30نوامبر/16

از میان خبرها(۲)

 

حضور ۱۰ هزار عنصر تروریستی در لیبی

 بر اساس گزارش پایگاه خبری «۲۴» امارات، «ناصر الهواری» موسس دیدبان حقوق بشر لیبی  با تشریح نقشه توزیع و پراکندگی گروه‌های تروریستی در این کشور گفت: «تعداد عناصر تروریستی در لیبی به ۸ تا ۱۰ هزار نفر می‌رسد.
الهواری  افزود: تعداد این گروه‌های تروریستی در لیبی که نیروهای «خلیفه حفتر» فرمانده ارتش ملی، دائم در حال مواجهه و مقابله با آنها هستند، به ۵ گروه می‌رسد.الهواری ضمن اشاره به اینکه «شهر “سرت” به شکل کامل به اشغال این گروه در آمده است» گفت: «داعش علاوه بر شهر سرت، بر شهر «بن جواد» و شهرهای اطراف آن  نیز سیطره یافته است.
موسس  دیدبان حقوق بشر لیبی در زمینه حضور سایر گروه‌های تروریستی در لیبی  افزود: «شهر “درنه”  پس از سقوط بین گروه‌های تروریستی  “القاعده” و “انصار الشریعه” تقسیم شده است. عناصر انصار الشریعه نیز در شهرهای “مصراته”، “صبرانه” و “اجدابیه” حضور دارند ولی این حضور آنها در حد سیطره کامل بر این شهرها نیست.
الهواری در ادامه افزود: «افراد مسلح “فجر لیبی” نیز در غرب پراکنده شدند ولی ارتباط محدودی با داعش و انصار الشریعه دارند، همچنین افراد مسلح لیبیایی که پیرو گروه “الاخوان” هستند در این مناطق حضور دارند.
اعتراف شیخ فتنه درباره قطر و عربستان

 

«احمد الاسیر» شیخ سلفی و دارای افکار تکفیری لبنان که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده، در تازه‌ترین اعترافات به حامیان داخلی و خارجی‌اش اعتراف کرد.
به گزارش روزنامه «البناء» لبنان، منابع آگاه از روند بازجویی احمد الاسیر تاکید کردند که این تروریست سلفی به وجود پنج انبار اسلحه در مناطق «صیدا» و «الخروب» و همچنین درباره همکاری‌اش با چهار سرکرده اصلی هسته‌های تروریستی اعتراف کرد.
الاسیر تاکید کرده که از حمایت رسمی برخی مقامات سیاسی و امنیتی برخوردار بود». الاسیر به موضوعات بسیار خطرناکی اعتراف کرده که از آن جمله می‌توان به اینکه «حمایت مالی اصلی‌اش از قطر بوده و سپس عربستان سعودی نیز وارد ماجرا شد» اشاره کرد.
روزنامه «الدیار» لبنان نیز در گزارش مفصلی درباره دستگیری احمد‌الاسیر افزود: الاسیر اعتراف کرد که برای تشکیل جنبشی به منظور رویارویی با حزب‌الله، علاوه بر شعبه اطلاعات بیروت از حمایت یک کشور عربی و دستگاه اطلاعاتی یک کشور عربی در منطقه برخوردار بود.
پرخرج‌ترین ارتش‌های خاورمیانه را بشناسید

نگاهی به بودجه نظامی کشورهای عربی نشان می دهد که این کشورها علی‌رغم خرج زیاد در این حوزه، همچنان نتوانسته‌اند ارتشی مقاوم و مستحکم تشکیل دهند.

بر پایه اطلاعات «موسسه بین المللی مطالعات راهبردی» که یک اندیشکده انگلیسی است، ۸ کشور از ۱۵ کشور پرخرج دنیا از لحاظ نظامی را، کشورهایی واقع در خاورمیانه و شمال آفریقا  تشکیل داده اند.

عمان با بودجه ای بیش‌تر از ۱۱ میلیارد دلار، پرخرج‌ترین کشور خاورمیانه در حوزه نظامی است. پس از عمان نیز، عربستان در جایگاه‌ بعدی قرار می‌گیرد. این در حالی است که ایران، تقریبا یک سوم کشورهایی مانند عمان و عربستان بودجه نظامی دارد. نکته قابل توجه در این آمار، بودجه نظامی کشورهایی کوچک مانند بحرین، امارات و کویت است. بحرین که تا چند دهه پیش یکی از استان‌های ایران محسوب می‌شد، اکنون بودجه‌ای نظامی برابر ایران دارد. مصر و تونس با حدود ۲ میلیارد دلار بودجه نظامی کم‌ترین بودجه در بین کشورهای این منطقه را دارا هستند.

 

نخستین کشوری که اسلام را غیر قانونی اعلام کرد!.

به گزارش  worldbulletinدر اقدامی بسیار عجیب، کشور آفریقایی آنگولا اسلام را غیر قانونی اعلام کرد.

آنگولا نخستین کشور جهان است که اسلام را غیر قانونی اعلام می‌کند. رئیس جمهور این کشور با اعلام خبر ممنوعیت اسلام در این کشور گفت: این پایانی است به نفوذ اسلام در کشور ما! وزیر فرهنگ این کشور نیز در توجیه این تصمیم گفت: دین اسلام توسط وزارت دادگستری و حقوق بشر آنگولا مورد تایید واقع نشده است و به همین سبب این دین و پیروانش غیرقانونی اعلام شده و تمامی مساجد آنها بسته شده‌اند

او افزود: «دین اسلام به فرقه گرایی مذهبی در این کشور دامن می‌زند و این مساله باعث ایجاد تنش بین مردم می‌شود. مساله دیگر گروه‌های افراطی هستند که متاثر از اسلام هستند. این دلائل باعث شد که ما اسلام را غیر قانونی اعلام کنیم و بزودی مساجد را در این کشور تخریب خواهیم کرد.

 

کامرون مساجد و مراکز اسلامی را تعطیل کرد!

به بهانه افزایش  حملات انتحاری در غرب کشور آفریقایی کامرون، دولت این کشور دستور داد همه مساجد و مراکز اسلامی این منطقه از کشور تعطیل شوند. تصمیم دولت کامرون برای بستن این مراکز اسلامی موجی از انتقادات و خشم مسلمانان را در پی داشته است.

براساس تصمیم دولت کامرون کلیه مراکز اسلامی و مساجد شمال‌غربی این کشور تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهند بود و کسی حق مراجعه به این مراکز برای ادای فرایض دینی را ندارد. دولت کامرون اعلام کرده این تصمیم در کنار دیگر تدابیر برای افزایش ضریب امنیتی این منطقه اتخاذ شده است. کامرون هم‌اکنون مشغول جنگ با گروه تروریستی و تکفیری بوکوحرام است که هر از چندی از داخل خاک نیجریه به کشورهای همسایه چون کامرون و چاد حمله می‌کند. ۲۰ درصد از جمعیت ۲۰ میلیونی کامرون را مسلمانان تشکیل می‌دهند که عمدتاً در شمال این کشور زندگی می‌کنند.

 

 

 تحلیلگر سرشناس : آمریکا بزرگترین خطر برای دنیاست، نه ایران!

نوام چامسکی تحلیلگر و زبان شناس و استاد دانشگاه آمریکایی  با بیان اینکه ایالات متحده به قوانین بین‌الملل بی‌اعتنا است و هر وقت که بخواهد از خشونت استفاده می‌کند گفت: بر اساس دکتیرن روسای جمهور آمریکا،  واشنگتن می‌تواند آزادانه و بصورت یک طرفه حتی برای مقاصدی مانند دستیابی انحصاری به بازارهای کلیدی، منابع انرژی و استراتژیک از قدرت نظامی استفاده کند چه برسد به اینکه قصد برطرف کردن نگرانی‌های امنیتی و بشردوستانه را داشته باشد.

چامسک که در دانشگاه نیو اسکول نیویورک سخن می گفت افزود: آمریکا و نزدیکترین متحدانش یعنی عربستان و اسراییل در حال ازبین بردن صلح و آرامش در خاورمیانه هستند. وی گفت: وقتی گفته می‌شود جامعه بین‌الملل با سیاست‌های ایران مخالفت می‌کند، یعنی این ایالات متحده است که این کار را می‌کند! و بقیه هم مجبور به پیروی از او هستند.

این تحلیلگر برجسته آمریکایی در ادامه خاطر نشان کرد: شرکت‌های نفتی آمریکا در جلسات خصوصی نارضایتی خود را از ماندن تحریم‌های اولیه ایران ابراز می‌کنند. نوام چامسکی  با اشاره به  خط تبلیغی که ایران  را خطر بزرگی برای جامعه جهانی معرفی می‌کند، گفت: در نظر سنجی‌هایی در این باره که از طریق رسانه‌های آزاد نیز منتشر نمی‌شوند، آمریکا رتبه اول را در خطرناک بودن برای صلح دارد و بعد آن پاکستان در رتبه دوم قرار می‌گیرد نه ایران!

چامسکی با انتقاد از سیاسیت های دوگانه آمریکا گفت:  حمایت ایران از دولت عراق برای جلوگیری از نفوذ داعش، از نظر مقامات و رسانه های امریکایی «بی‌ثبات کردن منطقه»‌ معرفی می‌شود اما وقتی آمریکا به عراق حمله کرده، هزاران نفر را کشته، میلیون‌ها نفر را آواره کرده و جنگ‌های فرقه‌ای به پا می‌کند به آن ایجاد ثبات و آرامش می‌گویند!!.

 

 

 

 

 

 

داعش ، معدن طلای شرکت‌های آمریکایی‌است!.

روزنامه آمریکایی “دیلی بیست”  نوشت:  جنگ علیه گروه تروریستی داعش به‌سود شرکت‌های تسلیحاتی آمریکایی تمام شده است و آنها درآمدهای هنگفتی از طریق فروش سلاح به کشورهای منطقه کسب کرده‌اند.
این روزنامه آمریکایی افزود: درحالی که داعش یک فاجعه برای خاورمیانه به شمار می‌رود، معدن طلایی برای برخی شرکت‌های آمریکایی است. روزنامه دیلی بیست نوشت: پیمانکاران آمریکایی وزارت دفاع آمریکا بهره زیادی از جنگ جاری در خاورمیانه برده‌اند. شرکت تسلیحاتی “لوکهید مارتن” درخواست‌های خرید هزاران موشک “هلفایر” دریافت کرده است. و در همین حال، شرکت آمریکایی “جنرال دینامکیس” نیز میلیون‌ها دلار مهمات تانک به عراق می‌فروشد.

 

قدردانی ۷۰۰ میلیون دلاری عربستان از مالزی به خاطر تبلیغ و اشاعه تسنن

وان عدنان وان معمت، نماینده پارلمان مالزی در یکی از جلسات حزب متبوع خود با فاش کردن این خبر گفت: نه تنها مالزی این پول اعانه‌ای را از عربستان دریافت کرده، بلکه دو یا سه کشور دیگر از جمله مسلمانان فیلیپین و جنوب تایلند نیز پول‌های مشابهی را از عربستان گرفته‌اند. وی افزود این پول در سال ۲۰۱۳ به مالزی پرداخت شده است.  چندی پیش روزنامه “وال‌استریت ژورنال” در گزارشی مدعی شد، عربستان از کمیسیون مبارزه با فساد مالزی خواسته تا حکم دهد که پول مذکور، از محل اعانه‌های شخصی تامین شده و ارتباطی به دولت ریاض ندارد!
 

اهداف آمریکا از ترساندن اعراب منطقه از ایران

یکی از تحلیلگران مطرح جهان عرب با اشاره به تلاش آمریکا برای ترساندن کشورهای حوزه خلیج فارس از تهدید ایران به اهداف آن پرداخته است.

عبدالباری عطوان در مطلبی با اشاره به تلاشهای آمریکا برای ترساندن کشورهای عربی به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس از ایران و ترغیب آنها به امضای قرار دادهای جدید تسلیحاتی آورده است: نکته قابل توجه در تحرکات آمریکا و ابراز اطمینان به اعراب، تلاش کاخ سفید برای تسریع در فروش سلاح‌های جدید و پیشرفته به کشورهای حوزه خلیج فارس است.
مفهوم آن تزریق میلیاردهای دلار به شرکت های اسلحه سازی آمریکا و نجات آنها از حالت رکود کنونی است. این در شرایطی است که قیمت نفت پایین آمده است و کمبود بودجه در کشورهای حوره خلیج فارس خود را نشان داده است.
عطوان می نویسد: برخی مسئولان کشورهای حوزه خلیج فارس به طور دائم اعلام می‌کنند که برای موضوع فلسطین پول خرج کرده‌اند اما اگر همه کمک‌های این کشورها از سازمان آزادی بخش فلسطین در طول چهل سال را مورد توجه قرار دهیم ملاحظه خواهیم کرد که قیمت آن، برابر با خرید سامانه موشکی که برای مقابله با ایران خریداری می‌شود، نیست. البته اگر صدها جنگنده جدید و رادار و قرار دادهای تسلیحاتی که از ۱۳۰ میلیارد دلار فقط در سه‌سال گذشته فراتر رفته است را به حساب نیاوریم.
وی در پایان می‌نویسد: هدف جان کری و آمریکایی‌ها وسوسه کردن اعراب برای گرفتن آخرین دلارهای آن‌هاست و اینکه سلاح‌های غیرپیشرفته- در مقایسه با سلاح‌هایی که ارتش آمریکا و رژیم صهیونیستی استفاده می‌کند- به آنها بفروشد و این نهایت تحقیر و خدعه است!.

 

نهی از منکر در فرانسه اجباری شد!

تکرار تعرض به زنان و دختران در متروی شهرهای مختلف فرانسه آنهم مقابل چشمان مسافران، دستگاه قضایی این کشور را مجبور کرد تا برای دفاع از زنان قربانیِ تجاوز، قانون تصویب کند.

دادستان پاریس گفت: کسانی که در مواقع تعرض به زنان نسبت به حادثه بی‌تفاوت باشند، مرتکب جرم شده‌اند و قانون برای این افراد پنج سال زندان و ۷۵۰۰۰ هزار یورو جریمه نقدی، پیش‌بینی کرده است.

افزایش نگران کننده تجاوز به زنان و دختران در فرانسه موجب شده تا رسانه های این کشور با انتشار آمار و گزارش‌هایی، به طور جدی دراین باره به جامعه و خانواده‌های فرانسوی هشدار بدهند. سازمان ملی دیده بان زنان قربانی تجاوز و خشونت فرانسه، آمار ۲۱۶ هزار موردی در سال اعلام کرده است.

روزنامه «لوفیگارو» هم نگاهی به افزایش آمار تجاوز به زنان در فرانسه کرده و در گزارشی مفصل نوشته است که این مورد در پنج سال گذشته در فرانسه افزایش هجده درصدی داشته و تجاوز به کودکان در این مدت بیش از بیست درصد رشد کرده است. در ادامه این گزارش امده، ارقام ارائه شده، مواردی است که پلیس گزارش داده یا به دادگاهها ارائه شده، بنابراین آمار واقعی تجاوز در فرانسه به احتمال زیاد بالاتر از آمار منتشر شده است. مصرف گسترده مشروبات الکلی ، مواد مخدر و همچنین گسترش پدیده هرزه نگاری آزاد در پایگاههای اینترنتی از دلایل افزایش تجاوز در فرانسه اعلام شده است.

 

نیم میلیون کودک بی‌خانمان‌ در ثروتمندترین ایالت آمریکا

«مرکز ملی خانواده‌های بی‌خانمان» آمریکا طی گزارشی افشا کرد، ۲٫۵ میلیون کودک بی‌خانمان در این کشور وجود دارد. این گزارش، ایالت‌های آمریکایی را بر اساس تعداد کودکان بی‌خانمان، رفاه کودکان، خطر بی‌خانمان شدن کودکان، و سیاست‌های تعبیه شده برای رسیدگی به وضعیت بی‌خانمان‌ها بررسی کرده است.

پایگاه خبری «ورلد سوشالیست وب‌سایت» در این‌باره می‌نویسد: در این میان، آمار ایالت کالیفرنیا تکان‌دهنده است. ثروتمندترین ایالت آمریکا با بیش از ۱۰۰ میلیاردر، بیش از ۵۰۰ هزار کودک بی‌خانمان دارد. به عبارت دیگر، از هر ۲۰ کودک در کالیفرنیا، یک کودک بی‌خانمان است.

در شهر “سان‌برناردینو” در ایالت کالیفرنیا، حدود ۱۰ درصد از دانش‌آموزان مدارس دولتی، بی‌خانمان هستند. بقیه دانش‌آموزان هم وضع بهتری ندارند. معاون مدیر مدرسه دولتی «سان‌برناردینو» در مصاحبه با رادیوی ملی آمریکا می‌گوید: چیزی حدود ۹۷ درصد از دانش‌آموزان ما واجد شرایط دریافت ناهار به صورت رایگان و یا با تخفیف، یعنی زیر خط فقر هستند.
لطفاً کمک کنید خدا به شما لطف کند.
 

 

نام «محمد» باز هم در انگلیس رکورد زد

دیلی اکسپرس با استناد به گزارش سرویس آمار ملی بریتانیا نوشت: نام «محمد» مانند سال گذشته باز هم رکورد بیشترین نامگذاری نوزادان را به خود اختصاص داد . جالب این است که نام «الیور» که یک اسم سنتی انگلیسی است در رتبه دوم قرار گرفت.

محققان با پردازش داده‌های سال ۲۰۱۴ میلادی اعلام کردند که تعداد ۷۲۴۰ پسر بچه «محمد» و  ۶۶۴۹ نوزاد پسر الیور نامیده شده‌اند. در لندن نیز این اسم برای نوزادان پسر محبوب‌ترین نام است. این دومین سال پی‌در‌پی در انگلیس است که اسم «محمد» در اولین ردیف فهرست اسامی محبوب قرار می‌گیرد.

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

عرفاتیان…

عرفاتیان عالم خبر از سپیده دارم

گل شبنمی پی گل ز سرشک دیده دارم

 

به طلوع محشر حق ز جمال دلبر حق

مه پرتوافکنی در افق سپیده دارم

 

پی جلوه‌ای خدایی پی یار کربلایی

ز فضای خودستایی دل و جان رمیده دارم

 

برود دلم اسیری پی مرکب امیری

که به شوق او وجودی به جنون رسیده دارم

 

پی خیمه نگارم پی یار گلعذارم

شده‌ام کبوتر غم، دل پر کشیده دارم

 

ز حیات جاودانه ز بهار عاشقانه

سخن از نسیم عشقی که به دل وزیده دارم

 

ز چفیه‌های پر خون ز بسیجیان مجنون

سخن از کبوتران ز قفس رهیده دارم

 

 

تب معرفت ندارم سر عافیت ندارم

به جهاد انتظار علوی عقیده دارم

 

نه ز دلبر دل آرا که ز جاهلان دنیا

ز معاندان غافل گله‌ها عدیده دارم

 

عرفات سینه خون شد، حرم از حرم برون شد

عرفات بی‌ولایت؟! غم این پدیده دارم

 

عرفات سینه من حرم و مدینه من

طلب ظهورت ای جان ز گل شهیده دارم

سیدمحمد میرهاشمی

 

 

جان من قربان آن حاجی…

عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست؟

عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست

 

ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد

مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست

 

هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم

خیمـۀ حجـاج بیـت‌الله پیش چشـم ماست

 

 

نـور از هر خیمـه می‌تابـد بـه بـام آسمـان

خیمه‌ها بیت‌الله و اشک و مناجات و دعاست

 

حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند

قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست

 

ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف

خوش‌تر آن حاجی که جای او در آغوش خداست

 

جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمه‌ها

چشم او گریان به یـاد خیمه‌های کربلاست

 

پیش‌تر از دید چشمم خیمه می‌آید به چشم

ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟

 

حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال

پس کدامین خیمه‌گاه مهدی موعود ماست

 

این صدای گریۀ مهدی است می‌آید به گوش؛

یا صـدای نالۀ «‌العفـو» ختم‌الانبیـاست؟

 

نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـم‌المـرسلین

یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟

 

یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛

یـا نـوای آسمـان‌سـوز قتیل نینـواست؟

 

یک طرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر

یک طرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست

 

جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او

گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست

 

جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او

طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست

 

حاجیان سر می‌تراشند و عـزیز فـاطمه

در منای دوست می‌بینم سرش از تن جداست

 

جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون

هـم قتیـل‌الاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست

 

جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان

سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسب‌هاست

 

جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون

مـروه او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست

 

گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او

گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست

غلامرضا سازگار

 

 

بَلِّغ یا رسول…

چونکه احمد کعبه را بدرود گفت

با خدایش آنچه در دل بود گفت

 

کای خدا این آخرین حجِّ من است

کاروان آماده کوچیدن است

 

عمر من بگذشت یا رب با شتاب

بر لب بام است دیگر آفتاب

 

چرخ عمرم را زمان فرسوده کرد

با اجل کی می‌توان کردن نبرد

 

شد مرا در این بیابان رهنمون

جذب: «اِنّا اِلیه راجعون»

 

گشت پایان عمرم و، باقیست کار

کی شود امر ولایت آشکار

 

گر چه می‌دانم علی باشد امام

او بود لایق برای این مقام

 

لیک خواهم برملا گردد سخن

تا بداند پیر و برنا، مرد و زن

 

خود تو دانی ای خدای مهربان

کی توانم گفت این راز نهان

 

چونکه بسیار است بدخواه علی

گر نباشد از تو وحیِ مُنزلی

 

ترسم از آن فتنه‌ها گردد عیان

آید آخر پایِ تُهمت در میان

 

دور می‌شد احمد از بیت‌الحرام

با نگاهی پر ز عشق و احترام

 

جای دارد اشک ریزد آسمان

در وداعِ آتشینِ عاشقان

 

بود طوفانی، دلِ آگاهِ او

گرد غم بگرفته رویِ ماهِ او

 

ناله چون می‌کرد زنگ کاروان

حلقه می‌زد اشک او بر دیدگان

 

در غدیر خم که نام برکه‌ای است

داد احمد را، خدا فرمان ایست

 

کای نبی اینجا غدیر خُم بود

آب آن هر قطره یک قُلزم بود

 

شاهراه کشور جان است این

پایگاه علم و ایمان است این

 

چارراه حادثات عالم است

جلوه گاه نور اسم اعظم است

 

شهر علم مصطفی را هست باب

نور دل می بخشد اینجا آفتاب

 

از حرورش، جان دشمن سوخته

عاشقان را دل ز مهر افروخته

 

سایه‌اش، آرام‌بخش رهروان

از نسیمش، تازه می‌گردد روان

 

همچو دریا بی‌کران است این غدیر

نیست موج فیضِ آن پایان‌پذیر

 

باشد اینجا مقصد پیغمبران

کوی دانشگاه نسل هر زمان

 

وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» یا رسول

تا شود سعی تو پیش ما قبول

 

همرهان را خواند احمد با شعف

رفتگان باز آمدند از هر طرف

 

از جهاز اشتران کاروان

منبری برساختندش در میان

 

گِرد آن پیغمبر والاتبار

اجتماعی شد فزون از صد هزار

 

پس نبی بر اوج منبر پا نهاد

مرتضی را در کنارش جای داد

 

دست او بگرفت و کرد او را بلند

بر سر دستش، نبیّ ارجمند

 

شد قیامت از قِران مهر و ماه

مهر می‌شد با مه اینجا اشتباه

 

چون علی خود نفْس پیغمبر بود

هر یکی در جای آن دیگر بود

 

چون امانت عرضه شد بر خاکیان

شد «یداله فوق ایدیهم» عیان

 

جمله آیات خدا تأویل شد

از ولایت علم و دین تکمیل شد

 

پس پیمبر«وال من والاه» گفت

بار الها«عاد من عاداه» گفت

 

گفت: یا رب دوستانش دوست دار

بار الها دشمنش دشمن شمار

 

بار الها، یار او را یار شو

هرکه خواهد خواریش، گو، خوار شو

 

گفت: هر کس را که من هستم ولیّ

هست بعد از من ولیِّ او علی

 

حیدر است این، باب علم احمد است

بی‌گمان فاروق هر نیک و بد است

 

سِرّ حق، صدیقِ اکبر، منصبش

صرفِ راه حق شده روز و شبش

 

یار قرآن، دشمن گردن‌کشان

«لا فتی الا علی» او را نشان

 

حیدر است این، شهسوار کارزار

تیغ او:«لا سیف الا ذوالفقار»

 

حیدر است این، آنکه بتها را شکست

دست هر چه دشمن حق بود، بست

 

زادگاهش، قبله گاه مسلمین

خاک پایش سرمه ی اهل یقین

 

حیدر است این، حامل ام الکتاب

او بود ماه و، منم چون آفتاب

 

آیت تطهیر او را آبروست

«عروه الوثقی» که حق گوید هموست

 

ساقی کوثر همو باشد یقین

نیست غیر از او: امیرالمؤمنین

 

چون کنم با اهل این دنیا وداع

پس به گِرد او نمائید اجتماع

 

قلب خویش از نورِ او روشن کنید

پیروی از جانشینِ من کنید

 

چون که وقت گفتن تبریک شد

روز در چشم عدو تاریک شد

 

بر زبان می‌راند: به به یا علی

بر من و بر مؤمنان گشتی ولیّ

 

در نهان امّا گریبان می‌درید

کینه‌ها در سینه‌اش می‌پرورید

 

عاشقان سرمست در این عید خم

از مِی: «اَلْیوم اَکْمَلْتُ لَکُمْ»

 

در کتاب بی‌نظیر «الغدیر»

نکته‌ها یابی از این امر خطیر

 

از «امینی» عالِمِ شیرین بیان

طبع من الهام می‌گیرد (حسان)

حبیب‌الله چایچیان(حسان)

 

 

 

 

 

هادی دلها…

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب

خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب

 

ذره‌ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب

آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب

 

وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب

ما کجا تمثیل روی بی‌مثال آفتاب

 

اذن دادند و خریدند و بها دادند باز

ناز کردند و رها کردند و جا دادند باز

 

ما از اول ریشه خود را ولایت یافتیم

از همان روز ازل راه هدایت یافتیم

 

ذات خود را بی تمنا در عنایت یافتیم

ابتدا تا انتها را، تا به غایت یافتیم

 

راه خود را چارده‌گونه حکایت یافتیم

خویش را در لابلای این روایت یافتیم

 

ما اضافات گل آن چارده هادی شدیم

چارده قرن است در هر لحظه امدادی شدیم

 

چارده انسان کامل را به ما بخشیده‌اند

چارده قرآن نازل را به ما بخشیده‌اند

 

چارده دریا و ساحل را به ما بخشیده‌اند

چارده دستان فاضل را به ما بخشیده‌اند

 

چارده مولای عادل را به ما بخشیده‌اند

چارده طی مراحل را به ما بخشیده‌اند

 

پس نداریم آرزویی جز صراط المستقیم

زلف ما خورده گره با این کریمان کریم

 

هر یک از این چارده را رمز و رازی بیشتر

هادی دین را ولیکن دلنوازی بیشتر

 

دومین ابن الرضا را هست نازی بیشتر

هرکه با لطفش نشیند دلنوازی بیشتر

 

با دل عاشق کند معشوق بازی بیشتر

هرکه خواهد معرفت او را نیازی بیشتر

 

مکتب او شیعه را تا حق هدایت می‌کند

با زیارتنامه تدریس ولایت می‌کند

 

در زیارت جامعه، هر فیض می‌بارد از اوست

گر زیارات غدیریه صفا دارد از اوست

 

هر که دستی بر دعا هر لحظه بردارد از اوست

هر که احکام خدا را فرض بشمارد از اوست

 

زائر قبر رضا هر سجده بگذارد از اوست

در دل ما هر که بذر روضه می‌کارد از اوست

 

هر که با هادی است، محبوب المساکین می‌شود

شیعه هادی است، هادی المضلین می‌شود

 

هادی دلهاست حب حضرت ابن الجواد

قبله جانهاست قدّ و قامت ابن الجواد

 

بر فلک مولاست ذات خلقت ابن الجواد

کاشف غمهاست نور طلعت ابن الجواد

 

والی والاست ما را طینت ابن الجواد

عالم بالاست ذیل دولت ابن الجواد

 

اوست فرزند جواد و حضرت نورُ الفواد

هم جواد بنُ الجواد بنُ الجواد بنُ الجواد

 

نام زیبایش علی، روی دل آرایش علی

قد رعنایش علی، رخسار یکتایش علی

 

نقش سیمایش علی، کُنهِ تولایش علی

خلق والایش علی، اعلای اسمایش علی

 

دین و دنیایش علی، مقصود و عقبایش علی

مهر و امضایش علی، جنات و مینایش علی

 

بر محبانش مجیر است و بشیر است و نذیر

رمز میلادش غدیر است و غدیر است و غدیر

 

چون نظر بر قلب پر از مهر شاگردان کند

نام ابن مهزیارش جلوه هر دوران کند

 

مرقد عبدالعظیمش فخر بر ایران کند

کربلایی در دل ایران بنا اینسان کند

 

کارهای سخت را با یک نظر آسان کند

کاش ما را بر قدوم مهدی‌اش قربان کند

 

بهر میلادش اگر لبخند بر دلها نشست

عید قربانش صفا، عید غدیرش مروه است

 

با وجودی که بُوَد مهدِ معارف محفلش

گاه در تبعید و گاهی کُنج زندان منزلش

 

با اسارت با جسارت آشنا جان و دلش

یاد عمه زینب و آن ناقه بی‌محملش

 

چشم او از اشک دریا بود و چهره ساحلش

کربلا را دید ویران، مثل روز اولش

 

سامرا ویرانه اما راه دین آباد ماند

نور هادی در دل و طاغوت بی‌بنیاد ماند

محمود ژولیده

 

30نوامبر/16

شاخص‌های خوشبختی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی

در بحث‌های پیشین و در گام دوم گفتیم که برای شناختن نشانۀ موفقیت در زندگی مشترک باید به فلسفۀ ازدواج اندیشید. با توجه به آنچه خداوند مهربان در قرآن کریم می‌فرماید، یکی از اصلی‌ترین فلسفه‌های ازدواج رسیدن به آرامش است که سرمایه‌ای است برای تقویت ایمان. پس برای سنجش موفقیت ازدواج باید میزان آرامشی را که زن و شوهر به هم می‌دهند اندازه بگیریم.

برای اینکه زن و شوهر مایۀ آرامش هم باشند، باید میان آنها کفویت وجود داشته باشد.

از نگاه دینی، زن و مردی که از نظر اخلاقی و اعتقادی با یکدیگر همسو هستند کفو هم هستند.

احساس عدم کفویت در دوران عقد

در دوران پس از عقد به سر می‌برم. شوهرم از اقوام است. وقتی به خواستگاری‌ام آمد، می‌دانستم از نظر خطّ سیاسی و سطح ایمان، مقداری تفاوت داریم، امّا خانواده‌ها فوق‌العاده خوشحال شدند؛ چون او و خانواده‌اش را خوب می‌پنداشتند. حالا با شوهرم رابطۀ خوبی دارم. از نظر ایمانی هم تأثیراتی در او داشته‌ام؛ امّا وقتی خبر ازدواج دختران قوم و خویش با پسران خیلی مؤمن را می‌شنوم، به‌شدت افسرده می‌شوم و خودم را مقصر می‌دانم که به خواستگاری شوهرم جواب مثبت دادم و بیشتر صبر نکردم تا شخص بهتری بیاید. از خواهر بزرگ‌ترم هم دلخور هستم که مرا به این ازدواج تشویق کرد. آنها خانوادۀ پرجمعیتی هستند و رفت و آمدشان زیاد است. من دوست دارم جمعه‌ها به نماز جمعه بروم و تمایلی به شرکت در مجالس گناه ندارم، اما شوهرم و خانواده‌اش این طور نیستند، کمی هم چهره‌اش نازیباست.

اول: توجه به مرحله‌ای که در آن هستید

حواستان باشد که شما در دوران عقد هستید، یعنی از مرحلۀ خواستگاری گذشته‌اید، امّا هنوز زندگی مشترک خود را به صورت رسمی آغاز نکرده‌اید. شما در دوران عقد، مرحله‌ای از ازدواج را پشت سر گذاشته‌اید، اما هنوز زندگی خود را به صورت رسمی و زیر یک سقف شروع نکرده‌اید. در این دوران، تصمیم به جدایی آسان‌تر از مراحل بعدی است؛ اما از آنجا که زندگی‌ شما تا اندازه‌ای شکل گرفته، نباید به این راحتی تصمیم به جدایی بگیرید. از سوی دیگر در این مرحله، تصمیم به ادامۀ زندگی بدون رسیدن به یک اطمینان نسبی، از دست دادن فرصتی خوب برای تصمیم‌گیری است.

دوم: رابطۀ خوب و تأثیرپذیری، دو نکتۀ امیدوارکننده

در پرسش شما دو نکتۀ بسیار امیدوارکننده وجود دارد. اول آنکه گفته‌اید با همسرم رابطۀ بسیار خوبی دارم. شما می‌توانستید بگویید رابطه‌ام بد نیست یا خوب است یا خیلی خوب است. اینکه گفته‌اید: «بسیار خوب است»، معلوم می‌شود واقعاً از این رابطه راضی هستید.

دومین نکتۀ امیدوارکننده هم این است که گفته‌اید: «به لحاظ ایمانی، تأثیراتی روی او داشته‌ام». از ضمیمۀ این دو نکته به هم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر شما بتوانید از این رابطۀ بسیارخوب، بسیارخوب استفاده کنید، می‌توانید با توجه به تأثیرپذیری همسرتان، او را به نقطه‌ای برسانید که مطلوب شماست. طعم این همراهی و به مقصد رسیدن، کمتر از طعم ازدواج با کسی که از همان ابتدا مطلوب شما بوده، نیست. اگر کمی صبر داشته باشید و از عجله پرهیز کنید، اگر رابطۀ محبتیِ خود با همسرتان را روز به روز بیشتر کنید، اگر در انجام دادن دستورهای دینی، راه افراط را در پیش نگیرید، به امید خدا می‌توانید به آنچه در همسرتان می‌خواهید، برسید. البته این نکته مختص به شماست که ازدواج کرده‌اید و ما نمی‌خواهیم به دختران توصیه کنیم با کسانی ازدواج کنند که کفوشان نیستند.

سوم: توجه به ارزش کاری که انجام می‌دهید

حتماً به قدر و قیمت کار خود توجه کنید. آیا از میزان پاداش کسی که فردی به دست او هدایت شود، آگاهی دارید؟ رسول مهربانی، پیامبر خدا«ص» به امیر مؤمنان علی«ع» فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسی را به دستان تو هدایت کند، برای تو از هر آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند، بهتر است.»(۱)

اگر به این مسئله خوب توجه کنید، دیگر با دیدن دخترانی که همسرشان خیلی مؤمن هستند، افسرده و ناراحت نمی‌شوید.

در کنار توجه به این نکته، به این مسئله هم فکر کنید که آیا شما یقین دارید که اگر با ایشان ازدواج نمی‌کردید، کسی به خواستگاری شما می‌آمد که بهتر از او بود؟ از کجا معلوم؟ شاید کسی همسر شما می‌شد که سطح ایمانش به‌مراتب از ایشان پایین‌تر بود. شاید هم کسی به خواستگاری شما می‌آمد که در ابتدا از ایشان بهتر بود، اما به همان مقدار از معنویتی که داشت، راضی‌ بود و به رشد فکر نمی‌کرد. همسر شما هر چند به قول شما در نقطۀ آغاز از دیگران عقب است، اما در حال تغییر است که خود مایۀ دلگرمی است. اگر شما بتوانید از دو نکتۀ امیدوارکننده‌ای که گفتم خوب استفاده کنید، می‌توانید همسرتان را از بسیاری از مردان مؤمنی که حسرت‌شان را می‌خورید، پیش‌تر ببرید.

وقتی به کسی کاری را یاد می‌دهیم و او یاد می‌گیرد، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ بزرگی کاری که یاد داده‌ایم.

وقتی به کسی راهی را نشان می‌دهیم و او هم با راهنمائی ما مقصد را پیدا می‌کند، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ عظمت مقصدی که به او نشان داده‌ایم.

خدای من! اگر کاری را که یاد می‌دهم بندگی باشد و مقصدی که نشان می‌دهم، تو باشی، چقدر باید خوشحال باشم؟ این را تو می‌دانی و بس؛ زیرا نه درک بزرگی بندگی تو در ذهن کوچک من می‌گنجد و نه اقیانوس عظمت بی‌مُنتهای تو در تُنگ اندیشۀ من جا می‌گیرد.

پس، الهی! راه را چنان نشانم بده و توفیق بندگی را چنان عطایم کن که توانِ نشان دادن تو و راه تو را به بندگانت بیابم. آمین!

چهارم: مراقب وظایف دینی خود باشید

در این مدت مراقب باشید که به دلایل مختلف وظایف دینی خود را زیرِ پا نگذارید. شما نباید در مجلس گناه شرکت کنید، حتی اگر موجب ناراحتی همسرتان شود.

پنجم: اهمیت قیافه

در بارۀ چهره و قیافۀ همسر و تأثیر آن در زندگی مشترک در کتاب «نیمۀ دیگرم» به صورت مفصل صحبت کرده‌ایم؛ امّا همین‌قدر بدانید که قیافه در زندگی هیچ ‌کسی رُکن اصلی خوشبختی نبوده، نیست و نخواهد بود.

 

انتخاب نادرستی کرده‌ام و حالا دو دختر دارم. زندگی یا طلاق؟

دوازده سال است که ازدواج کرده‌ام. انتخاب نادرستی کرده‌ام. همسرم، بدبین و بددهن است و روابط اجتماعی مناسبی ندارد. فضای زندگی‌مان پُر از تنش و دعواست. حاصل این زندگی، دو دختر در آستانۀ بلوغ هستند. از آنجا که طلاق در خانوادۀ ما خیلی بد است، من به این امید که مشکلات حل شوند جدا نشدم؛ امّا الآن خسته شده‌ام.

اوّل: طلاق واقعاً بد است، امّا…

بد بودن طلاق ربطی به فضای خانوادگی شما ندارد. طلاق، حلالِ نکوهیده‌ای است. پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» فرمودند: «از آنچه خداوند عز و جل حلال نموده، در نزد خداوند چیزی مبغوض‌‌تر از طلاق نیست.»(۲)

امّا تمام حرف‌هایی که بعد از این می‌زنیم به این معنا نیست که طلاق حرام است، بلکه می‌گوییم طلاق حلالی است که باید به عنوان آخرین راه‌حل از آن استفاده کرد.

دوم: تبعات جدایی در مراحل مختلف

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم. اگر در دوران نامزدی…، اگر در دوران عقد… و …

اما این خواهر محترم از تمام این مراحل گذشته و صاحب فرزند شده است. در این مرحله، توصیۀ ما به همۀ مادران و پدران بزرگوار آن است که تا جایی که ممکن است صبر کنند؛ زیرا تصمیم به طلاق در این مرحله فقط تصمیم‌گیری برای خود نیست؛ بلکه تصمیم برای فرزندان هم هست؛ به‌ویژه شما که دو فرزند دختر، آن هم در سن حساس بلوغ دارید.

سوم: صبر فعال برای خاطر بچه‌ها

تلاش کنید با مشاوره و همفکری با انسان‌های مطمئن و باتجربه، مسیر زندگی را تا حد ممکن رو به صلاح و خوشی تغییر دهید، اما اگر به هر دلیلی نتوانستید موفق شوید،  بهترین کار صبر است. از احساس مادرانۀ خود برای بالا بردن ظرفیت تحمل خویش استفاده کنید. هر وقت در زندگی کم آوردید به این فکر کنید که با طلاق چه اتفاقی برای دخترانتان می‌افتد؟ یادتان باشد صبر نباید موجب بی‌انگیزه شدن شما در مسیر تغییر همسرتان شود. هر وقت روزنۀ امیدی برای تغییر او پیدا کردید، تلاش خود را از سر بگیرید.

چهارم: صبر برای خدا

البته تحمل زندگی فقط برای بچه‌ها کشش محدودی دارد. اگر می‌خواهید ظرفیت قابل توجهی در شما ایجاد شود، به وظیفه‌ای که خداوند در مقابل فرزندان بر دوشتان نهاده است، توجه و برای خدا تحمل کنید. در این صورت صبر شما چند برابر خواهد شد، زیرا با تحمل بددهنی‌های همسرتان، احساس رشد می‌کنید. شما به‌شدت نیازمند تغییر نوع نگاهتان به زندگی هستید، چون فقط در این صورت است که زندگی با وجود تمام ناملایمات به کامتان شیرین خواهد شد.

به داستانی که در ادامه می‌آید خوب دقت کنید. تمام آنچه در این نکته باید به شما منتقل شود، در این داستان هست.

مرحوم سید هاشم حداد« از عرفای بزرگ معاصر و از شاگردان مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی است. ایشان به واسطۀ تنگی معیشت به مدت دوازده سال در خانۀ مادر زن خود زندگی می‌کرد. مادر زن ایشان به دلیل فقر سید هاشم، رفتار بسیار بد و آزاردهنده‌ای با او داشت. آقا سید هاشم می‌فرمود: «چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌های قولی و روحی اُم الزوجه به من به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی [بر] آن را ندارم و از شما می‌خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند: «از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «آیا زنت هم تو را دوست دارد؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن. تربیت تو به دست مادر زنت است. به این طریق که ‌به خود بگویی خداوند چنین مقرر فرموده  که ادب من به دست مادرزنم باشد، تحمل می‌کنی و می‌سازی و شکیبایی پیشه می‌کنی.»

من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی، ابداً تخطی و تجاوز نمی‌کردم و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می‌افزود، تحمل می‌کردم تا یک شب تابستان که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم. داخل اتاق بودم که مادر زنم تا فهمید من آمده‌ام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن. من هم داخل اتاق نرفتم و یکسره رفتم پشت بام تا در آنجا بیفتم؛ ولی این زن، صدای خود را بلند کرد، به‌طوری که نه تنها من، بلکه همسایگان هم می‌شنیدند. او به من یکسره ناسزا گفت تا وقتی که دیگرحوصله‌ام سر رفت؛ ولی بدون اینکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه هم جواب بدهم، از خانه بیرون رفتم و بدون هدفی و مقصودی سر به بیابان نهادم. همین‌طور داشتم می‌رفتم، در این حال، ناگهان دیدم من دو تا شدم. یکی سید هاشم‌ای است که مادر زن به او تعدی ‌کرده و سبّ و شتم گفته و یکی هم من هستم بسیار عالی و مجرد و محیط بر همه چیز که گوئی فحش‌های او ابداً به من نرسیده است. در این حال برایم منکشف شد که این حالِ بسیار خوب و سرورآفرین و شادی‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش‌هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتحِ بابی شد.

اگر من اطاعت و اذیت‌های مادر زن را تحمل نمی‌کردم، تا ابد همان سید هاشمِ محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود باقی می‌ماندم. الحمدلله که الان این سید هاشم و در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گَرد و خاک هیچ غصه‌ای بر من نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند. فوراً از آنجا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادر زنم افتادم و ‌گفتم: «مبادا خیال کنی از آن گفتارت  ناراحتم. از این پس هر چه می‌خواهی به من بگو که برای من فایده دارد».(۳)

شما هم اگر نوع نگاهتان را به اخلاق همسرتان عوض کنید، دیگر این قدر افسرده‌خاطر نمی‌‌شوید. اگر بدانید و احساس کنید که تحمل زندگی برای خدا شما را به مقصد آفرینش نزدیک می‌کند، به جای غم، نشاط مهمان وجودتان خواهد شد.

 

ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟

شما همیشه در بارۀ نادرست بودن ازدواج‌های خیابانی حرف می‌زنید. من  یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و حالا  که یک بچه داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم. در زمانی که دوست بودیم گویا اختلاف‌مان را نمی‌دیدیم، اما حالا این اختلافات به‌ویژه در مسائل مذهبی خود را نشان داده‌اند و من مانده‌ام که چه کنم؟ شوهر من از نظر ایمانی قوی نیست.

 

اوّل: فراموش کردن گذشته‌ها

گذشته را باید فراموش کرد. اگر شما در مرحلۀ پیش از ازدواج قرار داشتید، تأکید می‌کردیم که حتماً با چشم باز انتخاب کنید؛ امّا حالا که ازدواج کرده‌اید و یک فرزند هم دارید، صورت مسئله عوض شده است. شما هر اندازه به گذشته و انتخاب اشتباهتان فکر کنید، انگیزه‌تان برای اصلاح زندگی کمرنگ‌تر می‌شود. پس گذشته را فراموش کنید و بپذیرید که زندگی شما با همین مردی است که انتخاب کرده‌اید. الان وقت سخن گفتن و فکر کردن به درست و اشتباه بودن تصمیمتان نیست. گاهی اوقات حسرت گذشته، امروزِ انسان را به هم می‌ریزد و به دنبال آن، آینده هم خراب می‌شود.

 

دوم: تلاش برای ساختن

در مواجهه با مشکلاتی که در زندگی‌تان پیش آمده، زود ناامید نشوید. هر اندازه که ایمان همسرتان ضعیف باشد، امید به اصلاح او وجود دارد. البته من نمی‌دانم که همسرتان چه کارهایی می‌کند که شما می‌گویید ایمانش قوی نیست، امّا هر چه که باشد، احتمال تغییر او صفر نیست. در مسیر تلاش برای تغییر او به نکات بعدی توجه کنید.

 

سوم: پرهیز از نصیحت و تذکّر بسیار

در این موارد، معمولاً برای تغییر دادن همسر از نصیحت کردن و تذکر دادن به عنوان ابزارهای اصلی استفاده می‌شود؛ در حالی که وقتی نصیحت و تذکر، تنها ابزارهای شما برای تغییر باشند، معمولاً تأثیر کوتاه‌مدت دارند. در ضمن، شرط تأثیرگذاری نصیحت، توجه به نکته‌های بعدی است. با رعایت و در نظر گرفتن نکات بعدی می‌توانید در فضایی صمیمی و با در نظر گرفتن قواعد گفت‌وگو با همسرتان حرف بزنید که در گام‌ اول از جلد سوم همین مجموعه به آن پرداخته‌ایم.

 

چهارم: پُتک نکردن گذشته

اگر چه ارتباط‌های دوستی پیش از ازدواج اشتباه هستند؛ اما به هیچ‌وجه آن دوره را به رُخ همسرتان نکشید. چنین سرزنش‌هائی حس لجاجت همسر را تحریک و او را از جادۀ انصاف و منطق دور می‌کند.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «از اینکه مکرر سرزنش کنی پرهیز کن که این کار، [طرف مقابلت را] بر گناه خویش جری و عتاب [تو] را بی‌ارزش می‌کند.»(۴)

 

پنجم: عدم انتقال حالت پشیمانی و بی‌محبتی

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد.

 

ششم: ابراز محبت بسیار و احترام ویژه

هر اندازه که می‌توانید انواع محبت‌هایی را که در گام چهارم از جلد دوم خواهیم گفت، به همسرتان تقدیم و بی‌احترامی به او را بر خود حرام کنید. این محبت و احترام است که زمینه را برای تفاهم و گفت‌وگو فراهم می‌کند.

هفتم: عدم سختگیری

با شرایطی که شما در آن قرار دارید، ممکن است برای رسیدن به مقصود عجله داشته باشید. این عجله در بسیاری از موارد موجب می‌شود که  به همسرمان سخت بگیرید؛ امّا سعی کنید در مسیر تقویت ایمان، به همسرتان سختگیری نکنید. رسول اکرم«ص» فرمودند: «بر مردم آسان بگیریدو سخت نگیرید. رام کنید و رَم ندهید.»(۵)

سخت‌گیری نه تنها موجب همراهی همسرتان با شما نمی‌شود، بلکه او را از شما و مسیری که برای او ترسیم می‌کنید فراری می‌دهد.

 

هشتم: استفاده از نامه

یکی از کارهای خوب و تأثیرگذار در این زمینه نوشتن نامه به همسرتان است. دغدغه‌های خود را در قالب نامه برای او بنویسید و از او بخواهید که پس از تأمل، پاسخ شما را به صورت کتبی بدهد.

 

نهم: انجام وظیفه

فقط به وظیفۀ خود فکر کنید. ممکن است با عمل کردن به همۀ نکته‌ها همسرتان تغییر نکند و یا به اندازه‌ای که شما دوست دارید، عوض نشود. اگر به گام اول توجه کنید که خوشبختی در عمل به وظیفه‌ای است که خداوند برای انسان مقرر داشته، دیگر هیچ‌گاه احساس شکست نمی‌کنید. اگر همسرتان تغییر کرد، خدا را شکر ‌کنید و اگر هم این چنین نشد، باز هم شاکر خدا خواهید بود که شما را در انجام دادن وظیفه یاری کرده است.

خداوند در دو آیه از آیات قرآن خطاب به پیامبر رحمت«ص» به صراحت می‌فرماید که هدایت مردم در دست تو نیست: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ؛(۶) هدایتِ آنان بر عهدۀ تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت مى‏کند».

«إِنَّکَ لَا تهَْدِى مَنْ أحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ؛(۷) در حقیقت، تو هر که را دوست دارى نمى‏توانى راهنمایى کنى، بلکه خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى‏کند و او نسبت به راه‏یافتگان، داناتر است».

خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده و تنها وظیفۀ رسولان ‌الهی را رساندن آشکارِ پیام الهی دانسته است.(۸)

از نگاه قرآن اصلاً بنا نیست مسیر آفرینش به گونه‌ای پیش برود که همه هر طور که شده ایمان بیاورند. پس ما هم نباید هدف خود را ایمان آوردنِ همه قرار دهیم.

خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم«ص» می‌فرماید: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فىِ الْأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أفَأنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتّىٰ‏ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛(۹) و اگر پروردگار تو مى‏خواست قطعاً هر که در زمین است ایمان مى‏آورد، پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى که بگروند؟».

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ٭ إِنْ نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَهً فَظَلَّتْ أعْنَاقُهُمْ لَها خَاضِعِینَ؛(۱۰) شاید تو از اینکه [مشرکان‏] ایمان نمى‏آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهیم معجزه‏اى از آسمان بر آنان فرود مى‏آوریم تا در برابر آن، گردن‌هایشان خاضع گردد».

«وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلُّ‏َّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّى‏ِ لَأمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أجْمَعِینَ؛(۱۱) و اگر مى‏خواستیم، حتماً به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏دادیم؛ لیکن سخن من محقّق گردیده که: «هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان، خواهم آکند».

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. با وسایل الکترونیک غریبه‌ایم؛ اما می‌خواهیم این وسایل را تعمیر کنیم و… . هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم.

خدای من! داشتم به هدایت او فکر می‌کردم، دیدم خودم منحرف شده‌ام. چه انحراف بزرگی؛ دخالت در کارِ تو! باشد، من در کار تو دخالت نمی‌کنم. آنچه را که گفتی، انجام می‌دهم. من بنده‌ام دیگر. کاری جز اطاعت که ندارم، دارم؟ فقط می‌گویم: چشم! گذشته‌اش را فراموش کنم؟ چشم!

با تازیانۀ سرزنش، روحش را کبود نکنم؟ چشم!

سفرۀ دلش را از نان گرم و تازۀ محبتم خالی نکنم؟ به روی این دو چشم!

دیگر چه؟

سخت نگیرم؟ حرفی نیست. من که خدا نیستم. تو بگویی سخت نگیر، نمی‌گیرم.

امّا خدای خوب من! عیبی که ندارد که پیش تو بقچۀ آرزوهایم را باز کنم؟ من دوست دارم در مسیر آمدن به سوی تو تنها نباشم. دوست دارم همسرم همراهم باشد. نه اینکه راه آمدن به سوی تو ترسناک باشد، نه. راه تو به قدری زیباست که دلم نمی‌آید همسرم از آن بی‌بهره باشد.

خدایا! دل‌های همه به دست توست، پس دلِ همسرم را اسیر راه خودت کن تا از همۀ بند‌ها آزاد شود.

 

دهم: مدارا

اگر زندگی با همسرتان با میزان تقیّداتی که دارد به دین شما لطمه‌ای نمی‌زند، حتی اگر تغییر چندانی هم نکرد با او مدارا کنید؛  .(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الکافی، ج۵، ص۲۸٫

۲ـ همان ، ج۶، ص۵۴٫

۳ـ عطش، ص۱۴۴ (به نقل از: روح مجرد، ص۱۷۶).

۴ـ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۱٫

۵ـ الدُرّ المنثور، ج۱، ص۱۹۲٫

۶ـ سورۀ بقره: ۲، آیۀ ۲۷۲

۷ـ سورۀ قصص: ۲۸، آیۀ ۵۶٫

۸ـ «وَ إِن تُکَذِّبُواْ فَقَدْ کَذَّبَ اُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» (سورۀ عنکبوت: ۲۹، آیۀ ۱۸٫

۹ـ یونس، ۹۹٫

۱۰ـ شعرا ۴ـ۳.

۱۱ـ سجده ۱۳٫

۱۲ـ برای اطّلاع بیشتر از بحث «مدارا»، به (تا ساحل آرامش، گام ششم از جلد سوم مراجعه فرمایید).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم

 

۲٫

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد

 

 

۳٫

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی اعتدال سیاسی یا محافظه‌کاری؟!

حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

اعتدال در خط مشی سیاسی که این روزها مطرح است به‌درستی تعریف نشده است. اعتدال دوری از افراط و تفریط است؛ یعنی خط میانه و صراط مستقیم. این خط مستقیم را شرع مقدس و سیره سیاسی پیشوایان دین، به‌ویژه سیره سیاسی امیرالمؤمنین«ع» به‌روشنی ترسیم کرده‌اند ولذا نباید با سلیقه‌های شخصی و جناحی تعریف شود.

تفصیل این بحث را در موضوع سیاست و مدیریت و سبک زندگی اسلامی خواهیم دید. در اینجا به یک روایت از امام علی«ع» بسنده می‌کنیم: « لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ وَ لَا یُضَارِعُ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِع؛(۱) فرمان خدا را تنها کسی می‌تواند اجرا کند که سازشکار نباشد و به روش اهل باطل عمل نکند و پیرو فرمان طمعکاران نباشد.»

این معنای واقعی اعتدال به سبک اسلامی در مدیریت است. کسانی که زمام امور را به دست می‌گیرند نباید سازشکار و سیاست‌باز باشند و اصول و مبانی را زیر سؤال ببرند و زمینه نفوذ ورشکسته‌های سیاسی مسئله‌دار را فراهم آورند. این رویه اعتماد عمومی را که سرمایه و پشتوانه حکومت است خدشه‌دار می‌کند و برای ثبات و اقتدار نظام چالش‌ساز خواهد بود.

در خط‌مشی امیرالمؤمنین«ع» می‌بینیم که حضرت حاضر نشد معاویه را در سیستم حکومتی خود بپذیرد و یا به خواسته‌های طمعکارانی چون طلحه و زبیر تن دهد. هر چند این رویه خسارت‌هایی را به بار آورد و این افراد جبهه‌گیری کردند و جنگ‌هایی را به راه انداختند و جمل و نهروان و صفین شکل گرفتند، اما این حقیقت به اثبات رسید که دین سازشکاری را نمی‌پذیرد. امیر مؤمنان با اتخاذ این شیوه، خط‌مشی سیاسی آیندگان را روشن کرد و نشان داد که در اسلام صلاحیت و صداقت و استواری در حق، ‌محور است و نه منافع و مقاصد سیاسی و جلب رضایت این و آن و لذا عنوان اعتدال نمی‌تواند زمینه نفوذ فرصت‌طلبان را فراهم آورد.

البته تحمل افراد با گرایش‌های مختلف امری طبیعی و تا آنجا که خدشه‌ای به اصول و مبانی جامعه اسلامی وارد نسازد، قابل قبول است، زیرا در یک اجتماع بزرگ، سلایق و عقائد و گرایش‌های متفاوتی وجود دارند و نظام حکومتی حسب مصالح اجتماعی باید همه آنها را تحمل کند، اما حاکم نباید از آنها متأثر باشد و باید بدون اینکه پست‌های کلیدی را به آنها بسپارد و از آنان مشاورانی را برگزید، در چهارچوب حق و عدل عمل کند.

امیرالمؤمنین«ع» در نامه‌ای به مالک اشتر راه و رسم حکومت را می‌آموزند که تفصیل آن خواهد آمد.

 

گریزی به دنیای سیاست

شاخص حقیقی اعتدال چیست و در فضای سیاسی کشور چه می‌گذرد؟

 

شاخص را چه کسی باید تعیین کند؟

اگر تعیین شاخص به خواست اشخاص و احزاب و گروه‌ها باشد، هر حزب و گروهی خود را محق می‌داند و دیگری را باطل یا منحرف! به بیان قرآنی « فَتَقَطعُوا أَمْرَهُم بَیْنهُمْ زُبُراً کلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُون؛(۲) با اینکه آفریدگار همه خدای یگانه است و در سایه این چتر فراگیر می‌توانند امت واحده باشند، اما آنان امور خود را پاره پاره کردند و دچار تفرقه شدند و هر جماعتی به آنچه دارد دلخوش است.»

و در آیه دیگر تفرقه و اختلاف را بازتاب نوعی شرک می‌داند و می‌فرماید: « مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ: از مشرکان نباشید، از آنان که در دین دچار تفرقه شدند و گروه‌ها پدید آمد و هر گروهی بدانچه دارد دلخوش است.»(۳)

به قول حکیم سبزواری:

سخن عشق یکی بود ولی آوردند

این سخن‌ها به میان زمره نادانی چند

عشق صلح کل و باقی همه جنگ است و جدال

عاشقان جمع و فِرق جمع پریشانی چند

 

سعدی نیز در شعر لطیفی می‌گوید:

یکی جهود و مسلمان نزاع می‌کردند

که خنده‌ام بگرفت از نزاع ایشانم

 

جهود گفت به تورات می‌خورم سوگند

وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم

به طیره گفت مسلمان گر این قباله من

درست نیست خدایا جهود میرانم

اگر ز روی زمین عقل منعدم گردد

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

آری، هیچ کس حاضر نیست به خطا و اشتباه خود اعتراف کند. از کودکی که در مدرسه املا می‌نویسد تا شخصیت نخبه‌ای که سال‌ها کار علمی یا سیاسی کرده است. اما بالاخره در این معرکه آرا حقیقتی نیز وجود دارد که آن را باید یافت، اما چگونه؟ در پرتو هدایت شریعت و شاخص‌هایی که برای حق و باطل بیان شده و هدایت خداوند و بصیرت درونی انسان که ثمره تقوا و پرهیزگاری است « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا؛(۴) اگر شما تقوا پیشه کنید خدا به شما بصیرت می‌دهد.»

بنیان فرهنگ اسلامی ما اصالت حقیقت است و نه نسبیت به شیوه سوفسطایی‌ها، بنابراین در کشاکش اختلاف‌ها حقیقتی هست مانند اعداد ریاضی که بر واقعیات مبتنی هستند. اما این حقیقت را چگونه باید کشف کرد؟ چنان که گفته شد «عقل و شرع» دو حجت خدایی‌اند که انسان را در کشف حقیقت یاری می‌دهند. مهم این است که شرع را تحریف نکنیم و عقل را فریب ندهیم، وجدان را حاکم سازیم و در پرتو بصیرت راه بپیمائیم، هر چند برخلاف امیال نفسانی، گرایش‌های گروهی و جناحی و سیاسی و منافع مادی ما باشد. هر چند این کیمیا را کمتر می‌توان یافت، اما بالاخره نومید نباید بود.

در جامعه و جهان سیاست نیز پیدا کردن شاخص و تراز اعتدال در راستای حق و حقیقت یک ضرورت است، وگرنه همان سخن سعدی خواهد بود:

اگر ز روی زمین عقل منعدم گردد

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

هیچ جناح سیاسی‌ای حاضر نیست درباره عقائد و مبانی و اهداف خود به داوری بنشیند و به طرف مقابل حق بدهد. این خصلت خودخواهی انسان است و تازگی ندارد و کشمکش در این میدان به نفع دشمن است که از اختلافات بهره می‌گیرد و از آب گل‌آلود ماهی مقصود را صید کند.

دشمنِ قسم خورده هر چند لبخند بزند و دست بدهد، اما پشت این لبخند آتش کینه را ذخیره کرده است تا  در فرصت مناسب آتش‌فشانی را به راه بیندازد و در دستکشی نرم، خنجری را تعبیه کرده است.

سیاسیون ما باید متوجه این حقیقت باشند و هر چند دشمن مکنونات خود را برملا نکند، نقشه او را بخوانند، هر چند این روزها برملا کرده‌ است! نمونه‌اش اظهارات آمریکایی و انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در پی مسائل هسته‌ای و برجام است. وقتی رئیس‌جمهور و وزیر خارجه‌ و یا چهره سیاسی دیگر امریکائی می‌گویند آینده این توافق تغییر در سیاست‌های ایران و در حقیقت تجدیدنظر در اصول انقلاب اسلامی است، یعنی چه؟!

وقتی وزیر خارجه فرانسه برای بازاریابی اقتصادی و جلب منافع خود به ایران می‌آید و هنگام رفتن برای ما نسخه می‌پیچد و اظهار امیدواری می‌کند که ایران نگاه خود را به رژیم صهیونیستی تغییر دهد، چه معنی دارد؟

وقتی وزیر خارجه روباه پیر انگلیس خبیث که قریب صد سال طراح خیانت علیه ایران و ملت ما بوده به ایران می‌آید و فرش قرمز برای او پهن می‌کنند و بعداً اظهار می‌کند که نگاه ایران به رژیم صهیونیستی تغییر جهت داده یا می‌دهد، چه پیامی دارد؟!

و وقتی آمریکایی‌ها پیشنهاد می‌دهند که در ایران دفتر منافع ایالات متحده دائر شود و تحلیل می‌کنند که نگاه ایران در مورد استکبارستیزی و ضدیت با صهیونسیم در حال تغییر است، مفهوم این داوری و تحلیل چیست؟ آیا آنها هدف دیگری جز نفوذ و براندازی نرم نظام که یک طرح آمریکایی ـ صهیونیستی است،دارند؟ آیا سیاسیون ما خدای ناخواسته مانند فتنه سبز سال ۸۸ چراغ سبزی روشن کرده‌اند که دشمن این گونه تحلیل و داوری می‌کند؟ و آیا توافق هسته‌ای که هنوز هم پا در هواست تا اینجا می‌تواند پیش برود که از خط قرمزها عبور کنیم و…؟

جان کلام اینکه موارد یاد شده خروج از خط مستقیم انقلاب اسلامی است که جوهره نظام را تشکیل می‌دهد. خطی که حضرت امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی ترسیم و رژیم ایالات متحده را ام‌الفساد روی زمین و سردمدار استکبار جهانی معرفی کرد که به هیچ‌وجه نمی‌توان دست آشتی به او داد و ماهیت استکباری او تغییر نمی‌کند و در مورد رژیم صهیونیستی فرمود: «اسرائیل غاصب و متجاوز از صفحه روزگار باید محو شود» همان که رهبری معظم نظام امروزه نیز بر آن تأکید دارند.

استراتژی جمهوری اسلامی دفاع از کیان اسلام و آزادگان مسلمان در سراسر جهان و حمایت از جبهه مقاومت و مبارزان آزادیخواه در برابر استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌الملل و پایداری در خط امام است که به پای آن صدها هزار شهید و معلول و اسیر نثار شده است.

خدا و رسول و ولی‌عصر«عج» و ارواح اولیاء و شهدا و ملت بزرگ و انقلابی ما اجازه نمی‌دهد بر سر منافع مادی اقتصادی و جناح‌بازی‌های سیاسی و حزبی، به دستاوردهای انقلاب کوچک‌ترین خدشه‌ای وارد شود و غبار یأس بر چهره ستمدیدگانی بنشیند که چشم به انقلاب اسلامی دوخته‌اند و برای نجات از سلطه مستکبران از گفتمان امام«ره» و انقلاب ایران الگوبرداری می‌کنند.

هدف طراحان نفوذ غرب به سردمداری ایالات متحده و دلالی انگلیس و فرانسه در مرحله نخست این است که بعد از ۳۶ سال مجاهدت و مقاومت ملت ایران، دام استعماری بگسترند و ملت بزرگ ما را به معامله دستاوردهای گرانسنگ خود با کالای لوکس و اتومبیل و اسباب آرایش بکشانند. حاشا که هرگز چنین اتفاقی بیفتد. رهبری نظام و ملت بزرگ ایران چنین اجازه‌ای نخواهند داد.

اینک لحظات حساسی بر کشور می‌گذرد و اندک تسامح و تساهلی در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و مخصوصاً فرهنگی، خیانتی است نابخشودنی. همه باید حواس خود را جمع کنند، فریب دشمن مکار را نخورند و دستخوش بازی‌های جناحی و انتخاباتی و رقابت‌های کثیف نشوند، وگرنه در محکمه عدل الهی و وجدان تاریخی ملت محکوم خواهند بود.

دغدغه‌های دلسوزان نظام و انتقادهای سالم بر سر این موضوعات است، هر چند برخی طاقت تحمل آن را ندارند و منتقدین را به تندروی و غیره متهم می‌کنند و به شورای نگهبان و اصول  حاشیه‌ها می‌زنند و از دوره منسوخ اصلاحات و با اهداف انتخاباتی، الگوبرداری می‌کنند.

خلاصه آنکه دغدغه بر سر اصول و باورها و ارزش‌های فرهنگی است تا دستخوش تساهل و تسامح نشوند و با استحاله تدریجی، راه لیبرالیسم و سکولاریسم را نپیماید. امام خامنه‌ای در دیدار با هیئت دولت اشاره کردند که مسئله فرهنگ خواب از چشم ایشان ربوده است و نباید اجازه داد محصولات نامناسب به نام فرهنگ در کشور رایج شوند. معظم‌له در این دیدار برای چندمین بار خط مشی نظام و مسئولیت دولت را در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به‌ویژه مسئله هسته‌ای به صراحت و قاطعیت بیان کردند از جمله:

«پایان دادن به مذاکرات هسته‌ای یکی از کارهای مهمی است که انجام شده و امیدواریم که در این زمینه برخی مسائل و مشکلاتی هم که وجود دارند برطرف شوند».

«از اول انقلاب تا امروز دشمنی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها با انقلاب و جمهوری اسلامی کم نشده است و این واقعیت نباید به هیچ‌وجه در ذهن مسئولان کمرنگ شود.»

«همه مسئولان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید توجه کنند که مطلقاً در نقشه طراحی شده دشمن قرار نگیرند و تصمیمات آنها خواسته یا ناخواسته به اجرای بسته مورد نظر بیگانگان کمک کند.»

«باید در هر شرایطی در اتخاذ مواضع انقلابی صراحت داشت و صریح و بدون رودربایستی در مقابل دشمن، مواضع انقلاب و مبانی امام بزرگوار را بدون ترس و خجالت بیان کرد.»

حضرت آقا در این دیدار گفتنی‌های بسیاری را فرمودند که باید پیش روی مسئولان باشد و بدان عمل کنند، نه اینکه فقط شعار بدهند. خدای بزرگ را سپاس می‌گوییم بر نعمت والای ولایت که سکاندار کشتی نظام در این اقیانوس پر طوفان است:

«چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قصار، ۱۱۰.

۲ـ مؤمنون، ۵۳.

۳ـ روم، ۳۲.

۴ـ انفال، ۲۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حضرت امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی ترسیم و رژیم ایالات متحده را ام‌الفساد روی زمین و سردمدار استکبار جهانی معرفی کرد که به هیچ‌وجه نمی‌توان دست آشتی به او داد و ماهیت استکباری او تغییر نمی‌کند و در مورد رژیم صهیونیستی فرمود: «اسرائیل غاصب و متجاوز از صفحه روزگار باید محو شود» همان که رهبری معظم نظام امروزه نیز بر آن تأکید دارند.

 

 

۲٫

امام خامنه‌ای در دیدار با هیئت دولت اشاره کردند که مسئله فرهنگ خواب از چشم ایشان ربوده است و نباید اجازه داد محصولات نامناسب به نام فرهنگ در کشور رایج شوند.

30نوامبر/16

روش‌های تربیتی در اسلام(۵)

 

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

روان‌شناسی یکی از مهم‌ترین رشته‌های مورد نیاز جوامع کنونی است و ما در زندگی روزمره، فراوان از آن استفاده می‌کنیم. پرسش‌هایی «همچون چگونه فرزند خود را تربیت کنیم؟ با چه شیوه‌هایی مردم را هدایت کنیم؟ چه کنیم تا بهتر یاد بگیریم؟ چه شیوه‌هایی برای تغییر رفتارهای نامطلوب مردم از نظر اخلاقی و… وجود دارند؟ روش‌های صحیح برخورد با مردم در مسیر تبلیغ و هدایت چیست؟ و ده‌ها پرسش دیگر هستند که روان‌شناسی تلاش می‌کند به آنها پاسخ درخوری بدهد.

روان‌شناسی غربی تمام عرصه‌های روان‌شناسی جوامع دیگر، از جمله کشورهای اسلامی ایران را مورد تهاجم قرار داده و امروز در کشور ما به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد. هر علم روان‌شناسی غربی حاوی نکات مثبت فراوانی است، با این حال چون برگرفته از فکر بشر غیرمعصوم است (اگر نگوییم بشر مغرض) گاه تخریب‌های دینی خطرناکی دارد که هنوز چون بازار آن داغ است، شاید خیلی‌ها متوجه نباشند، ولی زمانی فراخواهد رسید که آثار تخریبی آن ظاهر خواهد شد.

لذا بر محققان، خصوصاً روان‌شناسان، مربیان تربیتی و… لازم است که روان‌شناسی اسلامی را با روش‌های صحیح تبیین و عرضه کنند تا جوامع اسلامی از آسیب‌های روان‌شناسی غربی در امان بماند.

در شماره‌های قبل به روش تربیتی تبشیر، روش اعطای بصیرت، روش تحمیل به نفس پرداختیم. اکنون به روش پرسش و طرح سئوال می‌پردازیم.

 

روش پرسش

یکی از روش‌های تربیتی در اسلام که در تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، به‌خصوص در هدایت و موعظه دیگران مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش پرسش از دیگران و وادار کردن آنان به دادن توضیح‌ است.

 

مبنای تربیتی این روش

انسان از استعدادهای فراوان و ارزشمندی برخوردار است و می‌تواند به بلندترین قله کمال صعود کند، در عین حال که  در جهت ضدکمال هم می‌تواند به بدترین و تاریک‌ترین چاه‌های گمراهی سقوط نماید.

رسول اکرم«ص» فرمود: « اَلّناسُ معادِنُ کَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه،(۱) مردم معدن‌های (گوناگونی) هستند، همچون معدن‌های طلا و نقره.» تشبیه انسان به معدن نشان می‌دهد که او باید همچون معادن کشف و استخراج شود. قرآن برای انسان قابلیت‌های فراوانی را برشمرده است که فهرست‌وار به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

 

۱ـ انسان؛ خلیفه خدا در زمین: «روزی که خواست بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد، آنها گفتند: آیا موجودی می‌آفرینی که در زمین تباهی ‌کند و خون بریزد؟ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»(۲)

۲ـ ظرفیت علمی بالا: ظرفیت علمی انسان بزرگ‌ترین ظرفیت ممکن بین مخلوقات است. «تمام اسماء را به آدم آموخت [و او را به حقایق هستی آشنا ساخت] آنگاه از فرشتگان پرسید: نام‌های اینها را بگویید چیست؟ گفتند: ما جز آنچه (مستقیماً) به ما آموخته‌ای، نمی‌دانیم. (خدا به آدم) فرمود: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده! همین که آدم فرشتگان را آگاهی و تعلیم داد، خدا به فرشتگان فرمود: نگفتم که من از اسرار آسمان‌ها و زمین آگاهم.»(۳)

۳ـ فطرت خداجو: انسان فطرتی خدا آشنا و به خدای خویش از عمق وجدان آگاهی دارد، در عین حال که تمام انکارها و تردیدها، بیماری‌ها و انحراف‌ها هم در سرشت او هست.(۴)

۴ـ بُعد ملکوتی انسان: در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی موجود در جمادات، گیاهان و حیوانات، عنصری ملکوتی و الهی نیز وجود دارد و انسان ترکیبی از طبیعت و ماورای طبیعت،  از ماده و معنا، از جسم و جان و همین طور ارزش‌ها و استعدادهای فراوان دیگر است که در اینجا مجال طرح آنها نیست(۵)

امام علی «ع» فرمود: «اَتَزعَمُ اَنَّکَ جِرمٌ صَغِیرٌ وَفِیکَ انطَوَی العَالَمُ الاَکبَرُ(۶) انسان! آیا گمان می‌کنی که تو جِرم کوچکی هستی؟! در حالی که عالم بزرگ (هستی) در تو نهان است.» جالب این است که حضرت برای بیان استعداد وسیع انسان و تفهیم عمیق آن به خود انسان، از شیوه پرسشی بهره برده است.

در مسیر تربیت و هدایت باید زمینه شکوفاسازی استعدادهای متربی توسط مربی، معلم و مبلّغ فراهم گردد. یکی از راه‌های این شکوفاسازی، پرسش از متربی و وادار کردن او به پرسش است.

قرآن کریم به عنوان تنها کتاب وحیانی به دورمانده از تحریف، به‌کرّات از پرسش استفاده می‌کند و به انسان‌ها صراحتاً دستور می‌دهد که از متخصصان بپرسند.

الف) قرآن در سوره الرحمن، ۳۱ مرتبه فرموده است: «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان؛» پس (ای گروه انس و جن) کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را تکذیب و انکار می‌کنید؟»

خداوند منان به این بشر فراموشکار نعمت‌های بی‌شماری داده است و به دنبال هر بخش از این نعمت‌ها از او سئوال می‌کند «کدامیک از اینها را می‌توانی انکار کنی؟» این تکرار پرسش‌ها وجدان خفته بشر را بیدار می‌کند و مانع طغیان و سرکشی او می‌شود.(۷)

و در همین سوره وجدان خفته بشر را با این سئوال فراگیر و عمومی که مضمون آن را همگان قبول دارند، مورد پرسش قرار می‌دهد و او را از خواب غفلت بیدار می‌سازد: «هَل جَزَاء الْإِحسَانِ إِلَّا الْإِحسَان(۸)»آیا جزای نیکی جز نیکی خواهد بود؟»

ب) در سوره ملک ۹ بار به صورت‌های مختلف سئوال و پرسش مطرح شده است. در یک جا می‌فرماید: «‌أَلَا یَعلَمُ مَن خَلَقَ،(۹) آیا کسی که (موجودات را) آفریده، از حال آنها آگاه نیست؟»

و در آیه پانزدهم می‌فرماید: «أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِفَ بِکُمُ الْأَرضَ فَإِذا هِیَ تَمُور،(۱۰) آیا از کسی که در آسمان است در ایمنید که شما را به زمین فرو می‌برد، در حالی که زمین به موج و اضطراب درافتد».

در آیه بعد همین مضمون به صورت دیگری تکرار شده است: «اَم أَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یُرسِلَ عَلَیکُم حَاصِبًا فَسَتَعلَمُونَ کَیفَ نَذِیر،(۱۱) آیا از قهر خدایی که در آسمان حکمفرماست ایمنید که تند بادی ببارد تا بدانید که وعده عذاب من چگونه است؟»

 

تأکید روایات بر پرسش

 ۱ـ  امام صادق«ع» فرمود: «به راستی علم قفلی دارد که کلید آن پرسش است» و «آگاه باشید که کلید همه علوم پرسیدن است،(۱۲)و آنگاه این شعر را انشا فرمود: «درمان کوری (و نادانی) زیاد پرسیدن است و کوری (و نادانی) تمام سکوت بر نادانی (و نپرسیدن) است.»

 

آثار و نتایج تربیتی پرسشگری

۱ـ تفکر

به پرسش‌هایی که زمینه تدبر و تفکر و اندیشیدن را فراهم می‌سازند پرسش‌پردازشی می‌گویند، زیرا پاسخ‌دهنده را ملزم می‌سازند که به فرایندهای عالی‌تر ذهن همچون ابراز عقیده، توجیه، قضاوت یا ارزیابی متوسل شود.

در قرآن می‌خوانیم: «قُل لَّآ أَقُولُ لَکُم عِندِی خَزَآئِنُ اللَّهِ وَلَا أَعلَمُ الْغَیبَ وَلَا أَقُولُ لَکُم إِنِّی مَلَکٌ إِن أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ قُل هَل یَستَوِی الْأَعمَی وَ الْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ،(۱۳) بگو ای پیغمبر، من شما را نمی‌گویم که گنج‌های خدا نزد من است و نه آنکه از غیب (الهی به صورت مستقل) آگاهم و نمی‌گویم که فرشته‌ام. من پیروی نمی‌کنم جز آنچه را که به من وحی می‌رسد. بگو آیا کور و بینا برابرند؟ آیا فکر و اندیشه نمی‌کنند؟» این آیه در واقع از مخاطبان می‌خواهد که قضاوت کنند کور و بینا و یا عالم و جاهل مساوی هستند؟

حضرت ابراهیم«ع» از همین نوع پرسش استفاده و بت‌پرستان را راهنمائی کرد: «قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ… فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (۶۴) ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هَؤُلاء یَنطِقُونَ. قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلا یَضُرُّکُم،(۱۴) گفت بلکه بزرگ‌ترینشان چنین کرده است. اگر سخن می‌گویند از آنها بپرسید. آنگاه (در فکر خود رفته) سر به زیر افکندند (و وجدانشان بیدار شد) به‌درستی که تو می‌دانی که آنها سخن نمی‌گویند».

 

۲ـ جوشش علم

تفکر در باره پرسش مطرح شده، زمینه رسیدن به پاسخ و جوشش علم مستمع و متربی را فراهم می‌سازد. امام علی«ع» می‌فرماید: «لا ان الفکر و الاعتبار یخرجان من قلب المؤمن من عجائب المنطق فی الحکمه فتسمع له اقوال یرضاها و العلماء و تخشع له العقلاء و تعجب منه الحکماء،(۲۰) به‌راستی تفکر و عبرت‌آموزی باعث می‌گردد که از قلب مؤمن حکمت‌های عجیبی بیرون بیاید، پس سخنانی از او شنیده می‌شود که علما می‌پسندند و عقلا در برابر آن کرنش و حکما از آن تعجب می‌کنند.»

همچنین فرمود: « العِلمُ خَزائنُ و مَفاتِیحُهُ السُّؤالُ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّه ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعهٌ : السائلُ ، و المُتَکلِّمُ‌، و المُستَمِعُ، و المُحِبُّ لَهُم؛ در علم خزانه‌هایی است که کلید آن پرسش است. پس بپرسید! خداوند شما را رحمت کند! به‌راستی چهار کس در پرسیدن اجر و ثواب می‌برند: پرسشگر، (پاسخ)گوینده و شنونده و کسانی که آنها را دوست دارند (و با اشتیاق جمع شده‌اند که پرسش و پاسخ آنها را تماشا کنند و از آن بهره ببرند.)»

یک معلم، یک مبلغ و یک مربی باید همچون مادری مهربان با پرسش‌های مولد، شاگردان و مستمعان را وادار به فکر و جوشش علم نماید. سقراط خود را مامای دانایی می‌داند و می‌گوید: «همان سان که مادرم مامای جسم است، من مامای روانم، زیرا در گفت‌وگو با دیگران آنان را یاری می‌دهم تا اندیشه‌هایی را که روانشان آبستن آنهاست پدید آورند.»(۱۶)

 

۳ـ بیداری وجدان‌ها

در قرآن کریم می‌خوانیم: «…أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَکَثِیرٌ مِنهُم فَاسِقُون،(۱۷). آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد پس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلب‌هایشان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آنها گنهکارند!»

این آیه از آیات تکان‌دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را تسخیر می‌کند، پرده‌های غفلت را می‌درد و وجدان خفته انسان را بیدار می‌کند، لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلوده‌ای را می‌بینیم که با شنیدن این آیه چنان منقلب شدند که در یک لحظه با تمام گناهان و گذشته خود وداع گفتند و حتی برخی در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند، از جمله سرگذشت معروف «فضیل بن عیّاض» است.

«فضیل» که در کتب رجال به عنوان یکی از راویان موثق از امام صادق«ع» و از زهّاد معروف معرفی شده است، در پایان عمر در جوار کعبه ساکن شد و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت. وی در آغاز راهزن خطرناکی بود که مردم از او وحشت داشتند.

روزی از نزدیکی یک آبادی می‌گذشت، دخترکی را دید و نسبت به او علاقمند شد. عشق سوزان دخترک فضیل را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود و تصمیم داشت به هر قیمتی که شده به وصال او نائل گردد. در این هنگام بود که در یکی از خانه‌های اطراف شخص بیداردلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید: «اَلَم یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِاللَّهِ… آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مومنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد و…» این آیه همچون تیری بر قلب آلودۀ فضیل نشست و وجدان خفته او را بیدار کرد و به فکر فرو رفت که این کیست که سخن می‌گوید؟ و به چه کسی این پیام را می‌دهد؟ به من می‌گوید ای فضیل آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی و از این راه خطا برگردی، از این آلودگی خود را بشویی و دست به دامن توبه بزنی؟

ناگهان صدای فضیل بلند شد و ‌گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن: به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است. تصمیم نهایی خود را گرفت و با یک جهش برق‌آسا از صف اشقیا بیرون رفت و در صف سعدا جای گرفت…(۱۸).

 

تذکر و یادآوری

گاهی پرسش‌ها صرفاً برای این است که متربی برخی از اطلاعات را به یاد آورد، مانند:

۱ـ « أَفَمَن یَخْلُقُ کَمَن لاَّ یَخْلُقُ أَفَلا تَذَکَّرُون،(۱۹)آیا کسی که (این مخلوقات را) می‌آفریند همچون کسی است که نمی‌آفریند؟ آیا متذکر نمی‌شوید؟!»

۲ـ « أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِدًا وَقائِمًا یَحذَرُ الآخِرَهَ وَیَرجو رَحمَهَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوِی الَّذینَ یَعلَمونَ … وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَاب…»،(۲۰) (آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر می‌شوند.»

حضرت زهرا«س» از این روش در بیداری مردم مدینه بعد از رحلت پیامبر اکرم«ص» استفاده کرد. از جمله در جواب «محمود ابن لبید» که از امامت علی«ع» بعد از پیامبر اکرم«ص» پرسید، فرمود: «شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده‌اید؟»(۲۱)

در جای دیگری در جواب مهاجرین و انصار که در عذرخواهی پافشاری کردند، فرمود: «آیا پدرم در روز غدیرخم جایی برای عذرتراشی برای  احدی باقی گذاشت؟»(۲۲)

و بارها تذکر داد: «آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا«ص» در روز عید غدیرخم [که فرمود:] هر که من مولا و رهبر او می‌باشم، پس علی«ع» مولای اوست.»(۲۳)

 

سنجش میزان دانش متربی

مربی با طرح پرسش می‌تواند میزان دانش مستمعان و متربیان خود را بسنجد و سخنان خود را بر آن اساس بنا نهد. امام علی«ع» فرمود: «پاسخ درست دادن [از مطالب علمی و…] دلیل فاضل بودن [پاسخ‌دهنده] است.»(۲۴)

 

اصلاح افکار متربی و مستمع

پرسش از متربی، زمینه تفکر و پی بردن او به خطاها و اشکالاتش را فراهم می‌سازد، مانند جریان «اسحاق کِنْدی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت. وی کتابی به نام «تناقض‌های قرآن» تألیف و مدت‌ زیادی در منزل نشست و گوشه‌نشینی اختیار کرد و خود را به نگارش آن مشغول ساخت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری«ع» شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته‌های استادش (کندی) را پاسخ گوید؟» شاگرد عرض کرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم.» امام فرمود: «اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟» عرض کرد: «آری.»

امام فرمود: «وقتی برگشتی، به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ دادن به آن را ندارد و آن مسئله این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی‌ای غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت بلی، ممکن است. در این هنگام بگو شما چه می‌دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده‌ باشید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.»

شاگرد طبق دستور عمل کرد و آن فیلسوف عراقی با کمال دقت به سئوال شاگرد خود گوش داد، سپس گفت: سئوال خود را تکرار کن! شاگرد تکرار کرد. استاد تأملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست. امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که او خلاف آن را اراده کرده باشد.

استاد که می‌دانست این پرسش در حد آن شاگرد نیست، پرسید تو را قسم می‌دهم که بگویی چنین سئوالی از کجا به فکرت خطور کرد؟ شاگرد حقیقت را گفت. استاد گفت: چنین سئوال‌هایی تنها زیبنده این خاندان است. آنگاه دستور داد آتشی روشن کردند و تمام آنچه را که به عقیده خود در باره «تناقض‌های قرآن» نوشته بود، سوزاند.(۲۵)

و همچنین در مناظره «یحیی بن اکثم» با امام جواد«ع» همین شیوه مورد استفاده قرار گرفته است. یحیی که برای تخریب امام جواد«ع» در مقام مناظره برآمده بود، از حضرت پرسید: درباره شخصی که مُحرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می‌گویید [و کفاره‌اش چیست؟]

امام«ع» فرمود: آیا این شخص شکار را در محل و خارج از محدوده حرم کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده است یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده است یا چندین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیرپرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ قصد انجام دو باره این کار را دارد و یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!

 

درمان رذائل اخلاقی

پرسش در موارد خاصی می‌تواند عامل مهار برخی از صفات نامطلوب همچون تکبر باشد. در ادامه داستان «یحیی بن اکثم» آمده است که مأمون از حضرت جواد«ع» درخواست کرد که شما نیز از یحیی پرسشی داشته باشید. حضرت فرمود: از یحیی سئوال کنم؟ عرض کرد: اختیار با شماست، اگر جواب پرسش‌تان را بدانم، می‌گویم، وگرنه استفاده می‌کنم. حضرت فرمود: «خبر بده از مردی که به زنی در اول روز نگاه کرده، در حالی که نگاهش حرام بوده، وقتی وسط روز شده بر او حلال شده است و هنگام زوال شمس (ظهر) دوباره حرام شده است و هنگام نماز عصر دوباره حلال و غروب شمس دوباره حرام شده است، وقتی نماز عشاء داخل شده باز حلال شده و نصف شب دو باره حرام شده و طلوع فجر دو باره حلال شده است، این کدام زن است و چرا برای او حلال و یا حرام شده است؟» یحیی گفت: من جواب این سئوال را نمی‌دانم و راز آن برایم معلوم نیست. خود بیان فرمایید!

هدف حضرت از این پرسش معماگونه شکستن تکبر و غرور یحیی بن اکثم بود. آنگاه فرمود: «مراد کنیزی است که در اول روز حرام بود، بعد آن را خرید و حلال شد. وقت ظهر آزاد کرد و حرام شد. هنگام عصر با او ازدواج کرد و حلال شد و هنگام غروب شمس ظهار کرد و حرام شد. هنگام عشا کفاره ظهار را داد و حلال شد و نصف شب طلاق داد و هنگام صبح مراجعه کرد.»(۲۶)

قابل تذکر است که ما در مقام بیان تمام تقسیمات و انواع پرسش‌ها نیستیم، وگرنه بعضی پرسش‌ها را به هفت نوع دسته‌بندی کرده‌اند:

۱ـ سئوالات حافظه‌ای که صرفاً با یادآوری اطلاعات سر و کار دارند

۲ـ سئوالات ترجمه‌ای؛ یعنی بیان یک مفهوم پیچیده یا مطلب دشوار به زبان ساده‌تر

۳ـ سئوالات تفسیری یا رابطه‌ای که به کشف و درک روابط میان دو مفهوم می‌پردازند

۴ـ سئوالات کاربردی که می‌خواهند مطالب علمی را به مسائل روز ربط دهند و آنها را در عمل بسنجند

۵ـ سئوالات تحلیلی که سئوالات منطقی و استدلالی نیز خوانده می‌شوند. در این نوع، قدم‌های منطقی یک تغییر یا یک شخص از آغاز تا پایان بررسی می‌شوند.

۶ـ سئوالات ترکیبی یا خلاق که با قرار دادن اطلاعات قبلی به طرح اندیشه‌های نو دست می‌زند و در باره آن سئوال می‌کند؟

۷ـ سئوالات ارزش‌نگاری که در مورد فردی و یا کتابی با پرسش‌ها داوری می‌کنیم.(۲۷)

آنچه ما به دنبال آن هستیم، جنبه تربیتی پرسش در اسلام است.

 

شرایط به کارگیری روش تربیتی پرسش

برای اینکه روش پرسش منجر به نتایجی همچون تفکر و تولید علم، تذکر و امثال آن شود، لازم است به این شرایط توجه شود:

۱ـ برخورداری مربی، مبلغ و معلم از اطلاعات لازم برای حل مسئله: در پرسش امام جواد«ع» از «یحیی بن اکثم» به‌خوبی این امر مشاهده می‌شود که حضرت به تمام پرسش‌های مطرح شده جواب دادند.(۲۸)

۲ـ تبیین صحیح سئوال: پرسش وقتی می‌تواند تأثیرگذار و نقش‌آفرین باشد که به صورت صحیح، دقیق و روشن طرح شود. امام علی«ع» فرمود: «خوب پرسیدن، نصف دانستن است.»(۲۹)

۳ـ اختصاص فرصت کافی برای پاسخگویی: امام علی«ع» فرمود: «کسی که در پاسخگویی سرعت بورزد (و بدون تأمل و فرصت کافی جواب دهد) صواب (و واقع) را درک نمی‌کند.»(۳۰)

۴ـ ایجاد ارتباط عاطفی با متربی: قبلاً اشاره شد که حضرت عسکری«ع» به یکی از شاگردان کندی دستور داد که برای روشن شدن انحراف او، از او سئوال کند؛ ولی قبل از آن لازم است که با او ارتباط عاطفی داشته باشد. فرمود به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، بگو پرسشی برایم پیش آمده از شما بپرسم؟ آنگاه او خود درخواست می‌کند که بپرس»(۳۱).

۵ـ ممانعت از واکنش منفی همکلاسان و مستمعان: متربی یا معلم و مبلغ باید کاملاً متوجه باشد که در معرض اعتراض‌های نابجای پرسشگران قرار نگیرد (هر چند پرسش‌های آنان خیلی جالب نباشد) و به شاگردان و مستمعان بفهماند که پرسشگری حق مستمع و متربی است. البته لازم نیست که تمام پرسش‌ها عمیق و جالب باشند؛ ولی باید به متربی میدان داد تا آرام آرام شیوه خوب پرسیدن را فراگیرد.

۶ـ پرهیز از پرسش‌های تعننی یا تعنتی (به سختی انداختن و امتحان کردن): پرسش باید برای فهم باشد، نه برای امتحان و یا خجالت دادن افراد. برخی از افراد پرسش‌های از پیش‌آماده‌ شده‌ای دارند که برای امتحان یا شرمنده کردن مربی مطرح می‌کنند. پرسش برای غلبه بر دیگران کار ناپسندی است.

امام علی«ع» به پرسشگری که از ایشان در باره مشکلی سئوال کرد فرمود: «برای فهمیدن بپرس! نه برای امتحان و به زحمت انداختن (۳۲)؛ زیرا نادانی که در پی فراگیری علم باشد، همچون عالم است و عالمی که برای علم را برای فهم و هدایت فرانگرفته، همچون جاهل است.»(۳۳)

۷ـ پرهیز از سرزنش به دلیل پاسخ اشتباه‌: اگر شاگردی یا مستمعی به پرسش شما پاسخ اشتباه داد، به‌شدت مواظب باشید که او را سرزنش و ملامت نکنید؛ زیرا این کار اولاً باعث خجالت و سرشکستگی پرسشگر می‌شود و ثانیاً جرئت و جسارت پرسشگری را از او می‌گیرد.

 

جمع‌بندی

یکی از راه‌های پرورش شاگردان و مستمعان،‌ روش استفاده از پرسش است که استعداد نهفته افراد را شکوفا می‌کند و بر معلومات آنان می‌افزاید.

در قرآن کریم به صورت مکرر از پرسش برای بیداری و پرورش استعداد انسان‌ها استفاده شده است. در سوره الرحمن ۳۱ بار می‌پرسد: «کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را تکذیب و انکار می‌کنید؟» و در سوره ملک ۹ بار به صورت‌های مختلف پرسش مطرح شده است و همین طور در سوره‌های دیگر. در روایات نیز کلید خزائن علوم، پرسش دانسته شده است.

پرسش نتایج فراوان تربیتی دارد، از جمله تفکر و اندیشیدن، جوشش علم، بیدار شدن وجدان‌ها، تذکر و یادآوری، سنجش میزان، دانش متربی، اصلاح افکار متربی و مستمع، درمان رذایل اخلاقی از جمله تکبر و… . البته باید آداب و شیوه پرسش مراعات شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، دوم ۱۴۰۳ ق،ج ۵۸، ص ۶۵.

۲ـ انعام، ۱۶۵.

۳ـ بقره، ۳۳ـ۳۱.

۴ـ ر.ک: اعراف، ۱۷۲؛ روم، ۴۳.

۵ـ ر.ک: انسان در قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، قم، اول، بی‌تا، صص ۲۵ـ۸.

۶ـ درخشان پرتوی از اصول کافی، سیدمحمد حسینی همدانی، قم، چاپخانه علمیه ۱۳۶۲ ش، اول، ج ۳، ص ۲۰۹؛ دیوان منسوب به حضرت علی«ع»، انتشارات پیام اسلام، قم، اول، ۱۳۶۹ ش، ص ۱۷۵.

۷ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ج ۲۳، ص ۱۱۵.

۸ـ الرحمن، ۶۰.

۹ـ الملک، ۱۴.

۱۰ـ الملک، ۱۵.

۱۱ـ الملک، ۱۷.

۱۲ـ کافی، همان، ج ۱، ص ۴۰.

۱۳ـ الانعام، ۵۰.

۱۴ـ انبیاء، ۶۶ـ۶۳.

۱۵ـ ارشاد القلوب، حسن بن ابی‌الحسن دیلمی، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۱۰۰.

۱۶ـ نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، عبدالحسین نقیب‌زاده، تهران، اول، بی‌تا، ص ۲۹.

۱۷ـ حدید، ۱۶

۱۸ـ الحدید، ۱۶

۱۹ـ نحل، ۱۷

۲۰ـ زمر، ۹

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳.

۲۲ـ الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمدبن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، اول، ۱۴۰۳ ق، ج ۱، ص ۱۴۶.

۲۳ـ الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، اول، ج ۱، ص ۱۹۷.

۲۴ـ غررالحکم، آمدی نمیمی، دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، ۱۳۶۶ ش، چاپ اول، ص ۴۹.

۲۵ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۹۹، المناقب، ابن شهر آشوب، قم، مکتبه الطباطبایی، اول، ج ۴، ص ۴۲۴.

۲۶ـ بحار، ج ۵۰، ص ۷۹، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۴۶، تلخیص ذیل حدیث.

۲۷ـ با استفاده از سخنان استاد رضا مهکام در کلاس درس «مدیریت تحصیلی» در مرکز سلاله.

۲۸ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۵۰، صص ۷۹ـ۷۸.

۲۹ـ بحار، ج ۷۷، ص ۱۰۰ و ج ۱، ص ۲۲۴.

۳۰ـ غررالحکم، ج ۱، ص ۱۹۳.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۱.

۳۲ـ تعسف فی القول.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۲، ح ۷.

 

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از روش‌های تربیتی در اسلام که در تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، به‌خصوص در هدایت و موعظه دیگران مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش پرسش از دیگران و وادار کردن آنان به دادن توضیح‌ است

۲٫

به پرسش‌هایی که زمینه تدبر و تفکر و اندیشیدن را فراهم می‌سازند پرسش‌پردازشی می‌گویند، زیرا پاسخ‌دهنده را ملزم می‌سازند که به فرایندهای عالی‌تر ذهن همچون ابراز عقیده، توجیه، قضاوت یا ارزیابی متوسل شود.

 

۳٫

باید آداب و شیوه پرسش مراعات شود، از جمله: برخورداری مربی از اطلاعات لازم، تبیین صحیح سئوال، اختصاص فرصت کافی برای پاسخگویی، ارتباط عاطفی با متربی، ممانعت از واکنش منفی همکلاسان، پرهیز از پرسش تفننی و تعنتی، پرسش از سرزنش متربی به دلیل پاسخ اشتباه او.

 

۴٫

در قرآن کریم به صورت مکرر از پرسش برای بیداری و پرورش استعداد انسان‌ها استفاده شده است… پرسش نتایج فراوان تربیتی دارد، از جمله تفکر و اندیشیدن، جوشش علم، بیدار شدن وجدان‌ها، تذکر و یادآوری، سنجش میزان، دانش متربی، اصلاح افکار متربی و مستمع، درمان رذایل اخلاقی از جمله تکبر و…

30نوامبر/16

حدیث جذابیت شخصیت

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

مقدمه

انسان‌ها نوعاً دوست دارند برای دیگران جاذبه خاصی داشته باشند و تا آنجا که ممکن است از دافعه خود بکاهند. گروهی با تزویر و ریا و جلوه دادن شخصیتی کاذب از خود به این مهم می‌رسند و گروهی با الگو گرفتن از بزرگان و آموختن آموزه‌های دینی در این راه گام برمی‌دارند. گروه اول شخصیت ماندگاری ندارند و گاهی در حوادث و رخدادها واقعیت خود را آشکار می‌سازند، اما کسانی که با بهره‌گیری از الگوهای صحیح رفتاری یا آموزه‌های دینی، شخصیت خود را شکل داده‌اند، تغییرناپذیرند و خود الگوی دیگران می‌شوند.

در آیات و روایات نکته‌های بسیاری نفهته است که به کارگیری آنها می‌تواند این جاذبه را در افراد ایجاد کند، به گونه‌ای که همگان در پی مصاحبت و همراهی با آنها باشند. بعضی از این ویژگی‌ها عبارتند از:

 

۱ـ کم گفتن و زیاد شنیدن

انسان روزانه به طور متوسط ۵۰۰۰ کلمه صحبت می‌کند. بسیاری از این سخنان گره‌‌ای از مشکلی باز نمی‌کنند. بسیاری از اختلافات و درگیری‌ها ناشی از سخنانی است که بین افراد رد و بدل می‌شوند بی آنکه  مسئله مالی یا اخلاقی‌ای در بین باشد. منشأ نزاع همین سخنانی است که نسنجیده گفته می‌شوند. افراد جذاب کمتر سخن می‌گویند و بیشتر گوش می‌دهند. در آداب تعلیم و تربیت هم آمده است بیش از آنچه می‌گویید گوش‌فرا دهید. امام علی«ع» فرمود: «خاموشی مؤمن بسیار است.»(۱) و: «گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده.»(۲) در قرآن در احوال دوزخیان آمده است: «اگر شنیده بودیم یا تعقل می‌کردیم، در میان اهل آتش نبودیم.»(۳)

 

۲ـ پرهیز از گزینش شنیدنی‌ها

بعضی‌ها دوست دارند فقط به آنچه که به نفع خودشان است گوش بدهند و فقط آنچه را که برایشان منفعت دارد نقل می‌کنند. در روایات آمده است به آنچه که به مصلحت شما نیست گوش نکنید و به سخنان خوب و مفید گوش کنید. این معنی گزینش حرف‌های دیگران  و شنیدن آنچه که به نفع  ماست نیست. شخصیت‌های جذاب وقتی با دیگران مواجه می‌شوند به آنها احترام می‌گذارند و سراپا گوش هستند. یکی از ویژگی‌های پیامبر«ص» اسلام خوب گوش دادن بود.

 

۳ـ پرهیز از شلوغ بودن

برخی از افراد آدم‌های شلوغی هستند و کارهای متفاوتی را انجام می‌دهند، ولی بعضی یک کار را می‌پذیرند و از شلوغی می‌پرهیزند و آن را درست انجام می‌دهند. مقام معظم رهبری در دیدار با مدیران صدا و سیما خاطره‌ای را با این مضمون نقل کردند:

«من یک وقتی در زمان ریاست‌جمهوری، در شورای انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک نقل کردم. این کتاب از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست و با اینکه هفتصد هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد، مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند لذت می‌برد. به هر حال یکی از توصیه‌هایی که نظام الملک به شاه زمان خود می‌کند این است که: «زنهار مردی را دو کار مفرمایی. مردی و کاری!» راست می‌گوید. یک مرد، یک کار. البته خواجه نظام‌الملک ده تا کار داشته، ولی به قول سعدی:

جز به خردمند مفرما عمل

گرچه عمل، کار خردمند نیست

خردمند مدیریت می‌کند، اما عمل را به عهده دیگران می‌گذارد. به هر حال، «مردی و کاری».(۴)

این مضمون در روایات ما نیز آمده است که « اِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِداً.»(۵)

 

۴ـ پرداخت بیش از دریافت

شخصیت‌های جذاب به فکر خدمت‌گذاری به دیگران هستند و نفع خویش را فدای نفع دیگران می‌کنند. اصولاً یکی از عوامل جاذبه شخصیت، انجام کارهای متفاوتی است که گاهی به ضررشان هم تمام می‌شود. در رفتار امام علی«ع» آمده است که چاه حفر می‌کرد و وقتی به آب می‌رسید می‌فرمود: «هذه ِصَدَقَهٍ جَارِیَهٍ» و آن را وقف می‌کرد تا همه از آن بهره گیرند و همین رفتار متفاوت موجب شده است که شخصیت علی«ع» حتی برای دشمنان ایشان هم جذاب باشد. وقتی اکثر افراد جامعه به فکر سود شخصی باشند، در این میان کسی جاذبه ندارد چون همه یکسان هستند. حال اگر کسی پیدا شد که از سود خویش به نفع دیگران گذشت، جاذبه پیدا می‌کند.

 

 

۵ـ پرهیز از خود مهم ‌پنداری

خود را مهم‌تر و برتر از دیگران پنداشتن یکی از ویژگی‌هائی است که دافعه می‌آورد و  دیگران را از گرد وجود انسان پراکنده می‌کند. هر کسی و هر چیزی به اندازه خود اهمیت دارد. وزیر یک دولت مهم است. کشاورزی هم که تیغ آفتاب بر جسم رنجور او می‌نشیند اهمیت دارد. هر دو از مزیتی برخوردارند و به یکدیگر احتیاج دارند. اگر وزیر از دسترنج کشاورز غذا نخورد، رمق ندارد و اگر کشاورز از تدبیر وزیر بهره نگیرد، در کارش آرامش ندارد. پس هیچ ‌کسی نباید خود را مهم بشمارد. در نزد خدا، پرهیزکاران بزرگوارترند. زیبایی شخصیت به آن است که حتی اگر رهبر هم باشی بگویی من خدمتگزارم و رهبر ما آن نوجوان ۱۳ ساله‌ای است که خود را زیر تانک انداخته است، در این صورت است که جاذبه این شخصیت، جهانی می‌شود و در دورترین نقاط عالم نیز خمینی نامی آشناست و پیر و برنا در هر کوی و برزن از او یاد به نیکی می‌کنند. در حدیث معروف امام رضا«ع» برای عقل ده نشانه آمده است که دهمین نشانه آن این است که دیگران را از خود بهتر بدانی.

 

۶ـ برجسته کردن خوبی‌های دیگران

همه انسان‌ها نقاط ضعف و قوتی دارند. بعضی از افراد مثل دستگاه «سی‌تی‌اسکن» فقط به دنبال نقاط ضعف دیگران و به عبارت دیگر دستگاه عیب‌یاب هستند، اما شخصیت‌های جذاب به دنبال نشان دادن خوبی دیگرانند. به لحاظ روان‌شناختی گاهی که سخن از بدی‌های افراد در میان می‌آید، گاه شنونده به گوینده کمک هم می‌کند و چند عیب دیگر او را هم برمی‌شمرد، اما کمتر دیده می‌شود که وقتی سخن از خوبی‌ها به میان می‌آید شنونده چند خوبی دیگر را هم بیفزاید.

باید خوبی‌های دیگران را برجسته کرد و به دیگران خوش‌گمان بود. امام علی«ع» فرمود: «هر که به مردم گمان نیک برد، محبت آنان را به دست آورد.»(۶)

 

۷ـ خوش سخنی

تحقیقات نشان داده‌اند که ۴۳ درصد ارتباطات ما صرف شنیدن و ۳۲ درصد صرف حرف زدن می‌شود؛ یعنی ۷۵ درصد ارتباطات ما کلامی است. آن قدری که در مدارس و آموزشگاه‌های ما وقت صرف نوشتن و مهارت‌های آن می‌شود، به سخن گفتن پرداخته نمی‌شود. این امر به‌قدری مهم است که پیامبر«ص» به هنگام سخن گفتن از خدا می‌خواهد به گونه‌ای سخن بگوید که دیگران فهم کنند. پیامبران ما ابزاری غیر از سخن گفتن نداشته‌اند و بهترین ابزار تبلیغ سخن گفتن است.

برای ایجاد جاذبه باید فنون بیان، آموزش داده شود و هر کسی که به فکر جذابیت است باید فن بیان بیاموزد، واژه‌های خوبی را استخدام و در جای مناسبی از آن استفاده کند. در قرآن هم آیاتی درباره سخن گفتن آمده و فرموده است بهترین و بلیغ‌ترین سخن را بگویید.

 

۸ـ عیب‌پوشی دیگران و عیب خویش را گفتن

بازگو کردن عیب دیگران گرچه در زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد، ولی آثار منفی بسیاری بر روح گوینده و شنونده می‌گذارد. جاذبه شخص عیب‌جو کم می‌شود، زیرا شنونده احتمال می‌دهد همان طور که گوینده عیب دیگران را نقل می‌کند، روزی عیب شنونده را هم برای دیگران نقل کند، لذا به‌تدریج از او فاصله می‌گیرد.

این خصلت منفی که در بسیاری از مردم به صورت عادت درآمده، ارتباطات را کم کرده و جمع‌ها را گسسته است و دیگر کسی احساس امنیت نمی‌کند. وقتی خالق هستی خودش عیب‌پوشی می‌کند و ستارالعیوب است، زیبنده نیست مخلوق او به عیب‌جوئی از دیگران بپردازد.

در باب پرهیز از عیب‌جویی و تشویق به عیب‌پوشی روایات بسیاری داریم، از جمله:

امام علی«ع» می‌فرمایند: «خوشا به حال آن کسی که عیب خودش او را از پرداختن به عیب‌های مردم بازدارد.»(۷) و «کسی که عیب خود را ببیند، از پرداختن به عیب دیگران بازایستد.»(۸)

 

نتیجه

ویژگی‌هایی چون پاکیزگی، معطر بودن، لباس تمیز و زیبا بر تن کردن، دستگیری از فقرا، در غم و شادی دیگران شریک بودن و بسیاری از صفات دیگر می‌تواند شخصیتی تأثیرگذار و پرجاذبه را برای انسان ایجاد کند که هم نفعش به خود او برسد و هم الگوی رفتاری دیگران باشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۳۳.

۲ـ غررالحکم، ۶۲۳۴.

۳ـ الملک، ۱۰.

۴ـ ۱۱ آذرماه ۱۳۸۳، دیدار با مدیران صدا و سیما.

۵ـ‌ میزان‌الحکمه، ج ۳، ص ۱۸۸۳.

۶ـ غررالحکم، ۸۸۴۲.

۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶.

۸ـ تحف‌العقول، ۸۸.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

منشأ نزاع، سخنانی است که نسنجیده گفته می‌شوند. افراد جذاب کمتر سخن می‌گویند و بیشتر گوش می‌دهند. در آداب تعلیم و تربیت هم آمده است بیش از آنچه می‌گویید گوش‌فرا دهید.

 

۲٫

بازگو کردن عیب دیگران گرچه در زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد، ولی آثار منفی بسیاری بر روح گوینده و شنونده می‌گذارد. جاذبه شخص عیب‌جو کم می‌شود، زیرا شنونده احتمال می‌دهد همان طور که گوینده عیب دیگران را نقل می‌کند، روزی عیب شنونده را هم برای دیگران نقل کند، لذا به‌تدریج از او فاصله می‌گیرد.

 

30نوامبر/16

رسالت رسانه در فرهنگ اسلامی

عبدالله اصفهانی

انگیزه‌ای اصیل

آدمی فطرتاً جویای حقیقت است و هر چه این جنبه از وجود او بیشتر پرورش داده شود، به همان اندازه برای ادراک حقایق، دفاع از حق و حق‌گویی انبساط بیشتری می‌یابد. در تعالیم اسلامی به رشد و پرورش این میل مقدس درونی توجه شایانی شده و در نظام تربیتی این آیین، توجه به بصیرت و حقیقت و پرهیز از آفات آن جایگاه ویژه‌ای دارد.

البته انسان‌هایی که با گناه و خلاف و خطاهای عمدی بر این بُعد از وجود اصیل خویش لایه‌ای دودآلود پوشانده‌اند، دیگر نمی‌توانند از حق‌جویی و حق‌خواهی لذت ببرند و به همین دلیل حق برای آنان تلخ است. درست مثل بیمارانی که در ایام کسالت قادر نیستند از خوردن غذاهای خوشمزه لذت ببرند.

در روایتی از حضرت عیسی«ع» نقل شده است: «همان طور که بیماران از طعام‌ پاکیزه و مطبوع لذت نمی‌برند، افراد دنیاپرست هم از خوراک‌های معنوی و روحی‌ای چون حق‌خواهی و حلاوت معنویت لذت نمی‌برند.»(۱)

رسانه‌های گروهی می‌توانند طوری عمل کنند که مردم به سوی حق رغبت پیدا کنند، زیرا به فرمایش حضرت علی«ع» : «حق راه برتر و نمونه (۲) نجات‌دهنده (۳) و گوهری روشن است(۴) و نزدیک‌ترین بندگان به خدای تعالی گویاترین آنان به حق است(۵) و شبیه‌ترین مردم به فرستادگان الهی کسی است که در حق گویاتر و در به کار بستن آن پابرجاتر باشد(۶) و راست‌ترین گفتار آن است که با حق مطابقت نماید.(۷) یاری کردن حق موجب رستگاری است(۸) و خواستار حق کارها را بر خود آسان می‌کند و مردم به سوی آن روی می‌آورند.(۹)

پل‌میلر روزنامه‌نگار آمریکایی حیله‌گری را در روزنامه‌نگاری مهم می‌داند، اما هربرت بروکر از سردبیران معروف، روی آوردن به حقیقت و کشف واقعیت‌های مسلم را ویژگی اصلی کار روزنامه‌نگاری دانسته است،(۱۰) البته به دست آوردن حقیقت نباید با پیمودن راه‌های غلط و مذموم صورت گیرد. در واقع رسیدن به این مقصود که هدفی عالی است، توسل به هر وسیله‌ای را مجاز نمی‌شمارد و مقدمات و راه‌ها هم باید درست و اصولی باشند.

مردمی که روح حقیقت‌جویی را از دست می‌دهند و به ظواهر و لایه‌های سطحی اکتفا می‌کنند، در مسیر غلط قرار می‌گیرند و دیگر قادر نیستند حسن و قبح اشیا و سود و ضرر آنها را درک کنند. به فرمایش شهید مطهری چنین افرادی حتی چه بسا حقایق عالی را انکار و ماهیت آنها را قلب و به جای حسن استفاده، سوءاستفاده کنند.

رسالت رسانه‌ها در این راستا آن است که مردم را از اسارت در هوس‌ها، اوهام و خرافات برهانند و آنان را به آزادگی واقعی برسانند. اگر این زنجیرها از خرد، دل و گرایش‌های فکری مردم باز شوند، آنان بهتر می‌توانند حقایق را درک کنند. این هم نکته‌ای است که قرآن بر آن اشاره دارد «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیْهِم؛(۱۱) و بار سنگین را از دوش آنان برمی‌دارد و غل‌ها را می‌گشاید.»

قرآن با صراحت تقلیدهای کورکورانه از پدران را که محکم‌ترین زنجیر اسارت عقل است پاره کرد، آنها را سخت مورد نکوهش قرار داد، خردها را بیدار کرد که به دنبال حق بروند و از قیدهایی که کرامت‌ آنان را پایمال می‌سازد، آزاد باشند.

 

صلای صدق

یکی از مصداق‌های حقیقت و از ستوده‌ترین و گزیده‌ترین خصایص انسانی، صداقت، درستی و راستی است. قرآن تأکید می‌کند: « اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ(۱۲) این فضیلت به‌حدی است که امام صادق«ع» فرموده‌اند: « إِنَّ الصّادِقَ أَوَّلُ مَن یُصَدِّقُهُ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَعلَمُ أَنَّهُ صادِق؛(۱۳): نخستین کسی که راستگو را تصدیق می‌کند خداوند بلندمرتبه است.» و نیز: «به نماز خواندن و روزه گرفتن افراد فریب نخورید، زیرا چه بسا انسان انس گیرد به نماز و روزه تا آنجا که اگر این دو را وانهد، دچار هراس گردد، ولی انسان‌ها را به راستگویی و امانت‌پردازی بیازمائید.»(۱۴)

و نیز: «این ویژگی باید از حد زبان، بیان و تبلیغ به عرصه عمل و کردار برسد و البته آنهایی که واقعاً لسان صادقی دارند، اعمال و رفتار خویش را از هرگونه آلودگی پاک می‌کنند.»(۱۵)

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «صدق و راستی استوارترین پایه‌های ایمان است.» البته به فرمایش آن امام همام: «راست‌ترین سخن آن است که زبان حال به آن گویا باشد، زیرا لسان درون صادق‌تر است.»(۱۶)

به قول اهل منطق، صدق برابر بودن ظاهر و باطن است. عرفا حقیقتی را صدق نامیده‌اند که به کمال رسیده و نصیب خود را از تمامیت وجود دریافت کرده باشد. اولین درجه صدق توجه قلب است و همت تمام برای پیمودن راهی درست. در دومین مرحله، فرد نباید تکاپوی خویش را جز برای حق بخواهد و سوم آنکه در معرفت، صداقت را پیشه کند و رضای حق را درنظر بگیرد.

راستی اگر رسانه‌ها این فضیلت را زیربنای تلاش‌های فکری، فرهنگی و تبلیغی خویش قرار دهند و در گفتار، رفتار و برنامه‌های خود صدق را درنظر گیرند، بسیاری از آشفتگی‌های حاکم بر روابط اجتماعی و تصورات مردم برطرف می‌گردند، زمینه‌های سعادت و سلامت روانی جامعه فراهم و دریچه‌های کمال به روی مردم گشوده می‌شود.

این نکته برگرفته از کلام گهربار رسول اکرم«ص» است که فرمودند: «همواره ملازم راستی و همیشه راستگو باش، زیرا این ویژگی، آدمی را به سوی خوبی‌ها و نیکی‌ها رهنمون می‌سازد.»(۱۷)

دست‌اندرکاران رسانه‌هایی که خود را به صفت راستی می‌آرایند باید مراقب باشند، زیرا شیطان‌های انسی و جنی مترصد آنند که چنین گوهری را از دستشان بربایند، پس دقت‌های بایسته‌ای ضرورت دارد تا مبادا آفت‌ها به این متاع ارزشمند آسیب نرسانند و آن را از درون نپوشانند. این بازدارنده‌ها گاهی از درون تشکیلات همچون موریانه‌ای سر برمی‌آورند و گاهی ارتباطات نادرست و حساب نشده به آن دامن می‌زنند.

 

مرزهای امیدواری و نگرانی‌های عاقلانه

شیوه دائمی شیطان‌صفتان دمیدن روح نومیدی در میان افراد جامعه است، اما رسانه‌هایی که بذر راستی می‌افشانند از این روش پیروی نمی‌کنند. امام خمینی فرموده‌اند: «باید همه فکری بکنند، آنهایی که اهل فکرند، اهل قلمند و صالحند باید درصدد باشند که به این جامعه امید بدهند. این مردم احتیاج به امید دارند. دیگران دارند اینها را ناامید می‌کنند. این قلم‌ها می‌خواهند که ملت را دلسرد کنند، در حالی که ملت خودش در میدان عمل است، لکن باز آنها این طور حرف‌ها را می‌زنند و منتشر هم می‌کنند.»(۱۸)

گاهی خبری که در ذاتش یک نوع ناگواری وجود دارد، اگر با تدابیر خردمندانه به آگاهی مردم برسد، تنش‌ کمتری ایجاد خواهد کرد. برخی از رسانه‌ها برای اینکه از دیگران عقب نیفتند، همراه با واقعیت‌های خبری به امور تخیلی روی می‌آورند و می‌کوشند واقعه‌ نه چندان مهم و فراگیری را بزرگ جلوه دهند و نوعی آشفتگی را بر اذهان تحمیل کنند.

امام با آگاهی از این پدیده شوم هشدار دادند: «همه باید کوشش کنند نه تنها این گرفتاری‌ها را زیاد نکنند، بلکه گرفتاری‌ها را کم کنند. لازم است کسانی که به کشور و اسلام علاقمندند این راه نجات را که راه حق و مرضی خداوند متعال است ادامه دهند و از کوچک‌ترین اختلافات یا دامن زدن به آنها که راه شیطان و مخالف رضای حق تعالی است، احتراز نمایند تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوند و کشور راه سازندگی را در پیش گیرد.»(۱۹)

از آن سو اگر دست‌اندرکاران فرهنگی و تبلیغی و به‌خصوص رسانه‌ها مردم را برای برخی از حوادث ناگوار، رنج‌آور و غیرمترقبه مهیا نکنند، موقعی که آنان در معرض ناگواری‌ها قرار می‌گیرند، فرسایش روحی شدید و ناامیدکننده‌ای پیدا می‌کنند. رسانه‌ها باید این زمینه‌ها را به وجود آورند که جهان سرای تحول است و هیچ یک ‌ از شئونات آن دوام ندارد. همه انسان‌ها صرف‌نظر از موقعیت و مقام و شغلی که دارند مشمول این ویژگی هستند و خواه‌ناخواه با اموری ناگوار مواجه و به آفاتی مبتلا می‌شوند.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «هیچ کس از تغییرات روزگار ایمنی ندارد و از آلام و مصائب ایام به سلامت نخواهد ماند.»(۲۰) اگر مردم، دنیا را آن گونه که هست بشناسند و فراموش نکنند که چیزی ثابت و پایدار نیست، همواره برای دگرگونی‌ها آمادگی روحی خواهند داشت و در وقایع اسف‌بار خود را نمی‌بازند، جزع و فزع نمی‌کنند و این خود عامل مهمی برای مبارزه با تشویش‌هاست.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «سه چیز است که شایسته نیست انسان خردمند در هیچ حالی آنها را فراموش کند. اول فنای دنیا، دوم دگرگونی‌ حالات و سوم آفات ناگهانی و بلایای بی‌امان.»(۲۱)

رسانه‌ها می‌توانند جنبه‌های عبرت‌آموز رویدادها را برای مردم با روشی تشریح کنند که بر اثر آگاهی از رویدادها نه تنها آشفته نشوند، بلکه چنان تحت‌ تأثیر واقع می‌شوند که وقتی تندباد حوادث به سویشان می‌وزد، بی‌قرار نشوند. در دشواری‌های زندگی، تعادل روحی و موازنه فکری را از دست ندهند، حق و فضیلت را فراموش نکنند و اگر هم نعمتی به آنان روی آورد و روزگار بر وفق مرادشان شد، دچار غرور نشوند، فقیران و درماندگان را از یاد نبرند و اگر هم روزی موفقیت و نعمتی به دست آورده را از دست دادند، زبون و فرومایه نشوند.

این هدف مهم تربیتی اسلام است که قرآن آن را به عنوان اصلی اساسی در روان‌شناسی اسلامی مطرح کرده است: « لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَال(۲۲) تا هرگز بر انچه از دستتان می‌رود آزرده نشوید و از آنچه به دست می‌آورید شادمانی توأم با غرور پیدا نکنید.»

رسانه‌هائی که حق‌گویی و واقع‌گرایی مبتنی بر ارزش‌های معنوی را مشی خود قرار می‌دهند، ضمن اینکه می‌کوشند آرامش و امنیت روانی جامعه را حفظ کنند، اما از این‌گونه درس‌های آموزنده هم غافل نیستند و با حوادث و رویدادها برخورد خام و خشک متداول در رسانه‌های غربی را ندارند. آنان با درج اخبار اهداف‌ رشددهنده‌ و تعالی‌بخشی را در نظر می‌گیرند و در عین حال که مراقبند مردم را ناامید نکنند، به آنان می‌آموزند که چگونه مصائب و آلام را تحمل و با استقامت و بردباری بر دشواری‌ها غلبه کنند. این نکته تحقق فرمایش حضرت علی«ع» است که: « مَن اَحَبَّ الْبَقاءَ فَلْیُعِدَّ لِلْمَصائِبِ قَلْباً صَبُورا؛(۲۳) کسی که می‌خواهد در دنیا زندگی کند، باید با دلی بردبار، خود را برای سختی مهیا کند.»

و امام باقر«ع» توصیه کرده‌اند: « مَن لایُعِدِّ الصَّبرَ لِنَوائِبِ الدَّهر یَعجُز؛(۲۴) فردی که استقامت و پایداری برای مقابله با مصائب روزگار را در خود فراهم نکند، ناتوان است.» البته این گونه آموزش‌ها و برنامه‌های تربیتی باید به شکلی اجرا شوند که مردم را به سوی بی‌رغبتی و سستی سوق ندهند، زیرا به بهانه ناپایداری دنیا و بی‌قراری و تحولات روزگار نمی‌توان از اداء وظایف و انجام مسئولیت‌ها شانه خالی کرد، گوشه‌نشینی را برگزید و بار زندگی خود را بر دوش دیگران افکند. این روند خود موجب عقب‌افتادگی، رکود و جمود می‌شود و عوارض آن برای آحاد جامعه نگران‌کننده و ذلت‌آور است.

درست است که برخی بلایا و گرفتاری‌ها منحصر به رویدادهای طبیعی و خشم طبیعت و از اختیار انسان‌ها خارج هستند، ولی در هنگام وقوع حوادث ناراحت‌کننده و موحش باید ضمن ارائه گزارش‌ها تجزیه و تحلیل‌هایی بیاید و علل و ریشه‌های وقوع برخی مصایب‌ روشن شود، زیرا اغلب ابتلائات مردم ناشی از اعمال منفی و رفتار مذموم خود آنان است. ستم‌ورزی، جنایت، خیانت، اعمال جاهلانه و سایر رفتارهای گناه‌آلود و انجام منکرات است هر چند مختص افراد وظیفه‌ناشناس، مجرم، خاطی و خائن است، اما برای دیگران هم رنج‌هایی را به وجود می‌آورد.

در این موارد باید خلافکاران نگران و دچار هراس شوند،  زیرا این زشتخویی و بدرفتاری آنهاست که چنین وضع ناهنجاری را پدید آورده است و دیگران هم باید متنبه گردند و بدانند که اعمال ناپسند پیامدهای منفی و گاه سنگینی را به دنبال دارد.  انتشار اخباری در باره چگونگی مجازات مجرمان و رسوایی و عذاب‌ آنان گرچه ظاهری ناگوار دارد، اما به شرط آنکه با جهت‌گیری‌های اخلاقی و تربیتی توأم گردد، می‌تواند برای دیگران آموزنده باشد.

قرآن می‌فرماید: « ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ؛(۲۵) رنج‌هایی که به شما اصابت می‌کنند نتیجه اعمالی است که مرتکب شده‌اید.»

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بپرهیز از اینکه گناه کردن را آسان شماری و بی‌پروا مرتکب ناروایی‌ها شوی که این کار در دنیا جامه ذلت به تو می‌پوشاند و در سرای جاوید خشم الهی را متوجه تو می‌نماید.»(۲۶)

رسانه‌ها در عین حال که به خوانندگان امیدواری می‌دهند باید از شعارزدگی بپرهیزند و صادق باشند.  توجه به معنویت و مکارم اخلاق مانع از بروز بسیاری از رذائل اخلاقی می گردد. بسیاری از توقعات و مکنونات انسان‌ها که علمای اخلاق آنها را «آمال شیطانی» نامیده‌اند، تابع منطق، عقل و قاعده اصولی نیستند و همین‌ها آدمی را فریب می‌دهند و عمر را تباه می‌سازند و فرصت‌ها را می‌سوزانند. آرزوهای باطل مانند شاخه‌های اضافی یک درخت نه تنها محصولی ندارند، بلکه دست‌کمی از آفت‌ها ندارند و اگر هرس شوند، امیدهای واقعی عملی می‌شوند.

شهید مطهری در این باره گفته‌اند: «اگر بشر بخواهد در زمینه امیدهای صادق و واقعی خود موفقیت پیدا کند و خود را رشد دهد، چاره‌ای ندارد از اینکه با آرزوهای کاذب و خیالات واهی شیطانی که جز غرور و فریب چیزی نیستند مبارزه کند .»(۲۷)

 

رسالتی حساس و ظریف

یکی از خصال مهم که درست نقطه مقابل خودخواهی قرار دارد و سرچشمه بسیاری از خوبی‌هاست، احساس مسئولیت در برابر دیگران است. این ویژگی موجب می‌شود که انسان از حصار بی‌تفاوتی و خودمحوری و گرایشات جناحی و گروهی بیرون بیاید و بین برنامه‌های خود و سرنوشت و سعادت دیگران پیوندی عمیق برقرار کند. فضایل و کمالاتی چون خیرخواهی برای مردم، اهتمام به امور مسلمانان، یاری مظلومان، دفاع از حقایق و ارزش‌ها، امر به معروف و نهی از منکر، افشای جنایات استکبار و نفاق، انسان‌دوستی و مردم‌گرایی که در تعالیم حیات‌بخش اسلام مورد تأکید قرار گرفته‌اند از جمله آثار و نشانه‌های این رسالت است.

رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « «مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ(۲۸) وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم: (۲۹) کسی که روزی را بگذراند و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد، از ما نیست و کسی که ندای امداد مظلومی کسی را بشنود و اجابت نکند از مسلمانی بهره‌ای ندارد.»

آن حضرت تأکید فرموده‌اند: «امت من همواره در خیر و خوشبختی به سر می‌برند، تا زمانی که به کارهای نیک فرمان دهند و از امور ناروا جلوگیری و در خیرات و خوبی‌ها همکاری می‌کنند، اما اگر این مراقبت‌های همگانی از بین رفت، برکت از آنان سلب می‌شود و گروهی از اشرار و بد اندیشان بر آنان استیلا می‌یابند. آنگاه در زمین و آسمان دادرس و یاوری نمی‌یابند.»(۳۰)

با توجه به اهمیت مسئولیت رسانه‌ها در جامعه اسلامی، در انتخاب تیترها و گزارش‌ها به جای تهییج بیهوده افکارعمومی و پیگیری سیاست‌های گروهی، قومی و طبقاتی و القای اندیشه‌ای خاص، باید مصالح عمومی درنظر گرفته شود.

پرداختن به مباحثی که فرهنگ دینی مردم را ارتقا و آنان را به سوی خوبی‌ها سوق می‌دهد. تشریح اوضاع مسلمانان سرزمین‌های دیگر، حمایت از رنج‌دیدگان و محرومین، بازگویی تلاش‌های انجام‌شده در جهت رفع تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها و افشای جریان‌هایی که جامعه را تهدید می‌کنند، باید اصل قرار گیرند.

امام خمینی همواره تذکر می‌دادند: «رسانه‌ها مربی یک کشور هستند، باید تربیت کنند کشور را، تلویزیون باید ارشاد بکند… روزنامه‌ها نباید یک چیزهایی را که موجب تهییج و انحراف مردم است بنویسند. مطبوعات باید بنگاه هدایت و مدرسه سیار باشند و مردم را از همه مسائل به‌خصوص مسائل روز آگاه کنند. مجله باید در خدمت کشور باشد و انسان آبرومند و متفکر درست کند تا برای مملکت مفید باشد. آنکه از همه خدمت‌ها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است. قلمی فایده دارد که بیدارگر توده‌های مردم باشد، قلمی آزاد است که توطئه‌گر نباشد. همت بگمارید که قلم و بیان خویش را برای تعالی اسلام و کشور و ملت خود به کارگیرید…».(۳۱)

در جامعه اسلامی ایران رسانه باید با توجه به مقدسات و ارزش‌های معنوی، کرامت انسانی، قانون اساسی، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حقوق عمومی، آداب و سنن و شعائر مذهبی و هویت اصیل جامعه اطلاع‌رسانی کنند. هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی‌ای حق ندارد در پوشش آزادی و روشنفکری با درج مطالب موهن به مقدسات مردم و کشور توهین و جامعه را دچار بحران کند و به استقلال فرهنگی و سیاسی سرزمین اسلامی خدشه وارد نماید.

امام تأکید داشتند که: «مطبوعات باید از مسائلی که مضر به وحدت جامعه و مضر به آن انگیزه‌ای هستند که جامعه برای آن قیام کرده است و در حقیقت مضر برای اسلام‌اند احتراز کنند.»(۳۲)

البته اختلافات فکری و ابراز عقیده‌های متفاوت امری پذیرفته شده است، اما باید مراقب بود که در هنگام طرح دیدگاه‌های گوناگون و احیاناً معارض با نظام اسلامی، هماهنگی و یکپارچگی مردم تهدید نشود. در یک جامعه‌ متفرق و گسسته که از هر گوشه‌ آن آشفتگی بروز می‌نماید و دچار هرج و مرج شده است، دیگر اهل نظر هم آرامش کافی برای بیان دیدگاه‌های خود را از دست می‌دهند.

رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: «دست خدا با جماعت است، از این رو اگر کسی از اجتماع مسلمین کناره گیرد، شیطان او را دربرخواهد گرفت.»(۳۳)

امیرمؤمنان علی«ع» فرموده‌اند: «با مردم باشید که قدرت الهی با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید، زیرا آنکه از جامعه کناره‌گیری می‌کند، طعمه شیطان است.»(۳۴)

تعصب‌های قومی و گروهی که معمولاً بر فضای برخی از رسانه‌ها حاکم‌اند از عواملی به شمار می‌روند که می‌توانند با تبلیغات مسموم و به وجود آوردن جو ناسالم و مخرب به اتحاد مسلمانان آسیب جدی وارد کنند. این نکته در یکی از بیانات امام سجاد«ع» به وضوح مورد توجه قرار گرفته است: «تعصبی که دارنده‌اش گناهکار محسوب می‌شود بدین معناست که شخص افراد بد گروه خود را از افراد خوب گروه (رقیب) برتر می‌بیند. تعصب (منفی) این نیست که شخصی گروه خود را دوست دارد و بدان گرایش داشته باشد، بلکه آن است که گروه خود را در ارتکاب ستم و خلاف یاری کند.»(۳۵)

در برابر خط اغوا و فریب افکار عمومی که روش تبلیغی و رسانه‌ای  استکبار است و همیشه به عنوان یک تاکتیک در منازعات از سوی قدرت‌طلبان در پیش گرفته شده است، سیاست رسانه‌ای اسلام قرار دارد که بنایش بر صداقت، صراحت، حق‌گویی و دوری از فریب و خدعه است. حضرت علی«ع» در برابر طعن و کنایه افرادی که معاویه را به دلیل تمسک به روش‌های فریبنده و سوار گردیدن بر امواج تبلیغی دروغین تحسین می‌کردند، فرمود: «سوگند به خداوند او از من زیرک‌تر نیست، اما مکار و فاسق است و اگر نبود که خداوند فریبکاری و تزویر را دشمن می‌دارد، همانا من زیرک‌ترین مردم بودم، اما دغلبازی فسق است و نافرمانی از دستورات الهی.»(۳۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحف العقول، ابن شیعه حرانی، ص ۵۴۳.

۲ـ‌ جلوه‌های حکمت، ناظم‌زاده قمی، ص ۱۸۰.

۳ـ همان مأخذ، همان ص.

۴ـ غررالحکم و دررالکلم، آمدی، ج ۱، ص ۸۸.

۵ـ‌ همان، ج اول، ص ۲۰۲.

۶ـ همان، ج اول، ص ۱۹۷.

۷ـ همان، ج اول، ص ۱۸۸.

۸ـ همان، ج ۲، ص ۱۵۲.

۹ـ همان، ج ۲، صص ۲۲۲ و ۲۰۴.

۱۰ـ روزنامه‌نگاری حرفه‌ای (مجموعه مقالات)، مرکز گسترش آموزش رسانه، ص ۱۴ـ۱۳.

۱۱ـ اعراف، ۱۵۷.

۱۲ـ توبه، ۱۲۰.

۱۳ـ اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، ج ۴، ص ۳۱۸.

۱۴ـ همان، ص ۳۱۷.

۱۵ـ همان، صص ۳۲۲ـ۳۲۱.

۱۶ـ وسایل الشیعه شیخ حر عاملی، ج ۲، ص ۲۳۵ و نیز غررالحکم.

۱۷ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷، ص ۱۰۹.

۱۸ـ صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۸۸.

۱۹ـ همان، ج ۸، ص ۲۳، ج ۶، ص ۱۹۲، ج ۲۲، صص ۱۶۵ و ۲۸۳.

۲۰ـ فهرست غررالحکم، ص ۱۴۸.

۲۱ـ‌ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۸۳.

۲۲ـ‌ حدید، ۲۳.

۲۳ـ‌ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۳۸.

۲۴ـ کافی، کلینی، ج ۲، ص ۹۳.

۲۵ـ شوری، ۳۰.

۲۶ـ غررالحکم، ص ۱۵۶.

۲۷ـ حکمت‌ها و اندرزها، شهید آیت‌الله مطهری، ج اول، ص ۱۷۸.

۲۸ـ اصول کافی، ج ۳، ص ۲۳۸.

۲۹ـ همان، ص ۲۳۹.

۳۰ـ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۹۴.

۳۱ـ کلمات قصار (پندها و حکمت‌ها)، امام خمینی«ره»، صص ۱۱۱، ۱۷۸، ۱۸۰.

۳۲ـ‌ امام خمینی«ره» و رسانه‌های گروهی، جواد فخار طوسی، ص ۲۷۷.

۳۳ـ کنزالعمال، حسام‌الدین هندی، ج اول، ص ۴۰۶، حدیث ۱۰۳۰.

۳۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، ص ۳۹۲.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۱۶.

۳۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۱.

 

سوتیترها:

 

۱٫

گاهی خبری که در ذاتش یک نوع ناگواری وجود دارد، اگر با تدابیر خردمندانه به آگاهی مردم برسد، تنش‌ کمتری ایجاد خواهد کرد. برخی از رسانه‌ها برای اینکه از دیگران عقب نیفتند، همراه با واقعیت‌های خبری به امور تخیلی روی می‌آورند و می‌کوشند واقعه‌ نه چندان مهم و فراگیری را بزرگ جلوه دهند و نوعی آشفتگی را بر اذهان تحمیل کنند.

 

 

۲٫

رسانه‌ها می‌توانند جنبه‌های عبرت‌آموز رویدادها را برای مردم با روشی تشریح کنند که بر اثر آگاهی از رویدادها آشفته نشوند و بی‌قرار نشوند و اگر هم نعمتی به آنان روی آورد و روزگار بر وفق مرادشان شد، دچار غرور نشوند، فقیران و درماندگان را از یاد نبرند و اگر هم روزی موفقیت و نعمتی به دست آورده را از دست دادند، زبون و فرومایه نشوند.

 

۳٫

 

با توجه به اهمیت مسئولیت رسانه‌ها در جامعه اسلامی، در انتخاب تیترها و گزارش‌ها به جای تهییج بیهوده افکارعمومی و پیگیری سیاست‌های گروهی، قومی و طبقاتی و القای اندیشه‌ای خاص، باید مصالح عمومی درنظر گرفته شود.

 

30نوامبر/16

آسیب‌های اخلاقی مدیران از دیدگاه امام رضا«علیه‌السلام»

اسماعیل نساجی‌زواره

ضرورت بحث

پویایی و بالندگی هر جامعه‌ای مرهون برخورداری مدیران و مسئولان آن از بصیرت و درایت است . در حکومت اسلامی یکی از مهم‌ترین نکات درخور تأمل، انتخاب شایسته‌ترین افراد برای مسئولیت‌های جامعه است تا از یک سو اشتباهات و انحرافات به حداقل برسند و از سوی دیگر جامعه در مسیر رشد و موفقیت قرار گیرد.

وقتی جامعه‌ بر اساس آرمان‌های دینی شکل می‌گیرد، اما بر اساس افکار و ایدئولوژی‌های مادی و غیرمذهبی اداره می‌شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری می‌بیند که شناخت آنها امری ضروری است.

«آسیب‌شناسی اخلاقی» شناخت اشکالاتی است که در حوزه‌ حکومت اسلامی متوجه  امور اداری، اجتماعی و سیاسی می‌شوند. در این نوشتار به اهمّ آنها از منظر حضرت علی بن موسی الرضا«ع» بیان خواهد شد.

ریاست‌طلبی

از منظر آموزه‌های وحیانی و روایی وظیفه اصلی هر مسئولی در تشکیلات خود، خدمت به همنوعان است، اما یکی از خطراتی که مدیران هر نظام را همواره تهدید و آنان را از انجام وظایف اصلی خود دور می‌کند، پدیده شوم «ریاست‌طلبی» است. انسان ریاست‌طلب برای دستیابی به پست و مقام و حفظ آن به دروغ، ریا، حق‌کشی، نفاق و… متوسل می‌شود و برای تأمین اغراض دنیایی، افراد صالح و دلسوز را از خود می‌راند و کسانی را به دور خود جمع می‌کند که ثناگو و مداح او باشند.

چنین مدیری هیچ‌گاه قادر نخواهد بود وظایف خود را به‌درستی انجام دهد؛ زیرا منصب را برای خدمت به دیگران قبول نکرده، بلکه مدیریت را وسیله‌ای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خود قرار داده است.

مردی نزد امام رضا«ع» از فردی که مقام را وسیله خودخواهی‌های خویش قرار داده بود، سخن به میان آورد و عرض کرد که او ریاست را دوست دارد نه خدمت را. حضرت«ع» در کلام حکیمانه‌ای زیان چنین مدیریتی را این گونه گوشزد کردند: «ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرق دعاءها باضر فی دین المسلم من الرئاسه: اگر دو گرگ درنده را در گله گوسفندی رها کنند و چوپان نباشد، ضرر و زیان آنها کمتر از روحیه ریاست‌طلبی است.»(۱)

امام مدیر را نگهبان گله و منافع مردم به حساب می‌آورند و هرگاه این مسئول به جای اینکه چوپانی امانت‌دار باشد، همچون یک گرگ به منافع و امانت‌های مردم حمله کند، بزرگ‌ترین فاجعه‌ها را رقم خواهد زد و زمینه انحرافات زیان‌بار فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی را در جامعه فراهم خواهد کرد.

مقام‌پرستی آدمی را چنان نابینا می‌سازد که تمام اصول و ارزش‌های انسانی را نادیده می‌گیرد. قرآن مجید تکلیف علاقمندان به ریاست را این گونه تعیین می‌کند: «تِلکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ : (۲) سرای آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین برتری‌جویی و برتری‌طلبی ندارند و فساد و تباهی را اراده نمی‌نمایند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.»

عدم کارآیی و توانایی

پیشرفت کار و شکوفایی استعدادهای افراد یک جامعه در گرو مهارت‌های آنان و توان مدیریتی بالای مسئولان است؛ لذا در آموزه‌های دینی به موضوع توانایی در کار بسیار توجه شده است. وقتی حضرت یوسف«ع» به عزیز مصر پیشنهاد می‌کند که او را خزانه‌دار سرزمین مصر قرار دهد، از توانایی و آگاهی خویش این گونه خبر می‌دهد: « إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ: (۳) همانا من نگهبانی امین و کاردان هستم.»

بی‌لیاقتی و ناتوانی در انجام مسئولیت‌ها موجب اخلال در امور و وارد شدن زیان‌های فراوان به بیت‌المال و اقتصاد مسلمانان می‌شود. امام رضا«ع می‌فرمایند که مسئولیت امور را نباید به افراد ضعیف و ناوارد واگذار کرد: «… البرائه ممن نفی الاخیار و آوی الطرداء اللعناء و استعمل السفهاء:(۴) بیزاری از کسانی که نیکان را به حاشیه می‌رانند و افراد ناآگاه و ناتوان را به کار می‌گمارند، جزو دستورات مسلم اسلام است.»

از منظر علی‌بن موسی‌الرضا«ع» مقام و منصب یک ودیعه الهی است که باید به افراد شایسته واگذار شود و اگر کسی به ریاستی منصوب گردد در حالی که افراد لایق‌تری وجود دارد، به این امانت الهی خیانت شده است. لذا آن حضرت«ع» به مأمون فرمودند: «از خدا بترس، زیرا امور امت اسلام را تباه کرده‌ای و کار را به دست کسانی سپرده‌ای که به غیر حکم خداوند داوری می‌کنند. روزگار بر مردم مظلوم و فقیر سخت می‌گذرد و آنان توانایی تأمین هزینه زندگی خود را ندارند و کسی را نمی‌یابند که نزد او از روزگار خویش شکایت برند.»(۵)

آن حضرت در تعالیم اقتصادی خود عامل اصلی نابسامانی، محرومیت و مشکلات معیشتی جامعه اسلامی را روی کار آمدن اشخاص ناآگاه و ناکارآمد قلمداد می‌کنند، بنابراین شایستگی، کاردانی و تعهد از لوازم اساسی مدیریت در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، اداری، اقتصادی و اجتماعی است و مدیرانی که فاقد این ویژگی‌ها هستند، باعث عقب‌ماندگی جامعه می‌شوند.

انحصارطلبی

انحصارطلبی یعنی آنکه مدیر در حوزه قدرت و اختیاراتش، امکانات و امتیازات اجتماعی را به اقوام و دوستان خود اختصاص دهد و دیگران را از آنها محروم سازد.  امام رضا«ع» مدیران حکومت اسلامی را به‌شدت از این پدیده برحذر می‌دارند و می‌فرمایند: «… والبراءه من الذین ظلموا آل محمد«ص» و البراءه من الناکثین و القاسطین و المارقین و البراءه من اهل الاستئثار…(۶) بیزاری از کسانی که به آل‌محمد«ص» ظلم روا داشته‌اند و برائت از پیمان‌شکنان و منحرفان و برائت از انحصارطلبان در اموال جزو اسلام و ایمان است.»

این فراز از نامه امام رضا«ع» به مأمون نشان می‌دهد که انحصارطلبی بزرگ‌ترین آفت یک دولت است. تاریخ جهان دولت‌های فراوانی را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبی مسئولان و مدیران به‌سرعت رو به ضعف رفته و زمینه زوالشان فراهم گردیده و نابود شده‌اند. امروزه مسئولان بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی گرفتار انحصارطلبی‌های گوناگون حزبی، نژادی، زبانی و مذهبی هستند که همین متغیرها موجب نابسامانی‌های حکومتی شده است. بسیاری از جنگ‌ها و تجاوزها در جهان معلول انحصارطلبی زمامداران است. از این رو، دست‌اندرکاران امور حکومتی باید تلاش کنند تا با به کار گماردن مدیران سالم و توانمند از بروز این آفت جلوگیری کنند.

تکاثرگرایی

تکاثرگرایی یعنی اینکه مدیر خود را از همه مردم بالاتر ببیند، حق بیشتری را از آنچه که قانون معین کرده است، طلب کند، برای خود شأنی بالاتر از دیگران قائل شود و با ثروتمندان همکاری کند.

تکاثرگرایی و افزون‌طلبی که ریشه در خود برتربینی و خودپسندی دارد، یکی از بیماری‌ها و آفت‌های مدیریت به حساب می‌آید و در هر نظام و تشکیلاتی که پیدا شود، پایه‌های آن سازمان را در هم فرو می‌ریزد. امام رضا«ع» می‌فرمایند: «… و البرائه ممن جعل الاموال دوله بین الاغنیاء؛(۷) و بیزاری از کسانی که اموال مسلمانان را میان خود و ثروتمندان به گردش درمی‌آورند.»

در این حدیث روی سخن امام با زمامداران و مدیرانی است که معیارها و برنامه‌های درست اجتماعی و اقتصادی را به کار نمی‌برند و اموال عمومی و ثروت جامعه را با دست خود و سرمایه‌داران به جریان می‌اندازند و در بخش خصوصی متراکم و عموم مردم را از آن محروم می‌کنند. ایشان دلیل تکاثرطلبی را این گونه بیان می‌کند: «مال دنیا در سایه پنج رذیله اخلاقی جمع می‌گردد: بخل، آرزوهای طولانی، حرص زیاد، ترک صله رحم و فراموش کردن آخرت.»(۸)

همسان‌زیستی با ثروتمندان

جدا شدن از عموم مردم و همراهی با صاحبان ثروت از دیگر آسیب‌های بزرگی است که مدیریت صحیح را به خطر می‌اندازد و روند آن را از رسیدن به اهداف آرمانی چون جامعه عدالت‌محور دور می‌کند و به پرتگاه‌ها و چالش‌های خطرناک می‌کشد.

رسول خدا «ص» از آغاز تا پایان رسالت خود، همواره از منفعت‌پرستان و زراندوزان پرهیز فرمود تا بتواند رسالت الهی خویش را به دور از هرگونه شائبه جانبداری از غیر خدا و به صورت ناب دراختیار تشنگان مکتب الهی قرار دهد.

همسان‌سازی با ثروتمندان از آفات مسئولیت مدیران در جامعه اسلامی است که به سود طبقه ثروتمند و به ضرر طبقه محروم ختم می‌شود و زمینه افزایش نارضایتی مردم را فراهم می‌سازد. اگر یک مدیر در برنامه‌های خود، گرایش‌های رفاه‌طلبانه داشته باشد، کم‌کم رابطه خود را با مردم عادی کم می‌کند و محرومان و بینوایان نمی‌توانند به او دست یابند و مشکلات‌شان را با او در میان بگذارند؛ از این روست که مدیران جامعه اسلامی باید با محرومان همسان‌زیستی داشته باشند.

یکی از کنیزان مأمون می‌گوید: «ما را به دربار مأمون روانه کردند. آنجا در بهشتی از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، عطرها و پول فراوان به سر می‌بردیم تا اینکه مأمون مرا به امام رضا«ع» بخشید. چون به خانه امام«ع» آمدم، تمام آن نعمت‌ها از دست رفتند.»(۹)

سطح زندگی امام رضا«ع» نشان می‌دهد که سطح زندگی کارگزاران جامعه اسلامی باید با عموم مردم همسان‌ باشد. این روش زندگی به سود طبقات محروم تمام می‌شود و زمینه‌ را برای مبارزه با فقر آماده می‌سازد.

پنهان شدن از مردم

یکی دیگر از آسیب‌هایی که مدیران را از مسیر اصلی حکومت و مدیریت منحرف می‌سازد، دور شدن آنان از مردم است. امام رضا«ع» در سیره خود همواره به مدیران و کارگزاران نظام اسلامی در مورد این آسیب مهم هشدار می‌دادند و به آنان می‌فرمودند که میان خود و عموم مردم فاصله و مانعی را قرار ندهند.

مدیر باید بدون مانع با ارباب رجوع ارتباط داشته باشد تا عموم مردم بتوانند به‌راحتی با او ملاقات کنند. امام رضا«ع» در این باره می‌فرمایند: «اما علمت ان والی المسلمین مثل العمود فی وسط الفسطاط من اراده اخذه؛(۱۰) آیا نمی‌دانی که حاکم مسلمانان همچون عمود خیمه است و  هر کسی باید بتواند به او دسترسی پیدا کند؟»

بنابراین یک مسئول باید در دسترس همگان باشد و اگر مدت طولانی خود را از مردم پنهان کند، دچار بی‌اطلاعی از امور خواهد شد و در نتیجه بزرگ نزد او کوچک و کوچک، بزرگ می‌شود؛ کار نیک، زشت و کار زشت، زیبا جلوه داده می‌کند و حق با باطل آمیخته می‌گردند. از این رو، مدیریت سالم در اداره‌ امور باید پاسخگوی نیازها و پرسش‌ها و جهت‌دهنده مسیر توده‌های مردم باشد.

تباه‌سازی اموال

امام رضا«ع» اسراف در اموال را خصلتی ناپسند می‌شمارند و پیروان راستین خویش را از این پدیده شوم بر حذر می‌دارند و می‌فرمایند: «ان الله یبغض القیل و القال و اضاعه المال و کثره السؤال؛(۱۱) به‌درستی که خداوند گفتار بی‌فایده و تباه‌سازی اموال و درخواست زیاد را دشمن می‌دارد.»

گاهی صرف بودجه‌های کشور در امور غیرضروری و نیز ناتوانایی‌ها، فقدان مهارت‌ها و تخصص‌ها فاجعه‌ به بار می‌آورد. گاهی دست‌اندرکاران یک تشکیلات اجرایی چنان به مسائل مذهبی و زهدهای صوفیانه گرایش افراطی نشان می‌دهند که از واقعیت‌های مسلم اجتماعی و نارسایی‌های اقتصادی غافل می‌شوند و بر اثر کوتاهی و سهل‌انگاری، امکانات و ظرفیت‌ها و استعدادها و سرمایه‌های ملی و عمومی را تباه می‌کنند.

با توجه به سخنان امام رضا«ع» اگر در مدیریت مالی، برنامه‌ریزی درست و حساب‌شده‌ای انجام نگیرد، اموال و سرمایه‌ها تباه خواهند شد.آن حضرت هدر دادن و تباه ساختن اموال را مصداقی از فساد اقتصادی می‌دانند.(۱۲)

 

فقدان نظارت

فقدان نظارت بر عملکرد یک مجموعه، اصل ریاست را دچار مشکل می‌سازد. از آنجایی که اسلام دینی کامل و جامع است، در این زمینه هم دستورات متقنی دارد و مسئولان سازمان‌ها را به داشتن یک نظام دقیق و عادلانه نظارت و بررسی سفارش می‌کند، زیرا سلامت و موفقیت هر مجموعه و سازمانی وابسته به وجود نظارت و بازرسی دقیق در آن سازمان است.

امام در مورد فرایند نظارت و کنترل چنین دستور می‌دهند: «زمانی که مردم به کارهای ممنوع دست می‌زنند و هر کسی هر کاری را که دلش می‌خواهد بی آنکه نظارتی باشد، انجام می‌دهد، جامعه به فساد و تباهی دچار می‌گردد.»(۱۳)

آن حضرت در دوران امامت خود در زمینه نظارت و مراقبت بر مدیران و مسئولان بسیار دقیق و هوشیارانه عمل می‌کردند. ایشان نامه‌هایی را  برای مأمون و کارگزارانش می‌نوشتند، نقاط قوت و ضعف آنان را متذکر می‌شدند و بازرسان و ناظرانی مخفی را بر خلیفه و کارگزارانش می‌گماشتند تا رفتار و عملکردشان را زیر نظر بگیرند و نتیجه را به آن حضرت گزارش کنند.

فساد مالی

یکی از پدیده‌های شوم اجتماعی «فساد مالی» است که اگر بین مسئولان و مدیران شیوع پیدا کند، معضلات بزرگی را برای جامعه پدید خواهد آورد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَامًا…؛(۱۴) اموالی را که خداوند قوام زندگی شما را بدان مقرر دانسته، به تصرف افراد نادان و بی‌خرد درنیاورید.».

از منظر اسلام، استقلال و پیشرفت مادی حاصل از مال و ثروت در گرو مشروعیت و حلال بودن آن است به طوری که در برخی از روایات، شرط بقای ایمان و بندگی واقعی خداوند، بهره‌مندی از مال حلال معرفی شده است.(۱۵)

در تعالیم رضوی تجاوز به حق مالکیت و سرقت اموال، عامل فساد مالی است و حضرت در این زمینه می‌فرمایند: «حرمت السرقه لما فیها من فساد الاموال؛(۱۶) سرقت تحریم شده است چون مایه ‌فساد مالی می‌شود.»

فساد مالی که در حدیث مزبور ذکر شد، روشن است؛ زیرا با سرقت، جریان مال در جامعه دچار هرج و مرج می‌گردد و امنیت کافی برای کارهای اقتصادی باقی نمی‌ماند و انگیزه کار و تولید و فعالیت‌های اقتصادی از افراد گرفته می‌شود.(۱۷)

از دیدگاه امام رضا«ع» فساد مالی مدیران علاوه بر اینکه آنان را از رسیدن به برنامه‌ها و اهداف‌شان باز می‌دارد، زمینه شیوع فساد را نیز در جامعه فراهم می‌سازد. با گسترش فساد مالی در دوایر و سازمان‌ها، عدالت اجتماعی رنگ می‌بازد و جای آن را تبعیض و فقر می‌گیرد و در نتیجه حکومت اسلامی فلسفه وجودی خود را که همان برقراری عدالت در ابعاد گوناگون جامعه است، از دست می‌دهد.

فقدان عدالت اجتماعی

تبعیض و بی‌عدالتی از آفت‌های خانمان‌سوز یک نظام و سازمان‌های آن است. بی‌عدالتی آتشی است که اگر شعله‌ور شود، همه چیز را در کام خود فرو می‌برد و شعله‌های آن به هر جا کشیده شود، ویرانی به بار می‌آورد. از بین رفتن استعدادها، به هدر رفتن فرصت‌ها و به خاموشی گراییدن نبوغ از آثار زیان‌بار بی‌عدالتی است.

بی‌عدالتی در حوزه مدیریت ضربات جبران‌ناپذیری را بر پیکره ارزش‌های راستین جامعه می‌زند و مدیران را از مسیر حق منحرف می‌سازد؛ لذا در تعالیم اسلامی، مسئولان جامعه از هرگونه ظلم و تبعیضی نهی شده‌اند.

قرآن کریم علت نابودی اقوام پیشین را ظلم و بی‌عدالتی ذکر می‌کند و می‌فرماید: « وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ؛(۱۸) و ما اقوام قبل از شما را به خاطر ظلمشان هلاک نمودیم و با اینکه پیامبران را با نشانه‌های روشن برای آنان فرستادیم، ولی ایمان نیاوردند و این گونه مردم گناهکار را به کیفر می‌رسانیم.»

امام رضا«ع» برای زدودن شرایط ناعادلانه زندگی، آن هم با توجه به بی‌عدالتی جامعه آن روز که حکومت خلفای عباسی (هارون، امین و مأمون) به آن دامن زده بود، شعار عدالت اجتماعی را عملی کردند و راه تحقق آن سیاست‌ها را در پیش گرفتند. سراسر زندگی ایشان نشان‌دهنده اعتدال و اجرای عدالت در جامعه است. ظلم‌ستیزی و مبارزه با ستم و بیدادگری چه در دوران امامت و چه پیش از آن از ویژگی‌های زندگی آن امام همام است. حضرت در این زمینه می‌فرمایند: «اول من یدخل النار امیر متسلط لم یعدل؛(۱۹) اولین کسی که در روز قیامت وارد آتش می‌شود، حاکم قدرتمندی است که به عدالت حکم نمی‌کند.»

امام مسئولان را به رفتار عادلانه با ارباب رجوع و پرهیز از ظلم و دوری از تبعیض سفارش می‌کنند. تبعیض در رفتار، تقدم روابط بر ضوابط و تقدم خویشان و دوستان، عدم رعایت حقوق مردم مخصوصاً قشر محروم و مستضعف جامعه، همگی از نمودهای ظلم و بی‌عدالتی در سازمان‌ها و ادارات هستند. حضرت به مأمون فرمودند: «عدالت را در سرزمین‌های اسلامی برقرار، فقر و محرومیت را ریشه‌‌کن و به گرفتاری‌های مردم رسیدگی کن.»

بر این اساس اگر مسئول یک سازمان عدالت را رعایت نکند، مرتکب ظلم شده است و طبیعی است که با رفتار ناعادلانه و تبعیض‌آمیز، نارضایتی عمومی پدید می‌آید و در اثر آن پایه‌های قدرت او به‌تدریج سست می‌شود. بر این اساس یکی از ویژگی‌های مدیران و کارگزاران عدالت‌خواهی است و مدیران نظام اسلامی باید از چنین خصیصه‌ای برخوردار باشند تا بتوانند حق و عدالت را در جامعه اجرا کنند.

ضرورت تعهد به اجرای عدالت، به‌خصوص در نظام جمهوری اسلامی امری حیاتی است و نظام ما برای نیل به اهداف و آرمان‌های خود نیازمند نیروهای متخصص، متعهد و کاردانی است که بدون بهره‌مندی از آنان، نظام اسلامی با چالش‌های اجرایی، اقتصادی و قانونی فراوانی رو به‌ رو می‌شود.

راهکارها و پیشنهادها

با الگوپذیری از سیره عملی امام رضا«ع»، به منظور بهینه‌سازی فرایند مدیریت در سازمان‌ها و نهادها و رفع آسیب‌های آن، راهکارهای زیر ارائه می‌شوند:

۱ـ سال ۱۳۹۴ هـ.ش از سوی مقام معظم رهبری، سال «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» نامیده شده است، لذا یکی  از مهم‌ترین ضرورت‌های جامعه ما، تدوین طرح نوین مدیریت اسلامی و دولتی است.

۲ـ معیارهای تصمیم‌گیری مدیران باید منطبق با سیره پیشوایان معصوم«ع» باشد.

۳ـ مدیر و کارگزار باید در گزینش نیروهای اداری ضابطه‌گرا باشد، نه رابطه‌گرا.

۴ـ در جامعه اسلامی مدیران و مسئولان باید ساده و دور از تجمل‌گرایی زندگی کنند تا عموم مردم با مشاهده سطح زندگی آنان، رنج‌های ناشی از محرومیت خویش را فراموش و احساس کنند که تنها نیستند و همدرد دارند.

۵ـ با توجه به آموزه‌های اخلاقی مکتب رضوی مدیر باید با هوشیاری تمام در کنترل تمایلات نفسانی خود بکوشد و اجازه ندهد که نفس او زمام اختیارش را در دست بگیرد و  او را به هر سو که بخواهد بکشاند.

۶ـ از آنجایی که مراجعین به یک سازمان از اقشار گوناگون جامعه هستند و در میان آنان اشخاص قوی و ضعیف، سرشناس و ناشناس، ثروتمند و تهیدست و… وجود دارند، نوع برخورد مسئول آن سازمان با آنان باید عادلانه باشد.

۷ـ از منظر امام رضا«ع» مدیرانی در کار خود موفق خواهند بود که قدرت برنامه‌ریزی صحیح داشته باشند و بتوانند مشکلات را با اندیشیدن حل نمایند.

۸ـ مدیر موفق کسی است که در محیط کار، میدان ترقی را برای همه کارکنان باز بگذارد، نه آنکه بر اساس روابط و دور از ارزش‌های راستین، فقط به اشخاص موردنظر خود در سازمان میدان بدهد.

۹ـ مدیر باید در حین انجام وظیفه، از نرمش و قاطعیت به‌جا استفاده کند.

۱۰ـ از منظر تعالیم رضوی، مدیر باید از سعه صدر برخوردار باشد و هنگام ناراحتی تصمیم‌گیری نکند.

۱۱ـ مدیر باید در کار خود بصیرت و بینش داشته باشد تا بتواند در هر موقعیتی نقش مناسب را ایفا نماید.

۱۲ـ و بالاخره مدیران و مسئولان جامعه اسلامی باید برای ارتقای باورهای دینی و فضیلت‌های اخلاقی خود و کارکنان شرایطی را فراهم آورند که همه در تمام لحظات کار، خود را در محضر الهی احساس کنند و از سوی دیگر برای کرامت انسانی خویش به‌قدری ارزش قائل باشند که گوهر نفس خود را به لوث زشتی‌ها و پلیدی‌ها نیالایند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۲۹۷.

۲ـ قصص، ۸۳.

۳ـ یوسف، ۵۵.

۴ـ عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، تصحیح: سیدمهدی حسینی لاجوردی، ج ۲، ص ۱۲۶.

۵ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۹، ص ۱۶۵.

۶ـ مسند الامام الرضا«ع»، عزیزالله عطاردی قوچانی، ج ۲، ص ۵۰۲.

۷ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۲۶.

۸ـ الخصال، شیخ صدوق، تصحیح: علی‌اکبر غفاری، ج ۱، ص ۲۷۶.

۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۷۹.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۱۶۵.

۱۱ـ تحف‌العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرّانی، ص ۳۲۶.

۱۲ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، محمد حکیمی، صص ۱۴۴ـ۱۴۳.

۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۹۹.

۱۴ـ نساء، ۵.

۱۵ـ نک: بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۷.

۱۶ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حرّ عاملی، ج ۱۸، ص ۴۸۲.

۱۷ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص ۴۳.

۱۸ـ یونس، ۱۳.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۴۱.

۲۰ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۶۰.

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

وقتی جامعه‌ بر اساس آرمان‌های دینی شکل می‌گیرد، اما بر اساس افکار و ایدئولوژی‌های مادی و غیرمذهبی اداره می‌شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری می‌بیند که شناخت آنها امری ضروری است.

 

۲٫

مدیر موفق کسی است که در محیط کار، میدان ترقی را برای همه کارکنان باز بگذارد نه آنکه بر اساس روابط و دور از ارزش‌های راستین، فقط به اشخاص موردنظر خود در سازمان میدان بدهد.

 

۳٫

مدیران و مسئولان جامعه اسلامی باید در راستای ارتقای باورهای دینی و فضیلت‌های اخلاقی خود و کارکنان شرایطی را فراهم آورند که همه از یک سو در تمام لحظات کار، خود را در محضر الهی احساس کنند و از سوی دیگر برای کرامت انسانی خویش به‌قدری ارزش قائل باشند که گوهر نفس خود را به لوث زشتی‌ها و پلیدی‌ها نیالایند.

 

 

 

30نوامبر/16

حکمت و فلسفه، شاخص‌ترین احکام از منظر امام رضا«ع»

جواد تربتی

اهل‏بیت عصمت و طهارت«ع» همواره شیعیان و طرفداران خود را به تعقّل و تفکّر در باره هستی، دین و احکام‌ دعوت کرده‌ و از آنان خواسته‌اند تا در مسیر دین و زندگی فردی و اجتماعی و در عمل به دستورات دین، کورکورانه و جاهلانه حرکت نکنند، بلکه باور و عمل خود را بر پایه معرفت و بینش استوار سازند.

البته این دستور زمانی کارساز و مفید است که موضوع تفکر و علم انسان (نظام هستی، باورهای دینی و احکام عملی) فلسفه و مصلحتی داشته باشند؛ زیرا اگر خلقت جهان و مظاهر خلقت آن بیهوده و بی‌اساس و مخالف با عقل و علم باشند و دستورها و رهنمودهای دینی دلیل عقلی و نقلی نداشته باشند، جا ندارد که انسان درباره آنها تفکر و تدبّر کند.

در منطق اهل‏بیت«ع» برای عقل و اندیشه یا دانش و بینش، ارزش فراوانی ذکر شده است که لازمه قطعی آن این است که دو نظام هستی و تشریعی، فلسفه و حکمت داشته باشند. عقل نه تنها در فهم دین لازم است، بلکه پیشوایان معصوم«ع» به‌ویژه امام رضا«ع» هر گاه شرایط را مناسب می‌دیدند، به بیان فلسفه و حکمت بخشی از پدیده‌های هستی و باورهای دینی و دستورات عملی می‌پرداختند.

برای تبیین بهتر موضوع ابتدا لازم است به دو نکته اشاره کنیم:

  1. وجود حکمت و فلسفه برای هستی و دین و معارف عملی به این معنا نیست که فلسفه و حکمت تمام آنها برای ما انسان‌ها در تمام مقاطع تاریخی آشکار و قابل کشف هستند، بلکه بسیاری از آنها در پرتو رشد دانش بشری و پیشرفت امکانات عملی و گذشت زمان روشن می‌شوند و بخشی نیز بسیار فراتر از درک و ابزار علمی انسانند.
  2. آن مقدار از فلسفه و حکمت هستی و احکام که در سخنان امامان معصوم«ع» آمده است، از جمله سخنان حضرت رضا«ع»، تمام مطلب نیست و ائمه«ع» در پاسخ به پرسش‌ها و شبهات، فهم پرسشگر، نیاز مخاطب، امکانات اثباتی و ابزار علمی زمان را نیز در نظر داشته‌اند و در محدوده درک و توان فرد پرسشگر به بیان فلسفه و حکمت آنها پرداخته‌اند، چون اگر فراتر از درک مخاطب و بیرون از امکانات علمی آن زمان پاسخ می‌دادند، نه تنها هدایت و رشد مخاطبین را در پی نداشت، بلکه ممکن بود زمینه تردید و انکار آنان را نیز فراهم سازد.

از مجموع این‌گونه روایات می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه داشتن و حکیمانه بودن نظام هستی و نظام دینی و برنامه‌های عملی دین، قابل درک و فهم بودن بخش زیادی از آن برای بشر و ممنوع نبودن تفکّر و اندیشه در باره فلسفه و حکمت هستی و معارف دینی، در مذهب اهل‏بیت«ع» از اصول پذیرفته شده بوده و مؤمنین بدان  تشویق هم شده‌اند.

 

پرسش: کلید ژرف‌اندیشی

برخلاف برخی از پیشوایان مذاهب دیگر که سئوال و پرسش را بدعت می‌دانند و می‌گویند: «السُّؤالُ یُدعَه» و آن را زمینه گستاخی و مقدّمه شک و بی‌اعتقادی می‌دانند، امامان شیعیان«ع»، به‌خصوص حضرت رضا«ع» پرسش‌های دینی و آگاه شدن از راز و حکمت هستی و مسائل دینی را ارزشمند می‌شمردند و تشویق می‌کردند.

امام رضا«ع» از رسول خدا »ص» روایت کرده‌اند که: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ‏ وَ مَفَاتِیحُهُ‏ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُجِیبُ لَهُ؛(۱) دانش خزانه‌ای است که پرسش، کلید آن است. خدا رحمت کند شما را! بپرسید، زیرا در پرسش چهار کس پاداش می‌گیرند: پرسشگر، معلّم، شنونده و پاسخ‌دهنده.» بسیاری از احادیث شیعه پاسخ به پرسش‌هایی است که امامان معصوم«ع» در موضوعات مختلف داده‌اند.

در روایت دیگری آن حضرت از رسول خدا نقل فرموده‌اند که: «کُونُوا دُراهً وَ لَا تَکُونُوا رُوَاهً، حَدِیثٌ تَعرِفُونَ فِقهَهُ خَیرٌ مِن اَلفٍ تَرَوونَهُ؛(۲) اهل درایت و درک باشید، نه اهل حکایت و نقل! اگر عمق یک حدیث را بفهمید، از نقل هزار حدیث بهتر است.»

 

حکمت و فلسفه احکام و اعتقادات

در اینجا چند مورد از احکام اعتقادات مکتب تشیّع را بر می‏شمریم و حکمت آنها را از منظر روایات امام رضا«ع» بیان می‏کنیم:

  1. فلسفه اختلاف و تنوّع در مخلوقات

با کم‏ترین مطالعه در نظام هستی و مخلوقات، تنوّع و گوناگونی در آنها مشاهده می‌شود، به گونه‌ای که انسان را به تعجب وامی‌دارد و این پرسش برای او مطرح می‌شود که این تنوّع در خلقت برای چیست؟

شخصی از حضرت رضا«ع» پرسید: «ای فرزند رسول خدا! چرا خداوند مخلوقات را در انواع مختلف آفرید و یک نوع واحد نیافرید؟» آن حضرت فرمودند: «لِئَلَّا یَقَعَ فِی الْأَوْهَامِ أَنَّهُ عَاجِزٌ فَلَا تَقَعُ صُورَهٌ فِی وَهْمِ مُلْحِدٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا خَلْقاً وَ لَا یَقُولُ قَائِلٌ هَلْ یَقْدِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ عَلَى صُورَهِ کَذَا وَ کَذَا إِلَّا وَجَدَ ذَلِکَ فِی خَلْقِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَیَعْلَمُ بِالنَّظَرِ إِلَى أَنْوَاعِ خَلْقِهِ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ؛(۳) (یکی از فلسفه‌های تنوّع مخلوقات این است که) خداوند را از آفرینش انواع مختلف موجودات ناتوان نپندارید! پس اکنون هیچ تصویر (بایسته و ارزشمندی) در ذهن ملحدان و منکران خدا شکل نمی‌گیرد، مگر اینکه خداوند موجودی همانند آن را خلق کرده است (با وجود این تنوّع، دیگر جا ندارد کسی بگوید که) آیا خداوند عزیز و جلیل قادر است چنین یا چنان موجودی را خلق کند؟ مگر اینکه (با دقت) چنان موجود و صورتی را بیابد که خداوند آفریده است، پس باید دانسته شود که با نظاره [بر پهنه هستی و] تنوّع مخلوقات (قدرت الهی ظهور می‌کند و باید اعتراف کرد که) خداوند بر همه چیز تواناست (و محدودیتی در قدرت و آفرینش ندارد).»

پس یکی از فلسفه‌های تنوّع خلقت از جنبه توحیدی و معرفتی، اثبات قدرت نامحدود الهی است، ولی امروزه  در پرتو پیشرفت علوم تجربی حکمت‌های دیگری به دست آمده‌اند که جریان صحیح چرخه حیات در کره زمین، هماهنگی با محیط زیست، قدرت دفاع، امکان تغذیه و… از جمله آنها هستند.

بد نیست در زمینه تنوّع مخلوقات بدانید که تاکنون انواع: ۰۰۰/۷۰۰ حشره، ۲۵۰۰ مار، ۲۸۹ کبوتر، ۶۵ چرخ ریسک، ۱۰۰  کانگورو، ۰۰۰/۲۰ عنکبوت، ۰۰۰/۱۰۰ پروانه، ۲۰۰۰ موریانه و ۲۰۹ کبک شناسایی شده‌اند.(۴)

حقیقتاً باید گفت: «وَ فِی‏ خَلْقِکُمْ‏ وَ ما یَبُثُ‏ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُون: (۵) «در آفرینش شما و آنچه از انواع جانوران پراکنده می‌شود، نشانه‌هایی برای اهل یقین است.»

 

  1. فلسفه ایمان به خداوند

مشاهده تنوع در هستی، انسان را به قدرت و شناخت خدا و به دنبال آن به ایمان و اعتماد به خدا می‌رساند. آنگاه این پرسش پیش می‌آید که در ایمان به خدا چه فلسفه و حکمتی نهفته است؟

ابومحمد فضل بن شاذان نیشابوری از حضرت رضا«ع» نقل کرده است که فرمودند: «اگر سئوال شود که نخستین فرمان ضروری و واجب دین چیست، در پاسخ باید گفت نخستین واجب، اقرار به خداوند و رسولان و حجّت‌های اوست.»

سپس فرمودند: « اگر بگوید چرا خداوند به خلق دستور داده است که به خدا و رسولان و حجّت‌های او و آنچه از طرف خدای عزیز و جلیل آمده اقرار داشته باشند، جواب داده می‌شود که این امر دلایل (و حکمت‌های) فراوانی دارد. از جمله اینکه اگر مردم به خداوند متعال ایمان نیاورند و به وجود او اقرار نکنند، از کارهای خلاف و معاصی دوری نمی‌کنند و از انجام گناهان کبیره باز نمی‌ایستند و نسبت به آنچه مایه شهوت و لذّت است، از ظلم و فساد مواظبت نمی‌کنند و اگر مردم این کارها را انجام دهند و هرچه را که می‌خواهند و دوست دارند، بدون ترس از کسی (و خدایی) انجام دهند، باعث تباهی تمام انسان‌ها و سلطه بعضی بر بعضی دیگر خواهند شد.»

آن حضرت در ادامه می‏فرمایند: «حکمت دیگر این است که می‌بینیم مردم با امور باطنی و پنهانی و دور از چشم دیگران فساد می‌کنند. اگر اقرار به خدا و ترس از او در پنهانی‌ها نبود، هیچ‌کسی در خلوت‌هایی که با تمایلات شهوانی و قصدهای (شیطانی) خود داشت، از کسی نمی‌ترسید و معصیّت را ترک نمی‌کرد. (در این گونه موارد هیچ قانون بشری‌ای نمی‌تواند جلوی انسان گنهکار را بگیرد). بنابراین، پایداری و تداوم جامعه (شرافتمند) بشری مرهون ایمان و اقرار مردم به خدای علیم و خبیری است که آشکار و نهان را می‌داند، به صلاح و درستی فرمان می‏دهد و از فساد و تباهی نهی می‏کند و هیچ چیز نهفته‌ای از او پنهان نمی‌ماند.»(۶)

به‌راستی اگر انسان در تنهایی خداوند را حاضر و ناظر نداند، چه قدرتی و کدام مأموری توان آن را دارد که او را کنترل کند و از معاصی و جنایات پنهانی باز بدارد؟

 

  1. فلسفه شناخت انبیا

یکی دیگر از اعتقادات «نبوّت» است، یعنی هم شناخت انبیا و پیامبر خاتم«ص» لازم است و هم ایمان و اعتقاد به آنها. حال این پرسش مطرح می‌شود که ارسال انبیا چه ضرورتی داشته و چرا مردم باید به آنها ایمان آورند و چرا مستقیم توسط خود خدا یا عقل هدایت نشوند؟

حضرت رضا «ع» در پاسخ فرموده‌ا‏ند: «لِأَنَّهُ لَمَّا لَمْ‏ یَکُنْ‏ فِی‏ خَلْقِهِمْ‏ وَ قُوَاهُمْ مَا یکملوا [یَکْمُلُونَ‏] لِمَصَالِحِهِمْ وَ کَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِیاً عَنْ أَنْ یُرَى وَ کَانَ ضَعْفُهُمْ وَ عَجْزُهُمْ عَنْ إِدْرَاکِهِ ظَاهِراً لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ مَعْصُومٍ یُؤَدِّی إِلَیْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْیَهُ … فَلَوْ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهِمْ مَعْرِفَتُهُ وَ طَاعَتُهُ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ فِی مَجِی‏ءِ الرَّسُولِ مَنْفَعَهٌ وَ لَا سَدُّ حَاجَهٍ … وَ لَیْسَ هَذَا مِنْ صِفَهِ الْحَکِیمِ‏ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ء؛(۹) از آنجا که در سیستم وجودی و قوای (فکری) انسان‌ها، شناخت تمام مصالح (و بایدها و نبایدها) قرار داده نشده است [و آنان نمی‌توانند به‌تنهایی مصالح خود را بشناسند] و از سوی دیگر، خداوند برتر است از اینکه دیده شود (و خود در میان مردم ظاهر گردد) و چون ضعف و ناتوانی انسان از دیدن خداوند و درک او روشن است، چاره‏ای جز وجود پیامبرانی که بین خدا و مردم واسطه باشند و نیز معصومین«ع» نیست تا امر و نهی الهی را به مردم برسانند. پس اگر معرفت و پیروی از پیامبران واجب نبود، مردم از آمدن رسولان سودی نمی‌بردند (و ارسال رسل بیهوده بود)، در حالی که خداوند (کار بیهوده انجام نمی‌دهد و) حکیم است و همه چیز را محکم (و با مصلحت) آفریده است.»

 

  1. فلسفه نیاز به امام معصوم«ع»

بعد از نبوّت و رسالت، مهم‏ترین اصل اعتقادی شیعیان، اعتقاد به وجود ۱۲ امام است. درک و فهم فلسفه و حکمت این امر به خوبی می‌تواند برای جامعه اسلامی راهگشا باشد.

حضرت رضا «ع» فرمودند: «اگر گفته شود بر اساس چه نیاز و ضرورتی خداوند «اُولِی الاَمر» و فرمانروایانی را قرار داده و مردم را به ا طاعت از ایشان واداشته است، پاسخ این است که (نیاز به امام) از جنبه‌های گوناگونی مطرح است و علل زیادی دارد، از جمله اینکه وقتی مردم اصل وجود خدا را پذیرفتند و به انبیا و امر و نهی آنان ایمان آوردند، به حدود  و قوانین الهی آگاهی یافتند و متوجّه شدند که چون تجاوز از حریم الهی باعث فساد بین مردم می‌شود، حق ندارند از مرزهای الهی تجاوز کنند، آنگاه متوجّه می‌شوند که اجرای قوانین الهی و حفظ حدود آن جز با ولایت امامی امین که مردم را از تجاوز حدود الهی باز دارد و از آنچه مفسده دارد، جلوگیری کند؛ ممکن نیست، زیرا اگر امامی نباشد، هیچ کسی لذّت و منفعت خودش را ـ هرچند باعث زیان و فساد دیگری شود ـ ترک نمی‌کند، پس امام به عنوان سرپرست آنها را از فساد باز می‌دارد و کاری می‌کند که آنها حدود و احکام را بر پا می‌دارند و اجرا می‌کنند.»(۱۱)

امام علی «ع» در «نهج‌البلاغه» امامت را نظام امت می‌داند. «ابن ابی‌الحدید» در توضیح آن می‏نویسد: «زمامدار(امام) رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده یک جامعه را تحت نظام ویژه‌ای درمی‌آورد و آنها را به هم پیوند می‌دهد. اگر این نخ پاره شود، دانه‌ها پراکنده می‌شوند و هر یک به سویی می‌روند و پس از آن هیچ گاه به صورت اول جمع نمی‌شوند.»(۱۲)

فلسفه «امامت» حفظ وحدت مسلمانان حول محور دین اسلام و حرکت مسیر تکامل برای دسترسی به هدف است. «امامت» رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده «امت اسلام» را به هم پیوند می‌زند و آنان را در یک خط قرار می‌دهد. با قطع شدن این رشته، مسلمین (چون امروز) دچار تفرقه و پراکندگی و از هم گسیختگی می‌گردند و هر گروه یک بُعد از اسلام را می‌گیرد و ادّعای اسلام حقیقی را می‌کند. نمونه‌های بارز آن را می‌توان طالبان، القاعده، داعش، بوکو حرام و… دانست که چون از امامت دورند، دچار انحرافات شدیدی شده‌ و جهان را نیز به مخاطره انداخته‌اند.

 

  1. فلسفه حکومت دینی بر اساس امامت

حضرت رضا «ع» پس از تبیین فلسفه و ضرورت اصل وجود امام معصوم«ع» به این نکته می‌پردازند که اصولاً نیاز به مدیریت و رهبری اجتماعی امری عقلانی است و به جوامع اسلامی اختصاص ندارد، بلکه هر اجتماع بشری‌ای نیازمند مدیریت و رهبری است. به بیان دیگر، نیاز اجتماع بشری به حکومت و رهبری، امری غیرقابل انکار است و دین اسلام و مکتب تشیّع نمی‌تواند این ضرورت جامعه بشری را نادیده بگیرد و برای آن هیچ برنامه، پیش‌بینی و اقدامی نداشته باشد.

حضرت رضا «ع» در این زمینه می‌فرمایند: «از جمله دلایل (نیاز به امامت) این است که ما اساساً (در تاریخ) هیچ گروه و ملیّتی را نمی‌یابیم که بدون سرپرست و رهبری به بقای خود ادامه داده باشد، زیرا مسائل دینی و دنیوی اجتماع، خواه ناخواه نیازمند مدیریت و رهبری است. بر این اساس در نظام حکیمانه الهی روا نیست که مردم را بدون (رهبر) که چاره‌ای از وجود او نیست و قوام جامعه به آن بستگی دارد، رها کنند. در پرتو امامت است که مسلمین با دشمن می‌ستیزند و اموال و دارایی عمومی به صورت صحیح به مصرف می‌رسد و جمعه و جماعت‌ مردم (به خوبی) برپا داشته می‌شود و جلوی ظلم ستمگر نسبت به مظلوم گرفته می‌شود.»(۱۳)

حضرت در ادامه به بخش دیگری از حکمت‌های امامت اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّهُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَى الْمُسْلِمِین‏؛(۱۴) از دیگر حکمت‌های امامت این است که اگر خداوند امام «استوار»، «امین»، «پاسدار ارزش‌های معنوی و دینی» و «سرپرستی امانتدار و مورد اطمینان» قرار نمی‌داد، دین از بین می‌رفت و کهنه می‌شد، سنّت‌های شرعی و احکام الهی تغییر می‌کردند، بدعت‌گذاران بر آن می‌افزودند و بی‌دینان از آن کم می‌کردند (و دست به حذف می‌زدند) و امر دین را بر مسلمین مشتبه می‌ساختند.»

 

  1. فلسفه احکام دینی

ما معتقدیم تک‌تک احکام دینی و تکالیف خمسه براساس مصالحی بنا شده‏اند. حضرت رضا «ع» فرمودند: «إِنَّا وَجَدْنَا کُلَ‏ مَا أَحَلَ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَهُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَهَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک‏؛(۱۵) همانا می‌بینیم که خدای متعال هر چیزی را که حلال کرده است، در آن مصلحت بندگان است و بقای بندگان به آن بستگی دارد و مردم به آن نیازمندند، به گونه‌ای که هرگز از وجود آنها بی‌نیاز نمی‌شوند (و چیز دیگری جای آنها را پر نمی‌کند) و می‌بینیم هر چیزی را که حرام کرده است، بشر به آن نیاز ندارد و می‌یابیم که در آن فساد و دعوت به نابودی و هلاکت وجود دارد.»

در ادامه نقل «فضل بن شاذان نیشابوری» از حضرت آورده است که فرمودند: «اگر پرسش شود که آیا ممکن است خداوند بنده‌اش را بی‌دلیل به کاری فرمان دهد و از او چیزی بخواهد که فاقد علت (و اثر) و سازندگی باشد؟ به او گفته می‌شود خیر. بر خدای حکیم این روا نیست، چون او نه کار بیهوده می‌کند و نه جهل به امور دارد (تا از سرِ ندانستن، فرمانی بیهوده دهد…).»

و فرمود: «اگر پرسیده شود که خبر بده چرا خداوند مردم را (به تکالیفی مثل نماز و روزه…) مکلّف نموده است؟ گفته می‌شود علّت‌ها و حکمت‌های فراوانی دارد. اگر بپرسند که آیا این دلیل‌ها و علّت‌ها (و فلسفه‌ها) به‌راستی وجود دارد و قابل شناسایی هستند؟ گفته می‌شود آری. قابل شناسایی  و برای اهلش روشن هستند. اگر پرسیده شود که آیا شما (اهل‏بیت) این فلسفه‌ها و دلیل‌ها را می‌دانید؟ پاسخ داده می‌شود بله. بخشی از آنها برای ما شناخته شده‌اند و بخشی نیز از دسترس دانش ما (و بشر) خارج‌اند.»(۱۶)

براساس چنین روایاتی است که علما می‌فرمایند احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است. البته باید توجه داشت که فقط فواید و مفاسد جسمی و بهداشتی مورد نظر نیستند؛ بلکه فواید روحی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی و هر نوع فایده مفروض دیگری هم مد نظر هستند. چنانکه در مفاسد نیز فقط مفاسد و زیان‌های جسمی مد نظر نیستند؛ بلکه گستره مفسده، مفاسد روحی، اجتماعی، فردی، دنیوی و اخروی را نیز شامل می‌شود.

در ادامه به سه مورد از فلسفه احکام از زبان حضرت رضا «ع»اشاره می‌کنیم:

 

  1. فلسفه وجوب نماز

چرا خداوند نماز را واجب فرموده است؟ مگر او غنی مطلق نیست، پس چه نیازی به نماز و عبادت ما دارد؟ گویا این پرسش سابقه تاریخی دارد، لذا حضرت رضا«ع» می‌فرمایند: «فَاِن قَالَ: فَلِمَ أُمِرُوا بِالصَّلَاهِ قِیلَ‏ لِأَنَ‏ فِی‏ الصَّلَاهِ الْإِقْرَارَ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ هُوَ صَلَاحٌ عَامٌّ لِأَنَّ فِیهِ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ الْقِیَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِکَانَهِ وَ الْخُضُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ الْإِقَالَهِ مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعَ الْجَبْهَهِ عَلَى الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ لِیَکُونَ الْعَبْدُ ذَاکِراً لِلَّهِ تَعَالَى غَیْرَ نَاسٍ لَه‏… لِئَلَّا یَنْسَى الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَى‏؛(۱۷) اگر پرسیده شود که چرا انسان به نماز امر شده‌ است؟ در پاسخ گفته می‌شود بدان جهت که نماز اقرار به ربوبیّت و پروردگاری خداوند و این اقرار در بردارنده مصالح گسترده و فراگیری است؛ زیرا کرنش در برابر پروردگار یگانه، مستلزم رها کردن (معبودان دروغین و ردّ) شریک برای خداوند است.

نماز، ایستادن خاشعانه و خاضعانه انسان و کوچک شدن او در پیشگاه خداوند جبار است. نماز، اعتراف و طلب بخشایش از گناهان گذشته است. سجده و نهادن پیشانی بر خاک در هر روز، موجب می‌گردد که بندگان خداوند همواره او را به یاد داشته باشند.  نماز موجب می‌گردد که بنده، مدبّر و هستی‌بخش خود را فراموش نکند و گرفتار طغیان و سرمستی شود.»

البته فلسفه و حکمت نماز بیش از اینهاست و حضرت به بخشی از آنها اشاره فرموده‏اند. در قرآن نماز باعث کمک و یاری انسان، آرامش‌بخش، بازدارنده از گناهان و از بین برنده آثار گناه و… معرّفی شده است.

 

  1. فلسفه حرمت شراب

اصلی‌ترین ویژگی انسان که باعث برتری او بر موجودات دیگر می‌شود، عقل و خرد اوست. شراب این مهم‏ترین ودیعه الهی را از انسان می‌زداید.

راوی می‌گوید از امام رضا «ع» شنیدم که ‌فرمودند: «خداوند به این دلیل نوشیدن شراب را ممنوع کرد که مایه فساد و تباهی است. عقل نوشندگان را زایل می‌کند و زمینه انکار خداوند عزیز و جلیل و دروغ بستن به خدا و رسول و بسیاری از کردارهای زشت چون، قتل، زنا، دادن نسبت‌های ناروا (و خلاف عفّت) به دیگران و بی‌باکی در برابر گناهان را پدید می‌آورد.» و در ادامه میفرمایند:

«فَبِذَلِکَ قَضَیْنَا عَلَى‏ کُلِ‏ مُسْکِرٍ مِنَ الْأَشْرِبَهِ أَنَّهُ حَرَامٌ مُحَرَّمٌ لِأَنَّهُ یَأْتِی مِنْ عَاقِبَتِهَا مَا یَأْتِی مِنْ عَاقِبَهِ الْخَمْرِ فَلْیَجْتَنِبْهُ‏ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَوَلَّانَا وَ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا کُلَّ شَرَابٍ مُسْکِرٍ فَإِنَّهُ لَا عِصْمَهَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ شَارِبِیهَا؛(۱۸) به این جهت (تنها شراب نیست که حرام است؛ بلکه) حکم کردیم که هر نوشیدنی‌ای که باعث مستی شود حرام است، زیرا همان عاقبت (سویی) را که شراب دارد، دیگر مُسکرات نیز دارند. بنابراین هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد و ما (خاندان رسالت) را دوست دارد، باید از هر نوشیدنی مست‌کننده‏ای دوری جوید؛ زیرا میان ما و نوشنده مسکرات هیچ‌ گونه رابطه مَودّتی نیست.»

دکتر «ملوین کنزلی» که سال‌های زیادی را به تحقیق در زمینه مواد الکلی گذرانده است، در کنگره جهانی مبارزه با الکلیسم و الکل در «واشنگتن» گفت: «تحقیقات وسیعی که در زمینه مصرف الکل شده‌اند، نشان می‌دهند که مشروبات الکلی حتی به میزان بسیار کم، سبب ضایعات مغزی و اخلال در کار سلول‌های مغزی می‌شود.»(۱۹)

پروفسور «ندوزی» می‌گوید: «در جاهایی که مرگ و میر زیاد است، مصرف مشروبات الکلی بالا بوده است.»(۲۰)

 

  1. فلسفه تفاوت ارث مرد و زن

از دیگر پرسش‌های مطرح شده، موضوع تفاوت بین ارث زن و مرد در فقه اسلامی است. امروزه استکبار جهانی، ملحدان، مخالفان دین و نظام اسلامی به این شبهه دامن می‌زنند. حضرت رضا «ع» با بررسی تفاوت‌های نظام اقتصادی اسلام با مکتب‌های دیگر و اینکه در نظام اقتصادی اسلام مسکن، غذا و لباس زن به عهده مرد است و مهریه را نیز باید بدهد، به‌خوبی شبهه تفاوت ارث زن و مرد را حل کردند.

حضرت رضا «ع» فرمودند: « علت اینکه سهم زنان از میراث نصف مردان است، این است که زن در هنگام ازدواج، (مهریه) دریافت می‌کند، ولی مرد هنگام ازدواج (مهریه) می‌پردازد. به این جهت سهم مرد از ارث بیش‏تر است.

«علّت دیگر این است که دختر (زمانی که ازدواج کند، مجبور نیست از دارایی خود صرف زندگی کند؛ بلکه) عیال مرد شمرده می‌شود و بر مرد است که او را اداره کند و نفقه او را (همچون مسکن، غذا و لباس) بپردازد.

ولی زن لازم نیست که مرد را سرپرستی کند و نفقه او را بدهد، هرچند مرد محتاج باشد، لذا زن تمام سهم‌الارث خود را می‌تواند ذخیره کند؛ ولی مرد باید خرج مهریه و نفقه نماید. به این جهت خداوند بلندمرتبه سهم مردان را (در ارث) بیشتر قرار داده و فرموده است: «مردان سرپرستان و نفقه‌دهنده زنان هستند بدانچه خداوند ایشان را (در سهم الارث) فزونی داده است.»(۲۱)

در روایت فوق حضرت رضا «ع» نکته بسیار دقیقی را روشن ساخته‌اند و آن اینکه تفاوت زن و مرد در ارث، نه به خاطر آن است که جنس مردان بر جنس زنان فضیلت و برتری دارد و یا موقعیت انسانی و ارزشی زن پایین‌تر از مرد است، زیرا ملاک‌های مادّی مبنای ارزش‌گذاری معنوی نیستند. اسلام در نظام اجتماعی، اقتصادی و خانواده نظام خاصی را برای زن و مرد مشخص ساخته است. به زن اجازه داده که بعد از ازدواج مهریه‌اش را از شوهرش بخواهد و مرد را نیز مکلّف کرده که علاوه بر مهریه، نفقه زن را تأمین کند. بر اساس این نظام است که سهمیه ارث مردان دو برابر زنان در نظر گرفته شده است.

لذا این تفاوت بر اساس وظایف اجتماعی زن و مرد و نظام اقتصادی خاص اسلام در نظام خانواده در نظر گرفته شده است و نه بر اساس تفاوت ارزشی مرد و زن و تبعیض بین این دو.

«ابن ابی العوجاء» یکی از شبهه‏افکنان بزرگ دوران ائمه«ع» می‌گوید: «چرا در اسلام زن ضعیف و بیچاره یک سهم ارث می‌برد، ولی مرد با اینکه قوی است، دو سهم؟» بعضی از اصحاب امام صادق«ع» این سخن را نزد حضرت بازگو کردند. امام فرمودند: «برای اینکه بر زن نه جهاد واجب است و نه دادن نفقه و نه دیه جنایت خطایی دیگران؛ ولی اینها بر مردان واجب هستند، از این رو سهم زن یکی و سهم مرد دو تا شده است.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عیون الاخبار، شیخ محمد بن علی بن بابویه صدوق، نشر رضا، مشهد، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۸؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص ۱۹۷٫

۲ـ مسند امام رضا علیه‌السلام، شیخ عزیزالله عطاردی جبوشانی، المؤتمر العالمی للامام الرضا علیه‌السلام، اوّل، ۱۴۰۶ق، ج ۱، ص ۸٫

۳ـ همان، ج ۱، ص ۴۳؛ بحار الانوار، ج ۳، ص ۴۱؛ علل الشرایع، شیخ صدوق،  مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، چاپ اوّل، ۱۳۸۵ش، ج ۱، ص ۱۴٫

۴ـ بهترین راه شناخت خدا، محمد محمدی ری شهری، بی‌جا، چاپ اول، ۱۳۵۴ش، ص ۱۵۳٫

۵ـ جاثیه، ۴٫

۶ـ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۲، ص ۹۹؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۵۸، ح ۱؛ مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۴۵، ح ۷۱٫

۹ـ علل الشرایع، ج ۱، صص ۳ ـ ۲۵۲؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۵۸؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۵۰٫

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۰؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۰۰٫

۱۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، چاپ اول، ۱۳۷۸ق، ج ۹، ص ۹۵٫

۱۳ـ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۱۰۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۰٫

۱۴ـ همان.

۱۵ـ علل الشرایع، شیخ صدوق، دارالبلاغه، بیروت، بی‌تا، چاپ اول، ج ۲، ص ۵۹۳، ح ۴۳٫

۱۶ـ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۲؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۹۹؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۵۸، ح ۱٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۴؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۵۵؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۶؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، صص ۴ ـ ۱۰۳٫

۱۸ـ علل الشرایع، ج ۲، صص ۴۷۶ ـ ۴۷۵؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، صص ۹۹ ـ ۹۸؛ بحارالانوار، ج ۶، ص۱۷۰، مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۳۵۷٫

۱۹ـ دکتر برای همه، اسماعیل اژدری، اقبال، تهران، سی و نهم، ۱۳۷۴ش، صص ۴۷ ـ ۴۶٫

۲۰ـ همان.

۲۱ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۷۰؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۰۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۹۸؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۴۲۴

۲۲ـ فروع کافی، محمدبن یعقوب کلینی، دارالاضواء، بیروت، اول، ۱۴۱۳ق، ج ۷؛  المواریث، ص ۸۷، باب ۱۲، ح ۳٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

وجود حکمت و فلسفه برای هستی و دین و معارف عملی به این معنا نیست که فلسفه و حکمت تمام آنها برای ما انسان‌ها در تمام مقاطع تاریخی آشکار و قابل کشف هستند، بلکه بسیاری از آنها در پرتو رشد دانش بشری و پیشرفت امکانات عملی و گذشت زمان روشن می‌شوند و بخشی نیز بسیار فراتر از درک و ابزار علمی انسانند.

 

۲٫

خدای متعال هر چیزی را که حلال کرده است، در آن مصلحت بندگان است و بقای بندگان به آن بستگی دارد و مردم به آن نیازمندند، به گونه‌ای که هرگز از وجود آنها بی‌نیاز نمی‌شوند و هر چیزی را که حرام کرده است، بشر به آن نیاز ندارد و می‌یابیم که در آن فساد و دعوت به نابودی و هلاکت وجود دارد.

 

۳٫

احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است. البته باید توجه داشت که فقط فواید و مفاسد جسمی و بهداشتی مورد نظر نیستند؛ بلکه فواید روحی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی و هر نوع فایده مفروض دیگری هم مد نظر هستند. چنانکه در مفاسد نیز فقط مفاسد و زیان‌های جسمی مد نظر نیستند؛ بلکه گستره مفسده، مفاسد روحی، اجتماعی، فردی، دنیوی و اخروی را نیز شامل می‌شود.

 

 

۴٫

اسلام در نظام اجتماعی، اقتصادی و خانواده نظام خاصی را برای زن و مرد مشخص ساخته است. به زن اجازه داده که بعد از ازدواج مهریه‌اش را از شوهرش بخواهد و مرد را نیز مکلّف کرده که علاوه بر مهریه، نفقه زن را تأمین کند. بر اساس این نظام است که سهمیه ارث مردان دو برابر زنان در نظر گرفته شده است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

عمار یاسر، نماد دیانت و بصیرت

غلامرضا گلی‌زواره

اشاره :

 عمار یاسر از نادر اصحاب پیامبر اکرم(ص) بود که در شرایط آمیخته به انحراف و بدعت ، راهش را از مسیر امامت و ولایت حضرت علی(ع)، تا سرحد شهادت جدا نکرد و این انتخاب توام با بصیرت و معرفت و صداقت و اخلاص بود. رفتاری که در شرایط امروز ما می‌تواند پندآموز و عبرت انگیز باشد.

 

سلحشور پرهیزگار

حکمت الهی بر این تعلق گرفت که در پس ظلمتی غلیظ و جهالتی آشکار، خورشیدی درخشان بر عرصه‌های حیاتی انسانی پرتوافشانی ‌کند و بذرهای فضیلت، معنویت و معرفت را در جای جای این کره‌ی خاکی بارور گرداند. آن شمس تابناک، بعثت نبی‌اکرم حضرت محمد«ص» بود که گرچه از افق حجاز طلوع کرد، ولی شعاعش تمامی آفاق انسانی را درنوردید.

این آیین جاوید، عالی‌ترین برنامه‌های زندگی را برای بشریت به ارمغان آورد، اما ضرورت داشت که در مسیر فروزندگی خود نمونه‌هایی از انسان‌های مؤمن، فداکار، قهرمان، پایدار و بابصیرت را به نسل‌های آینده معرفی کند؛ پرهیزگارانی سلحشور و مقاوم که همچون شالوده استواری به این دین جهانی و آسمانی ثبات و ابدیت بخشیدند. عمار یاسر در صف اول جانبازانی قرار داشت که با اراده‌ای پولادین در پی‌ریزی اسلام ناب محمدی نقش ارزنده‌ای را عهده‌دار گردید.

به جرئت می‌توان گفت در میان ایمان‌آورندگان صدر اسلام و از بین اصحاب راستین حضرت رسول اکرم«ص» هیچ کسی تاوان ایمانش را به سنگینی عمار نپرداخت. او با آنکه فرودست بود، لکن ایمان خود را دستمایه رسیدن به زندگانی بهتر و مرفه‌تر نساخت و اعتقادش را سکوی پرش به دنیا و پست و مقام قرار نداد.

عمار همچون سلمان، ابوذر و مقداد از ارکان اربعه‌ اسلام و از صحابه خاص رسول خدا«ص» و امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌رود.

عمار از پیشگامان تشیع محسوب می‌گردد. حضرت رضا«ع» خطاب به جماعتی که در ظاهر شیعه بودند فرمودند: «همانا شیعه علی«ع» افرادی چون حسنین، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و… هستند. آنان هیچ‌گاه با اوامر آن حضرت مخالفت نکردند و کاری را که مورد قهر آن حضرت بود انجام ندادند.»(۱)

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «بعد از رحلت رسول خدا«ص» دست حسن و حسین را گرفتم و به منزل اهل بَدَر و طلایه‌داران اسلام رفتم و آنان را سوگند دادم که مرا در احقاق حقم یاری نمایند، اما هیچ‌کدام دعوت مرا اجابت نکردند جز چهار نفر: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر و مقدادبن اسود کندی.»(۲)

خاندان و سوابق

عمار یاسر اصالتاً یمنی و از قبیله‌ عکنس از شاخه‌های مذیج بود که در نجد یمن در دو فرسخی شرق ذمار زندگی می‌کردند.(۳) پدرش در جست‌وجوی برادر مفقود خود به حجاز آمد، ولی چون از شهر مکه خوشش آمد همان‌ جا اقامت گزید و برای تأمین امنیت خود با ابوحذیفه بن مغیره از بنی‌مخزوم پیمان دوستی و حمایت بست و این کار در محیط آشفته ایام جاهلیت برای غریبه‌ای چون یاسر که هیچ پناهگاهی نداشت ضروری و حیاتی بود.

ابوحذیفه یکی از کنیزان خود به نام سمیه بنت خیاط را به عقد ازدواج یاسر درآورد. محصول این نکاح، نوزادی به نام عمار بود که چهار سال قبل از رویداد عام‌الفیل در عصر جاهلیت دیده به جهان گشود.  در سنین خردسالی با رسول خدا«ص» دوست و همراه آن حضرت به چوپانی مشغول شد. عمار یعنی کسی که بسیار به آبادانی می‌پردازد، اما به کسی هم که تا هنگام مرگ به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام می‌ورزد، زیاد نماز می‌خواند و روزه‌اش بسیار و در ایمان قوی و پایدار، خوشبو و آراسته به خصال پسندیده است نیز اطلاق می‌گردد. به او ابوالیقظان هم می‌گویند، زیرا علمداری بیدار و آگاه بود.(۴)

 

اسوه‌های استقامت و شهامت

رسول اکرم«ص» سه سال تمام به دعوت سرّی پرداختند. ایشان همراه با برخی از یاران به دره‌های مکه می‌رفتند و دور از چشم مشرکان به عبادت می‌پرداختند. در یکی از روزها که در دره‌ای مشغول نماز بودند، مخالفان به ایشان اعتراض کردند و حتی بین یاران نبی‌اکرم«ص» و عده‌ای از کفار درگیری به وجود آمد. از این رو ایشان خانه ارقم بن ابی ارقم در پای کوه صفا را محل تبلیغ و عبادت خود قرار دادند تا به این ترتیب تا حدودی از دیدرس دشمنان به دور باشند.(۵)

عمار همراه با صهیب رومی به این خانه رفت و به محضر حضرت شرفیاب شدند و ایشان آن دو را به اسلام فرا خواندند. آنان آن روز را در جوار پیامبر«ص» سپری کردند و شبانه به منازل خود بازگشتند. بر اثر فعالیت‌های ترویجی عمار، والدین او نیز در سال پنجم هجری به اسلام روی آوردند. عمار مردی ۴۸ ساله و از قشر محروم جامعه به شمار می‌آمد و از پایگاه و موقعیت اجتماعی بهره‌ای نداشت. چون او و خانواده‌اش اسلام خود را آشکار کردند، هم‌پیمانان آنان، قبیله بنی‌مخزوم به‌شدت آشفته شدند و هشام ‌بن عمرو که در میان جامعه نوپای اسلامی به ابوجهل معروف بود و ریاست بنی‌مخزوم را به عهده داشت، تمام کینه‌های خود را بر سر این خانواده بینوا خالی کرد.

مشرکان ابتدا سعی کردند یاسر را که حلیف بنی‌مخزوم بود و سمیه را که کنیز آزاد شده ابوحذیفه مخزومی به حساب می‌آمد از ایمانشان بازگردانند، اما وقتی تهدید و تطمیع‌ در ایمان خانواده عمار خللی ایجاد نکرد، تلاش کردند از طریق شکنجه‌های هولناک به  هدف خود برسند.

آنان عمار و والدین او را در گرمای ظهر مکه و زیر آفتاب سوزان در حالی که زره‌هایی آهنین بر بدن عریان آنان پوشانده بودند، روی ریگ‌های داغ صحرا قرار می‌دادند و گاه آنان را ساعت‌ها گرسنه و تشنه به چنین وضع هراس‌آوری رها می‌کردند یا تا سر حد مرگ به باد کتک می‌گرفتند و یا با دست‌های بسته و گردنی به زنجیر کشیده در کوچه‌های مکه می‌گرداندند تا کودکان سنگبارانشان کنند، اما این  شکنجه‌های موحش نتوانست خاندان یاسر را از از اعتقاد و ایمانشان بازدارد.

رسول اکرم«ص» هنگامی که آنان را بسته بر ریگ‌های داغ بیابان مشاهده می‌فرمودند، ایشان را به بردباری و پایداری در راه خدا تشویق می‌کردند و به آنان مژده بهشت می‌دادند و بر پایداریشان می‌افزودند.

سرانجام یاسر در اثر صدمات بی‌رحمانه‌ای که کفار مکه بر بدنش وارد ساختند درگذشت. هریک از پاهای همسر او سمیه را به وسیله طنابی به شتری بستند و دو شتر را مخالف یکدیگر راندند و چون آن زن موحد چون وزنه‌ای در میان زمین و هوا معلق ماند با شمشیر بدنش را دو پاره کردند.(۶) یاسر و سمیه در سنین سالخوردگی تحت سخت‌ترین شکنجه مشرکان به شهادت رسیدند. آنان نخستین شهدای اسلام به حساب می‌آیند.(۷)

 

تندیس ایمان

بعد از شهادت یاسر و همسرش، مشرکان در باره عمار شدت عمل به خرج دادند و او را همچون بلال حبشی شکنجه کردند. او برای حفظ جان خویش برای مدتی شیوه تقیه را در پیش گرفت، زیرا اگر غیر از این عمل می‌کرد او را هم به‌طرز فجیعی می‌کشتند، اما از این وضع عمیقاً ناراحت و افسرده بود و با چشمانی اشکبار به محضر رسول خدا«ص» شتافت و ماجرا را شرح داد. آن حضرت فرمودند: «آیا تزلزلی در ایمان قلبی و باور باطنی تو رخ داده است؟» عرض کرد: «قلبم سرشار از ایمان است.» پیامبر«ص» فرمودند: «هیچ‌ واهمه‌ای به دل راه مده و ایمان خویش را مستور بدار.» آنگاه این آیه درباره اعتقاد عمار نازل گردید: « إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ (۸) مگر آن کس که مورد اکراه (فشار) قرار گیرد (او را به اجبار وادار کرده‌اند تا اظهار کفر کند) و حال آنکه دلش به ایمانش اطمینان دارد.»(۹)

برخی به حالت مذمت‌گونه در محضر پیامبر از عمار به دلیل این موضع‌گیری انتقاد و این رفتار او را نشانه‌ای از ضعف عقیده او تلقی کردند. رسول اکرم«ص» سخن آنان را رد کردند و فرمودند: «همانا از فرق سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او عجین گردیده است.»(۱۰)

حضرت محمد«ص» بارها و بارها ایمان راستین عمار و زحمت‌های طاقت فرسایش را در راه ترویج آیین احمدی و ارجمندی مقامش را در اسلام ستودند. عبدالله بن مسعود از آن حضرت روایت کرده است که پیامبر فرمودند: «عمار هیچ‌گاه در انجام دو کار مخیر نبوده است مگر آنکه راهی را که به هدایت و کمال مقرب‌تر است برگزیده است.»

زمانی میان عمار یاسر و خالد بن ولید سوءتفاهمی به وجود آمد. خالد خدمت نبی‌اکرم«ص» رفت و در حالی که عمار در آنجا حاضر بود، نزد از او مذمت و بدگویی کرد به‌نحوی که عمار گریان گردید. پیامبر فرمودند: «هر کسی که با عمار دشمنی ورزد، خدا با او دشمنی می‌کند و هر که او را دشمن بدارد، خداوند او را دشمن خواهد داشت.» خالد می‌گوید: «بعد از این فرمایش رسول خدا هدفی جز خشنودی عمار نداشتم.»(۱۱)

انس بن مالک از حضرت محمد«ص» نقل کرده است که ایشان فرمودند: «بهشت مشتاق دیدار چهار نفر است: علی«ع»، عمار یاسر، سلمان فارسی و مقداد.» از آن حضرت روایت شده است که: «قریش را با عمار چه کار است که او به سوی بهشت فراخوانده می‌شود، ولی آنان او را به سوی دوزخ دعوت می‌کنند. هر کسی او را به قتل برساند و یا لباس و سلاحش را ببرد، جایش در آتش است.»(۱۲)

 

مهاجر مجاهد

عمار در زمره مهاجران مسلمانی است که به سرپرستی جعفربن ابی‌طالب به حبشه رفتند. عمار پس از مدتی به هجرت دوم دست زد و برای حفظ اسلام و گسترش آن از وطن خود مکه بیرون آمد و پا به‌ پای پیامبر«ص» راهی مدینه شد. او در این سفر در تمام امور و اقدامات مذهبی و عمرانی جدی و کوشا بود. هنگامی که پیامبر«ص» وارد قریه قبا شدند، عمار گفت باید جایی درنظر گرفته شود تا پیامبر«ص» در آن نماز جماعت اقامه کنند و در سایه آن کارهای دیگری را انجام دهند، لذا به‌تنهایی سنگ‌هایی را آورد و هسته اصلی مسجد قبا به وجود آمد.

بعد از هجرت مسلمانان به یثرب که بعدها مدینه‌النبی نام گرفت، جامعه‌ نوبنیاد اسلامی در این شهر رو به رشد و تکامل و سربلندی رفت. عمار در زمره اصحابی بود که نزد پیامبر«ص» موقعیت ممتازی داشت و آن حضرت بارها به اخلاص و ایمان او مباهات می‌فرمودند.

هنگامی که پیامبر با همکاری مسلمانان، مسجد مدینه را بنا می‌کردند، عمار یاسر بیش از همه کار و سنگ‌های بزرگ را با خود حمل می‌کرد. گروهی از اخلاص او سوءاستفاده و بیش از مقدار تحملش سنگ بر او حمل می‌کردند. روزی پیامبر«ص» او را زیر بار گران چندین سنگ دید. عمار گفت: «برخی می‌خواهند من تحت فشار قرار بگیرم و از بین بروم.» پیامبر فرمودند: «آنان قاتل تو نخواهند بود، بلکه تو را گروهی ستمگر خواهند کشت.» برخی نیز نقل کرده‌اند که آن حضرت دستی به شانه عمار زدند و فرمودند: «تو اهل بهشتی و قومی جفاگستر تو را می‌کشند.»

یک بار دیگر هم هنگامی که عمار کنار دیواری کار می‌کرد، آن دیوار فرو ریخت و برخی تصور کردند که او زیر آوار مانده و کشته شده است. شخصی به محضر پیامبر«ص» شتافت تا خبر رحلت عمار را به آن حضرت بدهد، اما رسول خدا«ص» با آرامش کامل فرمودند: «عمار به دست گروهی ظالم به قتل خواهد رسید.»(۱۳)

این پیشگویی رسول خدا «ص» در نبرد صفین و در حالی که عمار در رکاب امیرمؤمنان بود به وقوع پیوست و او توسط هواداران معاویه و سپاه اموی به شهادت رسید.

عمار مرد عمل بود و کم حرف می‌زد. او کم‌ادعا و پرتلاش بود و در تمام غزوات در رکاب پیامبر اکرم«ص» شرکت کرد و در غزوات بدر، احد، خندق و تبوک حماسه‌آفرینی‌ها کرد.

مدافع حریم امامت و ولایت

عمار یاسر از زمان حیات دنیوی رسول خدا«ص» از مدافعان امیرمؤمنان«ع» و ارادتمندان خاندان عترت و طهارت به شمار می‌رفت و با بیت امامت رفت و آمد داشت. هنگامی که علی«ع» با حضرت فاطمه زهرا«س» ازدواج کرد، داماد مأمور شد زره خود را بفروشد و با پول آن هزینه مراسم عروسی را تأمین کند. آن حضرت این مبلغ را تحویل رسول خدا «ص» داد. مقداری از این سرمایه اندک دراختیار عماریاسر گذارده شد تا از بازار مدینه برای داماد و عروس لوازم زندگی تهیه کند.(۱۴) عماریاسر به‌قدری مورد اعتماد عترت نبی‌اکرم بود که در تشییع پیکر مطهر حضرت زهرای مرضیه«س» و نیز نماز بر او حضور یافت.(۱۵)

موضع‌گیری‌های سیاسی عمار بعد از رحلت رسول‌اکرم«ص» در راستای اهداف و برنامه‌های جانشین راستین و برحق آن حضرت بود، لذا در موضوع رهبری آینده امت مسلمان با مدعیان خلافت به مخالفت برخاست و در زمره معدود افرادی بود که در ماجرای سقیفه بنی ‌ساعده تسلیم حضرت علی«ع» و مدافع حقانیت آن امام همام بود و در هر فرصتی از حریم خاندان نبوت حمایت می‌کرد. از جمله در جایی خطاب به مسلمانان گفت:

«وای بر شما. نزد امیرمؤمنان«ع» بروید و از او پیروی کنید و هر جا رفت همراه او بروید، همانا او شریف‌ترین خلائق بعد از رسول خداست.»(۱۶)

عمار از اعضای شورای شبانه بنی‌بیاضه بود و خطاب به اولین فردی که می‌خواست بعد از پیامبر اکرم«ص» زمام امور مسلمین را به عهده بگیرد، گفت: «حقی را که خداوند متعال برای دیگری قرار داده، به خودت اختصاص نده و نخستین کسی نباش که فرموده رسول خدا«ص» را نادیده گرفته است. حق را به صاحب آن تحویل بده و بار خود را سبک کن تا وقتی که در سرای جاوید با خاتم انبیا روبه‌رو می‌شوی، آن حضرت از تو خشنود باشد و نزد خداوند سرافراز باشی.»(۱۷)

عماریاسر همچنین از قول نبی‌اکرم«ص» گفت: «به هر کسی که ایمان به پروردگار دارد سفارش می‌کنم ولایت علی«ع» را بپذیرد. هر کسی ولایت را قبول کند، ولایت مرا پذیرفته و کسی که ولایت مرا مورد قبول قرار دهد، ولایت حق تعالی را گردن نهاده است، هر کسی علی«ع» را دوست بدارد به من محبت ورزیده و کسی که به من علاقه نشان دهد، خدای را دوست خواهد داشت.»(۱۸)

با وجود اینکه عمار با تصمیم‌گیری‌های شورای سقیفه بنی‌ساعده مخالف بود و خانه‌نشینی حضرت علی«ع» را برنمی‌تابید، اما در امور دیگر همچون فتوحات اسلامی، نبرد با کفار و مشرکین، دفع توطئه‌های دشمنان مسلمانان حضوری صادقانه، فعال و دلیرانه داشت و تا آنجا که مصالح جامعه مسلمین اقتضا می‌کرد، بعد از مشورت با حضرت علی«ع»، همواره در صحنه‌های سیاسی ـ اجتماعی حضور می‌یافت. در نبرد شوشتر و فتح نواحی جنوب غربی ایران فرمانده سواران سپاه اسلام بود.(۱۹)

سلیمه کذاب از جمله کسانی است که در سال دهم هجری به مدینه آمد و اسلام آورد، ولی بعد از بازگشت به زادگاه خود یمامه در نجد، ادعای پیامبری کرد و گروهی ساده‌لوح و احیاناً متعصب به ندای او پاسخ گفتند.  عمار یاسر در رأس سپاهی، برق‌آسا به این گروه منحرف حمله برد و لشکر سلیمه کذاب را در هم کوبید. او به‌محض اینکه می‌دید سپاهیان به سستی گراییده‌اند، با فریادهای حماسی خود آنان را به ادامه نبرد تشویق می‌کرد. سربازان مسلمان بر اثر نفس گرم و شورآفرینی‌های او برای یورش به دشمن مصمم می‌گردیدند.

عبدالله بن عمر می‌گوید: «در روز نبرد یمامه مشاهده کردم که عمار بالای صخره‌ای بلند ایستاده است و فریاد می‌زند: «ای مسلمانان! آیا از بهشت برین می‌گریزید؟ من عماربن یاسر هستم. نزد من باز گردید.» در این هنگام جراحتی به عمار وارد شد و گوش او بریده شد.»(۲۰)

 

کارگزار باکفایت کوفه

شهر کوفه در سال ۱۷ هجری به عنوان مقرّ رزمندگان اسلام تأسیس شد و اولین مهاجران آن نیروهای نظامی بودند که در فتوحات ایران شرکت کرده بودند. بعد از آنکه قبایلی در آن اقامت گزیدند، تأکید بر این بود که در کوفه از تعصب‌های طایفه‌ای و برتری‌های نژادی جلوگیری شود. پیچیدگی سکنه نامتجانس کوفه نیز ایجاب می‌کرد برای پرهیز از تفرقه و منازعات قومی، زمامدار این شهر فردی با سوابق درخشان داشته باشد که ارزش‌های اسلامی را بر منافع قومی و شخصی ترجیح دهد و در ستیز با دشمنان جامعه مسلمان جدی، مصمم و پایدار باشد. انتخاب عماریاسر به عنوان حاکم کوفه و انتصاب عبدالله بن مسعود به عنوان نایب او در تعقیب چنین هدف سیاسی بود.(۲۱)

مسئولیت سترگ و منصب حساسی چون فرمانداری کوفه نه تنها موجب خودبینی و تکبر عمار نشد، بلکه بر فروتنی، وارستگی و تقوایش ‌افزود.

ابن ابی‌هذیل از معاصران عمار در کوفه می‌گوید: «عماریاسر در زمان استانداری کوفه، خود مواد غذایی و خوراک خود را تهیه می‌کرد و بر دوش می‌کشید و به خانه حمل می‌کرد. در تأمین مایحتاج خود برای کسی زحمت فراهم و از رتبه و موقعیت اجتماعی خود برای رسیدگی به امور شخصی استفاده نمی‌کرد.

در زمان کارگزاری عمار در کوفه، روزی یکی از مردم کوچه و بازار، او را گوش‌بریده خواند. او می‌خواست او را که عضوی از بدنش را در نبرد از دست داده بود مسخره کند. عمار با وجود اینکه بالاترین مقام سیاسی اجتماعی کوفه بود و قدرت شهر دراختیارش بود، از این سخن برنتابید و در فکر انتقام برنیامد و به او گفت: «به بهترین گوش من ناسزا گفتی، زیرا این گوش من در راه خدا بریده شده است.»

شیوه عمار در اداره‌ امور کوفه و نیز رفتارش بر اساس موازین قرآنی و سنت محمدی بر عده‌ای که می‌خواستند بدون برخورداری از لیاقت و شایستگی و توانایی از قِبَل حاکم کوفه به رفاه و مقام و موقعیتی برسند گران آمد و به مخالفت با او برخاستند و نزدیک بود توطئه و شورشی علیه عمار شکل بگیرد.

خلیفه وقت نیز تحت‌تأثیر تبلیغات مخالفان عمار قرار گرفت و بعد از دو سال او را از این سمت برکنار کرد. از عمار پرسیدند: «آیا از برکنار شدن ناراحت شدی؟» گفت: «هیچ‌گاه از انتصاب بر این مقام شادمان و خوشوقت نشدم تا از معزول گردیدن مضطرب و مشوش گردم.»(۲۲)

 

گذر از شبی سیاه تا صبح صادق

با توجه به شناختی که امت مسلمان از عمار داشتند و بیانات رسول خدا«ص» را درباره‌اش می‌دانستند، او را در تمام حوادث فتنه‌انگیز شاخص حق و بر صراط مستقیم به حساب می‌آوردند. اعتراضات و انتقادهای عمار نسبت به کارنامه عثمان، سومین زمامدار جامعه اسلامی بعد از رسول خدا«ص» سبب گردید بر تعداد مخالفان او اضافه شود. او که انسانی خودساخته و مسلمانی صادق و مؤمن بود، نمی‌توانست در برابر ناهنجاری‌های اطرافیان این خلیفه و اعمالی که از آنان مشاهده می‌کرد خاموش بماند و بر رفتار اعترض‌آمیز خود به این افراد ادامه داد. خلیفه فرمان داد عماریاسر را آن قدر کتک زدند که بیهوش شد. عده‌ای از مسلمانان او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر اکرم«ص») بردند، اما حال عمار به اندازه‌ای وخیم بود داشت که موفق نشد نماز ظهر و عصر و حتی مغرب را به جای آورد. نیمه شب به هوش آمد، وضو ساخت و نمازهای قضا را خواند و گفت: «خدای را سپاس می‌گویم که این اولین باری نیست که در راه او شکنجه می‌شوم.»

وقتی قانون‌شکنی‌های عثمان بالا گرفت، مسلمانان جلسه‌ای تشکیل دادند و خلاف‌های عثمان و موارد نارضایتی‌های خود از او را در نامه‌ای نوشتند و قرار شد ده نفر از آنان، این مکتوب را به خلیفه برساند، اما در مسیر همه آنها عقب‌نشینی کردند و عمار به‌تنهایی نامه را به عثمان تحویل داد. عثمان وقتی از مضمون نامه مطلع شد، با تحریکات مروان ‌بن حکم که در آنجا حضور داشت، دستور داد این بار نیز عمار را به‌شدت کتک زدند تا جائی که مجدداً بر اثر صدمات وارده بیهوش شد. پیکر نیمه‌جانش را به خانه ام‌سلمه بردند و عده‌ای مشغول مداوای او شدند.

با این همه، عمار دست از افشاگری خود علیه مقامات وقت دست برنداشت و هر روز، ناهنجاری‌ها و خطاهای خلیفه را بازمی‌گفت. عثمان در صدد برآمد عمار را تبعید کند و پس از تبعید ابوذر به ربذه، دستور داد عمار را نیز به این صحابی ملحق سازند. خبر تبعید شدن عمار، مدینه را به خیزش واداشت و مهاجر و انصار به حالت اعتراض‌آمیز و عصبانی خلیفه را احاطه کردند. او که صلاح خویش را در اجرای چنین حکمی ندید، دستورش را لغو کرد. عمار با صراحت اعلام کرد: «گواهی می‌دهم که عثمان به غیر از آنچه خداوند فرمان داده است حکم می‌کند.»(۲۳)

عمار به موازات نبرد و مبارزه سیاسی با سومین خلیفه، به مناسبت‌های مقتضی از حریم امامت دفاع می‌کرد تا آنکه در سال ۳۵ هجری، عثمان به قتل رسید. در این هنگام عمار فرصت تازه‌ای را به دست آورد تا با تلاش خود و دیگر حامیان، ولایت و زعامت امیرمؤمنان«ع» را تثبیت نماید و کوشید با فراخواندن مسلمانان برای بیعت با آن حضرت، رهبری امام علی«ع» را به طور رسمی استوار سازد.

بعد از کشته شدن عثمان، مردم در مسجد مدینه اجتماع کردند. جمعی که عمار یاسر از سران آنان به حساب می‌آمد، به ذکر فضایل، مکارم، سوابق درخشان حضرت علی«ع» با رسول اکرم«ص» پرداختند و مردم را برای تبعیت از مولای متقیان بسیج کردند. در اجتماع باشکوه و سرنوشت‌ساز روز جمعه هجدهم ذی‌حجه سال ۳۵ هجرت، عمار سخنرانی جالبی کرد و مسلمانان با حضرت علی«ع» بیعت کردند.

عمار از این پس همواره در سفر و حضر، در جبهه‌های نبرد،‌ مسجد، امور کشورداری در کنار امیرمؤمنان«ع» بود  حتی لحظه‌ای در باره‌ مقام معنوی و ملکوتی و امامت حضرت تردید نکرد و در هیچ شرایطی از خط ولایت جدا نشد، تا آنگاه که خونش را نثار راه علی«ع» کرد.(۲۴)

 

فرمانده فداکار در نبرد جمل

حضرت علی«ع» در امور کشورداری و زعامت جامعه اسلامی، روش رسول اکرم«ص» را به کار بست و تغییرات انحرافی و ظالمانه‌ای را که بعد از آن حضرت پیدا شده بودند، به حال اول بازگرداند. این شیوه، طلحه و زبیر را سخت آشفته ساخت و آنان بنای تمرد و نافرمانی را گذاشتند و به نام زیارت خانه خدا از مدینه به مکه رفتند و عایشه همسر پیامبر«ص» را با خود همراه ساختند و برای رسیدن به منافع شخصی، جنگ خونین جمل را به راه انداختند.

عمار یاسر طی خطبه‌ای در کوفه، مسلمانان را برای یاری با امیرمؤمنان علی«ع» دعوت کرد. در فرازی از سخنان او آمده بود: «سوگند به خداوند اگر من روی زمین انسانی عالم‌تر از او به کتاب خدا و سنت نبوی می‌شناختم، شما را برای پیوستن به علی«ع» فرا نمی‌خواندم و خود تا پای جان با او بیعت نمی‌کردم. به خدا قسم، اگر امور حکومت به کسی غیر از او برسد، بدون تردید در بلای بزرگی گرفتار خواهید شد. من خیرخواه شما هستم و به چیزی دعوت می‌کنم که خود با یقین کامل آن را پذیرفته‌ام. طلحه و زبیر به بصره رفته‌اند و برای فتنه‌انگیزی عایشه را هم با خود برده‌اند. به سوی خلیفه خود بروید که پسرعمو و داماد پیامبرتان است و همانا یاران پیامبر«ص» که سرای هجرت است و بیت سلامت با او بیعت کرده‌اند.»

وقتی حضرت علی«ع» دانست که مخالفان بر پیمان‌شکنی خود باقی و در پی جنگ‌طلبی و آتش‌افروزی هستند و خون پیروان او را حلال شمرده و پندپذیر هم نیستند، سپاه خود را مهیا ساخت و عمار یاسر را بر سواران و محمدبن ابی‌بکر را بر پیادگان فرماندهی داد و در بامداد پنج‌شنبه جمادی‌الثانی به سوی خصم حرکت کردند. مالک اشتر فرمانده میمنه و عمار ‌یاسر فرمانده میسره بودند.

عماریاسر در روز نبرد مقابل لشکر دشمن آمد و خطاب به آنان گفت: «سوگند به خداوند اگر چنان بر ما ضربه بزنید که تا حصارها و نخلستان‌های منطقه هجر عقب‌نشینی کنیم، باز هم می‌دانیم و معتقدیم که ما برحق هستیم و شما بر باطل‌اید.» عبدالله فرزند مقداد که در لشکر فتنه‌جویان بود به قتل رسید، در حالی که پدرش مقداد از مقربان پیامبر و امیرمؤمنان علی«ع» بود. عماریاسر وقتی کشته او را دید گفت: «سپاس خدایی را که عبدالله را چنین خوار بر زمین افکنده است و قسم به خداوند ای مولای ما و پیشوای پرهیزگاران! من درباره حق این را رعایت نمی‌کنم که چه کسی پدر یا پسر چه فردی است.» امام فرمود: «خدایت رحمت کند و از حق تو را پاداش دهد.» این جنگ با شکست مخالفان و کشته شدن محرکان آن یعنی طلحه و زبیر خاتمه یافت.(۲۵)

 

از رشادت تا شهادت

جنگ صفین که یک سال و نیم به درازا کشید در اثر طمع معاویه در خلافت پیش آمد. او به بهانه خونخواهی سومین خلیفه این فتنه را برپا کرد که طی آن متجاوز از یکصد هزار نفر کشته شدند. حضرت علی«ع» درباره این نبرد با انصار و مهاجران به رایزنی پرداخت. عمار یاسر گفت: «ای امیرمؤمنان! اگر می‌توانی حتی یک روز در باره جنگیدن با دشمنان درنگ مکن و قبل از شعله‌ور گردیدن آتشی که آن تبهکاران افروخته‌اند و پیش از آنکه بر تفرقه و پراکنده‌سازی میان مسلمانان اتفاق‌نظر یابند، ما را به سوی آنان بفرست. اگر نصیحت را پذیرفتند، ما را با آن ستیزی نخواهد بود، ولی در صورت امتناع جز جنگیدن با ایشان چاره‌ای نیست. در این صورت ریختن خون این طمعکاران کینه‌ورز بی‌گمان تقرب به سوی خداست.»(۲۶)

در این جنگ طولانی، عماریاسر بارها به خط مقدم جبهه رفت و جنگید. گاه فرمانده سوارها، در مواقعی فرمانده سپاه پیاده و اوقاتی به عنوان قرّاء (دعوت‌کنندگان دشمن به سوی حق) و زمانی فرمانده گروه کمین بود.(۲۷)

هنگام یورش به صفوف دشمنان، عمار رجزخوانی می‌کرد و پرچمدار لشکر امام علی«ع» یعنی هاشم بن عتبه معروف به مرقال را به پیشرفت و تهاجم تهییج می‌نمود و آنان به‌سرعت پیش می‌رفتند. معاویه از این وضع هراسان گردید و به عمروعاص گفت: «اگر فکری نکنی شکست ما قطعی است.»(۲۸)

در یکی از روزها که عمار عازم خط مقدم میدان درگیری بود، با حضرت وداع کرد. امام او را در آغوش گرفت و فرمود: «خداوند تو را جزای خیر دهد که برادری خوب برای من بودی.» عمار گفت: «سوگند به خداوند که با بصیرت و معرفت از شما پیروی می‌کنم، زیرا در غزوه حنین از پیامبر شنیدم که فرمود ای عمار! بعد از من فتنه و آشوبی رخ می‌دهد. در این آشفتگی از علی«ع» متابعت کن که او با حق است و حق با اوست.»

سپس عمار که پیرمردی نود و چهار ساله بود، با شجاعت و صلابت بر دشمن تاخت. مدتی جنگید تا تشنگی بر او غلبه یافت و آب خواست. فردی گفت: در اینجا آب وجود ندارد. مردی انصاری کاسه شیری را برایش آورد. عمار آن را نوشید و گفت: «رسول اکرم«ص» فرمود آخرین توشه‌ات در دنیا شربتی از شیر است.» عمار برای چندمین دفعه به جانب خصم حمله برد و این‌ بار هجده نفر را به هلاکت رسانید. دو نفر از قوای دشمن به نام‌های ابوالعادیه فزاری جُهَنی و ابن جَوْن به سوی عمار آمدند. اولی ضربتی بر عمار زد که او را بر زمین افکند و دومی سر از بدن وی جدا کرد.(۲۹)

بعد از آنکه جنگ متارکه گردید، امیرمؤمنان در میان کشته‌ها گردش می‌کرد که ناگهان با پیکر خونین عمار مواجه شد. با چشمانی اشکبار آیه «استرجاع» را بر زبان جاری فرمود و هشدار داد هر کسی قتل عمار را تعظیم نکند و به دلیل شهادتش غمگین نگردد، از اسلام بهره‌ای ندارد. خداوند او را در هنگامی که اسلام را پذیرفت و وقتی کشته شد و زمانی که در قیامت زنده و محشور می‌گردد رحمت کند. بهشت نه تنها یک ‌بار بلکه بارها بر عمار واجب است. قاتل و دشنام‌دهنده او در آتش دوزخ خواهند بود.»

حضرت علی«ع» شخصاً بر جنازه عمار نماز خواند و مطابق وصیتش، او را با همان لباس رزم به خاک سپردند. شهادت او در ربیع‌الثانی سال ۳۷ هجری در ۹۴ سالگی رخ داد. مرقد شریفش در صفین واقع در استان رقه، در کنار شط فرات و در ۱۸۰ کیلومتری شرق حلب واقع است.(۳۰)

وقتی عبدالله فرزند عمروعاص برای پدر خود و اطرافیان او فرمایش پیامبر«ص» را در باره عمار یادآور گردید که در خاتمه‌اش آورده بود: «بقتلک الغنه الباغیه: (این فرزند سمیه! تو را افراد ستمگر به شهادت می‌رسانند) معاویه گفت: مگر ما عمار را کشته‌ایم. عمار را کسی به قتل رسانده که او را با خود به میدان نبرد آورده است.»

این سخن حیله‌گرانه معاویه لشکر شام را تحت‌تأثیر قرار داد و آنان این سخن معاویه را قبول کردند، اما حضرت علی«ع» در برابر این گفته سخیف فرمود: «بنابراین باید گفت حمزه را نیز پیامبر کشته، زیرا وی را از خانه بیرون آورده است.»(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶۸، ص ۱۵۸.

۲ـ الاحتجاج علی اهل اللجاج، ابومنصور احمد طبرسی، ج ۱، ص ۹۸.

۳ـ جهره النسب، هشام بن محمد کلبی، جزء اول، ص ۳۶۶، البلدان، یعقوبی، ص ۹۷.

۴ـ پیغمبر و یاران، محمدعلی عالمی دامغانی، ج ۵، ص ۳، راهنمای دانشوران، صص ۵۴ و ۴۱۹.

۵ـ سیره ابن حلبی، ح ۱، ص ۳۱۹، تاریخ طبری، ح ۲، ص ۶۱، الکامل فی‌التاریخ، عزالدین ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۵، فروغ ابدیت، سبحانی، ح ۱، صص ۲۵۴ و ۲۷۸.

۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۴، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۷۷، الغدیر، علامه امینی، ج ۹، ص ۲۰؛ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۱۱۵.

۷ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۱، صص ۴۶۱ـ۴۶۰.

۸ـ نحل، ۱۰۶.

۹ـ سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۳۲۰.

۱۰ـ الغدیر، ح ۹، ص ۲۳، الاستییاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبدالبر، ح دوم، ص ۴۷۰، مجمع البیان طبرسی، ح ۶، ص ۳۸۸.

۱۱ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۶.

۱۲ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ح ۲، ص ۴۰۳، قاموس الرجال، ح ۷، ص ۱۰۸.

۱۳ـ سیره حلبی، ج ۲، ص ۷۷ـ۷۶، سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۴۹۶، فروغ ابدیت، ح ۱، صص ۴۵۵ـ۴۵۴، اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۳۷۳.

۱۴ـ بحارالانوار، ح ۴۳، ص ۹۳، فروغ ابدیت، ح ۱، ص ۵۲۴.

۱۵ـ بیت‌الاحزان، محدث قمی، ص ۲۴۷، بحارالانوار، ح ۲۳، ص ۳۲۶.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۴۵، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۱، ص ۴۶۲.

۱۷ـ خصال صدوق، جزء ثانی، ص ۴۶۴.

۱۸ـ الاخبار الموفقیات، زبیربن بکار، ص ۳۱۲، مناقب الامام امیرالمؤمنین«ع»، محمدبن سلیمان کوفی، تحقیق محمدباقر محمود، جزء ثانی، ص ۴۰۵.

۱۹ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت«ع»، ص ۱۵۶.

۲۰ـ الاستیحاب فی معرفه الاصحاب، ج ۲، ص ۴۷۳، فروغ ابدیت، ح ۲، ص ۴۷۳.

۲۱ـ کوفه پایگاه شیعیان، از نگارنده، صص ۳۵ـ۳۴.

۲۲ـ الاستیحاب فی معرفه الاصحاب، ح ۲، ص ۴۷۳، نوری که به دنبال آن رفتند، ح ۲، ص ۱۰۷.

۲۳ـ الغدیر، ح ۹، ص ۲۰ـ۱۵، پیغمبر و یاران، ح ۵، ص ۲۰ـ۱۶، شرح نهج‌البلاغه، ح ۱، ص ۱۹۳، ح ۳، ص ۵۱ و ج ۱۲، ص ۲۶۵، سیری در نهج‌البلاغه، شهید مطهری، ص ۱۷۳.

۲۴ـ شرح نهج‌البلاغه، ح ۷، ص ۳۶، دائره‌المعارف تشیع، ح ۱۱، ص ۴۶۳.

۲۵ـ نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صص ۹۲، ۱۵۸، ۲۰۱، ۲۰۹ و ۲۳۶.

۲۶ـ پیکار صفین، نصربن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، صص ۱۳۱ـ۱۳۰.

۲۷ـ‌ شرح نهج‌البلاغه، ح ۴، ص ۲۶، ح ۵، ص ۱۷۸، بحارالانوار، ح ۳۲، ص ۵۷۳.

۲۸ـ‌ قاموس الرجال، ح ۷، صص ۱۰۹ و ۱۱۳، شرح نهج‌البلاغه، ح ۲، ص ۴۱۰.

۲۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ح ۸، ص ۲۴، اعیان الشیعه، ح ۸، ص ۳۷۳.

۳۰ـ بحارالانوار، ح ۳۳، ص ۱۹، تتمه المنتهی، ص ۱۶، دائره‌المعارف تشیع، ح اول، ص ۱۰۴، ج ۱۱، ص ۴۶۲.

۳۱ـ قاموس الرجال، ح ۷، ص ۱۱۱ و ۱۱۲، پیکار صفین، صص ۴۶۷ـ۴۶۶، فروغ ابدیت، ح ۱، ص ۴۵۵، پیغمبر و یاران، ح ۵، صص۳۱ـ۳۰.

 

سوتیترها:

 

۱٫

به جرئت می‌توان گفت در میان ایمان‌آورندگان صدر اسلام و از بین اصحاب راستین حضرت رسول اکرم«ص» هیچ کسی تاوان ایمانش را به سنگینی عمار نپرداخت. او با آنکه فرودست بود، لکن ایمان خود را دستمایه رسیدن به زندگانی بهتر و مرفه‌تر نساخت و اعتقادش را سکوی پرش به دنیا و پست و مقام قرار نداد.

 

۲٫

در یکی از روزها که عمار عازم خط مقدم میدان درگیری بود، با حضرت وداع کرد. امام او را در آغوش گرفت و فرمود: «خداوند تو را جزای خیر دهد که برادری خوب برای من بودی.» عمار گفت: «سوگند به خداوند که با بصیرت و معرفت از شما پیروی می‌کنم، زیرا در غزوه حنین از پیامبر شنیدم که فرمود ای عمار! بعد از من فتنه و آشوبی رخ می‌دهد. در این آشفتگی از علی«ع» متابعت کن که او با حق است و حق با اوست.»

 

 

۳٫

با توجه به شناختی که امت مسلمان از عمار داشتند و بیانات رسول خدا«ص» را درباره‌اش می‌دانستند، او را در تمام حوادث فتنه‌انگیز شاخص حق و بر صراط مستقیم به حساب می‌آوردند.

 

۴٫

اعتراضات و انتقادهای عمار نسبت به کارنامه عثمان، سومین زمامدار جامعه اسلامی بعد از رسول خدا«ص» سبب گردید بر تعداد مخالفان او اضافه شود. او که انسانی خودساخته و مسلمانی صادق و مؤمن بود، نمی‌توانست در برابر ناهنجاری‌های اطرافیان این خلیفه و اعمالی که از آنان مشاهده می‌کرد خاموش بماند و بر رفتار اعترض‌آمیز خود به این افراد ادامه داد.

 

 

 

30نوامبر/16

فیلم سینمایی محمد رسول‌الله(ص) از منظری دیگر

دکتر عبدالحمید انصاری

پس از سالها انتظار، فیلم محمد رسول‌الله(ص) ساخته مجید مجیدی به نمایش درآمد. فیلمی که علاوه بر مضامین دلنشین و شگفت‌انگیز معرفی رسول خاتم(ص) بهانه خلقت و عصاره هستی، بنا به اقرار بزرگان سینما، یادآور فیلم‌های عظیم است. فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) کارگردان بهترین فیلم تاریخ سینما (پدرخوانده ۱، ۲، ۳ God father) و (اینک آخرالزمان) دو هفته قبل پس از دیدن فیلم در آمریکا آن را تحسین کرد و گفت: ساخته مجیدی یادآور فیلم‌های عظیم دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی است. بی‌اغراق مجیدی هم‌اکنون تداعی‌گر خاطره کارگردانان ماندگار تاریخ سینما است. «ویلیام وایلر William Wyler) leram وایلر  اکنون تداعی‌گر خاطره کارگردانان ماندگار تاریخ سینما است. رد و گفت: ساخته مجیدی یادآور فیلم‌های عظیم دهه ۵۰ و ۶۰ م، استنلی کوبریک Stanley Kubrick ، مارتین اسکورسیزی Martin Scorsese و فرانسیس فورد کاپولا Francis Ford Coppola». البته با این تفاوت که اساس شهرت آن بزرگان عمدتاً مبتنی بر لوکیشن‌های عظیم و چشم‌نواز بود، اما مجیدی علاوه بر این ویژگی و استفاده از عوامل حرفه‌ای شاخص که قبلاً در همکاری با بزرگانی نظیر کاپولا جوایز بین‌المللی مشهوری را دریافت کرده‌اند، محتوای مستند و تاریخی شخصیت رسول‌الله(ص) را نیز به خوبی نمایش گذاشته‌اند.

قبل از مجیدی، مرحوم مصطفی عقاد کارگردان بزرگ سوری‌الاصل شاغل در هالیوود نیز، ۵ دهه قبل فیلم ارزشمند زندگی پیامبر مکرم اسلام(ص) را ساخته بود که هنوز هم اثری جاودانی و پرارزش ارزیابی می‌شود.

تفاوت نگاه این دو کارگردان آن است که مصطفی عقاد، دوران استقرار حکومت اسلامی از سوی پیامبر(ص) را به تصویر کشیده و مجیدی دوران پیش از رسالت را. بر همین اساس جنبه‌های عاطفی و روحی ـ روانی فیلم مجیدی فوق‌العاده قوی است و بیننده را به شدت از نظر احساسی تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

ویژگی فوق‌العاده فیلم مجیدی استنادات گسترده تاریخی، آن هم براساس مشترکات مذاهب مختلف اسلامی است که کارکرد ظریفی در برابر مخالفین حرفه‌ای که حتی بدون دیدن فیلم، فتوا صادر می‌کنند دارد.

هر چند به طور طبیعی بعضی مراکز مذهبیِ حکومت‌های مرتجع، سمفونی مخالفت‌خوانی را کوک کرده‌اند، اما از آنجا که فیلم را ندیده رد می‌کنند و آهنگ مخالفت‌شان سیاسی است، ناخواسته خود را لو می‌دهند.

بسیاری از رسانه‌های این کشورها به دولتمردان خود هشدار دادند که ایران، فیلم خود را ساخته است، چرا شماها حرکت نمی‌کنید.

در حالی که فیلم نگاه فراکشوری دارد. نسل جوان آن کشورها با دیدن فیلم قطعاً به نقدهای مغرضانه بی‌اعتنایی می‌کند.

نکته جالب توجه، برخورد نشریات و سینماگران غرب‌زده و دین‌ستیز داخلی است که عموماً با سکوت معنی‌دار و بعضاً تحت عنوان «فیلم پرخرج» از کنار آن عبور کردند.

آنان نقش ملی و فراجناحی مجیدی و هیچ سینماگری را در خدمت به اسلام و فرهنگ اسلامی تاب نمی‌آورند.

مجیدی از ابتدا با ایفای نقش شهید بزرگوار «سیدعلی اندرزگو» در فیلم جذاب «تیرباران» و سپس در ساحَت کارگردان فیلم‌هایی چون «بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا»، «آواز گنجشک‌ها» و «بید مجنون» نشان داد که دغدغه پاکی و هدفمندی معنوی دارد.

سپس زمانی که اولین و تنها سینماگری که به کاریکاتورهای موهن نشریات غربی درباره رسول مکرم اسلام(ص) اعتراض کرد، پروانه ساخت فیلم را از صاحب اصلی اثر دریافت نمود.

به اذعان خود در سفر به مدینه و در کنار مرقد رسول رحمت و مهربانی، از روح بلند آن حضرت استمداد کرد که در تمام مراحل ساخت، هدایت ایشان را شاهد بود.

اکنون شایسته است که مراجع دینیِ اهل سنت برادرانمان را در کشورهای مسلمان نسبت به تبلیغات سوء سیاسی جریان وهابی وعوامل اسلام آمریکایی علیه فیلم مجیدی آگاه سازند و هدف پوپولیستی بایکوت و ندیدن فیلم را برای مردم معمولی که قطعاً با دیدن، اثر آن را تحسین خواهند نمود، خنثی سازند.

فضای محبت‌آمیز، لطیف و انسانی فیلم جای هیچ‌گونه شائبه و تبلیغ تفرقه‌آمیز باقی نمی‌گذارد. بر همین اساس، مراکز مزدور حکومت‌های مرتجع چاره‌ای جز دعوت به بایکوت ندارند که قطعاً و به لطف پروردگار آن هم دوامی نخواهد داشت، چرا که طبق وعده الهی، نور خدا خاموش‌شدنی نیست.

والسلام

30نوامبر/16

محمد(ص)؛ آمیزه‌ای از نور و آب و گلها

نگاهی به فیلم فاخر محمد رسول‌الله(ص) ساخته مجید مجیدی

تقی دژاکام

دو سه هفته‌ای است پرده‌های آفت‌زده سینماهای کشورمان، پس از مدت‌ها، میزبان فیلمی است که شاید باید تماشای آن را پیش از سه دهه قبل و چندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توقع می‌داشتیم: محمد رسول الله(ص).

مجید مجیدی فیلم‌ساز متعهد و مسلمانی که آثار ناب و ماندگاری از او در قاب چشمان مردم هنردوست کشورمان یادگار مانده است، پس از مدت‌ها سکوت و دوری از حاشیه‌های رایج ساخت فیلم‌های سینمایی، اثری خلق کرده است که امروز در سینماهای کشورهای دوردست اروپایی هم مردم برای تماشای آن، مدت‌های مدید در صف می‌ایستند و همزمان برخی مفتیان کشورهای اسلامی، فتوا به حرام بودن تماشای آن داده‌اند، بی‌آنکه آن را دیده باشند!

سال‌ها پیش رهبر هوشمند انقلاب با ارائه راهبردی فرهنگی فرموده بودند: هیچ اندیشه‌ای تا در قالب هنر عرضه نشود، ماندگار نمی‌شود. و به همین دلیل است که اگر اندیشه‌ای در قالب هنر و هنرمندانه‌ترین قالب عرضه شد، کاری بسیار فراتر و تأثیرگذارتر از دهها سخنرانی و منبر و پیام‌رسانی شفاهی خواهد داشت.

اینکه امروز علاوه بر صهیونیسم، داعش نیز به رسانه‌هایی چون فیلم و سینما و تبلیغات هنری متشبث شده است برای همین است که بتواند بدون اتکا به استدلال‌ها و منطقی که از آن فاقداند، به پیشبرد اهداف خود دست یازند. و در چنین هنگامه‌ای دوری انقلاب اسلامی و گفتمان مبتنی بر وحی و اسلام اصیل اگر از هنر و تمسک به قالب‌های هنری برای عرضه منطق و استدلال و روشنگری‌ها و دستگیری‌هایش غیر قابل بخشش است. این اتفاق البته در بخش اجتماعی این گفتمان افتاده و در مسیر تکامل است اما در بخش ایدئولوژی، در بخش تاریخ، در بخش اندیشه کمتر مشاهده شده است و فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجیدی یکی از این تلاش‌های ارزشمند و ماندگار در این عرصه است.

فیلم با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای تکنیکی سینمای جهان به دوران پیش از تولد تا زمان ابلاغ رسمی پیام حضرت رسول(ص) می‌پردازد اما در حقیقت تولد، کودکی و نوجوانی ایشان را به تصویر می‌کشد و ظاهراً ترسیم دوران پیامبری و حوادث پس از آن به قسمت‌های دوم و سوم فیلم که ان‌شاء‌الله در آینده ساخته خواهد شد موکول شده است. به همین دلیل است که ما با نوزادی مواجه هستیم که از مادری موحد متولد شده و در دامان پدربزرگ و عمویی بزرگ شده که ابراهیمی فکر می‌کرده‌اند. با نوجوانی مواجه هستیم که مردم او را به «امانتداری» و «مهربانی» می‌شناسند و در زندگیِ شخصی و رفتارهای اجتماعی خود به نجات مظلومان و مستضعفان همت می‌گمارد. و شاید اینکه کسانی تصور کرده‌اند این فیلم تنها به وجه رحمانی حضرت محمد(ص) پرداخته است به همین دلیل باشد. در حالی‌که این طور نیست. فیلم در عین به تصویر کشیدن وجه رحمانی ایشان، از توجه دادن تماشاگران به بُعد دشمن‌ستیزی او هم غافل نبوده است. یادمان بیاید آنجا که در همان ابتدای فیلم ابوسفیان با خشم فریاد می‌کشد: می‌شود دل را از ایمانش سرشار کرد اما نباید خدای این مردم (بت پرست) را نباید آشفت. که با پاسخ قاطع مواجه می‌شود و بیننده در می‌یابد که نمی‌توان هم مؤمن به خدای یگانه بود و هم کاری به کار بت‌ها و خدایان صاحبان زر و زور و تزویر نداشت. این نگاه در چند جای دیگر فیلم نیز به چشم می‌خورد. اما در هر صورت، فیلم بیشتر مربوط به دوران پیش از پیامبری محمد(ص) است و وجه مهربانی و رحمانی آن بیشتر به چشم می‌خورد. و چرا که نه؟

نگارنده بر این باور است که ساخت این فیلم در این هنگامه که دشمن تمام تلاش خود را و تمام هزینه‌های مادی و غیر مادی ممکن خود را صرف این کرده است تا به مدد دست‌پروردگان خود، با عناوین گوناگون از طالبان گرفته تا القاعده و داعش، تصویری بسیار خشن، بیرحم و خونریز از اسلام و مسلمانان به دنیا ارائه کند، پرچم اسلام را سیاه و شعار الله‌اکبر مسلمانان را درست در هنگام سر بریدن زنان و کودکان بیگناه به گوش و چشم جهانیان برساند و در این راه از هیچ ترفند صوتی و تصویری و هنری دریغ نکرده تا این وجه خشونت و سیاهی و خونریزی به دلهره آورترین وجه تبلیغ شود، ساخت فیلمی در جمهوری اسلامی ایران که پیامبر اسلام را «رحمه للعالمین» و رفتار او را مهربانی با مردم ضعیف و مستضعف و در عین‌حال، مقاوم در مقابل دشمنان نشان می‌دهد، پادزهری بزرگ و مهم و تأثیرگذار در برابر این تصویرسازی شوم استکبار است. و اتفاقاً به همین دلیل است که همان‌ها که فتوای خشونت‌های تکفیریها را صادر می‌کنند، از آوازۀ جهانی این فیلم به وحشت افتاده‌اند و خود را به آب و آتش می‌زنند تا کسان کمتری به پای تصاویر آرام و مهربان این فیلم معنوی بنشینند. به یاد بیاوریم برخورد محمد جوان با آنان که دختران نوزاد را زنده به‌گور می‌کنند، به بردگانی که زیر شکنجه و شلاق‌اند، به آنان که قربانیان جهل و نادانیِ قوم خود هستند و‌… از آنطرف دقت کنیم به وجه دیگر فیلم و تصویری که از یهود و تقابل آن با تولد و رشد و نمو پیامبر موعود آخر‌الزمان ارائه شده و … تا به جامع الاطراف بودن فیلم پی ببریم و تصور کسانی که این اثر را یک ساخته صرفاً رحمانی قلمداد می‌کنند را ابطال کنیم. ضمن اینکه وقتی عبدالمطلب این نوزاد را بر سر دست می‌گیرد و به همه کسانی که در کنار خانه کعبه هستند نامش را اعلام می‌کند، رقص با شمشیر آنان هم با معنی می‌شود.

فیلم کوشیده است از تکنیک‌های هنری، به تمامه بهره بگیرد، اما وجه بارز این تکنیک‌ها نورپردازی خیره کنندۀ آن و کلاً استفاده از نماد «نور» در سرتاسر فیلم است بخصوص آنجا که یک پای قضیه، محمدِ نوزاد یا محمدِ نوجوان یا جوان است. شاید بتوان گفت: بار اصلی زیبایی و پیام‌رسانی فیلم را «نور» به عهده گرفته که آن هم با بهترین و در مناسبترین شرایط و نماها صورت گرفته است.

فیلم‌برداری این اثر نیز بسیار هوشمندانه است و نگاه دوربین، عمدتاً بسیار مؤدبانه و از پایین به چهره و قامت حضرت رسول(ص) است تا تأکیدی باشد بر بزرگی وعظمت محمد(ص)، این در حالی است که نماهای شهر مکه و قبایل اکثراً از بالا گرفته شده است.

نگارنده بر این باور است که تأکید فیلم‌ساز بر «تحریم» و لزوم «پایداری» در این شرایط تا آخرین نفس، نیم نگاهی به شرایط امروز هم داشته است و اینکه اگر تکیه بر خداوند قادر متعال باشد، نتیجه تحریم به فرج و پیروزی است.

فیلم در اکثر صحنه‌ها و نماهای خود، با هنرمندی با دل و احساس تماشاگران بازی کرده است اما برخی صحنه‌ها آنچنان زیبا و دلنشین ساخته شده است که در روح بیننده رسوخ می‌کند. صحنه پراکنده شدن هزاران گل قاصدک در فضا (به مثابه ارسال فراگیر پیام)، صحنۀ پاشیده شدن آب دریا به سر و صورت اهالی قبیله‌ای که قصد داشتند سه زن و کودک را قربانی بت‌ها کنند تا از گرسنگی نجات یابند و محمد، آنها را نجات داد و آب رحمت، تمامی آنان را سیراب کرد و سپس… صحنه گل‌های محمدی در همه خانه‌های مردم و خیلی از نماهای زیبای دیگر.

موسیقی فیلم بسیار جاافتاده و فاخر است که البته سازنده خارجی آن کوشیده است، آن را تا حدد ممکن شبیه موسیقی فیلم‌های مشهور پیامبران دنیا از آب در آورد. به نظر می‌رسد در موسیقی نیازی به رجوع به آهنگ‌سازان خارجی نبود و آهنگسازان برجسته کشورمان در این زمینه بخوبی می‌توانستند بار تکنیکی و مفهومی این فیلم را با ساخته خودشان به دوش بکشند. کسانی مثل استاد مجید انتظامی که اتفاقاً تجربه‌هایی در ساخت آثار فاخر معنوی داشته است دست کمی از آهنگ‌سازان خارجی نداشتند.

در تدوین فیلم نیز به نظر می‌رسد گاهی پازل‌ها بخوبی به هم نچسبیده بودند و برخی صحنه‌ها، در هر‌جایی از فیلم امکان قرار گرفتن داشتند. به عنوان مثال صحنۀ زنده به گور کردن دختران که شاید ارتباط وثیقی با سکانس‌های قبل و بعد از خود نداشت.

در کُل، این فیلم نه تنها یک اثر بزرگ و ماندگار در کارنامه مجید مجیدیِ عزیز و کارنامه فیلم‌سازیِ همیشه برجسته اوست، بلکه یک افتخار بزرگ برای جمهوری اسلامی ایران پرچمدار اسلام ناب محمدی(ص‌) در جهان نیز محسوب می‌شود که همان‌طور که گفته شد باید خیلی پیش از این به ساخت آن اقدام می‌کرد.

نگارنده معتقد است توفیق بزرگ ساخت فیلمی به عظمت حضرت رسول(ص) توسط مجیدی عزیز، هدیه خداوندی است که اجر هیچ‌کسی را ضایع نمی‌کند؛ اجر مجیدی را هنگامی که با غیرت و شجاعت هر چه تمام‌تر آنزمان که یک روشنفکرنمای داخلی افاضه کرده بود: قرآن عین کلام خداوند و وحی الهی نیست؛ بلکه استنباط محمد از آن‌چیزی است که به او وحی می‌شده است!. یادمان نرفته است که مجیدی چگونه در این‌باره موضع گرفت و سخن‌راند و وظیفه خودش را نه فقط به عنوان یک هنرمند برجسته که به عنوان یک مسلمان ایفا کرد و دیگر بار، زمانی که در آن نشریه صهیونیستی کاریکاتورهایی در توهین به حضرت رسول چاپ شد و مجیدی، باز خونش به جوش آمد و موضعی گرفت که البته در هیچ‌کدام از روزنامه‌ها و نشریات وابسته به جریان اصلاح‌طلب کشور امکان نشر نیافت!

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

مجید مجیدی فیلم‌ساز متعهد و مسلمانی که آثار ناب و ماندگاری از او در قاب چشمان مردم هنردوست کشورمان یادگار مانده است، پس از مدت‌ها سکوت و دوری از حاشیه‌های رایج ساخت فیلم‌های سینمایی، اثری خلق کرده است که امروز در سینماهای کشورهای اروپایی هم مردم برای تماشای آن، مدت‌های مدید در صف می‌ایستند و همزمان برخی مفتیان کشورهای اسلامی، فتوا به حرام بودن تماشای آن داده‌اند!.بی‌آنکه آن را دیده باشند!

 

 

۲٫

نگارنده بر این باور است که تأکید فیلم‌ساز بر «تحریم» و لزوم «پایداری» در این شرایط تا آخرین نفس، نیم نگاهی به شرایط امروز هم داشته است و اینکه اگر تکیه بر خداوند قادر متعال باشد، نتیجه تحریم به فرج و پیروزی است.

 

۳٫

توفیق بزرگ ساخت فیلمی به عظمت حضرت رسول(ص) توسط مجیدی، هدیه خداوندی است که اجر هیچ‌کسی را ضایع نمی‌کند؛ اجر مجیدی را هنگامی که با غیرت و شجاعت هرچه تمام‌تر آنزمان که یک روشنفکرنمای داخلی افاضه کرده بود: قرآن عین کلام خداوند و وحی الهی نیست؛ بلکه استنباط محمد از آن‌چیزی است که به او وحی می‌شده است. یادمان نرفته است که مجیدی چگونه در این‌باره موضع گرفت و سخن راند و وظیفه خودش را نه فقط به عنوان یک هنرمند برجسته که به عنوان یک مسلمان ایفا کرد

30نوامبر/16

سیاست و دیانت

محمد صالح

«اضافه حقوق» بشر

* رئیس جمهور اتریش در سفر به تهران: از کنار مسائل حقوق بشری در ایران نمی‌گذریم! (مشرق، ۱۷/۶/۹۴)

با توجه به خصلت‌ها و صفات نیکوی فرنگی جماعت (مثل صراحت یا عمل به وعده) مطمئنیم که در ایام آینده اروپایی‌ها حتماً از وسط حقوق بشر در ایران خواهند گذشت و آن‌را با آسفالت یکی خواهند کرد! (همان ‌طور که در دویست سال گذشته، حقوق بشر در ایران را صاف و سرویس کرده‌اند.) مثلاً برای هزارمین‌بار از مجاهدین خلق حمایت می‌کنند و مانع از اعدام قاچاقچیان عمدۀ مواد مخدر و قصاص قاتلین حرفه‌ای خواهند شد! و یا مثل همیشه به سران گروهک‌های محتاج به اضافه حقوق بشر در ایران مانند کومله، جیش العدل، پژاک و … پناهندگی سیاسی می‌دهند و برایشان شبکه ماهواره‌ای فراهم خواهند کرد! شاید هم مثل انگلستان تصمیم بگیرند حقوق بشر را داخل مواد مخدر جاسازی و از طریق مرز افغانستان در داخل کشور توزیع کنند! اصلاً بعید هم نیست آن‌ گونه که حقوق بشر را به حساب آوارگان سوریِ پناهنده به اروپا واریز کردند، ملت ایران را هم به حقوقش برسانند!

 

تتبعی در فواید کنسرت 

سرانجام تلاش‌های طاقت فرسای محققان و پژوهشگران موسسه اعتدال اینتر پرایز وابسته به دانشگاه «جی، ال، ایکس» ثمر داد و موفق شدند پس از دو سال کار شبانه‌روزی (معادل ۴۵ هزار نفر ساعت و یا چیزی توی همین مایه‌ها!) علت اصرار وزارت ارشاد جمهوری اسلامی بر ترویج کنسرت‌های موسیقی به شکل مختلط در سراسر کشور را کشف کنند!. بر اساس این پژوهش‌ها، برگزاری کنسرت‌های مختلط در کشوری مانند ایران فواید متعددی دارد و مشکلات فراوانی را حل خواهد کرد. عزیزان وزارت ارشاد برای حل مشکلات جامعه و از سرِ خیرخواهی مرتکب برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی می‌شوند و برپایی آن را بالاتر از واجب شرعی می‌دانند! یعنی حاضرند سرشان برود و احکام شریعت نقض و لگدمال شوند، ولی کنسرت‌های مختلط موسیقی سرِ وقت و به‌وفور برگزار شوند.

بخشی از این فواید و ثمرات عبارتند از:

۱– جبران کمبود ویتامین‌های ب، پ، ج، د، ق: بر اساس پژوهش‌هایی که توسط پژوهشگران این موسسه بر روی ۱۳۲۶۲ نفر از دختران و پسران حاضر در کنسرت‌های مختلط موسیقی در شهرهای مختلف ایران صورت گرفته‌اند، میزان ویتامین‌های فوق‌الذکر در خون این افراد قبل و بعد از حضور در کنسرت به شکل فاحشی تفاوت دارد و حضور در یک کنسرت دو ساعته مختلط ۲۱۶ در صد به میزان موجودی این ویتامین‌ها در بدن حاضرین در کنسرت می‌افزاید! (معادل خوردن یک پاتیل مواد خاصیت‌دار!)

۲– علاج قطعی کچلی و طاسی: محققین موسسه فوق با کمال تعجب دریافته‌اند که حضور مکرر در کنسرت‌های مختلط به سرعت رشد مو در افراد کچل و طاس به میزان ۳/۴۷ در صد می‌افزاید و یک فرد کاملاً کچل، پس از ۲۵ الی ۳۰ مرتبه حضور در کنسرت می‌تواند گیس‌هایی به بلندی خواننده و نوازندگان کنسرت پیدا کند.

۳ – علاج قطعی دردهای وجدان: وجدان‌درد از جمله دردهای رایج در جامعۀ ماست و برپایی کنسرت‌های مختلط می‌تواند این درد را برای همیشه از مملکت ریشه‌کن کند!. در پژوهش‌های موسسه «اعتدال اینترپرایز» ثابت شده است که حضور در کنسرت‌های مختلط با ریشه‌کنی سریع وجدان موجب رفع دائمی وجدان‌درد  می‌شود و مردم را از این مشکل خلاص خواهد کرد.

۴ – افزایش آستانۀ تحمل در مسائل ناموسی: در این پژوهش‌ها ثابت شده است که ریشۀ کم‌تحملی مردان در مسائل ناموسی اختلالی به نام «غیرت» است و حضور در کنسرت‌های مختلط (حتی به صورت یک در میان) با نابودی غیرت (به صورت دائمی) فضا را برای افزایش شدید تحمل در مسائل ناموسی مساعد خواهد کرد. بر اساس مشاهدات محققان موسسه «اعتدال اینتر پرایز» مردان پس از دو بار حضور در این کنسرت‌ها به‌سادگی نگاه خیره به خواهر و مادرشان را تحمل می‌کنند و در صورت مداومت بر حضور در کنسرت‌های مختلط، آستانه تحمل‌شان چنان وسیع خواهد شد که با لبخند از دوستان مذکر عیال‌شان پذیرایی می‌کنند و هر بار لباس‌های جلف‌تری برای حضور مشارالیها در کوچه و خیابان تهیه خواهند کرد و همین امر موجبات کاهش تنش در جامعه و افزایش آرامش در آن را فراهم خواهد آورد.

۵ – جبران معضل کم آبی: تحقیقات موسسه فوق‌الذکر ثابت کرده است که افزایش برپایی کنسرت‌های مختلط در کشور معادل پذیرش «برجام» در بهبود وضعیت بارش در کشور موثر است و می‌تواند نزولات جوی را تا ۳ برابر افزایش دهد! علت هم آن است که حال و هوای حاکم بر کنسرت‌های مختلط، آسمان و ابرها را هم به رقص و حرکات موزون  وا می‌دارد!

 

  برجام و باران                                                                                                                                  *یک نماینده محترم مجلس: پس از توافق وین، وضعیت جوی کشور تغیییر کرده ومیزان بارش‌ها در حوزه‌ی آبریز دریاچه ارومیه افزایش یافته است. امید می‌رود با اجرای برجام، مشکل خشک شدن دریاچه ارومیه رفع شود.

بر همین اساس از این به بعد در صورت بروز خشکسالی در هر جای جهان لازم است اهالی به جای اقامه نماز باران و توبه از معاصی، یک مذاکره (باهر موضوعی!) با شیطان بزرگ و شرکایش ترتیب دهند و بعد کار را به برجام و توافق بکشانند که در افزایش نزولات جوی و رحمت الهی تأثیر فراوان دارد و مجرب است! و بهتر آن است که مذاکره در بلاد کفر باشد و حتماً به توافق برسد (که بدون دستیابی به توافق، احتمال نزول باران به صفر نزدیک می‌شود!)و مستحب است شروع مذاکره از اواسط ژانویه باشد و بر آن مداومت کنند و تا قبل از دسامبر همان سال توافق حاصل نشود!.

 

مسجد قدیم و موزه جدید

*سئوال: تفاوت مسجد در ایام قدیم و جدید را بنویسید؟

* جواب: در ایام قدیم، مسجد خانه خدا و مکانی برای نماز و عبادت بود و فقط مسلمین حق ورود و توقف در آن را داشتند و افراد، حرمت آن را حفظ می‌کردند و ارتکاب اعمال و رفتارهای خلاف شرع (و حتی مکروه) در آن تقریبأ غیر ممکن بود؛ اما در ایام جدید و به برکت سازمان میراث فرهنگی، بعضی از مساجد (مثلاً مساجد تاریخی اصفهان) به مکانی برای کاسبی و پول در آوردن از توریست‌ها تبدیل شده‌اند و هر کافری با هر لباس و قیافه و سر و شکلی می‌تواند به آن وارد شود و هرکاری که دلش خواست انجام بدهد! مثلأ  زن‌های توریست اجنبی با شلوارهای پاچه کوتاه و پیراهن‌های تنگ و دستمال به گردن یا افتاده روی سر (و صد البته بدون هرگونه طهارت!) به این مساجد وارد می‌شوند و با داد زدن یا دست کوبیدن کیفیت اکوی صدا زیر گنبد آن را امتحان می‌کنند! بعضی وقت‌ها هم زن‌های ایرانی بی‌حجاب هوس می‌کنند زیر گنبد و در شبستان این مساجد بزنند زیر آواز و موسیقی سنتی یا مدرن تمرین کنند! و شرط همۀ اینها آن است که این عزیزان بلیط تهیه کرده باشند. تنها کاری که در این مساجد رایج نیست اقامه نماز و عبادت است! و البته تنها قانون حاکم به این مساجد خرید بلیط است که اگر نخرید، آن‌وقت سازمان میراث فرهنگی یقه شما را سفت و سخت خواهد چسبید!

* تبصره: ظاهراً طبق فتوای مسئولان میراث فرهنگی، مساجد پس از گذشت صدسال و بیشتر از زمان ساخت و در صورت استحکام، خود به خود به موزه تبدیل و کلیه احکام مسجد از آنها سلب می‌شود!

 

پول زیاد، حواس جمع

جناب نوبخت (خزانه‌دار کل مملکت و ریاست برنامه‌ریزی و مالیۀ عمومی ومعاون رئیس‌جمهور): موجودی کشور در خارج حدود صد میلیارد دلار است.(خبرگزاری‌ها، ۲۲شهریور ۹۴)

۱- چطور است که رعیت به قران و تومان حساب اموالش را دارد و صاحب منصبان حساب دقیق کرور کرور اموال دولت، آن‌هم دست دول گردنه‌بگیر اجنبی را ندارند و میزان اموال را حدودی می‌فرمایند؟

۲-در این وسط اگر زبانم لال یکی از این اجانب، بخشی از اموال دولت را لوطی‌خور کرد، چه کسی متوجه خواهد شد؟ صاحب منصبانی که حساب پول‌ها را ندارند و فقط حدودش را می‌دانند؟

۳- بعید هم نیست که میزان اموال دولت آن‌ قدر هست که کسی حال و حوصلۀ جمع و تفریق و حساب و کتاب آن‌را ندارد و در این میان اگر چندصد میلیون دلاری هم در یکی از بانک‌های خارجی جا بماند یا مشمول مفت‌خوری یا لوطی خوری شود به جایی بر نمی‌خورد!

۴-شاید هم مشکل از حواسی است که جمع نیست! بالاخره ارباب دولت فکرشان هزار جا مشغول است و دیگر دل و دماغ و هوش و حواسی برایشان باقی نمانده است تا سرجمع اموال دولت در بلاد خارجه را به‌دقت و تا ریال آخر بدانند.

۵-اما این دلیل نمی‌شود که خراج سالیانه هر ماه تا قران آخر از مواجب عمله و اکرۀ دولت‌علیه کسر و قیمت برق و آب و گاز مصرفی رعایا (هر چند پیرزالی یک لا قبا وتک و تنها باشد) وصول نشود.

 

 

 

30نوامبر/16

روحانی نمایی و حرمت شریعت

 

دکترمحمدصادق کوشکی

۱– خوب یا بد، ملاک روحانی تلقی شدن یک فرد در جامعۀ ما، لباس اوست و هرچند پیامدهای منفی این امر بر همگان آشکار است اما شاید چاره‌ای هم برای این مشکل یافت نشود!.

۲– وقتی لباس ملاک تعلق یک فرد به جامعه روحانیون باشد آنگاه مسیر برای ظهور آفتی به نام “روحانی نمایی” باز و هموار می‌شود!. هنگامی که جامعه، فردی را در کسوت روحانیت مشاهده می‌کند گفتار و کردار او را به حساب روحانیت می‌گذارد و از آنجا که جامعه، روحانیت را سخنگوی دین محسوب می‌کند لذا طبیعی است که مردم سخن یک روحانی را متن دین فرض کنند و در چنین حالتی است که وجود یک “روحانی‌نما‌” می‌تواند اثر تخریبی فوق‌العاده‌ای بر ایمان مردم و یا اعتماد به روحانیت و یا هر دو به جای بگذارد. اگر جامعه سخن روحانی‌نما را بپذیرد آنگاه تصویر و باور غلطی به‌جای ایمان در دل و جان مردم شکل خواهد گرفت و اگر گفتار او را نپذیرد آنگاه به روحانیت بدگمان خواهد شد و چه‌ بسا هر دو عارضه به یک بارِ ظاهر شود که در چنین مواقعی باید گفت “تتابع زیان کاری” نتیجه نفوذ یک نااهل به کسوت روحانیت است!.

۳– هر چند این مشکل در جامعۀ ما از دیرباز وجود داشته (تا آنجا که مرجع عالی شیعه آیت‌اله بروجردی برای پیشگیری از این مشکل فرمودند: اگر دیدید طلبه‌ای دزدی کرد بگویید دزدی، لباس طلبه‌ها را پوشیده!) اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و قرار گرفتن بخشی از روحانیت در جایگاه مسئولیت‌ها و مناصب حکومتی‌، این معضل بروز و ظهوری مضاعف یافته و عوارض منفی آن نیز دو چندان شده است. به خصوص زمانی که از مسئولی ملبّس به لباس روحانیت موضع‌گیری و یا اقداماتی سر می‌زند که اگر کسی سواد خواندن رساله توضیح المسائل را داشته باشد متوجه تضاد عمیق آن موضع‌گیری و اقدامات با احکام شریعت می‌شود!.‌

۴– وقتی فردی ملبس به لباس روحانیت با مسئولیتی فرهنگی در حوزه مناطق آزاد به صراحت و علنی نیروی انتظامی و گشت ارشاد را مزاحم تفریح و شادی مردم در جزیره کیش و سایر مناطق آزاد می‌خواند و خواستار تعطیلی گشت ارشاد و بی‌اعتنایی ناجا در قبال منکرات و اعمال خلاف شرع و عرف موجود در مناطق آزاد می‌شود، واکنش مردم چه می‌تواند باشد؟ آنانی که متوجه ضدیت این موضع‌گیری با نصّ صریح احکام شریعت می‌شوند، چه باید تصور کنند؟ و آنانی که اهل دیانت و شریعت نیستند و یا در این امور اهل قصور و تساهل‌اند چه خواهند اندیشید و چه خواهند کرد؟.

۵– وضعیت فرهنگی و اخلاقی مناطق آزاد ( مانند کیش و …) سال‌هاست که به برکت نام ” آزاد ” از قید شرع و اخلاق رها شده و منکراتی مانند بی‌حجابی و تبرّج و اختلاط شدید مَحرم و نامحرم در کنسرت‌های موسیقی لهوی و جشن‌های شبانه (که معمولأ تا نیمه‌های شب ادامه پیدا می‌کند) و لاابالی‌گری عمدی و ساختار شکنانه موجود در بازارها و مراکز خرید (مانند عرضه علنی البسه خاص زنان در ویترین‌ها و فروش این البسه توسط مردان جوان و استفاده از دختران جوان و مجرد به عنوان فروشنده لباس‌های مردانه و عادی بودن استفاده از موسیقی‌های حرام در همه‌جای جزیره از رستوران‌ها تا فضاهای باز و اماکن عمومی و بازارها و …) قلب هر مومن و حتی مسلمان معمولی را  به درد می‌آورد و در چنین فضایی شخصی ملبس به لباس روحانیت خواستار آزادی بیشتر مردم در این مناطق برای تفریح و شادی بیشتر و البته رفع مزاحمت نیروی انتظامی می‌شود! آیا فردی که حتی برای یک‌بار در عمرش رساله را روخوانی کرده باشد متوجه تضاد واضح موضع‌گیری و گفتار این فرد با دیانت و شریعت نخواهد شد؟ وقتی در جزیرۀ کیش دختران نوجوان با لباس‌های نیمه برهنه و آرایش در اماکن عمومی ظاهر شده و حتی در ساحل عمومی دریا با آزادی تمام به شنا و آبتنی (آن هم در میان مردان) می‌پردازند و نیروی انتظامی تنها مراقب است که زنان و مردان با هم و در تعداد زیاد به شنای دسته جمعی مشغول نشوند!، حذف نیروی انتظامی چه معنا و مفهومی و چه نتیجه‌ای خواهد داشت و آیا منظور فرد فوق‌الذکر این نیست که حرام خدا رسماً و علناً حلال و مجاز شمرده شود و آنچه در عصر پهلوی در سواحل کشور جاری و ساری بود در نظام جمهوری اسلامی در مناطق آزاد رایج و عادی شود؟ در این حالت استفادۀ چنین فردی از لباس روحانیت چه معنا و مفهوم و بازتابی در میان جامعه خواهد داشت و آیا هزینه‌های منفی اقدامات و موضع گیری‌های چنین افرادی متوجه کل نهاد روحانیت در کشور نخواهد بود؟ و آیا چنین افرادی باید کماکان اجازه استفاده از عنوان و کسوت روحانیت را داشته باشند؟

۶– و یا وقتی فردی در کسوت روحانیت رستورانی افتتاح می‌کند که مشخصۀ اصلی آن اجرای انواع موسیقی‌ها به صورت زنده و اختلاط شدید و خلاف شرع مَحرم و نامحرم در آن است و مشتریان آن به تنها چیزی که اهمیت نمی‌دهند، رعایت حداقل‌های شرعی و اخلاقی جامعه است (حتی همان حجاب نصفه و نیمه موجود در کوچه و خیابان هم در این مکان الزامی نبوده و نیست!) و فرد مذکور اصرار به رسانه‌ای کردن اقدام خود دارد و کماکان ملبّس به لباس روحانیت باقی مانده، مسئول عواقب منفی این اقدام وبازتاب‌های نامطلوب آن بر شأن و جایگاه روحانیت در جامعه کیست؟ آیا باید از فرد فوق‌الذکر خواست تا شوون روحانیت را رعایت کند؟. اگر این فرد به عواقب اقدام خود واقف نیست پس فاقد بدیهیات علمی لازم جهت ورود به کسوت روحانیت است و اگراقدام خود را منطبق با شرع و شأن روحانیت می‌داند که باید در دیانت چنین فردی شک کرد (چه رسد به استفاده از عنوان ولباس روحانیت!) و همچنین است هنگامی که فردی ملبّس به کسوت روحانیت و در جایگاه مسئولیت در وزارت ارشاد (مدیر کل ارشاد فلان استان کشور) وظیفه اصلی خود را برپایی کنسرت موسیقی مختلط و زمینه‌سازی برای توسعه چنین برنامه‌هایی می‌داند و در این مسیر سنگ تمام می‌گذارد!، آن هم در حالی که قاطبۀ علما و روحانیون و مومنان آن استان بر اساس احکام شرع و تکلیف دینی با برپایی چنین برنامه‌هایی در شهر و دیار خود مخالفند!. هنگامی که فردی همّ و غم خود را ترویج موسیقی و کنسرت مختلط می‌داند (و نه ترویج دیانت و دفاع از شریعت) چه لزوم و دلیلی برای تداوم غصب لباس روحانیت توسط چنین فردی وجود دارد؟.

۷- بدیهی است که سخن از اختلاف نظرات فقهی میان مجتهدان درباره موسیقی و امثالهم نیست. (که شأن و جایگاه علما بحث و اختلاف نظر و فتوا در امور فقهی را ایجاب می‌کند) بلکه بحث بر سر بی‌بهره‌گان از دیانت و علم و فضلی‌است که تنها هنرشان خدشه وارد کردن به ایمان مردم و سوءاستفاده از جایگاه و لباس روحانیت است. (اگر برای تخریب روحانیت ودیانت مامور نباشند!)

۸- عقل و شرع ایجاب می‌کند در حالتی که نمی‌توان ملاک و شاخصه‌ای ملموس و عینی برای تفکیک روحانی از روحانی‌نما فراهم آورد، ساختار و سامانه‌ای در دل نهاد روحانیت و از درون آن پدید آید که بر ورود به کسوت روحانیت و بقای در آن نظارت کند تا عرصه بر روحانی‌نمایان و متقلّبانی که با لباس روحانیت لطمه به ایمان جامعه و قداست کسوت روحانیت وارد می‌آورند، تنگ گردد ودیگر دزد و راهزنی، لباس طلاب را نپوشد. (و البته این ساختار نقشی متفاوت از دادگاه ویژه روحانیت خواهد داشت که کارویژه‌ای قضایی و جزایی دارد)

30نوامبر/16

نگاهی به تاریخ سینمای ایران (قسمت ۱۵)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه: در سه قسمت گذشته (۱۲، ۱۳ و ۱۴) تعدادی از فیلم‌های سینمایی سال ۶۵ تحلیل گردید. همانگونه که ذکر شده است، سال ۶۵ یکی از پرکارترین سال‌های ساخت فیلم محسوب می‌شود. در این شماره نیز بقیۀ فیام‌های سال مذکور ارائه و مورد بررسی قرار می‌گیرد. برای درک بهترِ موضوع، فیلم‌ها به چند ژانر تقسیم شده‌اند.

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، کودک و نوجوان

۴۵- بی‌پناه: کارگردان، تهیه کننده وفیلم‌نامه نویس: علیرضا داود‌نژاد. بازیگران: رضا داود‌نژاد، عبدا… اکبری، فریماه فرجامی، پری امیر حمزه و مصطفی طاری.

ماجرای مرد معتادی‌است که زنش از وی جدا شده و کودک خردسالشان پیش مرد معتاد زندگی می‌کند. زن در حالیکه همواره نگران فرزندش می‌باشد، با شخص دیگری ازدواج می‌کند. هرچند ازدواج زن از روی ناچاری‌است، اما شوهر جدید انسان آزاده و فهمیده‌ای‌است و متوجه رنج پنهان زنش می‌شود. او تلاش می‌کند همسر را امیدوار به زندگی و آینده نماید تا اینکه شوهر اول با زنش تماس می‌گیرد تا برای رفع مشکل کودکشان کمک بگیرد. شوهر جدید وقتی اصل ماجرا و غم پنهان همسرش را در‌می‌یابد برخلاف تصور اولیه زن، به کمک فرزندش می‌شتابد و همسر اوّل زن را از اعتیاد رهایی می‌بخشد. فیلم مثل غالب فیلم‌های داود نژاد، بر اساس کشمکش‌های عاطفی شخصیّیت‌ها شکل گرفته و خمیرمایۀ جوانمردیِ عامیانه برای تکمیل آن بکار گرفته شده است. داودنژاد از سازندگان فیلم قبل از انقلاب است که بعد از انقلاب تغییر رویه داد و فیلم‌های متناسب با فضای کشور ساخت. او با مدیم سینما آشناست و مولفه‌های تاثیر‌گذاری بر مخاطب عام را می‌شناسد. وی پس از انقلاب مجموعه‌ای از آثار خوب و بد را در کارنامۀ خود دارد. از فیلم‌های خوب او، «خانۀ عنکبوت» و «نیاز» و از فیلم‌های بد او «ملاقات با طوطی» و «بچه‌های بد» می‌باشد.

 

ب) ژانر دفاع مقدس، سیاسی، درگیری‌های ایلی، حادثه‌ای

۴۶- گزارش یک قتل: کارگردان: محمدعلی نجفی. فیلم‌نامه: حسن هدایت، علیرضا رئیسیان، محمدعلی نجفی. بازیگران: هما روستا، اکبر زنجان‌پور، مهناز افضلی(همسر حسن پورشیرازی) و قطب‌الدین صادقی.

یک زندانی سیاسیِ مرتبط با ۲۸ مرداد سال ۳۲ و سقوط مصدق، پس از ۲۰سال زندانی بودن آزاد می‌شود. او پس از آزادی برای انتقام از فردی که او را به زندان انداخته، او را به قتل می‌رساند و فراری می‌شود، سرانجام وکیل خانواده مقتول او را یافته ولی وقتی به سراغ او می‌روند درمی‌یابند که مشغول یاری رساندن به مجروحان حوادث و تظاهرات انقلاب اسلامی‌ سال۵۷ است. محمدعلی نجفی کارگردان سریال فاخر «سربداران» است که در دهۀ۶۰ از تلوزیون پخش شد.

۴۷- شیر سنگی: کارگردان: مسعود جعفری جوزانی. محصول: بنیاد سینمایی فارابی، بازیگران: عزت‌ا… انتظامی، علی‌نصیریان، علیرضا شجاع نوری، حمید جبلی، اصغر همت، شمسی فضل‌الهی، فهیمه راستکار، ولی‌ا… شیراندامی.

داستان فیلم به اختلافات درون ایلی عشایر کشور مربوط می‌شود که با قتل یک فرد انگلیسی در سال‌های اشغال ایران وارد کش و قوس‌های مقابله با حکومت وقت نیز می‌شود. همانند دیگر ساخته‌های جعفری جوزانی، فیلم قابل قبولی است که ملغمه‌ای از غیرت ایلیاتی، تعصب ملی و بارقه‌ی کمرنگی از دین و آیین را درهم آمیخته است. جعفری جوزانی فارغ‌التحصیل سینما از فرانسه است. او برای حرفه خود ارزش قائل بوده و همواره تلاش کرده است از مرزهای اخلاق حرفه‌ای، فرهنگ مردم و ملاحظات دینی جامعه فراتر نرود، هر چند می‌توانست در سطوحی ارزشی‌تر و اخلاقی‌تر از موقعیت فعلی خود نیز ظاهر شود که به نظر می‌رسد از ترس شماتت و اتهام وابستگی به قدرت از سوی همکاران خود چنین نکرده است.

۴۸ـ هویت: کارگردان و فیلمنامه‌نویس؛ ابراهیم حاتمی‌کیا، محصول: شبکه ۲ سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران؛ جلیل فرجاد (پدر مونا و مارال فرجاد)، علی غلامی، ابوالقاسم مبارکی، حسن اسدی.

جوانی که گذشته خوبی ندارد در اثر تصادف به عنوان رزمنده مجروح در بیمارستان بستری می‌شود. فضای مجروحین جنگی به شدت جوان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، در حالی که او میان گذشته تاریک خود و شرایط تازه حیران و سرگردان است توسط یکی از مجروحین جنگ شناسایی می‌شود که این امر وضعیت ملتهب روحی وی را دوچندان می‌کند. سرانجام جوان در تصمیمی مبارک، از گذشته خود می‌برد و به دنیای جدید و روشن می‌پیوندد.

۴۹ـ ناخدا خورشید: کارگردان و فیلمنامه‌نویس؛ ناصر تقوایی، بازیگران؛ داریوش ارجمند، پروانه معصومی، علی نصیریان، فتحعلی اویسی، سعید پورصمیمی، اصغر بیچاره.

«خورشید» ناخدای یک لنج کوچک بارکش در سواحل خلیج فارس است که با نقل و انتقال کالا و مسافر به بنادر حاشیه‌ای داخل و خارج کشور روزگار می‌گذراند. پس از ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر در سال ۴۱، تعدادی از افراد متهم، قصد خروج از کشور را دارند که در این میان تعدادی خلافکار شرور نیز می‌خواهند از کشور بگریزند. در میانه دریا، ناخدای یک‌دست، متوجه شرارت و پلیدی این جانیان می‌شود و بین دو طرف درگیری‌های خونین رخ می‌دهد که همگی کشته می‌شوند. ناصر تقوایی کارگردان با استعدادی بود که قبل از انقلاب به فیلمسازی اشتغال داشت. وی با وجود استعداد خوب، پیش از انقلاب شکر نعمت را با ساختن آثار خوب و ارزشمند به جا نیاورد و آثار مبتذلی چون «آرامش در حضور دیگران» را به دنیای سینما عرضه نمود. پس از انقلاب هر چند فضا برای جبران مافات وجود داشت، اما وی از آن بهره نگرفت. تنها اثر قابل قبول او فیلم «ناخدا خورشید» است. تقوایی با مصاحبه‌های سیاسی و نیمه‌سیاسی و موضعگیری‌های فاقد ارزش هنری، وقت و انرژی خود را بر باد داد و استعداد خود را مسکوت گذاشت. او هم‌اکنون در شرایط سنیِ از کارافتادگی است.

۵۰ـ حریم مهرورزی: کارگردان؛ ناصر غلامرضایی. تهیه‌کننده؛ غلامرضا موسوی و شرکاء. بازیگران؛ جمشید مشایخی، افسانه بایگان (همسر مصطفی شایسته)، حبیب اسماعیلی، مهری مهرنیا، مرحوم نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم به زندگی مهاجرین جنگ تحمیلی در یکی از مراکز جنگ‌زدگان تهران می‌پردازد. بیوه جوانی به همراه فرزند کوچک خود و پدر و مادرش در این مرکز با سختی‌های آوارگان تجاوز عراق به کشورمان دست و پنجه نرم می‌کند. رنج و مرارت هجرت قهری از شهر و دیار و اقامت پر مسئله در شهر شلوغی چون تهران هر چند سخت است، اما با آزادی خرمشهر به شیرینی و حلاوت تبدیل می‌شود.

 

ـ فیلم‌های سال ۱۳۶۶:

در این سال جمعاً ۵۳ فیلم ساخته شد که سال پررونقی برای سینما محسوب می‌شود. البته با توجه به نزدیک شدن به پایان جنگ تحمیلی، آثار اجتماعی این شرایط در فیلم‌ها آرام آرام ظاهر می‌شود که در توضیحات آتی به آنها اشاره خواهد شد.

 

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، دفاع مقدس

۱ـ بهار در پاییز: کارگردان؛ فخیم‌زاده. محصول هدایت فیلم. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، ثریا حکمت، جعفر والی‌، پرویز پورحسینی، پوراندخت مُهیمن.

غفلت فرزندان از سرکشی به والدین پیر و غرق شدن در زندگی روزمره خمیرمایه فخیم‌زاده برای پرداختن به یکی از معضلات زندگی شهرنشینی مدرن در ایران پس از انقلاب قرار گرفته است. این معضل که مسائل روحی، روانی، فرهنگی و ناهنجاری‌های اجتماعی فراوانی را باعث شده است، یکی از دغدغه‌های جدی سیاستگذاران جامعه امروز ماست. البته فخیم‌زاده با پیوند این معضل به بمباران منزل پدری و کشته شدن والدین فرزندان غافل نیم‌نگاهی هم به دفاع مقدس دارد و این حادثه را زمینه ندامت و اصلاح رویه‌های نادرست قبلی فرزندان قرار می‌دهد. فخیم‌زاده که خود از فعالیت‌های سینمایی قبل از انقلاب خویش به عنوان «کار در دوره جاهلیت» نام می‌برد، پس از انقلاب با ساختن فیلم‌ها و سریال‌های خوب و قابل قبول، تاکنون کارنامه مثبتی از خود برجای گذاشته است.

۲ـ آن‌سوی آتش: محصول؛ سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان؛ کیانوش عیاری. بازیگران؛ سیامک اطلسی، عاطفه رضوی، خسرو شجاع‌زاده، پروین سلیمانی.

قصه فیلم به اختلاف و دعوای دو برادر بر سر تقسیم پول فروش منزل پدری که در یک روستا واقع است می‌پردازد، که البته ظهور یک دختر فقیر، فضای جنگ و دعوای عوامانه آنها را تغییر می‌دهد و به سمت آرامش می‌برد.

لازم به یادآوری است که کیانوش عیاری سینماگر بااستعداد و کم‌کاری است که کاملاً با فرهنگ سینما و فیلم آشناست و آثار قابل‌توجهی را عرضه نموده است، اما متأسفانه باید تأکید نمود که دقت لازمه را در مراعات حساسیت‌های فیلمسازی پس از انقلاب به کار نمی‌برد. این نقیصه باعث گردید که برخی از آثار وی سالها اجازه اکران نیابند و موجب آسیب مالی و زمانی، به همه دست‌اندرکاران فیلم شود. سینماگر باهوشی مانند عیاری نباید با بی‌توجهی در قسمت‌های کوچکی از آثار خود، کل محصول را که عموماً مورد توجه تماشاگران قرار گرفته در تنگنای اصطکاک با ضوابط وزارت ارشاد قرار دهد.

۳ـ با من از فردا بگو: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان؛ فریدون کوچکیان. بازیگران؛ گوهر خیراندیش، سیروس گرجستانی، کمند امیرسلیمانی.

مصائب اعتیاد فرزندان، دستمایه قصه‌پردازی این فیلم است. باید توجه نمود که دشمنان اسلام پس از حمله نظامی تصور می‌کردند کار نظام به سرعت تمام می‌شود، اما با فرسایشی شدن جنگ که به ابتکار حضرت امام«ره» موجب اضمحلال رژیم صدام شد، هجمه فرهنگی به تدریج در دستورکار استکبار قرار گرفت که یکی از وجوه شناخته شده آن گسترش اعتیاد است. همانطور که در تحلیل‌های آتی هم خواهیم گفت؛ مؤسسات گوناگون حاکمیت، شناخت درست مبارزه همه‌جانبه‌ای را در این زمینه آغاز کردند که ساخت فیلم‌های سینمایی مربوط به مواد مخدر در همین راستاست، البته باید اذعان نمود که آثار جذاب در این حوزه انگشت‌شمارند.

۴ـ پاییزان: کارگردان؛ رسول صدرعاملی. فیلمنامه؛ ابوالحسن داودی، رسول صدر عاملی، فریدون جیرانی.

داستان فیلم به مسئله مهم مهاجرت جوانان به کشورهای دیگر و به ویژه غربی‌ می‌پردازد، در حالی که همسرش به دلایل عاطفی و گنگ، مخالف این امر است. این دو در سفر به روستایی به نام «پاییزان» به حوادثی برخورد می‌کنند که نظر جوان را درباره ترک کشور خود تغییر می‌دهد.

فیلم مانند سایر آثار رسول صدرعاملی در ژانر اجتماعی ساخته شده و دارای کش و قوس‌های داستانی با هدف جذب مخاطب است، اما متأسفانه به عمق مسائل اجتماعی نمی‌پردازد و بیشتر تعلیق‌ها در سطح عواطف و احساسات باقی می‌ماند. بی‌تردید اگر صدرعاملی عنایت بیشتری برای تعمیق داستان به مناسبات فرهنگی جامعه به خرج می‌داد، فیلم ماندگارتری عرضه می‌کرد، هر چند همین فیلم هم در مقایسه با اغلب آثار زمان خود جلوتر است.

صدرعاملی بعدها با ساخت آثاری مشابه نظیر «دختری با کفش‌های کتانی» و «دیشب باباتو دیدم، آیدا» دغدغه‌مندی خود در حوزه آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی را نشان داد که امیدواریم عمیق‌تر شود.

(مأخذ اطلاعات فیلم‌ها، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران تألیف جمال امید)

 

سوتیتر:

۱٫

فخیم‌زاده که خود از فعالیت‌های سینمایی قبل از انقلاب خویش به عنوان «کار در دوره جاهلیت» نام می‌برد، پس از انقلاب با ساختن فیلم‌ها و سریال‌های خوب و قابل قبول، تاکنون کارنامه مثبتی از خود برجای گذاشته است

۲٫

ناصر تقوایی کارگردان با استعدادی بود که قبل از انقلاب به فیلمسازی اشتغال داشت. وی با وجود استعداد خوب، پیش از انقلاب شکر نعمت را با ساختن آثار خوب و ارزشمند به جا نیاورد و آثار مبتذلی چون «آرامش در حضور دیگران» را به دنیای سینما عرضه نمود

 

۳٫

صدرعاملی بعدها با ساخت آثاری مشابه نظیر «دختری با کفش‌های کتانی» و «دیشب باباتو دیدم، آیدا» دغدغه‌مندی خود در حوزه آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی را نشان داد که امیدواریم عمیق‌تر شود.

 

30نوامبر/16

ترورهای کور منافقین، از مردم عادی تا مسئولین نظام

بی‌پرده با تاریخ/ شهریور و مهر ۱۳۶۰

سیدروح‌الله امین‌آبادی

شهریور و مهرماه ۱۳۶۰ ترورهای کور و هدفمند منافقین علیه مردم و مسئولین جمهوری اسلامی تشدید شد و در این راستا و در هشتمین روز شهریور ماه همین سال محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و آیت‌الله باهنر نخست‌وزیر در یک انفجار مشکوک از سوی منافقین که هنوز هم با گذشت بیش از سه دهه برخی از ابعاد آن مشخص نشده است به شهادت رسیدند.

در مهرماه سال ۱۳۶۰ بلافاصله بعد از ترور شهیدان رجایی و باهنر مقدمات برگزاری سومین انتخابات ریاست‌جمهوری فراهم شد و مردم مسلمان ایران این بار با شور و شوق هر چه تمام به حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رای دادند تا نشان دهند هراسی از ترورهای منافقین ندارند و این راه همچنان ادامه دارد.

شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد توسط منافقین، سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ و شهادت تنی چند از فرماندهان نظامی از جمله سرلشکر ولی‌الله فلاحی از دیگر رویدادهای مهر ۱۳۶۰ است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. همچنین در مهرماه همین سال انورسادات دیکتاتور مصر ترور شد و به هلاکت رسید.

 

شهادت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر توسط منافقین

گزارش لحظه به لحظه از انفجار نخست‌وزیری

در تاریخ ۸ شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در ساعت ۳ بعد از ظهر در هنگامی که محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور و گروهی از اعضای هیئت دولت در یک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند، انفجاری در دفتر نخست‌وزیری روی داد.

در پی انفجار بمب که گفته می‌شد در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمت‌هایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضا را فرا گرفت.

در این حادثه محمدعلی رجایی، دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات مملکتی به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک مأموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستان‌ها انتقال یافتند و تحت درمان قرار گرفتند. این حادثه، ۸ شهید و ۲۳ مجروح بر جا گذاشت.

امام خمینی: ابن ملجم را از اینها مردتر می‌دانم

در پی شهادت محمدعلی رجایی و آیت‌الله باهنر گروه زیادی از اقشار مختلف مردم مسلمان و متعهد کشور به دیدار امام خمینی رهبر انقلاب رفتند. اهم بیانات امام در این دیدار عبارتند از:

ـ من ابن ملجم را از این‌ها مردتر می‌دانم. او در حضور مردم کار خودش را کرد و اینها مردانگی آن نامرد را هم ندارند.

ـ قوای مسلح در جبهه‌ها توجه کنند که آنها برای خدا می‌جنگند، نه برای رئیس‌جمهور، نه برای نخست‌وزیر و نه برای دیگران.

ـ هر موقع ما شهید دادیم، ملت ما منسجم‌تر شد.

ـ منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنین منطق قرآن است. هیچ قدرتی نمی‌تواند با این منطق مقابله کند. جمعیت و ملتی که خود را و همه چیز خود را از خدا و رفتن از اینجا به سوی محبوب خود را مطلوب می‌داند، با این ملت نمی‌توان مقابله کرد.(۱)

 

شورای موقت ریاست‌جمهوری و انتخاب نخست‌وزیر

در پی شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، طبق اصل ۱۳۰ قانون اساسی شورای موقت ریاست‌جمهوری تشکیل شد تا امور کشور توسط آن اداره شود. این شورا مرکب از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس شورای اسلامی و آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور بود.

شورای موقت ریاست‌جمهوری پس از استقرار در اولین گام در مورد واقعه بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری اطلاعیه‌ای را صادر و با اعلام تعطیلی نهم شهریور، در سراسر کشور پنج روز عزای عمومی اعلام کرد.(۲)

 

 دومین ضربه آمریکا به انقلاب پس از برکناری بنی‌صدر

مرحله جدید مبارزه با آمریکا  

در پی وقوع فاجعه اسفبار انفجار بمب در دفتر نخست‌وزیری، حزب جمهوری اسلامی در اطلاعیه‌ای تأکید کرد: «انفجار در ساختمان نخست‌وزیری جمهوری اسلامی ایران در حقیقت دومین ضربه حساب شده امپریالیسم آمریکا به انقلاب اسلامی توسط مزدوران منافق او پس از سقوط بنی‌صدر به عنوان یک مهره اساسی امپریالیسم و صهیونیسم به حساب می‌آید.»

در این اطلاعیه تصریح شده است:

«همان طور که اعلام کرده‌ایم نبرد ایران و آمریکا کاملاً وارد مرحله جدیدی شده است و الزاماً ملت قهرمان و بیدار ما باید هوشیاری خود را در تمام زمینه‌ها و در همه جبهه‌ها کاملاً به کار گیرد و توجه داشته باشد که همان‌ گونه که امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی فرمودند این توطئه‌ها نمی‌تواند در اراده تاریخ‌ساز امت ما کوچک‌ترین خللی را وارد آورد.»(۳)

 

تشییع جنازه میلیونی پیکرهای مطهر شهیدان رجایی و باهنر

در صبح ۹ شهریور پیکر پاک شهیدان رجایی و باهنر با حضور میلیونی مردم مسلمان و انقلابی از مقابل مجلس شورای اسلامی تشییع شد. در این مراسم آیت‌الله خامنه‌ای اظهار داشتند: «آمریکا می‌خواهد اسلام نباشد و این ملت انقلابی به ستوه آید و خسته شود. اینجاست که رجایی‌ها، بهشتی‌ها و باهنرها را از ما می‌گیرند. رجایی مگر که بود؟ او یک تنهای بی‌سرپرست بود، او یک معلم بود که با حقوق ناچیزی زندگی را می‌گذراند. انسان متواضعی بود که هیچ ادعایی نداشت. باهنر یک زحمت کشیده سختکوش و با ایمان بود که عمر خود را در راه اعتلای اسلام گذراند. به خدا قسم در ایران اسلامی هزاران رجایی و باهنر هست. رجایی یک آیه خدا بود. باهنر یک آیه خدا بود. خدایا شاهد باش داغ باهنر، رجایی و بهشتی دل ما را سوزاند. شاهد باش امام زمان را دل سوزاند. خدایا دل آنان را که شاد شدند بسوزان… ما سوگند می‌خوریم تا آخرین قطره خونمان در این راه ایستاده و بایستیم.»(۴)

 

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی

در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان دبیرکل جدید حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند.(۵)

 

پذیرش مسئولیت انفجار نخست‌وزیری توسط منافقین 

فرانس پرس از پاریس گزارش داد که سازمان مجاهدین خلق به‌طور رسمی با انتشار اعلامیه‌ای مسئولیت انفجار نخست‌وزیری را برعهده گرفت. به گزارش فرانس پرس، این اطلاعیه در انگلیس و از سوی سازمان مجاهدین خلق منتشر شد. با وجود این، مسعود رجوی سرکرده این گروهک تروریستی در اظهارنظری متناقض اظهار داشت خیال نمی‌کنم این کار، کار ما باشد!

وی در اظهارنظر متناقض دیگری گفت: «باور نمی‌کنم اطلاعیه‌ای هم که مسئولیت انفجار را پذیرفته باشد از سوی ما صادر شده باشد.»(۶)

 

وزرا تا تعیین نخست‌وزیر به مسئولیت‌های خود عمل کنند

شورای موقت ریاست‌جمهوری در دومین اطلاعیه خود تأکید کرد: «از همه وزرا و مسئولان وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها می‌خواهیم تا تعیین نخست‌وزیر به انجام مسئولیت‌های محوله با کمال دقت و پشتکار ادامه دهند.»(۷)

 

نخست‌وزیری آیت‌الله مهدوی کنی  

طی نامه‌ای که از طرف شورای موقت ریاست‌جمهوری به مجلس شورای اسلامی تسلیم شد آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان نخست‌وزیر پیشنهاد گردید.

در جلسه علنی مجلس که به ریاست آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تشکیل شد، نمایندگان ملت با ۱۷۸ رأی موافق، ۱۰ رأی مخالف و ۸ رأی ممتنع با این پیشنهاد موافقت کردند و به این ترتیب آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان نخست‌وزیر کار خود را آغاز کرد.(۸)

 

عامل اصلی انفجار نخست‌وزیری

هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عامل انفجار نخست‌وزیری مطرح می‌شود. نام او غالباً با بیان تزویر‌هایش که دو خودکار در جیب داشته یکی برای بیت‌المال و یکی شخصی و… برده می‌شود، اما در این میان، کمتر به سوابق و شخصیت او اشاره می‌شود.

در آن پرونده، بیش از ۲۰ متهم وجود داشت، اما بمب‌گذار مسعود کشمیری  و از همین رو متهم ردیف اول بود. او با نفاق خود تا اصلی‌ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ کرد و با روش‌های گوناگون، خود را به‌شدت حزب‌اللهی نشان داد. این کارها قطعاً با آموزش و هدایت و توصیه‌های بالادستانش انجام شدند.

او‌‌ به یکی از همکارانش توصیه کرده بود در روزهای جمعه تلفن را قطع کن تا همه گمان کنند به نماز جمعه رفته‌ای! شناختن او از یک نظر بسیار ضروری است.

شیوه نفوذ کشمیری برای دورانی طراحی شده بود که شعارهای انقلاب هر روز رساتر فریاد می‌شدند و زمانی به نقطه عملیاتی رسید که با خروج بنی‌صدر و منافقین، گفتمان غالب، گفتمان امام بود. امروز که بار دیگر با هوشمندی ملت، گفتمان اصولگرایی رنگ غالب گرفته است و در روزهای جاری مدل‌های سال‌های نخست انقلاب یک به یک تکرار می‌شوند، شناخت کشمیری‌های احتمالی و شیوه نفوذ آنان فوق‌العاده ضروری است.

 

آخرین اخبار از کشمیری

کشمیری و کلاهی در آلمان دیده شدند

یک مقام آگاه گفت: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری و محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رؤیت شده‌اند.»

وی که خواست نامش فاش نشود در گفت‌وگو با ایرنا اظهار داشت: «نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده‌اند.»

وی گفت: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از عوامل نفوذی فرقه رجوی و همچنین جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران و همسر مینو دلنواز از اعضای فعال منافقین بود که با جاسازی بمب در کیف همراه خود و خروج از محل جلسه نخست‌وزیری باعث شهادت شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران شد.»

این مقام آگاه توضیح داد: «همچنین محمدرضا کلاهی صمدی نیز که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط‌دهی گروهک منافقین وارد کمیته انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی شد، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ است. این انفجار منجر به شهادت آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی و ۷۱ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مقامات دولتی از جمله معاونین وزارتخانه‌ها شد… این فرد زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی گروهک تروریستی رجوی به نام هادی روشن‌روان با نام مستعار مقدم فعالیت می‌کرد.»(۹)

 

سومین انتخابات ریاست‌جمهوری

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای با رأی قاطع ملت

پس از تنش‌های سیاسی فراوان و فروکش کردن ناآرامی‌های گسترده‌ای که سراسر کشور را فراگرفته بود و در حالی که باقیمانده عناصر منافقین در تهران و شهرستان‌ها در حال فرار به خارج از کشور بودند یا به دست نیروهای انقلاب دستگیر می‌شدند، اندکی پس از شهادت محمد‌علی رجایی و محمد جواد باهنر، انتخابات سومین دوره ریاست جمهوری در کمتر از دو سال پس از پیروزی انقلاب انجام گرفت.

در این دوره ۴۶ نفر برای ریاست‌جمهوری ثبت‌نام کردند که پس از بررسی شورای نگهبان صلاحیت ۴ نفر تایید شد. از ۲۲ میلیون و ۶۸۷ هزار و ۴۶۹ نفر واجد شرایط رای دادن،۱۶ میلیون و ۸۴۴ هزار و ۷۱۵ نفر یعنی معادل ۲۶/۷۴ درصد شرکت کردند.

پیروزی آیت‌الله خامنه‌ای با کسب ۹۵ درصد آرا

آرای به دست آمده عبارت بودند از: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (نماینده شورای انقلاب و معاون وزارت دفاع) با ۱۵ میلیون و ۹۰۵ هزار و ۹۸۷ رأی (۹۵ درصد) سیداکبر پرورش زواره‌ای(معاون وزارت کشور) با ۳۴۸ هزار و ۲۹۴ رأی (۰۲/۲درصد)، دکتر غفوری‌فرد با ۸۰ هزار و ۴۵۴ رأی (۴۸/۰ درصد) و علی موحدی ساوجی و دکتر ولایتی از جمله داوطلبان بودند. برخی از کاندیداها را شورای نگهبان رد صلاحیت کرد و برخی نیز خود وارد میدان رقابت نشدند.

منتخب این دوره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود که توانست با کسب بیش از ۱۵ میلیون رأی به عنوان سومین رئیس‌جمهور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معرفی شود. حکم تنفیذ وی در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۰ ‌به دست رهبر فقید انقلاب صادر شد.

سومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در حالی برگزار شد که کشور در اوج بحران سیاسی قرار داشت. ادامه جنگ تحمیلی و نیازهای جبهه به حمایت‌های لجستیکی و انسانی و همچنین تشدید ترورهای گروهک ضدانقلاب دو بحران مهم کشور بودند. مسائل جنگ و محاصره آبادان به دست نیروهای بعثی عراق حاکی از موضع ضعیف شده ایران در جنگ بود. بسیج نیروهای مردمی به هدایت امام خمینی و حمایت‌های دولت توانست یکی از مهم‌ترین پیروزی‌های جنگ را رقم بزند و حصر آبادان در ۶ مهر ۱۳۶۰با مقاومت مردمی در هم شکسته شود.

علاوه بر اینها مبارزه با فعالیت‌های تروریستی گروهک منافقین، ترور آیت‌الله مدنی امام جمعه تبریز و حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد مسئول دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد، حمله به مرکز سپاه و مردم عادی از مهم‌ترین مسائل کشور در آستانه برگزاری این دور از انتخابات بودند.

در کل می‌توان مهم‌ترین عناصر و شاخصه‌های برگزاری این دوره از انتخابات ریاست‌‌جمهوری در عرصه داخلی را حاکمیت فضای ترور و انفجار، جدا شدن جناح لیبرال از بدنه سیاسی نظام، ‌نامزدی روحانیون برای ریاست‌جمهوری و حاکمیت یکپارچه احزاب و گروه‌ها از یک نامزد دانست.

گفتنی است که در آستانه برگزاری انتخابات سوم ریاست‌جمهوری، در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی رویداد یا تحول خاصی اتفاق نیفتاد.

در انتخابات سوم ریاست‌جمهوری نیز نقش کشورهای غربی در توطئه‌چینی و دسیسه بی‌تأثیر نبود و آنان مانند انتخابات‌های دوره‌های گذشته نقش مؤثری داشته‌اند. در این دور از انتخابات گروهک‌های تروریستی با حمایت آمریکا و با ایجاد عوامل اختناق تلاش کردند مشارکت عمومی را به کمترین حد برسانند. این گروهک‌ها که از حمایت کشورهای غربی برخوردار بودند،‌از آنجا که تحلیل‌هایشان غلط از آب در آمده بود، دست به یک سری ترقه‌بازی‌های کور زدند تا شاید از این طریق بتوانند خللی در حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود بیاورند.

اما حرکت‌های مذبوحانه گروهک تروریستی منافقین با حمایت آمریکا نه تنها خللی در این انتخابات به وجود نیاورد، بلکه ملت ایران را هر چه بیشتر برای خنثی‌سازی توطئه‌های آنها مصمم کرد و ملت پس از شهادت رجایی و باهنر  با شور و اشتیاق بیشتری منتظر جمعه دهم مهر بود تا با رأی ۷۵ درصدی خود، ناقوس مرگ گروهک‌های آمریکائی را به صدا درآورد و بدین ترتیب به عهد خود با شهیدان وفا کند.

کارکرد پنهان دیگر این آشوب‌ها، بیداری و هشیاری ملت و نیروهای انتظامی در روز انتخابات بود. نظم و آرامش دهم مهر به‌حدی بود که حتی دستگاه‌های تبلیغاتی امپریالیستی و صهیونیستی با وجود آن همه خبرهای دروغ نتوانستند به‌طور مطلوب به انتخابات بپردازند. هدف‌ آنان اختلال در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی و ایجاد تشویش و دو دستگی در جامعه بود که با شکست روبه‌رو شد.(۱۰)

 

شهادت هفت نفر از فرماندهان نظامی در پی سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰

در هفت مهر ماه ۱۳۶۰ و به دنبال سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران پنج تن از فرماندهان نظامی کشور به شهادت رسیدند.

سرلشگر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر در این سانحه به شهادت رسیدند.

این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان و زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام، عازم تهران بودند به وقوع پیوست.

 

شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد توسط منافقین

در صبح هفت مهر ۱۳۶۰ آیت‌الله عبدالکریم هاشمی‌نژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی و یکی از روحانیون و مبارزان سرشناس خراسان توسط سازمان منافقین  به شهادت رسید. وی هنگامی که پس از پایان جلسه پاسخ به سئوالات از دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد خارج می‌شد، مورد حمله یک تروریست مسلح قرار گرفت. در این حادثه، مهاجم به سوی ایشان نارنجکی را پرتاب کرد. در پی شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد، توسط استاندار خراسان سه روز عزای عمومی در این استان اعلام شد.(۱۱)

 

توصیه شهید هاشمی‌نژاد درباره آیت‌الله خامنه‌ای پیش از شهادت

آیت‌الله هاشمی‌نژاد که چند روز پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری به شهادت رسید، در مصاحبه‌ای که در روز شهادت ایشان در روزنامه‌ها منتشر شد، از آیت‌الله خامنه‌ای حمایت کرد.

شهید هاشمی‌نژاد در این مصاحبه گفت: «علت اینکه من به آقای خامنه‌ای رأی می‌دهم این است که در بین کسانی که شورای نگهبان آنان را برای ریاست جمهوری صالح دانسته‌ است، شایستگی ایشان از همه بیشتر است. آقای خامنه‌ای را تنها یک فرد مکتبی نیست، بلکه فردی مکتب‌شناس و ایدئولوگ است. در زمینه معارف اسلامی، امتیازی که به نظر من در آقای خامنه‌ای هست، در برادران دیگری که صلاحیت آنها برای ریاست‌جمهوری تأیید شده است،  ندارد. آقای خامنه‌ای فرزند انقلاب است و دقیقاً از اولین روزهای آغاز حرکت انقلاب در کنار امام و در کنار ملت قهرمان ما بوده است. او در زندان و در تبعیدگاه، در شکنجه‌گاه‌ها، در خطبه‌ها و در جبهه‌های جنگ و در همه جبهه‌های انقلاب و اسلام و در کادر رهبری انقلاب حضور داشته است.(۱۲)

 

دیکتاتور مصر ترور شد

در روز ۱۴ مهرماه ۱۳۶۰ مصادف با ۶ اکتبر ۱۹۸۱ انورسادات دیکتاتور مصر در مراسم رژه نیروهای مسلح ترور شد و به هلاکت رسید. در این روز انورسادات با یونیفورم نظامی برای تماشای رژه هشتمین سالگرد جنگ علیه اسرائیل در جلوی جایگاه مخصوص قرار گرفت. پرسنل تمام دستگاه‌های سیاسی مصر با یونیفورم مخصوص در جایگاه مذکور جمع شده بودند.

ناگهان یک کامیون نظامی که در دید کامل تلویزیون قرار داشت متوقف شد و چهار مرد را که به سلاح‌های اتوماتیک مسلح بودند پیاده کرد. آنها به سمت جایگاه آتش گشودند و به این ترتیب به زندگی شخصیتی که با امضای قرارداد ننگین کمپ دیوید موجی از نفرت را در مصر و جهان اسلام باعث شده بود پایان دادند. رسانه‌ها از یک نظامی با نام خالد اسلامبولی به عنوان عامل اصلی ترور سادات یاد کردند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۲ـ اطلاعات، جمهوری اسلامی و کیهان، ۹ شهریور ۱۳۶۰٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۹ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۱٫

۴ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۵ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۷ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۸ـ اطلاعات، ۱۱ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۹ـ آلمان پناهگاه و مأوای عاملان ترور ۷۴ مقام ایرانی، ایرنا، یک دی ماه ۱۳۹۲٫

۱۰ـ پیروزی آیت‌الله خامنه‌ای در سومین انتخابات ریاست‌جمهوری با کسب ۹۵ درصد آرا، باشگاه خبرنگاران جوان، ۷ فروردین ۱۳۹۲٫

۱۱ـ کیهان، ۷ مهر ۱۳۶۰، صفحه ۱٫

۱۲ـ جمهوری اسلامی، ۷ مهر ۱۳۶۰، صفحه ۱۱٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

امروز که بار دیگر با هوشمندی ملت، گفتمان اصولگرایی رنگ غالب گرفته است و در روزهای جاری مدل‌های سال‌های نخست انقلاب یک به یک تکرار می‌شوند، شناخت کشمیری‌های احتمالی و شیوه نفوذ آنان فوق‌العاده ضروری است.

 

۲٫

در پی ترور شهیدان رجایی و باهنر مقدمات برگزاری سومین انتخابات ریاست‌جمهوری فراهم شد و مردم مسلمان ایران این بار هم با شور و شوق هر چه تمام به حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رای دادند تا نشان دهند هراسی از ترورهای منافقین ندارند و این راه همچنان ادامه دارد.

 

 

 

 

30نوامبر/16

ساده‌زیستی رمز آرامش

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

آقا این کسب و کارت را محترم بدان. شکر که کاسبی. شکر که از بازوی خودت نان درمی‌آوری. شکر که کَلِّ بر اجتماع نیستی. شاکر باش. اگر کسب و کار نداشته باشی، آخرت را چگونه تحصیل می‌کنی؟ بنده و جنابعالی که از سلمان قوی‌تر نیستیم که حضرت صادق«ع» فرمود که سلمان اول آذوقه سالش را فراهم می‌کرد، بعد مشغول عبادتش می‌شد. با اضطراب دل که آدم حضور ندارد.

چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن.

آن وقتی که می‌بینی دارد به حرام شکارت می‌کند، این دنیاست. آن وقتی دیدی دل دارد قیلی ویلی می‌کند که یک جوری ترازو بتراشد، خلاف بگوید، دروغ بگوید، خیانت کند، اختلاس کند، دزدکی به جایی برود، یواشکی در بیاید، این دنیاست.

به تعبیر حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی«ص» ای انسان! تو خودت میزان سنجش حق و باطل‌ را در وجودت داری. دو جمله فرمود. یکی اینکه خدای متعال عقل را ترازویی قرار داد که آدم به این عقل، حق و باطل را تمیز می‌دهد. و دیگر فرمود: «دَعَ ما یَریبَک اِلی ما لا یَریبَک». آن کاری که می‌خواهی انجام بدهی، خودت حق و باطلش را بسنج‌. ببین دلت اطمینان ندارد؟ مشوشی؟ مضطربی؟ می‌ترسی؟ می‌خواهی دزدکی انجام بدهی؟ شبانه به سراغش بروی؟ کسی نبیند؟ « دَعَ ما یَریبَک؟»

اینکه شما را به شک و شبهه می‌اندازد. حیف باشد دل تو در این چند صباح زندگی این نشئه‌ات مشوش باشد. این همه که آرمیده‌اند، این همه صحرایی‌ها، این همه دریایی‌ها، این همه جاندارها: « إِنﱠ اﻟﺮﱡوحَ اﻟْﺄَﻣِﯿﻦَ ﻧَﻔَﺚَ ﻓِﻲ رُوﻋِﻲ أَﻧﱠﻪُ ﻟَﻦْ ﺗَﻤُﻮتَ ﻧَﻔْﺲٌ ﺣَﺘﱠـﯽ ﺗَﺴْـﺘَﮑْﻤِﻞَ رِزْﻗَﻬَـﺎ»(۱) این همه دارند زندگی می‌کنند، روزی می‌خورند.

بر این خوان یغما چه دشمن، چه دوست(۲)

چه شده حالا که نوبت به جنابعالی رسیده، می‌خواهی هر خلافی را مرتکب شوی؟ فرمود وقتی دع، یعنی آرمیده نیست. ولش کن. «دَعَ ما یَریبَک اِلی ما لا یَریبَک» چرا دروغ می‌گویی که دلت ناراحت باشد؟ چرا دروغ می‌گویی که از سایه‌ات رم کنی؟ چرا دروغ می‌گویی که هزاران وسوسه و خیال در تو ایجاد شود و هزاران بیماری و مرض برایت بیاورد؟ چرا درست قدم برنمی‌داری تا گردن‌فراز و سربلند باشی؟

خود جنابعالی میزان حق و باطل را می‌توانی‌ بسنجی. الهی آنکه او را عقل دادی چه ندادی؟ و او را که عقل ندادی،‌ چه دادی؟ ما تا کی می‌خواهیم چشمانمان را ببندیم و خودمان را گول بزنیم؟ آن کاری را که اقدام می‌کنی، خودت می‌دانی که چه کاره‌ای. الان قیامت هم قیام کرده است. انسان کتاب وجود خود است. باید بنشیند و این کتاب را بخواند و مطالعه کند. مبادا دنبال دنیا بروید. التفات فرمودید؟ اگر دنیا از دست‌تان گرفته شد، بگذار این لاشه گرفته بشود.

شیعه و سنی نقل کرده‌اند که رسول‌الله در شب عروجش به حقایق این عالم که می‌گوییم لیله المعراج، وقتی دارد سفرنامه‌اش را برای ما حکایت می‌کند، یکی از مراحل و مقامات اموری که برایش پیش آمد و مشاهده کرد این بود که دید گروهی در کنار سفره‌ای پر از خوراکی‌های متعفن، بدبو، مانده، ترش‌شده، مردار نشسته‌اند و در طرف دیگرخوراکی‌هایی لذیذ و شیرین. این بیچاره مردم از این مردار و غذای متعفن می‌خورند و نه از آن غذای پاک تمیز، خوشبو و معطر و گوارا! جبرئیلا! در این چه سرّی است؟ عرض کرد، یا رسول‌الله! این گروه و این جمعیت در دنیا که بودند لاشخور و مردارخور بودند. اینجا هم به اقتضای ذات و سرشت‌ و خوی‌شان محشور شده‌اند. در دنیا مردارخوار و حرام‌خوار بودند، اینجا هم مردارخوارند. حرام وقتی تمثل پیدا کند، به شکل و بوی بد درمی‌آید. حساب و کتاب و برهان دارد. برایشان آیات و دلیل داریم. اینها فلسفه دارد. بیهوده  نیست.

ای دریده پوستین یوسفان

گرگ برخیزی از این خواب گران

گشته گرگان آن همه خوهای تو

می‌درانند از غضب اعضای تو

آن سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم گردد و گیرد دمت

زانیان را گند اندام نهان

خمرخواران را بود گَنده دهان

صورتی که اندر نهادت غالب است

هم بدان تصویر حشرت واجب است

ای برادر تو همان اندیشه‌ای

مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر دلت، اندیشه‌ات گل، گلشنی

ور بود خاری چو هیمه گلخنی(۳)

ببین کدامیک از این امور هستی؟ عرض کردم که قیامتِ همه قیام کرده است. کتاب وجودت را مطالعه کن. فرمود فرزندان من به فکر آخرت، دشمن ستمکار و یار ستمدیده باشید. به شما و به همه فرزندانم و اهلم و بستگانم و به هر کس که این سخن من به او می‌رسد و برایش خوانده می‌شود، حرف من این است که: «اوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی‏ بِتَقْوَى اللَّه». تکرار و تأکید می‌فرماید که این حرفِ من علی است. حرف این پدر روحانی‌تان را بشنوید:

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها(۴)

« أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم»

زندگی جمع و جوری داشته باشید. تا کی می‌خواهید در هرج و مرج باشید؟ تا کی می‌خواهید برای زندگی‌تان برنامه نداشته باشید و به فکر امورتان نباشید و خودرو بار بیایید؟ مبادا دنبال فتنه‌گری باشید. از در آشتی در آیید. میانه دو برادر را اصلاح و بینشان صلح و صفا ایجاد کنید که من از جدّ شما رسول‌الله شنیدم که فرمود اصلاح میان دو برادر ایمانی، برتر است از جمیع نمازها و روزه‌های مستحبی.

می‌بینی عبادت کردن چقدر آسان است؟ به خیالت که عبادت مثلاً یک گوشه‌ای نشستن و تسبیح در دست گرفتن و بِسْ بِسْ کردن است؟ می‌دانی آن وقتی که داری به دنبال برآوردن حوائج مردم می‌روی، چقدر قدر و قیمت داری؟ در کافی و کتب روایی راجع به این موضوع باب داریم. جنابعالی که امضایت را می‌خرند، حرفت را می‌شنوند، شفاعتت را می‌پذیرند، واسطه شدنت مقبول این و آن است، به در خانه‌ات می‌آیند، از تو می‌خواهند، بدان که اینها نعمت‌هایی است که به همه کس داده نمی‌شود.

شکرانه بازوی توانا

بگرفتن دست ناتوان است(۵)

قدر خود را بدان. این نعمت‌ها را کفران مکن. فرزندان من! از خدا بترسید درباره ایتام. مبادا بگذارید که دهانشان خشک باشد و غذا به آنها نرسد. مبادا مال و زندگی ایتام تباه و به آنها ظلم و ستم شود.

از خدا بترسید درباره همسایگانتان. مبادا به آنها ستم کنید که سفارش همسایگان از سفارش‌های جدّ بزرگوارتان است. آن قدر در این باره سفارش فرمود که گمان می‌رفت مبادا همسایه از همسایه ارث ببرد. یعنی باید مانند دو تا برادر با هم زندگی کنند، گوئی برادرند که اصلاً پدر و پسرند.

الله الله فی‌القرآن. مبادا دل خوش کنید که ما اهل قرآنیم. شب بیست و یکم ماه رمضان بیاید و شما قرآن‌ را روی سر بگذارید و دیگران قرآن را روی دل. آنها که قرآن را روی دل گذاشتند، بهره بردند، نه آنان که روی سر گذاشتند. درست است که دارید تجلیل و احترام می‌کنید، اما عمده این است که قرآن به دل شما نوذ کند. مبادا به انتسابتان به قرآن دلخوش باشید و دیگران به عمل به قرآن از شما پیشی بگیرند.

آقا به ابن حنفیه فرمودند: «فرزند من! بهشت می‌طلبی؟ مقامات و درجات بهشت به عدد آیات قرآن است. قرآن یعنی بهشت، آیات قرآن یعنی درجات بهشت. قرآن نردبام است و هر آیه پله‌ای که شما را به سوی عالم الله می‌کشاند و می‌رساند و در فردای رستاخیز به شما گفته می‌شود اقرأ ورقأ. مقامات و درجات تو به عدد آیات حقایق قرآن است که در جان تو گنجانده و عین سرّ تو و ذات تو شده.»

الله الله فی الصلوه که ستون دینتان است. الله الله درباره خانه خدا. مستطیع! برای چه امروز و فردا می‌کنی؟ در ادای حقوق الهی امروز و فردا برای چه؟ غیرمستطیع! در کارهای خودت، امروز و فردا برای چه؟   امام جعفر صادق«ع» به ما فرمود که اگر الان پرده برداشته شود و شما ماوراء طبیعت را ببینید. اگر آنهایی را که از اینجا رخت بربستند و آنجایی شدند ببینید. کسانی را که گرفتار و به عمل خود معذبند‌، به کاشته‌های خود گرفتارند. هر کسی مهمان سفره خودش است. آن بیچاره‌ها و گرفتارها را خدای متعال شکنجه و عذاب نمی‌کند و نمی‌سوزاند، بلکه اینها خودشان در اینجا آتش روشن کردند. این آتش اعمال غیرصالح خود او هستند.

« یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ» (۶) جنابعالی حاصل کاشته‌های چندین ساله‌ات، یعنی اعمال خودت هستی. پرده که برداشته شود، از آنهایی که گرفتارند سئوال کنید که چرا در عذاب و رنج و شکنجه‌اید؟ چرا این طور شدید؟ آقا فرمود اکثرشان جواب می‌دهند از تسویف. تسویف چیست؟ سوف سوف کردن، امروز و فردا کردن، این ماه و آن ماه کردن، امسال و سال دیگر کردن. ان‌شاءالله پاییز بشود، ان‌شاءالله بهار بیاید. ان‌شاءالله تابستان بشود. ان‌شاءالله فلانی بیاید. همین حرف‌ها. از امروز و فردا کردن، ناگهان، ناخدای کشتی عمر ما اعلام می‌کند و سوت می‌زند که آقا! بفرمایید پیاده بشوید. « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَستَقدِمُون»(۷).

این طور نیست که نظام عالم به خواسته شما و این و آن بگردد. دیگر نمی‌پذیرند. امروز و فردا نکنید. این حرف‌ها را در دل‌تان بگنجانید، سوف سوف نکنید. ای انسان! چند دقیقه‌ای در باره خلقت خود، عالم خود، آخر خود، اول خود و… مطالعه بفرما. درست فکر کن

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن(۸)

از خدا بترسید درباره زبان‌تان. نگذارید زبان شما مار و کژدم و افعی باشد. دشنام می‌دهد، بد می‌گوید، تعریض، کنایه، دشنام. کجا مار این جور زندگی می‌کند؟ کجا عقرب این جوری است؟ کی افعی این طور نیش می‌زند؟ زبان داشته باشید، نه مار و کژدم و افعی.

«و علیکم بتوامل و التوازن». صله رحم و آمد و شد داشته باشید: «ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً، أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم‏»، با یکدیگر مهربان باشید. بذل و بخشش داشته باشید. بگذارید دیگران از شما بهره ببرند.

چون تیشه مباش جمله زی خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز ارّه گیر در عقل معاش

چیزی سوی خود می‌کش و چیزی می‌پاش(۹)

بگذار دیگران از تو بهره ببرند. تو چه کار داری که این کجایی و فرزند کیست؟ تو ببین آفریده کیست. تو در بانک الهی حساب باز کن. به اینها چه کار داری؟ تو کار را برای چه کسی انجام می‌دهی؟ مبادا از یکدیگر ببرّید و جدا شوید. رسول‌الله فرمود نباشید دو تن نمازگزار، دو تا مقدس خشک، پهلوی هم نشسته نماز می‌خوانند. بدن‌ها پهلوی هم، دل‌ها فرسنگ‌ها فاصله. این‌جور نباشید. به صف ایستاده‌اند و دارند نماز می‌خوانند رو به یک قبله. همه قرآن به سر گرفته‌اند. ظاهراً می‌گویند این رشته اتحاد و یگانگی ماست، اما دل‌هایشان را که نگاه کنید، یکی مشرق است و یکی مغرب. این طوری نباشید.

مبادا امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنید که بدان بر شما مسلط می‌شوند و هر چه خدا خدا کنید فایده ندارد. چقدر عرض کردیم که دوستان جوان ما! اماکن فساد را آباد نکنید که آفریدگار شما، آن کسی که:

ز ابر افکند قطره‌ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه‌ای در شکم

از آن قطره لؤلؤ لالا کند

و از این صورتی سروبالا کند

دهد نطفه را صورتی چون پری

که کرده است بر آب صورتگری(۱۰)

آن کسی که از آب صورتگری کرده است، فرمود نروید، نکنید. ما خیر شما را می‌خواهیم. غوره و انگور و سرکه و شیره و کشمش را بخورید، اما به آن صورت که در آمد نخورید. ما که بُخل نداریم.

فرزندان من! یا بنی عبدالمطلب! مبادا شما قتل مرا پیراهن عثمان و بهانه کنید و بیفتید به جان مردم که پدر ما را کشتید و ما باید خون بریزیم و بکشیم و چنین و چنان کنیم. مبادا این کارها را بکنید. یک نفر شمشیر بر من کشیده است. اگر از این ضربت رهایی یافتم، من می‌دانم و او. را عفو می‌کنم. اگر رهایی نیافتم، می‌خواهید عفوش کنید، بکنید که: «وَ لَکُم فِی القِصَاصِ حَیَاهٌ یَاْ أُولِی الأَلْبَابِ لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ»(۱۱). اگر می‌خواهید عفوش نکنید: «انظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِن ضَربَتِهِ هَذِهِ فَاضرِبُوهُ ضَربَهً بِضَربَه». او یک ضربت بر من فرود آورد، شما هم یک ضربت بر او بیشتر فرود نیاورید. عالَم، عالم عدل و داد است، عالم حساب است.

شب قدر می‌خوانید: «إِنَّا أَنزَلنَاهُ فِی لَیلَهِ القَدرِ»(۱۲)  قدر یعنی اندازه و مقدار و میزان و معیار. بنای عالم و بنای خلقت بر قدر و میزان است. بگذارید کار به پایه قدر و میزان باشد. او یک ضربت، شما یک ضربت. مبادا مثله‌اش کنید، دست‌ها، گوش‌ها، بینی، لب‌‌ها و زبانش را ببرید. او را از خلقت خدادادی‌اش به در نیاورید که جد شما فرمود: «مبادا جانداری را مثله کنید، اگرچه آن جاندار سگ هار باشد. مثله نکنید.»

امیرالمومنین «ع» این فرمایشات و فرمایشات دیگر را در مقام وصیت به فرزندانش فرمود.

 

پانوشت:

۱٫هوشنگ ابتهاج

۱٫رسول اکرم«ص»

۲٫سعدی

۳٫مثنوی مولوی

۴٫حافظ

۵٫سعدی

۶٫آل عمران/۳۰

۷٫نحل/۳۶

۸٫مولانا

۹٫ابوسعید ابوالخیر

۱۰٫سعدی

۱۱٫بقره/۱۷۹

۱۲٫قدر/۱

 

سوتیتر:

۱٫

کسب و کارت را محترم بدان. شکر که کاسبی. شکر که از بازوی خودت نان درمی‌آوری. شکر که کَلِّ بر اجتماع نیستی. شاکر باش. اگر کسب و کار نداشته باشی، آخرت را چگونه تحصیل می‌کنی؟ بنده و جنابعالی که از سلمان قوی‌تر نیستیم که حضرت صادق«ع» فرمود که سلمان اول آذوقه سالش را فراهم می‌کرد، بعد مشغول عبادتش می‌شد. با اضطراب دل که آدم حضور ندارد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

هرزگی نفس و راه مقابله با آن در روایات

 

آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

انسان باید تمام ابعاد وجودی خود را مؤدب به آداب الهی نماید، چون جمیع ابعاد وجودی انسان مانند عقل، قلب، نفس و… ادب خاص به خود را دارند. اما از بین تمام اینها ادبِ مربوط به نفس، اعظم ادب‌هاست و چه بسا مشکل‌ترین آنها محسوب می‌شود. نفس با تمام ابعاد گوناگون خود مانند شهوت، غضب، خیال و وهم، مطلق رها و آزاد است.

وقتی به روایات مربوط به نفس مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم نفس را به معنای مطلق آن به کار برده‌اند. در روایتی از علی«ع» آمده است: «إقمعوا هذه النفوس فإنها طلقه إن تطیعوها تزغ بکم إلی شر غایه»؛(۱) نفوس خود را سرکوب کنید، زیرا آنها رها و آزاد هستند.(۲) اگر از اطلاق نفس پیروی کنید، رهایی‌اش شما را به سوی شرّ می‌کشاند.»

 

آزادی نفس مساوی است با حیوانیت انسان

اگر نفس انسان به آداب الهی مؤدب نشود، صاحب آن هیچ‌گاه به عالم معنا راه پیدا نخواهد کرد؛ لذا باید گفت که دستیابی به معنویات، تنها منحصر به تأدیب نفس است. انسان به هر اندازه نفس خود را مؤدب کند، به همان میزان راه برای سیر معنوی‌اش باز می‌شود. تداوم این تأدب و تلاش برای رعایت ادب باعث می‌شود که مقامات سه‌گانه معنوی در انسان ظهور و بروز پیدا کنند و در نتیجه او را به سوی معنویات بالا ببرند. اگر تأدیب نفس به‌حد کمال برسد، دیدِ اعتقادی، ملکات فاضله و اعمال صالحه نیز به حد کمال می‌رسند و برای انسان سودمند خواهند بود؛ اما به هر اندازه که نفس از ضوابط الهی دور باشد، به همان میزان نیز از معنویات دور می‌شود و در ورطه هلاکت و سقوط خواهد افتاد.

به تعبیر دیگر، هر قدر انسان نفسش را مؤدب کند، به همان مقدار به انسانیت نزدیک می‌شود و هر قدر آن را آزاد بگذارد، از انسانیت دور می‌شود. آن انسانی اشرف موجودات است که مؤدب به آداب الهی باشد؛ والا از پست‌ترین موجودات هم پست‌تر خواهد بود. قرآن نیز در مورد انسان دو قطب کاملاً مخالف را قائل است. در جائی می‌فرماید: « فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ »؛(۳) و در جای دیگر می‌فرماید: « إِنْهُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»؛(۴) یا « أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ»(۵) خدا در مورد کسی به خودش تبریک می‌گوید که نفسش را مؤدب به آداب الهی کرده باشد، اما کسی که بی‌ادب است بدتر از چهارپاست.

در روایت آمده است: « مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»؛(۶) اگر کسی مؤدب به آداب الهی شود، این ادب او را به سوی رستگاری دائم راهبری می‌کند. تأثیر تأدیب نفس که بر محور جلوگیری از اطلاق و رهایی شئون ثلاثه نفس یعنی شهوت و غضب و خیال است، همان رستگاری دائمی و سعادت ابدی است؛ لذا نباید با رهایی نفس همسو شد، بلکه باید با آن مخالفت و در مسیر مجاهده با نفس ایستادگی کرد.

 

مخالفت با هوای نفس، تنها راه انسان شدن

تنها راه دستیابی انسان به راحتی و اطمینان به معنای واقعی انسانی، مخالفت با نفس و رهایی آن است. نفس می‌خواهد بی‌بند و بار باشد، ولی تو باید جلوی آن را بگیری. در باره این موضوع روایات بسیاری وجود دارد. امام کاظم«ع» در روایتی می‌فرمایند: «اگر دو کار را به تو پیشنهاد کردند، آن کاری را که مخالف با هوای نفس است انتخاب کن. بین دو امر مشروعی که هر دو مثمر ثمر هم هستند، به نفس خود رجوع کن و اگر احساس کردی نفس‌ات، یکی از آن دو را دوست دارد و از دیگری بدش می‌آید، کار دوم را انتخاب کن، زیرا این کار به صواب نزدیک‌تر است.»(۷)

راحتی و آسایش در مخالفت با هوای نفس

در روایت دیگری دارد که از امام صادق«ع» سئوال شد: « یْنَ طَرِیقُ الرَّاحَهِ؟» راه رسیدن به راحتی و آسایش کجاست؟ «فَقال«ع» فی خِلَافِ الْهَوَى»؛ حضرت فرمودند: در مخالفت با هوای نفس.

اگر می‌خواهی به راحتی دست پیدا کنی، با هوای نفس‌ات مخالفت کن. منظور از «مخالفت با هوی» این است که اگر دیدی نفس پایش را از محدوده‌ای که خدا تعیین کرده فراتر گذاشت یا اصطلاحاً اطلاق پیدا کرد، جلویش را بگیر تا راحت شوی.

البته این روایت ابعاد گوناگونی دارد و فقط یکی از جنبه‌های آن که مرتبط با بحث ماست این است که موافقت با هوای نفس و تبعیت از خواسته‌های نفسانی، نفس را قوی و بالاخره انسان را بیچاره می‌کند؛ چون خواسته‌های نفس پایان‌پذیر و تمام‌شدنی نیستند و رسیدن به خواسته‌ها نیز موجب اتمام تمایلات نفسانی نمی‌شود؛ بلکه از دلِ هر خواسته‌ای، خواسته دیگری تولید می‌شود؛ لذا هر قدر به دنبال خواسته‌های نفسانی باشی، تمایلاتت زیادتر می‌شود و هیچ‌گاه طعم راحتی را نخواهی چشید. اما اگر از همان اول جلویش را بگیری، راحت می‌شوی.

در ادامه روایت دارد: « قِیلَ فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَهَ فَقَالَ ع عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّه»؛(۸) از حضرت سئوال شد در کجا می‌شود راحتی را یافت؟ حضرت در جواب فرمودند: اولین روزی که بنده وارد بهشت می‌شود زمانی است که به راحتی می‌رسد؛ یعنی تا دم مرگ باید با هوای نفس مخالفت کرد.(۹)

پس نباید خیال کرد که در دنیا راحتی وجود دارد. راحتی فقط در آخرت است، آن هم در بهشت. از راه مخالفت با هوای نفس می‌توان در بهشت به راحتی ابدی رسید. در دنیا، خبری از راحتی نیست. راه رسیدن به راحتی هم تأدیب نفس است.

 

صعوبت و در عین حال امکان تأدیب نفس

درست است که تأدیب نفس مشکل است، ولی محال نیست. افراد زیادی هم در این راه قدم گذاشتند و توانستند نفس چموش خود را رام کنند. اما به هر حال ادب کردن نفس از دیگر اقسام ادب مشکل‌تر است. انسان می‌تواند اعضا و جوارحش را به‌آسانی ادب کند، اما ادب کردن نفس به این آسانی‌ها نیست. در مباحث اخلاقی می‌گوییم ما یک صبر داریم و یک تصبّر. یک زهد داریم و یک تزهّد. صبر به معنای واقعی، یک ملکه راسخ و ثابت درونی است؛ لذا انسان صبور در برخورد با حوادث مختلف، آرام است و روحش هیچ تکانی نمی‌خورد. وقتی درون آرام باشد، بیرون هم آرام خواهد بود و عمل خلافی انجام نمی‌دهد. اما گاهی انسان صبر ندارد، بلکه تصبّر می‌کند؛ یعنی با آنکه در درون می‌جوشد و ناراحت است، اما در خارج چیزی به زبان نمی‌آورد و نقش انسان‌های صبور را بازی می‌کند. چنین شخصی اعضا و جوارحش را ادب کرده، ولی هنوز از عهده ادب نفس خود برنیامده است؛ چه بسا دندان‌ها را روی هم می‌فشارد و همین کار نشانه آن است که ملکه صبر را ندارد؛ پس ادب کردن نفس خیلی سخت است و نیاز به استقامت دارد.

 

گام اول در تأدیب نفس: ضبط خیال

حال ببینیم که اولین گام در تأدیب نفس چیست؟(۱۰) نفس ما از قوای ثلاثه شهوت، غضب و خیال تشکیل شده است. اولین گام در تأدیب نفس، تأدیب خیال یا ضبط خیال است و ابتدا باید آن را ادب کرد. اگر بخواهیم خیال را تشبیه کنیم، باید بگوییم خیال مانند پرنده‌ای است که در درون انسان هر لحظه از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پرد. خیال یکی از ابزارهای شیطان برای اغوای انسان محسوب می‌شود و وقتی در خدمت شیطان قرار می‌گیرد، انسان را از این سو به آن سو می‌کشد. انسان، اول «خیالِ گناه» می‌کند و بعد وارد «عملِ گناه» می‌شود؛ یعنی این طور نیست که بدون مقدمه، مرتکب گناه شود. شیطان ابتدا خیال انسان را در اختیار می‌گیرد و در فاسد کردن او از آن استفاده می‌کند. بنابراین برای اولین گام در تأدیب نفس، باید خیال را ضبط و ادب کرد؛ زیرا خیال هرزه است و انسان را به هر جایی می‌کشاند.

این بحث به‌خصوص در مسئله عبادات و طاعات اثر زیادی دارد. ممکن است با تحریکاتی که از ناحیه‌ خیال متوجه ما می‌شود، گناه نکنیم؛ ولی با شیطنت‌های خیال، اثر طاعات و عبادات‌مان از بین برود. مثلاً وقتی انسان به نماز می‌ایستد، شیطان می‌آید و پرنده خیال او را به این سو و آن سو می‌کشد. چنین نمازی دیگر به درد نمی‌خورد؛ پس باید در هر صورت جلوی خیال را گرفت و این پرنده وحشی را از هرزه‌گردی بازداشت تا عبادات انسان را فاسد نکند و او را به دام معاصی نیندازد.

 

جلوگیری از هرزه‌گردی خیال با جهت‌دهی به آن

در ابتدا باید نسبت به خیال مراقبت کامل داشته باشیم و اجازه ندهیم به هر جایی برود. اگر دیدیم به سوی امور باطل و فاسد حرکت می‌کند، باید جلویش را بگیریم و سریعاً آن را برگردانیم. اگر دیدیم به سوی شر می‌رود، باید همان‌ جا خیر را به ذهن بیاوریم. برگرداندن خیال از مسیری که می‌رود در دست خود انسان است و ما می‌توانیم خیالمان را از راهی که می‌رود برگردانیم. خیال ممکن است از دست در برود و هرزه‌گردی کند، ولی رابطه‌اش با انسان قطع نمی‌شود و همیشه در دسترس اوست؛ لذا آدم می‌تواند با اراده خود، خیالش را ضبط کند و به سوی خیرات بچرخاند.

صوارف خیرِ زیادی برای برگرداندن خیال وجود دارد که اگر کسی موفق شود با این خیالات حمیده، سنگر خیال خود را فتح کند، کاری اساسی در تربیت نفس خود کرده است. اینجا خط اول جبهه درونی است. انسان باید در مرز خیال، خط‌شکن باشد و خیال را دراختیار خود بگیرد که البته کار مشکلی است، اما امکان دارد و شدنی است. همیشه در هر کاری اولین مرحله، بسیار مشکل است. ادب کردن خیالی که هرزه بوده و آرام و قرار ندارد به عنوان مرحله اول تأدیب نفس بسیار مشکل است، اما امکان دارد و محال نیست.

شاید منظور از مخالفت با هوی، همان ضبط خیال باشد

چه بسا روایاتی که مسئله نفس، هوای نفس و غلبه بر آن را بسیار عظیم جلوه می‌دهند، منظورشان ضبط خیال و دراختیار گرفتن آن باشد، زیرا همه اعمال خلاف ما از خیال‌های فاسد نشأت می‌گیرند. در روایتی دارد که حضرت سلیمان«ع» فرمود: « اِنَّ الغالِبَ لِهَواهُ اَشَدُّ مِنَ الّذی یَفتَحُ المَدینَه َ وَحدَه»؛(۱۱) کسی که بر هوای نفس خود غلبه کند، از کسی که یک شهر را به‌تنهایی فتح کند، کار سخت‌تری را انجام داده است. درون ما مثل یک شهر نیست، بلکه مانند یک مملکت است و جنود شیطانی متعددی در آن پراکنده‌اند. مرز شیطانی این مملکت خیال ماست و اگر آن خط را بشکنیم و قوه خیال را فتح کنیم، تمام جنود شیطان شکست خواهند خورد و شهر جان، فتح می‌شود.

در روایتی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است: «اِنَّ الشَّدیدَ لَیسَ مَن غَلَبَ النّاسَ وَ لکِنَّ الشَّدیدَ مَن غَلَبَ عَلی نَفسِه»؛(۱۲) آدم سرسخت کسی نیست که بر مردم غلبه و سلطه پیدا کند، بلکه سرسخت کسی است که بر نفس خود سلطه پیدا کند.

چون سلطه بر نفس بدون سلطه بر قوه خیال ممکن نیست، علما هم فرموده‌اند که ابتدا باید به سراغ تأدیب خیال رفت. کسانی که خیالشان را تأدیب می‌کنند، اولین مرحله از مراحل تأدیب نفس را طی کرده‌اند.

خیال انسان باید الهی باشد تا نفس انسان مؤدب شود. در دعایی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است که حضرت به خدای متعال عرض می‌کرد: « «سَجَدَ لَکَ خیَالِی»؛(۱۳) خیال من به تو سجده کرد، یعنی تو را می‌پرستد و تأدیب شده است.

 

شیوه ضبط خیال

تأدیب خیال امری ممکن است، لکن همت می‌خواهد. با یک هدف‌گیری اساسی و ایستادگی برای رسیدن به هدف، می‌توان خیال را ادب کرد. انسان اگر بخواهد «ضبط خیال» کند، راهش این است که تصمیم بگیرد هر بار خیال باطل در ذهن او خطور کرد، ذهنش را منصرف و خود را مشغول خیال خیر کند. در بحث مهار غضب نیز چنین راهکاری در روایات وجود دارد. مثلاً در روایتی دارد حضرت به کسی که خشمگین می‌شود می‌گوید: اگر ایستادی، بنشین؛ اگر نشستی، بلند شو یا نماز بخوان. به این دسته از کارها می‌گوییم: «صوارف»؛ یعنی اموری که انسان را از آنچه در نظر دارد منصرف می‌کنند.

پس انسان باید هنگام حمله خیال، یک ‌دسته از صوارف را به کار گیرد و به آنها عمل کند. اگر در موقعیتی قرار گرفتی که خیال، شهوت و غضبت تحریک شدند، صحنه را عوض کن. مثلاً اگر در جمعی نشسته‌ای، جمع را ترک کن یا اگر تنها هستی، میان دیگران برو و نگذار خیالت آزادانه پرواز کند. این صحنه عوض‌کردن‌ها برای آن است که خیال نتواند هرزه‌وار عمل کند.

اعمال بسیاری هستند که انسان می‌تواند از آنها به عنوان صوارف استفاده کند؛ مثل اینکه خود را مشغول مطالعه کتاب کند یا به عبادت بپردازد و اعمال دیگری را انجام دهد.

 

فتح خیال احتیاج به امداد الهی دارد

سئوال این است که آیا ما می‌توانیم بدون کمک، این سنگر بزرگ را فتح کنیم؟ اساتید بزرگ ما می‌فرمودند این کار بدون کمک، امکان‌پذیر نیست؛ پس انسان باید «استعانت و استمداد» بطلبد. ما با اختیار و اراده خود می‌توانیم صوارف را در جهت ضبط خیال به کار بگیریم، اما رسیدن به این مقصود بدون کمک و استعانت از خدا محقق نخواهد شد. باید به پیشگاه الهی عرضه داشت: « رَبِ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ».(۱۴) بگو: خداوندا! آن شیطانی که به انبیای عظام و اولیای بزرگ تو طمع کرد، به سراغ من آمده است، دست مرا بگیر! این حرف را بگو و با استعانت از پروردگار برای رسیدن به نتیجه، استقامت و ایستادگی کن.

حداکثر تلاش ما این است که بتوانیم خیال‌مان را مهار کنیم، نه اینکه مسلمانش کنیم. یک وقت می‌خواهیم جوهره خیال را در مسیر الهی تغییر بدهیم که این کار من و شما نیست، اما یک وقت می‌خواهیم آن را مهار کنیم تا مانعی در راه ما نشود. ما به دنبال این هستیم که جلوی مانعیت آن را بگیریم، نه اینکه بخواهیم مانند بزرگان و اولیای خاص خدا جوهره آن را عوض کنیم.

در روایتی دارد که پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «شیطان درونی‌ام به دست من مسلمان شد.(۱۵) شاید منظور از این شیطان درونی همان خیال باشد. ما دنبال رفع مانعیت خیالیم و می‌خواهیم این کافر، مانع راه ما نشود.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۹.

۲ـ طِلقه یا طَلقه هم صحیح است.

۳ـ مؤمنون، ۱۴؛ «آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است».

۴ـ‌ فرقان، ۳۴؛ «آنها جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه‌ترند.»

۵ـ اعراف، ۱۷۹؛ «آنان مانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند.»

۶ـ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۴.

۷ـ «إذا خرّ بک أمران لا تدری أیهما خیر و أصوب فانظر أیهما أقرب إلی هواک فخالفه فإن کثیر الصواب فی مخالفه هواک»؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۱۴.

۸ـ تحف‌العقول، ص ۳۵۷.

۹ـ یک وقت می‌گوییم: راه رسیدن به راحتی چیست؟ یک وقت می‌گوییم: راحتی را کجا می‌شود پیدا کرد؟ به تعبیر دیگر یک وقت می‌گوییم: راه قم کجا است؟ یک وقت می‌گوییم: کی به قم می‌رسیم؟ در اینجا از حضرت سئوال می‌شود: «فمتی یجد عبد الراحه؟» انسان در کجا می‌تواند به راحتی دست پیدا کند؟ چون ما در عالم ماده زندگی می‌کنیم حضرت در پاسخ سئوال شخص از معیارهای مادی استفاده کرده است. فرمود: اولین روزی که وارد بهشت می‌شود دیگر خیالش راحت خواهد شد. نکات بسیاری در این روایت وجود دارد.

۱۰ـ ما در گذشته گفتیم که راه و روش تربیت نفس انسان با روش تأدیب حیوانات فرق دارد و انسان با موعظه و تذکر نسبت به معاد، توسط عقل کنترل و مهار می‌شود. از طرف دیگر گفتیم که انسان باید برای مؤدب شدن، ابتدا از ترک محرمات شروع کند و عزم داشته باشد که کاری برخلاف شرع از او صادر نشود. اما در اینجا وارد مسائل خُرد و کمی جزئی راه و روش تأدیب نفس می‌شویم، البته به مقداری که متناسب با بحث ماست و می‌گوییم که انسان چگونه باید خود را مؤدب کند.

۱۱ـ مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۶۰.

۱۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۳۹.

۱۳ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۲۱. متن کامل روایت: «عن أبی جعفر«ع» قال: «کان رسول الله«ص» عند عائشه ذات لیله، فقام یتنفل، فاستیقظت عائشه، فضربت بیدها، فلم تجده، فظنت أنه قد قام إلی جاریتها، فقامت تطوف علیه، فوطئت عنقه«ص» و هو ساجد باک یقول: سجد لک سوادی و خیالی، و آمن بک فؤادی، أبوه الیکه بالنعم، و أعترف لک بالذنب العظیم، عملت سوءاً، و ظلمت نفسی، فاغفرلی، إنه لا یغفر الذنب العظیم إلا أنت، أعوذ بعفوک من عقوبتک، و أعوذ برضاک من سخطک، و أعوذ برحمتک من نقمتک، و أعوذ بک منک، لاأبلغ مدحک و الثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک، أستغفرک و أتوب إلیک، فلما انصرف، قال: یا عائشه، لقد أوجهت عنقی».

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۳۹۸؛ «پروردگارا! من مغلوب و شکست‌خورده‌ام، پس تو مرا یاری کن!»

۱۵ـ «کان شیطانی کافرا فأعاننی الله علیه حتی أسلم»؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۱۳.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر نفس انسان به آداب الهی مؤدب نشود، صاحب آن هیچ‌گاه به عالم معنا راه پیدا نخواهد کرد؛ لذا باید گفت که دستیابی به معنویات، تنها منحصر به تأدیب نفس است. انسان به هر اندازه نفس خود را مؤدب کند، به همان میزان راه برای سیر معنوی‌اش باز می‌شود.

 

۲٫

تداوم تأدب و تلاش برای رعایت ادب باعث می‌شود که مقامات سه‌گانه معنوی در انسان ظهور و بروز پیدا کنند و در نتیجه او را به سوی معنویات بالا ببرند.

 

۳٫

اگر تأدیب نفس به‌حد کمال برسد، دیدِ اعتقادی، ملکات فاضله و اعمال صالحه نیز به حد کمال می‌رسند و برای انسان سودمند خواهند بود؛ اما به هر اندازه که نفس از ضوابط الهی دور باشد، به همان میزان نیز از معنویات دور می‌شود و در ورطه هلاکت و سقوط خواهد افتاد.

 

30نوامبر/16

روش آشنا کردن نوجوانان با مسائل بنیادی(۱)

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

 

شیعیان در مناسبت‌هایی چون ولادت یا شهادت ائمه اطهار«ع» به حسب شرایط خاص زندگی‌، تمکن، تخصص‌ و موقعیت اجتماعی‌شان، هم به‌نحوی به مقام ولایت اظهار ارادت می‌کنند و هم برای رفع مشکلاتشان به دنبال وسیله‌ای برای تقرب به خدا و توسل به اولیای خدا هستند. در بین اقشار مختلف، ما طلبه‌ها هم متناسب با شرایط خودمان به اولیای خدا عرض ارادت می‌کنیم.

به اعتقاد بنده یکی از بهترین کارهایی که در این موقعیت‌ها می‌توان انجام داد و قلب مقدس اهل‌بیت«ع» را بیشتر شاد کرد، این است که از هدایت‌ها و راهنمایی‌های ایشان برای حل مشکلات زندگی،‌ فکری یا عملی‌ خود استفاده کنیم. ازاین‌ رو در این فرصت یکی از مسائل مورد نیاز همه، به‌خصوص جوانان را مطرح می‌کنم و با استفاده از فرمایشات اهل‌بیت«ع» در باره آن  توضیح می‌دهم. البته هدف آن است که طرح بحث شود تا در این ‌باره بیشتر بیندیشیم و در پی حل این مسئله باشیم.

مسئله در ابتدای امر بسیار ساده، پیش پاافتاده و بی‌اهمیت جلوه می‌کند و به نظر می‌رسد که نه احتیاج به فتوای مرجعی هست و نه مسئله‌ای تحقیقی و علمی است که لازم باشد متخصصان برای یافتن پاسخ آن تلاش کنند. اما این مسئله، هم به واسطه وسعت و هم به واسطه عمق و تأثیری که بر زندگی ما می‌گذارد شایسته بررسی است. امید است کسانی که فراغتی دارند و از صلاحیت لازم برخوردارند، تحقیقات لازم را در این زمینه انجام دهند.

 

معنای وجوب تحقیق در مسائل اعتقادی

از کودکی ‌شنیده بودم که در مسائل اعتقادی نباید تقلید کرد و لازم است هرکسی خود در این زمینه تحقیق کند.  بدیهی است که برای تحقیق در باره این مسائل، ابتدا باید آنها را یک به یک مطرح کرد، جوانب آنها را سنجید و اگر اختلافی در بینشان وجود دارد ـ که حتماً در این‌ گونه مسائل اختلافات زیادی وجود دارند ـ دلائل صاحب‌نظران را بررسی و مشخص کرد که کدام صحیح و محکم‌ترند.

اما در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که اگر بنا باشد بر هر کسی که به تکلیف می‌رسد واجب باشد که در باره این مسائل، آن هم با این وسعت و عمق تحقیق کند، تکلیفی فراتر از طاقت است و چنین چیزی عملی نیست. فرض کنید لازم باشد دختری نه ساله یا پسری پانزده ساله درباره مسائل توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات لازم و ضروری دین تحقیق کند. گمان نمی‌کنم هیچ دختر ده ساله‌ای آمادگی انجام چنین کاری را داشته باشد. چنین دختری نه زمینه ذهنی مناسب برای این‌گونه تحقیقات را دارد و نه معلومات کافی.

معمولاً وقتی این اشکال مطرح می‌گردد، در پاسخ گفته می‌شود که مقصود این است که هر کسی در حد مقدور باید تحقیق کند و نسبت به آن مقدار که برای او امکان ندارد تکلیفی ندارد.

اما مسئله دیگری که به دنبال این پرسش مطرح می‌شود است که وقتی انسان به سن جوانی می‌رسد، یعنی از سن پانزده یا شانزده سالگی می‌گذرد و با مسائل مختلفی آشنا می‌شود که به‌نحوی با دین ارتباط دارند و نیاز دارد که آنها را بشناسد و به آنها اعتقاد پیدا کند تا مبنای عملش قرار گیرند، آیا لازم است که هر کسی در حد مقدور وقت صرف و در باره این مسائل تحقیق و نظرهای مختلف را بررسی کند و ادله آنها را بسنجد، یا چون این کار برای همه میسر نیست، در عمل نمی‌توان از چنین لزومی سخن گفت.

در میدان عمل برای کسانی که فراغت و امکاناتی داشته باشند سطح پایینی از این تحقیقات عملی می‌شود. تحقیقات عمیق در باره مسائل اعتقادی و ارزشی کار آسانی نیست. گاهی کسانی هم که سی یا چهل سال زحمت کشیده و در این مسائل تخصص پیدا کرده‌اند،  پاسخ قاطعی به ‌دست نمی‌دهند.

و سرانجام این سئوال مطرح می‌شود که ما باید چقدر و چگونه در باره مطالبی که به‌نحوی با دین ارتباط دارند مطالعه و تحقیق کنیم؟ آیا همین که بگوییم هر قدر که میسر و مقدور است، کافی است؟ در میدان عمل حتی گاهی برای کسانی هم که این مسیر را گذرانده‌اند، هنوز در باره بسیاری از مسائل جای پرسش و تحقیق وجود دارد. اگر به بسیاری از اعتقادات خود دقت کنیم می‌بینیم که اغلب باورهای ما از دیگران ـ پدر و مادر، معلمان، همسن و سال‌ها، فامیل‌ها یا شخصیت‌های مورد اعتمادی که در زندگیمان بوده‌اند ـ گرفته شده‌اند و وقتی سئوالی برای ما مطرح می‌شد، پاسخش را عملاً از آنها ‌می‌گرفتیم‌ و به معنای عام تقلید می‌کردیم.

می‌گویم تقلید به ‌معنای عام، زیرا معنای خاص تقلید این است که انسان خود هیچ فکری را اعمال نکند و صرفاً با تبعیت از دیگران به چیزی معتقد شود یا کاری را انجام دهد. اما تقلید ما این‌گونه نبود، بلکه کم و بیش خودمان هم در باره آن مسائل فکر می‌کردیم یا آنها برای پاسخ خود دلیلی می‌آوردند و ما با دقت در آن دلایل، سخن آنها را می‌پذیرفتیم.

هر یک از ما اگر مروری بر گذشته زندگی خود کنیم، درخواهیم یافت که اعتقادات خود را ـ از اصول دین گرفته تا فروع دین همچون کیفیت نماز خواندن، روزه گرفتن و سایر مسائل ـ چگونه به‌دست آورده‌ و چقدر در باره آنها تحقیق کرده‌ایم.

از این ‌رو به نظر می‌رسد تحقیقی بیش از آنچه که گفتیم برای اعتقادات واجب نیست، اما باید به این پرسش پاسخ داد که مقصود بزرگان ما چیست که گفته‌اند باید اعتقادات را از روی تحقیق پذیرفت؟ بنده پاسخی به نظرم می‌رسد و می‌گویم تا بشنوید و قضاوت کنید.

در ابتدای کتاب‌های رساله عملیه از جمله عروه الوثقی، توضیح‌المسائل و … نوشته شده است که هر شخصی نسبت به احکام شرعی یا باید مجتهد باشد یا مقلد، وگرنه باید احتیاط کند. گاهی هم تصریح می‌کنند که هر کسی که مجتهد نیست، باید تقلید کند و بعد به عنوان یکی از فروع مسئله می‌نویسند عمل بدون تقلید باطل است. در بعضی از رساله‌های عملیه‌ هم از ابتدا تصریح شده است که اگر کسی نه اجتهاد کند و نه تقلید و عملی را انجام دهد، عمل او باطل است. ابتدا ممکن است عجیب به نظر برسد و گفته شود این باطل بودن به چه معناست؟ اما با دقت در قرائن به دست می‌آید که مقصود از باطل بودن این نیست که شخص با انجام این عمل گناه کرده است یا این عمل مجزی نیست و باید قضای آن را به جا بیاورد. این بزرگان در برخی فروع بعدی می‌گویند که اگر کسی بدون تقلید عملی را به‌ جا آورد، در صورتی مجزی است که عمل او مطابق با رأی فقیهی باشد که باید از او تقلید کند. برای مثال اگر نماز صبح را طوری خوانده که مطابق با فتوای مرجع تقلید جامع‌الشرایط بوده، اشکالی ندارد و قضا لازم نیست.

بنابراین یک تفسیر برای باطل بودن عمل بدون تقلید، حجت نداشتن برای عمل است. به این معنا که اگر انسان بدون تقلید عملی انجام دهد و اتفاقاً عملش مطابق با واقع بود به مطلوب رسیده است، اما اگر مخالف با آن وظیفه‌ای بود که برایش معین شده معذور نیست.

شاید بتوان همین نکته را در مسائل اعتقادی هم بیان کرد. به این معنا که اگر گفته می‌شود انسان باید در مسائل اعتقادی تحقیق کند و نباید از روی تقلید به چیزی اعتقاد پیدا کند، به این معناست که اگر در این مسائل تحقیق نکرد و اتفاقاً به امر باطلی معتقد شد حجتی ندارد. اما اگر تقلید کرد و اعتقاد او هم مطابق با واقع بود مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد که چرا به این امر اعتقاد پیدا کردی. اگر کسی از پدرش تقلید کرد و بدون تحقیق معتقد به یگانگی خدای متعال شد، روز قیامت او را به خاطر اعتقاد به وحدانیت خدای متعال به جهنم نمی‌برند. بنابراین معنای وجوب تحقیق در اصول دین و مسائل اعتقادی این است که اگر اعتقادات کسی که در این مسائل تقلید کرده است، مخالف با واقع درآمد، برای خطای خویش حجت ندارد و معذور نیست. برای مثال اگر کسی در خانواده‌ای مسیحی متولد و از روی تقلید معتقد به تثلیث شد، چنین کسی در خطای خود معذور نیست. اگر به چنین شخصی گفته شود  چرا چنین اعتقادی پیدا کردی و او در پاسخ بگوید از پدرم تقلید کردم، به او گفته می‌شود باید تحقیق می‌کردی. همچنین اگر کسی در خانواده‌ای موحد متولد و از روی تقلید موحد شد به خاطر این کارش مؤاخذه نمی‌شود.

بنابراین این وجوب طریقی است. به این معنا که اگر انسان تحقیق نکرد و اعتقاد او مخالف با واقع در آمد، معذور نیست.

 

عدم کارایی روش‌های منفی

منظور از ذکر این مقدمه، طرح این مسئله بود که وظیفه ما در برابر هجوم شبهات به اذهان نوجوانان و جوانانمان به‌خصوص در شرایط فعلی چیست؟ در عصر ما وسایل ارتباط جمعی بسیار فراوان شده و امر ارتباط را بسیار آسان ساخته است، به گونه‌ای که امروزه با داشتن یک تلفن همراه مجهز می‌توان با تمام مجامع علمی، هنری، دانشگاهی، مذهبی و… در سراسر دنیا در تماس بود و نیز به‌راحتی می‌توان به مسائل غیراخلاقی و مستهجن و شبهات دینی دسترسی پیدا کرد. امروزه کفار، زنادیق و ملحدان سایت‌هایی دارند و دائماً در حال لجن‌پراکنی هستند. جوانان هم در ابتدا به حسب حس کنجکاوی خود علاقمندند ببینند در این سایت‌ها چه خبر است و آنها‌ چه می‌گویند. گاهی در این سرکشی‌ها به سئوالی یا شبهه‌ای برمی‌خورند و به‌خصوص اگر جاذبه‌ای داشته باشد، به آن گوش می‌دهند. به نظر می‌رسد در ابتدا قصد یادگیری و عمل به آن را هم ندارند، ولی به هر حال با دقت آن را پیگیری می‌کنند.

بر اساس مراجعات و سئوالاتی که مطرح می‌شود و نیز از گزارش‌هایی که از جاهای مختلف می‌رسد، جوانان از ابزارهای الکترونیکی و ارتباط جمعی بسیار سوءاستفاده می‌کنند و تحت‌تأثیر وسوسه‌ها و شبهه‌ها قرار می‌گیرند. این امر گاه آنها را به شک در دین‌ مبتلا می‌کند و گاهی از شک بالاتر به انکار اعتقادات دینی می‌رسند.

در این شرایط چه باید کرد؟ آیا باید به جوانان بگوییم شما مطلقاً نباید به روزنامه‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها و سایت‌های مشکوکی که احتمال می‌دهید مطالب نادرستی در آنها باشند مراجعه کنید یا باید راه دیگری را در پیش گرفت؟

اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم، دو اشکال اساسی مطرح می‌شوند. یکی اینکه بسیار بعید است که جوان سخن ما را بپذیرد. جوان است و خواهش دل، او را به این کار دعوت می‌کند. دست‌کم حس کنجکاوی او را به این سمت می‌کشاند. البته اصل قوی بودن حس کنجکاوی در جوانان یک فضلیت محسوب می‌شود، اما در این شرایط مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد و نتایج بدی را هم به دنبال دارد.

بنابراین اگر فقط بگوییم به سراغ چنین منابعی نروید، جوان گوش نخواهد داد. اگر هم عده کمی پیدا شوند که این نصحیت را بپذیرند، غالباً پنهانی به سراغ این چیز‌ها می‌روند و ما را خبر نمی‌کنند.

بنابراین نهی مطلق، اثر قابل توجهی ندارد و جز در نوادر افراد نتیجه نمی‌دهد. بسیار کم‌اند فرزندانی که اگر پدرشان آنها را از این مسائل نهی کند واقعاً بپذیرند. پدر نهی می‌کند، اما وقتی فرزند می‌بیند دوستانش چنین چیزهائی را تماشا و برای آنها نقل می‌‌کنند وسوسه می‌شود که او هم به تماشا بپردازد. نه تنها جوانان بلکه کودکان شش هفت ساله و حتی پیش‌دبستانی هم در نشست و برخاست‌هایشان در باره این ابزارها با هم صحبت می‌کنند که مثلاً دیشب در فلان فیلم چه دیدیم و بازیگران چه کردند و… آنها هم با شنیدن این گفت‌وگوها هوس می‌کنند چنین چیزهائی را تماشا کنند. از این‌رو نزد پدر و مادرشان می‌آیند و از آنها سراغ چنین ابزاری را می‌گیرند و برای تهیه آنها به والدینشان فشار می‌آورند.

 

دعوت قرآن به شنیدن سخن و انتخاب بهتر

اشکال دوم این است که می‌گویند این روش اصلاً اسلامی نیست و شیوه انبیا، ائمه و علمای بزرگ این گونه نبوده است. برای این حرف هم چند دلیل می‌آورند و می‌گویند مگر علما نمی‌فرمایند که انسان باید مسائل اعتقادی را با تحقیق بپذیرد؟ ما هم می‌خواهیم تحقیق کنیم. معنای تحقیق هم این نیست که فقط به حرف‌های شما گوش بدهیم. اگر چنین کنیم در حقیقت تقلید کرده‌ایم نه تحقیق. تحقیق آن است که ما حرف‌های مخالفین و دلایل آنها را هم بشنویم و ببینیم کدام درست است و همان را بپذیریم. بنابراین شما باید اجازه بدهید کتاب‌های مخالفین را بخوانیم و فیلم‌هایشان را تماشا کنیم. شاید آنها درست بگویند. ما برای فهمیدن اعتقادات آنها چاره‌ای جز این نداریم. این افراد گاهی هم برای تأیید سخن خود سیره برخی از علما و بزرگان را ضمیمه می‌کنند. آنهایی هم که اهل مطالعه هستند، به آیات و روایات هم استدلال می‌کنند. برخی هم به دلیل عقلی معروفی استدلال می‌کنند که در دنیا پذیرفته شده است و آن اصل آزادی فکر است. می‌گویند این اصل را تمام انسان‌های روی زمین پذیرفته‌اند. فکر انسان باید آزاد باشد. صرف اینکه کسی بگوید باید به فلان مسئله معتقد شد، دلیل نمی‌شود که انسان آن را بپذیرد. انسان باید با فکر خود اعتقادی را بفهمد و بپذیرد.

پیش از انقلاب تمسک به این آیه شریفه بسیار رایج بود که می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(۱): پس بشارت بده به آن بندگان من که سخن را می‌شنوند و بهترین آن را پیروی می‌کنند». به‌خصوص برخی مؤسسات و انتشاراتی‌ها پشت جلد همه نشریات و کتاب‌هایشان این آیه را می‌نوشتند. کسانی که به این آیه تمسک می‌کنند می‌گویند خدا می‌فرماید به بندگانی بشارت بده که حرف‌ها را می‌شنوند و هر یک را که بهتر است می‌پذیرند. پس ما باید حرف‌های مختلف را بشنویم تا بتوانیم بفهمیم کدام بهتر است. باید بشنویم تا زمینه برای تحقیق و انتخاب بهتر فراهم شود و «یَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مورد پیدا کند. قرآن می‌گوید همه حرف‌ها را بشنوید و خودتان را به مطلبی از یک گوینده یا کتاب یا حتی یک مذهب خاص محدود نکنید، بلکه تحقیق کنید. پس هم قرآن ما را به تحقیق و شنیدن حرف‌های گوناگون دعوت می‌کند، هم عقلای عالم این اصل را پذیرفته‌اند و هم مراجع تقلید در رساله‌های خود نوشته‌اند که باید در اصول دین تحقیق کرد و نباید از روی تقلید پذیرفت و روش اول مخالف همه اینهاست. محدود کردن آزادی فکر موجب می‌شود که همه عقلا ما را مسخره کنند. امروز دیگر زمانی نیست که بتوان چنین روش‌هایی را اجرا و افکار و اندیشه‌ها را کانالیزه کرد و فقط از یک کانال سخن گفت و سخن شنید.

در برابر این اشکال چه باید گفت؟ پذیرش این سخن به این معناست که ما نه تنها باید مراجعه به همه منابع تبلیغی دیگران را مجاز بشماریم، بلکه باید افراد را تشویق کنیم که مطالعه و تحقیق کنند و مراقب باشند فکرشان جامد نشود و مقلد بار نیایند. قرآن هم تقلید را مذمت کرده است و می‌فرماید: «قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّه وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ»(۲): گفتند به‌راستی که ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و با پیروی از آنها‌ هدایت‌شدگانیم.» قرآن کریم کسانی را که تنها به حرف پدران خود اعتماد کردند، مذمت می‌کند.

لذا جوانان می‌گویند اگر ما تنها به حرف شما اعتماد کنیم، مشمول این آیه می‌شویم و روزی خواهیم گفت: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّه» پدران ما می‌گفتند خدا یکی است و پیغمبر اسلام، امام حسین، امام جواد و…«ع» بر حق هستند، ما هم قبول کردیم. اما قرآن می‌گوید نباید این‌گونه باشید، بلکه باید خودتان فکر کنید و صرف اینکه پدران شما اعتقادی دارند برای شما حجیت ندارد. این نوع استدلال‌ها مطابق سلیقه جوانان این عصر هم هست. البته این مطلب منحصر به امروز نیست، اما در عصر حاضر با گسترش ابزارهای ارتباطی، تقاضا هم زیاد شده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ زمر، ۱۷ و ۱۸٫

۲ـ زخرف، ۲۲٫

 

 

 

سوتیترها

۱٫

امروزه کفار، زنادیق و ملحدان سایت‌هایی دارند و دائماً در حال لجن‌پراکنی هستند. جوانان هم در ابتدا به حسب حس کنجکاوی خود علاقمندند ببینند در این سایت‌ها چه خبر است و آنها‌ چه می‌گویند. گاهی در این سرکشی‌ها به سئوالی یا شبهه‌ای برمی‌خورند و به‌خصوص اگر جاذبه‌ای داشته باشد، به آن گوش می‌دهند. به نظر می‌رسد در ابتدا قصد یادگیری و عمل به آن را هم ندارند، ولی به هر حال با دقت آن را پیگیری می‌کنند.

 

 

۲٫

یک تفسیر برای باطل بودن عمل بدون تقلید، حجت نداشتن برای عمل است. به این معنا که اگر انسان بدون تقلید عملی انجام دهد و اتفاقاً عملش مطابق با واقع بود به مطلوب رسیده است، اما اگر مخالف با آن وظیفه‌ای بود که برایش معین شده معذور نیست.

 

۳٫

قرآن می‌گوید همه حرف‌ها را بشنوید و خودتان را به مطلبی از یک گوینده یا کتاب یا حتی یک مذهب خاص محدود نکنید، بلکه تحقیق کنید. پس هم قرآن ما را به تحقیق و شنیدن حرف‌های گوناگون دعوت می‌کند، هم عقلای عالم این اصل را پذیرفته‌اند و هم مراجع تقلید در رساله‌های خود نوشته‌اند که باید در اصول دین تحقیق کرد و نباید از روی تقلید پذیرفت و روش اول مخالف همه اینهاست.

 

 

30نوامبر/16

رجعت، اعتقاد راستین

در آستان امامان

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«در آستان امامان» مجموعه مقالاتی در عرصه «امام‌شناسی شیعی» با الهام از زیارت جامعه‌الکبیره است. در این مقاله به شرح یک اعتقاد راستین در باره امامان می‌پردازیم.

«رجعت امامان»

« مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُم: من به بازگشت شما ایمان دارم و زنده شدن دوباره شما را تصدیق می‌کنم».

«رجعت» پیام صریح این دو فراز است. «رجعت و بازگشت امامان» به همین دنیا از اعتقادات مستند و مستدل شیعی است که همانند اعتقاد به مهدویت، چراغ امید را در دل شیعه روشن نگه داشته و از یأس و ناامیدی بازمی‌دارد. برای تبیین این اعتقاد مستند چند بحث باید پیگیری شود:

۱ـ تفسیر درست و نادرست رجعت

۲ـ سئوالات رجعت

۳ـ بزرگان شیعه و رجعت

۴ـ امکان رجعت

۵ـ ادله رجعت

 

تفسیر نادرست و انکار رجعت

پیش از ورود در این بحث، بر این نکته تأکید دارم که این اعتقاد، اعتقاد شیعی است و متأسفانه برخورد برخی از محدثان و نویسندگان اهل سنت در باره این اعتقاد برخوردی نادرست و به دور از آداب ورود در مباحث علمی است.

در مباحث علمی باید طرح موضوع شود و درستی یا نادرستی اعتقادی در ترازوی نقد و بررسی قرار گیرد. اتهام‌زنی در شأن مباحث علمی نیست.

اینکه نویسنده‌ای به نام احد امین در کتاب «فجر الاسلام» بگوید «فالیهودیه ظهرت فی التشنیع بالقول بالرجعه»(۱) اعتقاد به رجعت در شیعه برخاسته از اعتقاد به یهودیت است؛ آیا به‌راستی این ادبیات نقد اعتقادی است؟ اعتقادی که ریشه در قرآن دارد شایسته چنین سخنی است؟

مرحوم کاشف‌الغطاء می‌گوید احمد امین با جمعی از عالمان مصر به دیدن من آمد (در سال ۱۳۴۹ قمری یعنی ۸۷ سال قبل). خطاهای او را تذکر دادم. او گفت من اطلاع نداشتم و منابع نزد من کم بودند.(۲) آیا به‌راستی این عذر موجه است؟ در حالی که در کتابخانه‌های بزرگ شیعه تقریباً همه کتاب‌های اهل سنت موجود است، چرا در کتابخانه‌های برادران اهل سنت نباید مصادر شیعی باشند تا اعتقاد شیعه را از سرجشمه منابع شیعی بگیرند نه از منابع دست دوم یا سوم تحریف‌شده بی‌اطلاعان یا مغرضان؟

ما بر این باوریم که شیعه و سنی برای مقابله با موج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی راهی جز تکیه بر نقاط مشترک و نقد عالمانه ندارند. این تأکید عالمان برجسته دینی از جمله مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی از پیشگامان تقریب در جهان شیعه است که شیعه و سنی با تأکید بر نقاط مشترک و با نقد عالمانه و به دور از تعصب بی‌منطق به مباحث علمی بپردازند.

 

تفسیر نادرست رجعت

برخی از نویسندگان اهل سنت تفسیر نادرستی از اعتقاد به رجعت عرضه کرده‌اند، به عنوان نمونه حافظ نووی که از شرح‌کنندگان صحیح و مسلم است می‌گوید: «چیزی که شیعیان می‌گویند و معتقدند به‌زعم خودشان این است علی«ع» کرم‌الله وجهه (ادبی است که اهل سنت از امیرمؤمنان دارند چون ایشان هرگز به بت‌ها سجده نکرد) در بین ابرها زندگی می‌کند و چون چنین است منتظر می‌مانیم، قیام نخواهیم کرد تا وقتی که از آسمان ندا بیاید که زود خارج شوید؛ یعنی علیه حکومت ظلم قیام کنید. این نوعی از اباطیل شیعیان است. کسانی که عقول‌شان این قدر ضعیف و سخیف است چنین اعتقادی دارند».(۳)

آنچه را که نووی در مورد حیات مولی علی«ع» در ابرها گفته احدی از علمای شیعه نگفته‌اند و اینکه ندایی از آسمان برمی‌خیزد و اعتقاد به رجعت را به این ندا گره زده‌اند، تهمت به شیعه است. آری ندای آسمانی یکی از علائم قیامت است. آن یک سخن است و اعتقاد به رجعت مقوله‌ای دیگر.

 

تفسیر درست رجعت

«رجعت به معنای بازگشت است بدین معنا که قبل از برپایی قیامت، خوبانِ خوبان که امامان«ع» هستندو بدانِ بدان که دشمنان و قاتلان آنان هستند به دنیا برمی‌گردند و این خوبان، حکم خدا را در مجازت دشمنان اجرا می‌کنند.»

 

سئوالات رجعت

در اصل این اعتقاد در شیعه جای تردید نیست. در این زمینه سئوالاتی مطرح هستند که برخی از آنها جواب قطعی و روشنی دارند و چه بسا به برخی از آنها نتوان جواب قطعی داد، اما این موضوع، رخنه‌ای در اصل این اعتقاد ایجاد نخواهد کرد. برخی از این سئوالات عبارتند از:

۱ـ رجعت در چه زمانی تحقق می‌یابد؟ شیخ طوسی معتقد است این زمان، زمان ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداست.(۴)

مرحوم علامه مجلسی می‌گوید: … فی زمن القائم او قبله او بعده؛(۵) در زمان حضرت یا قبل و یا بعد آن»

و مرحوم شیخ مفید اصل اعتقاد را می‌گوید، ولی زمان آن را مشخص نمی‌کند.(۶)

۲ـ معصومین قطعاً رجعت خواهند کرد، اما از غیر امامان تعدادی که رجعت خواهند کرد چند نفرند؟ نمی‌دانیم.

۳ـ بعد از زنده شدن چقدر عمر خواهند کرد، کیفیت زندگی آنان چگونه است؟ نمی‌دانیم.

۴ـ آیا رجعت همگانی است؛ یعنی همه مؤمنان و همه کافران بازگشت خواهند کرد؟ پاسخ صریح امام صادق«ع» این است که: «ان الرجعه لیست بعامه و هی خاصه لا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الشرک محضاً؛(۷) رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد، تنها گروهی بازگشت می‌کنند که ایمان خالص دارند یا شرک خالص دارند».

۵ـ آیا اعتقاد به رجعت با اصل آزادی اراده و اختیار بشر سازگار است؟ پاسخ آن است که آری چون بازگشت آنها به این جهان در شرایط عادی است و از آزادی کامل برخوردارند و افرادی که ظلم و فساد جزو بافت وجودی‌شان شده توبه نمی‌کنند. همان گونه که قرآن در پاسخ جمعی از دوزخیان که در قیامت تقاضای بازگشت به دنیا برای جبران خطاهای خود می‌کنند می‌گوید « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ؛(۸) اگر آنها بازگردند، دگر بار همان اموری را که از آنها نهی شده‌اند انجام می‌دهند».

تردیدی نیست که اصل این اعتقاد نماد تشیع و اعتقادی مستند است، گرچه عالمانی از اهل سنت نیز به آن باور دارند، از جمله مسلم بن نذیر سعدی، عبدالله بن حسین ازدی محاربی و… .(۹)

 

بزرگان شیعه و رجعت

علمای بزرگ شیعه این اعتقاد را از مسلمات اعتقاد شیعه دانسته‌اند. مرحوم شیخ صدوق می‌گوید: «اعتقادنا فی الرجعه انها حق»؛(۱۰) اعتقاد ما در مورد رجعت این است که این اعتقاد حق است.

مرحوم شیخ مفید می‌گوید: «خداوند تبارک و تعالی هنگام ظهور حضرت مهدی«عج» گروهی از مردگان را با همان چهره گذشته آنان به دنیا برمی‌گرداند، برخی را عزیز و دسته دیگر را خوار می‌گرداند، حق‌مداران و مظلومان را بر باطل‌گرایان و ستمگران پیروز می‌کند. این بازگشت ویژه مؤمنان ناب و راستین و منافقان خالص است.»(۱۱)

مرحوم سیدمرتضی می‌گوید: «همه شیعیان امامیه اتفاق‌نظر دارند که به هنگام ظهور امام عصر«عجل‌الله تعالی فرجه الشریف» قومی از اولیای امام زمان«عج» به این عالم بازمی‌گردند تا آن بزرگوار را کمک کنند و اینها در عصر امام زمان و به دولت و قدرت آن حضرت مسرور می‌گردند و خداوند قومی از دشمنان خدا و رسول را برمی‌گرداند تا در همین دنیا سزای رفتار نادرست خود را ببینند و در جاهای متعددی از کتاب‌هایمان گفته‌ایم که اجماع شیعه حجت است، زیرا کاشف از نظر معصوم است، بنابراین باید قطع به این باور داشت، علاوه بر آنکه رجعت امری مقدور برای خداوند متعال است.»(۱۲)

مرحوم شیخ طوسی می‌گوید: «پیامبر ما و امامان معصوم«ع» در زمان ظهور حضرت مهدی«عج» همراه با جماعتی از امت‌های پیشین و پسین به دنیا بازمی‌گردند تا دولت و حق‌شان را به نمایش گذارند «…به قطعت المتواترات من الروایات و الایات…»(۱۳) این اعتقاد را در روایات متواتر و نیز آیات به صورت قطعی بیان کرده‌اند.

مرحوم طبرسی مفسر بزرگ شیعه ذیل آیه ۸۳ سوره نمل می‌گوید: «روایات فراوانی از امامان هدایت از آل‌پیامبر«ص»رسیده است که خداوند به هنگام قیام حضرت مهدی «عجل‌الله تعالی فرجه» کسانی از دوستانشان را که در گذشته از دنیا رفته‌اند زنده خواهد کرد تا سعادت نصرت و یاری‌اش را بیابند و با ظهور حضرت مسرور گردند و نیز خداوند گروهی از دشمنان آنان را زنده خواهد کرد تا از آنان انتقام بگیرد و برخی از مجازات‌های خود را که عبارت از قتل و ذلت و خواری است در این دنیا ببینند.»(۱۴)

محدث بزرگ مرحوم علامه مجلسی گوید:‌ «این اعتقاد که اعتقاد مشهور شیعه در همه عصرهاست، آن‌چنان آشکار است که به ادبیات شعری آنها هم وارد شده است با رجعت بر مخالفان خود احتجاج کرده و علیه آنان سخنان رانده‌اند و آیات و روایات رجعت را در کتاب‌های خود آورده‌اند.»(۱۵)

گفتار بزرگان شیعه در این عرصه فراوان است. این بخش را با کلامی از علامه طباطبایی به پایان می‌بریم: «نظام هستی به سوی روزی می‌رود که آیات الهی در آن کاملاً آشکار می‌گردند، به گونه‌ای که خدای سبحان هرگز نافرمانی نمی‌شود و همگان خالصانه و به دور از هوای نفس او را می‌پرستند و در آن روز برخی از دوستان و دشمنان خدای منان پس از مرگ به دنیا باز می‌گردند و حق و راستی از باطل و کژی جدا می‌شود.»(۱۶)

 

امکان رجعت

در بحث رجعت دو بحث ضروری است: ۱ـ آنکه آیا امکان آن هست که کسانی که سالیان سال، شاید هزاران سال پیش از دنیا رفته‌اند به همین دنیا بازگردند؟

۲ـ بعد از اثبات امکان، این واقعه مهم به چه دلیل اتفاق خواهد افتاد؟ به دیگر عبارت دلیل اثبات رجعت چیست؟

پاسخ به سئوال اول آن است که بازگشت به این دنیا پس از مرگ ممکن است، آن چنان که در قیامت چنین است و پشتوانه هر دو قدرت خداوند است.(۱۷) این مطلب به‌حدی بدیهی است که حتی منکران رجعت هم آن را باور دارند.(۱۸) مهم‌ترین دلیل این امکان، وقوع آن در برخی از امم گذشته است. «ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه» مهم‌ترین دلیل بر امکان چیزی تحقق و وقوع خارجی آن است. داستان عزیر پیامبر«ع» شاهد زنده این امر است. او در اثنای سفر خود در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت که به شکل وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوان‌های پوسیده ساکنان آن به چشم می‌خورد. هنگامی که این منظره وحشتناک را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌کند؟ سخنی از سر تعجب نه از سر انکار!

در این هنگام، خداوند جان او را گرفت و صد سال بعد او را زنده کرد و از او پرسید چقدر در این بیابان بوده‌ای؟ او که خیال می‌کرد مدت کمی در آنجا درنگ کرده، فوراً در جواب عرض کرد یک روز یا کمتر! به او خطاب شد صد سال در اینجا بوده‌ای. اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظری بیفکن و ببین چگونه در طول این مدت به فرمان خداوند هیچ تغییری در آن پیدا نشده است، ولی برای اینکه بدانی که صد سال از مرگ تو گذشته است نگاهی به مرکب خود کن و ببین که مشمول قوانین عادی طبیعت شده و مرگ آن را متفرق کرده است. سپس نگاه کن و ببین که چگونه اجزای پراکنده آن را جمع‌آوری و زنده می‌کنیم. عزیز هنگامی که این منظره را دید گفت می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. اینک آرامش خاطر یافتم و مسئله رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسی به خود گرفت. این حقیقت در آیه ۲۵۹ سوره بقره آمده است. آنچه در این آیه مدنظر است، زنده شدن پس از مرگ در همین دنیاست، لذا آیه هم نام نبرده که نام این فرد ارمیا، خضر، عزیر یا نام دیگری بوده است یا نه. گرچه در حدیثی از امام صادق«ع» آمده که نام او «عزیر» بوده است.(۱۹)

آنچه مهم است، اثبات این حقیقت است، نه نام آن شخص یا مکان وقوع این حادثه. این تنها یک نمونه بود، نمونه‌های دیگری هم هستند، از جمله:

۱ـ زنده شدن مردگان بنی‌اسرائیل، سوره بقره، آیه ۵۵ و ۵۶.

۲ـ رجعت هزاران نفر از جهادگریزان بنی‌اسرائیل، سوره بقره، آیه ۲۴۳.

۳ـ زنده شدن کشته بنی‌اسرائیل، بقره، ۲۲/۷۳.

۴ـ زنده شدن اصحاب کهف، سوره کهف، ۱۰ـ۱۲.

این نمونه‌ها در اثبات امکان رجعت کافی هستند.(۲۰)

 

ادله رجعت

الف) روایات

در حتمیت وقوع رجعت قبل از قیامت، روایات فراوانی که تواتر معنوی دارند وارد شده‌اند. مرحوم مجلسی می‌گوید: «چگونه کسی که ایمان به حقانیت امامان دارد شک می‌کند در این اعتقادی که حدود ۲۰۰ روایت صریح به آن گویاست. سی و اندی از راویان ثقه همچون کلینی شیخ صدوق در بیش از ۵۰ کتاب‌ خود این روایات را آورده‌اند.»(۲۱)

جناب شیخ حر عاملی می‌گوید روایات رجعت بیش از آن است که به شمارش آید و تواتر معنوی دارند.(۲۲)

مرحوم ملاصدرا احادیث رجعت را صحاح و فراوان می‌داند «و قد صح عندنا بالروایات المتضافره عن ائمتنا و ساداتنا من اهل بیت النبوه و العلم حقیه مذهب الرجعه و وقوعها عند ظهور قائم آل محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و العقل الفیا لامنیعه؛(۲۳) در روایات صحیح فراوانی از امامان و سروران ما از اهل‌بیت نبوت و علم، حقانیت مذهب رجعت و وقوع آن به آن هنگام ظهور حضرت قائم آل محمد «عج» بیان شده و عقل هم منعی در آن نمی‌بیند.»

برخی از این روایات را مرور می‌کنیم:

۱ـ جناب شیخ صدوق در کتاب «مَن لا یَحضَرَهُ الفَقیه» آورده است که حضرت امام صادق«ع» فرمودند: « لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُؤمِنْ بِکَرَتِنا وَ لَمْ یَسْتَحِلَّ مُتْعَتَنَا؛ کسی که به رجعت ما اعتقاد نداشته باشد و متعه (ازدواج موقت) را حلال نداند، از ما نیست.

۲ـ در روایتی از حضرت امام رضا«ع» روایت شده که در پاسخ مأمون درباره رجعت فرمودند: « إنّها لَحَقٌّ قد کانَت فی الاُمَمِ السالِفَهِ و نَطَقَ بها القرآن؛ رجعت حقیقت دارد. در میان امت‌های پیشین نیز وجود داشته و قرآن از آن سخن به میان آورده است».(۲۴)

۳ـ در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است که شیعه کسی است که هفت باور داشته باشد از جمله آنها «وَ الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَهِ» ایمان به رجعت است.(۲۵)

 

ب) ادله قرآنی رجعت

در به آیات فراوانی استناد شده که ما تنها به یکی  اشاره می‌کنیم:

از کنار هم قرار دادن دو آیه اعتقاد رجعت به مسند می‌نشیند: ۱ـ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُون(۲۶) (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب کردند محشور می‌کنیم و آنها را نگه می‌داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.

این آیه می‌گوید گروهی از بدکاران محشور می‌گردند. این مربوط به این جهان است و قبل از قیامت به دلیل آیه: ۲ـ وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛(۲۷) ما آنها را محشور می‌کنیم و احدی را وانخواهیم گذاشت.

پس قیامت روز حشر همگان است نه گروهی. با کنار هم گذاشتن این دو آیه در می‌یابیم که این آیه «رجعت» را می‌گوید نه قیامت را. علاوه بر آنکه هماهنگی آیات هم همین را می‌گوید، زیرا آیات قبل و بعد از این آیه همگی معنا را می‌رسانند، زیرا آن آیات مربوط به حوادث آستانه قیامت‌اند، بنابراین بعید به نظر می‌رسد که آیات قبل و بعد از آیه‌ای از حوادث پیش از رستاخیز بگویند، اما آیه وسط از خود رستاخیز. این تفسیر از حضرت امام صادق«ع» در ذیل آیه نمل رسیده است و چشمه زلال تفسیر قرآن، عترت سلام‌الله علیهم اجمعین هستند.

علی‌بن ابراهیم قمی در ذیل آیه از حماد به سند معتبر نقل کرده که امام صادق«ع» فرمودند: «ما یقول الناس فی هذه الایه؛ مردم در معنای این آیه مبارکه چه می‌گویند؟» گفتم می‌گویند مربوط به قیامت است. امام«ع» فرمودند: « لَیسَ کَما یَقُولونَ إنّ ذلِکَ فی الرُجعه أیَحشُرَ الله فِی القیامه مِنْ کُلِّ أمَّهٍ فَوْجاً وَ یَدَعُ الْبَاقِینَ إنَّمَا آیَهُ الْقِیَامَهِ قَوْلُهُ «وَ حَشَرناهُم فَلَمْ نُغادِر مِنهُمْ أَحَداً؛(۲۸) این گونه نیست. به‌راستی این آیه در باره رجعت است. آیا خداوند در قیامت گروهی از امت را محشور و بقیه را رها می‌کند؟ آیه‌ای که به قیامت مربوط است این است که می‌فرماید همه انسان‌ها را برمی‌انگیزیم و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد».(۲۹)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فجرالاسلام، ص ۳۳، عقائدالامامیه، ص ۳۴۳.

۲ـ اصل الشیعه و اصولها، ص ۱۳.

۳ـ شرح صحح مسلم نووی، ج ۱، ص ۱۰۱.

۴ـ العقائد الجعفریه، ص ۲۵۰.

۵ـ مراءه العقول، ج ۳، صص ۳۰۱ـ۳۰۰.

۶ـ المسائل السرویه، ص ۳۲.

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۹.

۸ـ انعام، ۸.

۹ـ با پیشوایان هدایتگر، ج ۳، صص ۳۲۴ـ۳۲۳.

۱۰ـ مصنفات شیخ مفید، ج ۵/۶۰.

۱۱ـ مصنفات، شیخ مفید، ج ۷، ص ۳۵، اوائل المقالات، صص ۷۸ـ۷۷.

۱۲ـ رسائل الشریف المرتضی، ج ۳، ص ۱۳۶.

۱۳ـ العقائد الجعفریه، ص ۲۵۰.

۱۴ـ مجمع البیان، ج ۷/۴۰۵ و ۴۰۶.

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۲.

۱۶ـ المیزان، ج ۲، ص ۱۰۹.

۱۷ـ رسائل الشریف مرتضی، ج۳، ص ۱۳۵.

۱۸ـ روح المعانی، ج ۱۰، ص ۲۳۷.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۵۱.

۲۰ـ ر.ک، تفسیر نمونه، ج ۱۵، صص ۵۸۸ و ۵۸۹ (چاپ بیست و هشتم با ویرایش جدید) ادب فنای مقربان، ج ۹، صص ۲۳۴ـ۲۳۱.

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۵۳، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.

۲۲ـ الایقاظ من الهجقه صص ۳۳ـ۳۲ باب دوم دلیل سوم

۲۳ـ تفسیر القرآن الکریم ملاصدرا، ج ۵، ص ۷۱.

۲۴ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۵۸، حدیث ۴۵۸۳، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۹۲، حدیث ۱۰۱.

۲۵ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۱.

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۹۳.

۲۷ـ نمل، ۸۳.

۲۸ـ کهف، ۴۷.

۲۹ـ تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج ۱، ص ۲۴.

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

در حالی که در کتابخانه‌های بزرگ شیعه تقریباً همه کتاب‌های اهل سنت موجود است، چرا در کتابخانه‌های برادران اهل سنت نباید مصادر شیعی باشند تا اعتقاد شیعه را از سرجشمه منابع شیعی بگیرند نه از منابع دست دوم یا سوم تحریف‌شده بی‌اطلاعان یا مغرضان؟

 

۲٫

 

ما بر این باوریم که شیعه و سنی برای مقابله با موج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی راهی جز تکیه بر نقاط مشترک و نقد عالمانه ندارند. این تأکید عالمان برجسته دینی از جمله مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی از پیشگامان تقریب در جهان شیعه است که شیعه و سنی با تأکید بر نقاط مشترک و با نقد عالمانه و به دور از تعصب بی‌منطق به مباحث علمی بپردازند.

 

 

30نوامبر/16

خطای راهبردی در شبیه‌سازی صلح امام حسن«ع»

 

                                  

                                                                                                           استاد اصغرطاهرزاده

بر کسی پوشیده نیست که راه تکامل هر قومی از درون آن قوم گشوده می‌شود و جامعه در این راستاست که به شکلی واقع‌بینانه به راز پیروزی‌ها و شکست‌های خود پی می‌برد و از سنت‌هایی که عامل پیروزی اوست غفلت نمی‌کند. رویکرد تاریخی  به رویدادها موجب می‌شود تا پدیده‌ها را از تمام زوایای ممکن ببینیم و این تصور برای ما ایجاد نشود که حوادث تاریخی از یکدیگر منقطع هستند. از این منظر می‌توان نگاه تاریخی همه‌جانبه‌ای به شخصیت امام مجتبی«ع» داشت و با رویکردی پدیدارشناسانه به حادثه‌ مهم صلح ایشان با معاویه نگریست.

آنچه تا به حال در مورد امام حسن«ع»  گفته ‌شده ارزشمندند، لکن در راستای رفع اتهام از آن امام همام در قضیه صلح با معاویه کافی نیستند. بهترین راهنما برای فهم شرایط تاریخی آن حضرت، سخن خود ایشان است در آنجا‌ که به معاویه می‌فرمایند: «وَ لَوْ وَجَدْتُ‏ أَنَا أَعْوَاناً مَا بَایَعْتُکَ یَا مُعَاوِیَه:۱ اگر یارانی داشتم که در جنگ مرا یاری می‌کردند، هرگز خلافت را به تو واگذار نمی‌کردم.» ایشان خطاب به مردم می‌فرمایند: «به خدا سوگند اگر ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی‌امیه هرگز روی خوش و شادمانی نخواهید دید».۲ آیا این سخن امام، هشداری سرنوشت‌ساز برای امروز ما نیست تا بفهمیم باید امور خود را چگونه سامان بدهیم؟

امام خمینی از یاران امام حسن«ع» که باعث شدند معاویه صلح را بر آن حضرت تحمیل کند به ‌عنوان افراد خائن یاد می‌کنند تا نگاه ‌ما به صلح آن حضرت با معاویه مرتجعانه نباشد، بلکه از خواب غفلت‌ بیدار شویم.ارتجاع یعنی مسدودکردن راه تفکر و توسل به پُرگویی و کم‌شنیدن و تفکر یعنی شناخت درست دوران تاریخی‌ای که در آن به ‌سر می‌بریم. از این لحاظ می‌توان گفت تفاوت شرایط کنونی ایران با زمان امام حسن«ع» از زمین تا آسمان است و ما به لطف خدا و از برکت انقلاب اسلامی، نه ‌تنها ارتش و سپاه و بسیج قوی، بلکه مردمی هوشیار و وفادار به نظام در صحنه‌ داریم که به‌خوبی رهبری انقلاب را درک می‌کنند. کجای شرایط ما مشابه شرایط امام حسن مجتبی«ع» است که بگوئیم از امام حسن«ع» یاد بگیریم که چگونه صلح کنیم، غافل از اینکه صلح خائنانه بود و خائنین، آن صلح را به امام تحمیل کردند.۳

مفهوم نرمش قهرمانانه مدنظر مقام معظم رهبری این است که گاهی عقب‌نشینی لازم است، اما نه برای فرار از دست حریف، بلکه برای پیداکردن راهکاری جدید برای مقابله با دشمن و پیروزی بر او، لذا نباید نرمش قهرمانانه را با نرمش منفعلانه یکی گرفت.

در آن زمان معاویه روز به روز نیرومندتر ‌شده و به عنوان یک نیروی طاغی و یاغی علیه امام حسن«ع» و به عنوان خلیفه‌ مسلمین قیام کرده بود. بسیاری از اصحاب امام حسن«ع» به حضرت خیانت کردند و کوفه با وجود منافقین در آن، وضع ناهنجاری پیدا کرد که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی از جمله وجود خوارج بود.

مشکل اصلی دوران امام حسن«ع» مردمی بودند که تعلیم و تربیت ندیده و اسلام را نشناخته و به عمق تعلیمات اسلامی آشنا نبودند و بیش از دیگران هم ادعای مسلمانی می‌کردند. در کوفه چند دستگی آزاردهنده‌ای حکمفرما بود، مضافاً بر اینکه همیشه دست کسانی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیستند بازتر از دست کسانی است که مقید به آموزه‌های دینی هستند. در کوفه، معاویه با دادن رشوه، پایگاه بزرگی برای حکومت خود ساخته بود. او مرتباً جاسوس‌هایی را به آنجا می‌فرستاد تا از یک سو پول‌های فراوانی را بین مردم پخش کنند و وجدان‌های افراد را بخرند و از سوی دیگر با شایعه‌پراکنی‌ و روحیه‌ها را خراب کنند. در چنین شرایطی اگر امام حسن«ع» ایستادگی می‌کردند، در نهایت چیزی جز شکست نصیب ایشان نمی‌شد..

فرض کنیم که ما در تاریخ خود با چنین معاویه‌ای روبه‌رو بودیم. آیا حکیمانه‌ترین اقدام غیر از کاری بود که امام حسن«ع» انجام دادند؟ و از آن مهم‌تر ،آیا فهم موقعیت امام حسن«ع» به ما کمک بزرگی نمی‌کند که نگذاریم جامعه‌ ما به وضعیتی دچار شود که تبلیغات امثال معاویه در آن تأثیر بگذارد؟ خطر بزرگ‌تر آن‌ است که در یک خطای راهبردی با شبیه‌سازی جامعه‌ انقلابی ایران اسلامی با جامعه‌ کوفه، با دست خویش زمینه‌ تسلیم را فراهم آوریم.

معاویه به عنوان یک مرد صد در صد سیاسی، همین که در ذیل تفکر حزب اُموی مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد، تمام مفاد قرارداد صلح‌نامه را زیر پا می‌گذارد و به هیچ ‌یک از آنها عمل نمی‌کند. او وقتی به کوفه آمد صریحاً گفت: «مردم کوفه! من در گذشته به این دلیل با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید و زکات بدهید، «وَلکن لِآمُرَ عَلیْکُم» بلکه جنگیدم تا امیر و رئیس شما باشم.»

امام حسن«ع» کناره‌گیری کردند تا ماهیت اموی‌ها که بر مردم مخفی و مستور بود، آشکار گردد و نهضت عاشورا از نظر تاریخی قیام موجهی باشد. لذا اگر امام حسن«ع» بعد از معاویه زنده می‌ماندند و در موقعیت امام حسین«ع» قرار می‌گرفتند، قطعاً قیام می‌کردند.

حضرت علی«ع» در اواخر عمر از اصحاب با وفایشان که در صفین کشته شدند یاد کردند و فرمودند: «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن‏؟»۴ کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق در گذشتند؟ کجاست عمّار؟ و کجاست پسر تیهان؟ (مالک بن تیهان انصارى) و کجاست ذو الشّهادتین؟ و بعد گریستند. ایشان این خطابه را در نماز جمعه خواندند و از مردم برای جنگ با معاویه دعوت کردند..نوشته‌اند که هنوز جمعه دیگر فرا نرسیده بود که حضرت ضربت خوردند و شهید شدند.

این موقعیت که حضرت علی«ع» از یاران باوفایشان یاد و از بی‌وفایی مردم کوفه گلایه می‌کنند، به امام حسن«ع» به ارث رسید و مردمی به «ساباط» آمدند که با نیزه به پای حضرت زدند. امام حسن«ع»  لشکری متشکل از تعدادی اندک در نخیله‌ کوفه جمع کردند و خود ده روز آنجا بودند، اما فقط چهارهزار نفر جمع شدند.

شناحت بسیاری از افراد جامعه آن روز از معاویه این بود که او هر چند که آدم بدی است، اما حاکم خوبی است و وقتی به حکومت برسد، هیچ فرقی میان مردم کوفه و غیرکوفه نخواهد گذاشت، مخصوصاً معاویه از خود یک نوع حلم سیاسی‌ بروز داده بود و لذا کمتر کسی او را یک حاکم جائر می‌دانست و تنها به‌عنوان یک مرد جاه‌طلب شناخته شده بود. ماهیت واقعی معاویه در دوران صلح امام حسن«ع» آشکار گردید.

عده‌ای که با صلح امام حسن«ع» مخالف بودند، نزد امام حسین«ع» رفتند و گفتند: «ما این صلح را قبول نداریم آیا بیاییم و با تو بیعت کنیم؟» ایشان فرمودند: «نه، من تابع برادرم حسن هستم.» وقتی امثال سلیمان صُرد خزاعى و بعضى از افراد دلسوز بعد از شهادت امام حسن«ع» به امام حسین«ع» پیشنهاد مقابله با معاویه را ‏دادند، ایشان در پاسخ ‏فرمودند: «هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛۵ قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امکان دارد و نه صلاح است.» ویژگى‏هاى معاویه روشن مى‏سازد که چرا در زمان او مصلحت نبود که قیامى صورت گیرد، زیرا خون مردم ریخته مى‏شد بی‌‌آنکه نتیجه‏اى به دنبال داشته باشد.

دسیسه‏‌های امویان با گسیل جاسوسان به شام و بدبین ‏کردن قبایل و مردم نسبت‏ به سبط پیامبر و استفاده‌ مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل کوفه، کار را به نافرمانی و سست‌عنصری و تنبلی یاران امام کشاند و عرصه را بر آن حضرت تنگ کرد، همان ویژگی‌هائی که پدر بزرگوار ایشان را نیز در تنگنا قرار داد، به‌طوری که آن حضرت بارها زبان به انتقاد از یاران خود گشودند و ‌فرمودند: «سوگند به خدا دوست دارم معاویه در باره‌ شما با من داد و ستدی کند مانند داد و ستد صراف (که یک دینار طلا می‏دهد و ده درهم نقره می‏گیرد) او نیز ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از لشکریانش را بدهد»۶ امام حسن«ع» در چنین وضعیتی چاره را در صلح با معاویه یافتند.

با توجه به این رویداد تاریخی اولاً باید مواظب بود جامعه به چنین ورطه‌ای نیفتد. ثانیاً حکمت امام حسن«ع» در چنین شرایط تاریخی‌ای از یاد نرود. به گواهی ده‌‌ها سند تاریخی، امام تمام تلاش خود را برای برکناری معاویه از حکومت به کار بردند و حتی به نبرد هم اندیشیدند؛ لکن ضعف اراده‌ شیعیان و قلّت فرمانبران مطیع، مانع از تحقق این امر گردید. سرانجام و در شرایطی که گروهی از سران سپاه امام«ع» در خفا با معاویه مکاتبه کردند و حتی وعده دستگیری و تسلیم امام را هم دادند، ایشان نسبت به جان خود و اندک شیعیان مخلصی که ضامن بقای اصل اسلام در آینده بودند، احساس خطر کردند و با قبول «صلح مشروط» علاوه بر حفظ جان آنان، موجبات فرو افتادن پرده از چهره واقعی معاویه و امویان را نزد مردم مهیا ساختند.

با توجه به آنچه گذشت شبیه‌سازی‌ موقعیت امروزه با دوران امام حسن«ع» اشتباهی استراتژیک است و پیامی جز این برای دشمن نمی‌فرستد که مسئولان کشور ما دستشان بسته است. بدیهی است دشمنی که گمان کند مدیران کشور ما خود را در شرایط صلح امام حسن«ع» می‌دانند، قطعاً خود را در جایگاه و موقعیت معاویه خواهند دید.

جای تعجب است که یکی از تلخ‌ترین حوادث صدر اسلام که باید «درس عبرت» برای امت اسلامی و خصوصاً خواص جامعه باشد، به‌عنوان «الگو» برای رفتار خواص و امت ترویج و تشویق می‌شود تا آنها هم، امام‌شان را به تنگنا ببرند و مجبورش کنند از حکم جهاد و مقاومت عقب‌نشینی کند و راه تعامل با ظالمان جهان را در پیش گیرد.

اگرچه پذیرش صلح تحمیلی برای امام حسن«ع» در شرایط خیانت یاران، برای آینده اسلام و امت از سوی امام معصوم بهترین انتخاب بود، اما تاریخ از اصحاب امام حسن«ع» و کوفیان دنیاطلب و سست‌عنصر که فریب معاویه را خوردند و امام‌شان را به محاق بردند، همیشه به بدی یاد خواهد کرد. اساساً حادثه‌ تلخ صلح امام حسن«ع» و پذیرش حکمیت از سوی امام علی«ع» برای «عبرت» امت اسلامی است، نه برای «الگو گرفتن» تا با کم‌کاری و سستی و غفلت و دنیاطلبی کاری کنند که امام شان مجبور به عقب نشینی و پذیرش ظلم شود.

مسلماً نه صلح امام حسن«ع» برای ملت ایران قابل تجویز است، نه ملت ایران، مردم کوفه‌اند و نه در میان یاران مقام معظم رهبری، زمامدارانی چون عبیدالله بن عباس‌ها و اشعث‌ها وجود دارند. کسانی که صلح حسنی را به مذاکرات هسته‌ای ربط می‌دهند و دل به وعده‌های استکبار جهانی بسته‌اند، خوب است بدانند که معاویه به هیچ یک از بندهای آن صلح‌نامه عمل نکرد و همان ‌طور که حسن‌بن‌علی«ع» پیش‌بینی کرده بودند، کوفیان سازشکار و عافیت طلب از صلح با معاویه به هیچ آسایشی در دنیا دست نیافتند و در نافرمانی از امام‌شان، ننگی ابدی را پذیرا شدند. تدبیر الهی امام حسن«ع»، کلیت اسلام و معدود یاران انقلابی ایشان را حفظ کرد تا در کربلا پرده از چهره‌ کریه خاندان اموی کنار برود.

 

تنهاترین سردار

اگر آنچه را که بر حسن بن علی«ع»، تنهاترین سردار اسلام گذشت، با دقت مطالعه کنیم، هرگز آرزوی تحقق دو باره آن را نخواهیم کرد. ما داریم از امامی سخن می‌گوییم که در بحبوحه‌ جنگ توسط یکی از یارانش ترور و به‌شدت از ناحیه‌ ران پا مجروح شد. جمعی از یارانش به خیمه‌ او حمله و اموال آنجا را غارت ‌کردند و حتی جانماز از زیر پای حضرت کشیدند. ما از امام غریبی می‌گوییم که عبیداللّه‌بن‌عباس را که از خویشان وی و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، به عنوان فرمانده‌ لشکر با دوازده هزار نفر به «مسکن»، شمالى‌ترین نقطه عراق اعزام فرمود، امّا وسوسه‌هاى معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و معاویه مطمئن‌ترین فرمانده‌ امام را با یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت، به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهیان امام به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

پس از عبیداللّه‌بن‌عباس، نوبت فرماندهى به قیس‌بن‌سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه‌ کشته‌شدن آن حضرت، روحیه‌ سپاهیان را تضعیف کردند. عده‌اى از کارگزاران معاویه هم که به مدائن آمدند و با امام حسن«ع» ملاقات کردند، زمزمه پذیرش صلح به وسیله‌ امام«ع» را در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه‌اى به ران حضرت زد، به‌حدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحت سختی برداشت. در هر حال براى امام«ع» شرایطی پیش آمد که جز صلح با معاویه راه دیگرى باقی نماند.

آری! این‌گونه بود که حسن‌بن علی«ع» تنهاترین سردار لقب گرفت، تلخ‌ترین حوادث تاریخ اسلام رقم خورد و امام پذیرای صلح تحمیلی معاویه شد. ایشان در این زمینه فرمودند: «من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با او نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه‌روز با او مى‏‌جنگیدم تا کار یکسره شود.»

بنابراین هرگز نباید شرایط امروز کشور و مذاکرات هسته‌ای را با این رویداد دردناک و عبرت‌آموز تاریخ اسلام مقایسه کرد. ما با مقاومت و عزّت و تحت مدیریت رهبری شجاع و دانا و از زبان ایشان که در عید فطر امسال فرمودند: «امریکا تسلیم ایران را مگر به خواب ببیند. سیاست ما در مقابل امریکای مستکبر هیچ تغییری نخواهد کرد»، همچنان پایدار ایستاده‌ایم.

اگر قرار است از صلح امام حسن«ع» و یا هر واقعه‌ تاریخی دیگر تفسیری ارائه شود، لازم است که زمینه‌های شکل‌گیری واقعه مطرح و سپس با شرایط حال مقایسه شود. در این چهارچوب روشن شدن این نکات ضروری است.

اولاً: صلح چگونه شکل گرفت؟ ثانیاً: مفاد صلح، عزّت‌آفرین بودند یا نه؟ ثالثاً: نتیجه‌ آن صلح چه شد؟ همه‌ این ابعاد را باید تحلیل و تفسیر کرد. حضرت در شرایطی قرار گرفتند که بر اساس برخی از منابع تاریخی تنها ۱۷ نفر برای ایشان باقی مانده بودند.

در این ماجرا چهار نکته مهم وجود دارد:

  • امام حسن مجتبی«ع» هنگامی که از کوفه حرکت کردند، برای نوشتن صلح به مدائن نرفتند، بلکه عازم نبرد با معاویه به عنوان نماد نفاق در جامعه اسلام بودند.

۲- ضعف حامیان امام و سپاهیان حضرت و نیز فتنه معاویه شرایط را به سمت صلح برد.

  • مفاد صلح به‌نحوی نوشته شد که در نهایت چهره‌ معاویه و بنی‌امیه را رسوا کرد.
  • صلح امام حسن«ع» با نمایاندن چهره‌ نفاق بنی‌امیه، زمینه‌ساز واقعه‌ عاشورا و قیام امام حسین«ع» شد و به قول شیخ راضی آل یاسین «کربلا پیش از آنکه حسینى باشد حسنى بود.»۷

بر این اساس تطبیق شرایط امروز ما با دوره امام حسن«ع» جای بحث جدّی دارد.

با توجه به تبعیت و سلامت دولتمردان در اجرای الزامات و مصالح نظام و نیز حمایت بیش از ۸۰ درصدی مردم از تصمیمات نظام (مطابق نظرسنجی‌های مختلف از جمله نظرسنجی اخیر دانشگاه‌های تهران مریلند) جمهوری اسلامی در شرایط ضعف در تصمیم‌گیری که بر امام حسن«ع» تحمیل شد، قرار ندارد. البته می‌توانیم از صلح‌نامه‌ عزتمندانه امام حسن«ع» که در شرایط ضعف نوشته شد، درس بگیریم، حال آنکه ما در شرایط قوت قرار داریم و لذا بدیهی است که باید توافقی عزتمندانه و مطابق با منافع ملی را امضا کنیم.

تفکر در سیره‌ اولیاء الهی بر قدرت اندیشیدن انسان برای مواجهه با مسائل زمانه‌ می‌افزاید. اتفاقاً اگر زمانه‌ امام حسن«ع» درست شناخته نشود، ممکن است زمانی که نباید تن به صلحی تحمیلی بدهیم، خود را به دست خویش گرفتار کنیم.

موضع‌گیری‌ امام حسن«ع» در آن شرایط تاریخی یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای تفکر بشری برای فهم قواعد فراگیر حاکم بر زندگی است تا هرکسی زمانه‌ خود را به‌گونه‌ای بشناسد و از آرمان‌های خویش به شکلی پاسداری کند که دشمن برای نفوذ در جبهه‌ خودی طمع نکند.

هر متفکری در ذیل تجربه‌های تاریخی خود می‌اندیشد و مقطع تاریخی مقابله‌ امام حسن«ع» با معاویه یکی از مهم‌ترین مقاطع تاریخی جهان اسلام برای تفکر و فهم معانی جدید از تاریخ معاصر ماست. شایسته نیست برای حل مسائل خود تاریخ را به عقب برگردانیم و از داشتن روحیه‌ انقلابی غفلت کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۴۴، ص: ۲۳

۲ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م، ج ۱۶، ص ۲۸٫

۳ـ آقای رئیس جمهور اخیرا در تاریخ ۱۱ تیرماه  در جمع استانداران با اشاره به ماجرای صلح امام حسن مجتبی«ع» فرمودند: «امام حسن«ع» می‌خواهند به ما یاد بدهند که باید به مصلحت امت و خواست مردم و جامعه توجه کرد و به نفع امت و جامعه اسلامی تصمیم گرفت…شجاعت در مراحل و مقاطع مختلف و در برابر شرایط گوناگون تاریخی معنای خاص خود را دارد و امام حسن مجتبی«ع» آن تصمیم سخت را اتخاذ کردند و ما هم باید راه و مسیر ایشان را دنبال کنیم.» در بدو ورود به صحبت‌های اخیر دکتر روحانی با دو موضوع روبه‌رو هستیم. نخست، چیستی صلح امام حسن مجتبی«ع»، دوم، الزامات توجه به جملات و تعابیری که مقامات کشور این روزها به کار می برند با توجه به شرایط حساس مذاکرات هسته‌ای.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۱۸۲

۵ـ انساب الاشراف، ج ۳، ۱۵۱

۶ـ نهج‌البلاغه‌ فیض الاسلام، خطبه‌ ۹۶

۷ـ به کتاب «صلح امام حسن«علیه‌السلام»؛ پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ» نوشته‌ «شیخ راضی آل یاسین و ترجمه‌ حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای است، رجوع شود.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جای تعجب است که یکی از تلخ‌ترین حوادث صدر اسلام که باید «درس عبرت» برای امت اسلامی و خصوصاً خواص جامعه باشد، به‌عنوان «الگو» برای رفتار خواص و امت ترویج و تشویق می‌شود تا آنها هم، امام‌شان را به تنگنا ببرند و مجبورش کنند از حکم جهاد و مقاومت عقب‌نشینی کند و راه تعامل با ظالمان جهان را در پیش گیرد.

 

 

۲٫

کسانی که صلح حسنی را به مذاکرات هسته‌ای ربط می‌دهند و دل به وعده‌های استکبار جهانی بسته‌اند، خوب است بدانند که معاویه به هیچ یک از بندهای آن صلح‌نامه عمل نکرد و همان ‌طور که حسن‌بن‌علی«ع» پیش‌بینی کرده بودند، کوفیان سازشکار و عافیت طلب از صلح با معاویه به هیچ آسایشی در دنیا دست نیافتند و در نافرمانی از امام‌شان، ننگی ابدی را پذیرا شدند

 

 

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

بازهم همهمه درکوچه…

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده‌ای بی‌سرو پا دور حرم جمع شدند

باز هم، همهمه در کوچۀ ما پیچیده

آن طرف نعره شیطانیِ”آتش بزنید”

این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده

خلوت پیرترین مرد مناجات شکست

حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده

چکمه از پای درآرید حرم محترم است

عطرِ سجادۀ آقا کفِ پا پیچیده

آبرو دارد و پیراهنِ او را نکشید

پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده

دور تا دور گلویش شده زخمی بَسکن

خُب! ببین گوشۀ عمامه کجا پیچیده

بین درگاهیِ خانه نفسش بَندآمد

گوئیا زمزمۀ فضه بیا پیچیده

شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت

چه صداهاست که در کرببلا پیچیده

دختری داد زد عمه عمو عباس کجاست؟

به پر و پای همه شمر چرا پیچیده؟

هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند

پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟

یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب

یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده

قاسم نعمتی

 

نور عصمت هفتم

هدایت می‌وزد از مکتب توحید چشمانت

خدا را شکر بانو، گشته‌ام امشب مسلمانت

بشارت می‌رسد بر من، طلوعی می‌کند روشن

سحر از مشرق آیینه‌ها، خورشید چشمانت

ترنم می‌کنم امشب،  تبسم‌های نورت را

به شوق وصف نور تو، شدم بانو غزلخوانت

تو نور عصمت هفتم، گواه هشتمین مهری

زمین آیینه‌ی عشقت، فلک، آیینه گردانت

اگر معصومه‌ی مهرت، بخندد بر شب هستی

چو قلب قم شود بانو! دل خلقت چراغانت

تبسم کن به زیبایی، که مهری عالم آرایی

بُود نورت اهورایی، دل آیینه حیرانت

نسیم کوثر فطرت، سحاب رحمت عصمت!

مرا خیس کرامت کن، شبی در زیر بارانت

قسم بر لیله القدری، که قرآن تو نازل شد

تو نوری از خدا هستی، خدا باشد ثنا خوانت

شمیم جلوه‌زار «هو»، تو هستی از خدا گلبو

شبی می‌آیم ای بانو! به گلگشت گلستانت

زیارت می‌کنم عاشق، کرامات نگاهت را

دو رکعت نور می‌خوانم، سحر در صحن چشمانت

زدنیا من نمی‌خواهم، به جز سرمایه‌ی مهرت

نظر هرگز نمی‌دوزم، مگر بر دست احسانت

نخواهم کرد من بیعت، مگر با ضامن نورت

مُرید کس نخواهم شد، مگر پیر خراسانت

طلوع نو بهار تو، مبارک باد بر هستی

تو ای معصومه‌ی زهرا! جهان بادا گل افشانت

رضا اسماعیلی

 

 

ما مستحق فطریه هستیم

دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم

تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم

ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم

من پُست غلامیِ تو احراز نکردم

ساقی بده جامی که تو را درک نکردم

شاید که دگر میکده را درک نکردم

من لایق مهمانی‌ات ای‌یار نبودم

من قابل الطاف تو ای‌یار نبودم

بودم به حضور تو و انگار نبودم

در محضر تو بودم و انگار نبودم

من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای

شرمنده‌ی تو یوسف زهرا شدم ای وای

شب‌های مناجات و دعا رفت ز دستم

فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم

یک ماه نه، یک عمر صفا رفت ز دستم

هم‌سُفرگیِ با شهدا رفت ز دستم

جامانده‌ترین رهروِ این جاده منم من

از پا و نفس بین ره افتاده منم من

افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای‌دوست

آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای‌دوست

بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست

بنما تو به درک عرفه شاملم ای‌دوست

راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم

بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم

من جز تو کسی‌را گل زهرا نستایم

شکرانه به جا آورم از این که گدایم

با عشق تو می‌سوزم و می‌سازم و آیم

تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم

بگذار سحرها به قنوت تو بمانم

مثل تو سحر ناله‌ی العفو بخوانم

شب‌های زیارت ز دل خسته دلان رفت

هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت

گریه ز غم قافله‌ی اهل جنان رفت

تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد

داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد

دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد

بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد

خوش بخت هرآنکه دلت او را بپذیرد

از لوث گنه پاک شده عید بگیرد

بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم

عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم

ای آن‌که تو صاحب به زمین و به زمانی

هستی به کنار همه و باز نهانی

فرزند رضا ضامن عشاق جهانی

ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی

تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم

سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم

احسان محسنی‌فر

 

نوبتی آخرالزمان

شرار هجر تو بر جان عاشقان زده‌اند
بیا که نوبتی آخرالزمان زده‌اند

به زلف پنجره‌ها خاک مرده پاشیدند
به روی آینه‌ها سنگ ناگهان زده‌اند

بیا که تشت زر آورده‌اند و جام شراب
بیا که بر لب خورشید خیزران زده‌اند

به کربلا به همین خاور میانه بیا
ببین به پیکر حر نیزه و سنان زده‌اند

بخوان ز خوان فلسطین و میهمانانی
که نان خود همه بر خون میزبان زده‌اند

به افسران و مدال شجاعتی بنگر
که روی سینه ز کشتار کودکان زده‌اند

بخوان حکایت جانسوز آن شهیدانی
که رنگ سرخ بر این کهنه‌خاکدان زده‌اند

بخوان حماسۀ غواص‌های گمنامی
که خود شبانه ز کارون به بی‌کران زده‌اند

ز دست بسته بخوان و ز چشم باز بخوان
که زین مکان همگی راه لامکان زده‌اند

ببین چگونه هراسان حرامیان حریص
به گوشه‌گوشه شامات پادگان زده‌اند

بگو به این همه تردامنی که در نیرنگ
هزار طعنه به زنار و طیلسان زده‌اند

که بر صفوف شما نیز عاشقان بزنند
چنان که بر صف صفین و نهروان زده‌اند

که از شراب هزار و دویست سالۀ تو
گرفته جرعه نور و به جام جان زده‌اند

سپاه شب همه در کهکشان وهم گُم‌اند
به خاوران نه! که دزدان به کاهدان زده‌اند

به خرمن خودشان اوفتد نه بر تبریز
شرار فتنه که بر بلخ و بامیان زده‌اند

حریم آیه نفی سبیل این خاک است
که بانگ عز و شکوهش به آسمان زده‌اند

به پیش آمده دستی به دوستی سوی ما
به دست دیگر خنجر به گرده‌مان زده‌اند

ز پنجه چدنی‌شان چکد دمادم خون
اگرچه دستکشی مخملین بر آن زده‌اند

نه بازرس، همه جاسوس‌های موسادند
که بر جبین خود از بردگی نشان زده‌اند

بگو به کارشناسان خدعه و نیرنگ
که حدس بیهُده بر طوس و طابران زده‌اند

هر آن دهان که بلافد، یلان ایرانی
به این‌چنین دهنی مشتی آن‌چنان زده‌اند

قبیله‌ای که به خورشید خیره می‌نگرد
به آفتاب نه بر چشم خود زیان زده‌اند

که برکه‌اند اگر برکه‌ای گل‌آلودند
که جنگل‌اند اگر جنگلی خزان‌زده‌اند

اذان بگو و أرحنا که مسلمین امروز
به قله پرچم عزت از این اذان زده‌اند

شمیم دلکش صبح ظهور می‌شنوم
بیا که نوبتی آخرالزمان زده‌اند

محمد رضا طهماسبی

 

جوش موج
خوش‌نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را آرامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست

تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد

ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند

ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید

خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است

حمید سبزواری

 

 

لا تفرقوا…

سجد یکی، مناره یکی و اذان یکی‌ست
قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست
ما را به گرد کعبه طوافی‌ست مشترک
یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی‌ست
فرموده است: «واعتصموا…، لا تفرّقوا»
راه نجات خواهی اگر ریسمان یکی‌ست
توحید حرف اول دین محمد است
اسلام ناب در همه جای جهان یکی‌ست
مکر یهود عامل جنگ و جدایی است
پس دشمن مقابلمان بی‌گمان یکی‌ست
سنی و شیعه فرق ندارد برایشان
وقت بریدن سرمان تیغشان یکی‌ست
سادات، پیش اهل تسنن گرامی‌اند
اکرام و احترامِ به این خاندان یکی‌ست
دشمن! دسیسه تو به جایی نمی‌رسد
تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی‌ست

محمدصادق آتشی

(شاعر اهل تسنن)

 

 

 

 

یک صبح جمعه…
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی می‌کَنیم ریشه آل‌ سعود را
یارب به حق ناقه صالح عذاب کن
نسل به جای مانده قوم ثمود را
افتاده دست ابرهه‌ها خانه خدا
سجیل کو که سر شکند این جنود را
چیزی به غیر وهن ندارد نمازشان
باید شکست بر سر آن‌ها عمود را
ای واجب‌الوجود ز لوث وجودشان
کی پاک می‌کنی همه مُلک وجود را
انکار می‌کنند هرآن‌چه که بوده را
اصرار می‌کنند هرآن‌چه نبود را
جده، یمن، مدینه،‌ غدیر از قدیم‌ها
این قوم می‌خرند تمام شهود را
کو وارث کسی که در قلعه کنده است
تا بشکند دوباره غرور یهود را
اسپند روز آمدنش کور می‌کند
یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را

عطیه‌سادات حجتی

 

 

خاطرات نیمه جان
میان خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان درآوردیم
وجب‌وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه‌جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم
لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسِم خرماپزان درآوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر بابرکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم – نان  درآوردیم
به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی‌ها
برای این سر بی‌خانمان درآوردیم
و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم‌به‌دست شدیم و زبان درآوردیم

سعید بیابانکی

 

30نوامبر/16

نقد و انتقاد در ترازوی معرفت و فضیلت

عبدالله اصفهانی

معنا و مفهوم

واژه نقد در فرهنگ‌های گوناگون به معنای جدا کردن سره از ناسره آمده است. در گذشته این کلمه در مفهوم مزبور به کار نمی‌رفته است و به جای لفظ انتقاد در ادوار کهن حق‌گویی و نکته‌گیری به کار برده می‌شده است،(۱) حافظ می‌گوید:

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

سعدی نیز گفته است:

سعدیا چندان که می‌دانی بگوی

حق نشاید گفتن الاّ آشکار

هر که را خوف و طمع در کار نیست

از خطا باکش نباشد و از تتار

برخلاف آنچه در بادی امر به ذهن می‌رسد انتقاد از مذمت و عیب‌جویی جداست و اصولاً دیدگاه و نکته‌ای در معرض نقد و بررسی قرار می‌گیرد که واجد مرحله‌ای از رشد و کمال باشد، در غیر این صورت ارزیابی اظهارنظرها و اندیشه‌ها مایه اتلاف وقت و عمر است.  مسلماً محصولات فکری و ادبی و ذوقی هر قدر هم حاوی ارزش باشند، از انتقاد مصون نیستند و نمی‌توان آنها را فراتر و برتر از نقد و تحلیل برشمرد. آثار ادبی و هنری هر قدر کمال و جاذبه بیشتری داشته باشند، افزون‌تر از دیگر آثار درخور قضاوت و نقد هستند.(۲)

از دیدگاه شهید آیت‌الله مطهری نقد موهبتی بزرگ است که خداوند به ما عنایت فرموده است: «یکی از اصول مهم در تربیت، بیدار کردن حس انتقاد است به‌نحوی که تربیت‌شونده نه آن‌چنان مرعوب محیط و خصوصاً مظاهر جدید باشد که دربست هر چه را که می‌بیند بپذیرد و نه حالت بدبینی و یا کودکی داشته باشد و نتواند خوبی‌ها و بدی‌ها را از هم تفکیک کند.»

به باور این متفکر شهید، انتقاد عامل پیشرفت و حرکت است و کارها را اصلاح می‌نماید و سکوت و کتمان، بر معایب می‌افزاید. عجیب است که ما از نقادی هراس داریم و خیال می‌کنیم مواردی باید نقد شوند که مورد توجه و احترام نیستند. ما متأسفانه انتقاد را منافی احترام می‌دانیم.

در انتقاد درست، منتقِد و منتقَد باید رشد و صلاحیت لازم را داشته باشند، یعنی نه انتقادکننده اهل عیب‌جویی، ‌ملامت،‌ لکه‌دار کردن و خدشه وارد نمودن باشد و نه انتقادشده نازک نارنجی، اهل قهر و نفرت باشد. برخی عیب‌جویی‌ها که در قالب انتقاد مطرح می‌شوند در واقع رواج دهنده فساد، تخریب شخصیت، تنزل‌دهنده اخلاق و فضیلت جامعه و مصداق تهمت و غیبت هستند، اما انتقاد اصولی، دلسوزانه و مشفقانه، ارتقادهنده، پالایش‌کننده و تحول‌آفرین است.(۳) حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «کسی که شنیدن حق و یا عرضه داشتن عدالت بر او برایش دشوار باشد، عمل به آن برایش مشکل‌تر است.»(۴)

سنجش و ارزیابی همراه با عدل و انصاف در پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها و دیدن دردها و ادامه درمان، مفهوم نقد را روشن می‌کند. متفکر شهید علامه مطهری  می‌گوید: «قوه نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد یک شیئی را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتماً باید معایب آن نمودار بشوند، بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشد آشکار شوند.»(۵)

در منابع روایی و آموزه‌های معصومین آمده است که‌ حق را هر جا مشاهده کردید، بپذیرید، اگرچه از اهل باطل باشد و باطل را اگرچه از زبان حق‌گویان بیان شود، قبول نکنید. همواره سخن‌ها را نقد کنید، زیرا گاهی گمراهی را همچون امتزاج درهمی از مس با نقره به وسیله آیه‌ای از کتاب خدا آراسته‌اند تا فردی را فریب دهند و به اشتباه افکنند، از این رو در اولین نگاه، درهم خالص و تقلبی یکی می‌نماید، ولی اهل بصیرت قادرند آنها را از هم باز شناسند.(۶)

 

ضرورت نقد و فواید آن

انسان از نعمت اندیشه برخوردار است و تفکر ناب، جان‌مایه آدمی را تشکیل می‌دهد، اما نمی‌توان انتظار داشت که هرگونه اظهارنظری به صرف عقلانی بودن از هر نقدی مصون باشد. تولید فکری هر چند حق مسلم همگان است، اما نمی‌توان به نقد بی‌اعتنا بود و آن را در این فرایند، امری تشریفاتی تلقی کرد، زیرا گردش مستمر چرخه عقل و خردورزی محتاج مهیا بودن بستر نقد است. این ویژگی قدرت استدلال را محک می‌زند و در واقع عقل سلیم در مسند قضاوت در باره محصول خود قرار می‌گیرد. البته نقد و ارزیابی هم خود باید تلاشی عاقلانه و دور از هرگونه گرایش‌ها و آلودگی‌های غرض‌ورزانه باشد.

نگرش عقلانی مبتنی بر این معرفت است که ما انسان‌ها به‌رغم برخورداری از توانایی تفکر دانای همه امور نیستیم و به همه مسائل اشراف نداریم. به‌علاوه احتمال دارد تفکر ما به هیجانات، احساسات و برخی عصبیت‌های درونی آمیخته باشد. همچنین انسان موجود کاملی نیست و به همین دلیل باید در مسیر رشد معنوی قرار گیرد تا به مدارج عالی گام نهد. او برای طی این طریق و نیل به پختگی فکری و معرفتی نیاز به هم‌اندیشی و استفاده از دیدگاه‌های دیگران دارد. برای کسی که می‌خواهد این پویایی پرمایه و پایا را داشته باشد، نه تنها شوق به معرفت و  بصیرت ضرورت دارد، بلکه باید از نگرش‌های انتقادی و افکار و نظرهای مخالف و هر آنچه به‌نوعی در تقابل با دیدگاه او قرار دارد، استقبال کند تا زمینه برای تقویت ژرف‌اندیشی و نکته‌سنجی‌های خردمندانه‌ای که در فرایند کمال‌یابی او لازم هستند، فراهم شود.

طعم نقد، چه بسا در ابتدا تلخ و گزنده باشد و مخاطب را آزرده‌خاطر کند، اما با گذشت زمان و تغییر شرایط به شیرینی مبدل می‌شود و درنهایت نشانی از نیک‌اندیشی، خیرخواهی و دلسوزی منتقد به شمار می‌آید.

از نقد افکار و آرای خویش با وجود برخی ناگواری‌ها باید استقبال کنیم، نه از آن باب که با نمایش‌های فروتنانه و جلوه‌گری‌های دلفریبانه بخواهیم در میان اقشار جامعه محبوبیت پیدا کنیم، بلکه از این جهت که نقد نیاز اصلی و محوری ماست. ضرورت نقد زمانی بیشتر آشکار می‌گردد که بدانیم هر تفکر و دیدگاهی نزد صاحب آن از نوعی جذابیت، شیفتگی و محبوبیت برخوردار است. این عارضه با نوعی اغواگری و فریبندگی توأم می‌شود، اما نقدها، ارزیابی‌ها و تحلیل‌ها پدیدآورندگان افکار را در پیراستن اندیشه و پالودن آن از شوائب یاری می‌رسانند و اندیشه در پرتو انتقاد از هرگونه سستی و خام‌اندیشی، ابهام و مجامله فاصله می‌گیرد و به مرحله پختگی، سلامتی و پرباری می‌رسد.(۷)

حق انتقاد در جامعه‌ای که مدعی ترقی و تعالی است از دو جهت محرز شناخته شده است. یکی آنکه آدمی حرّ به دنیا می‌آید و شرافت انسانی‌اش ایجاب می‌کند که موضع‌گیری‌ها، رفتارها و آرای او به دیگران لطمه‌ای وارد نسازد. دوم اینکه هر عقل سالمی گرفتار نفس اماره است و چنانچه اصلاح و ارشادی در برابر نبیند و دیدگان بیداری نگران کارش نباشد، طغیان می‌کند و فاجعه می‌آفریند.

اگر در نظام انتخاباتی بر اساس رأی اکثریت، تشکیلات اداری و سیاسی یا پارلمانی دراختیار گروهی قرار گیرد که اکثریت رأی را به خود اختصاص داده‌اند، این بدان معنا نیست که وقتی زمام امور دراختیار فرد مورد نظر آنان قرار گرفت، دیگران که در انتخابات مذکور مشارکتی فعال و پرثمر داشته‌اند به‌کلی خلع‌ید شوند، در گوشه‌ای دم فرو بندند واگر هم بخواهند دیدگاهی را مطرح کنند آن را نوعی انتقام‌جویی، تفکر عصبی و حتی عامیانه و مطرود تلقی نمایند. اگر به آنها که روی کار آمده‌اند حق فرمانروایی داده شده، به افرادی هم که نامزد مورد نظرشان رأی نیاورده، حق اظهارنظر، نظارت توأم با تعهد، تدین و احساس مسئولیت و انتقاد سالم و منطقی داده شده است که از حق حکومت دیگران کمتر نیست. اکثریت و اقلیت هر دو شهروند یک کشور و از دیدگاه قانون و حقوق انسانی مساویند، از این رو نباید از هیچ‌کدام حقی سلب گردد.

به‌علاوه جامعه در حال تحرک، رشد و پویایی است و چه بسا اکثریت امروز به اقلیتی در فردا تبدیل شود و از جناحی که به عوامل حکومتی پیوسته‌اند، گروهی گسسته‌های روزهای آینده باشند و لذا نمی‌توان مسلم‌ترین ویژگی‌ آنها را که حق اظهارنظر است نادیده گرفت.(۸)

البته در جامعه افرادی هستند که به دلیل نیت مسموم، رفتار مذموم و اعمال سوء صلاحیت اظهارنظر درباره مسائل کشور از آنان سلب گردیده است و کمترین مجازات آنان سکوت است تا  در این دریای باصلابت، امواج هراسناک ناامنی را به وجود نیاورند. از عیب‌جویان آشوب‌آفرین که بگذریم، اقشار دیگر، صلاحیت اظهارنظر انتقادی را دارند و نمی‌توان آنان را محجور، عامی  و تعبیر به کنجی نشسته صم بکم را در باره‌ اینها صادق دانست. قرآن کریم می‌فرماید: «ناپاک و پاکیزه با یکدیگر مساوی نیستند، هر چند فراوانی آنها تو را به شگفتی وادار سازد. پس ای صاحبان خرد پرهیزگاری کنید باشد که رستگار شوید».(۹)

حضرت علی«ع» با آن کمالات ملکوتی و درجات عالی عصمت چه نیکو در این باره بیان فرموده‌اند: «مرا برای اطاعت نمودن از پروردگار و رفتار پسندیده با شما به ستودن نیکو مستائید. حقوقی که باقی مانده و از ادای آنها هنوز فارغ نگردیده‌ام و واجب‌هایی که ملزم به اجرای آنها هستم بسیارند. با من سخنانی را که با گردنکشان (برای خوش آمدن آنها) بر زبان می‌آورید مگویید و آنچه را که از مردم عصبانی پنهان می‌دارید، در برخورد با من مپوشانید. درباره‌ام این گمان را مبرید که اگر حقی گفته شود مرا دشوار آید و نه گمان درخواست بزرگ نمودن خود را، زیرا کسی که درباره گوش دادن سخن حق یا دادگری درستی که به او پیشنهاد می‌شود اظهار ناخرسندی می‌کند، عمل به حق و عدالت برای او مشکل‌تر است. ای یارانم از شما می‌خواهم هرگز از سخن حق و انتقاد درست و از اینکه مشورت خود را با من مطرح سازید کوتاهی نکنید.(۱۰)

متفکر شهید آیت‌الله مطهری خاطرنشان می‌سازد: «حضرت علی«ع» در وجود خویش و روح بزرگوارش به چنان وارستگی و آزادگی‌ای رسیده بود که این گونه به دیگران میدان می‌داد که آزادانه حقایق را بازگویند و از تذکر، نصیحت و نقد اجتناب نکنند، زیرا کسی که برحق و به دنبال احقاق حق آحاد  جامعه است و می‌خواهد از حق‌جویان دفاع کند، از شنیدن سخنان ناصحانه و حق‌گویانه پروایی ندارد.»(۱۱)

حضرت علی«ع» در بخشی از نامه‌ای که خطاب به مالک اشتر نخعی نوشته‌اند فرموده‌اند: «تا می‌توانی با پرهیزگاران و راستگویان پیوند برقرار کن و آنان را چنان تربیت کن که تو را فراوان نستایند و برای اعمال ناروایی که انجام نداده‌ای تشویق نکنند که ستایش (حتی) به اندازه، خودپسندی می‌آورد و آدمی را به سرکشی وادار می‌سازد. با دانشمندان فراوان گفت‌وگو و با حکیمان زیاد بحث کن که (این روند) مایه آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشته است.»(۱۲)

امام خمینی«ره» می‌فرماید: «ماها نباید گمان کنیم هر چه می‌گوییم و می‌کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان‌ها.»(۱۳)

مقام معظم رهبری در پاسخ به سئوال دانشجویی مبنی بر اینکه آیا انتقاد کردن به معنای تکمیل کردن پازل دشمن است، تأکید کردند: «من به هیچ وجه اعتقادی به انتقاد نکردن ندارم، بلکه همواره اصرار دارم جریان دانشجویی موضع انتقادی خود را حفظ کند، اما در بیان انتقادها باید به این نکته توجه شود که طرح آن به گونه‌ای باشد که مقصود دشمن را برآورده نکند.»(۱۴)

 

میزان مطمئن

رشد فکری و فرهنگی، توسعه اجتماعی و پیشرفت در جنبه‌های گوناگون زندگی علمی و آموزشی تا حد قابل‌توجهی با نقدهای صادقانه و تیزبینانه شتاب افزون‌تری به خود می‌گیرد و هیچ‌ کسی از یادآوری و انتقاد مصلحان صادق بی‌نیاز نیست. در این صورت فضای جامعه دگرگون می‌شود و انتقادهای سالم و سازنده جای انتقام‌های خصومت‌آمیز و مخرب را می‌گیرد. این وضع نویدبخش، نورانی و امیدوارکننده و احیاکننده اصل اخوت دینی است. قرآن می‌فرماید: « فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا؛(۱۵) خداوند دل‌هایتان را نسبت به هم مهربان ساخت و به لطف، برادر شدید: « وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم»(۱۶) دل‌هایتان را به یکدیگر الفت داد. همچنین روند مذکور بر اساس اصل تعاون بر نیکی (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى)(۱۷) دعوت به خیر (وَلْتَکُن مِّنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیر)(۱۸) امر به معروف و نهی از منکر (یَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَیَنهَونَ عَنِ الْمُنکَر)(۱۹) تواصی به حق (وَتَوَاصَوا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوا بِالصَّبر)(۲۰) خود را در تمام زوایا و شئون جامعه اسلامی بروز می‌دهد و همگان خود را در منظر پذیرش یادآوری‌های خیرخواهانه قرار می‌دهند و نقد را به عنوان هدیه‌ای باارزش و تحفه‌ای سودمند قبول می‌کنند، چنان که در روایتی آمده است: «محبوب‌ترین دوستان و برادران من آنهایی هستند که عیوب و کاستی‌های مرا برایم بازگو کنند.» (۲۱)

بنابراین در فرهنگ اسلامی، انتقاد به قصد اصلاح، برطرف کردن ناروایی‌ها و کج‌روی‌ها و سالم کردن محصولات فکری، فرهنگی و ترویجی مورد حمایت قرار گرفته و قرآن در این زمینه، معیارها و موازین ارزنده‌ای را تعیین کرده است: «سخن ناروای آنان را به نیکوترین وجه پاسخ گو، ما به سخن آنان آگاه‌تریم».(۲۲) «با بهترین طریق با آنان مناظره و بحث کن».(۲۳) «اگر فاسقی برایتان خبری آورد، آن را تصدیق نکنید تا در آن تحقیق کنید».(۲۴) «هرگز از آنچه که بدان علم و اطمینان نداری پیروی مکن».(۲۵)

در منابع دینی افزون بر پذیرش نقد، هر انسانی باید به خودکاوی نیز بپردازد و قبل از اینکه لغزش‌ها، عیوب و خطاهای دیگران را پیگیری و تجسس کند، در جست‌وجوی زدودن کاستی‌ها و عیب‌های خود باشد. امیرمؤمنان حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «خوشا به حال کسی که اهتمام به عیوب خویش وی را از عیب‌جویی درباره دیگران بازدارد.»(۲۶)

حضرت امام حسین«ع» می‌فرمایند: «از نشانه‌های عالم آن است که گفتار و کردار خویش را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد و با تمام حقایق امور و فنون آگاهی و شناخت یابد.» (۲۷)

در منابع اعتقادی و آموزه‌های اسلامی به واژه‌هایی چون نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتباع احسن و نظایر آن برمی‌خوریم که در ذیل آنها به مقوله نقد و انتقاد توجه شده است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «پس به بندگان من که به سخن‌ها گوش فرامی‌دهند و نیکوترین آنها را برمی‌گزیند و پیروی می‌کنند مژده بده.» (۲۸)

کسانی که با دقت و معرفت و بصیرت به مطالب و اظهارات دیگران گوش فرا داده و در ضمن آنها را مورد نقد و بررسی هم قرار می‌دهند، محتوای آنها، پیامدها و آثارشان را می‌سنجند و آنگاه دست به گزینش می‌زنند. آنان به این هم اکتفا نمی‌کنند و هنگام برگزیدن نیز خوب‌ها و نیکوترها را ارزیابی می‌کنند و با بررسی‌های همه‌جانبه، سخن بهتر و پیشنهاد سودمندتر و طرح منطقی و خردمندانه را برمی‌گزیند. قرآن کریم به اهل ایمان توصیه می‌کند: «اندرز ده، زیرا اندرز برای مؤمنان مفید است.»(۲۹)

یادآوری غفلت‌ها، فراموشی‌ها و برخی جهالت‌ها را به هوشیاری، آگاهی و بیداری مبدل می‌سازد و افراد را به مراقبت‌های افزون‌تر و حضوری جدی‌تر دعوت می‌کند. در جامعه‌ای که یادآوران و اهل اندرزهای ارزنده در صحنه هستند، کم‌کاری، کار ناقص، نارسایی، ضعف در طرح‌ها و برنامه‌ها، اشتباهات اداری و اجرایی، موازی‌کاری، بیهودگی، اتلاف امکانات و نیروها کمتر دیده می‌شود و هریک از مردم به عنوان دیده‌بانی بیدار، وظیفه خود می‌دانند که درباره تصمیم‌گیری‌ها و اعمال و کارکرد دیگران نقش هشداردهنده و تذکردهنده داشته باشند. کارگزاران لایق و شایسته نه تنها هرگز به افراد چاپلوس و مداح و اهل غلو میدان نمی‌دهند، بلکه افرادی را برمی‌گزینند که ضمن تأیید کارنامه مطلوب آنان، به نقد رفتار و کردارشان می‌پردازند و همچون آینه، محاسن و معایب را نشان می‌دهند. امام صادق«ع» فرموده‌اند: « الْمُومِنُ أَخُ الْمُومِنِ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَه؛(۳۰) مؤمن، برادر مؤمن دیگر و به منزله چشم و راهنمای اوست.»

امام کاظم«ع» نیز یادآور گردیده‌اند: «بخشی را به رفت و آمد با برادران دینی مورد وثوقی که از کاستی‌ها و عیوب شما خبر دارند و به دور از هرگونه ناخالصی آنها را به شما تذکر می‌دهند، اختصاص دهید.»(۳۱)

آن حضرت در کلام دیگری فرموده‌اند: «از واجب‌ترین حقوق برادر دینی تو این است که وی را نسبت به خیر و صلاحش مطلع نمایی و هیچ چیزی را که برای امور دنیوی و اخروی او مفید است از او مخفی نسازی.»(۳۲)

ضرورت دارد منتقد، کاستی‌های برادران خود را به گونه‌ای یادآوری کند که این روند، آبرو و عزت آنان را مخدوش ننماید و موجبات شرمندگی دوستان را فراهم نسازد. امام حسن عسکری«ع» فرموده‌اند: «کسی که برادر خود را در خفا موعظه می‌نماید، بر جلوه‌های او و زیبایی‌هایش می‌افزاید، ولی اگر آشکارا و در حضور جمع به وی اندرز دهد، باعث زشتی او می‌گردد.»(۳۳)

اندرزگویی، طرح انتقادها و بیان تذکرات برای اصلاح امور افراد باید با رعایت ادب و احترام، ملایمت و محبت توأم باشد. رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: «به مردم خالصانه اندرز گویید، نسبت به آنان ملایم و مهربان باشید و با سخنان دلنشین و لطیف دعوتشان نمایید. به‌علاوه از تفاوت‌های خلق و خوی آنان آگاه باشید تا بتوانید هر گروهی را در جای خود مستقر سازید و با هر فردی به تناسب خلقش برخورد نمایید.»(۳۴)

هدف اصلی منتقد باید اصلاح رفتار نادرست یا ادعاهای خلاف باشد و در این مسیر نباید شخصیت افراد را مورد تهاجم اهانت‌آمیز قرار دهد و کدورت‌ها را زنده کند. امام باقر«ع» با شخصی مشغول گفت‌وگو بودند و آن فرد پرحرفی کرد. حضرت به منظور انتقاد از این روش مذموم، او را به طور مستقیم هدف نقد قرار ندادند و نیز در خصوص زیاد حرف زدنش بیانی نفرمودند. تنها ارزش و اهمیت کلام را خاطر نشان ساختند و به وی فهماندند که سخن را کوچک مشمار و این سرمایه گرانقدر را بی‌مورد و نابجا به کار مبر.(۳۵)

اگر منتقدی به انگیزه برتری‌جویی، تفوق‌طلبی و تشخص و نه با هدف کشف حقیقت و روشن شدن مطلب، نکته‌ای را به فرد مورد نظر یادآور شود، هر چند اظهاراتش اصولی و منطقی باشند، از سوی او با عکس‌العمل منفی، تند و خشن مواجه می‌شود و شخص مورد انتقاد حالت تهاجمی به خود می‌گیرد و برای اثبات افکار و رفتار و عقاید خود مقاومت می‌کند. این گونه نقدها نه تنها مشکلاتی را حل نمی‌کنند، بلکه پیوندهای دوستانه و خوش‌بینی‌ها را زایل می‌سازند و در پاره‌ای از موارد امکان دارد به انتقام‌جویی خصمانه منجر شوند. به همین دلیل حضرت رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «بنده خدا قادر نخواهد بود جوهر ایمان را در وجود خود کامل نماید مگر آنکه از بحث‌های خصومت‌آمیز بپرهیزد، اگرچه حق با او باشد.»(۳۶) امام هادی«ع» نیز هشدار داده‌اند: «جدال منفی و بحث‌های آمیخته به خشونت، دوستی باسابقه را از میان می‌برد، پیوندهای استوار را می‌گسلد و کمترین خسران آن این است که هریک از دو طرف می‌خواهد بر دیگری غلبه یابد و این عارضه خود سبب اصلی جدایی، تفرقه و پراکندگی است.(۳۷)

 

از منظر امام خمینی

در فرهنگ اسلامی نقد از جایگاه والایی برخوردار است و مروجان و تربیت‌یافتگان این مکتب پویا و رشددهنده، آن را به عنوان اصلی ضروری و لازم در زندگی فردی و اجتماعی جوامع اسلامی پذیرفته‌اند. امام خمینی که در اقیانوس قرآن و عترت به غواصی پرداخته و در فرزانگی و فروزندگی، فضل و فضیلت و سلوک معنوی به سیره معصومین تأسی می‌کرد، انتقاد کردن و انتقادپذیری را به عنوان فرهنگی بالنده در جامعه مطرح ساخت و تأکید کرد که ترقی، خلاقیت و حیات علمی و فکری جامعه در پرتو کنجکاوی‌های هوشمندانه، پرسش و پاسخ‌های عالمانه و نقد و انتقاد صادقانه محقق می‌شود. انتقاد به‌جا و سازنده و بر حق باعث رشد و موجب هدایت هر دو جریان می‌شود. هیچ‌کسی نباید خود را مبرّای از انتقاد ببیند.(۳۸)

آن روح قدسی مدام به شاگردان خویش سفارش می‌کرد که به هر سخنی که گفته می‌شود، به نظر تنقید بنگرید، هر چند که صاحب سخن بزرگ هم باشد. نباید فوراً حرف او را بپذیرید، بلکه باید دقت و بررسی کنید.(۳۹)

ایشان در مقام رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیان‌گزار نظام جمهوری اسلامی با شجاعت تمام فرمود: «هر فردی حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمانان را استیضاح و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع‌کننده بدهد.»(۴۰)

البته آنکه می‌خواهد در سنگر دفاع از ارزش‌ها، جلوی خلاف‌ها و خطاها و برخی عارضه‌ها را بگیرد، باید از سلاح آگاهی و بصیرت برخورد باشد، وظیفه خود را درست بشناسد، جوانب امر را درنظر بگیرد و مراقب باشد در این مسیر سوژه به دست دشمن ندهد و به جای اصلاح امور،  هدف‌های ناپاک خفاشان شب‌پرست را تأمین نکند. از این روی امام اخطار می‌دهد: «انتقاد غیر از انتقام‌جویی است. انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هر کس می‌تواند انتقاد صحیح بکند، اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقام‌جویی، این همان قلم شیطان است.»(۴۱)

باید مطالب نشریات رو به انتقاد سالم، مصلحت‌اندیشی و هدایت باشد، اما گاهی ممکن است یک انتقادی از باب اینکه با سلامت نفس نوشته نشده است، باعث بدتر شدن وضع بشود.»(۴۲)

امام در بیانی دیگر بین نصیحت و تخریب تفکیک قائل می‌شود: وقتی که انسان از یک کسی گله دارد یا می‌بیند نقیصه‌ای در کار او هست، می‌تواند نصیحت کند و باید هم بکند، اما لسان نصیحت غیر از لسان لجن‌مال کردن است.»(۴۳)

همچنین آن بزرگوار مرز بین انتقاد با برخی اغراض شخصی را روشن می‌کند: «انتقاد هم اگر داریم، البته اگر کوتاهی شده باشد باید نوشته شود. نمی‌گوییم آن را ننویسید، اما انتقاد غیر از غرض‌ورزی است. یک وقت یک قلمی می‌خواهد مسئله‌ای را که کوچک است بزرگ کند، چند مقابل کند، تیتر بزرگ بنویسد و (در ذیل آن) هر چه را که می‌خواهد بنویسد که البته این غرض‌ورزی است. یک وقت قلمی می‌خواهد جامعه را اصلاح کند، هم خوبش را می‌گوید و هم آنچه را که ناقص است،  اما نه به شکل انتقاد غرض‌آلود، نه برای تضعیف.»(۴۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ آویزه سخن‌ها، محمدعلی اسلامی ندوشن، ص ۵۷.

۲ـ از چیزهای دیگر، عبدالحسین زرین‌کوب، صص ۱۶۸ـ۱۶۷.

۳ـ یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۱۳، ص ۲۱۲ و نیز ص ۲۱۶.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶.

۵ـ اسلام و مقتضیات زمان، شهید آیت‌الله مطهری، ج اول، ص ۲۸۵.

۶ـ اثباه الهداه بالنصوص و المعجزات، شیخ حرّ عاملی، ج ۱، ص ۷۱.

۷ـ نظرها و اندیشه‌ها، احمد راسخی لنگرودی، روزنامه اطلاعات، ۱۷ شهریورماه ۱۳۹۲.

۸ـ سخن‌ها را بشنویم، صص ۶۱ـ۵۹.

۹ـ مائده، ۱۰۰.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۸.

۱۱ـ آزادی معنوی، علامه شهید مطهری، صص ۲۴ـ۲۳.

۱۲ـ فرازهایی از نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۱۳ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰.

۱۴ـ فرازی از بیانات رهبری در جمع نخبگان و فعالان دانشجویی، جام جم، ۱۸ مردادماه ۱۳۹۱.

۱۵ـ آل‌عمران، ۱۰۳.

۱۶ـ انفال، ۶۳.

۱۷ـ مائده، ۲.

۱۸ـ آل‌عمران، ۱۰۴.

۱۹ـ همان.

۲۰ـ والعصر، ۳.

۲۱ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۷، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۹.

۲۲ـ مؤمنون، ۹۶.

۲۳ـ نحل، ۱۲۵.

۲۴ـ‌ حجرات، ۶.

۲۵ـ الاسراء، ۳۶.

۲۶ـ نهج‌البلاغه، ص ۱۸۵.

۲۷ـ تحف‌العقول، ص ۱۷۹.

۲۸ـ زمر، ۱۸.

۲۹ـ ذاریات، ۵۵.

۳۰ـ‌ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۳۳.

۳۱ـ‌ تحف‌العقول، ص ۳۰۲.

۳۲ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۰۵.

۳۳ـ همان مأخذ، ج ۷۸، ص ۳۷۴، تحف‌العقول، ص ۳۶۸.

۳۴ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۱۴.

۳۵ـ الروضه من الکافی، کلینی، ص ۱۴۸.

۳۶ـ سفینه البحار، محدث قمی، ج ۴، ص ۳۵۸.

۳۷ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۶.

۳۸ـ صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۴۸.

۳۹ـ سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۲، ص ۱۴۹.

۴۰ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۱۹۰.

۴۱ـ مطبوعات و رسانه‌ها از دیدگاه امام خمینی، تنظیم: رسول سعادتمند، ص ۱۰۳.

۴۲ـ همان، ص ۱۰۴.

۴۳ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۳۷.

۴۴ـ همان، ج ۱۴، ص ۷.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

به باور شهید مطهری، انتقاد عامل پیشرفت و حرکت است و کارها را اصلاح می‌نماید و سکوت و کتمان، بر معایب می‌افزاید. عجیب است که ما از نقادی هراس داریم و خیال می‌کنیم مواردی باید نقد شوند که مورد توجه و احترام نیستند. ما متأسفانه انتقاد را منافی احترام می‌دانیم.

 

۲٫

ضرورت دارد منتقد، کاستی‌های برادران خود را به گونه‌ای یادآوری کند که این روند، آبرو و عزت آنان را مخدوش ننماید و موجبات شرمندگی دوستان را فراهم نسازد. امام حسن عسکری«ع» فرموده‌اند: «کسی که برادر خود را در خفا موعظه می‌نماید، بر جلوه‌های او و زیبایی‌هایش می‌افزاید، ولی اگر آشکارا و در حضور جمع به وی اندرز دهد، باعث زشتی او می‌گردد

 

 

 

 

30نوامبر/16

حاکمیت و حرمت شریعت

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ اگر بنا باشد دستگاه قضایی و نیروی انتظامی گزارشی در خصوص مبارزه با روزه‌خواری علنی در ماه رمضان سال جاری و اجرای حد شرعی درباره روزه‌خواران در ملأعام ارائه بدهند، به احتمال زیاد این گزارش همچون صفحه دل متولیان این دستگاه‌ها سفیدِ سفید خواهد بود! و این در حالی است که بر خلاف توهم برخی خوش خیالان، سال به سال به میزان روزه‌خواری در ملأعام افزوده می‌شود و دیگر روزه‌خواری در کوچه و خیابان تنها نظام دینی و شیعی جهان امری خلاف عرف و عجیب به شمار نمی‌آید!

۲ـ اصرار و پافشاری بی‌نظیر و علنی دولت در چند ماهه اخیر بر ارتکاب خلاف شرع و تلاش برای ورود زنان و دختران به ورزشگاه‌های مردانه (برخلاف دستور صریح رهبر انقلاب و نظر قاطبه مراجع عظام در حرمت این عمل) آنچنان عجیب و باورنکردنی است که بی‌تردید اگر به عنوان یک خبر به جهان مخابره شود کمتر کسی آن را باور خواهد کرد! به بیان دیگر پس از شنیدن این خبر، پرسشی اساسی ذهن تحلیلگران و کارشناسان مسائل ایران را احاطه خواهد کرد و آن این است که اگر حکومت ایران تمایل دارد براساس هنجارهای سکولار حاکم بر جهان، جامعه خود را اداره کند، پس این همه چالش و درگیری با جهان سلطه دیگر چه صیغه‌ای است و چه معنایی دارد؟ آن هم در حالی که ریشه اصلی اختلاف نظر میان حکومت اسلامی ایران و جهان غرب، پافشاری حاکمیت ایران بر ارزش‌های دینی و رعایت اصول اعتقادی در سیاست داخلی و خارجی است!!

۳ـ و همه این موارد در حالی است که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به صراحت، فلسفه تشکیل حکومت دینی را اجرای احکام شریعت دانسته و برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت چنین استدلال کرده‌اند که: «خداوند راضی به تعطیل احکام شرع در عصر غیبت نیست و به همین دلیل برپایی حکومت در عصر غیبت با هدف جلوگیری از تعطیلی احکام شریعت واجب است!» و براساس این استدلال است که اگر روزی حکومت دینی از اجرای احکام شرعی غافل شود و یا استنکاف نماید، فلسفه برپایی خود را زیر سؤال برده و دیگر اطلاق عنوان دینی بر آن جایز و صحیح نخواهد بود.

۴ـ غفلت از اجرای شریعت که در دو دهه اخیر روز به روز به میزان آن افزوده شده (مانند رهاکردن مقوله روزه‌خواری در ملأ عام ) از یک سو و پافشاری بر ارتکاب حرام و نقض احکام شرع (در مواردی مانند ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه) از سویی دیگر این سؤال جدی را مطرح می‌کند که آیا نظام اسلامی در مسیر درستی قرار دارد و آیا متولیان نظام متوجه آنچه روی داده و می‌دهد، هستند و می‌دانند که تداوم رفتار فعلی حاکمیت با شریعت و احکام آن، مشروعیت و فلسفه وجودی آنان و مسئولیت‌شان را نقض نخواهد کرد؟ به بیان صریح‌تر اگر بنا باشد که حکومتی به نام دین و با هدف اقامه شریعت برپا شود (و به همین دلیل مؤمنان و متدینان جامعه جان و مال و آبرو و همه داشته‌هایشان را در طبق اخلاص گذارده و سال‌ها انواع سختی‌ها را به جان خریده‌اند تا این نظام پا بگیرد و تداوم پیدا کند) ولی مسئولان این حکومت از اجرای شریعت غافل شده و حتی در مواردی خود اصرار بر نقض شریعت داشته باشند آنگاه این حکومت نه تنها لایق صفت دینی نخواهد بود، بلکه تفاوت چندانی با یک حاکمیت نامشروع نخواهد داشت و اگر بنا باشد که حکومتی به نام دین برپا شود و تنها دین را برای استحکام پایه‌های خود بخواهد، ولی در خدمت دین و احکام آن نباشد بنا به تصریح قرآن کریم و سنت معصومین عنوان طاغوت بر آن برازنده‌تر خواهد بود!

۵ـ عجیب‌تر و دردناک‌تر آنکه در همین بازه زمانی، حاکمیت (اعم از دستگاه‌های اجرایی، قضایی و انتظامی) نه تنها تلاشی برای اقامه احکام شریعت نکرده، بلکه با شدت و غلظت در برابر مؤمنان و متدینانی که خواستار اجرای شریعت‌اند ایستاده و خط و نشان  کشیده (رفتار دولت با مخالفان ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه نمونه‌ای از این اعمال خشونت حاکمیت علیه مدافعان شریعت است) و از طریق تریبون‌ها و رسانه‌ها به تمسخر و اهانت به مدافعان اجرای شریعت پرداخته و موضع‌گیری کرده است (مثلأ اسیدپاش خواندن ناهیان از منکر و تهاجم مکرر علیه امر به معروف و نهی از منکر از تریبون‌های رسمی در ایام اخیر).

۶ـ اما آنچه این روند هولناک را تکمیل و تسریع نموده و می‌نماید، بی‌اعتنایی بخش قابل‌توجهی از کسانی است که رسالت خود را تبیین دین و خدمت به ترویج شریعت اختیار کرده و به کسوت روحانیت درآمده‌اند، به این روند و ماجراست! به عنوان نمونه هنگامی که دولت در اقدامی خلاف شرع با تحکم و پافشاری بنای ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه را گذاشت و مراجع عظام حساب تکلیف شرعی خود به موضع‌گیری پرداخته و حتی مخالف صریح رهبر انقلاب با این تصمیم خلاف شرع انتشار پیدا کرد، حرکت مراجع نه تنها با موجی از تأیید و حمایت حوزه و روحانیون و طلاب مواجه نشد بلکه سکوت سربازان شریعت این گمان را در اذهان مسئولان دین‌ستیز تقویت کرد که می‌توانند با قاطعیت بیشتری به دشمنی با احکام شریعت پرداخته و احکام الهی را زیر پا بگذارند! سکوت عجیب متولیان رسمی دفاع از شریعت و دیانت در برابر حریم‌شکنی مسئولان دولتی و اصرار آنان بر نقض احکام شرعی، در سطح جامعه انعکاسی جز غربت احکام الهی و مراجع عظام (که به حق در این خصوص به وظیفه شرعی خود عمل نمودند) به جا نگذاشت و کار را بر همه مدافعان اجرای شریعت در جامعه دشوار نمود چرا که چشم جامعه در چنین مواردی به دهان روحانیون، ائمه جمعه و جماعات، وعاظ و خطبای دینی است و هنگامی که اکثریت این عزیزان از چنین رویدادی بی‌خبر و یا غافل بوده و یا با بی‌اعتنایی از کنار آن عبور کردند، دیگر اثبات خلاف شرع بودن چنین تصمیمی (اصرار بر ورود زنان به پرورشگاه‌های مردانه ) بسیار دشوار و حتی غیر ممکن می‌نمود.

۷ـ تداوم چنین فضایی نه تنها نظام اسلامی را از درون تهی و پوک خواهد کرد، بلکه حتی ظاهر آن را نیز به بن‌بست خواهد رسانید، چون در جامعه‌ای که شریعت جایگاه و ارزش خود را از دست بدهد و دین به امری شخصی تبدیل شود، دیگر دلیلی برای حاکمیت دین و حکومت دینی وجود نخواهد داشت و مردمی که به تخطی از شریعت (از جانب حاکمیت و خود) عادت کرده و عملأ سکولاریسم را پذیرا شده‌اند، علتی برای پذیرش ولایت و حاکمیت فقها و عالمان دین بر جامعه خود نخواهند دید.

30نوامبر/16

اعتدال در سبک زندگی اسلامی(۱۰)

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

اعتدال خط میانه افراط و تفریط است که از آن به قصد و اقتصاد نیز تعبیر می‌شود. خداوند امت اسلام را امت وسط نامیده «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا»، یعنی رهروان صراط مستقیم. علی«ع» می‌فرماید: «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ، وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ» انحراف به راست یا چپ گمراهی است. راه مستقیم، جاده حق است.

اگر از نقطه‌نظر فلسفی بنگریم، نه تنها کمال انسان در صراط مستقیم و میزان و اعتدال میسر است، بلکه آفرینش عالم براساس میزان و عدل است: « بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْض» آسمان و زمین به عدالت پابرجا هستند. آیه ۷ سوره کریمه الرحمن: «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَان» از وجود نظم و تراز عدل در علم کیهان و افلاک سخن می‌گوید. هزاران ثابت و سیار در پهنای بی‌انتهای این عالم از خورشید و ماه و کره خاک گرفته تا ستارگان منظومه شمسی و کهکشان‌ها و سحابی‌ها با نظم دقیق و محاسبه حکیمانه در گردونه خلقت و فراز و فرود این نظام مشمول قانون عدل و میزان‌‌اند که نمونه کوچکی از آن را در گردش کره زمین به دور خود و به دور خورشید ـ وضعی و انتقالی ـ و گردش ماه به دور زمین و پدیدار شدن روز و شب و ماه و سال (شمسی و قمری) و تغییر فصول و آب و هوا می‌بینیم که به امروز و دیروز منحصر نیست و هزاران سال است از این میزان حاکم تخلف نکرده‌اند و آیه کریمه بدان اشاره دارد.

همچنین نظم و اعتدال از درون ذرات اتمی نیز می‌درخشد و دانش امروز از این ذره بی‌انتها پرده‌برداری کرده که عقل و خرد آدمیان را به حیرت و شیفتگی در برابر آفریدگار جهان وا می‌دارد. به گیاهان و جانداران می‌نگریم، میلیاردها میلیارد موجود مرئی و نامرئی با حیات نباتی و حیات حیوانی در این بحر بی‌انتها شناورند و در حیات ویژه هریک و رشد پویایی آنها آیات آفرینش و نظم و حساب موج می‌زند و از قطره دریاها گرفته تا گستره خاک با زبان حال و قال، گواه حکمت و صنع آفریدگارند و همه به یک زبان می‌گویند: « وَحدَهُ لا اِلهَ اِلاّ هُو».

به قول حکیم نظامی:

بلی با فکر هر داننده‌ای هست

که با گردنده گرداننده‌ای هست

در اینجا موضوع اصلی بحث انسان است و ضرورت حاکمیت عدل و نظم بر زندگی او از جنبه فردی و اجتماعی. انسان اعجوبه عالم هستی و زبده آفرینش در کره خاک است و در وجود او جهانی بزرگ نهفته است.

این سخن امیرمؤمنان است:

اتزعم انک جرم صغیر؟

و فیک انطوی العالم الا کبر

آیا پنداری که پدیده کوچکی هستی؟

در حالی که جهان بزرگ در درون توست

اسرار پیچیده آفرینش انسان تا بدانجاست که برخی از دانشمندان عنوان «موجود ناشناخته» را به او داده‌اند. در فرهنگ اسلامی معرفه النفس جایگاه ویژه‌ای دارد تا آنجا که خودشناسی را کلید خداشناسی خوانده‌اند. برقراری عدل و میزان در وجود انسان به شناخت ابعاد مادی و معنوی عقلی و عاطفی، فردی و اجتماعی و گرایش‌ها و کنش‌های گوناگون او بستگی دارد. نخست باید این ابعاد شناخته شوند و آنگاه تعادل و توازن میان آنها برقرار گردد. این ویژگی انسان است که برقراری تعادل و توازن به اختیار و انتخاب اوست و خود باید آن را مدیریت کند و عقل و شرع اصول آن را به آدمیان بیاموزد و تخلف از آن پیامدی جز فساد و ویرانی ندارد.

 

حکمت عملی و سبک زندگی

فلاسفه و علمای اخلاق برای حکمت دو شاخه قائل‌اند: حکمت نظری و حکمت عملی. حکمت نظری عبارت است از معرفت موجودات آن گونه که هستند. در حکمت نظری بحث از وجود و ماهیت و وجوب و امکان و ویژگی‌هایی است که آنها را از یکدیگر ممتاز می‌سازد. منابع حکمی و فلسفی عهده‌دار بیان این مباحث هستند که در اینجا موضوع سخن ما نیستند. حکمت عملی، دانشی است که در باره رفتار انسان از جنبه فردی و اجتماعی بحث می‌کند. در حکمت عملی از جنبه‌های حیاتی انسان سخن به میان می‌آید و شامل:

الف) علم اخلاق و تهذیب نفس

ب) تدبیر منزل و روابط خانوادگی

ج) سیاست مدرن و مدیریت کشور و جامعه است

علمای اخلاق اصول اخلاق را در چهار عنوان به بحث می‌گذارند: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت.

مبنای این تقسیم آن است که آنها برای انسان سه قوه و نیرو قائل شده‌اند. این سه قوه عبارتند از: فاهمه، شهویه و غضبیه. قوه فاهمه نیروی تفکر و اندیشیدن است. قوه شهویه، مبدأ شهوات و امیال نفسانی و قوه غضبیه، عامل دفاعی انسان در برابر دشمن هستند.آنان این سه قوه را منشأ همه فعالیت‌های مادی و معنوی و جسمانی می‌دانند و برای هریک از این قوا حد میانه و اعتدالی قائل‌اند. اعتدال قوه فکریه را «حکمت»، اعتدال قوه شهویه را «عفت» و اعتدال قوه غضبیه را «شجاعت» می‌نامند. بدین ترتیب مباحث اخلاقی را در «حکمت، عفت، شجاعت و عدالت» خلاصه می‌کنند که عدالت حاکم بر سایر قواست و اگر عدالت نباشد هیچ ‌یک از اصول اخلاق تحقق نمی‌پذیرد، بنابراین مدیریت خشم و شهوت در سایه عدل اخلاقی میسر است و عدل اخلاقی در سایه عقلانیت و ایمان قابل دسترسی است و جوهر دین همین است.

امیرمؤمنان علی«ع» می‌فرماید:« قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِه»: مؤمن خود را به عدل ملزم ساخته و نخستین مرحله عدل او مبارزه با هوای نفس است» و نیز می‌فرماید: « قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِک: با عقل خویش با هوای نفس نبرد کن.»

عدل اخلاقی زیربنای عدالت اجتماعی است، زیرا افراد سنگ زیرین اجتماع‌اند و اگر از نظم اخلاقی و رفتار درستی برخوردار نباشند، سر به طغیان و تجاوز برمی‌دارند و نظم جامعه را برهم می‌زنند.

البته جامعه نیز بر افراد تأثیرگذار است و سالم‌سازی فضای جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر وظیفه مسلملنان و دولت اسلامی است؛ بنابراین برای ساختن جامعه برین، نخست باید به تربیت اخلاقی و انضباط فردی پرداخت تا جامعه صالحی پدید آید. باید حریم عمومی را سالم ساخت تا به سلامت افراد صدمه وارد نشود. از این رو پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: « بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاق: برانگیخته شدم تا مکارم اخلاقی را تکمیل کنم.» یعنی با الگویی که مکتب وحی ارائه می‌کند انسان بسازم.

همان گونه که شخص نبی اکرم«ص» اسوه فضائل اخلاقی است و خداوند آن حضرت را به خلق عظم ستوده است: « إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم» و او را اسوه فضائل انسانی دانسته و فرموده است: « لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَه» این است که سبک زندگی و سیره پیامبر اکرم«ص» در کلیه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی و مسائل عبادی، تربیتی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و روابط اجتماعی برای یک مسلمان الگو و سرمشق است و سنت و سیره نبوی در انتخاب سبک زندگی می‌بایست معیار عمل باشد. این وظیفه نخبگان فرهنگی و مربیان و معلمان و پیشوایان دینی است که این موارد را با استناد به سنت و سیره نبوی برای نسل‌ها بیان کنند و کلاس‌های درس و مجالس وعظ و خطبه‌ها و منبرها و مقالات را با ذکر این موارد و مستندات قرآنی و روایی و سیره صالحین و ائمه طاهرین غنی سازند. رسانه‌های همگانی باید به مخاطبین آموزش دهند و بر اساس آن فیلم و هنر و نمایش و ادبیات را به خدمت گیرند. این یک ضرورت برای امت اسلام است و هر چند دیر هنگام است، لکن باید به جبران مافات و تدارک فرصت‌های از دست رفته بپردازند.

باید توجه داشت که روش عقلانی و توجیهی در آموزش بهتر جواب می‌دهد و تربیت دینی براساس توجیه و عقلانیت، انسان‌ها را هدایت می‌کند: «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» و تبشیر بر انذار مقدم است. در مواردی که فساد در یک جامعه ریشه دوانده و فرهنگ عمومی پذیرای توجیه و تبشیر نیست، انذار و هشدار تنها عامل تحول فرهنگی است، همان گونه که پیامبر اکرم«ص» در جامعه جاهلی نخستین مأمور به انذار می‌شوند تا جامعه خفته را بیدار کنند: « ‌یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ  قُمْ فَأَنذِر».

 

اعتدال در اخلاق و اعتقاد و عمل

یکی از پایه‌های عدالت اجتماعی و عرصه‌های اعتدال، اخلاق و سجایای انسانی است. اعتدال اخلاقی به عقل و حکمت متکی است. اگر عقل و خرد بر انسان حاکم باشد، از افراط و تفریط فاصله می‌گیرد.

علی«ع» فرمود: « لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً»(۱) جاهل یا افراط‌گراست یا تفریط‌کننده، تندروست یا کندرو، یعنی تعادل ندارد. افراط و تفریط حتی در ایمان و ولایت و اعمال شریعت مذموم است.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «دو صنف در ارتباط با من در هلاکت و ضلالت افتند. یکی آنکه مرا دوست دارد و افراط‌کاری در دوستی او را از مسیرحق خارج می‌سازد و دیگری آنکه از سر دشمنی با من از حق منحرف می‌شود.»(۲)

حضرت همچنین می‌فرمایند که افراط فاسدکننده قلب است « و کُلُّ إفراطٍ لَهُ مُفسِدٌ ». رعایت اعتدال در دنیا و آخرت موضوعی است که قرآن و روایات و سیره مبارکه معصومین«ع» ما را بدان فراخوانده‌اند. قرآن کریم، پیامبر اکرم«ص» را به رعایت اعتدال در انفاق فراخوانده و از افراط و تفریط برحذر می‌دارد: « وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(۳) دست خود را بر گردنت زنجیر مکن و از گشاده‌دستی بپرهیز که به حسرت و پشیمانی خواهی نشست.

با همین مضمون در آیه دیگر است: «حق خویشاوندان و بیچارگان و در سفر ماندگان را بده، اما ولخرجی مکن که این یک عمل شیطانی است». البته این دستورات تنها برای پیامبر نیست، بلکه الگوی امت نیز هست.

امیرالمؤمنین«ع» در بصره به عیادت یکی از یاران خود به نام «علاء بن زیاد حارثی» رفت. خانه بزرگ و مجلل او را دید و فرمود: «با این خانه چه می‌خواهی بکنی در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ اگر بخواهی می‌توانی به وسیله آن آخرتت را تأمین کنی. از مهمان پذیرایی کن. صله رحم نما و حقوق واجب را بپرداز. در این صورت با این خانه به آخرت می‌رسی»

علاء بن زیاد عرض کرد: «از رفتار برادرم «عاصم» شکایت دارم.» حضرت پرسیدند: «چرا؟» پاسخ داد: «عبایی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.»حضرت فرمود: «او را حاضر کنید.» عاصم آمد. حضرت فرمود: «تو با خود دشمنی می‌کنی و شیطان تو را فریفته است. چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمی‌کنی؟ خداوند طیبات را برایت حلال کرده، اما تو آن را حرام می‌کنی؟ تو در برابر خدا کوچک‌تر از آنی.» عاصم گفت: «شما را می‌بینم که با این لباس خشن و غذای ناگوار به سر می‌برید.» فرمود: «وای بر تو! من مانند تو نیستم. خدای متعال بر پیشوایان عدل واجب شمرده که زندگی خود را با ضعفای مردم همسان سازند تا فقر و تهی‌دستی، آنان را به عصیان نکشاند: «فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُه»(۴) متأسفانه امروزه رجال حکومت‌ها به عکس آنچه حضرت فرموده عمل می‌کنند، بدین معنا که رفاه و رنج را میان خود و مردم تقسیم می‌کنند، رفاه برای خود و رنج برای دیگران.

حفظ تعادل جسم و روح، دنیا و آخرت، گرایش‌های نفسانی و عقلانی، مادی و معنوی، عبادت و ریاضت، رفاه و رنج، عامل قوام زندگی انسان است که مدیریت آن را شرع مقدس رهنمود داده است و تخلف از آن نظام زندگی را بحرانی می‌کند. این بحران را در زندگی بسیاری از جوامع می‌بینیم. بی‌عدالتی و شکاف فقر و غنا و تبعات ناشی از آن افزون بر اینکه با روح شریعت سازگاری ندارد و در برابر خدا حساب و کتاب و پاسخ‌گویی دارد، در جامعه منشأ عقده‌آفرینی است که سر از جنایات گوناگون بیرون می‌آورد.

متأسفانه دامن زدن به تجمل‌گرایی و اسراف و تبذیر از یک سو و فقر و فلاکت از سوی دیگر در متن جامعه فراوان است و تبلیغات تجاری از رسانه‌ها برای کسب درآمد، سبک زندگی را تغییر و فاصله طبقاتی را افزایش داده است.

 

اقتصاد در عبادت

اقتصاد در عبادت عنوان بابی است از اصول کافی مشتمل بر روایاتی از پیامبر«ص» و ائمه معصومین«ع» که به رعایت اعتدال در آداب شرعی توصیه می‌کند. پیام این توصیه‌ها این است که بندگی باید از روی اشتیاق و نشاط و به دور از ملال و دلزدگی باشد، چه ظرفیت افراد متفاوت است و حد نصاب عبادت باید متناسب با این ظرفیت‌ها باشد که اگر جز این شد نتیجه معکوس خواهد شد. به برخی از روایات در این زمینه اشاره می‌شود:

علی ابی جعفر«ع»: قال رسول‌الله«ص» هذا الدین لمتین فاوغلو فیه برفق و لا تکرهوا عباده الله الی عبدالله فتکونوا کالراکب المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهراً ابقی».(۵)

دین اسلام استوار و متین است، پس با متانت و مدارا وارد آن شوید و بندگی خدا را در نظر بندگان خدا منفور نسازید و مانند سواره‌ای نباشید که در راه مانده، نه مرکب سواری دارد و نه طی مسیر کرده است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: « لا تُکَرِّهوا إلى أنفُسِکُمُ العِبادَه(۶) بندگی خدا را در نظر خود منفور نسازید.»

امام صادق«ع» می‌فرماید: «هر گاه خداوند بنده‌ای را دوست دارد، اگر اعمال کم هم انجام دهد، پاداش زیاد دهد و این برای خدا دشوار نیست که کار کم را پاداش زیاد دهد.»(۷) و نیز امام صادق«ع» می‌فرماید: «من جوان بودم و در عبادت جد و جهد بسیار داشتم، پدرم فرمود: پسرم! خیلی جد و جهد می‌کنی. خدای بزرگ هرگاه بنده‌ای را دوست بدارد به عمل کمتر از او راضی است».

عبادت و بندگی اگر توأم با تقوا و پرهیز از گناه باشد مانند دارویی است که با آن پرهیز باشد و همان گونه که در روایات آمده خدا عمل کم را از پرهیزکاران می‌پذیرد و گناه عمل صالح را فاسد می‌کند.

اعتدال و اقتصاد در عبادت این است که انسان گناه نکند و تکالیف شرعی را انجام دهد و البته اگر ظرفیت و توان مستحبات را دارد شایسته است که بندگی را به کمال رساند همان گونه که اولیاء خدا در نماز و دعا و  عبودیت و جد و جهد به اوج کمال رسیدند. به علاوه، آن بزرگواران در خدمت به بندگان خدا و عدل و احسان و ایثار و اخلاق فاضله که از مصادیق بندگی است به اوج رسیده بودند که برای رهروانشان باید الگو باشد. پرهیز از گناه نیز از مصادیق بندگی است. امیرالمؤمنین«ع» فرمود: « أفضَلُ العِبادَهِ العَفاف: بهترین عبادت، پاکدامنی است».

نماز، روزه، حج، انفاق، دعا، توسل، زیارت و سایر اعمال عبادی با پرهیزگاری منشأ اثر و موجب پاداش است و گناه اثر این اعمال را خنثی می‌کند. امام صادق«ع» در روایتی به یکی از یارانش توصیه فرمود: «اُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّه ِ وَ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهادِ وَ اعْلَمْ اَنَّه لا یَنْفَعُ اِجتهادٌ لا وَرَعَ فِیه: تو را به تقوا و پرهیزگاری و جد و جهد در بندگی سفارش می‌کنم و بدان که بندگی بدون ورع و پرهیز از گناه سودی ندارد.»

ناگفته نماند که انجام واجبات و ترک محرمات کف بندگی است که کمتر از آن گنهکاری است، اما عبادت و بندگی مدارج عالی و والایی دارد که اولیای خاص بدان دسترسی دارند.

عبادات مستحب و نوافل و ادعیه و شب‌زنده‌داری و تضرع برای آنان که افق پروازشان تا بی‌نهایت است، مراتب نامحدودی دارد، همان گونه که در زندگی معنوی و مناجات‌های معصومین«ع» اخبار آن را دیده‌ایم و منابع روایی بیانگر آن است. پیمودن این مدارج و ورود به این افق نامحدود برای انسان‌ها حسب مراتب‌شان میسر است که همت و توفیق می‌طلبد و راه آن بسته نیست، به‌ویژه برای مسئولان و رهبران دینی و مربیان معنوی که اکسیر اعظمی‌ است. همچنین زهد و پارسایی و ریاضت و قناعت نیز میدان گسترده‌ای دارد که از زندگی اولیاء و زاهدان و عارفان خوانده‌ایم و پیمایش آن برای هر کسی میسر نیست، همچنان که تکلیف همگان نیست، همان گونه که امیرالمؤمنین«ع» در گفت‌وگو با علاءابن زیاد فرمود «خداوند بر ائمه و رهبران عدل واجب نموده زندگی خود را با ضعفای مردم همسان کنند» و حضرتش چنین بود. دیگران نیز باید به تناسب زمان به آن حضرت اقتدا کنند.

 

اعتدال در معیشت

بدیهی است اگر برای همه مردم توسعه معیشت میسر شود و فقر و مسکنت در جامعه نباشد، استفاده از نعمت‌های حلال الهی برای رهبران دینی منعی ندارد، همان گونه که در زندگی ائمه موارد آن را دیده‌ایم. قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق: بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش آفریده و غذای پاک و پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها از آن کسانی است که در دنیا ایمان آورده‌اند و در آخرت نیز بهره‌مند خواهند بود.»

خلاصه آنکه اقتصاد در معیشت و عدالت در دخل و خرج و بهره‌وری از نعمت‌های الهی برای عموم مردم اصل پذیرفته شده در شرع مقدس است که در بحث اقتصاد و معیشت در سبک زندگی اسلامی بدان پرداخته‌ایم. در آیات و روایات ما همان گونه که از اسراف و تبذیر و بی‌عدالتی منع شده، فقر و نداری هم که یک معضل اجتماعی است نکوهش شده است.

در روایت است که فقر آستانه کفر است «کاد الفقران یکون کفرا»(۸) و نیز فقر سیه‌رویی دو عالم است « الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَین»(۹) امیرالمؤمنین«ع» از فقر با عنوان مرگ بزرگ نام برده است: « أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ»(۱۰) و نیز آن حضرت از فقر به عنوان پدیده‌ای یاد می‌کند که عامل آن زیاده‌خواهی ثروتمندان است. «فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ»(۱۱) فقیری گرسنه نمی‌ماند مگر اینکه حق او را ثروتمندی برده است و نیز فقر را یک عامل بیماری روانی و اجتماعی می‌داند و می‌فرماید: «الفقر یخرس الفطن عن حجته و المقیل غریب می وطنه»(۱۲) و نیز به فرزندش محمد بن حنفیه توصیه می‌کند: « یا بنی انی اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه فی الدین مدهشه اللعقل داعیه للمقت: پسرم! از فقر بر تو می‌ترسم. از فقر به خدا پناه ببر، زیرا فقر دین را ناقص و عقل را پریشان می‌کند و موجب بدبینی مردم به یکدیگر می‌شود.»(۱۳)

بنابراین امیرالمؤمنین«ع» که خود در مسند حاکمیت به ساده‌ترین وجه زندگی می‌کرد، فقر را یک بلیه اجتماعی و موجب تباهی عقل و دین و بی‌اعتمادی می‌داند که باید با آن مبارزه کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، حکمت، ۷۰.

۲ـ خطبه، ۱۲۷.

۳ـ اسرا، ۲۹.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۹.

۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۸۶.

۶ـ اصول کافی، ج ۲ف ص ۸۶.

۷ـ همان.

۸ـ کافی، ج ۴، ص ۳۰۷.

۹ـ بحار، ج ۳۹، ص ۳۰.

۱۰ـ نهج، قصار، ۱۶۱.

۱۱ـ همان، ۳۲۸.

۱۲ـ همان، ۳.

۱۳ـ همان، ۳۱۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

اعتدال خط میانه افراط و تفریط است که از آن به قصد و اقتصاد نیز تعبیر می‌شود. خداوند امت اسلام را امت وسط نامیده «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا»، یعنی رهروان صراط مستقیم. علی«ع» می‌فرماید: «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ، وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ» انحراف به راست یا چپ گمراهی است. راه مستقیم، جاده حق است.

 

۲٫

بدیهی است اگر برای همه مردم توسعه معیشت میسر شود و فقر و مسکنت در جامعه نباشد، استفاده از نعمت‌های حلال الهی برای رهبران دینی منعی ندارد.قرآن کریم می‌فرماید: «بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش آفریده و غذای پاک و پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها از آن کسانی است که در دنیا ایمان آورده‌اند و در آخرت نیز بهره‌مند خواهند بود.»

 

۳٫

در روایت است که فقر آستانه کفر است «کاد الفقران یکون کفرا»(۸) و نیز فقر سیه‌رویی دو عالم است «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَین» امیرالمؤمنین«ع» از فقر با عنوان مرگ بزرگ نام برده است: « أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ» و نیز آن حضرت از فقر به عنوان پدیده‌ای یاد می‌کند که عامل آن زیاده‌خواهی ثروتمندان است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سراب شاهزادگان سعودی در جنگ با مردم یمن

«بررسی تحولات سوریه و یمن» در گفت و شنود «پاسداراسلام»

با دکتر سعدالله زارعی

 

 

درآمد:

تحولات سوریه و یمن که پیامدهای آن لامحاله سرنوشت جبهه مقاومت در منطقه را رقم خواهد زد، به نقطه تاریخی و سرنوشت‌ساز خود نزدیک می‌شود. مقاومت دو ملت نستوه سوریه و یمن، معادلات صهیونیسم جهانی و استکبار را به هم ریخته و شرایط جدیدی را بر منطقه حاکم کرده است.

دکتر زارعی با اشراف کاملی که بر مسائل و  تحولات این کشورها دارند، با حوصله تمام پاسخگوی سئوالات «پاسداراسلام» بوده و نکات جالب و بدیعی را بیان کرده‌اند  که از لطف و همراهی ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.

 

 

 

¦ در جنگ میدانی با داعش، بر اساس اخباری که می‌شنویم اوضاع در سوریه و یمن چندان مطلوب نیست. مشکلات پیش رو در این عرصه‌ها کدامند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد وضعیت سوریه باید بگوییم سوریه بیش از آنکه در معرض یک جنگ نظامی و شبه نظامی باشد، درگیر یک جنگ روانی و تبلیغاتی است. از جمله در هفته‌های اخیر تبلیغات بسیار گسترده‌ای صورت گرفت که بیانگر پیشروی‌های داعش و تغییر وضعیت امنیتی سوریه بود و این بحث‌ها تا جایی پیش رفت که امروز بعضی‌ها گمان می‌کنند ۹۰ درصد سوریه دست مخالفین است و ده درصد در دست دولت. حتی الان وقتی سوریه را در گوگل جستجو می‌کنید و نقشه سوریه را به شما می‌دهد، منطقه خاکستری که از نظر اینها تحت تسلط داعش است، بیش از ۶۰ درصد خاک سوریه را پوشش می‌دهد، ۳۰ درصد هم منطقه درگیری را نشان می‌دهد که در آنجا جنگ و درگیری است؛ ده درصد هم منطقه‌ای را نشان می‌دهد که در اختیار دولت است، در حالی که در واقع اساساً مسائل این‌گونه نیستند.

 

¦ با این توضیحی که فرمودید واقعیت میدانی سوریه چیست؟

چند واقعیت وجود دارد که کمتر به آنها توجه می‌شود. یک واقعیت این است که یک ملتِ در محاصره و دارای اقتصاد ضعیف بیش از چهار سال است که دارد در برابر یک امپراتوری بزرگ سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای، نظامی و امنیتی می‌ایستد و مقاومت می‌کند. اگر حجم دخالت‌های امریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی، قطر و به‌طور کلی طیفی از کشورها را در مقابل سوریه مورد توجه قرار بدهیم و بعد به این نکته هم توجه داشته باشیم که سوریه از مهم‌ترین پشتیبان خودش یعنی جمهوری اسلامی ایران فاصله دارد و ما حتی در یک کیلومتر مرز هم به هم نمی‌رسیم، این ملت در برابر این امپراتوری بزرگ مقاومت کرده است و به‌رغم اینکه ما کمک کمی می‌توانیم به سوریه بکنیم، سوریه‌ای‌ها سر پای خود هستند، پایتخت خودشان را دارند، بر بخش زیادی از مرزهایشان تسلط دارند، بر نقاط اصلی‌ کشورشان مسلط هستند، سواحل و جاده‌های اصلی در اختیار دولت است. شهرهای مرکزی در اختیار دولت است. دولت موقعیت جغرافیایی به هم پیوسته دارد. از دمشق و جنوب دمشق تا منطقه  لاذقیه و  حما یک منطقه به هم پیوسته در اختیار دولت است و این در حالی است که ارتش سوریه در طول این مدت ارتشی است که تجهیزات جدیدی را از جایی دریافت نکرده است. یعنی در طول این چهار سال درگیری سوریه از انباشته‌های خودش مصرف کرده است.

 

¦ یعنی ایران و روسیه به سوریه کمک تسلیحاتی نکرده‌اند؟

نه ما به سوریه اسلحه داده‌ایم و نه روسیه و این در حالی است که مخالفین دائماً توسط برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه تامین تسلیحاتی حمایت شده‌اند و بی‌دریغ انواع سلاح‌ها به آنها داده شده است. امروز می‌توانیم بگوییم سلاح‌های مخالفین مدرن‌تر از سلاح‌های در اختیار دولت است، در حالی که در همه کشورها پیشرفته‌ترین و سنگین‌ترین سلاح‌ها در اختیار دولت است و معارضین اگر اسلحه‌ای داشته باشند، اصلاً با دولت قابل قیاس نیست، ولی در سوریه این معادله معکوس است، اما در یک جمع‌بندی نسبتاً دقیق می توان گفت که از چهارده استان سوریه در حال حاضر پنج تا از استان‌ها به‌طور مطلق و صد در صد در اختیار دولت است. خود دمشق که به عنوان یک استان مطرح است و ریف دمشق که استان بزرگی است در اختیار دولت است و دیگر لاذقیه، طرطوس و استان حما که سیطره دولت بر آنها صد در صد است و اگر اتفاقی هم بیفتد، مثل خیلی جاهای دیگر که ممکن است بمبی کار گذاشته شود، یک اقدام تروریستی است که الان هم جریان دارد و در پایتخت امریکا هم کم و بیش این مسائل هست. در لندن و پاریس هم کم و بیش مشاهده می‌شود.

یک استان که استان حمص و پهناورترین استان سوریه است، غیر از دو منطقه بسیار کوچک که منطقه سُخنه با جمعیتی حدود هشت هزار نفر و طبیعتاً با وسعت بسیار کوچک و محدودی در حد یک روستای بزرگ است و شهر کوچکی در آنجا هست تَدمُر که یک شهر باستانی است و در اختیار داعش قرار دارد. بقیه استان پهناور حمص در اختیار دولت است. استان حمص با بیش از ۴۲ هزار کیلومتر مربع به‌جز دو منطقه کوچک سخنه و تدمر که مجموعه مساحت اینها حدود سه تا چهار هزار کیلومتر مربع است در اختیار داعش قرار دارد.

در استان حلب که مهم‌ترین استان سوریه بعد از دمشق محسوب می‌شود، تقریباً معادله به صورت ۶۵ و ۳۵ است. یعنی ۶۵ درصد در دست دولت و ۳۵ درصد در اختیار مسلحین است و این در حالی است که مناطق مسلحین آسیب‌پذیر و باریکه‌ای است. مثلاً مناطق غربی و جنوبی حلب کاملاً در اختیار دولت است . سه‌چهارم منطقه شرقی در اختیار دولت و یک‌چهارم در اختیار داعش است. منطقه شمالی هم تا حد زیادی در اختیار داعش قرار دارد. تقریباً سه‌چهارم شهر حلب در اختیار دولت و یک‌چهارم در اختیار داعشی‌هاست.

همین‌ طور در دیرالّزور نسبت تقریباً ۶۰ به ۴۰ است، یعنی ۶۰ درصد در اختیار دولت و ۴۰ درصد در اختیار عناصر داعشی است. در استان درعا که استان کوچکی است با مساحت ۳۷۳۰ کیلومتر مربع تقریباً ۶۵ درصد در اختیار دولت و ۳۵ درصد در اختیار داعشی‌هاست. در استان سویدا که ۵۵۵۰ کیلومتر مربع مساحت دارد، تقریباً ۵۰ـ۵۰ است. در استان حساس قنیطره که فقط ۱۲۰۰ کیلومتر مساحت دارد، معادله تقریباً به صورت ۶۰ به ۴۰ است.

استان حَسِکه‌‌ که استان بزرگ کردی سوریه و ۲۳۳۳۴ کیلومتر مربع مساحت دارد، بخشی در اختیار ارتش و قسمتی در اختیار داعشی‌ها و حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد در اختیار خود کردهاست و حزب کردی P.Y.D به رهبری صالح مسلم آن منطقه را اداره می‌کند و بین کردها و دولت سوریه توافق‌نامه‌ای امضا شده است و کردها از طرف دولت در آنجا سیطره دارند.

تنها دو استان صد درصد در اختیار داعش و جبهه النصره است که اینها هم استان‌های بزرگی نیستند. یکی استان رقّه در شمال دیرالّزور واقع شده است و ۱۹۶۱۶ کیلومتر مربع مساحت دارد و دیگری ادلب که در شمال غربی سوریه واقع است و ۶۰۹۷ کیلومتر مربع مساحت دارد. فقط این دو استان به صورت مطلق در اختیار داعش یا جبهه النصره است. بقیه وضعش همان بود که توضیح دادم.

اگر بخواهیم به صورت دقیق حرف بزنیم، کماکان در سوریه سیطره دولت و ارتش یک سیطره به هم پیوسته و ۷۰ به ۳۰ به نفع دولت است و این نکته بسیار حائز اهمیتی است.

نکته مهم این است که مناطق تحت حاکمیت تروریست‌ها مناطق متصل به هم نیستند و از هم گسیخته‌اند. مثلاً ارتباط مسلحین در ادلب با مناطق شرقی که منطقه حلب است و در جنوب یعنی استان حماء ارتباط قطع است. همین‌طور بین کسانی که این روزها در منطقه زبدانی درگیری وجود دارد و حزب‌الله در حال پاکسازی آن است و منطقه شمال یعنی ادلب رابطه‌ای وجود ندارد. بین کل مناطق شمالی و منطقه جنوب یعنی درعا و سویدا و قنیطره و بین شمال ارتباطی وجود ندارد. بین این دو منطقه و منطقه دیرالزور ارتباطی وجود ندارد و لذا مجموعه در هم گسیخته‌ای در اختیار جریان تروریستی است. درعا، سویدا و قنیطره به مرزهای رژیم صهیونیستی و اردن متصل هستند و مسلحین از سوی این مرزها حمایت می‌شوند یا کسانی در منطقه قلمون یا زبدانی بودند از طرف جریان منتسب به خودشان در هرمل و طرابلس لبنان حمایت می‌شدند. کسانی که در دیرالزور هستند از طریق استان الانبار به طریقی به منطقه شمال شرق عربستان وصل می‌شوند.

 

¦ با اردن هم ارتباط دارند؟

بله، همین ‌طور کسانی که در استان حلب یا استان ادلب هستند، به ترکیه وصل هستند. خود همین مسئله نشان می‌دهد اینها تحت حمایت هستند که در قلب سوریه نیستند و در حاشیه مرزها مسلط هستند، البته سوریه وضعیت شکننده‌ای دارد، چون به هر حال این توطئه‌ها و فتنه‌ها می‌تواند به سوریه آسیب وارد کند. وضعیت اقتصاد مالی هم در سوریه به‌گونه‌ای است که شرایط را تا حدی نگران‌کننده می‌کنند، ولی آنچه که در فضای سایبر و اینترنت در خصوص سوریه مطرح می‌شود، با واقعیت‌های میدانی تطبیق نمی‌کنند.

همین عملیاتی که حزب‌الله در منطقه زبدانی انجام داده و در منطقه‌ای به وسعت بیش از هزار کیلومترمربع است، یکی از اقدامات افتخارآفرین است که به شکلی برق‌آسا منطقه زبدانی را که مدت‌ها در دست تروریست‌ها بود پاکسازی کردند. منطقه زبدانی به خاطر ارتباطی که با هرمل و طرابلس دارد، در واقع کانون پرورش تروریست‌ها بود و اینکه حزب‌الله توانست به شکل برق‌آسایی از سمت جبل  به اینجا هجوم بیاورد و مسلط شود، بسیار مسئله مهمی است، ولی ما متأسفانه در تبلیغاتمان این چیزها را ذکر نمی‌کنیم و یا اگر هم ذکر کنیم، توضیح نمی‌دهیم که معنای این عملیات و آثار آن در این منطقه چیست؟

 

¦ آیا اوضاع داخلی ترکیه، به‌خصوص پس از شکست حزب عدالت و توسعه و کاهش شدید محبوبیت اردوغان، بر عرصه میدانی سوریه اثر خواهد گذاشت؟

شاعر می‌گوید «از قضا سرکنگبین صفرا فزود/ روغن بادام خشکی می‌نمود» قرار بود ترکیه سوریه را تغییر بدهد، ولی الان برعکس شده و بحران سوریه آمده و سرنوشت اردوغان را در آنکارا در هاله‌ای از ابهام قرار داده و این جزو درس‌ها و عبرت‌های تاریخ است. جالب اینجاست که در آخرین سفری که آقای اردوغان به ایران داشت که یک سفر خاص تاریخی هم بود، رهبر معظم انقلاب خیلی مستدل و متقن انتقاداتی را در مورد سیاست‌های ترکیه نسبت به سوریه مطرح و فرموده بودند ما نگران آسیب‌های ترکیه از این بابت هستیم و بیم آن داریم که این مسئله به ترکیه آسیب‌ سیاسی و امنیتی بزند. این سخنان قبل از انتخابات مطرح شد و انتخابات ترکیه نشان داد چقدر دقیق بیان شده‌اند.

به نظر من شرایط اردوغان شرایط گذشته نیست که بتواند یک سری سیاست‌های تندروانه را پیگیری کند. به هر حال دغدغه آقای اردوغان به ناچار تا حد زیادی دغدغه داخلی خواهد بود و او چه بخواهد و چه نخواهد باید بخش اعظم انرژی خود را صرف داخل ترکیه کند، والا اگر بخواهد به این سیاست‌های خطا ادامه بدهد، مسلماً حزب عدالت در انتخابات‌های بعدی از این هم بیشتر سقوط می‌کند. البته اردوغان یک مرد سخت‌سر و تا حدی لجباز است و ممکن است در عین شکست به کارهایی هم دست بزند، ولی با منطق خیلی سازگار نیست.

همین الان هم از این چهار حزبی که در انتخابات ‌برنده شده‌اند، یعنی حزب عدالت و توسعه، حزب جمهوری‌خواه خلق، حزب دموکراتیک ملی و حزب دموکراتیک خلق‌ها هر سه حزب دوم، سوم و چهارم مخالف دخالت ترکیه در سوریه هستند و جمع آرای اینها حدود ۶۰ درصد آرا و جمع کرسی‌های اینها در مجلس از ۵۵۰ کرسی چیزی نزدیک به ۲۹۲ کرسی می‌شود و سهم حزب عدالت و توسعه ۲۵۸ کرسی است و لذا سهم این سه حزب بیش از حزب اردوغان است و او هیچ راهی جز اصلاح سیاست‌های خارجی خود ندارد و به نظر من این مسئله قطعی است که ترکیه تا حد زیادی باید دامنش را از دخالت در سوریه جمع کند. اظهاراتی که آقای داود اوغلو که معمار سیاست خارجی ترکیه است، در باره سوریه و عراق مطرح کرد، نشان‌دهنده این است که این پیام به هیئت حاکمه ترکیه منتقل شده است.

¦ اجازه بفرمایید به اوضاع یمن هم بپردازیم. عربستان با هیاهوی بسیار وارد جنگ با یمن شد و حالا به دنبال راهی برای فرار از جنگ می گردد و به قول برخی کارشناسان ملتمسانه به دنبال صلح است. آیا عربستان می تواند به شکلی آبرومندانه از باتلاق یمن خارج شود؟

خروج آبرومند عربستان از جنگ و بحران یمن به دو صورت امکان‌پذیر است. یکی اینکه انصارالله، منصور هادی را به عنوان رئیس‌جمهور و دولت خالد بحاح را به عنوان نخست‌وزیر به رسمیت بشناسد که این می‌تواند برای عربستان یک پیروزی باشد، منتهی یک پیروزی کم‌عمق و کم‌اثر. یادمان باشد وقتی آقای منصور هادی استعفا داد، انصارالله بیانیه داد و از منصورهادی درخواست کرد استعفایش را پس بگیرد و به کارش ادامه بدهد، یعنی در ۲ بهمن سال ۹۳، آقای منصور هادی استعفا داد و انصارالله با استعفای او مخالفت کرد و گفت بمان و کارت را ادامه بده. همین‌طور وقتی دولت خالد بحّاح که در همان موقع استعفا داد، انصارالله مخالفت کرد. حالا به فرض که انصارالله بپذیرد که این رئیس‌جمهور و این دولت برگردند و عربستان بخواهد این موضوع را به عنوان یک پیروزی به دنیا معرفی کند، این یک پیروزی واقعی نیست، چون قبل از آن هم انصارالله گفته بود برگردید، منتهی الان این موضوع امکان‌پذیر نیست و انصار زیر بار رئیس‌جمهور و دولتی که موافق حمله خارجی به کشورشان بوده‌اند نمی‌رود و طبیعی هم هست. هیچ ملتی اجازه نمی‌دهد کسی که دعوت‌کننده تهاجم خارجی به ملت خودش بوده است در قامت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر بخواهد کار کند. انصارالله صراحتاً اعلام کرده است که این دو را قبول ندارد.

راه دوم این است که انصارالله بپذیرد از عدن یا تَعِز خارج شود که عربستان بگوید ما جنگیدیم و انصار را از عدن خارج کردیم. سئوال این است که روزی که عربستان به یمن حمله کرد عدن در دست چه کسی بود؟  تَعِز دست چه کسی بود؟ اینها که دست انصار نبودند. شما حمله کرده‌ای و انصارالله طی این جنگ عدن، تعز و پنج استان دیگر را گرفته‌ است، حالا شما آمده‌ای می‌گویی آن پنج تای دیگر اشکال ندارد و دستت بماند، این دو تا را خالی کن که آقای هادی را بیاوریم و در آنجا مستقر کنیم. این هم باز پیروزی نیست، ولی عربستان الان دارد برای یکی از این دو راه تلاش می‌کند. می‌گوید یا هادی را بپذیرید یا تَعِز را تحویل بدهید. تعز را هم تحویل نمی‌دهید، عدن را تحویل بدهید.

این واقعاً برای عربستان یک افتضاح است. قبل از روزی که جنگ شروع شد، انصارالله هادی و بحّاح را قبول داشت و تعز و عدن در اختیار هادی بود. حالا جنگیده‌اند و می‌گویند اینها را بدهید تا ما به همه بگویم پیروز شده‌ایم! واقعاً چیز عجیب و غریبی است. البته انصار زیر بار نمی‌رود و می‌گوید عدن را تحویل چه کسی بدهم؟ شما اصلاً کجا هستید که عدن را تحویلتان بدهم؟ مگر شما هستید؟

 

¦ تحویل‌گیرنده معلوم نیست!

شما کجایید؟ ارتش‌تان کجاست؟ قدرت و قوه شما برای اینکه از من تحویل بگیری کجاست؟ من در آنجا نیرو و سازمان دارم، استاندار و رؤسای اداره گذاشته‌ام و همه ادارات دارند کار می‌کنند و هیچ خلاء قدرتی وجود ندارد و تو هیچی نداری و می‌گویی بیا تحویل بده؟ به چه کسی تحویل بدهم؟ بالاخره مردم امنیت می‌خواهند و نمی‌شود همین‌جوری گفت نیروهای انصارالله از عدن و تَعِز خارج شوند و بعد هم القاعده بیاید شهر را بگیرد و مردم را تار و مار کند. مگر چنین چیزی ممکن است؟ واقعاً هم در مذاکرات ژنو وقتی نماینده هیئت انصارالله به نماینده سازمان ملل گفت به چه کسی تحویل بدهیم، نماینده سازمان ملل جا خورد و نتوانست جواب بدهد که وقتی عربستانی‌ها می‌گویند تحویل بدهید، تحویل چه کسی بدهند؟ بگذارید انتخابات برگزار و ارتش بازسازی شود. انتخابات که برگزار شود، فرمانده کل قوا معلوم می‌شود، چون او را مردم انتخاب می‌کنند. وقتی هم که انتخاب کنند، ارتش می‌رود زیر نظر فرمانده کل قوا. ارتش را هم بازسازی کنید که بیاید تحویل بگیرد و امنیت مردم را هم تأمین کند. الان که ارتش متلاشی شده و بخشی از آن هم با ماست. شما هم که می‌گویید ما این سیستم را قبول نداریم.

عربستان در یک بن‌بست فوق‌العاده سنگین گرفتار شده است، یک بن‌بست تاریخی افتضاح‌آمیز. عربستان گفته است یک ائتلاف اسلامی عربی حول محور من دارد در منطقه کار می‌کند. این ائتلاف کجاست؟ از این ائتلاف فقط جنگنده‌های سعودی دارند بمباران می‌کنند. مصری‌ها، پاکستانی‌ها، ترک‌ها، سودانی‌ها، قطری‌ها، کویتی‌ها، حتی اماراتی‌ها و بحرینی‌ها کجا هستند؟

 

¦ البته گفته می‌شود خلبان‌ها اسرائیلی هستند.

بله و آن ‌قدر این ائتلاف کاغذی و توخالی بود که الان عربستان دارد می‌گوید من رفتم و با اسرائیل وحدت کردم. صحبت بر سر وحدت عربستان و اسرائیل است. البته این وحدت که همیشه بوده است. اسناد تاریخی بیان‌کننده این است که از سال ۱۹۷۴ تا به حال اینها با اسرائیلی‌ها رفت و آمد خیلی جدی دارند و بعد از بحران نفتی ۱۹۷۳ و پس از کشته شدن ملک فیصل ارتباطات خود را بسیار جدی دنبال کردند. در جنگ ۳۳ روزه شاهد بودیم. در جنگ‌های غزه هم همین‌طور. مطلب خیلی واضحی بود. اسناد آن هم منتشر شده‌اند، ولی الان دیگر خیلی از پرده بیرون افتاد و خود سعودی‌ها دارند علنی بیان می‌کنند که داریم با اسرائیلی‌ها گفتگو می‌کنیم. شاهزاده‌ای از ریاض به تل‌آویو رفته است و دارند مذاکره می‌کنند.

پس ائتلاف اسلامی عربی کجاست؟ چرا کمکی به عربستان نمی‌کنند؟ بعضی از اینها گفتند اگر به خاک عربستان حمله شود، ما در کنار عربستان خواهیم بود. الان یک ماه است که دارد به خاک عربستان حمله می‌شود و انصارالله رفته و بخشی از نجران را گرفته است و به بخشی دارد موشک می‌زند. موشک‌های دور برد انصارالله دارد به خمیس‌مشیط می‌رسد و ۱۲۰ کیلومتر موشک به این منطقه و ۴۰۰ کیلومتر موشک به منطقه ریاض زده است. آقای نواز ‌شریف و ارتش پاکستان کجا هستند؟ خود این یک شکست بزرگ برای عربستان بود که این همه هزینه کرده و ۴۰، ۵۰ سال است دارد به پاکستانی‌ها برای امروز پول می‌دهد و امروز حتی یک سرباز پاکستانی هم پای کار عربستان نیست.

رژیم عربستان این همه به مصری‌ها پول داد و حاضر شد در همین قضیه جنگ ۲۰۰ میلیارد دلار بدهد، یعنی السیسی گفت من ۲۰۰ میلیارد می‌خواهم، عربستان گفت من می‌دهم و شما پای کار بیایید. آخرش آقای السیسی به ملک سلمان گفت من در داخل مشکل دارم و اپوزیسیون اجازه نمی‌دهد ارتش مصر بیاید و در یمن بجنگد. البته فرماندهان ارتش مصر به السیسی گفته بودند یادت باشد ما در زمان عبدالناصر به یمن رفتیم و با ده هزار کشته یمن را ترک کردیم و ده هزار ارتشی ما کشته شدند.

از طرف دیگر اگر عربستان بخواهد بدون دستاوردی این جنگ را ترک کند، جواب مردمش را چه می‌خواهد بدهد؟ جواب شاهزادگان را چه می‌خواهد بدهد که بحث می‌کنند چرا مقرن بن عبدالعزیز را برکنار کردی و به ‌جایش بن سلمان را گذاشتی؟ وقتی عربستان شکست را در یمن بپذیرد ـ که قطعاً هم باید بپذیرد و هیچ راه دیگری غیر از این ندارد ـ تازه آغاز بحران در داخل خود عربستان است و بی‌کفایتی اینها در اداره امور و تشخیص مسئله. حدود دو هفته پیش در دیداری که هیئتی از ایران با امیر کویت داشت، او گفته بود عربستان حتی به صورت محدود هم در یمن موفقیتی به دست نخواهد آورد یا وزیر خارجه عمان، یوسف بن علوی به هیئت ایرانی گفته بود ما از اول هم می‌دانستیم ارتش یمن قوی‌تر از ارتش عربستان است و توانایی ارتش یمن را به هیچ وجه در سعودی‌ها نمی‌بینیم و لذا می‌دانستیم عربستان شکست می‌خورد و به جایی نمی‌رسد. بنابراین شکست عربستان قطعی است. حالا اینکه چگونه می‌خواهند از این شکست خارج شوند بحث دیگری است.

منتهی به دلیل همین آسیب‌پذیری حاکمان جدید سعودی در داخل و به دلیل اینکه کشورهای اسلامی حاضر نشدند، به شکل واقعی به کمک بیایند ـ نه اینکه در جده اعلامیه بنویسند و زیر آن را ۵۰ کشور اسلامی امضا کنند که هیچ فایده‌ای هم برای عربستان نداشت ـ در عمل هیچ یک از این کشورها هواپیما یا سربازی را نفرستاد یا سلسله اقداماتی را که برای عربستان مؤثر باشد انجام نداد، در این شرایط عربستانی‌ها واقعاً نگرانند که پایان بی‌نتیجه جنگ در یمن آغاز فروپاشی آل‌سعود در داخل عربستان باشد.

 

¦ وضعیتی میدانی یمن چگونه است چند درصد از خاک یمن دست انصارالله است. نیروهای نزدیک به انصارالله یا القاعده چقدر را در اختیار دارند؟

در داخل یمن وضعیت به این صورت است. یمن ۲۱ استان دارد که از این تعداد هیجده استان در اختیار انصارالله است.

 

¦ به‌طور کامل؟

بله با یک توضیح. توضیحش این است که در سه شهر از این هیجده استان شاهد یک سلسله اتفاقات امنیتی هستیم. یکی در خود عدن است. از کل عدن که شهر بزرگی است، سه محله در اختیار عناصری مرکب از القاعده و نیروهای منصور هادی و حزب اصلاح است. یعنی چیزی کمتر از ۲۰ درصد عدن منطقه درگیری بین انصارالله و این جریان است. یکی هم شهر تعز است در مرکز استان تَعِز که در یکی از محلات آن درگیری است. سوم در مرکز استان مآرب یعنی شهر مآرب که کل استان دست انصارالله است. مرکز استان به صورت ۴۰ـ۶۰ در دست انصار و ترکیبی است که اشاره کردم. علت اینکه در مآرب در طی دو ماه گذشته وضعیت به این صورت حفظ شده این است که منطقه تحت اختیار نیروهای میلیشیا و عناصر القاعده، منطقه‌ای است که برق و سوخت (گاز و نفت) یمن از آنجا تأمین می‌شود و پتروشیمی و پالایشگاه در آنجا وجود دارد و اینها در حال حاضر فعال هستند. اگر انصارالله این منطقه را بگیرد، این امکان فراهم می‌شود که عربستان این تأسیسات را بمباران کند و عملاً در زمینه برق و سوخت مشکل جدی پدید بیاید. یعنی علت اینکه انصار شهر مآرب را پاکسازی نکرده است این است، والا برای انصار که کل استان را گرفته، گرفتن خود شهر هم که ۶۰ درصدش در دست اوست، کار سختی نیست. غیر از این سه وضعیتی که در این شهر عرض کردم، بقیه هیجده استان در اختیار انصارالله است و عوامل سعودی در آنجا جایی ندارند. می‌ماند سه استان. یکی استان سوکوتراست که جزیره‌ای است در اقیانوس هند با فاصله زیاد از مرز و هیچ کسی بر آنجا تسلطی ندارد. یعنی در واقع جزیره‌ای است فارغ از انصار، القاعده و دیگران. استان دیگر مهره است که این منطقه دست قبایلی است که با انصار ارتباط دارند، ولی انصار در آنجا حضور ندارد و استان دیگر حضرموت است که استان پهناوری است.

 

¦ کم‌جمعیت هم هست؟

جمعیتش تقریباً یک میلیون و ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر است. حضرموت به سه بخش تقسیم می‌شود. بخش شمالی دست ارتش است و ارتش یمن در آنجا مستقر است. منطقه میانی حضر موت دست قبایل است و نه دست مخالفین و نه انصار. در منطقه جنوبی که مرکز استان در آنجاست ـ بندر مکلّا ـ دست القاعده است.

بنابراین می‌شود گفت منصور هادی و عوامل عربستان در هیچ استانی حضور و تسلطی ندارند که بگوییم یکی از استان‌ها در اختیار آنهاست. انصار هم اعلام کرده است که ما شورای انقلاب داریم و از گروه‌های مختلف در شورا هستند و دارند مقدمات اعلان دولت موقت را فراهم می‌کنند که یک رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و دولت موقت داشته باشند که بتوانند مقدمات انتخابات را فراهم کنند، چون انتخابات نیازمند آن است که مردم شناسنامه و هویت مشخصی پیدا کنند، در حالی که هم‌اکنون اسناد سجلّی برای برگزاری انتخابات در یمن وجود ندارد. اول باید به مردم اسناد سجلّی بدهند تا بعد بتوانند انتخابات را برگزار کنند. دارند برای این مقدمات برنامه‌ریزی می‌کنند.

 

¦ یعنی می توان گفت که پایان جنگ به منزله آغاز فروپاشی عربستان است؛ از طرف دیگر؛ پیروزی بر عربستان چه تاثیری بر آینده نظام سیاسی یمن خواهد داشت؟

طبیعتاً این پیروزی به انصار این امکان را می‌دهد که در باره دولت به صورت جدی و مقبول تصمیم بگیرد، اما تصمیم انصار این نیست که یک دولت انصاری تشکیل بدهد، بلکه انصارالله دنبال دولتی است که همه طیف‌ها و گروه‌ها در آن حضور داشته باشند و اتفاقاً سهم انصارالله در دولت کمتر باشد، یعنی مثلاً چیزی در حدود ۳۰ درصد سهم را انصارالله بگیرد و ۷۰ درصد را واگذار کند، منتهی این ۷۰ درصد باید به احزابی واگذار شود که احزاب واقعی یمنی هستند و در روز جنگ در کنار مردم بودند، نه اینکه به احزابی داده شود که بخشی از جنگ‌افزار دشمن در جنگ بودند. به هر حال این فرآیند سیاسی دارد طی می‌شود و فکر می‌کنم با توجه به بیانیه‌ای که چند روز پیش دادند، به ‌زودی این مسیر به سرانجام می‌رسد.

 

¦ بعد از چهار پنج دهه یمنی‌ترین دولت دارد سر کار می‌آید.

بله، واقعاً همین‌طور است.

 

¦ ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

۲٫

چند واقعیت در مورد سوریه  وجود دارد که کمتر به آنها توجه می‌شود. یک واقعیت این است که یک ملتِ در محاصره و دارای اقتصاد ضعیف بیش از چهار سال است که دارد در برابر یک امپراتوری بزرگ سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای، نظامی و امنیتی می‌ایستد و مقاومت می‌کند.

 

۲٫

به نظر من شرایط اردوغان شرایط گذشته نیست که بتواند یک سری سیاست‌های تندروانه را پیگیری کند. به هر حال دغدغه آقای اردوغان به ناچار تا حد زیادی دغدغه داخلی خواهد بود و او چه بخواهد و چه نخواهد باید بخش اعظم انرژی خود را صرف داخل ترکیه کند، والا اگر بخواهد به این سیاست‌های خطا ادامه بدهد، مسلماً حزب عدالت در انتخابات‌های بعدی از این هم بیشتر سقوط می‌کند.

 

 

30نوامبر/16

منظور از توسعه ‏طلبی رژیم صهیونیستی چیست؟

پاسخ به شبهات تاریخی

 

مجید صفاتاج

رژیم صهیونیستی که بر اساس اندیشه‌ها و آرمان‌های رهبران جنبش صهیونیستی شکل گرفته است، ویژگی‌های منحصر به فردی دارد. توسعه‏طلبی یکی از ویژگی‏های صهیونیسم و رژیم صهیونیستی است. «توسعه‌طلبی اصطلاحی است که درباره نقشه‏های صهیونیسم جهانی که قصد اشغال تمامی فلسطین و قسمتی از سرزمین‏های عربی مجاور را در سر می‏پروراند، به کار می‏رود.»(۱)

این ویژگی [توسعه‌طلبی] در نزد صهیونیست‌ها مبتنی بر باورهای قومی و دینی است و ریشه در افسانه‌های توراتی دارد.

اشغال فلسطین، تجاوزات نظامی و ضمیمه‌سازی خاک دیگر کشورها مانند لبنان و بلندی‌های جولان سوریه به اراضی اشغال فلسطین نتیجه مستقیم باور خرافی سران یهود به اسطوره «اسرائیل بزرگ» است.(۲)

در دین یهود، نقشه توسعه‏طلبانه‏ «اسرائیل بزرگ» به معنای دولت بزرگ یهودی است که تمام یهودیان جهان در آن گرد می‏آیند. وجه تسمیه “اسرائیل بزرگ” بر حسب ادعاهای یهودیان که در کتاب عهد قدیم و بعضی اسفار آن آمده است، شعار اصلی توسعه‏طلبی در نقشه استراتژیکی اسرائیل است».(۳)

ویژگی توسعه‏طلبی رژیم صهیونیستی را می‏توان از پرچم این رژیم و اشغال سرزمین‏های فلسطین شناخت. سرزمین‏هایی که از مفهوم «میهن ملی» یهود که اعلامیه بالفور (۱۹۱۷م)، قطعنامه تقسیم فلسطین (۱۹۴۷م) و خطوط آتش‌بس موقت (۱۹۴۸م) حدود آن را معین می‏کردند، تجاوز کرده است. نامه زیر که از سوی یکی از دوستان نزدیک و مشاور تئودور هرتزل، به نام دیوید ترلیتسشن* ـ در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۸۹۹م ـ کمی پس از برگزاری کنگره صهیونیسم جهانی در شهر بال سوئیس ـ برای او فرستاده شده، ویژگی توسعه‏طلبی و منطق باطنی رژیم صهیونیستی را در سیاست خارجی‏اش را به‌روشنی بیان می‏کند:

«پیش از آنکه خیلی دیر شود، می‏خواستم به شما یادآوری کنم که گهگاه برنامه «فلسطین بزرگ» و «اسرائیل بزرگ» را مورد توجه و عنایت قرار دهید. برنامه کنگره بال باید کلمات فلسطین بزرگ  و«اسرائیل بزرگ» یا «فلسطین و سرزمین‏های همسایه» را در بر داشته باشد، در غیر این صورت، تمام برنامه بی‏ارزش خواهد بود و شما نخواهید توانست در سرزمینی به مساحت ۲۵۰۰۰ کیلومتر مربع، ده میلیون یهودی را پذیرا شوید.»(۴)

یکی از بزرگان یهود به نام «ژان ایزوله» نیز سال‌ها قبل از اعلان تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل نوشت: «در جهان امروز تنها یک مسئله وجود دارد و آن مسئله اسرائیل است. مأموریت اسرائیل تحقق رؤیای بنی‌اسرائیل با حمایت سرمایه‌داری جهانی است. این یک خیال خام نیست. اسرائیل (یهود) نه تنها آمریکا، بلکه سراسر عالم خاکی را فتح خواهد کرد.»(۵)

اصطلاح «اسرائیل بزرگ»، تجسم واقعی توسعه‏طلبی صهیونیستی است زیرا صهیونیسم هرگز دولتی قانونی و شناخته شده با مرزهایی مشخص نبوده است تا بخواهد مرزهای خود را از آنچه هست فراتر ببرد. حقیقت آن است که صهیونیسم از آغاز قصد ایجاد اسرائیل بزرگ را داشت، ولی می‏خواست بدون آنکه از پیش مرزهای دولت موردنظر خود را اعلام کرده باشد، به‌تدریج به آن جامه عمل بپوشاند. در حقیقت، اساس صهیونیسم یعنی تبدیل یهودیت به یک ملت، یک کشور و یک مذهب.

متعلق دانستن تمام یهودیان جهان به این ملت، رژیم صهیونیستی را اجباراً به اشغالگری، تجاوزطلبی و جنگ‏های پی‏درپی و توسعه‏طلبانه برای فتح یک فضای حیاتی واداشته است. سراسر تاریخ تجاوزها و اشغال سرزمین‏های دیگر به وسیله رژیم صهیونیستی، از این ویژگی (توسعه‏طلبی) و منطق بی‏رحمانه صهیونیسم سیاسی ناشی می‏شود.

صهیونیسم برای توجیه تصرف غاصبانه‏ فلسطین و برای آنکه هدف‏های توسعه‏طلبانه‏ خود در کشورهای عربی را بپوشاند، به استدلال‏های دینی و تاریخی متوسل می‏شود. توجیه دینی بر پایه پیوندهایی استوار است که دیانت قدیمی یهودی را به سرزمین فلسطین و نیز روابط روحی و معنوی‏ای که معتقدان این دین را به «زمین فلسطین» بسته است، مرتبط می‏سازد.(۶) بهانه تاریخی آنها پایه‏های خود را بر مفهوم حق تاریخی قوم یهود بر فلسطین استوار می‏کند. هرتزل، فلسطین را چنین توصیف کرده است: «میهن تاریخی ما که همواره و با گذشت زمان در یاد و خاطره‏مان زنده است.»

از این رو در توطئه اعلام موجودیت (دولت اسرائیل)، عبارت زمین اسرائیل گهواره ملت یهودی آمده است.(۷)  بنابراین توسعه‏طلبی صهیونیستی در زمان صهیونیسم هرتزلی (۱۹۰۵ـ۱۸۹۵م) رشد کرد.

خصوصیات توسعه‏طلبی صهیونیستی در قطعنامه ویژه‏ای که در کنگره دوازدهم صهیونیستی (۱۹۲۱م) و در مورد مسئله مرزها صادر شد شکل مشخص خود را یافت. کنگره به نام ملت یهود چنین اعلام کرد: «کنگره با احساس از آسایش آگاه شده است که منطقه شرق اردن که ملت یهود به عنوان بخش متممی از زمین اسرائیل به آن می‏نگرد، در منطقه قیمومیت فلسطین مشمول خواهد شد. کنگره خود را ناگزیر می‏بیند که  تأسف خود را اعلام کند، زیرا تا کنون راه‌حل مناسبی برای مرزهای شمالی زمین اسرائیل پیدا نشده است. کنگره همچنین از کمیته اجرایی می‏خواهد که از هیچ اقدامی در آینده کوتاهی نکند تا از صرف‌نظر کردن از یکپارچگی اداری و اقتصادی فلسطین در دو کرانه اردن و فرصت دادن به سیاست ایجاد مناطق نفوذ متعدد جلوگیری شود، زیرا این اقدام، امکانات اسکان و استعمار را که در اختیار توده‏های یهودی جویای کار قرار می‏گیرد، کاهش خواهد داد.»(۸)

رژیم صهیونیستی که خود را کشور قلمداد می‌کند و به صورت کاملاً سیاسی و غیرقانونی به عضویت سازمان ملل متحد درآمده است، قانون اساسی ندارد. این امر دو مسئله را روشن می‌کند: اول اینکه این موضوع ناشی از تعارض عقاید و فرهنگ‌های صهیونیست‌هاست که از سراسر جهان گرد هم آمده‌اند و نقاط مشترک کافی بین ساکنان سرزمین اشغالی وجود ندارد تا بتوانند بر محور آن اشتراک‌ها قانون اساسی را تدوین کنند و دوم آنکه صهیونیست‌ها به خاطر توسعه‌طلبی‌ مرزهای خود را مشخص نمی‌کنند. بارها کشورها و سازمان‌های بین‌المللی از رژیم صهیونیستی خواسته‌اند محدوده خود را مشخص کند، اما اسرائیل از این امر خودداری کرده است.(۹)

رژیم صهیونیستی همواره تلاش کرده تا نیت واقعی خود را در باره الحاق سرزمین‏های اشغال شده به بهانه درخواست مرزهای امن و شناسایی شده پنهان کند. این مرزهای امن از نظر اسرائیل مرزهای تَرک مخاصمه (آتش‌بس) پیش از جنگ ۱۹۶۷م نیست، ولی در عین حال همواره از توضیح مقصود خود در باره‏ مرزهای امن طفره رفته‌ و تنها ادعا می‌کند مقصودش مرزهای جدیدی است که از مرزهای پیشین بزرگ‌تر است.(۱۰)

برخی از مقامات اسرائیل در تفسیر عبارت «مرزهای امن»، اجتهاد  کرده و واژه‏هایی را که در قطعنامه شماره ۲۴۲ شورای امنیت نیامده بود، به کار برده‌اند. «اِبا اَبان» وزیرخارجه وقت رژیم صهیونیستی، عبارت «مرزهایی که بتوان از آنها دفاع کرد» را ابداع کرد و «گلدامایر» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز عبارت «مرزهای پیشگیرانه» را به آن اضافه کرد.

از این اظهارنظرها درباره زمین‏هایی که قصد الحاق آنها را دارند و همچنین الحاق‏های عملی شده در بیت‏المقدس و جولان و ایجاد آبادی‏های یهودی‏نشین در کرانه غربی و بخش غزه و جولان به روشنی برمی‏آید که آنها با به کار بردن این دو عبارت تازه می‌خواهند بگویند که مرزها در قطعنامه تقسیم (۱۹۴۷م) مشخص شده‌اند، ولی آنها مایل‏اند علاوه بر آنها به پشت خط‏های آتش‌بس سال ۱۹۴۹هم دست یازند و دستاوردهای اقلیمی را که به‌زور در تجاوز ژوئن ۱۹۶۷ کسب کرده‏اند، حفظ کنند.(۱۱)

رژیم صهیونیستی به‏ همین دلیل و نیز به خاطر عوامل امنیتی‌ـ اقتصادی مطابق با نظریه‏ «مرزهای امن» که به معنی «مرزهای باز» است، بر شیوه‏ توسعه‏طلبی تدریجی تکیه دارد. این امر، نپذیرفتن مرزهای رسمی را که خلاف تمام قوانین بین‏المللی کنونی است، روشن می‏کند. دلایل امنیتی یا دفاعی ‌اسرائیل که توسعه‏طلبی‏ او را توجیه می‏کنند، بر اساس اندیشه‏های جغرافی‏دان آلمانی «فردریک راتزل» که «قوانین هفتگانه را برای توسعه اراضی کشور» تدوین کرده بود، استوارند. راتزل در این زمینه تا جایی اصرار می‏ورزد که از حد اصرار جنبش نازیسم آلمان هم فراتر می‏رود. این قوانین عبارتند از:

– مساحت حکومت با رشد تمدن ویژه آن زیاد می‏شود.

– رشد حکومت فرایندی است که به دنبال مظاهر گوناگون مربوط به رشد ساکنان آن اتفاق می‏افتد.

– رشد آن قدر ادامه پیدا می‏کند تا به مرحله الحاق و انضمام (سرزمینی دیگر به خود) برسد.

– مرزهای هر حکومتی اعضای پویا و تحت پوشش آن هستند و از آن نگهداری و محافظت می‏کنند.

– حکومت سعی می‏کند مناطقی را که ارزش سیاسی دارند، جذب کند.

– عامل اولیه توسعه‏طلبی برای حکومت اولیه در خارج شکل می‏گیرد.

– تمایل عمومی به توسعه‏طلبی از کشوری به کشور دیگر منتقل می‏شود، سپس افزایش می‏یابد و شدت می‏گیرد.(۱۲)

اصرار اسرائیل به توسعه‏طلبی بهانه‌ای است برای اینکه سرزمینی را به دلایل اعتقادی، دینی و تاریخی بی‏اساس به اشغال نظامی در‏آورد؛ سپس ساکنان آن را از آنجا براند و مهاجران یهودی را از چهارگوشه جهان با تبلیغ «بازگشت به سرزمین موعود»، به جای آنان وارد آن سرزمین کند؛ آنگاه با بسیج عمومی یهودیان جهان در زمینه‏های گوناگون و در همه سطوح تشکیلاتی و حکومتی و ملی، برای دفاع از اسرائیل و توجیه توسعه‌‏طلبی آن، به ساخت شهرک‏ها در سرزمین دیگران بپردازد. در تئوری توسعه‏طلبی صهیونیسم، ارتباط مستحکم بین عقیده‏ دینی و موجودیت سیاسی عامی که «دولت اسرائیل» نامیده می‏شود به حدی رسیده است که هیچ نظریه‏ نژادپرستانه‏ دیگری در جهان با آن برابری نمی‌کند.(۱۳)

به این ترتیب رژیم صهیونیستی به اشغال زمین‏های عربی به دست آمده در جنگ ۱۹۶۷ ادامه داد و کوشید تا با احداث شهرک‏های مهاجرنشین در تمام مناطق اشغال شده، موقعیت خود را تثبیت کند و جهانیان را در برابر کار انجام شده قرار دهد. گروه‏ها و جنبش‏های صهیونیستی در این زمینه کمک‌های فراوانی کردند.

یکی از برجسته‏ترین جنبش‏های صهیونیستیِ پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ که آشکارا خواستار توسعه طلبی صهیونیستی است، «جنبش سرزمین کامل اسرائیل» است. این جنبش از عناصر افراطی احزاب گوناگون صهیونیستی، به‌ویژه «حیروت» تشکیل شده است. پیدایی این جنبش در پی اوج‏گیری موج «شووینیسم» بود و این باور را شیوع داد که فرصتی برای اسرائیل به وجود آمده تا در راه توسعه و گسترش و تحقق هدف‏های استراتژیک و توسعه‏طلبانه صهیونیسم گام بردارد. این جنبش در شعارهای خود عنوان کرد که نباید حتی از یک وجب زمین‏های اشغالی عرب‏ها عقب‏نشینی کرد و خواستار ادامه تأسیس مهاجرنشین‏ها در همه این سرزمین‏ها بود. همچنین شعار «بازگشت صهیون و همه تبعیدیان و اسکان ملت اسرائیل در سرزمین اسرائیل» را سرداد. جنبش این ادعا را مطرح کرد که هدف او بزرگ‏تر از به دست آوردن صلح با عرب‏هاست و هدف او «بازگرداندن ملت اسرائیل به سرزمین اسرائیل و بازگردانیدن سرزمین اسرائیل به ملت آن است».(۱۴)

جنبش‏های توسعه‏طلب دیگری نیز پیدا شدند، از جمله جنبش «گوش ایمونیم» یا «اتحادیه ایمان» که جنبشی افراطی بود و در سال ۱۹۷۴ تشکیل شد. بیشتر اعضای این جنبش از دانش‏آموزان مدرسه‏های دینی وابسته به حزب «مفدال» و دانشجویان دانشگاه «بار ـ ایلان» بودند. شعار این جنبش، «اسکان یافتن در همه بخش‏های اسرائیل» است.(۱۵)

جنبش دیگری به نام «کاخ» هم هست که با «گوش ایمونیم» همکاری می‏کند. این جنبش نیز یک گروه کوچک دینی و فاشیستی و بازمانده اتحادیه تروریستی «دفاع یهودی» است. جنبش «کاخ» با «گوش ایمونیم» در فعالیت‏های اسکان همکاری می‏کند و خواستار راندن جبری و قهری عرب‏ها از فلسطین است.(۱۶)

بهترین دلیل برای فهم ویژگی توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی، پرچم این رژیم است. رنگ آبی بالا و پایین پرچم نشانگر رودهای نیل (مصر) و فرات (عراق) و رنگ سفید با علامت ستاره داوود ـ نشان یهودیان ـ نیز نشانه حکومت بر نیل تا فرات است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الموسوعه الفلسطینیه، «التوسعیه الصهیونیه»، ج ۱ (دمشق: هیئه الموسوعه الفلسطینیه، ۱۹۸۴)، ص ۵۹۱٫

۲ـ کریمیان، احمد، یهود و صهیونیسم (تهران: بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۶)، ص۴۲٫

۳ـ د. عدنان، سید حسین، التوسّع فى الاستراتیجیه الاسرائیلیه (بیروت: دارالنفائس، ۱۹۸۹)، ص ۱۵٫

* David Trletschen.

۴ـ گارودى، روژه، ماجرای اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، منوچهر بیات مختاری (مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴)، ص ۱۴۷٫

۵- http://www.women.org.ir/pages/?cid=5050

۶ـ رزوق، اسعد، اسرائیل الکبرى، دراسه فى الفکر التوسّعى الصهیونى (بیروت: بی نا، ۱۹۶۸)، ص ۱۹ـ۲۴٫

۷ـ الموسوعه الفلسطینیه، ج ۱، همان، ص ۵۹۳٫

۸ـ جریس، صبرى، تاریخ الصهیونیه، ج ۱ (بیروت، بی نا، ۱۹۷۷).

۹ـ  محمود باقری، صهیونیسم و مسئله فلسطین (تهران: قبله اول، ۱۳۸۷)، ص۳۷٫

۱۰ـ شحاته، ابراهیم، الحدود الامنه و المعترف بها (بیروت: بی نا، ۱۹۷۴).

۱۱ـ همان.

۱۲ـ ریاض، د. محمد، الاصول للجغرافیا السیاسیه والجیوبولیتیکا، (بیروت: دارالنهضه العربیه للطباعه والنشر، ۱۹۷۴)، ص ۶۰ ـ ۵۹٫

۱۳ـ د. عدنان، سیدحسین، پیشین، ص ۲۷٫

۱۴ـ الموسوعه الفلسطینیه، «ارض اسرائیل الکامله حرکه»، ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۱۸۱٫

۱۵ـ همان، ص ۵۹۹٫

۱۶ـ همان.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

اصرار اسرائیل به توسعه‏طلبی بهانه‌ای است برای اینکه سرزمینی را به دلایل اعتقادی، دینی و تاریخی بی‏اساس به اشغال نظامی در‏آورد؛ سپس ساکنان آن را از آنجا براند و مهاجران یهودی را از چهارگوشه جهان با تبلیغ «بازگشت به سرزمین موعود»، به جای آنان وارد آن سرزمین کند.

 

 

30نوامبر/16

رژیم صهیونیستی و تغییر هویت فرهنگی شمال آفریقا

 

احمد بروایه

 

مقدمه:

شمال آفریقا یا مغرب بزرگ به کشورهای لیبی، تونس، الجزایر و مغرب اطلاق می‌شود. این منطقه که در میان غرب آسیا، اروپا و آفریقای جنوب صحرا قرار دارد، از دیرباز محل تبادل فرهنگی میان این مناطق و با برخورداری از منابع غنی نفت و گاز‌، منابع معدنی، کشاورزی و شیلات و نیز به عنوان مسیر عبور به اروپا و همچنین آفریقای جنوب صحرا و تأثیرگذاری بر معادلات جهانی، همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ بوده است، به طوری که فینیقی‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، مسلمانان عرب و عثمانی و قدرت‌های استعماری مانند فرانسه‌، بریتانیا، آمریکا و رژیم صهیونیستی همواره سعی بر تسلط بر این منطقه داشته‌اند.

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون با مشکل بزرگی به نام عدم پذیرش از سوی محیط پیرامونی و نیز تهدیدات نظامی مواجه بوده است. این رژیم برای ایجاد موازنه قوا و تحت فشار قرار دادن کشور‌های اسلامی همواره از جنبش‌های تجزیه‌طلب و گروه‌های قومی اقلیت در منطقه حمایت کرده است‌. هدف نهایی این رژیم تجزیۀ جهان اسلام به کشورهای کوچک و تغییر واقعیت‌های میدانی به سمت برتری مطلق خود در غرب آسیاست.

 

بربرها

قوم بربر به صورت قبیله‌ای در مناطق کوهستانی و صحرایی شمال آفریقا زندگی می‌کند. اطلاق کلمه بربر بر آنها در گذشته باعث تمایزشان از اقوام قبطی و سیاه‌پوست می‌شد. آنان این اصطلاح را برای خود انتخاب نکرده‌اند، بلکه بر آنها اطلاق شده است. بربرها در گذشته به دلیل نداشتن احساس پیوستگی، خود را به نام‌های قبیله‌ای خویش می‌نامیدند، اما اطلاق نام بربر بر آنها به دلیل تکلم به زبان واحدِ آمازیغی است. بربرها لغت آمازیغ به معنای انسان آزاده را به خود اطلاق می‌کنند(۱)

جمعیت بربر‌ها بین ۱۳ تا ۳۲ میلیون نفر تخمین زده می‌شود و در حدود ۴۰ درصد جمعیت مغرب‌، ۲۰ درصد جمعیت الجزایر، ۸ درصد جمعیت لیبی و کمتر از یک درصد جمعیت تونس را تشکیل می‌دهند. زبان آمازیغی از حدود ۲۶ لهجه مختلف تشکیل شده است(۲)

 

جنبش بربر

جنبش بربرها با مشخصه‌های قوم‌گرایی، سکولاریسم و عرب‌ستیزی از دهه ۱۹۹۰ تا کنون تبدیل به یک جنبش فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فراملی شده است. این جنبش ظاهراً اهداف تجزیه‌طلبانه ندارد، اما هدف اصلی آن، تغییر هویت عربی اسلامی مغرب به یک هویت قوم‌مدارانه و انزوای مغرب از محیط فرهنگ اسلامی است. بر اساس شواهد موجود رژیم صهیونیستی از لایه‌های تندروی این جنبش حمایت می‌کند.

شکل‌گیری این  جنبش به قرن گذشته بر می‌گردد که فرانسه با حمایت از آن و رجحان دادنش بر دیگر اقوام به عنوان قومی متمایز، تفرقه‌اندازی میان مسلمانان را آغاز کرد. سیاست‌های غلط دولت‌های پس از استقلال و بی‌توجهی آنان  به فرهنگ و زبان واحد،‌ به این تفرقه‌ها دامن زد و لذا یکی از مشخصه‌های اصلی این جنبش، چرخش در مدار فرهنگ فرانسوی است، به گونه‌ای که هم‌اکنون اکثر متفکران و فعالان جنبش بربر آثار خود را به زبان فرانسه منتشر می‌کنند. فعالیت‌های این جنبش در الجزایر با منطقه‌گرایی در منطقه قبائل الجزایر پیوند دارد و این کشور را بالقوه به منظقه‌ای مستعد شورش تبدیل کرده است. از جمله می‌توان به شورش۱۹۸۰ معروف به بهار بربر اشاره کرد که در آن ممانعت از برگزاری مراسم سخنرانی یکی از اساتید در دانشگاه تیزی‌اوزو در مورد ادبیات و شعر بربرها اعتراضات گسترده‌ای را به دنبال داشت.

مورد دوم به بهار سیاه موسوم است که در پی مرگ یک نوجوان در بازداشتگاه پلیس اتفاق افتاد. در مغرب اولین بارقه‌های این جنبش با تأسیس انجمن مغربی پژوهش و تبادل فرهنگی آغاز شد. در سال ۱۹۹۳ جمعیت‌های فرهنگی و نهاد‌های غیر دولتی، میثاق اغادیر را برای وحدت نیروها در جهت اعلام مطالبات خود امضا و نیز چهارچوب جامعی به نام مجلس هماهنگ کنندۀ ملی (CNC) را تدوین کردند. در سال ۲۰۰۰ گروه‌های بربر با صدور بیانیه‌ جدیدی به نام «بیانیه شناسایی آمازیغی بودن مغرب» سطح خواسته‌های خود را بالا بردند. در این بیانیه که اساس خواسته‌های بربرها در مغرب را تشکیل می‌داد، آنان خواهان رسمیت دادن به زبان آمازیغی به عنوان یکی از عناصر تشکیل‌دهنده هویت مغرب و منطقه‌گرایی و… شدند.(۳)

جنبش بربر در حقیقت جزئی از کشمکش میان سکولارها و اسلام‌گرایان است. استعمار فرانسه از ابتدا در پی تفرقه‌اندازی میان مسلمانان در منطقه بود و بر همین اساس آموزش‌های غربی را در مناطق بربرنشین گسترش داد و قوانین قبیله‌ای آنان را به عنوان قومی متمایز، در این مناطق جایگزین شریعت اسلامی کرد. این اقدامات که مانع مشارکت گسترده بربرها در تلاش برای استقلال ملی شد، تأثیر زیادی بر جامعه بربر، خصوصاً الجزایر گذاشت و باعث ایجاد طبقه‌ای در مغرب، به‌ویژه الجزایر شد که بیش از فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی احساس نزدیکی می‌کردند.

نهاد بین‌المللی جنبش بربر در کنگرۀ جهانی آمازیغ به‌صراحت خواهان خروج کشور‌های شمال آفریقا از نهاد‌هایی مانند اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و دیگر نهادهایی گردید که به‌زعم آنها پایه قومی و دینی دارند و به جای مشارکت در این نهادها خواهان گسترش روابط با اتحادیه اروپا و فرانسه هستند. نقطه مهم و علنی تقابل میان این دو طیف در سال ۲۰۰۳ و در پی اقدام برای تعیین رسم‌الخط زبان آمازیغی در مغرب عیان شد. گروه‌های بربر طرفدار استفاده از رسم‌الخط لاتین و اسلام‌گرایان و حزب استقلال طرفدار استفاده از رسم‌الخط عربی بودند. در نهایت دربار مغرب خط باستانی تیفیناغ را که خنثی بود، به عنوان رسم‌الخط رسمی زبان آمازیغی انتخاب کرد.(۴) آنها همچنین بر گزاره‌های تاریخی ما قبل اسلام خود تأکید ویژه‌ای دارند.

 

دولت‌های شمال آفریقا و جنبش بربرها

تعامل دولت‌های شمال آفریقا با این جنبش از ابتدای گسترش آن تا کنون مراحل مختلفی داشته است. در الجزایر بربرها پس از شروع جنگ داخلی میان دولت و اسلام‌گرایان، در دهه ۱۹۹۰ تشکیلات خود را بر اساس انگاره‌های سکولاریسم و هویت بربر سازماندهی کردند. با وجود اینکه گروه‌های بربر در الجزایر در جریان درگیری با گروه‌های تکفیری می‌توانستند متحد حاکمیت باشند، دولت الجزایر که می‌خواست در زمین اسلام و هویت‌ اسلامی با این گروه‌ها مبارزه کند، اتحاد با آنان را مفید ند‌انست، اما در پی افزایش آزادی‌های مدنی، دولت‌های مغرب و الجزایر به تدریج مجبور شدند به مطالبات این گروه‌ها توجه بیشتری بکنند، به‌خصوص اینکه رشد گروه‌های اسلام‌گرا و مخالفت این جنبش با اسلام‌گرایی، آنها را به متحدان بالقوه‌ای برای نظام حاکم تبدیل می‌کند.

 

بربرها و حمایت خارجی

از سال ۲۰۰۷ در کنار نسل قدیمی و معتدل جنبش بربر، نسل جدیدی از فعالان جوان به میدان آمدند که همواره در پی کمک گرفتن از بیگانگان و بین‌المللی کردن این مطالبات برای فشار بر دولت‌های متبوع خود بوده‌اند. این فعالیت‌ها شامل شرکت در کنفرانس‌ها و سخنرانی‌های بین‌المللی در مورد حقوق مردمان بومی و مبارزه با تبعیض نژادی در سازمان‌های وابسته به سازمان ملل و دیگر سازمان‌ها، دعوت از اتحادیه اروپا برای تحریم مغرب و تحت فشار قرار دادن این کشور برای توجه بیشتر به وضع اقلیت‌ها و حقوق بشر و ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی برای جلب حمایت لابی‌های صهیونیستی در جهان است.(۵)  ظاهراً این جنبش به دلیل گفتمان لائیک و ضداسلامی حاکم بر آن با مخالفت‌های گسترده‌ای از سوی احزاب ملی و اسلامی و حتی از سوی بربر‌های مسلمان رو شده و لذا سعی دارد با یاری گرفتن از غرب،  اهداف خود و کشورهای غربی را در جهت نابودی فرهنگ اسلامی دنبال کند.

 

منافع رژیم صهیونیستی در شمال آفریقا

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون به دنبال رخنه در کشور‌های اسلامی بوده است تا از این طریق علاوه بر رهایی یافتن از محاصره کشور‌های اسلامی، از منافع اقتصادی این عادی‌سازی نیز بهره‌مند شود، اما با وجود عادی‌سازی روابط از سوی بسیاری از نظام‌های جهان عرب، مردم این کشورها هنوز هم به رژیم صهیونیستی به دیده دشمن می‌نگرند. این ترس همواره در رژیم صهیونیستی وجود دارد که با روی کار آمدن دولت‌های مردمی در منطقه، امنیت این رژیم به خطر بیفتد.

رژیم صهیونیستی به همین دلیل در شمال آفریقا نیز به دنبال آن است که با نزدیک شدن به جنبش‌های تندروی بربر در میان افکار عمومی این کشورها برای خود وجهه‌ای را ایجاد و از این طریق راه را برای عادی‌سازی روابط باز و با ایجاد گروه‌های فشار، اهرم فشاری را در این کشورها، خصوصاً مغرب و الجزایر برای خود دست و پا کند. این اهرم فشار می‌تواند در سیاست این رژیم به عنوان عامل موازنه‌ای در برابر گروه‌هایی که آنها را تندرو و دشمن می‌داند به کار گرفته شود.

از آنجایی که این جنبش با هویت اسلامی شمال آفریقا مخالف است، بنابراین موفقیت احتمالی این گروه‌ها در ایجاد تغییر نگاه مردم باعث خروج این کشور‌ها از گردونۀ دشمنی با رژیم صهیونیستی می‌شود‌. شایان ذکر است که بخشی از یهودیان ساکن رژیم صهیونیستی، مغربی هستند و این موضوع، علاقۀ این رژیم را برای عادی‌سازی روابط با این کشور بیشتر می‌کند. عادی‌سازی روابط در سطح مردمی می‌تواند علاوه بر امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی، زمینه‌ساز همکاری‌های اقتصادی با کشورهای شمال آفریقا و باز شدن بازارهای جدید برای صهیونیست‌ها و رشد تجارت و رونق اقتصادی آن‌ شود.

 

نگاه رژیم صهیونیستی به بربرها

بخش تندروی جنبش بربرها به دلیل افکار رادیکالی در نفی هویت ‌اسلامی منطقه و تأکید بر هویت پیش از اسلام و نزدیکی به فرهنگ و سبک زندگی غربی و خصوصاً  فرانسوی گزینه مناسبی برای نفوذ رژیم صهیونیستی است، از این رو تلاش برای ایجاد رابطه میان رژیم صهیونیستی و بربر‌ها را می‌توان در راستای تلاش این رژیم برای عادی‌سازی رابطه با مغرب در سطح رسمی از طریق ایجاد گروه‌های فشار ارزیابی کرد. در سطح مردمی نیز این رژیم قصد دارد با نشان دادن چهره‌ای دموکرات و طرفدار حقوق بشر و حامی بربرها زمینه دور کردن آنها‌ از فرهنگ اسلامی را فراهم و ذهنیت مثبتی را در باره این رژیم در افکار عمومی ایجاد کند.

«بروس‌وایتزمن» پژوهشگر مرکز تحقیقات خاورمیانه (موشه‌دایان) وابسته به دانشگاه تل‌آویو که به مراکز تصمیم‌سازی این رژیم نیز نزدیک است و مقالات زیادی در زمینۀ بربرها دارد، در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۰ نوشت که حمایت اسرائیل از جنبش بربرها جزئی از سیاست اسرائیل برای مقابله با نیروهای «دشمن» در مقابل عناصر «معتدل» در منطقه است. از دید وایتزمن رابطۀ اسرائیل با مغرب امتداد رابطه با محیط پیرامونی است. او حمایت از عناصر غیرعربی در منطقه خاورمیانه را اقدامی برای ایجاد توازن در این کشورها و کاهش فشار از کشورهای عربی که آنها را دشمن خود و رادیکال می‌خواند، می‌داند. وایتزمن در مقاله‌ دیگری عنوان می‌کند که اهتمام مجموعه‌ای کوچک از بربرها به فرهنگ اسرائیل و تاریخ یهود و خصوصاً روابط قدیمی میان یهودیان و بربرها در زمان‌های قدیم موجب می‌گردد که به اسرائیل به عنوان متحدی در برابر گروه‌های قومی و اسلامی نگاه شود که به‌زعم نویسنده، مخالف سیطره فرهنگی عربی اسلامی است.(۶)

 

اقدامات رژیم صهیونیستی و بربرها

«از بین تمام کسانی که در طول تاریخ به این منطقه آمده‌اند، فقط یهودیان بودند که به صورت مسالمت‌آمیز وارد شدند». این جمله‌ای است که از جانب فعالان بربر در سال ۲۰۰۷ در  مانیفست جنبش آمازیغی بیان شد و نشان‌دهندۀ دیدگاه آنها‌ به صهیونیسم و سعی در مخدوش کردن چهره اسلام است. آنها با تجلیل از  یک ملکه‌ بربر ـ و به‌زعم آنها یهودی که با مسلمانان به مبارزه پرداخت و در متون اسلامی به ساحره معروف است ـ سعی دارند بر «نقاط مشترک» خود و رژیم صهیونیستی تکیه کنند.

از ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی جناح‌های رادیکال جنبش بربر به‌تدریج به رژیم صهیونیستی نزدیک شدند. در همین راستا در سال ۲۰۰۷ در شهر اغادیر، انجمنی با نام انجمن دوستی یهودی آمازیغی تأسیس شد و یکی از فعالان سیاسی آمازیغی به نام احمد الدغرنی، رئیس حزب منحله دموکرتیک آمازیغی به رژیم صهیونیستی سفر و با مقامات صهیونیست از جمله وزیر امور خارجه وقت (تیسیبی لیفنی) دیدار کرد. او در دسامبر همان ‌سال در یک کنفرانس علمی در تل آویو هم شرکت و در سال ۲۰۰۹ اعلام کرد که رابطه با اسرائیل یکی از ابزارهای دفاع از خود در برابر هجومی است که قوم‌گرایان عرب و اسلام‌گرایان افراطی بر ضد ما به راه انداخته‌اند. در این سال ۱۸ استاد دانشگاه بربر در دوره‌ای آموزشی که در باره تاریخ هولوکاست توسط موسسه «یادفاشیم» در بیت‌المقدس برگزار شد شرکت کردند.(۱۰) همچنین عده‌ای از فعالان بربر در سال ۲۰۱۱ جمعیت مغربی مبارزه با نژادپرستی و ضد «سامی‌گرایی» را تأسیس و اعلام کردند که تورهایی را برای سفر به اسرائیل راه اندازی خواهند کرد تا مردم مغرب علاوه بر زیارت اماکن مقدس خود با یهودیان بربر هم بیشتر آشنا شوند.(۷)

نتیجه‌گیری

جنبش بربرها از سال ۲۰۰۷ و در حالی که دولت‌های مغرب و الجزایر به حقوق و خواسته‌های این قوم توجه نشان دادند، به چالش با هویت اسلامی و عربی منطقه پرداخت. ریشه‌های این رویکرد به مدت‌ها قبل و به دوران استعمار بر می‌گردد. مهم‌ترین عامل قدرت پیدا کردن این جنبش حمایت‌های غربی از آنها‌ست. رژیم صهیونیستی هم تلاش می‌کند با حمایت از این جنبش، برای خود جای پایی در جهان اسلام ایجاد و در منطقه شمال آفریقا نفوذ کند.

اکثر مردم بربر شمال آفریقا مسلمان‌اند و نقش بسیار زیادی در جریان آزادی کشور‌های خود از استعمارگران ایفا کرده‌اند. این جنبش‌ علاوه بر موارد فوق قصد دلسرد کردن مردم مسلمان منطقه نسبت به اسلام را نیز دارد. از این رو بسیاری از شخصیت‌های بربر و عرب به این جنبش به عنوان مزدوران بیگانه نگاه می‌کنند. جلوگیری از گسترش روزافزون این جنبش در گرو اتحاد گروه‌های مختلف ملی، اسلامی و معتدل برای حفظ مغرب عربی در چهارچوب عربی اسلامی آن و حل مشکلات زبانی و قومی در این منطقه به صورتی عادلانه است.

 

منابع:

۱- قیم، بهادر، بربرها یا آمازیغ، مجله گروه تخصصی تاریخ، شماره پنجم و ششم، سال ۱۳۸۳، صفحات ۱۴۳-۱۵۲

.Weitzman, Bruce Maddy, The Berber identity movement and the challenge to North African states, Austin, University of Texas press, 2010

۲-عزوز، احمد و خاین، محمد، العداله اللغویه فی المجتمع المغاربی بین شرعیه المطالب و مخاوف التوظیف السیاسوی، دوحه، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات ، ۲۰۱۴

۳- همان و همچنین: مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات ، ۲۰۱۱

۴- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱ و همچنین: Weitzman, Bruce Maddy, The Berber identity movement and the challenge to North African states, Austin, University of Texas press, 2010

۵- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱

۶- Weitzman, Bruce Maddy, Morocco’s Berber and Israel, Middle East Quarterly, 2012, pages 79-85

۷- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱

 

سوتیترها:

۱٫

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون با مشکل بزرگی به نام عدم پذیرش از سوی محیط پیرامونی و نیز تهدیدات نظامی مواجه بوده است. این رژیم برای ایجاد موازنه قوا و تحت فشار قرار دادن کشور‌های اسلامی همواره از جنبش‌های تجزیه‌طلب و گروه‌های قومی اقلیت در منطقه حمایت کرده است‌.

 

 

۲٫

هدف نهایی  رژیم صهیونیستی تجزیۀ جهان اسلام به کشورهای کوچک و تغییر واقعیت‌های میدانی به سمت برتری مطلق خود در غرب آسیاست.

 

30نوامبر/16

مهدویت در اندیشۀ شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر

مهدویت در زلال اندیشه فرزانگان

 

واحد پژوهش مرکز تخصصی مهدویت

مهدویت به عنوان اندیشه‌ای متعالی و مترقی که برخاسته از متون دینی و اصل آن منطبق با فطرت، آرمان‌ها و اندیشه‌های کلان موعودگرایان و مکاتب مهم انسانی است، شایسته تحقیق بسیار است و امکان بهره‌گیری از این آموزه در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی وجود دارد. نگاه بزرگان و علمای فرهیخته نیز در این مورد بسیار قابل توجه است.

در این سلسله مقالات اندیشه بزرگان در موضوع مهدویت را بررسی خواهیم کرد. البته این مقالات صرفاً توصیفی و گزارشی نیستند، بلکه مستندات تکمیلی نیز در قالب مباحث بزرگان در موضوع مهدویت، مباحث انقلاب‌های اسلامی و نظریات مربوط به معادلات جهانی در سال‌های اخیر بررسی و توشه‌های علمی و عملی و کاربردی مناسبی از کلام بزرگان ارائه خواهند شد.

شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ هجری قمری در کاظمین دیده به جهان گشود. از پنج سالگی به مدرسه رفت و در یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران، نبوغ شگفت‌انگیز و استعداد سرشار خدادادی او حیرت آموزگاران و همکلاسی‌هایش را برانگیخت و اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او را به مدرسه کودکان تیزهوش بفرستند.

در دوران تحصیل با وجود استعداد و نبوغ فوق‌العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل، مطالعه، مباحثه و تحقیق می‌پرداخت، تا آنجا که در سن بلوغ، مجتهد شد و از مجتهد دیگری تقلید نکرد.(۱)

کلاس درس این متفکر بزرگ در حوزه علمیه نجف با وجود تدریس علمای طراز اول، کلاسی متفاوت و دارای جذابیت‌های خاصی بوده است. ایشان شاگردان بزرگی را هم پرورش داد. وی با وجود درخواست مدارس ممتاز آمریکا برای تدریس به آن کشور پاسخ منفی داد.

 این شهید بزرگوار در عرصه تألیف هم درخشش فراوان داشته است. نکته مهم در کتب ایشان آن است که متناسب با نیاز زمان و شبهات مطرح در جوامع اسلامی نگارش یافته است.

نمونه‌هایی از آثار ایشان:

۱ـ فدک فی التاریخ (فدک در تاریخ).

۲ـ غایه الفکر فی علم الاصول.

۳ـ فلسفتنا (فلسفه ما).

۴ـ اقتصادنا (اقتصاد ما).

۵ـ الاسس المنطقیه للاستقراء.

 

فعالیت‌های سیاسی اجتماعی

شهید صدر پیوند زیبایی بین مباحث دینی و مسائل سیاسی‌ـ‌‌اجتماعی برقرار کرد که برخی از فعالیت‌های ایشان را بر می‌شماریم:

 

تشکیل حزب دعوت اسلامی
آیت‌الله صدر اساسنامه‌ای را بر اساس اعتقادات دینی برای حزب دعوت تنظیم کرد. حزب دعوت به فعالیت خود پرداخت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، پنج سال بعد از تأسیس حزب، بنا به مصالحی خود را از آن کنار کشید، اما به دیگر اعضای حزب توصیه کرد که به کار خود ادامه دهند و او نیز پشتیبان آنان خواهد بود.
حمایت از امام خمینی

سیدمحمدباقر صدر، نهضت امام خمینی در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی می‌دانست، بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام در سال ۱۳۴۲ش. آن را تحت نظر داشت و از امام و حرکتش حمایت می‌کرد.
در تاریخ ۹ جمادی‌الثانی قمری ۱۳۸۵، امام خمینی از ترکیه به نجف اشرف منتقل شد. ورود امام به حوزه علمیه نجف، جنب و جوشی در آن ایجاد کرد. علما و روحانیون نجف در باره استقبال از امام نظرات مختلفی داشتند. آیت‌الله صدر با اشتیاق تمام به همراه عده‌ای از علمای دیگر در مراسم استقبال و پیشواز از امام شرکت و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد. در تمام سیزده سال اقامت امام در نجف، سیدمحمدباقر با ایشان ارتباط داشت و به امام عشق می‌ورزید، عشقی که تا آخر عمر در بین او و امام پایدار بود.(۲)

آیت‌الله صدر از حامیان صادق امام خمینی و انقلاب اسلامی بود. امام در پاریس بود که سیدمحمدباقر صدر طی نامه‌ای پیشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی ایران اعلام و از مقام شهدای انقلاب تجلیل کرد. همین فعالیت‌ها بود که ملت مسلمان عراق را به سوی حمایت از مردم ایران سوق داد و رژیم آمریکایی صدام حسین را خشمگین کرد.

در شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یعنی شب پیروزی شکوهمند مردم مسلمان و انقلابی ایران به رهبری امام، آیت‌الله صدر در مسجد جواهری نجف اشرف به منبر رفت و برای مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامی ایران و نقش امام خمینی در احیای اندیشه‌های دینی و اصلاح امت اسلام سخن گفت و تکلیف مردم عراق را در برابرحکومت ضد دینی بعثی معین و آنان را به قیام دعوت کرد. فردای آن شب، مردم عراق به دعوت رهبر خود و برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی در بسیاری از شهرهای عراق راه‌پیمایی کردند.

از دیگر کارهای آیت‌الله صدر در جهت حمایت از انقلاب اسلامی ایران، تألیف سلسله کتاب‌های «الاسلام یقود الحیاه» در شش جلد بود که شامل بحث‌هایی چون قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، منابع قدرت دولت اسلامی، اقتصاد جامعه اسلامی و … می‌شود.

 

مرجعیت
دوران مرجعیت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، پس از وفات آیت‌الله حکیم (۱۳۹۰ق.) آغاز شد و بسیاری از مردم عراق از او تقلید کردند. در سال ۱۳۹۴ ق. رژیم بعث عراق، پنج تن از شاگردان و مریدان صدر، یعنی شیخ عارف بصری، سید عزالدین قبانچی، سید عمادالدین طباطبایی تبریزی، حسین جلوخان و سید نوری طعمه را دستگیر و اعدام کرد. این شهیدان طلایه‌دار شهدای انقلاب اسلامی عراق بودند.

 

تحریم پیوستن به حزب بعث

بر اساس سیره مستمر علمای شیعه، آنان همواره وارد عرصه مبارزه با استعمار و استبداد می‌شدند. فتوای میرزای شیرازی در مقابل استعمار انگلیس از این نمونه‌هاست. شهید صدر هم با صدور فتوایی مبنی بر تحریم پیوستن به حزب بعث، این حزب  را با چالش جدی روبرو کرد.
شهادت
«ابو سعید» رئیس سازمان امنیت نجف با عده‌ای از مزدوران امنیتی، آیت‌الله صدر را دستگیر و به‌سرعت از نجف به بغداد منتقل کرد. آیت‌الله صدر این بار می‌دانست که دیگر برنخواهد گشت، چون وقتی ابوسعید جنایتکار گفت: «آماده باشید به بغداد برویم!» آرام گفت: «من خیلی وقت است که آماده شهادتم.»

فردای آن روز، حکومت جبّار بغداد، اقدام به دستگیری بنت‌الهدی کرد چون بیم داشت که او مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت و رژیم را رسوا کند.

برزان ابراهیم، برادر ناتنی صدام و رئیس سازمان امنیت کشور، در زندان از آیت‌الله صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد تا آزاد شود، و گر نه کشته خواهد شد.

آیت‌الله صدر این خواسته را رد کرد و گفت: «من آماده شهادتم، هرگز خواسته‌های غیرانسانی و ضددینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من همان است که انتخاب کرده‌ام.»

وقتی که مزدوران بعثی از منصرف کردن آیت‌الله صدر و خواهرش مأیوس شدند، آن دو مظلوم را در روز سه شنبه ۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۰۰ (۱۹ فروردین ۱۳۵۹) زیر شکنجه به شهادت رساندند. جنازه آن دو شهید در جوار مرقد امام علی«ع» در آرامگاه خانوادگی «شرف‌الدین» به خاک سپرده شد.(۳)

آمنه بنت‌الهدی صدر یکی از زنان دانشمند، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود که در مسیر جهاد و مبارزه با برادرش سید محمد باقر همگام و سرانجام سرنوشت هر دو به شهادت و سعادت ابدی ختم شد.

امام خمینی در پیامی به مناسبت شهادت مظلومانه آن دو شهید نوشت:

«مرحوم آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی

به درجه رفیعه شهادت رسیدند.»

 

نگاهی کلی به آثار آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در بحث مهدویت:

مباحث اصلی ایشان در موضوع مهدویت در مجموعه‌ای به نام «موسوعه الامام‌المهدی»

در چهار جلد فراهم شده است:

جلد اول: غیبت صغری

جلد دوم: غیبت کبری

جلد سوم: تاریخ ما بعد الظهور

جلد چهارم: یوم الموعود

قبل از فراهم شدن این موسوعه، نوشتاری با نام «بحث حول المهدی» تهیه شده است که آقای احمد علم‌الهدی بر آن مقدمه و شهید صدر بر آن تقریظ نوشته‌اند. این کتاب با نام «انقلاب مهدی و پندارها» ارائه شده است.

 

محورهای بحث مهدویت (قسمت اول):

ایشان در این بخش ابتدا به طور اعم نگاه موعودگرایانه اسلام را در این زمینه تبیین و تفسیر می‌کند و انحرافات راه یافته در آن را متذکر می‌شود و سپس به‌طور اخص شخصیت حضرت مهدی و کارکردهای ایشان در دوران غیبت را حتی از طریق بیان ماهیت مهدویتِ شیعی بیان می‌کند و کارکردها و فواید مهدویت و امام موجود، ولی پنهان را از آغاز بحث خود مهم می‌داند و این موضوع را به صورت فرعی نمی‌آورد.

 

فطری خواندن مهدویت

این اعتقاد اختصاصی به اسلام و تشیع ندارد، بلکه نوعی الهام فطری است. حتی گروه‌هایی مانند ماتریالیست‌ها که امور غیبی را انکار می‌کنند، به عنوان تحقق روزی که تناقض‌های جهان مرتفع و ثبات، صلح و امنیت برقرار می‌شود، به این امر فطری  معتقدند.(۵)

 

مهدویت به عنوان یک عقیده زنده، بالنده:

شهید صدر معتقد است که اگر مهدویت را فقط آرمانی مربوط به آینده بدانیم، نادرست است، بلکه باید آن را کارآمد برای زمان حال بدانیم.

ایشان نگاه تسلی‌بخش و احساسیِ صرف به این موضوع را هم نقد می‌کند. همین نگاهی که هنوز هم در مورد کل اهل‌بیت«ع» در بخشی از مردم وجود دارد و کارکرد اصلی و حقیقیِ مکتب اهل‌بیت«ع» را تضعیف می‌کند.

اثر وجودی این ایمان و باور تنها این نیست که در مقابل ناامنی‌ها، پریشانی‌ها و دردها انسان را تسلی بدهد و نگرانی‌های درونی او را آرام کند. اسلام، مهدی را حقیقتی که باید بعد از این در عالم درک شود معرفی نمی‌کند و او را به عنوان یک حقیقت نامعلوم که باید بعد از این در جهان صورت وقوع به خود بگیرد، وعده نمی‌دهد بلکه او را حقیقتی واقعی، موجود، پایدار و زنده معرفی می‌کند که هر آن انتظار انقلابش را داریم.(۶)

ایشان مهدویت را موتور محرکه و انگیزه‌ای قوی برای ایجاد جنبش و برقراری اصلاح در جامعه معرفی می‌کند. از آنجا که عدالت در عالم اصل و ظلم و ناهنجاری خلاف اصل است، مهدویت در واقع مسیر اصلی و حقیقی عالم را که همان عدالت است، نشان می‌دهد. این آموزه در واقع نسخه‌ای پیشین برای آرمان جهانی عدالت و تحقق جامعه ارزشی‌ای است که مکاتب مختلف به دنبال آن هستند و هنگام تحقق آن خواهند دانست که این همان آرزو و هدف عالی آنها‌ست.

مسئله دیگر احساس وجود و حضور امام مهدی«عج» در کنار انسان‌ها و جوامع است. امام خود نیز منتظر این لحظه‌ و در شادی و غم انسان‌ها شریک است. این احساس و واقعیت متعالی باعث می‌شود که این عقیده از حالت خیال و احساس صرف خارج و به یک برنامه مؤثر و سازنده تبدیل شود.

 

مفهوم غیبت

مفهوم غیبت امام زمان«عج» تفسیرهای مختلفی دارد که نوع برداشت‌های متفاوت از روایات مربوط به غیبت برمی‌گردد. ما در اینجا سه احتمال را بیان می‌کنیم:

اول: پنهان بودن جسم(۷)

دوم: پنهان بودن عنوان(۸)

سوم: پنهان بودن جسم یا عنوان به تناسب شرایط(۹)

شهید صدر غیبت را به معنی حضور امام در بین مردم می‌داند. فقط به گونه‌ای است که امام نمی‌خواهد خود را معرفی کند و به صورت ناشناس زندگی می‌کند، ولی کارکردهای کامل خود را دارد.(۱۰)

 

انتظار فرج به مثابه بخشی از فرج

ایشان کارکردهایی را برای انتظار توصیف می‌کند، از جمله انتظار را عامل تقویت اندیشه رهبری عدالت جهانی و تحقق نابودی ستم می‌داند. مسلماً یکی از اهداف و برنامه‌های فرج همین است.(۱۱)

 

شبهه‌شناسی و ریشه‌یابی شبهات

ایشان علاوه بر پاسخ به شبهات رایج در مباحث مختلف مهدویت خاستگاه آنها را هم بررسی می‌کند.

با تحلیل و جمع‌بندی کلمات ایشان می‌توان موارد زیر را به عنوان برخی از خاستگاه‌های شبهات برشمرد:

 

استبعاد عاملی برای انکار اصل مطلب

برخی با وجود داشتن اعتقادات دینی و اسلامی به دلیل دور از ذهن شمردن وجود فعلی حضرت مهدی و مباحث مربوط به حیات، طول عمر و… به انکار اصل آن می‌پردازند.

این افراد به دلیل بعید شمردن تشکیک در فلسفه و هدف زنده نگهداشتن امام برای اهداف آینده جهان، باز هم منکر اصل موضوع می‌شوند.

همچنین بعید شمردن اینکه با روایات و منابع دینی بتوان این مسئله را اثبات کرد و این گزارش‌ها و روایات تاریخی را دلایل کامل ندانسته‌اند.

مبنا قراردادن و مسلم گرفتن مکاتب و ایسم‌هایی که در دنیای امروز رواج دارند، مانند نظریات مربوط به حرکت تاریخ و مسائل جامعه شناسانه.

شهید صدر معتقد است که به دلیل این نوع نگاه برخی به انکار تحول عظیم با محوریت موعود پرداخته و این تحولات را منافی قوانین و علوم رایج دانسته‌اند.

 

مرعوب شدن در برابر نظام سلطه و قدرت‌های جهانی و ساختارهای ناعادلانه

این احساس رعب باعث می‌شود که عده‌ای در امکان تغییر در ساختارهای ظالمانه و نظام سلطه و برقراری عدالت جهانی تشکیک کنند.

نکته قابل تأمل و یادآوری این است که این دقت و دغدغه ایشان، همچنان برای زمان ما هم مفید و برای مردم و مسئولان در مباحث مقاومت و جهاد و تعاملات بین‌المللی الگوست، زیرا برای تحقق انتظار حقیقی حضرت مهدی و امید به صدور نهضت اسلامی و انقلاب مهدوی ایران، لازم است این احساس رعب کنار گذاشته شود. مرعوب شدن در برابر توانایی‌های علمی و اقتصادی نظام سلطه باعث می‌شود که فکر تحول، مقاومت و زمینه‌سازی برای جهانی شدن اسلام تضعیف شود.(۱۲)

در این قسمت بخشی از سخنان ایشان را در این موضوع بیان می‌کنیم:

این شبهات، تنها محصول یک پژوهش فکری نیستند، بلکه عامل روانی نیز در آن دخالت دارد و آن هیبت و عظمتی است که از فساد، ظلم و جنایت در نظر اینان جلوه کرده و نومیدی و یأسی که از تغییر و دگرگونی آنان را فراگرفته است.(۱۳)

حرکت عملی و مجاهدانه خود شهید صدر در برابر نظام سلطه و از جمله دیکتاتوری صدام هم در همین راستا قابل فهم است.(۱۴)

 

ترکیب نگاه فلسفی ـ  علمی (تجربی) ـ دینی

ایشان در موارد مختلفی ـ که در موسوعه ایشان هم مشهود است ـ به صورت تطبیقی از نکات و تحلیل‌های منطقی و فلسفی در کنار یافته‌های علمی بهره می‌گیرد. در اینجا به عنوان نمونه اول بحث طول عمر را از دیدگاه ایشان بیان می‌کنیم:

وی برای بررسی و پاسخ شبهات مهدوی از تمام ظرفیت‌های علمی‌ـ‌فلسفی بهره می‌گیرد، بدین معنا که به عنوان نمونه در بحث طول عمر با تحلیل مباحث علت و معلول و امکان عقلی تقویت حیات، نگاهی عقلی و فلسفی را ارائه می‌کند. در عین حال از نتیجه تحقیقات زیستی و تجربی در راستای پاسخ به شبهات بهره می‌گیرد و همزمان از قواعد علم منطق و استقراء و شیوه استنتاج هم استفاده می‌کند.

وی امکان طول عمر و نیز جوان ماندن و تأخیر در پیری سلول‌ها و بدن را از نظر علمی بررسی و این نکته را به عنوان احتمال مطرح می‌کند که حتی ممکن است عوامل درونی پیری را بیابیم و مهار کنیم(۱۵) و نیز عوامل اجتماعی، زیستی و بیرونی هم قابل کنترل هستند. در کنار بیان این نکات علمی ایشان به بحث نوع تأثیر علل و معلول‌ها در طبیعت می‌پردازد و این نکته را دقیقاً بیان می‌کند که حتی بر اساس فلسفه جدید هم، دیرزیستی و تأخیر در پیری قابل اثبات و حتی سازگارتر هم هست، زیرا بر مبنای این فلسفه کنار هم قرار گرفتن عوامل و پدیده‌ها می‌تواند اتفاقی باشد و لزوماً قاعده و قانون معین و تأثیر و تأثری را نتیجه ندهد. مثلاً در کنار هم قرار گرفتن برخی از مواد و شرایط باعث سوختن، آتش گرفتن و تبادل حرارت می‌شود، ولی بر اساس اعجاز گاهی این سوختن محقق نمی‌شود مثل ماجرای آتش و حضرت ابراهیم. همین استدلال می‌تواند طول عمر در مهدویت را بر اساس حکمت الهی توجیه کند که در برخی موارد پیری و نزدیک شدن به مرگ محقق نمی‌شود.(۱۶)

البته نگاه به موارد طول عمر در گیاهان، جانوران و برخی موجودات دیگر و نیز نمونه‌های انسانی مانند حضرت نوح هم مورد توجه ایشان قرار گرفته است که این هم در راستای استقرا و بهره‌گیری از نکات منطقی در تحلیل قوانین علمی است.

نمونه دوم: ایشان در بحث امامت در کودکی هم به بیان استدلال تاریخی می‌پردازد و در این راستا هم از استقرا تاریخی بهره می‌برد. نمونه قبلی از امامت در کودکی در شیعیان وجود داشته است. ایشان از فضای عمومی و خاص دوران کودکی امام زمان هم یاد می‌کند و می‌گوید بزرگان جامعه و حکومت و… نتوانستند به تضعیف شخصیت ایشان بپردازند، در حالی که اگر امکان تخریب ایشان از نظر علمی و توانایی‌های دیگر بود، این کار بسیار راحت‌تر از این بود که با ادعاهای یک شخص بزرگسال برخورد شود. مسلماً اگر دروغ و فریبی در بین بود با توجه به کودکی ایشان، رسوا کردن برای جامعه کار آسان‌تری بود، در حالی که چنین چیزی واقع نشده است و باز هم به دنبال دستگیری و قتل ایشان بوده‌اند.

در بحث دوران غیبت صغری و نایبان چهارگانه هم ایشان از دلایل تاریخی و سندشناسی تاریخی بهره می‌گیرد و می‌گوید نامه‌های صادر شده از سوی امام، همگی خط و انشای واحد دارند و تناقض و تزلزلی در آنها دیده نمی‌شود و اگر چنین بود مسلماً در بین مردم و خصوصاً عالمان و متخصصان فن آشکار می‌شد.(۱۷)

این بحث شهید صدر هم برای وضعیت فعلی ما بسیار کارآمد است، زیرا اخیراً شبکه‌های رسانه‌ای معاند و ملحد یا ضد شیعی با برگزاری بحث‌های به اصطلاح کارشناسانه سعی دارند شخصیت نایبان را زیر سئوال ببرند و این‌گونه القا کنند که این افراد با نوعی تبانی و فریب، وجود امام و ارتباط خود با ایشان را به صورت کذب ادعا کرده‌اند، در حالی که با این روش سندشناسانه و گزارش‌های فراوان تاریخی می‌توان پاسخ به این شبهات را در دسترس عموم قرار داد.

 

پاسخ‌گویی بر اساس مبانی دیگران

با اینکه شهید صدر خود یک عالم دینی و مجتهد شیعی است، اما در جای خود بحث‌ها را با نگاه کلی‌تر بیان می‌کند. به عنوان نمونه در مقام تقریر طول عمر امام زمان، وقتی در برابر شبهات دیگران قرار می‌گیرد، به دلیل تسلط بر مبانی شبهه‌افکنان، از همان مبانی بهره می‌گیرد.

ایشان چنین بیان می‌کند: «یک مصلح جهانی در همان شرایطی که به دنیا می‌آید، نشو و نما می‌کند و تجربیات علمی و عملی او محدود خواهد بود، ولی اگر عمر طولانی داشته باشد و تولد او نزدیک به زمان پیامبر باشد، هم آشنایی و انس بیشتری با منابع خالص و واقعیِ اسلام دارد و هم در طول مدت عمر خود تجربیات و تحولات او را پخته‌تر و آگاه‌تر می‌کند و هم چون در غیبت است و دخالت مستقیم و آشکاری در جامعه ندارد، رنگ پذیری هم نخواهد داشت.»(۱۸)

شهید صدر در اینجا ماجرای اصحاب کهف را مثال می‌آورد که گذشت زمان بر آنها و دیدن تحولات عظیم در جامعه باعث شد به صورت عینی کوچک بودن نظام‌های ظالمانه و امکان نابودی و شکست آنها را ببینند.

البته نگاه ما به اهل‌بیت«ع» و مقام بلند آنان نیاز به این نوع تحلیل‌ها را مرتفع می‌سازد. این نکته را هم اضافه کنیم که در همان عمر محدودی هم که پیامبر و امامان قبل داشتند، گاهی جریان‌های سیاسی و فکری زیادی پدید می‌آیند و تغییرات عمیقی در رفتار و سبک زندگی مردم مشاهده می‌شود، از جمله تحولات بزرگی که امیرالمؤمنین«ع» در طول زندگی خود در بین مسلمانان دیدند و گاهی در نهج‌البلاغه از این تغییر زمانه و یاران شکوه کرده‌اند.

بدیهی است که به دلیل خودساختگی و شخصیت قدسی اهل‌بیت«ع» این مسائل کوچک‌ترین تغییر منفی و تزلزل و تردیدی در آنها نسبت به آرمان‌ها و اهداف الهی ایشان ایجاد نمی‌کرد.

در شماره بعد این مطلب را پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ مباحث الاصول، مقدمه، ص ۵۲.

۲ـ شهید صدر بر بلندای اندیشه و جهاد، ص ۳۹.

۳ـ شهید صدر بر بلندای اندیشه و جهاد، ص ۱۴۴.

۴ـ صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۵۷.

۵ـ بحث حول المهدی، ص ۱۴٫

۶ـ همان، صص ۱۵ـ۱۷٫

۷ـ بر اساس برداشت از روایات «یفقد الناس امامهم یشهد الموسم فیراهم و لایرونه» (امام صادق علیه السلام): الغیبه شیخ طوسی ص ۱۶۱، حدیث ۱۱۹٫

۸ـ برداشت دیگر از روایات موجود در منابع روایی: کمال الدین و تمام انعمه ، ج۱، ص ۱۴۴، باب ۵، حدیث ۳٫

۹ـ آیت‌الله صافی گلپایگانی، پاسخ به ده پرسش، ص ۶۷٫

۱۰ـ همان ، ص ۱۷٫

۱۱ـ بحث حول المهدی ص ۱۶٫

در این روایات، انتظار فرج به عنوان عامل فهم و معرفت افزایی و نیز آمادگی و تحقق بخشی از فرج خوانده شده است.

۱۲ـ فرمایش‌های مقام معظم رهبری در این باره:

آمریکا هیچ غلطی نمی‌‌تواند بکند. سی سال دولت آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه ملت ایران توطئه کرده، ضربه زده، تدابیر گوناگون اندیشیده، هر کار توانسته کرده، نتیجه این رویارویی، بالندگی هر چه بیشتر ملت ایران، پیشرفت هر چه بیشتر جمهوری اسلامی، قدرت روزافزون این کشور و نظام بوده است. سخنرانی در تاریخ ۱۲/ ۸ / ۸۸٫

باید در این میدان کمر‌ها را محکم ببندید و از دشمن هم نترسید، هیچ ترسی از دشمن نداشته باشید. نترسید از اینها، مرعوب نشوید، اینها کاری نمی‌‌توانند بکنند. سخنرانی در تاریخ ۸/۱۲/۸۴٫

همچنان که امام فرموده بود، مسئولین و ملت باید از قدرت‌ها نترسند؛ از آمریکا نترسند؛ از دشمنی‌ها نترسند و به خدا اتکا کنند. سخنرانی در تاریخ ۲۴/۱۲/۷۱٫

۱۳ـ بحث حول المهدی ص ۲۱٫

۱۴ـ پاسخ شهید صدر به نامه تهدیدآمیز صدام:

وی در پاسخ به نامه تهدید‌آمیز صدام تأکید کرد، گمان کردی با مرگ مرا می‌ترسانی مگر نه این است که مرگ یکی از سنت‌های خداست که آیه شریفه می‌فرماید: «کلا علی حیاضه واردون» همه باید به سرای او وارد شوند. مگر نه این است که مرگ به دست ظالم‌ها و ستمکاران افتخاری است… تصور می‌کردم گفتار مرا خواهید فهمید و به آن خواهید اندیشید و به موعظه اینجانب که شفاف و صادقانه بود و آنچه را که صلاح تو بود، به کار خواهی بست.

تو مثل یهودیان و دنباله‌روان شیطان و دشمنان خدای رحمان، جنگ بی‌رحمانه‌ای را به راه انداختی.

وی ادامه می‌دهد: این را بدان با کشتن من سودی نخواهی کرد، چون همچون کوه ایستاده‌ام و هرگز سر تسلیم فرود نخواهم آورد و به کسانی که تو را فرستادند بگو صدر مرگ را ترجیح می‌دهد بر پذیرفتن آنچه تو می‌خواهی و بدان پس از کشتن من، مرگ، ترس، ذلت، خفت و خواری به سراغ تو خواهد آمد به‌طوری که اصلاً فکر آن را نکرده‌ای آن روز نزدیک است و دیر نیست گویی می‌بینم از هر سو عذاب خدا بر تو نازل می‌شود و همچون کسی که در بیابان به دنبال جای امنی می‌گردد سرگردان خواهی شد و تخت و سلطنت تو بر باد خواهد رفت و چیزی جز لعنت و نفرین مردم بدرقه راه تو نخواهد بود و فرمان خدا که مستضعفین بر مستکبرین را پیروز می‌گرداند عملی خواهد شد و صفحه ننگین و سیاهی در تاریخ به جای خواهی گذارد.

http://www.shia-news.com/fa/news/12843

۱۵ـ قابل ذکر است که اخیراً دانشمندان ژنتیک و زیست‌شناسی با بررسی عوامل ژنتیکی این مسئله، راه‌های احتمالی این تأخیر را هم ارائه کرده‌اند که در زمان نگارش کتاب شهید صدر کشف نشده بود:

محققان دانشگاه هاروارد امریکا موفق به کنترل و حذف علائم پیری در کارهای آزمایشگاهی شده‌اند تا امید به جوانی و حیات جاودانه در انسان‌ها تقویت شود.

«دیوید سینکلر»، پرفسور ژنتیک این دانشگاه می‌گوید: موفق به کنترل و شناسایی ژنی شده‌ایم که می‌تواند بدن را در مبارزه با پیری و کهنسالی یاری کند. اگر این ژن‌ها به‌درستی فعال شوند، می‌توانند تأثیر برعکسی داشته باشند و روند پیری را به تعویق بیندازند. محققان امیدوارند با کشف این روند بتوانند به شناسایی و توقف ژن‌های پیری در انسان‌ها دست یابند:

http://www.mehrnews.com/news/2417455

۱۶ـ همان صص ۳۷ـ۳۹٫

۱۷ـ همان صص ۵۰ـ۶۵٫

۱۸ـ بحث حول المهدی، ص ۴۰ـ۴۷٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

شهید صدر مهدویت را موتور محرکه و انگیزه‌ای قوی برای ایجاد جنبش و برقراری اصلاح در جامعه معرفی می‌کند. از آنجا که عدالت در عالم اصل و ظلم و ناهنجاری خلاف اصل است، مهدویت در واقع مسیر اصلی و حقیقی عالم را که همان عدالت است، نشان می‌دهد.

 

۲٫

این آموزه در واقع نسخه‌ای پیشین برای آرمان جهانی عدالت و تحقق جامعه ارزشی‌ای است که مکاتب مختلف به دنبال آن هستند و هنگام تحقق آن خواهند دانست که این همان آرزو و هدف عالی آنها‌ست.

 

۳٫

یک مصلح جهانی در همان شرایطی که به دنیا می‌آید، نشو و نما می‌کند و تجربیات علمی و عملی او محدود خواهد بود، ولی اگر عمر طولانی داشته باشد و تولد او نزدیک به زمان پیامبر باشد، هم آشنایی و انس بیشتری با منابع خالص و واقعیِ اسلام دارد و هم در طول مدت عمر خود تجربیات و تحولات او را پخته‌تر و آگاه‌تر می‌کند و هم چون در غیبت است و دخالت مستقیم و آشکاری در جامعه ندارد، رنگ‌پذیری هم نخواهد داشت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

شاخص‌های خوشبختی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی

قانون خوشبختی

پاسخ عامیانه به این پرسش این است که خوشبختی یعنی داشتن همسر خوب، مَسکن خوب، درآمد بالا و..؛ امّا پاسخ به این پرسش از نگاه دینی متفاوت است. دین قبل از هر چیز هدفی را برای انسان مشخص و خوشبختی را در نزدیک شدن به آن هدف معنا می‌کند. راه رسیدن به این هدف نیز در دین تعیین شده است. هدف، رسیدن به خدا از راه بندگی است.

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الآنسَ إِلاَّ لِیَعبُدُونِ؛ من جنّ و انس را نیافریدم، جز براى این که مرا بپرستند.»(۱)

با توجّه به همین آیه است که می‌توان مفهوم خوشبختی را در آیۀ دیگری فهمید:

«وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً؛(۲) و هر کس که از خدا و پیامبرش فرمان بَرَد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»

سالار زمین و زمان امیر مؤمنان علی«ع» نیز می‌فرماید: «کسی خوشبخت نمی‌شود مگر با طاعت خداوند سبحان و کسی هم بدبخت نمی‌شود مگر با معصیت الهی.(۳) با این نگاه تعریف خوشبخت و بدبخت با تعریف عامیانه بسیار متفاوت است. ممکن است کسی از نگاه عموم مردم بدبخت باشد، اما از نگاه دینی قله خوشبختی را فتح کرده باشد. با نگاهی به آیات قرآن ملاک‌های دنیوی را بررسی می‌کنیم تا ببینیم چقدر مورد تأیید قرآن هستند.

یکی از ملاک‌های عامیانۀ خوشبختی پول بسیار است. قرآن، این ملاک را در داستان قارون، زیر سئوال می‌برد: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِن قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِمْ وَ آتَیناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصبَه أُولِی الْقُوَّه إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِین: قارون از قوم موسى بود، امّا بر آنان ستم کرد. ما آن قدر  گنج‌ به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. [به یاد آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند این همه مغرورانه شادى مکن که خداوند، شادى‏کنندگانِ مغرور را دوست نمى‏دارد.»

«وَ ابتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَه وَ لا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَنَ اللَّهُ إِلَیکَ وَ لا تَبغِ الْفَسادَ فِی الْأَرضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ: و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد.»

«قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِندِی أوَ لَم یَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّه وَ أَکثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجرِمُونَ؛ [قارون] گفت: «این ثروت را به وسیلۀ دانشى که نزد من است، به دست آورده‏ام». آیا او نمى‏دانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟ [و هنگامى که عذاب الهى فرا رسد،] مجرمان از گناهانشان سئوال نمى‏شوند.»

«فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاه الدُّنْیا یا لَیتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِی قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم: [روزى قارون] با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگى دنیا بودند، گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است، ما نیز داشتیم. به‌راستى که او بهرۀ عظیمى دارد.»

«وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون: امّا کسانى که دانش به آنها داده شده بود، گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند، بهتر است؛ امّا جز شکیبایان آن را در نمی‌یابند.»

«فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَه یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِین: سپس ما، او و خانه‏اش را در زمین فرو بردیم و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد.»

«وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوا مَکانَهُ بِالأَمسِ یقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشاءُ مِن عِبادِهِ وَ یَقدِرُ لَو لا أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیکَأَنَّهُ لا یُفلِحُ الکافِرُونَ؛(۴) و همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او باشند، صبح مى‏گفتند: واى! مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد، گشاده یا تنگ مى‏گردانَد و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [هم‏] به زمین فرو بُرده بود. واى! گویى که کافران، رستگار نمى‏گردند.»

یکی دیگر از ملاک‌های عامیانۀ خوشبختی، داشتن همسر خوب است. خداوند در آیات دیگری، این ملاک را هم زیر سئوال می‌برد:

«ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امرَأَتَ نُوحٍ وَ امرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ قِیلَ ادخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛ خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند، به همسر نوح و همسر لوط، مثَل زده است. آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولى به آن دو خیانت کردند(۵) و ارتباط با این دو [پیامبر] سودى به حالشان [در برابر عذاب الهى] نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند.»

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرعَونَ إِذ قالَتْ رَبِّ ابنِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ؛ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران، رهایى بخش.»

«وَ مَریَمَ ابْنَتَ عِمرانَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیهِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَت مِنَ القانِتِینَ؛(۶) و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم. او کلمات پروردگار و کتاب‌هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود

دقّت در این سه آیه، انسان را به نکات جالبی می‌رساند:

الف) ضرب‌المثل کفر در قرآن، دو زن هستند.

ب) دو مرد از بهترین مردان روزگار، همسر این دو زن بودند که خوب بودن آنها به امضای خداوند رسیده است: «کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ».

خداوند در بارۀ این دو همسر می‌فرماید:

«وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً؛(۷) و لوط را [به یاد آور] که به او حکومت و علم دادیم.»

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبراهِیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمِینَ؛(۸) خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.»

ج) خوب بودن همسران این دو زن، تأثیری در خوشبختی این دو نداشت: «فَلَم یغنِیا عَنهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً».

د) عاقبت این دو زن هم چیزی جز آتش جهنم نبود. «وَ قِیلَ ادخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ».

هـ) ضرب‌المثل ایمان هم دو زن، آسیه و مریم«ع» هستند.

و) همسر یکی از این دو زن (آسیه)، بدترین انسان زمان خویش، یعنی فرعون بود و دیگری (مریم) همسر نداشت.

ز) این دو از خوشبخت‌ترین انسان‌ها هستند. در روایتی آمده است که آسیه در بهشت از همسران پیامبر خداست.(۹) مقام مریم«ع» هم که نیازی به بیان ندارد.

«کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقاً قالَ یا مَریَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرزُقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ؛(۱۰) هر زمان زکریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى‏دید. از او پرسید: اى مریم! این را از کجا آورده‏اى؟ گفت: این، از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى‌حساب، روزى مى‏دهد.»

دوّم: تحلیل احادیثی که ملاک‌های عامیانه را تأیید می‌کنند

در روایات با مواردی از مصادیق خوشبختی برمی‌خوریم که در نگاه اول به نظر می‌رسد همان ملاک‌های عامیانه را رمز خوشبختی می‌دانند؛ مثل اینکه در روایتی خانۀ بزرگ(۱۱) و در روایتی هم زن سازگار(۱۲) از ملاک‌های خوشبختی معرفی شدهاند، امّا در این جا دو نکته را نباید فراموش کرد: اول آنکه از نظر آیات صریح قرآن، اینها از ارکان خوشبختی نیستند؛ یعنی این گونه نیست که اگر کسی خانۀ بزرگ یا همسر سازگار نداشت،(۱۳) دیگر خوشبخت نیست و هر که اینها را داشت، حتماً خوشبخت است. دوّم اینکه اینها هم در صورتی می‌توانند عامل خوشبختی باشند که در راه عبودیت از آنها استفاده شود.

علی«ع» بعد از خاتمۀ جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاءبن زیاد حارثی» رفت. آن مرد خانۀ مجلل و وسیعی داشت. علی«ع» همین که خانۀ او را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: در صورتی که به خانۀ وسیع‌تری در آخرت محتاج‌تری، این خانه با این وسعت به چه کار تو در دنیا می‌آید ؟ ولی اگر بخواهی، می‌توانی همین خانۀ وسیع دنیا را وسیله‌ای برای رسیدن به آخرت قرار دهی. به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صلۀ رحِم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی، این خانه را وسیلۀ زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق [دیگران] قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.(۱۴)

در روایتی به نقل از ابن ابی یعفور آمده است: «خدمت امام صادق«ع» گفتم: ما دچار محبّت دنیا شده‌ایم (وی این مسئله را به منزلۀ یک مشکل نزد ایشان مطرح می‌کند)؛ امام فرمود: با این دنیا می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: ازدواج کنم، حج بروم، نفقۀ خانواده‌ام را تأمین کنم، به دوستان و برادرانم رسیدگی کنم و صدقه بدهم. امام فرمود: اینها امور دنیا نیستند، امور اُخروی هستند».(۱۵)

با دقّت در این روایات، می‌توان دریافت که برخورداری از این نعمات هم در صورتی می‌تواند در خوشبخت کردن انسان نقش داشته باشد که در مسیر هدف آفرینش یعنی بندگی از آنها استفاده شود.

گاهی احساس‌هایم را از خودم جدا می‌کنم، در مقابلم می‌گذارم و به تماشایشان می‌نشینم: احساس خوشبختی، احساس بدبختی، احساس عزّت، حقارت، موفّقیت، شکست، احساس فقر و احساس بی‌نیازی و… . پشت هر کدام از اینها دلیلی پنهان شده است. به‌راستی از اینکه پرده را از روی این احساس‌ها کنار بزنم و آن دلیل‌ها را ببینم شرمنده می‌شوم.

حالا نگاهم را از آن احساس‌ها می‌گیرم و خودم را مرور می‌کنم. من انسان هستم، برترین مخلوق خدا، خدای هزار نام جوشن کبیر. او مرا برای خودش می‌خواهد. عجب منزلتی! من به دنیا نیامده‌ام که بروم. آمده‌ام که تا ابد بمانم. نام ابد را که می‌برم، احساس امید و ترس با هم به سراغم می‌آیند. من از نیستی فراری‌ام. این گونه آفریده‌ شده‌ام. ابدیت، دشمن نیستی است. برای همین هم هست که با او دوستم؛ امّا از ابد می‌ترسم. ساختن ابد در دست من است، ولی فرصتم برای ساختنش محدود. دنیا  که نمی‌دانم تا کی با من همراهی می‌کند، تنها فرصت ساختن ابد است برای من.

خود را رها می‌کنم و باز به سراغ احساس‌هایم می‌روم. دوست ندارم پشت سر احساس‌هایم را نگاه کنم. آنچه آن پشت‌ها خودش را مخفی کرده، سند کوچکی من است. نمی‌خواهم باور کنم که به اندازۀ ریشه‌های احساساتم، کوچکم. دوست دارم پشت سر احساس‌هایم این باشد:

پشت سر احساس خوشبختی: نزدیک شدن به برترین موجود.

پشت سر احساس بدبختی: فاصله گرفتن از او.

پشت سر احساس موفّقیت: چشم گفتن به تک تک دستورات خالقم.

پشت سر احساس شکست: کم آوردن در بندگی.

پشت سر احساس عزت: تحسین خدا.

پشت سر احساس حقارت: رو  برگرداندن او.

پشت سر احساس فقر: نداشتن خدا.

پشت سر احساس بی‌نیازی: از خدا لبریز بودن.

خدایا! می‌خواهم بزرگ باشم؛ به اندازه‌ای که تو و فقط تو به بزرگی‌ام ببالی. کوچک بودن، خسته‌ام کرده است. چیزهایی که بر دنیای احساسات من حکومت می‌کنند، حتی لایق رعیت من بودن را هم ندارند؛ امّا حالا من شده‌ام بردۀ آنها و آنها شده‌اند ارباب من. تو که مرا برای بزرگ شدن آفریدی، آیا می‌شود که دستم را بگیری و به آن بالاها و به جایی که حاکمان امروز من از آنجا به‌قدری کوچک شوند که حتی غبار خیالشان هم روی خاطرم ننشیند، ببری؟

نشانه‌شناسی موفقیت

نشانه موفقیت در زندگی مشترک چیست؟

برای پیدا کردن پاسخ این پرسش باید دید هدف از زندگی مشترک چیست؟ از نگاه قرآن، هدف از زندگی مشترک رسیدن به آرامش است:

«وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکمُ مِّن أنفُسِکُم أَزوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتٍ لِّقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ؛(۱۶) و از نشانه‏هاى او اینکه از [نوع‏] خودتان، همسرانى را براى شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید و میانتان، دوستى و رحمت نهاد. آرى! در این [نعمت‏] براى مردمى که مى‏اندیشند، قطعاً نشانه‏هایى است.»

امّا این آرامش به چه کار می‌آید؟ آرامشی که محصول ازدواج است، سرمایه‌ای برای رسیدن به رشد و کمال انسانی است که فلسفۀ آفرینش ما در آن معنا می‌شود. خداوند، دربارۀ نتیجۀ این سکون و آرامش می‌فرماید:

«هُوَ الَّذِى أنزَلَ السَّکِینَه فىِ قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لِیَزدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِم؛(۱۷) اوست آن کسی که برای دل‌هاى مؤمنان آرامش فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.»

با توجّه به این آیه، باید گفت انسان‌ها برای رسیدن به رشد ایمانی، نیازمند آرامش هستند. یکی از ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش، ازدواج است.

حال با کنار هم قرار دادن این دو آیه می‌توان گفت که نشانۀ موفقیت در زندگی مشترک، این است که ما در کنار هم احساس آرامش کرده، با سرمایۀ چنین آرامشی، پله‌های رشد و کمال را یکی پس از دیگری طی کنیم.

برای اینکه دو نفر در کنار هم احساس آرامش کنند، باید در اخلاق و عقاید، همتای یکدیگر  باشند. در ادبیات دینی به این همتایی «کفویّت» گفته می‌شود.(۱۸) اگر یکی از دو پایۀ کفویّت، یعنی همسویی در اخلاق یا عقاید، استحکام لازم را نداشته باشد، ساختمان زندگی دچار تزلزل خواهد شد. وقتی زن و شوهر، خلقیات متفاوتی دارند، سازش هم نخواهند کرد. توافق در عقاید و اخلاق موجب می‌شود بسیاری از دغدغه‌های زاید از زندگی انسان بیرون برود و دل انسان مشغولیت‌هایی بیش از آنچه مربوط به هدف آفرینش او می‌شود، نداشته باشد.

خلقیات متفاوت، یعنی آنچه مرا عصبانی می‌کند، در همسرم حالت خاصی ایجاد نمی‌کند و یا حتی حالتی متضاد با من تولید می‌کند. اگر من نسبت به مسئله‌ای حساسیت مثبت دارم، همسرم نسبت به آن بی‌قید است یا حساسیت منفی دارد. اگر چیزی به من احساس خوشبختی می‌دهد، به همسرم احساس خاصی نمی‌دهد یا احساس ناکامی و ناخوشایندی می‌دهد و … .

خلقیات معمولاً ریشه در عقاید دارند. وقتی نوع نگرش زن و مرد به دین و خدا و زندگی و آخرت و… متفاوت باشد، در بسیاری از نقاط زندگی با هم برخورد می‌کنند.

به این مثال توجّه کنید: زن و شوهری در یک مراسم عروسی شرکت کرده‌اند که با شئون اسلامی سازگار نیست و مجلس گناه است. یکی از آنها می‌خواهد از مجلس بیرون برود و دیگری اصرار بر نشستن دارد. یکی می‌گوید درست نیست که بستگان را ناراحت کنیم و دیگری می‌گوید اشتباه است که برای خوشامدِ دیگران گناه کنیم. قضاوت متفاوت این دو، به نوع نگاه متفاوت آنها به مردم و خدا بر می‌گردد. یکی معتقد است که می‌شود در مواردی مردم را بر خدا ترجیح داد و دیگری می‌گوید که هیچ وقت نباید این کار را کرد.

ناگفته پیداست این کفویت، باید پیش از ازدواج وجود داشته باشد و ازدواج به امید پیدا شدن کفویت، اشتباه است. البتّه این بدان معنا نیست که اگر دو نفر با هم ازدواج کردند و بعد از ازدواج به این نتیجه رسیدند که کفو هم نیستند، باید از هم جدا شوند. توصیۀ ما به همۀ زوج‌ها این است که:

الف) اگر کفویت نبود

  1. ۱٫ در صورتی که در دوران عقد هستید، عروسی را به تأخیر بیندازید و تا وقتی هم که مطمئن نشده‌اید به کفویت رسیده‌اید، زندگی مشترک خود را آغاز نکنید.
  2. اگر هم زندگی مشترکتان را آغاز کرده‌اید، قبل از هر چیز، به طلاق فکر نکنید. طلاق، آخرین راه است.
  3. یادتان نرود که گاهی ما اشتباه می‌کنیم و اختلاف را دلیل بر عدم کفویت می‌گیریم. اختلاف، امری عادی است که حتی ممکن است بین دو نفر که کفو هم هستند، ایجاد شود.

۴. حتماً مشکلاتتان را با مشاوری امین(۱۹) و متعهد در میان بگذارید، او بهتر می‌تواند کفویت و عدم کفویت شما را تشخیص دهد.

۵. کفویت را می‌توان در دوران عقد یا پس از عروسی هم ایجاد کرد. با در نظر گرفتن نکاتی که به صورت عمومی گفته شده و همچنین دستورهایی که مشاور امین به شما می‌دهد، تلاش کنید این کفویت را ایجاد کنید.

یکی از اصلی‌ترین سفارش‌ها برای ایجاد کفویت، گفتگوست.(۲۰) گفت‌وگو، می‌تواند در زمان عقد که احساسات دو طرف نسبت به هم در اوج قرار دارد، هدف‌ها را به هم نزدیک کند. گاهی هدف‌ها یکی هستند، امّا سوءتفاهم‌ و برداشت‌ اشتباه موجب می‌شود که انسان احساس کند اهداف متفاوتی با همسرش دارد. گفت‌وگو می‌تواند این سوء‌تفاهم‌ها را برطرف کند.

محبت نیز از عوامل تأثیرگذار در یکی کردن هدف‌هاست.(۲۱) اگر چه به ظاهر میان محبت و یکی شدن هدف‌ها رابطه‌ای نیست؛ اما یکی از ویژگی‌های محبت، این است که مُحب و محبوب را از نظر روحّات و سلایق به هم نزدیک می‌کند. اگر می‌خواهید همسرتان همچون شما فکر کند و راه زندگی‌اش را از همان مسیری برگزیند که شما انتخاب کرده‌اید، او را غرق در محبت کنید.

  1. اگر به هر دلیلی نتوانستید کفویت را ایجاد کنید و مشاور امین و متعهد هم معتقد به عدم کفویت میان شما و عدم امکان ایجاد آن بود، باز هم تلاش کنید و اگر نشد، باز هم تلاش کنید… و اگر نشد، اگر در دوران عقد هستید یا هنوز صاحب فرزند نشده‌اید، تصمیم‌تان را زودتر بگیرید. اگر صاحب فرزند شده‌اید، بدانید که تصمیم برای جدایی، تصمیم‌گیری برای آیندۀ فرزندتان نیز هست؛ پس به گونه‌ای تصمیم بگیرید که هیچ‌گاه پشیمان نشوید.

ب) اگر کفویت بود

  1. قدر این کفویت را بدانید و از آن برای رشد و شکوفایی انسانی خود استفاده کنید.
  2. کفویت سرمایه است. اگر از این سرمایه به خوبی استفاده کنید، رشد می‌کنید و در طول زندگی روز به روز بر تفاهم و همتایی شما افزوده می‌شود.
  3. اگر از این سرمایه به‌خوبی استفاده نکنید، ممکن است روزی آن را از دست بدهید.

نکاتی که در این نوشتار آمده، به شما کمک خواهد کرد که میان خود و همسرتان، کفویت ایجاد کنید و از این سرمایه در جهت آرامش و رشد خود در زندگی، بهترین استفاده را بنمایید.

می‌دانم در این چند سالی که سقف روی سرمان یکی بوده، حال و هوایمان سرِ سازش با هم نداشته است. به جای این که پَر باشیم برای نوازش یکدیگر، سوهان بوده‌ایم برای ساییدن روح هم. بنا بود لباس باشیم برای یکدیگر. لباس شدیم، اما لباسی خاربافت که روحمان را تکه تکه کرده است. می‌خواستیم مایۀ آرامش هم باشیم، اما آرامشی را هم که داشتیم، بر باد دادیم. عهد همراهی بستیم؛ امّا عقدمان که بسته شد، تو به مشرق رفتی و من به مغرب. حالا نشسته‌ایم رو به روی هم. خسته‌ایم از این همه بار اختلافی که دوشمان، تاب نگهد‌اشتنش را ندارد. گوشمان کر شده از این همه فریاد ناسازگاری. تا کی؟ به چه قیمتی؟ بس است دیگر. ما هر دو انسانیم و یک خدا داریم. بیا بنده باشیم، بندۀ خدای مشترکمان. تو اگر بندۀ خودِ خدا شده‌ات باشی و من هم بندۀ خودِ خدا شده‌ام، پنجرۀ زندگی‌مان هیچ‌گاه رو به ساحل آرامش باز نخواهد شد. این دو خدا، دشمن یکدیگرند، سرِ سازش ندارند. من، «منِ» خود را کنار می‌گذارم و تو هم «منِ» خود را کنار بگذار. وقتی افساری را که من‌هایمان دور گردنمان پیچیده باز کنیم، دستمان را در دست خدا می‌گذاریم و او را حاکم بر زندگی می‌کنیم. محبت میان من و تو، زیر تلّ منیت‌مان خاک شده است. باور کن اگر دست از پرستش خود برداریم، باز هم محبت‌مان گل می‌کند. ناامید نباش. تا خدا هست، امید هم هست. می‌شود لباس هم باشیم؛ لباسی بافته شده از گلبر‌گ‌های محبت و حریر مهربانی. می‌شود پَر باشیم برای نوازش یکدیگر. ما برای رسیدن به یک خدا آفریده‌ شده‌ایم، پس راهمان یکی است. مشرق و مغرب، بی‌راهه‌اند. فقط باید به آسمان چشم دوخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ذاریات، ۵۶٫

۲ـ احزاب۷۱٫

۳ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص۷۸۸٫

۴ـ قصص ۸۲ـ۷۶.

۵ـ «البته خیانت آنها هرگز انحراف از جادۀ عفّت نبود، زیرا هرگز همسر هیچ پیامبرى آلوده به بى‏عفّتى نشده است، چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم«ص» صریحاً آمده است: «ما بغت امرأه نبى قطّ؛ همسر هیچ پیامبرى، هرگز آلودۀ عمل منافى عفّت نشد». خیانت همسر لوط این بود که با دشمنان آن پیامبر، همکارى مى‏کرد و اسرار خانۀ او را به دشمن مى‌داد. و همسر نوح نیز چنین بود». ( تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۰۱).

۶ـ تحریم ۱۲ـ۱۰.

۷ـ‌ انبیاء ۷۴٫

۸ـ آل‌عمران ۳۳٫

۹ـ ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۵۸۰٫

۱۰ـ آل‌عمران، ۳۷٫

۱۱ـ ر.ک: الکافی، ج۶، ص۵۲۶٫

۱۲ـ ر.ک: همان، ج۵، ص۳۲۷٫

۱۳ـ البته نباید فراموش کرد که در مرحلۀ انتخاب همسر، موظّفیم در تشخیص هم‌کفو بودن، دقّت کافی به خرج دهیم؛ امّا ممکن است هر اندازه هم که دقیق باشیم، باز هم به همسر ناسازگار مبتلا شویم، در این صورت، دیگر نباید خودمان را انسان بدبختی بدانیم.

۱۴ـ نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۹؛ داستان راستان، ج۱، ص۵۸٫

۱۵ـ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۶ .

۱۶ـ روم، ۲۱٫

۱۷ـ فتح ۴٫

۱۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کفوها را به ازدواج هم در بیاورید و در میان آنها ازدواج کنید»، ( الکافی، ج۵، ص۳۳۲) و باز هم‌ایشان فرمود: «هرگاه کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، به خواستگاری شما آمد، به او زن بدهید که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی پدید می‌آید» (تهذیب الأحکام، ج ۷، ص ۳۹۶).

۱۹ـ در بحث مشاوره، ویژگی‌های مشاور امین را خواهیم گفت.

۲۰ـ در آینده به صورت مستقل و مفصل به قوانین گفت‌وگوی سازنده خواهیم پرداخت.

۲۱ـ در یکی از گام‌ها به بحث «محبّت» می‌پردازیم.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در نزد عوام خوشبختی یعنی داشتن همسر خوب، مَسکن خوب، درآمد بالا و..؛ امّا پاسخ به این پرسش از نگاه دینی متفاوت است. دین قبل از هر چیز هدفی را برای انسان مشخص و خوشبختی را در نزدیک شدن به آن هدف معنا می‌کند. راه رسیدن به این هدف نیز در دین تعیین شده است. هدف، رسیدن به خدا از راه بندگی است.

 

۲٫

علی«ع» نیز می‌فرماید: «کسی خوشبخت نمی‌شود مگر با طاعت خداوند سبحان و کسی هم بدبخت نمی‌شود مگر با معصیت الهی.(۳) با این نگاه تعریف خوشبخت و بدبخت با تعریف عامیانه بسیار متفاوت است. ممکن است کسی از نگاه عموم مردم بدبخت باشد، اما از نگاه دینی قله خوشبختی را فتح کرده باشد.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۴)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

روش تربیتی تحمیل به نفس

در روش‌های قبلی به روش تبشیر و اعطای بینش از راه تحول درون و باطن بر برون و ظاهر تأثیرگذاری اشاره کردیم. در این روش، ظاهر انسان دست‌اندرکار نقش‌زنی بر باطن اوست. گاه این نقش واقعی و حقیقی است، مثل جاری شدن اشک در عزاداری و آرامش ظاهری در حوادث که قطعاً بر باطن اثر می‌گذارد، هر چند خود به‌نوعی حکایت باطن است، ولی تأثیر متقابل وجود دارد. شگفت‌آور اینکه اگر این نقش با تکلف و تصنع نیز به خود بسته شود، باز طنینی درونی خواهد داشت، مثل تباکی (به گریه زدن) که به حزن و اندوه می‌انجامد و تحلم که جامه حلم می‌پوشد.(۱)

در منابع دینی برای تربیت انسان‌ها از این روش نیز بهره‌برده‌اند. علی«ع» می‌فرماید: اگر (واقعاً) حلیم و بردبار نیستی خود را (تصنعاً) به برداری بزن، زیرا کم هستند کسانی که خود را شبیه قومی سازند، مگر آنکه (آرام آرام) مانند آنان خواهد شد.» (۲)

در واقع مبنای تربیتی این اصل بر شبیه‌سازی و هم‌شکلی است. طبق این اصل اگر در کسی از راه درون فرصت تحول نیست، برای راهیابی به باطن و ایجاد تحول در درون، باید در ظاهر او به دستکاری بپردازیم و یا لااقل امکان آن را فراهم آوریم.(۳)

 

تعریف روش تحمیلی

در این روش باطن انسان توسط ظاهر وی ساخته می‌شود و از برون و ظاهر تربیت بر او تحمیل می‌شود. تحمیل در جایی مصداق پیدا می‌کند که کراهت وجود داشته باشد. هنگامی که به‌رغم گریز و کراهت باطن، اعضا و جوارح به انجام عملی وادار شوند، از روش تحمیل به نفس استفاده شده است. طبق این روش، باطن رمیده و بی‌رغبت را می‌توان با حرکات اندام به بند کشید و آن را رام و راغب گرداند.(۴)

 

اهمیت این روش

در موارد عدیده‌ای در منابع دینی بر این روش تأکید شده، مثل تباکی، تحلم و خود را به صبر زدن که بعداً به صورت موردی اشاره می‌شود. در این بخش فقط به چند اصل کلی که انسان را برای تحمل سختی‌ها و شبیه‌سازی برای تأثیر در باطن آماده می‌کنند، اشاره می‌شود:

۱ـ دنیا جای سختی است

دنیا جای راحتی مطلق نیست و زندگی همراه با گرفتاری‌ها و سختی‌ها و تحمیل‌ها، گُل‌اش همراه با خار و گنج‌اش همراه با رنج است.

علی«ع» فرمود: «دنیا خانه‌ای است پیچیده به بلاها و به حیله و نیرنگ شناخته شده. نه حالات آن پایدار و نه مردم آن از سلامت برخوردارند. دارای تحولات گوناگون و دوران‌های رنگارنگ، زندگی در آن نکوهیده و امنیت در آن نابود است. اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند که با تیرهایش آنها را می‌کوبد و با مرگ آنها را نابود می‌کند.» (۵)

 

۲ـ بهشت با سختی به دست می‌آید

حقیقت این است که بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه و بهای سنگین آن تحمل سختی است.

موسی‌بن جعفر«ع» فرمود: ای هشام! خدا رحمت کند کسی را که از خداوند حیا می‌کند آن‌چنان که حق حیاست. پس سر و محتوای آن (یعنی فکر و اندیشه) را حفظ می‌کند (از افکار پلید) و شکم و آنچه را که در آن است نگه می‌دارد (از حرام) و یاد مرگ و کهنه و پوسیده شدن (بدن) است و می‌داند که بهشت پیچیده شده‌ در سختی‌هاست و آتش همراه با شهوات و میل‌هاست (بهشت به سختی به دست می‌آید و جهنم به‌راحتی و با لذّت). (۶)

 

۳ـ خوبی‌ها همراه با سختی‌هاست

علی«ع» فرمود: « اَلْمَکارِمُ بِالْمَکارِه،(۷) خوبی‌ها با سختی به دست می‌آیند.

این سه اصل این مطلب را گوشزد می‌کنند که برای رسیدن به کمالات معنوی و تربیت صحیح چاره‌ای جز تن دادن به سختی‌ها و تحمل‌ها و گاهی تحمیل‌ها نیست.

 

۴ـ ممکن است خیر انسان در ناخواسته‌ها باشد

اصل دیگر این است که همیشه صلاح و خیر در آنچه که با میل و رغبت انتخاب می‌کنیم نیست. بسیار اتفاق افتاده آن چیزی را که نمی‌خواستیم و با تحمیل بر نفس انجام دادیم به خیر و صلاح ما بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:‌ «فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا؛(۸) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی را در آن قرار دهد.»

 

آثار تربیتی تحمیل به نفس

در ابتدا کلمه تحمیل این گونه به ذهن تداعی می‌کند که این روش تربیتی چندان مثمرثمر نیست، ولی با توجه به منابع دینی که دقیق‌ترین اطلاعات را در مورد حالات روحی انسان ارائه می‌کنند می‌توان دریافت که تحمیل انسان به خود آثار مفید و فراوانی دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

الف) از بین بردن صفات ناپسند اخلاقی

بخشی از عبادات واجب و الزامی هستند که در هر حالت، ولو تحمیل به نفس باید انجام شوند، از جمله نماز که قرآن می‌فرماید: « لَکَبِیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِین؛(۹) و این کار جز برای خاشعان دشوار و سنگین است»؛ با این حال اثرگذار است.

زدودن تکبر

غالب عبادات و همین طور امتحانات زندگی تکبر را از انسان دور می‌کنند.

۱ـ نماز و تکبرزدایی

« جَعَلَ اللهُ الاِیمانَ تَطْهیراً…. وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر؛(۱۰) خداوند نماز را (واجب) قرار داد برای پاک و منزه شدن از تکبر».

۲ـ روزه و زکات

علی«ع» فرمود: به این جهت (که تکبر و شیطان خطرناک است) خداوند بندگانش را با نمازها و زکات‌ها و تلاش در روزه‌داری در روزهایی که واجب است حفظ کرده است تا اعضا و جوارحشان آرام و دیدگانشان خاشع و جان و روانشان فروتن و دل‌هایشان متواضع گردند، کبر و خودپسندی از آنان رخت بربندد، زیرا در سجده بهترین جای صورت را به خاک مالیدی فروتنی آورد و گذاردن اعضا پرارزش بدن بر زمین، اظهار کوچکی کردن است و روزه گرفتن و چسبیدن شکم به پشت، عامل فروتنی است و پرداخت زکات برای مصرف میوه‌جات زمین و غیر آن در جهت نیازمندی‌های فقرا و مستمندان است.»(۱۱)

۳ـ سجده و تکبرزدایی

و درباره خصوص سجده فرمود: «و لما فی ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا؛(۱۲) چرا که در سجده بهترین جای صورت (پیشانی) را به خاک مالیدی فروتنی آورد و گذاردن اعضای پرارزش بدن بر زمین اظهار کوچکی کردن است.»

۴ـ عبادت و تکبرزدایی

«انظروا الی ما فی هذه الافعال من قمع نواجم الفخر، و تدع (قطع) طوالع الکبر؛(۱۳) به این افعال (عبادت) بنگر که چگونه شاخه‌های درخت تکبر را درهم می‌شکند و از روییدن کبر و خودپرستی جلوگیری می‌کند.»

۵ـ امتحان‌های سخت الهی

گاه امتحان‌های دشواری بر انسان تحمیل می‌شوند که یکی از آثار آنها از بین رفتن تکبر و خودبزرگ‌بینی است. علی«ع» فرمود: «ولکن خداوند بندگان خود را با انواع سختی‌ها می‌آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت می‌خواند و به اقسام گرفتاری‌ها مبتلا می‌سازد تا کبر و خودپسندی را از دل‌هایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد.» (۱۴)

۶ـ خشم‌زدایی

گاه تحمیل افعال و عباداتی خشم را از انسان دور می‌کند.

۱ـ وضو گرفتن

« اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّیطانِ وَاِنَّ الشَّیطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَاِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ  فَاِذا غَضِبَ اَحَدُکُم فَلیَتَوَضا؛(۱۵) به‌راستی خشم از شیطان است و شیطان (نیز) از آتش آفریده شده است و همانا آتش به وسیله آب خاموش می‌شود؛ در نتیجه هرگاه یکی از شما خشمناک شد (برای فرونشاندن خشم) وضو بگیرد.»

۲ـ استعاذه، پناه بردن به خدا و اعوذ بالله گفتن

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « فاذا غَضَبَ احکُم فَلیََقُل اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ لِأنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّیْطَان؛(۱۶) هرگاه یکی از شما خشمگین شد (ذکر) پناه می‌برم به خدا از شر شیطان رانده شده را بخواند، زیرا خشم از شیطان است (و با این ذکر، شیطان از شما دور می‌شود).

۳ـ مصافحه و نوازش و تماس با خویشاوندان

« ایما رَجُلٍ غَضِبَ عَلَى ذِی رَحِمِهِ فَلْیَقُمْ إِلَیْهِ وَ لْیَدْنُ مِنْهُ وَ لْیَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَ؛(۱۷) هر مردی (و فردی) بر خویشاوند خویش خشمگین شد از جا برخیزد و به او نزدیک شود و بدن او را لمس کند (خشم او فروکش می‌کند) زیرا چون خویشاوندی خویشاوندش را لمس کند آرام گیرد.»

 

زدودن قساوت قلب

۱ـ اطعام و یتیم‌نوازی

«.. وَ رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا شَکَا إِلَى النَّبِیِّ ص قَسَاوَهَ قَلْبِهِ فَقَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَلِینَ قَلْبُکَ فَأَطْعِمِ الْمِسْکِینَ وَ امْسَحْ رَأْسَ الْیَتِیمِ ؛(۱۸) مردی نزد پیامبر اکرم«ص» از قساوت قلبش (و بی‌رحمی آن) شکایت کرد، پس حضرت فرمود: هرگاه خواستی قلبت نرم شود (و قساوت از آن دور شود) بیچاره‌ای را طعام بده و دست خود را بر سر یتیمی بکش.»

از مفهوم احادیث ذیل هم می‌توان استفاده کرد که این امور در قساوت‌زدایی نقش دارند:

۱ـ پرهیز از حرام‌خواری

امام حسین«ع» در روز عاشورا به لشکر کوفه و شام فرمود: « فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُمْ؛(۱۹) راز بی‌رحمی و بی‌توجهی شما به سخنان من این است که شکم‌های شما از حرام پر شده‌اند و بر قلب‌های شما مهر خورده است (لذا قسی القلب شده‌اید).» مفهوم آن این است اگر حلال بخورید، باعث نرمی قلب می‌شود و قساوت از بین می‌رود.

۲ـ پرهیز از افراط‌ در خوردن و نوشیدن

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « مَنْ تَعَوَّدَ کثْرَهَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ قَسَا قَلْبُه؛(۲۰) کسی که به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن عادت کند، قلبش قساوت می‌گیرد.» از مفهوم آن می‌توان استفاده کرد که اگر انسان کم‌خوری و کم‌نوشیدن را بر خود تحمیل کند، آرام آرام قساوت قلب از او دور می‌شود.

۳ـ پرهیز از خواب بعد از غذا

رسول خدا«ص» فرمود: «أذیبوا طعامکم بذکرالله و الصلاه و لا تناموا علیها فتقسو قلوبکم؛ غذا را به یاد خدا و خواندن نماز ذوب کنید، با شکم پر نخوابید که دل‌هایتان قساوت پیدا می‌کند.» لازمه این روش آن است که شام را  زود بخوریم و اندک هم باشد.

 

ب) ایجاد و تقویت صفات اخلاقی

گاه تحمیل بر نفس عامل ایجاد صفات پسندیده و مطلوب می‌شود.

۱ـ حلم

برای ایجاد حلم  توصیه شده که دو کار بر نفس تحمیل شود که یکی تظاهر به حلم است. حضرت علی«ع» فرمود: « اِنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ، فَاِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اِلاَّاَوْشَکَ اَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ».(۲۱) دیگری سکوت و بردباری است، فرمود: « لا حِلمَ کالصَّبرِ و الصّمتِ؛(۲۲) هیچ حلمی همچون بردباری و سکوت نیست».

۲ـ اخلاص

گاه انسان به مرحله‌ای نرسیده است که از درون وادار به اخلاص و خدامحوری شود. در شرع به اموری توصیه شده است که با انجام آن ـ هر چند از راه تحمیل بر نفس ـ می‌توان به مرحله اخلاص دست یافت.

روزه

فاطمه زهرا«س» فرمود: « جَعَل الله … الصِّیام تَثبِیتاً لِلإخلاص؛(۲۳) خداوند روزه را (واجب) قرار داد برای ماندگار شدن اخلاص».

همانندسازی ظاهر و باطن

علی«ع» فرمود: « وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ فَقَدْ اَدَّى الاْمانَهَ  وَ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَهَ ؛(۲۴) کسی که باطن و ظاهرش، گفتار و کردارش در تضاد نباشد، امانت الهی را ادا کرده و عبادت را خالصانه انجام داده است».

درخواست نکردن از مردم

رسول خدا«ص» فرمود: « الْمُخْلِصُ الَّذِی لَا یَسْأَلُ النَّاسَ شَیْئاً؛(۲۵) مخلص کسی است که از مردم چیزی (به صورت تکدّی) درخواست نمی‌کند».

۳ـ تقوی

تقوی از اموری است که با تحمیل برخی افعال بر بدن می‌توان به دست آورد.

روزه و تقوی

قرآن کریم می‌فرماید: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون؛(۲۶) ای کسانی که ایمان آورده‌اید. روزه بر شما مقرر (و واجب) شده همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند مقرر شد تا خود را نگهدار شوید».

عبادت خداوند

« یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛(۲۷) ای مردم! پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید پرستش کنید تا خودنگهدار شوید.»

 

ج) زدودن حالات نامطلوب نفسانی

گاه می‌توان با تحمیل بر نفس، برخی از حالات ناپسند نفسانی را از خود دور ساخت، مانند:

۱ـ وسواس

علی«ع» فرمود: « صَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ  وبَلابِلِ القَلب؛(۲۸) روزه ماه شعبان وسواس سینه و غم‌های قلب را می‌زداید.»

از امام باقر«ع» نقل شده است که شخصی نزد رسول خدا«ص» آمد و از وسوسه (رفتاری) و سخن گفتن با خود (وسواس فکری) و قرضی که او را از پا درآورده و سنگینی عائله شکایت کرد. حضرت فرمود: بگو « لاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلْحَمْدُللِهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَلا وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.» و این دعا را بارها تکرار فرمود:« فَمَا لَبِثَ أَنْ عَادَ إِلَى النَّبِیِّ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وآلِه) فَقَالَ یَا رَسُولَ الله قَدْ أَذْهَبَ الله عَنِّی السُّقْمَ وَالْفَقْرَ و عَنِّی الوَسوَسَه و اَدیَ عَنِّی الدَّینَ و اَغنانی مِنَ العیلَه؛(۲۹) چیزی نگذشت که نزد رسول خدا«ص» برگشت، عرض کرد: «ای رسول خدا! [با تکرار آن دعا] خدا وسوسه را از من زدود و قرضم ادا شد و نسبت به عائله‌ام نیز توانمند و بی‌نیاز شدم.»

۲ـ ترس (وارد عمل شدن)

یکی از راه‌های خلاصی از ترس، وارد شدن به کارهایی است که از آن ترس داریم.‌ این امر هر چند با تحمیل بر نفس همراه باشد، اثرش ترس‌زدایی است. علی«ع» فرمود: «اذا هبت امراً فقع فیه فان شده توقیه اعظم مما تخاف منه؛(۳۰) هرگاه از کاری می‌ترسی، خود را وارد آن کار بکن، زیرا ترس دوری از آن کار بالاتر از ترس خود آن کار است (بیم داشتن از چیزی، بدتر از وارد شدن در آن است). شاید مولانا در این شعر اشاره به همین مطلب دارد که:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

 

خواندن قرآن

امام صادق«ع» فرمود: «هرگاه وارد جایی شدی که می‌ترسی این آیه را بخوان « وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا اذَا دَخَلْتَ مُدْخَلا تَخَافُهُ فَاقْرَأْ آیَه‌الکُرسی؛ هرگاه چیزی را که از آن می‌ترسی مشاهده نمودی، آیت‌الکرسی را بخوان (ترس زائل می‌شود)».

انفاق

« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(۳۱) کسانی که اموال خود را شب یا روز، پنهان یا آشکار انفاق می‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند».

 

۳ـ حزن

حزن درشتی و اندوهی است که در قلب به خاطر غم و غصه حاصل می‌شود.(۳۲) اموری مانند شستن جامه برای غم‌زدایی اثرگذارند، ولو با تحمیل همراه باشند. علی«ع» فرمود: « اغَسْلُ الثِّیَابِ یُذْهِبُ الْهَمَّ وَ الْغَمَّ»(۳۳) شستن جامه (و نظافت) غم و غصه را زائل می‌کند.»

انفاق

« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(۳۴)

ذکر و دعا

رسول خدا«ص» فرمود: «قول  لا حَولَ و لا قُوّهَ إلاّ باللّه فیهِ شِفاءٌ مِن تِسعَهٍ و تِسْعینَ داءِ اَدناها الهُمّ؛(۳۵) گفتن لا حول … نود و نه درد را شفا می‌دهد، کمترین آنها شفا دادن (و زائل نمودن) غم و غصه است.»

 

د) ایجاد و تقویت حالات مطلوب

با تمرین و تحمیل می‌توان حالات مورد پسند و دلخواه در نفس ایجاد نمود، مانند:

۱ـ نشاط و شادی

اموری در ایجاد نشاط نقش دارد که اهمّ آنها از این قرارند:

استعمال بوی خوش؛ حضرت علی«ع» فرمود: « الطّیب نُشرَهٌ: بوی خوش نشاط‌آور است.»

نوشیدن عسل؛ حضرت علی«ع» فرمود: « وَالعَسَلُ نُشرَهٌ :نوشیدن عسل نشاط‌آور است.»

سوارکاری؛ حضرت علی«ع» فرمود: « وَالرُّکوبُ نُشرَهٌ : سوارکاری نشاط‌آور است.»

نگاه به چمنزار؛ حضرت علی«ع» فرمود: «وَالنَّظَرُ إلَى والنظره الی الخضره: نگاه به سبزه‌زار نشاط‌آور است.»(۳۶)

ذکر و دعا

حضرت صادق«ع» فرمود: «اِذا تَوالَتِ الهُمُوم فَعَلَیکَ بِلا حَول و لا قُوَّهَ اِلا بِالله؛(۳۷) هرگاه غصه‌ها (زیاد) و پشت سر هم شد ذکر لا حول را تکرار کنید.

دیدار با برادران دینی

امام جواد«ع» فرمود: « مُلاقاهُ الإخوانِ نُشْرَهٌ؛(۳۸) ملاقات برادران (دینی) نشاط‌آور است.»

شستن سر با خطمی؛ حضرت صادق«ع» فرمود: «غُسلُ الرأس بِالخَطمی نُشْرَهٌ ؛(۳۹) شستن سر با (گل) خطمی نشاط می‌آورد.»

۲ـ خوداتکایی

از حالات مطلوب نفس این است که انسان همیشه با توکل بر خدا بر توان و قدرت خود تکیه کند و بار خود را خود حمل کند و بر دوش دیگران قرار ندهد. برای انجام این امر گاه نیاز است که انسان خود را نگه دارد. در منابع دینی تلاش بر این است که خوداتکایی و دور شدن از اینکه باری بر دوش دیگران باشیم، در انسان تقویت شود و این امر گاهی نیاز به تحمیل و تحمل دارد.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛(۴۰) از رحمت خدا دور است کسی که بار خویش را بر دوش دیگران اندازد.»

گر نگشتم دوست با صاحبدلان، دشمن نگردم

باربرداری ز دوش ار نیستم، باری نباشم

(جعفر شمس لنگرودی)

 

هـ) استحکام خانواده

۱ـ تحمیل به نفس در ارتباط با والدین

اف نگفتن و عکس‌العمل نشان ندادن. حضرت صادق«ع» فرمود: « أَمَّا قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمََّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمََا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا؛(۴۱) هرگاه یکی از آن دو، یا هر دو، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی همچون اف به آنها روامدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار (لطیف و سنجیده و) بزرگوارانه به آنها بگو.»

حضرت فرمود: «ان اضجرلک فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما ان ضرباک قال و قل لهما قولا کریما قال این ضرباک فقل لهما غفر الله تسلما فذلک منک قول کریم؛(۴۲) اگر والدین ناراحتت کردند اف به آنها نگو و اگر تو را زدند بر آنها فریاد نکش و با آنها کریمانه سخن بگو. و فرمود: اگر والدین تو را زدند بگو خداوند شما را بیامرزد و این می‌شود کریمانه سخن گفتن تو».

 

۳ـ تحمیل به نفس در انتخاب همسر

اجتناب از ازدواج با غیرمؤمن

« وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ اولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛(۴۳) و با زنان مشرک و بت‌پرست تا ایمان نیاورده‌اند ازدواج نکنید؛ اگر چه مجبور شوید با کنیزان ازدواج کنید؛ زیرا کنیز باایمان از زن (آزاد) بت‌پرست بهتر است هر چند (زیبایی یا ثروت او) توجه شما را به خود جلب کند و زنان (قوم) خود را به ازدواج مردان بت‌پرست تا ایمان نیاورده‌اند درنیاورید؛ (زیرا) غلام باایمان از مرد (آزاد) بت‌پرست بهتر است، هر چند (ثروت یا موقعیت او) توجه شما را به خود جلب کند. آنها به سوی آتش دعوت می‌کنند و خدا به فرمان خود دعوت به بهشت و آمرزش می‌نماید و آیات خویش را برای مردم روشن می‌سازد؛ شاید متذکر شوند.»

 

تشویق به ازدواج با مؤمن

رسول خدا«ص» به زیاد فرمود: « جُوَیْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنُ کُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَهِ وَ الْمُسْلِمُ کُفْوٌ   کُفْوٌ لِلْمُسْلِمَهِ فَزَوِّجْهُ یَا زِیَادُ وَ لَا تَرْغَبْ عَنْه؛(۴۴) جویبر [هر چند سیاه و از طبقه متوسط است اما] با ایمان است و مرد مؤمن همتای زن مؤمنه است و مرد مسلمان همتای زن مسلمه است. پس [دختر خویش را] به ازدواج او درآور و از این امر رومگردان».

گاه لازم است برای انتخاب صحیح و ازدواج مناسب دختر را وادار کرد که با شخص مؤمن ازدواج کند.

 

۳ـ تحمیل به نفس در زندگی مشترک

ترجیح خواست خانواده در انتخاب غذا

زندگی مشترک خانوادگی همیشه به میل و دلخواه انسان نیست. گاه لازم است در مواردی کوتاه بیائیم و با صبر و تحمل و یا تحمیل بر خویشتن، زندگی را به بن‌بست نکشانیم. رسول خدا«ص» فرمود: « اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَهِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛(۴۵) مؤمن با میل اهل و عیالش (غذا) می‌خورد (و این را بر خود تحمیل می‌کند) ولی منافق اهلش (مجبورند) طبق میل او (غذا) بخورند.»

 

تحمل بداخلاقی همسر

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا… وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًاً : ای کسانی که ایمان آورده‌اید و با همسرانتان به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آنها (به جهتی) کراهت داشتید (فوراً تصمیم به جدایی نگیرید؛) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد،ولی خداوند در آن خیر فراوانی قرار دهد.»

رسول اکرم«ص» فرمود: « مَن صَبَرَ عَلى سُوءِ خُلُقِ امرَأتِهِ واحتَسَبَهُ؛ أعطاهُ اللّه ُ تعالى بکُلِّ مره یَصبِرُ علَیها مِنَ الثَّوابِ، ما أعطى أیُّوبَ  عَلی بَلائِه و مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها؛ أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِیَهَ بِنتِ مُزاحِمٍ؛(۴۶) هر مردی که بر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند اجری همانند اجر ایوب بر بلایش بر او عنایت فرماید و زنی که بر بدخلقی همسرش صبوری نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند.»

و حضرت باقر«ع» فرمود: « وَجِهادُ الْمَرْئَهِ أنْ تَصْبِرَ عَلی ماتَری مِنْ أذی زَوْجِها وَغِیْرَتِهِ؛(۴۷) جهاد زن این است که بر اذیت‌ها و آزارهای همسرش و غیرت‌ورزی (بیجای او) صبر نماید.»

 

جمع‌بندی

یکی از راه‌های اصلاح و تربیت در شاگردان و جامعه و کلاً انسان‌ها راه تحمیل به نفس است. در دین توصیه شده است اگر حلم نداری خود را به تحلم بزن، اگر اشک نداری، تباکی داشته باش، اگر صبر نداری «تصبر» (خود را به صبر زدن) را پیشه ساز. در منابع دینی تأکید شده است که دنیا جای سختی و تحمل است و خوبی‌ها همراه سختی‌هاست و چه بسا در درون تحمیل‌ها خیر فراوان خوابیده باشد.

تحمیل در زدودن صفات ناپسند اخلاقی همچون تکبر از طریق روزه‌داری، پرداخت زکات، انجام نماز و عبادات و تحمل سختی‌ها بسیار مؤثر است و همین‌طور در زدودن قساوت قلب از طریق اطعام، یتیم‌نوازی، لقمه حلال، کم‌خوری و در نابودی خشم از طریق وضو گرفتن، ذکر و… کارساز است. علاوه بر این، تحمیل در ایجاد صفات اخلاقی چون حلم، صبر، اخلاص، تقوی نقش دارد و حالات نفسانی نامطلوب همچون وسواس و ترس و حزن را از انسان دور می‌سازد و عامل ایجاد نشاط و خوداتکایی و استحکام خانواده می‌شود. صد البته برای بهره‌برداری از روش تحمیل، شرایطی همچون بصیرت، توان‌سنجی، تصحیح نیت، تمرین و تکرار و… لازم است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اقتباس از: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، خسرو باقری، تهران، انتشارات مدرسه، اول، ۱۳۸۰ ش، ص ۶۶.

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۶۸، ص ۴۰۵.

۳ـ ر.ک: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، همان، ص ۶۷.

۴ـ همان، ص ۷۰.

۵ـ نهج‌البلاغه، سیدرضی، ترجمه محمددشتی، انتشارات پارسایان، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۲۲۶، ص ۴۶۲.

۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۱، ص ۱۴۲.

۷ـ غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، ۱۳۶۶ ش، ص ۶۶.

۸ـ نساء ۱۹.

۹ـ بقره، ۴۵.

۱۰ـ محمدبن علی صدوق، علل الشرائع، قم، داوری، اول، بی‌تا، ج ۱، ص ۲۴۸.

۱۱ـ نهج‌البلاغه، همان، ص ۳۹۰، خطبه ۱۹۲.

۱۲ـ همان.

۱۳ـ همان.

۱۴ـ همان، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۰.

۱۵ـ

۱۶ـ مجموعه ورّام، ورّام بن ابی فراس، آستان قدس رضوی، اول، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۱۲۳.

۱۷ـ الامالی، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسه الاعلمی، اول، ۱۴۰۰ ق، ص ۳۴۰.

۱۸ـ مشکاه الانوار، طبرسی، فضل‌بن حسن، نجف، حیدریه، اول، ۱۳۸۵، ص ۱۶۷.

۱۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، ص ۸.

۲۰ـ همان، ج ۵۹، ص ۲۰۳.

۲۱ـ همان، ج ۶۸، ص ۴۰۵، ترجمه حدیث گذشت.

۲۲ـ‌ الکافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارلکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۶۲ ش، ج ۸، ص ۲۰.

۲۳ـ الاحتجاج، طبرسی، تهران نشر مرتضوی، اول، ۱۴۰۳، ج۱، ص ۹۹.

۲۴ـ نهج‌البلاغه، همان، نامه ۲۶.

۲۵ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۶، ص ۳۷۴.

۲۶ـ بقره، ۱۸۳.

۲۷ـ بقره، ۲۱.

۲۸ـ بحارالانوار، همان، ج ۱۰، ص ۹۱.

۲۹ـ مکارم‌الاخلاق طبرسی حسن، قم نشر رضی، اول، ۱۳۷۰، ص ۳۲۸.

۳۰ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۸، ص ۳۶۲.

۳۱ـ بقره، ۲۷۴.

۳۲ـ مفردات راغب، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ۱۴۰۴، ص ۱۱۵.

۳۳ـ بحار، همان، ج ۶۴، ص ۲۷۸.

۳۴ـ بقره، ۲۷۴، ترجمه آن گذشت.

۳۵ـ بحار، همان، ج ۷۱، ص ۸۸.

۳۶ـ بحار، ج ۶۳، ص ۲۹۱.

۳۷ـ همان، ج ۷۳، ص ۳۲۳.

۳۸ـ امالی شیخ مفید، ص ۳۲۸، ح ۱۳

۳۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۳، ص ۳۲۳؛ من لا یحضره الفقیه، محمدبن علی صدوق، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۱۲۴.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۴۲.

۴۱ـ اسراء، ۲۳.

۴۲ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۰.

۴۳ـ بقره، ۲۲۱.

۴۴ـ کلینی، همان، ج ۵، ص ۳۴۱.

۴۵ـ بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۲۹۱.

۴۶ـ مکارم‌الاخلاق، طبرسی، همان، ص ۲۱۴.

۴۷ـ مکارم الاخلاق، طبرسی، قم نشر رضی، اول، ۱۳۷۰ ش، ص ۲۱۳.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

که همیشه صلاح و خیر در آنچه که با میل و رغبت انتخاب می‌کنیم نیست. بسیار اتفاق افتاده آن چیزی را که نمی‌خواستیم و با تحمیل بر نفس انجام دادیم به خیر و صلاح ما بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:‌ «فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا: چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی را در آن قرار دهد.»

 

۲٫

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛ از رحمت خدا دور است کسی که بار خویش را بر دوش دیگران اندازد.»

 

۳٫

 

زندگی مشترک خانوادگی همیشه به میل و دلخواه انسان نیست. گاه لازم است در مواردی کوتاه بیائیم و با صبر و تحمل و یا تحمیل بر خویشتن، زندگی را به بن‌بست نکشانیم. رسول خدا«ص» فرمود: مؤمن با میل اهل و عیالش (غذا) می‌خورد (و این را بر خود تحمیل می‌کند) ولی منافق اهلش (مجبورند) طبق میل او (غذا) بخورند.»

 

۴٫

رسول اکرم«ص» فرمود: هر مردی که بر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند اجری همانند اجر ایوب بر بلایش بر او عنایت فرماید و زنی که بر بدخلقی همسرش صبوری نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند.»

 

 

 

30نوامبر/16

خوف و رجا تدبیر الهی برای سعادت بشر

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

عدم خلود و دست نیافتنی

یکی از ویژگی‌های آرزوهای غیرواقعی این است که دائمی ‌نیستند و دست‌نیافتنی‌اند. انسان عمر محدودی دارد و قرار نیست در دنیا جاودانه بماند و با طولانی‌ترین عمرها هم بالاخره بایستی دنیا را ترک کند و به سرای باقی بشتابد، زیرا فقط خداست که «باقی» است و غیر او«فانی» است، اما مدت عمر مزرعه‌ای برای کاشت است تا در دنیای دیگر برداشت کند.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «کوُنُوا فی الدنّیا اضیافاً… تَبنونَ مالا تسکنُونَ و تَجمعونَ مالا تَأکُلون و تأملونَ ما لاتُدرِکونِ؛(۱) در دنیا چون میهمانان باشید… بناهایی می‌سازید که در آنها ساکن نمی‌شوید و چیزهایی فراهم می‌کنید که نمی‌خورید و آرزوهائی دارید که بدانها نمی‌رسید.»

ویژگـی آرزو این اسـت که هر چه سن انسان بالاتر می‌رود شیطان آن را بیشتر برای او پررنگ‌تر می‌کند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «یَهرَم ابنُ آدَمَ و یبقی معه اثنتانِ الحرصُ و الأملُ:(۲) فرزند آدم پیر می‌شود و دو چیز با وی می‌ماند: حرص و آرزو.»

دین و ایمان در عین حال که به امید و رجا قوت و توسعه می‌دهد، جلوی رشد برخی از آرزوها را هم می‌گیرد. انسان در زمینه آرزو هیچ‌گونه محدودیتی ندارد و حتی گاهی آرزوی امر محالی را در سر می‌پروراند و مثلاً می‌گوید مثلاً ای کاش جوانی برگردد.

البته جلوی آرزو کردن را نمی‌توان گرفت، زیرا آرزو منطق و قاعده‌ای ندارد و تابع قوانین عقل و فکر نیست و به همین دلیل هم باید اصلاح شود و تحت قاعده درآید. آرزوهای بی‌قاعده همان «آمال شیطانی» هستند که آدمی ‌را می‌فریبند و وقت او را تباه می‌کنند. برای موفقیت در امیدهای صادق و واقعی بایستی با آرزوهای کاذب و خیالات شیطانی مبارزه کرد و شاخه‌های زیادی را از درخت وجود انسان زدود تا شاخه‌های مثمر ثمر آن رشد کند.

 

آرزوهای طولانی

از جمله  آرزوهایی که در آیات و روایات فراوان مذمت شده است، آرزوهای دور و دراز هستند.

«طول امل» یا آرزوهای «دور و دراز» از رذایل اخلاقی شمرده شده است، زیرا انسان را به انواع گناهان آلوده و از خدا دور و به شیطان نزدیک می‌کند و گرفتار عواقب خطرناکی می‌سازد.

آرزوهای طولانی موجب می‌گردند که انسان از وظایف الهی و اهداف معنوی خود باز بماند، برای رسیدن به آن آرزوها وظایف اصلی خود را کنار نهد، به حال ننگرد، فرصت‌ها را درنیابد و در اندیشه فردا موقعیت‌های ارزشمند را از دست بدهد.

آرزوهای دور و دراز در دور داشتن انسان از کمال و توجه به سعادت برین نقش مهمی ‌دارند، به همین دلیل، شیطان آنها را به عنوان اهرمی‌ کارساز، در جهت گمراه ساختن بندگان خداوند به کار می‌برد. وقتی خداوند، شیطان را از درگاه خود دور کرد، شیطان گفت: «… لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیباً مَفْرُوضاً وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم…؛(۳) از بندگان تو سهم معینى خواهم گرفت و آنها را گمراه مى‏کنم و به آرزوها سرگرم مى‏سازم! و به آنان دستور مى‏دهم که (اعمال خرافى انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینشِ پاک خدایى را تغییر دهند (و فطرت توحید را به شرک بیالایند)».

به برخی از آیات قرآن که سرنوشت اقوام گذشته و انسان‌ها را در نتیجه طول امل بیان می‌فرماید، اشاره می‌کنیم:

۱ـ «یُنادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور؛(۴) آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبودیم؟! مى‏گویند: آرى، ولى شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید و (در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد».

۲ـ «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون‏؛(۵) بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به‌زودى خواهند فهمید‏».

آری آنان همچون چهارپایانند که جز آب و علف چیزی نمی‌فهمند، تنها تفاوتی که با چهارپایان دارند و آنها را از چهارپایان پست‌تر کرده این است که یک مشت آرزوی دور و دراز احاطه‌شان کرده و به آنها اجازه نمی‌دهد به سرنوشت خود بیندیشند و پیش از آنکه دست اجل گریبان آنها را بگیرد، بیدار شوند و از بی‌راهه بازگردند.

در اینجا تأثیر منفی آرزوهای دراز در وجود انسان به‌خوبی تبیین شده و نشان می‌دهد که تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول می‌سازند و از خدا غافل می‌کنند. تعبیر به «ذرهم (آنها را رها کن) به‌وضوح نشان می‌دهد که امیدی به هدایت این گروه نیست وگرنه پیامبر اکرم«ص» هرگز مأمور نمی‌شد آنها را رها سازد. چگونه می‌توان امید به هدایت گروهی داشت که هدف نهایی آنها همچون حیوانات خور و خواب است و آرزوهای دراز به آنها اجازه نمی‌دهد لحظه‌ای به پایان زندگی و به آفریدگاری که مواهب حیات را به آنها بخشیده بیندیشد و در باره هدفی که برای آن آفریده شده‌اند فکر کنند.

در ذیل آیه ۱۴ سوره حدید در تفسیر منهج‌الصادقین و تفسیر قرطبی حدیثی از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که مضمونش این است: «آن حضرت در حالی که یارانش را موعظه می‌فرمود خط‌هایی (موازی هم ) بر زمین کشید. بعد یک خط عمودی بر همه آنان رسم فرمود و گفت: می‌دانید این خطوط چه معنائی دارند؟ این خطوط مانند آرزوهای دور و دراز انسان‌ها هستند (که حد و مرزی ندارند) و آن یک خط عمودی همان مرگ و پایان زندگی است که بر همه آنها کشیده می‌شود و همه آمال و آرزوها را باطل می‌کند.»

ذکر الله و یاد خدا و توجه به حق، آرزوهای دور و دراز را برمی‌چیند و انسان را متوجه مسئولیت‌هایش می‌کند و دل را نورانی و فکر انسان را واقع‌بین و ماهیت زندگی ناپایدار دنیا را در برابر او مشخص می‌سازد. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى‏ فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولى؛(۶)‏ آیا   در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست، انسان به آنچه که تمنّا دارد مى‏رسد؟ »

آیا انسان به آنچه آرزو می‌کند می‌رسد؟ نه، هرگز نخواهد رسید، چگونه ممکن است انسان به همه آرزوهایش برسد در حالی که طول آرزوها گاه ده‌ها یا صدها برابر عمر اوست و گاه اصلاً نقطه پایانی ندارد و انسان به هر جا که برسد آرزوهای دیگری در برابر او خودنمایی و او را به سوی خود جلب می‌کنند.

از مجموع آیاتی که مطرح شدند می‌توان چنین نتیجه گرفت که طول امل و آرزوهای دراز از خطرناک‌ترین دشمنان سعادت بشر است که نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملت‌ها را در کام مرگ و بدبختی فرو می‌برد.

از آنجا که آرزوهای دراز تأثیر بسیار مخربی بر زندگی معنوی و اخلاقی و حتی مادی انسان‌ها دارند، در روایات با تعابیر گوناگونی نکوهش شده‌اند.

حضرت امیر«ع» می‌فرمایند: «اِنَّما هَلَک من کان قبلکم بِطُول آمالِهِم وتَغَیُّب آجالِهِم حَتّی نَزَلَ بهمُ الموعُوُد الذی تُرد عنه المعِذه وَ تَرْفَعُ عنه التوَبهُ؛(۷) اقوامی ‌که پیش از شما بودند و گرفتار عذاب شدند، فقط به خاطر آرزوهای طولانی و فراموش کردن اجل و سرآمدن زندگی‌شان بود تا آنکه عذاب موعود، یعنی همان عذابی که با فرا رسیدنش، معذرت‌خواهی رد و در‌های توبه بسته می‌شود.

در حدیث دیگری از فاطمه بنت ‌الحسینف از پدرش امام حسین«ع»، از جدش رسول خدا«ص» چنین آمده است: «اِنّ صَلاحَ اَوّلِ هذِهِ الامّه بالزُّهدِ و الیقینِ و هلاک آخرها بالشُّح بالشک و الامل!» دو عامل سبب اصلاح (و پیروزی) آغاز این امت شد. یکی زهد (و ترک وابستگی به دنیا) بود و دیگری ایمان و یقین محکم و آنچه باعث هلاکت (و شکست) آخر این امت می‌شود، بخل (شک) و آرزوهای دراز است. ایمان و یقین محکم و بی‌اعتنایی به زرق و برق دنیا سبب شد که مسلمانان نخستین به هنگام ورود در میدان جهاد از هیچ چیز پروا نکنند، جز خدا را در نظر نگیرند و جز برای خدا شمشیر نزنند و این عامل مهم پیروزی آنان بود.

ولی هنگامی ‌که آرزوهای دراز و دلبستگی‌ها و دلدادگی‌ها نسبت به ظواهر دنیا جای «زهد» را گرفت و شک و تردید به جای یقین نشست، عقبگردها و شک‌ها شروع شد و امروز هم برای تجدید عظمت نخستین، راهی جز احیای دو اصل نخست نیست.

در ارتباط با خطر آرزوهای طولانی در آلوده ساختن انسان به شبهات و سپس انجام گناهان کوچک و آنگاه دست و پا زدن به گناهان بزرگ و جنایت‌هاست که امام علی«ع» احساس خطر می‌کند: «ایها الناس اِن أَخوَفَ ما اخافُ عَلَیکُم اثنانِ اتباعُ الهَوی و طُولُ الامل فَامْا اتّباعُ الهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ و امّا طُولُ الاملِ فِیُنسی الاخِرَه؛(۸) ای مردم، بیشترین ترس من بر شما از دو چیز است: یکی پیروی هوای نفس و دیگری آرزوهای طولانی، اما پیروی هوای نفس، انسان را از راه حق باز می‌دارد و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می‌برد».

امام خمینی «رضوان‌الله علیه» در کتاب چهل حدیث می‌گوید: «این طول امل که من و تو داریم… به طوری ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته ‌است که در فکر هیچ کار نیفتیم… نه عمل صالحی داریم و نه علم نافعی. اگر خدای نخواسته، با این حال که هستیم، ما را کوچ دهند، خسارت‌های بزرگی و حسرت‌های بسیاری در پیش داریم که زایل شدنی نیستند».(۹)

 

کوتاهی آرزو

در روایات در مقابل نکوهش آرزوهای طولانی، قصر امل و کوتاهی آرزوها توصیه شده است. اباذر از قول رسول خدا«ص» نقل می‌کند: «ای ابوذر! دوست داری به بهشت بروی؟ گفتم آری. فرمود: پس آرزو کوتاه‌دار».

امام علی«ع» فرمود: «قصر اَمَلَک، فما اقرب اَجَلَک؛(۱۰) آرزو کوتاه‌دار، زیرا عمر کوتاه است».

 

جمع‌بندی

انسان برای امید به آینده باید به آن خوش‌بین باشد، اما بستر خوش‌بینی نباید از بستر واقعیت دور باشد. خوش‌بینی واقعی را «امید» می‌گویند و چنانچه در متعلق خوش‌بینی بر امور محال تکیه شود یا در مقدمات از تلاش خودداری شود یا در تحقق از علت حقیقی غافل شود همگی غیرعاقلانه است و این خوش‌بینی غیرواقعی است که «آرزو و تمنا» خوانده می‌شود.

در این فصل پس از بررسی ارزش و نقش امید در زندگی از عمل و تلاش به عنوان مهم‌ترین شرط آن یاد شده است. متعلق امید و توقع امور مختلف دنیوی  و اخروی هستند که امید به  خدا از ارزشمندترین و اصلی‌ترین آنهاست. بیم و امید و خوف و رجا نیز دو صفت لازم در انسان هستند که تعادل آن دو مورد بررسی قرار گرفت و در پایان امید‌های غیرواقعی تحت عنوان آرزو مورد نکوهش قرار گرفتند و آرزو‌های دروغین و سراب‌گونه که موجب غفلت و گمراهی انسان‌ها می‌شود، به شدت مذمت شدند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابوالقاسم پاینده، نهج‌الفصاحه، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۶، چاپ بیستم، حدیث ۲۱۸۸٫

۲ـ نهج‌الفصاحه، ص۶۴۸، ح۳۲۲۱٫

۳ـ نساء، ۱۱۸ و ۱۱۹٫

۴ـ حدید، ۱۴٫

۵ـ حجر، ۳٫

۶ـ نجم، ۲۴ و ۲۵٫

۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۷٫

۸ـ بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۶۳، خصال، ج۱، ص۲۷، نهج‌البلاغه، خطبه ۴۲٫

۹ـ روح‌الله خمینی، چهل حدیث، ص ۱۷۵٫

۱۰ـ ابوالحسن علی بن محمد اللیثی الواسطی، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق حسین الحسنی البیرجندی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶، چاپ اول، ص۳۶۹، ح۶۲۲۲، غررالحکم :ح۶۷۹۸٫

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

ویژگـی آرزو این اسـت که هر چه سن انسان بالاتر می‌رود شیطان آن را بیشتر برای او پررنگ‌تر می‌کند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «یَهرَم ابنُ آدَمَ و یبقی معه اثنتانِ الحرصُ و الأملُ:(۲) فرزند آدم پیر می‌شود و دو چیز با وی می‌ماند: حرص و آرزو.»

 

 

 

30نوامبر/16

لقمه‌ای کوچک و گناهی بزرگ

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

مقدمه

عده‌ای از اهل خراسان خدمت امام صادق«ع» رسیدند. حضرت قبل از آنکه سؤالی بپرسند فرمودند: «هر کس مالی از راه غیرمشروع به دست آورده است، خداوند متعال آن مال را در راه‌های حرام و بیهوده‌ای تباه می‌سازد که نفعی برای او نداشته باشد.» عرض شد سخن شما را نفهمیدیم. حضرت به فارسی فرمودند: «از باد آید به دم شود»، یعنی با کوچک‌ترین جابه‌جایی هوا از بین می‌رود.(۱)

داستان لقمه حرام در زندگی نیز همین است. نه تنها اثر مثبتی ندارد و تباه می‌شود، بلکه اگر اثری هم داشته باشد منفی است. در متون دینی ما علاوه بر پرداختن به معنای مال حرام، به آثار آن نیز پرداخته شده است که در این نوشتار به آنها اشاره می‌شود.

 

۱ـ معنای مال حرام

در اقتصاد دو مفهوم درآمد و هزینه معمولاً کنار یکدیگر می‌آیند. درآمد آن مالی است که از راه کسب حاصل می‌شود و هزینه یعنی مصرف کردن همان مال به دست آمده. اگر توازن بین این دو باشد، فرد در آرامش روحی و جسمی است، اما افزونی درآمد و عدم هزینه آن به صورت ذخیره‌ای درمی‌آید که نه خود از آن بهره می‌برد و نه جامعه و پیشی گرفتن هزینه از درآمد هم منجر به قرض گرفتن از دیگران می‌شود که پیامدهای خاص خود را دارد.

بعضی از افراد به جای آنکه قرض کنند، از راه‌های نامشروع به کسب مال می‌پردازند. سرقت، رشوه، کم‌فروشی و ربا بعضی از مصادیق کسب حرام هستند. کسب حرام تبدیل به لقمه حرام می‌شود و زندگی همراه با ایمان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 

۲ـ آثار لقمه حرام

الف) سنگدلی

قلب انسان کانون عشق و عاطفه و محبت است. هر چه انسان بیشتر به یاد خدا باشد، این کانون، گرم‌تر و عاطفی‌تر می‌شود و برعکس، اگر کاری مغایر با یاد خدا کند، دل او سنگ‌تر و حال او پریشان‌تر می‌شود. خوردن لقمه حرام از کارهایی است که خداوند نمی‌پسندد. گویا انسان خدا را فراموش کرده است که به چنین کاری روی می‌آورد، چون خداوند در آیات قرآن از انسان خواسته است از رباخواری، سرقت، رشوه، کم‌فروشی دوری گزیند. پس کسی که به  این کارها روی می‌آورد، در واقع خدا را فراموش کرده است و لذا به جایی می‌رسد که سنگدل می‌شود و مشمول این آیه می‌شود که « فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین؛(۲) پس وای بر آنان که از سخت‌دلی یاد خدا نمی‌کنند. اینانند که در گمراهی آشکارند».

 

ب) تباهی مال و اسراف

کسی که مال را از راه حلال کسب می‌کند حتماً برنامه‌ای دارد وگرنه غیر از ارث یا بخشش که اموال مشروعی هستند، برای کسب مال باید برنامه‌ریزی کرد و زحمت کشید، لذا در هزینه کردن آن هم برنامه‌ریزی می‌شود. برعکس مال بادآورده که چون با زحمتی همراه نبوده، گاهی هدر می‌رود و گاهی با اسراف همراه می‌شود. در این صورت شخص اسرافکار از گروه کسانی می‌شود که خداوند آنان را دوست ندارد.

 

ج) بی‌اثر شدن دعا

دعا رابطه بین عبد و مولی است. بنده‌ای که یاد خدا را فراموش می‌کند و به مسیری می‌رود که مولای او نمی‌پسندد، به هنگام درخواست، چون شرط بندگی را به جا نیاورده است، جا دارد که مولای او درخواست بنده را اجابت نکند. این همه سفارش برای پرهیز از رشوه و کم‌فروشی و سرقت به بندگان رسیده است. وقتی به آنها عمل نشود، جا دارد که مولا دعوت بنده را اجابت نکند، به‌ویژه اینکه خداوند حتی شرایط اجابت دعا را هم  بیان کرده است. در حدیثی قدسی آمده است «بنده من! تو دعا کن، من اجابت می‌کنم. بدان که تمام دعاها به پیشگاه اجابت من می‌رسد، مگر دعای کسی که مال حرام می‌خورد».(۳)

 

د) ایجاد ناهنجاری در جامعه

جامعه ایمانی جامعه‌ای است که همه مؤمنین در کنار هم زندگی پاکیزه و دور از حرامی را طی می‌کنند و به گونه قطعات یک پازل کنار هم چیده شده‌اند. عوامل متعددی در چیدمان این جامعه دخالت دارند. رعایت آداب و حقوق اجتماعی، مشارکت عمومی در کارها، رعایت حقوق یکدیگر و بسیاری از عوامل که به پایداری این جامعه کمک می‌کنند. یکی از آنها هم کسب حلال از مسیر طبیعی است. اگر قرار باشد عده‌ای با رشوه و کم‌فروشی و ربا زندگی کنند، این نظم فرو می‌ریزد. کسی که رشوه می‌دهد سعی می‌کند این رشوه را از جای دیگری جبران کند. کسی که کم‌فروشی می‌کند، سعی می‌کند درآمد حاصل از آن را در جای دیگری رشوه بدهد و همین طور این زنجیره ادامه دارد. به تعبیر قرآن، جمع همه این کارها در دو کلمه است و آن «مشارکت شیطان» است که در قرآن تعبیر شده است «… وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد.»(۴)

پولی که از راه غیرمشروع به دست می‌آید، اگر نطفه‌ای با آن لقمه منعقد شود، آن فرزند می‌تواند آن اختلال اجتماعی ایجاد کند و پازل ایمانی جامعه را فرو ریزد.

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌نویسد: «مشارکت شیطان یک معنا و قاعده کلی است که مصداق‌های مختلف دارد، یکی از آنها نطفه‌ای است که از مال حرام منعقد شده است، زیرا شیطان از آن نفع می‌برد و آن کسی که از راه حرام فرزندی به دنیا آورد، سهمی از آن را برای فرزند خود و سهمی را برای شیطان قرار داده است(۵) و چه شوربخت است کسی که در دنیا کاری کند که شریک شیطان باشد.»

لقمه حرام فقط مربوط به فرزند بلاواسطه نیست، بلکه در نسل اثر می‌گذارد و فرزندان این فرزند نیز از بسیاری از فیوضات الهی محروم می‌شوند. امام صادق«ع» فرمود: «آثار کسب حرام در نسل آدمی آشکار می‌گردد.»(۶)

 

هـ) عدم قبولی نماز

نماز ستون دین و شاخص قبولی اعمال است. در روایت است که قبولی همه اعمال در گرو قبولی نماز است. زیبنده نیست کسی که سختی عبادت در دوران مختلف را به خود داده، در سرما و گرما و در سفر و حضر نماز خوانده و بقیه اعمال را به نمازش پیوند زده است، در روز جزا همه را بی‌حاصل ببیند. لقمه حرام این تأثیر را دارد که نماز را از اثر می‌اندازد. اگر تأثیر فقط یک لقمه حرام چنین باشد، پس کسی که هر روز درآمدش از حرام است چه وضعیتی خواهد داشت؟

در روایت است که رسول خدا«ص» فرمود: «یک لقمه حرام تا چهل روز اثر نماز را از بین می‌برد».(۷) در تفسیر این روایت می‌توان گفت که لقمه حرام همه عبادات و اعمال را می‌تواند بی‌اثر کند. علت ذکر نماز در روایت، اهمیت نماز است؛ یعنی با تمام ویژگی‌هایی که نماز دارد و ستون خیمه دین است، لقمه حرام می‌تواند این ستون را فرو بریزد. روایاتی وجود دارند که این برداشت را تأیید می‌کنند. امام باقر«ع» فرمود: «هرگاه انسان مالی را از حرام به دست آورد، نه حجی از او پذیرفته می‌شود، نه عمره‌ای و نه صله رحمی و حتی در ازدواج و زناشویی او اثر می‌گذارد.»(۸)

 

و) فقر عمومی

وقتی حتی درآمد یک نفر از مسیر غیرطبیعی باشد، تبدیل به یک شبکه به هم پیوسته می‌شود که دیگران را هم مبتلا می‌کند، لذا از نظر فقهی همان طور که رشوه‌گیرنده کار حرام انجام می‌دهد، رشوه‌دهنده نیز مرتکب حرام می‌شود. شاید راز آن این باشد که رشوه‌دهنده هم برای تأمین این مال حرام به حرامی دیگر دست می‌زند و مثلاً کم‌فروشی یا رباخواری می‌کند. همین طور هر شخص حرام‌خواری در رواج حرام‌خواری شریک می‌شود و این آفت به‌تدریج جامعه را دربرمی‌گیرد. پس ممکن است گناه از یک نقطه و با یک عمل شروع شود، ولی به همه جامعه سرایت پیدا کند. پیامبر«ص» با اشاره به یکی از راه‌های کسب حرام، نتیجه آن را فقر عمومی بیان می‌کنند: « طُفِّفَ الْمِکْیَالُ وَ الْمِیزَانُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ وَ النَّقْصِ؛(۹) هرگاه کم‌فروشی شود، خداوند مردم را به قحطی و کمبود گرفتار سازد.»

این نکته از نگاه اقتصادی هم روشن است. مال مثل خون در رگ‌های جامعه است و باید گردش سالم و متوازن داشته باشد. اگر به همه اندام‌ها برسد، سلامت جامعه تضمین است وگرنه فقر و سستی به همراه می‌آورد.

 

ز) از دست دادن دوستی اهل‌بیت«ع»

در روایات است که شیعیان از «طینت» اهل‌بیت«ع» خلق شده‌اند و در غم و شادی آنها شریکند. کسی که لقمه حرام می‌خورد، در واقع این طینت پاک را آلوده می‌کند و از دایره محبان اهل‌بیت«ع» خارج می‌شود، لذا امام علی«ع» فرمود: «کسی که به حرام مال مؤمنی را بخورد، هرگز دوستدار من نیست».(۱۰)

 

سخن پایانی

از آنچه درباره مال حرام و لقمه آن و آثارش گفته شد می‌توان نتیجه گرفت گاهی برای به دست آوردن مال باید به سختی و مشقت گرفتار شد. بعد از آن هم علاوه بر آثار دنیوی، آثار اخروی آن را هم باید پذیرفت. انسان در هر لحظه از عمرش مشغول تصمیم‌گیری است که چه کارهایی شایسته انجام و چه کارهایی بایسته ترک هستند. روبه‌رو شدن با مال حرام نیاز به تصمیم‌گیری دارد. اگر از آن مال بگذرد، سعادت دنیا و آخرت را به دست می‌آورد و اگر مبتلا شود، به مصیبت هر دو دنیا گرفتار می‌شود. گاهی گذشتن از مال زیاد خیلی سخت است و اگر انسان از آن مال چشم‌پوشی کند کار بزرگی انجام داده است.

مال حرام به‌قدری مذموم است که پیامبر«ص» فرمود: «چشم‌پوشی از حتی یک لقمه حرام نزد خدا محبوب‌تر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است.»(۱۱)

از خداوند می‌طلبیم به برکت چشم‌پوشی از حرام، دل‌های ما را کانون نور و رحمت خویش قرار دهد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۸۴.

۲ـ زمر، ۲۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۷۳.

۴ـ اسرا، ۶۴.

۵ـ المیزان، ج ۱۳، ۱۴۵.

۶ـ کافی، ج ۹، ص ۶۸۰.

۷ـ بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۳۱۴.

۸ـ امالی طوسی، ص ۶۸۰.

۹ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۶۹.

۱۰ـ تنبیه الخواطر، ص ۱۶.

۱۱ـ همان، ص ۲.

 

 

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

شیعیان از «طینت» اهل‌بیت«ع» خلق شده‌اند و در غم و شادی آنها شریکند. کسی که لقمه حرام می‌خورد، در واقع این طینت پاک را آلوده می‌کند و از دایره محبان اهل‌بیت«ع» خارج می‌شود، لذا امام علی«ع» فرمود: «کسی که به حرام مال مؤمنی را بخورد، هرگز دوستدار من نیست.»

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

دیپلماسی ساپورت

* متن: «ماریا اسخاکه» نمایندۀ زن پارلمان اروپا هنگام دیدار از ایران و ملاقات با مسئولین کشورمان برخلاف عرف دیپلماتیک، ساپورت (جوراب شلواری چسبان!) به تن کرده بود. او در اظهارنظری درباره وضعیت زنان ایران چنین گفت: «چرا مسئولان ایرانی اجازه نمی‌دهند زنان کشورشان هرگونه که دوست دارند لباس بپوشند؟»

حاشیه‌ها:

روان‌شناسی و تجربه ثابت کرده‌اند ضعیفه‌جاتی که با چنین البسه مکرو‌ه‌ای(همان ساپورت!) در انظار عموم ظاهر می‌شوند علاوه بر نقص در عقل، به نقصان در شخصیت هم مبتلایند! زیرا هیچ ضعیفه‌ شیر پاک خورده‌ای با برجسته‌سازی اسافل اعضایش جلب توجه نمی‌کند! حالا این که چرا چنین ضعیفه از دو جهت ناقصی به مقام نمایندگی پارلمان اروپا رسیده، مشکل اروپایی‌هاست و ما در امور داخلی دیگران دخالت نمی‌کنیم، اما نشست و برخاست رجال سیاسی ما با چنین ضعیفه‌جاتی به ما مربوط است!

 اول اینکه قبح چنین اموری با تماشای مکرر ریخته می‌شود و رجال سیاسی به دیدن چنین بی‌عفتی‌هایی عادت می‌کنند.

 دویم اینکه در افواه عمومی عالم می‌پیچد که عرصه دیپلماتیک ایران در و پیکری ندارد و هرکه با هر ریخت و قیافه و سر و وضعی می‌تواند به عنوان دیپلمات به تهران سفر و با بزرگان نشست و برخاست کند که این دومی اصلاً برای حیثیت رجال سیاسی مملکت خوب نیست.

و ثالثا وقتی ضعیفه مذکوره در فضای دیپلماتیک اروپا با چنین ملبوسی رویت نشده، اما در ایران چنین پوشیده، خودش دلالت می‌کند که مملکت محروسه ایران چقدر جای «آزادی» است و برای دیپلمات‌ها خاصه آن که فرنگی باشند مثل بهشت می‌باشد! آنها می‌توانند در ملاقات‌های رسمی ساپورت بپوشند، علناً جاسوسی کنند، با زندانیان و مجرمان برانداز ملاقات رسمی کنند و به آنها جایزه بدهند و هر فعل دیگری را هم که دلشان خواست و عشقشان کشید و هوس کردند مرتکب شوند و ابداً هم کسی متعرض آنها نمی‌شود! نه وزارت خارجه نه مجلس و نه وزارت امور خفیه‌جات و نه…!

رابعاً فرمایشات این ضعیفه در باب آزادی پوشش برای نسوان ایرانی دلالت می‌کند بر اینکه ناقص‌العقل مذکوره ظاهراً فرصت گشت و گذار در مملکت را پیدا نکرده! زیرا همین الان هم در کوچه و خیابان مملکت هر کسی هر جور که دلش می‌خواهد می‌پوشد(یا نمی‌پوشد!) و ابداً هیچ کس جرئت ندارد متعرض او شود!، نه محتسب و نه گزمه و نه عدلیه و نه هیچ شخص مربوط یا غیرمربوط دیگری!.

خامساً: تأکید بانوی ساپورت‌پوش فوق بر مسئله پوشش نشان‌دهندۀ آن است که اشقیا راه و شیوه اسقاط نظام‌اسلامی را یافته‌اند و به صورت جدی به دنبال توسعه و هموارسازی این مسیرند! این که چرا هر چه اشقیا بر این روش تأکید می‌کنند، مسئولان و متولیان امور در این مورد غافل‌تر و بی‌خیال‌تر می‌شوند نکته‌ای که باید در جلد دوم کتاب «سرنوشت اندلس» نوشته شود.

 

درس حساب

وزیر ارشاد: ایران در پرونده کرسنت محکوم به پرداخت ۱۳ میلیارد و ۸۵۰ میلیون دلار جریمه شده است و اگر این روند ادامه یابد ممکن است میزان جریمه از این مقدار هم بیشتر شود!

۱- اگر حسابمان درست باشد مبلغ فوق به ریال (به ازای هر دلار ۳ هزار تومان) حدوداً می‌شود ۴۱ هزار میلیارد تومان وجه رایج مملکت!

۲ یعنی ۱۰ برابر مبلغ پولی که از گران کردن بنزین در سال جاری نصیب دولت خواهد شد!

۳ یعنی هزینه راه اندازی ۱۰ پالایشگاه که برای چند هزار نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم اشتغال ایجاد خواهد کرد.

۴ یعنی مبلغی که اگر دست وزیر بهداشت بدهیم نظام بهداشت و درمان کشور بازسازی و نوسازی خواهد شد تا دیگر هیچ زنی در هیچ جای مملکت به دلیل نبود بیمارستان زایمانش به مرگ تبدیل نشود.

۵ یعنی بودجه‌ای که می‌تواند مشکلات مالی آموزش و پرورش کشور را برای سال‌های سال حل و فصل کند تا دیگر لازم نباشد مدیران مدارس دولتی کارنامه دانش‌آموزان را گرو بردارند و در قبال اخذ زورکی «خودیاری» از اولیا (عموماً مفلس!) دانش‌آموزان، کارنامه را تسلیم آنان کنند!.

۶ یعنی مبلغی که با آن می‌توان خطوط ریلی کشور را تکمیل کرد و علاوه بر ایجاد هزاران شغل پایدار در مناطق محروم (مثل مناطق شرقی کشور)، در آمد ثابت ناشی از ترانزیت کالا برای کشور به دست آورد.

۷ یعنی مبلغی که با تقسیم آن بین افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی (که روی هم بیش از ۱۰ میلیون نفرند) به هر نفر ۴۱ میلیون تومان خواهد رسید!.

۸ اگر هزینه ساخت هر مسجد ۴ میلیارد تومان باشد، با این مبلغ می‌توان ده هزار مسجد در کشور ساخت.

۹ اگر هزینه ساخت هر بیمارستان مجهز ۴۰۰ میلیارد تومان باشد با این مبلغ صد بیمارستان در کشور ساخته می‌شود.

۱۰ اگر هزینه ازدواج هر دختر و پسر دم بخت را ۲۰ میلیون تومان فرض کنیم، با این پول می‌توان مخارج عروسی ۴ میلیون دختر و پسر دم بخت را فراهم کرد!

۱۱ با توجه به مرگ و میر سالانه ۲۷ هزار نفر در تصادفات جاده‌ای، صرف این مبلغ در جهت اصلاح جاده‌های کشور می‌تواند از مرگ و هزاران نفر از مردم کشورمان در تصادفات جاده‌ای جلوگیری کند.

۱۲ با این پول می‌توان در تمام مرزهای شرقی کشور دیوار مرزی و امنیتی ایجاد کرد تا برای همیشه معضل قاچاق موادمخدر و شرارت اشرار کنترل شود.

۱۳ و خلاصه این مبلغ می‌تواند مرهمی باشد به هزاران درد بی‌درمان کشور!

۱۴ اما باید این مبلغ را به عنوان جریمه عدم اجرای قرارداد گازی کرسنت به یک شرکت اماراتی بپردازیم! و البته در این مورد دانستن هم حق مردم نیست! یعنی مردم نباید بدانند که چرا در این پرونده محکوم شده‌ایم و مقصر کیست و چرا این مبلغ از حلقوم صاحبان آن(یعنی مردم ایران) بیرون کشیده می‌شود و به حلق سرمایه‌داران اماراتی واریز می‌شود!

۱۵ دیگر عرضی و ملالی نیست!

(منبع: خبرگزاری فارس۱۹/۳/۱۳۹۴)

 

 

اعتقاد قلبی سینمایی

معاون وزیر ارشاد و رئیس سازمان سینمایی کشور: ما در سازمان سینمایی به مقام ولایت اعتقاد قلبی داریم.

الف) ایشان راست می‌گوید! اعتقاد قلبی دارد، اما عمل بیرونی خیر!

ب) و این یعنی اعتقاد قلبی با عمل بیرونی تومنی صدتومان توفیر دارد.

ج) یعنی با قلبی آکنده از اعتقاد به ولایت، به دشمنان ولایت و نظام و اسلام اجازه ساخت فیلم می‌دهیم و از فیلم‌هایشان حمایت می‌کنیم و پول بیت‌المال را به پایشان می‌ریزیم تا برای دفاع از براندازان سال ۸۸ فیلم بسازند (مثل فیلم قصه‌ها و من عصبانی نیستم) و در فیلم‌هایشان احکام بدیهی اسلام مانند حجاب و محرم و نامحرم را علناً و آشکار زیر پا بگذارند و مسخره کنند و …

د) اگر قلب آدم به چیزی معتقد باشد و عملش مخالف آن اعتقاد باشد آن‌وقت از نظر منطقی چه اتفاقی می‌افتد؟ تقیه؟ ظاهرسازی یا زبانم لال نفاق معکوس؟

ه) اگر رئیس سازمان سینمایی به جای ابراز ارادت قلبی به ولایت، برود و قلباً از سینماگران ضدانقلاب و دین‌ستیز حمایت کند سنگین‌تر نخواهد بود؟

(منبع: خبرگزاری مهر ۷/۴/۱۳۹۴)

 

چادر یا عِلم

* مسئولان برگزاری کنکور سراسری سال جاری در یاسوج (مرکز استان کهگیلویه و بویر احمد) از ورود دختران چادری به جلسه کنکور ممانعت به عمل آوردند و شرط ورود به جلسه کنکور را برداشتن چادر عنوان کردند. بر این اساس:

۱ از این به بعد دختران چادری باید به این سئوال پاسخ دهند که علم بهتر است یا چادر؟

۲ پژوهشگران موسسه «کنکور موفق» وابسته به دانشگاه « ای . بی . سی . دی …» واشنگتن پس از چند سال پژوهش و تحقیق مستمر به این نتیجه رسیده‌اند در چادر، روسری و کلاً حجاب اسلامی ویروس‌ها، میکروب‌ها و اشعه‌های زیانباری وجود دارند که به صورت مستقیم بر مغز و سلول‌های کنکوری مغز دختران تأثیر می‌گذارند و باعث افت شانزده درصدی نمره دختران چادری و محجبه در کنکور سراسری می‌شوند. بر همین اساس مسئولان دلسوز وزارت علوم و سازمان سنجش آموزش کشور طی ارتباط تنگاتنگ علمی با موسسه فوق تصمیم گرفته‌اند در جهت ارتقای سطح علمی کنکور و جلوگیری از افت علمی دختران مملکت نسبت به پیشگیری از این نقیصه اقدام نمایند و در گام اول طرح مبارزه با چادر را به صورت پایلوت در یاسوج اجرا کردند. با توجه به موفقیت این طرح در یاسوج، امید می‌رود که در سال‌های آینده در سراسر کشور شرط ورود دختران به جلسه کنکور سراسری برهنه بودن سر و پوشیدن بلوز آستین کوتاه و دامن بالای زانو تعیین شود.

۳ همچنین با توجه به نظریه علمی ارتباط مستقیم میان میزان بی‌حجابی دختران و فرهیختگی آنان (‌که پژوهشگران و دانشمندان شهیری مانند رضاخان میر پنج، اشرف پهلوی، محمد رضا پهلوی، فرح دیبا و … برای اولین بار در قالب پروژه‌ای علمی آن را کشف کردند) که تأکید می‌کند هرچه میزان برهنگی یک دختر افزایش یابد بر علم و فرهنگ و فرهیختگی او افزوده خواهد شد، مسئولان وزارت علوم و سازمان سنجش تصمیم گرفته‌اند با اجرای طرح ضربتی مقابله با موانع اساسی و عمیق توسعه علوم میان دختران کشور، به زنان و دختران کشور خدمتی بنیادین و روح پیشگامان چادرزدایی و حجاب‌ستیزی در کشور (رضاخان و سرپاس مختاری) را شاد و غرق سرور کنند.

 

تناسب و تعادل

* وزیر ارشاد: صدور هزار و ششصد مجوز برپایی کنسرت موسیقی در سال گذشته، نشانه رابطه دوستانه حاکمیت ایران و موسیقی است.

از آنجایی که برخی از آمارها از رشد چهارصد و شصت درصدی برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی در یکی دو سال اخیر حکایت می‌کند، لذا تناسب و تعادل حکم می‌کند که:

۱ قیمت هویج از کیلویی ششصد تومان به کیلویی شش هزار تومان برسد (که رسید)

۲ قیمت بنزین هم سی‌و چند درصد افزایش یابد (که یافت)

۳ تورم هم با شیب ملایم بیست، سی، چهل درصدی به سمت حلق مردم رشد کند (که خوشبختانه در حال دستیابی به هدف مذکوریم)

۴ میزان طلاق در حرکتی ضربتی از ۴۰ درصد (در سال گذشته) به ۵۰ درصد در سال جاری تعدیل شود (که در تهران و برخی از نقاط با فرهنگ تعدیل شده است)

* خوشبختانه همه چیز مملکت به همه چیزش می‌آید و تناسب میان همه‌ چیز و همه‌ چیز دیگر برقرار است! از رشد قیمت هویج گرفته تا رشد صدور مجوز برپایی کنسرت موسیقی.

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای بعد از انقلاب

 

نگاهی به تاریخ سینمای ایران ـ قسمت ۱۴

دکتر عبدالحمید انصاری

در دو شماره گذشته تعدادی از فیلم‌های سال ۱۳۶۵ معرفی و تحلیل گردید. از آنجا که سال مذکور یکی از پرکارترین سالها در زمینه ساخت فیلم‌های سینمایی بود، در این قسمت نیز به تشریح تعداد باقیمانده آن سال می‌پردازیم:

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، کودک و نوجوان

۳۲ـ بی‌بی چلچله؛ کارگردان: کیومرث پوراحمد، بازیگران: داود رشیدی، سیامک اطلسی، معصومه قلی‌پور، علیرضا شجاع نوری؛ محصول: بنیاد سینمایی فارابی.

داستان فیلم: ماجرای کودک ۹ ساله‌ای را روایت می‌کند که به همراه مادرش در خانه ناپدری سکونت دارد. پوراحمد مناسبات اجتماعی، عاطفی یک زندگی معمولی و ملموس را به خوبی به تصویر می‌کشد. فیلم سرشار از سکانس‌های عاطفی و انسانی تأثیرگذار است. گرچه اصل داستان خارجی است ولی اقتباس و بومی‌سازی فضای آن به نحو قابل قبولی انجام می‌گیرد. مخاطب با آن همذات‌پنداری می‌کند، هر چند سابقه کاری و نگاه اجتماعی مثبت و سالم پوراحمد قابل احترام است، اما فیلم هنگام اکران با نقدهای تأمل‌برانگیزی مواجه شد که به نظر می‌رسد ناشی از انطباق فضای اصلی قصه و بومی‌سازی آن بوده باشد. این امر نشان می‌دهد که کارگردان باهوش نباید کوچکترین غفلتی در ساخت اثر خود داشته باشد و نباید تاریکترین زوایای قصه را از نظر دور بدارد و تماشاچی را نباید ساده و فاقد اندیشه تصور کرد.

۳۳ـ هوای تازه؛ کارگردان: تورج منصوری، بازیگران: حسن اکلیلی، ماه‌گل عماد، رضا جورابچی، سرور رجایی، فاطمه شفیعی، محصول: بنیاد مستضعفان.

قصه فیلم به زندگی آپارتمانی، گرفتاری‌های کاری زوج شاغل و تنهایی فرزندان این قبیل خانواده‌های شهری و درگیر کردن پدر یا مادربزرگ برای کمک به حل مسئله می‌پردازد، حواشی کار تا حدودی قابل حدس است. فیلم کم‌خرجی با بازیگران غیرحرفه‌ای و ناآشنا که طبعاً میزان تأثیرگذاری‌اش نیز به همان اندازه خواهد بود.

۳۴ـ روزهای انتظار؛ کارگردان: اصغر هاشمی، بازیگران: مجید مظفری، مرحوم فیروز بهجت محمدی، اصغر همت، محمد مطیع، فرشته صدر عرفانی، گوهر خیراندیش، ایرج طهماسب، ملیحه نظری، محصول: بنیاد مستضعفان.

داستان فیلم به مناسبات و روابط روستاییان چادرنشین و ایلی می‌پردازد. کارگردان به خوبی توانسته است مشکلات و جذابیت‌های زندگی کشاورزی، دامی تولیدگر را به نمایش بگذارد. فیلم پر از بازیگرانی است که هر چند فعلاً شناخته‌شده هستند، ولی در آن زمان به جز چند نفرشان معروف نبودند. برخی از آنان علی‌رغم عمر کوتاه خود، بازیگران بسیار توانمندی شدند. ایفای نقش «طغای» در سربداران توسط مرحوم فیروز بهجت محمدی ماندگار و غیرقابل تکرار است. بازیگری محمد مطیع در نقش وزیر اعظم در سریال سلطان و شبان، ساخته داریوش فرهنگ نیز ماندنی است. فیلمبرداری فیلم توسط محمود کلاری و موسیقی متن به وسیله فرهاد فخرالدینی ساخته شده است که بیانگر فاخر بودن است.

۳۵ـ بگذار زندگی کنم؛ کارگردان: شاپور قریب، بازیگران: مهدی هاشمی، افسانه بایگان، فخری خوروش، مرحومه مهین شهابی، محبوبه بیات.

دخالت‌های تیمور و اطرافیان موجب متلاشی شدن زندگی زن و شوهر جوان و فشار مشکلات نگهداری دو فرزند خردسال خمیرمایه داستان فیلم قرار گرفته است. ساختن این قبیل فیلم‌ها شبیه کاربرد «شمشیر دموکلس» است که اگر ظرافت کافی به کار نرود، ممکن است برضد نیت سازندگان و دست‌اندرکاران فیلم عمل کند. مرز دقیق و ظریف دخالت و همکاری باید روشن شود تا از آسیب‌های ناشی از خلط موضوع پیشگیری به عمل آید. کارگردانان تازه‌کار به سختی می‌توانند مرز خطرناک مثبت و منفی اینگونه داستان‌ها را حفاظت کنند.

۳۶ـ کلید؛ کارگردان: ابراهیم فروزش، فیلمنامه: عباس کیارستمی، بازیگران: امیر محمدپور، مهناز انصاریان، فاطمه آساره.

قصه این فیلم نیز برپایه زندگی شهری طبقه متوسط و مشکلات آنان به ویژه با پدیده‌ای به نام آپارتمان‌نشینی بنا شده است. فیلمنامه به خودی خود به لحاظ اینکه معضل زندگی قشر وسیعی از مردم معمولی را به تصویر می‌کشد، قابل قبول است و از آنجا که به ظرائف دلنشین مناسبات انسانی می‌پردازد، تماشاگر را با خود همراه می‌سازد، اما عیب عمده نگاه این‌چنینی خنثی بودن قصه است که بیشتر به عکسبرداری بیطرفانه مشغول است تا هدایت و تربیت ولو کمرنگ، البته در آن سالها امکان نمایش سیاه‌گونه زندگی اجتماعی مانند امروز فراهم نبود، اما صاحب‌نظران زیادی آخر خط را که هم‌اکنون شاهد آن هستیم تذکر می‌دادند.

لازم به یادآوری است که ابراهیم فروزش سال‌های طولانی است که عمدتاً در حوزه کودک و نوجوان مشغول فیلمسازی است. باید یادآوری نمود که این قبیل فیلم‌ها هر چند می‌توانست بهتر و تأثیرگذارتر ساخته شوند، ولی به همین میزان هم قابل قبول‌اند. با تذکر این نکته که بخش خصوصی هیچگاه پیشقدم ساخت آنها نبوده و نظیر این اثر که کانون پرورش فکری هزینه ساخت آن را پرداخته است. سایر آثار مشابه نیز توسط بخش‌های دولتی و عمومی عرضه شده‌اند.

۳۷ـ مأموریت؛ کارگردان: حسین زندباف، بازیگران: اکبر عبدی، مرحومه مهین شهابی، مرتضی احمدی، سرور نجات‌اللهی و مرتضی ضرابی.

داستان تکراری شباهت‌های دو نفر انسان متفاوت که موجب بروز مشکلات ناخواسته‌ای برای برطرف مثبت می‌شود با تعلیق‌های عامه‌پسند که پیگیری داستان را جذاب می‌سازد. فیلم یک اثر معمولی است که صرفاً برای سرگرمی تماشاگر ساخته شده است. در داستان‌های فرعی فیلم گریزی به باندهای مواد مخدر و مسئله خواستگاری هم گنجانده شده است تا کشش‌های عامیانه آن حفظ شود.

۳۸ـ خانه ابری؛ کارگردان: اکبر خواجوئی، بازیگران: هوشنگ توکلی، ثریا قاسمی، مهسا کرامتی، سیروس گرجستانی و مرحومه حمیده خیرآبادی (نادره).

اعتیاد مرد خانواده، غیبت ۴ ساله او از منزل و فداکاری مادرانه زن خانه برای اداره و سرپرستی سه فرزند دختر و پسر، خمیرمایه داستان فیلم است. نمایش صحنه‌های عاطفی تلاش و همت زن برای اداره یک زندگی سالم ستودنی است و به موازات آن بی‌غیرتی و بی‌تفاوتی مرد معتاد فضای متضاد دلنشینی برای جذب مخاطب عادی فراهم آورده است.

۳۹ـ شبح کژدم؛ کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی، کاظم افرندنیا، ناصر آقایی و مرحوم نعمت‌الله گرجی.

ماجرای جوان علاقمند به سینما و فیلمسازی که به علت عدم موفقیت وسوسه می‌شود فیملنامه خود را در عالم واقع عملیاتی کند. فیلمنامه‌ای که براساس سرقت از جواهرفروشی و ماجراهای پس از آن نوشته شده است. فیلم مانند همه آثار کیانوش عیاری معیارهای سینمایی قابل قبولی دارد، هر چند متعلق به سینمای بی‌طرف و سرگردان میان حق و باطل است. اگر کیانوش عیاری نگاه متعهدانه‌تر و دورنگرانه‌تری به اجتماع خود داشت، موفقیت بسیار بیشتری کسب می‌نمود.

۴۰ـ تیغ و ابریشم؛ کارگردان: مسعود کیمیایی، بازیگران: جمشید آریا (هاشم‌پور)، مجید مظفری، فرامرز صدیقی، فریماه فرجامی، محمدصالح علاء، سیروس گرجستانی.

مانند سایر آثار کیمیایی، جذابیت‌های داستانی و عامه‌پسند که تکیه بر عواطف طبقه متوسط و فرودست جامعه دارد، با چاشنی صحنه‌های اکشن و تخلیه‌گر روحی طبقه جوان دستمایه فیلم سرگرم‌کننده تیغ و ابریشم است. پایه اساسی قصه فیلم‌های کیمیایی، انتقام، هنجارشکنی، خیانت و لوطی‌گری رفیقانه و گاهی بزرگوارانه است، البته این اجزاء در فیلم‌های غربی نیز پایه خلق آثار فراوان و معروفی بوده است، هر چند کیمیایی مدعی است که فیلم‌های متفاوتی ساخته است، اما بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند ایشان از سال ۴۸ـ۴۷ مشغول تکرار فیلم «قیصر» است.

۴۱ـ قصه زندگی؛ کارگردان: خسرو شجاعی، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، منیژه گلچین، داود موثقی، روح‌انگیز مهتدی و مهری ودادیان.

داستان زندگی دو خانواده معمولی اجاره‌نشین را روایت می‌کند که درگیر مسائل روزمره طبقه متوسط و پایین هستند. با آغاز جنگ تحمیلی، فرزندان این خانواده داوطلبانه در جبهه‌ها حضور یافته و با رشادت خود، رزمندگان را یاری می‌رسانند.

۴۲ـ خانه دوست کجاست؟ کارگردان: عباس کیارستمی، بازیگران: بابک احمدپور، احمد احمدپور، محصول: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

پسربچه دانش‌آموزی پس از آمدن به روستای خود هنگام شب متوجه می‌شود که به اشتباه دفترچه دوست همکلاسی‌اش را با خود آورده است. از آنجا که دانش‌آموزان می‌بایست مشق شب خود را در دفترچه خود انجام دهند، پسربچه تصمیم می‌گیرد دفترچه دوستش را به منزل او که در روستای دیگر واقع است برساند. با اینکه این کار در شب دشوار است، اما پسربچه با جوانمردی کودکانه این کار را انجام می‌دهد.

عباس کیارستمی کار خود را با ساخت چنین فیلم‌هایی آغاز کرد، اما به تدریج به سمت خلق آثار غرب‌پسند و جشنواره‌ای روی آورد و بعضاً فیلم‌هایی ساخت که نگاه غالبشان سیاه‌نمایی، مذهب‌ستیزی و تحقیر فرهنگ بومی اسلامی است. جشنواره‌های غربی به عنوان بخشی از لشکر استعمار برای تصرف جهان برنامه‌های گسترده‌ای را اجرا می‌کنند. آنان با دادن جوایز رنگارنگ به فیلمسازانی که خواسته یا ناخواسته منویات آنان را پی می‌گیرند، مشغول هدایت فیلمسازان به سمت اهداف خود البته با نام فرهنگ مستقل و روشنفکرانه هستند. فیملسازان وطن‌دوست باید هوشیار باشند که این روش‌ها قریب به دویست سال است که با نام زیبای مدرنیته در کشورهای اسلامی در حال اجراست و در این مدت فقط ظاهر و پوسته آن عوض شده است.

۴۳ـ دبیرستان؛ کارگردان: ایرج صادقی، بازیگران: بیژن امکانیان، آزیتا لاچینی، افسانه بایگان، سعید میرباقری.

دبیر دبیرستان که خود معتاد بوده و پس از ترک اعتیاد به کار خود بازگشته در برخورد با یکی از دانش‌آموزان متوجه اعتیاد وی به هروئین می‌شود. کنجکاوی‌های بعدی وی معلوم می‌کند که دانش‌آموز معتاد دارای خانواده‌ای از هم‌پاشیده و بعضاً معتاد و خلافکار است، گرچه پدر و خواهر دانش‌آموز در آتش‌سوزی از بین می‌روند، ولی معلم موفق به نجات دانش‌آموز از گرداب مواد مخدر می‌شود.

۴۴ـ اجاره‌نشین‌ها؛ کارگردان: داریوش مهرجویی، بازیگران: اکبر عبدی، عزت‌الله انتظامی، فردوس کاویانی، ایرج راد، رضا رویگری، مرحومه حمیده خیرآبادی (نادره)، سیاوش طهمورث.

ماجرای همسایگی چهار خانواده ضعیف و فرودست مستأجر در حاشیه شهر دست‌مایۀ مهرجویی برای ساخت این فیلم شده و رفتارهای خاکستری، فراز و فرود زندگی مردم معمولی کوچه و بازار و تلخ و شیرین مناسبات و روزمرگی آنان موجب شده است که بیننده معمولی با فیلم و قصه همذات‌پنداری قابل قبولی داشته باشد. صداقت در رفتار و گفتار و قدرت بازیگری بالای هنرپیشگان، ماجراها را باورپذیر و دلچسب نموده و استقبال تماشاچیان را باعث شده است.

همان نقدی که بسیاری از تحلیلگران به امثال کیمیایی و عیاری دارند، عیناً به مهرجویی هم وارد است. کاش ظرفیت این قبیل فیلم‌ها در خدمت فرهنگ‌سازی، تربیت و اعتلای اخلاق عمومی به کار گرفته می‌شد و از عکسبرداری صرف و ژست‌های بیطرفانه (که بعضاً هم واقعیت ندارد) فاصله می‌گرفت.

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

پایه اساسی قصه فیلم‌های کیمیایی، انتقام، هنجارشکنی، خیانت و لوطی‌گری رفیقانه و گاهی بزرگوارانه است، البته این اجزاء در فیلم‌های غربی نیز پایه خلق آثار فراوان و معروفی بوده است، هر چند کیمیایی مدعی است که فیلم‌های متفاوتی ساخته است، اما بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند ایشان از سال ۴۸ـ۴۷ مشغول تکرار فیلم «قیصر» است

 

 

30نوامبر/16

حمزه سیدالشهدا سردار حماسه‌آفرین صدر اسلام

غلامرضا گلی‌زواره

ولادت و ایام کودکی

روزی که عبدالمطلب جان فرزند خود عبدالله را با تقدیم یکصد شتر در راه خداوند نجات داد، وی بیست و چهارسالگی را سپری می‌کرد. چون فرزند مطلب در کشاکش دو نیروی قوی ایمان و عاطفه قرار گرفته بود، بلافاصله تصمیم گرفت این احساسات تلخ را به وسیله ازدواج عبدالله با آمنه جبران کند، پس در حالی که از قربانگاه بازمی‌گشت، یکسره به سوی خانه وهب بن عبدمناف بن زهره رفت و دخترش آمنه را که به پاکی و عفت معروف بود به عقد و ازدواج عبدالله درآورد و نیز در همان مجلس، دلاله، دختر عموی آمنه را خود تزویج کرد. حمزه محصول ازدواج عبدالمطلب با دلاله بود که دو سال و به قولی چهار سال زودتر از ولادت حضرت رسول اکرم«ص» در حجاز دیده به جهان گشود.(۱)

حمزه دوران شیرخوارگی را در دامن خود دلاله یا هاله فرزند اهیب بن عبدمناف سپری کرد و چون شیر والده‌اش کفایت نمی‌کرد، مدت چهار ماه از سنیدی ثوبیه کنیز ابولهب شیر نوشید و چون این بانو چندی بعد به رسول اکرم«ص» هم شیر داد، آن حضرت برادر رضاعی حمزه هم به شمار می‌آمد.

حمزه در میان قبیله بنی‌سعد هم شیرخواره بود و چون حلیمه سعدیه که قبلاً به حمزه شیر داده بود، رسول خدا را از شیر خود برخوردار ساخت، لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی پیامبر بود. وقتی به حضرت محمد«ص» پیشنهاد گردید با دختر حمزه ازدواج کند، فرمود: عمویم برادر رضاعی من هم به شمار می‌رود و به وسیله رضاع همان کسانی که از طریق نسب محرم‌اند، محرم می‌شوند.(۲)

واژه حمزه به معنای شیر است و در لغت عرب از حمازه به معنای سختی و پایداری و یا چیرگی بر خواسته‌ها گرفته شده است. کنیه حمزه، ابوعماره و ابدیعلی بوده است و وی را با القابی چون اسدالله و اسد رسوله و سیدالشهداء ستوده‌اند.

حضرت رسول اکرم«ص» به شخصی که درباره نامگذاری نوزاد خود از آن وجود مبارک سئوال کرد، فرموند: «او را به محبوب‌ترین نام‌ها نزد من، حمزه بگذار.»(۳)

 

دوران نوجوانی و جوانی

ستاره حمزه در کهن‌سال‌ترین کانون توحید و خداپرستی و در میان خاندان شریف و با اصالت مکه، عبدمناف چهار سال قبل از عام‌الفیل درخشیدن گرفت. او ایام صباوت را در دامن پرمهر و عطوفت دختر اهیب فرزند عبدمناف و در آغوش زعیمی بزرگ و شخصیت باصلابتی چون عبدالمطلب سپری کرد و به سوی کمالات و فضایل گام نهاد.

حمزه و فرزند برادرش حضرت محمد«ص» هر دو متعلق به یک نسل و از لحاظ سن به یکدیگر نزدیک بودند. این دو از سنین کودکی با هم بزرگ شدندو از همن ایام پایه‌های دوستی و الفت میان آنان استوار گردید.

در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار می‌گذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظه‌ای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آینده‌ای درخشان نوید می‌داد، از یاد نمی‌برد.

حمزه از مواهب کم‌نظیر بدنی و روحی برخوردار بود. او جوانی میان‌بالا و با سینه‌ای فراخ، عضلاتی ورزیده و شانه‌هایی پهن بود، به‌علاوه از پختگی فکری، قوت اراده و همتی والا بهره داشت. وی از خاندان نامدار هاشم و قبیله قریش و فرزند کسی بود که ساکنان مکه به او لقب ابراهیم دوم داده بودند.

در محیط خانواده مهربان و با عطوفت بود. مهمان‌نوازی، راستگویی، پاکدامنی، حمایت از محرومان و بینوایان و نیز پناه‌ دادن به مظلومان و رنج‌دیدگان از خصال برجسته او بود.

به روزگار جوانی از لوث هرگونه شرک، بت‌پرستی، خباثت جاهلی و آلودگی‌های خلافکاران آن عصر آشفته دور بود. همرنگ محیط مرداب‌گونه نگردید و به منظور اجتناب از این فضای متعفن، روزها راه کوهساران را در پیش می‌گرفت و ضمن پرداختن به تیراندازی، اسب سواری، صید و شکار از طبیعت لذت می‌برد.

آن پشتوانه عظیم صحنه‌های ایثار، ذخیره روزهای درماندگی و افتخار قبیله قریش، هنوز شرایط شایسته‌ای برای آشکار ساختن این همه کمالات انسانی را به دست نیاورده بود،لکن طلوع خورشید وحی، این جوان سلحشور را تا مقام اسداللهی و نیل بر بلندای منزلت سید شهیدان و طلایه‌دار حماسه و ایثار و مدافع راستین ارزش‌های الهی ارتقا داد. اگر فرمان الهی از زبان مقدس احمدی، کائنات را منور نمی‌کرد، حمزه سیدالشهدا از خاطره‌ها رفته بود و نامش را در منابع تاریخی، روایی در کنار معصومین«ع» و به لسان پیامبر و ائمه«ع» نمی‌دیدیم.(۴)

 

حراست از بوستان توحید

زمانی که نبی اکرم«ص» از غار حرا به سوی مکه آمد، فریاد توحید و رستگاری برآورد و بدین‌گونه با بعثت خویش، پرتوافشانی آیین اسلام را نوید داد. عده‌ اندکی به دعوت او پاسخ مثبت دادند که طلایه‌دار آنان امیرمؤمنان«ع» و خدیجه کبری بودند. حمزه‌«ع» در آغاز همچون برادر مهترش، رئیس دودمان قریش، ابوطالب به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورد، اما مدتی این باور درونی را از دیگران پنهان ‌داشت و ‌کوشید در این باره سکوت اختیار کند.

هنگامی که پیامبر رحمت در مکه به ترویج اسلام پرداخت، آزار بت‌پرستان و مشرکان این شهر نسبت به ساحت مقدس او اوج گرفت. روزی ابوجهل در حوالی کوه صفا، با آن وجود بزرگوار برخورد کرد و همراه با دیگر اعوان کافرش به قدری رسول خدا را آزرد که سبب پریشانی یکی از زنان خدمتگزار قریش گردید. آن بانوی کنیز که ناظر این صحنه جسارت‌آمیز بود و مظلومیت پیامبر اکرم«ص» را در آن حالت می‌دید، گریه‌کنان به خانه بازگشت. از آن سوی، حمزه‌ دلاور با تیر و کمان خود از شکار برگشته و هنوز به مسجدالحرام نرسیده بود که شیون این زن از پشت سر توجه او را به سوی خود جلب کرد، بی‌اختیار برگشت، کنیز فریاد زد: ای ابوعماره! کاش لحظاتی قبل اینجا بودی و می‌دیدی ابوالحکم (ابوجهل) با پسر برادرت چه رفتاری داشت.

حمزه از شنیدن این حادثه سخت برآشفت و بدون اینکه با کسی سخن گوید یکسره وارد مسجدالحرام شد. ابوجهل را دید که در میان جمعی از افراد قبیله‌ خود کنار خانه کعبه نشسته و چون همیشه مجلس گرمی می‌کند.حمزه خود را به او رساند و با کمان تیراندازی محکم بر پیشانی او کوبید به‌نحوی که از محل ضربه خون جاری شد. همراهان ابوجهل از جا بلند شدند و حمزه را مورد توبیخ قرار دادند که آیا تو هم به آیین برادرزاده‌ات گرویده‌ای؟ او باصلابت پاسخ داد: آری، گواهی می‌دهم که او فرستاده الهی است و آنچه بر زبان می‌آورد عین حقیقت است و هرگز از یاری او مضایقه نمی‌کنم.

جماعتی از بنی مخزوم (قبیله ابوجهل) مهیا شدند تا از حمزه به دلیل مجروح کردن ابوجهل انتقام بگیرند، حمزه همچون شیری در مقابل تهاجم آنان ایستاد و گفت امروز آشکارا می‌گویم که برادرزاده‌ام رسول خداست و چون حق می‌گوید از او پیروی می‌کنم. سوگند به خدا از عقیده‌ام دست برنمی‌دارم و بر دفاع از او ایستادگی می‌کنم.

بعد از وقوع این ماجرا، حمزه به محضر حضرت محمد«ص» شرفیاب گردید و گفت: برادرزاده‌ام! من در امر دشواری حیران گردیده و با تنگناهایی روبه‌رو گردیده‌ام، مرا راهنمایی کن، سخت تشنه اندرزهای ارزنده‌ات می‌باشم. رسول اکرم«ص» با شوق تمام از عموی خود استقبال و او را موعظه کرد و آیاتی از قرآن کریم را که پرهیزکاران را به نعمت‌هایی بشارت و گناهکاران را به عذاب‌هایی بیم داده بود برایش تلاوت کرد. حمزه با شنیدن این آیات، بار دیگر اعتقاد خود را به آیین محمدی اعلان داشت و گفت: گواهی می‌دهم تو در دعوت خود راستگو هستی، پس آیین خود را آشکار ساز.

همگامی حمزه با رسول اکرم«ص» در مکه توفان سهمگینی را به وجود آورد و مخالفان را متوجه این حقیقت کرد که نیرویی عظیم به پشتیبانی وی برخاسته است که هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را دچار زوال و اختلال سازد. به‌علاوه اسلام آوردن حمزه عامل مشوق و محرک ثمربخشی برای بسیاری از افراد سرزمین حجاز گردید.

او از روزی که اسلام را پذیرفت، تمام توان، امکانات و قدرت خود را وقف این آیین و پیشرفت و نشر آن کرد. از آن سوی ایمان حمزه به شدت مشرکان مکه را نگران کرد که نکند دامنه‌ اسلام بیش از این توسعه و گسترش یابد.(۵)

 

مهیای مقاومت در برابر مخالفان

روزی رسول خدا«ص» در مکه بر روی سنگی نشسته بود که مشرکین به آزارش کمر بستند و بچه‌دان شتری را بر سرش انداختند، بدان قصد که آسیبی به جان پیامبر وارد سازند. حضرت به حالت غمگین به خانه آمد و ناگزیر ماجرا را برای ابوطالب باز گفت. حمزه و ابوطالب شمشیر به دست به کنار خانه کعبه آمدند و حمزه همان بچه‌دان شتر را بر سر یک‌یک مشرکان کشید و آنان از شدت هراس جرئت مقاومت و عکس‌العمل نداشتند.

در یکی از روزها ابولهب اشیای کثیفی را جلوی خانه رسول خدا«ص» ریخت. حمزه آنها را با نوک شمشیر خود برگرفت و بر سر ابوالهب ریخت، او ناگزیر کثافت‌ها را با دست خود دور کرد و بر خویشتن نفرین فرستاد که چرا حمزه باید چنین حمایتی را از خود نشان دهد.(۶)

سرانجام دشمنان تصمیم گرفتند به وسیله محاصره اقتصادی از نفوذ و نشر اسلام بکاهند و پایه‌گذار این آیین و حامیان او را در شرایط مشقت‌آوری قرار دهند. فرزندان هاشم و برخی از یاران پیامبر به شعب‌ابی‌طالب انتقال یافتند و در آنجا به مدت سه سال روزگار سختی را سپری کردند. برای جلوگیری از حملات ناگهانی مشرکان به آنان، چند نفر آماده هرگونه فداکاری بودند که در رأس آنان حمزه قرار داشت. او در مدت اقامت در این دره، لحظه‌ای رسول خدا را ترک نگفت و مراقب جان او و یارانش بود. هنگامی که رسول اکرم«ص» می‌خواست پیمان عقبه را با اهالی مدینه ببندد، چون ابوطالب در گذشته بود، عباس عموی پیامبر و بزرگ خاندان بنی‌هاشم وظیفه خود دید که به دنبال رسول خدا برود و حافظ او باشد، لکن حمزه و حضرت علی«ع» مسلح و آماده رزم در گردنه کوه منی ایستادند. دشمنان که دیدند آنان مهیای جانبازی هستند، از حمله منصرف شدند(۷) و درصدد برآمدند تا ناامنی و آشوب را بر منطقه حاکم سازند.

در یکی از سال‌ها که قحطی و کم‌آبی حجاز را تهدید کرد، پیامبر تصمیم گرفت به عموی بزرگوار خود حضرت ابوطالب کمک کند و هزینه زندگی او را پایین آورد، از این جهت قرار شد هرکدام از عموها یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند، عباس جعفر را پذیرفت و رسول اکرم«ص» هم علی«ع» را به منزل خویش برد.(۸)

موقعی که رسول اکرم«ص» می‌خواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است. در همین مراسم، یکی از خویشاوندان عروس بر زبان آورد که داماد از مال دنیا بهره‌ای ندارد و مرد فقیری است و این سخن را به نحوی حقارت‌آمیز مطرح کرد. حمزه نتوانست این وضع را تحمل کند، پس به حالت عصبانی از جای برخاست و او را مورد مذمت و انتقاد گزنده‌ای قرار داد و به وی تأکید کرد گویا در جهالت به سر می‌بری و از خِرد و رشد فکری نصیبی نداری که برای رسول خدا محرومیت از بضاعت مالی را به عنوان کاستی مطرح می‌کنی، زیرا او در کمالات صوری و معنوی و فضایل آسمانی نظیر ندارد و ما خاندان او نه تنها اموال‌مان، بلکه جان‌هایمان را به او تقدیم می‌کنیم.(۹)

 

پرچمدار پیامبر اکرم«ص»

در روزهایی که یاران پیامبر و حامیان آن حضرت برای مهاجرت به یثرب آماده می‌شدند، کفار برای آنان مزاحمت‌های جدی فراهم می‌کردند تا مانع از این هجرت شوند. حمزه«ع» برای دفاع از مسلمانان باب مذاکره با مشرکان را گشود و آنان پذیرفتند که افراد مسلمان، دارایی خویش را در مکه برجای نهند و خود شهر را ترک کنند. بعد از آن ثروتمندانی که به پیامبر اکرم«ص» ایمان آورده بودند، اموال خود را در وطن برجای نهادند و  عازم یثرب شدند، ولی افرادی که مالی در اختیار نداشتند، از ترس خشم مخالفان ماندند و موفق نشدند با مهاجران بروند. سرانجام پیامبر«ص» به حمزه فرمان داد مهاجرت کند، و تمام کسانی که از هجرت بازمانده بودند، با او همراه شدند و مشرکین از بیم او نتوانستند کاری کنند. واقدی نقل می‌کند: «چون حمزه به یثرب رفت، به خانه کلثوم بن هدم وارد شد، اما برخی دیگر گفته‌اند او مهمان سعدبن خیثمه گردید.»(۱۰)

با هجرت مسلمانان به مدینه، فراهم کردن محیط کار و تلاش و رونق فعالیت‌های اقتصادی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر به شمار می‌آمد. رسول اکرم«ص» در راستای تحقق این برنامه با کمک مسلمانان، زمین‌های بایر و سنگلاخ را به اراضی مستعد کشاورزی مبدل ساخت و بازاری را  بر اساس رهنمودهای اسلام در مدینه بنا نهاد. یهودیان ساکن مدینه این وضع را تهدیدی برای خود دیدند. مشرکان مکه نیز از این بابت نگران شدند،زیرا امکان داشت مردم با شنیدن این اوصاف مکه را ترک کنند و به مدینه بروند و اسلام را بپذیرند. این دو دشمن آشکار هر لحظه برای مهاجرین و انصار ناامنی به وجود می‌آوردند و این شایعه را  پخش می‌کردند که سپاه عظیم قریش برای نابودی مدینه از راه رسیده است. رسول اکرم«ص» با خونسردی لباس رزم می‌پوشید، سلاح برمی‌گرفت و بر مرکب می‌نشست و با قیافه‌ای مطمئن و آرام به حوالی شهر می‌رفت و با لبانی متبسم به شهر بازمی‌گشت و خطاب به همگان می‌فرمود آرام باشید. هیچ خبری نیست و چون توطئه خصم تکرار می‌شد، حمزه را مأمور می‌کرد تا با قوای خود پیرامون مدینه مشغول گشت‌زنی باشد تا حیله یهود بی‌اثر گردد.(۱۱)

حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیض‌های طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزاد‌کرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد.(۱۲) به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.(۱۳)

حمزه در همان ماه‌های آغازین ورود به مدینه، به فرمان رسول اکرم«ص» در اولین مأموریت نظامی شرکت کرد و در سرّیه‌ای که در کنار دریای سرخ روی داد، علمدار و فرمانده قوای مسلمانان گردید. به گفته مسعودی، در ماه رمضان المبارک و هفت ماه پس از اقامت در مدینه، نخستین پرچمی که پیامبر اکرم«ص» برافراشت به دست حمزه بود. او با سی سوار از مهاجران به عیصن جهینه واقع در کرانه بحر احمر رفت تا راه را بر کاروانی که از شام می‌آمد و به مشرکان مکه تعلق داشت، ببندد. این گروه سیصد مرد از اهالی مکه به سرپرستی ابوجهل عمروبن هشام بن مغیره بودند. حمزه با آنان روبه‌رو شد، اما نبردی صورت نگرفت. حمزه«ع» می‌گوید: «به فرمان رسول خدا اولین کسی بودم که پرچم اسلام را برافراشتم.» مجدی بن عمرو الجهنی که با طرفین درگیری سابقه دوستی و آشنایی داشت، واسطه شد و از بروز جنگ جلوگیری کرد و آنان بدون زد و خورد از هم جدا شدند.(۱۴)

هنوز مدتی از این واقعه نگذشته بود که برای دومین بار حمزه در رکاب رسول اکرم«ص» در غزوه ابواء، محلی بین مکه و مدینه شرکت جست. آنان در حالی که پرچم نبرد به دست حمزه بود، برای بررسی وضع قوای مشرکین مکه با شصت تن از مهاجرین به این ناحیه آمدند. پیامبر«ص» و یارانش پانزده شب در ابواء اقامت گزیدند. در غزوه مزبور، مصالحه‌ای بین نیروی اسلام و طایفه بنی ضمره صورت گرفت و این گروه متعهد گردیدند عزم نبرد با مسلمانان را نداشته باشند، به کسانی که قصد درگیری با جامعه اسلامی را دارند نیرو ندهند و دیگران را هم وادار به جنگیدن با مسلمانان نکنند. این غزوه بدون درگیری و خونریزی خاتمه یافت.(۱۵)

 

فداکاری تا مرز شهادت

کاروانی از مشرکان مکه از شام بازمی‌گشتند و عازم مکه بودند. رسول اکرم«ص» فرصت را مناسب دید و مسلمانان را به نبرد با کفار فراخواند. رزمندگان اسلام شامل مهاجرین و انصار که به سیصد و سیزده نفر بالغ می‌گردیدند، آماده نبرد شدند و در کنار چاه‌های آب در منطقه بدر، در محلی بین مکه و مدینه با هم به مصاف پرداختند. در این نبرد، کافران و مشرکان با وجود اینکه از نظر عِده و عُده بر مسلمانان فزونی داشتند، شکست سختی خوردند. طلایه‌داران سپاه اسلام در این نبرد، حضرت علی«ع»، حمزه«ع» و عبیده بن حارث بودند. در این جنگ سه تن از بزرگان دشمن به نام‌های شیبه، عتبه و ولیدبن عتبه توسط این سرداران به هلاکت رسیدند.(۱۶)

این غزوه که با پیروزی و سرافرازی مسلمانان پایان پذیرفت، کفار را با ذلت و سرافکندگی مواجه ساخت به‌نحوی که در سال سوم هجری برای انتقام‌جویی و تلافی کشته‌های خود در جنگ بدر، با تمامی قوا عازم مدینه شدند. پیامبر از این ماجراجویی باخبر شد و شورای نظامی را تشکیل داد. عده‌ای از سالخورده‌ها و منافقان به سرکردگی عبدالله بن ابی نظرشان این بود که در داخل شهر با کفار بجنگند، مردها در بیرون خانه و زن‌ها و کودکان از بالای بام به سوی دشمنان سنگ پرتاب کنند، اما نظر حمزه و عده‌ای دیگر از بزرگان مهاجر و انصار این بود که درگیری به بیرون شهر انتقال یابد، چون مشرکان، جنگ در داخل مدینه را حمل بر ترس مسلمانان می‌کردند و بر جرئت آنان برای قساوت و جنایت افزوده می‌شد. حمزه خطاب به نبی‌اکرم«ص» عرض کرد: «سوگند به خدایی که قرآن را بر سینه‌ات فروفرستاده است، امروز غذایی تناول نخواهم کرد تا با شمشیرم در بیرون شهر با کفار بجنگم.».

پیامبر اسلام رأی حمزه را پسندید و لباس رزم  بر تن کرد و بعد از اقامه نماز عصر عازم منطقه عملیاتی شد. حمزه در روزهای جمعه و شنبه و تا زمان شهادت و در حال نبرد روزه‌دار بود.

نبرد شدیدی درگرفت و با رشادت و دلاوری حضرت علی«ع»، پرچمداران قریش یکی پس از دیگری کشته شدند. در آغاز، جنگ به نفع مسلمانان پیش رفت. تپه‌ای به نام عینین در سمت چپ لشکر اسلام بود که امروز به جبل رماه مشهور است. پیامبر پنجاه نفر تیرانداز را به سرکردگی عبدالله بن جبیر بر فراز آن قرار داد و تأکید فرمود چه پیروز شویم چه شکست بخوریم، شما هرگز جای خود را ترک نکنید، اما برخی از این افراد به قصد دسترسی به غنایم جنگی، این محل حساس را ترک کردند و زمینه‌های رخنه دشمن را به قلب لشکر اسلام را فراهم آوردند. حمزه رجز می‌خواند و دشمن را به نبرد فرامی‌خواهند و چون شیری خشمگین به قلب سپاه دشمن یورش می‌برد و با ضربات محکم، آنان را به خاک هلاکت می‌افکند.

هند، همسر ابوسفیان به انتقام هلاکت پدرش عتبه که در جنگ بدر به دست حمزه به قتل رسیده بود، با وحشی غلام جیربن مطهم (که او هم عموی خود را در جنگ بدر از دست داده بود) قرار گذاشت که اگر حمزه را بکشد، او را آزاد خواهد کرد. وحشی با وجود شهرت در جنگیدن، قدرت مبارزه با حمزه را به صورت رو در رو نداشت، پشت سنگی مخفی شد و در گرماگرم نبرد، در فرصتی مناسب، نیزه خود را محکم به تهیگاه حمزه نشانه رفت. شدت اصابت به قدری بود که نیزه از آن سوی بدن حمزه بیرون آمد. سرانجام آن یار باوفای پیامبر و مدافع صادق اسلام بعد از اینکه یک تنه، سی و یک نفر از کفار را در نبردی دلاورانه و جوانمردانه به هلاکت رسانده بود، با زبان روزه در پانزدهم شوال المکرم سال سوم هجرت به شهادت رسید.

دشمنان وقتی از شهادت حمزه مطلع شدند، به جنایت فجیع دیگری دست زدند و برای دلخوشی خود، در انتقام‌گیری از سپاه اسلام، بدنش را مثله کردند. هند همسر ابوسفیان نیز جگر حمزه را از بدنش بیرون کشید …

رسول اکرم«ص» برای شهادت حمزه بسیار متأثر شد؛ پیکرش را رو به قبله نهاد و سخت بر او گریست. اولین شهیدی که آن حضرت بر جنازه‌اش نماز اقامه کرد حمزه بود. بعد از آن هر شهیدی که را که می‌آوردند همراه پیکر حمزه بر او نماز می‌گزاردند. بدین ترتیب هفتاد مرتبه بر بدن حمزه نماز خوانده شد.

تمام شهدای غزوه احد بدون غسل و کفن دفن شدند، بجز حمزه که با پارچه‌ای پشمی که قد رشیدش را نمی‌پوشاند دفن شد و پیامبر گیاهانی خوشبو را در بالای سر و پایین پایش قرار داد.

هنگامی که مسلمانان وارد مدینه شدند، از تمام خانه‌ها صدای شیون و ناله در سوگ شهیدان بلند بود. رسول اکرم«ص» وقتی مشاهده کرد برای همه کشته‌ها می‌گریند، اما کسی نیست که برای حمزه عزاداری کند، فرمود: «امروز کسی نیست که بر فقدان حمزه بگرید.» انصار با شنیدن این فرمایش پیامبر به زنان خود گفتند قبل از سوگواری برای شهدای خود، برای حمزه سوگواری کنند و آنان چنین کردند.

این رسم تا سالیان متمادی در مدینه باقی ماند، زیرا اهالی مدینه در سوگ عزیزان خود بر حمزه نوحه می‌کردند. حضرت فاطمه زهرا«س» بعد از رحلت پدر بزرگوارش هفته‌ای دو بار به زیارت قبر عمویش حمزه می‌شتافت و برای او ندبه می‌کرد.

مسلمانانی که در حجاز به زیارت حرم شریف نبوی مشرف می‌شوند، بعد از زیارت مرقد مطهر نبی اکرم و ائمه بقیع، به زیارت قبور شهدای احد و در رأس آنان حمزه می‌روند و آن را توفیقی بزرگ برای خود می‌دانند، زیرا پیامبر اکرم«ص» فرمود هر کس مرا زیارت کند و به زیارت قبر عمویم حمزه نرود، بر من ستم کرده است.(۱۷)

 

 

 

در وصف معصومین«ع»

هیچ‌ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسه‌آفرینی مانند حمزه«ع» نبوده‌اند. به‌علاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبی‌اکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.

در روایتی آمده است که پیامبر اکرم«ص» فرموده‌اند: برگزیده‌ترین مردم سه نفرند؛ علی‌بن ابی‌طالب«ع»، حمزه و جعفر(۱۸) و نیز آن حضرت تصریح نموده‌اند: هر پیامبری را خداوند متعال به وزیرانی اختصاص داده است و برای من چهار وزیر درنظر گرفته است. دو وزیر در آسمان (جبرئیل و میکائیل) و دو وزیر در زمین (علی‌بن ابی‌طالب و حمزه)(۱۹).

رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: در روز قیامت همه مردم در صحنه صحرای محشر پیاده‌اند مگر ما چهار نفر که من بر مرکب خود (براق) سوار می‌شوم، حضرت صالح بر ناقه‌اش، عموی بزرگوارم حمزه بر شتر عقبای من سوار می‌شود و وصی و برادرم علی‌بن ابی‌طالب بر شتری از بهشت سوار شده و در این حال بیرق حمد را به دست خواهد گرفت.(۲۰)

رسول خدا«ص» در روایت دیگری می‌فرمایند: «خداوند مرا با سه نفر از خاندانم برگزید که من برترین و پرهیزگارترین ایشان هستم. دو نفر دیگر علی‌بن ابی‌طالب و حمزه هستند.»(۲۱)

همچنین آن حضرت نوید دادند که دوست‌داشتنی‌ترین عموهایم حمزه فرزند عبدالمطلب است.(۲۲) در حدیث نبوی مسطور است که وقتی حضرت علی«ع» در روز قیامت وارد می‌شود، حضرت حمزه«ع» در سمت راست او، جعفر در طرف چپ وی، فاطمه زهرا«س» پشت سرش و امام حسن و امام حسین«ع» بین آنان دیده می‌شوند.(۲۳) و نیز می‌فرمایند در روز قیامت پرچم تهلیل را امیرمؤمنان«ع»، علم تکبیر را حمزه«ع» و لوای تسبیح را جعفر بین ابی‌طالب به اهتزار درمی‌آورند.(۲۴)

در عقبه دوم گروه کثیری از مسلمانان یثرب که به انصار موسوم گردیدند به مکه آمدند تا بعد از تشدید این پیمان و قراردادی مبنی بر دفاع از جان پیامبر و یاری او، آن حضرت را با خود به این شهر ببرند. آنان برای طرح و امضای این مسئله در منزل عبدالمطلب جمع شدند و رسول اکرم«ص»، حضرت علی و حمزه را به عنوان محافظان این جلسه مهم برگزید و جلوی در ورودی گماشت تا از هجوم مشرکان مکه جلوگیری کنند.(۲۵)

از فضایل و مکارم حمزه همین قدر بس که ائمه هدی وجود شریفش را از افتخارات و موجب سرافرازی خاندان خویش تلقی کرده‌اند. حضرت علی«ع» در پاسخ به نامه معاویه بن ابی‌سفیان که در آن دعاوی نادرست و سخنان بیهوده‌ای را گوشزد کرده بود، به شخصیت‌هایی از خاندان خود افتخار کرد و فرمود:

وقتی حمزه به شهادت رسید، پیامبر درباره‌اش فرمود مهتر کشته‌شدگان در راه خدا و هنگام نماز بر پیکرش،   هفتاد الله‌اکبر تلاوت کرد و فرمود آری از ماست اسدالله (لقب حمزه اسدالله بوده است).(۲۶)

وقتی حضرت علی«ع» شنید عمروعاص با معاویه همگام شده و آن دو قرار گذاشته‌اند که اگر بر آن امام همام غلبه یابند، حکومت مصر دراختیار عمروعاص باشد، به‌شدت ناراحت شد و یادی از دلاوری‌ عمویش حمزه و برادرش جعفر کرد و فرمود اگر این دو نفر در قید حیات بودند، فرزند ابوسفیان هرگز ستاره پیروزی را بالای سر خود نمی‌دید.(۲۷)

آن حضرت فرمودند: حضرت محمد«ص» پیامبر خدا، برادر مهربان من و سرور شهیدان (حمزه) برادر من است.(۲۸) امیرمؤمنان«ع» تصریح نمودند: سوگند به خداوند اگر حمزه و جعفر در قید حیات بودند، غاصبان خلافت برای رسیدن به این منصب طمع نمی‌کردند، ولی ما به افرادی ضعیف و ناتوان مبتلا شدیم.(۲۹) درباره اعتقاد و التزام حضرت حمزه به ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان«ع» در منابع معتبر شیعه و اهل سنت احادیث متعددی آمده است.(۳۰)

در مجلسی که معاویه ترتیب داده بود، حاشیه‌نشینان و چاپلوسان برای خوشایند او با لحن‌ مذمت‌گونه، یادی از حضرت علی«ع» ‌کردند. امام حسن مجتبی«ع» از این بابت آزرده‌خاطر گردید و بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خداوند و صلوات بر خاتم رسولان الهی از خصال برجسته و امتیازات پدرش حضرت علی«ع» سخن گفت و افزود حمزه از افتخارات ماست که از طلوع بعثت، دعوت نبی اکرم را اجابت کرد. او و جعفربن ابی‌طالب در فداکاری و ایمان و اعتقاد و علاقه به رسول اکرم«ص» از میان آن همه یاران و پیروان پیامبر، مقام اول را به دست آوردند. بعد از شهادتشان با پیام امین وحی از جانب خداوند جهان، حمزه با مدال پرافتخار سالار شهیدان امتیاز یافت و به جعفر دو بال عطا شد. اینها همه نبود جز در پرتو خدمت به دین اسلام و آخرین فرستاده خدا.(۳۱)

حضرت امام حسین«ع» در روز عاشورا خطاب به دشمنان هشدار داد که به خود آیید و ببینید آیا قتل و درهم شکستن حریم من برایتان رواست. بعد از افتخارات خاندان خویش سخن گفت و فرمود: أوَلَیس حمزه سیدالشهداء عمَّ أَبی؟(۳۲) آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدر من نیست؟

حضرت امام سجاد«ع» در خطبه مشهور خود در دمشق فرمود: ما به هفت کس برتری یافته‌ایم. حضرت محمد«ص»،‌ امیرمؤمنان«ع»، جعفر طیار، شیر خدا و شیر پیامبر حمزه و دو سبط این امت حسن و حسین«ع» از ما هستند.(۳۳)

روزی در محضر امام باقر«ع» درباره کوتاه آمدن حضرت علی«ع» بعد از رحلت رسول اکرم«ص» سخن به میان آمد. یکی از اصحاب فرمود: یابن رسو‌الله فدایتان گردم، در آن روز دلاوران بنی‌هاشم کجا بودند که این امر محقق نگردید؟ امام فرمود: سوگند به خداوند اگر در آن اوقات حمزه شجاع و جعفر دلاور در محضر حضرت علی«ع» حضور داشتند، اهل شورای سقیفه هرگز به خواسته‌های خود نمی‌رسیدند، آن دو بزرگوار از جان خودشان می‌گذشتند، ولی اجازه نمی‌دادند صاحب اصلی این مقام خانه‌نشین شود.

امام باقر«ع» فرمودند: در عرش اعلی با خط جلّی نوشته شده است: حمزه فرزند عبدالمطلب شیر خدا و رسول او و سید شهداست.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ المرسل و الملوک، طبری، ج ۲، ص ۴، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج اول، ص ۱۴۰، رجال شیخ طوسی، ص ۳۵، نهایه الادب فی فنون لادب، ج ۱، ص ۶۶.

۲ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۵۸ـ۵۷، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۱۹، طیفات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۶.

۳ـ کافی، کلینی، ج ۶، ص ۱۹، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۴ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، علی سامی النشار مصری، ص ۴۸ـ۴۵، آیینه‌داران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، صص ۴۴۴ـ۴۴۰.

۵ـ اعلام الوری، طبرسی، ص ۴۸، سیره ابن‌هشام، ج ۱، صص ۲۹۴ـ۲۹۳، الکامل فی‌التاریخ، ابن اثیر، ج ۳، ص ۵۹.

۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۲، اعلام قرآن، خزائلی، صص ۹۳ـ۹۰، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱، ص ۴۳۷، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج ۱، ص ۲۷۶.

۷ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۸، سیره بن هشام، ج ۱، ص ۳۵۰، قاموس الرجال، ج ۶، صص ۳۴۳، ۴۲۸ و ۴۳۰.

۸ـ مقاتل الطابیین، ص ۲۶، کامل ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۷.

۹ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۱، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۵، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۹، یادنامه‌ای بر سوگ حمزه، حسن اکبری مرزناک، ص ۵۱.

۱۰ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۱ـ یادنامه‌ای بر سوگ حمزه، ص ۶۵ـ۶۴.

۱۲ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۵۲، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۱.

۱۳ـ طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۴ـ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص ۲۱۳، طبقات، ج ۳، ص ۴.

۱۵ـ با یاران پیامبر، محمد نقدی، صص ۲۲ـ۲۱، به نقل از المواهب المدینه، قسطانی، ج اول، ص ۳۳۸ـ۳۳۶.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۰۶، منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۱۶، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۴۸،

۱۷ـ شهداءالاسلام فی عصر النبوه، صص ۶۱ـ۵۸، طبقات، ج ۴، ص ۳۷، مغازی، واقدی، ج ۱، صص ۲۱۵ـ۲۰۳، مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۰۵ـ۴۰۲، فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع‌الایام، محدث قمی، ص ۷۵

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۶۲.

۱۹ـ همان، ج ۳۹، ص ۱۲۹.

۲۰ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۲۱ـ مستدرک سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۹۹.

۲۲ـ همان، ص ۴۰۰.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۶۵.

۲۴ـ همان، ج ۳۸، ص ۳۱۹.

۲۵ـ الاستعیاب، ج ۱، ص ۲۷، طبقات، ج ۱، ص ۶۷.

۲۶ـ نهج‌البلاغه، نامه ۲۸، صص ۸۹۴ـ۸۹۳.

۲۷ـ شهداء الاسلام فی عصر النبوه، ص ۶۲.

۲۸ـ الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج ۲، ص ۳۵.

۲۹ـ تحفه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۲۰.

۳۰ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۵۲۰.

۳۱ـ جلاءالعیون، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۵۰ـ۳۴۹، کلمه الامام الحسن«ع»، سیدحسن شیرازی، ص ۸۹.

۳۲ـ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۴۱۹.

۳۳ـ مقاتل الطابیین، ص ۱۲۰.

۳۴ـ الاصامه، ج ۱، ص ۳۵۳، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۳۸ و سفینه‌البحار، ج ۱، ص ۳۳۸.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در دوران نوجوانی و جوانی، حمزه به زیستن میان همسالان خود و برخورداری از امکانات زندگی و در میان سران قریش روزگار می‌گذرانید و محمد«ص» به سازندگی معنوی و آمادگی برای دیدار با حق توجه داشت. با وجود این حمزه«ع» برای لحظه‌ای فضایل و مکارم برادرزاده همسال خود را که از آینده‌ای درخشان نوید می‌داد، از یاد نمی‌برد.

 

۲٫

موقعی که رسول اکرم«ص» می‌خواست خدیجه کبری را به عقد و ازدواج خود درآورد، حمزه به همراه ابوطالب به خواستگاری این بانو رفت. در مجلس نکاح خدیجه نیز حمزه حضوری مؤثر و فعال داشت و خطاب به حاضران تأکید کرد ادب را مراعات کنید، کمتر سخن بگویید و آماده هرگونه خدمتی باشید، زیرا مجلس حاضر متعلق به گزیده خداوند، مزین به انوار الهی، صاحب هیبت و وقار است.

 

۳٫

حضرت رسول «ص» برای نشان دادن الغای امتیازهای نژادی و تبعیض‌های طبقاتی در مدینه، عموی خود حمزه را با غلام آزاد‌کرده خود زیدبن حارثه برادر قرار داد و بین این دو عقد اخوت بست و حمزه با طیب خاطر بر این برادری و برابری رضایت داد، به همین دلیل حمزه در هنگام غزوه احد به زیدبن حارثه وصیت کرد.

 

۴٫

هیچ‌ یک از اصحاب رسول اکرم«ص» بعد از حضرت علی«ع» از نظر استقامت در ایمان، پارسایی و حماسه‌آفرینی و دفاع از ارزش‌های اسلامی مانند حمزه«ع» نبوده‌اند. به‌علاوه حمزه اسدالله و سید شهیدان و از بهترین عموهای حضرت نبی‌اکرم«ص» جز ابوطالب و نیز برادر رضاعی آن وجود مبارک است.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

درآمدی بر سیره سیاسی امام صادق«ع»

اسماعیل نساجی‌زواره

 

امام جعفر صادق«ع» در هفدهم ربیع‌الاول سال ۸۳ هـ.ق در مدینه دیده به جهان گشود.(۱) دوران امامتش از سال ۱۱۴ هـ.ق شروع شد و مقارن بود با خلافت پنج تن از خلفای اموی و دو طاغوت عباسی. آن بزرگوار در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هـ.ق در سن ۶۵ سالگی توسط منصور دوانیقی مسموم شد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.(۲)

در زمان امامت آن حضرت، بر اثر جنگ و ستیزهای بنی‌عباس برای براندازی حکومت بنی‌امیه و درگیری شدیدی که آنان با یکدیگر داشتند، فضای مناسبی برای آن بزرگوار فراهم شد تا در عرصه سیاست و بصیرت، مکتب حیات‌بخش اسلام را از تندباد حوادث نجات دهد.

هر چند ایشان در دوران ۳۴ ساله امامت خود به علت کارشکنی‌ها و توطئه‌های داخلی و خارجی نتوانست به همه آرمان‌های اصلاحی خود دست یابد، اما بی‌شک در ارائه الگوی یک حکومت الهی بر مبنای تعالیم مذهب شیعه و منطبق با معیارهای سیاسی توفیق کامل یافت.

 

دعوت به امام‌شناسی و ولایت‌پذیری

پس از رحلت پیامبر«ص»، مردم جایگاه امامت و ولایت را نشناختند؛ بنابراین کسانی روی کار آمدند که شایستگی نداشتند و این ناآگاهی پیامدهای ناگواری چون بروز اختلافات، رواج بدعت‌ها و  زیان‌های سنگین علمی و فرهنگی  بر جامعه اسلامی را به دنبال داشت؛ به همین علت امامان معصوم«ع» در طول تاریخ اسلام تلاش کردند تا جایگاه امامت و ولایت را در شرع مقدس اسلام تبیین کنند.

امام صادق«ع» در جامعه‌ای که امامت و خلافت رنگ پادشاهی و خودکامگی به خود گرفته بود، تلاش کردند تا معنا و تفسیر روشنی از امامت و جایگاه آن ارائه دهند و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون سازند. ایشان در این زمینه می‌فرماید: « مَنْ بَاتَ لَیلَهً لَا یعْرِفُ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتهً جَاهِلِیهً؛(۳) هر کسی که شبی را به صبح برساند و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»

عیسی بن سری می‌گوید: به امام صادق«ع» عرض کردم، پایه‌هایی را که اسلام بر آن بنا شده به من بفرما. آن حضرت فرمودند: «گواهی دادن به یگانگی خدا و رسالت محمد«ص» و اقرار به آنچه که از جانب خداوند آورده و پیروی از ولایت آل‌محمد«ص.»(۴)

یکی از انتظارات ایشان از شیعیان این است که نسبت به امامان خویش معرفت و شناخت داشته باشند و خوشی و ناخوشی خویش را با محبت و ولایت ائمه اطهار پیوند بزنند و می‌فرمایند: «خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادی سرشت ما آفریده و با آب ولایت ما عجین شده‌اند. آنان به خاطر غم و اندوه ما غمناک می‌شوند و به خاطر شادی ما خوشحال.» (۵)

آن حضرت در سیره سیاسی خود شیعیان و ولایت‌مداران راستین از مدعیان ولایت جدا می‌کنند و می‌فرمایند: «شیعیان ما سه گروه هستند، گروهی به وسیله ما خود را زینت می‌دهند و ما را مایه ‌سرافرازی و آبروی خویش قرار می‌دهند و گروهی ما را وسیله درآمد زندگی دنیایی خود قرار می‌دهند و گروه دیگر که از ما و پیروان راه ما هستند، گروه سوم با امنیت ما آرامش می‌یابند و با ترس ما ترسان هستند. بذرهای کاشته شده اسرار را پخش نمی‌کنند و در برابر جفاکاران خودنمایی ندارند. اگر پنهان باشند کسی سراغ آنان را نمی‌گیرد و اگر آشکار باشند کسی به آنان اعتنا نمی‌کند. اینان چراغ‌های هدایت (شیعیان واقعی) هستند.»(۶)

به استناد حدیث مزبور، شیعیان واقعی سراپا تسلیم فرمان امام خویش می‌باشند و هرگز اهل‌بیت«ع» را رها نخواهند کرد: «دروغگوست آن کسی که خود را شیعه ما بداند، ولی به ریسمانی غیر از ما چنگ زند، زیرا رستگاری و سعادت ابدی جز در سایه پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم«ع» میسر نیست.»

 

دفاع از حریم دین

پیشوایان معصوم«ع» با تشکیل مجالس مناظره و ارائه برهان‌های قاطع، معاندان و شبهه‌افکنان را محکوم و مبهوت می‌کردند و به شاگردان و پیروان راستین خویش شیوه استدلال‌های عقلی و راه دفاع از حریم دین را می‌آموختند. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «دانشمندان راستین ما مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکرش صف کشیده‌اند و از یورش آنان به شیعیان جلوگیری می‌کنند. آگاه باشید که ارزش این دانشمندان هزار هزار بار از سپاهیانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار می‌کنند، بالاتر است، زیرا دانشمندان شیعه نگهبان عقاید و فرهنگ اسلام و مدافع دین شیعیان ما هستند؛ در حالی که مجاهدان حافظ مرزهای زمینی می‌باشند.»(۸)

و نیز می‌فرمایند: «دانشمندی که علم خود را در دفاع از حق کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با بدترین بوها محشور می‌گرداند و همه جنبندگان زمین حتی حشرات او را لعنت می‌کنند.»(۹)

روزی عبدالله دیصانی از منکران خدا بود به محضر امام صادق«ع» رسید و پرسید: مرا راهنمایی کن. در این هنگام کودکی که یک تخم‌مرغ در دست داشت از آنجا عبور کرد. امام تخم‌مرغ را از کودک خواست و به عبدالله فرمودند: «خوب به این تخم‌مرغ نگاه کن. پوسته آن را ببین که همچون سنگری از آن حفاظت می‌کند و زرده و سفیده‌ای که در هم نمی‌آمیزد و موجودی که از آن بیرون می‌آید بی آنکه کسی در خلقتش دخالتی تواند کرد. آیا به نظر تو چنین تشکیلات ظریف و حساب‌شده‌ای تدبیرکننده‌ای ندارد؟ عبدالله در برابر سئوال امام«ع» سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت. آنگاه گفت از عقیده باطل خود برگشتم و توبه کردم.»(۱۰)

بدیهی است که خردورزی و برهان از تکیه‌گاه‌های مهم آن حضرت در برخورد با گمراهان و مخالف بوده است تا آنجا که ابن ابی‌العوجاء یکی از منکران سرشناس و دانشمندان عصر امامت آن حضرت در شأن امام صادق«ع» می‌گوید: «امام جعفر صادق«ع» با ما برخورد بسیار متین و نیکی داشت. گفتارهای ما را با کمال آرامش می‌شنید. هیچ‌گاه به ما ناسزا نگفت و در پاسخ دادن از مرز انصاف خارج نشد. او دارای اندیشه‌های محکم و استوار بود و تندی و سستی رأی ما او را خسته نمی‌کرد. طوری گفتار ما را می‌شنید که خیال می‌کردیم او را محکوم کرده‌ایم. بعد که نوبت به او می‌رسید، با کمال متانت، استدلال‌های ما را با پاسخ‌های کوتاه رد می‌کرد؛ طوری که درِ دفاع از عقیده به روی ما بسته می‌شد.»(۱۱)

 

مبارزه با غالیان

در میان شیعیان و یا به اسم شیعه گروهی بودند که نسبت به ائمه طاهرین«ع» غلو می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. پیشوایان معصوم«ع» به یاران و پیروان خود دستور می‌دادند که از معاشرت با غالیان خودداری کنند و با آنان هیچ‌‌ رابطه‌ای نداشته باشند، زیرا ارتباط با این گروه منحرف را برای قشر جوان خطرناک می‌دانستند.(۱۲) امام جعفر صادق«ع» در این مورد می‌فرمایند: «از غالیان نسبت به جوانان خود برحذر باشید، مبادا آنان را فاسد سازند.»(۱۳)

ابوبصیر به امام صادق«ع» عرض کرد که غلوکنندگان می‌گویند شما عدد قطره‌های باران، ستارگان، برگ درختان و… را می‌دانید. امام«ع» سر به آسمان بالا برد و فرمودند: «سبحان‌الله! سبحان‌الله! نه! به خدا سوگند اینها را کسی جز خدا نمی‌داند.»(۱۴)

تاریخ نشان می‌دهد که منشأ غلو همیشه هم حب افراطی به امامان نیست، بلکه در بسیاری از موارد ریشه این رذیله اخلاقی، انگیزه‌هایی مثل تخریب مقام ائمه یا رسیدن به مطامع دنیوی بوده؛ لذا مطالبی را از خود جعل می‌کردند و آنها را به امامان شیعه نسبت می‌دادند. این گروه منحرف دشمنان فرهنگی نام دارند و در تاریخ شیعه به «غالیان نفوذی» معروف هستند. از بارزترین فعالیت‌های فرهنگی غالیان نفوذی، نسبت دادن احادیث دروغین به امامان شیعه«ع» بود که در زمان امام صادق«ع» به اوج خود رسید. شخصی به نام «شریک» که در زمان امام ششم«ع» زندگی می‌کرد، درباره‌ جعل حدیث و نسبت دادن آن به حضرت می‌گوید: جعفر بن محمد مردی صالح و باتقواست، اما افراد جاهلی نزد او رفت و آمد دارند که در بیرون، از او احادیث جعلی نقل می‌کنند. آنان به منظور اندوختن مال و اخاذی از مردم، هر منکری را به آن حضرت نسبت می‌دهند. یکی از این غالیان «بیان بن سمعان» است که مدعی است شناخت امام برای نماز، روزه و سایر واجبات و فرائض شرعی کفایت می‌کند. شریک در پایان سخنانش می‌گوید: ساحت جعفر بن محمد از کلیه این اکاذیب مبراست، ولی وقتی مردم حرف غالیان را می‌شنوند، موقعیت امام«ع» در نظرشان تضعیف می‌شود.(۱۵)

در حدیثی از امام صادق«ع» آمده است: «ما اهل‌بیت راستگویانی هستیم که همواره دروغگویانی بر ما دروغ می‌بندند تا با دروغ خود، صداقت و راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند. خداوند آنان را لعنت کند.»(۱۶)

یکی از غالیان «مغیره بن سعید» است که ادعا کرد نزدیک به دوازده هزار حدیث جعلی در احادیث امام صادق«ع» وارد کرده است، لذا آن حضرت برای مقابله با این گروه و تشخیص احادیث مستند از احادیث جعلی به هشام‌بن حکم فرمودند: «احادیثی را که به ما نسبت می‌دهند نپذیرید مگر اینکه با کتاب خدا و سنت پیامبر«ص» موافق باشد یا شاهدی از احادیث گذشته ما برای آن وجود داشته باشد. همانا مغیره بن سعید در کتاب‌های اصحاب پدرم به صورت مخفیانه نفوذ کرده و احادیث ساختگی را به ایشان نسبت داده است؛ در حالی که پدرم هیچ‌ یک از این احادیث جعلی را نگفته است. پس تقوا پیشه کنید و احادیث منسوب به ما را که با کلام پروردگار و سنت پیامبرمان در تعارض باشد نپذیرید.»(۱۷)

 

واقعیت‌نگری

یکی از اصول مسلم در سیره پیشوایان معصوم«ع»، واقعیت‌نگری و پرهیز از هرگونه بیهودگی، خرافه و بدعت است. امام صادق «ع»می‌فرمایند: «خداوندا! واقعیت حق را به من نشان بده تا از آن پیروی کنم و باطل را به من بنمایان تا از آن دوری کنم و حق و باطل را برای من به صورت مبهم قرار مده که در نتیجه به دور از هدایت تو از هوای نفسم پیروی خواهم کرد.»(۱۸)

امام صادق»ع» بر حفظ آموزه‌های الهی از دستبرد تحریف، چنان مراقب بودند که در دوران امامت خویش یادی از عصر غیبت کردند و برای استواری قلب‌های مؤمنان، خواندن دعای غریق را سفارش نمودند. عبدالله بن سنان پرسید: دعای غریق چیست؟ امام«ع» فرمودند:  خداوندا، ای بخشایشگر مهربان و ای گرداننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و محکم کن.» عبدالله می‌گوید من این دعا را خواندم، ولی بعد از عبارت «مقلب القلوب» واژه «والابصار» را اضافه کردم، آن حضرت به من روی کردند و فرمودند: «خداوند گرداننده دل‌ها و چشم‌هاست؛ ولی آنچه را که من گفتم همان را بگو و چیزی بر آن کم و زیاد نکن.»(۱۹)

از این روایت دو مطلب استنباط می‌شود: اول اینکه در عصر غیبت حضرت مهدی«عج» بر اثر شبهات و انحرافات عقیدتی، قلب‌ها متزلزل می‌شوند و از حق فاصله می‌گیرند؛ لذا باید از درگاه الهی استعانت جست تا مبادا باطل جانشین واقعیت و حقیقت گردد. دوم اینکه باید از آنچه که امامان حق فرموده‌اند، پیروی کرد و چیزی بر آن نیفزود؛ اگرچه در ظاهر، آن چیز افزوده شده درست باشد.

یکی از اموری که خواص و عوام را از صراط مستقیم منحرف می‌کند، توجیه گناه است. این پدیده بسیار خطرناک است و راه‌های اصلاح و خودسازی را به روی گناهکار می‌بندد و گاهی واقعیت‌ها را در نظر او مسخ و دگرگون می‌سازد. مثلاً ترس خود را با احتیاط، ضعف نفس خود را با حیا، حرص خود را به عنوان تأمین زندگی و کوتاهی‌های خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می‌کند و چقدر دردناک است که انسان با تحریف ارزش‌های راستین اسلام، حق را وارونه جلوه دهد و خود و دیگران را از راه سعادت محروم سازد.

توجیه گناه نوعی خودفریبی است که ظاهری زیبا و شرعی دارد و باطنی آلوده، اما انسان حقیقت‌بین و واقع‌گرا هرگز فریب این توجیهات دروغین را نمی‌خورد، بلکه با منطق و استدلال آن را می‌شکند و بطلانش را فاش می‌سازد.

قرآن کریم در بعضی از آیات خود، مردم را به واقعیت‌نگری فراخوانده و از هرگونه امری که انسان را از صراط مستقیم دور می‌کند برحذر داشته است و با صراحت می‌فرماید: « وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِه:  این راه مستقیم من است، پس از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده پیروی نکنید؛ زیرا شما را از طریق حق دور می‌سازد.»(۲۰)

واقعیت‌نگری و مبارزه با خرافات و بیهودگی‌ها سرلوحه برنامه پیامبران و امامان معصوم بوده است. حضرت علی«ع» در این راستا می‌فرمایند: « هر کس به سوی فرد بدعت‌گذار گرایش پیدا کند و او را احترام کند، در ویران کردن بنای اسلام تلاش کرده است.» (۲۱)

نبی مکرم اسلام«ص» و امامان معصوم«ع» با هرگونه افراط و تفریط، تأویلات صوفیانه و تحریف‌های لفظی و معنوی که به وسیله افراد مرموز و شیاد انجام می‌گرفت، به‌شدت مبارزه می‌کردند و ساده‌لوحان فریب‌خورده را از خطر گرایش به این امور هشدار می‌دادند و با طرح اصول عقاید ناب، از هرگونه شرک، بت‌پرستی و خرافه‌گویی اظهار نفرت می‌کردند.

در سیره امام صادق«ع» آمده است که فرزندش اسماعیل از نظر علم و کمالات در سطح عالی قرار داشت؛ به گونه‌ای که شیعیان تصور می‌کردند که امام بعد از آن حضرت، اسماعیل است. اسماعیل در عصر امام صادق«ع» از دنیا رفت. آن حضرت هنگام غسل و تکفین به اصحاب و شاگردانشان فرمودند: «بنگرید و شهادت دهید که اسماعیل مرده است.»(۲۲)

ایشان با این کار می‌خواستند راه فریب را ببندند تا مبادا در آینده عده‌ای با مطرح کردن امامت اسماعیل به جای امام کاظم«ع» مردم را به بیراهه بکشانند، اما عده‌ای گمراه به امامت اسماعیل دل بستند و او را امام غایب خواندند و فرقه «اسماعیلیه» به وجود آمد.

روزی ابوحنیفه، امام صادق«ع» را عصا به دست دید و پرسید: «این عصا چیست؟» حضرت فرمودند: «این عصا از یادگارهای پیامبر«ص»‌ است.» ابوحنیفه می‌خواست عصا را ببوسد، ولی امام نگذاشتند و به تظاهر او اعتنا نکردند.(۲۳)

در شرح حال معاویه نقل شده است که او پیراهنی از رسول خدا«ص» را نزد خود نگاه داشت و وصیت کرد که پس از مرگ، آن پیراهن را کفن او کنند و یزید به این وصیت عمل کرد.(۲۴) به‌راستی این کار برای معاویه با آن همه جنایات سودی داشت؟

اصل واقعیت‌نگری و پرهیز از خرافات و بیهوده‌گرایی به شیعیان می‌آموزد که نباید از صراط مستقیم امامان خارج گردند و فریب دغل‌کاران را بخورند و به کارهای بی‌اساس و خرافی مانند رمالی، معرکه‌گیری، فال‌گیری، کف‌بینی و… دل ببندند و نیز باید از بازی‌های صوفیان دغل‌باز پرهیز نمایند. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هر کسی که به سخن گوینده‌ای گوش فرادهد، او را عبادت کرده است. اگر گوینده از سوی خدا سخن بگوید، او خدا را عبادت کرده است و اگر از سوی شیطان سخن بگوید، شیطان را پرستیده است.»(۲۵)

 

طاغوت‌ستیزی

امام از هر فرصتی برای طرد و نفی طاغوتیان و ستمگران استفاده می‌کردند و در کنار نهضت فکری به نهضت سیاسی می‌پرداختند. ایشان قیام‌های اسلامی را تأیید و طرفداران قیام را به عنوان نهی‌کنندگان از منکر تشویق می‌کردند. امام در طول دوران امامت زحمات‌ فراوان و رنج‌های طاقت‌فرسایی را تحمل کردند و به پیروزی‌های چشمگیر و ماندگاری نایل شدند.

آن حضرت نه تنها به طاغوتیان و سردمداران ظلم فرصت نمی‌دادند، بلکه همواره با افکار و اندیشه‌های خود، مردم را از نزدیک شدن به آنان برحذر می‌داشتند. ایشان در این زمینه با صراحت می‌فرمایند: «هر کسی که در باره موضوعی چه حق و چه باطل نزد بنی‌امیه و بنی‌عباس برود، مانند کسی است که برای داوری نزد طاغوت و ستمگر رفته است و آنچه که طاغوت حکم کند، اگرچه به حق باشد، از منظر آموزه‌های وحیانی مردود است.»(۲۶)

و نیز می‌فرمایند: «هر کسی که سلطان ستمگری را ستایش کند و در برابر او کرنش و فروتنی نماید تا به نوایی برسد، همنشین آن سلطان در آتش دوزخ خواهد بود.»(۲۷)

 

بهره‌گیری از افراد توانمند

امام صادق«ع»  با ارزیابی قابلیت‌ها و توانمندی‌های شاگردان خود، برخی از آنان را برای پاسخ به سئوالات و گفت و گوهای علمی پرورش داده بودند. به عنوان مثال در مباحث کلام و مسائل اعتقادی به‌ویژه مسائل امامت، افراد ممتاز و برگزیده‌ای همچون هشام بن سالم، هشام بن حکم، حمران بن اعین و…» را تربیت کرده بودند و به‌موقع از آنها استفاده می‌کردند.

هشام بن حکم می‌گوید: مردی از شام وارد شد و به امام صادق«ع» گفت: می‌خواهم چند سئوال بکنم. حضرت پرسیدند: درباره چه چیزی می‌خواهی سئوال کنی؟ گفت: از قرآن. امام فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می‌خواهم با خود شما بحث کنم، امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده‌ای. مرد شامی آن قدر سئوال کرد و پاسخ شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است. هر چه پرسیدم جواب داد. آنگاه حمران به اشاره امام سئوالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این ‌بار تقاضای درباره «علم نحو»‌ پرسش کرد، امام او را به ابان بن تغلب حواله دادند و در علم فقه به زراره بن اعین و در علم کلام به مؤمن الطاق و در توحید به هشام بن سالم و در امامت به من معرفی کردند و او در تمام موارد مغلوب شد. امام چنان خندیدند که دندانشان ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می‌خواستیید به من بفهمانید که در میان شیعیان چنین مردمی دارید. امام فرمودند: همین‌طور است و آن مرد به جرگه شیعیان پیوست.(۲۸)

 

زنده نگهداشتن حماسه عاشورا

هیچ نهضت و حرکتی به پویایی و برجستگی قیام عاشورا نیست. آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه می‌دهد، سیره ائمه اطهار«ع» در زنده نگهداشتن این حماسه زیبا و احیای فرهنگ آن است. امامان معصوم«ع» به‌رغم اینکه در دوران امامت خویش در محدودیت‌های شدیدی به سر می‌بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح‌ترین تصمیم‌ها و موضع‌گیری‌های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه‌ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای آن به صورت شایسته پاسداری کنند.

امام صادق«ع» در توصیف مصایب روز عاشورا این گونه می‌فرمایند: «و اما روز عاشورا روزی است که در آن حسین«ع» میان یارانش کشته بر زمین افتاد و یاران او نیز اطراف وی بر خاک افتادند و عریان بودند.»(۲۹)

همچنین آن حضرت فرمودند: «روز شهادت امام حسین«ع» سوزناک‌ترین روزهاست.»(۳۰)

از آنجا که شهادت سالار شهیدان و یاران باوفای ایشان از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی‌امیه و سال‌ها بعد برای بنی‌عباس داشت و مشروعیت حاکمان این دو سلسله را زیر سئوال برد، برای اینکه این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امامان با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی‌های آنان، اهداف شهدای کربلا را دنبال می‌کردند.

عظمت حادثه کربلا به‌قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت تا زنده بودند آن را فراموش نکردند. امام سجاد«ع» در مناسبت‌های گوناگون برای عزیزانشان گریه می‌کردند. اشک‌های آن حضرت عواطف را برمی‌انگیخت و در اذهان مخاطبان، مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می‌نمود. امام جعفر صادق«ع» در این باره فرمودند: «علی‌بن الحسین«ع» به یاد عاشورا بیست سال گریست و هرگز طعامی نخورد مگر اینکه گریه می‌کرد.»(۳۱)

همچنین فرمودند: «هر ناله و گریه‌ای مکروه است مگر ناله و گریه بر حسین.»(۳۲)

اشک‌ها و گریه‌ها در عزای مظلوم کربلا، فریاد مداوم علیه ستمگران و ابلاغ پیام خون مطهر شهدا بود. اگر گریه‌های ائمه«ع» نبود، حادثه عاشورا از خاطره‌ها محو می‌شد و شعاع این مشعل فروزان فروکش می‌کرد. گریه نظام هستی، به‌ویژه گریه آسمان بر شهادت حضرت اباعبدالله«ع» در روایات منقول از امام صادق«ع» منعکس شده است. آن حضرت در روایتی به صحابی بزرگشان زراره فرمودند: «ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین«ع» گریست و زمین چهل روز با سیاهی و خورشید چهل روز با سرخی و کسوف و نیز کوه‌ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند و ملائکه چهل روز بر حسین«ع» گریستند.»(۳۳)

از دیگر شیوه‌هایی که امام صادق«ع» برای احیای نهضت عاشورا در سیره خود به کار گرفتند، توجه فراوان به زیارت امام حسین«ع» بود. آن حضرت می‌فرمایند: «اگر مردم فضیلت زیارت قبر امام حسین«ع» را می‌دانستند، از شوق جان می‌باختند.»(۳۴)

سدیر صیرفی می‌گوید: «امام صادق«ع» به من فرمودند: ای سدیر! آیا هر روز حسین«ع» را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم فدایت شوم نه. فرمودند: چقدر جفاکار هستی! سپس فرمودند: آیا هر جمعه او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم نه. فرمودند: آیا هر ماه او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم نه. فرمودند: آیا هر سال او را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم گاهی. حضرت فرمودند: چقدر به حسین«ع» جفا می‌کنی! آیا نمی‌دانی که خداوند عزوجل دو میلیون فرشته دارد که پریشان حال بر حسین«ع» گریه و او را زیارت می‌کنند و خسته نمی‌شوند؟ چه مانعی دارد که قبر حسین«ع» را در هر جمعه پنج بار و یا در هر روز یک بار زیارت کنی؟ عرض کردم: فدایت شوم. میان ما و قبر حسین«ع» بسیار فاصله است. حضرت فرمودند: زیارت را از راه دور انجام بده و آن بدین‌ گونه است. به پشت‌بام برو و به راست و چپ توجه کن. آن وقت سر را به طرف آسمان بلند کن. سپس به طرف قبله توجه کن و بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین، السلام علیک و رحمه الله و برکاته» اگر چنین کنی، برای تو یک زیارت می‌نویسند معادل یک حج و یک عمره.»(۳۵)

از سیاست‌های ثابت و تغییرناپذیر امام صادق«ع» و سایر امامان معصوم«ع» بعد از شهادت سالار شهیدان، احیای این نهضت بود. تأکید آن بزرگواران بر عزاداری، گریه، فضایل، زیارت و… از عاشورا مشعلی جاویدان ساخت و کربلا را به صورت بزرگ‌ترین دژ مقاومت امت اسلامی در برابر کفر و نفاق درآورد.

امروز با استفاده از سیره سیاسی ائمه هدی«ع» عاشورای حسینی سمبل ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی و راه رهایی مظلومان جهان از سلطه مستکبران است.

 

ختام سخن

امام صادق«ع» طی ۳۴ سال امامت با برکتشان، شور و نشاط فرهنگی و سیاسی در جامعه اسلامی گسترش دادند که در تاریخ زندگی بشر کم‌سابقه بوده است. ایشان در میدان مبارزه با همه جریانات فکری به مخالفت برخاستند تا عقاید باطل را بکوبند و اندیشه‌های منحرف را اصلاح کنند و عقاید ناب اسلامی را به تشنگان حقیقت هدیه نمایند، ولی سرانجام این بزرگمرد تاریخ انسانیت، مورد خشم دستگاه غاصب عباسی قرار گرفت؛ زیرا منصور پیشرفت علمی و شهرت روزافزون امام را تاب نمی‌آورد و از آن می‌ترسید که روزی امام صادق«ع» کرسی خلافت را از زیر پای او بیرون بکشند و حکومتش را واژگون سازند. بنابراین سرانجام امام را با انگور زهرآگین به شهادت رساند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ص ۱۷۴.

۲ـ ‌مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ج ۳، ص ۲۹۷.

۳ـ الغیبه، شیخ نعمانی، ص ۶۲.

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۳، ص ۳۴.

۵ـ شجره طوبی، شیخ محمد مهدی حائری، ج ۱، ص ۳.

۶ـ‌ المحجه البیضاء، ملامحسن فیض کاشانی، ج ۴، ص ۳۵۶.

۷ـ فضایل الشیعه و صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۵.

۸ـ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۱۵۵.

۹ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲، ص ۷۲.

۱۰ـ اصول کافی، ج ۱، صص ۸۰ـ۷۹.

۱۱ـ مأخذ قبل، ج ۳، ص ۵۸.

۱۲ـ غالیان، نعمت‌الله صفری فروشانی، ص ۱۶۵.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵.

۱۴ـ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ص ۱۹۳.

۱۵ـ همان، صص ۳۲۵ـ۳۲۴.

۱۶ـ اختیار معرفه الرجال، محمدبن عمر کشی، ص ۵۵.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۵۰.

۱۸ـ همان، ج ۸۶، ص ۱۲۰.

۱۹ـ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، ص ۴۳۲.

۲۰ـ انعام، ۱۵۳.

۲۱ـ وسایل اشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، حرّ عاملی، ج ۱۱، ص ۵۱۱.

۲۲ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ص ۲۰۱.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۲۲.

۲۴ـ ناسخ التواریخ، محمدتقی سپهر کاشانی، ج ۱، ص ۳۶۹.

۲۵ـ‌ مأخذ قبل، ج ۷۲، ص ۲۶۴.

۲۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۶۷.

۲۷ـ وسائل الشیعه‌ الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۲، ص ۱۳۳.

۲۸ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۱۷.

۲۹ـ اصول کافی، ج ۴، ص ۱۷۴.

۳۰ـ عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۲۵.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸.

۳۲ـ همان، ج ۴۵، ص ۳۱۳.

۳۳ـ همان، صص ۲۰۷ـ۲۰۶.

۳۴ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۳۱۹.

۳۵ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج ۱۰، ص ۳۸۶.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در حدیثی از امام صادق«ع» آمده است: «ما اهل‌بیت راستگویانی هستیم که همواره دروغگویانی بر ما دروغ می‌بندند تا با دروغ خود، صداقت و راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند. خداوند آنان را لعنت کند.»

۳٫

هیچ نهضت و حرکتی به پویایی و برجستگی قیام عاشورا نیست. آنچه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه می‌دهد، سیره ائمه اطهار«ع» در زنده نگهداشتن این حماسه زیبا و احیای فرهنگ آن است. امامان معصوم«ع» به‌رغم اینکه در دوران امامت خویش در محدودیت‌های شدیدی به سر می‌بردند، با اتخاذ صحیح‌ترین تصمیم‌ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای آن به صورت شایسته پاسداری کنند.

30نوامبر/16

ماه خونین برای اصحاب انقلاب

بی‌پرده با تاریخ/ تیر و مرداد ۱۳۶۰

سید روح‌الله امین آبادی

تیرماه ۱۳۶۰ در حالی شروع شد که ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور ایران با رای قاطع نمایندگان مجلس‌شورای‌اسلامی فاقد کفایت سیاسی تشخیص داده شده و با حکم امام خمینی از این سمت برکنار شده بود. در همان روزها منافقین علیه جمهوری اسلامی اعلام قیام مسلحانه کردند و هواداران این گروهک به خیابان‌ها ریختند و در جنایاتی بی‌نظیر ده‌ها تن از غیر نظامیان و مردم عادی را در کوچه‌ها و در منظر مردم به شهادت رساندند.

در این روزهای حساس ابتدا در ششمین روز تیر ماه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در آن برهه امام جمعه تهران بودند، توسط گروهک فرقان ترور می‌شوند و یک روز بعد آیت‌الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران و صحابی خاص امام خمینی با بمب‌گذاری منافقین توسط فردی به نام کلاهی، از نفوذی‌های این گروهک در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت می‌رسند.

در مرداد ماه همین‌سال نیز ملت برای دومین بار برای انتخاب رئیس‌جمهور پای صندوق‌های رای می‌روند و این بار محمدعلی رجایی با رای قاطع ملت رئیس‌جمهور می‌شود و آیت‌الله باهنر را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می‌کند.

در روز رای اعتماد مجلس به کابینه آیت‌الله باهنر، منافقین دکتر حسن‌آیت یکی از مخالفین اصلی بنی‌صدر و نیز میرحسین موسوی(وزیر خارجه وقت) را ترور می‌کنند و به شهادت می‌رسانند.

روزهای حساسی است و ملت مسلمان ایران در امتحانی سخت آبدیده می شود…

 

ترور یک روز پس از خطبه‌های تاریخی

آیت‌الله خامنه‌ای در ۵ تیر ماه سال ۱۳۶۰ چند روز پس از برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری توسط امام، در خطبه‌ای تاریخی به افشاگری علیه رئیس‌جمهور معزول و نیز گروهک نفاق می‌پردازند.

در ادامه گزارشی مختصر از این خطبه‌ها را ارائه می‌دهیم.

آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه اول نماز جمعه ۵ تیر ۱۳۶۰ اظهار داشتند: «اساس نظام‌اسلامی بر این است که به مردم فرصت تفکر داده شود تا بتوانند در سایه معرفتی که پیدا می‌کنند حق را از باطل تشخیص دهند. اساس حکومت‌های ظالمانه در طول تاریخ بشر بر این بوده که وسیله تشخیص حق از باطل، یعنی اندیشیدن را از مردم بگیرند.»

ایشان افزودند: «ملت ایران امروز بیش از هر زمانی محتاج تعقل است، بنابراین وظیفه دستگاه‌های ارشادی، هدایت مردم است و وظیفه ملت ایران شنیدن ارشادها و تفکر است. دشمن امروز سعی می‌کند مانع رسیدن فریاد رسای حامیان امت به ملت ایران شود و با تخطئه گویندگان و سست کردن ایمان مردم، ملت را از شنیدن بازدارد و این کار امروز، در جو انقلابی ایران و در سطح جهان انجام می گیرد.

«باید دانست که حکومت‌اسلامی مردم را به اندیشیدن دعوت می‌کند و آنها را سرگرم هوی و هوس و سخنان بی‌ربط نمی‌کند. مردم در جامعه اسلامی بایستی همه حقایق را بشنوند و پیرامون آن فکر کنند.

«ملت ایران این روزها شاهد حادثه مهمی بودند که به عنوان یک نقطه برجسته در تاریخ باید از آن نام برد و آن عزل بالاترین مقام اجرایی مملکت بود. این امر یک جراحی عمیق بود که اگر در هر مملکتی رخ می‌داد با خونریزی شدید همراه می‌شد، ولی دست نیرومند انقلاب آن‌چنان به این امر پرداخت که هیچ مسئله مهمی به وجود نیاورد.

«خوشبختانه مردم ایران در همه حوادث موفق بوده‌اند و این برای دشمن قابل تحمل نیست، لذا سعی می‌کند با جلوگیری از اندیشیدن مردم، ملت را به بی‌تفاوتی بکشاند و برای تحقق خواسته‌اش جو تشنج و غوغا ایجاد و سعی می‌کند تعقل را از مردم بگیرد.»

ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد

آیت‌الله خامنه‌ای در بخش دیگری از بیانات خود، به مسئله گروه‌ها پرداختند و تاکید کردند: «گروه‌هایی که به نام حمایت از خلق، جان مردم را تهدید می‌کنند، از نظر ملت، تاریخ و اسلام محکومند.  شما ای مجاهدین خلق! مقابله خود با دولت و حکومت اسلامی را به حساب مقابله با ارتجاع می‌گذارید. ارتجاع با منطق چه کسی؟ منطق اسلام یا کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد و شماها هستید که مرتد و مرتجعید نه ما.»

پاسخ منطق پولادین با ترور   

یک روز پس از این خطبه‌های تاریخی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران و به هنگام سخنرانی مورد سوء قصد قرار گرفتند و به‌شدت زخمی ‌شدند.

به دنبال این سوءقصد، گروه‌ها، افراد و جریان‌های سیاسی در پیام‌های جداگانه‌ای خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای ضمن آرزوی سلامت برای ایشان ترور را محکوم کردند.

رجایی: روح بزرگ و ایثارگر آن برادر مجاهد، شهادت را فیض عظیم می‌داند

محمد‌علی رجایی نخست‌وزیر نیز در اطلاعیه‌ای خاطر نشان کرد: «به قطع و یقین می‌دانم که روح بزرگ و ایثارگر آن برادر مجاهد، شهادت در راه اسلام و انقلاب اسلامی را فیض عظیم و الهی می‌داند و در راه بندگی خدا و خدمت به اسلام و امام و امت شهیدپرور از بذل جان خویش دریغ نداشته و ندارد.»

 

پیام آیت‌الله بهشتی یک روز پیش از شهادت، به مناسبت ترور آیت‌الله خامنه‌ای

آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان‌عالی کشور نیز در تلگرامی تصریح کرد: «سوء‌قصد نافرجام دشمنان اسلام و انقلاب و میهن اسلامی به آن برادر بار دیگر نشان داد که این دشمنان قسم خوردۀ اسلام و ملت در راه مقاصد شوم خود از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کنند.

از خدای متعال خواستارم که نعمت سلامت را هرچه زودتر به آن برادر عزیز و مجاهد بازگرداند و به جهاد خود در سنگر اسلام همچنان ادامه دهید. »

ستاد مشترک ارتش، جامعه روحانیت مبارز تهران و…نیز در اطلاعیه‌های جداگانه‌ای این ترور را محکوم می‌کنند؛اما پیام روح قدسی خدا پیام دیگری است.

تلگرام امام خطاب به«سربازی فداکار در جبهه و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات

امام خمینی رهبر انقلاب امروز در پیامی خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کردند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء‌قصد به شما  که از سلاله رسول‌اکرم(ص) وخاندان حسین‌بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء‌قصد به شما عواطف میلیون‌ها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌دار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بی‌نصیبند که بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و نماز جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است… اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رُعب، عزم میلیون‌ها مسلمان را مصمم‌تر و صفوف آنان را فشرده‌تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب‌خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمی‌دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می‌رود؟

«ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیه‌الله- ارواحنا فداه- افتخار می‌کنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شب‌ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می‌برند. من به شما خامنه‌ای عزیز تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت می‌کنید و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»(۳)

و اما مصیبت بزرگ

هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمبی قوی در محل اجتماعات حزب جمهوری‌اسلامی آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی، رئیس دیوان‌عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری‌اسلامی به شهادت رسیدند.

بر اساس گزارش کیهان «حدود ساعت ۲۱ امشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد. بر اثر شدت انفجار قسمت‌هایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت ده‌ها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»(۴)

روزنامه اطلاعات نیز در گزارشی نوشت: «احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شد. این انفجار هنگامی روی داد که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای‌اسلامی و احتمالاً چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب [۷ تیر] از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی از آن است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستان‌های مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت هشت شهید را که پیکر آنها به‌کلی متلاشی شده به این بیمارستان آورده‌اند.» (۵)

بهشتی مظلوم زیست

امام خمینی رهبر انقلاب یک روز پس از این فاجعه در جمع گروهی از قضات دیوان‌عالی کشور به مناسبت فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری‌ اسلامی اظهار داشتند: «بهشتی مظلوم زیست.»

ایشان تاکید کردند: «این را من کراراً گفته‌ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیم‌شان را به ایشان و بعضی از دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال می‌شناختم و روحیاتش را مطلع بودم و می‌دانستم چه جور مرد صالح و به درد بخوری برای این کشور است، مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبت‌هایی که همه می‌کردند، آن‌طور جلوه دادند. یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور درآوردند. شما باید مهیا [ی‌] این‌جور مسائل باشید.(۶)

تعیین رئیس دیوان‌عالی و دادستان کل کشور از سوی امام

به دنبال انفجار دفترمرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان‌عالی کشور، امام خمینی طی حکمی رئیس جدید دیوان‌عالی کشور و نیز دادستان کل کشور را منصوب کردند.

امام خمینی در احکام جداگانه‌ای آیت‌الله موسوی اردبیلی(۷) را به سمت رئیس دیوان‌عالی کشور و نیز آیت‌الله مهدی ربانی ‌املشی را به سمت دادستان کل کشور منصوب نمودند.(۸)

دومین رئیس جمهور ایران اننخاب می‌شود

اندکی پس از برکناری بنی‌صدر در دومین روز مرداد ماه سال ۱۳۶۰ مردم مسلمان ایران برای دومین‌بار برای انتخاب رئیس‌جمهور پای صندوق‌های رای می‌روند.

از نخستین ساعات بامداد دومین روز مرداد ۱۳۶۰  میلیون‌ها نفر از مردم مبارز و انقلابی ایران در سراسر کشور با شور و اشتیاق در صفوف منظم پای صندوق‌های رای رفتند تا دومین رئیس جمهور ایران اسلامی و نمایندگان میان‌دوره‌ای مجلس را انتخاب کنند.

 

آیت‌الله خامنه‌ای در انتخابات به چه کسی رای دادند؟

آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه تهران نیز  که کمتر از یک ماه پیش از آن توسط فرقان ترور شده بودند، رای خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری و نمایندگان میان‌دوره‌ای مجلس شورای‌اسلامی در بیمارستان به صندوق سیار انداختند.

امام جمعه تهران در پاسخ به سئوالی که شما به چه کسی رای داده‌اید و چه خصوصیاتی را برای رای دادن در نظر گرفتید اظهار داشتند: «به کسی رای دادم که به دیانت و تقوا و کارآیی او اطمینان داشتم و این‌ همه را در او تجربه کرده بودم. من آقای رجایی را که به او رای دادم از سالیان طولانی می‌شناختم؛ او را در سلول‌های پر از رنج و شکنجه رژیم خون‌آشام شاه معدوم دیده بودم و همیشه قبل از آن و بعد از آن شاهد تلاش او در راه خدا و کوشش برای حاکمیت الله بوده‌ام که با رنج و شکنجه و محرومیت برای او توام بوده است. کارآیی او را هم از آغاز انقلاب تا به امروز مشاهده کرده‌ام. ایشان یک‌ سال و نیم وزیر بودند، آن هم یک وزیر موفق. بعداً هم حدود ۱۱ ماه در سخت‌ترین شرایط و بحرانی‌ترین اوضاع و احوال یعنی شرایط جنگ تحمیلی و محاصره اقتصادی و مخالفت‌های داخلی با وجود یک رئیس‌جمهور آن‌چنانی، نخست‌وزیری این مملکت را به عهده داشتند و باز هم موفق بودند. امیدوارم که تجربه ریاست‌جمهوری ایشان یک تجربه موفق همانند تجربه‌های گذشته ایشان باشد.»(۹)

شش روز بعد از انتخابات، نتایج نهایی اعلام می‌شود. جهانگیر سلیمانی مدیرکل انتخابات وزارت کشور نتایج قطعی آرا انتخابات ریاست جمهوری را به‌طور رسمی اعلام کرد.

جمع‌کل آرای داخل و خارج از کشور: ۱۴ میلیون و ۷۲۲ هزار و ۴۲۹ رای بود.محمد‌علی رجایی از مجموع آرای داخل کشور ۱۲ میلیون و ۹۷۰ هزار و ۵۰ رای و از مجموع آرای خارج از کشور ۳۱ هزار و ۷۱۱ رای به خود اختصاص داد و در مجموع با ۱۳ میلیون و یک هزار و ۷۶۱ رای به عنوان دومین رئیس‌جمهور ایران اسلامی انتخاب شد.(۱۰)

در همین‌روز بنی‌صدر، رئیس‌جمهور معزول به همراه مسعود رجوی سرکرده منافقین از کشور متواری می‌شوند.

مراسم تنفیذ دومین رئیس جمهور ایران اسلامی

مراسم تنفیذ دومین رئیس‌جمهور ایران اسلامی در ۱۱ مرداد همین‌ سال با حضور مقامات کشوری و لشکری برگزار شد. در حکم تنفیذ محمدعلی رجایی که از سوی حضرت امام‌خمینی رهبر انقلاب صادر شد، آمده است: «به‌رغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل، با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق، جناب آقای محمدعلی رجایی ـ ایّده‌الله تعالی ـ را به ریاست‌جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده و این مسئولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهده او گذاشته است. و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی‌امر باشد، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست‌جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم و مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن می‌باشند و از قانون اساسی ایران تبعیت و در مصالح کشور و ملت عظیم‌الشأن در حدود اختیارات قانونی خویش کوشا باشند و از فرامین‌الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به‌قوت خود باقی است. و اگر خدای ناخواسته بر خلاف آن عمل نمایند، مشروعیت آن را خواهم گرفت.»(۱۱)

نصیحت مشترک امام به بنی‌صدر و رجایی

امام‌خمینی همچنین در این مراسم طی سخنانی تاکید کردند: «من آنچه را که لازم است به‌طور نصیحت به آقای رئیس‌جمهور و به همه دست اندرکاران جمهوری‌اسلامی از لشکری و کشوری عرض کنم این است که آنچه که به‌ سر انسان می‌آید از خیر و شر، از خود آدم است. آنچه که انسان را به مراتب عالی انسانیت می‌رساند، کوشش خود انسان است و آنچه که انسان را به تباهی در دنیا و آخرت می‌کشد، خود انسان و اعمال خود انسان است.»

رهبر انقلاب در ادامه، تذکر خود به بنی‌صدر را خاطر نشان کرده و افزودند: «امروز باید همان طوری که به رئیس‌جمهور سابق، بعضی مطالب را تذکر دادم، به آقای رجائی هم تذکراتی بدهم که قضیه مقام و ریاست هرچه باشد، وقتی که نظر انسان یک نظر محدود دنیایی باشد، این مقامات، انسان را از خود بی‌خود می‌کند. شما دیروز نخست‌وزیر و پریروز وزیر بودید و قبل از آن معلم و قبل از آن هم شاگرد بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است خدای ناخواسته همین حالا که بیرون رفتید و یا همین حالا یک بمبی اینجا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخواند وقتی مطلب این است، چرا باید انسان قبل از ریاست‌جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست‌جمهور چه هست؟ کسی که دلش به نور توحید روشن است، مگر عالم چه هست؟»

رجایی رئیس جمهور، آیتالله باهنر نخست وزیر

دو روز پس از تنفیذ حکم رجایی توسط امام‌خمینی، مجلس شورای‌اسلامی در صبح ۱۴ مرداد در جلسه علنی خود با ۱۳۰ رای موافق، ۱۴ رای مخالف و ۲۴ رای ممتنع به نخست‌وزیری آیت‌الله محمدجواد باهنر رای مثبت می‌دهد(۱۲)

در همین روز حسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مقابل منزلش توسط ضد انقلاب به شهادت می‌رسد.

خبرگزاری پارس در تماسی با کمیته منطقه ۵ کسب اطلاع کرد که دکتر حسن آیت نماینده مجلس شورای اسلامی در ساعت ۷ و ۱۵ دقیقه امروز صبح در مقابل در ورودی منزلش واقع در خیابان سی‌متری نارمک توسط ضد انقلاب به شهادت رسید.

بر اساس همین گزارش در این حادثه دو پاسدار حسن آیت نیز زخمی شدند. تروریست‌ها از داخل یک اتومبیل بنز سفید رنگ، به سوی نماینده تهران اقدام به تیراندازی کردند و بلافاصله از محل گریختند(۱۳) شهید آیت یکی از سرسخت‌ترین مخالفان ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهور معزول و میرحسین موسوی وزیر خارجه وقت بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱– اطلاعات ، ۶ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۴

۲- اطلاعات ، ۷ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱۲

۳-صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۰۳

۴-کیهان، ۸ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱

۵-اطلاعات، ۸ تیر ۱۳۶۰ ، صفحه ۱

۶- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۵

۷- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۲

۸- صحیفه امام، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۱۳

۹- اطلاعات، ۳ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

۱۰- اطلاعات، ۸ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

۱۱-صحیفه امام، جلد ۱۵ ، صفحه ۶۸

۱۲- مشروح مذاکرات مجلس، ۱۴ مرداد ۱۳۶۰

۱۳- اطلاعات، ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ ، صفحه ۲

 

سوتیترها:

۱٫

آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه اول نماز جمعه ۵ تیر ۱۳۶۰ اظهار داشتند: «اساس نظام‌اسلامی بر این است که به مردم فرصت تفکر داده شود تا بتوانند در سایه معرفتی که پیدا می‌کنند حق را از باطل تشخیص دهند. اساس حکومت‌های ظالمانه در طول تاریخ بشر بر این بوده که وسیله تشخیص حق از باطل، یعنی اندیشیدن را از مردم بگیرند.»

 

۲٫

امام خمینی رهبر انقلاب امروز در پیامی خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کردند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء‌قصد به شما  که از سلاله رسولاکرم(ص) وخاندان حسین‌بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.

 

30نوامبر/16

پندها و عبرت‌ها

تداوم اعمال نیک تا قیامت!!

سدیرصیرفی می‌گوید: نزد امام صادق(ع) بودم. سخن از مومن به میان آمد. آن حضرت(ع) به من رو کرده و فرمودند: اى اباالفضل! نمى‌خواهى درباره مقام مومن نزد خداوند برایت سخن بگویم؟

عرض کردم چرا، بفرمایید.

فرمودند: هنگامى که خداوند روح مومن را گرفت، دو فرشتۀ مراقبِ اعمالش به آسمان رفته و به پیشگاه خداوند عرضه مى‌دارند: خدایا فلان بنده‌ات بنده خوبى بود، در طاعت تو شتابان و در نافرمانیت کُند بود، و اکنون آن را بسوى خود برده‌اى، در این حال چه دستورى مى‌فرمایى؟

خداوند به آنها دستور مى‌دهد: به دنیا بازگشته و در کنار قبر بنده‌ام باشید. به نیابت از او مرا تحمید، تسبیح، تهلیل و تکبیر نموده و این اعمال را براى بنده‌ام بنویسید تا زمانی که او را از قبرش برانگیزم!. (ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال،صفحه ۴۳۱)

 

شیعه حقیقی کسی‌است که…

محمد پسر عجلان مى‌گوید: خدمت امام صادق (ع)بودم، که یکى از شیعیان وارد شد و سلام کرد، حضرت از او پرسید: برادرانت در چه حالى بودند؟او در پاسخ، آنان را ستود و گفت :مردمان خوب و شایسته‌اى هستند!.  

 امام (ع) فرمود: رفت و آمد ثروتمندان‌شان با فقرا و احوال پرسى ایشان از همدیگر چگونه بود؟
مرد گف: ارتباطشان اندک است و زیاد احوال یکدیگر را جویا نمى‌شوند.
امام (ع) پرسید: انفاق و دستگیرى ثروتمندان با تهیدستان چگونه بود؟
مرد جواب داد:شما از اخلاق و صفاتى مى‌پرسید که در میان مردم کمیاب است!.
امام (ع) فرمودند: بنابراین آنان چگونه خود را شیعه مى‌نامند؟!
شعیه حقیقى کسى‌است که در راه کمک و یارى مستمندان گام بردارد و آنان را در مهر و محبت کردن فراموش نکند.(بحارالانوار جلد ۷۴ صفحه ۳۵۳)

دلیل شادی

مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد(ع) رسید.
حضرت فرمود: چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟!
آن مرد عرض کرد: فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم که مى‌فرمود: بهترین روز شادى انسان روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و بخواست خداوند گرفتاری‌هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
امام جواد(ع)فرمود: به جانم سوگند! که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى! به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ۱۵۹)

 

 

 

 

مرگ زودرس با ترک صلۀ‌رحم!

داود رقى مى‌گوید: به محضر امام صادق(ع) رفتم، بدون اینکه سخنى بگویم، فرمود: اى داود! روز پنج شنبه هنگامى که برنامه اعمالتان را پیش من آوردند، در آن دیدم که تو درباره پسر عمویت، فلانى، خوب کرده‌اى. از این کار تو خوشحال شدم. ولی همین قطع صلۀ رحم از جانب او، باعث مرگ زودرس پسر عمویت خواهد شد. داود مى‌گوید:
پسر عمویى داشتم بسیار بدفطرت و مخالف صلۀ رحم و دشمن سر سختم بود، هنگامى که شنیدم او و خانواده‌اش در فقر و نادارى شدید، روزگار بدى را به سر مى‌برند، ضمن سرکشی به ایشان، برایش مقدارى مخارج فرستادم، سپس به سوى مکه حرکت نمودم- و او بعد از من فوت شده بود- موقعى که در مدینه خدمت امام صادق(ع)رسیدم بدون اینکه حرفى بزنم امام(ع) آن جریان را به من خبر داد.(بحارالانوار جلد ۷۴، ص۹۳)

 

 

اول ترک حرام

مفضل مى‌گوید:در محضر امام صادق(ع) بودم، سخن از چگونگى اعمال به میان آمد.
من گفتم: عمل من چه مقدار کم است؟
حضرت فرمود: عمل کم با پرهیزگارى، بهتر از عمل بسیار بدون پرهیزگارى است.
گفتم :عمل بسیار بدون پرهیزگارى چگونه مى‌شود؟
فرمود: مانند عمل کسى که به مردم و همسایگانش نیکی و محبت مى‌کند و در خانه‌اش به روى مردم باز است، ولى هنگامى که در معرض کار حرام قرار مى‌گیرد از آن خوددارى نمى‌کند! و مرتکب حرام و گناه مى‌شود. بلى! این است نمونۀ عمل بدون تقوا.
اما شخص دیگرى نیز هست که کارهاى نیک(مهربانى به همسایه و…) انجام نمى‌دهد، ولى اگر کار حرامى برایش پیش آمد، خویشتن دارى نموده، مرتکب کار حرام و گناه نمى‌گردد، و البته که شخص دومى بهتر از اولى است.(بحارالانوار جلد ۷۰، ص ۱۰۴)

 

خود را مسخره نکنیم!

امام رضا (ع) مى‌فرماید: شش چیز بدون شش چیز دیگر، مسخره است:
۱٫ هرکس با زبان استغفار کند ولى در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده.
۲٫ هرکس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده.
۳٫ هرکس هوشیارى و احتیاط در زندگى بطلبد ولى بى‌مبالاتى کند، خود را مسخره نموده.
۴٫ هرکس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده.
۵٫ هرکس از آتش جهنم به خدا پناه برد ولى خواسته‌هاى نامشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره نموده.
۶٫ و هر کس به یاد خدا باشد ولى سرعت براى دیدارش نگیرد خود را مسخره کرده(بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۳۵۶)

 

آیا در ما خیری هست؟

امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند:
اگر خواستی بدانی که در تو خیری هست یا نه، به دلت بنگر: اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصیت بدش می‌آمد، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست می‌دارد.
اما اگر دلت از اهل خدا بدش می‌آید و اهل معصیت را دوست می‌دارد در تو هیچ خیری نیست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انسانی با کسی‌است که او را دوست دارد.(اصول کافی، ج۳، ص۱۹۲)

 

جواب رد به شکم!

روزى حضرت على(ع) از درب دکان قصابى مى‌گذشت.
قصاب به آن‌حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین: گوشت‌هاى بسیار خوبى آورده‌ام، اگر میخواهید ببرید.
حضرت فرمود: الان پول ندارم که بخرم.
عرض کرد من صبر مى‌کنم پولش را بعداً بدهید.
امام فرمود: من به شکم خود مى‌گویم که صبرکند!. اگر نمى‌توانستم به شکم خود بگویم، از تو مى‌خواستم که صبر کنى ولى حالا که میتوانم به شکم خود مى‌گویم که صبرکند.

تعلق خاطر

شنیدم که پیرمرد عارفی به مرید خود می‌گفت:
ای پسر، چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد به «روزی» است، اگر به «روزی‌ده» بود به مقام ملائکه می‌رسید!.

(گلستان سعدی)

 

خودبینی عبادت سوز است

روزى حضرت عیسى(ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد نیز تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
(غزالى، محمد، کیمیاى سعادت، ج ۱، ص ۱۰۵)

 

 

 

30نوامبر/16

اعمال انسان معیار نزول نعمت‌ها و نقمت‌ها

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

با مطالعه جوامع بشری در حال و گذشته و یا زندگی افراد دریافت می‌شود که برخی جوامع پیشرفت کرده و به تمدن دست یافته و برخی از پیشرفت و دستیابی به تمدن باز مانده‌اند. این موضوع در باره افراد هم مصداق دارد. آیا پیشرفت جوامع یا افراد، تصادفی یا معلول جبر تاریخ است یا مشیت الهی است و معلول اراده آدمیان؟

برخی معتقدند که پیشرفت جوامع یا افراد، معلول تصادف یا شانس و بخت و اقبال جوامع یا افراد است. عده‌ای پیشرفت را معلول جبر تاریخ و یا مشیت و خواست الهی و یا عامل انسانی می‌دانند و تلاش می‌کنند تا با انسان‌محوری و حاکمیت مطلقه انسان، پرده از حرکت‌های مختلف اجتماعی بشر بردارند.

اما بر اساس آیات قرآن پیشرفت و سقوط، نه معلول تصادف و شانس و بخت و اقبال است، نه معلول جبر تاریخ یا حاکمیت مطلقه انسان و یا مشیت مطلقه الهی، بلکه عوامل گوناگونی در تحقق حوادث مؤثرند که در قرآن از آنها تحت عنوان سنت الهی یاد می‌شود؛ سنت‌هایی که در تمام مراحل، اراده انسان را در تحقق بخشیدن به حوادث تاریخی و پیشرفت و سقوط فرد و جامعه، چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی مؤثر می‌داند.

قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۹۶ می‌فرماید: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُون: اگر اهل قریه‌ها و جوامع ایمان آورده و پرهیزکاری کرده بودند، برکت‌هایی از آسمان و زمین به رویشان می‌گشودیم، ولی تکذیب کردند و ما نیز ایشان را به اعمالی که می‌کردند مؤاخذه کردیم.»

از این آیه استفاده می‌شود اگر مردمی که در آبادی‌ها زندگی می‌کنند، به جای طغیان و سرکشی و تکذیب آیات الهی و ظلم و فساد، ایمان ‌آوردند و تقوا و پرهیزگاری پیشه کنند، درهای رحمت الهی و برکات آسمان‌ها و زمین به روی آنها گشوده می‌شود. یعنی عمران و آبادی در سایه ایمان و تقوا حاصل می‌شود و اگر ا یمان و تقوا نباشد، جوامع به بلاها و گرفتاری‌ها مبتلا می‌شوند.

در سوره روم، آیه ۴۱ نیز می‌فرماید: « ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون: فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است، خدا می‌خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند شاید به سوی حق بازگردند.»

 

گناه سرچشمه فساد در خشکی و دریا

این آیه بیانگر ارتباط گسترده بین گناه و فساد است. بدون شک هر کار خلافی در وضع جامعه و از طریق آن در وضع افراد اثر می‌گذارد و موجب نوعی فساد در سازمان اجتماعی می‌شود. گناه و کار خلاف و قانون‌شکنی همانند یک غذای ناسالم و مسموم است که خواه‌ناخواه در ساختار انسان تأثیر نامطلوب می‌گذارد و انسان گرفتار پیامدهای آن می‌شود. مثلاً دروغ سلب اعتماد می‌کند و خیانت در امانت، روابط اجتماعی را بر هم می‌زند و ظلم همیشه منشأ ظلم‌های دیگر می‌شود. این رابطه طبیعی گناه و فساد است.

 

تبیین عقلی رابطه گناه و فساد

به‌طورکلی همه اجزاء عالم مانند اعضای بدن یک انسان به یکدیگر متصل و مربوطند و صحت و بیماری یک عضو در افعال سایر اعضا تأثیر و این تفاعل در خواص و آثار، در همه اجزاء و اطراف آن جریان دارد. طبق آیات قرآن شریف، همه این اجزا به سوی خدای سبحان و هدفی که خداوند برای آنها مقدر کرده، در حرکتند.

انحراف و اختلال حرکت یک جزء از اجزا، مخصوصاً اگر جزء مهمی باشد، بر سایر اجزا اثر سوء باقی می‌گذارد، در نتیجه آثاری هم که سایر اجزای عالم در این جزء دارند، فاسد می‌شود و فساد به خود او برمی‌گردد. اگر این جزء به خودی خود و یا با کمک دیگران استقامت قبلی‌اش را به دست آورد، حالت قبل از انحراف او نیز برمی‌گردد؛ ولی اگر انحراف و اعوجاج ادامه پیدا کرد، فساد و ابتلای او نیز ادامه می‌یابد و اگر انحراف و طغیان از حد بگذرد و  سایر اجزا را به تباهی بکشاند،  همه اسباب جهان علیه او قیام می‌کنند و با قوایی که خداوند به منظور دفاع از حریم ذات و حفظ وجود در آنها به ودیعه سپرده، جزء مزبور را تا خبردار شود از بین می‌برند و نابود می‌سازند.

این یکی از سنت‌هایی است که خدای سبحان در جمیع اجزای عالم که انسان هم یکی از آنهاست جاری ساخته. نه تخلف‌بردار است و نه انسان از آن مستثناست و چون چنین است، اگر جامعه‌ای از راه فطرت منحرف شود و از راه سعادت انسانی که خدای متعال برای او مقرر کرده، باز ماند، اسباب طبیعی‌ای که آن را احاطه کرده اختلال پیدا می‌کند و آثار سوء این اختلال به خود آن امت برمی‌گردد و دود کجروی‌هایش به چشم خودش می‌رود.

فساد اخلاق، قساوت قلب و از بین رفتن عواطف انسانی، روابط عمومی را از بین می‌برد و هجوم بلیات و تراکم مصیبت‌ها آن جامعه را به انقراض می‌کشد. آسمان از باریدن باران‌های فصلی و زمین از رویاندن زراعت و اشجار دریغ می‌کند و در عوض، باران‌های غیرفصلی، سیل و طوفان و صاعقه به راه می‌اندازد و زمین با زلزله و خسف، مردمان را در خود فرو می‌برد. اینها همه آیاتی الهی هستند که چنین امتی را به توبه و بازگشت به سوی راه مستقیم فطرت وامی‌دارند.

بنابراین اگر قرآن از فساد در خشکی و دریا سخن به میان می‌آورد، منظور وقوع جنگ و بسته شدن راه‌ها و سلب امنیت است که دامنگیر انسان می‌شود و یا مانند اختلالات جوّی و زمینی است که زندگی و معاش انسان و غیرانسان را مختل می‌سازد.

این سنت پروردگار و اثری است که خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب می‌کند؛ هر چند بشر امروز آن را باور ندارد و می‌گوید این افکار زائیده عقب افتادن از قافله علم و دانش و نداشتن وسیله دفاع است. برخی نیز می‌گویند که اگر ایمان و تقوا موجب نزول انواع برکات الهی و بی‌ایمانی و بی‌تقوایی باعث سلب برکات است، چرا برخی از امت‌های بی‌ایمان غرق در ناز و نعمت‌اند و جمعی از افراد مؤمن به سختی روزگار می‌گذرانند.

پاسخ به این سؤال با توجه به دو نکته روشن می‌شود:

۱ـ اینکه تصور می‌شود ملت‌های بی‌ایمان غرق در ناز و نعمت‌اند ناشی از این اشتباه است که برخی می‌پندارند ثروت دلیل بر خوشبختی است. مردم معمولاً این طور فکر می‌کنند که هر ملتی که به لحاظ صنعت و تکنولوژی پیشرفته و ثروتش بیشتر باشد، خوشبخت‌تر است، در حالی که با نگاه دقیق به درون این جوامع و مشاهده دردهای جانکاهی که روح و جسم آنها را در هم می‌کوبد، مشاهده خواهیم کرد که آنها گرفتاری‌های خاص خود را دارند و پیشرفت در صنعت و تکنولوژی، حاصل کار و کوشش و تلاش و نظم و احساس مسئولیت است که در متن تعالیم انبیاء قرار دارد.

برای آشنائی بیشتر با گرفتاری‌های جهان متمدن، مطالعه کتاب «هشت گناه بزرگ انسان متمدن»  را توصیه می‌کنم. در این کتاب از مشکلاتی مثل تراکم جمعیت، تخریب محیط زندگی، رقابت آدمی با خود، تضعیف و نابودی عاطفه، تباهی وراثتی، سنت‌شکنی، افزایش نظریه‌پذیری و به‌کارگیری سلاح‌های هسته‌ای به عنوان گناهان بزرگ انسان متمدن یاد شده است.(۱)

۲ـ اما در پاسخ به این سئوال که چرا جوامع مؤمن و پرهیزگار، عقب مانده‌اند، باید گفت اگر منظور از ایمان و پرهیزگاری تنها ادعای مسلمانی و پایبندی به تعلیمات پیامبران باشد، عقب‌ماندگی این افراد و جوامع امر عجیبی نیست، اما حقیقت ایمان و پرهیزکاری چیزی جز نفوذ آن در همه اعمال و شئون زندگی نیست که با ادعای تنها تأمین نمی‌شود، بلکه باید تعالیم دینی را در تمام ابعاد زندگی پیاده کرد.

 

احکام و آثار اعمال از لحاظ جزا

در دو آیه از قرآن کریم آمده است: « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم:(۲) خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه را که در خودشان است تغییر دهند.»

و در سوره انفال فرمود: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم: (۳) این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی‌دهد جز آنکه آنها خودشان تغییر دهند.»

به استناد آیات فراوان قرآن، اعمال انسان از لحاظ پاداش و کیفر آثار و احکامی دارد که بیان‌کننده اثر آنها در سعادت و شقاوت است. این مباحث قرآنی مبتنی بر قواعد کلی عقلایی حاکم بر جامعه بشری است و بر اساس مصالح و مفاسد تنظیم شده‌اند. آثار و احکام اعمال را می‌توان در چهار محور اصلی بررسی کرد:

۱ـ ارتباط اعمال با یکدیگر

۲ـ پیوند عمل با عامل

۳ـ وابستگی عمل به دیگران (تأثیر مثبت و منفی اعمال بر دیگران)

۴ـ ربط اعمال با جهان خارج و حوادث تلخ و شیرین روزگار

 

ربط عمل با جهان خارج

در بین این چهار محور، تنها به محور چهارم اشاره می‌کنیم:

نیت‌ها و کارهای نیک و بد آدمیان در حوادث خیر و شر عالم سهم و با حوادث پیوندی ناگسستنی دارند. پشتوانه این مطلب برهان عقلی و نقلی است.

الف) برهان عقلی: انسان با همه شئونش حلقه‌ای از زنجیره جهان هستی است، پس نمی‌تواند از سایر حلقه‌ها جدا باشد، چون معلول بسیاری از علل و علت بسیاری از معلول‌هاست، یعنی از موجودات دریایی، صحرایی، زمینی و هوایی تأثیر می‌پذیرد و متقابلاً بر آنها تأثیر می‌گذارد.

بنابراین اعمال انسان بر رویدادهای گوارا و ناگوارای جهان مؤثر و از آنها متأثرند. این تأثیر هم بر جسم انسان است و هم در عقاید، اخلاق و رفتار و کردار او مشهود است.

شاید برای جزئیات این مسئله نتوان برهان عقلی اقامه کرد، ولی هر چند جزئیات رابطه مستقیم انسان و طبیعت با نقل ثابت می‌شود،  برهان عقلی دارد. بنابراین وقتی گفته می‌شود که فلان کار نیک موجب بارش باران مناسب یا نزول برکات الهی یا فلان گناه سبب زلزله یا مرگ نابهنگام است، شرایط پذیرفته‌ای است.

ب) برهان نقلی: قرآن کریم رابطه مستقیم اعمال انسان و طبیعت را در آیات گوناگونی بیان و برهان عقلی را تأیید کرده است. مقصود از تأیید، همانا اثبات جریان اصل تعامل انسان و طبیعت است که مطلبی کلی و قابل تحلیل عقلی است و نه تبیین یک رخداد خاص جزئی مانند زلزله، زیرا رخداد جزئی، برهان عقلی نمی‌پذیرد.

منظور از عمل در اینجا حسنه و سیئه و نیکی‌ها و بدی‌هاست که وصف حرکت خارجی است و نه خود حرکات و سکنات.  برخی از آیات ناظر به اصل ارتباط متقابل انسان و طبیعت هستند، از جمله آیه ۱۱ سوره رعد که می‌فرماید اگر خدا بخواهد سرنوشت قومی را تغییر دهد، هیچ کس قادر به جلوگیری از تصمیم الهی نیست، چون آنان سرپرستی جز خدا ندارند.

یک سلسله از کارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن هستند که خود انسان  بر آنها احاطه دارد و با مشورت و دوراندیشی تصمیم می‌گیرد و انجام می‌دهد. این امور مصوب و اجرا شده یا مطابق شریعت هستند و یا مخالف آن. در هر دو صورت، خدای سبحان یک سلسله از رخدادهای خارج از حوزه پیش‌بینی و دوراندیشی و مشاوره و تصمیم‌گیری را برای همان جامعه خیراندیش یا دگراندیش مقرر و مقدر می‌فرماید که این حوادث، پیام شیرین یا تلخ آیه مورد اشاره به تعامل یاد شده است، بنابراین اعمال انسان در حوادث عالم نقش دارند و باعث تغییر نعمت به نقمت می‌شوند.

در اینجا به برخی از روایات در این زمینه اشاره می‌شود:

۱ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «ان ارتکاب المعصیه موجبه لزوال النعم؛(۴) همانا ارتکاب معصیت و نافرمانی خدا باعث از بین رفتن نعمت‌ها می‌شود.»

۲ـ امام سجاد«ع» فرمود: «الذنوب التی تنزیل النعم، عصیان المعارف و التطاول علی الناس و الاستهزاء بهم:(۵) گناهانی که باعث از بین رفتن نعمت می‌شود عبارتند از ترک معروف و واجبات، تکبر و فخرفروشی بر مردم و مسخره کردن و استهزاء آنان.»

۳ـ امام صادق«ع» فرمود: « الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَم:(۶) ظلم از گناهانی است که باعث تغییر نعمت‌ها می‌شود.»

۴ـ امام سجاد«ع» فرمود: « اَلذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ عَلَى النَّاسِ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَهِ فِی الْخَیْرِ وَ اصْطِنَاعُ الْمَعْرُوفِ وَ کُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْک:(۷) گناهانی که باعث تغییر نعمت‌هاست عبارتند از ستم و ظلم به مردم و ترک عادت در انجام کارهای خیر و احسان به واسطه امر به معروف و نادیده گرفتن نعمت‌ها و ترک شکر بر نعمت‌ها.»

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه مباحث و با دقت در آیات و روایات استفاده می‌شود که سعادت و شقاوت انسان و پیشرفت و انحطاط جوامع و دستیابی به نعمت یا ابتلا به نقمت در دست خود انسان است و اوست که با اعمال خود می‌تواند زمینه جلب نعمت را فراهم کند و یا باعث تغییر نعمت به نقمت گردد. بنابراین، اگر جامعه‌ای یا انسانی دچار ظلم و ستم و معصیت و نافرمانی خدا و کفران نعمت الهی و مانند آن گردد، گرفتار نقمت می‌شود و اگر انسانی در پرتو ایمان و تقوا زندگی کند و به تلاش و کوشش بپردازد و برنامه‌های الهی را در زندگی خود پیاده کند، به نعمت‌های الهی و عمران و آبادی و رفاه و پیشرفت و سعادت و نیک‌بختی دست خواهد یافت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هشت گناه بزرگ انسان متمدن، نوشته کنراد لورنس، ترجمه دکتر محمود بهزاد و دکتر فرامرز بهزاد، انتشارات کتاب زمان ۱۳۵۸.

۲ـ رعد، ۱۱.

۳ـ انفال، ۵۳.

۴ـ بحارالانوار، ج ۱۰۵، ص ۱۶.

۵ـ عده الداعی ابن مهمز طی، ص ۱۹۹.

۶ـ اختصاص شیخ مفید، ص ۲۲۸.

۷ـ عده الداعی، ص ۱۹۹.

 

 

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

فساد اخلاق، قساوت قلب و از بین رفتن عواطف انسانی، روابط عمومی را از بین می‌برد و هجوم بلیات و تراکم مصیبت‌ها آن جامعه را به انقراض می‌کشد

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

گلچینی از احادیث حضرت مهدی «عجل‌الله تعالی فرجه‌الشرف»

 

«سخنان معصومین(علیهم‌السلام) »
*عنه(علیه السلام): إنّا نُحیطُ عِلماً بِأنبائِکُم، وَ لا یَعزُبُ عَنّا شَیىءٌ مِن أخبارِکُم.(احتجاج: ج ۲، ص ۴۹۷، بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۷۵)
 ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاهی داریم وهیچ چیزى از اخبار شما بر ما پنهان نیست.

 

 

*عنه(علیه السلام): إِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم، وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم، وَ لَو لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّواهُ، وَ اصطَلَمَکُمُ الاَْعداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.(بحارالانوار ؛ج ۵۳؛ص ۱۷۵)

ما در رعایت حال شما کوتاهى نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. پس تقوای الهی پیشه کنید و ما را پشتیبانى نمایید.

 

*عنه(علیه السلام): أَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَهُ فَارجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم وَ أَنَاحُجَّهُاللَّهِ عَلَیهِم(غیبت شیخ طوسی، ص۲۹۰؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰)

در پیشامـدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا که آنان حجت مـن بـر شمـا هستنـد و مـن هـم حجت خـدا بـر آنـان هستم.

 

*عنه(علیه السلام): وَاجعَلُوا قَصدَکُم إلَینا بِالمَوَدَّهِ عَلَى السُّنَّهِ الواضِحَهِ،….( بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۷۹)

هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستى ما – اهل بیت عصمت و طهارت – بر مبناى عمل به سنّت و اجراء احکام الهى قرار دهید.

 

*عنه(علیه السلام): عَن مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرى رَضِىَ اللّه ُ عَنهُ قالَ، سَمِعتُهُ یَقُولُ: وَاللّه ِ إنَّ صاحِبَ هذَاالأمرِ لَیَحضُرَالمَوسِمَ کُلَّ سَنَهٍ، فَیَرى النّاسَ وَ یَعرِفُهُم وَ یَرَونَهُ وَ لایَعرِفُونَهُ. (کمال الدین و تمام النعمه ۴۴۰: ۸)

محمد بن عثمان عمرى، نایب امام مهدی(علیه‏السلام) گوید: از حضرت شنیدم که مى‏فرمودند: به خدا قسم صاحب‏الامر هرسال در موسم‏حج حضور پیدا مى‏کند و مردم را مى‏بیند و آنان را مى‏شناسد و مردم او را مى‏بینند ولى او را نمى‏شناسند.

 

*عنه(علیه السلام): إِنَّ الدُّنیا قَد دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَت بِالوِداعِ وَ إِنّى أَدعُوکُم إِلَى‌اللّهِ وَ رَسُولِهِ(ص) وَ العَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَهِ الباطِلِ وَ إِحیاءِ السُّنَّهِ:(الامام مهدی(ع) من المهد الی الظهور، ص ۵۱۵)

فنا و زوال دنیا نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من، شما را به سوى خدا و پیامبرش و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت مى‌کنم.

 


*عنه(علیه السلام)…فَیَعمَلُ کُلُّ امرِئٍ مِنکُم مَا یَقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنَا وَ لِیَتَجَنَّبَ مَا یُدنِیهِ مِن کَرَاهِیَتِنَا وَ
سَخَطِنَا فَإِنَّ امرَأً یَبغَتُهُ فَجأَهٌ حِینَ لَا تَنفَعُهُ تَوبَهٌ وَ لَا یُنَجِّیهِ مِن عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوبَه.
(بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۴؛ احتجاج، ج۲، ص۴۹۵)
…. پس هریک از شما باید به آنچه‌که او را به دوستى ما نزدیک مى‌سازد، عمل کند واز
آنچه‌که خـوشایند ما نبـوده وخشـم ما در آن است، دورى گزیند‌، زیرا مرگ به‌طور
ناگهانى انسان را مى‌گیرد، در وقتى که توبه برایـش سودى نداشته وپشیمانى، او را
از کیفـر مـا به خـاطـر گنـاهـش نجـات نمـى‌بخشد.

 

 

*عنه(علیه السلام): وَفی إِبنَه رَسُولِ اللّهِ(صلى‌الله علیه وآله وسلم) لی أُسوَه حَسَنَه (الغیبه طوسى، ص۲۸۶، ح۲۴۵ ; احتجاج، ج۲، ص۲۷۹ ; بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۸۰، ح۹)

دختر رسول خدا(صلى‌الله علیه وآله) (فاطمه‌ى زهرا(علیها السلام)) براى من، اسوه و الگویى نیکو است.

 

 

*عنه(علیه السلام): (أَمّا وَجْهُ الانتِفاعِ بی فی‌غَیبَتی فَکَالانتِفاعِ بِالشَّمسِ إِذا غَیَّبَتها عَنِ الاَْبصارِ السَّحابُ (کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵، ح۱۰ ; الغیبه، شیخ طوسى، ص۲۹۲، ح۲۴۷ ; احتجاج، ج۲، ص۲۸۴ ; إعلام الورى، ج۲، ص۲۷۲ ; کشف الغمه، ج۳، ص۳۴۰ ; الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۵)

امّا چگونگى استفاده از من در غیبتم، همانند استفاده از خورشید است هنگامى که ابرها آن را از دیدگان پنهان نگاه دارد

 

*عنه(علیه السلام): (أَنَّهُ مَنِ اتَّقى رَبَّهُ مِن إِخوانِکَ فِی الدّینِ وَأَخرَجَ مِمّا عَلَیهِ إِلى مُستَحِقّیهِ، کانَ آمِناً مِنَ الفِتنَهِ المُبطِلَهِ، وَمِحَنِهَا المُظلِمَهِ المُظِلَّهِ وَمَن بَخِلَ مِنهُم بِما أَعارَهُ اللّهُ مِن نِعْمَتِهِ عَلى مَن أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ یَکُونُ خاسِراً بِذلِکَ لاُِولاهُ وَآخِرَتِهِ (احتجاج، ج۲، ص۳۲۵ و بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۷، ح۸)

همانا، کسى‌که در حقوق برادران دینى تو، تقوای الهی راپیشه کند و حقوق مالى‌اى را که بر گردن دارد، به مستحقش برساند، از فتنه‌اى که انسان را به راه باطل مى‌کشاند، و از محنت‌هاى تاریکى که سایه بر آن افکنده، ایمن خواهد بود، و آن که بخل ورزد و از نعمت‌هایى که خداوند، به عاریت، در اختیار او گذاشته است، به مستحقش ندهد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود.

 

*عنه(علیه السلام): وَ لَو اَنَّ أشیاعَنا وَ فَقّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فى الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم، لَما تأخَرَّ عَنهُمُ الیُمنُ بِلِقائنا، وَ لَتَعَجَّلَت لَهُم السَّعادَهُ بِمُشاهِدَتِنا، عَلى حقِّ المَعرِفَهِ وَ صِدقِها مِنهُم بِنا، فَما یَحبِسُنا عَنهُم إلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکرِهُهُ. (بحارالانوار ۵۳: ۱۷۷)

اگر دلهاى شیعیان ما ـ که خداوند آنان را براى اطاعت خودش موفق کند ـ در وفا کردن به پیمان‌شان یکى بود هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تأخیر نمى‌افتاد، بلکه سعادت دیدار با ما همراه با شناخت و صداقت براى آنان زود فراهم می‌شد، چیزى جز کارهاى ناپسند آنان، ما را از ایشان محبوس نمى‌سازد.

 

*عنه(علیه السلام): ما أُرغَمَ أنفَ الشَّیطانِ بِشَیىء مِثُلِ الصَّلاهِ.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۲، ضمن ح ۱۱)
هیچ چیزى همانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى‌مالد و او را ذلیل نمى‌کند.

 

*عنه(علیه السلام): أمّا أموالُکُم فَلا نَقبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، ….(إکمال الدّین ج ۲، ص۴۸۴، بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۰)
اموال – خمس و زکات – شما را جهت تطهیر و تزکیه زندگى و ثروتتان مى‌پذیریم…

 

*عنه(علیه السلام): أنَا الَّذى أخرُجُ بِهذَا السَیفِ فَأملاَالاَْرضَ عَدلا وَ قِسطاً کَما مُلِئَت ظُلْماً وَ جَوراً.(بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۹، س ۱۴، و ج ۵۵، ص ۴۱)
من کسى هستم که با این شمشیر- ذوالفقار- ظهور و خروج مى‌کنم و زمین را پر از عدل و داد مى‌نمایم همان‌گونه که پُر از ظلم و جور شده است.

 

 

*عنه(علیه السلام): أنَا خاتَمُ الاَْوصِیاءِ، بى یَدفَعُ البَلاءُ عَن أهلى وَ شیعَتى.(دعوات راوندى: ص ۲۰۷، ح ۵۶۳)
من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم. به‌وسیلۀ من بلاها و فتنه‌ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

 

 

*عنه(علیه السلام): یَابنَ المَهزِیارِ! لَولاَ استِغفارُ بَعضِکُم لِبَعض، لَهَلَکَ مَن عَلَیها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَهِ الَّتى تَشبَهُ أقوالُهُم أفعالَهُم. (مستدرک ج ۵، ص ۲۴۷، ح ۵۷۹۵)
اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضى شماها براى همدیگر نبود، هرکس روى زمین بود هلاک مى‌گردید، مگر آن شیعیان خاصّى که گفتارشان با کردارشان یکى است

 

*عنه(علیه السلام): سَجدَهُ الشُّکرِ مِن ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوجَبِها.(وسائل الشّیعه: ج ۶، ص ۴۹، ،بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۶۱)
سجدۀ شکر پس از هر نماز از لازم‌ترین و ضرورى‌ترین سنّتها است.

 

*عنه(علیه السلام): إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَهَ بِنا إلى غَیرِهِ، وَالحَقُّ مَعَنا فَلَن یُوحِشَنا مَن قَعَدَ عَنّا.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۹۱، إکمال الدّین: ج ۲، ص ۵۱۱)
خدا با ما است، پس نیازى به دیگران نداریم، و حقّ با ما است و هرکه از ما روى گرداند باکى نداریم.

 

*عنه(علیه السلام): أما تَعلَمُونَ أنَّ الارضَ لا تَخلُو مِن حُجَّه إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغمُوراً.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۹۱، س ۵، ضمن ح ۱۹)
آگاه باشید که هیچگاه، زمین خالى از حجّت خداوند نخواهد بود، یا به‌طور ظاهر و آشکار و یا به‌طور مخفى و پنهان.

 
*عنه(علیه السلام): أکثِرُواالدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُم.(بحارالأنوار:ج ۵۳، ص ۱۸۱، س ۲، ضمن ح ۱۰)
براى تعجیل ظهور بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.

 

 

*عنه(علیه السلام): أَوَ ما رَأَیتُم کَیفَ جَعَلَ اللّهُ لَکُم مَعاقِلَ تَأوُونَ إِلَیها، وَأَعلاماً تَهتَدُونَ بِها مِن لَدُن آدَمَ(علیه السلام) (الغیبه، شیخ طوسى، ص۲۸۶، ح۲۴۵ ; احتجاج، ج۲، ص۲۷۸)

آیا ندیدید که چگونه خداوند براى شما، ملجأهایى قرار داد که به آنان پناه برید، و عَلَم هایى قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تاکنون؟.

 

*عنه(علیه السلام): وَ أنـَا أعُـوذُ بِاللّه ِ مِنَ العـَمى بَعدَ الجَـلاء، وَمِنَ الضَّلالَهِ بَعدَ الهُدى وَ مِن مُوبِقاتِ الأعمالِ، وَ مُردیـاتِ الفِـتَنِ فَإنـَّهُ عَـزَّ وَ جَـلَّ یَقُـولُ: الم أحَسِبَ النّاسُ أن یُترَکُوا أن یَقُولُوا آمَنـّا وَهُــم لا یُفتـَنُون. (بحارالانوار ۵۳: ۱۹۰، احتجاج، ج۲،ص۴۹۸)

به خدا پناه مى‌برم از کورى بعد از روشنایى و از گمراهى بعد از هدایت، و از امورى که موجب نابودى اعمال مى‌شود و به او پناه مى‌برم از آزمایشهاى هلاک کننده. زیرا خداوند متعال فرماید: آیا مردم گمان مى‌کنند همین‌که گفتند ایمان آوردیم رها مى‌شوند و مورد آزمایش قرار نمى‌گیرند؟!.

 

*عنه(علیه السلام): وَالعاقَبَهُ لِجَمِیل صُنع اللهِ سُبحانَهُ تَکُونُ حَمِیدَهُ لَهُم مَا اجتَنَبُوا المَنهیَّ(بحارالانوار ج۵۳، ص۱۷۷)
هنگامی فرجام نیک و زیبای خداوند فراهم می‌آید که مردم از گناهانی که نهی شده‌اند، احتراز نمایند.

 

*عنه(علیه السلام): لا یَحِلُّ لاِحَد أن یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیرِهِ بِغَیرِ إذنِهِ.(بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۱۸۳، ضمن ح ۱۱)
براى هیچکس جائز نیست که در اموال دیگران تصرّف نماید مگر با اذن و اجازه مالک آن.

 

*عنه(علیه السلام): مَن کانَت لَهُ إلَى‌اللهِ حاجَهٌ فَلیَغتَسِل لَیلَهَ الجُمُعَهِ بَعدَ نِصفِ اللّیلِ وَ یَأتِ مُصَلاّهُ.(مستدرک الوسائل: ج ۲، ص ۵۱۷، ح ۲۶۰۶)

هر که حاجتى از پیشگاه خداوند متعال دارد بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و- جهت مناجات و راز و نیاز با خداوند،- در جایگاه نمازش قرار گیرد.

 

*عنه(علیه السلام): قُلُوبُنا اَوعِیَهٌ لِمَشیَّهِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئنا.( بحارالأنوار: ج ۵۲، ص ۵۱، س ۴، به نقل ازغیبه نعمانى)
قلوب ما ظرف‌هائى است براى مشیّت و ارادۀ الهى، پس هرگاه او بخواهد ما نیز مى‌خواهیم.

 

 

* عنه(علیه السلام): أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذکُرُهُ: (بحارالأنوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۹۳)

سنّت تخلف‌ناپذیر خداوند براین است که حق را به فرجام رساند و باطل را نابود کند، و او بر آنچه ذکر نمودم گواه است.

 

*عنه(علیه السلام): اِنِ استَرشَدتَ أرشِدتَ ، وَ إِن طَلَبتَ وَجَدت

(بحارالأنوار ، ج ۵۱ ، ص ۳۳۹)

اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می‌شوی، و اگر طلب‌کنی می‌یابی.

30نوامبر/16

خودشناسی و خودسازی

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

 

مقدمه

انسان دو بعد دارد: بعد مادی که در آن با تمام موجودات مادی مشترک است و بعد غیرمادی که از این جهت از موجودات دیگر متمایز می‌شود.

آدمی با توجه به بعد غیرمادی خود است که می‌تواند به رشد و تعالی دست یابد و اگر از آن غافل شود تا جائی سقوط می‌کند که می‌گوید: « یا لَیتَنی کُنتُ تراباً:(۱) ای کاش خاک بودم.» از همین رو اندیشمندان در طول تاریخ، انسان را به خودشناسی فراخوانده و به او گفته‌اند: «خود را بشناس». البته خودشناسی تنها یک امر نظری نیست، بلکه مقدمه‌ای برای خودسازی است.

در این گفتار به تبیین خودشناسی و سپس به خودسازی و چگونگی و ضرورت آن پرداخته می‌شود.

در آموزه‌های اسلامی به خودشناسی فوق‌العاده توجه شده است. امیرالمؤمنین علی‌ابن ابیطالب«ع» خودشناسی را سودمندترین معارف دانسته و فرموده‌اند: « مَعْرِفَهِ النَّفْس أنفَعُ المَعارِف»(۲) و نیز آن را برترین معرفت معرفی فرموده‌اند: « أفضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهُ الإنسانِ نَفسَهُ.» و نیز: « مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهی إلی غایَهِ کُلِّ مَعرِفَهٍ وَعلمٍ:(۴)هر کس به شناخت خود دست یابد، به والاترین هدف همه معارف و دانش رسیده است.» و در نهایت با خودشناسی است که آدمی را به رستگاری و پیروزی می‌رساند: « نالَ الْفَوْزَ الْأَکْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَهِ النَّفْس:(۵) کسی به معرفت خود دست یابد به پیروزی بزرگ دست یافته است.»

 

اهمیت خودشناسی

فردی به نام مجاشع بر پیامبر اکرم«ص» وارد شد و از آن حضرت پرسید: «راه معرفت به خدا چیست‌؟» حضرت فرمودند: «خودشناسی.» پرسید: «راه همسویی با خدا و حق چگونه است؟» فرمودند: «مخالفت با نفس و خویشتن.» پرسید: «راه تحصیل رضای حق چیست؟» فرمودند: «خشمگین کردن نفس.» پرسید: «راه رسیدن به حقیقت چیست؟» فرمودند: «هجرت از خویشتن.» پرسید: «راه دستیابی به طاعت حق چیست؟» فرمودند: «نافرمانی از نفس.» پرسید: «راه یاد حق چگونه است؟» فرمودند: «فراموش کردن خویش.» پرسید: «راه تقرب به حق چیست؟» فرمودند: «دوری از نفس.» پرسید: «راه انس به خدا چیست؟» فرمودند: «وحشت از نفس.» پرسید: «چگونه می‌توان این راه را پیمود؟» فرمودند: «با استعانت و یاری جستن از حق در مبارزه با نفس.»(۶) می‌بینیم که در این روایت، محور همه امور معنوی، نفس و معرفت نفس معرفی شده است.

 

معنای خودشناسی و انواع آن

با توجه به ضرورت و اهمیت خودشناسی، باید به معنا و انواع آن توجه کرد. خودشناسی گامی عقلی و نظری در جهت شناخت گوهر نفس و ابعاد و اهداف استعدادهای آدمی است. در این فرایند، انسان از خود می‌پرسد: من کیستم؟ از کجا و برای چه آمده‌ام؟ این نوع معرفت نفس، اساس و بنیان تمام معارف دینی است و انسان را به خداشناسی می‌رساند. علی«ع» فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه و مَنْ عَجَزَ عَنْ مَعْرِفَهِ نفسَه فَهُوَ مَنْ مَعرِفه خالقه أعجَز:(۷) هر که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است و هر که در شناخت خود ناتوان باشد در شناخت خالق و آفریدگار خود ناتوان‌تر است.»

گاهی خودشناسی اخلاقی است، به این معنا که انسان به ارزیابی خود می‌پردازد و از این طریق به استعدادهای فردی و نقاط قوت و ضعف خود پی می‌برد.

در این بحث مراد از معرفت نفس به معنای خودارزیابی و خودشناسی اخلاقی است. علی«ع» فرمودند: «رَحِمَ اللّه‏ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ :(۸) رحمت خدا بر آن کس که قدرش را شناخت و از اندازه‌اش تجاوز نکرد.» زیرا باربرداری باید با رعایت ظرفیت و استعدادها و توانایی باشد. در سخنی دیگر فرمود: «مَن جَهِلَ قَدْرَهُ قَبلَ نَفْسَه:(۹) هر که قدر و اندازه خویش را نداند، خود را نابود کرده است.»

خدای سبحان در قرآن در مورد حسابرسی بزرگ و سرنوشت‌سازی که مورد غفلت مردم است هشدار می‌دهد و می‌فرماید: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ:(۱۰) حساب آنان نزدیک شد، در حالی که آنان در حال غفلت از آن اعراض می‌کنند.»

رسول خدا«ص» فرمودند: « حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر(۱۱): خویشتن را محاسبه کنید، پیش از آنکه شما را ارزیابی کنند. نفس خود را اندازه‌گیری کنید پیش از آنکه مورد اندازه‌گیری واقع شوید و برای ارزیابی روز بزرگ (روز قیامت) آماده شوید.»

 

ارزیابی دائمی  

محاسبه نفس برای انسان مؤمن در هر روز ضروری است. امام کاظم«ع» فرمودند: « لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ و إنْ عَمِلَ سیّئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیه:(۱۲) هر که خود را روزانه محاسبه نکند، از ما نیست. این ارزیابی برای این است که اگر کار نیکی به جا آورده، توفیق افزایش آن را از خدا بخواهد و چنانچه کار زشتی مرتکب شده، مغفرت الهی را درخواست و توبه‌ کند.»

انسان هیچ‌گاه نباید از حساب خود غافل باشد، زیرا همواره در منظر خداست. قرآن به انسان هشدار می‌دهد که خدای سبحان به حرکت لب‌های انسان نظر دارد که مبادا از این راه کسی را بیازاد یا وی را تحقیر کند «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ:(۱۳) وای بر هر عیبجوی ملامت‌کننده‌.» همچنین از حرکت چشم و چگونگی نگاه و خطورات ذهنی آدمی نیز مراقبت می‌کند: «یَعْلَمُ خَائنَهَ الْأَعْینُ‏ِ وَ مَا تخُْفِی الصُّدُور (غافر، ۱۹) خدا از چشم‌های خیانتکار و آنچه در سینه‌ها پنهان می‌کنید آگاهی دارد.» پس هرگز نباید از محاسبه نفس خود غافل شد. به قول فردوسی:

اگر بار خار است خود کشته‌ای

وگر پرنیان است خود رشته‌ای

آدمی شب و روز کار می‌کند یا مشغول آبیاری درخت تیغ‌دار و پرخار است یا ریستن پارچه‌های پرنیانی و ابریشمی. اولی پس از مرگ رنج می‌برد، زیرا عمری زحمت کشید و درخت خار را آبیاری کرد. بدزبانی، بددهانی، بدقلمی، آزردن مردم همگی خار هستند. گناه و ظلم مانند آبی است که پای درخت پرخار خود می‌ریزیم و هنگامی به حقیقت پی می‌بریم که تمام خارهای این درخت ضد ما به کار گرفته می‌شوند. وقتی انسان را در قبر می‌گذارند،‌ گوئی او را روی بستری پر از تیغ و خار نهاده‌اند، ولی نرم‌رفتاری و احسان به مسلمانان، چون پرنیان بافتن است.

 

شیوه خودارزیابی

انسان پیوسته باید خود را ارزیابی کند. سئوال این است که چگونه و با چه شیوه‌ای؟ امام حسن عسگری«ع» از قول پدرانشان و از رسول خدا نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الْکَیِّسُ الْکَیِّسین مَنْ حاسَبَ نَفسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْت. فَقَالَ‌ رَجُلٌ یا امیرالمؤمنین کیف یُحاسِبُ نَفسُه قالَ إذا أصبح ثمّ أمسى رجع إلى نفسه وقال: یا نَفْس، إنّ هذا یومٌ مضى علیکِ لا یعود إلیک أبداً، واللهُ سائلُکِ عنه فیما أفنیتِه، فما الذی عَمِلتِ فیه ؟ أذکرتِ اللهَ أم حَمِدتیه ؟ أقَضَیتِ حقَّ أخٍ مؤمن ؟ أنَفَّستِ عن کُربته ؟ أحَفِظتیه بِظَهر الغَیب فی أهله ووُلدِه ؟ أحَفِظتِیه بعد الموت فی مخلَّفیه ؟ أکفَفتِ عن غِیبه أخٍ مؤمنٍ بفضل جاهِکِ ؟ أأعَنتِ مسلماًَ ؟ ما الذی صنعتِ فیه ؟ فیذکر ما کان منه، فإن ذکر أنّه جرى منه خیرٌ حَمِد اللهَ عزّوجلّ وکبّره على توفیقه، وإذ ذکر معصیه ً أو تقصیراً استغفر الله عزّوجلّ وعزم على ترک مُعاوِدَته(۱۴) زیرک ترین مردم کسی است که خود را ارزیابی کند، آن حضرت فرمود: هرگاه صبح را به شب رساند به نفس خود رجوع کند و با خود بگوید ای نفس، امروز بر تو سپری شد و هرگز بازنمی‌گردد و خدا از تو در باره این روز خواهد پرسید، چگونه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی و او را ستایش کردی؟ آیا از مؤمنی رفع نیاز کردی؟ آیا اندوهی از وی زدودی؟ آیا در غیاب او، خانواده و فرزندانش را حفظ کردی؟ آیا وی را پس از مرگش در بازماندگانش نگه داشتی؟ آیا از غیبت برادر مؤمن مانع شدی؟ آیا مسلمانی را یاری کردی؟ ای نفس در این روز چه کردی؟ پس کارهای انجام داده‌اش را به یاد آورد. اگر کار نیکی انجام داده بود، خدا را ستایش کند و بر توفیقی که به وی داده بزرگش بشمارد، و چنانچه گناهی یا کوتاهی از وظیفه را به یاد آورد، از خدا مغفرت بخواهد و بر بازنگشتن به آن عزم جدی داشته باشد.»

 

معیار خودارزیابی

در خودشناسی، توجه به معیار و میزان ارزیابی مهم است، به این معنا که میزان و الگوی تعالی افراد بشر، انسان کامل یعنی پیامبراکرم«ص» و اهل‌بیت«ع» هستند، ولی هر کسی باید با توجه به استعداد و ظرفیت‌هایش در مقایسه با میزان ارزیابی خویش، (انسان کامل) را بشناسد و براساس آن برنامه‌ریزی کند و با علم و عمل، خود را توسعه دهد.

امیرمؤمنان«ع» در باره این نکته ظریف فرمودند: « کَفی بالْمرءِ کیساً اَنْ یقِفَ علی معایبه و یقْتَصِدُ فی مطالِبِه(۱۵) : در زیرکی انسان همین بس که با آگاهی بر عیب‌های خویش در رسیدن به اهداف خود، تعادل را رعایت و با توجه به ظرفیت‌ها، متوازن و هماهنگ عمل کند.»

آن حضرت در باره رعایت استعدادها و ظرفیت‌های فردی در مسئولیت‌پذیری فرمودند: «یکی گفت من صد دینار داشتم و ده دینارش را صدقه دادم، دومی گفت من ده دینار داشتم و یک دینار آن را صدقه دادم و سومی گفت: من یک دینار بیشتر نداشتم و یک دهم آن را صدقه دادم، پیامبر خدا فرمود: همه شما سه نفر پاداش یکسان دارید، زیرا هریک شما یکدهم دارایی خود را صدقه داد.»(۱۶)

 

آثار خودشناسی

۱. ‌خداشناسی

مهم‌ترین و نخستین اثر خودشناسی، شناخت خدای سبحان است که سبب و ارزش والای معرفت نفس است. پیامبر«ص» و امیرالمؤمنین«ع» در این باره فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه:(۱۷) کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.»

انسانی که به خداشناسی دست می‌یابد، از اولیای الهی است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « مَن عرَف الله و عَظَّمه مَنَع فاه مِنَ الکَلام و بَطْنُهُ مِن الطّعام و عَنّی نفسِه بِالصیام و القیام:(۱۸) کسی که خدا را شناخت و او را بزرگ شمرد، دهانش را از سخن گفتن و شکمش را از غذا منع می‌کند و نفس خود را با روزه‌داری و انجام عبادات الهی به زحمت می‌اندازد.»

همین خداشناسی و معرفت به عظمت او انسان را تربیت می‌کند و کم‌گفتن و کم‌خوردن، روزه گرفتن و سحرخیزی و شب زنده‌داری را ملکه وجود خود می‌سازد. پس از شنیدن این سخن از رسول خدا، عده‌ای پرسیدند که آیا این ویژگی‌ها از خصوصیات اولیای الهی است؟ حضرت فرمودند: «اِنَّ اولیاءالله سکتوا وَ کان سکوتهم فکرا وَ نَظَرُوا فکان نَظَرُهُمْ عِبَرَهُ وَ نَطَقُوا فکان نُطْقُهُمْ  حکمه وَ مَشَوْا وَ کان مشیهم بین النَّاسِ برکه لَولا الاَجَلُ الذی کَتَبَ اَلله علیهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم فی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ و شوقاً الی الثواب:(۱۹) اولیای الهی کسانی هستند که اگر سکوت کردند سکوت آنها اندیشیدن است و اگر سخن گفتند سخن آنها ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کردند، نگاه آنها عبرت گرفتن است و اگر سخن می‌گویند نطق آنها حکمت است و اگر راه می‌روند در بین مردم، روش آن منبع خیر و برکت است و اگر اجلی که خدا برای آنها درنظر گرفته نبود، روح آنها در پیکر آنها قرار نمی‌گرفت، زیرا از عذاب الهی ترسان و به ثواب الهی مشتاقند.»

 

۲ـ اصلاح انگیزه و رفتار

خودشناسی بیشترین تأثیر را در عملکرد و اصلاح انگیزه و رفتار انسان دارد. امیرالمؤمنین«ع» فرمودند: « مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النِّجاهِ  وخَبَطّ فِی الضَلال والجَهالات:(۲۰) کسی که خود را نشناسد، از راه نجات دور و گرفتار گمراهی و نادانی‌هاست و هر کسی که خود را بشناسد با سرگرم شدن به امور فانی به پستی نمی‌گراید: «مَن عَرَفَ نَفسَه لَم یَهنُها بِالفانیات؛(۲۱) و با بدترین دشمن که خواسته‌های نفسانی است مبارزه می‌کند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه جاهَدُها؛(۲۲) و با چنین جایگاهی به تعبیر قرآن به مقام خشیت الهی می‌رسد.». «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَا:(۲۳) در نتیجه همه کارهای او برای خداست، زیرا عارف کسی است با خودشناسی، نفسش را از اسباب نابودی‌ آزاد کند و آن را پاکیزه نگه دارد و کسی که خود را به این مرحله می‌رساند، هرگز نابود و هلاک نمی‌شود، «ما هَلَک مَنْ عَرَفَ قَدْرَه».(۲۴)

 

۳ـ حقیقت‌مداری

انسانی که خود و در پرتو خودشناسی، خدا را شناخت، حق‌محور و حقیقت‌مدار می‌شود. قبله و مدار انسان حق‌محور حق است و به سود و زیان نفس خود نمی‌اندیشد. امام صادق«ع» فرمودند: «اِنَّ مِنَ حَقیقَهِ الایمانِ اَنْ تُؤَثِّرَ الحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ، عَلَی الباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ وَ اَنْ لا یَجوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَک:(۲۵) از نشانه‌ها و آثار ایمان حقیقی آن است که حق را گرچه در ظاهر به زبان شما باشد بپذیرید و باطل را هر چند به سودتان باشد نپذیرید.» البته هیچ حقی زیان‌آور و هیچ باطلی سودمند نیست، زیرا باطل با نظام آفرینش و هدف خلقت انسان هماهنگ نیست، بنابراین، امکان سوددهی باطل وجود ندارد. پس مقصود از سود و زیان در این حدیث، نفع و ضرر مادی و ظاهری است که هر کسی به تشخیص خود آن را سود و زیان می‌داند.»

 

نشانه‌های حق‌مداری

الف) مهار خشم

انسان حق‌مدار در شرایط سه‌گانه خوشی، خشم و قدرت از پذیرش حق و عمل به آن فاصله نمی‌گیرد. رسول خدا«ص» فرمودند: « ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ فَقَدِ استَـکمَلَ خِصالَ الایمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ مَنْ إِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنِ الْحَقِّ وَإِذَا رَضِیَ لَمْ یُخْرِجْهُ رِضَاهُ إِلَى الْبَاطِلِ و اِذا قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیسَ لَه: (۲۶) سه ویژگی در هر کسی باشد ایمانش کامل است. در هنگام خوشی باطل‌گرا نباشد و به وقت خشم از حق‌مداری خارج نشود و در زمان قدرت به آنچه مالی نیست دست‌درازی نکند.»

 

ب) انصاف با مردم

یکی از نشانه‌های رفتار حق‌مدارانه انصاف است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: « مَن واسَی الفقیرَ مِن مالِه و اَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا:(۲۷)  مؤمن حقیقی کسی است که با داراییش نسبت به فقیر مواسات کند و در رفتار با مردم انصاف داشته باشد.»

امام صادق«ع» فرمودند: «از مهم‌ترین چیزهائی که خداوند بر خلقش فرض کرده است انصاف داشتن با مردم است.»(۲۸) این خواسته را خدا با آدم ابوالبشر«ع» چنین در میان گذاشت: «در رفتار با مردم همان چیزی را بخواه که برای خود می‌خواهی و هر چیزی را برای خود نمی‌طلبی برای آنان نخواه.»(۲۹) یعنی در واقع خود را جای دیگران قرار بده و برای دیگران همان را بخواه که برای خودت می‌خواهی.

 

ج) نصیحت‌پذیری

نصیحت‌پذیری نیز از نشانه‌های حق‌مداری است. خردمندان حقیقت‌مدار نصیحت‌پذیرند. اگر نصیحت‌پذیری برای کسی دشوار باشد و به ذائقه او تلخ آید، نشانه بیماری است. حضرت علی«ع» فرمودند: «مَن ذَکَر التوّفیقِ اَلأَخذُ بِالنّصیحه: (۳۰) نصیحت‌پذیری از نشانه‌های موفقیت و برتری آدمی است.» و نیز: «مِن عَلاماتِ الِادبار سُوءِ الظّنّ بالنَّصیح: (۳۱) پشت کردن به حقیقت و بدگمانی به نصیحت دیگران از نشانه‌های انحطاط است.»

خردمندان حقیقت‌مدار نه تنها از نصیحت دیگران روی برنمی‌تابند، بلکه از آن با روی خوش استقبال می‌کنند. امام صادق«ع» فرمودند: « أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبِی:(۳۲) محبوب‌ترین برادرانم کسی است که عیب‌هایم را به من هدیه دهد.»

د) تفقه و دین‌مداری

یکی از نشانه‌های حق‌مداری تفقه و دین‌مداری است. انسان دین‌مدار همه کارهایش را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که پسند معبود و براساس دین الهی باشد. امام سجاد«ع» فرمودند: «الِعِبادَه اِلا بالتَفَقُّه؛(۳۳) هیچ عبادتی جز با تفقه و دانایی و هماهنگی با شریعت تحقق پیدا نمی‌کند.»

با توجه به آثار گوناگون خودشناسی بر انسان لازم است به آن توجه کند و با ارزیابی خود به خودشناسی واقعی دست یابد. انسان باید برای رسیدن به خودشناسی از اموری چون پندارگرایی و غفلت و حب دنیا و تقلید کورکورانه و بی‌نظمی در امور و سستی در عمل بپرهیزد، به سوی خودسازی گام بردارد و با رعایت حدود الهی و دعا و حاجت و خضوع و خشوع در عبادات و امید و ایستادگی تقرب الهی نائل شود و با تقرب الهی هویت واقعی خود را بازیابد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نبأ، ۴۰.

۲ـ غررالحکم، ص ۷۱۲.

۳ـ همان، ۱۸۹.

۴ـ همان، ۶۵۰.

۵ـ همان، ۷۲۰.

۶ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۳۸.

۷ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۲۰، ص ۲۹۲.

۸ـ غررالحکم، ص ۳۷۳.

۹ـ شرح ابن‌الحدید، ج ۱۶، ص ۱۱۸.

۱۰ـ انبیاء، ۱.

۱۱ـ وسایل الشیعه، ج ۱۶، ۹۹.

۱۲ـ کافی، ج ۲، ص ۴۵۳.

۱۳ـ همزه، ۱.

۱۴ـ وسایل‌الشیعه، ج ۱۶، ص ۹۸.

۱۵ـ غررالحکم، ص ۵۲۳.

۱۶ـ کنزالعمال، ج ۶، ص ۵۷۲.

۱۷ـ غررالحکم، ص ۵۸۸.

۱۸ـ امالی صدوقی، مجلس ۵۰، ص ۲۶۹.

۱۹ـ همان.

۲۰ـ غررالحکم، ص ۶۵۶.

۲۱ـ همان، ۶۲۷.

۲۲ـ همان، ۵۸۳.

۲۳ـ فاطر، ۲۸.

۲۴ـ همان، ۶۸۴.

۲۵ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۰۵.

۲۶ـ امالی شیخ طوسی، ص ۶۰۳.

۲۷ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۴۷.

۲۸ـ همان، ص ۱۴۵.

۲۹ـ همان، ص ۱۲۶.

۳۰ـ‌ غررالحکم، ص ۶۷۴.

۳۱ـ همان، ۸۲۳.

۳۲ـ کافی، ج ۲، ص ۶۳۹.

۳۳ـ کافی، ج ۸، ص ۲۳۴.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

آدمی با توجه به بعد غیرمادی خود است که می‌تواند به رشد و تعالی دست یابد و اگر از آن غافل شود تا آنجا سقوط می‌کند که می‌گوید: « یا لَیتَنی کُنتُ تراباً:(۱) ای کاش خاک بودم.» از همین رو اندیشمندان در طول تاریخ، انسان را به خودشناسی فراخوانده و به او گفته‌اند: «خود را بشناس». البته خودشناسی تنها یک امر نظری نیست، بلکه مقدمه‌ای برای خودسازی است.

 

۲٫

مهم‌ترین و نخستین اثر خودشناسی، شناخت خدای سبحان و سبب و ارزش والای معرفت نفس است. پیامبر«ص» و امیرالمؤمنین«ع» در این باره فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه:(۱۷) کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.»

 

 

30نوامبر/16

انسان در جستجوی معنا(۲)

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

آقای عزیز! برادر من!

نفرما دنیا بیقوله است.

نفرما اینجا گوشه است. نفرما اینجا تنهایم.

نفرما شب است.

همیشه تویی و تو. هیچ ‌کسی به دیگری خیانت نکرده، مگر اینکه اول بار با خودش خیانت کرده.

حرف قرآن‌مان، فرمایش خدا و پیغمبرمان این است که اعمال شما، نیّات شما و حالات شما می‌شود خود شما : « اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِح»(۱)

افکار این جوان می‌شود خود این جوان. حرکات این شخص می‌شود خود این شخص.

نیات او می‌شود خود او. بیقوله است؟ تو که تویی. تو را که نمی‌شود از تو گرفت. گوشه است و شب است؟ کسی نیست و تنها هستم؟ مگر می‌خواهی این کارها را چه کسی انجام بدهد؟ اولین بار که در خودت پیاده می‌شود. تو که تویی. هیچ‌ وقت که تو را از تو نمی‌گیرند.

ذیل همین آیه چه شیرین فرمود: « لَو أَنَّ بَینَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا»(۲) این (لو) به قول حضرات ادبای عرب، از ادات شرط است، جایی که امری نشدنی است، لو می‌آورند. یعنی توقع بی‌جایی دارد و امری نشدنی را طلب می‌کند. چرا نمی‌شود؟

می‌پرسیم مگر می‌شود تو را از تو گرفت؟ مگر می‌شود مرا از من بگیرید؟ نه. می‌شود کلاهم را  بردارند، اما سرم را از من بگیرند یعنی چه؟ می‌شود قبا را از تنم به در بیاورند، اما مرا از من بگیرند یعنی چه؟ می‌شود مرا از این خانه به در ببرند، اما مرا از من بگیرند یعنی چه؟

آقای عزیز! تو می‌توانی از خودت فرار کنی؟  نمی‌شود. من می‌توانم از دیگری فرار کنم، اما چگونه خودم از خودم فرار کنم، هر جا که باشم منم. پس نمی‌شود از خود فرار کرد. آنچه که پنجاه، شصت سال، کمتر، بیشتر، انجام دادم، نیت داشتم، شب، روز، گاه و بی‌گاه، با این، بی‌آن، تنها، هر چه، آن شدم، شدند من. می‌شود مرا از من گرفت؟ می‌شود تو را از تو گرفت؟ دلش می‌خواهد «لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا» که اینها از او فاصله بگیرند، اما نمی‌شود.

این طور درنظر بگیرید که یک کسی به بیماری مالیخولیا مبتلاست. بیچاره می‌بیند که اشخاصی از گوشه و کنار به او حمله می‌کنند. دست یکی دشنه است و دست یکی تازیانه. دست یکی سنگ است و دست یک پاره کلوخ و اینها از هر طرف به او حمله می‌کنند. ای بسا می‌بیند که حیوانات درنده دارند می‌آیند. خیال می‌کند که همه اینها بیرون از خود اوست. فریاد می‌کشد که در را ببندید و نگذارید اینها بیایند، در را چرا ببندیم؟ اطرافیانش سر بلند می‌کنند و می‌گویند ما کسی را نمی‌بینیم. چه می‌گوئی. دارند مرا می‌برند و می‌زنند و می‌کُشند و می‌خورند و این حرف‌ها یعنی چه؟ در را ببندیم یعنی چه؟ کسی نمی‌آید. اما او فریاد می‌کشد که دارند مرا می‌خورند، می‌سوزانند، می‌کشند، تهدیدم می‌کنند، فریاد و فغان می‌کنند. بالاخره خسته می‌شود. بلند می‌شود. می‌خواهد از چنگ آنها فرار کند. از خانه بیرون می‌دود. این سو و آن سو تا خود را پنهان کند. می‌بیند که همه آنها زودتر از او آمده‌اند و این بی‌خبر است که اینها همه خودش بود و بیرون از خودش نبود. می‌گفت در را ببندید که اینها نیایند. بیچاره به خیالش که از آنها فرار کرده است. باید به او گفت مرد حسابی! آدم غافل! تو داری از خودت فرار می‌کنی؟ تو که از اینجا برخاستی، فرار کردی و رفتی، دیدی که همه با تو هستند؟

قرآن کریم می‌فرماید، انبیا و اولیا فرمودند، عقل و برهان می‌فرمایند که آنچه  انجام دادی: «یَومَ تَجِدُ کُلُ نَفسٍ مَّا عَمِلَت مِن خَیْرٍ مُّحضَرًا وَمَا عَمِلَت مِن سُوَء»(۳) است. هر چه انجام دادی، همه در تو رسوخ کرد و در تو نقش بست و رنگ ثابتت شد. همه شد تو، همان طور که قرآن مجید فرمود: عمل غیرصالح شد، این پسر، آن رفتارش شده. این شخص می‌خواهد از اینها فرار کند. باید به او گفت مگر می‌توانی خودت از دست خودت فرار کنی؟ می‌شود که تو را از تو گرفت؟ این آقا آرزو می‌کند که او را از او بگیرند. آرزو می‌کند که خودش از خودش فرار کند. این نشدنی است.

معاشرت با مردم آلوده، با محیط کثیف، پسر نوح او را از چنان پدری، از پیغمبر اولوالعزمی جدا کرد.

فرزندانتان را تحت نظر داشته باشید. شب‌ و روزهایشان را بپایید. به این نهال‌هایتان رحم کنید. میکروب‌ها و کرم‌ها زیادند. عوارض و حوادث گوناگون بسیارند.

باید مواظب اجتماع بود. عیسی به دین خود، موسی به دین خود، او را در گور خودش می‌گذارند و مرا در گور خودم مبادا!

این حرف‌ها دیدن و مسامحه کردن و مواظبت نکردن است. از آن بدتر اینکه مبادا که شمای پدر، نتوانی به خانه خودت قدم بگذاری! مبادا کار به جایی بکشد که یک عمر، یک قرن، چندین پشت، گذشته و آینده نتوانند از یک فعل بد آدم، از یک رفتار ناشایسته انسان رهائی یابند و در اجتماع زندگی کنند و آواره شوند.

مکن کاری که بر پا سنگت آیو

جهان با این بزرگی تنگت آیو(۴)

در مقابل بشنوید از یک جوان عاقل، از یک مرد بیدار. خوشا به حال آن کسی که عقل دارد و بیدار است، الهی آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه عقل ندارد چه دارد؟

در حدیث است که آمدند خدمت رسول‌الله«ص» و از یک فرد مقدس ناپخته، خام، بی‌توجه، راه گم‌ کرده که نمی‌داند کجایی است، صحبت به میان آوردند که بله آقا! یا رسول‌الله، ما در محل خودمان آقایی داریم، شخصی داریم، مقدسی داریم که این طوری است. دائماً نماز و قرآن و روزه می‌گیردو بنا کردند از کثرت عبادتش گفتن. پیغمبر اکرم«ص» فرمود این طور که شما می‌گویید، این فرد مگر بشر نیست؟ انسان نیست؟ اجوف است؟ بشر غذا می‌خواهد، بشر خانه و زندگی می‌خواهد. او که  این چه جوری زندگی می‌کند و این قدر عبادت می‌کند، نانش را از کجا تحصیل می‌کند؟ عرض کردند یا رسول‌الله! ما زندگی‌اش را اداره می‌کنیم. رسول‌الله فرمود همه شما بهتر از او هستید. مقدس عاقل باش. نمازگزار عاقل باش. چه کسی گفت برو گوشه مسجد معتکف و وزر و وبال اجتماع شو؟‌

جناب ابن بابویه در کتاب شریف امالی‌ مینویسد که عثمان بن مضعون پسری داشت که از این نشئه رخت بربست. با اینکه از صحابه پیغمبر است، اما معصوم که نیست، لذا اشتباه می‌کند. رسول‌الله امروز، امشب، فردا، پس‌فردا، او را در مسجد و در نماز نمی‌بیند. چطور ایشان تن درنمی‌دهند به اجتماع؟ چرا در مجلس نیست؟ چرا به نماز نمی‌آید؟ عرض کردند یا رسول‌الله! عثمان بن مضعون بعد از پیشامد عهد کرده در گوشه مسجدی معتکف و مشغول شود و ترک دنیا کند. حضرت فرمان داد او را حاضر کنند.

حدس عده‌ای از ارباب تاریخ این است که حضرت علی«ع» بیم داشت که مبادا دشمنان بیایند و نبش قبر و به بدن نازنینش جسارت کنند. فرمود شبانه بدنم را به خاک بسپارید و قبر مرا پوشیده بدارید. کسی نداند تربت من کجاست. امام حسن و امام حسین»ع» در دل شب به غسل و تکفین و تدفین بدن امیرالمؤمنین«ع» پرداختند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که اوضاع تاریخی و سیاسی و اجتماعی عصر او چگونه باید بوده باشد. شبانه امیرالمؤمنین را به خاک سپردند. مردم شب را به روز آوردند و شنیدند علی«ع» را شبانه دفن کرده‌اند. امام حسن مجتبی به مسجد جامع کوفه تشریف‌فرما شد. مردم جمع شدند. آقا به منبر تشریف‌فرما شد و فرمود مردم! مسلمانان! دیشب کسی از این نشئه رخت بربست که عیسی پیامبر«ع» در این شب عروج کرد. کسی در این شب رخت بربست که وصی عیسی«ع» در این شب ارتحال کرد. کسی در این شب رخت بربست که در تمام غزوات اسلامی پیشاپیش لشکر بود. میکائیل در طرفی سویی، جبرائیل در طرف دیگر و آن رأیت بزرگ در دست او بود. دیشب کسی از این عالم، از این نشئه ارتحال فرمود که پیشنیان بر او سبقت نگرفتند جز به فضل نبوت و دیگر مادر روزگار چون علی در دامان خود نخواهد پرورید و دیگر هیهات هیهات که کسی همسنگ علی شود. دیشب کسی از دنیا رخت بربست که سلطان عوامل ملک و ملکوت بود، اما سرمایه مالی‌ این سلطان هفتصد درهم پول نقره بود. بفرمایید هفتصد قِران، هفتصد تومان، این پادشاه عوامل ملک و ملکوت آن که هزار بنده را خرید و آزاد کرد و می‌گفت بندگان خدا باید آزاد باشند و همواره سفارش می‌فرمود، آزاد و احرار باشید.

وقف‌نامه‌اش را ببینید. وقف‌نامه در نهج‌البلاغه هست و بعضی‌ها را مرحوم مجلسی در بحار آورده است. به مکه که مشرف می‌شوید، بپرسید ده ینبوع از موقوفات علی«ع» هنوز هم برقرار است و در دست اولاد و دودمان او. یک ینبوع شش دانگ است که آن را وقف فقرای مسلمین می‌کند. باغ است و نخل‌ها. چه بسیار وقف. وقف از سوی آن کسی که در بخشش و دستگیری در ایثار سوره « هَل اَتی» در وصفش نازل شد.

گرفته این جهان وصف ثنانش

گذشته ز آن جهان وصف سه نانش(۵)

سخن امام حسن مجتبی وقتی بدینجا رسید گریه بر خود آن بزرگوار مستولی گردید و مسجد یکپارچه ضجه و ناله شد. ما هم به پیشگاه امام‌زمانمان عرضه می‌داریم که آقاجان!  ما هم مصیبت دیده‌ایم. امیرالمومنین«ع» پدر روحانی ما بود و افتخار داریم که به آن بزرگوار انتساب داریم. زبان حال ما این است که آن شمشیری که فرق او را شکافت، بر دل ما نشست.

در این عصر و این حال و این آشفتگی‌ها از کلام علی و از کمال علی  و از کتاب علی و از گفتار علی فاصله گرفته‌ایم. آقاجان! یا امام حسن مجتبی! یتیم ماییم نه شما. این فرمایش و این حرف بلند هم از من نیست و باز هم از آن بزرگوار است:

مطلق این آوازها از شه بود(۶)

امیرالمؤمنین«ع» فرمود یتیم آن کس نیست که پدرش از سرش بگذشت و برفت، یتیم، یتیم علم و ادب است. کسی که کمال ندارد و معرفت و تقوا تحصیل نکرده، او یتیم است. اینکه عرض کردم ما یتیم هستیم، صورت گستاخی به دیگران نباشد. اجتماع ما را که بنگرید تصدیق می‌فرمایید که بنده در این گفتارم به خطا نرفته‌ام. مردم واقعاً یتیم و فلک‌زده‌ و بیچاره‌اند. به قهقرا می‌روند. فساد است از شش جهت ما را گرفته است.

‌افسوس که این مزرعه را آب گرفته

دهقان مصیبت‌زده را خواب گرفته(۷)

الغرض گفتیم که معاشرت سخت مؤثر است.

سنگ از سنگ و  خاک از خاک رنگ می‌گیرد و متأثر می‌شود. شاخه‌ای از درختی به درختی پیوند داده می‌شود، بر اثر این پیوند و الفت‌، از یکدیگر رنگ و خو می‌گیرند.

جوانان عزیز! در شرع مقدس ما راجع به معاشرت، مجالست، مواظب و مراقبت از خود بسیار آمده است. اینکه او با چه کسی همدست ‌شود، بسیار سفارش شده است، به‌طوری که در کمتر موضوعی این قدر سفارش شده است. التفات بفرمایید. محیط، رفقا، پدر و مادر، ملّای اجتماعی، آموزگار سر کلاس، زعیم یک قبیله مؤثرند. حتی دایه مؤثر است.

رسول‌الله فرمود فرزندان خود را که می‌خواهید به دایه بدهید، در خوی آن دایه و در آداب و رسوم او دقت کنید که اخلاق او از مجرای شیر در فرزند شما اثر می‌گذارد.

ببینید فرزندانتان را به دست چه کسی می‌دهید. علم برای جان حکم همان شیر را دارد و معلم حکم دایه را. ببین شیر را از چه معلمی می‌گیری. معلم آلوده و شیر مسموم نباشد.

ببینید فرزندانتان را به دست چه کسانی می‌سپارید.از آن دایه‌ای که شیر می‌دهد برای پروراندن و تربیت کردن جسم کودک تا آن کسی که می‌خواهد به فرزندان شما کمال یاد بدهد.

این امیرالمؤمنین«ع» به امام حسن مجتبی«ع» فرمود فرزندم! ملک دل جوان خالی و بی‌نقش است تخمی که در او کاشته شد، حرفی که به او القا شد، نهالی که در او غرس شد، چون مانع ندارد و مزاحمت ندارد، ریشه می‌دواند و سخت در او رسوخ می‌کند، رنگ ثابت برای او می‌شود.

ببینید فرزندانتان را که به دست چه کسانی می‌سپارید. حتی بزرگان ما فرمودند اسم که برای فرزندان می‌گذارید اسمی نباشد که وقتی بزرگ شد خجالت بکشد و دیگر اینکه مبادا در تعلیم و تربیت‌، به مدرسه بردن، با فرهنگ آشنا کردن فرزند دریغ کنید.

مرحوم فرهاد میرزا، در کتاب شریف زنبیلش، می‌نویسد که ابوقبیس کلالی که یکی از افراد سرشناس عرب بود از پیشینیان، در نامگذاری فرزندان و غلامانش، فکر می‌کرد که اسم اثر دارد،‌ لذا نام یکی از فرزندانش را گذاشت کلب، یکی را ذبح، یکی را اسد. بچه‌ها را صدا می‌زد پلنگ و شیر و غلامان و زیردستانش را به اسم‌هایی که دلالت بر خمود بودن و خاموش بودن داشتند.

پرسیدند این چه کاری است که می‌کنی؟ گفت چون من غلامانم را برای خودم می‌خواهم، می‌خواهم نام‌هایی داشته باشند که همین ‌جور که به اینها می‌گویم بره و میش، اینها بره و میش بشوند. این اسم به‌تدریج بر آنها اثر می‌گذارد. اما فرزندانم را برای روزی می‌خواهم که با دشمنانم بجنگند. این پندار این مرد است و من نمی‌گویم که شرع این کار را امضا فرموده است. شرع فرمود برای فرزندانتان اسمی بگذارید که بزرگ که شدند از نامشان خجالت نکشند.

این قضیه را عرض کردم که بگویم که حتی نامگذاری در فرزندان اثر می‌گذارد، چه رسد به معاشرت، کسب و کار، شب‌نشینی‌ها، همدستی‌ها و هزاران رنگی که در اجتماع می‌گیریم. به فکر خود باشید. هیچ‌کسی با شما عناد و دشمنی ندارد.

اگر این خاک و این مکان پاک و در و دیوار این مسجدی که در آن نشسته‌ایم، الان به زبان بیایند خواهند گفت که:

این همان چشمه خورشید جهان‌افروز است

که همی تاخت بر آرامگه عود و ثمود(۸)

در آتیه نزدیکی نه بنده هستم و نه جنابعالی مخاطب من. هیچ هدفی نداریم ان‌شاءالله تعالی جز خدا و خیر شما. حقیقت این عالم، مقام صدیقین و انبیاست. آدم که نمی‌تواند اینجا را سنگر اغراض شخصی خود کند. هیچ طایفه‌ای از این طایفه به شما مهربان‌تر نیستند. از پدر و مادر شما به شما مهربان‌ترند.   عرض کردم که معاشرت‌ها و همنشینی‌ها اثر دارند. انسان زود رنگ می‌گیرد. یک حیوان اهلی مدتی با وحشی به سر ببرد، وحشی می‌شود. یک حیوان وحشی مدتی با اهلی زندگی ‌کند، به‌تدریج رام می‌شود. اینها همه مؤثرند در حال آدم.

امیرالمؤمنین«ع» به فرزندانش وصیت می‌فرماید که نخستین سخن آنکه پرهیزگار باشید و خدا، خدا، خدا: « هُوَ الأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم»(۹) خدا، خدا : «وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ». هیچ چیز همسنگ او نمی‌شود.

همه هر چه هستند از آن کمترند

که با هستی‌اش نام هستی برند(۱۰)

برای شرح مبسوط به اوایل تفسیر شریف مجمع‌البیان رجوع بفرمایید.

یکی از دانشمندی می‌پرسد: «آقا! تقوا را برای ما معنی کن.»

فرمود: «هرگز با پای برهنه در بیابان خارناک رفته‌ای؟» گفت: »آری.» گفت: «چه جور راه می‌رفتی؟» گفت: «پیداست. چشمم را باز و پیش بایم را نگاه می‌کردم.»

اول اندیشه،‌ وانگهی گفتار (۱۱)

«اول نگاه کردن، سپس پا برداشتن. پاورچین پاورچین و با احتیاط راه می‌رفتم.» گفت: «این یعنی تقوا. اگر در معاشرتت، اگر در کسب و کارت، امور دین و دنیایت، زندگی‌ات این طور شدی، بااحتیاط قدم برداشتی، به جنابعالی می‌گویند اهل تقوا، متقی.»

خارهاست، چاله‌هاست، رهزن‌هاست، بیقوله‌هاست، طرّه‌هاست، مبادا بیفتی: « أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّه». امیرالمومنین«ع»فرمود که این نخستین حرف من است. و دیگر آنکه: «وَ اِن لا تَبغیَ الّدُنیا»: مبادا دنیا گول‌تان بزند و به دنبال حرام بروید. دنیا نخواهیم؟چطور نخواهیم؟ خدا که ما را اجوف خلق کرد. ما نان می‌خواهیم. خانه و زندگی می‌خواهیم. لباس می‌خواهیم، کسب و کار می‌خواهیم. چطور دنبال دنیا نرویم؟ مگر اینها دنیاست؟ خیر، اینها آخرت است. اینها عبادت است. شما که سر مزرعه‌ات داری نشا می‌کنی، عبادت است. شما که در مغازه‌‌ات داد و ستد می‌کنی، عبادت است. داری می‌روی به مدرسه عبادت است، حرف استاد را گوش می‌کنی عبادت است. داری نهال غرس می‌کنی، عبادت است. داری درخت آبیاری می‌کنی، دنیا نیست. پس دنیا چیست که شما این همه می‌گویید دنیا، دنیا؟

چیست دنیا، از خدا غافل شدن

نی لباس و نقره و فرزند و زن(۱۲)

 

 

پی‌نوشت:

۱٫هود/۴۶

۲٫آل‌عمران/۳۰

  1. همان

۴٫باباطاهر همدانی

۵٫عطار نیشابوری

۶٫مولانا

۷٫ادیب الممالک فراهانی

۸٫هوشنگ ابتهاج

۹٫حدید/۲۵

۱۰٫سعدی

۱۱٫همان

۱۲٫مولانا

 

سوتیترها:

۱٫

معاشرت با مردم آلوده، با محیط کثیف، پسر نوح او را از چنان پدری، از پیغمبر اولوالعزمی جدا کرد. فرزندانتان را تحت نظر داشته باشید. شب‌ و روزهایشان را بپایید. به این نهال‌هایتان رحم کنید. میکروب‌ها و کرم‌ها زیادند. عوارض و حوادث گوناگون بسیارند.

 

۲٫

حتی نامگذاری در فرزندان اثر می‌گذارد، چه رسد به معاشرت، کسب و کار، شب‌نشینی‌ها، همدستی‌ها و هزاران رنگی که در اجتماع می‌گیریم. به فکر خود باشید. هیچ‌کسی با شما عناد و دشمنی ندارد.

30نوامبر/16

ادب، سرلوحه دعوت انبیاء

آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

بررسی ماهیت دعوت انبیا

سرآمد قوای نفسانی، شهوت، غضب و وهم است و اینها باید مؤدب شوند. یعنی انسان باید در رفتار خود از مرزهای تعیین‌شده از ناحیه خداوند، محافظت و مراقبت نماید و به سوی افراط و تفریط نرود تا نفسش تأدیب شود. این نوع از ادب، اهمّ و اعظم مباحث مربوط به ادب الهی است و روی آن زیاد تأکید شده است. شاید بتوان گفت که سرلوحه دعوت جمیع انبیا و مقصد بعثت تمام پیامبران نیز، ادب نفوس بشر بوده است.

 

دعوت انبیا تنها جنبه‌ اخروی داشته است

گاهی شنیده می‌شود که برخی می‌گویند دعوت انبیا هم جنبه دنیوی، هم جنبه‌ اخروی. یعنی انبیا آمده‌اند تا بشر را به دنیا و آخرت دعوت کنند. برخی این مطلب را جزو کمالات دین اسلام به حساب می‌آورند و می‌گویند اسلام دینی است که انسان را هم به دنیا دعوت می‌کند، هم به آخرت. این حرف کاملاً غلط است.

به تعبیر استاد ما منظور این نیست که شارع مقدس اصلاً به مادیات دعوت نکرده است؛ بلکه انسان را به نکاح که یک امر جنسی است، بسیار سفارش کرده است،(۱) اما هیچ‌ کدام دعوت به نفسانیات نیست؛ بلکه دعوت به تحدید و مرزدهی خواسته‌های نفسانی است. آیا توصیه‌ مکرر اسلام به نکاح به معنای دعوت به دنیا یا شهوترانی است؟ روح  معارف شرع ما تحدید امیال درونی ماست. این معارف می‌خواهند اطلاق دعوت نفس به دنیا را محدود و برای هواهای نفسانی مرز تعیین کنند.

پس انبیا هیچ‌ گاه انسان را به مادیات دعوت نکرده‌اند، بلکه تمام تلاششان این بوده که با تأدیب نفس ابنای بشر، آنها را به سوی معنویات حرکت داده و استعدادهای الهی آنان را شکوفا سازند. این هم که خدای متعال در قرآن می‌فرماید: « لاَ تَأکُلُواْ أَموَالَکُم بَینَکُم بِالبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ(۲): اموال یکدیگر را به سبب حرام نخورید، مگر اینکه به صورت تجارت و با رضایت خاطر شما باشد» نیز دعوت به دنیا نیست، بلکه تحدید امیال نفسانی است.

حرام یعنی دزدی، قمار، ربا و.. این امور راه‌های باطل کسب درآمد هستند و خداوند در جمله ‌اول، نسبت به کسب مال، مرز مشخص می‌کند، اما بعد می‌فرماید: برو تجارت کن؛ یعنی از این طریق و در این قالب به نیازهای مادی خود پاسخ بده.

بنابراین، شارع مقدس مسئله کسب مال را به طورکلی زیر سئوال نمی‌برد، بلکه آن را محدود می‌کند؛ شهوت و غضب و وهم را نمی‌کوبد، بلکه با نظام اتمّ این قوا و بی‌حساب و کتاب بودن‌ آنها مخالف است. انبیاء دعوت گسترده هواهای نفسانی را در امور مربوط به شهوت، غضب و وهم محدود می‌کنند.

 

کشیدن ترمز نفس، روش انبیاست

حضرت علی«ع» فرمودند: «النفس مجبوله علی سوءالأدب و العبد مأمور بملازمه حسن الأدب» : (۳) لازم نیست کسی تو را به دنیا دعوت کند، چون نفس، خودش تو را به سوی امور دنیوی می‌کشاند، بلکه تو باید به دهان آن مهار شرع بزنی.» چقدر کلام علی«ع» زیباست. بحث، بحث مهار است، نه دعوت. بحث ترمز کردن است، نه حرکت دادن.

حضرت در جای دیگری فرمودند: «ضبط النفس عند الرغب و الرهب من أفضل الأدب»(۴) : نگاه داشتن نفس هنگام خواهش و ترس، از افزون‌ترین ادب‌هاست. یعنی در جایی که نفس خواسته‌ای دارد، آن را مهار کن.

پس انبیا نمی‌خواهند ما را به دنیا دعوت کنند، بلکه هوای نفس ما خودش این کار را انجام می‌دهد و دیگر احتیاجی به دعوت انبیا و نزول قرآن در این باره نیست. انبیا آمدند تا جلوی زیاده‌روی‌های ما را در امور نفسانی بگیرند و ما را در این زمینه ادب کنند، لذا اگر انسان به سرلوحه مأموریت انبیا نگاه کند، در خواهد یافت که آنها یک دعوت و یک مقصد بیشتر نداشتند، آن هم دعوت به آخرت و رسیدن به لقاءالله است.

 

تلاش انبیا برای زنده کردن حس احتیاج به معنویات

نکته دیگر این است که «حس احتیاج به دنیا» در انسان فراوان وجود دارد و اصلاً احتیاجی نیست که این حس در درون ما زنده و دعوتی از سوی پیامبران در این باره صادر شود؛ چون انسان تا زمانی که در دنیا و دامن طبیعت زندگی می‌کند، تمام ابعاد این حس، در درون او زنده است.

تنها این حس در انسان وجود ندارد، بلکه ابعاد گوناگون دیگری نیز در او هستند که جنبه مادی ندارند و باید شکوفا شوند. «حس احتیاج به معنویات» در بُعد روحی ما وجود دارد که نیازمند توجه و تقویت است. یعنی همان گونه که خداوند متناسب با پیکره مادی انسان حواسی را قرار داده تا به سوی احتیاجات مادی‌ حرکت کند، متناسب با بُعد روحی او نیز حسی قرار داده که او را به سوی ملکوت حرکت می‌دهد.

اگر نفس مؤدب به آداب الهی نباشد، حس احتیاج به آخرت و زندگی جاودانه در او زنده نخواهد شد تا بتواند برای رفع نیاز و متناسب با آن برای زندگی اخرویش، توشه‌ای را(۵) فراهم کند. انبیا مبعوث شدند تا بی‌بندوباری نفس و هواهای نفسانی را مهار و شهوت، غضب و وهم انسان‌ها را مؤدب کنند. وقتی نفس مؤدب شد، حس معنوی زنده می‌شود و کار خودش را انجام می‌دهد. آنجاست که احساس می‌کنیم به یک زندگی جاودانه احتیاج داریم و باید از این دنیای فانی دل بکنیم. تا زمانی که نفس ادب نشده، احساس احتیاج به معنویات آخرت‌طلبی در انسان زنده نخواهد شد.

 

تولد دوم انسان نزد اهل معرفت

به تعبیر اهلش اگر شئون ثلاثه نفس در انسان مؤدب نشود، هیچ‌گاه مقامات ثلاثه معنویه در دسترس قرار نخواهند گرفت. اهل معرفت، از درخشش نور ایمان در دل به «تولد دوم» تعبیر می‌کنند و می‌گویند: «نور ایمان زمانی در دل انسان درخشش پیدا می‌کند که نفس، مؤدب به ادب الهی باشد. در این زمان است که انسان دوباره متولد می‌شود و زندگی معنویش را آغاز می‌کند.»

با روش رفتاری دادن به نفس طبق دستور خدا، زندگی معنوی انسان شکل می‌گیرد. در مقابل نیز هر قدر انسان تخلف کند، به همان مقدار ظلمت و تاریکی و کدورت برای او ایجاد می‌شود و از حیات طیبه فاصله می‌گیرد.

دنیا یک مسیر سرازیری است و احتیاج به هُل دادن ندارد. انبیا آمده‌اند تا جلوی سرعت سیر انسان به سوی دنیا را بگیرند. نیامده‌اند که او را به سوی دنیا سوق دهند. اگر انسان در سرازیری دنیا با سرعت حرکت کند، پس از این پرتگاه‌ها و دره‌ها، چیزی از او باقی نخواهد ماند.

اگر انسان بخواهد مسیر خود را عوض کند و به سوی آخرت برگردد، در یک جاده‌ سر بالایی قرار می‌گیرد. علی«ع» می‌فرمایند: «تجهزوا رحمکم الله: رحمت خدا بر شما باد! برای سفر آخرت آماده شوید.»؛ «فقد نودی فیکم بالرحیل: در میان شما ندای کوچ کردن داده شده است.» ؛ «و أقلوا العرجه علی الدنیا: ماندن در دنیا را کم کنید.» ؛ «…فإن أمامکم عقبه کئودا و منازل مخوفه مهوله»:(۶) همانا گردنه‌هایی ناهموار و منزل‌هایی ترسناک و هول‌انگیز در برابر شما وجود دارند». این راه،‌ سربالایی و پر از گردنه است.

 

بعثت انبیا در جهت تأدیب شهوت و غضب انسان

شبهه‌ای نیست که خداوند انبیا و اولیا را همراه با کتب آسمانی برای ما فرستاده است و همه آنها در این مسئله اتفاق‌نظر دارند و به بشر می‌گویند در شهوت و غضب بی‌ بند و بار نباش. این قدر در یونجه‌زار دنیا فرو نرو. تو حیوان نیستی. تو آدمی. این یک مطلب اجماعی است و یک مورد خلاف هم ندارد؛ یعنی همه انبیا همین را می‌گویند و هیچ‌ کس هم خلاف این مطلب را نگفته است.

اینکه انبیا انسان را از بی‌ بند و باری در شهوت و غضب منع می‌کنند، از دو حال خارج نیست. یا نعوذبالله از سر دشمنی می‌خواهند ما از این مواهب الهی استفاده نکنیم یا از سر مصلحت و دلسوزی می‌خواهند ما به قهقرای حیوانیت و پستی سقوط نکنیم. انبیا موجوداتی مبرّای از خبائث نفسانی بودند، بنابراین مصلحت ما را که فرورفته در شهوات هستیم بهتر از ما می‌دانستند و هیچ‌گاه از سر دشمنی، ما را از این قوای حیوانی منع نکردند، بلکه می‌خواستند بُعد معنوی ما را شکوفا کنند.

آنها مصلحت ما را بهتر از ما می‌دانستند و دستورات خالقی را که به سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارد و موجب شکوفایی بُعد جاودانگی او می‌شود بیان می‌کردند. آنها خواستار سعادت همیشگی انسان بودند و همه می‌دانند که انسان برای رسیدن به این سعادت همیشگی، به یک روش رفتاری که همان ادب الهی است نیاز دارد. شهوت و غضب یک روش رفتاری می‌خواهد که به آنها بگوید چه کار کن و چه کار نکن؛ چه بگو و چه نگو. انبیا می‌دانند که هر قدر بهره‌وری انسان از شهوت و غضب بیش از حدی که خالق انسان تعیین کرده باشد، موجب ضربه خوردن به بُعد معنوی او می‌شود.

 

رابطه بهره‌برداری از دنیا و بی‌بهره‌ای در آخرت

نسبت به رابطه بهره‌وری از دنیا و بی‌بهره‌ای در آخرت روایات بسیاری وجود دارند. انسان هر قدر از التذاذات دنیوی بیشتری استفاده کند، در آخرت از لذت‌های کمتری بهره‌مند خواهد شد. لذائذ دنیوی هم به دو بخش تقسیم می‌شوند: لذت دنیوی مشروع و نامشروع. لذات نامشروع اصلاً نباید مورد استفاده انسان باشند، اما لذات مشروع هم بی حد و مرز نیستند؛ لذا در معارف ما نسبت به لذات مشروع نیز توصیه به میانه‌روی شده است. مثلاً شخصی که با سرمایه و مال حلال، طیب و طاهر کار و چند برابر آن سود می‌کند و زندگی خوشی دارد، خلاف شرع نکرده و در قیامت هم به جهنم نخواهد رفت، ولی به منازل والای بهشت نیز راه پیدا نخواهد کرد. جایگاه کسی که از راه حلال به لذائذ فراوان دنیوی دست پیدا می‌کند، پایین‌ترین مراتب بهشت است نه عندالله.

 

تقابل لذات مادی و معنویات در روایات

این حرف من نیست، بلکه روایت است. اسحاق ‌بن عمار می‌گوید: «سمعت أباعبدالله علیه‌السلام یقول من أعطی فی هذه الدنیا شیئا کثیرا : از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود اگر کسی در دنیا مواهب زیادی را به دست آورد، «ثم دخل الجنه»؛ سپس در آن دنیا وارد بهشت شود، «کان أقل لحظه فیها»؛(۷) میزان بهره‌برداریش از نعمت‌ها در بهشت کم خواهد بود. معلوم می‌شود نعمت‌هایی که به دست آورده نامشروع نبوده‌اند؛ والا وارد بهشت نمی‌شد. این همان طویله بهشت است.

علی«ع» فرمودند: «مازاد فی الدنیا نقص فی الاخره(۸) : اگر از لذات دنیایی بهره‌وری بسیار کنی، از لذات اخرویت کم می‌شود.» اینها رابطه مستقیم با یکدیگر دارند.(۹)

پس انبیا دشمن ما نبودند و صلاح و مصلحت ما را براساس میل و خواسته خود تنظیم نکردند؛ بلکه آنها براساس مصلحت الهی ابنای بشر را از شهوت و غضب دور ساختند و خواسته‌های آنان را محدود ‌کردند. تأدیب نفوس ما توسط انبیا و اولیا برای سعادت ما بوده است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در روایت داریم کسی که متأهل باشد و نماز بخواند، ثواب نمازش با کسی که متأهل نباشد، بسیار تفاوت دارد. «قال النبی«ص» لرکعتان یصلیهما متزوج أفضل من رجل عزب یقوم لیله و یصوم نهاره»؛ (من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۴).

۲ـ نساء، ۲۹.

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۳۷.

۴ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۸.

۵ـ توشه این راه، مقامات سه‌گانه عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.

۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۴.

۷ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۶۷.

۸ـ تصنیف غررالحکم، ص ۱۴۱.

۹ـ حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که متن آن در کتاب «رسائل بندگی؛ رساله دوم: حب به دنیا» منتشر شده است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

برخی می‌گویند دعوت انبیا هم جنبه دنیوی، هم جنبه‌ اخروی. یعنی انبیا آمده‌اند تا بشر را به دنیا و آخرت دعوت کنند. برخی این مطلب را جزو کمالات دین اسلام به حساب می‌آورند و می‌گویند اسلام دینی است که انسان را هم به دنیا دعوت می‌کند، هم به آخرت. این حرف کاملاً غلط است.

 

۲٫

انبیا دشمن ما نبودند و صلاح و مصلحت ما را براساس میل و خواسته خود تنظیم نکردند؛ بلکه آنها براساس مصلحت الهی ابنای بشر را از شهوت و غضب دور ساختند و خواسته‌های آنان را محدود ‌کردند. تأدیب نفوس ما توسط انبیا و اولیا برای سعادت ما بوده است.

 

 

30نوامبر/16

غفلت، ریشه همه مفاسد

حضرت آیتالله مصباح یزدی

اشاره:

از دیرباز بیشتر علما، بزرگان و علاقه‌مندان به مسائل اخلاقی و معارف تربیتی در دسته‌بندی مسائل اخلاقی از روش فیلسوفان یونانی اقتباس و مسائل اخلاقی را بر اساس قوای نفسانی به سه دسته کلی  شهویه، غضبیه و عقلانی تقسیم کرده‌اند. در کتاب‌های بسیار خوبی چون جامع‌السعادات، معراج‌السعاده، طهاره‌الاعراق ابن‌مسکویه و اخلاق ناصری نیز  از همین سبک پیروی شده است.

فیلسوفان اخلاق نیز با تأثیر گرفتن از فیلسوفان یونانی، ملاک خوبی را اعتدال و حد وسط بودن بین افراط و تفریط دانسته‌‌ و گفته‌اند هر فضلیتی محفوف به دو رذیلت است. مثلا شجاعت یک فضیلت است که افراط آن تهوّر و تفریط آن جُبن است. بنابراین در مقابل هر فضلیتی، دو رذیلت وجود دارد. البته می‌توان این مطلب را این‌گونه توجیه کرد که خداوند متعال استعدادها و قوای مختلفی را در وجود انسان قرار داده است که همه از روی حکمت است؛ بنابراین هر کدام باید در جایی اعمال شود و اگر این گونه نباشد، لغو است. گاهی ممکن است انسان برای اعمال یک قوه‌ آن قدر تلاش کند که از قوه‌های دیگر باز بماند. مثلا آن قدر به فکر خوردن و التذاذات حیوانی باشد که از مسائل عقلی باز بماند. روشن است که این افراط در قوای حیوانی و خلاف حکمت الهی است. خداوند به انسان عقل هم داده است و لذا اگر انسان همیشه به فکر شکم و مافوق و مادون آن باشد، دیگر نمی‌تواند به مسائل عقلی و حقایق دیگر بپردازد.

بنابراین برای این‌که از همه قوا درست استفاده شود، باید برای هر کدام حد وسطی را در نظر گرفت که مزاحم قوای دیگر و مانع کار و تکامل آنها‌ نباشد؛ اما این حد وسط، حد وسط کمّی نیست و نمی‌توانیم مثلا درباره علم که مطلوب است اندازه‌ای فرض کنیم و اگر صد درجه برای آن فرض شود، بگوییم پنجاه درجه‌اش مطلوب است و اگر ۵۱ درجه یا ۴۹ درجه شد، دیگر مطلوب نیست.

تقسیم‌ مسایل اخلاقی طبق سلیقه اسلامی

به نظر می‌رسد که می‌توان مباحث اخلاقی را به گونه‌ای دیگر هم تقسیم کرد که با سلیقه اسلامی، دینی و قرآنی مناسب‌تر باشد. به این‌ترتیب که مسائل اخلاقی را به سه یا چهار بخش تقسیم کنیم. اول مسایلی که محور اصلی آنها را ارتباط با خدا تشکیل می‌دهد، دوم مسایلی با محور اصلی خود انسا، و سوم و چهارم مسایلی که محور اصلی آنها را ارتباط با انسان‌های دیگر یا همه مخلوقات تشکیل می‌دهد.(۱)

در گذشته محور بحث‌ ارتباط با خدا بود و اینک بخش دوم را که ارتباط با خود است، موضوع بحث قرارمی‌دهیم. البته ممکن است از نظر منطقی این بخش بر بخش گذشته مقدم باشد؛ زیرا پیش از طرح مسائلی که درباره ارتباط با خداست، باید وجود خدا، فضیلت ارتباط با خدا و… اثبات شده باشد، اما ارتباط با خود طبیعی‌ترین چیزی است که برای هر انسانی مطرح است و نیاز زیادی به مقدمات برهانی دیگر ندارد. البته روشن است که از جهت شرافت، بحث ارتباط با خدا اولی و مقدم بر مسایل دیگر است.

لازم به ذکر است که این سه بخش از مسائل اخلاقی را نمی‌توان آن‌چنان از هم تفکیک کرد که هیچ ارتباطی با هم پیدا نکنند. بین این‌ سه دسته نوعی ارتباط، اتصال، مقدمیت، ملازمه یا استلزام وجود دارد. به عنوان مثال نماز با اینکه درباره ارتباط با خداست، اما در اسلام روی نماز جماعت  بسیار تأکید و ارتباط با انسان‌های دیگر در آن لحاظ شده است که گاهی ثواب نماز را چندین برابر می‌کند. بنا بر برخی از روایات وقتی تعداد افراد در نماز جماعت به ده نفر برسد، فرشتگان از نوشتن ثواب آن نماز عاجز می‌شوند. یا در خطبه نماز جمعه  باید مسائل اجتماعی و سیاسی مطرح شوند و ارتباط با انسان‌ها و اقوام دیگر و چه بسا دوستان و دشمنان کشور مطرح شود.

از این‌رو در تقسیم‌بندی، برای محور صفت «اصلی»‌ را ذکر کردیم. قید اصلی در این تعریف بدان معناست که هر کدام از این مسایل می‌توانند محورهای فرعی نیز داشته باشند و به مناسبت‌های بالعرضی با خلق خدا و با خود انسان ارتباط پیدا کنند.

ریشه همه مفاسد

از نظر قرآن کریم ریشه همه مفاسد اخلاقی یک چیز و در مقابل ریشه مبارزه با مفاسد اخلاقی و معالجه آنها نیز یک چیز است. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف می‌فرماید: «وَلَقَد ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الجِنِّ وَالإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لاَّ یَفقَهُونَ بِهَا وَلَهُم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا وَلَهُم آذَانٌ لاَّ یَسمَعُونَ بِهَا أُولَـئِکَ کَالأَنعَامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» ما بسیاری از جنیان و انسیان را برای جهنم پدید آوردیم.  لام در جمله «وَلَقَد ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ» برای غایت است و به این معناست که ما بسیاری از جنیان و انسان‌ها را پدید آوردیم که نهایت سیرشان جهنم خواهد بود. ای‌ها کسانی هستند که نیروی عقلانی، تفکر و فهم صحیح به آنها داده شده، اما از آن استفاده نمی‌کنند. به آنها چشم داده شده که با آن حقایق را ببینند و از آن استفاده کنند، اما آنها را در راه صحیح به کار نمی‌گیرند. گوش‌هایی به آنها دادیم که با آن حقایق را بشنوند و از آنها استفاده کنند، ولی بهره نمی‌برند. سرانجام چنین کسانی عذاب ابدی است. اینها همانند چهارپایانند. البته چهارپایان به جهنم نمی‌روند، ولی انسان اگر چهارپاوار شد به جهنم می‌رود. چهارپایان از آنجا که عقل ندارند، تکلیف نیز ندارند. خدا چشم و گوشی به ما داده است که با آن حقایق را درک کنیم، اما حیوانات اینها ندارند. وقتی ما فقط امور حسی ظاهری را ‌بینیم، همانند حیوانات می‌شویم.  سپس می‌فرماید:«أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» ریشه این‌که اینها همانند چهارپایان و مستحق جهنم شدند این است که غفلت داشتند. روز قیامت نیز به آنها می‌گویند: «لَقَد کُنتَ فِی غَفلَهٍ مِّن هَذَا فَکَشَفنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدِید.»(۲) وقتی انسان عذاب‌های آخرت را می‌بیند به او می‌گویند این همان چیزی است که ما بیان و حجت را برایت تمام کردیم، ولی تو در پرده غفلت بودی. اکنون آن پرده را از جلوی چشمانت برداشتیم و چشمت تیزبین است، ببین!(۳)

آگاهی: لازمه انسانیت انسان

در قرآن روی مفاهیمی مانند غفلت، نسیان، جهل و مشابهات آنها بسیار تأکید شده است، اما ما انسان‌ها از سر غفلتی که داریم، از این‌ مفاهیم نیز غفلت می‌کنیم! از این آیات و روایات می‌توان استفاده کرد که انسانیت انسان به این است که غافل نشود: «أُولَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ.» این‌که باعث شد اینها از چهارپایان بدتر بشوند، غفلت بود. اگر بخواهیم این‌گونه نشویم، باید ضد غفلت را دنبال کنیم. باید کاری کنیم که کمتر به غفلت مبتلا بشویم.

توجیه عقلانی‌ این مسئله این است که اصلا انسانیت انسان، به آگاهی‌ است، وگرنه این چشم حسی را حیوانات نیز دارند و همان چیزهایی که حیوان با چشم خودش می‌بیند، ما نیز با چشم‌ می‌بینیم. منظور از اینکه می‌فرماید: «لهم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا»، این نیست که چشمشان را می‌بندند و هیچ‌چیز نمی‌بینند. آنچه حیوانات حس می‌کنند ما نیز ـ البته با فرکانس‌های مختلف اندکی کمتر یا بیشتر ـ درک می‌کنیم. لاَّ یُبصِرُونَ و لا یسمعون به این معناست که آن هدفی که از این دیدن و شنیدن است، برایشان حاصل نمی‌شود. خداوند به حیوانات چشم و گوش داده‌ است تا علفی ببینند و آن‌را بخورد، اما خداوند چشم و گوش را فقط برای این به ما نداده است. در جهان آخرت نیز جهنمیان می‌گویند: «لَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصحَابِ السَّعِیرِ.»(۴) اگر اهل شنیدن بودیم، اکنون در جهنم نبودیم. در جهنم بودنمان برای این است که آن‌ گونه که باید بشنویم، نشنیدیم. تفاوت اصلی انسان با حیوان در همین توجه‌، آگاهی، بیداری و هوشیاری اوست.

مفاهیم غفلت، غرور، سکرت و مستی نقطه مقابل این آگاهی است. خداوند در آیه ۷۲ سوره حجر، از این حالت تعبیر به مستی می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُونَ در روایات نیز همین تعبیر در مورد غفلت به کار رفته است. در روایتی از امیرمؤمنان«ع» نقل شده است که فرمودند: «سُکرُ الغَفلَهِ وَالغُرُورِ أَبعَدُ إِفَاقَهً مِن سُکرِ الخُمُور:(۵) مستی‌ غفلت و غرور، دیرتر از مستی‌  شراب برطرف می‌شود.» کسانی که شراب می‌خورند، مست می‌شوند و پس از چند ساعت کم‌کم مستی‌شان رفع می‌شود و به حالت عادی برمی‌گردند، اما کسانی که به غفلت مبتلا هستند، ممکن است هشتاد سال زندگی کنند و بیدار نشوند. این تعبیرات نشانه این است که آنچه از انسان انتظار می‌رود و او را از حیوانات جدا می‌سازد، آگاهی است. حیوان نیز علف را می‌بیند و مزه‌اش را می‌چشد و آن را می‌خورد، ولی آدمیزاد باید همه رفتارهایش با هوشیاری باشد و بفهمد که چه کار می‌کند، کیست، کجاست، کجا می‌خواهد برود و می‌خواهد چه کار کند. اگر انسان این‌گونه نشد و صرفا تابع غریزه(۶)شد، با حیوان تفاوتی نمی‌کند.

در آیه‌ای دیگر خداوند خطاب به پیامبر«ص» می‌فرماید: «ذَرهُم یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمُونَ؛(۷)خیلی وقت صرف کسانی که به دنبال چیزی جز لذت‌های دنیا  نیستند نکن. رهایشان کن و  بگذار تا بخورند، بچرند و بازی کنند. بگذار آرزوها آنها را سرگرم و غافل ‌کند.»

یکی دیگر از تعبیرات قرآنی در این زمینه، مفهوم لهو است. لهو انسان را سرگرم می‌کند. مثلا وقتی انسان  برخی فیلم‌ها و سریال‌ها را تماشا یا برخی موسیقی‌ها را گوش می‌کند غافل می‌شود، مثل اینکه‌ در همان صحنه تئاتر یا فیلم است. مفهوم غفلت بسیار با لهو نزدیک است. از روایات نیز استفاده می‌شود که اصل مشکلات ما غفلت است و با آن شبیه حیوانات می‌شویم. قرآن نیز می‌گوید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ،(۸)مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّورَاهَ ثُمَّ لَم یَحمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَار.»(۹)اصل بدبختی‌ها چیزهایی است که انسان را غافل می‌کند از این‌که بداند کجاست، چیست، چه کار می‌کند، از کجا آمده، به کجا می‌رود، چه خواهد شد و چه مسئولیتی دارد. این بن‌مایه همه مفاسد است. در مقابل اگر انسان بخواهد که از این چاه ویل نجات پیدا کند یا در این چاه نیفتد، باید به هوشیاری، توجه، ذِکر، ذُکر، علم و معرفت پناه ببرد.

اکنون سئوال می‌شود: حال که ما الحمدلله از این غفلت درآمده‌ و توجهی پیدا کرده‌ایم که باید از غفلت دور شد، به چه چیزی باید توجه بکنیم؟ چه غفلت‌هایی مذموم‌اند؟ آیا هر غفلتی، در هر شرایطی، از هر کسی مذموم است یا غفلت‌های خاصی مذموم‌اند و ممکن است بعضی غفلت‌ها عیبی نداشته باشند، یا لااقل موجب جهنم نشوند.

 

غفلت از خود

توجه انسان به برخی از چیزها کاملا طبیعی است، اما برای توجه به برخی از چیزها، باید غیر از توجه‌کننده، چیز دیگری خارج از وجود او باشد و عاملی توجه‌ فرد را به خود جلب کند. آسان‌ترین چیزی که انسان می‌تواند به آن توجه کند و کاملا طبیعی است، توجه آگاهانه به خود انسان است. قید آگاهانه را از این جهت آوردیم که طبق نظر فلاسفه، علم به نفس عین ذات است و نفس نمی‌تواند نسبت به خودش علم نداشته باشد، اما علم به نفس اعم از علم آگاهانه، ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه است. منظور از توجه در اینجا علم آگاهانه یا به تعبیر بعضی علم مضاعف است.

ما انسان‌ها خود تجربه کرده‌ایم که بسیاری از اوقات مشغول کاری هستیم و به چیزی خارج از وجود خودمان توجه داریم، اما اصلا یادمان نیست که خودمان هم یک چیزی هستیم و وجودی داریم. این عدم توجه به خود به این معنا نیست که به خودمان علم نداریم؛ بلکه در اینجا آگاهی کامل نیست و آن چنان توجه انسان به چیزی جلب شده که اصلا خودش را فراموش کرده است. در قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده و آن را باعث سقوط و عذاب انسان معرفی کرده است. خداوند می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلتَنظُر نَفسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُونَ، وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنفُسَهُم.»(۱۰) عقوبت برخی از گناهان و کجروی‌ها این است که انسان خودش را فراموش می‌کند. این فراموشی طبق یک سنت الهی انجام می‌گیرد و از آنجا‌ که این عقوبت را خداوند اجرا می‌کند، می‌فرماید که خدا چنین شخصی را از خودش غافل کرده و خودش را از یاد خودش برده است. اجمالا آنچه از این آیه می‌توان استفاده کرد این است که هر چه موجب ابتلای انسان به غفلت از خود می‌شود، غفلت از یاد خداست: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنفُسَهُم: کسانی خدا را فراموش کردند، خدا نیز خودشان را از یاد خودشان برد.»

حدیث معروف « مَنْ عَرَفَ  نَفْسِهِ فَقَد عَرَفَ رَبُّه»که مضمون آن قریب تواتر است،  نیز بیانگر تلازم بین معرفت نفس و معرفت خدا، توجه به نفس و توجه به خدا و متقابلا غفلت از خدا و غفلت از خود است.

در مکاتب فلسفی امروز بحث‌هایی مطرح شده است که بی‌ارتباط با این‌ مسایل نیست. «کیرکه گار» که از عالمان مسیحی به شمار می‌رود و به عبارتی کشیش و مبتکر مکتب فلسفی معروفی به نام اگزیستانسیالیسم است، می‌گوید: «کسی که خدا را نشناسد انسان را نشناخته است. شناخت انسان و شناخت خدا متلازم است و نمی‌شود انسان را بدون شناخت خدا شناخت.» در منابع اسلامی نیز روی این مطلب تأکید بسیاری شده است.

 

مراتب توجه به خود

بنابر آنچه گفته شد، طبیعی‌ترین توجهات توجه به خود است. انسان اولین چیزی که می‌فهمد این است که فهمنده و این کسی که فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد و کار می‌کند، کیست. البته این توجه نیز همانند غفلت و علم مراتبی دارد. علم ما که با استدلال عقلی یا با دلایل نقلی پیدا می‌شود با علم انبیا که از راه وحی پیدا می‌شود و با علم خدای متعال، بسیار متفاوت است. توجهات نیز همین‌گونه‌اند. اگر ما بخواهیم به زحمت به خودمان توجه کنیم، یک مرتبه از توجه است، یک مرتبه از توجه نیز وجود دارد که بزرگان و اولیای خدا در اواخر سیرشان به آن می‌رسند و یک نوع علم حضوری قوی است که از علم به خداوند متعال انفکاک ندارد. در این مرتبه انسان خودش را همانند پرتویی از خورشیدی بی‌نهایت می‌بیند که از خودش هیچ ندارد.

انسان فطرتا خود و کمال خودش را دوست ‌دارد و از سقوط خودش هراسناک است. انسان هیچ‌گاه نمی‌خواهد که ببازد و سعادتش را از دست بدهد. این‌ها فطری انسان است و کسبی نیست و نمی‌توان آن را تغییر داد، اما زمانی می‌تواند به دنبال سعادت و کمال خود برود که به خودش توجه داشته باشد. انسان باید تعریفی از خود داشته باشد تا بداند کمالش چیست.

اهل معقول گفته‌اند تعریف کامل در جایی که علت مادی و صوری در کار باشد، آن است که مشتمل بر علل اربع باشد. یعنی وقتی ما می‌توانیم چیزی را به‌طور کامل بشناسیم که بدانیم چه کسی آن ‌را به وجود آورده (علت فاعلی)، از چه چیزی و چگونه به وجود آمده (علت مادی)، چه کمالی را بالفعل دارد (علت صوری) و چه خواهد شد و به کجا می‌تواند برسد (علت غایی).

 

ابعاد توجه به خود

وقتی ما به خودمان توجه می‌کنیم، اولین چیزی که از خودمان می‌بینیم، همان علت مادی‌ آن است. ابتدا بدن‌ و تغییرات آن‌ را درک می‌کنیم و رفتارهایمان نیز در ارتباط با همین بدن دور می‌زند. البته افراد استثنایی مثل انبیا و اولیای خدا این‌گونه نیستند و با ما فرق دارند. آنها کسانی هستند که حتی در شکم مادر تسبیح خدا را می‌گویند. به هرحال توجه ما انسان‌های عادی ابتدائا با یک سلسله عوامل طبیعی به بدن جلب می‌شود. وقتی با حادثه‌ای رو به ‌رو می‌شویم که در بدن  و حواس ما اثر تازه‌ای داشته باشد، مثلا صدای عجیبی بشنویم، یا نور یا حرارت زیادی یکباره پخش شود و آن را احساس کنیم، توجه پیدا می‌کنیم که این چشم یا گوش ماست که متأثر شد.

اینها طبیعی هستند و موضوع بحث اخلاقی نیستند. موضوع اخلاق، افعال اختیاری است، ولی این توجه یک نوع توجه غیراختیاری است و برای همه انسان‌ها نسبت به بدن و متعلقات بدن پیدا می‌شود. همین که کم‌کم رشد می‌کنیم، غالبا در اثر شنیدن حرف‌های کسانی که قبلا درباره این مسایل فکر کرده‌اند، توجه ما به عنصر دیگری به نام روح جلب می‌شود. آن چیزی که ما را متوجه بدن می‌کرد، روح بود، اما ما آگاه نبودیم و تصور می‌کردیم که خود بدن است که می‌بیند و می‌شنود و این آثار از او سر می‌زند. کم‌کم از آیات قرآن، روایات معصومین و سخنان بزرگان و علما متوجه می‌شویم که چیزی به نام روح در ما هست. این توجه به علت صوری انسان است. روح ـ به اصطلاح فلسفی ـ حکم صورت را نسبت به ماده دارد و فعلیت جدیدی است که برای ماده پیدا می‌شود. توجه به این موضوع‌که ما روح داریم، در مرتبه متأخری نسبت به بدن برای ما حاصل می‌شود. نوزاد به این موضوع توجه ندارد. شاید کودکان چند ساله هم اصلا توجهی به چیزی به نام روح نداشته باشند.

معرفت با توجه به علت مادی و صوری کامل نمی‌شود، لذا این پرسش مطرح می‌شود که انسان از کجا پیدا شده و چه کسی او را ایجاد کرده است؟ این پرسش مربوط به علت فاعلی‌‌است که ما الحمدلله جوابش را خوب می‌دانیم و می‌گوییم خداست که آن را ایجاد کرده است. ولی سئوال دیگری که مطرح می‌شود،  کمی از سئوال قبل مشکل‌تر و مربوط به علت غایی است.

صرف نظر از بحث‌های دقیق فلسفی که علت غایی در حقیقت در نفس فاعل است و با این فرض که مقصود ما از علت غایی، غایه‌‌الوجود است، این پرسش را مطرح می‌کنیم که این وجود به کجا می‌تواند برسد وچه باید بشود؟ اگر پاسخ این پرسش‌ها را ندانیم و فقط به توجه به بدن اکتفا کنیم  و تمام همت‌ما‌ن مصروف رفع گرسنگی و تشنگی بدن و دوری از گرما و سرما  و حداکثر حفظ زیبایی و سلامتی ‌بدن‌ باشد، به هدفِ آفرینش انسان نرسیده‌ایم، چون ما در همه اینها با حیوانات شریکیم. حتى مگس نیز دائما بال‌های خودش را تمیز می‌کند. فکر تمیز بودن، زیبا بودن، رشد کردن و قدرت داشتن، اختصاص به انسان ندارد. شاید برخی از این چیزهایی که ما دنبالش هستیم، در بعضی از حیوانات خیلی قوی‌تر هم باشد.

 

غفلت از انسانیت خود

غفلتی که موجب سقوط ما می‌شود، غفلت از بعد انسانی و چیزی است که ما را انسان کرده  و فصل ممیز ما از سایر حیوانات  است. همان چیزی که مخاطب امر و نهی و تکلیف الهی است و ثواب و عقاب برای اوست. بنابراین اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم، توجه به انسانیت خودمان است و تا ندانیم که انسانیت چیست نمی‌توانیم این توجه را پیدا کنیم.  در این صورت است که می‌توانیم درصدد باشیم که محبت فطری به خودمان را منحصر به کمال بدن ندانیم. همه کمال انسان، کمال بدن نیست؛ بلکه کمال بدن  فقط به عنوان ابزاری برای تکامل روح مطرح است و نباید قصد اولی به شئون بدن تعلق بگیرد. قصد اولی باید به تکامل روح ما باشد، ولی از آنجا که اراده الهی بر این تعلق گرفته که در این عالم روح با بدن کار کند، باید به اندازه‌ای که بتوانیم از بدن برای تکامل روح‌مان استفاده کنیم، به فکر آن نیز باشیم، وگرنه خود بدن برای ما اصالت ندارد.

دانستیم که تکامل یک موجود به کمال یافتن صورت اوست؛ یعنی آنچه تمام فعلیت او به آن است.(۱۱) و همچنین گفتیم که برای شناخت کامل صورت باید ببینیم آن را چه کسی و برای چه درست کرده است.  برای تقریب به ذهن فرض کنید که در فروشگاه بزرگی که در آن انواع و اقسام مصنوعات وجود دارند، نگاه‌تان به چیز زیبا و رنگارنگی که تا به حال ندیده‌اید، می‌افتد.  در این صورت اولین کاری که می‌کنید این است که نزدیک می‌روید تا ببینید آن چیست و هنگامی قانع می‌شوید که بفهمید از چه ساخته شده و چه کسی و برای چه آن را  ساخته است.  در این صورت است که می‌گویید آن را شناختم. اما اگر این مجموعه‌ از معلومات برای شما پیدا نشود، نمی‌توانید بگویید که من این را درست شناخته‌ام.

انسان نیز باید این مسایل را درباره خودش بشناسد. باید بداند که چیست، برای چه درست شده، برای چه به اینجا آمده‌است و کجا می‌خواهد برود.  باید بداند که آیا جای دیگری نیز هست که بعد از مرگ باید به آنجا برود یا خیر؟ باید بداند که چرا باید این مسیر را طی کند. اگر این معرفت به صورت صحیح پیدا شد، انسان می‌تواند به خود انسانی‌اش توجه پیدا کند وگرنه توجه به بدن و افعال و کارهای آن، توجه به خود انسانی نیست، بلکه خود حیوانی‌ انسان است. این توجه، فقط به ماده‌ است و به صورت نیست و در آن  توجهی به فاعل و غایت‌ وجود ندارد.

عوامل توجه به خود

اگر آمار بگیریم، در میان شش هفت میلیارد انسانی که روی زمین زندگی می‌کنند، معلوم نیست چند درصد به این فکرها بیفتند و به انسانیت خودشان توجه پیدا بکنند. کسانی که خود به خود به اینها توجه پیدا بکنند، بسیار نادرند. فقط کسانی مثل حضرت ابراهیم هستند که با اینکه در غاری زندگی می‌کرد، وقتی نگاهش به خورشید، ستارگان و…  افتاد گفت: من ربی دارم، باید او را بشناسم، باید او را پرستش کنم و به او عشق بورزم و وقتی دید اینها‌ افول کردند، گفت اینها رب من نیستند. رب باید محبوب من باشد. این چیزی که غروب می‌کند، از بین می‌رود و دیگر من با آن ارتباطی ندارم، رب من نیست. ظاهرا این‌ سخنان را کسی به حضرت ابراهیم نگفته بود، اما آیا ما نیز این‌گونه هستیم؟! آیا ما خود به خود به این فکر می‌افتیم که چه کسی رب ماست و چگونه باید با او ارتباط برقرار کنیم؟! آیا اگر هیچ تلقینی از ناحیه پدر و مادر نبود، اگر درسی در مدرسه نخوانده بودیم، و اساتید چیزی به ما القا نکرده بودند، خودمان به این فکر می‌افتادیم؟! چنین افرادی بسیار نادرند. پس از اینکه انبیا برای معرفی دین فداکاری کردند، کتاب‌های آسمانی نازل شد و مردم را به خدا توجه دادند، چه قدر از مردم پذیرفتند؟ و حال با اینکه اگر از ما درباره این معارف بپرسند، خوب می‌توانیم پاسخ بدهیم اما در زندگی ما معلوم نیست که چه اندازه اثر داشته باشد.

غفلت مذموم، غفلت مربوط به این مسایل است. ولی آن‌چنان مسائل و جاذبه‌های مادی و دنیوی ما را احاطه کرده که دیگر فرصت پیدا نمی‌کنیم درباره این مسایل فکر کنیم.  از آنجا که خداوند می‌داند که ما انسان‌ها این‌گونه‌ایم و اکثریت قریب به اتفاق مردم در غفلت‌اند، انبیا را برای هدایت آنها فرستاد. اگر خداوند متعال انبیا را نفرستاده بود، معلوم نبود در بین میلیاردها انسان چند نفر پیدا می‌شدند که به این فکرها بیفتند و زندگی‌‌شان را بر آن‌ مبتنی کنند. این است که هر چه ما نسبت به انبیا خضوع کنیم و شکر نعمت‌شان را به جا بیاوریم و به‌خصوص بر پیغمبر اسلام صلوات بفرستیم، کم است.

 

پی‌نوشت:

(۱)در این دسته اگر محور را انسان‌های دیگر بگیریم، عنوان دسته چهارم سایر مخلوقات قرار می‌گیرد، اما اگر عنوان این دسته را خلق قرار بدهیم کل تقسیم‌بندی سه بخش می‌شود.

۲- ق /۲۲

۳- برخی حدید را در اینجا به آهن معنا کرده‌اند در صورتی که این‌گونه نیست و حدید در اینجا از حدت به‌معنای تیزبینی است.

۴-ملک/۱۰

۵- غرر الحکم ودرر الکلم/ ۴۰۵

۶- غریزه  به معنای عامل ناهوشیاری است که انسان را به طرف امری حرکت می‌دهد.

۷- حجر/۳

۸- اعراف/۱۷۶

۹- جمعه/۵

۱۰- حشر/ ۱۸-۱۹

۱۱- صورت در اصطلاح فلسفی یعنی آنچه ملاک فعلیت است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسانیت انسان، به آگاهی‌ است، وگرنه این چشم حسی را حیوانات نیز دارند و همان چیزهایی که حیوان با چشم خودش می‌بیند، ما نیز با چشم‌ می‌بینیم. منظور از اینکه می‌فرماید: «لهم أَعیُنٌ لاَّ یُبصِرُونَ بِهَا»، این نیست که چشمشان را می‌بندند و هیچ‌چیز نمی‌بینند. آنچه حیوانات حس می‌کنند ما نیز ـ البته با فرکانس‌های مختلف اندکی کمتر یا بیشتر ـ درک می‌کنیم. لاَّ یُبصِرُونَ و لا یسمعون به این معناست که آن هدفی که از این دیدن و شنیدن است، برایشان حاصل نمی‌شود.

 

 

۲٫

غفلتی که موجب سقوط ما می‌شود، غفلت از بعد انسانی و چیزی است که ما را انسان کرده  و فصل ممیز ما از سایر حیوانات  است. همان چیزی که مخاطب امر و نهی و تکلیف الهی است و ثواب و عقاب برای اوست. بنابراین اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم، توجه به انسانیت خودمان است و تا ندانیم که انسانیت چیست نمی‌توانیم این توجه را پیدا کنیم.

 

 

30نوامبر/16

پناهندگی به امامان معصوم«ع»

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

در آستان امامان «مجموعه مقالاتی پیرامون شناخت امامان از چشمه زلال زیارت جامعه کبیره که از حضرت امام هادی«ع» روایت شده است. در این مقاله نیز به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم:

 

پناهندگی به امامان معصوم«ع»

«مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ»

پناه گرفتن در جایی و در امان بودن را «احتجاب» می‌گویند. «محتجب» یعنی پناه آورنده و مفاهیمی چون امان، ضمان، حرمت و حق را در بر دارد، بنابراین معنای جمله فوق این است که پناهنده به دامان شما یاران جهان‌ هستی هستم.

در واژه پناهندگی «خطر و رهایی از آن» گنجانده شده است، خطر چیست و چرا پناهنده می‌شویم؟ خطرناک‌ترین خطر، گم کردن خویش است و خسران و باختن سرمایه. گم‌کردنی که تباهی دنیا و آخرت را در پی دارد. این خطر، از لغزشگاه فراموشی خدا دامنگیر انسان می‌شود: « وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ(۱) : مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم خویش را از یاد آنان برد.» خدا را چگونه باید شناخت؟ این امامان معصوم‌اند که خدا را به ما می‌شناسانند و این باور استوار را به ما معرفی می‌کنند که: « کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی:(۲) کلمه توحید دژ محکم من است و آن کس که در این دژ وارد شود از عذابم در امان می‌ماند.»

این عبارت صرفاً لقلقله زبان نیست، بلکه یک باور و نه یک گفتار، که یک عمل و نه یک قول. بی‌ شناخت که دژ استوار است. بدین سان توحید و ولایت بر مسند می‌نشینند و جمله‌ای که در مورد توحید رسیده، در مورد ولایت هم آمده است که: «وِلایَه علیِ بن اَبی‌طالِب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏ »(۳) ولایت حضرت امام علی بن ابی‌طالب دژ محکم من است و هر کس که در این دژ پناه بگیرد، از عذابم در امان می‌ماند. ولایت امام علی«ع» ولایت همه امامان«س» است.

زائر با جمله «مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ» به این باور اقرار می‌کند که بدون پناهندگی به دامان شما خوبان در خطرم و با این پناهندگی است که از خطر می‌رهم. این بخشی از معنای جمله فوق است و نه تمام آن، زیرا این جمله این معنا را هم در خود مستتر دارد که من با پناهندگی به شما حضرات معصومین«ع» از خطرات دنیا هم مصون می‌مانم و همه برکات از رهگذر این انوار تابناک است که به بشر می‌رسد.

بر این اساس می‌توان گفت که از بزرگ‌ترین خدمات فرهنگی به بشریت، معرفی راستین امامان است. همچنان که در روایات فراوان رسیده است. تبیین سیره و منش امامان در تمامی ابعاد، راه رهایی از مرگ جاهلی و ضرورتی حتمی برای جامعه امروز ما به‌ویژه جوانان عزیز است.

 

ولایت‌پذیری آگاهانه

« مُعْتَرِفٌ بِکُمْ : معترف به شماییم.»

واژه اعتراف، واژه مبهمی نیست تا به تبیین آن بپردازیم. آنچه مهم است بار مفهومی این واژه است. ابراز ارادت‌ها گوناگون‌اند:

۱ـ برخی ابراز محبت‌ها سطحی هستند و عمق ندارند. این گونه ابراز محبت‌ها دائماً دستخوش تزلزل‌اند، با یک ‌شبهه فرو می‌ریزند و مُحب از محبوب فاصله می‌گیرد. آن چنان که اعتقاد به ذات مقدس ربوبی چنین است: « ‏‏{‏‏وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ …»(۴) برخی بر لبه دین می‌نشینند و وارد حوزه عمیق دین و معرفت نمی‌گردند، سطحی می‌آیند و سطحی می‌روند.

۲ـ برخی ابراز محبت‌ها سودجویانه و سوداگرانه‌اند. افراد می‌خواهند با این نام‌های مقدس نان بخورند. اراداتشان عمق ندارد، ولی نان دارد. این نوع ارادت مورد نکوهش عترت است. حمزه بن حمران می‌گوید از امام صادق«ع» شنیدم که فرمودند: « مَنِ استأکَلَ بِعِلمِه افتَقَر: هر کس از راه عملش نان بخورد فقیر خواهد شد». راوی از این جمله این را فهمید که کسی که با ذکر فضائل و مناقب اهل‌بیت«ع» نان بخورد، لذا پرسید که هدایایی که مردم به برخی از شیعیان ذاکر مناقب شما می‌دهند چگونه است؟ امام فرمود مقصود از نان به علم خوردن آن است که با علم دین سودا کند و نادانسته به نفع دنیای این و آن سخن گوید.(۵)

آری محبت‌های سوداگرانه محبت نیستند. باید یکی از ریشه‌های انحراف «غلو» در مورد امامان را همین محبت‌های سوداگرانه دید. به‌خصوص از دوره امام رضا«ع» به بعد شیفتگی فوق‌العاده مردم به اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» انگیزه‌ای برای کاسبکاران شد تا با غلو در شأن امامان به حطام دنیایی بیشتری برسند.

۳ـ ابراز محبت عمیق و ریشه‌دار: محبتی که ریشه در عمق شناخت زائر نسبت به این انوار تابناک دارد ارزشمند، کیمیا و ماندگار است و تا قیامت تداوم دارد که: « الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ »: انسان با کسی که دوست است خواهد بود (محشور خواهد شد)(۶) و هر که را که دوست داشته باشد، در قیامت با او محشور خواهد شد. این نوع محبت معرفت می‌خواهد که از طریق مطالعه و درک زیارت‌های حضرات معصومین«ع» میسر می‌گردد. زیارت جامعه کبیره، زیارت حضرت امام هادی«ع» در روز غدیر یک دوره کامل علی‌شناسی با استناد به قرآن است. زیارت عاشورا متن ارزشمند حسین‌شناسی است. زیارت اربعین تبیین اهداف، آرمان‌های سیدالشهدا، دوستان و دشمنان حضرت است و نیز دیگر زیارات.

زائر در این فراز از زیارت « مُعْتَرِفٌ بِکُمْ» می‌گوید که این ابراز ارادت من سطحی و سوداگرانه نیست، بلکه ریشه در عمق معرفت به مقام والای شما دارد.

 

اعتقاد حق رجعت

« مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ : من به بازگشت شما ایمان دارم و زنده شدن دوباره شما را گواهی می‌کنم»

«ایاب» بازگشت است، بازگشتی آگاهانه و آزادانه به پایان مقصد. «رجعت» واژه مرادف با بازگشت است

در این فراز، زائر به یک باور قطعی شیعی اعتراف می‌کند و آن باور «رجعت» است. مرحوم علامه مجلسی باور رجعت را چنین تبیین می‌کند: «رجعت به معنای بازگشت جماعتی از مؤمنان به دنیا قبل از قیامت در زمان حضرت ولی‌عصر«عج» یا قبل و یا بعد آن و دیدن حاکمیت حق است و خرسند گشتن و از دشمنان آنها و جماعتی از کافران و منافقان انتقام گرفتن.(۷)

این باور از مسلمات اعتقادات شیعی است که بزرگان شیعه به آن تصریح کرده‌اند. از نگاه امام خمینی«ره» اصل مسئله رجعت از ضروریات مذهب است و آیات و روایات بسیاری بر آن دلالت دارند، هر چند در برخی از ویژگی‌های آن اختلافی هست که بی‌گمان به تحقق اصل آن آسیب نمی‌رساند.(۸)

فقیه و متکلم بزرگ شیعه مرحوم شیخ مفید می‌گوید: «خداوند گروهی از امت محمد«ص» را قبل از قیامت و بعد از مرگشان زنده می‌کند. این مطلب اختصاص به آل‌ محمد«ص» دارد و قرآن نیز به آن شهادت می‌دهد.(۹)

نیز دیگر فقیه و متکلم بزرگ شیعه جناب سید مرتضی می‌گوید بدان که اعتقاد شیعه امامیه این است که خداوند به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدی«عج»گروهی از آنان را که مرده‌اند بازمی‌گرداند تا افتخار نصرت و یاری آن جناب و مشاهده دولت حضرت را بیابند و کسانی از دشمنان حضرت را باز می‌گرداند تا از آنان انتقام گرفته شود و از این رهگذر لذت پیروزی حق و اهل حق را بچشند.(۱۰)

مرحوم علامه مجلسی می‌گوید چگونه مؤمنی که حقانیت امامان را می‌پذیرد، در اعتقادی که نزدیک به دویست حدیث پشتوانه آن است و سی و اندی راویان مورد اطمینانی چون کلینی، شیخ صدوق و… در ۵۰ کتاب آورده‌اند شک به خود راه می‌دهد؟.(۱۱)

اگر چنین موضوعی متواتر قلمداد نشود، در چه مسئله‌ای می‌توان ادعای تواتر کرد. روشنی رجعت میان پیروان عترت نبوی به گونه‌ای است که بیش از چهل تن از علمای بزرگ شیعه نزدیک به دویست روایت در این زمینه را  متواتراً از اهل‌بیت«ع» گزارش کرده‌اند. بی‌گمان کسی که در باره رجعت و مانند آن شک داشته باشد، در حقانیت امامان معصوم«ع» تردید دارد.(۱۲)

نیز در سخنی دیگر می‌گوید: «رجعت از آموزه‌های اختصاصی شیعه است که چندین آیه و روایت بر راستی و درستی آن گواهی می‌دهد و اندیشمندان شیعی نیز از آغاز تا کنون درباره اصل آن دیدگاهی یکسان داشته‌اند. اختلاف روایات در برخی از جزئیات آن مانند زمان وقوع نیز مایه انکار اصل رجعت نمی‌شود چنان که در باره جزئیات برخی از اصول قطعی دین مانند معاد هم روایات گوناگونی هست.»(۱۳)

 

رجعت در زیارت‌های معصومین«ع»

این باور در زیارت‌های معصومین نیز جایگاه ویژه‌ای دارد و امامان معصوم«ع» برآنند تا در متون زیارتی که زائر در اوج عشق قرار دارد، این باور را تحکیم کنند. در زیارت حضرت رسول اکرم«ص» و امامان معصوم«ع» آمده است که: «اِنّی لِمَنِ القائِلینَ بِفَضلِکُم مُقِّرٌ بِرِجعَتِکُم: من از معتقدان به برتری شما و اقرارکنندگان به رجعت شمایم.»

در زیارت امام حسین«ع» آمده است: « وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ…:  شما را شاهد می‌گیرم که شما را باور و به رجعت شما یقین دارم.»

در زیارت آل‌یس آمده است: « وَأنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا شَکّّ فیها : و آنکه رجعت شما حقی است که شکی در آن نیست. »

و این باور اعتقادی امید، شوق و نشاط ویژه‌ای برای باورمندان مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» ایجاد و آنان را مصمم بر ادامه این راه مقدس کرده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حشر، ۱۹.

۲ـ کشف الغمه، ج دوم، ص ۳۰۸.

۳ـ مناقب آل ابی‌طالب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۰۱.

۴ـ حج، ۱۱.

۵ـ معانی الاخبار، ص ۱۸۱.

۶ـ روایت از پیغمبر اکرم«ص» علل الشرایع، ص ۱۳۹، میزان الحکمه المجید «۴».

۷ـ مراه العقول، ج ۳، صص ۲۰۱ـ۲۰۰.

۸ـ تقریرات فلسفه، ج ۳، ص ۱۹۷.

۹ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۳۶، به نقل از المسائل السرویه.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۳۶.

۱۱ـ همان.

۱۲ـ همان، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.

۱۳ـ مراه العقول، ج ۳، ص ۲۰۱.

۱۴ـ الایقاظ من الهجقه باب دوم دلیل سوم به نقل از اللهیات، ج ۲، صص ۷۸۹ـ۷۸۸.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

محبت‌های سوداگرانه محبت نیستند. باید یکی از ریشه‌های انحراف «غلو» در مورد امامان را همین محبت‌های سوداگرانه دید. به‌خصوص از دوره امام رضا«ع» به بعد شیفتگی فوق‌العاده مردم به اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» انگیزه‌ای برای کاسبکاران شد تا با غلو در شأن امامان به حطام دنیایی بیشتری برسند.

 

 

30نوامبر/16

حجاب، یک انتخاب

حجت‌الاسلام و المسلمین جواد محدثی

 

زندگی‌های امروزی در معرض خطرها و هجوم‌های فراوانی است.

بیشتر این تهاجم‌ها نیز از «مرز اخلاق و فرهنگ» است.

ما بیش از هر چیز نیازمند «چراغ ایمان»، «عصای پروا»، «سپر خودسازی»‌و «چشم‌های آگاه و عبرت‌بین» هستیم تا بتوانیم از پیچ و خم‌های راه‌های زندگی به سلامت بگذریم و در کام بدبختی و دام فساد و گناه گرفتار نشویم.

دستورهای کارآمد قرآن و سیره انسان‌ساز عترت، چراغ راهمان است و آینه زلالی است که بسیاری از حقیقت‌ها را می‌توان در آنها دید و با «بصیرت»، از افق‌های غبارآلود و هول‌انگیز گذشت.

درست است که در جامعه و نظام، مراکز ارشاد و هدایت و سازمان‌های عریض و طویل فرهنگی وجود دارد،

درست است که دلسوزانی تلاش شبانه‌روزی برای رشد و تعالی جامعه دارند و کم نیستند،

درست است که زمینه‌های پاک زیستن و امکانات تزکیه و تهذیب فراهم است،

اما بیش از اینها، جاذبه‌های گناه، وسوسه‌انگیزان و دام‌های اغواگر و آنتن‌های فریب و فیلم‌های دجّال‌گونه و سایت‌های شیطانی وجود دارد که همه به «فراموشی خدا» فرامی‌خوانند و در نتیجه انسان‌ها را به «خودفراموشی» می‌کشانند.

انسان، در هر لحظه و موقعیت بر سر دو راهی «فسق» و «فلاح» ایستاده است و انتخاب می‌کند، گاهی هم دچار تردید می‌شود و درنهایت به «انتخاب بد» گرفتار می‌گردد.

اینجاست که باید با چشم بصیر و عزم استوار، افق دوردست را درنظر داشت و «بِه‌گزینی» کرد، وگرنه دستاورد غفلت و ساده‌اندیشی، «ندامت» است.

اگر پاکدامنی را گوهری ارزنده بدانیم، با هزاران چشم باید مراقب باشیم تا ربوده نشود.

اگر رشته مروارید را در کمد و صندوق نگذارند و درِ آن را نبندند، گم می‌شود.

صاحبان گنج و گوهر، جواهرات خود را در معرض نگاه و دستیابی رهگذران نمی‌گذارند تا بدرخشد و جلوه کند و چشم و دل برباید، بلکه یک سیستم حفاظتی و ایمنی اجرا می‌کنند، تا مبادا جواهراتشان به غارت رود.

اگر باغبانی، سرمایه و محصول عمرش را که در «محصول باغ» خلاصه می‌شود محافظت نکند، دزدان بسیاری هستند که از دیوار و پرچین باغش عبور کنند و آن محصول را بدزدند و اگر برای باغش حریم و حصار و حفاظ قرار دهند، کسی او را بر این حدّ و حریم گذاشتن سرزنش نمی‌کند، بلکه مورد تحسین عقلا قرار می‌گیرد.

کیست که به اسم آزادی، دیوار خانه خود را بردارد و شب‌ها در حیاطش را باز بگذارد؟

هر چیز که قیمتی‌تر باشد، درصد حفاظت و مراقبت از آن بیشتر می‌شود، چون بیم ربایش و خوف غارت آن بیشتر است. وقتی شما در خانه خود را می‌بندید، یا پشت پنجره اتاق‌تان پرده و توری می‌آویزید، یا به کمد نفایس خود قفل می‌زنید، خانه و آرامشگاه و گنجینه خود را از ورود بیگانه و نگاه‌های مزاحم و وسوسه سرقت سارقان مصون ساخته‌اید و این مصونیت است نه محدودیت (به تعبیر شهید مطهری) و روشی خردمندانه است.

حجاب یک انتخاب آگاهانه است.

آنان که حجاب را برمی‌گزینند، می‌خواهند «گوهر عفاف» خود را از تاراج، مصون نگه دارند. این کار را با اختیار و انگیزه انجام می‌دهند و بر گزینش خود هم می‌بالند، چون راهی که می‌پویند، به ایمنی خودشان و سرمایه‌شان منتهی می‌شود.

دختران و بانوان فهیم و فرزانه را کسی به زور در حجاب نگه نمی‌دارد، بلکه خودشان بااختیار حجاب را برای محفوظ ماندن عفاف و شخصیت و حرمت خویش از نگاه‌های هوس‌آلود و نیت‌های آلوده، به عنوان حصار و دژی ایمن برمی‌گزینند. این حجاب آگاهانه و انتخابی، نشان شخصیت یک خانم است که دوست ندارد ملعبه این و آن قرار گیرد و چشم‌های شهوت‌آلود از چهره و اندام و روی و موی او کامجویی کند و ارضا شوند.

عفاف، هم گوهری درونی است، هم جلوه‌ای برونی دارد و این جلوه برونی ریشه در آن باطن دارد. اینکه می‌گویند «دل باید پاک باشد»، بهانه‌ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.

ظاهر، آینه باطن است.

حجاب بیرونی، نشان و نمای طهارت و عفاف درونی است.

عفاف، همان رایحه دل‌انگیز عطر یاس را دارد، نجیب است و دوست‌داشتنی، حیف است در مزبله نگاه‌های شیطانی رها شود.

زن به جهت عصمت و کرامتی که دارد، میراث‌دار حضرت مریم و حضرت زهرا«س» است، نباید بازیچه هوس شود و به ویروس گناه آلوده گردد.

گوهر عفاف و پاکدامنی کم‌ارزش‌تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل نفیس خانه نیست!!

دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند و در کمین نشسته‌اند.

حیف است که دختران ما خود را حراج کنند و در بازار سودا گران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند بفروشند.

سادگی و خامی است که کسی خود را بیاراید و در معرض دید و تماشای نگاه‌های مسموم و چشم‌های ناپاک قرار دهد و به دلبری و طنازی بپردازد و خیال کند همیشه در این بازی برنده است.

بیماردلان و رهزنان عفاف، زیرک‌تر و مکّارتر از اویند. نقش خود را ماهرانه اجرا می‌کنند. دختران را به وسوسه می‌اندازند و بُرج عاج و خوشبختی رؤیایی نشان می‌دهند، اما پس از آنکه گل عصمتش را چیدند و زیبایی و کرامتش را از بین بردند، او را دور می‌اندازند و یا زیر پای خود له می‌کنند.

شاهد؟ گزارش‌های هر روزه مطبوعات و پرونده‌ها و شکایت‌ها و فرارها و…

آن که «ایمان» را به لقمه‌ای نان می‌فروشد،

آن که «یوسف زیبایی» را با چند سکّۀ قلب، عوض می‌کند،

آن که «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می‌بَرد و به تماشا می‌گذارد،

روزی هم «پشت دیوار ندامت» می‌نشیند و اشک حسرت می‌ریزد و از تاراج باغ گریه می‌کند و در آتش بی‌پروایی‌های خام و جسارت‌های ناپخته خویش می‌سوزد.

چرا برخی، «شرط احتیاط» را از دست می‌دهند؟!

چرا بعضی، عَمداً خویش را در برابر ترکش‌های نگاه‌ها قرار می‌دهند؟!

آیا این همه ترکش‌خورده‌ها و مصدومین حادثه خامی و ارتباط‌های نسنجیده، کافی نیست؟

پس چگونه و از چه چیز باید عبرت گرفت؟

پاک زیستن هنر است و پاکان هنرمندان بزرگ‌اند.

 

 

سوتیتر:

 

  1. اینکه می‌گویند «دل باید پاک باشد»، بهانه‌ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است، وگرنه از دل پاک هم نباید جز «نگاه پاک، رفتار پاک و ظاهر پاک» برخیزد.

 

30نوامبر/16

غروبی جانگداز و طلوعی امیدبخش

 

 

استاد اصغر طاهر زاده

 

 

هر چند امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ از بین ما رفت، با بسط شخصیت خود در انسانی که فضای تاریخی ایشان را می‌شناخت، عملاً به حکم «اَلْعُلَمَاءُ بَاقُون‏» به‌نحوی دیگر در تاریخ ما باقی ماند، در آن حد که دوست و دشمن اقرار دارند رهبری آیت‌الله خامنه‌ای ادامه‌ حضور تاریخی حضرت امام است و بر همگان روشن شد برای باقی‌ماندن بر عهد امام راه دیگری جز پیروی از رهبری ایشان وجود ندارد. در این زمینه لازم است که از چند نکته غفلت نشود.

رهبر انقلاب به‌خوبی نشان دادند فهم ایشان از اندیشه و راه امام بسیار متعالی‌تر از فهم دیگران است. ایشان در همان روزهای اول رحلت حضرت امام فرمودند: «خمینی حقیقت همیشه زنده‌ تاریخ ماست و نه یک رهبر سیاسی معمولی» و پس از رحلت امام در اولین پیام خود در ۱۸ خرداد سال ۱۳۶۸ یعنی در اولین روزهای رحلت حضرت امام فرمودند:

«امام خمینى شخصیتى آن‌چنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به‌جز انبیا و اولیا و معصومین«ع» به‌دشوارى مى‏توان کسى را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد. آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل‏صالح و اراده‏ پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت و صراحت لهجه را با صداقت و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه‏ آنها در طی قرن‏ها به‌ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتى دست نایافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه است.»

و در تاریخ ۲۱/ ۱۱/ ۹۰ یعنی بعد از سال‌های متمادی که از رحلت امام می‌گذرد، مى‏فرمایند:

«امام عزیز ما، آن مرد عظیمى که بلاشک خداوند لمعه‏اى و لمحه‏اى از انوار طیبه‏ نبوت‏ را در وجود او قرار داده بود».

لذا خداوند ادامه‌ انقلاب اسلامی را از طریق کسی اراده فرموده است که حقیقتاً امام را درک کرده و به همین جهت تعبیراتی را در مورد امام به‌کار می‌برد که حکایت از عمق بینش ایشان نسبت به امام دارد. کسی این سخنان را می‌گوید که اولاً در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است. ثانیاً نشان داده است که الفاظ را در جای مناسب خود به کار می‌برد.

حال چنین فردی است که می‌گوید: «خداوند از همان نوری که به انبیای خود داد، به حضرت امام داده است.» این سخن را یک آدم عامی نمی‌گوید که نفهمد نور انبیا یعنی چه. هیچ یک از اهل فکر در این سطح چنین تعبیراتی را برای حضرت امام به کار نبرده‌اند، لذا باید بپذیریم مقام معظم رهبری فضایلی را در شخصیت امام دیده‌اند که کمتر کسی در این حد دیده است. همان فضایلی که شهدا و سرداران، اندکی از آنها را دیدند و خود را در شخصیت امام ذوب کردند.

روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام می‌کنند که به نور نبوت منورند. هنر ما این است که بتوانیم آنها را درک کنیم. از پیامبر خدا داریم که انسان اگر با قرآن و فرهنگ قرآن مأنوس شد به جایی می‌رسد که: «فَکَأَنَّمَا أُدرِجَتِ النُّبُوَّه بَینَ جَنبَیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیه‏»(۱) گوئی نبوت در بین دو پهلوی او درج شده، ولی به او وحی نمی‌شود.

راز ریزش‌های انقلاب، اعم از ریزش بعضی از مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون را باید در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری نسبت به امام جستجو کرد. بعضی از مراجع تصور کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودن ایشان محدود است، لذا گفتند امام مجتهدند، ما هم مجتهدیم و نفهمیدند که امام یک شخصیت اشراقی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشریت بر قلبش اشراق شده است. در این راستاست که اساتید اخلاق و مراجع تقلید اگر در ذیل شخصیت حضرت امام قرار گیرند، اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.

این بسیار شبیه آن است که رسول خدا«ص» فرمودند: «وَ مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَه جَاهِلِیَّه»(۲) هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. با اینکه ممکن است کسی به نبوت رسول خدا«ص» و به قرآن ایمان داشته باشد، ولی اگر امام زمان خود را نشناسد هویت اسلامی خود را در زمان خود شکل نداده است. حضرت امام به همین معنا در این تاریخ، هویت اسلامی ما به حساب می‌آیند و در همین راستا و در ذیل شخصیت حضرت امام، امروز مقام معظم رهبری هویت اسلامی ما محسوب می‌شوند.

این نکته را وقتی درست درک می‌شود که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی شناخته شود. آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحله‌ عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند، عملاً با غفلت از شخصیت علی«ع»، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند. هنر شیعه این بود که در ذیل شخصیت علی«ع» به اسلام ناب رجوع کرد.

اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ذیل شخصیت امام، ما را ادامه‌هندگان‌ تاریخی می‌سازد که با غدیر شروع شد.

قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه ‌کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه‌ اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم به‌سادگی گذشتند و پیام غدیر را که اولاً با پیام «اَلْیَومَ‏ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً» همراه شد، متوجه نشدند و ثانیاً برایشان روشن نشد چرا تنها در حاکمیت شخصیت علی«ع» است که خداوند فرمود: «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن دینِکُم»(۳) یعنی این روز که علی«ع» به تاریخ معرفی شد، روزی است که کافران از اینکه دین شما عقیم و بی‌آینده بماند، ناامید شدند. راستی امروز فریاد سازش‌ناپذیری با جریان کفر و استکبار از کدام حنجره بیرون می‌آید تا نقشه‌های بی‌رنگ‌کردن فضای ضداستکباری انقلاب را خنثی کند؟

اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروت‌اندوزان و مرفهین بی‌درد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراث‌خواری فرهنگ حضرت امام هستند؟

اگر هویت انقلاب اسلامی عبور از باتلاق‌های گندیده‌ آرمان‌های کوتاه سطحی‌نگری، به کمک نور توحید الهی است، آیا آنهایی که می‌خواهند آینده‌ انقلاب را به‌نوعی اشرافی‌گری گره بزنند، می‌توانند وارث کسی باشند که در مقابله با نظام استکباری اعلام کرد «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند»؟(۴)

آیا ادامه‌ چنین رویکردی جز در سیره و سخن رهبری یافت می‌شود که با تمام وجود مواظب است بین انقلاب اسلامی و خط فریبکارانه‌ نظام استکباری سازشی صورت نگیرد؟ حاصل این سازش و آشتی جز نفی هویت انقلاب اسلامی چیز دیگری نخواهد بود. شیوه‌ حضرت روح اللّه را که برای حفظ اسلام ناب محمدی آمادگی ورود به هر خطری را در خود داشت، باید در آخرین پیام ایشان دنبال کرد که فرمود:

«ما هنوز در قدم‌هاى اول مبارزه جهانى خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست مى‏خوریم و نابود مى‏شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفى مى‏کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب مى‏کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه‏هاى دار مى‏روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب‌اللّه در جهان به اسارت گرفته مى‏شوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین کند، ولى ما به وظیفه اسلامى خود عمل کنیم.»(۵)

امام در این پیام راهی را به ما نشان داد که برای ورود به آینده‌ بزرگی که در فراروی تشیع قرار دارد، باید آمادگی از دست‌دادن همه‌چیزمان را در مقابل نظام استکباری داشته باشیم. آیا این نحوه سلوک را جز در روش مدیریت رهبری در جای دیگری می‌توان دید؟

 

۴- حرکتی پیشتازانه

وقتی روشن شد که ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی می‌توانیم به منصه ظهور برسانیم که امام راه آن را گشوده است، باید بدانیم برای گشودن افق‌هایی که انقلاب اسلامی باید در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم، آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افق‌ها را داریم و نه حتی تصویری روشن و عینی از آنچه بناست رخ بدهد، می‌شناسیم، مگر به اجمال. ولی اگر نسبت خود را با شخصیت اشراقی امام، درست تعریف کنیم و اگر تعبیرات‌مان نسبت به امام از جنس تعبیراتی باشد که مقام معظم رهبری یافته‌اند، همانند ایشان در سخت‌ترین شرایط و حتی در کوران جنگ نرم و شبیخون فرهنگی هم بهترین تصمیمات را می‌گیریم، بی آنکه مرعوب برنامه‌های دشمنی شویم که فقط چهار صد سال تجربه‌ تمدنی دارد و با همه‌ ساز و کارهایش به جنگ انقلاب اسلامی آمده است.

در جنگ بین ماده و معنا، قطعاً ماده محکوم به شکست است، به شرط آنکه وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. همان‌ طور که دست انسان به عنوان یک پدیده‌ مادی در مقابل اراده‌ او به عنوان یک پدیده معنوی نمی‌تواند مقاومتی از خود نشان دهد و اگر انسان اراده کند دست خود را بالا بیاورد، دست هیچ قدرتی از خود ندارد، مسلماً جنگ بین ماده و معنا به پیروزی معنا ختم می‌شود.

چنین جبهه‌ای از طریق حضرت امام در تاریخ جدید گشوده شد و توانست در دفاع هشت ‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد. اگر با همان رجوع ملکوتی به اشراق امام، کار را ادامه دهیم، در جبهه‌ خطرناک جنگ نرم و در زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود، بی آنکه در این جبهه  که دوست از دشمن به‌راحتی شناخته نمی‌شود، توسط کسانی که اصرار دارند که آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت، به خود شلیک کنیم و به اسم واقع‌گرایی از آرمان‌گرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم به سبکی از زندگی کنیم که غرب الگوی آن است.

۵- یک نگاه به حضرت امام این است‌که ایشان انسان خوب و وارسته‌ای بود، ولی او فکر دارد، ما هم فکر داریم و حالا که ایشان رحلت کرده و زمانه عوض شده، وقت آن است که ما روی فکر خود تأکید کنیم تا با نظر به واقعیت آمریکا، کشور را نجات دهیم. اینها به زبان بی‌زبانی می‌خواهند بگویند رهبری اشتباه می‌کنند و باید کمک‌شان کرد تا از اصرارشان بر نگاه حضرت امام عدول کنند و واقعیت‌ها را ببینند. این هم نگاه برخی است که اتفاقاً خود را دوست امام و رهبری هم می‌دانند و مثل آن آقا که می‌گفت: «اَنَا زَمیلُ مُحَمَّد»(۶) من دوست محمدم، ولی کار خود را می‌کرد، معتقدند که ما به رهبری احترام می‌گذاریم، ولی کار خودمان را می‌کنیم. اینها‌ معتقدند باید از اهدافی که امام برای انقلاب تعریف کرد عدول کرد.

رهبری در این زمینه در تاریخ ۳/۵/۹۱ بحث آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی را برای کارگزاران نظام اسلامی مطرح و روشن کردند که اگر در مقابل آمریکا کوتاه بیاییم، نه واقع‌گرایی است و نه آرمان‌گرایی.

عده‌ای می‌پرسند چرا مقام معظم رهبری پا جای پای امام می‌گذارند؟ ایشان معتقدند امام یک مرد اشراقی است که حقیقت این دوران را آورده است و لذا به‌کرات در انجام بعضی از کارها می‌فرمایند چون امام عزیز آن را انجام دادند من هم انجام می‌دهم. یعنی امام را ملاک قرار می‌دهند. آقای هاشمی می‌گوید: «من دوست رهبری هستم و هر هفته خدمت‌شان می‌رسم و با هم گفتگو داریم.»، ولی خود رهبری در نماز جمعه‌‌ ۲۹ خرداد سال ۸۸ فرمودند: «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم که طبیعی هم هست.»

بنابراین صرف دوست‌بودن با رهبری نشانه‌ نگرش یکسان به مسائل نیست. این نکته‌ بسیار مهمی است که نباید از آن ساده گذشت، زیرا در حال حاضر عده‌ای معتقدند نگاه مقام معظم رهبری در بعضی از موارد واقع‌بینانه نیست. اینها عملاً کار خودشان را می‌کنند و سخنان ایشان را نادیده می‌گیرند.

۶- دلیل اینکه مقام معظم رهبری بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام داده‌اند، این است که نسبت‌ ایشان با راه امام غیر از نسبتی است که عده‌ای در عین احترام به امام با ایشان برقرار کرده، ولی کار خودشان را می‌کنند. تعبیرات مقام معظم رهبری از حضرت امام نشان می‌دهد که ایشان متوجهند که امام در تاریخ ما دارای جایگاهی هستند که خداوند اراده کرده است تا تاریخ ما در ذیل شخصیت ایشان به گشایش خاص خود برسد. لذا اگر بتوانیم جایگاه تاریخی امام را به همان شکلی که خداوند ایشان را پرورانده است، بفهمیم مثل آن است که با شهدا زندگی ‌کنیم. البته به شرطی که مثل شهدا نگاهمان به امام نگاهی اشراقی باشد و ملکوتی را بسازیم که بتواند در ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد.

در این صورت است که درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر می‌شویم که مطلوب همه‌ انبیا بوده است. در چنین شرایطی گروه‌های وفادار به انقلاب با هر سلیقه‌ای، در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام به‌راحتی همدیگر را درک و رهنمودهای رهبری را تصدیق می‌کنند، تفاوت سلیقه‌ها هرگز کدورت به وجود نمی‌آورد، بلکه منجر به درک فکر همدیگر می‌شود. این آن نکته‌‌ مهمی است که رهبری معظم انقلاب بر آن تأکید دارند.

 

خطر انقلاب اسلامی منهای سیرۀ‌ امام

این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند و در این زمینه صرفاً بر تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و نه سیره‌ حضرت امام، تا بعداً هر طور خواستند امام را تفسیر کنند. نمونه‌ آن را در فتنه‌ سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه ‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی پیش بردند. اگر شخص امام و سیره‌ او را از ما بگیرند، از آن اتحاد قدسی که به دنبالش هستیم محروم می‌شویم و نمی‌توانیم با افراد، هرچند از یاران انقلاب اسلامی باشند، تفاهم کنیم.

امیرالمؤمنین«ع» در نامه ۷۷ نهج‌البلاغه با تأکید به سیره‌ حضرت رسول«ص» به ابن‌عباس می‌فرمایند: «لَا تُخَاصِمهُم بِالْقُرآنِ فَإِنَّ الْقُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ: وقتی می‌خواهی با خوارج بحث کنی، به قرآن و آیات آن استناد نکن، بلکه به سیره‌ رسول خدا«ص» که نمود تحقق قرآن است، استناد کن. با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل می‌کند و لذا تو یک چیز می‌گویی و آنها چیز دیگری. تو یک آیه می‌آوری و آنها‌ آیه دیگری می‌آورند: «وَ لَکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً»، و لکن تو با سنت رسول خدا«ص» با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمی‌توانند از آن فرار کنند. یعنی شخص رسول خدا«ص» را به عنوان نمونه‌ کامل قرآنی در میان بیاور.

در همین راستا انقلاب اسلامی هم بدون سیره و شخصیت امام، عملاً انقلاب اسلامی، منهای انقلاب اسلامی است. اگر سیره‌ حضرت امام – که رهبری بر آن تأکید دارند- به حاشیه برود هرگز به آن «وحدت قدسی» که شدیداً به آن نیاز داریم نمی‌رسیم و تفاوت سلیقه‌ها منجر به تخاصم بین افراد می‌شود که این نقطه ضعف اصلی ماست، ولی وقتی متوجه بودیم که انسان‌های متعالی، تاریخی متعالی را بنیان می‌نهند و نفس‌های جان‌بخش آنهاست که می‌تواند از گوش‌ها بگذرد و بر جان‌ها بنشیند و منادی رستگاری باشد، می‌فهمیم که هرگز نمی‌توانیم از امام بگذریم، زیرا او را خداوند برای جهت‌گیری ما به سوی نور مقدر کرده است.

۷- امام صورت تفکر تاریخی ماست. بر این اساس است که اگر قرار باشد جامعه به تفکر مناسب تاریخی‌اش برسد، باید ذهن‌ها را متوجه روحی کرد که در این تاریخ ظهور دارد و باید مانند رهبر انقلاب بر آن تأکید کرد. افراد جامعه در هر زمانی حسی دارند که اگر به آن حس پاسخ درست داده شود و از آن مهم‌تر به این نکته توجه شود که فکر افراد جامعه تنها در حس تاریخی‌شان شکوفا می‌شود، با مردم درست برخورد خواهد شد.

مردم ما به حضرت امام که صورت عملی آرمان‌شان است رجوع دارند و از این جهت ایشان را به‌عنوان مبدأ فکر و عمل خود پذیرفتند. حضرت امام نیز همان احساس مردم را در خود داشتند. مقام معظم رهبری نیز چندین بار گفته‌اند که هنر امام این بود که مردم را فهمید. ایشان در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن فرمودند:

«اصلاً نمی‌شود نقش زنان را محاسبه کرد و من اقرار می‌کنم اولین کسی که این نقش را فهمید، امام بزرگوار ما بود. مثل خیلی چیزهای دیگر که اول ایشان فهمید، در حالی‌که هیچ‌کدام از ماها نمی‌فهمیدیم. همچنان که امام نقش مردم را فهمید. امام در آن وقتی که هیچ کس درک نمی‌کرد، تأثیر حضور مردم را درک کرد. بزرگانی با تعبیرات زشتی به ما می‌گفتند شما فکر می‌کنید با این مردم می‌شود کار بزرگی انجام داد؟ آن‌چنان با تحقیر حرف می‌زدند، که آن کسی که به او اشاره می‌کردند، کأنه اصلاً انسان نیست! اما امام نه. امام قدر مردم را دانست. مردم را شناخت،توانائی‌های آنها را درک و کشف کرد.»(۷)      

چرا ایشان بر این نکته اصرار دارند که امام عزیز ما زمانی مردم را درک کرد که هیچ‌کسی درک نمی‌کرد؟ و چرا این موضوع در ذیل شخصیت امام برایشان روشن شد؟ ایشان در واقع می‌خواهند بگویند این کشف، صاحب دارد و صاحب آن حضرت امام است. یعنی یک حقیقتی در عالم جاری بود که قلب مردم آن را حس کرد و حضرت امام آمد و براساس شعور تاریخی مردم، کار را شروع کرد و عملاً باید گفت کار را خدا با قلب مردم شروع و حضرت امام آن را کشف کرد.

اگر این نکته روشن شود، وظیفه ماست تا همان ‌طور که حضرت امام، زبان حضور تاریخی بودند که حضرت حق اراده کرده است، این مردم را در مورد انقلاب اسلامی و وظایفی که دارند خطاب قرار دهیم و نقطه‌ اصلی اشتراک حضرت امام و مقام معظم رهبری در این نکته‌ مهم است.

این اراده الهی را می‌توان آشکارا احساس کرد. البته احساس اراده‌ الهی چیز ساده‌ای نیست که با مطالعه و درس و بحث حاصل شود، بلکه باید با رویکرد مخصوص به خود حس شود. نسبت مقام معظم رهبری با حضرت امام نشان می‌دهد که ایشان چگونه توانسته‌اند قله‌ تاریخی‌ای را که حضرت امام بر فراز آن قرار دارند، به‌خوبی احساس کنند. ایشان در نهضت امام از ابتدا حاضر و کاملاً در صحنه بودند و طوری سخن می‌گویند که گوئی دارند با فهم امام این تاریخ را ادامه می‌دهند.

امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه می‌مانند و حرف امام را می‌فهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار می‌دادند و می‌فرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاب‌اند، سخن شما را می‌فهمند.

 

انقلاب اسلامی و عصر توبه‌ بشریت

۸- اهداف اصلی انقلاب اسلامی در راستای پیام اصلی شریعت محمدی«ص» آزادشدن از تاریخی گناه‌آلوده است. نگاه شهید آوینی که با نظر به وجوه ملکوتی حضرت امام«ره» ظهور کرد، در زمینه درست ‌دیدن این دوران، نگاه درستی است.

شهید آوینی عصر کنونی را عصر توبه بشریت می‌نامید و ظهور انقلاب دینی را تجسم این توبه‌ تاریخی و معنوی می‌دانست. او بعد از قرن‌ها هبوط، انقلاب اسلامی را رستاخیز تاریخی انسان و یک توبه‌ تاریخی ‌نامید، توبه از خطایی که بشر با تاریخ غرب مرتکب گردیده و آن خطا وانهادن ولایت الهی و تبعیت از طاغوت نیست‌انگاری است. جوانان ما این نیست‌انگاری را با گوشت و پوست خود احساس می‌کنند.  غایات انقلاب اسلامی هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه انقلابی فرهنگی است، آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده با یک فرهنگ واحد یعنی فرهنگ غرب، درآمده است.(۸)

شهید آوینی بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است، عصری که به انقلاب جهانی امام عصر«عج» و ظهور «دولت پایدار حق» منتهی خواهد شد.

شهید آوینی دریافته بود که ظهور انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب طلیعه‌دار، دلالت و اشارتی است به این‌که بشر، به منظور عبور از هبوط و گناه اعراض از حق، حرکتی را آغاز کرده است و او این حرکت و این آغاز گذار تاریخی را «عصر توبه‌ بشریت» نامید.

او می‌گفت همان گونه که حضرت آدم هبوط کرد و توبه و سعی کرد در مسیر رستگاری قرار بگیرد؛ فرزندان او و بشر نیز بعد از رنسانس، هبوط تاریخی کردند.

اندیشه‌ شهید آوینی صورت تفصیلی دیدگاه‌های امام در مورد رسالت انقلاب اسلامی در برابر دنیاست. بیشتر صحبت‌ها و مطالب امام بر تمدن‌سازی و رسالت جهانی انقلاب اسلامی و نجات مستضعفین عالم متمرکز شده است. شهید آوینی در راستای نجات جوانان از مکر لیل و نهار، بر رسالت جهانی انقلاب اسلامی تاکید ویژه داشت و معتقد بود حقیقت انقلاب با این رسالت شکوفا می شود. او وجه رسالت جهانی انقلاب را وجه تفکیک‌ناپذیر انقلاب اسلامی می‌دانست.

یکی از راه‌های مسخ آرمان‌های انقلاب و نادیده‌گرفتن جوهره‌ اصلی انقلاب، اندیشه‌ای است که قصد دارد با برجسته‌کردن مشکلات اقتصادی در داخل، ما را از عزم تمدن‌سازی انقلاب اسلامی باز دارد. عزمی که با نظر به مبادی این تاریخ، امکان ادامه‌ دارد و این جوانان گناه‌آلود که خودشان از همه بیشتر از گناهشان متنفرند، آماده‌اند تا تبدیل به یک سرباز انقلابی متعهد شوند. این همان توبه‌ تاریخی بشر امروز است.

شهید آوینی به افق‌های بلند انقلاب اسلامی اشاره دارد و به‌خوبی متوجه است که این اهداف تنها با روحیه و شخصیت امام خامنه‌ای امکان تحقق‌ می‌یابد. لذا باید دلیل موافقت‌ها و مخالفت‌های افراد و جریان‌ها با رهبری حضرت ایشان را در وفاداری به اهداف اصلی انقلاب یا مخالفت با آنها جستجو کرد. اهدافی بس متعالی که تفکر حقیقی را به جامعه‌ ما برمی‌گرداند.

بالاترین تفکر

۹- همه‌ حرف در نسبت ما با امام نهفته است. این نسبت باید بدون هرگونه تقلیدی کشف شود. از آنجا که آنچه رخ داده هنوز از نتایج سحر است، اهل فکر باید با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، تفکر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ الهی در این دوران بروند.

حضور متفکرانه‌ای فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست. با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی، درک حضوری مشیت الهی ممکن خواهد شد و این بالاترین تفکری است که امروز می‌توان به آن دست یافت.

مگر واقعی‌ترین تفکر، تفکر بر واقعی‌ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم‌اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند، اما ارزش جایگاه رهبری انقلاب را می‌توان به‌خوبی با ملاحظه واقعیت‌های امروز جهان دید، نگاهی که غیر از نگاه غرب و غرب‌زدگان است.

تفکّر به معنای جداشدن از واقعیت نیست. انسان متفکر همیشه باید با واقعیت زندگی کند، اما نه در سطح واقعیت، بلکه در گوهر واقعیت که همان مشیت الهی در هر زمان و در هر عصر است. پس متفکر، نه در بیرون از زمان زندگی می‌کند و نه گرفتار زمان‌زدگی است، تا بتواند به شرایطی ماورای وضع موجود بیندیشد و گمان نکند که خداوند، ما را به خود واگذاشته است. اوج بی‌فکری است که کسی تصورکند هرکاری خواست می‌تواند در این عالم انجام دهد، زیرا از واقعی‌ترین واقعیت‌ها که سنت الهی در این عصر و زمانه است، غافل مانده است.

مقام معظم رهبری در نگاه به واقعیت‌های جهان، ماورای نگاه‌های مرعوب از غرب، با ما این‌ گونه سخن می‌گویند: «واقعیت جامعه‌ جهانی بر اساس خواست آمریکایی‌ها پیش نمی‌رود.» ایشان معتقدند برخلاف خواسته‌ دشمن، واقعیت‌های جهان امروز به نفع جهان اسلام و جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرده است:

«وقتی ما واقعیت‌ها را کنار هم می‌گذاریم، احساس می‌کنیم که راه ملت ایران به سوی آرمان‌های بلند، یک راه گشوده است. این راه، چالش دارد، اما باز است. بن‌بستی وجود ندارد. هدف جبهه‌ مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بن‌بست نشان بدهد».(۹) و ما امروز سخت نیازمند چنین نگاهی هستیم تا بتوانیم  انقلاب اسلامی را در مسیری که حضرت روح اللّه گشود، جلو ببریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ «الکافی»، ج ۲، ص ۶۰۴

۲ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۲

۳ـ مائده/ ۳

۴ـ صحیفه امام، ج‏۱، ص ۳۰۳

۵ـ صحیفه‌ امام، ج‏۲۱، ص ۳۲۸

۶ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-۱۲۲

۷ـ ۱۴/۱۰/۱۳۹۰

۸ـ سید مرتضی آوینی، رستاخیز جان، تهران، نشر ساقی، ۱۳۷۹، صص ۹۹-۱۰۳

۹ـ سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ ۳/۵/۱۳۹۱    

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

قصه آنان که بعد از رحلت امام متوجه بسط روح نهضت امام در شخصیت رهبری نشدند، شبیه قصه ‌کسانی است که متوجه روح اسلام در شخصیت حضرت علی«ع» نگشتند. آنها نگفتند اسلام را قبول نداریم، ولی متوجه حساسیت چگونگی ادامه‌ اسلام بعد از رسول خدا«ص» نبودند و از این موضوع مهم به‌سادگی گذشتند.

 

۲٫

اگر انقلاب اسلامی تاریخ عبور از فرهنگ استکباری است و نه سازش با آن، و اگر امام عزیز چنین فرهنگی را به بشریت این دوران عرضه داشت و اصول انقلاب اسلامی را حمایت از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ثروت‌اندوزان و مرفهین بی‌درد معرفی کرد، چه کسی جانشین حقیقی این فرهنگ است و چه کسانی مدعی میراث‌خواری فرهنگ حضرت امام هستند؟

 

 

۳٫

امام توانستند نسبت به حضور مردم کشفی خاص در تاریخ داشته باشند و بسیار مطمئن بودند که این مردم در صحنه می‌مانند و حرف امام را می‌فهمند و لذا دائماً مردم را مخاطب قرار می‌دادند و می‌فرمودند اگر شما مردم را مخاطب قرار دهید، آنها بر خلاف روشنفکران و خواص که بیرون از روح انقلاب‌اند، سخن شما را می‌فهمند.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

عربستان و هم‌پیمانان آن ضربات جبران ناپذیری خواهند خورد

«تأملاتی در گذشته، حال و آیندۀ یمن»

در گفت و شنود «پاسداراسلام» با دکتر مسعود اسداللهی

 

 

 

اشاره:

دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه و استاد دانشگاه، سال‌ها وقت خود را صرف پژوهش و تحقیق درباره جنبش‌های منطقه، به‌خصوص جنبش حزب‌الله کرده است. وی در این زمینه کتابی نیز با عنوان «از مقاومت تا پیروزی» به رشته تحریر در آورده که به‌ویژه در کشورهای عربی با استقبال فراوانی روبرو شده است. در گفتگو با ایشان، به بررسی سیر تحولات یمن و منطقه نشسته‌ایم. 

 

*با تشکراز جنابعالی که با وجود فرصت اندک، این فرصت را در اختیار نشریه «پاسدار اسلام» قرار دادید. با توجه به وقایع جاری در یمن، به عنوان نخستین پرسش، اشاره‌ای به نحوه شکل‌گیری انصارالله و نقش آن در تحولات یمن داشته باشید. به نظر شما این جریان تا چه حد تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و حزب الله لبنان است؟ 

برای پاسخ به این سئوال و نقش حوثی‌ها در یمن، ابتدا باید به ترکیب سیاسی یمن اشاره‌ کنم. کشور یمن دارای سابقه طولانی تاریخی است و در آن دو یا سه مذهب عمده قابل تشخیص هستند. در شمال یمن بیشتر زیدی‌ها و در جنوب یمن شافعی‌ها زندگی می‌کنند. در دهه‌های اخیر هم عربستان با صرف هزینه‌های بسیار زیادی توانسته است وهابیت را تا حدودی در یمن رواج دهد.

زیدی‌ها از نظر اندیشه و تفکر قرابت‌هائی با شیعه دارند و به تعبیری شیعه سه امامی به شمار می‌روند، اما از نظر فقهی پیرو فقه اهل سنت هستند. در میان زیدی‌ها گروهی به نام حوثی‌ها وجود دارند که گفته می‌شود همگی سادات هستند. یکی از شخصیت‌های مهم این گروه سید بدرالدین حوثی است که پس از انقلاب اسلامی به ایران آمد و در قم ساکن شد و به تحصیلات دینی پرداخت. گفته می‌شود که ایشان مذهب شیعه دوازده امامی را پذیرفته ‌بود.

در هر حال ایشان پس از بازگشت به یمن شروع به ترویج مذهب دوازده امامی در بین طایفه حوثی‌ها کرد که قبلاً زیدی بودند. عده‌ای معتقدند در حال حاضر همه حوثی‌ها پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند، اما برخی بر این باورند که بخشی از آنها شیعه دوازده امامی هستند و بقیه هنوز زیدی باقی مانده‌اند.

اما نکته مهم این است که آقای بدرالدین حوثی موفق شد تفکر انقلابی‌ای را که مخالف هیمنه امریکا، اسرائیل و عربستان سعودی است، رواج بدهد. این تفکر همواره با مذهب وهابیت مخالف بوده و با آن مبارزه ‌کرده است. این گروه به‌تدریج، به‌خصوص در دهه اخیر رشد و قدرت زیادی در عرصه سیاسی یمن پیدا کرد و در این زمینه تبدیل به یک بازیگر قوی شد.

اما رابطه این جریان با جمهوری اسلامی، بیشتر یک رابطه فکری و تأثیرپذیری از آموزه‌های انقلاب اسلامی ایران است، چون آقای بدرالدین حوثی تحصیلات حوزوی خود را در ایران انجام داده و طبعاً این افکار را به یمن منتقل کرده  است. این به معنای ارتباط تشکیلاتی، نظامی و به‌خصوص امنیتی نیست، بلکه نوعی علاقمندی به انقلاب اسلامی و تأثیرپذیری از دیدگاه‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری بوده و هست.

اما عده‌ای، به‌خصوص عربستانی‌ها تلاش می‌کنند با وارد کردن این اتهام که این گروه وابسته به ایران است و از ایران دستور می‌گیرد و یا مزدور ایران است، با این نوع تعبیرات توهین‌آمیز این جریان را زیر سئوال ببرند، اما وقایع یمن نشان می‌دهد مردم آن کشور زیر بار این اتهامات نرفته و این گروه موفق شده‌ است ائتلاف گسترده‌ای را با قبایل و عشایر مختلف یمن، زیدی‌ها و حتی ارتش یمن ایجاد کند. نتیجه این ائتلاف گسترده، موفقیت‌های چشمگیر نظامی در صحنه یمن در ماه‌های اخیر بوده و این ائتلاف توانسته است سیطره گسترده‌ای بر بخش عمده‌ای از خاک یمن پیدا کند.

در واقع این هم اقدامی نبود که خود آنها مایل به انجامش باشند، بلکه در دوران ریاست‌جمهوری آقای عبد ربه منصور هادی، وقتی دیدند حوثی‌ها دارند قدرت روزافزونی پیدا می‌کنند، طرحی را تحت عنوان ایجاد استان‌ها و ولایت‌های جدید در یمن پیاده کردند، به‌نحوی که قرار بود استان صعده که منطقه اصلی حضور حوثی‌هاست، به یک استان محاصره شده در داخل یمن تبدیل شود و ارتباطی با دریا نداشته باشد. حوثی‌ها این تقسیم‌بندی را نپذیرفتند، به‌خصوص که تقسیم‌بندی استان‌های جدید به‌گونه‌ای بود که دسترسی آنها به مناطق نفتی هم قطع می‌شد و  در محاصره کامل اقتصادی و جغرافیایی قرار می‌گرفتند.

حوثی‌ها زیر بار این تقسیم‌بندی و شکل‌گیری استانی جدید نرفتند و اعتراضات خود را بیان کردند. آقای منصور هادی فکر نمی‌کرد این گروه بتواند به قدرتی علیه دولت وی تبدیل شود و در نتیجه به درخواست‌های آنها توجه نکرد، اما حوثی‌ها با رهبری آقای سید عبدالملک حوثی موفق شدند به‌سرعت با طوایف مختلف یمن، به‌خصوص در یمن شمالی ائتلاف بزرگی را تشکیل بدهند و با این ائتلاف از صعده به حرکت درآمدند و در فاصله زمانی کوتاهی توانستند صنعا را به تسلط  خود در آورند.

نسبت جمعیتی حوثی‌ها در یمن بالا نیست و درصد بزرگی را تشکیل نمی‌دهند، اما این موفقیت نشان می‌دهد که آنها موفق شده‌اند ائتلاف قوی و بزرگی را تشکیل بدهند. وقتی سایر قبایل و عشایر با حوثی‌ها ائتلاف و از آنها تبعیت می‌کنند، نشانه آن است که این گروه را به عنوان یک گروه مستقل قبول دارند که به خاطر منافع ملت یمن دست به اقدام زده است.

سیر تحولات اخیر یمن چگونه رقم خورد؟

سیر حوادث به این صورت بود که حوثی‌ها ابتدا توانستند بر صنعا سیطره پید اکنند و ارگان‌های مختلف را در اختیار بگیرند. در ابتدا آقای منصور هادی به عدن در جنوب یمن فرار و تلاش کرد دولت خود را در آنجا مستقر نماید و از آنجا علیه ائتلافی که صنعا را در اختیار خود گرفته بود اقدام کند، اما ائتلاف در مدت کوتاهی به عدن رسید و آقای منصور هادی به عربستان فرار کرد و پناهنده شد. این امر سبب گردید گه عربستان به بهانه بازگرداندن منصور هادی به قدرت، جنگی غیراسلامی، غیر انسانی و وحشیانه‌‌ را به سبک و سیاق صهیونیست‌ها بر یمن تحمیل کند و با دخالت مستقیم در امور داخلی آن کشور، قوانین بین‌المللی را زیر پا بگذارد. این روزها  شاهد جنایت‌های فجیع عربستان و ارتش این کشور در یمن هستیم.

 چگونه است که عربستان که تا این حد نسبت به قضایای یمن حساسیت نشان می‌دهد؟ در جریان بیداری اسلامی در برخی کشورهای اسلامی،  چرا سعودی ها چنین حساسیتی را نشان ندادند؟

شاید بهتر باشد این سئوال را به این شکل مطرح کنید که چرا عربستان در ظرف ۶۷ سال اخیر که رژیم صهیونیستی تشکیل شده است، این حساسیت را در مورد فلسطین به خرج نداده است. مسلمانان فلسطین که اهل سنت هم هستند. چرا عربستان این همه سلاحی را که از امریکا خریده، در راه دفاع از قدس، مردم فلسطین و مردم مظلوم غزه به کار نگرفته است؟

این مسئله به چند عامل برمی‌گردد. دلیل اول این است که. عربستان سعودی همواره در فلک امریکا چرخیده و وابسته به آن کشور بوده است، بنابراین سلاحی را که در اختیار دارد، نه می‌تواند و نه می‌خواهد برخلاف منافع امریکا به کار بگیرد. اساساً امریکایی‌ها به عربستان اجازه نمی‌دهند با این سلاح‌ها منافع آنان را به خطر بیندازد

علت دوم دیدگاه عربستان سعودی نسبت به کل شبه‌جزیره عربستان است که دیدگاهی سلطه‌طلبانه و ایفای نقش برادر بزرگ‌تر است. عربستان به عنوان پهناورترین کشور در شبه جزیره عربستان این را حق مسلم خود می‌داند که اراده‌اش را بر کشورهای شبه‌جزیره و شیخ‌نشین‌های کوچک تحمیل کند. عربستان سعودی از ابتدا سعی کرده با نقض حاکمیت کشورهای کوچک، سیطره خود را بر شبه جزیره عربستان تکمیل کند. شیخ‌نشین‌های کوچکی مثل کویت، قطر، بحرین، امارت و… اصولاً برای دفاع از خود قدرت ذاتی ندارند تا بتوانند در مقابل اراده عربستان مقاومت کنند. به همین دلیل همیشه تابع سیاست‌های عربستان بوده‌اند.

*بنابراین می توان گفت: یمن یک استثنا در قاعده است.

همین‌ طور است. تنها کشوری که در شبه جزیره عربستان پتانسیل رقابت با عربستان را دارد، یمن است. یمن هم از نظر مساحت کشور نسبتا بزرگی است و هم جمعیت آن تقریباً با عربستان برابر است. در عین حال این کشور از منابع نفتی برخوردار است. از نظر جغرافیایی هم کشوری کوهستانی است و لذا جنگ زمینی با آنها تقریباً برای عربستان غیرممکن است. به همین خاطر عربستان از ابتدا تلاش ‌کرد یمن را تضعیف کند و نگذارد این کشور روی پای خودش بایستد، لذا هنگامی که یمن به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد، عربستانی‌ها از اینکه این کشور تجزیه و قدرت آن نصف شده بود، بسیار خوشحال و همواره از این وضعیت راضی بودند.

اما در دهه ۹۰ میلادی که نظام دو قطبی در اروپا و دنیا فروپاشید و شوروی از بین رفت، قدرت در یمن جنوبی هم که از کشورهای هم‌پیمان شوروی بود، تضعیف و مسئله وحدت دو یمن محقق شد. عربستانی‌ها در همان زمان هم با وحدت دو یمن مخالفت کردند، چون می‌دانستند اگر این وحدت تحقق یابد و یمنی‌ها بتوانند روی پای خود بایستند، به یک قدرت رقیب برای آنها تبدیل خواهند شد، لذا عربستانی‌ها به‌شدت مخالف وحدت دو یمن بودند، اما مخالفتشان به جایی نرسید و در نهایت یمن به صورت یکپارچه در آمد. عربستانی‌ها همواره به دنبال تضعیف یمن یکپارچه و گسترش مذهب وهابیت در آن کشور بوده‌اند. آنان با ایجاد اختلافات داخلی در درون یمن تلاش ‌کرده‌اند همواره این کشور را در حالت بحرانی نگه دارند.

موج بیداری اسلامی که از چهار پنج سال پیش در جهان عرب شروع شد، به یمن هم رسید و در تحولاتی که اتفاق افتاد، عربستان تلاش کرد بر این موج سوار شود و ضمن سرنگون کردن علی عبدالله صالح، دولت هم‌پیمان خود را بر سر کار بیاورد.

عربستانی‌ها از ابتدای تحولات یمن با دخالت در سیر حوادث و با حمایت از بعضی از گروه‌ها، به‌ویژه «حزب اصلاح» (شاخه سیاسی اخوان‌المسلمین) یمن تلاش کردند سیر حوادث را به نفع خودشان تغییر بدهند، ولی در نهایت هنگامی که مشاهده کردند که دخالت‌هایشان نتیجه‌ای ندارد و «حزب اصلاح» در مقابل حوثی‌ها شکست خورد و آقای منصور هادی هم فرار کرد، به صورت مستقیم وارد میدان شدند.

همان ‌طور که مقام معظم رهبری اشاره کردند عربستان همواره سعی می‌کرد در پشت پرده و با هزینه کردن دلارهای نفتی، سیاست‌های خود را پیش ببرد، اما این سیاست در یمن با شکست روبرو شد و دیدیم که عربستان به صورت علنی و وقیحانه‌ای جنگ بسیار خونینی را بر یمن تحمیل کرده است.

*و همین توحش نشانه ضعف و استیصال عربستان است.

همین ‌طور است. این اقدامات وحشیانه نشان می‌دهد که سیاست‌های سنتی عربستان با شکست روبرو شده، در عین حال که پرده از نفاق عربستان هم برداشته شد. عربستان به عنوان کشور حرمین شریفین، ادعای رهبری جهان اسلام را می‌کند، ولی نه تنها از سلاح و ارتش خود به نفع مسلمین بهره‌برداری نکرده، بلکه وارد حمله تجاوزکارانه به ملت فقیری چون ملت مسلمان یمن هم شده است. این نشان‌دهنده ماهیت رژیم آل‌سعود و قدرت نظامی این کشور است.

*به نظر شما این جنگ فرسایشی تا کی و کجا ادامه می‌یابد؟

عملاً جنگی در کار نیست. این در واقع یک نوع تجاوز است. در جنگ باید دو طرف با هم درگیر باشند، اما یمنی‌‌ها هیچ‌گاه متعرض عربستان نشده بودند. در درون جامعه یمن اتفاقاتی در شرف وقوع بود که عربستانی‌ها به آنها حمله کردند.

ملت یمن در حال حاضر در مقابل این تجاوز یکطرفه قرار گرفته و در محاصره است. محاصره‌ای که یمن در حال حاضر از آن رنج می‌برد حتی از محاصر غزه توسط اسرائیلی‌ها هم شدیدتر است. مردم غزه حداقل تعداد زیادی تونل داشتند که از طریق آنها مایحتاج خود را تأمین می‌کردند، اما یمنی‌ها تحت محاصره شدید دریایی، زمینی و هوایی هستند. یمن دو همسایه بیشتر ندارد. عربستان و سلطنت‌نشین عمان. بعضی از کمک‌ها از طریق سلطنت‌نشین عمان به آنها می‌رسد، ولی به خاطر بعد مسافت، رساندن این کمک‌ها به صنعا و شمال یمن بسیار مشکل است.

*مقامات سعودی از تحقق اهداف شان در یمن سخن گفته‌اند.آیا واقعا عربستان به اهداف مورد نظر خود دست یافته است؟

عربستان به‌رغم همه جنایت‌هایی که آفریده، به اهداف مورد نظرش نرسیده است. اهدافی که عربستان اعلام کرده بود ابتدا خلع سلاح حوثی‌ها، دوم عقب‌نشینی نیروهای ائتلاف از مناطق تصرف‌ شده و سوم بازگشت منصور هادی به قدرت بود. در حال حاضر به‌رغم وحشی‌گری‌های عربستان، هیچ‌ یک از این اهداف محقق نشده‌اند و عربستان دارد با حقد و کینه‌ و تنفر دست به جنگ می‌زند، بی‌آنکه افقی برای این جنگ وجود داشته باشد.

اگر جمهوری اسلامی و کشورهای مخالف این جنگ موفق به شکستن محاصره یمن شوند و به‌نحوی کمک‌هایی را در زمینه آذوقه، دارو و امکانات اولیه به مردم یمن برسانند، قطعاً عربستان نخواهد توانست به این جنگ ادامه بدهد. عربستان با این نیت جنگ را ادامه می‌دهد که با فشار آوردن به ملت یمن آنها را تسلیم کند، اما ملت یمن ملت بسیار مقاومی است.

*سرانجام این تجاوز را چگونه می‌بینید؟

در حال حاضر کسی نمی‌تواند سقف زمانی برای این جنگ تعیین کند و بگوید این جنگ تا کی ادامه خواهد داشت، زیرا عربستان نه از روی عقل و منطق، بلکه از روی حقد و کینه به جنگ ادامه می‌دهد. هر چه جنگ بیشتر ادامه پیدا کند، حقد و عصبانیت عربستانی‌ها بیشتر و ناتوانی‌شان آشکارتر می‌شود، چون به‌رغم بمباران‌های وحشیانه راه به جایی نبرده‌اند.

باید جامعه جهانی بسیج شود و به عربستان فشار بیاورد. امریکایی‌ها باید دست از حمایتشان از عربستان بردارند تا رژیم آل‌سعود مجبور شود دست از این حمله بردارد وگرنه ممکن است خدای ناکرده این جنگ برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند.

 

*اشاره کردید که یمن در محاصره است. جامعه جهانی هم که به نظر می‌رسد مدت‌هاست به خواب رفته است. ملت یمن برای مقاومت به غذا، دارو و اسلحه نیاز دارد. سرانجام این قضیه به کجا می‌کشد؟

کشور یمن به سلاح نیاز ندارد. معروف است که در یمن مابه‌ازای هر فرد سه قبضه اسلحه وجود دارد. این کشور مملو از سلاح است. ارتش یمن هم از نظر تسلیحاتی قوی است و چهارمین ارتش قدرتمند عرب به شمار می‌رفت، بنابراین، این اتهامی که به جمهوری اسلامی می‌زنند که برای یمنی‌ها سلاح می‌فرستد کاملاً بی‌پایه است. مردم یمن به سلاح احتیاج ندارند، بلکه سخت نیازمند غذا، دارو، امکانات پزشکی و بهداشتی هستند. الان مشکل بزرگ مردم یمن سوخت است.

اگر وجدان یا ادعای حقوق بشر و احترام به بشر حقیقت دارد، جامعه جهانی باید اینک به صحنه بیاید و به عربستان فشار بیاورد که به این جنگ ظالمانه پایان بدهد، وگرنه این جنگ ادامه خواهد یافت. در حال حاضر قدرت هوایی ارتش یمن از کار افتاده و برتری هوایی با عربستان است. عربستان جرئت جنگ زمینی ندارد، چون می‌داند به‌مجرد اینکه وارد جنگ زمینی شود، شکست او در برابر ملت یمن قطعی خواهد بود، بنابراین فقط دارد جنگ را از طریق هوا و تا حدی موشک‌باران از ناوچه‌های دریایی ادامه می‌دهد و یمن را به خاک و خون می‌کشد.

در یمن ما شاهد فعالیت القاعده هم هستیم. فلسفه این حضور گسترده چیست؟

چند دهه است که القاعده در مناطق صحرایی جنوب یمن حضور مستمر و قوی دارد. این موضوع به دو علت هم بوده است. اسامه بن لادن یک شهروند عربستانی یمنی‌تبار بود و اجدادش یمنی بودند، لذا توجه خاصی به یمن داشت. به همین دلیل القاعده از چند دهه قبل، یعنی از ابتدای تشکیل، در جنوب یمن فعالیت داشت و پایگاهی قوی در یمن برای خود تشکیل داده بود، از همین روی امریکایی‌ها همواره اعلام کرده‌اند که شاخه القاعده در یمن خطرناک‌ترین شاخه القاعده در دنیاست. به خاطر ویژگی‌های خاص این منطقه، القاعده احساس کرد آنجا بهترین مکان برای فعالیت است،‌ به‌خصوص که دولت مرکزی یمن هم در سال‌های اخیر ضعیف شده و کنترل بر جنوب یمن را از دست داده بود.

امریکا بارها با هواپیماهای بدون سرنشین به مراکز تجمع القاعده یمن حمله کرده و بسیاری از رهبران و فرماندهان آن را در جنوب یمن کشته است. القاعده در حال حاضر دارد از شرایط حاکم بر یمن بهترین استفاده را می‌برد و در پی تحمیل جنگ به حوثی‌ها و ارتش یمن، بهترین فرصت برای القاعده فراهم آمده است تا برای توسعه و پیشرفت خود و تصرف اماکن جدید اقدام کند.

متأسفانه آقای ژنرال احمد العسیری، (سخنگوی رسمی ارتش عربستان) با صراحت اعلام کرده است که حمله به القاعده در دستور کار ارتش عربستان نیست. یعنی نه‌تنها به این گروه حمله نمی‌کنند، بلکه حتی طبق شواهد و قرائن موجود، برای آنان از طریق هوا اسلحه هم می‌فرستند. در چنین شرایطی که القاعده از حمایت عربستان هم برخوردار است، خطر آن بیشتر و تبدیل به معضل بزرگ‌تری خواهد شد، به‌خصوص که اینها از طریق جنوب یمن با دریا ارتباط دارند و می‌توانند به نقل و انتقال افراد و سلاح اقدام کنند. بنابراین اگر عربستان به این جنگ تحمیلی خاتمه ندهد و بخواهد ارتش یمن و حوثی‌ها را تضعیف کند، این وضعیت در درجه اول به نفع القاعده و در نهایت به ضرر خود عربستان خواهد بود.

القاعده به عنوان یک گروه تکفیری که خودشان را جهادی می‌دانند، رژیم عربستان را یک رژیم مشروع نمی‌داند. گروه‌های تکفیری غیر از خودشان بقیه را کافر میدانند. القاعده  بارها در خود عربستان هم اقدامات تروریستی انجام داده است. محمد بن نایف که در حال حاضر ولیعهد اول عربستان است، پنج بار توسط القاعده ترور نافرجام شده است. عربستان می‌داند اگر داعش و القاعده قدرت بگیرند، علیه عربستان هم اقدام خواهند کرد.

مقام معظم رهبری چند ماه قبل در یک سخنرانی فرمودند حمایت عربستان و کشورهای عربی خلیج‌فارس از گروه‌های تکفیری در نهایت به ضرر خود آنها تمام خواهد شد، ولی متأسفانه آل‌سعود به دلیل حقد و کینه‌ای که به حوثی‌ها و ایرانی‌ها و تشیع دارند، چشمشان را حتی بر خطراتی که خودشان را هم تهدید می‌کند، بسته‌اند و فکر می‌کنند با حمایت از القاعده، ایران و تشیع را تضعیف می‌کنند، در حالی که ماری را در آستین خود می‌پرورانند که بعدها به خود آنها هم حمله خواهد کرد.

پیامدهای احتمالی حمله عربستان به یمن برای خود این کشور و کشورهای اطراف آن و سایر کشورهای منطقه از نظر جنابعالی چه هستند؟

پیامدهای این جنگ برای خود عربستان و کل منطقه فوق‌العاده خطرناک خواهد بود. هیچ تضمینی وجود ندارد که این جنگ در محدوده یمن باقی بماند و عربستان حمله هوایی کند و هیچ پاسخی برای او نباشد. هر لحظه این امکان وجود دارد که آتش این جنگ از کنترل خارج شود. دیدیم که هواپیمای ایرانی برای کمک رفت و هواپیماهای عربستانی آن را تهدید کردند. الان کشتی ایرانی را که آذوقه و کمک برای یمن می‌برد تهدید می‌کنند. اگر در این میان یک عمل نسنجیده از سوی عربستان علیه هواپیما یا کشتی ایرانی صورت بگیرد، قطعاً واکنش شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی خواهد داشت و دامنه جنگ بسیار گسترده خواهد شد.

از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که اگر این تهاجمات ادامه یابند، مردم یمن با حمله به خاک عربستان، دامنه جنگ را به داخل آن کشور بکشانند. عده زیادی از یمنی‌ها در عربستان مقیم هستند و کار می‌کنند. بسیاری از بستگان آنها در این جنگ‌ها کشته یا آواره شده‌اند و این احتمال وجود دارد که یمنی‌های عربستان دست به اقدامات انتقام‌جویانه بزنند.

بنابراین این خطر وجود دارد که این جنگ از کنترل همه خارج شود و اگر این‌ اتفاق رخ بدهد، اولین قربانی آن عربستان خواهد بود. عربستان کشور بسیار آسیب‌پذیری است و نمی‌تواند در مقابل تهدیدات جدی از خود دفاع کند. الان عربستان دارد در یک جنگ نابرابر مردم یمن را می‌کشد، ولی اگر در یک جنگ تمام عیار منطقه‌ای وارد شود، قطعاً این نبرد به تجزیه عربستان منجر خواهد شد. بنابراین آنها باید سر عقل بیایند و هر چه سریع‌تر به جنگ پایان بدهند.

ارتباط علی عبدالله صالح با انصارالله چیست، چون ظاهراً اینها هیچ تناسبی با هم ندارند.

علی عبدالله صالح در سال‌های قبل از دشمنان حوثی‌ها بود و چندین جنگ را علیه حوثی‌ها به راه انداخت و از سوی این گروه احساس خطر می‌کرد، اما در شرایط فعلی، به خاطر دشمن مشترک یعنی عربستان، نوعی ائتلاف غیررسمی بین حوثی‌ها و علی عبدالله صالح شکل گرفته است. ارتش یمن به‌طور عمده توسط علی عبدالله صالح تشکیل شده، چون او بیش از ۳۰ سال بر یمن حاکم بوده و ارتش را ایجاد کرده است. افسران ارتش یمن عمدتاً به او وفادارند و به همین خاطر به شکل فعال در این نبرد شرکت می‌کنند. عربستانی‌ها چند روز قبل خانه شخصی علی عبدالله صالح را بمباران کردند. او هم بلافاصله اعلام کرد از هر کسی که با عربستان وارد جنگ شود، حمایت خواهد کرد.

به خاطر این دشمن مشترک، نوعی ائتلاف نانوشته بین حوثی‌ها و علی عبدالله صالح وجود دارد، ولی اینکه این ائتلاف نانوشته تا کی دوام داشته باشد، چندان معلوم نیست، چون علی عبدالله صالح «روباه سیاست‌بازی» است و همواره در پیچ‌ها و نقطه‌ عطف‌های سیاسی، جهت خود را تغییر داده است، بنابراین نمی‌توان چندان به علی عبدالله صالح اطمینان کرد و حوثی‌ها باید هوشیار باشند که تمام استراتژی‌ خود را بر اساس ائتلاف با علی عبدالله صالح شکل ندهند و بدانند که او در هر لحظه با یک رشوه سیاسی و یا کسب اطمینان خاطر از طرف امریکا یا عربستان که حاضرند به‌نوعی او را در قدرت شریک کنند، از این ائتلاف خارج خواهد شد، به‌خصوص اینکه درخواست اصلی علی عبدالله صالح این است که ریاست جمهوری به پسرش برسد. او پذیرفته که دیگر از قدرت برکنار شده، اما به دنبال آن است که پسرش احمد را به عنوان رئیس‌جمهور جدید به قدرت برساند. اگر عربستان و کشورهای هم‌پیمان با آن، این مسئله را بپذیرند، قطعاً علی عبدالله صالح از ائتلاف با حوثی‌ها خارج خواهد شد.

تحلیل شما از علل بی‌توجهی رسانه‌های دنیا به وقایع یمن چیست؟ چرا آن‌گونه که باید به این وقایع نمی‌پردازند؟

به‌رغم همه شعارهایی که در مورد آزادی و حقوق بشر داده می‌شود، متأسفانه ما در جهان با معیارهای دوگانه‌ای روبرو هستیم. امریکایی‌ها و غربی‌ها با هر کشوری که موافق نباشند، اخبار آن را سانسور می‌کنند و نمی‌گذارند پیام مردم آن کشورها به گوش مردم جهان برسد. در اینجا هم چون امریکا دارد از عربستان حمایت می‌کند، می‌بینیم که سانسور بر رسانه‌های غربی و عربی حاکم است و این باعث شده که جنایت‌های عربستان به سمع و نظر مردم دنیا نرسد و لذا فشار لازم از سوی افکار عمومی در غرب ایجاد نمی‌شود که به تبع آن  حکومت‌هایشان تحت فشار قرار بگیرند و به جنگ پایان بدهند.

اما حجم جنایت‌های عربستان به‌حدی بالاست که به‌رغم همه سانسورها به‌تدریج این اخبار به رسانه‌های غربی منتقل شده‌اند. در کشورهای عربی به دلیل هیمنه‌ پول‌های عربستان، رسانه‌ها وقایع را آن‌ گونه که باید منعکس نمی‌کنند، اما در هفته‌های اخیر شاهد بودیم که رسانه‌های غربی مجبور شدند بخش‌هایی از این جنایت‌ها را منتشر کنند و همین نشان می‌دهد حجم جنایات عربستانی‌ها به‌قدری زیاد بوده که حتی غرب هم نتوانسته کاملاً آن را سانسور کند.

امیدواریم این سانسور شکسته شود و مردم جهان متوجه جنایاتی که توسط ارتش عربستان در یمن اتفاق می‌افتد، بشوند و جامعه جهانی به خود تکانی بدهد و این جنگ را به پایان برساند.

با توجه به گستردگی فجایع، به نظر می‌رسد افکار عمومی جهان هم نسبت به قضایا کرخت شده است. با وجود جنایاتی که در سوریه و پس از آن در عراق صورت گرفت و در حال حاضر در یمن ادامه دارد، از سوی افکار عمومی جهان هم واکنش مناسبی نمی‌بینیم.

در این نکته که شکی نیست که ما در سطح بین‌المللی، طرف مظلوم قضیه هستیم و سانسور و ستمی که در طی چند دهه به خود جمهوری اسلامی تحمیل شده است، الان در لبنان به حزب‌الله و بعد هم به سوریه، عراق و یمن می‌شود. نظام بین‌الملل نظام عادلانه‌ای نیست.

در غرب سازمان‌های حقوق بشری دارند جنایت‌های عربستان را منعکس و محکوم می‌کنند. در دو سه هفته اخیر حرکت‌هایی شروع شده است، اما رسانه‌ها در کنترل صهیونیست‌ها هستند و هنوز حتی اقدامات این نهادهای حقوق بشری در رسانه‌های غربی هم منعکس نشده‌اند. مردم غرب حالت کرختی پیدا نکرده‌اند، بلکه برعکس به نظر می‌رسد دارند از حالت کرختی خارج می‌شوند، اما این حرکت کند است.

البته امید ما به آنها نیست، چون خود ما ۳۰، ۴۰ سال است شاهد ظلم به جمهوری اسلامی هستیم. آنها نگذاشتند واقعیت‌های ایران به گوش جهانیان برسد، با این حال ملت ایران با مقاومت و ایثار حقانیت خود را ثابت کرد. یمن هم از این قاعده مستثنی نیست. طبعاً نمی‌شود انتظار داشت که همه بیایند و جنایت‌های عربستان را بیان و محکوم کنند، اما مقاومت ملت یمن اینها را مجبور خواهد کرد که بالاخره فکری کنند.

آیا یمن به سرنوشت مصر و تونس مبتلا نخواهد شد؟

با توجه به ترکیب اجتماعی و وضعیت یمن چنین اتفاقی برای یمن نخواهد افتاد. در تونس و مصر مقاومتی وجود نداشت.

در هر صورت امیدواری زیادی ایجاد شد.

امیدواری واقع‌بینانه‌ای نبود. در تونس و مصر انقلاب تمام عیار اتفاق نیفتاد و نظام قبلی به‌طور کامل وجود داشت و لذا عناصر رژیم قبلی موفق شدند دو باره به قدرت برگردند، اما در یمن نظام سیاسی و ترکیب اجتماعی کاملاً در حال دگرگونی است. شرایط یمن با تونس و مصر قابل مقایسه نیست.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

این اقدامات وحشیانه نشان می‌دهد که سیاست‌های سنتی عربستان با شکست روبرو شده، در عین حال که پرده از نفاق عربستان هم برداشته شد. عربستان به عنوان کشور حرمین شریفین، ادعای رهبری جهان اسلام را می‌کند، ولی نه تنها از سلاح و ارتش خود به نفع مسلمین بهره‌برداری نکرده، بلکه وارد حمله تجاوزکارانه به ملت فقیری چون ملت مسلمان یمن هم شده است.

 

 

۲٫

عربستانی‌ها از ابتدای تحولات یمن با دخالت در سیر حوادث و با حمایت از بعضی از گروه‌ها، به‌ویژه «حزب اصلاح» (شاخه سیاسی اخوان‌المسلمین) یمن تلاش کردند سیر حوادث را به نفع خودشان تغییر بدهند، ولی در نهایت هنگامی که مشاهده کردند که دخالت‌هایشان نتیجه‌ای ندارد و «حزب اصلاح» در مقابل حوثی‌ها شکست خورد و آقای منصور هادی هم فرار کرد، به صورت مستقیم وارد میدان شدند.

 

 

۲٫

رابطه این جریان با جمهوری اسلامی، بیشتر یک رابطه فکری و تأثیرپذیری از آموزه‌های انقلاب اسلامی ایران است، چون آقای بدرالدین حوثی تحصیلات حوزوی خود را در ایران انجام داده و طبعاً این افکار را به یمن منتقل کرده  است. این به معنای ارتباط تشکیلاتی، نظامی و به‌خصوص امنیتی نیست، بلکه نوعی علاقمندی به انقلاب اسلامی و تأثیرپذیری از دیدگاه‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری بوده و هست.

 

 

۳٫

محاصره‌ای که یمن در حال حاضر از آن رنج می‌برد حتی از محاصر غزه توسط اسرائیلی‌ها هم شدیدتر است. مردم غزه حداقل تعداد زیادی تونل داشتند که از طریق آنها مایحتاج خود را تأمین می‌کردند، اما یمنی‌ها تحت محاصره شدید دریایی، زمینی و هوایی هستند.

 

اما حجم جنایت‌های عربستان به‌حدی بالاست که به‌رغم همه سانسورها به‌تدریج این اخبار به رسانه‌های غربی منتقل شده‌اند. در کشورهای عربی به دلیل هیمنه‌ پول‌های عربستان، رسانه‌ها وقایع را آن‌ گونه که باید منعکس نمی‌کنند، اما در هفته‌های اخیر شاهد بودیم که رسانه‌های غربی مجبور شدند بخش‌هایی از این جنایت‌ها را منتشر کنند و همین نشان می‌دهد حجم جنایات عربستانی‌ها به‌قدری زیاد بوده که حتی غرب هم نتوانسته کاملاً آن را سانسور کند.

 

30نوامبر/16

ایران و تحولات اخیر منطقه از نگاه سید‌حسن نصرالله

 

اشاره:

تحلیل شرایط پیچیده و دشوار خاورمیانه در پی خیزش جنبش‌های بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و بیم غرب از گسترش حیرت‌انگیز اسلام در سراسر جهان و دریافت پیام انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) توسط حق‌جویان سراسر گیتی، غرب را بر آن داشت تا با تصمیمی شتاب‌زده و برای ممانعت از گسترش این موج ظلم‌ستیز و برای شکست محور مقاومت و تلاش برای حفظ و بقای رژیم صهیونیستی، تهاجم گسترده‌ای را به کمک برخی کشورهای عربی، به‌ویژه عربستان سعودی و نیز ترکیه به سوریه و سپس عراق آغاز کند. این استراتژی با حملۀ عربستان به یمن و کشتار بی‌امان مردم بیگناه آن دیار به جرم استقلال‌طلبی، بیش از پیش بر وخامت و پیچیدگی اوضاع در این منطقه افزوده است. سید حسن نصرالله همچون همیشه با اشراف کامل بر زوایای جریانات منطقه و با نگاهی تیزبین و آینده‌نگر و سرشار از امید و توکل شیعی، این‌بار نیز در سخنرانی روشنگرانه‌ای ابعاد موضوعات گوناگون را تبیین کرده و به بسیاری از پرسش‌ها با لحنی صریح و شجاعانه پاسخ داده است. از آنجا که متن سخنرانی بسیار طولانی و برخی موضوعات مطرح شده در ان، در ارتباط مستقیم به جایگاه و نقش ایران در این تحولات نبودند، فقط بخش‌هایی که به این موضوع پرداخته شده، تقدیم می‌گردد. باشد که تحلیل‌های این مجاهد نستوه شیعی، چراغ‌های روشنی را فراروی کسانی که هنوز هم در ماهیت و اهداف تهاجمات بی‌امان غرب دچار تردید و شبهه هستند. روشن سازد.

 

شرایط جدید منطقه و تهاجم به یمن مستلزم تحلیل این شرایط است که به شکل مختصر به آن می‌پردازم. برخی ادعا می‌کنند که شرایط جدید یمن امنیت ما، منطقه‌ خلیج و سعودی را تهدید می‌کند. البته در اینکه شرایط تازه‌ای بر یمن حکمفرما شده است، تردیدی نیست. هنوز هم روشن نیست که ظرفیت و توان این قدرت چقدر است، چون هنوز شکل نگرفته است؛ اما شما می‌گویید که احساس خطر کرده‌ و به همین دلیل هم دست به تجاوز زده‌اید. پرسش ما این است. آیا خطر وجود اسرائیل با قدرتمندترین ارتش جهان را که در پشت بندرها، دریاها، اقیانوس‌ها و کشورهای شما حضور دارد احساس نکردید؟ این سخن گواه بر آن است که از نگاه این افراد، اسرائیل نه فقط امروز دشمن نیست، بلکه هیچ گاه دشمن و یا حتی تهدید نبوده است که نیاز به طوفانی از این جنس داشته باشد!

باید دید که آیا این دلایل می‌توانند مجوزی برای به راه انداختن چنین جنگ ویرانگری باشند؟ تخریب خانه‌ها و تأسیسات زیربنایی و کشتار شهروندان و زنان و کودکان بیگناه به استناد چنین دلایلی پذیرفتنی است؟ حتی  اهل علم هم می‌خواهند برای این جنگ مشروعیت ایجاد کنند!

در این میان سه دلیل عمده بیان شده‌اند.

اولین دلیل آن است که به قول آنها یک رئیس جمهور مشروع منتخب استعفا داده و سپس استعفایش را پس گرفته است، در حالی که، مدت ریاست جمهوری‌ او تمام شده است. بیایید فرض کنیم او نه استعفا داده و نه مدت ریاست جمهوریش تمام شده و از آنها کمک خواسته تا بار دیگر رئیس جمهور شود و کابینه‌اش را بر کشور حاکم کند. آیا این دلیل برای راه انداختن جنگ علیه یمن کافی است؟ شما پیش از این چنین کاری نکرده بودید. وقتی ملت تونس علیه زین العابدین بن علی قیام کرد و او به سعودی گریخت، پادشاه سعودی خشمگین شد و علیه انقلاب ملت تونس موضع‌گیری‌های تندی کرد و کوشید زین العابدین بن علی را برگرداند، اما در برابر اراده‌ تونسی‌ها شکست خورد. چطور آن روز ائتلاف عربی و جهانی تشکیل ندادید تا با رئیس جمهور و دولت مشروع تونس بجنگید؟

همه می‌دانیم موضع پادشاهی عربستان سعودی در باره‌ انقلاب ملت مصر که موجب سرنگونی حسنی مبارک شد یک موضع مخالف، بسیار منفی و علنی بود. گفته شد میان سعودی‌ها و آمریکایی‌ها بحث شدیدی رخ داد، چون سعودی‌ها تصور کرده بودند که آمریکایی‌ها کمک کرده‌، امکانات داده‌ یا توطئه کرده‌اند. شما به خاطر حسنی مبارک قیامت به پا کردید، ولی با اینکه مصر همسایه‌ شما و برایتان بسیار پراهمیت است، ائتلاف بین‌المللی تشکیل ندادید که بروید و کسانی را که از دستورات رئیس جمهور مشروع ـ که از نظر شما حسنی مبارک بود- سرپیچی می‌کنند، بمباران کنید. پس چرا در مورد یمن این کار را انجام دادید؟

معلوم می‌شود بحث این حرف‌ها نیست و این یک دلیل واهی و بهانه و دروغی برای به راه انداختن جنگ است. ضمن اینکه در همه جای جهان وقتی می‌خواهند رئیس جمهور یا دولت مشروعی را بازگردانند، یک روند سیاسی را در پیش می‌گیرند، تحریم می‌کنند، فشار سیاسی، مالی و اقتصادی می‌آورند، قطعنامه می‌نویسند، همه را به گفت و گو فرا می‌خوانند و همه‌ دوستی‌ها و دشمنی‌های جهان را به کار می‌گیرند و در آخرین مرحله به این گزینه می‌رسند. راز این شتاب عجیب و غریب و شگفت‌آور برای ورود نظامی به یمن، آن هم در این حجم بالا چیست؟ مسئله برگرداندن یک رئیس جمهور نیست. مسئله بسیار عمیق‌تر از اینهاست.

دومین دلیلی که ذکر می‌کنند شرایط جدید یمن، یعنی انقلاب عظیم مردمی به سردمداری انصارالله و کمک، هم‌افزایی و همکاری ارتش و بسیاری از قبایل و طبقات ملت یمن در عین تفاوت رویکردها و مذاهبشان است. شرایط جدیدی که از آن نام می‌برند این است که امنیت سعودی، کشورهای خلیج و دریای سرخ را تهدید می‌کند.

آیا این دلیل درستی است؟ آیا دلایل قطعی‌ دارید که به ملت‌های مسلمان و علما و مفتیانی که برایتان فتوا می‌دهند ارائه کنید؟ شما دارید جنگ به راه می‌اندازید. در جنگ خون بیگناهان بر زمین می‌ریزد. شما می‌خواهید مردم را بر اساس نیت‌هایی که فکر می‌کنید در سر دارند محاکمه کنید. این هیچ ربطی به انسانیت و دین خدا ندارد. این دین جورج بوش است. آنها مردم را بر اساس نیت‌هایشان محاکمه می‌کنند. آیا شما دلیل محکمی دارید که شرایط جدید یمن، سعودی و کشورهای خلیج را تهدید می‌کند؟ اولا چنین دلیلی وجود ندارد. ثانیا همه می‌دانند یمن مشکلات داخلی عظیمی دارد، از جمله مشکلات امنیتی که به برکت داعش و القاعده برای آنان به وجود آمده‌اند؛ معضلات جناحی، منطقه‌ای، توسعه، اقتصاد، جامعه، معیشت، پول، سیاست، بازسازی قدرت و نظام و بازنویسی قانون اساسی. ملت و نیروهای سیاسی یمن از حالا تا ۲۰ ، ۳۰ سال آینده باید کار کنند تا از این مشکلات رهائی یابند. توان نظامی یمن هم روشن است. کسی که بیش‌ترین اطلاع را درباره‌ توان نظامی یمن دارد سعودی است. آیا این یمن می‌تواند امنیت سعودی و خلیج را تهدید کند؟

نمی‌دانم این خبر در رسانه‌ها منتشر شده است یا نه که هیئتی از برادران جنبش انصارالله ضمن داشتن رابطه با پادشاهی قطر و کشورهای خلیج، در شب فوت ملک عبدالله بن عبدالعزیز، در یمن با سازمان اطلاعات سعودی جلسه داشتند. اما ملک مُرد و افراد جدیدی آمدند و رابطه قطع شد. افرادی که هیچ خطایی مرتکب نشده،‌ هیچ تجاوزی به شما نکرده‌ و جنگ را با شما آغاز یا علیه شما جنگی را اعلام نکرده‌اند و و در مسقط یا یک کشور بی‌طرف،آماده‌ تماس و گفتگوی سیاسی درباره‌ آینده‌ یمن هستند،  همیشه شما را با مهربانی خطاب قرار می‌دهند و می‌گویند حوادث یمن و تهدیدهای داعش و القاعده همچنان که ملت یمن را تهدید می‌کند، دامن برادران سعودی را هم خواهد گرفت. اینها چه کرده‌اند که علیه‌شان جنگ به راه انداخته‌ و حکم صادر کرده‌اید که امنیت سعودی، خلیج، باب مندب، دریای سرخ و… را تهدید می‌کنند. این دلیل واهی و دروغ است.

حوزه‌ بحث را به منطقه گسترش می‌دهم و در پایان به یمن باز خواهم گشت.

دلیل و شاهد شما بر اینکه یمن توسط ایران اشغال شده چیست؟ اشغال جنبه‌هایی دارد، ولی مهم‌ترین جنبه‌ آن حضور ارتش یا پایگاه‌های نظامی در یک کشور است. آیا ایران در یمن ارتش یا پایگاه نظامی دارد؟  می‌گویند اشغال نظامی نکرده، اما هیمنه و سلطه‌ نظامی پیدا کرده است. این سخن نه فقط برای درک مسئله‌ یمن که برای درک تمام حوادث منطقه‌ جای بحث دارد.

در شیوه‌ تفکر نظام سعودی و همراهانش یک مشکل ریشه‌ای وجود دارد و آن هم به رسمیت نشناختن ملت‌‌ها، از جمله تونس، مصر، یمن، عراق، حتی ملت‌های خلیج است. سعودی، جنبش، اراده و آرمان ملت‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و به همه‌ مردم به چشم رعیتی نگاه می‌کند که نمی‌تواند اراده، آرمان، ماهیت یا هویت مستقل داشته باشد و اگر روزی سرپیچی کند، به بخشی از محور مقابل یا به بخشی از نبرد منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل می‌شود. مشکل ریشه‌ای اینجاست. به همین خاطر آنها با مسئله‌ تونس و مصر و لیبی، عراق و سوریه و… این‌گونه برخورد می‌کنند.

این درک و شیوه‌ تفکر به موضع‌گیری‌ها و سیاست‌ها و نتایج غلط و ناکامی‌های مستمر منجر می‌شود. عربستان سعودی در ۲۰ ، ۳۰ سال گذشته در سیاست خارجی و دیپلماسی چه توفیقاتی را به دست آورده است؟ فعلاً در باره‌ سیاست داخلی صحبت نمی‌کنم. ناکامی محض! ناکامی، نتیجه‌ سیاست‌های غلط است. سیاست‌های غلط نتیجه‌ خوانش غلط و خوانش غلط حاصل تفکر غلط با پیچیدگی‌های نادرست است. اساساً همین سیاست‌های غلط است که درهای منطقه را به روی ایران باز کرده است. حتی اگر ایران تلاش زیادی را هم انجام ندهد، این شما هستید که با عملکردتان ملت‌های منطقه را به سمت او می‌رانید. شواهدش را ذکر خواهم کرد. مشکل از ناکامی، طرز تفکر، مدیریت، روش، عملکرد، نقشه‌ها و درک شماست و نه از ایران.

مثالی می‌زنم.

در سال ۱۹۸۲ وقتی اسرائیل بخش‌های زیادی از لبنان را اشغال کرد و وارد بیروت شد همه‌ اعراب‌ غیر از سوریه پشت لبنان را خالی کردند. البته برخی از کشورهای عربی از جمله الجزائر، سودان، موضع سیاسی گرفتند، ولی به‌طور کلی اعرابی که پول و نفوذ دارند و صدها میلیارد دلار سلاح، هواپیما و توپ می‌خرند، پشت لبنان را خالی کردند. حق لبنانی‌ها بود که در مقابل اشغال اسرائیل مقاومت کنند و فقط ایران و سوریه بودند که از او حمایت کردند. ایران در حالی این کار را کرد که جنگ به او تحمیل شده بود، آن هم جنگی که شما با آن رابطه داشتید. ایران نگفت که رژیم صدام حسین با پشتیبانی عرب‌ها و خلیج در حال جنگ با من است و لبنانی‌ها خودشان می‌دانند که در برابر اسرائیل چه کار باید بکنند، بلکه به کمک‌خواهی و دادخواهی ما پاسخ، تجربه‌هایش را انتقال و به ما مشورت داد و پول، اسلحه و تکنولوژی در اختیارمان گذاشت، ولی مقاومت لبنان لبنانی بود.

مردان، زنان، فرماندهان، شهیدان، اسیران، قهرمانان، مجروحان، یتیمان، خانواده‌های شهیدان، آرمان، جنبش و تصمیم‌گیری‌هایش صد در صد لبنانی بودند. مقاومت ایرانی نبود؛ ولی شما چون چیزی به نام ملت، جنبش، اراده و مقاومت لبنان را به رسمیت نمی‌شناسید، از ابتدا تا امروز این مقاومت را مقاومتی ایرانی یا مقاومتی دنباله‌روی ایران خوانده‌اید، در حالی که این طور نیست. شما هیچ دلیلی ندارید که این طور هست و من هزار دلیل دارم که این طور نیست. ولی شما طوری رفتار می‌کنید که گوئی مقاومت لبنان یک مقاومت ایرانی است و مقاومت لبنانی و عربی نیست. حتی وقتی ما پیروزی را به عرب و امت عربی هدیه کردیم، شما نپذیرفتید و با آن مثل یک پیروزی ایرانی و مذهبی رفتار کردید، در حالی که ما آن پیروزی را برای همه‌ عرب‌ها، مسلمانان و افراد شریف جهان می‌خواستیم.

می‌گویید ایران در لبنان از احترام برخوردار است؟ طبیعتا نزد گروهی گسترده و قابل توجه و بزرگ، از احترام برخوردار است و تأثیر و نفوذ خود را دارد. این درست است. اما آیا ایران لبنان را اشغال کرده است؟ ایران بر لبنان سلطه دارد؟ نه. ایران گزینه‌هایش را به لبنان تحمیل می‌کند؟ به هیچ وجه.

و اما فلسطین. شما نظام‌های عربی و مشخصا نظام سعودی و کشورهای خلیج پشت ملت فلسطین را در برابر اسرائیل خالی کردید و گذاشتید که اسرائیل بکشد، سر ببرد، آواره کند، بمباران و ویران و هتک حرمت کند، اسیر بگیرد و بازداشت کند. همچنین او را در برابر آمریکا تنها گذاشتید که از طریق مذاکراتی که به هیچ‌وجه به نتیجه نخواهد رسید و در آن به دنبال سراب می‌گردید برایش حل سیاسی بتراشید! شما برای ملت فلسطین هیچ کاری نکردید. برای ملت فلسطین نجنگیدید. مگر پول ندارید؟ شما میلیاردها دلار پول دارید. چرا ملت فلسطین باید در اردوگاه‌ها، در کشورهای مختلف و داخل فلسطین در این بدبختی زندگی کنند؟ چرا ملت فلسطین نمی‌تواند ویرانی‌های جنگ‌های غزه را بازسازی کند؟ چرا اهالی بیت‌المقدس و کرانه‌ باختری مجبورند مهاجرت کنند؟ شما پول دارید و اسرائیل افسر، ژنرال‌، سرباز و هواپیما دارد.

ما انتظار طوفان از شما نداریم. حداقل همین پول‌هایی را که در اروپا، آمریکا و جاهایی که همه خبر دارند خرج می‌کنید به ملت فلسطین می‌دادید، ولی ندادید. نه فقط در مقابل اشغال که در مقابل فقر، گرسنگی، سرشکستگی و آوارگی تنهایشان گذاشتید. ملت فلسطین نیازشان را نزد ایران بردند. ایران با وجود اینکه این بار هم از جانب شما گرفتار جنگی هشت ساله و سپس به برکت شما درگیر تحریم‌ها بود، به داد فلسطینی‌ها رسید و به اندازه‌ای که می‌توانست در زمینه‌ پول، سلاح، انتقال تجربه، آموزش، تکنولوژی کمکشان کرد. اگر ایرانی‌ها با وجود همه‌ مشکلاتشان نسبت به ملت فلسطین مهربان بودند، دوستشان داشتند و کمکشان کردند، ملت فلسطین چرا نباید ایران را دوست داشته باشد؟ بعد شما می‌آیید می‌گویید نفوذ ایران در فلسطین زیاد شده. پرونده‌ فلسطین ایرانی شده و باید تلاش کنیم پرونده‌ فلسطین عربی شود. چه کسی پرونده‌ فلسطین را از دست شما گرفت؟ چه کسی در زمینه‌ فلسطین با شما رقابت کرد؟ چه کسی از شما جلو زد؟ شما خودتان فلسطین را رها کردید، تنهایش گذاشتید و پست قلمدادش کردید. ایران در اینجا‌ وارد شد. سوریه هم که همیشه در مورد فلسطین موضع سیاسی، مادی، معنوی و میدانی افتخارآمیزی داشته است. البته شما سوریه را در زمینه‌ یمن متهم نکرده‌اید، به همین دلیل در این بخش فقط از ایران صحبت می‌کنم. شمامی‌گویید پرونده‌ فلسطین ایرانی شده است، در حالی که ایران به هیچ وجه بر فلسطینیان، تصمیمات، جنبش‌ها و رهبران آنها سلطه پیدا نکرده است.

و اما عراق. این روزها از نفوذ ایران در عراق و تسلط و اشغال بر این کشور از جانب ایران صحبت می‌کنید. اولاً عراق توسط ایران اشغال نشده است. اما مسئله‌ دوم نفوذ، تأثیر،‌ حضور و… است. شما سعودی‌ها و همراهانتان درمورد عراق چه کرده‌اید؟ صدام حسین انگیزه‌ لازم برای تجاوز به ایران را داشت، ولی شما هم تشویق و حمایت مالیش کردید. امیر نایف به یکی از مسئولان ایرانی اعتراف کرده بود که ما به صدام حسین ۲۰۰ میلیارد دلار پول دادیم و اگر می‌توانستیم بیشتر هم می‌دادیم. آن روزها  یک میلیارد دلار مبلغ بسیار زیادی بود. فقط  سعودی ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه کرد. شما صدام را تحریک کردید که وارد جنگ با ایران  بشود. ایران و عراق هنوز دارند از جنگی که از صدقه سر نظام سعودی به راه افتاد، رنج می‌برند.

شما بودید که جورج بوش را برای اشغال عراق تشویق، تحریک، کمک و پشتیبانی کردید. درست است که ارتش آمریکا عراق را اشغال کرد، ولی شما بخشی از آن عملیات لجستیکی و سیاسی آن بودید، چون شما ارتش اهل نبرد ندارید. کسی هم از شما لشکر نخواسته بود. آمریکایی‌ها آمدند و عراق را اشغال کردند. وقتی مشخص شد ملت عراق تسلیم اشغال آمریکا نمی‌شود و از فرصت رهایی از نظام صدام حسین برای بازگرداندن استقلال، مرتبه و جایگاهش استفاده می‌کند و به مقابله با اشغال بر می‌خیزد، گروه‌های القاعده و تکفیری را روی سرشان ریختید.

من همیشه ار عراقی‌ها خواسته‌ام شجاعت این را داشته باشند که حقیقت را به ملت عراق و همه‌ ملت‌های عرب و جهان بگویند که مدیریت گسیل انتحاری‌ها و خودروهای بمب‌گذاری‌شده به عراق و حامی مالی عملیات‌های کشتار در بغداد و شهرهای عراق در شمال، جنوب و مرکز که تفاوتی میان عرب، کرد، ترکمن، اهل سنت، شیعیان، مسلمانان و مسیحان قائل نمی‌شود، سازمان اطلاعات سعودی است. شما این جنایت‌ها را علیه ملت عراق انجام دادید. آخرین آنها هم داعش بود که شما و هم‌پیمانانتان آن را برای سرنگونی نظام جناب بشار اسد و دولت مالکی از چهارگوشه‌ جهان آوردید. آیا اینها پنهان است؟ نه، همه‌ جهان خبر دارند.

نمی‌خواهم بگویم فلان کابینه، اشکال ندارد، ولی رفتار شما در عراق علیه شخص بود. سازمان اطلاعات شما بود که به داعش پول داد، او را آورد و مسلح کرد، ولی به ضرر خودتان تمام شد و داعش که مانند القاعده از دست شما خارج شده بود، شما را ترساند.

ملت عراق در این چند دهه از نظام سعودی چه دیده‌؟ آیا وقتی صدام حسین ملت عراق را می‌کشت و مرتکب جنایت‌های دسته‌جمعی می‌شد و اهالی شمال و جنوب را قتل عام و به اهالی مرکز تجاوز می‌کرد از صدام حسین و نظامش حمایت نمی‌کردید؟

ملت عراق از ابتدای اشغال آمریکا شاهد بوده که ایرانی‌ها در زمینه‌ سیاسی و موضع‌گیری‌های بین‌المللی و منطقه‌ای و حتی مقاومت کنارشان ایستاده‌اند. این شجاعت و جرئت بی‌نظیر ایران است. آنها از مقاومت عراق علیه ارتش آمریکا حمایت می‌کردندو آمریکایی‌ها هم تهدید کردند که نیروی قدس، پادگان‌ها و محل‌های آموزش مقاومان عراقی در ایران را که از آن باخبر بودند می‌زنند.

نهایتاً وقتی داعش حمله کرد و استان‌ها در برابرش فروپاشیدند و نزدیک بود که بغداد، اربیل و جنوب هم سقوط کنند و به مرزهای سعودی، کویت و… برسند، اولین کسی که برای کمک به ملت عراق وارد عمل شد و جگرگوشه‌ها، پول، سلاح، انبارها و مشاوران خود را فرستاد و منتظر هیچ کسی در جهان نماند و فرقی هم میان شیعیان جنوب و کردهای شمال نگذاشت و دلسوزیش برای همه‌ ملت عراق اعم از شیعه، سنی، کرد و ترکمن بود غیر از ایران بود؟ شما برای دفاع از ملت عراق در برابر داعش چه کردید؟ آمریکا هم که بعداً آمد و ائتلاف درست کرد و هواپیماهایش هم رسیدند. البته امروز روشن است که دارند بازی می‌کنند.

بنابراین ملت عراق چرا نباید به ایران احترام بگذارد و ایران را دوست داشته باشد؟ وقتی ایران در کنار عراق ایستاده، کمکش کرده و از او در چند ماه نبردی که نزدیک بود به برکت حمایت شما از داعش، کشورش را ریشه‌کن کند، دفاع کرده است، چرا نباید در عراق حضور مؤثر داشته باشد؟

اما ناگهان شبکه‌های العربیه، الجزیره و مسئولان عرب از نفوذ ایران در عراق حرف می‌زنند. دلیلش این است که شما در برابر ملت عراق تنبل، سست، کاهل و بی‌مسئولیت هستید، ولی یک نفر دیگر هست که فعال، باهمت، مسئولیت‌پذیر و چابک است.

در سوریه هم همین طور. شما تمام وحوش زمین را نه برای یاری ملت سوریه، بلکه برای سرنگونی نظام سوریه به این کشور آوردید. هدف اصلی این بود که سوریه دنباله‌رو شود. جناب بشار اسد یک رئیس جمهور جوان با شرایط خاص خودش بود که می‌خواست حکومت کند و شرایط اقتصادی مخصوصی داشت. سعودی، قطر و ترکیه برای جذب جناب اسد خرج‌ها کردند تا سوریه دنباله‌روی سعودی، قطر یا ترکیه شود، ولی سوریه خواست مستقل بماند و به ارزش، توان و تأثیر منطقه‌ای خود معتقد بود.

شما همه‌ جهان را برای جنگ با سوریه، سرنگونی جناب اسد و نظام سوریه جمع و کشورشان را نابود کردید، کشتید، سربردید و راه‌حل‌های سیاسی را نپذیرفتید. بروید از همه‌ ملت سوریه در داخل و خارج نظرسنجی کنید. خواهید دید که همه اتفاق نظر دارند که ما خواستار راه حل سیاسی هستیم. این جنگ، نظام سوریه را سرنگون نمی‌کند، بلکه فقط موجب ویرانی‌های بیشتر می‌شود.

چه کسی جلوی راه حل سیاسی در سوریه را می‌گیرد؟ چه کسی در سوریه به آتش‌ موجود دامن می‌زند؟ پادشاهی عربستان سعودی و هم‌پیمانانش. در اینجا هم طبیعی است که ایران احترام پیدا کرد، چون به سوریه آمد، ایستاد و پشتبانی و کمک کرد. ارتشی از طرف ایران در آنجا حضور ندارد. تعداد ایرانی‌ها در سوریه بسیار کم است. قطعاً بیش از ۵۰ نفر نیستند، اما ناگهان سعود فیصل می‌آید و می‌گوید ایران سوریه را اشغال کرده است. خنده‌دارتر آن است که می‌گوید حزب‌الله سوریه را اشغال کرده است! حالا ایران یک چیزی، بالاخره یک کشور منطقه‌ای است. حزب الله اصلاً می‌تواند سوریه را اشغال کند؟ این تفکر، از ملت و ارتش سوریه و نظامی با پایگاه مردمی قوی چشم‌پوشی می‌کند و می‌گوید ایرانی‌ها و حزب‌الله در سوریه می‌جنگند که تحریف و دروغ محض است.

ما در حزب‌الله لبنان  از ۱۹۸۲ با ایران رابطه دوستانه داریم. حتی بنده باور دارم که حضرت امام سید علی حسینی خامنه‌ای امام و ولی امر مسلمانان است. ولی با کمال صداقت می‌گویم که ایران نه در زمینه‌ داخلی و نه در زمینه‌ منطقه‌ای، به هیچ‌وجه هیچ امری به ما نکرده، هیچ تصمیمی را به ما ابلاغ ننموده و هیچ مطالبه‌ای نداشته است. رهبری ما مستقل است. ما خودمان بررسی می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم و اگر گاهی از نظرات و تجربه‌شان کمک می‌گیریم تصمیم خودمان است. به هیچ وجه به ما نگفته‌اند امری را قبول کنید یا نکنید. بنده از برادران حماس، جهاد اسلامی، جبهه‌ مردمی آزادی فلسطین، جبهه‌ مردمی فرماندهی کل و دیگر گروه‌های فلسطینی که رابطه‌های دیرینی با جمهوری اسلامی دارند می‌خواهم بگویند که آیا ایران هیچ گاه از آنها خواسته تصمیمی بگیرند؟ گفته است که این کار را بکنید یا نکنید؟ جنگ را آغاز کنید، متوقف کنید، اعتراض کنید یا بحث کنید؟ به هیچ وجه.

در مورد سوریه و عراق هم همین طور است. این واقعیت است، ولی شما نمی‌توانید این واقعیت را درک کنید. البته عجیب هم نیست، چون ایران، کشور محمد رضا شاه پهلوی، هم‌پیمان و دوست و بلکه سرور گذشته‌ شما نیست. چون ایران جمهوری اسلامی، کشور اسلام، کشور امام خمینی و کشور ملت مسلمان مبارز مجاهدی است که اسلام برای آنها بر همه‌ اعتبارات قومی، فارسی، نژادی، فرقه‌ای، مذهبی و… برتری دارد.ایران این‌گونه است. شما تعجب می‌کنید که آخر چطور ایران به لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و… کمک می‌کند، ولی چیزی را دیکته نمی‌کند، تصمیم نمی‌گیرد، دخالت نمی‌کند و سلطه نمی‌یابد؟ نمی‌خواهید باور کنید، بنکنید. شما نمی‌توانید این نوع تفکر، اخلاق، اندیشه یا روش را درک کنید.

روزی هیئتی از سران حماس در ریاض بودند. خودشان برای بنده تعریف کردند که وقتی سعود فیصل از آنها در باره‌ رابطه با ایران درخواستی را مطرح ‌کرد به او گفتند ایران به ما پول، سلاح و آموزش داده است. شما همان چیزهایی را که ایران به ما داده بدهید، ما رابطه‌مان را با ایران قطع می‌کنیم. این مسئله مایه‌ ننگ نیست؟ می‌خواهید با نفوذ ایران در فلسطین مبارزه کنید. حماس که همان وقت به شما گفت چه کنید، ولی شما نه پول ‌دادید، نه سلاح و نه آموزش. جرئت هم ندارید بدهید، چون مسئله شما اسرائیل و آمریکاست.

به همین دلیل بنده در همان فضای بهار عرب به بسیاری از فرماندهان فلسطینی گفتم که اگر شرق و غرب عالم را بگردید، به مریخ بروید یا به ارضین سبع فرو روید، هیچ کسی را نخواهید یافت که برای مقابله با اسرائیل به شما سلاح، تجربه و تکنولوژی نظامی بدهد. ممکن است کسی را پیدا کنید که پول بدهد که خانه بسازید، اما هیچ یک از کشورهای روی کره‌ زمین غیر از ایران و سوریه به شما سلاح نخواهند داد. به این نتیجه خواهید رسید و اکنون دارند می‌رسند.

و اما شما به عنوان پادشاهی عربستان سعودی در باره یمن چه کردید؟ آیا نیروهای مؤثر و ملی یمن مرتکب جنایتی شده‌اند که تحت تعقیب قرارشان داده‌اید؟ ده‌ها سال است که بر یمن سلطه دارید و در همه چیز یمن، اداره، سیاست، امنیت، اقتصاد، ارتش، قبایل و حتی مذاهبش دخالت می‌کنید. آیا برای تغییر مذهب چندین قبیله تلاش و پول‌های گزاف هزینه نکردید. آیا برای باقی‌ماندن سلطه و هیمنه‌تان بر یمن با همه‌ چیز این کشور بازی نکردید؟ با وجود ده‌ها سال سلطه بر یمن برای این کشور چه کردید؟ آیا در یمن اقتصاد، تأسیسات زیربنایی، رفاه، امنیت و ثبات وجود دارند؟ آیا علیه یمن توطئه نکردید؟ آیا پذیرفتید به شورای همکاری‌های خلیج بپیوندد یا آن را سربار قلمداد کردید؟ آیا همان طور که خود یمنی‌ها می‌گویند همیشه رفتارتان با این کشور با خودبرتربینی، استکبار و توهین همراه نبوده است؟ درباره‌ انصارالله یا به قول شما حوثی‌ها چه کردید؟ آیا شما به عنوان پادشاهی عربستان سعودی از شش جنگ علیه این افراد مظلوم مستضعف که در استان صعده محاصره شده‌اند، برای از بین بردن، قتل عام و ریشه‌کن کردن آنها پشتیبانی نکردید؟ آیا این شما نبودید که به آنها هجوم بردید و شکست خوردید؟ مگر وقتی در کشور به جایگاه اول رسیدند به سراغ شما نیامدند و از همه‌ گذشته چشم‌پوشی نکردند و نگفتند بیایید تفاهم داشته باشیم و گفتگو صحبت کنیم؟ آیا شما در یمن مرتکب این‌ کارها نشدید؟ برای یمن و ملت آن چه هزینه‌ای کردید؟ بله، میلیاردها دلار در یمن خرج کردید، اما برای خریدن افراد، تغییر مذهب، حمایت از گروه‌های تکفیری و خریدن مناصب! این کاری بود که در یمن کردید. در هر صورت بعد از ده‌ها سال ملت یمن به مرتبه‌ای از هشیاری، اراده و عزم رسیده که دیگر مانند گذشته نیست و تصمیم گرفته کشور، حکومت، مرزها، قدرت، تمامیت، وجود و کرامتش را باز گرداند. برادران حوثی یا انصارالله، تا زمان جنگ ششم، یعنی چند سال گذشته، هیچ رابطه‌ای با ایران نداشتند و رابطه‌هایشان با کشورهای عربی از جمله قطر بود. این را مسئولان قطری گفتند. حزب‌الله هم با حوثی‌ها رابطه نداشت. حتی در زمان جنگ ششم، آنها را فقط از طریق رسانه‌ها می‌شناختیم و با آنها همدردی می‌کردیم. مشاهده می‌کردیم که به‌ آنها ظلم می‌شود، ولی رابطه و شناخت نزدیک وجود نداشت.

ایران با این مظلومان همدردی کرد، کنارشان ایستاد و حقشان را به رسمیت شناخت، پس حق دارند ایران را دوست داشته باشند. ولی ایران در یمن و استقلال آن دخالت نمی‌کند. امروز این یمنی‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند با این جنگ چگونه رفتار کنند. جمهوری اسلامی هیچ چیزی را دیکته و در کاری دخالت نمی‌کند. حتی اگر کسی بخواهد از ایران درخواست کند، پاسخ نمی‌دهد و به همه در یمن، لبنان، عراق، سوریه و… می‌گوید تصمیم با خود شماست. هیچ سلطه و دخالتی در کار نیست.

پس از چندین دهه‌ مصیبت‌باری که ملت یمن به واسطه‌ رفتار و سیاست شما سپری کرده، ایران در یمن محترم است. امروز این شما هستید که دارید یمن را در دامن ایران می‌اندازید. مثل کاری که با عراق، سوریه و بسیاری از فلسطینیان کردید. بازگرداندن یمن با افروختن آتش جنگ علیه آن صورت نمی‌گیرد. بازگرداندن یمن با جذب، رفتار برادرانه، گفتگو، فروتنی و برخورد عاقلانه صورت می‌گیرد…

علت اصلی جنگ در یمن آن است که سعودی در آنجا ناکام مانده و هیمنه و سلطه‌اش را بر یمن از دست داده است. او اینک از گزینه‌های داخلی، گروه‌های وابسته به خود و گروه‌های تکفیری ناامید شده و احساس کرده که یمن به دست مردم این کشور و نیروهای وطنی حقیقی استقلال‌طلبی افتاده است که در برابر توصیه‌های هیچ کسی سر خم نمی‌کنند. سعودی این را تحمل نمی‌کند. هدف جنگ، بازگرداندن سلطه و هیمنه بر یمن است. امروز خون فرزندان و افسران ارتش سعودی، فرزندان ملت یمن و افسران و سربازان ملت‌های عرب به پای بازگشت هیمنه‌ پادشاهان آل سعود بر یمن ریخته می‌شود.

ملت مظلوم، مجاهد و مقاوم یمن به‌زودی پیروز خواهد شد، چون این سنت الهی است.

آیا ارتش سعودی و همراهانش قدرتمندتر از ارتش آمریکا هستند؟ سرنوشت ارتش آمریکا در عراق چه شد؟ سرنوشتش در افغانستان چه شد؟ در سال ۱۹۸۲ سرنوشتش در لبنان چه شد؟ آیا ارتش سعودی از ارتش اسرائیل قوی‌تر است؟ سرنوشت ارتش اسرائیل در همه‌ نبردهای اخیرش چه شد؟ در طول تاریخ متجاوزان شکست می‌خورند و ذلیل می‌شوند…

ما به ملت عربستان سعودی احترام می‌گذاریم و آن را که یکی از ملت‌های مظلوم امتمان است عزیز و بزرگ می‌دانیم. شکست نظام سعودی و پیروزی قاطع و حقیقی ملت یمن سنت تاریخ است.

 

سوتیترها:

۱٫

شما می‌گویید که احساس خطر کرده‌ و به همین دلیل هم دست به تجاوز زده‌اید. پرسش ما این است. آیا خطر وجود اسرائیل با قدرتمندترین ارتش جهان را که در پشت بندرها، دریاها، اقیانوس‌ها و کشورهای شما حضور دارد احساس نکردید؟ این سخن گواه بر آن است که از نگاه این افراد، اسرائیل نه فقط امروز دشمن نیست، بلکه هیچ گاه دشمن و یا حتی تهدید نبوده است که نیاز به طوفانی از این جنس داشته باشد!

 

۲٫

پس از چندین دهه‌ مصیبت‌باری که ملت یمن به واسطه‌ رفتار و سیاست شما سپری کرده، ایران در یمن محترم است. امروز این شما هستید که دارید یمن را در دامن ایران می‌اندازید. مثل کاری که با عراق، سوریه و بسیاری از فلسطینیان کردید. بازگرداندن یمن با افروختن آتش جنگ علیه آن صورت نمی‌گیرد. بازگرداندن یمن با جذب، رفتار برادرانه، گفتگو، فروتنی و برخورد عاقلانه صورت می‌گیرد.

 

30نوامبر/16

چرا عربستان‌سعودی به یمن حمله کرد؟!

حسین رویوران

تجاوز وسیع نظامی عربستان سعودی به کشور یمن، تلاش سیاسی مهم ریاض برای تغییر معادلات سیاسی در داخل یمن و منطقه به نفع خود است. چند دهه است که عربستان سعودی در یمن نفوذ گسترده‌ای داشته و از طریق ارائه کمک‌های مالی گسترده، اقدام به خرید سیاستمداران و در راس آنها علی‌عبدالله صالح و نیز خرید سران قبایل از جمله قبیلۀ آل‌الاحمر که رهبران قبیله حاشد هستند، کرده است. در نتیجه این سیاست‌ها، یمن به حیات خلوت عربستان سعودی تبدیل شد و عربستان قادر به انجام هر کاری در این کشور بود. قیام مردم یمن در جریان بیداری اسلامی از این نفوذ کاست و ریاض به علت ناامیدی از بازتولید این نفوذ، دست به جنگ وتجاوز بر ضد یمن زد تا از این رهگذر این هدف را تحقق ببخشد.

چهار سال پیش (در سال۲۰۱۱) اعتراضات وسیع مردمی در میدان تغییر صنعاء آغاز گردید و مردم شعار ‌دادند : «الشعب یرید اسقاط النظام: ملت خواهان تغییر نظام هستند.» عربستان مهم‌ترین حامی رژیم صالح، با کمک به نظام او تلاش کرد از انجام تغییرات سیاسی در یمن جلوگیری کند. در فوریه سال ۲۰۱۲ عربستان سعودی در جهت مهار حرکت مردم از طریق شورای همکاری خلیج فارس، پیشنهادی را ارائه داد که بر پایه آن علی‌عبدالله صالح از ریاست جمهوری کنار رفت و معاونش عبدربه منصور هادی جایگزین او گردید. در این فرایند ریاض تلاش داشت تا با تغییر افراد وجابه‌جایی مهره‌ها، قیام مردم یمن را مهار سازد. برای مهار این قیام فراگیر مردمی قرار شد عبدربه منصور هادی فقط به مدت دو سال انتخاب گردد و قول داده شد که در این دو سال تدوین قانون ‌اساسی، برگزاری انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بر پایه قانون اساسی جدید صورت گیرد وخواستۀ مردم در تغییر نیز تحقق یابد.

دو سال سپری شد (فوریه سال ۲۰۱۴)، ولی هادی هیچ یک از وعده‌هایش را انجام نداد. ریاض فشار آورد تا مجلس نمایندگان یمن، فرصت دیگری به منصورهادی  بدهد تا به اصلاحات مورد درخواست مردم تحقق ببخشد. پارلمان ماموریت هادی را به مدت یک سال دیگر تمدید و او را در پست ریاست جمهوری ابقا کرد، اما در آن یک سال نیز رئیس جمهور موقت یمن کاری به استثنای برگزاری گفتگوهای ملی انجام نداد و این ناکامی یک بار دیگر تکرار شد. هادی برای بار دوم درخواست تمدید ریاست جمهوری کرد که نمایندگان مردم موافقت نکردند و هادی چند روز قبل از اتمام مهلت قانونی، استعفای خود را تقدیم مجلس کرد و از این طریق کوشید نظام سیاسی در یمن را با خلاء ریاست جمهوری با بحران روبرو سازد. هادی پیشاپیش با تعیین نکردن معاون اول برای خود تلاش داشت مجلس را تحت فشار قرار دهد واز آنها باجگیری کند.

همزمان با این بحران‌های سیاسی، تحولات اجتماعی وسیاسی مهمی در یمن رخ دادند که نظام هادی را با بن‌بست مواجه کردند. ناتوانی دولت در اصلاح نظام فاسد حاکم، میزان رضایتمندی اجتماعی از این نظام را به علت ناکار آمدی و گسترش فقر، به شدت کاهش داد و شرایط تحولات بعدی را فراهم ساخت.

تحول اول در ساختار قبیله‌ای واقع گردید. قبیله حاشد با جمعیتی بالغ بر شش میلیون نفر بزرگ‌ترین قبیله در یمن است و یک چهارم جمعیت یمن را تشکیل می‌دهد. رهبران قبیله آل‌احمر که سهمشان در ساختار قدرت در گذشته ریاست پارلمان و فرماندهی ارتش بود، همواره به علت وابستگی به عربستان سعودی، مجری بی چون و چرای سیاست‌های ریاض بوده‌اند.

در چند سال اخیر، عربستان در جهت گسترش نفوذ خود در یمن از آل‌احمر خواسته بود به سعودی‌ها کمک کند تا مدارس وهابی را در یمن تاسیس و تکثیر کنند و آل‌احمر به‌رغم فقدان بستر اجتماعی این کار را انجام دادند.

بیش از نیمی از زیر شاخه‌های قبیله‌ حاشد، شیعه زیدی و بقیه سنی شافعی و هر دو با گسترش تفکر وهابی در این کشور مخالف هستند.

اولین اعتراض جدی بر ضد گسترش وهابیت در سال گذشته در استان شیعه‌نشین صعده اتفاق افتاد. آل‌احمر در یک اقدام تحریک‌آمیز در منطقه دماج در صعده، مدرسه‌ای وهابی را راه اندازی و عمدۀ طلاب آن‌ را از خارج از کشور و یا از استان‌های دیگر تامین کرد. این اقدام با اعتراض گستردۀ مردم منطقه روبرو شد و با وساطت قبایل، دولت با بستن مدرسه به این غائله پایان داد.

ادامه این سیاست‌های واگرایانه وتحریک‌آمیز از سوی آل‌احمر منجر به این شد که مردم قبایل حاشد بر ضد رهبران خود  در دو استان عمران و ارحب قیام مسلحانه و با پیروزی بر آل‌احمر آنان را از این منطقه اخراج کنند.

تغییر وفاداری قبیله‌ای به وفاداری خردمندانه ملی، نقطه تحول مهم اجتماعی بود و از شدت نفوذ عربستان سعودی کاست و یمن را در معرض تحولات بسیار قرار داد و موجب تحولات بعدی نیز گردید. استان‌های عمران وارحب آزاد و با پیروزی معترضین، آل احمر از این دو استان خارج شدند

استان‌های عمران وارحب بین استان شمالی صعده و استان صنعا و در مرکز قرار دارند. تحولات جدید میان نیرو‌های حوثی در صعده و نیرو‌های استان عمران و ارحب همگونی‌ای را ایجاد کرد و در نتیجه آن نیرو‌های انصار‌الله شکل گرفتند و به سمت پایتخت حرکت کردند. این تحولات انصارالله را نیز دچار دگرگونی سیاسی کرد و آنان  با ورود به صنعا، مطالبات ملی را جایگزین خواسته‌های بخشی کردند. با حضور انصارالله  در صنعا اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی‌ای در پایتخت آغاز شد که بسیاری از تحلیلگران آن را موج دوم بیداری اسلامی در یمن قلمداد کردند.

این تحرک جدید دارای ویژگی‌های تازه‌ای چون رهبری سید عبدالملک حوثی بود. موج اول اعتراضات اجتماعی در یمن مانند دیگر کشورهای بیداری اسلامی فاقد رهبری مشخصی بود و عربستان سعودی به همین دلیل موفق به مهار آن شد، ولی موج دوم اعتراضات اجتماعی دارای رهبری آگاه و بصیر بود و موفق به بسیج اکثریت جامعه یمن شد. ناکارآمدی هادی در تحقق خواست مردم و عدم مشارکت آنان در نظام سیاسی، اصرار مردم بر ضرورت تحقق اصلاحات اجتماعی و سیاسی و مبارزه با فساد همه‌جانبه در دولت بیشتر شد.

هادی به جای اینکه تسلیم خواست مردم شود، از ارتش خواست تا اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی در صنعا را سرکوب کند. این اقدام با مقاومت عظیم اجتماعی رو به رو شد و با پیوستن ارتش به مردم، شهر صنعا به‌سرعت به دست مردم افتاد. این تحولات همه‌ راه‌ها را بر رژیم هادی بست و برایش راهی جز امضای قرارداد صلح و مشارکت و پذیرش خواست نیروهای انقلابی ومردمی باقی نگذاشت. هادی از همان آغاز به تحریک عربستان درپی شکستن توافق برآمد، ولی به علت سلطۀ مردم بر پایتخت، عرصه مانور محدودی داشت. او سرانجام استعفا داد و با فرار به عدن سعی کرد در مقابل اراده مردم یمن قرار گیرد.

انتقال سفارتخانه‌های خارجی به عدن و حمایت شورای همکاری خلیج‌فارس از هادی و کمک غربی‌ها به این فرآیند، شبهه تجزیه یمن را تقویت کرد. به همین علت نیرو‌های انقلابی و وحدت‌طلب یمن وارد عدن شدند و هادی ناچار به فرار به عربستان گردید. با فرار هادی، عربستان  احساس کرد که کاملاً عوامل تاثیرگذار خود در یمن را از دست داده و آل‌احمر و هادی عملاً از مدار قدرت خارج شده‌اند، به همین علت تصمیم گرفت دست به تجاوز نظامی به یمن بزند.

معمولاً دولتمردان زمانی تصمیم به جنگ می‌گیرند که راه‌های تحقق اهداف سیاسی به روش‌های غیرجنگی بسته باشد و این شرایط برای عربستان محقق شده بود. به عبارت دقیق‌تر جنگ آخرین گزینۀ عملی بازیگران سیاسی است و بیش از اینکه توان اقدام‌کننده را منعکس می‌کند، بن‌بست و فقدان انتخاب‌های دیگر او را نمایان می‌سازد. ریاض از طریق جنگ ‌کوشید معادلۀ جدید یمن را تغییر دهد و با سرکوب ائتلاف مخالفان خود، یعنی ارتش مردمی یمن، انصارالله و قبایل متحد با آنها برای طرفداران خود فرصت بروز مجدد در صحنه سیاسی یمن را فراهم سازد، ولی با گذشت چند هفته از جنگ کاملاً روشن است که عربستان قادر به تغییرکامل معادلات داخلی یمن نیست و پدیده جنگ نیز تبدیل به بحران و باتلاق دیگری برای ریاض شد.   تا کنون ادامه جنگ به تحقق هدف‌های سعودی کمکی نکرده است. از سوئی اعلام پایان جنگ نیز رسوایی بزرگی برای سعودی است و ریزش در نفوذ منطقه‌ای آنها را بیشتر خواهد کرد.

جالب اینجاست که در داخل خاندان آل سعود اختلافاتی جدی بر سر حمله به یمن و ادامه جنگ بروز کرده و در شرایط جنگی که معمولاً دولت‌ها می‌کوشند وحدت داخلی خود را به نمایش بگذارند، در عربستان، رژیم به علت ترس از مخالفان درون حاکمیت، به تصفیۀ سریع وگسترده شاهزادگان مخالف دست زده است. شکی نیست که تغییرات اخیر در عزل و نصب‌ها در عربستان سعودی از اولین نتایج جنگ یمن است و قطعا تاثیرات آتی آن بیشتر خواهد بود.

خبرهای اخیر در رسیدن برخی از جنگجویان قبایل یمنی به شهر نجران عربستان واستیصال ریاض در رویارویی زمینی با آنها که به اجاره ۲۱۰۰ مزدور سنگالی از سوی سعودی انجامید، عمق درماندگی آل سعود را منعکس می‌سازد که برای مدیریت جنگ به این تعداد ناچیز از نیرو نیازمند است. اشتباهات محاسباتی سعودی در امکان خرید مواضع کشورهای دیگر با پول، در هر زمان که اراده کند، تا کنون پیامد‌های خطرناکی برای امنیت عربستان داشته، شکست سیاست مدیریت پولی چند دهه اخیر سعودی را  به نمایش گذاشته و این نظام را در بحبوحه جنگ با بحران بی‌پایانی روبرو ساخته است که بر آینده این کشورتاثیر عمیقی خواهد داشت.

 

سوتیترها:

۱٫

عربستان قادر به تغییرکامل معادلات داخلی یمن نیست و پدیده جنگ نیز تبدیل به بحران و باتلاق دیگری برای ریاض شد. تا کنون ادامه جنگ به تحقق هدف‌های سعودی کمکی نکرده است. از سوئی اعلام پایان جنگ نیز رسوایی بزرگی برای سعودی است و ریزش در نفوذ منطقه‌ای آنها را بیشتر خواهد کرد.

 

 

 

30نوامبر/16

فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

با تشکیل نخستین کنگره‏ صهیونیسم در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ طرح صهیونیستی کردن فلسطین تهیه شد. در پی آن، رهبران جنبش صهیونیسم کوشش خود را برای تنظیم طرح‏ها و سیاست‏های لازم، به منظور خالی کردن فلسطین از ساکنان قانونی و مشروع آن در دوره قیمومیت انگلستان بر فلسطین مبذول داشتند. «یوسف وایتس»(۱) در یادداشت خصوصی خود در سال ۱۹۴۰م نوشت: «باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم جایی نیست… ما نمی‏توانیم با وجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی که یک روستای عرب‌نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد…».(۲)

در تحقق این امر، نهادهای صهیونیستی با تبانی و کمک دولت قیمومیت انگلیس بر فلسطین، سیاست کوچانیدن ساکنان عرب فلسطین را که با واقعیت‏های اقتصادی فلسطین (کشاورزی) و جامعه کشاورزی آن از رهگذر مجموعه قوانین نژادپرستانه سازگار بود، در پیش گرفتند. کشاورزان و مستأجران خرده‌پای زمین را به طبقه‏ای پایمال شده تبدیل و آنان را از زمین‏های خود و حق کار روی آن محروم و وادارشان کردند در بدترین وضع و با کوشش جانکاه به جاهای دیگر مهاجرت کنند.(۳)

صهیونیست‌ها در این راستا از شیوه‌های کشتار و سرکوب فلسطینیان، تصرف اراضی فلسطینیان، تخریب روستاهای فلسطینی و اجرای «سیاست کار عبری» در فلسطین برای بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین اجدادی آنها بهره گرفتند.

 

الف) کشتار و سرکوب فلسطینیان

در اواخر قرن ۱۹ با شکل گرفتن تفکر صهیونیسم، موج مهاجرت یهودیان در فلسطین آغاز و با صدور اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ (۱۲۹۶ هـ.ش) روند آن سرعت گرفت. با همسو شدن سیاست‌های قدرت‌های بین‌المللی با صهیونیسم بین‌الملل و حمایت کورکورانه از آنان، فعالیت گروه‌های تروریستی صهیونیستی «هاگانا»، «پالماخ»، «اشترن»، «هاشومیر» و «ایرگون» در دوران قیمومیت انگلیس بر فلسطین یعنی از ۱۹۲۲ (۱۳۰۱ هـ.ش) تا ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ هـ.ش) آغاز شد و با سیاست ارعاب و فاجعه‌آفرینی و کشتارهایی مانند قتل‌عام دیریاسین(۴) در ۹ تا ۱۰ آوریل ۱۹۴۸، زمینه‌های  وحشت و ارعاب و فرار فلسطینی‌ها را فراهم کرد.

رژیم صهیونیستی از همان روزهای نخست اشغال فلسطین، به منظور ایجاد رعب و وحشت در دل فلسطینیان و اجرای طرح‏های استعماری خود در سرزمین‏های اشغالی، کشتار وسیع و قتل عام مردم فلسطین را آغاز کرد. صهیونیست‏ها در شب نهم و صبح روز دهم می ۱۹۴۸ اهالی روستای دیریاسین را کشتند. این کشتار وحشیانه و اقدام جنایت‏آمیز را که منجر به شهادت ده‏ها تن از ساکنان عرب این روستا شد، دو سازمان تروریستی صهیونیستی «ایرگون» و «اشترن» انجام دادند.(۵)

هر چند این کشتار فلسطینیان در محافل منطقه‏ای و بین‌المللی محکوم شد، اما رژیم صهیونیستی از خوی حیوانی خود دست برنداشت و بارها به کشتار مردم بی‏دفاع فلسطین اقدام کرد. یکی دیگر از روستاهایی که اهالی آن را نیروهای نظامی صهیونیستی قتل عام کردند و خشم جهانیان را برانگیختند، روستای «قبیه» بود. حدود ۲۰۰۰ تن از اهالی این روستا در شب‏های چهاردهم و پانزدهم ماه اکتبر ۱۹۵۳ مورد هجوم صهیونیست‏ها واقع شدند. در این اقدام جنایت‏آمیز، ۶۷ تن از اهالی روستا به شهادت رسیدند و ده‏ها تن مجروح شدند. مدرسه و مسجد روستا و ۵۶ منزل مسکونی نیز به طور کامل ویران شدند.(۶) اهالی روستای دیگری به نام روستای «ناصرالدین» نیز به همین صورت قتل‌عام شدند.

سه مورد مـزبور نـمونه‏ای از زنـجیره اقـدامـات وحشیانه و غیرانسانی صهیونیست‏هاست. رژیم صهیونیستی تا کنون صدها مورد کشتار و قتل‌عام مردم مسلمان فلسطین را مرتکب شده است. این کشتارها گاهی به صورت هجوم گروه‏های تروریستی و شبیخون و کمین و گاهی به صورت بمباران مناطق مسکونی و اردوگاه‌های فلسطینی به وسیله‏ هواپیماهای نظامی رژیم صهیونیستی انجام شده است. مورد اول بیشتر در داخل سرزمین‏های اشغالی فلسطین و به منظور کوچ دادن و بیرون راندن اهالی عرب روستاها به اجرا شده است.

مورد دوم نیز بیشتر به صورت بمباران مناطق مسکونی و اردوگاه‏های پناهندگان فلسطینی در نوار غزه و لبنان توسط هواپیماهای بمب‏افکن و توپخانه ارتش رژیم صهیونیستی بوده که نتیجه‏ آن کشته شدن هزاران تن از مردم بی‏پناه فلسطین و کوچ اجباری آنها به خارج از فلسطین و حتی اردوگاه‌های فلسطینی بوده است.

اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی و قتل عام فلسطینیان توسط صهیونیست‌ها، منجر به اخراج و کوچ جمعی وسیعی شد و جز ۱۶۰ هزار فلسطینی که در سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ باقی ماندند، سایرین به کرانه باختری، نوار غزه، اردن و سوریه و لبنان مهاجرت کنند و در مقابل یک میلیون یهودی به فلسطین آمدند، به طوری که در ۶ ماه نخست برپایی رژیم صهیونیستی، ۸۲۸/۱۰۱ یهودی به فلسطین انتقال یافتند.

«کنت فولک برنادوت»،(۷) میانجی سازمان ملل متحد در امور فلسطین در ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۸ در اشاره به تأثیر جنگ اعراب و اسرائیل اظهار داشت: «باید بر لزوم حفظ حقوق اشخاص بی‌گناهی که به واسطه ترس و ترور و تخریب و جنگ از خانه و کاشانه خود در مناطق تحت تسلط یهودیان آواره شدند، پافشاری و نیز تأکید شود که این عده اگر مایل نباشند به خانه و کاشانه خود بازگردند، باید غرامت دریافت کنند.»(۸)

فلسطینیان در سال ۴۹ـ ۱۹۴۸ (حدود ۷۰سال پیش) بر اثر زور و فشار اسرائیل مجبور به فرار و ترک خانه و کاشانه‌ خود شدند. آنها تصور می‌کردند که خروج آنها موقتی و گذراست و هرگز باور نداشتند این آوارگی بیش از نیم قرن به طول انجامد.(۹)

 

ب) تصرف اراضی فلسطینیان

یکی از سیاست‏هایی که جنبش صهیونیسم از تاریخ صدور وعده‏ بالفور به سال ۱۹۱۷ به مرحله اجرا درآورد، تصرف زمین‏های فلسطینیان به هر وسیله‏ ممکن بود. این امر به پشتیبانی حکومت قیمومیت انگلیس بر فلسطین که از سال ۱۹۱۸ برای اجرای طرح صهیونیسم و تحقق بخشیدن به شعار «زمین بدون ملت برای ملت بدون زمین» وارد این سرزمین شد  به اجرا درآمد.

در سال ۱۹۱۸، یهودیان ۵/۲درصد از زمین‏های فلسطین را تصرف کردند. این تعداد در نیمه سال ۱۹۴۸ به ۶/۵ درصد رسید. صهیونیسم بر آن بود که سرزمین فلسطین را قبل از بیرون راندن ساکنان اصلی عرب آن به تملک خود در آورد. “ژرنوفسکی” کارشناس صهیونیست مسائل ارضی نوشته است: «مسئله ارضی در واقع مسئله مرگ و زندگی صهیونیسم و وطن ملی آن است. اگر دسترسی به زمین‏های فلسطین امکان ناپذیر نباشد، تحقق هدف صهیونیسم ممکن نخواهد بود.»(۱۰)

جنبش صهیونیسم تا سال ۱۹۴۸ مجبور به اتخاذ روشی محتاطانه برای تصاحب زمین بود و گهگاه با ترغیب و تضییق و یا حتی تهدیدهای پنهانی اقدام به خرید زمین‏ها می‏کرد. از آنجا که لازمه‏ خرید، فروش است، این رژیم غاصب با مقاومت عرب‏ها در برابر فروش اراضی به یهودیان مواجه و در نتیجه  مجبور به کلاهبرداری و انجام کارهای غیرقانونی ‏شد.(۱۱)

پس از پایان جنگ در اواخر ۱۹۴۸ و امضای قرارداد آتش‏بس میان کشورهای عربی و اسرائیل، رژیم صهیونیستی تصاحب و تصرف زمین‌ها را با سرعتی دو چندان از سرگرفت. صهیونیست‌ها در این مرحله به وسیله نیروی نظامی، زمین‏های عرب‏ها را به‌زور اشغال می‏کردند و ساکنان این‌ زمین‏ها را یا به پشت خطوط آتش‏بس انتقال می‏دادند و یا به دیگر مناطق تحت قلمرو اسرائیل روانه می‏کردند. «کیبوتص‏ها»(۱۲) و مجتمع‏های مسکونی یهودی‏نشین مجاور روستاهای عربی در این اقدام شرکت داشتند و حتی از جانب مقامات دولتی به این کار ترغیب می‏شدند. کافی بود آنها دور زمین دلخواهی حصاری بکشند تا بتوانند آزادانه و یا برای همیشه مالک آن شوند.(۱۳)

این شیوه پیامدهائی منفی برای رژیم صهیونیستی به دنبال داشت. از جمله تهییج احساسات و وجدان عمومی به سبب وجود آوارگان و حساسیت افکار جهانی و مجامع بین‏المللی که عمدتا از جانب کشورهای عربی به آن دامن زده می‏شد. بنابراین رژیم صهیونیستی روش‏های دیگری را برای تصرف و تصاحب زمین‏های عرب‏ها جست‏وجو کرد و بهترین راه را تهیه یک سلسله قوانین، مقررات و آیین نامه‏ها دید.

هدف از وضع این مقررات و قوانین، قانونی جلوه دادن تصاحب و تصرف زمین‏ها بود. بنابراین دولت اسرائیل همزمان با اعمال زور برای اشغال زمین‏ها، چهارچوبی قانونی را تهیه کرد که نخستین بار در سال ۱۹۴۸ و آخرین بار در سال ۱۹۵۸ تدوین شد. به طور خلاصه در مرحله پس از تأسیس دولت اسرائیل، نخست زور و سپس قانون، ابزارهای صهیونیستی برای تصاحب و تصرف زمین‏های عرب‏ها شدند.

 

ج) تخریب روستاهای فلسطینی

از جمله فعالیت گروه‌های تروریستی برای پاکسازی فلسطینی‌ها، اجرای طرح موسوم به طرحD بود که هدف از اجرای آن، تخریب روستاهای عربی، اخراج اعراب و اسکان یهودیان به جای آنها بود، به‌نحوی که در سال ۱۹۴۸ پیگیری مجموعه این اقدامات، سبب فرار چندصد هزار فلسطینی گردید.(۱۴)

 

د) اجرای «سیاست کار عبری»

از جمله سیاست‏های بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین فلسطین، «سیاست کار عبری» (یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی)، تسخیر میدان کار، سیاست مالیات‏ها، سیاست به تأخیر انداختن و متراکم کردن دیون افراد و سیاست دستمزدهای رو به کاهش است.(۱۵)

«ایگال آلون» یکی از رهبران صهیونیسم و فرمانده سازمان تروریستی و نظامی «پالماخ» با تأکید بر این سیاست شیطانی، روش‌هائی را که صهیونیست‏ها برای تحقق بخشیدن به اهداف خود از رهگذر اجرای این سیاست اتخاذ کردند، چنین توصیف کرده است: «… ما بر این باوریم که باید داخل منطقه جلیل را از ساکنان عرب پاک سازیم و سرزمینی یهودی را در سراسر جلیل بالا برپای داریم. جنگ‏های طولانی ما را تضعیف کرده است و وظایف سنگینی در برابر ما قرار دارند، از جمله مسدود کردن راه هجوم عرب‏ها. بنابراین، در جست و جوی راه‌هائی هستیم که بتوانیم به کمک آن، ارتش خود را در پشت سر خود به کار گیریم و به دنبال آن، ده‏ها هزار تن از دشمنان عرب خود را که در جلیل باقی مانده‏اند فراری بدهیم، و الا ساکنان عرب، ارتش ما را شکست خواهند داد.

پاک‏سازی مناطق وسیعی از سرزمین‏های عرب‏نشین ادامه پیدا کرد و خطر حمله فلسطینیان از جاده‏های ارتباطی و نقل و انتقالات رفع شد و ما توانستیم در طول مرزها، بدون آن که از پشت سرخود در هراس باشیم، برضد مهاجمان سازماندهی شویم.»(۱۶)

«بن گورین» اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز در این باره گفت: «اسرائیل ترجیح می‌دهد فلسطین را کاملاً پاک از عرب ببیند. اسرائیل می‏خواهد عرب‏ها را از سرزمین خود دور کند، فلسطینیان را در شهرهای اسرائیل به اردوی فقر و بینوایی سوق دهد، آنان را در خدمت اقتصاد اسرائیل به کار گیرد و مجبور سازد که به کارهای سخت و پست تن در دهند.»(۱۷)

از این رو اسرائیل به موضوع ریشه‏کنی اجتماعی و لگدمال کردن همه ملت به نفع مهاجمان بیگانه پرداخته است. آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی تا سال ۲۰۰۳  (۱۳۸۲ هـ. ش) تعداد بیش از ۴ میلیون پناهنده فلسطینی را در اردن، لبنان، سوریه، ساحل غربی و نوار غزه ثبت کرده و به آنان خدمات ضروری ارائه می‌دهد.»(۱۸)

اغلب فلسطینی‌ها همچون بسیاری از کسانی که در واکنش به جنگ، ناگزیر به ترک خانه و کاشانه خود می‌شوند، خود را متقاعد ساختند که غیبتشان کوتاه مدت خواهد بود.(۱۹)

پناهندگان مناطق مختلف در بهار ۱۹۴۸ درخواست بازگشت به خانه و روستاهای خویش را مطرح کردند. دولت اسرائیل در ژوئن ۱۹۴۸ با این مسئله مواجه شد و تصمیم گرفت بازگشت فلسطینی‌ها را ممنوع سازد.(۲۰) این تصمیم بار دیگر در ماه اوت مورد تأیید واقع شد.(۲۱) آرزوی دیرینه این آوارگان بازگشت به سرزمین آباء و اجدادیشان است.

با گذشت نزدیک به هفتاد سال از تأسیس اسرائیل، رهبران این رژیم هنوز در اندیشه رهایی از اقلیت عرب ‏ساکن در آن منطقه هستند. فداکاری و ایثار و مبارزات قهرمانانه ملت فلسطین نیز طی مدت اشغال سرزمینشان و پافشاری این ملت بر ادامه مقاومت، جهاد و شهادت به‌رغم دسیسه‌ها و توطئه‌های بی‌ حد و حصر بیگانگان بهترین دلیل بر اصرار و پایبندی فلسطینیان به آزادی و بازگشت به سرزمین مادری خود است.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وى مدتى طولانى مدیریت صندوق ملى یهودى را برعهده داشت و نیز مشاور بخش امور عربى رژیم صهیونیستى بود.

۲ـ وایتس، یوسف، مقاله‏ منتشر شده در روزنامه اسرائیلى داوار، به تاریخ نهم سپتامبر ۱۹۶۷

۳ـ دیوز، جان، کیف و لماذا هرب الفلسطینیون من فلسطین، مجله الشرق الاوسط العالمیه، ج ۱، شماره ۲، مى ۱۹۶۱

۴ـ روستایی در فلسطین که گروه‌های تروریستی صهیونیستی ساکنان آن اعم از کودکان تا سالخوردگانشان را در میدان روستا جمع کرده و تیرباران کردند.

۵ـ براى آگاهى بیشتر رک: الموسوعه الفلسطینیه، دیریاسین مذبحه ـ ۱۹۴۸م، ج ۲، ۱۹۸۴، ص ۴۳۲٫

۶ـ الموسوعه الفلسطینیه، ج ۳، قِبیَه مذبحه ـ، ۱۹۸۴م، ص ۵۰۲٫

۷ـ کنت برنادوت به دلیل گزارش‌های خود از وضعیت جنگ سال ۱۹۴۸ به دست گروه‌های تروریستی صهیونیستی کشته شد.

۸ـ حقایق اساسی درباره سازمان ملل متحد ـ مرکز اطلاعات سازمان ملل در تهران ـ ناشر: ایثاری، سال ۱۳۸۴، ص۱۱۳٫

۹ـ ویژه‌نامه آوارگی، معضلی ۵۶ ساله، جمعیت دفاع از ملت فلسطین در سال ۱۳۸۳، صص۶-۷٫

۱۰ـ گرى، صبرى، اعراب در اسرائیل، مجموعه کرامه ۵، بی جا، بی تا، بی نا، ص ۴۰٫

۱۱ـ پیشین، ص ۵۸۴٫

۱۲ـ مجتمع مسکونى زراعى که ساکنان آن به کار کشاورزى دسته‏جمعى مى‏پردازند.

۱۳ـ الموسوعه الفلسطینیه، الارض ملکیه ـ، ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۱۸۰٫

۱۴ـ باقری، محمود، صهیونیسم جهانی و مسائل فلسیطن، تهران: (نشر قبله اول، ۱۳۸۷) ص ۶۳٫

۱۵ـ الموسوعه الفلسطینیه، تهجیر عرب فلسطین سیاسه ـ ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۵۸۴٫

۱۶ـ همان، ص ۵۸۶ ـ ۵۸۵٫

۱۷ـ همان، ص ۵۸۷٫

۱۸ـ توجه داشته باشیم که این آمار مربوط به آوارگان ثبت شده در آنروا است نه تمامی جمعیت فلسطینی‌های مقیم در فلسطین و سایر کشورها.

۱۹ـ لکس تاکنبرگ در کتاب خود از ساره ناصر، جامعه‌شناس فلسطینی نقل می‌کند: «وقتی در خانه را قفل کردیم، مادرم کلید را در جیبش گذاشت و گفت: «وقتی برگشتیم باید ایوان را تعمیر کنم.» او هنوز کلید را با خود دارد.»

۲۰ـ بازگشت به موطن مادری از درخواست‌های فلسطینیان است که مکرراً در۶۰ سال پس از آوارگی مطرح گردیده و بارها توسط رژیم صهیونیستی انکار شده است، این رژیم تلاش داشته و دارد تا مسئله عدم بازگشت فلسطینیان را در قراردادهای خود با گروه‌های سازشگر فلسطینی و بعضی کشورهای عربی مطرح کند، ولی این مسئله به اندازه‌ای اهمیت دارد که تاکنون به نتیجه‌ای نرسیده است.

۲۱ـ تاکنبرگ، لکس، وضعیت آوارگان فلسطینی در حقوق بین‌الملل، مترجمان: محمد حبیبی مجنده و مصطفی فضائلی، انتشارات شهر دانش، تهران: ۱۳۸۱، ص۳۱٫

۲۲ـ بی‌نا، شبهات تاریخی (۲)، فروش زمین، شایعه یا واقعیت، دفتر جنبش حماس در تهران، بی تا، ص۵۷٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

فلسطینیان در سال ۴۹ـ ۱۹۴۸ (حدود ۷۰سال پیش) بر اثر زور و فشار اسرائیل مجبور به فرار و ترک خانه و کاشانه‌ خود شدند. آنها تصور می‌کردند که خروج آنها موقتی و گذراست و هرگز باور نداشتند این آوارگی بیش از نیم قرن به طول انجامد.

 

30نوامبر/16

توافق خوب، توافق بد

عطا بهرامی

بیانیه سوییس(معروف به بیانیه لوزان) که از طرف محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و فدریکا موگرینی هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا به دو زبان فارسی و انگلیسی پس از یک سال و نیم مذاکره ارائه شد، به جای آنکه نشانی از توافق دو طرف، حداقل بر کلیات داشته باشد، مبنای دور جدیدی از گمانه زنی‌ها در جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده و طرح اختلافات اساسی بین طرفین شده است. به‌خصوص که انتشار سندی از طرف ایالات متحده که در رسانه‌ها به فکت‌شیت(FACT SHEET) معروف شد و در نسخه اصلی منتشره در سایت رسمی دولت آمریکا(STATE.GOV)(1) عنوان فکت‌شیت بر خود ندارد و به عنوان یک سند رسمی قطعی منتشر شده است، به پیچیدگی‌ها دامن زد و ویژگی‌های توافق جامع احتمالی را در پرده‌ای از ابهام قرار داد.

یک سال و نیم مذاکره ایران و ۱+۵ در دولت یازدهم به دو نقطه مشخص منتهی شده است. قسمت اول توافق اولیه موسوم به «برنامه اقدام مشترک» بود که در آن تعهداتی برای ایران و تعهداتی برای طرف مقابل وضع شده بود که یک بار تمدید شد و در حال اجراست. قسمت دوم به بیانیه سوییس مربوط می‌شود که برخلاف قسمت اول مذاکرات که به برنامه اقدام مشترک منتهی شد عنوان یک توافق کلی را بر خود دارد. این توافق کلی پیچیدگی‌های زیادی دارد و با سند رسمی‌ای که ایالات متحده منتشر و در آن تعهدات وسیعی را به جمهوری اسلامی ایران منتسب کرد، دچار ابهام‌های جدی شده است. فارغ از اینکه ادعاهای مطرح شده در بارۀ انتطارات ایالات متحده در توافق نهایی از جمهوری اسلامی ایران صحت داشته یا نداشته باشد، می‌توان با استفاده از اظهارات مقام‌های رسمی آمریکایی در باره محتوای توافق جامع نهایی و همچنین اسناد رسمی منتشره توسط واشنگتن(FACT SHEET) به محتوای توافق خوب از منظر این کشور پی برد. پیش از بررسی توافق مطلوب از نظر آمریکا، توافق مطلوب از منظر جمهوری اسلامی ایران را بررسی می‌کنیم تا مقایسه آن با ویژگی‌های توافق مطلوب از منظر آمریکا ریشه‌های اصلی اختلاف را آشکار کند.

 

توافق خوب از منظر ایران

جمهوری اسلامی ایران در راستای اثبات اراده خود برای حل موضوع هسته‌ای محورهایی را به عنوان ساختار توافق ‌نهایی مطرح کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای مذاکرات تاکید کردند که قصد دخالت در جزئیات مذاکرات را ندارند، اما خط قرمزهای جمهوری اسلامی ایران را که متضمن استیفای حقوق ایران و نشانه حسن نیت آن در مذاکرات است اعلام می‌کنند و تیم مذاکره کننده ملزم به برآورده کردن آنهاست.

خط قرمزهایی که باید ساختار توافق نهایی احتمالی را شکل دهند عبارتند از؛

  • حرکت علمی هسته‌ای به هیچ وجه نباید متوقف و یا حتی کند شود.
  • مذاکره کنندگان ایران باید بر ادامه تحقیق و توسعه و پیشرفت هسته‌ای پافشاری کنند.
  • کسی حق معامله بر روی دستاوردهای هسته‌ای را ندارد و کسی هم این کار را انجام نخواهد داد.
  • مسئولان باید در مورد دستاوردهای هسته‌ای تعصب داشته باشند.
  • مذاکره کنندگان کشورمان نباید هیچ حرف زوری را از طرف مقابل قبول کنند.
  • روابط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با ایران باید به صورت متعارف و غیرفوق‌العاده باشد.

پس از طرح موضوعاتی مانند لزوم تحدید توان موشکی ایران در چهارچوب توافق‌نهایی و بازرسی از اماکن نظامی متعارف، رهبر معظم انقلاب تاکید کردند: «آنها درحالی توقع تحدید برنامه موشکی ایران را دارند که دائماً در حال تهدید نظامی ایران هستند، بنابراین چنین توقعی، احمقانه و ابلهانه است.»(۲)

مواضع رسمی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیز بر خط قرمز بودن توان متعارف نظامی کشور و حفظ حریم‌های امنیتی تاکید دارد.

موضع رهبر معظم‌ انقلاب در بارۀ تحریم‌ها نیز به صراحت بیان شده است. ایشان در این باره تاکید کردند: «‌اینکه آمریکایی‌ها تکرار می‌کنند که ما قرارداد با ایران می‌بندیم، بعد نگاه می‌کنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل کردند تحریم‌ها را برمی‌داریم، حرف غلط و غیرقابل قبولی است و ما این را قبول نداریم. رفع تحریم‌ها جزو موضوعات مذاکره است، نه نتیجه‌ مذاکرات. کسانی که دست‌اندرکار هستند، فرق این دو را خوب می‌فهمند. این یک خدعه‌ آمریکایی است که می‌گویند قرارداد می‌بندیم، نگاه می‌کنیم به رفتارها، بعد تحریم‌ها را بر می‌داریم. این‌ طور نیست. همان ‌طور که مسئولین ما صریحاً گفته‌اند و رئیس‌جمهور محترم صریحاً گفت، رفع تحریم‌ها باید بدون هیچ فاصله‌ای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزو توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق.»(۳)

بنابراین، جمهوری اسلامی ایران آمادگی خود را برای رسیدن به توافقی جامع در بارۀ موضوع هسته‌ای اعلام کرده است که طبق آن ضمن حفظ توان هسته‌ای صلح‌آمیز خود، همکاری‌های بیشتری را در جهت اثبات صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های خود با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام می‌دهد و در مقابل تحریم‌های اعمال شده به هر بهانه‌ای که باشد بیکباره و در زمان امضای توافق جامع برداشته می‌شود.

 

توافق خوب از منظر آمریکا

مقام‌های آمریکایی‌ بارها اعلام کرده‌اند که عدم توافق را به توافق بد ترجیح می‌دهند. آنها در اظهارات شفاهی و همچنین اسناد منتشره، ویژگی‌های توافق خوب را اعلام کرده‌اند. بنابراین با بررسی دقیق این اسناد می‌توان دریافت که چشم‌انداز مذاکرات در آینده چیست و توافق خوب از منظر آمریکا چه ویژگی‌هایی دارد. بررسی موشکافانه مذاکرات نشان می‌دهد که محورهای توافق خوب از نظر ایالات متحده عبارتند از:

  • از بین بردن توان صنعتی هسته‌ای ایران
  • نابودی عملی رآکتور اراک و حفظ ظاهر آن
  • توقف تحقیق و توسعه
  • پابرجا ماندن ساختار تحریم‌ها و تعلیق قسمتی از تحریم‌ها که مرتبط با برنامه هسته‌ای است، پس از راستی آزمایی اقدامات ایران بدون قید بازه زمانی مشخص
  • اجرای پروتکل الحاقی(۴) و بازرسی‌های بی‌سابقه و فراتر از پروتکل الحاقی

نمودار ویژگی‌های توافق خوب از نظر آمریکا

 

مقام‌های آمریکایی بارها تاکید کرده‌اند که ابزار تحریم‌ها باعث گردیده که ایران به پای میز مذاکره بیاید. فارغ از اینکه این ادعا صحیح نیست و جمهوری اسلامی ایران هرگز میز مذاکره را ترک نکرده است، اما طرح این ادعا نشان می‌دهد که ابزار تحریم برای این کشور حیاتی و در واقع به معنای تنها ابزار ممکن برای اعمال فشار بر ایران است. بنابراین به هیچ‌وجه حاضر به از دست دادن تنها ابزار خود نیست. به همین دلیل جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید خیلی شفاف گفت: «معنی ندارد که ایران بگوید کف خواسته‌های ما، برداشته شدن یکجای تحریم‌هاست. ما قاطعانه می‌گوییم که در صورت توافق، تحریم‌ها به صورت مرحله‌ای کم خواهند شد. ایران در توافق‌نهایی، تعهدات بسیار جدی به ۱+۵ خواهد داد و اگر به بازرسی‌های سرزده تن دهد و اقدامات چشمگیر و مهم را در راستای تعهدات خود به کار بندد، آنگاه روند تخفیف تحریم‌ها آغاز خواهد شد.»(۵)

باراک اوباما نیز صراحتاً اعلام داشت که: «این یک توافق طولانی مدت است و محدودیت‌های شدیدی برای بیش از یک دهه بر برنامه هسته‌ای ایران قرار و اقدامات بی‌سابقه شفاف‌سازی برای مدت ۲۰ سال یا بیشتر درباره برنامه هسته‌ای ایران صورت خواهد گرفت.»(۶)

در سند(معروف به فکت‌شیت) ارائه شده توسط کاخ سفید به عنوان مستدل‌ترین سندی که انتظارات این کشور از توافق‌ نهایی را نشان می‌دهد، آمده است:

  • ایران با اجرای پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی موافقت کرده که به آژانس امکان اطلاعات و دسترسی بیشتر به برنامۀ هسته‌ای ایران، هم در تأسیسات اعلام شده و هم در تأسیسات اعلام ‌نشده فراهم می‌آورد.‎
  • ایران ملزم خواهد بود به آژانس دسترسی‌های لازم برای تحقیق درباره تأسیسات مشکوک این کشور یا تحقیق در باره ادعاهای وجود تأسیسات غنی‌سازی پنهان، تأسیسات تبدیل(اورانیوم)، تأسیسات تولید سانتریفیوژ یا تأسیسات تولید کیک زرد در هر نقطه از آن کشور را فراهم کند.‎
  • هسته اصلی رآکتور]اراک [که می‌توانست مقادیر قابل توجهی پلوتونیوم سطح تسلیحاتی تولید کند، نابود یا از کشور خارج می‌شود.
  • آمریکا و اتحادیه اروپا در زمانی که آژانس تائید کند ایران تمام گام‌های کلیدی مرتبط با هسته‌ای را برداشته، تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای را تعلیق خواهند کرد. در هر زمان که ایران به تعهدات خود عمل نکند، این تحریم‌ها فورا به جای خود باز می‌گردند.
  • معماری تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای ایالات متحده در بخش اعظم دوره توافق حفظ شده و امکان بازگشت فوری آنها درصورت بروز مورد جدی عدم کارایی را فراهم می‌کند.
  • تمام قطعنامه‌های پیشین شورای امنیت سازمان ملل مرتبط با مسئله هسته‌ای ایران همزمان با تکمیل اقدامات مرتبط با هسته‌ای که نگرانی‌های کلیدی (غنی‌سازی، فردو، اراک، ابعاد احتمالی نظامی و شفافیت) را پاسخ دهد، برداشته می‌شود. ‎
  • با این حال، مجوزهای اصلی در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل(آنهایی که مربوط به انتقال فعالیت‌ها و فناوری‌های حساس است)، با قطعنامه‌های جدید شورای امنیت سازمان ملل که برنامه اقدام مشترک جامع را تائید می‌کند، بار دیگر برقرار می‌شوند. این (قطعنامه) که یک تمهید شفاف‌سازی کلیدی به شمار می‌آید، همچنین کانال اکتساب فوق‌الذکر را ایجاد می‌کند. در این قطعنامه، محدودیت‌های مهم بر تسلیحات متعارف و موشک‌های بالستیک و همچنین مجوزهایی که اجازه بازرسی محموله‌ها و بلوکه دارایی‌ها را می‌دهد، وجود خواهد داشت.
  • ذیل توافق، تحریم‌های ایالات متحده مرتبط با مسئله تروریسم، نقض حقوق بشر و موشک‌های بالستیک پا برجا خواهند بود.
  • تمهیدات مهم بازرسی و شفاف‌سازی پس از ۱۵ سال نیز ادامه خواهد داشت. پایبندی ایران به پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، از جمله دسترسی قابل توجه و تعهدات شفاف‌سازی، دائمی خواهد بود. بازرسی‌های قدرتمند زنجیره تأمین اورانیوم ایران برای دست‌کم ۲۵ سال، ادامه خواهد داشت.
  • حتی پس از دوره سخت‌ترین محدودیت‌های برنامه هسته‌ای ایران، ایران همچنان عضوی از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای(NPT) است، که ایران را از توسعه و دستیابی به تسلیحات هسته‌ای منع کرده و اعمال پادمان‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر این برنامه را ضروری می‌کند.

محتوای محورهای ارائه شده توسط کاخ سفید به عنوان عناصر شکل‌دهنده توافق خوب نشان می‌دهد که این کشور به دنبال امضای یک توافقنامه برابر بر سر موضوع هسته‌ای نیست و تنها به یک معاهده کنترل تسلیحات(۷) فکر می‌کند که به آغاز یک فرایند خلع سلاح(۸) بینجامد. در توافق مطلوب ایالات متحده، پروتکل الحاقی و رژیم بازرسی‌ها محور معاهده است و سایر موضوعات در سایه آن قرار دارند. تعهداتی که پروتکل الحاقی برای کشورهای پذیرنده فراهم می‌کند زمینه دسترسی بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به هر نقطه از ایران را به طور سرزده فراهم می‌کند و بازرسان می‌توانند به بهانه موارد مشکوک به تمام سایت‌های نظامی متعارف ایران دسترسی داشته باشند.

پروتکل الحاقی در چهار سطح مکانیزم‌هایی را برای بازرسی تعریف کرده است. این مکانیزم‌ها روزانه، ویژه و محافظت شده(safeguard) هستند. طبق این بازرسی‌ها ایران به رمزهای اطلاعات ارسال شده دسترسی ندارد و ارسال این رمزها خارج از حیطه نظارتی ایران انجام می‌شود. از این مدل بازرسی در گذشته علیه عراق و لیبی استفاده شده است. تحت این بازرسی‌ها آنها می‌توانند از همه افرادی که می‌خواهند اطلاعات بگیرند و از هر‌جایی که می‌خواهند بازرسی کنند.

پذیرش اجرای پروتکل الحاقی توسط جمهوری اسلامی ایران منتهی به ایجاد دور باطلی می‌شود که زمینه را برای بهانه‌جویی‌های آمریکا فراهم می‌آورد. بازرسان به‌سرعت به سراغ سایت‌های نظامی ایران می‌روند و درخواست بازرسی می‌دهند. اگر ایران درخواست بازرسی‌های وسیع و نامحدود را بپذیرد، اطلاعات حساس خود را در معرض جاسوسی قرار داده است و اگر نپذیرد به نقض تعهد و عدم همکاری متهم و در نتیجه زمینه برای ادامه فشارها و عدم اجرای تعهدات طرف مقابل فراهم می‌شود. بنابراین معاهده مطلوب آمریکا و زمینی که این کشور برای تنظیم توافق جامع فراهم کرده است، مکانیسمی را فراهم می‌سازد که ایران را مجبور می‌کند بین تشدید فشارهای متنوع و متکثر به بهانه عدم همکاری و یا تن دادن به حراج اطلاعات حساس خود یکی را انتخاب کند که در هر صورت نتیجۀ آن به سود طرف مقابل است. به همین دلیل نمی‌توان به این مذاکرات خوش‌بین بود و نشانی از تغییر رفتار آمریکا در آن مشاهده نمی‌شود.

 

نمودار دور باطل توافق مدنظر آمریکا

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

 

30نوامبر/16

دولت جمهوری اسلامی و اسلام‌ستیزی مدوّن

دکتر محمدصادق کوشکی

 

۱ـ جنجال‌ها و دل‌نگرانی‌های طبیعی پدید آمده پیرامون مباحث هسته‌ای، آن‌چنان نیروهای مؤمن و معتقد به نظام و اسلام را به خود مشغول داشته است که بسیاری از آنان متوجه تحرکات خطرناک جریانات اسلام‌ستیز داخل کشور نشده‌اند. جریاناتی که با هدف حذف اسلامیت نظام و به حاشیه راندن اسلام از عرصه جامعه با برنامه‌هایی مدون گام به گام پیش می‌روند و در پناه عملیات فریب، مقصود اصلی خود را از دید عموم مخفی نگه داشته‌اند. عملیات فریبی که به نام حل مسئله هسته‌ای به راه افتاده است.

۲ـ در دو سال اخیر طرح مسئله هسته‌ای و حواشی آن و حساسیت وفاداران به انقلاب نسبت به این مسئله باعث شد تا این قضیه به بحث اصلی جامعه تبدیل شود و تحولات مربوط به آن سایر اخبار و رویدادها را کمرنگ کند و دقیقاً همین موضوع بهترین فرصت را برای جریانات اسلام‌ستیز داخلی فراهم آورد. جریاناتی که سال‌هاست به دنبال فرصتی هستند تا بدون مزاحمت، اسلام را از جامعه منزوی کنند و آن را تا سر حد مناسکی شخصی تنزل دهند و نظام را از اسلام تهی کنند و با حفظ ظاهر نظام اسلامی محتوای آن را به ساختاری بی‌اعتنا به دین، دیانت و بی‌تعهد به شریعت تغییر دهند. امری که به گمان آنان هم تقدس دین را حفظ می‌کند و هم شأن دینداران را و البته بهترین فضا را برای دنیاطلبان و عافیت‌جویان فراهم می‌آورد که به دنبال حذف دین از سیاست و سکولار کردن نظام هستند. همانانی که سال‌هاست انگل‌وار به نظام و انقلاب چسبیده و خون آن را مکیده و آن را تا سر حد ضعف و بیماری پیش برده‌اند. آنهایی که با وقاحت و با هدف اطفای جاه‌طلبی خود، خون شهدا و رنج جانبازان را به پله‌هایی برای نیل به قدرت تبدیل کرده و از هر فرصتی برای خراشیدن چهره نورانی آن بهره گرفته و امروز به دنبال زدن تیر خلاص به پیکره مجروح نظام اسلامی‌اند.

۳ـ تهاجم سازمان‌یافته رسانه‌ها و تریبون‌های مختلف در یک سال اخیر به فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر ـ که از طریق اطرافیان و نفوذی‌ها بر لسان برخی صاحبان مناصب اجرایی نیز جاری شد ـ بی‌اعتنایی آشکار به نظرات مراجع عظام و رهبر انقلاب در باره حرمت حضور بانوان در ورزشگاه‌های مردانه برای تماشای مسابقات ورزشی و برنامه‌ریزی برای تثبیت ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه از سوی دولت، عبور مکرر از خطوط قرمز فقهی و شرعی در عرصه موسیقی، سینما، تئاتر و… با حمایت و چراغ سبز وزارت ارشاد، رها کردن کامل فضای جامعه در جهت عادی شدن بی‌حجابی و بی‌عفتی علنی و آشکار و زیر فشار گذاردن نیروی انتظامی به عنوان یگانه مرجع حفاظت از خطوط قرمز شرعی در جامعه تنها گوشه‌ای از انبوه اقداماتی است که جریانات اسلام‌ستیز برای تبدیل نظام اسلامی به نظامی غیردینی و حذف اسلام از صحنه حاکمیت به کار بسته‌اند.

اصرار و تعهد این جریانات به ‌درستی و صحت اعمالشان و بی‌توجهی تحقیرآمیز به تذکرات و نصایح مراجع عظام، روحانیت، متدینین و… در این خصوص تردیدی باقی نمی‌گذارد که این گروه دانسته و عامدانه به دنبال مسخ نظام، در عین حفظ نام آن هستند و به صورتی مدون و حساب‌شده برنامه خود را پیش می‌برند و در این مسیر عملیات فریبی به نام حل پرونده هسته‌ای و مذاکرات ـ که بی‌حاصل بودن آن اظهر من‌الشمس است ـ را به راه انداخته‌اند تا بتوانند با تمرکز اکثریت جامعه به آن سو و بدون مواجهه با کمترین مانع و اعتراض به هدف خود دست یابند ـ با علم به اینکه اگر جامعه به سمت دین‌گریزی و دین‌ستیزی سوق داده شود، بازگرداندن آن از این مسیر بسیار دشوار و قریب به ناممکن خواهد بود.

۴ـ در چنین شرایطی است که روحانیت آگاه باید بر اساس رسالت ذاتی خود با هوشیاری به  این برنامه خطرناک اشراف یابد و با ممانعت از تداوم این طرح شیطانی، از ساحت قدسی اسلام و احکام نورانی آن دفاع کند و از تخطئه هیچ سرزنش‌کننده‌ای نهراسد که بنا به فرمایش حضرت امام(ره) درنگ امروز فردای اسارت‌باری را به دنبال خواهد داشت.

 

سوتیتر:

روحانیت آگاه باید بر اساس رسالت ذاتی خود با هوشیاری به  این برنامه خطرناک اشراف یابد و با ممانعت از تداوم این طرح شیطانی، از ساحت قدسی اسلام و احکام نورانی آن دفاع کند و از تخطئه هیچ سرزنش‌کننده‌ای نهراسد که بنا به فرمایش حضرت امام(ره) درنگ امروز فردای اسارت‌باری را به دنبال خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

حضرت علی(ع) در اندیشه و سیرۀ امام خمینی(ره)

 

غلامرضا گلی‌زواره

در پیشگاه پیشوای پارسایان

در پیشگاه والا و آستان باشکوه امیرمؤمنان علی«ع» زبان را یارای بیان نیست و قلم در این میدان درمی‌ماند، زیرا کلمات و سخن‌ها از عهده رسالت معمول و دیرین خود برنمی‌آیند و مفاهیم محدود و مضامین محصور، در بیان و بنان، ظرفیت ترسیم شخصیت لایتناهی آن مولای پارسایان و پرهیزگاران را ندارند. در این عرصه ملکوتی، واژه‌ها به هنگام معرفی این خورشید جاوید عاجز و ناتوان می‌گردند و به‌راستی جام‌هایی خرد و پیمانه‌هایی اندک در ساحل اقیانوسی بی‌پایان چه گنجایشی دارند.

غواصان اندیشه در ژرفای این بحر بی‌کران هر چه فروتر روند، باز هم تهیدست بازمی‌گردند و قادر نیستند عمق رازآلود آن را بازیابند.

در صورتی که ناگزیر از پرداختن به خصال او باشیم، یا باید آنچه را معصومان دیگر در باره آن همای رحمت فرموده‌اند بازگو کنیم  و یا از لابلای خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های آن حضرت، در این باره به حقایقی دست یابیم.

در گذر تاریخ نیز رجال نادری بوده‌اند که کوشیده‌اند با تکیه بر احادیث معتبر و روایات مستند، با نیروی فکر و منطق خود، آن بزرگوار را معرفی کنند و تابشی از پرتوهای آن خورشید فروزان را در زندگی فردی، اجتماعی و اخلاق، رفتار و کردار خویش منعکس سازند.

بی‌شک امام خمینی شخصیتی برجسته و بی‌بدیل بود که پس از امامان معصوم، کسی چون او در عرصه‌های علمی، فرهنگی، عرفانی و سیاسی جلوه‌گر نگردید:

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

آن روح قدسی و به تعبیر مقام معظم رهبری، آن حقیقت همیشه زنده با وجود آنکه صد ملک سلیمان را در زیر نگین خود داشت، در خانه‌ای محقر می‌زیست و خویشتن را خادمی بیش نمی‌دانست و می‌فرمود: «اگر به من خدمتگزار بگویند بهتر از آن است که رهبر بگویند».(۱) امام نونهالی سیزده ساله را رهبر خود و جامعه اسلامی می‌خواند(۲) تا فداکاری و جان‌نثاری نوجوانی را که شکوه شهادت را به نمایش گذاشت و خاطره دلاوری‌های حضرت قاسم‌ بن حسین«ع» را در جان‌ها زنده کرد، به عنوان والاترین ارزش به امت مسلمان بنمایاند.

امام خمینی نه تنها در زبان و بیان، تعالیم حضرت علی«ع» و دیگر امامان را ترویج می‌کرد، بلکه با تزکیه درون و پالایش دل و ذهن به درجه‌ای از اخلاص رسیده بود که اعمال و رفتارش برای مردم سرمشق محسوب می‌گردید. بسیاری از خصوصیات اخلاقی امام خمینی الهام گرفته از سیره و شیوه مولای متقیان بود.

 

مصداق بارزی از انسان کامل

امام خمینی(ره) که از متمسکان واقعی ولایت حضرت علی«ع» و فرزندانش بود، در آثار قلمی و سخنرانی‌های خود در باره ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» در مواقعی به اجمال و در پاره‌ای موارد به حقایقی اشاره کرده است که مهم‌ترین آنها کتاب «مِصباحُ ‌الهِدایِه اِلی الخَلافه و الوِلایه» است. در این اثر، بحث ولایت امیرمؤمنان و سایر ائمه معصومین«ع» با مشرب عرفانی به نگارش درآمده است. امام در کتاب «کشف اسرار» به شبهاتی که مؤلف کتاب اسرار هزار ساله و نیز افرادی چون کسروی و وهابی‌ها در این باره مطرح کرده‌اند، پاسخ‌های خردمندانه، منطقی و مستند داده و به دفاع از امامت و اعتقادات شیعیان پرداخته است. به علاوه ایشان در آثار دیگرشان نیز به مناسبت‌های مقتضی به بحث درباره موضوع مزبور پرداخته و امامت و ولایت ائمه را در ابعاد عرفانی، کلامی، سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داده است.

با بررسی نگاشته‌ها و بیانات امام به‌خوبی مشخص می‌شود که ایشان درنهایت اعتقاد به مقام سیاسی معنوی حضرت علی«ع» و دیگر امامان و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام و تمام حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی امام معصوم غافل نمانده و مبارزات و مقاومت‌های آن وجودهای مبارک در برابر ستمگران و منحرفان و نیز حکومت حضرت علی«ع» را مورد توجه قرار داده است.

امام خمینی، حضرت علی«ع» و جانشین‌های آن بزرگوار را در همه شئون اعم از زندگی فردی و اجتماعی، تزکیه نفس و سیر و سلوک اسوه دانسته است. از دید امام، پیشوایان شیعه یعنی حضرت علی«ع» و فرزندانش مصداق بارزی از انسان کامل هستند و این عنوان مظهر جمیع اسماء و صفات حضرت حق تعالی و دارای برزخیت کبیری است. اسم اعظم مبدأ خلقت این انسان کامل است. اسم اعلی در مقام ظهور رسول اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» است. آنهایی که در مرتبه سیر و حرکت از نقص به کمال رسیده‌ و از همه چیز وارسته شده‌اند.(۳)

از نگاه امام خمینی، نبوت و امامت با یکدیگر متحدند و بر این اساس، خلافت محمدی با ولایت علوی اتحاد دارد. این دو بزرگوار (حضرت محمد«ص» و حضرت علی«ع») در عوالم غیب با هم متحد بودند و در شهادت در این عالم، یکی مظهر آن غیب مطلق است در بعثت و یکی مظهر آن غیب مطلق است در امامت. این دو بزرگوار در این دنیا هم که آمدند، اخوت و برادری داشتند و در تمام ایام عمر در این عالم پشتیبان هم بودند.(۴)

امام در جای دیگری متذکر گردیده است: «ذکر به رسول اکرم«ص»‌ و علی‌بن ابی‌طالب«ع» و اسمای حسنی به ائمه هدی و آیت‌الله نیز به آن بزرگواران تفسیر و تطبیق شده [است] آنان آیات الهیه و اسماءالله حسنی و ذکرالله اکبرند.»(۵)

امام عقیده دارد فریاد و ناله‌های حضرت علی«ع» از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که آن بزرگوار از عالم وحدت به سوی کثرت آمده و این انتقال برای امام رنج‌آور بوده است: «این همه ناله‌هایی که ایشان می‌زده است، سر در چاه می‌کرده، ناله می‌کرده، دعاهایی از ایشان وارد شده که در آن ناله است، اینها چیست؟ آیا حضرت امیر«ع» برای خاطر اینکه توجه به این دنیا دارد و از مرتبه وحدت به سوی کثرت آمده است می‌نالد؟ آن ناله‌ها راجع به این بوده است که خدایا مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت. با همین رجوع به کثرت کدورت بوده. توجه به این عالم طبیعت با اینکه در نظر آنها جلوه خداست، مع‌ذلک از آن جلوه باطنی و از آن مرتبه غیر حضرت الوهیت آنها را واداشته است، از این جهت ناله می‌زدند.»

به باور امام عامل دیگری که باعث می‌شده حضرت علی«ع» و دیگر اولیای الهی در این دنیا احساس ناراحتی کنند، از این جهت است که آن بزرگان وقتی مشاهده می‌کردند بر جامعه اسلامی مصائبی وارد شده و یا افراد به دلیل روی آوردن به خلاف و گناه، کارنامه سیاهی را برای خود تدارک می‌بینند، رنج می‌بردند.

«آنها مظهر رحمت خدا هستند، می‌خواهند همه مردم سعادتمند باشند. وقتی می‌بینند که مردم این طور هستند و دارند دسته دسته به جهنم می‌روند، از این (موضوع) رنج می‌برند. یا وقتی (حضرت) ملاحظه می‌کند که می‌خواهد حکومت عدل تشکیل بدهد، آن وقت آن قدر رنج می‌برد، نه از باب اینکه برای خودش، برای اینکه می‌خواهد مردم را به عدالت برساند و (آنان) زیر بار نمی‌روند.»(۶)

امام خمینی برای امیرمؤمنان«ع» و سایر ائمه، در حال عبودیت، مقام خاصی را متصور است که افراد غیرمعصوم را از این حالت بهره‌ای نیست:

«نظر کن در حال آن بزرگواران و کیفیت عبادت و مناجات‌های آنها، بعضی از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر می‌کرد و پشت مبارکشان می‌لرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهی لغزشی شود، با آنکه معصوم بودند. از حضرت مولی (امیرمؤمنان) معروف است که تیری به پای مبارکشان رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشتند. در وقت اشتغال به نماز (آن تیر را) بیرون ‌آوردند و ایشان اصلاً ملتفت نشد.(۷)

اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لااله الا الله امیرالمؤمنین را بگویند،‌ نمی‌توانند. به مقام علی‌بن ابی‌طالب«ع» قسم که اگر ملائکه مقربین و انبیای مرسلین، غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست، بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند، حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمی‌داند کسی.(۸)

جناب مولی الموحدین«ع»، وقت نماز که می‌شد به خود می‌پیچید و متزلزل می‌شد. از آن حضرت سئوال شد چه می‌شود تو را یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: آمد وقت امانتی که حق تعالی عرضه داشت بر آسمان‌ها و زمین و آنها ابا کردند از حمل آن.»(۹)

امام خمینی عبادت حضرت علی«ع» را نوع عبادت احرار می‌داند و آن را  این گونه توضیح می‌دهد:

«عبادت احرار که برای حب حق تعالی و یافتن آن ذات مقدس توسط اهل عبادت واقع می‌شود و خوف از جهنم و شوق بهشت محرک آنها در آن نیست، اول مقام اولیاء و احرار است.»(۱۰)

 

منزلت نورانی، اما ناشناخته

سخن گفتن در باره علی«ع» کار آسانی نیست. عمر با برکت و سراسر افتخار آن حضرت در راه صیانت از اسلام و قرآن و ترویج آن سپری گردید. آن بزرگوار در راه استقرار و احیای سنت نبوی لحظه‌ای از فداکاری و جانبازی در راه خداوند غفلت نورزید. زندگی او از نظر فردی و اجتماعی نمونه و سرمشق تمام‌نمای ارزش‌های اسلامی بود. در خانه گِلین و محقرش فرزندانی چون امام حسن و امام حسین«ع» و زینب کبری»س» پرورش یافتند که در گذر تاریخ اسلام نقش‌آفرین بودند و مشعل فروزان انسانیت را در ظلمت‌سرای دوران بر دوش کشیدند و مقتدای انسان‌های حقیقت‌جو شدند. با وجود عظمت مقام علمی و معنوی و عبادی حضرت علی«ع» هنوز هم سیمای ایشان در هاله‌ای از گمنامی قرار گرفته است. به‌راستی دانشمندان و نامداران جهانی چگونه می‌خواهند آن مولای مؤمنان را معرفی کنند.

امام خمینی معتقد است این بزرگان با تمام فضایل و علوم ارجمندی که از آنها برخوردار بوده‌اند، در این عرصه گرفتار حجاب وجود خویش گردیده‌اند و بهتر است که از این قلمروها عبور کنیم و بگوییم حضرت علی«ع» عبدالله بود:

«دانشمندان، اهل فضیلت و عارفان و اهل فلاسفه با همه فضایل و دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده‌اند، در آئینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است، پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی‌بن ابی‌طالب«ع» فقط بنده خدا بود و این بزرگ‌ترین شاخصه اوست که می‌توان از آن یاد کرد. کدام شخصیت می‌تواند ادعا کند که عبدالله است و از همه عبودیت‌ها بریده است جز انبیای عظام و اولیای معظم که علی«ع» آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است. در صف مقدس است و کدام شخصیت است که می‌تواند ادعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم«ص» در دامن و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علی‌بن ابی‌طالب«ع» که وحی و تربیت صاحب وحی در اعمال روح و جان او ریشه دوانده، پس او به حق عبدالله است و پرورش‌یافته عبدالله اعظم.(۱۱)

صلوات و سلام بی‌پایان به رسول اعظم که چنین موجود الهی را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید و درود بر مولای ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است.»(۱۲)

امام خمینی یادآور می‌گردد حضرت علی«ع» از آن منزلت اعلی و وجود مطلق تنزل پیدا کرده تا به ما رسیده است و اینکه برخی خواسته‌اند حدیث غدیر را شأنی برای آن حضرت در نظر گیرند درست نیست، بلکه این مولای متقیان است که غدیر را به وجود آورده و مقام شامخ اوست که باعث گردیده خداوند متعال ایشان را حاکم جامعه قرار دهد.»(۱۳)

امام خمینی تصریح می‌نماید که ابعادی از زندگی و خصال حضرت علی«ع» که بر ما مخفی است، افزون‌تر از آن جوانبی است که به دست ما رسیده است.(۱۴) آنگاه از جهات متناقص آن حضرت سخن می‌گوید:

«انسانی که در عین حال که زاهد است، بزرگ‌ترین جنگجوست در دفاع از اسلام، اینها در افراد عادی جمع نمی‌شود. در عین حال که در معیشت آن طور قناعت می‌کند، قدرت بازو دارد. آن قدرت بازو و این (قناعت و کم خوردن) جمع متضادین است. در عین حال که دارای علوم متعدد است، هر قشری که اهل رشته‌ای است حضرت امیر را از خودشان می‌داند و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.(۱۴) اینکه هر کسی یک طرفش را گرفته است و خیال می‌کند که ایشان اوست و بعد واقعی این است. تا کنون آن بعدی که ایشان دارند برای کسی کشف نشده است مگر برای اشخاصی که هم‌طراز او هستند.»(۱۵)

امام خمینی متذکر می‌گردد ما انسان‌ها از بیان کمالات حضرت علی«ع» قاصر و عاجزیم و اگر هم به وصف ایشان می‌پردازیم، دون شأن و منزلت اوست:

«آنچه شعرا، عرفا، فلاسفه و دیگران درباره او گفته‌اند شمه‌ای از آن چیزی است که او هست. آن چیزهایی را که ما نمی‌توانیم درک کنیم و دست دیگران از آن کوتاه است قابل ذکر نیست و لهذا ما باید در پیشگاه مبارک ایشان عذرخواهی کنیم که ما قاصریم و نمی‌توانیم بیان کمال شما را بنماییم.»(۱۶)

از دیدگاه امام خمینی، حضرت علی«ع» باب وحی، مفسرّ قرآن و سنت و حامی بعثت نبوی است:

«… [سیزدهم رجب] روزی است که علی‌بن ابی‌طالب«ع» که باب وحی و امانتدار وحی بود متولد شد و این روزی است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم«ص» به ولادت این مولود بزرگ مفسرّ پیدا کرد و پشتوانه وحی و اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد.»(۱۷)

منزلت علی«ع» در حدی است که حتی فرشتگان در برابرش تعظیم می‌کنند:

«ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمؤمنین«ع» پهن می‌کنند، چون مردی است که به درد اسلام می‌خورد، اسلام را بزرگ می‌کند، به واسطه او در دنیا منتشر می‌شود و شهرت جهانی پیدا می‌کند. با زمامداری آن حضرت، جامعه‌ای خوشنام و آزاد و پر از فضیلت به وجود می‌آید. البته ملائکه برای حضرتش خضوع می‌کنند و همه برای او خضوع و خشوع می‌کنند، حتی دشمن در برابر عظمتش تعظیم می‌کند.»(۱۸)

روح وارسته امام علی«ع» در نگاه امام خمینی این گونه اوج گرفته است:

«… آن کس که زمام مملکتی از حجاز گرفته تا مصر و اینجاها را، ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بوده، می‌بینیم از یکی از افراد پایین و متوسط متواضع‌تر است و این قدرت‌ها ابداً در روح او تأثیر نکرده، برای اینکه روح این قدر بزرگ است که همه عالم را می‌گیرد. یک روح مجردی که از آن آلایش‌ها تجرد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه می‌ماند در او…».(۱۹)

از نظر امام خمینی، حضرت علی«ع» صرفاً در مسائل معنوی و امور حکومتی اسوه مردم نیست، بلکه در کار و تلاش و کوشش برای رفاه اقشار مردم نیز الگویی جاوید به شمار می‌رود:

«دوم شخص اسلام، علی‌بن ابی‌طالب«ع» خودش یک کارگر بود، یعنی قنات حفر می‌کرد، لکن برای خودش نه، وقف می‌کرد برای مستمندان. همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت (و رفت) دنبال کار، این دو نفر (پیامبر اکرم«ص» و حضرت علی«ع») کارشان باید سرمشق باشد برای ما».(۲۰)

 

ناظری مراقب برای حفظ مصالح اسلام

رسول اکرم«ص» در ۲۸ صفر المظفر سال ۱۱ هجری به دنبال ۲۳ سال تلاش بی‌وقفه در تأسیس امت اسلامی چشم از جهان فرو بست و از این تاریخ علی‌بن ابی‌طالب«ع» طبق تکلیف الهی زعیم مسلمین گردید، اما بنا به عللی برای مدتی دراز، قریب ۲۵ سال از اداره، رهبری و قرار گرفتن در رأس نظام اسلامی برکنار ماند. حضرت علی«ع» در نهج‌البلاغه به این ضایعه جبران‌ناپذیر اشاره کرده است: «خدایا من از تو یاری می‌جویم بر ضد قریش و یاران آنها که قطع رحم کردند و مقام بزرگ مرا کوچک شمردند و اجتماع کردند بر گرفتن امری که حق من بود.(۲۱) سوگند به خداوند که از زمان رحلت رسول اکرم تا امروز از حق خود ممنوع شدم و دیگری را بر من اختیار کردند.(۲۲) آنان از رشته‌ای که خداوند به مودت آن امر کرده بود روبرگرداندند و منقلب کردند بنا را از اساس و بنا کردند به غیر موضعش که معدن تمام خطاها بودند و با سرعت تمام در سرگردانی فرو رفتند و غفلت نمودند.»(۲۳)

در طول این ۲۵ سال امام پیش از هر چیز نقش ناظری مراقب را داشت و حضور نورانیش در میان امت مسلمان عاملی مهم در عدم بروز بسیاری از تحریفات بنیادی و انحرافات خطرناک بود. برخی از پاک‌ترین و نام‌آورترین صحابه پیامبر چون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسودکندی و عمار یاسر از یاران نزدیک و پیروان راستین آن همام بودند و وی را در حراست از اصل و اصول اسلام یاری می‌کردند و مسائل را به استحضارش می‌رسانیدند. هر جا حکمی تحریف و تعلیمی نادرست ارائه می‌شد و قضاوتی ناحق می‌کردند، حضرت رسیدگی می‌کرد. در کار فتوحات اسلامی نظارت داشت. به علمای ادیان و مذاهب که برای سئوال از وصی رسول اکرم«ص» به مدینه سرازیر می‌شدند، تنها او بود که پاسخ می‌داد و به قول خودش در این دوره تا هنگامی حاضر بود دست از درگیری جدی بردارد که امور مسلمانان به‌گونه‌ای سالم و طبق نص قرآن و سنت نبی‌اکرم، فیصله یابد.

در پی ماجراهایی که در این ایام روی دادند، پیروان آن امام مظلوم افزوده گردیدند و آنها در عقاید خود راسخ‌تر و نسبت به وقایع جهان اسلام هوشیارتر شدند و روز به روز بر دامنه فعالیت شیعیان افزوده ‌شد. امام که دستش از تربیت عمومی و فراگیر کوتاه شده بود، به تربیت خصوصی افراد اهتمام ورزید.(۲۴)

امام خمینی ضمن اشاره به این برهه از حیات نورانی امیرمؤمنان«ع» از همکاری مولای متقیان با خلفای معاصر خود سخن گفته است:

«علی‌بن ابی‌طالب«ع» که رسول خدا«ص» او را به جای خود نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده او غاصب مقام بودند، برای اینکه مصالح اسلام اقتضا می‌کرد. اگر حضرت در آن وقت می‌خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود. حضرت امیرالمؤمنین«ع» با خلفا همکاری می‌کردند چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل می‌نمودند و تشنجی در کار نبود. بعد از رسول خدا«ص» هم که مدت‌های طولانی ملت‌ها محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان باز کنار نبود. برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود، صبر می‌کرد، بعد از اینکه آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت با آنها بود. راهنمایی می‌کرد، بچه‌هایی را می‌فرستاد به جنگ… به واسطه مصالح عالیه ‌اسلام در نماز اینها رفت، تبعیت از اینها کرد، برای اینکه مصلحتی بود که فوق این مسائل بود.(۲۵)

 

روزهای زمامداری

جمعی از صحابه و گروه زیادی از تابعین در سرزمین‌های حجاز، یمن، عراق، مصر و دیگر نقاط جهان اسلام در سلک پیروان حضرت علی«ع» درآمدند و بعد از به قتل رسیدن سومین خلیفه، از هر سو به آن حضرت روی نمودند و به هر نحو بود با وی بیعت کردند و او را به خلافت و رهبری سیاسی برگزیدند. بدین‌گونه امام علی بعد از ۲۵ سال برکناری از زعامت جامعه اسلامی به اصرار و پافشاری مؤمنان و علاقمندان‌ جامعه اسلامی، زمامداری مسلمانان را پذیرفت. دوران حکومت آن حضرت از سال ۳۵ هجری آغاز شد و حدود چهار سال و نه ماه تداوم یافت. امام خمینی در این باره فرموده‌اند:

«آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق می‌دانست، می‌گفت بروید یکی دیگر را [انتخاب کنید]‌. می‌دانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند، ولی خب فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(۲۶)

حضرت علی«ع» در خلافت، شیوه و سنت خاتم پیامبران را به کار بست و غالب تغییراتی را که بعد از رحلت رسول‌اکرم«ص» به وجود آمده بود، به حالت اول برگرداند. کارگزاران نالایق را که مناصبی را دراختیار گرفته بودند برکنار کرد. حکومت آن حضرت در واقع انقلاب و تحول گسترده‌ای بود و از این روی گرفتاری‌های بسیاری دربرداشت و موانعی بر سر راه آن پدیدار گردید.(۲۷)

امام امیرمؤمنان در اولین روزهای زمامداری خطاب به مسلمانان فرمود: آگاه باشید گرفتاری و مشکلاتی که هنگام بعثت نبی‌اکرم داشته‌اید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان شده است. باید درست زیر و رو شوید،.صاحبان فضیلت که عقب افتاده‌اند، پیش افتند و آنان که ناروا پیشی گرفتند، عقب افتند.»(۲۸)

حضرت علی«ع» در این دوران ضمن اینکه الگویی ناب و خالص از مدیریت اسلامی را  ارائه داد، در معاشرت‌ها، روابط مردمی و شیوه زندگی نمونه‌ای عالی از زهد، فروتنی، دلسوزی و عطوفت را به نمایش گذاشت. امام خمینی به این موارد اشاراتی روشن دارد:

«آن هم حکومت حضرت امیر است که همه‌تان می‌دانید. آن وضع حکومتش و آن هم وضع سیاستش و آن وضع جنگ‌هایش. نگفت که ما بنشینیم در خانه‌مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چه کار داریم به این حرف‌ها، به ما چه.(۲۹)

دولت حقه حضرت امیر«ع» که ولی امر بر همه چیز بود و در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین‌طور بی‌خود اطاعت کنند. ارزش‌های معنوی حکومت می‌کرد. حکومت عدل برقرار بود و حاکم ذره‌ای از قانون تخلف نمی‌کرد. حکومت قانون بود. هیچ وحشتی نبود و مردم در امان بودند.(۳۰)

با اینکه ده مقابل [ایران] سعه مملکتش بود، در کوچه و بازار مثل یک آدمی می‌آمد که نمی‌شناختندش بعضی‌ها.»(۳۲)

 

اسوه حماسه‌آفرینان و سلحشوران

از فرازهای مهم در زندگی حضرت علی«ع» مبارزات و نبردهای آن بزرگوار با کفار، مشرکان، منافقان و مخالفان حق و حقیقت است. امیرمؤمنان«ع» در پیکار با دشمنان، نستوه، شجاع و حماسه‌آفرین بود. همین نبردهای خالصانه در تقویت آیین محمدی و نشر گسترش اسلام بسیار مؤثر و تعیین‌کننده بود. جنگ‌های آن وجود مبارک انگیزه‌ای خالصانه و هدفی اصلاحی داشت. امام خمینی می‌فرماید:

«شمشیر علی‌بن ابی‌طالب«ع» ضربه‌اش (که) می‌فرماید از عبادت جن و انس هم بالاتر است.(۳۳) برای اصلاح است، ضربه افسادی نیست.(۳۴)

در صدر اسلام، امیرمؤمنان«ع» با مجاهدات خود، اسلام را رشد داد. اسلام را شکوفا کرد. در جنگ‌های بزرگ اسلام پیشقدم بود.(۳۵)

حضرت علی«ع» هنگامی که در رأس حکومت و نظام سیاسی مسلمانان قرار گرفت، به تلاش‌های مبارزاتی و انقلابی خود ادامه داد و همین مشی تحول‌آفرین، منافع عده‌ای طمعکار، دنیاخواه را به مخاطره انداخت و آنان از هر سویی عَلَم مخالفت و کارشکنی را برافراشتند و به بهانه خونخواهی سومین خلیفه، جنگ‌های خونین داخلی را به راه انداختند که تقریباً در تمام مدت زمامداری علی«ع» ادامه داشت. خونخواهی خلیفه سوم دستاویزی عوام‌فریبانه بود. علت در گرفتن جنگ جمل غائله طبقاتی بود.

امام بعد از به دست گرفتن زمام امور مسلمین، اموال را بالسویه میان مردم توزیع می‌کرد، همچنان که سیره رسول اکرم«ص» این گونه بود.‌ اما این شیوه‌ طلحه و زبیر را سخت برآشفت و بنای تمرد و نافرمانی گذاشتند و به نام زیارت خانه خدا، از مدینه عازم مکه شدند و عایشه همسر پیامبر را با خود همراه ساختند و جنگ خونین جمل را به راه انداختند.

سبب جنگ دوم (نبرد صفین) که یک سال و نیم به درازا کشید، طمعی بود که معاویه در امر خلافت داشت. او نیز خونخواهی از عثمان‌بن عفان را بهانه قرار داد و جنگی را برپا کرد که طی آن یک‌صد هزار نفر به ناحق کشته شدند. در این نبرد، عده‌ای با تحریک فرزند ابوسفیان در شهرهای اسلامی به آشوبگری و حرکت‌های تروریستی روی آوردند و در این راه قساوت‌ها به خرج ‌دادند. اینها که به خوارج نهروان موسوم شدند و افکاری منجمد داشتند، جاهلان متنسک به شمار می‌آمدند. آنان جنگ نهروان را به وجود آوردند و حضرت علی«ع» موفق شد فتنه آنان را سرکوب کند، ولی سرانجام یکی از این منافقان شقی حضرت را در مسجد کوفه به شهادت رساند.(۳۶)

امام خمینی از این نبردهای خونین چنین یاد کرده است:

«وقتی بنا شد یک طایفه‌ای از مسلمین، اسلامی را که می‌خواهد متولد شود از بین ببرند و یک دسته‌ دیگر هم اغفال کردند، دنبال این معنا، تکلیف حضرت امیر«ع» است که در سه جنگ با کسانی که اظهار اسلام می‌کردند و فریاد اسلام می‌کشیدند، شمشیر بکشد و [با آنها] جنگ بکند، برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.(۳۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر ششم، ص ۹.

۲ـ سخنرانی امام خمینی در جمع روحانیان تهران، روزنامه کیهان، ۱۱ تیرماه سال ۱۳۶۰.

۳ـ بنگرید به کتاب چهل حدیث از امام خمینی، ص ۵۳۱ و نیز شرح حدیث جنود عقل و جهل، همو، ص ۲۶۵، تفسیر سوره حمد، همو،‌ ص ۱۲۱.

۴ـ صحیفه امام، سید روح‌الله موسوی خمینی، ج ۲۰، ص ۲۳۳.

۵ـ آداب الصلوه، امام خمینی، ص ۲۱۷.

۶ـ صحیفه امام، ج ۲، صص ۳۶۱ـ۳۵۹.

۷ـ چهل حدیث، ص ۴۲۹.

۸ـ همان مأخذ، ص ۷۵.

۹ـ سرالصلوه، صص ۱ و ۳.

۱۰ـ چهل حدیث، ص ۳۲۶.

۱۱ـ صحیفه امام، ج ۱۴، صص ۳۴۸ـ۳۴۷.

۱۲ـ همان مأخذ، ص ۳۴۹.

۱۳ـ تبیان (دفتر چهل و دوم)، امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، صص ۳۰۶ـ۳۰۵.

۱۴ـ صحیفه امام، ج ۱۹، صص ۲۱ـ۲۰.

۱۵ـ همان مأخذ، ج ۲۰، ص ۲۲۲.

۱۶ـ همان منبع، ج ۱۹، ص ۲۱۳.

۱۷ـ همای رحمت امام علی«ع»، به اهتمام مجید زمان‌پور، ص ۵۴.

۱۸ـ تبیان (دفتر دوازدهم)، سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص ۲۰۵.

۱۹ـ صحیفه نور، ج ۱۱، صص ۱۵ـ۱۴.

۲۰ـ همان مأخذ، ج ۱۶، صص ۱۴۳ـ۱۴۲.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، فرازی از خطبه ۱۷۴.

۲۲ـ همان، خطبه ششم.

۲۳ـ همان، خطبه ۱۵۰.

۲۴ـ شیعه در اسلام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ص ۱۵.

۲۵ـ امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، صص ۲۸۸ـ۲۸۷.

۲۶ـ صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۴.

۲۷ـ شیعه در اسلام، صص ۱۶ـ۱۵.

۲۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۰.

۲۹ـ صحیفه نور، ج ۲، ص ۲۸.

۳۰ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، صص ۲۵۵ـ۲۵۳.

۳۱ـ همان مأخذ، ج ۱۳، ص ۷۷.

۳۲ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ح ۳۹، صص ۲ـ۱.

۳۳ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۲۰.

۳۴ـ همان، ج۶، ص ۳۶۰.

۳۵ـ صحیفه نور، ج ۷، ص ۱۳۷.

۳۶ـ مروج‌الذهب، مسعودی، ج ۲، ص ۴۱۵.

۳۷ـ صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۳۶، صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۲۱۴، همای رحمت، ص ۱۸۶.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام خمینی که از متمسکان واقعی ولایت حضرت علی«ع» و فرزندانش بود، در آثار قلمی و سخنرانی‌های خود در باره ولایت و امامت اهل‌بیت«ع» در مواقعی به اجمال و در پاره‌ای موارد به حقایقی اشاره کرده است که مهم‌ترین آنها کتاب «مِصباحُ ‌الهِدایِه اِلی الخَلافه و الوِلایه» است. در این اثر، بحث ولایت امیرمؤمنان و سایر ائمه معصومین«ع» با مشرب عرفانی به نگارش درآمده است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

مهدویت در سیره و قیام امام خمینی«ره»

 

واحد پژوهش مرکز تخصصی مهدویت

مؤلفه‌های قدرت و حکومت در آموزه مهدویت، جایگاه خاصی دارد و اساساً در قرآن، جهانی شدن اسلام ـ که در حکومت مهدوی متبلور می‌شود ـ به عنوان هدف رسالت پیامبر معرفی شده است.(۱)

در طول تاریخ علم و فقاهت، هر یک از عالمان دارای برجستگی‌های علمی و عملی بوده‌اند و با توجه به اقتضائات و شرایط زمان و مکان(۲) ـ که بنا بر فرمایش خود امام در اجتهاد مؤثر است ـ در ابعادی از دین ظهور علمی بیشتری داشته‌اند. امام خمینی که با عقبه‌ای از تجربیات علمی و عملی علماء به عرصه جامعه اسلامی وارد شد، به جنبه‌های سیاسی ـ اجتماعی و ظرفیت‌هایی از اسلام توجه کرد که در گذشته بنا به دلایل مختلف توجه کمتری به آن شده بود. امام این ظرفیت‌ها را علاوه بر تئوریزه کردن در دروس، به عرصه جامعه تسری داد، از جمله آموزه ولایت فقیه را که برخاسته از مهدویت است، در عمل وارد جامعه اسلامی کرد و با تربیت شاگرد و نیروهای متعدد، این اندیشه‌ها را به سمت تشکیل حکومت اسلامی سوق داد.(۳)

 

نگاه مهدوی در جریان تعامل علما با قیام امام خمینی

با بررسی پیام‌ها و نامه‌ها و نحوه تعامل علما و مجتهدان روشن می‌شود که نگاه امام به جایگاه مهدویت در قیام و انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده است و عالمان در جریان تظلم‌خواهی و حمایت از امام خمینی در برابر تهدید‌ها و بازداشت‌ها و… نام و یاد امام زمان را مورد توجه قرار داده‌اند. البته روشن است که این نگاهِ همیشگی علما و مجتهدان به حضرت ولی‌عصر«عج» به عنوان پشتیبان و ستون خیمه اسلام بوده است که در جریان قیام امام راحل  با برجستگی خاصی خود را نشان می‌دهد.

آیت‌الله میلانی در جریان تبعید امام به ترکیه در ضمن نامه‌ای به ایشان می‌نویسد: «الی الله المشتکی و الی ولیه المهدی، صلوات الله و سلامه علیه، نرفع الشکوی… ».(۵)

در این نوشتار از معضلاتی که برای امام و قیامش حاصل شده، به محضر امام زمان«عج» شکوه می‌نماید و آن حضرت را به عنوان ملجاء و مأوای مسلمین در مشکلات و خطرات می‌خواند.

آیت‌الله سیدعلی بهبهانی هم در همین راستا می‌گوید: «بدیهی است که ملت ایران در موقع مقتضی، جواب این یاوه‌سرایی‌ها را خواهد داد و دولت ایران بداند که با تبعید و حبس و حصر، جامعه روحانیت از بیان حقایق خودداری نخواهد نمود و از اعمال خلاف قانون جلوگیری خواهد کرد و با پشتیبانی حضرت ولی عصر«عج» به وظیفه خود عمل می‌نمایند.»(۶)

نمونه‌های دیگری از بیانات آیت‌الله قمی و آیت‌الله مرعشی نجفی و… در این موضوع وجود دارد.(۷)

 

انتظار حقیقی در اندیشه و عمل امام

انتظار فرج در روایات به عنوان بخشی از فرج خوانده شده است(۸). امر به معروف و نهی از منکر از مؤلفه‌های مهم انتظار حقیقی است و تحقق این امر، مبتنی بر  قدرت یافتن اسلام و قیام به معروف و زدودن منکر در کل حاکمیتِ جوامع اسلامی است. از سوی دیگر ادله امر به معروف و نهی از منکر دلالت بر این دارد که دیگر اعمال در برابر این عمل، ارزش کمتری دارند.

جامعیت در عملکرد انسان منتظر

همچنین نگاه اسلام به اجرای احکام و قوانین اسلامی و تحقق معروف و رفع منکر، محدود به فرد، نژاد، ملیت یا قوم خاصی نیست و در حد امکان، اصلاح جامعه و پاکسازی آن از منکر لازم است.(۹) امام در این زمینه می‌فرماید: «الان عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، تکلیفمان است [قرآن] و ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم، اما نمی‌توانیم بکنیم و چون نمی‌توانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلام الله علیه.»(۱۰)

مجموعه این نکات مورد توجه امام راحل بوده‌اند؛ لذا ایشان اجرای اسلام در حد امکان در تمام عرصه‌های فردی و اجتماعی را به عنوان انتظار صحیح معرفی می‌نماید. بنابراین طاغوت و حکومت‌های فاسد به عنوان بالاترین منکری می‌دانست که باید با آن مبارزه شود و در این امر تقیه جایز نیست و نیز چون نگاه به حکومت اسلامی و تحقق آن، جهانی است، لذا امام انقلاب خود را محدود به ایران و محل خاصی نمی‌داند و بر صدور انقلاب تاکید دارد. در قانون اساسی هم، عنوان «رهبر انقلاب» می‌آید ـ نه رهبر ایران ـ(۱۱) و نیرویی مانند سپاه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در تمام دنیا، پاسدار ارزش‌های انقلاب و اسلام است.(۱۲) (برخلاف ارتش جمهوری اسلامی ایران).

در اینجا این نکته مهم است که اندیشه حقیقی امام راحل مبتنی بر اسلام ناب و مهدویت است و تفسیرهایی که گاه و بیگاه از اندیشه امام می‌شود و در آنها‌ مباحثی مانند استکبارستیزی امام یا نگاه جهانی ایشان را مورد تشکیک قرار می‌دهد و یا تسامح در برابر منکرات و فساد در جامعه  و یا اینکه مبنای مشروعیتِ قدرت در اسلام را به چیزهایی غیر از اسلام برمی گردانند، تمام این تفسیرها اساسا با مبانی فکری امام در مورد اسلام، مهدویت، انقلاب و حکومت اسلامی در تضادند. امام در این زمینه می‌فرماید: «ما اگر دستمان می‌رسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتهی ما نمی توانیم. این که حضرت عالم را پر می‌کند از عدالت، نه این است که شما دست بردارید از تکلیفتان، نه این است که شما دیگر تکلیف ندارید. ما تکلیف داریم. آن که می‌گوید حکومت لازم نیست معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، طوری فساد پر می‌کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آن که می‌گوید حکومت نباشد معنایش این است که هرج و مرج بشود، همه هم را بکشند، همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را؟

یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد! آنها از خدا می‌خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمان‌ها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد. این حرف ابلهانه‌ای است، منتهی چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص کافر را، اینها را بازی دادند و گفتند شما کاری به سیاست نداشته باشید. حکومت مال ما، شما هم بروید در مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید. چه کار دارید به این کارها؟ ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلام الله علیه… ما درستش می‌کنیم تا حضرت بیاید.»(۱۳)

از نکات دقیقی که در مفاهیم کلام امام وجود دارد آن است که اگر انتظار حقیقی، درک و عمل شود، باعث ایجاد حس خودباوری و اعتماد به نفس در ملت و کل امت اسلامی می‌شود این نکته هم پاسخی است بر تحریفاتی که اخیراً از سوی برخی از اشخاص و جریان‌ها نسبت به تفکرات امام، مطرح می‌شود.

اجرای اسلام در تمام سطوح

امام راحل با توجه به همان دید کلی که در مورد انقلاب اسلامی و وظایف همگانی دارد، مکرراً تأکید می‌کند که باید همت بر اجرای اسلام باشد و سیره اهل‌بیت«ع» همین بوده است.(۱۴)

امام راحل در راستای نگاه اجرای حداکثری اسلام در دوران غیبت برای حفظ منافع مسلمین چنین می‌گوید: «اگر امر به معروف و نهی از منکر، خوب ادا شود، دیگر فرائض قهراً بر پا خواهند شد. اگر امر به معروف و نهی از منکر خوب اجرا شود ظلمه و عمالشان نمی‌توانند اموال مردم را بگیرند و به میل خود صرف کنند و مالیات‌های مردم را تلف نمایند. امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظلم می‌کند».(۱۵)

 

دشمن‌شناسی و برخورد قاطع با سران کفر و استکبار

یکی از مواردی که از وظایف منتظران خوانده می‌شود، تولی در برابر اولیای الهی و تبری در برابر دشمنان در خودِ زمان غیبت کبری است، در روایات بر این مسئله تأکید خاصی شده است.(۱۶)

رهبرکبیر انقلاب نیز بر مبنای  دیدگاه کلی ایشان در مورد تولی و تبری در اسلام و تعطیل نشدن احکام اسلامی و ولایت در این دوران، برخورد روشن با دشمنان داشته‌اند. به ذکر نمونه‌ای اکتفا می‌کنیم:

«دنیا بداند که هر گرفتارى‌اى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است. از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفرند. بدبختى دول اسلامى از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست. اجانبند که مخازن پر قیمت زیرزمینى ما را به یغما برده و مى‌‏برند. انگلیس است که سالیان دراز طلاى سیاه ما را با بهاى ناچیز برده و مى‌‏برد… دیروز ممالک اسلامى به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند؛ امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مى‏ کند. آمریکاست که به اسرائیل قدرت مى‌دهد که اعراب مسلم را آواره کند.(۱۷)

 

ولایت و امامت مستمر، رهبری در دوران غیبت

یکی از موارد مهمی که امام راحل آن را از بطن اسلام و فقه استخراج و احیاء کرد، بحث ولایت و استمرار آن از صدر اسلام تا  دوران غیبت است. امام راحل در مورد این اصل مهم بیانات روشنی دارند: پیغمبر اکرم«ص» وقتی می‌خواستند از دنیا تشریف ببرند، جانشین‌ها را تا زمان غیبت تعیین کردند و همان جانشین‌ها، امام امت بعدی را تعیین کردند. به‌طور کلی امت را وانگذاشتند که متحیر باشند. برای آنها‌ امام تعیین کردند، رهبر تعیین کردند(۱۸)… ولایت فقیه چیز تازه‌ای نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسئله از اول مورد بررسی بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتی بوده، برای فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم، والا مطلب همان است که بسیاری از فقیهان فهمیده‌اند.»(۱۹)

براساس همین نگاهی که امام راحل به استمرار ولایت و ریشه فقهی و دینی آن داشته‌اند، کار ولایت فقیه را بالاتر از نظارت فقهی می‌دانند و شأن ولایت فقیه را ولایت بر احکام دین دانسته، اختیار او در اداره جامعه را همان ولایت رسول‌الله«ص» ذکر کرده‌اند.(۲۰)

با توجه به دیدگاه امام راحل به انتظار صحیح در دوران غیبت که ذکر شد و لزوم وجود رهبری و رها نکردن امت، ایشان اهتمام زیادی به تعیین رهبری در آینده نظام داشتند و در همین راستاست که در موارد مختلف از شایستگی‌های مقام معظم رهبری، در دورانی که ایشان رئیس‌جمهور بودند، سخن گفتند.(۲۱)  گذر زمان هم شایستگی‌ها و مدیریت و تدبیر یگانه ایشان در برابر طوفان فتنه‌ها و نقشه‌های دشمنان را اثبات کرد، به گونه‌ای که دشمنان و شخصیت‌های غربی به این امر اقرار کردند.(۲۲)

 

راهبرد امام راحل در مورد چشم‌انداز حکومت اسلامی تا ظهور

 امیدوارم کشوری که کشور ائمه هدی و کشور صاحب الزمان«س» است، کشوری باشد که تا ظهور موعود ایشان به استقلال خودش ادامه بدهد، قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد که عالم را ان‌شاالله به عدل و داد بکشد و از این جور‌هایی که بر مستضعفان می‌گذرد، جلوگیری کند.»(۲۳)

 

نیایش مهدوی امام در خرداد ماه

بارالها! تو عنایت فرمودی که خرداد خونینِ عصر طاغوت به خرداد حکومت اسلامی در کشور ولی‌الله اعظم«ارواحنا لمقدمه الفداء» تحول یابد. ما عاجزانه از مقام مقدس تو می‌خواهیم که عنایات خاصه خود را بر این ملت که برای رضای تو قیام کرده و از ۱۵ خرداد خونین تا کنون از پای ننشسته و جان و جوان و مال خود را فدای اسلام عزیز و میهن خود کرده، مستدام بداری و قوای مسلح اسلام را بر قوای کفر پیروز فرمائی و اسلام را در جهان گسترش دهی و دست ستمکاران مستکبر را از تجاوز به محرومان و مستضعفان قطع نمایی و دل‌های همه ما را به نور هدایت خویش منور فرمایی و ملت عزیز ایران را در پیشبرد جمهوری اسلامی و سرکوب منحرفان و مخالفان با اسلام و پیروان آن مصمم‌تر فرمایی تا این انقلاب را تا انقلاب جهانی موعود ارواحنا له الفداء ادامه دهند.»(۲۴)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله : او { خدا} کسی است که رسول خود را با هدایتگری و دین حق فرستاد تا اورا بر همه ادیان غلبه دهد»، صف ۹، توبه ۳۳، فتح ۲۸٫

۲ـ «مصلحت نظام را درنظر بگیرید چرا که یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان ومکان در اجتهاد و نوع‌تصمیم گیری است»، سخنرانی امام خمینی، ۸ دی‌ماه ۶۸.

۳ـ «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله: او {خدا} کسی است که رسول خود را با هدایتگری و دین حق فرستاد تا اورا بر همه ادیان غلبه دهد»، صف ۹، توبه ۳۳، فتح ۲۸٫

۴ـ مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی ـ دفترحفظ و نشرآثارحضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی): khamenei.ir/FA/Imam/index.

۵ـ نهضت روحانیان ایران، علی دوانی، جلد ۵-۶ ، ص ۴۲٫

۶ـ همان ، ص ۴۹٫

۷ـ همان.

۸ـ عن أبی حمزه الثمالی ، عن أبی خالد الکابلی ، عن علی بن الحسین علیهما السلام قال : تمتد الغیبه بولی الله الثانی عشر من أوصیاء رسول الله صلى الله علیه واله والائمه بعده ، یا أبا خالد إن أهل زمان غیبته ، القائلون بامامته ، المنتظرون لظهوره أفضل أهل کل زمان … ، وقال علیه السلام : انتظار الفرج من أعظم الفرج .(بحارالانوار ج ۵۲- ص ۱۲۲).

در این روایات، انتظار فرج به عنوان عامل فهم و معرفت‌افزایی و نیز آمادگی و تحقق بخشی از فرج خوانده شده است.

۹ـ پیامبر اکرم می‌فرمایند: من رآی منکم منکرا  فلیغیره بیده ، فان لم یستطع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه  فذالک اضعف الایمان: من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده؛ هر کس از شما منکری ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائین‌ترین درجه ایمان همین (تغییر قلبی ) است. (نهج‌الفصاحه، ح‌۳۰۱۰)

۱۰ـ سخنرانی از عنوان «برداشت‌های مختلف از انتظار فرج» ۱۴/۱/۱۳۶۷؛ صحیفه نور ج ۲۱ ص ۱۳٫

۱۱ـ براساس اصل دوم و پنجم قانون اساسی، رهبری منطبق بر امامت مستمر در دوران غیبت امام زمان است و نام کشور خاص ذکر نشده است.

۱۲ـ اصل ۱۵۰و ۱۵۱ قانون اساسی.

۱۳ـ‌ صحیفه نور، ج ،۲۱ ص ۱۵- ۱۷٫

۱۴ـ امام راحل در این موضوع، در قالب عناوینی نسبت به نبروهای مسلح رهنمودهایی دارند:

ـ پلیس امام زمان، ارتش امام زمان، سپاهیان مهدی علیه‌السلام

ـ تأکید بر شجاعت در حفظ اسلام:

ما وظیفه داریم که این اسلامی که الآن به ما رسیده حفظش کنیم تا آن فرد آخری هم که ـ خدای نخواسته ـ کشته می‏شود، موظف برای حفظ اسلام، برای دفاع از ملت، دفاع از کیان اسلامی، دفاع از کشور اسلامی تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مکلف‏اند که دفاع کنند. مسئله دفاع یک امر عمومی است برای همه؛ هر کس قدرت دارد دفاع کند. به هر مقدار که قدرت دارد دفاع کند از کشور اسلام، باید دفاع کند. اسلام و احکام اسلام آنقدر اهمیت دارد که پیغمبرها برای احکام خدا و برای خدا خودشان را فدا کردند و در اسلام، از صدر اسلام به بعد، بزرگان اسلام خودشان را فدا کردند برای اسلام. وقتی یک همچه مطلبی است و یک همچه امانتی از جانب خدای تبارک و تعالی، به ما سپرده شده است، ما موظفیم همه‏مان برای حفظش و نباید بترسیم از اینکه چند نفر کشته شدند، چند نفر را با بمب کشتند، چند نفر را انفجار حاصل شد؛ هیچ ابداً این حرفها نیست. اسلام نه وابسته به من است و نه وابسته به تو. اسلام از خداست و همۀ ما مکلف برای حفظ او هستیم و با قدرت و قوّت حفظ می‏کنیم او را. (صحیفه امام خمینی، ج ۱۵، در جمع نیروهای مسلح حسینیه جماران).

۱۵ـ کتاب ولایت فقیه، امام خمینی ، ص ۱۵۸٫

۱۶ـ رسول خدا «ص» می‌فرمایند: طوُبی لِمَن اَدرَکَ قائِم اَهلِ بَیتی وَ هُوَ یَأتَمَّ بِهِ فی غَیبِتِهِ قَبلَ قِیامِهِ وَ یَتَوَّلی اَولیاءَهُ و یُعادی اَعداءَهُ ذلِکَ مَن رُفَقائی و ذََوی مَوَدَّتی وَ اَکرِمِ اُمَّتی عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ : شیخ صدوق،کمال الدین، باب ۲۵، ح ۲؛ خوشا به حال کسی که حضرت قائم از اهل‌بیت مرا درک نماید در حالی که در زمان غیبت او پیش از ظهورش، به امامت او معتقد بوده و با دوستان او دوستی کرده و با دشمنانش دشمنی کرده باشد. چنین کسی از رفقا و دوستان من و از گرامی‌ترین امت من نزد من در روز قیامت خواهد بود.

در حدیث دیگری به نقل از امام کاظم حضرت موسی بن جعفر«ع» چنین آمده است: طُوبی لِشیعَتِنَا المُتَمَسِکینَ بِحَبلِنا فی غَیبَهِ قائِمِنا الثابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَهِ مِن اَعدائِنا. اُولیکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهٌم قُدرَضُوا بِنا اَئِمَهً و رَضینا بِهِم شیعَهً فَطُوبی لَهُم ثُمَّ وَاللهِ مَعَنا فی دَرَجاتینا یَومَ القیامَهِ: (کمال الدین، باب ۳۴، ح ۵)؛ خوشا  به شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ما تمسک نموده، بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنانِ ما ثابت قدم باشند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. آنها به امامت ما خشنود و ما از پیروی آنها راضی و خشنود هستیم. پس خوشا به حال آنها. آری؛ خوشا  به آنها و قسم به خدا آنها در روز قیامت با ما در درجات ما خواهند بود.

۱۷ـ صحیفه نور، ج۱، ص ۴۱۱٫

۱۸ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۸، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹، ص ۱۷۴٫

۱۹ـ امام خمینی ، ولایت فقیه، انتشارات آزادی، ص ۱۵۰-۱۵۱٫

۲۰ـ محمدحسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، یا حکومت از نظر اسلام، چاپ نهم، ۱۳۷۸، ص ۳۵۱٫

۲۱ـ حجت‌الاسلام و المسلمین، مرحوم حاج سیداحمد آقا خمینی«ره» نقل می‌کنند: در جلسه‌ای با حضور سران سه قوه و حاج احمدآقا در محضر امام بحث شد. برخی گفتند: اگر این قضیه اتفاق بیافتد، ما بعداً با قانون اساسی مشکل داریم، زیرا ممکن است خلأ رهبری پیش بیاید. ایشان{امام} گفتند: «خلأ رهبری پیش نمی‌آید و شما آدم دارید.» گفتم: «چه کسی؟» ایشان در حضور آقای خامنه‌ای گفتند: این آقای خامنه‌ای (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰/۳/۶۸).

۲۲ـ به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، ری تکیه، عضو ارشد اندیشکده «شورای روابط خارجی» و کارشناس سابق وزارت خارجه آمریکا در امور ایران در یادداشتی دستاوردهای فعلی ایران را مدیون نبوغ آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب دانست. تکیه در پایان این یادداشت، موفقیت‌های ایران در دست‌یابی به اهدافش در مذاکرات هسته‌ای را مرهون نبوغ رهبر ایران دانسته است، وی می‌نویسد: دستاوردهای امروز ایران مدیون نبوغ یک روحانی فروتن است. به نوشته او آیت‌الله خامنه‌ای در حال حاضر فرماندهی پراهمیت‌ترین کشور با مرزهایی گسترده از خلیج فارس تا سواحل مدیترانه را به عهده دارد. این تحلیلگر مشهور غربی یادداشت خود را اینگونه به پایان رساند: او (رهبر ایران)… وارد مذاکرات شد و در قوی‌ترین موضع قرار گرفت. خداوند واقعاً بزرگ است. ۱۲/۱۲/۱۳۹۳

 

 

۲۳ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۰۹٫

۲۴ـ صحیفه نور ، ج ۱۷ ، ص ۴۸۴٫

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین اسحاقیان و حجت‌الاسلام والمسلمین حیدری چراتی

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

با بررسی پیام‌ها و نامه‌ها و نحوه تعامل علما و مجتهدان روشن می‌شود که نگاه امام به جایگاه مهدویت در قیام و انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده است و عالمان در جریان تظلم‌خواهی و حمایت از امام خمینی در برابر تهدید‌ها و بازداشت‌ها و… نام و یاد امام زمان را مورد توجه قرار داده‌اند.

 

 

۲٫

یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد! آنها از خدا می‌خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند

 

30نوامبر/16

فرازهایی از حیات معنوی، علمی و اخلاقی حضرت امام کاظم«ع»

 

عبدالله اصفهانی

منشور درخشان

سخن از شخصیت مشعشع و مقدسی است که علاوه بر عظمت علمی و فکری دارای حیات معنوی و ملکوتی ویژه‌ای است که با جهان غیب پیوند دارد و در این زمان است که قلم در ترسیم سیمای این وجود با برکت به ناتوانی و نارسایی خود اعتراف می‌کند.

یک زبان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح آن رشک ملک

حضرت موسی‌بن جعفر«ع» همچون دیگر معصومین و ائمه هدی«ع» از جوانب گوناگون اقیانوسی با کرانه‌های ناپیداست که حتی غواصان ماهر نیز قادر نخواهند بود به اعماق آن وجود عرشی دست یابند، از این جهت آثار و منابعی که در پیرامون حالات و خصال آن بزرگوار به بحث پرداخته‌اند تنها موفق شده‌اند به ضلعی از اضلاع این منشور درخشان اشاره‌ کنند.

در این نوشتار کوتاه، تلاش شده است با استناد به منابع روایی و تاریخی، آثار بزرگان از بزرگی سخن بگوئیم که با نیروی ایمان، اراده و مقاومت و صلابت جاودانه خود، تشکیلات استبداد و ستم و طغیان را به لرزه درآورد و به مشتاقان فضایل ناب درس شهامت، فداکاری و بردباری آموخت. پیشوایی راستین که در مقابل انحرافات فکری و عقیدتی فرقه‌ها و مکاتب گوناگون استقامت ورزید و با براهین و استدلال‌های استوار و پشتوانه‌ای از راستی و درستی و طرق اصولی، این آفت‌ها را از بوستان جامعه اسلامی زدود و افکار و گرایش‌های افراد را به سوی معارف ناب و حقایق آسمانی رهنمون گشت.

 

طلوع طلایی

حُمیده مصفات فرزند صاعد اندلسی بانویی است بربری یا اندلسی که در زمان امامت حضرت امام باقر«ع» به عنوان کنیز از آن نواحی به مدینه آورده شد. امام پنجم خطاب به فرزند خویش امام صادق«ع» فرمودند این دوشیزه را به عنوان همسر خود برگزین که خداوند متعال اراده کرده است از بطن او برترین فرزند روی زمین را به تو عنایت نماید. بدین ترتیب آن محترمه به عقد ازدواج صادق آل‌محمد«ص» درآمد.(۱)

روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری در آبادی ابوا، در حوالی مدینه، همان جایی که رایحه آمنه، مادر رسول اکرم«ص» از آن هویداست، نور وجود هفتمین فروغ امامت از حُمیده متجلی گردید و ایشان قدم به عرصه هستی نهاد. حضرت صادق«ع» بعد از آگاهی از تولد فرزند فرمودند: پیشوای پس از من و بهترین آفریده خداوند متولد گردید.»(۲) آن حضرت با شادمانی زایدالوصفی از این بابت خداوند را حمد گفت و مردم را به خاطر میلاد این طفل پاک ‌سرشت اطعام کرد.

حمیده غیر از لیاقت همسری امام ششم و مادری امام هفتم چنان بر مسایل شرعی و احکام آگاهی داشت که حضرت صادق«ع» بانوان مدینه را امر فرمود در این باره به وی مراجعه کنند.(۳)

او علاوه بر این مقام علمی در پارسایی و پرهیزگاری و تزکیه درون به درجه‌ای رسید که امام صادق«ع» در وصف او فرمودند: «حُمیده از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک بود و فرشتگان همواره از او محافظت می‌کردند تا به من رسید و این به جهت کرامتی بود که خداوند نسبت به من و حجت پس از من عنایت کرد.»

او آن چنان مورد اعتماد و وثوق امام صادق«ع» بود که آن امام همام حقوق مالی عده‌ای را دراختیار مادر خویش و نیز حمیده مصّفّات قرار می‌داد تا بین آنان توزیع نمایند.(۴)

نامی که برای این کودک انتخاب گردید موسی بود که تا آن روز در خاندان رسالت سابقه نداشت، ولی یادآور مجاهدت‌ها و بت‌شکنی‌های حضرت موسی‌بن عمران بود. ابوالحسن اول، ابوابراهیم، ابوعلی و ابواسماعیل چهارکنیه‌ای بود که به آن حضرت اطلاق می‌گردید، اما کنیه نخستین معروف‌ترین آنهاست که خاطرات و افتخارآفرینی‌های امیرمؤمنان«ع» را در دل‌ها احیا می‌کند. از آنجا که امام هفتم در مقابل جاهلان، دشمنان، بدخواهان و مخالفان، خشم خود را فرومی‌خوردند و با کرامت ویژه‌ای از خطاها و لغزش‌های آنان می‌گذشتند و این افراد را مورد عنایت و بذل توجه قرار می‌دادند و به سعه صدر، حلم و بردباری مشهور بودند، به «کاظم» معروف گردیدند.

اطاعت محض امام هفتم از فرامین پروردگار، عبادت خالصانه و صادقانه و شایستگی‌های معنوی، عنوان «صالح» را مختص ایشان کرد. با توجه به اینکه اهالی عراق در آزمون‌های مکرر، هنگام گرفتاری به آن حضرت متوسل می‌شدند و به برکت این عبد صالح، خداوند دشواری‌های آنان را برطرف می‌کرد، لقب «باب‌الحوائج» به ایشان داده شد. به گفته مرحوم محدث قمی، توسل به آن فروغ امامت برای شفای دردها و ناراحتی‌ها مفید است.(۵)

 

شکوفایی شگفت‌انگیز

از همان دوران کودکی آثار هوش سرشار، استعداد شگرف و فراست از سیمای حضرت کاظم«ع» هویدا بود و از آینده درخشان ایشان حکایت داشت. ایشان طفلی چهار ساله بودند که دوران زوال و احتضار بنی‌امیه را درک کردند. در این سال‌ها کثیری از علما و دانش‌طلبان از هر سو به مدینه می‌آمدند و برای کسب فیض از محضر پدر ایشان کسب فیض می‌کردند.(۶)

یعقوب سراج می‌گوید: «به حضور امام صادق«ع» رفتم و مشاهده کردم ایشان در کنار گهواره پسرشان موسی«ع» ایستاده بودند و با او راز می‌گفتند.

نزدیک‌تر رفتم حضرت صادق«ع» به من فرمودند نزد مولایت(که در گهواره آرمیده است) برو و بر او سلام کن. اطاعت کردم. موسی‌بن جعفر«ع» از داخل گهواره جواب سلام مرا دادند و فرمودند: برو آن نام را که دیروز بر دخترت نهاده‌ای عوض کن، سپس نزد من بیا، زیرا خداوند این نام را ناپسند می‌داند. امام صادق خطاب به من فرمودند: برو و طبق دستور او رفتار کن تا هدایت شوی. من هم رفتم و نام دخترم را(که حُمیرا بود) تغییر دادم.»(۷)

ابوحنیفه می‌گوید که در روزگار امامت حضرت صادق«ع» عازم حج شد و چون به مدینه وارد شد، به خانه ‌امام رفت. در هشتی خانه منتظر اجازه ورود از امام بود که کودکی بیرون آمد. گویا این پیشوای مذهب حنفی می‌خواست با آن طفل سخن بگوید و مزاح کند، به همین دلیل با طرح سئوالی به گفت‌وگو با او پرداخت و هنگامی که عمق دقت و پاسخ منطقی او را دید، تغییر عقیده داد و دومین سئوال خود را که از پیچیده‌ترین مسایل مورد بحث فقها و متکلمان آن روزگار بود، با وی در میان گذارد. ابوحنیفه در پایان گفت با آنچه که از آن کودک شنیدم، جواب خود را در باره یک موضوع مهم فقهی گرفتم و بی‌آنکه با امام صادق«ع» ملاقات کنم، آنجا را ترک و با خود نجوا کردم: همگی از یک‌تبارند و خداوند شنونده و بسیار داناست.(۸)

 

تصریح به امامت

علاوه بر نص صریح فرمایش رسول اکرم«ص» درباره دوازده جانشین خود که میان راویان به حدیث لوح شهرت یافته است، هریک از ائمه در مورد جانشینان خود تصریح‌هاتی کرده و خواص یاران خود را به سوی او ارجاع داده‌اند. به گفته شیخ مفید مفضل‌بن عمر گفته است نزد امام جعفر صادق«ع» بودم که ابوابراهیم کودک بود و وارد شد. امام صادق«ع» به من فرمودند: سفارش‌های او را بپذیر و به آن دسته از دوستانت که به آنها اعتماد داری فرمانش را انتقال ده.

معاذبن کثیر نیز نقل کرده است که به امام صادق«ع» عرض کردم از خداوندی که به پدرت فرزندی چون شما را عطا کرده می‌خواهم قبل از رحلت، به شما نیز فرزندی با همان منزلت عطا فرماید. امام فرمودند: این موضوع عملی شده است. عرض کردم: چه کسی است؟ به امام کاظم«ع» اشاره کردند که هنوز کودک بود و آرمیده بود.

عبدالرحمن، فرزند حجاج بر امام صادق«ع» وارد گردید در حالی که آن حضرت فرزند خود، موسی را در کنار خود داشتند و مشغول دعا بودند. به حضرت عرض کرد: بعد از شما چه کسی عهده‌دار امر امامت است؟ فرمودند: فرزندم موسی مهیای انجام این امر مهم گردیده و توانایی آن را به دست آورده است.

علی‌بن جعفر، برادر امام هفتم نیز متذکر گشته است که از پدرم امام صادق«ع» شنیدم که خطاب به عده‌ای از یاران و مقربان خود می‌فرمود: فرزندم موسی را امام و پیشوای خود بدانید که او برترین فرزندان من است و بعد از من جانشین من خواهد بود.(۹)

علاوه بر آنچه از علما و اصحاب ائمه روایت شده، اجماع امامیه بر این اصل استوار است که بعد از جعفر بن محمد«ع» در میان فرزندان ایشان هیچ‌ کس شایسته مقام امامت نبود و دیگر فرزندان امام ششم بر چنین عقیده‌ای اذعان داشتند، تنها عبدالله افطح که بعد از اسماعیل، دومین پسر امام صادق«ع» بود از این نهج نورانی فاصله گرفت و باورهایی خلاف اعتقادات پدرش داشت، زیرا با فرقه حشویه در ارتباط بود و به تفکرات مُرجئه که مروج آن بنی‌امیه بودند، گرایش پیدا کرده بود. او در باره احکام شرعی مطابق افکار مرجئه فتوا می‌داد. پیروان او به افطحیه شهرت دارند. عمار ساباطی و یارانش به این ضلالت پایدار ماندند و به‌مرور ایام منقرض شدند.

امام کاظم«ع» فرمودند: «هر چند اسم برادرم عبدالله است، ولی به اینکه خداوند را عبادت کند میلی ندارد.»

هشام بن سالم می‌گوید: «نومیدانه خانه عبدالله افطح را ترک کردیم و سرگشته در معبدی نشستیم و گریه کردیم، زیرا راه به جایی نداشتیم. از آن سو از جاسوسان منصور عباسی هم واهمه داشتیم و شهر مدینه را ارعاب و هراس فراگرفته بود، زیرا آنان به دنبال وصی مشخص امام صادق«ع» و حامیان وفادارش بودند تا آنکه به راهنمایی مردی سالخورده خود را بر در خانه‌ای دیدم. جوانی از آن منزل بیرون آمد و ما را دعوت به اندرون کرد. فروغی از امید بر قلبم تابیدن گرفت. با اطمینان قلبی پا به آن آستانه نهادم و موسی کاظم«ع» را در برابر خود دیدم، عرض کردم آیا پدرتان دنیا را وداع کرده‌اند؟ امام تصدیق کردند.  پرسیدم جانشین ایشان کیست؟ امام ترجیح دادند با اشاره پاسخ مرا بدهند و فرمودند وقتی خداوند اراده کند، هدایت خواهی شد. ناگهان پرسیدم: یابن ‌رسول‌الله! امام شما کیست؟ فرمودند: من امامی ندارم. این بار که سرم را بلند کردم تا قیافه مقدس آن جوان بیست ساله را ببینم، دیدم سیمایشان در نگاه من تغییر کرده و هیبت و شکوهی به خود گرفته است. امام فرمودند: نباید دیگران از آنچه میان ما می‌گذرد آگاه شوند، زیرا اگر این راز فاش گردد، سِرّ ما با سرمان خواهد رفت. قبول کردم و سخنانی از قرآن و احکام به میان آوردم. با توضیحات امام، ایشان را دریایی بی‌پایان یافتم و پیروزمندانه از حضور امام کاظم«ع» مرخص گردیدم. سر کوچه صاحب‌الطاق محمد بن نعمان در انتظار من لحظه‌شماری می‌کرد. تا مرا دید گفت: چه ارمغان آورده‌ای؟ گفتم: نور هدایت. و بعد ماجرا را برایش توضیح دادم. از همان روز من و محمد بن نعمان به ارشاد مردم پرداختیم و پیروان امام صادق«ع» را به حضور امام کاظم«ع» راهنمایی کردیم.»(۱۰)

امام هفتم بیش از پیش شناخته شدند و مردم بیشتری به سوی ایشان روی آوردند و برخلاف اختناق شدیدی که منصور عباسی اعمال می‌کرد، از انوار تابناکشان فروغ می‌گرفتند و در مشکلات و مسایل دینی و شرعی به آن حضرت مراجعه می‌کردند. منصور کوشید شیعیان را پراکنده و سردرگم سازد و آنان را به برادران امام، یعنی اسماعیل و عبدالله ارجاع می‌داد، حال آنکه اسماعیل در زمان حیات پدرش رحلت یافت و آن حضرت با حضور والی مدینه (محمدبن سلیمان) وی را تشییع کرد!.(۱۱)

عمربن ابان می‌گوید: «امام صادق«ع» امامان پس از خود را یاد کردند. من اسماعیل را نام بردم. فرمودند: نه، به خدا سوگند این کار به اختیار ما نیست و دست خداست.»(۱۲)

زراره می‌گوید: «خدمت امام صادق«ع» رسیدم. سرور فرزندان ایشان، امام کاظم«ع» در سمت راست و جنازه اسماعیل رو به‌ روی حضرت قرار داشتند. به من فرمودند: برو و داوود رقی، حمران بن اعین و ابوبصیر را بیاور. اطاعت کردم و آوردم. دیگر یاران هم آمدند تا سی نفر شدند امام خطاب به داوود رقی فرمودند: پارچه روی جنازه را کنار بزن. او چنان کرد. حضرت پیکر بی‌جان اسماعیل را به حاضران نشان دادند و همگی بر مرگ او صحه نهادند. صادق آل‌ محمد فرمودند: خداوندا گواه باش که برای رفع اشتباه مردم تا این اندازه کوشیدم و بار دیگر تأکید فرمودند: پروردگارا شاهد باش، اما باز گروهی که می‌خواهند نور خدا را خاموش سازند، اسماعیل را مطرح می‌کنند. در این هنگام به فرزندشان موسی اشاره کردند و فرمودند: خداوند نور خودش را تأیید می‌کند، گرچه گروهی نخواهند.»

اسماعیل را که دفن کردند، امام دست فرزند خود موسی را گرفتند و فرمودند: هوالحق والحق معه و منه الی ان یرث الله الارض و من علیها؛(۱۳) او برحق و با حق است و حق از اوست تا روز قیامت.

با این تأکیدها و تصریح‌ها، بر کسانی که با امام ششم در ارتباط بودند، مشخص شد که بعد از آن وجود مبارک، فرزندشان ابوالحسن موسی بن جعفر«ع» امام است.

ناگفته نماند که شدت اختناق منصور عباسی درباره اهل‌بیت عترت و طهارت و علویان در زمان امام صادق«ع» مشکلات ویژه‌ای را در باره تعیین امام بعدی به وجود آورد، و شرایط اقتضا می‌کرد که پیشوای شیعیان برای عده‌ای از اغیار و افراد، مشخص نباشد.

 

عابدترین مردم زمانه

براساس آنچه که در منابع روایی، رجالی و تاریخی آمده است، امام کاظم«ع» عابدترین و فقیه‌ترین و گرامی‌ترین شخصیت عصر خود به شمار می‌رفتند. هیچ‌ کس همچون ایشان در صیانت از قرآن اهتمام نورزید و مردم مدینه آن حضرت را زینت عابدان می‌نامیدند.(۱۴)

ابن ابی‌الحدید، عالم معتزلی مذهب و شارح نهج‌البلاغه می‌گوید: «تفقه، دینداری، عبادت، بردباری و شکیبایی در وجود امام کاظم«ع» جمع گردیده بود.»(۱۵)

یافعی یمنی نیز تقریباً همین خصال را برای امام هفتم ذکر می‌نماید.(۱۶)

هرگاه دوسوم از شب می‌گذشت، امام نمازهای نافله به جای می‌آوردند و تا طلوع سپیده به اقامه نوافل و ذکر و عبادت مشغول بودند و ‌چنان می‌گریستند که محاسن مبارکشان به اشک آمیخته می‌شد و حالت بیهوشی به ایشان دست می‌داد. هرگاه به تلاوت قرآن مشغول می‌شدند، مردم به گرد آن امام همام جمع می‌شدند، از صوت ملکوتی و لحن جذاب ایشان لذت می‌بردند و از گریه ایشان به هنگام خواندن آیات الهی می‌گریستند. مردم به دلیل همین حالت، به ایشان لقب عبدصالح دادند و این عنوان بیش از هر لقب و کنیه‌ای بر ایشان ماند.(۱۷)

هنگامی که امام کاظم«ع» به زندان هارون روانه گردیدند، این گونه با خدای خود زمزمه داشتند: پروردگارا! چه بسیار مدت بود که از تو می‌خواستم مرا برای عبادت خویش فراغت دهی. اینک دعایم را به اجابت رساندی، پس تو را از این بابت سپاس می‌گویم.

موقعی که امام در زندان ربیع به سر می‌بردند، هارون‌الرشید گاهی بر بامی که مشرف به زندان بود می‌رفت و به داخل زندان نظر می‌افکند و هر بار می‌دید که گویی لباسی بر گوشه‌ای از زندان افکنده‌اند. می‌پرسید این جامه از آن کیست؟ ربیع می‌گفت: آن شیئی لباس نیست، بلکه موسی‌ بن جعفر است که اوقات خود را در حالت سجده، عبادت و ذکر می‌گذراند. هارون می‌گفت: به‌راستی که او از عبادین هاشم است. ربیع می‌پرسید: پس چرا دستور می‌دهید در زندان بر او سخت گیرند؟ خلیفه می‌گفت: هیهات، جز این چاره‌ای نداریم.(۱۸)

 

اعلم علمای عصر

چنین بزرگواری با این ویژگی‌ها در عبادت، ذکر و دعا از نظر مقام علمی و احاطه فکری بر معارف و علوم متداول در اوج قرار داشت. در عصری که مسلمانان در احاطه بر علوم و ادبیات وضع مطلوبی داشتند و حکمت و دیگر معارف علمای یونان، هند و ایران به زبان عربی ترجمه می‌شد، حضرت موسی‌ بن جعفر را در محافل علمی نه تنها عالم که «اعلم» می‌نامیدند تا آنجا که این عنوان در زمره القاب ایشان درآمد.

ابوبصیر نقل کرده است: «در محضر مقدس امام عالم کاظم افتخار شرفیابی داشتم. مردی از خراسان رسید و سخنان خود را به زبان عربی آغاز کرد، ولی امام هفتم پاسخ او را به فارسی دادند. خراسانی با حیرت‌ گفت: یا بن رسول‌الله! من با دشواری و صعوبت با لغت تازی سخن گفتم چون تصور کردم امام من جز با این زبان، با لسان دیگری مأنوس نیستند. اکنون می‌بینم که شما پارسی را که زبان مادری من است، شیواتر از من ادا می‌کنید. امام فرمودند: سبحان‌الله! اگر بنا باشد که شما ندانید و من هم ندانم، پس رجحان من بر شما در چیست و امتیاز مقام امامت را چگونه در وجود من خواهی یافت.(۱۹)

امام کاظم«ع» مدت بیست سال در ساحل اقیانوس والدشان امام صادق«ع» قرار داشتند و فنون دانش و ریزه‌کاری‌های حکمت و منطق را از پدر خود فرا ‌گرفتند و برای منصب امامتی که در آینده نزدیک به ایشان سپرده می‌شد، آماده ‌شدند، به طوری که آن حضرت در آغاز جوانی مورد اعجاب و ستایش دانشمندان و علمایی قرار گرفتند که خوشه‌چین خرمن معارف و فضایل دانشگاه امام صادق«ع» بودند. آنها متوجه شدند این جوان در حل پیچیده‌ترین مسائل فکری و علمی ید طولایی پیدا کرده است.(۲۰)

امام کاظم«ع» دنباله برنامه علمی پدر را گرفتند و حوزه‌ای پربار را تشکیل دادند و در آن به تربیت رجال علم و فضیلت پرداختند. به گفته سید بن طاووس کثیری از یاران خاص امام و بزرگان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می‌‌آمدند و پاسخ‌های علمی و منطقی ایشان به سئوالات حاضران را یادداشت می‌کردند و هر حکمی را که ایشان به مناسبت‌هایی صادر می‌فرمود ضبط می‌کردند.(۲۱)

ابن حجر میثمی (متوفی به ۹۷۴ ق.) از مشاهیر علمای اهل تسنن گفته است: «حضرت موسی وارث علوم و معارف پدر و دارای فضل و کمال بود. هیچ‌ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه ایشان نمی‌رسید.»(۲۲)

حتی هارون‌الرشید خطاب به فرزندش مأمون اعتراف می‌کند که ای فرزندم! من با زور و ارعاب بر مردم غلبه یافته‌ام و به ظاهر بر ایشان حکومت می‌کنم، اما سوگند به خداوند، او از من و تمام مردم بر جانشینی رسول اکرم«ص» شایسته‌تر است. او وارث دانش پیامبران است و اگر بخواهی به علوم واقعی و راستین دست‌یابی، بدان که تنها نزد او یافت می‌شود.»(۲۳)

 

سحاب سخاوت

یکی از برجسته‌ترین خصال امام کاظم«ع» سخاوت و جود و کرم آن حضرت است. بذل و بخشش آن فروغ امامت زبانزد خاص و عام بود و از این جهت شهرتی به‌سزا داشتند. ایشان در دل شب از مستمندان و فقیران مدینه تفقد به عمل می‌آوردند و به آنان مواد غذایی، وجوه نقد و مانند آن را می‌رسانیدند، بی اینکه افراد بی‌بضاعت متوجه شوند این عطایا از ناحیه چه کسی است.(۲۴)

امام موسی ‌بن جعفر«ع» نه تنها به دوستان و آشنایان احسان و نیکی می‌کردند، بلکه در باره دشمنان نیز کرم و سخاوت خود را بروز می‌دادند.

معمولاً امام اگر به فقیری کمک می‌کردند، عطای ایشان در حدی بود که نیازمندی او کاملاً برطرف می‌گردید و اگر کسی بعد از این امدادگری فقیر می‌شد، مردم می‌گفتند تعجب است از کسی که کیسه پولی از امام کاظم گرفته و باز هم از ناداری می‌نالد.(۲۵)

مزرعه محمد قرظی در نزدیکی مدینه به دلیل هجوم ملخ‌ها آسیب زیادی دید و او خرج صیفی‌کاری را با پول دو شتر بدهکار شد. امام کاظم«ع» از وی پرسیدند میزان خسارتی که متوجه تو شده چقدر است؟ گفت: یک‌صد و بیست دینار با بهای دو شتر. حضرت به مسئول بیت‌المال فرمودند: یک‌صد و پنجاه دینار بده. سی‌دینار اضافی بابت سود اصل مخارج است و نیز دو نفر شتر هم تحویلش بده. سپس حضرت وارد مزرعه او شدند و در حق او دعا کردند.(۲۶)

 

شراره‌های شرارت

امام کاظم«ع» دوران کودکی را می‌گذرانیدند که بساط حکومت جابرانه امویان برچیده شد. سیاست ظالمانه و برخوردهای وحشیانه این سلسله با جوامع اسلامی باعث گردید مردم خواستار تجدید حیات اسلام راستین شوند و دوران خلافت امیرمؤمنان«ع» را زنده سازند. در این میان عده‌ای از این تمایلات پسندیده مردم سوءاستفاده کردند و به نام رساندن حق به حق‌دار، بنی‌امیه را به کمک سردارانی چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی از میان برداشتند، اما به جای آل‌علی و خاندان عترت، ابوالعباس سفاح عباسی را بر مسند خلافت و اریکه قدرت نشاندند و بدین‌گونه در سال ۱۳۲ قمری سلسله‌ای روی کار آمد که در جنایت، قساوت، نفاق و خلافکاری نه تنها از امویان چیزی کم نداشت، بلکه در بسیاری جهات از آنان در ستمگری پیشی گرفت.(۲۷)

در ۱۳۶ با مرگ سفاح، برادرش منصور روی کار آمد که حتی به ابومسلم خراسانی با آن همه خدمات به عباسیان رحم نکرد و او را کشت و لحظه‌ای از قتل، حبس، زجر و مصادره اموال علویان و سادات نیاسود. او امام صادق«ع» را در ۱۴۸ به شهادت رساند. امام کاظم«ع» در آن زمان بیست ساله و تا سی سالگی با حکومت آمیخته به خفقان، رعب و هراس‌آفرین منصور در ستیز بودند، مخفیانه شیعیان را سامان می‌دادند و به امور آنان رسیدگی می‌کردند.

با هلاکت منصور و روی کار آمدن فرزندش مهدی، او سیاست فریب و خدعه‌ را در پیش گرفت و در عیاشی، شهوت‌رانی و میگساری و تلف کردن بیت‌المال بسیار افراط کرد. در این میان، صلابت معنوی و جلوه‌های ملکوتی امام کاظم«ع» مهدی را نگران کرد و چون می‌دید که مردم پنهانی به آن حضرت روی می‌آورند و از چشمه فیاض ایشان بهره می‌گیرند، بر خلافت خود بیمناک گردید و فرمان داد حضرت را از مدینه به بغداد آوردند و به زندان افکندند، اما طولی نکشید که احساس کرد رفتارش درست نبوده و برایش مخاطراتی را به همراه ‌آورده است، از این رو دستور داد وسایل بازگشت امام را به مدینه فراهم ساختند.

امام در مدینه به‌رغم فشار شدید سیاسی دربار عباسی به ارشاد مردم، تعلیم و تربیت اصحاب و یاران و افزایش معرفت و بصیرت شیعیان پرداختند تا آنکه مهدی در ۱۶۹ هجری به هلاکت رسید و فرزندش هادی روی کار آمد. او هم مانند پدرش با آل‌ علی به خصومت پرداخت.(۲۸) در زمان او حسین ‌بن‌علی از نوادگان امام حسن مجتبی«ع» با هماهنگی و رضایت امام کاظم«ع» علیه حکومت وقت در حجاز قیام کرد، اما قوای هادی عباسی در محلی به نام فخ نیروهای این علوی مبارز را در محاصره‌ای شدید قرار دادند و او و یارانش را به شهادت رساندند. وقتی امام کاظم«ع» سر بریدۀِ رهبر این این قیام را در مدینه دیدند فرمودند: «إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون. سوگند به خدا که او به شهادت رسید در حالی که مسلمان و صالح بود. بسیار روزه می‌گرفت و بسیار شب‌ زنده‌دار بود. امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و در خاندانش مردی چون او وجود نداشت.»(۲۹)

 

نبرد با انحرافات فکری و کلامی

امام کاظم«ع» علاوه بر مبارزه با جرثومه‌های فساد و ستمکاران، در جبهه نبرد با منحرفان نیز در خط مقدم قرار داشتند. در برهه‌ای از دوران امامت آن حضرت، افرادی در کسوت فرهنگ و اعتقادات، عقاید باطلی را مطرح و حاکمان زور نیز از این مرداب‌های منحرف حمایت می‌کردند. اختناق شدید و کنترل روابط و معاشرت‌های امام و در حصر و حبس بودن آن حضرت نیز سبب گردید تا مردم دسته‌ دسته به دام این عقاید بیهوده و بی‌ارزش گرفتار ‌شوند. عده‌ای مُروج افکار ملحدان بودند، گروهی در گرایش‌های پاک و صادقانه مردم نسبت به دیانت و مذهب شبهه به وجود می‌آوردند، عده‌ای راه افراط و تفریط را می‌پیمودند و افرادی هم خرافات و اوهام را به جای ارزش‌های ناب اشاعه می‌دادند.

امام در برابر این باتلاق‌های خطرناک و اغواکننده حرکتی فداکارانه را در پیش گرفتند و زمینه‌هایی را فراهم ساختند تا ضمن خنثی کردن آثار و عوارض این انحرافات، به همت یاران وفادارشان معارف ناب قرآن و سنت محمدی را شکوفا و مشعل حق‌طلبی را فروغ بخشند. اصحاب دانشمند امام با هدایت پیشوای عالم و پرهیزگار خود به تألیف آثاری در عقاید مطابق مذهب اهل‌بیت«ع» اقدام کردند و نیز در نگاشته‌هایی نورانی، تعالیم مسموم فرقه‌های انحرافی و خرافی را باطل و بی‌اثر ‌ساختند.(۳۰)

امام کاظم«ع» حراست از مرز و بوم عقاید اصیل اسلامی را که گاهی مورد تعرض جاهلان، مغرضان و افراط‌گرایان واقع می‌شد، وظیفه خود می‌دانستند و در این زمینه به مبارزات علمی و فکری پرداختند و از طریق مناظره‌هایی منطقی و با تأکید بر جدال احسن و موعظه ‌بیدارکننده به اصلاح عقاید و تعدیل افکار اهتمام ورزیدند.

از تلاش‌های مهم آن حضرت، مقاومت در برابر افرادی بود که در مسایل کلامی و فقهی به جعل حدیث می‌پرداختند و پاسخ به تحریفات و اکاذیب آنان و نادرستی برداشت‌های عامیانه و سطحیشان به هنگام تفسیر آیات متشابه و توضیح احادیث بود.

 

 

حبس و شهادت

هارون برای حفظ قدرت و جاه‌طلبی خود در زمینه‌های مختلف و برای رسیدن به مقاصد شوم و باطل خویش ضمن ریاکاری، ارزش‌های دینی و مقررات آیین اسلام را به‌راحتی زیر پا ‌گذاشت و تمام توانایی‌های جامعه اسلامی را برای ارضای امیال و هوس‌های مذموم خود به کار گرفت. او در میان خلفای عباسی اولین فرد است که مجالس بزم آلوده به میگساری، رقص، غنا و آلات لهو و لعب را در دربار خویش متداول و مرسوم ساخت. هارون‌الرشید که می‌دید علویان و سادات در مقابل این تبهکاری‌ها ایستادگی می‌کنند و در این راه از هیچ گونه فداکاری و ایثاری دریغ ندارند.در بخشنامه‌ای خطاب به کارگزاران خود فرمان داد آل‌ علی را از بغداد، عاصمه کشور اسلامی اخراج و آنان را تار و مار کنند. امام هفتم از گرفتاری‌هایی که برای مسلمانان به وجود آمد به‌شدت رنج می‌بردند و تصمیم گرفتند به مقتضای زمان و با توجه به طرز فکر مردم، قیامی فکری و فرهنگی را ترتیب دهند و چهره آفت‌زده دستگاه حکومت را افشا کنند. عده‌ای از شیعیان فرزانه تحت رهبری امام که خود را در برابر این آلام موظف می‌دیدند به چاره‌جویی گرد هم آمدند. شاعران و ادیبان احساسات مردم را در نفرت از دستگاه هارون‌الرشید در سروده‌های خویش در معرض افکارعمومی قرار دادند. دیوارهای کشور اسلامی با تابلوهای رنگین و نوشته‌های نمادین، اعمال ننگ‌آور عباسیان را به نمایش گذاشتند.

امام از طریق یار و دوستدار خود علی ‌بن یقطین، وزیر دربار هارون‌، در تشکیلات حکومتی نفوذ سیاسی داشتند و برخی از افراد مرتبط با خلیفه وقت را دچار تحولات روحی ساختند، به‌نحوی که آنان از کارنامه سیاه هارون ابراز نفرت و انزجار می‌کردند. همچنین درآمد بیت‌المال را در جهت شکاف‌های اقتصادی اجتماعی جامعه به کار گرفتند و بدین‌ گونه حمایت‌های مردمی از امام رو به فزونی نهاد. ایجاد جرقه‌های سیاسی نیز از تاکتیک‌های حضرت به شمار می‌رفت.

صفوان جمال از یاران صدیق امام بود که شترهای خود را به هارون کرایه داده بود. امام روزی او را فراخواندند و فرمودند تمام اعمالت خوب است، جز یک کار. صفوان بر خود لرزید که چه کار خلافی مرتکب شده است. امام ماجرای شترها را مطرح کردند، توجیهات صفوان در این باره مورد پذیرش حضرت قرار نگرفت و به وی اخطار دادند: «آیا دوست داری هارون زنده بماند تا تو کرایه شترانت را از او بگیری؟» عرض کرد: «بلی.» حضرت فرمودند: «هر کسی که دوستدار بقای این افراد باشد در زمره آنان به شمار می‌آید و در این صورت به آتش دوزخ وارد می‌گردد.»(۳۱)

موضع‌گیری‌های قاطعانه امام، سبب گردید که دل سیاه هارون از خصومت در باره هفتمین فروغ امامت لبریز گردد و به دنبال آن، حضرت در کنار حرم رسول اکرم«ص» در مدینه بازداشت و به زندان بصره منتقل کردند.

دوران حبس امام در بصره یک سال طول کشید. هارون به جعفر فرمان داد امام را به قتل برساند، اما او که در این مدت شیفته و مجذوب شخصیت والای امام گردیده بود، از اجرای این دستور امتناع کرد و هارون یکی از دژخیمان خود به نام سندی بن شاهک دستور داد امام را به زندان بغداد منتقل کند. امام از سال ۱۷۹ تا ۱۸۴ هجری در حبس به سر بردند و در این مدت هارون از هیچ گونه فشار و سختگیری نسبت به ایشان فروگذار نکرد تا آنکه مخفیانه دستور مسموم کردن امام را صادر کرد و سندی بن شاهک مأمور اجرای این جنایت شد. و سرانجام پیشوای هفتم در سن ۵۴ سالگی بر اثر سم به شهادت رسیدند. پیکر آن حضرت در قبرستان قریش که اکنون به کاظمین مرسوم است دفن شد و قرن‌هاست که آستان آن بزرگوار زیارتگاه مشتاقان است.(۳۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، کلینی رازی، ج ۲، ص ۳۸۵.

۲ـ کافی، کلینی رازی، ج اول، ص ۴۷۶.

۳ـ منتهی‌الامال، ج ۲، ص ۳۳۷.

۴ـ ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۳، ص ۱۸.

۵ـ منتهی‌الامال، ج ۲، ص ۳۳۵.

۶ـ الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی،‌ ج دوم، ص ۳۱۳.

۷ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱۰.

۸ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، صص ۴۳۵ـ۴۳۴.

۹ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۲، صص ۲۱۷ـ۲۱۶.

۱۰ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۲۲۱، الائمه الاثنی عشر، ج ۲، ص ۳۱۹.

۱۱ـ الائمه الاثنی عشر، ج ۲، ص ۳۲۰.

۱۲ـ بصائرالدرجات، ص ۴۷۱، اثبات الهده، حر عاملی، ج ۵، ص ۴۸۴.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۱؛ غییت نعمانی، ص ۱۷۹.

۱۴ـ الارشاد، ج ۲، ص ۲۳۱، اعلام الوری طبرسی، ص ۲۹۸.

۱۵ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۵، ص ۲۷۳.

۱۶ـ مراه الجنان، یافعی یمنی، ج ۱۰، ص ۳۹۴.

۱۷ـ الائمه الاثنی عشر، ج ۲، صص ۳۲۱ـ۳۲۰.

۱۸ـ حیاه الامام موسی بن جعفر، باقر شریف قرشی، ج اول، ص ۱۴۰.

۱۹ـ الارشاد، ج ۲، ص ۲۲۵، کافی، ج ۱، ص ۲۲۵، بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۴۷.

۲۰ـ الائمه الانثی عشر، ج ۲، ص ۳۱۳.

۲۱ـ الانوار البهیه، محدث قمی، ص ۱۷۰.

۲۲ـ الصواعق المحرقه، ابن حجر احمدبن محمد میثمی، تصحیح عبدالوهاب عبداللطیف، ص ۲۰۳.

۲۳ـ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج ۳، ص ۳۶.

۲۴ـ المجالس السنید، سیدمحسن امین جبل عاملی، ج ۲، ص ۵۲۷.

۲۵ـ سیره الائمه، ج ۴، ص ۸۲.

۲۶ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۱.

۲۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۸۹.

۲۸ـ بحارالانوار، ج ۴۸، صص ۷۲ـ۷۱، اعلام الوری، ص ۲۹۵،

۲۹ـ مقاتل الطائبین، ابوالفرج اصفهانی، صص ۶۳۶ـ۶۰۰.

۳۰ـ در این باره بنگرید به فهرست شیخ طوسی، رجال نجاشی.

۳۱ـ رجال‌کشی، صص ۴۴۱ـ ۴۴۰.

۳۲ـ مقاتل الطائبین، صص ۷۰۲ـ۶۹۶، بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۳، نورالابصار، ص ۱۵۱.

 

 

سوتیترها:

۱٫

از آنجا که امام هفتم در مقابل جاهلان، دشمنان، بدخواهان و مخالفان، خشم خود را فرومی‌خوردند و با کرامت ویژه‌ای از خطاها و لغزش‌های آنان می‌گذشتند و این افراد را مورد عنایت و بذل توجه قرار می‌دادند و به سعه صدر، حلم و بردباری مشهور بودند، به کاظم معروف گردیدند.

 

۲٫

معمولاً امام اگر به فقیری کمک می‌کردند، عطای ایشان در حدی بود که نیازمندی او کاملاً برطرف می‌گردید و اگر کسی بعد از این امدادگری فقیر می‌شد، مردم می‌گفتند تعجب است از کسی که کیسه پولی از امام کاظم گرفته و باز هم از ناداری می‌نالد.

 

 

30نوامبر/16

روحانیت شیعه و مصادیق قاعده نفی سلطه

اسماعیل نساجی‌زواره

طلیعه نوشتار

مکتب حیات‌بخش اسلام پیروان واقعی خود را به آزادگی و زندگی عزت‌آفرین فرا ‌خوانده و تن دادن به ذلت و ظلم‌پذیری را برای آنان ممنوع ساخته است. پویندگان راه اهل‌بیت«ع» در طول تاریخ با رهبری و روشنگری عالمان راستین و با الهام از آموزه‌های دینی، همواره با ظلم و ظالمان سر ناسازگاری داشته‌ و برای صیانت از قلمرو مسلمین مقید به اجرای احکام و اصول خاصی بوده‌اند.

یکی از این اصول «قاعده نفی سلطه» است که بر تمام مسائل اساسی دیگر حاکمیت دارد؛ زیرا این قاعده محکم فقهی که ضامن استقلال و سربلندی مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بین‌المللی اسلام در حوزه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد، برگرفته از سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: «… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (۱) : خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلط نداده است.»

طبق این آیه شریفه،‌ ارتباط میان مسلمانان و کافران نباید به گونه‌ای باشد که بوی ذلت جامعه اسلامی از آن استشمام شود. بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی«ره» در این باره می‌فرمایند: «یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.»(۲)

آن فقیه فرزانه در مورد برخی از قراردادها و همکاری‌هایی که زمینه استیلای فکری، فرهنگی و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم می‌آورد، می‌فرمایند: «اگر روابط سیاسی بین دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان شود و یا باعث اسارت سیاسی آنان گردد، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند، باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دست‌کم با مبارزه منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۳)

لذا در هر مقطعی از زمان که وابستگی و تسلط بیگانگان بر مسلمانان به‌نوعی بروز پیدا کرده، علما و روحانیون شیعه به مخالفت برخاسته و نارضایتی خود را نسبت به این مسئله اعلام نموده‌اند.

نگارنده در این نوشتار درصدد است با الهام از آموزه‌های دینی و تاریخی به بیان مصادیق نفی سلطه علما و روحانیت شیعه در طول تاریخ معاصر بپردازد. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه حقیقی آن بزرگواران قرار گیرد.

 

مخالفت با قرارداد رویتر

در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه، میرزا حسین‌خان مشیرالدوله (سپهسالار) که به علت اقامت طولانی در خارج از کشور به‌شدت مجذوب فرهنگ غرب شده بود، با اصرار انگلستان از سال ۱۲۱۸ هـ.ق به مدت ده سال در صدراعظم ناصرالدین شاه شد و به دادن امتیاز به بیگانگان اصرار می‌ورزید.

در زمان صدارت او بود که ناصرالدین شاه امتیاز معروف «رویتر» را به «بارون ژولیوس رویتر» واگذار کرد. انعقاد این قرارداد توسط انگلیسی‌ها در آن روز از شاهکارهای سیاسی این کشور محسوب می‌شد. انگلیسی‌ها این نقش را چنان ماهرانه ایفا کردند که ناصرالدین شاه از عدم انجامش بسیار نگران شد؛ لذا او که وکالت انعقاد این قرارداد را به مشیرالدوله سپرده بود، در نامه‌ای به سپهسالار نوشت:

«جناب صدراعظم ان‌شاءالله این کار را خوب انجام بدهید و امیدوارم خدماتی به دین و دولت کرده باشید که مافوق نداشته باشد.»(۴)

ناصرالدین شاه پس از انعقاد این قرارداد برای اولین‌بار عازم اروپا شد. او پیش از حرکت، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله را به عنوان سفیر جدید ایران در انگلستان به لندن فرستاد تا ضمن تسلیم قرارداد به رویتر و قرار اجرای آن، مقدمات پذیرایی شاه را در انگلستان فراهم کند. ناصرالدین شاه پس از بازگشت از سفر پنج ماهه و پس از افشای رسوایی قرارداد رویتر در برابر موج سهمگین مخالفت علما و مردم قرار گرفت.

علمای ایران به‌خصوص مرحوم آیت‌الله حاج ملا کنی تهرانی (۱۳۰۶ـ۱۲۰۳ هـ.ق) که از بزرگان علمای امامیه در این دوره بود، پس از باخبر شدن از این قرارداد ننگین، علیه رژیم دست به اعتراض زد.

تقریباً یک هفته پس از ورود ناصرالدین شاه به خاک ایران، حاج ملاعلی کنی مجتهد متنفذ تهران نامه‌ای مبنی بر مخالفت با قرارداد رویتر به شاه نوشت و خاطرنشان کرد که: «ما شخص میرزا ملکم‌خان را دشمن دین و دولت می‌دانیم و به هیچ وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت را ندارد.»(۵)

این نامه ناصرالدین شاه را مجبور کرد که سپهسالار (عامل امضای قرارداد) را از مقام صدارت عزل کند، ولی اوضاع عادی نبود و در همه جای کشور زمزمه‌های مخالفت با این قرارداد شنیده می‌شد. شاه از این موضوع بسیار وحشت داشت و سرانجام بر اثر فشار علما و اعتراضات مردم مجبور شد با زحمت زیاد سپهسالار را برای حل این موضوع از بندر انزلی به تهران احضار و او را مأمور لغو قرارداد رویتر کند. سپهسالار برخلاف میل باطنی خود مجبور شد این قرارداد را به هر صورتی که هست لغو کند. عاقبت دولت ایران عدم اجرای قرارداد در موعد مقرر را مورد استناد قرار داد و رسماً برای اطلاع مردم در روزنامه رسمی ایران، مورخ ۱۹ رمضان سال ۱۲۹۰ هـ.ق لغو این قرارداد را اعلام کرد.(۶)

 

نهضت تحریم تنباکو

یکی از امتیازاتی که در دوره قاجار به دولت استعمارگر انگلستان واگذار شد، انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو در داخل و خارج ایران به مدت پنجاه سال بود که به یک فرد انگلیسی به نام «تالبوت» داده شد. ناصرالدین شاه این امتیاز را در برابر دریافت سالانه پانزده هزار لیره و یک‌ چهارم سود سالانه به دولت انگلیس واگذار کرده بود، در حالی که دولت عثمانی با وجود اینکه محصول توتون و تنباکوی کمتری داشت، این امتیاز را در برابر دریافت سالانه هفت صد هزار لیره به یک شرکت خارجی واگذار کرده بود.

مردم ایران که می‌دیدند محصول توتون و تنباکوی خود را باید به بهای کمی به بیگانگان بفروشند و برای مصارف داخلی دوباره آن را به قیمت گزافی بخرند، به این قرارداد اعتراض و مخالفت‌هایی را در شهرهایی مانند تبریز، شیراز، اصفهان و تهران آغاز کردند.

علمای دین در شهرهای مختلف رهبری این نهضت را به دست گرفتند. آیت‌الله آقانجفی اصفهانی در اصفهان، آیت‌الله سید علی‌اکبر فال اسیری در شیراز، آیت‌الله میرزا حسن آشتیانی و آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در تهران و آیت‌الله میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی در تبریز از جمله ‌این روحانیون بودند که خطر سلطه استعمار انگلیس را به مردم گوشزد کردند.

در این میان، آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری به عنوان نماینده آیت‌الله میرزای شیرازی، مرجع بزرگ شیعیان در ایران عمل می‌کرد و نقش اساسی در گرفتن فتوای تحریم تنباکو از مرجعیت بزرگ شیعه داشت.(۷)

سید جمال‌الدین اسدآبادی نیز به مخالفت با این قرارداد برخاست. او در این باره نامه‌ای به آیت‌الله میرزای شیرازی نوشت. سرانجام حکم تاریخی این مجتهد بزرگ و صاحب نفوذ صادر شد و قیامی بزرگ در سراسر ایران پدید آورد که حتی به درون دربار شاه نیز نفوذ کرد.

نهضت تحریم تنباکو نمونه‌ای از دفاع مقدس روحانیت شیعه از حقوق مردم در مقابله با استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که آثار و پیامدهای مهمی بر تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر گذاشت. حکم مذکور چنین بود: «امروز استعمال توتون و تنباکو به هر صورت حرام و در حکم جنگ و مبارزه با امام زمان«عج»‌ است.»(۸)

صدور این حکم سبب شد که شاه به‌ناچار تسلیم و ابتدا امتیاز داخلی دخانیات و سپس امتیاز خارجی آن لغو شود. این پیروزی بزرگ به رهبری روحانیون سبب گردید که ضربه‌ای سخت به استعمارگران و عاملان داخلی آنان وارد آید و مردم باور کنند که توانایی ایستادگی در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی را دارند.

 

تحریم کالاهای روسی

آیت‌الله آخوند خراسانی، شاگرد میرزای شیرازی، بر اساس وظیفه دینی در عصر قاجار برای دفاع از حقوق مسلمانان و شیعیان در سنگر مرجعیت وارد فعالیت‌های سیاسی شد. آن عالم جلیل‌القدر به حکم نیابت عامه‌اش از ناحیه ‌مقدسه‌ حضرت ولی عصر«عج» خود را غمخوار مردم مظلوم ایران می‌دانست و برای قطع دست ظالمان و ستمگران قاجار،  به دفاع از مشروطه‌ پرداخت تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامی دفاع کند و در سایه‌ گسترش عدالت، مسلمانان را به قله تمدن و شکوه علمی برساند.

پس از سقوط محمدعلی شاه (تیرماه ۱۲۸۸ هـ.ش) دولت روس و انگلیس برای چپاول هر چه بیشتر منابع ایران با یکدیگر رقابت می‌کردند و حضور مداوم بیگانگان در ایران، خاری در چشم وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان واقعی بود. این دو گروه چون به‌تنهایی قدرت مقاومت در برابر روسیه ‌تزاری را نداشتند، چشم امید به مراجع دینی خود دوخته بودند تا آنان بتوانند با نفوذ معنوی‌ای که در میان توده‌های مردم دارند، چاره‌ای برای دفع روس‌ها بیندیشند. به همین دلیل مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی به عنوان مرجع تقلید شیعیان از روی تعهد و احساس وظیفه دینی در اولین گام با ارسال تلگراف به اعضای مجلس کالاهای روسی را تحریم کرد.(۹)

دولت روسیه از این پیام مرحوم آخوند خراسانی نسبت به منافع خود نگران شد و در نامه‌ای به وی، او را تهدید کرد که ما نیز جلوی واردات کالاهای ایرانی را خواهیم گرفت. ایشان هم به فرزند ارشدش میرزا مهدی که همگام با پدر در صف مقدم مشروطه‌خواهان بود، دستور داد تا نامه‌ای در جواب روسیه بنویسد.(۱۰)

روس‌ها چون از ترساندن آخوند خراسانی و متقاعد ساختن وی مبنی بر عدم تحریم کالاهای خود مأیوس شدند، برای ایجاد رعب و وحشت و تجاوز هر چه بیشتر به حقوق ملت ایران، انگلیسی‌ها را نیز با خود همراه و همدست کردند، اما آخوند خراسانی به همدستی انگلیسی‌ها با متجاوزان روسی اعتراض و برای مقابله با متجاوزان فرمان جهاد را صادر کرد.

ایشان به دنبال این فرمان تصمیم گرفت تا خود در رأس سایر علما و به اتفاق آنان برای تهییج ایلات و عشایر و سرکوب روس‌ها به ایران بیاید و در همان موقع تلگرافی به مؤتمن الملک رئیس مجلس شورای ملی مخابره و آمادگی خود را برای حرکت به سوی ایران اعلام کرد. مرحوم آخوند خراسانی با رویکرد دینی وارد نهضت مشروطیت شد و آن را با معیارهای اسلامی در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان سازگار یافت و با توجه به وظیفه شرعی به استقرار آن همت گمارد، ولی به‌مرور زمان پرده‌ از مقاصد شوم مشروطه‌خواهان ملحد برافتاد و آنان با به جا گذاشتن سابقه زشتی همچون شهادت شیخ فضل‌الله نوری و ناکارآمد خواندن دستورات اسلام برای اداره جامعه، چهره کریه و زشت خود را نشان دادند؛ لذا مرحوم آیت‌الله آخوند به عنوان یک مرجع دینی همچون شهید شیخ فضل‌الله نوری خود را موظف ‌دید تا در مقابل این فضای ضد دینی تلگراف اعتراض‌آمیزی را به مجلس مخابره کند.

وی در این تلگراف گفت: «دولت باید از نشر مطالب الحادی و فساد برانگیز جلوگیری و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند.»(۱۱)

 

مقابله با اشغالگران

آیت‌الله محمدحسین نائینی از آغاز دگرگونی‌ها و روشنگری‌هایی که به نهضت مشروطه منجر شد، با آیت‌الله میرزای شیرازی و سید جمال‌الدین اسدآبادی رهبر نواندیشان تاریخ معاصر در ارتباط بود. پیشینه مبارزات و تفکرات ضد استبدادی وی به دوران مرجعیت میرزای شیرازی برمی‌گردد. این عالم روحانی به خاطر هوش سرشار و استعداد فراوانی که داشت و در مسائل سیاسی روز و اوضاع حکومت قاجار ژرف‌اندیش بود، مورد توجه آیت‌الله میرزای شیرازی واقع شد و از منزلت ویژه‌ای برخوردار گردید و به گفته برخی حتی نامه‌هایی که میرزای شیرزای به سران حکومت‌های ایران و عثمانی می‌نگاشت، به خط او بود.(۱۲)

بر این اساس، مرحوم آیت‌الله نائینی در عصر مرجعیت میرزای شیرازی و دوران مبارزات سید جمال‌الدین اسدآبادی و در زمانی که هنوز سخنی از مشروطه در میان نبود، با بینش و آگاهی عمیق برای مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتی قاجار تلاش ‌کرد. وی پس از قتل ناصرالدین شاه که فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه رسید، ضمن حضور در جریانات سیاسی، خود را برای حمایت بنیادین از نهضت مشروطه آماده کرد و پس از سقوط مشروطه و برپایی استبداد صغیر، به نفع نظام سیاسی نوین مشروطه، برای انطباق آن با موازین و اصول اسلامی به تألیف کتاب گرانسنگ «تنبیه الامه و تنزیه المله» دست زد.(۱۳)

در سال ۱۳۲۹ هـ.ق، در زمان مجلس دوم، دولت ایران به بهانه خدمت مورگان شوستر، رایزن مالی آمریکا در ایران، با اولتیماتوم دولت روس مواجه شد و قسمت‌های شمالی و جنوب ایران به اشغال روس و انگلیس درآمد. این رویداد دردناک بار دیگر به علمای ایرانی مقیم عراق فرصت داد تا فریاد خود را علیه تجاوز انگلیس و روسیه بلند کنند. علمای عراق پس از دریافت تلگرافی در باره رویدادهای ناگوار ایران تصمیم گرفتند با پیروان خود به شهر کاظمین و از آنجا به سوی ایران حرکت کنند تا مبارزه‌ای سراسری را بر ضد بیگانگان به‌ویژه روسیه تزاری رهبری کنند؛ لذا علمای بزرگ نجف و کربلا همراه با دیگر روحانیون مشروطه‌خواه مانند آیت‌الله نائینی، آهنگ کاظمین کردند. در آنجا ایشان سیزده نفر را از میان خود برگزیدند و هیئتی را تشکیل دادند تا کارهای لازم را انجام دهد. یکی از اعضای این هیئت مرحوم آیت‌الله نائینی بود.(۱۴)

این هیئت تلگراف‌های بسیاری را برای دولت ایران فرستاد تا از روس‌ها بخواهد که هر چه زودتر ایران را ترک کنند و تهدید کرد که در غیر این صورت علما به سوی ایران حرکت خواهند کرد، اما چون دولت ایران از نتایج حرکت علما می‌هراسید، از آنان خواهش کرد عراق را ترک نکنند و قول داد مشکل مربوط به نیروی نظامی روسیه در ایران را حل کند.

در تهران به اصرار مقام‌های انگلیسی و به‌رغم مبارزات مردانی چون شیخ محمد خیابانی، اولتیماتوم روس‌ها پذیرفته شد، به گونه‌ای که به خدمات مورگان شوستر، رایزن مالی آمریکایی در ایران پایان داده شد و دولت ایران متعهد گردید که بدون اجازه دولت‌های انگلیس و روس، رایزن بیگانه‌ای را در ایران به کار نگمارد و هزینه لشکرکشی روس‌ها به ایران از سوی دولت ایران پرداخت گردد.

مبارزات علما از جمله آیت‌الله نائینی نقش مؤثری در جلوگیری از بازگشت محمدعلی شاه داشت، زیرا او به این نتیجه رسیده بود که باید ایران را تحت‌الحمایه روسیه قرار دهد.(۱۵)

مشروطه‌خواهانی چون آیت‌الله نائینی و آیت‌الله مازندرانی این بار بدون توجه به مسئله استبداد وارد مبارزه با اشغالگران شدند و توانستند گروه گسترده‌تری از رهبران مذهبی مانند میرزا محمدتقی شیرازی، سید اسماعیل صدر و حتی آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی را وارد میدان مبارزه کنند و آنان نیز در اعلامیه‌ها و فتواهای خود اشغال کشورهای اسلامی ایران، عراق، لیبی و… را توسط بیگانگان محکوم کردند.

 

دفاع از مرزهای ممالک اسلامی

در زمان مرجعیت مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، دولت ایتالیا قوای خود را برای اشغال کشور لیبی روانه شمال افریقا کرد و کشور ایران نیز از سوی همسایه شمالی (روسیه) اشغال و از جنوب مورد تهاجم انگلستان قرار گرفت.(۱۶)  علمای ایرانی ساکن نجف نسبت به هجوم بیگانگان به ایران و اشغال لیبی به وسیله ایتالیا به‌شدت اعتراض و با مردم لیبی که در آن زمان به امپراتوری عثمانی وابسته بودند، اظهار همدردی کردند و مبارزات خود را علیه اشغالگران روسی، انگلیسی و ایتالیایی ادامه دادند. آنان به سلطان محمد پنجم در عثمانی نیز تلگراف زدند و از او خواستند مسلمانان را در این راه یاری دهد. همچنین تلگراف‌های دیگری به کلکته، لاهور، تبت و بمبئی فرستادند و از مسلمانان آن مناطق، درخواست همکاری و همدردی(۱۷) و در بیشتر این اعلامیه‌ها حمله نظامی بیگانگان را به ایران و لیبی محکوم کردند.

سید محمدکاظم یزدی در دفاع از حدود و مرزهای ممالک اسلامی و برای مقابله با هجوم استعمارگران فتوایی را صادر کرد که نشان‌دهنده بیداری و استعمارستیزی آن مجاهد الهی است. ترجمه متن فتوا چنین است: «در این ایام که دولت‌های اروپایی مانند ایتالیا به لیبی حمله و از طرفی روس‌ها شمال ایران را اشغال و انگلیسی‌ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده‌اند، بر عموم مسلمانان از عرب و ایرانی واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند و در راه بیرون راندن نیروهای ایتالیایی از لیبی و اخراج قوای روس و انگلیس از ایران هیچ از بذل جان و مال فروگذار نکنند؛ زیرا این عمل از مهم‌ترین فرایض اسلام است تا با یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبی‌ها محفوظ بماند.»(۱۸)

مرجع بیدار و روشن‌ضمیر شیعه با این فتوا جهان اسلام را علیه قوای کفر به حرکت درآورد؛ به‌طوری که جمع زیادی از علمای نجف و مردم با پیروی از فرمان سید به جبهه‌های جنگ شتافتند و توانستند بخش‌هایی از خاک مسلمانان را پس بگیرند. فتوای جهاد سید محمدکاظم یزدی یکی از ارزنده‌ترین فرامین تاریخی است. او با این فرمان، قدرت و اثر فتوا را به استعمارگران نشان داد و به آنان فهماند که حفظ استقلال ممالک اسلامی تا چه اندازه‌ برای علمای اسلام اهمیت دارد و از سوی دیگر، روحانیت و مرجعیت در نزد شیعیان تا چه میزان از تقدس و احترام برخوردار است.

دشمنان همواره سعی داشته‌اند جایگاه مرجعیت و روحانیت را در دل مردم تضعیف کنند تا به مقاصد شوم خود نائل آیند. فتوای آیت‌الله یزدی ثابت کرد که در زمان غیبت حضرت مهدی«عج»، ولی‌فقیه می‌تواند اذن جهاد بدهد و مردم نیز با اطاعت بی‌چون و چرای خود نشان دادند که مرجعیت دینی شیعه بر قلب‌ها حاکم است.(۱۹)

 

جهاد با کفار انگلیس

در سال ۱۹۱۴ (۱۳۳۲ هـ ق) همزمان با جنگ جهانی اول، انگلستان علیه امپراتور عثمانی اعلان جنگ داد و دامنه جنگ به کشور اسلامی عراق کشیده شد. در این هنگام علمای بزرگ شیعه چون آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی و آیت‌الله شیخ‌الشریعه اصفهانی که مقیم عراق بودند، علیه انگلستان که عراق را اشغال کرده بود، اعلان جهاد دادند.

فتوای سید محمدکاظم یزدی در وجوب جهاد با کفار انگلیس چنین است: «فتوای ما مبنی بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است. از آنجا که دشمن نزدیک شده و کار، سخت بالا گرفته و مشکلات زیادی را پدید آورده است، بر هر کسی لازم است در عقب راندن قوای دشمن و سعی در حفظ مرزهای اسلام با همه امکاناتی که دارد غفلت نورزد. اگر کسی اهل جنگ نباشد یا عذری داشته باشد، وظیفه دارد عشایر را با نصیحت و موعظه به جهاد تشویق کند؛ زیرا حفظ اسلام بر هر فردی به هر صورتی که امکان دارد واجب است.»(۲۰)

بعد از ابلاغ فتوای جهاد، جمع زیادی از علما به سوی جبهه‌های جنگ شتافتند. از جمله آقا سید محمد یزدی فرزند ارشد آیت‌الله یزدی با حضور در جبهه، رشادت خاصی از خود نشان داد و سرانجام هم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.(۲۱)

 

مبارزه با وابستگی اقتصادی

از سال ۱۳۰۰ هـ. ق بازرگانان ایران با هجوم سرمایه‌های خارجی در کشور روبه‌رو شدند؛ لذا تصمیم گرفتند با دایر کزدن شرکت‌هایی در برابر سرمایه‌گذاری‌های خارجی ایستادگی کنند و بیگانگان را شکست دهند. علمای دین در مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان و در راستای گسترش بازرگانی ملی از تأسیس چنین شرکت‌هایی حمایت کردند. در سال ۱۳۱۶ هـ. ق برای ایجاد کارخانه‌ پارچه‌بافی و نیز اشتغال به بازرگانی پوشاک، به تأسیس «شرکت اسلامیه» در اصفهان اقدام و در افتتاحیه آن برخی از سخنرانان مذهبی مانند سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی و… به ایراد سخن پرداختند و مردم را به پشتیبانی از این شرکت دعوت کردند.

سید جمال‌الدین در تقویت این شرکت رساله‌ای با عنوان «لباس التقوی» نگاشت و با استناد به آموزه‌های وحیانی و روایی، ایرانیان را از مصرف کالاهای خارجی منع و حمایت از شرکت اسلامیه را از وظایف حتمی مسلمانان قلمداد کرد. بر این رساله عالمان برجسته‌ای چون آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی، حاج میرزا حسین نوری، آخوند خراسانی و… با قلم شیوا و بلیغ خود تقریظ نوشتند و کمک به شرکت اسلامیه را در جهت مبارزه با کفر و دشمنان واجب اعلام کردند.

مرحوم سید محمدکاظم یزدی تأکید کرد که: «بذل جهد و صرف همت جهت امتناع از مصرف لباس و پارچه‌های خارجی امری لازم و واجب است.»(۲۲)

 

مخالفت با کاپیتولاسیون

آخرین مصداق نفی سلطه که  مبین روحیه‌ استکبارستیزی و استعمارگریزی روحانیت شیعه در راستای حفظ جامعه مسلمین و آرمان‌های آن است، مخالفت حضرت امام خمینی«ره» با تصویب لایحه کاپیتولاسیون است. در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۴۳ هـ.ش حسنعلی منصور نخست‌وزیر وقت ایران به کمک نمایندگان مجلس قانونی را به تصویب رساند که براساس آن نظامیان آمریکایی در ایران از مصونیت قضایی برخوردار می‌‌شدند. این قانون بدون شک با استقلال سیاسی و قضایی ایران مغایر بود و عملاً کشور را تحت نفوذ آمریکا قرار می‌داد. امام خمینی«ره» که از طریق یکی از کارمندان دبیرخانه مجلس در جریان تصویب لایحه کاپیتولاسیون قرار گرفته بودند، در چهارم آبان‌ماه ۱۳۴۳ هـ.ش طی یک سخنرانی بسیار مهیّج که به قول یکی از محققان آمریکایی «انقلابی‌ترین تقریر سیاسی یک‌صد سال اخیر ایران» بود، به‌شدت آمریکا، اسرائیل و شاه خائن را مورد حمله قرار دادند.(۲۳)

ایشان در این سخنرانی فرمودند: «آیا ملت ایران می‌داند که در این روزها در مجلس چه گذشته است؟ براساس این لایحه اگر یک مستشار آمریکایی یا یک خادم مستشار آمریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحب‌منصبان عالی‌رتبه ایران هر جسارتی بکند؛ هر جنایتی بنماید؛ پلیس حق بازداشت او را ندارد. اکنون من اعلام می‌کنم که این رأی ننگین [مصونیت قضایی اتباع آمریکا در ایران] مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد.»(۲۴)

ایشان با تشکیل جلسات متعدد با علمای قم و فرستادن نمایندگانی به شهرهای مختلف و سازماندهی مردم برای اعتراض به این طرح ننگین، رژیم شاه را مورد تهاجم قرار دادند و سخنرانی آن بزرگوار منجر به تبعید ایشان به ترکیه و سپس به عراق شد؛ لذا می‌بینیم که جنبه مهم این مخالفت و مخالفت‌های دیگر علما ناشی از روح سلطه‌گریزی و ظلم‌ستیزی در فرهنگ شیعه مخصوصاً قشر روحانیت بوده و هست.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۴۱.

۲ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷.

۳ـ تحریرالوسیله، روح‌الله موسوی خمینی، ترجمه علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.

۴ـ عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، ابراهیم تیموری، صص ۱۰۴ـ۱۰۳.

۵ـ همان، ص ۱۱۷ و ۱۲۵.

۶ـ همان، صص ۱۴۰ـ۱۳۹.

۷ـ تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، کربلایی حسن اصفهانی، به کوشش رسول جعفریان، ص ۱۳۰ و ۱۳۶.

۸ـ آشنایی با نظام سیاسی اسلام، مهدی نظرپور و جعفر وفا، ص ۶۲.

۹ـ نک: مرگی در نور زندگانی آخوند خراسانی، عبدالحسین مجید کفایی، ص ۲۴۰.

۱۰ـ همان، صص ۲۴۴ـ۲۴۳.

۱۱ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده، ج ۶، ص ۱۲۸۹.

۱۲ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۱۵۵.

۱۳ـ طبقات اعلام الشیعه، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۵۹۴.

۱۴ـ مآخذ قبل، ص ۱۶۰.

۱۵ـ همان، صص ۱۶۳ـ۱۶۲.

۱۶ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۳۵۲.

۱۷ـ هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، صص ۲۰۵ـ۲۰۴.

۱۸ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ص ۱۳۱.

۱۹ـ سیدمحمدکاظم یزدی فقیه دوراندیش، مرتضی بذرافشان، صص ۶۵ـ۶۴.

۲۰ـ مأخذ قبل، ص ۲۱۴.

۲۱ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۱۰، ص ۴۳.

۲۲ـ تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، ص ۱۳۱.

۲۳ـ شیر و عقاب، جیمز بیل، ترجمه فروزنده برلیان، ج ۲، ص ۱۶۹.

۲۴ـ فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۲، صص ۷۷ـ۷۶.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

مکتب حیات‌بخش اسلام پیروان واقعی خود را به آزادگی و زندگی عزت‌آفرین فرا ‌خوانده و تن دادن به ذلت و ظلم‌پذیری را برای آنان ممنوع ساخته است. پویندگان راه اهل‌بیت«ع» در طول تاریخ با رهبری و روشنگری عالمان راستین و با الهام از آموزه‌های دینی، همواره با ظلم و ظالمان سر ناسازگاری داشته‌ و برای صیانت از قلمرو مسلمین مقید به اجرای احکام و اصول خاصی بوده‌اند.

 

۲٫

امام خمینی می‌فرمایند: «یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی و خودباوری

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

 

شکل‌گیری سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی به فرهنگ‌سازی و خودباوری وابسته است. اگر ملتی هویت و اصالت فرهنگ خود را باور داشته باشد، به جای اینکه از بیگانه تأثیر پذیرد و با خود بیگانه شود، سبک زندگیش را براساس اصول و مبانی فرهنگی مورد قبول خود سامان می‌دهد و مستقل خواهد زیست.

هر چند این مبانی و اصول در مکتب‌ها و فرهنگ‌ها متفاوتند، اما در اسلام این اصول و مبانی برگرفته از الهام آسمانی و هدایت ربانی است که طی قرون متمادی زیربنای تمدن مسلمانان بوده و بسیاری از ملل جهان را الهام بخشیده است.

امروزه برای جامعه اسلامی و ملت مسلمان، تکیه بر این اصول و باور به هویت اسلامی، نقش حیاتی دارد، همان گونه که مقاومت در برابر فرهنگ تحمیلی بیگانه باید به عنوان یک اصل پذیرفته شود و مبنای عمل قرار گیرد.

خودباوری و اصول و مبانی آن

از آثار ایمان و دستاوردهای دین، باور به کرامت، هویت و جایگاه برتر انسان در نظام آفرینش است. قرآن کریم در تبیین این فرهنگ می‌فرماید:

« وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُم فِی الْبَرِّ وَ الْبَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُم عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً ؛(۱) همانا بنی‌آدم را گرامی داشتیم و بر دشت و دریا حمل کردیم و از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری بخشیدیم.»

بدین‌سان انسان از کرامت ذاتی برخوردار است و می‌بایست آن را با کرامت اکتسابی کامل کند و این میسر نمی‌گردد جز با  تقوا و پرهیزگاری که: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَیکُم »(۲)

اسلام در پرتو این دو کرامت، هویت کامل انسان را تضمین کرده و مؤمنان را عزت بخشیده است: «و للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین ».(۳)

آفریدگار جهان آدمیان را بندگان خود نامید (عبادی) و با تکریم و عنایت ویژه، آنان را به پرستش خود فراخواند و پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب را به وحدت در سایه توحید و روگردانی از پرستش غیر خدا و ربوبیت انسان‌ها فراخواند: « قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِل کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِّن دُونِ اللّهِ ؛(۴) بگو ای اهل کتاب بیایید حول محور واحد که همه به آن ایمان داریم گرد آییم و جز خدا را پرستش نکنیم و به او شرک نورزیم و بعضی بعض دیگر را به جای خدا، خدایان نگیریم.»

از سخن امیرالمؤمنین«ع» است: « لاَ شَرَفَ أَعلَى مِنَ الإِسلاَمِ، وَلاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقوَى، وَلاَ مَعقِلَ أَحصَنَ مِنَ الْوَرَعِ، لاَ شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التّوبَهِ، وَلاَ کَنزَ أَغنَى مِنَ القَنَاعَه؛(۵) شرافتی برتر از اسلام و عزتی گرانسنگ‌تر از تقوا و پناهگاهی بهتر از پرهیزگاری و شفیعی سودمندتر از توبه و گنجی بی‌نیازکننده‌تر از قناعت نیست.»

و نیز آن حضرت در مناجاتی با خداوند چنین راز می‌گوید: « إِلَهِی کَفَى بِی عِزّا أَن أَکُونَ لَکَ عَبدا وَ کَفَى بِی فَخرا أَن تَکُونَ لِی رَبّا: این عزت برای من بس که بنده تو باشم و این افتخار بس که تو خدای من هستی».

تربیت دینی بدین‌گونه اصول عزت و کرامت و اعتماد به نفس را که سرمایه رشد و تعالی انسان است پی نهاده و انسان را به خویشتن خویش بازمی‌گرداند و مستقل و مختار و تصمیم‌گیر در سرنوشت خود مدیریت می‌کند و به اوج می‌رساند. انسان نیز مسئول است خود را از زبونی و خوباختگی و تقلید نسنجیده برهاند و بدین گونه با استضعاف و استعمار و بردگی به مقابله برخیزد.

 

بحران هویت

یکی از بیماری‌های روانی یک ملت، بحران هویت و بی‌اعتمادی به خود است که پیامدهای انسانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سنگینی دارد. ملت یا فردی که خود را باور نکند و چشم به بیگانه بدوزد، دچار این بیماری می‌شود.

یکی از سیاست‌های استعماری و استکباری، تزریق ویروس بی‌اعتمادی به ملت‌های تحت سلطه است تا بدین وسیله سرمایه‌های دینی و ملی آنان را غارت و نظام برده‌داری پنهان و آشکار خود را تحمیل کند. ماجرایی که سوگمندانه اتفاق افتاده و طی چند قرن دامنگیر جهان‌سومی‌ها از جمله مسلمانان شده و ادامه دارد.

علاج این بیماری، بازگشت به خویش و باور به ارزش‌ها و توانمندی‌های تاریخی و فرهنگ خودی است. این امر تصادفی اتفاق نمی‌افتد. مکتب و رهبری می‌خواهد. بیدارگران و راهنمایان فکری و رهبران دینی و ملی باید طلایه‌دار این نهضت باشند و با هم‌افزایی نیروهای ملی دژها و حصارهای سلطه را فتح کنند، همان گونه که پیامبران خدا در تاریخ سیاه جهل و جور پرچم این نهضت را به دوش کشیدند. آنها با دمیدن روح خداپرستی و شکستن بت‌های جامد و متحرک، ملت‌ها را از سلطه زر و زور حاکمان و افسون توجیه‌گران وابسته نجات دادند. شعار مسلمانان به کشوری که وارد می‌شدند این بود: «پیامبر ما، ما را فرمان داده مردم را از بندگی و اطاعت و ولایت غیر خدا به ولایت و بندگی و اطاعت خدا دعوت کنیم و ما شما را به این مطلب فرامی‌خوانیم.» و با این دعوت جهان‌شمول توانستند ملت‌ها را از سلطه امپراتوران زورمدار و جاهلیت و بردگی نجات دهند و تمدنی نو براساس توحید و وحدت پایه‌ریزی کنند.

غرب باوری و سبک زندگی

سال‌های سال است که جهان اسلام با مشکلاتی رو به ‌روست. امپراتوری غرب آهنگ سلطه بر جهان را ساز کرده و سایه استکباری را بر کشورها گسترده و کشورهای اسلامی هدف اصلی آنها هستند. در راستای این سیاست، غربی‌ها با عملیات روانی و میدانی توانسته‌اند اهداف زیادی را عملی سازند، لذا حل این مشکل و رهایی از این سلطه نیاز به کار فرهنگی و میدانی دارد و یک انقلاب را طلب می‌کند.

انقلاب صنعتی غرب هر چند رهاورد سودمندی از رهگذر تکنولوژی داشت، اما بسیاری از سرمایه‌های معنوی و ملی کشورها از جمله مشرق زمین را به تاراج برد. البته نباید فراموش کنیم در روزگاری که غرب، قرون وسطی را که تاریخ سیاه آن بر کسی پوشیده نیست، سپری می‌کرد و با دانش و دانشمندان سر ناسازگاری داشت، مشرق زمین گاهواره تمدن بود و فرهنگ و تمدن اسلامی صدها سال دستمایه تمدن بشری شد.

هر چند به دلایلی مشرق زمین از کاروان تمدن وا ماند که عوامل این واپسگرایی را باید در بی‌کفایتی نخبگان و حکام و نفوذ استعمار صلیبی به کشورهای اسلامی کاوید، اما غربی‌ها خود را وامدار فرهنگ و تمدن اسلام می‌دانند.

در فراز و فرود این فرایند، مشرق زمین به‌ویژه کشورهای اسلامی مورد تهاجم فرهنگی هم قرار گرفتند و سبک زندگی غربی همراه با تکنولوژی که خود عامل انتقال فرهنگ است، به جوامع اسلامی نفوذ کرد. وقتی تکنولوژی، رادیو و تلویزیون، ماهواره و اینترنت می‌آیند، خیلی چیزها را با خود می‌آورند، همان گونه که آورند. موج مدرنیته تغییراتی را در سبک زندگی به وجود آورده که در کنار محاسن، معایبی هم دارد و این دو باید تفکیک شوند.

 

علما و مدرنیسم

دلیلی را که علمای اسلام با احتیاط و دغدغه، نفوذ صنعت و تکنولوژی به کشور ایران را دنبال و گاه مخالفت می‌کردند و آن را تشبه به کفار می‌خواندند در همین نکته باید کاوید. آنها نگران بودند که نفوذ تکنولوژی غربی، زمینه سلطه بیگانگان را بر منابع مادی و معنوی آنان مهیا ‌سازد. دغدغه علما بی‌جهت نبود. آنها می‌دیدند که فرنگ رفته‌ها در عصر قاجار همراه خود فرهنگ و ادبیات غرب را که متضمن نوعی لجام گسیختگی و ابتذال است و اخلاق و انسانیت را به سخره می‌گیرد، آوردند و این فرهنگ در ادبیات شعرا و  نویسندگان آن عصر نفوذ کرد و ابتذال و اباحه‌گری و زنبارگی و فساد اخلاقی دامن زد و دست‌نشانده‌های بیگانه به کشف حجاب پرداختند و ستیزه با دین و مجالس مذهبی و لباس روحانیت را در پیش گرفتند.

رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و مانند آنها در کشورهای دیگر با کمک غرب‌زده‌ها و منورالفکرهای متجدد، نفوذ بیگانه را تا بدانجا پیش بردند که نوع حکومت و حاکم کشور باید در انگلیس (و سپس آمریکا) تعیین می‌شد و سرنوشت ملت را باید آنان رقم می‌زدند که با عزت ملی و کرامت اسلامی ناسازگار بود.

این اقدامات، علما را به مخالفت وادار ‌کرد و اوضاع و احوال ایران در جنگ جهانی و حمله متفقین به ایران از شرق و غرب و نفوذ روس‌ها و آلمان‌ها و انگلیسی‌ها و قضایای بیست شهریور و بی‌عرضگی شاهان وابسته به بیگانه مزید برعلت شد. بدین ترتیب علمای اسلام در خط مقدم مبارزه به بیگانه قرار گرفتند. رژیم‌های وابسته تحمل آنان را نداشتند و به دستور اربابان خارجی خود علما را تحت فشار قرار می‌دادند و آنان را مانع پیشرفت کشور معرفی می‌کردند. آنان اساس اسلام را هدف قرار می‌دادند و آن را معارض با مظاهر تمدن و علم و دانش قلمداد می‌کردند، در حالی که علما مخالف پیشرفت‌های علمی نبودند، بلکه ابعاد منفی غرب را رد می‌کردند.

حضرت امام در وصیت‌نامه سیاسی ـ‌ الهی خود در پاسخ به کسانی که مظاهر تمدن و نوآوری‌ها را معارض با اسلام می‌دانند، می‌فرماید: «اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوری‌ها، اختراعات و ابتکارات و صنعت‌های پیشرفته است، هیچ‌گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی‌ای با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. اگر مراد از تجدد و تمدن آن چیزی است که بعضی از روشنفکرهای حرفه‌ای می‌گویند و به معنی آزادی منکرات و فحشاء و حتی هم‌جنس‌بازی است، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق‌زدگان کورکورانه آن را ترویج می‌کنند.(۶)

تفکیک تکنولوژی از فرهنگ

نکته مهمی که در تعامل با غرب و تمدن غربی باید مورد توجه قرار گیرد، تفکیک تکنولوژی از فرهنگ و جداسازی نقاط مثبت و منفی است. همان گونه که تعالیم دینی می‌آموزند: «سخن‌ها را بشنوید و بهترین‌ها را انتخاب کنید». غرب یا شرق و هر خطه دیگر جهان نقاط مثبت و منفی گوناگون دارد. وجود نقاط مثبت دلیل پذیرش نقاط منفی نیست.

امروزه غربی‌ها از نظر تکنولوژی و دانش کاربردی به هر دلیل پیشتازند و در این میدان تلاش گسترده کرده و فتوحات علمی بسیاری داشته‌اند. راه استفاده از دانش غربی در قالب منافع ملی و فرهنگ خودی و انتقال دانش و تجربه علمی غرب یا هر کشور دیگری برای مسلمانان باز است. البته نباید کشورها تنها مصرف‌کننده باشند، بلکه باید با ارتقا و رشد علمی و تکنولوژی خود را به قافله تمدن برسانند و تا آنجا پیش بروند که با بومی‌سازی خودکفا شوند. این نقطه خوداتکایی و رمز استقلال و قطع وابستگی است.

حضرت امام«ره» فرمود: «ما پیشرفت‌های دنیای غرب را می‌پذیریم، ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله دارند، نه». متأسفانه نفوذ غربی‌ها در کشورها از جمله کشورهای اسلامی در ابعاد منفی بارز است و نمادها و نمودارهای فرهنگ غربی حاکی از این ماجرای اسفبار است، چرا تاریخ بسیاری از کشورهای اسلامی را میلادی مسیحی رقم می‌زند؟! زبان انگلیسی زبان بین‌المللی می‌شود؟ روابط مرد و زن عادی و غیرت ناموسی ضعیف و کشف حجاب و اباحه‌گری رایج می‌شود؟ سبک معماری از غربی‌ها مدل می‌گیرد و معماری رومی جای معماری اسلامی می‌نشیند؟ لباس رسمی و آرایش و پیرایش و مدل مو و ریش و دیگر تجملات از غرب می‌آید؟ چرا جوانان به پوشیدن لباس و شلوار وصله‌دار که تقلید از هیپی‌های پوچ‌گرای غرب است رو می‌آورند؟ پاپیون و کراوات و لباس چسبان از غرب تقلید می‌شود؟ عده‌ای هم حکم جالباسی را دارند که خیاط بیگانه هر چه بر قامتشان دوخت، می‌پوشند! و صدها نظیر اینها که به شرح آن نیاز نیست.

این استحاله تدریجی فرهنگ است. جامعه‌شناسان می‌گویند دو چیز برای انسان به شکل ناخودآگاه رخ می‌دهد. یکی خواب برای فرد، دیگری انحطاط برای یک ملت و همه اینها در سایه تغییر نظام‌های حاکم و نخبگان خودباخته و نداشتن رهبری آگاه برای یک ملت اتفاق می‌افتد.

به بیان رهبر معظم انقلاب: «طی یک‌صد و پنجاه سال اخیر کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین در دام طراحی باندهای قدرت بین‌المللی افتاده و طراح اینها صهیونیست‌ها و سرمایه‌داران بین‌المللی بوده‌اند. هدف این بوده که اخلاق جنسی ملت‌ها را خراب، مصرف‌گرایی را ترویج و هویت ملی و مبانی فرهنگی را خراب کنند».

فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملت‌ها و غارت سرمایه‌ها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویران‌کننده‌تر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است. این همان سیاست دیرینی است که غربی‌ها در اسپانیای اسلامی دیروز، با وارد کردن دختران بی‌حجاب‌، مشروبات الکلی و تشکیل کلاس‌های درس به شیوه مسیحی ـ تبشیری اعمال و تمدن صدها ساله مسلمین را منهدم کردند. این خلق و خوی غربی‌ها و سیاست صلیبی صهیونیستی است که در دنیای امروز هم اجرا می‌شود.

 

اسلام‌ستیزی مزورانه

بخش دیگر تهاجم فرهنگی ستیزه با اسلام و اسلام‌گرایی است که هر چند سابقه دیرین دارد، اما فصل جدید آن هنگامی بود که انقلاب اسلامی از مرزهای بین‌المللی گذشت و بیداری جهان اسلام و مستضعفان دربند را در پی داشت. غربی‌ها به هراس افتادند، انواع ابزارها را به کار بستند، هجوم وحشیانه‌ای را علیه مسلمانان آغاز کردند و مقدسات آسمانی آنان را هدف قرار دادند. توهین به پیشوایان دین، سوزاندن قرآن کریم، کاریکاتورهای موهن، حمله به مساجد، اعمال قرون وسطایی از طریق فیلم‌های هالیوودی، سامان دادن واقعه یازده سپتامبر، تشکیل گروه‌های ترور و ترویج تروریسم تکفیری با هدف سیاه‌نمایی از اسلام، تفرقه میان مسلمانان، به راه انداختن جنگ‌های داخلی در افغانستان و سوریه و عراق با طراحی ایالات متحده و صهیونیست‌ها و اعراب مرتجع که حلقه آخر آن ماجرای پاریس و جریان‌سازی بر ضد اسلام و مسلمانان بود و نقاب از چهره سخیف حقوق بشری غربی‌ها برگرفت و واکنش جهان اسلام و غیرمسلمانان را  در پی داشت. طرفه آنکه در کشوری که انکار هولوکاست جرم است، اهانت به پیامبران خدا آزاد است!

 

سیاه‌نمایی از اسلام

امام خمینی«ره» که از دیر باز توطئه‌های استکبار جهانی و صهیونیسم را در فضای غفلت مسلمانان و دولت‌های به اصطلاح اسلامی گوشزد می‌کردند، در مورد سیاه‌نمایی از اسلام و برچسب ارتجاعی دشمنان به آیین حنیف چنین می‌گوید: «از توطئه‌های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه‌های معاصر به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می‌خورد، تبلیغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت‌ها و به‌خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده‌اند، نمی‌توانند در عصر حاضر کشورها را اداره کنند یا اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدنی مخالف است و در حال حاضر نمی‌شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند. امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت‌آمیز در قالب طرفداری از قداست اسلام و اینکه اسلام و ادیان الهی با معنویت و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند و انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می‌کنند و حکومت و سیاست و سررشته‌داری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ معنوی است چه اینها برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیاء عظام است.»

سپس امام به رد این کج‌اندیشی‌ها می‌پردازد و می‌فرماید: «گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرض‌مندانه، خود را به بی‌اطلاعی می‌زنند، زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از جور ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجروی‌ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و صدها از این قبیل چیزهایی نیستند که به‌مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شوند».(۷)

 

در برابر این تهاجم چه باید کرد؟

با این تهاجم ویرانگر باید برخورد کرد یا تماشاگر بود؟ بدیهی است که این یک جهاد فرهنگی است و موضع‌گیری مناسب می‌طلبد، اما چگونه؟

الف) گام نخست بازگشت به هویت اسلامی، یعنی بیدار شدن از خواب صدها ساله است. این فرایند هزینه دارد و به‌سادگی انجام نمی‌شود. شور نشور و انقلابی مبتنی بر تعالیم آسمانی را می‌طلبد، فریادگری می‌خواهد که بر این گورستان خاموش صور اسرافیلی بدمد و رستاخیزی به پا کند. در این زمینه مسئولیت اندیشمندان و علمای اسلام و نخبگان دین‌مدار و دلسوز است که چهره واقعی اسلام را ارائه کنند و با تشکیل مجامع بین‌المللی علمی و بین‌المذاهب اسلامی به روشنگری و رفع شبهات بپردازند. ایران اسلامی با توجه به جایگاهی که دارد می‌تواند در این زمینه نقش مهمی را ایفا کند.

متأسفانه برخی از  شبکه‌های تلویزیونی و فضای مجازی به نام اسلام در خارج، بلندگوی محافل صهیونیستی و استکباری شده و برنامه‌های ضداسلامی را ارائه می‌کنند، تروریست می‌پرورند و تخم فتنه می‌پاشند. این نیز از توطئه‌های دشمنان اسلام است. در این میان دلارهای نفتی کشورهای عربی نقش عمده‌ای در این توطئه دارند.

ب) گام بعدی، افشای چهره غرب و شکستن تابوی غرب‌زدگی است. افشای وضعیت فرهنگی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و چالش‌هایی است که غرب را در اثر امیال و شهوات نفسانی و درنده‌خویی زمینگیر کرده است و افول تمدن غربی را نوید می‌دهد.

 

الگوی نامناسب غرب

غربی‌ها به دلیل نداشتن پایگاه فرهنگی مطمئن و ایدئولوژی متکی به مبانی آسمانی چالش‌های فرهنگی بسیاری دارند. مسیحیت که مهم‌ترین تکیه‌گاه فرهنگ غرب است، آیینی است منسوخ و فاقد ارزش‌های فراگیر و متعالی و به این دلیل نمی‌تواند به عنوان آیین زندگی مطرح باشد. گذشته از خرافات و بدعت‌ها که در این آیین وارد کرده‌اند و به هیچ‌وجه با وحی آسمانی همخوانی ندارد، آموزه‌های مسیحیت بیش از پاره‌ای دستورات اخلاقی نیست که دست تحریف با آنها بازی کرده است. کتاب انجیل که امروزه در دست مسیحیان است، آن نیست که بر حضرت مسیح فرود آمد، زیرا آیین مسیح آیین توحیدی بود که در انجیل‌های کنونی با عقیده تثلیث آلوده شده و جز ساخته فکر بدعت‌گران نیست. به همین قیاس دستورات و الزاماتی که در روحانیت مسیحی به عنوان تجردگرایی دیده می‌شود که نفی اصل خانواده است، در آیین‌نامه آسمانی وجود نداشته و تخلف از قانون خلقت و تمایلات و غرائز انسانی و مردود است و تبعات بسیار زشتی از نظر اخلاق جنسی به بار آورده که بازتاب آن را در سطح جهان مشاهده می‌کنیم. چنین فرهنگی نمی‌تواند برای سبک زندگی الگو باشد.

 

شالوده سیاست غرب

شالوده فرهنگ غربی را تبعیض، طبقات، استعمار و استثمار تشکیل می‌دهد. سلطه و زورمداری و زراندوزی در نهادهای فلسفه سیاسی غرب و اندیشه فلاسفه غربی ریشه دارد. در این فلسفه نیکی و بدذاتی مفهوم ندارد و عدالت بی‌معنی است.

نیچه فیلسوف آلمانی می‌گفت: «برای من خنده‌آور است که یک انسان ضعیف از عدالت سخن می‌گوید. اینها که واژه عدالت را به کار می‌برند برای این است که چنگال ندارند وگرنه این سخن از آنها بعید بود. ارزش‌هایمان را خودمان باید برگزینیم یا اینکه مشترکاً به دیگران ابلاغ کنیم. در اخلاق سروران نیک و بد برابرند.» او توصیه می‌کند که: «خطرناک باش. چنان زندگی کن که گویی در حال جنگ هستی. جمعی از مردم باید نابود شوند تا یک مرد برتر به حیات خود ادامه دهد.»

ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی قرن شانزده مسیحی در کتاب شیطان طی احکام عشره می‌گوید: «همیشه در پی سود باش. بدی کن و چنان وانمود کن که نیکی می‌کنی. خشن و درنده‌خو باش. دشمنات را بکش و اگر می‌توانی دوستانت را. به زور متوسل شو نه عدالت. حریص و خسیس باش. مساعی خود را بر جنگ متمرکز کن.» شعار سیاسی ماکیاولی این بود: «پادشاه فوق تمام قیود است و الزامات برای سایر مردم است.»(۸)

این اندیشه زیربنای سیاست غربی است که امثال هیتلر در آن نشو و نما کرده‌اند. این است سیاست راهبردی غرب در تعامل با ملت‌های دیگر تا به امروز و تعامل استکبار جهانی با دیگر ملت‌ها. این الگو شایسته جامعه ما نیست. زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسان‌گرایی الحادی است که مبدأ همه ارزش‌ها را انسان می‌داند. مردود بودن این تفکر و تبعات منفی آن نیز نیاز به بیان ندارد و مجال بحث آن نیست.

این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاست‌های اصولی آن را رقم می‌زند و غربی‌ها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند. برخورد با این تهاجم جز با همت رادمردانی شجاع و دلسوز که از اسلام ناب الهام بگیرند عملی نیست؛ یعنی همان راهی که مصلح کبیر حضرت امام خمینی«ره» پیمود و بر سر مهاجمان خارجی و جهانخواران و نوکران خانه‌زادشان صاعقه بارید و فجر بیداری اسلامی را نوید داد و با انقلاب اسلامی زلزله‌ای پدید آورد که از مرزهای بین‌المللی عبور کرد و خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردید. این همان چیزی است که در غارتگران بین‌المللی هراس به وجود آورده و به توطئه‌های گوناگون، تهاجم نظامی، لشکرکشی، آتش‌افروزی، مزدورپروری، تروریسم و اسلام‌ستیزی در جهان دست زده‌اند.

البته با بیداری اسلامی ملت‌ها و بازگشت به هویت دینی و ملی آنان، این توطئه‌ها نقش بر آب خواهند شد و با برخورداری از رهبری شایسته، وحدت امت شکل می‌گیرد و بهره‌برداری از فرصت‌ها و خوداتکایی و بیگانه‌گریزی و اتکال به خداوندی که وعده یاری داده است، میسر می‌گردد: « تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ : سستی نکنید و اندوهگین نباشید که اگر مؤمن باشید، برترین‌ها خواهید بود.»

اقبال لاهوری می‌گوید:

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کاری ندارد

که دهقانش برای دیگری کشت

امت اسلام باید باور کند که می‌تواند با تکیه بر فرهنگ و سرمایه معنوی و پیشینه تاریخی خود مجد و عظمتش را احیا کند و از چنبره استعمار اعم از غربی یا شرقی رهایی یابد و طلایه‌دار تمدن بزرگ اسلامی باشد.

 

عالمی از نو باید ساخت

کاروان انسانی از جاده منحرف شده و صراط مستقیم را گم کرده است. هر چند نام دین و پیام‌آوران و سفیران حق بر سر زبان‌هاست، اما از راه و رسم و آیین دین‌مداری به‌ویژه در کشورهای مدعی تمدن کمتر اثری به چشم می‌خورد. این در حالی است که بشر همچنان در جست‌وجوی الگوی صالح انسانی است، اما کمتر آن را می‌یابد. از معابد و کنیسه‌ها و کلیساها در غرب آثار باستانی فراوانی هست، اما از معنویت و روح دیانت کمتر اثری دیده می‌شود. از حقوق بشر می‌گویند، اما تنها چیزی که حرمت ندارد انسان و حقوق انسان است. دانش و تکنولوژی و تمدن غربی امتحان خود را پس داده و بهشت کمونیسم وعده‌ای پوچ از آب درآمده است. آدمکشی، جنگ‌افروزی، غارتگری، خودپرستی، لذت‌گرایی و بیدادگری فرهنگ حاکم شده و از انسان مدلی را نشان داده که درندگان را روسفید کرده است! دست‌پروردگان این تمدن و عملکرد آنان را در جنگ‌های جهانی، بمباران هیروشیما و تصفیه‌های استالینی و توحش صهیونیسم و امپریالیسم تا القاعده و داعش می‌توان دید. غرب آبشخور همه این جریان‌هاست. به همین دلیل است که بسیاری از فلاسفه و دانشمندان غربی این تمدن را به شدت زیر سئوال برده‌اند

دکتر آلکسیس کارل تحت عنوان بحران تمدن و عمل آن می‌نویسد: «درخت علم انسان برای بار دوم میوه ممنوعه را چیده و توانسته یک بهشت زمینی را از نو بسازد. بدبختانه طرح‌هایش غلط از اب درآمده‌اند، چون علوم مادی بی‌جان خیلی سریع‌تر از علوم زیستی ترقی کرده‌اند. آدمی قوانین مکانیک و فیزیک و شیمی را خوب می‌شناسد، ولی خود را نمی‌شناسد و به احتیاجات حقیقی جسم و جانش جاهل است. بدین ترتیب، بهشتی ساخته است که درخور اوست.»(۹)

کانت با متهم کردن تمدن کنونی می‌گوید: «هنوز جای این سئوال باقی است که اگر متمدن نبودیم و از فرهنگ عصر حاضر اثری نبود، آیا در قیاس با وضع کنونی جامعه خوشبخت‌تری نبودیم.»(۱۰)

 

 

 

پی‌‌نوشت‌ها

۱ـ اسراء، ۷۰.

۲ـ حجرات، ۱۳.

۳ـ منافقون، ۸.

۴ـ آل‌عمران، ۶۴.

۵ـ قصار، ۳۶.

۶ـ صحیفه‌نور، ج ۲۱، ص ۱۷۸.

۷ـ همان، ص ۱۷۷.

۸ـ ن.ک.آداب قضا در اسلام، ص ۱۶۰، تألیف آیت‌الله جوادی آملی و سیر حکمت در اروپا.

۹ـ راه و رسم زندگی، ص ۸۶.

۱۰ـ دکتر غلامحسین شکوئی، مبانی و اصول تربیت، ص ۱۲.

 

 

سوتیترها:

۱٫

فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملت‌ها و غارت سرمایه‌ها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویران‌کننده‌تر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است.

 

۲٫

زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسان‌گرایی الحادی است که مبدأ همه ارزش‌ها را انسان می‌داند. این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاست‌های اصولی آن را رقم می‌زند و غربی‌ها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند.

 

30نوامبر/16

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

حجت‌الاسلام ‌والمسلمین محسن عباسی

پیشگام: لحظه‌ای درنگ (اهمیّت یادگیری و به کارگیری قواعد زندگی مشترک)

اهمیت خانواده

زیر سقف کبود این آسمان، نهادهای اجتماعی فراوانی وجود دارند. مدرسه، دانشگاه، بازار و…؛ امّا در این میان، نهادی که بیش از همه در پیشگاه خداوند محبوب است، نهاد خانواده است. از همین روست که ازدواج به عنوان تشکیل دهندۀ خانواده، محبوب‌ترین پیوند و طلاق به عنوان بر هم‌زنندۀ این نهاد، از مبغوض‌ترین حلال‌هاست.(۱) خداوند هر کسی را که گامی در جهت جدایی یا ایجاد مشکل در این نهاد بردارد، شایستۀ خشم و لعنت خویش در دنیا و آخرت و سخت‌ترین عذاب‌ها می‌داند.(۲)

تو را دوست دارم، چون خدا دوستت دارد. اگر می‌دانستم این اندازه محبوب خدایی، زودتر تشکیلت می‌دادم. حالا که تو را دارم، هم خوشحالم و هم دست و پایم می‌لرزد. خوشحالم که محبوب‌ترین را دارم. می‌لرزم از اینکه اگر روی صفحۀ سفید تو، لکّه‌ای از نادانی و غفلت من بیفتد، حسابم با خداست. عجب مدافع سرسختی داری خانواده! اگر کسی چپ نگاهت کند، نان سفرۀ زندگیش خشم الهی و آب کوزه‌های خانه‌اش، زهر چشمی است که خدا از او می‌گیرد. من دوستت دارم. نمی‌خواهم خم به ابروی تو بیاید. محبوب‌ها ناز، بسیار دارند. می‌دانم که حساسی؛ برای همین هم آمده‌ام یاد بگیرم نگهداشتن تو را. خدایا! نادانیم را به علم و غفلتم را به هشیاری بدل کن تا یار و نگهدار محبوب تو باشم.

حالا که خانواده تا این اندازه ارزشمند است، آیا نباید به قواعدی که بنیان خانواده را مستحکم می‌‌کند اهمیت ویژه داد؟ آیا آنچه در نزد خداوند محبوب است، در کنار هم بودن یک زن و مرد به عنوان زن و شوهر است؟ یا خانواده‌ای که با استفاده از تفاهم و همدلی، راه آفرینش را با آرامش هر چه بیشتر طی کند؟

از خودمان این سئوال را بپرسیم که آیا همان اندازه که خداوند به مسئلۀ خانواده اهمیت می‌دهد، ما هم اهمیت می‌دهیم؟

خانوادۀ خوب، فرزند صالح

برای اینکه با اهمیت یادگیری قواعد زندگی مشترک بیشتر آشنا شویم، از زاویه‌ای دیگر این مسئله را بررسی می‌کنیم.

حتماً شما هم قبول دارید اصلی‌ترین ثمرۀ زندگی مشترک فرزند است. ثمره‌ای که می‌تواند انسان را به سعادت برساند(۳) و زندگی را برای او تبدیل به بهشت کند.(۴) از آن سو فرزند بد، زندگی را برای انسان تبدیل به جهنم می‌کند و لکۀ ننگی برای پدر و مادر خویش می‌شود.(۵)

بسیاری از ما در دنیای امروز به دنبال پیدا کردن راهی هستیم که از طریق آن بتوانیم به بهترین و راحت‌ترین شیوه، فرزندان سالم و صالحی را تربیت کنیم.

باید پذیرفت تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند. فرزندی که از محیط خانواده، فراری است و به محیط بیرون علاقۀ بیشتری پیدا می‌کند؛ فرزندی که رابطۀ صمیمی را به جای اینکه با پدر و مادر تجربه کند با دوست خود برقرار می‌کند، فرزندی که درددل‌ها و مشکلات خود را در محیط رفاقت مطرح و از باز کردن سفرۀ دل خویش در نزد پدر و مادر پرهیز می‌کند؛ تربیت او هم به عهدۀ محیط خارج از خانه خواهد بود و پدر و مادر در این میانه کمترین نقش را ایفا می‌کنند و این یک زنگ خطر است.

فضای بیرون از خانه محیط امنی نیست. در وضعیت کنونی، محیط خارج از خانواده پُر از عواملی است که ممکن است فرزند ما را از هستی ساقط کنند. اگر کسی چشم بینایی برای دیدن عوامل ضد تربیتی در جامعه و گوش شنوایی برای شنیدن زنگ خطر داشته باشد، معنای تربیت شدن فرزند در محیط خارج از خانه را می‌فهمد و وقتی این زنگ خطر را شنید، تمام همّتش را به کار می‌بندد که محیط خانه را محیطی سرشار از صمیمیت و محبت کند.

اولین و مهم‌ترین عامل برای جذاب شدن محیط خانه، وجود یک ارتباط صمیمی و محبت‌آمیز میان پدر و مادر است. رابطه‌های تنش‌آلود و خشن میان پدر و مادر، بیش از فقر و تنگناهای اقتصادی بر روح فرزند اثر منفی می‌گذارد. فرزند در سنینی که نمی‌تواند مفهوم بسیاری از سختی‌ها مثل فقر را بفهمد، به‌راحتی فرق بین رابطۀ خوب و رابطۀ بد میان پدر و مادر را درک می‌کند. دعوای پدر و مادر حتی در سنین پایین هم بر روح و ذهن کودک اثر منفی می‌گذارد. فرزندانی که در خانواده‌های فقیر اما صمیمی زندگی می‌کنند، نسبت به فرزندانی که در خانواده‌های خشک و غیرصمیمی، اما با توان اقتصادی بالا زندگی می‌کنند، در برابر ناهنجاری‌های اجتماعی از مصونیت بیشتری برخوردارند. اتفاقاً پول در خانواده‌های پُرتنش، تبدیل به عاملی برای لغزش‌های راحت‌تر و بیشتر فرزند می‌شود.

پدرم! مادرم! این طور نگاهم نکنید. می‌دانم سر تا پایم مایۀ آزار شماست. سرِ افراشتۀ شما در میان مردم با کارهای من رو به زیر افکنده شده است. این عرق شرمی که بر پیشانی شماست، از خجالت آبم کرده است. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما برای یک بار هم که شده، از بالا به زندگیمان نگاه کنید و به این پرسش‌ها پاسخ دهید.

پدر! چرا وقتی به خانه‌ می‌آمدی، ابروانت در هم بود و سلام خشکت بیش از آنکه بخواهد روحی در کالبد خستۀ خانۀ ما بدمد، بوی مرگ را به خانه می‌آورد؟

مادر! چرا وقتی پدر به خانه می‌آمد، آهنگ جواب سلامت، خبر از آتشی در زیر خاکستر می‌داد؛  آن ‌قدر که زمین خانه را داغ می‌کرد؟ داغی زمین، تاب آوردن در خانه را برایم دشوار می‌کرد. وقتی بهانه‌ای برای بالا بردن صدایتان پیدا می‌شد، زمین داغ زیر پایم می‌لرزید. چند روز در هفته، نه، چند روز در ماه. اصلاً بگویید تا به حال چند روز به جای این زلزله‌ها در خانه‌مان هلهلۀ شادی بوده است؟ هلهله، پیشکش! خانه‌مان چند روز آرام بوده و تَهْ‌رنگ شادی روی رُخش نشسته؟ من از این خانه که بیرون می‌زدم، از داغی زمین خانه‌ و زلزله‌های پی در پی خبری نبود. دست نوازشی که دوست‌نماها بر سرم می‌کشیدند، به من آرامشی را می‌داد که در خانه به دنبالش بودم. باقی قصه، گفتن ندارد. باشد. همۀ تقصیرها به گردن من، اما از من که گذشت. به فکر خواهرم باشید.

این نکته قابل انکار نیست که هر چه میان پدر و مادر تنش  بیشتری وجود داشته باشد، احتمال ناخلف شدن فرزند هم بیشتر است. امّا چه کنیم که محیط خانه از خطر خشکی و آفت بگو مگوهای بی‌اندازه مصون باشد؟ شما با رعایت نکته‌هایی که در این نوشتار آمده می‌توانید بر صمیمیت رابطۀ خود با همسرتان بیفزایید تا زمینۀ جذابیت محیط خانواده را هر چه بیشتر فراهم کنید.

خوب بودن برای خانواده، معیار ارزشمندی در پیشگاه الهی

از بُعدی دیگر باز هم ضرورت یادگیری قواعد زندگی مشترک جلوۀ بیشتری می‌یابد. در فرهنگ دینی معیارهای مختلفی برای سنجش خوب و بد بودن انسان‌ها ارائه شده است. انسان با شناخت این معیارها می‌تواند میزان رشد و سقوط خود را در مسیر آفرینش تشخیص دهد. شیوۀ رفتار انسان در خانواده، از اصلی‌ترین معیارها برای سنجش رشد یا سقوط انسان است.

از نگاه دین، کسی که در زندگی مشترک، حقوق همسر خویش را ادا کند، از بهترین انسان‌ها و برعکس، هر که در رابطه با همسر خویش، اهل انجام وظیفه نباشد، از بدترین انسان‌ها محسوب می‌شود.(۶)

پیش خودم فکر می‌کردم شاید بهتر از من روی زمین  باشد؛ اما هر چه می‌گردم، دور و برم کسی بهتر از من نیست. خدا را شکر! نمازم سر جایش، همیشه در مسجد و به جماعت. با خودم می‌گفتم مگر می‌شود، من بهتر از آنهایی نباشم که نماز صبحشان را در خانه، آن هم وقتی می‌خوانند که خورشید خانم چند لحظه بعدش از پشت کوه‌ها به آنها سلام می‌دهد؟ ختم صلواتم به راه، روزه‌های مستحبیم را که نگو. مردم روزه‌های واجبشان را هم به‌زور می‌گیرند. دیگر بهتر از من کیست؟ کاش می‌دیدمش!

نمی‌دانم بگویم کاش نمی‌شنیدم یا اینکه بگویم خدا را شکر که شنیدم. هر چه بود، وقتی گوش‌هایم میزبان سخنت شدند، بنایی که از خودم ساخته بودم، یکجا روی سرم خراب شد. تو گفتی: «بهترین شما، بهترینند برای خانواده». فکر می‌کنم نگاه مهربان تو بود که یک لحظه مرا از خودم جدا کرد. به خودم نگاهی کردم. من مهربان بودم، اما برای اهل محل. خانواده‌ام سهمی از مهربانیم نداشتند. اگر چه مردم مرا به گذشت می‌شناختند، اما به خانه‌ که می‌رسیدم، با هزار بهانه از کنار گذشت می‌گذشتم و نگاهش نمی‌کردم. من خوب بلد بودم برای مردم نمایش تواضع را بازی کنم، اما خانواده‌ام حتی از تماشای این نمایش هم محروم بودند. روی گشاده‌ام وقتی به خانه‌ می‌رسید می‌دانست که باید عبوس شود. مثل آنکه دو زبان داشته باشم. در خانه را که باز می‌کردم، زبان نرمم، به استراحت می‌رفت و زبان طعنه‌آلود و نیشدارم کارش را شروع می‌کرد.

بگذار بیش از این خجالت نکشم. تو با سخنت، بساطی را که برای خودم پهن کرده بودم، به هم ریختی. حالا می‌فهمم که عمری با توهم بهترین بودن نفس کشیدم و حالا که تو چشمم را باز کردی، راه نفسم بسته شده.

اما من به همان نگاه مهربانت که چشم مرا به روی خودم باز کرد، امید دارم. تو کمکم می‌کنی. می‌دانم و مرا بهترین خواهی کرد. تردید ندارم. این دستی که به سوی تو دراز شده، دست نیاز است. ردش نکن.

ما در ابعاد گوناگونی از زندگی پذیرفته‌ایم که باید راه را از چاه تشخیص داد. قبول کرده‌ایم که بسیاری از کارها مهارت‌هایی را لازم دارند که بدون یادگیری آنها نمی‌توان موفقیت لازم را  کسب کرد. باور کرده‌ایم که برای یادگیری برخی از این‌ مهارت‌ها باید وقت ویژه صرف کرد، اما نمی‌دانم چرا بسیاری از ما هنوز به این باور نرسیده‌ایم که زندگی مشترک، از بزرگ‌ترین آزمون‌های زندگی هر انسانی است و موفقیت در این آزمون حیاتی، نیازمند یادگیری مهارت‌های خاص آن است.

برخی از جوانان از اختلاف می‌ترسند و وقتی در اوایل ازدواج با همسرشان دچار اختلاف می‌شوند، فکر می‌کنند زندگی به آخر رسیده است. از اختلاف نباید ترسید، زیرا اصل اختلاف امری طبیعی است که در بیشتر خانواده‌ها وجود دارد. وقتی دو انسان که هر کدام روحیه‌ خاصی دارند، در کنار هم زندگی می‌کنند، بسیاری از کارها و تصمیم‌هایشان به هم گره می‌خورد. در این میان طبیعی است که در چند مورد از این کارها و تصمیم‌ها نتوانند با هم کنار بیایند و اختلاف پیش بیاید. پس اصل اختلاف، طبیعی است و ترس ندارد. آنچه مایۀ نگرانی است نوع برخورد با اختلاف است. مشکل بیشتر زوج‌های جوان این است که قواعد زندگی مشترک را بلد نیستند و نمی‌دانند چگونه باید با این اختلاف‌ها برخورد کنند.

ما آمده‌ایم برای بالارفتن، نیامده‌ایم برای در جا زدن و خدا نکند لحظه‌های بودنمان، پله‌های پایین‌ رفتنمان باشد.

اختلاف، خنجری تیز است و اگر بهانه‌ای شود برای دیدن بندهایی که به پایمان بسته است، می‌شود این بند‌ها را برید و رو به آسمان پرواز کرد.

اما اگر اختلاف دست به دست غرور بدهد و همآغوش لجاجت شود،  خنجری می‌شود که کارش بریدن رشتۀ محبت میان من و توست.

حالا باید انتخاب کرد. از بندهای بسته به پایمان رها شویم و رو به آسمان برویم یا رشتۀ محبت را ببُریم و به دره سقوط کنیم؟ من دلم هوای آسمان دارد. گمانم تو هم به فکر پروازی.

برخی از مهارت‌ها ظرافت‌های مخصوص به خود را دارند و شبیه هنر هستند. اگر این ظرافت‌ها مراعات نشوند، خاصیت خود را از دست می‌دهند. زندگی مشترک علاوه بر اینکه نیازمند مهارت‌های مخصوص به خود است، ظرافت‌های ویژه‌ای هم دارد که حساسیت یادگیری این مهارت‌ها را دو صد چندان می‌کند.

نگاهی به آمار طلاق در جامعه ضرورت اهمیت دادن به یادگیری و به کار بستن قواعد زندگی مشترک را نشان می‌دهد. اگر چه آماری که در پی می‌آید، کام شما را تلخ خواهد کرد، اما این قسمت را با خبر کوتاهی به پایان می‌بریم که قصه‌ای بس طولانی در دل آن نهفته است، باشد که بهانه‌ای برای تفکر و دقت بیشتر باشد.

مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور گفت: «طی یازده ماهۀ سال جاری به‌طور متوسط ماهانه ۱۳ هزار و ۳۸۴ مورد، شبانه‌روز ۴۳۸ مورد و در هر ساعت ۱۸ واقعه طلاق ثبت شده است که این آمار نسبت به مدت مشابه آن در سال قبل ۸٫۲ درصد افزایش داشته است.»(۷)

 

گام اول: آمدنم بهر چه بود؟ (هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک)

یادمان باشد که به دنیا آمده‌ایم تا به هدف آفرینش خویش یعنی خدایی شدن برسیم. راه خدایی شدن هم بندگی است: «وَ ما خَلَقتُ الْجِنَّ وَ الآنسَ إِلّا لِیعبُدُونِ(۸) : و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند.»

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

باید به خاطر خدا زندگی کرد،گذشت کرد، سکوت کرد، فریاد کشید، کار کرد، آشپزی کرد و… شاید کامل‌ترین تعبیر دربارۀ «زندگی به خاطر خدا»، تعبیر خود خداوند در قرآن باشد که به پیامبر اکرم«ص» فرمود: «قُل إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحیای وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین(۹) : بگو در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا و پروردگار جهانیان است».

اگر مقصد زندگی خدا شد، خوشحالی‌ها و ناراحتی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها و بسیاری از مفاهیم کلیدی زندگی، تعریف جدیدی پیدا می‌کند. شکست یعنی دور شدن و فاصله گرفتن از مقصد که همان خداست، پیروزی یعنی نزدیک شدن و رسیدن به خدا. چه چیزی مرا خوشحال می‌کند؟ هر چیزی که مرا به خدا برساند. چه چیزی مرا آزرده خاطر می‌کند؟ هر چیزی که مرا از خدا دور کند.

حالا به این پرسش‌ها جواب دهید. اگر همسرم با عصبانیت با من برخورد کرد و من هم توانستم با حلم و بردباری پاسخش را بدهم، به هدف که همان خداست، نزدیک شده‌ام یا دور؟ حال که به او نزدیک شده‌ام، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر همسرم در حق من جفایی کرد، برای رسیدن به هدف باید او را ببخشم یا کینه‌اش را به دل بگیرم؟ اگر از خطای او گذشت کردم، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر در زندگیم مشکلی حل ناشدنی وجود داشت و یا حل شدنش به زمانی طولانی نیاز داشت و وظیفۀ من هم صبر بود، باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ باید احساس شکست کنم یا پیروزی؟

اگر شوهر دستوری بر خلاف میل زن داد، اما از چیزهایی باشد که زن باید در آن امور تبعیت ‌کند، زن باید خوشحال باشد یا ناراحت؟ باید احساس شکست کند یا پیروزی؟

اگر و اگر … اگر هدف زندگی را فراموش نکنیم و برای همیشه به آن پایبند باشیم، در هر حالی و تحت هر شرایطی احساس خوشبختی خواهیم کرد.

اگر در این کتاب، هدف زندگی به عنوان اولین گام آمده، از آن روست که گام‌های دیگر، تنها با همین نگاه قابل اجرا هستند وگرنه با نگاه غیرخدایی، این گام‌ها قابل قبول و اجرا نیستند. این را هم ناگفته نگذاریم که بدون این نگاه، هیچ‌کس نمی‌تواند طعم شیرین زندگی را بچشد، چون معنا و مفهوم واقعی زندگی جز بندگی خدا چیز دیگری نیست. هر کسی که در مسیری جز بندگی خدا گام بردارد، به طور حتم جز به ناکجاآباد نخواهد رسید.(۱۰)

معنای حقیقی زندگی قرار گرفتن در مسیر اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات اوست. خداوند متعال فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر ٍأَو أنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّه حَیاهً طَیِّبَهً: هر کسی از زن و مرد عمل نیکو را با ایمان به جای آورد، با حیات پاکیزه‌ای او را زنده خواهیم داشت.»(۱۱)

«یا أیها الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبوا لله و لِلرَّسولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحییکُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا و پیامبرش را در زمانی که شما را به چیزی فرامی‌خوانند که شما را زنده می‌کند، اجابت کنید.»(۱۲)

زندگی بدون بندگی، شایستۀ نامی جز لهو و لعب نیست، خداوند فرمود: «اِعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاه الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَه وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الأموالِ وَ الأولادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أعجَبَ الکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطاماً وَ فِی الآخِرَه عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرَه مِنَ اللَّهِ وَ رِضوانٌ وَ مَا الحَیاه الدُّنیا إِلاَّ مَتاعُ الغُرُورِ: بدانید که زندگى دنیا در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران‏] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت‏] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.»(۱۳)

علاوه بر اینکه نباید هدف زندگی را فراموش کرد، نباید از یاد برد زمانی که برای رسیدن به این هدف دراختیار داریم بسیار محدود است، پس نباید وقت را تلف کرد.(۱۴) باید از روزها و لحظات این زندگی کوتاه برای رسیدن به هدف آفرینش، کمال استفاده را برد.

اگر تو مقصودم نباشی، هر روزم در این دنیا، یک دور پیچیدن پیله است در اطراف زندگی. این پیله، اما از جنس ابریشم نیست. از میله‌های آهنی داغ در کورۀ آرزوهای دور و دراز من است.

اگر تو در نظرم نباشی، هر لحظه‌ام در این عالم، یک پله سقوط است به عمق سیاه‌ چاهی که با کلنگ غفلت من، هر روز عمیق‌تر از دیروز می‌شود.

تو را که فراموش می‌کنم، با هر بار نفس کشیدنم از خودم هم بیگانه می‌شوم. من بدون تو، چه معنایی دارم؟ بی تو حضور من در این دنیا، بی‌معناترین اتفاق هستی است. تو وقتی در ثانیه‌های زندگی من حضور نداری، سال‌های زندگی من پوچ می‌شوند.

با تو که هستم، همۀ حادثه‌ها معنا دارند. پشت برگۀ هر حادثه‌ای، نقشۀ راه رسیدن به تو را کشیده‌اند. هر لحظۀ زندگی من یک حادثه است، پس من در هر لحظه نقشه‌ای دارم برای رسیدن به تو.

وقتی به تو فکر می‌کنم و دغدغه‌ام رسیدن به تو می‌شود، دیگر نقشه‌ای برای زندگی ندارم. تو برای من نقشه می‌کشی و من اجرا می‌کنم. همین بهتر است. بس است راه بُن‌بست را هزار بار رفتن و برگشتن.

تو اگر مقصد من باشی، وارد راه بی‌انتهایی خواهم شد که در قدم به قدم آن خودت حضور داری. دیگر شکست در زندگی من بی‌معناست. با تو بودن پیروزی محض است. معنابخش زندگی من! مرا قبول کن.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رسول خدا«ص» فرمود: «چیزی در نزد خداوند عزّوجلّ محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ ازدواج آباد گردد و چیزی هم در نزد خداوند عزّوجلّ مبغوض‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام به وسیلۀ جدایی؛ یعنی طلاق خراب شود»، (الکافی، ج ۵، ص ۳۲۸).

۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «هر کسی که کاری در جهت جدایی میان زن و شوهر انجام دهد، خشم خدا در دنیا و آخرت بر او خواهد بود و بر خداست که [در روز قیامت] هزار صخرۀ آتش بر او بیفکند. اگر هم در مسیر ایجاد فساد و [اختلاف] در میان آن‌ها گام بردارد؛ اما آن‌ها را از هم جدا نکند، باز هم در دایرۀ خشم الهی بوده و خداوند در دنیا و آخرت او را لعنت نموده و نگاه [رحمت خویش] به روی او را حرام می‌کند»، (ثواب الاعمال، ص۲۸۸).

۳ـ‌ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح از سعادت انسان محسوب می‌شود»، (الکافی، ج ۶، ص ۳).

۴ـ رسول خدا«ص» فرمود: «فرزند صالح دسته گلی از گل‌های بهشت است»، (همان).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «فرزند ناشایست، شرافت را از بین می‌برد و نیاکان را بد نام می‌کند»، (مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۱۵).

۶ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که زنی داشته باشد که او را آزار دهد، خداوند نماز و کارهای نیک آن زن را نمی‌پذیرد تا وقتی که همسرش را کمک کند و رضایتش را جلب نماید. اگر این زن، تمام عمر روزه بگیرد و [به عبادت] بایستد و برده آزاد کند و اموالش را در راه خدا انفاق کند، [باز هم] اولین کسی خواهد بود که وارد آتش می‌شود». سپس حضرت در ادامه فرمود: «در صورتی که مرد هم آزاردهنده و ظالم باشد، بر او نیز چنین بار سنگین و عذابی هست»، (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۶۳). باز هم ایشان فرمود: «آگاه باشید که بهترین شما، بهترین برای خانواده‌تان است و من بهترین شما برای خانواده‌ام هستم»، (مکارم الاخلاق، ص۲۱۶).

۷ـ پایگاه خبری سلامت نیوز، ۱۲/۱۲/۱۳۹۳٫

۸ـ ذاریات، ۵۶٫‏

۹ـ انعام، ۱۶۲٫

۱۰ـ همین مضمون در دعای هر روز ماه رجب چه زیبا آمده: «خَابَ الوَافِدُونَ عَلَى غَیرِکَ وَ خَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ‏ إِلَّا لَکَ‏ وَ ضَاعَ المُلِمُّونَ إِلَّا بِکَ وَ أَجدَبَ المُنتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انتَجَعَ فَضلَکَ»کسی که بر غیر تو وارد شود، محروم است و آنکه به غیر تو رو کند، زیانکار است و هر که به درگاه غیر تو رود محتاج گشته و هر کس از غیرفضل و کرم تو درخواست کرد، بی‌برگ و نواست، (مصباح المتهجد، ص۳۶۹).

۱۱ـ نحل، ۹۷٫

۱۲ـ انفال، آیۀ۲۴٫

۱۳ـ حدید، ۲۰٫

۱۴ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «دنیا یک لحظه است؛ پس همین یک لحظه را برای طاعت قرار ده»، (بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۸).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تربیت موفق فرزند و فرزند موفق در گرو ایجاد فضایی صمیمی و جذاب در خانواده است. پدر و مادری که نتوانند محیطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندشان در آن احساس آرامش و خوشبختی کند، زمینۀ گرایش فرزند به محیط خارج از خانه را فراهم می‌کنند.

 

۲

زندگی مشترک بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. زنی که بخش قابل توجهی از روز و شبش را برای همسر و فرزندانش صرف می‌کند و مردی که قسمت زیادی از عمرش را برای خانواده می‌گذارد، اگر این مقدار از عمر را در مسیر بندگی قرار ندهد، از هدف آفرینش فاصلۀ زیادی گرفته است.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۳)

                                                                                             حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

در طی سلسله مباحثی تحت عنوان «روش‌های تربیتی در اسلام»، در شماره قبل به «روش تربیتی اعطای بینش» پرداختیم. در این شماره این موضوع را پی می‌گیریم.

 

سلامت اخلاقی

این بینش که خداوند تمام امور ما را تحت نظر دارد و بر اندیشه‌های ما آگاه است، در سازندگی همه‌جانبه انسان، از جمله سلامت اخلاقی نقش کلیدی و بی‌بدیلی دارد، لذا قرآن و روایات تلاش دارند این بینش را در انسان‌ها زنده کنند.

قرآن می‌فرماید: «الم یعلم بان الله یری؛(۱) آیا او ندانست که خداوند (اعمالش را) می‌بیند؟» اسحاق بن عمار نقل کرده که حضرت صادق«ع» فرمود: «یا اسحاق، خف الله کانک تراه و ان کنت لاتراه فانه یراک؛ و ان کنت ترای انه لا یراک فقد کفرت و ان تعلم انه یراک ثم برزت له بالمعصیه فقد جعلته من اهون الناظرین علیک؛(۲) ای اسحاق! از خدا بترس به گونه‌ای که او را می‌بینی و اگر تو (به این باور نرسیده‌ای که) او را ببینی، بدان که او تو را می‌بیند و اگر باور نداری که او تو را می‌بیند، به‌راستی کافر شده‌ای و اگر بدانی که او تو را می‌بیند، با این حال آشکارا معصیت کنی، او را در حد پایین‌ترین ناظر بر خود قرار داده‌ای.»

این مضمون با بیان‌های مختلف در کلام همه امامان آمده است؛ از جمله مردی نزد امام حسن«ع» آمد و عرض کرد: «انا رجل عاص؛ مرد گناهکاری هستم، چگونه خود را درمان کنم؟ حضرت فرمود: «چند کار است اگر ‌توانستی انجام بدهی، هر چه دلت خواست گناه کن. اول اینکه از رزق خدا استفاده نکن و هر چه می‌خواهی گناه کن .«والثانی اخرج من ولایه الله و أذنب ماشئت والثالث اطلب موضعاً لایراک الله و أذنب ماشئت…»؛(۳) دوم اینکه از ولایت خداوند خارج شو و هر چه می‌خواهی گناه کن. سوم اینکه محلی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می‌خواهی گناه کن.

این بینش که خداوند بر افعال انسان ناظر است در بسیاری از امور اخلاقی مؤثر است، از جمله:

مهار غرائز

درباره حضرت یوسف«ع» می‌خوانیم: «وراودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لا یفلح الظالمون؛(۴) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد، درها را بست و گفت: «پناه می‌برم به خدا، او پروراننده من است و مرا منزلتی نیکو داده و ستمکاران رستگار نمی‌شوند».

امام سجاد«ع» درباره «قول الله لولا ان رأی برهان ربه…»(۵) فرمود: «قامت المرأه العزیز الی الصنم فالقت علیه ثوباً فقال لها یوسف ما هذا قالت استحیی من الصنم ان یرانا فقال لها یوسف استحیین ممن لا یسمع و لایفقه و لا یأکل و لا یشرب و لا استحیی انا ممن خلق الانسان و علمه فذلک قوله عز و جل لولا ان رأی برهان ربه؛(۶) (زلیخا) همسر عزیز مصر به سوی بت رفت و جامه‌ای به روی او انداخت. یوسف«ع» فرمود: این چه کاری بود انجام دادی؟ زلیخا گفت: از بت حیا می‌کنم که ما را [در حال کار خلاف عفت] ببیند. آنگاه یوسف«ع» فرمود: [عجب] تو از موجودی که نمی‌شنود و نه می‌بیند و درک ندارد و نمی‌تواند بخورد و بیاشامد حیا می‌کنی و من از (خدا و) کسی که انسان را آفرید و او را علم آموخته حیا نکنم. این است سخن خدای عزیز و جلیل که اگر برهان رب را نمی‌دید، او هم قصد زلیخا نمی‌کرد…».

ناظر دانستن خداوند چشم و شهوات را از بیراهه رفتن کنترل می‌کند. قال الصادق«ع» ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغض البصر، لان البصر لا یقض عن محارم الله للاوقد سبق الی قلبه مشاهده العظمه و الجلال، سئل امیرالمؤمنین«ع» بماذا یستعان علی عض البصر؛ فقال بالخمود تحت سلطان المطلع علی سرک و العین جاسوس القلب و برید العقل فغض بصرک عما لاییق بدینک و یکرهه قلبک و ینکره عقلک. قال النبی«ص» غضوا ابصارکم ترون العجائب؛(۷) حضرت صادق«ع» فرمود: هیچ‌کس سود نبرده است به مانند آنچه که انسان از بستن چشم (از حرام‌ها) سود برده است؛ زیرا چشم از حرام‌های الهی وقتی چشم‌پوشی می‌کند که قلب انسان بزرگی و جلالت خداوند را مشاهده نموده باشد.

از امیرمؤمنان«ع» سئوال شد از چه چیز بر بستن چشم (از حرام) کمک بگیریم؟ فرمود: «با فرو بستن چشم [با این بینش که تو] تحت‌نظر سلطان آگاه بر باطنت و (اینکه) چشم جاسوس و نامه‌رسان عقل است. پس چشمت را از آنچه لائق دینت نیست و نمی‌پذیرد و عقلت انکار می‌کند بازدار. رسول خدا«ص» فرمود: چشمتان را [از حرام‌ها] ببندید، عجائب [هستی] را مشاهده خواهید نمود.»

نتیجه اینکه خداباوری و تقویت این بینش که تمام افکار، رفتار و اعمال ما تحت نظر الهی قرار دارد، غرائز انسان را مهار می‌کند و از مشاهده نامحرم بازمی‌دارد.

درمان کبر

علی«ع» فرمود: «و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابهه او مخیله، فانظر الی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی مالا تقدر علیه من نفسک فان ذلک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفی الیک بما عزب عنک من عقلک؛(۸) و اگر با مقام و قدرتی که داری دچار تکبر یا خودبزرگ‌بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر که تو را از آن سرکشی نجات می‌دهد و تندروی را فرومی‌نشاند و عقل و اندیشه‌ات را به جایگاه اصلی بازمی‌گرداند.» این جملات می‌رساند که با اندیشه‌سازی و بینش‌دهی می‌توان تفکر را درمان کرد و در این بخش به سلامتی اخلاقی دست یافت. چنان که اشاره دارد که سلامت عقلی را نیز در پی دارد.

حضرت باقر «ع» فرمود: «والعجب کل العجب للمختال الفخور الذی خلق من نطفه ثم یصیر جیفه و هو فیما بین ذلک و لایدری کیف یصنع به؛(۹) تمام تعجب از خیال‌زده‌ای فخرکننده (و تکبرکننده) است که از نطفه خلق شده، سرانجام مرداری می‌شود (بدبو) و او در وسط این نمی‌داند با او چگونه رفتار می‌شود.»

برای شناخت چیزی و فردی سابقه و لاحقه و وضع حال او را در نظر می‌گیرند. این تن خاکی هم سابقه‌اش قابل افتخار نیست چون نطفه بد بو بوده است و هم لاحقه او افتخار ندارد، چون مردار بد بود می‌شود و هم حال و گفتنی نیست چون جدای از روح،‌ در واقع مستراح متحرک است. دانستن این مراحل تکبر را از انسان دور می‌کند.

درمان دلبستگی به دنیا

ایها الناس انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخذوا من مرکم لمقرکم و لاتهتکوا استارکم عند یعلم اسرارکم و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج ابدانکم ففیها احشرتم و لغیرها خلقتم ان المرء اذا هلک قال الناس ما ترک و قالت الملائکه ما قدم لله آباؤکم فقدموا بعضا یکن لکم فرضا و لا تخلفوا کلا فیکون علیکم کلا؛(۱۰) ای مردم! دنیا گذرگاه و آخرت قرارگاه است، از گذرگاه خود برای قرارگاه توشه بگیرید. در نزد کسانی که اسرار شما را می‌داند پرده‌دری نکنید. قلب‌های خویش را از دنیا بیرون ببرید، قبل از اینکه بدن‌هایتان بیرون رود. در دنیا محشور شدید، ولی برای دنیا خلق نشدید. به‌راستی وقتی مرد از دنیا رفت مردم می‌گویند پدرتان چه به ارث گذاشته است و ملائکه گویند چه چیز برای خدا پیش فرستاده است؟ آن مقداری که بر شما لازم است پیش بفرستید و همه را به ارث نگذارید که باری بر علیه شما خواهد بود.»

درک این معنی که دنیا گذرگاه است نه منزلگاه و آخرت قرارگاه واقعی است و باید خود را برای آخرت آماده کرد، عامل دل کندن از دنیا و فاصله گرفتن از آن می‌شود.

درمان دروغ

علی«ع» فرمود: «الکذاب والمیت سواء فان [لان] فضیله الحی علی المیت الثقه به فاذا لم یوثق بکلامه [فقد] بطلت حیاته؛(۱۱) دروغگو و مرده همسانند، زیرا برتری زنده بر مرده این است که به او اطمینان می‌شود. وقتی به سخنان دروغگو اطمینان نشود (و مردم او را قبول نداشته باشند) به‌راستی حیاتش باطل شده است.»

این اندیشه بلند که دروغ‌گویی انسان را از اعتبار و ارزش می‌اندازد و در دید مردم سقوط می‌کند و کسی دیگر به او اعتماد نخواهد کرد، عامل درمان دروغگویی از اساس می‌شود.

۴ـ رشد معنوی

علی«ع» فرمود: «الدنیا منتهی بصر الاعمی لا یبصر بما وراءها بشیء و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار وراءها فالبصیر منها شاخص والاعمی الیها شاخص و البصیر منها یتزدد؛(۱۲) دنیا منتهای دید نابینا (ی باطنی) است. چیزی بالاتر از دنیا نمی‌بیند، ولی آدم بابصیرت باطن دنیا را می‌بیند که سرانجامش بایر (و بی‌حاصل) بودن است. پس بینا از دنیا عبور می‌کند و از آن توشه برمی‌گیرد، ولی نابینا به سوی دنیا حرکت می‌کند.»

دو ـ عبرت‌پذیری: قرآن کریم می‌فرماید: « یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبرَهً لِّأُولِی الأَبصَار؛(۱۳) خداوند شب و روز را دگرگون (و جابه‌جا) می‌کند! به یقین در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.»

سه ـ ثبات قدم در مسیر حق: علی«ع» فرمود: «و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بتواضع الحق فامضوا لما تؤمرون به وقفوا عند ما تنهون عنه و لا تعجلوا فی امر حتی تتبینوا فان لنا مع کل امر تنکرونه غیراً؛(۱۴) و این پرچم (مبارزه و ولایتمداری را) جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق به دوش نمی‌کشند. بنابراین آنچه فرمان دادند انجام دهید و آنچه نهی کردند توقف کنید و در هیچ کاری تا روشن نشود شتاب نکنید، زیرا در آنچه شما اکراه دارید توان تغییراتی داریم.»

۱ـ بصیرت مربی

به قول مولانا:

ذات نایافته از هستی‌بخش

کی تواند که شود هستی‌بخش؟

کسی می‌تواند به دیگران بینش و بصیرت دهد که خود اهل بینش عمیق و بصیرت ژرف باشد. قرآن کریم از زبان رسول خدا«ص» می‌فرماید: « قُل هَـذِهِ سَبِیلِی أَدعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ؛(۱۵۴) بگو این راه من است با بصیرت و آگاهی کامل من و پیروانم به سوی خدا دعوت می‌کنیم.»

حضرت جواد«ع» فرمود: «من عمل علی غیر اعلم ما افسد اکثر مما یصلح؛(۱۶) کسی که بدون آگاهی عمل کند، فسادش بیشتر از آنچه که اصلاح می‌کند خواهد بود.»

۲ـ تدریج

کار بینش‌دهی با یک روز و چند روز نمی‌شود، باید آرام آرام، شاگردان و مستمعان و جامعه را بصیرت و بینش داد. خداوند کل قرآن ـ که در واقع کتاب بینش و دانش است ـ را در ظرف ۲۳ سال بر پیامبر نازل نمود تا به‌تدریج آن را بر مردم بخواند. « وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنزِیلاً؛(۱۷) و قرآنی (بر تو نازل کردیم) که (آیات) آن را از هم جدا کردیم تا آن را به‌تدریج و آرامش بر مردم بخوانی». علاوه بر اینکه خود قرآن به‌تدریج نازل شده است، برخی از احکام نیز به صورت تدریجی و مرحله به مرحله نازل شده‌اند تا جامعه آن را پذیرا باشد، به عنوان نمونه:

الف) در مورد شراب

در آیه‌ای فرمود: «شما از انگور مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می‌گیرید.»(۱۸) در مرحله دوم فرمود: «شراب هم منافع دارد و هم گناه بزرگی است، ولی گناهش بزرگ‌تر از منافع آن است.»(۱۹) و در مرحله سوم دستور داد که «لااقل با حالت مستی نماز نخوانید تا بدانید چه می‌گویید.»(۲۰) و در مرحله چهارم صریحاً دستور داد که «شرابخواری پلیدی است و کار شیطانی، باید از آن اجتناب شود.»(۲۱)

ب) ربا

در یک آیه فرمود: «ربا در نزد مردم فزونی دارد نه در نزد خداوند: « وَ ما آتَیْتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فِی أَموالِ النَّاسِ فَلا یَربُوا عِندَ اللَّه…»(۲۲) و در آیه دوم فرمود: «چند برابر ربا نخورید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأکُلُوا الرِّبَا أَضعَافًا مُّضَاعَفَه»(۲۳) و در آیه سوم فرمود: «باقیمانده ربا را نگیرید: « وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا…»(۲۴) و در آیه چهارم اثر ربا را در قیامت بیان کرد که رباخواران همچون دیوانگان محشور می‌شوند: « الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَس»(۲۵) و در آیه پنجم اعلام داشت که خداوند ربا را نابود می‌کند « یَمحَقُ اللّه‏ُ الرِّبا…»(۲۶) و سرانجام با صراحت اعلام داشت که رباخواری اعلان جنگ با خداوند متعال است: « فَإِن لَّم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَربٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُم فَلَکُم رُؤُوسُ أَموَالِکُم…؛(۲۷) اگر چنین نکنید (و ربا را ترک نکنید) بدانید خدا و رسولش به شما اعلان جنگ می‌کنند و اگر توبه کنید، سرمایه‌هایتان از آن شماست».

۳ـ متناسب با سطح متربی

مبلغان و معلمان و مربیان در بینش‌دهی باید سطح فهم و درک و تحصیلات مستمعان خویش را در نظر بگیرند و در حد فهم آنها سخن بگویند. رسول خدا«ص» فرمود: «انا امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم،(۲۸) ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل و فهم‌شان سخن بگوییم.» به همین جهت حضرت ابراهیم«ع» وقتی می‌خواهد توحید را  معرفی کند، اول از نقطه حد فهم مردم، یعنی از ستاره و ماه و خورشید شروع می‌کند و آرام آرام آنها را به خدای اصلی که همه فطرت‌های انسانی با آن آشنا هستند رهنمون می‌سازد.(۲۹)

۴ـ واضح و روشن بودن کلام

گاه ممکن است انسان در سطح مناسب افراد سخن بگوید، ولی سخنانش واضح و روشن نباشند. برای بینش‌دهی ضروری است که واضح و روشن سخن بگوییم. لذا حضرت موسی از خداوند می‌خواهد: « وَ احلُل عُقدَه مِّن لِّسَانیِ، یَفقَهُوا قَولیِ»  (۳۰) پروردگارا! … گره را از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند» و همچنین از خداوند خواست که « وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفصَحُ مِنّی لِسانًا فَأَرسِلهُ مَعی رِدءًا یُصَدِّقُنی؛(۳۱) برادرم هارون زبانش از من فصیح‌تر است، او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند!…».

و خداوند صریح اعلام می‌دارد که قرآن عربی مبین واضح و روشن است: «وَلَقَد نَعلَمُ أَنَّهُم یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلحِدُونَ إِلَیهِ أَعجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُّبِینٌ ؛(۳۲) می‌دانیم که آنها می‌گویند: [این آیات را] انسانی به او تعلیم می‌دهد، در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است، ولی این (قرآن) زبان عربی آشکار و واضح است».

 

۵ـ آزادی انتخاب متربی

ما فقط وظیفه بینش‌دهی داریم، نه تحمیل آن را، لذا مستمعان و شاگردان را در انتخاب آزاد می‌گذاریم. قرآن کریم این حقیقت را این گونه بیان می‌دارد: « قَد جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِهِ وَمَن عَمِیَ فَعَلَیهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیکُم بِحَفِیظٍ ؛(۳۳) دلایل بصیرت‌آفرین از طرف پروردگارتان برای شما آمده؛ کسی که (به وسیله آن) بصیرت و آگاهی یافت، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم پوشید، به زیان خودش است و من نگهبان شما نیستم.»

در آیه دیگری می‌فرماید: « إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا؛(۳۴) ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.

۶ـ مداومت و استمرار

بینش‌دهی همچون آبی است که به زراعت و درختان می‌رسد و به آنها حیات می‌بخشد و این حیات بستگی به استمرار آب‌رسانی دارد. بینش نیز به صورت مداوم به مستمعان و شاگردان و جامعه تزریق می‌شود و در صورت قطع استمرار دچار مرگ معنوی و اخلاقی و… می‌شود.

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

خداوند متعال از زبان حضرت نوح«ع» چنین نقل می‌کند: « قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوتُ قَومِی لَیلًا وَنَهَارًا ؛(۳۵) نوح«ع» گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی تو) دعوت کردم» و درباره نزول قرآن نیز این نکته تربیتی استمرار و مداومت مراعات شده است، لذا خداوند می‌فرماید: « وَلَقَد وَصَّلنَا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ؛(۳۶) ما آیات (قرآن) را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکر شوند.»

جمع‌بندی

روش تربیتی اعطای بینش از کلیدی‌ترین روش‌هایی است که اسلام از آن بهره فراوان برده است و تأکید دارد که از این شیوه استفاده شود. پیامبر«ص» اساس دعوت خویش را گرایش به توحید می‌داند و قرآن با بیان‌های مختلف گوشزد می‌کند آنهایی که بینش درستی دارند با آنهایی که بینش نادرستی دارند مساوی نیستند. روایات هم تأکید می‌کنند که بینش‌دهی صحیح به یک فرد از دنیا و مافیها بهتر و برتر است و حیات معنوی به یک فرد دادن به منزله زنده کردن تمام انسان‌هاست.

اعطای بینش آثار گرانسنگی دارد، از جمله سلامت عقل، سلامت روان در ابعاد مختلف، سلامت اخلاقی در گونه‌های مختلف، رشد معنوی، منتهی تأثیرگذاری اعطای بینش شرایطی دارد از جمله بصیرت مربی، تدریج در بیان، متناسب با سطح متربی، آزادی انتخاب مربی و… .

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ علق، ۱۴.

۲ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۷، ص ۳۵۵.

۳ـ همان، ج ۷۵، ص ۱۲۶، جامع‌الاخبار، تاج الدین شعیری، قم، انتشارات رضی، اول، ۱۳۶۳ ش ق، ص ۱۳۰.

۴ـ یوسف، ۲۳.

۵ـ یوسف، ۲۴.

۶ـ عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ ش، ج ۲، ص ۴۵.

۷ـ مصباح الشریعه، حسن مصطفوی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، اول ۱۳۶۰ ش، ص ۱۷۳.

۸ـ نهج‌البلاغه، همان، ص ۵۶۸، نامه ۵۳.

۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۵، ص ۱۸۴، ح ۱۰.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۲۰۳، بحارالانوار، همان، ص ۱۳۴.

۱۱ـ غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، ۱۳۶۶، ص ۲۲۰.

۱۲ـ ارشاد القلوب دیلمی، حسن دیلمی، قم، شریف رضی، اول، ۱۴۰۳ ق، ج ۱، ص ۱۹.

۱۳ـ نور، ۴۴.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۱۷۳، ص ۳۲۸.

۱۵ـ یوسف، ۱۰۸.

۱۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۵، ص ۳۶۴.

۱۷ـ اسراء، ۱۰۶.

۱۸ـ مو من ثمرات النخل و الاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسنا ان فی ذلک لآیه یقوم یعقلون» (نحل، ۶۷).

۱۹ـ یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نضعهما.

۲۰ـ «یا ایهاالذین آمنوا لا تقربوا لاصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» (نساء ۴۳).

۲۱ـ «یا ایهاالذین آمنوا انما الخمر و المیسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون» (مائده، ۹۰).

۲۲ـ روم، ۳۹.

۲۳ـ آل‌عمران، ۱۳۰.

۲۴ـ بقره، ۲۷۸.

۲۵ـ بقره، ۲۷۵.

۲۶ـ بقره، ۲۷۶.

۲۷ـ بقره، ۲۷۹.

۲۸ـ بحارالانوار، همان، ج ۲، ص ۶۹.

۲۹ـ انعام، ۷۹ـ۷۵.

۳۰ـ طه، ۲۸.

۳۱ـ قصص، ۳۴.

۳۲ـ نحل، ۱۰۳.

۳۳ـ انعام، ۱۰۴.

۳۴ـ انسان (هل اتی)، ۳.

۳۵ـ نوح، ۵.

۳۶ـ قصص، ۵۱.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام حسن مجتبی«ع» فرمود: «چند کار است که اگر ‌توانستی انجام بدهی، هر چه دلت خواست گناه کن. اول اینکه از رزق خدا استفاده نکن و هر چه می‌خواهی گناه کن.دوم از ولایت خداوند خارج شو و هر چه می‌خواهی گناه کن. سوم محلی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می‌خواهی گناه کن.

 

۲٫

پیامبر«ص» اساس دعوت خویش را گرایش به توحید می‌داند و قرآن با بیان‌های مختلف گوشزد می‌کند آنهایی که بینش درستی دارند با آنهایی که بینش نادرستی دارند مساوی نیستند. روایات هم تأکید می‌کنند که بینش‌دهی صحیح به یک فرد از دنیا و مافیها بهتر و برتر است و حیات معنوی به یک فرد دادن به منزله زنده کردن تمام انسان‌هاست.

 

 

 

30نوامبر/16

انتظار، مکتب انسان‌ساز

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

عوامل امیدبخش

با توجه به نقش امید در زندگی و نشاط آن، لازم است انسان مؤمن برای ایجاد امید تلاش و در حوادث روزگار و بحران‌های زندگی، امید خود را حفظ کند، زیرا ناامیدی مانع بزرگی بر سر راه تکامل دنیوی و اخروی است.

امید یک احساس است، احساس خوش‌بینی و انتظار رسیدن به محبوب، بنابراین در فصل عوامل و اسباب، برخی موارد در ایجاد این احساس دخیلند و برخی پس از ایجاد، در رسیدن به آن مؤثرند.

مباحثی که تحت عنوان «معارف امیدبخش» خواهند آمد، خاستگاه و بسترساز «امید»ند، زیرا آینده را خوب و روشن جلوه می‌دهند و انسان را برای انتظار سبز و احساس خوش آماده می‌کنند. مباحثی که تحت عنوان راه‌های رسیدن و تحقق امید و آرزو مطرح می‌شود، به انسان برای رسیدن به متعلق امید کمک می‌کنند.

 

عوامل ایجاد امید

در مجموعه معارف دین مباحثی وجود دارند که خداوند متعال و پیامبر اکرم«ص» و ائمه هدی آینده را روشن و امیدبخش توصیف کرده‌اند.

 

۱ـ توصیف امیدبخش از آخرالزمان

«آخرالزمان» ترکیبى اضافى و به معناى بخش پایانى حیات دنیاست. آخِر به بخش پایانى هر مجموعه گفته می‌شود و زمان در لغت بر وقت کم یا زیاد اطلاق مى‌شود و مقصود از آن در اینجا روزگار و عمر جهان است. واژه آخرالزمان در قرآن به کار نرفته؛ امّا مطالب گوناگونى در باره این موضوع از آیات قابل استفاده است. قرآن به‌طورکلى، جهانیان را به دو بخش پیشینیان (الأَوّلینَ، المُستَقدِمینَ) و پسینیان  (الأَخِرینَ، المُستأخِرینَ) قسمت کرده است.(۱) افزون بر آن، آیاتى در قرآن از میراث‌براى زمین به وسیله صالحان و مستضعفان، پیروزى نهایى حق بر باطل و گسترش اسلام در سرتاسر جهان سخن مى‌گوید که پس از وقوع بلاها و فتنه‌هاى بسیار محقّق مى‌شود.(۲) این آیات با دوره پایانى دنیا ارتباط دارند.

از آنجا که مفهوم «آخِر» نسبى است و در تاریخ انقراض دنیا اختلاف فراوانى وجود دارد(۳) و قرآن نیز از تعیین وقتى مشخص براى آن پرهیز کرده(۴) محدوده آخرالزمان به دقّت قابل اندازه‌گیرى نیست؛ با این حال با استفاده از روایات(۵) مى‌توان بعثت پیامبر خاتم را سرآغاز دوره «آخرالزمان» دانست.(۶) البتّه در اغلب روایات، آخرالزمان به دوره پایانى که با ظهور مهدى«ع» مقارن است، اطلاق شده است.

بشر به مقتضاى حبّ ذات و طبیعت جستجوگر خود، همواره به سرانجام دنیا می‌اندیشد.(۷) همه ادیان الهى و اغلب مکاتب بشرى، در باره پایان تاریخ، اظهارنظر کرده‌اند.(۸) در همه پیشگویى‌هاى مربوط به آخرالزمان، خبرهاى وحشتناک و نگران‌کننده‌اى وجود دارد؛(۹) ولى اغلب بر این امر اتّفاق‌نظر دارند که پایان کار بشر، روشن و سعادت‌آمیز است.(۱۰)

در تمام فرقه‌ها و مذاهب اسلامى، کم و بیش سرانجام سعادتمند بشر پیش‌بینى شده است.(۱۱) در متون زرتشتى (از آیین‌هاى باستان) به صراحت از دوره طلایى بشر در پایان جهان یاد شده که به آشوب‌ها و بلاهاى بسیار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسین منجى (سوشیانس) محقّق مى‌شود.(۱۲) در آیین هندوان نیز هر دوره انسانى به چهار قسمت تقسیم شده که قسمت چهارم آن، مظهرغروب و افول تدریجی معنویت اولیه است و از آن به «عصر ظلمت» تعبیر مى‌شود، سپس منجى بشر ظاهر می‌شود و با فروپاشى جوامع انسانى و از بین رفتن شرارت‌ها، دوره‌اى نو آغاز مى‌گردد.(۱۳)

در متون بودایى نیز از این دوره سخن به میان آمده است.(۱۴) در ادیان ابراهیمى بیش از آیین‌ها و مکاتب دیگر بر دوره طلایى بشر در پایان تاریخ تأکید شده است. در عهد عتیق برقرارى سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پیش‌بینى شده که به وسیله «مسیح» محقّق مى‌شود.(۱۵)

در عهد جدید نیز به این مطلب پرداخته شده(۱۶) و مکاشفه یوحنا به طور کامل به حوادث ناگوار آخرالزمان اختصاص یافته و در پایان آن به برقرارى صلح و آرامش جهان تحت حاکمیت مؤمنان اشاره شده است.(۱۷) در میان مکاتب بشرى، «مارکس» مدینه کمونیستى را کمون نهایى تعریف می‌کند و تصویرى از جامعه بى‌طبقه و بى‌نیاز از دولت را ارائه مى‌دهد.(۱۸)  «رنه‌گنون» (عبدالواحد یحیى) با نگاهی به آیین‌هاى باستان و ادیان ابراهیمى از افول و فروپاشى تمدن مادى غرب و ظهور مجدد حق و حقیقت خبر مى‌دهد.(۱۹)

نظریه پایان تاریخ «فوکویاما» پیروزى نهایى نظام غربى و حاکمیت ابدى آن بر سرتاسر جهان را پیش‌بینى کرده است(۲۰) و نظریه «برخورد تمدن‌ها» از «هانتینگتون» جنگ جهانى تمدن‌ها و نظم جهانى‌نوین بر اساس مرزهاى تمدنی را در پایان این دوره از جهان، پیش‌بینى مى‌کند.(۲۱)

دیدگاه قرآن در باره سرانجام بشر، دیدگاهى خوش‌بینانه است و قرآن پایان دنیا را روشن و سعادت‌بار دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقق کامل غرض از آفرینش انسان‌هاست که چیزى جز عبادت خداوند نخواهد بود: «و‌مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلاَّ لِیَعبدونَ.»(۲۲) عبودیت الهى در سطوح گوناگون فردى و اجتماعى آن، براساس برنامه‌ریزى خداوند و در چهارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان‌ها از آن بهره‌مند مى‌شوند: «وَعدَاللّهُ ‌الَّذینَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّـالِحاتِ لَیَستخلِفنَّهُم فِى‌الأَرضِ… ولَیُمَکِّننَّ لَهُم دِینَهُم الَّذِى ارتَضى لَهُم و لَیُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم‌أَمناً یَعبُدونَنِى لاَیُشرِکونَ بِى شَیئاً؛(۲۳) خدا به کسانى از شما که ایمان آورده‏ و کارهاى شایسته کرده‏اند وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند و دینشان را که خود بر ایشان پسندیده است، استوار سازد و وحشتشان را به ایمنى بدل کند. مرا مى‏پرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمى‏کنند».

«هُو الَّذِى أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدِینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَى‌الدِّینِ کُلِّهِ.»(۲۴)

او کسى است که پیامبر خود را براى هدایت مردم فرستاد، با دینى درست و بر حق تا او را بر همه دین‌ها پیروز گرداند.

آیات ناظر به آینده جوامع انسانى بر عنصر خوش‌بینى در جریان کلى نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینى در  باره پایان کار بشر تأکید ورزیده است. از مجموعه مباحث گذشته می‌توان نتیجه گرفت که دوره اسلامى همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام در باره پایان تاریخ در عصر ظهور امام مهدی«عج» به وقوع خواهد پیوست.

 

۲ـ انتظار منجی

واژه انتظار به معنی چشم به راه بودن و امید به آینده داشتن معنی شده است.(۲۵) انتظار به معنای اعتقاد و ایمان استوار همراه با امید به ظهور آخرین حجت و امانت الهی و ادامه‌دهنده خط امامت و ولایت علوی حضرت مهدی «عج» است.

امید به آینده‌ای روشن در تمام ادیان و مذاهب مسلمانان موج می‌زند و شیعه و بینش مترقی آن بر امیدی حیات‌بخش پا می‌فشارد. خداوند متعال در قرآن کریم وعده نویدبخش تحقق‌پذیری حاکمیت صالحان و شایستگان برضد ظالمان و ستمگران در سراسر جهان را داده است. «وَعَدَ اللهُ الذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوالصّالحاتِ منکُم لَیَستَخلِفَنّهُم فی‌الارض…».(۲۶) خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان ‌گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‏دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى‏کند، آن‌چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.

و امام صادق«ع» می‌فرماید: این آیه درباره مهدی«عج» نازل شده است؛(۲۷) «وَلَقَد کَتبنا فی الذَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اِنَّ اَلاْرضَ یَرِثُها عِبادیَ الصالحون؛(۲۸) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».

بنابراین انتظار کشیدن و امید برای انقلاب و ظهور آن امام بزرگوار یک عبادت، بلکه برترین عبادت برای منتظران به شمار می‌آید.

رسول خدا «ص» فرمود: « «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتِی اِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ:(۲۹) برترین کارهای امتم چشم امید به گشایش (کار) از ناحیه خداست.»

چرا انتظار فرج امام زمان«عج» و آمدن ایشان این قدر ارزش دارد؟ چون انتظار فرج سازنده است؛ یعنی هر کسی منتظر باشد، هر روزش از دیروزش بهتر می‌شود. چون کسی که منتظر امام عصر«عج» است، منتظر برنامه‌های حضرت حجت«عج» است. چشم امید به عدالت، حکومت صالحه حضرت، کمال دین و دانش، امنیت و کمال عقل دارد، از ظلم و بی‌انصافی و گناه و ناامیدی و خمودی دوری می‌کند و منتظر، آماده‌باش و در پی زمینه‌سازی و آمادگی برای رسیدن به مطلوب است.

کسی که در انتظار است، آماده می‌شود تا نقطه‌ضعف‌های خود را پر کند و مانع‌ها را بشناسد و از بین ببرد. پس منتظر امام زمان «عج» در زمان غیبت امام، دینش را حفظ می‌کند و در این راه تمام مشکلات را تحمل می‌کند و می‌داند انتظار فرج کار آسانی نیست که این همه ارزش دارد.

از جهت دیگر یک فرد منتظر باید به فکر اصلاح باشد. اگر می‌تواند یک قدم به سوی اصلاح بردارد، باید تلاش کند و مثل کسی که در زندان است، منتظر فرج از زندان باشد و شرایط فرج و آزادی را فراهم کند و بی‌تفاوت نباشد. یک منتظر باید برای اصلاح جامعه احساس مسئولیت کند و مأیوس و ناامید نشود.

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: « نتَظِروُا الفَرَج وَ لَاتیأسُوا مِن روح الله فانّ احبَّ الاعمال الی الله عزّوجلّ انتظار الفرج… وَالمُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللَّهِ؛(۳۰) انتظار فرج را بکشید و از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا محبوب‌ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است… و کسانی که به انتظار صاحب امر ما نشسته‌اند همانند کسانی هستند که در راه خدا در خون خویش آغشته‌اند».

انتظاری که در فرهنگ اسلامی عبادت به شمار می‌رود و منتظران را از پاکان و صالحان و معتقدان پابرجا و استوار بر می‌شمارد، انتظاری است آمیخته با امید و تلاش، گوئی در خیمه امام زمان«عج» و در محضر امام عصر هستند و با محتوای بلندی از انتظار به اصلاح خود و خانواده و جامعه می‌پردازند (و هر لحظه را امید فرج می‌بینند).

«جاءَ‌الحق وَ زهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلُ کان زَهُوقاً؛(۳۱) حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل نابودشدنی بود».

در حوزه تفکر اسلامی گرایش آرمانی به مفهوم انتظار و امید به آینده‌ای درخشان و روشن همراه با ریشه‌کنی بیداد و برپایی عدالت در تمام زوایای زندگی آدمی و در جوهره اعتقادات شیعه نهفته است.

قرآن و روایات خبر امیدبخش ظهور و حضورحضرت مهدی«عج» را در دوره پایانی جهان مژده داده‌اند. مسلمانان در این نکته هم‌رأی و هم‌داستانند که تاریخ بشر با همه فرازها و فرودها فرجامی نیک و خجسته به همراه دارد، زیرا کار جهان و جامعه بشری به دست آخرین وصی از اوصیای خدا به رستگاری سامان می‌یابد و آیین اسلام نحوه حکومت حضرت مهدی«عج» را صریح، جامع و شفاف مطرح کرده و نه تنها به کیفیت آن زمان و علائم فرا رسیدن روز موعود اشاره می‌کند، بلکه از جزئیاتی خبر می‌دهد که اندیشه‌های جستجوگر را اقناع می‌کند.

حضرت علی«ع» در توصیف زمان قائم«عج» می‌فرماید: «اگر قائم ما قیام کند، آسمان بارانش را همی فرو ریزد و زمین گیاه خود را برویاند و کینه و دشمنی از دل بندگان رخت بندد و درندگان و چهارپایان، همزیستی صلح‌آمیز داشته باشند تا آنجا که زنی می‌تواند سبد بر سر از عراق تا شام را بپیماید، در حالی که گام خویش جز بر گیاه ننهد، نه درنده‌ای به او آزار رساند و نه وی از آن بهراسد.»(۳۲)

حضرت مهدی«عج» کارگزاران عادل را به شهرها گسیل می‌دارد تا به عدالت رفتار کنند. گوسفند و گرگ در یک مکان واحد به چرا می‌پردازند و کودکان با مارها و عقرب‌ها بازی می‌کنند، اما از ناحیه آنان به کودکان صدمه‌ای نخواهد رسید.(۳۳)

امام باقر«ع» می‌فرمایند: «خداوند شرق و غرب عالم را در سیطره حکومت مهدی«عج» و یاران او قرار می‌دهد، آیین خود را آشکار می‌سازد و به وسیله او و یارانش بدعت و باطل را نابود می‌کند، چنانکه تبهکاران، حق را نابود کرده بودند، به طوری که بر صحنه زمین اثری از ظلم دیده نخواهد شد. آنها امر به معروف و از منکر، نهی کنند.»(۳۴)

در حکومت حضرت مهدی«عج» نقطه‌ای از زمین باقی نمی‌ماند مگر نور اسلام در آنجا بتابد و آثار حیات‌بخش آن جامعه جهانی را فرا گیرد. امام باقر«ع» فرمودند: «همانا این حادثه در هنگام ظهور مهدی«عج» رخ می‌دهد. در آن زمان کسی در زمین باقی نمی‌ماند جز آنکه به نبوت و رسالت محمد«ص» اقرار کند.(۳۵)

آثار امیدبخش حکومت حضرت مهدی«عج»

الف) مژده به وفور نعمت و تأمین اقتصادی تمام مردم

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هنگامی که قائم ما«عج» قیام کند، زمین با نور او منور می‌شود به‌طوری که از نور خورشید بی‌نیاز می‌شوند و تاریکی از بین می‌رود. زمین همه گنج‌های نهفته‌اش را ظاهر می‌سازد تا در معرض دید مردمان قرار گیرد. انسان هر چه جستجو می‌کند کسی را پیدا کند با ثروتش او را صله کند و زکات مالش را بپذیرد، پیدا نمی کند. همه مردمان با آنچه خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده بی‌نیاز می‌شوند».(۳۶)

 

ب) عدالت

پیامبرگرامی«ص» می‌فرمایند: « أُبَشِّرُکُم بِالْمَهدِیِّ یُبعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَى اختِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَزَلَازِلَ ، فَیَملَأُ الأَرضَ قِسطًا وَعَدلًا، کَمَا مُلِئَت جَورًا وَظُلمًا ، یَرضَى عَنهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَسَاکِنُ الأَرضِ یُقَسِّمُ المالَ صِحاحاً. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: ما صِحاحاً؟ قالَ: بِالسَّوِیَّهِ بَینَ النّاس(۳۷) شما را به مهدی«عج» مژده می‌دهم. زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان گونه که از جور وستم پر گردیده است. ساکنان آسمان و زمین از وی خشنود، مال را به (صحاح) تقسیم می‌کند، گفته شد: مقصود از صحاح، چیست؟ آن جناب فرمود: برابر تقسیم کردن میان مردم است.»

 

ج) صلح و آرامش پایدار در سراسر جهان

پس از پیروزى حضرت مهدی«عج» و یارانش، آرامش و معنویت بر جهان حاکم خواهد شد: « وَعَدَاللّهُ الَّذینَ ءَامَنوا… وَ لَیُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً…‌.»؛(۳۸) «إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ و العـقِبَهُ لِلمُتَّقین»؛(۳۹) «و‌قـتِلوهُم حَتَّى لاَتَکونَ فِتنهٌ و یَکونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه»؛(۴۰) «لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البـطِلَ».(۴۱) از بررسی شواهد قرآنی و روایی چند نکته به دست می‌آید.

۱ـ تصویری که مجموعه آیات و روایات از آخرالزمان و ظهور مهدی«عج» موعود به دست می‌دهند حاکی از مختصاتی است که هریک به‌طور مستقل واجد ارزش هستند، نظیر همزیستی مسالمت‌آمیز مردم و نیز سایر موجودات، امنیت کامل، عدالت اجتماعی به معنای حقیقی آن، استخراج ثروت‌های نهفته در زمین، بی‌نیازی مردم، رشد و گسترش ظرفیت‌های فکری و عقلی مردم و سایر توانایی‌های آنان.

باید در نظر داشت که اجتماع این ارزش‌ها همگی در یک عصر و زمان، در حقیقت تأمین همه خواسته‌های بشریت در طول تاریخ است. بر این اساس می‌توان گفت که رویکرد اسلام به ظهور منجی جهان کاملاً رویکردی خوش‌بینانه، امیدوارانه و برانگیزاننده است.

۲ـ امید به ظهور مهدی«عج» در مکتب اسلام با امیدی که برخی متفکران به پیروانشان در طول تاریخ داده‌اند، متفاوت است. مسلمانان امید به چیزی موهوم و دور از واقعیت ندارند، بلکه امیدوار به واقعیتی هستند که کاملاً تحقق‌پذیر است. باید توجه داشت که از ابتدای تاریخ تفکر تا کنون، اندیشمندانی ظهور کرده‌اند نظیر افلاطون و فارابی طراح مدینه فاضله، آگوستین ترسیم‌کننده «شهر خدا » و توماس مور مبتکر «اتوپیا» که هریک ویژگی‌های آن جامعه ایده‌ال را بیان کرده‌اند، لکن هیچ کدام از این آرمان‌ها از مرحله اندیشه فراتر نرفته و عملی نشده است.

۳ـ پیروان آیین اسلام در رویکرد به آخرالزمان و ظهور منجی عالم، علاوه بر اینکه از «تفکری امیدوارانه» نسبت به این پدیده برخوردارند، ولی در حد و مرز «تفکر» و «امید» متوقف نمی‌شوند و به وادی «عمل» می‌رسند و در حوزه انجام وظیفه، مسئولیت‌های خویش را می‌شناسند و برای ایفای آن، تردید به خود راه نمی‌دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ واقعه، ۱۳، ۳۹، ۴۹؛ حجر، ۲۴٫

۲ـ اعراف، ۱۲۸؛ نور ۵۵‌؛ قصص، ۵‌؛ فتح، ۲۸ و… .

۳ـ حسین توفیقی، هزاره‌گرایى، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸ش، چاپ اول، ص‌۲۱٫

۴ـ لقمان، ۳۴؛ احزاب، ۶۳ و زخرف، ۸۵٫

۵ـ بحارالانوار، ج‌۴۰، ص‌۱۷۷؛ ج‌۲، ص‌۸۷‌؛ ج ‌۹، ص‌۳۱۹؛ ج‌۱۲، ص‌۲۸۲؛ ج‌۱۴، ص‌۸۳ و۸۴‌؛ ج‌۱۵، ص‌۲۰۳؛ ج‌۱۶، ص‌۱۸ و ۲۱؛ ج‌۲۰، ص‌۲۲۲؛ ج‌۲۱، ص‌۳۱۷ و ۳۵۱٫

۶ـ ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، تونس، الدار التونسیه، للنشر، چاپ دوم،  ج‌۲۶، ص‌۱۰۴٫

۷ـ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج‌۱، ص‌۳۰۳٫

۸ـ محمدتقی محصل، نجات‌بخشى در ادیان، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی چاپ اول، ش۳۶۹، ص۱۳ و ۱۴٫

۹ـ هزاره‌گرایى، ص‌۲۵٫

۱۰ـ نجات‌بخشى در ادیان، ص‌۱۳ و ۱۴٫

۱۱ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدى، قم، صدرا، ۱۳۶۸ش، چاپ پنجم، ص‌۵‌.

۱۲ـ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، اوستا، گاهان، یسنه ۴۶، ب‌۳ و یَشتها، اردیبهشت، ب‌۱۰ و ۱۷ و فروردین، ب‌۱۲۹؛ نجات‌بخشى در ادیان، ص‌۳ و ۷۱٫

۱۳ـ رنه گنون، بحران دنیاى متجدّد، ترجمه دهشیری، تهران امیر کبیر، ۱۳۷۲ش، چاپ دوم، ص‌۱، اوپانیشاد، ص‌۷۷۲ ـ ۷۷۴ و ۷۳۷٫

۱۴ـ گزارش کانون پالی، بودا، تهران، مروارید،۱۳۶۲ ش، ص‌۵۱۸ و ۵۱۹‌؛ مجید فلسفیان، على و پایان تاریخ، قم جمکران، ۱۳۷۸ش، ص‌۲۳

۱۵ـ کتاب مقدّس، بیروت، دارالکتاب المقدس، فی شرق‌الاوسط، ۱۹۹۳م، اشعیاء۱۱ و ۱۲، یوئیل ۳ و ۴، زکریا ۹، دانیال ۲: ۴۴، و‌۷: ۱۳ و ۲۷٫

۱۶ـ کتاب مقدّس، بیروت، دارالکتاب المقدس، فی شرق‌الاوسط، ۱۹۹۳م متى ۲۴: ۱۵و ۴۴، و‌رسل ۲: ۱۷ و۲۱٫

۱۷ـ کتاب مقدّس، مکاشفه یوحنا ۴ و ۲۲؛ نجات بخشى در ادیان، ص‌۱۱۳ ۱۳۳٫

۱۸ـ آندره پی بتر، مارکس و مارکسیسم، ترجمه صفائیان، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸ ش، ص‌۹۱ و ۹۴٫

۱۹ـ بحران دنیاى متجدّد، ص‌۲، ۲۰، ۵۵‌، ۱۰۵، ۱۵۴ و ۱۸۶؛ علائم آخرالزمان، ص‌۱۸۸ و ۱۹۹، ۲۰۰ و ۳۱۸٫

۲۰ـ «پایان تاریخ و آخرین انسانها» مجله اطلاعات سیاسى و اقتصادى، ص‌۲۲٫

۲۱ـ برخورد تمدّن‌ها و بازسازى نظم جهانى، ص‌۴۸۵ و ۵۱۶‌.

۲۲ـ ذاریات ۵۶‌.

۲۳ـ نور ۲۴٫

۲۴ـ توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸، صف، ‌۹٫

۲۵ـ فرهنگ معین، ج ۱، ص ۳۶۴٫

۲۶ـ نور، ۵۵٫

۲۷ـ الغیبه، ص ۱۷۷٫

۲۸ـ انبیاء، ۱۰۵٫

۲۹ـ منتخب‌الاثر، ص ۲۰۶، ح ۱۲۲۴٫

۳۰ـ منتخب‌الاثر، ج ۳، ص ۲۱۲،ح ۱۲۳۱، خصال شیخ صدوق، ج ۲، ص ۶۱۶٫

۳۱ـ اسرا، ۸۱٫

۳۲ـ تحف‌العقول، ص ۱۱۵٫

۳۳ـ منتخب‌الاثر،ص۵۲۹٫

۳۴ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۵۰۶٫

۳۵ـ التبیان، ج ۵ ص ۲۴۴، مجمع‌البیان ج ۵، ص ۲۵٫

۳۶ـ فضل بن شاذان، چهل حدیث درباب غیبت امام عصر«ع» ص ۸۷٫

۳۷ـ همان، ص ۸۷٫

۳۸ـ نور، ۵۵٫

۳۹ـ اعراف، ۱۲۸٫

۴۰ـ انفال، ‌۳۹٫

۴۱ـ انفال،‌ ۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

دیدگاه قرآن در باره سرانجام بشر، دیدگاهى خوش‌بینانه است و قرآن پایان دنیا را روشن و سعادت‌بار دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقق کامل غرض از آفرینش انسان‌هاست که چیزى جز عبادت خداوند نخواهد بود.

 

۲٫

امید به ظهور مهدی«عج» در مکتب اسلام با امیدی که برخی متفکران به پیروانشان در طول تاریخ داده‌اند، متفاوت است. مسلمانان امید به چیزی موهوم و دور از واقعیت ندارند، بلکه امیدوار به واقعیتی هستند که کاملاً تحقق‌پذیر است.

 

30نوامبر/16

چشم و هم‌چشمی

حجت‌الاسلام دکتراصغر هادوی کاشانی

مقدمه

در اقتصاد قانون ساده‌ای وجود دارد که مصرف هر کس باید متناسب با درآمد او باشد. هر چه درآمد بالا برود، مصرف بالا می‌رود. قانون دیگری هم هست که مکمل قانون اول است که می‌گوید درآمدی هم که به دست می‌آید باید دائمی باشد و اگر درآمد مقطعی و زودگذر باشد نمی‌توان مصرف را بالا برد، چون این درآمد قطع می‌شود و انسان به مصرف بالاتر عادت می‌کند.

بعضی آدم‌ها مصرف خود را از بالا می‌برند بدون آنکه درآمد اضافه‌ای کسب کنند. وقتی می‌بینند که دیگران از کالاها و خدمات خاصی استفاده می‌کنند، آنها نیز در رقابت با دیگران مصرف خود را بالا می‌برند، این کار را چشم و همچشمی می‌گویند. این نوشتار به علل، آثار و راه‌های درمان این پدیده رایج اجتماعی می‌پردازد.

 

الف) علل چشم و همچشمی

۱ـ مسابقه با دیگران

بعضی‌ها دوست دارند همواره خود را با دیگران مقایسه و در یک مسابقه نابرابر شرکت کنند، غافل از اینکه آدم‌ها از لحاظ درآمد، شخصیت، اعتبار اجتماعی، شهرت و… با یکدیگر تفاوت دارند.

۲ـ کمبود اعتماد به نفس

وقتی شخصی به آنچه دارد قانع نیست، در اعتماد به نفس دچار مشکل می‌شود و فکر می‌کند که اگر امکانات بیشتری داشته باشد در جامعه موفق‌تر است و به اهداف خود می‌رسد، لذا با چشم و همچشمی درصدد از بین بردن نداشته‌ها و جایگزینی آن با داشته‌هاست، غافل از اینکه اگر عطش این شخص در مصرف فروکش کند، دیگرانی در جامعه هستند که در مصرف سیری‌ناپذیرند و لذا با چشم‌وهمچشمی همواره دنبال آنان است نه به هدف خود می‌رسد و نه به اهداف دیگران، چون به تعداد افراد و سلیقه‌ها، اهداف وجود دارند.

۳ـ تربیت خانوادگی

کسانی که در خانواده‌هایی زندگی کرده‌اند که آرزوهای آنها سرکوب ‌شده، امروز به فکر جبران گذشته‌ها هستند، لذا باید هر آنچه را که به چشم آنها خوب جلوه می‌کند، تهیه و آرزوهایشان را برآورده کنند.

۴ـ بی‌توجهی به داشته‌ها

کسانی که چشم‌شان به رفتار مصرفی دیگران است، فقط یک روی سکه و توانایی‌های دیگران را می‌بینند. اما باید نگاهی به داشته‌های خود هم داشته باشند. مصرف دیگران ناشی از درآمد آنان است و بدون آن درآمد نمی‌توان آن گونه زندگی کرد. چه بسا ممکن است توانایی کسب درآمد کسی کمتر از دیگران باشد، اما از طریق ارث یا راه‌های مشروع به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند سبک زندگی مناسب خودش را داشته باشد که برای دیگری امکان ندارد.

۵ـ ازدواج‌های نامناسب

در ازدواج باید تناسب اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی در مرد و زن وجود داشته باشد. گاهی شخصی همسری را انتخاب می‌کند که در شأن او نیست و برای گذران زندگی مجبور می‌شود از الگوی دیگران پیروی کند. لذا دقت در انتخاب همسر و شرایط اقتصادی زوجین بسیار مهم است. البته این قاعده استثنا هم دارد. زنانی بوده‌اند که زندگی بسیار مرفهی داشته‌اند، ولی بعد از ازدواج، این ویژگی مانع ادامه زندگی مشترک آنها نشده‌ است. در رأس همه این زنان، حضرت خدیجه«س» بوده است.

۶ـ تأثیرپذیری از رسانه‌ها

بعضی‌ها اصرار دارند ماهواره‌ را عامل چشم و همچشمی بدانند، ولی ماهواره  جزیی از یک سلسله عوامل است و به طورکلی رسانه‌های داخلی و صدا و سیما هم در ترویج مصرف‌گرائی بی‌تأثیر نیستند. محتوای بعضی فیلم‌ها و سریال‌های داخلی با شکل ارائه آنها تناسبی ندارد و صمیمیت و الگوی بومی ایرانی ـ اسلامی در آنها رعایت نمی‌شود.

 

ب) آثار چشم و همچشمی

۱ـ اختلال در مدیریت هزینه

وقتی زندگی روال عادی خود را دارد هر کسی می‌داند چقدر درآمد دارد و هزینه‌های او چه میزان است و بر این اساس برنامه‌ریزی و در واقع با نگاه به درون خانواده، هزینه را مدیریت می‌کند. اما کسی که چشمش به زندگی دیگران است، نمی‌داند هدفش چیست و حد مصرف او کجاست، چون مصرف دیگران قابل پیش‌بینی نیست و هر کسی الگوی مصرفی خود را می‌داند و از دیگران باخبر نیست.

ممکن است امروز همسایه ما اتومبیلی داشته باشد و چند ماه دیگر مدل دیگری را. اگر نگاه ما به مصرف او باشد، هدف گم و نوعی سرگردانی برای فرد ایجاد می‌شود. چنین فردی نه در مورد درآمد برنامه دارد و نه در باره هزینه و از همین جا آشفتگی در دریافت و پرداخت به وجود می‌آید؛ بسان کشوری که موازنه دخل و خرج ندارد، نظام این خانواده هم فرو می‌پاشد تا جایی که گفته می‌شود ۳۰ درصد طلاق در کشور از آثار چشم و همچشمی است.

۲ـ در دام قرض افتادن

کسی که چشمش به دیگران است و توانایی هزینه کردن ندارد، به‌ناچار در دام قرض گرفتن می‌افتد. تجربه نشان داده است مسیر کسانی که در راه وام گرفتن می‌افتند، نقطه پایان ندارد و همواره دلمشغول گرفتن وام و پرداخت آن هستند. در متون دینی سفارش شده تا جایی که ممکن است انسان خود را در معرض تقاضا از دیگران قرار ندهد. امام علی«ع» فرمودند: « إِیَّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ وَ مُهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی الْآخِرَه: از زیر بار قرض رفتن بپرهیزید که خوارکننده انسان در روز است و موجب اندوه و رنج بردن او در شب. یک بار گرفتار پرداختنش در این دنیا و یک بار گرفتاری دیر پرداختن و یا نپرداختن آن در آخرت را باعث می‌شود.»(۱)

۳ـ اضطراب

اضطراب و بی‌قراری و افسردگی از بیماری‌های شایع کشورهای در حال توسعه و پیشرفته است که به‌تدریج جای آرامش و معنویت و سادگی دوران‌های گذشته را گرفته است. این بیماری معلول بسیاری از عوامل است. به جرئت می‌توان گفت از عوامل مؤثر این کاهش معنویت و افزایش اضطراب، توهم مسابقه با دیگران است.

بسیاری از افراد با نگاه به دیگران و زندگی آنها، نوعی تشویش خاطر برای خود ایجاد کرده‌اند. آنان همیشه فکر می‌کنند در این مسابقه عقب‌ افتاده‌اند و لذا به هر وسیله‌ ممکن سرعت می‌گیرند تا در این رقابت بازنده نباشند. اتومبیل، منزل مسکونی، ویلای شخصی، لباس‌های فاخر و گرانقیمت، دکوراسیون و مبلمان منزل را موجب تقویت برای رسیدن به خط پایان می‌دانند و همواره در تشویش و اضطراب هستند که دیگران بر آنها سبقت نگیرند، یا اگر سبقت گرفته‌اند خود را به آنان برسانند، در حالی که قناعت و ماندن در حد کفاف، آرامش بیشتری را برای انسان به ارمغان می‌آورد.

۴ـ حرام‌خواری

بیمارانی که مبتلا به چشم و همچشمی هستند وقتی درآمد کافی ندارند ممکن است برای رسیدن به اهداف خود به حرام‌خواری مبتلا شوند. کاسبی که درآمد محدودی دارد، کارمندی که حقوق ثابت دارد و کارگری که دستمزد معینی دارد، امکان دارد اضافه هزینه‌اش را با درآمد حرام جبران کند، در صورتی که در روایات ما آثار و پیامدهای بسیار بدی برای حرام‌خواری آمده است. تاریکی دل، عدم استجابت دعا، عدم قبولی نماز و درد و رنج جسمی از جمله این آثار است.

 

ج) درمان چشم و همچشمی

۱ـ تغییر باورها

زندگی دیگران به جای آنکه بستر نامناسب هزینه را فراهم آورد، می‌تواند الگویی برای تلاش بیشتر باشد. انسان می‌تواند به بالادست خود نگاه و راه‌های افزایش درآمد مشروع را پیدا و با کار و تلاش بیشتر، خود را برای زندگی بهتر و رفاه بیشتر آماده کند. این کار هم رفاه فردی را به ارمغان می‌آورد، هم رفاه اجتماعی را. اگر همه فکر کنند توانایی‌های بالقوه زیادی دارند و می‌توانند آنها را به فعلیت درآورند، در این صورت تولید ملی افزایش می‌یابد، درآمد ملی بالا می‌رود و سرانه درآمد همه افراد بیشتر می‌شود.

۲ـ تقلید در کارهای خوب

می‌توان چشم و همچشمی مثبت را هم تصور کرد و نگاه فرد فقط به حوزه اقتصاد محدود نشود. برای رسیدن به نقطه‌ای که دیگران از علم بیشتر و خلاقیت بهتر برخوردارند، باید به دیگران غبطه خورد و چشم و همچشمی را در این مسیر هدایت کرد. به قول قرآن در کارهای خیر باید با دیگران مسابقه گذاشت.

۳ـ تربیت خانوادگی از کودکی

خانواده‌ها از دوران کودکی فرزندانشان دو کار مهم می‌توانند انجام دهند.

اول تا آنجا که امکان دارد خواسته‌های فرزندان را تأمین کنند. صبر کودک با صبر بزرگسال فرق دارد. یک دقیقه برای بزرگسال شاید در نظر کودک چند ساعت جلوه کند. لذا با توجه به آموزه‌های دینی و بهره‌گیری از کارشناسان مذهبی باید آرزوهای کودکان را برآورده کرد.

دوم از همان دوران کودکی، مدیریت هزینه و اولویت‌بندی در هزینه‌ها را به کودکان آموزش بدهند تا موازنه دخل و خرج در وجود آنها نهادینه شود. اگر این دو کار صورت گیرد، اولاً در بزرگسالی به فکر آن نخواهند بود که کمبودهای دوران کودکی را جبران کنند و ثانیاً مدیریت هزینه در سطوح بالاتر را هم یاد می‌گیرند.

۴ـ نگاه به فرودستان

شکر و سپاس و قناعت از زیباترین آموزه‌های دینی ما مسلمانان است. باید بدانیم آنچه که داریم خدا داده است و باید قناعت کنیم و شاکر خداوند باشیم. بسیاری از افراد آنچه را که ما داریم ندارند، لذا مناسب است به جای نگاه به فرادستان که چشم و همچشمی را به دنبال دارد،‌ نیم‌نگاهی هم به فرودستان داشته باشیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «به ناتوان‌تر از خودت بنگر و به توانگرتر از خویش منگر. نگاه به ناتوان‌تر تو را قانع‌تر می‌سازد.»(۲)

البته نگاه به فرودستان منافاتی با تلاش و کوشش برای رسیدن به زندگی بهتر ندارد. مراد امام این است که انسان در هر سطحی از زندگی هم که باشد باید به زیردستان نگاهی داشته و به آنچه که خود دارد قانع باشد.

امید است با کار و تلاش و تولید و قناعت به آنچه خدا داده است به حیات طیبه‌ای که قرآن وعده داده است نایل شویم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۷٫

۲ـ کافی، ج ۸، ص ۲۴۴، ح ۳۲۸٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

وقتی شخصی به آنچه دارد قانع نیست، در اعتماد به نفس دچار مشکل می‌شود و فکر می‌کند که اگر امکانات بیشتری داشته باشد در جامعه موفق‌تر است و به اهداف خود می‌رسد، لذا با چشم و همچشمی درصدد از بین بردن نداشته‌ها و جایگزینی آن با داشته‌هاست.

 

۲٫

می‌توان چشم و همچشمی مثبت را هم تصور کرد و نگاه فرد فقط به حوزه اقتصاد محدود نشود. برای رسیدن به نقطه‌ای که دیگران از علم بیشتر و خلاقیت بهتر برخوردارند، باید به دیگران غبطه خورد و چشم و همچشمی را در این مسیر هدایت کرد. به قول قرآن در کارهای خیر باید با دیگران مسابقه گذاشت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

 

کیش و فقه مدرن

اخیرأ نظریه‌ای درباب فقه”مدرن” پیدا شده که معتقد است فقه جا تا جا فرق می‌کند! یعنی احکام فقهی برای اماکن معینی صادر شده و همه جا نباید آنها را اجرا کرد. بلکه هرجایی حکمی دارد. یعنی انجام یک عمل در یک جا حلال، در جایی دیگر مکروه و در مکان ثالث حرام خواهد بود. برای روشن شدن بحث به این مثال توجه کنید:

الف- حجاب: براساس فقه مدرن رعایت حجاب در امامزاده‌ها و اماکن متبرکه بنا بر احتیاط واجب، واجب است. اما در خیابانهاو اماکن شهر قم مستحب، و درخیابان‌ها و اماکن تهران و سایر بلاد مکروه و در جزیره کیش حرام می‌باشد.

ب–  موسیقی خاص مجالس لهو و لعب: پخش این موسیقی در صدا و سیما ( بسته به این که کدام شبکه باشد) مکروه تا مستحب است.( یعنی درشبکه استانی قم مکروه و در باقی شبکه‌ها مباح یا مستحب می‌باشد)‌. اما درکوچه و بازار و سراسر جزیره کیش پخش این قبیل موسیقی‌جات واجب و استماع آن نیز بنابراحتیاط واجب است.

ج–  اختلاط محرم و نامحرم: در مساجد و اماکن مذهبی اختلاط محرم و نامحرم جایز نیست اما در اماکنی مانند مجالس عروسی (به شرط آن که درمرکز شهر قم نباشد) مستحب مؤکد و در جزیرۀ زیبای کیش واجب عینی است!

د–  امر به معروف و نهی از منکر: در مناطقی مانند جزیرۀ کیش و سایر بلاد حرام بوده و ارتکاب آن موجب تعزیر و احیانأ اجرای حد شرعی می شود! صرفأ در برخی مناطق قم اجرای آن بلامانع است.

*صاحبان این نظریه اعتقاد دارند حیف است در جایی مثل جزیره کیش کام و اوقات مردم را با رعایت احکام فقهی تلخ کنیم! این جزیره از جمله مصادیق”رفع القلم” محسوب و در آن همه حرامها به حلال تبدیل می‌شود‌. قائلین به”فقه مکانی”معتقدند بر اساس”هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد”  احکام شرعی را باید بر اساس حس و حال و آب و هوای هر منطقه اجرا کرد. مثلأ جایی مثل جزیره کیش اصولأ به گونه‌ای طراحی شده که خلایق پس از ورود به آن برای چند روز هم که شده از دست احکام شرعی خلاص می‌شوند و نفسِ راحتی می‌کشند. اگر قرار باشد که در جزیرۀ کیش هم رعایت حجاب “الزامی” و شنیدن موسیقی غنایی”حرام” و اختلاط عاشقانه و دوستانه زن و مرد نامحرم در خیابان و کوی و برزن “غدغن” و حرکات موزون دسته جمعی “ممنوع ” باشد دیگر اسم آنجا را که نمی‌توان” منطقه آزاد کیش” گذاشت. به نظر این عده، اکثر احکام فقهی برای اماکنی خاص (مثلأ محدوده شیخان تا حرم) طراحی شده و در سایر اماکن موضوعیت خود را از دست می‌دهند.

* پژوهش میدانی: اگر فکر می‌کنید عبارت‌های فوق غیر واقعی است در اولین فرصت به جزیره زیبای کیش سفر کنید و خودتان وجوب اختلاط بین محرم و نامحرم و بی‌حجابی و ضرورت استماع موسیقی لهو و لعبی و استحباب رقص مختلط در اماکن عمومی و حرمت امر به معروف و نهی از منکر را به عینه ببینید تا ایمانتان افزوده گردد.

عارف و شیطان

شبی شیطان به خواب “عارفی” آمد. عارف پرسید: ای لعین! چگونه‌ای و چه می‌کنی‌؟ شیطان گفت: بازنشسته‌ام و در گوشه پارک می‌نشینم. عارف پرسید : چرا؟ شیطان گفت: وقتی در ایران ۱۱ میلیون جوان مجرد وجود دارد و سن ازدواج پسران و دختران از ۳۰ سالگی فراتر رفته و بی‌حجابی و بی‌عفتی در شهرو دیار و دانشگاه و غیره آزاد شده و نهی از منکر هم منکوب و تعطیل گشته دیگر چه نیازی به مثل من است؟ خلایق خودشان کار خودشان را بلدند!

 

 

 

رحمت و عدلیه

*یک کلاهبردار که تعدادی دختر جوان را فریب داده و از آنها سؤاستفاده کرده بود دستگیر شد. این فرد از سال ۱۳۷۹ تا کنون ۱۵ مرتبه به واسطه ارتکاب اعمالی مانند سرقت، کلاهبرداری، خیانت و تحصیل مال نامشروع در تهران، اهواز، بوشهر، شیراز و … دستگیر شده است. (جراید ۱۶/۲/۹۴ )

۱- طبق آمار این مجرم محترم در طول ۱۵ سال گذشته ۱۵ مرتبه دستگیر شده و این نشان از پشتکار و همت بالای این متخلف شریف در مسیری که برای زندگی برگزیده دارد و بعید نیست که یکی از دلایل چشم‌پوشی قضات محترم از جرائم ایشان همین نکته باشد! (بالاخره وقتی طی ۱۵ سال اخیر ۱۵ مرتبه دستگیر شده یعنی دادگاه‌ها به گونه‌ای او را مجازات کرده‌اند که او برای دفعات بعد نیز فرصت تکرار جرائم را پیدا کرده و توانسته استعدادش را در ارتکاب جرائم مختلف و متنوع بیازماید! اگر در این میان یک قاضی پیدا می‌شد و برخلاف سیرۀ جاریه”ترحم بر مجرمان” حکم خداوند را درباره او به اجرا می‌گذاشت آیا این مجرم باز هم فرصت شکوفا کردن استعدادش را پیدا می‌کرد؟)

۲ – شاید فلسفه وجودی عدلیه آن است که استعدادهای مختلف مجرمان را بشناسد و امکان و زمینه را برای شکوفایی آن فراهم کند. در عدلیه یک اصل اساسی وجود دارد و آن مستعد بودن مجرمان است. مجرم صاحب استعداد است و اگر مستعد نبود می‌رفت مثل هزاران آدم معمولی دیگر به زندگی معمولی مشغول می‌شد. همین که یک فرد نخواسته معمولی باشد و معمولی زندگی کند و مسیر پر هیجان خلافکاری را برگزیده، نشان از فوق‌العاده بودن اوست و همین نکته برای عدلیه کافی است تا پس از کشف استعداد در مجرمان نوپا و مبتدی، آنها را برای استراحت و آموزش‌های لازم به مکانی به نام زندان اعزام کند. مجرمان مستعد ولی ناشی و تازه کار با حضور در زندان ضمن برخورداری رایگان از غذا، لباس، جای خواب، وسایل ورزشی، کتابخانه و … فرصت تلمّذ در مکتب اساتید فنون مختلف خلاف کاری را پیدا کرده و هر کدام حسب استعداد و علاقه درونی خود به یک یا چند رشته از اعمال خلاف وارد شده و در آن به کسب تجربه می‌پردازند. بالاخره زمان کوتاه حضور در زندان به پایان می‌رسد و مجرم نوپای سابق، آبدیده و کارکشته از حبس بیرون می‌آید و با اراده‌ای جدی و مصمم پا در مسیر خلاف می‌گذارد چرا که مطمئن شده نان خوردن از راه خلاف بسیار ساده‌تر و کم دردسرتر از کسب روزی حلال است و دستگیری احتمالی و دادگاه و زندان چونان استراحت گاهی است که هر مجرمی برای تجدید قوا و بهره‌گیری از آخرین دستاوردها و تجربیات خلافکاران پیشکسوت به آن نیازمند است! چرا که اگر یک خلافکار نتواند خود را به روز کند و از آخرین تحولات و ابداعات حوزه تخصصی‌اش (از کلاهبرداری گرفته تا سرقت مسلحانه!) مطلع نشود آنگاه نه تنها در زندگی موفق نخواهد بود بلکه مایۀ ننگ همکاران و صنفش نیز خواهد شد. و این چنین است که در کشورمان بسیار خلافکارانی داریم که ده‌ها بار زندان را تجربه کرده و هر بار پس از ترک زندان با کوله‌باری آکنده از تجربیات جدید و روش‌های روزآمد به آغوش جامعه بازگشته و خلقی را متحیر استعداد خود ساخته‌اند! مثلأ سارقانی که در عنفوان شباب رکورد سرقت هوشمندانه را به نام خود ثبت کرده و در ۱۵ ثانیه قفل هر خودرویی را به مدد هوش و استعداد سرشار خود باز کرده و طی یک ماه بیش از یکصد خودرو را سرقت و به مال‌خر مربوطه تحویل داده‌اند! به راستی اگر یک قاضی حکم” قطع ید” را دربارۀ این مجرم خلاق به اجرا گذارده بود آیا باز هم شاهد چنین رکوردها و شکوفا شدن چنین استعدادهایی می‌شدیم؟

۳ – گویا مرام عدلیۀ مملکت ما رحمت و رأفت با مجرمان است و اگر جز این بود این چنین شاهد توسعه اقسام و عرصه‌های مختلف خلافکاری و بروز خلاقیت‌های مجرمانه در کشور نبودیم! وقتی قاتلی در آستانه اعدام با استفاده از مرخصی قانونی از حبس بیرون می‌آید و همان روز ۵ نفر دیگر را در یک درگیری مسلحانه به آن دنیا روانه می‌کند چه می‌توان گفت جز مرحبا به این همه رأفت!!

۴ – زندگی بدون خلافکاران طعم و رنگ خاص خودش را نخواهد داشت و جامعه بی‌خلاف ،جامعه‌ای بی‌تحرک، بی‌هیجان، یکنواخت و تکراری است. اگر سارقان و کیف قاپان و زورگیران و سارقان مسلح و متجاوزان به عنف و … نباشند پس تکلیف روزنامه نگارانی که صفحات حوادث جراید را سیاه می‌کنند چه می‌شود؟ چه کسی پاسخ گوی بیکاری این مطبوعاتی‌های شریف خواهد بود؟ اصولأ بدون وجود مجرم، پلیس و عدلیه و شحنه و داروغه خاصیت خود را از دست می‌دهند و آنگاه باید شاهد بیکاری و عاطل و باطل ماندن قضات و محتسبان و داروغه‌گان باشیم! مگر نه این است که وقوع جرم در یک محله تا مدتها موجبات تنوع میان مردم آن سامان را فراهم خواهد آورد و زندگی را از تکرار رهایی خواهد داد!

۵– حال که چنین است بایسته است به‌سان برخی از قضات دور اندیش خود با اجرای احکام شرعی درباره مجرمان مخالفت ورزیده و مانع از ریشه کنی جرایم در کشور شویم و ایمان پیدا کنیم جامعه بدون خلافکار جامعه‌ای ناقص است!

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به تاریخ سینمای ایران ـ‌ قسمت ۱۳

دکتر عبدالحمید انصاری

 

یادآوری: در شماره گذشته تعدادی از فیلم‌های نمایش داده شده در سال ۱۳۶۵ با تفکیک ‍ ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت، در این شماره ضمن تکمیل موارد فوق‌الذکر به دیگر ژانرها (گونه‌ها) نیز پرداخته می‌شود.

 

الف) ژانر انقلابی، دفاع مقدس

۲۰ـ گره:‌ کارگردان؛ یوسف سیدمهدوی، فیلمنامه؛ مرحوم سیف‌الله داد، بازیگران؛ داود آریا، ملیحه نصیری، حسین نیک‌اخلاق، هوشنگ ملک‌آرا.

داستان فیلم ماجرای توزیع اعلامیه‌های انقلابی در سال ۱۳۵۷ را توسط یک دانشجوی جوان به تصویر می‌کشد که توسط مأموران حکومت نظامی دستگیر می‌شود، اما موفق به فرار می‌گردد. در پروسه جست‌وجوی خانه به خانه مأموران سرانجام او را پیدا می‌کنند اما بحث‌ها و ماجراهای مدت زمان جست‌وجو مأموران را متقاعد کرده که جوان حق دارد و بنابراین تصمیم به آزادی او می‌گیرند.

فیلم ساده‌ای است و قاعدتاً برای شروع به کار سینمایی مرحوم سیف‌الله داد که خود دانشجوی دانشگاه شیراز بوده است، قابل قبول است. فضای فیلم نیز حدیث نفس دانشجویان همکلاسی‌های وی در سال‌های منتهی به انقلاب است، اما همه کسانی که در مبارزات دانشجویی دانشگاه شیراز همراه وی بودند سرانجام یکسانی نداشتند. مرحوم «داد» به سینما پیوست و کارهای قابل قبولی مانند «کانی مانگا» و در رأس آنها «بازمانده» به سینمای ایران تقدیم کرد، هر چند در سیاستگذاری‌های دوران دوم خرداد در مقام معاونت سینمایی دچار خطاهای راهبردی شد. مرحوم شهید صدرالله فنّی به رزمندگان پیوست و در سمت فرماندهی قرارگاه رمضان به شهادت رسید. عطاالله مهاجرانی هم به عنوان نماینده مردم شیراز یک دوره به مجلس راه یافت و بعداً در سمت معاون حقوقی رئیس‌جمهور و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به بیراهه و ناکجاآباد رفت. او هم‌اکنون در انگلیس در مقام اپوزیسیون نظام با رسانه‌های غربی معاند همکاری دارد. بسیاری دیگر از همراهان مرحوم «داد» نیز در سمت‌های مختلف نظام مشغول خدمت هستند.

۲۱ـ اتاق یک: کارگردان؛ رحیم رحیمی‌پور، بازیگران؛ عبدالرضا اکبری، افراشته سمندرپور، هوشنگ توکلی، احمد نصر.

یک سرهنگ ارتش جمهوری اسلامی ایران به اسارت یکی از گروهک‌های ضدانقلاب درمی‌آید، او پس از اقدام به فرار نافرجام به اعدام محکوم می‌شود، اما طی مدت اسارت با چند تن از دیگر اسراء این گروهک‌ها آشنا و صمیمی می‌شوند و به کمک آنها نقشه جدیدی برای فرار طرح و اجرا می‌کنند. فیلم با توجه به فضای تنش‌آلود گروهکی سال‌های اول پیروزی انقلاب ساخته شده و دارای ساختار معمولی است. فیلم توسط هدایت فیلم به مدیریت مرتضی شایسته ساخته شده که هم‌اکنون جزو سازندگان فعال فیلم‌های سینمایی است.

۲۲ـ هشت و نیم: کارگردان؛ اسماعیل رحیم‌زاده، بازیگران؛ شاپور بخشایی، منوچهر علی‌پور، زهره امیری، الیزا جواهری، آزیتا لاچینی، مرحومه مهری مهرنیا، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

قصۀ فیلم؛ به حادثۀ انفجار کامیون در مهرماه ۱۳۶۱ مقابل مسافرخانه‌ای در خیابان ناصرخسرو می‌پردازد. این انفجار با هدف آسیب‌رسانی به ساختمان مخابرات مستقر در میدان امام خمینی(ره)(توپخانه سابق) توسط گروهک‌های مزدور انجام گرفته بود که با تصمیم دولت وقت، بافت فرسوده و قدیمی آن منطقه تخریب و نوسازی گردید.

۲۳ـ جدال: کارگردان؛ محمدعلی سجادی، بازیگران؛ مهدی فخیم‌زاده، محبوبه بیات، فاطمه معتمدآریا، عنایت بخشی، سیامک اطلسی، کاظم افرندنیا، پری اقبال‌پور.

روایت مجروح شدن جوانی در بحبوبۀ پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ را به تصویر می‌کشد که به خانواده‌ای داغدار از شهادت سرپرست خود توسط عوامل رژیم پهلوی پناه می‌برد. خانواده به زودی متوجه می‌شوند که جوان در یک درگیری گروهکی مجروح شده و نه درگیری با رژیم پهلوی، بنابراین او را از خانه بیرون می‌کنند. جوان که نادم گردیده، مدتی را در میان اعضای آن گروهک سر می‌کند تا سرانجام مجدداً خود را به آن خانواده نزدیک نماید.

محمدعلی سجادی در سال‌های بعد به ویژه دهه ۸۰ کارهای سینمایی متوسط و ضعیفی ارائه نمود که عمدتاً از ساختار منسجم و قابل قبولی برخوردار نبودند.

۲۴ـ تیرباران: کارگردان؛ علی‌اصغر شادروان، بازیگران؛ مجید مجیدی، فریده نیسیان، جعفر دهقان، رضا چراغی و عطاالله سلیمانیان. محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

این فیلم، زندگی پرماجرا و عجیب روحانی شهید سیدعلی اندرزگو را به روایت کشیده است. داستان در بستری دراماتیک و فوق‌العاده جذاب و پرکنش به تصویر کشیده شده است. فیلم با گذشت نزدیک به ۳۰ سال همچنان جذاب و دیدنی است و با اینکه بارها به مناسبت سالروز شهادت شهید «اندرزگو» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است، اما هیچ‌گاه تکراری و کهنه به نظر نمی‌رسد. بازیگر اصلی فیلم «مجید مجیدی»‌ است که نقش شهید را به خوبی ایفا نموده است. مجیدی بعدها به کارگردانی روی آورد و هم‌اکنون یکی از کارگردان‌های متعهد، اخلاق‌گرا و بسیار مسلط در نظام جمهوری اسلامی است. از او فیلم‌های خوبی نظیر «رنگ خدا»، «بچه‌های آسمان» و «بید مجنون» به دنیای سینما عرضه شده است که همگی آموزنده و اخلاقی هستند. آخرین ساخته وی فیلم عظیم محمد«ص» است که به زودی اکران خواهد شد.

۲۵ـ دست‌نوشته‌ها: کارگردان؛ مهرزاد مینویی، فیلمنامه؛ بهروز افخمی، بازیگران؛ جلیل فرجاد، بهنام شفیعی، علیرضا شجاع نوری، محصول بنیاد سینمایی فارابی.

قصه مأموریت جوانی از اعضای گروهک‌ها برای ترور یکی از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی، نزدیک شدن به وی و ایجاد صمیمت بین آنان و پشیمانی از این مأموریت را به تصویر می‌کشد.

۲۶ـ ملاقات: کارگردان؛ خسرو معصومی، بازیگران؛ جمشید مشایخی، اکبر زنجانپور، پروانه معصومی، سیامک اطلسی، مینا صارمی.

داستان فیلم به فعالیت سیاسی جوان دانشجویی در رژیم پهلوی می‌پردازد که به دلیل دوستی پدرش که یک پزشک است با سرهنگی شاغل در اداره مشترک ضدخرابکاری به آنان اطلاع داده می‌شود.

فیلم دارای فراز و فرود پذیرفتنی و کشش داستانی قابل قبول متناسب با فضای سال‌های اولیه انقلاب است.

۲۷ـ همه با هم: کارگردان؛ محمد نوری‌زاد، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران؛ جهانگیر نکویی، احمد صابر، محسن خسروی، حسین هنرمند.

روایت معلمی بسیجی است که در جبهه دفاع مقدس به همراه رزمندگان از جمله پیرمردی مشغول نبرد هستند. پیرمرد به شهادت می‌رسد، ولی در آخرین لحظات از معلم تقاضا می‌کند که به روستایی برود. معلم وقتی وارد روستا می‌شود، علت درخواست پیرمرد را درمی‌یابد، بدین معنی که او بسیار شبیه یکی از جوانان شهید روستا می‌باشد که شدیداً مورد علاقه اهالی بوده است. هر چند ماندن در روستای غریب برای جوان دشوار است، اما در روستا می‌ماند و در کار و فعالیت‌های اجتماعی مردم مشارکت می‌کند.

محمد نوری‌زاد، نویسنده و کارگردان متوسط ضعیفی بود که ابتدا گرایشات متعهدانه‌ای داشت و مقاله‌نویس کیهان بود. چندین فیلم و سریال هم در کارنامه وی وجود دارد که همه آثار ضعیف و فاقد کیفیت محسوب می‌شوند، از جمله؛ سریال «پروانه‌ها می‌نویسند» که در سال‌های حاکمیت «دوم خردادی‌ها» از شبکه ۲ پخش شد.

۲۸ـ تشکیلات: کارگردان؛ منوچهر مصیّری، بازیگران؛ مجید مظفری، افسانه بایگان، اکبر زنجان‌پور، فرخ نعمتی.

قصه یک افسر سابق گارد شاهنشاهی را به تصویر می‌کشد که توسط دادسرای مبارزه با مواد مخدر بازداشت گردیده، اما در جریان بازپرسی معلوم می‌شود که علاوه بر قاچاق مواد مخدر، مأموریت براندازی نظام جمهوری اسلامی را هم برعهده دارد. همسر مطلقه بازپرس کنونی و مبارز انقلابی سابق که سابقاً به طور مخفیانه جاسوسی همسرش را می‌کرده از خارج برمی‌گردد و در پوشش دیدار فرزندش، خود را به شوهر سابق خود نزدیک می‌کند، در حالی که پشت پرده مأموریت کسب اطلاعات و نجات افسر گارد سابق بازداشت شده را دارد.

فیلم به سیاق آثار دیگر منوچهر مصیّری دارای تعلیق و کشش داستانی عامیانه می‌باشد، اما دارای ارزش هنری نیست.

۲۹ـ پرواز در شب: کارگردان؛ مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران؛ فرج‌الله سلحشور، جعفر دهقان، تاج‌بخش فنائیان، علی یعقوب‌زاده.

این فیلم یکی از آثار ماندگار و بسیار باارزش دفاع مقدس و مرحوم رسول ملاقلی‌پور محسوب می‌شود که پس از حدود ۳۰ سال همچنان دیدنی، تأثیرگذار و دارای جذابیت‌های رزمی، عاطفی در قالب سینماست. رسول ملاقلی‌پور بعدها فیلم‌های متعددی در حوزه دفاع مقدس ساخت که هرکدام به نوعی وجهی از وجوه الهی سال‌های جنگ تحمیلی و حوادث پس از آن را به تصویر می‌کشد، اما اخلاص، دقت قصه‌پردازی، نمایش جزئیات و حوصله به کار رفته در فیلم «پرواز در شب» نمونه و کم‌نظیر است. گردان کمیل به فرماندهی جوانی به نام مهدی نریمان با هوشیاری و هدف فریب دشمن برای انجام عملیات اصلی با آنان درگیری می‌شوند. از آنجا که دشمن در آمادگی به سر می‌برد، درگیری و نبرد مغلوبه گردیده و گردان کمیل در کانالی گرفتار می‌شوند. کمبود آب و آذوقه و شهادت تعدادی از افراد همرزم و دلاوری‌های آنان برای مشغول کردن دشمن، خمیرمایه پرداختی بسیار دیدنی قطعه‌ای از دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد که بارها و بارها می‌توان با لذت آن را تماشا کرد و به روح ملاقلی‌پور درود و صلوات حواله نمود.

فرج‌الله سلحشور بازیگر نقش اول فیلم، هم‌اکنون کارگردان ورزیده و متعهدی است که آثار جاودانه‌ای مانند سریال‌های «مردان آنجلس» و «حضرت یوسف پیامبر» در کارنامه وی به چشم می‌خورد. او هم‌اکنون بیمار است و جا دارد همه برای سلامتی وی دست به دعا برداریم.

۳۰ـ حماسه شیلر: کارگردان؛ احمد حسنی مقدم، بازیگران؛ آتش تقی‌پور، احمد زینال‌زاده، احمد میرعلایی.

داستان فیلم مربوط به مبارزه سپاه پاسداران با گروهک‌های ضدانقلاب و مزدور مستقر در کردستان است که در قالب قصه‌ای پرفراز و فرود روایت می‌شود. از آنجا که این گروهک‌ها بدون تغذیه و کمک رژیم صدام امکان ادامه حیات نداشتند، بخشی از ماجرا نیز در قالب دفاع مقدس پیوند می‌یابد.

 

ب) ژانر مواد مخدر و اعتیاد

۳۱ـ جدال در تاسوکی: کارگردان؛ فرامرز قریبیان، بازیگران؛ عبدالرضا اکبری، ثریا حکمت، کاظم افرندنیا، مرتضی احمدی.

روایت رفتن معلم جوانی به یک روستا برای آموزش و آموزگاری و عدم استقبال مردم از وی به دلیل ترسی که از قاچاقی معروف مواد مخدر منطقه دارند. معلم به تدریج موفق می‌شود نظر اهالی را جلب و با رفتار انسانی خود به آنان نزدیک شود. تلاش‌های وی به قدری مؤثر می‌شود که حتی قاچاقچی شرور منطقه نیز هنگام دستگیری و رفتن برای محاکمه و مجازات درخواست می‌کند که معلم سرپرستی فرزندش را برعهده بگیرد.

فیلم، شبیه آثار دیگری است که فرامز قریبیان در آنها به عنوان بازیگر و یا کارگردان ایفای نقش نموده است، فیلمی متوسط خوب و مردم‌پسند.

(در تدوین این مقالات از انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران» تألیف

 

 

سوتیتر:

۱-فیلم تیرباران، زندگی پرماجرا و عجیب روحانی شهید سیدعلی اندرزگو را به روایت کشیده است. داستان در بستری دراماتیک و فوق‌العاده جذاب و پرکشش به تصویر کشیده شده است…و با اینکه بارها به مناسبت سالروز شهادت شهید «اندرزگو» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است، اما هیچ‌گاه تکراری و کهنه به نظر نمی‌رسد. بازیگر اصلی فیلم «مجید مجیدی»‌، بعدها به کارگردانی روی آورد و هم‌اکنون یکی از کارگردان‌های متعهد، اخلاق‌گرا و بسیار مسلط در نظام جمهوری اسلامی است.

 

30نوامبر/16

اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی

بی‌پرده با تاریخ/اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۰

 

سیدروح‌الله امین‌آبادی

در اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۶۰ به‌تدریج تقابل میان دو جریان انقلابی به رهبری امام خمینی و طیف لیبرال و ضدانقلاب به میاند‌اری بنی‌صدر به اوج رسید. رئیس‌جمهور وقت به تلاش‌های از سر دلسوزی امام امت برای برگشت به دامن نظام اسلامی وقعی ننهاد تا آنجا که حضرت روح‌الله در یک اقدام انقلابی، بنی‌صدر را ابتدا از فرماندهی کل قوا و در ادامه و به دنبال رأی مجلس شورای اسلامی مبنی بر عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، او را از ریاست‌جمهوری برکنار کردند.

شهادت سروان شیرودی یکی از برجسته‌ترین خلبانان هوانیروز و نیز شهادت دکتر مصطفی چمران در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و  نیز جنایت بزرگ گروهک‌های ضدانقلاب دموکرات و کومله در به شهادت رساندن ده‌ها اسیر پاسدار از دیگر وقایع ماه‌های اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۰ محسوب می‌شود.

 

گام به گام با سقوط اولین رئیس‌جمهور

امام خمینی پس از غائله ۱۴ اسفند و مسائل پس از آن، دستوری برای پیگیری و رسیدگی به این موضوع صادر کردند و رسیدگی قضایی به پروندۀ چهاردهم اسفند، از تاریخ شانزدهم اسفند همین سال شروع شد و ده نفر قاضیِ تحقیق تا اوایل خرداد۱۳۶۰ به تحقیقات وسیع و دامنه‌داری در این زمینه دست زدند.

پس از رسیدگی طولانی قوه قضائیه به پروندۀ حادثۀ دانشگاه تهران در ۱۴ اسفند و جمع‌آوری مدارک جرم در این ‌باره، برخی از نتایج به دست آمده از این رسیدگی اعلام شد و گروه‌های طرفدار رئیس‌جمهور به جهت اعمال تحریک‌آمیز و حمل اسلحه، به عنوان متهمان حادثۀ چهاردهم اسفند معرفی شدند.

همچنین به دلیل آنکه اعلام جرایمی نیز علیه شخص رئیس‌جمهور صورت گرفته بود، در این باره نیز تحقیقاتی صورت گرفت و دلایل کافی بر مجرمیت وی در مواردی چون سوءاستفاده از قدرت، تخلف از اختیارات قانونی، تحریک مردم، سردستگی طاغیان و گروه‌های مسلح به دست آمد.

در پی رسیدگی به واقعۀ دانشگاه و توقیف روزنامه «میزان» و سپس رأی دادگاه بر رفع توقیف این روزنامه، بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی هیاهویی در مورد عدم عدالت در جریان دادگاه‌ها به راه انداختند.

با وجود تمام مشکلات، این پرونده مراحل تکمیل خود را طی کرد و دلایل کافی در مورد اتهامات مجرمین به دست آمد و آمادۀ تقدیم به دادگاه شد، اما در این مرحله، پیگیری قضایی به جهاتی متوقف شد و پرونده به دادگاه نرفت. حضور دکتر بهشتی که آن روزها رئیس دیوان‌عالی کشور بود و در رأس محاکم قضایی قرار داشت، یکی از مشکلات پیش رو بود.

بنی‌صدر رسیدگی قضایی را که تحت نظر ایشان صورت می‌گرفت، مغرضانه می‌دانست و مدعی بود او مثل سایرین باید محاکمه شود، بنابراین علیه آیت‌الله بهشتی طرح دعوا کرد.(۱)

از سوی دیگر در ۲۵ اسفند ۱۳۵۹ با توجه به واقعه ۱۴ اسفند، حضرت امام دستور دادند هیئتی سه نفره تشکیل شود و به اختلاف‌های پیش‌آمده رسیدگی کند.

براساس این فرمان برای رسیدگی به شکایاتی در باره جنگ و سایر مسائل مورد اختلاف بین مقامات جمهوری اسلامی، هیئتی مرکب از یک نماینده از طرف رئیس‌جمهور و یکی از طرف مقابل و یکی از سوی اینجانب تعیین می‌شود که در حل شکایات کوشش نماید و رأی اکثریت هیئت مذکور معتبر است. و در صورت تخلف یکی از مقامات، باید متخلف را به مردم معرفی کنند و مورد مؤاخذه قرار گیرد.»(۲)

بنی‌صدر آیت‌الله اشراقی را به عنوان نماینده خود در آن هیئت انتخاب و معرفی کرد. امام خمینی آیت‌الله مهدوی کنی را به عنوان نماینده خود معرفی کردند و از سوی رؤسای قوه مقننه و قضائیه نیز آیت‌الله یزدی برای عضویت در این هیئت انتخاب شد.

هیئت پس از بررسی شکایات و نامه‌های وارده، بنی‌صدر و روزنامه‌های حامی وی را متخلف شناخت و به ملت معرفی کرد، ولی بنی‌صدر نظر هیئتی را که نماینده خود او در آن عضویت داشت نپذیرفت و هیئت حل‌ اختلاف نیز منحل شد.

 

نخستین اقدام عملی امام؛ برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا

به دنبال اقدامات تنش‌زای بنی‌صدر که هر روز بر شدت و حدت آن افزوده می‌شد، امام خمینی در ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۶۰ بنی‌صدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلح برکنار کردند.(۳)

بنی‌صدر در این روزها در کرمانشاه به سر می‌برد و بر اساس خاطراتی که بعدها در خارج از کشور منتشر شد، مشغول امکان‌سنجی کودتایی بود که براساس آن می‌خواست ارتش را به تهران آورد و مخالفان را سرکوب کند!

امام خمینی چند روز پس از این حکم در جمع فرماندهان نیروهای سه‌گانه ارتش با اشاره به پیشنهاد رفراندوم از سوی بنی‌صدر تأکید کردند: «معنایش این است که ثبات این مملکت را از دست مردم بگیرند. اینکه الان ثبات دارد، از افتخارات این انقلاب است که در ظرف یک سال همه این چیزها درست شد. می‌خواهند این را بگیرند و بگویند حالا نشد، دو باره از سر! دوباره از سر!؛ آرا[آرای] مردم است. خوب. اگر میزان آرای مردم است، اینها که هستند. اینها که از اروپا نیامده‌اند. اینها آرای همین مردم‌اند؛ همین مردم‌اند که به مجلس رأی دادند، وکیل تعیین کردند؛ همین مردم‌اند که به جمهوری اسلامی رأی دادند و همین مردم‌اند که به قانون اساسی رأی دادند و همین مردم‌اند که همه چیز را خودشان ایجاد کردند. حالا ما دو باره از سر برویم سراغ چه مردمی؟»(۴)

یک روز پس از این سخنان امام امت در جمع گروهی دیگر از مردم ضمن اعلام ارتداد جبهه ملی به خاطر اعلام تظاهرات علیه قصاص خطاب به بنی‌صدر تأکید کردند: «شما اگر واقعاً می‌خواهید به قانون  عمل بکنید، ما هم می‌خواهیم که همه شماها بیایید به قانون عمل کنید. آمدید اینجا و بنا بر این شد که دیگر روزنامه‌هایتان و صحبت‌هایتان برای تشنج نباشد. آیا شما وفا کردید به عهد خودتان؟ در اینجا آمدید و قرار دادید به این. بعد از اینکه می‌خواستید به جنگ هم بروید، به این منتهی شد که یک هیئت سه نفره‌ای باشد. یک نفر از طرف آقای رئیس‌جمهور. یک نفر هم از طرف آن آقایان و یکی هم من تعیین کنم.  اینها حَکَم باشند. بعد از اینکه حَکَم رفته و موارد خلاف را دیده، در روزنامه‌هایشان نوشتند که این حکمیت مثل حکمیت ابوموسی اشعری است!»

 

تلاش‌های ناکام برای بازگشت بنی‌صدر به آغوش نظام

زمان به‌سرعت برای بنی‌صدر در حال تمام شدن است و امام همچنان نمی‌خواهد اولین رئیس‌جمهور به چنین سرنوشتی گرفتار شود. از این رو حضرت روح‌الله نصیحت می‌کنند: «حالا هم توبه را قبول می‌کنم. اسلام قبول می‌کند. حالا هم بروند در رادیو، بروند در تلویزیون، توبه کنند بگویند ما تا حالا خطا کردیم؛ اشتباه کردیم، مردم را دعوت کردیم به شورش و غلط بوده. خلاف اسلام بوده. خلاف قوانین کشوری بوده.  ائتلاف کردیم با گروه منافق. من چندین بار به این آقا [بنی‌صدر] گفتم آقا این جمعیت تو را به باد فنا می‌دهند. این افرادی‌ که دور تو جمع شده‌اند، بعضی از اینها، یک گرگ‌هایی هستند که تو را به باد فنا می‌دهند.»(۵)

با وجود این بنی‌صدر به نصایح امام گوش فرا نمی‌دهد تا اینکه بررسی عدم کفایت سیاسی اولین رئیس‌جمهور تاریخ ایران وارد دستور کار مجلس شورای اسلامی می‌شود.

 

بررسی عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی

۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ دو روز تاریخی و ماندگار در تاریخ جمهوری اسلامی است. در این دو روز کفایت سیاسی نخستین رئیس‌جمهور ایران اسلامی در مجلس شورای اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفت و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس که بعد از یک سال صبر و سکوت دیگر تحم‌شان تمام شده بود به افشای مفاسد و خیانت‌های بنی‌صدر پرداختند.

در این میان سخنرانی تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ خواندنی و شنیدنی است.

آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنرانی ۱۴ دلیل برای عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر برشمردند. این دلایل به اختصار عبارتند از: عدم احترام به نهادهای قانونی، رعایت نکردن حرمت جمهوری و رئیس‌جمهور، استفاده از هر ابزاری در مقابله با مخالفان، سیاست‌گرایی به جای حقیقت‌گرایی، صادق و راستگو نبودن رئیس‌جمهور، بی‌قدر و منزلت کردن امام و امت، رعایت نکردن حیثیت جمهوری در خارج از کشور، مشاوران بدنام و مشکوک، افشای اسرار اقتصادی کشور، ایجاد تشنج در کشور پیش از جنگ، بی‌توجهی به خط رهبری انقلاب، حرکت به سمت قدرت مطلقه و استبداد، اخلالگری و شورش و خصلت‌های ناپسند فردی از جمله غرور… .(۶)

سرانجام مجلس تصمیم تاریخی خود را می‌گیرد و آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی در بیان نتیجه رأی نمایندگان چنین می‌گوید: «جمع افرادی که در مجلس حاضر بودند ۱۹۰ نفر، آرایی که موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر به صندوق ریخته شده ۱۷۷ نفر، رأی مخالف یک نفر، آقایان! دیگر از این به بعد آقای بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده، شعارها برگردد به طرف آمریکا.» (۷)

یک روز پس از این تصمیم مجلس شورای اسلامی، امام خمینی نیز در حکمی ابوالحسن بنی‌صدر را از ریاست‌جمهوری برکنار کردند و پرونده نخستین رئیس‌جمهور تاریخ انقلاب بسته ‌شد.

 

 

اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی

به دنبال بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس، منافقین علیه نظام اسلامی اعلام قیام مسلحانه می‌کنند. روزنامه اطلاعات در شماره ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ می‌نویسد:

«به دنبال اعلام راه‌پیمایی و آشوب از طرف سازمان منافقین و گروهک پیکار به نفع بنی‌صدر،  در ساعت ۴ بعد از ظهر امروز در حد فاصل چهارراه ولیعصر [مصدق سابق]، میدان ولیعصر، با پخش اعلامیه‌ها و تراکت‌هایی مبنی بر درگیری به‌طور قاطع با هر کس و در هر لباس و با اعلام صریح و مستقیم گروهک پیکار مبنی بر درگیری مسلحانه، با مردم در خیابان‌های مرکزی تهران به خاک و خون کشیده شدند.

در این درگیری‌های خونین ده‌ها اتومبیل، اتوبوس یا مینی‌بوس شرکت واحد و نهادهای انقلابی توسط عناصر آشوبگر به آتش کشیده شده و ده‌ها نفر کشته و مجروح از طرفین به جای گذاشته شد.

گزارش‌های رسیده از چهارراه ولی‌عصر حاکی از آن است که در حدود ساعت ۴ بعد از ظهر امروز تعدادی از هواداران گروهک‌ها در حالی که شعارهایی به نفع بنی‌صدر می‌دادند، تعدادی از دکه‌های خیابان و چندین مبل و صندلی را به وسط خیابان بردند و به آتش کشیدند.

با ورود حزب‌الله به صحنه، مجاهدین خلق اعلام جنگ مسلحانه کردند و از آن رو که مردم اطلاعی از این اعلام جنگ مسلحانه نداشتند و بناگاه با تیراندازی گسترده از سوی منافقین روبرو شدند، تعداد کثیری از مردم در این درگیری و در جریان تیراندازی مجاهدین خلق به شهادت رسیدند و یا زخمی شدند. روزنامه اطلاعات گزارش داد هادی غفاری نیز در میان مردمی که با هواداران رئیس‌جمهور درگیر شده بودند حضور داشته است.

براساس گزارش‌های رسیده به دنبال اعلامیه سیاسی نظامی مجاهدین خلق در مورد آنچه مقاومت انقلابی خوانده شد، درگیری‌هایی در سطح شهر تهران به وجود آمد که درگیری امروز ابعاد وسیع‌تری به خود گرفت. در این درگیری‌ها بیش از ۱۰۰ نفر با سلاح‌های گرم و سرد و سنگ و چوب مجروح شدند و چند نفر نیز کشته شدند.(۸)

 

 

جنایت بزرگ زندان دولتو

۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰، ۱۲۱ نفر از رزمندگان سپاه که در زندان دولتو در نزدیکی سردشت در اسارت افراد کومله و دموکرات بودند در یک نقشه از پیش تعیین‌شده با بمباران جنگنده‌های رژیم بعث به شهادت رسیدند. زندانبانان ساعتی پیش از بمباران زندان را ترک کرده بودند. درنهایت تعداد انگشت‌شماری از این حادثه جان به در بردند.

 

جزئیات جنایت کومله و دموکرات‌ها

هاشمی معاون استاندار وقت آذربایجان غربی در ۱۹ اردیبهشت همین سال در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی شرکت و در مورد چگونگی جریان بمباران زندان‌های حزب دموکرات در سردشت گفت: «گزارش‌های رسیده در این مورد طی دو روز گذشته نشانگر خیانت بزرگی است که حزب بعث عراق با همکاری حزب منحله دموکرات صورت داده است.»

وی افزود: «در روز ۱۷ اردیبهشت چند فروند از میگ‌های متجاوز عراقی جهت بمباران اسیرانی که در زندان‌های حزب منحله دموکرات به سر می‌بردند به این زندان‌ها حمله می‌کنند، اما به نظر می‌رسد به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی منطقه در بمباران کامل زندان‌ها موفق نمی‌شوند و صرفاً بمب‌های خود را در نزدیکی یک زندان و روی قسمتی از یک آبادی و احیاناً بعضی نقاط دیگر فرو می‌ریزند.»

این مقام مسئول ادامه داد: «بعد از تجاوز میگ‌ها، ۴ تا ۶ هلیکوپتر عراقی به زندان‌ها از جمله زندان شماره ۵ حمله‌ور می‌شوند و زندان‌ها را تخریب و تعدادی از برادران اسیر را شهید می‌نمایند. تعداد دقیق مجروحین و شهدا هنوز مشخص نشده است و عده‌ای از مجروحین نیز هم ‌اکنون در بیمارستان سردشت بستری می‌باشند و عده‌ای دیگر در دست دموکرات‌ها باقی مانده‌اند. ضمناً ده نفر از مجروحین هم در قریه واوان نزدیک سردشت در دست اهالی به سر می‌برند.»

وی گفت: «این اولین جنایت و برای اولین‌ بار نیست که توسط حزب دموکرات و بعث عراق انجام می‌شود. اکثر درگیری‌هایی که در منطقه روی می‌دهد یا مستقیماً به دست عناصر فریب‌خورده حزبی و یا با هدایت سرسپردگان عراقی و یا با سلاح‌هایی که توسط حزب دموکرات از بعث عراق دریافت شده است انجام می‌شود. باید پرسید سران خائن حزب دموکرات چگونه می‌اندیشند؟ آیا فکر نمی‌کنند باید به‌زودی جواب مردم مسلمان ایران را بدهند؟»(۹)

 

سرقت اسناد سری از هشت سازمان دولتی

در ۵ خرداد ۱۳۶۰ دادسرای انقلاب در خصوص سرقت اسناد سری از هشت سازمان دولتی اطلاعیه‌ای صادر کرد. مرتضی فضلی‌نژاد و اسماعیل ناطقی که در این جریان دستگیر شدند اعتراف کردند که «برخی از اسناد سری چند وزارتخانه و سازمان دولتی را خارج و به دفتر ریاست جمهوری منتقل کرده‌اند.»

دادسرای انقلاب اسلامی مرکز طی اطلاعیه‌ای در این زمینه اعلام کرد: «بنا به اعتراف متهم ردیف اول یعنی آقای مرتضی فضلی‌نژاد وی تا کنون ۵ بار بدون داشتن مجوز به وزارت خارجه مراجعه و تعداد ۵۰۰ برگ مدارک مهم و سری را با کمک آقای اسماعیل ناطقی به محل دفتر ریاست‌جمهوری منتقل کرده است. آخرین بار در حال انتقال ۳۷۲ برگ از اسناد طبقه‌بندی شده و از جمله اصل سند و سوابق همکاری کاظم رجوی فرزند حسین با نام مستعار صفا با ساواک و تعدادی اوراق سوابق کارمندان و سفیران وزارت امورخارجه و مقداری هم اسناد و مدارک افراد پاکسازی شده دستگیر می‌شود.»

در این اطلاعیه تصریح شده است: «متهم اقرار کرده است تاکنون به هشت وزارتخانه و ارگان دیگر از جمله دانشگاه‌ها، وزارت کشور، وزارت کشاورزی، شهربانی و… جهت دریافت مدارک مراجعه نموده و بدون داشتن حکم خروج اسناد مقادیر متنابهی مدرک و سند و فتوکپی پرونده اشخاص را به دفتر ریاست‌جمهوری برده است.(۱۰)

 

برجسته‌ترین خلبان هوانیروز به شهادت رسید

در هشتمین روز خرداد ۱۳۶۰ سروان علی‌اکبر شیرودی، خلبان برجسته هوانیروز در جبهه سرپل ذهاب به شهادت رسید. وی در جریان غائله کردستان داوطلبانه به آن منطقه رفت و در مقابل گروه‌های ضدانقلاب به مبارزه پرداخت و در پاکسازی پاوه از اشرار نقش مؤثری داشت. شیرودی با ۲۵۰۰ ساعت پرواز جنگی بالاترین زمان پروازهای جنگی در دنیا را داشت.

رئیس وقت ستاد مشترک ارتش درباره وی می‌گوید: «او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکن را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام خمینی دادم، امام در مورد وی فرمود او آمرزیده است.»

 

شهادتی که شیرینی برکناری بنی‌صدر را تلخ کرد

مصطفی چمران نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ در جبهه دهلاویه به شهادت رسید. روزنامه‌ها در این باره نوشتند: «بار دیگر صفحات تاریخ با خون یکی از یاران امام حسین«ع» و عاشقان اسلام و شهادت رنگین شد و دکتر مصطفی چمران عارف و مجاهد خستگی‌ناپذیر و سردار رشید اسلام و نماینده امام امت در ارتش که همیشه در جبهه‌ها حضور داشت و می‌جنگید در یکی از جبهه‌های جنوب به شهادت رسید.

دو تن از یاران همیشگی دکتر چمران نیز در جبهه دهلاویه به شهادت رسیدند.

سرگرد شهید ایرج رستمی و سیداحمد مقدم به ترتیب دیشب و امروز در جبهه دهلاویه به شهادت رسیدند.»(۱۱)

روزنامه کیهان در باره نحوه شهادت چمران به نقل از یکی از مسئولان ستاد جنگ‌های نامنظم نوشت: «دو شب قبل ارتش متجاوز عراق طی یک ضد حمله شدید درصدد بود تا روستای دهلاویه را به تصرف خود درآورد. در این درگیری یکی از فرماندهان نیروهای نامنظم به نام سروان رستمی که شهید چمران او را یکی از بهترین افسران ارتش جمهوری اسلامی می‌خواند، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. براساس این گزارش در پی این ضد حمله، ارتش متجاوز عراق که تیپ ده زرهی عراق قوی‌ترین تیپ ارتش این کشور در آن شرکت داشت و رزمندگان اسلام آن را کاملاً دفع کردند، صبح امروز دکتر چمران برای رسیدگی به وضع جبهه و معرفی فرمانده جدید به دهلاویه رفت و طی سخنانی برای رزمندگان اسلام، ضمن اعلام شهادت سروان رستمی آنان را به صبر و استقامت دعوت کرد و از آنها خواست که راه او را ادامه دهند.»

این گزارش می‌افزاید: «چمران در ادامه، فرمانده جدید این منطقه برادر مقدم را به رزمندگان معرفی کرد و سپس در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گروه‌ها ضمن تشریح موقعیت منطقه برنامه‌های آینده را برای آنان توضیح داد و آنگاه برای نشان دادن منطقه به فرمانده جدید رهسپار مقدم‌ترین خطوط جبهه نبرد شد.

براساس این گزارش ساعت ۱۲ ظهر امروز بر اثر اصابت گلوله خمپاره برادر مقدم و برادر حدادی در جا شهید شدند و ترکش خمپاره به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و بر زمین ‌غلتید و پس از مداوای اولیه راهی اهواز ‌شد. در یک کیلومتری اهواز بر اثر خونریزی شدید دکتر مصطفی چمران این عارف مجاهد جبهه‌های نبرد شهید شد.»(۱۲)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سخنرانی‌های تنش‌زا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱ تیر ۱۳۸۹٫

۲ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۲۰۱٫

۳ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۲۰٫

۴ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۳۴٫

۵ـ صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۴۴۸٫

۶ـ مشروح مذاکرات مجلس، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰٫

۷ـ همان.

۸ـ اطلاعات، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، ص ۲٫

۹ـ کیهان، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص ۲٫

۱۰ـ جمهوری اسلامی، ۵ خرداد ۱۳۶۰، ص ۵٫

۱۱ـ جمهوری اسلامی، ۱ تیر ۱۳۶۰، ص ۲٫

۱۲ـ کیهان، ۱ تیر ۱۳۶۰، ص ۲٫

 

 

30نوامبر/16

مراحل سلوک اخلاقی از نگاه حکمت متعالیه

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

در تفکر اسلامی، اخلاق از آموزه‌های ضروری دین است، زیرا از سویی تزکیۀ نفس از اهداف پیامبر«ص» (سوره جمعه) و از سوی دیگر، آن حضرت رسالتش را تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی اعلام کرده است. اما نکته مهم آن است که بدانیم چگونه باید آموزه‌های اخلاقی را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده کنیم و یک انسان چگونه می‌تواند مراحل اخلاق را طی کند.

عالمان اخلاق با توجه به نگرش‌شان نسبت به پیوند انسان با فضائل و رذایل اخلاقی، راه‌های متفاوتی را پیشنهاد کرده‌اند و علم اخلاق را مبیّن آن دانسته‌اند.

برخی، جان انسان را میدان کارزار بین هوای نفس و عقل می‌دانند و معتقدند برای غلبه بر دشمن درونی، یعنی هوای نفس و از پا درآوردن آن باید با آن به جهاد پرداخت. در این دیدگاه، نفس و هواهای نفسانی، خاستگاه همۀ رذایل و ضد ارزش‌هاست. از این‌رو شروع کار از ریاضت است که باید با آن بتوان نفس و هوای نفس را ناتوان ساخت و سپس او را قلع و قمع کرد.

بدترین دشمن سعادت و رستگاری آدمی، نفس خودبین و هوس‌مدار اوست. انسان سالک برای دستیابی به مقصد، باید این مانع بزرگ راه سیر و سلوک را از میان بردارد. باید در سایۀ تهذیب نفس، دشمن درون را رام کرد(۱) البته برای اینکه انسان در این میدان پیروز شود، در مرحله اول باید از نصرت و امداد الهی بهره‌مند شود، چنانکه حضرت علی«ع» پس از دستور ریاضت و جهاد با نفس فرمود: « سْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ أَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ وَ اِسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَکُمْ وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ  وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (۲) و در مرحله بعد هنگامی‌که خواهش‌های نفسانی، جلوی گرایش‌های حق را می‌گیرد باید انسان با آن مبارزه کند.(۳)

البته جهاد با نفس عنوانی است که از سخنان نبی‌اکرم«ص» گرفته شده است، آنگاه که سپاهیان اسلام از جنگ برمی‌گشتند، آن حضرت به آنان فرمود: آفرین بر قومی که از جهاد اصغر فراغت یافته‌اند، اما باید خود را برای جهاد اکبر آماده کنند و این جهاد اکبر همانا جهاد با نفس است: « رْحَبا بقَومٍ قَضَوُا الجِهادَ الأصْغَرَ و بَقِیَ علَیهِمُ الجِهادُ الأکْبَرُ. قیلَ یا رسولَ اللّه! و ما الجِهادُ الأکْبَرُ ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْس(۴)

برخی علم اخلاق را همچون علم پزشکی می‌دانند و انسان را به بیمار و سالم تقسیم می‌کند و می‌گویند علم اخلاق دو رسالت را به عهده دارد. یکی رسالت راهنمایی انسان برای پیشگیری از آلوده شدن به رذایل و دیگر، درمان انسان پس از آلوده شدن به رذایل.

بر همین اساس برخی اندیشمندان نام کتاب اخلاق را «الطب الروحانی» نام‌گذاری کرده‌اند تا با نوشتن آن انسان را به اصلاح نفس و درمان بیماری روحی راهنمایی کنند؛ همان گونه که پزشک انسان را راهنمایی می‌کند تا به طبابت بپردازد.(۵)

آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان کند.(۶)

برخی انسان را در این جهان همانند مسافری می‌دانند که با قدم نهادن در عالم هستی سفرش آغاز می‌شود و باید در این سفر موانع سیر و سفر را بشناسد، زاد و توشۀ راه را فراهم کند و با آمادگی کامل در مسیر سلوک قرار گیرد و مراحل این سفر را یکی پس از دیگری طی کند تا در پایان به لقاء الهی و دیدار مقام خدا نائل شود؛ چنانچه قرآن کریم خطاب به انسان فرمود: «یَا ایّها الانسانُ اِنّک کَادِحُ الی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیه»؛(۷) ای انسان تو با رنج و تلاش وصف‌ناپذیری به سوی پروردگارت روانه‌ای و سرانجام به لقاء اوخواهی رسید.

برخی گرچه به روش سلوکی جهاد نفس و طبابت روح اشاره می‌کنند، اما بر مبنای حکمت متعالیه، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به گونه‌ای تبیین می‌کنند که هم بیان‌های عارفان را در قالب فن عرفان می‌آورند، هم از آیات و روایات دور نمی‌مانند و هم از براهین عقلی محجور نمی‌مانند.

آنان راه خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «اوصاف الاشراف» را معیار قرار می‌دهند و در برابر راه محدثان و متکلمان و حکیمان و عارفان با روش حکمت متعالیه سفرنامۀ سلوکی را تنظیم می‌کنند(۸) و می‌فرمایند سیر و سلوک عبد به سوی خدا، سیری عمودی است نه افقی. منظور از عمودی در اینجا، عمودی در هندسۀ الهی است، نه در هندسۀ طبیعی، یعنی به مکانت برتر راه یافتن، نه به مکان بدتر رفتن. از این رو زاد و توشه‌ای طلب می‌کند تا وی را به رسیدن به مکانت برتر کمک کند.

قرآن کریم از این سیر و سلوک به عنوان یک سفر صعودی و عمودی یاد می‌کند، گاه می‌فرماید: « یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات»؛(۹) کسی که سیر صعودی می‌کند مرتفع می‌شود؛ یعنی مؤمنان و عالمان رفعت پیدا می‌کند و در سوره فاطر از آن به صعود یاد می‌کند و می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»؛(۱۰) اعتقاد پاک به سوی او صعود می‌کند و عمل صالح آن را بالا می‌برد. از این رو تعبیر رفع و صعود استفاده می‌شود که سیر و سلوک عمودی و مکانت‌طلبی است نه افقی و مکان‌خواهی، زیرا سیر به طرف مکان گرچه مکان برتر باشد، افقی است و نه عمودی.

حال با توجه به اینکه آدمی مسافری است که به سوی خدا و مکانت برتر در حال سیر است، این سیر چگونه است؟ چه مراحلی دارد؟ مرحله آغازین این سیر از کجاست و نهایت آن کدام است؟ در این مقاله با توجه به حکمت متعالیه به مراحل اخلاقی اشاره می‌شود که عبارتند از:

 

۱ـ معرفت نقطه آغاز سلوک الهی

اگر کسی بخواهد در مسیر سلوک الهی قرار گیرد باید به معرفت و شناخت دست یابد و با معرفت به عقیده صائب برسد، زیرا آنچه که به سوی خدا صعود می‌کند کلمه طیب است و کلمه طیب همانا معرفت و عقیده صائب و حق است و چون عقیده و کلمه طیب صائب با روح عارف معتقد عجین گردد، بازگشت صعود عرفان و عقیده به صعود عارف معتقد خواهد بود. در حقیقت کلمه طیب، معرفت خدا و معاد و راه رسیدن به مقصد است و آدمی با تحصیل آن، اولین قدم را در این مسیر برمی‌دارد.

 

۲ـ ایمان

ایمان منزل دوم سیر به سوی خداست. ایمان آن است که انسان خود را در مهد امن قرار دهد. انسان زمانی به جای امن پناه می‌برد که احساس خطر کند و چون با معرفت می‌داند کار به دست خدای رب‌العالمین است و به خود اطمینان ندارد، در موقع خطر به او پناهنده می‌شود تا به او توفیق دهد که در مسیر مستقیم حرکت کند. به عبارت دیگر اگر کسی بداند ناقص و نیازمند است و رفع نیاز او نه مقدور خود اوست و نه مقدور دیگران و نیز اگر بداند جهان هستی مبدأیی دارد که نیاز نیازمندان را می‌داند و می‌تواند آنها را برطرف کند، به سیر و سلوک می‌افتد و به جای امن پناهنده می‌شود.

همه مشکلات انسان از این نقطه سرچشمه می‌گیرد که یا خود را نمی‌شناسد و یا به ناتوانی خود آگاه نیست، یا می‌فهمد عاجز است و می‌پندارد خودش یا دیگران یا روابط و ضوابط اجتماعی می‌توانند نیازهای او را برطرف کنند، از این رو خود را به مهد ایمان نمی‌سپارد. ایمان آن است که انسان در قلعه امن قرار گیرد، از این رو حضرت امام رضا «ع» فرمود: «کلمه لاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ فَمَنْ قَالَ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ‌ دَخَلَ فِی حِصْنِی وَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی(۱۱) توحید دژ محکم من است. هر کس به این دژ درآید، از عذاب الهی ایمن است.»

البته در جهان تکوین همه موجودات موحدند و هیچ موجودی کافر نیست. در نظام تشریع و قانون‌مندی انسان‌ها دو دسته‌اند. بعضی مؤمند و برخی کافر. انسان‌های مؤمن کسانی هستند که بعد از درک عجز خود و دیگران به تکیه‌گاه قدرت پناه می‌برند و احساس ایمنی می‌کنند.

 

۳ـ ثبات و استواری

مرحله سوم سلوک الهی ثبات و استواری است؛ یعنی انسان ممکن است به ایمان دست یابد، اما در این ایمان ثبات نداشته باشد و بر اثر مواجهه با شک و شبهه علمی یا در مقام مواجهه با طغیان شهوت و غضب، ایمان خود را از دست بدهد. بر این اساس، صرف ایمان برای سلوک کافی نیست و سالک باید به مرحله ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. خدای سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَه»؛(۱۲) خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند در زندگی دنیا و آخرت با سخنی استوار که آن را پذیرفته‌اند بر ایمانشان پایدار می‌دارد.

منظور از ثبات قدم، ثبات در سیرت و سنت دینی است و به‌طورکلی ثبات در هر چیز به اندازه و در محدوده همان چیز است. سالک پایدار یعنی سالکی در مسیر سلوک الهی پایدار است، نه وسوسه شیطان در او اثر می‌گذارد، نه هوای نفس او را در مسیر انحرافی قرار می‌دهد و نه در دنیا او را به خود مشغول می‌کند، بلکه در مسیر توحید، در علم و عمل پایداری خود را حفظ می‌کند.

 

۴ـ نیت

اگر انسان ثابت قدم باشد ممکن است کار او بدون روح آن یعنی نیت انجام شود، اما نیت روح هر کاری را تأمین می‌کند، از این رو یکی از بهترین امور برای سالکان، نیت است. در امر بین نیت و عمل، نیت بی‌عمل از عمل بی‌نیت بهتر است. مثلاً اگر کسی کاری را انجام می‌دهد ولی نیت یعنی قصد قربت نداشته باشد، اگر آن عمل عبادی باشد، آن شخص مبتلا به عذاب ترک واجب می‌شود، ولی اگر کسی به انجام کاری مصمم شود و نیت کند کار خیری را انجام دهد، لیکن وسیله و امکانات در اختیارش نباشد، یقیناً پاداش دارد چون خود نیت فعل عبادت قلبی است. امامان معصوم «ع» فرمودند: « نیَّهُ الْمُؤمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(۱۳) نیت مؤمن از عمل او بهتر است، زیرا نیت، روح عمل است، چون اصل کار را بسیاری از انسان‌ها انجام می‌دهند، اما همه قدرت نیت صحیح را ندارند. اولاً نمی‌شود کار ناپسند را به قصد قرب الهی انجام داد، بنابراین باید کار، شایستگی نزدیک ساختن انسان به خدا را داشته باشد. ثانیاً کار باید با نیت الهی انجام شود، در این صورت است که این نیت از عمل بهتر است.

 

۵ـ اخلاص

اخلاص یعنی انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدی جز مقلب‌القلوب در حرم دل او راه نیابد. البته اگر انسان محب و دوستدار خود شود، صحنه نفس او برای محبوب یعنی خدا خالص می‌شود.

کسی که کار را هم برای خدا و هم برای غیر خدا انجام دهد، خدا آن را نمی‌پذیرد، زیرا دین از جهت مقدار و چگونگی مخصوص خداست، أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ(۱۴) به یاد و نام خدا باید این مجموعه را فهمید و به آن عمل کرد و به دیگران آموخت.

بنابراین کسانی متدین واقعی و دیندارند که مخلص باشند و دستورهای دین را مخلصانه برای خدا انجام دهند؛ یعنی فهم و عمل‌شان برای خدا باشد و محصول اخلاص، لقای بهشت است. امام صادق «ع» فرمود:  « مَن قالَ لاّ اللّه  مُخْلِصا دَخلَ الجَنّهَ، و إخْلاصُهُ أنْ تَحْجِزَهُ «لا إلهَ إلاّ اللّه ُ» عَمّا حَرّمَ اللّه ُ عزّ و جلّ؛(۱۵) اگر کسی کلمه توحید را مخلصانه بگوید، وارد بهشت می‌شود و اخلاص توحید به آن است که کلمه توحید او را از حرام خدا باز دارد.

افراد زیادی تحت ولایت شیطانند، ولی خود را مخلص می‌پندارند. مثلاً ما گاهی کار خوبی را انجام می‌دهیم، ولی هنگامی که آن را از ما می‌گیرند و به دیگری می‌دهند نگران می‌شویم. معلوم می‌شود کار خوبی را می‌خواهیم که به ما ارتباط داشته باشد و از ما صادر شود، نه اصل کار خوب را و این خطر بزرگی است. در این صورت ما خودخواهیم نه خیرخواه. آنگاه در قیامت و هنگام نقادی، ما چون خیر را نمی‌خواستیم، خیر را به ما نمی‌دهند و در مقابل، همان خودخواهی را که مطلوب ما بود به ما می‌دهند: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَه»؛(۱۶) آتش برافروخته خداست که بر دل ما چیره می‌شود و جان آدمیان را می‌سوزاند.

 

۶ـ تفکر

چون اخلاق سیری باطنی است و باطن با ادراک و عمل درونی حرکت می‌کند، یکی از قدم‌های سلوک الهی نظر و فکر است. انسان متفکر از راه مشخصی مجهول خود را معلوم می‌کند؛ یعنی در گام نخست، مطلوب خود را بررسی می‌کند و می‌بیند برای او مجهول است، سپس به سراغ مقدماتش می‌رود و آنها را از نظر ماده و صورت تنظیم می‌کند و از راه مقدمات تنظیم شده به مقصد می‌رسد.

پس فکر، عبادت از مسیر درونی یا حرکت از مقدمات به نتیجه و از معلوم به مجهول است. قرآن کریم انسان‌ها را از دو راه به فکر و نظر فرامی‌خواند، یکی با ذکر عنوان تعقل و تفکر و دیگری با طرح بحث‌های قرآنی که با تفکر همراه است، یعنی بحث‌های استدلالی تشویق به تفکر است: « اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »؛(۱۷) در مجموعه آفرینش برای قومی که تفکر می‌کنند نشانه‌هایی است برای شناخت خدا.

روایات نیز از دو راه جامعه بشری را به تفکر دعوت کرده‌اند: « تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً؛(۱۸) و هم با ارائه معارف بر معانی ارائه می‌کند که بدون فکر و نظر ممکن نیست و نتیجه تفکر، تذکر و یاد خداست.

 

محصول تفکر ناب

همان‌گونه که گناه حجاب اطاعت است، ترک تفکر هم مانع تذکر است. تفکر طیب است و تذکر یافتن است.

تفکر ناب برای آن است که انسان معارف توحیدی را خوب بفهمد و فهمیدن آنها برای آن است که قلب دگرگون شود. پس از تفکر و پیدا شدن معانی و معارف که کار عقل است، قلب می‌آرمد و متعظ می‌شود و این از بهترین مراحل تهذیب روح و سلوک الی الله است، زیرا غبار غیرخدا را دیدن زدوده شده و چیزی جز یاد و نام حق در آن نمانده است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الّذین یذکرون‏اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ  ‏ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(۱۹) همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در کاستی و فزونی شب و روز نشانه‌هایی بر اقتدار خدا و فرمان روایی او بر آسمان و زمین است. این نشانه‌ها را خردمندان درمی‌یابند. همانانی که در هر حال ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده خدا را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند که پروردگارا این جهان را بی‌هدف نیافریده‌ای. تو از هر کار باطل و بیهوده‌ای منزهی، از این رو، تحقق رستاخیز و کیفر و پاداش آن حتمی است. پس پروردگارا ما را از عذاب آتش آن روز نگه دار.»

انسان با تفکر هم خدا را می‌شناسد و هم می‌‌داند خدا جهان هستی و از جمله انسان را بیهوده نیافریده است، پس باید به گونه‌ای زندگی خود را شکل دهد که از آتش عذاب الهی در قیامت مصون بماند.

 

نتیجه‌گیری

انسان موجودی است که برای رسیدن به لقای الهی و ملاقات با خدا در تکاپو و تلاش است و باید در رسیدن به لقای الهی مسیری را طی کند. این مسیر همانا صراط مستقیم است. انسانی که در مسیر صراط مستقیم برای رسیدن به آن هدف والا حرکت می‌کند، باید در این مسیر قدم‌هایی را بردارد.

آدمی از طریق معرفت به ایمان می‌رسد و شرط نتیجه‌بخش بودن ایمان آن است که سالک، ثابت‌قدم و استوار باشد. با تزلزل نمی‌توان به هدف رسید.

انسان مؤمن باید با نیت، عقیده و عملش را برای خدا خالص کند، زیرا روح عقیده و عمل نیت است و این نیت زمانی ما را به مقصد می‌رساند که با اخلاص و فقط به قصد قرب الهی محقق شود. همه این امور زمانی تحقق پیدا می‌کنند که آدمی از تفکر برخوردار باشد. انسان متفکر است که با استدلال و برهان خدا را می‌شناسد و برای نظام هستی هدفی را قائل است و لذا همه اعمالش و عقایدش را در راستای رسیدن به آن تنظیم می‌کند تا به مطلوب حقیقی نائل شود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مراحل اخلاق در اسلام، ص ۷۳٫

۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۳، بند ۲۰.

۳ـ همان، صص ۷۶ـ۷۵.

۴ـ بحار، ۱۹، ۱۸۲.

۵ـ الطلب الروحانی، محمدبن زکریای رازی ص۳۵٫

۶ـ مراحل اخلاق در قرآن، ص۲۱٫

۷ـ انشقاق ۶٫

۸ـ مراحل اخلاق در قرآن، ص۲۲۲٫

۹ـ مجادله، ۱۱.

۱۰ـ فاطر، ۱۰.

۱۱ـ بحار، ج ۴۹، ص ۱۲۷.

۱۲ـ ابراهیم، ۲۷.

۱۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۸۴.

۱۴ـ زمر، ۳.

۱۵ـ توحید، صدوق، ص ۲۷.

۱۶ـ همزه، ۷ـ۶.

۱۷ـ رعد، ۳.

۱۸ـ بحار، ۶۶، ص ۲۹۳.

۱۹ـ آل‌عمران، ۱۹۱ـ۱۹۰.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان کند.

 

۲٫

روایات نیز از دو راه جامعه بشری را به تفکر دعوت کرده‌اند: « تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً؛(۱۸) و هم با ارائه معارف بر معانی ارائه می‌کند که بدون فکر و نظر ممکن نیست و نتیجه تفکر، تذکر و یاد خداست.

 

30نوامبر/16

نقطه آغاز مهار نفس

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

شروع مهار نفس با «ترک حرام»

ممکن است بعضی سئوال کنند که تأدیب نفس و مهار آن را از کجا باید شروع کرد؟ آیا باید از ابتدا همه چیز را بر نفس سخت گرفت یا اینکه می‌توان به او تخفیف داد؟ چه اولویت‌هایی را باید در تأدیب نفس رعایت کرد؟ اگر نفس اصلاح شود، جوارح هم ادب می‌شوند؛ اما نکته مهم این است که تنها راه اصلاح درون، اصلاح عمل ظاهری است؛ یعنی انسان برای اینکه بتواند نفسش را ادب کند، باید خود را مقید و ملزم به دستورات شرع نماید تا کم‌کم نفسش مهار شود و از حدود الهی خارج نشود.

اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمام‌تر از آنها پرهیز کرد.  احکام شرعیه‌ عبارتند از: واجبات، محرّمات، مستحبات و مکروهات. انسان باید همه این احکام و حدود الهی را رعایت کند تا درونش اصلاح شود.

اوامر و نواهی، چه الزامی و چه غیرالزامی باید مورد توجه انسان قرار گیرند؛ اما انسان باید اهتمام اصلی‌اش این باشد که مرتکب کوچک‌ترین کار حرامی نشود. بهترین ادب، آن است که انسان نسبت به محرمات مراقبت داشته باشد؛ لذا ما در روایت هم داریم: «أحسن الآداب ما کفک عن المحارم؛(۱) بهترین ادب‌ها ادبی است که تو را از محرمات بازدارد.»

پس از نظر عملی باید از «ترک حرام» شروع کرد. این بهترین مدخلی است که انسان می‌تواند به وسیله آن در تأدیب نفس خویش به موفقیت برسد؛ چون مراقبه مستمر در ترک حرام، کار انسان را در مهار هوای نفس آسان خواهد کرد.

 

رابطه مهار نفس با سیر معنوی انسان

شئون سه‌گانه نفس

نفس انسان دارای «شئون سه‌گانه» و «مقامات سه‌گانه» است که همگی در سیر معنوی او مطرح می‌شوند. شئون ثلاثه نفس عبارتند از: «شهوت، غضب و قوه وهمیه شیطانیه» که انسان را به سوی کارهای زشت سوق می‌دهند. کار نیروی شهوت و غضب معلوم است، اما کار وهم این است که شهوت و غضب را در نظر انسان آرایش می‌‌دهد و او را به وادی خلافکاری می‌کشاند. گاهی از اعمال نیروی وهمیه شیطانیه به خدعه و نیرنگ هم تعبیر می‌شود.(۲)

این شئون سه‌گانه حیوانی از ابتدای تولد انسان به صورت بالفعل وجود دارند و همز‌مان با رشد جسمانی و تقویت نیروهای فعلی و جوارحی او تقویت می‌شوند. کمال و رشد نهایی این قوای حیوانی، سن بلوغ است که اگر کسی در این سنین به فکر تأدیب نیروهای خود نباشد، به موجودی بدتر از حیوان تبدیل خواهد شد.

 

مقامات ثلاثه در سیر معنوی

اما مقامات سه‌گانه انسان عبارتند از اموری که انسانیت را در اشخاص محقق می‌سازند و ما به کسی که صاحب این مقامات سه‌گانه است «انسان» می‌گوییم. مقامات سه‌گانه انسان عبارتند از: «معارف حقه»؛ «ملکات فاضله» و «اعمال صالحه». این مقامات از ابتدای ورود انسان به دنیا در نهاد شخص وجود دارند، اما بالفعل نیستند و باید روی آنها کار کرد تا بروز و ظهور پیدا کنند. ما از مسائل اعتقادی به معارف حقه تعبیر می‌کنیم. در بُعد درونی به اخلاقیات پسندیده، ملکات فاضله و در بُعد بیرونی به رفتارهای پسندیده جوارحی، «اعمال صالحه» می‌گوییم.

اگر انسان تحت‌ تأدیب قرار نگیرد، شئون سه‌گانه نفس او یعنی شهوت و غضب و وهمش، رشد و انسان را به موجودی بدتر از حیوان تبدیل می‌کنند. در این صورت، نوری که خداوند برای راهیابی به معارف حقه، کسب ملکات فاضله و اعمال صالحه در درون انسان قرار داده است، خاموش می‌شود و از بین می‌رود. اما اگر نفس مؤدب شود، مقامات سه‌گانه معنوی در درون او به نورانیتی می‌رسند که انسان می‌تواند به کمک آنها به‌راحتی در سیر معنوی خویش صعود کند و به مقامات دیگر بپردازد.

مأموریت انبیاء و اولیای الهی هم این است که ادب الهی را برای تأدیب نفوس به بشر عرضه کنند؛ یعنی نسبت به جمیع ابعاد وجودی انسان، مخصوصاً نفس و شئون سه‌گانه آن یک روش رفتاری ارائه دهند. آنها آمدند تا بگویند چگونه می‌توان نفس سرکش خویش را مهار کرد تا به وسیله آن، مقامات سه‌گانه معنوی نورانی بروز و ظهور پیدا کنند.

 

هوای نفس مهم‌ترین عامل رکود معنوی انسان

علی«ع» می‌فرماید: «إن أخوف ما أخاف علیکم خلتان اتباع الهوی و طول الأمل؛ آنچه من بسیار از آن در مورد شما بیم دارم، دو چیز هستند: تبعیت از هوای نفس و آرزوهای بلند». سپس حضرت در توضیح مورد اول چنین می‌فرماید: «أما اتباع الهوی فیصد عن الحق؛(۳) تبعیت از هوای نفس، شما را از رسیدن به حق بازمی‌دارد»، چون ظلمتِ تبعیت از هوای نفس، نور حق را در درون انسان خاموش می‌کند و نمی‌گذارد که معرفت، فضایل نفسانی و اعمال صالحه نورافشانی کنند.

هوای نفس، هم روی اعمال اثر دارد، هم روی اخلاق و هم روی اعتقادات، لذا هوای نفس تنها باعث نمی‌شود گناه از انسان سر بزند، بلکه در جمیع ابعاد بیرونی و اعمال و درونی و ملکات و اعتقادات، از حق جلوگیری می‌کند.

در روایت دیگری آمده است: «احذروا أهواءکم کما تحذرون أعداءکم؛ همان گونه که از دشمنانتان فرار می‌کنید، از هوای نفستان‌ نیز گریزان باشید!»، «فلیس شیء أعدی للرجال من اتباع أهوائهم؛(۴) چون هیچ دشمنی برای انسان خطرناک‌تر از تبعیت هوای نفس نیست.»

اگر ادبِ نفس نباشد که هوای انسان را محدود کند، باقی ادب‌ها یا اصلاً به وجود نمی‌آیند یا اگر وجود هم داشته باشند، فایده‌ای نخواهند داشت. شئون سه‌گانه نفس، مقامات سه‌گانه انسان را در سیر معنوی تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و به تباهی می‌کشانند. هم عقیده را فاسد می‌کنند، هم فضیلت‌های انسانی را از بین می‌برند، هم اعمال صالحه را خراب می‌کنند. همه این فجایع، از ثمرات مؤدب نبودن نفس است؛ لذا هوای نفس خطرناک‌ترین دشمن انسان است. انسان باید خود را دقیقاً تفتیش و رسیدگی کند و ببیند وضعش از نظر درونی چگونه است.

پس ادب نفس، از ادب عقل و قلب(۵) اهمّ و اعظم است. اگر نفس مؤدب شود، نور عقل می‌درخشد و قلب، صفا و صیقل پیدا می‌کند تا جایی که می‌تواند عالم غیب را شهود کند؛ اما اگر لباس ادب بر قامت نفس پوشیده نشود، ابعاد وجودی دیگرش که تحقق انسانیت انسان به آنهاست، بُرد نخواهد داشت.

 

نیاز به یک عامل بیرونی در تشخیص هوای نفس

هوای نفس مراتب و درجات گوناگونی دارد و با همین اختلاف مراتب و درجات و متعلقات، انواع مختلفی هم پیدا می‌کند. گاهی انسان می‌تواند به‌راحتی پی ببرد که از نظر درونی چه وضعی دارد، اما گاهی این مسئله به‌قدری ظریف و دقیق است که خود شخص نیز متوجه حرکات هوای نفس نمی‌شود و در محاسبات و بررسی‌هایش دچار خطا می‌شود؛ یعنی گاهی ما در درون خود، تزلزل و عقب‌افتادگی‌هایی را احساس می‌کنیم که به بُعد معنوی ما مربوط می‌شوند، ولی هیچ رد پایی از هوای نفس را نمی‌بینیم و نمی‌توانیم درست تشخیص بدهیم که چرا حالمان خراب و نور دلمان ضعیف شده است.

مسلم است که ریشه این مسئله، هوای نفس است، اما چگونگی ابتلا به آن مشخص نیست و انسان هر چه پیگیری می‌کند نمی‌تواند بفهمد که ریشه این مشکلات از کجاست. بعضی از انسان‌ها از اثرگذاری نفس روی اعمال و رفتارشان و همچنین ظلمتی که به واسطه آن در دلشان ایجاد می‌شود، می‌توانند بفهمند که هوای نفس در آنها وجود دارد. آنها کسانی هستند که این انوار هنوز در درونشان خاموش نشده است.

اما در برخی از مواقع، ما متوجه تغییر در نورانیت دل هم نمی‌شویم و فکر می‌کنیم که درست حرکت می‌کنیم؛ اما در واقع اسیر هوای نفس شده‌ایم و خودمان خبر نداریم. این نوع از هواهای نفسانی خیلی ظریف و مربوط به موقعیت‌های خاص هستند. در چنین مواقعی کسی از بیرون باید انسان را متوجه کند تا از خواب غفلت بیدار شود و بفهمد که اسیر هوای نفس شده است. برای نجات از این نوع مشکلات اخلاقی، انسان هم باید خودش وضعیت خود را بررسی کند و هم باید یک مربی کامل داشته باشد و خود را به او عرضه کند تا او تشخیص بدهد که مشکلاتش از کجا ناشی می‌شوند،(۶) این مسائل بسیار ظریف و دقیق هستند.

 

فرصت‌های مختلف انسان برای تأدیب نفس

انسان تا زمانی که زنده است، می‌تواند خود را به آداب شرع مؤدب کند؛ یعنی جلوی هوای نفسش را بگیرد و به آن روش رفتاری دهد، چون عالم ماده، عالم تغییر است و ذات انسان نیز بر همین اساس شکل می‌گیرد و می‌تواند تغییر کند. اما باید این نکته را درنظر گرفت که انسان در ارتباط با مسائل نفسانی‌ سه موقعیت را پیش رو دارد: جوانی، میانسالی و کهنسالی و هر یک از این دوره‌ها ویژگی‌های خاصی برای تغییر دادن اخلاق دارند.

 

موقعیت اول: جوانی و دوران پاکی روح

اولین موقعیت، موقعیتی است که هنوز رذایل اخلاقی در درون انسان راه پیدا نکرده است، معمولاً این موقعیت به دوران جوانی انسان مربوط می‌شود؛ لذا اصلاح نفس در دوران جوانی که روح هنوز آلوده نشده بسیار آسان است. علی«ع» در هنگام مراجعت از صفین، در نامه‌ای به امام حسن«ع» می‌فرمایند: «من در جوانی به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم،(۷) زیرا انسان تا زمانی که جوان است و هنوز آلوده نشده و بذر این شجره خبیثه در درون او ریشه نکرده می‌تواند به‌راحتی از حدود الهی حفاظت کند، هر چند که این حفاظت مستلزم نوعی مراقبت است، ولی این مراقبت نسبت به موقعیت‌های دیگر، راحت‌تر صورت می‌گیرد.»

 

موقعیت دوم: میانسالی و دوران نفوذ آلودگی‌ها

موقعیت دوم جایی است که انسان یک مقدار پا به سن گذاشته و احتمالاً آلودگی‌ها در جان او رخنه کرده و بذر این شجره خبیثه در درون او کاشته شده، اما هنوز ریشه پیدا نکرده است.

اصلاح و تأدیب نفس در موقعیت میانسالی مشکل‌تر است، چون رذایل اخلاقی در وجود او تأثیر گذاشته و آینه نورانی قلب او را مکدر ساخته‌اند. از این جهت مؤدب ساختن نفس در این موقعیت با رنج، سختی و تعب همراه است. اما از آنجا که رذایل اخلاقی، هنوز در جان انسان ریشه نکرده، می‌توان آنها را از صفحه روح و جان پاک کرد و نابود ساخت.

 

موقعیت سوم: پیری و دوران ریشه‌دار شدن آلودگی‌ها

اما موقعیت سوم یعنی در کهنسالی که رذایل اخلاقی در درون انسان ریشه کرده است، قلع و قمع این شجره خبیثه بسیار مشکل خواهد بود، مخصوصاً اینکه انسان سن و سال بالایی نیز داشته باشد. طبق برخی از روایات اگر سن کسی از چهل سالگی بگذرد و خود را تا آن موقع مؤدب به آداب شرعیه نکند، بعد از آن کار برایش بسیار مشکل خواهد بود. در روایتی آمده است که وقتی انسان به چهل سالگی می‌رسد، شیطان دستی به سر و صورتش می‌کشد و می‌گوید: «تو دیگر مال منی!» یعنی تو به من تعلق داری و منحرف کردن تو برایم کاری ندارد. لذا اگر کسی بخواهد در این سن و سال، نفس خود را مؤدب کند، باید زحمت‌های بسیاری را متحمل شود، ولی حرکت به سوی شیطان برایش آسان است.

با توجه به اینکه این عالم، عالم تغییر و تغیّر است، امکان هرگونه تغییر و تحول، چه درونی و چه بیرونی، برای انسانی که در این دنیا زندگی می‌کند، وجود دارد. البته میزان مشقت و زحمت این کار با توجه به موقعیت انسان و متعلّقات هوای نفس او فرق می‌کند.

موقعیت انسان در ارتباط با مسائل نفسانی درجات دارد، متعلقات نفسانی نیز مختلفند. انسان از برخی از امور زود دل می‌کَند، اما اموری وجود دارند که دل کندن از آنها به‌راحتی ممکن نیست. این متعلّقات غیر از موقعیت‌هاست. انسان می‌تواند بذر رذایل اخلاقی را از درونش ریشه‌کن کند؛ اما در یک موقعیت فشارش کمتر است و در موقعیت دیگر فشارش بیشتر است.

اصلاً وصول به حق با «هوای نفس» پایمال و لگدکوب می‌شود، لذا انبیا و اولیا آمدند تا ابنای بشر را به آداب الهی مؤدب کنند تا آنچه در درون انسان به عنوان امانت الهی قرار داده شده، یعنی شئون معنوی او شکوفا شوند و شئون نفسانی‌اش مهار گردند.

 

جلوه واقعی هوای نفس در قیامت

حال اگر یک انسان بی‌ادب با هواهای نفسانی خود مقابله نکند و جوانی، میانسالی و کهنسالی را سپری کند و از دنیا برود، به‌محض ورود به عالم برزخ، ثمره این شجره خبیثه‌ای که در وجودش ریشه دوانده، معلوم می‌شود. او در دنیا نمی‌توانست درک کند که چه زشتی‌هایی دارد و صاحب چه رذایل اخلاقی است؛ اما اکنون که « یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»(۸) است، درونش نمایان و معلوم می‌شود که او یک حیوان بالفعل است. اینها کسانی هستند که هیچ ‌یک از مقامات معنوی آنان در دنیا به فعلیت نرسیده و مصداق این آیه‌ هستند که می‌فرماید: « وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»(۹)

حالات انسان در برزخ و قیامت به این بستگی دارد که رذایل اخلاقی چقدر در روح او ریشه دوانده باشند. گاهی رذایل اخلاقی به گونه‌ای در انسان رخنه می‌کنند که عاقبت کار در قیامت یا به جهنم و یا به خلود در جهنم کشیده می‌شود، لذا مهم‌ترین قسم ادب، ادب نفس است.

 

«استقامت و پایمردی» شرط اصلی تأدیب الهی

بحث ما با کسانی است که خود را منتسب به انبیا و اولیا می‌دانند و مدعی ایمان هستند، وگرنه کسانی که اعتقادی به قیامت ندارند، حساب‌شان جداست. خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه می‌کند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشه‌کن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن می‌خواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کم‌کم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند. رسیدن به این مقصود، تلخی بسیار دارد.

 

بار « وَمَن تابَ مَعَکَ» بر دوش پیامبر«ص»  

خداوند در سوره هود خطاب به پیغمبر اکرم«ص» می‌فرماید: « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَک؛ استقامت و پایداری کن همان گونه که به تو امر شده است، هم خودت و هم کسانی که با تو همراه شده‌اند.»

منظور از «وَمَن تابَ مَعَکَ»، مؤمنین هستند؛ یعنی استقامت پیغمبر و امت از پیغمبراکرم خواسته شده است. در روایتی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است که حضرت فرمودند: «شیبتنی سوره هود بمکان هذه الایه « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ  »، سوره هود مرا به خاطر این آیه پیر کرد».

اما چرا پیغمبر فرمود سوره هود مرا پیر کرد؟

البته این جمله در دو سوره وجود دارد؛ یکی سوره هود و دیگری سوره شوری. در سوره شوری آمده است: « و استَقِم کَما أُمِرتَ  » و عبارت « وَمَن تابَ مَعَکَ» در آن نیست. امر به استقامت در دو شوری و سوره هود آمده است، لذا حضرت باید می‌فرمود: «شیبتنی سوره هود و سوره شوری لمکان هذه الایه»، پس چرا فقط به سوره هود اشاره می‌کند؟

بزرگان اهل معرفت می‌فرمایند به خاطر«وَمَن تابَ مَعَکَ»  که در ادامه آیه سوره هود آمده و در سوره شوری نیامده است. خداوند به پیغمبر خطاب می‌کند: خود و پیروانت باید استقامت بورزید. حضرت علاوه بر خود، نسبت به استقامت امت خود نیز مأموریت دارد. منظور از «« وَمَن تابَ مَعَکَ» امت پیغمبر اکرم«ص» و مؤمنین هستند. خود پیغمبر اکرم«ص» مظهر استقامت است. درون و بیرون او در مسیر اعتدال قرار دارد.(۱۱) وجود و پیکره‌اش عدل است. جمیع ابعاد وجودی او تحت تربیت ربوبی حق تعالی قرار گرفته و تا آخر مسیر محکم و استوار استقامت می‌کنند. خود حضرت فرمود: « ادّبنی ربّی».(۱۲) پس پیغمبر«ص» مشکلی ندارد. مشکل پیغمبر ما هستیم که مدعی هستیم پیرو پیغمبریم و ادعای مسلمانی و ایمان داریم. ناراحتی پیغمبر هم در این مأموریت این است که ما را چگونه هدایت کند؟ «شیبتنی سوره هود لمکان هذه الآیه»، این جمله یعنی «شما مرا پیرم کردید!»

«بی‌ادبی» بی‌انصافی است!

آیا انصاف است که ما پیغمبر اکرم«ص» را در این مأموریت یاری نکنیم؟ آیا انصاف است که ما خودمان را اصلاح نکنیم و جلوی هوای نفس خود را نگیریم؟ آیا سزاوار است پیغمبر را پیش خدا خجالت‌زده کنیم؟ ما خود را منتسب به پیغمبر می‌دانیم. اگر فرزند ما کار ناشایستی انجام دهد، آیا به عنوان پدر خجالت‌زده نمی‌شویم؟ آیا احساس شرمندگی نمی‌کنیم؟ این وضعی که ما داریم، روز قیامت موجب شرمندگی پیغمبر پیش خدا و انبیا و ملائکه نخواهد شد؟ آیا این بی‌انصافی نیست؟ آیا درست است که ما کاری کنیم که  در قیامت پیغمبر مجبور شود بگوید: خدایا! من در مأموریتم شکست خوردم! پیغمبر و خاندانش برای ادب شدن ما چقدر سرمایه‌گذاری کردند؟ چقدر آزار کشیدند؟! چقدر از راحتی و لذاتشان دست برداشتند؟ خاندان و منتسبین به آنها چقدر زجر کشیدند؟ همه اینها برای آن بود که ما آدم شویم، آنها می‌خواستند ما را به آداب الهی مؤدب کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۴۷.

۲ـ منظور از خیال و وهم، همان قوه وهمیه شیطانیه است. خیال انسان بسیار هرزه است. می‌گویند: این قوه با شیاطین و اعمال آنها سنخیت دارد. خیال، شهوت و غضب را در درون انسان تزیین می‌کند. وقتی انسان نسبت به اعمال شهوانی چیزی به ذهنش می‌رسد، شیطان می‌آید و آن را می‌پروراند و برّاقش می‌کند. قوه وهمیه شیطانیه، شهوت و غضب را مکرراً ساخته و پرداخته می‌کند. کار خیال و وهم جلوه دادن شهوت و غضب است.

۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۵۸.

۴ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۳۵.

۵ـ البته اینها با یکدیگر روابطی پیدا می‌کنند که در آینده عرض خواهم کرد.

۶ـ من هم دنبال مربی هستم، اگر پیدا کردید بیایید تا با هم به خدمت او برویم؛ چون خودم دیگر نمی‌توانم تشخیص بدهم و باید از خارج تنبه داده شود. باید تنبه بدهند که تو مبتلای بیماری هستی و باید خودت را معالجه کنی.

۷ـ «فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبک»، بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۳.

۸ـ طارق، ۹؛ «روزی که نهان‌ها آشکار می‌شود».

۹ـ تکویر، ۵؛ «و هنگامی که حیوانات وحشی، محشور می‌شوند».

۱۰ـ شوری، ۱۵.

۱۱ـ یعنی نه افراط می‌کند و نه تفریط.

۱۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۹۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر انسان در ابتدا نتواند نفس خود را ادب کند، باید در هر حالتی حتی در حالت فشار و سختی هم که شده، سعی کند تا اعمال بیرونی خود را اصلاح نماید. اهم اعمال بیرونی نیز محرّماتی هستند که باید با قدرت هر چه تمام‌تر از آنها پرهیز کرد.

 

۲٫

خدا به پیغمبران و تمام کسانی که مدعی دینداری و پیروی از انبیا و اولیای الهی هستند، توصیه می‌کند که برای تأدیب خود، استقامت داشته باشند و نفس را به حال خود رها نکنند، چون ریشه‌کن شدن این رذایل، استقامت و پابرجایی و خسته نشدن می‌خواهد. انسان باید تلخی را بچشد، زحمت بکشد و برخلاف لذات حیوانی خود رفتار کند تا کم‌کم از این وادی دل بکند و معنویاتش اصلاح شوند و به فعلیت برسند.

 

 

30نوامبر/16

انسان در جستجوی معنا(۱)

حضرت آیت الله حسن زاده آملی

میلیاردها باغ و نهال را بپرورانی، به قدر پروراندن یک طفل و بال و پر علمی دادن به او نمی‌ارزد. وقتی حضرت رسول‌الله«ص» امیرالمومنین«ع» را به سوی یمن ‌فرستاد فرمود: «یا علی! اگر هر آنچه را که آفتاب بر او می‌تابد به تو بدهند،  در مقابل این‌ کار که دلی به دست تو بیدار شود نمی‌ارزد.»

دل که در دست انسان بیهوده بیدار نمی‌شود. باید به او نور، حرف و تعلیم داد. باید دستش را گرفت و از ظلمت جهل به‌ در آورد و به عالم نور کشاند تا بیدار شود. مگر نهال وجود طفل را به بار نشاندن کم کاری است؟ یکی از دانشمندان می‌گوید پدرم همۀ وقت نازنین، فکر، حال و لذتش را وقف من کرد و کلمه به کلمه بذرها در مزرعه زندگی من افشاند تا سبز شد و این شد که امروز من هستم.

آنی را که پدر و مادر درست کرده‌اند، جسم است و مدتش سپری می‌شود. آنی را که معلم ‌پرورده و به بار آورده، انسان است که ابدی و باقی‌ و برقرار است. آنجا نمی‌پرسند پدرت کیست؟ آنجا به زبان همه انبیاء می‌گویند عملت چیست؟ در روز قیامت که نمی‌گویند پدرت کیست تا من به پدر و مادرم مولّد خودم ببالم. اما آنجا می‌گویند عملت چیست؟ عمل را چه کسی به ما یاد می‌دهد؟ استاد، معلم، روحانی معلم. معلم به گردن شما حق‌ها دارد. معلم هم قدر خود را بداند که در سلسلۀ جلیلۀ انبیاء و اولیا قرار دارد.

و همین طور کلاس به کلاس می‌آیی تا سرانجام بیفتی به تور یک عالم روحانی و ربّانی. اگر آن سعادت را پیدا کردیم خوشا به حال ما. یک وقت می‌بینید که ولی‌الله و امام و حجت‌الله می‌خواهد، چون تشنگیش زیاد ‌شده است. این تشنگی‌ها را چه کسی در او نهاده و این قابلیت را چه کسی به او داده است؟  کلاس به کلاس رسید تا به اینجا. اینها همه حق دارند. همه جان شما را پروراندند. کفران نعمت و حق مردم را ضایع نکنید. این جمله از جناب رسول‌الله«ص» که: «مَن عَلَّمنی حَرفاً فقد صَیَّرنی عبدا» کسی که به من کلمه‌ای بیاموزد مرا بنده خود گردانیده است. یکی از شعرا این جمله را شیرین به نظم در آورده که:

هرآن کس که آموخت پندی به من

نموده مرا بنده خویشتن

چو پیغمبرش خواجۀ خویش خواند

تو دیگر ندانم چه خواهیش خواند

آن کس که فرزند صالح دارد، کتابی نوشته، درختی کاشته، نهادی احداث یا نهری حفر کرده است و امور خیریه‌ و بریّه‌ای که در این نشئه وجود و مردم از آن استفاده می‌کنند. تا اینها هست برای شخصی که از این نشئه رخت بر بسته است، ثواب عاید می‌شود و موجب ترقّی جان او و بهره بردن او هم هست، کانّه خود اوست که دارد در اینجا عمل می‌کند.

فرزند میوه شجره وجود پدر و مادر است. نهالی است که تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهده چند تن، نخستین بار پدر و مادر و به‌خصوص مادر است. طفل چندی در رحم مادر و در تصرف روح اوست و پس از آن، مدتی در دامن و آغوش و دوش مادر تربیت می‌شود و تا دو سال از پستان مادر ارتزاق می‌کند و صفات و حالات مادر از مجرای شیر در فرزند تأثیر می‌گذارند. پس از مرحله شیرخوارگی‌ باز ۵، ۶ سالی هنوز در دامن مادر باید تربیت شود و با او محشور است. از این ‌رو در روایات به مادران برای حفظ و حراست اطفالشان بسیار تأکید شده است.

از این مرحله که گذشت کودک با همسالان و همزادان و رفقای خود به‌ سر می‌برد، از آنها خط می‌گیرد، از آنها حرف یاد می‌گیرد، از آنها رنگ می‌گیرد. پس از آن به مدرسه‌اش می‌برید و با استاد خو می‌گیرد و حالات و اطوار آموزگار، دبیر و معلم در او اثر می‌گذارد.

اینجا وقت رنگ گرفتن اطفال است و اولیای امور باید خیلی مواظب و مراقب باشند که فرزندان بی‌رنگشان‌ را که می‌خواهند رنگ بگیرند به دست چه کسانی می‌سپارند. معلم، دبیر و مدیرش کیست؟محیطش کجاست؟ حالات او را بنگرند. پیشرفت‌های او را ببینند. در باره اخلاق و رسوم او کاوش کنند، چون حالات استاد در کودک و در محصّل پیاده می‌شود. در این مرحله که وقت رنگ گرفتن است، پدر و مادر و اولیای امور باید سخت مواظب و مراقبش باشند.

الان وقت تعلیم و تادیب و تقویم است. حالا وقت رنگ گرفتنش است. چون هنوز حرفی نشنیده، زمینه‌اش خالی‌است. این درختی که غرس شد، این تخمی که در او کاشته شد، این حرفی‌که به او یاد داده شد، ریشه می‌دواند و در دل طفل رسوخ می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. آن وقتی‌که فرزندت را می‌دهی به دست کسانی‌که آنها باغبان این مزرعه‌ هستند و دارند بذر‌های معارف و علوم در دلش می‌کارند، ببین چه قِسم بذرهایی و چه رنگ‌هایی هستند که اجتماع به این کثیفی که بعضاً مشاهده می‌شود در نیاید و از این بدتر نشود.

سری به بیشه‌ها بزنید و ببینید آیا جانوران وضعشان آشفته‌تر از این است یا بهتر از این؟ یا اگر آنها ما را ببینند رَم می‌کنند که اینها دیگر کیستند؟ از اینها باید فرسنگ‌ها فرار کرد!

اگر دنیا و زندگی با سعادت می‌خواهی، این رنگ نیست که گرفته‌ای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح کرده‌ای. پدرها! مادرها! فرزند داشتن گنج است. ای بسا که ما وقتی به عالم حیوانات سری بزنیم در آنها عطوفت و مهربانی مشاهده کنیم. ای بسا مادران که گویا اصلاً از محبت بویی نبرده‌اند و انگار نه انگار که این طفل در دامن ایشان رشد کرده! گوئی فرزند و مولود او نیست و او مادرش نیست. باز بسیاری از حیوانات را وقتی حالشان را ببینیم، می‌بینیم در بسیاری از صفات از بنده و جنابعالی که مباهات می‌کنیم انسانیم، سبقت گرفته‌اند. حال که وقت رنگ گرفتن اطفالتان هست، مواظب باشید. آنچه اندر دل بود  اظهار آن مشکل بود.

گرفتاری‌هایتان را ببینید، احتیاجات و بدبختی‌ها و مدت استفاده‌تان از مجالس وعظ و خطابه را در نظر بگیرید و در مقابل تبلیغات سوء را ببینید. ما چه داریم؟ چقدر پیش آمده‌ایم؟ چه یاد گرفته‌ایم؟ چه کاری از من و شما بر آمده؟ این جوانان ما را که می‌بینید. امروزشان از دیروزشان بدتر، فردایشان از امروز بدتر! این افرادی که باید پدران و مادران و زعمای آتیۀ اجتماع باشند، سعادتشان را باید از حالا تحصیل کنند. عمر انسان به چهل که رسید، تحصیل کمال خیلی مشکل است. سرمایه را باید قبل از چهل سالگی به دست بیاورد.

چرا گول دنیا و زرق و برق این نشئه را می‌خورید؟ چرا جوانی خودت را گم کرد‌ه‌ای؟ ما خیر شما را می‌خواهیم. چرا روزگار شما را به باد سخره گرفته؟ چرا مثل یک برگ کاه این طور شما را به بازی گرفته؟ چرا قرار و ثبات ندارید؟ چرا عقلتان را به کار نمی‌گیرید؟

مولی‌الموحدین علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‌فرماید( در واقع به همه ما می‌فرماید): جان جوان مانند زمین خالی‌است. آنچه که در او کاشته شد می‌پذیرد و ریشه می‌دواند. خوب رنگ را می‌پذیرد. فرزند من! خدای متعال در بارۀ دنیا به تو خبر داد که این دنیا گول زننده است و فریب دهنده است.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: از هیچ کس نترسید مگر از خودتان. وبه هیچ کس امیدوار نباشید مگر به خدایتان.

فرزند من! هرکه اهل فکر است بیناست. فکر، آدم را بیدار می‌کند. می‌بینید مردم گله گله سر به زیر انداخته‌اند و نمی‌دانند کجا می‌روند؟ چه‌کاره‌اند؟ فکر و عقل را که چراغ و نور است برای انسان، زیر پا گذاشته اند. آن قدر ابرهای متراکم و انباشته هواها و هوس‌ها و خیال‌ها جلوی آفتاب عقل را گرفته که پیش پای خودشان را نمی‌بینند. نمی‌دانند چه می‌خواهند و دردشان چیست؟

از این جوانان بپرسید عزیزان من! شما که وقت تحصیل کمالتان است، چرا به غفلت شب و روز می‌گذرانید؟ آیا از این اماکن فساد کسی به کمال رسیده و مردی نامور اجتماع شده است که در کتابی از او با عظمت و بزرگی نام ببرند؟ یک کسی مودب به آداب و رسوم انسانی شده است؟ یک نفر را به عنوان نمونه به ما نشان بدهید.

کانون فساد تمام غارتگری‌ها هرزه‌گی‌ها مجالسی‌است که تو را مثل آهن‌ربا به سوی خود می‌کشانند و می‌برند و تو نمی‌دانی به سوی آتش می‌روی. جوان! چرا به فکر خودت نیستی؟

عزیزان من! به سوی این مارهای خوش خط و خال گزنده نروید. بدانید ‌که مجالست و همنشینی سخت موثر است. گیاه از گیاه رنگ می‌گیرد. حیوان اهلی با حیوانات وحشی مدتی به ‌سر ‌ببرد، وحشی می‌شود. حیوانات از یکدیگر و گل‌ها و جمادات از یکدیگر خو می‌گیرند. مجالست و همنشینی موثر است. رفقایت، شب نشینی‌هایت، اینجا و آنجا رفتن‌هایت را بپّا. درست فکر کن.

الهی آن‌که را عقل دادی چه ندادی؟

با مردمان خیّر، مردم نیکوکار، پارسایان، اهل‌الله، دانشمندان، بزرگان و صلحا همنشین باش تا از آنها رنگ بگیری و چیز بیاموزی. وَ باعنِ اهلَ النَشر…عنهم. از مردم بد، از نگاه‌های هرزه بپرهیز. او که به بدی و هرزگی تعارفت می‌کند، دشمن است. به قول مولانا:

احمق اَر حَلوا نهد اندر لبم

من از آن حلوای او اندر تبم

ولو برادرت باشد. نزدیک‌ترین اشخاص به انسان باشد.

خیال می‌کنی که عالِم و ملّا و واعظ و پیغمبر و پدرتان بد شما را می‌خواهند و دارند با شما دعوا می‌کنند؟ این عقل است؟

عقل دشنامم دهد من راضیم

زانکِ فیضی دارد از فیّاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی فایده

نیست بر میهمانی‌اش بی مایده

فرزندم مبادا به آرزو بله بگویی که چه خوب است که مالدار و عالِم یا…شوم. با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بِده و تلاش کن تا به مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم با آرزو دانشمند، مهندس، ریاضیدان می‌شود. باید تن به کار داد. به آرزو به سر مبر. فرزندم! با اهل شر مباش و وقت را مغتنم بشمار.

مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به اندازۀ حشر تو با پیغمبر«ص» و قرب تو با انسان کامل به اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری، چون قرآن صورت کتیبۀ انسان کامل خاتم انبیاء محمد «ص» است.

فرزند نهالی است که تا بارآور شود، موانع و حوادث و عوارض بسیار برای او پیش می‌آیند و همه به نوبه خود یکی پس از دیگری بر او رنگ می‌گذارند. ابتدا حالات، نیّات، غذا، کسب و کار و خوی پدر، به‌ویژه احوال مادر و  سپس محیط،  معلم، استاد، مدرسه، آموزگار، ملای محل، عالم شهر و زعمای امور بر این اطفال اثر می‌گذارند، به طوری که می‌شود فرزند یک مرد روحانی، درس‌خوانده، مواظب و مراقب خود و مربی و معلم اجتماع و بالاتر، فرزند امامی و پیغمبر الوالعزمی چون نوح«ع» آلوده شود. فرزند حضرت نوح پیمبر«ع» را، رفقای بد آلوده کردند.

کودک در بیرون با این و آن حشر و نشر پیدا می‌کند و رنگ می‌گیرد. از معلم بد رنگ می‌گیرد. از سفره‌ها و تفریح‌های آلوده مسموم و دعوت‌ها و خواهش‌های بیجا رنگ می‌گیرد.

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی نیکان گرفت و مردم شد(۱)

قرآن کریم که این واقعه را برای ما بیان می‌فرماید، درباره فرزند نوح تعبیر بسیار شیرین و دلنشینی دارد.  خود حق «جَلّ و عَلی» فرموده است که « وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا»(۲) حضرت نوح فرزندش را ندا کرد که بیا: « یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا». از پدر فاصله گرفت، برید و از انسان کامل منقطع شد. انسانی که از انسان کامل برید، مثل حیوانات می‌خورد، می‌خوابد، راه می‌رود. روح حیوانی دارد، روح انسانی ندارد، همان طور که انسان مسلمان پاک است، ولی اگر عضوی از او بریده شد و مثلاً انگشتش قطع شد، دیگر این انگشت نجس است. همین که از پیکر مسلمان جدا شد، می‌شود نجس. انسان کامل، انسان مسلمان، هر فردی که از انسان کامل مسلمان برید، خود را کنار کشید، کانَ فی مَعْزِلٍ، نجس است.

کافر، عضوی است از انسان واقعی منقطع. کنار و نجس است، جانش آلوده است و تنش به تَبَع جانش آلوده و کثیف. کانَ فی مَعْزِل است و دور. از پدر عاقل، عالم، پیغمبر، از پدر اولوالعزم منقطع و جدا شد تا آب همه جا را فراگرفت. این پسر گفت می‌روم بالای کوه و خودم را نجات می‌دهم. آب که آمد داشت، غرقش ‌کرد و سخن به اینجا کشید که خدای متعال به نوح پیمبر فرمود: « یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِن أَهلِک»(۳) نه! او فرزند تو هست، اما اهل تو نیست. اهل تو کسانی هستند که با تواند. فرزند تو هست، اما اهل تو نیست. روایات به ما می‌فرمایند که اهل قرآن باشید، یعنی قرآن در جیب هر کسی و در خانه هر کسی باشد. ای بسا از نصارا و یهود که قرآن‌های خطی، زرنگار، سرلوحه‌دار، آثار خطی، عتیقه‌ها را می‌خرند و می‌فروشند. آن قرآن خیلی هم در پیششان مغتنم است چون به عنوان یک کالا و متاع دنیوی مادی بدان نظر می‌کنند و می‌خواهند از آن بهره مادی ببرند. اهل قرآن باشید تا قرآن با جان شما در آمیزد.

قرآن را با نشاط بخوانید. این طور نباشد که دائماً ببینید کی صفحه و سوره و جزء تمام می‌شود. اگر طبع خسته است، بگذار برای وقت دیگر. انسان به عبادت که می‌ایستد، وقت گرفتن تجلیات حق است از برای او. این تجلیات حق نعمت‌های الهی‌اند. نعمت‌های خدا را کفران نکنید. سر سفره‌اش که قدم می‌نهید، اشتها و میل و شوق و رغبت باشید. چقدر در روایات داریم که به زیاد عبادت کردن و زیاد نماز خواندن نیست. بگذار جان داشته باشد، مغز داشته باشد. بگذار عبادت تو با روح و با حضور باشد. بگذار عقل بگوید « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِین»(۴) نه طبع و عادت. حالات‌تان را مراقب و مواظب باشید.

در این ‌باره، روایات، در کتب عقل و جهل کافی و… الی ماشاءالله! بگذارید معرفت و بینش و جان و توجه باشد. روایات به ما می‌فرمایند که ای بسا می‌آمدند پیش پیغمبر و امام و از عبادت کسی صحبت می‌کردند که فلانی چقدر نماز می‌خواند و چقدر روزه می‌گیرد و چقدر قرآن می‌خواند و… همه این حرف‌ها را می‌زدند و این همه تعریف و تمجید از آن شخص می‌کردند. امام به جای اینکه بگوید به‌به، بارک‌الله، آفرین، چه آدم خوب و مقدسی است،  می‌فرمود بگو ببینم پایه عقلش تا چه اندازه است؟ عبادات به اندازه بینش و معرفت و توجه انسان رشد و عروج پیدا می‌کند. معرفت است که عبادت را بالا می‌برد. قبولی عبادت، ترقی روح و ارتقای جان و انبساط سرّ تو و زیاد شدن بینش و معرفت تو و کم شدن بدی‌ها و گناه‌ها و خلاف‌های انسان است: « اِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَر»(۵).

امام صادق«ع» فرمود می‌خواهید بفهمید عبادات شما تا چه اندازه قبول شده است، نماز شما امروز تا چند درجه قبول شد و تا چه اندازه نمره قبولی گرفتید، ببینید در کارهایتان تا چه اندازه  از محرّمات و بدی‌ها فاصله گرفته‌اید. به همان اندازه، آن نماز برای شما قرب آورده است. قرب یعنی فرشته‌خو شدن. قرب یعنی اینکه انسان مدینه فاضله شود. یعنی جانش دارالسلام شود. یعنی تشبه به عالم الله پیدا کند. مردم‌آزاری نکند. بر صراط مستقیم دین باشد. مطابق فطرت و سنت الهی قدم بردارد. این را می‌گویند انسان. این را می‌گویند ثواب. این را می‌گویند رشد عقلی.

می‌فرمودند ببینید عقل‌ او تا چه اندازه است. سئوال می‌شد این آقا که این قدر نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد، عقلش تا چه اندازه است؟ چون عبادت به فراخور عقل پاداش داده می‌شود، رشد پیدا می‌کند، عروج دارد. هدف شما آخر سوره‌ها و قرآن و جزء و اینها نباشد و اینکه چند ورق مانده تمام بشود. نه، این طور نخوان. کم بخوان، اما جان داشته باش. بگذار از این آیات که عبور می‌کنی، پله‌هایی باشند و نردبامی بین ما و عالم اله و حقایق عوالم ملک و ملکوت. عروج روحی داشته باشی. اِقْرَأْ و رَقّا، بخوان و بالا برو. روح بگیر. چون قرآن علم است و نور است. ما به صورتی و نحوه‌ای قرآن می‌خوانیم. نمی‌گویم غلط است، اما این طوری که بنده و جنابعالی می‌پنداریم و مردم می‌پندارند، قرآن برای درگذشتگان و به زبان ما برای مردگان خوانده می‌شود. مگر من خودم زنده‌ام؟ مگر قرآن آب حیات نیست برای جان؟ من نباید برای خودم قرآن بخوانم؟ نباید قرآن را در خودم پیاده کنم؟ نباید از او بهره بگیرم؟ خودم چه کاره‌ام؟ خودم از او چه بهره‌ای گرفته‌ام؟ این مرده از قرآن چه استفاده‌ای کرده و از او چه حیاتی یافته؟ ما یک در کارهایمان و عبادات‌مان یک جورهایی فکر می‌کنیم که فرسنگ‌ها از حقیقت فاصله دارد.

امام زین‌العابدین فرمود هر آیه‌ای از آیات قرآن، خزانه‌ای است از خزانه‌های الهی. به این خزانه‌ها که رسیدید زود درنروید. کاوش کنید. بحث کنید. زیر و روکنید و ببینید در این خزانه‌ها چه چیزهائی نهفته است. چه نکات و اسراری در این آیات هست.

قرآن برای ارتقای جان شما آمده، نه اینکه فقط آن را ببوسید و بر طاقچه خانه بگذارید برای برکت خانه! نه این طور خیال‌کنی که به بازو ببندی. بگذارید جان شما قرآنی بشود که قرآن صورت کتبیه خاتم انبیاء محمد مصطفی«ص» است. به همان اندازه که با این سرّ پیمبر و انسان کامل و با این صورت کتبیه خاتم انبیاء انس گرفتید، به همان قدر به انسان کامل نزدیک شده‌اید و به همان اندازه از شفاعت پیمبر بهره برده‌اید. این انس شما و پیاده شدن حقیقت قرآن در جان شما، خودش شفاعت پیغمبر است. شفاعت را باید از اینجا با خود ببری.

مقامات عالیه آن نشئه را که در نظر دارید: « اَلدنیا مَزرَعهُ الآخِرَه»(۶)  باید از اینجا با خود ببرید. نهالش را باید اینجا بکارید تا آنجا سرسبز شود. اینجا هم سرسبز می‌شود، اما در آنجا برای همه مشهود است. می‌توانی در اینجا هم به سرسبزی‌اش بنگری. اینجا هم می‌توانی ببینی. اینجا هم می‌شود. گرچه «َقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُور»(۷)

آنجایی که شدیم، به‌کلی آنجایی. شاید هم همین که سر مرز قرار گرفتیم و داریم از این نشئه وداع می‌کنیم، در همان وقت ‌ببینیم کاشته‌های ما چیست. همه سبز می‌شوند برای ما.

حالا درباره تعبیری که درباره فرزند نوح دارد که : « لَیْسَ مِنْ أَهْلِک» گر چه فرزند تو هست، اما اهل تو نیست: « إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِح»، خودش عمل ناشایسته است. تعبیر را، التفات می‌فرمائید که چقدر شیرین است؟ عمل غیرصالح و ناشایسته است. نه ذوعمل و صاحب عمل ناشایسته، بلکه خودش عمل ناشایسته است!

عمل ناشایسته یعنی چه؟ آنچه را که در مدت عمرت به جای آوردی. افعال تو، نیات تو، حالات تو، « یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَء». آنچه که در این چند سال عمرش انجام داده، همه در سرّ او رنگ نهاده‌اند. این انسان یعنی عمل چندین ساله‌اش، یعنی رنگ چندین ساله‌اش، چه خیرش، چه شرّش. یک سر سوزنی نیست که از تو دست بردارد. خیال فاسد بشود و از انسان دست بردارد؟ نه، چنین نیست.

لطایف بسیار در روایات ما هست، شیرین، عرشی، لطیف، دقیق. در کافی دارد که از امام صادق«ع» سئوال می‌شود آقاجان! آن مأموران الهی، فرشتگان، ملائکه‌ای که موکلند. آن قوایی که برای انسان هست، آن حقایقی که رنگ‌ها را در ما درج و اعمال ما را در ما ضبط می‌کنند. آن قوای عامله کشور انسانی، نمی‌فهمند که این عمل زشت و آن عمل خوب؟ این فعل حَسَن است و آن قبیح؟ چطور نمی‌فهمند که یک امر، یک معنای ماوراء طبیعت، یک نشئه‌ آن جهانی را وارد این جهان و در اینجا پیاده می‌کنند؟ فرمود  بوی گُل با بوی کثیف یکسان است؟ شما در این نشئه، با این قوه شامه‌، بوی بد را از بوی خوب تمیز نمی‌دهید؟ جان که اینجایی نیست، محیط بر اینجاست. جان ماوراء طبیعت است. از عالم جسم و جسمانی و ماده نیست. در باطن، سرّ این نشئه و دل این پیکر هست. با این چشم دیده نمی‌شود. فرمود، وقتی که جان و حقیقت آدمی آنجایی است، خوبی که کردی، نقش، معطر می‌شود. با این بینی، آن بوی عطر بوییده نمی‌شود.

کسانی که آنجایی هستند، از عالم امرند. فرشتگان، ملائکه، کملین، اوتاد، ابدال، انبیاء، رسل هرکسی که آنجایی است، با قوایی که از عالم امر است، نه بینی‌ای که اینجایی است، آن بو را ادراک می‌کند. همین که این شخص نیت بد کرد ـ نیت بد تا چه رسد به فعل بد ـ همین که نیت بد کرد، جان او متعفن می‌شود.  خیال این کرد که برود رهزنی کند. خیال این کرد که برود شکم‌دری کند. خیال غارتگری، خیال اختلاس، خیال دروغ، خیال خلاف، خیال دزدی، خیال ترازو زدن، خیال، جان او را متعفن می‌کند،  بس که این خیال متعفن و بد بوست، این نظر، این نیت ناپاک، جان را آلوده می‌کند. مربوط به این نشئه نیست. فرمود بوی گل و بوی کثیف یکسانند؟

در شماره بعد این بحث را پی می‌گیریم.

 

پی نوشت‌ها:

  1. گلستان سعدی
  2. هود/۴۲
  3. هود/۴۶
  4. حمد/۵
  5. عنکبوت/ ۴۵

 

 

سوتیترها:

۱٫

میلیاردها باغ و نهال را بپرورانی، به قدر پروراندن یک طفل و بال و پر علمی دادن به او نمی‌ارزد. وقتی حضرت رسول‌الله«ص» امیرالمومنین«ع» را به سوی یمن ‌فرستاد فرمود: «یا علی! اگر هر آنچه را که آفتاب بر او می‌تابد به تو بدهند،  در مقابل این‌ کار که دلی به دست تو بیدار شود نمی‌ارزد.»

 

۲٫

با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بِده و تلاش کن تا به مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم با آرزو دانشمند، مهندس، ریاضیدان می‌شود. باید تن به کار داد. به آرزو به سر مبر. فرزندم! با اهل شر مباش و وقت را مغتنم بشمار.

 

۳٫

قرآن را با نشاط بخوانید. این طور نباشد که دائماً ببینید کی صفحه و سوره و جزء تمام می‌شود. اگر طبع خسته است، بگذار برای وقت دیگر. انسان به عبادت که می‌ایستد، وقت گرفتن تجلیات حق است از برای او. این تجلیات حق نعمت‌های الهی‌اند. نعمت‌های خدا را کفران نکنید. سر سفره‌اش که قدم می‌نهید، اشتها و میل و شوق و رغبت باشید.

30نوامبر/16

علم گستردۀ امامان

 

آیت‌الله سید احمدخاتمی

«امام‌شناسی» در پرتو زیارت جامعه کبیره محور سلسله مقالات «در آستان امامان «ع» است. به یاری خداوند، در این مقاله به شرح فرازهای دیگر این زیارت عمیق و پرمحتوا می‌پردازیم.

 

معنای محتمل

«مُحتَمِلَ لَعَلَّکُم» بار دانش شما را پذیراییم. واژه محتمل به معنای پذیرا گشتن و بر دوش گرفتن است. باب «افتعال» مفهوم «مطاوعه» و قبول را می‌رساند. بر این اساس، احتمال به معنای پذیرش است. این معنای لغوی این واژه، اما در توضیح این فراز نورانی بیان نکاتی چند مناسب به نظر می‌رسد:

 

علم ویژه

۱. این فراز گویای علم ویژه اهل‌بیت «ع» است. این را از اضافه می‌توان دریافت کرد؛ یعنی اهل‌بیت «ع» را علومی است که اختصاصی آنهاست و هر کسی را که شایسته بدانند از آن علوم بهره‌مند می‌سازند.

 

تفاوت ظرفیت‌ها

۲. ظرفیت‌ها متفاوتند و همگان استعداد، توان و کشش معارف بلند به‌ویژه معارف اهل‌بیتی را ندارند. تفاوت استعدادها را در معارف نمی‌توان انکار کرد. « فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا»(۱) باران که نازل می‌شود هر «وادی» به مقدار ظرفیتی که دارد از آن بهره می‌گیرد. به قول سعدی:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس

در روایتی از امام سجاد«ع» آمده است: «والله لو علم ابوذر ما فی قلب مسلمان لقتله و لقد اخی رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله بینهما فما ظنکم بسائرالخلق ان علم العالم صعب مستصعب لا تحمیله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان فقال و انما صار سلمان من العلماء لانه امرء منا اهل‌البیت فلذلک نسبته الی العلماء؛(۲) به خدا سوگند اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود آگاهی داشت، او را می‌کشت، در صورتی که پیامبر خدا «ص» میان آن دو برادری برقرار کرد. به‌راستی علم عالم مشکل و بسی‌ دشوار است و جز پیامبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده تحمل آن را ندارد. سلمان از علماست چون مردی از خاندان ماست، از این رو، او را در ردیف علما آوردم.

یکی از اصحاب امام باقر«ع» به نام عمربن حنظله می‌گوید روزی به آن حضرت عرض کردم چنین تصور می‌کنم که نزد شما مقام و منزلت ویژه دارم، فرمود آری، گفتم پس خواهشی از شما دارم، حضرت فرمود خواسته‌ات چیست؟ گفتم به من اسم اعظم را بیاموزید. حضرت فرمود آیا طاقت آن را داری؟ پاسخ دادم آری، حضرت فرمود پس داخل خانه شو، هنگامی که داخل منزل شدم، حضرت دست مبارک خود را بر زمین گذاشتند و خانه تاریک شد، پس در این هنگام بندبند بدنم لرزید، حضرت فرمود چه می‌گویی؟ آیا اسم اعظم را به تو بگویم؟ پاسخ دادم نه نمی‌خواهم، حضرت نیز دست خود را برداشتند و وضعیت خانه به حال سابق برگشت.(۳)

 

عمق معارف اهل‌بیت «ع»

۳ـ معارف اهل‌بیت «ع» همانند معارف قرآنی عمیق‌اند، آن هم نه تنها یک عمق « اِنَّ‌ لِلقُرآنِ‌ ظَهراً‌ وَ‌ بَطنًا وَلِبَطنِهِ‌ بَطنٌ‌ اِلی‌ سَبعَه‌ اَبطُن‌: همانا قرآن ظاهر و باطنی دارد و باطن آن هفت بطن (عمق) دارد.(۴)

معارف اهل‌بیت«ع» هم چنین است. امامان عمق معارف خود را در سخن با خداوند به نمایش گذارده‌اند، لذا عرفا نام دعاهای اهل‌بیت«ع» را «قرآن صاعد» گذارده‌اند. عرفان اصیل اهل‌بیت«ع» را باید در مناجات شعبانیه، دعای عرفه سیدالشهداء، دعای عرفه امام زین‌العابدین «ع» و دعای ابوحمزه ثمالی، دعای سحر و… دید. قله معارف این انوار تابناک جهانی هستی را باید در این دعاها جست، اماوقتی امامان با مردم سخن می‌گویند میزان ظرفیت آنان را درنظر می‌گیرند. پیامبر«ص» فرمود: « إنّا مَعاشِرَ الانْبِیآءِ اُمِرْنا أنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلَی‌ قَدْرِ عُقُولِهِم؛(۵) ما گروه انبیاء مأموریم به اندازه عقل مردم سخن بگوییم.» بر این اساس است که پیامبر اکرم «ص»در طول عمر خویش با کسی به اندازه خرد خود سخن نگفت: « مَا کَلَّمَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى الله‏ علیه‏ و آله اَلْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ».(۶)

 

دشوار و سنگین بودن معارف اهل‌بیت «ع»

۴ـ در روایات فراوانی عبارت « صَعْبٌ مُسْتَصْعَب: دشوار و بسیار سنگین» نسبت به علوم اهل‌بیت«ع»آمده است؛ یعنی آنکه معارف اهل‌بیت«ع» سنگین و دارای راز و رمز فراوان است. به عنوان نمونه، یک روایت از این روایات را می‌آوریم.

حضرت امام صادق «ع» فرمود: « اِنّ حَدِیثُنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ  أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَه؛(۷) همانا حدیث ما دشوار و بسیار سنگین است و آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بنده‌ای که خداوند دلش را با ایمان آزموده و یا شهری نفوذناپذیر برنمی‌تابد.

راوی تفسیر « مَدِینَهٌ حَصِینَه» را از امام پرسید، حضرت در پاسخ فرمود: «القلب المجتمع»؛ یعنی دل پهناور و استوار و قلب فراهم آمده؛ یعنی دلی که ظرفیت کافی برای پذیرش علوم امامان را داشته باشد.

این روایات بر دو دسته‌اند:

۱ـ برخی چنان در اوج‌اند که پس از اشاره به صعوبت احادیث امامان، می‌گویند که فقط و فقط خود اهل‌بیت «ع» ظرفیت تحمل آن را دارند.

۲ـ برخی روایات می‌گویند که فقط فرشتگان مقرب و بندگان آزموده الهی یا افراد شایسته و برگزیده از سوی خدا و امامان قدرت تحمل این علوم را دارند.

جمع‌بندی این دو دسته از روایات این است که احادیث اهل‌بیت «ع» به لحاظ دشواری فهم مراتبی دارد که برخی از آنها تحمل‌پذیر و در دسترس هستند، اما فهم عمیق آنها در توان هیچ ‌کس نیست.(۸)

 

ادب ظرفیت دوران

۵ـ ادب آنان که ظرفیت پذیرش علوم اهل‌بیت«ع» را دارند این است که در مورد علومی از اهل‌بیت«ع» که در حد فهم‌شان نیست، آنها را به اهل‌بیت«ع» برمی‌گردانند و برخورد منکرانه ندارند. امام صادق «ع» فرمود: «من سرّه ان یستکمل الایمان کله فلیقل القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد «ع» فیما اسرّ و ما اعلنوا و فی ما بلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی؛(۹) هر کس دوست دارد ایمانش کامل شود بایستی بگوید موضع من در هر موضوعی موضع آن پیامبر است، پنهانش و آشکارش چه در آنها که به من برسد یا نرسد، ردّ معارفی که در حد فهم ما نیست، بر اهل‌بیت «ع» است که فرمودند: «رده الینا فانک ان کذبت فانما تکذبنا؛(۱۰) این معارف را به ما برگردان که اگر تکذیب کنی ما را تکذیب کرده‌ای».

در تفسیر جمله « مُحتَمِلَ لَعَلَّکُم» مرحوم علامه محمدتقی مجلسی فرموده است: «ای اعلم انه حق و ان لم یصل الیه عقولنا»؛(۱۱) یعنی می‌دانم که این معارف حق است، گرچه عقل‌های ما قدرت درک آن را نداشته باشند. نیز مرحوم علامه محمدباقر مجلسی فرموده است: «ای لا اردّ ما و رد عنکم و ان لم یبلغ الیه فهمی؛(۱۲) من آنچه را که شما فرموده‌اید رد نمی‌کنم، گرچه آن را نفهمم».

این موضع اختصاص به این عرصه ندارد. معلومات ما در برابر مجهولات ما ناچیزند. دانشمندی گفته بود معلومات ما در برابر مجهولات‌مان همانند نردبام سه پله در برابر آسمان پهناور است «… وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً(۱۳) جز اندکی از علم به شما داده نشده است.

این موضع در مقابل امامان «ع» گویای تسلیم زائر در برابر امامان معصوم«ع»، این برگزیدگان خداوند در جهان هستی است. امام باقر«ع» فرمود: « اِنّ حَدِیثُنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا عَرَفَتْ قُلُوبُکُمْ فَخُذُوهُ وَ مَا أَنْکَرَتْ فَرُدُّوهُ إِلَیْنَا؛(۱۴) حدیث ما مشکل و بسی دشوار است، به آن ایمان نمی‌آورد جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل، یا بنده‌ای که خدا دلش را به ایمان آزموده است. پس آنچه می‌فهمید بپذیرید و آنچه را که در حد فهم شما نیست به ما بازگردانید».

 

زمینه‌سازی

۶ـ این جمله زمینه‌سازی برای مباحثی است که پس از این مطرح می‌شوند، از جمله اعتقاد به رجعت، در انتظار امام غایب بودن، ولایت تکوینی اهل‌بیت «ع». این معارف حق جلوه‌ای از ایمان به غیب‌اند که در قرآن آمده و امامان «ع» تبیین‌کننده آن هستند.

 

تسلیم در برابر امامان

۷ـ از جلوه‌های کمال، تسلیم در برابر محبت الهی و در حقیقت تسلیم در برابر خداوند است. البته از راه‌هایی که اهل معارف حقه در علم فقه و علم کلام بیان کرده‌اند، باید اثبات گردد که سخن، سخن معصوم«ع» است. بنابراین نمی‌توان به هر سخنی که به اهل‌بیت«ع» نسبت داده می‌شود و این نسبت از راه شرعی اثبات نشده اعتماد کرد، اما وقتی به ثبوت رسید، حاصل تعبد و تسلیم در برابر سخن اهل‌بیت «ع» است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ سوره رعد، ۱۷.

۲ـ اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۰۱، حدیث ۲، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۳، حدیث ۵۳.

۳ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۴۰.

۴ـ عوالی، ۴/۱۰۷.

۵ـ ‌المحاسن، ج ۱، ص ۱۹۵.

۶ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۳.

۷ـ الخصال، ج ۱، ۲۰۸، حدیث ۲۷.

۸ـ ادب فنای مقربان، ج ۹، صص ۲۹۹، ۳۰۰ و ۳۰۱.

۹ـ اصول کافی، ۱، ص ۳۹۱.

۱۰ـ بصائر الدرجات، ۱، ۵۳۸.

۱۱ـ روضه المتقین، ج ۵، ۴۸۷.

۱۲ـ ملاذ الاخبار،‌ ج ۹، ص ۲۶۸.

۱۳ـ اسراء، ۸۵.

۱۴ـ بصائر الدرجات، ص ۴۱، حدیث ۴، بحارالانوار، ج ۲، ۱۹۱ ح، ۲۸.

 

 

30نوامبر/16

اهانت به بیت وحی

جواد تربتی

زهرا که غمش جدا ز دل‌ها نشود

ظلمی که به او رسیده احصا نشود

بخشند اگر به او گناه همه را

یک جو، دیۀ صورت زهرا نشود

حوادثِ پس از «سقیفه» از تلخ‌ترین و دردناک‌ترین حوادث تاریخ اسلام و زندگانی امیرمؤمنان «ع» و فاطمه زهرا «س» است.

بیان واقعیت‌های تلخ آن دوران باعث دلگیری و رنجش گروهی می‌شود که نسبت به رهبران آن حوادث تعصب خاص می‌ورزند و می‌خواهند تا جایی که امکان دارد، گَردی بر دامن آنها ننشیند. از طرف دیگر وارونه جلوه دادن حقایق، خیانتی بزرگ به تاریخ و نسل‌های آینده بشری و جامعه مسلمین است و یک انسان منصف و باوجدان و دردمند هرگز اجازه چنین خیانتی را به خود نمی‌دهد. بزرگ‌ترین حادثه تاریخی پس از غصب خلافت، موضوع هجوم و یورش به خانه وحی و منزل فاطمه زهرا «س» است که برای بیرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت.

 

یورش به خانه وحی

از دستورات ارزنده و حیاتی اسلام این است که هیچ مسلمانی حق ندارد بدون اجازه و رضایت صاحب خانه، به منزل کسی وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان عذرخواهی کرد، وظیفه دارد از همان جا بدون رنجش برگردد.(۱)

البته برخی از خانه‌ها از مقام و منزلت خاصی برخوردارند، از جمله خانه‌هایی که در آن خداوند مورد پرستش قرار می‌گیرد: « فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»؛(۲) «در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است که دیوارهای آن را بالا ببرند و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند.»

در این میان خانه پیامبر اکرم«ص» از احترام ویژه‌ای برخوردار است، لذا قرآن کریم دستور مخصوصی در این باره می‌دهد و می‌فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ»؛(۳) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌های پیامبر وارد نشوید، مگر زمانی که به شما اذن [ورود] داده شود.»

بی‌شک خانه فاطمه«س» خانه‌ رفیع و محترمی است که در آن زهرا و علی«ع» و فرزندان آن دو، خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس کرده‌اند. اکنون باید دید که مأموران دستگاه خلافت، احترام خانه زهرا «س» را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین» استفاده می‌شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی«ع» را نگه نداشتند، بلکه بدترین جسارت‌ها را بر آن روا داشتند.

 

الف) منابع اهل تسنن

برخی از تاریخ‌نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ طبری: او که نسبت به خلفا تعصب خاصی دارد، به این مقدار اعتراف می‌کند «اتی عمر بن خطاب منزل علی فقال: لاحر قن علیکم او لتخرجن الی البیعه؛(۴) عمر بن خطاب در برابر خانه علی«ع» قرار گرفت و گفت: به‌راستی [خانه را] بر روی شما به آتش می‌کشم و یا اینکه شما برای بیعت [با ابابکر] خانه را ترک گویید.»

۲ـ ابن‌قتیبه دینوری: این نویسنده گامی فراتر رفته می‌گوید: «خلیفه نه تنها تهدید کرد، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود: به خدایی که جان عمر در دست اوست، یا باید خانه را ترک کنید یا  خانه را آتش می‌زنم و می‌سوزانم. وقتی به او گفته شد که دختر گرامی پیامبر اکرم «ص» در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد.»(۵)

۳ـ ابن عبد ربه اندلسی: او که متوفای ۴۹۵ است، می‌گوید: «خلیفه به عمر مأموریت داد متحصنان را از خانه بیرون کشد و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نماید، از این‌رو عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار»، در این موقع با فاطمه«س» روبه‌رو گردید. آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‌ای خانه ما را به آتش بکشی؟ وی گفت: آری، مگر اینکه بسان دیگران با خلیفه بیعت نمایید.(۶)

شبیه اعترافات فوق را ابوالولید محب‌الدین محمد بن شخته الحنفی قاضی حنفیها در حلب متوفای سال ۸۱۵ دارد.(۷) احمد بن یحیی بلاذری متوفای ۲۷۹(۸)، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری، صاحب کتاب «فدک» و «سقیفه»(۹) و ابی خیزرانه در کتاب غرر(۱۰) و شاه ولی‌الله دهلوی(۱۱) در «ازاله الخفاء» و واقدی(۱۲) و بلاذری و ابن ابی‌الحدید(۱۳) نیز چنین مطالبی دارند و همچنین ابن واضح یعقوبی(۱۴)، اسماعیل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء»، عبدالفتاح عبدالمقصود(۱۵) و ابراهیم بن عبدالله یمنی در کتاب «الاکتفاء» و… این امور را ذکر کرده‌اند.

۴ـ گروهی از تاریخ‌نویسان اهل سنت: گروه دیگری از تاریخ‌نویسان اهل سنت به آخرین مرحله از جسارت به خانه زهرا «س» نیز اعتراف کرده و صریحاً گفته‌اند که عمر خانه علی«ع» و زهرا «س» را آتش زد. از جمله:

۱ـ ابی الحسن، علی بن الحسین بن علی المسعودی الهذلی، صاحب «مروج الذهب» متوفای ۳۴۶ هـ می‌گوید: «… فوجهوا الی منزله فهجموا علیه واحرقوا بابه…؛(۱۶) پس [عمر و همراهان] به سوی خانه علی علیه‌السلام روی کردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند.»

۲ـ محمد بن عبدالکریم بن احمد شافعی، معروف به شهرستانی(۵۷۹ – ۵۴۸)، از ابراهیم بن سیار بن هانی، معروف به نظام، متوفای سال ۲۳۱ ـ از اعاظم شیوخ معتزله و استاد جاحظ ـ نقل کرده است که گفت: «… وکان عمر یصبح احرقوها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی و فاطمه والحسن والحسین علیهم السلام؛(۱۷) و عمر بود که فرمان داد خانه را با کسانی که در آن قرار دارند بسوزانند، در حالی که در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین «ع» کسی نبود.»

عبدالقاهر اسفر ائینی متوفای ۴۲۹ هـ نسبت فوق را به نظام تأیید کرده است.(۱۸)

۳ـ در زمان ملکشاه سلجوقی، وزیرش با یکی از علمای سادات شیعه مناظره ‌کرد و در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علی باب فاطمه واحرق الباب بالنار…؛ عمر در خانه فاطمه هیزم جمع کرد و در خانه را به آتش کشید.» شاه به وزیرش رو کرد و گفت: آیا آنچه این شیعه علوی می‌گوید درست است؟ وزیر گفت: «نعم انی رایت فی التواریخ ما یذکره العلوی؛(۱۹) بله آنچه را که این [شیعه] علوی می‌گوید در تاریخ دیده‌ام.»

جالب اینجاست که خود ابابکر نیز به این امر اعتراف کرده است. او در آخرین روزهای عمر خود از چند عمل اظهار پشیمانی کرد، از جمله گفت: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمه وترکته وان اغلق علی الحرب…؛(۲۰) دوست داشتم که خانه فاطمه را نمی‌گشودم و آن را رها می‌کردم، گر چه ناچار به جنگ می‌شدم [و کار به جنگ می‌کشید].»

ب) منابع شیعیان

هنگامی که به روایات و کتاب‌های دانشمندان شیعه مراجعه می‌کنیم، جریان را روشن‌تر و گویاتر می‌یابیم که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ سلیم بن قیس و عیاشی و… نقل کرده‌اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتی به در خانه علی «ع» رفتند تا او را برای بیعت با ابابکر دعوت کنند. حضرت علی«ع» در را باز نکرد. سرانجام عمر با جمعی بر در سرای زهرا «س»آمدند. عمر فریاد برآورد که: یا علی! از خانه بیرون بیا و با خلیفه رسول خدا بیعت کن وگرنه آتش بدین سرای می‌زنم. فاطمه برخاست و فرمود: ‌ای عمر! این چه دشمنی است که با ما داری؟ او جواب داد: در را باز کنید والا در خانه را به آتش می‌کشم! فاطمه زهرا«س» فرمودند:‌ ای عمر! از خدا نمی‌ترسی؟… «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب فاحرق الباب؛ آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بیاورند، پس آن را در میان در افکند و در [خانه] را به آتش کشید.»(۲۱)

۲ـ امام صادق«ع» فرمودند: «والله ما بایع علی حتی رای الدخان قد دخل بیته؛(۲۲) به خدا سوگند! علی«ع» بیعت نکرد مگر زمانی که دید دود وارد خانه‌اش شده است.»

۳ـ مفضل به امام صادق«ع» عرض کرد: گریه چه پاداش و ثوابی دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گریه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نیست. آنگاه مفضل گریه شدید و طولانی کرد و گفت: ‌ای پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنایتکاران] بزرگ‌تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود. پس حضرت صادق»ع» فرمودند: «ولا کیوم محنتنا بکربلاء، وان کان یوم السقیفه واحراق النار علی باب امیرالمؤمنین والحسن والحسین وفاطمه وزینب وام کلثوم و فضه وقتل محسن بالرفه اعظم وادهی وامر لانه اصل یوم النداب؛(۲۳) نه چون روز محنت ما در کربلا، و گر چه روز سقیفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] امیرمؤمنان و حسن و حسین و فاطمه و زینب و‌ام کلثوم «ع» و کشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ‌تر، دردناک‌تر و تلخ‌تر است؛ زیرا اساس روز ندبه‌ها بود.»

۴ـ مفضل روایت مفصلی از امام صادق«ع» درباره علائم ظهور و کارهای حضرت حجت«عج» پس از ظهور نقل کرده است،(۲۴) در بخشی از آن می‌خوانیم: حضرت آن روز را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «وجمعهم الجزل والحطب علی الباب لاحراق بیت امیرالمؤمنین و فاطمه… واضرامهم النار علی الباب؛(۲۵) و جمع نمودنشان هیزم تر و خشک بر در خانه، برای سوزاندن خانه علی«ع»  و فاطمه«س»، آتش زدن آنها در [خانه علی»ع«] را».

۵ـ پیامبر اکرم«ص» در یکی از سخنان خویش که از حوادث آینده خبر می‌داد، فرمود: «واما ابنتی فاطمه فانها سیده نساء العالمین… وانی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانی وقد دخل الذل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و کسر جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی یا محمداه فلاتجاب وتستغیث فلاتغاث؛(۲۶) و اما دخترم فاطمه»س»، سیده زنان جهانیان [از ابتدا تا انتهای آفرینش] است… و من آن‌گاه که فاطمه‌ام را می‌بینم به یاد آنچه که با او رفتار می‌شود [از ستم‌ها و اهانت‌ها] می‌افتم. گویا می‌بینم که خواری به خانه او راه یافته و حرمتش هتک و حقش غصب شده است و [از] ارثش جلوگیری به عمل آمده و پهلویش شکسته و فرزندش سقط شده و او ناله می‌زند یا محمدا! پس جواب داده نمی‌شود و کمک می‌خواهد، سپس کمک نمی‌شود.»

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۲۷ – ۲۸٫

۲ـ نور، ۳۶٫

۳ـ احزاب، ۵۳٫

۴ـ تاریخ طبری (چاپ از دایره‌المعارف)، ج ۳، ص ۲۰۲؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۵۶٫

۵ـ شرح نهج‌البلاغه، (همان)، ج ۱، ص ۱۳۴؛ الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۱۲؛ اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۰۵٫

۶ـ عقدالفرید، ج ۴، ص ۲۶۰؛ تاریخ ابی‌الفداء، ج ۱، ص ۱۵۶؛ اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۰۷٫

۷ـ شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۱۹ و ج ۱، ص ۱۳۴؛ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۸۵٫

۸ـ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶؛ تلخیص الشافی، ج ۳، ص ۷۶٫

۹ـ شرح نهج‌البلاغه (همان)، ج ۶، ص ۴۸ و ۴۷٫

۱۰ـ نهج‌الحق و کشف الصدق، ص ۲۷۱٫

۱۱ـ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۸۹؛ اثبات الوصیه، مسعودی، ص ۱۲۳٫

۱۲ـ نهج‌الحق و کشف الصدق، علامه، ص ۲۷۱؛ تلخیص شافی، سیدمرتضی، ج ۷، ص ۷۶٫

۱۳ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۶، ص ۴۸٫

۱۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۶٫

۱۵ـ الغدیر، ج ۳، ص ۱۰۳ – ۱۰۴٫

۱۶ـ مسعودی، اثبات الوصیه، چاپ بیروت، ص ۱۵۴؛ الوافی بالوفیات، ج ۵، ص ۳۴۷٫

۱۷ـ ملل و نحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۵۷ (چاپ ایران) و در چاپ غیر ایران، ص ۷۲ و ر. ک: ج ۲، ص ۵۹٫

۱۸ـ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر اسفر ائینی، ص ۱۰۷٫

۱۹ـ مؤتمر علماء البغداد، ص ۶۴ – ۶۳٫

۲۰ـ لسان المیزان، ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۳۶؛ الامامه والسیاسه، ج ۱، ص ۱۳؛ مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۱۴ (چاپ قدیم)؛ عقدالفرید، ج ۳، ص ۶۸؛ الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص ۱۹۳؛ نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۶، ص ۵۱٫

۲۱ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۶۶ – ۶۸؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۴۹ – ۲۵۳؛ ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۲۶۰ و ۲۷۰٫

۲۲ـ بحار، ج ۲۸، ص ۳۹۰؛ تلخیص شافی، ج ۳، ص ۷۶٫

۲۳ـ میرجهانی، نوائب الدهور، ص ۱۹۲٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱ – ۱۹٫

۲۵ـ همان، ص ۱۸٫

۲۶ـ همان، ج ۴۳، ص ۱۷۲ – ۱۷۳، ح ۱۳؛ ابراهیم الجوینی، فرائد السمطین، ج ۲، ص ۳۶٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

بی‌شک خانه فاطمه«س» خانه‌ رفیع و محترمی است که در آن زهرا و علی«ع» و فرزندان آن دو، خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس کرده‌اند. اکنون باید دید که مأموران دستگاه خلافت، احترام خانه زهرا «س» را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین» استفاده می‌شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی«ع» را نگه نداشتند، بلکه بدترین جسارت‌ها را بر آن روا داشتند.

 

 

30نوامبر/16

از«خط فاصله» تا «واو عاطفه»

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

اگر در پی «تحکیم رابطه» بین خود و همنوعانیم، چند کلید را همیشه همراه داشته باشیم:

 

  1. خوش‌بینی و حُسن ظنّ

پرهیز از بدگمانی نسبت به دیگران و داشتن «حسن ظنّ» عامل استواری رابطه‌هاست. بدگمانی، سبب تهمت و غیبت و دروغ و بدخواهی می‌شود و ایمان را نابود می‌سازد و انسان‌را به موضع عداوت می‌کشاند.

حُسن‌ظنّ پادزهرِ این سموم خطرناک در رفتار و پندار است. حتی در مواردی ‌هم که حرف‌ها و حرکات دیگری ممکن است موجب بدگمانی ما نسبت به او شود، وظیفه داریم تا می‌شود حرف و عمل او را «حمل به صحت» و محملی برای آن تصور کنیم تا به بدگمانی دچار نشویم. این حالت، جوی از اعتماد و صفای قلب را در میان افراد پدید می‌آورد و زندگی‌ها را هم شیرین‌تر می‌سازد.

 

  1. گفتار نیک

سخنی که از زبان برمی‌آید، می‌تواند «دوست‌آفرین» باشد یا «دشمن‌آفرین»؛ محبوبیت‌آور یا نفرت‌آور؛ موجب تفرقه یا وحدت؛ مؤمنی را شاد کند یا دلی‌را بشکند و بیازارد. کجاست هنر حسن‌قول؟

آن‌چه در روایات، به عنوان «طیب‌الکلام» آمده است، جنبه مثبت و سازندۀ گفتار است و پرهیز از هر نوع بدگویی، تندی، مردم آزاری و دل شکستن.

در سخنی از امام صادق(ع)، گفتار نیک یکی از حدود و مرزهای «حسن خلق» به‌شمار آمده است. در حدیثی یکی از سی‌حقی که مؤمن بر مؤمن دارد این ‌است که کلامش را با او نیکو قرار دهد و پسندیده حرف بزند. چه بسا دل‌هایی که در پی حرف‌های زشت و نسنجیده شکسته‌اند و چه بسا دل‌هایی که با کلام پسندیده و خوش، با هم اُلفت یافته‌اند.

«گفتار نیکو» کلید رابطه و دوام دوستی ‌است.

 

  1. عیادت و تفقّد

احوال‌پرسی از دیگران، به‌خصوص به صورت عیادت از بیماران، از رموز مهم ایجاد الفت قلبی و تقویت رابطه‌ها و از مهم‌ترین حقوق اجتماعی مسلمانان در برابر یکدیگر است. البته آداب عیادت مریض بسیار است، از جمله: کم نشستن، حرف‌های امیدوار کننده به او گفتن، دلداری دادن، مژده تندرستی و شفا و عافیت به وی دادن، برای او دعا کردن، از او التماس دعا کردن.

از امام صادق(ع) روایت است که از جمله حقوق مسلمان بر مسلمان آن ‌است که به او سلام بدهد و هرگاه مریض شد به عیادتش برود. به گفته روایات، هرکه به دیدار مؤمنی برود، گویا خدا را دیدار کرده و پاداش آن برعهده خداست و از حقوق مؤمنان است که در حال زنده بودن، به دیدارشان بروی و چون از دنیا رفتند به زیارت قبرشان بروی.

 

  1. عفو و گذشت

آنی‌که آتش شعله‌ور غضب و کینه و انتقام‌جویی را فرو می‌نشاند «گذشت» است. «عفو» به انسان آرامش روحی و لذّت بردن از زندگی می‌بخشد. «در عفو، لذّتی است که در انتقام نیست» اگر در باره شما جفا و بدی و قدرناشناسی و حتی اهانت و بدزبانی شد، چون عفو از بزرگان است، شما بزرگی کنید و بگذرید و مقابله به مثل نکنید. تا کرامت و بزرگی خویش‌را ثابت کنید و از پاداش الهی برخوردار شوید. قرآن کریم می‌گوید: «فَمَن عَفَا وَأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَى اللَّهِ»(شورا/۴۰). هرکس در گذرد و اصلاح کند (وآشتی دهد) پاداش او بر خداست. صد البته که عفو، از کسی پسندیده‌تر و زیباتر است که قدرت انتقام داشته باشد و از موضع قدرت عفو کند تا کرامت خویش‌را نشان دهد.

  1. غم‌زدایی و مشکل‌گشایی

یادکردن از نعمت غفلت‌زداست. دیدن گرفتاری گرفتاران، انسان‌را به یاد نعمتی می‌اندازد که از آن برخوردار است. یعنی «سلامتی و عافیت» به شکرانه برخورداری از مواهب الهی شایسته است که هرکسی در حد توان به گشودن گِره از مشکلات دیگران بپردازد.

بخشی از «احسان» هم، غم‌زدایی است.زدودن غبار غم از چهره‌ها از محبوب‌ترین کارها نزد خداست.

آن‌چه به‌خصوص برآن تاکید شده، رفع نیاز دیگران پیش از درخواست و عرض حاجت است. همت داشتن برای رفع مشکلاتی که دیگران در معیشت و گذران زندگی دارند، نوعی تضامن اجتماعی و همکاری و نوع دوستی و از مهم‌تر‌ین عوامل تحکیم روابط انسان هاست.

 

  1. پوزش پذیری

یکی از مکارم برجسته اخلاقی عذرخواهی و عذرپذیری است. اگر لغزشی و جفایی از ما سر زد، متواضعانه معذرت‌خواهی کنیم و اگر کسی نزد ما عذر آورد، حتی اگر بدانیم عذری که طرف آورده غیر واقعی است، بزرگوارانه عذرپذیر باشیم این رفتار حرمت‌ها را حفظ می‌کند، مانع از پرده دری‌ها و وقاحت‌های بیشتر می‌شود، دل‌ها را به‌هم نزدیک‌تر می‌سازد.

امام کاظم(ع) روزی در جمع فرزندانش چنین توصیه فرمود: اگر کسی آمد و در گوش راست شما حرف‌های ناخوشایندی زد، سپس آن‌طرف شما رفت و در گوش چپ شما از آن‌حرف‌ها عذرخواهی کرد و گفت «من چیزی نگفته‌ام» عذرش‌را بپذیرید!.

 

  1. طمع نداشتن

کسی‌که چشمش به داشته‌های دیگران است و پیوسته آزمندی و حرص و طمع، او را به افزون خواهی و درخواست وا‌می‌دارد، از چشم‌ها می‌افتد و مردم به‌تدریج از او فاصله می‌گیرند. همچنان که حرص و طمع، ذلت‌آور است، رهایی از آز و طمع، عزت‌بخش و محبوبیت‌آور است. صائب تبریزی می‌گوید:

دست طمع چو پیش کسان می‌کنی دراز

پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش

استغنای روح، علوّ همت، روحیه قناعت و پارسایی، انسان‌را از بردۀ طمع گشتن مصون می‌دارد. کسی‌که بردۀ آز است حقیر است. چشم داشتن به دارایی دیگران، هم خفت‌آور است و هم مایه عذاب روح و وجدان.

 

  1. بی‌آزاری

سعدی می‌گوید:

خدارا برآن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

گاهی در ستایش خوبی کسی می‌گویند، آزارش به موری هم نرسیده است.از آن‌سو، هزاران لعنت و نفرین و نفرت نثار کسی می‌شود که «مردم‌آزار» است. در این میان، چه کلیدی به‌دست می‌آید؟ پرهیز از آزار دیگران! چه آزار زبانی و رفتاری، چه زیان‌رسانی مالی و معیشتی، چه ضررهای‌های آبرویی و اجتماعی، چه سلب آرامش و آسایش از دیگران.

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: کسی‌که دست از آزار مردم بدارد، یک دست از آزار آنان برداشته، امّا آنان دست‌های بسیاری‌را از آزار او برمی‌دارند. این یعنی بازتاب اجتماعیِ این سلوک پسندیده.

و اگر آزارتان به کسی نمی‌رسد، خدارا شکر کنید بر این نعمت. این نکته ظریف نیز از سعدی است که:

کجا خود شکر این نعمت گذارم

که زور مردم آزاری ندارم

 

  1. راز داری

گاهی راز با حیات انسان پیوند می‌خورد و گاهی وجهه و آبرو و اعتبار کسی با افشای یک راز بر باد می‌رود. گاهی هم کشف اسرار، خیانت به فرد و جامعه تلقی می‌شود. پس باید زبان‌ها و دهان‌ها را به «رازداری» عادت داد و از این رهگذر، حافظ حقوق و حیثیت دیگران و وحدت اجتماعی و وفاق ملی بود. به فرمودۀ امام علی(ع) در مورد وظیفۀ ما در قبال برادران دینی: «راز و عیب او را بپوشان و نیکی او را آشکار ساز.»

برخی متاسفانه برعکس عمل می‌کنند.. هرگز زبانشان به طرح خوبی‌های دیگران نمی‌چرخد، امّا به‌راحتی عیوب آنان‌را فاش می‌کنند و آبرویشان‌را بر باد می‌دهند. نتیجه؟ عداوت و کدورت و جدایی!.

 

  1. آیینه بودن

یکی از مشهورترین روایات، این کلام امام علی(ع) است که: « لمؤمِنُ مِرآتُ الْمُؤمِن» یعنی مؤمن برای برادر مؤمنش مثل آیینه است.آیینه با کسی غرض ندارد و صادقانه، عیوب را به خود کسی‌که به آن می‌نگرد نشان می‌دهد.ما هم از آیینه ممنونیم که زشتی‌ها و عیوب ما را نشان می‌دهد. تا آنها را بر طرف کنیم. برخورد صادقانه با دیگران، انتقاد از سر دلسوزی و رأفت، ارشاد و خیر خواهی، مصادیقی از «آیینه بودن» نسبت به برادر مؤمن هستند. به قول نظامی گنجوی:

آینه چون روی تو بنمود راست

خود شکن، آیینه شکستن خطاست

آن‌چه گفته آمد «ده کلید» بود. این کلیدها، قفل کدورت‌ها و دشمنی‌ها و جدایی‌ها را می‌گشایند و رابطه و صمیمیّت می‌آفرینند. نیاز ما به «تحکیم رابطه‌ها» جدّی و اساسی است.چه خیری از جدایی و چالش و خصومت به ما رسیده است؟

تا می‌توانیم «واو عاطفه» باشیم، چرا «خط فاصله» باشیم؟

 

سوتیتر:

 

۱٫

یکی از مکارم برجسته اخلاقی عذرخواهی و عذرپذیری است. اگر لغزشی و جفایی از ما سر زد، متواضعانه معذرت‌خواهی کنیم و اگر کسی نزد ما عذر آورد، حتی اگر بدانیم عذری که طرف آورده غیر واقعی است، بزرگوارانه عذرپذیر باشیم این رفتار حرمت‌ها را حفظ می‌کند، مانع از پرده دری‌ها و وقاحت‌های بیشتر می‌شود، دل‌ها را به‌هم نزدیک‌تر می‌سازد.

 

 

30نوامبر/16

روایت حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهید ارمنی شهید آلفرد گبری

 

 

اشاره:

گستره‌، ابعاد و تنوع اشتغالات و مسئولیتهای رهبر معظم انقلاب‌اسلامی قابل مقایسه با هیچ یک از مسئولان نظام نیست، با این حال هیچ مسئولی را سراغ نداریم که در طول مدت بعد از انقلاب به اندازۀ مقام معظم رهبری نسبت به خانوادۀ شهدا و ایثارگران اهتمام و به اشکال گوناگون با این قشر معزز دیدار و اُنس داشته باشد. کمتر خانوادۀ شهیدی سراغ داریم که یا در دیدارهای سفر به کلیه استانها یا ملاقات‌های عمومی در حسینیه و یا دیدارهای خاص، همراه با نماز ظهر و عصر و… رهبر و مرجع محبوب خود را زیارت نکرده باشد. امّا در این میان زیباترین و دلپذیرترین دیدارها مواردی است که چه در استانها و شهرهای مختلف و چه در تهران ایشان به گونه‌ای غیر مترقبه در منازل شهدا حضور یافته‌اند که از میان هزاران مورد از این قبیل حضور معظم‌له در منازل خانواده شهدای اقلیتهای دینی است که مجموع آنها در کتابی چندصد صفحه‌ای تحت عنوان «مسیح در شب قدر» فراهم شده است که ذیلاً یکی از آن‌همه تقدیم امت «پاسدار اسلام» میشود.

رفتار وحشیانۀ مدعیان تمدن غرب با مسلمانان و ظلم و جنایاتی که نسبت به مسلمانان کشورهای خودشان می‌کنند با آنچه در نظام اسلامی و حتی در سطح ولی امرمسلمین نسبت به اقلیت‌های مذهبی بر اساس اسلام ناب رفتار می‌شود جلوه‌ای از نور علوی در مقابل ظلمت ظالمان مستکبر را به تصویر می کشد.

اواخر بهمن سال هشتادو نُه است و بیست سال از شهادت آلفرد گذشته، حالا زنگ زده‌اند که می‌خواهیم بیاییم دیدار خانواده شهید! هیچ کداممان حوصله نداریم. می‌گوییم دستتان درد نکند، اما ما آمادگی نداریم. پدر و مادرم پیر هستند و کم حوصله، به خصوص مادرم که بعد از شهادت آلفرد تا حالا اصلاً حوصلۀ مهمان و مهمانی ندارد، من هم، قصه‌اش طولانی است، حوادثی در زندگی‌ام اتفاق افتاده که کمی حالات افسردگی دارم، این بیکاری هم بدترم کرده. با اینکه بیست و پنج سال را رد کردم، اما پدر و مادرم می‌گویند هنوز بچه‌ای!

هر‌چه می‌گوییم که نیایند، می‌گویند شما شب منزل باشید، چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. یکی دو ساعت بعد از غروب، سه نفر میا‌ن‌سال می‌آیند دم در و می‌گویند چند دقیقه دیگر مهمانتان می‌رسد! و می‌آیند داخل.

من با لباس خانه نشسته‌ام جلوی تلوزیون و اصلاً محل نمی‌گذارم. بابا و مامان هم همینطور. بابا می‌گوید ما که گفتیم نیایید.

با خودم گفتم الآن بی‌خیال می‌شوند و می‌روند، امّا نمی‌روند، شروع می‌کنند با هم صحبت کردن. کمی مضطربند و مرتب به ساعتشان نگاه می‌کنند. بالاخره یک‌شان بابا را می‌کشد کنار و درگوشی با او حرف می‌زند، چشمان بابا از تعجب همینطور باز می‌شود وبا بُهت و حیرت به من و مامان می‌گوید: بروید لباستان‌را عوض کنید، بعد هم خانه را مرتب کنیم، پاشو روبرت!

– من حوصله ندارم.

– می‌گویم پاشو. می‌دانی کی دارد می‌آید اینجا؟ حاج آقا خامنه‌ای دارند می‌آیند.

– کی؟ آقای خامنه‌ای؟ همین‌که رهبر هستند؟!

– بله. حالا بلند می‌شوی؟

سریع بلند می‌شوم. اول می‌روم مقابل آن‌که با پدرم حرف می‌زند. می‌گویم شما مطمئنید؟ اذیت نمی‌کنید؟ چهرۀ رسمی و جدی‌اش جواب من‌را می‌دهد و نیازی به حرف نیست. اما یکدفعه لبخندی می‌زند و می‌گوید بله، و تا چند دقیقه دیگر می‌رسند.

سریع می‌روم آماده می‌شوم. یک پیراهن سفید دارم، شبیه آنهایی که بچه‌های هیئت سر کوچه می‌پوشند، همان‌را تنم می‌کنم، شانه‌ای به سرم می‌کشم و می‌آیم در اتاق پذیرایی.

نگاهی به خانه می‌اندازم، همه چیز مرتب است. چراغ‌های مصنوعی کریسمس را هم روشن کرده‌اند. بابا، کت و شلوار پوشیده و مادر هم آماده است، دارد چای دم می‌کند. یعنی واقعاً حاج‌آقا خامنه‌ای می‌آید اینجا؟ خانۀ ما؟ تا با چشم خودم نبینم باورم می‌شود.

امّا نه، حتی اگر ببینم هم شاید باورم نشود! بله، الان دارم می‌بینم، خودشان هستند، سلام می‌کنند و با من هم دست می دهند، خیلی گرم، امّا من خشکم زده، حتی نمی‌دانم صدای جواب سلام آرامم را کسی شنید یا نه؟!

نه هنوز باورم نمی‌شود، حاج‌آقا و بابا روی مبل‌های زیر عکس آلفرد می‌نشینند و من و مامان هم سمت پرده، ما نمی‌دانیم چه باید بگوییم. آقای خامنه‌ای خودشان شروع می‌کنند به احوالپرسی از ما، یک به یک، حالتشان بر خلاف تصور من، خیلی صمیمی و راحت است و نه خشک و رسمی.

خداوند ان‌شاالله که شهید شما را مشمول رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد. ان‌شاالله خداوند به شما هم صبر بدهد و اجر بدهد. خُب این فرزند شما کی شهید شد؟ عکس‌شان این است؟

من‌که نه می‌توانم، نه بلدم صحبت کنم، بابا جواب سئوال‌های حاج‌آقا را می‌دهد.

-بله سال شصت و نُه شهید شدند.

شصت و نُه؟ یعنی بعد از جنگ؟!

-بله

-کجا شهید شدند؟

-گیلان غرب

آهان، گیلان غرب، عجب! سرباز بوده؟

-بله سرباز بوده

-چند سالش بود؟

-بیست سال، تازه دیپلم گرفته بود، دانشگاه هم قبول شده بود، می‌خواست برود دانشگاه، گفت اوّل برم سربازی‌ام را تمام کنم، بعد برمی‌گردم دانشگاه را ادامه می‌دهم…

که طفلکی این‌طوری شد. خُب، اِن‌شاالله که ماجورید، البته این مصیبت‌ها محنت دارد، ناراحتی دارد. امّا در مقابلش خدای متعال هم به کسانی که این رنج‌ها را تحمل می‌کنند و صبر می‌کنند و شکر می‌کنند، اجر می‌دهد. این برو برگرد ندارد. تعالیم اسلامی ما این‌طور نشان می‌دهد، و همۀ ادیان الهی همین‌طورند. در این مسائل، ادیان الهی با هم اختلافی ندارند. یعنی خدای متعال چون عادل و رئوف و رحیم است، لذا هرکسی که رنجی در دنیا می‌کشد، در مقابلش، در آخرت خدای متعال یک چیزی به او خواهد داد. سرِ کسی کلاه نمی‌رود. بر حسبِ این دین اسلامی و بینش اسلامی و بینش ادیانی، در واقع باید گفت هیچ‌کس سرش کلاه نمی‌رود. خُب خبرش را چطور به شما دادند؟

حاج‌‌آقا این‌بار رو به مادرم می‌کنند و این سئوال را می‌پرسند.

مادرم هم که همیشه آرام است و ساده، می‌تواند جواب دهد. من از همین الان نگرانم، مثل زمان مدرسه، وقتی می‌دانستیم سئوال بعدی معلم از ماست! مادرم شروع می‌کند به تعریف کردن، صدایش آنقدر آرام است که اگر کمی دورتر نشسته بود، حاج‌آقا نمی‌شنیدند.

-اوّل گفتند زخمی شده، بیمارستان است، ولی من خوابش‌رادیده بودم آقای خامنه‌ای!

-خواب دیده بودید؟

-خواب دیدم که لباس‌های سربازی‌اش را پوشیده، آمدم چراغ روشن کنم، دیدم خاموش شد، به دخترم گفتم دیگر آلفرد برنمی‌گردد.

-اسمش چی بود؟

-آلفرد. شوهرم گفت خواب زن چپ است، گفتم حالا ببین، دیگر آلفرد برنمی‌گردد. وقتی خواست برای بار آخر برود، پشت سرش آب می‌ریختم. دید من خیلی ناراحتم، گفت مادر چرا اینقدر ناراحتی؟ من می‌آیم، بعد برادرم آلبرت می‌رود. آلبرت می‌آید، روبرت می‌رود. دیگر نگفتم که من چنین خوابی دیده‌ام. ولی آن‌روز که می‌خواست برود و دیگر بر نگشت، همین‌طور به در و دیوار و پنجره نگاه می‌کرد. نمی‌دانم خودش می‌فهمید که دیگر برنمی‌گردد؟ زده بودند به قلبش.

-اجرتان محفوظ است پیش خداوند متعال اِن‌شاالله. چندتا فرزند دارید؟

-سه تا پسر داشتم، پسر بزرگم شهید شد، وسطی رفت خارج، آخری پیشمان است.

حاج‌آقا به من اشاره می‌کنند و می‌گویند: ایشان است؟

-بله یک دختر هم دارم، ازدواج کرده.

آقای خامنه‌ای هنوز نگاهشان به من است. ضربان قلبم بالا می‌رود، یعنی چی می‌پُرسند؟ همیشه با خودم دعوا دارم که چرا من این‌طوری هستم؟ خجالتی که نه، الکی در هر موقعیت جدیدی، دست و پایم را گُم می‌کنم، خیلی‌ها فکر می‌کنند من نسبت به آنها بی محلی یا بی احترامی می‌کنم، امّا این‌طور نیست.

شما چه می‌کنید آقا جان؟

وای چه سئوالی! وقتی فهمیدم ایشان می‌خواهند بیایند، تصمیم گرفتم بخواهم که برای کار من یک کمکی بکنند تا از این بیکاری نجات پیدا کنم. امّا هنوز چیزی نگفته خودشان سئوال کرده‌اند! آب دهانم را قورت می‌دهم و می‌گویم: فعلاً بیکار هستم.

بی‌کاری؟ چرا؟

واقعاً چرا؟ چرایش را نمی‌دانم، توقع داشتم به خاطر اینکه برادر شهید هستم، بنیاد شهید برایم کار فراهم کند. امّا خُب یک‌سال است که می‌روم و می‌آیم ولی خبری نشده. همین‌را به آقای خامنه‌ای می‌گویم. بعدش هم توضیح می‌دهم که آلفرد قهرمان بدن‌سازی و رزمی‌کار بود، من هم بعد از او همین ورزش‌ها را ادامه دادم، امّا در یک تصادف، دستم شکست و دیگر نتوانستم باشگاه بروم.

حاج‌آقا خامنه‌ای بعد از توضیحات من، به یکی از همراهانشان که از بقیه مسن‌تر و جا افتاده‌تر است، سفارش می‌کنند که کار من را دنبال کند، بعد می‌گویند که حیف است جوان به این خوبی بی‌کار باشد.

من‌را گفتند جوان خوب؟ نزدیک بود همین‌را بلند بگویم، امّا جلوی خودم را گرفتم. نگاهی به آن آقایی که حاج‌آقا خامنه‌ای سفارش من‌را به او کرده بودند می‌کنم، و کاغذی که در آن یادداشت می‌کرد. چهرۀ مهربان و آرام‌بخشی دارد. خدا کند کارم جور شود.

حاج‌آقا از بابا هم شغلش‌را می‌پرسند و او جواب می‌دهد.

-من بازنشسته هستم.

-بازنشسته کجا؟

-کارخانه جنرال

کارخانه جنرال؟

-بله بله

عجب! آن کارخانه‌ای که اوّل انقلاب من آمده بودم آنجا. شما آنجا بودید؟!

-بله جنابعالی تشریف می‌آوردی.

بابا هیچ‌وقت این چیزها را برایمان تعریف نکرده بود. انگار داستان کارخانۀ جنرال برای حاج‌آقا خیلی جالب است. کلی با بابا در موردش حرف می‌زنند.

-عجب، عجب! شما کارخانه جنرال بودید! این کارخانه جنرال، کارگرهایش با ما دوست شدند، به‌خاطر همان سابقه‌ که من می‌رفتم.

سه چها روز پُشت سر هم، روز نوزدهم بهمن، بیست‌و‌یک بهمن، بیست‌و دو بهمن، من می‌رفتم آنجا، ماشین داشتم، داشتم از کارخانه برمی‌گشتم، رادیو روشن بود، یک‌دفعه دیدم گفت که «اینجا تهران است، صدای انقلاب اسلامی ایران!» فهمیدم که دیگر کار تلوزیون تموم شده! ماشین‌را نگه داشتم، آمدم از ماشین پایین، سجده کردم! سوار شدم دوباره را افتادم آمدم. در جاده قدیم کرج. بله! چه داستان‌ها داشتیم آنجا! یک مشت از این چپ مَپ‌ها آمده بودند آنجا، می‌خواستند شلوغ پلوغ کنند.

حاج‌آقا بحث را برمی‌گردانند به آلفرد و از بابا می‌پرسند که چند سالش بود؟

-بیست سال

– این عکس وقت شهادتش است. بله؟

حالا دیگر رویم باز شده برای حرف زدن. حاج‌آقا عکس روی میز را می‌گویند. جواب می‌دهم که این برای سربازی آلفرد است و آن عکس بزرگ پشت سرشان برای قبل سربازی. برمی‌گردند و آن عکس را هم نگاه می‌کنند.

می‌پرسم که می‌توانم دوتا عرض کوچک داشته باشم؟ لبخند می‌زنند و می‌گویند: بگو اشکال ندارد.

من هم انگار درباره کارم هیچ نگفته باشم، دوباره داستان کارم را تعریف می‌کنم ومی‌خواهم که برایم کاری پیدا کنند!

ایشان هم با حوصله حرفم را می‌شنوند و می‌گویند که به این آقای همراشان سپرده‌اند و ان‌شاالله درست می‌شود.

خودم از کارم خجالت می‌کشم! پدرم از آن‌طرف چشم‌غرّه می‌رود که آخر این چه حرفی بود. امّا حاج‌آقا اصلاً ناراحت نشدند، از صحبت‌شان معلوم است.

-خُب این از اولی‌اش. دومی را بگو.

هر‌چه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید که حرف دوّمم چه بود! یک لحظه به خودم می‌گویم که باورت می‌شود؟ الان رهبر کشور در فاصله کمتر از دومتری تو نشسته و دارند حرف‌هایت را گوش می‌کنند!.

همین‌را بلند می‌گویم، باعث افتخار است، اصلاً باورم نمی‌شود که شما اینجا نشسته‌اید.

مادرم می‌گوید که من هم مثل اینکه خواب می‌بینم.

خب چه‌کار کنم که باورتان بشود؟

به جز من، همه می‌خندند.

-بیا جلو ببوسمت باورت بشود! بیا جلو.

من؟! اصلاً خشکم زده و نمی‌توانم تکان بخورم. شده‌ام مثل خردسالی که از پدر بزرگ خودش غریبی می‌کند! یک قدم جلو می‌روم، نمی‌دانم باید چه‌کار کنم!

آقای خامنه‌ای خودشان با دست سرم را جلو می‌کشند و طرف چپ صورتم را سه مرتبه می‌بوسند.

قلبم آنقدر تند می‌زند که کم مانده از جایش کنده شود، زبانم قفل است، پاهایم هم. مامان پایم را تکان می‌دهد و می‌گوید برو بنشین.در این عالم نیستم!

به خودم که می‌آیم، می‌بینم مامان دارد با حاج‌آقا صحبت می‌کند، در واقع دارد درد دل می‌کند. چقدر این چند دقیقه چیزهای عجیب دیده‌ام. مادرم که فقط و فقط با خواهرم درد دل می‌کرد و اصلاً اهل حرف زدن نبود، حالا دارد با رهبر مسلمانان این‌طوری صحبت می‌کند.

-آقای خامنه‌ای! ببخشید پسرم که شهید شد، بیماری اعصاب گرفتم. یک شب خواب دیدم یک پیرمرد آمد در خوابم، مثل شما ریش سفید داشت، کلاه سبز. سه دفعه زد به شانۀ من، گفت مادر! شما این‌قدر دکتر نروید، از زیر عَلَم رد بشوید خوب می شوید. به همسایگان گفتم چه‌کار کنم؟ همچین خوابی دیدم. گفتند عیبی ندارد، با دسته که می‌آمدیم رسیدیم به خانه‌تان، می‌زنیم به پنجره، بیا دستت را می‌گیریم، از زیر عَلَم رد می شوی. از آن شب دیگر قرص نخوردم، دیازپام می‌خوردم. صبح بلند شدم بدنم سبک شده بود. این‌قدر حالم عوض شده بود که…

هنوز هم که هنوز است آقامان نمی‌داند جریانش چه بود! به من می‌گفت باید در بیمارستان بستری‌ات کنم. اعصابم خراب بود، کسی می‌خندید بدم می‌آمد. کسی می‌آمد خانه‌مان، می‌زدم بیرون، بدم می‌آمد.

-خُب الحمدلله. همین است دیگر، همین است. دل‌های پاک و صاف همین‌طور است. وقتی دل صاف است اولیای الهی نگاه می‌کنند، کمک می‌کنند، توجه می‌کنند، توجه آنها هم توجه خداست، به‌خصوص ارامنۀ ما – در همین تهران و بعضی شهرستان‌های دیگر که ارامنه هستند با مقدسات دینی شیعه خیلی نزدیک‌اند. به امام حسین علاقه دارند، به امیر‌المومنین علاقه دارند.

حاج‌آقا راست می‌گویند، من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می‌روم. تازه جمکران هم رفته‌ام. وقتی این‌را به ایشان می‌گویم، اصلاً تا اسم جمکران را می‌شنوند، یک لبخند زیبا می‌زنند و می‌گویند: جمکران، به به.

می‌گویم که من نامه نوشته‌ام و در چاه جمکران انداخته‌ام.

حالا آن نامه را نمی‌خواهد آنجا بیندازید. شما اگر جمکران رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می‌شنود حرفت را، مخاطبش قرار بده، خودت بدان داری با یکی حرف می‌زنی، با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می‌دهد. تردیددر این نداشته باش. درست می‌شود. نامه داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آنهایی که قدرت کار دارند، می‌توانند تصرف بکنند، آنها محتاج به نامه نیستند، وقتی خواستی حرفی بزنی، دلت به حرکت درمی‌آید، به حرف می‌آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.

من یک وقتی یک شعری گفته بودم در بارۀ امام زمان سلام‌الله علیه، رفتم جمکران و خُب، تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی‌گیرم، راحت نمی‌شوم، بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر، درآوردم، گفتم آقا جان این شعر را برای شما گفته‌ام، میخوانم برایتان، شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچکس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از اوّل تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می‌کنم تاثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن‌چیزها تاثیری نکرد. آدم با دلش که حرف می‌زند این‌طوری‌است.

حرف بزنید، بخواهید، مقدسین هستند اینها، اینها بندگان شایسته خدا هستند. اینها اولیائند. می‌توانند تصرف کنند، می‌توانند کمک کنند، البته این، بر حسب فکر اسلامیِ ما، مانع از تحرک دنیایی نمی‌شود.

یعنی نباید بگویم که حالا که من با او حرف زدم، پس دیگر تمام است. نه! گاهی اوقات می‌شود که انسان مریض است، توسل پیدا می‌کند، بعد به دلش می‌افتد که برود پیش فلان دکتر. این دکتر وسیله است. نمی‌شود بگویم حالا که من توسل کرده‌ام، پس دیگر دکتر نمی‌روم. نه! چنین چیزی نداریم ما. آدم باید دکتر برود، دنبال کار باید برود، تلاش مادی‌اش را بکند، امّا روح کار اینها نیست، اینها فیزیک کار است، اینها جسم کار است، روح کار، همان توجه و توسل به خدای متعال و اولیای الهی است که ان‌شاالله آنه هم اثر خواهد کرد.

چقدر حاج‌آقا قشنگ و آرام صحبت می‌کنند. من فقط بعضی وقت‌ها در اخبار صحبت‌هایشان را شنیده بودم، ولی این‌طوری که خصوصی با ما صحبت می‌کنند، خیلی فرق دارد.

در بین صحبت‌ها، مامان می‌خواست برود چای بریزد، امّا یکی از همراهان آقای خامنه‌ای اشاره کرد که من می‌ریزم، شما زحمت نکشید. مامان قبل از رسیدن مهمان‌ها، چای را دم کرده بود و استکان و قندان را آماده کرده. همان آقا چای را می‌ریزد و به همه تعارف می‌کند.

آقای خامنه‌ای قند برمی‌دارند تا چایشان را بنوشند. می‌گویند: خُب. چای را بخوریم و مرخص بشویم.

مادر اشاره می‌کند که شیرینی هم بیاورند. من هنوز درگیر این هستم که آخر مگر می‌شود رهبر کشور بیاید خانۀ ما، نکند خانه همه شهدا می‌روند و حالا نوبت به ما رسیده؟ این‌قدر پُررو شده‌ام که همین‌را می‌پرسم.

-شما منزل همه شهدا می‌روید؟

-همه که نمی‌شود! امّا همین‌طور می‌رویم دیگر، منزل خیلی از شهدا می‌رویم، بله

-این همه شهید! چه شد خانه ما آمدید؟

مزاح می‌کنند و با لبخند می‌گویند: خُب حالا این‌طوری شده دیگر، ناراحتید بروم!

همه می‌خندند، مامان در حین خنده، یک نیشگون هم از من می‌گیرد و برای درست کردن خرابکاری‌ام می‌گوید: خوشحال شده نمی‌داند چه بگوید!

کاملاً که نه، امُا تقریباً همین است. به‌خاطر همان افسردگی که داشتم، هیجان بالای این اتفاقاتی که در این چند دقیقه اتفاق افتاده، من را به هم ریخته.

حالا حاج‌آقا جدی جوابم را می‌دهند: من اگر می‌توانستم منزل یکایک شهدا بروم، می‌رفتم، منتها وقت من، کار من، اجازه نمی‌دهد. لذا انتخاب می‌کنیم دیگر حالا، انتخاب هم باز هدایت الهی است. من خیلی نقش ندارم، یعنی در واقع باید گفت من هیچ نقشی ندارم. دوستانی که هستند انتخاب می‌کنند، می‌گویند امشب برویم اینجا، حالا امشب هم آمدیم پیش شما.

بابا می‌گوید: قدم بر چشم ما گذاشتید. من هم می‌گویم: باعث افتخار ماست.

**********

پی‌نوشت:

شعر رهبر معظم انقلاب برای امام زمان(عج‌الله تعالی فرجه‌الشریف):

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی‌تو

سِپَندار زِ کف داده‌ام عنان بی‌تو

زِ تلخ‌کامی دوران نشد دلم فارغ

زِجام عشق، لبی تر نکرد جان بی‌تو

چون آسمان مه آلوده‌ام زِتنگ دلی

پُر است سینه‌ام از اندوه گران بی‌تو

نسیم صبح نمی‌آورد ترانه‌ی شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی‌تو

لب از حکایت شبهای تار می‌بندم

اگرامان دهدم چشم خونفشان بی‌تو

چو شمعِ کشته ندارم شراره‌ای به زبان

نمی‌زند سخنم آتشی به جان بی‌تو

زِ بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی‌گشایدم از بی خودی زبان بی‌تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نَهَم

چو یادم آید از آن شکّرین دهان بی‌تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین

جدا زِ خلق به محراب جمکران بی‌تو

 

سوتیترها:

 

۱-

حاج‌آقا راست می‌گویند، من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می‌روم. تازه جمکران هم رفته‌ام. وقتی این‌را به ایشان می‌گویم، اصلاً تا اسم جمکران را می‌شنوند، یک لبخند زیبا می‌زنند و می‌گویند: جمکران، به به.

 

۲٫

به خودم که می‌آیم، می‌بینم مامان دارد با حاج‌آقا صحبت می‌کند، در واقع دارد درد دل می‌کند. چقدر این چند دقیقه چیزهای عجیب دیده‌ام. مادرم که فقط و فقط با خواهرم درد دل می‌کرد و اصلاً اهل حرف زدن نبود، حالا دارد با رهبر مسلمانان این‌طوری صحبت می‌کند

 

۳٫

هر‌چه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید که حرف دوّمم چه بود! یک لحظه به خودم می‌گویم که باورت می‌شود؟ الان رهبر کشور در فاصله کمتر از دومتری تو نشسته و دارند حرف‌هایت را گوش می‌کنند!. همین‌را بلند می‌گویم، باعث افتخار است، اصلاً باورم نمی‌شود که شما اینجا نشسته‌اید. مادرم می‌گوید که من هم مثل اینکه خواب می‌بینم

 

30نوامبر/16

انسان ترازِ انقلاب اسلامی

استاد اصغر طاهرزاده

از آنجا که انقلاب اسلامی در راستای به فعلیت ‌رساندن استعدادهای نهفته در خود، پس از هر مرحله‌ای باید با نگاه مجددی که به خود می‌اندازد، چگونگی ادامه راه را معلوم کند؛ لازم است به عقلی که جایگاه این انقلاب را می‌شناسد نظر کنیم و آن عقلی است ماوراء عقل غربی که تنها اهداف فرهنگ غربی را مد نظر دارد، وگرنه انقلاب اسلامی در آینده با همان خطری روبه‌رو می‌شود که در صدر اسلام با به صحنه ‌آمدن مجدد عقل جاهلی روبه‌رو شد و عملاً پس از مدتی امویان توانستند معاویه را به جهان اسلام تحمیل کنند. عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی می‌شود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکس عقل روشنفکری غرب‌زده که از دولت‌ها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه می‌کند، درصدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی فراهم شود، انسانی که شخصیت معنوی امام «ره» را می‌فهمد و متوجه است که افق حضرت امام در این انقلاب کجاست.

ما در این مرحله از انقلاب موظفیم با نظر به بحثی که در مقاله «نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»» عرض شد، جایگاه «دولت اسلامی» و «نظام اسلامی» را مدنظر قرار دهیم تا با تضارب آرایی که در بین صاحب‌نظران پیش می‌آید، از دولت اسلامی و نظام اسلامی به تعریف جامعی برسیم.

هرچند در این مرحله نمی‌توان تعریفی قطعی ارائه داد، ولی لااقل می‌توان به تعریف قابل توجهی از «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» و «دولت اسلامی» رسید و امکان تفکر در باره این سه موضوع را فراهم آورد. ما در موقعیتی قرار داریم که اگر صاحبان اندیشه جایگاه دولت و نظام اسلامی را نسبت به انقلاب روشن نکنند، میراث‌خوارانی که همواره به دنبال فرصت‌اند تا آثار گرانبهای تاریخ را به نفع خود مصادره‌ کنند، بیکار نمی‌نشینند و با طرح عقل روشنفکری غربی که پاسدار ارزش‌های فرهنگ مدرنیته است، دولت را به‌گونه‌ای تعریف می‌کنند که هیچ نسبتی با اهداف انقلاب اسلامی نداشته باشد و عملاً انقلاب اسلامی را از انجام رسالت تاریخی خود باز دارد.

ما وظیفه داریم از خود بپرسیم امام با طرح انقلاب اسلامی به کجا اشاره داشتند، چه هدفی را دنبال می‌کردند، راه رسیدن به آن هدف از کجا باید شروع شود و نسبت دولت اسلامی با آن اهداف چیست؟

امام در دوم فروردین سال ۱۳۶۸ یعنی در آخرین پیام خود می‌فرمایند: «مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‏اى مسئولین را از وظیفه‏اى که برعهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمام سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند».(۱)

انقلاب اسلامی در صورت آرمانی خود به عنوان مقدمه ظهور حضرت مهدی«عج» و در راستای رسالت آن حضرت، بنا دارد زندگی زمینی بشر را به آسمان معنویت متصل گرداند و چرخش تاریخی‌ای که رهبر معظم انقلاب در توصیف حرکت امام مطرح می‌کنند باید از همین جنس باشد(۲).

بنابراین ابتدا باید با دقت هر چه بیشتر به انقلاب اسلامی و جایگاه آن بنگریم تا جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی را بر اساس هدفی که در پیش داریم تعیین نماییم. در این باب توجه به نکات ذیل ضروری است:

۱ـ آیا انقلاب اسلامی ظرف ظهور اراده خاص الهی برای  عبور از ظلمات دوران معاصر و تعالی بشر به زندگی قدسی یا طرحی است که صرفاً توسط امام و بدون نظر به عالم قدس و معنا ارائه شده است؟

برای جواب به این سئوال لازم است به شخصیت امام نظر کنیم که آیا صرفاً مثل یک دانشمند اسلامی، تئوری انقلاب اسلامی را مطرح کردند یا همچون فقیهی حکیم و عارفی دغدغه‌مند در ذیل فرهنگ مهدوی دغدغه تغییر تاریخ را داشتند و خداوند مطابق دغدغه آن مرد الهی راهکاری را مطابق ظرفیت این زمان بر قلب او اشراق نمود؟  امام صادق«ع» در این زمینه مى‏فرمایند: رسول خدا«ص» فرمودند: «یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ‏ یَنْفُونَ‏ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ کَمَا یَنْفِی الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِید»؛ در هر قرنی انسان‏هاى متعادل و عدولى هستند که این دین را حمل می‌کنند و هرگونه تأویل اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهاى جاهلین را از آن دور مى‏گردانند، همان ‏طور که کوره آهنگران پلیدى و چرکى آهن را پاک مى‏کند.(۳)

حضرت رضا«ع» در باره شخصیت‌هایی چون امام می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را برای اداره امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده مى‏گرداند تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آن چنان توانا مى‏شود که در جوابگویى به نیازهاى جامعه در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به‌خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ»(۴) پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهى است.

بنابراین ما از طریق حضرت امام وارد مرحله تاریخی دیگری خواهیم شد که با تاریخ فرهنگ مدرنیته متفاوت است.

۳ـ قرآن در وصف حضرت حق می‌فرماید: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»(۵) به تعبیر علامه طباطبایی ربوبیت عبارت است از: «خلق بعد از خلق»،(۶) لذا هر تاریخی ظرف ظهور اراده خاصی از حضرت حق است که انسان‌ها برای رجوع به حق باید در متن آن تاریخ با حق مأنوس شوند وگرنه با خدائی انتزاعی و ذهنی زندگی خواهند کرد، نه با خدایی که هرلحظه برای هدایت ما در حال تجلی است. در این صورت عملاً هیچ اُنسی بین بندگان و خدا برقرار نمی‌شود، زیرا با چنین خدایی مأنوس نیستند و عقل و قلب مناسب احساس اراده الهی در دوران خود را در خود رشد نداده‌اند.

۴ـ راز اینکه با آمدن پیامبر بعدی، تأکید بر باقی‌ ماندن بر دین قبلی کفر محسوب می‌شود این است که اگر مؤمنین با آمدن پیامبر جدید با خدای قبلی زندگی کنند، عملاً با نور اسماء الهی که فعلاً در این دین ظهور کرده مأنوس نیستند و خدایی را که در ذهن خود دارند، می‌پرستند، در حالی‌که اگر حقیقتاً با خدای پیامبر قبلی مأنوس بودند باید با نور آن خدا در جلوه‌ای که مناسب زندگی دینی در امروز آنان است آشنا باشند و ببینند چگونه آن خدا در مظهری بس متعالی ظهور کرده است.(۷)

۵ـ بزرگان فکر و اندیشه متذکر می‌شوند که تحولات تاریخی ابتدا در دل‌ها رخ می‌دهند و از این جهت دل‌ها دگرگون و خواستن‌ها عوض می‌شود، زیرا دل‌ها متأثّر از اراده خاص حضرت حق در دوران خود هستند و وظیفه اندیشمندان، که آنها نیز از تجلیات اراده الهی متأثّرند، تذکر به انسان‌ها در راستای اراده الهی است تا سستی و تنبلی و امیال نفس امّاره، مردمان را از تجلیات الهی محروم نکند، لذا کار اصلی امام  و مقام معظم رهبری و وظیفه‌ همه ما در این زمان می‌تواند قابل توجه باشد.  صادق«ع» می‌فرمایند: «در حکمت داود هست «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»(۸) بر عاقل است که زمانه‌اش را بشناسد و براساس شأنش با زمانه‌اش برخورد کند و زبان خود را از سخن ‌گفتنی که مطابق زمانه‌اش نیست باز دارد.»

در فهم آنکه تحول تاریخی ابتدا به اراده الهی در دل‌ها رخ می‌دهد همین بس که آن عارف کامل که متوجه ظهور اراده الهی در این تاریخ بود فرمود: «اگر من هم برگردم، ملت اسلام برنمى‏گردد. اشتباه نکنید. اگر خمینى هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمى‏کند.»(۹)

و مقام معظم رهبری با نظر به چنین جایگاهی که از حضرت امام یافته‌اند می‌فرمایند: «ملت ایران با رهبرى آن مرد عظیمى‏ که بلاشک خداوند لمعه‏اى و لمحه‏اى از انوار طیبه در وجود او قرار داده بود، دنباله همان راه را به‏کار گرفت».(۱۰)

۶ـ انقلاب اسلامی مثل هر مخلوقی با نظر به علت ایجادی و اهدافی که در آن مطرح است شناخته می‌شود. حال اگر متوجه باشیم که انقلاب اسلامی، اشراق و تجلی نور اراده الهی بر قلب امام  است، آن ‌هم مطابق دغدغه ایشان برای تغییر تاریخ ظلمانی استکبار و با هدف رجوع به خدای مهدی«عج»، خداوند در همین راستا قلب مردم را نیز آماده چنین حضوری در این تاریخ کرده است. پس نگاه صحیح به انقلاب اسلامی و به مردم وقتی پیدا می‌شود که در همین فضا باشد، وگرنه ما در تاریخی که انقلاب اسلامی شروع شد، زیست نمی‌کنیم و خواسته یا ناخواسته ناظر بر به بن‌بست‌رسیدن طرح‌های فرهنگی خود خواهیم بود(۱۱) و دیر یا زود مردمی که مایلند متذکر نوری باشند که در این تاریخ بر قلب‌هایشان تجلی کرد، به ما پشت می‌کنند، زیرا ما با عقلی که به کمک آن می‌توان از غرب عبور و به انقلاب اسلامی نظر کرد با آنها سخن نگفته‌ایم.

۷ـ هراندازه این واقعیت را نادیده بگیریم که امام مظهر سلوک علمی و عملی این تاریخ است، بیشتر گرفتار بی‌فکری دوران خود می‌شویم. از خود بپرسیم چگونه باید در ذیل شخصیت  امام سلوک کرد تا در تاریخی زندگی کنیم که راه به سوی خدای حی و قیوم دارد و ما را به حضوری برتر و به تاریخ ظهور مهدی «عج» می‌رساند. دولت اسلامی چگونه باید باشد که بیرون از اهداف انقلاب عمل نکند و زبانی که در کام دارد زبان مردم باشد؟

۸ـ البته برای ورود به چنین سلوک و تاریخی، عقل گرفتار فرهنگ مدرنیته کافی نیست. نباید در جستجوی عرصه‌ای بود که هیچ آرامشی را در فضای استیلای فرهنگ مدرنیته به هم نزند و هیچ خلاف عادتی در آن ظهور نکند.  سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام چیزی مثل آنچه از دنیای مدرن می‌شناسیم نیست.(۱۲) با چرخشی که باید در تاریخ رخ بدهد، ما نیز باید خود را آماده حضور در ساحتی دیگر از تفکر و دولتمردانی را انتخاب کنیم که در تراز چنان تحولی باشند.

۹ـ  جریان‌های فکری وفادار به انقلاب در نشست‌های خود از نوعی عدم انگیزه برای رقابت تاریخ‌ساز با محافل سکولاریستی رنج می‌برند. ریشه این عامل را باید در ضعف تعمّق در ماهیت حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران و عدم ارتباط سلوکی با ملکوت امام جست‌وجو کرد، یعنی دو موضوعی که مقام معظم رهبری به‌خوبی شناخته‌‌اند و در نتیجه به عالی‌ترین شکل جلو می‌روند و تلاش دارند ملت را نیز در مسیر حضور در تاریخی که انقلاب پدید آورده و در مسیر سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام هدایت کنند.

۱۰ـ مسلماً انقلاب اسلامی در این دوران با بالندگی خاصی در حال ظهور است و با شناخت هرچه عمیق‌تر جایگاه تاریخی این انقلاب توسط دولتمردان، بهتر می‌تواند رسالت خود را انجام دهد.

ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آن‌ جهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کسی که برای درک بیشتر این انقلاب تلاش کند حقیقت آن را بهتر درک خواهد کرد.  انقلاب اسلامی در مقابل سئوال از چیستی‌اش در حجاب می‌رود، ولی کسی‌که سعی کند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد می‌تواند انقلاب اسلامی را بیابد. رهبر معظم انقلاب بدین لحاظ دائماً متذکر می‌شوند که حضور انقلاب اسلامی را در شکست‌های ممتد آمریکا در صحنه‌های مختلف بنگرید. این یعنی نظر به حقیقت انقلاب در مظاهر مختلف.

۱۱ـ کلید ورود به انقلاب اسلامی با نگاه اشراقی و با تعالی عقل قدسی در شناخت شخصیت امام نهفته است. اگر ایشان را عارفی سالک بدانیم، بر این نکته آگاه خواهیم بود که عارفان به‌گونه‌ای خود را تربیت می‌کنند که بتوانند رابطه قلبی با عالم ملکوت برقرار کنند و همواره خود را در معرض فیوضات الهی قرار می‌دهند تا خداوند مطابق دغدغه آنها اشراقات لازم را بر قلبشان جاری نماید.

در این زمینه دو موضوع باید بررسی شود: یکی شخصیت امام و مقام عرفانی ایشان و دیگر تفاوت اشراقی که بر قلب عارفان دغدغه‌مند متجلی می‌شود با تئوری‌های فکری اندیشمندان.

الف) در مورد شخصیت عرفانی امام همین بس که مدت‌ها در محضر آیت‌اللّه شاه‌آبادی بودند و به گفته آیت‌اللّه حاج شیخ مهدی حائری یزدی حتی مواقعی هم که اسفار تدریس می‌کردند، درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه‌ عرفانی داشت و به اسفار هم از منظر ابن عربی نگاه می‌کردند.(۱۳) ایشان در تفسیر سوره حمد نشان دادند که در مقامات عرفانی از چه جایگاهی برخوردارند و چگونه به عالم ‌نگرند.(۱۴)

ب) در مورد تفاوت بین موضوع تجلیات اشراقی با موضوع عقلی و استدلالی، باید روشن شود که انسان وقتی در موضوعی تعقل می‌کند تا به نتیجه برسد، مجبور به داشتن قضیه‌ است و صغرا و کبرای خاص و نتیجه‌ای در محدودیت صغرا و کبرایِ قضیه است، ولی در موضوعات اشراقی چنانچه قلب آماده باشد، نوری از معرفت بر قلب او تجلی می‌کند که همه جوانب دغدغه وی در آن لحاظ شده است.

از آنجا که قلب انسان همه شخصیت انسان است، وقتی حقیقتی بر قلب کسی متجلی می‌شود همه شخصیت او را فرا می‌گیرد. خداوند از یک سو در وصف قرآن که بر قلب رسول خدا «ص» نازل شده می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ»(۱۵) و از سوی دیگر می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوىإِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»(۱۶) او بر اساس میل خود سخنی نمی‌گوید. آنچه می‌گوید چیزی نیست مگر آنچه بر او وحی شده، زیرا قرآن با قلب و شخصیت رسول خدا«ص» متحد شده است، بر همین اساس سنت و سیره رسول خدا«ص» عین وحی الهی است. در ذیل همین قاعده است که شخصیت  امام عین انقلاب اسلامی است و ما می‌توانیم از سیره آن مرد الهی در صحنه‌های مختلف، انقلاب اسلامی را تفسیر کنیم و ببینیم اراده الهی در این تاریخ به کجا اشاره دارد.

۱۲ـ با توجه به موارد فوق معتقدیم انقلاب اسلامی یک حقیقت اشراقی است که بر قلب امام تجلی کرده و باید در ذیل اشراقی که با شخصیت ایشان متحد است، اهداف انقلاب اسلامی را در نظام اسلامی و در دولت اسلامی به فعلیت رساند. این امر البته راهکارهای خاص خود را دارد و انسان‌ تراز خود را می‌طلبد.

رهبر معظم انقلابدر سخنان خود پس از اعلام پیروزی آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور، از کارهای زمین‌مانده سخن به میان آوردند. آیا یکی از مهم‌ترین کارهای زمین‌مانده، تربیت انسان‌هایی نیست که باید با عقل قدسی و معرفتی ربّانی متوجه حقیقت انقلاب اسلامی باشند تا در آینده بتوانند در ذیل شخصیت اشراقی امام امور اجرایی دولت‌ها را مطابق اهداف انقلاب اسلامی مدیریت کنند و امید دشمن را که با تکیه بر امیال قشر خاکستری مردم ـ که تحت‌تأثیر فرهنگ و عقل غربی‌اند ـ می‌خواهد انتخابات را به نفع خود مصادره کند، به یأس تبدیل نمایند؟

۱۳ـ در روایت بسیار ارزشمندى از امام صادق«ع» داریم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِی أَقَالِیمِ الْأَرْضِ فِی کُلِّ إِقْلِیمٍ رَجُلًا یَقُولُ عَهْدُکَ فِی کَفِّکَ‏ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ أَمْرٌ لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِیهِ فَانْظُرْ إِلَى کَفِّکَ‏ وَ اعْمَلْ بِمَا فِیهَا»(۱۷) وقتى قائم قیام کند، به هر ناحیه از نواحى زمین کسى را مى‏فرستد و مى‏گوید تعهد و پیمانت ـ دستورالعمل‏ات ـ در کف دست توست، چون امر مهمى به تو روى آورد که آن را ندانى و در انجام آن سرگردان شوى، به کف دستت بنگر و تصمیم خود را بگیر و عمل کن. در ذیل اشراق مهدى«عج» هر یک از یاران حضرت دریچه‏اى مى‏شوند که عالم غیب و معنا بر قلبشان گشوده مى‏گردد. رابطه اشراقی با امام از این سنخ است و قرار گرفتن در ذیل فرهنگ دینى وقتى به صورت اشراقى واقع شد، جان و قلب انسان تحت‌الشعاع آن اشراق قرار می‌گیرد. انسان تراز انقلاب اسلامی با نظر به سیره و رهنمودهای حضرت امام متذکر اشراقاتی می‌شود که بر قلبش وارد می‌شود و می‌تواند در هرجایی که هست وجهی از وجوه امام باشد همچنان‌که یاران حضرت مهدی «عج» هرجا که ‌باشند، وجهی از آن حضرت‌اند و از اشراقاتی که در ذیل وجود مقدس آن حضرت دارند، راه را از چاه باز می‌شناسند.

ما در انقلاب اسلامی شخصیت‌هایی مثل مرحوم شهید چمران و سرداران بزرگ دفاع مقدس را از این جنس می‌یابیم. از همه مهم‌تر مقام معظم رهبری هستند که در فضای اشراقی که بر قلب امام جاری شد، زیست و جامعه انقلابی را راهنمایی می‌کنند. لازم است در این انقلاب که مقدمه فرهنگ حضرت مهدی«عج» است این فرهنگ ترویج شود تا انسان ترازِ انقلاب اسلامی در همه جوانب به صحنه آید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۳۲۵٫

۲ـ مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» می‌فرمایند: واقعاً حضرت امام انسان‏ عجیبى‏ بود. اصلاً پیدایش و وجود این انسان با آن ابعاد، هیچ قابل تحلیل نیست جز اینکه بگوییم تفضّل الهى بود براى اینکه چرخشى در تاریخ و در حرکت قافله عظیم بشرى به‏ وجود آورد، دستى باید از غیب ظاهر مى‏شد، خداى متعال این دست را ظاهر کرد». (بیانات‌ در تاریخ ۱ خرداماه۱۳۶۹)

۳ـ بحارالأنوار، ج ۲۷، ص ۲۲۲٫

۴ـ تحف العقول، ص ۴۴۳٫

۵ـ الرحمن، ۲۹٫

۶ـ در مورد معنای ربوبیت و «خلق بعد از خلق» نظر به مبحث حرکت جوهری ملاصدرا شده که می‌فرماید در هر مرتبه از حرکتِ مخلوق با تجلیات الهی قوه‌ای از آن مخلوق به فعلیت تبدیل می‌شود و در مرتبه بعدی تجلی الهی همان تجلی قبلی نیست، بلکه تجلی دیگری است تا قوه بعدی را به فعلیت تبدیل کند. مثل وقتی فیض خداوند کودک چهار ساله را برای رسیدن به سن پنج‌سالگی ربوبیت می‌کند و سپس فیضی که افاضه می‌کند برای رساندن کودک پنج‌ساله به شش سالگی است فیض جدیدی است، و بدین لحاظ همواره فیض الهی جدید است و خلق جدیدی را به صحنه می‌آورد و این معنای ربوبیت الهی یا «خلق بعد از خلق» است و ما همواره با فیض جدیدی روبه‌رو هستیم همانطور و قرآن در مورد کفار می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فی‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ» (ق، ۱۵) آنها در آفرینش جدید تردید دارند.

۷ـ باید به همه پیامبران قبلی به عنوان رسولان خدا ایمان داشت، ولی نباید به دین پیامبران قبلی ایمان داشت.

۸ـ الکافی، ج‏۲، ص ۱۱۶٫

۹ـ صحیفه امام، ج‏۱، ص ۳۰۳٫

۱۰ـ ۲۱ بهمن‌ماه ۱۳۹۰٫

۱۱ـ یک روز تبلیغات وهّابیّت مسئله‌مان می‌شود و یک روز عرفان‌های نوظهور.

۱۲ـ کاری که بعضی از روشنفکران مذهبی درصدد آن هستند تا انقلاب اسلامی را طبق اصول تجدّد تفسیر کنند، زیرا متوجه هیچ عقلی ماوراء عقل تجدّد نیستند، ولی فرزندان واقعی امام آن مرد الهی را عقلی حتی برتر از عقلِ حکمت و عرفان رسمی می‌دانند.

۱۳ـ نامه فرهنگ، شماره ۱۷، ص ۱۰۴٫

۱۴ـ در باره مقام عرفانی امام کافی است به مقدمه کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه» از استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی رجوع شود که می‌فرماید: «یکى از آثار نفیس در مبحث نبوت و ولایت، به طریقه محققان از عرفا و کمّل از حکماى اسلامى، رساله مصباح الهدایه إلى الخلافه و الولایه اثر سید سادات و ماجد العرفاء و الفقهاء، قدوه الحکماء المتألهین، استاد محقق در حکمت متعالیه، مرحوم مبرور، حضرت امام خمینى، سقى‌اللّه تربته، مى‏باشد. مرحوم امام کتاب سرّ الصلاه را که به‌حق اثرى است بى‏نظیر و شرح دعاء السحر و اثر حاضر را به زبان عرفان ـ که لسان خاص این قبیل از آثار است و جز خامه کامل از ارباب عرفان هیچ قلمى را توانایى آن نیست که اثرى قابل دوام و کتابى که حق مطلب‏ عرفانى را ادا نماید به وجود آورد. در نحوه سیر یا سریان و به عبارت دیگر، ظهور حقیقت «نبوت تعریفیه» و ولایت محمدیه و علویه در کافه ذرارى وجود، مطالب دقیق و تحقیقی به قید تحریر آورده‏اند که خاص خواص و در بعضى از موارد ابتکارى است. مرحوم امام، أعلى اللّه درجته فی المراتب العلمیه و العملیه، در ذوق و سلیقه علمى و پرهیز از ذکر مطالب غیر لازم نظیر ندارند. یکى از علل جاذبه قابل توجه در آن بزرگ زمانه، علاوه بر نظم و ترتیب خاص در درس و بحث، جامعیت او بود.

۱۵ـ شعراء، ۱۹۲ تا ۱۹۴٫

۱۶ـ نجم، ۳ و۴٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵، محمدبن ابراهیم نعمانى، الغیبه، ص ۳۱۹٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی می‌شود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکس عقل روشنفکری غرب‌زده که از دولت‌ها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه می‌کند، درصدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی فراهم شود.

 

۲٫

ما وظیفه داریم از خود بپرسیم امام با طرح انقلاب اسلامی به کجا اشاره داشتند، چه هدفی را دنبال می‌کردند، راه رسیدن به آن هدف از کجا باید شروع شود و نسبت دولت اسلامی با آن اهداف چیست؟

 

۳٫

در مورد شخصیت عرفانی امام همین بس که مدت‌ها در محضر آیت‌اللّه شاه‌آبادی بودند و به گفته آیت‌اللّه حاج شیخ مهدی حائری یزدی حتی مواقعی هم که اسفار تدریس می‌کردند، درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه‌ عرفانی داشت و به اسفار هم از منظر ابن عربی نگاه می‌کردند.

30نوامبر/16

ورود ایران صحنه مبارزه با تکفیری‌ها را تغییر داد

مروری بر مهمترین تحولات منطقه در سال ۹۳

 در گفت‌و‌گو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره:

سال ۱۳۹۳ سالی پرحادثه همراه با تحولات مهم و استراتژیک در خاورمیانه بود. وقوع اتفاقات مهّم  در عراق، سومین سال جنگ در سوریه و شرایط پیچیده و حساس یمن، از جمله دلایلی بود که ما را بر آن داشت تا گفت‌وگویی با جناب آقای دکتر سعدالله زارعی رئیس موسسه اندیشه‌سازان نور و کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه داشته باشیم. با سپاس از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ‌های مبسوط و روشنگرانه‌ای را بیان داشتند.

 

سال ۱۳۹۳ برای کشور عراق سال خاصی بود. امسال در عراق انتخابات پارلمانی و استانداری‌ها برگزار شد و همزمان، بخش مهمی از خاک این کشور به اشغال تروریست‌های تکفیری درآمد. همچنین داعش در موصل اعلام خلافت کرد. بعد از روی کار آمدن دولت آقای العبادی، با هماهنگی نیروهای ارتش و مردمی و با هدایت مستشاران ایرانی، برای بازپس‌گیری مناطق تحت کنترل داعش حملاتی آغاز شده است. ارزیابی و نگاه شما به تحولات عراق در سال گذشته چگونه است؟ همچنین چشم‌انداز اوضاع این کشور را در سال آینده چگونه می‌بینید؟

سال ۱۳۹۳ برای عراق سالی حیاتی و بسیار تعیین‌کننده بود. شاید در تاریخ عراق هیچ سالی به اندازه سال گذشته پرماجرا نبوده باشد. در سالی که گذشت شاهد سه اتفاق بسیار مهم در عراق بودیم. اتفاق اول، انتخابات استانداری‌ها و سپس انتخابات مجلس بود که در تاریخ ۱۰ اردیبهشت برگزار شد.

در این انتخابات صف‌بندی‌های فعال و پیچیده‌ای به وجود آمدند که هدف آنها عمدتا ایجاد تغییرات شکلی و کیفی در ساختار قدرت در عراق بود. طیف‌های مختلفی هم این موضوع را دنبال می‌کردند. آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها و دولت‌های عربی منطقه به همراه ترکیه به‌شدت به دنبال تغییرات اساسی سیاسی در عراق بودند و از تمام ظرفیت‌های خود برای این تغییر استفاده کردند. این کشورها رسماً اعلام کردند که عراق به‌زودی دستخوش تغییرات بنیادین و اساسی خواهد شد.

در این فرآیند، دو سه نقطه مورد هدف و تهاجم این کشورها بود که اولین آنها ساختار عراق بود. بر اساس سنت حقوقی شناخته شده در دنیا، در عین حال که تعامل و توافقی بین اکثریت و اقلیت وجود دارد، گروه اکثریت باید بیشترین موقعیت‌های حکومتی را در اختیار داشته باشد و سایرین به‌نوعی تابع اکثریت باشند.

دست کم ۶۰ درصد جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می‌دهند و بر اساس سنت حقوقی شناخته شده، حکومت این کشور باید با محوریت شیعه شکل بگیرد که در انتخابات مذکور این گونه هم شد. یکی از اهداف فشارهای سیاسی در انتخابات سال ۱۳۹۳ عراق تغییر این قاعده بود تا «دموکراسی عددی» که مبتنی بر حقوق تک‌تک شهروندان است کنار گذاشته شود و «دموکراسی حزبی و مذهبی» حاکم گردد. این امر بدان معناست که سرنوشت دولت و مجلس و تصمیمات مهم در عراق بر اساس توافق احزاب و گروه‌ها تعیین گردد.

هدف این کشورها این بود که شیعه، سُنی و کُرد در عراق هریک به یک سهم از قدرت اکتفا کنند و جمعیت ۶۰ درصدی شیعه به نفع اهل سنت ۲۰ درصدی تعدیل شود. به عبارت دیگر، گروه دیگری که جمعیت آن سه برابر سنی‌های عرب بود،  باید به یک برابر یا به سهم مساوی با سنی‌ها اکتفا می‌کرد. قرار شد یک سهم هم به کردها که آنها هم سنی هستند داده شود و در نتیجه در ساختار جدید، عملاً دو سهم به اهل تسنن و یک سهم به شیعیان اختصاص داده می‌شد.

بدیهی است که این شیوه یعنی جفائی بزرگ در حق  شیعه عراق. در انتخابات، عربستان، ترکیه، آمریکا و اروپا به دنبال آن بودند که در بین شیعیان افرادی رای بیاورند که با این ایده همراهی ‌کنند. قرار بود شخصیت‌هایی مانند ایاد علاوی و ائتلاف العراقیه و گروه‌های دیگر شیعه که در اصل لائیک هستند با تبلیغات رای بیاورند و این روند را در عراق اجرایی کنند.

من از نزدیک شاهد بودم که سفارت ترکیه در بغداد تمام ظرفیت خود را پای کار آورد و سفیر ترکیه در ماه‌های منتهی به انتخابات عراق اصلاً نخوابید و به‌شدت در جهت تغییر ساختار قدرت در عراق تلاش کرد. اما این خواسته غربی‌ها محقق نشد و سهم گروه‌های مبارز شیعه در انتخابات استانداری‌ها و انتخابات پارلمانی افزایش یافت. به دست آوردن ۹۳ کرسی توسط ائتلاف آقای نوری مالکی نشان داد که جریان انقلابی در عراق موقعیت باثبات و تعیین‌کننده‌ای دارد.

به فاصله ۴۰ روز پس از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق، یک جریان قدرتمند در این کشور پدید آمد که هدف آن تحقق طرح به بن‌بست رسیده فاز سیاسی بود. داعش از دست‌کم دو سال قبل به‌مرور در بخش‌های مختلف عراق نفوذ کرده و با احزاب، گروه‌ها، طوایف، برخی از شیوخ و روسای عشایر و قبایل و  نمایندگان سنی عراق ارتباط برقرار کرده بود. این جریان توانست در ارتش عراق هم نفوذ و استانداران استان‌های سنی را با خود همراه کند.

داعش در ۲۰ خردادماه با هماهنگی نیروهای داخل و خارج، حرکت خود را در استان‌های الانبار، نینوا، صلاح‌الدین و دیالی شروع کرد و به دلیل هماهنگی‌های از پیش انجام شده، موفق شد ظرف سه روز، چهار استان پهناور عراق را از سیطره حکومت مرکزی خارج و خود اعلام دولت کند.

این چهار استان از نظر وسعت نزدیک به ۵۲ درصد از خاک عراق و شامل حدود ۲۲۷ هزار کیلومتر مربع بود. همراه با این حرکت، تبلیغات وسیعی در محافل عربی و غربی به راه افتاد که به‌زودی داعش بر بغداد سیطره پیدا می‌کند و حمله به مناطق شیعه‌نشین آغاز می‌شود. با توجه به فروپاشی ارتش و خیانتی که در سطوح بالای آن اتفاق افتاده بود، شیعیان عراق فاقد ساختارهای لازم برای مواجهه با چنین هجوم برق‌آسایی بودند. در روزهای اول همه خبرها از پیروزی داعش حکایت می‌کردند و اتصال مناطق اشغالی سوریه یعنی استان‌های رقه، دیرالزور و حلب به مناطق سنی‌نشین عراق، این امکان را برای داعش فراهم کرده بود که بتواند در یک گستره بزرگ جغرافیایی اعلام دولت کند.

داعشی‌ها به‌طور رسمی در موصل مرکزیت استان نینوا اعلام خلافت کردند و ابوبکر البغدادی که نام دروغین و مستعار او «علی ابراهیم البدوی» است، به نام امیرالمومنین خطبه خواند و با مردم سخن گفت.

بر اساس اسناد موجود، ترکیه در این حمله برق‌آسا بسیار همکاری کرد و بخشی از عملیات سیاسی پیروزی داعش به عهده آقای احمد داود اوغلو، وزیر خارجه وقت ترکیه بود که امروز نخست‌وزیر این کشور است.   همچنین از سوی عربستان سعودی پرونده همکاری با داعش در اختیار بندر بن سلطان قرار گرفت که به‌طور ویژه در کنار ابوبکر البغدادی حضور داشت.

در داخل عراق نیز شخصیت‌های سنی حاضر در دولت و مجلس تا حد زیادی با داعش همکاری ‌کردند. برخلاف تصور عربستان، آمریکا، ترکیه، اروپا و برخی از گروه‌های داخلی عراق، این پروژه با ورود به‌موقع جمهوری اسلامی ایران در همان روزهای اول متوقف شد.

با شروع عملیات‌های تهاجمی داعش، در جمهوری اسلامی به سه دلیل نگرانی بسیار عمیقی شکل گرفت. اول اینکه شرایط عراق به سمتی می‌رفت که این کشور دستخوش یک سلسله ناآرامی‌های گسترده و طولانی مدت می‌شد. اگر این اتفاق می‌افتاد و عراق کانون بحران می‌شد، این بحران  به ایران سرایت می‌کرد و امنیت ملی ما را به‌شدت به مخاطره می‌انداخت. تسلط داعش بر دیالی با بیش از ۳۳۰ کیلومتر که بیشترین مرز عراق با ایران را تشکیل می‌دهد، به‌ویژه خطر داعش را برای جمهوری اسلامی به یک خطر فوری تبدیل کرد.

نگرانی دوم ایران این بود که داعشی‌ها به کشتار وسیع شیعیان دست بزنند و از این طریق بتوانند ساختار جمعیتی را تغییر و عده زیادی از شیعیان را فراری دهند و یک بحران جدی امنیتی اجتماعی را برای ایران ایجاد کنند. در آن روزها پیش‌بینی ما این بود که اگر داعش موفق شود، دست‌کم چند میلیون شیعه عراقی قربانی می‌شوند. به این ترتیب ممکن بود داعش در سالی که گذشت، چند میلیون کشته روی دست شیعیان می‌گذاشت، ضمن اینکه حرم ائمه اطهار (ع)، حرم سادات، اصحاب پیامبر«ص» و امیر المومنین (ع) در عراق تخریب می‌شد و یک فاجعه مذهبی شکل می‌گرفت و این موضوع موجب درگیری‌های بیشتر شیعه و سنی در عراق می‌شد.

نگرانی سوم این بود که شیعه بالاخره در عراق بعد از قرن‌ها به یک حقوق نسبی دست پیدا کرده است، ولی هنوز هم حقوق شیعیان عراقی بر خلاف ادعای غربی‌ها و اعراب، به‌طور کامل استیفا نشده است. امروز در عراق تبعیض علیه شیعه وجود دارد.

با در نظر گرفتن جمعیت سنی عراق ـ حداکثر ۲۰ درصد ـ و سهم آنها در حاکمیت، نقش سنی‌ها بسیار برجسته‌تر از حق السهم‌شان در ساختار قدرت است. باید این نکته مورد بررسی دقیق قرار گیرد که در تلاطم‌هایی که علیه بغداد  شکل می‌گیرند، نقش این ۲۰ درصد و یا ضعف آنها در مقایسه با ساختار قدرت چقدر است. در حالی که در هیچ جای دنیا اقلیت حق آبستراکسیون ندارد و این اقدام، حق اکثریت است، وقتی در مجلس عراق اتفاقی خلاف میل نمایندگان اهل سنت روی می‌دهد، کرسی‌های دولت و مجلس را ترک و عملاً با آبستراکسیون، دولت و مجلس عراق را با ابهام مواجه می‌کنند.

سقوط دولت شیعه بغداد که پس از قرن‌ها مرارت حکومت را به دست گرفته بود، برای جمهوری اسلامی وضعیت استراتژیکی بسیار بدی را ایجاد می‌کرد. به همین دلیل ایران بلادرنگ وارد میدان شد. داعشی‌ها در۲۰ خرداد حرکت تجاوزکارانه خود را در عراق آغاز کردند و هیئت ارشد ایرانی در روز ۲۱ خرداد به بغداد رفت و با استقرار در پایتخت، شرایط داخلی عراق را سر و سامان داد. ایران با وارد آوردن اولین ضربه بر داعش، تصویر شکست‌ناپذیری تروریست‌ها را در هم ریخت و به شیعه روحیه داد تا در برابر داعش مقاومت کند.

از این پس اتفاقات جدیدی در عراق روی دادند. فتوای حضرت آیت‌الله سیستانی و دعوت ایشان از جوانان عراقی برای تشکیل گروه‌های شبه‌نظامی و سازماندهی و آموزش، موج بسیار بزرگی را در بین شیعیان پدید آورد و گروه‌های مختلفی تشکیل شدند. برخی از آمارها بیانگر این نکته‌اند که در همان هفته اول پس از بحران داعش، نزدیک به یک میلیون نفر جوان نام‌نویسی و آمادگی خود را برای حضور در گردان‌ها و گروه‌های جهادی اعلام کردند. وقتی این اتفاق را با وحشت ناشی از حمله داعش به عراق در روزهای اول مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که چه حرکت مهم و بزرگی انجام شده و متوجه نقش عمیق جمهوری اسلامی در عراق می‌شویم.

یکی از دوستان که در آن روزها در بغداد به سر می‌برد و موفق شده بود از شهرهای کربلا و نجف دیداری داشته باشد، شرایط را این گونه توصیف می‌کرد که با حمله داعش،  خاکی از ترس و حیرت بر شیعه عراق  پاشیده شده بود. با ورود جمهوری اسلامی و وارد آوردن اولین ضربه به داعشی‌ها در اطراف بغداد، این روحیه تغییر کرد و به فاصله چند روز شاهد نام‌نویسی نزدیک به یک میلیون نفر از نیروهای بسیجی در عراق بودیم.

رویداد سوم در عراق در سال ۱۳۹۳ انجام عملیات‌های بزرگ در این کشور بود که با محوریت اطلاعاتی و هدایت جمهوری اسلامی شکل گرفت. همان طور که در محور دوم، یعنی بحران داعش اشاره شد، به‌محض آغاز حمله داعش در ۲۰ خرداد، ایران کار خود را شروع کرد و شیعیان عراق در فاصله زمانی بسیار کوتاهی به عملیات‌های مهمی دست زدند و در این زمینه موفقیت‌های بزرگی را هم به دست آوردند.

یکی از عملیات‌های مهم «عملیات العُظیم» بود. العُظیم منطقه‌ای است در جنوب رشته کوه حمرین در استان صلاح‌الدین و با توجه به اشراف بر بغداد، در وضعیت امنیتی این شهر نقش مهمی دارد. برای شکسته شدن حلقه محاصره بغداد توسط داعش، باید العُظیم آزاد می‌شد.

این عملیات انجام شد و العُظیم در زمینی به مساحت بیش از ۳ هزار کیلومتر مربع آزاد گردید. عملیات بعدی عملیات «آمرلی» در شمال رشته کوه حمرین بود. آمرلی بر منطقه حساس کرکوک و بغداد اشراف دارد و با آزادسازی آن ضریب امنیتی این دو شهر افزایش پیدا ‌کرد. منطقه آمرلی ضمنا منطقه‌ای ‌عمدتاً شیعه‌نشین بود.

پس از آن شاهد عملیات‌های دیگری در استان تکریت و در منطقه بیجی که منطقه‌ای نفتی و حساس است، بودیم. عملیات استراتژیک  «جرف الصخر» به دنبال این عملیات‌ها در عراق اتفاق افتاد. جرف الصخر در استان شیعه‌نشین بابل واقع شده و چهار استان را به یکدیگر وصل می‌کند و وضعیت آن در اوضاع امنیتی چهار استان بابل، کربلا، الانبار و بغداد بسیار تاثیرگذار است.

آمادگی برای انجام عملیات در این منطقه در ماه ذی‌الحجه انجام گردید. در بیست و هفتم این ماه عملیات بزرگ جرف الصخر شروع و این منطقه بعد از سه روز و نیم در ظهر روز اول محرم آزاد شد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ به‌رغم اینکه به قول خودشان بیش از دو هزار نفر از نیروهایشان را از دست دادند، نتوانستند بر جوف‌الصخر مسلط شوند.

اقدام استراتژیک بعدی در منطقه «المقدادیه» در استان دیاله واقع شد. این عملیات توانست تا حد زیادی نگرانی‌هایی را که در باره سامرا وجود داشت از بین ببرد. در دو هفته پایانی اسفندماه عملیات آزادسازی تکریت انجام شد.

تکریت در مجاورت شهر الدور واقع شده، زادگاه عزت ابراهیم الدوری نفر دوم رژیم بعث، شهر مورد علاقه صدام حسین و قلب عملیاتی و منطقه امنیتی داعش و بعثی‌ها بود. بعثی‌ها سال‌ها در این شهر استقرار داشتند و تکریت به مدت ۴۰ سال کانون فعالیت‌های آنها بود.

عزت ابراهیم الدوری چهره مرموز پشت صحنه داعش و مقر استقرار او در منطقه یرموک در شرق اردن است. او در مناطق تحت اشغال داعشی‌ها هم رفت و آمد می‌کند. عملیات تکریت از این جهت حائز اهمیت است که قلب منطقه بعثی و داعشی محسوب می‌شود و در حد فاصل استان‌های اشغال شده الانبار و نینوا قرار دارد. آزادی استان تکریت در روزهای آخر سال ۱۳۹۳ حلقه‌های پیروزی رزمندگان اسلام را در عراق تکمیل کرد و به نقطه اوج رساند.

منطقه تکریت از نظر وسعت عملیاتی بسیار وسیع  و حدود چند هزار کیلومتر است. اگر بخواهیم وسعت این منطقه عملیاتی را با عملیات‌های دوران دفاع مقدس مقایسه کنیم، چند برابر منطقه عملیاتی فتح‌المبین را شامل می‌شود. داعشی‌ها همه منطقه شهرنشین تکریت را مسلح و در زیرزمین و در داخل ساختمان‌های آنجا تله‌های انفجاری  فراوانی را جاسازی کرده بودند تا حرکت نیروهای مردمی برای آزادی تکریت را کُند کنند.

رزمندگان در واقع باید یک تکریت مین‌گذاری شده را آزاد می‌کردند و این کار بسیار دشواری بود. آزادی تکریت ثابت کرد که آزادی موصل کار دشواری نیست و اگر همین جریان که نقطه هدایت آن در جمهوری اسلامی ایران است، اراده کند، می‌تواند موصل را هم آزاد کند و کلا پرونده داعش در عراق را ببندد. اما ابتدا می‌بایست در موصل ریشه‌های داعش را خشکاند، بدین معنا که باید بستر فکری و اجتماعی داعش از بین برود، چون  تا وقتی که ریشه‌های داعش در موصل خشکانده نشود، امکان بازتولید آن در این منطقه وجود خواهد داشت. این کار به عملیات پیچیده‌ای نیاز دارد.

در سالی که گذشت راه‌پیمایی میلیونی اربعین سالار شهیدان هم در عراق اتفاق افتاد که از آن به عنوان بزرگ‌ترین راه‌پیمایی بشر در طول تاریخ نام برده می‌شود. این در حالی بود که در زمان این راه‌پیمایی بخش‌های مهمی از عراق تحت کنترل داعش بود و نگرانی‌های فراوانی در باره امکان حمله به راه‌پیمایان حسینی یا عملیات انتحاری وجود داشت.

این رویداد از نظر تاریخی دارای ارزش استراتژیکی مهمی بود و چند نکته در آن قابل توجه است که شما به چند مورد اشاره کردید. اولین مسئله این بود که در عراق ۲۰ میلیون نفر تصمیم گرفتند در بزرگداشت امام مظلوم خود حرکتی تاریخی را انجام دهند. در برخی از روایات آمده که روزی در عراق چنین اتفاقی خواهد افتاد و راه‌پیمایان این پیش‌بینی را محقق کردند، لذا این راه‌پیمایی پایه‌های فکری مردم عراق را روشن کرد.

مسئله دوم عزم شیعه در عراق برای دفاع از خود و مقدساتش است و این راه‌پیمائی نشان داد که شیعه فعال است، نمی‌ترسد و ابتکار عمل را در دست دارد.

مسئله حائز اهمیت سوم این است که این رویداد پس از مجموعه‌ای از فتوحات روی داد. جنگ العُظیم، جنگ آمرلی با پیروزی به پایان رسیده و منطقه جرف الصخر که مشرف بر کربلاست آزاد شده و نشاط عظیمی را در عراق پدید آورده بود. این عملیات‌ها این اطمینان خاطر را به مقامات عراقی داد که این راهپیمایی بزرگ در فضای نسبتا امنی برگزار خواهد شد. اگر این عملیات‌ها اتفاق نیفتاده بودند، مقامات عراقی به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دادند این مراسم برگزار شود.

موضوع مهم دیگر این بود که در سالگرد شهادت حضرت امام حسن العسکری (ع) در ۸ ربیع الاول، جمعیت بسیار زیادی که بعضی‌ها رقم آن را تا  سه میلیون نفر ذکر کرده‌اند، پای پیاده به سمت سامرا به راه افتادند. در حالی که سامرا منطقه‌ای است که اکثریت قاطع آن اهل سنت هستند و در مجاورت منطقه تکریت واقع شده که در آن زمان در اختیار داعش بود و این مسئله بزرگی بود.

حضور سه میلیون ایرانی در راه‌پیمایی اربعین متضمن پیام‌های مختلفی است. البته آمارهای مختلفی در باره تعداد ایرانیان حاضر در این مراسم وجود دارد. نهادهای رسمی این تعداد را بیش از یک و نیم میلیون نفر می‌دانند، اما برخی از نهادها که امنیت زائرین ایرانی را تامین می‌کردند می‌گویند در ایام اربعین سه میلیون زائر ایرانی وارد کربلا شدند. شایان ذکر است که حضور ایرانیان با خطر و مشقت همراه بود، زیرا برخی از افراد تا یک هفته در مهران یا شلمچه معطل ماندند تا اجازه ورود به عراق را پیدا کنند. این مشقت‌ها را کسانی تحمل کردند که در معرض انواع توطئه‌ها و فشارها بودند. این مسئله نشان داد که حداقل سه میلیون نفر در جمهوری اسلامی ایران هستند که برای دفاع از نظام حاضرند جان‌شان را تقدیم کنند. این راه‌پیمایی مانند حج نیست که افراد با هواپیما اعزام شوند، بلکه تنها جوانان و کسانی که توانایی داشتند و به عبارت دیگر سه میلیون نیروی جهادی وارد عراق شدند.

در سال گذشته جنگ سوریه وارد سومین سال شد. ارزیابی شما از آنچه که در سال ۱۳۹۳ در سوریه گذشت و نیز از آنچه که در سال ۱۳۹۴ در این کشور روی خواهد داد چیست؟ آیا عملیات‌هایی که امروز در عراق انجام می‌شوند باعث خواهد شد تا دولت سوریه عملیات‌های منسجم‌تری را علیه داعش انجام دهد، به‌نحوی که دیگر تکفیری‌ها منطقه‌ای را در کنترل نداشته باشند. آیا فکر می‌کنید این مسئله به زمان بیشتری نیاز دارد؟

ما در سال ۱۳۹۳ در سوریه شاهد چند وضعیت بودیم. اول اینکه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور در ۱۳خرداد و با حضور بیش از ۷۳ درصد از شهروندان سوری برگزار شد. این مسئله بسیار حائز اهمیت است. در این انتخابات ۱۹ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن بودند که بیش از ۶/۱۱ میلیون نفر آنها در انتخابات شرکت کردند. این در حالی بود که در برخی از مناطق سوریه مانند حلب، رقه یا دیرالزور به دلیل حضور داعش و جبهه النصره امکان برگزاری انتخابات وجود نداشت.

اگر انتخابات در آن مناطق هم برگزار می‌شد، شاید بیش از ۹۵ درصد مردم سوریه در انتخابات شرکت می‌کردند. حس مشترکی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بین مردم وجود داشت. در این انتخابات علاوه بر آقای بشار اسد، سه شخصیت سیاسی و اقتصادی از شهرهای دمشق، لاذقیه و حلب حضور داشتند و بشار اسد با بیش از ۸۸ درصد آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد.

بیش از ۲/۱۰ میلیون نفر از افراد واجد شرایط در سوریه به بشار اسد رای دادند. این آمار بسیار معنادار است. در حالی که اعراب و غربی‌ها اعلام کرده بودند که این انتخابات را به رسمیت نمی‌شناسند، اما نتیجه این انتخابات تاثیر زیادی روی اعراب و غربی‌ها داشت و همگان متوجه شدند که بشار اسد از محبوبیت داخلی برخوردار است و به‌رغم گذشت سه سال از درگیری‌ها در این کشور، مردم کماکان او را صالح‌ترین فرد برای ریاست بر کشورشان می‌دانند.

از آن به بعد مراوادات خارجی با دمشق به‌طور غیررسمی و بعضا رسمی شروع شد و دستگاه‌های اطلاعاتی اروپایی رسماً رفت و آمد خود را به دمشق آغاز کردند؛ بین دمشق و برخی از پایتخت‌های غربی مراوداتی برقرار شد و شرایط سیاسی در سوریه به حالت نسبتا عادی برگشت.

در سال گذشته سوریه به‌شدت تحت تاثیر وضعیت عراق قرار گرفت. این مسئله از دو جنبه حائز اهمیت است. اول اینکه داعش با گشودن یک جبهه گسترده در عراق عملاً در سوریه به حالت غیرفعال درآمد و فشار داعش تا حد زیادی از روی سوریه برداشته شد. در عین حال توجه نیروهای مقاومت هم تا جایی که به جمهوری اسلامی ایران باز می‌گشت تا حد زیادی معطوف به مسئله عراق شد و اولویت ایران هم در بحث امنیتی از سوریه به سمت عراق تغییر کرد. این مسئله خود به خود فضای عملیاتی را در سوریه تا اندازه زیادی آرام کرد،  لذا در سال ۱۳۹۳ نه برای داعش و نه برای گروه‌های شبه‌داعشی از جمله جبهه‌النصره و نه برای جبهه مقاومت اتفاقات استراتژیکی خاصی روی ندادند. با مشغول شدن داعش در عراق، گروه‌های تروریستی دیگر مانند جبهه‌النصره و ارتش آزاد در جنوب فعال‌تر شدند و عملیات‌هایی را در نیمه دوم سال ۱۳۹۳ به‌خصوص در استان قنیطره که همجوار با مرزهای رژیم صهیونیستی است، انجام دادند.

جبهه‌النصره گمان می‌کرد می‌تواند از طریق جنوب سوریه به دمشق نزدیک شود و کاری را که داعش نتوانست در باره دولت بشار اسد انجام دهد به نتیجه برساند.پیشروی‌هایی در جنوب اتفاق افتاد و جبهه‌النصره با تصرف «شیخ مسکین» به ۳۵ کیلومتری دمشق رسید، اما به دلیل ورود بخشی از نیروهای جبهه مقاومت به صحنه، درگیری‌ها در منطقه شیخ مسکین متوقف شد و جبهه‌النصره حتی مناطقی از این منطقه را هم از دست داد.

منطقه «مزرعه الامل» در شمال غرب استان قنیطره سوریه واقع شده است. به دلیل حساسیت این منطقه و حضور حزب‌الله در منطقه، صهیونیست‌ها از فراز سرزمین‌های اشغالی، اقدام به حمله نظامی هوایی به مزرعه‌العمل کردند که منجر به شهادت شش نفر از کادرهای حزب‌الله و شهید الله‌دادی یکی از فرماندهان سپاه شد. ۱۰ روز پس از آن حزب‌الله عملیات مشابهی را در جنوب لبنان سامان داد و با حمله به یک تیم گشتی از نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی در مزارع شبعا این اقدام را تلافی کرد. طی آن عملیات دست‌کم ۲۰ نفر از نیروهای ارتش اسرائیل کشته شدند. البته صهیونیست‌ها ترجیح دادند موضوع را مسکوت نگه دارند، لذا هیچ واکنشی نشان ندادند.

با توجه به اینکه عملیات آزادسازی منطقه الرمادی و فلوجه عراق نزدیک است، مسلماً در سال ۱۳۹۴ ارتباط داعش در سوریه و عراق قطع خواهد شد. این پیروزی امکان انجام عملیاتی گسترده را در اختیار نیروهای مقاومت قرار می‌دهد. با آزادی حلب، ارتباط داعش از طرف شرق با کشور عراق و از طرف شمال با ترکیه قطع خواهد شد و داعشی‌ها دیگر با هیچ یک از کشور‌های خارجی‌ هم‌مرز نخواهند بود. این مسئله امکان کمک‌رسانی خارجی به داعش را به‌شدت محدود و امکان انجام عملیات علیه آن را آسان می‌کند. بنابراین سال ۱۳۹۴ سال درگیری‌های بزرگ بین جبهه مقاومت و داعش در سوریه خواهد بود.

اگر ان‌شاءالله کار داعش در عراق یکسره شود، آیا این احتمال وجود دارد که ارتش عراق در حمایت از دولت سوریه وارد این کشور شود؟

نیازی به ورود ارتش عراق به سوریه نیست، ولی مسلماً ارتش عراق مرزهای مشترک سوریه ـ عراق را کنترل خواهد کرد و اجازه نخواهد داد داعشی‌ها از عراق به سمت سوریه سرازیر شوند. این مسئله کمک بسیار بزرگی برای نیروهای مقاومت در سوریه است.

یمن هم در سال ۱۳۹۳ سال متفاوتی را گذراند. تحولات به سمتی رفتند که انصارالله کنترل اوضاع را در دست گرفت و شرایط با زمانی که منصور هادی عبده ربه رییس‌جمهور بود بسیار تغییر کرد. برخی از کشورهای غربی و عربی سفارتخانه‌های خود را از صنعا به عدن منتقل کردند و عربستان که ملک سلمان فرتوت را جانشین ملک عبدالله می‌بیند، با چالش بزرگی در همسایگی خود روبرو  شده که ممکن است بر مناطق شیعه‌نشین این کشور تاثیر بگذارد. ارزیابی شما از تحولات یمن در سال گذشته چیست؟

شرایط یمن پیچیده و حساس است. انصارالله در سال ۱۳۹۳ پیروزی‌های اساسی و خیره کننده‌ای را در یمن به دست آورد و مناطق شمالی تقریبا به‌طور کامل در سیطره آنان قرار گرفتند.  غیر از «مارب» که محل فعالیت‌های تروریستی است، سایر مناطق یمن در سیطره انصارالله بود. در عین حال یمن مسائل حساس و عدیده‌ای دارد که کار را تا اندازه‌ای برای انصارالله دشوار کرده است. جنوبی‌ها ۷ استان از ۲۳ استان یمن را در اختیار دارند، ولی

مناطق جنوبی با شمال همکاری نزدیک ندارند و برخی خواستار انفصال هستند. جریانی به رهبری «علی سالم البیض» و جریان به رهبری «علی ناصر محمد» خواستار فدرالیسم هستند و برخی از طیف‌های دیگر هم در یمن جنوبی فعالیت دارند. اتفاقی که در اواخر سال گذشته در عدن اتفاق افتاد و حرکت آقای منصور هادی از صنعا به عدن که مورد پشتیبانی جدی کشورهای عربی قرار گرفت، نشان می‌دهد که در جنوب مشکلات جدی وجود دارند.

مسئله دیگر در یمن، فروپاشی ساختارهای حقوقی است. در حال حاضر هیچ دستاویز حقوقی‌ای برای انصارالله وجود ندارد. انصارالله می‌خواهد به نام چه چیزی در این کشور اعمال حاکمیت کند؟ قانون اساسی، مجلس یا حکم ریاست جمهوری؟ چه محمل قانونی‌ای برای حرکت انصارالله وجود دارد؟ به همین دلیل تا زمانی که یک رفراندوم برگزار نشود و  مردم از آن طریق صلاحیت این گروه را رسماً اعلام نکنند، انصارالله از نظر قانونی دچار مشکل است.

به‌جز خلاء قانونی در یمن، این کشور شرایط اقتصادی بسیار وخیمی هم دارد و منابع مالی آن هم بسیار محدودند. بسیاری از ظرفیت‌های اقتصادی در یمن فعال نشده‌اند. استفاده یمنی‌ها از دریا بسیار کم است، در حالی که صاحب استراتژیک‌ترین آبراه و تنگه دنیا یعنی تنگه باب‌المندب و صاحب استراتژیک‌ترین جزیره دنیا یعنی سوکوترا هستند که متاسفانه از آن استفاده نشده است.

بیش از ۷۰ درصد مردم یمن بی‌سوادند. مناطق به‌شدت عقب افتاده‌ای وجود دارند که بالغ بر ۸۰ درصد خاک این کشور را شامل می‌شوند. اگر می‌خواهید تصوری از یمن داشته باشید، باید روستاهای ۲۰۰ سال قبل ایران را در ذهن خود مجسم کنید که نه راه، نه آب آشامیدنی سالم و بهداشتی و نه کشاورزی مکانیزه وجود داشت.

۸۰ درصد جمعیت یمن را روستاییان تشکیل می‌دهند. متاسفانه در این سال‌ها جمهوری‌خواهان در این کشور خیانت‌های بسیار بزرگی را مرتکب شده‌اند. حالا اگر انصارالله بخواهد مسئولیت حکومت را به عهده بگیرد، چگونه باید پاسخگوی این مطالبات باشد؟

یمن در سال‌های گذشته تا حد بسیار زیادی متکی به کمک‌های مالی عربستان سعودی بوده و عربستان نه فقط به حکومت، بلکه به قبایل و شخصیت‌ها کمک می‌کرده و آنها را کاملاً در مشت خود داشته، ولی انصارالله ظرفیتی برای کارهای اقتصادی و مدیریتی ندارد.

مسلما تمام شریان‌های کمک به یمن از خارج از این کشور نیز قطع می‌شوند و شرایط امنیتی هزینه‌های فراوانی را برای انصارالله به وجود می‌آورد. باید گفت هزینه‌های فعلی انصارالله برای اداره وضعیت‌های اجتماعی دست‌کم باید به ۱۰۰ برابر افزایش یابد. این مسائل نیاز به تمهیدات ویژه‌ای دارد.

برای حل این مشکل باید دو اتفاق روی دهند. اول اینکه باید محمل حقوقی برای مداخلات انصارالله به وجود بیاید که بهترین راه آن برگزاری یک رفراندوم زیر نظر هیئتی مرکب از نمایندگان داخلی و خارجی است. اتفاق دوم هم این است که یمنی‌ها توافق ناقصی را که در حال حاضر وجود دارد، کامل کنند.

یمن در معرض توطئه‌های پیچیده ای قرار دارد. ما باید تحولات این کشور را با دقت زیاد زیر نظر بگیریم و بدانیم که تحولات یمن تنها از یک مسیر هوشمندانه به نتیجه مطلوب می‌رسد، اما اگر هوشمندی وجود نداشته باشد ممکن است یمن درگیر خشونت‌های بسیار وسیع طایفه‌ای شود.

گفته می‌شود هر یمنی شش قبضه اسلحه دارد و استعداد و ظرفیت خشونت‌های طایفه‌ای در آنجا بالاست. در یمن بزرگ‌ترین بازارهای فروش سلاح وجود دارند و سلاح‌های نیمه ‌سنگینی چون آر.پی.جی و توپ خرید و فروش می‌شوند.

طوایف یمن به دو دسته کلی «بکیل‌ها» و «حاشدها» تقسیم می‌شوند. محل اصلی تولد القاعده یمن است. گروه‌های دیگری مانند حزب اصلاح و جریان شبه‌نظامی وابسته به سعودی هم در یمن به‌شدت فعال و صاحب نفوذند. حزب اصلاح دست‌کم ۲۰ سال بر یمن حکومت کرده و ساختار اداری این کشور را در اختیار دارد.

بهر حال شرایط یمن بسیار پیچیده و حساس است. جمع‌بندی من این است که شرایط این کشور رو به بهبود است، ولی این مسئله زمانبر است و نیاز به حوصله بیشتری دارد.

 

سوتیترها:

۱٫

با شروع عملیات‌های تهاجمی داعش، در جمهوری اسلامی… نگرانی بسیار عمیقی شکل گرفت. اول اینکه شرایط عراق به سمتی می‌رفت که این کشور دستخوش یک سلسله ناآرامی‌های گسترده و طولانی مدت و …عراق کانون بحران می‌شد، این بحران به ایران سرایت می‌کرد و امنیت ملی ما را به‌شدت به مخاطره می‌انداخت. تسلط داعش بر دیالی با بیش از ۳۳۰ کیلومتر که بیشترین مرز عراق با ایران را تشکیل می‌دهد، به‌ویژه خطر داعش را برای جمهوری اسلامی به یک خطر فوری تبدیل کرد.

۲٫

به فاصله ۴۰ روز پس از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق یک جریان قدرتمند در این کشور پدید آمد که هدف آن تحقق طرح به بن‌بست رسیده در فاز سیاسی بود. داعش از دست‌کم دو سال قبل به‌مرور در بخش‌های مختلف عراق استقرار یافته و با احزاب، گروه‌ها، طوایف، برخی از شیوخ و روسای عشایر و قبایل و  نمایندگان سنی عراق ارتباط برقرار کرده بود.

 

۳٫

در عراق ۲۰ میلیون نفر تصمیم گرفتند در بزرگداشت امام مظلوم خود کاری تاریخی را انجام دهند. در برخی از روایات آمده که روزی در عراق چنین اتفاقی خواهد افتاد و راه‌پیمایان این پیش‌بینی را محقق کردند، لذا این راه‌پیمایی پایه‌های فکری مردم عراق را روشن کرد.

 

۴٫

با آزادی حلب داعشی‌ها با هیچ کشور خارجی‌ای هم‌مرز نخواهند بود و این مسئله امکان کمک‌رسانی خارجی به داعش را به‌شدت محدود و متقابلا امکان عملیات علیه داعش را آسان می‌کند. بنابراین سال ۱۳۹۴ سال درگیری‌های بزرگ در سوریه بین جبهه مقاومت و داعش خواهد بود.

 

۵٫

یمن در معرض توطئه‌های پیچیده‌‌ای قرار دارد و ما باید تحولات این کشور را با دقت زیاد زیر نظر بگیریم و بدانیم که تحولات یمن تنها از یک مسیر هوشمندانه به نتیجه مطلوب می‌رسد، اما اگر هوشمندی وجود نداشته باشد ممکن است یمن درگیر خشونت‌های بسیار وسیع طایفه‌ای شود

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

بلوغ قیام مردم بحرین

حسین رویوران

قیام مردمی در بحرین وارد پنجمین سال خود شد. این قیام که بخشی از موج بیداری اسلامی شمرده می‌شود، برخلاف دیگر قیام‌ها همچنان اصالت مردمی خود را حفظ کرده است.

مهم‌ترین شاخص موج بیداری اسلامی، ورود گسترده مردم به صحنه رویارویی با رژیم‌های استبدادی و حامیان بین‌المللی آنهاست. این مولفه در مصر، لیبی و حتی تونس به علت توطئه بر ضد اراده مردم تغییر کرده و فرایند تصمیم‌گیری از دست مردم در آمد و نیروهای نظامی یا حزبی جای مردم را گرفتند.

مردم بحرین همچنان با حضور در صحنه، رهبری قیام را دراختیار دارند و به‌رغم مقاومت شدید نظام و حامیان بین‌المللی آن، بر تغییر شرایط و ستاندن حق‌ خود اصرار می‌ورزند و در پنجمین سال قیام همچون سال اول بدون خستگی به اعتراضات گسترده دست می‌زنند.

واقعیت این است که شکاف فزاینده دولت و جامعه و سیاست‌های تبعیض‌آمیز خاندان آل‌خلیفه را می‌توان اصلی‌ترین عامل بروز تحولات و اعتراضات کنونی مردم بحرین دانست. این شکاف ریشه‌های تاریخی دارد و متغیر‌های سیاسی، امنیتی، داخلی و خارجی باعث تقویت آنها شده است.

اکثر مردم بحرین شیعه و دارای پیوندهای مذهبی و فرهنگی با ایران هستند.  حتی تا سال‌هائی نه چندان دور، این جزیره تابع استان بوشهر بود و حاکم ایرانی آن توسط فرماندار بوشهر تعیین می‌شد، اما در ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ با فشار انگلیس بحرین از ایران جدا و در ۲۵ آذر همان سال با عضویت در سازمان ملل متحد به عنوان یکصد و بیست و نهمین کشور عضو سازمان ملل متحد شناخته شد. در حال حاضر خاندان آل‌خلیفه بر این کشور حکومت می‌کند که سنی‌مذهب است و از شبه جزیره عربستان به بحرین مهاجرت کرده و با کمک استعمارگران انگلیسی سابق قدرت را در این کشور در اختیار دارد.

تلاش‌های ظاهری، مقطعی و سطحی خاندان آل‌خلیفه برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی در مجموع تا کنون نتیجه عملی نداشته و سیاست‌ها و کشورداری این خاندان باعث افزایش و تشدید شکاف میان دولت و اکثریت شیعی این کشور و باعث نارضایتی دائمی و کاهش مشروعیت رژیم سیاسی و بروز عینی نارضایتی‌ها گردیده و به صورت اعتراضات پی در پی مردم و گروه‌های معارض بروز کرده است.

اعتراضات وسیع، فراگیر، جدی و گسترده‌ کنونی هرچند حاکمیت آل‌خلیفه را به چالش کشیده است، اما پدیده‌ جدید و بی ریشه و زمینه‌ای نیست، بلکه بحرین در هر دهه شاهد قیام‌های مشابه آن بوده است.

پس از استقلال بحرین در سال ۱۹۷۱ خاندان آل‌خلیفه در جهت کسب مشروعیت سعی کرد به اقدامات و اصلاحات قانونی و سیاسی دست بزند. تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس در نیمه اول دهه ۱۹۷۰ گامی برای قانونی ساختن حاکمیت آل‌خلیفه و کسب مشروعیت مردمی بود، اما این فرایند با مخالفت مجلس و با تصویب قانون امنیت دولتی در سال ۱۹۷۵ با ناکامی مواجه شد و امیر بحرین مجلس این کشور را منحل کرد. براساس قانون امنیت دولتی هرگونه اقدام و اعتراض علیه سیاست‌های دولت، مخالفت با امنیت داخلی تلقی می‌شود و حکومت اجازه دارد افراد مورد اتهام را به‌سرعت بازداشت و بدون محاکمه زندانی کند. در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ نارضایتی عمومی از حکومت و سیاست‌های تبعیض‌آمیز آن به تشدید مخالفت‌ها و برخورد‌های طولانی و خشونت‌بار انجامید و گهگاه به بحران امنیتی برای نظام تبدیل ‌شد.

با آغاز هزاره سوم و جایگزینی شیخ حمد به جای شیخ عیسی به عنوان امیر بحرین، قول‌های بسیاری در باره باز شدن فضای سیاسی داده شد و با دیدار شیخ حمد آل‌خلیفه با آیت‌الله شیخ‌ عیسی قاسم، رهبر دینی شیعیان بحرین، این امیدها دو چندان شدند. با برگزاری رفراندوم، مردم انتظار خروج از مرحله استبداد داشتند، اما این آرزوها تحقق نیافتند، چون نظام پس از رفراندوم به رفتار گذشته خود بازگشت.

در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۲ اغلب گروه‌های شیعی همچنان محتاط بودند و به نظام آل‌خلیفه اطمینان نداشتند و در انتخابات مشارکت نکردند، ولی در انتخابات ۲۰۰۶ و۲۰۱۰ شرکت کردند و توانستند به ترتیب هفده و هیجده کرسی از مجموع چهل کرسی را به دست آورند. البته برخی دیگر از احزاب شیعی به دلیل تبعیض‌های جدی در تقسیم حوزه‌های انتخاباتی اعتراض داشتند و در این انتخابات شرکت نکردند.

دولت بحرین در تقسیم دوایر انتخاباتی تعداد برابر افراد را مبنای تقسیم حوزه‌ها قرار نداد، بلکه مناطق جغرافیایی را مبنا قرار داد، به گونه‌ای که مناطق شیعه‌نشین حداکثر هیجده کرسی به دست آوردند. گاه این تقسیم به‌حدی ناعادلانه بود که در برخی مناطق نماینده سنی با کمتر از هزار رأی به مجلس راه پیدا ‌کرد، در حالی که یک نماینده شیعه به چند ده هزار رأی نیاز داشت تا به مجلس راه پیدا کند. این رفتارهای تبعیض‌آمیز مانع از مشارکت همه احزاب شیعی در انتخابات شد.

فرمایشی بودن مجلس و سلب اختیارات تعیین کابینه و نداشتن حق استیضاح وزرا احساس بی‌عدالتی را در میان مردم بحرین، به‌ویژه در میان شیعیان که در ساختار رسمی دولت نیز از نوعی تبعیض سیستماتیک رنج می‌بردند،  افزایش داد. بر پایه گزارش مرکز حقوق بشر در سال ۲۰۰۳ از ۵۷۲ منصب عمومی و عالی تنها ۱۰۱منصب یعنی ۱۸ درصد و از  ۴۷ منصب عالی در حد وزیر یا مدیرکل فقط ۱۰ منصب یعنی ۲۱ درصد به شیعیان تعلق دارد. این در حالی است که شیعیان نزدیک به ۷۰ درصد جمعیت این کشور را دراختیار دارند.

جالب اینجاست که شیعیان در ادارات امنیتی و نیروهای مسلح استخدام نمی‌شوند و این رفتار دولت بدبینی‌ها را افزایش می‌دهد و نیت دولت را در به کارگیری آنها بر ضد مردم نمایان می‌سازد، اتفاقی که خیلی زود روی داد.

اصرار دولت بحرین بر حفظ وضع موجود و ممانعت از اصلاحات مورد انتظار مردم و تلاش برای کسب مشروعیت از خارج از طریق تمکین بیشتر در مقابل قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی،‌ بحران این کشور را با انسداد کامل مواجه ساخت و راهی جز قیام برای مردم باقی نگذاشت. اصرار مردم بر حضور در صحنه طول چهار سال گذشته نشان می‌دهد که باور ناامیدی از طریق اصلاح نظام بسیار کمرنگ است و امکان عملی شدن آن روز به روز کمتر می‌شود.

درست است که مردم در این چهار سال نتوانسته‌اند نظام آل‌خلیفه را سرنگون کنند، اما واقعیت مهمی را به نمایش گذاشتند که نشان می‌دهد سرانجام پیروزی از آن مردم است، نه نظام بحرین. طی چهار سال گذشته، مردم به‌رغم کشتار، سرکوب، بازداشت و شکنجه، اخراج دسته‌جمعی معترضان از ادارات دولتی و خلع تابعیت از مبارزان، اعتراض همچنان ادامه دارد. این واقعیت گویای اصرار مردم بر ادامه قیام است و نشان می‌دهد که مردم تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نیستند. در مقابل نظام بحرین در مقابل اصرار مردم احساس ضعف کرده است و می‌کند.

با آغاز قیام مردم  در سال ۲۰۱۱، آل‌خلیفه از عربستان سعودی درخواست کرد تا نیروهای نظامی را به این کشور اعزام کند و به‌رغم حضور هزاران نظامی سعودی، ازکشورهای امارات و اردن نیز درخواست مشابهی داشت و آنان نیز به بحرین نیروی نظامی اعزام کردند. این نظام همچنان در مقابل اراده مردم بر ادامه اعتراضات کم آورده و با استخدام هزاران نفر مزدور پاکستانی و بعثی عراقی می‌کوشد معادله قدرت با مردم را ترمیم و در سایه آن، استمرار حاکمیت خود را تضمین کند.

این واقعیت نشان می‌دهد که مردم در این چهار سال به‌رغم همه هزینه‌ها کم نیاورده ودر دفاع از حق، هیچ‌گونه سستی به خود راه نداده‌اند، در حالی که نظام برای حفظ موجودیت و استمرار حاکمیت خود در قدرت ناچار به استمداد از هم‌پیمانان دور و نزدیک شده است. این واقعیت شفاف، برتری توان مردم بر نظام را کاملاً آشکار می‌سازد و ضامن پیروزی این مردم مظلوم در اینده نزدیک است.

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

تلاش‌های ظاهری، مقطعی و سطحی خاندان آل‌خلیفه برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی در بحرین در مجموع تا کنون نتیجه عملی نداشته و سیاست‌ها و کشورداری این خاندان باعث افزایش و تشدید شکاف میان دولت و اکثریت شیعی این کشور و باعث نارضایتی دائمی و کاهش مشروعیت رژیم سیاسی و بروز عینی نارضایتی‌ها گردیده و به صورت اعتراضات پی در پی مردم و گروه‌های معارض بروز کرده است.

 

۲٫

مردم بحرین در این چهار سال به‌رغم همه هزینه‌ها کم نیاورده ودر دفاع از حق، هیچ‌گونه سستی به خود راه نداده‌اند، در حالی که نظام برای حفظ موجودیت و استمرار حاکمیت خود در قدرت ناچار به استمداد از هم‌پیمانان دور و نزدیک شده است. این واقعیت شفاف، برتری توان مردم بر نظام را کاملاً آشکار می‌سازد و ضامن پیروزی این مردم مظلوم در اینده نزدیک است.

 

 

30نوامبر/16

انتفاضه فلسطین از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

مجید صفاتاج

مقدمه

انتفاضه(۱) یا قیام فراگیر فلسطین اشغالی یا آنچه به نام انقلاب مساجد یا معجزه‌ قرن بیستم(۲) نامیده شده، اولین جهاد مردم فلسطین بر ضد رژیم صهیونیستی اسرائیل نیست و طبیعتاً آخرین آن نیز نخواهد بود، بلکه حرکتی مردمی و حلقه بارزی است از سلسله و زنجیره جهاد تاریخی مردم فلسطین که از سال ۱۹۴۸م به روش‌های گوناگون , در قالب‌ فعالیت‌های حزبی و گروهی و حرکت‌های مردمی و یا اعتصاب جریان داشته است.

به‌طورکلی نمی‌توان انتفاضه را از تاریخ مقاومت فلسطین و مبارزه با دشمن صهیونیستی جدا کرد، مبارزه‌ای که از زمان سلطه استعمار انگلیس بر این سرزمین شروع شد و با تشکیل دولت اسرائیل ادامه یافت و با تشکیل گروه‌های مقاومت فلسطینی از سال ۱۹۶۵، قالب و شکل حزبی و گروهی به خود گرفت تا اینکه جریان‌های سیاسی فلسطینی به دلایل گوناگون به‌تدریج از مرکزیت مبارزه با رژیم صهیونیستی خارج شدند و روز به روز مشعل مبارزه با این رژیم به خاموشی گرایید، اما انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» با وارد کردن اسلام به صحنه مبارزاتی مردم فلسطین، به کالبد و جسم نیمه‌جان نهضت فلسطین که رو به سردی گراییده بود، جانی دوباره بخشید؛ آتش زیر خاکستر انقلاب فلسطین شعله‌ور شد و مردم این سرزمین با الهام از انقلاب اسلامی ایران و الگو قرار دادن مقاومت اسلامی لبنان دست به قیامی فراگیر و همه جانبه‌ در سرزمین‌های اشغالی فلسطین زدند که در مرحله اول در انتفاضه دسامبر ۱۹۸۷ متبلور شد(۳) و نقطه اوج آن در در مرحله دوم و انتفاضه الاقصی تجلی یافت.

 

عوامل مؤثر در شکل‌گیری انتفاضه اول

انتفاضه اول که به «انتفاضه بزرگ» یا «انقلاب سنگ»(۴) شهرت دارد، قبل از شروع مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل در اثر حادثه‌ای غیرسیاسی یعنی کشته شدن چند فلسطینی توسط یک کامیون‌دار اسرائیلی، از کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در دسامبر۱۹۸۷ آغاز شد، هر چند که رویداد فوق‌الذکر جرقه‌ای برای شعله‌ور شدن آتش قیام مردم فلسطین علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی بود، اما این انتفاضه‌ را نمی‌توان تابع علت واحدی دانست.  شکل‌گیری و گسترش این قیام فراگیر و مقاومت مردمی فلسطین و استمرار آن، بدون شک تابع علل و عوامل متعددی در ابعاد فلسطینی، منطقه‌ای و جهانی است که در ذیل به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

الف) عوامل فلسطینی

عوامل فلسطینی تأثیرگذار در شکل‌گیری انتفاضه و مقاومت مردم فلسطین را در می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

 

۱ـ به نتیجه نرسیدن مبارزات پیشین گروه‌های فلسطینی

به نتیجه نرسیدن مبارزات پیشین گروه‌های فلسطین که در شکل‌ها و قالب‌های گوناگون و متعدد سیاسی چپ و غیرمذهبی شکل گرفته بودند، نه تنها پیروزی ملت فلسطین بر ضد اشغالگری صهیونیسم را به ارمغان نیاورد، بلکه موجب اختلاف بین طبقات گوناگون فلسطینی و ناکامی فلسطینیان در برابر رژیم صهیونیستی شد. این گروه‌ها علاوه بر اختلاف‌هایی که با یکدیگر داشتند، مبارزه خود بر ضد رژیم صهیونیستی را در خارج از سرزمین‌های اشغالی فلسطین سازماندهی کردند، آن هم به صورت محدود، غیر مستمر و مقطعی. این گروه‌ها و سازمان‌های مقاومت، پایگاه‌هایی در کشورهای همجوار فلسطین اشغالی، مثل سوریه، مصر، اردن، لبنان و حتی دیگر کشورهای عربی همچون عراق، لیبی و الجزایر داشتند، لذا مجبور بودند سیاست‌های خود را با سیاست‌های رژیم‌های عربی همسو و هماهنگ کنند، در این صورت، مبارزه با رژیم اشغالگر قدس منوط به رضا و توافق این رژیم‌ها بود.

 

۲ـ اختلافات داخلی گروه‌های مقاومت فلسطینی

اختلاف‌های گروهی و تفرقه داخلی عامل دیگری بود که گریبانگیر مقاومت فلسطین تا پیش از انتفاضه شده بود. برخی از کشورهای عربی، پس از سال ۱۹۶۷ جنبش مقاومت فلسطین را خطری برای خود احساس و اقدام به ایجاد و یا تقویت جناح‌ها و افراد وابسته به خود در سازمان آزادی‌بخش فلسطین کردند؛ یعنی هرکدام، جناحی را در داخل مقاومت فلسطین تشکیل دادند که اولین هدف و مأموریت آن، حفظ منافع کشور موردنظر خود در مسئله فلسطین بود. این اختلاف‌ها و جناح‌بندی‌ها در داخل مقاومت فلسطین، پدیده‌ای شوم و مسموم برای مبارزات ضدصهیونیستی فلسطینیان بود، زیرا در بعضی موارد، اختلاف‌ها آن‌قدر عمیق و گسترده شدند که کار از انشعاب و تحزب و گروه‌گرایی گذشت و حتی به درگیری مسلحانه و تصفیه‌های خونین میان آنها انجامید.

 

۳ـ تبدیل مبارزات ضدصهیونیستی گروه‌های مقاومت به مذاکرات سیاسی

در بعد مبارزه با رژیم صهیونیستی، فلسطینیان تا پیش از انتفاضه نه تنها نتوانستند پیشرفت و تحولی چشمگیر داشته باشند، بلکه در مقایسه با مبارزات سال‌های اولیه پس از اشغال فلسطین (۱۹۴۸) نیز فاصله بیشتری تا پیروزی و تشکیل کشور مستقل فلسطینی پیدا کردند.(۵) افزون بر آن هر سال که از اشغال فلسطین گذشت، مبارزه گروه‌های مقاومت فلسطینی با رژیم اشغالگر قدس از شکل و محتوای نظامی خارج شد و بیشتر جنبه سیاسی و دیپلماسی پیدا ‌کرد، به‌نحوی که در برخورد با اسرائیل دو گام به عقب و یک گام به جلو برداشتند. مجموعه رویدادهای فوق‌الذکر باعث شدند تا فلسطینیان ساکن سرزمین‌های اشغالی دچار احساس سرخوردگی عمیق شوند، از این رو تصمیم گرفتند به جای دل بستن به نیروهای مسلح سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شعارهای گروه‌های مقاومت، در فکر چاره‌ دیگری باشند.

آنهایی که حدود چهل سال در داخل سرزمین‌های اشغالی، چشم امید به مبارزه گروه‌ها و سازمان‌های فلسطینی و کمک نظامی کشورهای عربی دوخته بودند، روز به روز نقطه‌ امید و اتکایشان به گروه‌های مقاومت فلسطینی کمتر شد. آنها شاهد انحطاط و فروپاشی مبارزات سازمانی، سیاسی و دیپلماسی عرب‌ها در برابر تقویت سلطه اسرائیلی‌ها بر سرنوشت و سرزمین خود و احداث مداوم شهرک‌های مهاجر‌نشین یهودی ‌بودند، لذا به فکر ایجاد مقاومت حرکتی وسیع و مردمی و غیروابسته بر ضد اسرائیل در داخل سرزمین‌های اشغالی فلسطین افتادند.

ب) عوامل منطقه‌ای

عوامل منطقه‌ای مؤثر در شکل‌گیری انتفاضه و مقاومت مردمی فلسطین عبارتند از:

۱ـ پیروزی انقلاب اسلامی ایران

پس از اینکه مردم فلسطین تجربه‌های تلخ رهبران سیاسی خود را پشت سر گذاشتند و هیچ روزنه امیدی در افق و آرزوهای آنها هویدا نشد، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی، انوار مقدس آن بر منطقه تابید و رکود و تاریکی و یأس و ناامیدی را از صحنه‌ فلسطین زدود. انقلاب اسلامی ایران از آغاز، شعار آزادی قدس شریف و فلسطین را از چنگال رژیم اشغالگر قدس و فرزند نامشروع نظام سلطه جهانی سر داد. امام خمینی مسلمانان جهان را به بسیج تمام توان و امکانات خود برای رویارویی با صهیونیسم غاصب دعوت کرد و شعار نابودی اسرائیل را سرلوحه فعالیت‌های مسلمانان قرار داد. جمهوری اسلامی ایران نیز به تبعیت از رهبر و بنیانگذار خود، اولین سفارت فلسطین در جهان را در تهران بازگشایی کرد. مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشت که موج اسلام‌خواهی در کشورهای مسلمان منطقه شروع شد. نسل جوان فلسطینی که از مبارزات ظاهری و غیر اصولی سازمان‌ها و گروه‌های فلسطینی، در قالب‌های سوسیالیسم، مارکسیسم، و ملی‌گرایی عربی مأیوس و ناامید شده بودند، روح انقلابی حاکم بر ایران را لمس کردند.

به تدریج، با طرح ایدئولوژی اسلام از سوی انقلاب ایران در برخورد با مشکلات جهان اسلام، به‌ویژه مسئله فلسطین، تصور جدیدی در اذهان فلسطینیان شکل گرفت که در آن نشانه‌های انقلاب و سرکش و طغیان بر ضد اشغالگران آشکار بود، اما این مرتبه مقاومت و قیام مردم فلسطین جدی‌تر نمایان شد و از بحث و از سازش با اسرائیل در آن خبری نبود. آنها راه‌حل خلأ موجود در صحنه مبارزاتی فلسطین را یافتند و به سوی مذهب روی آوردند. لذا، گرایش به اسلام در نسل جدید فلسطین و گسترش نشانه‌های آگاهی و ظلم‌ستیزی که با دین حنیف الهی تطابق داشت شروع شد و نقش گروه‌ها و احزاب ملی و چپ‌گرا روز به روز در داخل فلسطین اشغالی کمرنگ و ماهیت واقعی آنها مشخص شد. با احیای این تفکر در فلسطین، مبارزات سیاسی سازمانی و گروهی خارج از مناطق اشغالی رو به افول نهاد و اولین آثار مقاومت مردمی و  انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷ هویدا گردید.

۲ـ مقاومت اسلامی لبنان

پس از اشغال جنوب لبنان و تسلط صهیونیست‌ها بر آن در سال ۱۹۸۲م مقاومت اسلامی لبنان در خلال مقاومت مسلحانه مردمی خود در جنوب لبنان در برابر اسرائیل اشغالگر، به‌حق نمونه پویا و زنده‌ای از حرکتی جهادی و انقلابی را به نمایش گذاشت.

پس از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان در این سال و شکست طرح‌های سازشکارانه سیاسی ـ نظامی رهبران سیاسی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و پس از آشکار شدن ماهیت دولت‌های سازشکار عرب، مقاومت اسلامی که پا به صحنه سیاست و عرصه کارزار با صهیونیست‌ها گذاشته بود، نقطه عطف جدیدی در کشمکش‌های اعراب‌ و اسرائیل به وجود آورد که اصالت و ماهیت اسلامی داشت. مقاومت اسلامی لبنان با تمسک به همین خط و روش توانست طرح صهیونیست‌ها را در لبنان به شکست بکشاند و نیروهای متجاوز و متجسار آن را مجبور به عقب‌نشینی از این کشور کند.

حرکت‌های چشمگیر و جهادی مقاومت اسلامی در جهان اسلام منعکس و آثار آنها به‌خوبی در فلسطین اشغالی آشکار شد. این اقدام‌ها در دل‌های مأیوس و طوفان‌زده جوانان مسلمان فلسطینی، روزنه و نور امیدی را گشود و توانست راه‌های دیگر مبارزه با رژیم صهیونیستی و حامیان این طرز تفکر را به زباله‌دان تاریخ بسپارد. جوانان فلسطینی که شاهد عملیات متهورانه و شهادت‌طلبانه نیروهای مقاومت اسلامی لبنان بودند، وضع خود را در مناطق اشغالی فلسطین با وضع مسلمانان جنوب لبنان مقایسه کردند و دریافتند روحیه‌ای که در جنبش انقلابی مقاومت اسلامی لبنان دمیده شده، می‌تواند در انقلاب فلسطین نیز کارساز و مؤثر باشد و پیروزی بر دشمن منحصر به یک منطقه و جبهه محدود نیست و امکان پیروزی در جای دیگر نیز وجود دارد.

با مقاومت اسلامی لبنان، روحیه جهادی و مبارزات ضدصهیونیستی در داخل فلسطین از نو برانگیخته شد و آنان توانستند اعتقاد به خداوند و اعتماد به نفس و انگیزه‌های مقاومت و انقلاب را در دل تمام طبقات فلسطینی در برابر اسرائیل زنده کنند.

به این ترتیب، ملت مسلمان فلسطین با بهره‌گیری از انقلاب اسلامی ایران و مقاومت اسلامی لبنان تصمیم گرفت تا با اعتقاد به اسلام و برخورداری از روحیه انقلابی، مرحله جدیدی را برای مبارزات رهایی‌بخش خود آغاز کند. آنها درک کردند که دامنه انقلاب اسلامی به یک محدوده جغرافیای منحصر نیست،  شعاع آن فراتر رفته است و به‌زودی تمام دنیای اسلام را دربر می‌گیرد. انقلابی که عظمت اسلام را نمایان کرد و امت اسلامی را از مرحله ذلت و خواری و خضوع در مقابل استکبار و عوامل دست‌نشانده‌اش به مدارج پیروزی و رهایی و استقلال ‌رساند.

۳ـ سازش بعضی از سران عرب با رژیم اشغالگر قدس

از هنگامی که فلسطین با تبانی و توافق کشورهای استعمارگر تحت قیمومیت و سلطه انگلیس قرار گرفت، بر درد و رنج ملت مظلوم فلسطین افزوده ‌شد، زیرا از یک سو رژیم صهیونیستی با خشونت، تجاوز، ترور، جنایت و دیپلماسی پنهان و آشکار خود در صحنه جهانی و منطقه‌ای سعی در تحکیم سلطه خود بر فلسطین اشغالی و کسب موقعیت برتر در منطقه را داشت و از سوی دیگر برخی از کشورهای عربی به‌ویژه مصر به سوی سازش با رژیم صهیونیستی و فراموش کردن تاریخ و تمدن و مبارزات ملت فلسطین گام برداشتند.

در جنگ‌های اعراب و اسرائیل در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ کشورهای عربی به‌رغم برتری نیرو نتوانستند به موفقیت چشمگیری دست یابند. از آن پس بود که برخی از رژیم‌های عربی، سیاست سازش با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند. سادات رئیس جمهور مصر در سال ۱۹۷۸ قرارداد کمپ دیوید را با رژیم صهیونیستی امضا کرد. وی علاوه بر خارج کردن بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین کشور عربی از خط کشمکش عربی‌ـ ‌اسرائیلی، ضربه شکننده‌ای بر پیکر فلسطین وارد کرد و تمام آرمان‌ها و آرزوهای مردم فلسطین را که چشم امید به ارتش آن کشور دوخته بودند، نقش بر آب کرد. بدین لحاظ پس از شکست کشورهای عربی در جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ رویکرد آنها به سازش با اسرائیل، فعالیت جوانان مسلمان فلسطینی شکل انفرادی و سازمان‌یافته به خود گرفت. جهاد بر ضد اسرائیل توسط جوانان شهادت‌طلب آغاز شد و در کرانه غربی و نوار غزه از سال ۱۹۸۵ عملیات فردی علیه صهیونیست‌ها در شهرهای اشغالی فلسطین رو به افزایش نهاد و قیام‌های پراکنده‌ای مثل پرتاب سنگ علیه ارتش اسرائیل آغاز شدند.»(۶)

ج) سرکوب و شکنجه فلسطینیان

رژیم صهیونیستی در راستای اهداف تجاوزکارانه و توسعه‌طلبانه خود، همواره به سرکوب فلسطینیان در کرانه غربی و نوار غزه اقدام کرده است. این اقدامات، در دوره بین سال‌های ۱۹۸۷ـ۱۹۶۷، به‌ویژه با اقدامات ضدبشری نظیر کشتار جوانان، زندانی کردن آنها بدون تحقیق، بازداشت و اقامت اجباری افراد، انهدام منازل، بیرون راندن عرب‌ها، جلوگیری از ورود فلسطینیان به وطنشان، بستن مؤسسه‌های آموزشی و اجتماعی و تحمیل مالیات‌های سنگین بر مردم، جلوگیری از احداث منازل مسکونی و ساختمان‌ها در روستاها، به وجود آوردن مشکل‌های اقتصادی بر فلسطینیان و… شدت بیشتری پیدا کردند. رژیم صهیونیستی بیش از هزار منزل مسکونی را منهدم کرد و چندین روستا را به بهانه مسائل امنیتی و توسعه خیابان‌ها کاملاً از بین برد.(۷)

رژیم صهیونیستی همچنین در مدت بیست سال (۱۹۸۷ـ۱۹۶۷) بر ۵۲ درصد از زمین‌های کرانه غربی و۳۳ درصد از زمین‌های نوار غزه استیلا یافت و تعداد مستعمره‌های یهودی‌نشین، فقط در کرانه غربی، حدود ۱۵۰ مستعمره و شمار ساکنان آنها به بیش از ۶۵ هزار تن بالغ شد.(۸)

رژیم صهیونیستی همچنین برخی از مراکز مقدس مسلمانان و مسیحیان را مورد تعرض قرار داد که تظاهرات اعتراض‌آمیز وسیعی علیه آن به وجود آمد. از جمله اقدامات تعرض‌آمیز و تجاوزکارانه رژیم صهیونیتی می‌توان از آتش زدن مسجدالاقصی نام برد که منجر به واکنش جهان اسلام در مقابل این جنایت شد. آتش زدن منبر صلاح‌الدین ایوبی در مسجدالاقصی در ۲۱/۸/۱۹۶۹ نیز باعث شد تظاهرات گسترده‌ای از مسجدالاقصی علیه صهیونیست‌ها شروع شود.

هجوم ارتش اسرائیل به حرم مسجدالاقصی و تیراندازی به سوی نمازگزاران در صحن مسجد منجر به مجروح شدن ده‌ها تن شد. تلاش صهیونیست‌ها برای انفجار و انهدام مسجد‌الاقصی به وسیله هواپیماهای بمب‌افکن از جمله اقدامات سرکوبگرانه و تجاوزات این رژیم است. تجاوزات دیگری نیز در تاریخ یازدهم آوریل ۱۹۸۲ از سوی ارتش اسرائیل به این مسجد انجام گرفت که عده‌ای از نمازگزاران به شهادت رسیدند و ده‌ها تن نیز زخمی شدند.(۹)

اقدامات وحشیانه و سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان و اماکن مقدس اسلامی و مسیحی فلسطین به‌رغم محکومیت جهانی آن همچنان تا زمان انتفاضه ادامه یافت.

د) عوامل جهانی و بین‌المللی

حمایت‌های بی‌دریغ و مستمر قدرت‌های جهانی، به‌ویژه آمریکا از رژیم صهیونیستی در مجامع گوناگون جهانی، به‌خصوص در سازمان ملل متحد و نیز مذاکره برخی از کشورهای عربی با اسرائیل سبب گردید تا رژیم صهیونیستی به‌مرور زمان از انزوای سیاسی در صحنه جهانی و بین‌المللی و نیز تحریم‌های سازمان ملل خارج شود. سقوط کمونیسم در اروپای شرقی و فروپاشی اردوگاه شرق که تا دیروز از حامیان حقوق فلسطینیان بود و نیز بر هم خوردن توازن قوا به نفع غرب که از حامیان اسرائیل بود، موجب گردید تا کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی که از زیر چتر شوروی رها شده بودند، برای رهایی از مشکلات داخلی و معضلات اقتصادی که از نظام کمونیستی به آنها به ارث رسیده بود، به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل روی آورند. لهستان و مجارستان و چکسلواکی در ابتدا و سپس بلغارستان، پس از ۲۳ سال قطع رابطه با اسرائیل، مجدداً روابط سیاسی خود را با این رژیم از سر گرفتند.(۱۰)

این رویدادها به دنبال فروپاشی بلوک شرق و روی‌‌آوردن آنها به برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، به‌قدری در صحنه داخلی و جبهه مبارزاتی فلسطینیان تأثیر منفی گذاشت که برخی از گروه‌های عضو جنبش مقاومت فلسطین نتوانستند نگرانی و موضع انفعالی و ناامیدانه خود را پنهان کنند.

حوادث و رویدادهای مذکور و چندین مسئله مشابه در صحنه جهانی و بین‌المللی،(۱۱) نه تنها فلسطینیان را به بازپس‌گیری سرزمین‌شان از دست رژیم اشغالگر قدس امیدوار نکرد، بلکه به تقویت اسرائیل نیز کمک کرد. فلسطینیان نتوانستند با کمک مجامع بین‌المللی و قدرت‌های جهانی از جمله سازمان ملل متحد، حتی به کوچک‌ترین خواسته خود که طرح تقسیم(۱۲) فلسطین بود، دست یابند، لذا مردم دریافتند که جز اتکال به نیروی لایزال الهی و استفاده از مسلسل‌های متکی بر ایمان، هیچ‌ کسی جز خودشان نمی‌تواند دفتر سرنوشت فلسطین را رقم بزند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منیر، سعید، علی طریق الانتفاضه المبارکه معجزه القرن العشرین، (کویت: دارالنفاس، ۱۹۸۹)، ص ۹٫

۲ـ همان.

۳ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: مجید، صفاتاج، ماجرای فلسطین و اسرائیل، صص ۳۹۱ ـ ۲۹۷٫

۴ـ به دلیل استفاده مردم از سنگ در مبارزه با اشغالگران صهیونیستی این قیام مردم «انقلاب سنگ» نیز نامگذاری شد. Fa.Wikipedia.org

۵ـ همان، ص ۲۵٫

۶ـ پیشین، صص ۳۴ ـ ۳۳٫

۷ـ زیاد ابوعمرو، الانتفاضه اسبابها و عوامل استمرارها، ص ۸٫

۸ـ پیشین، ص ۳۳٫

۹ـ همان، صص ۳۷ ـ ۳۶٫

۱۰ـ صفاتاج، روزنامه کیهان، شماره ۱۴۶۶۳٫

۱۱ـ برای آگاهی بیشتر رک: سیدحسین عدنان، الانتفاضه و تقریرالمصیر (بیروت: دارالنفائس، ۱۹۹۲)، صص ۷۵ ـ ۶۵٫

۱۲ـ براساس این طرح، سرزمین فلسطین تقسیم شد و از همه مساحت فلسطین ۸۸/۴۲ درصد آن به کشور عربی اختصاص یافت. جمعیت آن متشکل از ۷۲۵٫۰۰۰ عرب و حدود ۱۰٫۰۰۰ یهودی بود، اما دولت یهودی از مناطق جلیل شرقی و مرج‌ابن عامر و بیشتر دشت ساحلی و منطقه بیرالسبع و نقب تشکیل می‌شد و ۷۴/۵۶ مساحت فلسطین به آن اختصاص می‌یافت و جمعیت آن متشکل از ۴۹۸٫۰۰۰ یهودی و ۴۹۷٫۰۰۰ عرب بود. به موجب این طرح، بیت‌المقدس وضعیت مستقل ویژه‌ای پیدا می‌کرد و زیر نظر یک نظام بین‌المللی اداره می‌شد که ملل متحد از طریق یک شورای اداری در آنجا پیاده می‌کرد. در بیت‌المقدس ۱۰۰ هزار یهودی و ۱۰۵ هزار عرب ساکن بودند. (مجید صفاتاج، فرهنگ جامع فلسطین، جلد دوم، ص ۸۱).

 

سوتیترها:

۱٫

پس از اینکه مردم فلسطین تجربه‌های تلخ رهبران سیاسی خود را پشت سر گذاشتند و هیچ روزنه امیدی در افق و آرزوهای آنها هویدا نشد، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی، انوار مقدس آن بر منطقه تابید و رکود و تاریکی و یأس و ناامیدی را از صحنه‌ فلسطین زدود.

 

۲٫

انقلاب اسلامی ایران از آغاز، شعار آزادی قدس شریف و فلسطین را از چنگال رژیم اشغالگر قدس و فرزند نامشروع نظام سلطه جهانی سر داد. امام خمینی مسلمانان جهان را به بسیج تمام توان و امکانات خود برای رویارویی با صهیونیسم غاصب دعوت کرد و شعار نابودی اسرائیل را سرلوحه فعالیت‌های مسلمانان قرار داد.

 

 

30نوامبر/16

یوم‌الله ۱۲ فروردین روز تجلی انوار الهی

غلامرضا گلی‌زواره

ایامی که به خداوند تعلق دارند

برخی ایام و روزهای سال از ویژگی والایی برخوردارند. اگرچه در تمامی لحظات و در مسیر تاریخ حیات انسان‌ها، پیوسته لطف و عنایت الهی جاری و ساری است، ولی گویا در زمان‌های خاص، ظهور مشیت الهی و تجلی جنبه‌های رحمت و فضل پروردگار افزون‌تر و بهتر و بیشتر از اوقات دیگر قابل درک و لمس و مشاهده است. این فرازهای فروزان تاریخی را با الهام از قرآن و روایات می‌توان به «ایام‌الله» تعبیر کرد. واژه‌ای که حاوی بار محتوایی وسیعی است، نویدهای نورانی را به همراه دارد و روزنه‌هایی از امید و نشاط را به روی بندگان شایسته می‌گشاید، ضمن اینکه برای تبهکاران، جفاکاران و جرثومه‌های فساد و زمامداران خودسر با نقمت، تلخی، ذلت و حقارت توأم است.

ایام‌الله، روزهای بزرگ، سرنوشت‌ساز و حیات‌آفرینی هستند که برای امت‌ها رقم زده می‌شوند. در این روزها حتی اگر شاهد ناگواری‌های نگران‌کننده‌ای هم باشیم، باید بدانیم که خداوند می‌خواهد از پس سختی‌ها و استقامت‌ها و مقاومت‌ها و از لابه‌لای سنگلاخ‌های به ظاهر خشن، جویبارهایی از نعمت‌های خود را به سوی دشت‌های تشنه انسان‌ها جاری نماید. به روزهایی که در آنها ملتی از یأس، ظلمت، فساد و ستم نجات می‌یابد و دریچه‌هایی از عدالت، شکوفایی معنوی و فرهنگی، رشد و تعالی انسانی و رهایی از یوغ اسارت‌های گوناگون به رویش گشوده می‌گردد، یوم‌الله گفته می‌شود.

یوم الله از جهتی عبرت‌آموز نیز هست، زیرا خودکامگان، جباران و ستمگران در این اوقات به هلاکت می‌رسند و روزگار شقاوت و شرارت آنان خاتمه می‌یابد. این هلاکت و زبونی و خفت و خواری می‌تواند درس‌آموز و پنددهنده و بیدارکننده باشد. در واقع هریک از ایام‌الله نسیمی از کوی جانان است که روان‌های مقاوم، مبارز و مؤمن را نوازش می‌دهد یا آنکه توفانی است از مبدأ قهاریت الهی که به همه هشدار می‌دهد و اقشار گوناگون را متنبه می‌کند.

یادآوران این لحظات پرشکوه متکی به سنن الهی هستند. فرستادگان خداوند، انبیای بزرگ و اولیای حضرت حق تعالی موظفند مردم را متوجه ایام‌الله کنند. خداوند متعال، به حضرت موسی«ع» را امر می‌فرماید: « وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ؛(۱) این قوم را متوجه ایام‌الله بنما (روزهای خداوند را به یادشان بیاور).

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «خداوند بندگانی دارد که در گوش جانشان زمزمه می‌کند و در درون عقل‌شان با آنان سخن می‌گوید. آنان چراغ هدایت را با نور بیداری در گوش‌ها و دیده‌ها و دل‌ها برمی‌افروزند. و روزهای خدایی را به یاد می‌آورند (یَذکُرونَ بِأَیَّامِ اللَّه) و مردم را از عظمت خداوند بیم می‌دهند.»(۲)

آن امام همام در نامه‌ای به میثم بن عباس کارگزار مکه می‌نویسد: «اما بعد فأقم للناس الحج و ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه؛(۳) بعد از یاد خدا و درود، برای مردم حج را برپای دار و روزهای خداوند را به یاد آنان بیاور»، زیرا اگر این تذکرات و هشدارها صورت نگیرند، چه بسا قوای شیطانی، هواهای نفسانی و غرایز حیوانی بر سرشت و خرد آدمی یورش آورند و انسان را از درجه ملکوتی به سوی باتلاق فساد و خلاف سقوط ‌دهند و زمینه‌های وزیدن گردبادی بزرگ و عذابی آسمانی را فراهم نمایند.

ابن ابی‌الحدید، شارح نهج‌البلاغه می‌نویسد: ایام‌الله شامل اوقاتی است که نعمت‌های الهی به سوی جامعه سرازیر می‌گردد و نیز مربوط به روزهایی است که خداوند می‌خواهد از گردنکشان و زالوصفتان انتقام بگیرد. بنابراین ایام‌الله همه جنبه تشویقی و رغبت‌آمیز دارد و هم می‌تواند افراد را از طغیان‌گری برحذر دارد و نوعی هراس و خوف در اشخاصی به وجود آورد که می‌خواهند حریم الهی را درنظر نگیرند.(۴)

علامه سیدمحمدحسین طباطبایی«ره»، حکیم معاصر، مفسر قرآن، نیز ذیل تفسیر آیاتی که ایام‌الله و یوم‌الله اختصاص دارد، مرقوم نموده است: «منحصر نمودن روزهایی به این عناوین بدان جهت است که در این ایام فرمان الهی و امر خداوند چنان هویداست که دیگر برای فرامین غیرخدایی مجال ظهور و عرض اندامی باقی نمی‌ماند. ایام‌الله، زمان‌ها و شرایط و موقعیت‌هایی است که نشانه‌های قدرت و عظمت خداوند کاملاً آشکار می‌گردند. در این روزها اسباب‌های دیگر از کار می‌افتند. هنگامی که اقوام گناهکاری چون قوم نوح، عاد و ثمود دچار عذاب الهی و هلاک شدند، قهاریت و قدرت الهی ظاهر گردید و مشخص کرد که عزت و سربلندی به خداوند تعلق دارد. روزی که حضرت نوح و اصحابش با عنایت خداوند از آن توفان سهمگین نجات یافتند و از کربی عظیم عبور کردند یا حضرت ابراهیم خلیل«ع» از گزند آتش و حریقی که نمرودیان برافروخته بودند رهایی یافت، ایام تجلی نعمت‌های الهی بود. در احادیث هم آمده است ایام‌الله یعنی هنگامی که موهبت‌های حضرت باری تعالی بروز می‌یابد.(۵)

 

قله‌های انقلاب از طلوع تا تابش

از زمانی که نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی آغاز شد، یعنی مهرماه سال ۱۳۴۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که این خیزش دینی به پیروزی شکوهمندی نایل گشت، این حرکت مقدس بحران‌ها، فرازها و فرودهایی را طی کرد و هر بار که گزندی متوجه آن می‌گردید، به لطف خداوند، تدبیر خردمندانه، صادقانه و هوشمندانه امام خمینی، فداکاری انسان‌های مؤمن و مبارز خنثی گردید. به همین دلایل بود که امت مسلمان موفق شد تحت هدایت و رهبری مردی از سلاله خاندان عصمت و طهارت، از ظلمت‌هایی که طاغوت و اعوان و انصارش به وجود آورده بودند به‌سلامت عبور کنند و به‌رغم تحمل زجرهای شدید، شکنجه‌های طاقت‌فرسا، حبس‌های آزاردهنده و فشارهای سیاسی فرهنگی ناشی از اختناق رژیم ستم‌شاهی؛ به وادی نور و رحمت گام نهد.

بدیهی است اطاعت مردم از تعالیم و رهنمودهای حیات‌بخش رهبر کبیر انقلاب در صحنه‌های خون و شرافت و عرصه‌های حماسه و مقاومت، موجب گردید زمینه‌ برای ظهور روزهایی ویژه یا ایام‌الله در روند این حرکت سترگ فراهم شود و روزها و مناسبت‌های حرکت‌آفرینی چون ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۹ دی ۱۳۵۶، ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و سرانجام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به وجود آیند. این روزها قله‌هایی هستند که بر صلابت و اقتدار و قداست انقلاب اسلامی می‌افزایند..

با پایداری، ایثار، بصیرت و معرفت مردم و روشنگری‌های امام خمینی و مقام معظم رهبری، ایام مبارک دیگری نیز پدید آمدند. امام خمینی در فرازی از بیانات خود در جمع روحانیان تبریز در ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ فرمودند: «۱۵ خرداد هم از ایام‌الله بود که یک ملت ایستاد در مقابل یک قدرت و کاری کرد که پنج ماه تقریباً حکومت نظامی شد. همان جا مبدأ پیروزی ملت است. ۱۷ شهریور هم از ایام خدایی بود که یک ملت، زن و مردش، جوان و غیرجوانش ایستادند و خون دادند برای احقاق حق. روز خداست ۱۷ شهریور. باید متذکر باشید این ایام‌الله را ـ چنان که کردید ـ برای اینکه آدمسازند. این ایام الهی است که ملت ما را بیدار می‌کند. آن روزی که این خبیث (محمدرضا پهلوی) فرار کرد از ایام‌الله است که یک ملتی که هیچ نداشت یک قدرت را شکست، به طوری که نتوانست بماند. یکی از ایام بزرگ خدای تبارک و تعالی آن شبی بود که کودتا کردند، اعلام حکومت نظامی شد که روز هم کسی بیرون نیاید. آن شب بنا داشتند تمام سران قوم را بکشند و تصفیه کنند تا تمام بشود کار. خدا نخواست. آن قیام نورانی ملت متعهد الهی بود و ایام‌الله بود. این را از یاد نبرید که تمام چیزها را جمع کردند و تمام کیدها را درست کردند برای اینکه در یک شب بریزند و کودتا کنند. خدا نخواست. این یکی از ایام‌الله بود که شما ملت شریف نورانی با قلب‌های پر از ایمان نترسیدید و آن روز ریختید به خیابان‌ها و خنثی شد آن چیزی که آنها می‌خواستند. خدای تبارک و تعالی به داد این ملت رسید و آن روز یکی از ایام‌الله بزرگ است.»(۶)

امام در سخنانی دیگر یادآور گردیدند: «شما (افسران نیروی هوایی) که از نظامی‌ها بودید، این ارزش را بیش از دیگران عرضه کردید که از طاغوت بریدید و با اسلام پیوند کردید. آن روز را هم باید  یوم‌الله حساب کنیم. روزی که خدای تبارک و تعالی شما برادران و شما نیروی عظیم انسانی را در آن روز بسیج کرد و شما اطاعت کردید از خدای تبارک و تعالی و به آغوش اسلام آمدید. قدر آن روز را همه می‌دانیم…».(۷)

امام از روز دوازده فروردین ۱۳۵۸ نیز چنین یاد کردند: «صبحگاه ۱۲ فروردین که روز نخستین حکومت الله است از بزرگ‌ترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره‌های قصر ۲۵۰۰ ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست. ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید.»(۸)

 

روز تثبیت نظام اسلامی

روز دوازدهم فروردین زمان بروز شخصیت واقعی مردم مسلمان ایران، روز بعثت انقلاب اسلامی و به ثمر نشستن خون هزاران شهیدی است که زمینه‌ساز برقراری نظامی دینی و مردمی در ایران بودند. این یوم‌الله سرآغاز حیات واقعی نهضتی اسلامی به رهبری امام خمینی و نخستین گام در راه استقرار جمهوری اسلامی متکی بر آزادی واقعی مردم بود. در این روز فرخنده، حامیان راستین خیزش اسلامی و معاندین آن معرفی شدند. انقلابیون و مرفهین بی‌درد و فروخفتگان در بستر غفلت و جهالت و جمود، در چنین روزی از یکدیگر تفکیک گردیدند.

امام خمینی فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد، سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است و تفاوتی بین زن و مرد و بین اقلیت‌های مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن می‌شود و کشور از چنگال دشمن‌های داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت‌پیشگان نجات می‌یابد. اینک شما ملت شجاع، پاسداران جمهوری اسلامی هستید. باید این ارث الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و باید مقدرات خود را به دست گیرید و مجال به فرصت‌طلبان ندهید و به قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدم‌های بعدی را بردارید.»(۹)

همه‌پرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ و حضور اکثریت قریب به اتفاق مردم (متجاوز از ۹۸ درصد) در تعیین سرنوشت خویش که منجر به برقراری نظام نوین جمهوری اسلامی ایران ـ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد ـ گردید، در واقع مهم‌ترین تحول در تاریخ معاصر ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به شمار می‌رود. با تثبیت نظام اسلامی در این روز سیرصعودی نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی شتاب افزون‌تری به خود گرفت.

امروزه کمتر کسی است که به نقش تعیین‌کننده این نهضت اسلامی در جهان اسلام واقف نباشد و نداند که این حرکت تا چه حد در رشد و شکوفایی خیزش‌های جوامع بشری سهیم است و تا چه میزان ملت‌ها را برای مبارزه با استبداد و تجاوز و سلطه، بیدار و هوشیار می‌کند. این خورشید درخشان و تابنده که در بهمن ۱۳۵۷ از افق ایمان و معنویت هویدا شد و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ پرتوافشان گردید و باعث باروری و شکوفایی بوستان‌های فضیلت و کرامت انسانی گشت و به آنان رهایی از تاریکی جهل و جور را نوید داد، در روند پدیدار شدن جلوه‌های توحیدی و استقرار حاکمیت ارزش‌های الهی بر ایران و گسترش روزافزون آن نقش مؤثری را ایفا کرد و قلمروهای افتخارآفرینی را پیش روی امت مسلمان روشن ساخت، به‌نحوی که استکبار جهانی را دچار حیرت و شگفتی ساخت.

سرکردگان کفر و الحاد و زمامداران جفاگستر جهانی که پیوسته در بوق‌های تبلیغاتی خود دمیده بودند که هیچ ملتی قادر نخواهد بود و نباید بتواند سرنوشت خود را دراختیار گیرد و بدون تکیه به ابرقدرت‌های شیطانی پا به عرصه حیات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نهد، با تلاش‌های مذبوحانه و حیله‌های گسترده کوشیدند از استقرار این نظام نوپای اسلامی جلوگیری به عمل آورند، غافل از اینکه این خیزش از عالم قدس و ملکوت حمایت شد و میراثی از بعثت نبوی، خروش علوی، حماسه حسینی و معارف و مکارم جعفری را با خود به همراه آورد و به همین دلیل هر روز که می‌گذرد تابندگی و فروزندگی آن، سرزمین‌ها و جوامعی را برای مقابله با سرطان سلطه بسیج می‌کند.

رأی ۹۸.۲ درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی پیرو فراخوانی امام خمینی صورت گرفت که فرمودند: «رأی من جمهوری اسلامی است و من تقاضا دارم کمک کنید به اسلام، کمک کنید به کشور خودتان، کمک کنید به ملت خودتان و به جمهوری اسلامی رأی بدهید… همه شما موظفید که بروید و رأی بدهید، آزادید در رأی دادن، لکن من رأیم جمهوری اسلامی است و هر مسلمی هم رأیش جمهوری اسلامی است.»(۱۰)

این اطاعت از رهبری، خاری گردید در چشم دو ابرقدرت آن زمان، از این رو درصدد برآمدند تا با برپایی فتنه‌ها و آشوب‌هایی در گوشه و کنار کشور از جمله کردستان، گنبدکاووس و بعد هم جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، مسئله اصلی را در لابه‌لای جنگ، خونریزی و ناامنی پایمال نمایند تا پیش‌درآمدی باشد بر تجزیه و از هم‌پاشیدگی نظام اسلامی، اما مشاهده کردیم که زنجیره این نیرنگ‌ها و توطئه‌ها با رهبری قاطع امام خمینی و فداکاری و مقاومت امت خداجو و مبارز و شجاع از هم گسست و مردم در صفی واحد و با بنیانی مرصوص در برابر تمام مشکلات و دشواری‌ها ایستادند و چون هدفی مقدس داشتند و با یکدیگر متحد شدند و پیرو رهبری بودند، از فزونی و تجهیزات دشمن و مکاید آنان بیمی به دل راه ندادند که: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّه».(۱۱) چه بسا که گروه‌های اندک به اذن خداوند بر طوایفی کثیر غلبه یابند. آنان هیچ‌گاه از لطف و رحمت الهی ناامید نمی‌گردند که قرآن می‌فرماید: « وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّه»(۱۲) :از روح الهی مأیوس نگردید.

همبستگی بی‌مانند و شکوهی کم‌نظیر

ملت مسلمان ایران در ایام حاکمیت طاغوت سال‌هایی آمیخته به اختناق و ستم و زورگویی را سپری کرد. سال هائی که هرگونه فریادی را در گلو خفه می‌کردند و فضایی مخوف، منجمد و عاری از هرگونه رویش و تکاپوی فکری و معنوی را بر خانواده‌ها حاکم کرده بودند، اما ناگهان آذرخش الله‌اکبر در این کویر سیاه بر بام خانه‌ها شعله‌ زد و با انفجار فریاد فرحزای الله‌اکبر، شب فرعونیان و نمرودیان به پایان رسید. بارش تکبیر که نوید طراوت و رشد و شکوفایی بود، بعد از قرن‌ها قحطی، بوستانی معطر از استقلال و آزادگی را در پرتو جمهوری اسلامی به ارمغان آورد .

بدین‌گونه در آینه سرخ شهادت که به بلندای قامت سروگون اسوه‌های ایثار بود، کرامت، عزت و شرافت خویش را مشاهده کردیم و سرانجام تجسم عینی آن فریادها، شعارها، خواستن‌ها، مقاومت‌ها و مبارزات، در دوازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ تجلی پیدا کرد. ملت ایران در این روز خجسته با حرکتی رعدآسا و پرطنین به جمهوری اسلامی ایران آری گفت، رأی سبز او، شادابی، خرمی و شکفتن شکوفه‌های فرزانگی و فضیلت را به همراه آورد و حرکت بی‌نظیر در مسیر تاریخ ایران پدید آمد. امام خمینی فرمودند: «من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می‌کنم. به دنیا اعلام می‌کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندومی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و علاقه به صندوق‌ها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله‌دان تاریخ دفن کرده باشند. من از این همبستگی بی‌مانند که جز مشتی ماجراجو و بی‌خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا»(۱۳) لبیک گفتند و با تقریباً اتفاق آراء به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم.(۱۴)

با توجه به دیانت مردم ایران و حرکت آنان براساس تعالیم اسلامی و اینکه رهبری نهضت دراختیار فقیهی عالم، مرجعی عالیقدر و زعیمی والاتبار بود، طبیعی‌ترین مسئله‌ای که می‌توانست در تغییر نظام سیاسی کشور صورت گیرد، تبدیل تشکیلات شاهنشاهی به نظامی دینی و مردم‌سالار بود.

در قطعنامه‌های ایام تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ و دیگر راه‌پیمایی‌های میلیونی که هرکدام انتخاباتی در شرایطی حماسی و با حضور اقشار گسترده مردم به شمار می‌رفت، به‌کرّات و به صورت خودجوش روی رهبری امام خمینی و شکلی اسلامی نظام سیاسی تأکید شده بود. شعارهای اصلی و اساسی مردم طی ایام مبارزات حاکی از علاقه مردم به جمهوری اسلامی و برپایی نظامی با الهام از اعتقادات اسلامی و شرع انور بود؛ بنابراین اگر همه‌پرسی هم به عمل نمی‌آمد و رهبری انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، نظام سیاسی جدید را جمهوری اسلامی اعلام می‌کردند، با توجه به مقدمات نهضت و راهی که تا آن روز طی شده بود، امری عادی و طبیعی جلوه می‌کرد. با این حال، امام تصمیم گرفتند همه‌پرسی در باره اخذ پاسخ آری و یا نه به سئوال جمهوری اسلامی صورت گیرد.

این تصمیم مهم که تا حدی در مقایسه با انقلاب‌های رخ‌داده در جهان، شگفت‌انگیز جلوه می‌کرد، پیام‌های متعددی دارد. از یک ‌سو نشان می‌دهد که حکومت اسلامی بر پایه آرای عمومی مردم تشکیل ‌شد و در واقع نظامی انتخاباتی است و از دیگر سو اعتماد متقابل و تنگاتنگ و عمیق رهبری و مردم را با یکدیگر متجلی می‌سازد و مانع از اشکال‌تراشی معاندین و صاحب‌نظران مغرض غربی و یا تحلیل‌گران جاهل جهانی در باب تشکیل این نظام می‌گردد.

در روزهای قبل از برگزاری انتخابات هم گروهک‌های ضدانقلاب که از سوی ابرقدرت‌ها تغذیه فکری و سیاسی می‌شدند، کوشیدند در مناطقی از ایران تشنج‌هایی به وجود آورند تا موضوع پذیرش جمهوری اسلامی از سوی مردم را مورد خدشه قرار دهند، اما مردم بدون توجه به این دسیسه‌ها و فتنه‌انگیزی‌ها با شور و هیجان خاصی در انتخاباتی که طی روزهای جمعه و شنبه دهم و یازدهم فروردین ۱۳۵۸ برگزار شدند شرکت کردند و   ۲/۹۸ درصد کسانی که براساس قانون انتخابات حق شرکت در این همه‌پرسی را داشتند به جمهوری اسلامی پاسخ آری دادند.(۱۵)

از نعمت تا نقمت

یوم‌الله ۱۲ فروردین با اراده مردمی مؤمن و انقلابی و با زعامت رهبری بزرگ الهی تجلی کرد. اگر مقاومت اقشار محروم و مظلوم و همت عالی آنان برای محو استبداد و سیاهی ستم استمرار پیدا نمی‌کرد، ما همچنان در ظلمتکده‌های بی‌روح، نگران‌کننده و حزن‌انگیز طاغوت به سر می‌بردیم. امام خمینی در بیانات، پیام‌ها و مصاحبه‌های متعددی نهضت اسلامی ایران را متعلق به ملتی می‌دانند که به فرمایش ایشان پابرهنه بودند، در خیابان‌ها فریاد کردند، جوان دادند، خون دادند و پیروز شدند. ایشان تأکید دارند کوخ‌نشینان و اقشار محروم، اسلام را حفظ کردند و نهضت را پیش بردند و استقلالی که به دست آمد، محصول قیام مستضعفین است که بر کاخ‌نشینان شرافت دارند. همان‌هایی که سد بزرگ طاغوت را شکستند و تمام رنج‌ها و زحمات و فداکاری‌ها بر دوش آنان بود. این عزیزان شریف و نجیب زمینه‌های تجلی لطف پروردگار را فراهم کردند و باعث شدند حق بر باطل غلبه یابد و ایمان بر کفر و الحاد فایق آید. همین اقشار برای تداوم انقلاب سرمایه‌گذاری و در دفاع مقدس و در نبرد با ضد انقلاب، متجاوزین و فرقه‌های منحرف حماسه‌آفرینی کردند.

مردمی که در تمام صحنه‌ها و عرصه‌ها حضوری تعیین‌کننده دارند و به فرمایش امام خمینی مالک اصلی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی هستند،(۱۶) حق دارند درباره برخی موضع‌گیری‌های مورد تأمل خواص و عده‌ای از کارگزاران در باره روابط بین‌المللی و مسایل و مناسبات سیاسی اظهارنظر کنند و در این باره به تجزیه و تحلیل بپردازند و صادقانه و دلسوزانه انتقاداتی را مطرح کنند. نمی‌توان بصیرت و فتنه‌شناسی و بینش انقلابی و شعور سیاسی این ولینعمتان انقلاب را نادیده گرفت و تذکرات و هشدارهای چنین افرادی را برنتابید. فراموش نکنیم در صدر اسلام این ابوذر غفاری‌ها، میثم تمارها، مقدادها، یاسرها و اشخاصی نظیر آنان بودند که در برابر دژخیمان و غاصبان خلافت، از سنگر امامت و ولایت صیانت کردند و همین‌ها بودند که شرایط جهان اسلام را به گونه‌ای فراهم آوردند که دانشمندانی چون ابوعلی‌سینا، خواجه نصیرطوسی، ابوریحان بیرونی و امثال آنان در تولید علم و معرفت و خلق آثاری ارزشمند، به موفقیت‌هایی نائل آمدند. وارثان صحابی معصومین در عرصه‌های گوناگون نظام اسلامی حضور دارند و همه جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی و اجتماعی را رصد می‌کنند که مبادا بوستان انقلاب اسلامی دچار آفت‌ها و علف‌های هرزی گردد و گرد و غبار و آلودگی ناشی از التهاب‌های گروه‌ها و فرقه‌ها بین امت مسلمان و رهبری انقلاب انفصال و انفکاک به وجود آورد.

از مکتب امام خمینی و مقام معظم رهبری درس بیاموزیم و این مردم مقاوم و نستوه را دست‌کم نگیریم؛ آنان را برای رسیدن به مقاصد جناحی و حزبی و خودمحوری از خویش طرد نکنیم و سند اهانت را حواله ایشان ننماییم. مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «آقایان این مردم همان طور که امام مکرر فرمودند ولینعمت‌های ما هستند، این شوخی نیست. من یکی از مسئولان را در محضری دیدم که برخوردش با مردم قدری متکبرانه بود. گفتم به ایشان بگویید اگر می‌خواهد جبران آن برخورد را بکند باید در همان طور محضری ظاهر بشود و بگوید ای مردم! من نوکر شمایم. یک مسئول کشور چه کاره است؟ فلسفه وجودی ما غیر از خدمت به مردم چیست؟ این اسم‌ها و سمت‌ها و تیترها که افتخاری ندارند. در طول تاریخ خیلی‌ها با این اسم‌ها آمدند و رفتند، اما جز لعنت خدا و بندگان خدا چیزی با خودشان نبردند. باید محبت مردم را مورد احترام قرارداد و به آنان اعتنا کرد تا به دستگاه حاکمه وصل باشند و پشت سرش قرار گیرند. نظام ما تا حالا این گونه بوده است و بعد از این هم باید این طور باشد. بزرگ‌ترین بحران‌ها را هم همین عاطفه و محبت مردم از سر خواهد گذراند.(۱۷)

ایشان در جای دیگر فرمودند: «مردم اسلام را می‌خواهند. آحاد مردم از نظام حاکم بر کشور می‌خواهند که مسلمان باشند و مسلمانی عمل کنند و اسلام را در جامعه تحقق بخشند.»(۱۸)

بر اثر مقاومت و استواری مردم و اراده پولادین آنان که از ایمان و تقوا سرچشمه می‌گرفت، خداوند نعمت نظام اسلامی را فرو فرستاد و در یوم‌الله ۱۲ فروردین ما شاهد نزول این رحمت الهی بودیم، اما برای صیانت از این لطف پروردگار باید همت ورزید و همچنان جامعه و کارگزاران نظام به صبر و پایداری در این مسیر نیاز دارند و اگر غیر از این رفتار شود، بعید نیست که نعمت تبدیل به نقمت گردد.»

امام خمینی خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی و در پرهیز دادن از رویارویی‌ها و تضعیف یکدیگر و برخورد‌های غیراسلامی در محیط مجلس و در سخنرانی‌ها، موضع‌گیری‌ها و نوشته‌ها این گونه انذار می‌نمایند: «… بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از ایام‌الله، خدای نخواسته باز پیدا بشود و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن [سال ۱۳۵۷] قضیه [این] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند.»(۱۹)

مقام معظم رهبری نیز در دیدار با کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران این گونه هشدار دادند: «خدا نعمت را برنمی‌گرداند. ما هستیم که با رفتار خودمان، با عقبگرد خودمان، با سوءتدبیر خودمان در باره امور خویش، نعمت را برمی‌گردانیم؟ قرآن به ما یاد می‌دهد که از زیاده‌روی‌هایتان [نسبت] به آنچه در امر خودتان انجام داده‌اید استغفار کنید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا»(۲۰) در جنگ احد قضیه برگشت: « مِن بَعدِ ما اریکُم ما تُحبُّون(۲۱) بعد از آنکه خداوند طلیعه پیروزی را نشان داد، اشتباه کردند، البته چون مؤمن‌اند، چون هدف‌ها را دوست دارند، خداوند می‌گذرد و جبران و کمک می‌کند… ما مأموریم برای اینکه شکاف و کمینگاه را حراست و محافظت کنیم. اگر غفلت کردیم، دشمن ما را دور خواهد زد و ضایعه خواهد آفرید. اساس قضیه در درون خود ماست.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابراهیم، ۵.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۲.

۳ـ همان، نامه ۶۷.

۴ـ شرح نهج‌البلاغه، عبدالحمید بن هبدالله معروف به ابن ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۳۱.

۵ـ‌ المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، ج ۱۳، ص ۱۴ و ج ۱۸، ص ۱۷۶.

۶ـ‌ صحیفه امام، ج نهم، ص ۴۶۸ـ۴۶۶.

۷ـ همان مأخذ، ج ۱۴، ص ۶۴.

۸ـ همان منبع، ج ۶، ص ۴۵۴ـ۴۵۳.

۹ـ فرازی از پیام امام خمینی به مناسبت ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ و برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی ایران.

۱۰ـ صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۳۳ و ۴۴۹.

۱۱ـ بقره، ۲۴۹.

۱۲ـ‌ یوسف، ۸۷.

۱۳ـ آل‌عمران، ۱۰۳.

۱۴ـ‌ صحیفه امام، ج ۱، صص ۴۵۳ـ۴۵۲.

۱۵ـ تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران، دفتر تحقیقات و برنامه‌ریزی درسی وزارت آموزش و پرورش، صص ۱۶۶ و ۱۶۷.

۱۶ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر اول، صص ۴۳، ۴۴، ۴۵ و ۱۱۹.

۱۷ـ حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری، ج ۷، ص ۲۵۶ـ۲۵۴.

۱۸ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۴۶.

۱۹ـ صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۸۰.

۲۰ـ آل‌عمران، ۱۴۷.

۲۱ـ همان، ۱۵۲.

۲۲ـ حدیث ولایت، ج ۷، ص ۲۵۰ـ۲۴۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام در توصیف ۱۲ فروردین فرمودند: «من از این همبستگی بی‌مانند که جز مشتی ماجراجو و بی‌خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا» لبیک گفتند و با تقریباً اتفاق آراء به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم.»

 

۲٫

اگر همه‌پرسی هم به عمل نمی‌آمد و رهبری انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، نظام سیاسی جدید را جمهوری اسلامی اعلام می‌کردند، با توجه به مقدمات نهضت و راهی که تا آن روز طی شده بود، امری عادی و طبیعی جلوه می‌کرد. با این حال، امام تصمیم گرفتند همه‌پرسی در باره اخذ پاسخ آری و یا نه به سئوال جمهوری اسلامی صورت گیرد.

 

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی(بخش نهم)

حجت‌‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

فرهنگ و هنر در سبک زندگی اسلامی

زیربنای سبک زندگی، فرهنگ و فرهنگ‌سازی است، پدیده فرهنگ نیز به صورت تدریجی و متأثر از عقاید، نگرش‌ها، آرمان‌ها، انگیزه‌ها و باورهای یک ملت شکل می‌گیرد. اخلاق، عادات، سنت‌ها و رسوم پدیده‌های فرهنگی‌اند که در افراد و جوامع نهادینه می‌شوند. فرهنگ رکن اصلی تحولات اجتماعی است. از فرهنگ می‌توان به زیربنای علمی و معرفتی نیز تعبیر کرد که شخصیت و هویت ملت را تشکیل می‌دهد. فرهنگ زیربنای فرایند پرورش در نظام تربیتی است و اصلاح رفتار به اصلاح فرهنگ است که در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و سیاسی تأثیر مستقیم دارد. به بیان امام خمینی: «راه اصلاح یک مملکت فرهنگ آن مملکت است. اگر فرهنگ درست شود، مملکت اصلاح می‌شود».

تمدن بزرگ اسلامی قرن‌ها در جهان حاکمیت داشت و هر چه از تعالی و کمال در جهان مانده از فرهنگ و مکتب آسمانی اسلام سر برآورده، وگرنه اعراب بت‌پرست جاهل بودند و دخترانشان را زنده به گور می‌کردند. این فرهنگ متعالی اسلام بود که تمدن بزرگی را در جهان پی نهاد و از سرزمین حجاز به اقطار عالم گسترش پیدا کرد.

منابع تاریخی خودی و بیگانه و حتی غربی‌ها آکنده از آثار فرهنگ و تمدن اسلامی از فیزیک، شیمی، پزشکی، صنعت، معماری و سایر فنون و علوم تا معارف دینی و عرفانی و اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی هستند که قرن‌ها منبع مطالعه و تدریس و سرمایه تمدن غربی بوده است. غربی‌ها خود بدین امر اعتراف دارند که غرب در توحش قرون وسطی به سر می‌برد و با رنسانس به مدت ۴ قرن از تمدن اسلام و دانش مسلمین بهره گرفتند و تمدن غربی را ساختند، هر چند از بعد انسانی و اخلاقی بهره نگرفتند و چالش تمدن غرب در همین‌جاست.

در عصری که تمدن‌های برآمده از مکاتب غربی و  شرقی ناتوانی خود را از مدیریت جهان اثبات کرده‌اند، مسلمانان باید بدانند که می‌توانند در پرتو فرهنگ گرانسنگ اسلام تمدن بزرگ اسلامی را احیا کنند. تجربه انقلاب اسلامی ایران نشان داد که می‌توان در عصر جنگ فرهنگ‌ها به سوی تمدن بزرگ اسلامی ره سپرد. این را دشمنان اسلام فهمیده‌اند و نگران نفوذ اندیشه اسلامی در غرب هستند، اندیشه‌ای که رشد و تعالی و تمدن و فرهنگ را با معنویت در آمیخته و راه نوینی را فرا روی ملت‌ها نهاده است. تمدنی که با تمدن غربی سکولار و منفعت‌گرا و استعمارگر تفاوت بسیار دارد.

غربی‌ها قرن‌ها و سال‌های طولانی است که فرهنگ اسلامی را هدف گرفته و تلاش کرده‌اند زندگی مسلمانان را به سبک و سیاق موردنظر خود بسازند. غربی‌ها به مدد تکنولوژی و سیطره بر دانش نوین، فرهنگ غربی را آوردند تا فرهنگ مسلمین را استحاله کنند و نخبگان و جوامع اسلامی نتوانستند تکنولوژی و فرهنگ را از یکدیگر تفکیک کنند و منورالفکرها و غرب‌زدگان عصر نیز پیام‌رسان فرهنگ غربی شدند که دیدیم.

غربی‌ها هیچ وقت صنایع مادر را به مسلمانان ندادند، بلکه برای خود در کشورها بازار مصرف فراهم کردند و جامعه‌ها را مصرفی و غیرمولد به بار آوردند تا ملت‌ها دست نیازشان همواره به سوی غرب دراز باشد و سرمایه‌های ملی خود و ذخایر و ثروت‌هایشان را بدهند و کالاهای لوکس را وارد کنند. کشتی‌های غول‌پیکر نفت به سوی غرب سرازیر و به ازای آنها لوازم آرایش و اسباب‌بازی وارد شدند.

 

استعمار فرهنگی

تغییر فرهنگ جهان اسلام از آغاز موردنظر غربی‌ها بود و در سال‌های اخیر با پیشرفت تکنولوژی رسانه‌ای شدت گرفت. آمریکایی‌ها در دور جدید سلطه فرهنگی، تغییر فرهنگ خاورمیانه را دنبال کردند و میلیاردها دلار به این پروژه اختصاص دادند. یکی از این اقدامات این بود که گروهی از زنان عرب را به آمریکا بردند و آنها را تحت آموزش‌های موردنظر خود قرار دادند. در این طرح، توجه ویژه به دانش‌آموزان دختر بود. اخیراً یکی از نظریه‌پردازان آمریکایی گفته: «به جای ا نداختن بمب، دامن کوتاه را برای مسلمانان بفرستید» هر چند این سیاست جدیدی نیست و ده‌ها سال است که به اجرا درمی‌آید.

غرب در اجرای سیاست فرهنگ‌زدایی اسلامی، انواع ابزارها و ترفندها، از ابزارهای هنری و فیلم‌های هالیوودی، انیمیشن ضداخلاق، عروسک و اسباب‌بازی، مواد مخدر، مد و لباس و لوازم آرایش، ماهواره، اینترنت و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و… را به کار گرفت. هدف نهایی غرب استحاله تدریجی فرهنگ‌های بومی به‌ویژه اسلامی، معنویت‌زدایی، ترویج اباحی‌گری جنسی، کور کردن استعدادها با میگساری و مواد مخدر و دیگر ابزارها و سرگرم کردن جوانان و غارت سرمایه‌های مادی و معنوی ملت‌هاست؛ سیاستی که سردمداران استکبار جهانی و لابی صهیونیستی مسیحی برای دیگر کشورها به‌ویژه مسلمانان پیش گرفته‌اند.

هنر و سبک اسلامی

در فرایند فرهنگ‌سازی و انتقال فرهنگ و تغییر نگرش‌ها و رفتارها، هنر نقش کم‌نظیری دارد، تا بدانجا که برخی کشورها سه عنصر علم و اخلاق و هنر را زیربنای تمدن و فرهنگ می‌خوانند. هنر با عواطف و احساسات انسان‌ها بازی می‌کند و عاطفه و احساس در بسیاری از عرصه‌های زندگی و پرورش ارزش‌های متعالی و نظم اجتماعی نقش تعیین‌کننده دارد. تجلی هنر را در ادبیات، شعر، آهنگ و صدا، موسیقی، نمایش، نقاشی، معماری، میراث فرهنگی ملموس و ناملموس، صنایع دستی، خطاطی و حماسه‌های ملی و رزمی که در سازندگی نوع اخلاق و رفتار انسان ایفای نقش می‌کنند، می‌توان مشاهده کرد.

هنر می‌تواند ابزار هدایت به سوی خوبی‌ها یا بد‌ی‌ها باشد. آن چیزی که هنر را ارزشی یا ضدارزشی می‌کند، زیربنای فکری، اعتقادی و هدف‌گیری هنرمند است. به عبارت دیگر، هنر تجلی روح هنرمند است و اندیشه و آرمان او را بازمی‌گوید. بنابراین نمی‌توان گفت هنر ارزشی و ضدارزشی معنا ندارد. اگر زیربنای هنر نیت پاک و کلمه طیبه ایمان باشد، ثمره پاک می‌دهد و اگر کلمه خبیثه و نیت ناپاک باشد، ثمر ناپاک می‌دهد « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا … وَمَثلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار…».(۱)

در فرهنگ و تمدن اسلامی، هنر با چهره‌های گوناگونش سابقه دیرین دارد و هم‌اکنون با تنوع کارهای هنری می‌تواند نقش‌آفرین باشد.

حضرت امام، هنر مورد قبول اسلام را این گونه توصیف می‌کند: «هنر در عرفان اسلامی ترسیم‌کننده روش عدالت و شرافت و انصاف و ترسیم‌کننده تلخکامی‌ گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.» و نیز می‌فرماید: «تنها هنری مقبول قرآن است که صیقل‌دهنده اسلام ناب محمدی«ص»، اسلام ائمه اطهار «ع»، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان و اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد.»

هنرمندان و متولیان امور هنری باید از ابزارهای هنری در جهت منافع ملی و تحکیم مبانی فرهنگ و اخلاق اسلامی بهره گیرند و سبک زندگی خود را براساس این اصول ترویج کنند.

حضرت امام رسانه‌های گروهی را موظف می‌کردند که روش زندگی شرافتمندان را با هنرها و نمایشنامه‌ها به ملت بیاموزند و رهبر معظم نیز در مورد فیلم و نمایش گفتند: «عرصه فرهنگ، عرصه جهاد است. کاری کنید که ارتباطات عشقی بدآموز در فیلم‌ها نباشد.»

متأسفانه در فیلم‌ها و جشنواره‌ها و تئاتر و سینما به این مسئولیت در حد انتظار توجه نمی‌شود. برخی فیلم‌هایی که به بازار می‌آیند که اباحیگری و زندگی غربی و لیبرالیسم جنسی و… را ترویج می‌کنند. چه بسا هزینه‌های میلیاردی که از جیب ملت بابت فیلم‌هایی پرداخته می‌شوند که دستاوردی برای مردم ندارند، مانند فیلم مسابقه رانندگی و سریال کلاه پهلوی که از مصادیق اسرافکاری و تجمل‌گرایی به نام فرهنگ است.

حضرت امام«ره» تأکید می‌ورزد که رسانه‌های گروهی به‌ویژه صدا و سیما باید زندگی شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمایشنامه‌ها به ملت بیاموزند.

 

زیبایی به سبک اسلامی

یکی از مظاهر آفرینش، جمال و زیبایی است. از دیدگاه موحد، زیبایی عالم تجلی، زیبایی خالق است. در ادعیه ما است: « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِاَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمیل» و هم اوست که زیبایی را دوست دارد: « اِنَّ اللَّهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الْجَمال.»

حافظ گوید:

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه نقش می و رنگ مخالف که نمود

یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

جمال و زیبایی را مراتبی است. زیبایی طبیعت، زیبایی نباتات و اشجار و گل‌ها، زیبایی جانداران و بالاخره زیبایی معنوی و الهی و انسانی و اخلاقی که سرآمد انواع جمال و همه زیبایی‌هاست.

حقیقت زیباشناسی این است که به همه مراتب زیبایی بنگرد، جایگاه هریک را بشناسد و به زیبایی به‌نحو شایسته دل بسپارد و یا برای تحصیل آن بکوشد.

انسان با حس زیباشناسی خاص خود می‌تواند همه زیبایی‌ها را احساس کند، اما مهم این است که کدامیک را چگونه برگزیند. همه زیبایی‌های این جهان پایدار نیستند و هر یک عمر موقت و به‌خصوصی دارند. گل‌های رنگارنگ زیبا چند روزی بیش نپایند و رنگ و بوی آنها می‌پرید و از آنها جز اوراق خشک بر باد رفته چیزی باقی نمی‌ماند. سیما و چهره انسان هم با همه زیبایی‌هایش، رنگ می‌بازد و پژمرده می‌شود. البته زیبایی‌های ماندگار دیگری هست که انسان باید در پی کشف آنها باشد.

قرآن کریم در آیات بسیاری به ترسیم زیبایی‌های این جهان در زندگی انسان می‌پردازد و در عین آنکه به استفاده از زیور و زیبایی در جهت حیات واقعی و بهره‌برداری در معنویات و کمالات انسانی توصیه می‌کند مانند این آیه: « یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد…»؛(۲) از شیفتگی در برابر زیبایی‌ها و زرق و برق مادی این جهان هشدار می‌دهد و آن را ناپایدار و عامل غرور و فریب می‌داند مانند این آیه: « زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآب».(۳)

امیال نفسانی همچون زن، فرزند، گنجینه‌های طلا و نقره و مرکب سواری رهوار، چهارپایان و کشت و زرع برای مردم زیبا و فریبنده‌اند، حال آنکه اینها کالای زندگی دنیا هستند، اما سرانجام نیک نزد خداست. قرآن پایان این زیبایی‌های مادی را به سبزه‌زاری مانند می‌کند که روزی پژمرده و خشک می‌شوند و در طوفان حوادث ناپدید می‌گردند: « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور»؛(۴) بدانید که زندگی دنیا بازیچه، سرگرمی و زر و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و انباشتن مال و افزودن اولاد است، مانند بارانی که کشاورزان را به شگفتی رویش نباتات وادارد و آنگاه پژمرده و زرد شود و بپوسد و در آخرت عقوبت سختی در پی دارد و یا آمرزش و رضوان الهی را و زندگی دنیا جز کالای فریب نیست.

همان گونه که آیه کریمه بیانگر است از این دنیا و کالای فریبنده آن در آخرت جز عذاب یا مغفرت اثری نمی‌ماند. عذاب برای آنان که به دنیا دل سپردند و از آن برای آخرت بهره نجستند و آمرزش و رضوان برای آنان که دنیا را وسیله تحصیل آخرت دانستند و از آن به خوبی و با هدف والا بهره گرفتند. پیامبران خدا آمدند تا به مردم بیاموزند از متاع این دنیا چگونه استفاده کنند و آیین و سبک زندگی را براساس نقشه الهی برگزینند.

آنچه در آداب و تعالیم اسلامی با عنوان زهد و بی‌رغبتی به دنیا آمده و آن را نردبام صعود به مدارج عالی دانسته، در این راستا قابل تفسیر است. زندگی زاهدانه و گریز از زیبایی‌های مادی را در سیره پیامبران خدا و ائمه و اولیا همچون موسی و عیسی و حضرت محمد«ص» و سیره امیرالمؤمنین«ع» مشاهده می‌کنیم که در خطبه ۱۶ نهج‌البلاغه بدان پرداخته و زندگی زاهدانه آنان را سرمشق و الگوی سبک زندگی دانسته است. هر چند مانند آنان عمل کردن دشوار است، اما در راستای زندگی آنان می‌توان حرکت کرد.

بنابراین، راهیان این راه باید به خود آیند و دل به مظاهر غرورانگیز دنیا نسپارند که چون پیله ابریشم آدمی را احاطه می‌کند و سرانجام مرگ است. فرهنگ این سبک زندگی می‌آموزد که از زیبایی‌های موقت و زودگذر مادی عبور باید کرد و به جمال و جلال معنوی روی آورد. جمال و جلالی که تبلور جمال و جلال الهی است و انسان آیینه‌دار این جلال و جمال و بها و عظمت است و هنگامی این جلال و جمال و زیبایی را می‌توان یافت که گرد و غبار نفسانی و حیوانی را از دل و جان زدود. به قول حافظ:

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

زیبایی ایمان ادب و اخلاق عرفان و عشق، احسان و ایثار، صداقت و امانت، رشادت و شجاعت، علم و هنر و مجاهدت، حتی مصیبت و شهادت از این دست زیبایی‌ها هستند که معراج نخبگان این جهانند. هنگامی که حضرت زینب«س» با آن همه مصائب می‌گوید: « مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» و شهادت و مصیبت و اسارت را به عنوان یک آرمان مقدس زیبا می‌بیند و به رخ دشمن تبهکار می‌کشد، تفسیر این معناست که در راه خدا همه چیز زیباست، حتی مصائب شکننده. نمونه‌هایی از این دست در سیره صالحان بسیار است.

ناگفته نماند که پرداختن به جمال و زیبایی ظاهری نیز در آداب و سنن اسلامی به گونه‌های مختلف توصیه ‌شده است. مؤمن باید آراسته و مرتب و تمیز باشد و از زیبایی‌های مشروع خدا در حد نیاز استفاده کند و حتی برای مسجد و نماز از آن بهره بگیرد: « خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد». زیباسازی و شستشوی لباس و بدن، مسواک زدن، ستردن موهای زائد، شانه زدن موی سر و صورت، عطر زدن، انگشتر به دست کردن، زینت و آراستگی زن و شوهر برای یکدیگر، نظافت لباس و خانه و مرکب و مواردی از این قبیل، پرداختن به زیبایی ظاهری در حد معقول و مشروع است.

نکته اساسی این است که ورای این ظواهر، درون و اندرون است که باید زیبا و آراسته باشد و اگر انسان از این زیبایی در حجاب باشد، زیبایی ظاهر فریبی بیش نیست. افراط در تجمل و لوازم زندگی و تزئینات و تشریفات روزافزون و پیرایش و پرداختن به زیبایی‌های ظاهری و غفلت از هویت انسانی و شاخص‌های زیبایی معنوی، ره‌آورد تنگ‌نظری مادی و غفلت از معنویات و بیگانگی با فرهنگ زیبایی حقیقی است که بسیاری از انسان‌ها را به خود مشغول می‌سازد و شخصیت حقیقی خود را نادیده می‌گیرند.

بدآموزی فرهنگ بیگانه نیز در این میان نقش محرک بازی می‌کند و رسانه‌ها و تبلیغات تجاری و آرایشی نیز به آن دامن می‌زنند. ریشه‌یابی برخی از حرکات زننده و پرده‌دری‌های خیابانی و خودآرایی برخی از جوانان به ویژه زنان و دختران نشان می‌دهد کسانی که به این نمایش‌ها ری آورده‌اند از زیبایی معنوی محروم‌ و برآنند تا خلأ روانی خود را  بدین‌گونه جبران کنند.

و بالاخره اینکه ریشه را باید در فرهنگ و آموزش و تربیت و اخلاق یافت و چاره آن اصلاح فرهنگ و آموزش در سطوح مختلف از خانه و مدرسه و دانشگاه و رسانه‌ها و ارائه الگوی شایسته چگونه زیستن به هر طریق ممکن است.

متأسفانه در سبک زندگی امروز، برخی از جوانان به‌ویژه زنان و دختران آرایش‌های تند و تقلیدی و بعضاً مُضر مانند عمل بینی به حد افراط رسیده، تا آنجا که علاوه بر تولید لوازم آرایشی داخل، واردات لوازم آرایشی از خارج رکورددار واردات شده و بنا به گزارش‌ها، بیش از واردات دارو و یکی از اقلام هزینه خانواده‌هاست، در حالی که این نوع آرایش در کشورهای خارج، ویژه زنان خاصی است و دیگران اگر بی‌حجابند این گونه آرایش نمی‌کنند؛ در حالی که اگر انسان با شاخص‌های جمال معنوی آشنا شود، زیبایی‌های پایدار و انسانی را جایگزین این ظاهرفریبی می‌کند. برخی زنان با غفلت از این مطلب هر چه می‌توانند به نمایش دادن بدن و لباس و آرایش رو می‌آورند و غافلند که حجاب و عفاف شاخص واقعی زیبایی آنهاست و زیبایی‌های آنان را پایدارتر می‌سازد.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: « صیانَهُ المَراَهِ اَنعَمُ لِحالِها وَ اَدوَمُ لِجَمالِها» صیانت زن به حال او سودمندتر است و زیبایی او را پایدارتر می‌سازد. و چه نیکو گفته‌اند که حجاب از زن غنچه می‌سازد و بی‌حجابی گل پرپر!

جای تأسف است که براساس گزارشات، ایران هفدهمین کشور از نظر جمعیت است و هفتمین کشور از نظر مصرف لوازم آرایشی، در حالی که اگر زنان می‌دانستند لوازم آرایشی که از خارج وارد می‌شود از چه مواد نفرت‌انگیزی تهیه می‌شود، برای همیشه از هر چه لوازم آرایش است به‌ویژه آنچه از خارج با قیمت گزاف وارد می‌شود، متنفر می‌شدند، اما با بیماری تقلید چه باید کرد؟

 

هنر ایرانی ـ اسلامی در غربت

هنر را باید از حصار نمایش و موسیقی، خوانندگی و نوازندگی و بازیگری تئاتر و سینما و انحصار آن به اساتید این فنون آزاد کنیم و به جلوه‌های دیگر هنر تاریخ کهن کشورمان مجال میدانداری بدهیم. ایران اسلامی زادگاه انواع فنون و هنرهاست که صدها سال تاریخ پرافتخار هنری ما را رقم می‌زند و در شرق و غرب از خاورمیانه گرفته تا آمریکا و اروپا و هند و… اطراف و اکناف جهان می‌درخشد.

فرش دستباف ایران، قلمزنی، خاتمکاری، مینیاتور، منبت‌کاری، مرصع‌کاری، نقاشی، کاشیکاری، حجاری، شیشه‌کاری، زرگری، صنایع نفیس، آبنوس، صنایع مستظرقه، صنایع دستی، خطاطی، شعر و ادبیات و… فنون و هنرهای این مرز و بوم‌اند که در دست مردم جهان می‌گردند و زینت‌بخش موزه‌های کشورهای مختلف‌اند و ذوق و استعداد و هنر و نوآوری ایرانی ـ اسلامی را به تصویر می‌کشند. باید به این فرهنگ و هنر رویکردی دوباره داشت و هنرمندانش راباز شناخت و به استعداد و فطانت و قریحه و ذوق فرزندان اسلام و ایران باور داشت.

جای جای میهن اسلامی مهد هنر و پرورش هنرمندان و فناورانی است که اغلب ناشناخته‌ مانده‌اند. تنها در اصفهان صدها رشته صنایع‌دستی جلب نظر می‌کنند که دو میلیون نفر شاغل و هنرمند با آن زندگی می‌کنند و صادرات رسمی آن به میلیون‌ها دلار می‌رسد. بدین ترتیب هنر می‌تواند در خدمت اقتصاد و معیشت نیز باشد و فرصت‌های اشتغال و تولید را در داخل فراهم آورد و از صادرات نفتی (با وضع اسفناکی که دارد) بکاهد. متأسفانه واردات خارجی با شبیه‌سازی صنایع ایرانی مانند بسیاری از کالاهای دیگر بازارهای ما را قبضه کرده‌اند. به قول حافظ:

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

ز این تغابن که خزف می‌شکند بازارش

این تنها صنایع دستی نیست که به چنین سرنوشتی دچار شده است. هنرهای نمایشی و موسیقی نیز چنین سرنوشتی دارند و هنر و سبک وارداتی و هالیوودی تدریجاً جای هنر ایرانی و شعر و ادب اسلامی را پر کرده و حکایت از استحاله تدریجی فرهنگ و هنر ایرانی دارد که مایه تأسف است. سالن‌های کشورمان تدریجاً شاهد حضور برخی از خوانندگان و هنرمندان خارجی شده‌اند که با دستمزدهای سنگین میلیاردی برنامه اجرا می‌کنند(۵) و پولداران مرفه بهای آن را می‌پردازند. مسئولین فرهنگی هنری ما نباید در برابر این رفتارها بی‌تفاوت باشند.

نکته دیگر تعهد هنرمند می‌تواند رهاورد مکتبی و سودمندی را برای ملت و میهن داشته باشد. این گونه هنرمندان بسیارندکه سیاست اصولی ما باید حمایت و میدان دادن به آنان باشد. استعدادهایی که از عمق دل و سرمایه ایمانی مایه می‌گیرند می‌توانند در راستای فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی ایرانی مورد استفاده قرار گیرند.

باید به جشنواره‌ها و فیلمسازان متعهد میدان داد تا آثار فاخر ارائه نمایند. از سوی دیگر در برابر هنرها و هنرمندانی که ابتذال مرموز و اهداف خاص سیاسی و انحرافی را دنبال می‌کنند نباید آغوش گشود و فضای هنری را به آنان سپرد. این مسئولیت به عهده وزارت ارشاد اسلامی و نهادهای مربوط به فرهنگ و هنر است و نباید از این مسئولیت شانه خالی کنند.

هنرمند را هم ببینیم

خصلت آدمی ظاهربینی اوست که هنر و زیبایی و صنعت را می‌بیند و از پدیدآورنده غافل است،  در حالی که در فرهنگ اسلامی حسن فاعلی بر حسن فعلی مقدم است؛ یعنی زیباتر از اثر هنری، خود هنرمند است. از بعد معرفتی نیز هرگاه صنع الهی را در جهان می‌بینیم، اول باید صانع را ببینیم.

دلی که از معرفت نور و صفا دید

به هر چه بنگرد اول خدا دید

در مورد هنرمندان نیز همین اصل باید جاری باشد. هنر را می‌بینیم و از هنرمند غفلت می‌کنیم. متأسفانه بسیاری از هنرمندان در آثار هنری کمتر دیده می‌شوند. فرش‌های نفیس و گرانبها و صنایع‌دستی فاخر در نمایشگاه‌ها به نمایش درمی‌آیند، اما پدیدآورنده و بافنده هرگز دیده نمی‌شوند و کمتر کسی به مشکلات آنها می‌اندیشد. بافنده‌ای که با دست‌های پینه‌بسته، گره گره این فرش را می‌زند، با نور کم و هوای سرد و اتاق بسته روی موکت زندگی می‌کند و اجرت بخور و نمیری می‌گیرد، این فرش را پدید آورده است. اثر او دست به دست می‌گردد و تاجر آن غَنج و دلال می‌فروشد و کشور به اثر خیره‌کننده‌اش می‌نازد، اما از هنرمند ریاضت‌کش آن خبری نیست.

قدردانی و ارزش‌گذاری برای هنرمندان، نخبگان، ادبا، نویسندگان، شعرا و دیگر هنرآفرینان، افزون بر جنبه انسانی و اخلاقی، تشویق و ترغیب دیگران را در گسترش فرهنگ و هنر متعهد در پی دارد که نباید نادیده گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابراهیم، ۲۶.

۲ـ اعراف، ۳۱.

۳ـ آل‌عمران، ۱۴.

۴ـ حدید، ۲۰.

۵ـ روزنامه کسب و کار، ۲۷ مهرماه ۹۳.

 

سوتیترها:

۱٫

منابع تاریخی خودی و بیگانه و حتی غربی‌ها آکنده از آثار فرهنگ و تمدن اسلامی از فیزیک، شیمی، پزشکی، صنعت، معماری و سایر فنون و علوم تا معارف دینی و عرفانی و اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی هستند که قرن‌ها منبع مطالعه و تدریس و سرمایه تمدن غربی بوده است.

 

۲٫

 

غربی‌ها خود بدین امر اعتراف دارند که غرب در توحش قرون وسطی به سر می‌برد و با رنسانس به مدت ۴ قرن از تمدن اسلام و دانش مسلمین بهره گرفتند و تمدن غربی را ساختند، هر چند از بعد انسانی و اخلاقی بهره نگرفتند و چالش تمدن غرب در همین‌جاست.

 

۳٫

تعهد هنرمند می‌تواند رهاورد مکتبی و سودمندی را برای ملت و میهن داشته باشد. این گونه هنرمندان بسیارندکه سیاست اصولی ما باید حمایت و میدان دادن به آنان باشد. استعدادهایی که از عمق دل و سرمایه ایمانی مایه می‌گیرند می‌توانند در راستای فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی ایرانی مورد استفاده قرار گیرند.

 

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۲)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

سلسله مباحثی تحت عنوان «روش‌های تربیتی در اسلام» شروع شد. در شماره قبلی به روش تربیتی تبشیر اشاره شد. در این شماره به «روش تربیتی اعطای بینش» اشاره می‌کنیم.

 

روش اعطای بینش و بصیرت

یکی از اموری که در اسلام از آن برای تربیت صحیح بهره فراوان برده شده است، اعطای بینش است. اولین سخن پیامبر اکرم«ص» در جمع مشرکان مکه این بود که « قولوا لااله الاّ اللّه تُفلحوا؛(۱) بگویید خداوند و معبود یکی است، رستگار می‌شوید.» این یعنی اینکه اول باید دید جامعه و فکر آن را نسبت به خالق هستی و معبود آن عوض کرد یعنی زیربنای فکری جامعه معنویت است نه اقتصاد.

 

مبنای تربیتی

باطن در کار نقش‌زنی بر ظاهر است و اندیشه بر اعمال و رفتار انسان اثرگذار. هر بذری در درون کاشته شود، شاخ و برگ آن بر پوست ظاهر خواهد شد.

قرآن کریم می‌فرماید: « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم.؛(۲) این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمی‌دهد، جز آنکه خودشان را تغییر دهند و خداوند شنوا و داناست.»

مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مقصود این است که سنت خداوند بر این است که حالات مردم را تغییر ندهد، مگر اینکه حالات روحی آنان تغییر کند. مثلاً شکر تبدیل به کفران شود و طاعت تبدیل به معصیت و ایمان تبدیل به شرک شود. خداوند هم نعمت‌های خود را به نقمت و سعادت را به شقاوت تبدیل می‌کند.»(۳)

قرآن کریم در باره تأثیر باطن بر ظاهر می‌فرماید: « و إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری‏ أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ؛(۴) و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمان آنها را می‌بینی که از شوق حقیقتی که دریافته‌اند اشک می‌ریزند، در حالی که می‌گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس.»

این اصل بیانگر آن است که در تربیت باید به فکر تحول درونی و باطنی بود. وقتی فکر و اندیشه عوض شد، رفتار نیز عوض می‌شود.  قرآن کریم می‌فرماید: « وَذَرُواْ ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُواْ َقْتَرِفُونَ (۵) گناهان آشکار و پنهان را رها کنید، زیرا کسانی که گناه می‌کنند به‌زودی در برابر آنچه مرتکب می‌شوند مجازات خواهند شد.» علامه می‌فرماید: مراد از ظاهر اثم و گناهان، گناهانی است که شومی عاقبت آن ظاهر است مثل شرک و فساد در زمین و ظلم و مراد به باطن گناهان، آن معاصی است که در ابتدای نظر شومی آن فهمیده نمی‌شود، مثل خوردن گوشت میته و خون… .(۶)

اعطای بینش آن است که سعی شود نگاه انسان به مبدأ، هستی و انسان دگرگون شود و تلقی صحیحی از این سه و غیر آن به آدمی ارائه گردد، زیرا نوع نگاه و تلقی انسان یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.

نوع رفتار انسانی که قائل به مبدأ عالم و عادل و بی‌نیاز است و باور دارد که انسان بیهوده آفریده نشده، قطعاً با انسان منکر مبدأ و یا تعدد خالق و یا بی‌هدف تفاوت می‌کند. در مثل عرفی آمده که «از کوزه همان برون تراود که در اوست» انسان هم همان گونه عمل می‌کند که درک کرده و به آن پایبندی دارد.

اهمیت این روش

قرآن کریم بر باروری اندیشه و تفکر و اعطای بینش به جامعه سخت تأکید دارد و زیباترین و رساترین سخنان را در باره ارزش دانش و تعقل، دقت و تفقه، تدبر و تعقل بیان کرده است. در قرآن بیش از هزار بار کلمه «علم» و مشتقات آن که نشانه باروری اندیشه است تکرار شده و افزون بر ۱۷ آیه صریحاً انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از ۱۰ آیه با کلمه «انظروا : دقت کنید» شروع شده‌اند. بیش از ۵۰ مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته و در چهار آیه قاطعانه به تدبر در قرآن(۷) امر و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن استفاده شده است.(۸)

قرآن گاه با پرسش‌های بیدارگر و کلیدی، ارزش بینش‌دهی و تفکر را بیان کرده است: « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ»؛(۹) بگو آیا نابینا و بینا مساویند؟ پس چرا نمی اندیشید؟در جای دیگر می‌فرماید: « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ؛(۱۰) بگو آیا آنانی که می‌دانند با آنهایی که نمی‌دانند مساوی هستند؟»

در روایات نیز بر روش بینش‌دهی و آگاهی‌بخشی تأکید شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ از حضرت عسگری«ع» نقل شده است که مردی برای حسن‌بن علی«ع» هدیه‌ای آورد. حضرت فرمود: «کدامیک را دوست می‌داری؟ بیست هزار درهم را که بیست برابر هدیه شماست و یا اینکه دری از دانش را بر روی شما بگشایم که با آن بر فرد ناصبی که در روستای شماست غالب شوی و به وسیله آن ضعفای (اعتقادی) روستای خود را نجات بخشی؟ اگر خوب انتخاب کنی هر دو کار را برایت انجام می‌دهم و اگر انتخاب بد داشته باشی تو را در گرفتن یکی مخیر قرار می‌دهم.» آن مرد عرض کرد: «پاداش من در این است که بتوانم بر آن ناصبی غلبه کنم و ضعفای (اعتقادی) قریه‌ام را از دست او نجات دهم به اندازه بیست هزار درهم است؟ (خیر) بلکه بیش از بیست برابر دنیاست.» آنگاه عرض کرد: «چگونه کمتر را (که بیست هزار درهم باشد) انتخاب کنم، بلکه برتر را که دانستن دانشی است که به وسیله آن بر دشمن خدا غالب می‌شوم و او را دفع می‌کنم انتخاب ‌کنم.»

امام حسن«ع» فرمود: «قد احسنت الاختیار و علمه الکلمه و اعطاه عشرین الف درهم؛ زیبا انتخاب کردی.» و دانش را به او آموخت و بیست هزار درهم را (نیز) به او داد. آنگاه آن مرد رفت و خیلی خوب و موفق عمل کرد. خبر موفقیت او به امام حسن«ع» رسید. وقتی آن مرد مجدداً نزد آن حضرت آمد، فرمود: «یا عبدالله ما ربح احد مثل ربحت و لا اکتسب احد من الاوداء مااکتسبت؛ ای بنده خدا! هیچ کسی مانند شما سود نبرد و هیچ کسی از دوستان مانند شما کسب نکرد. شما اولاً دوستی خدا را به دست آوردی، ثانیاً دوستی و محبت علی«ع» را به دست آوردی. و ثالثاً دوستی پاکانی از آل آن دو را نصیب خویش نمودی و رابعاً دوستی ملائکه را کسب نمودی و خامساً محبت برادران مؤمنت را به چنگ آوردی. پس به تعداد همه مؤمنان و کافران چیزی به دست آوردی که هزار مرتبه از دنیا بهتر است، پس گوارایت باد، گوارایت باد».(۱۱)

۲ـ امام حسن عسگری داشتن بصیرت را و ضررهای نداشتن آن را با گوشزد آیه‌ای از قرآن برای اسحاق‌بن اسماعیل نیشابوری این گونه بیان نمود: «… فاتم الله علیک یا اسحاق و علی من کان مثلک ممن قدر رحمه الله و بصره بصیرتک نعمته… فاعلم یقیناً یا اسحاق انه من خرج من هذه الدنیا اعمی فهوم فی الاخره اعمی و اضل سبیلا، یا اسحاق لیس تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب فی الصدور و ذلک قول الله فی محکم کتابه حکایه عن الظالم اذ یقول: رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا* قال کذلک اتتک آیتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی؛(۱۲) ای اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایی که مورد رحمت الهی قرار گرفته و همچون تو  بصیرت خدادادی دارد، نعمت خویش را تمام کرده است… پس یقین بدان ای اسحاق که هر کس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود. ای اسحاق! چشم‌ها نابینا نمی‌شوند، بلکه دل‌هایی که در سینه‌ها هستند نابینا می‌شوند و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است، آنجا که از زبان انسان ستم‌پیشه بیان می‌کند: «پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور نمودی با اینکه دارای چشم بودم؟ [خداوند در جواب] می‌فرماید: همان‌گونه که آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد.»

۳ـ حضرت امام حسن عسکری«ع» نقل نموده‌اند که حسین‌بن علی«ع» به مردی فرمود: «کدامیک نزد تو محبوب‌تر است؟ مردی که قصد کرده مسکین ضعیفی را به قتل برساند و تو می‌خواهی او را نجات بخشی؟ و یا ناصبی که اراده کرده بیچاره‌ای از ضعفای شیعه را گمراه کند و تو دری بر روی او می‌گشایی که جلوی آن اضلال را بگیرد و به وسیله حجت‌های الهی او را بشکند؟» بعد خود فرمود: «بل انقاذ هذا المسکین المؤمن من ید هذاالناصب ان الله تعالی یقول: من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ای و من احیاها و ارشدها من کفر الی ایمان فکانما احیا الناس جمیعا…؛(۱۳) بلکه نجات این بیچاره مؤمن از دست این ناصبی بهتر است. به‌راستی خدای بلندمرتبه می‌فرماید: کسی که نفسی را زنده کند گویا تمام مردم را زنده کرده است.» یعنی کسی که نفسی را زنده و او را از کفر به سمت ایمان هدایت نماید (و به این چنین بینشی عنایت کند) گویا همه مردم را زنده کرده است.

مبلغان و هدایتگران جامعه تشیع به‌راستی باید بر خود ببالند که بصیرت دینی و بینش مذهبی به جامعه تشیع دادن، هزار مرتبه از دنیا بهتر است و چنین انسانی محبوب خدا و رسول خدا و ملائکه و مؤمنان قرار می‌گیرد و خداوند بر او نعمت خویش را کامل کرده است. طبق روایت سوم، نجات یک فرد به اندازه هدایت تمامی انسان‌ها ارزش دارد.

آثار اعطای بینش و بصیرت

اساس تمام پیشرفت‌های مادی و معنوی بشر در طول تاریخ اندیشه و تفکر و آگاهی بوده و تلاش و سعی بر اساس تفکر صحیح باعث باروری اندیشه‌ها شده است. اعطای بینش و آگاهی به شاگردان، مستمعان و کل جامعه آثار گرانسنگی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ سلامت عقل

علی«ع» درباره حقانیت خود و بی‌بصیرتی اصحاب جمل و ضعف بینش آنان چنین می‌فرماید: «والله ما انکروا علی منکرا و لا جعلو بینی و بینهم نصفا و انهم لیطلبون حقاهم ترکوه و دما سفکوه، فان کنت شریکهم فیه، فان لهم نصیبهم منه، و ان کانوا ولوه دونی فما الطلبه الا قبلهم و ان اول عدلهم للحکم علی انفسهم؛ به خدا سوگند (طلحه و زبیر و…) نه منکری در کارهای من سراغ دارند که برابر آن بایستند و نه میان من و خودشان را انصاف پیمودند. آنها حقی را می‌طلبند که خود ترک کرده‌اند و انتقام خونی را می‌خواهند که خود ریخته‌اند. اگر من در ریختن این خون شریکشا‌ن بودم، آنها نیز از آن سهمی دارند و اگر خودشان تنها این خون را ریخته‌اند باید از خود انتقام بگیرند. اولین مرحله عدالت آن است که خود را محکوم کنند.

ان معی لبصیرتی ما لبست و لا لبس علی و انها للفئه الباغیه (الناکثه) فیها الحمأ و الحمه و الشبهه المغدفه و ان الامر لواضح و قد راح الباطل عن نصابه و انقطع لسانه عن شغبه و أیم الله لا فرطن لهم حوضا أنا ماتحه، لا یصدرون عنه بریّ، و لا یعبون بعده فی حسی!(۱۴) همانا آگاهی و حقیقت‌بینی با من همراه است، نه (حق را) از خود پوشیده‌ام و نه بر من پوشیده بود، همانا ناکثین (اصحاب جمل) گروهی سرکش و ستمگرند، خشم و کینه و زهر عقرب و شبهاتی چون شبط ظلمانی در دل‌هایشان وجود دارد، در حالی که حقیقت آشکار و باطل ریشه‌کن شده و زبانش از حکت بر ضد حق فرو مانده است. به خدا سوگند، حوضی بر ایشان پر از آب نمایم که تنها خود بتوانم آبش را بیرون کشم، به‌گونه‌ای که از آب سیراب برنگردند، و پس از آن از هیچ گودالی آب ننوشند!» (یعنی نقشه‌ای برای آنان طرح کنم که راه فرار نداشته باشند)

در این جملات راز تصمیم‌گیری ناسالم و خلاف عقل اصحاب جمل این دانسته شده که بر اثر کینه و شبهات ظلمانی بینش صحیح را از دست دادند و در نتیجه عاقلانه تصمیم نگرفتند. برعکس امیرمؤمنان«ع» که بر اثر بصیرت عمیق و حقیقت‌بینی و بینش ژرف عاقلانه تدبیر را اندیشید و در این جنگ پیروز شد، در نتیجه بینش عمیق باعث سلامت عقل و تصمیم‌گیری صحیح می‌شود.

۲ـ سلامت روانی

بینش صحیح در سلامت روانی انسان نقش به‌سزایی دارد. این نقش در موارد ذیل خود را نشان می‌دهد:

یک: آرامش روانی

رسول اکرم«ص» به علی«ع» فرمود: «یا علی لا تهتم لرزق غد فان کل غد یاتی برزقه؛(۱۵) غصه رزق فردا را نداشته باش، زیرا هر فردایی با رزقش می‌آید (و خداوند در آن رزق را مقدر نموده است)». این بینش که خداوند رزق‌دهنده امروز و فردای ماست به انسان آرامش می‌دهد.

و در جای دیگر فرمود: «فان الرزق لا یجره حرص حریص و لا یصرفه کراهیه کاره: ان الله بحکمه و فضله جعل الروح و الفرح فی الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فی الشک و السخط؛(۱۶) به‌راستی آز آزمندان باعث جلب روزی نمی‌شود و نخواستن بی‌میلان آن را رد نمی‌کند. به‌راستی خداوند با حکم (و حکمت) و فضلش آرام و نشاط را در باور حتمی و رضایتمندی (به تقدیرات الهی و ناراحتی و غصه را در تردید و غضب قرار داده است.» این اندیشه که حرص بیش از حد بر روزی انسان نمی‌افزاید و میل نداشتن به رزق آن را از انسان دور نمی‌کند، به انسان آرامش می‌دهد.

و همچنین به ابن مسعود فرمود: « یا ابن مسعود لا تهتمن للرزق فان الله تعالی یقول: «و ما من دابه فی‌الارض الا علی‌الله رزقها»؛(۱۷) ای پسر مسعود! غصه روزی را نخور چون خدای بلندمرتبه می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه بر خداوند است که رزق او را بدهد»».(۱۸)

خاطره

ماه مبارک رمضان در سازمان تبلیغات یکی از شهرستان‌ها حدود ۱۰ نفر مبلغ در سازمان بودیم که همگی در مساجد شهر و روستاهای کنار شهر مشغول تبلیغ بودیم، جز یک روحانی محترم که تا پانزدهم ماه مبارک رمضان محلی برای تبلیغ پیدا نکرد، ولی با آرامش خاص ده روز را قصد کرد و روزه‌های خود را گرفت. اهل عبادت و نماز شب بود و هرگز بر زبان نیاورد که من جا ندارم و هیچ ناراحتی هم در چهره او دیده نمی‌شد.. بقیه دوستان برای او ناراحت بودند، ولی او آرام بود. بعد از روز پانزدهم به محلی اعزام شد که از هر جهت از تمام ما ده نفر وضعش بهتر بود. خود می‌گفت که من یقین دارم خداوند رزق مقسوم را می‌رساند، آنچه وظیفه من بوده، آمدن برای تبلیغ است. از آن به بعد دست خداوند است نه دست من.

خیرخواهی

اثر دیگر سلامت روانی خیرخواهی برای دیگران و دور شدن از بیماری حسادت است: « اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماًا؛(۱۹) یا اینکه نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش] بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد می‌ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم [که یهود از آنها هستند نیز،] کتاب و حکمت و حکومت عظیمی دراختیار آنها [پیامبران بنی‌اسرائیل] قرار دادیم.» این اندیشه که نعمت‌هایی که دیگران دارند فضل و عنایت الهی است، به آنان نه تنها حسادت را از انسان دور می‌سازد، بلکه عامل خیرخواهی نسبت به کسانی می‌شود که خداوند به آنها تفضل فرموده است.

در شماره بعد دنباله این مبجث را پی می‌گیریم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، دوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۱۸، ص ۲۰۲.

۲ـ رعد، ۱۱.

۳ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، ۱۴۱۷ ق، ج ۱۱، ص ۳۱۱.

۴ـ مائده، ۸۳.

۵ـ انعام، ۱۲۰.

۶ـ المیزان، همان، ج ۷، ص ۳۳۳.

۷ـ نحل، ۴۴، آل‌عمران، ۱۹۱ و نحل ۶۹.

۸ـ آمار استخراج شده براساس اطلاعات کتاب «العجم الفهرس» محمدفؤاد عبدالباقی (دارالحدیث القاهره، دوم، ۱۴۰۷) می‌باشد.

۹ـ انعام، ۵۰.

۱۰ـ الزمر(۳۹)، ۹.

۱۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳هـ، ج ۲، ص ۸، ح ۱۶.

۱۲ـ تحف‌العقول، علی‌بن شعبه حرانی، ترجمه صادق حسن‌زاده، انتشارات آل علی«ع»، قم، ششم، ۱۳۸۵ ش، ص ۸۸۲.

۱۳ـ بحارالانوار، همان، ج ۲، ص ۹، ح ۱۷.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، سیدرضیف ترجمه محمددشتی، انتشارات پارسایان، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۱۳۷، ص ۲۵۶ـ۲۵۴.

۱۵ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۴، ص ۶۸.

۱۶ـ همان، ص ۶۸، ح ۷.

۱۷ـ هود، ۶.

۱۸ـ بحار، همان، ج ۷۴، ص ۱۰۶.

۱۹ـ نساء، ۵۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اعطای بینش آن است که سعی شود نگاه انسان به مبدأ، هستی و انسان دگرگون شود و تلقی صحیحی از این سه و غیر آن به آدمی ارائه گردد، زیرا نوع نگاه و تلقی انسان یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.

نوع رفتار انسانی که قائل به مبدأ عالم و عادل و بی‌نیاز است و باور دارد که انسان بیهوده آفریده نشده، قطعاً با انسان منکر مبدأ و یا تعدد خالق و یا بی‌هدف تفاوت می‌کند.

 

۲٫

مبلغان و هدایتگران جامعه تشیع به‌راستی باید بر خود ببالند که بصیرت دینی و بینش مذهبی به جامعه تشیع دادن، هزار مرتبه از دنیا بهتر است و چنین انسانی محبوب خدا و رسول خدا و ملائکه و مؤمنان قرار می‌گیرد و خداوند بر او نعمت خویش را کامل کرده است. در اسلام نجات یک فرد به اندازه هدایت تمامی انسان‌ها ارزش دارد.

 

30نوامبر/16

ازپرتگاه بیم تا ساحل امید

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

خوف و رجا (بیم وامید) وتعادل آنها

خوف ورجا دو صفت هستند که در آیات و روایات، وجود هر دو لازم دانسته شده است. اگر خوف و بیم انسان از عذاب الهی زیاد شود، چه بسا موجب یاس و ناامیدی او شود واگر امید ورجا در انسان زیاد شود، چه بسا موجب اهمال در انجام وظایف وایمن شدن از مکر وعذاب الهی گردد. خوف ورجا دو بالند که با آنها مقربین به هر جایگاه ستوده‌ای پرواز می‌کنند ومرکب‌های تندپایی هستند که گردنه‌های سخت راه آخرت را می‌توان با آنها طی کرد.

در برخی از آیات به لزوم همراهی خوف ورجا اشاره شده است مانند: « مَن خَشىِ الرَّحمَانَ بِالْغَیبِ وَ جَاءَ بِقَلبٍ مُّنِیبٍ»(۱) : «آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پُرانابه در محضر او حاضر شود! »

در این آیه خوف وخشیت، به رحمان که بیانگر رحمت الهی‌است معلق شده تا در بر دارنده خوف در متن امنیت باشد.

در دو آیه پی در پی به رحمت وعذاب اشاره شده است که مفسرین لزوم همراهی خوف ورجا را از آن برداشت کرده‌اند. « نَبئّ‏ِْ عِبَادِى أَنىّ‏ِ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ* وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ العَذَابُ الأَلِیمُ»(۲) «بندگانم را آگاه کن که من بخشندۀ مهربانم! و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است». «َتَجَافىَ‏ جُنُوبُهُم عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدعُونَ رَبهَُّم خَوفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُون»(۳) «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى‏شود (و به پا مى‏خیزند و رو به درگاه خدا مى‌آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى‏خوانند و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند!»

در این آیه به دو صفت مؤمنان اشاره دارد: آنها پروردگار خود را با «بیم» و «امید» مى‏خوانند: «یَدعُونَ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً». نه از غضب و عذاب او ایمن مى‏شوند و نه از رحمتش مایوس مى‏گردند توازن این بیم و امید که ضامن تکامل و پیشروى آنها در راه خداست همواره در وجودشان حکمفرماست. غلبه خوف بر امید، انسان را به یاس و سستى مى‏کشاند.و غلبه رجا و طمع، انسان را به غرور و غفلت وا مى‏دارد و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خدا هستند.

پیامبر خدا «ص» فرمودند :« لو یَعلَمُ المؤمنُ ما عِندَ اللّه ِمِن العُقوبَهِ ما طَمِعَ فی الجَنّهِ أحَدٌ، و لَو یَعلَمُ الکافِرُ ما عِندَ‌اللّه ِمِن الرَّحمَهِ ما قَنَطَ مِن‌الجَنّهِ أحَدٌ»(۴): «اگر مؤمن از کیفر خدا آگاه بود، هیچ کسى به بهشت امید نمى‌بست و اگر کافر از رحمت خدا آگاه بود هیچ کسى از بهشت نومید نمى‌شد.»

امام على(ع) فرمودند: «خَیرُ الأعمالِ اعتِدالُ الرجأ و الخَوفِ.»(۵).« بهترین کارها، برابر بودن بیم و امید است».و  «خَف ربَّکَ خَوفا یَشغَلُک عن رَجائهِ، و ارجُهُ رجا مَن لا یَأمَنُ خَوفَهُ».(۶): «از پروردگارت چنان نترس که تو را از امید بستن به او باز دارد و چونان کسى به او امید بند که اُمیدش خالى از ترس نیست.»

حارث‌بن مغیره یا پدرش از حضرت صادق(ع) نقل می‌کند که گوید به حضرت عرضه داشتم در وصیّت لقمان چه چیز بود؟ فرمودند: «چیزهاى عجیبى بود ‏و عجیب‏ترین آنکه به پسرش گفت ‌پسرم!. خوف و ترس تو از خدا باید طورى باشد که اگر تمام اعمال نیک جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال عذاب را بدهى. و امیدت به‌خداوند باید طورى باشد که اگر تمام گناهان جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال بدهی مشمول رحمت و لطف او قرار خواهی گرفت.»

سپس حضرت فرمودند: «پدرم می‌فرمودند که هیچ بنده مؤمنى نیست مگر در درون قلبش دو نور متساوى هست، نور ترس و نور امید که اگر با هم سنجیده شوند هیچ یک از این نورها بیشتر از دیگرى نیست (همان مقدار که ترس از خدا دارد، به همان میزان به رحمتش امیدوار است).»

این حدیث دلالت بر این دارد که خوف و رجا هر دو باید در حد کمال باشند و منافاتى ندارد که هم خوف و هم امید هر دو خیلى زیاد باشند، چون هر یک از جهتى است. دیدن و ملاحظه رحمت واسعۀ‌الهى و بى‏نیازى وجود و بخشش و لطف پروردگار در باره بندگان باعث امید فراوان است و از سوی دیگر شدت غضب و کیفر بی‌مانندش و تهدیدهاى هراسناکى که به معصیت‏کاران دارد، منشأ خوف و بیم زیاد مى‏شود. علاوه بر این علت خوف و ترس مربوط به خود انسان و نقص و کوتاهى و تقصیر انسان و زشتى اعمال و نارسائى و قصور از دستیابى به ‌مراتب قرب و وصال الهى و غوطه‏ور شدن در کارهائى است که موجب زیان و بدبختى مى‏شود، ولى اسباب و علل امید و رجا مربوط به لطف و رحمت خدا و عفو و بخشش او و احسان و عنایت وافر و کامل اوست. پس ریشۀ خوف قصور و تقصیر بنده است و ریشه رجا کمال اوصاف خداوندى است و در هر دو طرف حد و مرزى نیست.

همان ‏طور که خوف به دلیل اینکه مقتضاى عقل و شرع و باعث ‏بر عمل است (به سبب بیم و ترس) از متعلقات قوه غضب است و نوع پسندیده و ستوده آن  و از فضائل آن به شمار مى‏رود، رجا متعلق به آن و از فضائل آن است، زیرا به مقتضاى عقل و شرع و باعث‏ بر عمل از حیث رغبت است.  تفاوت این است که خوف چون پیامد ضعف دل است، ‏به تفریط نزدیک‌تر است و رجا چون نتیجه قوت قلب است ‏به طرف افراط نزدیک‌تر، اگر چه هر دو ممدوح و پسندیده‏اند.»

در کلامی دیگر از امام صادق«ع» نقل شده است: «یَنبَغی للمؤمنِ أن یَخافَ اللّه‌َ خَوفا کأنّهُ یُشرِفُ على النّارِ، و یَرجوَهُ رجا کأنّهُ مِن أهلِ‌الجَنّهِ»(۷) : «سزاوار است که مؤمن از خداوند چنان بترسد که گویى بر لبه دوزخ قرار دارد، و به او چنان امیدوار باشد که گویى اهل بهشت است»

 

رابطه میزان شناخت افراد با امیدها و ترس‏ها

امید و ترس افراد به میزان شناخت و معرفت و نیازهایى که درک مى‏کنند بستگى دارد. مثلاً ترس و امید یک کودک دو سه ساله فقط در محدوده خواسته‏های در حال شکل‌گیری اولیه اوست. او هیچ وقت در باره مسائل بین‏المللى، اجتماعى، معنوى و اخروى و… ترس و امیدى ندارد، زیرا تصورى از آنها‏ ندارد. یا مثلاً  افراد عادى از یک سو از بیمارى، فقر، گرفتارى‏هاى زندگى و… ترس دارند و از سوى دیگر امیدوارند پولدار شوند و همسر خوب، خانه خوب و موقعیت اجتماعى خوبى را به دست آورند. افرادى که معرفت‏شان بیش‏تر است، مسائل معنوى را هم در نظر مى‏گیرند و از اینکه عقل و ایمانشان از بین برود مى‏ترسند و امیدوارند که بر معرفت و ایمانشان افزوده شود. کسانى هم که به آخرت ایمان دارند، به ثواب‏هاى اخروى امیدوارند و از عذاب‏هاى اخروى مى‏ترسند.

خوف و رجا منحصر به امور دنیایى نیستند، یعنى فقط امورى را که در دنیا از آنها‏ مى‏ترسیم یا به آنها امیدواریم شامل نمى‏شوند، بلکه با بالا بردن معرفتمان باید بفهمیم چه چیزهایى ترسیدنى و چه چیزهایى امیدبستنى هستند. عامل حرکت انسانى در قالب معرفت اسلامى، خوف از خدا و رجا به  خداست. دو عامل خوف و رجا موجب مى‏شوند تا انسان‏ها بر حسب مراتب ایمان و معرفت‏ خود، به عبادت خدا بپردازند.

توازن بین خوف و رجاء

خوف یکى از ابعاد وجودى انسان است که باید به شکل عبادت در وجود انسان ظهور پیدا کند. این خوف حتى در کسانى که اصلاً گناهى مرتکب نشده و معصوم‏اند وجود دارد. آنها با اینکه مى‏دانند مورد آمرزش خدا قرار مى‏گیرند، اما به دلیل توجهى که به صفت قهاریت ‏خداوند دارند، فقط قهر خدا را مى‏بینند و خود را فراموش مى‏کنند. رجای آنها نیز در اثر توجه به صفات جمالیه خداوند است. البته در این مرحله هم ممکن است در وجود بعضى از افراد خوف بیش از رجا ظهور پیدا کند و یا برعکس. کامل‏ترین افراد کسانى هستند که در وجودشان هر دو عامل خوف و رجا در حد تعادل وجود داشته باشد.

خوف و رجا امورى تشکیکى و ذومراتب اند و حد نصابى دارند که مومن باید حداقل مرتبه آن را داشته باشد. اگر امید انسان به رحمت‏خداوند به‌گونه‏اى باشد که فکر کند کارهاى او دخالتى در سرنوشتش ندارند و رحمت‏خدا  به‌قدری واسع است که همه را مى‏آمرزد، باعث مى‏شود تا انسان گستاخ شود و از ارتکاب گناهان باکى نداشته باشد. این امید، در واقع رجاء کاذب است و واقعیت ندارد، زیرا خداوند از روى اعمال افراد، آنها‏ را مى‏آمرزد و به بهشت مى‏برد یا عذاب می‌کند و به جهنم مى‏برد.

راه درسـت در زمـیـنه خوف و رجا راه اعتدال است، زیرا با توجه به بیان مفهوم رجا، رجاى الهى دقـیـقـاً در راستاى نجات انسان از گناهان گذشته و توبه و پشیمانى از آنها و رهایى از ادامه گـنـاه عـمـل مـى‌کـنـد. اگر نتیجه رجا ادامه گناه یا افزایش روحیه عصیان باشد، طبعاً رجاى غلط وانحرافى است و نمى‌تواند همراه با خوف باشد.

انـسـان بـه واسـطـه رجـاى بیش از حد به وادى آمال و آرزوهاى بى‌جا کشیده مى‌شود و از انجام تـکـالیـف بـاز مـى‌مـانـد و بـه واسطه خوفِ زیاد به نا امیدى کشیده مى‌شود و در او انگیزه‌اى بـراى انـجام وظایف باقى نمى‌ماند. قرآن کریم مى‌فرماید: «وَلا یَاءمَنُ مَکرَاللّهِ اِلا القَومُ الخاسِرُونَ»(۸) : «جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمى‏دانند.»

خـوف نـیـز در حد معیّنى پسندیده است که تحت‌الشعاع قرار ندادن امید است. اگر خوف از حد خود تجاوز کند، به ناامیدى منجر مى‌شود وعین گمراهى خواهد بود. قرآن کریم مى‌فرماید:«(وَلایَیاءَسُ مِن رَوحِ‌اللّهِ اِلا القَومُ الکافِرُونَ)»(۹):  «از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند.»

امید با خوف و ترس قابل جمع است و نقطه مقابل ترس نیست. امید و رجا با ترس و خوف همراه و دوست صمیمى است. هنگام خوف و ترس و احتمال پیش آمدن خطر، بیشتر احتیاط می‌کنیم و انتظار رسیدن به هدف و رغبت و میل به آن قوى‏تر می‌شود و این همان حالت امید است.

خوف برتر است یا رجا؟

اگـر بـر قـلب انـسـان، درد غـفـلت از مکر و عذاب خدا و غرور تکیه بر لطف خدا غالب شود، در ایـنـجـا خـوف، بـرتـر و لازم‌تر است. و اگر ناامیدى از رحمت خدا بر قلب او غالب شود، امیدوارى بـهـتـر اسـت. در مـؤ مـن مـتـّقـى کـه ظـاهـر و بـاطـن و آشـکـار و نـهـان او از اعـمـال نـاپـسـنـد مـنـزه اسـت، بـهـتـر اسـت کـه خـوف و رجـا در قـلبش مـتـسـاوى و متعادل باشند.

ایـنـکه در بسیارى از مردم، امیدوارى به بخشش وعفو خداوندى بیش از ترس از عذاب الهـى اسـت، بـه خاطر نقصان  معرفت و غرور  به لطف و عنایت خداست. در حالى که در مورد زندگى قبل از مرگ چنین کسانى، بهتر آن است که خوف، بیش از رجا باشد و در لحظات مرگ آنـان، بـهتر است رجا و خوش‌گمانى آنان بیش از خوف باشد، زیرا خوف، نقش شلاق را در وادار کـردن بـه کـار دارد، در حـالى کـه بـه هـنـگـام مـرگ کـار از کـار می‌گذرد و مـوقـع عـمـل بـه اتـمـام می‌رسـد. پـس در آنـجا، ترس دیگر کار بردى ندارد؛ زیرا رگ‌هاى حیات بـریـده می‌شوند و زمان مرگ انسان فرا می‌رسد. ولى در چنین موقعیتى، رجا و امید به خدا قلب را تـقـویـت و خدا در نظرش دوست داشتنى جلوه مى‌کند، خدایى که تمام امید و آرزوى انسان به اوست.

ترجیح رجا بر خوف

عبادتی که از امید ناشی شود بهتر از عبادتی است که از خوف سرچشمه می‌گیرد، زیرا نزدیک‌ترین  بندگان به خدا محبوب‌ترین آنهاس، و محبت موجب غلبه رجا بر قلب می‌شود. برای مثال دو سلطان را در نظر بگیرید که یکی را از ترس عقاب خدمت می‌کنند و دیگری را به امید پاداش. و به همین خاطر است که در شرع مقدس بر حسن‌ظنّ و رجا مخصوصاً به هنگام مرگ تاکید شده است.

در احوال حضرت یعقوب(ع) آمده است: خدای تعالی به یعقوب وحی کرد آیا می‌دانی چرا بین تو و یوسف جدایی افکندم؟ به خاطر این که گفتی: « إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُون»(۱۰) چرا از گرگ ترسیدی و به  من امیدوارنبودی؟ و چرا به غفلت برادرانش توجه داشتی، ولی از محافظت من غافل بودی؟»(۱۱)

خوش‌بینی غیرواقعی (تمنا وآرزو )

نکوهش آرزو

مفهوم «امل» و «امنیه » با هم و با امید تفاوت‌هایی دارند. در آیات وروایات «آرزو» به پسندیده وناپسند تقسیم شده است. اگر انسان تحت تربیت صحیح قرار گیرد، آرزوهای خود را متوجه کمال مطلق وآرامش دائمی می‌کند که آنها را آمال محموده که همان «امید»باشد، گویند و اگر تحت تربیت صحیح نباشد، آرزوهایش پوچ و سست وخیالات باطل هستند.

خداوند در قران می فرماید :« لَیسَ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِیِّ أَهلِ الکِتابِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِهِ وَ لا یَجِد لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرا »(۱۲): «فضیلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. هر کس عمل بدى انجام دهد، کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا، ولى و یاور خود نخواهد یافت.»

در تفسیر مجمع‌البیان و تفاسیر دیگرآمده است که مسلمانان و اهل کتاب هرکدام به دیگرى افتخار مى‏کردند. اهل کتاب مى‏گفتند پیامبر ما قبل از پیامبر شما بوده است، کتاب ما از کتاب شما سابقه‏دارتر است، و مسلمانان مى‏گفتند پیامبر ما خاتم پیامبران است، و کتابش آخرین و کامل‌ترین کتب آسمانى است، بنابراین ما بر شما امتیاز داریم. در این  آیه یکى از اساسى‏ترین پایه‏هاى اسلام بیان شده است که ارزش وجودى اشخاص و پاداش و کیفر آنها هیچ‌ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلکه تنها بستگى به عمل و ایمان دارد. این اصلى‌ ثابت و سنتى تغییرناپذیر و قانونى است که تمام ملت‏ها در برابر آن یکسانند. فضیلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. «رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَو کاَنُواْ مُسلِمِینَ، ذَرهُم یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمُون»(۱۳).«کافران هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند، چه بسا آرزو ‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند. بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به‌زودى خواهند فهمید!»

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که در میان کافران افرادى باشند که هنوز پرتوى از وجدان بیدار در دل‌هاى آنها هست و هنگامى که دعوت پیامبر اسلام و این آیات کتاب مبین با  محتواى دلپسندش را مى‏بینند، در اعماق دل به آن علاقمند مى‏شوند و آرزو مى‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند، ولى تعصب‌ها و لجاجت‌ها و یا منافع مادى به آنها اجازه نمى‏دهد که این واقعیت بزرگ را بپذیرند، لذا همچنان در زندان کفر و بى‌ایمانى محصور مى‏مانند. در حدیثی از امیر مؤمنان علی(ع)  نقل شده است: «جَماع الشرِّ فی الاغتِرارِ بالمُهَلِ والاتکالِ علی الامل»(۱۴) : «مجموعه شر و فساد در مغرور شدن به مهلت‌های الهی و تکیه کردن بر آرزوهاست.»

ویژگی‌های آرزوهای غیرواقعی

در روایات آرزوهائی که بهره‌ای از واقعیت نبرده‌اند با عناوین ذیل نکوهش شده‌اند:

*پوچ، دروغین وفریبنده بودن

از آنجا که  برخی نگرش‌ها به آینده، تخیلی است و مبنا و واقعیت ندارد، لذا گاهی به خاطر غیرمعقول بودن و یا بدون کسب مقدمات وتلاش مناسب، آرزو ها مورد نکوهش قرار گرفته‌ و در آیات و روایات مذمت شده‌اند.

امام على(ع) می‌فرمایند:« اتَّقُوا باطِلَ الأملِ، فَرُبَّ مُستَقبِلِ یومٍ لیسَ بِمُستَدبِرِهِ، و مَغبُوطٍ فی أوَّلِ لَیلِهِ قامَت بَواکِیهِ فی آخِرِهِ.»(۱۵) : « از آرزوى پوچ و باطل بپرهیزید، زیرا چه ‌بسا کسى که به امید فردا بود، ولى آن‌را پشت سر نگذاشت و چه بسا کسى که در آغاز شب به او غبطه مى‌خورند، ولى در پایان آن به حال او مى‌گریند» و نیز فرمودند: «الأملُ خادِعٌ غارٌّضارٌّ».: «آرزو، گمراه کننده، فریبنده و زیان‌بار است»

تکیه به عامل و علت غیرحقیقی مذمت شده است، زیرا دروغین است. امام باقر(ع) فرمودند: «ایّاک والرجا الکاذِبَ فَاِنّهُ یوُقِعِکَ فی الخَوفِ الصّادق»(۱۶) : « از امید دروغین بپرهیز که تو را گرفتار ترس حقیقی می‌کند»

* سراب

برخی از انسان‌ها در اثر توهم، سراب را آب می‌پندارند وپس از رسیدن به مقصد متوجه اشتباه خود می‌شوند. برخی آرزوها هم چنین هستند. انسان چیزهایی را آرزو می‌کند و به آن دل می‌بندد که یا به آن نمی‌رسد یا اگر برسد، مطلوب خود را در آن نمی‌یابد به همین دلیل راحتی واستقرار دایمی را درک نمی‌کند.  به عبارت دیگر همچنان‌که سراب حالت فریبندگی دارد، آرزوها هم مانند سراب، نیست‌هارا هست‌نما می‌کنند.

امام على(ع) فرمودند: «الأملُ کالسَّرابِ : یَغِرُّ مَن رَآهُ، و یُخلِفُ مَن رَجاهُ»(۱۷) : «آرزو چون سراب است که بیننده‌اش را مى‌فریبد و امیدش را مأیوس مى‌سازد.» یا : «من امل الری من السراب خاب امله ومات بعطشه ».«کسی که انتظار سیراب شدن از سراب را داشته باشد، به آرزوی خود نمی‌رسد وبا عطش آن می‌میرد.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره ق ۳۳

۲- حجر ۴۹،۵۰

۳- سجده ۱۶

۴- کنز‌العمّال،ح، ۵٨۶٧

۵- غرر الحکم، ۵٠۵۵، میزان الحکمه ،ج۳، ح۵۴۳۵

۶- غررالحکم، ۵٠۵۶ .میزان‌الحکمه، ج۳، ح۵۴۳۶

۷- مجمع البیان،ج ۹،ص١۴

۸- سوره اعراف، ۹۹

۹- سوره‌یوسف، ۸۷

۱۰- سوره یوسف، ۱۳

۱۱- اخلاق شبر، باب پنجم، خوف ورجا، ص۳۸۰

۱۲- سوره نساء ،۱۲۳

۱۳- سوره حجر، ۳

۱۴-غرر الحکم ، ۵۵

۱۵-غررالحکم، ۲۵۷۲

۱۶- بحارالانوار ج۸ ، ۱۶۴،۱

۱۷- غرر الحکم، ١٨٩۶

۱۸- غرر الحکم ،ح ۹۰۶۴

سوتیترها:

۱٫

پیامبر خدا «ص» فرمودند :« لو یَعلَمُ المؤمنُ ما عِندَ اللّه ِمِن العُقوبَهِ ما طَمِعَ فی الجَنّهِ أحَدٌ، و لَو یَعلَمُ الکافِرُ ما عِندَ‌اللّه ِمِن الرَّحمَهِ ما قَنَطَ مِن‌الجَنّهِ أحَدٌ»: «اگر مؤمن از کیفر خدا آگاه بود، هیچ کسى به بهشت امید نمى‌بست و اگر کافر از رحمت خدا آگاه بود، هیچ کسى از بهشت نومید نمى‌شد.»

 

۲٫

در میان کافران افرادى باشند که هنوز پرتوى از وجدان بیدار در دل‌هاى آنها هست و هنگامى که دعوت پیامبر اسلام و این آیات کتاب مبین با  محتواى دلپسندش را مى‏بینند، در اعماق دل به آن علاقمند مى‏شوند و آرزو مى‏کنند که اى‌کاش مسلمان بودند، ولى تعصب‌ها و لجاجت‌ها و یا منافع مادى به آنها اجازه نمى‏دهد که این واقعیت بزرگ را بپذیرند، لذا همچنان در زندان کفر و بى‌ایمانى محصور مى‏مانند.

 

 

 

30نوامبر/16

ضرورت استقلال اقتصادی بر اساس آموزه های دینی

 

عبدالله اصفهانی

* به سوی استقلال اقتصادی

چندین سال متوالی است که رهبر معظم انقلاب بر مفاهیم اقتصادی، از قبیل اصلاح الگوی مصرف، همت و کار مضاعف، جهاد اقتصادی و نیز تصریح آشکار بر تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی با عزم ملی و مدیریت جهادی تأکید می‌ورزند.

از این تأکیدها برمی‌آید که امور مذکور از دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های ریشه‌دار ایشان است. در واقع محورهای یاد شده به اصل انقلاب اسلامی برمی‌گردد و از شعارهای اساسی این قیام بزرگ شیعی، بحث خودکفایی و استقلال در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.

به نظر می‌رسد رهبر معظم انقلاب اسلامی خطری جدی را احساس کرده‌ و با درایت و بصیرت خویش متوجه شده‌اند که یک نوع فاصله‌گیری از آرمان‌های انقلاب اسلامی و خودکفایی در عرصه‌های مختلف صورت گرفته و همین باعث گردیده بر مضامین اقتصادی تولیدگرا اصرار ورزند. بخشی از این معضلات را می‌توان در فقر نگاه راهبردی و عدم مدیریت توأم با برنامه‌ریزی مدبرانه مسئولین تفسیر کرد. کارگزاران باید سیاست‌ها را به‌گونه‌ای تنظیم کنند که این نگرش رفیع، ارزشی و خنثی‌کننده نیرنگ دشمنان بر تصمیم‌های روزمرگی، شتابزده، فصلی و تقویمی رجحان یابد.

اگرچه در دهه‌های اخیر در عرصه‌های اقتصادی تحولات امیدوارکننده‌ای روی داده‌اند، اما واقعیت این است که این دگرگونی‌ها تولیدمدار نبوده‌ و غالباً بر توزیع و مصرف تأکید داشته‌اند. این روند با منویات رهبری فاصله دارد و عوارض زیان‌باری را به دنبال خواهد داشت.

سیاست استکبار جهانی در قبال جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده که می‌خواهد با اعمال تحریم‌های اقتصادی، کشور ما را به زانو درآورد و نظام اسلامی را وادار به عقب‌نشینی از مواضع ارزشی خود کند. متأسفانه سازمان‌های بین‌المللی هم این روند را پیگیری می‌کنند و مدام در فکر بحران‌آفرینی علیه ایران‌ هستند.

توجه به مسایل مهم، ایجاد همدلی و همفکری در میان مردم و مسئولان و راهبردهای مشترک می‌توانند به صورت اقداماتی پیشگیرانه، خطرها و توطئه‌ها را خنثی کنند. قطعاً تعیین اولویت‌های کشور زمینه‌ای مهم برای حفظ استقلال، شناخت سیاست‌ها و راه‌حل مشکلات است.

افزایش توان اقتصادی در کشور نشان‌ می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران اکنون در مسیر رشد و توسعه به جایگاهی رسیده است که به عنوان الگوی یک نظام دینی موفق در سراسر جهان شناخته می‌شود و حضوری قوی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دارد. همین مسئله باعث شده است که ایران مقتدر در مقابل زیاده‌خواهی‌های سیاسی دشمنانی که در مسیر حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سنگ‌اندازی‌های گوناگون و حیله‌های متعدد برای مسدود کردن راه‌های توسعه کشور تلاش کرده‌اند، قد علم کند.

لذا اگر مدیران ارشد کشور استراتژی‌های رهبری را کاربردی کنند، کشور به سوی خودکفایی راستین حرکت می‌کند و از وابستگی به کشورهای بیگانه رهایی می‌یابد. بدیهی است تأکید بر تولید ملی و اصلاح الگوی مصرف به اهتمامی گسترده از سوی مردم و کارگزاران نیاز دارد. در این زمینه نکته حائز اهمیت نقش دولت است که بایستی فرصت‌ها را ساماندهی کند، فضا و بسترهای مناسب را به وجود آورد و از این رهگذر هزینه‌های تحمیل شده بر کشور را که عوارض سیاسی و فرهنگی مهمی دارند، از بین ببرد، مصرف‌زدگی را کاهش دهد، به‌طور زیربنائی به معضل اشتغال بپردازد و از بروز شغل‌های کاذب و واسطه‌ای بپرهیزد. البته تحقق این امور مستلزم عزمی فراگیر و مدیریتی جهادی است.

 

* گره‌گشایی مدیران فرزانه

قبول مسئولیت در نظامی صالح ایجاب می‌کند که هر مدیری به میزان مسئولیت خود، ویژگی‌هایی را در خود و کارمندان خود پرورش دهد. خصالی که مدیر را قادر می‌سازد همه نیروها را برای سوق دادن کشور به سوی توسعه‌ای پایدار و ماندگار بسیج نماید عبارتند از:

 

۱ـ التزام عملی به موازین اعتقادی و ایمانی

التزام به تعالیم دینی، گرایش به حق، انجام وظیفه و هراس از خطاها و لغزش‌ها مدیر را از عصیان باز می‌دارد و ناروایی‌ها، آسیب‌ها و آفت‌ها را به پایین‌ترین حد تنزل می‌دهد. این نگرش توام با تدین برای یک سازمان و نهاد اداری آسایش خاطر و ثبات در خط‌مشی‌ها را به وجود می‌آورد و می‌توان آن را پشتوانه‌ای استوار برای سلامت امور و کسب موفقیت‌ها دانست. در این زمینه تعالیم ائمه هُدی کارگشا هستند.

امام سجاد«ع» فرموده‌اند: «انسان شایسته کسی است که خواست الهی را بر خواسته خویش مقدم بدارد و تمام توان خود را برای امور خداپسندانه به کار گیرد و باور داشته باشد حق‌محوری به عزت جاویدان نزدیک‌تر است.»(۱)

امام صادق«ع» فرموده‌اند: « ایمان فرد هنگامی کامل است که در تمام اوقات مراقب اعمال و رفتار خود باشد و مادامی که حیات دارد، هر وظیفه‌ای را که برعهده‌اش نهاده‌اند به‌طور کامل انجام دهد.»۲)

 

۲ـ نگرش خردمندانه و هوشیارانه

هوشیاری و تیزبینی و نخبگی مدیر، رهیافت درست و چیرگی بر نارسایی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها و دشواری‌ها را ممکن می‌سازد. خردمندی مدیر، بازدهی را افزایش می‌دهد، به تولید و ارتقای کیفی آن می‌افزاید، ارزیابی منطقی خسران‌ها و زیان‌ها و بررسی‌ها و برنامه‌ریزی‌های هدفمند و معنادار را قبل از اقدامات اجرایی میسر می‌سازد و فعالیتی بدون شناسایی و به صرف احتمال‌ها و تخمین‌ها، متوقف و راکد نمی‌شود.

رهاورد مثبت و نتیجه‌ مطلوب با درایت و عقلانیت مدیر پیوندی ناگسستنی دارد. البته خردمندی با درک عمیق، مطالعه، افزایش دانش و ظرفیت‌های علمی، تجربه‌اندوزی‌های مفید و آگاهی‌های توأم با نیازسنجی و شناخت مقتضیات زمان، ممکن می‌گردد. هرگونه اقدام و فعالیتی بدون تأمل، درنگ و شناخت اصولی، فسادانگیز و زیان‌بار است.

نگرش عاقلانه و رفتار عالمانه و تصمیم‌گیری‌های متکی بر مستندات و دلایل قانع‌کننده ایجاب می‌کند که مدیر، شیفته زراندوزی، تکاثر، سلطه‌گری، جاه‌طلبی و حرکت‌های متملقانه و چاپلوسانه نشود، دوست و دشمن را به‌درستی بشناسد، از نیرنگ‌های دشمنان و منافقان دچار غفلت نشود، به‌نحو مقتضی و متناسب موضع‌گیری کند، از هر ماجرایی عبرت بیاموزد و تهدیدها و تحریم‌ها را به فرصت‌های سازنده و رشددهنده تبدیل نماید.

مدیر فرهیخته، معاونان، کارشناسان، مشاوران و کارکنان تحت امر خویش را به‌درستی و با در نظر گرفتن لیاقت‌ها و شایستگی‌هایشان شناسایی می‌کند و با در نظر گرفتن ملاک‌های منطقی و آزمون‌های عینی و عملی مأموران، افراد مطمئن، صالح و امانتدار و مردم‌پسند را به کارها می‌گمارد. بی‌جهت به کسی اعتماد و بی‌دلیل موجه کسی را از خود طرد نمی‌کند و نمی‌رنجاند.

مدیر خلاق و مبتکر، اهداف ارزشمند، ثمربخش و گره‌گشا را مطرح می‌کند، همت خود را در راستای تحقق آنها به کار می‌گیرد، تولیدات و کارکردهای انجام شده را ناچیز می‌انگارد و سعی می‌کند موفقیت‌های بزرگ‌تری را به دست آورد.

برخوردهای موقرانه و خوشایند و منصفانه مدیر با کارکنان در همبستگی نیروها و سازماندهی آنان بسیار مؤثر است. مدیری که با رفتار و اخلاقش در دل‌ها جای می‌گیرد، اعضای اداره‌اش با انگیزه‌های قوی، همدلی و تلاش‌های صادقانه در جهت بر طرف کردن مشکلات و کاستی‌ها اهتمام می‌ورزند و برای افزایش توانمندی علمی و فنی خود و دستیابی به دانش‌های جدید که به بهبود کیفی و کمی محصولات و فرایندها کمک می‌کند، می‌کوشند.

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «شخص عاقل، ناگزیر در کار خود اندیشه می‌کند و اهل زمان خویش را به‌درستی مورد شناسایی قرارمی‌دهد.»(۳)

از امام صادق«ع» نقل شده است: «اگر دوست داری نعمت بر تو کامل گردد و امورت به سامان برسد، در کارهایت افراد پست و نادان را به کار مگیر.»(۴)

رسول اکرم«ص» ذیل صفات افراد باایمان فرموده‌اند: « یطْلُبُ مِنَ الْأُمُورِ أَعْلَاهَا؛(۵) مؤمن عالی‌ترین امور، ارزنده‌ترین اهداف و کارسازترین راهکارها را برمی‌گزیند.»

امام جواد«ع» هشدار داده‌اند: «کسی که قبل از آزمودن اشخاص به آنان اطمینان کند، خود را در معرض هلاکت قرار می‌دهد و به فرجامی پررنج و درد گرفتار می‌آید.»(۶)

 

۳ـ نشست‌های مشورتی

دریافت نظر خردمندان مؤمن، متخصصان اهل تعهد و تدین، دوراندیشان دلسوز و تجربه‌دیدگان خوش‌فکر، مدیر را در به دست آوردن یافته‌های جدید برای افزایش بهره‌وری و تولید، مدد خواهد رساند و راه نویی را پیش روی او می‌گشاید.

این سخن برگرفته از فرمایشات امام صادق»ع» است که: «نظرخواهی و نشست‌های مشورتی فایده‌های علمی فراوانی را در بردارد. خردمند بر اثر مشورت به شناخت معارف جدید دست می‌یابد و در راستای اهداف خود از آنها استفاده می‌کند.»(۷)

در منظر دینی، خودرأیی آفتی بزرگ است که آدمی را از راه درست باز می‌دارد. استبداد در رأی و نظر ریشه در جهالت دارد و سرانجامش هلاکت است. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: « قَد خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأیِه: هر کس به رأی خود بسنده کند، خویشتن را به مخاطره افکنده است.»

بینش عاقلانه و خیرخواهانه اقتضا دارد که آدمی از افکار دیگران استفاده کند و از داوری و تصمیم‌گیری براساس توهمات خویش بپرهیزد. نظرخواهی از صاحبان‌ فکر، معرفت، بصیرت و دانش این فواید را دربردارد:

انسان را از اندیشه‌های گوناگون مطلع می‌سازد، جنبه‌های گوناگون موضوع نمایان می‌شوند، چاره‌سازی برای برداشتن موانع و مشکلات آسان می‌گردد، بن‌بست‌ها گشوده می‌شوند، انسان از مقاصد و نیرنگ‌های دشمنان آگاه می‌شود، خط‌مشی‌ها را در می‌یابد، خطاها را می‌شناسد و بر اساس واقعیت‌ها و در حد مقدورات، امکانات و نیازها به تولید می‌پردازد و از سقوط و خسران در امان می‌ماند.

امام علی«ع» فرموده‌اند: «آنکه مشورت می‌کند در امورش درنمی‌ماند (حیران و سرگردان نمی‌شود)(۸) و کسی که با خردمندان مشورت می‌کند، به سوی صواب و درستی رهنمون می‌شود.»(۹)

مشورت با دیگران و تشکیل «اتاق فکر»، بی‌علاقگی افراد به موفقیت نهاد مربوطه را از بین می‌برد، از مخالفت‌ورزی‌ها، سنگ‌اندازی‌ها و کارشکنی‌ها پیشگیری می‌کند و افراد را برای شرکت فعال در کارهای اساسی و زیربنایی مهیا می‌سازد. یک مدیر شایسته از انتقادهای سازنده و نظرات اصلاحی استقبال می‌کند، در زمینه رفع نقص‌ها و درمان نارسایی‌ها وسعت نظر دارد، اجازه می‌دهد کاستی‌های مجموعه تحت امرش نمایان و برای رفع آنها راهکارهای درست ارائه شود. مدیر لایق به بهبودی کار و افزایش کیفیت، فکر و در این راستا از دیدگاه‌های افراد با سلیقه‌ها و گرایش‌های مختلف استقبال می‌کند، از ستایشگران افراطی متنفر است و تعریف‌های چاپلوسان را با اجرای مدیریت منطقی در تعارض می‌داند، زیرا مدح‌ بی‌جا و تشویق‌های موهوم موجب تباهی و نشانه عدم صداقت هستند.

 

۴ـ عزمی استوار و اراده‌ای راسخ

بخشی از کارایی مدیر به توان او در تصمیم‌های مهم و شهامتش در چالش‌ها و بحران‌ها بستگی دارد. خوف بی‌جا ناشی از حقارت، ناتوانی وتزلزل شخصیت است. هراس‌های بی‌مورد و بی‌دلیل، نه تنها نارسایی‌ها را برطرف نمی‌کند، بلکه آسیب‌زایی به همراه دارد و بر قامت مدیران فرهیخته و دین‌باور زشت و نارواست.

مدیر توانا با عزمی استوار ناشی از عزت و صلابت به نبرد با بی‌ثباتی‌ها می‌رود و اراده‌های مجموعه اداری خود را برای بهره‌وری بالا و گام برداشتن به سوی استقلال واقعی اقتصادی و اجتماعی، منسجم و متحد می‌سازد.

هر جا نیازی احساس شود و مصلحتی اقتضا کند، به تناسب آن، تصمیم لازم را می‌گیرد و قبل از هر تصمیمی بررسی‌های لازم را انجام می‌دهد و برای دستیابی به راه صواب و مطمئن‌ اهتمام خود و همکاران و عوامل و امکانات را به کار می‌گیرد. از این روی تصمیم‌هایش آگاهانه و عاقبت‌اندیشانه‌اند و ثمراتی افتخارآفرین به دنبال خواهند داشت.

امام علی«ع» فرموده‌اند: « اصْلُ الْعَزْمِ الْحَزْمُ وَ ثَمَرَتُهُ الظَّفَر: ریشه دوراندیشی در اراده‌ای استوار نهفته است و دستاوردش ظفرمندی است.»(۱۰)

مدیر محروم از تدبیر، گام‌های ناقص و بدون حسابگری برمی‌دارد. فرجام‌اندیشی و برنامه‌ریزی مناسب رکن اساسی پیشرفت و دستیابی به اهداف عالی است. کارگزار با تدبیر با پیشگیری از اسراف‌ها و استفاده درست از منابع و امکانات به رشد اقتصادی کمک می‌کند. به فرمایش حضرت علی«ع» سیاست‌گذاری نیک برای جبران کمبود و تأمین نیازها پیش درآمد صلاح و سامان‌یابی است.(۱۱)

امام صادق«ع» تأکید نموده‌اند: «بقا و پیشرفت جامعه و مردم در این است که سرمایه و امکانات دراختیار کارگزارانی متخصص قرار گیرد. فرزانگانی که سازماندهی و جهت‌دهی مطلوب دارند و بایسته‌ها را انجام می‌دهند.»(۱۲)

مدیر کارآمد با بررسی مهارت‌ها و سنجش آنها با عقل و تجربه نوآوری می‌کند و با مقایسه، بهترین‌ها را در زمان خود به وجود می‌آورد، به اهداف والا، بلند و برتر فکر می‌کند و با مدیریتی مناسب و همتی والا، دستاوردهایی ارزشمند را عاید مجموعه خود می‌سازد.

 

۵ـ نظارت عالمانه

نظارت و ارزشیابی، مدیر را از کم و کیف محصولات تولید شده و بازدهی زیرمجموعه‌اش آگاه می‌سازد و تضمینی است برای استفاده بهتر از فرصت‌ها و امکانات و افزایش کارآمدی و بهبود تولید و بازاریابی مناسب. نظارت به مدیر در اعمال مجازات‌های خردمندانه و عادلانه و تشویق‌های مناسب کمک می‌کند. در حوزه نظارت و کنترل، هوشیاری ویژه‌ای لازم است. فرصت‌طلبان، فتنه‌جویان و چاپلوسان باید از دلسوزان و خیراندیشان باز شناخته شوند. چه بسا افرادی لباس مشفقان و ناصحان را بر تن می‌کنند، ولی در واقع تنگ‌نظر، کینه‌توز و جاهلند و از زاویه‌ای محدود به امور می‌نگرند. ارزیابی شتاب‌زده در باره افراد و امور بر اساس گفته‌های این ریاکاران، غیرمنطقی و ناصواب است. فقدان نظارت لازم بر کارها، خلل و فساد ایجاد می‌کند. حضرت علی«ع» در فرازی از نامه به مالک اشتر می‌فرمایند:

«هر عیبی که در نویسندگان و دبیران (کارمندان و کارگران) تو باشد، اگر از آنها غفلت‌ بورزی، مسئول خواهی بود.»(۱۳)

 

۶ـ مدیر مهذّب

در نگرش دینی مدیر قبل از هر چیزی انسانی خودساخته و وارسته است مدیر صاحب  غنای نفسانی با دستیابی به امکانات، خودباخته و حیرت‌زده نمی‌شود و مقام و قدرت سبب سقوط او در دام طمع نمی‌گردد، رشوه او را نمی‌فریبد، از اعمال قدرت در هنگام انجام وظیفه هراسی ندارد، نفوذناپذیر است و با شکیبایی شکوهمند و سینه‌ای گشاده و ظرفیتی بالا در کمین فرصت‌های افتخارآفرین و طلایی است.

یک مدیر شایسته با وجدانی بیدار به کار و تلاش می‌پردازد، برخوردهایش با کارمندان و عوامل اداری محبت‌آمیز، محترمانه و فروتنانه است، در رفتارهایش عدل و انصاف موج می‌زند، خودپسندی و خود بزرگ‌بینی را در خود کشته و از  خودنمایی رهایی یافته است. در اجرای دقیق امور و برنامه‌های مربوط به توسعه و تولید، پایداری و استقامتی شگرف دارد، از اقرار به خطاها باکی ندارد و کارهایش   پیشرفت اقتصادی را به همراه دارد. او آنچه را که در توانش نیست، نمی‌پذیرد، در گزارش کار و ارائه برنامه و تشریح فعالیت‌ها دروغ نمی‌گوید، غلو نمی‌کند و امور مربوط به اداره خود را اغراق‌آمیز جلوه نمی‌دهد. برای خواص و فامیل خود امتیاز قائل نمی‌شود، با توصیه این و آن، افرادی را به کار نمی‌گمارد و با تصمیم‌گیری درست، برخورد به‌جا و مناسب و پرهیز از زیاده‌روی در خرده‌گیری، از واکنش‌ منفی نیروها می‌کاهد.

مدیر متقی همه توان خود را برای قطع وابستگی به بیگانگان، بهبود زندگی مردم، رفاه عموم و آرامش اقشار گوناگون به کار می‌گیرد، مایه رحمت و گشایش است، کمبودها را از میان برمی‌دارد، دانا و آگاه بر اولویت‌هاست، مهم را بر اهم و مسائل فرعی را بر امور اصلی مقدم نمی‌دارد و امور مهم و کلیدی را به کاهلان، راحت‌طلبان و نااهلان نمی‌سپارد.

همواره خود را  در محضر خداوند متعال می‌بیند و برای حسابرسی و ارزیابی آماده است. امام صادق«ع» فرموده‌اند: «به هنگام قدرت خویشتندار باش و نفس خود را از سرکشی بازدار.»(۱۴) و امیرمؤمنان«ع» نوید داده‌اند: «هر کس برای مردمان کارهای نیک و مفیدی انجام دهد، دل‌های آنان را شیفته خود می‌سازد.»(۱۵)

 

 

۷ـ استفاده درست از منابع و امکانات

اگر از منابع موجود به صورت بهینه استفاده نشود، بی‌تردید وابستگی‌ها افزون‌تر و فقر و عقب‌افتادگی آشکارتر می‌شود. فقدان مدیریت کارا و مناسب، فقدان نظام تحقیقاتی فعال و پویا، محروم بودن از آگاهی‌های علمی و فنی، سیاست‌گذاری‌های نادرست، برنامه‌ریزی‌های غیراصولی، رسوبات فرهنگی واپسگرا و فقدان روح تلاش و بهسازی، اوضاع را وخیم‌تر می‌کند.

با برنامه‌ریزی اصولی و مدیریت می‌توان سرمایه‌های مادی و انسانی را درجهت رونق صنایع و فنون به کار گرفت و بر استحکام زیربناهای اقتصادی افزود. رشد سرمایه‌های مالی و اصلاحات اقتصادی از عوامل قطع وابستگی اقتصادی است و می‌توان آن را مایه عزت هر جامعه‌ای تلقی کرد.   ضروری است که سرمایه از انحصار طبقه‌ای خاص بیرون آید و از مصارف بی‌رویه پرهیز شود. در نگرش‌های دینی راکد نگهداشتن سرمایه، استفاده کنزمحورانه از آن و هدر دادنش به‌شدت مورد ملامت قرار گرفته است، زیرا روند اقتصاد جامعه را متزلزل و پیشرفت را با مشکل روبه‌رو می‌سازد.

امام صادق«ع» فرموده‌اند: «ویرانی و عقب‌ماندگی جامعه زمانی رخ می‌دهد که اموال و امکانات در دست کسانی قرار گیرد که نمی‌توانند از آنها استفاده درست و هدایت‌شده‌ای بکنند، موارد سرمایه‌گذاری را تشخیص نمی‌دهند و با اموال و امکانات، کارهای ضروری را انجام نمی‌دهند.(۱۶)

 

۸ـ اصلاح زیربناها

مدیران ارشد و نهادهای ستادی نظام اسلامی باید به زیربناهای اقتصادی جامعه سامان دهند و زمینه‌های مناسب را برای فعالیت‌های مولد، کاهش هزینه‌ها، ارائه خدمات و توزیع مطلوب فراهم سازند. از این رو، ساخت بندرگاه‌ها، سدها، آزادراه‌ها، فرودگاه‌ها، سردخانه‌ها، نیروگاه‌ها و هر آنچه در افزایش کارآیی نیروی انسانی مؤثر است، از جمله آموزش و بهداشت، ضرورت دارند.

سامان‌ دادن به مشکلات فردی و اجتماعی، رفع موانع‌، رسیدگی به خواسته‌های اصولی و منطقی مردم و برآوردن نیازهای عمومی با ساخت زیربناهای اقتصادی رابطه مستقیم دارد و در بینش دینی از بهترین کارها به حساب می‌آید.

توجه به احسان، صدقات، انجام امور معروف و روی آوردن به اعمال‌ صالح از جمله این امور مهم  هستند. امام صادق«ع» فرموده‌اند: «بی‌تردید پایداری مسلمانان و اسلام در این است که اموال و امکانات نزد کسانی باشد که حق را در آن سرمایه‌ها شناسایی و به معروف عمل می‌کنند.»(۱۷)

نهادهای زیربنایی کشور باید با اصلاحات فرهنگی لازم و تغییر نگرش‌ها نسبت به مال و سرمایه و نقش آن در رشد اقتصادی و سامان‌دهی زندگی و رفع مشکلات، فضای مناسب را برای سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های تولیدی و تجاری سالم فراهم آورتد و از تشدید دامنه اختلافات‌، فتنه‌ها و آشوب‌ها و هر آنچه که امنیت اجتماعی و حیات اقتصادی را به مخاطره‌ می‌اندازد جلوگیری کنند تا هر فرد و  صنف و گروهی در پرتو فعالیت‌های سالم و بر اساس قانون و حق و عدل به حقوق بایسته خویش دست یابد، به حریم حقوق کسی تجاوز نشود و جامعه در مسیر رشد و پیشرفت با مشکلات و موانع بازدارنده و خطرآفرین روبه‌رو نگردد.(۱۸)

امام سجاد«ع» می‌فرمایند: «بدان که خداوند متعال برای مردم آسانی [و فراوانی] خواسته است، نه تنگنا و سختی‌.»(۱۹)

 

۹ـ اهتمام در مسیر تولید و توسعه

فرهنگ اسلامی و تعالیم قرآن و عترت، پیروان خویش را به سوی قطع وابستگی به اجانب و بی‌نیازی از قدرت‌های سلطه‌گر فرامی‌خواند. در نگرش‌های ارزشی، عزت، عظمت و سرافرازی در این است که رشته‌ها و پیوندهای وابستگی اقتصادی قطع شوند. بدیهی است استقلال اقتصادی، جامعه را بیش از پیش به مقابله با توطئه‌گران یاری می‌دهد. تکیه بر تولید داخلی در اسلام به عنوان یک ارزش مطرح است و هر مسلمانی باید این شعار را با خود زمزمه کند تا با تار و پودش عجین شود. رسول‌اکرم«ص» این‌گونه با خداوند نیایش می‌کنند: «خدایا به انسان‌های اهل شرارت محتاجم مکن.»(۲۰)

اسلام برخورداری از کمال مطلوب را در این می‌داند که انسان با ساز و کارهای مشروع، خود را از وابستگی‌های اسارت‌آور و زیان‌بار برهاند. جامعه باید به خود و امکانات خودی متکی باشد و آنچه را که می‌خواهد با دانش و مهارت نیروهای بومی عملی سازد و از اینکه دیگران نیازهای او را برطرف کنند قطع امید کند. حضرت علی«ع» هشدار داده‌اند که امکانات دیگران انسان را به سعادت نخواهد رساند.(۲۱) همچنین از آن امام همام است که: «جامعه و فردی که می‌خواهد آزاد و مستقل و سربلند زندگی کند، باید فکر وابستگی به دیگران را از دل و ذهن خود بیرون کند.»(۲۲)

در بینش آیین متعالی اسلام، توسعه و ترقی واقعی با خودکفایی رابطه‌ نزدیک دارد و حتی کوچک‌ترین رگه‌های وابستگی ناخوشایند و مذموم تلقی می‌شود. سخن حضرت علی«ع» بر این محور استوار است که: «توانمندی واقعی در قطع وابستگی به دیگران و ناامیدی از آنان است.»(۲۳)

وابستگی اقتصادی به دیگران، استقلال سیاسی را به مخاطره می اندازد و حتی دامنه خطر را تا تهدید ارزش‌های دینی و فضلیت‌ها و مکارم پیش می‌برد. در مقابل، خوداتکایی و تکیه بر تولیدات داخلی و بسنده کردن به امکانات خود، هویت، عزت و اقتدار جامعه و نظام را تقویت می‌کند. خودکفایی، برخورد عاقلانه و واقع‌گرایانه با امور است، ریشه در خودباوری دارد و نوعی بهره‌وری از امکانات و منابع به حساب می‌آید. جامعه زمانی به شکوفایی می‌رسد که در مسیر خوداتکایی گام بردارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۵، ص ۳۹۵٫

۲ـ‌همان مأخذ، ج ۱۱، ص ۱۲۷٫

۳ـ‌الحیاه، گروهی از نویسندگان، ترجمه احمد آرام، ج اول، ص ۲۴۹٫

۴ـ وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۱۸٫

۵ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۱، ص ۱۷۹٫

۶ـ الحیاه، ج اول، ص ۲۵۲٫

۷ـ مستدرک الوسایل، ج ۸، ص ۳۴۵٫

۸ـ الحیاه، ج اول، ص ۳۱۵٫

۹ـ همان مأخذ، ج اول، ص ۳۱۴٫

۱۰ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۶، ص ۳۰۵٫

۱۱ـ همان، ج ۱۰، ص ۱۴۲٫

۱۲ـ الحیاه، ج ۵، ص ۹۱٫

۱۳ـ نهج‌البلاغه، نامه حضرت علی«ع» به مالک اشتر.

۱۴ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۸۷٫

۱۵ـ همان، ج ۱۲، ص ۳۴۷٫

۱۶ـ الحیاه، ج ۵، ص ۹۱٫

۱۷ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، محمد حکیمی، ص ۳۹۲٫

۱۸ـ فقر و توسعه در منابع دینی، سیدهادی حسینی، ص ۴۱۶ـ۴۱۵٫

۱۹ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۱۵۸٫

۲۰ـ الحیاه، ج اول، ص ۲۵۴٫

۲۱ـ همان، ج ۴، ص ۳۲۵٫

۲۲ـ میزان الحکمه، ج ۵، ص ۵۵۲٫

۲۳ـ همان، ج ۱۰، ص ۷۶۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر مدیران ارشد کشور استراتژی‌های رهبری را کاربردی کنند، کشور به سوی خودکفایی راستین حرکت می‌کند و از وابستگی به کشورهای بیگانه رهایی می‌یابد. بدیهی است تأکید بر تولید ملی و اصلاح الگوی مصرف به اهتمامی گسترده از سوی مردم و کارگزاران نیاز دارد.

 

۲٫

در نگرش دینی مدیر قبل از هر چیزی انسانی خودساخته و وارسته است مدیر صاحب  غنای نفسانی با دستیابی به امکانات، خودباخته و حیرت‌زده نمی‌شود و مقام و قدرت سبب سقوط او در دام طمع نمی‌گردد، رشوه او را نمی‌فریبد، از اعمال قدرت در هنگام انجام وظیفه هراسی ندارد، نفوذناپذیر است و با شکیبایی شکوهمند و سینه‌ای گشاده و ظرفیتی بالا در کمین فرصت‌های افتخارآفرین و طلایی است.

 

 

۳٫

فرهنگ اسلامی و تعالیم قرآن و عترت، پیروان خویش را به سوی قطع وابستگی به اجانب و بی‌نیازی از قدرت‌های سلطه‌گر فرامی‌خواند. در نگرش‌های ارزشی، عزت، عظمت و سرافرازی در این است که رشته‌ها و پیوندهای وابستگی اقتصادی قطع شوند. بدیهی است استقلال اقتصادی، جامعه را بیش از پیش به مقابله با توطئه‌گران یاری می‌دهد.

30نوامبر/16

مثلّث مقاوم‌سازی اقتصاد

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی کاشانی

مقدمه

اقتصاد و حاشیه‌های آن به‌قدری اهمیت دارد که بالاترین مقام رسمی کشور هر سال در طلیعه سال نو در باره آن سخن می‌گویند و چند سال پی‌درپی است که به عنوان شعار سال، مسائل اقتصادی را در صدر مسائل کشور مطرح می‌کنند. اصطلاح «اقتصاد مقاومتی»، شاه‌بیت این شعارهاست. اگر این نوع اقتصاد در دستورکار قرار گیرد، محصول استقلال اقتصادی و رفاه و آسایش افراد جامعه خواهد بود.

به نظر می‌رسد اقتصاد مقاومتی سه پیش نیاز اساسی دارد که بدون آنها رسیدن به مقصود مشکل است:

۱. اصلاح رفتار مصرفی مردم

۲. اصلاح رفتار دولت

۳. اصلاح باور مردم و دولت

اگر این سه کار انجام نشوند، اقتصاد کشور مانند خودرو معیوبی است که در مواجهه با مشکلات غیرعادی باید مقاومت مضاعف کند. خودرویی که در حرکت عادی خود مشکل دارد نمی‌تواند در جاده سنگلاخ یا برفی به حرکت ادامه دهد. داستان اقتصاد امروز کشور ما نیز همین است. مقاومت اقتصاد در گرو این سه اصلاح است.

 

۱. اصلاح رفتار مصرفی مردم

در اکثر آمارها آمده است که مصرف در ایران با مصرف دیگر مردم جهان متفاوت است و زشتی اسراف بر چهره آن نشسته است. بدتر از این، اسراف در مصرف کالاهای مضر و کم‌مصرف کردن کالاهای مفید است که هزینه‌های جانبی را بر کشور تحمیل می‌کند. برای نمونه به این آمار توجه کنید: مصرف شکر در ایران برای هر نفر ۳۰ کیلوگرم، در جهان ۵ کیلوگرم. نوشابه ۴۲ لیتر در ایران و ۱۰ لیتر در جهان، نمک ۶ کیلو در ایران و ۳ کیلو در جهان، میانگین سرانه دارو در هر نسخه ۶ قلم در ایران و دو قلم در جهان.

در مصرف کالاهای مفید و موردنیاز، مطلوب نیست، از جمله شیر در ایران برای هر نفر ۹۰ کیلوگرم در سال و در اروپا ۳۰۰ کیلوگرم، سویا ۵ کیلوگرم در ایران و ۱۰ کیلوگرم برای جهان، میوه و سبزیجات ۳۰ کیلوگرم در ایران و ۱۲۰ کیلوگرم برای جهان، ماهی ۷ کیلوگرم در ایران و ۱۸ کیلوگرم برای جهان. کاهش مصرف این کالاها علاوه بر ضررهای شخصی، موجب تحمیل هزینه‌های درمانی بیماری‌های ناشی از این کمبودها می‌شود.

اما در بخش انرژی مصرف سرانه ایران ۲۵۰۰ کیلووات و مصرف جهان ۸۰۰ کیلووات، سرانه مصرف روزانه آب در ایران ۳۰۰ لیتر و مصرف سرانه جهان ۱۵۰ لیتر، مصرف بنزین ۶ برابر میانگین جهانی. این آمار در حالی است که کار مفید در ایران ۳۰۰ ساعت و در جهان ۱۴۰۰ ساعت است.

درباره شدت انرژی هم آمار نگران‌کننده‌ای وجود دارد. مراد از شدت انرژی مصرف کل انرژی برای هر دلار تولید ناخالص داخلی است. کشورهای پیشرفته به دنبال کاهش این عدد هستند و موفق هم بوده‌اند، در حالی که در ایران این عدد از ۲۴۶۸۱ سال ۱۹۹۱ به عدد ۳۴۷۱۰ در سال ۲۰۰۷ رسیده است. در همین مدت ژاپن از عدد ۵۸۹۵ به ۴۷۲۳ رسیده است.(۱)

بدیهی است مادام که این رفتار اصلاح نشود، آمادگی برای حرکت در مسیر اقتصاد مقاومتی دور از دسترس خواهد بود و «اقتصاد مقاومتی» فقط در قالب شعار مطرح و به زودی فراموش خواهد شد.

 

۲ـ اصلاح رفتار دولت

زینت اقتصاد هر کشور به تولید ملی و رشد اقتصادی است و هر چه این عدد بزرگ‌تر باشد، سهم مردم در سرانه تولید بالاتر و به دنبال آن رفاه و آسایش بیشتر و بیکاری کمتر خواهد بود.

براساس گزارش سازمان ملل، سرانه تولید برای هر ایرانی ۶۹۷۷ دلار و در رتبه ۶۶ جهانی است، این در حالی است که بعضی از کشورها بدون اینکه منابع ایران داشته باشند، سرانه ۷۰ هزار دلاری دارند. اصلاح این آمار بستگی به عزم ملی و اصلاح رفتار دولت دارد. دولت وظیفه دارد فضای کسب و کار را بهبود بخشد و زیرساخت‌های تولید را فراهم کند. در بین ۱۸۵ کشور، رتبه ایران ۱۴۵ است. این عدد برای کره جنوبی برابر ۸ است.(۲)

از نظر جذب سرمایه خارجی، ایران در سال ۲۰۱۱ حدود ۴ میلیارد دلار جذب کرد، در حالی که در همان سال چین ۲۸۰ میلیارد دلار جذب سرمایه داشت. به نظر می‌رسد دولت می‌تواند با توجه به نیروی کار فراوان در ایران و استعدادهای نهفته و با حفظ اصول اسلام و انقلاب به جذب سرمایه‌های خارجی بپردازد، در کنار آن، مشکل بیکاری را حل کند، تولید ملی را بالا ببرد و اگر بر این باور است که از امکانات داخلی بهره بگیرد، فضای کسب و کار را فراهم نماید.

امروزه در جهت راه‌اندازی یک کسب و کار، رتبه ایران ۸۷ است و برای دریافت تسهیلات از رتبه ۸۳ برخوردار است. با این وضعیت، اقتصاد از چابکی لازم برای حرکت برخوردار نیست.

مسئله دیگر در اقتصاد وابستگی به نفت است. بارها مقام معظم رهبری به قطع این وابستگی تأکید کرده‌اند. نفت برای ایران داستان عجیبی دارد. اگر قیمت آن بالا برود و درآمد کشور زیاد شود، دولت این دلارها را در بانک مرکزی می‌گذارد و بانک مرکزی باید بخشی از آن را با چاپ اسکناس تبدیل به ریال کند. افزایش اسکناس باعث رشد حجم نقدینگی و نتیجه‌اش تورم می‌شود. اگر قیمت نفت کاهش یابد و با پیش‌بینی دولت سازگار نباشد، منجر به کسری بودجه و به دنبال آن استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس می‌شود که آن هم به افزایش تورم می‌انجامد. دولت باید با شیب ملایمی این وابستگی را کاهش دهد.

البته دولت در راستای سرکوب تورم با تشکیل صندوق ذخیره ارزی بخشی از آثار سوء این وابستگی را برطرف کرده، اما از سوی دیگر افزایش واردات، موجب رکود تولید داخلی شده و اقتصادرا متضرر کرده است. در سال ۹۲ حدود ۴۰ هزار میلیارد دلار یعنی نصف بودجه عمومی کشور واردات داشته‌ایم.

مسئله دیگر خصوصی‌سازی و برداشتن بار اقتصاد از دوش دولت و سهیم کردن مردم در آن است. آدام اسمیت می‌گفت اقتصاد دولتی سه مشکل دارد: الف) دولت از جیب مردم خرج می‌کند ب) دولت دلسوز نیست ج) دولت نظارت ندارد. البته در کشور ما انصافاً همه دولت‌ها با اندکی تفاوت دلسوز نظام و حافظ بیت‌المال هستند، ولی نظارت لازم بر بخش‌های اقتصادی وجود ندارد. راه خروج از این وضعیت، سپردن اقتصاد به دست مردم و اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی است.

در همین سال جاری،  بخش اعظم بودجه عمومی مربوط به شرکت‌های دولتی است و این زیبنده اقتصاد مقاومتی نیست، زیرا  مردم سهمی در این مقاومت ندارند و انتظار دارند خود دولت مقاومت کند، در حالی که نظر مقام معظم رهبری این نیست و همه باید در برابر فشارهای دشمنان نظام مقاومت نمایند.

 

۳ـ اصلاح باورهای دولت و مردم

در متون دینی ما گزاره‌هایی است که فراتر از علت‌های مادی در اقتصاد، به عوامل معنوی اشاره دارند. مفاهیم زیبایی چون تقوا، برکت، روزی بدون حساب معمولاً مورد غفلت واقع می‌شوند. دولت اگر در جهت تقوای عمومی جامعه و اشاعه فرهنگ دینی گام‌های مؤثر و با برنامه‌ای بردارد، آنگاه وعده خداوند که برکاتش را نازل می‌کند محقق خواهد شد. این تصریح قرآن است که اگر جامعه‌ای باتقوا باشد، خداوند برکاتش را نازل خواهد کرد و روزی بدون حساب به آنها خواهد داد.

بنابراین از یک سو دولت و از سوی دیگر رسانه‌ها و مبلغان دینی باید با کمک یکدیگر در راستای تحقق ایده‌های رهبری مؤلفه‌های تقوا را برای مردم بیان کنند و در برنامه‌ریزی‌ها، تقوا را درنظر بگیرند و رنگ تقوا و ایمان به جامعه اسلامی بدهند تا خداوند همه برکاتش را بر آنها نازل کند و آنچه را خارج از قدرت مخلوق است، به لطف و کرم خودش بر مؤمنین و متقین ارزانی دارد.

باور این مهم برای کسانی که شبانه‌روز با اسباب و علل مادی رابطه دارند، مشکل است، ولی واقعیتی است که آیات و روایات فراوانی آن را تأیید می‌کنند.

 

نتیجه

اگر این سه رفتار اصلاح شوند، بستر مناسبی برای اقتصاد مقاومتی فراهم خواهد شد. بعضی از مؤلفه‌های مورد نظر رهبری عبارتند از:

۱. استفاده از ظرفیت‌های دولتی و مردمی

۲. حمایت از تولید ملی

۳. مدیریت مصرف

۴. استفاده حداکثری از منابع و امکانات

در صورت تامین پیش‌فرض‌های گفته‌شده، رسیدن به خواسته‌های رهبری دور از دسترس نیست.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در اکثر آمارها آمده است که مصرف در ایران با مصرف دیگر مردم جهان متفاوت است و زشتی اسراف بر چهره آن نشسته است. بدتر از این، اسراف در مصرف کالاهای مضر و کم‌مصرف کردن کالاهای مفید است که هزینه‌های جانبی را بر کشور تحمیل می‌کند.

 

30نوامبر/16

آیت‌الله نائینی«ره» و نهضت مشروطه

اسماعیل نساجی زواره

آغازین سخن

انقلاب مشروطه یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاوی‌های تاریخ‌پژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است و آنان با نفوذ روحانی و معنوی خویش توانستند خیزشی را علیه حکام خودکامه قاجار به وجود آورند که باعث تحول در اندیشه سیاسی شیعه گردید.

بزرگ‌ترین و مهم‌ترین چهره‌های روحانی این نهضت آیات عظام شیخ فضل‌الله نوری، آخوند محمدکاظم خراسانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی، سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله بهبانی و میرزا محمدحسین نائینی هستند که هرکدام به شکل خاصی و با شیوه‌های گوناگون همچون حضور در صحنه، نوشتن کتاب و رساله با حکومت استبدادی به مخالفت پرداختند و خواهان حکومت مشروطه مبتنی بر آموزه‌های وحیانی و روایی بودند و نقش به‌سزایی در پیروزی و تداوم این جنبش عظیم ایفا کردند. در این نوشتار با استناد به منابع تاریخی، به نقش علامه بزرگ حاج میرزا محمدحسین نائینی در این انقلاب مردمی می‌پردازیم.

از جلگه ولادت تا قله فقاهت

فقیه مبارز آیت‌الله حاج میرزا محمدحسین نائینی غروی از مجتهدان مشهور شیعه در دوره قاجار،  در سال ۱۲۷۷ هـ.ق (۱۲۴۰ ش) در شهر نائین (از شهرستان‌های استان اصفهان) دیده به جهان گشود. پدرش حاج میرزا عبدالرحیم و جدّش شیخ محمدسعید هر دو «شیخ‌الاسلام» نائین بودند و از سوی حاکم وقت به این منصب نایل شدند.(۱)

این عالم جلیل‌القدر، دروس مقدماتی را در زادگاه خویش فراگرفت و در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد و از محضر علمای طراز اول این شهر همچون حاج محمدابراهیم کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی، شیخ محمدتقی اصفهانی و جهانگیرخان قشقایی، دانش و معرفت را کسب کرد و علوم مختلف فقه، اصول، کلام و حکمت را فراگرفت.(۲)

در سال ۱۳۰۳ هـ ق از اصفهان راهی نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه حضرت علی«ع» به شهر سامرا رفت و از مکتب آیت‌الله میرزای شیرازی کسب فیض کرد و از مقرّبان این استاد گردید. آیت‌الله نائینی پس از وفات میرزای شیرازی (۱۳۱۲ هـ ق) تحقیقات و پژوهش‌های خود را زیرنظر سید اسماعیل صدر در سامرا دنبال کرد و در سال ۱۳۱۴ هـ ق همراه ایشان به کربلا آمد و تا سال ۱۳۱۶ هـ ق در آنجا ماند، سپس به نجف اشرف برگشت و در درس آخوند ملامحمدکاظم خراسانی حاضر شد و دیری نپایید که از خواص آن عالم بزرگ گردید و سال‌ها در کنار این مجتهد فرهیخته به فعالیت های علمی و سیاسی مشغول بود.(۳)

به گفته برخی از مورخان، ایشان پس از درگذشت آیات عظام آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی و سید محمدکاظم یزدی صاحب «عروه الوثقی» از مشهورترین مراجع تقلید و مبرزترین فقهای زمان خود گردید و به عنوان بزرگ‌ترین مجتهد وقت، مقام ریاست عامه را احراز کرد.

پس از به قدرت رسیدن ملک فیصل در عراق توسط انگلیسی‌ها و اعلان انتخابات عمومی برای ایجاد مجلس مؤسسان، آیت‌الله نائینی همگام با علمای دیگر با آن مخالفت و شرکت در انتخابات را تحریم کرد. فیصل و حامیان خارجی او که برگزاری انتخابات را در چنین وضعی ناممکن می‌دیدند، به زور متوسل شدند و دو تن از علمای بزرگ یعنی شیخ محمد خالصی‌زاده و سید محمد صدر را از عراق به ایران تبعید کردند. آیت‌الله نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی به همراه تعدادی از علما به عنوان اعتراض به تبعید آنان به سوی ایران حرکت کردند و مورد استقبال علمای ایران و مردم قرار گرفتند.

آیت‌الله سید عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه علمیه قم از علمای نجف، استقبال گرمی به عمل آورد، درس خود را تعطیل کرد و از شاگردانش خواست که در درس حاج میرزا محمدحسین نائینی شرکت کنند. اقامت علما در ایران نزدیک به یک سال به طول انجامید، آنگاه هیئتی از عراق به قم آمد و خواستار بازگشت علما شد.(۴)

پس از بازگشت علما به عراق، حاج میرزا محمدحسین نائینی بیشترین وقت خود را صرف تدریس و رسیدگی به مراجعات مردم در منصب مرجعیت کرد و سرانجام پس از هشتاد سال عمر با برکت در ۲۶ جمادی‌الاولی سال ۱۳۵۵ هـ ق دار فانی را وداع نمود و در صحن مطهر حضرت علی«ع» به خاک سپرده شد.(۵)

 

خیزش ریشه‌دار

ظهور نهضت مشروطه از دوره‌های مهم در تحول اندیشه سیاسی شیعه قلمداد می‌شود. شکل‌گیری این نهضت از یک سو در پاسخ به بحران‌های داخلی ایران و از سوی دیگر نتیجه گفتمان رو به رشدی بود که از جهان غرب وارد ایران شد و به دنبال خود، مخاطبان زیادی را حتی در میان علمای مذهبی پیدا کرد. این انقلاب در واقع کوششی بود برای برقراری یک نظام سیاسی مبتنی بر قانون که هم قدرت بی‌حد و حصر شاه را در ایران محدود می‌کرد و هم برای اولین ‌بار به اهالی این مرز و بوم به عنوان شهروند، شخصیت حقوقی می‌بخشید. با تلاش و پیگیری بعضی از علمای بیدار، سلطنت استبدادی قاجار در تاریخ ۱۴ جمادی‌الثانی سال ۱۳۲۴ هـ ق (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ هـ ش) با امضای مظفرالدین شاه به نظام مشروطه تبدیل شد و با برگزاری انتخابات و تعیین نمایندگان در ۱۸ شعبان همان سال مجلس شورا افتتاح گردید و قانون اساسی که در ۵۱ اصل و ۷۱ متمم تدوین شده بود، در ۲۹ شعبان سال ۱۳۲۵ هـ ق به امضای محمدعلی شاه رسید.(۶)

بعد از صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورا، بحث‌های حقوقی، فکری و سیاسی مشروطه، علمای بزرگ را به تأمل و تفحص واداشت و اجتهادهای گوناگونی به منصه ظهور رسیدند.(۷) محمدعلی شاه که در آغاز وانمود می‌کرد با مشروطه موافق است، پس از ترور ساختگی و نافرجام خود، با پشتیبانی و تشویق روسیه بهانه‌ای برای سرکوب مشروطه‌خواهان به دست آورد و با به توپ بستن مجلس و دستگیری شماری از آزادی‌خواهان و تبعید علما، تمام تلاش خود را در مبارزه با نهضت مشروطه به کار گرفت و در نتیجه با حمایت بیگانگان و غفلت بسیاری از مشروطه‌خواهان بار دیگر استبداد بر کشور حاکم شد. از آن پس درگیری داخلی افزایش یافت. محمدعلی شاه در مقابل مشروطه قرار گرفت و به بهانه حفظ دین بسیاری را به قتل رساند و مجلس تا سه ماه به دستور شاه تعطیل شد.(۸)

علمای دین در این خیزش نقش بنیادین و زیربنایی داشتند و توانستند با آگاهی و بیداری، نهضت را رهبری کنند. علمایی که در این جنبش حضور فعالانه داشتند به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱ـ دسته اول علمای مشروطه‌خواه که در واقع رهبری نهضت را به عهده داشتند و در رأس آنان شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری قرار داشت. او در مراحل اولیه نهضت، در برقراری قانون و ضرورت تشکیل عدالتخانه با مشروطه همراه بود، ولی پس از ورود افراد ناصالح به نهضت و با توجه به افراط‌گری برخی مطبوعات و همچنین اشتباهات مکرر مشروطه‌خواهان غربگرا، خواهان انجام اصلاحات اسلامی برای جلوگیری از غربی شدن مشروطه شد و اعتقاد داشت که چون مشروطه و آزادی در ایران سابقه نداشته و آمادگی تفسیر و برداشت‌های غیردینی در مورد آن وجود دارد، لذا باید واژه «مشروعه»  به لفظ «مشروطه» افزوده شود.(۹)

۲ـ دسته دوم علمایی چون آیات عظام سید محمدکاظم یزدی، سید اسماعیل صدر و شیخ الشریعه اصفهانی بودند که به ادامه مسیر درست مشروطه با تردید می‌نگریستند و آینده این انقلاب را تاریک و مبهم می‌دیدند. این مجتهدین ملاحظه کردند که با نفوذ جریان‌های فرصت‌طلب غربگرا و وابسته به دولت‌های استعماری، خیزش مشروطه مسیر انحرافی را می‌پیماید.(۱۰)

تمام نگرانی این دسته از علما آن بود که مبادا اندیشه‌های غیراسلامی و الحادی بر تار و پود مشروطه سیطره یابد؛ از این رو بسیاری از آنان در تهران و شهرستان‌ها در باره این موضوع دلهره داشتند. سرانجام هم آنچه که این بیداردلان پیش‌بینی کرده بودند، رخ داد و لیبرال‌ها و ملی‌گرایان وابسته به غرب، روحانیت را کنار زدند. وقتی روشنفکران متمم قانون اساسی را نوشتند، برخی از علما متوجه این ویروس خطرناک شدند. به همین دلیل شیخ فضل‌الله نوری کوشید تا نظارت مجتهدین را در آن بگنجاند.(۱۱)

۳ـ دسته سوم، علمای مشروطه‌خواه بودند. این گروه در بین مردم بیشترین نفوذ را داشتند و همواره از مشروطیت پشتیبانی می‌کردند و به سرنوشت آن در راه تحقق اهداف دینی خوش‌بین و امیدوار بودند. آنان از استبداد و حاکمیت سلاطین بی‌کفایت قاجار متنفر و خواهان اصلاحات سیاسی در جامعه بودند، اما این اصلاحات را به سبک غربی نمی‌خواستند. علمای بزرگی که در این دسته قرار می‌گیرند، عبارتند از: آیت‌الله آخوند محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و همچنین آیت‌الله میرزا محمدحسین نائینی مشهور به «علامه نائینی» که در آن زمان با نوشتن کتاب مشهور «تنبیه الامه و تنزیه المله» تلاش کرد تا مفاهیم مشروطیت و آزادی را به‌نحو مؤثری با مبانی دینی بررسی کند؛ به همین دلیل از ایشان به عنوان نظریه‌پرداز نجف در مشروطه نام برده می‌شود.(۱۲)

 

دفاع از مشروطه

آیت‌الله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگراف‌ها و بیانیه‌های عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا می‌کرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفت‌وگو می‌نشست. او مردی آگاه به زمان و مسائل سیاسی بود؛ به گونه‌ای که پس از اعلان مشروطیت در ایران، او را بزرگ‌ترین حامی این انقلاب شمرده‌اند.

وی پس از سقوط مشروطه و برپایی استبداد صغیر با نوشتن کتاب مزبور به یاری آخوند خراسانی برخاست(۱۳) و کوشید تا مشروطه را از دیدگاه شریعت اسلام مورد بررسی قرار دهد. او در این اثر گرانسنگ درباره حکومت اسلامی سخن گفته و آخوند خراسانی تقریظی بر آن نوشته و محتوایش را تأیید کرده است.(۱۴)

هیچ فقیه نامداری تا آن زمان چنین رساله مستقلی  در باره حکومت اسلامی ننگاشته است. ایشان حکومت را به دو قسم خوب و بد تقسیم، حکومت خوب را حکومت اسلامی و حکومت بد را حکومت استبدادی قلمداد می‌کند. این کتاب به زبان عربی ترجمه و در مجله «العرفان» در شهر صیدا چاپ شده است.(۱۵) تألیف این اثر گرانمایه در شرایط دشوار آن روز در میان مسلمانان پشتوانه‌ای نظری برای انقلاب مشروطه به شمار می‌آمد؛ لذا شخصیتی همچون شهید آیت‌الله مرتضی مطهری«ره» درباره جایگاه این کتاب می‌نویسد: «انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید علمی ـ اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ ‌کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ میرزا محمدحسین نائینی، توأم با استدلال‌ها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج‌البلاغه در کتاب ذی‌قیمت «تنبیه الامه و تنزیه المله» بیان نکرده است.»(۱۶)

این عالم جلیل‌القدر در اثر قلمی خود بحث‌های سیاسی و اصلاح‌طلبی را براساس قوانین اسلام پایه‌ریزی و موضع خود را در نهضت مشروطه یک موضع مذهبی اعلام کرد. وی نگذاشت اندیشه‌های اسلامی در برابر اندیشه فیلسوفان غربی رنگ ببازند و از جلوه‌گری باز بمانند و ثابت کرد که اسلام کهنه نیست و برای هر زمان و مکانی می‌تواند طرحی نو و سخنانی راهگشا داشته باشد.

علامه نائینی عاقبت‌اندیش بود و آینده را در آیینه می‌دید. او به‌خوبی دریافته بود که اگر به پا نخیزد و دست به کار نشود و مشروطه را با آموزه‌ها و مبانی اسلام منطبق نسازد، عالمان دین به حاشیه رانده خواهند شد.(۱۷) همچنین مدعی بود که در دوران غیبت امام زمان«عج» تا زمانی که حکومت اصیل شرعی حاکم نیست، حکومت مشروطه بهترین راه چاره محسوب می‌شود.

استدلال وی این بود که در دوران غیبت، هر حکومتی غصبی است و تنها راه چاره جهت تخفیف ماهیت غصبی حکومت، اجرای حکومت مشروطه است. ایشان پیروی از مبانی و قوانین حکومت مشروطه را از ضروریات دین معرفی کرده و آن را مطابق با نص کتاب و سنت و سیره نبوی دانسته(۱۸) و بحث‌های سیاسی و اصلاح‌طلبی خود را براساس احکام اسلام پایه‌ریزی کرده است، بنابراین دیدگاه این عالم در باره حکومت در دو محور اسلامی قابل تعمق و امعان‌نظر است.

محور اول مبتنی بر اصلاح‌طلبی و دفع ظلم و محور دوم اجرای احکام اسلام از طریق پارلمان است. بنابراین نهضت مشروطه در بستر فرهنگ اسلامی و با هویت دینی به وقوع پیوست و رهروان این انقلاب آن را یک نهضت اسلامی قلمداد کردند تا آنگاه که خون مسموم فرهنگ بیگانه در آن تزریق شد و از مسیرش منحرف گردید.(۱۹)

 

مبارزه با استبداد

مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین می‌کند: «علل همه این گسیختگی‌ها و زشتی‌های خانمان‌برانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بی‌شک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.» وی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» استبداد را سخت زیر پتک انتقادهای خود می‌گیرد و سرچشمه همه نابسامانی‌ها، عقب‌ماندگی‌ها و واپس‌گرایی‌های مسلمانان را حکومت‌های استبدادی می‌داند و معتقد است که این نوع حکومت، مسلمانان را از مدنیت و دانش عقب راند.(۲۰)

ایشان زندگی در زیر سلطه استبدادگران را همسان با بردگی می‌داند و با استناد به آموزه‌های وحیانی و روایی چنین می‌نگارد که تمام امامان معصوم«ع» در سیره خود دستور داده‌اند که مؤمنان باید خود را از یوغ بردگی آزاد سازند و قرآن کریم نیز بر این حقیقت مهر تأیید زده است.

این عالم ربانی در تفسیر آیه «… یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(۲۱) می‌گوید: «افراد با ایمان که نمایندگان خدا بر روی زمین هستند، نباید با هیچ حکمران مستبدی دست بیعت بدهند.» ایشان در طرد استبداد از مایه‌های اصیل اسلامی و فرهنگ تشیع سرمایه‌گذاری می‌کند و از عناصر فکری نو بهره نمی‌جوید؛ زیرا معتقد است فرهنگ اسلامی فرهنگی جاری و در هر زمان پاسخگوی نیازهای مردم است. همچنین حضور تمدن غرب را در کشورهای اسلامی یک خطر بزرگ می‌شمارد و خاطرنشان می‌سازد که اگر تمدن اسلامی در این کشورها زنده نشود، اساس مسلمانی نابود خواهد شد. وی نظر برخی از تجددگرایانی را که از عدالت‌طلبی و انسان‌دوستی اروپاییان، به‌ویژه انگلستان سخن می‌گفتند، مورد انتقاد قرار داد.(۲۲)

 

کناره‌گیری از نهضت مشروطه

با پایان یافتن دوره سیزده ماهه استبداد صغیر ـ  از زمان به توپ بستن مجلس تا فرار محمدعلی شاه ـ مشروطه‌خواهان به رهبری دو فئودال، سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی، تهران را اشغال کردند.(۲۳) با فتح تهران در روز ۲۵ تیرماه سال ۱۲۸۸ ش/ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ هـ ق، اداره پایتخت به دست فاتحین متشکل از قوای بختیاری، گیلانی و ارمنی افتاد و خیابان‌های این شهر عرصه تاخت و تاز آنان گردید و جسارت به مقام دیانت و روحانیت به اوج خود رسید.(۲۴)

بی‌توجهی سران نهضت به استعمار و عناصر وابسته به آن سبب شد تا راه نفوذ دشمنان در بدنه انقلاب مشروطه باز شود. دخالت انگلیسی‌ها در جنبش مشروطه و علاقمندی برخی از سیاستمداران انگلستان در حمایت از این خیزش سبب شد که انقلاب از مسیر اصلی‌اش منحرف شود و تبهکاران ضدمشروطه به کیفر نرسند، ولی شیخ فضل‌الله نوری محاکمه و به پای چوبه دار برده شود.(۲۵) شهادت شیخ فضل‌الله موجب بیم فراوانی در میان علما شد و بسیاری از مردم را نسبت به مشروطه و پشتیبانان آن بدبین کرد. از سوی دیگر چون طرفداران استبداد کرسی‌های مجلس را پر کردند و دست بیگانگان در قضایا نمایان گردید و شهادت شیخ فضل‌الله نوری به دست یک نفر ارمنی لکه ننگی بر تاریخ مشروطه نهاد، عموم علمای طرفدار این نهضت متأثر و دلسرد شدند.(۲۶)

آیت الله نائینی که از حامیان جدی مشروطه بود، بعد از انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلی‌اش، نه تنها از فعالیت‌های مشروطه‌خواهی کناره‌گیری کرد، بلکه حتی راضی نبود در حضورش نام مشروطه بر زبان آورده شود.(۲۷)

وی پس از آگاهی از اهداف پلید نواندیشان سکولار به ظاهر مشروطه‌خواه، آن چنان از مشروطه‌خواهی و حمایت از مشروطه‌خواهان دست برداشت که اگر می‌فهمید طلبه‌ای افکار مشروطه‌خواهی دارد، به او شهریه نمی‌داد.(۲۸)

از مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی«ره» نقل شده است که استادش مرحوم آیت‌الله نائینی پس از رویدادهای مأیوس‌کننده در ایران در باره حمایت خود از مشروطه و نتیجه آن فرمود: «انگوری که انتظار و امید سرکه شدن آن بود، بیکباره شراب گردید.»(۲۹)

وی به این نتیجه رسید که باید هر چه زودتر نسخه‌های کتاب خود، «تنبیه الامه و تنزیه المله» را جمع‌آوری کند تا مبادا مطالب این اثر گرانسنگ مورد سوءاستفاده بدخواهان قرار گیرد؛ لذا برای تحقق این امر قرض و آن را صرف جمع‌آوری کتابش کرد. سرانجام هم دستور داد تمام نسخه‌های آن را به رودخانه دجله بیفکنند.(۳۰)

 

ختام سخن

آیت‌الله حاج میرزا محمدحسین نائینی پس از شهادت شیخ فضل‌الله نوری و کناره‌گیری از نهضت مشروطه به درس و بحث پرداخت و به دلیل توانمندی‌های علمی در زمینه فقه و اصول، طلاب زیادی را به محفل درس خود جذب کرد.

هنوز حادثه مشروطیت فراموش نشده بود که در سال ۱۹۱۴ م جنگ جهانی اول آغاز شد و قلمرو دولت عثمانی که با آلمان متحد شده بود، از جمله عراق مورد تهاجم قوای متفقین واقع شد و انگلیسی‌ها وارد خاک عراق شدند و آنجا را اشغال کردند؛ از این رو، در عراق نهضت مردمی به رهبری مراجع شیعه علیه قوای اشغالگر انگلستان آغاز شد. ایشان که از نهضت مشروطه خاطرات تلخی در ذهن داشت، بر اساس یک رسالت دینی از مبارزه علیه اشغالگران و رسیدگی به امور مردم مسلمن غافل نبود و مانند سایر علما در سنگر مبارزه حاضر گردید.

نام میرزای نائینی به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد و وابستگی در تاریخ معاصر می‌درخشد، ولی مواضع وی در برابر استبداد و دیکتاتوری رضاخان سئوال‌برانگیز است که خود می‌تواند موضوعی مستقل برای پژوهش در این زمینه باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۵۴.

۲ـ طبقات اعلام الشیعه، محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۵۹۳.

۳ـ تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، عبدالرفیع حقیقت، ج ۳، ص ۱۴۷۸.

۴ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۲، ص ۳۴۷.

۵ـ‌ تنبیه الامه و تنزیه المله، آیت‌الله میرزا محمدحسین نائینی، تصحیح و تحقیق، سیدجواد ورعی، ص ۱۸.

۶ـ سینای دانش، سیدمهدی مکی، ص ۸۶.

۷ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، ص ۲۸۰.

۸ـ مأخذ قبل، صص ۸۷ـ۸۶.

۹ـ مأخذ قبل، ص ۲۸۰.

۱۰ـ اندیشه‌های سیای و تاریخی نهضت بیدارگرایانه حاج نورالله اصفهانی، موسی نجفی، ص ۷۰.

۱۱ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، رسول جعفریان، ص ۴۰.

۱۲ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۱.

۱۳ـ طبقات اعلام الشیعه، ج ۴، ص ۴۴.

۱۴ـ دایره المعارف بزرگ اسلامی، کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، ص ۱۵۱.

۱۵ـ تاریخ نهضت‌های فکری ایرانیان در دوره قاجاریه، ج ۳، ص ۱۴۷۹.

۱۶ـ نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، آیت‌الله مرتضی مطهری، ص ۴۲.

۱۷ـ روحانیت و مشروطه، جمعی از نویسندگان حوزه، ص ۲۱۷.

۱۸ـ قدرت سیاسی در اندیشه ایران، علی‌اصغر حقدار، ص ۱۷۱.

۱۹ـ تحریم تنباکو و مشروطیت، عباس فردویی، ص ۲۶۵.

۲۰ـ روحانیت و مشروطه، ص ۲۱۹.

۲۱ـ سوره نور، آیه ۵۰.

۲۲ـ تمایزات مشروطه خواهان مذهبی و غربگرا، محمدصادق مزینانی، صص ۲۶۸ و ۳۲۰.

۲۳ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده، ج ۳، ص ۱۱۴.

۲۴ـ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۲۸۵.

۲۵ـ بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص ۲۸۵.

۲۶ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج ۱، ص ۲۲۵.

۲۷ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۳۳۵.

۲۸ـ علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت‌منش، ص ۴۰۷.

۲۹ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۴۰۷.

۳۰ـ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۳۳۵.

 

 

سوتیترها:

انقلاب مشروطه یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است که وقوع آن، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی را برای کشور به ارمغان آورد. واکاوی‌های تاریخ‌پژوهانه موید این حقیقت است که نقش اساسی در پیدایش این نهضت آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه به عهده علمای مبارز دین بوده است.

 

۲٫

آیت‌الله نائینی در کنار آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در رهبری انقلاب مشروطه، از اعتماد کامل مرحوم آخوند برخوردار بود؛ به طوری که متن تلگراف‌ها و بیانیه‌های عمومی رهبران نهضت را پیرامون مشروطه انشا می‌کرد، همچنین از طرف استاد خود سخنگوی این جنبش بود و در اکثر محافل با مقامات بلندپایه به گفت‌وگو می‌نشست.

 

۳٫

مرحوم نائینی در سیره سیاسی خود چهره زشت استبداد را این گونه تبیین می‌کند: «علل همه این گسیختگی‌ها و زشتی‌های خانمان‌برانداز که تا کنون دامنگیر ایران شده و نیز غباری که بر چهره دین و مذهب نشسته، بی‌شک از حکومت استبدادی سرچشمه گرفته است.»

 

 

30نوامبر/16

عید امسال…

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است

و پر از خاطره گندم و دستاس شده است

 

همه دشت گواهند که با بوی بهار

عطر یک خانه آتش‌زده احساس شده است

 

چینش سفره امسال تفاوت دارد

سین هر سفره، سلامی است که بر یاس شده است

 

روضه چادر خاکی همه جا پیچیده

سیب‌ها عطر خوش کوثر و اخلاص شده است

 

ابر، در هیأت یک مستمِع مداحی است

بس که می‌گرید و دل نازک و حساس شده است

….

جان گل‌های جهان پیشکش یاسی که

زخمی سیلی باد و ستم داس شده است…

«مریم سقلاطونی»

 

 

چشمه اشک تو

مدینه با تو به ماهی دگر نیاز نداشت

به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت

 

تو زهره فلکی! رشک ماه و پروینی!

که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت

 

مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش

خدای را به دعای سفر نیاز نداشت

 

دعای نیمه شبت سیر آسمان می‌کرد

که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت

 

بهشت روی زمین خانه گِلین تو بود

که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت

 

حکایت دل تنگ تو را توان پرسید

ز لاله‌ای که به خون جگر نیاز نداشت

 

وجود پاک تو می‌سوخت از شراره غم

دگر به شعله قهر و شرر نیاز نداشت

 

گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی

دگر به خواهش از چشم تر نیاز نداشت

برای سبز شدن گلبُن محبت و عشق

به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت

 

میان چشمه اشک تو عکس زینب بود

اگر شب تو به قرص قمر نیاز نداشت

 

سپهر سینه‌ات از غم ستاره باران بود

به یادگاری گل میخ در نیاز نداشت

 

حریر دست تو مجروح بود از دستاس

به تازیانه بیدادگر نیاز نداشت

«محمدجواد غفورزاده»

 

خمید قامت او

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد…

چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت

شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت

 

جهان و کن فیکونش در اختیار تو بود

عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟

 

خمید قامت او زیر بار اندوهت

اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت

 

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد

تو را ز دست علی در میان قبر گرفت

 

تمام غربت خود را گریست در دل چاه

که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت

«سیدمهدی حسینی»

 

 

رازِ سر به مُهر

هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی

یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند

آیینۀ تمام‌نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است

ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

 

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای

تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی

 

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار

سرچشمه فقاهت آلِ عبا تویی

غیر از علی نبود کسی هم‌طراز تو

غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

 

تو با علی و با تو علی روح واحدید

نقش علی‌ست در دل آیینه، یا تویی؟

 

شوق شریفِ رابطه‌های حریم وحی

روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی

 

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود

مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

 

زمزم ظهورِ زمزمه‌های زلال توست

مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

 

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است

سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

 

شوق تلاوت تو، شفا می‌دهد مرا

ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی

 

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او

می‌گفت مادرم به تضرع: بیا، تویی

 

آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریب‌وار

می‌گفت صبح زود به باد صبا، تویی

 

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است

رازِ رسالت همه انبیا تویی

 

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا، تویی

 

قرآن ستوده است تو را روشن و صریح

یعنی که کاشفِ همه آیه‌ها تویی

 

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد

آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی

 

من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم

ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

 

پهلو شکسته‌ای تو و من دل شکسته‌ام

دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی

 

پیچیده در سراسر هستی ندای تو

تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی

 

گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش

لطفت نمی‌گذاشت بگویم «شما» تویی

 

باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟

بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی

«مرتضی امیری اسفندقه»

 

خورشید پنجم

اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم

و آیینه‌دار طلعت خورشید پنجمم

 

چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش

از موج موج جذبه تو در تلاطمم

 

آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر

فخر است با چراغ قبولت به انجمم

 

از آفتاب بیشترم با ولای تو

آیینه‌ام، فروغ تو را در تجسمم

***

حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز

باریک بین فاجعه آن تهاجمم

 

آری سلام بر تو اماما! که می‌پرد

از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم

 

طفل چهارساله و طوفان کربلا؟

حیران این تداعی‌ام و آن تألمم

 

از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو

هم بر تو عرضه می‌کنم اینک تظلمم

 

گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس

الا تویی که مدح تو را در تکلمم

 

هرچند لب به خنده گشایم برابرت

ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم

***

ای علم را شکافته و رفته تا به عمق

حیران آنچه یافتی از این تعلمم

 

آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم

بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم

«حسین منزوی»

 

 

 

این ملک سلیمانی

آمدم ای عشق! تا جایی که می‌دانی به خیر

حال غمگین مرا از بد بگردانی به خیر

مثل شب در خلوت دلخواه تنهایی به نور

چون سفر تا گریه شب‌های بارانی به خیر

راستی ای عشق! آه ای عشق! ای نور شریف!

صبح لبخند تو بر یار خراسانی به خیر

یاد تو در سختی و آسانی دنیا خوش است

وقت دشواری مبارک، وقت آسانی به خیر

یا مرا دلبسته شب‌های گیسویت مخواه

یا دعا کن بگذرد روز پریشانی به خیر

فتنه گرداب و عهد دشمنان با دوستان

یاد اعجاز تو در دریای طوفانی به خیر

در ندامت نیز مغرورند با یوسف، دریغ!

با برادرها بگو وقت پشیمانی به خیر

دیر فهمیدند خورشیدی‌ست پشت ابرها

ظهر تابستان شده، خواب زمستانی به خیر!

فکر باطل بود سحر بسته افسونگران

تا ابد باقی‌ست این ملک سلیمانی به خیر

«مهدی مظاهری»

آیینه شو…

گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد

راهش به گریه سد کن و مگذار بگذرد

 

گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو

رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد

 

بگذشت از کنار من آن‌سان که بوی گل

دامن کشان ز ساحت گلزار بگذرد

 

در باغ گل نمی‌نهد از خویش جای پا

از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد

 

گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش

گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد!

 

غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش

آیینه شو که فرصت دیدار بگذرد!

 

دردا که بی‌فروغ دل‌آرای روی دوست

هر روزِ ما به رنگ شب تار بگذرد

 

سرشار از تجلّی یارند لحظه‌ها

حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد

 

ترک دل است از نظر عارفان محال

کی جَم ز جام آینه کردار بگذرد؟

 

در طور دل به نور تجلّی نوشته‌اند:

زین جلوه زار کوکبه یار بگذرد

 

اینجا کسی به فیض تماشا نمی‌رسد

تا خود چه‌ها به طالب دیدار بگذرد!

 

گر در ولای آل علی صرف می‌شود

از خیر عمر بگذر و بگذار بگذرد

 

ای کاش این دو روزه باقی ز عمر نیز

در صحبت ائمه اطهار بگذرد

 

امشب بیا به پرسش «پروانه»‌ای عزیز

زان پیش‌تر که کار وی از کار بگذرد

«محمدعلی مجاهدی»

 

اگر هیزم‌شکن باشی…

مترس از های و هوی شعله، بس نمرود خواهی دید

اگر هیزم‌شکن باشی، جهان را دود خواهی دید
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»

ولی با آذرخشی، کشتی مقصود خواهی دید
کنار دامن پامیر، دستی سایه کن بر چشم

به دستش قرصه خورشید بینالود خواهی دید
بیا از معبد تن لحظه‌ای بیرون، وضو جاری است

به جان نازنینان، جلوه معبود خواهی دید

 

شب جالوتیان ننگ است گر طالوتِ میدانی!

دلت را در فلاخن کن، بسا داوود خواهی دید
قیامت‌هاست در زلف سحر، بیدار باش ای چشم!

رصد کن جان خود را شاهد و مشهود خواهی دید
شبی آیینه خود را به عزم شست و شو بشکن

در آن جوبار روشن، چهره موعود خواهی دید

«علی محمد مؤدب»

 

 

30نوامبر/16

نظام اسلامی و هنرمندان بیگانه، اما رسمی!

دکتر محمد صادق کوشکی

۱­­­­­­.  جولیاپطرس یک خواننده زن مسیحی و لبنانی است که در ایام جنگ ۳۳ روزه و با شنیدن پیام  حماسی ­ عاطفی سید حسن نصرالله خطاب  به رزمندگان حزب‌الله تصمیم گرفت پیام «سید» را به سرود تبدیل کند و چنین کرد. «احبایی» نام سرودی است که جولیا پطرس با الهام از پیام سید حسن و به افتخار مجاهدان مقاومت اسلامی اجرا کرد و آن را ادای دِین خود به مردانی دانست که از کرامت و شرافت انسان دفاع کردند. او در این سرود مجاهدان مقاومت اسلامی را « تاج سر»، «رجال الله»، «سازنده آینده جهان» و… خطاب کرده است. خانم«پطرس» با این اقدام، خود را آماج تیرهای نفرت رسانه‌ها و جریانات سیاسی ثروتمند و مرتجع عربی قرار داد و در نتیجه از بسیاری از فرصت‌های طلایی برای  حضور در رسانه‌ها و کنسرت‌ها محروم شد، اما او هنوز به این سرود افتخار می‌کند و آن‌را از نقاط درخشان  کارنامه هنری‌اش می‌داند.

۲ . انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در طول حیات ۳۶ ساله خود به دفعات خالق شگفتی‌ها و حماسه‌هایی  بوده که پی‌ریزی حزب‌الله لبنان یکی از این نمونه‌هاست. بسیاری از دستاوردهای نظام و انقلاب آنچنان  الهی و موثر بوده‌اند که سرنوشت مستضعفان و مسلمانان و مسیر تاریخ بشریت را تغییر داده‌اند، اما این  همه عظمت کمتر به چشم هنرمندان ایرانی آمده است! (البته حساب هنرمندان مومن و متعهدی که حداکثر توان هنری خود را در خدمت نظام و انقلاب قرار داده و زیباترین آثار هنری را در جهت ترویج و تایید انقلاب اسلامی خلق کرده‌اند، از حساب مذکور جداست و به همین دلیل است که در بسیاری از موارد هنر و خلاقیت این هنرمندان متدین، به چشم هنرمندان بیگانه با انقلاب نیامده است.) هنرمندانی که شاید در رشته و فن خود ماهر و استاد  باشند، اما با کورباطنی و لجاجت آنچنان بی‌اعتنا از کنار انقلاب و نظام اسلامی و عظمت آن عبور کرده‌اند و  می‌کنند  که  انگار  هیچ رویدادی رخ  نداده و آنچه هم که رخ داده، ارزش توجه ندارد.

برای  مقایسه می‌توان  نسبت میان هنرمندان اروپایی و جنگ دوم جهانی از یک سو و هنرمندان ایرانی و دفاع  مقدس را از سویی  دیگر سنجید. هر چند جنگ دوم جهانی کمتر از شش سال طول کشید و اروپا را یکسره به ویرانی کشاند، اما هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال، جنگ جهانی دوم و حواشی آن دستمایه و  موضوع خلق آثار متنوع هنری در اروپاست و کماکان هنرمندان غربی با الهام از این نبرد ویرانگر سعی در  اسطوره‌سازی و خلق  هویت و قهرمان برای ملت هایشان دارند، اما دفاع هشت ساله ملت ایران در برابر جهان کفر و  شرک و  استکبار که به اذعان کارشناسان و تحلیلگران بین‌المللی از جمله شگفتی‌های ۵۰ سال اخیر جهان  به شمار می‌آید، در آثار بسیاری از هنرمندان ایرانی هیچ نمود و بروز و ظهوری نیافته است تا آنجا که اگر کسی  مجموعه آثار این هنرمندان را مرور کند، اصولاً متوجه نخواهد شد که این جماعت در جامعه‌ای زیسته‌اند که در آن چنین رخداد عظیمی به وقوع پیوسته است. جالب اینجاست که برخی ازاین گروه نه تنها در عمل که در مقام بیان نیز حماسه هشت ساله مردم مومن ایران را انکار و به فراموشی آن توصیه می‌کنند و به صراحت می‌گویند این جنگ جایی برای بیان هنری ندارد!  همین رفتار هنرمندانه! در برابر سایر دستاوردها و موفقیت‌های نظام و انقلاب ‌‌اسلامی نیز عیناً تکرار می‌شود.

تبدیل جمهوری‌‌ اسلامی به یک قدرت منطقه‌ای تثبیت شده (به اذعان مقامات ارشد رژیم صهیونیستی و غرب)، دستیابی به خودکفایی و خوداتکایی در بسیاری از  عرصه‌های فناوری و علمی، برتری جمهوری اسلامی در بحران سوریه بر ائتلاف جهانی حامی تروریسم و … تقریبأ جایگاه و انعکاسی در آثار اکثر قریب به اتفاق مدعیان هنرمندی در این مرز و بوم پیدا نکرده است.

۳ . اکثریت قریب به اتفاق اهالی موسیقی ایران ( اعم از  شاعران و آهنگسازان و خوانندگان) هنوز هم  مانند صد سال پیش در وصف  جمال نسوان و داغ عشق دختران بی‌وفا و … می‌سرایند و می‌نوازند و  می‌خوانند! انگار نه انگار که این کشور ۳۶ سال است در صدر اخبار جهان قرار دارد. برای این جماعت «کور» و  «کر» هیچ اهمیتی ندارد که هموطنانشان ماهواره به فضا بفرستند یا نیروی اتم را مهار کنند یا  برای تغییر مسیر ناعادلانه جهان طراحی و اقدام کنند. در نظر این عده، موقعیت و جایگاه و اقتدار ایران  اسلامی همان است که در عصر قاجار بوده و محصولات این جماعت با  عصر قاجار هیچ تفاوتی نکرده است، (بماند که عمومأ از نظر هنری بی‌مایه‌تر و بی محتواتر نیز شده است.)

آیا این همه دستاورد و موفقیت  ارزش خلق یک اثر موسیقایی «ملی» در طراز «ای ایران» را  نداشت؟ چرا یک موسیقیدان ایرانی با  دیدن تحقیر هموطنانش در جنگ دوم جهانی به دست نظامیان اشغالگر آمریکایی و انگلیسی و روسی متأثر  می‌شود و آهنگ  «ای ایران» را می‌سازد، اما خیل انبوه اهالی موسیقی در ۳۶ سال گذشته نخواسته‌اند ـ و  بعید نیست لیاقت پیدا نکرده و ظرفیت نداشته‌اند ـ که از تحولات غرورآفرین وطنشان تأثیر گرفته و در  مسیر تقدیر و تقدیس این مجموعه تحولات مثبت اثری ماندگار بیافرینند؟ آیا اهالی موسیقی در مغرب  زمین هم که الگوهای قطعی عمده اهالی موسیقی در ایرانند، نسبت به وطن و سرزمینشان این قدر بی‌توجه، بی‌تعصب و بی‌غیرت عمل می‌کنند؟ چرا برای این عده که خود را هنرمند می‌نامند ایران تحقیر  شده و اسیر در یوغ کاپیتولاسیون، با ایران قدرتمند امروز هیچ تفاوتی ندارد؟ آیا در این موقعیت نمی‌توان  گفت: « بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لاَ یَعقِلُون». آیا این عده مصداق: « خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهم وَعَلَى سَمْعِهِم وَعَلَى أَبصَارِهِم..» نیستند؟

و البته  این داستان تلخ، حکایت سینماگران و اهالی تئاتر و سایر هنرهای رایج در مملکت نیز هست. در این  میان بار  «بی‌مسئولیتی»، بیشتر بر دوش آنانی است که عنوان «استاد» را در عرصه‌های هنری این کشور یدک می‌کشند.  ظاهراً هر چه «استاد»تر می‌شوند، نسبت به حقایق کشورشان بیگانه‌تر و غریبه‌تر می گردند و بخوانید «کور»تر و «ناشنوا» تر و جاهل‌تر!

۴ . اما دردناک‌تر و البته شرم آورتر  از همه موارد فوق آن است که این جماعت بی‌اعتنا به اسلام، انقلاب، نظام و حتی وطن، در طول۳۶ سال گذشته، هنرمندان رسمی کشور محسوب شده و از همۀ  امتیازات و امکانات نظام حداکثر بهره را برده‌اند. جشنواره های هنری و فرهنگی و حتی دینی در تسخیر  آنان و اندیشه‌های منحطشان است، جوایز جشنواره ها و یادواره ها و ملک طلق آنان محسوب می‌شوند و از  حیطه آنان خارج نمی‌شوند، رسانه‌ها و تریبون‌های رسمی اعم از صدا و سیما و مطبوعات را قرق کرده‌اند و در  کنار همه اینها همیشه ژست مخالف و اپوزیسیون می‌گیرند و در حسرت گذشته و دوران طلایی هنر ایران، یعنی همان عصر فرح  پهلوی و جشن هنرش مویه و عجز و لابه می‌کنند.

عجیب آنکه مسئولان عرصه‌های فرهنگی نظام بارها و بارها به چشم خود دیده‌اند که این عده تا حد بلغت الحلقوم در مزارع و مراتع  نظام و انقلاب چریده و حتی سردرختی‌ها را هم غارت کرده‌اند، ولی با ناسپاسی و نمک‌نشناسی تمام در  برابر بیگانه و اجنبی با گردن کج تواضع می‌کنند و دم تکان می‌دهند، اما باز هم دست از نوازش این هنرمندنمایان بی‌هنر و بی‌غیرت برنمی‌دارند و کما فی‌السابق جیره و آذوقه و علیق آنها را به حد تمام و به‌موقع از بیت‌المال مسلمین تأمین می‌کنند. این همه درحالی است که هنرمندان مومن و متعهد و در خدمت اسلام و انقلاب و نظام معمولأ هدف تیر بی‌مهری و بی‌توجهی مسئولان فرهنگی نظام قرار می‌گیرند و در  بسیاری از موارد حتی امکان خدمت و ادای تکلیف شرعی در خلق آثار هنری اسلامی و انقلابی به آنها  داده نمی‌شود. این گروه همیشه گفته‌اند جز فراهم آمدن امکان خدمت، هیچ نمی‌خواهند و اجر و پاداش خود را نه از مسئولان فرهنگی  نظام  که از خدای خود مطالبه می‌کنند.

  1. هر چند قبول این نامعادله ساده نیست و حتی برای کسانی که دستی بر این آتش ندارند عجیب و غریب و غیر قابل باور می‌نماید، اما مروری کوتاه بر آثاری که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و سینماها و تئاترها و جشنواره ها به نمایش در می‌آیند و بازتاب آنها در مطبوعات و فضای مجازی ثابت می‌کند که هنر رسمی پس از انقلاب بر مداری دیگر چرخیده و در خدمت کلام، عقیده، مرام و مسلک دیگری بوده است!

ساده‌ترین نماد این نابهنجاری  بزرگ  جشنواره‌های رنگارنگی هستند که به نام فجرو در ایام پیروزی  انقلاب برگزار می‌شوند. در این جشنواره‌های فیلم و تئاتر و موسیقی و ..،به‌جز مواردی اندک، اثر یا آثاری که رنگ و بویی از انقلاب و اسلام و دغدغه‌های وفاداران به انقلاب و مومنان و متدینان را داشته باشد یافت نمی‌شود. جو غالب این جشنواره‌ها به گونه‌ای است که مشتی زن و مرد و  دختر و پسر لاابالی و متجاهر به فسق به نام فجر و انقلاب و با هزینه نظام و البته فارغ از اندک دغدغه یا  توجهی به اسلام و انقلاب و اهداف انقلاب اسلامی، گرد هم می آیند، می‌خورند و می نوشند و در هم می‌لولند و در آخر در کمال عزت و احترام، جوایز میلیونی را از دست مسئولان فرهنگی نظام دریافت  می‌کنند و همیشه بار سنگینی از منت را هم بر سر مسئولان فرهنگی نظام می‌گذارند که باید ممنون  ما باشید که با حضورمان به جشنواره فجرتان رونق دادیم و همین قصه سال بعد و سال‌های بعد هم تکرار می‌شود. بماند که مسئولان فرهنگی نظام چه نازی که از این جماعت نکشیده و چه باج‌ها که به آنان نداده‌اند. البته این مرغ‌های تخم‌طلا همیشه تخم‌های طلایشان را در سبد بیگانه گذاشته‌ و همیشه  خود را بدهکار اجنبی و طلبکار نظام و انقلاب دانسته‌اند و می‌دانند. عبرت آموز آنکه جشنواره‌ها و رسانه‌های بیگانه در برابر این همه خوش‌رقصی و خدمت، صرفأ  گاهی التفاتکی به این طایفه می‌کنند  و دیگر هیچ!

  1. ۶٫ اگر از مسئولین فرهنگی نظام دلیل تکرار این موضع عجیب و خلاف عقل پرسیده شود خواهند گفت که ما هنرمندی در طراز این جماعت نداریم و ناچاریم که این عده را تحویل بگیریم و جذب کنیم تا علیه نظام و انقلاب گامی بر ندارند و اگر هم شد در خدمت نظام اثری تولید کنند و حال آنکه در همه سال‌هایی که این نظریۀ نا معقول اجرا شده، نه این هنرمندان رسمی و حکومتی گامی در جهت موافق  اسلام و انقلاب و نظام برداشته و نه در آثارشان ضوابط و احکام اسلامی را رعایت کرده و به ارزش‌های  انقلابی پایبندی نشان داده‌اند، چون مطمئن هستند به هر شیوه‌ای که رفتار کنند، جشنواره و جایزه و  حرمتشان نزد مسئولان فرهنگی نظام پا برجاست.

۷ . به لطف خداوند، اسلام و انقلاب نسلی انبوه از هنرمندان مومن و انقلابی در اختیار دارد که در بسیاری  از موارد از لحاظ هنری نیز از هنرمندان رسمی و بیگانه‌پرست، پیش‌ترند. به عنوان نمونه جشنواره فیلم  عمار و فیلمسازان مومن و خلاق آن که در صورت توجه متولیان فرهنگی نظام قادرند نیازهای جامعه به  آثار سینمایی و مستند را بر اساس ارزش‌های الهی و انقلابی و با حداقل هزینه و کیفیتی مطلوب تامین کنند. فقط کافی است مسئولان فرهنگی نظام در یک توبه عملی از خطای بنیادین ۳۶ ساله خود، جایگاه هنرمندان رسمی مورد توجه نظام را به جوانان هنرمندو متدین و انقلابی بدهند تا با زایش و تولید انبوه آثار هنری منطبق با ارزش‌های اسلامی و انقلابی مواجه شوند.  هنرمندانی که با کمترین ادعا و هزینه و از باب ادای  تکلیف شرعی نیازهای جامعه و کشور را به محصولات هنری به بهترین نحو ممکن تامین خواهند کرد.

 

سوتیترها:

 

۱

عجیب آنکه مسئولان عرصه‌های فرهنگی نظام بارها و بارها به چشم خود دیده‌اند که این عده تا حد بلغت الحلقوم در مزارع و مراتع  نظام و انقلاب چریده و حتی سردرختی‌ها را هم غارت کرده‌اند، ولی با ناسپاسی و نمک‌نشناسی تمام در  برابر بیگانه و اجنبی با گردن کج تواضع می‌کنند و دم تکان می‌دهند، اما باز هم دست از نوازش این هنرمندنمایان بی‌هنر و بی‌غیرت برنمی‌دارند.

 

 

۲

به لطف خداوند، اسلام و انقلاب نسلی انبوه از هنرمندان مومن و انقلابی در اختیار دارد که در بسیاری  از موارد از لحاظ هنری نیز از هنرمندان رسمی و بیگانه‌پرست، پیش‌ترند و در صورت توجه متولیان فرهنگی نظام قادرند نیازهای جامعه به آثار سینمایی و مستند را بر اساس ارزش‌های الهی و انقلابی و با حداقل هزینه و کیفیتی مطلوب تامین کنند.

30نوامبر/16

گزارشی از سیوسومین جشنواره فیلم فجر

علیرضا سربخش

سی و سومین جشنواره فیلم فجر با همه فراز و نشیب‌هایش به اتمام رسید. امّا باید دید که آیا فیلم‌های ارائه شده توانستند دغدغه‌های فرهنگی جامعه اسلامی ایران و رهبری معظم آن ‌را رفع کنند؟ آیا دولت تدبیر و امید توانست امید را در آثار تصویری این جشنواره نشان دهد؟

بی‌تردید، بسیاری از آثار، ایران را تیره و تار به تصویر کشیدند، در حالی که کسی می‌بایست پاسخ فیلم‌های هالیوودی را می‌داد، برخی از هنرمندان، خود به انتقاد از درون پرداختند و ایران را زشت و نازیبا به تصویر کشیدند. مراد از تیره و تار نشان ندادن ایران این نیست که باید همه چیز را خوب و عالی نشان داد و هیچ انتقادی نکرد، بلکه مراد آن است که ضمن انتقاد درست، چگونگی پرداختن به معضلات اجتماعی است که اهمیت دارد. آیا این فیلم‌ها امید و سازندگی را به مخاطب خود القا کردند یا  در چنبره معظل و انتقاد باقی ماندند و راه چاره‌ای را نشان ندادند؟ این تعداد از فیلم‌ها، کم نبودند.

از سوی دیگر، اساساً بسیاری از فیلم‌ها قصه و داستان نداشتند و بسیاری نگاهشان به آن سوی آب‌ها بود. در‌حالی که سینمای آمریکا که پر‌فروش‌ترین و پر‌مخاطب‌ترین سینمای جهان است، اساس فیلم‌های خود را بر مبنای قصه‌گویی قرار داده است، در سراسر جهان جشنواره‌هایی با همکاری آمریکایی‌ها برگزار می‌شوند که جوایز خود را به فیلم‌هایی اختصاص می‌دهند که قصه‌گو نیستند. آمریکا خود فیلم‌های قصه‌گو می‌سازد، اما در جشنواره‌های خارجی، مبلّغ فیلم‌های ضد قصه است!

سینمای ایران هم در کلیتش قصه‌گو نیست و فیلمسازان ما از این مسئله غافلند. در چند سال اخیر به بهانه اینکه می‌خواهیم مردم عراق را جذب کنیم، مردم ایران با مفهومی به نام عراقی خوب آشنا شده‌اند. بی‌تردید همه سربازان عراقی بد نبودند، اما چون در سپاه کفر بودند فرق چندانی با یکدیگر نداشتند و سپاه باطل یا شیطان را یاری می‌کردند.

اکنون که شصت، هفتاد سال از جنگ جهانی دوم می‌گذرد، هرگز در یک فیلم‌ آمریکایی، یک سرباز آلمانی خوب نمی‌بینیم، اما سینمای ایران به انحراف رفته و سرباز عراقی خوب را نیز نشان می‌دهد. به‌راستی کسانی‌ که چهره‌ سرباز عراقی را خوب نشان می‌دهند، اگر نسل سوم و چهارم از آنها بپرسند اگر سربازان عراقی‌ها خوب بودند، شما چرا با آنها جنگیدید، فیلمسازان ما چه پاسخی دارند؟ این جشنواره غیر از سرباز عراقی خوب، سرباز آمریکایی خوب را هم نشان داد!

کیان خانواده‌ نیز مورد هجمه برخی از فیلمسازان قرار گرفت. در این فیلم‌ها خانواده‌ها یا از هم فرو پاشیده و یا در بحران بودند. ازدواج موقت، زشت و ناپسند و در عوض روابط آزاد و غیر‌شرعی، مشروع و پسندیده جلوه داده شد. در یکی از فیلم‌ها، دختر ایرانی به فرانسه رفته و بدون ازدواج، از دوست پسر فرانسویش، باردار شده و می‌خواهد با تشکیل یک زندگی راحت و بی‌دغدغه، کودک نامشروع خود را بزرگ کند!

از دیگر موارد می‌توان به رواج فحش و ناسزا در فیلم‌ها اشاره کرد. این کلمات زشت اکنون گویی جزو دیالوگ‌های عادی بازیگران شده است. گفتگوهای این فیلم‌ها بدون آنکه خط قرمز‌های اخلاقی جامعه را در نظر گرفته شوند، کثیف و سخیف هستند. برای اولین بار در سینمای بعد از انقلاب پدری با ظاهر مذهبی به دختر خود تجاوز می‌کند و دختر در آستانه ازدواج، آنگاه که  به دکتر زنان مراجعه می‌کند و وقتی می‌بیند همه چیز در حال فروپاشی است، اقدام به خودکشی می‌کند.

قطعاً دست‌هائی در کارند تا چهره‌های مذهبی و دینی را در فیلم‌های سینمائی ما زشت، نا‌زیبا، دورو، دروغگو، حسود، متجاوز به عنف، ریاکار، و…  نشان دهند. چرا باید نقش منفی‌ها در فیلم‌های سینمای ما در قالب چهره‌های مذهبی به مخاطب ایرانی معرفی شوند؟ دستی که سعی می‌کند اعمال زشت را به این قشر از جامعه نسبت دهد، چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ از سوی دیگر در برخی از فیلم‌ها، اسلام  مورد تشکیک قرار می‌گیرد و احکام شرعی را دست ‌و ‌پا‌گیر نشان می‌دهند.

نکته قابل تأمل این است که در اختتامیه سی و سومین جشنواره فیلم فجر آن دسته از هنرمندانی که در جریان فتنه دستگیر شده و یا در مظان اتهام قرار گرفته بودند، مورد تقدیر و تشکر قرار گرفتند و به آنها سیمرغ بلورین داده شد، چون ظاهراً این باور در میان متولیان فرهنگی ما باور غالبی است که باید جریان فتنه را به هر شکل ممکن زنده‌ نگه داشت. طرفه آنکه جایزه بازیگر نقش اول به بازیگری داده شد که در آن فیلم نقش مکمل را بازی می‌کرد! داستان فیلم از این قرار بود که پسری عاشق دختر همسایه می‌شود و بعداً در فیلم مشخص می‌شود که آن دو با یکدیگر خواهر و برادرند و این بازیگر، خواهر عروس خانم و در واقع ایفاگر نقشی حاشیه‌ای در این فیلم است که قصد دارد با یک مرد زن‌دار ازدواج کند، اما از دید برگزارکنندگان، این مهم نیست که بازیگر زن در آن فیلم نقش اول داشته باشد یا نداشته باشد. مهم، تشویق جریان فتنه به هر قیمتی است!

تشویق‌ها تنها به این مورد ختم نمی‌شوند، اما معاون محترم سینمایی در جشنواره داد سخن می‌دهد که منتقدان، گزارش‌های ناجور ننویسند و بی‌دلیل مسئولین را نگران نکنند. فیلم‌های خوب و فیلمسازان خوب‌تری از اینها از کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟ اینها می‌خواهند ما چشم‌هایمان را به روی حقیقت ببندیم و چیزی نگوئیم و بَه‌بَه و چَه‌چَه کنیم.

خدایا تو شاهد باش آنچه که می‌بایست گفت گفتیم و حجت را بر مسئولین تمام کردیم. باشد که به خود آیند و به فکر باشند و دغدغۀ فرهنگی مردم شهیدپرورمان را پاسخگو باشند امیدواریم مسئولین سینمایی ارشاد در فکر چاره باشند. هنوز امید به بهبودی آثار و تولیدات وجود دارد. امیدواریم در سال‌های بعد، تولیدات بهتری داشته باشیم.

 

سوتیتر:

 

۱٫

قطعاً دست‌هائی در کارند تا چهره‌های مذهبی و دینی را در فیلم‌های سینمائی ما زشت، نا‌زیبا، دورو، دروغگو، حسود، متجاوز به عنف، ریاکار، و…  نشان دهند. چرا باید نقش منفی‌ها در فیلم‌های سینمای ما در قالب چهره‌های مذهبی به مخاطب ایرانی معرفی شوند؟ دستی که سعی می‌کند اعمال زشت را به این قشر از جامعه نسبت دهد، چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ از سوی دیگر در برخی از فیلم‌ها، اسلام  مورد تشکیک قرار می‌گیرد و احکام شرعی را دست ‌و ‌پا‌گیر نشان می‌دهند.

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

فقه‌الارشاد و فقیه‌الاوتاد

بدان ای پسر! ایدک الله فی الدارین که «ارشاد» بر وزن  افساد از اسامی  ذو وجوه است و ادیب  کوفی آن را جمع‌الاضداد خوانده است و معنای آن جز با سیاق عبارت تفهیم نخواهد شد. پس اگر زید گوید: «ارشاد  شدم» مقصود آن است که از ضلالت خلاصی یافتم و اگر عمر گوید: «متولی ارشاد شدم» منطوق آن است که مرا بر اضلال خلایق گمارده‌اند! و «ارشاد» در لسان ملوک و حکام، دیوانی است که امور مطربان و  مغنیان و رامشگران و عمله خلوت و طرب و رقاصان و… را تمشیت می‌کند، فلذا در باب آن مستحدثات فقهیه و شبهات و استفتائات و «ان قلتهای» متعدده طرح گشته و عالم فرید دهر، زبده الفقها و خیره الحکما، افقه الافقها الارشاد، فقیه الاوتاد، سماحه مولانا ابن جنت العلما ملقب به «شیخ شوخ» من باب اداء تکلیف به تألیف رساله نادره «فقه الارشاد فی بیان احکام افساد» اقدام و ذخیره آخرت خویش و اسباب خروج خلق از وادی جهل و تحیر را فراهم آورده، کثره اله امثاله! و در این رساله اعجب و اغرب فتاوای فقهیه جمع است مثلأ:

الف) حکم بر وجوب غنی در حال که مطربین و مغنیان زن باشند و خاصه آن که زنی واحد (که اهل فسق او  را تک‌خوان گویند) و به سیاق مجالس طرب به ترجیع و چَه‌چَهه اقدام کند و در باب سیم این کتاب آمده که: «استماع غنی خاصه آنکه مغنیه و مطربه از نساء میان سال باشد بر عموم رجال واجب است و مخالفت با آن در حکم محاربه با اصل دیانت است و عموم مؤمنین باید در ترویج غنی و طرب بکوشند تا این لذت بی‌مثال از انحصار فساق به درآید و شیخنا مهاجرانی حفظه الله فی لندن فرموده که وجوب استماع به صوت زن مغنیه از باب «کلو من الطیبات» جایز است و انا اقول بل واجب است و در خبر است از ابوهریره که روایت کرده  شیطان در بیتی که صوت زن مطربه در آن باشد داخل نشود (چرا که حاجتی به دخول او نیست).

ب) فتوا بر حلیت جمیع افعال اهل هنر (اعم از رامشگر و مطرب و رقاص و آکتور و مزقانچی و…) و در  توضیح این فتوا، مصنف هداه الله انشاالله به قاعده «رفع القلم» تشبث نموده و جماعت مذکوره را مصداق «رفع عن امتی تسع» دانسته چرا که این جماعت یا در خلسه و نئشه‌اند یا در سکر و نوم و تغافل که در هر حال از مصادیق رفع القلم محسوب  می‌شوند والله اعلم.

ج) امّا جواز حیلت بر مؤمنین در امور ارشاد از غرائب این رساله است. و «شیخ شوخ» از باب احتیاط واجب و عنداللزوم فتوا بر وجوب حیلت بر مؤمنین داده، خاصه آنجا که مؤمنان و اهل علم از مؤمنین بر امرای ارشاد بابت افعال قبیحه رایج در «ارشاد» از باب نهی از منکر، امر و نهی کنند به فتوای «شیخ شوخ» جایز بَل واجب است بر امرای «ارشاد» که دست بر دیده نهاده و بگوید سمعأ و طاعتأ و بعد هر آنچه خواهد کند و در باب ثامن از این کتاب شریف چنین آورده که: اطاعت امر و نهی مؤمنان در امور ارشاد کراهت شدیده دارد و بر مدیران ارشاد است تا حد وسع، مطالبات مؤمنان و اهل علم و فقها و مجتهدان را من «اذن» داخل و من «اذن اخری» خارج گردانند و جز بر مدار امیال اهل هنر نچرخند که در یوم‌الحساب از مدیران ارشاد جز رضایت اهل هنر عملی مقبول نخواهد بود!

 

تغییر در مواضع امام

یک دستفروش سیاسی در گفت‌وگو با سایت جماران: اگر امام امروز بودند با نهضت آزادی این‌گونه برخورد  نمی‌کردند. امام خود را معصوم نمی‌دانست و در آخر عمر اشاره کرد که در چند جا اشتباه کرده. باید در شرایط فعلی در برخی سخنان و مواضع امام تغییر ایجاد کنیم.

۱ـ این دوره‌گرد سیاسی اگر برای یک‌بار هم شده «صحیفه امام» را خوانده بود، می‌فهمید که امام، میدان دادن به اعضای نهضت آزادی در ابتدای انقلاب و عدم برخورد قاطع با لیبرال‌ها را از جمله اشتباهات خود اعلام کرده‌اند!

۲ـ دوره‌گرد انسان شریفی است که صبح تا شب می‌خرد و می‌فروشد برای اینکه شب نانی به کف آرد و به غفلت نخورد. امّا دوره‌گرد سیاسی کسی است که بدون توجه به قدر و قیمت هر چیز فقط به «فروش» فکر می‌کند آن هم برای نشستن روی یکی از صندلی‌های قدرت! اینکه چه می‌فروشد برایش اهمیّت ندارد. مهم رسیدن به قدرت است! دوره‌گرد سیاسی اولین چیزی را که برای فروش عرضه می‌کند شرافت و آبروست (البته اگر از قبل داشته باشد!)

۳ـ اینکه چرا هر دوره‌گرد سیاسی به خود اجازه می‌دهد دربارۀ حضرت امام اظهارنظر کند (آن ‌هم درباره  اشتباهات امام! و ضرورت تغییر در برخی سخنان و مواضع ایشان) بحثی ‌است و اینکه چرا رسانه‌ای که وظیفه‌اش حفظ و نشر آثار امام است منعکس‌کننده و مروج این افاضات شده، بحثی دیگراست! یعنی این روزها «تنظیم و انتشار آثار امام» به معنی «تحریف و تغییر» آثار ایشان است؟

۴ـ از دوره‌گردی که عیالش جلوی دوربین عکاسی نشریات سعودی ایستاده و چادر از سر برداشته و ژست گرفته تا عکسش در دست حرامیان آل‌سعود دست به دست بگردد، توقعی جز این نمی‌رود که از تغییر در سخنان و مواضع امام سخن بگوید (چون امام مظهر غیرت دینی در تمامی عرصه‌ها بوده‌اند) امّا از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام حتماً انتظار می‌رود که رسانه‌اش تریبون دوره‌گردان سیاسی نشود!

 

 

چند نفر؟

یک مقام  مسئول در وزارت ارشاد: انتشار یک کتاب «موهن» مگر چند نفر را فاسد می‌کند؟

۱ـ بستگی دارد! بعضی کتاب‌ها می‌توانند یک نفر را فاسد کنند، امّا ممکن است آن یک نفر عیال یا دختر یک  مقام مسئول باشد.

۲ـ اصولاً اگر چند نفر را فاسد کند شما انتشار آن‌ را ممنوع خواهید کرد؟ هزار نفر؟ دو هزار نفر؟ یک میلیون  نفر؟ یا به صورت دقیق و با دو رقم اعشار ۳۴/۲۵۳۴ نفر؟

۳ـ بر همین مبنی سایر مقامات مسئول در دولت می‌توانند چنین استدلال کنند که:

الف) توزیع یک محموله رب گوجه فاسد مگر چند نفر را مسموم خواهد کرد که ما زحمت بکشیم و جلوی  توزیع آن ‌را بگیریم؟

ب) فروش یک وانت مواد مخدر مگر چند نفر را معتاد می‌کند که ما آن را توقیف کنیم؟

ج) طبابت یک پزشک تقلبی مگر چند نفر را خواهد کشت که جلوی نان خوردن او را بگیریم؟

۴ـ و البته بر همین اساس بعضی هم می‌توانند نتیجه بگیرند انتشار یک شایعه خیلی بد علیه مقامات یا فلان مسئول وزارت ارشاد مگر برای چند نفر ذهنیت منفی ایجاد می‌کند که ما چنین نکنیم؟ یا تهمت زدن به مدیران ارشاد مگر آبروی چند نفر را می‌برد که از آن جلوگیری می‌شود؟

۵ـ مهمترین عذابی که خدا می‌تواند بر سر یک مقام ارشاد نازل کند این است که او را از نعمت عقل محروم کند!

 

 

فقط خلع لباس

* یک ملبس به لباس روحانیت: برخی موضوعات حاشیه‌ای مانند «حجاب»، متأسفانه ارزش تلقی می‌شود و بعضی‌ها ‌به خاطر اجرای یک کنسرت زمین و زمان را به هم می‌زنند.

حاشیه: گویندۀ این عبارت مدتی هم وزیر کشور بوده است!

* کاملاً با ایشان موافقیم! وقتی بعضی‌ها احکام شرعی مثل «حجاب» را حاشیه‌ای تلقی می‌کنند و از غیرت دینی مردم در اعتراض به رقاصی و مطربی خلاف شرع آن هم در کشور امام زمان رنج می‌برند، دیگر نباید  کسی به خلع لباس یکی از این بعضی‌ها توسط دادگاه ویژه روحانیت اعتراض کند! چون خلع لباس فرد مذکور خیلی حاشیه‌ای‌تر از حاشیه‌ای بودن حجاب است و لزومی ندارد بعضی‌ها برای خلع لباس یک «روحانی نما» زمین و زمان را به هم بریزند.

 

مهمتر از هوا فضا

دولت «پژوهشگاه فضایی ایران» را منحل کرد.

ـ می‌دانید که «پژوهشگاه فضایی» از اول هم یک چیز زیادی بود! مثل انرژی هسته‌ای یا آب سنگین اراک و صنایع ساخت موشک و خیلی امور زائد دیگر! وقتی مملکت با بی‌پولی و کسر بودجه مواجه است، باید بیت‌المال را در جاهای لازم و معقول خرج کرد! مثلأ پس از انحلال پژوهشگاه فضایی می‌شود با بودجه آن چندین کنسرت شاد بر پا کرد تا مردم با دیدن و انجام حرکات موزون، ضمن نهادینه کردن شادی، از ابتلا به کمر درد پیشگیری کنند و یا اینکه اعتبارات پژوهش‌های فضایی را خرج چاپ کتب ضاله کرد و از این طریق فکر و ذهن جوانان را بارورتر ساخت! ترتیب دادن چند تئاتر با موضوعاتی ضروری مثل روابط دوستانه دخترها و پسرها در خیابان و دانشگاه و تقویت فمینیسم و ترویج آن از طریق برپایی همایش‌های دفاع از تجرد زن و استقلال او از خانواده در سراسر کشور از جمله دیگر مواردی است که شایسته است پس از انحلال «پژوهشگاه فضایی ایران» و از محل صرفه‌جویی ناشی از این انحلال، بودجه و اعتبار دریافت کنند!

* نکته حاشیه‌ای: پژوهشگران خارجی دریافته‌اند انجام پژوهش‌های فضایی برای ملت ایران اصلأ مفید نیست چون ممکن است آنها را «هوایی» کند و یا میزان «سر به هوا» شدن جوانان را افزایش دهد.

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای بعد از انقلاب

نگاهی به تاریخ سینمای ایران (قسمت ۱۲)

دکتر عبدالحمید انصاری

اشاره: در شماره‌های گذشته فیلم‌های اکران‌شده سینمای ایران تا اوایل سال ۶۵ مورد بررسی قرار گرفت. در سال ۶۵ فیلم‌هایی در ژانرهای مختلف ساخته شد که در فصل اول آن سال به فیلم‌های دفاع مقدس، پلیسی و اجتماعی پرداختیم. در این شماره آن را تکمیل می‌کنیم:

الف) ادامه ژانرهای دفاع مقدس، پلیسی، اجتماعی

۶ـ سامان: کارگردان؛ احمد نیک‌آذر. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، پوراندخت مهیمن، اکبر زنجان‌پور، نعمت‌الله گرجی.

ماجرای فداکاری یک کارمند اداری و انتخاب بر سر دو راهی درمان فرزند یا پرداخت تعهدات کارکنان و توسعه کارخانه را روایت می‌کند. فداکاری کارمند موجب ارتقای روحیه کارکنان و گذشت و فداکاری آنان در راستای درمان فرزندش می‌شود.

۷ـ گذرگاه: کارگردان؛ شهریار بحرانی، بازیگران؛ اردلان شجاع کاوه، علی حاتمی، عطاءالله سلمانیان، خسرو ضیایی، مژگان بنی‌هاشمی. محصول؛ حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

داستان مربوط به عملیات واحد اطلاعات سپاه پاسداران در خاک دشمن برای انهدام یک پل مهم تدارکاتی است که با فراز و فرودهای جاذب روایت می‌شود.

شهریار بحرانی از سینماگران بااستعداد و متعهد پس از انقلاب است که فیلم‌ها و سریال‌های ارزشمندی نظیر ملک سلیمان، مریم مقدس را در کارنامه خود دارد. لازم است این کارگردان خوش‌ذوق از کم‌کاری و انزوا به درآید و فعال در صحنه حضور داشته باشد.

۸ـ سراب: کارگردان؛ حمید تمجیدی، بازیگران؛ جمشید مشایخی، محبوبه بیات، فرخ نعمتی، پری اقبالپور، پرویز پورحسینی. محصول؛ هدایت فیلم.

قصه فیلم به مهاجرت یک دبیر ریاضی از شهرستان به تهران و ترسیم مشکلات زندگی در این کلان‌شهر می‌گذرد، همانگونه که از نام فیلم پیداست، سازندگان درصدد بیان تلخی‌های زندگی در شهرهای بزرگ و به ویژه پایتخت هستند. این نحوه نگاه به معضلات اجتماعی در سال‌های اول انقلاب بسیار مرسوم و از جانب توده مردم پذیرفتنی بود.

هدایت فیلم نیز با شناختی که بنیانگذاران آن از فضای قبل و بعد از انقلاب داشتند، در این زمینه تا اواسط دهه ۷۰ موفق بود، اما با ظهور مدیران نیمه دوم ۷۰ و هجوم فیلم‌های حرمت‌شکن و اخلاق‌ستیز بر پرده سینما، این بنگاه سینمایی نیز به ساخت فیلم‌های جوزده و عامه‌پسند برای ذائقه‌های نازل و به عبارتی فیلم فارسی جدید روی آورد، ولی از نیمه دوم دهه ۸۰ فعالیت خود را کاهش داد.

۹ـ کنار برکه‌ها: کارگردان؛ یدالله نوعصری، بازیگران؛ سیاوش طهمورث، فرزانه کابلی، حسین محجوب، معصومه تقی‌پور. محصول؛ بنیاد مستضعفان تبریز.

قصه ازدواج مجدد مردی پس از مرگ همسرش را به تصویر می‌کشد. پسر جوان مرد نمی‌تواند با نامادری‌اش کنار آید و همواره در یک کشمکش روحی و عاطفی به سر می‌برد تا اینکه ماجرای آتش‌سوزی منزل و گرفتار آمدن نامادری در میان شعله‌های آتش و نجات او توسط فرزندخوانده، آنها را به یکدیگر نزدیک و علاقمند می‌کند.

۱۰ـ دزد و نویسنده: کارگردان؛ کاظم معصومی. بازیگران؛ خسرو شکیبایی، آهو خردمند، مهری مهرنیا، علی نصیریان. محصول؛ مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی.

داستان آشنایی یک دزد و یک نویسنده را بیان می‌کند که هرکدام با دنیای ذهنی خویش، جهان پیرامون را می‌نگرند. فیلم برای سال ۶۵ و تحلیل روانشناسانه تیپ‌های اجتماعی قابل تأمل است.

۱۱ـ طلسم: کارگردان؛ داریوش فرهنگ. بازیگران؛ جمشید مشایخی، پروبز پورحسینی، سوسن تسلیمی و آتیلا پسیانی. محصول؛ مؤسسه سینمایی بنیاد مستضعفان.

روایت فیلم براساس ترکیبی از تاریخ اواخر حکومت قاجار و فضای تخیلی قابل باور برای ایجاد تعلیق و کشش سینمایی ساخته شده است.

۱۲ـ میهمانی خصوصی: کارگردان؛ حسن هدایت. بازیگران؛ پرویز پورحسینی، توران مهرزاد، مرحوم منوچهر حامدی، محمد برسوزیان و مرحوم هادی اسلامی.

داستان زندگی یک دیپلمات را در قالب جشنی در منزلش بیان می‌کند. فیلم از همه روش‌های جذب مخاطب و زبان سینما برای بیان روان داستان بهره می‌گیرد. به ویژه در مواردی که از flash back استفاده می‌کند مخاطب را کاملاً به فضای دلخواه خود وارد می‌کند.

حسن هدایت مجموعه کارآگاه علوی را هم کارگردانی کرده که در زمان خود با نمره خوبی مورد پذیرش بینندگان قرار گرفت.

۱۳ـ معما: کارگردان؛ حسین زندباف. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، محمد برسوزیان، مرحوم مرتضی احمدی، پوراندخت مهیمن، اصغر زمانی، منصوره جوهری.

قصه فیلم، بازدید رئیس‌جمهور آمریکا از ایران و گم شدن اسلحه کمری یک پاسبان و ورود ساواک برای کشف اسلحه می‌پردازد. فیلم به لحاظ تصویرسازی از اوضاع به شدت پلیسی دوران پهلوی دوم قابل قبول است.

۱۴ـ دستفروش: کارگردان؛ محسن مخملباف. فیلمنامه: محسن مخملباف. بازیگران؛ اسماعیل سلطانیان، بهزاد بهزادپور، فرید کشن فلاح، جعفر دهقان، زهره سرمدی.

این یک اثر اپیزودیک سه قسمتی است که روابط آدم‌های محروم جامعه را به تصویر می‌کشد. فیلم مانند سایر آثار مخملباف در دهه ۶۰ است.

سوگمندانه باید گفت محسن مخملباف از دهه ۷۰ به تدریج از تفکرات آرمانی مذهبی فاصله گرفت و به خارج از کشور رفت و آرام آرام به ساخت فیلم‌های نه تنها ضدارزشی و کم‌مایه، بلکه غیراخلاقی روی آورد که تا حال ادامه دارد. او از استعداد خوبی برخوردار بود، اما متأسفانه در اثر کم‌ظرفیتی و عدم درک شرایط اجتماعی و بین‌المللی کشور، به منجلابی غیرقابل تصور سقوط کرد. زندگی مخملباف باید درس عبرتی برای همه آیندگان باشد که به وضعیت انقلابی و دین‌مدارانه خود غرّه نشوند. همه باید بدانیم که هیچ‌کس گارانتی مادام‌العمر ندارد.

۱۵ـ ترنج: کارگردان؛ محمدرضا اعلامی. بازیگران؛ علی نصیریان، کمند امیرسلیمانی، پروانه معصومی، فهیمه رستگار.

داستان یک زن و شوهر هنرمند و بافنده فرش را روایت می‌کند که زن به هنگام بافتن فرش مورد تهاجم قرار می‌گیرد. فیلم به نوعی در ژانر «انتقام» هم قابل تعریف است، با این تفاوت که نحوه انتقام‌گیری چند لایه و برخلاف فیلم‌های متعارف این ژانر کند است و بیشتر نگاه اجتماعی به مسئله دارد.

۱۶ـ رابطه: کارگردان؛ پوران درخشنده. بازیگران؛ خسرو شکیبایی، پوراندخت مهیمن، حسین محب اهری، پرویز پورحسینی. محصول؛ شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

قصه عاطفی یک نوجوان ناشنوا و مشکلات و گرفتاری‌های متعدد او را در رابطه با مدرسه، خانواده و جامعه روایت می‌کند. پوران درخشنده در سال‌های بعد نیز همین رویه طرح مسائل اجتماعی، فرهنگی را دستمایه کارهای خویش قرار داده و در این زمینه نیز موفقیت‌های قابل‌توجهی کسب نموده است. آخرین ساخته وی در این حوزه «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» می‌باشد.

۱۷ـ کلید: کارگردان؛ ابراهیم فروزش. فیلمنامه؛ عباس کیارستمی. بازیگران؛ فاطمه آساره، مهناز انصاریان، عماد طاهری، امیر محمدپور. محصول؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

داستان فیلم به تنهایی دو کودک خردسال در منزل می‌پردازد که در زندگی امروزه شهری امری عادی است. عدم آمادگی کودک بزرگتر برای نگهداری از کودک کوچکتر و مخاطرات محتمل مانند گاز، برق، آتش‌سوزی دستمایه فیلمنامه برای ایجاد کشش و جذابیت سینمایی در حوزه کودک و نوجوان شده است. ابراهیم فروزش همچنان به نگاه اجتماعی‌محور در ساخت فیلم‌هایش وفادار مانده و روایتگر تنگناهای زندگی پراشکال شهری در تمدن ابتر کنونی است.

۱۸ـ گلبهار: کارگردان؛ تهمینه اردکانی. بازیگران؛ مهرانه مهین‌ترابی، مینا زرپور. محصول؛ جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا.

این فیلمنامه به روایت زندگی یک دختر جوان قطع نخاعی می‌پردازد که به علت یأس و ناامیدی دست به خودکشی می‌زند. خانواده‌اش که توان نگهداری او را ندارند، وی را به آسایشگاه می‌سپارند. او در آسایشگاه با دختر جوان دیگری آشنا می‌شود که یک پا ندارد، اما بسیار با روحیه و امیدوار به زندگی به کار نقاشی مشغول است. وضعیت این دختر فاقد پا، قطع نخاعی را به خود می‌آورد و لبخند امید و حرکت را بر لبان و شادابی را بر چهره‌اش نمایان می‌سازد.

۱۹ـ تصویر آخر: کارگردان؛ مهدی صباغ‌زاده. فیلمنامه؛ فریدون جیرانی، مهدی صباغ‌زاده. بازیگران؛ ناصر آقایی، مهوش برگی، حبیب اسماعیلی، اسماعیل محمدی. محصول؛ بنیاد مستضعفان.

این فیلم، داستان مهاجرت به تهران، حساسیت‌های شغل پزشکی، تعهد اخلاقی و وظیفه‌شناسی پزشکان را دستمایه ماجراها قرار داده است.

مطابق روش جیرانی و صباغ‌زاده، فیلم دارای تعلیق سینمایی قابل توجه و کشش‌های عامه‌پسند است، هر چند این امور به خودی خود نقطه منفی تلقی نمی‌شود، اما چه خوب است که سینماگران المان‌ها، شخصیت‌پردازی‌‌ها، تعلیق‌ها و سایر مؤلفه‌های سینمایی را در خدمت ارتقای کمی و کیفی نگاه و تفکر تماشاگران قرار دهند.

 

 

30نوامبر/16

فراهم شدن مقدمات برکناری بنی‌صدر

بی‌پرده با تاریخ/ اسفند ۱۳۵۹ و فروردین ۱۳۶۰

 

سیدروح‌الله امین‌آبادی

اسفند و فروردین ماه سال ۱۳۵۹ روزهای حساسی برای انقلاب بود. ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت که روز به روز زاویه خود را با نظام اسلامی و رهبری آن حضرت امام خمینی بیشتر و بیشتر می‌کرد، در روز ۱۴ اسفند بحرانی واقعی برای نظام ایجاد و سخنرانی خود به مناسبت سالمرگ مصدق در دانشگاه تهران را تبدیل به یک میتینگ ضدانقلابی و ضدامنیتی کرد. حمله به نهادهای نظام از دستگاه قضا گرفته تا نخست‌وزیری تنها گوشه‌ای از وقایع ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ دانشگاه تهران است. در روزهای بعد بنی‌صدر دست به حاشیه‌سازی‌ها و جنجال‌آفرینی‌های دیگری زد تا خود را محق جلوه کند، ولی در واقع مقدمات برکناری خود را روز ۱۴ اسفند را تکمیل کرد تا در روزهای پایانی خرداد سال بعد توسط مجلس و با حکم امام برکنار شود.

عملیات بزرگ و حماسی اچ ـ۳ توسط تیزپروازان جان برکف نیروی هوایی نیز در فروردین ماه سال ۱۳۶۰ روی داد تا اندکی از تلخی‌های دنیای سیاست را از یادها ببرد. در ادامه به اختصار به تشریح رویدادهای این دو ماه می‌پردازیم؛

 

اعلام مواضع چهار نماینده در اجتماع امجدیه  

ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) در هفتمین روز اسفندماه ۱۳۵۹ شاهد گردهمایی چند هزار تن از طبقات مختلف مردم تهران بود که برای استماع سخنان چهار تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اجتماع کرده بودند.

هاشم صباغیان، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان، هریک، عملکردهای خود ظرف مدت نمایندگی‌شان را برای مردم تشریح کردند.این سخنرانی و حوادث پیرامونی آن را می‌توان مقدمه رویداد ۱۴ اسفند در دانشگاه تهران دانست.

 

سحابی: اجازه نمی‌دهند حرف بزنیم…

مهندس سحابی طی سخنانی با انتقاد از مدیریت آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس اظهار داشت: «ما به عنوان نمایندگان اقلیت در مجلس از اختیارات کافی برخوردار نیستیم و هرگاه که زمینه شورایی یا جمعی مطرح می‌شود ما در نظر گرفته نمی‌شویم. ما هرگز برای ایراد نطق‌های پیش از دستور اجازه نداشته‌ایم و همیشه محدودیت‌هائی برایمان وجود داشته است.»

مهندس بازرگان به عنوان دومین سخنران پشت تریبون رفت و در باره سکوت در مجلس اظهار داشت: «چون مأموریت و مرام ما نظم و آرامش و ایجاد قانون و رعایت آن بوده هرگز نخواسته‌ایم از این مرام تغییر وضعیت دهیم. علت سکوت ما نیز در مجلس به همین خاطر است. مجلس برای دو کار است؛ یکی طرح و تصویب لوایح قانونی و دیگری نظارت بر کار دولت که این دو عمل از امور مشکل هستند. نظارت بر کار دولت، تذکر دادن به وزرا و سئوال و استیضاح کردن است، ولی ما تا به امروز استیضاح نکرده‌ایم.»

 

چرا این قدر شلوغ می‌کنیم؟!

بازرگان در پاسخ به این سئوال که چرا این قدر شلوغ می‌کنید گفت: «اگر قرار باشد نماینده سکوت کند و خاموش بماند به این دلیل که در مملکت جنگ است و به انقلاب صدمه می‌خورد یا دُوَ ل خارجی سوءاستفاده   می‌کنند و نباید حرفی زد، پس باید به خانه برویم و رو به قبله بخوابیم.

مهم‌ترین مسئله‌ای که انقلاب داشته پیروزی و سرعت خارق‌العاده‌اش بوده. این انقلاب با همه انقلابات سیاسی و اجتماعی تفاوت فاحشی دارد. سرعتی که این انقلاب به پیروزی رسید از شگفتی‌ها و عجائب است، این به نظر من با ارزش‌ترین بخش انقلاب اسلامی است.»

وی در پاسخ به این سئوال که چرا استعفا نمی‌دهید، گفت: «این امر میسر نیست، چون ما هنوز مجلس را جائی برای بازگو کردن انتقادات و ایرادات می‌بینیم و قافیه آن‌چنان برایمان تنگ نشده است که ناچار به استعفا شویم و نتوانیم حرف بزنیم با آنکه محدودیت‌هایی هست، ولی هنوز امید ثمری داریم. راه نجات و چاره برای بقای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران همکاری همه‌جانبه و وحدت همه گروه‌ها و نهادهاست، من طلیعه مبارک این امر را سرعنوان روزنامه جمهوری اسلامی روز قبل می‌دانم که نوشته بود «جامعه اسلامی امت واحده است جامعه تک‌حزبی نیست.»

دکتر ابراهیم یزدی از سران نهضت آزادی نیز به عنوان سومین سخنران با این ادعا که پس از انقلاب در کشور یک سیستم تک‌حزبی شکل گرفته است، گفت: «می‌بینیم که سیستم تک‌حزبی حاکم گردیده و اکنون حزب حاکم همه چیز را در ید قدرت خود گرفته و اداره امور مملکت در اختیار یک حزب واحد است آن هم حزبی که دقیقاً پس از ۲۲ بهمن ۵۷ شکل گرفته و تشکیل شده است.  مردم از ما می‌پرسند چگونه زمام امور مملکت به عهده حزبی قرار گرفته که درست پس از انقلاب تشکیل شده و برخی از اعضای آن سابقه‌ای در انقلاب نداشته و انقلابی بودن را بعد از ۲۲ بهمن شروع کرده‌اند!.»

ابراهیم یزدی در ادامه به مذاکرات صورت گرفته با طرف‌های خارجی اشاره کرد و گفت: «چرا ملاقات‌هایی با شخصیت‌ها و سفرای مختلف صورت می‌گیرد، ولی هیچ‌کس از چگونگی این مذاکرات و آنچه که می‌گذرد اطلاعی ندارد؟»

در ادامه ‌هاشم صباغیان پشت تریبون رفت و مطالبی را در زمینه تقویت رهبری و حمایت از روحانیت اصیل بیان داشت.(۱)

براساس گزارش‌های مطبوعات، شعارهایی که در این مراسم سرداده ‌شد عبارت بودند از: «مسلمان به پا خیز حزب شده رستاخیز»، «کیش کیش چماقدار»، «حزب چماق به دستان، باید بره گورستان»، «الله اکبر، خمینی رهبر»، «مرگ بر مخالف بنی‌صدر»، «ما پیرو قرآنیم، ما حزب نمی‌خواهیم»، «صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد»، «یزدی، یزدی هرچی داری افشا کن»، «درود بر خمینی، سلام بر سحابی»، «بازرگان بازرگان، چریک پیر ایران»، «درود بر بنی‌صدر، سلام بر بازرگان»، «درود بر مصدق، مرگ بر توده‌ای»، «توده‌ای! چماقدار! پیوندتان مبارک» و… .(۲)

سخنان این چهار نماینده وقت مجلس از جهات مختلفی می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد که در ادامه به این جهات می‌پردازیم.

۱ـ اظهار نگرانی از مدیریت انحصارطلبانه مجلس: آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس که امروز مدعی اعتدال‌طلبی و مخالفت با سانسور و سانسورچی‌هاست و دم از این می‌زند که باید به همه این اجازه را داد که سخنان خود را بگویند، در ابتدای انقلاب با چنین انتقادهایی روبه‌رو بوده است.

سخن اینجا نیست که آیا این مخالفت‌ها و انتقاد‌ها درست بوده یا نه، بلکه مراد این است که به قول حافظ: زاهدان که این جلوه بر محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

هاشمی و دوستان امروز او که در ابتدای پیروزی انقلاب سمت‌هایی را داشتند، امروز با انحصارطلب خواندن دیگران خواهان توبه آنها هستند! حافظ چه زیبا می‌گوید که:

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟

تکرار می‌کنم که مراد تأیید سخنان آن روز سحابی در اعتراض به ‌هاشمی نیست، بلکه مقصود پلی است از امروز به دیروز.

۲- در حالی که بازرگان در پاسخ به سئوالی در زمینه چرایی سکوت طیف اقلیت مجلس می‌گوید ما به خاطر حفظ آرامش سکوت کرده‌ایم؛ امروز‌ هاشمی می‌گوید بعضی از مردم از افراط‌گرایی‌های ابتدای انقلاب رنجیدند و نگاهی به دیروز انقلاب نشان می‌دهد که چه کسانی اهل افراط بودند و چه کسانی رنجیدند.

البته بازرگان در بخش دیگری مدعی می‌شود که جلوی اظهارنظر ما را گرفته‌اند که این خود تناقض در گفتار او را نشان می‌دهد.

۳- بازرگان می‌گوید یکی از کارویژه‌های مجلس، نظارت بر دولت است و با استفاده از این کلمه حق اراده باطلی می‌کند و آن اینکه چرا تا کنون استیضاحی صورت نگرفته است؟! باید گفت در حالی که اکثریت منتخبان ملت در مجلس موافق دولت رجایی بودند و کسی به سمت استیضاح نمی‌رفت، چگونه می‌توان انتظار داشت اقلیتی بتواند بدون داشتن حدنصاب قانونی دولتی را استیضاح کند؟

نمایندگانی که در اجتماع امجدیه سخن گفتند، بر اقلیت بودن خود تأکید داشتند و چگونه اقلیت در یک نظام مردم‌سالار می‌تواند از راه‌های قانونی اکثریت را استیضاح کند؟ این سئوالی است که بازرگان به آن پاسخ نمی‌دهد.

۴- ابراهیم یزدی در سخنان خود از حزبی سخن می‌گوید که بعد از پیروزی انقلاب شکل گرفته و مقدرات امور کشور را عهده‌دار شده است. مشخص است که منظور ابراهیم یزدی حزب جمهوری اسلامی است. او در بخش دیگری از سخنان خود مدعی می‌شود سران حزب جمهوری اسلامی بعد از ۲۲ بهمن به انقلاب پیوسته‌اند!!.

در این زمینه به چهار نکته اساسی اشاره می‌کنیم.

۱ـ در کشورهای مردم‌سالار، تشکیل حزب امری عادی و طبیعی است و اگر حزبی بتواند اکثریت آرای ملت را به خود اختصاص دهد، هم کابینه و هم مجلس در اختیار اوست. اینها چگونه این امر بدیهی را به تشکیل نظام تک‌حزبی تفسیر می‌کنند؟ آیا اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دور اول از حامیان و اعضای حزب جمهوری اسلامی نبودند؟ اگر این‌گونه بود، این اعتراض که نظام اسلامی به سمت تک‌حزبی پیش می‌رود ادعای بیهوده و مضحکی است.

۲ـ اگر به گفته ابراهیم یزدی و دوستانش تشکیل حزب در نظام‌های مردم‌سالار امری نیکو و پسندیده و نیز تشکیل نظام تک‌حزبی پسندیده نیست، سئوال این است که چرا در اجتماع هواداران نهضت آزادی شعار داده می‌شود «ما تابع قرآنیم/ ما حزب نمی‌خواهیم»؟!

۳ـ ابراهیم یزدی مدعی می‌شود که برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی سابقه انقلابی ندارند. سئوال این است که منظور ایشان کدام عضو حزب جمهوری اسلامی در آن دوره است؟ آیا بزرگانی چون بهشتی، خامنه‌ای، ‌هاشمی، باهنر و آیت و… سابقه مبارزاتی ندارند؟ نگاهی گذرا به سوابق مبارزاتی افراد نامبرده نشان می‌دهد که فردی چون ابراهیم یزدی اصلاً نمی‌تواند در این حوزه سخن بگوید…

۴ـ از نکات فوق که بگذریم، به یک خواسته ابراهیم یزدی می‌رسیم و آن اینکه مردم باید از متن مذاکرات مسئولان با طرف‌های خارجی آگاه باشند. این موضوع در اطلاعیه کمیسیون خارجی مجلس به ریاست محمد خاتمی و همچنین کمیسیون دفاعی مورد تأکید قرار گرفته بود.

نکته جالب این است که کسانی که دیروز از دولت می‌خواستند نمایندگان را در جریان مذاکرات با طرف‌های خارجی بگذارند، چون به قدرت رسیدند این کار را کاری بیهوده و نامطلوب می‌دانند! سئوال اینجاست که اگر مردم باید از متن مذاکرات پالمه، نماینده دبیرکل سازمان ملل با مسئولین کشور در زمینه چگونگی پایان دادن به جنگ آگاه شوند، چرا نباید از متن مذاکرات مهم هسته‌ای و بندهای توافق با طرف‌های غربی اطلاع حاصل کنند؟ این سئوالی است که تا کنون پاسخی به آن داده نشده است…

 

هتاکی رئیس‌جمهور به نهادهای نظام در سالمرگ مصدق

۱۴ اسفند ۱۳۵۹ فرامی‌رسد روزی که به اقرار دوست و دشمن مقدمات برکناری ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور ایران فراهم شد.

در ادامه گزارش لحظه به لحظه از روز ۱۴ اسفند را به نقل از روزنامه‌ها و مطبوعات آن ایام ارائه می‌دهیم؛

«ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور پنجشنبه ۱۴ اسفند در یک سخنرانی جنجالی که با درگیری‌های شدیدی همراه بود، نهادهای نظام را مورد حمله قرار داد. بدین ترتیب با پایان یافتن سخنان بنی‌صدر، اختلافات بنیادین میان ارکان نظام، عمق تازه‌ای یافت. در حاشیه سخنرانی جنجالی بنی‌صدر در دانشگاه تهران که در سالگرد درگذشت مصدق انجام گرفت، طرفداران رئیس‌جمهور و میلیشیای سازمان مجاهدین خلق فضا را متشنج کردند و زمینه درگیری مردم را فراهم آوردند. این حادثه که تا شب ادامه یافت، تعداد زیادی مجروح برجای گذاشت.  

رئیس‌جمهور در این مراسم با اشاره به گروهی از مردم که آنان را چماقدار می‌نامید، گفت: بعدازظهر امروز به من اطلاع دادند که عده‌ای برای اخلال به اینجا آمده‌اند. یک ربع پیش از این به افسر پلیس گفتم که آنهایی را که برای اخلال به اینجا آمده‌اند از اینجا بیرون ببرند، چون بعدازظهر امروز در این باره به وزیر کشور آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده اندک دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستانی که می‌خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند پاک و آنان را تنبیه کنید.»

پس از این اظهارات، عده‌ای با شعارهای از پیش تعیین‌شده به شخصیت‌های انقلاب و نهادهای انقلابی توهین کردند. «مرگ بر بهشتی!» از جمله این شعارهای سازماندهی‌شده بود.

در این مراسم، هواداران بنی‌صدر به ضرب و شتم نیروهای معتقد به نظام و امام پرداختند و حتی تعدادی از این افراد را که به سخنان بنی‌صدر اعتراض داشتند، از بالای سکوی بلندی به پایین پرت کردند.

رئیس‌جمهور در سخنرانی ۱۴ اسفند که حدود ۲ ساعت طول کشید از پاره‌ای از نهادهای انقلابی که گفته شد افرادی از آنها برای اخلال در سخنرانی و قطع شبکه‌های بلندگو به دانشگاه آمده بودند به عنوان منابع چماقداری نام برد.

بنیاد مسکن اردبیل، کمیته مرکزی حزب جمهوری اسلامی قزوین، بسیج مستضعفین خوزستان، ستاد جنگ‌های نامنظم، نیروی ویژه نخست‌وزیری، مرکز تربیت معلم تهران و واحد تحقیقات و ایدئولوژیک سیاسی و… از جمله این نهادها هستند.

رئیس‌جمهور همچنین چند قبضه کارد و زنجیر و یک کلت را که گفته شد از دستگیرشدگان به دست آمده است به مردم نشان داد، اما در این مراسم هرگز از گروهک‌های پیکار، مجاهدین خلق و فدایی و… کارتی به عنوان اخلالگر ارائه نشد.

گفتنی است در مراسم ۱۴ اسفند فقط مأموران کلانتری آن هم بدون همراه داشتن هیچ‌گونه سلاح سرد و گرم مسئول حفظ نظم و آرامش بودند.

 

حمله بنی‌صدر به صدا و سیما و مطبوعات

بنی‌صدر همچنین روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، مجله اطلاعات هفتگی و رادیو و تلویزیون را متهم به سانسور خود و نشر مطالبی علیه رئیس‌جمهور کرد.

شعار‌های دو طرف در روز ۱۴ اسفند شنیدنی و قابل تأمل بود. هواداران بنی‌صدر علیه برخی شخصیت‌های انقلاب از جمله آیت‌الله بهشتی و نیز مجلس شورای اسلامی شعار می‌دادند و مخالفین بنی‌صدر علیه ملی‌گرایی… . برخی از شعارهای حامیان بنی‌صدر عبارت است از:

ـ ما طالب قرآنیم، ما حزب نمی‌خواهیم

ـ حکومت اسلامی، از انحصار حزبی، آزاد باید گردد

ـ صدا و سیمای ما از انحصار حزبی آزاد باید گردد

ـ تا حزب کفن نشود، این وطن وطن نشود

ـ بنی‌صدر بنی‌صدر اذن جهادم بده

ـ روح منی بنی‌صدر، بت‌شکنی بنی‌صدر(۳)

در خارج  از دانشگاه و خیابان‌های جنوبی و شرقی زمین، گروه مخالف در دسته‌هایی چند، در حالی که پلاکاردها و عکس‌هایی متعدد از دکتر مصدق (در حین تعظیم و بوسیدن دست شاه معدوم و همسرش ثریا) و صباغیان (در حین فشردن دست و تعظیم در برابر هویدای معدوم) را در دست داشتند شعارهایی با این عناوین می‌دادند:

ـ جمهوری اسلامی راه مصدق نمی‌ره.

ـ پینوشه، پینوشه ایران شیلی نمی‌شه.

ـ کوبنده توده‌ای، ولایت فقیه است.

ـ ضد ملی‌گرایی، ولایت فقیه است.

ـ اینها بودند می‌گفتند، بختیار، سنگرت را نگهدار.

ـ مرگ بر لیبرال.

ـ تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد.

عنوان تعدادی از پلاکاردهایی که مخالفین بنی‌صدر در دست داشتند جملاتی از بیانات امام و به شرح زیر بود.

ـ ما چقدر از ملی‌گراها سیلی خورده‌ایم.

ـ افراد ملی‌گرا به درد ما نمی‌خورند.

ـ ملی‌گرایی خلاف اسلام است.

ـ ملی‌گرایی اساس بدبختی مسلمین است.

ـ نگذارید بگویم در زمان ملی‌گراها چه بر ما گذشت.(۴)

به دنبال اتهامات بنی‌صدر علیه نخست‌وزیری مبنی بر دخالت افرادی به عنوان نیروی ویژه از سوی این نهاد جهت ایجاد آشوب در مراسم دانشگاه تهران، روابط عمومی نخست‌وزیری وجود این نیروی ویژه را به‌شدت تکذیب کرد.

روزنامه جمهوری اسلامی در گزارشی از پایان این مراسم نوشت: زمانی که سخنرانی به پایان رسید، گارد شهربانی با گاز اشک‌آور به سوی مردم مسلمان که در پشت میله‌های دانشگاه در خیابان بودند حمله کرد و پشت سر گارد شهربانی، گارد رئیس‌جمهور و میلیشیا به مردم حمله کردند.

در مقابل آن همه سنگ و پاره آجر و موزائیک شکسته که از هر سو پرتاب می‌شد، هیچ‌کس قادر به ایستادن نبود، در عرض کمتر از چند ثانیه ماشین‌ها خرد شدند و مردم چون برگ خزان به زمین ریختند دود همه جا را فراگرفته بود، از آسمان سنگ می‌بارید و آمبولانس‌ها نیز قادر به جمع آوری مجروحین نبودند.(۵)

روزنامه کیهان در گزارشی از حاشیه‌های این مراسم نوشت: اکثر شرکت‌کنندگانی را که در زمین چمن خصوصاً در جلو و شرق مین نشسته بودند دختران و پسران محصل بین سنین ۱۴ تا ۱۸ سال تشکیل می‌دادند و نظمی که در شعارها، نشستن، حرکت و تهاجم از خود نشان می‌دادند، نشان‌دهنده یک نظم و تشکیلات از قبل سازمان داده شده بود. به نظر می‌آمد که اغلب آنان از اعضا و «میلیشیای» سازمان مجاهدین خلق باشند.

بر اساس این گزارش، در وسط زمین حدود ۴۰۰ نفر دختر با روپوش‌های غالباً به رنگ سرمه‌ای به‌طور منظم نشسته و پلاکاردهایی را در دست داشتند.(۶)

 

تشکیل هیئت سه نفره پس از غائله ۱۴ اسفند

فروردین ماه ۱۳۶۰ ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا طی حکمی آیت‌الله اشراقی را به عنوان نماینده خود در هیئت سه نفره حل اختلاف برگزید.در حکم بنی‌صدر آمده بود:

«وحدت وسیله دستیابی به اصولی است که انقلاب به خاطر تحققشان انجام گرفته است. با توجه به خطرهای جدی‌ای که انقلاب اسلامی ما را تهدید می‌کنند، وظیفه اولی و اساسی همه ما اصرار در اجرای قانون اساسی و قوانین جاری، به‌خصوص دفاع جدی و پیگیر از آزادی و امنیت قضایی است. .هیئت سه نفری باید از حدود قانون اساسی بیرون نرود. از لحاظ اینجانب اختلاف‌ها از تمایل به تجاوز از حدود قانون مایه می‌گیرد و پیشنهاد تشکیل هیئت نیز برای آن است که تخلف مسئولان را از حدود قانون و تحریک آنها را بر ضد یکدیگر مانع گردد.»(۷)

به این ترتیب و براساس امر امام هیئت ۳ نفره حل اختلاف تشکیل شد تا اختلاف مسئولان کشور را بررسی و متخلف یا متخلفان را به مردم معرفی کند.

اعضای هیئت با انتخاب آیت‌الله اشراقی از سوی رئیس‌جمهور تکمیل شد. پیش از این  از سوی امام خمینی آیت‌الله مهدوی کنی و از سوی آقایان محمدعلی رجایی نخست‌وزیر، آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور  و ‌هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، آیت‌الله محمد یزدی به عنوان نماینده معرفی شده بودند.

 

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیا

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیاست که به نام فانتوم‌ها ثبت شده است. در روز ۱۵ فروردین ماه ۱۳۶۰ جنگنده بمب‌افکن‌های ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین‌برانگیز، پایگاه هوایی الولید در مجموعه اچ ۳ واقع در غرب عراق، در نزدیکی مرز این کشور با اردن را به‌کلی نابود کردند. در این عملیات بزرگ در مجموع بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب‌افکن‌های روسی (میگ ۲۳، سوخو ۲۰، تییو ۱۶، تییو ۲۲) بودند از بین رفتند.

حمله به اچ ۳ از لحاظ فنی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های هوایی جهان به شمار می‌رود و از نظر دستاوردهای نظامی نیز با توجه به نابودی کامل ۴۸ هواپیمای دشمن در رده بزرگ‌ترین و موفق‌ترین عملیات‌های نظامی جهان قرار می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۹ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۵٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۹ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۷٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۱۶٫

۴ـ کیهان، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صص ۳ و ۱۴٫

۵ـ جمهوری اسلامی، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۹٫

۶ـ کیهان، ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، صفحه ۳ و ۱۴٫

۷ـ کیهان، ۱۹ فروردین ۱۳۶۰، صفحه ۱۱.

 

سوتیترها

 

 

۲٫

به گفته ابراهیم یزدی و دوستانش تشکیل حزب در نظام‌های مردم‌سالار امری نیکو و پسندیده و نیز تشکیل نظام تک‌حزبی پسندیده نیست، سئوال این است که چرا در اجتماع هواداران نهضت آزادی شعار داده می‌شود «ما تابع قرآنیم/ ما حزب نمی‌خواهیم»؟

 

۳٫

 

عملیات اچ ۳ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیاست که به نام فانتوم‌ها ثبت شده است. در روز ۱۵ فروردین ماه ۱۳۶۰ جنگنده بمب‌افکن‌های ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین‌برانگیز، پایگاه هوایی الولید   واقع در غرب عراق و در مجموع بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب‌افکن‌های روسی بودند، از بین رفتند.

 

30نوامبر/16

« پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به جوانان غربی»

بسم‌‌الله الرّحمن الرّحیم

به عموم جوانان در اروپا و آمریکای شمالی

حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار می‌دهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌انگارم، بلکه به این سبب که آینده‌ ملّت و سرزمین‌تان را در دستان شما می‌بینم و نیز حسّ حقیقت‌جویی را در قلب‌های شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمی‌کنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند. سخن من با شما درباره‌ اسلام است و به طور خاص، درباره‌ تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاش‌های زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسّفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمی‌خواهم به «هراس‌ها»ی گوناگونی که تاکنون به ملّت‌های غربی القا شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، می‌بینید که در تاریخ‌نگاری‌های جدید، رفتارهای غیرصادقانه و مزوّرانه‌ دولت‌های غربی با دیگر ملّت‌ها و فرهنگ‌های جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و آمریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره‌ استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیرمسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزی‌هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگ‌های اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی می‌کنند. این به‌ خودی‌ خود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگو کردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما می‌خواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته‌های دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه‌ برخورد با فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی، از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری می‌شود؟ شما به خوبی می‌دانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون من می‌خواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌ بار با شدّتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزش‌هایی در اسلام، مزاحم برنامه‌ قدرت‌های بزرگ است و چه منافعی در سایه‌ تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین می‌گردد؟ پس خواسته‌ اوّل من این است که درباره‌ انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید. خواسته‌ دوم من این است که در واکنش به سیل پیش‌داوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضا می‌کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می‌گریزانند و می‌ترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمی‌کنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه می‌گویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزش‌هایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟ من از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچ‌کس به‌صورت فردی نمی‌تواند شکاف‌های ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما می‌تواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا می‌تواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار می‌دهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیش‌داوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّت‌پذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش در آورند.

سیّدعلی خامنه‌ای

۱/۱۱/۹۳

 

 

 

30نوامبر/16

صلیبی‌گری نوین، توحش و بربریت غرب

 

«از توطئه‌های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه‌های معاصر به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی آشکارا به چشم می‌خورد، تبلیغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت‌ها و خصوصاً ملت فداکار ایران از اسلام است…»

(امام خمینی قدس سره، صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۷۷)

خصومت جبهه استکباری غرب با اسلام و مسلمین پیشینه‌ای دیرین دارد، این در حالی است که در قرون وسطای مسیحی که غربی‌ها در توحش و بربریت به سر می‌بردند، این تمدن باشکوه اسلامی بود که خدمات انسانی فرهنگی بی‌شماری به جهان، از جمله مغرب‌زمین ارائه داد. تاریخ تمدن اسلام و حتی آثاری که بیگانگان غربی نگاشته‌اند،‌ ‌گواهی بر این مدعاست که تنها به یک مورد اشاره می‌شود.

دکتر لکلرک در کتاب تاریخ طب از ۳۰۰ کتاب طب محققان اسلام نام می‌برد که همگی به چند زبان ترجمه شده‌اند. او می‌گوید: «تمام دانشگاه‌های اروپایی تا۶۰۰ سال از کتب طبی و فلسفی و علوم مسلمین استفاده‌ می‌کردند».

تمدن غرب وامدار فرهنگ و تمدن اسلامی است، در عین حال همین غرب نمک‌نشناس، در طول تاریخ از خصومت و دشمنی با اسلام و مسلمین و استعمار و استثمار مسلمین حتی لحظه‌ای فروگذار نکرده است. به تاریخ پرماجرای اندلس بنگریم که تمدن بزرگ اسلامی را در غرب چگونه ساقط کردند و تاریخ صلیبی را ورق بزنیم که چه کشتارها که در همین بیت‌المقدس به راه انداختند و سیل خون جاری کردند، در حالی که مسلمین هر کشوری را که فتح می‌کردند، به گفته گوستاولوبون فرانسوی، مسجد و دانشگاه را در کنار هم می‌ساختند و با پیروان ادیان بر اساس اصول انسانی رفتار می‌کردند، اما غربی‌های بی‌فرهنگ تاب تحمل مسلمانان را نداشتند و به‌ویژه با تأثیرپذیری از اندیشه‌های صهیونیستی خشونت را به اوج می‌رساندند و هر جا هم که به ظاهر تعامل داشتند، هدفی جز چپاول سرمایه‌های کشورها به‌ویژه خاورمیانه اسلامی و سلطه سیاسی و حضور نظامی و امتیازگیری از نقاط استراتژیک نفتی و سوق‌الجیشی نداشتند.

ساده‌دلی است که یک عده هنوز به غرب چشم امید دارند و کرامت و عزت ملتی را نثار لبخندهای مکارانه غربی‌ها، به‌ویژه شیطان بزرگ و انگلیس و یا فرانسه می‌کنند.

هر چند سلطه‌گری، آدم‌کشی، غارتگری و اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی خصلت و خوی سردمداران غرب و امپریالیسم صلیبی صهیونیستی است، اما فصل جدید این خباثت، اهانت به مقدسات مسلمین است که با ماجرای کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی و در سایه حمایت انگلیسی‌های خبیث و مکار کلید ‌خورد.  با وقوع انقلاب اسلامی، نسیم بیداری ملت‌ها وزیدن گرفت و رژیم پلید انگلیس تحت عنوان آزادی بیان، از نگارنده مرتد این کتاب حمایت کرد و آنگاه پاسخ دندان‌شکن حضرت امام خمینی «ره» و حکم ارتداد نویسنده مرتد و مجازات او را می‌بینیم که همچنان در سایه حمایت انگلیس به سر می‌برد.

مواضع خصمانه و وحشیانه غرب در قالب نظامی‌گری و تبلیغات مسموم با گسترش اندیشه اسلامی بعد جدیدی یافت تا ماجرای یازده سپتامبر که امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها پدید آوردند و تهاجم صلیبی دیگری را به راه انداختند و افغانستان و عراق را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند، با این هدف که انقلاب اسلامی را تحت محاصره خود بگیرند و مانع از نفوذ این اندیشه رهایی‌بخش به دیگر کشورها و ملت‌ها شوند، ولی به‌رغم همه توطئه‌ها و لشگرکشی‌ها، موج انقلاب اسلامی مرزهای بین‌المللی را درنوردید و حتی به دیار غرب هم راه یافت و میلیون‌ها انسان شیفته نورانیت اسلام به روی این آیین حنیف و پیام‌آور رحمت و عزت و آزادگی آغوش گشودند.

شواهد بی‌شماری حاکی از آن است که ادامه این روند، دیر یا زود شیشه عمر مستکبران را به سنگ خواهد زد تا کیفر اعمال خود و ستیزه با خدا و خلق و پیام‌آوران خدا را لمس کنند که: « إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»(۱). تمام توطئه‌ها و توهین‌ها به مقدسات، قرآن‌سوزی‌ها، کاریکاتورها و فیلم‌های موهن هالیوودی ضداسلام در کنار دیگر سیاست‌های شیطانی و فضای مجازی ضداخلاق و زوزه‌های اقطاب کفر و استکبار، نشانه وحشت و هراس استکبار از بیداری ملت‌هاست. علت فشارها و تحریم‌ها علیه ملت‌ها را نیز باید در همین نکته کاوید. نباید به دشمن مجال داد که خود را پیروز این میدان ببیند که این هوشیاری مسئولین را می‌طلبد.

تروریسم و گروه‌های تروریستی نظیر داعش، مولود نامشروع صلیبی ـ صهیونیستی و ارتجاع منطقه هستند که با هدف بدنام کردن اسلام پدید آمده‌اند و همه و همه در مرداب شومی پرورش می‌یابند که غرب به سردمداری شیطان بزرگ در آن دست و پا می‌زند.

سیاستمداران غربی برآنند تا جلوی نفوذ اسلام را در جهان بگیرند: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(۲)  می‌خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، اما خداوند نور خود را تمام خواهد کرد، هر چند کافران نخواهند».

به‌رغم اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی و توحش و بربریت سیاست‌گذاران غربی، متعاقب این پروژه‌های ساختگی و هدفدار، میدان گسترده‌تری برای نمایش قدرت اسلام فراهم آمده است. پس از حادثه یازده سپتامبر هزاران امریکایی در تکاپوی اسلام‌شناسی به این آیین حنیف روی آوردند و در کشورهای دیگر مانند انگلیس و فرانسه رویکرد آزاداندیشان به اسلام، افق‌های نوینی را گشود.

اینها حقایقی است که در اعترافات غربی‌ها به‌وفور دیده می‌شود: «وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِین»(۳) خداوند مکرشان را به خودشان برگرداند و توطئه‌ها نتیجه معکوس دادند و در آینده نیز چنین خواهد بود. در همین حال خبر می‌رسد که در فرانسه رویکردی به شناخت اسلام شکل می‌گیرد و عده بی‌شماری می‌خواهند با اندیشه اسلامی آشنایی پیدا کنند. خواست خداوند است که اسلام بماند و پیامبر«ص»، خورشید جهانتاب عالم باشد، ابوجهل‌ها و ابولهب‌های نوین نیز در زباله‌دان دفن شوند و گلبانگ محمد«ص» از مناره‌های جهان شنیده شود.

 

مسئولیت مسلمانان

در این میان مسئولیت مسلمانان سنگین است. مسلمانان جهان باید موضع خود را در قبال تروریسم و گروه‌های تکفیری صریحاً اعلام و این جریان فاسد ضداسلام و خارج از دین را برملا کنند. همچنین از حکومت‌هایی چون رژیم منحوس آل‌ سعود که منبع اصلی مالی و تدارکاتی تروریست‌ها هستند و در کنار رژیم نامشروع اشغالگر قدس، برای مزدوری برای آمریکا تمام قد ایستاده‌‌اند و نیز از مفتی‌های خودفروش شکمبا‌ره که در حرمین لانه دارند و نان اسلام را می‌خورند و در برابر این اهانت‌ها لب به اعتراض نمی‌گشایند و به مزدوری شیطان بزرگ می‌بالند، اعلام برائت کنند.

مسلمانان جهان باید اختلافات فرعی در مسائل داخلی را به دست فراموشی بسپارند و در برابر دشمنان مشترک، در یک صف قرار گیرند و با وحدت و یکپارچگی، شجاعانه در برابر اعمال وحشیانه غرب و اهانت به مقدسات بایستند و اگر دولت‌ها در گورستان خاموشی‌اند، ملت‌ها زنده بودن خود را اثبات کنند و دولت‌های خود را ملزم به رهائی از وابستگی به استکبارجهانی سازند.

امروزه کشورهای اسلامی بازار مصرف کالاهای بیگانگان، به‌ویژه آمریکا و اسرائیلی شده‌اند که هم غارت می‌کنند و هم جنایت. در چنین شرایطی بر ملت‌های مسلمان است که کالاهای وارداتی آنان را تحریم کنند و پاسخ جانانه‌ای به آنها بدهند.

جمهوری اسلامی ایران در این میان با عنوان ام‌القرای جهان اسلام و پرچمدار مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و زورگویان عالم، مسئولیت سنگین‌تری را بر دوش دارد. این درس امام را از یاد نبریم که دشمنان را به سگی تشبیه کرد که اگر در برابر آنها بایستیم عقب‌نشینی می‌کنند و اگر فرار کنیم ما را تعقیب خواهند کرد. این خوی دولت‌های امریکایی و اروپایی است که هرگاه در ما احساس ضعف کنند، بر جرئت و جسارت خود می‌افزایند و فشارها و تحریم‌ها و طلبکاری‌های زورمدارانه و گستاخی را به اوج می‌رسانند و در حالی که تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ما و وزیر امورخارجه ما در پاریس حضور دارند، نشریه اهانت‌کننده در تیراژ میلیونی و به چند زبان منتشر می‌شود و سران کشورها با طرح از پیش هدایت ‌شده‌ای، به نام آزادی بیان از آن حمایت می‌کنند.

جا داشت وزیر امورخارجه ایران سفر فرانسه را در این مقطع حساس لغو و دلیل آن را اهانت به مقدسات و حمایت دولت فرانسه از جریان ضد اسلام اعلام می‌کرد و درسی به غربی‌ها می‌داد که در تاریخ ماندگار می‌شد و پاداش آن را از پیامبر عظیم‌الشأن می‌گرفت و اثر آن را مذاکرات می‌دید، اما متأسفانه چنین نکرد.

این در حالی است که می‌دانیم از این مذاکرات بی‌حاصل نه تنها چیزی به دست نمی‌آید، بلکه جرئت و جسارت و طلبکاری دشمن از ما بیشتر می‌شود. دشمن با گستاخی تمام دم از نقض حقوق بشر توسط ایران و حمایت از تروریسم می‌زند و ما با خوش‌خیالی به عنایات آنها چشم دوخته‌ایم! این نوع دیپلماسی در برابر زیاده‌خواهی‌های آنان جواب نمی‌دهد. الگوی ما در برابر جبهه استکباری باید امام راحل و رهبری معظم نظام و موضع‌گیری قاطع و مناسب با شأن ملت بزرگ ایران اسلامی باشد که هر چه جز این، به حراج گذاشتن «آرمان‌ها» و ارزش‌ها در برابر «منافع» غیرقابل دسترسی است.

و این باید درس آموزنده‌ای باشد برای دست‌اندرکاران امور در حال و آینده، البته اگر چشم عبرت‌بینی وجود داشته باشد!

 

پی‌نوشت:

۱٫سجده/۲۲

۲٫صف/۸

  1. آل عمران/۵۲

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

تمدن غرب وامدار فرهنگ و تمدن اسلامی است، در عین حال همین غرب نمک‌نشناس، در طول تاریخ از خصومت و دشمنی با اسلام و مسلمین و استعمار و استثمار مسلمین حتی لحظه‌ای فروگذار نکرده است.

 

 

۲٫

الگوی ما در برابر جبهه استکباری باید امام راحل و رهبری معظم نظام و موضع‌گیری قاطع و مناسب با شأن ملت بزرگ ایران اسلامی باشد، که هر چه جز این، به حراج گذاشتن «آرمان‌ها» و ارزش‌ها در برابر «منافع» غیرقابل دسترسی است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

ادب الهی در ارتباط با «نفس»

 

مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

مقدمه:

ما تاکنون ادب الهی به معنای حفاظت و مراقبت عملی از دستورات و احکام رعیه را در بعد عقلی و قلبی بررسی کرده‌ایم و اکنون می‌خواهیم به ادب در ابعاد دیگر وجودی انسان بپردازیم.

نفس، خیال، اعضا و جوارح ظاهری هم به اقتضای خود جایگاهی دارند که باید مراعات شوند. «نفس» در بحث ادب الهی، جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا بسیاری از اعمال و افعال درونی و بیرونی، یا به تعبیر بهتر ملکات حسنه و سیئه‌ای که برای انسان حاصل می‌شوند، با نفس رابطه‌ مستقیم دارند؛ لذا می‌توان گفت که «ادب نفس» در بحث ادب الهی کاربردی‌ترین و فراگیرترین بحث نسبت به مباحث دیگر است.

 

معانی اعم و اخص نفس

نفس دارای دو معناست که دایره‌ وسعت و شمول آنها با یکدیگر متفاوت است. «نفس به معنای اعم» تمام نیروهای درونی انسان اعم از عقل، قلب، شهوت، غضب، خیال و… است که مورد بحث ما نیست. اینکه می‌گویند: «نفس یک حقیقت است که شامل قوای متعددی می‌شود»، مربوط به معنای اعم نفس است.(۱)

اما «نفس به معنای اخص» مجموعه شهوت و غضب است که دو نیروی سرآمد آن به حساب می‌آیند. در این بحث هم هرگاه که می‌گوییم: «نفس»، منظورمان نفس به معنای اخص است. ما با حیوانات در این مورد مشترک هستیم و باید در این وجه اشتراک با آنها تفاوت رفتاری داشته باشیم و شهوت و غضب را مؤدبانه، یعنی در چارچوب دستورات الهی به کار بگیریم.

برای اینکه به ادب نفس بپردازم، لازم می‌دانم مطالبی را در باره نفس و ویژگی‌های آن توضیح دهم تا مطلب کاملاً مشخص شود ودر این باب، به مشکلی برنخوریم.

 

بررسی ویژگی‌های نفس و راه تأدیب آن

طبع و جبلّت نفس

در روایات از تعبیری با عنوان «جبلّت نفس» یاد شده و می‌فرمایند که جبلّت و طبع خواسته‌های نفسانی پایان و انتها ندارد؛ یعنی انسان هر قدر در میدان خواسته‌های شهوانی جلوتر برود، نه تنها چیزی به او افزوده و به اصطلاح عامیانه سیر نمی‌شود، بلکه میلش بیشتر می‌شود. به قول ما طلبه‌ها، خواسته‌های شهوانی انسان، حدّ یقف ندارند و هیچ وقت تمام نمی‌شوند. این خصوصیت در جبلّت و نفس وجود دارد و تغییرکردنی نیست؛ لذا نفس آن قدر در وادی شهوت پیش می‌رود تا درنهایت، خود را به نابودی می‌کشاند و از بین می‌برد.

غضب هم همین ‌طور است و حدی برای توقف ندارد و وقتی شعله می‌کشد، می‌خواهد همه چیز و همه کس حتی خودش را هم نابود کند. این ‌طور نیست که خشم اگر به جایی برسد، خود به خود تمام می‌شود و آرام می‌گیرد. طبع نفس و جبلّت آن، این گونه است.

 

نامحدود بودن طبیعت نفس

علی«ع»‌ در روایتی می‌فرمایند: «نَّفْسُ مَجْبولَهٌ عَلى سوءِ الاَدَبِ »؛ جبلّت و طبع نفس، بی‌ادبی است؛ یعنی در نهاد نفس، مرزی قرار داده نشده و مرزی ندارد که بگوییم خواسته‌های نفس یک روز تمام می‌شوند. خواسته‌های شهوت و غضب انسان، تمام‌شدنی نیستند؛ لذا نفس، طبیعتاً بی‌ادب و مرزنشناس است. حضرت در ادامه روایت می‌فرمایند: « الْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِمُلَازَمَهِ حُسْنِ الْأَدَبِ»؛ انسان وظیفه دارد  با نیروی دیگری، این دو قوه را مؤدب سازد و مهار کند. «عبد» در این روایت، یعنی انسانی که به وسیله عقل، انسانیت و عبودیت را در خود محقق می‌سازد؛ چون تنها قوه‌ای که می‌تواند شهوت و غضب را مها رکند و مؤدب سازد عقل است و او ملاک انسانیت انسان است. عقل است که عبودیت را می‌فهمد، نه شهوت و غضب؛ پس عقل مأموریت دارد که نفس را مهار کند.

اما با به کار انداختن عقل، نفس مؤدب نمی‌شود « «وَ النَفْسُ تَجْرِی بِطَبْعِهَا فِی مَیْدَانِ الْمُخَالَفَهِ »؛ نفس وارد میدان مخالفت می‌شود و مدام می‌خواهد که به طور گسترده و بی‌نهایت، خارج از مرزهای عقلی و الهی پیشروی کند. « وَ الْعَبْدُ یَجْهَدُ بِرَدِّها عَنْ سوءِ الْمُطالَبَهِ»؛ ولی کوشش بنده این است که نفس را از خواسته‌های نامطلوبش برگرداند و جلوی خروج آن را از مسیر الهی را بگیرد. « فَمَتَى أَطْلَقَ عِنَانَهَا فَهُوَ شَرِیکٌ فِی فَسَادِهَا »؛ پس هرگاه که عبد عقل خود را به کار نگیرد و مهار نفس را رها کند، در جنایت نفسش شریک خواهد بود. « وَ مَنْ أَعَانَ نَفْسَهُ فِی هَوَى نَفْسِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ نَفْسَهُ فِی قَتْلِ نَفْسِهِ» »؛(۲) و کسی که در خواسته‌های بی بند و بار نفس به او کمک می‌کند، در هلاکت نفس خویش شرکت کرده است.

پس با به کار انداختن عقل، کار تمام نمی‌شود و تازه اول بگیر و ببند است؛ چون نفس هیچ‌گاه کوتاه نمی‌آید و عبد هم نباید بگذارد که او از محدوده‌های الهی تجاوز کند. اگر هم نفس محدود نشود، آن قدر پیش می‌رود تا خود را به هلاکت ‌رساند و اگر عبد جلویش را نگیرد و مهارش نکند، در این خودکشی نفسانی شریک او خواهد بود.

مراد از هوای نفسی که در آیات و روایات آمده و مذمت شده، تمام خواسته‌های نفس نیست؛ بلکه مراد از هوای نفس مذموم، خواسته‌های بی‌بند و بار درونی غیرمؤدبانه است که در قالب آداب الهی نمی‌گنجند؛ وگرنه مطلق خواسته‌های شهوانی و غضبی مذموم نیست. یعنی از آنجا که این قوا وجود دارند، اصل وجودشان خیرمحض است و اصلاً چیز نامطلوبی به حساب نمی‌آیند. بحث در این است که مرز نداشتن آنها وقتی مصیبت‌بار شود و از حدود الهی تجاوز کند، مذموم و ناپسند است، والا شهوت و غضب مشروع، نه مذموم است و نه خلاف ادب.

 

نفس به واسطه عقل منضبط می‌شود

در نهاد نفس انضباطی وجود ندارد و عقل باید آن را منضبط کند، لذا محدود کردن شهوات و هواهای نفسانیه یک امر اختیاری است و نمی‌توان گفت چون جبلّت شهوت، بی‌بند و باری است، پس ما هم بی‌بند و بار می‌شویم. این حرف درستی نیست؛ چون درست است که جبلّت نفس بی‌بندوباری است، اما می‌توان آن را با عقل محدود کرد و منضبط ساخت. انسان باید ضابطه و الزام را با عقل به نفس خویش تحمیل کند، وگرنه یک حیوان چهار پا خواهد شد که هیچ مرزی سرش نمی‌شود.

 

موت اختیاری

گاهی در کلمات اهل معرفت تعابیری چون «موت نفس» دیده می‌شود که معنای آن این نیست که انسان خودکشی کند یا شهوت و غضبش را از بین ببرد، بلکه مراد از موت نفس، ادب کردن نفس و به بند کشیدن آن است. از آنجا که «حیات نفس» در هوای نفس است و اگر هوای نفس از بین برود، حیات نفس نیز از بین خواهد رفت، اهل معرفت این تعبیر را استفاده کرده‌اند که انسان باید نفسش را بکشد؛ یعنی آن را از هواها و خواسته‌های نامشروع خویش بازدارد. وقتی هوای نفس ادب شود، دیگر به آن هوا نمی‌گویند، بلکه تبدیل به خواسته مشروع و معقول می‌شود که کاملاً موافق ادب است.

منظور از موت اختیاری هم که اهل معرفت به نفس نسبت می‌دهند این است که انسان با اختیار خود نفس را کنترل کند تا از محدوده شرع خارج نشود و بی‌ادبی نکند. البته هم افراط بی‌ادبی است و هم تفریط. نه غلو پسندیده است و نه جفا. بلکه انسان باید در مسیر اعتدال حرکت کند و همواره نفس را در چهارچوب شرع حرکت دهد، نه اینکه آن را بکُشد و کلاً متوقف سازد.

علی«ع» در روایتی فرمود: « تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا »؛ زمام امر، یعنی ولایت و سلطه نفس‌هایتان را به دست بگیرید. «وَاعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَهِ عَادَاتِهَا»؛(۳) و آنها را از عادات زشت‌ به مسیر اعتدال بازگردانید. نفس موجودی آزمند و حریص است و حد و مرز سرش نمی‌شود، پس برای تأدیب  آن سعی کنید که آن را از عادت به سرکشی و بی‌بند و باری به مرز اعتدال و میانه‌روی برگردانید.

 

جمع‌بندی معنای تأدیب نفس

جمع‌بندی اینکه نفس نسبت به برخی از امور تمایل دارد و از برخی امور نیز فرار می‌کند؛ مانند چهارپایی که گاهی حمله می‌کند و گاهی عقب می‌رود و پا به فرار می‌گذارد. آنجا که میلش مطابق دستور شرع نیست و می‌خواهد زیاده‌طلبی کند، باید جلویش را گرفت و آنجایی که میل ندارد و می‌خواهد فرار کند باید مهارش را کشید و او را آرام کرد. باید متناسب با حالت اقبال و ادبار نفس، آن را به حدود الهی محدود کرد تا ادب شود. در این صورت است که نفسِ چموش و سرکش، مؤدب به آداب الهی می‌شود و در قالب عقل و شرع ضابطه پیدا می‌کند؛ پس می‌توان تأدیب الهی نفس را این طور معنا کرد: «محدود کردن نفس از تمایلات و فرارها بر طبق دستورات شرع».

 

رابطه تنگاتنگ ادب نفس با ادب جوارح

نکته علمی دیگر اینکه یکی از فرق‌های نفس با عقل این است که نفس ذاتاً مجرد و فعلاً مادی است، اما عقل ذاتاً و فعلاً مجرد است و طول و عرض و عمق ندارد. به تعبیر دیگر مادیت در ذات عقل راه پیدا نمی‌کند، ولی نفس برای اینکه بتواند کاری را انجام دهد، به موجودی احتیاج دارد که طول و عرض و عمق داشته باشد. به عنوان مثال انسان برای تفکر در مسائل دقیق ذهنی، به وسیله و ابزار  احتیاج ندارد، اما نفس این طور نیست و اگر بخواهد شهوت و غضبش که ذاتاً مجرد هستند کاری انجام دهند، نیازمند ماده و جسم هستند؛ یعنی برای محقق شدن خواسته‌ها باید از ابزار مادی استفاده کنند و ابزاری را به کار گیرند که طول و عرض و عمق داشته باشند؛ مثل دست و پا و گوش و چشم که از آلات ادراکی انسان محسوب می‌شوند.

 

تأدیب جوارح منوط به تأدیب نفس است

با این توضیحات معلوم می‌شود که یکی از شاخه‌های ادب الهی که همان ادب جوارح است، ارتباط تنگاتنگی با ادب نفس دارد؛ چون اعمال جوارحی، در حقیقت فعلیت یافتن نفس و بروز و ظهور فعلی ادب مربوط به نفس است. ادب جوارحی این است که انسان چشم، گوش، دست، پا، زبان، بطن و فرج خویش را در قالب شرع قرار دهد؛ با این توجه که همه‌ اینها آلات فعل نفس هستند و اگر نفس کسی مؤدب شود، اعضا و جوارح او نیز مؤدب خواهند شد و نیاز به برنامه تأدیبی خاص و مجزایی ندارند. هر نوع عملی که از جوارح صادر می‌شود، اگر برخلاف دستور الهی باشد، همچنین تمام کارهایی که باید انجام ‌شوند و ترک می‌شوند؛ یعنی ترک واجبات و عمل به محرمات، همه مربوط به بی‌ادبی نفس هستند. اگر نفس مؤدب شود، جوارح نیز مؤدب خواهد شد، چون جوارح انسان ابزار کار نفس هستند و در رفتارهای خود استقلال ندارند.

لذا اگر نفس به چیزی که از محدوده شرع خارج است، تمایل پیدا کند، ولی عقل جلویش را بگیرد، مهار اعضا و جوارح نیز به تبع مهار نفس، کشیده شده و فعل ناپسند انجام نخواهد شد.

همه افعال ناپسند مانند نگاه حرام، خوردن مال حرام، ترک واجب و… مربوط به جوارح هستند که نفس برای تحقق امیال خود از آنها استفاده می‌کند، پس اگر کسی بتواند با مهار نفس، خود را در محدوده ادب الهی مؤدب کند، در واقع اعضا و جوارح خود را نیز ادب کرده است.

لذا در روایتی از علی«ع» آمده است: «ضبط النفس عندالرغب و الرهب من أفضل الأدب»؛(۴) ضابطه‌مند کردن نفس به هنگام اقبال و ادبار از بافضیلت‌ترین اقسام ادب است.

لذا ادب نفس در بین اقسام مختلف ادب أفضل ادب است، زیرا با ادب نفس علاوه بر درون انسان، بیرون او نیز مؤدب می‌شود. از آنجا که بُعد بیرونی انسان بر مبنای خواسته‌های درونی او فعلیت می‌یابد، وقتی درون کسی مؤدب شود، بُعد بیرونی و رفتاری او نیز ضابطه‌مند می‌شود و تأدیب آن زحمت چندانی نخواهد داشت.(۵)

حال اگر نفس ادب نشود آیا ممکن است که دیگر ابعاد درونی و بیرونی انسان مؤدب شوند؟ مسلماً نمی‌توان تصور کرد که شهوت انسان، بی‌بند و باری کند، ولی قلب او حدود الهی را رعایت نماید و مؤدب باشد. آیا می‌شود غضب کسی هیچ مرزی را رعایت نکند، اما دلش پر از حب به خدا باشد؟ این محال است. دلی که پر از محبت خداست، یعنی قلبی که مؤدب به آداب الهی است، نفس خود را در چهارچوب عقل و شرع محدود می‌کند و نمی‌گذارد کوچک‌ترین بی‌ادبی و رفتار زشتی از ناحیه آن صادر شود؛(۶) بنابراین باید مهار داشته باشد و طبع و جبلّتش که بی بند و باری است، تحت‌ تأثیر تربیت به طبیعت ثانویه مؤدب و محدود شود.

 

روش الهی تأدیب نفس انسان

برای تأدیب نفس چگونه باید عمل کرد؟ آیا با توجه به اینکه شهوت و غضب میان انسان و حیوان مشترک است باید روش تأدیب نفس نیز مانند روش تأدیب حیوانات باشد؟ یعنی باید از شلاق و چوب استفاده کنیم تا نفس روشمند شود و دیگر در مواردی که مجاز نیست شهوت و غضبش فعال نشود؟ به تعبیر دیگر آیا بین روش تأدیب نفس انسان با حیوانات فرقی وجو دارد یا نه؟

 

نفس انسان با حیوان تفاوت دارد

علی«ع» در روایتی می‌فرمایند: « فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالْآدَابِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْب»؛(۷) انسان عاقل با پند گرفتن ادب می‌شود و حیوان، تنها با کتک خوردن! زیرا برای تربیت انسان عاقل، یعنی کسی که علاوه بر شهوت و غضب، عقل و قوه ادراک هم دارد، احتیاجی به ضرب نیست و نباید با او مثل حیوانات برخورد کرد. هرکدام از این موجودات روش تأدیب خاصی دارند که متناسب با سازمان وجودی آنهاست؛ لذا کتک زدن و رفتارهای غیرعاقلانه برای تربیت و تأدیب انسان، نادیده گرفتن و مقابله کردن با قوای عقلانی اوست و انسان را خراب‌تر می‌کند.

 

تأدیب با فهم و اندوه

پس چگونه انسان باید خود را تربیت کند؟ منظور از اتّعاظی که در روایت قبل آمده بود چیست؟ من در اینجا برای اینکه کمی بحث را باز کنم به جمله‌ای از دعاهای حضرت زین‌العابدین«ع» اشاره می‌کنم که در بحارالانوار هم ذکر شده است. حضرت در یکی از ادعیه خود خطاب به خدای متعال عرض می‌کند: «واجعلنا من الذین غلقوا باب الشهوه من قلوبهم و استنفذوا من الغفله أنفسهم»؛ خداوندا! ما را از کسانی قرار بده که درِ شهوت را بر روی دل‌هایشان بسته‌اند و نفوسشان را از غفلت نجات داده‌اند؛ یعنی آسیبی از ناحیه شهوات به قلب آنها نمی‌رسد و آنان نیز با توجه و تذکر جلوی بی‌بندوباری نفس‌شان را گرفته‌اند. « جَعَلنا مِنَ الذینَ تمسَّکُوا بِعروهِ العلمِ و أدَّبُوا أنفُسَکُم بِالفَهم… »؛ ما را از آنهایی قرار بده که به دستگیره علم تمسک کرده و نفوس‌شان را به وسیله فهم، مؤدب ساخته‌اند.

«و قرءوا صحیفه السیئات و نشروا دیوان الخطیئات»؛ کسانی که کتاب گناهان و نامه‌ کارهای زشت‌شان را باز می‌کنند و می‌خوانند. «و تجرعوا مراره الکمد حتی سلموا من الآفات و وجدوا الراحه فی المنقلب»؛(۸) آنان که جرعه جرعه تلخی اندوه درونی خود را سر می‌کشند تا آنکه از آفات بی‌ادبی مصون بمانند و راحتی و آسایش پس از این نشئه را بیابند.

پس انسان می‌تواند با بررسی و محاسبه رفتار خود و توجه به عذاب و عقاب کارهای زشتی که مرتکب شده، نفس خود را مهار کند و به اصطلاح «متّعظ» شود. هر کسی که می‌خواهد نفس خود را ادب کند، باید او را در مقابل خود بنشاند و موعظه‌اش کند. انسان عاقل، گوش شنوا دارد و حرف حساب را می‌فهمد؛ یعنی موعظه‌پذیر است و می‌تواند با عقل خود نفسش را مهار کند؛ چون نفس انسان، فهیم است و این حرف‌ها را خوب می‌فهمد.(۹)

این مطلب بسیار دقیقی است که در معارف ما وجود دارد. پس اگر نفس پای حرف موعظه بنشیند، به‌خصوص در موعظه‌ای که سخن از معاد پیش می‌آید،(۱۰) قطعاً متأثر می‌شود؛ لذا خوب است که انسان، پیوسته مسئله معاد را به نفس خود تذکر دهد و بگوید: ای انسان! عاقبت می‌میری؛ قبری و برزخی و حشری و حساب و کتابی و قیامتی در کار است. قیامت، اهوال و منازل و عقباتی دارد که هر جا تو را نگاه دارند دیگر رهایت نمی‌کنند و معلوم نیست بتوانی جان سالم به در ببری؛ پس هر کاری را انجام نده و سر در هر آخوری نکن؛ نسبت به تکالیف الهی سستی نداشته باش؛ و… این موعظه‌ها قطعاً روی نفس تأثیر می‌گذارند، مگر اینکه مسخ شده باشد.

 

نمونه‌ای از روش اولیای خدا برای تأدیب بشریت

روش انبیاء و اولیاء موعظه و پند بوده است. آنها نفس بشر را با موعظه بیدار می‌کردند و متنبه می‌ساختند. جناده می‌گوید: بر امام حسن«ع» وارد شدم و عرض کردم: «عظنی یا ابن رسول الله»؛ ای پسر پیغمبر! مرا موعظه کن. اولین جمله‌ای که حضرت به من فرمودند این بود: «یا جناده استعد لسفرک»؛ ای جناده! برای سفری که در پیش داری خود را آماده کن «و حصل زادک قبل حلول أجلک»؛ و توشه آخرتت را قبل از آنکه عمرت در دنیا به سر آید فراهم ساز. «واعلم أنک تطلب الدنیا و الموت یطلبک»؛(۱۱) ای جناده! تو به دنبال دنیا هستی تا آن را به دست آوری و مرگ به دنبال توست. ای جناده! اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که هستی بار مکن. ای جناده! بیش از قوت روزانه‌ات هر چه از دنیا به دست آوری، خزینه‌دار دیگری هستی. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب. ای جناده! از مذلت معصیت به سوی عزت طاعت بیرون رو… .

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ «نفس به معنای اعم» به سه بخش تقسیم می‌شود:

یک؛ نفس نباتی، قوای مربوط به این بخش عبارتند از: قوه غاذیه، قوه نامیه و قوه‌ مولده.

دو؛ نفس حیوانی که دارای قوای مدرکه و قوای محرکه است. قوای مدرکه نیز به دو قسم مشاعر ظاهری و باطنی تقسیم می‌شود. مشاعر ظاهری قوای مدرکه عبارتند از: قوه لامسه، قوه ذائقه، قوه شامه، قوه سامعه و قوه باصره. مشاعر باطنی قوای مدرکه نیز عبارت‌اند از: حس مشترک، قوه خیال، قوه‌ متصرفه، قوه واهمه و حافظه. قوای محرکه نیز عبارتند از: شهوت و غضب.

سه؛ نفس ناطقه ‌انسانی که قوه عاقله و قلب اعضای تشکیل‌دهنده آن محسوب می‌شوند.

مجموعه این قوا «نفس به معنای اعم» را تشکیل می‌دهد. به قول معروف: «النفس فی وحدتها کل القوی»؛ منظور از «کل القوی» نفس به معنای اعم است.

۲ـ مشکاه الانوار، ص ۲۴۴.

۳ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۷.

۴ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۸.

۵ـ من نمی‌خواهم وارد بحث‌های پیچیده عقلی شوم؛ وگرنه این موضوعات جزو مباحث پیچیده عقلی و فلسفی ماست.

۶ـ من نمی‌رسم که یکسری مباحث معرفتی را عرض کنم. بعضی‌ها مدعی هستند سیر می‌کنند و به ابد می‌رسند و بعد هم می‌خواهند که نفس را رها کنند. نه،‌ اینطور نیست تا رهایت کرده است رها هستی. واصل به حق شدی؟ نه، اشتباه نکن، تو واصل به شیطان شدی و خبر نداری.

۷ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۵۴.

۸ـ بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۲۷.

۹ـ البته در جایی که نفس چموش و وحشی می‌شود، بحث فرق دارد و باید برای رام کردنش آن را تعزیر کرد و در موردش حد شرعی را جاری ساخت. اما این نوع از رفتار، تنها در جایی است که دیگر کار از کار گذشته و فهم و عقلانیت کارساز نباشد. شما اگر به بحث مراتب امر به معروف و نهی از منکر هم نگاه کنید، می‌بینید که شارع چه ترتیبی را تعیین کرده است تا انسانیت و جنبه‌های عقلانی گناهکاران تا جای ممکن حفظ شود. همه این مراتب بر طبق سازمان وجودی انسان وضع شده است.

۱۰ـ چنین مواعظی در أدعیه زین‌العابدین«ع» مکرر آمده است.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

با به کار انداختن عقل، کار تمام نمی‌شود و تازه اول بگیر و ببند است؛ چون نفس هیچ‌گاه کوتاه نمی‌آید و عبد هم نباید بگذارد که او از محدوده‌های الهی تجاوز کند. اگر هم نفس محدود نشود، آن قدر پیش می‌رود تا خود را به هلاکت ‌رساند و اگر عبد جلویش را نگیرد و مهارش نکند، در این خودکشی نفسانی شریک او خواهد بود

 

 

۲٫

.

مراد از هوای نفسی که در آیات و روایات آمده و مذمت شده، تمام خواسته‌های نفس نیست؛ بلکه مراد از هوای نفس مذموم، خواسته‌های بی‌بند و بار درونی غیرمؤدبانه است که در قالب آداب الهی نمی‌گنجند؛ وگرنه مطلق خواسته‌های شهوانی و غضبی مذموم نیست.

 

۳٫

از آنجا که  قوای نفسانی وجود دارند، اصل وجودشان خیرمحض است و اصلاً چیز نامطلوبی به حساب نمی‌آیند. بحث در این است که مرز نداشتن آنها وقتی مصیبت‌بار شود و از حدود الهی تجاوز کند، مذموم و ناپسند است، والا شهوت و غضب مشروع، نه مذموم است و نه خلاف ادب.

 

 

30نوامبر/16

امامان پناهگاه مطمئن

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«در آستان امامان» سلسله مقالات امام‌شناسی شیعی است که براساس زیارت جامعه کبیره تقدیم می‌شود. در این مقاله به سه فراز از این زیارت می‌پردازیم:

 

مُحتَمِلٌ لِعِلمِکُم :  بار دانش شما را پذیرنده‌ام.

امامان«ع»کانون معارف ناب و حیاتی هستند و «علم نافع» در مکتب آنهاست. حضرت امام باقر«ع» به «سلمه بن کهیل» و «حکم بن عتیبه» دو تن از کسانی که خود را از چشمه فیاض علم امامان محروم کرده بودند، فرمود: « شَرِّقا وَ غَرِّبا لَن تَجِدا عِلما صَحِیحا الّا شَیئا یَخرُجُ مِن عِندِنا اهلِ البَیتِ؛(۱) اگر به شرق و غرب بروید، هرگز دانش درستی نخواهید یافت مگر همان چیزی که از ما خاندان صادر شود».

در روایتی دیگر حضرت فرمود: « ما، انّه لیس عند احد من النّاس حقّ و لا صواب، الا شیء اخذوه منّا اهل البیت؛(۲) آگاه باشید که نزد هیچ‌یک از مردم مطلب حق و درستی نیست مگر اینکه برگرفته از آنچه که از ما گرفته است».

بنابراین، راه درست، نور گرفتن از این چراغ‌های فروزان هدایت است. هم حکمت علمی و هم حکمت عملی را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت. حکمت تجلی‌یافته در علوم آنان است.

حضرت مولی علی«ع» فرمود: «لو اقتبستم العلم من معدنه و شربتم الماء بعذوبته و ادخرتم الخبر من موضعه و اخذتم الطریق من واضحه و سلکتم من الحق نهجه لنهجت بکم السبل و بدت لکن الاعلام.(۳) اگر دانش را از معدن آن (اهل‌بیت«ع») فرا می‌گرفتید و آب را از سرچشمه زلالش می‌نوشیدید و خوبی‌ها را از کانونش می‌اندوختید و راه روشن را در پیش می‌گرفتید و جاده حق را می‌پیمودید، بی‌گمان راه‌ها بر شما آشکار و نشانه‌ها برایتان هویدا می‌شدند.

در حدیث متواتر غدیر در روایت ابن جریر طبری (م ۳۱۰ ق) که آن را با اسناد فراوان نقل کرده، آمده است: « افهَمُوا مُحکَمَ القرآن، و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه. و لَن یُفَسٍّرَ ذلکَ لَکُم، الاّ مَن انَا آخذٌ بیدِه، و شائلٌ بعَضُدِه؛(۴) آیات محکم قرآن را درست بفهمید و در پی آیات متشابه نروید و هرگز کسی این کتاب را بری شما تفسیر نخواهد کرد، مگر آن کس که من دست او را گرفته‌ و بلند کرده‌ام و به شما نشان می‌دهم.» (علی‌بن ابی‌طالب)»

و این منش همه علمای ماست، چه آنان که در علوم نقلی برجسته‌اند و چه آنان که در علوم عقلی برجستگی دارند. آنان چشمه زلال معرفت را وحی و معارف نورانی عترت می‌دانند.

صدارلمتألهین شیرازی می‌گوید: «ای دوست من! اصطلاحات علوم و فلسفه و کلام را دور بریز و به اصل مطلب بازگرد، یعنی تدبر در کلام خدا با قلبی پاک و نگاهی تابناک».(۵)

آقاعلی حکیم از فلاسفه می‌گوید: «آنچه ما در فلسفه بحث می‌کنیم ریسمان‌بازی‌های ملایی است. عقاید و معارف باید مطابق ائمه معصومین«ع» (که بالطبع از اخبار به دست می‌آید) باشد.(۶) و (۷)

 

تسلیم در برابر دانش گسترده امامان

با این توضیح علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ  را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود،   زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمی‌دانیم. این مطلب در عرصه معارف هم یک واقعیت بی‌تردید است. «… وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً؛(۸) … و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است».

جناب «میثم تمار» می‌گوید: «در بازار بودم که اصبغ بن نباته آمد و گفت: وای بر تو! از امیرمؤمنان «ع» حدیث سخت و دشواری را شنیدم. به سرعت به سراغ مولی رفتم و روایت اصبغ را گفتم. مولی تبسمی کرد و فرمود: میثم! بنشین، آیا هر عالمی تحمل هر علمی را دارد؟ خداوند به ملائکه فرمود: « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛(۹) من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

آیا به راستی ملائکه تاب تحمل آن علم را داشتند؟ و یا موسی وقتی تورات بر او نازل شد بر این پندار بود که اعلم از او کسی نیست. خداوند به او خبر داد اعلم از تو هست (تا از این رهگذر پیامبرش را از عجب محفوظ نگه دارد) او از خدا خواست که اعلم را به او معرفی کند، خداوند رابطه او را با خضر برقرار کرد او کشتی را سوراخ کرد، موسی تحمل نکرد. نوجوان را کشت، باز موسی تاب تحمل نیافت. به سامان دادن دیوار پرداخت، باز موسی تحمل نکرد.(۱۰)

و دیگر آنکه پیامبر ما روز غدیر خم دست مولی علی«ع» را گرفت و فرمود: « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ؛ هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. دیدی جز آنان که خدا قدرت تحمل به آنان داد، تحمل نکردند. ولکن بشارت باد بر شما که شما اهل تحملید.(۱۱)

به این ترتیب معنای جمله « مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ; » روشن شد که هر مطلبی از شما نقل شود (و با سند اثبات گردد) آن را می‌پذیرم، هر چند عمق آن را نیابم. امام صادق«ع» فرمود: «إِنَّ حَدِیثَنَا، صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ، نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ »؛(۱۲) همانا حدیث ما دشوار و بسیار دشوار و سنگین است و آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بنده‌ای که خداوند دلش را باایمان آزموده و یا شهری نفوذناپذیر برنمی‌تابد. راوی معنای «مدینه حصینه» را از امام می‌پرسد، در پاسخ می‌فرماید «القلب المجتمع» یعنی دل پهناور و استوار.

قلب فراهم آمده یعنی دل دارای ظرفیت باطنی که ظرفیت کافی برای پذیرش علوم امامان را داشته باشد.

زائر عارف به حق اهل‌بیت«ع» خطاب به آنها می‌گوید شناخت من نسبت به مقام علمی شما به اندازه‌ای است که باور دارم هر چه بگویید و هر چه انجام بدهید مبتنی بر علم و حکمت است، از این رو زبان به اعتراض نخواهم گشود، هر چند راز آن را ندانم.

 

پناهندگی به امامان

« مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم‏: به پرده امان شما پناهنده شده‌ام».

واژه «محتجب» از ریشه حجاب و پوشش است میان دو چیز یا چند چیز مادی یا معنوی که از تماس و برخورد آنها جلوگیری می‌کند. پنهان شدن و پناه گرفتن در جایی نیز احتجاب است. «ذمه» پیمانی ویژه که باید پاس داشته شود و شکننده‌اش سزاوار سرزنش سخت است. این واژه مفاهیمی مانند «امان» و «ضمان» و «حرمت» و حق را نیز می‌رساند.(۱۳)

بنابرآنچه گفته شد، معنای « مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُم‏» این است که من خود را در پناهگاه شما قرار داده‌ام. علامه مجلسی در شرح این عبارت آورده است: «مستتر عن المهالک بدخولی فی ذمتکم و امانکم؛(۱۴) با وارد شدن در پناه و امان شما خود را از افتادن در هلاکت‌گاه‌ها می‌پوشانم.»

در این باور، امام وجود مطمئنی است که در پناه آن می‌توان از انواع آسیب‌های اعتقادی، اخلاقی و عملی رهایی یافت.

«امامت شیعی» با تفسیر بلندی که دارد به‌راستی پناهگاه است. «پناهگاه» با مفهوم «خطر» ملازم است. بیشترین خطرهایی که سعادت انسان را تهدید می‌کنند، آسیب‌های اعتقادی و اخلاقی هستند و اگر به‌راستی در این پناهگاه سنگر گرفتیم از خطر مصون می‌مانیم. معنای سنگر گرفتن یعنی عملاً رهرو راهشان باشیم، این می‌شود سنگر گرفتن. شعار دادن و عکس دستور امامان عمل کردن، سنگر گرفتن در پناهگاه امامان نیست. امام صادق«ع» فرمود: « لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا؛(۱۵) شیعه ما نیست آن کس که با زبان با ما موافقت کند و در رفتار و کردارش با ما مخالفت کند.» به بیان دیگر، امامان پناهگاهند به شرط آنکه ما پناهنده واقعی و وفادار باشیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «… نحن حرم الله الاکبر و نحن ذمه الله و نحن عهد الله فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهدالله و من خفرها فقد خفر ذمه الله و عهده؛(۱۶) … ما حرم بزرگ خدائیم (که خداوند حفظ حرمت ما را واجب ساخت)  ما پناه‌دهنده از سوی خداییم و ما اهل پیمان گرفته شده خداییم، هر که به عهد ما وفا کند به عهد خدا وفا کرده و هر که عهد ما را بشکند، عهد و امان و پیمان خدا را شکسته است.»

 

ارتباط توحید و ولایت

به دیگر عبارت؛ همان گونه که «توحید» دژ استوار و پناهگاه محکم است، امام رضا «ع» در حدیث معروف سلسله الذهب فرمود: « کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ عَذَابِی؛(۱۷) کلمه توحید دژ محکم من است، هر کس که آن را بگوید در این دژ وارد شود و آن کس که چنین شد از عذابم در امان می‌ماند.»

همان گونه ولایت امامان نیز دژ محکم خداوند است، ولایه علی بن ابی‌طالب حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فی حِصْنِی اَمَنَ مِنْ؛(۱۸) ولایت حضرت مولی علی«ع» دژ محکم من است، هر کس در این دژ وارد شود، از عذابم در امان است.

ولایت دیگر امامان هم در حقیقت ولایت مولی علی«ع» است و همان ویژگی را دارد.

 

امامان پناه آفریده‌های خداوند

وجود امام حتی در عرصه تکوینی هم مایه امان آفریده‌های خداوند است. امام باقر«ع» فرمودند: « لَو بَقیَتِ الأرضُ یَوماً بِلا أمامٍ منا لَساخَت بِأهلِها وَ لَعَذَبَهُمَ اللهُ بِأشَدِ عَذابِه ان الله جعل النجوم أمانا لأهل السماء و جعل أهل بیتی أمانا لأهل الأرض؛(۱۹) اگر زمین روزی بدون امامی از ما می‌ماند، به‌یقین با ساکنانش فرو می‌ریخت و خداوند انسان را با شدیدترین عذابش مجازت می‌کرد، بی‌گمان خداوند تبارک و تعالی ما را حجت زمینش و مایه امان ساکنان زمین قرار داده است.»

 

ولایت‌پذیری آگاهانه

« مُعْتَرِفٌ بِکُمْ: معترف به شما هستم»

در این فراز زائر محضر امامان عرضه می‌دارد که این «ولایت‌پذیری» و «ولایت‌مداری» من از سر احساسات بی‌مبنا نیست، بلکه برخاسته از عمق جان من است و باور دارم که شما دارای مناقب والا هستید و در قله فضائل نشسته‌اید.

حضرت امام صادق«ع» فرمودند: « نحن الذین فرض الله طاعتنا لا یسع الناس الّا معرفتنا ولا یعذر الناس بجهالتنا من عرفنا کان مؤمنا و من انکرنا کان کافراً و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالاً حتی یرجع الی الهدی الذی افترض الله علیه من طاعتنا الواجبه؛(۲۰) ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت‌مان را واجب ساخته، پس مردم راهی جز معرفت ما ندارند و هیچ بهانه‌ای هم بر نشناختن ما از آنان پذیرفته نمی‌شود. هر که ما را بشناسد بی‌گمان مؤمن است و منکر، کافر و کسی که نه ما را بشناسد و نه انکار کند، در گمراهی به سر می‌برد تا آنکه به هدایت الهی یعنی فرمانبرداری از ما رهنمون گردد».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۲.

۲ـ امالی مفید، ص ۹۶.

۳ـ الکافی، ج ۸، ص ۳۲ حدیث.

۴ـ الغدیر، ج ۱، ۲۱۵.

۵ـ الواردات القلبیه، صص ۹۸ـ۹۷.

۶ـ بدایع الحکم، ص ۲۷۸.

۷ـ این دو سخن از کتاب «معاد جسمانی» صص ۳۱ـ۳۰ گرفته شده است.

۸ـ اسرا، ۸۵.

۹ـ بقره، ۳۰.

۱۰ـ کهف، ۸۲ـ۶۵.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۳، باب ۱۳، حدیث ۳۸.

۱۲ـ الخصال، ج ۱، ص ۲۰۸، حدیث ۲۷.

۱۳ـ ادب فنای مقربان، ج ۹، ص ۲۹۶.

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۱۰۲، صص ۱۴۲ـ۱۴۱.

۱۵ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ۱۵۶.

۱۶ـ اصول کافی، ج ۱، ۲۲۱.

۱۷ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰۸.

۱۸ـ مناقب آل ابی‌طالب، ج ۳، ص ۱۰۱، عیون اخبار الرضا، ۲، ص ۱۳۵، احقاق الحق، ج ۱۴، ص ۵۲۲.

۱۹ـ کمال‌الدین، ج ۱، ص ۲۰۴.

۲۰ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۸۷.

سوتیترها:

 

۱٫

علم واقعی ـ چه آن علمی که راز و رمزش را بیابیم و چه نیابیم ـ  را باید از مکتب اهل‌بیت«ع» آموخت و در برابر آن تسلیم بود،   زیرا در این جهان هستی حقایق فراوانی وجود دارند که ما راز و رمز آنها را نمی‌دانیم.

 

30نوامبر/16

«پیامبر اعظم«ص» برترین الگوی مدیریت»

اسماعیل نساجی‌زواره

آغازین سخن

فرایند «مدیریت» از مهم‌ترین اصول زندگی فردی و اجتماعی است. از منظر مکتب حیات‌بخش اسلام، نیاز هر جامعه به رهبری و مدیریت  واقعیتی انکارناپذیر است؛ لذا در آموزه‌های ناب دینی به ویژگی‌های مدیر موفق توجه خاصی مبذول و الگوهایی معرفی شده‌اند.

تاریخ صدر اسلام نشان می‌دهد که نبی مکرم اسلام«ص» در عصری مبعوث گردیدند که شعله‌های کینه، دشمنی و تفرقه زبانه می‌کشید و منزلت انسانی و کرامت اخلاقی را  نابود می‌کرد. ولی  ایشان در طول ۲۳ سال بالاترین درجه موفقیت را در بعد مدیریتی احراز نمودند. در این بحث به برخی از ویژگی‌های مدیریت رسول‌الله«ص» اشاره خواهد شد.

 

اصل مهرورزی و محبت

نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت با داشتن ا خصلت ستودنی محبت و مهربانی توانستند بسیاری را از منجلاب ضلالت به راه هدایت رهنمون سازند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ. ؛(۱) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

محبت و مهرورزی حتی شامل مخالفین آن حضرت نیز می‌شد، به همین علت خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ ؛(۲) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»

راز موفقیت حضرت محمد«ص» در مدیریت حکومتی، محبت و عشق‌ورزی به مردم بود و خداوند فرمود: « فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ…؛(۳) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تندخو بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

محبت و ملاطفت آن حضرت دشمنان کینه‌توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین«ع» چنین آمده است که: «پیامبر«ص» در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‌رو و خندان بودند و هر کس به در خانه ایشان می‌آمد، نومید بازنمی‌گشت. هرگاه فرد ناآگاهی با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی داشت، تحمل می‌کردند و به یارانشان می‌فرمودند: وقتی کسی را دیدید که حاجتی دارد، نیاز او را برطرف سازید. هرگز کلام کسی را قطع نمی‌کردند تا سخنش پایان گیرد.(۴)

 

سعه صدر

حضرت علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: « آلَهُ الرِّئاسَهِ سِعَهُ الصَّدرِ ؛(۵) ابزار مدیریت شرح صدر و گشایش سینه است».

از منظر کلام وحی «شرح صدر» مایه هدایت و «ضیق صدر» عامل ضلالت و گمراهی است. خداوند می‌فرماید: « مَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ وَمَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء…؛(۶) آن کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، برای پذیرش اسلام به او سعه صدر می‌دهد و آن کسی را که بخواهد گمراه سازد آن‌چنان سینه‌اش را تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان بالا رود…».

رسول خدا«ص» فرمودند: «توجه به خانه جاوید آخرت و فاصله گرفتن از عوامل فریبنده دنیا و آمادگی برای مرگ پیش از آنکه مرگ فرارسد از نشانه‌های شرح صدر است.»(۷)

سعه صدر آن حضرت در حوادث سخت از راه‌های عادی ممکن نیست، بلکه قطعاً تأیید الهی و عنایت ویژه از سوی خداوند همراه آن بوده است.(۸)

پیامبر اکرم«ص» در برابر کارشکنی‌ها و نقشه‌های شیطانی دشمنان، قهرمان راستین شکیبایی و پایداری بودند؛ به همین جهت خداوند متعال در سوره توبه، سعه صدر و استقامت آن حضرت را می‌ستاید و می‌فرماید: «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ ـ عَلَى‏الَّذینَ یَزْعَُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ ـ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رحْمَهٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و الَّذینَ یؤذُنَ رَسوُلَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛(۹) از میان آنان کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند او آدم خوش‌باوری است. بگو خوش‌باور بودن پیامبر به نفع شماست، ولی بدانید که او به خدا ایمان دارد و تنها مؤمنان را تصدیق می‌کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و آنان که رسول خدا را آزار می‌دهند، عذاب دردناکی دارند.»

 

عفو و گذشت

گذشت و مدارا و برخوردهای ملایم و به دور از خشونت پیامبر«ص» سازنده‌ترین عامل در اصلاح جامعه آن روز بود. رسول خدا«ص» از حرکت‌های تند برای هدایت مردم بهره نمی‌گرفتند، بلکه مأمور به عفو و مدارا بودند؛ چنان که خود فرمودند: «خداوند متعال همان‌گونه که مرا به برپایی انجام واجبات امر نموده، به مدارا به مردم نیز سفارش کرده است.»(۱۰)

قرآن کریم در راستای لطف و مدارا با دوستان و حتی دشمنان می‌فرماید: « وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. ؛(۱۱) بال و پرت را برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند بگستر.»

هنگامی که قریش آزار پیامبر«ص» و یارانش را به آخرین حد رساندند، عده‌ای از سبک‌سران و اوباش را علیه آن بزرگوار شورانیدند. جبرئیل بر رسول خدا«ص» نازل شد و گفت: «خداوند به آسمان و زمین و کوه‌ها دستور داده است که در فرمان تو باشند تا هرگونه عذابی را بخواهی بر آنان نازل شود»، اما آن رهبر مهربان فرمودند: «پروردگارا! قوم مرا ببخش زیرا آنان نادانند و عذاب را از امت خود به تأخیر می‌اندازم تا شاید خداوند توبه‌ آنان را بپذیرد.»(۱۲)

در جریان جنگ احد دندان‌های جلوی دهان رسول‌الله«ص» شکست و صورتشان شکاف برداشت. اصحاب بسیار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند که دشمن را نفرین کنند، اما پیامبر«ص» به آنان فرمودند: « نّی لَمْ اُبْعَثْ لَعّانا وَ لکِنّی بُعِثْتُ دَاعِیا وَ رَحْمهً ؛(۱۳) من لعنت‌کننده مبعوث نشده‌ام، بلکه دعوت‌کننده و به عنوان مایه رحمت مبعوث شده‌ام.»

البته مدارا و عفو به معنای چشم‌پوشی از حق و زیر پا گذاشتن اصول و یا عبور از حدود الهی نیست، بلکه روش صحیح برخورد با دیگران است و خداوند بندگان ویژه خویش را بر آن می‌ستاید و می‌فرماید: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا  وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما.(۱۴) و بندگان خاص خدای مهربان کسانی هستند که با آرامش و بدون تکبر روی زمین راه می‌روند و هنگامی که افراد نادان آنان را خطاب قرار می‌دهند با ملایمت به آنان سلام می‌کنند و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می‌گذرند.»

 

پرهیز از اجبار

چند سال پس از ظهور دین اسلام و آغاز رسالت، آوازه محمد بن عبدالله«ص» در سراسر جهان طنین‌انداز شد و تبلیغات اسلامی از سرزمین عرب به دیگر نقاط گیتی سرایت کرد. افراد از اقصی‌نقاط دنیا به مدینه می‌آمدند و آزادانه به تفحص و گفت‌وگو می‌پرداختند. پیامبر«ص» در عین بیان دستورات الهی و دعوت حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می‌کردند.

نبی‌مکرم اسلام«ص» به امپراطوران ایران و روم نامه نوشتند و از آنان خواستار تحقق شرایطی شدند که ملت‌ها بتوانند آزادانه عقیده یکتاپرستی را بپذیرند و جز خدای یگانه کسی یا چیزی را نپرستند. ایشان در نامه‌هایشان به رؤسای دولت‌ها آنان را به پذیرش رسالت خود و گرویدن به آیین اسلام دعوت و با ملل غیرمسلمان بسیار آزادمنشانه برخورد می‌کردند.

مدیریت مسالمت‌آمیز پیامبر اکرم«ص» با مخالفان سبب شد که مردم دیگر بلاد آزادانه به مدینه مهاجرت کنند. برخی از آنها به نمایندگی از پادشاه حبشه و شاهان حمیر به مدینه اعزام شدند. در تاریخ اسلام حدود چهل هیئت مذهبی یا سیاسی ذکر شده است که مدینه شهر پیامبر«ص» پذیرای آنان بوده است.(۱۵)

 

ایجاد فضای مناسب تربیتی

یکی دیگر از شاخص‌های مهم در نظام مدیریتی پیامبر«ص» ایجاد محیطی بود که فرد از هر جهت در آن احساس امنیت و آرامش کند. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «لم یجتمع بیت واحد یومئذ فی‌الاسلام غیر رسول‌الله و خدیجه و انا ثالثهما اری نور الوحی و اشم ریح النبوه؛(۱۶) در روزهای آغازین بعثت، اسلام در هیچ خانه‌ای راه نیافته بود جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. در آن خانه نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم.»

هنگامی که نبی‌مکرم اسلام«ص» در مکه مورد آزار و اذیت مشرکان قرار گرفتند، به فرمان خداوند به مدینه مهاجرت کردند. استقبال عظیمی که اکثریت مردم مدینه از پیامبر«ص» به عمل آوردند، آن حضرت را بر آن داشت که پیش از هر کاری برای مسلمانان یک مرکز عمومی به نام «مسجد» بسازند تا امور عبادی، آموزشی، پرورشی، سیاسی و قضایی در آن انجام گیرد. تمام مسلمانان در ساختن و فراهم کردن وسایل ساختمانی شرکت کردند.(۱۷)

 

مشورت با یاران

مشورت در امور از مؤلفه‌های مهم در ایجاد روحیه نوآوری و شکوفایی است. خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد: «… وَ شَاوِرْهُمْ فِی‌ الامْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی‌ اللَهِ. .؛(۱۸) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن.»

پیامبر اکرم«ص» به دلیل اتصال به وحی و نیز فکر نیرومند به مشاوره نیاز نداشتند، اما برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازند و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهند، در امور عمومی مسلمانان جلسه مشاوره تشکیل می‌دادند و از رأی خود برای احترام دیگران صرف‌نظر می‌کردند.(۱۹) از منظر آن بزرگوار، جامعه‌ای که براساس خودرأیی اداره می‌شود فاقد حیات و زندگی است و نه شایسته بقا و دوام.(۲۰)

پیامبر«ص» به دو علت با اصحاب خویش مشورت می‌کردند: یکی تکریم شخصیت اصحاب و دیگری اسوه قرار دادن این امر مهم تا مدیرانی که در رأس حکومت قرار دارند، مشورت و نظرخواهی از دیگران را عامل شکست مقام و عدم توانایی خویش قلمداد نکنند.(۲۱) مثلاً در جنگ احد با اصحاب خود مشورت کردند و گفتند: «دشمن تا نزدیک مدینه آمده است. آیا از مدینه خارج شویم و با آنان بجنگیم و یا در مدینه بمانیم و نیروهای خود را تقویت کنیم؟»

تشخیص خود ایشان و بسیاری از افراد باتجربه این بود که در مدینه بمانند، اما جوانان ناراحت شدند و گفتند ما به بیرون شهر می‌رویم و با دشمن می‌جنگیم. پیامبر«ص» پس از اتمام جلسه اسلحه برداشتند و با آنان از شهر بیرون رفتند.»(۲۲)

پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبهه‌ای مطرح شد که در این موضوع جای مشورت نبوده است؛ لذا آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران «…  «… وَ شَاوِرْهُمْ فِی‌ الامْرِ…» نازل شد تا این شبهه را برطرف کند؛ زیرا در هر صورت فایده مشورت بالا بردن شخصیت و تکریم اصحاب از سوی مدیر حکومت اسلامی بود.

 

ایجاد امنیت و آرامش

در سال‌های اولیه ظهور اسلام که مسلمانان در مکه بودند، قریش با کوشش فراوان مردم را از گرویدن به اسلام بازمی‌داشتند و مشرکان مکه از آزار مسلمانان دریغ نمی‌کردند.

محاصره اقتصادی بنی‌هاشم در شعب ابی‌طالب، وفات حضرت خدیجه«س» و مرگ ابوطالب«ع»، امنیت و آرامش را از مسلمانان سلب کرده بود؛ در حالی که پیامبر«ص» برای پایه‌ریزی تمدن عظیم اسلامی نیازمند مکانی امن و آرام بودند. به همین دلیل آن حضرت به طائف سفر کردند تا بتوانند محیطی امن و همراه با آرامش را برای مسلمانان بیابند، ولی متأسفانه سفر به طائف نتیجه‌بخش نبود و بزرگان این شهر دعوت ایشان را نپذیرفتند و حتی اوباش و مردم نادان را تحریک کردند تا به دنبال رسول خدا«ص» راه بیفتند و ایشان را برانند.(۲۳)

پیامبر»ص» در موسم حج نزد قبیله‌هایی که برای زیارت خانه خدا به مکه آمده بودند می‌رفتند و آنان را به اسلام دعوت می‌کردند. در یکی از سال‌های بعثت شش نفر از مردم قبیله خزرج آن حضرت را دیدند و رسول خدا«ص» رسالت خویش را به آنان ابلاغ نمودند. افراد این قبیله گفتند: «ما نزد مردم خود می‌رویم و آنان را از دین تو باخبر می‌سازیم؛ شاید به برکت تو جنگ و ستیز از محل زندگی ما برود، اگر توانستی ما را با یکدیگر متحد سازی، عزیزترین فرد نزد ما خواهی بود.»(۲۴)

در سال سیزدهم بعثت، در موسم حج نمایندگان مردم مدینه با پیامبر«ص» بیعت کردند که با هر کسی که با ایشان به جنگ برخاست، بجنگند. پس از این بیعت بود که آن حضرت به مسلمانان اجازه دادند تا به یثرب هجرت نمایند.

 

رعایت عهد و پیمان

پیامبر اعظم«ص» در تعامل با دیگران تا زمانی که طرف مقابل قرارداد و پیمان را نقض نمی‌کرد، به استناد آیه شریفه: « ..وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولًا ؛(۲۵) و به پیمان وفا کنید، زیرا از پیمان پرسیده خواهد شد» بدان وفادار بودند. علی«ع» در مورد وفاداری رسول خدا«ص» به عهد و پیمان می‌فرمایند: « اَصدقُ النّاس لَهجَهً، وَ اَوفاهم ذِمّهً ؛(۲۶) راستگوترین و وفاکننده‌ترین مردم به عهد و پیمان بود.»

ابوبصیر ثقفی وقتی در مکه زندانی بود از حبس گریخت و رهسپار مدینه شد. مشرکان به پیامبر«ص» نامه نوشتند که ایشان را برگردانند. آن حضرت به ابوبصیر فرمودند: «ما با اینها عهد و پیمان بسته‌ایم و از نظر اسلام درست نیست که پیمان‌شکنی کنیم، اما خدای متعال برای تو و دیگر بیچارگان مسلمان فرج و گشایشی قرار خواهد داد، پس به سوی قبیله‌ات بازگرد.»(۲۷)

همچنین عمرو بن امیه هنگامی که رهسپار مدینه بود، دو نفر از قبیله بنی‌عامر را کشت و از عهد و پیمانی که بین رسول خدا«ص» و این قبیله بسته شده بود، خبر نداشت. چون به مدینه آمد و آن حضرت را از کشتن آن دو نفر خبر داد، پیامبر«ص» فرمودند: «دو نفر را کشته‌ای و من باید دیه آنان را بپردازم.» آنگاه حضرت دیه آن دو نفر را مطابق دیه دو مسلمان آزاد پرداختند و نیز جامه و سلاح‌شان را نزد عامربن طفیل فرستاد و از این پیشامد عذرخواهی کردند.(۲۸)

 

عدالت‌گرایی

انبیای الهی در طول تاریخ بشریت برای یک هدف مهم مبعوث شده‌اند و آن عبارت است از دعوت مردم به سوی توحید و تأمین عدالت در سطح جامعه. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…؛(۲۹) ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم به برپایی عدالت قیام کنند.»

در مکتب حیات‌بخش اسلام، عدالت اصل و مبدأ هستی بوده و خلقت برپایه آن صورت گرفته است: « تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاًً…؛(۳۰) آفرینش پروردگارت از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید.»؛   بنابراین عدالت ارزش ذاتی دارد و امنیت همه امور بدان وابسته است.

حضرت علی«ع» درباره‌ عدالت‌خواهی آن حضرت می‌فرمایند: «… سِیرَتُهُ اَلْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ اَلرُّشْدُ وَ کَلاَمُهُ اَلْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ اَلْعَدْلُ …؛(۳۱) روش پیامبر«ص» میانه‌روی و عدالت بود. سخنش تکامل، گفتارش جداکننده حق از باطل و فرمانروایی‌اش عدالت.»

نبی‌مکرم اسلام«ص» در روزگاری که در مدینه قدرت بزرگی را پدید آوردند، تمام سعی و تلاششان برقراری عدالت و احیای ارزش‌های الهی و انسانی بود. ایشان هنگامی که دیدند یکی از اصحاب، سلمان فارسی را به خاطر غیرعرب بودن تحقیر می‌کند، فرمودند: «همه مردم از زمان حضرت آدم«ع» تا به امروز همانند دانه‌های شانه مساوی و برابرند. عرب بر عجم برتری ندارد مگر با تقوا.»(۳۲)

بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم، بعضی از همسران پیامبر«ص» تقاضای غیرمعمول کردند؛ لذا آن بزرگوار ناراحت شدند و حدود یک ماه از آنان فاصله گرفتند. خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتی را بر آن حضرت نازل کرد و فرمود: « ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛(۳) ای پیامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید، بیایید با هدیه‌ای شما را بهره‌مند سازم و شما را طرز نیکویی رها سازم.» و به این ترتیب پیامبر اکرم«ص» حتی به نزدیک‌ترین افراد خانواده‌شان هم اجازه ندادند از قانون الهی تخطی کنند و عدالت اجتماعی را در حکومت اسلامی آن حضرت خدشه‌دار سازند.

 

ملایمت در عین صلابت

حضرت محمد«ص» در مسائل فردی و شخصی آنچه مربوط به شخص خودشان بود، نرم‌خو و ملایم بودند؛ اما در مسائل اصولی و عمومی و آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می‌دادند. در فتح مکه کسانی که بدترین ستم‌ها، جسارت‌ها و دشمنی‌ها را در حق آن حضرت و یارانشان کرده بودند، در هاله‌ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس‌العمل متقابل پیامبر«ص» بودند، اما آن حضرت فرمودند: «من آنچه را  که یوسف«ع» در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‌کنم و همانند او می‌گویم: «لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ …؛(۳۴) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست…».

هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام کردند، فرمودند که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آنگاه جمله‌ معروفشان را فرمودند: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۳۵) به دنبال زندگی‌تان بروید که همه شما آزاد هستید.» تمامی آنها گوئی دوباره متولد شدند و نفس راحتی کشیدند و غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا«ص» در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی محزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حدّ سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می‌دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور اسامه‌بن زید را که مانند پدرش نزد پیامبر«ص» محبوبیت داشت وادار به شفاعت کردند، اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شدند و فرمودند: «چگونه جای شفاعت است؟ مگر می‌توان حدود و قانون را بلااجرا گذاشت؟» و فوراً دستور مجازات را صادر کردند. اسامه متوجه اشتباه خود شد و عذرخواهی کرد.

رسول‌ خدا«ص» برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون کنند، عصر همان روز به ایراد خطبه‌ای پرداختند و به مسئله اجرای قانون الهی اشاره کردند و فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون، تبعیض روا می‌داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می‌شد، او را از مجازات معاف می‌کردند و اگر کسی از زیردستان به جرمی مشابه مبادرت می‌ورزید، او را مجازات می‌کردند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای قانون در باره هیچ‌کس کوتاهی و سستی نمی‌کنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»(۳۶)

چنان که ملاحظه می‌شود رسول گرامی«ص» در اجرای قوانین هیچ‌گونه تبعیضی روانمی‌داشتند؛ شفاعت احدی را نمی‌پذیرفتند و تحت‌تأثیر نظرات دیگران قرار نمی‌گرفتند. آن حضرت به‌شدت مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «انما هلک بنواسرائیل لانهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف؛(۳۷) بنی‌اسرائیل نابود شدند؛ زیرا حدود الهی را برای زیردستان اجرا می‌کردند نه برای اشراف.»

 

شایستگی معنوی

معیار مورد نظر پیامبر«ص» در انتخاب مدیران و مسئولان تقوا، سابقه خوب و پایبندی به ارزش‌های دینی و سایر ملاک‌های شایسته بود. آنچه برای آن بزرگوار در انتخاب مدیران اهمیت نداشت، ملاک خویشاوندی و قوم‌گرایی بود؛ چنان که اصحاب خاص آن حضرت یعنی سلمان فارسی، بلال حبشی، ابوذر غفاری، عمار عربی و صهیب رومی هریک از منطقه و نژادی بودند. وقتی آیه زکات (آیه ۱۶۰ سوره توبه) نازل شد، چون سهمی از زکات برای کسانی که آن را جمع‌آوری می‌کردند اختصاص داده شد، عده‌ای از بنی‌هاشم نزد محمد«ص» آمدند و از ایشان تقاضا کردند که به سبب خویشاوندی، جمع‌آوری زکات را به آنان واگذار کنند. رسول خدا«ص» به آنان فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بنی‌هاشم حرام است؛ یعنی نه تنها به سراغ زکات نیایید، بلکه انتظار آن را هم نداشته باشید که جزو کارمندان جمع‌آوری زکات شوید.» سپس فرمودند: «آیا گمان می‌کنید من دیگران را بر شما ترجیح می‌دهم؟ خیر، بلکه من خوبی و صلاح شما را می‌خواهم.»(۳۸)

 

خدمت‌رسانی

یکی دیگر از برنامه‌های مدیریت در سیره رسول خدا«ص» رسیدگی به امور و گرفتاری‌های مسلمانان بود. آن حضرت در برآوردن حاجات مردم کوشش بسیار داشتند و در این مورد اهل فضل و تقوا را بر دیگران ترجیح می‌دادند و نیازهای آنان را برآورده می‌ساختند.

روزی با یکی از یاران خود در صحرای مدینه قدم می‌زدند که پیرزنی را بر سر چاهی مشاهده کردند که می‌خواست از چاه آب بکشد و به خیمه‌اش ببرد، اما در کار خود ناتوان بود. پیامبر«ص» نزدیک رفتند و فرمودند: «ای مادر! آیا می‌خواهی برایت از چاه آب بکشم؟» آن بانوی سالخورده از پیشنهاد رسول‌الله«ص» خوشحال شد. پیامبر«ص» بر سر چاه آمدند و مشک را پر از آب و تا خیمه آن پیرزن حمل کردند. شخصی که همراه پیامبر«ص» بود هر چه اصرار کرد که مشک را از حضرت بگیرد، آن حضرت قبول نکردند و فرمودند: «من به تحمل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم!»

بعد از اینکه پیامبر«ص» خداحافظی کردند و به راه افتادند، پیرزن به فرزندانش گفت، مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید، آنها با تعجب پرسیدند: ای مادر! این مشک سنگین را چگونه به خیمه آورده‌ای؟ او پاسخ داد: جوانمردی زیباروی و خوش‌سخن با کمال مهربانی آن را به اینجا آورد. آنها وقتی پیامبر«ص» را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست و پای آن حضرت افتادند و عذرخواهی کردند، پیامبر«ص» آنان را دعا کردند.(۳۹)

آری! روش زندگی پیامبر اعظم«ص» گره‌گشایی و نیکی و احسان بود. سیره مدیریتی آن حضرت نشان می‌دهد که ایشان پیروان خود را به کارگشایی و برآوردن حاجات برادر مؤمن تشویق و ترغیب می‌کردند. ایشان می‌فرمایند: « مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَه یً کَانَ کَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْراً ؛(۴۰) هر کس یک حاجت برادر خود را برآورد، مثل این است که در همه روزگار خدا را عبادت کرده است.»

 اگر مدیران جامعه اسلامی در زندگی شخصی و در محیط کار از سنت و سیره نبوی و سایر پیشوایان معصوم«ع» پیروی کنند، جامعه مسلمین به اهداف آرمانی خود نایل خواهد آمد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیاء، ۱۰۷.

۲ـ قلم، ۴.

۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۴ـ معانی‌الاخبار، شیخ صدوق، ص ۸۳.

۵ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۶۶۶، حکمت ۱۷۶.

۶ـ انعام، ۱۲۵.

۷ـ تفسیر مجمع‌البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۳، ص ۱۹۰.

۸ـ تفسیر نمونه، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج ۲۷، ص ۱۲۱.

۹ـ توبه، آیه ۶۱.

۱۰ـ سیره نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، دفتر دوم، ص ۱۵.

۱۱ـ شعراء، ۲۱۵.

۱۲ـ خاتم پیامبران، محمد ابوزهره، ترجمه حسین صابری، ج ۱، ص ۳۶۴.

۱۳ـ سیمای پر فروغ محمد، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۴۴.

۱۴ـ فرقان، ۶۳ و ۷۲.

۱۵ـ ماهنامه معرفت، ش ۱۰۸، آذر ۱۳۸۵، ص ۵۳.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۸.

۱۷ـ تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، عبدالرحیم غنیمه، ترجمه نورالله کسایی، ص ۵.

۱۸ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۹ـ نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۶ـ۱۴۲.

۲۰ـ راهنمای انسانیت (سیری در نهج‌البلاغه)، مرتضی مزید، ص ۶۰۱.

۲۱ـ تفسیر مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۶۶۶.

۲۲ـ سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص ۵۶.

۲۳ـ تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفر شهیدی، ص ۴۳.

۲۴ـ همان، ص ۴۵.

۲۵ـ اسراء، ۳۴.

۲۶ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۲۳۱.

۲۷ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۴، خرداد ۱۳۸۶، ص ۱۸.

۲۸ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۵۷.

۲۹ـ حدید، ۲۵.

۳۰ـ انعام، ۱۱۵.

۳۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۴، ص ۱۷۶.

۳۲ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۲، ص ۸۹.

۳۳ـ احزاب، ۲۸.

۳۴ـ یوسف، ۹۲.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۳۲.

۳۶ـ صحیح بخاری، محمدبن اسماعیل بخاری، ج ۵، ص ۲۶۹.

۳۷ـ مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۱۸، ص ۷.

۳۸ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۴، ص ۵۸.

۳۹ـ تفسیر منهج الصادقین، ملا فتح‌الله شریف کاشانی، ذیل آیه ۴، سوره قلم.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۸۳.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یکی از عوامل موفقیت مدیر، اصل دلسوزی و مهرورزی به کسانی است که در قلمرو مدیریت او زندگی می‌کنند. نبی‌مکرم اسلام«ص» به عنوان کامل‌ترین اسوه راستین بشریت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بودند. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانستند در طول ۲۳ سال، دل‌های بسیاری را شیفته مکتب خویش کنند و از منجلاب ضلالت به راه هدایت رهنمون سازند.

 

۲٫

از مهم‌ترین شاخص‌های نظام مدیریت نبوی عفو و گذشت است. این شیوه یک دستور قرآنی است که ریشه در کلام وحی دارد. خداوند متعال در قرآن کریم، خود را با اوصافی همچون: رحمان، رحیم، غفور و… معرفی می‌کند که نشان‌دهنده مفهوم گذشت و مدارا با بندگان است. گذشت و مدارا در سیره عملی پیامبر اسلام«ص» فراوان به چشم می‌خورد. برخوردهای ملایم و به دور از خشونت آن رهبر مهربان با مردم، سازنده‌ترین عامل در اصلاح جامعه آن روز بود.

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

نمی از یم تلاش‌های علمی امام حسن عسکرى«علیه‌السلام»

جواد تربتی

امام حسن عسکری(ع) در هشتم ربیع‌الثانی(یا ۲۴ ربیع الاول) سال ۲۳۲ هـ . ق دیده به جهان گشود. پدر آن بزرگوار امام هادی(ع) و مادرشان«حُدَیثه» از بانوان نیکوکار و دارای بینش‌اسلامی و پس از شهادت آن حضرت، پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوران بحرانی و پر اضطراب بود.‌(۱) مجموع عمر حضرت عسکری(ع) به ۲۸ سال می‌رسد و آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع‌الاول ۲۶۰ هـ . ق به دسیسه معتمد عباسی در شهر سامرا به شهادت رسید.(۲)

سخت‌گیری شدید

خلفای عباسی از هر‌گونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی‌کردند. این فشارها و سخت‌گیری‌ها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع) در سامرا به اوج خود رسید. شدت این فشارها به‌قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه در جوانی به شهادت رسیدند: امام جواد(ع) در سن ۲۵ سالگی، امام هادی(ع) در سن ۴۱ سالگی و امام حسن عسکری‌(ع) در سن ۲۸ سالگی و این حاکی از جوّ پر اختناق آن دوره است.(۳) در این میان، محدودیت‌های دوران امام عسکری(ع) بیش از دو پیشوای دیگر بود. علت اینکه ایشان را عسکری می‌نامند، این است که حضرت به دستور خلیفه عباسی در «سامراء» در محله «عسکر» سکونت اجباری داشت؛‌(۴) زیرا خلیفه از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود و حضرت را ناگزیر کرده بود که هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.‌(۵)

فعالیت‌های علمی امام عسکری(ع)

حضرت عسکری(ع) با وجود همه فشارها و مراقبت‌های بی‌وقفه حکومت عباسی، ی فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و علمی بسیاری را در زمینه حفظ اسلام و تشیع و مبارزه با افکار ضداسلامی و ضد شیعی انجام دادند که اهم آنها عبارتند از:

تربیت شاگردان

گرچه حضرت عسکری(ع) بر اثر محدودیت‌های  شدید حکومت عباسی، موفق به گسترش دانش دامنه‌دار خود در سطح کل جامعه نشد، ولی در تربیت شاگردانی که هرکدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشمنان شیعه نقش مهم و به‌سزایی داشتند، موفق گردید.

شیخ طوسی رحمه‌الله تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است(۶) که در میان آنان چهره‌های برجسته‌ای چون: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، عبدالله‌بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان‌بن سعید عَمری(نائب خاص حضرت حجت)، علی‌بن جعفر، محمد‌بن حسن صفار و… به چشم می‌خورند.(۷)

ترغیب نویسندگان

حضرت عسکری(ع) در کنار تربیت شاگردان از تشویق نویسندگان نیز غافل نبودند؛ از جمله داودبن قاسم جعفری می‌گوید: کتاب «یوم و لیله» از یونس آل‌یقطین را به حضرت عسکری(ع) عرضه داشتم. امام فرمودند: «تَصنیفُ مَن هذا؛ نوشته چه کسی است؟» گفتم: نوشته یونس است. فرمودند: «اَعطاهُ اللّهُ بِکُلِّ حَرفٍ نُورا یومَ الْقِیامَهِ؛(۸) خداوند در مقابل هر حرف، نوری به او در روز قیامت عطا فرماید..»

البته تمام امامان شیعه بر نویسندگی و کتابت و ترغیب نویسندگان اهتمام داشتند. حضرت صادق(ع) به مفضل‌بن عمر فرمودند: «اُکتُب وَ بُثَّ عِلْمَکَ فی اِخوانِکَ، فَاِن مِتَّ فَوَرِّث کُتُبَکَ بَنیکَ، فَاِنَّهُ یأْتی عَلَی‌النّاسِ زَمانُ هَرجٍ ما یأْنَسُونَ فیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِم؛(۹) دانشت را بنویس و نشر بده! اگر از دنیا رفتی، فرزندانت وارث کتاب‌هایت می‌شوند. به حقیقت زمان هرج ومرجی فرا می‌رسد که مردم جز بر نوشته‌شان انس نمی‌گیرند [و توجه نمی‌کنند]…»

همچنین نقل شده است که برخی از آثار را خدمت حضرت عسکری(ع) عرضه داشتند تا در باره آنها نظر بدهند. حضرت فرمودند: «صَحیحٌ فَاعمَلُوا به؛(۱۰) صحیح است بدان عمل کنید!»

بر اثر همین تشویق‌ها بود که شانزده تن از شاگردان حضرت، دست به تألیف زدند و ثمره آن ۱۱۸ عنوان کتاب شد. از میان آنها علی‌بن حسن فضّال ۳۶ کتاب، محمد‌بن حسن صفار ۳۵ کتاب، عبدالله‌بن جعفر حمیری ۱۹ کتاب، احمد‌بن ابراهیم ۷ کتاب و هارون‌بن مسلم ۶ کتاب دارد.(۱۱) همچنین راویانی که از آن حضرت حدیث نقل نموده‌اند، به ۱۰۶ تن می‌رسند.(۱۲)

تدوین کتب

حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، کتب و نامه‌های فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشتهاند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

تفسیرالقرآن که حسن‌بن خالد برادر محمد‌بن خالد آن را نقل کرده است. امروز کتابی با عنوان «تفسیرالامام العسکری(ع).» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی می‌دانند. دو کتاب «المنقبه» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسائل حلال و حرام است.(۱۳) به‌جز اینها کتب دیگری نیز به آن حضرت منسوب است.(۱۴)

نامه‌های فراوان.

در زمان امام حسن عسکری(ع) ، تشیع در مناطق مختلف گسترش یافته و شیعیان در شهرهائی چون کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه(آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره متمرکز شده بودند. به دلائلی سامرا، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند.(۱۵)

حضرت برای گسترش فرهنگ تشیع نامه‌های فراوانی برای شیعیان آن شهرها از جمله شیعیان قم و آوه(۱۶)، مردم مدینه، (۱۷) و نامه‌ای به «ابن بابویه» و نامه مفصلی خطاب به «اسحاق‌بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور نوشته بودند.(۱۸)

در نامه آخر، حضرت پس از توضیح در باره نقش امامت در هدایت امت اسلامی و تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشته‌اند: «..‌ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن‌عبده هستی تا او به آنچه که من در نامه‌ای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستاده‌ام عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند، موظفید بر اساس نامه مزبور عمل کنید..»(۱۹)

حل شبهات

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی حضرت عسکری(ع) شبهه‌زدایی بود که در این زمینه به برخی نمونه‌ها اشاره می‌شود:

در دورانی که امام عسکری(ع) در زندان بودند، یک سال بر اثر خشکسالی قحطی شدیدی به وجود آمد. علمای اسلام مردم را جمع کردند و برای برگزاری نماز استسقاء (طلب باران) به بیابان بردند و نماز خواندند. این قضیه چندین بار تکرار شد و اثری از باران دیده نشد؛ اما علمای نصارا وقتی با مسیحیان نماز استسقاءخواندند، باران آمد و چندین‌بار این قضیه تکرار شد. این موضوع باعث سرشکستگی و آبروریزی مسلمین شد. یکی از شیعیان به هر نحوی بود، خود را به زندان رساند و عرض کرد:

علمای اسلام سه روز برای نماز باران به بیابان رفتند و نماز خواندند و بارانی نیامد، ولی علمای نصرانی هر‌بار که نماز خواندند، باران بارید. اگر امروز هم به دعای آنها باران ببارد، ترس آن است که مسلمانان و شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت گرایش پیدا کنند.

حضرت فرمودند: «عالم نصرانی تکه‌ای از استخوان بدن یکی از پیامبران را همراه دارد که آن را در میان انگشتان خود گذاشته [و همان را وسیله اجابت دعای خویش قرار داده]؛ لذا باران می‌بارد. تو خود را فوراً به او برسان و آن استخوان را از میان انگشتان او بیرون آور! این عمل باعث پراکندگی ابرها و قطع باران می‌شود.»  آن مرد با سرعت خود را به محل نماز مسیحیان رساند و استخوان را برداشت. ابرها پراکنده شدند و علمای مسیحی هر چه کردند، باران نبارید، لذا شرمنده شدند و مسلمانان مخصوصاً شیعیان از شک و تردید بیرون آمدند.(۲۰) به نقل دیگر، خلیفه وقت عباسی، امام عسکری(ع) را از حبس بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به او عرض کرد. حضرت جریان استخوان را گوشزد کرد و دستور داد یکی از خادمانش استخوان را از دست عالم مسیحی بیرون آورد. او نیز چنین کرد و در نتیجه باران نیامد. آن‌گاه خود حضرت دست به دعا برداشت و باران شدیدی شروع به باریدن کرد.‌(۲۱)

مردی از امام یازدهم سئوال کرد که چرا سهم‌الارث مردان دو برابر سهم‌الارث زنان است؟ مگر زنِ بیچاره چه گناهی دارد؟ حضرت عسکری(ع) فرمودند: برای اینکه نفقه(و خرج) به عهده مرد بیشتر از زن است؛ مرد در جهاد و جبهه شرکت می‌کند، هزینه زندگی خانواده‌اش را باید تأمین کند، در قتل و جرح خطایی پرداخت دیه بر «عاقله» یعنی مردان فامیل واجب است، ولی زن از تمام این هزینه‌ها معاف است…»(۲۲)

 مقابله با انحرافات و تحریفات

از دیگر فعالیت‌های علمی و فرهنگی امام عسکری(ع) برخورد با بدعت‌ها، تحریفات و انحرافاتی بود که در جامعه پیش می‌آمد؛ مخصوصاً اگر این انحرافات از اهل قلم و دانشمندان و علما سر می‌زد، حضرت نسبت به آن خیلی حساس بودند.

نمونه‌ای دیگر:

«اسحاق کِندی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تألیف کرد به نام «تناقض‌های قرآن». او مدت‌های زیادی در منزل نشست و گوشه‌نشینی اختیار کرد و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد. هنگامی‌که چشم حضرت به او افتاد، فرمودند: «آیا در میان شما مرد رشیدی وجود ندارد که گفته‌های استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟» شاگرد عرض کرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد خود اعتراض کنیم.» امام فرمودند: «اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟» شاگرد گفت: «آری!» حضرت فرمودند: «بعد از برگشتن نزد استاد با او به گرمی و محبت برخورد و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. سپس به او بگو مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ دادن به آن را ندارد و آن این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی‌ای غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد؟» او در پاسخ خواهد گفت: «بلی! ممکن است چنین منظوری داشته باشد.» بگو: «شما چه می‌دانید؟ شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده باشید. او آدم باهوشی‌است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.»

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار کرد تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سئوال امام را مطرح کرد و جواب پیش‌بینی شده را گرفت. استاد که می‌دانست شاگرد او چنین سئوالی در حد اندیشه شاگردش نیست، به او گفت: «تو را قسم می‌دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سئوالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟» شاگرد گفت: «چه ایرادی دارد که چنین سئوالی به ذهن من خطور کرده باشد؟» استادگفت: «نه!  هنوز زود است که تو به چنین مسائلی رسیده باشی. به من بگو این سئوال را از کجا یاد گرفته‌ای؟» شاگرد گفت: «حقیقت این است که «ابو محمد» مرا با این سئوال آشنا کرد.» استاد گفت: «چنین سئوال‌هایی تنها زیبنده این خاندان است.» آن گاه دستور داد آتشی را برافروختند و آنچه را که درباره «تناقض‌های قرآن» نوشته بود، سوزاند.(۲۳)

 

پی نوشت‌ها:

  1. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۱۵۱٫
  2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۳۴۵٫
  3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق(ع)، ص ۶۲۱٫
  4. ر. ک: علل الشرایع، صدوق، قم، مکتبه الطباطبائی، ج ۱، ص ۱۷۶ و ۲۳۰٫
  5. بحارالانوار، مکتبه الاسلامیه، ج ۵۰، ص ۲۵۱؛ دلائل الامامه، جریر طبری، قم،
  6. رجال، شیخ طوسی، چاپ نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۱ ه. ق، ص ۴۲۷٫
  7. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۶۲۷٫
  8. بحار الانوار، بیروت، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۵؛
  9. بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۷٫
  10. فلاح السائل، سید ابن طاووس، قم، دفتر تبلیغات، ص ۱۸۳٫
  11. آشنایی با متون حدیث، مهریزی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اوّل، ص ۷۷٫
  12. ر. ک: الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۴، صص ۲۸۳ ـ ۲۹۷؛ آشنایی با متون حدیث، مهریزی، ص ۷۷٫
  13. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۳، ص ۱۴۹٫
  14. تدوین السنه، سید محمد رضا حسینی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۸ ه. ق، ص ۱۸۵٫
  15. حیاه الامام العسکری، محمدجواد طبسی، قم ، ص ۲۲۳؛ سیره پیشوایان، ص ۶۳۲٫
  16. معادن الحکمه فی مکاتب الائمه، فیض کاشانی، ص ۲۶۴٫
  17. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۷٫
  18. همان.
  19. اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ص ۵۷۵؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۱۹
  20. داستانهای صاحبدلان، محمدی اشتهاردی، ج ۲ ـ ۱، صص ۱۱۹ ـ ۱۲۰٫
  21. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۷۰؛ فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، چاپ قدیم، ص ۳۰۴
  22. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۳۷؛
  23. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۴؛ سیره پیشوایان، ص ۶۲۸

 

 

 

پی‌نوشت:

 

۱٫

 

گرچه حضرت عسکری(ع) بر اثر محدودیت‌های  شدید حکومت عباسی، موفق به گسترش دانش دامنه‌دار خود در سطح کل جامعه نشد، ولی در تربیت شاگردانی که هرکدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشمنان شیعه نقش مهم و به‌سزایی داشتند، موفق گردید.شیخ طوسی رحمه‌الله تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است.

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی و نظارت عمومی

 

بخش هشتم

                         

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

 

و اما در درون جامعه اسلامی

در این زمینه، قرآن کریم مردان و زنان باایمان را یار و یاور یکدیگر خوانده که بعضی، بعض دیگر را امر به معروف و از منکر نهی می‌کنند. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر و…»(۱) و در همین حال گروه خاصی را به عنوان داعیان خیر، آمران به معروف و ناهیان از منکر موظف کرده و می‌فرماید: « وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»(۲) باید از میان شما گروهی باشند که به خیر و نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

آیات دیگر قرآن از احبار و رهبان اهل کتاب که وظیفه الهی امر به معروف و نهی از منکر را زیر پا نهاده‌اند، نکوهش می‌کند: « انُواْ لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ».(۳)

از این آیات و نظایر آن و نیز روایات دیگر این باب می‌توان فهمید که نظارت عمومی و امر و نهی در زمینه عملکرد اجتماعی یک فریضه جهانشمول است که ادیان الهی و بیش از همه اسلام به مردم تعلیم داده و همگان، به‌ویژه عالمان و متولیان دین را بدان مکلف ساخته است. مصلحت عامه در انجام این وظیفه است، زیرا انسان‌هایی در جامعه هستند که حریم دین را می‌شکنند و به حدود الهی و حقوق مردمی پشت پا می‌زنند. اینان اگر رها باشند و کسی متعرض آنان نشود، جامعه را به فساد می‌کشند. باید جلوی این افراد گرفته شود وگرنه دامنه فساد گسترش می‌یابد و فرهنگ عمومی جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

عمل این افراد از مصادیق اشاعه فحشاست که قرآن کریم به آنان وعده عذاب سخت در دنیا و آخرت را داده و می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُون»(۴) از این آیه شریفه دو نوع می‌توان برداشت کرد. یکی در مورد افشاگری اعمال بد دیگران و در واقع ورود در زندگی خصوصی افراد. دیگری اشاعه فحشا در جامعه و ترویج زشتی‌ها و ناهنجاری‌ها یعنی کشیدن گناه به سطح جامعه و توسعه آن تا آنجا که قبح گناه از میان برود و عمل منکر رایج شود.  به عبارت دیگر منکر رنگ معروف بگیرد و قبح گناه ریخته شود که این بدترین نوع منکرات است.

پیامبر اکرم«ص» در این باره با یاران خود سخن می‌گفت: «چه خواهید کرد آنگاه که زنان شما فاسد شوند و جوانان فاسق گردند و امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟» اصحاب گفتند: آیا چنین چیزی ممکن است؟ فرمودند: بدتر از این خواهد شد، آنگاه که امر به منکر و نهی از معروف نمایید! یاران گفتند: آیا چنین چیزی خواهد شد ای رسول خدا؟! پیامبر فرمودند: بدتر از این آن است که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید!

مع‌الأسف امروز برخی منکرات در جامعه ما رنگ معروف گرفته و قبح گناه از میان رفته و دلیل آن را باید در کم‌کاری و بی‌عملی دستگاه‌های فرهنگی و اجرایی کشور جستجو کرد. به جایی رسیده‌ایم که برخی مسئولین ما با شانه خالی کردن از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، نمی‌گویند چه کسی و کدام نهاد باید معروف و منکر را تعریف کند. سی و شش سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد و حالا باید بنشینیم از این مسئله ابتدایی سخن بگوییم و در چنین فضایی بی‌عملی و بی‌مسئولیتی مروجین منکرات گستاخ‌تر از گذشته به اشاعه منکرات و عادی‌سازی گناه سرگرم باشند.

دائر کردن مراکز فساد و کنسرت‌های مبتذل، مواد مخدر، مشروب‌فروشی، کشف حجاب و معاشقه‌های خیابانی، ابتذال هنر، سینما، کتاب‌ها و مقاله‌های بدآموز و ده‌ها از این قبیل، مصادیق اشاعه فحشا هستند. نهی از منکر یعنی جلوگیری از این اعمال، وظیفه همگان است، زیرا جامعه حریم خصوصی نیست و حقوق عمومی نباید توسط مفسدان و اراذل و اوباش به تاراج برود.

 

 

مسئولیت دولت اسلامی

وظیفه حکومت اسلامی در این زمینه از دیگران سنگین‌تر است. حکومت، دستگاه قضایی و اجرایی و قانون و پلیس دارد. آنجا که از توان مردم خارج است عوامل اجرایی دولت باید به میدان بیایند. این حکم صریح قرآن است: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ: آنانکه چون به قدرت رسیدند، نماز را به پا دارند، احسان و نیکوکاری را به کار گیرند و امر به معروف و نهی از منکر کنند.»

این آیه کریمه به صراحت دولت‌های اسلامی را مکلف ساخته که امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند و هیچ گونه تأویل و توجیه دیگری ندارد. اگر دولت از این وظیفه شانه خالی کند، به مخالفت با قرآن پرداخته و مشروعیت خود را از دست می‌دهد. مع‌الأسف بی‌تفاوتی در برابر این وظیفه الهی و شرعی در کنار عوامل دیگرف زمینه‌ساز شیوع منکرات و نفوذ فساد در بسیاری از دستگاه‌ها و سطح جامعه شده است.

 

آزادی و تهدیدات اخلاقی

عنوان آزادی از دسیسه‌هایی است که برای تضییع حقوق اجتماعی از آن سوءاستفاده می‌شود، در حالی که در هیچ جامعه‌ای سوءاستفاده از این دستاویز را مجاز نمی‌دانند و در تمام ملت‌ها و دولت‌ها خط قرمزهایی وجود دارند که افراد باید رعایت کنند و در صورت تخلف پیگرد قانونی دارد. قانون اساسی نیز به این مطلب و موارد آن پرداخته است از جمله: اصل ۴۰ : «هیچ‌ کسی نمی‌تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عموم قرار دهد» و اصل ۲۴ : «نشریات و مطبوعات آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند».

در فرهنگ اسلامی نیز محدودیت‌هایی فراتر از استانداردهای جهانی در حقوق بشر وجود دارند و آن محدودیت شرعی و حلال و حرام است که افراد ملزم به رعایت آنند. بدین سان نمی‌توان به همه جوامع یکسان نگریست. جامعه اسلامی با جامعه غربی و غیرمسلمان متفاوت است، از این رو نمی‌توان گفت چرا کشف حجاب مثلاً در جوامع غربی آزاد است و در کشور اسلامی مجاز نیست و چرا مشروب‌خواری و همجنس‌گرایی در غرب آزاد است و در اسلام حرام است و مجازات شرعی و قانونی دارد و …

 

اصالت عمل در امر و نهی

در باب امر به معروف و نهی از منکر از نقش عمل نباید غفلت ورزید. تأثیر رفتار بیش از گفتار است. اگر گفتار و رفتار هماهنگ نباشند، انتظار تأثیر نباید داشت.  قرآن در این زمینه هشدار می‌دهد: « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (۲) کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ: چرا چیزی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟»

علی«ع» می‌فرمایند: «اصلح المسی بحسن فعالک و دل علی الخبر بجمیل مقالک(۵) : بدکار را با حسن عمل خود اصلاح کنید و با سخن زیبا به خوبی دلالت نمائید.

از امام صادق«ع» نقل شده است: « ونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ: با عملتان نه با زبانتان مردم را به خوبی‌ها دعوت کنید».

پیشرفت اسلام در دعوت نبی اکرم«ص» مدیون اخلاق و رفتار پیامبر«ص» بود که قرآن کریم فرمود: « اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم» و سیره آن حضرت باید الگوی عملی برای امت باشد.

در برخورد با منکرات نیز نقش عمل تعیین‌کننده است. این وظیفه مهم شرعی از قلب شروع می‌شود و به زبان و عمل می‌رسد. کمترین وظیفه یک مسلمان این است که قلباً از منکر بیزار و دوستدار نیکی‌ها باشد و سپس بر زبان آورد و در مرحله عمل نیز به شیوه‌ای که آداب اسلامی می‌آموزد واکنش نشان دهد.

حال اگر یک مسلمان به هیچ‌ یک از موارد و مراتب عمل نکند، مصداق سخن پیامبر«ص» خواهد بود که این گونه افراد را بی‌دین نامیده است: «اِن الله عزّوَجَلّ لِیبغِضَ المُؤمِنَ الضّعیفُ اَلّذی لا دینَ لَه:  خدا بیزار است از مؤمن ضعیفی که دین ندارد. اصحاب عرض می‌کنند: مؤمن ضعیف که دین ندارد کیست؟ پیامبر«ص» می‌فرماید: «اَلَّذی لا یَنهی عَنِ المُنکَر» کسی که نهی از منکر نمی‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «اَمرُنا رَسول‌الله«ص» أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّهٍ»(۶) رسول خدا«ص» ما را امر کرد که با چهره عبوس به گنهکاران بنگریم.

متظاهرین به فسق و ناهنجاری باید بدانند مردم مسلمان از آنان بیزارند تا از عملشان دست بردارند و اگر بی‌تفاوتی ببینند به گناه تشویق می‌شوند.  کمترین کاری که یک مسلمان در برابر منکرات باید بکند بیزاری قلبی از منکرات است.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: « حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَى مُنْکَراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکَارَهُ (۷) : برای عزت مؤمن این بس که هرگاه منکرات را می‌بیند خداوند بیزاری او را از منکر بداند».

طبیعی است هنگامی که قلب از منکر برائت و بیزاری جوید، آثارش در سیما و عمل شخص نمایان می‌شود و در پیشگیری و مبارزه با منکرات مؤثر است.

خلاصه آنکه بی‌تفاوتی در برابر منکرات در اسلام پذیرفته نیست و اگر کسی قلباً و لساناً و عملاً بی‌تفاوت باشد به بیان امیرالمؤمنین«ع» در صف مردگان جای گرفته است: «و مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»

 

رابطه نظارت ملت و دولت

نظارت عمومی را می‌توان با سه عنوان بررسی کرد:

۱ـ نظارت ملت بر ملت که شامل آحاد و افراد واجد شرایط در جامعه اسلامی است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر».

۲ـ نظارت دولت بر ملت و امر و نهی در این زمینه: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَر».

۳ـ نظارت ملت بر دولت و تذکر و نقد عملکرد حاکمان که در روایات با عنوان: « النصیحَه ُ لاِئمَّه المُسلمین» از آن یاد شده است.

در جامعه اسلامی همه مسئولند و دولت و ملت تفاوت ندارد: « کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیّته» .البته مسئولیت دولت در مواردی که اعمال قانون و قدرت می‌طلبد از دیگران سنگین‌تر است و نیز از آن رو که حاکمان به قدرت و شوکت وابسته‌اند و قدرت، فساد و طغیان می‌آورد و حاکمان کمتر نقدپذیرند، لذا امر و نهی حاکمان شیوه خاص خود را می‌طلبد.

هنگامی که حضرت موسی«ع» و هارون مأمور شدند نزد فرعون بروند، خداوند شیوه گفت‌وگو را بدین‌گونه به آنها آموخت: « إذهَبا إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغی فَقولا لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُاویَخشی: نزد فرعون بروید که او طغیان کرده است و با گفتار نرم با او سخن بگویید، باشد که متذکر شود یا از خدا بترسد».

اصل هشتم قانون اساسی نیز به این تکلیف تأکید دارد:

«در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابلاً برعهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند».

لازم به ذکر است با اینکه تکالیف شرعی و قانونی در این زمینه همسو هستند و بنا به نص قانون اساسی، جزئیات این تکلیف قانونی را باید قانون معین کند، تا کنون قانون جامع و منسجمی در این زمینه تدوین نشده و گاهی این موضوع عنوان و طرحی پیشنهاد می‌شود، اما مجلس شورای اسلامی تا کنون قانون فراگیری در این زمینه تدوین نکرده است. اخیراً طرح حمایت از آمرین به معروف و نهی از منکر به مجلس آمد که با شیطنت و غوغاسالاری رسانه‌های بیگانه و همصدایی برخی از رسانه‌های خودی رو به ‌رو شد. البته نمایندگان ملت به وظیفه خود عمل کردند.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نیز در زمینه ترویج فرهنگ اسلامی و تعمیق آن مصوباتی داشته از جمله مصوبه «فرهنگ عفاف و حجاب» و ۲۶ دستگاه فرهنگی و اجرایی را به ترویج این فرهنگ مکلف می‌سازد، اما بیش از ده سال از تصویب این قانون می‌گذرد و متأسفانه از سوی دستگاه‌های دولتی در زمینه ترویج این فرهنگ اقدامی صورت نگرفته است و این قانون در لابه‌لای اوراق بایگانی خاک می‌خورد.

مایه شگفتی اینکه هرگاه نیروی انتظامی هم در این زمینه اقدام می‌کند با واکنش برخی از مسئولان رده بالای اجرایی مواجه می‌شود. این وضع امر به معروف و نهی از منکر در کشور ماست که همزمان با این سهل‌انگاری، هنجارشکنان در سطح شهرها رژه می‌روند.

 

نظارت بر حاکمان

در نظام اسلامی که مبتنی بر مصالح اجتماعی است، رابطه دولت و ملت نیز سبک ویژه خود را دارد. در این نظام، ملت ناظر بر عملکرد دولت است و نه محکوم و مجبور. برخلاف نظام‌های سلطه‌گری که به ملت حق نظارت نمی‌دهند، فرهنگ اسلامی از حکم قرآنی امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی‌دارد. و یکی از وظایف مهم مردم، تذکر التزام به وظایف دینی و عمل به احکام الهی نسبت به مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی است.

 

 

۱ـ‌ توبه، ۷۱.

۲ـ آل‌عمران، ۱۰۴.

۳ـ مائده، ۷۹.

۴ـ‌ نور، ۱۹.

 

۵ـ غررالحکم.

۶ـ کافی، ج ۵، ص ۵۸.

۷ـ همان، ص ۵۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

پیامبر اکرم«ص» در این باره با یاران خود سخن می‌گفت: «چه خواهید کرد آنگاه که زنان شما فاسد شوند و جوانان فاسق گردند و امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟» اصحاب گفتند: آیا چنین چیزی ممکن است؟ فرمودند: بدتر از این خواهد شد، آنگاه که امر به منکر و نهی از معروف نمایید! یاران گفتند: آیا چنین چیزی خواهد شد ای رسول خدا؟! پیامبر فرمودند: بدتر از این آن است که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید!

 

 

 

۲٫

سی و شش سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد و حالا باید بنشینیم از این مسئله ابتدایی سخن بگوییم و در چنین فضایی بی‌عملی و بی‌مسئولیتی مروجین منکرات گستاخ‌تر از گذشته به اشاعه منکرات و عادی‌سازی گناه سرگرم باشند.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۱)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

یکی از روش‌های تربیت‌اسلامی روش بشارت و تشویق است که در منابع دینی بسیار بر آن تأکید شده است.

مبنای تربیتی

از عواملی که تأثیر فراوان و چشمگیری در انجام عمل دارد، انگیزه (داعی) است. نقش و تأثیر انگیزه به‌حدی است که می‌توان گفت بدون انگیزه انجام یک عمل غیرممکن یا بسیار دشوار است. برعکس، انگیزه، گاهی غیرممکن‌ها را ممکن می‌سازد.

علی«ع» می‌فرماید: «ان الله اوحی الی موسی علیه السلام، من احب حبیباً انس به و من انس بحبیب صدق قوله و رضی فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق الی حبیب جد فی السرّ الیه: به‌راستی خداوند به موسی«ع» وحی فرمود کسی که حبیبی را دوست بدارد با او انس می‌گیرد و هر کس با محبوبش انس بگیرد سخن او را تصدیق می‌کند و کار او را می‌پسندد و به او اطمینان می‌کند و اگر کسی به حبیبش اطمینان داشته باشد به او اعتماد می‌کند و مشتاق او می‌شود و کسی مشتاق محبوبش باشد برای رسیدن به او در آشکار ونهان تلاش می‌کند».

از مهم‌ترین تأثیرات تبشیر، ایجاد انگیزه قوی برای رسیدن به هدف و نتیجه است.

 

اصل تربیتی

تربیت عموماً و تربیت دینی خصوصاً مستلزم تن دادن به تکالیف است. این امر فی‌نفسه ممکن است رغبت و اشتیاق را از انسان ـ مگر اولیای الهی ـ  بگیرد. باید به طرقی از این سنگینی و تلخی کاست تا قبول تکالیف میسر شود. یکی از اموری که این تلخی را تبدیل به اشتیاق و رغبت می‌کند تبشیر و تشویق است.

 

تعریف تبشیر

راغب می‌گوید: ابشرت الرجل و بشرته: یعنی خبر خوشحال‌کننده دادم و صورتش بشاش و منبسط شد. راز مسئله در این است که روح انسان وقتی خوشحال می‌شود، خون مانند آب که در درخت جاری می‌شود، در آن جریان می‌یابد، لذا به خبر خوشحال‌کننده و نشاط‌آور بشارت می‌گویند.(۲)

بنابراین تبشیر به معنی بشارت دادن به عطایا و هدایایی است که پس از به دوش کشیدن تکالیف به فرد ارزانی خواهد شد و مظهری از فضل و رحمت بی‌پایان الهی است.

 

اهمیت تبشیر

در منابع دینی  بر اهمیت تبشیر بسیار تأکید شده است. قرآن کریم نکات بسیار برجسته و کلیدی درباره اهمیت تبشیر بیان نموده است که می‌تواند قابل توجه مربیان و مبلغان و… باشد.

الف) اهمیت مبشرّان

قرآن کریم گاه برای بیان اهمیت تبشیر جایگاه والا و بالای مبشرّان و انواع آن را مورد توجه قرار می‌دهد و در این زمینه آیات متعددی وارد شده است از جمله:

۱ـ خدا بشارت‌دهنده

در سوره توبه می‌خوانیم: « اَلَّذینَ امَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فى سَبیلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَاللَّهِ  أُوْلَئکَ هُمُ الْفَائزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.(۳) کسانی که ایمان آوردند و هجرت و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنان رستگارانند. پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود و خشنودی (خویش) و باغ‌های بهشتی بشارت می‌دهد که در آن نعمت‌های پایدار دارند جاودانه و تا ابد در این باغ‌ها (و در میان این نعمت‌ها) خواهند بود، زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است.»

در این آیه خداوند را مبشرّ معرفی می‌کند که نشانه اهمیت تبشیر است و به بشارت‌هایی چون: رستگاری، رحمت الهی، خشنودی خداوند، باغ‌های بهشتی، نعمت‌های پایدار و خلود در بهشت مورد اشاره  شده است.

 

۲ـ پیامبر خاتم مبشرّ است

« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا(۴) (ای پیامبر!) ما تو را جز به عنوان بشارت‌دهنده و انذارکننده نفرستادیم.»

 

۳ـ قرآن کریم نیز مبشرّ است

« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا قَیِّماً لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۵) حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده‌اش) نازل کرد و هیچ‌گونه گژی در آن قرار نداد، در حالی که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتاب‌های (آسمانی) دیگر است تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می‌دهند بشارت دهد که پاداش نیکویی برای آنهاست.»

قرآن کریم در این آیه خود را که معجزه ماندگار الهی است، مبشر مؤمنان معرفی می‌کند.

علامه طباطبائی می‌فرماید: «چون کتاب و قرآن خودش مستقیم است و بر غیر خودش قیم است، لذا می‌تواند انذار و بشارت برای دیگران باشد.»(۶)

 

۲ـ اهمیت تبشیر

بشارت و تبشیر تا بدانجا از اهمیت برخوردار است که قرآن کریم در آیات متعددی (بیش از ده آیه) هدف بعثت انبیا و پیامبر خاتم«ص» را بشارت شمرده است، به عنوان نمونه به چند آیه اشاره می‌شود:

۱ـ درباره پیامبر اکرم«ص» می‌خوانیم: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا ؛(۷) ما تو را جز به عنوان بشارت‌دهنده و انذارکننده نفرستادیم». در سوره فرقان نیز عین همین عبارت آمده است.(۸)

در سوره احزاب می‌خوانیم: « إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا ؛(۹) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‌دهنده و انذارکننده.» و عین همین عبارت در سوره فتح آمده است.(۱۰)

۲ـ درباره حضرت مسیح می‌خوانیم: «ا إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعدِی اسمه احمد…؛ من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی که تصدیق‌کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (تورات) هستم و بشارت‌دهنده به رسولی که بعد از من می‌آید…».(۱۱)

۳ـ در باره تمام پیامبران فرمود: « وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ؛(۱۲) ما پیامبران را جز (به عنوان) بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم». عین همین عبارت در سوه کهف آمده است.(۱۳)

و در سوره نساء می‌خوانیم: «ر سُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ…؛(۱۴) پیامبرانی که بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند.»

این آیات به خوبی نشان می‌دهند که یکی از مهم‌ترین اهداف بعثت پیامبران تبشر و بشارت بوده است که این نشان‌دهنده اهمیت بالای تبشیر است.

 

آثار تربیتی تبشیر

۱ـ‌ ایجاد و تقویت انگیزه

علی«ع» می‌فرماید: «و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نصباً بعد التبشیر له بالجنه لقول الله سبحانه: «وأمر اهلک بالصلاه و اصطبر علیها»(۱۵) فکان یأمر بها اهله و یصبر علیها نفسه؛(۱۶) رسول خدا«ص» پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می‌انداخت (و انگیزه بیشتری پیدا کرده بود)، زیرا خداوند به او فرمود: «خانواده خویش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش» پس پیامبر«ص» پی‌درپی خانواده خود را به نماز فرمان می‌داد و خود نیز در انجام نماز شکیبا بود.»

علی‌بن الحسین«ع» فرمود: هنگامی که کار بر حسین‌بن علی بن ابیطالب«ع» سخت شد (در کربلا) کسانی که با او بودند به چهره او نگاه کردند و دیدند برعکس آنان هر چه کار (جنگ) سخت‌تر می‌شود آنها رنگشان تغییر می‌کند و بدن‌هایشان به لرزه می‌افتد ودل‌هایشان می‌لرزد، ولی حسین‌بن علی«ع» و برخی از افراد که (واقعاً) با او بودند از خواصش، چهره‌هایشان نورانی و بدن‌هایشان آرام بود و دل‌هایشان آرامش داشت. برخی به برخی دیگر گفتند به او (حسین) نگاه کنید انگار از مرگ ترس ندارد. حضرت امام حسین«ع» فرمود: صبر پیشه کنید، ای فرزندان کرامت و بزرگ‌زادگان! مرگ جز پلی که شما را از سختی‌ها و دشواری‌ها به سوی بهشت وسیع و نعمت دائمی برساند نیست. پس کدامیک شما از اینکه از زندان به قصر انتقال یابد اکراه دارد؟ برعکس دشمنان شما از قصر به زندان و عذاب انتقال می‌یابند. پدرم از رسول خدا«ص» نقل کرده است که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به سوی بهشت است و برای کافران پلی است به سوی جهنم…».(۱۷)

بعد از این سخنان، تمام یاران آن حضرت روحیه گرفتند و انگیزه بالایی برای استقامت و جنگیدن و شهادت‌طلبی پیدا نمودند.

 

۲ـ امیدواری

اثر مفید دیگر تبشیر امیدواری است، خصوصاً در لحظه‌هایی که یأس و ناامیدی بر انسان مستولی می‌شود که هم برای دنیای انسان مفید است و هم آخرت او.

«قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ؛(۱۸) ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید. از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

این آیه از امیدوارکننده‌ترین آیات است، چون گناهکاران با بشارت غفران و عفو الهی  امیدوار می‌شوند، مخصوصاً اگر این آیه در کنار آیه سوره فرقان ملاحظه شود امیدواری صد چندان می‌شود. «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا؛ مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند سیئات آنان را به حسنات مبدل می‌کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.»

وقتی خداوند ابراهیم را به فرزنددار شدن بشارت داد، ابراهیم عرض کرد: «قَالَ أَبَشَّرتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ  قَالُواْ بَشَّرنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ؛(۱۹) گفت: آیا به من (چنین) بشارت می‌دهی با اینکه پیر شده‌ام؟ با این حال به چه چیز بشارت می‌دهی؟ گفت: «تو را به حق بشارت دادیم، بنابر این جزو مأیوسان مباش.» این بشارت به حضرت ابراهیم«ع» امید فراوان داد.

درباره یاری فرشتگان در جنگ بدر و موارد دیگر، قرآن کریم می‌فرماید: «انی مُمِدُّکُم بِأَلْف مِّنَ الْمَلَئکَهِ مُرْدِفِینَ وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَی وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم؛(۲۰) من سپاهی منظم از هزار فرشته به یاری شما می‌فرستم و این یاری فرشتگان را خدا نفرستاد مگر آنکه بشارت و مژده فتح باشد و تا دل‌های شما را مطمئن سازد و بدانید که نصرت و پیروزی نیست مگر از جانب خداوند که خدا را کمال قدرت و حکمت است.»

این آیه صراحت دارد که بشارت باعث آرامش دل‌ها می‌شود.

قال امیرالمؤمنین«ع» : «تمسکوا بما امرکم الله به فمابین احدکم و بین ان یغتبط و یری ما یحب الا ان یحضر رسول الله«ص» و ما عند الله خیر و ابقی و تأتیه البشاره من الله عز و جل فتقر عینه و یحب لقاءالله؛(۲۱) امیرالمؤمنین«ع» فرمود به آنچه خداوند امر نموده است چنگ بزنید. میان هیچ ‌یک از شما و آنچه مورد غبطه است و دوستش می‌دارد فاصله‌ای نیست، مگر آنکه حضرت رسول‌«ص» در دم مرگ به نزد او بیاید و آنچه نزد خداوند است بهتر و ماندگارتر است و بشارت از طرف خدای عزیز و جلیل است، پس چشمش روشن می‌شود و لقاء خدا را دوست می‌دارد.

 

۳ـ اتمام حجت

«یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَد جَاءکُم رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُم عَلَى فَترَهٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِیرٍ وَلاَ نَذِیرٍ فَقَد جَاءکُم بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ؛(۲۲) ای اهل کتاب رسول ما آمد تا برای شما حقایق دین را بیان کند در روزگاری که پیغمبری نبود تا نگویید به ما رسولی که بشارت و بیم به ثواب و عقاب دهد نیامد (که ما هدایت یابیم). پس آن رسول بشارت و بیم‌آور به سوی شما آمد و خدا بر هر چیز توانا خواهد بود.»

این آیه پیامبر بشارت‌دهنده (که وجود رسول اکرم«ص» باشد) را عامل اتمام حجت دانسته است.

در آیه دیگر می‌خوانیم: «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه‏ِ حُجَّهٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّه‏ُ عَزِیزاً حَکِیماً ؛ پیامبرانی مژده‌دهنده و بیم‌دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.»

بنابراین رشته وحی در میان بشر بوده است و بشارت‌دهنده و انذارکننده تا به رحمت و پاداش الهی مردم را امیدوار سازند و از کیفرهای او بیم دهند تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانه‌ای نداشته باشند.

 

شرایط تأثیرگذاری روش تبشیر

هر روشی آنگاه تأثیرگذار است که شرایط مخصوص آن شیوه مراعات شود. در شیوه تبشیر نیز مراعات شرایطی لازم است برای تأثیرگذاری.

 

۱ـ وجاهت مبشّر

تبشیر آنگاه اثرگذار است که از جانب شخص و فرد شناخته ‌شده و دارای مقام و منزلت بالا و والایی باشد. هر کسی نمی‌تواند مبشّر باشد.

قرآن کریم می‌فرماید: « یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُم فیها نَعیمٌ مُقیم؛(۲۳) پروردگارشان به رحمت بی‌منتهای خود بشارت دهد به مقام رضا و خشنودی خویش و به بهشت‌هایی که در آنجا آنها را نعمت جاودانی است.»

در این آیه کریمه، خداوند با آن مقام و منزلت به عنوان مبشر معرفی شده است و پیامبران را نیز به عنوان مبشر معرفی کرده است « وَ ما نُرْسِلُ الْمُرسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ؛(۲۴) پیامبران را جز برای بشارت و انذار نفرستادیم.»

 

۲ـ هماهنگی گفتار و رفتار مبشّر

سخن مبشّر آنگاه مؤثر است که رفتار و گفتار او هماهنگ باشد و به آنچه می‌گوید تقید داشته باشد، لذا اگر مبلغی، معلمی و… به آنچه بشارت می‌دهد و دیگران را توصیه می‌کند، خود به آن عامل نباشد، اثر نخواهد گذاشت. اثر مطلوب را وقتی باید انتظار داشت که مبشّر عامل به سخنان خویش باشد.

در قرآن کریم می‌خوانیم: «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ؛(۲۵) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا می‌گویید چیزی را که انجام نمی‌دهید؟ بزرگ است از حیث خشم در نزد خداوند اینکه بگویید چیزی را که انجام نمی‌دهید.» نفس خود اول برو در بند کن

وانگهی آهنگ وعظ و پند کن

 

۳ـ حقانیت تبشیر

تبشیری تأثیرگذار است که حق و مطابق فرامین الهی باشد وگرنه عمرسعد نیز به لشکریان خود بشارت می‌داد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛(۲۶) ای لشکریان خدا سوار شوید و شما را به بهشت بشارت می‌دهم.»

امروز هم طالبان، النصره، داعش، القاعده و… نیز جانیان و قاتلان زن و بچه‌های مردم سوریه و عراق در عملیات‌های انتحاری وعده بهشت و بشارت همنشینی با پیامبر«ص» را می‌دهند که قطعاً جز بر افرادی که شستشوی مغزی شده‌اند تأثیر نخواهد گذاشت. شاهدش برگشت جهان اسلام از این گروه‌ها و وهابیت است.

به این گزارش توجه کنید. یک روزنامه آذربایجانی اعلام کرد که ۱۱ هزار و ۷۰۰ نفر از ۱۲ هزار وهابی در بخش مشفق‌آباد منطقه قره‌داغ از توابع باکو از وهابیت اعلام برائت کرده‌اند. «گوندم خبر» با اشاره به اینکه این روند در همه مناطق جمهوری آذربایجان مشاهده می‌شود، این آمار را نشانه تحولاتی دانست که از سه ماه پیش آغاز شده است.(۲۷)

 

۴ـ توجه به تفاوت‌ها

در بشارت باید به تفاوت‌های سنی، مراتب عقلانی و امثال آن توجه شود. خداوند در قرآن به عده‌ای بشارت بهشت و حور و قصور می‌دهد، ولی با جمعی از بشارت به «رضوان الله اکبر» سخن می‌گوید. برای جمعی از نماز به عنوان «ناهی عَنِ الْفَحْشا»(۲۸) و کمک گرفتن از نماز(۲۹) سخن می‌گوید و برای جمع دیگری می‌گوید: « أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکری».(۳۰)

باید در منابر و کلاس‌ها تشویق‌هایی را که در نظر می‌گیریم متناسب با افراد باشد. کودکان را با وعده اردوی تفریحی، بزرگان را با وعده زیارت مشهد مقدس و امثال آن باید تشویق کرد.

 

۵ـ تناسب بشارت با عمل

دامنه تبشیر بسته به نوع عمل متفاوت است، زیرا اهمیت هر عمل و دشواری آن از دیگری متفاوت است. لذا پیامبر اکرم«ص» فرمود: «افضل الاعمال احمزها؛(۳۱) برترین عمل، سخت‌ترین آنهاست.»

لذا برای عمل دشوارتر، خالص‌تر، بزرگ‌تر و… تشویق و بشارت متناسب آن را باید درنظر گرفت، چنان که متون دینی کاملاً به این امر توجه کرده‌اند.

قرآن می‌فرماید: « هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُون؛(۳۲) آیا آن کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند مساوی هستند؟» و یا می‌فرماید: « أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ؛(۳۳) آیا پروا‌پیشگان را همچون فاجران قرار می‌دهیم؟»

 

۶ـ ایمان فرد بشارت ‌داده شده

درجه ایمان در تأثیر بشارت و یا انذار کاملاً متفاوت است. ممکن است بشارتی بر گروهی تأثیر فراوان داشته باشد و بر گروه دیگر اصلاً تأثیرگذار نباشد.

علی «ع» وقتی خطبه متقین را برای همام بیان نمود « :فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کانَتْ نَفْسُهُ فِیها؛ (ناگهان) همام ناله‌ای زد و جان داد. فقال امیرالمؤمنین«ع» اما والله لقد کنت اخافها علیه؛(۳۴) پس امیرمؤمنان«ع» فرمود: سوگند به خدا از این پیشامد بر همام می‌ترسیدم.»

در بخش دیگری از همین خطبه درباره متقین فرمود: « لَولا الاَجَلُ الذی کَتَبَ اَلله علیهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم فی اجسادِهِم طَرفَه عَینٍ، شُوقَاً اِلی الثَّوابِ…؛ و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم در بدن‌ها قرار نمی‌گرفت از شوق دیدار بهشت (که خدا به آن بشارت داده است).»(۳۵)

 

جمع‌بندی

یکی از شیوه‌های تربیت در اسلام بشارت است. بشارت خبر دادن به عطایا و هدایایی است که انسان بعد از به دوش کشیدن تکالیف به آن می‌رسد. در اهمیت بشارت همین بس که خداوند، پیامبر خاتم، قرآن کریم و پیامبران و اولیاء به عنوان مبشّر معرفی شده‌اند.

تبشیر آثار فراوانی دارد از جمله: ایجاد و تقویت انگیزه، امیدواری، اتمام حجت و… و صد البته تبشیر در صورتی تأثیرگذار است که مبشّر وجاهت و حقانیت داشته باشد، رفتار و گفتارش هماهنگ و متوجه تفاوت‌ها باشد و متناسب با عمل بشارت دهد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ارشاد القلوب، حسن بن ابی الحسن دیلمی، قم، انتشارات شریف رضی، اول، ۱۴۱۲ ق، ص ۱۰۰.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم حسین راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ۱۴۰۴ ق، ص ۴۸، با تلخیص.

۳ـ توبه، ۲۰ الی ۲۲.

۴ـ فرقان، ۵۶.

۵ـ تهف، ۱ و ۲.

۶ـ ترجمه تفسیر، علامه محمدحسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، ۱۳۷۴ ش، ج ۱۳، ص ۳۳۰.

۷ـ اسراء، ۱۰۵.

۸ـ فرقان، ۵۶.

۹ـ احزاب، ۴۵.

۱۰ـ فتح، ۸.

۱۱ـ الصف، ۶.

۱۲ـ انعام، ۴۸.

۱۳ـ کهف، ۵۶.

۱۴ـ نساء، ۱۶۵.

۱۵ـ طه، ۱۳۲.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتی، انتشارات پارسایان، قم، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۱۹۹، ص ۴۲۰.

۱۷ـ بحار محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، دوم، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۶، ص ۱۵۴.

۱۸ـ زمر، ۵۳.

۱۹ـ حجر، ۵۵ـ۵۴.

۲۰ـ الانفال، ۱۰.

۲۱ـ بحارالانوار، همان، ج ۶، صص ۱۵۳ و ۱۸۳، تحف‌العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۴، ص ۱۰۵.

۲۲ـ مائده، ۱۹.

۲۳ـ توبه، ۲۱.

۲۴ـ انعام، ۴۸.

۲۵ـ الصف، ۱ و ۲.

۲۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۴، ص ۳۹۱.

۲۷ـ خبرنامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شماره ۱۲۰۹، ۲۱ فروردین‌ماه ۱۳۹۳، ص ۵۶.

۲۸ـ عنکبوت، ۴۵.

۲۹ـ بقره، ۱۵۳.

۳۰ـ طه، ۱۴.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۹۱.

۳۲ـ فاطر، ۹.

۳۳ـ ص، ۲۸.

۳۴ـ نهج‌البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۶.

۳۵ـ همان، ص ۴۰۲.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

تربیت عموماً و تربیت دینی خصوصاً مستلزم تن دادن به تکالیف است. این امر فی‌نفسه ممکن است رغبت و اشتیاق را از انسان ـ مگر اولیای الهی ـ  بگیرد. باید به طرقی از این سنگینی و تلخی کاست تا قبول تکالیف میسر شود. یکی از اموری که این تلخی را تبدیل به اشتیاق و رغبت می‌کند تبشیر و تشویق است.

 

 

۲٫

سخن مبشّر آنگاه مؤثر است که رفتار و گفتار او هماهنگ باشد و به آنچه می‌گوید تقید داشته باشد، لذا اگر مبلغی، معلمی و… به آنچه بشارت می‌دهد و دیگران را توصیه می‌کند، خود به آن عامل نباشد، اثر نخواهد گذاشت.

 

۳٫

تبشیر آثار فراوانی دارد از جمله: ایجاد و تقویت انگیزه، امیدواری، اتمام حجت و… و صد البته تبشیر در صورتی تأثیرگذار است که مبشّر وجاهت و حقانیت داشته باشد، رفتار و گفتارش هماهنگ و متوجه تفاوت‌ها باشد و متناسب با عمل بشارت دهد.

 

30نوامبر/16

تکیه گاه اصلی امید

‫ ‎

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

سخن از سرمایه بزرگ روانی به نام امید  است و اینکه  انسان دارای روحیه مثبت‌اندیشی است و این مثبت‌اندیشی وخوش‌بینی گاهی واقعی است و گاهی غیرواقع‌گرایانه و رجا و امید از اقسام واقع‌گرایانه است.

امید متعلقاتی دارد که گاه دنیوی و مادی است و گاه متعلق امید امور معنوی هستند که در صدر ‌آنها امید به خداست.

 

۱ـ امید به خدا

تمام انسان‌ها اعم از مؤمن، کافر و منافق با سنین مختلف و جنسیت‌های متفاوت در زندگی روزانه جهت حفظ بقا دست به فعالیت‌هایی می‌زنند تا به نتیجه مورد نظر برسند و از مجموعه آن فعالیت‌ها، حیات و زندگی خود را نظام بخشند. در این مسیر انسان‌های عاقل روابط عِلّی و معلولی بین اشیاء و فعالیت‌ها با نتیجه آنها را می‌شناسند و سعی دارند با فکر و درایت از راه علت‌ها و استفاده ابزارهای مناسب به خواسته‌های خود دست پیدا کنند.

برای رسیدن به آبادانی و توسعه باید به تلاش روزانه پرداخت و با اصلاح علمی، آب و خاک کشاورزی را توسعه داد تا رزق توسعه یابد چرا که خداوند رحمت را به حکمت دهد نه به رقت: «هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرضَ ذَلُولًا فَامشُواْ فىِ مَنَاکِبهَِا وَ کلُُواْ مِن رِّزقِهِ وَ إِلَیهِ النُّشُور؛ او کسى است که زمین را براى شما رام کرد، بر شانه‏هاى آن راه بروید و از روزی‌هاى خداوند بخورید و بازگشت و اجتماع همه به سوى اوست!»

رجا و امید به آینده علاوه بر آماده‌سازی مقدمات، نیاز به بینشی والا نسبت به علت حقیقی دارد، هر چند بحث امید در زندگی روزمره، شامل امید به انسان‌ها، شرایط زمان، وضعیت اجتماعی و سیاسی می‌شود، ولی دل بستن به این موارد بدون عنایت به علت حقیقی یعنی خداوند، به بیراهه رفتن است، زیرا آینده مبهم است. چه کسی جز خداوند از آینده اطلاع کامل دارد؟ چه کسی باقی است و آیا کسی جز خداوند قادر و توانا می‌تواند ما را در شناخت و ساخت آینده کمک کند؟

لذا امید و رجای حقیقی به اوست و بقیه امیدها اگر در سایه امید به او باشند امید حقیقی هستند، والا خوش‌بینی غیرواقعی و همان تمنا و آرزوست، به‌ویژه که «زندگی و حیات» در نظر مؤمن، فقط مدت عمر در دنیا نیست، بلکه زندگی، جاده‌ای است که امتداد آن تا بهشت یا جهنم ادامه می‌یابد، پس امید و انتظار به آیندﮤ خوش و یا بدبینی و یأس از آینده تاریک، شامل اتفاقات و شرایط سال‌های آینده عمرِِ محدود دنیایی نمی‌شود، بلکه بحث امید و امیدواری و ایجاد و توسعه آن در مقابل یأس و ناامیدی و درمان آن در جهت تجهیز روانی انسان‌هایی است که به بلندای ابدیتی تا قیامت می‌اندیشند.

بدیهی است انسان‌های ضعیف با طبیعت متلاطم،  علت حقیقی نیستند و انسان نمی‌تواند به آنها تکیه کند، بلکه برای آینده خوش به‌ویژه در برزخ و قیامت باید امید به رحمت و لقای پروردگاری داشت که همه چیز از اوست و قادر و تواناست.

خوشایندترین چیزی که انسان مؤمن انتظار آن را می‌برد، رسیدن به رضای پروردگار و لقای اوست و چون به رحمت و مغفرت خداوند ایمان دارد، در هر شرایطی این امید و انتظار را در دل خود می‌پرورد و برای تحقق آن تلاش می‌کند و حتی اگر گناهکار و از عذاب پروردگار خائف باشد، باز هم امیدوار است که مشمول مغفرت خداوند واقع شود و توفیق جبران کاستی‌ها را پیدا کند.

انسان مؤمن به بشارت خداوند دل خوش می‌دارد که فرمود: «وَسئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیما؛ و از فضل (و رحمت و برکت) خدا، براى رفع تنگناها طلب کنید و خداوند به هر چیزی داناست».

ابوذر غفاری از نبی‌اکرم«ص» نقل می‌کند: «روزی مردی گفت به خدا قسم، خدا فلانی را نمی‌بخشد، خداوند فرمود: چه کسی قسم خورد که من فلانی را نمی‌بخشم؟ حتماً او را آمرزیدم و عمل آن قسم خورده را حبط کردم به خاطر آن کلمه بی‌جایی که گفت.»

پیامبر اسلام«ص» به مردی وارد شد که در حال انتقال به عالم بعد بود. فرمود: «تو را چگونه ببینم؟» عرضه داشت: «در ترس از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم.» حضرت فرمود: «در این هنگامه این دو در دل مؤمن قرار نمی‌گیرد، مگر اینکه خداوند به سبب این دو واقعیت با بنده‌اش عمل می‌کند. به آنچه امید دارد می‌رسد واز آنچه می‌ترسد به او ایمنی می‌دهد.» در روایت دیگر امیرالمومنین«ع» به مردی که زیادی گناهانش او را به ناامیدی کشیده بود فرمود: «ناامیدی تو از رحمت الهی از گناهانت بزرگ‌تر است.»

 

امید به خدا در قرآن

عمده آیات قرآنی در موضوع «امید به خدا» حول چند محور مطرح شده‌اند. رجا و امید به: الله، لقاء‌الله، رحمه‌الله، عفو الهی.

در مقابل، کافران به خاطر عدم رجا یأس به: لقاء‌الله، نشور، ایام‌الله، حساب مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. حرکت تکاملى انسان باید به خداوند، سراى آخرت، لقاى خدا و رحمت الهى منتهى شود. انسان تا به امور یاد شده امید نداشته باشد، حرکت تکاملى او تحقق نخواهد یافت.

 

الف) امید به «الله»

در برخی از آیات قران و روایات متعلق امید و آرزو، خود خداست.

«لَّقَد کاَنَ لَکُم فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند».

یا در آیه دیگر می فرماید :«لَقَد کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است».

در برخی از روایات و ادعیه، امید به خدا تأکید و امید به غیر او مذمت شده است. امام علی«ع» در کلامی به نوف بکالی فرمود: اللّه العَلِیُّ العَظیمُ؛ تَصِلُ أمَلَکَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ، وأعرِض عَنِ النّازِلَهِ فی قَلبِکَ، فَإِن أجَّلَکَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها، وَانقَطِع إلَى اللّه سُبحانَهُ فَإِنَّهُ یَقولُ: «وعِزَّتی وجَلالی، لاَُقَطِّعَنَّ أمَلَ کُلِّ مَن یُؤَمِّلُ غَیریِ بِالیَأسِ، ولَأَکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّهِ فِی النّاسِ، ولاَُبعِدَنَّهُ مِن قُربی، ولاَُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلی، ولاَُخمِلَنَّ ذِکرَهُ حینَ یَرعى غَیری. أیُؤَمِّلُ ـ وَیلَهُ ـ لِشَدائِدِهِ غَیری وکَشفُ الشَّدائِدِ بِیَدی؟! ویَرجو سِوایَ وأنَا الحَیُّ الباقی؟! ویَطرُقُ أبوابَ عِبادی وهِیَ مُغلَقَهٌ ویَترُکُ بابی وهُوَ مَفتوحٌ؟! فَمَن ذَاالَّذی رَجانی لِکَثیرِ جُرمِهِ فَخَیَّبتُ رجاهُ؟!»

«خداوندِ والا و بزرگ؛ آرزویت را به حُسنِ تفضّل او پیوند بزن و با تمام خواست به او روى بیاور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد می‌شود درمان کنى، من ضامنِ جایگزین آنم با تمام وجود، به خداوند پاک روی کن؛ زیرا او می‌فرماید: به عزّت و جلالم سوگند، امید هر کس را که به غیر از من امید بندد، به یأس مبدّل مى‌سازم و جامه خوارى در میان مردم بر او می‌پوشانم و او را از قُرب خویش دور مى‌سازم و پیوندم را با او می‌بُرم و او را گمنام مى‌سازم زیرا به غیر من توجّه مى‌کند. واى بر او! آیا در گرفتاری‌هایش به جز من آرزومند مى‌شود با آنکه رفعِ سختى‌ها و گرفتارى‌ها در دست من است؟ و به کسى جز من امید مى‌بندد‌، در حالى که زنده پاینده منم؟ و درهاى بسته بندگانم را مى‌کوبد و در خانه مرا که باز است، رها مى‌کند؟ کیست که با همه گناهانش به من امید بندد و من نومیدش کنم؟»

در روایات و ادعیه از خداوند به عنوان متعلق آرزو با عبارات زیر یاد شده است:

«مُنتهَی الَامَل» در برخی ادعیه از خداوند به عنوان نهایت آمال امیدها یاد شده است.

* حضرت فاطمه زهرا«س» می‌فرمود: «یا أکرَمَ الأَکرَمینَ ومُنتَهى اُمنِیَّهِ السّائِلینَ؛ اى کریم‌ترینِ کریمان و منتهاىِ آرزوى درخواست‌کنندگان».

امام حسین«ع» در دعای عرفه فرمود: «یا غایَهَ رَغبَهِ الرّاغِبینَ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجینَ؛ اى غایت آرزوى آرزومندان و اى منتهاى امیدِ امیدواران».

امام زین‌العابدین«ع»: «یا مُنتَهى أمَلِ الآمِلینَ، و یا غایَهَ سُؤلِ السّائِلینَ؛ اى منتهاى آرزوىِ آرزومندان، اى نهایتِ خواهش خواهندگان».

*غایَهُ المُنى- فَوقَ المُنى- خَیرُ مَأمولٍ

بزرگان دین در مناجات خود با خدا او را به عنوان (امید غایی) و (بالاتر از آرزوها) و (بهترین آرزو) نام برده‌اند.

 

ب) امید به لقاءالله

در تعدادى از آیات، متعلق «رجا» لقاء الله است که این آیات به دو دسته تقسیم مى‏شوند. یک دسته در باره کسانى است که رجا به لقاء خدا دارند مثل آیه: «مَن کاَنَ یَرجُواْ لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لاََتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛ کسى که امید به لقاء اللَّه (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرا مى‏رسد و او شنوا و داناست».

در آیات قرآن بر این نکته تأکید شده است که خدای سبحان همان‌گونه که مبدأ جهان آفرینش است، انتها و مرجع آن نیز هست. در آیاتی مانند « إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجعَی»، «وَ أَنَّ إِلَی‌’ رَبّـِکَ الْمُنتَهَی»‌ ، « انَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» به آن اشاره شده است.

در دسته دوم: در تعدادى از آیات از کسانی که امید به لقاء پروردگار ندارند به بدى یاد مى‏شود. مثل آیه: «إِنَّ الَّذینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند، « فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغیَانِهِم یَعمَهُونَ؛ پس وامى‏گذاریم کسانى را که امید به لقاء ما ندارند تا در طغیان و سرکشى خود حیران بمانند.»

* «وَ إِذا تُتلى‏ عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنَا ائتِ بِقُرآنٍ غَیرِ هذا أَو بَدِّلهُ؛ هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، کسانى که ایمان به لقاى ما (و روز رستاخیز) ندارند مى‏گویند: قرآنى غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بت‌ها را بردار)».

آیات شریفه به این حقیقت تصریح کرده‏اند که منشأ این ناامیدى، غفلت از خدا و آیات خداست و غفلت به نوبه خود معلول این است که شناخت درستى از او ندارند و بنابراین، شناخت و معرفت ‏به عنوان یک مقدمه و شرط لازم در پیدایش حالت «رجا» نقش دارد و «رجا» حالتى است که از نوعى معرفت و خداشناسى در نفس انسان حاصل آید و منشأ آثار عملى شود؛ یعنى در واقع، امید به لقاء خدا و ناامیدى از آن، پس از شناخت و معرفت که طبعاً ریشه‏دارتر و مبنایى‏تر است، به عنوان علت و اساس دست زدن به اعمال زشت و زیبا و اساس صلاح و فساد انسان و نهایتاً عامل وصول به پاداش و کیفر اخروى مطرح مى‏شود.

بنابراین، رجا به لقاء خدا، از یک سو اثر و معلول شناخت است و در اثر ضعف معرفت و وجود غفلت از خدا و قیامت، زوال مى‏پذیرد و از سوى دیگر، علت و عامل مؤثر در تغییر رفتار انسان و نهایتاً وصول وى به سعادت ابدى است و نبود آن، موجب شقاوت جاودانى خواهد بود.

 

ج) رحمت‌الله

در مواردى هم متعلق «رجا»، رحمت پروردگار است مانند آیه: «أَمَّن هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحذَرُ الاَْخِرَهَ وَ یَرجُواْ رَحمَهَ رَبِّهِ‏؛ (آیا چنین کسى با ارزش است) یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟!»

این آیه ابتدا خوف و رجا را با هم مطرح ساخته ثانیاً علل و آثار آن دو را یادآورى مى‏کند که از یک سو عامل شب زنده‏دارى و اطاعت و پرستش خدا در این افراد الهى خوف از آخرت و امید به رحمت پروردگار است و از سوى دیگر ما را متوجه این حقیقت مى‏کند که ترس از قیامت و امید به رحمت پروردگار از آن کسانى است که صاحب عقل و خرد و داراى علم و معرفتند.

شناخت عمیق ایشان نسبت به باطن هستى و جاودانگى زندگى انسان و نعمت‏ها و نقمت‏هایى که خداوند براى انسان‌هاى صالح و ناصالح فراهم آورده است، این حالات خوف از قیامت و رجا به رحمت را در دلشان برمى‏انگیزد و تغافل و تن‌آسایى و تنبلى را از آنان دور و به جد و جهد و عبادت و شب زنده‏دارى وادارشان مى‏کند.

«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئکَ یَرجُونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم؛ کسانى که ایمان آورده و کسانى که هجرت و در راه خدا جهاد کرده‏اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است».

انسان‌های کامل برخلاف کسانی که به امید ثواب و نعمت و بهشت هستند و از کیفر الهی می‌ترسند، امید به وصل او و بیم از هجران او دارند. چنانکه در دعای کمیل آمده است: « ‏فَهَبنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَولاَیَ وَ رَبِّی صَبَرتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصبِرُ عَلَى فِرَاقِک.»

 

د) عفو الهی

«فَأُولَئکَ عَسىَ اللَّهُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کاَنَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا؛ ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد و خداوند، عفوکننده و آمرزنده است‏».

مفهوم امید و امیدواری در قرآن به تعبیرات مختلفی می‌آید عسی، لعل، طمع و… . با توجه به این نکته در بررسی آیات  موارد زیادی را می‌توان به عنوان «انواع امید به خدا» ذکر کرد که به دلیل اختصار فقط به آن اشاره می‌شود.

امید به امدادهای خدا (بقره ۲۱۴)، امید به رضایت خدا (حشر۸)، امید به فضل خدا (نساء۳۲، فاطر۳۰)، امید به هدایت خدا (توبه ۱۸، کهف ۲۴، قصص ۲۲)، امید به مغفرت و آمرزش الهی (تحریم ۸)، امید به پاداش الهی (فاطر ۲۹).

 

۲ـ امید به جهان آخرت و زندگی جاودانه و قیامت

در بعضى از آیات، متعلق رجا جهان آخرت است. «لَقَد کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِم أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کاَنَ یَرجُواْ اللَّهَ وَ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است!»

«وَ إِلىَ‏ مَدیَنَ أَخَاهُم شُعَیبًا فَقَالَ یَاقَومِ اعبُدُواْ اللَّهَ وَ ارجُواْ الْیَومَ الاَْخِرَ وَ لَا تَعثَواْ فىِ الأَرضِ مُفسِدِین‏؛ و ما به سوى «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید!» و سوره احزاب آیه ۲۱ که قبلاً اشاره شد سرای آخرت ظرفی است که هر انسان اعم از مؤمن یا کافر، صالح یا ناصالح نتیجه اعمال و یا به تعبیر دقیق‌تر تجسم اعمال خویش را درمی‌یابد و بر اساس آن، حیات اخروی خویش را پی می‌گیرد. طبعاً یوم‌الآخر جز برای مؤمنان نیک‌کردار مایه بشارت و شادمانی و امید نیست، آن هم به اعتبار رحمت الهی در حق صالحان.

 

* امید به زندگی جاودانه

برخی از انسان‌ها در دنیا با نوع زندگی و ساختن ساختمان‌های مجلل گویا قصد ماندن دائمی در این دنیا و امید به خلود و جاودانگی را دارند. خداوند این ساختن کاخ‌های محکم به امید زندگی جاودانه در دنیا را از زبان هود پیامبر«ع» خطاب به قومش مورد سرزنش قرار می‌دهد «وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُم تخَْلُدُونَ» هود پیامبر بار دیگر به انتقاد از آنها پرداخت و گفت: «و قصرها و قلعه‏هاى زیبا و محکم بنا مى‏کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟!»

«مصانع» جمع «مصنع» به معنی مکان و ساختمان مجلل و محکم است. «هود» به این اعتراض نمى‏کند که چرا شما خانه‏هاى مناسبى دارید، بلکه مى‏گوید شما آن‌چنان غرق در دنیا شده‏اید و به تجمل‌پرستى و محکم‌کارى بی‌حساب در کاخ‌ها و قصرها پرداخته‏اید که سراى آخرت را به دست فراموشى سپرده‏ و دنیا را نه به عنوان یک گذرگاه که به عنوان یک سراى همیشگى پنداشته‏اید، آرى چنین ساختمان‌هاى غفلت‏زا و غرورآفرینی مسلماً مذموم است.

 

*امید به قیامت

«فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِى فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَسَیُنغِضُونَ إِلَیکَ رُءُوسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتىَ‏ هُوَ قُل عَسىَ أَن یَکُونَ قَرِیباً؛ آنها به زودى مى‌پرسند چه کسى ما را بازمى‏گرداند؟! بگو: (همان کسى که نخستین بار شما را آفرید آنان سر خود را (از روى تعجب و انکار) به سوى تو خم مى‏کنند و مى‏گویند: (در چه زمانى خواهد بود؟!) بگو: «شاید نزدیک باشد!»

 

*امید به رستگاری

واژه فلاح به معنی رستگاری با مشتقات آن ۴۰ مورد در قرآن آمده است در برخی حالات پس از لعل آمده است که به معنی امید و امکان رستگاری است و معمولاً در ادامه بیان اعمال و صفاتی است که انجام آنها انسان را به رستگاری می‌رساند و چون شرایط دیگری هم دارد، لذا به صورت امکان، شاید و امید است، بیان نموده است.

« فَأَمَّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحین‏؛ اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، امید است از رستگاران باشد!». «وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‏؛ تقوا پیشه کنید، تا رستگار گردید!»

 

امیدبخش‌ترین آیات

در مجموعه روایات از برخی از آیات به عنوان امیدبخش‌ترین آیات یاد شده است. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغفِرُ أَن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ مَا دُونَ ذَالِکَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللَّهِ فَقَدِ افترََى إِثمًا عَظِیم؛ خداوند (هرگز) شرک را نمى‏بخشد و پایین‏تر از آن را براى هر کس (بخواهد و شایسته بداند) مى‏بخشد و آن کسى که براى خدا شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است».

محققین مى‏گویند این آیه امیدوارکننده‏ترین آیه قرآن است، زیرا تمام گناهان ـ به‌جز شرک ـ را در مشیت آمرزش خداوند داخل ساخته و مؤمنین را میان بیم و امید قرار داده و آنها را مابین فضل و عدل خدا به انتظار روا داشته است. صفت مؤمن همین است که همواره میان بیم و امید و عدل و فضل خداوند قرار داشته باشد.

صاحب مجمع البیان در ذیل این آیه از امیرالمؤمنین«ع» نقل کرده است «أنه قال ما فی القرآن آیه أرجى عندی من هذه الآیه؛ امام علی«ع» فرمود در قرآن آیه‌ای امیدوارکننده‌تر از این آیه نزد من نیست».

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رجا و امید به آینده علاوه بر آماده‌سازی مقدمات، نیاز به بینشی والا نسبت به علت حقیقی دارد، هر چند بحث امید در زندگی روزمره، شامل امید به انسان‌ها، شرایط زمان، وضعیت اجتماعی و سیاسی می‌شود، ولی دل بستن به این موارد بدون عنایت به علت حقیقی یعنی خداوند، به بیراهه رفتن است، زیرا آینده مبهم است.

 

 

۲٫

خوشایندترین چیزی که انسان مؤمن انتظار آن را می‌برد، رسیدن به رضای پروردگار و لقای اوست و چون به رحمت و مغفرت خداوند ایمان دارد، در هر شرایطی این امید و انتظار را در دل خود می‌پرورد و برای تحقق آن تلاش می‌کند و حتی اگر گناهکار و از عذاب پروردگار خائف باشد، باز هم امیدوار است که مشمول مغفرت خداوند واقع شود و توفیق جبران کاستی‌ها را پیدا کند.

 

 

 

30نوامبر/16

برکات تفرّج در بوستان فضیلت

غلامرضا گلی‌زواره

احساسات فردی و مصالح اجتماعی

جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، اگر از سرچشمه الهی و ارزش‌های معنوی سیراب گردد، می‌تواند بر آفات و سموم و آلامی که آن را تهدید می‌کند فائق آید و آنها را از میان بردارد و یا به چنان مقاومت و قدرت دفاعی‌ای برسد که چنین ضایعاتی حیات آن را به مخاطره نیفکند. در این صورت آحاد اجتماع به زندگی نوینی گام می‌نهند که با تابش نور سعادت و فضیلت درخشان، پویا و سرشار از تکاپو گردیده است. رسیدن به چنین ساحل نجاتی، رسالتی است که بر دوش تمامی انسان‌های متعهد و مسئول، آگاه و دردشناس و شناسنده نیازهای اجتماعی گذاشته شده است.

نگرش ژرف دینی به مسلمان واقعی و راستین چنان بینشی اعطا می‌کند و چنان او را معتقد می‌سازد که اولاً به این معرفت می‌رسد که حیات پایدار و انسان‌ساز از مبدأ کمالات ملکوتی منشأ می‌گیرد و ثانیاً او نمی‌تواند در مسیر رشد و سازندگی صرفاً به تهذیب و تزکیه خویش فکر کند و شایسته است خود را برای یاری رساندن به ساخت جامعه‌ای صالح بسیج کند.

معیارهای اخلاقی‌ای که آیین جاودانی اسلام وضع کرده، دستورالعمل‌هایی هستند که انسان می‌تواند در روابط اجتماعی و مناسبات با دیگران به کار بندد و از این رهگذر خشنودی خداوند را جلب کند. با رعایت این موازین، دیگر در پی منفعت شخصی بودن جایز نیست و هرگونه سودی که به زیان دیگران منجر شود، خلاف و غیرقانونی است.

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند. دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

معیارهای غریزی به انسان حکم می‌کنند که منافع شخصی را بر مصالح جامعه و بنیادهای همبستگی اجتماعی مقدم بدارد، ولی موازینی شایسته توجه و اعتبارند که میان ارزش‌های انفرادی و جمعی توازن برقرار کنند که اگر چنین نشود، فجایع ناشی از خودخواهی، برتری‌طلبی‌ها و غرور افراد به‌مثابه یک طوفان، امنیت حیاتی انسان‌ها را از بین می‌برد  و خلاف‌ها و فسادها ‌روی هم انباشته و به صورت سیلابی مهیب به سوی خانواده‌ها سرازیر می‌شوند و آرامش، آسایش و بهزیستی  همگان را با خود می‌برد. واقعییت امر این است که زندگی دنیوی مقدمه‌ای است برای زیستی جاوید و توأم با سعادت در سرای آخرت  و انسان به میزان تلاش صادقانه‌ای که برای جلب رضای الهی در این دنیا انجام می‌دهد، به همان اندازه در زندگی واپسین بهره‌مند می‌گردد. بدین سان تعالیم حیات‌بخش اسلام، پیروان خود را برای برپا ساختن جامعه‌ای سالم  آماده می‌سازد.

دیندار واقعی، پهنه اندیشه خود را گسترش می‌دهد، به مصالح خود نظر ژرف می‌افکند، برخی از زیان‌های سطحی و زودگذر فردی را نادیده می‌گیرد، به بازیافت آنها می‌پردازد و از پس‌پرده آن، گنج‌های پایداری را بیرون می‌آورد.

البته انسانی که می‌خواهد میان انگیزه‌های فردی و خیر و صلاح جامعه رابطه مناسبی را برقرار سازد و گرایش‌های فردی را در حاشیه قرار دهد، باید در پرتو تربیت‌های معنوی و فضیلت‌های آسمانی عواطف و احساسات اخلاقی خود را شکوفا سازد. در اعماق وجود آدمی گوهرهایی نهفته‌اند که اگر به‌درستی شناسایی شوند، می‌توانند خصال عالی پدید آورند.

بر اثر یک تربیت اساسی تحول‌آفرین، ارزش‌های اخلاقی که دایره بسیار وسیع‌تری از غرایز دارند، حب ذات و منفعت‌طلبی شخصی را از ضمیر آدمی محو می‌‌کنند و ارزش‌های والا و نمونه‌های معنوی به جای اعمال ناشی از خواسته‌های غریزی می‌نشینند و با پرورش‌های پرمایه، این خصال نزد فرد محبوب شده و تحقق آنها موجب لذت شخصی فرد می‌شود. این روند هیچ‌گاه به انسان مسلمان اجازه نمی‌دهد گوشه‌نشینی را  برگزیند و در برابر ناروایی‌ها، جفاها و خلاف‌ها بی‌تفاوت بنشیند. چنین معیاری می‌تواند کشتی بشریت را به ساحل حق، خیر و عدالت برساند.

 

وابستگی اجتماعی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر

انسان موجودی اجتماعی است. حتی آدلر(۱) که در ابتدا به روان‌شناسی فردی(۲) تکیه می‌کرد، سرانجام به اصل علاقه اجتماعی اعلام کرد آدمی اجتماعی به دنیا می‌آید و شوق به زیستن در میان جمع، به صورت یک ماده اولیه و خام در نهادش وجود دارد، اما این ویژگی نیز مانند بسیاری از غرایز، نیاز به هدایت، تربیت و شکوفایی دارد. مجموعه تماس‌های کودک با عالم بیرون از طریق والدین و بعد مدرسه و همکلاسی‌ها و سرانجام ارتباط با دیگران، حس اجتماعی و احساس مسئولیت و همکاری را در او احیا می‌کند، البته به شرطی که این روابط درست و اصولی باشند، در غیر این صورت احساس تفوق‌طلبی و غرورهای کاذب در وجودش پرورش می‌یابند و چنین می‌آموزد که تمام امکانات و توانایی‌های جامعه را برای تأمین غرایزش به کار می‌گیرد و به فردی خودکامه و جفاکار تبدیل می‌شود. ولی وقتی ارتباط‌ها سالم باشند، فرد به مصالح اجتماعی، دوستی، خدمت به همنوع و احسان فکر می‌کند و کمال خود را در این زمینه‌ها می‌جوید.(۳)

دستورات مؤکد اسلام بر سلام کردن، احوال‌پرسی، مصافحه، همکاری و رعایت رسم اخوت به‌روشنی از مفهوم نیاز وابستگی به اجتماع حکایت دارد. امام صادق«ع» فرموده‌اند: « مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ ؛ هر کس صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست.»(۴)

آن امام همام فرموده‌اند از رسول خدا«ص» درباره محبوب‌ترین افراد نزد خداوند پرسیدند، فرمودند: «سودمندترین افراد برای مردم.»(۵) نیز آن حضرت تأکید کرده‌اند: «مؤمن برادر مؤمن است، آنان یک تن‌اند، اگر یکی را دردی رسد، دیگر اعضا آن درد را احساس می‌کنند، روح‌شان از یک روح است و به‌راستی روح مؤمن به روح خدا پیوسته‌تر است از پیوستن پرتو آفتاب بدان.(۶) مسلمان برادر مسلمان است، او چشم و آیینه اوست، خیانت نکند و فریبش ندهد و ستم به او نکند، او را دروغگو نشمارد، پشت سرش بد نگوید.»(۷)

امام صادق فرمودند: «الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؛ مؤمنان خدمتگزار یکدیگرند.(۸) یک بار حضرت امام باقر«ع» از فردی شنیدند که می‌گفت؛ خدایا مرا از دیگران بی‌نیاز ساز. حضرت به وی توصیه فرمودند بگو: «اللهم اغننی عن شرار خلقک؛ خدایا مرا از شرارت‌های خلقت بی‌نیاز ساز.»(۹)

نیاز به روابط اجتماعی بسیار قوی و ضرورت آن تردیدناپذیر است، همان گونه که مفهوم تطابق و هماهنگی اجتماعی که شارع اسلام بر آن تأکید دارد، قطعی است.

در اسلام دستوراتی هم بر نهی پیروان از تنها سفر کردن، تنها خوابیدن، تنها غذا خوردن و تنها مسافرت کردن وجود دارند. روابط اجتماعی بعضی از اشکال حمایت را برای انسان فراهم می‌آورند، مخصوصاً توصیه به معارفه و آشنا کردن،‌ کمک و همکاری و دستورات مربوط به پرورش اجتماعی در مراحل کودکی، نوجوانی و بزرگسالی از این واقعیت حکایت دارند، اما این نگرش با نگرش وارداتی غربی و مادی تفاوت آشکاری دارد.

در جهان‌بینی اسلامی تنها مصدر حمایت انسان، خدا و اولیای او هستند و در منابع روایی تأکید گردیده است اگر کسی از شما بخواهد چنان باشد که هر چه از خدا بخواهد به او عطا نماید، باید از همه مأیوس گردد و امید و رجاء به کسی نداشته باشد مگر به خداوند متعال.(۱۰)

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد و انسانی که می‌خواهد مشمول الطاف الهی قرار گیرد، شایسته است افراد جامعه را از خیری که به او می‌رسد و عنایت‌هایی که خداوند در حق او کرده است،  برخوردار سازد و آنچه را برای خود می‌خواهد، برای دیگران هم بخواهد. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: « رضَ لِلنّاسِ بِما تَرضاهُ لِنَفسِکَ تَکُن مُسلِما »؛ خشنود باش از برای مردم به آنچه خشنود باشی به آن برای نفس خود، تا اینکه مسلمان باشی.(۱۱)  یعنی کسی که راضی شود از برای دیگری به اموری که راضی نباشد به آن از برای خود، مسلمان کاملی نیست.

در فرهنگ اسلامی به رفع نیاز و گره‌گشایی از زندگی دیگران، سخاوت و بخشش، دید و بازدید از خویشاوندان، دوستان و آشنایان،  عیادت از بیماران، دفاع از مظلوم، دستگیری از بینوایان و پرداخت بدهی و دیون مسلمانان توصیه شده است.

اسلام از پیروان خود می‌خواهد  بر حسب توانایی و ظرفیتی که دارند به دیگران یاری رسانند، اما خود از دیگران توقع حمایت نداشته باشند و نیز خدمتی را به مسلمانی تحمیل نکنند. حتی تأکید گردیده از اموری که موجب حقارت و استهزا و نزول کرامت انسانی کسی می‌گردد پرهیز شود، زیرا مخدوش شدن عزت یک مسلمان برای جامعه اسلامی مطلوب و پسندیده نیست و بر دیگران آثار منفی می‌گذارد.

اسلام، مسلمان عزیز و برخوردار از کرامت انسانی می‌خواهد و کسی که به دنبال این ویژگی نباشد، دریچه‌های ذلت را به روی خود می‌گشاید و به امور پست و رذیلانه تن می‌دهد. در حالی که آدمی می‌کوشد که زمینه‌های حمایت از دیگران و امور خیر و حسنات را فراهم کند، سلامت روانی دارد. احساس استقلال می‌کند. اعتماد قوی دارد و با توکل به خداوند پیش می‌رود و تنها از خداوند می‌خواهد تا مشکلات او را برطرف سازد. در حالت عکس، فرد احساس زبونی می‌کند، روانی پریشان دارد، مدام به دیگران وابسته است و خصالی بیمارگونه دارد.(۱۲)

 

همگامی با کدام جامعه

در منابع دینی و دستورات اسلامی آمده است که انسجام و اتحاد افراد جامعه، در افزایش صلابت و اقتدار جامعه اسلامی مؤثر است و تفرقه و پراکندگی، این ابهت را زایل می‌سازد. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « یَدُاللَّهِ عَلَی الجَماعَهِ و الشَّیطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَهَ یَرکُضُ »؛ دست خداوند بر سر جماعت خواهد بود و شیطان همراه کسی است که با جماعت مسلمانان سر ناسازگاری داشته باشد. و نیز آن حضرت تأکید نموده‌اند: «ای مردم، به یکپارچگی روی آورید و از پراکندگی اجتناب کنید، خداوند با جماعت است، هرگاه فردی از جمعی جدا گردد، شیطان او را می‌رباید، همچنان که گرگ گوسفند جدا مانده از گله را شکار می‌کند.»(۱۳)

حتی در منابع روایی تصریح گردیده که اگر اختلافی هم مشاهده گردید، جانب امت گرفته شود و مسلمانان هرگز بر گمراهی اجتماع نکنند. منظور از جماعت در این احادیث، کسانی هستند که بر مسیر حق استوار گردیده‌ و از هرگونه ضلالت، بدعت، انحراف و کژی پرهیز نموده‌اند.(۱۴)

جوامعی در طول تاریخ از آزمون الهی موفق بیرون نیامده‌ و انواع آلودگی‌های نفسانی و شیطانی را از خود بروز داده‌ و تصمیم راسخی برای ترک صفات زشت اتخاذ نکرده‌اند و لذا نه تنها مورد حمایت خداوند واقع نشده‌اند، بلکه دچار انواع محرومیت‌ها و مصائب گردیده‌اند. اینها در مقابل نعمت‌هایی که خداوند به آنان اعطا کرده شکرگزاران خوبی نبوده‌ و حق  الطاف الهی را به درستی ادا نکرده‌اند، از این رو مستحق عذاب پروردگار می‌گردند.

گاهی وفور نعمت و آسایش و تأمین رفاه نه از باب رحمت الهی است بلکه نشانه‌ای از قهر و غضب خداوند است. غوطه‌ور گردیدن در لذات دنیوی و در اسارت هوس‌ها و امیال قرار گرفتن، سقوط در باتلاق غفلت است و این وضع مقدمات عصیان و فساد را فراهم می‌سازد. جامعه‌ای که تصور می‌کند می‌تواند به انواع لذت‌ها دست یابد و وسایل خوشگذرانی برایش تأمین است، گام به گام به سوی باتلاقی تباه‌کننده نزدیک می‌شود و چون ظلمت فساد و گناه و خلاف بر جامعه مستولی شوند، عذاب آسمانی نازل و افراد به مکافات سرپیچی و ناسپاسی دچار می‌گردند.

بنابراین یک اجتماع به صرف تشکیل یک اکثریت، قابل اعتنا نیست و شایسته است که با میزان فضیلت و ارزش‌های اخلاقی سنجیده شود و بررسی گردد. باید دید یک جامعه چقدر به خداوند تقرب دارد و سنت‌های الهی را در حیات خود جاری کرده، تا چه حد طالب حق است و برای سعادت آخرت چه مسیری را پیموده است. در صورتی که پاسخ مثبت بود، می‌توان به چنین جامعه‌ای پیوست و برای تعالی، پویایی و حیات معنوی آن  کوشید، چون اصولاً جوامع حق‌جو و حق‌خواه هستند که از امدادهای  الهی برخوردار می‌گردند. در چنین جامعه‌ای آداب و رسوم، آیین‌های بومی،‌ گرایش‌ها و عواطف اجتماعی برای احیای فضیلت‌ها و مکارم به کار گرفته می‌شوند و فراوانی نعمت‌ها، امنیت روانی و اجتماعی و بالندگی فرهنگی دیده می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْض ؛(۱۵) اگر مردم آبادی‌ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه خود می‌کردند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر رویشان می‌گشودیم.» آیه دیگر هشدار می‌دهد: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ. وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ القُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ؛(۱۶) سنت الهی این گونه نیست که دیاری را که اهلش صالح و نیکوکارند از روی ستم هلاک سازد.»

 

واقعیت‌های نگران‌کننده

در میان ضرب‌المثل‌هایی که متأسفانه در منابع ادبی و فرهنگ عامه آمده و حتی بر سر زبان‌های همه افتاده، تمثیلاتی دیده می‌شوند که نه تنها مؤید دیدگاه‌های اسلامی نیستند، بلکه با شئونات دینی در تعارض‌اند، از جمله سفارش به فردگرایی و ظاهرگرایی: خواهی نشوی رسوا هم‌رنگ جماعت شو؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؛ گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؛ مهم تویی نه دیگران؛ به من و تو چه بیکاره؛ نان مفت داری؟؛ سرت توی لاک خودت باشد؛ چه کار به بقیه داری؟؛ دیگی که برای من نجوشد می‌خواهم در آن کله سگ بجوشد؛ به جان بچه‌ام که می‌خواهم دنیا نباشد (یعنی بچه من باشد، ولی همه نباشند) و نمونه‌های نامطلوب دیگر که باورهای نادرستی است و نیاز به بازنگری دارند.  خیرخواهان جامعه که به رشد فرهنگ کشور کمک می‌کنند، باید این گونه سنت‌های بومی خرافی را به بوته نقد بگذارند و این سئوال در ذهن آنان نقش بندد که چرا روشنفکران غرب‌زده، نویسندگان متمایل به ماتریالیسم و کمونیست و برخی پژوهشگران غربی برای احیا، تدوین و نشر فولکور یا فرهنگ عامه اهتمام دارند و برخی فحاشی‌های بسیار زشت و ناروا را در کتاب‌های خود به عنوان فرهنگ بومی ضبط کرده‌اند.

از سوی دیگر متأسفانه عده‌ای از افراد جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که در بحران‌های اقتصادی، اجتماعی به جای گره‌گشایی از مشکلات مردم، برای تأمین منافع فردی خود حداکثر تلاش را بکنند، اگرچه این تکاپوها مسیری منطقی و درست و صادقانه را طی نکند. فردگرایی و رجحان منافع شخصی سبب می‌گردد افرادی بدون ترحم به اعضای جامعه و بی‌توجه به منافع ملی، بهای کالاها را تا مواردی به چندین برابر قیمت واقعی افزایش دهند، مایحتاج عمومی را احتکار و از فروش اجناسی که در انبارها پنهان کرده‌اند خودداری کنند.

آلفونس آله طنزپرداز فرانسوی زمانی گفته بود؛ خاصیت پول این است که آدمی می‌تواند به کمک آن فقر خود را ترمیم نماید. اما این روزها این‌گونه به مردم القا گردیده است که وضع خوب اقتصادی و تمکن مالی، خاصیتی فراتر از این وضع دارد. برای انسان اعتیاد می‌آورد، کامیاب می‌شود و حتی می‌تواند آبروی خود را بخرد، از شر بیماری‌هایی که برای بینوایان هلاک‌کننده است رهایی یابد و از آنجا که پول در تأمین سعادت خوشبختی و رفاه پررنگ گردیده، بی‌پولی می‌تواند دردسرآفرین باشد.

اما این کج‌فهمان و سطحی‌اندیشان جاهل از واقعیت‌های دیگر غافلند و نمی‌دانند رفاهی که به بهای فشار به دیگران به وجود آید، چون پاره‌های آتش می‌گردد و صاحبش را می‌سوزاند، هم در این دنیا به مکافات عمل ناصالح می‌رسند و هم در سرای آخرت اعمال تباه‌شان تجسم می‌گردند و آن آرامش جاوید و ابدی را به یک زندگی سوزان وحشت‌زا تبدیل می‌سازد.

اگر رفتارهای مردم در هنگام پدیدار گردیدن مشکلات از فرهنگ اسلامی سرچشمه بگیرد، به جای زنده کردن حرص و ولع و خودخواهی و رشد سرطانی طمع، در زندگی فردی قناعت و ساده‌زیستی را در پیش می‌گیرند و در زندگی اجتماعی به سخاوت، فداکاری و دلسوزی در حق دیگران روی می‌آورند. وقتی کالاها کمیاب می‌شوند به بازار هجوم نمی‌آورند، بلکه از خرید آن خودداری می‌کنند تا کسانی که به آن نیاز بیشتری دارند دچار بحران نگردند.

متأسفانه برخلاف فرهنگ فضیلت‌محوری حتی وقتی شایعه‌ای در جامعه رواج می‌یابد که قرار است فلان کالایی کمیاب شود یا بهایش بالا رود، بدون توجه به اینکه آیا این خبر واقعیت دارد یا نه، افرادی که تعدادشان هم کم نیست، سراسیمه برای خرید افزون‌تر از میزان معمول و مورد نیاز به فروشگاه‌ها هجوم می‌آورند و آن شایعه را تبدیل به واقعیت می‌کنند، زیرا با این هجوم وحشیانه، آن کالا را نایاب و یا حداقل کمیاب می‌سازند و این بر خلاف مصالح جمعی و نشانه  فقر فرهنگی و ضعف همبستگی اجتماعی است.

کاستی‌هایی که در هنگام بحران بروز می‌کنند، از این واقعیت حکایت دارند که ما در نظام تعلیماتی، آموزشی، تربیتی، هنری و میان خانواده‌ها در مورد روحیه گذشت، فداکاری، اهمیت منافع عمومی و تقویت روحیه جمعی کمتر کار کرده‌ و در این عرصه‌ها فرهنگ‌سازی نکرده‌ایم. چرا فراموش کرده‌ایم که در دوران هشت ساله دفاع مقدس شاهد باشکوه‌ترین ایثارگری‌ها و اوج فداکاری‌های نوجوانان و جوانان و سایر اقشار بودیم، با وجود آنکه گرفتاری‌های اجتماعی و فشارهای اقتصادی در آن موقع بسیار شدیدتر بودند، اما مردم از آب و نان خود کم می‌کردند تا رزمندگان دفاع مقدس و در سنگرهای خط مقدم جبهه نبرد با دشمن متجاوز با مشکلی مواجه نگردند. اینک چه شده است که شاهد چنین شکاف‌های عمیقی در جامعه شده‌ایم؟ و آن وقت برخی رسانه‌ها به جای آنکه از فداکاری‌های صدر اسلام و حماسه‌های پرشور عاشورا به ایمان در این باره بگویند، کشور ژاپن را آرمان‌شهر رفتاری معرفی می‌کنند و می‌گویند از ژاپنی‌ها یاد بگیریم که چگونه در جنگ جهانی دوم منافع عمومی را بر امیال شخصی ترجیح دادند.

 

دو نمونه جالب

نرخ گندم و نان هر روز در مدینه سیر صعودی می‌یافت و باعث نگرانی مردم می‌شد، امام صادق«ع» از وکیل خرج خانه خود پرسیدند: «آیا ما امسال در خانه خود گندم داریم؟» او پاسخ داد: «بله، ذخیره‌ چند ماه را داریم.« امام فرمودند: «آنها را به بازار ببر و بفروش تا دراختیار مردم قرار گیرد.» وکیل عرض کرد: «گندم در مدینه نایاب است و اگر اینها را بفروشیم دیگر نمی‌توانیم گندم جدید بخریم.» امام فرمودند: «همان را که گفتم انجام بده.» او هم اطاعت کرد و امام به وی توصیه فرمودند: «بعد از این نان مورد نیاز خانه‌ را روز به روز از بازار بخر و آن هم باید ترکیبی از گندم و جو باشد. اگرچه بحمدالله قادرم نان خانه خود را با بهترین گندم تا آخر سال تهیه کنم، ولی این گونه عمل نمی‌کنم تا در پیشگاه الهی مسئله اندازه‌گیری معیشت را مراعات کرده باشم.»(۱۷)

در برهه‌ای دیگر، هزینه زندگی بیت امام صادق«ع» بالا رفته بود. امام تصمیم گرفتند از طریق تجارت عایداتی را به دست آورند. سرمایه‌ای را تدارک دیدند و یکی از خادمان را موظف به تجارت در منطقه مصر کردند. وی که مصادف نام داشت متاعی خرید و با کاروانی راهی مصر گردید. برحسب اتفاق متاع او به‌شدت مورد نیاز مردم بود و آنان ناگزیر بودند به هر بهایی که شده آن را خریداری کنند. صاحبان متاع با هم متحد شدند که در بازار سیاه به وجود آمده کالای خود را به دو برابر بهای خریداری شده بفروشند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه بازگشت و دو کیسه یکی حاوی سرمایه اصلی و دیگری حاوی منفعت آن را دراختیار امام ششم نهاد. حضرت متوجه شدند که او در ایجاد بازار سیاه دست داشته و از این راه سودی هنگفتی را به دست آورده است، لذا کیسه سرمایه اصلی را برداشتند و به دیگری دست نزدند و فرمودند: «به آن کاری ندارم، زیرا شمشیر زدن از کسب حلال آسان‌تر است.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱- Alfred Aller

۲- Individual Psychology

۳ـ روانشناسی شخصیت، یوسف کریمی، ص ۹۷ـ۹۶، بینش اجتماعی اسلامی، سیدمحمدباقر صدر، ص ۸۶.

۴ـ اصول کافی، کلینی، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ج ۴، ص ۴۸۳.

۵ـ همان، ص ۴۸۵.

۶ـ همان، ص ۴۹۱.

۷ـ همان، ص ۴۹۱.

۸ـ همان، ص ۴۹۲.

۹ـ تحف‌العقول، ابن‌شعیر حرانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، ص ۳۰۱.

۱۰ـ اصول کافی، باب الاستغناء عن‌الناس، ج ۴، ص ۴۴۲.

۱۱ـ غررالحکم آمدی، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۲ـ اسلام و روانشناسی، محمود بستانی، ترجمه محمود هویشم، ص ۲۱۲.

۱۳ـ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۴ـ همان، ص ۲۳۸ـ۲۳۷.

۱۵ـ اعراف، ۹۶.

۱۶ـ هود، ۱۱۷.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند.

 

 

۲٫

دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

 

۳٫

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد