام و تحیت، از احساسات پاک و عواطف عموم مسلمانان در این امر حیاتی که برای همه پیشامد کرده بود تشکر می‌کنم و توفیق و سلامت و تأیید همه را از خداوند تعالی خواستارم. الحق در این نهضت اسلامی خود را در پیشگاه خداوند تعالی سربلند و در نزد حضرت ولی‌عصر(عج) روسفید نمودید. دست توانای خداوند تعالی با شماست. امید است از ثمرات این نهضت دینی در دنیا و آخرت بهره‌مند شوید. قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید، لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده‌تر کنند که اگر خدای نخواسته دست‌های ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود، قطع کنند…».(۱۸)

 

پینوشتها:

۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، صص ۱۵۲ـ۱۵۱، ایران در دوران معاصر، نصرالله صالحی و دیگران، ص ۱۹۸.

۲ـ صحیفه امام، ج اول، صص ۸۱ـ۸۰.

۳ـ همان، صص ۸۳ـ۸۲.

۴ـ همان، ص ۸۷.

۵ـ همان، ص ۸۴.

۶ـ همان، ص ۸۳.

۷ـ همان، صص ۸۹ـ۸۸ .

۸ـ همان، ص ۹۰.

۹ـ زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، ص ۱۷۷، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، صص ۱۷۱ـ۱۶۸.

۱۰ـ انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، صص ۶۷ـ۶۶، تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران، حاتم قادری، ص ۱۵.

۱۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۱۷۸؛ نهضت روحانیون ایران، ج ۳، ص ۱۵۱.

۱۲ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۹۴.

۱۳ـ همان، صص ۱۰۲ـ۱۰۱.

۱۴ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج اول، صص ۳۸۵ـ۳۸۴، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، صص ۱۷۵ـ۱۷۴.

۱۵ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، صص ۲۴۰ـ۲۳۹، جلوه‌های حسینی در سیمای خمینی، سیدنعمت‌الله حسینی.

۱۶ـ به یاد حماسه‌آفرینان دوازدهم محرم الحرام ۱۳۸۳ هـ ق، کمیته فرهنگی انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا و کانادا، صص ۵۳ـ۵۲.

۱۷ـ کوثر، ج اول، صص ۱۰ـ۶، تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۱۳۵.

۱۸ـ صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۱۲.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام خمینی در تلگرافی خطاب به شاه ضمن اشاره به شرایط آشفته و توأم با اختناقی که توسط دولت علم به وجود آمده بود، یادآور شد: «آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام برملا نمود و گمان کرد با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی می‌توان قرآن را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین آن کرد یا به جای آن قرار داد

 

 

۲

تا آن ایام رهبری حرکت‌های مردمی دراختیار ملی‌گرایان بود که مشی محافظه‌کارانه و سازشکارانه‌ای را در پیش گرفته بودند و به دلیل برخورداری از روحیه جاه‌طلبی با گرفتن چند کرسی وکالت و تعدادی پست وزارتی، از مبارزات خود دست برمی‌داشتند؛ مردم مظلوم و محروم ایران را در میانه راه رها می‌کردند و با سیاست‌های استبدادی رژیم همگام و همراه می‌شدند.

 

 

30نوامبر/16

امام حسین«ع» و غیرت‌ورزی و پاسداری از حریم خانواده

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

یکی از اموری که اسلام  بسیار در مورد آن سفارش کرده، غیرتمندی و دفاع از حریم خانواده است. طبیعتاً انسان هرقدر غیرتمندتر باشد، میزان دفاع او از حریم خانواده بیشتر خواهد بود. رسول اکرم«ص»فرمودند: «کَانَ إِبرَاهِیمُ أبِی غَیُوراً وَ أَنَا أَغیَرُ مِنهُ وَ أرغَمَ؛(۱) ابراهیم (پدرم) غیرتمند بود و من از او غیرتمندترم و خدا بینی مؤمن بی‌غیرت را به خاک می‌مالد».

غیرتمندی به درجه ایمان بستگی دارد. حضرت رسول فرمودند: (۲) «غیرت مرد عین ایمان اوست».

امام حسین«ع» چون جانشین پیامبر اکرم«ص» و برتر از پیامبران گذشته است، طبعاً باغیرت‌ترین فرد زمانه خویش است و چون از درجه ایمان بالایی برخوردار است، غیرتش افزون بر دیگران است.

آنچه پیش رو دارید نگاهی است به غیرتمندی امام حسین«ع» و پاسداری از حریم خانواده، با تذکر این نکته که روش ما در بررسی و بیان این بحث سیر زمانی و تاریخی است، یعنی سعی می‌کنیم گام به گام با دوران تاریخی زندگانی ابا عبدالله«ع» حرکت کنیم.

 

غیرت در روایت

در منابع اسلامی و روایات از غیرت تعبیرهای بسیار دقیقی شده است که هر یک نشان‌دهنده اهمیت بالای غیرت در زندگی خانوادگی و اجتماعی است.

غیرت عین ایمان است.

رسول اکرم, فرمود: «إِنَ‏ الْغَیرَهَ مِنَ الإِیمَان‏؛(۳) غیرت از ایمان است.»

 

محبوب خداوند

حضرت صادق«ع» فرمود: «إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَکَ وَ تَعَالى‏- غَیُورٌ یُحِبُ‏ کُلَ‏ غَیُورٍ، وَ لِغَیرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ: ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا؛(۴) از آنجا که خدای بلندمرتبه غیور است، هر باغیرتی را دوست ‌دارد. به خاطر غیرت خداوند است که فحشای ظاهری و باطنی حرام شده است.»

هر که می‌خواهد شود محبوب حق

در غیوری بر همه گیرد سبق

غیور است محبوب پروردگار

که بی‌غیرتی آورد ننگ و عار

هر آن کس کند حفظ ناموس خویش

ز دربار ایزد برد بهره بیش

 

نشانه شجاعت و عفت

علی«ع» فرمود: «ثَمَرَهُ الشَّجَاعَهِ الْغَیْرَه؛(۵) غیرت میوه شجاعت است.»

و نیز: «قَدرُ الرَّجُلِ‏ عَلَى قَدرِ هِمَّتِهِ…وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدرِ غَیرَتِه‏؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست و شجاعت او به اندازه غیرتش و عفتش به اندازه غیرتش.»

شجاعت نشانی ز غیرت بُوَد

غیوران همه پاک طینت بُوَد

 

تعریف غیرت

غَیرت نفرت طبع ناشی از بخل بر شرکت دیگری در امری است  که سخت آن را دوست داری. شرکت‌ناپذیری در آنچه که مورد علاقه تو باشد. شریک‌رانی در امری که آن را دوست داشته باشی.»(۶)

غیرت صفتی نفسانی است در انسان که هرگاه احساس کند محبوب او (اعم از دین، ناموس، اموال…) به خطر افتاده است، در مقابل آن عکس‌العمل نشان می‌دهد، از ارزش موردنظر دفاع می‌کند یا لااقل ناراحتی و غصّه در او ایجاد می‌شود.

حسن بن ابی‌الحسن بصری گوید: جماعتی بودیم در عهد حکومت معاویه که برای مأموریتی به بلاد خراسان می‌رفتیم. فرمانده ما مردی بود از تابعین. روزی نماز ظهر را پشت سر او خواندیم. پس از نماز به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم! حادثه‌ای بزرگ در اسلام رخ داده که از زمان پیغمبر«ص» تا کنون اتفاق نیفتاده بود. معاویه حُجر بن عُدَی را با یارانش به قتل رسانده. حال اگر مسلمانان غیرت دارند، وظیفه‌شان روشن است و اگر غیرت ندارند از خدا می‌خواهم مرا هر چه زودتر قبض روح کند که دیگر در چنین دنیایی زنده نمانم. حسن گوید: هنوز عصر نشده بود که صدای شیونی شنیدیم. معلوم شد وی دار فانی را وداع گفته است.»(۷)

 

دفاع از ناموس

معاویه پس از شهادت امام علی«ع» و قرارداد صلحی که با امام حسن«ع» بست، تلاش می‌کرد در بنی‌هاشم راه‌های نفوذی بیابد و پیوند خویشاوندی برقرار کند، از این رو به فرماندار خود مروان در مدینه نوشت ام‌کلثوم، دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید خواستگاری و مراسمی در مسجد مدینه بر پا کند. مروان سران بنی‌امیّه را در مسجد جمع کرد و در یک سخنرانی کوتاه از یزید آلوده دامنِ شرابخوار تعریف و نکاتی را بیان و اظهار امیدواری کرد که این گونه ازدواج‌ها عامل پیوند و دوستی شود.

عبدالله جعفر، همسر حضرت زینب«س» در جواب گفت: «ازدواج این دختر به من ارتباطی ندارد. باید دایی او حضرت امام حسین«ع» تصمیم بگیرد.» امام حسین«ع» در همان اجتماع مسجد و بعد از سخنرانی فریبکارانه مروان به پا خاست و اظهار داشت: «سپاس خداوندی را که ما اهل‌بیت پیامبر را برای تدوام دین خود و برای رهبری انسان‌ها برگزید و قرآن و وحی را بر ما نازل کرد. ای مروان! تو سخنرانی کردی و ما شنیدیم. اینکه گفتی مهریۀ اُم‌کلثوم براساس رأی پدرش عبدالله بن جعفر است، هر مقدار که بخواهد تعیین کند. سوگند به جانم، هرگز از سنت رسول خدا«ص» در ازدواج دختران و زنان خاندانش عدول نخواهیم کرد که«بیست اوقیه، معادل۴۸۰ درهم»است. و این که گفتی قرض‌های پدرش را خواهیم پرداخت، راستی در چه زمانی زنان بنی‌هاشم قرض‌های ما را می‌پرداختند؟ و اینکه گفتی این ازدواج پیوند بین دو قبیله ایجاد می‌کند، ما بنی‌هاشم با شما سران بنی‌امیه در راه دین خدا دشمنی کردیم و جنگیدیم و هرگز برای رسیدن به دنیا با شما صلح نخواهیم کرد. فامیل بودن ما نتوانست ما را به وحدت برساند، حال چگونه با ازدواج می‌توان به وحدت رسید؟ و اینکه گفتی در شگفتم از یزید که چگونه از این دختر خواستگاری می‌کند؟ بدان کسانی از این دختر خواستگاری می‌کنند که از یزید و پدر یزید و جدّ یزید برترند. و اینکه گفتی همانا یزید همتای کسی است که همتایی ندارد!. کسی که تا کنون همتای یزید بوده، امروز نیز خواهد بود و چیزی بر آن اضافه نشده است.

آنگاه فرمود:

«تمام جمعیت حاضر در مسجد گواه باشید که من دختر (خواهرم) ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوردم و مهریه او را چهار صد و هشتاد درهم قرار دادم و برای تأمین زندگی، زمین خود در مدینه (وادی عقیق) را به این دختر بخشیدم.» ؛(۸)

در این جریان، با جوشش غیرت ابی‌عبدالله الحسین«ع»، هم از اهل‌بیت«ع» و ناموس خاندان عصمت به‌خوبی دفاع شد و امام، او را از حریم آلوده یزید و معاویه نجات داد، هم یزید و بنی‌امیه رسوا شدند.

 

نمایش پاسداری از حریم خانواده(۸)

مدینه شبی را به یاد می‌آورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال خود به سوی مکه روانه شد. شبی از شب‌های ماه رجب بود که کاروانی مجلل در حالی که جوانان بنی‌هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت، بانوان حرم را احاطه کرده بودند، از مدینه بیرون رفت.

راوی چنین نقل می‌کند: «چهل محمل را دیدم که با پارچه‌های حریر (ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین«ع» دستور داد بنی‌هاشم زن‌های محرم خود را سوار بر محمل‌ها نمایند. ناگهان جوانی که قامت بلندی داشت و بر گونۀ او علامتی بود و صورتش مانند ماه می‌درخشید، از منزل امام حسین«ع» بیرون آمد و ‌فرمود: «بنی‌هاشم کنار روید.» آنگاه دو زن  در حالی که دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده می‌شد و صورتشان پوشیده بود و دور آن دو را کنیزانشان احاطه کرده بودند، از خانه امام حسین«ع» خارج شدند. آنگاه آن جوان به سوی یکی از محمل‌ها رفت و زانوی خود را تکیه قرار داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار کرد. من از بعضی پرسیدم: آن دو بانو کیستند؟ جواب دادند: یکی از آنها زینب«س» و دیگری ام‌کلثوم دختران امیرالمؤمنین«ع» هستند. پس پرسیدم: این جوان کیست؟ گفته شد: او قمر بنی‌هاشم، عباس فرزند علی«ع» است.

سپس دو دختر صغیر را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یکی را همراه زینب«س» و دیگری را همراه ام‌کلثوم سوار کرد. نام آن دختران را پرسیدم. گفته شد که یکی سکینه و دیگری فاطمه دختران حسین«ع» هستند. آنگاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیا و متانت سوار شدند و حسین«ع» ندا داد: کجاست عباس قمر بنی‌هاشم! عباس عرض کرد: لبَّیک لبَّیک ای آقای من! فرمود: اسبم را بیاور. اسب آقا را حاضر کردند و حضرت بر آن سوار شد و بدین سان کاروان حیا، عفت و متانت مدینه را ترک گفت.»(۹)

شاید این پرسش مطرح شود که امام حسین«ع» با آن همه غیرت و تأکید بر پاسداری از حریم خانواده، چرا اهل و عیال را همراه خویش به کربلا برد که اسیر دشمن شوند؟ آیا بهتر نبود که آنان را در مدینه می‌گذاشت تا امنیت بیشتری داشته باشند؟

پاسخ این است:

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ور نه این بی‌حرمتی را کی روا دارد حسین«ع»(۱۰)

این امر علاوه بر اینکه دستور الهی بود «إِنَ‏ اللَّهَ‏ قَد شَاءَ أَن یَرَاهُنَّ سَبَایَا؛(۱۱) به‌راستی خداوند خواسته است آنها را اسیر ببیند»، اهداف ذیل را نیز مد نظر داشت.

  1. مظلوم و غریب بودن اهل‌بیت«ع» در شهر مدینه، بردن اهل‌بیت«ع» این غربت را تقلیل می‌داد.
  2. جلوگیری از برنامه ایذایی امویان علیه اهل‌بیت«ع» و اهانت به حریم آنان با هدف تحت فشار گذاشتن امام حسین«ع». بردن اهل‌بیت«ع» در واقع حمایت از آنان بود.
  3. ارائه عملکرد اهل‌بیت«ع» به عنوان الگوهای تربیتی حماسی حسینی در تمام مراحل قیام به جهانیان
  4. ارائه الگو به جامعه آن روز مبنی بر لزوم سهیم بودن تمام اعضای خانواده در قیام که خود نوعی تکریم خانواده است.
  5. رعایت اعتدال بین خود و دعوتگران و یاران و خانواده‌های آنها که این خود نوعی تکریم خانواده شمرده می‌شود.

 

غیرت دینی یکی از ریشه‌های قیام عاشورا

امام حسین«ع» و یاران غیرتمندش براساس غیرت دینی و دفاع از ارزش‌ها قیام کردند. حضرت در سخنان حماسه‌ای روز عاشورا خطاب به دشمنانش که غیرت و عزت را زیر پا گذاشتند فرمود: «أَلَا وَ إِنَ‏ الدَّعِیَ‏ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ بَینَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یَأْبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَت وَ حُجُورٌ طَهُرَت وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ مِن أَن نُؤثِر طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الکِرَام‏؛(۱۲) آگاه باشید بی‌نسب پسر بی‌نسب، مرا میان دو چیز مخیّر قرار داده است: بین شمشیر (جنگیدن) و خواری. خواری از ما خانواده اهل بیت«ع» دور است و خدا آن را برای ما نمی‌پذیرد و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن‌های پاک و پاکیزه و انسان‌های غیرتمند و نَفَس‌های خویشتندار‌ بر ما روا نمی‌دارند که اطاعت از فرومایگان را بر مرگ کریمانه مقدم بداریم».

حضرت در این جملات اولاً اشاره می‌کند که خدا و رسولش و مؤمنان از او توقع دارند که زیر بار بی‌غیرت‌ها نرود. ثانیاً به اصالت خانوادگی خویش اشاره می‌کند که مقتضای آن داشتن غیرت دینی و دفاع از ارزش‌هاست. ثالثاً با نشان دادن غیرت دینی و حفظ اصالت خانوادگی در واقع بالاترین تکریم را به خانواده خویش و شخص مادرش فاطمه زهرا«س» روا داشت. رابعاً به دیگران نیز درس غیرت دینی و تکریم از خانواده و محافظت از اصالت آن را ارائه  داد.

به خاطر همین غیرت دینی بود که در جواب مروان فرمود: «مِثلِی‏ لَا یُبَایِعُ‏ بِمِثلِه‏؛(۱۳) شخص غیرتمند و تربیت شده‌ در دامن زهرا«س» همانند من هرگز با فرد بی‌غیرت و فاسقی چون یزید بیعت نمی‌کند».

در این جمله نیز راز عدم بیعت خویش با یزید را غیرت دینی و اصالت خانوادگی و محافظت از این اصالت می‌داند.

 

تاکتیک نظامی برای حفظ حریم حَرَم

پس از فرود آمدن به سرزمین کربلا، ۳۰ هزار نفر در مقابل ۷۲ تن صف کشیدند. امام حسین«ع» دستور داد تمام خیمه‌ها را در کنار تپه‌ای و متصل به هم نصب کنند و خیمه‌های بانوان را در وسط قرار دهند و اطراف آن را خندق بکنند و از آتش پر کنند مبادا دشمن از پشت سر به خیام حرم و اهل‌بیت«ع» حمله کند. سپس فرمود:

«قَومُوا فَاحْفِرُوا لَنا حَفیرهً حَوْلَ مُعَسکِرنا هَذا شِبهَ الخَندقِ وَ اَجّجوا فِیه نَارَاً حَتّی یَکُونَ قِتالَ هؤلاءِ الْقَوم مِن وَجهٍ وَاحِدٍ فَاِنَّهُم لَوقَاتَلُونا وَ شَغَلَنا بِحَربِهِم لَضاعَتِ الْحَرَم؛(۱۴) به پا خیزید و اطراف لشکریان (و خیمه‌ها) شبیه خندق حفر کنید و داخل گودال را از آتش پر کنید تا جنگ ما با آنها از یک طرف باشد، زیرا اگر آنها با ما درگیر شوند و ما نیز مشغول جنگ با آنها شویم، اهل حرم در امنیت نیستند و مورد حمله قرار می‌گیرند.

حضرت تصریح می‌کنند که این تاکتیک نظامی برای حفظ و پاسداری از حریم خانواده است تا با آغاز جنگ، حق پاسداری از حریم آنان ضایع نشود و در اوج جنگ نیز حق خانواده نادیده گرفته نشود.

 

یاری طلبیدن برای دفاع از حریم خانواده(۱۵)

حضرت تا آنجا که توان داشت خود از حریم خانواده خویش دفاع کرد و در حال ناتوانی از دیگران درخواست کمک کرد تا ندای او در تاریخ بماند که برای حفظ پاسداری حریم خانواده خویش از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.

«هَل مِن راحِمٍ یَرحَمُ آلَ الرَّسُولِ الْمُحَنّارِ هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُ الذَّریه الاَطهارِ هَل مِن بَحیرٍ لِاَبناءِ البَتُول، هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ الرَّسُولِ؛(۱۶) آیا رحم‌کننده‌‌ای هست که به خاندان پیامبر«ص» برگزیده ترحم کند؟ آیا یاری‌کننده‌ای هست که فرزندان پیامبر«ص» را یاری دهد؟ آیا کسی هست که به فریاد فرزندان [زهرا] بتول برسد؟ آیا دفاع‌کننده‌ای هست که از خانواده رسول خدا«ص» دفاع کند.»

این استغاثه امام در دل دشمن اثر نگذاشت، از این رو امام«ع» مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود: «ای حبیب بن مظاهر و ای زهیر بن قین! و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای سواران روز کارزار! چرا شما را ندا می‌کنم کلام مرا نمی‌شنوید؟ چرا شما را فرا می‌خوانم و جواب نمی‌دهید! شما خفته‌اید و من امیدوار که سر از خواب بردارید: «فَهذهِ نِساءُ آل الرَّسُولِ فَقَد عَلاهُنَّ مِن بَعدِکُمُ النُّحُول فَقُومُوا عَن نَومَکم اَیُّها الکِرامُ وَ اَدفَعُوا عَن آل الرَّسول الصفاهَ اللّئامَ؛(۱۷) پس اینان زنان آل رسولند که پس از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عاصیان پست از آل رسول دفاع کنید.»

و حتی هنگام آوردن قنداقۀ علی اصغر تلاش کرد از دشمن برای نجات او آب درخواست کند و در همان حال نیز برای یاری از حریم خانواده از آزاداندیشان و غیرتمندان کمک خواست«آیا حق‌طلبی هست که به ما کمک کند؟ آیا کسی هست که از قیامت بترسد و از ما دفاع کند؟ آیا کسی در بین شما هست که آبی برای این طفل بیاورد؟ او طاقت تشنگی را ندارد.» (۱۸)

 

استفاده از روح غیرت برای دفاع از حرم آل الله

در لحظه‌های خونرگ غروب عاشورا که پیکر خونین امام حسین«ع» در میان گودال قتلگاه بی‌رمق افتاده و خورشید امامت در خون نشسته بود، آل درنده‌خوی ابوسفیان به سوی خیمه‌های امام یورش آوردند. ناگاه صدای گریه کودکان و ناله زنان به گوش امام«ع» رسید. غیرت‌الله به جوش آمد و به‌زحمت روی زانوها برخاست و خطاب به آنان فرمود: «وَیلَکُم یَا شِیعَهَ آلِ أبِی سُفیَانَ إِن لَم یَکُن‏ لَکُم دِینٌ‏ وَ کُنتُم لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحرَاراً فِی دُنیَاکُم هَذِهِ وَ ارجِعُوا إِلَى أَحسَابِکُم إِن کُنتُم عَرَباً کَمَا تَزعُمُونَ(۱۹) : وای بر شما ای پیروان آل ابی‌سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، لااقل آزادمرد باشید و چنان که گمان می‌کنید از قوم عرب هستید (اعراب دارای غیرت بودند)، به گذشته خود رجوع کنید. شمر جلو آمد و گفت: ای پسر فاطمه چه می‌گویی؟

حضرت فرمود: «أَنَا الَّذِی‏ أُقَاتِلُکُم‏ وَ تُقَاتِلُونِّی وَ النِّسَاءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ فَامنَعُوا عُتُاتَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمتُ حَیّاً(۲۰): این منم که با شما می‌جنگم و شما هم با من مبارزه می‌کنید. زنان را گناهی نیست، پس متجاوزان و ستمگران و جاهلان خود را مادام که زنده‌ام از خیمه‌گاه من باز دارید.»

استاد مطهری در این زمینه می‌گوید: «گفتند حسین مردی است غیور، غَیرَه الله است که محال است که جان در بدنش باشد و بتواند تحمّل کند که در حیات او به خیام حرمش ریخته‌اند. آزمایش زنده بودن یا نبودن حسین این بود که ناگاه لشکر به خیام حرم اباعبدالله«ع» هجوم آورد. حضرت احساس کرد که بنای هجوم دارند. با زحمت روی کنده‌های زانو به پا ایستاد. ظاهراً با تکیه دادن به شمشیر خود، فریاد مردانه‌اش در آن وادی بلند شد. ای خودفروختگان به آل ابی‌سفیان! شما با من می‌جنگید و من با شما. زن و بچه چه تقصیری دارند؟(۲۱)

 

 پی‌نوشت‌ها

۱ـ سید رضی، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح، قم: نشر هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص ۴۹۱٫

۲ـ  صدوق، محمد بن علی بن بابویه، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق، ج ۳، ص ۴۴۴، ح ۴۵۴۱٫

۳ـ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت: دارالصوب و التعارف، چاپ چهارم، ۱۴۰۱ق، ج ۵، ص ۵۳۵، ح ۱٫

۴ـ آمدی، تمیمی، غررالحکم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶ش، ج ۳، ص ۳۲۸، ح ۴۶۲۰٫

۵ـ حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، دایره‌المعارف جامع اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج ۴، ص ۴۷۴٫

۶ـ همان، ص ۴۷۴٫

۷ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۰۷، ح ۴٫

۸ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم: انتشارات ذوی القربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق، ج ۴، ص ۳۸ – ۴۱٫

۹ـ موسوعه کلمات امام حسین«ع»،… تحقیقات باقر العلوم، قم: مؤسسه الهادی، چاپ اول، ص ۲۹۷-۲۹۸٫

۱۰ـ شهریار.

۱۱ـ علی بن محمد بن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص ۴۰٫

۱۲ـ سیدبن طاووس، اللهوف، تهران: نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش، ص ۱۵۵٫

۱۳ـ خوارزمی، مقتل الحسین«ع»، نجف: الزهرا، ۱۳۶۷ق، ج ۱، ص ۱۸۳٫

۱۴ـ مقتل الحسین خوارزمی، قم: مکتبه المفید، چاپ اول، ۱۳۶۷ق، ج ۱، ص ۲۴۸٫

۱۵ـ فتوح ابن اعثم کوفی، بیروت: دارالندوه، چاپ اول، ج ۵، ص ۱۰۷٫

۱۶ـ حیاه الامام حسین«ع»، باقر شریف القرشی، دارالکتب العلمیه، قم، اول، ج ۳، ص ۲۷۴٫

الدمعه الساکبه، محمدباقر بهبهانی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج ۴، ص ۳۳۴٫

۱۷ـ المفید فی ذکری السبط الشهید، عبدالحسین آملی، مؤسسه الاعلمی ، بیروت، اول، ۱۴۱۰ق، ص ۱۱۵٫

۱۸ـ فرهنگ سخنان امام حسین«ع» ، محمد دشتی، مؤسسۀ انتشارات مشهور، قم، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش، ص ۶۱۳٫

۱۹ـ

۲۰ـ خوارزمی، مقتل الحسین، همان، ج ۲ ، ص ۳۲؛ لهوف ابن طاووس، همان، ص ۱۱۹؛ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، ص ۵۱؛ دمقعه الساکبه، همان، ج ۴، ص ۳۴۳؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، اول، ۱۴۰۹ق، ج ۱، ص ۶۰۹٫

۲۱ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران: نشر صدرا، چاپ پنجم، ۱۳۸۴ش، ج ۲۲، ص ۴۰۸٫ با تلخیص و تغییر.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از اموری که اسلام  بسیار در مورد آن سفارش کرده، غیرتمندی و دفاع از حریم خانواده است. طبیعتاً انسان هر قدر غیرتمندتر باشد، میزان دفاع او از حریم خانواده بیشتر خواهد بود. رسول اکرم«ص»فرمودند: ابراهیم (پدرم) غیرتمند بود و من از او غیرتمندترم و خدا بینی مؤمن بی‌غیرت را به خاک می‌مالد».

 

 

۲٫

حضرت صادق«ع» فرمود: «إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَکَ وَ تَعَالى‏- غَیُورٌ یُحِبُ‏ کُلَ‏ غَیُورٍ، وَ لِغَیرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ: ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا؛(۳) از آنجا که خدای بلندمرتبه غیور است، هر باغیرتی را دوست ‌دارد. به خاطر غیرت خداوند است که فحشای ظاهری و باطنی حرام شده است.»

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی و حریم خصوصی و عمومی

قسمت هفتم

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

از مسائلی که در سبک زندگی اسلامی قابل طرح است دیدگاه اسلام در حریم خصوصی و حریم عمومی است. هر چند بیشترین گفت‌وگوها امروزه در باره حریم خصوصی است و از حریم عمومی کمتر سخن به میان می‌آید، اما باید بدانیم سرنوشت انسان همان گونه که به حریم خصوصی وابسته است، از حریم عمومی و شرایط آن نیز تأثیر می‌پذیرد.

در فرهنگ اسلام حریم خصوصی و حقوق و مسئولیت شخصی افراد محترم است، بدین معنا که در زندگی خصوصی و آنچه به شخص یا خانواده او ارتباط دارد و حریم به شمار می‌آید، نباید دخالت کرد و در عین حال این خود شخص است که باید به حریم شخصی خود و خانواده‌اش بپردازد و از آن صیانت کند.

هر کسی در انتخاب سبک زندگی تا آنجا که به سرنوشت افراد جامعه مرتبط نباشد آزاد است و اگر از چهارچوب شرعی تخلف کند، خود باید در برابر خداوند پاسخگو باشد و کسی حق دخالت ندارد، مگر اینکه شاکی خصوصی در محاکم قضایی دادخواهی و یا مدعی‌العموم نسبت به افراد تحت تکفل شخص احساس خطر کند و ورود به زندگی افراد را در چهارچوب قانون لازم بداند.

قرآن کریم در مورد مسئولیت سرپرست خانواده نسبت به افراد تحت تکفل خود و اصلاح ساختار اخلاقی آنان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُم وَأَهلِیکُم نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَه(۱) : ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهداری کنید.» یعنی از آنچه آنان را به آتش می‌کشاند حراست نمایید.

پیامبر اکرم«ص» در تفسیر این آیه کریمه می‌فرمایند: «حسبک ان تأمرهم بما تأمر به نفسک و تنها هم عما تنهی عنه نفسک» کافی است که آنان را بدانچه خود مأموری امر و از آنچه خودداری می‌کنی نهی کنی، آنها را امر به معروف کنی و از منکرات برحذر داری.»

در این مورد مواعظ لقمان حکیم به فرزندش که در قرآن کریم آمده شایان توجه است که با اقامه نماز و امر به معروف و نهی از منکر و صبر و بردباری توصیه می‌کند: « یا بُنَی أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ اصْبِرْ عَلَی مَآ أَصَابَک»(۲) و نیز مواعظ وصایای بسیار ارزنده و هدایتگر امیرمؤمنان به فرزندش امام حسن«ع» طی یک نامه طولانی تربیتی که در نهج‌البلاغه آمده است و باید به عنوان یک منشور تربیتی اخلاقی ملاک عمل قرار گیرد.(۳)

بنابراین، هر خانواده‌ای موظف است اعضای خود را به رفتار شایسته تعبد و تعهد و پرهیز از آنچه مخل سرنوشت آنهاست امر و نهی کند. یکی از این مسئولیت‌ها امر به نماز و سایر تکالیف شرعی است. « وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»(۴) و حریم خصوصی را پاک و منزه نگه دارد و اگر به این مسئولیت عمل نکند، مجازات الهی در انتظار اوست.

در روایتی آمده که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «وای به حال فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان! اصحاب عرض کردند: کدام پدران؟ مسلمان یا کافر؟ فرمود: پدران مسلمانشان، زیرا فرائض دین را به آنها نمی‌آموزند.»

مایه تأسف است که برخی پدران و مادران نه تنها به تربیت دینی فرزندانشان اهتمام ندارند، بلکه ابزار فساد را به خانه‌های خود می‌کشانند و آموزه‌های ضداخلاقی را از طریق ماهواره‌ها به فرزندانشان تزریق می‌کنند و به جای اینکه حریم خصوصی را پاک نگهدارند، با دست خود سرنوشت فرزندانشان را به برنامه‌های ضداخلاقی که رسانه‌های اجنبی و صهیونیستی تدارک دیده‌اند می‌سپارند و این یک ستم در حق فرزندان معصوم است. دستگاه‌های نظارتی نیز دغدغه این وضع را ندارند.

 

تأثیر خانواده بر جامعه

از آن رو که افراد و خانواده‌ها عناصر بنیادین اجتماع‌ هستند و جامعه را می‌سازند، اگر خودکنترلی در خانواده حاکم باشد، جامعه کمتر با مشکل مواجه خواهد شد. مرحله نخست تربیت اسلامی بر مبنای اصلاح و هدایت افراد و سپس نظارت اجتماعی و امر و نهی عمومی است. آنچه در مبانی اسلام در حریم خصوصی آمده از قبیل مسئولیت زن و شوهر نسبت به یکدیگر و والدین نسبت به اولاد و تربیت فرزندان، در راستای سالم‌سازی حریم خصوصی و خانواده است. اگر وظایف این حوزه رعایت نشود،‌ خانواده‌ها نباید انتظار داشته باشند کسی از بیرون خانواده درصدد سالم‌سازی خانواده آنها برآید و تلاش او به نتیجه برسد.

آداب و مسائل تربیتی، نظارتی و خودکنترلی در خانواده به عنوان حریم خصوصی در منابع اسلامی به تفصیل آمده است که درصدد شرح آن نیستیم. توصیه‌های اخلاقی اجتماعی قرآن کریم در مورد حریم خصوصی و احترام به حدود و حقوق دیگران در راستای همین مطلب است از جمله آیه کریمه: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».(۵) که مؤمنان را به پرهیز از گمان بد و تجسس و غیبت برحذر می‌دارد. آیات و روایات بی‌شمار دیگر نیز در این زمینه شایان توجه هستند.

 

قانون اساسی و حریم خصوصی

حریم خصوصی و حقوق شهروندان طی چند بند قانون اساسی بدین‌گونه آمده است:

اصل ۲۲ ـ حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردی که قانون تجویز کند.

اصل ۲۳ـ تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کسی را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.

اصل ۲۵ـ بازرسی و نرساندن نامه و ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.

 

حریم خصوصی خانواده

آیات متعددی در قرآن کریم است که به رعایت حریم خصوصی توصیه می‌کند، از جمله آنهاست اطلاع دادن و اجازه گرفتن اولاد بالغ برای ورود به حریم خصوصی پدر و مادر «و اذا بلغ الاطفال منکم الحکم فلیستئذنوا کما استأذن الذین من قبلکم»(۶) و اذن خواستن غلامان برای ورود به حریم صاحبانشان؛ «لیستئذنکم الذین ملکت ایمانکم».(۷)

و به مؤمنان توصیه می‌کند به خانه پیغمبر وارد نشوند تا به آنان اذن داده شود: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُم»(۸) و نیز به تمام مؤمنان فرمان می‌دهد که به خانه‌های دیگران بدون اذن وارد نشوند و پس از اذن گرفتن به اهل خانه سلام کنند و اگر کسی در خانه نیست، به هیچ‌وجه وارد آن خانه نشوند و اگر هنگام ورود به خانه کسی، صاحب خانه گفت برگردید، برگردند و رعایت این دستورات را از لوازم تقوا و طهارت نفس می‌داند.(۹)

بنابراین، خانه مردم حریم خصوصی آنهاست و وارد شدن بدون اذن صاحب خانه جایز نیست. البته اگر خانه‌ای در مظان تهمت و فساد باشد که فساد آن به سطح جامعه کشیده ‌شود و یا در آن خانه توطئه علیه اسلام و کیان مسلمین باشد، می‌توان برای پیشگیری از فساد، با حکم قضایی به آن خانه وارد شد و در حدود قانون اقدام لازم کرد.

 

حریم عمومی و تضامن اجتماعی

حریم عمومی، فضای رفتاری اجتماع است که برای عموم مردم باید حریم امنی باشد. امنیت جانی، مالی، آبرویی، حیثیتی، امنیتی و اخلاقی و… . جایگاه حریم عمومی در سلامت جامعه تعیین‌کننده است.

حریم عمومی حق صدها و هزاران مردمی است که با محیط جامعه سر و کار دارند. اگر ویروس یک بیماری به جامعه سرایت کند، توده مردم را آلوده می‌کند و نیز اگر یک بیماری اخلاقی به جامعه رخنه کند، ملتی را به فساد می‌کشد. همان گونه که در روایات آمده گناه پنهانی تنها به گنهکار زیان می‌رساند، ولی گناه آشکار زیانش از فرد فراتر رفته، جامعه را آلوده می‌کند.

حراست از حریم عمومی وظیفه آحاد مردم است و نیز مسئولیت حکومت که باید حافظ مصالح یک کشور باشد و حریم جامعه را از آلودگی پاک نگهدارد.

در روایت آمده است که اگر جمعی در کشتی نشسته باشند که در دریا شناور است و یکی از سرنشینان بخواهد کشتی را سوراخ کند، وظیفه طبیعی آنهاست که مانع آن خرابکاری باشند، این یک قاعده عقلانی است که همه انسان‌ها از هر تبار و دیار و نحله و آیینی بدان ملتزمند. این همان تضامن اجتماعی و صیانت از حقوق و حریم عمومی است که نظارت ملی به آن نام داده‌اند و در اسلام امر به معروف و نهی از منکر نامیده می‌شود. امر به معروف حافظ مصالح عموم مردم است و نهی از منکر برخورد با خرابکاری‌ها.

امیرمؤمنان«ع» می‌فرمایند: « و الاَمرَ بِالمَعرُوفِ مَصلَحَهً لِلعَوامِ، وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ ردعاً لِلسُّفَهاء: امر به معروف مصلحت توده مردم است و نهی از منکر برخورد با ابلهان و جاهلان.(۱۰)

 

نظارت بین‌المللی اسلامی

خداوند امت اسلام را با عنوان بهترین امت ستوده است، بدین جهت که امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند: « کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»(۱۱) این مأموریت تنها به درون جامعه اسلامی محدود نیست، بلکه فراتر می‌رود و جامعه جهانی را نیز در برمی‌گیرد.

اسلام رسالت جهانشمول دارد، مسلمانان اگر بتوانند می‌بایست برای خیر و صلاح بشریت بکوشند و برای اقامه حق و محو باطل تلاش کنند و برای اقامه عدل و داد و ریشه‌کن ساختن ظلم و ستم که بدترین منکر است از پای ننشینند، یار مظلوم باشند و خصم ظالم.

در وصیت امام حق و عدل امیرالمؤمنین«ع» آمده است: « کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً». بر این اساس است که جمهوری اسلامی دفاع از مظلوم و ستیزه با ظالم را وظیفه ذاتی خود می‌داند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحریم، ۶.

۲ـ‌ لقمان، ۱۷.

۳ـ ‌نهج‌البلاغه، نامه ۳۱.

۴ـ طه، ۱۳۲.

۵ـ حجرات، ۱۲.

۶ـ نور، ۵۹.

۷ـ‌ نور، ۵۸.

۸ـ احزاب، ۵۳.

۹ـ نور، ۲۷.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، قصار ۲۵۲.

۱۱ـ آل‌عمران، ۱۱۰.

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

در فرهنگ اسلام حریم خصوصی و حقوق و مسئولیت شخصی افراد محترم است، بدین معنا که در زندگی خصوصی و آنچه به شخص یا خانواده او ارتباط دارد و حریم به شمار می‌آید، نباید دخالت کرد و در عین حال این خود شخص است که باید به حریم شخصی خود و خانواده‌اش بپردازد و از آن صیانت کند.

 

30نوامبر/16

«رابطه اسراف و فساد کردن در زمین»

ولا تُطیعو اَمرَ المُسرفین * الذین یُفسدون فِی‌الارضِ ولایُصلِحونَ*(۱)

و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید.*همانها که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند.

اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرینش و تشریع است. روشن است که در یک نظام صحیح، هرگونه تجاوز از حد، موجب فساد و از هم گسیختگی می‌شود. به تعبیر دیگر، سرچشمه فساد، اسراف است، و نتیجه اسراف، فساد، البته اسراف معنی گسترده‌ای دارد: گاه در موضوعات ساده‌ای مانند خوردن و آشامیدن است و گاه در انتقام‌گیری و قصاص بیش از حد و گاه در قضاوتی که منجر به دروغ شود و گاه در اعتقادات که منجر به شک و تردید گردد و گاه به معنای برتری‌جویی و استکبار و استثمار آمده و سرانجام به معنای هرگونه گناه است. از اینجا رابطه اسراف و افساد به خوبی روشن می‌شود. به گفته برخی از مفسران بزرگ، عالم هستی یکپارچه نظم و اصلاح است و حتی با تضادی که گاه در میان اجزای آن دیده می‌شود، هماهنگی فراوان دارد. این نظم به سوی اهداف صالحی در جریان است و برای هر یک از اجزای خود، خط سیری را تعیین کرده است. حال اگر یکی از این اجرا از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزای جهان در گیری ایجاد می‌شود. اگر توانستند این جزء نامنظم اسراف‌کار را به مدار اصلی‌اش باز گردانند، چه بهتر، وگرنه نابودش می‌کنند تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد. انسان نیز اگر بر اساس فطرت بر مدار خود حرکت کند و با نظام هستی هماهنگ باشد، به هدف سعادت بخشی که برای او مقدر شده می‌رسد، اما اگر از حد خود تجاوز کند و قدم در جاده‌ی فساد در زمین بگذارد، خداوند او را گوشمالی می‌دهد و با حوادث سخت و دردناک به او هشدار می‌دهد، اما اگر این موثر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانیده بود، خداوند صفحه زمین را با عذاب استیصال از لوث وجود او پاک می‌کند. بدین ترتیب روشن می‌شود که چرا خدا در این آیات، اسراف را مترادف با افساد در زمین معرفی کردهاست.(۲)

پی نوشت:                                                                                                                        ۱-سوره الشعرا، آیات ۱۵۱و۱۵۲                                                                                             ۲-نمونه ج ۱۵ ص۳۰۷

30نوامبر/16

معایب شبکه‌های اجتماعی از نگاه غربی‌ها

حسین عباسی نسب

چندی است که شبکه‌های اجتماعی به واقعیتی با سرچشمه‌های مجاز تبدیل شده‌اند و بر ذهن و فکر بسیاری از جوانان سایه افکنده‌اند. بسیاری از جوانان و حتی نوجوانان ما ساعت‌ها در این شبکه‌های اجتماعی وقت صرف می‌کنند، اما متاسفانه غالباً هدفی جز وقت‌گذرانی و سرگرمی ندارند.

شبکه‌های اجتماعی تقریبا در همه کشورهایی که فرهنگ اجتماعی‌شان در ساختار تعاملات نوین شکل نگرفته است و جامعه در برزخ سنت و مدرنیته محبوس مانده است، نه تنها نتوانسته‌اند به هدفی که دنبال آن بوده‌اند، برسند، بلکه تقریبا به عنوان مانعی در روند حرکت جامعه مطرح شده‌اند.

در کشور ما نیز گروه‌های مختلف شغلی و سنی و به‌ویژه جوانان،  برقراری ارتباط و عضویت در این شبکه‌ها را نوعی پرستیژ برای خود می‌دانند، اما بسیاری از مزایا و آسیب‌های این شبکه‌ها بی‌خبرند و به علت دیدگاه بدبینانه‌ای که به فضای مجازی وجود داشته است، حتی توصیه‌های خیرخواهانه افراد صاحب‌نظر و مسئولان نیز به نوعی بهانه‌جویی برای دور نگهداشتن جامعه از تحولات نوین جهان  تلقی می‌شود و به نوعی مبارزه منفی در میان گروه‌های مختلف دامن زده می‌شود.

مقام‌های عالی‌رتبه کشور در گذشته بیشتر به تبعات منفی این شبکه‌ها اشاره کرده و در مورد تاثیر آنها بر جنبه‌های مختلف زندگی هشدار داده و بر لزوم محدود سازی این دسترسی‌ها از طرق مختلف تاکید کرده‌اند. این نگاه تهدید آمیز باعث تحریک عده‌ای و حتی تبلیغ به نفع این شبکه‌ها شده است. اکنون نیز مدتی است که مقام‌های رسمی کشورمان بدون اینکه کاری برای نهادینه کردن فرهنگ استفاده از این شبکه‌ها در عرصه‌های مختلف و آموزش مزایای آن انجام دهند، تنها برای جلب افکار عمومی جوانان، بدون اندیشه کافی بر لزوم آزادسازی این شبکه‌ها و رفع فیلتر از آنها تاکید دارند.

در سال گذشته میزان نفوذ شبکه‌های اجتماعی اعلام شد و فیس‌بوک بیش از ۱٫۱ میلیارد کاربر ، توئیتر ۲۰۰ میلیون و اینستاگرام نیز ۱۰۰ میلیون عضو فعال داشته است. مطمئنا تا به امروز بر این تعداد افزوده شده است و به همین دلیل بررسی همه جانبه مزایا و معایب آنها امری غیرقابل چشم‌پوشی است.

در این گزارش بدون اینکه سخنان، تحلیل‌ها و حتی بهانه‌های دشمنان شبکه‌های اجتماعی و یا توجیه‌ها و ادعاهای مدافعان فعلی آنها به صورت کورکورانه مورد قبول قرار گیرند، تنها به بررسی و بیان تاثیرات مثبت و منفی این شبکه‌ها از نگاه افکار عمومی و کارشناسان در کشورهای غربی می‌پردازیم تا مخاطب این گزارش خود تصمیم بگیرد که از این شبکه‌ها در چه مسیر و با چه هدفی استفاده کند.

 

آسیب‌های شبکه‌های اجتماعی

کارشناسان آسیب‌ها و نکات منفی متعددی را برای استفاده غیرمتعارف از شبکه‌های اجتماعی عنوان می‌کنند. برخی از این آسیب‌ها در مورد استفاده از اینترنت نیز مطرح شده‌اند. اخیرا محققین دانشگاه شیکاگو در پژوهشی دریافتند که استفاده از شبکه‌های اجتماعی همچون فیس‌بوک و توئیتر و غیره مانند استفاده از سیگار اعتیاد‌آور است و می‌تواند اثرات منفی زیادی را بر کاربران بگذارد، زیرا استفاده بیش از حد از آنها بخش اعتیاد در مغز را تحریک می‌کند. تحقیق دیگری نیز نشان داده است که این شبکه‌ها توانایی‌های ارتباطاتی انسان را از حالت گفتاری به سمت نوشتار در فضای مجازی تغییر داده‌اند.

«بروک فکولت والز» استاد ارتباطات در دانشگاه‌های آمریکا در باره تاثیرات شبکه‌های اجتماعی بر جامعه اعتقاد دارد که قطعاً ما در برخی از جنبه‌ها به شبکه‌های اجتماعی عادت کرده‌ایم و بسیاری از ما در کار، بازی و حتی در بحث اجتماعی شدن، روز به روز به این رسانه‌های دیجیتال وابسته‌تر می‌شویم.

به اعتقاد این استاد ارتباطات در دانشگاه‌های غربی، رسانه‌ها و شبکه‌های دیجیتال برخی از چیزهای مهم در زندگی ما را جابه جا کرده‌اند. فناوری‌های نوین جایگزین فناوری‌های پیشین شده‌ و به همان اندازه هم تاثیرگذارتر بوده‌اند و انسان‌ها نیز مجبورند رفتار و زندگی خود را با این ابزارهای نو وفق دهند.

برداشت‌های مختلفی از تاثیرگذاری رسانه‌های اجتماعی بر میزان اجتماعی بودن افراد وجود دارد. برخی اعتقاد دارند این رسانه‌ها افراد را منزوی‌تر و تک بعدی‌تر و به دایره بسته‌ای از ارتباطات اجتماعی تبدیل کرده‌اند.

به نظر این استاد شبکه‌های اجتماعی، رویه‌ها و قوانین اجتماعی ما را تغییر می‌دهند و برخلاف گذشته که ارتباطات ما بیشتر خصوصی و غیرمستند بوده‌اند اکنون ارتباط در اینترنت مستندات دیجیتالی دارد و شرکت‌های مالک شبکه‌های اجتماعی، اکنون پایگاه‌های اطلاعاتی بسیار بزرگی را در اختیار دارند و اطلاعات مختلفی را در مورد رفتارهای اجتماعی اعضا ثبت کرده‌اند. این اطلاعات ممکن در بسیاری از راه‌های خوب یا بد به کار گرفته شوند.

 

وبسایت اجتماعی- سرگرمی کسب و کار کوچک (http://smallbusiness.chron.com ) شبکه‌های اجتماعی مختلف همچون فیس‌بوک ( Facebook)، مای اسپیس ( MySpace) و دیگر شبکه‌ها این مزیت را دارند  که به افراد اجازه می‌دهند تا هر کسی ـ از یک همسایه و همکار قبلی تا یک همکلاسی قدیمی در مدرسه در ده‌ها سال قبل ـ را پیدا و با او ارتباط برقرار کنند. با جستجو در این تارنماها شما این احساس را پیدا می‌کنید که در جامعه‌ای بزرگ‌تر، اما با روشی راحت‌تر حاضرید و در فضای مجازی و الکترونیک، ارتباطات آسانی را برقرار می‌کنید.

اما این ارتباط در ظاهر آسان می‌تواند اثرات منفی و ناخوشایندی را نیز به همراه داشته باشد. نخستین تاثیر مجازی و غیر واقعی حضور در این فضا این است که به انسان احساس نادرستی از حضور در اجتماع و ارتباط با افراد می‌دهد. پژوهشی که به وسیله «استیون اشتروگاتز» (Steven Strogatz) در «دانشگاه کرنل» (Cornell University) انجام شد نشان داد که رسانه‌های اجتماعی برای بسیاری از کاربران، برقراری تمایز صحیح میان روابط درست و معنا‌دار در دنیای واقعی و ارتباط از طریق این رسانه‌های نوظهور را سخت می‌کند. به عبارت دیگر با تمرکز بر زمان و انرژی روانی کمتری که برای این‌گونه روابط اختصاص داده می‌شود بسیاری از ارتباطات اصلی و مهم ما تضعیف می‌شوند.

این وب‌سایت دومین تاثیر شبکه‌های اجتماعی را آزار و اذیت یا زورگویی مجازی (Cyber-bullying) می‌داند. خاصیت فوری و بی‌واسطه بودن که توسط این رسانه‌های اجتماعی ارائه می‌شود، باعث می‌شود که اطلاعات به‌راحتی در دسترس همه افراد اعم از دوستان، تبهکاران یا شکارچیان شبکه‌های مجازی قرار بگیرد. هر چه افراد کم سن و سال‌تر باشند، بیشتر در معرض خطر قرار می‌گیرند. این حملات آنلاین ممکن است تاثیرات بسیار عمیق و مخربی بر روحیه و شخصیت و ویژگی‌های روانی افراد داشته باشد.

در برخی از پرونده‌های جنایی‌ای که رسانه‌های غربی نیز به آنها پرداخته‌اند قربانیان حتی به خودکشی دست زده‌اند. ویژگی گمنام بودن در این شبکه‌ها ممکن است انگیزه‌های خطرناکی را به مرتکبین بدهد که در غیر این صورت این شرایط فراهم نمی‌شد.

براساس گزارشی که در سال ۲۰۱۲ به وسیله شبکه تلویزیونی سی بی اس عنوان شد، زور گویی و بداخلاقی‌های اجتماعی در فضای مجازی در بین ۴۲ درصد از جوانانی که خود به نوعی قربانی این شبکه‌ها بودند، دیده شده است.

تاثیر منفی دیگر این شبکه‌ها کاهش کارآمدی و سودمند بودن افراد به ویژه در حوزه‌های تجاری است. در حالی که بسیاری از تجار از این شبکه‌ها برای ارتباط و یا پیداکردن مشتریان جدید استفاده می‌کنند حضور در این سایت‌ها برای کارکنان شرکت‌ها عمدتاً تاثیر عکس داشته است.

وب‌سایت  Wired.com  دو پژوهش را منتشر کرده که در آن میزان صدمات این شبکه‌ها به ویژگی مولد بودن کارمندان نشان داده شده است. این تحقیق نشان داد که فیس‌بوک ۱٫۵ درصد از ویژگی مولد بودن کارکنان اداری کم کرده است. شرکت مورس نیز در گزارشی اعلام کرد که این رسانه‌ها و پدیده‌های اجتماعی سالانه باعث ضرر ۲٫۲ میلیارد پوندی به شرکت‌های بریتانیایی می‌شوند.

شکستن حریم خصوصی نیز از معضلاتی است که به وسیله شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد. شبکه‌های اجتماعی مردم را تحریک می‌کنند تا عمومی‌تر باشند و در مورد زندگی خصوصی‌شان بازتر رفتار کنند. در این شبکه‌ها، اطلاعات زندگی خصوصی به‌راحتی منتشر می‌شوند.  ضمناً شبکه‌های اجتماعی ارتباطات رو در رو(face-to-face ) را به‌ویژه در جوانانی که زمان زیادی را در این شبکه‌ها به سر می‌برند تضعیف می‌کند. «جین تونگ» استاد روانشناسی دانشگاه سن دیه گوی آمریکا در پژوهشی نشان داد که دانش آموزان و دانشجویانی که از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی زیاد استفاده می‌کنند، در جامعه پرخاشگرتر از دیگرانند و بیشتر به نزاع‌، دعوا و استفاده از سلاح گرایش دارند.

وب‌سایت .bizcommunity.com در مطلبی در مورد اثرات این شبکه‌ها بر زندگی فردی کاربران – با تمرکز بر کاربران در کشورهای غربی – می‌نویسد که این شبکه‌ها مانند هر پدیده‌ای در کنار مزایا معایبی هم دارند. این رسانه‌ها علاوه بر معایبی همچون ورود به حریم خصوصی افراد و فقدان جمع‌گرایی و دامن زدن به انزواطلبی، تاثیراتی منفی بر سلامت و روان افراد می‌گذارند. کارشناسان دریافته‌اند که ارتباط نزدیکی میان فعالیت بیش از حد در این شبکه‌ها (hyper networking ) ( استفاده بیش از سه ساعت در روز از اینترنت) و بیماری‌هایی همچون افسردگی و استفاده از مواد مخدر و انزوای نوجوانان ارتباطی وجود دارد که در انواع حاد آن به خودکشی منجر شده است.

وقتی که فردی از طریق آنلاین هر روز با دوستانش ارتباط دارد و زمان کمتری را خارج از میز رایانه خود می‌گذراند، به‌تدریج منزوی می‌شود و فقدان ارتباط فیزیکی با مردم، به‌تدریج انواع حاد بیماری‌های روانی همچون افسردگی، اضطراب و برخی از بیماری‌های جسمی را به دنبال دارد.

نیویورک تایمز در تاریخ ۲۴ فوریه سال ۲۰۰۹ در مطلبی با عنوان اثرات شبکه‌های اجتماعی بر سلامتی، ابتدا این سئوال را مطرح کرد که آیا فعالیت در شبکه‌های اجتماعی انسان را می‌کشد؟ و پاسخ ‌داد خیر، ولی اخیرا دانشمندان بریتانیایی دریافتند که گذراندن تمام روز و بیشتر زمان شب برای کار با رایانه و گردش در شبکه‌های اجتماعی برای مغز و بدن انسان بسیار مخرب است.

«سوزان گرینفیلد»، استاد فارماکولوژی در دانشگاه آکسفورد و مدیر موسسه سلطنتی بریتانیا اعلام کرد: «ترس من از آن است که این تکنولوژی‌ها مغز را بچه کند(infantilizing the brain ) و به شرایط کودکی بفرستد، به‌طوری که توجه فرد مانند یک کودک و نوزاد، به سر و صدای کم ( وز وز ) یا نورهای درخشان برای دوره ای کوتاه  جلب شود و فرد در لحظه زندگی ‌کند و مغزش به مغز یک کودک تبدیل شود.»

او معتقد است شبکه‌های اجتماعی و بازی‌های رایانه‌ای، به‌ویژه برای کودکان مضر هستند. می‌توان نمونه‌های  این زیان‌ها را در افزایش موارد اختلال کمبود توجه یا بیش فعالی مشاهده کرد. اگر مغز جوان تحت تاثیر کنش و واکنش‌های سریع در جهان خارج قرار بگیرد، صفحات تصویری جدیدی در ذهنش روشن می‌شود و این تبادلات سریع، مغز را برای عمل در لحظه‌ عادت می‌دهد.

 

اساتید دانشگاه میشیگان نیز با تحقیق در مورد شبکه‌های اجتماعی،  به‌ویژه فیس‌بوک دریافتند که اگر فردی تمام شب در این شبکه‌ها فعالیت کند، فعالیت‌های روزانه او با نارضایتی بیشتر و کاهش سطح کیفیت زندگی همراه می‌شود.

یکی از مواردی که رسانه‌ها در مورد اعتیادآور بودن شبکه‌های اجتماعی به آن پرداخته‌اند این بود که در سال ۲۰۱۲ بعد از آنکه «تلالا ویلسون» بعد از درمان افسردگی به خانه بازگشت و بعد از اینکه فهمید والدینش به تجویز پزشک، اکانت او را در یکی از این شبکه‌های اجتماعی بسته‌اند، در یکی از ایستگاه‌های قطار شهری لندن خودکشی کرد.  این نوع اخبار را تقریبا می‌توان هر ماه می‌توان در رسانه‌ها مطالعه کرد. به نظر کارشناسان، تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر روان افراد و اعتیاد به استفاده از آن و تغییر در مفهوم زندگی باعث دست زدن به چنین اقداماتی می‌شود.

 

به طور کلی کارشناسان و روانشناسان غربی معتقدند که تکنولوژی‌های ارتباطی نوین از طرق مختلف، زندگی افراد و به‌ویژه جوانان را تحت تاثیر قرار داده و در نهایت مسیر و نگرش آنها را تغییر می‌دهند و معایب زیر را دارند:

* برهم زدن نظم و الگوی خواب و ایجاد استرس

*افسردگی و وابستگی روانی به اینترنت و تلفن همراه

*اعتیاد به فناوری‌های نو (لوازم شخصی رایانه‌ای همان بخشی از مغز را تحریک می‌کند که در اعتیاد فعال می‌شود)

*استرس همیشگی ۲۴ ساعته در ۷ روز و نبود  فرصتی برای استرس‌زدایی و استراحت از کار روزانه مغز

*ترس از دست دادن ابزار ارتباطی

*رعایت نشدن هنجارهای اجتماعی در شبکه‌ها و در نتیجه رواج بی‌ادبی و خشونت با استفاده از اینترنت و حضور در این شبکه‌ها

*احساس تنهایی و ایجاد حس رقابت ناسالم برای فعالیت بیشتر در شبکه‌ها (اهمیت به تعداد لایک‌ها)

*ایجاد هیجان کاذب و تحریک احساس ناموفق بودن و با هوش نبودن در شبکه‌ها

* فشار خون بالا به علت هیجانات و بازی‌ها و رفتارهای تند

 

آنچه دربالا ذکرشد از منظرغربی‌ها بدون توجه به پیامدها و آثار ضداخلاقی و شکستن حریم‌ها درعموم شبکه‌های اجتماعی‌است. پیامدهایی که به‌مراتب زیان‌بارتر ومهلک‌تر از معایبی است که گوشه‌ای ازآن در بالا ازمنابع غربی ملاحظه شد.

 

 

سوتیترها:

۱٫

اخیرا محققین دانشگاه شیکاگو در پژوهشی دریافتند که استفاده از شبکه‌های اجتماعی همچون فیسبوک و تویتر و غیره مانند استفاده از سیگار اعتیاد آورد هستند و می‌توانند اثرات منفی را بر کاربران بگذارند زیرا استفاده بیش از حد از آنها بخش اعتیاد در مغز را تحریک می‌کنند.

 

۲٫

وقتی که فردی از طریق آنلاین هر روز با دوستانش ارتباط دارد و زمان کمتری را خارج از میز رایانه خود می‌گذراند به تدریج منزوی شده و همین نبود ارتباط فیزیکی با مردم، باعث انزوا و به تدریج انواع حاد بیماری‌های روانی همچون افسردگی، اضطراب و برخی بیماری‌های جسمی می‌شود.

 

30نوامبر/16

آمریکایی‌ها مقابله با داعش را مسأله خود نمی‌دانند

چشم انداز تحولات خاورمیانه در گفتگوی «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی

آقای دکتر! عده‌ای در سوریه به نام مبارزه با حکومت بشار اسد، سلاح آمریکایی در دست گرفتند و با حمایت سیاسی و مالی غربی- عربی، امروز به هر حال بر بخشی از خاک سوریه و عراق تسلط دارند. از طرف دیگر با شکل گیری ائتلاف آمریکا ضد داعش، بحث همکاری یا عدم همکاری جمهوری اسلامی ایران با این ائتلاف از سوی افراد مختلف مطرح شده. به نظر جنابعالی آیا اساساً می‌توان با کسانی که خود روزی داعش را به وجود آوردند، علیه داعش همکاری کرد؟

آخرین اظهار نظر آمریکایی ها درباره داعش این بود که سیاست‌شان بر مبنای از بین بردن این گروه نیست بلکه معتقدند داعش را باید مدیریت کرد. در طول سال‌های گذشته به ویژه از سال ۲۰۰۳ تا امروز، سیاست آمریکا همواره در این چارچوب قرار داشته است.

این مساله می‌تواند دو دلیل داشته باشد. اول اینکه آمریکایی‌ها توان از بین بردن داعش را ندارند؛ این اظهار نظر آمریکایی‌ها را نیز می‌توان دلیلی بر ناتوانی آنها در از بین بردن داعش دانست. بزرگترین شواهد و قرائن در این زمینه آن است که آنها از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در عراق با این گروه می‌جنگیدند ولی موفق نبودند.

داعش در آن زمان ۱۰ درصد از توان امروز خود را هم از نظر نیروی انسانی، تسلیحات، مناطق تحت کنترل، پشتیبانی‌های منطقه‌ای و جهانی نداشت. آمریکا در آن مقطع در مبارزه با داعش بیش از ۴ هزار نفر کشته و بیش از ۱۵ هزار نفر زخمی داد. هنوز هم تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی که به عراق آمده بودند، ناپدید هستند و این افراد را باید به لیست قربانیان اضافه کرد. آمریکایی‌ها در آن مدت نتوانستند داعش را مهار کنند و امروز می‌بینیم که داعش بالاخره مناطقی را در کنترل خود دارد و علاوه بر امکان تجاری، از حمایت سیاسی قدرتمندی نیز برخوردار است. داعش به واسطه غارت پادگان‌ها در عراق و سوریه، تجهیزات سنگینی در اختیار دارد و از کمک‌های جدی عربستان، ترکیه و قطر برخوردار است.

چگونه آمریکایی ها امروز می خواهند با جریانی که حدود ۲۰۰هزار کیلومتر مربع از خاک عراق و سوریه را در سیطره دارد، برخورد کند؟ نکته مهم این است که آمریکایی‌ها به هیچ وجه امکاناتی را که در خلال سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در اختیار داشتند، دیگر در اختیار ندارند. در آن سال‌ها آنها ۳۰۰ هزار نیروی نظامی در عراق داشتند. تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در عراق، امروز به چند هزار تن هم نمی‌رسد. اگر فرض بگیریم، آمریکایی‌ها دوست دارند سر به تن داعش نباشد، توانایی تحقق چنین آرزویی را ندارند.

دلیل دوم این است که بگوییم آمریکایی‌ها محو داعش را به نفع خود ارزیابی نکرده و مساله خودشان نمی‌دانند. آنها مساله دیگری دارند و داعش هم مساله دیگری دارد. باید دقت داشته باشیم که نه داعش درگیر مساله‌ای به نام آمریکا و نه آمریکا درگیر مساله‌ای به نام داعش است بلکه برعکس آنان با دشمن مشترک یعنی جمهوری اسلامی ایران مسئله دارند.

می‌خواهم بگویم داعش و آمریکا در سوریه و عراق به نقطه مشترکی به نام دشمنی با جمهوری اسلامی رسیده‌اند و در دشمنی آنها با ایران تردیدی نیست. از طرف دیگر آمریکایی‌ها اصلاً تردید ندارند که مساله اصلی‌شان انقلاب‌اسلامی است.

داعش، النصره، احرار‌الشام و امثال آنها مانند ابرهایی هستند که با نسیمی وارد منطقه شده و با نسیم دیگری از آن خارج می‌شوند. این گروه‌ها عاملی برای نگرانی آمریکا یا ایران نیستند اما انقلاب اسلامی و مقاومت یک حقیقت فراگیر، گسترده، با انرژی و پرجاذبه است.

داعش نتوانست تسلط خود را بیش از چند ماه بر استان‌های صلاح‌الدین و الانبار عراق یا در سوریه کنترل خود را بر حلب، حمص، ریف حفظ کند.

امروز جغرافیای داعش در سوریه به ۲۵ درصد رسیده در حالی که سال گذشته بر ۷۵ درصد از این کشور تسلط داشتند؛ تا چهار ماه پیش هم بیش از نیمی از عراق در اختیار داعش بود. استان‌های الانبار، صلاح‌الدین، نینوا و دیاله، خردادماه سال جاری به اشغال داعش درآمد که ۶۰ درصد از خاک عراق را شامل می شود ولی امروز این میزان به حدود ۲۰ درصد رسیده است.

این مساله نشان می‌دهد که داعش قدرت بزرگی نیست و نمی‌تواند مساله‌ای جدی برای ما باشد بعلاوه اینکه داعشی‌ها دشمنان خانگی هستند. دشمن خانگی، دشمن خانگی دارد و نیازی به آمریکا نیست بلکه اهالی خانه چه آمریکا بخواهد و چه نخواهد این کار را انجام می‌دهند.

دولت‌های عراق و سوریه چه آمریکا موافق باشد و چه مخالف، در جهت تضعیف داعش و برچیدن آن قدم بر می‌دارند.

بدون تردید مساله‌ی آمریکایی‌ها در منطقه، مساله‌ای بسیار فراگیرتر از داعش یعنی انقلاب اسلامی است که حیات رژیم صهیونیستی را به طور جدی تهدید می‌کند. طی ۱۰ سال گذشته هر روز صهیونیست‌ها زیر آتش گلوله‌ها و نگاه‌های تند امنیتی جمهوری‌اسلامی بوده‌اند.

نتانیاهو که هرازگاهی صحبت از حمله به ایران می کند، هر روز زیر حملات جمهوری اسلامی است. امروز در کرانه باختری، غزه و حتی سرزمین‌های ۱۹۴۸ گلوله‌های جمهوری اسلامی وحشت اسرائیلی‌ها را برانگیخته در حالی که آنها فقط تهدید کردند که ما فلان جا را می‌زنیم و هیچ کاری هم نتوانسته‌اند بکنند.

چند روز پیش سالگرد شهادت شهید حاج حسن طهرانی مقدم است که تمام ظرفیت خود را صرف مبارزه با اسرائیل کرد و توانست آن را به ذلت بکشاند. این جمهوری اسلامی ایران است که آمریکا را در منطقه می‌ترساند و نه داعش و بنابراین مساله اصلی‌شان نیز ما هستیم.

نکته این است که آمریکایی‌ها نمی‌توانند در برخورد با جمهوری اسلامی راحت و ساده برخورد کنند. برخورد با داعش راحت است. به راحتی می‌توان آنها را بمباران کرد، حساب‌های بانکی‌شان را مسدود کرد؛ خواستار قطع کمک‌های عربستان، قطر و ترکیه شد و از MI-6 انگلیس و CIA خواست تا به این گروه اطلاعات ندهند اما در برخورد با جمهوری اسلامی هیچ یک از این کارها را نمی‌توان انجام داد.

اگر سعودی‌ها بخواهند علیه ایران کاری بکنند، هیچ اقدامی نمی‌توانند انجام دهند. آنها نمی‌توانند جمهوری اسلامی را تهدید امنیتی، اقتصادی، سیاسی و .. بکنند. آن اندازه که ایران در عربستان امکان اثرگذاری دارد، سعودی‌ها در ایران امکان اثرگذاری ندارند. مثلاً اگر مذهب، مبنای یک سلسله فعل و انفعالات باشد، در عربستان حدود ۳۸ درصد مردم شیعه هستند یعنی الشرقیه، با ۴٫۵ میلیون شیعه، سه میلیون شیعه زیدی در استان‌های عسیر و نجران، ۸۰۰ هزار اسماعیلی در جیزان که در مجموع بیش از هفت میلیون نفر می‌شوند.

جمعیت عربستان ۱۹ میلیون نفر است ولی به دروغ می‌گویند ۲۸ میلیون جمعیت داریم. ۹ میلیون نفر دیگر کارگران خارجی هستند که در عربستان سعودی کار می‌کنند. سعودی‌ها ادعا می‌کنند شیعیان ۱۰ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند ولی به راحتی می‌توان اثبات کرد که حدود ۳۸ درصد از جمعیت آنها شیعه هستند.

شیعیان عربستان به جمهوری اسلامی گرایش دارند. از صعده در یمن که مقر شیعیان حوثی است تا عسیر، جیزان، نجران و الشرقیه همه به یکدیگر متصل هستند و این مناطق از طریق بحرین و بصره در نهایت به طور کاملا پیوسته و پشت به هم داده به ایران وصل می‌شوند.

این زنجیره به عنوان یک امکان بزرگ در اختیار جمهوری اسلامی است. ما نه تنها نجابت کرده و از روش‌های غیرقانونی استفاده نمی‌کنیم بلکه به طور دائم طرفداران خودمان را به خویشتن‌داری دعوت می‌کنیم اما اگر تصمیم بگیریم مقداری این زنجیره را تکان دهیم، کاخ ملک عبدالله ویران می‌شود. البته سیاست جمهوری اسلامی دخالت در عربستان سعودی نیست. از طرف دیگر اگر عربستان بخواهد در ایران کاری بکند، از هیچ امکانی برخوردار نیست و هیچ نقطه اتصالی با ایران ندارد.

ترکیه نیز وضعیت مشابهی دارد. ۲۳ میلیون نفر از جمعیت ترکیه یعنی در حدود ۲۸ تا ۳۰ درصد را علوی‌های ترک، عرب و کُرد تشکیل می‌دهند. علویان ترکیه به دلیل سیاست‌های ضد سوری اردوغان، امروز با دولت این کشور مانند کارد و پنیر هستند؛ آنان خود را به هر حال صاحب حکومت سوریه می‌دانند.

این در حالی است که جمهوری اسلامی در میان کردهای ترکیه نیز به شدت نفوذ دارد و آنها بنا به دلایل مختلف بیشتر از هر کشور دیگری حس دوستی و صمیمیت با ایران دارند. ما اگر بخواهیم این زنجیره اجتماعی را در ترکیه به حرکت درآوریم، می‌توانیم، ولی ترکیه متقابلاً از چنین امکانی برخوردار نیست.

ترک‌های ایران شیعه هستند و در ایران آنها با نژاد ترک شناخته نمی‌شوند بلکه با تشیع شناخته می‌شوند. همچنین سهم ترک‌ها در امنیت و استقرار جمهوری اسلامی ایران بسیار بالاست. در زمان انقلاب بعد از قم، تبریزی‌ها قیام کردند و امروز ترک‌ها بیشترین سهم را در حاکمیت دارند و همیشه حس می‌کنند در راس نظام قرار دارند و نظام را از خودشان می‌دانند.

بنابراین اردوغان نمی‌تواند زنجیره ترک را در ایران به حرکت در بیاورد زیرا هم جنس خودش نیست ولی علوی‌های ترکیه هم‌جنس ما هستند. از این‌رو آمریکا نمی‌تواند با چند توافق با همسایگان ایران یا چند برنامه امنیتی، ایران را به کنترل درآورد زیرا ایران تمامی علل و عوامل منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را در خود هضم می‌کند.

نامه‌ای که اخیرا اوباما برای رهبر معظم انقلاب فرستاد واقعا نامه‌ای پر از ذلت بود زیرا آمریکا در منطقه به ما نیاز دارد. گرفتاری‌هایی بزرگی که در پرونده‌های منطقه‌ای برای آنها پیش آمده، نشان می‌دهد جمهوری اسلامی یک جریان قوی و غیرقابل تسخیر است.

 

یکی از سوالاتی که ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کرده این است که جریان فکری که در پس اقدامات داعش قرار دارد چیست؟ آنها به کدام یک از جریان‌های فکری اخوان یا وهابیت نزدیک هستند؟

داعش یک جریان شتر، گاو و پلنگ یا بهتر بگویم یک جریان رنگارنگ متنوعی است. بنیانگذار داعش در حقیقت بعثی‌های عراق بودند ولی نام آن در ابتدا «توحید و جهاد» بود. زمانی که در سال ۲۰۰۳ حکومت صدام ساقط شد، بعثی‌ها و شخص طه یاسین رمضان که معاون صدام حسین بود، با استفاده از امکانات گسترده‌ای که ملک عبدالله اردن در اختیار آنها گذاشت و با همکاری «ابومصعب الزرقاوی» این جریان شبه مذهبی را ایجاد کردند. این گروه بیشتر در استان‌های دیاله و الانبار با آمریکایی‌ها درگیر بود. بنابراین پایه و فلسفه سیاسی داعش را بعثی‌ها تنظیم کردند.

نکته مهم دیگر این است که یک حس ضد آمریکایی قوی و سابقه دار در منطقه ما وجود دارد. این احساس در بین کشورهای سُنی مذهب، بسیار غلیظ‌تر است زیرا به اندازه‌ای که اهل سنت طی ۱۰۰ سال گذشته مزه تلخ استعمار و اشغال را از غربی‌ها چشیده‌اند، شیعه نچشیده است.

عراق، پاکستان، عربستان، الجزایر یا هر کشور دیگر عربی منطقه مدت‌های طولانی تجربه اشغال یا استیلای کمپانی هندشرقی یا سایر سازمان‌های غربی را تجربه کرده‌اند. البته به دلیل وجود حکومت‌های نالایق، ایران نیز در دوره‌های قاجار و پهلوی از فشار غربی‌ها بی نصیب نبوده اما این فشارها قابل مقایسه با استعمار کشورهای منطقه نیست.

در حالی که شما وقتی سابقه و تاریخ فلسطین را مطالعه می کنید، می بینید فلسطین از ۱۸۲۰ تا سال ۱۹۴۸ و تاسیس اسرائیل تحت سیطره انگلیس بود. بعد از آن نیز تحت سیطره صهیونیست‌ها قرار گرفت. بنابراین احساسات ضد آمریکایی در منطقه ما بسیار بالاست و این انگیزه به داعش کمک می‌کند تا به نام مبارزه با آمریکا و غرب که البته یک عنوان دروغینی است، بتوانند از ملیت‌های مختلف نیرو جذب کنند.

 

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود آن است که اساسا چه تعداد از نیروهای داعش که گفته می‌شود ۲۰۰ هزار نفر هستند، براساس اعتقادات خود مبارزه می‌کنند؟

همه اعضای داعش گرایش مذهبی ندارند. فکر می‌کنم بین ۲۰ تا ۳۰ درصد نیروهای داعش که عمدتاً نیز عراقی و سوری هستند از روی اعتقاد عضو این گروه شده و اعتقاد دارند که علیه غرب و به نفع اسلام فعالیت دارند.

مساله دیگر این است که داعشی ها خیلی بر روی عصبیت و مسائل قومی تاکید دارند لذا با قبایل مختلف در عربستان، عراق و اردن وارد صحبت می‌شوند که حکومت حق شماست و به ما بپیوندید تا با کمک هم حکومت‌ها را ساقط کنیم. در عراق به «شمرها» که طایفه‌ای بزرگ هستند و گستره آنها از عربستان تا اردن است، گفتند که حکومت حق شماست.

داعش تلاش می‌کند رگ‌های قومی و عشیره‌ای را در کشورهای عربی فعال کند. ضمن اینکه به دلیل جریان ملی‌گرایی و بحث ماجرای تشکیل ملت – دولت ها در منطقه توسط غرب، عشیره‌ها و قبیله‌ها همیشه زیر ستم پادشاهان قرار گرفتند. داعش بر روی عقده‌های فروخفته عشیره‌ای و قبیله‌ای سرمایه گذاری گسترده‌ای کرده است.

در عربستان تمام عشیره‌ها و قبیله‌ها حتی قبیله‌ای که نقش کلیدی در روی کار آمدن آل سعود داشت، سرکوب شدند. قبیله عتیبه نقش اصلی را در حاکمیت ملک عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی داشت ولی همین قبیله توسط ملک عبدالعزیز سرکوب و رییس آن اعدام شد.

یک جنبه دیگر داعش، قدرت طلبی است. به هرحال داعش مدعی‌است به نام خلافت اسلامی قصد دارد حکومت مقتدر بنی عباس را احیا کند و قدرت محورهایی که در جهان اسلام دارای سرخوردگی بودند، دور آنها جمع شده‌اند.

البته باید بگویم پروژه داعش خیلی زود دوران افول خود را شروع کرد و لذا سخنان بنده عمدتاً ناظر به شرایط سه ماه یا چهار ماه قبل است و امروز تا حد زیادی روند گرایش به این گروه فروکش کرده است.

 

اشاره کردید که گستره تحت حاکمیت داعش در سوریه به ۲۵ درصد کاهش پیدا کرده است. از سوی دیگر می‌بینیم که عربستان تعدادی از نیروهای ارتش آزاد یا جیش الحر را جذب و در حال آموزش آنهاست تا بار دیگر به سوریه اعزام کند. بنظر شما دورنمای بحران سوریه به چه سمتی خواهد رفت؟

ارتش آزاد یا جیش الحر بدنام‌ترین جریان مخالف اسد در سوریه است زیرا مبارزه با حکومت را بدون اینکه مخفی کند، تحت حمایت خارجی انجام می‌دهد. ارتش آزاد در کنفرانس‌های مختلف معارضین سوری با آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و سعودی‌ها جلسات مشترکی دارد که از رسانه‌ها منتشر می‌شود؛ این گروه تصور می‌کند انتشار این تصاویر عاملی برای قدرتش است اما این در حالی است که مردم سوریه، غیرتمند هستند.

سوریه تنها کشور عربی است که همچنان بعد از جنگ ۱۹۶۷ مقاومت در برابر اسرائیل را ادامه داده و هنوز ارتش این کشور در حالت آماده باش قرار دارد. مقابله با تهاجم خارجی در روح و جان مردم سوریه نهادینه شده بنابراین طبیعی است که جیش الحر یا به تعبیری ارتش آزاد منفورترین گروه معارض در بین مردم سوریه باشد.

تردیدی ندارم که ارتش آزاد فارغ از اینکه چه تعداد نیرو داشته باشد، قادر نیست حکومت را در سوریه بدست بگیرد. به نظر من ارتش آزاد یکی از کم‌شانس‌ترین گروه‌ها برای تبدیل شدن به آلترناتیو اسد است.

باید توجه داشته باشیم که ارتش آزاد و آقای احمد الجربا برخلاف جبهه النصره یا داعش، جریانی سکولار و لائیک است. اگر لائیک بودن یک ارزش برای بدست گرفتن حکومت است، دولت سوریه در حال حاضر لائیک است. شخص بشار اسد، ارتش و دولت وی و همچنین جریان علوی حاضر در استان‌های لاذقیه و طرطوس لائیک هستند. بنابراین لائیک بودن نمی‌تواند در جامعه سوریه جنبش و انگیزه ایجاد کند.

مساله دیگر آن است که ارتش آزاد اهل مبارزه نیست و وقتی به صفوف آنها نگاه می‌کنید، فکر می‌کنید که مثلاً برای میهمانی آمده‌اند و قرار است در هتل‌ها از نیروهایشان پذیرایی شود. ارتش آزاد در میدان عمل به جز مناطقی که یک چتر امنیتی برای آنها ایجاد شده باشد، نمی‌تواند حضور پیدا کند.

ارتش آزاد در دو منطقه سوریه حضور دارد؛ اول منطقه‌ای جنگلی در ادلب در شمال غرب سوریه که از چتر امنیتی ترکیه برخوردار است. این منطقه موقعیت استراتژیکی ندارد و اگر سال‌ها نیز در اشغال ارتش آزاد باشد، هیچ تاثیری بر روی دمشق ندارد. زیرا ادلب در شمال به علویان استان اسکندرون ترکیه و در جنوب به علوی‌های لاذقیه وصل می‌شود بنابراین ارتش آزاد در ادلب در محاصره علوی‌هاست.

منطقه دیگری که در اختیار ارتش آزاد قرار دارد در قنیطره در نزدیکی بلندی‌های جولان است. ارتش آزاد علاوه بر استفاده از چتر امنیتی اسرائیل به سرزمین‌های اشغالی رفت و آمد دارد. البته منطقه تحت کنترل آنها بزرگ نیست و در ماه‌های گذشته نتوانسته‌اند حتی یک متر بر مناطق تحت سیطره خود بیافزایند.

به نظر من ارتش آزاد گروهی فانتزی است که هیچ تهدیدی علیه بشار اسد محسوب نمی‌شود. برخلاف آنها نیروهای داعش و جبهه النصره نیروهایی با تجربه، کارآموخته و جنگ دیده هستند.

 

تعداد نیروهای ارتش آزاد چند نفر است؟

اطلاع دقیقی از تعداد آنها ندارم اما شاید در تمام سوریه کمتر از ۱۰ هزار نفر باشند. نکته این است که نیروهای ارتش آزاد، کیفیت ندارند و شاید ۲۰ نفر از آنها از نظر توان نظامی، امنیتی و تحرکی برابر با یک نیروی داعش یا جبهه النصره باشند.

گرچه آمریکایی‌ها به طور دائم در حال تولید نیرو برای آنها هستند اما هیچ فایده‌ای ندارد.

 

ارزیابی شما از تغییر و تحولات سیاسی در عراق و انتقال قدرت از آقای مالکی به آقای العبادی چیست؟ این انتقال قدرت چه تاثیری بر عراق دارد و چه تاثیری می تواند بر منطقه بگذارد؟

مساله جالب این است که این بار انتقال قدرت در عراق بسیار زودتر از آن زمانی که همه پیش‌بینی می‌کردند، اتفاق افتاد. پرونده عراق در این بخش پرونده پیچیده‌ای بود. براساس قانون گروهی که بیشترین تعداد کرسی‌ها را بدست آورده بود، نخست وزیر را انتخاب می‌کرد و نوری مالکی تنها کسی بود که می‌توانست نامزد نخست وزیری را معرفی کند.

پارلمان عراق ۳۲۸ کرسی دارد و حزب الدعوه با محوریت نوری مالکی ۹۱ کرسی را بدست آورده بود. ائتلاف دولت قانون که متشکل از حزب الدعوه و گروه‌های هم‌سو با آن بود، در مجموع ۱۲۰ کرسی پارلمان عراق را بدست آورده بود.

این در حالی بود که مسعود بارزانی حدود ۳۰ کرسی، جلال طالبانی ۲۵ کرسی، مجلس اعلای اسلامی و جریان صدر هریک به تنهایی کمتر از ۳۰ کرسی و گروه‌های سُنی نزدیک به ۲۲ کرسی بدست آورده بودند.

از طرف دیگر، در ائتلاف دولت قانون و حزب الدعوه، نامزدها بیشتر از آنکه حزبی باشند، کاندیداهای غیرحزبی بودند یعنی شخصیت‌های مرتبط با نوری مالکی که عضو حزب الدعوه هم نبودند، توانسته بودند رای بیاورند. بنابراین از ۹۱ کرسی فهرست دولت قانون تنها تعداد ۲۴ کرسی متعلق به حزب الدعوه می‌شد و سایر کرسی‌ها در اختیار کسانی قرار داشت که ورودشان به پارلمان به شخص نوری مالکی مربوط می‌شد.

روند گذشته تعیین نخست وزیر در عراق نیز نشان می‌داد که در کمتر از پنج ماه دستیابی به توافق انجام نمی‌شود. انتخاب اول و دوم نوری مالکی برای نخست وزیری نیز هریک بیش از پنج ماه طول کشیده بود.

با اینکه نوری مالکی جایگاهی منحصر بفرد در تعیین نخست وزیر داشت اما در میان شیعیان عراق، اجماعی برای تغییر دولت وجود داشت. جریان صدر، مجلس اعلای اسلامی و شخصیت های شیعه تمایل داشتند که دولت تغییر کند.

شخص نوری مالکی بر حق خود برای تعیین نخست وزیر تاکید می‌کرد و همه تحلیلگران پیش بینی می‌کردند که حل این پرونده بیش از شش ماه زمان لازم دارد. حتی برخی با بدبینی می‌گفتند دولت عراق ناچار خواهد شد تا انتخابات را ابطال کند؛ آنان آینده تاریکی را برای این کشور پیش بینی می‌کردند.

در گذشته گروه‌های شیعه به یکدیگر نزدیک‌تر بودند اما در سال ۹۳ از هم دور شده بودند بنابراین طبیعی بود که انتخاب نخست وزیر در عراق با تاخیر زیادی مواجه شود ولی با کمال ناباوری انتخاب نخست وزیر این بار طی دو ماه و با سهولت صورت گرفت.

این مساله چگونه اتفاق افتاد، این مهم است و سوالی است در دنیا که این پروسه پیچیده چگونه طی دو ماه به سرانجام رسید و درگیری پیش نیامد و انتخابات مخدوش نشد و هم آقای نوری مالکی حفظ شد و هم سیستم امروز با شادابی به کار خود ادامه می‌دهد؟ نیروهایی که قبلا نوری مالکی را حمایت می‌کردند، همه امروز در حال حمایت از حیدر العبادی هستند.

راز مطلب در این است که شیعه‌های عراقی، طی سال‌های گذشته به یک اصولی رسیده‌اند و اصل اول آنها این است که باید حمایت جمهوری اسلامی را به همراه خودشان داشته باشند و اگر همراهی جمهوری اسلامی را نداشته باشند، دچار بحران‌های بسیار وحشتناکی می‌شوند.

مجلس اعلا، صدری‌ها، حزب الدعوه و گروه های دیگر،  شخصیت‌های مذهبی، شخصیت‌های سیاسی همه‌شان به این مساله اذعان دارند و توجه دارند که بدون حمایت و کمک جمهوری اسلامی، قادر نیستند انسجام و اتحاد خود را حفظ کنند. بنابراین آنها به خیراندیشی جمهوری اسلامی باور و تکیه دارند.

مساله دوم هم اقدامات داعش و تهدیدی بود که در فضای عراق به وجود آوردند. اقدامات داعش تاثیر عمده‌ای در کنار گذاشتن اختلافات شیعه در عراق داشت.

آقای ابراهیم جعفری نقل می‌کردند که وقتی بحث نخست وزیری در عراق به یک بن بستی رسیده بود، از سوی گروه‌های شیعه مامور شدند تا به ایران آمده و با رهبر معظم انقلاب مشورت کنند و نظر حضرت آقا را در این زمینه بگیرند. ایشان می‌گوید من قبل از اینکه به تهران بیایم، دیداری با آیت‌الله سیستانی داشتم و به ایشان اطلاع دادم که من از طرف گروه‌های شیعه می‌خواهم به ایران بروم تا در مورد نخست وزیری مشورت کنم و نظر آیت‌الله خامنه‌ای را در این خصوص بگیرم.

ایشان نقل می‌کردند که آیت الله سیستانی فرمودند که بسیار خوب است و بروید و بپرسید که نظر حضرت آقا چیست. آقای جعفری می گویند که به آیت الله سیستانی عرض کردم، من چون تجربه دارم می دانم که ما به محض اینکه به حضرت آیت الله خامنه ای بگوییم نظر شما چیست؟ ایشان بلافاصله می پرسند نظر آیت الله سیستانی چیست و بدون نظر شما بعید است که آیت الله خامنه ای نظر بدهند.

ایشان نقل می‌کنند آیت الله سیستانی فرمودند حالا که این طور شد، نظر من این است که دولت تغییر کند و ما با یک انرژی جدیدی وارد فضای حکومت عراق شویم زیرا به یک انرژی جدید و خون جدیدی نیاز است و ما فکر می‌کنیم دولت باید تغییر کند ولی پیشنهاد من این است که آقای نوری مالکی جای خود را به یکی دیگر از اعضای برجسته حزب الدعوه بدهد یعنی نخست وزیر از حزب الدعوه باشد ولی شخص آقای مالکی نباشد.

آقای جعفری می گوید که وقتی خدمت حضرت آقا رسیدم، به ایشان عرض کردم نماینده گروه‌های عراقی هستم و برای موضوع نخست وزیری خدمت شما رسیدم. حضرت آقا طبق رسم مالوف پرسیدند نظر آیت‌الله سیستانی چیست؟ ایشان می‌گوید نظر آیت‌الله سیستانی را با جزییات برای حضرت آقا گفتم. آیت‌الله خامنه ای فرمودند نظر بسیار درستی است و شما همان نظر آیت‌الله سیستانی را عمل کنید و ما هم از نظر ایشان پشتیبانی می‌کنیم.

در نهایت جمعبندی آقای مالکی پذیرش نظر آیت‌الله سیستانی و حضرت آقا می‌شود و لذا مساله نخست وزیری عراق با سهولت حل و آقای حیدر العبادی که نفر دوم حزب الدعوه بود جایگزین آقای نوری مالکی که نفر اول بود شد. این موضوع تجربه بسیار خوبی بود و حد نفوذ مرجعیت شیعه و حد نفوذ حضرت آقا و جمهوری اسلامی را در عراق نشان داد.

 

آقای رییس جمهور در سازمان ملل گفتند که اگر مساله هسته‌ای با آمریکا و ۱+۵ حل شود، می‌توانیم درباره داعش با واشنگتن همکاری کنیم. ارزیابی شما از این مساله چیست؟

آقای رییس جمهور در این زمینه چک بی‌محل کشیدند زیرا ماجرای داعش ماجرایی امنیتی است و مربوط به اقتدار جمهوری‌اسلامی در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی می‌شود. این مساله موضوعی نیست که یک رییس جمهور بتواند وارد آن شده، تصمیم بگیرد و تعیین تکلیف کند.

کانون‌های تخصصی عالی نظام در این زمینه وارد موضوع می‌شوند؛ موضع جمهوری اسلامی یعنی موضع همین کانون‌های تخصصی و موضع شخص رهبر معظم انقلاب این است که ما به هیچ وجه با آمریکایی‌ها در سطح منطقه همکاری نخواهیم کرد. موضع قطعی جمهوری اسلامی این است، در هیچ پرونده‌ای که آمریکایی‌ها وارد شوند، ما وارد نخواهیم شد و دنیا هم این را می‌داند. حالا برخی از شخصیت‌ها دوست دارند در سخنرانی‌ها کلمات جالب بیان کنند، وعده داده و حرف‌هایی بزنند که از چارچوب اختیارات آنها فراتر است.

 

سوتیتر:

 

  1. آمریکایی‌ها محو داعش را به نفع خود ارزیابی نکرده و مساله خودشان نمی‌دانند. نه داعش درگیر مساله‌ای به نام آمریکا و نه آمریکا درگیر مساله‌ای به نام داعش است . داعش و آمریکا در سوریه و عراق به نقطه مشترکی به نام دشمنی با جمهوری اسلامی رسیده‌اند.

 

  1. امروز جغرافیای داعش در سوریه به ۲۵ درصد رسیده در حالی که سال گذشته بر ۷۵ درصد از این کشور تسلط داشتند؛ تا چهار ماه پیش هم بیش از نیمی از عراق در اختیار داعش بود. ولی امروز این میزان به حدود ۲۰ درصد رسیده است.

 

  1. بنیانگذار داعش در حقیقت بعثی‌های عراق بودند ولی نام آن در ابتدا «توحید و جهاد» بود. زمانی که در سال ۲۰۰۳ حکومت صدام ساقط شد، بعثی‌ها با استفاده از امکانات اردن و با همکاری «ابومصعب الزرقاوی» این جریان شبه مذهبی را ایجاد کردند.

 

  1. از صعده در یمن که مقر شیعیان حوثی است تا عسیر، جیزان، نجران و الشرقیه عربستان همه به یکدیگر متصل هستند و این مناطق از طریق بحرین و بصره در نهایت به طور کاملا پیوسته و پشت به هم داده به ایران وصل می‌شوند

 

  1. نامه‌ای که اخیرا اوباما برای رهبر معظم انقلاب فرستاد واقعا نامه‌ای پر از ذلت بود زیرا آمریکا در منطقه به ما نیاز دارد. گرفتاری‌هایی بزرگی که در پرونده‌های منطقه‌ای برای آنها پیش آمده، نشان می‌دهد جمهوری اسلامی یک جریان قوی و غیرقابل تسخیر است..

 

  1. داعشی ها خیلی بر روی عصبیت و مسائل قومی تاکید دارند و تلاش می‌کند رگ‌های قومی و عشیره‌ای را در کشورهای عربی فعال کند.

 

  1. ارتش آزاد بدنام‌ترین جریان مخالف اسد در سوریه است زیرا مبارزه با حکومت را بدون اینکه مخفی کند، تحت حمایت خارجی انجام می‌دهد.

 

  1. ارتش آزاد در میدان عمل به جز مناطقی که یک چتر امنیتی برای آنها ایجاد شده باشد، نمی‌تواند حضور پیدا کند. ارتش آزاد در دو منطقه سوریه حضور دارد؛ اول منطقه‌ای جنگلی در ادلب در شمال غرب سوریه که از چتر امنیتی ترکیه برخوردار است
  2. آقای ابراهیم جعفری نقل می‌کردند که وقتی بحث نخست وزیری در عراق به بن بست رسیده بود، از سوی گروه‌های شیعه مامور شدند تا نظر حضرت آقا را در این زمینه بگیرند… آیت الله سیستانی فرمودند که بسیار خوب است و بروید و بپرسید که نظر حضرت آقا چیست؟
  3. در نهایت جمعبندی آقای مالکی پذیرش نظر آیت‌الله سیستانی و حضرت آقا می‌شود و لذا مساله نخست وزیری عراق با سهولت حل شد. این تجربه بسیار خوبی بود و نفوذ مرجعیت شیعه و نفوذ حضرت آقا و جمهوری اسلامی را در عراق نشان داد

 

  1. نظر رهبر معظم انقلاب این است که ما به هیچ وجه با آمریکایی‌ها در سطح منطقه همکاری نخواهیم کرد. موضع قطعی جمهوری اسلامی این است، در هیچ پرونده‌ای که آمریکایی‌ها وارد شوند، ما وارد نخواهیم شد و دنیا هم این را می‌داند

 

 

 

 

30نوامبر/16

فضایل و مکارم حضرت ابوالفضل‌العباس«ع»

عبدالله اصفهانی

سلحشوران عاشورا، فداکاران وارسته

در حماسه پرشور کربلا و قیام نینوا، ارجمندانی که به یاری حضرت امام حسین«ع» آمدند و به قلب سفاکان و شقاوت‌پیشگان هجوم بردند،  هدف و کار خویش را در صیانت از ارزش‌های الهی و ارادت نسبت به خاندان طهارت به نیکی می‌شناختند و انسان‌هایی آگاه و با بصیرت و خودساخته بودند، چنانکه حضرت اباعبدالله فرمودند: من اصحابی باوفاتر و خاندانی نیکوتر و پیوندجوتر از اهل‌بیت خود نمی‌شناسم(۱) و در سخنی دیگر می‌فرمایند: سوگند به خداوند آنها را آزمودم و محکم و باصلابتشان دیدم.(۲)

امام آنان‌ را این‌گونه تکریم فرموده‌اند: قوموا یا ایها الکرام الی الموت؛(۳) ای بزرگواران و افراد بزرگ‌منش! برای استقبال از مرگ باعزت قیام کنید. و بعد از اقامه نماز ظهر عاشورا به حامیان صادق و مخلص خود این‌گونه نوید داد: ای انسان‌های گرامی و کریم! اینک در‌های بهشت برین به روی شما گشوده شده است.(۴)

در واقع رزم‌آوران دشت طف، روح و روان و دل و ذهن خویش را به ایمان و تقوا و غیرت و حمیّت آراسته بودند و با چنین سابقه‌ نورانی و درخشانی در رکاب امام و پیشوای خویش با جانفشانی، احقاق حق کردند و بساط رژیم تبهکار اموی را برچیدند. از این رو می‌توان آنان را مصداق این آیه شریفه دانست که: « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُم یَحْزَنُونَ. أُوْلَئِکَ أَصحَابُ الجَنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُون»(۵) . اینان با ایمان به خدای خود حرکت کردند و پروردگار بر هدایتشان افزود و جنت را مکانشان گردانید و بدین‌ گونه تاریخ بر صفحه‌ای سیمین و با خطی زرین، این حماسه شکوهمند را برای همه شاهدان آینده ثبت و ضبط کرد.(۶)

آنان در حالی چنین حماسه‌ای را آفریدند که عده‌ای با ادعای خیرخواهی و مصلحت‌اندیشی، حضرت را از حضور در صحنه‌های کربلا منع و به آن وجود مقدس توصیه می‌کردند اصحاب و خاندانش را دراین سفر خوفناک با خود نبرد.(۷)

از سوی دیگر، اسلام ناب محمدی دچار انواع بدعت‌ها و تحریف‌ها شده و حاکمانی ستمگر و فاسد با هدف ترویج سلطنت موروثی و قدرت قومی روی کار آمده بودند، به‌حدی که امام حسین«ع» از این وضع نگران شد و فرمود: « وَ عَلَى الإِسلَامِ السَّلَامُ إِذ قَد بُلِیَتِ الأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثلِ یَزِید؛(۸) اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مثل یزید دچار شده‌اند.

 

سردار ستوده خصال

حضرت عباس«ع» یگانه سرداری است که انسانیت در دلاوری‌ها، تبعیت وی از مقام ولایت و امامت و دیگر صفات برجسته‌اش برای او همانندی نمی‌شناسد. او در نبرد نینوا اراده‌ استوار و وصف‌ناپذیری را از خویش بروز داد و با قلبی مطمئن و آرام و عزمی استوار و پولادین، سپاه خصم دون‌صفت را در موجی از بیم و هراس فرو برد و آنان را در میدان رزم دچار هزیمت ساخت. او علاوه بر سلحشوری شگفت‌آور، نمونه کاملی از خصال و مکارم عالی را در نهاد نورانی خود به شکوفایی رسانده بود و اگر کربلا را منظومه‌ای منور تصور کنیم که خورشید پرتوافشان آن حضرت امام حسین«ع» است، او در این مجموعه چون ماه می‌درخشد.

 

شرافت نسبی

در میان فرزندان ائمه معصومین«ع»، امامزادگان و علویان، حسب و نسبی والاتر و فروزنده‌تر از نسب آن حضرت در شجره‌های خاندان‌های طالبیان وجود ندارد. عباس از بطن بنی‌هاشم و خاندان عترتی برخاسته است که از جلالت قدر و منزلتی فوق‌العاده برخوردارند. والد معظمش امیرمؤمنان«ع»، وصی رسول خدا، اولین ایمان آورنده به پروردگار در جهان اسلام و مصدق رسول او و همسر دخت نبی‌اکرم«ص» است که جهان اسلام، مورخان و محدثان به اجماع او را بعد از خاتم رسولان الهی داناترین، فرزانه‌ترین و بافضیلت‌ترین فرد می‌دانند. عباس را همین افتخار بس که برخاسته از درخت ولایت و برادر دو سبط نبی‌اکرم«ص» است.(۹)

مادر گرامی او فاطمه دخت حزام‌بن خالد، معروف به ام‌البنین«س» است. «حزام» از استوانه‌های شرافت در میان قبایل عرب به شمار می‌رفت و در سخاوت، مهمان‌نوازی، دلیری و رادمردی شهرت داشت. دختر او ام‌البنین بانویی بافضیلت، فداکار و شجاع بود و این لیاقت را به دست آورد تا بین سال‌های ۲۰ تا ۲۵ هجری به عقد و ازدواج حضرت علی«ع درآید، ولی وقتی به خانه امیرمؤمنان«ع» آمد، مادر دومی برای فرزندان زهرای اطهر بود و آنان را بر اولاد خویش مقدم می‌داشت.

این بانو از آنچنان بصیرت و معرفتی برخوردار بود که وقتی خبر شهادت چهار فرزندش در مدینه به او رسید، به مسجد النبی آمد و به بشر بن جذام که گزارش شهیدان کربلا را ارائه می‌کرد گفت: از امام حسین«ع» برایم بگو. همه فرزندانم و آنچه در زیر آسمان کبود است فدای آن حضرت باد.(۱۰)

 

طلوع تابناک ماه بنی‌هاشم

حضرت عباس«ع» در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. حضرت علی«ع» برای او نام عباس را برگزید که به معنای شیر بیشه است. نیز اگر آن را صیغه مبالغه عبس تلقی کنیم، عباس یعنی دَرهم گرفته و خشمگین، زیرا او در برابر ناروایی‌ها و کژی‌ها برافروخته می‌شد. به راستی که این نام بسیار بامسمّی بود، زیرا خداوند به عباس‌بن علی«ع» صولت و ابهت بسیار عطا کرد تا در کربلا به مصاف با خلافکاران و جرثومه‌های فساد برود. گویا حضرت علی«ع» از ورای پرده‌های غیب، سلحشوری فرزند را در عرصه پیکار دریافته بود و می‌دانست که او یکی از قهرمانان جهان اسلام خواهد شد، لذا او را عباس نامید زیرا وقتی خلافی می‌دید پرآژنگ می‌گردید و در مقابل نیکی‌ها چهره می‌گشود.(۱۱)

به حضرت عباس«ع» کنیه‌هایی هم داده بودند. به او ابوالفضل«ع» می‌گفتند، زیرا ضمن آنکه از فضایلی آسمانی برخوردار بود،  فرزندی به نام فضل نیز داشت.(۱۲) علمدار کربلا را پسری است به نام قاسم، از این جهت به او کنیه ابوالقاسم هم داده بودند. چون قامتی بلند و سیمایی جذاب و درخشان داشت قمر بنی‌هاشم هم لقب گرفت .(۱۳)

 

اسوه راستین ایثارگری

ابوالفضل«ع» بر اثر فداکاری و خلق شایسته در پیشگاه خداوند متعال مقامی والا و ارجمند دارد و توسل به چنین شخصیت شایسته‌ای موجب روا گردیدن حاجت‌ها و برطرف شدن گرفتاری‌هاست، از این رو عباس«ع» را باب‌الحوائج نیز نامیده‌اند.(۱۴)

آن حضرت نه تنها به تمام امتیازات شهیدان نائل گردید، بلکه از برجستگان و سرافرازان شهداست. در روایاتی که از ائمه«ع» رسیده و نیز در متون زیارتی به این ویژگی آن حضرت اشاره شده است، به همین دلیل از او به عنوان شهید ممتاز و شهید سرافراز یاد می‌شود.(۱۵)

آن وجود مبارک در تمام تلاش‌های خود از جمله عبادت و اخلاق و رفتار و موضع‌گیری‌ها مطیع امر خداوند بود و در جهت رضای حق گام برمی‌داشت. هم عبد خدا بود و هم صالح و خالص، بدین جهت امام صادق«ع» در زیارتی از او  به عنوان عبد صالح یاد می‌کنند.(۱۶)

منصب سقایی و آب‌رسانی به تشنگان از ارجمندترین و پسندیده‌ترین رفتارهای اسلامی است. در وقایع کربلا، دشمن با نهایت شقاوت و بی‌رحمی، امام و همراهان و خانواده‌اش را در محاصره شدید آب قرار داد. از آن پس از کارهای مهم حضرت عباس«ع» آب‌رسانی به تشنه‌کامان کربلا بود. بدین جهت او را با عنوان ابوالقربه و سقای تشنگان می‌شناسند.

در منابع روایی و تاریخی بعد از گزارش آب رساندن او به خیمه‌گاه این روایت آمده است: و لذلک سمی العباس علیه السلام السقاء : از این روی عباس به عنوان سقا نامیده شد.(۱۷)

به عباس قائدُ الجیش نیز می‌گویند، زیرا فرمانروا و سپهسالار لشکر امام حسین«ع» در سرزمین طف بود. اختصاص یافتن چنین منصبی به ابوالفضل از شجاعت، تدبیر،‌ فراست، ایمان، اراده راسخ، ایثارگری و قوت قلب او حکایت دارد.(۱۸)

در برخی تعابیر از جمله در زیارت ناحیه مقدسه از ابوالفضل«ع» به عنوان حامی و محامی نام برده‌اند، زیرا او با تمام وجود به حمایت از امام عصر خود پرداخت و نیز در سفر کربلا از زنان و کودکان حمایت ‌کرد.(۱۹)

 

دفاع خالصه علمدار عاشورا

دفاع خالصانه حضرت ابوالفضل«ع» و جانبازی صادقانه‌اش در رکاب حضرت امام حسین«ع» و فدا کردن تمام هستی خود در راه حق و اعتلای ارزش‌های الهی، لقب دیگری را برای او به ارمغان آورد و آن فادی بود، زیرا فداکاری را به آخرین حد و مرز خود رساند.(۲۰)

آن حضرت آنچه را که داشت در طبق اخلاص نهاد و به پیشگاه پروردگار تقدیم کرد. امان‌نامه‌های دشمن را زیر پا نهاد و استوار و ثابت‌قدم، مطیع امام حسین«ع» بود. با اینکه تشنگی بر او غلبه کرده بود، در کنار شریعه فرات حتی قطره‌ای آب ننوشید، زیرا برادرش تشنه بود و در این زمینه دیگران را برخود مقدم داشت. سه برادر را جلوتر از خود به میدان رزم فرستاد که هر سه شهید شدند. طبق برخی از روایات دو پسرش عبدالله و محمد نیز که نوجوان بودند در میدان نبرد به افتخار شهادت نایل شدند. قبل از شهادت، دو دست خود را در راه خدا تقدیم کرد و به‌راستی مصداق این آیه قرآن است: « وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ؛(۲۱) این ویژگی‌ها موجب گردید که به عباس لقب مؤثر (ایثارگر) بدهند.(۲۲)

در نبرد عاشورا پرچم حسینی دراختیار عباس«ع» بود. علمداری از موقعیت و اهمیت خاصی برخوردار بود و سرنگونی آن نشانه شکست قوا و موجب خرد شدن روحیه رزمندگان بود. او تا زمانی که دست در بدن داشت، پرچم امام حسین«ع» را برافراشته نگاه داشت، به همین دلیل حامل اللواء بود و حتی بنا بر برخی از روایات همچون عمویش جعفر طیار با کمک دو بازوی بریده‌اش، پرچم را به سینه خود چسباند و اقتدار مرکز فرماندهی قوا را با این کار حفظ کرد و موقعی که او بر اثر ضربتی آهنین از مرکب خویش بر زمین افتاد، پرچم نیز سقوط کرد.(۲۳)

عباس را ظَهْرُ الولایه (پشت ولایت) نیز گفته‌اند، زیرا آن سردار نینوا در دفاع از حریم ولایت چون ستونی محکم و استوار ایستادگی و تا آخرین لحظات حیات از آرمان‌های حسینی پشتیبانی کرد، از این رو، وقتی حضرت ابوالفضل«ع» به شهادت رسید، امام حسین«ع» بر بالین او آمد و فرمود: « الانَ إِنکَسَرَ ظَهری وَقَلَّت حِیلَتی؛(۲۴) اکنون کمرم شکست و از چاره‌اندیشی‌ام کاسته شد.

همچنین امام هادی«ع» در زیارت ناحیه‌ مقدسه این تندیس فداکاری را «الواقی» یعنی نگهبان معرفی کرد. حراست او از کاروان کربلا به اندازه‌ای بود که خواب را از چشمان خصم ربوده و استراحت و امنیت را از آنان گرفته بود، ولی اهل‌بیت امام حسین«ع» در پرتو اراده پولادین ابوالفضل«ع» آرامش داشتند. در روز عاشورا، این دلاور هاشمی سوار بر مرکب خویش در اطراف خیام حرم به هر سو نگاه می‌کرد و مراقب بود که امویان جلو نیایند.(۲۵)

حضرت عباس«ع» برای عملی کردن مقاصد مقدس حضرت امام حسین«ع» از هیچ فداکاری و تلاشی دریغ نکرد. حضورش در تمام صحنه‌ها و وقایع خلاقانه و مؤثر بود و هرگونه اهمال، بی‌تفاوتی و بهانه‌جویی را آفتی بزرگ برای این منظور تلقی می‌کرد. از این جهت است که امام هادی«ع» لقب ساعی را به او می‌دهد و امام صادق«ع» خطاب به ایشان می‌فرماید: «اشهد أنکّ لم تهُنِ ولم تنکل: گواهی می‌دهم که تو در راه دین و دفاع از امام برحق از خود سستی نشان ندادی و توقف و درنگی نداشتی.»(۲۶)

در زیارت‌نامه‌ای که مختص حضرت عباس«ع» است و معمولاً در اعیاد فطر و قربان خوانده می‌شود این عبارت مندرج است: «السَّلامُ عَلَیکَ أَیهَا العَبدُ الصَّالِحُ وَ الصِّدِّیقُ الْمُوَاسِی: درود بر تو ای بنده صالح و صدیق و فداکار». لفظ صدیق در این بند از زیارت اشاره به مبالغه در صدق و صداقت است و به کار بردن چنین لقبی برای این حماسه‌ساز کربلا بیانگر نهایت خلوص، درستی فکر، راستی در روش و منش و در تمام ابعاد زندگی‌است. در واژه صدق، حقانیت، کمال و اخلاص نیز نهفته است.(۲۷)

عباس‌بن علی«ع» به تمام معنا دلاوری وارسته بود. او دلبستگی خود را به دنیا و جلوه‌های آن از بین برده بود تا بتواند به امام حسین«ع» دل ببندد و تمام هستی خود را در پیشگاه او تقدیم کند.(۲۸) ارتباط تنگاتنگ او با برادر بزرگوارش فراتر از روابط خویشاوندی بود. شیفتگی وی نسبت به امام حسین«ع» به گونه‌ای بود که خود را محو او کرده بود. به همین دلیل حضرت حجت«عج» در زیارت ناحیه، او را مواسی لقب داده است. این لفظ با مؤاسات از یک خانواده و به معنی بریدن و انقطاع است و شدت دلبستگی به چیزی یا کسی‌را می‌رساند که تمام تعلقات دیگر را در پای آن ذبح کرده است.(۲۹)

در منابع تاریخی و روایی، حضرت علی«ع» به اسدالله الغالب معروف است. همچنین حضرت حمزه سیدالشهدا«ع»  شیر بیشه شجاعت در رکاب رسول خدا«ص» بود. حضرت ابوالفضل«ع» هم چون شیری نیرومند حیله‌های روباهان و سبعیت گرگ‌های دشمن را خنثی می‌کرد و وقتی به صف جنایتکاران یورش می‌برد، چندین نفر را در یورش‌های حیدری خود به خاک ذلت می‌افکند. او از مشاهده دشمن هراسی به دل راه نمی‌داد. این ویژگی باعث گردید تا عباس را ضیغم یا ضرغام بخوانند که به معنای شیر ژیان و چابک است.

 

رشادتی شگفت و بی‌نظیر

علقمه نام نهری است که از رودخانه فرات منشعب می‌شود و چون ابن علقمی قمی وزیر معتصم عباسی آن را حفر کرد، آن را با این عنوان می‌خوانند. برخی گفته‌اند چون در اطراف آن گیاهانی به نام سدر می‌روید به نهر علقمه معروف شده است.

حضرت ابوالفضل«ع» در کنار این نهر خروشان، نهایت شجاعت و رشادت خود را بروز داد و آن فداکاری بزرگ، شگفت‌آور و فراموش‌نشدنی در تاریخ تشیع را به ثبت رساند. از این جهت او را بطل العلقمی یا دلاور علقمه نامیده‌اند.(۳۱) محقق بزرگ شیخ عبدالواحد مظفر کتابی در سه مجلد در شأن و منزلت حضرت عباس«ع» به نگارش درآورد و آن را البطل العلقمی نامید که بالغ بر ۱۲۰۰ صفحه است.

آن دلیرمرد میدان کربلا در برآوردن حاجات افراد نیازمند و گرفتار صبر و درنگ را جایز نمی‌دانست و بسیار مصرّ بود تا تقاضای اشخاص هر چه زودتر برآورده شود، به همین دلیل منزل او مورد مراجعه حاجتمندان زیادی بود. بعد از شهادت آن حضرت نیز شیفتگان ایشان دست توسل به سویش دراز می‌کنند و از آن وجود مقدس قضای حوائج خود را خواستارند و اطمینان دارند اگر با نیتی پاک به روح مطهرش متوسل شوند، مشکل آنان مرتفع می‌شود، با توجه به این توضیحات، یکی از القاب آن شخصیت بزرگ مستعجل است.(۳۲)

آن سلحشور نامدار علوی را ابوالشّاره هم نامیده‌اند و در توضیح آن می‌گویند این وجود بزرگوار علاوه بر خصال باطنی و سیرت پسندیده از زیبایی ظاهر و سیمای پر جاذبه‌ای برخوردار بوده است. برخی گفته‌اند این لفظ اشاره به این حقیقت دارد که اگر افرادی به نام حضرت ابوالفضل«ع» کاری را شروع کنند، ولی مسیری خلاف و پرآفت را طی کنند و در انجام نذر و شروطی که متعهد شده‌اند مسامحه بورزند، به مکافات و جزای بدعهدی خود گرفتار می‌شوند، زیرا ایشان از بدعهدی و ناپاکی خشمگین می‌شود. بسیار دیده شده افرادی که به میثاق خود با حضرت عباس«ع» عمل نکرده‌اند، اموراتشان به مراحل خطرناکی منتهی شده است. به همین دلیل افرادی که از وجود مبارکش تبرک می‌جویند باید با نیت پاک و پایبندی به تعهدات خود به آن روح مطهر روی آورند.(۳۳)

در روز عاشورا حضرت ابوالفضل«ع» در حالی که با مشک آب عازم خیمه‌های اهل حرم بود، ناگهان دو دستش توسط اشرار اموی قطع شدند و  به درجه شهادت نائل آمد. چنین افتخاری موجب گردید که به ابوالفضل«ع» لقب طیار نیز بدهند، عنوانی که قبلاً به عموی او حضرت جعفربن ابی‌طالب«ع» داده شده بود، زیرا در یکی از غزوات دو دستش از تن جدا شد و به شهادت رسید.(۳۴)

اعراب به بالاترین رده فرماندهی سپاه که حُسن تدبیر و دلیری از خود نشان می‌دهند، کبش‌الکتیبه می‌گویند. حضرت ابوالفضل«ع» نیز با رشادتی بی‌مانند و در منصب سپهسالاری نیروهای تحت امر خود را برای مصاف با خصم دون‌صفت سازماندهی کرد. او فرماندهی فداکار بود که در حمایت بی‌دریغ از لشکر امام حسین«ع» استواری نشان داد و چون صاعقه‌ای هولناک بر دشمنان و اهل باطل فرود آمد و این لقب به او اختصاص پیدا کرد.(۳۵)

هر شخصیت بزرگی دربانی دارد که مردم به واسطه او با آن بزرگوار ارتباط برقرار می‌کنند، چنانکه رسول اکرم«ص» در شأن علی«ع» فرمود: « أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَاب(۳۶) : من شهر علم هستم و علی«ع» در آن است. کسی که می‌خواهد به این شهر وارد شود باید از در وارد گردد.

حضرت عباس«ع» فرزند علی«ع» نیز در حیات و ممات دربان امام حسین«ع» بود و هرگز آن فروغ امامت وساطت عباس را رد نمی‌کرد و باب‌الحوائج بودن ابوالفضل ناظر بر این نکته است.(۳۷)

از قول علامه طباطبایی گفته‌اند که استادم عارف بزرگ مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی فرمود: در هنگام کشف بر من آشکار گردید که وجود مقدس اباعبدالله الحسین«ع» مظهر رحمت الهی است و باب آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، باب‌الحوائج ابوالفضل العباس«ع» است. با توجه به این توضیحات به‌خوبی مشخص می‌شود که چرا عباس‌بن علی«ع» را باب‌الحسین«ع» نامیده‌اند.(۳۸)

همچنین طبق نقل مورخان در یکی از روزهای جنگ صفین، عباس«ع» از پدر اذن گرفت تا به نبرد با دشمنان برود. پدر پذیرفت و فرزند نوجوان خود را با نقاب و به عنوان رزمنده‌ای ناشناس به میدان جنگ فرستاد. حضرت ابوالفضل«ع» در عرصه رزم حرکت‌های پرصلابتی از خود بروز داد به‌نحوی که مشاوران نظامی معاویه از جولان‌های این جوان سلحشور دچرا هراس شدند و نتوانستند در مورد فرستادن هماورد او به میدان تصمیم بگیرند. یکی از سرداران اموی فرزندانش را به عرصه رزم اعزام کرد تا حملات این نوجوان را دفع کنند، ولی تمام هفت فرزندش به دست این دلاور علوی به هلاکت رسیدند و خود نیز هنگامی که خواست به عباس«ع» حمله کند، با شمشیر آن سردار وارسته دو نیم شد. همگان از دلاوری و شجاعت عباس«ع» شگفت‌زده شدند. پس با فراخوانی پدر به قرارگاه پدر بازگشت. امیرمؤمنان به استقبالش رفت و نقاب از چهره‌اش کنار زد و جبین فرزند را غرقه بوسه ساخت و حاضران تازه متوجه شدند که او قمر بنی‌هاشم است.(۳۹)

عباس«ع» در هیچ شرایطی خود را بر وجود امام حسین«ع» مقدم نمی‌دانست و اصولاً عظمت و صلابت عباس«ع» به برکت تابش نور مقدس سومین خورشید امامت بود. عباس«ع» در سفر کربلا از مدینه تا نینوا لحظه‌ای از امام حسین«ع» جدا نشد و دوشادوش امام در پیشاپیش کاروان حسینی حرکت کرد.

عبدالله بن ابی‌امحل بن حزام، برادرزاده ام‌البنین«س» نزد ابن‌زیاد به شفاعت برخاست و گفت عمه‌زاده‌هایم به نینوا آمده‌اند. اگر مصلحت می‌دانی برایشان امان‌نامه‌ای صادر کن. فرزند زیاد پذیرفت. عبدالله که به تصور خود خدمت مهمی به خویشاوندان خود کرده بود، از آن امان‌نامه استفاده کرد تا ایشان را از معرکه نبرد عاشورا و همراهی با امام حسین«ع» نجات دهد. غلام عبدالله آن امان‌نامه را به کربلا آورد و به پسران م‌البنین«س» نشان داد. حضرت عباس«ع» همصدا با برادران گفت: لعنت خداوند بر تو و امان‌نامه‌ات باد. به ما امان می‌دهید، ولی به فرزند رسول اکرم«ص» امان نمی‌دهید.(۴۰)

 

مقام حضرت عباس«ع» در فرمایش ائمه هدی«ع»

یکی از شواهدی که  خصال و مقام حضرت ابوالفضل«ع» را به اثبات می‌رساند، فرموده معصومین«ع»، آن وجودهای مقدسی که به ضمائر و اسرار بندگان واقف هستند، در باره ایشان است.

بنا به فرموده حضرت علی«ع»، حضرت عباس«ع» در پیشگاه خداوند مقام بسیار ارجمندی دارد. خداوند به جای دو دستش که در عاشورا فدا کرد، دو بال به او می‌دهد و او همچون جعفر طیار در فضای بهشت همراه فرشتگان پرواز می‌کند(۴۱).

چون  حضرت علی«ع» در بستر شهادت قرار گرفت، عباس«ع» را فراخواند و او را به سینه خود چسباند و فرمود: «ولدی و سنقر عینی بک فی یوم القیامه؛(۴۲) : به‌زودی در روز قیامت و سرای جاوید دیدگانم به وجود تو روشن می‌شود.

حضرت امام حسین«ع» بارها و در مناسبت‌های گوناگون در شأن عباس«ع» گوهرافشانی فرموده است، از جمله در عصر عاشورا خطاب به عباس«ع» فرمود: یا عباس ارکب بنفسی یا اخی. جیتی تلقاهم فتقول لهم مالکم: ای عباس، برادرم، جانم فدایت باد. بر مرکب خود سوار شو و برو ببین آنان (دشمنان) را چه شده و چرا چنین می‌کنند؟(۴۳)

در این عبارت، امام حسین«ع» با تعبیری عالی عواطف خود را نسبت به عباس«ع» ابراز می‌دارد و در واقع مقامش را می‌ستاید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، طبع بیروت، ۱۴۰۶ ق، ج ۳، ص ۳۱۵، الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت داراحیاء التراث، ح ۲، ص ۵۵۹، شیخ عبدالله بحرانی، قم، مدرسه الامام المهدی، ص ۲۴۳.

۲ـ مقتل مقدم، عبدالرزاق مقرم، قم، بصیرتی، ص ۲۶۲.

۳ـ مقتل الحسین، خوارزمی، قم، مکتبه المفید، ج ۲، ص ۹.

۴ـ مقتل مقدم، ص ۲۹۷.

۵ـ احقاف، ۱۳ و ۱۴.

۶ـ اسوه‌های عاشورا، محمدعلی قطب، ترجمه افتخارزاده، مقدمه امام موسی صدر، ص ۱۰.

۷ـ از جمله این ناصحان مصلحت‌اندیش محمد حنفیه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر و فرزدق بودند. نک: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹، مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۸، شیرالاحزان، ابن نما حلّی، ص ۲۰، انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۶۳، کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۷۵.

۸ـ بحارالانوار الجامعه لذر الاخبار الاطهار، علامه محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۳۲۶.

۹ـ زندگانی حضرت ابوالفضل عباس، باقر شریف قرشی، ترجمه سیدحسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۲۴.

۱۰ـ تنقیح المثال، علامه مامقانی، تهران، انتشارات جهان، بی‌تا، ج ۲، ص ۱۲۸، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صباغ مالکی، نجف، مطبعه عدل، ۱۳۰۳ هـ ق، ص ۱۲۵، ابصارالعین فی انصار الحسین، مرحوم محمد سماوی، قم، نوید اسلام، ۱۳۶۹، ص ۹۱ـ۹۰.

۱۱ـ انوار نعمانیه، سیدنعمت‌الله جزایری، ج اول، ص ۱۲۴، خصائص العباسیه، محمدابراهیم کرباسی، ص ۹۶.

۱۲ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۹.

۱۴ـ خصائص العباسیه، ص ۱۰۵، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۱۵.

۱۵ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸، مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۹۸.

۱۶ـ مستدرک الوسایل، محدث نوری، قم، آل‌البیت، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۲، ص ۶۳۵.

۱۷ـ خصائص العباسیه، ص ۱۰۱ـ۹۹، معالی السبهلین، ج ۱، ص ۴۴۱ و ۴۵۲.

۱۸ـ پرچمدار نینوا، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ص ۷۶، ۱۳۷۸.

۱۹ـ زندگی حضرت ابوالفضل العباس«ع»، باقر شریف قرشی، ص ۲۶، مأخذ قبل، ص ۷۷ـ۷۶.

۲۰ـ تذکره الشهداء، ملا حبیب‌الله شریف کاشانی، ص ۲۷۰، اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۱، ص ۶۲.

۲۱ـ حشر، ۹.

۲۲ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳، ح ۱، ص ۶۱۰.

۲۳ـ معالی السبطین، ج اول، ص ۴۴۰.

۲۴ـ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۲، ص ۱۷۹.

۲۵ـ پرچمدار نینوا، ص ۸۲، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس«ع» در روز عرفه.

۲۶ـ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۸، کمل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مطبعه مرتضویه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۸.

۲۷ـ برگرفته از زیارت حضرت عباس در روز عید فطر و قربان (مفاتیح الجنان).

۲۸ـ پرچمدار نینوا، ص ۸۳.

۲۹ـ پرچمدار کربلا، ص ۷۷.

۳۰ـ پرچمدار نینوا، ص ۷۸.

۳۱ـ ابوالفضل پرچمدار کربلا، صص ۶۹ـ۶۸.

۳۲ـ همان مأخذ، صص ۷۱ـ۶۹.

۳۳ـ همان منبع، صص ۷۳ـ۷۱.

۳۴ـ خصائص العباسیه، صص ۱۰۳ـ۱۰۲، العوالم، ص ۳۴۹، خصال صدوق، ص ۶۸.

۳۵ـ ابوالفضل پرچمدار کربلا، بدرالدین نصیری، تهران، محمدی، ۱۳۵۴، صص ۷۶ـ۷۴.

۳۶ـ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶، ج ۳، ص ۱۲۶.

۳۷ـ پرچمدار نینوا، صص ۸۶ـ۸۵.

۳۸ـ چهره درخشان قمر بنی‌هاشم ابوالفضل العباس«ع»، علی ربانی خلخالی، ج ۱، صص ۱۴۸ـ۱۴۷.

۳۹ـ معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۳۸، کبریت الاحمر، ج ۳، ص ۲۴.

۴۰ـ الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۸۴، وقفه الطف، لوط بن یحیی ازدی (ابی مخنف) تحقیق: محمدهادی یوسفی، قم،

۴۱ـ العباس، سید عبدالرزاق مقدم، ص ۷۵.

۴۲ـ معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۵۴.

۴۳ـ موسوعه کلمات الامام الحسین«ع»، معهد تحقیقات باقرالعلوم«ع»، قم، دارالمعروف، ۱۴۱۵ هـ ق، ص ۳۹۱.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

حضرت عباس«ع» یگانه سرداری است که انسانیت در دلاوری‌ها، تبعیت وی از مقام ولایت و امامت و دیگر صفات برجسته‌اش برای او همانندی نمی‌شناسد. او در نبرد نینوا اراده‌ استوار و وصف‌ناپذیری را از خویش بروز داد و با قلبی مطمئن و آرام و عزمی استوار و پولادین، سپاه خصم دون‌صفت را در موجی از بیم و هراس فرو برد و آنان را در میدان رزم دچار هزیمت ساخت.

 

 

۲٫

حضرت عباس«ع» علاوه بر سلحشوری شگفت‌آور، نمونه کاملی از خصال و مکارم عالی را در نهاد نورانی خود به شکوفایی رسانده بود و اگر کربلا را منظومه‌ای منور تصور کنیم که خورشید پرتوافشان آن حضرت امام حسین«ع» است، او در این مجموعه چون ماه می‌درخشد.

 

 

۳٫

از قول علامه طباطبایی گفته‌اند که استادم عارف بزرگ مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی فرمود: در هنگام کشف بر من آشکار گردید که وجود مقدس اباعبدالله الحسین«ع» مظهر رحمت الهی است و باب آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، باب‌الحوائج ابوالفضل العباس«ع» است. با توجه به این توضیحات به‌خوبی مشخص می‌شود که چرا عباس‌بن علی«ع» را باب‌الحسین«ع» نامیده‌اند.