30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

حقوق‌های طبیعی

وزیر صنعت و تجارت: گرفتن حقوق‌های بالا در دنیا امری طبیعی است و نیازی به سر و صدا در خصوص این مسئله نبود. (جراید ۲۲/۴/۹۵)

* جهت اطلاع آقای وزیر، بعضی از موارد دیگری هم که در دنیا طبیعی است به شرح زیر می‌باشد:

۱ـ پاسخ‌گویی کامل وزرا و مسئولین به رسانه‌ها و مطبوعات و این‌که متولیان امور به صورت دائم زیر نظر خبرنگاران و رسانه‌ها هستند و باید به آنها استنطاق پس بدهند.

۲ـ امکاناتی که در اختیار یک وزیر است فاصله چندانی با امکانات یک کارشناس یا کارمند عادی ندارد یعنی اتاق وزیر ده یا پانزده برابر اتاق یک کارشناس مساحت ندارد یا تزئینات و دکوراسیون اتاق وزیر معادل دکوراسیون و تزئینات اتاق‌های معمولی وزارت خانه است نه این که هر وزیری مطابق هوس و اشتهایش چند صدمیلیون خرج تغییر دکوراسیون دفترش کند و به کسی هم جواب ندهد.

۳ـ وزرا و مسئولین مثل سایر مردم در برابر قانون تسلیم‌اند و نمی‌توانند فک و فامیل و اهل و عیال خلافکارشان را با یک تلفن از کلانتری بیرون بکشند و در عدلیه اعمال نفوذ کنند!

۴ـ وزیران و مسئولین نمی‌توانند مجموعه زیردست‌شان را به محل استخدام بچه محل‌ها و پسرخاله‌ها تبدیل و مشکل اشتغال خاندان مربوطه را حل و فصل کنند!

 

وظیفه دانشگاه

کنسرت موسیقی دانشگاه بین‌المللی قزوین در حضور مسئولان فرهنگی این دانشگاه به مراسم رقص مختلط تبدیل شد. (جراید ۳۱/۲/۹۵)

* گزارش یکی از مسئولان فرهنگی دانشگاه بین‌المللی قزوین به مقامات مافوق:

خوشوقتم که به اطلاع عالی برسانم در پرتو رهنمودهای حضرتعالی و در اجرای اوامر صادره، ضمن بسیج کلیه امکانات لازم جهت برپایی یک مجلس رقص مختلط با شکوه و آبرومند (که در خور شأن و مقام یک دانشگاه بین‌المللی باشد) از کلیه دانشجویان مستعد و علاقمند جهت شرکت در این مجلس و گرم‌تر شدن آن دعوت به عمل آمد و به ویژه از دانشجویان خوش کمر، خوش اندام و مسلط به رقص‌های بندری، عربی، ترکیه‌ای، خارجی، فرنگی و… به صورت حضوری خواسته شد تا به عنوان یک وظیفه فرهنگی در این مجلس حاضر شده و فنرگونگی کمر و اندام‌شان را به منصه ظهور برسانند. همچنین جهت افزایش شباهت این مجلس با نظائر آن در کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته، به شرکت‌کنندگان مؤنث ابلاغ شد که تا سرحد امکان از پوشش متناسب با این مجالس (مانتوهای خیلی کوتاه و بدون دکمه، شلوارهای فوق‌العاده استرج، بلوزهای چسبان، شال‌های کوتاه و کم حجم و…) استفاده کرده و از حضور دانشجویان دختر فاقد آرایش یا برخوردار از پوشش شرعی در این مجلس ممانعت به عمل آمد. همچنین تدابیر لازم جهت خنثی‌سازی تحرکات معدود عوامل عقب‌مانده و غیرمتمدن و چماق به دستی که مخالف برگزاری این مراسم بودند اتخاذ گردید که در نتیجه مراسم طبق پیش‌بینی‌های به عمل آمده و بلکه از آن هم پرشورتر و جذاب‌تر برگزار گردید تا آنجا که جمعیت از مرز کشف حجاب گذشته و به مرحله بی‌خودی رسیدند به گونه‌ای که روح رضاخان مرحوم در جلسه حلول نموده و ضمن تفقد از برپاکنندگان این جلسه، از آنان به نحو ملوکانه تقدیر به عمل آورد!.

در حاشیه این مراسم تعدادی از دانشجویان حاضر در مجلس، ضمن تأکید بر بی‌ریا بودن آن تأکید کردند که ممکن است سواد چندانی نداشته و نمرات را به زور گریه و خواهش از اساتید اخذ نموده و به جای تحقیق از نظام کپی ـ پیس بهره‌برداری کرده باشند، اما عوض همه این‌ها چنان قِر دادن و حرکات موزون یاد گرفته‌اند که معادل یک دکترای حرفه‌ای رقاصی از پاریس می‌ارزد و امکان اشتغال آنها را در رقاص‌خانه‌ها و کاباره‌های اقصی نقاط جهان فراهم خواهد کرد!

 

برجامیات

در حالی که در سال ۲۰۱۴ میلادی (قبل از برجام) درآمد نفتی ایران ۵۳ میلیارد دلار بود پس از برجام (یعنی در سال ۲۰۱۵) درآمد نفتی ایران به ۲۷ میلیارد دلار کاهش پیدا کرده است.

(گزارش اپک، ۴/۴/۹۵)

در این رابطه بعید نیست:*

۱ـ نفت ایران در سال ۲۰۱۵ «برجامیده» شده باشد!

۲ـ همان جوری که صنعت هسته‌ای ما هم در این سال «برجامیده» شد!

۳ـ و همان‌گونه‌ای که صدها فروند هواپیمای مسافربری خریداری شده از آمریکا و اروپا یک دفعه دچار «برجامایش» شده و از صفحه روزگار محو گردیدند.

۴ـ اتفاقأ در همین سال تمام ترک‌هایی که روی دیوار تحریم‌ها ظاهر شده بود با یک «برجام» ناگهانی از بین رفته و دیوار تحریم‌ها سالم و بدون هرگونه ترک باقی ماند.

۵ـ انشاالله به مرور زمان و پس از نتایج برجام درآمد نفتی ما سال به سال کاهش پیدا خواهد کرد تا این که سهم نفت در سبد صادراتی ما به صفر برسد و به برکت برجام به اقتصاد بدون نفت برسیم!

۶ـ البته در حاشیه کتاب قانون بوعلی چنین آمده که جوشانده «برجام» رافع یبوست و قابض است و علاج قطعی اسهال است و اگر آن‌را در آب توافق ژنو بخیسانند و با برگ تازه گزنه مخلوط کرده و به در آمد نفتی بمالند رطوبت آن را گرفته و مقدارش را نصف خواهد کرد.

 

فیلترینگ بی‌حاصل

وزیر ارشاد: فیلترینگ فضای مجازی بی‌حاصل است. دنیا در حال تحول است و ما باید خود را برای جهانی آماده کنیم که اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای به راحتی و رایگان توسط گوشی‌های تلفن همراه قابل دریافت است. (جراید شهریورماه سال پیش)

* درنسخه‌ای نایاب از دیوان «شاه نعمت‌الله ولی» چنین آمده که روزگاری می‌رسد که دنیا آن‌قدر متحول می‌شود که خلایق چیزی به قاعده نصف یک چپق در دست می‌گیرند و در آن از شرق و تا غرب را مفتکی نظاره می‌کنند و در آن زمان فردی وزیر ارشاد است که پا جای پای شاه نعمت‌الله گذاشته و آینده را مثل روز روشن می‌بیند، اما دولتش مستعجل است و به زودی از کار بی کار می‌شود و مردم در همان چیزهای به قاعده نصف چپق هزاران خبر و عکس درباره جناب وزیر خواهند دید که جناب ایشان با شنیدنش رنگ به رنگ خواهند شد و پشت دست‌شان را دندان خواهند گرفت و از مقامات درخواست فیلترینگ آن خزعبلات و لاطائلات را خواهند کرد، اما یکی برخواهد گشت و به ایشان خواهد گفت: زکی! مگر خودت نبودی که می‌گفتی فیلترینگ فضای مجازی بی‌حاصل است و در آن روز جناب وزیر سابق صیحه‌ای خواهد زد و با نعره خواهد گفت خودم کردم که لعنت بر… !

 

وظایف دولت

رئیس‌جمهور: ساخت مسکن، فرودگاه و جاده وظیفه دولت نیست. (۱۰/۳/۹۵)

رئیس‌جمهور: به بهشت بردن مردم وظیفه دولت نیست. (۳/۳/۹۳)

رئیس‌جمهور: مردم باید هزینه بهداشت و درمان و تحصیل خود را بپردازند. (سال گذشته)

* بر این منوال یحتمل وظایف دولت عبارت باشد از:

۱ـ برپایی کنسرت‌های موسیقی و حمایت از برگزاری کنسرت‌های موسیقی و رفع موانع احتمالی پیش روی کنسرت‌ها و مقابله و برخورد قانونی با مخالفان کنسرت و قلع و قمع آنها (خصوصاً اگر کنسرت‌ها مختلط و همراه با حرکات موزون باشد.)

۲ـ تأکید بر این که فیلترینگ فضای مجازی و نظارت بر آن نه ممکن است و نه مطلوب!

۳ – تأکید بر این که نظارت بر تولید فیلم و تئاتر و کتاب و کنسرت وظیفه دولت نیست!

۴ـ انعقاد «برجام» و تبلیغ فواید و خواص آن و کوبیدن کله منتقدان «برجام» بر سنگ.

۵ـ تلاش برای بهبود رابطه با غرب و اروپا و انشاالله آمریکا.

۶ـ حمایت از تولید فیلم‌های پر باری مثل پنجاه کیلو آلبالو.

۷ـ تشویق واردات و ترویج مصرف کالاهای خارجی و حمایت از تولید خارجی به هر نحو ممکن.

۸ـ متهم کردن آمران به معروف و ناهیان از منکر به اسیدپاشی روی زن و بچه مردم.

۹ـ سه برابر کردن حقوق اعضای کابینه طی سه سال.

۱۰ـ یادآوری این که اگر روابط‌مان با کدخدا بهبود پیدا نکند بعید نیست که در آینده نزدیک ما را از دهات بیرون کرده و ما را به چوپانی هم قبول نکنند!

 

 

30نوامبر/16

حیات علمی و فکری فضل‌بن شاذان نیشابوری

 

با اصحاب معصومین (علیهم‌السلام)

 

غلامرضا گلی‌زواره

مقدمه:

در ادامۀ ارائه شرح زندگانی اصحاب خاص معصومین(علیهم‌السلام)، در این شماره بمناسبت ایام ولادت با سعادت امام رضا(ع) به زندگی‌نامه یکی از یاران صدیق و با وفای آن امام همام پرداخته و آن‌را به به پویندگان راه حقیقت تقدیم می‌نماییم.

 فضل‌بن شاذان نیشابوری از مشاهیر محدثان، فقها و متکلمان و جامع‌ترین عالم شیعه قرن سوم هجری است که با چهار تن از ائمه هدی«ع» معاصر و مصاحب بود و از امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری«ع» احادیث متعددی در مباحث فقهی، کلامی و اخلاقی روایت کرده است. او در جمیع علوم و معارف اسلامی صاحب‌نظر و صاحب تألیفات بسیار بود.

این محدث عالیقدر همواره با مخالفان، افراد کج فکر و منحرف و مروجان فرقه‌های ضاله در حال مبارزه‌ فکری و مناظره بود و به دفاع از ارزش‌های قرآن و عترت و فرهنگ تشیع می‌پرداخت. مناظره‌ها و روشنگری‌های او مشهور و آرای او مورد استناد علمای شیعه  است.

نیشابور چنین ستاره‌‌ منوری را تحویل دنیای تشیع داد که با سلاح فکر،‌ معرفت و نور ایمان به مبارزه با دشمنان بیت نبوت و ولایت برخاست و بدون خستگی در سنگر صیانت از دیانت فداکاری کرد و از جانب یازدهمین فروغ امامت به دریافت نشان لیاقت علمی، ایمانی، اخلاص و ارادت نایل گردید.

این صحابی انقلابی به اتهام دفاع از اسلام راستین، رنج‌ها و مشقت‌های وافری را از بنی‌عباس، کارگزاران آنان و پیروان فرقه‌های منحرف تحمل کرد، اما تا آخرین نفس در مسیر حق‌جویی، درستی و راستی و پیروی از فرامین قرآن و سنت ثابت و استوار گام نهاد. به همین دلیل علمای بزرگ اعم از متقدم و متأخر به‌خصوص محدثان، فقها و رجال‌نگاران در برابر عظمت مقامش سر تعظیم فرود آورده و با نوعی فروتنی و ابراز تکریم، از او به عنوان عالمی بلندمرتبه، رهبر طائفه‌ شیعه، صحابی معصوم، وکیل امام، کثیرالتألیف و جامع‌الاطراف سخن گفته‌اند.

 

نیشابور کانون رویش و شکوفایی

در منابع روایی از ابن جریح نقل شده که بهترین ناحیه‌ خراسان نیشابور است و این گفته خود را مستند به حدیثی کرد که ابن مخارق از قول رسول اکرم«ص» نقل کرده که فرمودند: «خیر خراسان نسا بود.»(۱)

موقعی که ابوموسی اشعری مشغول فتوحات در ایران بود، طی نامه‌ای از مقر خلافت اسلامی در این باره کسب تکلیف ‌کرد. خلیفه پاسخ داد: «در هر شهری که به دست تو گشوده می‌شود، امیری بگمار، اما آهنگ خراسان مکن. کاش میان ما و این خطه کوه‌هایی آهن و بخار آتش بودی و همچون سد یأجوج و مأجوج هزار سد حاجز و حائل آمدی.»

این موضع‌گیری مسبوق به توصیه‌هایی است که امیرمؤمنان علی«ع» درخصوص نقاط خراسان به خلیفه گوشزد کرده بودند. از مجموع تذکرات آن حضرت برمی‌آید که این منطقه، سرزمین نمازگزاران، عابدان،‌‌ عالمان و مجاهدان است.(۲)

نیشابور ممدوح خاتم پیامبران و نخستین امام شیعیان بوده است. مولای متقیان در باره‌ اکثر شهرهای خراسان اظهارنظر فرموده و نیشابور را شهر مردمان نیک سیرت معرفی کردند. چون خلیفه دوم این نکات را از زبان جانشین راستین رسول اکرم(ص) شنید، گفت: «ای ابوالحسن! در گشایش این سرزمین‌ها در من شوقی به وجود آوردی. حضرت فرمود: بهتر است که ترک خراسان گویی و به منطقه‌ای دیگر بروی.»(۳)

عده‌ای اصحاب رسول اکرم«ص» و گروهی از تابعان که به سوی نقاط خاوری ایران مهاجرت می‌کردند، در نیشابور توقف‌هایی داشتند و برخی از آنان در این دیار به طور دائم سکونت گزیدند. بزرگانی که فرهنگ نبوی و علوی را با خود همراه داشتند و رفته‌رفته موجب تحولات علمی و فکری در قلمرو معارف اسلامی در این خطه گردیدند.»(۴)

در زمان امام کاظم«ع» عده‌ای از اهالی نیشابور تصمیم گرفتند حقوق شرعی خود را تحویل آن امام همام بدهند. محمد فرزند علی نیشابوری معروف به امین موظف شد این مأموریت را انجام دهد. بانویی به نام شطیطه نیز یک درهم پول و مقداری کرباس دست‌بافت خود را ضمیمه این اموال کرد. امام کاظم«ع» پارچه‌ او را بر دست‌بافته‌ خواهر خود حکیمه‌خاتون یا حلیمه خاتون ترجیح ‌دادند، زیرا آن پارچه به عنوان کفن از سوی خواهر تقدیم امام هفتم گردیده بود، ولی حضرت کرباس بانوی نیشابوری را برای این منظور بر‌گزیدند و یک درهم شطیطه را که به عنوان سهم امام پرداخته بود پذیرفتند و در ازای آن مبلغ چهل درهم از اموال خویش همراه با کفنی که اهدایی خواهر عالمه و باتقوایشان بود برای این زن پارسا ارسال  و در پیغامی خطاب به او یادآوری کردندکه ۱۹ روز از زمان دریافت این مبلغ و کفن زنده خواهی بود. از بابت تجهیز جنازه و خواندن نماز به پیکرت نگران نباش که در موقع لزوم شخصاً بر جنازه‌ات نماز خواهم خواند.»

هم‌چنین امام رضا«ع» وقتی به شهر نیشابور قدم می‌گذارند و حدیث معروف سلسله‌الذهب را در این شهر بیان می‌فرمایند، در بین تمام افرادی که تلاش کردند میزبان آن وجود مبارک باشند، برای اینکه مقام این بانو را مورد تأیید قرار دهند، با اینکه مدتی از وفاتش می‌گذشت، به خانه‌ وی گام نهادند. همین که حضرت به این منزل رفتند، درخت بادامی را در حیاط آن کاشتند و نیز چشمه‌ آبی به دست مبارک امام جاری شد. مردم تا مدت‌ها از بادام این درخت به عنوان دارویی شفابخش استفاده می‌کردند.(۵)

نیشابور در زمان امام هادی«ع» نیز از کانون‌های شیعیان به شمار می‌رفت و عده‌ای از اصحاب ائمه و علمای شیعه در این قلمرو سکونت داشتند که با شیوه‌های گوناگون با آن حضرت ارتباط برقرار می‌کردند. در زمان  امام حسن عسکری«ع» هم نیشابور در میان ایالات خراسان از حیث علمی، ‌فرهنگی و اقتصادی اهمیت ویژه‌ای داشت. وکیل امام در این شهر ابراهیم‌بن‌عبده بود. در نامه‌ای که امام خطاب به عبدالله‌ بن حمدویه نوشتند، آمده است: «من ابراهیم فرزند عبده را برای شما نصب کردم تا مردم آن نواحی حقوق واجب ما را به او تحویل دهند. من او را در آنجا امین خود برای دوستانم قرار دادم. پرهیزگاری پیشه و حقوق خود را ادا کنید.» مفصل‌ترین نامه امام حسن عسکری«ع» توقیعی است که درباره‌ ابراهیم مذکور به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری نوشته‌اند که سرشار از پندهای آموزنده و هدایت‌های ارزشمند است.(۶)

نیشابور در قرن سوم هجری و عصر فضل‌بن شاذان مناطق گسترده‌تری از قلمرو کنونی را در برمی‌گرفت و شامل جرجان (گرگان)، تون (طبس و فردوس)، جنابد (گناباد) و خبوشان (قوچان) بود و در سال سی هجری به تصرف مسلمانان درآمد و بعد از اسلام به ابرشهر تبدیل شد. در سال ۵۰۵ هجری به تصرف غُزها درآمد و ویران شد. مغولان در اوایل قرن هفتم هجری آن را با خاک یکسان کردند و تمام سکنه‌اش را کشتند. زمین‌لرزه‌های متعددی نیز به این شهر آسیب فراوانی وارد ساخته است.(۷)

 

خاندان

اگرچه فضل فرزند شاذان در نیشابور دیده به جهان گشود و نشو و نما یافت، اما پسوند ازُدی در نامش دیده می‌شود و از این عنوان برمی‌آید که خاندانش اعرابی از طایفه‌ی ازُد بوده‌اند که بعد از فتوحات مسلمانان به خراسان آمده‌اند.(۸) ازُد از بزرگ‌ترین و مشهورترین قبایل عرب قحطانی بود و نام جد مشترک تمام طوایف این قبیله است. آنان از عربستان به یمن مهاجرت کردند و از این ناحیه در نقاط دیگر پراکنده شدند. ازدی‌ها نسبت خویشاوندی با رسول خدا«ص» داشتند و از سال یازدهم بعثت به‌تدریج اسلام آوردند. در دعوت از مردمان سرزمین‌ها برای پذیرش آئین اسلام و ترویج و نشر آن، روابط صمیمانه و همکاری‌های گسترده‌ای با حضرت محمد«ص» داشتند و به یاری دو شاخه از قبیله‌ای ازُد به نام‌های اوس و خزرج بود که مقدمات هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه فراهم شد و لذا به آنان انصار می‌گویند.

شرکت آنان در غزوات خاتم‌ انبیا بسیار گسترده و در فتوحات اسلامی نیز حضورشان برجسته و تأثیرگذار بوده است. در جنگ جمل، طایفه‌ای از ازدی‌ها در رکاب حضرت علی«ع» با مخالفان جنگیدند و در نبرد صفین با سپاه معاویه وارد جنگ شدند و ضمن به هلاکت رسانیدن نیروهای شامی، عده‌ای به فیض شهادت نایل آمدند. در حماسه خونین کربلا نیز برخی از سلحشوران ازُدی از خود رشادت نشان دادند و در همراهی با امام حسین«ع» به فیض شهادت رسیدند. در قیام توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی و نیز قیام مختار ثقفی نیز بعضی از ازدیان حضور مؤثری داشتند. ازدی‌ها در ارادت به خاندان طهارت معروفند و مکرر به دفاع از ائمه طاهرین برخاستند.(۹)

خاندان این دانشور شیعی ساکن نیشابور و همگی اهل علم و فضل، فقه، تفسیر و کلام بودند. پدرش شاذان افتخار کسب فیض از محضر امام جواد«ع» را داشت و از شاگردان یونس بن عبدالرحمن به شمار می‌رفت. برادران فضل، محمد و علی از محضر او بهره گرفتند و نیز برادرزادگانش در دانش و معرفت نامور بودند، جعفربن نعیم بن شاذان (برادرزاده او) استاد شیخ صدوق بود. محمدبن احمدبن نعیم بن شاذان، نوه‌ برادرش معروف به ابی‌عبدالله شاذانی و فرزندش عباس‌بن فضل در زمره‌ علما محسوب می‌شوند.(۱۰)

 

کسب کمالات

شاذان فرزند خلیل نیشابوری از محدثان امامیه در قلمروی که پیروان شیعه‌ اثنی‌عشری اقلیتی اندک را تشکیل می‌دادند و فرقه‌های گوناگون و مکاتب کلامی دیگر با حمایت دستگاه حکومت بنی‌عباس از اکثریت و نفوذ افزون‌تری برخوردار بودند، مدافع حریم اهل‌بیت«ع» بود و با امام هفتم، هشتم و نهم ارتباط داشت و از ایشان حدیث نقل کرد. همچنین با راویان و فقیهان طراز اولی از اصحاب ائمه چون یونس فرزند عبدالرحمن، حسن بن علی فضال، احمدبن محمد بن عیسی و محمدبن ابی عمیر مرتبط بود.

شاذان در اواخر قرن دوم هجری صاحب فرزند شد که او را فضل نامید و در پرورش او به عنوان شخصیتی فاضل و مدافع حریم ولایت اهتمام ورزید و برای آراستن او به کمالات معنوی و علمی، فرزند را همراه خود به نواحی دیگر می‌برد تا از پرتو فضایل و مکارم ائمه هدی و اصحاب آن بزرگواران فیض ببرد.(۱۱)

اگرچه در عصر فضل، زادگاهش نیشابور کانون علم و معرفت به شمار می‌رفت و محدثان عالیقدری در این شهر مشغول افاضات علمی بودند، اما فضل برای تقویت توانایی‌های خود در معارف فقهی به کلامی، روایی و تفسیری به نقاط دیگر مسافرت می‌کرد. آن‌گونه که از اظهاراتش برمی‌آید، او بعد از ۱۹۳ هجری همراه پدر به بغداد رفت و در حالی که به سن بلوغ نرسیده بود، در قطیعه الربیع بغداد نزد اسماعیل بن عباد به فراگیری قرآن اقدام کرد و از محضر محمدبن عمیر بهره برد. چندی بعد بار سفر بست و به کوفه رفت و در آنجا از مشایخی آن دیار در روایت استفاده‌ علمی و فکری کرد.

همچنین در این شهر حوزه‌ درسی داود بن کثیر کوفی (متوفی۲۰۳ ق) را درک کرد. ابن شاذان در شهر واسط از توابع عراق نیز توقف داشت و در میان مشایخ روایی او برخی محدثان بصیری چون حمادبن عیسی، محمدبن جمهوراُمّی و ابوجعفر بصیری دیده می‌شوند. از آنجایی که اسماعیل بن عیاش حِمصی محدث معروف شامات در زمره‌ استادان فضل بن شاذان است، بعید نیست که او به سوریه کنونی هم برای استفاده‌های علمی سفر کرده باشد. برخی استادانش قمی بودند و احتمال می‌رود همراه پدر و یا به‌تنهایی به این شهر هم تردد داشته است. ابن شاذان بعد از کسب کمالات علمی و معرفتی به نیشابور بازگشت و در آنجا به ترویج مذهب اهل‌بیت«ع» اهتمام ورزید.(۱۲)

 

سیاره‌ای در منظومه نورانی ائمه هدی«ع»

فضل‌بن شاذان این لیاقت را به دست آورد تا به محضر امام علی‌بن موسی‌الرضا«ع» در مدینه شرفیاب شود و مستقیماً از آن حضرت استماع حدیث کند. شیخ صدوق در آثاری چون «من لا یحضره الفقیه»، «علل الشرایع» و «عیون اخبارالرضا» مطالبی را به عنوان علل احکام شرعی نقل کرده که فضل‌بن شاذان آنها را بلاواسطه از امام هشتم روایت نموده است، صدوق می‌نویسد: «ابن قتیبه گفت من از استادم جناب فضل سئوال کردم مطالبی را که به نام علل و حکمت احکام تدوین نموده‌ای از منبع الهام است یا از استنباط و برداشت خودت؟ وی پاسخ داد به‌مرور ایام آنها را از مولایم حضرت امام رضا«ع» سئوال نموده و به صورتی که مشاهده می‌کنی یادداشت کرده‌ام.» صدوق می‌افزاید: «حکمت احکامی که فضل آنها را متناوباً از امام رضا«ع» شنیده و جمع‌آوری نموده و اجازه‌ روایت آن را به علی‌بن محمدبن قتیدری نیشابوری داده تا توسط وی از آن امام همام نقل نماید. این مواردی است که در کتاب حاضر (عیون اخبار الرضا«ع») درج گردیده است.»(۱۳)

شیخ طوسی نیز او را از اصحاب حضرت علی‌بن موسی الرضا«ع» معرفی کرده است. سیدحسن صدر در کتاب «عیون‌الرجال» می‌نویسد: «روایت‌های فضل‌بن شاذان را که از فروغ هشتم امامت نقل کرده است دیده‌ام.»(۱۴)

هنگامی که امام رضا«ع» به شهادت رسیدند، فضل در سفری به حجاز و یا احتمالاً در بغداد به محضر حضرت جواد«ع» شرفیاب شد و سئوالاتی را مطرح و پاسخ‌های امام را دریافت کرد. برخی از این پرسش‌ها درباره‌ ائمه‌ بعد از امام جواد«ع» و پاره‌ای مباحث در خصوص حضرت مهدی«عج» بوده است. میرلوحی موسوی اصفهانی این نکات را در کتاب خود آورده است.(۱۵) عده‌ای از رجال‌نگاران نیز فضل را از اصحاب و راویان امام نهم دانسته‌اند.

شیخ ابوجعفر طوسی در کتاب رجال خود در باب اصحاب امام هادی«ع» نوشته است: «فضل بن شاذان که کنیه‌اش ابومحمد است، مصاحب آن حضرت بوده و از آن امام همام روایت نقل نموده است.»(۱۶)

در زمان حضرت امام حسن عسکری«ع» ابن شاذان یکی از معتبرترین عالمان شیعه در خطه‌ خراسان به شمار می‌رفت و کشّی در رجال خود به ارتباط او با امام یازدهم اشاره‌ روشنی دارد. به‌علاوه از گزارش راوی مشخص می‌شود که فضل وکیل آن حضرت در نیشابور بود و وجوهات بریّه و سهم امام، زکات، نذورات و کفارات را می‌گرفت و تحویل امام می‌داد.(۱۷)

محدث قمی هم می‌نویسد شخصی از بوشنجان از توابع هرات کتاب «یوم و لیله» فضل را بر امام حسن عسکری«ع» عرضه داشت. امام با ملاحظه‌ مندرجاتش، مطالبش را تأیید کردند و فرمودند این کتاب صحیح است و شایسته است که به محتوای آن عمل شود. محمدبن ورّاق افزود به امام عرض کردم فضل مریض است و می‌گویند به دلیل نفرین شما به این وضع گرفتار شده است. امام فرمودند: «آنچه درباره‌ فضل اشاعه داده‌اند دروغ است. خداوند او را مشمول رحمت خویش قرار دهد.» و نیز درباره‌ ابن شاذان فرمودند: «جا دارد آدمی به اهل خراسان غبطه بخورد به دلیل مکانت و منزلتی که ابن شاذان به خود اختصاص داده است.»(۱۸)

 

گوهری گرانبها

ابن شاذان در عرصه‌های گوناگون علمی از جمله کلام، مباحث تفسیری، حدیث، فقه و تاریخ و رجال تبحر داشت و در قلمرو این معارف از خود تألیفاتی به یادگار نهاد. او از متکلمان ماهر و زبردست بود و در احتجاج با مخالفان و مجاب نمودن آنان و رد و نقد عقایدشان قوی بود و خود را جانشین برخی اصحاب برجسته‌ ائمه می‌دانست، چنانکه سهل بن بحر فارسی می‌گوید در واپسین دیداری که با فضل داشتم او به من گفت: «من جانشین جمعی از اکابر و مشاهیر اصحاب چون محمدبن ابی عُمِیر، صفوان بن‌یحیی و دیگران که مدت نیم قرن از محضرشان کسب فیض کرده‌ام و رحلت کرده‌اند، هستم.»(۱۹)

به گفته کشّی، فضل ۱۸۰ جلد کتاب نوشته است. شیخ طوسی ۳۲ اثرش را نام برده و نجاشی ۴۸ کتاب او را فهرست کرده است، اما مهم‌ترین کتاب او و تنها اثری که از او به‌طور کامل به دست آمده و با تصحیح و تحشیه‌ مرحوم محدث اُرموی به زیور طبع آراسته گردیده است «الایضاح فی‌الرد علی سائرالفرق» در علم کلام و مقصدش از تألیف آن، اثبات حقانیت مذهب جعفری است که این موضوع را با استناد به قرآن و حدیث تبیین می‌کند.

کتاب «اثبات رجعت» یا همان کتاب «غیبت» او نیز صبغه‌ای کلامی دارد. این اثر دراختیار سیدمحمد میرلوحی اصفهانی معاصر علامه مجلسی بوده و از آن مطالبی در کتاب المهتدی نقل می‌کند. «نقض بر اسکافی»، «رد بر غالیان»، «رد بر محمد بن کرام» (رهبر کرامیه) از دیگر نگاشته‌های اوست که توانایی او را در مباحث کلامی و اعتقادی نشان م‌یدهد.(۲۰)

در کتاب «العلل» و مناظراتی که از او نقل گردیده است، ادله‌ خود را بر اثبات امامت حضرت علی«ع» و برخی موضوعات دیگر از جمله غصب خلافت بیان کرده است. او به اساس رجعت قائل بود.(۲۱)

فقها و محدثان شیعه نظرات و آرای فضل را در آثار خود جزو اخبار و روایات ذکر کرده‌اند، مخصوصاً فلسفه‌ برخی احکام شرعی را که او از امام هشتم«ع» نقل کرده، علمای بزرگ به عنوان کلام او نقل کرده‌اند. این موضوع اهمیت و مقامش را نزد فقهای شیعه می‌رساند و دلالت بر وثاقت و صداقت او دارد. کلینی در کافی و صدوق در برخی از آثار خود احادیث فقهی و شرعی این صحابی را درج کرده‌اند.(۲۲)

ابن شاذان به عنوان یک فقیه نیز شناخته شده است و محقق حلی او را در زمره‌ فقهای درجه اول شیعه برشمرده است. بخشی از مباحث فقهی او در کتاب «العلل» قابل دسترسی است، ولی این کتاب تنها موضوعات مربوط به عبادات را شامل می‌شود.(۲۳)

شیخ طوسی در «رجال» خود فضل را در زمره‌ اصحاب امام علی‌النقی و امام حسن عسکری«ع» و در کتاب فهرست خود او را فقیه و متکلم دانسته است. شیخ طوسی می‌افزاید که ابن ندیم که آثار فضل را فهرست کرده و او را با فضل بن شاذان که بر مذهب اهل تسنن بوده اشتباه گرفته است.(۲۴)

نجاشی، رجال‌نگار نامدار می‌نویسد: «او دانشمندی مورد اطمینان و از فقیهان و متکلمان ماست و در میان شیعیان مقامی والا دارد و مشهورتر از آن است که او را ستایش کنیم.»(۲۵)

ابن شهر آشوب، فضل بن شاذان نیشابوری را با ابن شاذان قمی یکی گرفته و در عین حال نکاتی را درباره‌ مقامات علمی و معنوی او نقل کرده است.(۲۶)

علامه حلی از فضل به عنوان عالمی مورد وثوق و متکلمی بزرگوار یاد کرده که در جامعه‌ تشیع مقام برجسته‌ای دارد. گفته‌اند ۱۸۰ کتاب تألیف کرده و امام یازدهم چندین بار بر او رحمت فرستاده‌اند.(۲۷)

شهید قاضی نورالله شوشتری می‌نویسد: «ابومحمد فضل بن شاذان ازدی نیشابوری از اجلّه‌ شیعه‌ نیشابور و چون نام خود در فضل مشهور، مبدع براهین عقلی و موضّح قوانین ثقلی و در حقایق مذهب حق امامیه ماهر بود.»(۲۸)

سیدحسن صدر می‌نویسد: «فضل فرزند شاذان نیشابوری از بزرگان شیعه در فقه و کلام و در جمیع فنون دینی جامع و استاد بود و از حضرت رضا«ع»، امام جواد و امام هادی«ع» اخذ حدیث کرد. تصنیفات متعددی دارد و شهرت او فراتر از توصیف‌های رجالی است.»(۲۹)

محدث قمی نوشته است: «ابن شاذان ثقه جلیل‌القدر، شیخ طایفه‌ شیعه، فقیه و متکلم و محدثی عظیم‌الشأن است.»(۳۰)

 

تندیس دیانت در عرصه‌ی سیاست

در عصر فضل بن شاذان سلسله طاهریان (۲۰۵ تا ۲۵۹ هجری) دولت نیمه‌مستقلی را تأسیس کردند که سرسپرده‌ بنی‌عباس بودند. از نظر مذهبی پیرو اهل تسنن بودند و اطاعت آنان از فرامین خلفای عباسی و پافشاری و تعصب در عقاید خویش باعث شده بود که بر شیعیان امامی مذهب که در خراسان نفوذی داشتند و در میان آنان عالمان برجسته‌ای دیده می‌شدند، سخت بگیرند و برای بزرگان فکری و علمی آنان مشکلات عدیده‌ای را به وجود آورند.(۳۱)

بعد از طلحه‌بن طاهر (۲۱۳ـ۲۰۷ق)، عبدالله بن طاهر (۲۳۰ـ۲۱۳ق) زمام امور را به دست گرفت. او علاوه بر حکومت خراسان، منصب شرطگی یعنی شهربانی بغداد را نیز عهده‌دار بود. اگرچه از او به عنوان امیری خردمند، دیندار و طرفدار علم و دانش یاد کرده‌اند، اما به دلایل سیاسی و گرایش‌های مذهبی برای علمای شیعه دردسرهای بزرگی را فراهم می‌کرد و با خشونت تمام در برابر شیعیان می‌ایستاد. عبدالله بن طاهر، ابن شاذان را فراخواند و بعد از بازجویی‌های تصنعی، او را به جرم دفاع فکری و علمی از عقاید شیعه و صیانت از فرهنگ اهل‌بیت«ع» از نیشابور به نقطه‌ای دورافتاده تبعید کرد. چون این تصمیم بر حسب تعصب‌های افراطی و فضای آشفته‌ای که برخی فرقه‌های انحرافی بر خراسان حاکم نموده بودند صورت گرفته بود، او در این باره بازنگری و افکار و آثار فضل را مطالعه کرد و تمام دیدگاه‌های او را علمی، مستند، و خردمندانه یافت. پس دستور داد او را احضار و تألیفاتش را برایش استنساخ کنند. فضل رئوس مسایل اعتقادی از توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد را برایش نوشت و به نظر عبدالله بن طاهر رسانید، اما ابن طاهر باز هم بهانه‌جویی کرد و گفت: «اینها کفایت نمی‌کند. می‌خواهم اعتقاد تو را درباره‌ شورای سقیفه بدانم.» او پاسخ داد: «به آن انتقاد دارم، زیرا عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر را از این شورا اخراج کردند.» این جواب لطیف زیرکانه که از فراست فضل حکایت داشت و خوشایند بنی‌عباس بود، عصبانیت عبدالله طاهر را خاموش کرد و باعث شد ابن شاذان از حبس رهایی یابد»(۳۲)

 

ترور شخصیت

در زمان حیات فضل بن شاذان، نیشابور کانون تلاش‌های فکری و سیاسی فرقه‌های گوناگون با گرایش‌های متعارض و متضاد بود. در این فضای آشفته و آلوده، شیعیان در اقلیت بودند و رنج‌های وافری را متحمل می‌شدند. دانشمندان امامیه برای خنثی کردن تبلیغات مسموم صوفیه، خوارج، غالیان و فِرق دیگر در خط مقدم مبارزه‌ فکری و عقیدتی قرار داشتند. دولت بنی‌عباس برای رسیدن به مقاصد خود و مشغول کردن نحله‌های اعتقادی و سیاسی به یکدیگر و جلوگیری از خیزش‌های علویان و سادات و شکل‌گیری جنبش مقاومت علیه دستگاه خلافت، در تقویت و تأیید و حمایت این گروه‌های منحرف می‌کوشید و در پی آن بود تا فرقه‌های جدیدی را به وجود آورد و مذاهب فقهی و کلامی را روبه‌روی هم قرار دهد.

فضل بن شاذان با توانایی علمی گسترده و احاطه بر معارف اسلامی و اراده‌ای استوار، در برابر این فرقه‌ها قد علم کرد و انحرافات و نقاط ضعف آنان را با شیوه‌ای مستدل و مستند بیان نمود. از آثارش هم به‌خوبی برمی‌آید که با گروه‌های فکری منحط درگیر بوده و بر ادعاهای آنان ردّیه‌هایی نگاشته است.

بدیهی است وجود چنین دانشمندی برای دستگاه حکومت و فرقه‌های منحرف به‌خصوص غالیان قابل تحمل نبود و لذا تصمیم گرفتند با ترور شخصیت ابن شاذان، او را از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کنند و با جعل احادیثی از منزلت او در میان شیعیان بکاهند.

شخصی به نام ایوب‌بن باب نامه‌ای در دست داشت و مدعی بود از طرف امام یازدهم برای سرپرستی شیعیان به نیشابور آمده است. دشمنان فضل نزد او رفتند و درباره‌ او مطالبی را به این شخص گفتند. عده‌ای هم شکایتی تنظیم کردند و برای امام فرستادند. بعد از مدتی توسط فردی به نام دهقان، مکتوبی در بغداد توزیع شد و او ادعا کرد که این نامه را امام حسن عسکری«ع» علیه فضل نوشته و آن حضرت به شیعیان امر کرده‌اند که از اطراف او پراکنده شوند. در آن ایام که اخبار بعد از ماه‌ها از بغداد به نیشابور و یا از خراسان به عراق می‌رسید، تا حقیقت کشف یا نامه‌‌ای تکذیب شود، دشمن استفاده خود را کرده بود.(۳۳)

با افزایش فعالیت‌های سیاسی خوارج در بیهق، فضل بن شاذان از آنجا بیرون آمد، اما به دلیل کهولت سن و سختی راه بیمار شد و در ۲۶۰ هجری درگذشت. پیکرش به نیشابور انتقال یافت و در حومه‌ این دیار دفن شد. بقعه و آرامگاه او زیارتگاه مردم است.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ نیشابور، ‌محمدبن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری، ص ۷٫

۲ـ‌ ناسخ التواریخ، تاریخ خلفا، ج سوم و کتاب دوم، صص ۳۶ـ۳۵٫

۳ـ‌ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ترجمه محمدهروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، صص ۲۶۳ـ۲۶۲٫

۴ـ‌ تاریخ نیشابور، صص ۶۷ و ۷۵٫

۵ـ عیون اخبار الرضا، صدوق، باب ۳۵، تاریخ نیشابور، صص ۱۳۳ـ۱۳۱٫ البلد الطیب، حاج سیدهاشم حافظی، صص ۸، ۱۶، ۲۰ و ۴۶٫

۶ـ الحرائج و الحرائج، ج ۲، ص ۶۸۴، رجال‌کشی، ص ۵۸۰، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه«ع»، رسول جعفریان، ج ۲، صص ۱۹۲ـ۱۹۰٫

۷ـ فتوح البلدان، بلاذری، صص ۵۶۳ـ۵۶۲، الحلقه الاولی من تاریخ نیشابور (المنتخب من السیاق) حافظ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعیل فارسی، مقدمه کتاب، دانشنامه‌ی دانش‌گستر، ج ۱۷، صص ۲۱۱ـ۲۱۰٫

۸ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، دائره‌المعارف تشییع، ج ۱، ص ۳۳۵٫

۹ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت، صص ۹۱ـ۸۹، قبیله‌ی ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، صص ۵۰، ۶۱، ۶۹ و ۱۳۱٫

۱۰ـ مفاخر اسلام، علی دوائی، ج اول، ص ۱۴۷٫

۱۱ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، مفاخر اسلام، ج اول، ص ۸۴ـ۸۳، ریحانه‌الادب، ج ۸، ص ۴۱، خورشید شرق در سده سوم هجری، صص ۸۵ـ۸۴٫

۱۲ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۸۰، خورشید شرق، صص ۲۰۹ـ۲۰۷٫

۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، صدوق، ج ۲، باب سی و چهارم.

۱۴ـ عیون الرجال (طبقات الثقات، من الرواه)، ص ۶۹٫

۱۵ـ کفایه المهتدی، میرلوحی اصفهانی، ص ۴۴۹٫

۱۶ـ رجال شیخ طوسی، ص ۴۲۰٫

۱۷ـ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۱، راویان امام رضا«ع» در سند الرضا«ع»، عطاردی، ص ۳۴۶٫

۱۸ـ سفینه‌البحار، محدث قمی، ج ۲، ص ۱۳۷، رجال کشی، ص ۴۵۱، قاموس الرجال، ج ۷، ص ۳۲۳، شاگردان مکتب ائمه«ع»، ج ۳، ص ۱۱۰٫

۱۹ـ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۳۲۴، تخته الاحباب، ص ۲۶۷٫

۲۰ـ دائره‌المعارف، تشییع، ج ۱۲، ص ۳۴۲٫

۲۱ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۱٫

۲۲ـ راویان امام رضا«ع» در سند الرضا، ص ۳۴۵٫

۲۳ـ دانره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۲٫

۲۴ـ رجال شیخ طوسی، صص ۴۲۰ و ۴۳۴ و نیز فهرست شیخ طوسی، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫

۲۵ـ رجال نجاشی، ص ۲۱۶٫

۲۶ـ معالم العلما، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ص ۹۰٫

۲۷ـ خلاصه الاقوال، علامه حلّی، ص ۱۳۲٫

۲۸ـ مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۴۰۰٫

۲۹ـ تأسیس الشیعه، سیدحسن صدر، ص ۳۷۷٫

۳۰ـ سفینه‌البحار، ج ۲، ص ۱۳۷، تحفه الاحباب، ص ۳۷۹، منتهی‌الامال، ص ۲۶۷٫

۳۱ـ تاریخ ایران زمین، ص ۱۵۴ـ۱۵۳، تاریخ ایران اسلامی، دفتر دوم، صص ۳۰ـ۲۹٫

۳۲ـ از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، صص ۲۹ و ۳۱، تاریخ سامانیان، صص ۱۳۶ـ۱۳۴، مفخر اسلام، ج اول، صص ۱۳۰ـ۱۲۹، راویان امام رضا«ع» در سندالرضا«ع»، ص ۳۴۲٫

۳۳ـ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۴۱۲، رجال کشی، ص ۵۷۳، راویان امام رضا«ع» در سند الرضا، ص ۳۴۶ـ۳۴۴، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۲، خورشید شرق در سده‌ی سوم، صص ۱۴۹ـ۱۴۷٫

۳۴ـ دائره المعارف تشییع، ج اول، ص ۳۳۵٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

فضل‌بن شاذان نیشابوری از مشاهیر محدثان، فقها و متکلمان و جامع‌ترین عالم شیعه قرن سوم هجری است که با چهار تن از ائمه هدی«ع» معاصر و مصاحب بود و از امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری«ع» احادیث متعددی در مباحث فقهی، کلامی و اخلاقی روایت کرده است.

 

 

۲٫

در عصر فضل بن شاذان سلسله طاهریان (۲۰۵ تا ۲۵۹ هجری) دولت نیمه‌مستقلی را تأسیس کردند که سرسپرده‌ بنی‌عباس بودند. از نظر مذهبی پیرو اهل تسنن بودند و اطاعت آنان از فرامین خلفای عباسی و پافشاری و تعصب در عقاید خویش باعث شده بود که بر شیعیان امامی مذهب که در خراسان نفوذی داشتند و در میان آنان عالمان برجسته‌ای دیده می‌شدند، سخت بگیرند.

 

 

۳٫

در زمان حیات فضل بن شاذان، نیشابور کانون تلاش‌های فکری، کلامی و سیاسی فرقه‌های گوناگون با گرایش‌های متعارض و متضاد بود. در این فضای آشفته و آلوده، شیعیان در اقلیت بودند و رنج‌های وافری را متحمل می‌شدند. دانشمندان امامیه برای خنثی کردن تبلیغات مسموم صوفیه، خوارج، غالیان و فرق دیگر در خط مقدم مبارزه‌ فکری و عقیدتی قرار داشتند.

 

 

۴٫

این صحابی انقلابی به اتهام دفاع از اسلام راستین، رنج‌ها و مشقت‌های وافری را از بنی‌عباس، کارگزاران آنان و پیروان فرقه‌های منحرف تحمل کرد، اما تا آخرین نفس در مسیر حق‌جویی، درستی و راستی و پیروی از فرامین قرآن و سنت ثابت و استوار گام نهاد.

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران(۲۰)

دکتر عبدالحمید انصاری

پیش‌گفتار: در نوزده قسمت گذشته تاریخ سینمای ایران تا اواسط سال ۶۶ مورد تحلیل و بررسی مختصر قرار گرفت. در این قسمت به فیلم‌های باقی‌مانده سال ۶۶ می‌پردازیم.

باقی‌مانده‌ی فیلم‌های سال ۶۶

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس و انقلابی:

  1. صعود، کارگردان: فریدون جیرانی، تهیه کننده: تعاونی ایران میلاد و عباس شباویز. بازیگران: بیژن امکانیان، فرهاد نیک‌پور، فرهنگ مهرپرور، صادق هاتفی، ایرج طهماسب، فرشته صدرعرفانی، مهری ودادیان.

داستان فیلم: با توجه به فضای سال ۶۶ و عطر دفاع مقدس سینماگران نیز نمی‌توانند در تعارض با این فضا محصولی عرضه کنند حتی اگر این سینماگر فریدون جیرانی باشد. داستان فیلم تلاش یک گروه کوهنورد را برای صعود از یک مسیر جدید در دیواره «علم کوه» را به نمایش می‌گذارد. دیدن دوباره‌ی این فیلم‌ها برای مدیران فرهنگی فعلی از آن نظر حائز اهمیت است که به یاد بیاورند وقتی فضای فرهنگی جامعه سالم مدیریت شود، هیچ سینماگری نمی‌تواند اقدام به ساخت آثار مبتذل و بی‌محتوا نماید. حتی اگر به شدت هم متمایل به این کار باشد. البته عکس این حالت هم صحیح است یعنی زمانی که فضای فرهنگی جامعه آلوده و غبارآلود می‌شود حتی سالم‌ترین سازندگان نیز وسوسه می‌شوند آثار بی‌محتوا و نازل و آسیب‌زا عرضه کنند.

  1. کمین‌گاه، کارگردان: محمود کوشان، حسین قاسمی‌وند، بازیگران: فرامرز قریبیان، کاظم افرندنیا، حسین ملاقاسمی، علی برجسته، اصغر بانکی، محمد بانکی.

ماجرا به یکی از عملیات‌های ارتش جمهوری اسلامی در منطقه جنوب کشور و قصه‌ای فرعی که تیرخوردن و شهادت یکی از افسران از پشت سر است، مربوط می‌شود. از آن‌جا که مسأله محل تردید است و احتمال خیانت داده می‌شود سرگردی از مرکز برای کشف ماجرا وارد منطقه می‌شود. ولی در نهایت معلوم می‌شود که سربازان عراقی پس از دستگیری گروهبان صاحب تفنگ افسر را از پشت سر مورد اصابت قرار داده‌اند.

  1. گردو، کارگردان: حسین دلیر، تهیه‌کننده: گروه اقتصاد شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران: مرحوم احمد مندوب هاشمی، سرور رجایی، مجید نصیری، فیروز صباغی، مریم خسروی.

داستان فیلم: مرحوم مندوب هاشمی از سال‌های پایانی جنگ تا اوایل دهه‌ی هفتاد برنامه‌های اقتصادی طنزآلود و عامه‌پسندی را برای بیان مشکلات تولید کشور در سینمای جمهوری اسلامی عرضه می‌نمود که برای اقشار مختلف جذابیت نسبی داشت. او در بیان تنگناهای اقتصادی کشور به نحوی که برای اکثریت مخاطبان قابل درک باشد مهارت قابل قبولی داشت.

این فیلم هم با همین هدف ساخته و ارائه گردید. پس از فوت او برنامه ادامه نیافت و بار دیگر تراژدی شخص‌محوری در فضای هنری کشور من‌جمله تلویزیون تکرار گردید. البته در سال‌های اخیر رویکرد صدا و سیما برای پرداختن به مسائل اقتصادی کشور هر چند پخته و نظام‌مند نیست ولی درخور تقدیر است.

  1. کانی‌مانگاه، کارگردان: مرحوم سیف‌الله داد، فیلم‌نامه: احمدرضا درویش، بازیگران: فرامرز قریبیان، عبدالرضا اکبری، رضا رویگری، علی ثابت، کاظم افرندنیا، ملیحه نظری، عزیز حاتمی.

قصه‌ی فیلم، سقوط یک هواپیمای عراقی در ارتفاعات کانی مانگاه در غرب کشور را به تصویر می‌کشد. عده‌ای از تکاوران هوانیروز برای یافتن و اسیرکردن خلبان به محل وارد می‌شوند. از آن‌جا که نیروهای عراقی و برخی از مزدوران گروهک‌های داخلی خائن نیز به همراه عراقی‌ها برای ربودن و نجات خلبان وارد منطقه شده‌اند، بین طرفین درگیری‌های شدیدی به وجود می‌آید که جذاب است.

همان‌طور که قبلاً هم توضیح داده شده، مرحوم سیف‌الله داد از دانشجویان مسلمان شیراز در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود که با عطاءالله مهاجرانی دوست نزدیک بودند. او در دوران وزارت مهاجرانی به معاونت سینمایی منصوب شد و متأسفانه میراث نسنجیده‌ی عدم الزام تصویب فیلم‌نامه را که منجر به ساخت فیلم‌های معروف به «دختر، پسری» واروتیک شد از خود به یادگار گذاشت. البته این نگاه مرحوم (داد) معطوف به نگاه دوم خردادی وی بود و در آن منظومه تعریف می‌شد و الا شخصاً انسان معتقد و دین‌داری بود.

مرحوم سیف‌الله داد با این‌که تحصیلات روشن سینمایی نداشت اما در معدود آثار تولیدی خود خوب درخشید و نشان داد که به خوبی با مدیوم سینما و لوازم آن آشناست. معروف‌ترین و باارزش‌ترین اثر وی فیلم «بازمانده» است که راجع به اشغال فلسطین و تأسیس رژیم جعلی در سال ۱۹۴۸ می‌باشد.

  1. گرفتار، کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: اکبر زنجان‌پور، حسین کلامی، احمد رجبی، گوهر گلکار و مرضیه برومند.

داستان فیلم به زندگی روستائیانی که زندگی خود را با پرورش گاومیش می‌گذرانند می‌پردازد. طبیعی است که در این قبیل مناسبات محدود اقتصادی، مسائل اجتماعی، فرهنگی در تعامل با اقتصاد گاومیش شکل می‌گیرد و نوعی از فرهنگ بسیط بر زندگی اهالی سایه‌گستر می‌شود.

منصور تهرانی همسر لادن طباطبایی کارگردان و بازیگر کم‌کاری بود که قیافه و بازی وی تداعی‌گر بازی فردین در فیلم‌های عامه‌پسند پیش از انقلاب بود که البته در فضای دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ دیگر طرفدار چندانی نداشت و به همین دلیل موفقیتی کسب ننمود و از صحنه خارج شد.

  1. گاویار، کارگردان: کیومرث پوراحمد، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: حمزه جوادی‌پور، مهتاب رحیمی، محمدتقی عارف، نساء احدی، آقاخان قادراش‌خانی، محمد تیزرو.

داستان فیلم در ژانر کودک طبقه‌بندی می‌شود و مانند دیگر آثار پوراحمد نگاه انسانی در آن غالب است که قابل تحسین است. اما همان‌طور که قبلاً هم نوشته‌ایم، هیچ‌گونه ردی از معنویت و مذهب و فرهنگ مذهبی که زیربنای اخلاق است در آثار پوراحمد به چشم نمی‌خورد. حتی در مواردی مانند دفاع مقدس که به اذعان دشمنان نظام و کشور و با اتکاء به آموزه‌های مذهبی به انجام رسید نیز پوراحمد از توصیف‌‌گری دین فاصله گرفت و از کنار آن گذشت. نمونه‌ی آشکار آن فیلم «اتوبوس شب» با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و الناز شاکردوست و مهردادصدیقیان است.

  1. گشتی‌ها، کارگردان: جواد مرادی، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: جلیل فرجاد، سعید میرباقری، محمود پاک‌نیت، محمد نیلی.

قصه یک گروه گشتی شناسایی خودی را روایت می‌کند که در آغاز جنگ تحمیلی برای کسب اطلاعات از نیروهای دشمن وارد منطقه‌ی نبرد می‌شود. از آن‌جا که گروه ناگزیر به مخفی کاری است بین نیروهای خودی و دشمن بعثی گرفتار و بعضاً مورد هجوم دو طرف قرار می‌گیرد. متأسفانه سهم بخش خصوصی سینما در ساخت فیلم‌های دفاع مقدس تقریباً هیچ است و ملاحظه می‌شود که عمدتاً صدا و سیما و وزارت ارشاد یا نهادهای نظام کار ساخت فیلم‌های مربوط به جنگ تحمیلی را برعهده دارند که تازه متهم به سفارشی بودن که از منظر عده‌ای معادل همه‌ی ضدارزش‌های دنیوی است هم می‌شوند.

  1. گنج، کارگردان: محمدعلی سجادی، محصول مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی، فیلم‌بردار: علیرضا زرین‌دست، بازیگران: پرویز پورحسینی، فاطمه تقوی، علی محزون، حبیب اسماعیلی و مهدی میامی.

محمدعلی سجادی در همه‌ی آثار خود تلاش دارد که نوعی پیچیدگی معماگونه را در داستان‌هایش به تصویر بکشد که فی‌نفسه خوب است. اما به نظر می‌رسد در به سرانجام رساندن قصه و انسجام روایی و باورپذیرکردن ماجرا برای مخاطب موفق نیست. به همین دلیل با وجود تلاش زیاد برای استحکام روایت، هیچ‌گاه محصول پرفروشی که مورد پسند مخاطب قرار گیرد ارائه نداده است. ضمن این‌که برای فروش بیش‌تر به سمت آثار سخیف نیز روی نیاورده است.

  1. گل مریم، کارگردان: حسن محمدزاده، محصول آرمان فیلم و گروه تعاونی فیلم‌سازان ارومیه، بازیگران: مجید مظفری، افسانه بایگان، داریوش اسدزاده، مرحومه مهین شهابی، منیژه دلدارگلچین، شهلا ریاحی.

داستان فیلم بر محور ساخت جاده‌ای در داخل دریاچه‌ی ارومیه برای اتصال استان‌های آذربایجان شرقی و غربی به یک‌دیگر و کاهش فاصله‌ی قبلی سفرهای دو استان است. آرشتیکت طرح همسر مهندس طراح است که دچار بیماری فراموشی گردیده و خلق صحنه‌ها و فضاهای عاطفی و خانوادگی را باعث می‌‎شود.

  1. گودال، کارگردان: محمد حسن‌زاده، بازیگران: خسرو شجاع‌زاده، جمشید جهان‌زاده، نجمی‌سادات آبادی، شهرام گلچین، محمد تجدد، مینا صارمی.

ماجرای حفّاری‌های فردی و کشف عتیقه و وسوسه‌ی جوان برای فروش و کسب مال بادآورده برای تشکیل زندگی، داستان جدیدی نیست و به کرّات در سینمای ایران و جهان تکرار شده است. آن‌چه اهمیت دارد جذابیت سینمایی قصه است که اگر مراعات نشود، ما شاهد کهنگی و فقدان ارزشی نمایشی خواهیم بود. البته داستان‌نویس تلاش زیادی برای امانت‌داری کاشف کوزه به کار برده است.

  1. گم‌شدگان ، کارگردان: محمدعلی سجادی، محصل سازمان سینمایی توحید. بازیگران: بیژن امکانیان، حسین کسبیان، ولی شیراندامی، فاطمه معتمدآریا، حمید لبخنده، علی شجاعی.

گروهی که برخی با هم نسبت خانوادگی هم دارند به وسیله یک لنج عازم کویت هستند. آن‌ها راه را گم می‌کنند و ناخواسته در جزیره‌ای فرود می‌آیند. در آن‌جا تقابل شخصیت‌های گروه با یک‌دیگر خود را نشان می‌دهد که کشش نسبی فراهم می‌آورد، اما همان‌طور که قبلاً گفته شد کارگردان در بیان منسجم داستان فیلم‌ها توان‌مند به نظر نمی‌رسد.

  1. مار، کارگردان: سیروس مقدم، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران: اکبر معزّزی، غلامرضا گرشاسبی، حسین خانی‌بیگ، سیروس گرجستانی، پریچهر پناهنده.

روایت خانواده مارگیری محمل نمایش واقع شده و استادی به همراه سه پسرش درگیر ماجرا هستند. غرور و نخوت استاد و دو فرزند بزرگ‌تر او آنان را به ورطه‌ی هلاکت و برعکس تدبیر و آرامش فرزند کوچک‌تر و همسرش موجب نجات او می‌شود. سیروس مقدم کارگردان پخته‌ای است که در سال‌های اخیر آثار خوب و ارزش‌مندی نظیر پایتخت ۱ و ۲ و ۳ و… عرضه کرده که محل توجه مخاطبان قرار گرفته است.

  1. مسافران مهتاب، کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، خسرو امیرصادقی، حسین گیل، مرحوم محمود بهرامی، شیرین امیرصادقی، مهری مهرنیا.

قصه‌ی مهاجرت روستائیان به شهرها و مصائب و مشکلات آنان دست‌مایه ساخت این فیلم توسط فخیم‌زاده قرار گرفته است. فخیم‌زاده مانند اکثر آثار خود نقش منفی یا شخصیت خُل فیلم را خودش بازی می‌‎کند. او بیش از انقلاب فیلم‌سازی را آغاز نموده و آثار سخیف و فاقد ارزش هنری چندی عرضه نموده که خود از آن به عنوان دوران جاهلیت (در برنامه‌ی ۷) یاد کرده اما پس از انقلاب آثار سینمایی و تلویزیونی خوب و ارزش‌مندی عرضه نموده مانند فیلم‌های سینمایی «تشکیلات»، «هم‌نفس»، و سریال‌های فاخر «تنهاترین سردار»، «ولایت عشق».

  1. محموله، کارگردان: سیروس الوند، فیلم‌نامه از: سیدغلامرضا موسوی، تهیه‌کننده: سیدغلامرضا موسوی و شرکاء، بازیگران: جهانگیر الماسی، فاطمه معتمدآریا، حبیب اسماعیلی، جمشید لایق، عنایت بخشی، حسین محب‌اهری، بهروز رضوی (گوینده یا صداپیشه‌ی معروف)، فهیمه راستکار، فرخ نعمتی.

این فیلم نیز به ماجرای دست‌یابی انسان‌های طمّاع و قاچاقچیان آثار باستانی با همراهی مأموران بعضاً فاسد دولتی همدست با مجرمین به عتیقه‌جات می‌پردازد. سیروس الوند مانند بیش‌تر آثار خود سعی در ساخت و ارائه‌ی فیلمی جذّاب و مردم‌پسند داشته است.

  1. مقاومت، کارگردان: احمد نیک‌آذر، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، ایرج طهماسب، محمد امین، احمد عباسقلی، محمود جعفری.

در روزهای اول جمله‌ی عراق به ایران که منجر به محاصره‌ی تقریباً ۳۳۰ درجه آبادان گردید، تعدادی از رزمندگان برای کمک به محاصره‌شدگان عازم آن شهر می‌شوند. از آن‌جا که راه‌های زمینی به آبادان در تصرف دشمن یا در تیررس است ناگزیر از راه دریا به سمت آبادان می‌روند که این سفر آبستن ماجراهایی برای گروه است.

  1. ویزا، کارگردان: بهرام ری‌پور، بازیگران: ایرج راد، جمشید گرگین، جهانگیر الماسی، جمیله شیخی، غلامرضا طباطبایی، سوگند رحمانی.

مهاجرت نیروهای متخصص و به اصطلاح پدیده‌ی فرار مغزها یک مسأله‌ی جهانی است که در فیلم‌های متعددی من‌جمله فیلم حاضر دست‌مایه‌ی کارگردان برای ساخت این اثر قرار گرفته است. آن‌چه بررسی‌ها نشان می‌دهد پدیده‌ی هجرت از مکانی با امکانات کم‌تر به طرف مکان دیگر با امکانات بهتر حتی در کشورهای ثروت‌مند و برخوردار هم قابل مشاهده است و محرّک آن هم مکانیزم عرضه و تقاضای نیروی کار است. از آن‌جا که همه‌ی کشورها قادر نیستند امکانات و شرایط رفاهی هم‌طراز کشورهای مرّفه را برای متخصّصان خود فراهم آورند چاره‌ای جز علاقه‌ی مذهبی و انسانی و ملی برای ماندن نیروها و خدمت به هم‌وطنان خود باقی نمی‌ماند هرچند دولت‌مردان نهایت سعی خود را ایجاد جذابیت‌های مادی در حد مقدورات کشور به کار می‌برند.

  1. مکافات، کارگردان: منوچهر مصیّری، بازیگران: عبدالرضا اکبری، جمشید مشایخی، افسانه بایگان، توران مهرزاد، ناصر گیتی‌جاه، ولی شیراندامی، علی‌اصغر گرمسیری.

مسافرت دریایی با لنج و جابه‌جایی بار و مسافر خمیرمایه قصه‌ای است که ناخدای پیر و با تجربه‌ای به نام حیدر بیان‌گر آن است. دوست ناخدا برای فراری دادن پسرش از جنگ به ناخداحیدر متوسل می‌شود. ناخداحیدر گرچه به دوستش احترام می‌گذارد اما رسم جوانمردی و وفای به عهد و پیمان و مقررات را هم از یاد نمی‌برد. مجموعه‌ی این ماجراها کشش داستانی عامه‌پسندی را فراهم می‌آورد. منوچهر مصیّری پس از فعالیت مختصر در سال‌های اولیه‌ی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت ولی اوایل دهه‌ی هشتاد بازگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفی‌نیا، هدیه تهرانی و الهام حمیدی را راهی سینما کرد. از وی فعالیت چندانی پس از ساخت فیلم فوق مشاهده نشده است.

  1. یار در خانه و…، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: خسرو سینایی، بازیگران: احمد فخر، رضا صابری، آنابور کوفسکا (افخمی)، عباس جلالی، رؤیا نونهالی.

خسرو سینایی کارگردان کم‌کار و مؤلفی است که بارها در باره‌ی آوارگان لهستانی جنگ جهانی دوم اعزامی به ایران فیلم ساخته است. به همین دلیل از طرف کشور لهستان جایزه و نشان‌هایی نیز به وی داده شده و مورد تقدیر نیز قرار گرفته است.

متأسفانه ورود انبوه زنان لهستانی به کشور ما در ان زمان مسائل عدیده‌ی اخلاقی و فحشاء را در جامعه‌ی ما دامن زد که تا سال‌ها بعد تبعات آن باقی بود. خسرو سینایی در اوایل دهه‌ی هشتاد فیلم سینمایی «عروس آتش» با بازی حمید فرّخ‌نژاد و غزل صارمی را روانه‌ی بازار سینما کرد که با استقبال نسبی مواجه شد. فیلم به موضوع عروسی اجباری دختران عشایر عرب خوزستان می‌پرداخت که به نظر می‌رسد سال‌هاست موضوعیت خود را از دست داده است.

  1. مزدوران، کارگردان: مرحوم جهانگیر جهانگیری، بازیگران: جواد گلپایگانی، کاظم افرندنیا، مرحوم مهین شهابی، کنعان کیانی.

اعتیاد و مواد مخدر هم‌چنان که در آن سال‌ها دست‌مایه‌ی ساخت فیلم‌ها و سرمایه‌های فراوانی قرار گرفته بود. در این فیلم هم به یاری مرحوم جهانگیری کارگردان بی‌حاشیه‌ی آن ایام، آمد و اثری مردم‌پسند روانه‌ی بازار شد. فیلمی معمولی و بی‌ادعا که مخاطبین خودش را داشت.

  1. وکیل اول، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: محمد مطیع، اسماعیل داورفر، غلامحسین نقشینه، سهیلا نجّاری.

داستان ضعف قاجاریه در زمان حکومت احمدشاه و اختلاف بین مقامات و کشمکش‌های بی‌ثمر آنان که سرانجام سقوط آن سلسله را به دنبال داشت.

  1. هراس، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: شهریار بحرانی، بازیگران: جعفر دهقان، سیداحمد میرعلایی، زهره زارعی، اردلان شجاع‌کاوه. محصول حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

داستان فیلم در کردستان و حول آماده‌سازی مردم یکی از روستاها برای مقابله با حمله‌ی شیمیایی رژیم بعث عراق می‌گذرد.

شهریار بحرانی کارگردان متعهد و متخصصی است که متأسفانه کم‌کار است. او آثار باارزش و جذّابی در کارنامه‌ی خود دارد که از آن می‌توان به فیلم فاخر «ملک سلیمان(ع)» و سریال «مریم مقدّس»  اشاره کرد.

مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید

 

30نوامبر/16

سرداری که وطن همچنان چشم انتظار بازگشت اوست

‌بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۱

سید روح‌الله امین‌آبادی

تیر و مرداد ۱۳۶۱ در خود حوادث تلخ و شیرین فراوانی را جای داده است. شهادت آیت‌الله صدوقی سومین شهید محراب در ۱۱ تیر ۱۳۶۱ به دست منافقین، ربودن سردار متوسلیان به همراه اعضای هیئت دیپلماتیک ایران در لبنان توسط مزدوران رژیم صهیونیستی و بمباران شهر همدان در روز قدس همین سال و شهادت عده‌ای از هموطنان در حالی که علیه اسرائیل دست به راه‌پیمایی زده بودند از جمله این رویدادها هستند.

در سی‌ام تیرماه همین سال نیز خلبان شهید عباس دوران با بمباران پالایشگاه الدوره در جنوب بغداد و کوبیدن خود به هتل برگزاری اجلاس عدم تعهدها، این شهر را ناامن کرد و صدام را در رسیدن به آرزوهای دور و درازش ناکام گذاشت.

 

شهادت سومین شهید محراب  

در ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۱ آیت‌الله صدوقی، نماینده امام خمینی و امام جمعه یزد مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید.

روزنامه اطلاعات در گزارشی که در شماره فوق‌العاده شنبه ۱۲ تیر منتشر کرد نوشت: «چونان هر هفته، دیروز نیز خبر نمازجمعه یزد مخابره شد، کوتاه، ساده و مختصر، اما درست در لحظاتی که خبر برگزاری نمازجمعه یزد به امامت آیت‌الله صدوقی، این یار خستگی‌ناپذیر امام مخابره می‌شد، شمع فروزان وجودش خاموش شد و روح پرفتوحش در ملکوت اعلی و در جوار قرب الهی و در نزد شهدای والامقام اسلام به پرواز درآمد.»

 

سخنان شهید صدوقی در آخرین خطبه‌

متن خبر نماز جمعه یزد و به عبارتی آخرین خطبه‌های آیت‌الله صدوقی به این شرح است: «مراسم نماز عبادی سیاسی و پر صلابت جمعه این هفته یزد با شرکت گسترده یکپارچه و انبوه مردم روزه‌دار به امامت آیت‌الله صدوقی نماینده امام و امام جمعه یزد در میعادگاه عاشقان الله در مسجد ملااسماعیل اقامه شد.

آیت‌الله صدوقی در خطبه اول نماز با تأکید بر اهمیت روزه در سلامتی افراد، با ذکر محسنات روزه و فواید آن، شمه‌ای از کیفیت روزه در زمان صدر اسلام را برشمرد و در خطبه دوم نماز جمعه نیز به تشریح بیانات اخیر امام پرداخت.

ایشان اظهار داشتند: «به فضل خدا و انسجام قوای سه‌گانه ارتش دلیر جمهوری اسلامی، بعد از یکسره شدن کار عراق از طریق بغداد مطمئناً بر اسرائیل غاصب نیز پیروز می‌شویم و قدس عزیز را از چنگال خون‌آشامان روزگار آزاد خواهیم کرد.»

ساعتی پس از این خطبه‌ها، خبری همچون پتک بر سر مردم یزد و سراسر کشور کوبیده شد و ایران سراسر عزا و ماتم گردید. حضرت آیت‌الله صدوقی نماینده امام و امام جمعه یزد پس از اقامه نماز جمعه به هنگام خروج از محراب نماز مورد تهاجم یک منافق تروریست که به همراه خود مقادیری مواد منفجره به همراه داشت قرار گرفت و به شدت مجروح  و بدن ایشان  متلاشی شد و به شهادت رسید.

 

پیام امام به مناسبت شهادت آیت‌الله صدوقی  

به دنبال شهادت آیت‌الله صدوقی، امام خمینی رهبر انقلاب در پیام تسلیتی تأکید کردند: «طبع یک انقلاب فداکاری است. لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. صدوقی عزیز رضوان‌الله علیه شهید بزرگی است که در تمام صحنه‌های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می‌شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی‌شناخت.»

در بخش دیگری از این پیام آمده است: «اینجانب دوستی عزیز را که بیش از ۳۰ سال با او آشنا بودم و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم، از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهایی که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیه‌الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می‌کنم.»(۱)

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور نیز در پیام تسلیتی خطاب به امام خمینی تأکید کردند: «شهادت شهید سعید حضرت آیت‌الله صدوقی یار دیرین حضرتعالی و خدمتگزار قدیمی اسلام را که چون مولایش امیرمؤمنان«ع» در ماه مبارک رمضان و در محراب عبادت به لقاء‌الله پیوست به حضور شریف تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. این نیز ضربه انتقام‌آمیزی است که از سوی استکبار جهانی به انقلاب اسلامی زده شد و به فضل الهی با ضربات کوبنده پیروان و فرزندان شما در میدان‌های جنگ و سیاست و اقتصاد بر سر دشمن جهانی این انقلاب پاسخ داده خواهد شد.»(۲)

 

سرداری که وطن همچنان چشم انتظار بازگشت اوست

در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل هیئت نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی توسط مزدوران حزب فالانژ متوقف و چهار سرنشین آن به‌رغم مصونیت دیپلماتیک، توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم صهیونیستی به گروگان گرفته و پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند ‌که از سرنوشت آنان تا کنون اطلاعی در دست نیست.

یکی از این چهار تن، سردار سرلشکر پاسدار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود. سردار متوسلیان پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ به همراه ۶۶ تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکارعمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در رأس آنها دموکرات‌ها قرار داشتند، پاکسازی کند. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت.

در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانه‌ای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی را به آنان وارد آورد. در این نبرد، ۴۰۰ اسیر و ۲۰۰ کشته از ضدانقلاب برجای ماند.

پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون «محمد بروجردی» و «اصغر وصالی»، سنندج را آزاد کرد و کمر تجزیه‌طلبان را شکست.

در زمستان سال ۱۳۵۸ به او مأموریت داده شد تا جاده پاوه ـ کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع شد و با موفقیت کامل به انجام رسید و متوسلیان به همراه سایر برادران وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتی، با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد. آزادسازی شهر مریوان که در تصرف گروهک‌های محارب بود و آزادسازی ارتفاعات دزلی مشرف بر شهر پنجوین عراق که در حکم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاک ایران اسلامی بود، از دیگر دلیرمردی‌های سردار متوسلیان است.

پس از حذف باند بنی‌صدر از دستگاه اجرایی کشور ـ در دی ماه ۱۳۶۰ و در شب ۲۷ رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اکرم«ص» ـ عملیات سرنوشت‌‌ساز محمدرسول‌الله«ص» از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط متوسلیان و شهید همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بین‌المللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تأسیس تیپ ۲۷ حضرت رسول«ص» به شمار می‌رود.

پس از مدتی، زمینه اجرای عملیات بیت‌المقدس در دستورکار یگان‌های رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ محمد رسول‌الله، در تمامی مأموریت‌های شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی می‌کرد.

در شب دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ عملیات بیت‌المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج‌احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز ـ خرمشهر بود که با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهت‌دهی شده بود. با وجود حجم سنگین آتش کور و بی‌وقفه یگان‌های توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر و کلیه پاتک‌های آنها را دفع کنند.

او به‌رغم جراحت وخیمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و نیروهایش را با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین عبور داد. سرانجام در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزم‌آوران تیپ ۲۷ حضرت رسول«ص» با جلوداری سردار حاج‌احمد متوسلیان در کنار سایر یگان‌های سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.

در پی آزادسازی خرمشهر، حاج‌احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی«ره» مشرف شدند. در آن دیدار، حضرت امام خمینی«ره» این سرداران دلاور، به‌ویژه حاج‌احمد را به‌گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

هنوز طعم شیرین فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس می‌کرد که خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاک لبنان را شنید. او در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ طی مأموریتی به همراه یک هیئت عالی‌رتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی ـ نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راه‌های مساعدت به مردم مظلوم و بی‌دفاع لبنان را بررسی کند و سرانجام در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ توسط مزدوران رژیم صهیونیستی به همراه سه عضو هیئت دیپلماتیک ایران ربوده شد. امید می‌رود که روزی آزاد شود و به خاک وطن بازگردد.

 

جنایت بزرگ دشمن بعثی در روز قدس همدان

در ۲۵ تیر ۱۳۶۱ در حمله جنگنده‌های عراقی به همدان عده‌ای از مردم بی‌دفاع در مناطق مستضعف‌نشین این شهر شهید و مجروح و ده‌ها خانه مسکونی نیز ویران شدند.

در ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح این روز در حالی که مردم مسلمان و متعهد همدان خود را بر‌ای شرکت در راه‌پیمایی روز قدس و شرکت در نمازجمعه آماده می‌کردند و دسته دسته به طرف مبدأ راه‌پیمایی نزدیک می‌شدند، چند فروند بمب‌افکن متجاوز عراقی از ارتفاع بسیار زیاد از فراز همدان گذشتند و اقدام به بمباران مناطق مسکونی این شهر کردند.

همین گزارش حاکی است که جنگنده‌های متجاوز عراقی بار دیگر در ساعت ۱۱ و ۳۷ دقیقه این روز به‌طور بی‌هدف شهر همدان را بمباران کردند و این در حالی است که مردم قهرمان و شهیدپرور همدان در راه‌پیمایی روز قدس شرکت کرده بودند.

گزارش رسیده از همدان حکایت از شهادت ۷۴ نفر در این بمباران داشت. منابع بیمارستانی نیز گزارش می‌دهند که این بمباران حدود ۱۷۹ مجروح بر جای گذاشت که از این تعداد ۳۲ نفر جراحاتشان شدید بود و به بیمارستان‌های تهران انتقال یافتند.(۳)

 

خلبانی که همه برنامه‌های صدام را به هم ریخت

در۳۰ تیر ۱۳۶۱ سرهنگ عباس دوران با حمله دلاورانه به حریم هوایی بغداد پالایشگاه الدوره در جنوب این شهر را منهدم کرد. او تمام بمب‌های هواپیمای خود را روی پالایشگاه ریخت و در پایان مورد اصابت موشک‌های ضدهوایی قرار گرفت. در حالی که کمک خلبان همراه او با چتر نجات بیرون پرید، دوران از خروج اضطراری از فانتوم صدمه دیده خود صرف‌نظر کرد و در حالی که در آتش می‌سوخت با هدف ناامن جلوه دادن شهر بغداد، به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع برگزاری این اجلاس در کشور عراق شد.

 

علت لغو اجلاس عدم‌تعهدها در بغداد از زبان ولایتی

ولایتی وزیرخارجه وقت ۱۹ مرداد ۱۳۶۱ عامل اصلی لغو اجلاس عدم‌تعهدها در بغداد را پیروزی رزمندگان در جبهه‌ها، حمله شجاعانه قهرمانان تیز پرواز نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران به بغداد و عبور از سد جهنمی دفاع ضدهوایی که در اطراف بغداد درست کرده‌ بودند و تلاش مجاهدین مسلمان عراق در انفجار وزارت کشور و در نزدیکی کاخ صدام و محل برگزاری اجلاس غیرمتعهدها  اعلام کرد.

وی افزود که همه اینها نشان‌ می‌دهد که اولاً رژیم صدام رژیم متزلزلی است که با توجه به پیروزی‌های نیروهای اسلام احتمال سقوطش خیلی زیاد است و ثانیاً عزاقی‌ها هر قدر هم دفاع ضدهوایی خود را در اطراف بغداد قوی بکنند، جلوی تیزپروازان ما را نمی‌توانند بگیرند. با توجه به ایمان خلبانان ما  که خود را برای شهادت آماده کرده‌اند، مرحوم شهید سرهنگ دوران که یکی از بهترین فرماندهان متدین و متعهد نیروی هوایی بود، با یکی از سرگردهای متعهد داوطلبانه می‌روند و پالایشگاه بغداد را بمباران می‌کنند. محاسبات عراقی‌ها با دفاع ضدهوایی‌ای که دارند درست است، زیرا کمتر خلبانی حاضر می‌شود خود را با آن دفاع مجهز درگیر کند، ولی آنها یک مطلب را در محاسبات خودشان در نظر نداشتند و آن محاسبه ایمان نیروهای ایرانی است.(۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۳۶۹ـ ۳۶۷٫

۲ـ اطلاعات، ۱۲ تیر ۱۳۶۱، ص ۲٫

۳ـ کیهان، ۲۶ تیر ۱۳۶۱، ص ۲٫

۴ـ اطلاعات، ۱۹ مرداد ۱۳۶۱، ص ۳.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در ۲۵ تیر ۱۳۶۱  در حالی که مردم مسلمان و متعهد همدان خود را برای شرکت در راه‌پیمایی روز قدس و شرکت در نمازجمعه آماده می‌کردند، چند فروند بمب‌افکن عراقی اقدام به بمباران مناطق مسکونی این شهر کردند.

 

۲٫

در پی آزادسازی خرمشهر، حاج‌احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی«ره» مشرف شدند. در آن دیدار، حضرت امام خمینی«ره» این سرداران دلاور، به‌ویژه حاج‌احمد را به‌گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

 

30نوامبر/16

عوامل فتنه(۲)

تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اشاره:

در میان مکلفان کسانی هستند که به‌عمد برخلاف حق قدم برمی‌دارند، راه باطل را می‌پیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان می‌خرند و کسان دیگری به اشتباه می‌افتند یا می‌لغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمی‌شوند و می‌کوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده می‌شوند.

حال این سئوال مطرح می‌شود که چطور ممکن است موجودی که طالب خیر خود است، عالماً و عامداً دست به کاری بزند که موجب هلاکت و شقاوت ابدی‌اش شود؟ آیا از ابتدا این‌گونه آفریده شده که طالب شر باشد؟ کسانی از دیرباز چنین می‌پنداشتند که در عالم دو عامل اصلی وجود دارد. یک عامل خود به ‌خود طالب خیر است که به آن یزدان می­گویند و یکی خود به‌ خود طالب شر که به آن اهریمن می­گویند. این نظر را به مانوی‌ها، زرتشتی‌ها و به بعضی از فرقه‌هایی که در مشرق زمین زندگی می‌کردند نسبت می‌دهند. در اسلام چنین مطلبی نداریم و شیطان با اهریمنی که آنها می‌گویند تفاوت دارد. به تصریح نهج‌البلاغه، شیطان سال‌هایی طولانی عبادت خدا کرد و سپس در اثر استکبار گمراه شد.

شیاطین جن و انس

شیطان از جنیان است و جنیان ــ ‌برخلاف موجوداتی مثل ملائکه که هیچ جهت شری در وجودشان نیست‌ــ مکلفند. قرآن نیز به آنها خطاب و برای‌شان تکلیف تعیین می‌کند. درباره ابلیس هم می‌گوید: «کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه»(۱)  او از ابتدا طالب خیر خود بود و خیر را در عبادت خدا می‌دانست، ولی در کنار آن، روح خودپرستی و استکبار، عامل شری بود که در وجود خود رشد داد و با وجود عبادت‌هایی که در کنار ملائکه می‌کرد روز به­ روز بر غرورش نیز افزوده ‌شد، در نتیجه وقتی پای امتحان در میان آمد و خدا امر کرد که برای حضرت آدم سجده کند، این استکبار گل کرد و گفت من هرگز چنین کاری نمی‌کنم و این منشأ طرد او از دستگاه الهی شد و از آنجا تصمیم گرفت که دیگران را هم گمراه کند.

بنابراین شیطان موجودی نبود که سرتا پا شر و در شرارت خود مجبور باشد. او به اختیار خود شر را اختیار کرد، چنان که شیاطین انس نیز این­گونه­اند.

با اینکه همه مکلفان با فطرت توحیدی آفریده شده­اند؛(۲) کسانی در اثر عوامل مختلفی به‌تدریج گرایش‌ها‌، میل‌ها، یا هوس‌هایی پیدا می‌کنند و به دنبال آنها می‌روند. کم‌کم این صفات شر در آنها رسوخ پیدا می‌کند، به‌طوری که دیگر عملا امکان نجات از آن‌ برای‌شان باقی نمی‌ماند. در آیات متعددی از قرآن نیز به این‌ مطلب اشاره شده است،‌ ازجمله: «وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِم سَدًّا وَمِن خَلْفِهِم سَدًّا فَأَغشَینَاهُم فَهُم لاَ یبصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیهِم أَأَنذَرتَهُمْ أَم لَم تُنذِرهُم لاَ یؤْمِنُونَ»(۳)  ما از پیش رو و از پشت سر، آنها‌را محاصره کرده‌ایم و راهی به حق پیدا نمی‌کنند و هرچه تو یا هر پیغمبر دیگری آنها‌ را هدایت کنید، فایده‌ای ندارد. بنابراین شیاطین، خود را به دست خود هلاک می‌کنند و خود مسئول شرارت و هلاکت‌شان هستند.

فرایند شکل‌گیری فتنه

در اینجا نقش شیاطین در انحرافات انسان‌ها روشن می­شود. آنها برای منحرف کردن دیگران دست به کارهایی می­زنند که محصول‌اش چیزی است که در ادبیات اسلامی «فتنه» نامیده می‌شود. (۴) فتنه در اصل لغت به معنای گرفتار شدن، اذیت شدن، اذیت کردن و گداختن است. مصدر فاعلی آن به معنای گرفتار کردن دیگران و مصدر فعل مجهول آن به معنای گرفتار شدن است. کسانی که عالماً و عامداً دیگران را منحرف می‌کنند، فتنه‌گران، فتنه‌انگیزان و عاملان فتنه‌اند و آنهایی که فریب می‌خورند و در دام آنها می‌افتند، فریب‌خوردگان هستند که گرفتار فتنه می‌شوند.

نکته دیگر اینکه فتنه در اصل لغت معنای ارزشی مثبت یا منفی ندارد. این لغت همانند بسیاری از الفاظ ابتدا برای معانی محسوس و عینی وضع شده­، سپس در ظرف اجتماع به بیان مفاهیم ارزشی نیاز پیدا شده است و معنای ارزشی را در همان مفاهیم حسی اشراب کرده­اند. حاصل اینکه اکنون ما در عرف متشرعه وقتی از فتنه صحبت می‌کنیم، به معنای حالتی است که کسی به آن مبتلا و از سعادت ابدی محروم می‌شود و به هلاکت ابدی می‌افتد.

به هر حال فتنه در عرف متشرعه، بار ارزشی دارد و وقتی فتنه گفته می‌شود انسان احساس می‌کند که یک معنای نامطلوبی در آن اشراب شده است و مبتلایان به آن دچار بلایی شده­اند که غالبا ناآگاهانه و از سر فریب خوردن است.

علل انحراف از مسیر حق

در فطرت همه انسان‌ها و حتی شیاطین، مرتبه‌ای از خداشناسی و گرایش به طرف حق وجود دارد،  ولی رفتن به طرف حق یا باطل، سعادت یا شقاوت، عملی است اختیاری و این اختیار است که برای انسان مسئولیت می‌آورد. منشأ این اختیار دو رکن دارد: شناخت و میل(۵) فرد باید نوعی شعور و درک نسبت به آن عمل و همچنین میل به انجام آن داشته باشد. اگر انسان نسبت به کاری هیچ شناخت و درکی نداشته باشد، مسئولیتی نیز نسبت به آن نخواهد داشت. همچنین اگر می‌داند کاری بد است، اما میلی به آن و انگیزه‌ای برای انجام‌اش ندارد و آن را انجام نمی‌دهد این انجام ‌ندادن اختیاری نیست. بنابراین کسانی که منحرف می‌شوند یا در شناخت‌شان ضعف وجود دارد و نمی‌توانند حق و باطل را درست تشخیص بدهند و یا میل‌هایی بر آنها غلبه پیدا کرده‌اند که مانع از این‌ می‌شوند که میل به حق در ایشان فعلیت پیدا کند.

روشن است که هیچ موجود ذی شعوری طالب بدی خود نیست. این همان فطرت الهی در جهت حق‌جویی، خیرخواهی و کمال‌طلبی است. بحث در اینجاست که چگونه انسان دست از این فطرت برمی‌دارد و به دنبال چیزی می‌رود که شر او در آن است؟ باید گفت چنین انسانی یا خیر و شر را با هم اشتباه و  باور کرده راهی که می‌رود راه درستی است و یا در اثر غفلت، بد را به جای خوب گرفته و در مصداق اشتباه کرده است. در عالم کسانی که فریب خورده و دیگران، باطل را برای آنها حق جلوه داده‌اند، کم نیستند. من خود در کشورهای مختلف از این‌گونه افراد بسیار دیده‌ام که واقعاً فریب خورده‌اند و باورشان این است که اعتقادشان و راهی که می‌روند، درست است.

مراتب انحراف و نتایج آن

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است ‌که این افراد در مبتلا شدن به این جهل، کج‌اندیشی و کج‌رفتاری معاقب هستند یا نیستند؟ پاسخ کوتاه کلامی این پرسش این است که اگر در تشخیص کوتاهی کرده‌اند، مسئولند، اما اگر کوتاهی نکرده، عقل‌شان نرسیده یا وسیله‌ای برای تشخیص حق در اختیارشان نبوده و با اینکه تلاش کرده‌اند، نتوانسته‌اند حق را بشناسند، جزو مستضعفان هستند و تا جایی که قدرت بر تشخیص نداشتند، معاف هستند و مسئولیتی ندارند؛ البته از نتایج خوب محروم هستند، ولی معذب نیستند. در بعضی از روایات هست که چنین کسانی در «اعراف» هستند و نه بهشتی و نه جهنمی‌اند.

اجمالا از مسلمات مذهب ماست ‌که مستضعفان در حد استضعاف‌شان مسئولیت ندارند و هیچ کس را جبراً به جهنم نمی‌برند. البته ممکن است به ‌خاطر کار بدی که می‌دانسته‌اند بد است و مرتکب شده‌اند، عذاب داشته باشند، اما در باره آنچه نمی‌دانستند و نتوانسته‌اند حق را تشخیص بدهند، مسئولیتی  ندارند.

این در صورتی است که کوتاهی نکرده باشند و می‌دانید که غالباً کوتاهی زیاد است. البته کوتاهی مراتب دارد. یک مرتبه از کوتاهی این است که استاد، کلاس و درس آماده است و از فرد دعوت می‌کنند که برای یادگیری حضور پیدا کند و او تنبلی یا لجبازی می‌کند. گروهی نیز کوتاهی کردن‌شان به این است که اگر بخواهند حق را بفهمند باید از وطن خود هجرت کنند و به شهر دیگری بروند و بین مردم دیگری که دین و مذهب دیگری دارند، زندگی کنند.  بنابراین مراحل کوتاهی متفاوت  و در مراتب عقوبت مؤثرند. هر کسی به همان اندازه‌ که کوتاهی کرده، معذب می‌شود.

گفتیم شیاطین کسانی هستند که حالت شقاوت در آنها ملکه شده و عالماً عامداً دنبال باطل می‌روند. چنین کسانی دچار فتنه نمی‌شوند و فریب نمی‌خورند؛ بلکه خود، فتنه‌گرند و دیگران را فریب می‌دهند. آنها برای این‌کار از دو راه وارد می‌شوند. یا در شناخت دیگران خدشه وارد  می‌کنند و با مغالطه طوری وانمو‌د می‌کنند که حق و باطل مخلوط می‌شود و مردم نمی‌توانند حق را از باطل تشخیص بدهند؛ یا کاری می‌کنند که میل به باطل در آنها قوت می‌یابد و نمی‌توانند نفس خود را مهار کنند.

آمیزش حق و باطل؛ فتنه فتنه‌گران

عامل بسیار مهمی که در این خطبه به آن توجه شده این است که فتنه‌گران حق و باطل را با هم می‌آمیزند. اگر فطرت انسان حق را بشناسد، به دنبال آن می‌رود و آن را رها نمی‌‌کند و اگر چیزی را صد در صد بداند که باطل است،  مشکل به طرف‌اش برود، مگر اینکه شرایط بسیار سختی پیش بیاید، وگرنه طبعاً هیچ انسانی به سراغ باطل صرف نمی‌رود. هیچ انسان عاقلی قبول نمی‌کند که حتی در مقابل پاداشی بزرگ، تعدادی طفل شیرخوار را در آغوش مادرشان به قتل برساند.  داعشی‌ها گناهان عجیبی را مرتکب می‌شوند که نظیرش را در تاریخ سراغ نداریم. این‌ طور نیست که تصور کنند کارشان باطل است و عالماً عامداً باطل را انجام می‌دهند. بلکه برای خود توجیه می‌آورند و رنگ و لعاب حقی به رفتارشان می‌زنند. اگر کاری باطل صرف باشد و انسان زشتی، پلیدی و تعفن آن‌ را بفهمد، هیچ عاقلی سراغش نمی‌رود.

مهم‌ترین کاری که دشمنان حق و شیاطین انجام می‌دهند این است که حق و باطل را با هم می‌آمیزند. امیرمؤمنان«ع»‌ می‌فرماید: «فَلَو أَنَّ الْبَاطِل خَلَصَ‏ مِن‏ مِزَاجِ‏ الحَقِ‏ لَم یخفَ عَلى المُرتَادِین»؛ انسان فطرتا طالب حق است، ولی گاهی حق برایش مخفی می‌شود و حق را با باطل اشتباه می‌گیرد و این هنگامی است که به باطل رنگ حق بزنند، مقدار کمی حق را با باطل مخلوط کنند و ظاهر باطل را به آن بیارایند. این منشأ فریب دیگران می‌شود. حضرت می‌فرماید:‏ «اگر آمیزه حق از باطل جدا می‌شد و باطل خالص بود، کسی فریب‌اش را نمی‌خورد و به سراغ‌اش نمی‌رفت.»

از سوی دیگر با اینکه‌ فطرت انسان طالب حق است گاهی بعضی از حق‌ها مورد بدگویی قرار می‌گیرند و کسانی به مصادیق حق ناسزا می‌گویند. از متواترات تاریخ است که در اثر تبلیغات بنی‌امیه، امیرمؤمنان علی «ع» را سال‌ها در خطبه‌های نماز جمعه لعن می‌کردند و این اصلا جزو واجبات نماز به‌شمار می‌رفت! خلفای اموی سال‌ها این رسم را داشتند و به کارگزاران‌شان در شهرها و ائمه جماعتی که نصب می‌کردند دستور می‌دادند که این کار را بکنند. با اینکه اگر در عالم در جستجوی مصداق کاملی برای حق باشیم، امام علی«ع» است.

این نظر مختص به ما شیعیان و یا حتی مسلمانان نیست. استادی غربی که ابتدا مسیحی بود و سپس مسلمان شد، به من می‌گفت: «یکی از بستگانم برایم نامه نوشته و پرسیده روشن‌ترین دلیلی که تو به استناد آن به خدا معتقد شدی چیست؟ دلیل‌های فلسفی به کنار، تو بیشتر به‌واسطه چه ‌چیزی به خدا ایمان آوردی؟ در جواب نوشتم: چون علی «ع» خداپرست بود! آنکه دل‌ام را آرام و ایمان‌م به خدا را تقویت ‌کرد، این بود که علی خداپرست بود؛ یعنی ابتدا علی را شناختم و سپس به واسطه علی خدا را شناختم. به قول شهریار:

«به علی شناختم من به خدا قسم خدا را»

آن وقت چه می‌شود که مسلمان‌های نمازخوان، علی را لعن کنند و این لعن را جزو واجبات نمازشان بدانند؟ علت آن آمیزه‌ و رنگ باطلی است که شیاطین به آن زدند و مردم، آن رنگ باطل را که ساختگی و جعلی است، می‌بینند و گول می‌خورند. «وَلَو أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِن لَبَسِ البَاطِلِ انقَطَعَت عَنهُ أَلْسُنُ المُعَانِدِین» اگر به کسی که حق است، بد می‌گوید و با او دشمنی می‌کند، برای این است که گمان باطلی در باره او دارد. اگر این باطل به‌کلی برطرف می‌شد و حق کاملاً جلوه می‌کرد، هیچ کس، حتی اهل عناد نمی‌توانستند به او بد بگویند.

«وَلَکِن یؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَمِن هَذَا ضِغثٌ فَیمزجَانِ»؛ اما فتنه‌گران حق و باطل را با هم مخلوط می‌کنند و شاخه‌ای از حق را در کنار شاخه‌ای از باطل می‌گذارند و به خیال خود دسته گلی درست می‌کنند که موجب مرض و هلاکت می‌شود. این هلاکت به خاطر حق نیست، بلکه به خاطر آن آمیزه باطل است. فتنه‌جویان برای این کار انواع و اقسام تجربیات را دارند. استادشان جناب ابلیس است که هزاران سال عمر دارد. اگر هیچ چیزی نبود جز تجربیات او، کفایت می‌کرد. آن قدر این تجربه‌ها متراکم شده‌اند که خیلی راحت حق و باطل را با هم مخلوط می‌کنند و به مغالطه می‌پردازند.

در ادامه دو نمونه از این آمیختن حق و باطل را در عصر خود بررسی می‌کنیم.

 

آزادی و اسلام

یکی از مغالطاتی که امروز دنیا، بسیاری از کشورهای اسلامی و حتی بسیاری از گروه‌های به اصطلاح فرهیخته سیاسی اجتماعی در کشور اسلامی را به خود مشغول کرده است، مغالطه در باره آزادی است. آزادی واژه زیبایی است و وقتی به کار می‌رود به ذهن انسان می‌آید که مرغی در قفس محبوس و در حال جان‌ دادن است و شما رفته‌اید و در قفس را باز کرده‌اید و او پرواز کرده و راحت شده است.

ما از مفهوم آزادی این را می‌فهمیم، اما مصداق آزادی که آنها ارائه می‌دهند و به دنبال‌اش هستند چیست؟  اکثر شما احتمالاً به کشورهای اروپایی نرفته‌اید، ولی برای من اتفاق افتاده است و تقریبا به چهل کشور از کشورهای خارجی رفته‌ام. در این کشورها  صحنه‌هایی وجود دارند که واقعاً هیچ حیوانی این‌گونه رفتار نمی‌کند، ولی برای آنها خیلی عادی است. می‌گویند آزادی است، بشر می‌خواهد آزاد باشد و این فطری بشر است. ما فقط سعی می‌کنیم کُشت و کشتار نشود و به همدیگر تجاوزات سخت نکنند. آنها به این افتخار می‌کنند که تمدن‌شان آن‌ قدر پیش رفته که هر فردی هر طور دل‌اش می‌خواهد می‌تواند زندگی کند.

از وزیر ارشاد سابق که اکنون در لندن زندگی می‌کند، پرسیدند: «شما که وزیر ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کردید؟» گفت: «این پسوند اسلامی همانند انجمن‌های بسیاری که در کشور هست و این پسوند را دارند، یک پسوند تشریفاتی است و ما هیچ الزام و تعهدی در مقابل آن نداریم. اما اینکه می‌پرسید ما چه کار کردیم، ما بزر‌گ‌ترین خدمتی که به این جامعه کردیم این است که به آن‌ها آزادی دادیم و چه خدمتی بالاتر از این؟! آیا اسلام با آزادی مخالف است؟!»

در پاسخ او باید چه بگوییم؟ اگر بگوییم موافق است، می‌گوید: پس من کار اسلامی کردم. اگر موافقید باید همه این کارها را بپذیرید؛ هر کس هر چه می‌خواهد بگوید، هر طور می‌خواهد رفتار کند، هر فیلمی بسازد، هر طوری بخواهد نمایش بدهد و هر لباسی بخواهد بپوشد. همه آزادند و اسلام هم که مخالف آزادی نیست. اگر بگوییم مخالف است، از فردا برایت حرف در می‌آورند که اینها خشونت‌طلب‌، مرتجع، کهنه‌پرست و مخالف آزادی‌اند و خیال می‌کنند دین با آزادی نمی‌سازد!

یکی از رئیس‌جمهورهای گذشته و یکی از نویسندگان معروف که هر دوی آنها را خوب می‌شناسید گفته و نوشته بودند که اگر اسلام یا هر مکتبی با آزادی مخالفت کند، گور خودش را کنده است. این اصلی است که هیچ استثنا ندارد؛ زیرا اگر بخواهد رواج پیدا کند، باید آزادی باشد تا بتواند حرف خود را بزند و اگر با آن مخالفت کند دیگران هم نمی‌گذارند او حرف‌اش را بزند.

در پاسخ باید گفت این مغالطه عام و خاص است. اسلام با آزادی موافق است اما نه با هر آزادی‌ای. اسلام با آزادی معقول، مفید و سازنده موافق است نه با مطلقِ آزادی.

 اسلام و پیشرفت اقتصادی

مثال دیگر آنکه می‌گویند اسلام با پیشرفت اقتصادی موافق است یا مخالف؟ چه کسی جرئت می‌کند بگوید مخالف است؟ سپس می‌گویند حال که اسلام پیشرفت اقتصادی را قبول دارد، هر کاری را هم که موجب پیشرفت اقتصادی باشد، قبول دارد. اگر قبول ندارید پس باید بگویید اسلام بعضی از پیشرفت‌های اقتصادی را قبول ندارد.

یکی از مؤثرترین سیاستمداران کشور در فرودگاه مشهد با من درد‌دل می‌کرد و می‌گفت: «این پولدارها به اروپا می‌روند و شبی هزاران دلار مصرف می‌کنند. هیچ شکی نیست که اینها گناه و کار بدی می‌کنند، اما خیانت دیگری که می‌کنند این است که اموال کشور ما را بیرون می‌برند.» بعد پیشنهاد می‌کرد که بیاییم در یکی از این جزیره‌ها مثلا جزیره کیش، آن مراکزی که آ‌نها برای آن به اروپا می‌روند، دایر کنیم. اینها بیایند اینجا گناه‌شان را بکنند، گردن خودشان، جهنم‌اش را می‌روند، ولی پول ما را نبرند!

او این‌ سخن را جدی می‌گفت. پیشنهاد می‌کرد که ما در جزیره کیش عشرتکده درست کنیم تا اینها‌ پول‌های‌شان را همین جا صرف کنند. گناهی که آنجا می‌کنند، اینجا بکنند، گردن خودشان. ما که نگفتیم گناه کنند، اما منافع اقتصادی‌مان را داشته باشیم. مگر اسلام با منافع اقتصادی مخالف است؟

در پاسخ باید گفت اسلام با منافع اقتصادی مخالف نیست و خودش به کار کردن توصیه می‌کند و حتی آن را عبادت می‌شمارد، اما کار حلال و مفید برای جامعه. هر رونق اقتصادی‌ای که مطلوب جامعه ما نیست. هر پولی از هر جا بیاید مطلوب اسلام نیست. پیشرفت باید همه جانبه باشد، نه فقط در پول. باید در اخلاق، تقوا، دین، عقل و  انسانیت نیز پیشرفت کنیم.

پیشرفت مقوله‌ای جامع است و هنگامی جامعه‌ای انسانی پیشرفت می‌کند که در انسانیت‌اش پیش برود و چیزهای دیگر ابزاری برای رشد انسانیت هستند، وگرنه ما برای این آفریده نشده‌ایم که خود را از هر راهی وقف پول درآوردن کنیم. «وَما خَلقتُ الجِنَّ وَالإنسَ الا لیعبدون: نه الا الپیشرفت! آن هم هرگونه پیشرفتی!

این همان لبس حق و باطل است. باطل را با عناصری از حق پوشش و ظاهر زیبایی به آن می‌دهند. باطن استفاده این شیاطین از اصطلاحات آزادی، پیشرفت، تمدن، دموکراسی و مردم‌سالاری، چیزی جز شیطنت، کفر، ظلم، بیچاره کردن طبقات محروم، سرمایه‌داری مذموم و اشرافی‌گری نیست.

اگر بخواهیم به این فتنه‌ها مبتلا نشویم، باید در محاورات‌مان تجدیدنظر کنیم و این واژه‌ها را دقیق معنا کنیم. ببینیم دنبال چه می‌گردیم و در جایی که چیزی به عنوان حق ارائه می‌شود، حدودش را بشناسیم و در جایی‌که چیزی به عنوان باطل ارائه و زشت جلوه داده می‌شود، ببینیم زشتی‌اش برای چیست، وگرنه ما نیز در همین دام می‌افتیم؛ «فَهُنالِکَ یستَولِی الشَّیطَانُ عَلَى أَولِیائِهِ». اینجا‌ست که شیطان بر دوستان‌اش مسلط می‌شود، افسارشان را می‌گیرد و به هر راهی که بخواهد می‌برد.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫کهف، ۵۰٫

۲٫فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَر النَّاس عَلَیهَا، (روم،۳۰).

  1. یس، ۹-۱۰٫
  2. در گذشته یک دوره بحث فتنه را به صورت مفصل بحث کرده­ایم که با عنوان طوفان فتنه و کشتی بصیرت چاپ شده است.
  3. البته این تعبیرات نیاز به توسعه دارد، شاید در بعضی از موجودات تعبیر میل صحیح نباشد و درباره آن‌ها تعبیرهای دیگری مثل شوق و انگیزه به‌کار رود.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در میان مکلفان کسانی هستند که به‌عمد برخلاف حق قدم برمی‌دارند، راه باطل را می‌پیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان می‌خرند و کسان دیگری به اشتباه می‌افتند یا می‌لغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمی‌شوند و می‌کوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده می‌شوند.

 

۲٫

از متواترات تاریخ است که در اثر تبلیغات بنی‌امیه، امیرمؤمنان علی «ع» را سال‌ها در خطبه‌های نماز جمعه لعن می‌کردند و این اصلا جزو واجبات نماز به‌شمار می‌رفت! خلفای اموی سال‌ها این رسم را داشتند و به کارگزاران‌شان در شهرها و ائمه جماعتی که نصب می‌کردند دستور می‌دادند که این کار را بکنند. با اینکه اگر در عالم در جستجوی مصداق کاملی برای حق باشیم، امام علی«ع» است.

 

 

۳٫

پیشرفت مقوله‌ای جامع است و هنگامی جامعه‌ای انسانی پیشرفت می‌کند که در انسانیت‌اش پیش برود و چیزهای دیگر ابزاری برای رشد انسانیت هستند، وگرنه ما برای این آفریده نشده‌ایم که خود را از هر راهی وقف پول درآوردن کنیم.

 

30نوامبر/16

دنیا شکارچی آدم است

 

 

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

 

 

مقدمه

در شماره پیشین در این باب سخن گفته شد که نیات انسان به حساب می‌آیند و کسی که در پیشگاه ملکوت نیت گناه می‌کند، با اینکه از نظر شرع تنبیه نمی‌شود و فقط عمل است که مجازات در پی دارد، اما در پیشگاه الهی مسئول است. و نیز گفتیم انسان بدین سبب گناه می‌کند که جاهل است و در تاریکی نادانی و اگر بارقه‌ای از نور حقیقت بر دل او بتابد، ماهیت پلید عمل زشت خود را می‌بیند و می‌گریزد.

اینک بحث را پی می‌گیریم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند آنچه را که به شما داده، همه حق است و آنچه آفریده، همه حق است. او خوب آفرید، شما بد پیوند ندهید. قدر خود را خیلی بشناسید. دنیا شما را به‌گونه‌ای شکار می‌کند و منِ سالمند را طور دیگری. دنیا دست‌بردار نیست و باید هم دست‌بردار نباشد. حقیقت عالم که خلاف نمی‌آفریند. بنای خلقت شیطان این است که من و شما به کمال برسیم. اگر شیطان ما را به سوی باطل سوق ندهد و ما با او مخالفت نکنیم و به حرف‌های‌اش گوش ندهیم که به مقاماتی نمی‌رسیم. او ما را به خلاف دعوت می‌کند و ما عقل‌مان را به کار می‌اندازیم و به فرمان عقل‌مان در راه هستیم، لذا به مقامات عالی می‌رسیم.

نمی‌دانم تا چه اندازه می‌توانید برداشت داشته باشید، چون این دین خداست. دین خدا به فرموده بزرگان ما از پیامبر(ص) و ائمه(ع) گرفته است تا رجال ناموری که سر سفره آنها تربیت شدند و لقمه برداشتند، همه فرمودند دین خدا رمز است و طوری پیاده شده که هیچ‌ کسی از سر این خوان بی‌لقمه و بی‌طعمه برنمی‌خیزد. هر کسی کنار فرمایش‌های قرآن بیاید، چیزی عایدش می‌شود. منتهی تفاوت اشخاص در این باب بسیار است. صاحب قرآن فرمود آن کسی هم که فقط به خطوط قرآن نگاه می‌کند ثواب می‌برد و همین نگاه کردن به خطوط قرآن هم ثواب دارد. وقتی کسی دارد قرآن می‌خواند و شما فقط گوش می‌کنید، گوش دادن‌تان ثواب است. می‌خوانید ثواب می‌برید. حتی به معانی تحت‌اللفظی آن هم توجه دارید، ثواب می‌برید و اگر ان‌شاءالله در این دریای بی‌کران الهی غوطه‌ور شدید و در محضر اَبر استادان نامور نشستید، به آن اندازه‌ای که در این دریا شنا کردید، به همان اندازه بهره می‌برید. تا همت شما چه باشد.

قرآن دریا بی‌کران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده‌ و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده‌، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشته‌اید. انسان نمی‌گوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو. هر چه هم از این دریا بنوشید و از این سفره لقمه بردارید، به‌جای اینکه گرسنگی و تشنگی‌تان کم شود، اشتهای‌تان بیشتر می‌شود.

اگر گفتید بس‌ام است، سرتان کلاه رفته و شیطان چشم و گوش شما را تصرف کرده است، لذا زود خودتان را به طبیب و روحانی بزرگ و مردم زحمت‌کشیده شهرتان برسانید. پای منبر بنشینید. این مسجد و حسینیه را که کلاس اکابر شماست، قدر بدانید و از وجود علما و روحانیون و مردم زحمتکش شهرتان بهره ببرید. آنها خیر و سعادت شما را می‌خواهند. اگر به شما تشر هم زدند:

«عقل دشنام‌ام دهد من راضی‌ام

ز آن که فیضی بخشد از فیاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی‌فائده

نبود آن مهمانی‌اش بی‌مایده.

احمق ار حلوا نهد اندر لب‌ام

من از آن حلوای او اندر تب‌ام»(۱)

از دست هر کسی لقمه و طعمه نگیرید و نخورید. از دست هر کسی مقاله، مجله و کتاب نگیرید و نخوانید. اینها انسان را بیچاره می‌کند. حضرت علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان یک وقتی در باب شیخ‌الرئیس، ما را نصیحتی فرمود که ایشان با خدای‌اش عهد بست که مطلب بیهوده و هرزه نخواند. اینها جز اینکه افکار انسان را مشوش کند فایده‌ای ندارد. به‌ جای این مطالب آیه‌ای از قرآن بخوانید و نزدیک عالم ربانی بنشینید:

«یک صبح به اخلاص بیا بر در دوست

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن»(۲)

«دفتر حق است دل، به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد»(۳)

دفتر دل را از حرف‌های باطل پر نکنید. ما داریم شب و روز خود را برای ابد می‌سازیم. حواس‌تان باشد دارید چگونه می‌سازید.

ما در پرده‌های ظلمت جهل هستیم و نمی‌بینیم. پرده کنار برود، آنگاه خواهیم دید با چه کسی محشوریم و چه کسی هستیم. نظام هستی یکسره چشم باز کرده است و ما را می‌بیند و ماییم که میوه شجره وجود هستیم. باغبان اگر امید ثمر نمی‌داشت، شجر نمی‌کاشت. ما ظاهر امر را می‌بینیم و می‌گوییم آن میوه اصل است، ولی اول درخت است و بعد میوه. از درخت بپرسید شما طفیل چه کسی هستی که این‌گونه آب‌ات می‌دهند و از تو مراقبت می‌کنند؟ ظاهر امر این است که باغبان آبیاری و مراقبت می‌کند، اما درخت اندکی که بیندیشد این همه را طفیل میوه است که اگر باغبان امید میوه نداشت، درخت را نمی‌کاشت و از آن مراقبت نمی‌کرد، لذا درخت مدیون میوه و امید باغبان است.

لذا وقتی به میوه شجره وجود، پیغمبر و آل پیغمبر(ص) می‌رسید، می‌بینید آنها کسانی هستند که « بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء» به بوی آنهاست که دیگران آفریده شده‌‌اند و روزی داده می‌شوند، چون آنها میوه شجره وجود هستند:

«تو اصل وجود آمدی از نخست

دگر هرچه موجود شد فرع توست»(۴)

باغبان اگر امید میوه نداشت، درخت نمی‌کاشت.

«گر نبودی میل و امید ثمر

کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟

مصطفی ز این گفت که آدم و انبیا

خلف من باشند در زیر لوا

گر به صورت من ز آدم زاده‌ام

من به معنی جدّ جد افتاده‌ام

پس برای من بُده است سجده ملک

و از پی من رفت تا هفتم ملک»(۵)

این آن انسان‌های کامل هستند تا برسد به شما بزرگواران که امت آنها هستید. همه برای شما آفریده شده‌اند. این کتاب الله را کفران نعمت نکنید:

«دفتر حق است دل، به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد»

چرا کتاب وجود آدمی با حرف‌های باطل و هرزه و لقمه‌های حرام پر شود؟ چرا با حقایق و معارف پر نشود؟ نظام هستی یکپارچه حق است. مبادا حتی نیت خلاف کنید. عرض نمی‌کنم عمل خلاف، چون شأن شما اجلّ از آن است که به شما نصیحت کنم که عمل خلاف نکنید.

چه شده است ما را که این همه حرف می‌شنویم و به خود نمی‌آییم؟ از جانب او هیچ چیز نابایست و ناشایست آفریده نشد. حتی وجود شیطان که اگر او نباشد من و شما به کمال نمی‌رسیم. اگر وجود شیطان نباشد، بعثت انبیا و ارسال رسل، دین، تکامل انسان، بهشت و جهنم یعنی چه؟ همه اینها روی حساب هستند. شیطان ما را قلقلک می‌دهد و با او مخالفت می‌کنیم و می‌گوییم همه اقوال و افعال ما قربه الی الله است و به بهشت می‌رویم و برای طی این مسیر به انسان کامل و دستورات الهی نیازمندیم. چیزی لغو آفریده نشده است. این من و شما هستیم که باید حواس‌مان جمع باشد.

درازگوش و حماری داشت عر می‌کشید. آن عزیز را دیدم که اشک می‌ریزد. مدتی گذشت تا به حرف بیاید و بگوید بیچاره‌هایی که در این دنیا مهار نفس را نکشیده‌اند، همین که از این نشئه رخت بربستند فریاد برمی‌آورند که «رَبِّ ارْجِعُونِ»، چون این دنیا آنها را به بازی می‌گیرد و به خودشان نمی‌رسند. بچه درد دارد، دل‌اش و سرش درد می‌کند و زبان ندارد که بگوید کجای‌اش درد دارد. مادر کف می‌زند، های و هوی می‌کند، تشت می‌زند و بچه خاموش می‌شود. درد از بین نرفته است و همین که مادر دست برمی‌دارد، باز بچه دادش بلند می‌شود.

الان مادر دنیا و مادر هوی و حواس آن ‌قدر برای ما ساز می‌نوازد و سر و صدا می‌کند و کف می‌زند که به درد خودمان نمی‌رسیم، ولی همین که این مادر دنیا از ما دست برداشت، اولین حرفی که می‌زنیم به فرموده قرآن این است که «رَبِّ ارْجِعُونِ». خدایا! مرا برگردان. تا الان که مادر سر و صدا می‌کرد، بچه متوجه دردش نبود، ولی حالا که دست برداشته متوجه دردش شده است. حالا می‌گوید خدایا! مرا برگردان که خودم را درست بسازم.

این تازه ساحل زندگی است و او هنوز نمرده و به‌کلی از دنیا منقطع نشده است. سیر معکوس که در نظام هستی راه ندارد. چرا حرف آفریدگارتان را گوش نمی‌دهید؟ اینها که حرف ما نیست. ما که حق نداریم از خودمان حرف بزنیم. بنده و جنابعالی باید حرف کتابِ انسان‌ساز خود، قرآن را بشنویم.

سالگرد وفات حضرت فاطمه‌زهرا(س)، عصمت‌الکبری، ام‌الائمه، قرآن ناطق، انسان صاحب عصمت است. ما که نمی‌توانیم حقیقت ایشان را معرفی کنیم و خودمان را با این الفاظ آرامش می‌دهیم:

«نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام»(۵)

می‌گویند امام فخر رازی سنی بود. نمی‌دانم. عصر ایشان قرن پنجم هجری و زمان حنفی‌ها بود که انسان باید با احتیاط زندگی کند، اما حرف‌های عجیبی از ایشان داریم. شکرلله که به عبارتی از ابوالفضائل، حضرت شیخ بهایی برخوردم که گفته است اگر کسی در کتاب‌ها و عبارات فخر رازی فحص و جستجو کند، ایشان را متشیّع می‌یابد.

امام فخر رازی از بس که در تمام علوم انسان دلیر و متفکری بود و در همه امور از توحید و نبوت گرفته تا معاد، سئوال می‌کرد و تا به پاسخ مستدل و منطقی نمی‌رسید، دست برنمی‌داشت و پهلوان و وارد در بحث و اهل ان‌قلت، ایراد، انتقاد و اعتراض بود، به او امام‌المشکّکین می‌گفتند، اما همین مرد در باره عصمت فاطمه‌زهرا، صدیقه طاهره(س) ذره‌ای ان‌قلت نیاورده است و بدون وسوسه و دغدغه، حضرت بی‌بی را عصمت‌الله‌الکبری می‌داند. تفسیر کبیر فخر رازی را که در ده جلد چاپ شده است، باز ‌کنید. اول سوره حمد در تفسیر «بسم‌الله الرحمن الرحیم» می‌گوید، من در نمازهای‌ام «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را به جَهر می‌خوانم و تنی چند از صحابه را اسم می‌برد که آنها هم به جهر می‌خواندند. چرا؟ چون امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) به جهر می‌خواند. او در دنباله این تفسیر می‌گوید: «کسی که علی بن ابیطالب(ع) را سرمشق خود قرار دهد، در دنیا و آخرت سعادتمند است.»

بنی‌امیه دست به دست هم دادند که تمام آثار امام امیرالمؤمنین(ع) را از بین ببرند، حتی جهر به «بسم الله الرحمن الرحیم» را. بنی‌امیه چه کارها که نکردند. حدود ۲۰۰ سال در زمان بنی‌امیه در سراسر کشور اسلامی یک اسم علی را پیدا نمی‌کردید. کسی جرئت نداشت اسم فرزندش را علی بگذارد. ببینید چه کردند که بی‌بی فرمود: «علی ‌جان! مرا شب دفن کن. نمی‌خواهم اینها در کنار جنازه‌ام حاضر شوند» و هنوز هم قبرش در جوار پیغمبر(ص) مخفی است.

ائمه هدی و معصومین«ع» که با کسی بغض و عداوت نفسانی نداشتند. ببینید چه کردند که گفت: «یا علی! مرا شب دفن کن.» بچه بودم و مدرسه می‌رفتم. مرحوم پدرم می‌خواست مرا به مدرسه بفرستد. آن روزها که ماشین نبود و باید مسافت‌های طولانی را پیاده می‌رفتید. سر راه‌مان امامزاده‌های مختلف را که می‌دیدم، از پدر می‌پرسیدم: «این آقا بالای آن کوه و پایین آن دره و در این مناطق دورافتاده چه می‌کرده که در اینجاها به شهادت رسیده است؟» و پدر پاسخ می‌داد: «می‌خواستند از غوغای زمانه و مردم دور باشند و به عبادت و ذکر بپردازند، لذا به این‌جور جاها می‌آمدند.» و به این ترتیب موقتاً مرا قانع می‌کرد.

بعدها که مطالعه‌ای در تاریخ کردم، دیدم یکی از خلفای بنی‌امیه ـ که نام‌اش یادم نیست ـ فرمان داد بنی‌هاشم نباید زنده بمانند. عده‌ای انتساب خود به بنی‌هاشم و سید بودن خود را انکار کردند، ولی آنهایی که سرشناس بودند و جای انکار نبود، گریختند و به جاهای مختلف پناه بردند، اما از آنجا که تحت تعقیب مردم دنیاپرست بودند، در کوه‌ها، دره‌ها و مناطق دورافتاده به چنگ آنها می‌افتادند و به شهادت می‌رسیدند و پراکندگی فراوان آنان در کشور ما از این جهت است.

جناب علامه حلّی بیان جالبی دارد و می‌فرماید: «اگر به عوام بگویید ملکه اجتهاد، بینوا چه می‌فهمد مطلب چیست. یک چیزی را دورادور می‌شنود و می‌فهمد.» اگر کسی به‌جای نیش کلنگ با مژه چشم‌اش زمین را بکند تا چاهی حفر کند و به آب برسد، آسان‌تر از اجتهاد است.

علامه حلّی در تمام علوم، حتی ریاضیات یگانه است. ایشان می‌گوید نسبت درک ما [مجتهدین و علما] به مقام عصمت همچون نسبت عوام است به درک قوه و ملکه اجتهاد. ما هم از مقام عصمت همین‌ قدر و دورادور یک چیزی می‌فهمیم. آن کسی که صاحب عصمت است می‌داند عصمت چیست. علامه حلّی می‌فرماید من چه می‌فهمم که حضرت فاطمه(س) صاحب عصمت کیست. آن وقت شما از منِ بینوا چه توقع دارید بی‌بی را معرفی کنم؟

«در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید و‌السلام»

 

پی‌نوشت:

  1. مولانا
  2. ابوسعید ابوالخیر
  3. حسن زاده آملی
  4. بوستان سعدی
  5. مولانا

 

 

سوتیتر:

۱٫

قرآن دریا بی‌کران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده‌ و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده‌، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشته‌اید. انسان نمی‌گوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو.

 

 

 

 

30نوامبر/16

«دل» فقط جایگاه خداست

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

مروری بر مباحث گذشته

قلب مؤدب قلبی است که تنها به خداوند دلبستگی صادقانه داشته باشد. عبادت و عملی هم که قلب را در این راستا تأدیب می‌کند نماز است؛ به‌خصوص نمازهای نافله و تطوّعی. البته نماز هنگامی در قلب انسان تأثیر می‌گذارد که روح و حقیقت داشته باشد.  به‌طورکلی روح همه‌ عبادات، به‌خصوص نماز، حضور قلب است؛ لذا آن نمازی موجب تأدیب قلب می‌شود که همراه با حضور قلب باشد. به انواع حضور قلب در عبادت و به حضور قلب در معبود اشاره کردیم.

نماز یک پیکره‌ای کامل از ثنایای حق است. نماز مجموعه‌ای است که انسان در آن تمام اسماء و صفات الهی را ثنا می‌گوید و حمد و ستایش می‌کند؛ بنابراین حضور قلب یعنی اینکه شخص بداند که ثنای الهی را به جا می‌آورد.

 

حضور قلب در معبود و مراتب مختلف آن

اهل معرفت می‌فرمایند در عبادت، حضور قلب در معبود هم باید لحاظ شود. حضور قلب در معبود، مراتب مختلفی دارد که عبارتند از: «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود»، «حضور قلب در تجلیات اسماء و صفاتی معبود» و «حضور قلب در تجلیات ذاتی معبود» که هرکدام از این مراتب خود چهار مرتبه دارند: مرتبه علمی، مرتبه ایمانی، مرتبه شهودی و مرتبه فنایی. در این بحث، تنها به «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود» و مراتب آن اشاره خواهد شد.

 

مرتبه اول: حضور قلب علمی

همان گونه که در نماز «حضور قلب در عبادت» لازم است، «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود» نیز ضروری است. حضور قلب در تجلیات فعلی خداوند در مرتبه اول یعنی مرتبه علمی بدان معناست که انسان با برهان و دلیل عقلی بداند که جمیع مراتب وجود از غیب گرفته تا شهود، همه و همه پرتویی از تجلیات ذات خداوند هستند؛ یعنی ذات خدا تجلی کرده که عالم وجود شکل گرفته است و در پرتو تجلی ذات او بساط عالم برپاست.

پشتوانه این سخن هم استدلال‌های عقلی هستند، هم روایات متعدد معصومین«ع». مثلاً در روایتی آمده است: «خلق الله المشیه بنفسها ثم خلق الأشیاء بالمشیه»؛(۱) جلوه ذات حق، مشیت اوست و جمیع مراتب وجود، از پرتوی این جلوه به وجود آمده‌اند. در روایت دیگری پیغمبر اکرم فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِی»؛(۲) اولین مخلوق خداوند، نور من یعنی نور مقدس محمدیه است و چه بسا «خلق‌الله المشیه بنفسها» اشاره به همین نور مقدس باشد. «ثم خلق الأشیاء بالمشیه»؛ آنچه از ذات خدا صادر شده، مشیت است و جمیع مراتب وجود، جلوه مشیت و پرتوی تجلی ذات اوست؛ پس تمام مراتب وجود، پرتوی از ذات او به شمار می‌آیند و یکجا در محضر او حاضرند.

بنابراین حضور قلبی در معبود این است که شخص نمازگزار از نظر علمی بداند که خودش، قلب‌اش، حرکات قلب‌اش، عبادت‌اش، ظاهر و باطن‌اش، همه و همه در محضر خداوند حاضرند.(۳) معنای حضور قلب در تجلیات فعلی حق از نظر علمی همین است و این پایین‌ترین مرتبه حضور قلب در معبود است.

 

مرتبه دوم: حضور قلب ایمانی

مرتبه دوم، حضور قلب در تجلیات فعلی معبود از نظر ایمانی است. در این مرتبه مُدرکات عقل درباره تجلیات فعلی پروردگار وارد لوح قلب می‌شوند و از برهان به ایمان تبدیل می‌گردند. به تعبیر دیگر معارف بلند الهی با قلم عقل بر صحیفه قلب نگاشته می‌شوند و قلب می‌پذیرد که همه ‌مراتب وجود، پرتوی از تجلیات ذاتی خداوند و در محضر او حاضرند.

سر و کار ایمان با دل است. اگر محصول کارخانه عقل وارد قلب شود و روی آن تأثیر کند، ایمان به وجود می‌آید، وگرنه از ایمان خبری نیست. افرادی هستند که همه‌ موازین و براهین عقلی این مسائل را می‌دانند، اما به هیچ‌ یک ایمان و دلبستگی ندارند، چون این حرف‌ها به قلب آنها وارد نشده‌اند. ایمان حالتی است که این معارف در ظرف دل ریخته شوند و منشأ عمل گردند. ممکن است فردی برای یک اصل مهم اعتقادی چندین استدلال و برهان قوی اقامه کند، اما هیچ‌گاه این اعتقاد اثبات شده بر دل‌اش اثر نگذارد. دانستن عقل غیر از باور کردن قلب است. یک وقت می‌گویی می‌دانم و گاهی می‌گویی باور دارم. اینها با هم فرق دارند. ایمان بر شاخه باور می‌نشیند، نه شاخه دانستن. باید دل باور کند که سراسر عوالم وجود و ماسوای حق، همه پرتوی از تجلی او هستند و همه‌ مراتب وجود یکجا در محضرش حاضرند تا ادب بالاتری در نماز رعایت شود.

لذا اهل معرفت می‌فرمایند باید با یک سنخ از ریاضت‌های علمی و عملی، اعتقاد به تجلی فعلی معبود را با قلب باور کرد. باید کارهایی را که از طرف شارع بیان شده‌اند انجام دهیم تا زمینه ورود این معارف به قلب و شکل‌گیری ایمان فراهم شود. راه حصول ایمان هم تقوای عملی است. ایمان تقوا می‌خواهد و منظور ما هم از ریاضیات شرعی همین است.

مشکل ما این است که با آنکه تمام استدلال‌ها را می‌دانیم، اما باز هم در دل‌هایمان خبری از باور و ایمان نیست! چرا؟ چون تقوا نداریم. مدتی گناه را ترک کنید و بعد ببینید چه اتفاقی می‌افتد. ببینید خدا را باور می‌کنید یا نه؟ تنها با رعایت ریاضت شرعی، یعنی تقواست که مدرکات عقلی وارد قلب می‌شوند و به صورت ایمان درمی‌آیند.

 

مرتبه‌ سوم: حضور قلب شهودی

مرتبه سوم حضور قلب، شهود تجلیات است که سیر در این مسیر کمی متفاوت است؛ چون وقتی حضور قلب در تجلیات افعالی به مرتبه ایمانی برسد، دیگر کار آسان می‌شود و سیر از بالاست. تا اینجا دست تو بود، اما از اینجا به بعد مربوط به آن طرف است. اینجاست که رحمت حق و هدایت‌های الهی شامل حال تو می‌شوند و دری از شهود به روی قلب‌ات بازمی‌گردد و می‌توانی تجلیات فعلی حق را شهود کنی. تا به حال علم بود و باور و حال شهود است و دیدار. در مرتبه شهودی این را که تمام مراتب وجود که جلوه او و در محضر او حاضرند، در نماز خود شهود خواهی کرد. به همین خاطر است که می‌گویند نماز انسان را به معراج می‌برد. «الصَّلاه مِعرَاجُ المُؤمِن»؛(۴) نماز، عروج روح است.

 

مرتبه چهارم: حضور قلب فنایی

در مرتبه بعد، رحمت حق و هدایت‌های الهی زیاد می‌شوند و همه دل را فرامی‌گیرند؛ به‌طوری که دل آیینه‌ای می‌شود که همه‌ تجلیات افعال حق در آن انعکاس پیدا می‌کنند؛ لذا شخص عابد از خود بی‌خود و در جلوات الهی فانی می‌شود.

سید بن‌ طاووس در فلاح‌السائل می‌گوید: «فقد رُوِی أن مولانا کان یتلوا القرآن فی صلاته»؛ به تحقیق روایت شده که مولای ما امام صادق«ع» در نمازشان آن قدر قرآن تلاوت کردند که «فغشی علیه»؛ حالت بی‌هوشی به ایشان دست داد. «فلما أفاق سئل ما الذی أوجب ما انتهت حالک إلیه؟»؛ وقتی به هوش آمدند از حضرت سئوال شد: «چرا حال‌تان خراب شد و به این وضع افتادید؟» حضرت فرمودند: «مازلت أکرر آیات القرآن حتی بلغت إلی حال»؛ من پیوسته در نماز آیات قرآن را تکرار می‌کردم (۵) تا به این حالی که دیدی رسیدم و از هوش رفتم. «کأننی سمعت مشافهه ممن أنزلها علی المکاشفه و العیان»؛ گویا این آیات را از همان کسی که نازل کرده، شفاهاً و به‌عیان می‌شنیدم. «فلم تقم القوه البشریه بمکاشفه الجلاله الإلهیه»؛(۶) لذا دیگر نیرو و توان بشری تاب نداشت که بتواند در مقابل این مکاشفه جلال خدا بایستد. این همان حضور قلب در نماز نسبت به تجلی حق است که شخص طاقت‌اش از دست می‌رود و به حالت فنا می‌رسد.

پیغمبر اکرم«ص» ‌فرمودند: «لی مع الله وقت لا یسعه ملک مقرب و لا نبی مرسل»؛(۷) من با خدا حالاتی دارم که هیچ فرشته مقرب و نبی مرسلی ندارد، یعنی هیچ ‌کس کشش درک این حال را ندارد:

شد مشتبه به کعبه ز میخانه راه ما

ای بهتر از یقین هزار اشتباه ما

دل باید مؤدب به آداب الهی شود و ادب الهی دل این است که تنها ظرف حضور خدا باشد. خدا می‌گوید غیر مرا در این ظرف راه مده. این حرف خداست که دل، جایگاه من است و باید از غیر من خالی باشد. در روایات، تعبیرات گوناگونی وجود دارند که این معنا را می‌رسانند. مثل اینکه فرمود: «لا یسعنی أرضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»؛(۸) زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد، ولی قلب بنده مؤمن من مرا در خود جای می‌دهد.

در روایتی دیگر آمده است: «ان الله تعالی فی الارض آوانی ألا و هی القلوب؛(۹) خدا ظرف‌هایی در زمین دارد که همان قلب‌هاست»، یا آنکه فرمود: «قلب المؤمن عرش الرحمن»(۱۰)

پس خدا حرف‌اش این است که دل تو بیت‌الله است نه بیت‌المال! دل تو بیت‌الله است، نه بیت‌الجاه! دل تو بیت‌الله است، نه بیت‌الأولاد! این خانه خداست و نباید غیر او در آن ساکن شود. چرا اجازه دادی دیگران خانه خدا را غصب کنند؟ خدا می‌گوید اینها را از خانه‌ من بیرون کن و آن را به خودم تحویل بده. اگر آنها را بیرون نکنی، بی‌ادب هستی و حد مرا حفظ نکرده‌ای، اما اگر غیر را از خانه من بیرون کنی و مؤدب شوی، من می‌آیم و در قلب تو تجلی می‌کنم.

 

«تخلیه قلب» غرض از ادای فرائض و نوافل

اینکه خدا می‌گوید نافله بخوان برای این است که تو بتوانی حضور قلب و فراغت قلب پیدا کنی و به کمک این اعمال و حالات، اغیار را از خانه دل بیرون کنی تا صاحبخانه وارد شود و تجلی کند. اینکه در روایت آمده است که: «فأدبه بالتطوع»،(۱۱) برای این است که بیت‌الله از غیر الله خالی شود.

در تاثیر نوافل بر تأدیب و تخلیه قلب، امام باقر«ع» می‌فرمایند: «و انه لیتقرب إلی بالنافله حتی أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها»؛(۱۲) بنده به وسیله نوافل به من نزدیک می‌شود تا من او را دوست داشته باشم؛ پس هنگامی که به او محبت بورزم، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند، زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید، دست او می‌شوم که با آن چیزی را می‌گیرد و حمل می‌کند.

پس خدا با خواندن نوافل این گونه در قلب انسان تجلی می‌کند که دیگر خودش همه‌کاره است. با نوافل است که می‌توان خانه‌ دل را از غیر الله تخلیه کرد و آن را یکجا به خدا سپرد.

اگر کسی قلب خود را این چنین مؤدب کند، خواهد دید که چه درهای بسته‌ای به رویش باز خواهد شد! گوش‌اش، گوش خدا، دیده‌اش دیده خدا، زبان‌اش زبان خدا و دست‌اش دست خدا می‌شود. خدا فقط همین را از بنده‌ می‌خواهد که دل‌اش را مؤدب به آداب الهی کند و در نوافل، حضور قلب ایمانی داشته باشد؛ زیرا شهود و فنا قدم‌هایی هستند که خدا بنده را می‌بَرد و کار بنده نیست. نماز هم برای این است که انسان به اینجا برسد.

انبیا و اولیای ما هم که در عبادات، به‌خصوص در نماز به حالات خاصی می‌رسیدند، برای این بود که سراسر دل را به خدا تحویل داده و از غیر الله خالی کرده بودند. تو هم اگر دل‌ات را به خدا تحویل دهی، این طور در تو تجلی می‌کند.

حضرت زهرا«س» آن قدر به عبادت می‌ایستاد که قدم‌های‌اش ورم می‌کرد. این همان مقام فنا و از خود بی‌خود شدن به خاطر فنای در تجلیات الهی است. اینها تجلیات الهی را چشیده‌اند؛ آن هم چه چشیدنی!

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴.

۲ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۷.

۳ـ گاهی بزرگان از این معنا به «نفس حضور» تعبیر می‌کنند و می‌گویند موجودات نزد خدا حاضر نیستند بلکه نفس حضورند.

۴ـ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۳.

۵ـ اینکه حضرت چه آیه‌ای را تلاوت می‌کردند نقل نکرده است. اینها البته زیبایی‌هایی است که آدم نباید ساده از آنها بگذرد.

۶ـ فلاح السائل، صص ۱۰۷ و ۱۰۸.

۷ـ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۶۰.

۸ـ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۷.

۹ـ کنزالعمال، ج ۱، ص ۲۴۳.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۵۵، ص ۳۹.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴۷.

۱۲ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

حضور قلب در تجلیات فعلی خداوند در مرتبه اول یعنی مرتبه علمی بدان معناست که انسان با برهان و دلیل عقلی بداند که جمیع مراتب وجود از غیب گرفته تا شهود، همه و همه پرتوی از تجلیات ذات خداوند هستند؛ یعنی ذات خدا تجلی کرده که عالم وجود شکل گرفته است و در پرتو تجلی ذات او بساط عالم برپاست

 

۲٫

انبیا و اولیای ما هم که در عبادات، به‌خصوص در نماز به حالات خاصی می‌رسیدند، برای این بود که سراسر دل را به خدا تحویل داده و از غیر الله خالی کرده بودند. تو هم اگر دل‌ات را به خدا تحویل دهی، این طور در تو تجلی می‌کند.

 

 

30نوامبر/16

قانون اساسی حکومت مهدوی

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

آیت‌الله سید احمد خاتمی

«در آستان امامان» نام سلسله مقالاتی است که در «پاسدار اسلام» در عرصه معرفی امامان نور و هدایت، اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  تقدیم شیفتگان این خاندان می‌شود. متن این مباحث «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله فرازی دیگر از این متن فاخر مطرح می‌گردد.

 

چشم انتظار حکومت مهدی

« مُرْتَقِب لِدولَتِکُم: چشم انتظار حکومت شما هستم.»

این فراز  از دعا این نگاه را مسلّم گرفته است که امامان«س» دولت دارند. و دولت به معنای حاکمیت است.

این دولت در آخرالزمان مدیریت جهان را به عهده خواهد گرفت و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد و ستمگران و ستم‌پیشگان را از عرصه حاکمیت کنار خواهد زد.

در روایات فراوانی از پیامبر گرامی«ص» و امامان معصوم«ع» رسیده است که: «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا: زمین را از عدالت پر می‌کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»(۱) معنای این سخن این است «حکومت» در تار و پود این مکتب نهفته است و نمی‌توان آن را از دین جدا دید. این یعنی عینیت دین با سیاست. بنابراین دین با سیاستی که از دین خط بگیرد عینیت دارد که همان سیاست علوی است، نه دینی که از سیاست خط بگیرد که سیاست اموی است.

 

حکومت جهانی مهدوی

این حکومت منحصر به یک نقطه از دنیا نیست و جهانی است. در قرآن و روایات سخن از «ارض» است، یعنی او بر تمامی زمین حکم می‌راند.

«و لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (۲) در زبور بعد از ذکر «تورات» نوشتیم بندگان شایسته‌ام وارث حکومت زمین خواهند شد.»

«ارض» به مجموع کره زمین گفته می‌شود و سراسر جهان را شامل می‌گردد. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» آمده است: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلاً صالحاً من اهل بیتی یملأ الارض عدلا و فسطا کما ملئت ظلماً و جوراً؛(۳) اگر از عمر جهان جز یک روز نماند، خداوند آن را آن قدر طولانی می‌کند تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که سراسر زمین را پر از عدل و داد کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

این حکومت جهانی، حکومت زور و تحمیلی نیست، بلکه مردمی‌ترین حکومت جهان است. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است: «ابشرکم بالمهدی یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس و زلزال یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض؛(۴) شما را به مهدی بشارت می‌دهم که میان امتم برانگیخته می‌شود هنگامی که اختلاف و زلزله فراوان شود. او زمین را از عدل و داد پر می‌کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. ساکنان آسمان و زمین از او راضی می‌شوند.»

این جمله که «ساکنان آسمان و زمین از او راضی می‌شوند» گویای رضایت فراگیر در حکومت مهدوی است. «رضایت مردم» یک اصل در حکومت انبیا و اوصیاست. این نکته در دستورالعمل‌های امیرمؤمنان به کارگزاران حکومت‌اش، به‌ویژه جناب مالک اشتر بسیار مورد تأکید است.

این رضایت از رهگذر «دموکراسی غربی» و بر مسند نشاندن هر آنچه که مردم می‌خواهند، نیست که این در دین جایگاهی ندارد. دین آمده تا خواسته‌های مردم را سامان دهد، خواسته‌های نامشروع را کنار بزند و خواسته‌های مشروع را بر مسند بنشاند.

این رضایت از رهگذر «مقررات اسلامی» حاصل می‌شود که ریشه در فطرت انسان‌ها دارد و اگر فطرت‌ها گرد گرفته نباشند، از آن استقبال خواهند کرد. راز و رمز رضایت ساکنان زمین و آسمان از حضرت همین است.

مقررات اسلامی ریشه در فطرت انسان‌ها دارند، یعنی نه تنها توحید، امری فطری است، بلکه تمام قوانین دین نیز منطبق با فطرت انسان‌ها هستند.

« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم…؛(۵) پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست…». این آیه به صراحت می‌گوید همه آئین الهی فطری است، زیرا میان دستگاه تکوین و تشریع هماهنگی هست، یعنی آنچه در شرع وارد شده، ریشه در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمی است، مکملی برای قوانین است.

بنابراین «تکوین» و «تشریع» دو بازوی نیرومندند که در همه زمینه‌ها هماهنگ عمل می‌کنند. ممکن نیست در شرع دعوتی باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمی نباشد و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند، لذا حضرت ولی عصر«عج» با اجرای دین خالص و بی‌پیرایه، بستر رضایت همگان از حکومت جهانی‌ خویش را فراهم می‌سازند.

 

مبانی حکومت مهدوی

در بیان ویژگی‌های حکومت مهدوی باید از دو موضوع محوری سخن گفت: ۱ـ مبانی حکومت مهدوی ۲ـ ویژگی‌های اجرایی این حکومت.

در بخش مبانی، هدف تبیین «قانون اساسی» حکومت مهدوی است و در بخش دوم، مقصود این است که این قانون چگونه اجرا می‌شود.

سه عنصر در حکومت مهدوی اصل هستند:

۱ـ به صحنه آوردن قوانین کتاب خداوند

این اولین اصل قانون اساسی مهدوی است که کتاب خداوند را به صحنه می‌آورد، کتابی که مدت‌ها ستمگران آن را از صحنه منزوی کرده بودند، ستمگرانی که اختصاص به کافران ندارد، بلکه شامل مسلمان‌نمایان حاکمی هم می‌شود که «قرآن» را در تعارض با خواسته‌های حیوانی خود دیده‌اند و می‌بینند. همان‌ها که اسلام‌شان «اسلام آمریکایی» است و بیش از کشورهای کفر، یار و مددکار رژیم صهیونیستی هستند، همان‌ها که از اسلام فقط نام‌اش را دارند و بس و دیگر هیچ! این همان است که حضرت مولی علی«ع» از آینده بشریت پیشگویی کرده است.

«… یعطف الهوی علی الهدی و یعطف الرأی علی القرآن اذا اعطفوا القرآن علی الرأی…؛(۶) و حضرت امام مهدی«عج» خواسته‌های دل را پیرو هدایت قرار می‌دهد و در زمانی که مردم هدایت را پیرو خواسته‌های دل قرار داده‌اند و رأی و فکر خود را پیرو قرآن می‌سازد و آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار می‌دهند…».

او «قرآن مظلوم» را به صحنه حاکمیت می‌آورد و این «قانون اساسی دین یعنی قرآن» جایگاه بایسته خود را خواهد یافت.

در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «… ان الدنیا لا تذهب حتی یبعث الله رجلاً منا اهل البیت یعمل بکتاب الله لا یری فیکم منکراً الا انکره…؛(۷) …دنیا از میان نمی‌رود تا آنکه خداوند عز و جل مردی از ما اهل‌بیت«ع» را برمی‌انگیزد که به کتاب خدا عمل می‌کند. او هیچ‌گاه زشتی را میان شما نمی‌بیند جز آنکه انکارش می‌کند.»

او هدف والای «حاکمیت قرآن» بر زندگی را دنبال می‌کند و در اولین نطق خود پس از ظهور با صدای بلند از همراهانش اموری را می‌طلبد از جمله آنکه می‌خواهد: «… وان تحیوا ما احیا القرآن و تمیتوا ما امات…؛(۸) و آنچه را قرآن زنده کرده زنده بدارید و آنچه را میرانده بمیرانید…».

اینک که بحمدالله در ایران اسلامی حکومت منتظران حضرت مهدی«عج» به صحنه آمده است، انتظار می‌رود هم مسئولان انگیزه و تلاش بیشتری را در عرصه حاکمیت قوانین قرآن ابراز کنند و هم مردم همت بیشتری برای آوردن قرآن به صحنه زندگی فردی و اجتماعی بنمایند.

۲ـ احیای سنت و سیره پیامبر«ص»

دیگر اصل در قانون اساسی مهدوی احیای سنت و سیره پیامبر«ص» است. پیامبر اکرم«ص» اسوه همیشه در تمامی عرصه‌های زندگی است، هم در عرصه فردی، هم در عرصه خانوادگی، هم در عرصه سیاسی و… . «لقد کان لکن فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛(۹) مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا«ص» سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»

واژه «اسوه حسنه» در اصطلاح اصولی تمامی عرصه‌های زندگی را فرامی‌گیرد و معنای مصدری دارد نه وصفی. بدین مفهوم که برای شما در پیامبر پیروی خوبی است و می‌توانید با اقتدا کردن به او صراط مستقیم را بیابید.

سنت پیامبر«ص» در حقیقت تفسیر قرآن در عرصه‌های گفتار، عمل و تقریر است. به هنگامی که حضرت بقیه الله«عج» ظهور می‌کنند، به جهت حاکمیت کفر و اندیشه‌های غیرالهی، قرآن، سنت و سیره پیامبر اکرم«ص» در انزوا هستند. ایشان این همه را احیا می‌کنند. امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: …و یحیی میت الکتاب والسنه…؛(۱۰) او آنچه را که از قرآن و سنت مرده است احیاء می‌کند».

در روایات اشاره به ابعاد فراموش شده سنت نبوی نیز شده است. محمد بن مسلم از یاران برجسته امام باقر«ع» و امام صادق«ع» می‌گوید از امام باقر«ع» پرسیدم: «حضرت قائم«عج» هنگامی که قیام می‌کند، چگونه بین مردم رفتار می‌کند؟» حضرت فرمود: «همان رفتاری که پیامبر خدا«ص» کرد تا اسلام را چیره نماید.» گفتم: «رفتار پیامبر خدا«ص» چه بود؟» فرمود: «آنچه را در جاهلیت بود باطل کرد و با عدالت‌ورزی میان مردم از نو آغاز نمود. قائم نیز همین‌گونه است، چون قیام کند آنچه را به روزگار سازش با دشمنانمان در دست مردم بوده، باطل می‌کند و با عدالت‌ورزی میان آنان از نو آغاز می‌نماید.»(۱۱)

در روایت دیگری همین سئوال را از حضرت امام صادق«ع» می‌پرسد، حضرت می‌فرماید: «همان می‌کند که پیامبر خدا کرد، آنچه را که پیش از او بوده (از باطل) منهدم می‌کند، همان گونه که پیامبر خدا«ص» کارهای جاهلی را منهدم کرد و اسلام را از نو جان می‌بخشد.»(۱۲)

حاکمیت مهدوی، حاکمیت خط اسلام ناب محمدی«ص» است و لذا آن منش و آن سیره پیگیری خواهد شد.

۳ـ احیای ارزش‌های اسلامی

هر مکتبی ارزش‌هائی را تعریف و براساس آنها ارزیابی می‌کند. مکتب حیات‌بخش اسلام، ارزش‌های والائی را تعریف کرد و تا زمانی که پیامبر اکرم«ص» در حیات بودند، تمام تلاش خویش را برای تحقق این ارزش‌های والا به کار بستند، اما بعد از ایشان، به حدی از ارزش‌های اسلامی فاصله گرفته شد که حتی بعد از ۲۵ سال که امیرمؤمنان علی«ع» بر مسند حاکمیت قرار گرفت، معاندان نگذاشتند که این فضای غبارآلود، غبارزدایی گردد و حدود ۵ سال حاکمیت مولا صرف جنگ‌ با مخالفان پیرو هوس ایشان شد.

مولا خود در باره جنگ ناکثین، قاسطین، مارقین فرمود: «هنگامی که قیام به امر خلافت کردم، جمعی پیمان خود را شکستند (ناکثین)، گروهی از دین خدا بیرون پریدند (مارقین) و دسته‌ دیگر راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند (قاسطین). گویی که آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که می‌فرماید سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که نه خواهان برتری‌جویی و استکبار در روی زمین‌اند و نه طالب فساد و عاقبت نیک برای اهل تقوی است. به خدا سوگند که آن را شنیده بودند، ولی زرق و برق دنیا چشم‌شان را خیره کرده و زینتش آنها را فریفته بود.»(۱۳)

فاصله گرفتن از ارزش‌های الهی، حکومت علی«ع» را به این روز انداخت، حکومتی که اگر جاه‌طلبان سنگ‌اندازی نمی‌کردند، جذاب‌ترین حکومت بشری می‌شد،‌ ولی افسوس که چنین نشد و این روند تا ظهور حضرت بقیه‌الله الاعظم ادامه خواهد داشت.

حکومت حضرت تحقق‌بخش این آیه نورانی است که: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ  وَلِلَّهِ … اَقامُوا الصَلوهَ وَ ءاتَوُا الزَّکوه وَ اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبهُ الاُمور (یاران خداوند) کسانی هستند که چون در زمین توانایی به ایشان دادیم نماز را برپا داشته و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند و فرجام همه کارها از آن خداوند است.»(۱۴)

او در عصر غربت دین و ارزش‌های الهی به داد دین می‌رسد و آنها را احیا می‌کند. از نبی اکرم«ص» نقل شده است: «… روزگاری بر امتم می‌آید که از اسلام جز نامی و از قرآن جز نشانی باقی نمی‌ماند، در این هنگام است که خداوند به او اذن خروج می‌دهد تا اسلام را آشکار و دین را تجدید نماید.»(۱۵)

در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «قائم ما چون قیام کند، مردم را به امری نو فراخواند. اسلام غریبانه آغاز شد و به‌زودی نیز غریب می‌شود، همان گونه که در آغاز بود، پس خوشا به حال غریبان.» (۱۶)

 

امر جدید

امر جدید یعنی:

۱ـ شیوه‌های نوین در دعوت به دین و دینداری

۲ـ ‌احیای اصول، احکام و معارف مهجور و معطل‌مانده

۳ـ تصحیح برداشت‌های ناصواب از کتاب و سنت

۴ـ تطبیق برخی از احکام و مقررات با شرایط و تحولات رخ داده در زندگی نوین بشر

۵ـ آشنا ساختن بشر با دانش‌ها و اسرار هستی.

همه این احتمالات با مضامین احادیث وارد شده در این عرصه سازگار است(۱۷) و با هیچ اصلی از اصول مسلم و محکم کتاب و سنت در تناقض نیست.(۱۸)، (۱۹)

در بحث بعد به ویژگی‌های حکومت مهدوی خواهیم پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۲۲۳ـ۱۷۰، روایات پیامبر«ص» تا امام عسکری«ع» در اینجا آورده شده است.

۲ـ انبیا، ۱۰۵٫

۳ـ الغیبه طوسی، ص ۱۸۰، ح ۱۳۹، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۴، ح/۲۶٫

۴ـ الغیبه طوسی، ص ۱۷۸، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۴٫

۵ـ روم، ۳۰٫

۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

۷ـ روضه کافی، ص ۳۹۶، ح ۱۸۲٫

۸ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۴۵، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۰٫

۹ـ احزاب، ۲۱٫

۱۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

۱۱ـ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۵۴، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۸۱٫

۱۲ـ الغیبه نعمائی، ص ۲۳۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲٫

۱۳ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳، «شقشقیه.

۱۴ـ حج، ۴۱٫

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۴٫

۱۶ـ الغیبه نعمائی، ص ۳۲۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶٫

۱۷ـ ر.ک، دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۱۵۷ـ۱۵۰٫

۱۸ـ دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، ص ۱۶۵٫

۱۹ـ برای تحقیق بیشتر در این زمینه ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۱۶۷ـ۱۵۹٫

 

 

 

 

30نوامبر/16

اندیشه لیبرالیستی بزرگ‌ترین خطری است که انقلاب ما را تهدید می‌کند

 

 

« نهضت امام، بیم ها و امیدها»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با حجت‌الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی

 

 

درآمد:

حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدحمید روحانی(زیارتی) از مخلص‌ترین و باسابقه‌ترین یاران حضرت امام‌خمینی(قدس سره) است که از آغازین روزهای نهضت در قم و سپس درنجف‌اشرف و تا واپسین لحظات عمر امام همراه و در رکاب آن حضرت بود.

اعتماد حضرت امام به آقای روحانی و پایداری و وفاداری وی در کنار اِشراف؛ آگاهی و حضور ایشان درعموم عرصه‌ها ومراحل نهضت، موجب شد تا حضرت امام وظیفه سنگین وحساس نگارش تاریخ نهضت و انقلاب اسلامی را طی حکمی جامع و مستحکم به عهده وی قرار دهند.

حجه‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی علاوه بر پایه‌گذاری مرکز اسناد انقلاب‌اسلامی اکنون در جایگاه مسئولیت بنیاد تاریخ‌پژوهی انقلاب‌اسلامی پی‌گیر تحقق و اجرای فرمان حضرت‌امام در خصوص تدوین تاریخ نهضت است. تالیف چندین جلد کتاب ارزشمند نهضت امام خمینی بخشی از تلاش این مورخ انقلاب است.

در آستانه پنجاه‌و‌سومین سالگرد قیام خونین ۱۵ خرداد، فرصت را غنیمت شمردیم تا در گفتگو با مولف گرانقدر مجموعه کتب “نهضت امام‌خمینی” بار دیگر به بازخوانی وی‍‍ژگی‌های نهضت حضرت امام بپردازیم.

 ضمن سپاس از دکتر سیدحمید روحانی به خاطر فرصتی که دراختیار “پاسدار اسلام” قرار دادند، این گفتگو را تقدیم می‌کنیم.  

 

 

*قیام حضرت امام از همان آغاز، خارج از معادلات جهانی رقم خود و در ادامه تاکنون نیز انقلاب‌اسلامی خیلی از استانداردهای جعلی جهانی را درهم شکسته و به پیش می‌رود. نهضت امام‌خمینی چه ویژگی‌هایی داشت که آن را از سایر انقلاب‌ها در دنیا متمایز کرده؟ راز پیروزی و دوام و بقای انقلاب‌اسلامی چه بوده و هست؟ 

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. با نگاهی گذرا به اوضاع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بینیم بلوک غرب و شرق چند موضوع خلاف واقع را در افکار ملت‌ها جا انداخته بودند. نخست اینکه ملت‌هایی که می‌خواهند به آزادی برسند، باید حتما به یک ابرقدرت اتکا داشته باشند و بدون وابستگی به یک دولت خارجی قَدَر نمی‌توان حرکت و مبارزه کرد و پیش رفت. این موضوعی بود که برای همه جا افتاده بود، لذا در کشورهای مختلف کسانی که مخالفت سیاسی داشتند، حتی در مرحله مبارزات پارلمانتاریستی و در چهارچوب قانون اساسی آن کشور، فکر می‌کردند باید به یک قدرت خارجی وابسته باشند تا بتوانند از آزادی بیان و انتخابات حرف بزنند. این موضوعی بود که همه پذیرفته بودند و چون این تِز را قبول کرده بودند، قهراً وقتی می‌خواستند مبارزه کنند، باید در چهارچوب سیاست آن دولتی که به نحوی با او ارتباط داشتند، حرکت کنند و ببینند او چه می‌خواهد و بیش از حد و مرزی که او تعیین می‌کند جلو نروند. مثلاً اگر دولت امریکا طرفدار وجود شاه در این کشور هست، آنها هم باید بپذیرند که شاه در این مملکت باشد. اگر امریکا طرفدار اسرائیل هست، اینها هم باید در مبارزات‌شان علیه اسرائیل سخنی نگویند. اگر امریکا در سیاست‌اش به دنبال این است که در این کشور یک سلسله تحمیل‌هایی به نام کاپیتولاسیون اعمال کند، باید بپذیرند و حرفی نزنند. به همین دلیل می‌بینیم در سال ۱۳۴۳ وقتی در مجلس شورای ملی، کاپیتولاسیون احیا و به اتباع امریکایی مصونیت داده می‌شود، هیچ‌کدام از گروه‌های سیاسی نفس‌شان در نمی‌آید. نه آنهایی که دم از پان‌ایرانیسم می‌زدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم می‌زدند و نه دیگر گروه‌هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی، هیچ کدام کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان ندادند. برای اینکه فکر می‌کردند هر‌گونه موضع‌گیری علیه کاپیتولاسیون در حقیقت موضع‌گیری علیه امریکاست و ما نباید با امریکا و سیاست‌اش در بیفتیم. این‌را همه پذیرفته بودند.

مسئله دومی که پذیرفته شد این بود که دیگر دوره قدرت اسلام به پایان رسیده است و اسلام دیگر آن دینامیسم لازم را برای به حرکت درآوردن توده‌های محروم جامعه ندارد. اگر می‌خواهیم در مبارزات‌مان به یک ایدئولوژی اتکا داشته باشیم، باید از این مکاتب غرب و شرق و اندیشه‌های التقاطی وام بگیریم و با کمک «ایسم»های وارداتی حرف‌مان را پیش ببریم.

سوم اینکه در مبارزاتی که انجام می‌گیرند باید مسئله فرهنگ غرب و به تعبیری لیبرالیسم کاملاً رعایت شود و هدف، اندیشه و سخنی که با اندیشه‌های لیبرالیستی مغایرت داشته باشد، مطرح نشود.

چهارم مسئله‌ای که باز در غرب و شرق با تبلیغات مسموم پذیرفته شده این بود که دین مایه عقب‌ماندگی و بدبختی جامعه است و اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم، جلو برویم و توسعه داشته باشیم، باید از دین چشم بپوشیم. دین در محدوده شخصی و فردی اشکال ندارد، ولی نباید دین در مسائل کشوری و سیاسی جامعه دخالت داشته باشد.

مسئله پنجم این است که باید بپذیریم دین از سیاست جداست و نباید دین را در سیاست دخالت داد و وجود و نقش دین در جامعه باعث مشکلات می‌شود.

در چنین شرایطی می‌بینیم امام با شعار «نه شرقی نه غربی» و با اتکا به اسلام و بی‌اعتنایی به معادلات سیاسی که غرب و شرق چه می‌خواهند و لیبرالیسم چه اقتضایی دارد و بدون کوچک‌ترین بهره‌گیری از اندیشه‌ها و مکاتب وارداتی، نهضت‌شان را آغاز کردند و نشان دادند اسلام بهتر از هر مکتبی می‌تواند جامعه را به سوی آگاهی، استقلال و آزادی سوق بدهد. امام ثابت کردند می‌توان بدون وابستگی به غرب و شرق اهداف را پیش برد.

دیگر اینکه توجه به معادلات سیاسی جز بدبختی جامعه ارمغانی ندارد و ما می‌توانیم با اتکا به ملت‌‌مان، اهداف‌مان را پیش ببریم. در صورتی که برای ملت‌ها این‌طور جا انداخته بودند که ملت در مبارزات نقشی ندارد و آنچه می‌تواند در پیشبرد مبارزات سیاسی مؤثر باشد، همان ارتباط با بیگانگان است و از این نظر جریانات سیاسی روی ملت حساب نمی‌کردند. امام با اتکا به اسلام جامعه را متحول کرد و حتی ملت‌های جهان هم دریافتند که اتکا به اسلام می‌تواند، ذلت، بدبختی و تباهی را که بر آنها مستولی شده کنار بزند. در بلوک شرق که این‌گونه وانمود شده بود که دین افیون توده‌هاست، تحولی به وجود آمد که گرایش به اسلام به‌شدت اوج گرفت و لذا کارشناسان غربی الان در ارزیابی‌های‌شان اذعان دارند جهان آینده متعلق به اسلام است و اسلام دیر یا زود جهان غرب را در می‌نوردد و فتح می‌کند. اینکه می‌بینید این همه دست و پا می‌زنند که نگذارند چهره واقعی اسلام بدرخشد و القاعده، داعش، النصره، طالبان و… را درست می‌کنند و بن‌لادن و ابوبکر البغدادی را به صحنه می‌آورند، همه نشانه این است که می‌خواهند چهره اسلام را در غرب و جهان مخدوش سازند و مردم را بترسانند و به تعبیر مقام معظم رهبری می‌خواهند اسلام‌هراسی را به نحوی در بین ملت‌های جهان گسترش بدهند و از پیشرفت اسلام جلوگیری کنند.

اما حقیقت این است که چهره اسلام در دنیا شناخته شده و اندیشه اسلامی در میان ملت‌ها جا باز کرده است و توده‌های محروم و مظلوم در کشورهای دنیا با اتکا به اسلام حرکت کرده‌اند که نمونه بارز آن مردم فلسطین هستند. در طول ۶۰ سال گذشته یک روز به اندیشه‌های مارکسیستی اتکا کردند. زمانی به اندیشه‌های ناسیونالیستی روی آوردند تا شاید بتوانند از آن طریق کشورشان را آزاد کنند. به هر مکتبی که روی آوردند و خواستند با الهام از آن جلو بروند، جز بدبختی و عقب‌افتادگی ثمری برای‌شان نداشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اتکا به اسلام تحول عظیمی در فلسطین به وجود آمد و امروز می‌بینیم چطور منطقه محدودی مانند غزه این‌گونه رژیم صهیونیستی را زمینگیر کرده است. زمانی بود که رژیم صهیونیستی با یک حمله برق‌آسا چند کشور عربی را در هم می‌شکست و ارتش‌شان را متلاشی می‌کرد. نمونه‌اش جنگ شش روزه بود که در طی آن رژیم صهیونیستی توانست دو برابر خاک فلسطین را از کشور مصر تصرف کند و تا مرز کانال سوئز پیش برود. از سوریه ارتفاعات جولان را گرفت که هنوز در اختیار دارد. از اردن، بیت‌المقدس و مسجدالاقصی و از لبنان، جنوب آن کشور را تصرف کرد، یعنی تا این حد قدرتمند بود.

اما اینک می‌بینیم وقتی ملت فلسطین به اسلام روی آورد و از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفت، چگونه توانست رژیم صهیونیستی را زمینگیر کند و یا حزب‌الله لبنان که حماسه آفریدند.

 

*به شعار «نه شرقی نه غربی» امام اشاره کردید. ما در بیانات قبل از انقلاب ایشان «نه شرقی نه غربی» حکومت اسلامی را می‌دیدیم. حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارد؟

آنچه که خود امام می‌فرمودند، منظورشان از حکومت اسلامی همان جمهوری اسلامی بود و تفاوتی قایل نبود. امام در بهمن ماه سال ۱۳۴۸ طرح حکومت اسلامی را در نجف دادند و در ایران مطالعات و فعالیت‌هایی انجام گرفت و در سال ۱۳۵۴ یعنی سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی بزرگانی چون آیت‌الله ربانی شیرازی(ره) اساسنامه‌ای منتشر می‌شود با عنوان اساسنامه جمهوری اسلامی که در کتاب نهضت امام، عین اساسنامه را چاپ کرده‌ام. مقام معظم رهبری وقتی این اساسنامه را دیدند فرمودند انگار امروز نوشته شده است.این نشان می‌دهد که همان زمان یعنی قبل از اینکه پیروزی انقلاب اسلامی فرا برسد و در دوران خفقان، آنهایی که روی طرح امام کار کردند، جمهوری اسلامی را مطرح کردند و این مسئله‌ای نبود که چیز مبهمی باشد، چون امام در همان طرح‌شان در سال ۱۳۴۸ فرمودند اتکای نظام اسلامی به مردم و با رأی و کمک مردم است. این نشان می‌دهد نظر همان جمهوری اسلامی بوده است.

حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چندان تفاوتی نداشت، اما واقعیت این است که نظر امام از همان آغاز جمهوری اسلامی بود و وقتی بررسی می‌کنیم حتی حکومت علی(ع) را هم که حکومت اسلامی می‌دانیم، ایشان با تبعیت می‌پذیرند و در نامه‌ای که به معاویه می‌نویسند روی این موضوع اتکا می‌کنند که مردم با من بیعت کردند و بیعت مردم را نشانه مقبولیت نظام خود میدانند.

 

*خصوصیات و ویژگی‌های فکری امام خمینی که کمتر به آن پرداخته شده از نظر شما کدام‌اند و نهضتی که ایشان پرچمدار آن بودند چه ویژگی‌هایی دارد؟ اصولاً می‌شود نهضت امام را با  رسالت پیامبران مقایسه کرد؟

وقتی در زندگی حضرت امام مطالعه می‌کنیم می‌بینیم امام به اصطلاح ما طلبه‌ها طابق النعل بالنعل راه پیامبران را بررسی و ارزیابی کردند و از مکتب پیامبران الهی، مخصوصاً پیامبر اسلام الهام گرفتند. وقتی زندگی پیامبران را بررسی می‌کنیم می‌بینیم این بزرگواران قبل از اینکه به رسالت مبعوث شوند، بخشی از زندگی‌شان را به تأمل و تفکر می‌پرداختند. چرا حضرت رسول اکرم(ص) مدتی را به غار حرا می‌رفتند. الان در آنجا پله زده‌اند، ولی آن زمان خیلی سخت بود و با دشواری به آنجا می‌رفتند. ما می‌بینیم حضرت رسول(ص) دیر زمانی در آنجا می‌نشستند، تفکر و تأمل می‌کردند. در زندگی حضرت امام هم همین را می‌بینیم. امام قبل از اینکه وارد صحنه شوند و نهضت خودشان را آغاز کنند، دیر زمانی از جامعه کنار کشیدند و مشغول خودسازی و تفکر بودند. بسیار هم اهل تفکر بودند و در باره مسائل مختلف زیاد فکر می‌کردند و جوانب آن را می‌سنجیدند.

پیامبران بعد از خودسازی بلافاصله به محیط‌سازی می‌پرداختند. باز این را در زندگی حضرت امام می‌بینیم که ایشان مثل بعضی از کسانی که داعیه عرفان دارند و عمری را در همان حد می‌مانند، نیستند. البته نمی‌خواهیم خدای ناکرده  خرده ای بگیریم، چون هر کسی توانی دارد. به قول یکی از روحانیون عارف، من توان اینکه مثل امام مسائل را بررسی کنم ندارم، در همین حد که بتوانم خودم را اصلاح و تهذیب و در مسائل معنوی غور کنم، توان دارم. منظور این است که امام راه‌شان را این‌گونه برگزیدند و به محض اینکه در خودسازی و تهذیب نفس به مرحله‌ای رسیدند، بلافاصله به محیط‌سازی پرداختند، آن هم در دوران خفقان رضاخانی! ایشان در سال ۱۳۱۷ یا ۱۳۱۸ در مدرسه فیضیه درس اخلاق را می‌گذارند. اول یک روز در هفته بود و بعد پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و افرادی مانند آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله مدنی و آیت‌الله شهید محلاتی در مکتب امام پرورش می‌یابند و علاوه بر تحصیل علوم اسلامی از امام درس اخلاق هم می‌گیرند و امثال آیت‌الله مطهری در این مکتب پرورش فکری پیدا می‌کنند.

این هم باز برگرفته از راه پیامبران است که بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی می‌پردازند.

سوم اینکه پیامبران خدا وقتی مبعوث می‌شدند، به عِدّه و عُدّه فکر نمی‌کردند و اینکه آیا کسی را داریم؟ نداریم؟ باید اسلحه تهیه کنیم و چنین و چنان کنیم. بلافاصله رسالت خود را آغاز می‌کردند و به صحنه می‌آمدند. امام هم همین کار را کردند. امام وقتی نهضت‌شان را آغاز کردند، همین کار را کردند. حرکتی که امام انجام دادند و آن موضع‌گیری‌هایی که داشتند خیلی‌ها را نگران می‌کرد و به وحشت می‌انداخت که امام با کدام قدرت دارد این حرف را می‌زند. در مهر ماه سال ۱۳۴۱ که روز آغاز نهضت امام بود، امام در بیت آیت‌الله‌العظمی حائری(ره) که همه مراجع و علما جمع شده بودند، گفت اگر می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات یابد، باید دودمان پهلوی را از قدرت پایین بکشیم. استعمار انگلیس اینها را به قدرت رسانده است تا به دست اینها اسلام را از بین ببرد و ایران را به روز سیاه بنشاند. این سخن امام با شگفتی مواجه شد. شاه به عنوان یک امپراتوری قوی پنجه بود که کسی جرئت نمی‌کرد اسم او را بدون القاب و تجلیل بیاورد.

آقای شریعتمداری که در مجلس حضور داشت از امام پرسیده بود با کدام قدرت می‌توانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم؟ ما که بمب در جیب‌مان نیست که برویم و بر سر شاه بکوبیم. امام فرموده بود ما قدرتی داریم که از بمب قوی‌تر و آن «ملت» است. با اتکا به ملت حرکت کرد و هیچ به این فکر نکرد پیروز می‌شویم یا نمی‌شویم. به تعبیر خودشان همین که ما به وظیفه‌مان عمل کنیم بزرگ‌ترین پیروزی است. بعد هم می‌فرمودند اگر انبیا و اولیا می‌خواستند به پیروزی فکر کنند، هیچ‌یک نباید حرکت می‌کردند. آنها وظیفه‌شان را انجام می‌دادند و شاید اندیشه‌شان چند قرن بعد در میان جامعه تحقق یافت. این باز برگرفته از راه پیامبران بود که به عِدّه و عُدّه فکر نکردند. اینها چیزهایی بودند که امام واقعاً از راه پیامبران آموخته و برگزیده بودند. بعد هم حکومتی هم که تشکیل دادند، از جهت خودشان آنچه را که با روش اسلامی و شیوه پیامبران تطبیق داشت، پیاده کردند. این‌جور نبود که این‌گونه فکر کنند امروز دنیا عوض شده است و باید تجمل‌گرایی، مصرف‌زدگی، عِدّه و عُدِه و زرق و برق، مسند و مقامی وجود داشته باشد. در نوفل‌لوشاتو وقتی خبرنگار خارجی خواست موقعی که امام غذا می‌خورند، برود و از سفره ایشان عکس بگیرد، وقتی دید سفره ایشان فوق‌العاده ساده است و نان، سیب‌زمینی و تخم‌مرغ می‌خورند، گفت روی میز غذایی که برای پاپ می‌چینند پر از انواع و اقسام غذاهاست و بسیار حیرت کرده بود. این زندگی امام بود و حکومت امام هم همین را می‌خواست و ولایت امام همین بود و با روش و سیره پیامبران تفاوتی نداشت.

 

*حضرت امام در اواخر عمر شریف‌شان از دو کلیدواژه «اسلام ناب محمدی» و «اسلام امریکایی» رونمایی می‌کنند. ویژگی‌های این دو اسلام چیست؟

خود امام همین را تفسیر کرده‌اند. آنجایی که می‌خواهند بگویند اسلام امریکایی می‌گویند اسلام اشرافی، اسلام آخوندهای درباری، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام. اسلام ناب یعنی اسلام مردم پابرهنه. اسلام ناب یعنی اسلام به دور از هر گونه تجمل، زرق و برق، اشرافی‌گری و سرمایه‌داری. اسلام ناب یعنی اسلامی که در خدمت مستضعفین است، در راه اصلاح امور جامعه حرکت می‌کند. اسلام امریکایی یعنی اسلامی که در خدمت زر و زور است، اسلامی که در خدمت ابرقدرتهاست. اسلامی که در مسیر اشرافی‌گری و اسلامی است که جنبه واپسگرایی دارد و جامعه را به سوی انحطاط، تاریکی و تباهی می‌کشاند. اسلام امریکایی یعنی اسلام سازش، کرنش و تسلیم.

 

*چرا امریکا؟ چرا نفرمودند اسلام انگلیسی؟

سمبل استکبار جهانی در دوران ما امریکاست، لذا از این جهت است که امام به اسلام امریکایی تعبیر می‌کنند. اسلامی که در خدمت جهان‌خواران و مستکبرین است. اسلامی که امام در جامعه مطرح کرد، اسلامی است که ذلت و سازش را نمی‌پذیرد، تحقیر نمی‌شود و اجازه نمی‌دهد ملت‌اش سرخورده و ذلت‌پذیر باشد. اسلامی که امام به عنوان اسلام ناب محمدی معرفی کردند، به ملت‌ها قدرت، عزت و سربلندی می‌دهد. زمانی بر ملت ایران گذشت که همه باور کرده بودند ملت ایران ملت بی‌عرضه‌ای است. کاپیتولاسیون را بر ملت ایران تحمیل کردند. سر جوخه‌های عربده‌کش امریکایی بر جان، مال و ناموس این ملت مسلط بودند. هر کاری که می‌خواستند انجام می‌دادند و همه هم پذیرفته بودند که ما چاره‌ای نداریم و باید تسلیم شویم. موقعی که می‌خواستند امام را تبعید کنند و سوار هواپیما کردند، یکی از افسران شاهنشاهی آمد و در کنار امام نشست و گذرنامه امام را تقدیم کرد و گفت: «شما الان به ترکیه می‌روید.» امام به ایشان فرموده بودند: «می‌دانید ما داریم به خاطر دفاع از ارتش تبعید می‌شویم؟» آن افسر جواب داده بود: «وقتی ما به امریکا نیاز داریم، چاره‌ای نداریم. باید یک سلسله امتیازات به آنها بدهیم.» امام فرموده بودند: «یعنی باید نوامیس‌مان را هم در اختیار آنها قرار بدهیم؟» منظورم این است که این مطلب برای‌شان جا افتاده بود که: «در کف شیر نر خونخواره‌ای/ غیر از تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟»

اما امام روی اسلام واقعی، اسلام راستین، اسلام محمدی(ص) که اجازه نمی‌دهد ملتی تحقیر شود تکیه می‌کردند و معتقد بودند ملت با تکیه بر چنین اسلامی می‌ایستد و از حق خود دفاع می‌کند و لذا امام در دوران مبارزات و در روشنگری‌هایی که داشتند، به ملت ایران روحیه دادند و به جوانان کشور ما هویت بخشیدند و کرامت انسانی را در آنان احیا کردند و به آنها باوراند که شما هم می‌توانید دست به فعالیت‌های علمی بزنید، پیشرفت، قدرت، ابتکار، اختراع و اکتشاف کنید. اینها نتیجه اسلام راستین است. اسلام امریکایی ذلت‌پذیری، حقارت، اسارت، توسری‌خوری و وادادگی است.

 

*هر قیامی در طول زمان، ریزش‌ها و رویش‌هایی را تجربه میکند. ریزش‌ها در انقلاب اسلامی به چه علتی رخ می‌دهند؟ چرا مواضع عده‌ای در اول انقلاب، با مواضع حال حاضرشان فرق می‌کند؟ آیا استحاله‌ای رخ داده یا تفکرشان همین بوده است و عیان نمی‌کردند؟

یک علتش همین است که اشاره کردید. افرادی اساساً با راه و خط امام آشنا نبودند و راه و خط امام را نشناختند یا اندیشه‌های لیبرالیستی در آنها بود، ولی بالاخره با امام همراه شدند، لکن اندیشه‌های امام را نه درک کرده بودند و نه باور داشتند. خیلی راه دوری نمی‌روم. امام از روزی که نهضت را آغاز کرد، به‌شدت با حرکت مسلحانه مخالف بود و حرکت‌های مسلحانه را به‌طور کلی قبول نداشت و می‌گفت نیازی نداریم. وقتی آیت‌الله انواری «رحمه الله علیه» از طرف هیئت مؤتلفه خدمت امام رفت که اجازه یک سلسله ترورها را بگیرد، امام فرموده بودند این کار را نکنید و سه دلیل هم آورده بودند. اول اینکه شما هر مهره‌ای را که بزنید، فردا مهره‌ای بدتر از آن را جایگزین می‌کنند و این جنایت‌ها ادامه پیدا می‌کنند. دوم اینکه حرف منطقی ما در دنیا ضایع می‌شود. ما یک سلسله حرف‌های منطقی و قانونی داریم، ولی این کار، ما را آدم‌کش و به قول امروزی‌ها تروریست معرفی می‌کند. سوم اینکه برای پیشبرد هدف‌مان نیازی نداریم که دست به چنین کاری بزنیم.

به ضرس قاطع می‌گویم  بسیاری از  کسانی یار امام محسوب می‌شدند و در مسیر حرکت امام قرار داشتند، نمی‌توانستند این را بپذیرند که بدون دست بردن به اسلحه می‌توان شاه را سرنگون کرد و فکر می‌کردند بدون حرکت مسلحانه و با اعلامیه که نمی‌شود مملکت را گرفت. ما در قرآن می‌خواندیم که حضرت موسی(ع) با یک عصا نظام فرعونی را سرنگون کرد و فکر می‌کردیم وحی، الهام و معجزه بوده است، اما امام ثابت کرد می‌توان در هر عصر و نسلی راه پیامبران را دنبال کرد و به پیروزی رسید.

علت دوم این بود که به‌طور کلی اعتقادی به کارهای امام نداشتند و بر اساس سیاست لیبرالیستی حرکت می‌کردند. قبل از اینکه امام نهضت خودشان را شروع کنند، بعضی از کسانی که اندیشه‌های سیاسی در سر داشتند، الهام گرفته از خط مصدقی‌ها و نهضت ملی نفت بودند و برداشت و تلقی‌شان از آنجا بود و قهراً همان فکر را دنبال می‌کردن و معتقد بر مذاکره، سازش، کرنش و بند و بست  بودند. ولی در خط امام اینها معنا نداشت.

مسئله دیگری که باعث شد بعضی‌ها ریزش پیدا کنند این بود که اینها در درازمدت خسته شدند. رفاه‌طلبی، تجمل‌گرایی و زندگی عافیت‌طلبانه اینها را بر آن داشت که دیگر بس است. تا کی می‌خواهیم این وضع را ادامه بدهیم.اما امام این‌طور نیستند و می‌گویند: «تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» چیزی نیست که مقطعی باشد، اما خیلی‌ها فکر می‌کردند مبارزه و انقلاب مال دوره‌ای بود و تمام شد و رفت و حالا باید دنبال زندگی‌مان برویم. در نتیجه وقتی دیدند سختی دارد، دردسر دارد، مشکلات مختلف دارد، فردا ممکن است بیایند و بمباران کنند و همه زحمات را از بین ببرند، برگشتند. رهبر معظم انقلاب در سال گذشته در یکی از سخنرانی‌های‌شان فرمودند یک زمانی شایع شده بود امریکا قطعاً می‌خواهد به ایران حمله کند. رئیس‌جمهور محترم وقت پیش من آمد و گفت چرا نباید به فکر علاج باشیم؟ چرا باید بگذاریم امریکا حمله کند و کارخانجات، سدها و پل‌هایی را که ساخته‌ایم از بین ببرد؟ این‌قدر فکر طرف بسته و محدود و درکش این‌قدر پایین است. او انقلاب، اسلام، ترقی و پیشرفت را در چهارچوب چند تا کارخانه، پل و سد می‌بیند، اما رشد، عزت، کرامت انسانی و جهان‌بینی راستین و این را که ما یک وظیفه و رسالت جهانی داریم نمی‌تواند درک کند و قهراً وقتی احساس می‌کند ممکن است فردا دوباره جنگ و حمله ای در پیش باشد، راه سازش را در پیش می‌گیرد.

 

 

*از اوایل انقلاب، عده‌ای در صدد تحریف آرمان‌های امام برآمدند و بیانات حضرت امام را تفسیر به رأی می‌کردند. این قضیه پس از رحلت امام شدت بیشتری گرفت و تا تحریف شخصیت و اصول بارز خط امام هم پیش رفتند. دلیل این تحریف‌ها چیست؟ و چگونه می توان جلوی این روند را گرفت؟

تحریف خط امام علل و سطوح گوناگونی دارد. در یک سطح جریان‌هایی که اصولاً با اسلام و انقلاب سر ناسازگاری دارند، قبله‌گاه‌شان کاخ سفید است و به دنبال این هستند که به هر قیمتی که هست ایران را به آغوش امریکا برگردانند، یکی از شگردهایی که در پیش گرفته‌اند تحریف خط امام است. اینها فکر کرده‌اند با یک سلسله تحریف‌گری‌ها بتوانند خط و راه امام را مخدوش بسازند و زیر سئوال ببرند و با نام و خط امام بتوانند سیاست وابستگی، سرسپردگی و سازشکارانه را در ایران تحقق ببخشند. عده دیگری هم همین جریان را دنبال می‌کردند، اما وابسته و عاشق امریکا و خائن نبودند، اما بر این باور بودند که بدون امریکا نمی‌توان زندگی کرد و روی پای خود ایستاد. همان که اشاره کردم که برای‌شان جا افتاده بود بدون اتکا به یکی از ابرقدرت‌ها نمی‌توان حرکت کرد و کاملاً به این تِز معتقد بودند بر همین اساس معتقدند بدون امریکا نمی‌توانیم زندگی کنیم. یادم هست در سال ۱۳۵۸ یا ۱۳۵۹ مهندس بازرگان به همراه ابراهیم یزدی به الجزایر رفتند و در آنجا با معاون رئیس‌جمهور امریکا، برژینسکی ملاقات کردند و برگشتند. امام به مهندس بازرگان اعتراض کردند که شما روی چه حسابی رفتید و چه معنا داشت که با او ملاقات کردید؟ جواب این بود که ما که نمی‌توانیم بدون امریکا زندگی کنیم. باید تبادل اطلاعات و همکاری کنیم. اینها خائن نبودند، اما این تِز را باور داشتند. هنوز هم عده‌ای از اینها همین تِز را باور دارند. چه نهضت آزادی، چه بعضی از روحانیون ما بر این باورند که ما بدون امریکا نمی‌توانیم زندگی کنیم، امریکا کدخدای دنیاست و باید به نحوی با این کدخدا همراه شویم و منافع آنها را در نظر بگیریم و یک رابطه برد ـ برد داشته باشیم، در حالی که ما که نمی‌توانیم چیزی از امریکا بگیریم و هر چه را که هست باید به او بدهیم..

عده‌ای هم کلاً به اسلام و انقلاب اعتقادی ندارند و هدف‌شان این است که به هر شکل ممکن اسلام را عقب بزنند و استقلال کشور را از بین ببرند. در کتاب «ایران و جهانی شدن» که آقای سریع‌القلم نوشته و آقای شیخ حسن روحانی بر آن مقدمه هم نگاشته است، می‌گوید امروز دنیا مثل یک دهکده شده و در چنین دنیای حرف از استقلال زدن پوچ و غلط است. سخن از خودکفایی اشتباه است. این یک تِز است که به‌طور کلی معتقدند باید کاملاً تسلیم سیاست غرب باشیم و سیاست امریکا را دنبال کنیم.

دسته چهارمی هم هستند که بر اساس منافع‌ شخصی‌شان امام را تحریف می‌کنند. خودشان و نور چشمی هایشان نمی‌توانند مانند امام ساده‌زیست باشند و غرق در تجمل‌گرایی، رفاه‌طلبی و مسافرتهای تفریحی خارجی و کاخ نشینی اند. این باید به نحوی این وضعیت را با امام تطبیق دهد تا خودش را پیرو خط امام و انقلابی نشان بدهد. چه کار باید کرد؟ باید امام را تحریف کند و بگوید امام موافق بود و حرفی نداشت. با رفاه‌طلبی، تجمل‌گرایی سر ناسازگاری نداشت.

 

گاهی هم حرف‌های امام را تقطیع می‌کنند. مثلاً در باره سازش با امریکا می‌گویند خود امام فرمودند “امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دوی آنها بدتر و همه از هم بدتر، اما امروز سر و کار ما با امریکاست”. حالا برخی قسمت آخر این سخن را حذف میکنند و می گویند: حالا چرا ما یقه امریکا را گرفته‌ایم؟ یعنی قسمت آخر فرمایش امام را حذف  می کنند و از این طریق سعی می‌کند افکار خود را القا کنند.

یا در سخنرانی هایشان می‌گویند: ما نباید مانند متحجرین خود را به مشتی کلمات بی‌روح امام محدود کنیم. باید ببینیم اگر امام امروز در بین ما بود چه کار می‌کرد؟ یعنی می‌خواهند بگویند اگر امام امروز در بین ما بود، حتماً او هم سازش و کرنش می‌کرد!

اما اینکه در مقابل باید چه کار کنیم؟ بهترین راه در جهت مقابله با این تحریف‌گری‌ها شناختن و شناساندن خط امام است. خودم فرصت نکردم این کار را بکنم، ولی دلم می‌خواست عده‌ای بنشینند و کلمات، پیام‌ها و نظرات امام را با قرآن تطبیق بدهند. یکی از راه‌های تحریف این است که می‌گویند کلمات امام برای ما مقدس هستند و آنها را روی چشم می‌گذاریم، اما اینها برای زمان خودشان مناسب و قابل اجرا بود. وقتی امام و به‌نوعی مرجع تقلید زمان از میان ما رفت، دیگر نمی‌توانیم از مرجعی که زنده نیست پیروی و تقلید کنیم. به ظاهر حرف پسندیده و فریبنده‌ای است. امام از میان ما رفته است، بنابراین باید فرمایش‌های ایشان به موزه سپرده شود. نکته همین جاست. آنچه که امام در زمینه انقلاب رهنمود و پیام دادند، هیچ‌کدام به فتوای ایشان برنمی‌گشت. این‌جوری نبود که تشخیص و فتوای خودشان باشد. مثلاً امام در نماز تسبیحات اربعه را یک مرتبه واجب می‌دانستند، و سه مرتبه را مستحب می‌دانستند، اما مسائل مربوط به انقلاب، سیاست، حکومت و کشورداری، همه برگرفته از قرآن بودند و هیچ‌یک را از خودشان نگفتند. حتی این جمله امام که امروز «مرگ بر شاه یا مرگ بر امریکا عبادت است» آیه صریح قرآن است: «لاَّ یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ»(۱) خدا دوست ندارد کسی صدا به ناسزاگویی بلند کند، مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. خدا به کسی که مورد ظلم قرار گرفته است، اجازه می‌دهد بلند شود و فریاد بزند و ناسزا بگوید. این صریح آیه قرآن است. اینکه امام می‌فرمودند ما به هیچ‌وجه با امریکا راه مشترک و مذاکره نداریم، آیه صریح قرآن است: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء»(۲) دشمنان من و دشمنان خودتان را دوست مپندارید و با آنها دوستی نکنید. ای کاش کسی فرمایش‌های امام را با آیات قرآن تطبیق بدهد. تمام نظریات امام برگرفته از قرآن است. تا قرآن هست، خط امام هست. تا قرآن در این کشور حاکم است، انقلاب اسلامی هم حاکم است. برای اینکه نسل امروز ما و نسل‌های آینده فریب نخورند و دچار لرزش نشوند، باید خط امام را تبیین کنیم و نظریات امام را با قرآن تطبیق بدهیم. مردم وقتی راه و خط امام و در حقیقت خط قرآن را شناختند، این‌گونه تحریف‌گری‌ها راه به جایی نمی‌برد.

 

*از ابتدای انقلاب هر دولتی که سر کار آمده گفتمان غالبی داشته است که بعضی از این گفتمان‌ها کم یا زیاد، با اهداف انقلاب اسلامی زاویه‌هایی داشته‌اند. دلیل پدید آمدن این شکاف‌ها چیست؟

بعضی از کسانی که وارد قدرت شدند، اندیشه‌های لیبرالیستی داشتند و خط‌شان از راه امام جدا بود. خود مرحوم مهندس بازرگان، دولت موقت و نهضت آزادی یا بنی‌صدر که اندیشه‌اش غرب‌گرایانه و لیبرالیستی بود و به‌طور کلی با خط امام مغایرت داشت. اندیشه لیبرالیستی بزرگ‌ترین خطری است که انقلاب ما را تهدید می‌کند. یک زمانی که در نجف در محضر امام بودیم، این موضوع را احساس کرده بودم که اختلاف نظری بین امام و بعضی از علما وجود دارد. آنها بزرگ‌ترین خطر را برای اسلام و کشورهای اسلامی مارکسیسم می‌دانستند، ولی نظر امام این بود که نه اینکه کمونیست‌ها برای کشور خطر نیستند، ولی خطرشان آن‌قدرها جدی نیست. اسلام این قدرت را دارد که اینها را کنار بزند و عملاً هم دیدیم همین‌طور هم شد. آن زمان یمن دو تکه بود و همه می‌گفتند عدن و یمن جنوبی پایگاه کمونیست‌هاست، ولی از دست رفت. در سوریه و در مصر کمونیست‌ها به‌شدت فعال هستند. در عراق که با چشم سر می‌دیدیم، کتاب‌های شهید آیت‌الله صدر «اقتصادنا» و «فلسفتنا» ممنوع بود، اما کتاب‌های مارکسیستی و مائوئیستی با کاغذ بسیار اعلا و خط زیبا فروان بود و همه نگران بودند، اما امام می‌فرمودند اینها خطر جدی نیستند. عملاً هم دیدیم نه یمن، نه مصر، نه سوریه و نه عراق هیچ‌کدام‌شان کمونیستی نشدند. در برهه‌ای مثل حباب روی آب از بین رفت، اما امام می‌فرمودند خطر لیبرالیسم جدی است. حتی یادم هست وقتی خبرنگار لوموند به عنوان اولین خبرنگار خارجی در سال ۱۳۵۶ به نجف آمد و با امام مصاحبه کرد، این سئوال را مطرح ساخت که اگر پیروز شدید با کمونیست‌ها چه کار خواهید کرد؟ امام فرمودند آنها در اظهار نظر آزادند، اما در توطئه آزاد نیستند. اسلام قدرت این را دارد که به شبهات و اشکالات‌شان جواب بدهد، لذا در اظهار نظر آزادند. امام تا این اندازه اطمینان داشتند که کمونیست‌ها در مقابل اسلام خطر جدی نیستند، اما امام لیبرالیسم را خطر جدی می‌دانستند و فرهنگ غرب را بزرگ‌ترین خطر می‌دیدند. امروز هم می‌بینیم بزرگ‌ترین مشکل کشورمان این است که عده‌ای از کسانی که در پست های مختلف کشور قرار می‌گیرند اندیشه لیبرالیستی دارند. حالا این اندیشه لیبرالیستی ممکن است در برخی از این افراد ریشه ای باشد یا ریشه ای نباشد اما تاحدی بر آنها تاثیر گذاشته است.

عامل دوم در مسئله کسانی که راه دیگری را در پیش گرفته و چالش‌ساز شده‌اند، روحیه قدرت‌طلبی است که حضرت امام از زبان معصوم(ع) نقل کردند که: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کلِّ خَطِیئَه». جاه‌طلبی‌ها بسیاری را به تباهی کشاند. ممکن است تا طرف به قدرت نرسیده است احساس نکند چه ویژگی خطرناکی در او خوابیده است ، اما پشت میز که قرار می‌گیرد حاضر است  برای حفظ قدرت، از خیلی چیزها بگذرد.

سومین عامل، جریان نفوذ است. به محض اینکه فردی به قدرت می‌رسد، استکبار سعی می‌کند عوامل خود را به او نزدیک کند تا در او نفوذ کنند. این افراد می‌آیند و روی این شخص کار می‌کنند و در تصمصم گیری های او تأثیر می‌گذارند. وقتی انسان به قدرت می‌رسد، خواه ناخواه از مردم جداست و با مردم کمتر ارتباط دارد. شرایط او اقتضا نمی‌کند بتواند در میان مردم بیاید و آنها از آن طرف به او القا می‌کنند که مردم این را می‌خواهند، مردم آن را می‌خواهند و او کم‌کم باور می‌کند که مردم همان بادمجان دور قاب‌چین‌هایی هستند که اطراف او را گرفته‌اند و در نتیجه از راه امام و ملت دور می‌شود و به این مشکلات دچار می‌شود.

اینجا باز تفاوتی هست که در امام می‌بینیم. امام در دوران زندگی‌شان چه موقعی که به عنوان استاد در حوزه علمیه مطرح بودند، چه در دوره‌ای که مرجع تقلید بودند، چه در دورانی که رهبر انقلاب بودند، هیچ‌کس را مطلق نکردند. این جمله را در نجف از امام شنیدم که بسیار جالب است. فرمودند اگر شما حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، باز احتمال بدهید اشتباه در آن باشد. مقدس اردبیلی، مقدس اردبیلی است، اما معصوم نیست. ممکن است خبری که امروز به شما می‌دهند اشتباه باشد. جای تصحیح بگذارید. زمانی که منافقین با انبوهی از نامه ـ آیت‌الله شهید مطهری، آیت‌الله طالقانی، شیخ حسین‌علی منتظری، هاشمی رفسنجانی و بسیاری از علمای شیراز و شهرهای دیگر ـ برای گرفتن تأیید از امام به نجف آمدند، علی‌القاعده با نامه‌هایی که از چنین افرادی آورده بودند که حاصل عمر امام بودند و ظاهراً مو لای درز موضوع نمی‌رفت، اما امام طبق همین تِز که اگر حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، احتمال اشتباه بدهید و بدون تحقیق نپذیرید، گفتند باید خودشان را بشناسم و به این نامه‌ها نمی‌توانم بسنده کنم.

این مسئله بسیار مهمی است که متأسفانه در میان دولتمردان ما کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئه‌ها، دسیسه‌ها و شگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) و خط امام را استواری ببخشند به خاطر این است که این اندیشه را دارند و نفوذناپذیر هستند. چرا؟ چون هیچ‌کسی را برای خود مطلق نکرده‌اند. نه آقازاده، نه اطرافیان، نه دوستان و نه حتی رفقای ۵۰ ساله. اینکه می‌بینید بین ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی تفاوت عمیقی پیش می‌آید به خاطر همین است. آقای هاشمی رفسنجانی دوست ۵۰ ساله آقاست، ولی رهبر معظم انقلاب این دوست ۵۰ ساله را مطلق نکرده‌اند که هر چه می‌گوید درست است. هیچ‌کسی را برای خودشان مطلق نکرده‌اند و رمز موفقیت ایشان همین است. نفوذپذیری افراد باعث می‌شود ضربه‌های سنگینی به آنها وارد شود.

 

*مصادیقی که به کار بردید بیشتر نفوذ فردی بود. حضرت آقا از نفوذ جریانی هم صحبت می‌کنند. در باره نفوذ جریانی هم بفرمایید که آیا از اول انقلاب تا به حال مصداقی هم داشته است؟ ویژگی‌های نفوذ جریانی چیست؟

نفوذ جریانی نه‌تنها از اول انقلاب، بلکه از زمانی که امام نهضت را آغاز کردند وجود داشته که یکی از آن خط موازی است. خط موازی در دنیای سیاست به این شکل است که وقتی دشمن نمی‌تواند از طریق زور، یک انقلاب الهی یا مردمی را به بیراهه بکشاند، سعی می‌کند با همان شعار الهی، انقلابی و مردمی وارد شود و مسیر را عوض کند. نمونه بارز آن در تاریخ حرکت حضرت موسی(ع) علیه فرعون و فرعونیان، زورپرستان و زرمداران است. حضرت موسی(ع) جلو رفتند و فرعون سرنگون‌ شد و مکتب توحید استواری یافت. در اینجا کسانی که رفاه‌طلب و زرپرست بودند و نمی‌توانستند با مکتب توحید کنار بیایند، در فرصتی که حضرت موسی(ع) حضور نداشتند، گوساله‌ای ساختند و به مردم گفتند خدایی که موسی(ع) شما را به او دعوت می‌کند، این است و این را بپرستید و به این ترتیب مردم را از خداپرستی به گوساله‌پرستی سوق دادند. نیامدند با خداپرستی مخالفت و اندیشه فرعونی را تأیید کنند، بلکه با نام توحید و خداپرستی، مسیر را عوض کردند و حتی گردن‌کشان قریش نتوانستند با اسلام به صورت علنی مقابله کنند و بت‌پرستی را آشکارا پاس بدارند، به ناگزیر آمدند و مسجد ساختند و خواستند از طریق مسجد مسیر را عوض کنند. به این می‌گویند خط موازی که دستور آمد: «مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین» و خرابش کردند.

معاویه و عمرو عاص وقتی با قدرت نظامی و زور نتوانستند حضرت علی(ع) را شکست بدهند، از خط موازی استفاده کردند. قرآن را روی نیزه‌ها بالا بردند و گفتند آیا ما قائل به قرآن هستیم یا علی؟ بیاییم و به آنچه که قرآن بین ما حکم کرده است عمل کنیم.

در دنیای سیاست معاصر هم لااقل در حرکت عبدالناصر این را دیدم. عبدالناصر توانست ۱۰۰ میلیون عرب آن روز را با خود همراه کند و یک خطر جدی برای صهیونیسم و امپریالیسم به وجود بیاورد، آمدند و حزب بعث را به شکل موازی ایجاد کردند. حزب بعث در واقع یک خط موازی بود. تندترین شعارهای صهیونیستی را سر می‌داد، اما سر بزنگاه چنان ضربه‌ای می‌زد که نمی‌شد کمر راست کرد. این بحث بسیار مفصلی است که فقط یک نمونه را عرض می‌کنم. در آخرین مرحله‌ای که حزب بحث مأموریت خود را انجام داد در مورد ایران بود. انقلاب که پیروز شد، هم امریکا و هم رژیم صهیونیستی دریافتند به‌زودی مردم را به مرز فلسطین می‌کشد. اینجاست که صدام سپر بلای اسرائیل می‌شود و جنگ علیه ایران را آغاز می‌کند تا اسرائیل را با شعار ضد صهیونیستی و شعار آزادی‌خواهی نجات بدهد.

وقتی امام، نهضت را آغاز کردند، ما این جریان خط موازی و جریان نفوذ را دیدیم. وقتی امام علیه اسرائیل به‌شدت موضع‌گیری می‌کردند ـ شما این را در کتاب نهضت روحانیت و صحیفه امام می‌توانید ببینید ـ یک دفعه جریانی راه افتاد که چرا ایشان دائماً از اسرائیل حرف می‌زند؟ چه فرقی بین اسرائیل و بقیه هست؟ «الکفر مله الواحده» که به فارسی می‌شود: کفار سر و ته یک کرباس‌اند. چه فرقی با هم دارند؟ همین شعاری که بعد از پیروزی انقلاب راجع به امریکا دادند. اولین بار هم عبدالله نوری در دفاعیه‌اش گفت که چه فرقی بین امریکا و انگلیس هست؟ این نفوذ جریانی است.«امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر.»

در سال ۱۳۴۳ هم همین‌طور شد. یعنی آمدند و موجی را ایجاد کردند که چرا ایشان فقط علیه اسرائیل موضع گرفته است؟ «الکفر مله الواحده»! امام در آنجا با یک ضربه فنی کار را تمام کردند و گفتند: «من از جمله الکفر مله الواحده که از سازمان ملل بر سر زبان‌ها افتاده است متأسفم» و تمامش کرد.

یا کمی قبل از آن وقتی شاه با تهدید امام نتوانست ایشان را ساکت کند. احضاریه در خانه‌شان فرستاد. علیه امام شب‌نامه پخش و در آن بدترین فحاشی‌ها را به امام کردند که امام احساس کنند دارد به ایشان اهانت می‌شود و کنار بکشند. فیضیه را به خاک و خون کشیدند، ولی امام باز راه‌شان را ادامه دادند. از این به بعد خط موازی را تشکیل دادند. سازمان امنیت عده‌ای از وعاظ را فرا خواند و گفت اگر می‌خواهید علیه رژیم مبارزه کنید، ما حرفی نداریم، ولی یک خط قرمز را باید رعایت کند. علیه شاه و اسرائیل حرف نزنید و دائماً در گوش مردم نخوانید اسلام در خطر است. راجع به بقیه مسائل هر حرفی که بزنید مشکلی نیست و آزاد هستید. اگر امام این را افشا نمی‌کردند و در همه مساجد به ظاهر علیه دولت و همه قانون‌شکنی‌ها سخنرانی می‌شد و دیگر کسی نمی‌توانست بگوید آزادی بیان و آزادی قلم نیست، اما هدف اصلی که به خطر افتادن اسلام و مبارزه با شاه و اسرائیل بود این وسط گم می‌شد.

بعد از پیروزی انقلاب هم همین جریان نفوذی ادامه یافت. یکی از آنها همین است که الان هم وجود دارد که مردم دارند از گرسنگی می‌میرند و کارتن‌خواب هستند و باید به داد مردم برسیم. یادم هست در تبلیغات انتخاباتی دوره هشتم ریاست جمهوری از یکی از کاندیداها در برنامه زنده تلویزیونی سئوال شد در زمینه مذاکره با امریکا نظر شما چیست؟ و او همان فرمایش مقام معظم رهبری را تکرار کرد که با حکمت، عزت و مصلحت مشکلی نداریم که مذاکره کنیم. یکی از افرادی که در تیم انتخاباتی او حضور داشت، گفت عزت، مصلحت و حکمت چیست؟ مردم دارند از گرسنگی می‌میرند. سعی می‌کنند جریان نفوذ را از این طریق گسترش بدهند و تأثیر بگذارند که گذاشتند. واقعاً تأثیر عمیقی گذاشتند و توانستند کار را به اینجا بکشانند. معتقدم جریان مک‌فارلین و نامه به امام برای حذف شعار مرگ بر امریکا ریشه‌اش در آنجا بود و امروز به اینجا کشیده شده است.

 

*جایگاه امام خمینی و اندیشه ایشان را بعد از ۲۷ سال از رحلت‌شان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به‌رغم همه تبلیغات سوئی که علیه امام شد و موجی را به راه انداختند که چهره امام را در دنیا یک چهره خشن دیکتاتور جلوه بدهند، امروز می‌بینیم خط و اندیشه‌های امام در اقصی نقاط دنیا ریشه دوانده است. آنچه که در  کشورهای منطقه و اقضی نقاط جهان ، در آفریقا و جاهای دیگر می‌بینیم،  الهام گرفته شده از اندیشه‌های امام و مسئله‌ای است که مردم از امام الگو گرفته‌اند و امام شناخته شده و راه امام استواری یافته است و مسلمانان محروم و مستضعف و کسانی که به دنبال کسب آزادی هستند، خط امام را پی گرفته‌اند و دشمن هم از همین وحشت کرده است. تمام این دست و پا زدن‌ها، اهانت‌ها و چیزهایی که امروز حتی علیه مقام معظم رهبری می‌بینیم، ریشه در همین قضیه دارد که احساس می‌کنند راه امام و راه ولی‌فقیه و رهبر انقلاب اسلامی دارد جهانی می‌شود و در مردم کاملاً نفوذ و رشد دارد و به‌رغم آن همه تبلیغات سنگین نتوانسته‌اند این خط را به بن‌بست بکشانند. اینکه حتی از یک روسری یک خانم محجبه می‌ترسند و در مهد به اصطلاح تمدن می‌خواهند جلوی این روسری را بگیرند و می‌گیرند برای این است که کاملاً فهمیده‌اند خط و راه امام که همان راه اسلام ناب محمدی(ص) است، دارد جهانی می‌شود و همه جا ریشه می‌دواند. از این جهت باور دارم به امید خدا راه امام و انقلاب جهانی می‌شود و استکبار جهانی به ناگزیر فرو می‌پاشد، چون راه دیگری ندارد. به قول آن شاعر عرب: « إذا الشعب یوماً أراد الحیاه/ فلابدّ أن یستجیب القدر» اگر ملتی تصمیم گرفت و اراده کرد که آزاد زندگی کند، تقدیر هم ناگزیر است تغییر کند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره نساء، آیه ۱۴۸            

۲ـ سوره ممتحنه، آیه ۱

 

سوتیترها:

 

۱

بعضی از علما نجف، بزرگ‌ترین خطر را برای اسلام و کشورهای اسلامی مارکسیسم می‌دانستند، ولی نظر امام این بود که کمونیست‌ها در مقابل اسلام خطر جدی نیستند، امام لیبرالیسم را خطر جدی می‌دانستند و فرهنگ غرب را بزرگ‌ترین خطر می‌دیدند

 

۲

تمام نظریات امام برگرفته از قرآن است. تا قرآن هست، خط امام هست. تا قرآن در این کشور حاکم است، انقلاب اسلامی هم حاکم است. مردم وقتی خط امام و در حقیقت خط قرآن را شناختند، این‌گونه تحریف‌گری‌ها راه به جایی نمی‌برد.

 

۳

در مهر ماه سال ۱۳۴۱ که روز آغاز نهضت امام بود، امام در بیت آیت‌الله‌العظمی حائری(ره) که همه مراجع و علما جمع شده بودند، گفت اگر می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات یابد، باید دودمان پهلوی را از قدرت پایین بکشیم… آقای شریعتمداری از امام پرسیده بود با کدام قدرت می‌توانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم؟ ما که بمب در جیب‌مان نیست که برویم و بر سر شاه بکوبیم. امام فرموده بود ما قدرتی داریم که از بمب قوی‌تر و آن «ملت» است.

 

۴

آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئه‌ها، دسیسه‌ها و شگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) و خط امام را استواری ببخشند به خاطر این است که نفوذناپذیر هستند. چرا؟ چون هیچ‌کسی را برای خود مطلق نکرده‌اند. نه آقازاده، نه اطرافیان، نه دوستان و نه رفقا.

 

۵

نفوذ جریانی نه‌تنها از اول انقلاب، بلکه از زمانی که امام نهضت را آغاز کردند وجود داشته که یکی از آنها شیوه خط موازی است. به این شکل که وقتی دشمن نمی‌تواند از طریق زور، یک انقلاب را به بیراهه بکشاند، سعی می‌کند با همان شعار انقلابی و مردمی وارد شود و مسیر را عوض کند.

 

۶

در سال ۱۳۴۳ وقتی در مجلس شورای‌ملی کاپیتولاسیون احیا و به اتباع امریکایی مصونیت داده می‌شود، هیچ‌کدام از گروه‌های سیاسی نفس‌شان در نمی‌آید. نه آنهایی که دم از پان‌ایرانیسم می‌زدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم می‌زدند و نه دیگر گروه‌هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی، هیچ کدام کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان ندادند.

 

 

۷

به‌رغم همه تبلیغات سوئی که علیه امام شد و موجی را به راه انداختند که چهره امام را در دنیا یک چهره خشن جلوه بدهند، امروز می‌بینیم خط و اندیشه‌های امام در اقصی نقاط دنیا ریشه دوانده است.

 

30نوامبر/16

انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟! کدامیک؟!

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقی رهبر

 

انقلاب اسلامی که با رهبری حضرت امام «ره» و پشتیبانی ملت غیور، بنیان‌گذاری شد، با مجاهدات نفس‌گیر و فداکاری‌ها و شهادت‌های آزادمردان این مرز و بوم شکل گرفت و سی و هفت سال است که روی پای خود ایستاده، توطئه‌های جهانخواران را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته، به عنوان امید مستضعفان جهان سر برآورده و خشم و کینه تبهکاران و در رأس آنها سران زورگوی آمریکا را برانگیخته است؛ و این چیزی جز اسلام انقلابی نیست و اگر جوهره انقلابی بودن را از آن بگیریم، در اسلامی بودن آن نیز باید تردید کرد، زیرا اگر اسلام به‌شایستگی شناخته نشود و مبانی اصولی آن مورد توجه قرار نگیرد، انقلاب اسلامی مفهوم و پیام روشن دیگری ندارد.

اگر انقلاب اسلامی ‌توانست نظام کهن ستم‌شاهی را به تاریخ بسپارد و ایران را از چنگال سلطه بیگانگان و در رأس آنها آمریکا سلطه‌گر و جنایت‌پیشه به در آورد و امّتی را در مسیر حق‌طلبی و مجاهده و کفرستیزی و مقاومت تا مرز شهادت پیش ببرد، در پرتو مجاهدات علمی و فناوری، چشم جهانیان را خیره کند و با همه کارشکنی‌ها در رتبه شایسته‌ای قرار گیرد و بدون اتکا به قدرت خارجی، رشد علمی و فناوری و هسته‌ای را مدیریت کند و… اینها همه به برکت رویکرد به اسلام انقلابی بود.

تفسیر حضرت امام«ره» و مقام معظم رهبری، از انقلاب و اسلام چیزی جز این نیست که اسلام با چهره انقلابی و استکبارستیزی و مقاومت، دفاع از مظلومان و حاکمیت احکام و شرایع دین حنیف و خودباوری به میدان آمده است، یعنی همان چیزی که استکبار جهانی و امپریالیسم و صهیونیسم را به وحشت انداخته است. اسلام آمریکایی آل‌سعود و اسلام مفتی‌های خودفروخته شکمباره نه تنها برای استکبار جهانی خطری ندارند، بلکه ابزار خوبی برای دشمنان اسلام هستند؛ همان‌گونه که می‌بینیم  تحت عنوان اسلام چه فتنه‌هایی که به راه انداخته‌اند.

اسلام ناب محمدی«ص» همان است که قرآن کریم معرفی می‌کند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ ؛(۱) محمد رسول خداست و آنان که به او گرویده‌اند، در برابر کفار سرسخت و با یکدیگر مهربان‌اند».

و در آیه‌ی دیگرمیفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ .. ؛(۲) ای پیامبر، با کفار و منافقان نبرد کن و بر آنان سختگیر باش.»

البته اسلام آئین رحمت است و پیامبر رحمه‌للعالمین، اما رحمت جایی دارد و سختگیری جایی و لذا خاقانی گفته ‌است:

هر کجا را غم بایدت فرمود

چون که مرهم نهی ندارد سود

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

کو زهر بهر دشمن و کو مهر بهر دوست؟

در حالی‌که جبهه کفر و شرک و امپریالیسم و صهیونیسم، با مزدوری ارتجاع و فریب‌خوردگان، برای ریشه‌کن کردن اسلام و ایران اسلامی که کانون اسلام انقلابی است، صف‌آرایی کرده‌اند و از هیچ‌ توطئه‌ای، چون تروریسم و تحریم و طرح براندازی و نفوذ و… رویگردان نیستند، آیا اینجا جای رحمت است؟!

 در برابر این جبهه‌ی مهاجم، جز قاطعیت و سرسختی در دفاع از دستاوردهای انقلاب و حقوق ملت، خون پاک شهیدان راه دیگری وجود دارد؟

آیا دستگاه دیپلماسی ما در برابر این دشمنان کینه‌توز جز استقامت و قاطعیت راه دیگری دارد؟ چرا برخی از آقایان این روزها سعی دارند میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی مرزبندی کنند و یا دشمنی آمریکا را توهم جا بزنند؟

رهبر معظم انقلاب فرمود: عقلانیت امام و آن خرد پخته‌ی قوام‌یافته‌ی این مرد الهی، او را به این نتیجه رساند که در مقابل دشمن، کمترین انعطاف و کمترین عقب‌نشینی و کمترین نرمش، به پیشروی دشمن می‌انجامد. در میدان رویاروئی، دشمن از عقب‌نشینی طرف مقابل، دلش به رحم نمی‌آید. هر یک قدم عقب‌نشینی ملت مبارز در مقابل دشمنان، به معنای یک قدم جلو آمدن دشمن و مسلط شدن اوست. این، یکی از مظاهر عقلانیت امام بزرگوار بود.(۳)

 

تجربه نشان داده است که کوتاه آمدن از منافع ملی و آرمان‌های انقلاب و اسلام انقلابی، جز جرئت دادن به دشمن و گستاخی بیشتر او سودی ندارد. حضرت امام«ره» مثال ساده و آموزنده‌ای می‌زدند با این مضمون که: «در برابر حیوان‌ هار(سگ) عقب‌نشینی جرئت دادن است و چون در برابر او ایستادگی کنی، آن حیوان عقب می‌زند.» این را ما آزموده‌ایم. هر چند کآزمودم از وی نبود سودم «مَن جَرَّبَ المُجَرَب حَلَّت بِهِ الندامه،»(۴) در برابر دشمن نابکار باید ایستاد و او را به عقب راند. هنوز هستند کسانی که دشمنی آمریکا را توهم می‌دانند، در حالی که رهبر معظم، ده‌ها بار بر خباثت و بدعهدی این دشمن نابکار تأکید ورزیده گفته‌اند: « این‏جور نیست که شما خیال کنید توطئه نسبت به این کشور، یک توهم است، واقعیت است».

وزیر خارجه آمریکا گفته است: «سیاست فعلی ما افزایش فشار اقتصادی بر ایران است». دشمن می‌داند فعلاً در برابر ایران هیچ اقدام دیگری نمی‌تواند انجام بدهد، لذا فشار اقتصادی را عنوان می‌کند برای عقب راندن جمهوری اسلامی.

ما امروز در حال نبرد و پیکاریم و نباید میدان به دشمن مهاجم بدهیم.  اکنون که در آستانه خرداد دیگری که یادآور حوادث انقلاب و تجدید میثاق با معمار اندیشه اسلامی قرن امام خمینی است، قرار داریم، فراتر از تجلیل و تکریم و سخنرانی‌های گرم و مراسم‌ها باید با معنویات و اندیشه‌های امام تجدید عهد کنیم و آن را بهتر بشناسیم. معنویات و اندیشه‌هایی که امروزه در مواضع رهبر عظیم‌الشأن می‌بینیم که با حکمت و بصیرت و شجاعتی مثال‌زدنی، همان راهی را می‌پیمایند که امام راحل پیمود و گفتند «این انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست.»  

درود و سلام بر آن بزرگمردی که در اوج توطئه‌های دشمن علیه اسلام انقلابی گفت: «مسلمانان از هیاهو و طبل تو خالی تبلیغات ظالمانه نهراسند که کاخ‌ها و قدرت‌های نظامی و سیاسی استکبار جهانی همانند لانه عنکبوت سست و در حال فرو ریختن است.»(۵)

و نیز گفت: «من با اطمینان می‌گویم اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت خواهد نشاند.»(۶)

و در جای دیگر تاکید ‌کرد: «دشمن اصلی اسلام و قرآن کریم و پیامبر عظیم الشأن«ص»،  ابرقدرت‌ها، خصوصاً امریکا و ولیدۀ فاسدش اسرائیل هستند.»(۷)

و نیز فرمود: «اگر اسلام آن طوری که هست و خدای تبارک و تعالی تأسیس کرده پیاده شود، فاتحه مستعمرین خوانده خواهد شد.»(۸)

تهدیدهای مستکبران، نباید ما را در پیاده کردن احکام خدا سست کند.

اظهار عجز،پیش ستمگر، ز ابلهی است

اشک کباب باعث طغیان آتش است(۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱. فتح، ۲۹٫

۲. توبه، ۲۳٫

۳. ۱۳/۴/۱۳۹۰

  1. حافظ
  2. صحیفه امام. جلد۲۰٫ ص۳۱۹
  3. صحیفه امام. جلد۲۰٫ ص۳۲۵
  4. (بخشی از پیام امام خمینی به کنگره عظیم حج در سال ۱۳۶۳)
  5. صحیفه امام. جلد ۴ ص۱۳
  6. صائب تبریزی

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

در حالی‌که جبهه کفر و شرک و امپریالیسم و صهیونیسم، با مزدوری ارتجاع، برای ریشه‌کن کردن اسلام و ایران اسلامی که کانون اسلام انقلابی‌است، صف‌آرایی کرده‌اند و از هیچ‌ توطئه‌ای چون تروریسم و تحریم و طرح براندازی و نفوذ و… رویگردان نیستند، آیا اینجا جای رحمت است؟!

30نوامبر/16

امام خمینی (رحمت‌الله علیه) از منظر اندیشمندان اسلامی و غربی

 

ن حبیبی

در تاریخ انقلاب‌ها و قیام‌ها و نهضت‌های انقلابی نمونه‌های بسیاری از سرگذشت ناکامی پیشگامان و رهبرانی را می‌توان یافت که نه تنها نتوانستند افکار و اندیشه‌های خود را در جوامع خود عملی سازند، بلکه حتی اندیشه‌ها و منظومه فکری‌شان پیش از فوت‌شان مدفون شد، در حالی که در نقطه مقابل، نام رهبرانی به چشم می‌خورد که سالیان طولانی پس از مرگ آنها همچنان چشمه‌سار افکارشان پویا و زنده  است و از نسلی به نسلی دیگر و از کشوری به کشوری دیگر جاری شده است. افزون بر آن، در میان کاروان‌ مصلحان دینی و عدالت‌خواهان، کسانی بوده‌اند که توانستند کاروان خود را به سر منزل مقصود برسانند و بازگشت به خویشتن و فطرت الهی انسان‌ها و بیداری اسلامی را در جامعه مسلمانان احیا کنند.

یکی از کسانی که همچون ستاره‌ای تابناک، خوش درخشید، امام خمینی رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران است. کسی که در حصار تن و زندان زندگی محصور نبود و با نفس‌، قلم‌ و عزم و اراده‌اش، حصاری پولادین بر گرداگرد دشمنان آزادی و استقلال و شرافت کشید و روح بلند خویش را در «فجر اسلام» پگاه رهایی انسان از قید زورمداران و زرپرستان و تزویرگرایان عصر جاری ساخت.

کسی که نام‌اش در دفتر قیام و شهادت، همپای یاد رسولان و مصلحان باقی و روح‌ باشکوه‌اش همواره در  فجر و بیداری اسلامی تا جاودانه حیات شرافت زنده است. کسی که در نگاه موحدان، ابراهیم زمان و در بیان آزادگان، اسطوره آزادگی و وارستگی و در زبان مریدانش تالی تلو معصومان و حتی در توصیف دشمنان کینه‌توزش، قدیس زمانه است. پیروان محمد رسول‌الله «ص» صلای پر صلابت رسول گرامی را از طنین صدای‌اش می‌شنیدند و پیروان مسیح«ع»، شمایل وی را در رخسار او مشاهده می‌کردند.

مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی در باره امام فرمودند: «با اخلاص بسیار و سوز فراوانی که حاج آقا روح الله داشت، برای بنده همیشه روشن بود که ائمه همیشه پشتیبان او خواهند بود. از این رو، تبلیغات بعضی را برای مرجعیت افراد و قائم مقامی آنان، کاری پوچ و بی‌حاصل می‌دانستم. می‌دیدم که خدا در این کار نظر ندارد و آنان موفق نمی‌شوند…اعتقاد من این است که مثل امام خمینی در زمان فعلی نداریم. وی فهم معصوم را پیدا کرده بود و درک او فوق درک‌ها و شجاعت ایشان فوق شجاعت‌ها بود. پای خود را به جای پای معصوم گذاشت و به سبب نبوغ و درک فوق‌العاده و شجاعت بسیارش از همه پیش افتاد. باید انسان «مؤید من عندالله» باشد تا بگوید آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و یا بگوید من توی دهن این دولت می‌زنم…

«… امام خمینی(ره) حدود شصت سال برای احیای اسلام و ارائه چهره ناب معارف و علوم آن از جمله عرفان، فقه و سیاست دینی با تمام سختی‌ها و رنج‌های حوادث، در مسیر مبارزه با کفر و شرک و الحاد، نستوه ایستاد.

مقاومت استوار امام در راه هدف و در مقابل ظلم و ستم و فراخوانی امت اسلامی به سوی خداوند و رسول، جبهه کفر و شرک را به واکنش واداشت و بدین‌سان استکبار با تمام قدرت و توان مادی و فکری، بر ضد آن بزرگوار به توطئه برخاست و‌با وجود حضرت امام، در دوران غیبت حضرت ولی عصر«عج»‌ و ‌در هنگامه ‌جولان کفر و قدرت‌مآبی و طغیان ‌شرک با تمام ‌تجهیزات ‌و نیرو، تشیع و اسلام زنده شد.»(۱)

شهید مطهری در مورد رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران می‌گوید:

«امام خمینی به این علت رهبر بلامنازع و بلامعارض این نهضت شد که علاوه بر اینکه واقعاً شرایط و مزایای یک رهبر مطلوب در شخص ایشان بود، ایشان [در همان حال] در مسیر فکری و روحی نیازهای مردم ایران قرار داشت؛ حال آنکه دیگران به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند… رمز موفقیت رهبر ‍[انقلاب] در این بود که [ایشان بر این باور بود که] مبارزه باید در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برود. ایشان با ظلم مبارزه کرد، ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح کرد. امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک مسلمان نباید تن به اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید زیردست و فرمانبر باشد،(۲) با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه کرد، مبارزه‌ای تحت لوای اسلام و با معیارها و موازین اسلامی… اگر امام عنوان پیشوایی مذهبی و اسلامی را نمی‌داشت و اگر مردم ایران در عمق روح‌شان یک نوع آشنایی و انس و الفت با اسلام نداشتند… محال بود این نهضت به این وسعت در مملکت ما به وجود آید.»(۳)

محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده بلندآوازه مصری دو بار ـ اولین بار در پاریس و بار دوم، اوایل سال ۱۳۵۹ دو سال بعد از پیروزی انقلاب  در ایران ـ به دیدار حضرت امام آمد. او در بازگشت به مصر، خاطره دیدارش با امام را در کتاب کم حجمی چاپ کرد. در بخشی از این کتاب آمده است:

«یکی از صحابه خاص رسول خدا«ص» را دیدم که گویی با عبور از کانال زمان به قرن چهاردهم رسیده است. او آمده است تا سپاهیان علی«ع» را که بعد از شهادت او بی‌فرمانده‌ مانده بودند، فرماندهی کند… و من ‌شایستگی این‌‌ فرماندهی ‌‌‌را ‌‌در‌ ‌او‌ می‌بینم.»(۴)

بنابراین میان انقلاب اسلامی ایران و شخصیت امام خمینی پیوندی عمیق و مستحکم و ارتباطی تنگاتنگ برقرار است به گونه‌ای که حتی در سایر نقاط جهان از این انقلاب به نام انقلاب خمینی یاد شده است. رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز این امر را متذکر شده، می‌فرمایند:

«انقلاب و امام خمینی(ره) دو پدیده انفکاک‌ناپذیرند. تحلیل انقلاب اسلامی‌ بدون شناخت شخصیت رهبر بزرگ ‌آن… ممکن نیست.»(۵)

ایشان در مقدمه‌ای که بر کتاب صحیفه نور نوشتند فرمودند: «انقلاب اسلامی بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته نیست.»

با توجه به اینکه انقلاب اسلامی ایران خیزشی بود علیه هر نوع بت پرستی «مدرن» و هر نوع شکل‌گیری سیاسی و اقتصادی، بنابراین بت‌شکنی یک طرف سکه انقلاب و وحدت‌گرایی الهی سوی دیگر سکه بود.

امام خمینی می‌فرمودند: «نمی‌شود انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست. نمی‌شود انسان هم منافع خود را ملاحظه کند و هم منافع اسلام را. باید یکی از این دو باشد.»

و نیز: «نهضت ما قبل از آنکه ایرانی باشد، اسلامی است و  قبل از آنکه به منطقه‌ای خاص تعلق داشته باشد، نهضت مستضعفین سراسر جهان است.»

بدین ترتیب امام در رهبری انقلاب اسلامی به عمق فرهنگ آسمانی دست یافت و راه «عرفان» را ‌پیمود. زنده کردن روح عرفانی در جهاد در جامعه، به کارگیری کلمات و واژه‌ها و اوصاف با دقت و معیار اسلامی، «خداشناسی» و «خودشناسی» تربیت و هدایت صحیح به عنوان بستر انسان شدن، همه و همه ابعادی از زیبایی‌شناسی انقلاب هستند. همان‌ طور که نسخه‌های نسخی و کوفی قرآن و کلام خدا و هنر خطاطی و خوشنویسی در اسلام، هنر ثبوت وحدت گردیدند و حروف، فواصل معمولی را از دست دادند و ‌پیوستگی آنها یک رسانه بصری را به وجود آورد، به همان ترتیب هم انقلاب اسلامی به ابعاد معنوی و مادی روز، «روح» جدیدی بخشید.

امام هم فرانسه را پشت سر‌گذاشت و هم از نوع انقلاب فرانسه عبور کرد. در پاریس روزنامه‌نگاران برای مصاحبه با امام روی زمین می‌نشستند. در آنجا کنفرانس مطبوعاتی اسلام بر کنفرانس رسانه‌های شیطانی غالب شده بود و دستور روز مطبوعات و رسانه‌ها را امام تعیین می‌کرد. شعار انقلاب «الله اکبر» بود و رسانه‌های اصلی انقلابیون مساجد و پشت بام‌ها و گلدسته‌های زیارتگاه‌ها. امام دستور داد دست به اسلحه نبرند، زیرا این انقلاب «کلامی» بود نه چریکی و فیزیکی.

امام در دهه‌های قبل، گفت و شنود را به عنوان یک روش اسلامی از بند زندان شروع کرده بود، ولی استکبار، هم در داخل و هم در صحنه بین‌المللی روش کشمکش را اختیار کرد. در روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳ دشمنان مردم، امام را تبعید کردند. و در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ امام به عنوان رهبر انقلاب به کشور بازگشتند و در روز ورود گفتند: «من با پشتیبانی ملت توی دهن این دولت می‌زنم. تا زنده‌ایم نخواهیم گذاشت هستی ما به کام آمریکا برود.»

ده روز بعد وقتی که نظام طاغوت سقوط کرد و استکبار جهانی شکست خورد، جهانیان با حیرت تمام پرسیدند این قدرت کلام و این اقتدار و صلابت معنوی از کجا سرچشمه گرفته است؟(۶)

البته شخصیت فردی و کاریزماتیک امام و ویژگی‌های اخلاقی و بهره‌گیری ایشان از ابزارها و امکانات ویژه و منحصر به‌فردی چون مسئله مهدویت و مفهوم انتظار و امام غایب، واقعه عاشورا و قیام امام حسین«ع» و نیز عنصر اجتهاد و مرجعیت دینی باعث شده بود تا ایشان به عنوان یک شخصیت و رهبر منحصر به فرد در طول تاریخ پس از انقلاب حضرت رسول اکرم«ص» مطرح گردد و حتی به عنوان یک شخصیت افسانه‌ای از ایشان یاد شود، به گونه‌ای که هنری کسینجر وزیر خارجه یهودی‌الاصل و مشاور رئیس‌جمهور آمریکا در دهه ۷۰ میلادی درباره ایشان می‌گوید:

«آیت‌الله خمینی غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد. تصمیمات او آن‌‌چنان رعدآسا بود که مجال هرگونه تفکر و برنامه‌‌ریزی را از سیاستمداران و نظریه‌پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ‌ کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن می‌گفت و عمل می‌کرد. گویی از جایی الهام می‌گرفت. دشمنی آیت‌الله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی بود. او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.»(۷)

میشل فوکو فیلسوف و جامعه‌شناس مشهور فرانسوی نیز که پیش از انقلاب اسلامی سفری به ایران داشت، درباره شخصیت ایشان می‌نویسد: «شخصیت آیت‌الله خمینی پهلو به افسانه می‌زند. هیچ رئیس دولت و هیچ رهبر سیاسی‌ای حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردم‌اش با او پیوندی چنین شخصی و نیرومند دارند.»(۸)… گفتمان امام نه تنها بر موج اندیشه‌ها که بر سپهر روح و جان مردمی محنت کشیده و تحقیرشده جای گرفت و آدمیان نه به حکم عقل که به حکم عشق پرچم‌اش را به دوش کشیدند.»(۹)

وی می‌گوید که پیش از پیروزی انقلاب، وقتی با یک خلبان ایرانی هواپیمای مسافربری بوئینگ مصاحبه می‌کرد، او با لحن آمرانه‌ای پاسخ می‌دهد که : «گرانبهاترین ثروتی که ایران از قرن‌ها پیش تا کنون داشته در فرانسه پیش شماست، از او خوب نگهداری کنید.»

فوکو از شنیدن این جملات بسیار تعجب می‌کند؛ خصوصاً که او به نمایندگی از همکاران‌اش سخن می‌گفت. از آن مؤثرتر حرف اعتصابگران آبادان بود که گفته بودند: «ما چندان مذهبی نیستیم.» فوکو پرسیده بود: «پس به چه کسی اعتماد دارید؟ به یکی از احزاب سیاسی؟» و پاسخ شنیده بود که: «نه به هیچ‌ کدام و هیچ کس، جز خمینی و فقط به او.»

اینجاست که فوکو به قدرت روحانیت شیعه که قدرت او نشأت گرفته از قدرت امام زمان است پی می‌برد و می‌نویسد: «اسلام شیعی خصوصیاتی دارد که می‌تواند به خواست حکومت اسلامی‌رنگ ویژه‌ای بدهد».(۱۰)

از دیدگاه فوکو، زبان، شکل و محتوای مذهبی انقلاب اسلامی ایران امری عارضی، اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه در حقیقت رهبری مذهبی با تکیه بر موضع مقاوم و انتقادی سابقه‌دار در مکتب تشیع در برابر قدرت‌های سیاسی حاکم و نیز نفوذ عمیق در دل ایرانیان توانست آنان را این گونه به قیام وادارد؛ آن هم علیه رژیمی که بی‌شک یکی از مجهزترین ارتش‌های دنیا را در اختیار داشت و از حمایت مستقیم آمریکا و دیگر ابرقدرت‌‌ها برخوردار بود.(۱۱)

دیدگاه میشل فوکو در مورد امام صرفاً بخشی از ابعاد و زوایا و ویژگی‌های شخصی ایشان است. ویژگی‌هایی چون شجاعت، جرئت و ابتکار، قاطعیت، پشتکار، نظم، آزادگی، غیرت دینی، احساس تکلیف و دشمن‌ستیزی از جمله دیگر ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان است که باعث شده امام به عنوان رهبری بی‌نظیر در تاریخ جهان اسلام مطرح شود.

آیت‌الله خامنه‌ای ضمن اشاره به ویژگی‌های امام می‌فرمایند: «آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت و قاطعیت ابهت و صلابت رهبری را با دقت و عطوفت و خلاصه بسی خصایل نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در طی قرن‌ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتی دست‌نیافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیرگونه بود. او رهبر، پدر، معلم، مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همه مستضعفان جهان به‌خصوص مسلمانان بود.»(۱۲)

شهید مطهری نیز ویژگی‌های فردی و اخلاقی امام را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌گوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده‌ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه ایشان درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمان‌ام نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم: چهار تا «آمَنَ» دیدم: «آمَنَ بِهَدَفِهِ» به هدف‌اش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود نمی‌تواند او را از هدف منصرف کند. «آمَنَ بِسَبیلِه» به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر«ص» به هدف و به راه‌شان داشتند. « آمَنَ بِقَومِهِ» [به ملت‌اش ایمان دارد] در میان همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می‌کنند که آقا کمی یواش‌تر، مردم دارند سرد می‌شوند، مردم دارند از پا درمی‌آیند. می‌گوید: نه، مردم این‌جور نیستند که شما می‌گویید. من مردم را بهتر می‌شناسم و ما می‌بینیم که روز به روز صحت سخنان ایشان بیشتر آشکار می‌شود و بالاخره بالاتر از همه «آَمَنَ بِرَبِّهِ». در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفت: «فلانی! این ما نیستیم که چنین می‌کنیم. من دست خدا را به‌وضوح حس می‌کنم». او برای خدا قیام کرده و خدای متعال هم قلبی قوی به او عنایت کرده است که اصلاً تزلزل و ترس در آن راه ندارد.»(۱۳)

ایمان و اعتقاد امام خمینی به خداوند و اسلام به‌قدری بود که شهید آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر از ایشان به عنوان کسی که در اسلام ذوب شده نام می‌برد و خطاب به دوستان، شاگردان، مریدان و مقلدان‌اش می‌گوید: «ذوب شوید در امام خمینی همان ‌طور که او در اسلام ذوب شد».

به لحاظ همین ویژگی هم بود که امام بدون توجه به شمار رهروان و پیروانش، بدون کمترین نگرانی به وظیفه خویش عمل‌کرد و از هدف و راهی ‌که برگزیده بود دست برنداشت و‌حتی‌ فرمود: «قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکّه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و شرک و بت‌پرستی است ادامه می‌دهد.»(۱۴)

دکتر کلیم صدیقی(۱۵) اندیشمند مسلمان پاکستانی‌تبار جهان غرب و رئیس‌ مرکز ‌اسلامی ‌لندن در کتاب مسائل نهضت‌های اسلامی می‌نویسد: «در حوزه عملی و عینی نیز قیادت پیروزمندانه حضرت امام و استراتژی موفق و بالنده وی، تجربیات ارزشمند و غنی‌ای را فرا روی مسیر مبارزاتی جنبش‌های اسلامی قرار داد و بارقه‌های امید و پیروزی را برای آنان به ارمغان گذاشت. تجربیات عینی و استراتژی و مبارزاتی حضرت امام، بزرگ‌ترین دستاوردهای عینی و موفق رهبری جنبش دینی را در تاریخ نهضت‌های دینی و جنبش‌های اسلامی از خود به یادگار گذاشت؛ زیرا نهضت‌های تجدید حیات سیاسی که به‌تازگی در میان مسلمانان رایج شده بود، هیچ‌کدام نتوانستند به اهداف مطلوب خویش برسند و انقلاب اسلامی ایران نخستین تجربه موفق و پیروزمندانه نهضت دینی بود که توانست برای نخستین ‌بار به اهداف و آرمان‌های خیزش‌های اسلامی و جنبش‌های دینی در ایران اسلامی جامه عمل بپوشاند».(۱۶)

«رابین وودز ورث کارسلن»(۱۷) خبرنگار غربی که پس از انقلاب شکوهمند اسلامی چندین بار به ایران سفر کرد و توفیق داشت به ملاقات امام برود، در مورد شخصیت و جاذبه امام می‌گوید: «زمانی که امام خمینی از در وارد ‌شد، احساس کردم که از لابه‌لای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت، گویا در ورای آن عبای قهوه‌ای، عمامه مشکی و ریش سفید، روح زندگی جریان داشت، به‌طوری که همه بینندگان را محو تماشای خود کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شده‌ایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است، آری او بارقه‌ای از نور بود که در قلب و روح همه حضار رسوخ کرده بود. او تمام معیارهایی را که گمان می‌کردم می‌توانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقام‌اش یاری کنند درهم شکست. او با حضور خود آن قدر در ما تأثیر گذارد که احساس کردم تمام روح و جسم‌ام را فراگرفته است… . او را چنان ساکت و آرام می‌یافتی که گویی نیرویی ثابت و استوار در درون او جریان دارد. البته این نیرو همان چیزی است که رژیم سابق ایران را بیکباره برچید. حال آیا چنین شخصیتی می‌تواند یک فرد عادی باشد؟»

جملات و اظهارات فوق که در توصیف شخصیت امام بیان شده‌اند ، نه سخن یک خطیب توانا و دلباخته امام است ونه نوشته یک نویسنده انقلابی زبردست. این توصیف صادقانه که حکایت از ملاقات با بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی دارد ملاقاتی نیست که در حلقه یاران امام و یا نزدیکان و منسوبان ایشان صورت گرفته باشد. بیان این گفته‌های بدون پیرایش و سرشار از احساس پاک، اظهارات یک خبرنگار غیرایرانی و غیرمسلمان است.

این ملاقات در فوریه ۱۹۸۲ ـ بهمن ۱۳۶۰ ـ  و در اواخر سالی صورت گرفت که طبق نظر تحلیل‌گران و ناظران سیاسی از سخت‌ترین و پرپیچ‌ و خم‌ترین گذرگاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود. یعنی به‌رغم آنکه کشور در جنگ با صدام و رژیم بعثی به سر می‌برد و چند ماه قبل در حوادث ۷ تیر و ۸ شهریور مقامات عالی‌رتبه نظام اعم از رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و وزرای کابینه و مسئولان دولتی خود را در حوادث تروریستی از دست داده بود و شرایط اضطراری بر کشور حاکم بود، امام بی آنکه تزلزل و اضطرابی در ایشان مشاهده شود، چنین آرام، با ثبات و باهیبت، سیمای یک رهبر دینی و الهی را به رخ می‌کشند.

این خبرنگار غربی در بخش دیگری از امام به عنوان «موسای اسلام» نام می‌برد که آمده تا تخت فرعون را به زیر افکند. این ملاقات پر رمز و راز تنها نمونه‌ای از شخصیت افلاکی و کهکشانی امام امت را نشان می‌دهد. البته درک شخصیت جامع ایشان در گرو فهم گفتارها، نوشتارها و سیره عملی ایشان است.

تأملی در برخی از گفته‌های امام پنجره‌های جدیدی از آگاهی و بصیرت را به روی آدمی می‌گشاید. امام اگر می‌گویند: «محاصره آبادان باید شکسته شود» و شکسته می‌شود؛ اگر نهیب می‌زنند که: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» که نکرده و نخواهد و نتوانست بکند؛ اگر هشدار می‌دهند که: «صدای شکستن استخوان‌های مارکسیسم به گوش می‌رسد» که چنین شد؛ اگر فریاد بر می‌آورند که: «اسرائیل باید از بین برود» که امروز نشانه‌های آن به‌وضوح قابل رؤیت است؛ اگر تأکید می‌کنند که: «باید هسته‌های مقاومت را در تمام جهان به وجود آورد» که امروز الگوی مقاومت جهانی شده است. همچنین اگر متذکر می‌شوند که: «عالم محضر خداست» یا اگر از سویدای جان می‌گویند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و… همه و همه نشان می‌دهد که در قاموس خمینی سیاست با دیانت پیوندی ناگسستنی دارد و رسالت این رهبر بزرگ الهی به انقلاب اسلامی ختم نمی‌شود.

امام علاوه بر احیای هویت دینی که با انقلاب اسلامی شکل گرفت و به چالش کشاندن مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در اردوگاه شرق و غرب، افقی دورتر را نشانه رفت و تأکید ‌کرد: «هدف عظیم انقلاب، ایجاد حکومت جهانی اسلام است.»(۱۸)

شخصیت امام در مقام رهبر انقلاب اسلامی به‌قدری در جهان تأثیرگذار بود که «آلوین تافلر»، نظریه‌پرداز معاصر غربی، آن را قدرت و نیرویی ماورای دولت‌ها می‌داند. وی به صراحت تصریح می‌کند: «بزرگ‌ترین تحول امروز جهان ظهور پدیده‌ای جدید یعنی نیروی قدرتی ماورای دولت‌های ملی است… وقتی آیت‌الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد، در واقع برای حکومت‌های دنیا پیامی تاریخی فرستاد که بسیاری از دریافت و تحلیل آن عاجزند.»(۱۹)

در این کارزار مبارزه، نامعادله سلطه‌گران و زیاده‌خواهان و مستکبران ‌چنان به هم می‌ریزد که رادیو بی‌بی‌سی هنگام ارتحال حضرت امام، عاجزانه گزارش می‌دهد: «امروز مردی چشم از جهان فروبست که با درگذشت او چشم‌های بسیاری در جهان غرب آسوده خوابید…».

و چند ساعت بعد با حضور میلیونی مردم در سوگ امام، خبرگزاری آسوشیتدپرس می‌گوید: «خمینی بار دیگر طلوع کرده است.» (۲۰)

عجز بی‌بی‌سی نشانه تأثیرگذاری و قدرت نفوذ اندیشه والای امام خمینی بر دوران معاصر و بر ملت‌های دنیاست که باعث شده خواب از چشم چپاولگران و زورگویان دنیای غرب برباید.(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه ‌ایران، ۱۳‌/‌۳‌/‌۱۳۸۹‌، ص۲۵٫

۲ـ نساء، ۱۴.

۳ـ مرتضی مطهری، ده گفتار، «مقاله احیاء فکر دینی» (قم: انتشارات اسلامی، ۱۳۸۰)، صص۴۱-۴۰٫

۴ـ حسین ‌شریعتمداری، «‌بی او چه سود…؟»، کیهان، شماره ۲۰۹۵۶، ‌‌ص‌۲٫

۵ـ میر احمد‌ رضا حاجتی، «عصر امام خمینی (قدس سره)» (قم: مؤسسه بوستان کتاب قم ـ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ـ چاپ ششم، ۱۳۸۲)، ص۳۹٫

۶ـ پرفسور حمید مولانا، «شناخت انقلاب اسلامی ایران»، کیهان، ۱۸/۱۱/۱۳۸۸، ص۱۵٫

۷ـ نشریه راه، شماره ۵۲، اردیبهشت ۱۳۹۰، ص۱۳٫

۸ـ میشل فوکو، ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند، ص۴۴٫

۹ـ همان، ص۴۵٫

۱۰ـ رضا رمضان نرگسی، «فوکو و انقلاب اسلامی»، نشریه راه، شماره ۵۲، اردیبهشت ۱۳۹۰، ص۱۲٫

۱۱ـ پیشین.

۱۲ـ بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع اعضای مجلس خبرگان ۲۵/۴/۱۳۶۹٫

۱۳ـ محمدرضا اکبری، سیمای امام خمینی(ره)، (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم، پاییز ۱۳۷۸)، ص۱۱۷٫

۱۴ـ روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج۲۰ (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم ۱۳۷۸)، ص۱۱۳٫

۱۵ـ دکتر کلیم صدیقی متفکر و نویسنده‌ای است که در جهان غرب با ایجاد مرکز اسلامی لندن بیشترین خدمت را به شناسایی اسلام در اروپا در روزگار ما صورت داده و با حضور خود در مراکز و محافل مختلف بر آن بوده تا اسلام و نهضت‌های اسلامی را به جهان بشناساند. این متفکر اصولگرا با مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی، برگزاری سمینارهای گوناگون، نشر کتاب و روزنامه در اروپا و کانادا به زبان‌های انگلیسی و عربی می‌کوشد از طرق مختلف به شناساندن اسلام مترقی به جهان غرب بپردازد. معرفی نهضت‌های اسلامی در مناطق مختلف به ویژه انقلاب اسلامی ایران به جهانیان به خصوص مسلمانان، از دغدغه‌های دکتر کلیم صدیق است و در این جهت فعالیت‌های بسیاری کرده است.

۱۶ـ دکتر کلیم صدیقی، مسایل نهضت‌های اسلامی، ترجمه‌ سیدهادی خسروشاهی، (تهران: موسسه انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۵‌)، ص۱۰۸٫

۱۷- Robin Woods Worth Carslen

۱۸ـ حسام‌الدین برومند، «سیاست به رنگ آسمان»، کیهان، ۱۳/۳/۱۳۸۹، ص۲٫

۱۹ـ همان.

۲۰ـ حسام‌الدین برومند، «خمینی دیگر»، کیهان، ۱۳/۳/۱۳۸۹، ص۳ .

۲۱ـ همان.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده بلندآوازه مصری که دو دیدار با امام داشته، در بخشی از کتاب‌اش می‌نویسد: «یکی از صحابه خاص رسول خدا«ص» را دیدم که گویی با عبور از کانال زمان به قرن چهاردهم رسیده است. او آمده است تا سپاهیان علی«ع» را که بعد از شهادت او بی‌فرمانده‌ مانده بودند، فرماندهی کند… و من ‌شایستگی این‌‌ فرماندهی ‌‌‌را ‌‌در‌ ‌او‌ می‌بینم.»

 

۲٫

شهید مطهری می‌گوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده‌ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه ایشان درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمان‌ام نیز اضافه کرد.»

 

۳٫

امام علاوه بر احیای هویت دینی که با انقلاب اسلامی شکل گرفت و به چالش کشاندن مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در اردوگاه شرق و غرب، افقی دورتر را نشانه رفت و تأکید ‌کرد: «هدف عظیم انقلاب، ایجاد حکومت جهانی اسلام است.»

 

۴٫

«آلوین تافلر»، نظریه‌پرداز معاصر غربی، به صراحت تصریح می‌کند: «بزرگ‌ترین تحول امروز جهان ظهور پدیده‌ای جدید یعنی نیروی قدرتی ماورای دولت‌های ملی است… وقتی آیت‌الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد، در واقع برای حکومت‌های دنیا پیامی تاریخی فرستاد که بسیاری از دریافت و تحلیل آن عاجزند

30نوامبر/16

مبنای حزب‌الله بر پاسخ است اما نه طبق پازل مورد نظر دشمن

نگاهی به تحولات جبهه مقاومت در گفتگو‌‌ با دکتر سعدالله زارعی

 

 

درآمد:

نقض آتش‌بس توسط گروه‌های تکفیری در سوریه و اشغال مجدد العیس و خان‌طومان، و ادامه حمایت‌های ترکیه از تروریست‌های تکفیری، که می‌تواند آینده منطقه را دچار مخاطرات بیشتری کند و همچنین، شهادت مصطفی بدر‌الدین از فرماندهان شاخه نظامی حزب‌الله لبنان که از خبرهای مهم چند روز اخیر بوده، در گفت‌وشنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی منطقه به بحث و بررسی گذاشته شده است.

 با تشکر فراوان از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

 

 

*به عنوان سئوال اول، خبر سقوط خان‌طومان خیلی در ایران بازتاب پیدا کرد، این سقوط در چه شرایطی شکل گرفت و چطور شد که ما بعد از عملیات محرم دو باره این منطقه را از دست دادیم؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من باید ابتدا توضیح بدهم که منطقه خان‌طومان که در جنوب غرب شهر حلب واقع شده، بخشی از یک منطقه بزرگ عملیاتی است که در عملیات نصر که از نیمه آبان‌ماه سال گذشته آغاز شد بود و تا نیمه بهمن‌ماه به پایان رسید و از دست تروریست‌ها آزاد شد. تروریست‌ها سه سال در این شهرک استقرار داشتند که با تلفات بیش از ۵۰۰ نفر مجبور شدند آنجا را ترک کنند.

مجموعه وسعت اراضی که در این عملیات آزاد شد به حدود دو هزار کیلومتر مربع می‌رسد که از جنوب حلب آغاز می‌شود و تا منطقه زبدانی در شمال استان حمص امتداد پیدا می‌کند. این منطقه‌ای که در عملیات نصر آزاد شد یک برش بزرگی بود که در دل منطقه بزرگی ایجاد شد و عملاً دشمن را دچار از هم گسیختگی کرد. منطقه عملیاتی نصر در یک منطقه بزرگ بین پنج استان صورت گرفت که استان‌های حلب، ادلب، حمص، حماه و طرطوس را شامل می‌شود. از نظر استراتژیکی، نزدیکی این منطقه به مرزهای شمالی سوریه با ترکیه به این منطقه موقعیت خاصی داده است. عملیات نصر۲ یک ضربه تعیین کننده در جنگ بود و لذا منشأ یک سلسله اتفاقات بزرگ در باره پرونده امنیتی سوریه شد. پس از این عملیات بود که مسئله آتش‌بس مطرح شد و همین‌طور مذاکرات سیاسی در وین شکل گرفت. در باره آتش‌بس، این سئوال از همان ابتدا وجود داشت که آتش‌بس در جنگ چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ وقتی که یک دولت مسئول که دارای مسئولیت‌های تعریف‌ شده‌ای است و آتش‌بس را قبول می‌کند براساس قبول آن، می‌شود توقع داشت که دولت در چهارچوب یک وضعیت مشخص عمل کند، اما وقتی طرف مقابل آتش‌بس، گروه‌های غیرمسئول باشند، طبیعتاً نمی‌شود به آنها آن‌گونه که به یک دولت اعتماد می‌شود اعتماد کرد. این مسئله از ابتدا مطرح بود که در صورت پذیرش آتش‌بس از سوی دولت آیا امکان این وجود ندارد که تروریست‌ها علی‌رغم قراری که در دوره آتش‌بس می‌گذارند نیرو گسیل کنند؟، تجهیزات جابه‌جا کنند؟ و در نهایت تحت عنوانی به منطقه‌ای حمله کنند؟ این نکته‌ای بود که مقامات ایرانی و سوری به مقامات روسیه که با جدیت بحث آتش‌بس را دنبال می‌کردند و با آمریکایی‌ها هم به توافقی رسیده بودند و آتش‌بس به یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های توافق ۹گانه ژنو تبدیل شده بود، مطرح کردند، اما روس‌ها با جدیت از امکان اجرایی شدن آتش‌بس صحبت می‌کردند. در نهایت اتفاقی که افتاد این بود که از زمان اجرای آتش‌بس در نیمه فروردین گذشته، آزادی عمل برای تروریست‌ها بیشتر فراهم شد. آنها توانستند تجهیزات نظامی پیشرفته از تانک گرفته تا موشک‌های متنوع آمریکایی و غیرآمریکایی را به منطقه خان‌طومان منتقل کنند. ۳ هزار نیروی انسانی از مکان‌های مختلف سوریه جمع و در این منطقه متمرکز کردند. و در نهایت دو منطقه شامل آتش‌بس را تصرف کردند. همه این اقدامات تروریست‌ها زیر چشم آمریکایی‌ها صورت گرفت، این در حالی بود که آمریکا قرار بود آتش‌بس را کنترل و بر آن نظارت کند.

یکی از این مناطق العیس بود و یکی هم منطقه خان‌طومان. العیس و خان‌طومان به لحاظ وسعت دو منطقه متوسط هستند. اهمیت خان‌طومان به مشرف بودن این شهرکِ حدود ۱۲ کیلومتر مربعی بر جاده موسوم به اتوبان اعزار است که به ترکیه متصل و تا منتهی‌الیه جنوب سوریه امتداد پیدا می‌کند. در عین حال این نکته حائز اهمیت است که امکان بازپس‌گیری این دو منطقه تحت اشغال تروریست‌ها وجود دارد. اگر در گذشته العیس و خان‌طومان متصل به یک منطقه بزرگ آلوده به تروریست‌ها بود، امروز دو نقطه جدا از هم است که رزمندگان اسلام می‌توانند با اشراف به این منطقه با سهولت بیشتر از آن زمانی که این مناطق از تروریست‌ها گرفته شد -یعنی آبان‌ماه سال گذشته- عملیات آزادسازی را انجام دهند.

 

*مسئله آتش‌بس بین دولت سوریه و گروه‌های مسلحی مثل النصره و جیش‌الفتح هم مطرح بوده است؟ آیا در فضای مذاکرات بین‌المللی این گروه‌ها به رسمت شناخته می‌شوند که با اینها مذاکرات صورت بگیرد؟

این مناطق به‌طور رسمی در اختیار گروه‌هایی بوده است که این گروه‌ها مثل فتح‌الاسلام و احرارالشام آتش‌بس را پذیرفته بودند و همین‌طور سازوکار سیاسی رسیدن به دولت مشترک با دمشق را هم قبول کرده بودند، ولی اینها در اینجا با تغییر یک‌سری نام‌ها عملاً دست به تعرض زدند و این منطقه را به تصرف درآوردند. منتهی این نکته هم وجود دارد الان که این دو منطقه به تصرف تروریست‌ها درآمده است، آنهایی که دولت سوریه را دعوت به پذیرش آتش‌بس کردند، مسئولیت اخلاقی دارند که دولت را در مقابله این گروه‌های تروریستی کمک کنند، اما وقتی می‌شنویم امریکایی‌ها حتی از پذیرفتن گروه‌هایی که این دو منطقه را از اشغال درآوردند در لیست سیاه، یعنی لیست گروه‌های تروریستی خودداری و پیشنهاد روسیه در شورای امنیت را رد می‌کنند، اساساً در مورد نیاز امریکایی‌ها و اروپایی‌ها در پیگیری مسئله آتش‌بس و تشکیل دولت مشترک به‌شدت تردید پیدا می‌کنند.

 

*از زمانی‌که روسیه میزان عملیات خود را در سوریه کم و از سوریه عقب‌نشینی کرد، به لحاظ نظامی صحنه عمل به دست تروریست‌ها می‌چرخد، یعنی ما بیشتر شاهد این هستیم که ارتش سوریه یا در حال دفاع است و یا یک‌سری مناطق را از دست می‌دهد. این مسئله را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این روند عمومی جبهه در سوریه، روند اشراف بیشتر دولت بر مناطق است. اینکه در جنگ اتفاقاتی از این قبیل بیفتد خیلی غیر طبیعی نیست. بالاخره در آنجا جنگی بین دولت سوریه و جمعی از دولت‌ها و همین‌طور جمعی از گروه‌های تروریستی در حال وقوع است. با این وصف منطقه‌ای از دست یکی از دو طرف خارج می‌شود و به دست طرف دیگری می‌افتد و در جایی دیگر این اتفاق به شکل معکوس ممکن است محقق شود، اینها چیزهایی نیستند که در جنگ‌ها غیرطبیعی باشند. در جنگ ایران و عراق بعضی از شهرهای ما و یا عراق چندبار دست به دست شدند. اینها طبیعت جنگ است که چنین اتفاقاتی در آن می‌افتد، ولی این اتفاقات الزاماً تعیین‌ کننده سرنوشت جنگ نیستند.

 

*در باره عملیات بازپس‌گیری خان‌طومان در اخبار می‌بینیم که حملات هوایی در حال شکل‌گیری است. ما در حمله زمینی چقدر موفق خواهیم بود؟ یعنی احتمال بازپس‌گیری این شهرک به لحاظ نظامی به چه میزان است؟

یک‌بار این شهرک و منطقه بسیار وسیعی از منطقه غربی حلب را از دست تروریست‌ها گرفتیم. عملیاتی که در نیمه آبان‌ماه شروع شد، همه مناطق را از دست ترویست‌ها آزاد کرد. بنابراین امکان این موضوع کاملاً وجود دارد.

 

*در زمان سقوط خان‌طومان کشور ترکیه مرزهای خود را باز گذاشته بود و باز هم نیروهای کمکی به تروریست‌ها ملحق شده بودند. الان خود ترکیه یک‌سری مشکلات امنیتی در خاک کشور خود دارد. باز گذاشتن مرزها و کمک به تروریست‌ها چه تبعاتی ممکن است برای ترکیه در پی داشته باشد؟

ترکیه یکی از طرف‌های اصلی جنگ سوریه است. البته در مرتبه دوم یا سوم قرار می‌گیرد، یعنی مرتبه اول در جنگ، سعودی‌ها و قطر هستند، مرتبه دوم امریکایی‌ها هستند و مرتبه سوم ترکیه است، ولی به هرحال ترکیه هیچ‌وقت پنهان نکرده که برای تغییر دولت در سوریه از تمام ظرفیت خود استفاده می‌کند و به نظر من ترکیه از ظرفیت‌های خود تا حد زیادی استفاده کرده و حداقل این موضوع هم بازگذاشتن مرزها است و ایجاد امکان برای انتقال تروریست‌ها از داخل ترکیه به سمت سوریه که این اتفاق مدت‌ها است می‌افتد. تبعات امنیتی این موضوع برای ترکیه بسیار بالا است. به هرحال پرورش تروریست در منطقه برای همه کشورها خطر دارد و باید گفت که احتمالاً ترکیه بیش از وضع فعلی درگیر بحران امنیتی شود. بالاخره این غول تروریستی که از چراغ جادوی مشترک امریکا، عربستان و ترکیه در آمده است، معلوم نیست که محدود به سرزمین سوریه بماند.

 

*آقای دکتر ولایتی هم‌زمان با سقوط خان‌طومان سفری به سوریه داشت. آیا این سفر دلایل خاصی داشت؟ چه خبرهایی در باره این سفر مطرح است؟

رفت و آمدهای دیپلماتیک به تهران و دمشق هیچ‌گاه غیر فعال نبوده است. همیشه این گفت‌وگوها و رفت‌ و آمدهای دیپلماتیک برقرار بوده است. و هرازگاهی صورت گرفته است. آقای دکتر ولایتی به‌عنوان مشاور بین‌الملل رهبر معظم انقلاب طبیعتاً در این سفر حامل دیدگاه‌هایی در خصوص مسائل کلی سوریه و منطقه بوده است و حتماً حاوی بحث‌های جدی در سوریه بوده که طبیعتاً ارزیابیِ وضعیت میدانی و منطقه و رسیدن به نقاط مشترک در خصوص مسائل پیش رو، در راستای منافع کشور و مردم سوریه و همچنین منطقه، بخشی از اهداف و نتایج گفت‌وگوها بوده است.

 

*آیا در باره مسئله سوریه یک‌مقدار با کم‌تحرکی دیپلماسی از سوی دولت مواجه نیستیم؟

اساساً سیاست خارجی ما در دولت یازدهم یک سیاست خارجی اروپاگرا و امریکاگرا است و اولویت مسائل منطقه‌ای تحت‌الشعاع تحولات بین‌المللی و مسائل بین ما و غرب قرار گرفته است. این در حالی است که مهم‌ترین عنصر تشکیل دهنده قدرت ایران که سبب رغبت غربی‌ها به توافق با کشور ما می‌شود مسائل منطقه‌ای و نفوذ قوی ایران در سطح منطقه‌ای است. این انتقاد واقعاً وجود دارد و انتظار می‌رود دولت یازدهم پا به پای سیاست‌های کلی نظام و اصول اساسی و موقعیت‌های خاص جلو بیاید و همراه شود. این همراهی به طور نسبی وجود دارد، اما نیاز منطقه بیش از این مقداری است که در عمل می‌بینیم.

 

*در باره بحث کردها در سوریه، امریکا طبیعتاً از کردها حمایت می‌کند و ترکیه با توجه به محیط داخلی خود سیاستی مخالف با امریکا را در پیش گرفته است. امریکا و ترکیه که در مسئله سوریه تقریباً هم‌پیمان و هم‌فکر هستند این اختلاف را چگونه حل می‌کنند؟

اختلافات امریکا و ترکیه بر سر کردها به‌طور کلی و کردهای سوریه به‌طور خاص، یک اختلاف بنیادی و اساسی نیست. به‌عنوان مثال نه امریکایی‌ها و نه ترکیه خواهان به قدرت رسیدن کردهای سوریه در استان کردنشین حسکه نیستند. همین‌طور هیچ‌کدام از دو کشور یعنی امریکا و ترکیه خواستار تعامل دولت و کردها و متقابلاً کردها و دولت در سوریه نیستند. ارتباطات امریکایی‌ها و کردهای سوریه که از سال گذشته به مرور افزایش پیدا کرده و مبتنی بر ایجاد یک دالان امنیتی در حد فاصل استان‌های رقه، حلب و حسکه بوده، به‌منظور پیدا کردن نقش فعال‌تر در بحران امنیتی سوریه از سوی امریکا است. البته ترک‌ها این مسئله را خطرناک ارزیابی می‌کنند و معتقدند نتایج گفت‌وگوهای امریکا و کردهای سوریه، می‌تواند از این فراتر برود و منجر به شکل دادن به یک دولتی در استان پهناور حسکه شود.

 

*چند وقتی است از جبهه جنوبی سوریه اخبار کمتری به گوش می‌رسد. آیا ترویست‌ها در آن مناطق فعال هستند یا با توجه به اینکه این منطقه نزدیک به مرز اسرائیل است آیا ارتش سوریه قصد دارد حملات نظامی خود را از سر بگیرد؟ چون گویا اسرائیل به‌تازگی یکی از فرماندهان نظامی حزب‌الله در دمشق را به شهادت رسانده است و طبیعتاً این حملات از جنوب صورت می‌گیرد.

منطقه جنوب مدتی است که حالت راکد پیدا کرده و تمرکز عملیاتی کلاً به سمت استان حلب کشیده شده است. این مسئله نشان‌دهنده این است که شمال یک اولویتی نسبت به جنوب دارد. این مسئله به ضرر دولت نیست و البته وقتی یک منطقه‌ای حالت سکون پیدا می‌کند، گروه‌های تروریستی که داشتن امکان جابه‌جایی سریع یکی از نیازهای حیاتی آنها است دچار خدشه می‌شوند، ولی به‌طور کلی در جنوب مدتی است که حالت غیرفعال وجود دارد، منتهی این تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند، تابع شرایط سوریه است.

 

*اینکه اسرائیل هرچند وقت یک‌بار حمله‌ای انجام می‌دهد و تعدادی از فرماندهان حزب‌الله یا پاسداران ایران را به شهادت می‌رساند آیا در خور پاسخ نیست؟ امکان پاسخ‌دهی وجود ندارد؟

پاسخ داده شده است. حزب‌‌الله در گذشته پاسخ اسرائیل را در حمله به منطقه مزارع‌العمل داده است. اسرائیلی‌ها حمله کردند و تعدادی از نیروهای حزب‌الله و همین‌طور شهید الله‌دادی از سرداران ایرانی را به شهادت رساندند، حزب‌الله لبنان به فاصله حدود ۱۰ روز پاسخ قاطعی را در مزارع شبعا به اسرائیلی‌ها دادند. مبنای حزب‌الله بر سکوت نیست. منتهی نحوه عمل حزب‌الله در بحران‌ها را خود حزب‌الله تعیین می‌کند و نه اتفاق خاصی که دشمن طراحی می‌کند و می‌خواهد حزب‌الله را در یک پازل مشخص وادار به بازی کند.

 

*پس یعنی این احتمال وجود دارد که مثل گذشته این تجربه تکرار شود و باز هم حزب‌الله به اسرائیل در باره این حمله هم پاسخ دهد؟

مبنای حزب‌الله همیشه بر پاسخ بوده است. این یک نظریه در حزب‌الله است که کار دشمن را نباید بی‌جواب گذاشت. در عین حال در باره نحوه کار، مکان، زمان و خصوصیات دیگر حزب‌الله به‌صورت مبتکرانه عمل می‌کند و نه تحت تأثیر فشار دشمن.

 

*به‌عنوان سئوال آخر، یک سری روابط در باره سرنوشت بشار اسد مطرح است. به‌طور کلی آیا ایران کماکان از شخص بشار اسد حمایت می‌کند و یا نه، خط قرمز، نظام سوریه است و شخص بشار در نظام سوریه تعریف می‌شود؟ چون یک سری اخبار هم از طریق رسانه‌های داخلی و هم خارجی مخابره می‌شد که مثلاً قرار است ایران بر سر بشار اسد مبادله کند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟  

دیدگاه جمهوری اسلامی تغییری نکرده است. جمهوری اسلامی معتقد است که سوریه دارای دولتی مثل بقیه کشورها است و رئیس‌جمهوری دارد که در چهارچوب‌های شناخته شده حقوقی بین‌المللی سر کار آمده است. انتخاباتی برگزار شده، مردم در پای صندوق‌های رأی حضور پیدا کردند و در نهایت فردی را به ریاست‌جمهوری برگزیده‌اند. این یک دولت قانونی است که با هنجارهای شناخته‌شده بین‌المللی هم کاملاً تطبیق دارد. از طرف دیگر سیستم در سوریه به‌گونه‌ای است که هرگونه تغییری در حاکمیت کلان سوریه که مهم‌ترین آنها تغییر در ریاست‌جمهوری است، کلاً شرایط سوریه را به سمت بحران‌های بسیار جدی‌تر سوق می‌دهد. لذا از منظر حفظ ثبات، امنیت و دولت قانونی در سوریه، جمهوری اسلامی حفظ بشار اسد را خط قرمز خود به حساب می‌آورد.

با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پرورش تروریست در منطقه برای همه کشورها خطر دارد و باید گفت که احتمالاً ترکیه بیش از وضع فعلی درگیر بحران امنیتی شود. بالاخره این غول تروریستی که از چراغ جادوی مشترک امریکا، عربستان و ترکیه در آمده است، معلوم نیست که محدود به سرزمین سوریه بماند.

 

 

مهم‌ترین عنصر تشکیل دهنده قدرت ایران که سبب رغبت غربی‌ها به توافق با کشور ما می‌شود مسائل منطقه‌ای و نفوذ قوی ایران در سطح منطقه‌ای است. لذا انتظار می‌رود دولت یازدهم پا به پای سیاست‌های کلی نظام و اصول اساسی و موقعیت‌های خاص جلو بیاید و همراه شود. این همراهی به طور نسبی وجود دارد، اما نیاز منطقه بیش از این مقداری است که در عمل می‌بینیم

 

۳٫

 

مبنای حزب‌الله بر سکوت نیست. منتهی نحوه عمل حزب‌الله در بحران‌ها را خود حزب‌الله تعیین می‌کند و نه اتفاق خاصی که دشمن طراحی می‌کند و می‌خواهد حزب‌الله را در یک پازل مشخص وادار به بازی کند.

 

 

سیستم در سوریه به‌گونه‌ای است که هرگونه تغییری در حاکمیت کلان سوریه که مهم‌ترین آنها تغییر در ریاست‌جمهوری است، کلاً شرایط سوریه را به سمت بحران‌های بسیار جدی‌تر سوق می‌دهد. لذا از منظر حفظ ثبات، امنیت و دولت قانونی در سوریه، جمهوری اسلامی حفظ بشار اسد را خط قرمز خود به حساب می‌آورد

30نوامبر/16

منظور از لابى یهود و گروه‌هاى فشار صهیونیستى چیست؟

 

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

اصطلاح لابى یهود و صهیونیست به مجموعه گسترده از سازمان‌هاى یهودى گفته مى‏شود که خود را در خدمت به منافع اسرائیل و تأمین حمایت از آمریکا مى‏دانند. لابى و گروه‌هاى فشار یهودى در آمریکا، پدیده ویژه‏اى در جامعه آمریکا به شمار مى‏آیند که اعضاى آن در منافع  یا اهداف مشترک خاصى به توافق مى‏رسند و «گروه‌هاى منافع اقتصادى» و یا «شهروندان» (Citizens groups) و یا «گروه‌هاى قضایا» (Cause goroups) نامیده مى‏شوند.(۱)

به منظور ارائه تعریف جامع و تبیین دقیق کامل لابی یهود و نقش گروه‌های فشار صهیونیستی ابتدا به تعریف لابی و سپس به چگونگی شکل‌گیری لابی‌های صهیونیستی و نقش آنها در ایالات متحده آمریکا اشاره می‌کنیم‌.

 

الف) تعریف

لابى (Lobby) واژه‏اى انگلیسى به معناى «سالن»، «تالار ورودى» یا «سرسرا» و نیز صحن بزرگ واقع در مجلس عوام انگلیس و مجلس سناى ایالات متحده و سالنى است که نمایندگان مجلس با مردم ملاقات مى‏کنند، قرار و مدارها گذاشته مى‏شود و مشورت‏ها و مانورهاى سیاسى و تبادل منافع صورت مى‏گیرند. اما سپس این واژه به گروه‏هاى فشارى اطلاق شد که نمایندگان آنها در این صحن بزرگ مى‏نشستند و مى‏کوشیدند که بر هیئت‏هاى قانون‌گذارى همچون سنا یا مجلس نمایندگان تأثیر بگذارند.

فعل «لابی کردن» بدین معناست که شخصى پر نفوذ که نفوذش را از ثروت، جایگاه یا نمایندگى از گروهى پر قدرت مى‏گیرد، از طریق مذاکره با اعضاى مجلس قانون‌گذار در صحن بزرگ مجلس، براى یک پیش‏نویس قانون، تأیید نمایندگان را کسب می‌کند و در مقابل، این شخص پر نفوذ  در صورتى که این نمایندگان خواسته‏هاى او را برآورده سازند یا در تحقق آن وى را مساعدت نمایند، به آنان وعده رأى مثبت یا حمایت مالى از مبارزات انتخابى را مى‏دهد. چنانچه این نمایندگان به تعهدات خود در قبال این شخص پرنفوذ عمل نکنند، او مى‏تواند علیه آنان اقدام و آنان را از آراى گروه خود محروم کند.

بنابراین واژه «لابی» در معناى مشخص و دقیق خود، به گروه‏هاى فشارى اطلاق مى‏شود که موجودیت خود را به ‏عنوان گروه فشار رسماً به ثبت رسانده‏اند.

اما این واژه در معناى عام خود به گروهى از سازمان‏ها، هیئت‏ها، گروه‏هاى داراى منافع و گرایش‏هاى سیاسى گفته مى‏شود که ممکن است به‌طور رسمى ثبت نشده باشند، اما بر حاکمان و تصمیم‏گیران اعمال فشار مى‏نمایند.(۲)

«لى اوبرین» در کتاب خود «سازمان‌هاى یهودى آمریکایى» مى‏نویسد: «لابى عبارت است از یک گروه داراى منافع ویژه که براى دستیابى به سیاست‌هایى فعالیت مى‏کند که به سود آن و همسو با منافع آن است. فعالیت لابى در زمینه تأثیرگذارى سیاسى ممکن است بر چند گونه باشد، از جمله تحمیل دیدگاه‌هاى خاصى بر رهبران کنگره، تهیه پژوهش‌ها و مطالعات و نیز سخنرانى‏هاى اعضاى کنگره و شخصیت‏های سیاسى و همچنین تهیه لوایح قانونى براى ارائه به کنگره و تصویب آن.»(۳)

 

ب) لابی‌ها در ایالات متحده آمریکا

در ایالات متحده آمریکا این کلمه اصطلاحى است براى خواهش مردم از نمایندگان خود براى تصویب قانون و یا تغییرى در آن به نفع گروه یا دسته‏اى. علاوه بر این به گروه و یا سازمان و یا نمایندگانى از مردم هم که براى تصویب و یا تغییر یک قانون از طریق مجلس و نمایندگان آن فعالیت می‌کنند و یا اقداماتى را انجام مى‏دهند، اطلاق مى‏شود. در مواردى هم از کلمه محفل به‏ جاى آن استفاده شده است.

منظور از لابى (محفل سیاسى) در این مبحث گروهى است با منافع مشترک که سعى دارد با نفوذ در سیستم سیاسى کشور، قانون یا خط مشى‌ای را در حمایت از هدف و خواسته‏هاى خویش به تصویب برساند و یا به نفع خود تغییر دهد.

این فعالیت که عملاً نوعى دخالت و نفوذ سیاسى است، به اشکال مختلفی انجام مى‏شود، از جمله بحث با افراد کنگره و دیگر رهبران سیاسى، تهیه گزارشات، ایراد سخنرانی‌ها و انجام دادن تجزیه تحلیل‌هاى حقوقى. در مورد اخیر بعضى از لابى‏ها تا آنجا پیش مى‏روند که حتى پیش‏نویس قانونى طرح و یا لایحه‏اى را براى نمایندگان کمیته‏ها و کنگره تهیه مى‏کنند.

طرق دیگر نفوذ این گروه‌ها عبارتند از: ایجاد ارتباط با دستیاران کلیدى و شخصیت‌هاى با قدرت در زمینه قانون‌گذارى، انتشار اطلاعات و تحریک انتخاب‏کنندگان به زدن تلفن و نوشتن نامه به نمایندگان در باره مسائل و موضوعات مورد نظر. ترتیب دادن جلسات سخنرانى براى سیاستمداران و نمایندگان موافق و ده‌ها روش دیگر که بسیارى از آنها جنبه تدافعى دارند.

لابى‏ها یا گروه‏هاى فشار متعددى در آمریکا وجود دارند که فعالیت اغلب آنها آشکار و قانونى است، هر چند که این مسئله گاه موجب به ‏کارگیرى روش‏هاى پنهان و غیرقانونى مانند پرداخت رشوه نیز می‌شود که گاه به شکل کمک‏هاى مستقیم نقدى، تسهیلات معین، پیمان‏ها و یا به شکل تهدید به انتشار برخى از اطلاعات یا حقایقى است که مى‏تواند موجب دشوارى‏هایى براى یکى از اعضاى سران حاکم و تصمیم‏گیران شود.

گروه‏هاى فشار اشکال و انواع متعددى دارند. از جمله این گروه‏ها، گروه‏هاى فشار نژادى مانند لابى یونانی، لابى ایرلندى و اخیراً لابى عربى است. از گروه‏هاى فشار دینى مى‏توان لابى کاتولیک و لابى سکولار را نام برد.

افزون بر این گروه‏هاى فشار شغلى، نسلى، روانى و اقتصادى نیز وجود دارند که از میان آنها مى‏توان به لابى منافع نفتى، تولیدکنندگان آلبانیایى‏تبار، تولیدکنندگان سفیدپوست، سیب‏زمینى‏کاران، اتحادیه‏هاى کارگرى، تولیدکنندگان تنباکو، تولیدکنندگان سیگار، مبارزه‏کنندگان با سیگار، سالخوردگان و همجنس‏بازان اشاره کرد. طبیعتاً نوعى لابى نیز براى مبارزه با انحرافات جنسى و دفاع از ارزش‏هاى خانواده وجود دارد.

امروزه گروه‏هاى فشار چنان اهمیتى یافته‏اند که نظام سیاسى آمریکا «دموکراسى گروه‏هاى فشار» نامیده مى‏شود؛ بدین‏ معنا که نظام سیاسى آمریکا دیگر یک نظام دموکراتیک سنتى که مستقیماً بیانگر منافع نمایندگان خود بر اساس تعداد آنان باشد و هر نفر یک رأى، نیست، بلکه بیانگر میزان فشارهایى است که گروه‏هاى فشار مى‏توانند در جهت تحمیل خواست خود بر قانون‌گذاران آمریکایى وارد کنند، به‌نحوى که قوانین خاصى صادر و قوانین دیگرى لغو یا اصلاح شوند. بنابراین شهروند آمریکایى به‏طور مستقیم در پى احقاق حق خود نیست، بلکه آن را از طریق گروه‏هاى فشار به ‏دست مى‏آورد.

گفته مى‏شود مهم‏ترین گروه فشار در ایالات متحده گروه مدافع حقوق شهروندان آمریکایى در به دست آوردن سلاح گرم بدون مجوز و به ‏کارگیرى آن براى دفاع خود است. این حق در مهاجرنشینى اشغالگرانه ایالات متحده ریشه دارد و همانند «حق» مهاجران صهیونیست در کرانه باخترى در به ‏کارگیرى سلاح براى کشتن اعراب، «دفاع از خود» تلقی می‌شود.

لابى یهودى نیز یکى از همین جریانات و محافل و وابسته به سازمان یهودیان آمریکاست که در آن نمایندگان کنگره آمریکا براى تحکیم و توسعه رژیم صهیونیستى از هیچ کمکى به این رژیم فروگذار نمى‏کنند. این لابى فعالیت علنى خود را از زمان تأسیس اسرائیل تشدید کرد.

راه‌هاى زیادى براى نفوذ در حکومت آمریکا که حکومتى غیرمتمرکز است وجود دارند و گروه‌هاى ذینفع مى‏توانند به طرق مختلف، سیاست‌هاى مورد نظر خویش را شکل دهند. قدرت لابی‌هاى اسرائیل نیز از توان بالاى لابى‏گرى آنها نشأت مى‏گیرد. مبناى عمل آنها شبیه تمام گروه‌هاى فشار دیگر است، اما آنچه که لابى صهیونیستى را از دیگر گروه‌هاى فشار متمایز مى‏کند، قدرت تأثیرگذارى آن است.(۴)

بنابراین نفوذ و سلطه پنهانى صهیونیسم بر آمریکا فقط از طریق رسانه‏هاى جمعى این کشور نیست، بلکه در کنار آن عامل و شاخص مؤثر دیگرى توانسته است این سیطره نامرئى را کامل کند. شاخصى که از آن به عنوان «لابى یهود» (اسرائیل) یا گروه‌هاى فشار یهودى (صهیونیستى) نام برده مى‏شود.

«پیدایش این گروه‌هاى فشار (لابى‏ها) نتیجه احتکار کنگره به وسیله دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است که بر اثر آن دیگر گروه‌هاى سیاسى با دیدگاه‌هاى مخالف از عضویت در کنگره محروم مانده‏اند. در نتیجه این گروه‌‌ها به دنبال دستیابى به روش‌هایى براى هدایت این دو حزب به سوى هدف‌هاى خود هستند. یکى از برجسته‏ترین این تشکل‌ها، «گروه‌هاى منافع اقتصادى»، «انجمن ملى تولیدکنندگان» نام دارد که نمایندگى بیش از ۱۶۵۰۰ مؤسسه اقتصادى و اتاق بازرگانى و بیش از پنج میلیون عضو دارد که به چهار هزار انجمن و ۱۴۰ هزار مؤسسه اقتصادى وابسته‌اند.

این تشکل یکى از برجسته‏ترین و قدرتمندترین گروه‌هاى کارگرى در آمریکا به شمار مى‏آید و نشانه سیستم اریستوکراسى در جامعه کارگرى آمریکاست که یکى از هدف‌هاى اعلام شده آن از بین بردن تبعیض نژادى است.

به‏طورکلى مى‏توان گروه‌هاى فشار آمریکا را از ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سازمان برآورد کرد. به عقیده تحلیل‌گران، اعمال فشار و غرض‏ورزی‌هاى این گروه‌ها در آمریکا تا بدانجا رسیده است که در کنار مجلس نمایندگان و سنا به نام مجلس سوم موسوم شده است.»(۵) این گروه‌ها، هدف اصلى خود را تأثیرگذارى بر سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه در جهت تأمین منافع رژیم اشغالگر قدس قرار داده‏اند.»(۶) دلایل و بهانه‏هایى که لابى صهیونیستى براى حمایت آمریکا از اسرائیل مى‏آورند بر اساس چندین مورد است. آنها دلایل خود را فقط براى ملت آمریکا، دولت و اعضاى کنگره و یهودیان در آمریکا مى‏آورند.

لابى صهیونیستى با این بهانه‏ها و دلایل تلاش مى‏کند تا احساس همدردى ملت آمریکا را جلب و دولت آمریکا را وادار کند تا در تمام زمینه‏ها از رژیم صهیونیستى حمایت نماید. همچنین لابى صهیونیستى سعى دارد تا یهودیان مقیم آمریکا را به ایستادن در کنار اسرائیل وادار سازد و این نگرانى را در آنها ایجاد کند که احتمال تکرار حوادثی که طى قرون نوزدهم و بیستم در اروپا افتاد، کمتر شود.

لابى صهیونیستی از ابتدا در صحنه آمریکا تلاش ‏کرد این ادعا را مطرح کند که اسرائیل یک دولت ضعیف و محاصره شده در میان دشمنان است و نیاز به حمایت آمریکا و گروه‌هاى طرفدار صلح در دنیا دارد. اما هنگامى که از منظر تاریخى به این دلایل و بهانه‏ها می‌نگریم، درمى‏یابیم که اسرائیل دولتی قدرتمند در خاورمیانه و نیروى نظامى‏ آن بیش از نیروهاى نظامى و تجهیزات سایر کشورهاى جهان است.

ضمن اینکه اسرائیل تنها رژیم خاورمیانه است که سلاح هسته‏اى و کشتارجمعى  را در اختیار دارد و از استفاده از سلاح‌های ممنوعه علیه ملت بی‌دفاع فلسطین و لبنان ابایى ندارد، لذا این رژیم بیشترین اقدامات تجاوزگرانه را مرتکب شده است.

آمریکا  که مدعی حمایت از حقوق بشر است، قاعدتاً باید در روابط عربى و اسرائیلى طرف ضعیف و ستمدیده را بگیرد و از فلسطینیان حمایت کند که به‌زور از کشورشان بیرون رانده شده و آزادى‌شان سلب شده است، در حالی که طرف متجاوز را گرفته است.

ادعای دوم این است که اسرائیل تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه است و اصول و ارزش‌هاى دموکراتیک خود را از آمریکا دریافت مى‏کند، اما واقعیت‌های سیاسى چیز دیگرى را نشان می‌دهند. نخست آنکه این رژیم از روز اول شکل‏گیرى، به شکلی غیرقانونى و غیردموکراتیک و بر اساس قوانین نژادپرستانه علیه فلسطینیان به وجود آمد. آنها در مناطقى ادامه حیات می‌دادند که باندهاى صهیونیستى در سال ۱۹۴۸ آنها را به اشغال خود درآوردند و دولت اسرائیل را تشکیل دادند. این رژیم غاصب، اکثر زمین‏هاى فلسطینیان را مصادره و مالکان حقیقى آنها را از حق کشاورزى و استفاده از میوه‏ها و حتى تشکیل دولت محروم کرد.

سپس کرانه باخترى و نوار غزه و بلندی‌هاى جولان را به اشغال خود درآورد و در آنجا شهرک‌هاى صهیونیست‏نشین ساخت و با سر باز زدن از اجراى قطعنامه‏هاى بین‏المللى، حق تعیین سرنوشت خود بر اساس اصل عدالت و دموکراتیک را به ملت فلسطین نداد.

گفته مى‏شود اسرائیل یک دولت یهودى است که بسیارى از آنها از تبعیض نژادى و ظلم و ستم در اروپا در رنج بودند؛ از این رو حق آنهاست که یک رژیم حامى داشته باشند که براى آنها امنیت و اطمینان بیاورد. تبدیل مظلوم به ظالم و اینکه حق داشته باشد از جهان متمدن بخواهد به صرف اینکه  اجداد و نیاکان آنها در گذشته مورد ظلم و ستم واقع شده‏اند، به یارى از ظالم برخیزد، با هیچ منطقی پذیرفتنی نیست.

اما توهین‏آمیزترین ادعا  این است که اسرائیل یک دولت الگو و شیوه و منش آن از تمام کشورهاى منطقه بهتر است. با نگاهى به شیوه و رفتار دولت اسرائیل کاملاً مشهود است که کارنامه جنایت‏های اسرائیل از آلمان نازى هم سیاه‏تر است.(۷)

 

ج) چگونگى شکل‏گیرى و فعالیت لابى صهیونیستى

رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ با کشتار افراد بى‏گناه، سرزمین‏هاى فلسطینى را به تصرف خود درآورد و رهبران تروریستى یهود و در رأس آنها اسحاق شامیر و مناخیم بگین و دیوید بن گوریون و دیگران به این کشتار اعتراف کردند.(۸)

چند ماه پس از اعلام تأسیس دولت اسرائیل توسط بن‏گوریون، سازمان یهودیان آمریکا رسماً هیئتی را به اسرائیل فرستاد. آنها از نخست‏وزیر سئوال کردند چه چیزى نیاز دارید و بن‏گوریون جواب داد: آنچه ما مى‏خواهیم «یهود» است.

پس از آن صدها هزار یهودى به صف صهیونیسم پیوستند. در سال ۱۹۴۸ تعداد صهیونیست‌هاى آمریکا به حدود یک میلیون رسید، یعنى ۵۱ در صد یهودیان دنیا ساکن آمریکا بودند و سازمان صهیونیسم آمریکا بزرگ‌ترین و بانفوذترین مجموعه صهیونیسم جهان بود.

بن‏گوریون خواهان شریک نبود، بلکه مى‏خواست اسرائیل مقام اول را در تاریخ یهود داشته باشد و براى تحقق اهداف خویش، نیازمند یهودیانی بود که میخواستند به اسرائیل باز گردند و از این روی آمریکا را رقیب خود مى‏پنداشت.

اسرائیل از یهودیان آمریکا سه چیز می‌خواست: مال، نفوذ و حضورشان در اسرائیل. اما سخاوتمندان آمریکایى تنها به پشتیبانى مالى و سیاسى اسرائیل اکتفا کردند.

«جاکوب بلوشتاین» رئیس کمیته یهودى آمریکا در مورد نقش یهودیان آمریکا در تعیین آینده اسرائیل مى‏گوید:

«اسرائیل درگیر و دار جنگ جهانى و فاجعه کشتار یهودیان در ایجاد روحیه در یهودیان نقش بزرگى داشت. یهودیان آمریکا و جاهاى دیگر امروز باید بیش از گذشته به یهودیت خود افتخار کنند، اما ما باید با روح خالصانه و صمیمیت از اسرائیل حذر کنیم، چون تفاهم میان اسرائیل و دیگر یهودیان دو جهت دارد و اسرائیل مسئول درگیری‌هاى احساسات یهودیان دیگر کشورهاست… باید به صراحت بگویم که یهودیان آمریکا هرگونه اشاره‏اى مبنى بر زندگى در تبعیدگاه را به‌شدت رد مى‏کنند.»

شکاف بین یهود اسرائیل و آمریکا بدین‏ترتیب افزایش یافت، اما اسرائیل دست‌بردار نبود و مى‏دانست که امریکا قدرت دارد و قادر به هر کارى است. بعدها مجلسى به ‏نام «لابى» تشکیل شد که پس از جنگ، مجلس صهیونیسم آمریکا نامیده شد.

«کنن» دیپلمات اسرائیلى از سلک دیپلماسى خارج شد و به این مجلس پیوست تا فشار همه‏جانبه‏اى را براى دریافت کمک‌هاى آمریکا براى اقتصاد آشفته اسرائیل اعمال کند و توانست در سال ۱۹۵۱ به ۶۵ میلیون دلار و در سال ۱۹۵۲ بر ۷۳ میلیون دلار دست یابد. «کنن» مهارت سیاسى خود را در کسب تأیید اسرائیل در برنامه‏هاى دو حزب جمهورى‏خواه و دموکرات نشان داد و هر دو حزب درخواست اسکان یهودیان توسط اسرائیل در فلسطین و نیز ایجاد صلح در منطقه خاورمیانه توسط آمریکا را تأیید کردند. وى مى‏گوید:

«با توجه به اختلاف شدید بین وزارت خارجه آمریکا و یهودیان، شایسته دیدیم که سازمان جدیدی را براى ادامه فشار سیاسى ایجاد کنیم.»

سال ۱۹۵۴ سال لابى یهودى بود، زیرا در این سال مجلس صهیونیسم آمریکایى با بودجه سالانه ۵۰ هزار دلار تأسیس شد و اسرائیل نیازمند به تجهیز خود برای برخورد با مشکلاتى بود که حکومت آمریکا برای‌اش ایجاد کرده بود.

این لابى مدت ۲۵ سال اهرم فشار رسمى گروه یهود در «کنگره» و تنها سازمان واسطه میان گروه‌ها و احزاب در کنفرانس یهودیان و اعضاى کنگره و عامل فشار بر آنها بود. در ابتدا هدف این مجلس جذب کمک‌هاى بى‏دریغ آمریکا به نفع اسرائیل بود و اقتصاد رژیم صهیونیستى در مجموع محتاج بخشش‌هاى کنگره بود. بعدها لابى به یک حرکت ملى برای سیاسى کردن یهودیان آمریکا تبدیل شد.

امروزه قدرت‌هاى کلیدى در لابی‌ها نظیر کمیته امورعمومى آمریکا و اسرائیل و کمیته عملیات سیاسى به نفع اسرائیل نه ‏تنها قدرت و نفوذ خود را کتمان نمى‏کنند، بلکه در زمینه‏هاى سیاسى در مورد وسعت قدرت خویش غلو هم مى‏کنند.

سال‌هاست که منابع عمده و اصلى قدرت و محافل سیاسى طرفدار اسرائیل در سنا و کنگره آمریکا و دولت‌هاى آمریکا اعم از جمهوریخواه یا دموکرات این موضوع را رعایت کرده‏اند. از طرف دیگر هیچ‏گاه در درون هیئت حاکمه آمریکا مخالفتى جدى و اساسى با تصمیماتى که به حمایت از اسرائیل گرفته مى‏شود وجود نداشته است، به همین سبب مى‏توان گفت که لابى‏ها درواقع نیازى به گرفتن کمک از کنگره در مقابل دولت ندارند، چون مخالفت، عدم تمایل و یا تضادى در جهت حمایت از اسرائیل در مواضع دولت دیده نمى‏شود، بنابراین فعالیت لابى‏هاى یهودیان لزوماً حمایت از برنامه‏هاى دولت است که آمریکا از نظر استراتژى سخت خود را  بدان متعهد مى‏داند.

شایان ذکر است که برخلاف مسائل استراتژیکى، لابی‌هاى اسرائیلى در سطح تاکتیک‌ها و مسائل مربوط به جنگ همواره چیزى به‌مراتب بیشتر از آنچه که دولت آمریکا تصویب می‌کند می‌خواهند‌ و معمولاً براى شرایط آسان‏تر و تسلیحات پیشرفته‏تر چانه مى‏زنند و به علت عدم مخالفت‌هاى جدى از طرف هیئت حاکمه آمریکا، هدف لابی‌ها بیشتر معطوف به جلب نیروهاى بیشتر برای حمایت از برنامه‏هاى کمک به اسرائیل است تا کسب موافقت دولت آمریکا.

عوامل دیگرى هم که ناشى از همان خصوصیات جوامع یهودى هستند، در نفوذ و قدرت سیاسى یهودیان در کنگره و سناى آمریکا نقش دارند. به عبارت دیگر علاقه‏مندى یهودیان به مسائل سیاسى و اولویت اسرائیل و مسایل آن براى آنها از هر امری مهم‌تر است. شرکت اکثریت یهودیان در انتخابات و به‏‌طورکلى در وقایعى که مستلزم رأى مردم است، شرکت فعالانه آنان در پرداخت و جمع‏آورى اعانات، داشتن ارتباط با بزرگان و نخبگان جامعه و نفوذ  بر جریانات سیاسى نمونه‏هاى محسوسى از این خصوصیات است.

موضوع رأى دادن یهودیان که یکى از علل مهم نفوذ و قدرت مورد بحث گروه‌هاى یهودى در کنگره و سناى آمریکاست، در خور توجه بیشترى است. اگرچه در مورد رأى یهودیان اغلب اغراق‏  مى‏شود، با وجود این تعداد شرکت‏کننده یهودیان در رأى‏گیری‌ها سخت مورد توجه سیاستمداران و پشتوانه‏اى براى لابی‌هاى اسرائیل است تا نمایندگان به درخواست‌هاى آنان توجه بیشترى کنند. یهودیان آمریکا تنها ۵/۲ درصد جمعیت این کشور را تشکیل مى‏دهند، اما ۹۰ درصد آنان در انتخابات عمومى آمریکا شرکت مى‏کنند.

دخالت یهودیان در سیاست آمریکا در قدیم جنبه پشت صحنه داشت. به عبارت دیگر آنها به‏ جاى اینکه خود مستقیماً کاندیدایى را براى پستى معرفى کنند، از طریق دستیاران سیاسى و مشاوران انتخاباتى، نظریات و خواسته‏هاى خودشان را اعمال مى‏کردند.

البته امروزه این خصوصیت هم به میزان زیادى تغییر کرده است. در ۱۹۷۲ یهودیان فقط ۲ سناتور و ۱۲ نماینده در کنگره داشتند که اغلب هم از نواحى شمال شرقى انتخاب شده بودند، در حالى که در سال ۱۹۸۲ ۸ سناتور و ۳۱ نماینده کنگره داشتند که از سرتاسر آمریکا از جمله از ایالت‌هایى نظیر آلاباما، کانزاس، کلرادو، نبراسکا و اورگان انتخاب شده بودند.

لابى طرفدار اسرائیل به سبب بهره جستن از دو عامل مرتبط به هم از موقعیت مناسبى برخوردار است. یهودیان آمریکا فعالانه در انتخابات شرکت مى‏کنند. علاوه بر رأى، پول و بر اساس موضع سیاستمدار نسبت به اسرائیل نظر مى‏دهند. در مقابل سیاستمداران نیز با اتخاذ مواضع طرفدار اسرائیل از پول و رأى و همچنین حمایت یهودیان برخوردار مى‏شوند.

نشانه دیگر نفوذ و قدرت لابى یهودیان در آمریکا، دسترسى آنها به افراد صاحب قدرت است. البته این دسترسى منحصر به گروه‌های فعال سیاسى در سنا و یا کنگره آمریکا نیست، بلکه تمام سازمان‌هاى طرفدار اسرائیل از چنین فرصت‌هایى برخوردارند. به گفته یکى از مقامات، گروه‌ها و رهبران یهودى در فاصله مارس ۱۹۸۱ تا آوریل ۱۹۸۳ حداقل ۳۵۰ ملاقات با مقامات کاخ سفید در سطوح مختلف انجام داده‌اند.  به عبارت دیگر روز در میان، یک ملاقات انجام شده است. با وجود طرفدارى بى‏چون و چراى اکثر سیاستمداران آمریکایى از اسرائیل و نظر موافق مردم، لابى اسرائیل همواره «مراقبت» را در دستور کار روز خود دارد.

حمایت از اسرائیل و طرفدارى از آن همواره عاملى بوده تا لابى اسرائیل با یک جناح سیاسى ائتلاف دائمى نداشته باشد و همواره به ‏دنبال جناح صاحب قدرت باشد تا بتواند همیشه از جناح حاکم به نفع اسرائیل استفاده کند. نمونه چنین موضعى تغییر جهت سیاسى لابی‌ها و طرفدارى آنها از محافظه‏کاران و جمهوریخواهان در زمان ریاست‌جمهورى ریگان است و یا اتحاد آنها با مسیحیان بنیادگرا که به قیمت زیر پا گذاشتن برنامه‏هاى سنتى یهودیان تمام شد.

آخرین عاملى که به نفوذ و قدرت لابى طرفدار اسرائیل کمک مى‏کند، وجود افراد و سازمان‌هاى لایق و متعددى است که در مواقع ضرورى مى‏توانند به‏طور سیستماتیک از پایگاه مردمى خود و از ارتباطاتی که با اشخاص سرشناس و صاحب قدرت دارند، همزمان بهره‏ بجویند. بدیهى است این مهارت‌هاى سازمانى موجب ‏شده است تا امریکا همواره از نظر اخلاقى، ایدئولوژیکى و سیاسى از اسرائیل حمایت کند و نقش لابى یهودیان طرفدار اسرائیل هم از تقاضاکننده به اعمال‏کننده و یک نیروى اجرایى قوى تغییر یابد.(۹)

برخى معتقدند که تعداد سازمان‌ها و محافل یهودى فعال در آمریکا بیش از ۲۰۰۰ سازمان است. «روزنامه «ژون افریک» در این باره نوشته است که ۲۸۱ سازمان یهودى و ۲۵۰ اتحادیه منطقه‏اى در این کشور وجود دارد، این در حالى است که روزنامه صهیونیستى «جروزالیم پست» خبر از وجود ۹۰۰ جمعیت یهودى در ایالات متحده آمریکا داده است.»(۱۰)

«در سال ۱۹۷۰ به منظور هماهنگى میان این جمعیت‌ها و سازمان‌ها (حدود ۱۶ سازمان) تأسیس شد و در سال ۱۹۷۵ «اتحادیه جهانى یهودیان اصلاح طلب «world unoifor progressive judaism» به اتحادیه پیوست و دیگر گروه‌هاى غیرصهیونیستى نیز فعالیت‌هاى خود را با اتحادیه مزبور هماهنگ کردند؛ از جمله «کمیته آمریکایى یهودى» و «کنفرانس آمریکایى یهودى» و «سازمان ب ناى ب ریث.»(۱۱)

«تنها چیزى که براى این گروه‌هاى فشار اهمیت دارد فقط و فقط اسرائیل است. آنها در همان حال که درباره مسائل مختلف جهان از حقوق بشر گرفته تا فقر و تنگدستى در گوشه و کنار جهان سخن مى‏گویند، جمع‌آورى و توزیع کمک مالى به رژیم صهیونیستى را به عهده دارند. این واقعیتى است که از همان آغاز ظهور و فعالیت آنها در دهه پنجاه به چشم مى‏خورد. بهترین دلیل بر اثبات این مدعا صحبت «دیوید استینر» (David Steiner) رئیس «آیپک» یکى از گروه‌هاى فشار صهیونیستى است. وى در سال ۱۹۹۲ اظهار داشت:

«من به وفادارى سیاسى اعتقاد دارم. اگر کسى براى اسرائیل مفید باشد، هرکسى که مى‏خواهد باشد، حتى اگر برادر من با آنها برخورد کند، چون آنها دوست اسرائیل هستند، من شخصاً از آنان حمایت خواهم کرد.»(۱۲)

«پل فیندلی» سناتور اسبق آمریکا که به دلیل مواضع مستقل خود از سوى صهیونیست‌ها تحت فشار قرار گرفت و از راه یافتن به کنگره این کشور بازماند، در باره گروه‌هاى فشار صهیونیستى مى‏گوید:

«نفوذ اسرائیل بر دولت ایالات متحده، اساساً به علت آن چیزى که گروه فشار اسرائیلى نامیده مى‏شود به صورتی افسانه‏اى درآمده است. به‌‌رغم برخى بیانیه‏ها که متواضعانه از عدم قدرت و کارآیى این گروه سخن مى‏گویند، تمام سیاستمداران، روزنامه‌نگاران و کسانى که تجربه مستقیمى با (لابى اسرائیل) دارند به نفوذ شدید هواداران اسرائیل در کنگره و در تنظیم سیاست خارجى ایالات متحده گواهى مى‏دهند.»(۱۳)

این نفوذ تا آنجا در آمریکا ریشه دوانده است که ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در این خصوص مى‏گوید: «مشکل آمریکا با اسرائیلی‌ها در حل بحران خاورمیانه (در داخل اسرائیل) کمتر از مشکل آمریکا با یهودیان (در داخل آمریکا) بود.»(۱۴)

لابى صهیونیستی به دو نوع استراتژى بسیار گسترده چشم دوخته است:

اول تأثیرگذارى بر واشنگتن همراه با فشار بر کنگره و قوه مجریه به‌طوری که بر هر رأى و نقطه نظرى در مورد طرح و یا تصمیم‌گیران تأثیرگذار باشد، مضافاً بر اینکه لابى صهیونیستی همیشه تلاش مى‏کند تا حمایت از اسرائیل گزینه برتر باشد.

دوم تمام تلاش خود را براى مثبت نشان دادن همیشگى اظهارات علنى اسرائیل به کار گرفته و از طریق تکرار خرافات در مورد تأسیس اسرائیل و ترویج دیدگاه‌ها و نقطه نظرات خود در مناقشات و گفت‌وگوهاى سیاسى، مقاصدش را محقق می‌سازد. هدف این لابی جلوگیرى از هرگونه انتقادى است که گوش‌هایى براى شنیدن آن در صحنه سیاسى وجود دارد.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد چهارم «سلطه صهیونیسم بر آمریکا» (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹)، ص۲۴۰٫

۲ـ مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد پنجم «لابی صهیونیستی» (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹)، ص ۹۱۵٫

۳ـ خبرگزاری قدس، «رسانه‌های آمریکایی در اختیار سازمان‌های صهیونیستی»، ۲۱/۴/۱۳۸۴: www.Qodsna.com

۴ـ عبدالوهاب المسیری، دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، جلد ششم، «لابی‌ها در ایالات متحده آمریکا»، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های تاریخ خاورمیانه (تهران: دبیرخانه کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۳).

۵ـ پیشین.

۶ـ افشین اسماعیل بیگی، «نقش آمریکا و سازمان‌های یهودی در تحقق اهداف سیاسی اسرائیل، دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها»، دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی، شماره ۹۱، ص۲۷٫

۷ـ مجله نداء القدس، «لابی صهیونیست و توجیهات حمایت از اسرائیل»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، صص ۴۶-۴۵٫

۸ـ همان، ص ۴۶

۹ـ عبدالوهاب المسیری، پیشین

۱۰ـ نشریه نداء القدس، سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص۳۲٫

۱۱ـ این سازمان در سال ۱۸۴۳ تأسیس شد و حکم جمعیت خیریه‌ای را داشت که برای کمک به بهبود وضع یهودیان ایجاد شده و قصد مقابله با سامی‌ستیزی را دارد. (به نقل از علی علیزاده، گروه‌های فشار (لابی) یهود در آمریکا، نشریه پژوهش‌یار، ویژه اسرائیل، پاییز ۱۹۷۸، ص ۹۰)

۱۲- Transcrip of David Steiner’s Remarks, 22 Octobr 1992T available through the American – Arab Anti – Discrimination Committee (Washington, D.C)

۱۳ـ پل فیندلی، «فریب‌های عمدی، حقایقی درباره روابط آمریکا و اسرائیل» (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، چاپ اول، ۱۳۷۸)، ص۱۰۰٫

۱۴ـ نظام شرابی، «آمریکا و اعراب»، ترجمه عباسی عرب، جلد دوم (تهران: انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۵)، ص۸۵۱٫

۱۵ـ مجله نداء القدس، «لابی صهیونیست واقعیت‌ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص۴۴٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

لابى صهیونیستی از ابتدا در صحنه آمریکا تلاش ‏کرد این ادعا را مطرح کند که اسرائیل یک دولت ضعیف و محاصره شده در میان دشمنان است و نیاز به حمایت آمریکا و گروه‌هاى طرفدار صلح در دنیا دارد. اما هنگامى که از منظر تاریخى به این دلایل و بهانه‏ها می‌نگریم، درمى‏یابیم که اسرائیل دولتی قدرتمند در خاورمیانه و نیروى نظامى‏ آن بیش از نیروهاى نظامى و تجهیزات سایر کشورهاى جهان است.

 

 

۲٫

لابی کردن که  عملاً نوعى دخالت و نفوذ سیاسى است، به اشکال مختلفی انجام مى‏شود، از جمله بحث با افراد کنگره و دیگر رهبران سیاسى، تهیه گزارشات، ایراد سخنرانی‌ها و انجام دادن تجزیه تحلیل‌هاى حقوقى. در مورد اخیر بعضى از لابى‏ها تا آنجا پیش مى‏روند که حتى پیش‏نویس قانونى طرح و یا لایحه‏اى را براى نمایندگان کمیته‏ها و کنگره تهیه مى‏کنند.

 

۳٫

لابی صهیونیستی تمام تلاش خود را براى مثبت نشان دادن همیشگى اظهارات علنى اسرائیل به کار گرفته و از طریق تکرار خرافات در مورد تأسیس اسرائیل و ترویج دیدگاه‌ها و نقطه نظرات خود در مناقشات و گفت‌وگوهاى سیاسى، مقاصدش را محقق می‌سازد. هدف این لابی جلوگیرى از هرگونه انتقادى است که گوش‌هایى براى شنیدن آن در صحنه سیاسى وجود دارد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

دلایل دشمنی عربستان با ایران

                                                                                                                                         حسین رویوران

بی‌شک امروزه گروه‌های وهابی تکفیری بزرگ‌ترین خطر برای اسلام و جوامع اسلامی‌اند. حضور این بازیگران در صحنه سیاسی بخش‌های وسیعی از جهان اسلام را درگیر ناامنی ساخته، صدها هزار کشته و میلیون‌ها انسان آواره را به جا گذاشته و کشورهای اسلامی وسیعی چون افغانستان، سوریه، عراق، یمن، لبنان، لیبی، وتونس را درگیر بحران‌های سیاسی و اجتماعی کرده است.

یکی از مهم‌ترین کارکرد گروه‌های تکفیری تخریب گسترده کشورهایی است که در آنها حضور یافته‌اند. این گروه‌ها برنامه و الگوی حکومتی خاصی برای اداره جامعه و رشد وتوسعه اقتصادی وسیاسی آن ندارند؛ به همین دلیل قدرت‌طلبی آنها با مقاومت گسترده رسمی و مردمی روبرو شده و این تقابل، تخریب وسیع و بی‌سابقه شهرها و خانه‌های مردم را به دنبال داشته است.

پرسش محتوم این است: در حالی که اسلام برای تکمیل اخلاق انسانی و آبادانی جوامع و شهرها آمده است، چگونه جنبشی می‌تواند تحت نام اسلام جان و مال افراد و امنیت اجتماعی افراد و جوامع را تا این حدتهدید کند ؟

 هنگامی‌که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، امام خمینی مفهوم اسلام ناب محمدی(ص) را  به عنوان اسلام راستین مطرح کردند و مردم را از اسلام امریکایی به عنوان اسلام قلابی بر حذر داشتند. خیلی‌ها از این مفاهیم تعجب کردند و گفتند مگر می‌شود اسلام آن قدر تحریف شود که تابعی از کفر باشد، در حالی که ماهیت این دو کاملاً  در تعارض با یکدیگر قرار دارند. آنچه امروز منطقه را به سمت کشتار و ویرانی و اضمحلال می‌برد، همان اسلام امریکایی مد نظر امام است.

با پیروزی انقلاب اسلامی، الگو و هویت سیاسی فرهنگی جدیدی که مبتنی بر مردم سالاری دینی، امت محوری، مشروعیت انتخابی مردم، استقلال طلبی و نفی وابستگی، ظلم‌ستیزی و همبستگی با مظلومان جهان بر پایه اصول راستین اسلامی و در قالب شعار‌های استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و نه شرقی، و نه غربی و نیز شعارهای مرگ بر امریکا و اسرائیل در ایران شکل گرفت.  با مطرح شدن این هویت بومی استقلال‌طلب که در دین اسلام و تاریخ و تمدن ایران ریشه دارد، در عربستان سعودی اراده حاکمان بر این تعلق گرفت که هویت متعارضی را در این کشور شکل بدهند.

 تا قبل از پیروزی انقلاب ایران و عربستان با یکدیگر رقیب بودند، اما رابطه بین آنان معادله برد و باخت نبود، ولی آل‌سعود پس از انقلاب، این معادله را برد ـ  باخت تفسیر کرد و لذا مشارکت مالی سعودی در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و کشتار حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۶ در این چهارچوب قابل تعریف است. دولت سعودی در برابر استقلال طلبی ایران، میزان وابستگی خود به غرب را افزایش داد و در مقابل مردم سالاری ایران، دیکتاتوری و استبداد را برگزید و در برابر سیاست امتی انقلاب، سیاست مذهبی را در پیش گرفت و در نهایت اسلام امریکایی را با این ویژگی‌ها در مقابل اسلام ناب مطرح ساخت.

آل‌سعود برای این انتخاب و چاپ قرآن و برپایی مساجد و تربیت مبلغ دینی ده‌ها میلیارد دلار بودجه اختصاص داد. عربستان با کمک امریکا جریان القاعده را تحت شعار جهاد علیه کفر جهانی در افغانستان برای جنگ بر ضد شوروی سابق سازمان داد. از آنجا که باطل، رشد یابنده نیست و  نتیجه مطلوب ندارد، مهم‌ترین فرزند اسلام امریکایی، یعنی القاعده عاق شد و پس از عقب‌نشینی شوروی از افغانستان، امریکا را مهم‌ترین مصداق کفر جهانی دید. حوادث یازده سپتامبر در سال ۱۳۸۰ در امریکا نتیجه این سازمان نامشروع است.

امریکا و عربستان سعودی پس از این تحولات تلاش کردند تا نسل دیگری از تکفیری‌ها را پدید آورند که با کفر جهانی(امریکا) تضاد نداشته باشد، بلکه تکفیر ملل اسلامی منطقه را در دستور کار خود قرار دهد. ایجاد سازمان‌هایی مانند داعش، جبهه النصره، واحرار الشام و ده‌ها سازمان تکفیری دیگر نتیجه این رفتارهای خائنانه است که بیشترین ضرر را به جهان اسلام وارد می‌سازند. امریکا تصور می‌کرد که با این اقدام القاعده را به حاشیه می‌برد وتضاد‌های داخلی را جایگزین تضادهای خارجی که عمدتاً بر ضد امریکاست، می‌سازد.

 متاسفانه اختلافات سیاسی و هم‌پیمانی‌های استراتژیک میان اسلام امریکایی در برابر اسلام ناب محمدی با این اقدامات وضعیت پیچیده‌ای پیدا کرده است، ولی عربستان به جای عقب‌نشینی از این سیاست‌های غلط و خائنانه با اقدامات مختلفی می‌کوشد این تضاد‌ها را تشدید کند. حمله به یمن و اعدام آیت‌الله شهید شیخ نمر از جمله این اقدامات بود که جامعه ایران را به‌شدت عصبانی کرد و حادثه تاسف‌بار آتش زدن سفارت عربستان در مشهد و تهران را به بار آورد. عربستان سعودی به جای بازنگری، در اقدامی تحریک‌آمیز، سیاست عرضه گسترده نفت را در پیش گرفت تا با این سیاست به در آمدهای نفتی ایران و روسیه ضربه جدی وارد سازد. این اقدام قیمت نفت را از ۱۲۰ دلار به زیر۳۰ دلار برای هر بشکه نفت تنزل داد.

این اقدامات نسنجیده‌ ریاض عملاً امنیت کشورهای منطقه و جهان را مورد تهدید قرار داد و اقدامات تروریستی پیروان تکفیری ریاض را به روسیه و فرانسه و بلژیک گسترش داد.  این تهدیدها روسیه را وارد معادله سوریه کرد و این تحول تغییر عمده‌ای در وضعیت میدانی و نظامی سوریه پدید آورد، اما آل سعود به جای عبرت گرفتن از شرایط وحشتناکی که به وجود آورده‌‌اند، تصمیم گرفتند در اجلاس دوحه شرکت کنند و با روسیه در باره طرح تثبیت تولید نفت به توافق برسند و سپس با کاهش عرضه نفت، قیمت نفت را افزایش دهند.

این اقدام ریاض با هدف ایجاد اختلاف میان تهران و مسکو در باره سیاست‌های نفتی صورت گرفت، زیرا ایران به دلیل محاصره اقتصادی در چند سال اخیر بازار نفت خود را از دست داده و اکنون با امضای برجام که به تحریم نفتی پایان می‌دهد، تلاش می‌کند جایگاه و بازار سابق خود را به دست آورد. این هدف قطعاً زمانی تحقق می‌یابد که ایران با افزایش تولید نفت بتواند سهمیه چهار میلیونی سابق خود را به دست آورد.

 ریاض با این اقدام قصد داشت از یک طرف روسیه را به اهرم فشاری بر ضد ایران تبدیل و از سوی دیگراز بهره برداری ایران از برجام و افزایش در آمدهای نفتی ایران  جلوگیری کند. این اقدام عربستان تضادها را به ابعاد اقتصادی گسترش داد و معادله تضاد  متقابل را پیچیده‌تر ساخت.

 در چهارچوب اراده خداوند که باطل را سرنگون و زاهق قرار داده، عربستان اکنون حتی با نزدیک‌ترین هم‌پیمان‌ خود یعنی امریکا هم مشکل پیدا کرده است. اخیرا یکی از نمایندگان کنگره امریکا اعلام کرده که گزارش رسمی دولت امریکا در باره حادثه ۱۱ سپتامبر کامل نیست و دولت امریکا ۲۸ صفحه از این گزارش را سانسور کرده است. خانواده قربانیان این حادثه تروریستی، دولت امریکا را تحت فشار قرار داده‌اند تا کل گزارش ۱۱ سپتامبر را منتشر سازد. طبق اخبار درز شده در امریکا در این ۲۸ صفحه نقش دولتمردان و سفارت عربستان در واشنگتن در حمایت از تروریست‌های ۱۱ سپتامبر و نقش شاهزاده بندر بن سلطان سفیر سابق عربستان در هماهنگی و پشتیبانی از تروریست‌های سعودی در امریکا کاملاً فاش شده است.

واکنش تهدید آمیز عادل جبیر وزیر خارجه عربستان سعودی در اینکه اگر امریکا این گزارش را به‌طور کامل پخش کند، دولت عربستان همه سرمایه‌های خود را که بالغ بر ۷۵۰ ملیارد دلار است از این کشور خارج خواهد کرد،  نشان می‌دهد که سیاست‌های آل‌سعود چقدر برای آنان و منطقه خطرساز است و هیچ بعید نیست که امریکا به طمع بالا کشیدن اموال سعودی به این کشور ضربه بزند. جف یکی از نامزدهای جمهوری‌خواه امریکا اخیراً در باره عربستان اعلام کرده است که گاو تا شیر می‌دهد باید از لبنیات آن استفاده کرد، ولی اگر شیرش خشک شد باید آن را کشت.

 

سوتیترها:

۱٫

تا قبل از پیروزی انقلاب ایران و عربستان با یکدیگر رقیب بودند، اما رابطه بین آنان معادله برد و باخت نبود، ولی آل‌سعود پس از انقلاب، این معادله را برد ـ  باخت تفسیر کرد و لذا مشارکت مالی سعودی در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و کشتار حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۶ در این چهارچوب قابل تعریف است.

 

 

۲٫

دولت سعودی در برابر استقلال طلبی ایران، میزان وابستگی خود به غرب را افزایش داد و در مقابل مردم سالاری ایران، دیکتاتوری و استبداد را برگزید و در برابر سیاست امتی انقلاب، سیاست مذهبی را در پیش گرفت و در نهایت اسلام امریکایی را با این ویژگی‌ها در مقابل اسلام ناب مطرح ساخت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

حشد الشعبی؛ بسیج مردمی عراق

مهدی حلفی

در ابتدای تابستان سال ۹۳، چند روز پس از سقوط شهر موصل در شمال عراق به دست داعش و صدور فرمان جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان در عراق، یک نیروی مردمی بزرگ حشد الشعبی برای مبارزه با گروه تروریستی داعش شکل گرفت.

حشد الشعبی؛ نماد وحدت ملت عراق

نیروهای حشد الشعبی که در حال حاضر به بیش از صدهزار نفر می‌رسند، از اقشار، قومیت‌ها، مذاهب و ادیان مختلفی تشکیل شده‌اند که نشانه وحدت مردم عراق در مبارزه با داعش است. نیروهای حشد ‌الشعبی زیرنظر دولت عراق فعالیت می‌کنند و فرمانده کل این نیروها حیدر العبادی نخست‌وزیر عراق است.

محل اصلی فعالیت نیروهای حشد الشعبی در مناطقی چون الانبار، صلاح الدین، کرکوک و نینوا یعنی محل اصلی فعالیت تروریست‌های داعش است.  اینک ده‌ها گروه مقاومت عراقی در قالب حشد الشعبی با تروریست‌های داعش می‌جنگند، از جمله سپاه بدر، عصائب اهل حق، کتائب حزب‌الله، سرایا السلام، لواء علی‌الاکبر، فرقه العباس، سرایا عاشوراء، حزب‌الله نجباء، کتائب سیدالشهدا، کتائب امام علی، کتائب جندالامام و سرایا الخراسانی.

تشکیل گروه حشد الشعبی در عراق صحنه نبرد با گروه تروریستی داعش در این کشور را تغییر داد. نیروهای این گروه در ابتدا توانستند پیشروی تروریست‌های داعشی را در عراق متوقف و در ادامه با پشتیبانی پلیس و ارتش عراق مناطق وسیعی از مناطق تحت سیطره داعش در استان‌های بغداد، دیالی، صلاح‌الدین و الانبار را آزاد کنند.

اهل سنت عراق در حشد الشعبی

به دلیل عملکرد موفق حشد الشعبی، اهالی مناطقی که در اشغال داعش قرار دارند، از حشد الشعبی برای آزادی این مناطق درخواست کمک می‌کنند. در این راستا تعداد زیادی از اهالی مناطق سنی‌نشین در استان‌های صلاح‌الدین و الانبار عراق به عضویت حشد الشعبی درآمده و اهل سنت عراق نیز زیر پرچم حشد با گروه تروریستی داعش می‌جنگند.

مسیحیان عراقی هم در صفوف حشد الشعبی حضور دارند. هم‌اکنون صدها تن از مردان مسیحی عراق در قالب گروهی به نام کتائب بابلیون در مناطق مختلف عراق بر ضد گروه تروریستی داعش می‌جنگند و تا کنون تعدادی از نیروهای این گروه در نبرد با این گروه تروریستی شهید و مجروح شده‌اند.

حشد الشعبی؛ محبوب ملت عراق

محبوبیت نیروهای حشد الشعبی در میان مردم عراق بسیار زیاد است و هر روز مراسم‌های تقدیر از این رزمندگان در مناطق مختلف عراق با حضور اقشار مختلف مردم برگزار می‌شوند. مردم عراق نیروهای حشدالشعبی را مدافعان واقعی عراق در برابر داعش می‌دانند که به خاطر دین و وطن خود در راه مبارزه با گروه تروریستی داعش از جان‌شان می‌گذرند.

نیروهای حشد الشعبی حمایت مردم عراق را دارند و مردم این کشور با کمک‌های مالی، غذایی و کالایی خود از رزمندگان حشد الشعبی پشتیبانی می‌کنند. اعضای تعدادی از موکب‌های حسینی که در ایام اربعین در خدمت زائرین کربلا هستند، از ابتدای جنگ علیه داعش در عراق به مناطق درگیری رفتند و آنها غذای رزمندگان حشد الشعبی را تأمین می‌کنند.

روحانیون عراقی در حشد الشعبی

اقشار مختلف مردم عراق، از پیر و جوان گرفته تا دانش‌آموز، دانشجو، روحانی، کارمند و بقیه اقشار مردم این کشور به عضویت حشد الشعبی درآمده‌اند تا گروه تروریستی داعش را از عراق بیرون کنند و آن را شکست دهند.

حضور روحانیون عراقی در جبهات حشدالشعبی بر ضد داعش هم چشمگیر است. این روحانیون با حضور در خطوط مقدم درگیری با داعش، علاوه بر تبلیغ دینی در میان رزمندگان حشد الشعبی در کنار آنها می‌جنگند. تا کنون ده‌ها تن از روحانیون مبلغ عراقی در خطوط درگیری حشد الشعبی با داعش به شهادت رسیده‌اند.

شباهت حشد الشعبی به بسیج

نیروهای حشد الشعبی شباهت زیادی به بسیجیان ایرانی در دوران دفاع مقدس دارند. در واقع شکل‌گیری گروه حشدالشعبی، الگوگیری از بسیج ایران بود و حشد الشعبی توانست عراق را در نبرد با داعش یاری دهد.

نیروهای حشدالشعبی از روی عقیده و ایمان می‌جنگند و حتی زمانی هم که پرداخت حقوق این نیروها به دلیل مشکلات اقتصادی عراق چندین ماه به تأخیر افتاد، باز هم این نیروها جبهات جنگ را خالی نکردند و به نبرد با داعش ادامه دادند.

رزمندگان حشد الشعبی برای جنگ با تروریست‌های داعش آمادگی و اشتیاق فراوان دارند و در بین شهدای این گروه، جوانانی دیده می‌شوند که چند روز بعد از مراسم عروسی‌شان، به جبهات نبرد با داعش شتافتند و شهید شدند یا نوجوانان کم سن و سالی که شناسنامه خود را دستکاری کردند تا بتوانند اجازه حضور در جبهه نبرد با داعش را پیدا کنند و در راه مبارزه با این گروه تروریستی به فیض شهادت نائل آمدند.

شهدای حشد الشعبی

داعش در درگیری رو در رو توان مقابله با نیروهای حشد الشعبی را ندارد، به همین دلیل این گروه تروریستی به مین‌گذاری در راه‌ها و منازل و نیز استفاده از ماشین‌های بمب‌گذاری و عاملان انتحاری روی آورده است تا جلوی پیشروی نیروهای حشد الشعبی را بگیرد.

پیروزی‌های حشد الشعبی در برابر گروه تروریستی داعش به قیمت دادن شهدای بسیاری بوده است. در دو سال اخیر هزاران تن از نیروهای حشد الشعبی در راه نبرد با داعش به فیض شهادت نائل آمدند. هر هفته هم ده‌ها تن از رزمندگان حشد در مناطق مختلف درگیری در عراق به شهادت می‌رسند تا داعش نتواند دوباره در این کشور به پیروزی دست یابد.

مدافعان حرم در صفوف حشد الشعبی

در ابتدای فعالیت حشد الشعبی، تعدادی از نیروهای خط شکن حشد را رزمندگانی تشکیل می‌دادند که پیش از این در خاک سوریه از حرم حضرت زینب«س» دفاع می‌کردند و با سقوط شهر موصل برای دفاع از عراق در برابر داعش به کشور خود بازگشتند.

رزمندگان عراقی مدافع حرم حضرت زینب«س» از حضور در سوریه و نبرد با تروریست‌های تکفیری تجربه‌های خوبی کسب کردند. آنها در سوریه به صورت عملی راه جنگ با گروه‌های تروریستی را آموختند و با پیاده کردن این تجریبات در میدان نبرد با داعش در عراق توانستند این گروه تروریستی را شکست بدهند.

اتهامات واهی بر ضد حشد الشعبی

پیروزی‌های حشد الشعبی در جنگ با داعش، خشم حامیان منطقه‌ای این گروه تروریستی از قبیل برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و ترکیه را برانگیخته است و آنها سعی دارند با مطرح کردن قتل‌عام اهل سنت عراق به دست حشد الشعبی، چهره این گروه مردمی را تخریب کنند و آن را یک گروه طائفه‌گرا نشان بدهند. این در حالی است که در میان نیروهای حشد الشعبی تعداد زیادی از مردان اهل سنت عراقی حضور دارند.

حشد الشعبی یک نیروی منظم است که نیروهایش زیر نظر حکومت عراق و بر اساس چارت سازمانی و دستور فرماندهی بر ضد داعش می‌جنگند. نیروهای حشد الشعبی به هیچ وجه یک نیروی خودسر نیستند که هر کاری را انجام بدهند، بلکه آنها همچون ارتش و پلیس عراق بر اساس دستور فرماندهی عمل می‌کنند.

حشد الشعبی یک نیروی مردمی در عراق است که توانست بدون کمک هیچ نیروی خارجی، گروه تروریستی داعش را در میدان نبرد در عراق شکست بدهد. حشد الشعبی حافظ استقلال عراق است و این نیرو در آینده این کشور مؤثر خواهد بود.

کشورهایی که چشم دیدن موفقیت مردم عراق را ندارند و به دنبال سیطره دوباره بر این کشور هستند، با استفاده از رسانه‌ها بر ضد گروه حشد الشعبی تبلیغات منفی انجام می‌دهند تا این گروه مردمی منحل شود.

القاعده دیروز؛ داعش امروز

داعش در واقع شکل تکامل‌یافته گروه تروریستی القاعده عراق است که ابومصعب زرقاوی تروریست مشهور اردنی آن را چند ماه پس از سقوط صدام در عراق تأسیس کرد. القاعده عراق از همان ابتدای تأسیس تا زمان خروج نیروهای اشغالگر به بهانه مبارزه با اشغالگران هزاران عملیات تروریستی را بر ضد مردم مظلوم عراق انجام داد و بمب‌های القاعده در این سال‌ها به جای پایگاه‌های نیروهای اشغالگر، در بازارها و مناطق مسکونی عراق منفجر ‌شدند.

ابوبکر بغدادی رهبر فعلی داعش در سال ۲۰۱۰ میلادی به این پست رسید. پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، داعش نیروهایی را به این کشور اعزام کرد و شاخه سوری داعش توسط این افراد در این کشور تأسیس شد. تصرف مناطقی در سوریه به دست گروه تروریستی داعش باعث قدرت یافتن دوباره این گروه تروریستی در عراق شد تا اینکه در ابتدای سال ۲۰۱۴ میلادی شهرهای فلوجه و الرمادی در غرب عراق توسط تروریست‌های داعشی اشغال شد.

عناصر گروه تروریستی شش ماه بعد هم شهر موصل را که دومین شهر بزرگ عراق بود به اشغال خود درآوردند. سقوط شهر موصل هم سقوط پی در پی تعدادی از شهرهای عراق همچون تکریت، حویجه، شرقاط و العلم به دست گروه تروریستی داعش را به دنبال داشت.

گسترش داعش در جهان

داعش پس از اشغال تعدادی از شهرهای عراق به‌خصوص شهر موصل، شاخه‌هایی را در کشورهای مختلف جهان تأسیس کرد که مهم‌ترین آنها در کشورهای مصر، لیبی، نیجریه و تونس قرار دارند. داعش طی سال‌های اخیر عملیات‌های زیادی را در کشورهای مختلف جهان از جمله در قاره اروپا انجام داده است.

عراق خط دفاع اول از کشورهای مختلف جهان در برابر داعش است و اگر این گروه تروریستی می‌توانست به اهداف خود در اشغال کامل عراق برسد، امنیت کشورهای مختلف جهان به خطر می‌افتاد.

شروع حضور نیروهای مردمی در نبرد با داعش

از ابتدای سال ۲۰۱۴ میلادی و پس از اشغال شهرهای فلوجه و الرمادی در استان الانبار عراق به دست گروه تروریستی داعش، تعداد کمی از رزمندگان مردمی به صورت غیررسمی در جبهات جنگ با داعش در این استان حضور پیدا کردند و توانستند مانع از پیشروی تروریست‌ها به سوی شهر بغداد، پایتخت عراق شوند.

در تابستان سال ۲۰۱۴ میلادی، گروه تروریستی داعش حمله سنگینی را به شهر موصل آغاز کرد، حمله‌ای که با خیانت برخی از مسئولین و فرماندهان نظامی در این شهر به سقوط شهر موصل منجر گردید. پس از اشغال موصل به دست داعش، شهرهای دیگر عراق همچون تکریت، حویجه، شرقاط و… هم به اشغال این گروه تروریستی درآمدند.

تأسیس حشد الشعبی

آیت‌الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان عراق چند روز پس از سقوط شهر موصل به دست داعش، برای مبارزه با این گروه تروریستی فتوای جهاد کفایی دادند و در پی آن حشد الشعبی تشکیل شد. صدور فتوای جهاد کفایی و تشکیل حشد الشعبی همزمان با ایامی بود که ارتش و پلیس عراق شکست‌های متوالی را متحمل می‌شدند و شهرهای عراق یکی پس از دیگری به دلیل خیانت برخی از فرماندهان نظامی این کشور سقوط می‌کردند. سربازان عراقی هم با ترک میدان جنگ توسط فرماندهان از صحنه درگیری فرار می‌کردند، اما به‌ناگاه با صدور فتوای جهاد کفایی و تشکیل حشد الشعبی صحنه جنگ با گروه تروریستی داعش تغییر کرد.

با صدور فتوای تاریخی آیت‌الله سیستانی در وجوب جهاد کفایی، هزاران تن از مردم عراق به فتوا لبیک گفتند و با رفتن به اردوگاه‌های آموزش نظامی، خود را برای نبرد با تروریست‌های داعشی آماده کردند. استقبال مردم به‌حدی بود که دولت عراق توان جذب تمام این افراد را در قالب حشد الشعبی پیدا نکرد.

 

عملیات‌های حشد الشعبی بر ضد داعش

شکست محاصره شهر سامرا

گروه تروریستی داعش همزمان با سقوط شهر موصل به شهر سامرا که حرم امام‌هادی«ع» و امام حسن عسکری«ع» در آن قرار دارند حمله کرد. خوشبختانه با مقاومت نیروهای مردمی و پلیس عراق، شهر سامرا به دست گروه تروریستی داعش سقوط نکرد، اما راه ارتباطی آن با شهرهای دیگر توسط داعش قطع شد. اولین عملیات نیروهای حشد الشعبی پس از صدور فتوا و تأسیس این گروه، شکست محاصره شهر سامرا بود. نیروهای حشد الشعبی در همان روزهای اول تأسیس، از شهر بغداد به سوی شهر سامرا به راه افتادند و مناطق اطراف جاده بغداد به سامرا را از وجود داعش پاکسازی و شر این گروه تروریستی را از سر شهر سامرا کم کردند.

شکست محاصره شهر آمرلی

دومین عملیات حشد الشعبی در شهریورماه سال ۹۳ شکست محاصره شهر شیعه‌نشین آمرلی در استان صلاح‌الدین بود. شهر آمرلی محل زندگی هزاران تن از شیعیان ترکمان عراق است که پس از سقوط شهر موصل و پیشروی داعش به محاصره داعش درآمد. مردم شهر آمرلی دو ماه با دست خالی از شهر خود دفاع کردند و مانع از اشغال این شهر شدند تا اینکه نیروهای حشدالشعبی با آزادسازی مناطقی در استان صلاح‌الدین، محاصره شهر آمرلی را شکستند.

 

آزادی شهر جرف الصخر

عملیات بعدی حشد الشعبی، آزادی منطقه جرف الصخر در شمال استان بابل بود. منطقه‌ای که پس از سقوط نظام صدام، به محلی برای حضور تروریست‌های تکفیری تبدیل شده بود. این منطقه در نزدیکی کربلا و در چند کیلومتری راه زائرین امام حسین«ع» قرار دارد و تروریست‌ها بارها از این منطقه به زائرین حسینی حمله کردند و آنها را به شهادت رساندند.

منطقه جرف الصخر پس از سقوط صدام هیچ‌گاه به صورت کامل پاکسازی نشد، اما رزمندگان حشد الشعبی با عملیاتی دقیق در آبان ماه سال ۹۳  مصادف با ایام محرم توانستند این منطقه را به صورت کامل  از  لوث تروریست‌های تکفیری پاکسازی کنند. نام منطقه جرف الصخر پس از آزادی به جرف النصر تغییر یافت.

آزادی استان دیالی

یکی دیگر از عملیات‌های حشد الشعبی، آزادی کامل استان دیالی از دست گروه تروریستی داعش است. این استان که در شرق عراق و در کنار مرزهای مشترک عراق و ایران قرار دارد، محل شروع فعالیت گروه تکفیری القاعده عراق یا همان داعش است. پس از سقوط شهر موصل گرچه شهر بعقوبه مرکز استان دیالی به دست گروه تروریستی داعش سقوط نکرد، اما بخش‌های وسیعی از این استان به دست این گروه تروریستی اشغال شد. نیروهای حشدالشعبی از تابستان سال ۹۳ عملیات آزادسازی استان دیالی را آغاز کردند و توانستند طی چند ماه درگیری، در بهمن ماه سال ۹۳ کل استان دیالی را آزاد کنند تا به این وسیله امنیت شهر بغداد و نیز مرزهای ایران حفظ شود.

آزادی شهر تکریت

یکی از عملیات‌های موفق نیروهای حشدالشعبی، آزادی شهر استراتژیک تکریت مرکز استان صلاح‌الدین بود، شهری که صدام در آن به دنیا آمد و به عنوان یکی از پایگاه‌های اصلی حزب بعث در عراق شناخته می‌شود. شهر تکریت چند روز پس از سقوط شهر موصل به دست تروریست‌های داعشی اشغال شد و نیروهای حشدالشعبی توانستند در فروردین ماه سال ۹۴ این شهر را آزاد کنند.

آزادی شهر بیجی

آزادی شهر بیجی در استان صلاح‌الدین هم یکی دیگر از موفقیت‌های نیروهای حشدالشعبی بود. بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت عراق در شهر بیجی قرار دارد و این شهر به دلیل داشتن تأسیسات نفتی از اهمیت زیادی برخوردار است. شهر بیجی پس از سقوط شهر موصل به دست داعش اشغال شد و پالایشگاه این شهر به دلیل حضور داعش آسیب زیادی دید. نیروهای حشدالشعبی در نهایت در مهرماه سال ۹۴ توانستند شهر بیجی را به صورت کامل از لوث تروریست‌های داعشی پاک کنند.

گروه‌های اصلی حشدالشعبی

سپاه بدر

یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی سپاه بدر است. تاریخ تأسیس این سپاه به سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ می‌رسد. در آن زمان تعدادی از مجاهدین عراقی مقیم ایران گروهی به نام سپاه بدر را تشکیل دادند تا در جبهات جنگ در کنار نیروهای ایرانی بر ضد رژیم صدام بجنگند. در طول دوران دفاع مقدس هزاران تن از مجاهدین عراقی سپاه بدر در جبهات جنگ بر ضد ارتش بعث به شهادت رسیدند.

مبارزه سپاه بدر بر ضد رژیم صدام پس از دوران دفاع مقدس هم ادامه پیدا کرد و رزمندگان این سپاه از پایان جنگ تا زمان سقوط رژیم صدام، صدها عملیات بر ضد این رژیم در عراق انجام دادند و تعدادی زیادی از سران و عوامل رژیم صدام را به هلاکت رساندند.

پس از سقوط رژیم صدام، سپاه بدر فعالیت نظامی را کنار گذاشت و به نهادی غیرنظامی به نام سازمان بدر تبدیل شد که در انتخابات‌های عراق شرکت می‌کرد. در این دوره برخی از اعضای این سازمان به پست‌های نمایندگی مجلس، استانداری و وزارت هم رسیدند. البته با وجود این هم تعدادی از نیروهای سپاه بدر در سال‌های اشغال به صورت پنهانی عملیات‌هایی را بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی انجام دادند.

سپاه بدر پس از شروع حملات گروه‌های تکفیری به حرم حضرت زینب«س» در سوریه، شاخه نظامی خود را فعال کرد و صدها تن از اعضای این سپاه برای دفاع از حرم حضرت زینب«س» به سوریه رفتند و ده‌ها تن از آنها به شهادت رسیدند. نیروهای سپاه بدر تا زمان سقوط شهر موصل در سوریه بودند و پس از آن بسیاری از نیروهای آن به عراق بازگشتند و در قالب حشدالشعبی به جبهه‌های نبرد با داعش در این کشور شتافتند.

نیروهای سپاه بدر طی سال‌های اخیر در قالب حشدالشعبی در نبردهای ضد داعش در استان‌های مختلف عراق همچون دیالی، صلاح‌الدین و الانبار جنگیده و پیروزی‌های بزرگی را کسب کرده اند. هم اکنون هزاران تن از مردان عراقی زیر نظر سپاه بدر و در قالب حشدالشعبی در جبهات نبرد با گروه تروریستی داعش در مناطق مختلف عراق می‌جنگند و‌ هادی العامری از نمایندگان مجلس عراق فرماندهی سپاه بدر را بر عهده دارد.

عصائب اهل حق

یکی دیگر از گروه‌های بزرگ حشدالشعبی، گروه عصائب اهل حق است که شیخ قیس الخزعلی فرماندهی این گروه را برعهده دارد. هسته اولیه گروه عصائب اهل حق را گروهی از اعضای جیش المهدی تشکیل دادند که در سال ۲۰۰۴ به دلیل اختلاف با مقتدی صدر رهبر گروه جیش المهدی، این گروه را ترک کردند و گروهی به نام عصائب اهل حق را تشکیل دادند.

نیروهای گروه عصائب از سال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۱۱، هزاران عملیات نظامی را بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی انجام دادند و عملیات‌های این گروه بر ضد نیروهای اشغالگر تا زمان خروج آنها از عراق ادامه داشت.

با شروع حملات گروه‌های تکفیری به حرم حضرت زینب«س» رزمندگان گروه عصائب هم به سوریه رفتند و در سال‌های اخیر صدها تن از رزمندگان این گروه در راه دفاع از این حرم شهید شده‌اند.

پس از سقوط شهر موصل و تشکیل حشد الشعبی، گروه عصائب اهل حق هم در قالب حشد در نبرد با گروه تروریستی داعش شرکت کرد. گروه عصائب اهل حق در عملیات‌های آزادی شهرهای تکریت، بیجی و آمرلی حضور پررنگی داشت و معمولاً سخت‌ترین محورهای این عملیات‌ها به این گروه سپرده شد که رزمندگان عصائب معمولاً در انجام مأموریت‌های محوله موفق شدند.

کتائب حزب‌الله

پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی تعدادی از جوانان شیعه عراقی که به خط ولایت فقیه معتقد بودند، گروهی به نام کتائب حزب‌الله را در این کشور تشکیل دادند تا با نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی بجنگند. رزمندگان کتائب حزب‌الله طی سال‌های اشغال عراق عملیات‌های متعددی را در مناطق مختلف این کشور بر ضد نیروهای اشغالگر انجام دادند و صدها تن از نظامیان آمریکایی و انگلیسی را به هلاکت رساندند. حملات گروه کتائب حزب‌الله بر ضد نیروهای اشغالگر به‌قدری برای آنها دردناک بود که آمریکا این گروه را در لیست گروه‌های تروریستی خود درج کرد.

کتائب حزب‌الله نسبت به دیگر گروه‌های مقاومت عراق دو ویژگی متمایز داشت. اول اینکه این گروه در عملیات‌های خود از سلاح‌هایی خاص همچون موشک‌های اشتر استفاده و پایگاه‌های اشغالگران را به تلی از خاک تبدیل می‌کند. ویژگی دوم کتائب حزب‌الله رعایت شدید اصول حفاظت اطلاعات در این گروه است، به گونه‌ای که تاکنون هویت فرمانده گروه کتائب حزب‌الله مشخص نشده است.

رزمندگان کتائب حزب‌الله در عملیات دفاع از حرم حضرت زینب«س» هم شرکت کردند و ده‌ها تن از آنان در حین دفاع از حرم به شهادت رسیدند. با همت نیروهای مدافع حرم از جمله رزمندگان کتائب حزب‌الله، گروه‌های تروریستی کیلومترها از حرم حضرت زینب«س» دور شدند.

کتائب حزب‌الله همزمان با سقوط شهر موصل، گردان‌های دفاعی مردمی را تشکیل داد تا داوطلبان مردمی را برای نبرد با گروه تروریستی داعش آموزش بدهد و تجهیز کند. هزاران نفر به عضویت این گردان‌ها درآمدند و گردان‌های دفاع مردمی زیرنظر کتائب حزب‌الله به یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی تبدیل شد.

رزمندگان کتائب حزب‌الله هم در جبهات مختلف نبرد با داعش در مناطق مختلف عراق، به‌خصوص استان الانبار حضور دارند. این رزمندگان به‌ویژه در اطراف شهر فلوجه یک خط دفاعی محکمی ایجاد کردند و تروریست‌های داعشی با وجود استفاده از عاملان انتحاری نتوانستند این خطوط دفاعی را بشکنند.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

داعش در واقع شکل تکامل‌یافته گروه تروریستی القاعده عراق است که ابومصعب زرقاوی تروریست مشهور اردنی آن را چند ماه پس از سقوط صدام در عراق تأسیس کرد. القاعده عراق از همان ابتدای تأسیس تا زمان خروج نیروهای اشغالگر به بهانه مبارزه با اشغالگران هزاران عملیات تروریستی را بر ضد مردم مظلوم عراق انجام داد.

 

۲٫

پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی تعدادی از جوانان شیعه عراقی که به خط ولایت فقیه معتقد بودند، گروهی به نام کتائب حزب‌الله را در این کشور تشکیل دادند تا با نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی بجنگند. رزمندگان کتائب حزب‌الله طی سال‌های اشغال عراق عملیات‌های متعددی را در مناطق مختلف این کشور بر ضد نیروهای اشغالگر انجام دادند و صدها تن از نظامیان آمریکایی و انگلیسی را به هلاکت رساندند.

 

۳٫

یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی سپاه بدر است. تاریخ تأسیس این سپاه به سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ می‌رسد. در آن زمان تعدادی از مجاهدین عراقی مقیم ایران گروهی به نام سپاه بدر را تشکیل دادند تا در جبهات جنگ در کنار نیروهای ایرانی بر ضد رژیم صدام بجنگند. در طول دوران دفاع مقدس هزاران تن از مجاهدین عراقی سپاه بدر در جبهات جنگ بر ضد ارتش بعث به شهادت رسیدند.

 

 

30نوامبر/16

ابعاد نفوذ رژیم صهیونیستی در دریای سرخ

احمد بروایه

 

دریای سرخ با مساحت  ۴۳۸۰۰۰ کیلومتر در میان دو قاره آفریقا و آسیا واقع شده است. این دریا از طریق تنگه سوئز در شمال به دریای مدیترانه و از طریق تنگه باب‌المندب در جنوب به خلیج عدن متصل است. کشورهای مصر، رژیم صهیونیستی، اردن، عربستان سعودی، یمن، سودان، اریتره و جیبوتی در حاشیه این دریا قرار دارند.

پس از حفرکانال سوئز در سال ۱۸۶۹، دریای سرخ به‌سرعت به یکی از شاهراه‌های حمل و نقل و تجارت جهانی تبدیل شد و هم ‌اکنون اکثر مبادلات تجاری میان آسیای شرقی و اروپا و نیز فروش بخش اعظم نفت صادراتی کشورهای خاورمیانه به اروپا از طریق دریای سرخ صورت می‌گیرد. این امر اهمیت این منطقه را برای قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دوچندان کرده است. علاوه بر این، این دریا و سواحل آن سرشار از مواد معدنی و هیدروکربنی، گیاهان و ماهیان مختلف هستند.     این دریا  حدود ۳۸۰ جزیره دارد که برخی از آنها‌ خالی از سکنه هستند و می‌توان از آنها برای رصد و کنترل حمل و نقل دریایی استفاده کرد.(۱)

هم اکنون ایالات متحده آمریکا پایگاهی در جیبوتی دارد و از سال ۲۰۰۸ با ایجاد نهادی با عنوان فرماندهی نظامی امریکا در آفریقا یا آفریکوم قصد دارد نقش خود در قاره آفریقا را افزایش دهد. فرانسه نیز به عنوان نیروی استعماری سابق در جیبوتی در کرانه تنگه باب‌المندب پایگاهی نظامی دارد.(۲) رژیم صهیونیستی نیز با توجه به اهمیت دریای سرخ، به عنوان یکی از قدرت‌های استعماری در منطقه سعی در گسترش نفوذ بر این دریا دارد.

 

منافع رژیم صهیونیستی در دریای سرخ

سیاست رژیم صهیونیستی در قبال دریای سرخ تا حد بسیاری از سیاست این رژیم برای نفوذ در قاره آفریقا سرچشمه می‌گیرد. رژیم صهیونیستی همچنین می‌خواهد با حضور نظامی در این دریا بر این شاهراه حیاتی نظارت داشته باشد. داشتن پایگاهی در دریای سرخ برای سهولت تجارت با آفریقا و شرق آسیا ،خصوصاً اگر کانال سوئز مسدود شود ضروری است.

در همین راستا رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۹ و با وجود اعلام آتش‌بس میان این رژیم و کشورهای عربی، روستای امالرشراش در کرانه دریای سرخ را اشغال و بندر ایلات را در منطقه احداث کرد. به دلیل قرار گرفتن این بندر در خلیج عقبه و در میان مصر و اردن، کشورهای عربی، این بندر را محاصره دریائی کردند، ولی پس از جنگ‌های ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ این رژیم توانست آزادی عبور و مرور کشتی‌ها را در تنگه عقبه به دست بیاورد و پس از صلح کمپ‌دیوید، مصر حق عبور و مرور آزادانه کشتی‌ها به ایلات را به رسمیت شناخت.

اهمیت ایلات برای رژیم صهیونیستی به اندازه‌ای است که دیوید بن گوریون اعلام کرد باز بودن راه دریایی ایلات برای این رژیم موضوع مرگ و زندگی است. هم‌اکنون ایلات به عنوان دروازه اصلی تجارت با شرق دور و آفریقا و یکی از بنادر اصلی در واردات انرژی به این رژیم محسوب می‌شود. از طرفی دریای سرخ یکی از شاهراه‌های ارسال سلاح به غزه به شمار می‌رود و منافع رژیم صهیونیستی ایجاب می‌کند با حضور گسترده در این منطقه مانع رسیدن سلاح به دشمنان خود از جمله جنبش‌های مقاومت شود.

 

اقدامات رژیم صهیونیستی در حوزه دریای سرخ

رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس تا کنون همواره تلاش کرده است با نفوذ در کشورهای مختلف و منطقه دریای سرخ به اهداف خود دست یابد. تا پیش از سال ۱۹۹۰ اتیوپی به عنوان تنها کشور غیرعربی و غیراسلامی دارای ساحل در دریای سرخ از اهمیت گسترده‌ای برای این رژیم برخوردار بود.

رژیم صهیونیستی همواره در طول تاریخ به اتیوپی به عنوان متحدی راهبردی در شرق قاره آفریقا نگاه ‌کرده است. اتیوپی نیز به دلیل تفاوت‌های مذهبی با همسایگان مسلمان خود که از سه جهت این کشور را محاصره کرده‌اند، به رژیم صهیونیستی به عنوان متحدی در برابر کشورهای اسلامی منطقه نگاه می‌کند. رژیم صهیونیستی همواره پایگاه‌هایی در برخی از جزایر در سواحل اریتره که در آن زمان جزئی از اتیوپی بود دراختیار داشت و از این جزایر برای رصد جریان حمل و نقل دریایی و تحرکات نظامی دشمنانش در منطقه استفاده می‌کرد.

در سال ۱۹۸۷ عملیات انتقال یهودیان سیاه‌پوست اتیوپیایی به فلسطین اشغالی از طریق دریای سرخ و سواحل سودان انجام شد. به دلیل منافع عمده رژیم صهیونیستی در دریای سرخ و دراختیار داشتن پایگاه‌هایی در سواحل اریتره اشغالی، این رژیم همواره از نظام اتیوپی در برابر جنبش جدایی‌طلبانه اریتره پشتیبانی می‌کرد.(۳)

با سقوط نظام کمونیستی در اتیوپی و استقلال اریتره، اتیوپی به کشوری محصور در خشکی تبدیل شد؛ از این رو رژیم صهیونیستی با ایجاد روابط دوستانه با اریتره توانست نفوذ خود در دریای سرخ را تقویت کند. در سال ۱۹۹۵ نیروهای اریتره‌ای با حمله به یمن، مجمع الجزایر حنیش را در نزدیکی تنگه استراتژیک باب‌المندب تسخیر کردند. رژیم صهیونیستی متهم است که در این امر به نیروهای اریتره‌ای یاری رسانده است‌. رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه این ادعا‌ها را رد یا تأیید نکرده است. این جزایر در سال ۱۹۹۸ و در پی حکم دیوان داوری بین‌المللی به یمن بازگشتند.(۴)

هم‌اکنون رژیم صهیونیستی با دراختیار داشتن پایگاه‌هایی در اریتره و اتیوپی در این کشورها نفوذ بسیار زیادی دارد. اریتره با اجاره دادن چندین جزیره در دریای سرخ، به این رژیم اجازه داده است که در این جزایر مراکز رصد دریایی و پایگاه‌های دریایی احداث کند. در اختیار داشتن این جزایر که برخی از آنها در نزدیکی تنگه استراتژیک باب‌المندب واقع شده‌اند، به رژیم صهیونیستی اجازه می‌دهد در صورت بسته شدن تنگه باب‌المندب از جانب کشورهای عربی بتواند به مقابله با این اقدام بپردازد و همچنین از این پایگاه‌ها برای انجام حملات پیشدستانه به کشورهای عربی از جمله مصر و سودان استفاده کند.(۵)

از سوی دیگر رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند با نفوذ در جیبوتی و جمهوری خود خوانده سومالی‌لند، نفوذ خود را در منطقه خلیج عدن و باب‌المندب گسترش دهد، به‌طوری که رئیس‌جمهور جیبوتی در ژوئن ۲۰۱۵ اعلام کرد که رژیم صهیونیستی چندین ‌بار با استفاده از وساطت برخی از کشورها خواهان ایجاد رابطه با این کشور شده است. در سال ۲۰۱۰ نیز یکی از سخنگویان وزارت خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرد که این رژیم مایل است جمهوری خودخوانده سومالی‌لند را به رسمیت بشناسد.(۶)

 

نتیجه‌گیری:

بدون شک دریای سرخ به عنوان یکی از شاهراه‌های اصلی حمل و نقل بین‌المللی نقشی گسترده در اقتصاد جهانی ایفا می‌کند. با وجود اینکه اکثر کشورهای ساحلی این دریا مسلمان‌اند و حفظ امنیت این دریا و کنترل بر آن برای کشورهای اسلامی حیاتی است و نقش این کشورها را در جامعه جهانی افزایش می‌دهد، شاهد حضور بازیگران بیگانه و بعضاً با اهدافی بر ضد کشورهای منطقه در این دریا هستیم که امنیت کشورهای اسلامی را تهدید می‌کنند و حضور آنها زمینه‌ساز سیطره نیروهای استعماری بر منطقه است.

بنابراین حضور آگاهانه و گسترده قدرت‌های اسلامی مانند جمهوری اسلامی در منطقه می‌تواند علاوه بر کمک به تأمین امنیت عامل موازنه بخشی بر ضد قدرت‌های استعماری مانند رژیم صهیونیستی در منطقه باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جمال عبدالرحمن یسن رستم، امن البحرالأحمر فی بیئه اقلیمیه و دولیه متغیره، مجله الدراسات الافریقیه، سودان، ۲۰۱۳٫

۲ـ احلام احمد عیسی، البحرالاحمر و الصراع العربی الاسرائیلی، الجامعه المستنصریه، کلیه التربیه، قسم الجغرافیا، ۲۰۰۴٫

۳ـ عامری، رضا، اسرائیل و سودان… طمع‌های کهن و رویارویی‌های نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲٫

۴- http://www.aljazeera.net/news/reportsandinterviews/2015/12/11

۵ـ جمال عبدالرحمن یسن رستم، امن‌البحر الأحمر فی بیئه اقلیمیه و دولیه متغیره، مجله الدراسات الافریقیه، سودان، ۲۰۱۳٫

۶- http://www.mbc.net/ar/programs/mbc-news/entertainment-and-technology/articles/html

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

سیاست رژیم صهیونیستی در قبال دریای سرخ تا حد بسیاری از سیاست این رژیم برای نفوذ در قاره آفریقا سرچشمه می‌گیرد. رژیم صهیونیستی همچنین می‌خواهد با حضور نظامی در این دریا بر این شاهراه حیاتی نظارت داشته باشد. داشتن پایگاهی در دریای سرخ برای سهولت تجارت با آفریقا و شرق آسیا ،خصوصاً اگر کانال سوئز مسدود شود ضروری است.

30نوامبر/16

برجام با کدخدای غرب وحشی

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مشکل از آنجا شروع شد که برخی‌ها تصور کردند تفاوت آمریکا با سایر کشورهای جهان در «کدخدایی» اوست و برخورداری از این موقعیت و مقام می‌تواند راه را برای معامله (یا همان تعامل!) با آمریکا هموار کند.

البته این مشکل وقتی پیچیده‌تر شد که همان برخی‌ها مجدداً تصور کردند که کدخدا اهل معامله و داد و ستد است؛ یعنی می‌شود نشست و با او گفت‌و‌گو کرد و چانه زد و چیزی داد و چیزی گرفت. در تصور این عده، سیاست عدم گفت‌وگو و تعامل با آمریکا اشتباهی ناشی از نشناختن روابط بین‌الملل و مناسبات جهانی بود و مرتکبین این خطا (که هرگونه تعامل و گفت‌وگو با آمریکا را بی‌ثمر و زیان‌بار می‌دانستند) چهره واقعی آمریکا و ماهیت قوانین بین‌المللی را نشناخته بودند و کماکان در فضای شور و احساس سال‌های اول انقلاب سیر می‌کردند!

در نظر حامیان تعامل با آمریکا، این کشور نه شیطان بزرگ بود و نه مصداق استکبار جهانی و نه گرگی (که به فرموده حضرت امام) به دنبال دریدن ضعفاست! این جماعت، آمریکا را کشوری قدرتمند می‌پنداشتند که کلید رابطه با جهان است و مانند هر کشور دیگری به دنبال رفع مخاصمه و سوءتفاهم‌ها و کاستن از دشمنی‌هاست. این عده به‌جد خیال می‌کردند آمریکا سال‌هاست که منتظر مذاکره و معامله با ایران است و اگر کسی شجاعت شکستن تابوی مذاکره با آمریکا را داشته باشد، باقی مسیر هموار و قابل دسترسی است!

به تصور این گروه رابطه با آمریکا کلید حل مشکلات متنوع نظام جمهوری اسلامی بود و آنچه این رابطه (و متعاقب آن حل مشکلات نظام) را به تأخیر انداخته بود، کسانی بودند که بدون شناخت آمریکا و علم روابط بین‌الملل و دیپلماسی حاکم بر جهان و صرفاً به خاطر احساسات و یا منافع شخصی به دنبال جنگ و تخاصم با آمریکا بودند و برای تسهیل حکمرانی خود دائماً از وجود دشمن درجه یکی به نام آمریکا سخن می‌گفتند!

۲ـ ورود صاحبان این تفکر به عرصه قدرت در سال ۹۲ باعث شد که مسیر برای تحقق این تصورات هموار شود. این عده به پشتوانه رأی مردم فضا را برای اجرایی کردن فرضیات‌شان مساعد دیدند و با فشار به ارکان نظام مجوز مذاکره را اخذ کردند و هر چند در ظاهر به دنبال حل و فصل مسئله هسته‌ای بودند، اما پنهان هم نمی‌کردند که هدف نهایی‌شان عادی‌سازی رابطه با آمریکا‌ست. به عنوان مثال حمید ابوطالبی، معاون سیاسی نهاد ریاست‌جمهوری، در مصاحبه با روزنامه دولتی ایران در فروردین سال ۹۴ برجام را پله اول از نردبامی توصیف کرد که به عادی‌سازی رابطه با آمریکا ختم خواهد شد و هدف اصلی از مذاکرات هسته‌ای را نه حل معضلات اقتصادی کشور که هموارسازی مسیر عادی‌سازی رابطه با آمریکا دانست. همچنین ریاست محترم جمهوری پس از نهایی شدن برجام، آن را الگویی برای حل و فصل سایر مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا دانستند و در بیانات متعدد از تداوم برجام سخن به میان آوردند. در این حالت طبیعی بود که این عده گوش شنوایی برای شنیدن تذکرات و نصایحی که از سوی دلسوزان و ارکان نظام درخصوص ماهیت استکباری و غیرقابل اعتماد آمریکا به آنها داده می‌شد، نداشتند.

۳ـ اما در طرف مقابل، آمریکائی‌ها که صاحبان این تصورات را خوب می‌شناختند و به نقاط ضعف آنها واقف بودند، از همان ابتدای کار (قبل از توافق ژنو در آذرماه ۹۲) به‌صراحت اعلام می‌کردند که قرار نیست در توافق، امتیازی به ایران داده شود و اولویت مذاکره پذیرش و اجرای مطالبات آمریکا از سوی ایران است و آنچه که ایران در مقابل اجرای مطالبات آمریکا دریافت خواهد کرد، به‌قدری اندک و ناچیز خواهد بود که گرهی از انبوه معضلات ایران باز نخواهد کرد. مثال روشن این رویکرد، سخنان صریح «وندی شرمن» عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده آمریکا در توافق ژنو است که دو هفته قبل از نگارش متن توافق در برابر رسانه‌ها بیان شدند.

و این‌گونه شد که صاحبان این تصورات در آذرماه سال ۹۲ متن تهیه شده از سوی طرف مقابل را بدون کمترین تغییری پذیرفتند و البته نام توافق بر آن نهادند؛ هر چند که خود بهتر از هر کسی می‌دانستند که این متن بدون امضا که به‌غلط نام توافق بر آن نهاده شده و اصطلاحاً توافق بدون کاغذ یا شفاهی نام گرفته بود، دو هفته قبل توسط تیم مذاکره‌کننده آمریکایی منتشر شده بود. مقایسه آن با متنی که توافق ژنو نام گرفت می‌تواند اصل ماجرا را روشن کند.

۴ـ توافق ژنو خاتمه یافت و ایران در کمتر از دو ماه به تمام تعهدات خود عمل کرد، اما طرف مقابل همان‌ گونه که گفته بود دلیلی برای عمل به تعهدات محدود خود نمی‌دید؛ در نتیجه هنگامی که آمریکا به هیچ‌یک از تعهدات خود عمل نکرد، طرف ایرانی صرفاً توانست آمریکا را به ارتکاب رفتارهایی خلاف روح توافق ژنو متهم کند! چون در متن توافق، هیچ اهرم فشار و تضمینی برای وادارسازی آمریکا به انجام تعهدات محدودش پیش‌بینی نشده بود و اصولاً آمریکا برای دادن و ستاندن نیامده بود، بلکه آشکارا آمده بود تا به تعبیر خود یک نظام یاغی را ادب و خلع سلاح کند.  سخنان اوباما پس از توافق ژنو آشکارا بیانگر این واقعیت است.

۵ـ افقی که صاحبان تصورات بین‌المللی برای خود ترسیم کرده بودند چنان تزلزل ناپذیر بود که عدم پایبندی آمریکا به انجام تعهدات محدودش در توافق ژنو، خدشه‌ای به آن وارد نمی‌کرد. البته این عده به‌طور جدی از حمایت رسانه‌ها و عوامل نشان‌دار آمریکا در کشور هم برخوردار بودند به‌گونه‌ای که هرگونه نقد و تذکری نسبت به این روند را در گلو خفه و با تعابیری مانند بی‌سواد، جهنمی و… منتقدین توافق را سرکوب و ادامه راه را برای رسیدن به برجام با ذوق و شوق زایدالوصفی طی می‌کردند و این در حالی بود که طرف مقابل به‌صراحت بیان می‌کرد که:

ـ تحریم‌ها علیه ایران هیچ‌گاه لغو نخواهند شد، بلکه صرفاً تعلیق می‌شوند، چون تحریم، ابزار ما برای فشار بر ایران است. (وزیر خزانه‌داری آمریکا قبل از برجام).

ـ گزینه‌های نظامی علیه ایران حتی در صورت نهایی شدن توافق هسته‌ای هم حفظ می‌شوند. (وزیر دفاع آمریکا قبل از برجام).

ـ ما تحریم‌ها را علیه ایران حفظ خواهیم کرد و ایران را ذیل فصل هفتم شورای امنیت نگه می‌داریم و گزینه نظامی علیه ایران کماکان حفظ خواهد شد. (وزیرخارجه آمریکا قبل از برجام).

با وجود این برجام به سرانجام رسید، ولی مواضع طرف آمریکایی کماکان خصمانه باقی ماند. اوباما قبل از برجام به‌صراحت گفته بود: «ما در توافق هسته‌ای با ایران چیزی را از دست نخواهیم داد، چون وزن توافق کاملاً به نفع ماست.»

و البته اوباما یک روز پس از برجام هم به‌صراحت بیان کرد: «به‌رغم برجام، اختلافات عمیق بین ما و ایران باقی خواهند ماند.» اما این سخنان هم تأثیری بر اراده اهالی برجام در ایران نداشت و این عده با فشار و جنگ روانی و… نهادهای مسئول در ایران را به پذیرش برجام وادار ساختند و در کمتر از چند ماه تمام تعهدات ایران در برجام را عملی کردند. به گفته آمانو: «ایران حتی فراتر از تعهدات خود در برجام عمل کرد و محدودیت‌ها و نظارت‌هایی اضافه‌تر از برجام را پذیرفت!»

اما پس از این اقدامات که پرداخت هزینه‌های برجام تلقی می‌شد، طرف مقابل نشان داد که فقط اهل «ستاندن» است و اهل معامله نیست! ایرانی‌ها آنچه را که باید بدهند داده بودند و دلیلی نداشت که آمریکا به اندک تعهدات داوطلبانه خود در برابر انبوه تعهدات انجام شده ایران عمل کند! بنا به نص صریح برجام و مندرج در مقدمه آن، برجام یک توافق حقوقی نیست و صرفاً یک برنامه داوطلبانه است و آمریکا یا طرف غربی الزامی برای عمل به تعهداتش ندارد! به گفته جک لو، وزیر خزانه‌داری آمریکا: «ساختار برجام به گونه‌ای طراحی شده تا فشار بر ایران حفظ شود و تحریم‌های قدرتمند برای مقابله با شرارت ایران ادامه پیدا کنند!»

و این در حالی بود که این عده کماکان معتقد بودند پس از اجرای برجام می‌توان به حل و فصل سایر مسائل بین ایران و آمریکا پرداخت (مجید تخت روانچی، مرداد ۹۴)

و البته همزمان با این سخنان وزیرخارجه آمریکا در سفر به مصر اعلام کرد: «هر چند ایران به توافق پایبند است، اما ما به دنبال خلع سلاح ایران هستیم!» و این همان نکته‌ای بود که مؤسسه پژوهشی امریکن اینترپرایز بر اساس آن از برجام به عنوان توافقی برای سرنگونی رژیم ایران یاد کرد! ماه‌ها از برجام گذشت و آمریکا به هیچ ‌یک از تعهدات‌اش عمل نکرد! همان‌ گونه که مقامات آمریکایی گفته بودند، این ایران بود که مجبور به انجام تعهدات‌اش بود و نه آمریکا! و آمریکا کماکان به دنبال «ستاندن» بود. روزی به دنبال حذف توان موشکی ایران بود و روزی دیگر به دنبال گسترش آزادی‌های دینی در ایران، تا آنجا که وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که ایران به دلیل ایجاد محدودیت دینی برای اقلیت‌هایی مانند بهائیان و همین ‌طور ممنوعیت تغییر دین برای مسلمانان، در فهرست کشورهای مورد تحریم آمریکا قرار دارد و این تحریم‌ها مادامی که ایران بر اساس استانداردهای آمریکایی به توسعه آزادی‌های دینی نپردازد، حفظ خواهند شد!

۶ـ برجام تمام شد و ایران به تعهدات‌اش عمل کرد، اما تا اردیبهشت سال ۹۵ و بر اساس اظهارات جان کری از مجموع ۵۵ میلیارد دلار پول‌های بلوکه شده ایران، فقط ۳ میلیارد دلار بر اساس برجام آزاد شده و آمریکا دلیلی نمی‌بیند که ایران بتواند از دلار برای خرید و فروش در عرصه بین‌المللی استفاده کند!

کم‌کم بسیاری فهمیدند که آمریکا در برجام فقط امتیاز گرفته و قدمی برای دادن امتیاز برنداشته الا روی کاغذ! تا آنجا که صدای مقامات دولتی مانند رئیس بانک مرکزی، وزیر اقتصاد، وزیر صنایع، معاون اقتصادی معاون اول رئیس‌جمهور (رضا ویسه) و… هم از یکطرفه بودن برجام بلند شد.

اما صاحبان تصورات طلایی در خصوص رابطه با آمریکا کماکان معتقدند اقدامات خصمانه آمریکا مانند سرقت دو میلیارد دلار از ثروت مردم ایران و یا بقای تحریم‌ها و اجرای تحریم‌های جدید علیه ایران توسط آمریکا صرفاً مخالف روح برجام است و «برجام را باید یک افتخار حقوقی و سیاسی برای ملت ایران دانست!» اینان امیدوارند با اقداماتی مانند شکایت از آمریکا به آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای (در شهریورماه ۹۴) به علت نقض برجام و یا نامه‌نگاری به دبیرکل سازمان ملل برای وادارسازی آمریکا به اجرای تعهدات‌اش در برجام (نامه ظریف به بان کی‌مون در اردیبهشت ۹۵) جسد مرده برجام را زنده کنند و گام‌های بعدی برای بستن با کدخدا را بردارند!

۷ـ اما پاسخ کدخدا به تصورات این عده بسیار سخت و دردناک بود. وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود اعلام کرد که روحانی در انتخاباتی غیردموکراتیک روی کار آمده و ایران باید حقوق همجنس‌بازان را رعایت کند! (اردیبهشت ۹۵) البته بعید است چنین پاسخ‌هایی باعث شود تا این عده متوجه توهم بودن تصورات‌شان بشوند! تصوراتی که سال‌های سال به عنوان نظریاتی عالمانه، واقع‌بینانه و کارگشا در کشور مطرح ‌شده‌اند و شاید برای بطلان چنین نظریاتی لازم بود که برجامی روی دهد و کشور متحمل خسارت‌ها و هزینه‌های فراوانی گردد و … .

۸ـ چه از منظر اعتقادی و انقلابی و چه از منظر علمی و منطقی، آمریکا برای خود جایگاهی فوق‌العاده و متفاوت با سایر کشورهای جهان قائل است و چون خود را قدرت اول جهان می‌داند، لذا در هر منازعه‌ای خود را حق مطلق می‌داند و در جهانی که حق هر کشور به میزان قدرت آن سنجیده و ارزیابی می‌شود، امکان معامله و تعامل با آمریکا معنا ندارد!

آمریکا حتی با کشورهایی مانند روسیه و چین هم بر اساس همین فرمول رفتار می‌کند، چه رسد به جمهوری اسلامی که به‌صراحت از براندازی استکبار جهانی و شکستن بت‌های نظام بین‌الملل سخن به میان آورده است! در چنین حالتی بستن با «کدخدا» دقیقاً به معنای «تسلیم» در برابر آمریکاست! و میراث‌دار غرب وحشی ـ نامی که در قرون پیش به مناطق غربی آمریکا اطلاق می‌شد ـ در مذاکره‌، جز به تسلیم طرف مقابل نمی‌اندیشد و دلیلی برای امتیاز دادن به طرف مقابل نمی‌بیند، چون به پشتوانه قدرت خود می‌تواند امتیاز ندهد، اما طرف مقابل را به امتیاز دادن وادار کند!

و به تعبیر روح خدایی این امت که آمریکا را به گرگ و ملت‌های مظلوم را به میش تشبیه کرده بودند، بستن با کدخدا معنایی جز تسلیم میش در برابر گرگ ندارد؛ گرگی که سال‌های سال است کدخدای غرب وحشی است.

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

رومانی تا برجام

ـ رئیس مجلس شورای اسلامی در دیدار با وزیر خارجه رومانی: «مدتی است که از امضای توافق هسته‌ای می‌گذرد و ما به تمام تعهدات‌مان عمل کرده‌ایم، اما متأسفانه طرف مقابل هنوز به تعهدات‌اش عمل نکرده است.» (مطبوعات،اسفند ۹۴)

ـ همان لحظه در ذهن وزیر امور خارجه رومانی: «به من چه؟ شما رفتی با یکی دیگه برجام کردی! این وسط من سر «برجام‌ام» یا ته «برجام»؟»

ـ لحظه‌ای بعد یادداشت وزیر خارجه رومانی به مترجم: «یادآوری می‌کنم من وزیر امورخارجه رومانی‌ام!»

ـ تذکر «نفس لوامه» وزیر امور خارجه رومانی در همین لحظات: «آیا بهتر نیست در این جلسه در خصوص روابط فی‌مابین حرف زده شود؟ آیا سخن گفتن از کسانی که در این جلسه نیستند و اقدامات آنها، غیبت محسوب نمی‌شود؟ تا کی می‌خواهی همین‌جا بشینی و به خاطر یه لقمه نون و دوزار حقوق وزارت امور خارجه، غیبت گوش بدی؟ لااقل بحث رو عوض کن!»

ـ و سرانجام پاسخ دیپلماتیک وزیر امور خارجه رومانی:

«من افتخار دارم از طرف دولت و ملت‌ام صمیمانه‌ترین درودها را به شما و ملت ایران تقدیم کنم و آرزو کنم که مشکلات موجود در عرصه روابط بین‌الملل به خیر و خوبی حل و فصل شود!»

ـ دقایقی بعد، وزیر امور خارجه رومانی به معاون‌اش در مسیر برگشت از دیدار فوق:

«راستی من قیافه‌ام به «موگرینی» شبیه هست؟

اصلاً ما اینجا چی کار می‌کردیم؟ مگه ما نیومدیم تراکتور بفروشیم؟

خب چرا با مسئول خرید تراکتور ملاقات نکردیم؟»

 

برجام و ادبیات

برجام از آن دسته پدیده‌هایی است که خودش چیزی نیست، اما پیامدهای شگرفی دارد!

جهت استحضار به موارد زیر (که نمونه‌هایی از تاثیر برجام بر زبان فارسی است) توجه کنید:

۱ـ‌ روح برجام: این واژه که پس از برجام در کشور ما شایع شد، دارای ابعاد متنوع و معانی عمیقی است که از متن برجام هم پیچیده‌تر است!.

معنی اصلی این واژه یعنی چیزی که روی کاغذ نیست، توی سند نیست، ولی هست! یعنی باید باشد!.

مثلاً وقتی دختری یک یخچال معمولی به عنوان جهیزیه به خانه شوهر می‌آورد، خواهر داماد در مجلس «جهاز برون» و به کنایه (البته به صورتی که همه بشنوند) می‌گوید: یخچال‌اش بد نیست، ولی خلاف روح برجامه! (و همه می‌فهمند که عروس باید «ساید بای ساید» می‌آورده!)

یا مثلاً در جلسه پاتختی وقتی مادر داماد به جای سرویس طلا، النگوی مادر خدا بیامرزش را با کلی منت به عروس‌اش هدیه می‌دهد، مادر عروس رو به خواهر داماد می‌کند و می‌گوید: «کادوی مامان شما که خیلی مطابق روح برجامه!».

یا مثلاً وقتی کسی پس از خرید پراید از طریق بسته حمایتی (همان فروش پراید قسطی به مبلغ سی، چهل میلیون تومان) متوجه می‌شود تا ده سال پس از اسقاط پراید مذکور باید قسط آن را بدهد، با حالتی خاص آه می‌کشد و می‌گوید: «قراردادشون کاملاً مغایر با روح برجام بود!» (و مقصودش این است که هم پدرم درآمد، هم خودم!)

گاهی هم اقشار عاری از تربیت و نزاکت جامعه در مقام ناسزا به هم می‌گویند: «ای لعنت تو روح برجام‌ات!» یا در همین مقام اهانت به طرف می‌گویند: «تو به روح برجام اعتقاد داری؟»

۲ـ برجام کردن: به آن «برجامیدن» هم می‌گویند. وقتی کسی کار کند که توی آن کار خودش را بسوزاند و بیرون آن کار دودمان‌اش را، می‌گویند فلانی «برجام کرد»!

مثلاً وقتی کارمندی با خون و دل و در آستانه بازنشستگی آلونکی بخرد و چند ماه بعد، رندان آن را با کلاهبرداری از چنگ‌اش درآورند و او مجبور باشد با قاطعیت به اهل و عیال بگوید که خانه را با یک ویلا طاق زده و همین روزهاست که باید به ویلا اسباب‌کشی کنیم، می‌گویند فلانی خانه‌اش را «برجام کرد» یا خانه فلانی «برجام شد» و یا اینکه: رندان خانه فلانی را «‌برجامیدند»!.

جالب اینجاست که مصدر «برجام کردن» یا «برجامیدن» هر چند شکل و حالت «فاعلی» دارد، اما معنای آن در اصل مفعولی و انفعالی است!

۳ـ برجام‌نما: کاری که مردم با دیدن آن به یاد برجام بیفتند! مثلاً اگر تاجری متاعی را به پنج دینار نقد بخرد و به دو دینار قسط (بدون چک و سفته!) بفروشد می‌گویند فلانی کارش «برجام‌نما» ست یا اینکه فلانی «‌برجام‌نما» شده است!

۴ـ برجام نمودن: وقتی شخصی با دست خودش زندگی‌اش را به باد فنا بدهد؛

مثلاً زن خوش‌اخلاق، بساز، جوان و همه‌چیز تمام‌اش را یکدفعه و همین جوری طلاق بدهد و برود یکی مثل «وندی شرمن» یا «کاندولیزا رایس» را بگیرد و هر روز هم از عیال جدیدش کتک بخورد و شب‌ها هم از خانه‌اش اخراج و مهمان گربه‌ها شود، می‌گویند فلانی زندگی‌اش را «برجام نمود»!

 

رشد سالانه ایدز

وزیر بهداشت: «تعداد مبتلایان به ایدز در کشور سالانه «ده» درصد رشد دارد و مهم‌ترین علت گسترش این بیماری در کشور، عدم رعایت اصول دینی و رفتارهای جنسی خارج از چهارچوب‌های اخلاقی جامعه است و لازم است مسئولانی که آمارهای امیدوارکننده می‌دهند، به این مسائل هم که واقعیات جامعه هستند، توجه کنند.» (‌مطبوعات، هفته دوم اردیبهشت امسال)

۱ـ دیگرانی رفته و مرتکب فحشا شده‌اند آن هم با کسانی که «ایدز» داشته‌اند.

۲ـ یک عده دیگر هم مسئول بوده‌ و رفته‌اند و آمارهای امیدوارکننده داده‌اند.

۳ـ یکی دیگر هم آمده و به این آماردهندگان گفته که در هنگام آمار دادن، به واقعیت‌های ایدزی جامعه هم توجه داشته باشید! (مثلأ توقع داشته که فلان مقام مسئول موقع آمار دادن در خصوص کاهش تورم و افزایش اشتغال و گسترش خوشبختی و ارزانی و فراوانی در مملکت اشاره‌ای هم به افزایش ایدز داشته باشد!)

۴ـ در این میان چه می‌توان گفت جز این که:

الف) اگر می‌خواهید رابطه منکراتی داشته باشید، سعی کنید طرف مقابل ایدز نداشته باشد!

ب) اگر می‌خواهید آمار بدهید (و مقام مسئول هستید) حواس‌تان به آمار گسترش ایدز هم باشد!

ج) اگر هم نگران رشد آمار ایدز در کشور هستید، خدا صبرتان بدهد و اجرتان را زیاد کند.

۵ـ حالا این «ایدز» چی هست؟ مگر بلاد فرنگ و خارجه که صدر تا ذیل‌شان ایدز دارند عیبی دارد؟ تازه داریم مثل فرنگی‌ها می‌شویم! این که نگرانی ندارد!

 

به هر طریقی

ـ معاون وزیر امور خارجه: «ایران حق خود می‌داند به هر طریقی اموال توقیف شده خود در آمریکا را بازگرداند.» (مطبوعات، هفته دوم اردیبهشت ماه)

ـ یادداشت توضیحی وزارت امور خارجه ایران به وزارت امور خارجه آمریکا: «به دل نگیرید که این جملات مصرف داخلی دارد!»

ـ سئوال اساسی: منظور معاون محترم از «به هر طریقی» یعنی چه؟

پاسخ‌های احتمالی (بر اساس روح حاکم بر وزارت امور خارجه):

الف) از مقامات آمریکا به‌شدت خواهش می‌کنند که اموال ایران را پس بدهند.

ب) به مقامات آمریکایی یادآوری می‌کنند که هیچ‌گاه اموال یک ایرانی را توقیف نکنند.

ج) به دبیرکل سازمان ملل نامه می‌نویسند و از ایشان می‌خواهند که تلاش خود را برای یادآوری عواقب مال مردم‌خوری به مقامات آمریکا به کار بگیرد.

د) یکدفعه جشن می‌گیرند و اعلام می‌کنند پس از یک سال مذاکره و انعقاد برجام ۳، ما موفق شدیم در ازای به رسمیت شناختن آزادی‌های جنسی در ایران، اموال‌مان را (روی کاغذ) از آمریکا پس بگیریم!

 

 

باغ عشق و دانشگاه مادر

در ضلع جنوبی دانشگاه تهران و در کنار محل برگزاری نماز جمعه، محوطه سرسبز و مشجری وجود دارد که این ایام به برکت سیاست‌های فرهنگی وزارت علوم و ریاست دانشگاه تهران و به همت دختران وپسران دانشجو به     “باغ عشق” تبدیل شده  و دخترها و پسرهای دانشجو ( خصوصاً در ایامی که تفاوت نکند لیل ونهار) در این محوطه (و بدون هیچ گونه مزاحمتی از سوی حراست، چماقداران خشن و گروه‌های خودسر ناهی از منکر و….) یاد می‌گیرند که:

۱- چگونه می‌توان با جنس مخالف تا سرحد معاشقه دوست شد و این دوستی را روی نیمکت‌های “باغ عشق” تجربه کرد! (آن‌هم در روز روشن و در اوج فعالیت دانشگاه)

۲- چطور از شر روسری و مانتو راحت شد و روی چمن‌ها و در کنار پسرهای همکلاسی دراز کشید! (باز هم در همان روز روشن و…)

۳- ورزش مختلط بین تیم دخترها و پسرها (مثلأ والیبال) چه مزه‌ای می‌دهد!؟

۴- ریشخند به احکام الهی و قوانین مملکت در جوار محل برگزاری نماز جمعه چگونه عملیاتی می‌شود؟!

۵- چگونه می‌توان از جشن‌های مختلط دوستانه لذت برد و…

و البته از آنجا که دانشگاه تهران، دانشگاه مادر و نماد آموزش عالی کشور نام گرفته لذا براساس فرمول “مادر را ببین، دختر را بشناس” می‌توان  وضعیت اخلاقی سایر دانشگاه‌های مملکت را درک کرد!.

 

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران ـ‌ ۱۹

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۸ قسمت قبل، فیلم‌های ساخته شده تا پایان سال ۶۵ و بخشی از فیلم‌های سال ۶۶ به صورت اختصار تحلیل گردید. ضمناً در سه شماره قبل نیز فیلم‌هایی که ناتمام رها شدند و یا به شیوه اشتراک با کشور ترکیه تولید گردیده، اما به دلایل مختلف در آن کشور اکران اما در ایران به نمایش عمومی در نیامدند نیز معرفی شدند. اینک، بقیه فیلم‌های سال ۶۶:

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس:

۱۴ـ جهیزیه برای رباب: محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: سیامک شایقی. تهیه‌کننده: غلامرضا موسوی. بازیگران: هادی اسلامی، پروانه معصومی، فاطمه معتمد آریا، مرحومه مهری مهرنیا، فهیمه راستکار، ایرج طهماسب.

روایت قدیمی و پر آسیب فشارهای زیاد بر خانواده برای چشم و هم‌چشمی جاهلانه، خرید بیش از اندازه جهیزیه که نه تنها موجب آسیب به فرهنگ زیبای کمک به زوج‌های جوان در ابتدای زندگی است، بلکه خانواده‌ها را دچار سختی و پریشانی مخارج بی‌منطق و طاقت‌فرسا نموده به نحوی که اساساً سنت حسنه ازدواج را زیر سؤال می‌برد. متأسفانه این تلاش‌های غلط که محصول جهالت فرهنگی است روز به روز بهمن‌وار افزایش یافته و هم‌اکنون به معضلی بسیار خطرناک مبدل گشته است.

۱۵ـ‌ خانه‌ای مثل شهر: محصول هدایت فیلم. کارگردان: حجت‌الله سیفی. بازیگران: حسین‌ خانی‌بیک، روح‌انگیز مهتدی، فریبا شمس، شیرین گلکار، رحیم شاه‌مرادخانی، رضا آقاربی، اسماعیل علی‌پور.

داستان، تلفیقی از حوادث روزهای پرماجرای انقلاب اسلامی ۵۷ و پیوند آن با مشکلات اجتماعی آن دوران که عمدتاً با هدف جذب مخاطب ساخته شده است. متأسفانه غالب سینماگران در حالی که امکان ارائه تولیداتی با هدف ارتقاء سطح فرهنگی جامعه و کاهش آسیب‌های اجتماعی برایشان میسر بوده و هست، بیشترین همّ خود را بر ساخت محصولات عوام‌پسند هر چند فاقد ارزش‌های هنری و فرهنگی قرار داده‌اند. منظور از بیان این نکته، اشاره مشخص به فیلم فوق نیست بلکه نگاه کلان به محصولات سینمای ایران، متأسفانه خروجی مطلوبی را پیش چشم تماشاگر نمی‌گذارد.

۱۶ـ تحفه‌ها: کارگردان: محمدابراهیم وحیدزاده. بازیگران: مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش درخشان عمروعاص در سریال فاخر امام علی«ع» اثر داود میرباقری)، حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، سعید پورصمیمی، پروانه معصومی، سیروس ابراهیم‌زاده، مرضیه برومند (کارگردان سریال و فیلم‌های شهر موش‌ها).

قصه سوءاستفاده از موقعیت جنگی (جنگ اول جهانی) و قحطی حاصل از جمع‌آوری مواد غذایی و به ویژه غلات و فروش آنها به نیروهای اشغالگر غربی با پول‌های تقلبی چاپ شده توسط انگلیس را روایت می‌کند. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که در هیچ دوره‌ای، اشغالگران و متجاوزان اجنبی بدون مشارکت و یاری یک شریک داخلی نتوانسته‌اند بر جان و مال و ناموس مردم یک سرزمین مسلط شوند. این امر به ویژه در جنگ جهانی اول که به جنگ بیهوده معروف است و منجر به نابودی تقریباً نیمی از جمعیت ۲۱ میلیونی آن زمان ایران شد، بسیار روشن است. در آن برهه حدود ۵ هزار کامیون موجود در کشور با حیله انگلیسی‌ها و نادانی گروهی از مردم بی‌مسئولیت در خدمت خرید و انتقال محصولات کشاورزی سراسر کشور به جبهه‌های جنگ جنایتکاران سرازیر شد و قحطی بی‌سابقه و توأم با انواع بیماری‌های واگیر نظیر وبا و طاعون را بر اقصی نقاط کشور حاکم نمود.

اخیراً فیلم ارزشمندی به نام (یتیم‌خانه) توسط کارگردان متعهد و توانمند، ابوالقاسم طالبی ساخته شده که تماشای آن به همگان توصیه می‌شود.

۱۷ـ خانه در انتظار. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان: منوچهر عسگری‌نسب. بازیگران: مهوش افشارپناه، رضا خندان، مریم معترف، محمدمهدی بهرامیان.

روایت وجهی اجتماعی در دفاع مقدس در قالب مفقود شدن پدری اهل زنجان و جست‌وجوی فرزندش برای یافتن وی در سفر به مناطق جنگی جنوب کشور.

۱۸ـ رد پایی بر شن. محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. کارگردان: محمدرضا هنرمند. بازیگران: بهروز رضوی (دوبلور و صداپیشه معروف)، بهزاد بهزادپور (کارگردان کم‌کار و متعهد دفاع مقدس)، محسن زهتاب، مهرانه مهین‌ترابی، فریده سپاه‌منصور، غلامرضا طباطبایی.

ماجرای اشغال ایران توسط قوای متفقین (روس، انگلیس و آمریکا) در جنگ جهانی دوم و حوادث اجتماعی و فرعی ناشی از حضور تجاوزگران در مناطق کویری ایران را بازگو می‌کند. اجحاف و زورگویی‌های اشغالگران معمولاً مورد اعتراض قبائل به ویژه عشایر نزدیک به قوای بیگانه قرار می‌گرفت و بعضاً به درگیری‌های خونین نیز منجر می‌گردید. محمدرضا هنرمند کارگردان کم‌کار ولی با استعداد و محترمی است که باید بیشتر از توانایی‌های وی برای ساخت فیلم و سریال بهره‌گیری شود.

۱۹ـ خبرچین. کارگردان: نصرالله زمردیان و مازیار پرتو (که در سینمای ایران با عنوان فیلمبردار شهرت دارد). بازیگران: عنایت بخشی، مرحوم عزت‌الله مقبلی (که درخشان‌ترین کار وی در بازی در نقش ابن زیاد در فیلم سفیر بود که علی‌رغم کوتاهی، ماندگار شد)، کاظم افرندنیا، سیروس تسلیمی، کتایون ریاحی (بازیگر نقش زلیخا در سریال فاخر یوسف پیامبر اثر شادروان فرج‌الله سلحشور).

داستان کارگر ضعیفی در یکی از تئاترهای لاله‌زار پیش از انقلاب را روایت می‌کند که خبرچین ساواک است، اما به تدریج متوجه ظالمانه بودن فعالیت‌های ساواک شده و از کار خود پشیمان می‌شود، در نهایت به مبارزین یک خانه تیمی برای رسیدن به اهدافشان کمک می‌کند.

۲۰ـ سایه‌های غم. کارگردان: شاپور قریب. بازیگران: جمشید مشایخی، فرامرز صدیقی، شهلا میربختیار، عزت‌الله مقبلی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی).

قصه قدیمی و عوامانه تلخ نازایی زن را به تصویر کشیده است که دو خانواده را تا مرز بحران‌های شکننده پیش می‌برد، اما با پذیرش فرزندخوانده مسئله فیصله می‌یابد. فیلم در مجموع پیام مثبتی دارد، اما بهتر است از فضای دراماتیکی موجود در اینگونه فیلمنامه‌ها بهره‌برداری بیشتر در جهت تأثیرگذاری قوی‌تر بر فرهنگ جاهلانه مذکور به عمل آید. کارگردان در جهت خلق تعلیق‌های پرکشش موفق بوده است.

۲۱ـ در انتظار شیطان. کارگردان: حمیدالدین صفایی. بازیگران: مرحوم مرتضی احمدی، رؤیا افشار، ماشاالله افراشته، حسین عمرانی.

داستان زندگی یک خان را که مقارن انقلاب اسلامی و موج مبارزات ضد ستم از روستای محل حکومتش فرار می‌کند در حالی که تعدادی از فرصت‌طلبان اطراف وی درصدد دسیسه‌چینی برای تصاحب گنجینه و اموال قیمتی او هستند. فیلم به جز کشش‌های داستانی معمولی، پیام دیگری ندارد.

۲۲ـ سرزمین آرزوها. کارگردان: مجید قاری‌زاده. بازیگران: جهانگیر الماسی، سرور نجات‌اللهی، رضا رویگری (خواننده سرود ایران، ایران)، ملیحه نظری، آنیک شِفرازیان، کیومرث ملک‌مطیعی.

شرح و توصیف مهاجرت به کشورهای غربی و ترسیم فضای غیرقابل پیش‌بینی و متفاوت از تبلیغات رسانه‌های جهانی را به نمایش می‌گذارد. لازم به ذکر است که این قبیل قصه‌ها ظرفیت زیادی برای تأثیرگذاری و بیان حقایق مخفی مانده در زیر آوار حجم نمایش‌های فریبنده تو خالی غرب دارد، اما متأسفانه استفاده مؤثری از آنها به عمل نمی‌آید و به ظواهر بسنده می‌شود.

۲۳ـ زمزمه. کارگردان: خسرو ملکان. بازیگران: مهدی صباغی، رضا صابری، عفت گلشن‌وش، زهرا بخشیان.

خط روایت فیلم، حوادث ۱۵ خرداد ۴۲ و پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی است که با تلفیق عواطف انسان‌دوستانه و رفاقت‌گونه کشش قابل قبولی یافته است. به نظر می‌رسد که مسئله کنترل هزینه‌ها باعث گردیده که از بازیگران معروف استفاده نشود.

۲۴ـ سفر غریب. محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: ایرج صغیری، بازیگران: منوچهر بهروزیان، علی قربانی، جواد نلیان، مهدی محمدشاهی، حمید باغکی.

همانگونه که ملاحظه می‌شود، هیچ‌کدام از سازندگان و بازیگران فیلم شهرت حداقلی هم ندارند تا جذابیت‌های مؤلفه‌های مورد قبول سینما کارکرد خود را نشان دهد. مدیوم سینما لوازمی دارد که خوب یا بد اگر رعایت نشود، میزان تأثیرگذاری فیلم کاهش می‌یابد. موضوع فیلم مهاجرت به کشورهای دیگر و مشکلات عدیده و عمیقِ وارد بر مهاجرین است که سالهاست جامعه ما نظیر برخی از جوامع دیگر گرفتار آن است. مسأله‌ای با این اهمیت اقتضاء دارد که جذابیت‌های تکنیکی سینما حتی‌الامکان مراعات گردد تا اصل موضوع تحت‌الشعاع حواشی قرار نگیرد.

۲۵ـ شاید وقتی دیگر. کارگردان: بهرام بیضایی. فیلمنامه و تدوین: از بهرام بیضایی. بازیگران: داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، حسین محجوب، ملیحه اکبری، سیروس نصیری، علیرضا مجلل، جمشید لایق.

فیلمی پربازیگر با داستانی پرکشش که قصه بدگمانی مردی نسبت به همسرش را روایت می‌کند، اما سرانجام بعد از کش و قوس‌های آزاردهنده، معلوم می‌شود که زن حاضر در تصویر و در کنار مرد غریبه، خواهر دوقلوی همسرش می‌باشد. اگر از اشکالات جزئی فیلمنامه نظیر ادامه آزاردهنده بدگمانی‌هایی که روشن نمودن واقعیت آنها چندان دشوار نیست بگذریم، به هر حال فیلم دارای تعلیق زیاد و کشش داستانی قابل‌توجهی است که با انگیزه جذب مخاطب ساخته شده است.

سوسن تسلیمی بازیگر چندین فیلم بیضایی از سال‌های قبل از انقلاب تا مقطع همین فیلم بود که بین قشر فرهنگی پذیرش داشت اما پس از آن به سوئد رفت و به کار سینما و آموزش آن در کشور مذکور پرداخت و در صحنه‌های ناپسندی ظاهر شد که به حیثیت هنری و اخلاقی خود آسیب وارد نمود.

۲۶ـ سازمان‌ها. کارگردان: حسن جوان‌بخش. بازیگران: پرویز پرستویی، منوچهر اولیایی، رحمان مقدم، اصغر محبی، سعید دلیری، حسین معلومی.

داستان فیلم روایتگر مناسبات دلالان و فروشندگان مواد مخدر و بی‌وفایی آنان حتی به دوستان و همکاران خود و در صورت اقتضاء حذف و ترور آنان است. این رویکرد، مبیّن پوچی مناسبات درونی و سازمانی اعضاء این باندهاست، ضمن اینکه اساساً با هر شرایطی سرانجام توسط نیروهای پلیس متلاشی می‌شوند.

۲۷ـ شرایط عینی. کارگردان: احمدرضا گرشاسبی. فیلمنامه: احمدرضا گرشاسبی. بازیگران: حبیب دهقان‌نسب، عنایت شفیعی، امید آهنگر، حجت گودرزی، بهزاد رحیم‌خانی، فرنوش آل‌احمد.

ماجرای گروه‌های فاسد و فشار آنان برای آسیب رساندن به سد و مهندس سازنده آن در راستای منافع کثیف و حقیر فردی. همان نکته‌ای که ترجیح منافع کلان نظام و اجتماع را بر منافع فردی مخدوش می‌سازد. فیلم محصول مرکز گسترش سینمای تجربی و نیمه حرفه‌ای است و طبعاً به همین اندازه می‌بایست انتظار جذابیت از آن داشت، هر چند موضوع بسیار با اهمیت است و جا دارد که برای تبیین آن فیلم‌های خوش‌ساخت زیادی ارائه شود.

۲۸ـ شکوه زندگی. کارگردان: حسن محمدزاده. فیلمنامه: کیومرث پوراحمد. بازیگران: پروانه معصومی، محمدقاسم ذوالقدر، خسرو دستگیر، مناف ایران‌پناه، یوسف صمدزاده، نگار انصاری.

یک قصه خانوادگی، سرشار از مناسبات عاطفی دو نسل که کنار هم در یک آپارتمان زندگی می‌کنند، ولی دخالت‌های اقوام نادان، صمیمیت عرفی آنان را به هم می‌ریزد. خانواده معمولی فیلم مشکلات طبقه متوسط و پایین جامعه را همواره با خود دارد، اما تا زمانی که فامیل نادان دخالت منفی ننموده‌اند، زندگی‌شان خوب سپری می‌شود. نظیر دیگر ساخته‌ها و فیلمنامه‌های کیومرث پوراحمد، نگاه جامعه‌شناسانه به طبقه فرودست جامعه بیانگر حقایق موجود و البته آزاردهنده در این قشر است که افراد معمولی با دیدن آن به سادگی با آن همذات‌پنداری و مشابه‌سازی می‌کنند.

۲۹ـ سیمرغ. کارگردان: اکبر صادقی. بازیگران: جمشید مشایخی، صادق هاتفی، بیژن امکانیان، جمشید لایق، مهری ودادیان.

نظیر چند فیلم مشابه که در این سال در مورد مهاجرت به کشورهای حاشیه خلیج فارس ساخته شد، این فیلم نیز آسیب‌ها و پیامدهای ناگوار سفر غیرقانونی به آن کشورها را به تصویر می‌کشد. افراد مطلع می‌دانند که اینگونه مهاجرت‌ها، در هر مرحله‌اش مشکلات پیچیده‌ای وجود دارد. از سوار شدن غیرقانونی به لنج‌ها و قایق‌ها که ناخدا و خدمه با توجه به ترس و وحشت مسافرین ممکن است هرگونه سوءاستفاده و یا بدرفتاری با آنان بعمل آورده، تا بهای پرداختی برای یک مسافرت تحقیرآمیز و پرمخاطره و سپس رها شدن در بیابان‌های ناشناس یا سواحل خطرناک ممنوع و سپس آوارگی در کشورهای هدف و تن دادن به کارهای پست و کم‌درآمد و همواره در هول و هراس بازداشت و دیپورت به مبدأ و همه و همه حاشیه‌های قهری اینگونه سفرهاست.

۳۰ـ شناسایی. کارگردان، تهیه‌کننده، سناریست و تدوینگر: محمدرضا اعلامی. بازیگران: محمدعلی سپانلو، بهروز بقایی، پروانه معصومی، هوشنگ بهشتی، پری اقبال‌پور، جمشید لایق.

داستان اجتماعی و معماگونه یک خانواده معمولی که اشخاصی از فامیل به آنان اطلاع می‌دهند که پدر و مادر واقعی آنان افراد دیگری هستند و نه پدر و مادر کنونی آنها، البته این اطلاع برای افراد معمولی فوق‌العاده سنگین است و تصمیم‌گیری راجع به پذیرش و یا عدم پذیرش آن سنگین‌تر. فیلمساز قصد داشته از شخصیت سپانلو که بیشتر به عنوان شاعر و نویسنده معروف است بهره‌برداری کند که چندان موفق نبوده است. سپانلو دو سال قبل درگذشت.

۳۱ـ غریبه. کارگردان: رحمان رضایی. تهیه‌کننده: امیر توسل و حسین فرح‌بخش. بازیگران: اکبر عبدی، مهری هاشمی، رضا رویگری، محبوبه بیات، کتایون ریاحی، حسین شهاب، حسین کسبیان.

کارمندی پس از رسیدن به دوران بازنشستگی، چون هنوز توان کار کردن دارد، درصدد یافتن شغل جدیدی برمی‌آید، اما در همه کارهای پیشنهادی نوعی تقلب و ریاکاری وجود دارد که کارمند از آنها بیزار است. کارمند که بیش از درآمد به مشغول بودن نیازمند است، دچار انفعال روحی روانی خطرناکی تا سر حد متلاشی شدن زندگی خانوادگی می‌گردد تا اینکه یکی از دوستان قدیمی به او پیشنهاد خدمت در مدرسه و تعلیم و تربیت کودکان را می‌دهد که مورد قبول واقع می‌شود.

۳۲ـ شکار. کارگردان: محمد جوانمرد. تدوین: مرحوم ساموئل خاچیکیان. بازیگران: خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی، مهری ودادیان، منیژه سلیمی، عنایت بخشی،‌ مرحوم نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم روایتگر زندگی یک راننده تریلی معمولی است که در اثر آشنایی بین جاده با یک مسافر که پنهانی سوار تریلی شده، بین آنها علائق انسانی و پسندیده شکل می‌گیرد تا حدی که راننده حاضر به تغییر مسیر تریلی به جاده فرعی برای فرار دادن مسافر از دست پلیس می‌شود، البته فضای فیلم نشان‌دهنده حقانیت مسافر است و از این نظر تماشاگر با آنان همذات‌پنداری می‌کند.

۳۳ـ شیرک. کارگردان: داریوش مهرجویی. تهیه‌کنندگان: مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، فرزانه کابلی، مهدی اسدی، حمید جبلی.

قصه نوجوان ۱۴ ساله‌ای است که پدرش در حمله گرازها کشته شده است و او تصمیم گرفته با آموزش و فراگیری رموز دشتبانی به جنگ گرازها برود. مادرش بسیار نگران و طبعاً مخالف است، اما سرانجام اصرار نوجوان به رضایت مادر منجر می‌شود.

مانند تمامی آثار مهرجویی، نگاه اجتماعی به زندگی انسان‌های معمولی و در عین فاصله نگرفتن از حوادث ملموس آدم‌های عادی موجب دلنشینی قصه و پذیرش وقایع آن شده است.

(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید)

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

آقا بیا…

امشب دوباره مست شدم در هوای تو

امشب دوباره شعر سرودم برای تو

 

مجنونم و جنون من از حد گذشته است

من حاضرم که سر بدهم در هوای تو

 

یک عمر آمدم درِ میخانه، ای حبیب

کی می‌شود که من بشوم آشنای تو؟

 

این جشن‌ها بدون شما گریه‌آور است

ساقی! میان میکده خالیست جای تو

 

آقا بیا که نیمه‌ی شعبان رسیده است

دل بسته‌ایم بر کرم و بر عطای تو

 

حالم بد است و منّت درمان نمی‌کشم

خود را کشانده‌ام دمِ مهمانسرای تو

 

از یمن مقدت قلم عفو را کشید…

…بر جرم شیعیان تو امشب خدای تو

 

 

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما

رحمت بر آنکه کرد مرا مبتلای تو

 

قربانی رَهَت پدر و مادرم شوند

اصلاً تمام زندگی من فدای تو

 

ابلیس هم دوباره شود سر به راه اگر…

…امشب رسد به او برکات دعای تو

 

آیا شود که زنده بمانیم و بشنویم

آید ز سمت خانه‌ی کعبه صدای تو؟

 

در وقت مرگ منتظر مقدم توام

شاید شود که بوسه زنم من به پای تو

 

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب می‌کنی

پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

«مهدی علی قاسمی»

 

پَر قنداقه‌ی ارباب

باز هم شعر سر شور و تغزّل دارد

دفتر من چقدر رایحه‌ی گل دارد

به نگاه تو قلم دست توسل دارد

جلوه‌ی ذات خدایی، لک لبیک حسین

دلبر کرببلایی، لک لبیک حسین

بر گِل شیعه نوشتند شما اربابی

ای گُل شیعه نوشتند شما اربابی

به دل شیعه نوشتند شما اربابی

دارد این زمزمه از عرش خدا می‌آید

لفظ «ارباب»، خدایی به شما می‌آید

ای که شد زائر تو، شمس و قمر، ارض و فلک

ای که هستی به سر سفره‌ی هر شیعه نمک

لعن شیعه: لَعَنَ الله قومً قَتَلَک

روز میلاد شما، روز عطا و کرم است

پر قنداقه‌ات ارباب، گنه‌پوش همه است

آی ارباب، بیا پای به دنیا بگذار

روی چشمان زمین، عرش خدا، پا بگذار

سر خود را به روی دامن زهرا بگذار

جرعه‌ی معرفت از سینه‌ی کوثر، تو بنوش

شیر توحید زانگشت پیمبر، تو بنوش

غمت ارباب، دلیل تب پیغمبرهاست

نام تو ذکر نماز شب پیغمبر‌هاست

لب تو بوسه‌سرای لب پیغمبرهاست

زینت دوش نبی، آینه‌دار ثقلین

تو حسینی، تو حسینی، توحسینی، تو حسین

دست خالی من از لطف تو پر برکت شد

قلب من، خانه‌ی مهر تو شد و هیأت شد

در عبادات من این سینه‌زنی عزّت شد

بی حسین بن علی، دل چو خسی در باد است

با حسین بن علی، سینه حسین آباد است

شیعه از روز ازل بوده نمک‌گیر حسین

بنده‌یِ دلشده‌یِ پای به زنجیر حسین

مادرت خواسته نوکر بشود پیر حسین

کار زهراست که شد شیعه‌ی تو، نوکر تو

من جوانیم شده، نذر علی‌اکبر تو

عرش نوکر، بخدا سقف همین هیأت‌هاست

هر کجا شیعه‌ی مولاست، حسینیّه بپاست

داعشی کور شود، پرچم آقا بالاست

هیأتم بخشی از استان حسین است، حسین

کشورم، کشور ایران حسین است، حسین

تو که خود تشنه لب کرببلایی ارباب

عطش نوکر خود را به زلالی دریاب

اینکه گفتند شده مهریه زهرا، آب

پس چرا نام شما تشنه لب کرببلاست؟

حرم حضرت عباس چرا از تو جداست؟

«امیر عظیمی»

 

 

آمدی و حسین خندان شد…

تا خداوند می‌رسم با تو

با خداوند می‌رسم تا تو

همه در وحدت تو گم شده‌اند

من تو ما تو شما تو آنها تو

ما مسیر تو را عبور شدیم

راهِ سیر و سلوکی ِما تو

عبدم و لافقیر الا من

ربی و لاکریم الا تو

آنکه از تو سبو گرفته منم

بارها آبرو گرفته منم

چه مقامیست مادر تو شدن

مثل پروانه‌ی سر تو شدن

بال جبریل ِعرش مال خودش

راضی‌ام با کبوتر تو شدن

علیِّ اکبر است و آرزوی

چند سالی برادر تو شدن

می‌شود برتر از سلیمان شد

ظرف یک روز نوکر تو شدن

این غلام سیاه را نفروش

کردم عادت به قنبر تو شدن

به خدای یگانه می‌ارزد

کشته‌ی نام اطهر تو شدن

پدرت هم به تو ولی می‌گفت

باَبی أنت یا علی می‌گفت

آمدی و حسین خندان شد

همه جا جز بقیع چراغان شد

آمدی و به برکت نامت

نام جدت علی فراوان شد

مادرت شد عروس زهرا و

افتخارش نصیب ایران شد

آشنا با صحیفه‌اش کردی

هرکه بر سفره‌ی تو مهمان شد

رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است

رمضان شرح ماه شعبان شد

عده‌ای که به پات افتادند

به مناجات راهشان دادند

ابر و خورشید و ماه در کارند

خاکی از زیر پات بردارند

تب تو تب نبود درمان بود

راویان تب تو بیمارند

دوستان قدیمی زهرا

به تو و مادرت بدهکارند

در اسیری مادرت حتی

از مقامات او خبر دارند

هرچه مِهریه‌اش گران باشد

باز قوم علی خریدارند

به غلامت بگو دعا بکند

این گرفتارها گرفتارند

با مناجات تو ملائکه هم

سر شب تا به صبح بیدارند

تا نگاهی به بالشان بکنی

از کرم خوش به حالشان بکنی

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

 

سردار حرم میآید

سر سجاده دل وقت نماز است هنوز

بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز

عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز

این در خانه عشق است که باز است هنوز

پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم

همگی مست می ‌ناب علمدار شویم

به روی دست علی ماه هویدا شده است

این قمر آینه هیبت بابا شده است

به رخش شمس خدا محو تماشا شده است

در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

گفت ارباب به زینب قمرم می‌آید

دلت آسوده که سردار حرم می‌آید

ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد

بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد

حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد

ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد

شیر با شیر خودش لرزه به دنیا انداخت

گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت

جامه‌ای دوخته مادر، چه به او می‌آید

واژه یاس معطر چه به او می‌اید

رفته بر شانه حیدر چه به او می‌آید

نام فرمانده لشگر چه به او می‌آید

آمده درس ادب را به جهان باب کند

زَهره دشمن خود را به رجز آب کند

حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد

بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد

بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد

چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد

روی پیشانی خود نور ولایت دارد

یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد

«مهدی نظری»

 

 

سلام بر علی«ع»

علی«ع» است قطب ولایت به عالم امکان

علی«ع» تجلی آیات خالق سبحان

 

علی«ع» است آینه‌دار صفات ذوالاجلال

ولای اوست، تولای مبدأ منّان

 

ولید کعبه و هم خانه‌زاد بیت و حرم

که بود همراه مامش سه روز و شب، مهمان

 

پدر چو خواست که نامی نهد بر آن آیت

شنید نام علی«ع» را زپیک حق برهان

 

تبارک‌الله از این طرفه آفرینش حق

نزاد مادر گیتی به مثل او، دوران

 

ابوالائمه و یار رسول و زوج بتول

پناهگاه و دژ استوار عالم جان

 

علی«ع» تبلور رحم و حمیّت و غیرت

علی«ع» تجلی انصاف و عدل و هم احسان

 

اگرچه خشم خدا بود بر قبائل جور

به دردهای ستمدیدگان بُدی درمان

 

علی«ع» است اسوه آزادگان این عالم

به هر کجا که شود یاد از کرامت انسان

 

علی«ع» است مظهر آزادگی و والایی

به هر طریقت و ملت، به هر دیار و زمان

 

علی«ع» سفینه حق است و هم ترازوی قسط

به عرصه‌گاه قیامت، طریقتش میزان

 

به عاشقان محمد«ص»، به شیعیان علی«ع»

دهید مژده که این ره بود به سوی جنان

 

اگرچه بود ابر مرد خلق و والی امر

ولیک بود غریب و وحید در دوران

 

چه رنج‌ها نکشید او زسفلگان زمان

که قدر زر نشناسند مردم نادان

 

به رغم دشمنی سفلگان بد سیرت

علی«ع» است نخبه عالم به جای جای جهان

 

علی«ع» ولی خدا و علی«ع» خدای سخن

علی«ع» است اسوه تقوا و آیت ایمان

 

علی«ع» تجسم ایمان و معنی اسلام

کلام اوست، کلام خدای را تبیان

 

اگر صحیفه نهج‌البلاغه بگشایی

دلیل فوز و فلاح است و آیت عرفان

 

خطابه‌ها و مکاتیب و گنج حکمت و علم

بود به جد و یقین، آیتی پس از قرآن

 

سخن ز معرفت حق و خلقت عالم

فرشتگان خداوند و فطرت انسان

 

در این کتاب که آیین زندگی باشد

نیاز نوع بشر، جملگی شده عنوان

 

به شرح و بسط و بیانش؛ هزار دفتر علم

گشوده‌اند ادیبان، از همه ادیان

 

جفا بود، نشناسیم قدر این نعمت

که هست بر همه دردهای ما درمان

 

هر آنکه مهر علی«ع» نیست زیور جانش

نصیب نیست ورا جز شقاوت و خسران

 

تویی که مهر علی«ع» شد شعار و آئینت

بهوش باش که رهزن نباشدت شیطان

 

«مجاهد» ار چه سخن سفته اندر این دفتر

زصد هزار، نگفته است نکته‌ای پنهان

محمدتقی رهبر

30نوامبر/16

شناخت روحیّات و حساسیت‌های همسر

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی

مقدمه:

 تا این شماره ما چهار گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را پیموده‌ایم: گام اول در بارۀ هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک، گام دوم در بارۀ کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، گام سوم با موضوع ملاک ثابت و صحیح برای تصمیم‌های زندگی و گام چهارم هم در مورد جایگاه زن و مرد در خانواده.

در این قسمت در بارۀ ضرورت آشنایی با روحیات و حساسیت‌های همسر سخن خواهیم گفت.

گاهی در زندگی به این نتیجه می‌رسیم که کمترین شناخت را از کسی داریم که بیشترین ارتباط را با ما دارد. مرد و زن‌ روحیات متفاوتی دارند و نسبت به مسائل مختلفی حساس‌اند. مثلاً مردها از نظر روانی دوست دارند همسران‌شان خود را برای آنها بیارایند و یا زن‌ها دوست دارند همسران‌شان همیشه محبت‌شان را به صورت کلامی نسبت به آنها ابراز کنند. به این نوع از روحیات، «روحیات نوعی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که در نوع مردان یا زنان وجود دارند. روحیاتی هم هستند که به آنها «روحیات شخصی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که ممکن است در زن و مردی وجود داشته باشد، ولی عمومی نیست؛ مثل اینکه کسی به مهمان زیاد حساس است و دیگری به دوری از پدر و مادر.

برای اینکه زن و شوهر بتوانند در کنار هم با آرامش زندگی کنند، باید به روحیات هم احترام بگذارند. یکی از دلایل اصلی اختلافات در زندگی مشترک، توجه نکردن به همین روحیات و حساسیت‌هاست. شاید باور این نکته برای برخی مشکل باشد که بی‌توجهی به این حساسیت‌های به ظاهر پیش پا افتاده، می‌تواند پایه‌های یک زندگی را بلرزاند.

یکی از راه‌های ابراز محبت، احترام به حساسیت‌های طرف مقابل است. اگر حساسیت‌ها از حد نگذرند و قابل تحمل باشند، باید به آن‌ احترام گذاشت و اگر هم چیزهایی باشند که با اصول زندگی در تضادند، با توجه به نکاتی که در همین گام‌ها گفته می‌شود، باید آن را حل کرد.

یک همسر هنرمند کسی است که بتواند در اولین فرصت از روحیات نوعی و شخصی طرف مقابل آگاه شود. برای به دست آوردن روحیات نوعی همسر، باید قبل و بعد از ازدواج، در بارۀ روحیات مرد و زن، اطلاعاتی را کسب کرد. البته مشاوره با یک مشاور آگاه و متعهد، ما را سریع‌تر و بی‌خطاتر به مقصد می‌رساند.

روحیات و حساسیت‌های نوعی

بسیاری از نکاتی که در ادامۀ گام‌های موفقیت در زندگی مشترک مطرح می‌شوند، از حساسیت‌های نوعی انسان‌ها به شمار می‌آیند که توجه به آنها می‌تواند به ما در مسیر شناخت حساسیت‌های نوعی همسرمان کمک کند. علاوه بر آنچه در این گام‌ها می‌آیند، در اینجا برخی از حساسیت‌های مردانه و زنانه را برای نمونه بیان می‌کنیم.

زنان نباید فراموش کنند که بیشتر مردان دوست دارند وقتی از سرِ کار به خانه برمی‌گردند، با همسری مرتب و آراسته مواجه شوند که با رویی گشاده و خندان به استقبال‌شان آمده است. مردها از اینکه وقتی به خانه می‌آیند، با شکایت مادر از بچه‌ها روبه‌رو شوند، فراری هستند. پس به هنگام استقبال، این نکات را رعایت کنید. بدرقه را هم فراموش نکنید و وقتی همسرتان برای کار از خانه خارج می‌شود، حتماً تا دمِ در، او را همراهی کنید.

مردها هم توجه داشته باشند که زن‌ها قبل از بچه‌دار شدن به خاطر تنهایی و در هنگام بارداری به دلیل داشتن حال خاص، نیازمند توجه ویژه‌ای هستند که در صورت برآورده شدن این نیاز می‌توانند رابطۀ میان خود و همسرشان را محکم کنند. البته از این نکته هم نمی‌توان چشم پوشید که برخی از زن‌ها بدون اینکه دست خودشان باشد، در هنگام بارداری حتی نسبت به بوی بدن شوهرشان حساسیت پیدا می‌کنند. اگر مرد توجه داشته باشد که این حالت کاملاً غیراختیاری است، در رابطۀ میان او و همسرش هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

زن‌ها باید به یاد داشته باشند که مردها نسبت به اطاعت همسرشان از آنان، حساسیت ویژه‌ای دارند. اطاعت نه تنها آنها را در چشم شوهرشان کوچک نمی‌کندف بلکه محبت‌شان را در دل آنها فزونی می‌بخشد. مردها زن‌هایی را که از آنها تبعیت می‌کنند، به‌شدت دوست دارند. چنین زنی یکی از بزرگ‌ترین امتیازات زندگی مرد به شمار می‌رود.(۱) زن‌ها باید به یاد داشته باشند که یکی از حقوق اصلی مرد که بر عهده زن قرار گرفته است، همین تبعیت است.(۲)

روحیۀ تبعیت، علاوه بر اینکه جایگاه زن را در نزد همسرش بالا می‌برد، در پیشگاه الهی نیز مقامی بس رفیع به او می‌دهد(۳) و رحمت الهی را به سوی او جلب می‌کند؛(۴) اما خودسری و عدم تبعیت، موجب خروج از مسیر آفرینش می‌شود. البته مردها هم نباید از این حق سوءاستفاده و به جای عقل و منطق، بر اساس میل خود زندگی را مدیریت کنند.

مردها این نکته را فراموش نکنند که زنان وابستگی خاصی به خانوادۀ خود، به‌ویژه پدر و مادرشان دارند. این تعلق خاطر در زنان بیشتر از مردان است، بنابراین از اینکه همسرتان در ابتدای ازدواج تمایل بسیاری به دیدار پدر و مادرش دارد ناراحت و گله‌مند نباشید. اگر به این روحیه احترام بگذارید، به مرور زمان رو به اعتدال خواهد رفت. احترام به این روحیه موجب خواهد شد پیوند محبتی زن و شوهر عمیق‌تر از پیش شود. البته زن‌ها هم باید توقع خود را متناسب با شرایط مرد تعدیل کنند.

 

یک سفارش دیگر به مردها

زن‌ها از اینکه مردان‌شان گوشه‌گیر و کم‌حرف باشند خوشحال نمی‌شوند. آنها دوست دارند مردها در محیط خانه گوینده‌های خوبی باشند؛ اما به‌شدت حساس هستند که مردان‌شان علاوه بر این، شنونده‌های خوبی هم باشند. پس علاوه بر اینکه محیطی صمیمی را برای گفت‌وگو فراهم می‌کنید، در هنگام صحبت همسران‌تان با توجه ویژه به سخنان آنها، تمایل خود را به شنیدن اعلام کنید. این نکته را مردانی که همسر خانه‌دار دارند، باید بیش از دیگران رعایت کنند؛ زیرا زنان خانه‌دار ارتباط کمتری با محیط بیرون از خانه دارند و معمولاً نیاز خود را به گفت‌وگو به وسیلۀ سخن گفتن با همسران‌شان پاسخ می‌دهند.

زنان هم از اینکه همسرشان نسبت به ارتباط آنها با نامحرم از خود حساسیت معقول نشان می‌دهند، خوشحال باشند؛ زیرا مردانی که نسبت به این روابط بی‌خیال هستند، از نظر روانی سالم نیستند.(۵) البته نباید فراموش کرد که حساسیت بی‌جا، یعنی حساسیتی بیش از آنچه که شرع بدان حکم می‌کند، موجب مشکلات فراوانی می‌شود و حتی گاهی فرد را به ورطۀ انحراف می‌کشاند.(۶) حساسیت بی‌جا نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند؛ بلکه طرف مقابل را به وادی لجاجت می‌کشاند. وقتی هم که پای لجاجت به میان آمد، عرصه برای عقل و تدبیر تنگ می‌شود.(۷) در این هنگام همسر ما دیگر نمی‌تواند به صورت منطقی به مسئلۀ ارتباط با نامحرم فکر کند، در نتیجه رفتاری غیرعاقلانه از خود بروز می‌دهد و تنها به مخالفت با ما می‌اندیشد.

«راستی یادت هست برای چه کنار هم آمده بودیم؟ یادت نیست؟ من هم یادم نبود. دیشب خوابم نمی‌برد. دفتر خاطرات‌ام را ورق زدم. رفتم به آن روزهایی که هنوز به دست‌ات نیاورده بودم. اصلاً نمی‌شناختمت. فقط می‌دانستم که دیگر این راه را نمی‌شود تنها رفت. چقدر لحظه‌ها کند می‌گذشتند! دوست داشتم کسی در کنارم باشد. وقتی به خواستگاری‌ات آمدم و در دل‌ام خانه کردی، دوست داشتم بدانم که هستی و چه می‌خواهی تا زندگی‌ام را به پای‌ات بریزم. تو هم نگران بودی کاری نکنی که کمی ابروان‌ام به هم نزدیک شوند. تو نزدیک شدن ابروان‌ام را نشانۀ دور شدن خودت از من می‌دانستی. وقتی سقف خانه روی سرمان سایه انداخت، آرام آرام، زندگی رنگ دیگری گرفت. یادمان رفت آمده بودیم در کنار هم آرام بگیریم. یادت هست اول ازدواج‌مان وقتی صدای در خانه می‌آمد چقدر با ذوق و شوق تا دم در می‌آمدی؟ هر اندازه که خسته بودم، دیدن لبخند تو خستگی را از جسم‌ام می‌بُرد. کجا می‌رفت؟ نمی‌دانم. نگو چرا از خودت نمی‌گویی. من یادم هست که وقتی دم در خانه می‌رسیدم، غبار خستگی را همان جا پشتِ در می‌تکاندم و بعد در را باز می‌کردم. حالا چرا وقتی من می‌آیم، تو تا دم آشپزخانه هم نمی‌آیی؟ خودم هم باید به دنبال پاسخ این پرسش باشم که چرا با باز شدن قفل در، ابروان‌ام به هم گره می‌خورند. آمدن و رفتن ما به خانه، دیگر اتفاق جدیدی برایمان نیست.

«یادت هست چقدر از چشم گفتن لذت می‌بردی؟ دوست داشتی من چیزی از تو بخواهم و تو با چشم گفتن، لبخند را روی لب من بنشانی و خودت را در دل من جای دهی، اما امروز من، اگر حواسم به خودم باشد، نباید از تو چیزی بخواهم. آخر جز تحقیر من و بیشتر شدن فاصله‌مان، چیزی عایدم نمی‌شود. من هم یادم نرفته اول که با هم ازدواج کرده‌ بودیم، چقدر به تو کمک می‌کردم. بچۀ اول‌مان که می‌خواست به دنیا بیاید، روز و شب دورت می‌چرخیدم و نازت را می‌خریدم؛ اما حالا آخرین باری که دست‌ام به کارِ خانه خورده یادم نیست. چند ماهی است که بچۀ دوم‌مان آمده، اما می‌دانم که در نه ماهی که تو در وجودت پذیرای او بودی، من فراموش کرده بودم که تو دو نفر هستی و بار نفر دوم را هم خودت به دوش می‌کشیدی.

«الان که فکر می‌کنم، می‌بینم آن روزها چقدر با تو حرف می‌زدم. این روزها اما به‌راحتی می‌توان تعداد واژه‌های گفت‌وگوی من و تو را شمرد، این قدر کم حرف می‌زنیم.

«زیاد سرت را به درد نیاورم. آن روزها چقدر به حساسیت‌های هم احترام می‌گذاشتیم، برای همین هم بود که حس می‌کردیم برای هم مُهم‌ایم.

«هنوز هم دیر نشده. من هستم، تو هستی، وجدانمان هم هست. من هستم، تو هستی و نیازمان به آرامش هم هست. من هستم، تو هستی، خدای ما هم هست. پس دوباره از نو آغاز می‌کنیم.»

 

روحیات و حساسیت‌های شخصی

حساسیت‌های شخصی نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. تنها توجه به روحیات نوعی کافی نیست، زیرا هر کسی معمولاً علاوه بر روحیات نوعی، روحیات شخصی هم دارد که بی‌توجهی به آن، زندگی با آن فرد را دچار مشکل می‌کند.

 

زمان به دست آوردن روحیات شخصی

به دست آوردن روحیات شخصی می‌تواند در سه مرحله انجام بگیرد:

الف) قبل از ازدواج و در زمان خواستگاری

اصلی‌ترین و مهم‌ترین مرحلۀ شناخت روحیات، زمان خواستگاری است، زیرا برخی از افراد به جهت تفاوت بسیار زیاد روحی نمی‌توانند زندگی مشترک موفقی را با هم آغاز کنند. پس در مرحلۀ خواستگاری باید دقت فراوانی در شناخت روحیات طرف مقابل به خرج داد.

برای شناخت روحیات در این مرحله، کتاب‌هایی که دربارۀ انتخاب همسر نوشته شده‌اند، می‌توانند تا اندازۀ زیادی مفید باشند؛ به‌ویژه مطالبی که در بارۀ گفت‌وگوی خواستگاری، مشاوره و تحقیق در آن آمده است.

ب) دوران عقد

متأسفانه جوانان ما مرحلۀ عقد را که یکی از بهترین زمان‌ها برای شناخت دقیق همسر است به‌راحتی از دست می‌دهند. معمولاً این مرحله، تنها به تبادل احساسات خلاصه می‌شود. اگرچه دوران عقد مرحلۀ اوج احساسات است و باید ابراز احساسات هم به‌خوبی در این دوران انجام پذیرد؛ اما خلاصه کردن دوران عقد به ابراز محبت کار درستی نیست. گفت‌وگوهای جدی در بارۀ زندگی در این دوران می‌تواند ما را با روحیات همسرمان آشنا کند.

بهتر است که زن و شوهر در دوران عقد به صورت صریح از حساسیت‌های خود سخن بگویند تا همسرشان بتواند با توجه به حساسیت‌های طرف مقابل رفتار کند.

ج) دوران زندگی مشترک

اگرچه شناخت روحیات اصلی در این دوران کمی دیر به نظر می‌رسد؛ ولی در زندگی مشترک، به‌ویژه اوایل آن می‌توان با برداشتن گام‌های موفقیت در زندگی مشترک اختلافات میان خود و همسر را کم کرد.

 

راه‌های به دست آوردن روحیات شخصی

به دست آوردن روحیات همسر بعد از عقد و در دوران زندگی مشترک از دو راه بسیار ساده ممکن است:

الف) گفت‌وگو

گفت‌وگو با خود همسر در بارۀ روحیات او بسیار راه‌گشاست. گرهی را که با دست باز می‌شود با دندان باز نمی‌کنند. چرا باید به انتظار نشست تا گذر زندگی، ما را از روحیات همسرمان آگاه کند؟ خوب است در گفت‌وگوهایی صمیمی از همسرمان بخواهیم تا از حساسیت‌ها و روحیات خاص خود صحبت کند. خودمان هم بدون اینکه منتظر بمانیم تا همسرمان در یک گفت‌وگو از روحیات ما جویا شود و یا با واکنش‌های‌مان از حساسیت‌های‌مان سر در بیاورد، او را از حساسیت‌ها و روحیات‌مان باخبر کنیم تا روند آگاهی از روحیات به درازا نکشد.

ب) آشنا شدن با واکنش‌های همسر

همسرمان در برابر کارهای ما واکنش‌هایی دارد که نشان‌دهندۀ حساسیت‌ها و روحیات ویژۀ اوست. مثلاً واکنش نسبت به اصرار بر یک خواسته یا تعلل در اجرای درخواست او، میزان رفت و آمد به خانۀ فامیل، کم‌حرفی، پُرحرفی، آمدن زیاد مهمان و…، همسر نشان می‌دهد نسبت به این موارد و مسائل دیگر چه نوع و تا چه اندازه حساسیت دارد. پس از شناخت این روحیات و حساسیت‌ها، حتماً باید آنها را درک کنیم و با این کار مژدۀ درک متقابل را به همسرمان بدهیم.

ناگفته نماند که مشکل برخی از زنان یا شوهران، عدم شناخت روحیات همسرشان نیست؛ بلکه مشکل، غرور آنهاست که توقع دارند نه تنها همسرشان، بلکه تمام عالم، سازشان را به میل آنها کوک کنند.

 

*پرسش‌ها

مرز احترام به روحیات و حساسیت‌ها

آیا درک حساسیت‌ها و تنظیم رفتار با آن‌، مرزی هم دارد؟ یا اینکه باید هر حساسیت‌ای را که همسرمان دارد، در نظر بگیریم و رفتارمان را مطابق با آن تنظیم کنیم؟ اگر این طور باشد که بسیاری از اصول زندگی زیر سئوال می‌روند.

اوّل: شرع، خط قرمز احترام به حساسیت‌ها

مرز مشخص درک حساسیت‌ها در درجۀ اول، خط قرمز شرع است. اگر توجه به حساسیت‌ها موجب می‌شود همسری وظیفۀ واجب خود را ترک کند و یا مرتکب فعل حرامی شود، نه تنها چنین عملی مورد ستایش قرار نمی‌گیرد، بلکه به جهت ترک یک واجب یا انجام دادن یک حرام، عقوبت هم خواهد شد.

دوم: حساسیت‌هایی که مخالف شرع نیستند

دربارۀ حساسیت‌هایی که با حرف خدا مخالفتی ندارند، چند نکته را باید در نظر گرفت:

الف) برخی از حساسیت‌ها نه تنها با حرف خدا منافات ندارند؛ بلکه به‌جا و صحیح هم هستند. به این حساسیت‌ها باید به طور کامل احترام گذاشت. مثلاً اگر همسرمان به استفاده از حرف‌های زشت حساس است، باید این حساسیت را فرصت مغتنمی برای اصلاح خودمان بدانیم.

ب) برخی از حساسیت‌ها با حرف خدا منافات ندارند؛ یعنی لازمه‌‌شان انجام دادن یک عمل حرام یا ترک یک واجب نیست؛ امّا مطلوب هم نیستند. برای مثال مردی که به‌شدت نسبت به دیر آماده شدن غذا حساس است یا زنی که نسبت به کیفیت خرید شوهرش حساسیت افراطی دارد. در مواجهه با این حساسیت‌ها، در صورتی که از خط قرمز شرع عبور نکرده باشد، سیاست اصلی مداراست.(۸)

ج) مدارا، به معنای بی‌قید شدن برای اصلاح همسر نیست. در کنار مدارا باید با در نظر گرفتن نکاتی که در این نوشتار می‌آید، سیاستی اصلاحی را در برابر همسر در پیش گرفت.

د) معمولاً حساسیت‌ها برخاسته از محیط زندگی و نوع تربیت انسان‌ها هستند و به همین دلیل هم در بسیاری از موارد در وجود انسان ریشه کرده‌اند. توجه به این نکته، ضرورت تحمل زمان را به ما نشان می‌دهد و صبر را سرلوحۀ زندگی ما قرار می‌دهد.

 

عدم رضایت شوهر به ادامه تحصیل همسر

«دو سال است که عقد کرده‌ام. همسرم در خواستگاری قول داد که اجازۀ ادامه تحصیل به من بدهد؛ اما حالا که ازدواج کرده‌ایم، این اجازه را به من نمی‌دهد. من هم علاقۀ شدیدی به درس دارم. او هم می‌داند که من چقدر به تحصیل حساس هستم. نمی‌دانم چگونه او را قانع کنم؟ به مشاوره هم راضی نمی‌شود.»

اول: سخنی با جوانان

ما به همۀ پسران و دختران توصیه و از آنها درخواست می‌‌کنیم که در هنگام خواستگاری به حرف‌‌هایی که خودتان می‌زنید توجّه کنید.  اولا: نسبت به قول و قرارهایی که می‌گذارید، حساس باشید. ثانیاً این قول و قرارها را فراموش نکنید. اگر نمی‌توانید قولی را اجرا کنید، با نهایت صداقت بگویید که قبول نمی‌کنم. به این امید که حالا قبول می‌کنم، بعداً قانع‌اش می‌کنم، وارد وادی خطرناک بی‌صداقتی نشوید.

دوم: توجه به رفتار خویش

خواهر محترم! درست است که همسر شما کار خوبی نکرده و در خواستگاری چیزی را پذیرفته که حالا آن را اجرا نمی‌کند، اما شما قبل از اینکه او را محاکمه کنید، کمی هم به رفتار و گفتار خودتان در این دو سال توجه کنید. شما هم قول و قرارهایی را که در جلسۀ خواستگاری گذاشته‌اید بازخوانی کنید. نکند شما هم قولی داده‌اید که  بدان عمل نکرده‌‌اید و همسرتان را به وادی خطرناک «چیزی که عوض دارد، گِله ندارد» انداخته‌اید؟ نکند نوع حرف‌ها و کارهایی که در این مدت از شما سر زده، همسرتان را به این نتیجه رسانده که درس برای شما از هر چیزی حتی زندگی‌ و همسرتان مهم‌تر است؟ فکر می‌کنید همسرتان از شما راضی است؟ اگر منصفانه بخواهید قضاوت کنید، آیا نارضایتی‌های احتمالی او از شما به‌حق است یا ناحق؟ جواب این پرسش‌ها که ریشه‌یابی این برخورد همسرتان است، در پیدا کردن راه‌حل بسیار مهم است. فکر می‌کنم اصلاح رفتارهای اشتباه شما تأثیر به‌سزایی در نرم شدن همسرتان داشته باشد. بعید نیست که همسر شما هم حرف‌های بسیاری برای گفتن داشته باشد.

 

سوم: پرسش از دلیل مخالفت

اصلاً تا به حال از او در بارۀ مخالفت‌اش با تحصیل خود پرسیده‌اید؟ شاید او هم دلیلی برای مخالفت‌اش دارد که اگر بخواهید عاقلانه دربارۀ آن فکر کنید، درست باشد. اگر دلیل مخالفت خود را به شما گفته، آیا تا به حال منهای علاقه‌ای‌ که به درس دارید، دربارۀ علت مخالفت او فکر کرده‌اید؟ یا در بارۀ دلیل مخالفت او با مشاوری مشورت کرده‌اید؟

چهارم: سنجش عاقلانه

فرض کنیم همسرتان هیچ دلیل قابل قبولی برای مخالفت با ادامۀ تحصیل شما ندارد و شما هم نتوانسته‌اید او را راضی به ادامۀ تحصیل خودتان کنید. حالا ترازوی عقل را به کار بگیرید و به این پرسش پاسخ دهید: آیا فکر می‌کنید بر هم زدن کانون گرم خانواده به دلیل این مسئله، کار درستی است؟ آیا ادامۀ تحصیل رسمی برای شما این اندازه ارزش دارد که روابط خود و همسرتان را برای آن به هم بزنید؟

ریاضیات علم خیلی خوبی است، خیلی پیچیده هم نیست. البته این ریاضیاتی که من می‌خواهم بگویم. یک طرف کلاس و پرستیژ (نه علم) است و یک طرف سازش. یکی بر هم زنندۀ رابطه‌ با همسر است و یکی نزدیک کنندۀ دل او به من. یک طرف آرامش است، یک طرف اضطراب. یکی آرزوست، دیگری کابوس. یک طرف زندگی است، یک طرف طلاق. هر دو بزرگ؛ یکی فرشته، دیگری دیو. حالا محاسبه کنید. زندگی اگر با سازش روی آرامش را ببیند، بهتر است یا کلاسی که اضطراب بیاورد و نتیجه‌اش طلاق باشد؟

راستی یادم رفت که خدا را در این محاسبه بیاورم. خدا در کدامیک از دو طرف این معادله است؟ در سمت زندگی یا سمت طلاق؟ آرامش یا اضطراب؟ سازش یا کلاس؟ ما که به کم قانع نیستیم. تو بگو کدام بیشتر است؟

گزینۀ درست را انتخاب کن:

الف) خدا + سازش+ آرامش+ زندگی < کلاس + اضطراب + طلاق

ب) خدا + سازش+ آرامش+ زندگی > کلاس + اضطراب + طلاق

پنجم: راه کسب علم منحصر به دانشگاه رفتن نیست

راه درس خواندن که تنها در دانشگاه خلاصه نمی‌شود. اگر  واقعاً طالب علم هستید، می‌توانید با مشاورۀ با اهل فن راه مطالعه را در پیش بگیرید و به حس علم‌جویی خود پاسخ مثبت بدهید.

ششم: تصمیم‌گیری در دوران عقد

باز هم تأکید می‌کنیم که تصمیم اصلی را در همین دوران عقد بگیرید.

 

حساسیت همسر در مورد فامیل

«پانزده سال است ازدواج کرده‌ام و یک فرزند دارم. شش سال اول ارتباط من و همسرم و همچنین ارتباط ایشان با اقوام بنده خیلی خوب بود؛ اما پس از آن مشکلی پیش آمد که همسرم ارتباط خود را با فامیل من قطع کرد، البته به من اجازه می‌داد که با آنها ارتباط داشته باشم، آن هم به این شرط که محیط کاملاً زنانه باشد؛ اما در جایی که آقایان حضور داشته باشند؛ مثل مجلس عروسی و عقد و… مانع می‌شود. ایشان فکر می‌کند شخصیت‌اش در محیط فامیل من آن گونه که باید حفظ نمی‌شود. اگر من نخواهم در چنین محیط‌هایی حاضر شوم خیلی با من صمیمی است و جو خانه بسیار آرام و دلنشین است، اما اگر بخواهم به خانۀ یکی از فامیل‌های‌ام بروم، ناگهان زیر و رو می‌شود، به گونه‌ای که تا یک ماه برخورد سنگینی با من دارد. البته در این حالت هم تندی و بددهنی نمی‌کند. ایشان ویژگی‌های بسیار مثبتی دارد. باایمان، کاری، باوجدان، خانواده‌دوست و… است، اما در این شرایط من نمی‌دانم چه کار کنم؟ آیا به خانۀ فامیل بروم تا صلۀ ارحام کرده باشم، حتی اگر همسرم ناراحت شود؟ یا در خانه بمانم و همسرم را راضی نگه دارم، حتی اگر قطع رحم کرده و اقوام‌ام را از خود برنجانم؟»

قبل از اینکه پاسخ این خواهر محترم را بدهیم، باید بگوییم پیش‌فرض ما این است که مقصود این خانم از مجالسی که آقایان در آن هستند، مجالس مختلطی که در آن معصیت می‌شود نیست.

 

اول: حفظ آرامش خانه، وظیفۀ اصلی

تردید نداشته باشید که حفظ آرامش خانه و استحکام رابطۀ شما با همسرتان وظیفۀ اصلی شماست. فقط وقتی این وظیفه از دوش شما برداشته می‌شود که لازمۀ حفظ این آرامش، زیر پا گذاشتن حکمی از احکام حتمی الهی باشد. در غیر این صورت شما باید با چنگ و دندان آرامش خانه را حفظ کنید و رابطۀ صمیمی خود و همسرتان را همیشه بانشاط نگه دارید. با وجود داشتن یک فرزند این وظیفه بر دوش شما سنگین‌تر هم می‌شود.

 

دوم: ناراحتی فامیل یا نارضایتی همسر؟

بدون تردید اگر شما در مسئله‌ای میان ناراحت شدن فامیل یا نارضایتی همسر خود مخیّر باشید، باید به دنبال رضایت همسر خود باشید و خشنودی اقوام را به قیمت نارضایتی همسر جلب نکنید. اگر درخواست همسرتان از شما که موجب ناراحتی فامیل هم هست، باعث زیر پاگذاشتن حکم خداست، در اینجا باید با همسرتان مخالفت کنید، زیرا در معصیت خداوند از هیچ کسی نباید تبعیت کرد.

 

سوم: اصرار زیاد، ایجاد حساسیت بیشتر

هر اندازه شما بر رفتن به مجالسی که ایشان بر روی آن حساس است، اصرار بیشتری کنید، حساسیت همسرتان بیشتر می‌شود؛ پس تا مدت‌ها بدون اینکه حتی از او درخواست اجازه برای شرکت در این گونه مجالس را داشته باشید، قید شرکت در آنها را بزنید.

 

چهارم: گفت‌وگوی شخص سوم بیرون از محیط خانواده و فامیل با همسرتان

پس از مدت قابل توجهی که احساس کردید آب‌ها از آسیاب افتاده‌اند، با توجه به قوانین گفت‌وگو در این باره با او صحبت کنید. البته در این گفت‌وگو فقط از دغدغه‌های خود حرف بزنید و به هیچ‌وجه او را محکوم نکنید. پس از بیان دغدغه‌هایتان از او بخواهید که دلایل خود را در این باره با کسی که خودش قبول دارد در میان بگذارد. کسی که از افراد خانواده و فامیل نیست بهتر می‌تواند در این باره با او بحث کند.

 

پنجم: شیوه‌های مختلف صلۀ رحم

رفت و آمد تنها راه صلۀ ارحام نیست. گاهی با تلفن کردن و پرسیدن احوال فامیل هم می‌شود صِلۀ رحم را به جا آورد. در این باره حتماً نظر مرجع تقلید خودتان را جویا شوید. اگر راه‌های دیگری برای صلۀ رحم وجود دارند که همسر شما نسبت به آن حساس نیست، نسبت به رفت و آمدی که همسرتان را عصبانی می‌کند، اصرار نداشته باشید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام صادق«ع» از قول پدرانش، از رسول خدا«ص» نقل کرده‌اند که فرمود: «پس از اسلام، مرد مسلمان هیچ بهره‌ای نبرده که برتر از همسر مسلمانی باشد که وقتی به او نگاه می‌کند شاد شود و وقتی به او دستور می‌دهد، اطاعت کند و وقتی که شوهر نیست، خود را [از خیانت] و مال شوهر را [از تلف شدن] حفظ می‌کند». ( الکافی، ج۵، ص۳۲۷)

۲ـ امام باقر«ع» فرمود: «زنی به حضور رسول خدا«ص» رسید و گفت: ای رسول خدا! حق شوهر برعهدۀ زن چیست؟ فرمود: «اطاعت کردن از او و سرکشی نکردن از [فرمان] او و اینکه از [اموال] خانۀ شوهر، جز با اجازۀ او صدقه ندهد و جز با اجازۀ شوهر روزۀ مستحبی نگیرد. خود را از همسرش منع نکند، حتی اگر بر جهاز شتر باشد و از خانه خارج نشود مگر با اجازۀ شوهرش. اگر از خانه بدون اجازۀ او خارج شود، ملائکۀ آسمان‌ها و زمین و ملائکۀ غضب و رحمت، او را لعنت خواهند کرد تا زمانی که به خانه بازگردد» (همان، ص۵۰۷).

۳ـ امام صادق«ع» فرمود: «هرگاه زنی نمازهای پنجگانه را بخواند و ماه [رمضان] را روزه بدارد و از همسرش اطاعت کند و حقّ علی«ع» را بشناسد، از هرکدام از درهای بهشت که بخواهد وارد خواهد شد» (همان، ص۵۵۵).

۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «در زمان رسول خدا«ص» مردی برای بعضی از کارهایش از خانه خارج شد [و به مسافرت رفت]. او با همسرش عهد بست که از خانه بیرون نرود تا وقتی که [از سفر] به خانه برگردد. [مرد رفت و] پدر آن زن، بیمار شد. زن کسی را نزد رسول خدا«ص» فرستاد و گفت: همسر من از خانه بیرون رفته و با من عهد کرده که تا او بر نگشته، از خانه بیرون نروم؛ اما حالا پدرم بیمار شده، شما امر می‌کنید که به عیادتش بروم؟ رسول خدا«ص» فرمود: «نه. در خانه بنشین و از شوهرت اطاعت کن». این حرف برای آن زن سنگین آمد. از همین رو، دوباره کسی را نزد پیامبر«ص» فرستاد و گفت: امر می‌کنید که به عیادتش بروم؟ اما باز هم ایشان فرمود: «در خانه‌ات بنشین و از همسرت اطاعت کن». پدر این زن مُرد. او کسی را نزد رسول خدا«ص» فرستاد و گفت: امر می‌کنید که بر جنازه‌اش نماز بخوانم؟ فرمود: «نه. در خانه‌ات بنشین و از شویت، اطاعت کن». پدر این زن که دفن شد، رسول خدا«ص» کسی را نزد زن فرستاد و فرمود: «خداوند به جهت اطاعتی که تو از همسرت کردی، تو و پدرت را بخشید» (همان،  ص۵۱۳).

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «مردی که غیرت نورزد، دلی واژگونه دارد» (همان، ص۵۳۶).

۶ـ امام علی«ع» در سفارش به امام حسن«ع» فرمود: «بر حذر باش که غیرت بی‌جا بورزی که این کار، انسان سالم را به بیماری و بی‌گناه را به آلودگی سوق می‌دهد» (نهج البلاغه، نامۀ ۳۱).

۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «لجاجت، اندیشه را از میان می‌بَرَد» (همان، حکمت ۱۷۹).

۸ـ در گام ششم از جلد سوم دربارۀ «مدارا» به صورت مستقل، سخن خواهیم گفت.

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از راه‌های ابراز محبت، احترام به حساسیت‌های طرف مقابل است. اگر حساسیت‌ها از حد نگذرند و قابل تحمل باشند، باید به آن‌ احترام گذاشت و اگر هم چیزهایی باشند که با اصول زندگی در تضادند، با توجه به نکاتی که در همین گام‌ها گفته می‌شود، باید آن را حل کرد.

 

۲٫

تردید نداشته باشید که حفظ آرامش خانه و استحکام رابطۀ شما با همسرتان وظیفۀ اصلی شماست. فقط وقتی این وظیفه از دوش شما برداشته می‌شود که لازمۀ حفظ این آرامش، زیر پا گذاشتن حکمی از احکام حتمی الهی باشد. در غیر این صورت شما باید با چنگ و دندان آرامش خانه را حفظ کنید و رابطۀ صمیمی خود و همسرتان را همیشه بانشاط نگه دارید.

 

۳٫

رفت و آمد تنها راه صلۀ ارحام نیست. گاهی با تلفن کردن و پرسیدن احوال فامیل هم می‌شود صِلۀ رحم را به جا آورد. در این باره حتماً نظر مرجع تقلید خودتان را جویا شوید. اگر راه‌های دیگری برای صلۀ رحم وجود دارند که همسر شما نسبت به آن حساس نیست، نسبت به رفت و آمدی که همسرتان را عصبانی می‌کند، اصرار نداشته باشید.

 

 

.

 

30نوامبر/16

امام زمان«عج» در آیینه خطبه غدیر

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

مقدمه

جریان غدیر و خطبه باعظمت آن فقط یک قصه تاریخی خاص نیست که زمان آن گذشته و هیچ نقشی در امروز و فردای جامعه اسلامی نداشته باشد.  همین‌طور هم یک حادثه شخصی نیست که پیامبر اکرم«ص» فقط امیرمؤمنان علی«ع» را به عنوان وصی خود معرفی کرده باشند و در نتیجه تاریخ مصرف و مبحث آن گذشته باشد؛ بلکه در غدیر خم و خطبه غدیریه، توسط پیامبر دوراندیش و آینده‌نگر اسلام، تاریخ کل بشریت رقم خورده است؛ زیرا امامت تمامی امامان دوازده‌گانه«ع» در طول تاریخ مطرح و تبیین شد؛ حقیقتی که از امیرمؤمنان«ع» آغاز و به مهدی صاحب‌الزمان«ع» منتهی می‌شود.(۱)

در بخش‌های پایانی خطبه غدیریه، رئوس برنامه‌های مهدی موعود«ع» بیان شده تا هم خط سیر تاریخ جامعه اسلامی ترسیم گردد و هم آینده روشن و زیبای جامعه بشری نشان داده شود؛ لذا دعوت مردم و بیعت گرفتن از آنان بر همین محور کلی بوده است.

در بخشی از این خطبه می‌خوانیم: «ای مردم! پس از خدا بترسید و با علی و حسن و حسین «وَالاَئِمَّهَ کَلِمه طَیبَه باقِیه؛ و امامان به عنوان کلمه پاکیزه باقیه» بیعت کنید! هر کس حیله کند، خداوند او را هلاک می‌کند و هر کس وفا کند، مورد رحمت الهی قرار می‌گیرد.»(۲)

 

حضرت قائم«عج»، خاتم امامان

اولین نکته‌ای را که پیامبر اکرم«ص» درباره حضرت مهدی«ع» در خطبه غدیر گوشزد می‌کنند، این است که مهدی«ع» از ما خانواده نبوت و امامت است: «مَعاشِرَ النَّاسِ انِّی نَبِی وَعَلِی وَصِیی اَلا اِنَّ خاتَمَ الْاَئِمَّهِ مِنَّا الْقائِمُ المهدی؛(۳) ای مردم! به‌درستی من نبی و علی وصی من است. بدانید که آخرین امام از ما، مهدی قائم است».

البته این اولین‌بار نبود که حضرت بر این مسئله تصریح نمودند؛ بلکه قبل از خطبه غدیر بارها و بارها این مسئله را برای مردم بیان فرمودند، از جمله در اوایل بعثت: «لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یلِی اُمَّتِی رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیتِی یقالُ لَهُ الْمَهْدِی؛(۴) دنیا به پایان نرسد مگر اینکه امت مرا مردی از اهل‌بیت من سرپرستی [و رهبری] کند که به او مهدی«ع» گفته می‌شود» و در روایات دیگر کاملاً مشخص فرمودند که مهدی«عج» از نسل علی و فاطمه«ع» و از فرزندان امام حسین«ع» است(۵) و: «فَإِذا مَضَی الحَسَنُ فَبَعدَهُ ابنُهُ الحُجَّهُ بنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی«ع»،(۶) و پس از حسن عسکری«ع» فرزندش حجّه بن الحسن بن علی«عج» است.

 

اسلام دین جهانی

قرآن کریم به بشر وعده می‌دهد که روزی فراخواهد رسید که دین حق یعنی اسلام فراگیر و جهانی شود: «هُوَ الَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِ ّ لِیظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ الْمُشرِکُونَ؛(۷) او کسی است که رسول‌اش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند؛ هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»

اگرچه امروزه اسلام بر بیش از یک چهارم دل‌ها و سرزمین‌ها حکومت می‌کند و از شبه‌جزیره عربستان به تمام قاره‌ها و کشورها راه‌یافته است؛ اما تحقق کامل وعده الهی فقط در زمان حضرت مهدی«عج» ممکن است؛ چنان که روایات فراوانی از طریق معصومان«ع» بر این امر گواهی می‌دهند، از جمله امام باقر«ع» در ذیل آیه فوق فرمود: «اِنَّ ذلِکَ عِنْدَ خُرُوجِ الْمَهْدِی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ صَلَواتُ اللَّهِ فَلا یبقی اَحَدٌ اِلَّا اَقَرَّ بِمُحَمَّدٍصلی اهلل علیه وآله؛(۸) این مسئله (فراگیر شدن دین اسلام) در زمان قیام مهدی«عج» از آل محمد«ص» خواهد بود. پس احدی باقی نمی‌ماند، مگر آنکه اقرار به [رسالت] محمد«ص» می‌کند».

خود پیامبر اکرم«ص» نیز فرمودند: «لا یبقی عَلی وَجهِ الاَرضِ بَیتُ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ اِلَّا أَدخَلَهُ اللَّهُ الاسلام؛(۹) هیچ خانه خشت و گلی و خیمه‌ای بر زمین نمی‌ماند، مگر اینکه خداوند اسلام را در آن داخل می‌کند و اسلام شهر و روستاها و بیابان‌ها را درمی‌نوردد.»

آن حضرت در خطبه تاریخی غدیریه در حضور بیش از یکصد هزار نفر این بشارت را دادند که در زمان حضرت مهدی«عج» اسلام جهانی خواهد شد؛ آنجا که فرمودند: «اَلا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی‌الدِّینِ؛(۱۰) بیدار باشید او (مهدی) غالب براساس دین است.»

البته پیامبر اکرم«ص» پیش از آن بارها این امر حیاتی را با صراحت به گوش مردم رسانده بودند: «سوگند به آنکه مرا به حق، بشارت‌دهنده برانگیخت. اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می‌کند: «حَتّی یخرُجَ المَهدِی من ولدی…وَتُشرِقُ الْاَرضُ بِنُورِ رَبِّها وَیبلُغَ سُلْطانُهُ الْمَشرِقَ وَالْمَغرِبَ؛(۱۱) تا اینکه فرزندم مهدی«عج» در [آن] قیام کند…و زمین به نور پروردگارش روشن شود و حکومت او شرق و غرب را فرا گیرد.»

ظالمان در دام انتقام

جای تردید نیست که در طول تاریخ ستمگران ظلم بی‌شماری نسبت به بشریت، مخصوصاً انبیا و اولیا«ع» روا داشته‌اند؛ علی‌الخصوص پیامبر خاتم«ص» و آل او بیشترین ستم‌ها را از ستمگران تحمل کردند. هنوز هم که هنوز است انتقام این جنایات و ستمگری‌ها گرفته نشده و این عقده در دل همه بشریت، به‌خصوص آل محمد«ص» باقی است. هر چند عقیده ما این است که در روز قیامت ظالمان به جزای خویش خواهند رسید، ولی با این حال برای عبرت و درس‌گیری و همین‌ طور برای تشفی دل مظلومان عالم در همین دنیا نیز از آنان انتقام گرفته می‌شود. این امر در دوران منتقم آل محمد«ص»، منتقم همه مظلومان، مهدی صاحب‌الزمان«عج» تحقق خواهد پذیرفت.

حضرت ختمی مرتبت«ص» در خطبه غدیر این تسلی را به مظلومان عالم دادند که مهدی«عج» انتقام آنها را خواهد ستاند: «اَلا اِنَّهُ الْمُنتَقِمُ مَنَ الظَّالِمِین؛(۱۲) بیدار باشید او (مهدی) به حقیقت انتقام‌گیرنده از ظالمان است.» و: «اَلا اِنَّهُ الْمُدرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لِاَولِیاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛(۱۳) آگاه باشید اوست که انتقام خون دوستان خدای عزیز و جلیل را می‌گیرد.»

در دعای شریف ندبه در صبح جمعه می‌خوانیم: «أَینَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الاَنْبِیاءِ وَاَبناءِ الاَنْبِیاءِ اَینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقْتُولِ بِکَربَلاءِ؛(۱۴) کجاست آن [منتقمی] که از ستم [ظالمان] بر پیامبران و اولاد پیغمبران دادخواهی کند؟ کجاست خونخواه [جد غریبش] شهید کربلا؟»

 

پیروز میدان‌ها

از پرسش‌هایی که همیشه درباره قیام حضرت مهدی«عج» مطرح می‌شود، این است که حضرت مهدی«عج» چگونه با شمشیر در مقابل سلاح‌های پیشرفته و وحشتناک عصر ما و یا عصرهای بعد مقابله می‌کند و بر آنان غالب می‌شود؟ پاسخ این پرسش در جای خود بیان شده که با قدرت الهی و اعجاز آن حضرت، هم اسلحه‌های پیشرفته و مدرن بشری از کار می‌افتند و هم خداوند قدرت‌ها و نیروهای فوق‌العاده قوی را دراختیار آن حضرت قرار می‌دهد که به‌سرعت بر قدرت‌های ستمگر و اسلحه‌های مدرن آنها غالب می‌شود.(۱۵)

رسول خدا«ص» در خطبه غدیر سربسته و به گونه‌ای اجمالی از غلبه و پیروزی حضرت مهدی«ع» بر تمام قدرت‌ها و زورمداران خبر داده‌اند: «اَلا اِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها؛(۱۶) بیدار باشید او (مهدی) فاتح قلعه‌ها و منهدم‌کننده آنهاست.» فرق نمی‌کند این دژها همان قلعه‌های قدیمی باشند یا سنگرهای محکم سیمانی و سپرهای موشکی و ضدموشکی یا  شمشیر و تفنگ و توپ و تانک یا اسلحه‌های پیشرفته اتمی و انواع جدید آن باشند. قدرت و توان حضرت مهدی«عج» همه آنها را درهم خواهد شکست و بر همه آنها پیروز خواهد شد.

پیامبر اکرم«ص» در ادامه می‌فرمایند: «اَلا اِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبِیلَهٍ مِنْ اَهْلِ الشِّرْکِ؛(۱۷) بیدار باشید او کشنده هر قبیله‌ای از اهل شرک است.» این شرک در هر لباس و در هر نقطه و با هر قدرت و امکاناتی که باشد، توسط آن حضرت از پا درخواهند آمد و یا قدرت هدایتی آن حضرت بر آنها غالب می‌شود و منجر به هدایت آنان می‌گردد. در برخی نقل‌ها آمده است: «اَلا اِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبِیلَهٍ وَهادِیها؛(۱۸) آگاه باشید که او (مهدی) غالب بر هر قبیله‌ای و هدایتگر آن خواهد بود.»

خاتم پیامبران«ص» در قسمت دیگر می‌فرمایند: «اَلا اِنَّهُ ال غالِبَ لَهُ وَلا مَنْصُورَ عَلَیهِ؛(۱۹) هشدار که کسی بر او (مهدی) غالب [و پیروز] نخواهد شد و علیه او یاری نخواهد گشت.»

 

علوم در دستان مهدی

در عصر مهدوی، پیشرفت علوم دینی و بشری به اوج خود خواهد رسید، زیرا آن حضرت تمام علوم انبیا و امامان قبل از خود را دارد(۲۰) و از بحر بی‌پایان علوم الهی بهره می‌برد.

پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر به این امر اشاره کرده‌اند: «اَلا اِنَّهُ الْغَرَّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمِیقٍ؛(۲۱) هشدار که او از دریایی ژرف (علوم بی نهایت الهی) پیمانه‌هایی افزون گیرد.»

و: «اَلا اِنَّهُ وارثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالْمُحِیطُ بِهِ،(۲۲) بیدار باشید که او وارث تمام دانش‌ها [ی گذشتگان] است و احاطه کامل بر آنها دارد.»

به‌راستی این تعبیر با لفظ «کُلّ» در بخش علم، نشانگر فراگیری و عمومیت دانش وسیع آن حضرت است. در نتیجه باید گفت آن حضرت جامع علوم تمام گذشتگان خصوصاً انبیاست و به کتب آسمانی آنان نیز احاطه کاملی دارد.

حضرت صادق«ع» فرمود: »امام زمان (مهدی«ع») ندا می‌دهد هر کس که کتاب‌ها [ی آسمانی] و صحف [انبیا] را می‌خواند، پس باید از من بشنود! سپس ابتدا می‌کند به [خواندن] صحفی که خداوند بر آدم و شیث نازل فرمود و امت [و پیروان] آدم و شیث«ع» می‌گویند به خدا سوگند! این همان صحف واقعی است و به‌راستی ما را نشان داد آنچه نمی‌دانستیم و در آن وجود دارد و آنچه بر ما مخفی مانده و آنچه از آن افتاده و تبدیل و تحریف شده بود.

آنگاه تورات و انجیل و زبور را می‌خواند و اهل تورات و انجیل و زبور می‌گویند به خدا سوگند! تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل این است و به‌راستی آن چندین برابر آن چیزی است که ما قبلاً خوانده بودیم.»(۲۳)

راز این همه دانش گسترده این است که آن حضرت از جانب خدا سخن می‌گوید و از منبع علوم بی‌نهایت الهی بهره می‌برد.

پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر به این امر اشاره می‌فرمایند: « الااِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُشَیدُ لِاَمْر آیاتِهِ؛(۲۴) بیدار باشید که او از سوی پروردگارش خبر می‌دهد و آیات و نشانه‌های او را محکم و برپا می‌کند».

در بحارالانوار ذیل جمله فوق به این صورت آمده: «وَالْمُنَبِّهُ بِأَمْرِ اِیمانِه؛(۲۵) و آگاه‌کننده به امر ایمان او (خدا) است.»

اوصاف و مقامات حضرت مهدی«عج»

۱ـ استوار و محکم

«اَلا اِنَّهُ الرَشِ یدُ السَّدِیدُ؛(۲۶) هشدار که او به رشد [واقعی] رسیده و استوار است».

۲ـ اختیاردار هستی به امر الهی

«اَلا اِنَّهُ الْمُفَوَّضُ اِلَیهِ؛(۲۷) آگاه باشید هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان] به او واگذار شده [و از طرف خداوند و با اذن او برخوردار از ولایت تکوینی] است».

۳ـ بقیه اللّه

تنها حجت باقی مانده بر زمین اوست: «اَلا اِنَّهُ الْباقِی حُجَّه وَلا حُجَّه بَعْدَهُ؛(۲۸) آگاه باشید که حجت باقی‌مانده اوست و پس از او حجتی [و امامی] نخواهد بود.(۲۹)

۴ـ حق در نزد اوست

حق واقعی در مسیر امامتی است که با امیرمؤمنان«ع» آغاز می‌شود و با مهدی موعود«عج» خاتمه می‌یابد. پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیریه فرمودند: «وَلا حَقَّ اِلَّا مَعَهُ وَلا نُورَ اِلَّا عِنْدَهُ؛(۳۰) هیچ حقی نیست مگر اینکه با اوست و هیچ نوری نیست مگر اینکه نزد اوست.» هر چه غیر او و در مسیری جز او باشد، باطل و دچار تاریکی و ظلمات است.

۵ـ ولی و امین الهی

طبق روایات فراوان هیچ‌گاه زمین خالی از حجت نمی‌شود، خواه آشکار باشد و یا پنهان و پشت پرده. در این دوران حجت الهی همان مهدی«عج» است که قرن‌ها قبل از غیبت آن حضرت پیامبر اکرم«ص» این مسئله را در خطبه غدیر گوشزد فرموده‌اند: «اَلا وَاِنَّهُ وَلِی‌اللَّهِ فِی اَرضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ اَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَعَلانِیتِهِ؛(۳۱) آگاه باشید به‌راستی که او ولی خدا در زمین و داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان اوست.»

 

حضرت مهدی«عج» در ادیان دیگر

همچنان که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَد کَتَبنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّلِحُونَ(۳۲) در زبور بعد از ذکر «تورات» نوشتیم بندگان شایسته‌ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد.»

تمام ادیان الهی اعتقاد به منجی و مصلح دارند و همه به آمدن آخرین منجی بشارت داده‌اند. در کتب اصلی و غیرتحریف شده به شخص حضرت مهدی«عج» بشارت داده شده و در کتاب‌های موجود فعلی در دست پیروان ادیان اشاراتی به این مسئله شده است.

پیامبر اعظم«ص» با توجه به احاطه‌ای که به کتب آسمانی و مذاهب گذشتگان داشتند، این جمله رسا را در غدیر خم اعلام فرمودند: « الااِنَّهُ قَدبَشَّرَ بِهِ مَن سَلَفَ بَینَ یدَیهِ؛(۳۳) آگاه باشید که تمامی گذشتگان به [ظهور] او بشارت داده‌اند».

این جمله نشان می‌دهد که در کتب ادیان گذشته صریح‌تر از آنچه موجود است، به آمدن حضرت مهدی«عج» اشاره شده و گذشت زمان و دست تحریف‌گران آن را تغییر داده است.

از مهم‌ترین دستاوردهای قیام مهدی«عج» ظهور و قیام حضرت مهدی«عج» دستاوردها و برکات بی‌شماری برای بشریت دارد؛ از عدالت فراگیر و همه‌جانبه گرفته تا امنیت واقعی در ابعاد مختلف و از پیشرفت شگرف علوم گرفته تا رشد عقلانی بشر و غیره.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که در خطبه غدیر مورد اشاره قرار گرفته، این امر است که در آن زمان با هرکس به اندازه استعداد، لیاقت و توان علمی او برخورد می‌شود. لیاقت محوری همه‌جانبه فقط در آن زمان تحقق خواهد یافت و در آن دوره است که نه کسی بیش از حق خود دریافت می‌کند و نه کمتر از آن.

حضرت ختمی مرتبت«ص» با توجه به اهمیت این دستاورد فرموده است: «اَلا اِنَّهُ قَسِیمُ [یسِمُ] کُلِّ ذِی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَکُلِّ ذِی جَهلٍ بِجَهلِهِ؛(۳۴) هشدار که او هر صاحب فضلی را به اندازه ارزش و فضل او و هر نادانی را به اندازه نادانی‌اش تقسیم [و نشان] می‌کند».

راستی از دیرینه‌ترین آرزوهای بشری لیاقت محوری بوده است. حتی کسانی هم که زیاده‌خواه هستند، در مواردی تن به لیاقت محوری می‌دهند و فطرت و وجدان آنان نیز همواره آنها را به این موضوع ترغیب و تشویق می‌کند.

سخنان پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر نشان می‌دهد که حضرت آینده بس روشنی را برای بشر ترسیم و رئوس و کلیات اوصاف و برنامه‌های حضرت مهدی«عج» را به زیبایی تبیین فرموده‌اند.

 

پی‌نوشت

۱ـ ر.ک: مبلغان، ش ۶۲، مقاله «حدیث غدیر، امامت امام علی«ع» و معصومین علیهم‌السلام».

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۳۷، ص ۲۱۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۴.

۴ـ خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص ۲۴۶؛ کمال‌الدین، شیخ صدوق، انتشارات جمکران، ج ۱، ص ۵۲۴.

۵ـ کمال‌الدین، صص ۵۲۵ـ۴۹۱.

۶ـ همان، صص ۴۸۶ – ۴۸۳؛ کفایه الاثر، صص ۱۴ – ۱۳؛ فرائد السمطین، جوینی، ج ۲، ص ۱۳۳.

۷ـ توبه، ۳۳.

۸ـ تفسیر الصافی، فیض کاشانی، بیروت، مؤسسه العلمی للمطبوعات، دوّم، ۱۴۱۲ ق، ج ۲، ص ۳۳۸.

۹ـ همان، ص ۳۳۹.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۱ـ فراید السمطین، ج ۲، ص ۳۱۲؛ کمال الدین، ج ۱، ص ۵۲۴، ح ۲۷.

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۳ـ همان.

۱۴ـ مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی، انتشارات علمی، دعای ندبه، صص ۹۸۲ – ۹۸۱.

۱۵ـ ر.ک: مهدی«عج» انقلابی بزرگ، ناصر مکارم شیرازی، قم، مطبوعاتی هدف، بی‌تا، صص ۲۷۸ـ۲۷۳.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۷ـ همان.

۱۸ـ پیام نگار، متن خطبه غدیر، سید حسین حسینی، انتشارات نگار، ۱۳۸۶ ش، صص ۷۷ـ۷۶.

۱۹ـ همان، ص ۷۸؛ بحار النوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۰ـ ر.ک: مبلّغان، ش ۶۱، مقاله »مهدی«عج» میراثدار انبیا علیهم‌السلام».

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۲ـ همان.

۲۳ـ همان، ج ۵۲، ص ۹.

۲۴ـ پیام نگار، ص ۷۸.

۲۵ـ بحار النوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۶ـ همان.

۲۷ـ همان.

۲۸ـ همان.

۲۹ـ این تعبیر تنافی با رجعت ندارد؛ چرا که امامان قبل از آن حضرت رجوع می‌کنند و جمله فوق میگوید که بعد از او امامی نیست.

۳۰ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۳۱ـ همان؛ پیام‌نگار، ص ۷۸.

۳۲ـ انبیاء، ۱۱۵.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۳۴ـ همان.

 

 

 

 

سوتیتر:

 

یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که در خطبه غدیر مورد اشاره قرار گرفته، این امر است که در آن زمان با هرکس به اندازه استعداد، لیاقت و توان علمی او برخورد می‌شود. لیاقت محوری همه‌جانبه فقط در آن زمان تحقق خواهد یافت و در آن دوره است که نه کسی بیش از حق خود دریافت می‌کند و نه کمتر از آن.

 

30نوامبر/16

انتظار، فلسفه مانائی تشیع

 

هاجر کوشکی

خدای متعال می‌فرماید:

«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ  وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَاد:  به‌درستی که تو بیم دهنده‌ای و برای هر جامعه راهنمایی هست.»(۱)

امید هدیه الهی است که چرخ زندگی را به گردش در می‌آورد. اگر روزی امید از انسان گرفته شود، دوران خمودی و ایستایی او فرا می‌رسد.

امیدواری حالتی نفسانی است که در آن انسان به اموری که انتظارش را دارد دلبستگی پیدا می‌کند. همان طور که کشتی بدون سکان‌دار در دریای خروشان و پرتلاطم سرگردان می‌شود، انسان ناامید نیز در این دنیای پرهیاهو حیران خواهد می‌ماند.

امید به داشتن زندگی بهتر، امید به نجات، امید به برقراری عدل وانصاف در جامعه، امید به داشتن رفاه و امنیت، امید به رزق و روزی بیشتر، امید به کسب هدایت… همه امیدهای معقول بشری در امید به ظهور منجی خلاصه می‌شوند.

ائمه اطهار«ع» امید به داشتن زندگی پر از عدل را در روایات خود بشارت داده‌اند.

امیرمومنان«ع» به نقل از پیامبر اسلام «ص» می‌فرمایند: «عمر جهان به پایان نمى‏رسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مى‏‌گیرد و جهانی را که از ظلم بسیار در رنج است، پر از عدل مى‏‌کند.»(۲)

و روز نیمه شعبان عید امید است. کجاست خورشید تابان، ماه نورافشان، ستاره فروزان؟  کجاست حضرت بقیه‌اللَّه، آن وعده داده شده الهی؟ کجاست آن امید داده شده براى از بین بردن ستم و دشمنى؟ کجاست نابودکننده اهل فسق و عصیان و طغیان؟

یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان

و آن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز

یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند

یار مهروی مرا نیز به من باز رسان

روز نیمه‌ شعبان روز امید است. این امید، مخصوص شیعیان و یا حتی مسلمانان هم نیست. اصلِ امید به آینده‌ای روشن برای بشریت و ظهور یک موعود، منجی، عدالت‌گستر در سرتا سر جهان، تقریباً مورد اتفاق همه‌ ادیان الهی است. در تاریخ طولانی بشر، ستیزه‌ میان حق و باطل سرانجام روزی به سود حق و به زیان باطل پایان خواهد گرفت و از آن روز به بعد زندگی مطلوب بشر آغاز خواهد شد.

ویژگی شیعیان این است که این حقیقت را از شکل یک آرزو و امر ذهنی محض به صورت یک واقعیت موجود تبدیل کرده‌اند و با انتظار برای مهدی موعود«عج» در واقع منتظر دستی نجات‌بخش هستند؛ در عالم ذهنیات غوطه نمی‌خورند و واقعیت موجودی را جستجو می‌کنند. حجت خدا زنده است؛ با مردم زندگی می‌کند؛ آنان را می‌بیند؛ با آنهاست؛ دردهای آنان را حس می‌کند. انسان‌های سعادتمندی هم که ظرفیت دارند در مواقعی به‌طور ناشناس ایشان را زیارت می‌کنند. ایشان انسانی واقعی است با نام معین و با پدر و مادری مشخص. در میان مردم است و با آنها زندگی می‌کند. این ویژگی اعتقادی ما شیعیان است. و این امید و باور است که فرهنگ انتظار را در تمام دوران‌ها غنا بخشیده است.

مادر عصر احتمال به سر می بریم. در عصر شک و شاید در عصر پیش‌بینی وضع هوا. از هر طرف که باد بیایید

در عصر قاطعیت تردید، عصر جدید، عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال, یقینی نیست. اما من بی نام تو،   حتی یک لحظه هم احتمال ندارم.

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: « همه‌ مسلمانان حقیقت مهدی موعود را از طریق روایات خدشه‌ناپذیری که از نبی‌اکرم«ص» و اولیای دین رسیده است، قبول دارند، اما این حقیقت در هیچ جای جهان اسلام مثل محیط زندگی ملت عزیز ما و شیعیان، این برجستگی و این چهره درخشان و این روح پرتپش و پرامید را ندارد. این به خاطر آن است که ما به برکت روایات متواتره خودمان، شخص مهدی موعود را با خصوصیات‌اش می‌شناسیم. مردم ما ولی‌الله اعظم و جانشین خدا در زمین و بقیه‌ اهل بیت پیامبر«ص» را با نام و خصوصیات می‌شناسند. از لحاظ عاطفی و فکری با او ارتباط برقرار می‌کنند. به او می‌گویند، به او شِکوه می‌برند، از او می‌خواهند و آن دوران آرمانی دوران حاکمیت ارزش‌های والای الهی بر زندگی بشر را انتظار می‌برند، این انتظار ارزش زیادی دارد. این انتظار به معنای آن است که وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه‌ امید را از دل‌های منتظران نمی‌زداید و خاموش نمی‌کند. اگر این نقطه‌ امید در زندگی جمعیتی نباشد، چاره‌ای ندارد جز اینکه به آینده‌ بشریت بدبین باشد.»(۳)

روی خوب‌ات آیتی از لطف بر ما کشف کرد

ز آن زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

امام خمینی (ره) می‌فرمایند: «عید تولد حضرت مهدی «عج» بزرگ‌ترین عید است برای تمام بشر. وقتی که ایشان ظهور کنند، تمام بشر را از انحطاط بیرون می‌آورند، تمام کجی‌ها را راست می‌کنند، تمام نفوسی را که  انحرافات در آنها هست. حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست ولو خودشان ندانند. در اخلاق‌ها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهایی هم که بشر می‌کند انحراف‌اش معلوم است. و ایشان مأمورند که تمام این کجی‌ها را مستقیم کنند.»(۴)

منتظران و امیدواران حضرت حجت همکلام با امام رضا«ع» با امیدواری چنین دعا می‌کنند: «بارالها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستین‌ات امام مهدی«عج» را اصلاح فرما، همانگونه که کار پیامبر«ص» و فرستادگان‌ات را اصلاح نمودی و از فرشتگان‌ات، نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش او را یاری و پشتیبانی فرما. و او را در جهاد با دشمن‌ات و دشمن‌اش اجازت فرما و مرا از یاران او به شمار آور که همانا تو بر هرکاری توانایی.»

 

پی‌نوشت:

۱-سوره مبارکه رعد آ. ۷)

۲- محمد بن جریر بن رستم طبرى، دلائل الامامه، الطبعه الثالثه، قم، منشورات الرضى، ص ۲۴۰

۳-بیانات رهبری در دیدار مردم قم  ۳۰/۱۱/۱۳۷۰

۴- صحیفه امام جلد۱۲، ص ۴۸۲

 

30نوامبر/16

تلاش در فرهنگ اسلامی با نگاهی به اندیشه‌های شهید مطهری

عبدالله اصفهانی

ارزش عمل در موازین اعتقادی

عمل در زبان عربی به معنای تلاش، فعالیت و انجام کار و اقدام و فعلی است که با قصد و انگیزه صورت می‌گیرد و لذا مرد عمل کسی است که پر کسب و کار باشد.(۱) کلمه عمل ۹ بار، کلمه عملاً ۸ بار و  کل مشتقات آنها مجموعاً ۳۵۹ بار در قرآن کریم به معنای کار، کردار، فعل و کنش و آنچه از آدمی سر می‌زند به کار رفته است.(۲)

عمل در فرهنگ اسلامی سه قسم است:

۱ـ عمل پسندیده و صالح که از فضایل اخلاقی انسان به شمار می‌رود، مورد تأئید و تشویق خداوند و شارع مقدس است و پاداش به دنبال دارد.

۲ـ عمل زشت و ناروا که از طینت و انگیزه ناپاک بشر نشأت می‌گیرد، مورد نهی و نفرت شرع  و مستوجب کیفر است.

۳ـ افعالی که بسته به نتایج آنها نیک یا بد یا خنثی هستند.

قرآن کریم بارها با صراحت به اعمال صالح و افعال قبیح اشاره کرده است، از جمله: «إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ وَالَّذینَ یَمکُرونَ السَّیِّئَاتِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ؛(۳) سخن خوش و پاک به سوی او (خداوند) بالا می‌رود و کردار نیک است که باعث صعود و رفعت آن می‌گردد و برای آنان که از روی مکر به تبهکاری دست می‌زنند، عذابی است سخت و شدید.» و: « مَن یَعمَل سُوءاً یُجْزَ بِهِ ؛(۴) هر کسب مرتکب کاری بد شود، جزایش را خواهد دید.»

در مورد مداومت بر عمل و انجام کرداری سنجیده و توأم با فکر و برنامه‌ریزی نیز روایات متعددی وجود دارند. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « إِنّ اللَّهَ تَعَالى یُحِبّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُم عَمَلاً أَنْ یُتْقِنَهُ ؛(۵) خداوند متعال دوست دارد کار بی عیب و نقص انجام شود.» و نیز: «إذا عملتَ عمَلاً فاعملْ بعلمٍ وعقلٍ، وإیّاکَ وأنْ تعملَ عملاً بغیرِ تدبّرٍ وعلمٍ(۶)کار را از روی آگاهی و خردمندی انجام بده و از اینکه عملی را بدون اندیشه و دانش انجام دهی بپرهیز.» حضرت علی«ع» نیز تأکید نموده‌اند: «لا َخیرُ فِی العَمَلِ اِلاّ مَعَ العِلم».(۷)

شهید مطهری می‌گوید: «در آثار دینی مکرر به این نکته اشاره شده است که علم به عمل ارزش می‌دهد و اثر و ارزش کاری که با نیروی علم و معرفت صورت گیرد، صدها برابر کاری است که جاهلانه صورت گیرد. علم افزایش‌دهنده ارزش کار است. کار و دانش اگر از هم جدا افتند، اهمیتی ندارند. این دو اصل هنگامی برای بشر به صورت دو بال درمی‌آیند که معاون و کمک یکدیگر باشند، یعنی کار در روشنایی علم صورت گیرد و اگر یکی عالم باشد و گوشه‌نشین و دیگری کارگر باشد و جاهل، مثل این است که در یک شب تاریک، یکی چراغ به دست گیرد و گوشه‌ای بنشیند و دیگری راه‌پیمایی کند، ولی چراغ نداشته باشد. همگی باید به نوبه خود و سهم خویش در زندگی حرکت و فعالیت کنند و همگی چراغ در دست داشته باشند.»(۸)

و نیز: «هر کسی از هر قشری باید کاری مشروع داشته باشد و نسبت به کار خود دانا و بصیر باشد. در میان همکاری‌ها و تفاهم‌ها هیچ‌کدام مانند دانش و کار نیست که علم و عمل به کمک یکدیگر برخیزند و دست هم را بفشارند. ثمره این همکاری، افزایش محصول و بالا رفتن ارزش آن است.»

و :‌«اسلام با شعار علم برای عموم و کار برای همه این تفکر را که کار وظیفه طبقات پایین و علم حق طبقات بالاست منسوخ کرد، اما طولی نکشید که مسلمانان دستور اسلام را فراموش کردند و بین دانش و کار جدایی افکندند.»(۹)

به باور شهید مطهری: «اسلام کار، شغل، علم و معرفت را محترم می‌شمارد و این منطق واضح در بیان و عمل پیشوایان معصوم دیده می‌شود. همچنین علم و عمل اختصاص به دنیا و آخرت ندارند. منطق دین می‌گوید مردم موظفند هر کاری را که وظیفه است و عمومیت دارد و هر علمی که حقایق را در بردارد، فراگیرند. تمام مغزها باید با فکر و تعقل آشنا باشند و تمام بازوها باید به کار و عمل بپردازند و نباید بین کار و علم تفکیکی ایجاد گردد. «توانا بود هر که دانا بود.» کار توأم با دانش و آگاهی همان صنعت و هنر است که آموختن آنها ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. اسلام می‌گوید علما بر تلاش‌های عملی خود بیفزایند و کارگران بکوشند دانش خود را تقویت کنند. علت اینکه برخی از اهل علم به دنبال دانش‌های غیرمفید، جدال‌های بی‌معنا و بیهوده و علوم تفاخری و تشخصی می‌روند، این است که بین کار و علم فاصله افتاده است.»(۱۰)

لزوم هماهنگی گفتار با عمل

در معارف دینی تأکید بر هماهنگی و توازن بین قول و عمل است. در مقایسه بین گفتار و کردار، معصومین به فعل افراد بیشتر از گفته‌ها و وعده‌های آنان توجه دارند. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: « اِنّکُمْ اِلی إِعْرابِ الاَعْمالِ اَحْوَجُ مِنْکُمْ اِلی إِعْرابِ الاَقْوال؛(۱۱) شما به انجام درست و صحیح کارها نیازمندترید تا فصیح ادا کردن سخنان» و نیز: «الشَرفَ عِندَالله سُبحانه بِحُسنِ الاَعمال لا بِحُسنِ الاَقوال؛(۱۲) شرافت نزد خداوند سبحان به نیکویی کردارهاست نه به نیکویی سخن‌ها.» و:«بِحُسْنِ الْعَمَلِ تَجْنِی ثَمَرَهُ الْعِلْمِ لابِحُسنِ القول؛(۱۳) با نیکویی کردار است که میوه دانش چیده می‌شود نه با زیبایی گفتار.»

شهید مطهری می‌گوید: «هرگز گفتن به قدر پیشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفته‌اند: «دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست.» سخن از زبان بیرون می‌آید و از گوش می‌گذرد، ولی عمل موج و انعکاسی عمیق در روح دیگری پدید می‌آورد، اثر سخن هم وقتی هست که توأم با ایمان و عقیده و دائمی روح باشد. اگر روح باایمان بود، قهراً عمل را هم به دنبال دارد و بی‌اثر نمی‌ماند. اولیای خدا مردم را با عمل خود تحت‌تأثیر قرار داده‌اند و نه تنها با سخن. این سخن فرموده حضرت علی«ع» است: «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُف؛(۱۴) میدان حق برای سخن وسیع‌ترین و بارزترین عرصه‌هاست، ولی وقتی به مرحله عمل می‌رسد، دچار تنگنایی و نارسایی می‌گردد.

«اگر انسان بخواهد برای حقیقت، راستی، درستی و امانت سخنرانی کند، از هر موضوعی بهتر می‌شود داد سخن داد، استدلال و خطابه‌سرایی کرد، ولی اگر بخواهد عمل کند، چون مستلزم این است که خود را مقید سازد و از حدود تجاوز نکند و متعرض حقوق دیگران نشود، آن وقت می‌بیند که مثل این است که می‌خواهد از جای تنگی عبور کند و برایش زحمت است.»(۱۵)

«علی‌رغم تأکید قرآن بر اینکه ایمان و عمل دو رکن اساسی سعادت بشرند، حرکت‌هایی را می‌بینیم که آگاهانه یا ناآگاهانه چیز دیگری جانشین عمل شد و این یکی از ریشه‌هایی است که سبب شد در دوره‌های بعد جامعه اسلامی و تمدن مسلمانان به سوی انحطاط برود… ایمان و عمل در قرآن کریم حکم دو همزاد را دارند. بیشترین انحرافی که در جهان اسلام پیدا شد، انحراف گریز از عمل بود. این انحراف یعنی جانشین‌سازی چیز دیگری به جای عمل که جامعه اسلامی را راکد و متوقف کرد.»(۱۶)

«گروهی به نام مرجئه آمدند و گفتند ارزش فقط از آن ایمان است و عمل هیچ اثری ندارد. ایمان‌ات را اصلاح کن، عمل مهم نیست. جباران، ستمکاران و اهل عیاشی از جمله بنی‌امیه از این عقیده استقبال کردند و حتی مرجئه را تحت حمایت خود قرار دادند، اگرچه این فرقه در جهان اسلام از بین رفت، اما هنوز فکر ارجاء نرفته است و با اینکه ائمه هدی«ع» با چنین تفکری مبارزه کردند، عناصری از اندیشه‌های ارجاء در جامعه اسلامی وجود دارد.»

جریان دیگر جبرگرایی بود؛ یعنی انسان در کردار خودش نقشی ندارد. بنی‌امیه این فکر را مطرح کردند و رواج دادند. فکر جبرگرایی نیز در واقع نقشه‌ای برای گریز از عمل بود و می‌خواست از مسلمانان در برابر اتفاق‌هایی که در جامعه روی می‌دهند سلب مسئولیت کند. ائمه معصومین«ع» موضوع جبر را نفی کردند، ولی چون عده‌ای به نام معتزله به تفویض گرایش پیدا کردند، امامان شیعه تأکید کردند که :‌«لاجبر ولا تفویض بل أمرٌ بین أمرین»(۱۷)

شهید مطهری می‌گویند: «اختیار و آزادی مورد اعتقاد شیعه به این معناست که بندگان، مختار و آزاد آفریده شده‌اند، اما مانند هر مخلوق دیگری در هستی و شئون آن از جمله شأن فاعلیت، قائم به ذات حق و مستمر از مشیت و عنایت او هستند. اختیار در مذهب شیعه حد وسطی است میان جبر اشعری و تفویض معتزلی که از فروع اصل عدل است.»(۱۸)

انحراف دیگر، برداشت غلط از تقیه است. این اصل مهم به تاکتیک در عمل، کیفیت عمل و روش انسان در عمل اختصاص دارد؛ یعنی انتخاب بهترین روش‌ها در عمل به گونه‌ای که انسان مسلمان حداکثر بهره را از تلاش‌های خودش ببرد، اما این ارزش، به‌مرور از محتوای اصلی خود فاصله گرفت و بر اساس آن هرگونه حرکت و جنبشی برای اصلاح امور جامعه، رشد فکری و سیاسی اقشار مسلمان نفی گردید و به جامعه تشیع ضربات زیادی وارد کرد.

ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت در واقع مصداق محبت ورزیدن در حق اولیای الهی و انسان‌های کامل است؛ یعنی افرادی که در ایمان و عمل، بینش و تحرک به حد کمال رسیده‌اند، وجودشان جاذبه‌ای معنوی دارد که انسان را به سوی ایمان خالصانه و عمل صادقانه می‌کشاند، اما محبت جاذبه‌ای برای حرکت و عمل می‌باشد. انسانی که مدعی است به معصومین علاقه دارد و در واقع اصل تولی و تبری را مراعات می‌کند، باید در موضع‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و اعمال و رفتارش، آن فروغ‌های فروزان را مقتدای خود قرار دهد. حضرت علی«ع» خطاب به کارگزار خود در بصره، عثمان‌بن حنیف می‌گویند: «آگاه باش هر مأمومی پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد.»(۱۹)

اگر چه محبت و ارادت به اهل بیت«ع» ارزش فوق‌العاد‌ه‌ای دارد، اما حب به آن وجودهای مقدس که باید انگیزه‌ای قوی و جاذبه‌ای نیرومند برای اعمال صالح و خصال شایسته به وجود آورد، گاه گریزگاه عمل می‌شود که به قول شهید مطهری انحرافی آشکار و خسارت‌بار است.(۲۰)

 

 

مشاهده ملکوت کردار و رفتار

مرحوم ملا محمد محمدی نراقی، از علمای ربانی می‌نویسد: «حالات و کیفیات نفسانی چون شدت و قوت یابد و به صورت ملکه درآید، در عالم باطن و ملکوت به صورت مناسب و همانند خود متصور و پدیدار می‌شود…اعمال آدمی در عالم برزخ و نیز در سرای جاوید تجسم می‌یابند و در صورت پسندیده بودن مأنوس و آرام‌بخش بوده و در غیر این صورت رنج‌آور و هراس‌آفرین‌اند. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «ناگزیر با تو قرینی است که همراهت دفن خواهد شد، پس اگر آن گرامی باشد، تو را بزرگوار می‌سازد و اگر پست باشد، تو را ذلیل می‌سازد، سپس با تو محشور نمی‌گردد و تو نیز جز با او نخواهی بود و جز درباره او از تو نخواهند پرسید. پس بکوش تا قرین تو شایسته باشد که اگر صالح باشد، مونس تو خواهد بود و اگر فاسد و ناروا باشد، جز هراس و خوف از او به تو چیزی نمی‌رسد و او همان عمل توست.»(۲۱)

قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛(۲۲) جز آنچه عمل کرده‌اید جزایی نمی‌بینید» و نیز: « إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون؛(۲۳) فقط سزای آنچه را که کرده‌اید، خواهید دید».

کلام وحی هشدار می‌دهد که: « یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا ؛(۲۴) روزی که هر کس آنچه از اعمال نیک و زشتی که انجام داده است حاضر می‌بیند و آرزو می‌کند ای کاش بین او و عمل‌اش فاصله درازی می‌بود.»

شهید مطهری می‌نویسد: «مجازات آخرت تجسم یافتن عمل است، نعیم و عذاب آنها همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود، تمثل می‌یابد. اعمال ما از وجهه ملکوتی و چهره غیبی باقی است و روزی ما به آن کردار و افعال خواهیم رسید و آنها را با همان ویژگی‌ها مشاهده می‌کنیم.»(۲۵)

اما متأسفانه اکثر مردم برخلاف فطرت فضیلت‌جویی که دارند، بر اساس اصل استوار قرآنی که می‌فرماید: «أَکْثَرُهُم لا یُؤْمِنُونَ، أَکْثَر هُم الفاسِقُون، أَکْثَرُهُم لایَعقِلون، أَکْثَرُهُم لایَعلَمون، أَکْثَرُهُم یَجهِلون، أَکْثَرُهُم لا یَسمَعون، أَکْثَرُهُم لایَشکُرون»؛(۲۶) می‌کوشند از زیر بار تکالیفی که به عهده دارند، بگریزند و تسلیم وساوس، اغواهای شیطانی و امیال ونفس اماره شوند.

شهید مطهری می‌نویسد: «بشر به اباحیت، رفع تکلیف، آزادی شهوات از قید هر قانونی متمایل است. بعضی صریحاً اباحی هستند، ولی بعضی دیگر در اثر اغوای عده‌ای در زیر ستاری دینی احیاناً اباحی می‌شوند و از خود رفع تکلیف می‌کنند که خود نمی‌دانند.»(۲۷)

 

کار کردن عین عبادت است

انسان اگر هر عمل درستی را به انگیزه رضای خداوند انجام دهد، عبادت است. شهید مطهری می‌گوید: «اگر کسی زندگی خود را چنان تنظیم کند که واقعاً اعمال‌اش را برای خدا انجام دهد، شبانه‌روز در عبادت است.»(۲۸)

در روایت‌های دینی آمده است که: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ ؛(۲۹) خداوند مؤمنی را که حرفه‌ای دارد، دوست دارد» پیامبر فرموده‌اند: «اَلکادُّ عَلَی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ ؛(۳۰) کسی که برای اداره زندگی خانواده‌اش خود را به مشقت می‌اندازد، همچون کسی است که در راه خداوند جهاد می‌کند» و نیز: «ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛(۳۱) هر کس که بیکار گردد و سنگینی معاش خود را بر دوش مردم بیفکند ملعون است.»

وقتی نزد رسول‌اکرم«ص» در باره کسی داد سخن دادند. حضرت از کارش پرسیدند. پاسخ دادند کاری ندارد. فرمودند: از چشم من افتاد.»(۳۲) در جهان‌بینی اسلامی، بین دنیا و آخرت ارتباط وثیقی برقرار است. در یکی باید کاشت و در دیگری باید برداشت کرد. با افعال و اعمال نیک در این جهان است که سعادت اخروی تضمین می‌گردد و با کردار ناروا آتش جهنم شعله‌ور خواهد شد.(۳۳)

ملا محمد مهدی نراقی می‌نویسد: «آنچه که مذموم است، این است که آدمی عمر خود را در جهت جلب منافع دنیوی، رسیدن به شهوات و لذائذ دنیایی همچون ریاست‌خواهی و مال‌اندوزی صرف کند و نسبت به اعمال شایسته و خصال پسندیده اهتمام نورزد.»(۳۴) اصولاً اسلام تأکید دارد که در کارهای خوب، احسان‌ها و خیرات و مبرات و اموری که بر اقامه تقوا و طهارت کمک می‌کند، یکدیگر را اعانت کنید، اما در شر و فساد و کینه‌توزی‌ها این گونه نباشید.(۳۵)

مرد زاهدی در گرمای سخت مدینه نگاه‌اش به امام باقر«ع» افتاد که سخت در مزرعه مشغول تلاش بودند. به ایشان عرض کرد: «اگر در این حال پرداختن به امور دنیا اجل شما فرا برسد، جواب خدا را چه می‌دهید؟» امام فرمودند: «خوشوقت خواهم بود که در حال عبادت از دنیا رفته‌ام. تو تصور کرده‌ای که عبادت منحصر به ذکر، نماز و دعاست؟ من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم، زحمت نکشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق و روزی می‌روم‌ که نیاز خود را از دیگران سلب کنم. وقتی باید از فرا رسیدن مرگ خوفناک باشم که در حال تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی که در اطاعت امر حق هستم که مرا موظف نموده است باری بر دوش دیگران نباشم و خودم در تحصیل معاش خانواده بکوشم.»(۳۶)

کار کردن با دعا و التجا به درگاه خداوند منافاتی ندارد، زیرا به قول شهید مطهری«ره» دعا برای تحصیل توانایی است. کسی که در خانه‌ نشسته و کار و کسب را رها کرده و پیوسته می‌گوید أَللّهُمَّ ارْزُقْنی، دعایش مستجاب نمی‌شود.(۳۷)

در منابع صوفیه تصریح شده کسی به مقامات معنوی نمی‌رسد مگر آنکه کار کردن را ترک کند و کوشش در راه به دست آوردن مال را رها سازد و هرگاه افرادی برای رفع نیازهای خود تلاش نکنند و بر فقر و ناروایی خویش شکیبایی ورزند، در مقام مقربان قرار گرفته‌اند.(۳۸)

غالب شخصیت‌های صوفی برای به دست آوردن اندکی غذا گدایی می‌کردند و داستان‌های آنان درباره‌ فقر و گرسنگی بسیار است، ولی دعوت به بیکاری و تنبلی و نیکو جلوه دادن فقر با روح اسلام و قرآن و سنت محمدی و مکتب ائمه هدی منافات دارد. شریعت اسلام بر حفظ نظام امور زندگی، روابط مردم با یکدیگر، کار و کوشش سودمند و تلاش دائم تأکید دارد. چنین اموری با حالاتی چون تنبلی، دریوزگی و ذلت و حقارت که صوفیان ترویج می‌کنند، آشکارا در تضاد است.(۳۹)

شهید مطهری«ره» می‌نویسد: «هرگز نباید آزادی از بندگی سیم و زر و بی‌اعتنایی به زیورها و تجملات دنیوی با رهبانیت، ترک مسئولیت‌ها و شانه خالی کردن از زیر تعهدات اشتباه شود. زاهد از آن جهت ساده و بی‌تکلف و در کمال قناعت زندگی می‌کند و بر خود تنگ می‌گیرد که دیگران را به آسایش برساند.»(۴۰)

«اینکه گفته شده هر آن کس که دندان دهد، نان دهد، نباید گفت حرف غلطی است. نه، حرف درستی است، اما نه به این معنا که دندان داشتن کافی است که نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیا شود، بلکه به این معناست که بین روزی، رزاق و خورنده رزق، وسایل تحصیل روزی ارتباطی وجود دارد. پس لازمه رزاقیت الهی این نیست که کوشش، فعالیت و کسب و کار لازم نیست و به کار بردن اندیشه برای یافتن راه بهتر روزی ضرورتی ندارد، زیرا نان و دندان و نیروی کار و قوه فکری، وظیفه عقلی و تکلیف دینی برای تحصیل معاش همه جزو دستگاه رزاقیت الهی هستند. پس بر ما فرض است که بکوشیم و ببینیم بهترین و سالم‌ترین راه برای رسیدن به روزی کدام است و قوای خود را در این مسیر به کار اندازیم و به خداوند که خالق این راه است، توکل کنیم.»(۴۱)

 

تلاش برای معاش در سیره ائمه هدی«ع»

سخت‌کوشی برای تحصیل روزی از اموری است که معصومین نه تنها بر آن تأکید و اصرار داشته‌اند، بلکه در سیره عملی آنان مشهود است. حضرت علی«ع» به خصوص در ۲۵ سالی که حق مسلم ایشان غصب گردید، در مزارع و کشتزارها به تولید محصول، آبادانی زمین و حفر چاه برای کشاورزان اشتغال داشتند.(۴۲) رسول اکرم«ص» زمینی از انفال را به حضرت علی«ع» واگذار کردند و ایشان در این زمین قناتی پر آب حفر کردند و آن منطقه را ینبع نامیدند که مایه نشاط اهالی قلمرو مذکور گردید.(۴۳)

امام خمینی«ره» می‌فرماید: «دوم شخص اسلام علی‌بن‌ابیطالب«ع» است، ایشان خود یک کارگر بود، قنات حفر و برای مستمندان وقف می‌کرد. برای اعاشه خود هم کار می‌کرد. همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او، وقتی بیعت تمام شد، بیل و کلنگ را برداشت [و رفت] دنبال کار.»(۴۴)

حضرت امام صادق«ع» جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خود مشغول کار بود و بر اثر فعالیت زیاد به‌شدت عرق کرده بود، ابوعمرو شیبانی جلو آمد و عرض کرد: «این بیل را به من بدهید تا کارتان را ادامه دهم و نیازی به این نباشد که شما از روی ناچاری کار کنید.» امام فرمودند: «نه، من دوست دارم که مرد برای تحصیل رزق و روزی زحمت بکشد و آفتاب بخورد.»(۴۵)

امام کاظم«ع» در مزرعه خود مشغول کار و اصلاح زمین بودند. علی‌ بن ابی‌حمزه بطائنی از راه رسید و عرض کرد: «قربان‌تان گردم. چرا این کار را به عهده دیگران نمی‌گذارید؟» امام فرمودند: «چرا به دوش دیگران بگذارم؟ افرادی از من بهتر همواره  تلاش‌ کرده‌اند.» پرسید: « چه کسانی؟» فرمودند: «رسول اکرم«ص» و امیرمؤمنان«ع» و همه پدران و نیاکان‌ام. اساساً کار و فعالیت روی زمین از سنن پیامبران، اوصیای آنان و بندگان شایسته خداوند است.»(۴۶)

 

بایدها و نبایدهای مشاغل

شهید مطهری عقیده دارد که در روی آوردن انسان‌ها به مشاغل و حرفه‌های گوناگون و فعالیت‌های تولیدی، برخلاف تصور عامه صرفاً فواید اقتصادی و سرمایه‌ای مطرح نیستند و در صورتی که برخی اصول و مبانی مراعات گردند، وقتی آدمی به تلاشی روی می‌آورد، برای او مزایای اخلاقی، فکری و اجتماعی هم به همراه می‌آورد. اما نکاتی که در هنگام انتخاب شغل باید مورد توجه قرار گیرند، عبارتند از:

الف) هر کسی باید کاری را برگزیند که استعداد، ظرفیت و توانایی بدنی و روحی آن را دارد تا آن شغل علاقه و شوق او را به سوی خود جذب کند، اگر انسان‌ها صرفاً بخواهند در ازای دریافت مزد و کسب درآمد، کاری را انجام دهند، نه تنها اثر تربیتی ندارد، بلکه روح و روان را فرسوده می‌سازد. چه بسا افرادی که شغلی را به منظور درآمد افزون‌تر انتخاب می‌کنند، اما نه استعداد آن را دارند و نه ذوق‌اش را و رفته رفته از آن شغل خسته و منزجر می‌گردند. دیده شده است که برخی از اشخاص که توانایی کاری علمی، فنی، صنعتی و یا هنری را تا حد نبوغ دارند، ولی در اثر از این شاخه به آن شاخه پریدن و شغل عضو کردن مکرر، هیچ کاری را کامل انجام نمی‌دهند. اگر شخصی در فن و یا صنعت ویژه‌ای نیرو و فکر خود را متمرکز کند، استمرار این تلاش می‌تواند استعداد او را شکوفا سازد و او کشف مهم و یا اختراعی جالب را انجام ‌دهد. حوصله و صبر و تحمل مشکلات نیز قدرت نبوغ را بالا می‌برد. تنها در پرتو کار و تلاش است که آدمی به توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود اعتماد پیدا و خود را کشف کند.(۴۷)

ب) انسان باید برای کارهای خود برنامه و طرح داشته باشد و هر کاری را در وقت مناسب خود انجام دهد و اوقات تلف شده کمتری داشته باشد. معمولاً افراد منظم و با انضباط با مهارت و تبحری که به دست آورده‌اند، در مدت کوتاه‌تری تلاش افزون‌تری انجام می‌دهند. اگر وقت و عمر به‌جا و درست صرف شود، پیشروی است و اگر بی‌جا مصرف شود، عقبگرد و باختن است.(۴۸) رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «مَنِ اسْتَوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ؛(۴۹) یعنی هر کس دو روزش مساوی باشد، زیان کرده است.»

ج) کار و تلاش با تکلفات دست و پاگیر مغایرت دارد. محبوس ساختن خود در میان آداب و رسوم و مقررات دست و پاگیر، بازدهی را کم می‌کند. اصولاً مقید گردیدن به زندگی تکلف‌آمیز با روح و فرهنگ اسلامی سازگاری ندارد و ناشی از حقارت روح و ضعف شخصیت است. افرادی که می‌خواهند کمبودهای خویش را ترمیم کنند و موقعیتی کاذب برای خود به اثبات برسانند، به یک سلسله قیود تظاهر می‌کنند. اشخاص عقب‌مانده به القاب و عناوین و تظاهر اهمیت می‌دهند. هریک از این تکلفات، اسارت می‌آورند، وقت تلف می‌نمایند، نیروی فکری و بدنی را بیهوده مصرف می‌کنند و خستگی و ملالت به دنبال دارند. جامعه‌ای که می‌خواهد در حال حرکت، پویایی و رشد و شکوفایی باشد و در صدد است به ترقی واقعی و توسعه راستین نایل گردد، باید بار تکلفات را سبک‌تر کند تا بتواند گام‌های مفید و مؤثری بردارد. انسان مؤمن سبکبار و عاری از تکلف است.(۵۰)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۱، ص ۴۷۶٫

۲ـ نک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، وضعه محمد فؤاد عبدالباقی.

۳ـ فاطر، ۱۰٫

۴ـ نسا، ۱۲۳٫

‌۵ـ کنزالعمال، حسام‌الدین هندی، ح ۹۱۲۸٫

۶ـ مکارم الاخلاق، طبرسی، ج ۲، ص ۳۶۱، ح ۲۶۶۰٫

۷ـ غررالحکم و دررالکلم، تدوین آمدی، ج ۶، ص ۳۹۶٫

‌۸ـ حکمت‌ها و اندرزها، شهید مطهری«ره»، ج اول، صص ۲۰۶ـ۲۰۵٫

۹ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۱۸۴٫

۱۰ـ یادداشت‌های استاد مطهری«ره»، ج ۱۴، صص ۳۲۶ـ۳۲۳٫

۱۱ـ غررالحکم، ج ۳، ص ۶۱٫

۱۲ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۸۱٫

۱۳ـ همان، ج ۳، ص ۲۳۸٫

۱۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶، فراز دوم.

‌۱۵ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، ص ۲۲۶، استاد مرتضی مطهری«ره»، صص ۱۵۲ـ۱۵۱٫

۱۶ـ گریز از ایمان، گریز از عمل، متفکر شهید.

۱۷ـ اصول کافی، کلینی رازی، ج اول، ص ۱۶۰٫

۱۸ـ کلیات علوم اسلامی، شهید مطهری«ره»، ص ۱۹۸٫

۱۹ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۲۰ـ گریز از ایمان، گریز از عمل، صص ۱۶۵ـ۱۶۴٫

۲۱ـ جامع‌السعادات، مولامحمدمهدی نراقی، ج اول، ص ۵۳٫

۲۲ـ یاسین، ۵۴٫

۲۳ـ طور، ۱۶٫

۲۴ـ آل‌عمران، ۳۰٫

۲۵ـ عدل الهی، شهید مطهری، صص ۲۴۷ـ۲۴۶٫

۲۶ـ نک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، صص ۵۹۸ـ۵۹۷٫

۲۷ـ یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۳۷۷٫

۲۸ـ‌ تعلیم و تربیت در اسلام، متفکر شهید استاد مطهری، ص ۳۴۷٫

۲۹ـ وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۱۲، ص ۱۳٫

۳۰ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۳۱ـ مأخذ قبل، ج ۵، ص ۷۲٫

۳۲ـ تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۴۱۱٫

۳۳ـ عدل الهی، ص ۲۳۶٫

۳۴ـ‌جامع‌السادات، ج اول، ص ۵۷٫

۳۵ـ قرآن می‌فرماید: و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان، مائده، ۲٫

۳۶ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۲۸۷٫

۳۷ـ بیست گفتار، شهید مطهری، ص ۲۳۴٫

۳۸ـ اللمع السراج، صص ۴۸ـ۴۷٫

۳۹ـ تصوف و تشیع، هاشم معروف حسنی، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، صص ۳۸۶ـ۳۸۵٫

۴۰ـ سیری در نهج‌ البلاغه، صص ۲۲۳ـ۲۱۹٫

۴۱ـ بیست گفتار، شهید مطهری، ص ۱۱۱٫

۴۲ـ تجلی امامت، سیداصغر ناظم‌زاده قمی، ص ۳۹۰٫

۴۳ـ وسایل‌الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۰۳، فروغ کافی، ج ۷، ص ۵۴۳، سرزمین وحی سرچشمه تشیع، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۷۱ـ۷۰٫

۴۴ـ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۳۸، همای رحمت، به اهتمام مجید زمان‌پور، ص ۱۷۷٫

۴۵ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۵۷، کافی، ج ۵، ص ۷۶٫

۴۶ـ همان مأخذ و نیز وسایل‌الشیعه، ج ۲، ص ۵۳۱٫

۴۷ـ تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۴۱۹، حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، ص ۲۱۲، ج دوم، ص ۱۷۷، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۴۴۳٫

۴۸ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج ۲، ص ۱۹۷٫

۴۹ـ ارشاد القلوب، ج اول، ص ۸۷٫

۵۰ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، صص ۱۰۴ـ۱۰۳٫

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

سخت‌کوشی برای تحصیل روزی از اموری است که معصومین نه تنها بر آن تأکید و اصرار داشته‌اند، بلکه در سیره عملی آنان مشهود است. حضرت علی«ع» به خصوص در ۲۵ سالی که حق مسلم ایشان غصب گردید، در مزارع و کشتزارها به تولید محصول، آبادانی زمین و حفر چاه برای کشاورزان اشتغال داشتند.

 

۲٫

در هنگام روی آوردن به کار و تلاش رعایت اعتدال لازم است. فعالیت‌های مداوم و خسته‌کننده که تمام فرصت‌‌ها و اوقات آدمی را بگیرد، نه تنها مفید نخواهند بود، بلکه مفاسدی را هم به بار می‌آورند. همان گونه که آدمی نیاز به تلاش دارد، ضرورت دارد به فکر، روح و بدن فراغت بدهد. کوشش‌های عاری از استراحت، فرسودگی ایجاد و اراده را ضعیف می‌کند.

 

 

 

30نوامبر/16

سیره تربیتی سیدعلی آقا قاضی طباطبایی

اسماعیل نساجی زواره

مقدمه:

نهم اردیبهشت ماه (۱۲۴۵ه.ش)یادآور طلوع خورشید منظومه معرفت و عرفان حضرت آیت‌الله سید علی آقا قاضی طباطبایی(ره) است. به بهانه میلاد فرخنده این عارف فرزانه، نگاشته ذیل که مبین راهبردهای سازنده ایشان در عرصه تعلیم و تربیت است به سالکان کوی معرفت و پویندگان راه حقیقت تقدیم میگردد.

آغازین سخن

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم وصف آن رشک ملک(۱)

تاریخ درخشان و پرافتخار حوزه‌های علمیه شیعه، همواره شاهد ظهور عالمان کبیر و عارفان بصیری بوده که با همتی بلند و عزمی راسخ، مراتب علم و معرفت را یکی پس از دیگری طی نموده و به درجات متعال نائل گردیده‌اند. این هادیان الهی بسان ستارگان فروزان با پرتوافشانی خود در راستای رشد و بالندگی جامعه اسلامی و احیای ارزش‌های راستین تلاش‌های وافری را مبذول داشته‌اند و با تفکر پاک و اندیشه ناب، سرگشتگان وادی حیرت را از ظلمت و تاریکی نجات داده‌اند؛ چنان که نبی‌مکرم«ص» می‌فرماید: « {إنما مَثَلُ العلماءِ فی الأرضِ مثلُ النُّجومِ فی السَّماءِ لِتَهتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحرِ؛(۲) همانا دانشمندان بر روی زمین همچون ستارگان در آسمان هستند که مردم در تاریکی‌های خشکی و دریا به کمک آنها هدایت می‌شوند.»

یکی از ستارگان پرفروغ در منظومه معرفت و عرفان، سیدالعارفین و حجت‌الذاکرین حضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی آقا قاضی طباطبایی«ره» است. وی با تلاش و مجاهدت فراوان توانست در تمام معارف اسلامی صاحب‌نظر شود و در وادی عرفان و خداشناسی قله معرفت را فتح نماید. آنچه از سیره این شیر بیشه تقوا و اسوه معرفت برمی‌آید، این است که پس از پیمودن مسیر عبودیت و اخلاق، با شجاعت و صلابت، مشعل منیری را به دست گرفت تا در مسیر سالکان کوی عشق پرتوافشانی کند و این روشنگری در افکار بلند و سیره تربیتی‌اش نمودی برجسته دارد.

محضر نورانی این رادمرد الهی، بارقه‌ای از محفل انس و بارگاه قدسی بود و دل خویش را وقف ساحت مقدس معبود خویش نمود. او عاشق پاکباخته‌ای بود که توانست خود را بر ساحل قرآن و عترت برساند و از این دو دریای بیکران بابرکت، جرعه‌های جانبخشی را برای شیفتگان مکتب اهل‌بیت«ع» به ارمغان آورد. این عارف وارسته، نهر خروشانی از عرفان و معرفت بود که به حق می‌توان او را از ذخایر الهی و مفاخر تشیع برشمرد؛ زیرا نور خدا در نهانخانه دلش نفوذ کرد و با تهذیب نفس، به مقام حقیقت رسید.

ایشان عمری را در راه اعتلای کلمه حق گذراند و با اخلاصی کم‌نظیر، در راه اسلام و قرآن گام برداشت و بازدهی بسیار عالی را در قلمرو عرفان و معرفت از خویش باقی گذاشت و با افکار بلند و عارفانه‌اش تأثیری عمیق در بین مشتاقان معرفت و طالبان اخلاق گذاشت و تربیت‌یافتگانی زبده را به جامعه اسلامی تقدیم نمود.

نگارنده در این نوشتار درصدد است که به تبیین اندیشه‌های نورانی این عارف فرزانه و فقیه دردانه در گستره تعلیم و تربیت بپردازد. امید است که مورد توجه پویندگان راه معرفت قرار گیرد.

 

تکریم شاگردان

یکی از روش‌های صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش احترام و تکریم شخصیت است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهمترین عوامل رشد شخصیت اوست. خداوند متعال در قرآن کریم، بنی‌آ‌دم را تکریم نموده است و هیچ موجودی را برتر از او نیافریده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا؛(۳) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب‌های راهور سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم.»

از آیه مزبور چنین استفاده می‌شود که خداوند بر نوع بشر منت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکی کرامت و دیگری برتری بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطای خصوصیاتی به او که در سایر موجودات و پدیده‌ها نیست و منظور از برتری، اعطای خصوصیاتی است به انسان که دیگر موجودات در آن شرکت هستند، ولی انسان در حد اعلا از آن برخوردار است.

حضرت آیت‌الله میرزاعلی آقا قاضی معتقد بود نظر به اینکه انسان از این دو مزیت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم شاگرد یک وظیفه اساسی برای استاد است که در حوزه تعلیم و تربیت، هیچ عاملی نباید مانع از تحقق آن شود؛ بنابراین در سیره تربیتی خود، توجه خاصی به این موضوع داشت. آن عارف وارسته، به همه شاگردان‌اش به دیده کرامت و بزرگواری می‌نگریست و تلاش می‌کرد بزرگی و عزت نفس را در آنان تقویت کند. ایشان شاگردان‌اش را بچه‌های خود می‌دانست و آن قدر با آنان مهربان و بی‌تکلف بود که وقتی فهمید شاگردش آیت‌الله کشمیری خرمای دری دوست دارد، به در منزل‌اش می‌رفت و برایش از آن نوع خرما می‌برد.(۴)

وقتی با شاگردان‌اش راه می‌رفت، پشت سر آنان حرکت می‌کرد و هر چه می‌گفتند آقا! شما جلو باشید، می‌گفت: نه من عقب می‌آیم، شما جلو بروید.(۵)

اگر بچه‌های کم سن و سال در جلسه تدریس وی حاضر می‌شدند، از جا بلند می‌شد و آنان را احترام می‌کرد و هر چه شاگردان می‌گفتند: اینها بچه هستند، می‌فرمود: بگذارید آنان هم یاد بگیرند.(۶)

 

تهذیب نفس

این عارف روشن‌ضمیر برای کسب معرفت نفس دستور داده است که انسان سالک باید در هر شبانه‌روز حداقل نیم‌ساعت را معین کند و به نفس خود توجه نماید. در اثر این توجه، رفته‌رفته معرفت نفس برای وی حاصل شده و به مقصود خواهد رسید.(۷) ایشان به استناد این کلام گهربار حضرت علی«ع» که فرمودند: « قَصَمَ ظَهْری‌ صِنْفانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّک؛(۸) دو گروه کمر مرا شکستند: دانشمند بی‌شرم و حیا و نادان مقدس‌مآب.» ایشان معتقد بود که انسان غیرمهذب هر چه بیشتر علم بیاموزد، ضررش برای خود و جامعه بیشتر خواهد بود.

آن بزرگوار با تأسی از سیره پیشوایان معصوم«ع» قلب‌اش را از اغیاری نظیر حب ریاست، مال، نفس، شهرت و دنیا خالی کرد؛ به‌طوری که همه چیز را با چشم الهی می‌دید؛ زیرا دل‌هایی که با تزکیه، تصفیه و عبادت مطهر گردیده‌اند و ذهن‌هایی که از اشتغالات دنیوی اعراض نموده‌اند و به عالم بالا توجه دارند، فرودگاه حکمت‌های عرشی و فیوضات ربانی هستند.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» می‌فرماید: در سال ۱۳۰۴ هـ ش که برای تحصیل به نجف مشرف شدم، از اوضاع این شهر شریف بی‌اطلاع بودم. نمی‌دانستم کجا بروم و چه بکنم؟ در بین راه همواره در فکر بودم که چه درسی بخوانم، پیش چه استادی بمانم و چه راه و روشی را انتخاب کنم که مورد رضایت خداوند متعال باشد؟ وقتی به نجف اشرف رسیدم، به بارگاه حضرت علی«ع» روی کردم و گفتم: یا امیرالمؤمنین«ع»! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام، ولی نمی‌دانم چه روشی را در پیش گیرم و چه برنامه‌ای را انتخاب کنم؟ از شما می‌خواهم که مرا به آنچه که مصلحت است راهنمایی کنید. منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در درس شرکت کنم، در منزل نشسته بودم و در مورد آینده خود فکر می‌کردم. ناگهان در خانه زده شد. در را باز کردم و دیدم که یکی از علمای بزرگ سلام کرد و داخل منزل شد. آن عالم، چهره‌ای جذاب و نورانی داشت.

کم‌کم گفت‌وگو را شروع کرد و با من انس گرفت. در ضمن سخنان خود به نکته مهمی اشاره کرد و گفت: «کسی که برای تحصیل علم به نجف می‌آ‌ید، شایسته است که علاوه بر تحصیل دانش، به فکر تهذیب نفس خویش باشد.» این جمله را گفت و از منزل خارج شد. سخنان او مرا شیفته کرد و تا زمانی که در نجف بودم، از محضر آن عالم پرهیزگار بهره می‌بردم.»(۹)

مرحوم علامه طباطبایی هر موقع از تهذیب نفس و کمالات معنوی سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: «ما هر چه داریم از مرحوم آقای حاج میرزا علی‌آقای قاضی داریم.»

 

جذب شاگردان

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک معلم و استاد توانمند در فرایند تعلیم و تربیت، جذب شاگردان است. آیت‌الله سید محمدحسین همدانی صاحب تفسیر ارزنده «انوار درخشان» می‌فرماید: «در سال ۱۳۴۸ هـ ق که من در مدرسه قوام نجف اشرف درس می‌خواندم، مرحوم میرزا علی آقا قاضی به آنجا تشریف آوردند و از تولیت مدرسه یک حجره برای تهجد و عبادت درخواست کردند. در آنجا بود که من شیفته این عالم جلیل‌القدر شدم. چند ماهی از آمدن آن بزرگوار به مدرسه می‌گذشت که من خدمت ایشان رفتم و تقاضا کردم که کتاب جامع‌السعادات مرحوم ملامهدی نراقی را برای من بخواند و ایشان با کمال بزرگواری پذیرفت. سپس قرار شد  من در کنار درس‌های دیگر، در ساعات فراغت، خدمت‌شان برسم تا این کتاب را تدریس کنند. اما چه درسی! واقعاً درس عرفانی بود! بعد از چندی، تمام اذکار من میرزا علی آقای قاضی«ره» شده بود. به هیچ درسی توجه نمی‌کردم و تنها درس ایشان مورد توجه من بود. وقتی تدریس را شروع می‌کرد، تمام دروس دیگر از خاطرم می‌رفت و تنها محو آن بزرگوار می‌شدم. تمام روز به چیزی جز سخنان گهربار این عارف فکر نمی‌کردم. رفته‌رفته در اثر بیداری‌های شبانه در من تغییراتی به وجود آمد.»(۱۰)

 

دعوت به استقامت و پایداری

مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» انسان صبوری بود. او برای اینکه ابواب آسمان به روی‌اش گشوده شود، چهل سال صبر و استقامت کرد. در سیره تربیتی‌اش خاطرنشان می‌کند که انسان بدون استقامت به جایی نمی‌رسد؛ لذا به شاگردان خود می‌گفت اگر طالب حقیقت هستید، به جست‌وجو ادامه دهید. اگر الان به هدف نرسیدید، بالاخره زمانی خواهید رسید. وی می‌فرمود: «انسان هیچ‌ وقت نباید در زندگی مأیوس شود و به خاطر دیرکرد نتیجه، نباید دست از سیر و سلوک بردارد، زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشاند و سپس ناگهان به اندازه‌ گردن شتر آب زلال و روان جاری شود. هر کس در راه تلاش و کوشش، خداوند را درنظر بگیرد، خداوند برای رسیدن به اهداف و مقاصد برایش کافی است.»(۱۱)

آن عارف روشن‌ضمیر که خود نماد استقامت در سیر و سلوک بود، شاگردان خود را نیز به استقامت و پایداری در امور توصیه می‌کرد. آیت‌الله مرندی«ره» یکی از شاگردان نامدار ایشان نقل می‌کند که: سیدعلی آقا قاضی در همت و تلاش مورچه را مثل می‌زد که با چه زحمت و کوششی برای خود توشه جمع می‌کند و هنگام انتقال دانه به لانه، بارها از بلندی پرت می‌شود، ولی ناامید نمی‌شود و دوباره به تلاش خود ادامه می‌دهد و سرانجام خود را به مقصد می‌رساند.(۱۲) ایشان ادامه می‌دهد که آقای قاضی، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌دانست. این یک مقام بسیار عالی است که انسان از مرز خارج نشود و در برابر احکام شرع مقدس اسلام تعبد کامل داشته باشد.(۱۳)

همچنین مرحوم آیت‌الله شیخ عباس قوچانی«ره» وصی آن عارف بی‌بدیل می‌گوید: «از لحاظ توکل بر خدا، احدی را مانند آقای قاضی ندیدم. او همچون کوه استوار بود، به‌طوری که ابداً مسائل مختلف اجتماعی و زندگی خم بر ابروی ایشان نمی‌آورد! آری او کوه بود! وی در راه سیر و سلوک آن قدر استقامت و صبر کرد تا لطف و عنایت حضرت حق از هر جهت برایش جاری شد؛ به گونه‌ای که خود می‌گوید: هر چه را می‌خواستم تماماً به دست آوردم.»(۱۴)

 

تأکید بر فریضه نماز

آن عالم فرزانه به استناد آیه شریفه « وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشا وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(۱۵) به خواندن نمازهای پنج‌گانه در اول وقت بسیار مقید بود.

حضرت آیت‌الله بهجت«ره» از قول ایشان نقل می‌کند که فرمود: «هر کس نمازهای واجب یومیه را اول وقت بخواند، به همه مقامات معنوی خواهد رسید.»(۱۶)

وی در منزل خود تدریس می‌کرد و نماز جماعت را نیز به همراه شاگردان در خانه اقامه می‌کرد و بسیار با طمأنینه می‌خواند. آن عارف وارسته، خطاب به یکی از شاگردان‌اش این گونه نوشته است: «شما را سفارش می‌کنم به اینکه نمازهای یومیه را در وقت فضیلت در مسجد بخوانید؛ زیرا مسجد برای مؤمن همانند آب است برای ماهی.»(۱۷)

مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: «هنگامی که در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم، یکی از روهای مرحوم قاضی به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت:‌ اگر طالب دنیایی، نماز شب بخوان و اگر طالب آخرت هستی، باز هم نماز شب بخوان.»(۱۸) آری! از دیدگاه میرزا سیدعلی آقا قاضی«ره» فریضه نماز و نوافل انسان را به قله تقوا صعود می‌دهد و هر چه نماز کامل‌تر اقامه گردد، سالک به مراتب والاتری از تقوا دست می‌یابد.

 

انس با قرآن

استناد به آموزه‌های وحیانی در مکتب تربیتی، سیدعلی آقا قاضی«ره» جایگاه ویژه‌ای دارد. او خود مفسر آیات الهی بود و بهره فراوانی از این کتاب آسمانی می‌برد. این عارف فاضل، مصداق روشن و کامل «عبادالرحمان» بود که خداوند متعال در وصف آنان می‌فرماید: « وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا ؛(۱۹) و آنان کسانی هستند که هرگاه آیات پروردگارشان یادآوری شود، کورکورانه در آن آیات ننگرند، بلکه با دل آگاه و چشم بینا آنها را مشاهده می‌کنند تا به مقام معرفت‌شان افزوده شود.»

سیره درخشان این عارف گرانمایه در عمل آکنده از آموزه‌های قرآنی بود و در طول زندگی‌اش هرگز از قرآن جدا نشد و همدم قرآن بود. در توصیه به شاگردان‌اش می‌گفت: «علیکم بقراءه القرآن فی اللیل بالصوت الحسن الحزین فهو شراب المؤمنین؛(۲۰) بر شما باد به قرائت قرآن در شب با صدای زیبا و غم‌انگیز، زیرا آن شراب مؤمنان است.»

شاگردان ایشان نیز تربیت‌شده مکتب قرآن بودند، به‌طوری که علامه طباطبایی«ره» بزرگ‌ترین اثر تفسیری «المیزان فی تفسیر القرآن» را نوشت و با این کار ارزنده‌اش، علم تفسیر را در حوزه‌های علمیه رونقی دوباره داد.

آیت‌الله حسن‌زاده آملی (دامت توفیقاته) از استاد خود علامه طباطبایی«ره» این گونه نقل می‌کند که مرحوم طباطبایی«ره» فرمود: استاد ما، عارف عظیم و سالک مستقیم مرحوم آیت‌الله حاج علی آقای قاضی«ره» اولین دستوری که به هر شاگرد خود می‌داد، ذکر یونسیه «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» بود که به حالت سجده خوانده شود.(۲۱) آن سالک راه قرآن، برای رفع اضطراب و ناراحتی‌های روحی، خواندن آیه «اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ »(۲۲) را سفارش می‌کرد و برای تقویت حافظه، خواندن آیت‌الکرسی و معوذتین (سوره ناس و فلق) را توصیه می‌کرد.

فرزند ایشان آقای سید محمدحسن قاضی، درباره روش یادگیری قرآن خواندن مادرش این گونه نقل می‌کند: «مادرم به آقای قاضی می‌گفت که من سال‌های سال است که در منزل شما هستم و قرآن خواندن را به من یاد نداده‌ای. آقا فرمود: تو قرآن را باز کن؛ مقابل هر سطر یک صلوات بفرست و بعد بخوان. وی به همین سبک صلوات می‌فرستاد و قرآن می‌خواند. بعدها که ما بزرگ شدیم و خواندن و نوشتن را آموختیم، من نزد مادرم می‌آمدم و به او می‌گفتم: این آیه‌ای که می‌خوانم کجای قرآن است؟ وی پیدا می‌کرد و نشان می‌داد؛ یعنی خواندن و نوشتن بلد نبود، ولی اشاره می‌کرد که فلان صفحه قرآن است و سطر آن را هم تعیین می‌کرد.(۲۳)

 

پرورش جسم در کنار تربیت روان

مرحوم قاضی«ره» در سیره تربیتی خود بر این نکته تأکید داشت که تربیت و تعالی انسان از رهگذر تربیت بدن امکان‌پذیر است. نظر ایشان نه دنیاگرایی بود و نه ترک دنیا، بلکه در عین خلوت داشتن با خویشتن، بهره‌مندی از نعمت‌های دنیا را مورد توجه قرار می‌داد. در این زمینه فرزند ایشان سید محمدحسن قاضی می‌گوید: «روش آقای قاضی برخلاف روش استادش مرحوم ملاحسین قلی همدانی«ره» بود. وی انسانی بسیار بزرگ و وارسته بود و روش‌اش ترک دنیا و دل کندن از آن بود، ولی آقای قاضی می‌فرمود تنعمات مادی، همسر، فرزندان و دنیای‌تان را داشته باشید و در همین زندگی طبیعی و عادی به سمت خدا حرکت کنید؛ از این رو، ظاهر ایشان بسیار مرتب و تمیز بود. موها و دست‌هایشان را حنا می‌زد و به تمیز بودن کفش خیلی اهمیت می‌داد و عطر و بوی خوش استعمال می‌کرد و می‌فرمود: این بدن مرکب ماست و باید به آن رسیدگی شود.(۲۴) از دیدگاه این غواص اقیانوس معرفت، نباید در زندگی تن را رها کرد، بلکه جسم مَرکبی است برای روح که سالک می‌تواند با آن مدارج معنوی را طی کند.(۲۵)

 

توجه به ظرفیت شاگردان

این معلم الهی با استناد به کلام گهربار حضرت محمد«ص» که فرمودند: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی‌ قَدْرِ عُقُولِهِم ؛(۲۶) ما پیامبران مأمور هستیم که با مردم به اندازه‌ توانایی‌هایشان سخن بگوییم» براساس توانمندی با شاگردان خود سخن می‌گفت. ایشان توان دریافتی و ذوق مخاطب‌اش را درنظر می‌گرفت و خاطر شنونده را با تلخی و ابهام و تکلف نمی‌آزرد. آثار اخلاقی به جا مانده از این عالم ربانی از آفت تکلف پیراسته است و روانی آن آثار به گونه‌ای است که پیام خود را به‌روشنی عرضه می‌کند.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» در خصوص توجه به اندازه درک و گنجایش وجودی هر فرد می‌فرماید: «مرحوم قاضی«ره» به آن دسته از شاگردان خود که از لحاظ گنجایش مبحث اعتماد داشت، در مقوله توحید صحبت می‌کرد و با هرکدام به مقتضای استعداد و حالات و رفتارشان سخن می‌گفت. بعضی زودتر رشد می‌کردند و بعضی دیگر این طور نبودند و رشدشان به تأخیر می‌افتاد و بعضی از شاگردان‌اش پس از ۱۰ تا ۱۲ سال رفت و آمد از مبحث توحید چیزی سر درنمی‌آوردند.»(۲۷)

ایشان کلاس‌های مختلف در سطوح گوناگون داشت و استعداد و مراتب شاگردان را مراعات می‌کرد. این مربی انسان‌ساز، در برابر هر شنونده یا شاگردی که قرآن داشت، توان فکری و ظرفیت دریافتی او را درنظر می‌گرفت و در فرایند تعلیم و تربیت واقع‌بینانه و دقیق عمل می‌کرد. مباحث را می‌سنجید و درخور گنجایش روحی و فکری مخاطب مطرح می‌ساخت. به هر گروه و مخاطبی که پند و اندرز می‌داد، می‌کوشید که از توان و کشش آنان بالاتر نباشد و افکار بلند معنوی را بر هر اندیشه‌ای تحمیل نمی‌کرد.

 

پرهیز از سخت‌گیری در تربیت

حضرت آیت‌الله قاضی«ره» در فرایند تعلیم و تربیت از سخت‌گیری به‌شدت اجتناب می‌کرد، زیرا معتقد بود که اکراه و اجبار در هر کاری نتیجه معکوس می‌دهد. وقتی از فرزند ایشان آقا سید محمدحسن قاضی در مورد به سن تکلیف رسیدن فرزندان آقای قاضی سئوال کردند، جواب داد که پدرمان هیچ‌گونه سخت‌گیری در مورد تربیت فرزندان به کار نمی‌برد. مثلاً مادرمان خیلی مقید بود که ما را برای اذان بیدار کند، ولی ایشان از روی مهربانی و دلسوزی می‌گفت که به بچه‌ها سخت نگیرید، حالا خیلی وقت دارند. او با بچه‌ها خیلی مهربان بود و همه را با احترام و محبت صدا می‌کرد. آن عارف متهجد، دوست داشت که هر کاری در وقت و زمان خودش انجام گیرد، نه زودتر از آن.

هرگاه برخی از فرزندان‌اش که هنوز در سنین نوجوانی بودند و به تقلید از ایشان برای نماز شب بیدار می‌شدند، آنان را نهی می‌کرد و می‌گفت بروید بخوابید. وی با فکر باز با مسائل نوجوانان و جوانان برخورد می‌کرد و متعصب و محدوداندیش نبود. در امر تحصیل بچه‌های خود از شیوه اجبار استفاده نمی‌کرد، بلکه آنان را آزاد می‌گذاشت. از این رو، برخی از فرزندان وی طلبه شدند و بعضی به دنبال کارهای دیگر رفتند.(۲۸)

 

استفاده از روش یادآوری

در حوزه تعلیم و تربیت، استفاده از روش «یادآوری» سبب می‌شود که دانسته‌ها در وجود متربی نهادینه گردند؛ زیرا خداوند خطاب به پیامبرش«ص» می‌فرماید: « وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ۵۵ ؛(۲۹) یادآوری کن زیرا یادآوری برای مؤمنان سودمند است.»

آیت‌الله سید محمدحسین حسینی تهرانی در کتاب «روح مجرد» می‌فرماید: «آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش‌های مادی، شهوی و غضبی که غالباً از شهوت و زیاده‌روی در لذت‌ها برمی‌خیزد، روایت خاصی را به شاگردان خویش دستور می‌داد تا بنویسند و به آن عمل کنند و اضافه می‌کرد که آن را در جیب خود بگذارند و هفته‌ای یکی دو بار مطالعه کنند. آن بزرگوار در پاسخ سئوال یکی از شاگردان‌اش توصیه می‌کند که کتاب‌های عرفانی و اخلاقی را بیشتر مطالعه کند. سپس اضافه می‌کند که برای نهادینه شدن مطالب در ذهن باید آنها را تکرار و یادآوری کرد.»(۳۰)

 

ایجاد انگیزه

اولین فروغ امامت حضرت علی«ع» در مورد تأثیر کلام فرزانگان بر شیفتگان می‌فرماید: « إِنَّ کَلاَمَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً، وَإِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً. ؛(۳۱) سخن عالمان هنگامی که درست باشد، مانند داروست و اگر اشتباه باشد درد است.» همچنین آن امام همام«ع» در کتاب شریف نهج‌البلاغه خاطرنشان می‌کند که: «رُبَّ قَوْل أَنْفَذُ مِنْ صَوْل. ؛(۳۲) چه بسا گفتاری که از شمشیر برّان نافذتر است.»

مرحوم میرزا علی آقا قاضی با الهام از رهنمودهای سازنده پیشوایان معصوم«ع» در وجود شاگردان و رهروان خویش انگیزه و رغبت ایجاد می‌کرد. هر کس یک ساعت پای درس ایشان می‌نشست، یک دنیا معرفت و آگاهی پیدا می‌کرد؛ وقتی صحبت می‌کرد، همه گریه می‌کردند.(۳۳)

آیت‌الله سید هاشم رضوی کشمیری از شاگردان استاد قاضی می‌گوید: «وقتی به محضر آقای قاضی می‌رفتیم، چنان انبساط روحی، شادی و ابتهاجی به ما دست می‌داد که تمام مشکلات، سختی‌ها و ناملایمات زندگی روزمره را از جان و تن ما می‌زدود.»(۳۴)

 

تواضع

تواضع راستین از آن کسانی است که خدا را به وحدانیت شناخته و هستی خویش را در آن گم کرده‌اند و برای خویش هستی و وجودی نمی‌بینند:(۳۵) « عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. ؛(۳۶) آفریدگار در اندیشه آنان بزرگ است، پس هر چه جز اوست، در مقابل دیدگان‌شان ناچیز است.» این همان چیزی است که حضرت علی«ع» در وصف عارفان مکتبش می‌فرماید: «از کارهای اندک خویش خرسند نیستند و کارهای بسیار را زیاد نمی‌بینند. خویش را متهم می‌کنند و از کارهای خود ترسان هستند.»(۳۷)

آیت‌الله قاضی«ره» غبار کوی پیشوایان معصوم«ع» بود. درک عظمت حق، آنچنان وی را خاضع و خاشع کرده بود که تمام تجملات و خودنمایی‌ها را از ایشان سلب کرده بود. او به گونه‌ای فروتن شده بود که دیگر «خودی» نمی‌دید که بخواهد به مطرح کردن آن بپردازد، اگرچه جهانی بس بی‌انتها در درون داشت، وقتی می‌خواست خویشتن را توصیف کند، می‌فرمود: من لنگه کفش انسان‌های کامل هم نمی‌شوم.» در مجلس روضه حضرت اباعبدالله«ص» خودش کفش‌های میهمانان امام حسین«ع» را جفت و تمیز می‌کرد؛ به‌طوری که بعضی افراد به او خرده می‌گرفتند که انسان بزرگ نباید چنین کاری بکند.(۳۸)

دختر این عالم ربانی،‌ بانو سیده فاطمه قاضی، درباره تواضع ایشان می‌گوید: «مرحوم پدرم خودشان را خیلی کم می‌گرفتند. همیشه می‌گفتند که من چیزی بلد نیستم. حتی وقتی بچه‌ها یا نوه‌ها به ایشان می‌گفتند آیت‌الله! می‌گفت نه، نه، من آیت‌الله نیستم. خیلی خودشان را پایین می‌دانستند. هیچ‌گاه درصدر مجلس نمی‌نشستند و هر گاه شاگردان و مهمانان در منزل به سراغشان می‌آمدند برای احترام به آنان می‌ایستادند.»(۳۹)

حضرت آیت‌الله عبدالله جوادی آملی (دامت توفیقاته) در مورد تواضع این عارف فرزانه می‌فرماید: «حضرت استاد در کمتر مسئله‌ای از مسائل دینی و حکمت‌های قرآنی بود که تحلیل شایسته‌ای نداشته باشد، ولی اگر احیاناً مسائلی رخ می‌داد که ایشان جوانب آن را کاملاً بررسی نکرده بود، با شهامت کامل می‌گفت که نمی‌دانم.»(۴۰)

 

ختام سخن

مرحوم آیت‌الله میرزا علی آقای قاضی«ره» در طول عمر بابرکت خویش توانست مراحل عالی عرفان را طی کند و به مقامات متعالی دست یابد. او متواضعانه با کوله‌باری از دانش و معرفت در میان خاکیان زیست و رنج‌های فراوانی را متحمل گردید. برخی از جاهلان و غرض‌ورزان با غیظ غلیظ و کینه‌های کهنه موجبات آزردگی وی را فراهم ساختند، اما این مضایق و مصائب، اندیشه‌های عرفانی آن بزرگوار را در حصر و حبس قرار نداد و نتوانست مانع پرتوافشانی این خورشید درخشان در منظومه عرفان شود.

ستاره زندگانی سید علی قاضی«ره» پس از عمری تلاش و مجاهدت در سال ۱۳۶۶هـ ق در سن ۸۳ سالگی غروب کرد و روح او به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش در نجف اشرف، قبرستان وادی‌السلام، در کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

آنچه که این عالم ربانی را ابرمرد عرفان و معرفت کرد، تنها زهد و عبادتش نبود. رمز موفقیت این عارف بصیر آن بود که تمام امور زندگی‌اش اعم از علم، معنویت، اخلاق، معاشرت و… در پرتو افکار عرفانی و راهبردهای تربیتی‌اش شکل گرفته بود. معرفت توحیدی وی خورشیدی بود که پرتوهای آن تمام زندگی‌اش را دربرگرفته و از او عارفی بی‌بدیل و انسانی جامع و کامل ساخته بود، به‌طوری که عرشیان و ملکوتیان، حیران و سرگشته وی شده بودند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مثنوی معنوی، جلال‌الدین محمد بلخی، دفتر پنجم، ص ۷۱۶٫

۲ـ‌ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲، ص ۲۵٫

۳ـ اسرا، ۷۰٫

۴ـ‌ اسوه عارفان، صادق حسن‌زاده و محمود طیار مراغی، ص ۱۱۳٫

۵ـ‌ صلح کل، جمعی از نویسندگان، مؤسسه فرهنگی ـ مطالعاتی شمس‌الشموس، ۱۳۸۲، ص ۱۵۷٫

۶ـ همان، ص ۱۷۰٫

۷ـ همراه با فرزانگان، علیرضا رجالی تهرانی، ص ۲۱۳٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۱۱٫

۹ـ یادبود یادواره علامه طباطبایی در کازرون، منوچهر مظفریان، ۱۳۶۹ ش، صص ۱۱۲ـ۱۱۱٫

۱۰ـ نگین عرفان، واحد پژوهش انتشارات هنارس ۰۱۳۹۰ ش)، ص ۴۲٫

۱۱ـ عطش (ناگفته‌هایی از سیر توحیدی کامل عظیم حضرت آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی)، هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی ـ مطالعاتی شمس‌الشموس، (۱۳۸۸ ش)، ص ۱۲۹٫

۱۲ـ بحر خروشان، حسین روحانی‌نژاد، ص ۱۲۰٫

۱۳ـ مردی از ملکوت، محمدباقر نجف‌زاده، ص ۱۶٫

۱۴ـ اقلیم وجود، محمد لک علی‌آبادی، ص ۵۸٫

۱۵ـ عنکبوت، ۴۵٫

۱۶ـ زمرم عرفان (یادنامه ‌فقیه عارف حضرت آیت‌الله محمدتقی بهجت)، محمد محمدی ری‌شهری، ص ۷۹٫

۱۷ـ اقلیم وجود، ص ۷۱٫

۱۸ـ جرعه‌های جانبخش، غلامرضا گلی‌زواره، ص ۵۸٫

۱۹ـ فرقان، ۷۳٫

۲۰ـ دریای عرفان (زندگینامه و شرح احوال آیت‌الله سیدعلی قاضی) هادی هاشمیان، ص ۱۲۸٫

۲۱ـ چشمه توحید، واحد پژوهش انتشارات هنارس (۱۳۹۰ ش)، ص ۱۸٫

۲۲ـ مؤمنون، ۹۷٫

۲۳ـ اقلیم وجود، صص ۴۵ـ۴۴٫

۲۴ـ همان، ص ۸۱٫

۲۵ـ بحر خروشان، ص ۱۰۷٫

۲۶ـ تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۳۲٫

۲۷ـ اقلیم وجود، ص ۶۲٫

۲۸ـ بحر خروشان، ص ۱۰۵٫

۲۹ـ ذاریات، ۵۵٫

۳۰ـ اقلیم وجود، ص ۶۰٫

۳۱ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۲۶۵، ص ۶۹۲٫

۳۲ـ همان، حکمت ۳۹۴، ص ۷۲۴٫

۳۳ـ صلح کل، صص ۱۶۹ـ۱۶۸٫

۳۴ـ چشمه توحید، ص ۸۹٫

۳۵ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، ج ۱۱، ص ۲۹۸٫

۳۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲٫

۳۷ـ همان، ص ۴۰۴٫

۳۸ـ صلح کل، ص ۴۸٫

۳۹ـ عطش، ص ۱۶۷٫

۴۰ـ شمس الوحی تبریزی، عبدالله جوادی آملی، صص ۲۴۲ـ۲۴۱٫

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

ایشان عمری را در راه اعتلای کلمه حق گذراند و با اخلاصی کم‌نظیر، در راه اسلام و قرآن گام برداشت و بازدهی بسیار عالی را در قلمرو عرفان و معرفت از خویش باقی گذاشت و با افکار بلند و عارفانه‌اش تأثیری عمیق در بین مشتاقان معرفت و طالبان اخلاق گذاشت و تربیت‌یافتگانی زبده را به جامعه اسلامی تقدیم نمود.

30نوامبر/16

ابوذر غفاری طلایه‌دار مبارزه با مفاسد اقتصادی و اشرافی‌گری(۲)

با صحابه معصومین علیهم‌السلام

 

 

غلامرضا گلی زواره

در شماره پیشین به نحوه اسلام آوردن ابوذر و شیوه‌های تبلیغی او پرداختیم و اینک در باب فضائل اخلاقی و مبارزات بی‌امان او در پیروی از امیر مومنان حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص)، سخن را پی می‌گیریم.

 فضایل و مکارم

تصریح پیامبر اکرم«ص» بر صداقت و راستگویی ابوذر مشهور است که فرموده‌اند: «آسمان سایه نیفکند و زمین برنداشت کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او تنها زندگی می‌کند. مرگش در تنهایی فرامی‌رسد و تنها برانگیخته و داخل بهشت می‌شود.»‌(۱)

امام رضا«ع» از پیامبر اکرم«ص» نقل فرمود که: «ابوذر راستگوی این امت است.»(۲) صفوان می‌‌گوید: «از حضرت صادق«ع» شنیدم که پیامبر خدا فرمود: خداوند فرمان داده است چهار نفر را دوست بدارم. علی‌بن‌ابی‌طالب، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی.»(۳)

ابوذر غفاری در میان شیعیان منزلت والایی دارد، زیرا او در زمره شخصیت‌هایی است که همراه سلمان فارسی، مقداد و عماریاسر بعد از رحلت رسول اکرم«ص» به حضرت علی«ع» وفادار ماند و این چهار نفر را ارکان اربعه نامیده‌اند.

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم.» (۴)

او که دل با حضرت داشت، چنان به ایشان نزدیک بود که در مراسم مخفیانه تشیع پیکر مطهر حضرت زهرا «س» در زمره یاران ویژه امام بود. همه می‌دانیم که دختر گرامی پیامبر در وصیت خود تأکید کرده بود که او را شبانه دفن کنند و مرقدش پنهان باشد و با این وصیت در واقع نفرت خود از ستمگران آن عصر را اظهار کرد، اما ابوذر در مراسم دفن آن بانوی بزرگوار حضور داشت و حتی نقل شده است که علی«ع» به کمک ابوذر جنازه همسرش  را به مصلی آورد و بر آن نماز خواندند.(۵)

اعتراض و انتقاد

پس از چندی که نخستین خلیفه، زمام امور مسلمانان را برعهده گرفت، دوازده تن از صحابه پیامبر«ص» تصمیم گرفتند اعتراض کنند و هریک انتقاداتی را مطرح کردند. ابوذر از جای خود برخاست و گفت: «ای جماعت! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و قرابت رسول اکرم«ص» را نادیده گرفتید. سوگند به خدا با این وضعی که پیش آمده، عده‌ای از دین خارج و دسته‌ای هم متزلزل و مضطرب می‌شوند. اگر این منصب را در خاندان پیامبر قرار می‌دادید، هرگز اختلاف و مشاجره‌ای در میان مسلمانان رخ نمی‌داد، ولی از این پس هر کسی به این موقعیت طمع می‌ورزد؛ خون‌های زیادی برای تصاحب قدرت بر زمین می‌ریزد. شما همه نیک می‌دانید و مردمان صالح هم گواهند که رسول اکرم«ص» فرمود جانشین من علی‌بن ابی‌طالب«ع» و پس از او پسرانم حسن و حسین«ع» و بعد از آنها اولاد ایشان خواهند بود. اما شما فرمایش پیامبر و پیمان و وصیت او را فراموش کردید؛ و همچون امت‌های گذشته که از فرستادگان الهی فاصله گرفتند و به فرامین آنان عمل نکردند و منحرف شدند، رفتار کردید و آئین، احکام و سنت اسلامی را تغییر دادید.»(۶)

افشای مفاسد و انحرافات زمامداران

در زمان خلافت اولین و دومین خلیفه اگرچه ابوذر از وضع موجود دل خوشی نداشت، اما در فتوحات اسلامی با رزمندگان مسلمان همکاری می‌کرد، از جمله در سال بیستم هجری در فتح مصر شرکت داشت و در ۲۷ هجری در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. او تا سال سی‌ام هجری با نیروهایی که دراختیار داشت، در شام، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، اقامت گزید تا در نبردهای مسلمانان با رومیان حماسه‌آفرینی کند.

در همین ایام گاهی به بیت‌المقدس می‌رفت و قبله‌گاه نخستین مسلمین را زیارت می‌کرد. ناگهان به او خبر رسید که دومین خلیفه توسط برده‌ای ایرانی به نام ابولؤلؤ به قتل رسیده است. ابوذر تصور کرد که از آن پس امارت مسلمانان به حضرت علی«ع» تعلق دارد و کسی سزاوارتر از او وجود ندارد، لذا راهی مدینه گردید تا در کنار آن حضرت باشد. ولی در راه به قافله‌ای که از مدینه به شام می‌آمد برخورد و از آنان شنید که عثمان به عنوان خلافت مسلمین انتخاب گردیده و بار دیگر حق حضرت علی«ع» نادیده گرفته شده است.(۷)

ابوذر در مدینه اقامت گزید، اما رفته رفته ملاحظه کرد که امارت مسلمین به تشکیلات سلطنتی تبدیل شده و تشریفات و تجملات پادشاهی و دنیاطلبی و فزون‌خواهی بر پارسایی و پرهیزگاری غلبه یافته است. طلحه و زبیر و عبدالرحمن عوف که در روی کار آوردن خلیفه سوم مؤثر بودند و به او رأی دادند، املاک و اموال فراوانی به دست آوردند. سعدبن ابی‌وقاص (پدر عمر سعد) در عقیق‌ خانه‌ای بسیار مجلل و با امکانات رفاهی گسترده بنا کرد. یک روز هم ابوذر خبردار شد که عثمان تمام قلعه خیبر و بخش مهمی از مالیات سرانه آفریقا را به عموی خود مروان بن حکم که رسول اکرم«ص» او و پدرش را تبعید کرده بود، بخشیده و به برخی از خویشاوندان دیگر خود نیز اموال قابل توجهی از بیت‌المال عمومی را عطا کرده است.

ابوذر با مشاهده این مفاسد اقتصادی چاره‌ای جز مبارزه ندید و بی آنکه هراسی به دل راه دهد، به‌شدت به رفتارهای مذموم و تصمیم‌گیری‌های ظالمانه‌ خلیفه اعتراض و در مسجدالنبی این آیه را برای مردم تلاوت کرد: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ ِ عَذَاب.»(۸) مروان موضوع را به عثمان خبر داد و او هم ابوذر را احضار کرد و او را مورد مؤاخذه قرار داد، اما ابوذر حملات خود را به تشکیلات او شدیدتر کرد. عثمان به دنبال پیدا کردن بهانه‌ای بود تا او را تبعید کند و به قول خودش از شر این اخلالگر رهایی یابد.

تا اینکه روزی ابوذر با  کعب‌الاحبار روحانی یهودی مسلمان‌نما که وزیر مشاور عثمان بود، نزد خلیفه نشسته بود. عثمان به کعب گفت: «آیا برای حاکم اسلامی جایز است که مالی را دراختیار بگیرد و هر وقت توانست آن را بپردازد؟» کعب: «گفت اشکالی ندارد.» ابوذر گفت: «ای یهودی‌زاده! تو احکام شرعی آئین ما را به ما تعلیم می‌دهی؟» کعب از این بابت به عثمان شکوه کرد و مشاجره‌ای بین ابوذر و عثمان صورت گرفت و عثمان او را به سرزمین شام تبعید کرد.(۹)

مبارزه با نیرنگ معاویه

در منطقه شامات که از حاصلخیزترین و پردرآمدترین نواحی دنیای اسلام به شمار می‌رفت، معاویه بن ابی‌سفیان بر مسند حکومت تکیه زده بود و پول‌های گزاف و بی‌حساب و کتاب به این و آن می‌بخشید و بدین وسیله حامیان خود را افزایش می‌داد. او به احداث کاخی مجهز به انواع امکانات رفاهی و تزئینات گوناگون که سرمایه‌اش از حق مسلم مردمان محروم و کم‌بضاعت بود اقدام کرد. مردم شام از این وضع به ستوه آمده بودند و چون شنیدند ابوذر راهی این سرزمین شده است، به استقبال او شتافتند و ابوذر هم ضمن سخنرانی برای مردم، به املاک و قصرهای سر به فلک کشیده معاویه و مفاسد وی اشاره می‌کرد.

معاویه که می‌دید ابوذر با گفتن حقایق، اذهان مردم را روشن می‌سازد، ابتدا تلاش کرد با تطمیع، او را خاموش کند و سیصد دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «اگر این پول حق من بوده که تا کنون از آن محروم بوده‌ام، می‌پذیرم، ولی اگر رشوه است، به آن نیاز ندارم.» و پول را پس فرستاد»(۱۰)

معاویه که دید تطمیع و تهدیدش کارساز نیست از راه دیگری وارد شد و اهالی شام (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) را از معاشرت با ابوذر نهی و در قدم بعدی او را به سرزمین جبل عامل (کوهستان‌های جنوب لبنان) تبعید کرد. ابوذر در روستاهای صرفند مفحالیس بر کرانه مدیترانه و جنوب شرقی جبل عامل اقامت گزید و در آن نواحی به ترویج فرهنگ و معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت پرداخت و از فضایل و مکارم امیرمؤمنان«ع» سخن گفت و بدین‌گونه بذر تشیع را در جبل‌عامل افشانید. در هریک از دو قریه یادشده، مسجدی است که به نام ابوذر معروف است.(۱۱)

معاویه از این وضع نگران شد و در نامه‌ای به عثمان نوشت که ابوذر هر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و اهالی این منطقه را از تشکیلات خلافت شما متنفر و نسبت به علی«ع» علاقمند کرده است. عثمان به معاویه نوشت: «ابوذر را بر شتری بدون جهاز سوار و به جانب من روانه کن.»

مردم که از حرکت ابوذر مطلع شدند به او گفتند:«اگر اجازه بدهی از رفتن تو به مقر خلافت جلوگیری می‌کنیم.» ابوذر گفت: «نه، برگردید، زیرا در این صورت ستمکاران شما را شکنجه و روانه زندان می‌کنند. صبر من در شدائد و مصائب از شما افزون‌تر است.»(۱۲)

در تبعیدگاه ربذه

عثمان تصمیم گرفت او را به مکان دیگری تبعید کند و به او گفت که کجا را دشمن می‌داری؟ ابوذر گفت: «از ربذه نفرت دارم، زیرا وقتی در حال کفر به سر می‌بردم در آنجا بودم.» عثمان گفت: «باید به ربذه بروی.» ابوذر به یاد فرموده پیامبر افتاد که به وی متذکر گردیده بود تو را به ربذه تبعید می‌کنند. این آبادی در یک فرسخی مدینه و بر سر راه مکه و مدینه واقع شده.(۱۳)

به‌رغم آنکه عثمان دستور داده بود کسی ابوذر را بدرقه نکند، علی«ع»، دو فرزندش امام حسن«ع» و امام حسین«ع»، برادر آن حضرت عقیل، عماریاسر و عده‌ای دیگر از بنی‌هاشم ابوذر را مشایعت کردند و امیرمؤمنان«ع» هنگام بدرقه خطاب به وی فرمودند: «ای ابوذر! تو برای خشنودی خداوند به خشم آمدی، پس به آن پروردگاری که برای او خشمگین شدی امیدوار باش. این قوم (عثمان و کارگزارانش) از به خطر افتادن دنیای خود ترسیدند و تو بر دین خود از آنان بیمناک گشتی. با تو انس نمی‌گیرد مگر حق و از تو نمی‌رمد مگر باطل، پس اگر با آنان همکاری می‌کردی، تو را دوست می‌داشتند و تو را در امان می‌گذاشتند.»(۱۴)

ابوذر در تبعیدگاه ربذه وضعیت مشقت‌باری داشت. وسیله معاش او و خانواده‌اش چند رأس گوسفند بود که در آن ریگستان گرم کم‌کم از بین رفتند و یگانه پسرش نیز درگذشت.(۱۵)

سرانجام وی بعد از عمری عبادت و زهد و مبارزه با ستمگران، به سال ۳۱ یا ۳۲ هجری و در حالی که جز همسرش کسی در کنارش نبود، همان‌گونه که پیامبر اکرم«ص» پیش‌بینی کرده بود، دارفانی را وداع گفت. همسرش اندوهگین بود که حالا چه کسی شوهرش را کفن و دفن کند که ناگهان جماعتی از مؤمنین از راه رسیدند و ابوذر را غسل داده و کفن کردند. عبدالله بن مسعود یا مالک اشتر بر پیکرش نماز خوانده و او را در همان ربذه دفن کردند و همسر و دخترش را با خود به مدینه بردند.(۱۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

اعیان الشیعه، ج اول، ص ۳۲۶٫۱

همان  .۲

  1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، صص ۳۱۵ و ۳۹۳، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۶، طبقات، ج ۴، ص ۱۹۹
  2. رجال حول الرسول، ج اول، صص ۱۸۰ـ۱۷۸

۵٫‌ سفینه البحار، ج اول، ص ۴۸۳، بیت‌الاحزان، محدث قمی، ص ۲۸۶، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص.۴۷۶

  1. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۳

۷٫تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۴۱، فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۰۹، انساب الاشراف، بلاذری، ج ۴، ص ۵۴۲، الفتوح.

‌ ۸٫ توبه، ۳۴

  1. الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۲
  2. طبقات، ج ۴، ص ۴۲۲، تاریخ یقعوبی، ج ۲، ص ۱۷۲، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، صص ۴۳۳ـ۴۳۲

۱۱٫امل الامل، شیخ حر عاملی، مقدمه مؤلف، ج اول، ص ۱۳، جبل عامل فی التاریخ، محمدتقی آل الفقیه العالمی، ص ۴۹،

  1. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۳۶، پیغمبر و یاران، ج ۱، صص ۶۰ـ۵۹، یاران پیامبر، ص ۳۶
  2.   معجم البلدان، یاقوت حمدی، ج ۴، ص ۲۲۲
  3. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۰، صص ۴۰۶ـ۴۰۵
  4. دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۳
  5.   انساب الاشراف، ج ۴، ص ۵۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۷۳، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۸

 

سوتیتر:

۱

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم

 

30نوامبر/16

پیش‌بینی تاریخی‌ای که محقق شد

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۱

سید روح‌الله امین‌آبادی

با قاطعیت می‌توان گفت مهم‌ترین رویداد دو ماهه اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۶۱ مربوط به دفاع مقدس و پیروزی‌های چشمگیر رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد است‌. در دهم اردیبهشت ماه این سال مرحله اول عملیات بیت‌المقدس با رمز علی ابن ابی‌طالب«ع» در منطقه شمال خرمشهر با هدف آزادسازی این شهر آغاز شد.

هشت روز بعد در ۱۸ اردیبهشت در اولین مرحله عملیات بیت‌المقدس، هویزه، پادگان حمید و ۵۰۰ کیلومتر مربع از اراضی خوزستان آزاد شدند و با تسلط کامل رزمندگان بر جاده اهواز خرمشهر، عراقی‌ها به محاصره رزمندگان اسلام در آمدند.

در ۲۰ اردیبهشت این سال  شلمچه آزاد شد تا رزمندگان گام به گام به هدف نهایی در این مرحله از دفاع مقدس نزدیک شوند و اینگونه بود که…

خدا خرمشهر را آزاد کرد!

خرمشهر آزاد شد، جمله‌ای که از یک ماه پیش مردم برای شنیدن آن لحظه‌شماری می‌کردند. روزنامه‌ها در شماره‌های ویژه سوم خرداد، مردم را از انتظار درآوردند و خبر پیروزی را با تیترهای درشت در صفحه اول خود به جهان مخابره کردند.

روزنامه اطلاعات در شماره ویژه این روز نوشت: «شهر قهرمان خرمشهر به دست پرتوان رزمندگان دلاور اسلام آزاد شد. نیروهای ایران با درهم شکستن آخرین سنگرهای مقاومت‌ مزدوران عراقی در خرمشهر، بر کلیه نقاط شهر مسلط شدند و هم‌اکنون خرمشهر، شهر خون، ایثار و شهادت در کنترل کامل رزمندگان اسلام است.

رزمندگان اسلام صبح امروز طی یک حمله برق‌آسا شهرک ولی‌عصر در غرب خرمشهر را آزاد کردند و نیروهای رزمنده ایران از مدخل غربی خرمشهر با گام‌های استوار وارد شهر شدند و نبرد شدید برای آزادی کامل خرمشهر را با مزدوران بعثی آغاز کردند و در همان لحظات اول حمله، کلیه خطوط دفاعی دشمن را متلاشی کردند و آخرین مقاومت‌های مزدوران عراقی را درهم کوبیدند.

سرهنگ احمد زیدا فرمانده نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر، صبح امروز به دست نیروهای پرتوان اسلام به هلاکت رسید. کشته شدن این فرمانده بعثی باعث شد روحیه نیروهای مزدور عراقی در داخل خرمشهر به‌شدت کاهش یابد. این سرهنگ عراقی فرماندهی تیپ ۱۱۳ گارد مرزی ارتش صدام را نیز به عهده داشت.»

در پی پیام سپاه اسلام به سربازان فریب‌خورده ارتش بعث عراق و دعوت آنان به تسلیم، نظامیان عراقی مستقر در خونین شهر، گروه گروه خود را به مدافعان انقلاب اسلامی تسلیم کردند. خبرها لحظه به لحظه از خرمشهر مخابره می‌شود و در ساعت ۱۵ و ۲۰ دقیقه این خبر جهان را تکان می‌دهد؛ خرمشهر آزاد شد.

 

پیام امام خمینی به دنبال فتح خرمشهر: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»

امام خمینی رهبر انقلاب به دنبال آزادی خرمشهر طی پیامی تأکید کردند: «اینجانب با یقین به آنکه مَا النَّصْرُ إلّامِنْ عِندِاللهِ از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیه‌الله الاعظم ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت‌هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند، بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین‌انداز کرد و پرچم پرافتخار «لااله الاالله» را بر فراز آن شهر خرّم ـ که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت ـ [بیافراشت‌] تشکر می‌کنم.»

امام خمینی ضمن هشدار به سران عرب ادامه دادند: «امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می‌گوید و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می‌دهم که اگر از اطاعت بی‌چون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید و شما بدانید آن قدر که ابرقدرت‌ها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته پشتیبانی کردند، از شماها که قدرت‌های کوچک و حکومت‌های ضعیف هستید، پشتیبانی نمی‌کنند.»

بی‌شک درباره آزادسازی خرمشهر بسیار می‌توان نوشت، ولی هرگز نمی‌توان اوج حماسه‌ای را که در این دو ماه خلق شد به‌خوبی روایت و حق مطلب را ادا کرد.

 

پیش‌بینی تاریخی‌ای که محقق شد

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان بعد از ظهر دوم خرداد ۱۳۶۱ طی گفت‌وگویی با خبرنگار واحد مرکزی خبر اظهار داشتند: «اگر عراق فرصت کند به کشورهای خلیج فارس از جمله کویت هم تجاوز می‌کند…اصل تشکیل شورای همکاری خلیج فارس بدون نقش اساسی جمهوری اسلامی ایران، امر غیرواقع‌بینانه‌ای بود….اگر عراق در این نبرد پیروز می‌شد، احتمال بروز درگیری‌های مرزی قدیمی بین این کشور با کویت و عربستان بود و شاید عراق سرزمین‌های آنان را به‌زور تصرف می‌کرد. بدین صورت است که خلیج فارس باید از پیروزی و تسلط عراق بترسد، نه از پیروزی جمهوری اسلامی ایران، زیرا ما همواره ثابت کرده‌ایم که تمایل به گسترش اراضی خود نداریم، ولی عراق با تجاوز به جمهوری اسلامی ایران ثابت کرد که خواهان گسترش اراضی خود و تجاوز به کشورهای همسایه است.»

پیش‌بینی تاریخی مقام معظم رهبری در سال ۶۱ و در زمانی که هیچ نشانی از اختلاف میان کویت و رژیم بعث عراق هویدا نبود و اختلاف‌های قدیمی نیز بر سر اتحاد در جنگ با ایران دیده نمی‌شد، سال‌ها بعد تحقق پیدا کرد تا سران مرتجع عرب بر خبط و خطای خود در حمایت بی چون و چرا از صدام آگاه شوند.

پیش‌بینی ایشان درباره حمله عراق به کویت در ۱۱ مرداد ماه ۱۳۶۹ ـ ۱۹۹۰ م. ـ محقق شد. امروز نیز معظم‌له شکست حتمی آل‌سعود در جنگ با مظلومین یمن را پیش‌بینی کرده‌اند و شواهد و قرائن تحقق این پیش‌بینی هویداست. آیا به گفته رهبر عزیز انقلاب سران سفیه منطقه عبرت خواهند گرفت؟

 

جنایت بی‌نظیر صدام، ساقط کردن هواپیمای وزیر خارجه الجزایر  

در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ صدام دست به جنایتی عجیبی می‌زند. از آنجا که روابط حسنه الجزایر با ایران اسلامی رژیم عراق را به‌شدت عصبانی کرده بود، در سفر وزیر خارجه الجزایر به منطقه، هواپیمای وی توسط جنگنده‌های بعثی ساقط می‌شود تا صدام پیام خود را به دولتمردان این کشور مخابره کند که هرگز تحمل روابط حسنه کشوری با ایران را ندارد. به بخشی از گزارش‌های مطبوعات از این جنایت اشاره می‌کنیم.

محمدبن یحیی وزیر امور خارجه جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر که برای دیداری رسمی عازم کشورمان بود، بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. محمد بن یحیی در رأس یک هیئت عالیرتبه الجزایری و به دعوت علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه کشورمان به ایران می‌آمد که این حادثه دردناک به وقوع پیوست.

این هیئت عالیرتبه روز دوشنبه [۱۳ اردیبهشت] الجزایر را به قصد یک دیدار رسمی ۵ روزه از ایران ترک کرده بود. یادآور می‌شود که این سفر، نخستین دیدار یک هیئت عالیرتبه الجزایری از ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. وزارت خارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای اعلام کرد قرائنی در دست است که سقوط این هواپیما یک توطئه حساب شده از جانب رژیم بعث عراق بوده است.

آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس نیز در جلسه ۱۴ اردیبهشت مجلس اظهار داشت: «وزیر خارجه الجزایر و همراهان‌اش به عنوان هیئت صلح و حل اختلافات فی مابین دو کشور ایران و عراق قصد سفر به ایران را داشتند… پیروزی چشمگیر سپاه اسلام در عملیات بیت‌المقدس برای ناظران و کسانی که حزب بعث عفلقی را می‌شناختند، این نگرانی را ایجاد کرده بود که عراق و حکام بعثی با مشاهده این حرکت وسیع نیروهای اسلام دچار اضطراب و جنون شوند و دست به عملیات جنون‌آمیزی بزنند… اما کسی فکر نمی‌کرد که جنون صدام به این اندازه اوج بگیرد که هواپیمای وزیر خارجه دولت دوست و انقلابی الجزایر را به جرم اینکه به ایران انقلابی مسافرت می‌کند مورد هجوم قرار دهد… جنایت هولناک است و اسناد گواه است که هواپیمای عراقی در تعقیب هواپیمای مسافرتی لوفت‌هانزا و هواپیمای حامل وزیر خارجه الجزایر و همراهان‌اش بوده‌اند. نوار مکالمه برج‌های پایگاه‌ها با هواپیما ثبت است و منتشر می‌شود و صدام نمی‌تواند این جنایت را انکار کند و ما منتظریم که اسناد دقیقاً پخش شوند.»

 

ارتباط سعودی‌ها با عوامل یک کودتا

در اوایل سال ۱۳۶۱ صادق قطب‌زاده که زمانی ریاست صدا و سیما را برعهده داشت و مدتی هم وزیر خارجه بود و در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری شکست خورد، به اتهام تلاش برای انجام یک کودتا و نیز ترور امام خمینی دستگیر شد. به دنبال دستگیری عوامل کودتا، ارتباط این افراد با آیت‌الله شریعتمداری از مراجع وقت مشخص شد و جامعه مدرسین وی را از مرجعیت برکنار کرد.

در اردیبهشت ۱۳۶۱ مصاحبه آیت‌الله شریعتمداری در این زمینه منتشر شد. وی طی مصاحبه‌ای از پیشگاه خداوند به علت اینکه از توطئه کودتا آگاهی داشته و آن را افشا نکرده، طلب استغفار کرد و ملتزم شد در آینده امثال این امور را تکرار نکند، بلکه با شدت با اینگونه افکار و اعمال مبارزه کند.

آیت‌الله ری شهری حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب ارتش در این زمینه گفت: «در طی سه جلسه، این مصاحبه با سیدکاظم شریعتمداری صورت گرفته است. وی در این بازجویی حتی از یک شاگرد کلاس نهم هم ناتوان‌تر بود. وی در طی این بازجویی‌ها به بهانه اینکه مریض است و نمی‌تواند مطالب را درست ادا کند، تنها به سئوالات کتبی، آن هم با مشورت با عباسی دامادش پس از ۵ ساعت فکر کردن روی آن پاسخ داد.»

بعد از سخنان آیت‌الله ری شهری، مصاحبه با آیت‌الله شریعتمداری منتشر شد. وی در مورد مطالبی که مهدوی [یکی از متهمین] با امیر عبدالله مطرح کرده بود، گفت: «تا آنجا که یادم می‌آید ایشان گفت که به امیر عبدالله گفتم آیا شما شریعتمداری را می‌شناسید؟ ایشان گفت: اسم‌اش را شنیده‌ام. مهدوی از طرف خود چنین گفته است که اگر شریعتمداری بخواهد از ایران خارج شود و برای سکونت به کشور شما بیاید او را می‌پذیرید یا خیر؟ او گفته است: از نظر ما مانعی ندارد، ولی اگر تنها برای اقامت در مکه یا مدینه بخواهد بیاید، فایده‌ نخواهد داشت.»

گفتنی است مهدوی یکی از عوامل کودتا چند ماه بعد در مرداد ماه ۱۳۶۱ در دادگاه انقلاب اسلامی ارتش با اشاره به مسافرت خود به آلمان به درخواست قطب‌زاده و دیدار با برخی از شخصیت‌ها گفت: «در جریان آن ملاقات قرار شد به اتفاق یکی از دوستان آقای قطب‌زاده به عربستان نزد امیرعبدالله برویم که گفته می‌شد از دوستان قبل از انقلاب قطب‌زاده است و قرار شد او حدود ۷۰، ۸۰ میلیون مارک کمک مالی به قطب‌زاده کند… من به عربستان رفتم، ولی امیر عبدالله نیامد و شخصی از طرف او به ملاقات من آمد. بعد از احوالپرسی… ابتدا ‌به‌ ساکن از من سئوال کرد که احوال آقای شریعتمداری چطور است؟ من گفتم خوب است. وی گفت به ایشان از طرف امیرعبدالله سلام برسانید و بگویید هر وقت ایشان خواسته باشند می‌توانند به عربستان تشریف بیاورند. من هم همان شب سوار هواپیما و راهی ایران شدم. مسئله من این نبود که در خارج با کسی تماس بگیرم. من برای گرفتن کمک مالی به عربستان رفتم و با یک پیغام برای آقای شریعتمداری بازگشتم.»

مهدوی همچنین گفت: «قطب‌زاده به من گفت چون آقای شریعتمداری روی تأیید کشورهای منطقه روی خودمان حساسیت دارند، شما به ایشان بگویید که دولت عربستان قول داده پس از اجرای نقشه، ما را تأیید کند، من هم مطلب فوق را به آقای شریعتمداری گفتم و ایشان خوشحال شدند.»

 

 

30نوامبر/16

پندها و اندرزها

تأثیر استغفار در گشایش رزق

مردی عیالوار، از مشکلی که برای او پیش آمده بود و از تنگنای مالیِ خود در نزد حضرت علی(ع) شکایت کرد. حضرت به او فرمود بر تو باد استغفار کردن، چراکه خداوند می‌فرماید: «از خدا آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است».

آن مرد بار دیگر خدمت حضرت رسید و گفت: «یا امیرالمؤمنین، من فراوان استغفار کردم اما راه چاره‌ای برای خود نمی‌بینم.» حضرت پاسخ داد: «شاید آن‌چنان که شایسته است استغفار نکردی.»، گفت: راه آن‌را به من یاد دهید، فرمود: نیت خود را پاک کن، از پروردگارت اطاعت نما و بگو: خداوندا! نسبت به تمامی گناهانی که آنها را با جسم سالمی که تو به من ارزانی داشتی انجام دادم، از تو آمرزش می‌طلبم، بر بهترین مخلوقت محمد(ص) و آل او درود فرست و مرا بیامرز و برای من گشایش قرار ده. آن مرد گفت: من چندین بار به همین صورت آمرزش خواستم، تا اینکه خداوند از من ناراحتی و تنگدستی را زدود و رزقم را فراوان ساخت و گرفتاریم را برطرف کرد.(کنزالعمال، خ۳۹۶۶)

                                        

آثار پرهیز از غضب
مردی به حضور پیامبراکرم(ص) عرض کرد: یا رسول‌الله! مرا تعلیم ده! (موعظه کن!) حضرت فرمود: برو و غضب نکن!
آن مرد گفت: همین مرا بس است. و به جانب قبیله خود رفت. ناگهان در میان طایفه‌اش جنگی درگرفت و مسلمانان در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند. آن مرد هم که وضعیت جنگی را مشاهده کرد، مسلح شد، و در صف جنگاوران ایستاد. آنگاه سخن پیامبر(ص) را به یاد آورد که به او فرمود: غضب نکن! در این هنگام اسلحه را کنار گذارد، و به نزد مخالفین قوم خود رفت و گفت: ای مردم!، هر جراحت، قتل و … که در افراد شما اتفاق افتاده است، به عهده من باشد و خون‌بهای آن را می‌پردازم. مخالفین که این سخنان صلح‌طلبانه و آشتی‌جویانه را از او شنیدند، گفتند: ما این جریمه را نمی‌خواهیم، برای خود شما باشد، زیرا ما از شما به این جریمه سزاوارتریم. آنگاه با یکدیگر صلح کردند و آن کینه، از میان (این دو قوم) از بین رفت. (سفینه‌البحار، ج۲، ص۳۲۰ به نقل از اصول کافی باب غضب )

 

تمسک به قرآن تنها راه نجات

معاذبن جبل می‌گوید: در سفری ملازم پیامبر(ص) بودیم، به آن حضرت عرض کردم برای ما سخنی بگویید. آن حضرت فرمودند، اگر زندگی سعادتمندانه، مرگ شهیدانه، نجات روز حشر، سایه‌ی روز سوزندگی، و هدایت روز گمراهی می‌طلبید، به فراگیری درس‌های قرآن بپردازید که آن، سخنِ خدای رحمان و سپری در برابر شیطان و مایه سنگینی کفه عمل در میزان عدل است. (جامع احادیث شیعه، ج ۵۱، ص۹)

 

پاداش عظیم عمل برای رضای خدا

محدّثین و مورّخین در کتاب هاى مختلفى آورده اند:

پس از رحلت حضرت رسول (ص)، یاران حضرت علی(ع) نزد زید بن ارقم که یکى از اصحاب رسول خدا (ص) و در جریان غدیرخم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند، ولى او چون از طرف حکومت براى خود احتمال خطر مى‌داد از بیان حقیقت و جریان غدیر خوددارى کرد!.

بعد از گذشت مدّتى، همین شخص در بستر بیمارى افتاد، وقتى امیرالمؤ منین علی(ع) شنید که زید بن ارقم مریض حال است به عیادت و دیدار او آمد.

همین‌که زید چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت: مرحبا به امیرمؤمنان، که از من عیادت مى‌نماید، با این که از ما دلگیر و آزرده خاطر است.

امام علی(ع) فرمود: اى زید! آن ناراحتى که براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمى‌شود که ما شرط انسانیّت و حق‌دوستى را فراموش نموده، و تو را در حال بیمارى عیادت نکنیم.

و افزودند: هرکس مریضى را براى رضاى خداوند عیادت کند، تا هنگامى که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت.

و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملِک را مامور مى‌نماید تا براى او درود و تحیّت فرستند و مشمول رحمت الهى قرار مى‌گیرد.

سپس افزود: اى زید! من دوست داشتم که چنین فضیلتى شامل حالم گردد؛ و به همین جهت از تو عیادت کردم.( جامع احادیث شیعه)

 

خدا ما را دوست دارد یا خیر؟

حضرت امام محمد باقر(ع) فرمودند: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقّت کن اگر، اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه، ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى‌دارد. 

ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى‌گردد.(اصول کافی، جلد۲،صفحه ۱۲۶)

 

پاداش کسی که در برآوردن نیاز بیمارى بکوشد

امام على(ع)فرمود: پیامبر خدا(ص) فرمودند: هرکس در برآوردن نیاز بیمارى بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون مى‏‌رود، به‏‌سان آن روز که از مادر، زاده شده است.
در این هنگام، مردى از انصار گفت: اى پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! اگر بیمار از خانواده شخص باشد، آیا در صورتى که در برآوردن نیاز خانواده خویش بکوشد، این کار، پاداش بیشترى ندارد؟
فرمود: «آری پاراش بیشتری دارد.»

 

فریب دنیا را نخورید!
ضرار بن ضمره ضبایی از یاران امام علی(ع) به شام رفت و بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست ازحالات امام بگوید: او گفت: علی(ع) را درحالی دیدم که شب، پرده‌های خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزیده به خود می‌پیچید، و محزون می‌گریست و می‌گفت: «ای دنیا!! ای دنیای حرام! از من دور شو، آیا برای من خودنمایی می‌کنی؟ یا شیفته من شده‌ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مباد!. غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کرده‌ام، تا بازگشتی نباشد، دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پَست است. آه از توشه اندک، و درازی راه و دوری منزل، و عظمت روز قیامت!».(نهج‌البلاغه- حکمت ۷۷)

 

شست‌و‌شو و طهارت بدن با نماز

از ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل شده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: اگر بر درب خانه یکی از شما نهری باشد، و او هر روز پنج بار خود را در آن شست‌وشو دهد، آیا در بدنش چرکی باقی می‌ماند؟ (راوی می‌گوید؛) گفتم؛ نه! حضرت فرمود: مَثَل نماز همچون مَثَل نهر جاری است. هرگاه آدمی نماز بگذارد، گناهانی را که میان دو نماز از او سر زده است، می‌پوشاند.
همچنین از ابوحمزه از امام باقر(ع) نقل شده است که پیامبر خدا(ص) فرمود: هر‌گاه بنده مومن به نماز برخیزد خداوند به او نظر می‌کند (یا فرمود: خداوند به او روی می‌کند) تا از نماز فارغ شود و رحمت از بالای سرش تا افق آسمان بر او سایه می‌افکند و فرشتگان اطراف او را تا آسمان می‌پوشانند، و خداوند فرشته‌ای را بر سر او موکل می‌کند که به او می‌‌گوید: ای نمازگزار! اگر بدانی چه کسی به تو نظر می‌‌کند و با چه کسی مناجات می‌کنی، به چیز دیگری توجه نخواهی کرد، و هرگز از جایگاه خود کنار نخواهی رفت.
(وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۷ – الکافی، ج ۳، ص ۲۶۵)

 

مجوز برای انجام گناه!                                                                                                شما قبلا به این مطلب رای داده ایدمردی خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت: من شخصی گناهکار هستم که نمی‌توانم خود را از معصیت نگه دارم، مرا پند و اندرزی بده، امام حسین(ع) فرمود: پنج کار را انجام مَده، بعد هرگناهی مایلی بکن:

۱- از رزق و روزی خدا نخور هرگناهی مایلی بکن.
۲-از ولایت خدا خارج‌شو، هرگناهی می‌خواهی بکن.
۳- جایی را پیدا کن که خدا ترا نبیند، هرچه می‌خواهی بکن.
۴- وقتی ملک‌الموت برای گرفتن جانت(قبض روحت) آمد از او جلوگیری کن.
۵- وقتی مالک دوزخ خواست تو را داخل جهنم کند داخل نشو، هرگناهی مایلی انجام ده.                                      (بحارالانوار جلد ۱۷ صفحه ۱۱۵)

 

30نوامبر/16

نقش عبودیت بر تعالی اخلاقی و فرهنگی

 

 

حجت‌الاسلام وا‌لمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور(۱)

شهربانو عباس‌زاده)

 

مقدمه

عبودیت از محوری‌ترین آموزه‌های قرآنی و اسلامی است. در میان اقسام توحید، توحید در عبودیت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، زیرا ناظر به هدف آفرینش انسان است و زندگی در این مدار قرار گرفته و با آن معنا می‌یابد.

عبودیت همانند روحی است که به اعمال و عبادات و افعال انسانی حیات می‌بخشد؛ یعنی افعالی مانند نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر با نیت عبودیت الهی معنا پیدا می‌کنند. عبودیت مقوله‌ای است که اگر کسی آن را انجام دهد و روح نیت الهی در آن جلوه نکند، پذیرفته نمی‌شود.

هدف این نوشتار تأثیر عبودیت در زندگی انسان از جهت فردی و اجتماعی است. در بخش فردی سبب تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده و نیروی متخیله، بینش خاص، عفت و پاکدامنی، تصرف در بدن، تصرف در جهان، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و ورود به بهشت و در بخش اجتماعی سبب جلوگیری از گناه و فحشاء، اجرای امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح میان مردم، عفو و گذشت، احسان در گفتار و عمل، عدل و انصاف و تواضع می‌گردد.

بندگی وعبودیت، اساسی‌ترین هدف خلقت انسان است، هدفی که اگر تحقق یابد، مقام نبوت محقق می‌شود. از این رو در تشهد نماز گفته می‌شود: « اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». این عبودیت و بندگی است و نشانه آنکه که نبوت و رسالت بدون بندگی و عبودیت تحقق پیدا نمی‌کند. قرآن می‌فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ؛(۳) جن و انس را فقط برای عبادت آفریدم.» یعنی عبودیت رابطه جن و انسان‌ با خالق است. خدای سبحان، عبودیت را بر انسان واجب کرده است تا در سایه آن به اوج کمال برسد و شایسته قرب حق شود.

هر حرکت و رفتاری را که دور از غفلت از خدا و در مسیر کمال باشد، عبودیت گویند. از نظر لغت عرب، عبد به انسانی می‌گویند که سر تا پا به مولای خود تعلق داشته باشد و اراده‌اش تابع اراده او و خواست‌اش تابع خواست او باشد و در برابر او مالک چیزی نباشد و در اطاعت او احساس سختی نکند.

عبودیت عامل اصلاح فکر و سخن و عمل مسلمانان است و زمینه‌های پیشرفت معنوی را فراهم می‌آورد. نوشتار حاضر در آغاز به مفهوم عبودیت و سپس به نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی می‌پردازد.

 

۱ـ معنای عبودیت و تفاوت آن با عبادت

واژه عبودیت در اصل به مفهوم خضوع(۴) و در استعمال متداول به معانی متفاوتی چون خضوع، اطاعت و پرستش است.

برخی نیز «عبودیت» را مترادف با «عبادت» دانسته‌اند.(۵) هر «اطاعتی» عبودیت نیست، اما عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد. نظر دیگری هم که عبودیت را مترادف با عبادت دانسته است با کاربردهای این واژه سازگار نیست، زیرا لفظ «عبادت» نوعاً درباره خدا به کار می‌رود،(۶) در حالی که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال می‌شود. در برخی دعاها آمده است «… ای کسی که یوسف را بعد از عبودیت [بردگی] پیامبر قرار دادی»(۷) در کتب‌ فقهی هم از واژه عبودیت برای غلام و برده استفاده شده است.(۸)

به نظر می‌رسد واژه «عبودیت» ـ به دلیل کاربردهای آن ـ به مفهوم «بندگی»، «بردگی»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است.(۱۰) عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخص به واسطه آن، عنوان «عبدالله» می‌یابد(۱۱) و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» می‌یابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنی» نوشته «حاج ملا هادی سبزواری» آمده است: «در شب معراج به پیامبر خطاب شد هر چه از سعادت‌ها که می‌خواهی درخواست کن! پیامبر گفت من را به عبودیت خودت منتسب کن! در این هنگام آیه سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ  … نازل شد.»(۱۲)

بنابراین تفاوت عبودیت با عبادت، جدا از مسئله تقدیس این است که عبادت از مقوله «فعل» و عملی است که انسان انجام می‌دهد، اما عبودیت «صفت» است که انسان به آن متصف می‌گردد. مثلاً می‌گویند فلانی «صفت عبودیت» دارد، اما نمی‌گویند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است). این در صورتی است که عبودیت به معنای «اسم مصدری» درنظر گرفته شود، اما اگر «مصدر متعدی» باشد، به مفهوم «بندگی کردن» و از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد، بندگی خدا را کردن است، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکی خواهد بود.(۱۳)  بر اساس معنای اول نیز، عبادت لازمه عبودیت است و از آن قابل تفکیک نیست.

 

۲ـ معنای فرهنگ

فرهنگ مجموعه اموری است که به روح و فکر انسان شکل‌ می‌دهند و انگیزه اصلی او را به سوی مسائل مختلف فراهم می‌سازند. مجموعه عقائد، تاریخ، آداب و رسوم جامعه، ادبیات و هنر، همان فرهنگ جامعه است.(۱۴) در جای دیگری آمده است: «فرهنگ»، ویژگی زندگی انسان یا جنبه‌های جداکننده انسان از حیوان است.(۱۵)

فرهنگ مجموعه‌ای از دستاوردهای هنری، فکری و اخلاقی است که میراث یک ملت را تشکیل می‌دهد که یک ‌‌‌بار برای همیشه حاصل می‌آید و وحدت آن ملت را پایه‌گذاری می‌کند.(۱۶)

برخی برای فرهنگ دو معنا ذکر کرده‌اند: الف) معنای خاص فرهنگ که به سرمایه معنوی یک قوم گفته می‌شود، یعنی همه آنچه که از درون یک قوم سرچشمه می‌گیرد و در بیرون، تجلی خود را در «سازندگی» می‌یابد.

ب) فرهنگ به مفهوم عام خود، روش زندگی کردن و اندیشیدن و حاصل دانسته‌ها و تجربه‌ها و اعتقادهای یک قوم است… فرهنگ مجموعه ارزش‌ها و آئین‌های خوب است.(۱۷)

 

معنای تعالی فرهنگی و اخلاقی

طبرسی می‌گوید که متعالی و عالی هر دو یکی است. به قولی متعالی، مقتدری را گویند که محال است کسی با آن مساوی باشد: « عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ ؛(۱۸).

تعالی:‌به معنای بلند شدن و برآمدن،((۱۹) بلندپایه گردیدن، برتری، بلند شدن و برتر شدن است و لذا تعالی به بالا رفتن درجه و مقام چیزی گفته می‌شود.

تعالی فرهنگی یعنی ارتقاء و بالا رفتن یک جامعه به لحاظ اخلاقی و فرهنگی، به این معنا که اخلاق و ارزش‌های فرهنگی بر آن حاکم باشد.

 

 

۳ـ نقش عبودیت در زندگی

پیش از آنکه انسان پا به عرصه جهان بگذارد، خداوند او را مسجود ملائک کرد و به مقام جانشینی خویش در زمین شرافت بخشید. ذات حق چگونه زیستن را به انسان آموخت و آنچه برای فراگیری او لازم بود در کلام وحی خویش قرار داد و آن را بر قلب فرستادگان‌اش جاری کرد؟ پیامبران الهی برانگیخته شدند تا در سایه عبودیت حق تعالی، انسان‌هایی الهی را تربیت کنند. بر این اساس، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی انسان، عبودیت حق تعالی است که هم بر امور فردی و هم بر امور اجتماعی‌ او. تأثیر می‌گذارد. از جمله تأثیرات آن بر فرد این است که باعث ارتباط نزدیک او با خدا می‌شود و از تأثیرات آن بر اجتماع این است جامعه به یک جامعه آرمانی تبدیل می‌شود.

 

الف) تأثیر عبودیت بر زندگی فردی

عبودیت در زندگی و اخلاق فردی انسان نقش‌های زیر را ایفا می‌کند:

۱ـ تسلط بر نفس

نخستین نقش و اثر «عبودیت»، تسلط انسان بر خواهش‌های نفسانی است. در نتیجه این تسلط، «نفس اماره» مهار می‌شود و روح انسانی بر نفس ولایت پیدا می‌کند و فرد از نظر کمال روحی به پایه‌ای می‌رسد که می‌تواند اختیار «نفس اماره» را به دست گیرد. به این مرحله از کمال «ولایت بر نفس» می‌گویند.

در آیات قرآن به این مرحله اشاره شده است چنان که می‌فرماید: «… إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ (۲۰) نماز از کار زشت و ناپسند بازمی‌دارد…». نمازگزار از گناه بازمی‌ماند، و بر نفس‌اش غلبه می‌یابد. همچنین می‌فرماید: ««یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ ».(۲۱) روزه نیز یک نوع عبودیت و بندگی برای ذات اقدس الهی است که نتیجه آن ولایت بر نفس و پیروزی بر هوی و هوس است.

در آیه ۴۲ سوره حجر می‌خوانیم: « إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ ؛(ای شیطان) تو هرگز بر بندگان من مسلط نخواهی شد!» طبق این آیه شریفه یکی از نشانه‌های بندگی و عبودیت این است که بنده خدا مسخر شیطان نشود و اجازه ندهد شیطان بر نفس او مسلط گردد. البته همان طور که در برخی از آیات قرآن مجید آمده، ممکن است شیطان بندگان خاص خدا را وسوسه کند و حتی آنها بر اثر وسوسه‌های او لغزشی هم پیدا کنند، ولی هرگز بر آنها مسلط نمی‌شود.(۲۲) انسانی که عبد واقعی خدا باشد، از قید و بند آنچه غیر خداست آزاد است و اسیر شهوات و مادیات نمی‌شود؛ بنابراین عبودیت باعث می‌شود انسان از نفس‌اش (که غیر الهی) است رهایی یابد و بر آن مسلط شود.

 

۲ـ تسلط بر افکار پراکنده و نیروی مخیله

پویندگان راه بندگی به واسطه تکامل و قدرتی که در سایه بندگی پیدا می‌کنند، بر تمام اندیشه‌های پراکنده و  قوه تخیل خویش که بسان گنجشکی از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، مسلط می‌گردند و اختیار آن را به دست می‌گیرند و در حال عبادت، آن چنان تمرکز فکری و حضور پیدا می‌کنند که از غیر خدا غافل و غرق جمال و کمال خدا می‌شوند، تا آنجا که در حال نماز تیر از پای آنان بیرون کشیده می‌شود و به آن توجه پیدا نمی‌کنند، فرزندشان از بلندی سقوط می‌کند و فریاد زن و بچه بلند می‌شود، اما آنان متوجه نمی‌شوند و پس از فراغت از نماز به اطراف خود نگاه می‌کنند و از جریان آگاه می‌شوند.(۲۳)

شیخ‌الرئیس «ابوعلی سینا» می‌گوید: «عبادت نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار و عادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده، به سوی تصورات ملکوتی می‌کشاند. قوای فکری تسلیم باطن و فطرت خداجویی انسان می‌گردند و مطیع او می‌شوند.»(۲۴)

 

۳ـ بینش خاص

از آثار دیگر عبودیت بر تعالی فرهنگی این است که انسان در سایه صفا و روشنایی درونی بینش خاصی پیدا می‌کند، حق و باطل را  تشخیص می‌دهد و هرگز گمراه نمی‌شود: «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ .. ؛(۲۵) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار می‌هد و گناهان‌تان را از شما می‌زداید و شما را می‌آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.» مقصود از «فرقان» همان بینش خاصی است که سبب می‌گردد انسان حق و باطل را خوب بشناسد.

و: «عْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ،(۲۶) و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد.» یقینی که در اینجا بیان شده، همان بینش خاص است (البته تفاسیر گفته‌اند این یقین یا بینش خاص بعد از مرگ اتفاق می‌افتد).

و نیز : «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ ؛(۲۷) و کسانی که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.»

معیت در اینجا به دو وجه آمده است: الف) به معنای نصرت و یاری محسنین؛ ب) به معنای رحمت و عنایت ویژه.(۲۸) یعنی خداوند نسبت به نیکوکاران (و عابدان) عنایت ویژه دارد و آنها را یاری می‌کند تا بتوانند بینش و معرفت خاصی نسبت به نعمت‌های اطراف‌شان پیدا کنند.

 

۴ـ بی‌نیازی روح از بدن و تصرف در آن

در جهان طبیعت، روح و بدن به یکدیگر نیاز مبرم دارند. از آنجا که روح بر بدن «علاقه تدبیری» دارد، بدن را از فساد و خرابی بازمی‌دارد. اما گاهی روح بر اثر کمال و قدرتی که از ناحیه عبادت و بندگی حق پیدا می‌کند، می‌تواند خود را از بدن «خلع» کند و بدن ساعت‌ها بی‌روح بماند. بندگی چنان قدرتی به انسان می‌بخشد که بدن تحت فرمان و اراده انسان کامل قرار می‌گیرد و کارهای خارق‌العاده‌ای انجام می‌دهد و هر تصرفی که بخواهد در بدن خود می‌کند. حتی این قدرت را پیدا می‌کند که برای یک ساعت جلوس حرکت قلب خود را بگیرد و نمیرد، یا دو ساعت نفس نکشد و نمیرد و یا  طی‌الارض کند. این اثر عبودیت است.(۲۹)

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی گردد و حقیقتی مورد توجه و خواست او قرار گیرد، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمی‌دهد».(۳۰)

 

۵ـ ‌تصرف در جهان

در حدیث قدسی آمده که خدا چشم و گوش و قلب او  عبد واقعی خدا می‌شود و همان طور که خدا بر جهان تسلط دارد، بنده او نیز در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها بر بدن خود فرمان می‌راند، بلکه جهان طبیعت هم مطیع او می‌شود و به اذن پروردگار، قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا می‌کند. مطالعه و بررسی آیات مربوط به حضرت «یوسف» و «داود» و «سلیمان» و کارهای شگفت‌آور آنان، ما را به این نکته هدایت می‌کند.(۳۱) خدا در قرآن می‌فرماید: «… وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى…؛(۳۲) … کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا می‌دادی و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون می‌آ‌وردی…» و نیز در آیه دیگر می‌فرماید: «… أُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ  …؛(۳۳) … مردگان را به اذن خدا زنده می‌گردانم…».

در جای دیگر قرآن می‌فرماید: حضرت یوسف پیراهن خود را به وسیله فردی که قرآن او را «بشیر» می‌خواند برای یعقوب فرستاد و گفت آن را بر چهره پدرم بیفکن، او بینایی خود را بازمی‌یابد. بشیر پس از پیمودن فاصله مصر و کنعان، پیراهن را بر صورت یعقوب «ع» افکند  و او بینایی خود را بازیافت. این قدرتی است که بر اثر عبودیت خالق و به اذن او به دست می‌آید.

قرآن حقیقت فوق را در ضمن آیه بیان می‌کند: ۱ـ « اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ؛(۳۴) این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید [تا] بینا شود و همه کسان خود را نزد من آورید.»

۲ـ « فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ؛(۳۵) پس چون مژده‌رسان آمد، آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید، گفت آیا به شما نگفتم که بی‌شک من از [عنایت] خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

 

۶ـ عفت

از دیگر نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی «عفت» است. انسان عابد از گناه کردن در پیشگاه پروردگار شرم دارد (عفیف است) و اگر عفت نداشت، به‌راحتی گناه می‌کرد. امیرالمؤمنین«ع» عفت را برترین عبادت شمرده است: « أفضَلُ العِبادَهِ الِعفاف»(۳۶) در آیات زیر به‌خوبی به این امر اشاره شده است: « وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ  إِنَّهُ …. وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛(۳۷) و آن [بانو] که وی در خانه‌اش بود خواست از او کام گیرد، و درها را [پیاپی] چفت کرد و گفت بیا که از آنِ توام! [یوسف] گفت پناه بر خدا، او آقای من است. به من جای نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمی‌شوند.»

آیه دیگر در این زمینه عبارتند از: «  وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِین؛(۳۸) و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می‌کرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود.»

سخن از «عفت» و پاکدامنی یوسف«ع» که در سخت‌ترین شرایطی که تمام اسباب گناه آماده بود، خود را حفظ کرد. به خداوند خویش پناه برد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی، آبرومندانه بیرون آمد.(۳۹) عفت صفتی است که هر کس داشته باشد، همه چیز دارد و اگر فاقد آن باشد، هیچ چیز ندارد. اگر زنی عفت داشته باشد، تمام عوامل و زمینه‌های گناه هم نمی‌تواند او را به گناه بکشاند، همچنان که آسیه به‌‌رغم فراهم بودن تمام زمینه‌ها، الوده به گناه نشد.(۴۰)

 

۷ـ صبر

عابدان حقیقی در ناگواری‌های روزگار به مردم شکایت نمی‌کنند، بلکه به پیشگاه الهی عرض شکایت می‌کنند که عملی شایسته است. قرآن کریم درباره حضرت یعقوب می‌گوید: « إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ ؛(۴۱) من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا می‌برم،؛ و از [عنایت] خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

آیات زیادی در این زمینه وجود دارند که مجالی برای ذکر همه آنها نیست. به عنوان نمونه به آیه ۱۵۳ سوره بقره اشاره می‌کنیم: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ »تأثیری که عبودیت بر تعالی فرد می‌گذارد این است که در مشکلات صبر و روح‌اش را به وسیله نماز قوی و مستقل می‌کند.(۴۲)

عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحی وسیعی به انسان می‌بخشد، به‌گونه‌ای که حتی در سخت‌ترین شرایط از تحمل و رضایت خاصی برخوردار است. قرآن می‌فرماید: «[آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگری است.»(۴۳)

مولا امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «برای خدا در [حالت رفاه و] آسانی، نعمت تفضل است و در [حالت] سختی، نعمت پاک شدن [از گناه] است.(۴۴) چنین دیدگاهی به انسان ظرفیت و بردباری فوق‌العاده می‌بخشد.

 

۸ـ محبوبیت نزد خدا

یکی از آثار محبت به خدا در مسیر عبودیت این است که خدا نیز به بنده محبت می‌ورزد. در روایتی از پیامبر«ص» آمده است: «شعیب چندین مرتبه چشمان‌اش را در راه گریه بر خدا از دست داد و در پاسخ به خدا که چرا این قدر می‌گرید گفت: «خدایا! تو می‌دانی که گریه من نه برای ترس از جهنم است و نه برای شوق به بهشت، بلکه تنها به سبب محبت توست.»(۴۵)

خدای سبحان در آیات متعدد قرآن، محبوبان درگاه‌اش را معرفی کرده است. در اینجا برخی از این موارد را متذکر می‌شویم:

« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین »،(۴۶) « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ »،(۴۷) « بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ »،(۴۸) « وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ »،(۴۹) « إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ »،(۵۰) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ »،(۵۱) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ ».(۵۲)

با توجه به این آیات، عبودیت خداوند محبت‌اش را به همراه دارد. هر که عابد حقیقی باشد، به خدا محبت می‌ورزد و خدا نیز به او محبت می‌ورزد.

 

۹ـ رستگاری و ورود به بهشت

از دیگر نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی انسان، رستگاری و ورود به بهشت است. رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «کسی که بداند نماز حقی است که خدا واجب کرده، داخل بهشت می‌شود.»(۵۳) یعنی در سایه عبودیت حضرت حق (که یکی از آنها نماز است) انسان رستگار می‌شود. عبودیت باعث رستگاری و ورود به بهشت می‌شود، چون بالاترین فضیلت اخلاقی است و انسان را به قرب و کمال الهی می‌رساند.

دنباله بحث را در شماره بعد پی می‌گیریم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. ۱. عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی

۲ کارشناسی ارشد معارف قرآنی

  1. الذاریات، ۵۶
  2. تاج العروس، ج ۲، صص ۴۱۰ـ۴۰۹
  3. مفردات، راغب، ص ۳۱۹
  4. لویس معلوف، المنجد فی اللغه و الاعلام، واژه «عبد»؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، پیشین، ج ۲، ص ۴۱۰
  5. محمد بن مکرم ابن منظور، محقق: جمال‌الدین میردامادی، لسان العرب، ج ۳، ص ۲۷۱ ـ البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوی است یا مجاز.
  6. محمدباقر بن محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۹۷، همچنین در مورد «زید» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وی او را از پیامبر خواستند، اما زید خدمتگذاری نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجیح داد، به او گفتند: «اتختار العبودیه» یعنی: آیا عبودیت را بر آزادی ترجیح می‌دهی… (ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ۶/۴۶۱)
  7. به عنوان مثال در کتب فقه آمده است:‌«و لا یجوز رد الحر الی العبودیه»، یعنی، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگی و عبودیت برگرداند (علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ۵/۱۷۲)
  8. در کتاب بحار قضیه‌ای را از یکی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که مشتمل بر جمله‌ای است که می‌تواند شاهدی بر مطلب فوق باشد. وی می‌گوید: در مسافرت به مدینه همسفری داشتم که (به دلیلی) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم: «… و طنت نفسیت علیه من خدمته و العبودیه له…» (محمدباقر بن محمد تقی مجلسی، بحار، ج ۲۷، ص ۱۵۴)
  9. در روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و… (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۱۸)
  10. محمد غزالی، شرح الاسماء الحسنی، (مترجم: احمد حواری نسب)، ص ۹۰
  11. شاید کسانی که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفته‌اند، اولاً عبودیت را «مصدر متعدی» فرض کرده‌اند و ثانیاً عبودیت مقصد یعنی عبودیت خداوند را منظور کرده‌اند. در اینجا مناسب است نظر امام خمینی قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدی و توصلی» علم اصول بیان کرده‌اند، آورده شود. ایشان می‌گویند: «عبادت؛ واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است؛ قسم اول عبادتی است که نفس عمل برای عبودیت و تقرب به خداوند تشریح شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسی به آن «پرستش» می‌گویند. قسم دوم عملی است که نفس عمل برای تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمی‌شود، اما مصداق عبودیت و پرستش نیست». از سخنان ایشان استفاده می‌شود که عبادت به طور کلی عبارت است از عملی که با قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتی پرستش خداوند نیست بلکه عملی که برای اظهار عبودیت خداوند وضع شده است پرستش است (خمینی(ره)، روح‌الله، تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۱۱
  12. آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۱۸۵
  13. برگرفته از: محمدجواد صاحبی، کتاب: مناسبات دین و فرهنگ در جامعه ایران (مجموعه مقالات) (مقاله «فرهنگ؛ نسبیت با یگانگی» از محمدرضا کاشانی)، ص ۸۶
  14. دنی‌کوش، مترجم: فریدون وحیدا، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ص ۲۱
  15. محمدعلی اسلامی ندوشن، فرهنگ و شبه فرهنگ، ص ۳۵
  16. رعد، ۹
  17. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه «تعالی» ـ فؤاد افرام بستانی، مترجم: رضا مهیار، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص ۲۳۸
  18. عنکبوت، ۴۵
  19. بقره، ۱۸۳
  20. محمدبن حبیب‌الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج ۴، ص ۱۸۵ ـ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، والاترین بندگان، ص ۱۷٫
  21. شهید مرتضی مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۵ ـ این دو جریان در حالات امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و حضرت سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است
  22. ابن سینا، اشارات، ج ۳، نمط نهم، ص ۳۷۰ تحت عنوان «تنبیه
  23. الانفال، ۲۹
  24. حجر، ۹۹
  25. عنکبوت، ۶۹

۲۸٫سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج ۲۱، ص ۱۵

  1. شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۳
  2. محمدبن حسن شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۳۸: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه
  3. آیت‌الله جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۵، صص ۱۷۷ـ۱۷۲
  4. مائده
  5. آل‌عمران، ۴۹
  6. یوسف، ۹۳
  7. یوسف، ۹۶
  8. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج ۲، ص ۷۹
  9. یوسف، ۲۳
  10. یوسف، ۲۴
  11. آیت‌الله مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۱۹
  12. همو، مثال‌های زیبای قرآن، ج ۲، ص ۳۱۲
  13. یوسف، ۸۶
  14. یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج ۱، ص ۴۰۱
  15. آل‌عمران، ۱۷۳

۴۴٫عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص ۱۰۰

  1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۳۸۰
  2. بقره، ۱۹۵
  3. همان، ۲۲۲
  4. آل‌عمران، ۷۶
  5. همان، ۱۴۶
  6. همان، ۱۵۹
  7. مائده، ۴۲
  8. صف، ۴

۵۳٫علاءالدین ابن حسام نوری، کنزالعمال، ج ۷، ص ۲۰۱

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

نخستین نقش و اثر «عبودیت»، تسلط انسان بر خواهش‌های نفسانی است. در نتیجه این تسلط، «نفس اماره» مهار می‌شود و روح انسانی بر نفس ولایت پیدا می‌کند و فرد از نظر کمال روحی به پایه‌ای می‌رسد که می‌تواند اختیار «نفس اماره» را به دست گیرد. به این مرحله از کمال «ولایت بر نفس» می‌گویند.

 

 

۲٫

یکی از نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی «عفت» است. انسان عابد از گناه کردن در پیشگاه پروردگار شرم دارد (عفیف است) و اگر عفت نداشت، به‌راحتی گناه می‌کرد. امیرالمؤمنین«ع» عفت را برترین عبادت شمرده است

 

۳٫

 

عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحی وسیعی به انسان می‌بخشد، به‌گونه‌ای که حتی در سخت‌ترین شرایط از تحمل و رضایت خاصی برخوردار است. قرآن می‌فرماید: «[آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگری است

 

 

 

30نوامبر/16

بازگشت عقلانیت در پرتو انقلاب اسلامی

 

 

به یاد آن یار سفر کرده

 

 

استاد اصغر طاهر زاده

 

در این امر تردیدی نیست که تاریخ ما با حضور امام(ره) از ظلمات شاهنشاهی رست و از عقل سکولارزده‌ فرهنگ مدرنیته عبور کرد. برای تبیین این رویداد سترگ باید متذکر سیره‌ آن مرد بزرگ بود؛ لذا به استناد دعای: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَینَ وَ اِلی اَینَ»(۱) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجاست و به سوی چه هدفی رهنمون است؛ به نکاتی اشاره می‌کنیم.

 

درک درست از تاریخ معاصر  

یک تمدن زمانی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌هاست که از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم. با پیروزی انقلاب علی‌القاعده زمینه‌ یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار می‌آید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد. قرار نیست این علم ادامه‌ تجدد باشد، ولی بازگشت به گذشته هم نیست، بلکه با درک تاریخی که در آن هستیم شکل می‌گیرد و فرهنگ مناسب آن به صحنه می‌آید.

اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا کنیم و متوجه شویم که با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامه‌ غرب نیست برای ما مقدر شده است و با دقت در معادلات زمانه متوجه شویم که افق آینده‌ روشن است؛ «تفکر» ظهور می‌یابد و توانایی‌های ما بروز پیدا می‌کنند، زیرا   «تفکر» و «توانایی» همزادند. بدون «تفکر»، افراط و تفریط و دست و پازدن‌های بیهوده امکان بروز پیدا می‌کنند، آینده تیره و تار، جان‌ها پژمرده و خردها افسرده و علیل می‌شوند. با تفکر و توانائی حاصل از آن است که به تعبیر مقام معظم رهبری می‌توانیم «مفاهیم جریان‌ساز و عمل‌ساز تولید کنیم.»(۲)

 

بازنگری خود

پیامبران نه‌تنها هدف انسان‌ها را که اُنس با حضرت حق است، تبیین کردند که از آن مهم‌تر طریق نیل به آن را نیز در مقابل بشریت قرار دادند؛ از این رو، ادیان الهی آرمان‌هائی کاربردی را به بشریت هدیه دادند. برای فهم برهه تاریخی‌ای که در آن قرار داریم، باید سلوک امام را که با خدای حی و حاضر مرتبط است مدنظر قرار دهیم. نیروهای ولایی باید در این فضا با یکدیگر تعامل کنند تا عقل قدسی امید به ادامه‌ آینده‌ انقلاب اسلامی ظهور یابد.

 

جلوه‌های خاص الهی در برهه‌های مختلف تاریخی 

به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی‏ شَأنٍ» خداوند در هر تاریخی با حضوری خاص ظهور می‌کند و تنها با عقل آن تاریخ می‌توان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی بخواهد فارغ از خدای مفهومی، با خدای این تاریخ مرتبط شود، باید راهکار این ارتباط را در دو چیز جستجو کند. یکی در دیدن انقلاب اسلامی  و دیگر با درک و فهم درست جریان‌های وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقه‌ای که باشند؛ زیرا اساسی‌ترین هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهفته است و هویت ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون امام. از این رو با نگاهی دقیق به حضور تاریخی ایشان می‌توان از چنگال روح تمامیت‌خواه مدرنیته آزاد شد و به‌ جای ادامه‌ مدرنیته، به ادامه‌ خود پرداخت و زمینه «تفکر» را در جامعه‌ خود بنا نهاد؛ تفکری که خاص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.

 

طلوع آینده‌ای ورای فرهنگ تجدد

کسانی که از یک طرف هنوز به ناتوانی عقل برآمده از فرهنگ تجدد و از سوی دیگر به عقلی که دستاورد انقلاب اسلامی است پی نبرده‌اند، تصور می‌کنند رفتار و کردار آنها با پذیرش عقل تجدد، رفتاری برتر از رفتار نیروهای انقلابی است. اینان با عقل و رفتار فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله می‌گیرند بی‌آنکه در اردوگاه تجدد هم جایگاهی پیدا کنند.

در زمانه سیطره‌ فرهنگ تجدد، اگر نتوانیم علل تزلزل این تمدن را احساس کنیم، مشکل بتوانیم متوجه «حضور تاریخی»ای شویم که انقلاب اسلامی در دوران معاصر فراهم آورده است؛ مگر آنکه‌ تابع محض مشهورات دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است بیندیشیم و هرچند در جهانی که همه‌ مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم، تصور نکنیم که راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست و به آینده‌ای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم.

 

امیدی که امام آفرید

در دورانی که طراحی تاریخ به عهده‌ غرب قرار گرفت و همه‌ جهان از غرب پیروی کردند و پذیرفتند که باید زندگی خود را در زندان توسعه‌‌نیافتگی به روش غربی به پایان برسانند؛ امام به مدد  انقلاب اسلامی راه خروج از این زندان توسعه‌نیافتگی را نشان داد و عقلانیتی ورای عقلانیت مدنظر غرب را فراروی بشر قرار داد؛ عقلی که انسان بتواند به کمک آن اراده‌ حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد و با چشم دل به تاریخ خود بنگرد. این همان اکسیری است که از طریق انقلاب اسلامی به تاریخ بازگشت، شهدا آن را احساس و ره صد ساله را یک‌شبه طی کردند.

 

راه عبوراز فرهنگ منجمد تجدد

مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمی‌گردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» می‌نشیند و این همان معنایی است که زهرای مرضیه«س» با دغدغه‌ای که در صدر اسلام برای جایگزینی مصلحت به جای حقیقت داشت، با حضور تاریخی خود عقلی را به میدان آورد که ورای حکمت و عرفان رسمی بود.

و این عقلی است که بسیجیان در شب‌های حمله به دشمنان اسلام با رمز «یا زهرا«س»  بدان منوّر بودند. این است راه گشوده‌ای که انقلاب اسلامی برای عبور از انجماد فرهنگ تجدد جلوی ما گشوده است. ولی قدم ‌گذاشتن در این راه، آدابی خاص و عقلی مخصوص را طلب می‌کند. امید است با نظر به رهنمودهای مقام معظم رهبری بتوانیم متذکر این ادب و آداب و عقل  باشیم.

 

توجه اندیشمندان به زندگی مردم

کسانی  که اندیشمندانه به مردم خدمت کردند متوجه عقلی شدند که در زمانه آنها ظهور کرد و متواضعانه به آن گوش جان سپردند. برهه‌هائی از تاریخ فلسفه که در آنها فلسفه دارای شکفتگی و تازگی است، دوره‌هائی هستند که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشته، محدود به مفاهیم انتزاعی نبوده و این پرسش‌ها برایشان مطرح بوده‌اند که در آن تاریخ نسبت آنان با جهان و گذشته و آینده‌شان چیست؟ مقصد کجاست و از چه راهی می‌توان به آن رسید؟ تا گام در راه‌های موهوم نگذارند.

حساسیت موضوع ما را بر آن می‌دارد که نسبت به جایگاه خود در متن انقلاب اسلامی با جدیت تمام بیندیشیم و به راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی و حضرت امام در مقابل ما قرار داده، یعنی راهی که به وسیله آن می‌توانیم هویت خود را در حضوری انقلابی در مقابل استکبار معنا کنیم، بیندیشیم.(۳)

 

اکنونی معلق بین تجدد و سنت

ما اینک در تاریخی قرار داریم که نه تجدد است و نه سنت. از یک طرف نمی‌خواهیم در «اکنونی» باشیم که معلق بین تجدد و دوران گذشته است و از سوی دیگر به دلیل تعلقی که به تجدد داریم، آینده‌ای را که با انقلاب اسلامی شروع شده است، جدی نمی‌گیریم. این درد دوران ماست که با درک گذشته‌ خود و با توجه به امکاناتی که با انقلاب اسلامی پدید آمده‌اند، می‌توانیم از این درد آزاد شویم و نمی‌شویم. امید است با درک حقیقت دوران خود و جایگاه افکار و افراد در آن، درد و درمان را توامان بشناسیم.

 

معجزه‌ تعامل با وفاداران به انقلاب اسلامی

ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشه‌هایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده‌ است و از معجزه‌ تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمی‌دانیم چگونه عقل‌ها در زمانه‌ انقلاب اسلامی به هم پیوسته‌اند و همه‌ افکار تنها در پیوستگی کامل است که صورت حقیقی انقلاب اسلامی را می‌نمایانند و معلوم می‌شود چه هستیم و چه داریم و چگونه می‌توانیم باشیم. در صورت درک این مفهوم همه ما نگهبان تفکری خواهیم بود که با انقلاب اسلامی شروع شده است و می‌رود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشه‌هایی است که در زیر سایه‌ انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهمات فرقه‌ای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکرده‌اند. رهبر انقلاب در این باره روحیه‌ «تحمل مخالف» را متذکر می‌شوند که همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» است و نه به معنای سازش با دشمن.

 

حذف یا عبور از افکار بی تناسب با روح انقلاب اسلامی

وقتی متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی شویم، در درک درست وظیفه‌ خود سرگردان نمی‌شویم و روش حکیمانه‌ای برای عبور از تنگناهای تاریخی پیشه می‌کنیم تا به جای حذف افکار بی‌تناسب با روح انقلاب اسلامی که در فضای سکولاریته یا لیبرالیته شکل گرفته‌اند، راه عبور از آن فکر را پیشه ‌کنیم و به جای تخاصم‌های حزبی، مسیر دیگری را در پیش بگیریم.

 

تجدد در زمین و تاریخی دیگر شکل گرفته است

زندگی در سایه‌ تجدد، ما را گرفتار انواع گسستگی‌ها کرده ‌است، زیرا تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است. تجدد هر چند در جستجوی اهداف مقدسی نباشد، در زمین و تاریخ خود پیوستگی لازم را دارد، ولی اگر هزار سال هم برای تحقق تجدد در این کشور تلاش کنیم، باز هزار سال ناظر گسستگی بین علم و فرهنگ و دیانت خود خواهیم بود، مگر آنکه به خود برگردیم و روح تاریخ خود را در متن انقلاب اسلامی به فعلیت درآوریم.

ما تنها با معارف اسلامی و فقه و فلسفه و عرفانی استکه  می‌توانیم خود را بشناسیم و به انسجامی که هر جامعه‌ای بدان نیاز دارد دست یابیم. امام راهی به سوی این مهم در مقابل ما گشودند. خطر آنجا رخ می‌نماید که از این راه غفلت کنیم و به عقلی متناسب با آن دست نیابیم.

 

سعه‌ انقلاب اسلامی

درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ آن می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه‌ خود برنامه‌ریزی می‌کنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله‌ این گسست نباشیم.

یکی از مأموریت‌های علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمی‌توانیم از پژوهشگران و تحصیلکرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفاده‌ لازم را ببریم و جای فرهنگ‌ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟  این امر تنها با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و سلوک حضرت امام و عقل متناسب با این حضور، ممکن است.

 

مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی استعداد ایجاد تحول در روح و جان و دل مردم را دارد  و  زیر سایه‌ آن، تحول لازم در علوم ما شدنی است. از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و با جدیت و پافشاری در مورد انقلاب اسلامی به عنوان بستری که ساز و کار تداوم‌ ما در آن قرار دارد، مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی هست و به اعتبار آن مردم می‌توانند با رجوع به انقلاب اسلامی‌ با ملکوت امام (ره) مرتبط شوند.

این است آن اعتدال حقیقی که درآن نه عالم ظاهر مورد غفلت قرار می‌گیرد نه عالم باطن. حاصل این اعتدال، پایداری و حضور در آینده‌ تاریخ زیر سایه‌ انقلاب اسلامی است، زیرا مبادی این انقلاب، قلب وارسته‌ امام است که نه تنها دریچه‌ رجوع ما به عالم ملکوت است که ما را در عالم ناسوت به هماهنگی لازم در همه‌ ابعاد نظام اجتماعی‌مان که از فقدان آن رنج می‌بریم، می‌رساند؛ زیرا وجه ملکوتی انقلاب اسلامی از وجه ناسوتی آن جدا نیست و این دو ملازم یکدیگرند و نظر به هر کدام، ما را به وجه دیگر رهنمون می‌شود.

 

مسیر خاص دسترسی به تفکر

انقلاب اسلامی در فضای روحانی روح دغدغه‌مند حضرت امام(ره) جوانه زد و رشد کرد. ما می‌توانیم یا انقلاب اسلامی را انتخاب کنیم و به راه گشوده‌ای که در مقابل ما نهاده است، قدم بگذاریم و یا می‌توانیم به آن بی‌اعتنا باشیم، ولی باید بدانیم که با گام زدن در هر مسیری نمی‌توانیم به نظم و هماهنگی و تفکری که اجتماع ما بدان نیاز دارد، دست یابیم، بلکه برای دستیابی به تفکر ضروری و مفید باید مسیر خاصی را انتخاب کنیم.

در مسیری که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده است، اولاً در زمینه علم، باید نظر به جوهر قدسی آن داشته باشیم و در صدد برآئیم تا وجه قدسی علم را به عالم باز گردانیم. ثانیاً در معنای پیشرفت، سعی کنیم در یک حرکت فرهنگی، اصالت را به دیانت داده بدهیم، ولی نه با نگاه ایدئولوژیک و صوری شدن اعمال و افعال؛ زیرا تنها در صورتی که حکمت جای عقل تکنیکی را بگیرد و فقط «نظم اشیاء»، اندیشه و علم به حساب نیاید، جامعه‌ از سرگردانی تاریخی خود رها می‌شود.

 

علمِ گرفتار ایجاد تکنیک برتر

تکلیف عقل تکنیکی یا وهمی را که بر جهان حاکم شده ‌است، میل ما تعیین نمی‌کند؛ بلکه باید تفکری روحانی با نفحات خود آن را به‌هم بزند تا جهان دیگری آغاز شود، جهانی که انقلاب اسلامی پیشاپیش به استقبال آن رفته ‌است. در آن صورت، دیگر تکنیک، تکلیف علم را تعیین نمی‌کند و مثل امروز، علم بدون نظر به هیچ حقیقتی، صرفاً در خدمت ایجاد تکنیک برتر  قرار نمی‌گیرد.

ما در انقلاب اسلامی و با رهنمودهای امام به‌خوبی به این نتیجه رسیدیم که ارزش‌های قدسی را تنها مردم هستند که می‌توانند پاسداری کنند و اگر در درون انسان‌ها عهد قلبی نسبت به آن‌ ارزش‌ها وجود نداشته باشد، حکومت‌ها از عهده‌ حفظ آنها‌ بر نخواهند آمد.

از سوی دیگر علمی که جهان تکنیکی را شکل داده است، ملتزم به دین و اخلاق نیست؛ حال اگر برای رشد زندگی تکنیکی، جای این گونه علم را فراخ کنیم،‌ مجبوریم به لیبرالیسم فرهنگی تن بدهیم. از این رو اگر یکسره و بی چون و چرا تابع تکنیک باشیم و گمان کنیم می‌توانیم با چنین تفکری انقلاب اسلامی را تداوم ببخشیم، با این غفلت، عملاً زندگی خود را با مخاطرات بیشتری مواجه کرده‌ایم‌. این نگاه، به قدرت تکنیک و عقل تکنیکی آسیبی نمی‌رساند، ولی ارزش‌های قدسی را تابع علمی می‌کند که التزامی به دین و اخلاق ندارد.

با توجه به این امر مهم، آیا جریان‌های وفادار به انقلاب نباید به این نکته بیندیشند که اگر شیفته‌ تکنیک شدند باید لوازم علمی را هم که منجر به تکنیک می‌شود بپذیرند؟ در آن صورت اگر پس از مدتی جامعه ما نسبت به انقلاب اسلامی تعهدی احساس نکرد، چه کسی جز خود را باید ملامت کنیم؟

 

بی‌اعتباری ضد ارزش‌ها

دعوا و قدرت‌نمایی برای حفظ ارزش‌ها، نشانه‌ بی بنیاد دانستن ارزش‌هاست. کسی که به ارزش‌های الهی اعتقاد قلبی دارد،‌ اگر در جایی سستی ببیند موظف است از خود بپرسد این سستی چگونه پدید آمد و چگونه باید آن را علاج کرد. هیچ کس سستی ارزش‌ها دوست ندارد، اما وقتی پیش آمد باید دید ضدارزش‌ها در چه تاریخی و چگونه از رسمیت افتادند. بدیهی است که این بازنگری ما را  به تاریخ به صحنه آمدن انقلاب اسلامی می‌رساند که عقلی ما ورای عقل مدرن را در منظر انسان‌ها قرار داد.

 

تجدد و راه خروج از ظلمات آن

خداوند مشاهده دقیق جهان تجدد را و راه برون رفت از ظلمات آن را با کمک انقلاب اسلامی به ما نمایاند تا در این جهان پر آشوب و هیاهو، مسیر واقعی را بیابیم. مسلماً سیاستی که در زمان ما با علم همخانه شده ‌است، نمی‌تواند آینده‌ای مستقل از علم و تکنولوژی را بسازد و لذا چنین سیاستی را نمی‌توان خردمندانه تلقی کرد. در این فضا همه خود را برای انجام هر کاری محق می‌دانند و نام آن را هم تدبیر می‌گذارند، در حالی ‌که چنین  تدبیری به خیر و صلاح آیند‌ه‌ بشر نیست، بلکه بیشتر توجیه‌کننده و نگهبان قدرت حاکم در جهان است.

از این رو امام راه خود را از این نوع سیاست‌ورزی جدا و دعوت بازگشت به خویشتن و فهم درست از خود را حتی برای کسانی هم که در زیر سایه‌ انقلاب اسلامی زندگی نمی‌کنند، ولی طالب خیر و صلاح بشر هستند، مطرح کرد، لذا قرار نیست تمام سلیقه‌ها را تأیید کنیم، ولی لازم است آنها را بفهمیم.

 

عقل زمینی

مبنای دنیای جدید، زندگی بیولوژیک انسان و صورتی از به کارگیری عقل برای بر آوردن نیاز‌های زیستی اوست. این عقل به حقایق عالم قدسی بی‌اعتناست و بشریت را تماماً زمینی می‌داند و حاصل این نوع نگاه، همین جهانی است که با آن روبه‌رو هستیم. آیا معتقدین به انقلاب اسلامی به این نتیجه نرسیده‌اند که برای عبور  از چنین جهانی باید عقل دیگری به صحنه بیاید؟ عقلی که نه مفهومی و کلامی است و نه عقل تجدد، بلکه عقلی است که نظر به «وجود» دارد و امام به عنوان عقل صدرایی بر آن  تأکید دارند. با این عقل است که می‌توان از عقل تجدد عبور کرد.

 

انقلاب اسلامی در جایگاه حکومت

سیاست در تاریخ گذشته، محدود به حفظ مرزها بود و دین، نه به مدرسه و نان و آب مردم کاری داشت و نه به روابط آنان. وقتی‌ دین از سیاست جدا می‌شود، جامعه معنای جدیدی پیدا می‌کند و دین در قوام آن دخالتی ندارد. در چنین جامعه‌ای دیند‌اران چاره‌ای ندارند جز اینکه برای حفظ دینداری خود در سیاست شرکت کنند و نسبت به لوازم جامعه‌ جدید یعنی دادگاه‌ها و مراکز اقتصادی و مدیریت و آموزش و پرورش و آموزش عالی، از خود حساسیت نشان بدهند.

دلیل و معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ همین است. حال اگر انقلاب اسلامی به تناسب خود در فکر و روح و جان متدینین تحولی را ایجاد نکند، خود ادامه‌ جهان تجدد خواهد بود، مگر آنکه معتقدین به انقلاب اسلامی با جدیت تمام در روابط خود و در نگاه به یکدیگر و فهم هر کدام، از هویت قبیلگی آزاد شوند و در روح و فکر و جان خود، در صدد تحولی متناسب با این انقلاب برآیند؛ وگرنه خودیت خود را به عنوان انقلاب ادامه می‌دهیم، نه اینکه انقلاب را اصل بگیریم و حتی به قیمت نفی خود برای ادامه‌ آن تلاش کنیم.

وقتی با انقلاب اسلامی تحولی اساسی در وجود آدمی و در فهم و معرفت او به وجود آید، مصالح و منافع برای جامعه معنای دیگری پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که اگر تصمیم گرفته است به تاریخ خود صورت تازه‌ای ببخشد، کار با خودرأیی پیش نمی‌رود، بلکه باید بستری را فراهم کرد که تحول در وجود انسان‌ها شکل بگیرد، چون تنها با آرزو کردن، چیزی تغییر نمی‌کند.

جهان جدید با تفکر پدید آمده ‌است، در نتیجه با تفکری دیگر پایان می‌یابد. ما می‌توانیم از طریق انقلاب اسلامی در انتظار تفکر جدیدی باشیم. اصرار در به کرسی نشاندن رأی‌ها بدون اندیشیدن به بستر پیدایش تفکرات مختلف، کار بیهوده‌ای است. اگر صرف پیشنهاد دستور‌العمل‌های اخلاقی برای عمل کافی بود، باید امروز در هیچ ‌جا فساد اخلاقی وجود نمی‌داشت. وقتی هنوز عزم تحول در وجود افراد ظهور نکرده‌ است، هر اندازه وعظ بیشتر شود، ادبار هم بیشتر می‌شود، مگر آنکه‌ متوجه ضعف اساسی عقل تکنیکی شده ‌باشیم و تا این حد آن را برجسته نکنیم، کاری که انقلاب اسلامی در ذات خود و امام در سیره‌ خود متذکر آنند.

 

ساختن جهان با عقل تاریخی ناشی از انقلاب اسلامی  

عقل تکنیکی عقلی نیست که در دوران گذشته حرفه و صنعت آن دوران را ظهور داد. آن حرفه‌ها موجب بیگانگی افراد با زندگی نمی‌شدند، زیرا انسان‌ها می‌دانستند چه می‌کنند و وجود خود را در چیزی که پدید آورده ‌بودند نمی‌دیدند. در آن زمان، «کار» تنها برای زنده‌ ماندن نبود، بلکه برای زندگی کردن بود و افراد با حاصل کار خود زندگی می‌کردند و خود را در آینه‌ دسترنج  خویش ارزش‌گذاری می‌کردند.

از این جهت نمی‌توان گفت عقل تکنیکی ادامه‌ عقل‌ صنعتگران در دوران گذشته است. این امر ما را بدین باور می‌رساند که همچنان که در انسان‌ها تحول به وجود آمد و درنتیجه‌ آن تحول، عقل تکنیکی بر روح و روان آنها حاکم شد، باید با اشارات انقلاب اسلامی منتظر تحولی در وجود انسان‌ها باشیم تا افق دیگری را در مقابل‌شان بگشاید. اینجاست که باید از خود بپرسیم: «چگونه تفکر به تاریخ ما بر می‌گردد؟» شهید آوینی می‌گوید: «وقتی پول تنها انگیزه‌ای باشد که انسان را به «کار» وامی‌دارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست می‌دهد و به شر واجبی تبدیل می‌شود که باید بیشتر و سریع‌تر از آن خلاصی یافت.»

آیا معتقدین به انقلاب هنوز می‌توانند به عقل تکنیکی برای اصلاح امور جامعه‌ اسلامی امیدوار باشند؟ آیا جان‌های غیرتمند از این عقل به ستوه نیامده‌اند؟ با نظر به این نکته مهم است که باید آینده‌ خود را در انقلاب اسلامی و با نظر به ملکوت حضرت امام جستجو کنیم، وگرنه مثل دویست سال گذشته مقلّد غرب باقی خواهیم ماند.

آدمی همواره جهانی دارد که وجود خود و چیزها را در نسبت با آن درک می‌کند. از طرفی هر جهانی اصول متفاوتی با جهان دیگر دارد و این اصول، عقل آن جهان را می‌سازند. چرا ما جهان خود را با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کرده ‌است، نسازیم و بر این امر تأکید نکنیم؟

 

عقلی که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی معنا می‌کند

انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخی‌ خود از یک طرف نظر به التزام انسان‌ها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخی جهان مدرن روبه‌روست، از این روی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دوران‌های گذشته‌ ماست، نه عقل جهان مدرن، بلکه عقلی‌ است مخصوص این تاریخ. این به شرطی است که با توجه به سیطره‌ عقل مدرن، این عقل هم مدرن تفسیر نشود و بدانیم به صرف نامطلوب ‌دانستن نظم موجود جامعه‌، نظم مطلوب پدید نمی‌آید؛ بلکه ما با عقل مخصوص انقلاب اسلامی است که می‌توانیم نظم مخصوص جامعه‌ خود را شکل دهیم. هرچند این کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.

البته عقل زنده در هر زمان را نباید با صورت انتزاعی عقل در دوران‌های گذشته اشتباه گرفت. این عقل را باید در وقت و زمان یافت، بی آنکه با عقل دوران‌های گذشته بیگانه بود. عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند، بلکه عقل جهان‌ساز است، ولی نه اینکه خود را در سایه‌ زمان غربی معنا کند، بلکه این عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسان‌ها باید داشته ‌باشند معنا می‌کند و ضامن پیوستگی آحاد ملت با یکدیگر و با فرهنگ دینی ماست.

این عقل است که می‌رود به شئون زندگی و جامعه‌ معنایی متناسب با این تاریخ ببخشد، زیرا عقل ما باید در زمین زندگی اینجا ریشه داشته باشد. توجه داشته باشیم که عقل گلخانه‌ای در صد و پنجاه سال اخیر کاری برای ما نکرده‌ و از این پس هم نخواهد کرد. عقل از هر سنخی که باشد باید ریشه در زمین ما داشته‌ باشد، زیرا با عقل ریشه کرده در زمین خود و سیراب از تذکر تاریخی است که می‌توان گذشته را باز شناخت و از آنجا نظری به آینده افکند.

 

تحقق شرایطی فارغ  از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک

با حضور تاریخی انقلاب اسلامی باید به تحقق شرایطی بیندیشیم که در آن از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرد‌ه باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعه‌ خود قدمی فراتر نهیم تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور می‌کند.

با این عقل، نظم و قانون نیز رعایت می‌شود، به شرط آنکه متوجه اراده و مشیتی باشیم که از طرف خداوند در این تاریخ متجلی شده است. شعور تاریخی ما با نظر به آن اراده و مشیت است که ظهور می‌کند. این اراده آموختنی نیست، بلکه باید به آن نظر و در باطن خود آن‌ را احساس کنیم. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است که زمانه‌ بی روح، خشک و ملال‌آور است و بستر مناسبی برای هیچ تفکر ارزشمندی نیست. عقل بیگانه شده از زمان نمی‌تواند جهان تازه‌ای را بنا کند، از این جهت باید به عقل تاریخی انقلاب اسلامی نظر کرد؛ چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند.

 

حکومت دینی، دوران عبور از سکولاریسم

در جامعه‌ مدرن غربی، دین وجود دارد، ولی نظم اجتماعی و سیاسی در آن جامعه، غیردینی است. حال اگر از طریق انقلاب اسلامی نتوانیم استعداد وحدت‌بخشی دین را محقق کنیم، از آنجایی که نظم اجتماعی جدید مربوط به این ملت و سرزمین نیست، عملاً با پیوند‌های گسیخته و بدون استحکام روبه‌رو خواهیم شد. لذا در این تاریخ، دین اگر بخواهد در حکومت نقش داشته ‌باشد، باید طرحی برای دینی کردن دنیا داشته باشد و این مهم جز با ولایت فقیه محقق نمی‌شود، زیرا حکومت دینی به جهان دینی، یعنی جهانی تعلق دارد که ولایت الهی را پذیرفته ‌است. اگر در جهانی زندگی کنیم که نظم آن را عوامل غیردینی مدیریت کنند، حکومت دینی با دشواری‌هایی مواجه می‌شود.

حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است و با تحولاتی که در جان انسان‌ها پیش می‌آید ظهور می‌کند. تحول وقتی پیش می‌آید که افراد جامعه‌ دینی متوجه می‌شوند که نظم اجتماعی جدید متعلق به این ملت نیست و طرح آن در این آب و خاک موجب گسیختگی پیوند‌ها می‌شود. در پی تجدید عهد با دین است که رفتن یک جهان و آمدن جهانی دیگر شکل می‌گیرد، بی‌آنکه گمان کنیم با سیاستمداران و با صدور دستور‌العمل‌ها جهان دیگری که ما به دنبال آن هستیم ظهور خواهد کرد.

اگر روح دینی بیاید، پیوندها و روابط و مطلوب‌ها و مقاصد و غایات جامعه‌ غرب‌زده‌ ما دگرگون می‌شوند و تأمّل در جهان تجدد و نظام آن و مقتضیات علم و عمل غربی به عنوان مقدمه در باب رسیدن به جامعه‌ دینی ضروری است. با این نگاه می‌توان جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی و عقلی را که باید ظهور کند مدنظر قرار داد.

 

 ادب ادامه‌ انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن

ادب ادامه‌ انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن شروع می‌شود، وگرنه به‌جای آنکه فرهنگ جامعه زیر سایه‌ انقلاب اسلامی از فرهنگ تجدد آزاد شود، سیاستمداران با این گمان که از این طریق مردم را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک خواهند کرد، آرمان‌های انقلاب اسلامی را در دستورالعمل‌ها محدود می‌کنند بی‌آنکه از خود بپرسند چرا تا به حال دستورات‌شان اجرا نشده‌اند. آنان همواره به دنبال مقصر می‌گردند، غافل از اینکه نمی‌توان مردم را به شکل و صورت دلخواه در آورد و هر عقیده‌ای را به آنها قبولاند.

سیاستمداران به ظاهر کارهای زیادی می‌توانند بکنند، اما آنها نمی‌دانند که سیاست از عهده‌ همه‌ کارها برنمی‌آید. کارهای اساسی برای عبور از انجماد تاریخی، تنها در سایه‌ روحیه‌ انقلابی یک ملت انجام می‌شوند، آن‌ هم وقتی که جایگاه تاریخی انقلاب توسط آن ملت شناخته شود.

ما هنوز متوجه تفاوت امر تاریخی و امر سیاسی نشده‌ایم و گمان می‌کنیم سیاستمداران هرچه بخواهند می‌توانند بکنند. گاهی بر سیاستمداران نیز این امر مشتبه و همین امر موجب می‌شود که بخواهند جمهوری اسلامی را به جای انقلاب اسلامی قرار دهند و گمان می‌کنند اراده‌ مردم را رهبری خواهند کرد. ما نیز بیش از اندازه به سیاستمداران امیدوار و از تحولی که باید در مردم به‌ وجود آید غافلیم.

 

 آنچه ملت‌ها را جلو می‌برد

انقلاب اسلامی تقدیر الهی برای ملتی است که حاضر شد برای عبور از سکولاریسم تا مرز شهادت پیش برود و در این راه، فرزندان زیادی را تقدیم این انقلاب الهی کند، در حالی‌که ما در فضای فرهنگ تجدد گمان می‌کنیم قدرت در سیاست نهفته است و هر پیشرفت و توسعه‌ای به سیاست ربط دارد.

لازم است بدانیم روحیه‌ عبور از سکولاریسم را سیاست به‌‌وجود نیاورد؛ همان‌ طور که ضعف و فتوری که اکنون در کل سیاست جهان پدید آمده است، به سیاستمداران ربط ندارد. ناتوانی سیاست، ناتوانی اشخاص نیست، بلکه ناشی از ضعف ذاتی سیاست است که امروز بیشتر ظهور پیدا کرده است. آنچه ملت‌ها را جلو می‌برد چیز دیگری است  و آنچه ما را جلو می‌برد، رجوع به زندگی قدسی و معنوی در جهانی است که باید با فهم تاریخی خود با ابعاد مختلف سکولاریسم، دست‌ و پنجه نرم و از آرزوهای عقل تکنیکی عبور کنیم. ملت ایران این عزم را با تحقق انقلاب اسلامی و در زیر سایه رهنمود های حضرت امام  نشان داد.

 

ضعف فهم غیرتاریخی

فهم غیرتاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند، بی‌آنکه از خود بپرسد چرا جامعه‌ او به آن آرزو و خواست نرسیده ‌است.

در تاریخ تجدد همه‌ چیزهائی که باید در آن سرزمین شکل می‌گرفتند تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفتند و این ربطی به تاریخ ما نداشت. امور تاریخی، واقع‌شدنی و تحقق‌یافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخ‌اند. رسول خدا«ص» فرمودند: «الأُمُورُ مَرهُونَهٌ بِأَوقَاتِهَا»(۴) وقوع حادثه‌ها در گرو وقت و تاریخ خاص آنهاست.

با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه‌ جا قادر به هرکاری نیستیم و تنها در بستری که تاریخ‌مان در مقابل ما گشوده است، به آنچه تقدیر و مصلحت ماست، می‌رسیم؛ مگر آنکه با فهم غیرتاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد واقع شد، برسیم و باز ده‌ها سال با این آرزو دست به هیچ کار مناسبی که مربوط به تاریخ خودمان است، نزنیم.

فهم غیرتاریخی گمان می‌کند راه توسعه‌ غربی، فارغ از هر سرزمین و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است، در حالی ‌که در صد ساله‌ اخیر به خاطر همین تفکر، نه تنها فاصله‌ ملت ما با توسعه‌یافتگی غربی کم نشد، بلکه در مصرف‌ آنچه جهان توسعه‌یافته عرضه می‌کند گرفتار  مصرف‌زدگی بیشتر هم شدیم.

 

عبور از رنج بی‌تاریخی

ما و غرب صاحب دو تاریخ متفاوت هستیم و نمی‌توانیم برای رسیدن به آنچه غرب به آن رسیده، به فرهنگ‌ و تاریخ خود پشت کنیم، زیرا در این صورت نه در تاریخ تجدد وارد می‌شویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ‌و این همان رنج بی‌تاریخی است که به مدد انقلاب اسلامی می‌ توان به‌خوبی از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خود ماست پایدار ماند.

باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد یعنی دوران تکنیک، با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده‌ است که در آن می‌توان از اصولی غیر از اصول تجدد غربی سخن گفت. دوران‌های تاریخی به‌راحتی ظهور و تعیّن پیدا نمی‌کنند، بلکه تعیّن‌شان به اندیشه و به نگاهی است که در آن‌ دوران‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده است راه دیگری غیر از راه تجدد در مقابل ما گشوده شده است و تنها از این طریق و با این عقل است که از رنج بی‌تاریخی رها می‌شویم؟

 

عبور از تاریخی که حقیقت را نسبی می‌داند

انقلابی‌بودن و وفاداری به انقلاب اسلامی در گرو عهد به معنایی است که امام فرمود: «من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان علیه من قیام کنند، دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.»(۵) در این نگاه ما از تاریخی که حقیقت را نسبی می‌داند عبور می‌کنیم، ولی از وسعت متفاوت انسان‌ها نسبت به رجوع به حقیقت غافل نمی‌مانیم. بدین معنا می‌توان نظام اسلامی را نظامی مردمی و چندصدایی دانست و در عین نظر به حقیقت، جایگاه افراد و جریان‌ها را تعیین کرد.

با نظر به مردم‌سالاری دینی، در فضایی معنوی و با ظهور ابعاد یمینی مردم ایران در این تاریخ، فکر و آرمان خاصی جاری شد که منجر به درک انقلاب اسلامی گردید و مردم حضرت امام را با خود همزبان یافتند. حال به همان اندازه‌ای که انقلاب در نهادهای اجتماعی کشور ظهور پیدا نکند، مردم شیعه بر اساس سنت حکومت، در حکومت در این تاریخ، انقلاب را در لایه‌ای دیگر ادامه می‌دهند، منتهی نه به صورت تضاد با حکومت به شکلی که شیعه در زمان حاکمان ظالم برنامه‌ریزی می‌کرد، بلکه با ادامه‌ انقلاب در بُعد فرهنگی و نه صرفاً سیاسی؛ زیرا شیعه‌ معتقد به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) نسبت به سیاست بی‌تفاوت نیست، ولی طالب سیاستی است که آینه‌ دیانت باشد؛ اما از آنجا که هنوز از سیطره‌ فرهنگ مدرنیته بر دنیا کاسته نشده است، مردم نمی‌توانند آن گونه که در ابتدای انقلاب اسلامی تصور می‌شد، آرمان‌های خود را در دولت‌ها و مراکز رسمی جستجو کنند.

انقلاب در دهه‌ چهارم، دوران پختگی خود را تجربه می‌کند و مردم در این تاریخ بهتر می‌توانند به معنای دولت در دولت پی ببرند و با عقب‌نشینی نکردن کامل فرهنگ مدرنیته از نهادهای اجتماعی جا نخورند، زیرا متوجه‌ هستند که تحقق همه‌ اهداف انقلاب اسلامی را نمی‌توان به سیاستمداران واگذار کرد.

مردم انقلاب اسلامی را در متن مردمی آن ادامه می‌دهند. این برای شیعه همیشه اساسی‌ترین سنگر بوده و غفلت از آن خسارت بزرگی است، زیرا در صورت چنین غفلتی شیعه مجبور است خود را تنها در نهادهای رسمی ادامه دهد، نهادهایی که با یک انتخابات به یک جهت سوق پیدا می‌کنند و با انتخابات دیگر به سوی سلیقه‌ای دیگر متمایل می‌شوند.

مقام معظم رهبری در تاریخ ۵/۱۲/۸۸ راز ماندگاری و مصونیت و آسیب‌ناپذیری جمهوری اسلامی را ناشی از جمهوریت و اسلامیت و مردم‌سالاری دینی و اسلامی می‌دانند که این خود موجب ظرفیت عظیمی می‌شود که حتی زاویه‌هایی را که بعضی دولت‌ها نسبت به اهداف انقلاب پیدا می‌کنند، در کوره‌ خود ذوب می‌کند. روح نیروهای انقلاب باید در کنار نهادهای رسمی نظام اسلامی متوجه چنین حضوری برای خود باشند.

بنابراین نباید راهی را که انقلاب اسلامی گشود، رها کرد و در تمنّای راهی ماند که ورود در آن مناسب ما نیست. راهی که در مقابل ماست، نه راه گذشته است و نه راهی که غرب برای رسیدن به اهداف خود هموار کرده ‌است؛ بلکه راهی است که عقل مربوط به انقلاب اسلامی متذکرآن است. در این راه، نه باید عقل دیروز‌مان فراموش ‌شود و نه بیگانه از زندگی، در عقل انتزاعی متوقف ‌شویم، بلکه باید به عقلی که مربوط به انقلاب اسلامی است و آن را به صورت کاربردی در عمل و اهداف خود به فعلیت می‌رساند، مجهز شویم.

 

 

 پی‌نوشت‌ها:

  • فیض کاشانی،الوافی، ج‏۱، ص: ۱۱۶
  • مقام معظم رهبری، ۱۳/۲/۱۳۹۵
  • به گفته‌ی رهبر انقلاب: مهم‌ترین ابزار قدرت و مهم‌ترین عنصر قدرت‌ساز، «علم» و «شخصیت ملی» است، شخصیت افراد، هویت انقلابی است. ۱۳/۲/۱۳۹۵
  • درر الأخبار، ص: ۵۳۲
  • صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۳۳۰

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یک تمدن زمانی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌هاست که از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم. با پیروزی انقلاب علی‌القاعده زمینه‌ یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار می‌آید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد.

 

۲٫

مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمی‌گردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» می‌نشیند.

 

۳٫

درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ آن می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه‌ خود برنامه‌ریزی می‌کنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله‌ این گسست نباشیم.

 

۴٫

یکی از مأموریت‌های علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمی‌توانیم از پژوهشگران و تحصیلکرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفاده‌ لازم را ببریم و جای فرهنگ‌ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟

 

۵٫

فهم غیرتاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند، بی‌آنکه از خود بپرسد چرا جامعه‌ او به آن آرزو و خواست نرسیده ‌است.

 

 

30نوامبر/16

عبادت خالصانه و احسان

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

آیات قرآن به صورت‌های گوناگون شمارش شده است. ابن عباس تعداد آیات را ۶۶۶۰ ذکر کرده است.(۱) آیات قرآن به زبان عربی و برای همگان قابل فهم هستند، زیرا این کتاب برای هدایت همه انسان‌ها نازل شده است. برخی از آیات ویژگی‌هائی دارند و نام‌های خاصی. خود آیات‌اش را به محکم و متشابه تقسیم می‌کند و آیات متشابه با آیات محکم تبیین و تفسیر می‌شوند.(۲)

در روایات برخی از آیات به عنوان محکم‌ترین (۳)، آیت‌الکرسی به عنوان عظیم‌ترین و بعضی امیدوارکننده‌ترین آیات(۴) نامیده شده‌اند. از نظر اهل‌بیت«ع» آیه « وَ لَسَوف‌َ یُعطِیک‌َ رَبُّک‌َ فَتَرضی‌: به زودی پروردگارت تو را عطا خواهد کرد تا خرسند گردی»(۵) امیدوارکننده‌ترین آیه است.(۶)

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان از آیات کلیدی قرآن به نام غرر آیات یاد می‌کنند؛ آیاتی که به نظر ایشان آیات توحیدی هستند و با درخشش چشمگیر خود راهگشای آیات دیگر قرآن هستند.(۷)

امین‌الاسلام طبرسی آیه ۳۶ سوره نساء را بیان‌کننده ارکان اسلام و مکارم اخلاق و کسی را که در آن تدبر کند، از پندهای سخنوران بی‌نیاز و به بسیاری از علوم هدایت شده می‌داند.(۸) این آیه از آشکارترین مصداق‌های کلمات جامع اعطا شده به پیامبر«ص» است، زیرا مشتمل بر مسئله توحید و شرک و علاقه آن دو و نیز مسائل اخلاقی، عاطفی و حقوقی است و در پایان آن از علت شرکت و طغیان و راه درمان آن سخن به میان ‌آورده شده است.

ما در این مجال، ابتدا آیات را نقل می‌کنیم و سپس به ترجمه و تبیین و تفسیر معارف آن می‌پردازیم:

« ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»(۹): و خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشین و در راه مانده و برده و کنیزی که مالک آن هستید نیکی کنید، به یقین خداوند کسی را که متکبر و خیالباف فخرفروش است را دوست نمی‌دارد.»

این آیه از توحید شروع می‌شود و با ذکر دلیل ترک توحید، پایان می‌پذیرد. اگر توحید تأمین شود، مسائل حقوقی و اخلاقی نیز عملی می‌گردد.

سرّ تبیین توحید در کنار مسائل اخلاقی و حقوقی

سرّ تبیین توحید در کنار مسائل حقوقی، اخلاقی و عاطفی دو چیز است:

۱ـ‌ اگر کسی موحد باشد، در انجام تعالیم حقوقی و عاطفی و اخلاقی موفق است؛ یعنی اگر باور توحیدی در انسان استوار شود، وظایف خود را خوب انجام می‌دهد.

۲ـ تبیین اهمیت تعالیم ارزشی و عمل به آنهاست که در آیه به آنها پرداخته شده است.

 

اصول و آموزه‌ها در آیه

دعوت به توحید و ترک شرک

قسمت اول آیه،‌ آدمیان را به عبادت و بندگی خدا و ترک شرک دعوت می‌کند. توحید اعتقادی زمینه‌ساز توحید عملی است؛ یعنی انسان، هم باید به خدای یکتا اعتقاد داشته باشد و هم باید در همه کارها موحد باشد.

انسان موحد دو ویژگی دارد: اولاً کار را خوب انجام می‌دهد و ثانیاً کار را برای رضای خدای سبحان انجام می‌دهد. بر این اساس، انسانی که کار بد و گناه می‌کند و یا عمل نیک را از روی ریا یا فخرفروشی انجام می‌دهد، بنده هوای نفس است نه عبد خدا.

دعوت به توحید، روح را پاک و نیت را خالص می‌گرداند و اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر کاری محکم می‌سازد.

 

توحید عملی، حق خداوند

خدای سبحان بر گردن انسان حقوقی دارد که در توحید عملی ظهور پیدا می‌کند. قرآن کریم در اهمیت این حق تعابیر گوناگونی دارد. در برخی از آیات می‌فرماید: «خدا را مخلصانه عبادت کنید»(۱۰) و در بعضی آیات می‌فرماید: «فقط خدا را بپرستید»(۱۱) «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ: خدای سبحان حکم کرده است جز او را نپرستید»(۱۲) یعنی عبادت خالصانه و فقط برای خدا باشد و در برخی از آیات می‌فرماید: «خدا را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید.» و: «خدا را می‌پرستند و برای او شریک قرار نمی‌دهند.» و «یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ؛(۱۳) خدا را عبادت می‌کنند و به او شرک نمی‌ورزند.»

خدا را بپرستید و به خدا شرک نورزید، به ظاهر دو جمله‌اند، ولی روح آن به یک جمله برمی‌گردد؛ یعنی عبادت خدا و شرک نورزیدن یک چیز است، زیرا شرک و توحید با هم ناسازگارند.

 

اقسام شرک

شرک گاهی در اعتقاد است و زمانی در عمل. شرک در اعتقاد همان باور داشتن به تعدد ذات واجب در آفرینش است یا اینکه به خدایان متعدد معتقد نباشند، ولی موجودات را در کارشان مستقل بدانند، مانند گروهی از اهل تفویض که معتقدند گرچه خدا جهان و انسان را آفرید، اما انسان در کار خویش استقلال دارد. البته این شرک، اعتقاد در محدوده فعل الهی است که بازگشت آن به تعدد واجب‌الوجود و خداست.

شرک در مقام عمل دو صورت دارد. گاهی انسان همه کارها را برای غیر خدا انجام می‌دهد، مانند بت‌پرستان و یا بخشی از کارها را به خدا و بخشی را به غیر او اختصاص می‌دهد، مانند ریاکاران. بت‌پرست همه کارهای خود را برای معبود خود انجام می‌دهد تا شفیع او شود.(۱۴)

هر که بخشی از کارها را برای خدا و بخشی را برای خودنمایی انجام می‌دهد ریاکار است. ریا یعنی به مردم نشان دهیم که کارمان برای خداست، در حالی که برای غیر خداست. گاهی هم انسان کاری را انجام می‌دهد تا به گوش مردم برسد که عمل او برای خداست، در حالی که چنین نیست که اصطلاحاً به آن سمعه گویند.

ریای آشکار یا پنهان و سمعه اگر در متن عمل عبادی باشد، شرک عملی است و آن کار را باطل می‌کند، چون در اعمال عبادی قصد قربت شرط است، در حالی که چنین انسانی قصد خودنمایی دارد.

فرق ریا با انجام عمل برای تشویق دیگران

اگر کسی عمل خیر را به قصد تشویق دیگران به آن کار انجام دهد با ریا و شرک متفاوت است، زیرا ریا به قصد نشان دادن عمل به دیگران انجام می‌شود، نه برای تشویق آنها به آن کار. اگر انسان کاری را برای تشویق دیگران انجام دهد، نوعی تشویق دیگران به معروف است.

 

ارزش اخلاق در عبادت

حیات و زندگی انسان بدون عبودیت و بندگی جز حیات حیوانی و لذات زودگذر چیزی نیست. انسان در فضای حیات حیوانی، تابع شکم و شهوت است و کاری جز حس‌گرایی و مادی‌گری و خوردن و آشامیدن و شهوترانی و تجاوز به حق و حقوق دیگران ندارد. چنین حیاتی مجازی است و خیالی. ولی حیات حقیقی دارای آثار مثبت دنیایی و آخرتی و همراه با برکات و منافع ابدی و فقط در گرو عبودیت خالص است. حضرت رضا«ع» از امیرمؤمنان«ع» روایت می‌کنند که آن حضرت پیوسته می‌فرمودند: «خوشا به حال کسی که عبادت و دعایش فقط برای خدا و جلب خشنودی حق باشد و غیر حق در عبادت و دعایش مخلوط نباشد و قلب‌اش به زخارف دنیا و مشتبهات آن که چشم‌اش بدانها می‌نگرد مشغول نشود و یاد خدا را با شنیدن سخنان باطل و آرای ساختگی و غیبت و تهمت و نداهای شیطانی و ضد خدا فراموش ننماید و به قلب و زبان غرق ذکر خدا باشد و دل‌اش به آنچه از امور مادی به دیگران داده شده و هنوز به او عطا نشده محزون نگردد.»(۱۵)

 

آثار اخلاص در عبادت

برای عبادت خالصانه آثاری ذکرشده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ عبادت خالص مایه نزول برترین مصلحت الهی

حضرت زهرا«ع» عبادت خالصانه را مایه نزول مصلحت الهی می‌دانند و می‌فرمایند: «کسی که عبادت خالص‌اش را به سوی خدا بالا برد، خدای عزوجل برترین مصلحت را بر او فرود آورد.»(۱۶)

۲ـ یقین به حیات طیبه

عبادت خالصانه و بندگی بی‌شائبه به‌یقین انسان را به حیات طیبه می‌رساند. « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛(۱۷) هر کس از مرد و زن که کار شایسته‌ای انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، به‌یقین او را به زندگی دلپذیر و پاکیزه زنده می‌داریم و پاداش همه آنها را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می‌دادند، خواهیم داد.»

۳ـ نزول فرشتگان رحمت به هنگام مرگ

انسانی که عبادت خالصانه انجام دهد، فرشتگان رحمت در هنگام مرگ بر او نازل می‌شوند: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ؛(۱۸) به‌یقین آنان که گفتند پروردگار ما فقط خداست، سپس در میدان عمل به خواست خداوند ایستادگی کردند، فرشتگان در هنگام مرگ بر آنان نازل می‌شوند و می‌گویند از سرنوشت آینده خود نترسید و اندوهگین نباشد، شما را بشارت باد به بهشتی که همواره به شما وعده می‌دادند.»

۴ـ سبب راحتی انسان در برزخ

عبادت خالصانه سبب راحتی انسان در برزخ و متنعم شدن به نعمت‌های الهی می‌گردد. امام صادق«ع» فرمودند: «ارواح اهل ایمان در اتاق‌هایی در بهشت است، از طعام آن می‌خورند و از آشامیدنی‌هایش می‌نوشند و یکدیگر را در آنجا دیدار می‌کنند و می‌گویند خدایا قیامت را برای ما برپا کن تا آنچه را به ما وعده  داده‌ای وفا کنی.»(۱۹)

۵ـ ایمنی از هول عظیم روز قیامت

عبادت خالصانه سبب ایمنی مخلص از ترس سنگین و هول عظیم روز قیامت می‌شود: « مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون:  کسانی که کارهای نیکویی به آخرت بیاورند، پاداشی بهتر از آن دارند و در آن روز از هراس شدید در امانند.»(۲۰)

 

احسان به والدین

اسلام همه را توصیه به احسان و کار خیر و عمل نیک کرده، تا جایی که دستور داده‌‌ است بدی‌های دیگران را با نیکی پاسخ دهید. از مصادیق بسیار مهم احسان و نیکوکاری، احسان به پدر و مادر است که قرآن کریم آن را پس از وجوب عبادت مطرح کرده است.

فرمان احسان به والدین از این جهت مهم است که مدینه فاضله از خانواده‌های فاضله تشکیل می‌شود و خانواده فاضله از رعایت احسان متقابل پدید می‌آید، زیرا وقتی داخل خانه با احسان اداره شد، زمینه برای کمال و فضیلت و آرامش جامعه فراهم می‌شود.

 

تفاوت احسان و رعایت حقوق واجب

احسان حکمی اخلاقی و عاطفی است و با وظیفه فقهی امر به معروف و نهی از منکر تنافی ندارد، بلکه باید به هر دو حکم عمل کرد و نباید به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، از وظیفه احسان سر باز زد. در احسان به والدین نه کفر و غنا مانع‌اند و نه اسلام و فقر شرط، از این رو قرآن به صراحت در باره والدین می‌گوید: « وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً…؛ در زمانی که والدین می‌کوشند شما مشرک شوید، در مسئله شرک از ایشان پیروی نکنید، ولی در مسائل دنیوی با آنان معاشرت نیک داشته باشید.»(۲۱)

نکته:

۱ـ احسان به والدین به امور مالی اختصاص ندارد، بلکه مسائل عاطفی و اخلاقی را نیز دربرمی‌گیرد.

۲ـ احسان به والدین ویژه زمان حیات نیست، بلکه پس از مرگ آنها را نیز شامل می‌شود.

 

منشأ لزوم احسان به والدین

لزوم احسان به والدین به سبب تربیت آنهاست، نه صرف تولید اولاد یا رنج‌های مادی. قرآن می‌فرماید: «رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا: خدایا! پدر و مادرم را مورد رحمت قرار ده، چنانچه آنها مرا در کودکی تربیت کردند.»(۲۲)

البته تربیت هم شامل تغذیه و پرورش جسم است، هم تهذیب و پرورش روح.

۱ـ معنای احسان به والدین

ابی‌ولاد از امام صادق«ع» پرسید: « معنی وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً  چیست؟» حضرت فرمودند: «با آنان نیکو معاشرت کن و همزیستی خوبی با آنان داشته باش و وادارشان نکن چیزی را که نیازمندند از تو بخواهند اگرچه ثروتمند باشند.»(۲۳) یعنی پیش از درخواست آنان، نیازشان را برآورده ساز.

۲ـ والدین امت اسلامی

در آیات فراوانی احسان به والدین بر احسان به پیامبر«ص» و علی«ع»  منطبق است.(۲۴) وجه لزوم احسان به پیامبر و علی«ع» آن است که سهم مؤثر استحقاق والدین برای احسان و تکریم آنان، جنبه تربیت روحی و پرورش دینی آنان است. این علت در پیامبر و امام به طور مبسوط‌تر و کامل‌تر وجود دارد، زیرا پیامبر و علی«ع» عهده‌دار تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس‌اند، از این رو احسان به آن ذوات مقدس را باید بیش از احسان به پدر و مادر عادی رعایت کرد.

۳ـ احسان به خویشان

از جمله مسائل مورد تأکید فراوان قرآن، احسان به خویشان است که گاهی به عنوان صله رحم و گاهی به عنوان احسان و نیکی تحقق پیدا می‌کند. اسلام می‌خواهد به این وسیله علاوه بر پیوند وسیعی که در میان تمام افراد بشر به وجود آورده، پیوند محکم‌تری را در میان واحدهای کوچک‌تر به نام فامیل و خویشان و خانواده به وجود آورد تا در برابر مشکلات و حوادث همدیگر را یاری دهنه و از یکدیگر پشتیبانی و دفاع کنند. اخلاق انسانی و کرامت آدمی اقتضا می‌کند که به اقوام و خویشان احسان کنیم.

۴ـ احسان به ایتام

یکی از گروه‌هایی که در قرآن به احسان در باره آنان سفارش شده، احسان به ایتام و کسانی است که پدران خود را در اثر حوادثی از دست می‌دهند و دچار کمبود محبت و عواطف یا فقر مادی و گرفتار عقده‌های روانی می‌شوند و به ورطه تبهکاری و جنایت و یا بیماری‌های روحی می‌افتند و نه تنها خود دچار عواقب شوم می‌شوند، بلکه جامعه را هم به آن عواقب مبتلا می‌کنند.

از این رو آیات و روایات فراوانی، انسان‌ها را به توجه به ایتام سفارش کرده‌اند که هم از نظر عاطفی و هم از نظر مادی باید به آنها رسیدگی کرد.

۵ـ احسان به مساکین و مستمندان

گاهی بر اثر معلولیت در اثر حوادث یا به دلیل بی‌نظمی در امور اقتصادی، عده‌ای دچار ورشکستگی و تهیدستی و فشار روحی و در برابر خانواده شرمسار می‌شوند. آموزه‌های قرآنی به ما توصیه می‌کنند که به این دسته از انسان‌ها توجه و به آنها احسان کنیم و از هیچ کمکی در حق آنان دریغ نورزیم.

۶ـ احسان به همسایگان نزدیک

یکی از سفارشات قرآن توجه به همسایگان نزدیک و خدمت به آنهاست. همسایگان نزدیک عبارتند از: الف) همسایه‌هایی که دارای قرابت خانوادگی‌اند و از ارحام به حساب می‌آیند؛ ب) همسایه یعنی کسانی که از نظر مذهبی و دینی و اعتقادی و معنوی به دیگران نزدیک‌اند؛ ج) همسایه‌های نزدیک در مقابل همسایه‌های دور.

روشن است که مراد باید همین معنای اخیر باشد، زیرا در قسمت بعد، از همسایه دور سخن به میان می‌آورد. علاوه بر معنای اول، در قسمت پیشین یعنی احسان به ذی‌القربی به آن اشاره شده است. مرحوم علامه طباطبایی آیه را به همسایگان نزدیک معنا کرده است.(۲۵)

۷ـ احسان به همسایگان دور

مورد هفتم احسان به همسایگانی است که از نظر مکانی از انسان دورند. با توجه به اینکه طبق پاره‌ای روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه محسوب می‌شوند.(۲۶) و باید به همه آنها احسان کرد.

۸ـ احسان به دوست و همنشین

انسان باید به کسانی که در منزل و یا محل کار و یا مجامع دیگر با او مصاحبت و انسی دارند، احسان کند. قرآن می‌فرماید با تمام کسانی که با تو ارتباط دارند، معاشرت نیکو داشته باش و به آنها احسان و نیکی کن، خواه آن فرد دوست تو باشد یا همکار، همسفر، مراجع، شاگرد، مشاور یا خدمتگزار. این احسان می‌تواند احسان مالی یا عاطفی باشد و یا هر نوع احسانی که قابل تصور باشد.

۹ـ احسان به ابن‌السبیل

گروه دیگری از سفارش‌شدگان ابن‌السبیل هستند که نه از والدین‌اند، نه از ارحام، نه از همسایگان، نه از ایتام و مساکین، بلکه مسافران ناآشنا و در راه مانده‌اند، گرچه نیاز مادی نداشته باشند.

۱۰ـ احسان به بردگان

بردگان نیز از محروم‌ترین افراد جامعه هستند که باید از احسان بهره‌مند گردند. احسان به بردگان اقسامی دارد که بهترین قسم آن آزاد کردن آنهاست. اعانت به آنان با آزاد شدن تدریجی از مصادیق احسان است.

در پایان آیه می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا». از این قسمت در می‌یابیم که چرا عده‌ای از عبادت خدا سرباز می‌زنند و یا چرا به دیگران احسان نمی‌کنند. براساس این آیه، آنها گرفتار خیالبافی و فخرفروشی‌اند؛ یعنی منشأ و سرچشمه طغیان در برابر خدا و خودداری از احسان و خدمت به مردم، اندیشه‌های باطل و پندارهای توخالی است که سبب می‌گردد فرد در برابر خدا و خلق تکبر کند، زیرا انسانی که گرفتار خیال و پندار باطل ، براساس همان پندار زندگی می‌کند. عده‌ای با خیالبافی زندگی می‌کنند و می‌پندارند دارایی‌های مادی و معنوی از پیش خودشان است و بر اثر گرفتار بودن به خودبینی، بخل می‌ورزند و از نعمت احسان به مردم محرومند؛ یعنی پندار باطل نمی‌گذارد آنها کار خیر کنند و کار خیرشان همراه با فخرفروشی است.

انسانی که خدا را عبادت نمی‌کند و از احسان به مردم اعراض می‌کند، یا بخیل است و یا جاه‌طلبی وادارش می‌کند کارهای خود را از روی ریا انجام دهد. چنین انسانی محبوب خدا نخواهد بود.

نتیجه‌گیری

بر اساس آیه مورد بحث،  انسان حقیقی که فطرت او بیدار است و در مسیر کمال حرکت می‌کند، هم خدا را خالصانه اطاعت و عبادت و هم نسبت به خلق خدا و آفریده‌های او احسان می‌کند، خواه آن خلق، پدر و مادر او باشند یا خویشان و نزدیکان و خواه مستمندان و خواه یتیمان و خواه همسایگان نزدیک یا دور و یا مسافر و یا همنشین و یا بردگان، زیرا چنین انسانی می‌داند محبت خدا به او در گرو عبادت خدا و احسان به مردم است. انسانی که بر اثر خیالبافی و یا فخرفروشی، خود را از عبادت خدا و از احسان به مردم محروم می‌سازد، از محبت الهی برخوردار نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الاتقان، ج ۱، ص ۱۴۶٫

۲ـ آل‌عمران، ۷٫

۳ـ نحل، ۹۰٫

۴ـ زمر، ۵۳٫

۵ـ ضحی، ۵٫

۶ـ الاتقان، ج ۲، ص ۳۵۳٫

۷ـ جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۱، ص ۴۳۷٫

۸ـ مجمع‌البیان، ج ۴ـ۳، ص ۷۳٫

۹ـ نساء، ۳۶٫

۱۰ـ زمر، ۳ و اعراف، ۲۹٫

۱۱ـ هود، ۲ و بقره، ۸۳ .

۱۲ـ اسراء، ۲۳٫

۱۳ـ نور، ۵۵٫

۱۴ـ یونس، ۱۸٫

۱۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۶٫

۱۶ـ عده الداعی، ص ۲۳۳٫

۱۷ـ نحل، ۹۷٫

۱۸ـ فصلت، ۳۰٫

۱۹ـ المحاسن، ج ۱، ص ۱۷۸٫

۲۰ـ نحل، ۸۹٫

۲۱ـ لقمان، ۱۵٫

۲۲ـ اسراء، ۲۴٫

۲۳ـ بحار، ج ۷۱، صص ۴۰ـ۳۹٫

۲۴ـ تفسیر برهان، ج ۱، صص ۱۲۲ـ۱۲۰٫

۲۵ـ المیزان، ج ۴، ص ۳۷۷٫

۲۶ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

اگر کسی عمل خیر را به قصد تشویق دیگران به آن کار انجام دهد با ریا و شرک متفاوت است، زیرا ریا به قصد نشان دادن عمل به دیگران انجام می‌شود، نه برای تشویق آنها به آن کار. اگر انسان کاری را برای تشویق دیگران انجام دهد، نوعی تشویق دیگران به معروف است.

30نوامبر/16

«نقشه راه» استکبارستیزی

حضرت امام خمینی«ره»:

* سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است؛ و تا این سلطه‌طلبان بى‏فرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خداى تعالى به آنها عنایت فرموده است نمى‏رسند. (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۱۴۴)

* مردم آزاده جهان همیشه از ابرقدرتها خصوصاً امریکای جنایتکار صدمه دیده‏اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و امریکای سلطه‏گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۶۹)

* مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم می‏شود… هم‌اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۸۳)

* کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!… اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، … هرگز امان‌نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۶۹)

 

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای«مدظله»:

* مگر مبارزه‌ی با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ی با استکبار، مبارزه‌ی با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست… جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزه‌ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ی با استکبار که تمام نمی‌شود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است… مبارزه‌ی با استکبار تعطیل‌پذیر نیست. (۲۰ تیرماه ۹۴)

* مبارزه با استکبار یک حرکت معقول، منطقی، خردمندانه، دارای پشتوانه‌ی علمی و متکی به تجربه‌ی ملت ایران است/ اشتباه مصدق پس از ملی ‌شدن صنعت نفت، تکیه و اعتماد و امید به آمریکا بود/ آمریکایی‌ها از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی استفاده کردند و کودتا را به راه انداختند. (۱۲ آبان ۹۴)

* آنچه نقطه‌ی مقابل نظام اسلامی است، استکبار است. جهت‌گیری خصومت‌های نظام اسلامی، با نظام استکبار است؛ ما با استکبار مخالفیم، ما با استکبار مبارزه می‌کنیم. (۲۲ آبان ۹۲)

* هر جا حرکت اسلامی است، هر جا دفاع از هویت اسلامی است، هر جا دفاع از مظلوم است، جمهوری اسلامی آنجا حاضر است و حاضر خواهد بود و آمریکا و صهیونیسم و شبکه‌ی فاسد سیاسی مستکبرین نتوانستند بر جمهوری اسلامی فائق بیایند و نخواهند توانست. (۲۱ تیر ۹۱)

30نوامبر/16

خود را ارزان نفروشید

 

آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

فرزند عزیزم! هیچ موجودی به بزرگی شما آفریده نشده است. می‌بینید که بر طبیعت مسلط هستید و طبیعت اسیر شماست. طبیعت به ظاهر بی‌جان، رستنی‌ها، گیاهان و همه طبیعت اسیر شما هستند. درخت چنار با آن قد و قامت و بزرگی را می‌بُرید و از آن وسایل زندگی می‌سازید و آن را به هر صورتی که تمایل دارید در می‌آورید. حیوانات همین ‌طور. انسان چه دارد که اینها همه اسیر او هستند؟ فیل که چندین برابر ما جثه دارد. چه دارید که حیوانات بحری و برّی به این عظمت اسیر شما هستند؟ شما قوه و سرمایه‌ای دارید که طبیعت و حیوانات مسخّر شمایند. حرف از بزرگی جثه نیست. حرف از داشتن سرمایه، قدرت و اسم الهی است. شما اسم اعظم خدا را دارید. اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد، منتهی باید از این اسم اعظمتان استفاده کنید. خیلی خودتان را ارزان فروخته‌اید. اگر… خدای ناخواسته تعبیرات بنده موهن نباشد. ما که قصد اهانت و جسارت نداریم، بلکه خیر بندگان خدا را می‌خواهیم. اگر اسم اعظمتان را درست به کار ببرید و آلوده‌اش نکنید و آن را مفت از دست ندهید، اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد. اینکه قرآن می‌گوید: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه»،(۱) یعنی این اسوه و انسان کامل سرمشق شماست و من و شما باید از او پیروی و به او تأسی کنیم و از او یاد بگیریم تا از دامن خاک به فوق عرش برسیم. این آیه می‌گوید این اسوه و الگو، انسان است. شما هم انسان هستید. قابلیت و ظرفیت انسان را ببینید و خود را ارزان نفروشید. شما را بسیار بزرگ آفرید و «اسوه حسنه» را سرمشق شما قرار داد تا در این مسیر از او یاد بگیرید و سرمایه‌تان را به کار بیندازید. نه تنها زمین، دریا، درخت‌ها و حیوانات قوی‌بنیه، پرنده‌ها، کرات و… مسخر و در اختیار انسان هستند، بلکه انسان می‌تواند به عالم باطن، عقول و مفارقات از این عالم طبیعت و به ملائکه و مهیّمین برسد. آنها هم اسیر انسان هستند، یعنی انسان به جایی می‌رسد که ملائکه، مهیّمین، مفارقات و انوار عقلیه ملکوت در مقابل او خاضع هستند. چنین سرمایه عظیمی را به شما داده‌اند. «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»(۲) به جایی می‌رسد که می‌بیند خداوند احسن و بهتر از این هیچ موجودی را نیافرید و چون به ماورای طبیعت و عالم مفارقات بروید، می‌بینید ملک مقرب الهی، حضرت جبرئیل هم مسخّر شماست و در مقابل عظمت وجودی انسان مجرّد است. شما به عنوان انسان مقام و سرمایه‌ای دارید که مقام فوق تجرّد است. این مقام را فقط انسان دارد.

موجودات را به مادی و طبیعی تقسیم می‌کنیم. بعد یک پله بالاتر می‌رویم و به مجرّد ضعیف می‌رسیم که از عالم طبیعت بالاتر و محیط بر طبیعت است، اما خیلی بالا نیست. می‌گویند تجرّد برزخی دارید. بعد از تجرّد برزخی بالاتر می‌روید، به تجرّد برزخی قوی و مثلاً به عالم عقول می‌رسید.

چنین تجرّدی همسنگ و هم‌تراز آنهاست. انسان در همین حد متوقف می‌شود؟ خیر. «إِقْرَأْ وَ ارقَ» بخوان و بالا برو و به مقام فوق تجرّد برس. از هر عالم، عارف، فیلسوف، قرآن‌شناس و ورزش فکری‌کرده‌ای سئوال کنید که آیا غیر از انسان می‌شود کسی مقام فوق تجرّد داشته باشد؟ هیچ‌ کسی نیست. فقط شما صاحب این قدرت و توانایی هستید. ملائکه از طبیعت و احکام طبیعت، مجرّد و بر طبیعت محیط هستند، اما مقام فوق تجرّد را فقط انسان دارد.

مقام فوق تجرّد یعنی چه؟ یعنی انسان هر چه علوم یاد می‌گیرد و ارتقای وجودی پیدا می‌کند، به‌جای اینکه بگوید بس است، سیر شدم، دیگر ظرفیت ندارم، برعکس هر چه این غذا را می‌خورد، سعه وجودی و اشتهای او بیشتر می‌شود. این غذای طبیعی نیست که بگویید سیر شدم و دیگر میل ندارم، بلکه این غذای روحانی است که هر چه میل بفرمایید، به ‌جای اینکه سیر شوید، اشتهایتان بیشتر می‌شود و طلب و گرسنگی‌تان افزونی می‌یابد. انسان‌های کامل به ما فرمودند: «مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا». در نهج‌البلاغه خوانده‌اید که دو انسان گرسنه هیچ ‌وقت سیر نمی‌شوند، اما بین این دو گرسنه تفاوت بسیار است. یکی گرسنه مال است که سیر نمی‌شود، اما مال بیرون از اوست و جزو ذات او نیست:

«برای نهادن چه سیم و چه زر؟»

فرض کنید به اندازه کوه دماوند طلا و نقره در اختیار انسان باشد، اما بیرون از ذات اوست:

«آن می‌طلب که او را نبود زوال هرگز

ای عاشق مجاز و ای طالب فسانه».(۳) چیزی را بخواهید که هر جا که باشید نشود آن را از شما گرفت و آن علوم و معارف و حقایق انسانی و مقامات معنوی شماست و اساساً انسان را برای این معنا آفریده‌اند. بقیه چیزها همه باید در مسیر این معنا باشند. همه چیز معدّات برای رسیدن به این مقام هستند. لباس، مسکن، مطعم، خانه و زندگی همه برای رسیدن به این مقامند، نه اینکه اینها مقصود و هدف اولی باشند. بدا به حال کسی که این امور مادی او را شکار کرده است. تو ای انسان بزرگ‌تر از اینها هستی. ممهوم مال سیر نمی‌شود، ولی اشتها برای چیزی است که بیرون از ذات اوست. دلش می‌خواهد، اما هیچ چیز عایدش نمی‌شود.

بارها این نکته را عرض کرده‌ام که عمروعاص داشت می‌مرد، رو به خانواده‌اش کرد و گفت اگر کسی از سوراخ سوزن هوا بگیرد، چقدر در زحمت است؟ از سوراخ سوزن که نمی‌شود هوا گرفت. قلب انسان می‌گیرد و می‌میرد. گفت الان این‌ جور در زحمت هستم و این تازه اولش است. عمروعاص قلدر محله و آدمی بود که کفر، او را شکار کرده و عاری از معنویت بود. انسانی که باید از ملائکه مقربین هم بالاتر برود، خودش را به یک مشت جماد فروخت. پیشاپیش می‌افتاد و قلدر اراذل و اوباش بود و جوانان گول‌خورده هم به دنبالش راه می‌افتادند. او شعار «مرگ بر علی» و «زنده باد معاویه» می‌داد و آنها هم دم می‌دادند و معاویه به او پول می‌داد.

«چون سامری مباش که زر دید و از خری موسی بهشت و از پی گوساله می‌رود» خدا رحمتش کند جناب حافظ را. خیلی شیرین گفته است. انسان عاقل که چنین کاری نمی‌کند. حالا عمروعاص سر مرز رسیده است و به فرزندانش می‌گوید کاش پدرتان پشکل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد. این تازه ابتدای یوم‌الحسرت است.

«رگ رگ است این آب شیرین و آب شور

در خلایق می‌رود تا نفخ صور»

کجا هست که در محضر و خانه خدا نیستیم؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ».(۴)

ما مسئولیم. تکلیف ما بسیار سنگین است. باید حافظ افراد اجتماع باشیم و مسئولیت فوق‌العاده سنگینی داریم و دلمان برای بندگان خدا می‌سوزد. می‌خواهیم همه افراد روی زمین عاقبت به خیر و الهی باشند. تکلیف ما این است و خیر مردم را می‌خواهیم. حتی خیر کفاری را هم که در پی کشتن ما هستند می‌خواهیم، لذا می‌بینید هیچ پیغمبر، امام و فرستاده خدایی جنگ را آغاز نکرد. اصلاً مأمور به افتتاح جنگ نبودند. آنها با مردم سر جنگ نداشتند. جنگ را مردم پیش آوردند. الهیون چه جنگی با مردم دارند؟ الهیون باید بذر معارف در دل مردم بیفشانند. آقا امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به جناب کمیل می‌فرماید: «علما بذرگر و کشاورز مردم هستند.» کشاورز زمین و بذر می‌خواهد. زمینش دل‌های شما و بذرش معارف قرآنی و حقایق الهی هستند.

گاهی می‌بینیم جوانان ما را شکار می‌کنند، می‌قاپند و گولشان می‌زنند. جوانان گول‌خورده، دوست و دشمن خود را تمیز ندادند. صد افسوس! دل ما برای اینها می‌سوزد که خود را چقدر ارزان فروخته‌اند.

امام زین‌العابدین(ع) در مدینه آدمی را دید که صحیح و سالم بود، اما یک دستش را روی صورتش گذاشته بود و گریه می‌کرد و دست دیگرش را دراز کرده بود و گدایی می‌کرد. آقا به همراهانش فرمود این انسان چقدر خودش را ارزان فروخته است. چرا و برای چه کسی گریه و گدایی می‌کند؟ حیف اشک نیست؟

مقام انسان فوق‌العاده والا و ارزشمند است. چقدر انسان‌ها والا و بزرگ‌منش بودند. انسان بعضی از روایات را می‌خواهد تابلو کند و در شهرها و قراء در برابر دید همگان قرار بدهد. قافله داشت می‌رفت و یکی از صحابه پیامبر«ص» بر شتر سوار بود. تازیانه از دستش افتاد. از شتر پیاده شد. تازیانه را برداشت و دو باره سوار شد. همراهان گفتند: «آقا! می‌گفتید ما برمی‌داشتیم و به شما می‌دادیم.» صحابی گفت: «پیامبر«ص» از ما عهد گرفت درِ سئوال را به روی خود ببندیم.» چرا باید بگویم آقا! لطفاً! اسلام یعنی این. این تازه ساحل‌پیمایی حقایق اسلام است، چه رسد به غور در اعماق آب‌ها.

در این نظام به این باعظمتیِ هستی که نمی‌شود من و جنابعالی بیهوده، لغو و به هرزه آفریده شده باشیم. تمام شئون زندگی ما برنامه دارد. محافل روحانی را تقویت کنید و گوش بدهید و حرف بشنوید.

انسان چه دارد که خدای باری‌تعالی او را بر طبیعت مسخّر کرد؟ یکی از اساتید بزرگوار ما، حضرت شعرانی با قلم و بیانش نصیحت می‌فرمود. مقاله وزینی دارد با این مضمون که: «تو ای انسان! چه داری که خداوند تو را بر همه چیز مسلط کرد تا به جایی برسی که از ملک مقرب، جبرئیل هم بالاتر بروی؟» هیچ موجودی بزرگ‌تر از شما نیست. عده‌ای حرف نشنیده، آدم ندیده و کتاب نخوانده‌اند و لذا بعضی حرف‌ها را می‌زنند و بعضی کارها را می‌کنند و دل ما برایشان می‌سوزد.

مقام فوق تجرّد مقام انسان است. سرمشق شما پیغمبر«ص» است که مثل شما انسان بود، منتهی همان‌گونه که قرآن فرمود بشر، بشر و بشره یعنی ظاهر. به ظاهر «أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ»،(۵) اما این مراتب که به ظاهر نیست:

«گر به صورت آدمی انسان بُدی

احمد و بوجهل خود یکسان بُدی»

جناب خاتم انبیا«ص» و ابوجهل به ظاهر دو انسان بودند، اما پیامبر «ص» چه داشت که ملک مقرب، جبرئیل، محیط بر عوالم طبیعت و مافوق طبیعت نتوانست بدانجا برود که حضرت رفتند.

فرزندم!

به مطلب برس و هوشیار و متوجه باش، ان‌شاءالله که به مطلوب هم می‌رسی. تصور دورادور مطلب هم یک نحوه ادراک است. دیگری حرفی را می‌زند و انسان مطلب را می‌فهمد، اما به مطلوب رسیدن چطور؟ این، کار می‌خواهد و تن به کار دادن و ریاضت و زحمت و کشیک نفس را کشیدن می‌خواهد و مواظب دهان، چشم و گوش خود بودن می‌خواهد.

فرزند عزیز من!

باید یوسف صدیق باشی و این صنع الهی را پاک بداری. پاک باش و بگذار نهال وجود تو، شجره طیبه طوبی شود:

«گر کام تو برنیامد آنگه گله کن»

به سوی اشخاصی بروید که دلسوز و از پدر و مادر شما بر شما مهربان‌ترند. چه به خورد شما می‌دهند که بعضی چیزها را از شما می‌شنویم؟ چرا دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهید؟ چرا در باره خلقت خود تأمل نمی‌کنید؟

جناب انسان! به جنابعالی مقام فوق تجرّد داده‌اند. مطلب را بفهمید تا به مطلوبش برسید. به مطلوب رسیدن زحمت و کار دارد. بی‌زحمت که نمی‌شود: «وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»،(۶) اما فعلاً مطلب را متوجه شوید و ظاهر «لَکُمْ أُسْوَه حَسَنَه» را بگیرید تا به مراتب بالاتر بروید. ظاهرش فرمود: «صَلّوا کَما رَایتَمونی اُصَلّی». ببینید من چه جوری نماز می‌خوانم، همان‌ طور نماز بخوانید. این تعلیم ظاهر امر و ابتدای تأسّی، یعنی مطابق سرمشق قدم برداشتن است و سرمشق انسان خاتم انبیا، انسان کامل الهی است. نمی‌شود این انسان بوالعجب و به این عظمت را بی‌برنامه خلق کرده باشد. کدام عقل می‌پذیرد که برنامه نداشته باشد؟ آیا می‌شود شما در چشم، گوش و بهداشت ظاهرتان برنامه داشته باشید و مشکلی که پیش می‌آید به طبیب مراجعه کنید و درمان شوید، اما برای حقیقت وجودی‌ و ابدتان برنامه‌ای وجود نداشته باشد؟ خیر، نمی‌شود و لذا برای شما صاحب برنامه، نطق و بیان فرستاد. حجت بر شما تمام است. این همه در سیره نبوی بیان شده است که خواهیم گفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره احزاب، آیه ۲۱

۲ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۴

۳ـ دیوان حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی، دیوان قسمت ۲، بخش ۳

۴ـ سوره حدید، آیه ۳

۵ـ سوره فصلت، آیه ۶ و سوره کهف، آیه ۱۱۰

۶ـ سوره نجم، آیه ۳۹

 

سوتیترها:

۱٫

شما اسم اعظم خدا را دارید. اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد، منتهی اگر اسم اعظمتان را درست به کار ببرید و آلوده‌اش نکنید و آن را مفت از دست ندهید، اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد.

 

۲٫

به سوی اشخاصی بروید که دلسوز و از پدر و مادر شما بر شما مهربان‌ترند. چه به خورد شما می‌دهند که بعضی چیزها را از شما می‌شنویم؟ چرا دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهید؟ چرا در باره خلقت خود تأمل نمی‌کنید؟

30نوامبر/16

تطبیق اعمال ظاهری با ظاهر انسان کامل

ادب الهی

 

مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

اگر انسان نفس خود را ادب نکند به هیچ‌یک از مقامات معنوی، اعم از عقائد حقه، فضایل نفسانی و یا اعمال صالحه نخواهد رسید و نمی‌تواند از این مقامات بهره‌گیری کند؛ لذا باید ابتدا از «ضبط خیال» شروع کند و در مرحله بعد با «تفکر» و «عزم»، اعمال ظاهری را با دستورات الهی تطبیق دهد و به تعبیر دیگر ظاهر خود را به آداب شریعه مؤدب سازد.

البته این کار ظاهراً ساده به نظر می‌رسد، ولی در عمل بسیار مشکل است. انسان در این مرحله باید با عمل به واجبات و ترک محرمات، ظاهرش را با ظاهر انسان کامل همسو کند تا مطمئن شود که آداب الهی را رعایت کرده است.

 

معنای اسوه و ضرورت شناخت و تبعیت از او

قرآن کریم می‌فرماید که پیامبر اکرم«ص» صلی‌الله اسوه و الگو هستند؛(۲) یعنی کسی که ما باید خود را با ایشان تطبیق دهیم. الگوپذیری هم یعنی تطبیق دادن خود با دیگری که پس از دیدن و ادراک الگو محقق می‌شود. منظور از این آیه شریفه، باطن آن حضرت نیست؛ چون ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم باطن پیغمبر اکرم را درک کنیم. خطاب این آیه به ماست و ما هم از ایشان فقط اعمال و رفتار ظاهریشان را درک می‌کنیم، پس ظاهر حضرت است که می‌تواند اسوه و الگوی ما باشد، نه باطن ایشان که برای ما اصلاً قابل درک نیست. ما باید خود را با ظاهر آن حضرت تطبیق دهیم و اگر چنین کنیم مطمئناً در عمل، آداب و مرزهای الهی را حفظ و رعایت کرده‌ایم. تبعیت از انسان کامل ضرورت تام و در وجود انسان تأثیر بسیار دارد.

 

تأثیر متقابل صورت ظاهر و باطن

صورت ظاهر انسان‌ها که به آن صورت مُلکیه گفته می‌شود، عبارت است از شکل و قیافه انسانی که با شکل ظاهری حیوانات اختلافات خاصی دارد، اما انسان‌ غیر از این صورت مُلکی، یک صورت باطنی هم دارد که گاهی از آن به «صورت غیبی یا ملکوتی» تعبیر می‌شود. صورت باطنی انسان‌ها از دید ما پنهان است و در آخرت نمایان می‌شود.

 

ملکات نفسانی منشأ صورت غیبی انسان

آیا هر کسی که به دنیا می‌آید یک صورت مُلکی و یک صورت ملکوتی دارد؟ بدانید که صورت ملکوتی و باطنی انسان، از ملکات نفسانی او سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی ملکات اخلاقی هر کسی منشأ صورت غیبی اوست. منظور از ملکات نفسانی هم شهوت، غضب و وهم است. کسی که ملکه شهوت بر او سلطنت دارد، مانند موجوداتی می‌شود که قوه‌ شهوت بر آنها حاکم است. از این حالت به «صورت بهیمیه» نیز تعبیر می‌شود.

صورت غیبی کسی که نیروی غضب بر روح او غلبه دارد مانند موجودات تندخو و درنده است که از آن به «صورت سَبُعیه» تعبیر می‌شود.

شخصی هم که نیروی وهم یعنی نیروی شیطنت، خدعه و نیرنگ بر او غلبه دارد، مدام دنبال کارهای زشتی مانند غیبت، سخن‌چینی، نمّامی و صورت باطنیش کاملاً شیطانی است.

گاهی دو یا هر سه قوه بر وجود فرد سلطنت دارند و صورت غیبی انسان را تشکیل می‌دهند. اینجاست که صورت غیبی شخص، ترکیب عجیبی پیدا می‌کند و مخلوطی از بهایم، درندگان و شیاطین می‌شود. این ترکیب زشت و وحشتناک، در بین حیوانات این عالم شبیه و نظیری ندارد، لذا زشت‌ترین حیوانات هم از صورت باطنی این افراد زیباترند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «یحشر بعض الناس علی صور تحسن عندها القرده و الخنازیر؛(۳) برخی از انسان‌ها در قیامت به صورت‌هایی(۴) محشور می‌شوند که صورت میمون و خوک در مقابل آنها زیباست.»

حضرت فرمود: «بعضی از مردم به صورت‌های زشتی محشور می‌شوند…»؛ یعنی یک نفر، چندین صورت دارد. در دنیا امکان ندارد که کسی چندین صورت داشته باشد، ولی در نشئه آخرت امکان دارد که انسان ملغمه‌ای از صورت‌های زشت و وحشتناک باشد.

 

اعمال ظاهری منشأ ملکات نفسانی

پس هر یک از قوای درونی نفس که بر رفتار فرد غلبه پیدا کند، چهره باطنی او را خواهد ساخت.

ملکات نفسانی چگونه حاصل می‌شوند؟ اگر اعمال ظاهری ما انسانی باشند، ملکات نفسانی ما نیز متناسب با آن شکل خواهند گرفت و در باطن، صورت انسانی به خود می‌گیرد؛ اما اگر اعمال‌ ما بر محور شهوت باشند، ملکه نفسانی شهوت غلبه پیدا می‌کند و صورت یک حیوان بهیمه در صورت غیبی ما نقش می‌بندد.(۵)

در روایات داریم که: «فتأذبوا بآداب الله؛(۶) خودتان را به آداب الهی ادب کنید.» یعنی اعمال ظاهری خود را با شریعت تطبیق بدهید، زیرا رفتارهای انسان، ملکات اخلاقی او و آنها نیز صورت غیبی و ملکوتی او را می‌سازند. انسان در ابتدای تولد صورت غیبی ندارد و یا صورت غیبی‌ او هنوز شکل نگرفته است، اما به وسیله‌ اعمال ظاهری، آرام آرام شکل می‌گیرد. پس اعمال، باطن‌ساز هستند.

برای طی این طریق، تنها انسان کامل می‌تواند اسوه باشد و باید از رفتار او تبعیت کرد. با تطبیق با انسان کامل، کم‌کم ملکات نفسانی را از دست می‌دهیم و به ملکات انسانی دست پیدا می‌کنیم و صورت غیبی ما مطابق با ظاهر انسان کامل شکل می‌گیرد.

هر چند اعتقادات و ایمان منشأ حرکت انسان به سوی عمل است، اما عمل است که ملکه را ایجاد می‌کند و ملکات هم صورت غیبی و ملکوتی انسان را به وجود می‌آورند.

 

تأدیب نفس با اعمال ظاهری

نفس با ادامه و استمرار تبعیت از ظاهر رفتار پیغمبر ادب می‌شود  و ملکاتی در آن به وجود می‌آید که منشأ صورت ملکوتی انسان می‌شوند و فرد می‌تواند اعمال الهی و انسانی را به سهولت انجام دهد. شهوت انسان، در ابتدا بی‌بند و بار، اما با فشار و سختی قابل مهار شدن است. همین شیوه در باره سایر خصلت‌ها هم صادق است.

پس برای تأدیب نفس به آداب الهی، غیر از اعمال ظاهری راه دیگری وجود ندارد.(۷) رسیدن به مقامات معنوی بدون استفاده از طاعات و عبادات غیرممکن است. روایتی است که: «الصَّلاه مِعرَاجُ المُؤمِن»(۸) یعنی اگر بخواهید سیر معراجی داشته باشید، باید نماز بخوانید. انسان تنها با رعایت ظواهر شرعی می‌تواند به مقامات انسانی و معنوی دست پیدا کند و راه آن تبعیت از انسان کامل است.

ادب دو نوع است: ادب ظاهر و ادب باطن. ادب باطن و سرّ به تطهیر دل است و ادب ظاهر به تطهیر رفتار از گناهان. باید از تطبیق اعمال ظاهری با آنچه شارع مقدس فرموده است شروع کرد. ادب ظاهری، رعایت حدود الهی است که پیوند تنگاتنگی با ادب باطن دارد.

تأثیرات سوء عدم اصلاح ظاهر

اثر سوء اول: فراهم کردن موجبات سخط الهی

برای ادب کردن نفس باید به چند مطلب توجه داشت. اول باید دانست طبق روایات و موازین اسلامی(۹) اگر کسی ادب ظاهری را رعایت نکند، در معرض سخط خداوند قرار می‌گیرد. کسی که می‌خواهد سیر معنوی داشته باشد، قصدش از مؤدب شدن، جلب رضایت پروردگار است و می‌خواهد به خدا برسد نه به شیطان.(۱۰)

اگر انسان به مبدأ و معاد معتقد و مایل به قرب الهی و مدعی سیر معنوی باشد، اما مرزهای شناخته شده الهی را که در بیان انبیا و اولیا آمده رعایت نکند، قطعاً از مسیر الهی طرد خواهد شد.

لذا بی‌ادبی ظاهری یعنی ملوث شدن اعضا و جوارح به آلودگی‌های نفسانی، موجب سخط خداوند نسبت به انسان می‌گردد و هیچ سنخیتی با ادب باطنی ندارد.

علی«ع» می‌فرمایند: «نزدیک‌ترین بندگان به خدای متعال کسی است که بیشتر از دیگران حق را بگوید حتی اگر به ضررش باشد و بیشتر از دیگران به حق عمل کند، حتی اگر از آن خوشش نیاید.»(۱۱) علی«ع» هسته مرکزی فرمایشاتشان را در این روایت روی اعمال ظاهری قرار می‌دهند و نمی‌فرمایند که نزدیک‌ترین بندگان به خدا کسی است که اهل تسلیم و رضا باشد و…، بلکه به سراغ گفتار و کردار می‌روند و حق‌گویی و عمل به آن را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند نزدیک‌ترین بندگان به خدا، گویاترین افراد نسبت به حق هستند، اگرچه به ضررشان باشد. همچنین مقیدترین افراد به ادای حق هستند، هر چند که نفس‌شان کراهت داشته باشد.

حقی در گفتار و کردار، بالاتر از آنچه خدا گفته است وجود ندارد؛ لذا اولاً نزدیک‌ترین بندگان به خدا باید تمام حرف‌هایشان الهی باشد و به تمام دستورات شرعی عمل کنند. ثانیاً نفس انسان همیشه به دنبال زیاده‌خواهی و پایمال کردن حق است؛ لذا گفتن حق نزد او تلخ و عمل به آن برایش سخت و ناپسند است. اما بنده مقرب خدا که مؤدب به آداب الهی است، با فشار و سختی حق را می‌گوید و به آن عمل می‌کند.

 

اثر سوء دیگر: خروج از دیوان صدیقین

عدم انطباق ظاهر با دستورات شرع باعث خروج نام انسان از «دیوان صدیقین» می‌شود. صدیقین کسانی هستند که خدایی خدا را صادقانه پذیرفته‌اند و به دستوراتش عمل می‌کنند و نامشان در دفتری نزد خدای متعال ثبت شده است.

قرآن می‌فرماید: « وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛(۱۲) کسی که از حدود و مرزهای الهی که همان احکام شرعیه است، تجاوز کند و از آنها عملاً حفاظت نکند، ظالم است.»  اعمال ما به‌روشنی مشخص می‌کنند که ما از صدیقین هستیم یا از ظالمین. کسی که مرزشکنی می‌کند از ظالمین است. پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «خداوند مرزهایی را از نظر اعمال ظاهری برای شما تعیین کرده است، این مرزها را رعایت کنید.»(۱۳)

لذا اگر ما بخواهیم مورد پسند خدا قرار بگیریم و او نیز ما را به بارگاه قرب خود راه دهد، باید این مرزها را رعایت کنیم؛ چون اوست که باید ما را به خود نزدیک کند و تا کشش او نباشد، کوشش من و شما بیهوده است. او باید ما را به سوی خود بکشد و خدا کسی را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند که در عمل صداقت داشته باشد.

امام باقر«ع» فرمودند: «خود را با صدق در عمل، برای خدا تزیین و آرایش کن تا خدا تو را بپسندد و به حریم خود نزدیک سازد.»(۱۴)

حافظ گفته است:

قدم منه به خرابات جز به شرط ادب

که ساکنان درش محرمان پادشهند

او سلطان مُلک وجود است و هر کسی را به قرب خود راه نمی‌دهد. آنجا از بی‌ادبان خبری نیست. ما با این اعمال، چهره‌های باطنی خود را آلوده کرده‌ایم. او می‌بیند که ما چه صورت‌هایی در باطن خود ساخته‌ایم، صورتی مثل صورت‌های باطنی ما چه بسا در حیوانات دنیا هم موجود نباشد! حال و روز ما اصلاً برای تشرف به عالم قدس آرایش ندارد و باید خودمان را ادب کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ‌ «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»؛ احزاب، ۲۱.

۳ـ منهاج البراعه، ج ۱۹، ص ۳۰۳.

۴ـ فرمود: «علی صُوَرهٍ» نه «علی صُورهٍ»، یعنی یک انسان چند چهره دارد.

۵ـ‌ البته ما الان صورت غیبی خود را درک نمی‌کنیم. در دنیا همه‌ ما ظاهراً انسان هستیم، اما در حین مرگ آن صورت برای ما آشکار می‌شود.

۶ـ الکافی، ج ۹، ص ۵۲۱.

۷ـ بعد عرض می‌کنم که سیر معنوی، بدون تطبیق اعمال ظاهری با دستورات الهی محال است. این راه منحصر به مکتب انبیا است و مکتب انبیا نیز از همین اعمال ظاهری شروع می‌شود.

۸‌ـ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۳.

۹ـ من نمی‌خواهم در اینجا به روایاتی که هرکدام در محل خود نسبت به انجام محرمات و یا ترک واجبات وارد شده است، اشاره  کنم. من این مطلب را به صورت کلی بیان می‌کنم و تطبیق آن با خودتان است.

۱۰ـ انشاءالله در آینده به بحث درجات ادب می‌رسیم و در آنجا می‌گویم که من و شما نمی‌توانیم باطن را به طور کامل ادب کنیم. آنچه که خدا از نظر ظاهر از تو خواسته است آسان است ولی این را به شما بگویم که تأدیب باطن، مشکل است. آنچه از دست من و شما برمی‌آید، اصلاح ظاهر است. ما در مسیر تأدیب باطن‌مان هم تا حدودی می‌توانیم پیش بیاییم، نه اینکه نشود، می‌شود اما نه به طور کامل. اما آنچه از دست من و شما برمی‌آید، باید انجام دهیم.

۱۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۶۹.

۱۲ـ بقره، ۲۲۹.

۱۳ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۸، ص ۱۲.

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۶۴.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر اعمال ظاهری ما انسانی باشند، ملکات نفسانی ما نیز متناسب با آن شکل خواهند گرفت و در باطن، صورت انسانی به خود می‌گیرد؛ اما اگر اعمال‌ ما بر محور شهوت باشند، ملکه نفسانی شهوت غلبه پیدا می‌کند و صورت یک حیوان بهیمه در صورت غیبی ما نقش می‌بندد.

 

۲٫

لذا اگر ما بخواهیم مورد پسند خدا قرار بگیریم و او نیز ما را به بارگاه قرب خود راه دهد، باید این مرزها را رعایت کنیم؛ چون او باید ما را به سوی خود بکشد و خدا کسی را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند که در عمل صداقت داشته باشد.

30نوامبر/16

حق را بشناسیم و پای آن بایستیم

حضرت آیت الله مصباح یزدی

انسان‌ها از منظر الهی دو دسته‌اند: دسته اول به فرموده قرآن: «إِن هُم إِلَّا کَالْأَنْعَامِ (۱) یعنی همچون چهارپایان‌ و یا «شَرَّ الدَّوَاب» ‏(۲) یعنی بدترین جنبندگان هستند که باید به خود واگذاشته شوند تا بچرند و بخورند: «ذَرهُم یأْکُلُواْ وَیتَمَتَّعُوا (۳). دسته دوم «أَوْلِیاءَ اللَّه‏» و مورد تکریم الهی‌اند و خلیفه ‌الله در میان آنان تحقق پیدا می‌کند

انسان به عنوان اشرف مخلوقات دارای دو ویژگی است که او را از حیوانات متمایز می‌سازد. نخست آنکه انسان توانایی درک معلوماتی را دارد که حیوانات قادر به فهم آنها نیستند. حال اگر کسی از این توانائی سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانیت به مرتبه چهارپایان یا بدتر از آنها سقوط می‌کند؛ همان که در قرآن چنین توصیف شده است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَّ یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (۴)؛ کسانی که از عقل و چشم و گوش خود برای شناختن حقایق استفاده نمی‌کنند، مانند چهارپایان، بلکه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلت‌اند.»

معمولاً از این ویژگی که به مدد آن می‌توان حقایق را درک کرد، به عنوان «عقل» یاد می‌شود. دامنه این ابزار شناخت گاهی به ماورای طبیعت هم می‌رسد. البته با استناد به برخی از آیات قرآن  از جمله: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ» (۵)، یا  «وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (۶)، نوعی از علم وجود دارد که ما حقیقت آن را نمی‌شناسیم و تعبداً می‌پذیریم، ولی می‌دانیم که از مقوله دیگری غیر از علم و دانش بشری است.

ویژگی دیگر انسان  که ناشی از شناخت است و او را از حیوانات متمایز می‌کند، انگیزه او در رفتارهاست. انگیزه حیوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نیازهای جسمی یا پاسخ به غرایز برمی‌گردد. اگر انسان نیز با همین انگیزه‌ها رفتاری را انجام دهد، تفاوتی بین او و حیوان نیست. پس انسان باید ورای انگیزه‌های حیوانی، هدف دیگری نیز در رفتارهای خود داشته باشد.

برخی رفتارهای انسانی با انگیزه‌های حیوانی قابل توجیه نیستند. از دیرباز فلاسفه و روانشناسان تحقیقاتی را در  زمینه عوامل مؤثر بر رفتارهای انسان‌ها انجام داده‌اند که مبنای ایجاد مکاتب روان‌شناسی متعدد قرار گرفته‌اند؛ اما بر اساس قرآن برخی از آدمیان از چهارپا بدتر و «شَرَّ الدَّوَاب»‌اند و در مقابل عده‌ای اولیاءالله هستند. بین این دو قطب ما در کجا قرار داریم؟

خدای متعال به بشر این امکان را مرحمت فرموده که با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت او را طی کند و به قرب الهی نائل شود. ابزار لازم از جمله عقل ـ اعم از عقل نظری که برای شناخت حقایق مورد نیاز است و عقل عملی که در شناخت ارزش‌ها کاربرد دارد ـ را نیز در اختیار انسان قرار داده است. علاوه بر آن برای تکمیل کار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده تا تضمینی باشد که اشتباه نکنیم.

عامل رشد و ترقی انسان همانا انتخاب و اراده اوست؛ از این‌رو خدا نخواسته کسی به اجبار راه خیر را بپیماید: «لوْ یشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا» (۷)؛ یا «وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ» (۸)؛ اگر خدا می‌‌خواست، می‌توانست همه را جبراً هدایت کند. ولی او خواسته است که: «فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیکْفُرْ» (۹)؛ هر کسی با اراده خود باید کفر یا ایمان را انتخاب کند. این امر در فرهنگ قرآنی امتحان نامیده شده است.

بنابراین، با وجود عقل و وحی و ارسال رسل برای هدایت بشر و اعطای معجرات به آنها برای اثبات حقانیت‌شان، آدمیزاد می‌تواند همه را نادیده بگیرد و بر اساس تمایلات خود عمل کند، همچنان‌که بسیاری چنین کرده‌اند: «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ» (۱۰)؛ خدا پیامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتی که بر اثر شهوت و غضب و خواسته‌های حیوانی بین افراد بشر پیدا می‌شود، به آنها نشان دهند؛ اما انسان‌ها از همین عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: «وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ» (۱۱).

بعضی از اندیشمندان غربی معتقدند که اصولاً حق و باطلی وجود ندارد و هر کسی هر چه بفهمد، همان فهم برای او حق و حجت است. این دیدگاه که همان پلورالیسم معرفتی است، برخلاف دیدگاه قرآن است که می‌فرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (۱۲). حق یکی است. بنابراین، برای اینکه در دام باطل نیفتیم، باید حق را بشناسیم و مطابق آن عمل کنیم.

اما قرآن همه اختلافات را ناشی از جهل و نادانی نمی‌داند؛ بلکه می‌فرماید: «فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ» (۱۳)؛ دلیل چنین اختلافی را هم در آیه دیگری ـبَغْیا بَینَهُمْ»، یعنی سرکشی و برتری‌طلبی معرفی کرده است. قرآن این مسئله را پیش‌بینی کرده و می‌فرماید: «وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ» (۱۴): آدمیان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در این میان یک استثنا وجود دارد: «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» (۱۵). کسانی می‌توانند از اختلافات شیطانی نجات پیدا کنند که مشمول رحمت الهی واقع شوند.

برخی از اختلافات ریشه در مسائل بنیادین دارند و بر اساس آنها اهل حق از اهل باطل و اهل دین از ملحدان تفکیک می‌شوند. بخش نازل آن نیز بین ادیان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحید، نبوت و معاد، در مسایلی از قبیل آخرین پیامبر، یا حقانیت ادیان دیگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامی آنچه پیامبر اسلام«ص» از سوی خدا آورده و در قرآن به آنها تصریح یا اشاره شده، به فرقه‌های مختلف شیعه و سنی تقسیم شده‌اند. برخی از اختلافات بر سر مسائل جزئی‌تر هستند که در میان شیعیان نیز ادامه پیدا می‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند که اختلافات دو ریشه بیشتر ندارد: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى‏ غَیْرِ دِینِ‏ اللَّه‏» (۱۶)؛ نقطه آغاز همه فتنه‌ها در بین مسلمانانی که خدا را شناخته‌اند، به پیامبر«ص» ایمان دارند و قیامت را پذیرفته‌اند، دو عامل است: هوس‌ها و بدعت‌ها. فرد یا گروه صرف نظر از دستور خدا و پیغمبر، خواسته‌ای دارد که با خواسته و تمایل گروه دیگر در تعارض است. از آنجا که همیشه هم نمی‌توان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحمیل کرد؛ معمولاً راحت‌ترین کار مطرح کردن حرف‌های نو و آراء بدعت‌آلود است تا بدین وسیله بتوان افکار دیگران را تغییر داد و برای خود طرفدارانی فراهم کرد. مذاهب جدید و فرقه‌های نویی که گاهی در گوشه و کنار دنیا اختراع می‌شوند ازاین قبیلند. دومین عامل اختلافات، آراء بدعت‌آمیز هستند که ویژگی آنها مخالفت با کتاب خداست. اینان با سوء استفاده از سخنان و شعارهای فریبنده، گروهی را بر خلاف دین الهی به دوستی و تبعیت از سران خود وامی‌دارند.

 برای گرفتار نشدن در این دام‌ها چه باید کرد؟

بخشی از اختلافات ناشی از جهل‌اند و برای نجات از آنها باید معرفت افراد نسبت به حق کامل شود. اما این مسئله تنها با شناخت حل نمی‌شود. مگر شیطان بدون واسطه مورد خطاب الهی نبود و نمی‌د‌انست که باید به آدم سجده کند؟ مگر فرعون نمی‌دانست که موسی»ع» پیغمبر خداست؟ وقتی فرعون خطاب به بنی‌اسرائیل ادعا کرد که: «مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی» (۱۷)؛ من برای شما خدایی جز خودم نمی‌شناسم، حضرت موسی«ع» در پاسخ فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (۱۸)؛ فرعون می‌دانست که معجزات حضرت موسی«ع» کار خداست، پس دانستن تنها کافی نیست؛ بلکه برای جلوگیری از اختلاف باید بخواهیم که تابع حق باشیم و به آنچه عقل و دین گفته‌اند عمل کنیم. اما اگر قصد ما این باشد که به اسم دین برتری خود را اثبات کنیم و قدرت اختیار داشته باشیم ـ هر روز به رنگی و اسمی در می‌آئیم. یک روز به اسم دین، روز دیگر به اسم آزادی، روزی به اسم دموکراسی، روز دیگر به اسم پیشرفت، یک روز هم به اسم توسعه کار خود را پیش می‌بریم و از این عناوین جذاب برای به دام انداختن دیگران در دام‌ شیطان استفاده می‌کنیم؛ در حالی‌که تا زمانی که «دلخواه» در میان باشد، مشکلی حل نمی‌شود.

اگر بخواهیم در گروهی باشیم که قرآن آنها را به عنوان: «مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» توصیف کرده و از اختلاف مصون بمانیم، باید ابتدا شناخت صحیح داشته باشیم و سپس برای سر نهادن به پای حق و دفاع جانانه از آن خودسازی کنیم. این عرصه جای معامله و مصالحه نیست. باید حق را شناخت و حتی اگر کار به جنگ و درگیری بکشد، باید تا آخر ایستاد.

. قرآن کریم خطاب به پیامبر می‌فرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ» (۱۹). مشرکان منتظر بودند که پیامبر اندکی از شعارهایش کوتاه بیاید تا با هم آشتی کنند، اما اسلام چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد. حتی زمانی که پیغمبر اکرم و مسلمانان در نهایت سختی، ضعف و فقر به سر می‌بردند، گروهی از ثروتمندان طائف به پیغمبر پیشنهاد کردند که ما آماده‌ایم با شما بیعت کنیم، دست از بت‌پرستی برداریم، عبادات شما را انجام دهیم، با دشمنان شما بجنگیم و با دوستانتان مهربان باشیم؛ مشروط به این‌که ما را از سجده در نماز معاف کنید! اگر پیامبر این پیشنهاد را پذیرفته بود، آنها نیز کاملاً تحت امر آن حضرت بودند. حال، اگر هر یک از عقلای سیاست‌مدار عالم با چنین پیشنهادی مواجه شوند، چه خواهند کرد؟ مگر نه این است که «الصلح خیرٌ»؟! آیا در نظر شما جواب این پیشنهاد چیزی جز این است که بیایید با هم آشتی کنیم و تعامل سازنده داشته باشیم؟! قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا (۲۰).

خداوند می‌دانست که در آن شرائط سخت و دشوار در دل پیامبر«ص» چه می‌گذرد، اما پیش از آنکه حضرت پاسخی به این پیشنهاد بدهند، این آیه نازل شد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً؛ اگر ما قلبت را استوار نکرده بودیم، حتماً تو هم به سوی مشرکان تمایل پیدا می‌کردی؛ اما اگر چنین می‌شد، ما هم در دنیا، و هم در آخرت تو را دو برابر عذاب می‌کردیم و هیچ ‌کسی هم نمی‌توانست به تو کمک کند! چرا؟ زیرا در جایی که دین دستوری دارد، هیچ‌ کس حق مصلحت‌سنجی ندارد.

مصالحه و تعامل در امور دنیوی اشکالی ندارد، ولی بر سر دین نمی‌شود مصالحه کرد. خداوند در آیه دیگری می‌فرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین‏ * ثمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (۲۱) اگر پیامبر«ص» از پیش خود یک کلمه را به ما نسبت دهد، رگ حیاتش را قطع می‌کنیم! از این آیات می‌توان فهمید اختلافی که خدا و پیغمبر با آن مخالف هستند، اختلافی است که به دین، معارف، احکام، ارزش‌ها و مسایل دینی ارتباط پیدا می‌کند و این امور قابل اغماض، مسامحه و مصالحه نیستند.

آیا در چنین اختلافاتی کلام دین را می‌پذیریم یا آن را نادیده می‌گیریم و با طرف مقابل سازش می‌کنیم؟ البته کسانی که چنین می‌کنند معمولاً برای قانع کردن خود و دیگران توجیهاتی می‌تراشند؛ از قبیل ای‌که مسئله حلال و حرام اعتباری است؛ یا این مسایل اختصاص به زمان پیغمبر«ص» داشته و امروز با تغییر شرایط، احکام هم تغییر کرده‌اند و یا این که برای دسترسی به تکنولوژی پیشرفته دنیا باید با دیگران تعامل کنیم و نباید دلواپس کمرنگ شدن امور دینی باشیم!

خداوند به پیغمبر اکرم«ص» می‌فرماید: «لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا.» اگر با یک پیشنهاد جزیی مشرکان که خلاف دین است، موافقت کرده بودی، من دشمن تو می‌شدم و هیچ کسی نمی‌توانست در مقابل من به تو کمک کند.

ما باید قاطعانه در راه  شناخت حق و متابعت از آن استوار بمانیم و نباید به بهانه‌های مختلف دین را فدای دنیا کنیم، بلکه بر خلاف کسانی که معتقدند دین مسئله‌ای شخصی است، فقط مربوط به عبادات و احکام فردی می‌شود، و ربطی به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد، باید برای حفظ دین از مصالح دنیوی چشم‌پوشی کنیم.

شیطان همواره در کمین ماست که دینمان را فدای دنیا کنیم. حتی ممکن است به نام دین، ارزش‌های دینی را از ما بگیرد و عقایدمان را سست کند و کار به جایی برسد که برای رسیدن به مقام یا منفعتی، احکام دینی و کلمات حضرت امام را تحریف کنیم، تفسیر جدیدی را برای آنها ارایه بدهیم، منکر بعضی از آنها بشویم و یا آنها را مربوط به گذشته عنوان کنیم. متأسفانه کسانی حتی در لباس روحانیت اظهار کرده‌اند که احکام قرآن متعلق به زمان پیغمبر«ص» بوده و اکنون اعتبار ندارد. به هوش باشیم که شیطان دینمان را از ما نرباید.

 

پی‌نوشت:

۱٫فرقان،۴۴

  1. انفال، ۲۲
  2. حجر،۳
  3. اعراف،۱۷۹
  4. نور،۴۱
  5. اسراء،۴۴
  6. رعد،۳۱
  7. نحل،۹
  8. کهف،۲۹
  9. بقره،۲۱۳
  10. جاثیه،۱۷
  11. یونس،۳۲
  12. یونس،۹۳
  13. هود،۱۱۸
  14. هود،۱۱۹
  15. نهج‌البلاغه (للصبحی صالح) ص ۸۸، خطبه ۵۰
  16. قصص،۳۸
  17. اسراء،۱۰۲
  18. قلم،۹
  19. اسراء،۷۴و۷۵
  20. اسراء،۷۴و۷۵

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خدای متعال به بشر این امکان را مرحمت فرموده که با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت او را طی کند و به قرب الهی نائل شود. ابزار لازم از جمله عقل ـ اعم از نظری و عملی ـ را نیز در اختیار انسان قرار داده است. علاوه بر آن برای تکمیل کار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده تا تضمینی باشد که اشتباه نکنیم.

 

۲٫

بخشی از اختلافات ناشی از جهل‌اند و برای نجات از آنها باید معرفت افراد نسبت به حق کامل شود. اما این مسئله تنها با شناخت حل نمی‌شود. مگر شیطان بدون واسطه مورد خطاب الهی نبود و نمی‌د‌انست که باید به آدم سجده کند؟ مگر فرعون نمی‌دانست که موسی»ع» پیغمبر خداست؟

 

 

30نوامبر/16

انتظار سازنده

آیت‌الله سید احمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» دوره متقن و مستند امام‌شناسی است. در این سلسله مقالات به شرح این متن نفیس می‌پردازیم. در فرازی از این زیارت می‌خوانیم: « منتظر لاَمرکُم»؛ منتظر امر شما (ظهور) هستم.

در این فراز سخن از انتظار حاکمیت اهل‌بیت«ع» در سایه ظهور امید انبیا و امامان، حضرت ولی‌عصر»عج» است.

 

انتظار ظهور

انتظار ظهور از ویژگی‌های معتقدان راستین به حضرت است. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» می‌خوانیم: « ألا أُخبرکم بما لا یقبل اللهُ عزّوجلّ من العباد عملاً إلاّ به فقُلتُ بَلی. فقال: شهادهُ أَن لا إلَه إلّا اللهُ و أنّ محمداًو ان محمد عبده و رسوله… و الانتظار لِلقائم»؛(۱) آیا خبر دهم شما را به چیزی که خداوند عمل بندگان را جز با آن نمی‌پذیرد و گفتم آری، امام فرمود: شهادت به خدای یکتا و آنیکه پیامبر گرامی بنده و فرستاده اوست… و انتظار ظهور حضرت قائم.

 

انتظار زبان قال یا زبان حال

آیا انتظار زبان قال است یا زبان حال یا هر دو؟ به نظر می‌رسد گزینه سوم درست است. منتظر، زبان قال، ابراز عشق و ارادت به حضرت و حکومت ایشان دارد و لذا اظهار اشتیاق به دیدار حضرت، ذکر مناقب و سرودن و خواندن شعر در ذکر فضائل و دعا به ایشان، خواندن دعاها در عصر غیبت، زیارت و سلام کردن به حضرت و… تشویق شده است(۲) که گویای آن است که منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» تجاهر قولی به ابراز عشق به حضرت دارد.

ولی مهم‌تر از آن انتظار عملی است. انتظار باوری است باور به عمل، منتظر حضرت ولی عصر«عج»، امام زمان‌پسند زندگی می‌کند. منتظر حضرت ولی‌عصر«عج»، عصر غیبت را عصر تکلیف مضاعف می‌داند، نه آنکه این دوره را دوره بی‌تفاوتی در برابر دین انگارد.

امام سجاد«ع» می‌فرمایند: « اِنَّ اهل زمان غیبته و القائلین باِمامَتِه و المُنتظِرین لظُهُوره… الدُّعَاهُ إلَى دِین اللَّه عزَّ و جلَّ سرّاً و جهراً»(۳): معتقدان به مهدی و منتظران ظهور او در عصر غیبت… در پنهان و آشکار مردمان را به دین خدا فراخوانند.

منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» طوری زندگی می‌کند که هر لحظه ظهور اتفاق بیفتد، در این اردوگاه قرار می‌گیرد و این کارِ بسیار سختی است. خودِ جهاد است. بر این اساس، منتظران حضرت همانند فداکاران در رکاب رسول‌الله»ص» معرفی شده‌اند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه قال ثم مکث هنیئه ثم قال لا بل کمن قارع معه بسیفه؛ ثم قال لا والله الا کمن استشهد مع رسول‌الله.(۴): هرکس منتظر ظهور حضرت ولی‌عصر«عج» باشد و در این حال بمیرد، چون کسی است که در خیمه حضرت و یاور ایشان باشد.»

سپس لحظه‌ای درنگ کرد و فرمود: «نه، بلکه بسان کسی است که با آن حضرت شمشیر زند و سپس فرمود نه به خدا به حتم مانند کسی است که در رکاب رسول خدا شهید شده باشد.»

در روایتی دیگر مولی علی«ع» می‌فرمایند: « المُنتظر لأمرنا کالمُتشحط بدمه فی سبیل‌اللّه؛(۵) منتظر امر ما بسان کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده باشد.»

 

مشکلات عصر غیبت

منتظران حضرت ولی‌عصر«عج» در عصر غیبت بیش از هر زمان دیگری پاسدار دین خویش‌اند، چون عصر غیبت به یک معنی عصر تهاجم به دین در عرصه‌‌های مختلف است.

الف) در عرصه اعتقادی علیه این اعتقاد حق، تهاجم صورت می‌گیرد. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «ان لصاحب هذا الامر غیبتین احدهما تطول حتى یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتى لایبقى على امره من اصحابه الانفر یسیر… (۶)صاحب الزمان «عج» را دو غیبت است: یکى از آن دو به اندازه اى طولانى می‌شود که بعضى می‌گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخى می‌گویند کشته شده است. بعضى نیز بر این باورند که جز اندکى از یاران بر امامت وى ماندگار نماندند و کسى هم از مکان و جایگاه زندگى آن حضرت آگاه نیست، نه از فرزندان و نه دیگرى, جز آن کسى که امور وى را پى مى‌گیرد.»

 

ب) گسترش بی‌مسئولیتی در برابر دین

امام صادق«ع» فرمودند: «و رأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و ترک التدین به؛(۷) مردم را می‌نگری که در کنار نهادن امر به معروف و نهی از منکر همراه می‌شوند و نسبت به آن بی‌اعتقادند.»

ج) اختلاف دینی به هر بهانه‌ای از جمله اختلاف قرائت‌ها

امام باقر«ع» فرمودند: «و اختلَاف شدید بین النَّاس و تشتُّت فی دینهم(۸) اختلاف شدید میان مردم رخ می‌دهد و در دین خود پراکنده شوند.»

 

د) فضای بی‌دینی و میدانداری اشرار

امام صادق«ع» فرمودند: «و رأیت الناس ینظر بعضهم الی البعض و یقتدون بأهل الشرور و رأیت مسلک الخیر و طریقه خالیا لا یسلکه احد؛(۹) مردمان را می‌نگری که به پیروی از مرام یکدیگر می‌پردازند و به بدکاران اقتدا می‌کنند و راه حق بی‌رهرو است.»

 

هـ) تحریف دین

در این عصر دین واژگونه معرفی می‌شود. مولی علی«ع» فرمود: « ایّها اَلنَّاس سَیأتی علیکُم زمان یُکَأُ فِیه اَلْإسلامُ کما یکفأُ اَلْإناء بما فیه؛(۱۰) ای مردم! به‌زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن خالی می‌کنند؛ همچون ظرفی که واژگونش کنند و آن را از آنچه در درون دارد تهی سازند.»

در کلام نورانی دیگری فرمودند: «لُبِس الْإسلام لُبس الفرو مَقلوبا؛(۱۱) و اسلام پوستین واژگونه می‌پوشد.»

 

و) تحقیر دینداران

امام صادق«ع» فرمودند: « و رأَیت أَهل الْبَاطل قد استعلوا عَلَی أهل الحقِ و رأَیْت الشَرَ ظَاهرا لَا یُنهی عَنْهُ وَ یُعذَرُ أَصحَابُه  و رأیت الفاسق فیما لا یحب الله قویا محموداً، و رأیت اصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم؛(۱۲) اهل باطل را می‌نگری که بر اهل حق چیره شده و بدی‌ها آشکار گشته و ; کسی از مکروه نهی نمی‌شود و پیروان آن در امانند… و فاسق را می‌نگری که به کردار ناپسندش توانا و مورد تحسین است و مردان حق و پیروان آنان را می‌نگری که کوچک و ذلیل شمرده می‌شوند.»

اینهاست که دیند‌اری در عصر غیبت را سخت و مسئولیت منتظران را در عرصه پاسداری از دین تشدید می‌کند.

در روایتی پیامبراکرم«ص» دینداری در این شرایط را چنین ترسیم می‌کنند: «لاحدهم اشد بقیه علی دینه من خرط القتاد فی اللیله الظلماء اوکالقابض علی جمر الغضا؛(۱۳) هریک از آنان اعتقاد و دین خویش را به‌سختی نگه می‌دارد، چنان که گویی درخت خار مغیلان رادر شب تاریک با دست پوست می‌کند یا آتش پردوام را در دست نگه می‌دارد.»

و البته دینداری در چنین شرایطی بسیار ارزشمند است و دارای پاداش بسیار زیاد. امام سجاد«ع» فرمودند: « اهل زمان غیبتِه القائلُون بإمامته المنتظرون لظُهوره أفضل أهل کل زمان لِأن اللَّه تعالى ذکره … أَعطَاهم من الْعُقُولِ وَ الْأَفهام و المعرفه ما صارت به الغیبه… عندهُم بمنزلَه الْمشَاهده… أُولئک المخلصون حقاً…(۱۴) به‌درستی که مردمان زمان غیبت مهدی«عج» که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اویند از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدا چنان عقل‌ها و فهم‌ها و شناخت آنان را قدرت بخشیده است که غیبت، نزد آنان همچون دیدن باشد… آنان به‌حق مخلصانند.»

به این ترتیب زائر خود را منتظر به حساب می‌آورد. انتظار با تصویری که در این سطور آمد، برترین عامل سازندگی و انتخاب سبک زندگی دینی در عصر غیبت و عامل نشاط و حرکت است. این انتظار، شیعیان را در طول سال‌های خفقان اموی، عباسی و … شاداب نگه داشته و ذره‌ای یأس افسردگی به خود راه نداده‌اند و نخواهند داد که: « وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ». در انتظار رؤیت خورشیدیم. (۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۰۰.

۲ـ ر.ک، به کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم«عج».

۳ـ کمال الدین شیخ صدوق، ص ۳۲۰.

۴ـ مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ترجمه سیدمهدی حائری، ج ۲، ص ۲۱.

۵ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۸.

۶ـ کتاب الغیبه، ص ۱۷۱.

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۹.

۸ـ کتاب الغیبه، ص ۲۳۵.

۹ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۶.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۰۳.

۱۱-همان

۱۲ـ کتاب الغیبه، ص ۱۷۱.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴.

۱۴ـ کمال‌الدین شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۲۰.

۱۵ـ در تدوین این مقاله از مقاله زندگی دینی پیش از ظهور در کتاب چشم به راه مهدی بهره بردم.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

مهم‌تر از انتظار قولی، انتظار عملی است. انتظار باوری است بارور به عمل، منتظر حضرت ولی عصر«عج»، امام زمان‌پسند زندگی می‌کند. منتظر حضرت ولی‌عصر«عج»، عصر غیبت را عصرت تکلیف مضاعف می‌داند، نه آنکه این دوره را دوره بی‌تفاوتی در برابر دین انگارد.

 

 

۲٫

. انتظار با تصویری که در این سطور آمد، برترین عامل سازندگی و انتخاب سبک زندگی دینی در عصر غیبت و عامل نشاط و حرکت است. این انتظار، شیعیان را در طول سال‌های خفقان اموی، عباسی و … شاداب نگه داشته و ذره‌ای یأس افسردگی به خود راه نداده‌اند و نخواهند داد

 

 

30نوامبر/16

اربعین: سنتی برای شکوفایی انسان تراز تمدن اسلامی

                                                                                                 استاد اصغر طاهرزاده

 

سخن را با این پرسش آغاز می‌کنیم که با توجه به اینکه تحقق همه جانبه اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی تنها از طریق تصحیح نگاه‌ها در علوم انسانی امکان دارد، نگرش ما به اربعین حسینی باید چگونه باشد؟

کربلا با حضور و رهبری امام معصوم حسین بن علی»ع» صحنه عظیم‌ترین حقایق و جلوه‌های ایمان، پایداری و اوج کمال انسانی است، حقایقی که تنها امامان معصوم«ع» به کنه و عمق آنها واقف بودند و گوشه‌هائی از آن معانی ارجمند و بلند را در زیارت‌نامه‌هایشان، از جمله زیارت اربعین عرضه کردند.

تمام کسانی که دغدغه‌ عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و می‌خواهند با عقلی غیر از عقل غربی با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند و مأنوس شوند، با مراجعه به فرهنگ اربعین در خواهند یافت که در مکتب حسینى که برگرفته از نگاه شیعی به هستی است، شکست معنا ندارد و پایدارى و جهاد در راه حق، رکن این مکتب انسان‌ساز است، به گونه‌ای که آثار ادامه حیات این مکتب حتى در دربار یزید هم نمایان گردید.

پس از واقعه شگفت‌انگیز کربلا، الگوی‏ متعالى، روشن و پر راز و رمز اربعین شهداى کربلا فراروی ماست که می‌تواند در افق انسان تراز انقلاب اسلامی راهنمای آینده‌ ما باشد.

هنوز چهل ‏روز از آن ظلم بزرگ و رویداد حیرت‌انگیز نگذشته بود و هنوز غریو شادی پیروزى بر حسین «ع» از در و دیوار کوفه و شام به گوش مى‏رسید که حماسه اربعین شهداى کربلا به‏ وقوع پیوست و بانگ بلند حسین«ع» از گلوی سفیران پیام عاشورا به گوش حق‌جویان بلاد اسلامى رسید.

آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیه» به کربلا تصادفی نیست، بلکه حرکتی است که قصه عاشورا را به یک فرهنگ ماندگار تبدیل کرد. تاریخ حرکت این دو بزرگوار را به‏ عنوان نمونه ذکر کرده است.

 آیا حرکت میلیونی اخیر در امتداد زیارت اربعین و در راستای نهضت سیدالشهدا«ع» و تجلی اراده‌ شیعیان برای عبور از مدرنیته و تقابل با روح مادیگرای اموی است؟  

اربعین «فرهنگ» و سنت شیعیان بیداردلى است که گذشت زمان، وفادارى آنها را نسبت به امام‏ حسین«ع» از بین نبرده است‏. هیچ انسان حق‌طلبی نمى‏تواند به اباعبدالله«ع»، آن حقیقت مجسمی که غوغای یزیدیان زمانه در ادوار گوناگون هرگز نتوانست غباری بر چهره تابناکش بنشاند، ایمان نیاورد. یزید تلاش بسیار کرد که با تبلیغات سنگین، نقش و تأثیر اباعبدالله«ع» را از اذهان‏ و خاطره‏ها پاک کند، ولى اربعین که از نشانه‏هاى مؤمن شمرده مى‏شود،(۱) نشان داد که غوغاى زمانه هرگز نمى‏تواند مؤمنین حقیقی را از پیام عاشورا و وفادارى به امام معصوم غافل کند. اربعین سنت انسان‏هایى است که اسیر حکومت یزیدى نشدند و تحت‏تأثیر تبلیغات نظام کفر، از تعه تعهدی که به حق و حقیقت داشتند دست نکشیدند.

چهره امام حسین«ع» به عنوان قبله دل‏هاى حق‌طلب و حقیقت‌جو، هرگز در غبار زمانه به فراموشی سپرده نشد  و  همواره در گردنه‌های دشوار تاریخ، همچون چراغی فروزان، راه را بر مؤمنین واقعی گشود.

از امام معصوم«ع» نقل شده است که : «زیارت اربعین، یکى از نشانه‏هاى ایمان است.» اربعین ادامه‌ عهد مؤمن با حسین«ع»، تجلی روح اسلام و قطب‌نمای دل انسان‌های زنده و پویا در برهه‌های دشواری است که حاکمان ستمگر تلاش می‌کنند تا وفادارى و میثاق مؤمنان با امامشان را از بین ببرند. مؤمن حقیقی تابع شرایط زمانه خود نیست. اربعین و زیارت اربعین در واقع تلاش برای تقویت ایمان و پایبندی به پیام حسینی است.

حق‌ستیزان همواره در طول تاریخ تلاش کرده‌اند مظاهر اصلى دین را نابود کنند و با تبلیغات و غوغاسالارى و کشتار و تهمت، بر چهره حق غبار فراموشی بپاشند و دین را از صحنه جامعه و خاطره‏ها بزدایند و اینک این شیعه اربعین‏شناس است که تحت ‌تأثیر غوغاسالارى‏ها قرار نمى‏گیرد و حسین«ع» و مکتب او را به شایسته‌ترین وجه در منظر انسان غافل این دوران می‌نشاند. شخصیت جابر بن عبدالله انصارى به این دلیل برای ما بسیار ارزشمند است که سنت اربعین را رقم زد و از این جهت کار بزرگى کرد، سنتی که شیعیان همواره از برکات آن بهره‏مند شده‏اند.

پس از واقعه عاشورا تبلیغات سنگینی علیه امام حسین«ع» سازماندهی شد تا ایشان را خارج از دین معرفى کنند. یزید چنان جو ارعاب سنگینی را بر بلاد اسلامی حاکم کرد که کسى جرئت نداشت حتی نام امام را بر زبان براند. یزید تلاش ‌کرد از این طریق براى همیشه سنت محمّد«ص» و امام حسین«ع» را از صحنه روزگار بزداید.

در چنین شرایطی احیای اربعین شهدای کربلا کاری بسیار سترگ و کارساز بود، زیرا در نتیجه آن نقشه‌های دشمن نقش بر آب شدند و طمع او در جهت حاکمیت مطلق فرهنگ اموی عقیم ماند.

اینک در عصر ما  و در زمان حاکمیت تفکر سکولاریته، شیعیان با برگزاری شکوهمند و حماسه‌آفرین اربعین، حیله ستمگران این دوران را نیز خنثی کرده‌ و شعله امید به رهائی و رستگاری را در روح‌ و روان‌ مؤمنین سراسر عالم روشن و‌ تعریف جدیدی از انسان تراز اسلامی را به غفلت‌زدگان عالم ارائه کرده‌اند.

آیا حرکت اربعینی در دوران ما یک حرکت خودجوش اجتماعی یا یک حرکت جدید الهی است؟

حرکت کنونی اربعین را نباید در یک چهارچوب محدود تعریف کرد. این حرکت در عین حال که یک حرکت خودجوش اجتماعی است، حرکتی الهی هم هست که خداوند آن را بر قلب مردم اشراق نموده و هرکسی به اندازه‌ ظرفیت و توان تطبیق خود با اراده‌ الهی در ذیل آن قرار می‌گیرد. گوئی بشر در آستانه توبه‌ عبور از نگاهی است که فرهنگ مدرنیته به او تحمیل کرده است.

رفتار مناسب در قبال این حرکت عظیم چیست؟

ما باید خود را با آن تطبیق دهیم تا ذیل اراده‌ الهی قرار گیریم و این میسر نمی‌گردد مگر با سلوکی عمیق و اساسی تا نسیم نفحات الهی را احساس کنیم و به خدایی ایمان بیاوریم که : «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْن» است و در روزگار ما با تجلی محض جلوه کرده است.

تفاوت حرکت اربعین در سال‌های اخیر با حرکت اولین اربعین چیست؟

در سنت اربعین ظرفیت و نقش تاریخ‌ساز عظیمی نهفته است که در بسیاری از روایات بدان اشاره شده و لذا فهم درست و دقیق سنت اربعین و ادامه‌ آن در راستای تحقق تمدن اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، وگرنه به‌ عنوان یک حرکت عبادی فردی و بدون توجه به حضور تاریخی جهان اسلام و تشیع در این دوران و در معادلات جهانی، خروش و نشاط آن فرو می‌نشیند.

وظیفه‌ مردم ایران و عراق در فضای اربعینی چیست؟

هر دو ملت اینک از عمق وجود خود دریافته‌اند که می‌توانند در راستای حرکت اربعین نقش‌آفرینی کنند. گویا مردم عراق متوجه شده‌اند که در این شرایط، دوشادوش ملت ایران و دیگر شیعیان جهان می‌توانند نقش مهم و عظیمی را ایفا کنند. اینک شیعیان به این حرکت به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی نگاه می‌کنند.

 تأثیر و برد این جریان را که فعلاً در بین شیعیان ظهور کرده است، چقدر می‌دانید؟

بُرد این جریان تا حضور شیعه در معادلات جهانی و تا تحقق تمدن اسلامی و تقابل با استکبار ادامه خواهد داشت. جهان اسلام پس از سال‌ها به خود آمده و دریافته است که برای ادامه‌ حیات خود دیگر نمی‌تواند به پروژه‌های فرهنگ مدرنیته دل ببندد و لذا به‌رغم فشارهای استکبار جهانی و ارتجاع عرب با شعارهای اسلامی به صحنه آمده و ان‌شاءالله تا حصول به مقصود از پای نخواهد نشست.

برای رویداد اربعین چه عنوانی را برمی‌گزینید؟  

برای پاسخ به این پرسش باید جایگاه تمدنی زیارت اربعین را مد نظر قرار داد. با توجه به اینکه تلاش دشمنان اسلام همواره بر حذف اربعین و تأکید ائمه‌»ع» بر احیا و حفظ آن به عنوان ادامه دهنده‌ نهضت امام حسین«ع» بوده است، شیعه باید همواره بیشترین تلاش را متوجه تقویت این سنت کند و این مهم‌ترین عامل بقای اسلام را دریابد.

حرکت حضرت سیدالشهداء«ع» تذکر به همه‌ تاریخ و راه رهائی از ظلمات زمانه است. امروز مردم در حماسه‌ اربعین در ذیل پرچم سیدالشهداء«ع» و به پشتگرمی انوار ارواح منوری به حرکت درآمده‌اند که آنها را از ظلمات فرهنگ اُموی جهان استکباری رهایی می‌بخشد و این رمز و معنای حماسه‌ میلیونی راه‌پیمایی اربعین حسینی است که شیعه در سال‌های اخیر با هوشیاری و خوش‌سلیقگی برگزیده و زیارت آن حضرت را که در جای خود بسیار ارزشمند است، با پیاده‌روی برای زیارت ایشان تجمیع کرده است.

حماسه‌ اربعین را ما شروع نکرده‌ایم، بلکه امامان ما همه  بر بزرگداشت اربعین اصرار ورزیده‌اند تا بر همگان آشکار گردد که حرکت حضرت سیدالشهدا«ع» یک حرکت عقیم نیست. امام حسن عسکری«ع» می‌فرمایند: «علامت‌های مؤمن پنج چیز است: پنجاه رکعت نماز و «زیارت اربعین» و انگشتر در دست راست کردن و پیشانی بر خاک‌ نهادن و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلندگفتن.

جابر بن‌ عبداللّه انصاری، صاحب اسرار آل محمد«ص» می‌دانست که باید با زیارت حضرت امام حسین«ع» در اربعین نشان ‌دهد که حرکت عاشورا عقیم نخواهد ماند. جابر با اینکه در آن زمان نابینا و مسافرت از مدینه تا کربلا در آن شرایط و با آن وضع برایش بسیار طاقت‌فرسا بود، ولی متوجه این نکته بود که این یک زیارت  معمولی نیست، بلکه یک حضور تاریخی در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان است.

حماسه‌ اربعین حسینی و حضور بیست میلیونی انسان‌های وفادار به آرمان‌های قدسی امام حسین«ع» و مصمم در پشت‌کردن به فرهنگ یزیدی، خبر از آن می‌دهد که فرهنگ شیعی به مدد حضور مردم در صحنه‌های اجتماعی در حال شکوفایی و عبور از فضای بسته جهان استکباری است، حضوری که  در وجود همه انسان‌های حاضر در این اقیانوس انسانی آثار بسیار عمیقی بر جای خواهد نهاد و هرکسی خود را جزو این اقیانوس انسانی تمدن‌ساز احساس خواهد کرد.

در حماسه‌ اربعین حسینی رفتارهایی از تمدن‌سازی شیعه ظهور می‌کند که انسان غربی حتی تصورش را هم نمی‌تواند‌ بکند. مردان و زنان محترمی که با پای پیاده، رو به مقصد و مقصود خاصی ره می‌سپرند و خود را در انبوه جمعیت غرق می‌کنند تا از اَنانیّت آنان اثری باقی نماند و نیز خادمانی که با اندک بضاعت خویش در خدمت زوار قرار می‌گیرند. این زوار و خدمه می‌خواهند در راستای اهداف بزرگ خود، ایثار حسین«ع» و اصحاب باوفای ایشان را در این صحنه‌ها نشان دهند برسانند و با از خودگذشتگی به امام«ع» نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در تاریخ به فعلیت درآورند.

زائران اربعین حسینی و خدمه‌ آنان، برهه تاریخی خویش را به‌خوبی می‌شناسند و بر تمدنی که تحت اراده و وحدت آنان در حال وقوع است آگاهی دارند. اینان گوش به فرمان خدای خویشند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک‏»: خودت و همراهانت در راستای رسالتتان پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و اثبات کنید که باید زیستی مبتنی بر تفکر توحیدی داشت.

آیا ملت‌های دیگر از حرکت کنونی اربعینی شیعه برداشت درستی دارند؟   

ملت‌ها در حال تجدید نظر نسبت به رجوعشان به فرهنگ مدرنیته‌ هستند که نگاهی سکولار به عالم و آدم دارد. «اربعین» تذکری تاریخی به همه‌ ملت‌هاست تا در این شرایط نسبت خود با خداوند و مسیر انبیاء الهی را شکل دهند. در این فضاست که می‌توان از سکولاریسم عبور کرد و به اسلام گرائید را که معنای دیگری از عالم و آدم را ارائه می‌دهد.

متأسفانه ما هنوز با نگاه غربی، خود و سایر ملت‌ها را می‌بینیم. این ظلمات دوران ماست و تا از آن بیرون نیاییم از نوری که باید، بهره‌مند نمی‌شویم.

آیا اربعین هم از خاستگاه انقلاب اسلامی سرچشمه می‌گیرد؟

بله، ایجاد و بقای انقلاب اسلامى از برکات سنت اربعین است. در شب پانزده خرداد سال ۴۲ وقتى امام خمینى«ره» را دستگیر کردند و به زندان بردند، فرداى آن روز مردم به خیابان‏ها آمدند و بدون هیچ ترسى اعتراض کردند. «فردوست» در خاطراتش مى‏نویسد:

«در آن روز آن قدر آدم آمده بود و آن قدر ما از اینها کشتیم که خودمان ترسیدیم.»

در تاریخ آمده است که اینها مسلسل‏ها را در صحن حضرت معصومه«ع» گذاشتند و عده زیادی را کشتند. شاه حساب کرده بود که وقتى امام را تبعید کند و مردم وفادار به امام را هم بکشد، بقیه مردم براى همیشه وفادارى خود را از امام و انقلاب پس مى‏گیرند و لذا کرد آنچه را که کرد. امام را بعد از چهل ‏روز آزاد کردند و به روستایى به نام «داودیه» در حاشیه‌ شهر بردند و در واقع ایشان را به آنجا تبعید کردند. مردم آن قدر به دیدار امام می‌رفتند که جاده داودیه پر از ماشین می‌شد.(۲)

حضور حماسى و از سر شعور و تفکر مردم وفادار به امام و رها از رعب نظام شاهنشاهى، همه حیله‏های رژیم را خنثى کرد. سرانجام امام را به قیطریه و از آنجا به قم بردند.

از آنجا که انقلاب اسلامی ایران بر اساس فرهنگ و مکتب حسینى شکل گرفت، با نگاهی دقیق و عمیق به نهضت کربلا و نهضت امام خمینی می‌توان شباهت‏هاى بسیارى را بین این دو حرکت مشاهده کرد.

خبر شهادت امام‏حسین«ع» احتمالاً در سیزدهم ماه محرم به مدینه رسید و امویان با این هدف که بنی‌هاشم باید از صحنه رزوگار محو شود، خانه‏هاى آنان در مدینه را خراب کردند. جابر بن عبدالله انصارى و «عطیّه» بی هراس از جو ارعاب نظام یزیدى، به طرف کربلا حرکت مى‏کنند تا ثابت کنند که مؤمن وفادار به سیدالشهدا«ع» از هیچ تهدیدی هراس به دل راه نمی‌دهد و ارادت به اهل بیت«ع» در دل او نمی‌میرد  و این همان چیزى است که یزیدیان تاریخ هرگز درنیافتند. وفادارى به اسلام و مکتب عاشورا، تجدد و روشنفکرى را هم برنمی‌تابد. از این روی، جابر به توصیه معصوم،  سنت اربعین را پایه‏گذارى کرد تا فرهنگ کربلا همواره روشنائی‌بخش بشر در برهه‌های ظلمانی باشد و در جو اختناق  و رعب و وحشت، راه رهائی و رستگاری را به روی او بگشاید.

دشمنان با تمام قوا کوشیدند وفادارى به امام را که در جابر و امثال او تجلی داشت از بین ببرند، وگرنه کشتن امام با ‏ لشکر کثیر عمر سعد کار دشواری نبود. این وفاداری و پایمردی عاشقان اهل بیت«ع» بود که آنان را دچار هراس می‌کرد،  وفادارى عاشقانه‏اى که کربلاییان را برای همیشه تاریخ تبدیل به نماد دینداری کرد.

عهد حسینى با اربعین حفظ شد و امروز هم حفظ سنت اربعین به نشانه بر حق بودن نهضت حسینی وظیفه ماست تا غوغاى یزیدیان زمانه و تبلیغات گسترده و سنگین آنان علیه پیام عاشورا کارساز نباشد.

برگزاری هر ساله مراسم اربعین آن گونه که امام صادق«ع» در زیارت اربعین به ما آموختند و با امام حسین«ع» سخن گفتن، گنجینه‌ای گرانقدر و ضامن سرافرازی و مهابت و قدرت تشیع است.

آیا جهت‌گیری مراسم اربعین به سوی جامعه‌ مهدوی و نجات از ظلمات مدرنیته غربی است؟

قطعاً. حقیقتی به نام ظهور حضرت مهدی«عج» را تنها در کالبد جسمانی‌ دیدن جفایی‌ است بسیار عظیم و صد افسوس که نگاه عرفی ما تنها به همین ساحت محدود شده است، غافل از اینکه مهدویت حقیقتی جهانی است و همه عالم در محضر امام هستند و هر چه جلوتر می‌رویم، نشانه‌های ظهور ایشان را بیشتر در می‌یابیم.

در کنش و واکنش‌های دائمی جهانی و در ظلمات کثرت‌زده‌ پوچ غربی، تنها حضور مهدی موعود ا‌ست که هر بار در لباسی جلوه‌ می‌کند و ما را به وحدت فرا می‌خواند.  این حضور حضرت ا‌ست که در قامت اربعین حسینی با بیش از بیست میلیون انسان همدل تجلی می‌کند.

 آموزه‌های اسلامی منتج از موضوع اربعین کدامند و علت تأکید امامان شیعه بر این موضوع چه بوده است؟

بهترین نگاه را ائمه‌ ما در زیارت اربعین به موضوع داشته‌اند و لذا در آغاز این زیارت می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلى وَلِیّ الله وَ حَبیبِه»: سلام بر ولى خدا و حبیب خدا! این سلام یعنى ارادت به امام، یعنى هنوز حسین‏بن‏على «ع»، زنده است و هنوز دل ما به ولى و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدى در طول تاریخ نتوانسته است ما را فریب دهد. کسانی که شیعه واقعی نیستند، با شدت گرفتن جو تبلیغاتى زمانه و غوغاهاى دشمن، با یک مشکل کوچک تمام تعهداتشان را به انقلاب و اسلام و امام و ارزش‏ها از دست مى‏دهند. گفت:

مر سفیهان را رُباید هر هوا

ز آن‌که نَبْودْشان گرانی قوا

آدم‏هاى بى‏اصول از آنجا که از نظر معرفتى ریشه محکمی ندارند، با هر بادى به لرزه درمى‏آیند. انسان مؤمن، وصل به حق است و لذا غوغاى زمانه نمى‏تواند او را بلرزاند. فرهنگ اربعین، ما را به پایبندی به عهد الهى که با اعلام ارادت به امام معصوم «ع» محقّق مى‏شود فرا می‌خواند،  لذا مى‏گوییم: «السَّلامُ عَلى خَلیلِ الله وَ نَجیبِه»: سلام بر خلیل و نجیب خدا!

و اینک ما در برابر چنین امام و رهبری ایستاده‌ایم و می‌گوئیم: «السَّلامُ عَلى صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الشَّهید»: سلام بر بنده با صفاى خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانواده باصفایى است، سلام بر حسین شهید.

این سلام و تعهد اجازه نمى‏دهد که جو زمانه، ما را مقهور خویش سازد. عهد با اباعبدالله«ع» در واقع عهد با خداست و کسی که نقض پیمان کند،  مصداق این آیه قرآن خواهد بود که: «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیم»؛(۳) اینها بر شکستن عهد عظیمى اصرار مى‏ورزند. این زیارت‏ها و سلام‏ها احیاى خود حقیقی انسان‏هاست تا از خویشتن خویش جدا نشوند و عهد خود با امام«ع» را نشکنند.

ارتباط با امام یعنى گشودن دریچه جان به سوى ذاتی مقدس تا به مدد او، حوادث زمانه نتوانند انسان را از مسیر حق جدا و امیدش را از دستیابى به خودِ برین قطع کنند. نهضت امام حسین«ع» نهضت به جنبش درآوردن قلب‏هاست و از این جایگاه است که انسان هم به امام«ع» سلام مى‏دهد و هم تنگناهایى را که بر ایشان تحمیل شد به یاد می‌آورد. در بینش حسینى هر کسی که بر مبنای حق در مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسى که در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم دچار تردید می‌شود، در واقع نه ضرر را مى‏شناسد و نه نفع را و زندگیش چیزی جز خسران نیست.

استکبار جهانی در نظر کسی بزرگ جلوه می‌کند که حسین«ع» ندارد، ولى دنیاداران و مستکبران در نگاه کسى که دل به حسین«ع» داده است پشیزی نمی‌ارزند. از این روست که امام حسن عسکرى«ع» زیارت اربعین را نشانه مؤمن می‌دانند. معلوم مى‏شود که به‏ صرف ادعاى ایمان، نمى‏توان در فضای سنگین فرهنگ تبلیغاتى کفر، به حق و حقیقت وفادار ماند.

امام با با بودنش و با شهادتش،  اشاره به عالم لایتناهى دارد و جایگاه واقعی انسان را به او نشان می‌دهد تا خود متعالیش را بشناسد و بداند آن بُعدى از ما که جداى از امام، طى طریق مى‏کند، ناخود ماست.

امام‏حسین«ع» همچنان حجت خدا بر ماست. تحلیل‏هاى غیرشیعى و غیراربعینى که امام‏حسین و حضرت علی«ع» را شکست خورده مى‏بینند،  پیروزی و شکست را نمی‌شناسند.

 در باره توصیه‌های ائمه «ع» در مورد پیاده رفتن به کربلا و با عنایت به حضور تاریخی مردم در اربعین حسینی به چه نکاتی باید توجه کرد؟

بعضی از جنبه‌های زندگی ما تحت تأثیر فرهنگ غرب برای ما مسئله‌ساز و موضوع اصلی شده‌اند، در حالی که اگر از ماوراء زندگی غربی به آن مسائل بنگریم، بسیاری از آنها برای ما فرعی خواهند شد. مسئله‌ اصلی ما حضور جدی نور تشیع در عالم است.

با توجه به اهتمام دشمنان اسلام برای محو اربعین و تأکید ائمه«ع» بر احیای آن، شیعه باید نهایت تلاشش را مصروف برگزاری هر چه باشکوه‌تر اربعین کند و از این عامل مؤثر برای تقویت اسلام و تشیع غافل نماند.

باید روحی را که به اراده‌ الهی در زمانه ما جاری‌ شده است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر می‌دهد، دریابیم تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم. همه ‌نشانه‌ها حاکی از آنند که دوره‌ بی‌دینی سپری شده و دینداران، تاریخ آینده را رقم خواهند زد، تاریخی با قرائت انبیا که نظر به مردم دارند و نه با قرائت روشنفکری غربی.

حضور در تاریخی که در حال شکل‌گیری است، حضور در ذیل اراده‌ خاص الهی است و موجب می‌شود تا از بی‌هویتی‌ای که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم. رویدادی چون ناامیدی امام از نهادهای بین‌المللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آینده‌ تاریخ.

تردیدی نیست که شیعه با رجوع میلیونی مردم به اربعین، زودتر از بقیه‌ ملل، گذشته‌ چند صدساله‌ سرگردانی خود را بازخوانی و سال‌های غفلت  از حقیقت را جبران می‌کند.

دشمن گمان می‌کرد امام حسین«ع» را در روز عاشورا به قتل ‌رسانده و در کربلا دفن ‌کرده است، ولی خود حضرت به‌خوبی واقف بودند که چه حماسه‌ای را  در تاریخ آفریده‌اند، لذا در  روز عاشورا خطاب به لشکر عمر سعد می‌فرمایند: «به خدا سوگند که به شما مهلتى بیش از زمان سوار و پیاده‏شدن یک سوارکار ندهند، تا آنکه آسیاب زمان، شما را در زیر چرخش خود خُرد کند.»(۴) و به حضرت زینب«س» خبر مى‏دهند که شما با عزت به شهر خود بازمى‏گردید. حادثه‏ کربلا در ظاهر چیزى است و در باطن و در عالم غیب چیز دیگرى.

هلال‏ بن نافع مى‏گوید: «با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم که یکى فریاد برآورد: امیر، مژده! این شمر است که حسین«ع» را کشته. گوید از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف بر بالین حسین ایستادم. او در حال جان کندن بود. به‌خدا قسم هرگز کشته‏ آغشته به‏ خونى را زیباتر و نورانى‏تر از او ندیدم و چنان مبهوت نور آن صورت و جمال شدم که متوجه نشدم چگونه او را مى‏کشند.»(۵)

از جمله کسانى که موضوع شادى حضرت سیدالشهدا«ع» در هنگام شهادت را ذکر کرده، خوارزمى در مقتل الحسین«ع» است که مى‏گوید: «چون شمر بر سینه‏ مبارک حضرت نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ کشتن وى کرد، حسین«ع» خندید و گفت: آیا مرا مى‏خواهى بکشى؟ آیا مرا مى‏شناسى؟»(۶)

اینها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسین«ع» افق روشن است و حضرت می‌دانند چه راهی را به سوی بشریت گشوده‌اند.

حضور بیست میلیون انسان‌ وفادار به آرمان‌های قدسی امام حسین«ع» و مصمم در پشت ‌کردن به فرهنگ یزیدی در حماسه‌ اربعین حسینی نشانه شکوفائی هویت شیعی است، فرهنگی که با اتکا به حضور مردم در صحنه‌ها در پی آن است که به بهترین وجه ممکن از زندان جهان استکباری بگریزد. این نوع حضور آثار بسیار عمیقی در انسان‌های حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد داشت و هرکسی خود را قطره‌ای از این اقیانوس تمدن‌ساز خواهد دید.

شهدای کربلا به حاکمیت جهانی اسلام و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت فکر می‌کردند(۷). امروز هم مؤمنان با همان نگاه به صحنه آمده‌اند تا در این همایش بیست میلیونی مردمی معلوم شود شیعه تا چه حد قدرت تمدن‌سازی دارد و می‌تواند قدسی‌ترین تمدن‌ها را به صحنه بیاورد.

پیاده‌روی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد می‌کنند، عظمت عزم شیعه را در ادامه‌ راه امام حسین«ع» نشان می‌دهد. شیعه می‌داند با هر قدمی که برمی‌دارد یک حسنه برای او ثبت و یک سیئه از او زدوده و درجه‌ای بر شخصیت معنوی او افزوده می‌گردد.

امام حسن عسکری»ع» تأکید دارند که این زیارت با پای پیاده انجام گیرد و این امر نشان می‌دهد که بناست حماسه‌ای در ذیل ارادت به امام حسین«ع» و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایط تحقق آن هدف، امروز به‌خوبی فراهم شده است.

على بن میمون صائغ از امام صادق«ع» نقل کرده است که وقتى فرد به زیارت امام حسین»ع» می‌رود، حق تعالى دو فرشته را موکل او مى‏فرماید که آنچه خیر که از دهان او خارج می شود بنویسد و شر و بد را ننویسند. (۸)

در روایتی دیگر حضرت صادق«ع» روشن می‌کنند وقتی زائر حسین«ع» پیاده به زیارت حضرت می‌رود، در مقام اُنس با خدا قرار می‌گیرد و چون به حواشی قبر مبارک حضرت می‌رسد، به مقام مصلحین برگزیده که دغدغه‌ اصلاح جوامع بشری را دارند، رسیده است و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنه‌ تمدن‌سازی نایل می‌شود.

حضرت صادق«ع» پایه‌گذار هویت تشیع در روایتی می‌فرمایند که چگونه قدم‌هایی که انسان به سوی زیارت امام حسین«ع» برمی‌دارد به او قدرت تصرف در کل جهان را می‌دهد.» (۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام عسگرى«ع» مى‌فرمایند: علامت مؤمن پنج ‏چیز است؛ پنجاه‏و یک رکعت نماز گزاردن در هر شب و روز و زیارت اربعین، انگشتر به ‌دست‌کردن و جبین را در سجده به خاک گذاشتن و بسم‏الله الرّحمن الرّحیم را بلند گفتن.

۲ـ تحلیلى از نهضت امام خمینى «ره»، سید حمید روحانى.

۳ـ واقعه، آیه ۴۶٫

۴ـ اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۹۹٫

۵ـ اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۱۲۸٫

۶ـ مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمى، ص ۳۹ تا ۴۲، نقل از کتاب امام حسین علیه‌السلام از محمدجعفر طبسى، ترجمه عبدالحسین بینش، ص ۳۸۱٫

۷ـ در زیارت اربعین اظهار می‌دارید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ» تا آنجا که می‌گویید: «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَه وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ».

۸ـ کامل الزیارات، ص ۱۳۴٫

۹ـ وسائل الشیعه، ج‏۱۴، ص ۴۲۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

هر دو ملت اینک از عمق وجود خود دریافته‌اند که می‌توانند در راستای حرکت اربعین نقش‌آفرینی کنند. گویا مردم عراق متوجه شده‌اند که در این شرایط، دوشادوش ملت ایران و دیگر شیعیان جهان می‌توانند نقش مهم و عظیمی را ایفا کنند. اینک شیعیان به این حرکت به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی نگاه می‌کنند.

 

 

۲٫

با توجه به اهتمام دشمنان اسلام برای محو اربعین و تأکید ائمه«ع» بر احیای آن، شیعه باید نهایت تلاشش را مصروف برگزاری هر چه باشکوه‌تر اربعین کند و از این عامل مؤثر برای تقویت اسلام و تشیع غافل نماند.

باید روحی را که به اراده‌ الهی در زمانه ما جاری‌ شده است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر می‌دهد، دریابیم تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم.

 

 

 

۳٫

همه ‌نشانه‌ها حاکی از آنند که دوره‌ بی‌دینی سپری شده و دینداران، تاریخ آینده را رقم خواهند زد، تاریخی با قرائت انبیا که نظر به مردم دارند و نه با قرائت روشنفکری غربی. حضور در تاریخی که در حال شکل‌گیری است، حضور در ذیل اراده‌ خاص الهی است و موجب می‌شود تا از بی‌هویتی‌ای که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم.

 

 

30نوامبر/16

آیت‌الله خامنه‌ای انصافاً ذخیره الهی‌است؛ همه باید قدر این نعمت را بدانند

 

 

ناگفته‌هایی درباره امام، رهبری و شهید صدر در گفتگوی«پاسدار اسلام»

با آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی

 

 

 

  درآمد:

آیت‌الله سید محمود هاشمی شاهرودی از شاگردان برجسته حضرت امام، آیت‌الله خوئی و شهید آبت‌الله سید محمدباقر صدر و از مراجع بزرگوارحوزه علمیه قم، ومولف دهها جلد کتاب ارزشمند در فقه و معارف اسلامی است. این سوابق برجسته علمی در کنار سابقه مسئولیت‌های سنگین در قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و… ایشان را به چهره‌ای متمایز تبدیل کرده است. آیت‌الله شاهرودی در گفتگو با پاسدار اسلام نکات بدیع و ارزشمندی درباره ویژگی‌های امام خمینی‌، آیت‌الله شهید محمدباقر صدر و همچنین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ارائه کرده‌اند.

با تشکراز ایشان بخاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادند، ما حصل این گفتگو تقدیم می‌شود:

 

 بِسمِاللّهالرَّحمنِالرَّحیمِ. با سپاس از فرصتی که در اختیار پاسدار اسلام قرار دادید. با توجه به مسئولیت‌های متعددی که در مجلس اعلی، قوه قضائیه، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و جایگاهی که در بعد حوزوی و مرجعیت دارید سئوالات بی‌شماری را می‌توان از حضرتعالی پرسید که هر یک مجال و فرصت فراوانی را می‌طلبد، لذا سعی می‌کنیم فقط به چند سئوال اکتفا کنیم.

اولین سئوال را با سوابق تحصیلی آغاز می کنیم.پیشینه علمی جنابعالی همواره تداعی‌کننده شخصیت برجسته مرحوم شهید آیت‌الله صدر است. اجمالی از این رابطه را بیان بفرمایید.

بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. الصَّلاه وَ السَّلام عَلی سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّین و صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین. بنده هم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید و حسن ظن شما به اینجانب تشکر می‌کنم. اگر خداوند توفیقی داده است و کاری انجام داده‌ایم، امیدواریم مورد قبول درگاه حق قرار بگیرد و در راستای خدمت به اسلام، تشیع، نظام و مردم عزیز باشد ان‌شاءالله.

درباره سابقه تلاش‌های علمی و کار علمی حقیر، بنده شاید بیش از هفده هجده سال نداشتم که دوره سطح را تمام کردم و وارد درس خارج شدم و از همان ابتدا در نجف سه درس را شروع کردم. یکی درس شهید صدر، دومی درس امام و سومی هم درس آقای خوئی بود. در درس امام در نجف آقای رحیمیان هم بود. منشاء حضور در محضر آقای صدر هم این بود که بعضی از اساتید سطح و کفایه ما از شاگردان ایشان بودند و به ‌وسیله آنها با حالت‌ها، قدرت و توان علمی ایشان آشنا شدیم.

 

*مکاسب را نزد کدام استاد خواندید؟

مکاسب و اکثر دروس را را نزد آقای موحدی اصفهانی خواندم. آقای موحدی انسان بسیار متدین و مؤمنی بود. یک مقدار هم پیش آسید کاظم حائری درس خواندم. ایشان هم شاگرد آقای صدر بود و تازه با ایشان مرتبط شده بود و از امتیازات ایشان بیان می‌کرد، لذا بعد از تکمیل سطح به درس ایشان رفتم. البته خود آقای صدر هم در نجف به اینکه از فضلای حوزه هستند معروف شده بودند و کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا»ی ایشان هم مخصوصاً در میان طلبه‌های جوان جلوه خاصی پیدا کرده بود.

بحمدالله توفیق استفاده از محضر ایشان حاصل شد. وقتی در درس ایشان حضور پیدا کردیم، تفوق علمی ایشان بر ما مشخص و معلوم شد و دیدم که ایشان مهندسی علمی خوبی، هم در بحث‌های فقهی و هم در بحث‌های اصولی دارد.

 

*چه مدت در محضر ایشان بودید؟

بنده حدود دوازده سال خدمت ایشان بودم و یک دوره از اصول و مقداری از اول طهارت تا مسائل دماء ثلاثه را نزد ایشان خواندم. و از ایشان اجازه اجتهاد دارم و ایشان به احدی اجازه اجتهاد کتبی نداده‌اند. امام هم بحث بیع را در نجف شروع کرده بودند و تقریباً تا اواسط بحث خیارات را خدمت ایشان رفتم. این مبداء آشنایی ما با شهید صدر بود. ایشان جامعیت بسیار خوبی داشت و مسائل را هم خوب تحلیل می‌کرد، هم بر مبانی و ابعاد آن اشراف داشت و هم در هر مسئله و بحثی مهندسی خوبی داشت. خداوند توفیق داد و بنده مقداری از درس امام در بحث بیع را نوشتم و همان جا در نجف خدمت امام عرضه کردم و ایشان بسیار خوشحال شدند. تقریرها را به آقای صدر هم نشان دادم و خیلی خوششان آمد.

پس از اینکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوه‌ها را خدمت آقای صدر می‌بردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوه‌ها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کرد. درس فقه ایشان صبح‌ها بعد از درس امام در مقبره کوچک آل‌یاسین در نجف که مقبره جد مادری ایشان بود برگزار می‌شد. ایشان در درس فقه این موضوع را مطرح کرد که فلانی دو جزوه از درس‌های آیت‌الله خمینی را آورده و به من داده که نقطه عطفی در تاریخ اسلام است و یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، صغار مؤمنین، اطفال و مهجورین به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است. آنگاه فصل مشبعی در باره اهمیت این دیدگاه و اینکه نقطه عطفی در تاریخ است صحبت کرد. حوادث بعدی هم نشان داد که آن مباحث واقعاً نقطه عطفی در فرهنگ فقهی و مبانی فقهی شیعه و اسلام است. شهید آیت‌الله صدر طوری صحبت کرد که گویی عقده‌ای در دلش باز شده بود و ابعاد این بحث را باز کرد که در تاریخ شیعه سابقه ندارد که یک مرجع تقلید از یک بحث معمولی فقهی که مرحوم شیخ در مکاسب به مناسبتی بدان متعرض شده است، بحث مهمی را استنباط کند و مطرح سازد. ایشان با خواندن آن جزوات خیلی خوشحال شد و گفت به همه شما توصیه می‌کنم این جزوه‌ها را بگیرید و از آنها استفاده کنید و به درس ایشان هم بروید. این نظریه، تحول بزرگ و دیدگاه جدیدی در فقه و بسیار ارزشمند است. واقعیت این است که خود من هیچ تصور نمی‌کردم که ایشان به این شکل واکنش نشان بدهد و مسئله را طرح کند.

خداوند توفیق داد که ما در این جریانات علمی قرار گرفتیم. البته تحصیل شرایطی دارد که خداوند باید توفیق بدهد تا آن شرایط جمع شوند و انسان بتواند رشد کند. یکی از این شرایط استاد خوب است و دیگر اینکه استاد وقت داشته باشد و با شاگرد سر و کله بزند و شاگرد سئوال کند و بعد هم تلاش در اینکه انسان بحث را هم خوب بفهمد، هم خوب بنویسد و هم مباحثه کند. این شرایط کمتر برای افراد جمع می‌شود. خداوند لطف کرد و در این ده سالی که در آنجا بودیم، تقریباً این شرایط جمع شد. ما کاری غیر از تحصیل نداشتیم.

وجود این‌گونه اساتید در نجف، مخصوصاً امام، شهید صدر و آقای خوئی، با امتیازاتی که هر یک از این بزرگواران داشتند، جو علمی طلایی‌ای را ایجاد کرده بود،. دیدگاه‌های جدید امام، مخصوصاً در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار جالب بود. ایشان در هر موضوعی مثل بحث ولایت فقیه سعی می‌کرد به جای تمرکز روی مسائل فرعی، تطبیقی و جزئی که مطرح می‌شود به کلیت توجه و نگاه کند. امام این نگاه خاص را داشت و همین نگاه هم یکی از عواملی بود که موجب شد ایشان در بحث ولایت فقیه به اصل مسئله بپردازد و باب را در کلیت بحث ولایت باز کند.

در بحث استدلالات، مهم این است که با استفاده از دلایل راه به افق وسیع تری باز شود که اهمیت پیدا می‌کند. اصل، باز کردن جاده و طرح این نگاه است که امتیاز خاص درس امام بود. درس آقای خوئی و آقای صدر هم امتیازات ویژه خود را داشتند، در نتیجه به نظر من این دوره، عصر طلاییِ علمی نجف بود و امتیازات علمی خاص خود را داشت و کسی که می‌خواست واقعاً تربیت شود و درس بخواند، خوب می‌توانست از این سه درس استفاده و سیر دقیق درس‌های حوزه را که سئوال و جواب و اشکال و دنبال کردن مباحثه و نوشتن و… است دنبال کند. ما هم الحمدلله از این فرصت استفاده و همین کار را کردیم. هم خدمت آقای صدر و هم خدمت امام که بودیم،. اشکال می‌کردیم و جواب می‌دادند. غالباً هم بعد از درس تا منزل امام خدمتشان بودیم و سئوال می‌کردیم. اینها حالت‌هایی است که شاگرد را رشد می‌دهد و استاد هم بسیار دوست دارد.

*علاوه بر دیدگاهی که  شهید محمدباقرصدر به بحث ولایت فقیه داشتند، دیدگاهشان نسبت به انقلاب و نهضتی که امام آغاز کرده بودند قابل توجه است.

یکی از امتیازات آقای صدر، به تعبیری نگاه انقلابی به اسلام بود که در کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به‌خوبی مشهود است. ایشان مثل خود امام، حکومت و برپایی دین را یک اصل می‌دانست و اختلاف این دو بزرگوار تنها در ادبیات و تعبیرات بود. آقای صدر از همان ابتدا ایمان داشت که اجرای احکام و حدود اسلامی جز به وسیله یک حکومت اسلامی میسر نیست و بعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است. ایشان در باره تاریخ اسلام و نقش ائمه در تاریخ اسلام مطالعات خوبی داشت و در مناسبت‌ها به ‌جای درس، تاریخ و سیره ائمه را می‌فرمود. طرز تفکر ایشان از تحلیل‌هایش هم مشخص بود.

کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» در تقابل با جریان حزب توده عراق نوشته شدند. ایشان در تشکیل «جماعت العلما» در نجف در کنار بزرگانی چون آشیخ محمدرضا آل‌یاسین و دیگرعلمای بزرگ، نقش برجسته‌ای داشت. مرحوم آقای حکیم که به کفر و الحاد کمونیست‌ها فتوا داد، آقای صدر هم دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» را در رد افکار مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها که افکارشان به شکل گسترده‌ای پخش شده بودند، نوشت و از مرجعیت آقای حکیم دفاع کرد. آقازاده‌های آقای حکیم، آسید مهدی، آسید باقر و آسید عبدالعزیز و… شاگرد ایشان بودند.

آقای صدر با کمک آقای علامه عسکری و علمای دیگر «حزب‌الدعوه» را تأسیس کرد که جوانان را به این طرف بکشانند تا به کمونیست‌ها، بعثی‌ها و قومی که احزاب فعالی داشتند، ملحق نشوند. مبارزین ایران، به‌خصوص کسانی که با آقا موسی صدر مربوط بودند، وقتی به نجف می‌آمدند و خدمت حاج آقا مصطفی می‌رسیدند، سری هم به ایشان می‌زدند. این اواخر ارتباطی هم بین آنها ایجاد شده بود و آنها از فکر و دیدگاه‌های آقای صدر استفاده می‌کردند و بحث‌های خیلی خوبی مطرح می‌شدند. مرحوم آسید احمد آقا هم خیلی پیش آقای صدر می‌آمد، چون داماد آقای سلطانی بود که ایشان هم داماد مرحوم آقای صدر_پدر آقا موسی_ بود، لذا رفت و آمد زیادی داشتند.

بین جوانان مسلمان ایرانی و عراقی رابطه برقرار شده بود و در واقع واسطه این امر آقای صدر بود. ما کسی را نداشتیم که این حالت در او باشد، الا ایشان. یادم هست آقای صادق طباطبایی، پسر آقای سلطانی که با جریانات لبنان و عراق ارتباط داشت، از آلمان نزد آقای صدر می‌آمد. اینها در آلمان مجله‌ای را چاپ می‌کردند. آقای طباطبائی می‌گفت به امام عرض کردم که ما هر مطلبی را که آقای مطهری و دیگران داستند، گرفتیم و چاپ کردیم. حالا مطالب جدید می‌خواهیم. به نظر شما به چه کسی رجوع کنیم؟ امام گفتند به آقای سید محمد باقر صدر  و ما را به آقای صدر ارجاع دادند.. شاید کسان دیگری هم این ایده و فکر را داشتند، ولی مانند امام نبودند که این را اصل قرار بدهند و مردم را به این سمت هدایت و بسیج کنند و این موضوع را هدف و مقصد خود قرار دهند. این ویژگی در دیگران نبود و لذا آقای صدر از همان ابتدا به امام ارادت پیدا کرده بود.

ولی فکر می‌کنم مواردی که موجب گردید این دو بزرگوار خیلی به هم نزدیک نشوند، یکی مشکل زبان بود، چون آقای صدر فارسی را خوب نمی‌فهمید و دیگر سیر تحولات است. آقای صدر بیشتر شاگرد آقای خوئی بود. اوضاع مرجعیت نجف و مرجعیت آقای حکیم و توجه بیشتر آنان به عراق و توجه بیشتر امام به ایران، یک مقدار سبب شده بود اختلاط و امتزاج این دو چندان زیاد نباشد. فکر می‌کنم اگر اختلاط بیشتری بود، می‌شد همفکری بیشتری را هم ایجاد کرد. شاید از خود آقای صدر هم می‌شد بیشتر استفاده کرد.

اما در هر حال ایشان در بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی حالت عجیبی با امام داشت و لذا همیشه هم از من می‌پرسید و بحث را دنبال می‌کرد. یادم هست در شروع نهضت و حرکت امام، آقای صدر بسیار نگران بود. در عراق حزب و تشکیلات اسلامی تأسیس شده بود، اما در ایران چنین تشکیلاتی وجود نداشت و لذا ایشان نگران بود که نکند دیگران سررشته کار را در دست بگیرند و نهضت شکست بخورد. قبل از انقلاب برخی شبهاتی را هم مطرح می‌کردند که این حرکت‌ خوبی است، ولی مثل حرکت آیت‌الله کاشانی آخرش به نفع دیگران نشود و این بار هم دیگران حاصل کار را ببرند یا مثل عصر مشروطه بشود که…

 

*دیگران موج‌سواری کردند…

بله ایشان همیشه این دغدغه را داشت. یک بار که من هم حضور داشتم، ایشان از آسید احمد پرسید: «اگر این حرکت به نتیجه رسید، امام کسی را دارند که بخواهد اوضاع را در دست بگیرد؟ چه کسی در نظرشان است؟» آسید احمد پاسخ داد که کسانی هستند و اسم برد. مثلاً اسم بازرگان را برد و گفت که از اینها می‌شود استفاده کرد. آقای صدر ‌پرسید: «آیا اینها واقعاً صد در صد به نظر و تئوری امام معتقدند؟ اینها برای خودشان نظری، ساختاری، فکری، حزبی و تشکیلاتی دارند.»

خلاصه اینکه ایشان این دغدغه‌ها را داشت. در عین حال هر وقت پیروزی‌ای به دست می‌آمد، حالت وجد به ایشان دست می‌داد. در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد بیرون آمدم. طلبه‌ها زیاد شده بودند و ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس می‌داد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد. بعد هم دیگر ایشان موفق نشد درس بدهد و درسش هفت هشت جلسه بیشتر طول نکشید.

خلاصه آن روز به این نحو صحبت کرد. بعد هم تظاهراتی راه افتاد و طلبه‌ها در نجف راه افتادند و عده‌ای دستگیر شدند. این حادثه که رژیمی به دست یک مرجع ساقط شد و قرار بود یک حکومت اسلامی ایجاد شود از نظر ایشان یک نقطه عطف تاریخی بود. برایش خیلی عجیب بود و کانه داشت این تحولات بزرگ و زلزله‌ای را که در دنیا پدید آمده بود، می‌دید. گویی همه عمر را در انتظار چنین روزی سپری کرده و اینک این آرزو محقق شده بود.

ایشان آن روز آثار این تحول را گفت که اگر این حکومت محقق شود، چه خواهد شد و اسلام چگونه پیاده می‌شود، استعمار چگونه از بین می‌رود و چگونه این رویداد مقدمه تحول بزرگی در منطقه و تاریخ اسلام خواهد شد. بسیار زیبا صحبت ‌کرد. ایشان همیشه وقتی تاریخ ائمه «ع» و سیره آنها را هم بیان می‌کرد، قضایا را از این زاویه می‌دید. اخیراً هفت هشت سخنرانی‌ ایشان در باره ائمه چاپ شده است. همه موضوعات را به‌نوعی به تحولات اجتماعی و سیاسی وصل می‌کرد و واقعاً تحلیل‌های بسیار زیبایی داشت.

از صحبت‌ها و سخنرانی‌ها معلوم می‌شود که ایشان کلاً اسلام را این‌ طور می‌فهمد که فهم و برداشت بدیعی است. مثل دیدگاه امام، منتهی هر کدام با ادبیات خود بیان می‌کردند که به نظر من بینش یکسانی است. در قانون اساسی ما هم در مورد رهبر آمده است که باید بینش سیاسی و اجتماعی داشته باشد. یکی از مهم‌ترین مسائل همین است که انسان اساساً اسلام را چگونه بفهمد. یک وقت انسان، اسلام را این‌ طور می‌فهمد که می‌خواهد حکومتی را برپا و تمدن اسلامی ایجاد و بشریت را هدایت کند و تاریخ را حرکت بدهد. کما اینکه پیامبر”ص»، انبیا «ع» و ائمه «ع» همین کار را کردند و برای همین هم شهید شدند، والا فتوا را که همه می‌دادند. ابوحنیفه و مالک هم فتوا می‌دادند و کسی هم به آنها کاری نداشت. این نگاه است که اهمیت دارد . به نظر من این یک فهم، دانش و بینش بسیار اصولی و اصل و مبنای اسلام است. این مبنا را امام داشت و آقای صدر هم داشت و هر دو هم برای آن زحمت فراوان کشیدند. خدا به امام توفیق داد که این کار بزرگ را به سرانجام برساند. به ایشان هم توفیق داد که در این راه شهید گردد و خون خودش و خواهرش در این راه برزمین ریخته شود. خلاصه اینکه ایشان عجیب به شوق آمده بود. خاطرم هست تنها کسی هم که در زمان حصر امام در نجف به دیدن امام رفت ایشان بود. همه می‌ترسیدند بروند.

*در روزهای آخرحضور در عراق؟

بله، مانع می‌شدند. ایشان می‌گفت حس می‌کنم خداوند توفیق بزرگی به ایشان خواهد داد و کارهای بزرگی خواهد کرد. انگار حس کرده بود کار بزرگی صورت خواهد گرفت. بعد هم که آن جمله معروف را گفت که همه در امام ذوب شوید.

 «ذوبوا فِی اِلامامَ الخُمینی کَما ذابَ هُوَ فِی اِلاسلام» در امام ذوب شوید، همان‌ طور که ایشان در اسلام ذوب شده است. بعضی از دوستان ایشان که قبل از پیروزی انقلاب در تشکیلات مراجع دیگر خدمت می‌کردند و امام را درست نمی‌شناختند، برای ایشان نامه نوشته بودند که این مرجع این‌ طور و آن‌ طور است و خدمات این‌ جوری دارد. شما چطور روی ایشان تمرکز کرده‌اید؟ ایشان می‌گفت اینها درست تشخیص نداده‌اند. بعد که انقلاب پیش آمد، ایشان با تعبیر «ذوبوا» در حقیقت می‌خواست بگوید راه را گم نکنید و از این مسیر بروید.

 

*درباره شکل گیری مجلس اعلا و مسئولیتتان در آنجا هم  لطفا بفرمایید.

در اول فروردین ۱۳۵۸ به ایران برگشتم، چون یک بار هم در عراق مرا به زندان برده بودند. بعدهم  تظاهراتی را که اشاره کردم راه افتاد و من حس ‌کردم دیگر در آنجا امنیت نخواهم داشت. عده‌ای را گرفته بودند و می‌دانستم که نوبت ما هم می‌رسد. به آقای صدر گفتم اوضاع این‌ طوری است و ایشان گفت شما حتماً برو. به کویت رفتم و از آنجا به ایران آمدم و خدمت امام رفتم که آن موقع در قم بودند. از حال آقای صدر پرسیدند. هنوز قضیه حصر ایشان پیش نیامده بود و من اوضاع ایران را با تلفن به آقای صدر اطلاع می‌دادم. مثلاً شهادت آقای مطهری را که در همان سال رخ داد به ایشان اطلاع دادم و ایشان در مسجد هندی فاتحه خیلی مجللی گرفت.

قضایای خوزستان هم که پیش آمد زنگ زدم و ایشان نامه‌ای نوشت که به شکل عمومی اعلام شد. و این نامه را در بخش عربی خواندند. ایشان عرب‌های خوزستان را به انقلاب دعوت ‌کرده و ‌گفته بود تحت تأثیر خلق عرب و این جور جریانات قرار نگیرید، چون بعثی‌ها در آنجا نفوذ کرده و اغتشاش به راه انداخته بودند. عراقی‌هایی که به ایران می‌آمدند، امثال آقای مالکی در عراق زیر فشار بودند.

عراق بعد از پیروزی انقلاب در ایران مخصوصاً روی جوان‌های مسلمان عراقی حساس شده بود و اعضای حزب‌الدعوه را یکی‌ یکی می‌گرفت. عده زیادی از آنها فرار کردند و به ایران آمدند، از جمله آقای مالکی، آقای ابوزینب که شهید شد. اینها پیش ما می‌آمدند و از طریق برادران سپاه کمکشان می‌کردیم. خدا رحمت کند آقای چمران را، آن موقع وزیر دفاع بود و پادگانی را گرفته بود و آنها در اینجا آموزش می‌دیدند. حدود یک سال بعد هم که جنگ ایران و عراق شروع شد.

این کارها را برای این آقایان می‌کردیم و به دنبال آن بودیم که در اینجا با کمک علمایی چون آقای حائری، آقای تسخیری، آقای نعمانی، آقای اشکوری و…  که با شهید صدر و عراق ارتباط داشتند و از قبل به ایران آمده بودند، یک تشکیلات علمائی به راه بیندازیم. هنوز آقای حکیم نیامده بود. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که ایشان آمد و تشکیلات «جماعه العلما» راه افتاد که چیزی مثل جامعه روحانیت مبارز خودمان بود. آیه الله خامنه ای که خدا حفظشان کند، از طرف حضرت امام مسئول شده بودند بحث عراق را دنبال کنند. گمانم اوایل ریاست جمهوری ایشان بود. اعضای «جماعه‌العلما» همه از نجفی‌ها بودند. کربلایی‌ها هم مستقلاً برای خود جماعت‌هایی را راه انداخته بودند و بیشتر با آقای منتظری و سید مهدی هاشمی سر و کار داشتند. آقا دیدند این شیوه مناسبی نیست و پیشنهاد کردند مجلسی به نام مجلس اعلی تشکیل شود. جنگ هم شروع شده بود و ضرورت ایجاب می‌کرد که یک مجلس درست و حسابی تشکیل شود که همه اینها را در خود جمع کند. در واقع پیشنهاد مجلس اعلی را ایشان دادند و از همه ما که بیشترمان در قم بودیم دعوت کردند. به بنده هم مستقیم زنگ زدند. تا قبل از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی نه زیاد. یکی‌یکی افراد را دعوت کردند و خدمتشان رفتیم. ازبعضی آقایان کربلایی هم دعوت کرده بودند. شیخ دیگری هم بود که فوت کرده است. او هم عده‌ای از کربلایی‌ها را تحت عنوان «العمل الاسلامی» جمع کرده بود.

مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلی جمع کرد و در اولین جلسه بحث‌های مفصلی هم شد. بعضی‌ها موافق و برخی مخالف بودند. ایشان گفت که من از طرف امام مسئول هستم. خلاصه ایشان این تشکیلات را ایجاد و اساسنامه‌ای را تنظیم کرد و از ما خواست بنشینیم و در باره آن بحث و آن را تنظیم و تکمیل  کنیم و خدمت ایشان بدهیم. ما هم این کار را کردیم. البته آقای حکیم محور بود. دو سه نفر کربلائی و بقیه نجفی بودند. بنا شد یکی از عالمان اهل سنت هم باشد که از اهالی کرد دعوت شد. خلاصه تشکیلاتی راه افتاد، اساسنامه تنظیم شد، انتخابات صورت گرفت و رئیس و سخنگو انتخاب شدند. دوره‌های اول مجلس اعلی یک ساله بود و من دو یا سه دوره به عنوان رئیس انتخاب شدم.

 

*بعد از شما آقای حکیم انتخاب شد؟ 

بله، بعد آقای حکیم انتخاب شدند. هم من و هم آقای حکیم با آقا جلسات خصوصی داشتیم. در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفتند امام گفته‌اند که از این مجموعه روی شما دو نفر نظر بیشتری دارند. جلسه اول که تشکیل شد خدمت امام رفتیم. من رئیس بودم و گزارشی را عرض کردم و امام خیلی اظهار محبت کردند.

در جلسه همه اعضا را معرفی کردم. جلسه که تمام شد، امام از من پرسیدند: «قم هستید؟» گفتم: «بله.» گفتند: «درس را رها نکنید.» خدا رحمتشان کند. گفتم: « من در حوزه درس دارم. به تهران می‌آیم و می‌روم.» خلاصه به این ترتیب تشکیلات راه افتاد.

 

*توصیه‌ای که امام به جنابعالی فرمودند خیلی جالب بود.

بله، ایشان روی این قسمت خیلی حساس بودند. هم به آقای خامنه‌ای گفته بودند که من در جمع این آقایان روی دو نفر بیشتر تاکید دارم. یکی فلانی است و یکی هم آقای حکیم. به ایشان هم توصیه کنید درس و بحث را ادامه بدهد. ایشان ما را از نجف تربیت کرده بود. بار اول که به ایران آمدم، ایشان یک بار آقای اشراقی را به منزل ما فرستادند. تازه وارد قم شده بودم و بعضی از بستگان ما مثل آقای سید عبدالهادی شاهرودی در اینجا بودند، ولی در هر حال غریب بودم. ایشان آقای اشراقی را فرستادند و صد هزار تومان لطف کردند.

یک بار هم آقای صانعی را در سال‌های آخر عمر شریفشان به دفتر ما فرستادند. دفتر مال سپاه بود که در اختیار ما گذاشته بودند.. هفت هشت سال در اختیار ما بود امام خیلی تأکید و عنایت داشتند که حوزه را رها نکنم. همین ‌طور هم شد و از روزی که به قم آمدم درس و بحث را شروع کردم. درنتیجه درس بحث کتابهایی مثل خمس در دو جلد، اجاره و مضاربه و یک دوره کامل اصول تالیف شد. اینها را غالباً در مدرسه فیضیه درس داده‌ام. اول انقلاب یک دوره حدود، دیات و قضا درس دادم. آنهم در سه جلد است که هنوز چاپ نشده.

غرض اینکه توصیه و دعای امام واقعاً اثر کرد. این آقایان هم که از طرف امام می‌آمدند و به شکلی که اشاره کردم کمک می‌شد. امام یک اجازه مطلق هم به ما داده بودند. آقای رسولی مسئول اجازات امام بودند. آقای رحیمان هم بود.

 

آقای رسولی زنگ زد و من به آنجا رفتم. ایشان گفت: «نمی‌دانم با امام چه کار کردی؟ مدتی است هر یک از علمای استان‌ها و بزرگان اجازه خواسته‌اند، امام غیر از شما و یک نفر دیگر همه را رد کرده است.» امام لطف خاصی به ما داشتند. در نجف هم ما را در لیست خاص خود قرار داده بودند و از طریق آشیخ عبدالعلی قرهی شهریه خاصی به فضلا می‌دادند. ایشان ماهی یک بار شب‌ها دم در منزل می‌آمد و شهریه امام را به بنده می‌داد. امام از علم و بحث خیلی خوششان می‌آمد، مخصوصاً وقتی شاگرد اشکال می‌کرد. ایشان عاشق علم بود و به ما لطف داشت و همین لطف هم ما را حفظ کرد که وقتمان تلف نشود.

 

*تأکید امام بر مسئله تحصیل نکته آموزنده‌ای بود. اگر خاطره دیگری از امام دارید که برای نسل امروز ما، طلاب و غیرطلاب آموزنده باشد بیان بفرمایید.

بارها به دوستان گفته‌ام غبطه می‌خورم که چرا در نجف که آن ‌قدر راحت خدمت امام بودیم، فقط به درس و بحث اکتفا کردیم؟ همه ما می‌توانستیم از امام بهره‌های فراوانی بگیریم. واقعیت امر این است که عمق امام را نمی‌شناختیم و فقط مرجع، عالم و استاد بودن ایشان را می‌فهمیدیم. بیانات خاصی هم که امام داشتند، مخصوصاً بعد از شهادت آقا مصطفی خیلی آموزنده بودند، ولی عمق امام خیلی بیش از اینها بود. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم اگر از این عمق اطلاع داشتم، شده نوکری ایشان را می‌کردم خیلی استفاده می‌کردم. اخلاق و رفتار امام نشان می‌داد که ایشان خود را ساخته است. این خودساختگی چیزی ورای جنبه‌های علمی و فکری و عرفانی است. اینها علم هستند، ولی جوهره و فلز آدم چیز دیگری و غیر از اینهاست. آن کمالی که انسان به آن می‌رسد مطلب دیگری است. ایشان توانسته بود این راه را سیر و خود را تربیت کند و به آن کمالات برسد. اینهاست که استاد می‌خواهد. علم را از کتاب و بحث و نوار هم می‌توان گرفت. اینهاست که باید از استاد آموخت. نفس مرشد می‌خواهد.

اگر امام را درست می‌شناختیم، به هر قیمتی بود می‌ماندیم و استفاده می‌کردیم. مخصوصاً که ایشان طلبه‌های ساعی و فاضل را خیلی دوست داشت. یک سال آقای اشراقی، داماد امام به نجف آمد و در بیرونی منزل امام دید و بازدید داشت. اولین بار بود که آقای اشراقی را می‌دیدم. دو سه سال قبل از انقلاب بود. رفتم و سلام و علیک کردم. آقای شیخ احمد انصاری ـ که خدا رحمتش کند ـ در بیرونی ایستاده بود و با آقای اشراقی صحبت می‌کرد. مرا که دید شناخت و معرفی کرد و گفت ایشان فلانی است. همین که اسم مرا برد آقای اشراقی گفت دیشب امام ذکر خیر شما را ‌کرد و گفت که در درس اشکالات خوبی می‌کند. معلوم بود که امام عنایت و لطف داشتند، لذا غبطه‌ای که می‌خورم این است که باید به هر شکل ممکن استفاده بیشتری از امام می‌کردم.

 

*آقای معلم دامغانی با امام خدمت مرحوم شاه‌آبادی درس خوانده بودند. ایشان می‌گفت ما وقتی پیش آقای شاه‌آبادی فصوص می‌خواندیم، امام بیشتر از ایشان فصوص را می‌فهمید. تعجب می‌کردم که اگر بیشتر از او می‌فهمد، پس این همه «روحی له الفداه» که برای آقای شاه‌آبادی می‌گوید برای چیست و چرا این همه اصرار و التماس برای درس خواندن پیش ایشان؟ بعد می‌گفت امام دنبال نفس و محضر آقای شاه‌آبادی بود، نه علمش.

واقعاً همین‌ طور است. به نظر من همه زندگی امام باید به همان‌ شکل که واقعاً  بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیم‌اند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک ‌یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم می‌رفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند‌، مگر هفته‌ای یک شب یا در مناسبت‌ها، اما امام مقید بود هر شب حرم برود.

 

*با یک حساب سرانگشتی یعنی در این مدت امام بیش از ۴۵۰۰ بار به زیارت امیرالمؤمنین«ع» رفته بود.

چه توفیق بزرگی! عبادات، تهجد، علم و از همه مهم‌تر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرت‌انگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمی‌دید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان‌ طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبه‌ها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا  هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه‌. شرایط زمانه‌ به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. می‌بینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم می‌زند.

یقین دارم این حرکت پیش می‌رود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این‌ طور می‌شود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیم‌اند. این تحولات بزرگ شوخی نیستند، در تاریخ سابقه بسیار کمی دارند و یک چیز عادی نیستند. این توفیق را هم خدا به ایشان داد. نظام شیعی و نظام اسلامی صحیح، آن هم با این عظمت و این سبک و شیوه مدرن. دیگران هنوز روی کار نیامده‌ صحبت از خلافت و حرف‌های کذایی می‌زنند، اما ایشان این شیوه مدرن، عقلانی، معقول، منطقی و دینی را مطرح کرد که همه چیز در آن هست.

*از آن طرف یا داعش در می‌آید یا حکومت اخوان‌المسلمین که یک سال هم نمی‌تواند دوام بیاورد.

اخوان تازه با امریکا دست هم داده بود. یا طالبان، داعش و ظواهری در می‌آید که غیر از کشتن و وحشی‌گری کار دیگری نمی‌کنند.

*امام می‌فرماید گمان نکنید انقلاب اسلامی مخصوص ایران است. این نقطه آغاز نهضت جهانی حضرت ولی‌عصر(عج) است.

بله، خود ایشان هم این را حس کرده بود. این به خاطر همان اخلاص و اشراف خوبی بود که خداوند به ایشان داده بود. همواره گفته‌ام ایشان روح اسلام و قرآن را فهمیده بود و می‌دانست اسلام از انبیا، ائمه، علمای ربانی‌ای که تابع ائمه هستند چه می‌خواهد. روح اسلام را خوب فهمیده بود. بعضی‌ها این روح را نمی‌فهمند. فهمیدن روح اسلام قبل از فهمیدن چیزهای شکلی خیلی مهم است.

* و باور به آن…

فهم روح اسلام خیلی مهم است و امام این را خوب فهمید و مخلصانه عامل به آن بود. امام خود را تسلیم محض خدا کرده بود. اینها را باید از تاریخ زندگی امام بیرون کشید و امام را این‌گونه ترسیم کرد. هر بخشی از زندگی و سیره امام را برای طلبه‌ها نسخه است و مهم‌ترین نیاز حوزه‌های امروز است. زندگی امام هم برای حوزه‌، هم برای طلبه‌ها و علمای ما، هم اینجا، هم در خارج و همه جا نسخه موفقی است.

 

* جنابعالی در زمان فتنه ۸۸ رئیس قوه قضائیه بودید. درباره آن قضایا نکته‌ای هست؟

در ماه‌‌های آخر مسولیتم بود. در مرداد ۸۸ دوره من تمام می‌شد.

یک جلسه آقای موسوی و آقای هاشمی را به قوه قضائیه دعوت کردیم. آقای موسوی برای تظاهرات اعلامیه داده بود. گفتم آقا! اینکار را نکنید و از این کار دست بکشید. گفتم اگر به نتایج انتخابات اعتراضی دارید، آقا قبول دارند و هیئتی را برای بررسی معین می‌کنند. گفت شرط لغو بیانیه این است که به من اجازه بدهند در صدا و سیما صحبت کنم. گفتم می‌شود این کار را کرد. به دفتر آقا زنگ زدم. آقای جلیلی تازه دبیر شورای امنیت شده بود. به ایشان هم زنگ زدم و گفتم ایشان چنین شرطی دارد. گفتند ما ترتیب کار را می‌دهیم. گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که ایشان صحبت کند. بعد گفتم آقایان با شرط شما موافقند، شما هم تظاهرات را لغو کنید.

آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمی‌دانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند.

 

*جنابعالی سال‌ها در جلسات فقهی مقام معظم رهبری شرکت داشته‌اید. تحلیل جنابعالی از منزلت علمی و فقهی مقام معظم رهبری چیست؟

الحمدلله خداوند هوشمندی و ذکاوت بالایی به ایشان داده. دوران تحصیل خوبی در مشهد و قم داشتند. علاوه بر امام مدتی پیش آشیخ مرتضی حائری بودند. شیخ مرتضی علاقه زیادی به آقا داشت و برای ایشان درس خصوصی گذاشته بود. آقا به خاطر عارضه چشم ابوی‌شان می‌خواستند به مشهد بروند و آشیخ مرتضی که به آینده علمی ایشان امید بسیار داشت گفته بود من حرام می‌دانم شما به مشهد بروید. دو سه نفری برای ایشان درس خصوصی گذاشته و با پدر ایشان صحبت کرده بودند که بگذارید ایشان در قم بماند.

 

*در دهه ۳۰

در هر حال ابوی ایشان که بسیار به آقا علاقه داشت،  به خاطر اینکه چشمشان آب مروارید آورده بود، از ایشان خواسته بود به مشهد برگردد و به پدر کمک و رسیدگی ‌کند. برای ایشان تصمیم‌گیری بین اطاعت امر پدر و عشق و علاقه وافر به تحصیل خیلی سخت بود. ایشان می‌گفت بین این دو وضعیت متحیر بودم تا یکی از اهل دل‌ در تهران ـ که ایشان اسمش را نبرد، ولی فهمیدم منظورش کیست ـ به ایشان حرفی می‌زند که دل ایشان آرام می‌گیرد. ایشان گفته بود خدا عاجز که نیست و می‌تواند از راه خدمت به پدر، علمی را که دنبالش هستید به شما بدهد. آقا می‌گفت مثل اینکه ایشان دل مرا تصرف کرد و تسکینی در آن حاصل گردید و عزمم جزم شد که امر پدرم را اطاعت کنم و لذا به مشهد رفتم.

ایشان به مشهد رفت و از راهی که آن اهل دل گفته بود رشد علمی هم پیدا کرد. در آنجا درس آقای میلانی و حاج مجتبی قزوینی و اشخاص مهمی را ادامه داد و خوب هم درس خواند و روی اصول و مبانی درستی پیش رفت. اینها هم اساتید بزرگی بودند. استاد در تربیت شاگرد خیلی مؤثر است. شاید ۶۰، ۷۰ درصد استاد و ۳۰، ۴۰ درصد تلاش و استعداد خود شاگرد است. الحمدلله خدا برای ایشان امر را تسهیل کرد و مبانی درست اصول را در آنجا آموخت. خود ایشان هم هوش بالایی دارد. این نکته در بعضی بحث‌ها که با ایشان وارد می‌شوید، کاملاً مشخص است. هوشمند است و مطلب را خوب می‌فهمد. ابزار کار هم دستش هست. این مسئله در جلسه استفتا هم مشخص است. ایشان در مسائل رجالی خیلی کار کرده و بر این موضوع مسلط و بر قواعد فقهی مشرف است. اینها علامات نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله خدا این نعمت را به ایشان داده است. از همان اول هم مشخص بود.

قبل از دوره قوه قضائیه و شورای نگهبان، ایشان از من خواست در جلسات استفتاء شرکت کنم. ایشان سوابق مرا می‌دانست و از امام شنیده بود. از همان اول توانائی فقهی ایشان مشخص بود. در سال ۱۳۷۰ سفری به لبنان رفتم. آقای سید حسن نصرالله و بعضی از لبنانی‌ها شاگردان ما در قم بودند.همه از جایگاه علمی ایشان پرسیدند و من گفتم ایشان اگر از بقیه آقایان جلوتر نباشد، عقب‌تر نیست. عده‌ای از آنها نجفی یا شاگرد امام بودند و شاگرد حوزه قم نبودند و این موضوع برایشان مجهول بود و لذا سئوالات زیادی را مطرح می‌کردند. من یکی ‌یکی خصوصیات ایشان را بیان ‌کردم و الحمدلله مرجعیت و جایگاه علمی ایشان جا افتاد.

ایشان امتیازات خوبی دارد. هوشمندی شرط اصلی است. الحمدلله اساتید خوب داشته‌اند و بر قواعد استنباط اشراف دارند. بقیه مسائل به تتبع در اقوال و به ‌کارگیری آنها ارتباط دارد که بدانیم چه کسی چه گفته و استدلال و دلیلش چیست. اینها چیزهایی است که با مراجعه و تتبع قابل حصول هستند. عمده قدرت اجتهاد است که خداوند متعال در حد خوب به ایشان داده است اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده است. اهل تتبع هستند  و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند.

 

*با توجه به مسئولیت‌های متعدد اجرایی ایشان در دوران انقلاب، ریاست جمهوری، جنگ و بعد از آن در جایگاه رهبری و این همه مسائل و مشاکل ، توانائی علمی در این حد خیلی  شگفت آور است. و با این همه مشاغل ومسیولیت های سنگین، درس خارج فقه شان هم برقرار است.

برای اینکه ایشان جوهر و مایه‌هایش را دارد و مطالب را درست درک کرده است.  بحث قصاص ایشان را دیده‌ام. آن موقعی که در قوه قضائیه بودم، مسئله‌ای را مطرح کردم و ایشان گفت من این را نوشته‌ام. ایشان بحث‌های خود را می‌نویسند. قسمتی را خواندند. هم عبارت‌ها متین بود، هم مطالب. الحمدلله ایشان از این جهات کامل اند.

 

*علاوه بر بعد علمی و فقهی، چه ویژگی هایی را در ایشان یافتید؟

آیت‌الله خامنه‌ای آدم زاهدی است و از نظر روحی و نفسی، غیر از اساتید اصولی و فقهی، اساتید عرفانی، تربیتی و اخلاقی هم داشته است. امثال حاج مجتبی قزوینی انسان‌های بزرگواری بودند. خود امام هم روی ایشان خیلی تأثیر داشتند. ایشان در این بعد سیر و سلوکی هم امتیازاتی دارد. دیدن استاد و مرشد اخلاقی و نفس گرم مربی اخلاقی خیلی مهم است. در این قسمت‌ها هم الحمدلله خداوند توفیقاتی را نصیب ایشان کرده است. از نظر بینش سیاسی هم که ایشان بی‌نظیر است و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارد. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش‌را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود.

نکاتی را که ایشان امسال در ۱۴ خرداد از خط امام محوربندی و  بیان کردند خیلی جالب بود.

 

*ایشان بیست وچند سال است در سالگرد رحلت امام، راجع به امام و خط امام می‌گویند. مطالبی که تکراری هم نیستند.

ایشان ادبیات عالی و فائقی دارد. شجاعت و ایستادگی ایشان در مقابل امریکا در زمره توفیقاتی است که خداوند به ایشان داده است. ایشان  پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زد که بی‌نظیر است. خدا به ایشان الطاف خفیه‌ای دارد. بعضی از مسائل را شاید ایشان از قبل نمی‌دانست که این‌ طور می‌شود، ولی همان‌ طور که خدا امام را امداد کرد، ایشان را هم امداد می‌کند. تأکید بر حفظ قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی یکی از این امدادهاست. بعد از جنگ خیلی‌ها دنبال این قضیه بودند که به مسائل اقتصادی و رفاه و سازندگی و این قبیل امور بپردازیم. ایشان در عین حال که بحث آنها را قبول داشت، روی تقویت بنیه دفاعی کشور بسیار تأکید کرد، چون لمس کرده بود که در جنگ چه کمبودهایی داشتیم و چگونه به خاطر این کمبودها امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. هر چند که در قبول قطعنامه هم منفعتی وجود داشت و صدام به آن شکل به کویت حمله کرد و آن بدبختی‌ها به سرش آمد. مقام معظم رهبری چون به جبهه‌ها می‌رفت و می‌آمد و مسائل را از نزدیک لمس کرده بود، بنیه نظامی و دفاعی کشور را حفظ و تقویت کرد و در حال حاضر یکی از قدرت‌های حقیقی ما یکی این است و یکی هم مردمی که ایشان همواره به آنان بصیرت و آگاهی می‌دهد و آنها را در صحنه نگه می‌دارد.

مردم و بنیه دفاعی دو بال اقتدار جمهوری اسلامی هستند. کشور نباید در این زمینه عقب بیفتد، والا پدر آدم را در می‌آورند. «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ»(۱) همین است. ایشان در هر دو زمینه بهترین رهبری را انجام داده است. به نظر من دیگر بهتر از این نمی‌شد. بال اول که حفظ روحیه جهادی، جهادگری، بسیجی و ایثارگری و حضور مردم در صحنه‌ها و خودباخته نشدن است که بسیار نکته عظیمی است. ایشان با صحبت‌ها و برخوردهای مختلفی که انجام داده، این بخش را خیلی قشنگ مدیریت حفظ کرده‌ است. تقویت بنیه دفاعی و توانمندی نظامی را هم که شاهد هستیم.

 

*ساده‌زیستی و زندگی ایشان را چگونه یافتید؟

اینها که دیگر مسائل مشخصی هستند. من منزل ایشان رفته‌ام. خود ایشان، خانواده‌ و اولاد ایشان همگی ساده زندگی می‌کنند. من در قوه قضائیه که بودم هفته‌ای سه روز تدریس داشتم و یک دوره کامل اصول گفتم. ایشان به پسرش آقا مسعود گفته بود برو و در این کلاس شرکت کن. همه فرزندان ایشان اهل فضل هستند. آقا مسعود را که خودم می‌شناسم و آدم ملا و باسوادی است. دکترای فلسفه‌اش را هم گرفته و طلبه بسیار خوبی است و کفایه و مکاسب را تدریس می‌کند.

کلا بچه‌های فاضلی هستند. آقا مصطفی و آقا مجتبی در قم هستند. خداوند همه توفیقات را به ایشان عنایت کرده است. اولاد صالح و مؤمن و دور از مسائل اقتصادی و همه هم متدین با بینش‌های خوب. خانم ایشان هم با خانم بنده  مراوده زیادی دارند. ایشان بار اولی که در سال ۱۳۷۰ خانم ایشان را در مشهد دید، ‌گفت ایشان زمین تا آسمان با بقیه فرق دارد و جور دیگری است. خدا واقعاً نعمت را به حضرت آقا تمام کرده است.

وسعت اطلاعات ایشان در عرصه‌های مختلف هم کم‌نظیر است. دانشگاه، جریانات سیاسی، احزاب، نهضت‌ها، اوضاع روز و… چون ایشان کثیرالمطالعه است.

وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

 

*از دائره‌المعارف فقه شیعه هم بفرمایید.

این هم از برکات وجود مقام معظم رهبری است. در سال ۱۳۶۹ بود که به جلسات استفتاء می‌رفتم. ده پانزده جلد دائره‌المعارف نشر کویت کار ارزشمندی بود. نمی‌دانم این مطلب را خودم به ایشان گفتم یا کس دیگری گفته بود. کتاب بسیار خوبی است، ولی فقط در باره مذاهب اربعه است.

 

*اهل سنت.

بله، به ایشان عرض کردم یادم هست نجف که بودم، در سال( ۱۹۶۷ یا ۱۹۶۸میلادی) اینها نامه‌ای به آقای صدر نوشته و جزوه‌ای را به عنوان نمونه کار فرستاده بودند. آقای صدر آن جزوه را به من نشان داد که اینها مذهب شیعه را هم به عنوان مذهب جعفری آورده‌اند. هشت تا مذهب را آورده بودند، ولی حالا که منتشر کرده‌اند، فقط مذاهب اربعه است و هیچ اسمی از شیعه در این کتاب نیست.

ایشان فرمود اگر بشود چیزی مثل این درست کنیم بسیار خوب است و به من گفتند شما می‌توانی این کار را انجام دهی. گفتم این کار بزرگی است. دائره‌المعارف‌نویسی آن‌ هم در این حد یک مجموعه می‌خواهد. ایشان گفتند شما می‌توانی و من ابلاغش را می‌دهم و سپس یک ابلاغ رسمی دادند که از صدا و سیما هم خوانده شد و ما در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتیم. منزلی داشتم آنجا را دفتر کار کردم و دوستانی را جمع کردم. از دوستان ایرانی، عرب،همه دائره‌المعارف‌ها را در آنجا جمع کردیم تا ببینیم دائره‌المعارف چه جوری است و مدخل‌ها را باید بر چه اساسی انتخاب کرد. این بحث‌های مقدماتی حدود شش ماه طول کشید و همه دائره‌المعارف‌های عمومی، تخصصی را دیدیم.

این یک دائره‌المعارف تخصصی فقهی است. دائره‌المعارف کویتی‌ها یک مقدمه‌ ۳۰ صفحه‌ای دارد که همه‌ آن را خواندیم. در آنجا شرح می‌دهد که دائره‌المعارف موضوعی چیست و چه کار کرده‌اند. بعد از اینکه همه اینها را دیدیم، برای دائره‌المعارف یک شیوه‌نامه نوشتیم و متوجه شدیم که لازم است به عنوان مقدمه، معجم تهیه شود. معجم‌ فهرست موضوعی الفبایی است و کمتر از دائره‌المعارف وقت می‌برد. یکی از اساتید آنجا، آقای شیخ خالد از شاگردان خود ما بود. الان در عراق است. مدتی نماینده مجلس و امسال هم مسئول حج آنجا شده بود. طلبه خوبی است. از قاهره دکترا داشت و مدت‌ها در قم به درس ما می‌آمد. با آقای صدر هم ارتباط داشت. آن موقع ساکن قم بود و گفت در قاهره دیده است که چطور معجم‌نویسی می‌کنند و حاضر است معجم را تهیه کند. گفتیم کتاب جواهر را بردار و معجم‌نویسی کن. سه چهار نفر نیرو هم به او دادیم و اینها کل جواهر را به صورت الفبایی معجم‌نویسی کردند که در شش جلد مفصل چاپ شد.

در سال ۱۳۷۰ سمیناری برگزار و از همه علمای قم، آقای فاضل، آقای سید جواد گلپایگانی از بیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی، آقای آذری قمی و آقای مومن، خیلی‌ها دعوت کردیم. این سمینار همزمان شده بود با هفته وحدت و آقای تسخیری عده‌ای را از خارج دعوت کرده بود. ایشان آنها را هم به قم آورد که در این سمینار شرکت کنند. خدا رحمتش کند آقای قاضی خرم‌آبادی آن سالن دانشکده علوم قضائی قم را به ما داد که گنجایش زیادی دارد و آن روز هم لبریز از جمعیت بود. ما از دانشگاه آقای گرجی و پنج شش نفر از اساتید را هم دعوت کرده بودیم. شیوه‌نامه را تنظیم و چاپ و یکی دو مدخل را هم به عنوان نمونه تهیه کردیم و از شب به افراد دادیم.

بنده در روز اجلاس به عنوان مقدمه صحبت کردم و گفتم که می‌خواهیم چه کار کنیم. شیوه‌نامه‌ها را هم که از قبل داده بودیم و مطالعه کرده بودند. آقایان فقهائی هم که دعوت شده بودند، صحبت‌ها و پیشنهادهایی داشتند. یکی از کسانی که وقت برای صحبت خواست آقای گرجی بود. ایشان سابقه طلبگی داشت، درس آقای خوئی رفته و از ایشان درجه اجتهاد داشت، لذا تصور کردیم می‌آید و کار را تأیید می‌کند. ایشان آمد پشت تریبون.  اول کمی تمجید کرد و گفت کار بسیار خوب و بزرگی است، ولی حوزه به‌تنهایی نمی‌تواند این کار را بکند و شما اگر می‌خواهید این کار را بکنید، باید از اساتید دانشگاه استفاده کنید. بعد هم در این فاز رفت که دائره‌المعارف‌‌نویسی یک کار دانشگاهی و و اروپایی است و حوزه در این زمینه سابقه‌ای ندارد و به این عرصه چیزی اضافه نکرده است.

طلبه‌ها دائماً برای ما که آن بالا نشسته بودیم و جلسه را اداره می‌کردیم یادداشت می‌فرستادند که آقا! ایشان که آبروی ما را برد. بگذارید. جواب بدهیم. ایشان به ما نگفته بود که می‌خواهد در باره چه موضوعی صحبت کند و ما هم بر اساس حسن ظنی که به ایشان داشتیم نپرسیدیم. خیلی ناراحت شدم. یکی از اشخاصی که وقت گرفته بود یکی از مهمان‌های آقای تسخیری بود به نام پروفسور حسینی. ایشان اصالتاً افغانی بود، ولی سال‌ها در دانشگاه‌های اتریش تدریس کرده بود.

بعد از آقای گرجی ایشان آمد. اول خود را معرفی کرد و گفت من چند دکترا از اروپا دارم و حدود پانزده بیست سال است که در اروپا اقامت دارم  و عضو دو کمیته دائره‌المعارف‌‌نویسی در اروپا هستم. اسم هر دو را هم برد که یادم نیست. در باره تاریخ تمدن اروپا و این قبیل موضوعات بود. جلدهای زیادی هم از آنها منتشر شده بود. گفت آخرین نمونه‌های دائره‌المعارف‌‌نویسی اروپا در این کمیته در اختیار ماست و من روی همه آنها اشراف دارم. دیشب شیوه‌نامه و نمونه کار شما را به‌دقت مطالعه کردم و امروز می‌خواهم به حوزه تبریک بگویم، چون این شیوه‌نامه و نمونه‌ای که دیدم مطابق بر مدرن‌ترین و دقیق‌ترین شاخص‌های دائره‌المعارف‌‌نویسی در دنیاست.

خدا که می‌خواهد کمک کند این ‌جوری کمک می‌کند. اینها جزو مهمان‌های اصلی ما نبودند. آقای تسخیری گفت آمده‌اند، ما هم دعوتشان کردیم. آقای گرجی فهمید که این حرف‌ها در واقع رد حرف‌های اوست و از جلسه بیرون رفت. خدا خیلی لطف کرد.

مقصود اینکه کار به این شکل شروع شد. کل کتب فقهی را جمع و برای برخی از آنان مثل جواهر و کتب فقهی شیخ طوسی، مُعجم درست کردیم. معجم جواهر شاید هفت هشت بار در اینجا و بیروت چاپ شده باشد. بعد هم در موضوعات اصلی شروع به کار کردیم که خیلی عالی شد و خدا کمک کرد و طبق آن شیوه‌نامه کلی مدخل‌های فقه را در آوردیم.

 

*چند مدخل شده است؟

حدود ۱۵ هزار مدخل. هر چیزی را نمی‌شود مدخل کرد. با تنظیم شیوه‌نامه کار آسان شد. خودم هم مقدمه مفصلی در رابطه با ادوار فقه نوشتم و خدمت آقا بردم و ایشان خیلی خوششان آمد و گفتند چیز جالبی است. آقای گرجی کتابی به نام تاریخ فقه و قبل از آن محمود شهابی ادوار فقه را در سه جلد نوشته است. آقای جناتی هم چیزی نوشته و هر کدام فقه را به شکلی تقسیم‌بندی کرده‌اند. من تقسیم‌بندی مربوط به خود مسئله فقه و تکامل‌هایی را که در مسائل فقه شده آورده‌ و ادوار را به این شکل تنظیم کرده‌ام که حدود شش هفت دوره می‌شود. شرح مبسوطی در حدود ۷۰، ۸۰ صفحه شده است. این مقدمه را هم چاپ کردیم. کارهای مقدماتی‌ تمام شدند و وارد اصل قضیه شدیم. فکر می‌کنم تا الان به حرف «ج» رسیده است.

 

*چند جلد شده است؟

۳۴ جلد. حرف «الف» از همه حروف بیشتر مدخل دارد. مداخل بقیه کم هستند. اصلی نیستند و به بقیه مداخل ارجاع داده می‌شوند. فکر می‌کنم حدود ۶۰، ۷۰  جلد بشود.

 

*دستاورد مشخص این موسوعه چیست؟

فقه شیعه را نشان می‌دهد و چون الفبایی است، خیلی راحت می‌شود با آن کار کرد. فرض کنید می‌خواهید در فقه احکامی را که در باره ابراء هست در بیاورید. ما کتاب الابراء نداریم، بلکه به مناسبت‌های مختلف، در هر جا یک چیزی در باره آن گفته‌اند. همه آنها در اینجا جمع می‌شوند و در واقع جمع متفرقات است. ابراء، اتلاف، تلف و… پانزده هزار مدخل است که همه زیربحثی که مورد نیاز انسان است جمع می‌شوند.

نکته دیگری که در شیوه‌نامه هم آمده، این است که تاریخِ موضوعِ فقهی هم مطرح می‌شود. اولاً مهندسی می‌شود که مثلا مسائل ابراء چیست؟ این مسائل چند باب هستند؟ بعد از تعریف و الفاظ متناسب، فصل‌هایش زیر آن می‌آیند که یک مهندسی علمی می‌خواهد. این مهندسی ممکن است در فقه نشده باشد، ولی اینجا می‌شود. بعد تاریخ هر مسئله می‌آید. مثلاً در باره ابراء آورده شده است که آیا ابراء وکالت‌بردار هست یا نه؟ آیا وکالت توکیلی در ابراء درست است یا نه؟ تاریخ این مسئله چیست؟ اقوالی که در این زمینه وجود دارند کدامند؟ اقوال به صورت تسلسل تاریخی نقل می‌شوند، مثلاً شیخ مفید، شیخ طوسی و… می‌آید تا زمان معاصر و مثلاً تحریرالوسیله امام و تاریخچه مسئله هم به دست می‌آید.

مهندسی فقهی و فنی به‌روز و مسائل مستحدثه روز که در کتاب‌های فقهی نیستند، اضافه می‌شوند. اجمالاً با بعضی از مسائل دیگر و مثلاً با مذاهب دیگر هم تطبیق صورت می‌گیرد و عمده ادله ذکر می‌شوند. در ذکر اقوال استناد آنها هم ذکر می‌شود. عمده استدلال‌ها از آیات، روایات، نقدها و اشکالات وارده و پاسخ‌هایی که به آنها داده شده‌ و قواعد فقهی‌ای که به آنها استناد شده‌، هستند، یعنی یک درس خارج کامل، آن هم با  شیوه‌ای جدید که کار را خیلی راحت کرده است. کتاب اجاره که در آمد،عموم اساتید خارج حوزه قم که اجاره را بحث می‌کنند، به من گفتند ما از این کتاب بیشتر از تقریرات آقای خوئی استفاده می‌کنیم. در دانشگاه هم خیلی مورد استفاده است.

 

*هم تسهیل علوم حوزوی است و هم تاریخ فقه شیعه را به‌درستی نشان می‌دهد.

بله، عظمت فقه شیعه را به دنیا نشان می‌دهد. روی این کار زحمت کشیده شده است. آقای سبحانی برای یکی از دوستانشان که شیعه و در کویت است فرستاده‌اند. آنها برای موسوعه‌شان _ که در مذاهب اربعه اهل سنت است_  وزارتخانه درست کرده‌اند. ایشان این کتاب و کتب‌ دیگری را که ایشان فرستاده بود، به وزارتخانه برده و گفته بودند که بقیه کتاب‌ها را نمی‌خواهیم، ولی این را می‌خواهیم. این آقا نوشته بود کسانی که این مجموعه را درست کرده‌اند از علمای بنام اسلام هستند. آنان را به جهان معرفی کنید. اینها قدرشان بالاست، ولی مجهول‌اند. موسوعه کویتی آنها استدلال ندارد و اگر هم دارد خیلی ضعیف است. موضوعات اخیرشان را هم بعد از انقلاب نوشته‌اند که تحت تأثیر مسائل سیاسی است. جلدهای اول کتاب‌هایشان هم متین‌تر است و هم آدم‌های فاضلی آنها را تهیه می‌کردند. یکی از آنها که فوت کرد که حنفی‌مذهب و اهل سوریه و با شیعه‌ها خوب بود. آدم بسیار فاضلی  بود. بعد کار به دست چند تن از علمای متعصب ضد شیعه افتاد که مخصوصاً فقه حنبلی و فقه ابن‌تیمیّه و امثال اینها را وارد کردند، لذا از جلد ۲۶ به بعد، یک‌مرتبه سطح کار پایین آمد. کتاب ما را که با استدلال‌های مبسوط و مفصل و تاریخ مسئله و مهندسی فقهی اصل مسئله دیدند، خیلی اسباب تعجبشان شد. این آقا خواسته بود هر جلدی را که در می‌آید برایش بفرستیم.

آیت‌الله صافی حفظه‌الله به اینجا آمدند، وقتی این‌ها را دیدند و کمی هم مطالعه کردند، می‌بوسیدند و تبریک می‌گفتند که خدمت بزرگی به فقه شیعه شده است.

 

*واقعاً چه برکات ارزشمند و کارهای بزگی تحقق یافته است. بیش ازهزار سال از فقه شیعه گذشته و به ذهن کسی نرسیده که برای موضوع‌شناسی فقه اقدام کند که هم به درد مجتهدین می‌خورد، هم به درد مقلدین. هر گوشه‌ای که می‌رویم یکی از آثار و برکات وجودی مقام معظم رهبری و کارهای بدیع و ارزشمند ایشان را می‌بینیم.

اینها توفیقاتی است که خدا به آدم‌های خالص و مخلص می‌دهد.

بسیار متشکر از وقتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید. جزاءکم الله خیراً.

     ‌

پی‌نوشت‌:

۱ـ سوره انفال، آیه ۶۰

 

 

 

سوتیترها:

۱

پس از اینکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوه‌ها را خدمت آقای صدر می‌بردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوه‌ها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کردند که این فکر نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است.

 

 

 

۲٫

در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان (آیت الله صدر) درس نبود. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد

 

 

۳٫

وجود اساتید ارزشمند در نجف، مخصوصاً امام، شهید صدر و آقای خوئی، با امتیازاتی که هر یک از این بزرگواران داشتند، جو علمی طلایی‌ای را ایجاد کرده بود. دیدگاه‌های جدید امام، مخصوصاً در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار جالب بود. ایشان در هر موضوعی مثل بحث ولایت فقیه سعی می‌کرد به جای تمرکز روی مسائل فرعی، تطبیقی و جزئی که مطرح می‌شود به کلیت توجه و نگاه کند. امام این نگاه خاص را داشت و همین نگاه هم یکی از عواملی بود که موجب شد ایشان در بحث ولایت فقیه به اصل مسئله بپردازد و باب را در کلیت بحث ولایت باز کند.

 

۴٫

 

به نظر من همه زندگی امام باید به همان‌ شکل که واقعاً  بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیم‌اند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک ‌یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم می‌رفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند‌

 

۵٫

عبادات، تهجد، علم و از همه مهم‌تر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرت‌انگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمی‌دید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان‌ طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبه‌ها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند.

 

 

۶٫

 

شجاعت و ایستادگی حضرت اقا در مقابل امریکا در زمره توفیقاتی است که خداوند به ایشان داده است. ایشان  پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زدند که بی‌نظیر است. خدا به ایشان الطاف خفیه‌ای دارد.

 

۷٫

اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان (مقام معظم رهبری) هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده اند. اهل تتبع هستند و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند.

 

 

۸٫

مقام معظم رهبری هوشمند هستند و مطلب را خوب می‌فهمند. ابزار کار هم دستشان است. این مسئله در جلسه استفتا هم مشخص است. ایشان در مسائل رجالی خیلی کار کرده و بر این موضوع مسلط و بر قواعد فقهی مشرف است. اینها علامات نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله خدا این نعمت را به ایشان داده است.

 

 

۹٫

حضرت آقا از نظر بینش سیاسی بی‌نظیرند و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارند. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود. وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. خدا نکند که شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

اربعین، جوشش چشمه جاوید عاشورا

عبدالله اصفهانی

 

پایه‌گذاری پیام شهادت

حماسه باشکوه عاشورا که با هدف مبارزه با منکرات امویان، احیای سنت محمدی و سیره علوی، نفی ظلم و ستم پایه‌ریزی گردید، به‌سرعت توانست زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای خیزش‌ها و حرکت‌های خودجوش دینی علیه زمامداران جفاگستر و ناروایی‌ها فراهم آورد. بعد از شهادت امام حسین«ع» و اصحاب فداکارش، برخلاف تصور باطل رژیم‌های حاکم، مبارزه، فریاد و اعتراض علیه ستمگران و خلافکاران خاموش نگردید و اگرچه شیوه نبرد با پلیدی‌ها تغییر یافت، ولی به برکت نهضت جاوید و مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع» خط سرخ شهادت و ایثار استمرار پیدا کرد.

اربعین حسینی از پیامدهای قیام کربلاست که خود به جاودانگی و گسترش فرهنگ و معارف عاشورا کمک و ثابت کرد اگر آن گونه که شایسته مقام باعظمت رهبر این حماسه است، به تجلیل و تکریم آن پرداخته شود، حرکت مزبور به عنوان بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین نماد مقاومت، علیه تیرگی‌ها و آلودگی‌های ناشی از زمامداران فاسد و کارگزاران ظالم، نه تنها در قلمرو جهان اسلام، بلکه در سراسر گیتی همواره مطرح خواهد شد.

مقام معظم رهبری بر این باورند که شهادت بدون خاطره، یاد و جوشش خون شهید، اثر نمی‌بخشد و اربعین روزی است که در آن پرچم پیام شهادت کربلا برافراشته شد.(۱) به فرموده ایشان، اربعین نشانه تدبیر خاندان پیامبر«ص» و احیاگر حقیقت شهادت حسینی است.(۲) اهمیت اربعین در آن است که در این یاد نهضت حسینی جاودانه گردید.(۳)

«اربعین به ما درس می‌دهد که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت.(۴) در نگاه رهبر معظم انقلاب اولین جوشش‌های چشمه جوشان محبت حسینی در اربعین پدید آمدند و جاذبه قوی حسینی نخستین بار در اربعین دل‌ها را به سوی خود جلب کرد.(۵)

 

 

شواهد تجلیل اربعین

از نشانه‌های زنده نگاه داشتن اربعین حسینی که باعث گردیده شیعیان از سال ۶۱ هجری در تجلیل این روز اهتمام ورزند این است که زمین و آسمان تا ۴۰ روز برای سید شهیدان گریسته‌اند. این مطلب را یکی از محدثان و فقهای بزرگ شیعه، زراره بن اعین از امام صادق«ع» روایت کرده که در کتابی معتبر و مستند درج گردیده است.(۶)

این سوگواری چهل روزه که در میان مردم روزگاران مختلف استمرار یافته، حرکتی را به وجود آورده که به برکت آن اسلام و قرآن زنده شده و شجره طیبه‌ای را که رسول اکرم«ص» به شکوفایی رساند، از هرگونه آفت و پژمردگی دور نگه داشته شده است.

امام حسن عسگری«ع» نیز زیارت اربعین را از نشانه‌های ایمان دانسته‌اند(۷)  بنا به فرمایش امام صادق«ع» زیارت مخصوص ماثور در روز اربعین است که شیخ طوسی آن را با سندی معتبر در کتاب مصباح المتهجد، از صفوان بن مهران روایت کرده است.(۸)

امام صادق«ع» در این زیارت فرموده‌اند که این فداکاری، مردم را از جهالتی که بر اثر تبلیغات سوء بنی‌امیه به وجود آمده و آنان را از موازین قرآنی و سنت محمدی دور کرده بود، نجات داد و اساس حرکت‌های تبلیغی بنی‌امیه را که خود را وارثان پیامبر قلمداد کرده و جامعه را در ضلالت و حیرت قرار داده بودند، افشا ساخت و اسلام راستین را احیا، کرد.

مراد از زیارت اربعین، زیارت در روز بیستم صفر است که آثار اخروی و برکت‌های دنیوی فراوانی را به همراه دارد و شیعیان مؤمن و خالص در برگزاری آن اصرار می‌ورزند و ائمه هدی و بزرگان علمای شیعه بر انجام آن تصریح فرموده‌اند.

ابوریحان بیرونی می‌نویسد: «بدین سبب این زیارت را اربعین نامیده‌اند که گویند چهل نفر از اهل‌بیت امام حسین«ع» پس از مراجعت از شام، قبر آن حضرت را زیارت کرده‌اند.»(۹)

جابربن عبدالله انصاری صحابی رسول اکرم«ص» و از پیروان اهل‌بیت«ع» و از طلایه‌داران اجتماع‌کننده اطراف حضرت علی«ع» است که در رکاب ایشان در نبرد صفین حاضر گردید و در هجده غزوه همراه رسول اکرم«ص» بود. ایشان از محدثان مورد وثوق است که از وی احادیث فراوانی را نقل کرده‌اند.

جابر حامل سلام حضرت محمد«ص» برای امام باقر«ع»، روایتگر خبر لوح (حاوی نص بر امامت ائمه هدی) و تنها صحابی خاتم انبیاست که آن را نزد حضرت فاطمه زهرا«س» دیده بود. وی از یاران امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر«ع» بود و در زمان امام پنجم به سال ۷۸ هجری درگذشت و به هنگام ارتحال نود ساله بود.(۱۰) این شخصیت برجسته نخستین کسی بود که در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری مرقد امام حسین«ع» را زیارت کرد. در منابع معتبر از قول عطیه کوفی آمده است: «همراه جابربن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین«ع» به سوی کربلا حرکت کردیم. جابر در رودخانه فرات غسل کرد و خود را معطر ساخت. نزدیک قبر که رسید، گفت: دستم را روی آن بگذار، زیرا جابر از نعمت چشم محروم بود، دستش را بر قبر نهادم. روی آن افتاد و از هوش رفت. بر بدنش آب پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار گفت: یا حسین، سپس افزود: گواهی می‌دهم که تو زاده پیامبر، فرزند سرور اهل ایمان، هم‌پیمان پرهیزگاری، از نسل هدایت و پنجم نفر از اصحاب کسایی. شهادت می‌دهم تو همان راهی را رفتی که یحیی‌بن زکریا پیمود. آنگاه صورت خود را به سوی اطراف مرقد گردانید و بر دیگر شهدای کربلا درود فرستاد و از آنها به عنوان فداکارانی یاد کرد که نماز را اقامه کردند، زکات دادند، امر به معروف و نهی از منکر نمودند و با اهل الحاد جنگیدند تا آنکه یقین را ملاقات کردند.»(۱۱)

سید بن طاووس نوشته است: «چون اهل‌بیت امام حسین«ع» از شام بازگشتند و به سرزمین عراق رسیدند، به راهنمای کاروان گفتند ما را از راه کربلا عبور بده. چون به کربلا رسیدند، مشاهده کردند که جابر و جمعی از بنی‌هاشم و افرادی از نسل پیامبر اکرم«ص» برای زیارت مرقد امام حسین«ع» در آنجا اجتماع کرده‌اند، پس همراه آنان به سوگواری پرداختند و مراسمی بسیار جگرسوز برپا کردند.»(۱۲) ابن‌نمّاحلی هم به این ماجرا اشاره‌ای آشکار دارد.(۱۳)

 

بررسی‌هایی در باره نخستین اربعین

از نوشته‌هایی که به ورود اسرا در اربعین حسینی به کربلا تصریح کرده‌اند چنین برمی‌آید که اهل‌بیت«ع» مدت سه روز برای سوگواری در کربلا توقف کردند، اما ملاباقر بهبهانی ورود ایشان به نینوا را با اضافات و توضیحاتی آورده است(۱۴) و هر چند مدارک خود را ذکر نکرده، ولی چون خود شخصیت مورد وثوقی است و از او به عنوان محدث اهل تتبع یاد کرده‌اند، می‌توان به اظهاراتش در این باره اعتماد کرد.

در منابع مختلف آمده است که سرپرست کاروان، نعمان بن بشیر، اگرچه خود از امویان بود، ولی به دلیل شرایطی که به وجود آمد و حقایقی که دستگاه ستم را رسوا کرد، کوشید کاروان بازماندگان عاشورایی را با تجلیل و شکوه فراوان به سر منزل مقصود برساند و از برخی سخت‌گیری‌ها و فشارها درباره آنان اجتناب کند.

این قافله ارجمند در سفر از کوفه به شام به اجبار از شهرهای متعددی عبور داده ‌شد و حرکت آنان آهسته بود، با این همه تلاش داشت تا هر چه زودتر به نینوا برسد، پس از چهل روز از واقعه کربلا، در بیستم صفر قدم به سرزمین «طف» نهاد. اغلب مورخین بر این عقیده‌اند که اهل‌بیت«ع» در اربعین اول خود را به کربلا رساندند.(۱۵)

تعیین روز اربعین سال ۶۱ هجری به عنوان زمانی که اسیران خاندان حسینی در آن روز به کربلا قدم نهادند از بحث‌های مهم در تاریخ عاشوراست و فقها، محدثان، مورخان و مشاهیر شیعه در این باره دیدگاه‌های گوناگون و احتمالات متعددی را مطرح ساخته‌اند.

علامه مجلسی می‌نویسد: «بین اصحاب چنین شهرت یافته است که علت استحباب زیارت حضرت سیدالشهداء در روز اربعین این است که در چنین روزی اهل‌بیت امام حسین«ع» هنگامی که از شام بازمی‌گشتند به کربلا آمدند و امام سجاد«ع» رأس‌های مقدس شهیدان را به بدن‌های ایشان ملحق ساخت.»(۱۶)

اما شیخ بهایی که روز عاشورا را هم محاسبه کرده است، اربعین را نوزدهم ماه صفر سال شصت و یک هجری می‌داند: «زیارت اربعین در نوزدهم صفر صورت می‌گیرد. در این روز که مصادف اربعین حسینی است جابربن عبدالله انصاری به زیارت قبر آن حضرت اقدام کرد و این زمان با ورود اهل‌بیت حسینی از شام به کربلا یکی گردید، در حالی که ایشان قصد عزیمت به سوی مدینه‌النبی را داشت.»(۱۷)

قرطبی، دانشور و سیاح مسلمان این اعتقاد علمای شیعه را مورد تأیید قرار می‌دهد و می‌گوید: «امامیه می‌گویند سر مقدس (امام حسین) پس از چهل روز به کربلا بازگردانیده شد و به بدن ایشان ملحق گردید و این روز نزد آنان معروف است و از آن به زیارت یاد می‌کنند و مقصودشان زیارت اربعین است.»(۱۸)

برخی معاریف شیعه اگرچه سخنی از کربلا نیاورده‌اند، ولی بازگشت اهل‌بیت به مدینه را در بیستم صفر همان سال ۶۱ هجری ذکر کرده‌اند، چنان که شیخ مفید نوشته است: «بیستم صفر روز بازگشت اهل‌بیت آقا و مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین از شام به جانب مدینه الرسول بوده است.»(۱۹)

شیخ طوسی در مصباح المتهجد،(۲۰) کفهمی در مصباح(۲۱) و شیخ رضی‌الدین علی حلی(۲۲) نیز اینگونه نوشته‌اند.

سیدعبدالحسین شرف‌الدین موسوی، دانشمند برجسته جهان تشیع و عالم لبنانی می‌نویسد: «زمانی که خاندان حسینی از شام بر‌گشتند و به سرزمین عراق رسیدند، به راهنما گفتند ما را از طریق کربلا ببر. در آنجا جابربن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی‌هاشم و دیگر مردانی از آل رسول را دیدند و پس از این دیدار گریه و اندوه و بر سر و سینه زدن شروع شد و عزایی برپا کردند که دل‌ها را کباب می‌کرد و به‌حدی بود که زنان قبایل اطراف کربلا به آنها پیوستند.»(۲۳)

این گزارش را سیدمحسن امین نیز آورده است(۲۴) و در جای دیگر می‌نویسد: «یزید ناگزیر چاره را در آن دید که هر چه زودتر پیام‌آوران عاشورا را از مرکز فرمانروایی خود دور کند، زیرا در دمشق ارتباط با نمایندگان و سفرای کشورهای دیگر، بازرگانان داخلی و خارجی و مردمی که از سایر شهرها می‌آمدند، امکان بیشتری داشت و این وضع به نفع دستگاه اموی نبود، لذا دستور داد آنان را به مدینه بازگردانند. نعمان فرزند بشیر انصاری با چند نفر دیگر، کاروان را هدایت و همراهی می‌کردند. برخی نوشته‌اند کاروانیان از او خواستند که در راه بازگشت از کنار مزار شهیدان بگذرند تا با آنان تجدید پیمان کنند.»(۲۵)

وی ماجرای آمدن جابربن عبدالله انصاری را به کربلا، از کتاب بشاره المصطفی تألیف محمدبن ابی‌القاسم طبری که فقیه ثِقه است نقل کرده و در ادامه ورود اسیران اهل‌بیت به کربلا را در موقع حضور جابر در آنجا، از عطیه کوفی نقل نموده است و با این وصف آمدن اسرای عاشورا را به کربلا در اولین اربعین نفی نکرده است.(۲۶)

مرحوم ملامهدی مازندرانی در مجلس چهارم کتاب معروف خود، معالی السبطین، به ورود اهل‌بیت امام حسین«ع» در اربعین اول به کربلا و دیدار آنان با جابر را گزارش کرده است.(۲۷)

هاشم معروف حسنی محقق لبنانی و از علمای معاصر شیعه به نقل از راویان سلف نقل می‌نماید: «یزید، امام سجاد را مخیّر کرد که یا در شام بماند و یا به مدینه بازگردد که امام چهارم بازگشت به مدینه‌النبی را برگزید. فرزند معاویه آنان را مهیا ساخت و کسی را برای مدیریت کاروان همراهشان کرد. آنان در طول مسیر از راهنمای قافله تقاضا کردند که سر راه از کربلا بگذرند و او پذیرفت. قبلاً جابر انصاری و گروهی از بنی‌هاشم بار سفر به کربلا را بسته بودند و یک روز قبل از رسیدن اسیران به نینوا وارد شدند و در همان حال که جابر و همراهان در میان قبور شهیدان در رفت و آمد بودند، کاروان امام بر ایشان هویدا گردید. جابر نابینا بود. راهنمایش به وی گفت: من یک سیاهی می‌بینم که از جانب شام به سوی ما می‌آید و نگران شد که مبادا آنان از حامیان اموی هستند و می‌خواهند بار دیگر شرارتی را مرتکب گردند. جابر به وی گفت به سویشان شتاب کن و از آن قافله خبر بیاور، اگر از پیروان زیاد بن امیه بودند به جایی پناه می‌بریم و اگر کاروان علی ‌بن حسین و عمه‌ها و خواهرانش بود، تو در راه خدا آزادی. او رفت و به‌سرعت بازگشت و گفت: ای جابر! از جای خود برخیز و به استقبال بانوان حریم اهل‌بیت برو. جابر با پای برهنه جلو رفت و خود را به امام سجاد رساند و حضرت را غرق در بوسه می‌ساخت و به‌شدت گریست.»(۲۸)

از حاج میرزامحمد ارباب قمی(اشراقی) نقل شده است: «به حسب عادت، بعید می‌نماید که آن قافله دل‌شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گریه و سوگواری ممنوع شدند و اجساد شریفه شهدای خود را مقابل آفتاب دیدند، به زیارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند.(۲۹)

 

پیوست رأس مقدس به پیکر مطهر

از اموری که ثابت می‌کند اربعین حسینی در ۲۰ صفر ۶۱ هجری با حضور اهل‌بیت آن حضرت برگزار شده، موضوع ملحق گردیدن رأس مقدس به پیکر پاک امام حسین«ع» توسط امام سجاد«ع» در همین تاریخ است.

ابوریحان بیرونی حکیم و ریاضی‌دان قرن چهارم و پنجم هجری تصریح کرده است: «در روز اول صفر سر امام حسین«ع» را به شهر شام وارد  و در روز بیستم این ماه آن سر را به بدنش ملحق و در همان جا دفن کردند. زیارت اربعین راجع به این روز است.»(۳۰)

زکریای قزوینی هم تأیید می‌کند که در اول صفر که سر مبارک امام حسین«ع» به دمشق رسید، بنی‌امیه این روز را عید اعلام کردند و در روز بیستم صفر سر مبارک را به جثه مبارکش برگرداندند.»(۳۱)

شیخ صدوق در روایتی در باره آمدن اسیران به کربلا می‌گوید: «حضرت علی‌بن الحسین همراه بانوان از سرزمین شام بیرون آمدند و رأس امام حسین«ع» را به کربلا بازگرداندند.»(۳۲)

حکمت آمدن اهل‌بیت به کربلا این است که امام سجاد«ع» از یزید خواست شرایطی را فراهم آورد تا سر مطهر پدر بزرگوارش را به کربلا ببرد و به بدن پاک او ملحق سازد.

علامه مجلسی می‌نویسد: «هنگامی که اهل‌بیت از شام به سوی کربلا بازگشتند، حضرت علی ‌بن حسین«ع» سرهای مقدس را به اجساد آنان ملحق ساخت و زیارت اربعین در سالگرد این روز استحباب دارد.»(۳۳)

عبدالرئوف مناوی (متوفی ۱۰۳۱ ق) از معاصرین علامه مجلسی اقوال متعددی را در باره محل دفن رأس مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع»  بررسی کرده و نوشته است: «شیعیان اثنی‌عشری (امامیه) می‌گویند چهل روز بعد از شهادت حسین‌بن علی«ع» سر او به بدنش بازگشت داده شد و در کربلا مجاور پیکرش دفن گردید.»(۳۴)

مؤلف نورالابصار هم نوشته است: «دیدگاه شیعیان این است که رأس امام حسین«ع» به بدنشان بازگردانده و در اربعین شهادت آن حضرت، در کربلای معلی به خاک سپرده شد.»(۳۵)

ابن اعثم کوهی متوفی در ۳۱۴ ق، محدث، ادیب و مورخ شیعی می‌نویسد: «آنگاه [یزید] اسباب سفر علی ‌بن حسین«ع» و سایر اهل‌بیت را تدارک دید، سرهای شهدا را بدیشان سپرد و نعمان ‌بن بشیر انصاری را با سی سوار به همراهی آن طایفه واجب‌التعظیم مأمور گردانید. علی‌ بن حسین با خواهران و عمات و سایر اقربا متوجه مدینه طیبه شدند و در بیستم شهر صفر سر مبارک امیرالمؤمنین حسین و سایر شهدا را به ابدان ایشان ملحق ساختند و از آنجا به سر تربت مقدس جد بزرگوار خویش شتافتند و رحل اقامت انداختند.»(۳۶)

مرحوم سید محسن امین جبل عاملی خاطرنشان می‌نماید در باره اینکه سر مطهر را کجا به خاک سپرده‌اند نظرات گوناگونی ابراز شده است. بنا بر آنچه در کتاب گرانقدر بحارالانوار آمده است، سر امام در کنار پیکر پاکش به خاک سپرده شد. این نظر را غالب علمای شیعه پذیرفته‌اند و معتقدند امام سجاد«ع» سر را به کربلا بازگرداند.

سیدبن طاووس علاوه بر کتاب لهوف در کتاب دیگر خود، اقبال الاعمال هم به این نکته اشاره دارد و طایفه شیعه این نظر را تأیید می‌کند. ابن نما حلّی که عالمی مورد اعتماد و دانشمندی اهل تتبع به شمار می‌رود، می‌گوید: «سر امام را در شهرهای گوناگون گرداندند، ولی سرانجام به کربلا عودت داده شد و همراه جسد مطهر دفن گردید.» مرحوم سید مرتضی علم‌الهدی و شیخ طوسی نیز با این نظر موافقند. اما سبط بن جوزی در کتاب تذکره الخواص معتقد است که رأس مطهر امام همراه کاروان اسیران از شام به مدینه آورده شد و سپس آن را به کربلا انتقال دادند و در کنار جسد مقدس حضرت به خاک سپردند.(۳۷)

شهید آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی که درباره اربعین حسینی پژوهش‌های گسترده و پرمایه‌ای را به عمل آورده است، می‌گوید: «از شواهد آمدن اسرای خاندان نبوت در بیستم صفر سال ۶۱ هجری، هجرت در اربعین اول به کربلا، عبارت از ملحق ساختن سر مبارک سیدالشهداء به جسد طیب و انورش در کربلاست و این موضوع مشهور میان علمای امامیه است. اما سایر اقوال راجع به مدفن رأس مطهر اعتماد را نشاید.»(۳۸)

شهید ابن نقال نیشابوری، شیخ عبدالله بحرانی و شیخ طبرسی، بعد از بررسی اقوال مخالفین در باره رأس مطهر یادآور شده‌اند: «مشهور میان علمای امامیه آن است که رأس مطهر توسط امام سجاد به کربلا برگردانده و همراه جسد پاک امام حسین«ع» دفن شد.»(۳۹)

علامه شیخ عبدالله شبراوی تصریح نموده است که در اربعین شهادت امام حسین«ع» رأس به پیکرش پیوست.(۴۰)

سیداسدالله حسینی تنکابنی بعد از ارزیابی اقوالی که درباره محل دفن رأس مطهر مطرح بوده است، می‌گوید: «انتقال سر مقدس توسط امام سجاد«ع» به کربلا و به خاکسپاری آن توسط ایشان مؤید به عقل و نقل و نسبت به دیگر اظهارات صحیح‌تر است.(۴۱)

البته برخی منابع هم نوشته‌اند آن سر مقدس را در نجف در جنب مرقد امیرمؤمنان به خاک سپرده‌اند. این ادعا ضمن اینکه با اقوال مشهور مطابقت ندارد، این اشکال را به وجود می‌آورد که در آن ایام هنوز مرقد مطهر حضرت علی«ع» مشخص نشده بود تا چنین اقدامی در جوار آن صورت گیرد.

شیخ حر عاملی بعد از نقل گفته‌های گوناگون در این باره کلام سید بن طاووس را در باره برگردانیدن سر مطهر به کربلا و الحاق آن بر جسم مقدس امام نقل می‌کند و می‌افزاید: «در میان روایات مذکور منافاتی وجود ندارد و شاید وی احتمال داده است که رأس مطهر را در موقع بردن به شام، نزد قبر امام علی«ع» گذاشته باشند، یا در بازگشت مدتی در آنجا نهاده و سپس در کربلا همراه جسد اطهر دفن کرده‌اند.»(۴۲)

شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهرالکلام روایات مزبور و گفتار سید بن طاووس را می‌آورد و می‌نویسد: «شاید منافاتی میان آن اقوال و فرموده سید دیده نشود. احتمال دارد رأس پاک را در نجف به خاک سپرده و بعد در کربلا به بدن مطهر ملحق کرده‌اند، اما همه اینها حدس‌هایی است که فقها برای رفع تضاد میان روایات و عمل اصحاب ذکر کرده‌اند.»(۴۳)

علامه سیدعبدالرزاق مقرّم می‌نویسد: «هنگامی که امام سجاد مشاهده کرد یزید ملعون اندکی روی موافق نشان می‌دهد، پیشنهاد کرد سرهای شهیدان را دراختیار آن بزرگوار قرار دهند تا در محل مناسبی دفن کنند. یزید پذیرفت و حضرت سجاد«ع» سرهای مطهر را تحویل گرفت و به بدن‌های آنان ملحق کرد.»

این مطلب را حبیب السید بیان کرده و نفس المهموم و ریاض الاحزان از آن کتاب نقل کرده‌اند. در روضه الواعظین، مثیرالاحزان، لهوف، اعلام الوری، مقتل عوالم، ریاض المصائب، بحارالانوار و مناقب ابن شهر آشوب به نقل از سیدمرتضی و شیخ طوسی در زیارت اربعین و در بحار از العددالتویه (برادر علامه حلّی) نقل شده‌ است که سر مبارک به بدن امام حسین ملحق گردید.

ابن حجر عَسقلانی در شرح قصیده ‌بوصیری گفته است سر امام را بعد از چهل روز به بدن رساندند و در آنجا دفن کردند. ابن جوزی نیز همین نظر را دارد.

مناوی در کتاب الکواکب‌الدرّیه می‌گوید امامیه در این باره اتفاق‌نظر دارند.

قَرطبی هم این قول را ترجیح داده و نوشته است: «اهل کشف و شهود هم عقیده دارند که سر مقدس در کربلا دفن شد. پس بنابراین گفته‌های دیگر در این باره موردی ندارد و در یک حدیث رسیده است که سر مبارک در کنار قبر امیرمؤمنان دفن شده است، لکن این اعلام و رجال حدیث و تاریخ خود چنین روایتی را دیده‌اند، ولی به دلیل عدم وثوق به رجال این روایت، از آن اعراض کرده‌اند.»(۴۴)

برخی از مخالفین، اولین اربعین امام حسین در بیستم صفر سال ۶۱، به مقتل اسفراینی درباره بعید بودن این اتفاق و دوری راه‌ها اعتماد کرده‌اند، اما مرحوم اسفراینی در همین اثر نوشته است: «یزید قائدی از قواد خود را فراخواند و هزار نفر نیرو برایش تعیین کرد که به وی بپیوندند و فرمان داد اسرا را به مدینه یا هر مکانی که خودشان متقاضی آن باشند، ببرد و تمامی آنچه را اسیران کربلا لازم دارند فراهم آورد، از جمله آنکه رأس مطهر را به آنان تحویل داد، اسرا آن را تا کربلا حمل کردند و همراه جسد مقدس به خاک سپردند.»(۴۵)

شیخ فضل‌علی قزوینی (متوفی ۱۳۶۷ ق) که درباره تاریخ کربلا و حماسه نینوا پژوهش‌های باارزشی کرده است، اختلاف درباره مدفن رأس امام حسین«ع» را به لحاظ دیدگاه‌هایی که در گذر اعصار مطرح بوده به چهار دسته تقسیم کرده است: آنچه را که مختص علمای شیعه است. عقاید اهل سنت، دیدگاه‌های مشترک بین امامیه و عامه و نیز نظرات بین طرفداران فرقه اسماعیلیه و عامه. مرحوم قزوینی ذیل دیدگاه‌های مشترک بین امامیه و عامه خاطرنشان می‌نماید که رأس مبارک از شام به کربلا برگردانده و همراه جسد مطهر دفن شد. این نظر مشهور بین شیعیان بوده و آنان در قرون متمادی بر آن عمل ‌کرده‌اند. حتی در عصر ما بر موضوع مزبور اجماع وجود دارد. آنگاه در ادامه اقوال محدثان و فقهای شیعه را که در این باره اتفاق نظر دارند می‌آورد. قزوینی از این بابت تعجب می‌کند که چرا برخی از مؤلفان درباره محل دفن رأس امام اظهار تردید کرده‌ و نتوانسته‌اند در باره اینکه سر مقدس در نجف یا کربلا دفن گردیده نظر قاطعی را ابراز دارند. او از ارزیابی روایات، متون تاریخی و اقوال علما این گونه برداشت می‌کند که رأس مبارک در کربلا به پیکر پاک امام ملحق گردیده است و این قول علامه مجلسی را که در بحارالانوار درج گردیده است می‌آورد که: «والرأس مع الجسد و الجسد مع الرأس.»(۴۶)

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در ۲۲ آبان سال ۱۳۶۳.

۲ـ همان مأخذ.

۳ـ حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، ج ۲، ص ۱۴۱.

۴ـ همان مأخذ، ص ۱۴۱.

۵ـ فرهنگ زیارت، ش ۱۹ و ۲۰، تابستان و پاییز ۱۳۹۳، ص ۱۳.

۶ـ کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۸۱.

۷ـ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج ۶، ص ۵۲، بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۷۵.

۸ـ مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۱۷۱.

۹ـ آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص ۵۲۸.

۱۰ـ مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۵۸۰، سفینه البحار، محدث قمی، ج ۱، ص ۱۴۱.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۳۰.

۱۲ـ اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۱۹۶.

۱۳ـ منیرالاحزان، ابن نماحلی، صص ۱۰۸ـ۱۰۷.

۱۴ـ الدمعه الساکیه، حاج ملاباقر بهبانی، ص ۳۹۱.

۱۵ـ فرهنگ زیارت، ش ۱۹ و ۲۰، ص ۱۷۴.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.

۱۷ـ توضیح المقاصد، شیخ بهایی، ص ۶.

۱۸ـ التذکره فی احوال الموتی و امورالاخره، قرطبی، ج ۲، ص ۶۶۸.

۱۹ـ سارالشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، شیخ مفید، ص ۴۶.

۲۰ـ مصباح المتهجد، ص ۷۳۰.

۲۱ـ المصباح، کفعمی، ص ۱۵۰.

۲۲ـ العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ابن مطهر حلی، ص ۲۱۹.

۲۳ـ المجالس الفاخره فی ماتم العتره الطاهره، شرف‌الدین عاملی، ص ۲۳۴.

۲۴ـ المجالس السنیه، سیدمحسن امین، صص ۲۷۱ـ۲۷۰.

۲۵ـ اعیان الشیعه، همو، ج ۱، ص ۶۱۷.

۲۶ـ نک: لواعج الاشجان، همو، صص ۲۳۸ـ۲۳۷.

۲۷ـ معالی السبطین، ملامهدی مازندرانی، ص ۸۹۵.

۲۸ـ مسیره الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج ۲، ص ۱۳۲.

۲۹ـ الاربعین الحسینیه، میرزامحمد ارباب قمی، ص ۲۰۷.

۳۰ـ آثار الباقیه، ص ۵۲۸.

۳۱ـ عجایب المخلوقات، زکریا قزوینی، ص ۶۷.

۳۲ـ الامالی، شیخ محمدصدوق، ص ۲۳۲.

۳۳ـ بحارلانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.

۳۴ـ فیض القدیر، محمد عبدالرؤوف المناوی، ج ۱، ص ۲۰۵.

۳۵ـ نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، شبلنجی، ص ۱۲۱.

۳۶ـ الفتوح، ابن اکثم کوفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ص ۹۱۶.

۳۷ـ اعیان الشیعه، ج ۳، صص ۶۲۷ـ۶۲۶.

۳۸ـ تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص ۳۰۴.

۳۹ـ روضه الواعظین، ابن فتال نیشابوری، ص ۱۶۵، اعلام الوری، طبرسی، ص ۱۵۱.

۴۰ـ الاتحاف بحب الاشراف، شیخ عبدالله شبرلوی شافعی، صص ۱۲ و ۲۳.

۴۱ـ مصائب الهداه، سید اسدالله حسینی تنکابنی، ص ۸۷.

۴۲ـ وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج ۵، ص ۳۱۰.

۴۳ـ جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج ۲۰، ص ۹۳.

۴۴ـ مقتل، سیدعبدالرزاق مقرّم، صص ۴۴۰ـ۴۳۹.

۴۵ـ مقتل اسفراینی، ص ۵۴.

۴۶ـ الامام الحسین و اصحابه، فضل علی قزوینی، ج ۱، صص ۴۳۶ـ۴۲۷.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حماسه باشکوه عاشورا که با هدف مبارزه با منکرات امویان، احیای سنت محمدی و سیره علوی، نفی ظلم و ستم پایه‌ریزی گردید، به‌سرعت توانست زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای خیزش‌ها و حرکت‌های خودجوش دینی علیه زمامداران جفاگستر و ناروایی‌ها فراهم آورد.

 

 

۲٫

بعد از شهادت امام حسین«ع» و اصحاب فداکارش، برخلاف تصور باطل رژیم‌های حاکم، مبارزه، فریاد و اعتراض علیه ستمگران و خلافکاران خاموش نگردید و اگرچه شیوه نبرد با پلیدی‌ها تغییر یافت، ولی به برکت نهضت جاوید و مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع» خط سرخ شهادت و ایثار استمرار پیدا کرد.

۳٫

اربعین حسینی از پیامدهای قیام کربلاست که خود به جاودانگی و گسترش فرهنگ و معارف عاشورا کمک و ثابت کرد اگر آن گونه که شایسته مقام باعظمت رهبر این حماسه است، به تجلیل و تکریم آن پرداخته شود.

 

۴٫

قیام عاشورا به عنوان بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین نماد مقاومت، علیه تیرگی‌ها و آلودگی‌های ناشی از زمامداران فاسد و کارگزاران ظالم، نه تنها در قلمرو جهان اسلام، بلکه در سراسر گیتی همواره مطرح خواهد شد.

 

 

30نوامبر/16

اقدامات تروریستی داعش و احتمال تغییر معادلات منطقه

                                                                                                 حسین رویوران

اقدامات اخیر گروه تروریستی داعش در بیروت و پاریس، برای غرب در ابعاد مختلف یک افتضاح سیاسی بود وآنان را با چالش‌های جدیدی روبه‌رو ساخت. غرب در جریان اطلاع‌رسانی این دو حادثه به‌طور بی‌سابقه‌ای ماهیت نژادپرستانه‌ خود را نمایان کرد. انعکاس اخبار و حوادث تروریستی در فرانسه در خبرگزاری‌های جهان که همگی غربی‌اند، بیست برابر اخبار عملیات تروریستی بیروت بود که به دست همان گروه جنایتکار انجام شد. این رفتار نشان می‌دهد که غرب برای انسان غربی ارزشی متفاوت از انسان شرقی قائل است و تروریسم بر ضد غرب جنایتی بزرگ‌تر از حوادث مشابه در شرق است.

جمله آقای بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه در اینکه فرانسه تنها یک روز از روزهای پنج سال گذشته سوریه را تجربه کرده، بسیار گویا بود ویک دنیا گله و اعتراض به غرب در آن دیده می‌شود و نشان می‌دهد که غرب با حمایت از این گروه‌های تروریستی چه جنایت بزرگی را در حق مردم سوریه مرتکب شده است.

واکنش رهبران سیاسی دو کشور نسبت به حوادث تروریستی در فرانسه و لبنان نیز نشانه تفاوت زیرساخت‌های فرهنگی و سبد ارزشی در این دو جامعه است. در لبنان سید حسن نصرالله به‌سرعت اعلام کرد که این حادثه تروریستی است و ما باید به عاملان آن یعنی داعش، آن هم در جبهه‌های جنگ در سوریه پاسخ بدهیم و از مردم لبنان خواست که نکند تحت‌تأثیر اخبار اعلام تابعیت سیاسی یا مذهبی عاملان این اقدام تروریستی قرار گیرند، زیرا تروریسم دین ندارد و نباید به هیچ ملتی نسبت داده شود.

بعد از عملیات تروریستی بیروت شایع شده بود که عاملان انجام جنایت برج‌البراجنه یک فلسطینی و لبنانی سنی است. این خبر با حساسیت‌های موجود در لبنان می‌توانست در میان شیعیان وسنی‌های لبنانی و فلسطینیان تنش جدی ایجاد کند، ولی صحبت‌های دبیرکل حزب‌الله جلوی این فتنه را گرفت و از انحراف در اولویت جنگ بر ضدتروریسم جلوگیری کرد.

در فرانسه رهبران سیاسی پس از حوادث تروریستی بر انتقام از مسلمانان و تروریست‌ها تأکید کردند و رسانه‌های فرانسه و غرب به گونه‌ای تبلیغ کردند که بسیاری از کشورهای اروپایی سیاست پذیرش آوارگان سوری در اروپا را متوقف کردند و بسیاری از مساجد در فرانسه با دستور مستقیم وزارت کشور فرانسه بسته شدند و موج بازداشت مسلمانان و مسلمان‌آزاری آغاز گردید. همین که اعلام شد که تنها یکی از تروریست‌ها سوری است (همه به جز یک نفر تابعیت اروپایی داشتند)، مجلس نمایندگان امریکا نیز لایحه خودداری از پذیرش مهاجران سوری را به تصویب رساند و صدها مسلمان مقیم غرب در معرض آزارهای ناموجه هموطنان خود قرار گرفتند. این حوادث نشان می‌دهند که جوامع شرقی اهل تسامح‌اند، ولی در غرب هیچ حسی جز انتقام دیده نمی‌شود و اخلاق‌مداری در شرق و غرب تا چه حد متفاوت است.

البته انفجارات تروریستی بیروت و پاریس تنها در این محدوده تأثیر نداشت، بلکه در خود معادله موجود در منطقه و سوریه نیز تأثیرات بسیاری را بر جای گذاشت. آنچه مسلم است ایستادگی دولت و ملت سوریه در مقابل توطئه عظیم چندملیتی و کمک ایران و روسیه به آنها مانع از اجرای سناریوهای غربی ـ عربی در سوریه شد. ورود اخیر روسیه به بحران سوریه تا حد زیادی شرایط میدانی را دگرگون و در عین حال رفتارهای منافقانه غرب را نمایان و عریان ساخت. سوریه با پوشش هوایی روسیه و کمک مستشاری و ستادی ایران در مدت چند هفته، شرایط میدانی را دگرگون ساخت و ارتش سوریه با این کمک هفت جبهه زمینی در محورهای حمص، حما، لاذقیه، حلب، دوما، قنیطره و درعا را باز کرد و بدون استثنا در همه آنها پیشروی داشت.

حملات هوایی روسیه نشان داد که ائتلاف بین‌المللی علیه داعش که غرب به وجود آورده، فاقد اراده جدی برای نابودی این سازمان تروریستی است. ائتلاف غربی به رهبری آمریکا در یک سال و اندی از آغاز فعالیت خود برضد داعش مدعی است هفت هزار حمله هوایی بر ضد سازمان‌های تکفیری انجام داده، اما این عملیات هیچ تغییری در میدان پدید نیاورده، در حالی که حملات هوایی روسیه به مراکز تکفیری‌ها پس از یک هفته شرایط میدانی را تغییر داد و فرار تکفیری‌ها در همه محورها شروع شد. این سازمان‌های تکفیری ده‌ها مرکز آموزشی و زاغه‌های مهمات دارند و برای کسب درآمد از ناوگانی متشکل از ۱۷۰۰ تانکر زمینی حمل نفت دزدیده شده استفاده می‌کنند و روزانه نفت را با کمک قاچاقچیان ترکیه و صد البته با چشم‌پوشی دولت حاکم در آنکارا، از عراق و سوریه به بندر جیهان ترکیه می‌رساند و در بازارهای بین‌المللی به فروش می‌رسد.

مراکز حیاتی این سازمان عریض و طویل هیچ‌گاه به طور جدی از سوی ائتلاف بین‌المللی مورد حمله قرار نگرفته بود و واکنش آمریکا به اقدام روسیه حجم این رسوایی را افزایش داد. آمریکا و غرب بمباران جدی و هدفمند روسیه در سوریه را تهدیدی برای صلح منطقه قلمداد و با پرتاب ۵۰ تن اسلحه مدرن به تروریست‌های معتدل و میانه‌رو، دست خود را کاملاً رو کرده و تلاش برای ایجاد توازن بین نیروهای سوری و تروریست‌ها را آشکار ساخته‌اند.

اجلاس فوری سازمان ناتو و اظهارات مسئولان غربی در ضرورت کنترل روسیه و ایران و به اصطلاح حمایت از هم‌پیمانان غرب در منطقه، شبکه منطقه‌ای و بین‌المللی مدیریت تروریسم را کاملاً لو داد. پیروزی‌های سریع و قاطع در جبهه‌های زمینی، به‌ویژه در محور حلب و حما و قطع ارتباط نیروهای تکفیری و تدارکات و فرار بسیاری از تروریست‌ها به مرزهای ترکیه، غرب را به‌شدت وحشت‌زده کرد، به‌طوری که با ابتکار اجلاس وین برای حل سیاسی بحران در سوریه به‌سرعت تلاش کرد حوادث جدید منطقه را تحت کنترل درآورد.

دعوت از ایران و روسیه و برخی از همسایگان مانند عراق و لبنان در این اجلاس تاکتیکی بود برای اینکه نوعی اجماع کنترل شده توسط غرب شکل گیرد. غرب تلاش کرد تا از این تریبون بین‌المللی استفاده کند و تکلیف بشار اسد را روشن سازد، ولی مواضع قاطع ایران و روسیه در این اجلاس در رد هرگونه دیکته سیاسی و دخالت در امور داخلی سوریه و تأکید بر هنجارهای بین‌المللی در اخذ هرگونه تصمیم‌گیری و تعیین حق سرنوشت در باره سوریه به دولت و مردم این کشور، بسیاری از تدابیر غرب را برهم زد و مانع از آن شد که غرب آنچه در میدان با توطئه به دست نیاورد، در میدان دیپلماسی به دست آورد.

در این میان حوادث تروریستی داعش در فرانسه بسیار تأثیرگذار بود، زیرا پاریس از آغاز بحران سوریه با تبعیت از واشنگتن، جناح افراطی غربی را تشکیل ‌دادند و امیدوار بودند که تحولات در منطقه به گسترش سلطه غرب بر سوریه و منطقه بینجامد. سازمان‌های امنیتی فرانسه در پنج سال گذشته از اعزام بیش از دوهزار فرانسوی تکفیری به سوریه چشم‌پوشی و با همکاری با سازمان امنیت ترکیه (میت)، این افراد را به داخل سوریه اعزام و نقشی کلیدی در فرماندهی داعش و جبهه النصره ایفا کردند. اما حوادث تروریستی در فرانسه که ۱۳۰ کشته به همراه داشت، موضع فرانسه را به‌طور جدی تغییر داد. دولت سوسیالیست فرانسه هیچ راهی جز انتقال از جبهه حامی تروریست‌ها به جبهه ضدداعش در اختیار نداشت و آقای هلند رئیس‌جمهور این کشور در برابر ملت خود ناچار شد راهبرد ایجاد ائتلاف بین‌المللی جدید بین ایران، روسیه، آمریکا و فرانسه را اعلام کند.

انفجار اخیر هواپیمای روسی در آسمان سینا از سوی داعش نیز تحول مهمی است که روسیه را در راهی که انتخاب کرده مصمم‌تر ساخته است. کشته شدن بیش از ۲۰۰ روسی در این اقدام تروریستی، باور پوتین رئیس‌جمهور روسیه را مبنی بر اینکه اگر با تروریست‌های روسی در دمشق برخورد نکنیم باید منتظر جنگ با آنها در مسکو باشیم تقویت کرد. این اقدام تروریستی حجم ضربات هوایی روسی در سوریه را افزایش و حجم اهداف را نیز گسترش داد.

شکی نیست که تحولات جدید در بحران سوریه به نفع جبهه مقاومت است. انسجام جبهه مقاومت و افزایش ضریب همبستگی سازمانی میان آنها و در مقابل گسیختگی جبهه غربی ـ عربی ـ ترکی و بروز اختلاف میان آنها، شرایط جدیدی را پدید آورده و امکان خروج سوریه از بحران را فراهم ساخته است. در حال حاضر غرب و هم‌پیمانان آن راهی جز عقب‌نشینی از حمایت تروریسم در پیش ندارند و اظهارات اخیر غربی‌ها در پذیرش استمرار حاکمیت اسد، رئیس‌جمهور سوریه تا پایان دوره انتقالی نشانه آغاز عقب‌نشینی غرب از مواضع ثابت و سابق خود است. با امنیتی شدن شرایط در اروپا در نتیجه عملیات تروریستی در فرانسه، اروپائیان تحت فشار دو متغیر قرار گرفته‌اند. از یک‌ سو مهاجران سوری همچنان به اروپا سرازیر می‌شوند و این اقدام شرایط امنیتی، سیاسی و اقتصادی اتحادیه اروپا را تحت‌تأثیر قرار ‌داده و اختلافات جدی را در باره پذیرش یا عدم پذیرش آنها میان کشورهای اروپایی پدید آورده است، به گونه‌ای که برخی کشورها، دیگر کشورها را به سیاست‌های غیرانسانی متهم می‌کنند.

از سوی دیگر اقدامات تروریستی و امکان تکرار حوادث پاریس با بازگشت بیش از دوهزار از شش‌هزار تروریست اروپایی از سوریه، استمرار اتحاد منطقه شنگن را  زیر سئوال ‌برده و تعلیق معاهده شنگن از سوی فرانسه و استقرار مرزبانان این کشور در کلیه مبادی ورودی مرزی نشان می‌دهد که کشورهای اروپایی برخلاف آمریکا  در مقابل تحولات خاورمیانه آسیب‌پذیرند و ادامه همکاری سابق اروپا با امریکا با شرایط جدید در منطقه امکان‌پذیر نیست و ممکن است به فروپاشی اتحادیه اروپا منجر شود. این تحولات شرایط جدیدی را در منطقه رقم خواهند زد که لاجرم فضای متفاوتی را پدید خواهد آورد.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بعد از عملیات تروریستی بیروت شایع شده بود که عاملان انجام جنایت برج‌البراجنه یک فلسطینی و لبنانی سنی است. این خبر با حساسیت‌های موجود در لبنان می‌توانست در میان شیعیان وسنی‌های لبنانی و فلسطینیان تنش جدی ایجاد کند، ولی صحبت‌های دبیرکل حزب‌الله جلوی این فتنه را گرفت و از انحراف در اولویت جنگ بر ضدتروریسم جلوگیری کرد.

 

 

۲٫

 

اقدامات تروریستی و امکان تکرار حوادث پاریس با بازگشت بیش از دوهزار از شش‌هزار تروریست اروپایی از سوریه، استمرار اتحاد منطقه شنگن را  زیر سئوال ‌برده و تعلیق معاهده شنگن از سوی فرانسه و استقرار مرزبانان این کشور در کلیه مبادی ورودی مرزی نشان می‌دهد که کشورهای اروپایی برخلاف آمریکا در مقابل تحولات خاورمیانه آسیب‌پذیرند.

 

 

 

30نوامبر/16

عوامل مؤثر بر سلطه صهیونیست‌ها برآمریکا

پاسخ به شبهات تاریخی

 

 

مجید صفاتاج

 

 

در شماره گذشته به چگونگی شکل‌گیری سلطه یهودیان بر آمریکا اشاره شد. در این شماره به مهم‌ترین عوامل مؤثر بر سلطه صهیونیست‌ها در آمریکا می‌پردازیم که عبارتند از:

الف ـ پراکندگی جغرافیایی:

صهیونیسم جهانی با پشتیبانی مستقیم محافل یهودی امریکا اهمیت خاصی به توزیع جغرافیایی یهودیان و قرار گرفتن آنها در اماکنی که در راستای منافع صهیونیسم هستند، داده است، به‌نحوی که تا اول هزاره سوم میلادی ۹۹ درصد از یهودیان در شهرهای بزرگ مستقر شده‌اند و آرای آنها در انتخابات‌ها وزنه و قدرت قابل توجهی محسوب می‌شود و از طریق آن تصمیم‌گیری سیاستمداران تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرد.(۱)

«در پایان یافتن قرن بیستم، تعداد افراد بزرگ‌ترین اقلیت یهودی ساکن نیویورک  یک و نیم میلیون نفر بود.  پس از آن لس‌آنجلس با نیم‌ میلیون یهودی قرار دارد. پس از آن در هریک از شهرهای شیکاگو، فیلادلفیا و بوستون دویست و پنجاه هزار یهودی ساکن هستند. تعداد یهودیان در آمریکا بالغ بر ۵/۵ میلیون نفر است که ۴۳% یهودیان جهان را تشکیل می‌دهند و تقریباً یک میلیون و سیصد هزار نفر از یهودیان اسرائیل بیشترند. به همین دلیل یهودیان در اغلب انتخابات‌های امریکا در کفه برتری قرار می‌گیرند.  گفتنی است که تعداد یهودیان در سراسر جهان از سیزده میلیون نفر تجاوز نمی‌کند.»(۲)

 

ب ـ وضع اقتصادی:

در تعالیم تورات آمده است که تمام اموال جهان از آن شماست و هرچه جمع‌کنید براى شما کافى نیست، پس بجنگید تا پول براى شما باشد.

با توجه به این آموزه، یهودیان همواره سعى کرده‏اند تا برای به دست آوردن سرمایه و درآمد بیشتر بر تمام مراکز اقتصادى و تجارى آمریکا پنجه افکنند و تا کنون توانسته‏اند ده‌ها بانک، کارخانه و شرکت بزرگ آمریکایى را در اختیار بگیرند. آنها از این ثروت هنگفت و مکنت مالى استفاده می‌کنند و توانسته‏اند بسیارى از رؤساى جمهور آمریکا، اعضاى کنگره وسنا را بخرند و تحت امر خود قرار دهند و از طریق این کشور، سیاست‌هاى خود را در جهان پیش ببرند.

سازمان‌ها و اتحادیه‏هاى یهودى ایالات متحده آمریکا براى رسیدن به اهداف و مقاصد سلطه‌جویانه خود در آمریکا و سایر نقاط جهان، به‌ویژه در فلسطین موافقت کردند تا نهاد یهودى واحدى ایجاد شود که به ‌نهایى جمع‌آورى اموال از یهودیان را انجام دهد. نام این نهاد را «مؤسسه کمک رسانى واحد یهود» گذاشته‌اند. گاهى به آن «نداى واحد یهود»  نیز گفته مى‏شود. اموالى جمع‏آورى شده توسط این مؤسسه براى یهودیان نیازمند اروپا، مهاجرت و اسکان در فلسطین و نیز براى کمک به یهودیان نیازمند آمریکایى هزینه مى‏شد. «مؤسسه کمک رسانى واحد یهود» جمع‌آورى اموال را براى یهودیان آمریکا آسان کرد.

در طول جنگ جهانى دوم اکثر یهودیانى که کمک مالى مى‏کردند، توانستند نیازهاى سایر یهودیان را نیز برطرف کنند. در آغاز، بیشتر این اموال در داخل آمریکا هزینه مى‏شدند، ولی پس از تجدید نظردر مورد چگونگى مصرف اموال یهودى آمریکایى،  این اموال در داخل و خارج به صورت برابر توزیع  شدند و ۲۵ درصد از کل اموال نیز به یهودیان فلسطین اختصاص داده شد.(۳)

ارائه کمک مالى به رژیم صهیونیستی و فراوانى تعداد یهودیانى که به اتحاد جماهیر شوروى [سابق] مهاجرت کرده بودند، از جمله امورى بود که لزوم وجود اموالى براى حمایت از انان را مى‏طلبید. مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود منبع این حمایت بود. در سال ۱۹۶۷، این مؤسسه ۲۴۲ میلیون دلار به اسرائیل کمک کرد و در سال ۱۹۸۰ حمایت سالیانه از اسرائیل به ۳۰۰ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۷۴ به دنبال جنگ اکتبر ۱۹۷۳ حمایت مالى از رژیم صهیونیستی از نیم میلیارد دلار نیز فراتر رفت.

به علت اعتصابات آمریکا، مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود از طریق «مؤسسه کمک‏رسانى واحد اسرائیل» این اموال را از آمریکا به اسرائیل مى‏فرستاد که در اکثر عملیات‏ آژانس یهود از قبیل هزینه براى جذب مهاجران جدید، برنامه‏هاى آموزشى، پروژه‏هاى کشاورى و خدمات دیگر به کار گرفته مى‏شد. اما این شیوه غیرمستقیم در هزینه کردن اموالى که یهودیان آمریکا به اسرائیل مى‏بخشند و همچنین وضع سیاسى شاغلان در پست‏هاى رهبرى آژانس یهود، در نتیجه  فساد سیاسى و جانبدارانه عمل کردن در تخصیص این اموال، خشم یهودیان آمریکا، یعنى صاحبان این کمک‌ها را برانگیخت و برخوردهایى را بین رهبران آژانس یهود در اسرائیل با اتحادیه‏هاى یهودى در آمریکا به وجود آورد. در نتیجه قانونى وضع شد که به یهودیان آمریکایى اهداکننده این کمک‏ها و اعانه‏ها اجازه مى‏داد تسلط بیشترى بر نحوه هزینه کمک‏ها داشته باشند.

از اواخر دهه ۷۰ قرن بیستم، سیستم جدیدى اجرا شد که به موجب آن یهودیان آمریکا که این کمک‏ها را ارسال مى‏کردند  با یهودیان اسرائیل ، یعنی دریافت کنندگان این کمک‌ها مى‏کردند مستقیماً ارتباط پیدا مى‏کردند.

این سیستم «نوسازى پروژه‏ها» نامیده شد و هدف از آن به کار گرفتن تجربه یهودیان کمک کننده آمریکا در حل مشکلات اجتماعى رژیم صهیونیستی بود. از دیدگاه تشکیل‌دهندگان مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود، اهمیت این سیستم در همراه کردن سازمان‏ها و اتحادیه‏هاى یهودى در کشورهاى آمریکا و اسرائیل بود. در آغاز سال ۱۹۸۵  چهل اتحادیه یهودى آمریکایى وجود داشتند که با همتایان خود در اسرائیل در ارتباط بودند و فعالیت مستقیم خود را با آنها شروع کرده بودند.(۴)

در کنار «کمک‌رسانى واحد یهود» گروه کوچکى از یهودیان لیبرال آمریکا در سال ۱۹۷۹ «صندوق اسرائیل جدید» را در آمریکا ایجاد کردند. علت ایجاد این صندوق نارضایتی گروه مؤسس آن از سیاست‏هاى دولت‏هاى حزب لیکود و نیز مخالفت این گروه با شیوه هزینه دارایى‏ها توسط آژانس یهود بود. دارایى‏هاى صندوق اسرائیل جدید براى گروه‌هایى هزینه مى‏شد که در زمینه تقویت حقوق مدنى براى یهودیان و اعراب در اسرائیل، مبارزه علیه ظلم و ستم نسبت به زنان و کودکان و قربانیان تبعیض نژادى و همین‌ طور در زمینه یافتن راهى براى صلح بین اعراب و یهودیان فعالیت مى‏کردند.

گروه مؤسس «صندوق اسرائیل جدید» از طرف یهودیان راست‏گرا با انتقادات تندى رو به رو شد، اما نامه‏اى که تدى کولیک، شهردار سابق قدس در سال ۱۹۹۰ براى روزنامه جوئیش ویک که در نیویورک منتشر مى‏شود فرستاد و در آن از فعالیت‏هاى «صندوق اسرائیل جدید» ستایش کرد، مشروعیت بیشترى به فعالیت‏هاى این صندوق که گروه‌هاى راست‌گرا از آن دورى مى‏کردند بخشید.

هدسّه یا هداساه، سازمان زنان صهیونیست نیز بزرگ‏ترین سازمان یهودى براى جمع‌آورى پول براى رژیم صهیونیستی است که در خارج از چهارچوب مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود فعالیت مى‏کند. این سازمان از زمان تأسیس با شخصیت برجسته یک زن صهیونیست به نام «هنریتا زولد» در ارتباط بود که در سال ۱۸۶۰ در شهر بالتیمور ایالت متحده آمریکا متولد شد. پدر او خاخام بنیامین زولد از مجارستان به آمریکا مهاجرت کرده بود.(۵)

امروزه «هدسه» در بین سازمان‏هاى صهیونیستى سازمان از لحاظ منابع مالى در جایگاه سوم قرار دارد. این سازمان اکثر دارایى‏هاى خود را براى تحت پوشش قرار دادن خدمات پزشکى در اسرائیل مثل درمانگاه‏ها، بیمارستان‏ها، و مراکز آموزش حرفه‏اى هزینه مى‏کند.

در کنار حمایت مالى بسیار زیاد یهودیان آمریکا از رژیم صهیونیستی که سالانه از نیم میلیارد دلار نیز فراتر مى‏رود، یهودیان آمریکا ساز و کارهاى سیاسى خود را در حمایت مالى از این رژیم، پیشرفته‏تر کرده‏اند. پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و در نتیجه پیشرفتى که در روابط آمریکا و اسرائیل به وجود آمد، یهودیان احساس کردند که باید ابزار حمایت سیاسى خود را تغییر دهند. پس از آن حجم کمک‏هاى آمریکا به رژیم صهیونیست ناگهان افزایش قابل توجهى پیدا کرد و چندین برابر شد و به سه میلیارد دلار رسید. این مسئله کمک‏هاى اقلیت یهودى آمریکا را کمرنگ و کم‏اهمیت جلوه مى‏دهد و این اقلیت دیگر اصلى‏ترین منبع حمایت مالى رژیم صهیونیستی به حساب نمى‏آید.

منابع مالى جدید سبب تغییر در نوع حمایت یهودیان آمریکا از اسرائیل شد. حالا دیگر وظیفه اصلى آنان تلاش براى تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل بود و اینکه با هر تلاشى که به این حمایت ضربه بزند یا مانع آن شود، با قدرت برخورد کنند.(۶)

ج ـ سازماندهى مناسب:

از زمانى که یهودیان در بیش از سیصد سال قبل براى اسکان به آمریکا رفتند تا آغاز قرن ۲۱، اصل فعالیت اختیارى، عامل اساسى در سازماندهى یهودیان در آمریکا محسوب مى‏شد، در حالى که یهودیان در اروپا و شمال آفریقا به عنوان یک اقلیت مجبور بودند امور خود را از طریق دولت‏هاى این مناطق سازماندهى کنند تا زمانى برسد که گروهى را تشکیل دهند که نمایندگى آنان را در برابر قدرت حاکمه به عهده داشته باشد.

اما این امر در آمریکا اختیارى و داوطلبانه بود و دولت نیز به آن توجه نداشت. هر چند بى‏توجهى دولت آمریکا به امور داخلى یهودیان به نفع آنان بود، خود یهودیان در بعضى مواقع نمى‏توانستند بین خودشان اتحاد و یکپارچگى ایجاد کنند.(۷)

ارتباط داوطلبانه در حیات مدنى آمریکا تأثیرات مثبتى بر یهودیان داشت، اما از بعضى تأثیرات منفى هم به دور نبود، لذا یهودیان سازمان‏ها، اتحادیه‏ها و نهادهایى را برای حفظ ارتباطاتشان ایجاد کردند. همچنین سازمان‌هاى بسیارى را برای پوشش دادن به نیازهاى دینى، فرهنگى و قومى خود تأسیس کردند. تنها مانع بر سر ایجاد این سازمان‌ها محدودیت مالى بود.(۸)

رهبران سازمان‌هاى یهودى سعی کردند یهودیان غیروابسته را از طرق مختلفى همچون اقناع کردن، فشارهاى اجتماعى و تحریک دینى جذب کنند، اما به‌رغم این تلاش‏ها، بخش قابل توجهى از این یهودیان، همچنان خارج از چهارچوب گروهى و جمعى قرار داشتند.

وضع اقتصادى متمایز یهودیان آمریکا و ثروتمندى آنان امکان کمک به یهودیان سراسر جهان را برای آنها فراهم آورد. با ارتقای جایگاه ایالات متحده آمریکا در طول جنگ جهانى دوم، بر قدرت یهودیان آمریکا نیز افزوده ‏شد تا جائی که امریکا به مرکز رهبرى یهودیان سراسر جهان تبدیل شد. سختى‏ها و پراکندگى یهودیان اروپا در طول جنگ جهانى دوم، خلأیى را در رهبرى آنان به وجود آورده بود، خلائی که غیر از یهودیان آمریکا کسى نمى‏توانست آن را برطرف کند، زیرا آنها بزرگ‏ترین اقلیت یهودى‌ای بودند که وضعشان در طول جنگ تغییر نکرد و هیچ آزار و اذیتى به آنان نرسید.

پس از جنگ جهانى دوم، فعالیت اقلیت یهودى آمریکا از طریق شبکه گسترده‏اى از سازمان‌ها، اتحادیه‏ها و نهادها انجام مى‏گرفت. این شبکه تمام زمینه‏هاى دینى، اجتماعى، آموزشى، بهداشتى و رفاهى را تحت پوشش قرار مى‏داد، همه نوع کمکى به رژیم صهیونیستی مى‏کرد و مدیریت روابط بین اقلیت یهودى را با طرف‏هاى غیریهودى داخل و خارج آمریکا بر عهده داشت.

گروه‌هاى یهودى سازمان یافته آمریکا از تمام شیوه‏ها براى فشار بر دستگاه‌هاى دولتى آمریکا استفاده مى‏کردند.(۹)

به دنبال تحولات بین‏المللى و پیامدهاى منفى یا مثبت آن بر کل یهودیان یا گروه‌هایى که در مکان‌هاى مختلفى پراکنده بودند، سازمان‌هاى یهودى مجدداً سازماندهى شدند تا با محیط متغیر خود تناسب داشته باشند. در حالى که بعضى از سازمان‌هاى قدیمى همچنان به حال خود باقى ماندند، بقیه سازمان‌ها منحل شدند و به جاى آنها، سازمان‌هاى جدید و قدرتمندى تأسیس شدند که از نفوذ قومى و مؤثرى نیز برخوردار بودند.

 

 

منبع:

۱- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد چهارم (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹) ص ۲۳۱

۲ – عنابه، جلال، قدرت یهودیان در آمریکا، محمد رضا بلوردی (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، ۱۳۸۶)، ص ۲۸

۳ – همان، ص ۵۴

۴– صفاتاج، مجید، پیشین، ص۲۳۳

۵- پیشین، صص ۵۶ ـ ۵۴

۶ – همان، ص ۵۸

۷- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۲۳۴

۸- عنابه، جلال، پیشین، ص ۵۱

۹- همان، ص ۵۲

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پس از جنگ جهانى دوم، فعالیت اقلیت یهودى آمریکا از طریق شبکه گسترده‏اى از سازمان‌ها، اتحادیه‏ها و نهادها انجام مى‏گرفت. این شبکه تمام زمینه‏هاى دینى، اجتماعى، آموزشى، بهداشتى و رفاهى را تحت پوشش قرار مى‏داد، همه نوع کمکى به رژیم صهیونیستی مى‏کرد و مدیریت روابط بین اقلیت یهودى را با طرف‏هاى غیریهودى داخل و خارج آمریکا بر عهده داشت.

 

۲٫

به دنبال تحولات بین‏المللى و پیامدهاى منفى یا مثبت آن بر کل یهودیان یا گروه‌هایى که در مکان‌هاى مختلفى پراکنده بودند، سازمان‌هاى یهودى مجدداً سازماندهى شدند تا با محیط متغیر خود تناسب داشته باشند. در حالى که بعضى از سازمان‌هاى قدیمى همچنان به حال خود باقى ماندند، بقیه سازمان‌ها منحل شدند و به جاى آنها، سازمان‌هاى جدید و قدرتمندى تأسیس شدند که از نفوذ قومى و مؤثرى نیز برخوردار بودند.

 

30نوامبر/16

دارفور: فصلی دیگر از دخالت های رژیم صهیونیستی در سودان

احمد بروایه

رژیم صهیونیستی برای غصب سرزمین‌های اسلامی و قرار گرفتن در میان این کشورها از یک تهدید وجودی رنج می‌برد. این رژیم می‌داند که به دلیل خصومت ملت‌های مسلمان با او، هیچ سازشی با نظام‌های خائن منطقه نخواهد توانست منافع او را در بلند مدت تأمین کند؛ از این رو تلاش می‌کند با ایجاد تفرقه و استفاده از مشکلات موجود در جهان اسلام، زمینه تجزیه بیش از پیش جوامع اسلامی را در راستای منافع خود فراهم آورد.

در این میان یکی از مناطق مورد توجه رژیم صهیونیستی سودان است و در راستای سیاست محاصره مصر و ممانعت از تشکیل یک دولت قوی و حامی مصر در منطقه، با استفاده از مشکلات این کشور در امور داخلی آن دخالت می‌کند. رژیم صهیونیستی با حمایت از جنبش‌های جدایی‌طلبانه در جنوب سودان توانست گام اول هدف خود یعنی تجزیه سودان را عملی کند و هم‌اکنون با حمایت از شورشیان دارفور به بهانه حمایت از سیاه‌پوستان در مقابل ظلم عرب‌ها علاوه بر این هدف می‌خواهد افکار عمومی ملت‌های آفریقایی غیرعرب را نسبت به عرب‌ها بدبین و طرفدارانی را میان افکار عمومی مسلمانان منطقه دست و پا کند.

دارفور:

دارفور منطقه‌ای در شرق سودان است با مساحت ۴۹۳ هزار کیلومتر مربع و یک پنجم مساحت این کشور را در بر می‌گیرد و با کشورهای لیبی، چاد، آفریقای مرکزی و جنوب سودان همسایه است. این منطقه در شمال محدود به صحرای بزرگ و در جنوب حاصلخیز و دارای منابع آبی است. جمعیت این منطقه ۵/۷ ملیون نفر و از نظر تقسیمات کشوری دارای پنج استان شمال دارفور، غرب دارفور، جنوب دارفور، شرق دارفور و وسط دارفور است.

همه مردم دارفور مسلمانند و به دو گونه کوچ‌نشین دامدار و یکجانشین کشاورز تقسیم می‌شوند و ساختار اجتماعی قبیله‌ای دارند. قبایل کوچ‌نشین عمدتاً خود را عرب می‌دانند و قبایل یکجانشین عمدتاً غیرعرب هستند. قبایل دارفور عمدتاً با قبایل موجود در کشورهای همسایه خصوصاً چاد، روابط فامیلی دارند. دارفور در دوران‌های گذشته استقلال داخلی داشته و همزمان با جنگ جهانی اول به وسیله انگلستان به سودان ملحق شده است. عمده صادرات منطقه دارفور صمغ عربی است که در صنایع نوشابه‌سازی، چاپ و آرایشی بهداشتی کاربرد دارد. این منطقه همچنین از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان محصولات دامی در سودان و دارای منابع غنی نفت و اورانیوم و موقعیت جغرافیایی ممتازی است که بر اهمیت آن می افزاید.(۱)

بحران دارفور:

بحران دارفور بحرانی منطقه‌ای با ابعاد جهانی است که از سال ۲۰۰۳ و پس از نمایان شدن نشانه‌های صلح در جنوب سودان شدت گرفت و ملیون‌ها نفر براثر جنگ بی‌خانمان شدند. این نزاع با پیدایش جنبش آزادیبخش سودان به رهبری عبدالواحد محمد نور و سپس جنبش عدالت و آزادی به رهبری خلیل ابراهیم در دارفور آغاز گردید. پس از شروع نزاع در این منطقه کشورهای غربی و شورشیان، دولت سودان را متهم کردند که با استفاده از شبه نظامیان عرب‌تبارِ طرفدار دولت، اقدام به پاک‌سازی قومی منطقه دارفور کرده است و بر همین اساس دادگاه جنایی بین‌المللی حکم بازداشت عمرالبشیر رئیس جمهور سودان را صادر کرد.(۲)

ریشه های بحران دارفور:

*ریشه اصلی بحران سودان و دارفور ساختار قبیله‌ای و ناعادلانه دولت مرکزی سودان از ابتدای استقلال تا کنون است. دولت مرکزی از ابتدا هیچ توجهی به توسعه این منطقه نداشت و بر اساس ادعاهای «کتاب سیاه» که توسط جنبش عدالت و آزادی برای نشان دادن بی‌عدالتی در سودان منتشر شده است، بیشتر مناصب کشوری و لشکری دولت مرکزی از ابتدای استقلال تا امروز در دست سه قبیله شمالی است که تنها پنج درصد جمعیت سودان را تشکیل می‌دهند. از منظر اقتصادی نیز تقریباً تمام طرح‌های اقتصادی در منطقه دارفور نیمه‌کاره رها شده‌ و بودجه آن به استان‌های مرکزی اختصاص داده شده است.

*انطباق تفاوت‌های قومی مردم دارفور بر تفاوت‌های معیشتی به گونه‌ای که کوچ‌نشین‌ها عرب‌ و یکجانشین‌ها غیرعرب هستند. در صورت بروز درگیری‌های قبیله‌ای این امر می‌تواند شکل نزاع قومی به خود بگیرد.

*دولت سودان در سال‌های جنگ با شورشیان جنوبی، برای کاهش هزینه‌های جنگ، قبایل، از جمله قبایلی از منطقه دارفور را مسلح کرد که بعد‌ها باعث گسترش نزاع‌های قبیله‌ای، سرقت‌های مسلحانه و غارت در منطقه شد.

*خشکسالی‌های گسترده در منطقه غرب سودان که قبایل کوچ‌نشین را مجبور کرد برای پیدا کردن آب و غذا برای دام‌های خود وارد مناطق کشاورزان شوند. این امر باعث تشدید درگیری بر سر منابع محدود آب و زمین میان قبایل مختلف دارفوری شد و بی‌تفاوتی دولت مرکزی، شبه‌ حمایت این دولت از قبایل عرب را تشدید کرد.

*در پی انشعاب در دولت سودان در سال ۲۰۰۱ و جدایی حسن الترابی از حاکمیت سودان، برخی از گروه‌های دارفوری موجود در حاکمیت به طرفداری از ترابی از نظام منشعب شدند. این افراد بعد ها با انتشار کتابی به نام «کتاب سیاه» به انتقاد از نابرابری در سودان پرداختند و پس از چندی جنبش عدالت و آزادی را تأسیس کردند. ترابی متهم است که پدر روحی و حامی اصلی این جنبش محسوب می‌شود، هر چند او همواره این اتهام را رد می‌کند.

دولت سودان در ابتدای بحران اعلام کرد که این شورش در حقیقت اعمالی تبهکارانه است و نشان داد که در حل ریشه‌ای بحران جدی نیست و پس از شکست مذاکرات در سال ۲۰۰۳ هم عزم خود را برای حل بحران با استفاده از زور اعلام کرد و با استفاده از نیروهای شبه‌نظامی حامی خود ـ «جنجوید» ـ بحران را پیچیده‌تر  و زمینه دخالت کشورهای غربی را در امور داخلی سودان فراهم کرد.(۳)

 

طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی درگیر در بحران دارفور:

موقعیت جغرافیای دارفور به عنوان پلی میان شرق و غرب آفریقا، همسایگی با چهار کشور آفریقایی، وجود قبایلی که در دو سوی مرزها زندگی می‌کنند و منابع سرشار منطقه، باعث توجه ویژه کشورهای همسایه، قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی و نقش‌آفرینی آنها در بحران دارفور شده است.

بر این اساس طرف‌های بین‌المللی درگیر بحران به دو گروه عمده طرفداران دولت سودان و حامیان شورشیان تقسیم می‌شوند. طرفداران دولت، کشورهای عربی همسایه سودان مانند مصر، لیبی و نیز چین هستند. لیبی از ابتدای بحران طرفدار دولت و قبایل عربی بود، ولی پس از دخالت قدرت‌های غربی در این کشور تلاش کرد نقش یک میانجی بی‌طرف را بازی کند. چین نیز پس از تحریم سودان در ابتدای دهه ۹۰ توسط امریکا، تبدیل به بزرگ‌ترین مشتری نفت این کشور و مانع صدور چندین قطعنامه در شورای امنیت بر ضد سودان شد.

کشور‌های طرفدار مخالفان در دارفور، آمریکا، رژیم صهیونیستی، اتحادیه اروپا و چاد هستند. شورشیان دارفور از ابتدا تلاش کردند با باز کردن راه دخالت قدرت‌های بزرگ در منطقه، قدرت خود را بالا ببرند. از طرف دیگر وجود روابط خانوادگی در دو سوی مرز دارفور، به‌خصوص قبیله زغاوه که رئیس جمهور چاد از فرزندان آن است باعث شده که بسیاری از دولتمردان چادی با شورشیان همدردی و به آنان کمک کنند.(۴)

نقش رژیم صهیونیستی در بحران دارفور:

رژیم صهیونیستی از ابتدای بحران و در راستای سیاست خود در تضعیف دولت‌های منطقه، از طرق مختلف به دخالت در امور داخلی سودان پرداخته است، به گونه‌ای که آفی دیختر، وزیر سابق امنیت داخلی این رژیم در سال ۲۰۰۸ در یک سخنرانی در مرکز پژوهشی امنیت ملی رژیم صهیونیستی تصریح کرد که  این رژیم در جنوب سودان و پس از آن در دارفور دخالت کرده تا مانع قدرت گرفتن سودان در منطقه شود. او همچنین عنوان کرد: «دخالت ما در دارفور بدون پشتیبانی آمریکا و اتحادیه اروپا بسیار مشکل می‌شد و کشور ما از ابتدای بحران در سال ۲۰۰۳  راه‌هایی برای دخالت در دارفور داشته است.»

وی می‌افزاید: «دخالت در کانون جدید بحران و تشدید آن امری ضروری است تا سودان نتواند قدرت پیدا کند و یک سودان صد پاره بهتر از سودانی قوی و تأثیرگذار است. تحرکات ما در دارفور محدود به بُعد رسمی نیست، بلکه کل جامعه اسرائیل از جمله نهاد‌های مدنی را دربر می‌گیرد.»

همچنین آریل شارون در اظهاراتی در سال ۲۰۰۳ در کابینه رژیم صهیونیستی اعلام داشت: «وقت آن رسیده است تا با همان ابزار، وسایل و اهدافی که برای دخالت در جنوب سودان داشتیم در غرب سودان نیز دخالت کنیم.»(۵)

دخالت رژیم صهیونیستی در دارفور شامل حمایت مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی از گروه‌های شورشی، تلاش برای جلب نظر افکار عمومی جهان غرب به بحران دارفور، نشر اخبار نادرست از منطقه و فشار بر سیاستمداران غربی از طریق لابی‌های صهیونیستی برای تحریم دولت سودان در شورای امنیت می‌شود.

از جمله گروه‌های صهیونیستی‌ای که با هدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا تأسیس شد، ائتلاف «دارفور را نجات دهید» است که توانست تأثیر زیادی بر افکار عمومی آمریکا و به تبع آن سیاستمداران این کشور بگذارد و راه را برای افزایش فشارهای این کشور بر سودان باز کند. مؤسسات دیگری چون موزه هولوکاست نیویورک نیز با برپایی نمایشگاه‌های مختلف توانستند افکار عمومی را به بحران دارفور جلب کنند. رژیم صهیونیستی همچنین با پذیرفتن هزاران پناهنده دارفوری در فلسطین اشغالی سعی کرد در میان مردم دارفور طرفدارانی را پیدا کند تا در آینده بتواند از آنها به عنوان مهره‌های این رژیم در منطقه استفاده کند. رژیم صهیونیستی و آمریکا  همچنین از طریق گروه‌های امدادرسان دست به جمع‌آوری اطلاعات، نشر اطلاعات نادرست و جعل اسناد برای ارائه به دادگاه بین‌المللی کیفری زده‌اند. از دیگر فعالیت‌های این جنبش‌ها جمع‌آوری یک میلیون امضا از بخش‌های مختلف ایالات متحده برای مجبور کردن دولت بوش به دخالت در دارفور بود.

علاوه بر این، رژیم صهیونیستی از ابتدای بحران با حمایت مادی و تسلیحاتی از مخالفان دولت در دارفور، به‌خصوص از جنبش آزادیبخش سودان به رهبری عبدالواحد نور، به‌ویژه از طریق چاد، در امور داخلی سودان دخالت ‌کرد.

روزنامه صهیونیستی هآرتص در ۱۶ فوریه ۲۰۰۷ اعلام کرد که این رژیم به دولت مجاور دارفور سلاح فروخته است. قاچاق سلاح به دارفور از طریق چاد صورت می‌گیرد و گزارش‌ها حاکی از آنند که فرزند دانی یاتوم، رئیس سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی در قاچاق اسلحه به دارفور دست داشته است.

وجه دیگر دخالت رژیم صهیونیستی در مسئله دارفور تلاش برای جذب رهبران گروه‌های شورشی در این استان است. رژیم صهیونیستی پس از تجربه موفق خود در جنوب سودان تلاش‌هایش را برای نفوذ در شورشیان دارفوری شدت بخشید. یکی از چهره‌های شاخص طرفدار این رژیم در دارفور، عبدالواحد محمد نور رئیس جنبش آزادیبخش سودان است. این جنبش در سال ۲۰۰۸ و از طریق پناهندگان دارفوری حاضر در فلسطین اشغالی دست به تأسیس دفتری در مناطق اشغالی زد و رئیس این جنبش در مصاحبه‌ای با الجزیره اعلام کرد که ایدئولوژی جنبش متبوعش اجازه‌ گشودن سفارت اسرائیل در سودان را می‌دهد.

علاوه بر این، منابع خبری فاش کرده‌اند که رژیم صهیونیستی اردوگاه‌های آموزش نطامی برای اعضای گروه عبدالواحد محمد نور در صحرای «نقب» را راه‌اندازی کرده‌ است. وی همچنین در سال ۲۰۰۹ با سفر به سرزمین‌های اشغالی با عاموس گلعاد، مدیر سیاست‌گذاری و امور نظامی این رژیم دیدار داشته است.(۶) این رژیم تا سال ۲۰۰۹ مبلغ ۲۰۰ میلیون شیکل به پناهنده‌های دارفوری کمک کرده است. برخی از منابع خبری نیز فاش کرده‌اند که خلیل ابراهیم، رهبر سابق جنبش عدالت و آزادی نیز از فلسطین اشغالی دیدار کرده است. البته جنبش عدالت و آزادی دیدار رهبر این جنبش با مقامات رژیم صهیونیستی را تکذیب کرده است. (۷)

خاتمه:

سودان مانند دیگر نقاط جهان اسلام در نتیجه دخالت قدرت‌های بزرگ و رژیم صهیونیستی در امور داخلی این کشور در معرض تجزیه قرار دارد. مشکل اساسی سودان عدم تشکیل دولتی یکپارچه و نیرومند از زمان استقلال تا کنون و تقسیم ناعادلانه امکانات در میان مناطق بوده است. انشعابات گسترده در صفوف جنبش‌های مخالف دولت در سودان باعث شده است که دولت سودان تلاش کند از طریق تفرقه‌افکنی میان گروه‌های مسلح، کنترل اوضاع را در دست گیرد.

از طرفی گروه‌های مسلح نیز با پشتوانه قدرت‌های بیگانه، برای صلح جدیت نشان نمی‌دهند و همین امر دورنمای منطقه را تیره کرده است. دولت سودان و سایر کشورهای اسلامی باید با حمایت از برقراری صلح و عدالت در سودان و تلاش برای توسعه منطقه، دست بیگانگان را از سرزمین‌های اسلامی کوتاه کنند.

منابع:

  1. en.wikipedia.org/wiki/Darfur
  2. مستاک یحیی احمد لمین، قضیه دارفور و ابعادها الإقلیمیه و الدولیه، رساله ماجستیر، جامعه مولود معمری، تیزی وزو، الجزایر، ۲۰۱۳
  3. همان
  4. جولی فؤاد هرکل، دور التدخل‌الخارجی فی‌تأزیم مشکله دارفور، بحث مقدم لنیل درجه الدبلوم فی الشؤن الدولیه و الدبلوماسیه، الاکادیمیه السوریه الدولیه، ۲۰۱۰
  5. رضا عامری، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن… و رویاروییه‌ای نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲
  6. www.aljazeera.net/encyclopedia/icons/2014/10/2/%d8%b9%d8%a8%d8%af-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad%d8%af-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%86%d9%88%d8%b1
  7. رضا عامری، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن… و رویاروییه‌ای نوین، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی می‌داند که به دلیل خصومت ملت‌های مسلمان با او، هیچ سازشی با نظام‌های خائن منطقه نخواهد توانست منافع او را در بلند مدت تأمین کند؛ از این رو تلاش می‌کند با ایجاد تفرقه و استفاده از مشکلات موجود در جهان اسلام، زمینه تجزیه بیش از پیش جوامع اسلامی را در راستای منافع خود فراهم آورد.

 

۲٫

سودان مانند دیگر نقاط جهان اسلام در نتیجه دخالت قدرت‌های بزرگ و رژیم صهیونیستی در امور داخلی این کشور در معرض تجزیه قرار دارد. مشکل اساسی سودان عدم تشکیل دولتی یکپارچه و نیرومند از زمان استقلال تا کنون و تقسیم ناعادلانه امکانات در میان مناطق بوده است.

 

 

 

30نوامبر/16

نبرد کلاشینکف با اف ۱۶ در یمن

مهدی حلفی

کشور یمن یکی از کشورهای مهم و استراتژیک منطقه است که در حاشیه دریای سرخ، تنگه باب‌المندب و دریای عرب قرار دارد. این کشور از چند ماه پیش از جانب یک کشور خارجی، یعنی عربستان سعودی هدف حمله نظامی قرار گرفت. در این حمله تا کنون هزاران از شهروندان غیرنظامی یمنی به شهادت رسیده‌اند.

عربستان سعودی در ابتدای جنگ یمن خیال فتح چند روزه این کشور را در سر می‌پروراند، اما پس از ماه‌ها بمباران یمن و فرستادن هزاران سرباز سعودی و اماراتی به این کشور، هنوز کنترل بخش‌های زیادی از این کشور از جمله شهر صنعا پایتخت یمن در دست نیروهای ارتش این کشور و حرکت انصارالله(حوثی‌ها) است. در این مقاله به بررسی ابعاد مختلف جنگ یمن می‌پردازیم:

یمن؛ پایگاه محبان اهل بیت«ع»

یمن کشوری است که مردمانش به دست امام علی«ع» اسلام آوردند و از همان صدر اسلام به محبت ویژه‌شان نسبت به اهل‌بیت«ع» شهره بودند. محبتی که بسیاری از نمودهای آن در زندگی روزمره مردم یمن قابل مشاهده است و تلاش‌های آل‌سعود برای از بین بردن یا تضعیف این محبت از طریق نشر جریان وهابیت در یمن تا کنون راه به جایی نبرده است.

عربستان در طول تاریخ معاصر همیشه سعی کرده یمن را تحت سلطه خود داشته باشد، به همین دلیل، زمانی که قدرت از دست مزدورانش خارج شد و به دست مردم یمن افتاد، هجوم همه‌جانبه به این کشور مسلمان را آغاز کرد.

بمباران کور یمن به دست عربستان

عربستان از ابتدای فروردین ماه سال ۹۴ با همراهی چند کشور عربی از جمله امارات، قطر و بحرین حمله خود را به یمن آغاز کرد، حمله‌ای که با بمباران شدید و همه‌جانبه مناطق مختلف یمن همراه بود و در این بمباران‌ها بسیاری از زیرساخت‌های اساسی یمن از بین رفتند.

عربستان سعودی مدعی بود که حملات هوایی‌اش تنها مواضع و پایگاه‌های نظامی را هدف قرار می‌دهد، اما تصاویر و گزارش‌های مخابره شده از یمن نشان می‌دهند که این حملات بیشتر مناطق مسکونی و مراکز صنعتی، آموزشی و درمانی یمن را هدف قرار داده است.

در بمباران‌های یمن تا کنون هزاران تن از شهروندان غیرنظامی این کشور از زن و  کودک گرفته تا پیرمرد و پیرزن به شهادت رسیده‌اند. در میان شهدا، اقشار گوناگون مردم از مناطق مختلف یمن وجود دارند، اما این جنایت‌ها  باعث اتحاد اقشار مختلف مردم بر ضد دشمن سعودی گردیده و حتی طرفداران دیروز عربستان در یمن، امروز در خط مواجهه با سربازان سعودی قرار دارند. مردم یمن فرهنگ قبیله‌ای دارند و از انتقام خون بناحق ریخته شده نزدیکان خود نمی‌گذرند.

محاصره یمن توسط عربستان

جنایت دیگر عربستان در حق مردم یمن، محاصره این کشور است. نیروهای نظامی عربستان با محاصره همه‌جانبه زمینی، هوایی و دریایی یمن مانع از ورود هرگونه کمک غذایی و دارویی به این کشور شده‌اند. با وجود آنکه هم ‌اکنون میلیون‌ها تن در یمن از سوءتغذیه و کمبود مواد غذایی رنج می‌برند، اما صدائی از سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر بلند نمی‌شود. حتی پیش از جنگ علیه یمن هم بخشی از مردم این کشور از گرسنگی و سوءتغذیه رنج می‌بردند. این مشکل پس از حمله عربستان به یمن تشدید شد و بر تعداد افرادی که در یمن با مسئله سوءتغذیه مواجه هستند، به صورت تصاعدی افزوده شد.

شکست اف ۱۶ از کلاشینکف

نیروهای عربستان سعودی در حالی به یمن حمله کردند که مجهز به جنگنده‌های اف ۱۶ و بالگردهای آپاچی بودند. این تجهیزات نظامی پوشش هوایی را برای نیروهای زمینی سعودی فراهم می‌کردند، اما این نیروهای مجهز به پیشرفته‌ترین سلاح‌های دنیا از معدودی سرباز یمنی با سلاح‌های سبکی چون کلاشینکف شکست بزرگی خوردند.

عربستان سعودی به دنبال اشغال یمن، به‌خصوص شهر صنعا در ظرف چند روز بود، اما تا کنون نه تنها به این هدف نرسیده، بلکه نیروهای نظامی یمنی توانسته‌اند مناطق وسیعی را در خاک عربستان به تصرف خود در آورند و تلاش‌های متعدد نیروهای سعودی برای بازپس‌گیری این مناطق شکست خورده است.

نیروهای یمنی از شکست‌های ارتش عربستان را فیلمبرداری کرده‌اند و این صحنه‌ها را به صورت مستمر در شبکه‌های ماهواره‌ای یمنی منتشر می‌کنند تا مردم دنیا ببینند که چگونه سربازان سعودی با رها کردن سلاح، تجهیزات و خودروهای نظامی خود از صحنه جنگ فرار می‌کنند.

بعد از ورود نیروهای نظامی عربستان و امارات به خاک یمن، ده‌ها تن از سربازان این کشورها در حملات نیروهای نظامی یمنی به هلاکت رسیدند. همچنین در این حملات تعداد زیادی از خودروهای نظامی نیروهای خارجی متجاوز منهدم شدند و یا به غنیمت نیروهای یمنی افتادند.

کوهستان‌های یمن علاوه بر اینکه مانع پیشروی نیروهای خارجی در داخل این کشور می‌شوند، مناطق مناسبی برای کمین بر ضد نیروهای سعودی و اماراتی هستند. موقعیت این کوهستان‌ها به گونه‌ای است که کمتر سربازی می‌تواند از این مناطق جان سالم به در ببرد.

اتحاد داعش و عربستان در یمن

بخش زیادی از نیروهای پیاده نظام عربستان در یمن، گروه‌های تکفیری، به‌خصوص القاعده و داعش هستند. این گروه‌ها که از لحاظ تسلیحاتی و مالی توسط عربستان تغذیه می‌شوند، با نام و پرچم القاعده و به عنوان متحدان عربستان با نیروهای ارتش و حرکت انصارالله یمن می‌جنگند.

همچنین گروه تکفیری داعش با حمایت عربستان در ماه‌های اخیر چندین عملیات انتحاری در مساجد شهر صنعا، پایتخت یمن انجام داده است. در این حملات ده‌ها تن از نمازگزاران یمنی به شهادت رسیده‌اند.

هزینه‌های میلیاردی جنگ یمن برای آل‌سعود

جنگ یمن هزینه‌های سنگینی برای عربستان داشته و این کشور میلیاردها دلار را صرف هزینه این جنگ کرده، اما نتوانسته است نتیجه چندانی به دست بیاورد و این کشور مسلمان را اشغال کند.

این جنگ سبب کسری بودجه عربستان شده و رهبران سعودی برای اداره کشورشان مجبور به برداشت بخشی از ذخیره‌های ارزی خود در بانک‌های غربی شده‌اند تا بتوانند هزینه‌های سنگین این جنگ را تأمین کنند.

طولانی شدن جنگ یمن سبب شده که بخشی از سلاح‌ها و مهمات‌های مورد نیاز برای بمباران‌های هوایی در انبارهای نظامی عربستان سعودی ته بکشد و این کشور مجبور شده میلیاردها دلار سلاح و مهمات بخرد تا بتواند به جنگ با یمن ادامه بدهد.

 

آینده جنگ یمن

یمن برای عربستان یک باتلاق است و این کشور برای نجات خود چاره‌ای جز خروج از یمن ندارد. ادامه جنگ یمن و ورود بیشتر عربستان به این جنگ، هزینه سنگین انسانی و مالی برای این کشور خواهد داشت، بدون اینکه نهایتی برای آن وجود داشته باشد.

به نظر نمی‌رسد که عربستان در یمن راه به جایی ببرد و موفقیتی را در این کشور کسب کند. یمنی‌ها در طول تاریخ همیشه با استعمارگران جنگیده‌اند و این بار هم نخواهند گذاشت کشورشان به دست سعودی‌ها اشغال شود، به همین دلیل پیروزی درنهایت از آن مردم یمن خواهد بود.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یمن برای عربستان یک باتلاق است و این کشور برای نجات خود چاره‌ای جز خروج از یمن ندارد. یمنی‌ها در طول تاریخ همیشه با استعمارگران جنگیده‌اند و این بار هم نخواهند گذاشت کشورشان به دست سعودی‌ها اشغال شود، به همین دلیل پیروزی درنهایت از آن مردم یمن خواهد بود.

30نوامبر/16

از میان خبرها

دختران محجبه در آمریکا در معرض رفتارهای خشن

بیش از نیمی از دانش‌آموزان مسلمان که در مدارس عمومی یا مدارس خصوصی غیراسلامی در ایالت کالیفرنیای آمریکا مشغول به تحصیل هستند با تبعیض و خشونت مواجهند.
شورای روابط اسلامی – آمریکایی در گزارشی اعلام کرد: حداقل ۵۵ درصد از دانش‌آموزان مسلمان این ایالت که در نظرسنجی این شورا شرکت کردند، گفته‌اند که به دلیل مسلمان بودن در معرض تبعیض از سوی مسئولان مدرسه و خشونت‌ و زورگویی از سوی سایر دانش‌آموزان هستند. نتایج این نظرسنجی نشان داد تبعیض و خشونت علیه دانش‌آ‌موزان مسلمانان از سال ۲۰۱۲ میلادی تاکنون افزایش قابل‌توجهی داشته است. در این میان دختران مسلمان به دلیل داشتن حجاب بیش از دانش‌آموزان پسر در معرض رفتارهای خشن و تبعیض‌آمیز قرار دارند.
به گفته شورای روابط اسلامی – آمریکایی، اسلام‌ستیزی در مدارس کالیفرنیا و سایر ایالت‌های آمریکا فقط به رفتارهای نامناسب منحصر نمی‌شود؛ بلکه حتی در متون درسی که شامل مطالب ضداسلامی هستند و اسلام و مسلمانان را قدیمی و ناسازگار با ارزش‌های غربی نشان می‌دهند، نیز دیده می‌شود. در سال‌های اخیر و به ویژه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر موج اسلام‌ستیزی در آمریکا در حال افزایش بوده است. آتش زدن مساجد، سوزاندن نسخه‌های قرآن، انتشار اعلامیه‌ها، نصب تبلیغات و برگزاری تظاهرات علیه اسلام و مسلمانان در خیابان‌های شهرهای مختلف، ارائه تصویر مخدوش و تحریف شده از اسلام و مسلمانان در فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی، جاسوسی از مساجد و تبعیض شغلی علیه مسلمانان تنها گوشه‌ای از طیف گسترده اقدامات و رفتارهای اسلام‌هراسانه در آمریکا هستند که طی چند سال گذشته تشدید شده‌ است.

 

 

نفوذ وهابیت در جمهوری آذربایجان

طالع باقرزاده رهبر جنبش اتحاد مسلمانان جمهوری آذربایجان در گفتگو با روزنامه «ینی مساوات» چاپ باکو گفت: «اخیرا «الدار محمودوف» وزیر امنیت ملی جمهوری آذربایجان از  ضرورت مقابله با داعش سخن گفت. این نشان می دهد که در جمهوری آذربایجان خطر وهابیت وجود دارد و مسبب آن نیز حاکمیت کنونی است. زیرا درها را بروی وهابی‌ها باز کردند و امکان توسعه برایشان فراهم شده است. نتیجه نیز این می باشد که هم اکنون  جلوگیری از وهابی ها در کشور به یک مشکل تبدیل شده است و اکنون وهابی ها همچون ویروس در حال پخش شدن هستند.
باقرزاده گفت: این وضعیت برای جمهوری آذربایجان خطرناک است. هم اکنون وهابی‌هایی که در جمهوری آذربایجان فعالیت دارند، از امکانات گسترده‌ای بهره مندند. چرا جلوی آنها گرفته نمی‌شود؟ اگر یک شیعه، یک مغازه دایر کند خیلی سریع تحت نظارت گرفته می‌شود اما وهابی‌ها یک شبکه گسترده تجاری در کشور ما دارند و سرمایه‌داران بزرگ هم پشت سر وهابی‌ها قرار دارند و فرزندان صاحب‌منصبان بلندپایه هم از آنها حمایت می‌کنند.

 

شیعیان الجزائر؛ اقلیتی که میان وهابی‌های متعصب با سکوت زندگی می‌کنند

خبرگزاری “سی ان ان عربی” در گفت و گو با برخی از شیعیان الجزائر برای اولین بار بخشی از زندگی پیروان این مذهب که در الجزائر به زندگی محرمانه معروف هستند، پرداخت.

“صادق سیالمیه” یکی از شیعیان به “سی ان ان” گفت: هر کسی از تعداد شیعیان الجزائر می‌پرسد اول باید حق حضور در اجتماع را به آنها بدهد تا بفهمد تعدادشان دقیقا چقدر است.

سیالمیه که یکی از چهره‌های بارز شیعه در الجزائر است در ادامه تصریح کرد: نظریه رد و تحجر، شیعیان را در نزد بسیاری از مردم به صورت شیطان قرار داده است و به همین دلیل بسیاری از ما تقیه پیشه می‌کنیم.

وی درباره اماکنی ویژه برای عبادت شیعیان در الجزائر اعلام کرد: مذهب ما “هندو” نیست تا مکان‌هایی ویژه (برای انجام مناسک) داشته باشیم، ما حق داشتن حسینیه و مکانی برای تجمع را نداریم اما در مسجد نماز می‌خوانیم.

سیالمیه در ادامه به تحرکات گسترده سفارت عربستان در الجزائر برای انتشار وهابیت اشاره کرد و با حالت کنایه گفت: کتاب‌های مجانی “ابن تیمیه” سال‌ها قبل از رسیدن برق به این منطقه رسیده و این جریان ادامه دارد.

بر اساس گزارش مذکور، شیعیان الجزائر به خاطر تهدیدات وهابیان متعصب یا ناچار به تقیه هستند یا اینکه خود را در پشت  مذهب صوفیه پنهان می‌کنند.

 

دادگاه آلمان پیرزن ۸۷ ساله را به جرم قبول نکردن هولوکاست زندانی کرد!

دادگاهی در آلمان یک پیرزن ۸۷ ساله را به اتهام انکار هولوکاست و تاکید بر این مسئله که وجود اردوگاه کار اجباری آشویتس به لحاظ تاریخی امری اثبات شده نیست، به ده ماه زندان محکوم کرد.

این پیرزن آلمانی به اسم اورسولا هاوربک که رسانه‌های طرفدار اسرائیل به وی لقب «مادر بزرگ نازی» داده‌اند گفت: وجود هولوکاست «تنها یک باور» است.

خبرگزاری فرانسه می‌گوید که وی در ماه آوریل با حضور در برنامه‌ای تلویزیونی گفته بود: «هولوکاست بزرگترین و طولانی‌ترین دروغ تاریخ است.» وی در دادگاه نیز بار دیگر اظهارات قبلی خود را تایید کرد.

در جریان دادگاه این زن که در شهر شمالی هامبورگ برگزار شد طرفداران وی با تجمع در برابر ساختمان دادگاه شعار می‌دادند «بگذارید وارد دادگاه شویم».

 

 

.

 

 

اعتراف مبلغ مشهور وهابی در مورد امام حسین(ع)

 

وهابیت همواره تمام سعی خود را برای موجه جلوه دادن “اسلام اموی” به کار برده است.

وهابیت همواره تمام سعی خود را برای موجه جلوه دادن “اسلام اموی” بکار برده است که بعضاً مخفی کردن این رویه از دست آنها خارج شده و به برخی حقایق اعتراف می‌کنند.

“عائض القرنی” یکی از مبلغین و سخنرانان مشهور وهابی، اخیراً ضمن انتساب خود به اهل سنت عنوان داشت: ما اهل سنت معتقدیم که [امیرالمومنین] علی بن ابی طالب شایسته‌تر به خلافت بود.

“سی ان ان” در ادامه سخنان وی را این‌گونه گزارش داد: «عائض القرنی خطیب وهابی سعودی، اخیراً تصریح کرد که [امام] حسین «شهید مظلوم» بوده و ما قاتلان او را ملعون می‌دانیم و از آنان برائت می‌جوییم.

 

 

رهبران انقلاب در میان عزاداران نیجریه

همزمان با آغاز ماه محرم و ایام سوگواری ابا‌عبدالله‌ الحسین(ع)، بیرق عزاداری سالار شهیدان در محافل شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) در نقاط مختلف جهان افراشته شده و عزاداری و سوگواری در سرتاسر جهان در حال برگزاری است. شیعیان نیجریه نیز در این روزها مراسم باشکوهی را در مناطق مختلف این کشور برگزار می‌کنند. اجتماع بزرگ عزاداران حسینی در شهر بانچی واقع در شمال این کشور برگزار شد. در این اجتماع ضمن برگزاری مراسم سخنرانی و مدیحه‌سرایی مراسم شبیه‌خوانی نیز برگزار شد.

 

 

 

وعده آمریکا دروغ بود، تحریم‌های کوبا لغو نشد!

سفیر کوبا در نشست سفرای عضو گروه آلبا که در تهران برگزار شد تصریح کرد که علیرغم برقراری روابط دیپلماتیک بین کوبا وآمریکا، تحریم‌ها علیه کشورش لغو نشده و واشنگتن همچنان به دنبال براندازی حکومت کوبا است.

«آمریکا قابل اعتماد نیست.» این تنها گزاره‌ای است که این روز‌ها زیاد شنیده و دیده می‌شود. مقامات آمریکایی چراغ راهنمای سیاست خارجی خود را «منافع ملی» با نگاه زیاده خواهانه خود و رژیم صهیونیستی تعریف کرده‌اند و در این مسیر هم، هیچ خط قرمزی را نمی‌شناسند و به هیچ تعهدی نیز پایبند نمی‌مانند.

سفیر کوبا با تاکید بر اینکه «هاوانا در مورد حاکمیت و استقلال خود با هیچ کس مذاکره نکرده است»، افزود: «ترمیم روابط زمانی اتفاق افتاد که دولت و ملت کوبا خود را در مقابل هرگونه نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا آماده کرده بودند.»

وی افزود : «از طرف دیگر کنگره آمریکا هنوز هیچ قانونی را که منجر به حذف تحریم‌های ضد کوبا شود تصویب نکرده و در نقطه مقابل دهها اقدام قانونی جهت تقویت جنبه‌های کلیدی اجرای تحریم‌ها و بازداشتن «اوباما» از اتخاذ اقدامات اجرایی برای لغو تحریم‌ها انجام داده است.»

 

 

30نوامبر/16

آیاتوطئه‌ای پیچیده‌تر از ۱۱ سپتامبر در پیش است‎؟

«بررسی فاجعه منطقه و جهان»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی

 

 

 

درآمد:

دکتر سعدالله زارعی، کارشناس مسائل  سیاسی در زمره افراد برجسته‌ای است که به دلیل اشراف بر تحولات منطقه‌ای و جهانی، همواره تحلیل‌های موشکافانه‌ای ارائه میدهد. اما اینبار علاوه بر ویژگی فوق، حضور ایشان در مراسم حج اخیر و مشاهده عینی فاجعه منا از نزدیک، انگیزه انجام این مصاحبه را برای ما دو چندان کرد. در این گفتگو همچنین اوضاع سوریه و حوادث پاریس مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

 

*با توجه به حضور جنابعالی در ایام حج و وقوع فاجعه منا و مشاهدات عینی‌ شما، تحلیلتان را از این فاجعه بزرگ بیان بفرمایید. دلیل کارشکنی و لاپوشانی‌های دولت عربستان در این قضیه از نظر حضرتعالی چیست؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. فاجعه منا در طول تاریخ حج، در نوع خود یک فاجعه بی‌سابقه محسوب می‌شود و مورد دیگری شبیه به آن نداریم که چند هزار حاجی در منا از بین رفته باشند و لذا به اعتقاد من این رویداد یک مسئله عادی نیست که بگوییم اتفاقی افتاده و تمام شده است، مخصوصاً اگر از جنبه طبیعی به مسئله نگاه کنیم، در طبیعت اتفاق خاصی که در سال‌های قبل وجود نداشته باشد رخ نداده، یعنی نه زلزله‌ای آمده، نه آتشفشانی اتفاق افتاده و نه سیلی آمده است و شرایط طبیعی کاملاً مشابه سال‌های قبل بوده است. از نظر تعداد حجاج هم امسال نه تنها افزایش نداشتیم، بلکه نسبت به بسیاری از سنوات گذشته کاهش هم داشته است. در سال‌های قبل از ۱۳۸۷ تعداد حجاج بین سه تا سه و نیم میلیون نفر بود که امسال به دو میلیون نفر رسید، بنابراین تعداد حجاج هم زیاد نشده بود.

قانون و قاعده جدیدی هم توسط حاجیان اعمال نشد که بگوییم حجاج امسال از مسیر دیگری آمدند یا مثلاً قوانینی را در سال‌های قبل رعایت می‌کردند و امسال رعایت نکردند و در نتیجه گرفتار حادثه شدند. بنابراین این فاجعه در شرایطی رخ داد که وضعیت جدید طبیعی یا انسانی پیش نیامده بود و لذا این موضوع قطعاً به نحوه مدیریت حجاج در منا و قبل و بعد از آن برمی‌گردد. این مسئله تقریباً مورد اتفاق نظر حاجیان حاضر در مراسم بود. اکثر حجاج شیعه و سنی‌ و متعلق به ملیت‌های مختلفی که در باره فاجعه منا اظهار نظر کرده‌اند، به ناتوانی حکومت عربستان در اداره حج اشاره کرده‌اند.

بنده به عنوان کسی که توفیق داشتم در حج امسال حضور داشته باشم، عرض می‌کنم این نوع مدیریت حج یک نوع مدیریت فاجعه‌بار است. ما نه تنها در حج ۹۴ گرفتار حادثه شدیم، بلکه این نوع مدیریت می‌تواند در سال‌های آینده هم حادثه‌ساز باشد و تعداد کشته‌ها به چند برابر رقم هفت هزار نفر هم برسد. در این باره به چند نکته اشاره می‌کنم.

نکته اول از بعد اعتقادی است. کسانی که متولی امر حج هستند، یعنی خاندان آل‌سعود یا شیوخ وهابی، از لحاظ باور و اعتقاد هیچ چیزی جز خدای متعال را مقدس نمی‌دانند. خدا را هم از این جهت مقدس می‌دانند که به او دسترسی ندارند، وگرنه اگر او هم قابل دیدن و لمس کردن بود، از نظر آل‌سعود مقدس شمرده نمی‌شد. نتیجه این تفکر اهمیت ندادن به امور مرتبط با حج و جان، عزت و رفاه انسان‌هاست. با نگاهی به رفتار مأمورین خدماتی بیت‌الله‌الحرام، کاملاً متوجه این نکته می‌شویم که آنها در حالی که دارند به ظاهر خدمت خانه خدا را می‌کنند، اما هیچ اعتقادی به آن ندارند، از جمله اینکه پشت به کعبه می‌ایستند، با صدای بلند حرف می‌زنند، قهقهه سر می‌دهند و با شلنگ، آب به روی زوّار می‌بندند به صورتی که نمی‌توانند اعمالشان را درست انجام بدهند و قرآن‌هایی که در دستشان هست، در اثر فشار و تعجیلی که برای فرار از صحنه دارند به زمین می‌افتند. این رفتارها برای مأمورین سعودی بسیار عادی است و حتی زمانی که در نزدیک‌ترین نقطه به کعبه ظاهراً دارند خدمت می‌کنند، هیچ اعتقادی به این بیت ندارند.

کسانی که در جاهای مختلف بیت‌الله‌الحرام خدمت می‌کنند، اساساً هیچ آشنایی‌ای هم با جزئیات بیت ندارند. مسائل مربوط به بیت‌الله‌الحرام چندان زیاد نیستند و شاید ۴۰ الی ۵۰ نکته بیشتر نباشند. کافی است مثلاً فرد بداند رکن یمانی و شامی و عراقی کجا هستند؟ مولد‌النبی کجاست؟ کوه ابوقبیس کجاست؟ و… این نکات را روی هم که جمع کنیم شاید ۵۰ تا بیشتر نشوند، اما مأمورینی که در آنجا خدمات ارائه می‌دهند و قرار است حجاج را راهنمایی کنند، اساساً این چیزها را نمی‌دانند. این موضوع نشان می‌دهد که هم این مطالب به اینها گفته نشده، هم خودشان علاقه نداشته‌اند که یاد بگیرند. حکومت به اینها یاد نداده که مثلاً مفهوم رکن یمانی، مقام ابراهیم، حجر اسماعیل و… چیست و از نظر مذهبی و تاریخی هیچ توضیحی به آنها داده نشده است. خود من از چند نفر از مأمورینی که برای راهنمایی در آنجا نشسته بودند سئوال کردم مولد‌النبی کجاست؟ اولاً کلمه مولدالنبی ظاهراً خیلی برایشان تازگی داشت. مکث مفصلی می‌کردند و می‌پرسیدند مولد محمد(ص)؟ می‌گفتم بله. محمد را هم خیلی عادی می‌گفتند. بعد می‌گفتند نمی‌دانیم. این نشان می‌دهد در این مسئله معرفتی وجود ندارد و لذا اهمیت مسئله هم درک نمی‌شود. وقتی از یک مأمور می‌خواهید نشانی محلی را بپرسید، با بی‌میلی اشاره کلی می‌کند، به‌طوری که نمی‌توانید نقطه مورد نظرتان را پیدا کنید.

بنابراین وقتی اینها برای بیت‌الله احترام و اهمیتی قایل نیستند، رفتارشان با زایر بیت‌الله هم محترمانه نیست و این اهمیت ندادن هم ریشه اعتقادی دارد. اینها معتقدند توسل و توجه به غیر خدا، ولو پیامبر بزرگوار اسلام«ص»، شرک است و لذا در مولدالنبی مأمور گذاشته‌اند که کسی به آنجا نزدیک نشود. کاربری آن را هم تغییر داده و آنجا را تبدیل به کتابخانه کرده‌اند. روی دیوار ورودی مولدالنبی هم با تابلوهای نئون متحرک به زبان‌های مختلف و با خط درشت نوشته‌اند این مکان خصوصیتی ندارد و توجه و توسل به آن حرام است. این در باره پیغمبر«ص» است و در نتیجه تکلیف بقیه چیزها معلوم است.

در حالی که اعتقاد اهل سنت این نیست. اگر به استانبول بروید، در مکانی که مربوط به «باب عالی»، مکان خلافت عثمانی می‌شود، موئی را در محجری گذاشته‌اند و اهل سنت به آنجا می‌روند و به عنوان اینکه این موی پیامبر«ص» است، تبرک می‌یابند. یعنی برای یک مو که ثابت هم نشده که حتماً موی پیامبر«ص» است، این قدر اهمیت قائل می‌شوند و می‌روند و زیارت می‌کنند و به این مو و محجری که در آن قرار گرفته است تبرک می‌جویند. رفتاری که در عربستان با مقدسات مسلمانان می‌شود ربطی به اهل سنت ندارد، بلکه یک دیدگاه وهابی است که بر وضعیت موجود سایه انداخته است. مدیریتی هم که در حج، مکه و مدینه اعمال می‌شود یک مدیریت غیرمتمرکز و مبتنی بر واگذاری است. به این شکل که هر بخش از خدمات را به شرکت‌های مختلفی که عمدتاً خارجی هستند سپرده‌اند. این شرکت‌ها نوعاً از کشورهای مسلمان هستند، ولی دولت‌هایشان در این امور دخالت نمی‌کنند، بلکه این شرکت‌های خصوصی هستند که کارها را انجام می‌دهند. این شرکت‌های خصوصی هم بر حسب آنچه که در مکه و مدینه مشاهده می‌شود، به این کارها نگاه صرفاً تجاری ـ مالی دارند. مثل هر شرکتی که در هر جای دیگری کاری را انجام می‌دهد و بابت آن پولی را دریافت می‌کند و با هم رقابت هم می‌کنند. در اینجا هم شرکت‌های اقتصادی بدون ذره‌ای اعتقاد دینی به کاری که انجام می‌دهند، صرفاً به شکل اقتصادی تجاری امور را مدیریت می‌کنند، به همین دلیل هم کارهایشان توأم با ظرافت‌های مذهبی و روحیه عبادی نیست. این مسئله در مراسم حج و در مدینه بسیار مشکل‌آفرین است. نتیجه و تبلور این نگرش هم این می‌شود که حجاج پس از آن حالت روحانی و عرفانی پس از عرفه، کشته می‌شوند، انگار که هیچ اتفاقی در آنجا نیفتاده و مثلاً تصادف یا حادثه‌ای رخ داده یا قطاری از ریل خارج شده و عده‌ای هم کشته شده‌اند.

این عدم تمرکز در مدیریت حج و واگذاری امور به دیگران بدون یک مقام متولی پیگیر، سبب بروز حادثه شد. در روز حادثه منا یک هلیکوپتر کفایت می‌کرد که بالای سر حجاج بچرخد و هوا را جابه‌جا کند. اگر فقط همین یک کار را انجام می‌دادند تعداد کشته‌ها به چند نفر تقلیل پیدا می‌کرد یا اگر ماشین آبپاش آمده یا همان هلیکوپتر مقداری آب روی سر جمعیت پاشیده بود، تعداد کشته‌ها از چند نفر بیشتر نمی‌شد یا همان مأمورین محدودی که در آنجا حاضر بودند، اگر مقداری آب توزیع می‌کردند این فاجعه  پیش نمی‌آمد. کسانی که در آنجا متولی کار بودند، امکانات لازم برای اینکه بتوانند حتی درصدی از مشکلات را کاهش بدهند در اختیار نداشتند. مأمورینی که سن آنها بین ۱۷ و ۱۸ و حداکثر ۲۱ سال بود، حتی بی‌سیم یا امکانات دیگری را در اختیار نداشتند که خبر بدهند. گویی اصلاً چنین اموری جزو مأموریتشان نبود. ابداً توجیه هم نبودند، لذا هیچ اقدامی از سوی مأمورین آنجا برای اینکه این مسئله به شکلی مدیریت شود و تلفات کاهش پیدا کند وجود نداشت.

همیشه دست‌کم دو هلیکوپتر از صبح مرتباً پرواز می‌کردند و لحظه‌ای صدای هلیکوپترها قطع نمی‌شد، اما این هلیکوپترها ظاهراً فقط برای بازرسی امنیتی، آن هم نه امنیت جان زائر، بلکه به عنوان امنیت حکومتی پرواز می‌کردند و مسئول کنترل جمعیت از این بابت بودند. آنها تجمع و توقف را در منا دیدند، ولی اصلاً اهمیت ندادند، در حالی که کافی بود یکی از آنها کمی مسیرش را کج و فاصله‌اش را با زمین کم می‌کرد و روی منطقه بسته منا چرخی می‌زد تا هوا جا به جا شود و قطعاً وضعیت خیلی فرق می‌کرد. اینها نشان می‌دهد که مدیریت درستی درحج وجود ندارد.

البته این فاجعه هیچ تأثیری روی رژیم آل‌سعود به جا نگذاشت و تصور نکنید که چون این وضع پیش آمده، برای دفعه بعد حواسشان را جمع می‌کنند. هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه سعودی‌ها در سیستم مدیریت حج تغییری ایجاد کرده باشند وجود ندارد. ایام حج در اواخر شهریور و اوایل مهر ۹۴ بود. جالب اینجاست که اینها در اردیبهشت ماه چهار نفر از متولیان حج را عزل کردند و تا پایان مراسم هم جایگزینی برای اینها تعیین نشده بود. یعنی مسئولین حج اگر هم قرار بود کاری انجام بدهند، اصلاً مسئولی وجود نداشت.

به همین دلیل به اعتقاد من احتمال تکرار این حادثه وجود دارد و نباید گمان کنیم آل‌سعود از این مسئله متنبه شده است و دیگر شاهد این فجایع نخواهیم بود. این تجربه نشان داد که مسلمان‌ها باید برای اداره حج فکری بکنند و با توجه به افکار وهابی‌ آل‌سعود به انتظار تغییر از جانب آنها ننشینند.

 

*عملکرد مسئولین ذیربط در دولت ایران را در این قضیه چگونه ارزیابی می‌فرمایید؟

در مورد واکنش دولت ایران به موضوع، باید عرض کنم که عملکرد دولت در دو سازمان خلاصه می‌شود. سازمان حج و وزارت خارجه. در سازمان حج زحماتی که آقای اوحدی در متن این حادثه کشید، واقعاً زحمت جهادی و یک تلاش بسیجی به مفهوم کامل کلمه بود. من شاهد بودم که ایشان واقعاً لحظه‌ای دست از پیگیری مسئله نکشید و از ابتدا تا آخر پیگیر حادثه بود. هنوز هم به‌طور جدی پیگیر حادثه هست و در این زمینه واقعاً مماشاتی از ایشان ندیدیم. کما اینکه از بعثه مقام معظم رهبری هم آنچه که دیدیم تلاش و جدیت بود.

در بخش وزارت خارجه شاهد تلاش‌هایی در مسیر تلاش سازمان حج بودیم و به‌نوعی به سازمان حج کمک کردند. منتهی با توجه به شواهد و قرائن، نگاهی در وزارت خارجه وجود داشت و وجود دارد که می‌گوید می‌توانیم با عربستان در فضای مسالمت‌آمیزی به تفاهم و توافق برسیم و در نتیجه هر حرکتی که به‌نوعی عربستانی‌ها را ناراحت کند از نظر وزارت خارجه ما یک اقدام نادرست تلقی می‌شود. این در حالی است که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع مذاکره نیستند، بلکه تابع مطالبه‌گری و اعمال فشار هستند. در همین حج امسال سعودی‌ها تلاش کردند برگزاری دعای کمیل را تعطیل کنند و حتی وزارت حج آنها روی این مسئله تأکید کرد که به هیچ وجه امکان برگزاری دعای کمیل وجود ندارد. تحلیل دوستان وزارت خارجه این بود که تاکید سعودی‌ها برای عدم برگزاری دعای کمیل به خاطر احتمال نفوذ عناصر تروریستی در درون تجمعات است، لذا تلاش می‌کنند از تجمع جلوگیری کنند تا جلوی حوادث تروریستی گرفته شود، در حالی که واقعیت این نبود. واقعیت این است که حج اساساً یعنی تجمع. چگونه وقتی صبح، ظهر و عصر در مسجدالنبی شاهد تجمع ۱۰۰ هزار نفری حجاج برای نماز جماعت هستند و هیچ کاری هم نمی‌توانند برای تعطیلی آن بکنند، کنترل می‌کنند، ولی اجتماع دعای کمیل را که بسیار محدودتر از آن است نمی‌توانند کنترل کنند؟ وقتی عربستان برای برگزاری دعای کمیل تحت فشار قرار گرفت، تسلیم شد و دعای کمیل امسال با شکوه سال‌های قبل و با همان تعداد و با همان کیفیت در همان مکان برگزار گردید. این موضوع نشان می‌دهد که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع فشارند، نه تابع مذاکره، ولی وزارت امور خارجه ما این را قبول نداشت. الان هم قبول ندارد و لذا در جریان منا وزارت خارجه با این استدلال که ما با کنترل اعتراضات می‌توانیم مسائلمان را با عربستان حل و فصل کنیم، به دنبال این بود که دایره اعتراضات به آل‌سعود را کنترل کند. به نظر من این نگاه از ریشه نادرست است؛ فرصت‌های بسیاری را از جمهوری اسلامی می‌گیرد، کما اینکه گرفته و موقعیت‌ جمهوری اسلامی در منطقه را به خطر می‌اندازد.

 

*نظرتان در مورد سرنوشت آقای رکن‌آبادی چیست؟

در مورد آقای رکن‌آبادی، ایشان جدای از شخصیت دیپلماتیک و سیاسی‌، یک انسان والا و ارزشمند و متدین بود. ما توفیق داشتیم که در ایام حج مدت مدیدی در مجاورت ایشان باشیم. اتاق‌های ما کنار هم بود و در بسیاری از برنامه‌های زیارتی با هم بودیم. روحیه بسیجی به مفهوم خاکی، بی‌توقعی و بی‌ریایی را در ایشان به‌عینه می‌دیدیم. بسیار عادی در برنامه‌های حج حضور داشت و مثل یک عنصر بسیجی عمل می‌کرد. در واقع بیش از اینکه دیپلمات باشد، بسیجی بود. روحیات خیلی خاصی داشت.

متأسفانه در روز حادثه، ایشان از جمع دوستانی که برای رمی‌ جمره حرکت کردند، جدا می‌افتد و با کسانی که گرفتار حادثه شدند، در قسمت جلوی جمعیت قرار می‌گیرد و برای نجات مصدومین تلاش زیادی هم می‌کند، از جمله یکی از دوستان ما به نام آقای دکتر شجاعی‌فرد که در حج معمولاً با آقای رکن‌آبادی بودند، می‌گفتند که آقای رکن‌آبادی ایشان را از داخل جمعیت جدا و به ایشان کمک کرده و جانشان را نجات داده بود، منتهی متأسفانه خود ایشان گرفتار حادثه می‌شود و تعداد زیادی از زایران، مخصوصاً افریقایی در حالتی که هیچ کسی نا و توانی نداشت، روی ایشان می‌افتند.

یکی از دوستان بعثه می‌گوید که ایشان مرا صدا زد و گفت بیا کمکم کن. رفتم که به ایشان کمک کنم، اما چون جنازه‌های زیادی روی ایشان قرار گرفته بودند و این جنازه‌ها در هم تنیده شده بودند، نتوانستم ایشان را نجات بدهم.

 

*بسیاری از تحلیلگران در یکی دو سال پیش این خطر را گوشزد می‌کردند که بالاخره داعش سر از کشورهای اروپایی در می‌آورد. تحلیل شما از حمله داعش به پاریس چیست؟ آیا بین این حادثه و ۱۱ سپتامبر تشابهی وجود دارد؟ تحلیل کلی شما از این قضایا چیست؟

بنده به‌شدت نسبت به قضایایی که پیش آمده است و تهدیداتی که مطرح شده‌ مشکوک هستم،  به این دلیل که داعش در منطقه عملیاتی به‌شدت دچار محدودیت است و با جبهه کنونی مشکل دارد، بنابراین عقلائی نیست که به این شکل مشکلات خود را افزایش بدهد. امریکایی‌ها و اروپایی‌ها که ظاهراً کاری علیه داعش در سوریه و عراق انجام نمی‌دهند. در میدان عملیاتیِ آنجا ایران هست و روسیه و حزب‌الله و دولت سوریه. داعش آمده و این کار را در فرانسه انجام داده است. نتیجه این می‌شود که از تمام دنیا می‌آیند و صحنه گرم کارزاری در اینجا شکل می‌گیرد. این کار با منطق و عقل سازگار نیست. ما هم برای داعشی‌ها یک جو عقل قائل هستیم و می‌گوییم تحلیل به این سادگی را که دیگر می‌فهمند.

سئوال بعدی این است که فرانسه در این صحنه چه جایگاهی دارد؟ چرا به فرانسه حمله شده است؟ در طول سه چهار سال گذشته، فرانسوی‌ها در انتهای خط مبارزه با داعش بودند. فرانسوی‌ها نه نیروی نظامی فرستادند، نه هواپیمای جنگی و بمب‌. بنابراین داعش چرا بایستی فرانسه را هدف قرار بدهد؟ داعشی‌ها دارند از روسیه ضربه می‌خورند، پس چه دلیلی دارد که بروند و در پاریس عملیات  انجام بدهند؟ این چطور با عقل جور در می‌آید؟

ممکن است بعضی‌ها بگویند داعشی‌ها سازمان و رفتاری دارند، ولی رفتار بعضی از آنها الزاماً تابع سازمانشان نیست. یعنی داعش را یک سازمان آنارشیستی می‌دانند که مرکزیتی دارد و آن مرکزیت هم تحلیلی دارد، ولی تعدادی از اعضای آن برای خودشان تحلیل جداگانه‌ای دارند و جداگانه هم تصمیم می‌گیرند و مثلاً تعدادی داعشی به فرانسه رفته و بدون نظر ابوبکر بغدادی در آنجا عملیات کرده‌اند، لذا می‌گویند داعشی‌هایی که به کشورهای اروپایی برمی‌گردند به شکل لجام‌گسیخته عمل خواهند کرد و تبدیل به مشکل می‌شوند.

این تحلیل اصلاً تحلیل دقیق و درستی نیست. اگر داعش یک سازمان آنارشیستی لجام‌گسیخته بود، باید درون آن شاهد اختلافاتی می‌بودیم و انشعاباتی در آن ایجاد می‌شد. از زمان پیدایی داعش یعنی از سال ۲۰۱۰ تا الان، ما شاهد هیچ انشعابی در درون داعش بدین معنا که گروهی جدا شوند و در مقابل مرکزیت حرفی بزنند یا اقدامی کنند نبوده‌ایم. بنابراین، برای این  تحلیل که آنچه در فرانسه اتفاق افتاده رفتار غیرسازمانی عده‌ای از اعضای داعش است، مبنای منطقی وجود ندارد. اگر این ‌طور بود باید مرکزیت داعش موضع می‌گرفت و می‌گفت که این اقدام به ما ربط دارد یا اینها عضو ما هستند. به آنچه هم که به عنوان اعتراف یا بیانیه داعش مطرح شده است، نمی‌شود اعتماد کرد. چیزی که منتشر شده، از قبیل «می‌گویند» هست، نه از قبیل «گفتند»، یعنی گمانه‌زنی و بیانیه‌تراشی است و بیانیه داعش نیست، چون بیانیه‌های داعش ترکیب مشخصی دارند.

در عین حال این ماجرا چندان هم به ضرر فرانسه و آقای اولاند تمام نشده است و اگر الان در فرانسه انتخابات شود، موقعیت آقای فرانسوا اولاند که قبل از این ماجرا ضعیف بود، تقویت شده است. درست مثل ماجرایی که در ترکیه پیش آمد. در ترکیه هم بین انتخابات خرداد و انتخابات آبان ناامنی گسترش پیدا کرد و چند ترور و انفجار رخ داد و آرای آقای اردوغان از ۹/۴۱ درصد به ۵/۴۹ درصد رسید و تعداد کرسی‌های پارلمانی او به ۳۱۷  کرسی افزایش پیدا کرد.

این قضیه الان در فرانسه هم هست. همین الان اگر رأی بگیرند، رأی اولاند بیشتر شده است. کما اینکه در حالی که اولاند در مجلس مشکل داشت، پارلمان فرانسه رأی قاطعی برای تمدید حالت فوق‌العاده برای سه ماه داد. همین برخورد نشان می‌دهد که وضع اولاند و فرانسه بهتر شده است. الان یک اعلام همدردی عمومی نسبت به دولت و ملت فرانسه صورت گرفته و از استرالیا تا کانادا دارند از فرانسه حمایت می‌کنند. آقای دکتر روحانی، رئیس‌جمهور محترم ایران که انفجار ضاحیه در بیروت را محکوم نکرده بود، به‌محض اینکه حادثه فرانسه پیش آمد، این ماجرا را محکوم کرد و بعد از آن بود که ماجرای بیروت را محکوم کرد. این نشان می‌دهد که یک همدردی عمومی برای فرانسوی‌ها ایجاد شده، پس قضیه به ضرر فرانسه تمام نشده است.

اما در این صحنه دو جریان ضرر کردند. یکی خود داعش است. الان جو و فضایی فراهم شده است که هر دولتی که با داعش مشکل دارد می‌تواند از غیرانسانی‌ترین و شدیدترین شیوه‌ها برای مبارزه با داعش استفاده کند و هیچ‌ کسی هم اعتراض نخواهد کرد. دومین جریانی  که ضرر کرد جبهه مقاومت است. یعنی الان دولت سوریه، حزب‌الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران در معرض خطر قرار گرفته‌اند.

 

*چرا؟

چون میدان عملیاتی آنها میدان عملیاتی مقابله با داعش است. یعنی در هر منطقه‌ای که داعش هست سوریه، حزب‌الله، ایران و دیگران از جبهه مقاومت هم حضور دارند. فرض بگیرید هواپیماهای فرانسوی ‌بخواهند داعش را بمباران کنند. چگونه می‌توانند بمب‌شان را انحصاراً روی سر داعش بریزند؟ اصلاً مگر داعش علامت مشخصه‌ای دارد؟ اگر فردا اینها مواضع ارتش سوریه را به اسم مبارزه با داعش بمباران کردند، چه اتفاقی می‌افتد و چه کسی می‌تواند اثبات کند که داعش در آنجا نبوده است؟ بعد از آن هم آیا یک عذرخواهی ساده هم بکنند یا نکنند. افکار عمومی هم می‌پذیرد که اشتباه شده است و عملیات فرانسه، انگلیس، امریکا و دیگران را در اینجا توجیه می‌کنند.

بنابراین این ماجرا به نظر من مشکوک است و بایستی دقیق‌تر تجزیه و تحلیل شود. مقداری زمان می‌برد تا شواهد و قرائن این ماجرا بیرون بیاید. موضوعی که شک مرا تقویت می‌کند این است که اینها موضوع را به ارزش‌های غرب ربط دادند. دولت فرانسه اعلام کرد به ارزش‌های ما حمله شده است. آقای اشتون کارتر، وزیر دفاع امریکا گفت این فقط حمله به فرانسه نبود، بلکه حمله به ارزش‌های ما بود. سئوال این است که حمله به ارزش‌ها یعنی چه؟ شما دارید از یک مسئله فرهنگی تمدنی صحبت می‌کنید و یک تقابل تمدنی فرهنگی را به رخ می‌کشید. تقابل تمدنی فرهنگی شما با کیست؟ سال‌ها قبل آقای هانتینگتون گفت که این تقابل بین اسلام و غرب است یا مثلاً آقای پاپ ششم بیانیه داد و گفت این آغاز جنگ جهانی سوم است. اینها به‌شدت انسان را مشکوک می‌کند که نکند پشت صحنه این قضایا یک طراحی پیچیده اطلاعاتی چند وجهی وجود داشته باشد.

 

*یعنی احتمال این هست که ۱۱ سپتامبر جدیدی در کار باشد؟

چیزی مهم‌تر از ۱۱ سپتامبر، چون در ۱۱ سپتامبر فلش عملیاتی به سمت گروه‌ها و افراد خاصی از قبیل طالبان، صدام‌حسین و… بود؛ ولی در اینجا دارند بحث تمدنی را مطرح می‌کنند، یعنی فلش حملات یک فلش فرهنگی، تمدنی و دینی است. احتمال می‌دهم این ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌ها باشد. البته باید به این نکته هم توجه کرد که به تجربه ثابت شده که غربی‌ها در مدیریت مسائل چندان موفق نیستند، یعنی حادثه‌ای مثل ۱۱ سپتامبر درست می‌شود و افکار عمومی می‌آید و کنار غرب قرار می‌گیرد، غرب هم وارد صحنه می‌شود، ولی در ادامه نمی‌تواند صحنه را به نفع خود مدیریت کند و ناچار می‌شود عراق را ترک کند، در حالی که در نگاه امریکایی‌ها عراق امروز صد برابر بدتر از عراق زمان صدام حسین است. چرا؟ به خاطر اینکه در زمان صدام‌حسین عراق ضد ایران بود، ولی الان متحد ایران شده است. در زمان صدام‌حسین عراق با یک تشر تسلیم غرب می‌شد، اما الان عراقی‌ها با صد تا تشر هم تسلیم نمی‌شوند. عراقِ صدام‌حسین در جبهه عربستان قرار داشت، ولی الان در جبهه مقاومت قرار گرفته است. این عراق قطعاً برای امریکایی‌ها بدتر از عراق زمان صدام است. افغانستان هم همین‌ طور. اینها در این صحنه‌ها هزینه‌های سنگینی کردند، اما فایده‌های اندکی بردند.

بنابراین ما ضمن اینکه می‌گوییم ممکن است پشت این موضوع یک طراحی پیچیده وجود داشته باشد، در عین حال نباید احساس ضعف کنیم. طراحی پیچیده وجود دارد، ولی ما هم امکانات، مقدورات و توانمندی‌هایی داریم و می‌توانیم پنجه در پنجه طرح‌های آنها بیندازیم و در نهایت مثل طرح‌های ۱۱ سپتامبر و خاورمیانه جدید که واقعاً باطل شدند و به تاریخ پیوستند، طرح جدید امریکایی‌ها را هم باطل کنیم. به هر حال این ماجرا چند لایه است و الان نمی‌شود به صراحت در باره آنها صحبت کرد.

 

*به هزینه‌های سنگین و فایده‌های اندک اشاره کردید. با توجه به شکست‌های امریکا در عراق و افغانستان، چرا امریکا تغییر سیاست نمی‌دهد؟

سیاست‌های امریکا و اروپا تغییر کرده‌اند. امریکا در ۱۱ سپتامبر نوعی یکجانبه‌گرایی و یکپارچه‌گرایی را دنبال می‌کرد و حتی می‌گفت نیازی به مصوبه سازمان ملل نداریم. بعد جلوتر آمد و به سال ۲۰۰۷ رسید و متوجه شد این سیاست هزینه‌های بسیار زیاد و فواید محدودی دارد. بماند که فوایدش هم محتمل هستند و قطعی نیستند. در شرایط فعلی امریکایی‌ها به سوی جنگ نیابتی و جنگ جمعی رفته‌اند. آنها در زمینه جنگ نیابتی به تقویت و پرورش گروه‌های تروریستی پرداخته‌اند و این را صراحتاً هم می‌گویند. همین چند روز پیش آقای اوباما اعلام کرد که باید به حجم کمک‌هایمان به مخالفان دولت سوریه بیفزاییم که منظورش همین مخالفین جیش‌الحرّ مسلح بود. این جنگ نیابتی آنهاست.

در جنگ جمعی، امریکایی‌ها به‌جای یکجانبه‌گرایی، دارند از جبهه مبارزه با تروریسم صحبت می‌کنند، در حالی که قبلاً این ‌طور نبود. در ماجرای سوریه در ابتدا می‌گفتند که ۸۰ ، ۱۲۰ یا ۴۰ کشور پای کار آمده‌اند. همین الان در وین مذاکره بین ۲۰ کشور جریان دارد که فقط یکی از آنها امریکاست. امریکایی‌ها آموخته‌اند که در حوزه نظامی ـ امنیتی، نباید در منطقه جلودار باشند، بلکه باید جلوداری خود را در اتاق فکر و کنترل و فرماندهی و طراحی اعمال کنند و نه در اجرای عملیات. لذا سیاست امریکایی‌ها قطعاً از نظر روش تغییر کرده است، منتهی از نظر ضدیت با اسلام، ایران، وحدت امت اسلامی و رشد اسلا‌م‌گرایی و استقلال‌طلبی و همگرایی در منطقه یا رژیونالیسم اسلامی همچنان به قوت خود باقی است.

ولی از لحاظ روشی به نسبت سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ روششان را تغییر داده‌اند. مبنای این تغییر هم این است که آقای جورج بوش در سال ۲۰۰۷ که رئیس‌جمهور امریکا و به‌شدت درگیر بحران بود، گفت نفرت از امریکا در جهان اسلام بسیار گسترش پیدا کرده و به سطح انفجار رسیده است و ما اولین کاری که باید بکنیم این است که چهره مخدوش امریکا را در ذهن مسلمانان تلطیف کنیم. لذا بحث بازخوانی سیاست‌های خارجی و امنیتی امریکا مطرح شد و امریکایی‌ها به صراحت اعلام کردند که عراق و افغانستان را ترک می‌کنیم و جدول زمانی‌ای را برای کاهش نیروهای نظامی خود در منطقه اعلام کردند.

این تغییر به امریکا تحمیل شد. هنوز هم امریکایی‌ها آن شرایط را پشت سر نگذاشته‌اند و لذا تغییر سیاست موردنظر بوش پدید نیامده است. امریکایی‌ها در مسئله خاورمیانه جدید صراحتاً اعلام کردند که ثبات، مقدم بر دموکراسی است و اگر قرار باشد بین ثبات و ایجاد دموکراسی در عربستان یکی را انتخاب کنیم، ثبات را ترجیح می‌دهیم؛ لذا مسئله تغییر و تجزیه خاورمیانه از دستور کارشان خارج شد. البته امریکایی‌ها با رغبت این کار را نکردند، بلکه شرایط منطقه آنها را به این تحلیل رساند که هر نوع دست‌اندازی به موزائیک‌های منطقه به تعبیر آنها موجب سوءاستفاده ایران می‌شود و لذا فعلاً باید موزائیک‌ها را در همین جا نگه داشت تا ایران در شرایط ضعف قرار بگیرد و وقتی ایران ضعیف و اثرگذاری آن خنثی شد، آن ‌وقت می‌توانیم دست به تغییر موزائیک‌ها بزنیم و جغرافیای جدیدی را برای منطقه طراحی کنیم.

 

*وضعیت سوریه در حال حاضر چگونه است؟

در حال حاضر سوریه درگیر یک بحران شدید امنیتی است که شمال و جنوب این منطقه را به‌نوعی در بر گرفته است. در حال حاضر جبهه‌النصره و داعش در کانون تهدیدات امنیتی سوریه قرار دارند و البته جبهه‌النصره بیش از داعش تأثیرگذار است. مناطق جنوبی سوریه یعنی قنیطره، درعا و سویدا به‌علاوه مناطق شمالی یعنی ادلب و حلب مرکز تحرک جبهه‌النصره هستند. جبهه‌النصره به‌طور بسیار آشکاری از سوی قطر و ترکیه حمایت می‌شود؛ بدین معنا که قطر آنجا را تأمین مالی می‌کند و ترکیه تأمین تسلیحاتی، آموزشی و پشتیبانی‌های مختلف، از جمله دادن سرویس‌های درمانی و اطلاعاتی و جاسوسی و پشتیبانی‌های سیاسی را به عهده گرفته است. ترک‌ها خیلی هم جسورانه عمل می‌کنند، یعنی یک کریدور انتقال سلاح بین استان‌های جنوبی ترکیه و شمال سوریه، مخصوصاً در منطقه حلب که حساس است، ایجاد کرده‌اند. این ارتباط بسیار هم گسترده است. در بخش دیگر در استان دیرالزور و استان رقّه داعش فعالیت می‌کند و فعلاً تحرک امنیتی نسبتاً محدودی پیدا کرده است. بقیه مناطق سوریه از قبیل دمشق، لاذقیه، طرطوس آرام و بعضی‌ها مثل حمص، حماه، ریف و…. درگیر بحران‌های موردی و موسمی هستند.

البته طی یک ماه گذشته شاهد تحولات اساسی در فضای امنیتی سوریه بوده‌ایم. با توافقاتی که بین ایران و روسیه شکل گرفت و منجر به ورود روسیه در عملیات هوایی شد، تا حدی فضای امنیتی سوریه دگرگون شد. عملیات‌های جنوب حلب، شمال حمص و جنوب عدله تا حدی فضای امنیتی سوریه را تغییر داده‌اند.

در بعد سیاسی هم الان دو روند به موازات هم وجود دارند. یکی روندی است که ایران دنبال می‌کند و در صدد است تا از طریق آشتی ملی در درون سوریه، بین گروه‌هایی که خواستار استقلال سوریه هستند و با تجزیه سوریه مقابله می‌کنند، در عین حال که دیدگاه‌های مخالفی هم نسبت به دولت دارند، گفتگو و توافقی اتفاق بیفتد. البته جمهوری اسلامی همیشه به دنبال چنین توافقی بوده است. از آنجا که پروژه امنیتی اساساً در سوریه جواب نداده، در حال حاضر امید به چنین توافقی افزایش پیدا کرده است.

در کنار این مسئله امریکایی‌ها، سعودی‌ها و ترک‌ها که می‌دانند استفاده از ابزار امنیتی به‌تنهائی نمی‌تواند اوضاع را به نفع آنها به نتیجه برساند، دنبال طرحی سیاسی هستند تا در یک فرآیند زمانی، اسد و دولت کنونی سوریه را حذف کنند. یک‌وقتی امریکایی‌ها برای سقوط اسد زمان تعیین کردند، اما محقق نشد. الان یک طرح سیاسی دارند و می‌گویند ما در یک فرآیند سیاسی ۲۴ ماهه، یعنی دو ساله به اسقاط بشار اسد و در نتیجه اسقاط مقاومت در سوریه دست پیدا می‌کنیم. شش ماه را به عنوان دوره بررسی‌های اولیه و هجده ماه را هم به عنوان دوره انتقالی در نظر گرفته‌اند و می‌گویند در این دوره صحنه را مدیریت می‌کنیم و حساسیت ایران را کاهش می‌دهیم تا به تغییر اسد و رژیم او در یک فرآیند دو ساله تن بدهد.

طبیعتاً ایران به این مسئله تن نمی‌دهد و فعلاً امریکایی‌ها دارند فشار می‌آورند که این مسئله را به ترک‌ها و سعودی‌ها بقبولانند، چون ترک‌ها و سعودی‌ها معتقدند توقف حمله به اسد و توقف ارسال سلاح از قطر، ترکیه و عربستان به تروریست‌های داخل سوریه، سبب جان گرفتن دولت اسد و در نتیجه تسلط بیشتر آن بر اوضاع می‌شود. فعلاً امریکایی‌ها در صددند ترک‌ها و سعودی‌ها را مجاب کنند که با این طرح همراه شوند. طرح امریکایی‌ها مستلزم اجابت ترکیه و عربستان است، چون این دو کشور هستند که به‌شدت از گروه‌های تروریستی حمایت می‌کنند. سعودی‌ها بیشتر پشت داعش هستند و قطر و ترکیه پشت جبهه‌النصره قرار دارند.

 

*مذاکرات وین هم که ظاهراً به نتیجه نرسیده است.

مذاکرات وین بی‌نتیجه نبوده و برای ایران و امریکا به‌طور نسبی نتایجی را در برداشته است. در این جلسه اصل اینکه یک فرآیند ۱۸ ماهه آتش‌بس وجود داشته باشد به تصویب رسیده است. اصل اینکه فرآیند سیاسی در سوریه طی یک انتخابات تعیین تکلیف شود، پذیرفته شده است و گام‌هایی که به نظر من گام‌های مهمی هم هستند برداشته شده‌اند، منتهی فعلاً توافق روی کلیات است. امریکایی‌ها گمان می‌کنند این کلیات آنها را به هدف نائل می‌کند. جمهوری اسلامی هم معتقد است که می‌توان این کلیات را مدیریت کرد تا در نهایت به نفع اسد تمام شود. فعلاً روی اصول موضوعه‌ای در این مذاکرات توافق و جزئیات آن به آینده سپرده شده و قرار است طی یک ماه آینده مذاکرات ادامه پیدا کنند.

 

*آقای ظریف یک طرح چهار ماده‌ای داده بود که شما از آن به برد ـ خورد تعبیر کرده بودید. نظرتان راجع به این طرح چهار ماده‌ای چیست؟

طرحی که آقای ظریف ارائه کرده بود در نقطه اسد ابهام داشت.

 

*در باره شخص بشار اسد؟

بله، در مورد شخص بشار اسد، آن‌ طور که باید روی دولت تأکید نداشت. روی انتخاباتی هم تأکید می‌کرد که برگزارکننده آن عملاً سازمان ملل است. لذا در طرح آقای ظریف گریزگاه‌هایی وجود داشت که می‌توانست برای دولت سوریه مخاطره‌آمیز باشد. البته آنچه که الان در دستور کار اجلاس وین است، طرح آقای ظریف نیست، بلکه یک طرح توافقی است که فعلاً کلیات آن به‌نوعی بسته شده است.

 

*دلیل دخالت روسیه در سوریه چیست؟

در این باره حرف‌های زیادی زده شده و حرف‌های زیادی هم باقی مانده‌اند. بعضی‌ها از زاویه نفوذ روسیه در سوریه صحبت کرده و گفته‌اند اینجا تنها پایگاه روس‌ها در منطقه خاورمیانه و مدیترانه است و لذا روس‌ها نسبت به حفظ آن حساسیت دارند، ولی واقعیت مطلب این است که مسئله تروریسم به‌شدت روس‌ها را نگران کرده است. این نگرانی جدید هم نیست و روس‌ها به خاطر سوابق قضیه و ظرفیت‌هایی که تروریسم در منطقه قفقاز، تاتارستان و در جمهوری‌هایی که در جنوب روسیه قرار دارند و زمانی به اینها کشورهای مشترک‌المنافع می‌گفتند و حوزه نفوذ روسیه محسوب می‌شوند، بیش از هر کشوری حق دارد نگران تروریسم باشد. روس‌ها به دنبال آن‌ هستند که با ضربه زدن به تروریسم در خاورمیانه که با تروریسم منطقه قفقاز و امثالهم بستگی دارد، برای نگرانی‌های امنیتی خود راه‌حلی پیدا کنند، لذا به نظر من روس‌ها در این صحنه از امنیت خودشان دفاع و در واقع اقدامی پیشگیرانه می‌کنند تا با زدن ریشه‌های تروریسم بتوانند از عواقب تروریسم در مرزهای خودشان مصون بمانند. به همین دلیل هم معتقدم توافق ایران و روسیه در این برهه یک توافق قابل اعتماد و تا حد زیادی پایدار است.

البته هر تصمیمی تابع یک سری فعل و انفعالات منطقه‌ای هم هست، کما اینکه این تصمیم از طرف ما هم در معرض چنین چیزی قرار دارد و به‌طور طبیعی ممکن است شرایط آینده، ما را به سمت وضعیت جدیدی سوق بدهد. به هر حال اینها احتمالاتی هستند که در هر توافقی وجود دارند.

در کشور، عده‌ای که کلید حل مشکلات ما را در ایجاد روابط با اروپا می‌دانند، به‌شدت مشغول سمپاشی و سخن‌پراکنی علیه توافق ایران و روسیه هستند. ما از آنها سئوال می‌کنیم شما که دارید از اعتماد حرف می‌زنید، مگر امریکایی‌ها قابل اعتمادتر از روس‌ها هستند؟ مگر انگلیسی‌ها قابل اعتمادترند؟ فرانسوی‌ها همین‌ طور. چطور وقتی در آنجا بحث می‌کنید، می‌گویید آنها قرار است این کار را بکنند و قطعاً می‌کنند، ولی به روسیه که می‌رسید صحبت از بی‌وفایی می‌کنید و اینکه روس‌ها آدم‌فروش هستند.

 

*شما آینده سوریه را چگونه می‌بینید؟

بحران سوریه بحرانی نیست که به این راحتی و سرعت حل و فصل شود. به نظر می‌رسد سوریه دست‌کم تا دو سال آینده بحران امنیتی داشته باشد. ممکن است این بحران تا حدی کاهش یابد، ولی دست‌کم طی دو سال آینده حل نمی‌شود، ولی این موضوع که اسد باید کنار برود موضوعی است که آرام‌آرام دارد رنگ می‌بازد و گویا  همه دارند بقا و ادامه دولت سوریه را می‌پذیرند. به نظر من شرایط امنیتی ما بهتر می‌شود، ولی دردسرهای امنیتی ما کماکان طی سال‌های آینده باقی می‌مانند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

کسانی که متولی امر حج هستند، یعنی خاندان آل‌سعود یا شیوخ وهابی، از لحاظ باور و اعتقاد هیچ چیزی جز خدای متعال را مقدس نمی‌دانند. خدا را هم از این جهت مقدس می‌دانند که به او دسترسی ندارند، وگرنه اگر او هم قابل دیدن و لمس کردن بود، از نظر آل‌سعود مقدس شمرده نمی‌شد. نتیجه این تفکر اهمیت ندادن به امور مرتبط با حج و جان، عزت و رفاه انسان‌هاست.

 

۲٫

. رفتاری که در عربستان با مقدسات مسلمانان می‌شود ربطی به اهل سنت ندارد، بلکه یک دیدگاه وهابی است که بر وضعیت موجود سایه انداخته است. مدیریتی هم که در حج، مکه و مدینه اعمال می‌شود یک مدیریت غیرمتمرکز و مبتنی بر واگذاری است

 

۳٫

هر حرکتی که به‌نوعی عربستانی‌ها را ناراحت کند از نظر وزارت خارجه ما یک اقدام نادرست تلقی می‌شود. این در حالی است که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع مذاکره نیستند، بلکه تابع مطالبه‌گری و اعمال فشار هستند. به نظر من این نگاه از ریشه نادرست است؛ فرصت‌های بسیاری را از جمهوری اسلامی می‌گیرد، کما اینکه گرفته و موقعیت‌ جمهوری اسلامی در منطقه را به خطر می‌اندازد.

 

 

۴٫

روس‌ها در صحنه سوریه در واقع از امنیت خودشان دفاع می‌کنند و می‌خواهند با زدن ریشه‌های تروریسم از عواقب آن در مرزهای خودشان مصون بمانند. به همین دلیل هم به اعتقاد بنده توافق ایران و روسیه در این برهه یک توافق قابل اعتماد و تا حد زیادی پایدار است.

 

۵٫

 

بنده به‌شدت نسبت به قضایایی که در پاریس پیش آمده مشکوک هستم،  به این دلیل که داعش در منطقه عملیاتی به‌شدت دچار محدودیت است، بنابراین عقلائی نیست که به این شکل بر مشکلات خود بیفزاید.

 

 

۶٫

بحران سوریه بحرانی نیست که به این راحتی و سرعت حل و فصل شود. به نظر می‌رسد سوریه دست‌کم تا دو سال آینده بحران امنیتی داشته باشد. ولی این موضوع که اسد باید کنار برود موضوعی است که آرام‌آرام دارد رنگ می‌بازد و گویا  همه دارند بقا و ادامه دولت سوریه را می‌پذیرند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

الا ای غریب خدا…

تو آن هفتمین قبله باوری

امام پس از موسی جعفری

 

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی و دنباله کوثری

 

نیازی نداری به این چیزها

تو هشتم ولی‌عهد پیغمبری

 

غروب عزایت طلوع شرر

نسیم غریبیِ پشت دری

 

چگونه است حال پریشان تو

الا ای غریب خدا؛ بهتری؟!

 

از این کوچه تا حجره‌ات می‌روی

به یاد زمین خوردن مادری

 

نفس می کشی ناتوان می‌شوی

نفس می‌کشی لاله می‌آوری

 

 

لبی پاره و استخوانی کبود

برای خدا با خودت می‌بری

 

کنار تن نقش بر حجره‌ات

نه یک دختری بود و نه خواهری

 

برای تو گیسو پریشان کند

برای تو پاره کند معجری

 

اگر چه شهید خدایی ولی

به دست شما هست انگشتری

 

از این شهر غم تا وطن می‌روی

غریبی ولی با کفن می‌روی

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

ای آیینه رحمت…

الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی

زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

 

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها

از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

 

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی

چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

 

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت

«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

 

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی

سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

 

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو

به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

 

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم

که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

 

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم

بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

 

پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم

حرامی‌ها سر راه و بیابان‌ها مغیلانی

 

چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه‌روزی

چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

 

«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد

«جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گرانجانی

 

«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی

«سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

 

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت

ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

 

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان

مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

 

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله»

که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

 

حجاز است و بنی‌شدّاد؛ مصر است و بنی دجّال

عراق است و بنی‌صدام، شامات است و سفیانی

 

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی

به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

 

«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی

سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

 

«خلافت» با «یزید»ی‌ها«امامت» با «ولید»ی‌ها

کلیمی‌ می‌دهد تعلیم آداب مسلمانی

 

نشان از یورش تیمور دارد «جبهه ‌النصره»

شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

 

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب

سعودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

 

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو

مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

 

شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی

برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

 

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم

که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

 

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟

میان شعله برخیزند از خواب زمستانی

«قادر طراوت‌پور»

 

کوچه چهل ساله

باد مانده به علی سر بزند یا نزند

چه کند؟ حلقه بر این در بزند یا نزند

 

تا نریزد در این خانه مردد شده دل

طرف بیت علی پر بزند یا نزند

 

میخ از باب توسل وسط در مانده

دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند

 

حسن از کوچه چهل سال به خود می‌گوید

حرف‌ها را به برادر بزند یا نزند

 

دست بالا برود چونکه به روی مادر

روضه برپاشده، دیگر بزند یا نزند

 

زهر تلخ است ولی با دل و جان می‌نوشی

جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند

***

مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود

از سر تشت حسن پا بشود یا نشود

آنکه باید همه فاجعه را می‌داند

سر این زخم اگر وا بشود یا نشود

 

جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود

پاره‌های جگرش جا بشود یا نشود

 

کوچه‌ها علت پیری تو را می‌دانند

بر سر تشت قدت تا بشود یا نشود

 

مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست

مدفن گمشده پیدا بشود یا نشود

 

همه دغدغه شاعرت آخر این است

شعر با دست تو امضا بشود یا نشود

«مهدی رحیمی»

 

 

 

ولی مزار حسن‌ها…

نشد که غوره نارس شراب ناب شود

ضریح دامن او دست این گدا نرسید

 

نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف

شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید

 

غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت

کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست

 

همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر

ولی مزار حسن‌ها غریب بوده و هست

 

شبیه برگ گلی بین حجره می‌لرزید

ز درد در وسط حجره دست و پا می‌زد

 

برای مرهم زخمش برای تسکینش

بلند مادر خود را فقط صدا می‌زد

 

همین که بر جگرش زهر چنگ می‌انداخت

شراره می‌زد و داغی دوباره شد تازه

 

دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه

و زخم گم شدن گوشواره شد تازه

 

همین که او دم آخر لبش عطش نوشید

برای تشنگی‌اش قدری آب آوردند

 

هنوز خاطر او مانده است این روضه

برای حضرت هادی شراب آوردند

 

غریب بوده ولیکن امام بعد از او

سحر به پیکر پاکش نماز می‌خواند

 

کنار پیکر او تا سحر نمی‌خوابد

شبیه ناحیه او روضه باز می‌خواند

 

فدای تو پدر و مادرم حسین غریب

فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود

 

شنیده‌ام که لباس تو را کسی دزدید

سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود

«محسن حنیفی»

 

 

زیارت نرفته‌ها…

می‌گویم از کنار زیارت نرفته‌ها

بالا گرفته کار زیارت نرفته‌ها

 

اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا

این است روزگار زیارت نرفته‌ها

 

امسال اربعین همه رفتند و مانده بود

هیئت در انحصار زیارت نرفته‌ها

 

انگار بین هیئت ما هم نشسته بود

زهرا به انتظار زیارت نرفته‌ها

 

در روز اربعین همه ما را شناختند

با نام مستعار «زیارت نرفته‌ها»

 

اما هزارمرتبه شکر خدا که هست

مشهد در اختیار زیارت نرفته‌ها

 

باب‌الحسین قسمت آنانکه رفته‌اند

باب‌الرضا قرار زیارت نرفته‌ها

 

غم می‌خورم برای دل رهبرم که هست

تنها طلایه‌دار زیارت نرفته‌ها

 

گفتند شاعران همه از حال زائران

این هم به افتخار زیارت نرفته‌ها

«علی رضایی»

 

 

 

خاص‌ترین عام

آنگونه که حاجی‌ست در احرام پیاده

من هم شده‌ام سوی تو اعزام پیاده

 

طوفانم و می‌آیم و در حلقه عشاق

بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

 

بر عرش سوارش بکنی روز قیامت

هر کس طرفت آمده یک گام پیاده

 

ای خاص‌ترین عام، می‌آیند دوباره

خاصان طرفت در ملاء عام پیاده

 

ای کاش بگویند که در راه حرم مرد

یک شاعر ایرانی ناکام، پیاده

 

زینب شده از ناقه پیاده که بیایند

بر تسلیتش لشکر خدام پیاده

 

زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال

باران شود از ابر سرانجام پیاده

 

امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت

یک روز ز ناقه شده آرام پیاده

 

زانوی قدح بوده و بازوی پیاله

هر جا که شرابی شده از جام پیاده

 

از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام

تا کرب و بلا آمده از شام پیاده

 

شامی که در آن از پس ِهفده سرِ بر «نی»

خورشید شده بر سر هر بام پیاده

 

ناموس خدا، زینب کبری، به زمین خورد

تا بین خلایق شود اسلام پیاده

«مهدی رحیمی»

30نوامبر/16

ملاک صحیح درتصمیم‌گیری‌ها‌

حجت الاسلام والمسلمین محسن عباسی

 

مقدمه

پیش از این در بارۀ اهمیت یادگیری قواعد زندگی مشترک و نشانه‌های موفقیت در زندگی سخن گفتیم؛ اما یکی از اصلی‌ترین اسرار موفقیت در زندگی مشترک داشتن سنگ محکی برای تشخیص کار صحیح در زندگی مشترک است. ما در زندگی مشترک، دائم در حال تصمیم گیری هستیم، به راستی با چه سنگ محکی می‌شود به درستی یا اشتباه بودن کارهایمان پی ببریم؟ گام سوم در پی پاسخ دادن به این پرسش است.

 

تصمیم‌های ما فرصت‌های ارتقای ما هستند‌. برای رسیدن به تصمیم‌های طلایی، سنگ محک را همیشه همراه داشته باشیم.

یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیارهای مشخص در قضاوت و تصمیم‌گیری است. مهم‌ترین معیار متغیر که متأسفانه آغاز و انجام بسیاری از زندگی‌ها مبتنی بر آن است، خواست مردم است. در انتخاب همسر، چگونگی برگزاری مراسم عقد و عروسی، جشن تولد، مراسم کفن و دفن و فاتحه‌خوانی بیش از هر چیزی خواستِ مردم حرف اول و آخر را می‌زند. بدیهی است در زندگی‌ای که خواستِ مردم تعیین‌کنندۀ مسیر باشد خوشبختی و آرامش معنا نخواهد داشت، زیرا سلایق مردم با یکدیگر تفاوت دارد و زندگی مشترکی که بر این اساس پیش برود، همیشه متزلزل است.

گاهی ما به‌قدری در تن دادن به خواست مردم پیش می‌رویم که حتی بر خلاف عقاید خود عمل می‌کنیم تا نظر آنها تأمین شود ودر نتیجه، دینمان را برای دنیای دیگران می‌دهیم. در معارف دینی، چنین کسی در زمره بدبخت‌ترین افراد است.(۱) برخی حتی در اصل ازدواج هم با توجه به نگاه مردم تصمیم می‌گیرند؛ یعنی با کسی ازدواج می‌کنند که مردم او را بپسندند. در این گونه ازدواج‌ها نباید منتظر عاقبت خوشی بود.(۲) کسی که حتی به قیمت زیر پا گذاشتن وظایف دینی به دنبال تأمین نظر مردم است، در جلب توجه آنها هم ناموفق خواهد بود. نگاه مردم به هیچ‌وجه نمی‌تواند معیار قابل اعتمادی برای زندگی باشد؛ زیرا نظر مردم تحت‌تأثیر شرایط تغییر می‌کند و ستایشگر دیروز،  به‌سادگی به سرزنش‌کنندۀ امروز تبدیل خواهد شد.(۳) چنین کسی نه تنها دل مردم را به دست نخواهد آورد، بلکه خدا را هم از دست خواهد داد و به قول قدیمی‌ها از اینجا رانده و از آنجا مانده خواهد شد.(۴) رضایت مردم، به دست آوردنی و زبانشان هم قابل کنترل نیست. پس زحمت بیهوده چرا؟(۵)

می‌خواستم در زایشگاه دولتی به دنیا بیایم. پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی!(۶) مادرم پرسید: چرا؟ پدربزرگم گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم به مدرسه سر کوچه‌مان بروم. پدرم گفت: فقط مدرسۀ غیرانتفاعی! مادرم پرسید: چرا؟پدرم گفت: مردم چه می‌گویند؟ به رشتۀ انسانی علاقه داشتم، مادرم گفت: فقط ریاضی. پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم با دختری روستایی ازدواج کنم، خواهرم گفت: مگر من بمیرم! پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم پول مراسم عروسیم را سرمایۀ زندگیم کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما بگذری. پرسیدم: چرا؟گفتند: مردم چه می‌گویند؟می‌خواستم به اندازۀ جیبم خانه‌ای در پایینِ شهر اجاره کنم مادرم گفت: وای بر من! پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ اولین مهمانی پس از ازدواجم بود. می‌خواستم ساده باشد و صمیمی. زنم گفت: شکست؟ به همین زودی؟ پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم تا عصای دستم باشد. زنم زد به صورتش زد و گفت: خدا مرگم بدهد! پرسیدم: چرا؟گفت: مردم چه می‌گویند ؟

بچه‌ام می‌خواست در زایشگاه عمومی به دنیا بیاید. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ فرزندم می‌خواست به مدرسه برود؛ رشتۀ تحصیلیش را برگزیند، ازدواج کند و… .

می‌خواستم بمیرم، بر سرِ قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم پرسید: چه شده؟

زنم گفت: مردم چه می‌گویند؟ مُردم! برادرم برای مجلس ترحیم، مسجد ساده‌ای را در نظر گرفت، خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می‌گویند؟ سنگ قبر ساده‌ای بر روی مزارم گذاشتند؛ امّا برادرم گفت: مردم چه می‌گویند؟ خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کرده بودند.

حالا من در اینجا در حفرۀ تنگی خانه کرده‌‌ام و تمام سرمایه‌ام برای ادامۀ زندگی تا ابد یک جمله بیش نیست: «مردم، چه می‌گویند؟». مردمی که عمری نگران حرف‌هایشان بودم، لحظه‌ای نگران من نیستند!

برای اینکه کسی فکر نکند نظر مردم را به هیچ‌وجه در زندگی نباید در نظر گرفت، این نکته را تذکر می‌دهیم که منظور این نیست که در زندگی، به‌کلی به حرف مردم بی‌اعتنا باشیم، بلکه این توجه باید حد و اندازه‌ معقولی داشته باشد. ما نباید مثل آفتاب‌پرست بلافاصله به رنگ محیط در بیائیم. باید در زندگی معیارهای ثابت و خط قرمزهای مشخصی داشته باشیم و به کسی اجازه ندهیم از آن خط قرمزها عبور کند. برخی از افراد، خودشان هم سلیقه و رأی ثابتی ندارند، بنابراین انسان چگونه می‌تواند زندگیش‌ را با خواست آنها  تنظیم کند و نام زندگی بر آن بگذارد؟

باور کنیم که اگر رابطۀ خود با خدا را اصلاح کنیم، خداوند هم رابطۀ ما و مردم را اصلاح خواهد کرد.(۷) خداوند محبت کسی را که در قبال معبودش به وظیفۀ خویش عمل می‌کند در دل مردم قرار می‌دهد.(۸)

گاهی هم زندگی دیگران ملاک ما می‌شود، یعنی خود را با دیگران مقایسه و تلاش می‌کنیم زندگیمان را به سطح زندگی آنان برسانیم. این کار چشم و همچشمی است که زندگی بسیاری از مردم را مختل کرده و دین هم آن را نهی نموده است.(۹)

سلیقه‌های شخصی و هوای نفس هم از محورهای متغیری هستند که پرستش آنها مساوی با نفیِ زندگی است. یکی از دلایل اصلی اختلاف میان زن و شوهرها این است که هرکدام می‌خواهند بی آنکه رضایت خدا را در نظر بگیرند،.به مطلوب دل خود برسند.

فاصله‌ای که میان ما افتاده، حاصل جمع «من»‌هایی است که  به اندازۀ ادعاهایمان روی هم جمع شده‌اند. ما «ما» نیستیم، دو «من» هستیم. من هیچ‌گاه ندیده‌ام یک «من» با «من» دیگر ازدواج کند و آرام بگیرد. اصلاً ازدواج «من» و «من» حرام است. «من» به «من» با هیچ صیغه‌ای حلال نمی‌شود. آبادی خانۀ ما، بسته به ویرانی لانۀ موریانه‌های منیّت است.

اینکه می‌بینی هر دو از خانه فراری هستیم، برای بوی تعفنی است که از منیت من و تو برخاسته. همۀ عطر و گلاب‌ها در برابر بوی تعفن منیت، تسلیم‌اند. بوی فاضلاب خانه‌مان شرف دارد به بوی تعفن «من»هایمان؛ باور کن. «من»ها باید بمیرند. راه، همین است؛ وگرنه، اگر با گران‌ترین عطرها هم خودت را بشویی، باز هم بوی تعفن «من»، اجازۀ نزدیک شدن ما را به هم نمی‌دهد. زندگی به من آموخته است که اگر من، در راه کشتن «منَ»ام کشته شوم،‌ شهید از دنیا رفته‌ام.

اقتصاد هم یکی دیگر از معیارهای غیرقابل اعتماد برای زندگی مشترک است. برخی فکر می‌کنند اگر از نظر اقتصادی به توانمندی قابل قبولی برسند، زندگیشان‌ حاشیۀ امنی پیدا می‌کند و خطر جدی آن را تهدید نخواهد کرد، در حالی که آمار این طرز فکر را تأیید نمی‌کند.

در سال۱۳۹۲ در منطقۀ شمیرانات تهران به ازای هر صد ازدواج بیش از ۵۸ طلاق ثبت شده است.(۱۰) این در حالی است که در منطقۀ اسلامشهر تهران در همین سال به ازای هر صد ازدواج حدود ۲۵ طلاق ثبت شده است.(۱۱)

نتایج بررسی‌های تازه نشانگر افزایش روزافزون طلاق در میان خانواده‌های بسیار ثروتمند در شهر تهران است، به گونه‌ای که ۶۸ درصد کسانی که در یک تالار مجلل پایتخت در شمال تهران ازدواج کرده بودند، ظرف کمتر از یک سال از هم طلاق گرفتند.

بر اساس این گزارش، از مجموع ۳۵۰ ازدواج صورت گرفته در یک تالار مشهور و مجلل که در منطقۀ فرمانیۀ تهران واقع شده، تعداد ۲۳۸ مورد، ظرف کمتر از یک سال به طلاق منتهی شده است. موضوع طلاق این تعداد زوج ازدواج کرده در این تالار زمانی فاش شد که مسئولان تالار تصمیم گرفتند از کسانی که ظرف یک سال اخیر در تالار آنها مراسم عروسی خود را برگزار کرده بودند، برای شرکت در جشن سالگرد ازدواجشان دعوت کنند؛ امّا بیشتر مهمانان پاسخ دادند که زندگیشان‌ حتی یک سال هم دوام نداشته و به دلیل جدایی، در این مراسم شرکت نمی‌کنند. هزینۀ برگزاری هریک از عروسی‌های انجام شده در این تالار بیش از ۱۵۰ میلیون تومان بوده و برخی از چهره‌های سرشناس اقتصادی و ورزشی نیز جشن عروسی خود را در این تالار برگزار کرده‌ بودند. در برخی ازدواج‌های این تالار شمال شهر، میزان مهریۀ عروس‌ها سکۀ بهار آزادی به ارتفاع کوه‌های هیمالیا یا قلّۀ دماوند (هشت هزار یا پنج هزار و ۶۱۰ سکه) تعیین شده بود. همچنین در یکی از جشن‌های عروسی، ارزش تقریبی خودروهای مهمانان حاضر، ۱۷ میلیارد تومان برآورد شده بود.(۱۲)

در زندگی هیچ معیاری بهتر و رشددهنده‌تر از «رضایت خدا» نیست، یعنی انجام هر کاری که خدا به آن راضی است و  ترک هر کاری که موجب خشم خداست. در این صورت همیشه زندگی رنگ «زندگی» خواهد داشت.(۱۳) کسی که معیارش را خدا قرار می‌دهد، هواها و سلیقه‌های خود را براساس رضایت او تنظیم می‌کند. چنین تنظیمی، نشاط‌بخش و نجات‌بخش است. اگر کسی هم از این مبنا دوری کند و خدا را محور زندگی خود قرار ندهد، به یقین از زندگی لذت نخواهد برد.(۱۴)

چگونه بدانیم خدا از چه چیزی راضی و نسبت به چه چیزی خشمگین می‌شود؟ حداقل کاری که هر مسلمانی باید انجام دهد آن است که مطالعات اسلام‌شناسی را از اصلی‌ترین کارهای زندگی خود قرار دهد.(۱۵) دین، مجموعۀ دستورهای خداوند برای ادارۀ لحظه به لحظۀ زندگی انسان است.(۱۶)

وقتی دین را شناختیم، بهترین کار برای اینکه مبنایی ثابت و آرامش‌بخش در زندگی حاکم شود، تقویت معنویت است که در یکی از گام‌های‌ بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ پیرمردی شامی از امیرمؤمنان علی«ع» پرسید: بدبخت‌ترین خلق خدا کیست؟ امام«ع» فرمود: «کسی که دینش را به دنیای دیگری می‌فروشد». (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۳۰۱).

۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که زنی را به حلال و از مال حلال به ازدواج خود دربیاورد، در حالی که مقصود او از این ازدواج، فخرفروشی و خودنمایی باشد، خداوند به وسیلۀ این ازدواج، جز بر ذلت و خواری او نخواهد افزود و در قیامت به اندازۀ بهرۀ او از این زن، وی را بر لبۀ جهنم، نگاه خواهد داشت…». (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۵۲).

۳ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که با آنچه خدا را به خشم می‌آورَد به دنبال کسب رضایت مردم است، چنان خواهد شد که مردمی که او را ستایش می‌کردند وی را سرزنش خواهند نمود. کسی هم که طاعت الهی را به قیمت کاری که مردم را به خشم می‌آورد، ترجیح دهد [یعنی کاری را انجام دهد که اطاعت خداست؛ اما مردم به جهت آن کار از او خشمگین می‌شوند]، خداوند، او را از دشمنی هر دشمن و حسادت هر حسود و سرکشی هر یاغی‌ای کفایت خواهد کرد و خداوند یار و پشتیبان او خواهد بود». (همان، ج ۱۶، ص ۱۵۳).

۴ـ مردی از اهل کوفه به امام حسین«ع» نامه نوشت که: «ای آقای من! مرا به خیر دنیا و آخرت آگاه کن». امام«ع» در پاسخ او نوشت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. اما بعد، همانا کسی که رضایت خدا را به قیمت خشم مردم به دست می‌آورد، خداوند او را از مردم کفایت می‌کند و هر کسی که رضایت مردم را به قیمت خشم خداوند طلب کند، خداوند او را به مردم واگذار خواهد کرد. والسّلام!». (مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۰۹)

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «رضایت مردم را نمی‌توان به دست آورد و زبانشان را نمی‌شود کنترل کرد». ( الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۰۳)

۶ـ شنیدم که برخی برای به دنیا آمدن فرزند خود، بیمارستان خصوصی را انتخاب می‌کنند، آن هم به این دلیل که مردم نگویند فرزند فلانی در بیمارستان دولتی به دنیا آمده است! همین باعث شد این متن را بنویسم.

۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که رابطۀ خود و خدا را اصلاح کند، خداوند رابطۀ او و مردم را اصلاح خواهد کرد». (الخصال، ج۱، ص۱۲۹)

۸ـ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛ کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبتى [در دل‌ها] قرار مى‏دهد. (مریم، ۹۶)

۹ـ امام باقر«ع» فرمود: «پرهیز کنید از اینکه چشم به سوی زندگی کسانی که [از نظر مادی] بالاتر از شما هستند بدوزید، چرا که آنچه خداوند عزّوجلّ به پیامبرش فرمود، کافی است که: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَولادُهُمْ؛ اموال و فرزندانشان، تو را به شگفت نیاورد». (توبه، ۵۵) و فرمود: «وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا؛ و دیدگانت را مدوز بدانچه گروه‏هایى از آنان را از آرایش زندگى دنیا برخورداری داده‌ایم». (طه، ۱۳۱) پس اگر چیزی از این مقایسه به درونت راه یافت، زندگی رسول خدا«ص» را به یاد بیاور که قوتش نان جو بود و شیرینی‌اش خرما و آتشگیره‌اش شاخ درخت خرما بود، اگر پیدا می‌کرد». (الکافی، ج۲، ص۱۳۷)

۱۰ـ قیطریه، زعفرانیه، فرمانیه، ولنجک، تجریش و نیاوران جزئی از منطقۀ شمیرانات هستند که محل سکونت از ما بهتران است!

۱۱ـ سالنامۀ آماری ثبت احوال، ۱۳۹۲٫

۱۲ـ روزنامۀ کیهان، سه‌شنبه ۷ آبان ۱۳۸۷٫

۱۳ـ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ؛ هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه‏اى حیات [حقیقى‏] می‌بخشیم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهیم داد.» (نحل، ۹۷). «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِله وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد، آنان را اجابت کنید.» (انفال، ۲۴)

۱۴ـ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً؛ و هر کس از یاد من دل بگردانَد، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت.» (طه، ۱۲۴).

۱۵ـ رسول خدا«ص» فرمود: «اُف باد بر هر مسلمانی که در طول هفته روزی را قرار ندهد که در آن در دین خویش تفقه کرده، سؤالات دینی‌اش را بپرسد». (بحارالأنوار، ج۱، ص ۱۷۶)

۱۶ـ آثار شهید مطهری از مطمئن‌ترین منابع در زمینۀ مطالعات اسلام‌شناسی است. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرماید: «من خودم را شاگرد آقای مطهری می‌دانم… . به ایشان گفتم: «من شاگرد شما هستم». تعجب کرد و گفت: «شما پیش بنده درس نخوانده‌اید». حقیقتاً هم بنده پیش استاد مطهری، درس نخوانده‌ام؛ اما یکی از عناصری که بنیۀ اصلی فکر اسلامی من را پایه‌گذاری کرده است، سخنرانی‌های بیست سال پیش استاد مطهری است. این سخنرانی‌ها چاپ و منتشر می‌شد و الآن هم هست و به نظر من، الآن هم سخنرانی‌های استاد مطهری برای کسانی که بخواهند در زمینه‌های اساسی اسلام چیزی بیاموزند، مانند یک معلّم، کاربرد دارد». (مصاحبۀ مقام معظم رهبری، روزنامه اطلاعات، ۱۲/۲/۱۳۶۰)

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیارهای مشخص در قضاوت و تصمیم‌گیری است. مهم‌ترین معیار متغیر که متأسفانه آغاز و انجام بسیاری از زندگی‌ها مبتنی بر آن است، خواست مردم است.در زندگی‌ای که خواستِ مردم تعیین‌کنندۀ مسیر باشد خوشبختی و آرامش معنا نخواهد داشت، زیرا سلایق مردم با یکدیگر تفاوت دارد و زندگی مشترکی که بر این اساس پیش برود، همیشه متزلزل است.

 

۲٫

سلیقه‌های شخصی و هوای نفس هم از محورهای متغیری هستند که پرستش آنها مساوی با نفیِ زندگی است. یکی از دلایل اصلی اختلاف میان زن و شوهرها این است که هرکدام می‌خواهند بی آنکه رضایت خدا را در نظر بگیرند،.به مطلوب دل خود برسند.

30نوامبر/16

روش تربیتی تغییر موقعیت

روش تربیتی در اسلام

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

در شماره‌های قبل به روش تربیتی تبشیر، روش اعطای دانش و بصیرت و روش پرسش پرداختیم. در این شماره به «روش تربیتی تغییر موقعیت» می‌پردازیم.

 

روش تربیتی تغییر موقعیت

بدون شک موقعیت‌های گوناگون وضعی، زمانی، مکانی و اجتماعی تأثیرات مختلفی بر انسان می‌گذارند که این تأثیرات برای هیچ عاقلی قابل رد و انکار نیستند. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

۱ـ تأثیرات طبیعی

قرآن کریم می‌فرماید: « فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیز؛(۱) او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است، این اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»

در این آیه به صبح اشاره شده است که هم بر انسان و هم بر طبیعت اثر انرژی‌بخشی و دنبال فعالیت رفتن دارد و به شب اشاره شده است که اثر طبیعی آن آرامش‌بخشی و سکونت است و به شمس و قمر که نیز بر انسان و طبیعت آثار شگرفی دارد و با نبود آن دو، طبیعت رشد و نمو خود را از دست می‌دهد و به یکی از آثار آن که حسابگری و تقویم طبیعی است اشارتی دارد.

 

۲ـ تأثیرات معنوی

حضور در مساجد، مشاهد مشرفه، کنار قبور اولیاء که همراه با تغییر موقعیت است آثار شگرف معنوی بر انسان دارد. از شگفت‌آورترین آثار زیارت معصومین«ع»، نزدیکی روحی به شخص زیارت شده است تا آنجا که زائر رنگ و بوی زیارت شده را می‌گیرد و از نظر روحی بین آن دو ـ هر چند کوتاه ـ اتصال و تشابهی پیدا می‌شود. از نظر شیعیان، این تأثیر جای شک و تردید ندارد. فقط به یک نمونه از سخنان یکی از علمای اهل سنت اشاره می‌کنم:

«عبدالرحمن جزیری» در این باره می‌گوید: «مخفی نیست که زیارت قبر رسول خدا«ص» در روح خردمندان [و صاحبان اندیشه] بیش از هر عبادتی تأثیر می‌گذارد. آری کسی که بر مزار مصطفی«ص» ایستاده، در حالی که مکارم اخلاقی‌ای را که او در تمام جهان توسعه داد و آن فسادهایی را که از جهان محو کرد [مانند دخترکشی و شرابخواری و…] به یاد می‌آورد، حتماً قلبش مالامال از محبت و عشق نسبت به این رسول می‌شود.»

وی ادامه می‌دهد: «پس زیارت مصطفی و اصحاب او [آنهایی که اهل عمل بودند] از بهترین عوامل قرب (به خداوند) و شدیدترین و قوی‌ترین عامل اثرگذار بر نفوس و حیات عمل‌کنندگان مخلص آنهاست. آنهایی که فقط خدا را می‌پرستند و به انجام اوامر رسول خدا«ص» تن می‌دهند و از آنچه نهی می‌کند، دوری می‌کنند. ایشان در حقیقت رستگارند.»(۲)

 

۳ـ تأثیرات عقلانی و بینشی

در قرآن کریم می‌خوانیم: « أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور: (۳)آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‌هایی داشته باشند که (حقیقت را) با آن درک کنند، یا گوش‌هایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟ زیرا (بسیار می‌شود که) چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست کور می‌شود.»

این آیه و مشابه آن می‌رساند که مسافرت‌ و مشاهده آثار گذشتگان در رشد عقلانی انسانی تأثیرگذار است. علی«ع» در نامه‌ای به فرزندش امام حسین«ع» می‌فرماید: «پسرم! درست است که من به اندازه همه کسانی که پیش از من می‌زیسته‌اند عمر نکرده‌ام، اما در کردار آنها نظر افکنده‌ و در اخبارشان تفکر کرده‌ و در آثار آنها به سیر و سیاحت پرداخته‌ام تا بدانجا که همانند یکی از آنها شده‌ام، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده‌ام.»(۴)

 

اصل تربیتی

یکی از راه‌ها برای اصلاح رفتارهای ظاهری و ایجاد حالات مطلوب باطنی آن است که ارتباط فرد با پیرامون او تغییر کند. به عنوان مثال خشم یکی از حالت‌های خطرناک انسان است که می‌تواند خطرات فراوانی داشته باشد. برای فروکش کردن خشم و اصلاح این رفتار ناروا یکی از راه‌ها این است که ارتباط فرد با موقعیت پیرامون او تغییر کند.

حضرت باقر«ع» فرمود: « یُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَهُوَ قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّیْطانِ وَاِنْ کانَ جالِسا فَلْیَقُم؛(۵) هر مردی (و زنی) که غضبناک شود در حالی که ایستاده است بنشیند (و تغییر حالت دهد) به‌راستی به‌زودی پلیدی شیطان (که غضب باشد) از او دور خواهد شد و اگر نشسته است بلند شود.» و اگر ایستاده است می‌تواند قدم بزند و به فضای بیرون از محل نظر افکند. همه این تغییر حالات در غضب‌زدایی و دور شدن انسان از حالت خشم مؤثرند.

یکی از نویسندگان در این زمینه می‌گوید: «از آنجا که شرایط مختلف زمانی و مکانی و اجتماعی مبدأ تأثیرگذاری‌های متفاوتی در انسان است، برای ایجاد حالات مطلوب در او لازم است روابطش را با موقعیت مزبور تغییر بدهیم.»(۶)

 

اهمیت این روش

به‌کارگیری گسترده و وسیع این روش در آیات قرآن کریم و همین‌ طور روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» نشانه اهمیت چشمگیر آن در برنامه تربیتی اسلامی است. قبلاً به نمونه‌هایی اشاره شد و در بیان انواع تغییرات به موارد بیشتری اشاره خواهد شد.

 

انواع تغییر موقعیت در منابع اسلامی

۱ـ وضعی

قبلاً اشاره شد که حضرت باقر«ع» فرمودند: « اَیُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَهُوَ قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ…؛(۷) هر مردی (و زنی) غضبناک شود در حالی که ایستاده است (تغییر حالت دهد و) بنشیند…».

۲ـ زمانی

برادران حضرت یوسف به پدر گفتند: « قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ. قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم؛(۸) گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت به‌زودی از پروردگارم آمرزش می‌طلبم که او آمرزنده و مهربان است.» در منابع روایی آمده است که حضرت یعقوب«ع» دعا در حق فرزندانش را تا سحر جمعه به تأخیر انداخت که در آن ساعت دعا کند که دعا مستجاب می‌شود.(۹)

شب جمعه شب راز و نیاز است

شب جمعه شب سوز و گداز است

شب جمعه درِ رحمت بود باز

کند عاشق سوی معشوق پرواز

(شیخ بهائی)

پیامبراکرم«ص» فرمود: «روز جمعه روزی است که دعای یعقوب«ع» (برای فرزندانش) و توبه آدم در آن روز پذیرفته و بلا از ایوب دفع شد و روزی است که خداوند به جای اسماعیل ذبح عظیم (قوچ) فرستاد و در آن روز آسمان‌ها و زمین و مابین آن دو آفریده شد.»(۱۰)

۳ـ مکانی

گاه در اسلام به سیر و گردش در زمین، رفتن برای زیارت خانه خدا و مشاهد مشرفه پیامبر«ص» و امامان«ع» و بزرگان سفارش شده است. در قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْق؛(۱۱) در زمین بگرد و بنگر خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟» در بیش از ۷ آیه در قرآن دستور اکید داده شده است که در زمین سیر کنید.

۴ـ اجتماعی

در قرآن کریم می‌خوانیم: « وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً ؛(۱۲) و (خداوند این حکم را) در کتابش بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزاء می‌کنند با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همه منافقان و کافران را در دوزخ جمع می‌کند.»

در اینجا دستور می‌دهد که باید موقعیت نشستن با کفار و منافقان را تغییر داد.  برخی آیات دیگر دستور به همنشینی با خوبان و صادقان می‌دهد: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقین(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان و راستگویان باشید.»

به همین جهت در اسلام بر انتخاب دوستان خوب و مؤمن سخت سفارش شده است. دوستان خوب در تربیت صحیح انسان نقش بسیار سازنده‌ای دارند تا آنجا که رسول خدا«ص» فرمود: « الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه؛(۱۴) مرد بر دین دوستش و همراهش است.» این حدیث درجه تأثیرگذاری دوستان خوب یا بد را در اجتماع بر انسان می‌رساند.

 

مصداق‌های تغییر موقعیت در منابع اسلامی

هر چند قرآن کتاب کلیات است ولی گاه به مصداق‌هایی نیز اشاره فرموده است:

۱ـ هجرت

« أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَـئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرا؛(۱۵) کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها می‌پرسند در چه کاری بودید؟ گویند ما در روی زمین مردمی بودیم زبون گشته. فرشتگان گویند آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مکان اینان جهنم است و سرانجامشان بد.»

در آیه دیگر می‌خوانیم: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَه؛(۱۶) ای بندگان من که به من ایمان آورده‌اید، زمین من فراخ است، پس تنها مرا بپرستید.» و همین مضمون در آیه ۱۰ زمر هم آمده است.

هجرت در صدر اسلام نقش مهمی در تربیت مسلمانان داشت و از آنها انسان‌های آبدیده و محکمی ساخت و همین هجرت‌ها عامل توسعه اسلام شد. حضرت رسول«ص» می‌فرمایند: « «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍ وَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَْرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّهَ وَ کَانَ رَفِیقَ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ وَ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ؛(۱۷) کسی که برای (حفظ) دینش از سرزمینی به سرزمین دیگر فرار و هجرت کند هر چند به اندازه یک وجب باشد، مستحق بهشت می‌شود و رفیق پدرش ابراهیم و پیامبرش محمد«ص» خواهد بود.»

۲ـ سیاحت و گردشگری

اسلام بر سیاحت و گردشگری که می‌تواند بر انسان تأثیر تربیتی مؤثری داشته باشد، تأکید فراوان کرده است. به نمونه‌هایی از آیات اشاره می‌شود.

سیاحت کنید تا با خلقت و اسرار آن آشنا شوید « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْق؛ (ای پیامبر) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید که چگونه خداوند آفرینش آدمیان را آغاز کرد.»

در زمین سیر کنید تا عاقبت گذشتگان را متوجه شوید « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُّشْرِکِین؛(۱۸) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود. بیشتر آنها مشرک بودند».

قدرتمندان چه شدند؟ « أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً؛ آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه شد؟! همان‌ها که از اینان نیرومندتر بودند.»

این آیات سه‌گانه می‌رساند که سیاحت و گردش در زمین، هم در تربیت انسان تأثیرگذار است و هم درس‌ عبرتی است در گذشته مشرکان و زورگویان که چگونه نابود شدند و از بین رفتند و عبرت در تربیت عاقلانه و خردمندانه انسان نقش مهمی دارد.

۳ـ انجام عبادات

یکی از مصداق‌های تغییر وضعیت که به انسان انرژی می‌دهد و او را برای تلاش بیشتر یاری می‌رساند و او را در مسیر صحیح، تربیت و هدایت می‌کند، عبادات است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

نماز جمعه

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُون؛(۱۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید. هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود به سوی ذکر خدا (و نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.»

نماز جمعه تغییر موقعیت عبادی است که اولاً برخلاف نمازهای روزانه با تجمع عظیمی انجام می‌گیرد. ثانیاً وجود دو خطبه سازنده می‌تواند آگاهی‌بخش باشد. ثالثاً کیفیت خاص نماز جمعه (که در رکعت اول قبل از رکوع قنوت دارد و در رکعت دوم بعد از رکوع) در واقع یک تغییر موقعیتی است نسبت به عبادت‌های روزانه و بر هم زدن عبادت عاداتی است. لذا ترک این عبادت عظیم، زیان‌های بزرگی دارد، مثل حالت نفاق پیدا کردن اگر سه بار بدون عذر ترک کند.(۲۰)

پرده افتادن بر قلب چنان که حضرت باقر«ع» فرمود: « مَنْ تَرَکَ الْجُمُعَهَ ثَلَاثاً مُتَوَالِیَاتٍ بِغَیْرِ عِلَّهٍ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلبِه؛ کسی که سه جمعه متوالی نماز جمعه را بدون عذر ترک کند، بر قلب (و روح) او پرده زده می‌شود.» در روایت دیگری آمده است که: «او لیختمن علی قلوبهم ثم لیکونن من الغافلین؛ حتماً بر قلب آنها مهر زده می‌شود و جزو غافلان شمرده می‌شود.» و همین‌طور ترک نمازجمعه بدون عذر باعث پریشانی و پراکندگی و رفع برکت می‌شود. « فَلَا جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ لَا بَارَکَ لَهُ فِی أَمْرِه»(۲۲) این روایات نشان می‌دهند که وجود نماز به عنوان یک تغییر موقعیت عبادی هفتگی نقش تربیتی و روحی مهمی دارد که ترک آن بدون عذر، گرفتاری‌های زیادی را در پی دارد.

حج

حج که یک تغییر موقعیت زمانی، مکانی و عبادی است آثار تربیتی فراوانی دارد که در این مختصر نمی‌گنجد و فقط به صورت فهرست‌وار اشاره می‌شود:

۱ـ هجرت از وطن، هجرت از خود و از خلق و از ماسوی الله

۲ـ احرام که تربیت لباس، تربیت نیت صحیح و تربیت یاد خدا کردن است.

۳- طواف که حرکتی است بر محور توحید به همراهی امام حق و همین‌ طور نماز طواف، آثار تربیت فراوانی دارند.

آری حجی که با کندن لباس معمولی و پوشیدن لباس احرام و لبیک به این رمز که «خدایا! گناهان را از خود دور ساختم و با غسل لحظه احرام، خود را از گناهان شستشو دادم.» شروع می‌شود و با اشک‌های لحظه لبیک توحیدی ادامه می‌یابد و با نگاه به خانه خدا، حاجی برترین آرزوی خویش را عفو گناهان خود برمی‌شمارد و با طواف در خانه خدا اعلام می‌دارد که بعد از این فقط دور خدا و ارزش‌های الهی خواهد چرخید، نه هوی و خواسته‌های شیطانی تا اینکه به قربانی می‌رسد که در واقع قربانی کردن هوس است و آنگاه تراشیدن سر، به معنای اینکه فکر گناه را نیز از مغزم زائل کردم، بدین ترتیب اولین اثر تربیتی حج گناه‌زدایی است که بسیار اثر مهمی است.

 

اعتکاف

یکی دیگر از موارد و مصداق تغییر موقعیت در بخش عبادات اعتکاف است که آثار تربیتی فراوانی دارد. اعتکاف مجموعه‌ای مرکب از مهم‌ترین عبادات واجب و مستحب و لذا معجونی است شفابخش و سازنده و تربیت‌آفرین. هم اثر نماز در آن است که یاد خدا و بازدارندگی از گناهان باشد(۲۳) و هم نتیجه روزه که سرّی از اسرار الهی است.

حضرت رضا«ع» فرمودند: « لصَّوْمُ سِرٌّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْعَبْدِ:(۲۴) روزه سرّی بین خدا و بنده است.» و هم پاداش آن خدا و با خداست « الصُّومُ لی وأنا أجزی؛(۲۵) روزه برای من است و من جزا می‌دهم (و یا من جزای او هستم).»

و همچنین بعضی از تروک حج در اعتکاف وجود دارد؛ مانند ترک نگاه به آینه و عطر زدن و مجادله و… که تمرین دوری از محرمات و تربیت صحیح دینی است و اثر آن بخشش گناهان است.

و هم دعا در آن است که مغز و مخ عبادات به شمار می‌رود «الدّعاء مُخُّ العباده ولا یُهْلَکُ مع الدُعاء اَحَد:  دعا مغز عبادت است و کسی با [داشتن حالت] دعا به هلاکت نمی‌رسد.»(۲۶)

۴ـ انتخاب همنشین مناسب

همنشینی با علما و خوبان آثار تربیتی مثبت و مجالست با بدان، آثار تربیتی منفی دارد. علی«ع» فرمود: «جالِسُ العُلَماء تَزِدُد عُلَما؛(۲۷) با علما مجالست داشته باشید که باعث افزونی علم می‌شود.» و فرمود: «جالِسُ الُعلَماء تَزِدُد عُلَما»(۲۸) و نیز فرمود: «جالِسُ الفُقَراء تَزِدُد شُکراً».(۲۹)

و از طرف دیگر رسول خدا«ص» فرمود: « إیّاکُم و مُجَالَسهَ المَوتى ! قیلَ : یا رسولَ اللّه ِ ، مَنِ المَوتى ؟ قال : کُلُّ غَنیٍّ أطْغاهُ غِناه؛(۳۰) از مجالست با مردگان دوری کنید، گفته شد ای رسول خدا«ص» مردگان کیستند؟ فرمود هر غنی و ثروتمندی که ثروتش او را به طغیان واداشته است.»

 

۵ـ سفر علمی

قرآن کریم می‌فرماید: « وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛(۳۱) شایسته نیست مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند. چرا از هر گروهی از آنان طایفه‌ای کوچ نمی‌کند [تا طایفه‌ای در مدینه بماند] که در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهند؟ شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.»

در این آیه برای سفر علمی چند اثر تربیتی ذکر نموده است:

۱ـ آگاهی و بصیرت‌یابی در دین

۲ـ هدایت و تربیت اقوام خود

قرآن در باره سفر علمی حضرت موسی«ع» و حضرت خضر»ع» در آیات ۷۱ الی ۷۷ سوره کهف مطالب مفیدی را ارائه کرده است که نشان می‌دهد این سفر علمی بصیرت فراوانی برای حضرت موسی«ع» و همسفرش ایجاد کرده است:

۱ـ صبر و تحمل به عنوان عامل مهم تربیتی به حساب می‌آید که نیاز به توان و قدرت بالایی دارد که ممکن است گاهی پیامبر الهی نیز تحملش را طاقت‌فرسا بداند.

۲ـ خداوند انسان مؤمن را از شر فرزندانش نیز حفظ می‌کند.

۳ـ همیشه لازم نیست کار در مقابل مزد باشد. گاهی هم لازم است انسان در مورد  کسانی که در حق او ظلم کرده‌ و یا درست برخورد نکرده‌اند احسان و گذشت داشته باشد.

۴ـ برای تأمین زندگی فقرا کار تعاونی و اجتماعی لازم است.

۵ـ خدا هوای فرزندان والدین صالح را بعد از مرگ او نیز دارد.

۶ـ فراق از دوستان تلخ‌ترین حادثه زندگی است.

 

آثار و نتایج تغییر موقعیت

۱ـ مهار غرائز

غریزه جنسی

حضرت یوسف برای دوری از آلودگی دامن و حفظ عفت،‌ دست به فرار می‌زند « وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُر؛(۳۲) هر دو به سوی در دویدند.»

فرار از شیطان و شهوت

در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «رئیس» که هر هفته منتشر می‌شد، نوشته شده بود: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می‌دود تا شیطان را از خود دور کند.» من(۳۳) و بابایی هم‌اتاق بودیم. ماجرای بولتن را از او پرسیدم. گفت: چند شب پیش بی‌خوابی به سرم زده بود و رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا فرمانده پایگاه و همسرش مرا دیدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت: در این وقت شب برای چه می‌دوی؟ گفتم خوابم نمی‌آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. این جواب او را قانع نکرد. اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: «مسائلی در اطراف من می‌گذرد [مسائل جنسی] که گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند. به ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.» آن دو با شنیدن حرف من تا دقایقی می‌خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمی‌توانستند رفتار مرا درک کنند… بعد هم در بولتن خبری نوشتند.(۳۴)

غریزه خشم

حضرت باقر«ع» فرمود: « ایُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُو قائِمٌ فَلْیَجْلِس؛(۳۵) هر کسی عصبانی شد در حالی که ایستاده است بنشیند (یعنی تغییر موقعیت دهد).

 

۲ـ رشد معنوی

اگر بناست به سفر علمی برویم و یا برای فراگیری دانش هجرت کنیم، باید خدمت علمایی برویم که زمینه رشد معنوی را فراهم می‌کنند. حضرت صادق«ع» فرمود: « لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّکِّ اِلَى الْیَقینِ، وَ مِنَ الْکِبْرِ اِلَى التَّواضُعِ وَ مِنَ الرّیاءِ اِلَى الاِْخْلاصِ وَ مِنَ الْعَداوَهِ اِلَى النَّصیحَهِ وَ مِنَ  الرَّغْبَهِ اِلَى الزُّهْدِ؛(۳۶) نزد هر عالمی زانو نزنید. نزد عالمی بنشینید که شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کند:

۱ـ ‌از شک به یقین برساند.

۲ـ از تکبرورزی به تواضع دعوت کند.

۳ـ از ریاکاری به اخلاص فراخواند.

۴ـ و از دشمنی به خیرخواهی.

۵ـ از رغبت به دنیا به زهد و بی‌رغبتی دعوت کند.»

و همین‌طور رقت قلب از آثار معنوی دیگر برای تغییر موقعیت است. قرآن کریم می‌فرماید: « أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا ؛(۳۷) (پس آیا کسانی که تو را تکذیب می‌کنند) در زمین گردش نکرده و با دیده عبرت به این ویرانه‌ها ننگریسته‌اند تا برایشان دل‌هایی پدید آید که با آنها در فرجام کفر و شرک بیندیشند، یا گوش‌هایی که با آنها حقایق را بشنوند و ایمان بیاورند.»

 

۳ـ ‌رشد اقتصادی

« رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (۳۸) پروردگارا! من برخی از فرزندانم (اسماعیل و نسل او) را در سرزمین بی‌کشت و زرع در کنار خانه‌ حرمت‌یافته تو سکونت دادم تا نماز را بر پا دارند؛… و آنان را از میوه‌ها و محصولات روزی عطا کن باشد که سپاسگزاری کنند.»

در این آیه بر هجرت و تغییر موقعیت مکانی آثاری مترتب شده است از جمله رشد معنوی که اقامه نماز باشد و رشد اقتصادی که جلب روزی از مکان‌های دیگر به سمت مکه باشد.

درباره حج هم یکی از فلسفه‌های آن رشد اقتصادی است « ا الْعِلَّهُ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ الْحَجَّ وَ … مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُمْ فَجَعَلَ فِیهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعَارَفُوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بِذَلِکَ الْمُکَارِی وَ الْجَمَّال؛(۳۹) علت اینکه خداوند بندگانش را به انجام حج مکلف کرده است چیست؟ فرمود: تا تاجران مال خود را از شهری به شهر دیگر (از جمله مکه) انتقال دهند تا حمالان و شترداران نیز بهره (اقتصادی) ببرند.»

درباره زنان ناشزه می‌خوانیم: « اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ، وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِع؛(۴۰) و زنانی را که از سرکشی آنان بیم دارید پند دهید (اگر نتیجه نداشت) در خوابگاه از آنان کناره‌گیری کنید.»

«قال بعضهم شکوت الی ابی الحسن موسی«ع» ابنا لی فقال لا تضر به واهجره و لا تطل؛(۴۱) شخصی نزد موسی‌بن جعفر«ع» از [رفتار] فرزندش شکایت کرد. حضرت فرمود: او را نزن ولی از او فاصله بگیر و با او قهر کن، منتهی مدت قهرت طولانی نباشد.»

 

جمع‌بندی

تغییر موقعیت یکی از شیوه‌های تربیت اسلامی است و تأثیر موقعیت‌های گوناگون زمانی، مکانی، وضعی، اجتماعی قابل انکار نیست. این تأثیرات گاهی طبیعی و گاه معنوی و عقلانی هستند.

در اهمیت این روش همین بس که منابع اسلامی خصوصاً قرآن کریم به صورت گسترده‌ای از این روش استفاده، گاه تغییرات وضعی و زمانی اهمیت زمانی و مکانی و اجتماعی را مطرح کرده است. در منابع دینی از جمله قرآن به مصداق‌های عینی دقیق‌تر تغییر موقعیت مانند هجرت در راه خدا، سیاحت و گردشگری، انجام عباداتی چون نمازجمعه، حج، اعتکاف، انتخاب همنشینی مناسب، سفر علمی و..هم اشاره شده است..

تغییر موقعیت آثار و نتایج فراوانی چون مهار غرائز، رشد معنوی، رشد اقتصادی، اصلاح رفتار دیگران، استحکام خانواده، سلامت روانی، ایمنی و دارد. صد البته استفاده از هر روشی، از جمله روش تغییر موقعیت شرایطی چون بصیرت و آگاهی، توانایی جسمی و مالی و از همه مهم‌تر استمداد و استعانت از خدای متعال دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انعام، ۹۶.

۲ـ الفقه علی المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ هـ، ۱۹۸۶ م، ط هفتم، ج ۲، صص ۷۱۲ـ۷۱۱.

۳ـ حج، ۴۶.

۴ـ «ای بنی، انی و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم، حتی عدت کاحدهم بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع ادلهم الی آخرهم.» نهج‌البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی و همکاران، ج ۳، ص ۷۶، نامه ۳۱.

۵ـ بحارلانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، دوم، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۷۰، ص ۲۷۲.

۶ـ خسرو باقری، نگاه دوباره به تربیت آلامی، همان، ص ۹۹.

۷ـ بحار، همان، ج ۷۰، ص ۲۷۲.

۸ـ یوسف، ۹۷ و ۹۸.

۹ـ مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، بیروت، مؤسسه آل‌البیت، ج سوم، ۱۴۱۱ ق، ج ۶، ص ۵۸.

۱۰ـ همان، ص ۵۹.

۱۱ـ عنکبوت، ۲۰.

۱۲ـ نسأ، ۱۴۰.

۱۳ـ توبه، ۱۱۹.

۱۴ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، دوم، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۷۱، ص ۲۰۲.

۱۵ـ نساء، ۹۷.

۱۶ـ

۱۷ـ مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، انتشارات مکتبه الفقیه، قم، اول، بی‌تا، ج ۱، ص ۳۳، بحارالانوار، همان، ج ۱۹، ص ۳۱.

۱۸ـ روم، ۴۲.

۱۹ـ جمعه، ۹.

۲۰ـ وسائل الشیعه، محمد حر عاملی، بیروت داراحیاءالتراث العربی، چهارم ۱۳۹۱ ق، ج ۵، ص، روایت۷، ۴۰۱.

۲۱ـ همان، ج ۷، ص ۶، روایت ۲۷.

۲۲ـ‌ همان، ج ۵، ص ۴، روایت ۱۳.

۲۳ـ اشاره به آیه «ان الصلوه تنهی عن الفحشا».

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۸۱.

۲۵ـ‌ همان، ج ۹۶، ص ۲۵۴.

۲۶ـ سفینه البحار،‌ مکتبه السنائی، اول، ج ۱، ص ۴۴۶.

۲۷ـ غررالحکم.

۲۸ـ غررالحکم، محمد تمیمی آمدی، انتشارات دفتر تبلیغات، اول، ۱۳۶۶ هـ ش، ص ۴۷، شماره ۲۲۴.

۲۹ـ همان، ص ۴۳۰، شماره ۹۸۰۸.

۳۰ـ مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۳.

۳۱ـ توبه، ۱۲۲.

۳۲ـ یوسف، ۲۵.

۳۳ـ تیمسار اکبر صیاد بورانی.

۳۴ـ پرواز تا بی‌نهایت، حکایت‌هایی از زندگی سرلشکر عباس بابایی، ص ۳۶.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۶۴.

۳۶ـ بحار، ج ۱، ص ۲۰۵.

۳۷ـ‌ حج، ۴۶.

۳۸ـ ابراهیم، ۳۷.

۳۹ـ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۳.

۴۰ـ نساء، ۳۴.

۴۱ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹.

 

سوتیترها:

 

۱٫

حضور در مساجد، مشاهد مشرفه، کنار قبور اولیاء که همراه با تغییر موقعیت است آثار شگرف معنوی بر انسان دارد. از شگفت‌آورترین آثار زیارت معصومین«ع»، نزدیکی روحی به شخص زیارت شده است تا آنجا که زائر رنگ و بوی زیارت شده را می‌گیرد و از نظر روحی بین آن دو ـ هر چند کوتاه ـ اتصال و تشابهی پیدا می‌شود.

 

۲٫

یکی از راه‌ها برای اصلاح رفتارهای ظاهری و ایجاد حالات مطلوب باطنی آن است که ارتباط فرد با پیرامون او تغییر کند. به عنوان مثال خشم یکی از حالت‌های خطرناک انسان است که می‌تواند خطرات فراوانی داشته باشد. برای فروکش کردن خشم و اصلاح این رفتار ناروا یکی از راه‌ها این است که ارتباط فرد با موقعیت پیرامون او تغییر کند.

 

30نوامبر/16

راه‌های رسیدن به امید و آرزوها

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

نیت و انگیزه خوب

در روایات بسیار آمده است که هر کسی که نیت زیبا و اخلاص داشته باشد به آرزویش می‌رسد. امام على«ع» فرمودند: «جَمیلُ النِّیّه سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِیَّهِ؛(۱) نیّت زیبا، سبب رسیدن به آرزوست».

و نیز :«مَن أخلَصَ بَلَغَ الآمالَ؛(۲) هر که خلوص داشته باشد، به آرزوهایش مى‌رسد»، زیرا وقتی نیت ناخالص باشد، متعلق امید از علت حقیقی به سوی متعلقات مجازی منحرف می‌شود و امیدها وآرزوها به آرزوهای پوچ و امنیه تبدیل می‌شود.

 

عمل خوب و تلاش

نقش عمل و تلاش و حرکت در امیدواری

اصلی‌ترین نکته تفاوت امید با آرزو و حمق و غرور و طمع در «عمل» باشد. فردی که نگرش مثبت به آینده دارد، اگر برای رسیدن به آن عمل نکند حماقت و آرزوی پوچ است.

عامل موفقیت و پیشرفت چیست؟

انسان هدفمند میل دارد به هدف برسد و اگر به آن برسد به او «موفق» می‌گویند.

یک دیدگاه، عامل مبهمی به نام «شانس و بخت و اقبال» و سرنوشت محتوم را  در بنای کاخ خوشبختی در آینده مؤثر می‌داند که نتیجه آن از حرکت بازایستادن و زانوی غم در بغل گرفتن و به امید طلوع ستاره شانس نشستن است. این شیوه کسانی است که علل حوادث را نمی‌دانند و برای خشنودی وجدان سرزنش‌کننده خود، حوادث را به دست عوامل نامرئی و خرافی می‌سپارند.

دیدگاه دیگر معتقد است که آینده ساختمانی است. که باید با نردبامی از زمان حال و عمل امروز از آن بالا رفت. مجید می‌فرماید: « وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛(۳) و اینکه براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست».

کاخ عظیم جهان آفرینش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هیچ حادثه‌ای بی‌علت نیست، هرچند برخی از این قوانین برای ما روشن و برخی پنهان هستند. قرآن می‌فرماید: « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا(۴) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مى‏شود که تنها معبودتان معبود یگانه است، پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند». در آیه عمل صالح، ملازم رجا و امید و انتظار، لقاء پروردگار است.

قرآن برتری و فضیلت انسان را تنها در داشتن آرزوهای بلند پروازانه هر چند که خوب و مثبت باشند، نمی‌داند، بلکه معیار ارزش انسان را انجام عمل صالح می‌داند و عاملین عمل سوء‌ و بد را تهدید می‌کند: «لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا(۵)                                  (فضیلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. هر کس عمل بدى انجام دهد کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا ولى و یاور خود نخواهد یافت.»

آیه دیگر نیز شرط امیدواری به رحمت خدا را ‌اقدامات عملی در راه خدا ذکر می‌کند. کسی که اهل سیر و سلوک است با تمنا وآرزو سر نمی‌کند، از این رو در قرآن کریم تمنا محکوم شده است. افراد ضعیف، کمتر به عمل و فعالیت توجه می‌کنند و به اصطلاح دینی مبتلا به طول امل می‌شوند و آرزوهای نامعقول می‌کنند. افراد ضعیف یک خاصیت دیگر هم دارند و آن اینکه آه و ناله می‌کنند و در فکر چاره و اصلاح کار خود نیستند.

قرآن در برخی از آیات به کسانی که امید دیدار خدا را دارند، انجام عمل صالح را تاکید می‌کند: «فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا(۶) پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ‌کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.»

در این آیات «رجا» مورد توجه قرار گرفته که یک حالت روحى و روانى است، ولى لازمه جدایى‌ناپذیر رفتارى را به دنبال دارد و منشأ صدور کارهاى ویژه‏اى از انسان می‌شود. لذا قرآن صراحتاً بر لزوم انجام عمل شایسته تأکید و با جمله «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا  روى این لازمه رفتارى دست مى‏گذارد.

به هرحال همه این آیات با تعابیر گوناگون این حقیقت را گوشزد مى‏کنند که اگر «امید» و «رجا» در دل انسان وجود دارد، ناگزیر منشأ اثر خواهد بود و آثار و علائمى خواهد داشت و نشانه بارز امید به خدا و روز قیامت، انجام عمل صالح و شرک نورزیدن است.

امام علی«ع» در نامه‌ای به زیاد فرمودند: «آیا در حالی که نزد خداوند از متکبرانی، امید داری که پاداش فروتنان را به تو دهد؟ و در حالی که در نعمت‌ها غوطه‌وری و آنها را از مستمندان و بیوه‌زنان دریغ می‌داری، چشم طمع به ثواب صدقه‌دهندگان دوخته‌ای؟ همانا آدمی در برابر کارهایی که پیشاپیش فرستاده است، پاداش می‌بیند و نزد آنچه فرستاده است می‌رود.»(۷)

امام علی«ع» کسانی را که بدون هیچ‌ تحرکی به آینده چشم دوخته‌اند، امیدواران دروغین نامیده‌اند و در باره کسی که مدعی امیدواری به خدا بود فرمودند: «یَدَّعی بزَعمِهِ انّهُ ‌یرجو اللهَ، کَذَبَ والعّظیم ما بالُهُ لایتبّیَّنُ رُجاوُهُ فی عَمَلِه؟ فکلّ من رجاعُرفَ رجاؤهُ فی عَمَله؛(۸) به گمان خود ادعا می‌کند که به خدا امید دارد. سوگند به خدای بزرگ که دروغ می‌گوید وگرنه چرا امیدواری او در کردارش پیدا نیست؟ هر که امیدوار باشد، امیدش از کردارش معلوم می‌شود.»

امام زین‌العابدین«ع» در مناجات با خدا ‌می‌فرمایند: «أَعُوذُ بِکَ مِنْ رَجاءٍ مَکْذُوب؛(۹) خدایا از امید دروغین به تو پناه می‌برم.»

استحکام و نیکی عمل نقش به‌سزایی در رسیدن انسان به آرزوهایش دارد چنانکه  امـام على «ع»فرمودند: «مَن أحسَنَ عَمَلَهُ بَلَغَ أمَلَهُ؛(۱۰) هر که کردارش را نیک گرداند، به آرزویش مى‌رسد.» یا در کلامی‌دیگر فرمودند: «مَن حَسُنَ عَمَلُهُ بَلَغَ مِنَ اللّه ِ أمَلَهُ؛(۱۱) هر که کردارش نیک باشد خداوند او را به آرزویش مى‌رساند.»

مرحوم حاج ملا‌هادی سبزواری«ره» در شرح دعای جوشن کبیر در ذیل (یا مُنْتَهَی الرَّجَایَا) پس از تقسیم رجا به ممدوح و مذموم می‌گوید: «رجا ممدوح، امید به رحمت خداست و انتظار این امید باید با  عمل صالحی که این امید را ایجاد می‌کند و ترک گناهانی که این توانایی را از بین می‌برد، همراه باشد و رجا مذموم که در حقیقت حماقت و غرور است، یعنی انتظار رحمت بدون اعمال صالح و دوری از گناهان.»(۱۲)

بنابراین احادیثى که در ترغیب امیدوارى و در وسعت عفو پروردگار و رحمت و مغفرت او وارد شده‌اند، مخصوص کسانى هستند که رحمت و غفران را با عمل خاصى که زمینه و وسیله آن را فراهم مى‏کند و ترک گناهانى که آن زمینه و وسیله را از میان مى‏برد توأم و همراه کرده باشند.

مرحوم ملامهدی نراقی در جامع‌السعادات می‌گوید: «پس اى برادر بهوش باش که شیطان تو را فریب ندهد که از عمل (طاعات و عبادات) بازدارد و تو را به امید و آرزوى صرف دلخوش سازد و نظرى به حال انبیاء و اولیاء بیفکن و کوشش آنان را در طاعات و صرف شب و روز عمرشان را در عبادات بنگر. مگر آنان به عفو و رحمت پروردگار امیدوار نبودند؟به خدا سوگند که اینان به وسعت رحمت ‏خدا داناتر بودند و از تو و هر کسی به آن امیدوارتر، لکن مى‏دانستند که امید به رحمت ‏بدون عمل، غرور محض و سفاهت صرف است. پس عمر خویش را در عبادات گذراندند و شب و روزشان را در طاعات به سر بردند».(۱۳)

شهید مطهری در شرح کلامی از امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌گویند: «معمولاً افرادی که از لحاظ روح و روان سالم و با نشاط‌اند و انحرافی پیدا نکرده‌اند کمتر به تخیل و به هم بافتن آرزوهای دور و دراز و نامعقول می‌پردازند. همیشه عملی فکر می‌کنند و عملی آرزو می‌کنند. یعنی آرزوهای آنها در جهت همان مداری است که در زندگی دارند. روی بال و پر خیال نمی‌نشینند و آرزوی امورناشدنی را نمی‌کنند. ولی افراد ضعیف، مبتلا به بیماری روانی هستند، نشاط عمل ندارند و در وجودشان همت و اراده‌ای موجود نیست. اینان بیشتر بر مرکب سریع‌السیر خیال سوار می‌شوند و خود را با خیالات سرگرم می‌سازند و کمتر به عمل و فعالیت توجه می‌کنند و به اصطلاح دینی مبتلا به طول امل می‌شوند و آرزوهای نامعقول می‌کنند.

مثل اینکه در وجود انسان مقدار معینی نیروی مغزی و عضلانی وجود دارد که باید مصرف شود. اگر این نیرو در مغز به صورت خیالات واهی و آرزوهای دور و دراز مصرف شد، دیگر موردی برای فکر صحیح باقی نمی‌ماند، ولی اگر به صورت آه و ناله و پرحرفی مصرف شد، زمینه‌ای برای عمل مفید و مثبت باقی نمی‌ماند. به همین دلیل است که مردان متفکر کمتر گرفتار خیالات واهی می‌شوند و مردمان مثبت و عملی و فعال کمتر حرف می‌زنند و آه و ناله و شکایت می‌نمایند».(۱۴)

امید بدون حرکت، آن را تبدیل به آرزوهای پوچ و دروغین می‌کند و البته بیانگر عدم صدق فرد امیدوار و خواسته او نیز هست.  صحیح عمل نکردن هم عملکرد فرد امیدوار را با فردی که بدون تلاش و حرکت و فقط امیدوار بوده است، یکسان می‌کند. از مجموع آیات و روایات بر می‌آید که عمل و عمل صالح و نیکو، پیش‌پرداختی برای اثبات صداقت و علامتی برای خواست واقعی انسان است.

 

صبر

استقامت در سختی‌ها و ناملایمات انسان را به هدف می‌رساند. امید وآرزو هدف قرار دادن مطلوبی در آینده است و باید برای رسیدن به آن هدف و خواسته‌ها تلاش کرد و آن را با صبر و تحمل سختی‌هایی که در راه خواهد بود همراه ساخت.

امام على«ع» می‌فرمیایند: «مَن صَبَرَ نالَ المُنى؛(۱۵) هر که شکیبایى ورزد، به آرزوها دست مى‌یابد.»

امام صادق «ع» می‌فرمایند:  «عیسى بن مریم«ع» به یارانشان فرمودند:«… به آنچه آرزو مى‌کنید دست نمی‌یابید، مگر با شکیبایى بر ناملایمات».(۱۶)

 

کار برای آخرت

یکی از چیز‌هایی که آرزوهای دروغین را از امیدهای واقعی جدا می‌کند، غایت و پایان راه است. اگر آرزوها به هدف‌های جهان ماندگار و آینده واقعی منتهی شود، آرزویی نیکوست، بنابراین کسی که آخرت خویش را آباد می‌کند، به آرزوهای حقیقی نزدیک‌تر می‌شود.

امام على «ع» فرمودند: «نالَ المُنى مَن عَمِلَ لِدارِ البَقاءِ؛(۱۷) هر که براى سراى ماندگارى کار کند، به آرزوها دست مى‌یابد.»

و نیز: «مَن جَعَلَ کُلَّ هَمِّهِ لاِخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَأمولِ؛(۱۸) هر که تمام همّ و غمّش را براى آخرتش قرار دهد، به آرزو دست مى‌یابد.»

 

تکیه بر خدا

آرزوهای پوچ  به خاطر مجازی بودنشان از امیدهایی که تکیه‌شان بر خداست جدا می‌شوند. در بحث «انواع امید و امید به خدا » اشاره شد که امید حقیقی باید به علت حقیقی باشد، والا سست و بی‌پایه است. علت حقیقی و منشأ همه موجودات و فیض‌بخش هستی، خداست، لذا امید به او حقیقی است و امید به غیر او و تأثیر ماسوی الله در تحقق آینده، تخیلی و غیرحقیقی است و آرزوی نکوهیده است.

امام على«ع» می‌فرمایند: «مَن یَکُن اللّه ُ أمَلَهُ، یُدرِک غایَهَ الأَمَلِ وَالرجا؛(۱۹) کسى که خدا امید [و آرزوى] او باشد، غایت امید و آرزویش را درمى یابد.» و در مقابل کسی را که به غیر خدا امید بندد نکوهش می‌کنند و می‌فرمایند: «من اَملّ غیر الله ّسبحانه کذب آماله؛(۲۰) هر کس امید و آرزویش غیر خداوند سبحان باشد به آرزوهای خود دروغ گفته است.»

و نیز: «إنَّکُم إن رَجَوتُمُ اللّه َ بَلَغتُم آمالَکُم، وإن رَجَوتُم غَیرَ اللّه خابَت أمانِیُّکُم و آمالُکُم؛.(۲۱) اگر به خدا امید ببندید، به آرزوهایتان مى‌رسید و اگر به غیرِ خدا امید ببندید، به آمال و آرزوهایتان دست نمى یابید.»

برای موفقیت در امید و آرزوها نباید از کمک‌های خدا واستعانت از او غافل بود.

امام زین‌العابدین«ع» در مناجاتی که به ایشان نسبت داده شده است فرموده‌اند: «إلَهی… أنتَ الرَّؤوفُ الرَّحیمُ البَرُّ الکَریمُ، الَّذی لا یُخَیِّبُ قاصدیهِ، ولا یَطرُدُ عَن فِنائِهِ آمِلیهِ، بِساحَتِکَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجینَ، وبِعَرصَتِکَ تَقِفُ آمالُ المُستَرفِدینَ، فَلا تُقابِل آمالَنا بِالتَّخییبِ وَالإِیاسِ، ولا تُلبِسنا سِربالَ القُنوطِ وَالإِبلاسِ؛(۲۲) معبود من!… تو آن رئوف مهربان نیکوکار کریمى هستى که هر که را به او رو آورد، نومید برنمى‌گرداند و آرزومندانش را از درگاهش نمى‌راند. امیدواران در بارگاه تو بار مى‌افکنند و آرزوهاى عطاخواهان در میدان تو توقف مى‌کنند. پس آرزوهاى ما را با ناکامى و یأس پاسخ مده و جامه‌هاى نومیدى و یأس بر ما مپوشان.»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غررالحکم، ۴۷۶۶، عیون الحکم و امواعظ، ص۲۲۱، ح۴۲۹۴، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۶۱٫

۲ـ همان، ۷۶۷۵، همان، ص۴۵۱، ح۸۰۴۳، همان، ج۵، ح۲۹۶۲٫

۳ـ نجم، ۳۹٫

۴ـ کهف، ۱۱۰٫

۵ـ نساء، ۱۲۳٫

۶ـ کهف، ۱۱۰٫

۷ـ نهج البلاغه، نامه ۲۱٫

۸ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫

۹ـ ‌بحارالانوار، ۹۴،۱۵۶،۲۲٫

۱۰ـ غررالحکم، ۸۲۸۷، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴۶، ح۷۸۷۶٫

۱۱ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۶۴٫

۱۲ـ‌ هادی سبزواری، شرح الاسماء و شرح دعاءالجوشن الکبیر، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ص۱۷۸٫

۱۳ـ جامع السعادات، ص۲۴۴٫

۱۴ـ مرتضی، مطهری، حکمت‌ها و اندرزها، ص۱۷۹٫

۱۵ـ غررالحکم، ح۷۷۲۲، عیون‌الحکم والمواعظ، ص۴۲۸، ح۷۲۸۹٫

۱۶ـ تحف العقول، ص۳۰۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۸۳، ح۱٫

۱۷ـ غررالحکم، ح۹۹۵۱، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۷، ح۹۱۶۰٫

۱۸ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۷۰٫

۱۹ـ غررالحکم، ح۸۸۲۰٫

۲۰ـ غررالحکم، حدیث ۹۶۲۱٫

۲۱ـ عیون‌الحکم والمواعظ، ص۱۷۵، ح۳۶۳۶٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۴۶٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کاخ عظیم جهان آفرینش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هیچ حادثه‌ای بی‌علت نیست. پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند. عمل صالح، ملازم رجا و امید و انتظار، لقاء پروردگار است.

 

۲٫

امید حقیقی باید به علت حقیقی باشد، والا سست و بی‌پایه است. علت حقیقی و منشأ همه موجودات و فیض‌بخش هستی، خداست، لذا امید به او حقیقی است و امید به غیر او و تأثیر ماسوی الله در تحقق آینده، تخیلی و غیرحقیقی و آرزوی نکوهیده است.  .

 

 

30نوامبر/16

رویش در بوستان نبوت شکوفایی در گلستان امامت و ولایت

جابربن عبدالله انصاری

 

غلامرضا گلی‌زواره

 

 

مقدمه

جابر بن عبدالله انصاری از بزرگان صحابه و یاران رسول‌ اکرم«ص» و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت به شمار می‌رود. وی پس از رحلت  پیامبر«ص» و فضای غبارآلودی که غاصبان خلافت و امویان پدید آوردند، با بصیرتی کم‌نظیر بر حمایت از عترت نبی‌اکرم«ص» استوار ماند و تا واپسین لحظات زندگی و در شرایط اسفباری که معاویه و کارگزارانش بر جهان اسلام تحمیل کردند، حتی لحظه‌ای دست از یاری ائمه هدی«ع» و بیان حقایقی درباره جانشینان راستین پیامبر«ص»  برنداشت و در سال‌هایی که بنی‌امیه هر کسی را که کوچک‌ترین نشانه‌ای از تشیع در خود داشت، به شهادت می‌رساندند و خانه‌ خرابش می‌کردند، احادیث رسول‌الله«ص» را در باره مقام و منزلت اهل‌بیت«ع» باز می‌گفت و از عهد رسول‌الله«ص» منافقان را از خصومت آنان با علی«ع» می‌شناخت.

جابر از بهترین یاران امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین، امام زین‌العابدین و امام باقر«ع» به شمار می‌آید و مناقب و فضائلش را شیعیان و اهل‌سنت تأیید کرده‌اند. وی با پیروی از آئین محمدی و خدماتی با ارزش، پس از ملاقات با هفت تن از چهارده معصوم و نفرت و تبری از دشمنان آنان در ۹۴ سالگی، بعد از عمری تلاش، جهاد، تبلیغ، عبادت و فداکاری و تحمل حوادثی رنج‌آور چشم از جهان فرو بست.

 

خاندان و والدین

تبار جابر به تیره بنی‌سلمه از طایفه خزرج تعلق داشت و نسب سلمی وی از همین روی بود. نسب او بدین قرار است: جابر فرزند عبدالله فرزند عمروبن حرام فرزند کعب بن غنم فرزند کعب فرزند سلمه الانصاری السلمی.(۱)

پدرش عبدالله بن عمرو خزرجی سلمی رئیس قبیله بنی‌سلمه، مردی شجاع، متدین، مردم‌دوست، خردمند و باهمت و در شهر مدینه از احترام ویژه‌ای برخوردار بود و از شخصیت‌های بانفوذ این شهر محسوب می‌گردید.

وقتی خبر نویدبخش بعثت رسول خدا به یثرب رسید و مردم این شهر از رفتار و کردار اهل مکه درباره آن حضرت آگاه گردیدند، دل‌های آنان به سوی پیامبر اکرم«ص» متمایل گشت و مصمم شدند تا ایشان را به دیار خود دعوت و با جان و مالشان از پیامبر اکرم«ص» صیانت کنند و ایشان را در پیشرفت اسلام یاری دهند. عبدالله بن عمرو در زمره نخستین گروهی بود که بدین منظور در عقبه اول با خاتم رسولان الهی بیعت کرد. عبدالله بعد از تشریف‌فرمایی پیامبر«ص» به یثرب که از آن پس مدینه نام گرفت، همواره در خدمت ایشان بود و در رکاب حضرت در غزوه بدر حماسه‌آفرینی کرد.

جابر گفته است وقتی غزوه احد پیش آمد، من نوجوان بودم و می‌خواستم که همراه پدرم در جهاد شرکت کنم، ولی او اجازه نداد، ولی توصیه کرد در پشت جبهه به مجروحان و رزمندگان آب برسانم. وقتی طبل جنگ نواخته شد، مرا به کناری کشید و گفت: یقین دارم که به خانه بازنمی‌گردم.  چون من تنها پسر خانواده بودم، درباره مراقبت از خواهرانم به من سفارش‌ و وصیت کرد احترام خانواده را حفظ کنم و قروض او را بپردازم.

گذشته از اینکه عمروبن جموح شوهر خواهر عبدالله بود، با او رابطه‌ دوستانه هم داشت. در نبرد احد تقدیر چنین بود که هر دو بعد از دلاوری‌های تحسین‌برانگیز به شهادت برسند.

مادر جابر، نسیبه دختر عقبه‌بن عدی نام دارد که نباید او را با نسیبه دختر کعب بن عمرو و مادر عبدالله و حبیب و همسر زیدبن عاصم یکی گرفت که در جنگ احد تا موقعی که مسلمانان شکست نخورده بودند، امدادگری می‌نمود، ولی از آن پس اسلحه به دست گرفت و با شمشیر و کمان به دفاع از جان پیامبر خدا پرداخت و سرانجام مجروح گردید.(۲)  

جابر پنج ساله بود که رسول اکرم«ص» به پیامبری مبعوث شدند. ایام کودکی و نوجوانی جابر در مدینه گذشت و  اولین تجربه‌های زندگی را در فضای صمیمی خانواده‌ آموخت. هنوز کودک بود که پدر را از دست داد و از همان ایام با ناملایمات و مصائب آشنا شد، اما لحظه‌ای از اهتمام در کسب معارف متداول دست برنداشت.

پس از شهادت پدر، برای تأمین مخارج زندگی خانواده‌ تلاش کرد و اگرچه در آغاز راه بود، ولی گوشی شنوا، چشمی بینا و باز داشت. دل مهربانش از توحید موج می‌زد و از مهر و شوق نسبت به رسول خدا و خاندانش لبریز بود، لذا از دشواری‌هایی که با آنها مواجه می‌شد نمی‌هراسید. صبور و بردبار و شاکر و همواره با پیامبر اکرم«ص» همراه بود و از اصحاب خاص و نامدار رسول خدا ‌شد. سخت به پیامبر«ص» دلبستگی داشت و به‌محض دلتنگی به دیدار ایشان می‌رفت و از پرتو انوار آن رحمت عالمیان، فیض مکرر می‌برد.(۳)

در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از مدینه حرکت کردند تا در عقبه با رسول اکرم«ص» ملاقات و نخستین پیمان اسلامی را منعقد کنند. در این معاهده جابر حضور نداشت، اما پدرش بود. در پیمان عقبه دوم هفتاد و دو نفر از اهالی مدینه در مکه با پیامبر«ص» دیدار مهمی داشتند و با ایشان بیعت کردند. کوچک‌ترین آنان جابربن عبدالله انصاری بود که تعهد کرد به پیامبر اکرم«ص» وفادار بماند و جانفشانی کند.(۴)

جابر و پدرش هر دو از یاران رسول خدا«ص» بودند. جابر از شاهدان شب دوم عقبه و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره بود. در جریان عقبه که نوجوانی بیش نبود، همراه والدش در جمله هفتاد تنی بود که با رسول اکرم«ص» بیعت کردند.(۵)

جابر پس از هجرت رسول اکرم«ص» به مدینه به محضر پیامبر«ص» شرفیاب گردید، با ایشان رابطه دوستانه و انس و الفتی صمیمانه برقرار کرد و در نوزده غزوه از بیست و یک نبردی که رسول الله»ص» در آنها حضور داشتند، حضور داشت.

پس از جنگ احد وقتی در رکاب پیامبر«ص» به مدینه بازمی‌گردد، حضرت از او می‌پرسند که آیا پدرت قرض هم دارد؟ جابر پاسخ می‌دهد: « بله. به مردی یهودی مقروض است و قرار است  هنگام خشک شدن خرماها حسابمان را با او تسویه کنیم، پیامبر فرمودند قبل از آنکه خرماهایتان را جابه‌جا کنید مرا خبر کنید. وقتی خرماها را روی هم ریختیم، پیامبر«ص» را خبر کردیم. حضرت آمدند و طلبکار را احضار کردند و فرمودند از هر خرمایی که دلت می‌خواهد انتخاب کن. مرد یهودی باحیرت گفت: طلب مرا از خرماهای صیهانی بپردازید. پیامبر«ص» نام خدا را  بر زبان جاری ساختند و از همان خرمایی که یهودی خواسته بود تمام بدهی او را پرداختند، ولی دانه‌ای از خرماها کم نشد.

جابر اضافه می‌کند: «سوگند به خدا، پس از آن تا سال دیگر که محصول خرمای جدید را چیدیم، هر چه از آن خرما به فقرا بخشیدیم، یا  فروختیم و خوردیم، همه خانواده ما را کفایت کرد و چیزی کم نیاوردیم.»(۶)

در ایامی که رسول اکرم«ص» و مسلمانان مشغول حفر خندق در مدینه بودند، جابر احساس کرد رسول خدا گرسنه‌اند، از این رو تصمیم گرفت به افتخار آن حضرت ضیافتی ترتیب دهد تا نزد خداوند قربی بیابد. با چنین تصوری به محضر رسول خدا«ص» رفت و عرضه داشت اگر صلاح بدانید امروز در خانه ما غذا صرف کنید. پیامبر پرسید در منزل چه داری؟ عرض کرد: یک من آرد و یک بزغاله، حضرت فرمود: تنها بیایم؟ پاسخ دادم: با هر کسی که مایل هستید تشریف بیاورید. به خانه آمدم و آن بزغاله را ذبح کردم. همسرم آرد را خمیر کرد و آب‌گوشتی مهیا کردیم. پیامبر«ص» در کنار خندق با صدای رسا فرمود: همگی به خانه جابر بیایید و دعوت او را اجابت کنید. تمام مهاجران و انصار به سوی منزل جابر به راه افتادند. در مسیر هم وقتی حضرت به افرادی می‌رسیدند، آنان را به این میهمانی دعوت می‌کردند. جابر از این وضع نگران شد و با خود اندیشید که قادر نخواهد بود از آن جمعیت پذیرایی کند. همسرش پرسید: مگر نگفتی چه مقدار غذا داری؟ جابر پاسخ داد: گفتم. زن گفت: پس نگران نباش. پیامبر خود بهتر از ما می‌داند.

حضرت دستور داد میهمانان بیرون خانه بایستند و خود و حضرت علی«ع» قدم به منزل نهادند. پیامبر«ص» نگاهی به تنور افکندند و دیگ آبگوشت را هم مشاهده کردند و فرمودند نان را دانه دانه از تنور بگیرید و به من بدهید. زن چنین کرد. پیامبر و مولای متقیان آن نان‌ها را در قدحی بزرگ ترید کردند و آبگوشت را ر روی آن می‌ریختند. هر بار ده نفر می‌آمدند و بعد از صرف غذا می‌رفتند. تمام مدعوین به برکت وجود مقدس رسول اکرم«ص» از آن غذای اندک خوردند و آنجا را ترک کردند.

در خاتمه، جابر با پیامبر و امام علی«ع» غذا خوردند، ولی هنوز تنور از نان پر و دیگ هم مملو از آبگوشت بود و تا چند روز بعد اهل خانه از آن تناول ‌کردند.(۷)

اولین غزوه‌ای که جابر در آن حضور پیدا کرد، غزوه حمراء الاسد در نزدیکی مدینه بود که طی دشمن تحت تعقیب قرار گرفت. جابر در این غزوه رشادت و فداکاری خود را آشکار ساخت.(۸) وی در غزوه ذات‌الرقاع هم همراه رسول اکرم«ص» بود.

جابر می‌گوید در حال حرکت بودیم که رسول خدا«ص» از من پرسیدند: جابر! چه شده؟ عرض کردم: شترم به دلیل ضعف و ناتوانی از حرکت بازمانده  و من از دیگر رزمندگان عقب مانده‌ام، آن حضرت مقداری آب بر سر و پای شتر پاشیدند و با چوب ضربه‌ای آرام بر بدن حیوان نواختند. ناگهان شتر که ساعت‌ها مرا معطل کرده بود، چالاک و سبک از زمین برخاست و از همه شتران سپاه سبقت گرفت و پا به پای ناقه حضرت حرکت ‌کرد. در این غزوه و در شب معروف به لیله العبیر، پیامبر ۲۵ بار برای جابر طلب آمرزش کردند و بر او رحمت فرستادند.(۹)

جابر در غزوات بنی‌قریظه، خیبر، موته، تبوک، صلح حدیبیه، بیعت رضوان، عمره القضا، فتح مکه، حصر طائف و حجه‌الوداع رسول اکرم«ص» را همراهی‌ کرد.

 

بیعت با امیرالمؤمنین علی«ع»

جابر در واپسین سال‌های حیات دنیوی رسول اکرم«ص» هنوز جوان بود، با این همه در میان اصحاب آن حضرت از اعتباری ویژه برخوردار بود. با رحلت پیامبر«ص»، جابر همچنان منزلت خود را در میان جامعه اسلامی حفظ کرد، اما از اینکه جانشین راستین پیامبر زمام امور مسلمین را دراختیار نگرفته بود، به‌شدت رنج می‌برد و به مشارکت در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی، فتوحات و امور نظامی آن روزگار هیچ‌ علاقه‌ای نداشت و ترجیح می‌داد ساکت و آرام در مدینه اقامت کند، اما کاملاً در جریان امور بود.

گزارش‌هایی که او از خلافت دومین خلیفه ارائه کرده و نیز دیدگاهش در باره وقایعی که منجر به شورش مسلمانان انقلابی علیه عثمان و کشته شدن او شد، نشان می‌دهد که جابر به عنوان مونسی با بصیرت و مسلمانی آگاه و نقّاد، وقایع سیاسی عصر خلفا را تعقیب کرده است.(۱۰)

براساس منابع روایی معتبر، جابر در کنار بزرگانی چون سلمان فارسی و ابوذر غفاری در شمار هفت تن  اصحابی پیامبر«ص» است که در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده، به امام علی«ع» و اختصاص جانشینی پیامبر به آن حضرت و شناخت حق امامت و رهبری مولای متقیان وفادار ماند.

جابر در ردیف نام‌آورترین و پاک‌ترین یاران و پیروان حضرت علی«ع» بود و ایشان را در نگهبانی اصول اسلام و ارزش‌های الهی یاری ‌کرد و در مواقعی مسائلی را به استحضار امام ‌رساند. هنگامی که امام پس از بیست و پنج سال برکناری از زعامت امور مسلمانان به اصرار و پافشاری مردم در رأس جامعه اسلامی قرار گرفت، جابر در شمار نخستین بیعت‌کنندگان با آن فروغ اول امامت، به خلافت بود.(۱۱)

حضرت علی«ع» هنگامی که زمام امور امت مسلمان را به دست باکفایت خود گرفت، سیرت رسول اکرم«ص» را در روش حکمرانی خود پی ‌گرفت. این شیوه برای افرادی چون طلحه و زبیر قابل تحمل نبود و آنان بنای تمرد و نافرمانی گذاشتند و به بهانه زیارت خانه خدا روانه حجاز گردیدند و عایشه همسر رسول اکرم«ص» را با خود همراه خواستند و جنگ خونین جمل را برپا کردند. جابر برای شرکت در این نبرد، در رکاب امیرالمؤمنین«ع» عازم بصره گردید و در سرکوبی ناکثین و پیمان‌شکنان نقش مؤثری را ایفا کرد.(۱۲)

مولا هنوز کاملاً از جنگ جمل فراغت پیدا نکرده بودند که معاویه به بهانه خونخواهی سومین خلیفه درگیری خونینی را به مدت یک سال و نیم برپا کرد. جابر در جنگ صفین نیز حضور یافت و با قاسطین و جفاکاران اموی به ستیز پرداخت.(۱۳)

خوارج گروهی سطحی‌اندیش و متصلب بودند که از سپاه امام علی«ع» خارج شدند و به تحریک معاویه در سرزمین‌های مسلمان‌نشین به آشوبگری پرداختند و با نام جهاد و تقوا و دین‌باوری و عدالت‌خواهی، عده‌ای از یاران حضرت علی«ع» را به قتل رساندند و حتی به اطفال و زنان هم رحم نکردند.

امیرمؤمنان«ع» تصمیم گرفت این غائله را خاموش کند و در محلی به نام نهروان بین آنان و سپاه آن حضرت نبردی سخت درگرفت. جابربن عبدالله انصاری کسوت رزم بر تن کرد و به قوای امام پیوست تا در خنثی کردن این فتنه خطرناک به ایشان یاری برساند.(۱۴)

جابر در موضع‌گیری‌های صریح خود، با دشمنان علی«ع» و خاندان عترت به مخالفت برخاست و به همین دلیل در حکومت معاویه با دشواری‌های بسیار مواجه و حقوق او از بیت‌المال قطع شد. او برای روشن شدن دلیل چنین فشارهایی علیه او، در شام به دربار معاویه رفت. معاویه چند روزی به جابر اجازه ورود نداد تا شخصیت او را تحقیر کند. سرانجام جابر بر او وارد شد و فریاد زد: «مگر از رسول خدا نشنیده‌ای اگر حاجتمندی به در خانه کسی برود و صاحب خانه در به رویش ببندد، خداوند ابواب رحمت و مغفرت خود را به روی او خواهد بست.» معاوبه که از این برخورد جابر عصبانی شده بود پاسخ داد: «مگر تو از پیامبر نشنیدی که فرمود بعد از من به زمامدارانی دچار می‌شوید که بر شما سخت می‌گیرند، اما شما صبر پیشه کنید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوید؟» جابر گفت: «آری. تو آنچه را که فراموش کرده بودم به یادم آوردی.» و بلادرنگ از سرای معاویه بیرون آمد و بر مرکب خود سوار شد و راهی مدینه گردید. معاویه که رنجیدن جابر را به صلاح خود نی‌دید، ششصد دینار طلا برایش فرستاد، اما به‌رغم احتیاج شدید نپذیرفت.(۱۵)

در سال ۴۰ هجری و در آستانه شهادت حضرت علی«ع» سپاهیان معاویه به فرماندهی بسر بن ارطاه به مدینه یورش بردند و اهالی این دیار را به بیعت با زاده بوسفیان فراخواندند. جابر این امر را بیعت ضلال خواند و رفتار امویان را با مردم مدینه النبی را مذمت کرد.(۱۶)

بُسربن ارطاه جابر را فراخواند تا به این بیعت تن دهد. جابر نپذیرفت. فرستاده معاویه قصد کرد گردن او را بزند. ام سلمه همسر رسول اکرم«ص» وقتی از این ماجرا مطلع شد، کسی را فرستاد و درباره جابر امان خواست.(۱۷)

محبت معرفتی نسبت به اهل‌بیت«ع»

از امام زین‌العابدین«ع» نقل شده است در همان سالی که امام حسن مجتبی«ع» به شهادت رسید، در یکی از روزها پشت سر پدر و عمویم از کوچه‌های مدینه عبور می‌کردیم. در راه به جابر و جمعی از انصار برخوردیم، جابر با مشاهده دو سبط نبی‌اکرم، خود را روی پاهای امام حسن و امام حسین«ع» افکند. مردی از قریش که از خویشاوندان مروان بن حکم بود بر او خرده گرفت که با این سن و سال و موقعیتی که از مصاحبت با رسول خدا داری، چرا چنین می‌کنی؟ جابر گفت: اگر فضل، مقام و مناقب این دو بزرگوار را می‌دانستی، نه تنها بر من خرده نمی‌گرفتی، نمی‌کردی، بلکه خاک زیر پایشان را می‌بوسیدی. سپس جابر به انس بن مالک گفت: رسول اکرم«ص» در باره این سروران اهل بهشت از مطالبی خبرداد که درباره هیچ بشری نداده است.(۱۸)

به گفته شیخ طوسی و نیز آشوب سروی مازندرانی، جابر از اصحاب امام حسن مجتبی«ع» نیز بوده و روایاتی را از آن حضرت نقل کرده است.(۱۹)

جابر در مواقعی از وجود مقدس امام حسین«ع» نیز کسب فیض کرد و در زمره اصحاب آن حضرت به حساب می‌آمد.(۲۰)

در روز عاشورا، امام در مقابل سپاه دشمن و به معرفی خویش پرداخت و افزود: اگر می‌خواهید مرا تکذیب کنید، از صحابه پیامبر همچون جابر بن عبدالله انصاری بپرسید که فرموده پیامبر را در باره من و برادرم از زبان خود ایشان شنیده‌اند.(۲۱)

جابر نخستین فرد از اصحاب معصومین«ع» است که با وجود کهولت سن و نابینایی و فشار و اختناق سیاسی آن ایام، در بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری از مدینه به کربلا آمد و قبر امام حسین«ع» را زیارت کرد. (۲۲) این مطلب را بسیاری از علمای شیعه چون شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ کفعمی، محدث نوری و محدث قمی گزارش کرده‌اند.

عطیه کوفی نقل کرده است: همراه جابر به قصد زیارت قبر حسین بن علی«ع» بیرون آمدیم. چون به نینوا رسیدیم، جابر در رود فرات غسل کرد. چون به مرقد مطهر رسید، خود را روی قبر انداخت و بیهوش شد. قدری آب بر او پاشیدم، چون به هوش آمد، سه بار گفت یا حسین! آیا دوست پاسخ دوستش را نمی‌دهد؟

سپس گفت: هر کس افرادی را دوست بدارد با آنان محشور گردد و هر کس تلاش اشخاصی را دوست بدارد، در اعمالشان شریک می‌شود. قسم به خدا که نیت من و یارانم با انگیزه‌ها و مقاصد امام حسین«ع» و اصحابش یکی است.(۲۳)

ملاقاتی با برکت و نویدی نورانی

شیخ طوسی در رجال خود تصریح کرده که جابر بن عبدالله انصاری با امام سجاد«ع» مصاحب (۲۴) و در زمره راویان آن حضرت بوده است.

حضرت امام محمدباقر«ع» فرمودند: وقتی فاطمه دختر علی«ع» پایداری برادرزاده‌اش را در عبادت مشاهده کرد نزد جابر رفت و به اوی گفت: تو از اصحاب رسول خدایی و ما اهل‌بیت بر تو حق بسیار داریم از جمله آنکه وقتی می‌بینی یکی از ما خاندان خود را به رنج و محنت مبتلا کرده است، باید به خاطر خدا از او بخواهی در این باره مراقب باشد، اینک علی فرزند برادرم امام حسین«ع» از شدت عبادت پیشانی، زانوان و کف دست‌های پینه‌بسته‌ای دارد.

جابر به محضر امام چهارم شرفیاب گردید. وقتی چشم امام به جابر افتاد به استقبالش رفت و او را در کنار خود نشانید و احوالش را پرسید. جابر عرض کرد: یابن‌ رسول‌الله! چرا در عبادت خود را این گونه زحمت می‌دهید؟ امام فرمود: آیا نمی‌دانی که رسول اکرم از اهتمام در عبادت فروگذار نبود تا آنجا که ساق مبارکش متورم گردید؟

جابر که دید نمی‌تواند از این طریق امام را قانع نماید، عرض کرد: پس حداقل به جامعه اسلامی رحم کنید که خداوند به برکت وجود شما خاندان، بلاها را از آنان دور می‌کند و عذاب‌ها را برطرف می‌سازد و از آسمان باران فرو می‌فرستد. امام به آرامی پاسخ داد: همواره راه و شیوه نیاکان خود را ادامه می‌دهم تا آنان را ملاقات کنم. (۲۴)

محمدبن سلم می‌گوید در کنار جابر نشسته بودم که امام سجاد«ع» همراه با فرزند خردسالش محمد وارد گردید. امام چهارم به فرزندش فرمود: سر عمویت را ببوس، محمد به طرف جابر آمد و سر او را بوسید. جابر که در آن ایام بینایی خود را از دست داده بود، پرسید این کودک کیست؟ امام زین‌العابدین فرمود: فرزندم محمد است. جابر آن طفل یعنی امام محمدباقر را در آغوش کشید و عرض کرد: ای محمد! رسول خدا«ص» به تو سلام می‌رساند. بدان که پس از این دیدار، تو به فرجام زندگی نزدیک گردیده‌ای.(۲۵)

ابان بن تغلب هم روایت کرده است که جابر در مسجد رسول‌الله در مدینه می‌گفت: از رسول خدا«ص» شنیدم که ‌فرمود تو فردی از خاندان مرا ملاقات می‌کنی که نامش نام من و سیمایی چون سیمای من دارد و به گونه‌ای شگفت حقایق علمی را می‌شکافد.(۲۶)

از افتخارات مهم جابر این است که حدیث لوح را روایت کرده است. ابوبصیر از امام صادق«ع» نقل کرده است که پدرم امام باقر«ع» از جابر خواست مرا از لوحی که نزد مادرم حضرت فاطمه زهرا«س» دیده‌ای خبر بده. جابر عرض کرد خدا را گواه می‌گیرم که برای تبریک و تهنیت به مناسبت ولادت امام حسین«ع»، به خانه زهرای مرضیه رفتم. لوح سبزی را در دستان مبارکش دیدم. فرمودند این لوحی است که خداوند متعال برای پدرم رسول اکرم«ص» فرستاده است و، در آن نام پدرم، همسرم علی«ع»، دو فرزندم امام حسن و امام حسین«ع» و نیز اسامی پیشوایان و جانشینان فرزندانم آمده است. من آن لوح را از  ایشان گرفتم و از روی آن نسخه‌ای را تهیه کردم. جابر سپس همراه امام به خانه خودش رفت و  پوست نازکی را که نوشته‌ای روی آن بود آورد و تقدیم کرد. در این لوح اسامی و مشخصات ائمه هدی ذکر شده بود.(۲۷)

روایات متعددی در ستایش جابر آمده که مهم‌ترین آنها حدیثی است که سول اکرم«ص» طول عمر او را پیش‌بینی کرده و از او خواسته بودند تا سلام آن حضرت را به امام باقر برساند. شناخته شدن جابر به عنوان راوی اصلی حدیث لوح در باب امامان دوازده‌گانه در فرهنگ شیعه موقعیت ممتازی را در میان اصحاب برای جابر رقم زده است، اما دشمنان این امتیازات را برنمی‌تابیدند.(۲۸)

در واقعه اسفناک حرّه که بعد از قیام عاشورا و به سال ۶۳ هجری و زمان خلافت یزید اتفاق افتاد و طی آن عده زیادی از مردم مدینه به قتل رسیدند و ناموس مسلمانان هتک گردید، جابر که نابینا بود در کوچه‌های مدینه راه می‌رفت و می‌گفت نابود شود کسی که خدا و رسول او را بترساند. مردی پرسید: چه کسی خدا و رسولش را ترسانده است؟ جابر پاسخ داد: از پیامبر شنیدم هر کسی که اهل مدینه را بترساند، گویا آنچه را نزد من است بیم داده است. مردی شامی با شمشیر خود به جابر یورش برد تا او را بکشد، اما عده‌ای آن مرد را دور کردند و جابر را به داخل منزلش بردند. یکی از مکان‌هایی که در آن غائله، مورد تهاجم و غارت سپاه سفاک اموی قرار گرفت، خانه جابر بود که تمام وسایل و امکانات او به یغما رفت.(۲۹)

یکی از سیاه‌ترین ادوار حکمرانی در تاریخ جامعه اسلامی حکومت عبدالملک مروان است. او عمال ستمگری را در نواحی گوناگون جهان اسلام گماشت تا فضای آمیخته به هراس و وحشت بر مردم حاکم نمایند. بدترین والیان زمان او حجاج بن یوسف ثقفی است که به مدت دو سال استاندار حجاز بود.(۳۰)

هنگامی که حجاج بر مدینه استیلا یافت، به تهدید و کشتار و حبس محبان اهل‌بیت«ع» اقدام کرد و جابر، نیز مصون نماند. حجاج، جابر را به جرم ارادت به خاندان طهارت و اهانت به او، با آهن گداخته‌ای داغ کرد.(۳۱)

رحلت، مدفن و احفاد

جابربن عبدالله انصاری به‌جز سفرهایی کوتاه به مصر و شام و نیز مدتی مجاورت در مکه، عمدتاً در زادگاه خود مدینه‌ زندگی کرد. او در سال‌های آخر عمر نابینا بود، ولی خداوند به او معرفت و بصیرتی را اعطا کرده بود که فتنه‌ها را به‌آسانی تشخیص می‌داد و همواره موضع‌گیری‌های دقیق، روشن و افشاگرانه‌ داشت. او در سال ۷۴ هجری در مدینه و در جوار بارگاه رسول اکرم«ص» رحلت کرد و در قبرستان بنی‌سلیم یا قبرستان بقیع دفن شد.(۳۲)

از جابر سه فرزند به اسامی عبدالرحمن، عقیل و محمد بر جای ماند. عقبه بن عبدالرحمن از راویان حدیث، نواده اوست. ابوالفضل بکربن محمد بن علی‌بن الفضل الانصاری ساکن در بخارا، حفید اوست،(۳۳) برخی دانشمندان، عرفا و مشاهیر شیعه به وی نسب می‌برند، مثل فقیه فرزانه و عالم زاهد شیخ اعظم، مرتضی انصاری (۱۲۱۴ـ۱۲۸۱ق)، عارف شهیر آیت‌الله ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹ ـ ۱۳۱۱ق)، شیخ زکریا انصاری ملقب به نصیرالاسلام (۱۲۷۹ـ۱۳۳۱ق) جد حکیم وارسته و فقیه مبارز آیت‌الله شیخ یحیی انصاری شیرازی، شیخ جابر کاظمی مشهور به جابری انصاری که نیای او شیخ جلال‌الدین قبل از قرن هفتم هجری به ایران هجرت کرد و اولادش در اصفهان اقامت گزیدند. از علمای این خاندان می‌توان از شیخ حسن بن علی بن محمود جابری انصاری متوفی به سال ۱۳۷۶ ق نام برد.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الاستعیاب، ابن عبدالله، ج ۱، ص ۲۱۹، الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۱، ص ۲۱۳.

۲ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۰۶ـ۱۰۵ف رجال‌کشی، ص ۴۱، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۱، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌احدید، ج ۱۴، ص ۲۳۰.

۳ـ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۵۶۱، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، حسین واثقی، ص ۲۹ـ۲۸.

۴ـ اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۰۷، سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۲۲۲ـ۲۲۱، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۳۶.

۵ـ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، یوسف مزی، ج ۴، ص ۴۴۳، سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج ۴، ص ۳۳۶.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۱، پیغمبر و یاران،محمدعلی عالمی، ج ۲، ص ۱۱۸ـ۱۱۷.

۷ـ سیره حلبیه، ج ۲، ص ۳۵۲، بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۳.

۸ـ مغازی، واقدی، ص ۲۴۷، شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۵، ص ۵۷ـ۵۶، فروغ ابدیت، ح ۲، ص ۷۹.

۹ـ سنن ترمذی، به کوشش محمد شاکر و دیگران، ج ۵، ص ۶۹۱، مغازی، واقدی، ص ۲۹۷، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۳.

۱۰ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱ـ۱۵۰.

۱۱ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص ۶۳، الجمل، همو، ص ۵۱، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱.

۱۲ـ جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۶۶ـ۶۵.

۱۳ـ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۰۸.

۱۴ـ جابربن عبدالله الانصاری حیاته و مسنده، ص ۶۷.

۱۵ـ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۲۱۷، مروج‌الذهب مسعودی، ج ۳، ص ۱۱۶ـ۱۱۵، دائره‌المعارف تشیع، ج ۵، ص ۲۴۷.

۱۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۸ـ۱۹۷، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۳۹.

۱۷ـ الفتوح، ابن اکثم کوفی، ص ۷۲۲.

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۴۲، امالی، شیخ طوسی، ص ۵۰۱ـ۵۰۰.

۱۹ـ رجال شیخ طوسی، ص ۶۶، مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰.

۲۰ـ رجال شیخ طوسی، ص ۷۲.

۲۱ـ‌ الارشادف شیخ مفید، ج ۲، ص ۹۷، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶، مؤسوعه کلمات الامام الحسین«ع»، ص ۴۱۹.

۲۲ـ مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، شیخ مفید، ص ۴۶.

۲۳ـ بشاره المصطفی، محمدبن ابی‌القاسم محمدبن علی طبری، ص ۷۵ـ۷۴، بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۹۶ـ۱۹۵، مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۱۰۸ و ۲۳۲ و نیز مصباح الزائر، سیدبن طاووس، ص ۲۸۸ـ۲۸۶.

۲۴ـ بشاره المصطفی، ص ۶۷ـ۶۶، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۴۹، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۸۷ـ۱۸۵، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۸۵ـ۸۳، حیاه الامام محمدالباقر، باقر شریف قریشی، ص ۱۹۰، تحلیلی از زندگانی امام سجاد«ع»، همو، ترجمه محمدرضا عطایی، ج اول، ص ۳۰۵ـ۳۰۴.

۲۵ـ کشف الغمه، علی‌بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۲۱، تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص ۳۰۳، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۴۲۷.

۲۶ـ اعلام الوری، طبرسی، صص ۲۶۳ـ۲۶۲، اصول کافی، ج ۲، ص ۳۷۲، اختیار معرفه الرجال، صص ۴۲ـ۴۱.

۲۷ـ اکمال‌الدین، صدوق، ص ۱۷۹، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰۲، اثباه الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۲، ص ۲۸۵.

۲۸ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱.

۲۹ـ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج ۱، ص ۲۱۴، سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۹۴.

۳۰ـ مروج‌الذهب، ج ۳، ص ۲۷ و ۲۹، الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۳۱، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۸۴.

۳۱ـ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص ۲۱۵، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۵، الکامل، فی التاریخ، ج ۵، ص ۳۵۹.

۳۲ـ معرفه الصحابه، احمد ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۴۳۸، الاستعیاب، ج ۱، ص ۲۲۰، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج ۴، ص ۴۵۳، دائره‌المعارف تشیع، ج ۵، ص ۲۴۷، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۲؛ آیینه‌داران آفتاب، ص ۷۱.

۳۳ـ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۴۲، قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۲۶، تاریخ المدینه المندره ابن شبه، ج ۱، ص ۹۴،جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۳۰.

۳۴ـ زندگانی و شیخیت شیخ انصاری، ص ۶۳ـ۵۵، مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۳۸۲، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ص ۶۷۴، اعلام اصفهان، ج ۲، ص ۵۱۱، زندگانی شیخ یحیی انصاری، سنا، همان حرم.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جابر از بهترین یاران امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین، امام زین‌العابدین و امام باقر«ع» به شمار می‌آید و مناقب و فضائلش را شیعیان و اهل‌سنت تأیید کرده‌اند. وی با پیروی از آئین محمدی و خدماتی با ارزش، پس از ملاقات با هفت تن از چهارده معصوم و نفرت و تبری از دشمنان آنان و تحمل حوادثی رنج‌آور درگذشت.

 

۲٫

روایات متعددی در ستایش جابر آمده که مهم‌ترین آنها حدیثی است که سول اکرم«ص» طول عمر او را پیش‌بینی کرده و از او خواسته بودند تا سلام آن حضرت را به امام باقر برساند. شناخته شدن جابر به عنوان راوی اصلی حدیث لوح در باب امامان دوازده‌گانه در فرهنگ شیعه موقعیت ممتازی را در میان اصحاب برای جابر رقم زده است، اما دشمنان این امتیازات را برنمی‌تابیدند.

 

 

 

30نوامبر/16

سلمان فارسی نخستین مسلمان ایرانی

 

اسماعیل نساجی زواره

 

پیشگام اسلام و تشیع

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

ای مسلمان تا که سلمانت کنند

تا توانی در گلستان جهان

خار شو تا گل به دامانت کنند(۱)

سلمان فارسی اولین کسی است که از سرزمین ایران در زمان حیات حضرت محمد«ص» اسلام آورد. وی از یک طرف در ایمان به رسالت پیامبر«ص» پیشگام و از طرف دیگر آغازگر ارتباط تمدن ایرانی با تمدن اسلامی بود. حضور وی در مدینه و بهره‌مندی پیوسته از دانش نبی مکرم اسلام«ص» و حضرت علی«ع» او را به اوج معنویت و فضیلت رسانید. آن بزرگوار با پذیرش اسلام و قرآن و پیروی از سیره پیامبر اعظم«ص» مفتخر گردید که «سلمان محمدی» شود.

سلمان با اینکه در یک خانواده مجوسی متولد شد و در محیط آتش‌پرستی رشد یافت، ولی هرگز در برابر آتش سر تعظیم فرود نیاورد و همیشه به خدای یکتا اعتقاد داشت.

روایات منقول مبیّن این حقیقت‌اند که این صحابی ایرانی قبل از پذیرش دین اسلام پیرو آیین یکتاپرستی بوده و برای حفظ جان خویش، دینش را کتمان می‌کرده است. رسول اکرم«ص» در این زمینه می‌فرمایند: «سلمان زرتشتی نبود، بلکه با تقیه، ایمان و یکتاپرستی خود را پنهان می‌کرد و اظهار شرک می‌نمود.»(۲)

حضرت علی«ع» در باره مقام معنوی و استقبال این صحابی بزرگ از دین اسلام می‌فرمایند: «پیشتازان اسلام از هر ملتی عبارتند از: من علی‌بن ابی‌طالب«ع» از میان عرب‌ها، سلمان فارسی از ایران، صحیب از سرزمین روم، بلال از حبشه و خباب بن ارت از سرزمین مصر.»(۳)

همچنین سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایه‌ریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید. روایات زیادی وجود دارند که رسول خدا«ص» در عصر خود مکرر از «شیعه» سخن به میان آورده‌اند. هنگامی که آیه «إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ خَیرُ البَرِیَّهِ: »(۴) نازل شد، رسول الله «ص» به حضرت علی«ع» فرمودند: «منظور از « خَیرُ البَرِیَّه، برترین مخلوقات، تو و شیعیانت هستند.»(۵)

گفتار علمای بزرگ اهل تسنن و تشیع و تاریخ‌نگاران این حقیقت را روشن می‌سازد که پیشگامان شیعه در عصر رسول‌ اکرم«ص» عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار و در میان این چهار نفر نام زیبای سلمان در همه جا اول ذکر شده است.(۶)

همچنین ابن ابی‌الحدید معتزلی درباره سلمان می‌نویسد: «سلمان شیعه علی بود.»(۷)

وجود این شخصیت ممتاز شیعه در عصر رسالت و آغاز امامت، نشانه آشکاری بر حقانیت مذهب تشیع و تأسیس آن به دست مبارک پیامبر اعظم«ص» است؛ بنابراین مذهب شیعه پیش از ورود اسلام به ایران وجود داشته است.

 

فرزند اسلام

سلمان فارسی پذیرش دین اسلام را بهترین موهبت الهی می‌دانست. وی با اینکه ایرانی بود و می‌توانست از پشتوانه تمدن ایران قبل از اسلام یاد کند، آیین اسلام ناب محمدی را برتر از هر چیز دیگری قرار داد و همواره خود را «فرزند اسلام» می‌خواند.

واکاوی‌های تاریخی نشان می دهند که فرصت‌طلبان نژادپرست با مطرح کردن این سئوال که فرزند چه کسی هستی؟ سعی می‌کردند شخصیت ممتاز این صحابی بزرگ را خرد کنند و چون پدر سلمان یک فرد مجوسی بود، بارها او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به وی زخم‌زبان زدند، اما سلمان برای پیشبرد آرمان‌های متعالی خویش با عقاید آنان مقابله و این افکار باطل را نفی کرد.

ابن ابی‌الحدید در این باره می‌نویسد: « هنگامی که به او گفته می‌شد تو فرزند چه کسی هستی؟ جواب می‌داد من سلمان، فرزند اسلام و از فرزندان حضرت آدم«ع» هستم.»

امام محمدباقر«ع» می‌فرمایند: «سلمان فارسی با گروهی از قبیله قریش نشسته بود و هرکدام از حسب و نسب خویش سخن به میان می‌آوردند تا نوبت به سلمان رسید تا پدر خودر ا معرفی کند. عمربن خطاب سئوال کرد: ای سلمان! بگو بدانم تو کیستی؟ پدر تو کیست و حسب و نسبت چیست؟ سلمان پاسخ داد: نام من سلمان و پدرم بنده خداست. خداوند متعال به برکت ظهور اسلام و وجود حضرت محمد«ص» مرا هدایت و از قید بردگی و اسارت آزاد کرد. این حسب و نسب من است.

هنوز سخن سلمان به پایان نرسیده بود که پیامبر«ص» به آن گروه وارد شدند. سلمان از فرصت استفاده کرد و گفت: ای فرستاده خدا! امروز من به این جماعت قریش برخوردم و هرکدام به اصل و نسب خویش فخر و مباهات کردند. نظر شما چیست؟ پیامبر«ص» فوراً فرمودند: ای گروه قریش! این را بدانید که شرافت هر انسانی به تقوا و فضایل اخلاقی و اصالتش به عقل و اندیشه است. خداوند متعال در قرآن فرموده است: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و به صورت گروه‌ها و ملت‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به‌درستی گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.(۹)

سپس سلمان را خطاب قرار دادند و فرمودند: بدان که هیچ ‌کدام از اینها بر تو فضیلت و برتری ندارند و چون با تقوا و خداترس هستی، بر همه افضل و برتری.»(۱۰)

 

دانشمند ستوده

سلمان فارسی به خاطر بهره‌مندی از فرهنگ و تمدن ایرانی و زندگی در میان عالمان اهل کتاب، بیش از هر کس دیگری با فرهنگ اقوام و ملل مختلف آشنا بود. او در کنار این اطلاعات گسترده، همواره به تأمل و تدبر در علوم و مسائل می‌پرداخت.

بر اساس متون تاریخی، سلمان از معدود کسانی بود که در عصر جاهلیت و حتی پیش از دیدار با نبی مکرم اسلام، با عقل خویش به اندیشه توحید که اوج تفکر بشری در عرصه خداشناسی است، رسید. وی با بهره‌گیری از دانش بیکران رسول خدا«ص» و حضرت علی«ع» توانست قله‌های علم و دانش را فتح کند؛ به‌طوری که پیامبر«ص» در مقام او فرمودند: «سلمان دانشمندی است که درک نمی‌شود.»(۱۱)

نقل می‌شود که گروهی به محضر علی بن ابی‌طالب«ع» رسیدند و سئوالاتی را پیرامون اصحاب پیامبر«ص» مطرح کردند و از جایگاه و موقعیت سلمان فارسی پرسیدند. آن حضرت پاسخ دادند: «سلمان دانش اول و آخر را درک کرده است. او دریایی است که تمام نمی‌شود و از ما اهل‌بیت است.»(۱۲)

این دو حدیث نبوی و علوی دانش وسیع سلمان فارسی را تأیید می‌کنند. بدیهی است کسی که رسول خدا«ص» و خلیفه‌اش او را دانشمند بدانند و ابعاد دانش وی را تصدیق کنند، قطعاً عالمی ستوده و الگویی برای سایر دانشمندان است.

 

بر قله حکمت و فقاهت

سلمان دانشوری است که بهار زندگانی خویش را به سیر و سیاحت و تحقیق در اصول ادیان سپری کرد. او چندین سال از عمر خود را در ایران که مهد تمدن، فرهنگ و حکمت بود گذراند و در روم و شام که خاستگاه علوم فلسفی بود، تحقیقاتی را به عمل آورد. وقتی وارد سرزمین حجاز شد، با دانشمندان علوم مختلف تعامل برقرار و معارف زیادی را کسب کرد؛ لذا با ظهور اسلام در میان صحابه رسول خدا«ص» بسان ستاره‌ای فروزان در آسمان حکمت و فقاهت درخشید.

طبق یک نقل تاریخی وقتی نبی مکرم اسلام«ص» میان یاران خود پیمان اخوت برقرار می‌کرد، میان سلمان فارسی و ابودرداء پیمان برادری برقرار فرمود.(۱۳) روزی بین ابودرداء و سلمان پیرامون یک مسئله فقهی بحثی به میان آمد و اختلاف نظر پیدا شد. پیامبر«ص» نظریه سلمان فارسی را عالمانه‌تر و عمیق‌تر دانستند و به ابودرداء فرمودند: «سلمان نسبت به شناخت احکام دین از تو داناتر و فقیه‌تر است.» (۱۴)

همچنین روزی در تفسیر آیه «… إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه…»(۱۵) میان عمربن خطاب و سلمان فارسی بحثی صورت گرفت. در این مباحثه قرآنی غیر از سلمان، طلحه بن عبدالله، زبیر بن عوام و کعب الاحبار نیز حضور داشتند. عمر از آنان پرسید: فرق بین پادشاه و خلیفه چیست؟ طلحه و زبیر از پاسخ به این سئوال قرآنی عاجز ماندند، اما سلمان پاسخ داد: خلیفه کسی است که در میان مردم به عدالت رفتار نماید؛ حقوق را به‌طور مساوی تقسیم و براساس کتاب خدا حکومت و قضاوت کند.

کعب‌الاحبار گفت: گمان نمی‌کردم غیر از من کسی بتواند به این سئوال جواب صحیح و کامل بدهد، اما اکنون فهمیدم که وجود سلمان فارسی سرشار از علم و حکمت است.»(۱۶)

 

در سنگر جهاد

سلمان تا آخرین لحظات عمر خویش در تمام فرازها و نشیب‌های مکتب حیات‌بخش اسلام حضوری فعال و شجاعانه داشت و تا آخرین توان از حریم حق و کیان اسلام دفاع کرد. نخستین جنگی که او در آن شرکت داشت جنگ خندق بود که در سال پنجم هجری رخ داد. گروهی از یهودیان مدینه به مکه رفتند و با قبیله قریش که از دشمنان سرسخت پیامبر«ص» بودند پیمان نظامی بستند و به‌تدریج قبیله‌های بنی‌قریظه، بنی‌نضیر، بنی‌اسد، بنی اشجع، بنی‌سلیم و… به آنان ملحق شدند و یک سپاه ده‌هزار نفری را به فرماندهی ابوسفیان تشکیل دادند. هنگامی که رسول خدا«ص» از این خبر آگاه شدند، با یاران خود مشورت کردند که برای دفاع در مدینه بمانند یا از شهر خارج شوند و هر جا که با دشمن برخورد کردند، با آنها بجنگند؟

سلمان گفت: «ای فرستاده خدا! سپاه ما اندک است و در برابر سپاه دشمن توان مقابله را ندارد.» پیامبر«ص» فرمودند: «پس چه باید کرد؟» سلمان پاسخ داد: «باید در مسیری که دشمن حمله می‌کند خندق حفر کنیم تا مانع حمله آنان شویم. شیوه ما در ایران این گونه بود و در مواقعی که دشمن حمله می‌کرد خندق حفر می‌کردیم.»(۱۷)

آن حضرت این پیشنهاد را تأیید و اجرا کردند و برای دفاع و حفاظت از شهر، عبدالله بن مکتوم را جانشین خود قرار دادند و با ۳ هزار نیروی نظامی که با خود بیل و کلنگ داشتند، کوه سلح را پشت سر نهادند و پس از تقسیم کار مشغول کندن خندق شدند. هر ۱۰ نفر می‌بایست ۴۰ ذراع حفر کند. سلمان که مرد نیرومند و دلاوری بود توانست هر روز ۵ ذراع حفر کند.(۱۸)

پیامبر«ص» و یارانش حفر خندق را به اندازه ۵ کیلومتر به مدت شش روز به پایان رساندند.(۱۹) آنان هشت راهرو برای رفت و آمد افراد خودی قرار دادند و نگهبانانی را بر آنها گماشتند. وقتی نیروی دشمن با این موانع سخت رو به ‌رو شد، سپاهیان فریاد زدند: «به خدا سوگند! این حیله و تدبیری است که هیچ‌گاه عرب از کاربرد آن آگاهی نداشته است.» در نتیجه ابوسفیان و ارتش مشرک و منافق ده ‌هزار نفری او به مدت پنج روز حیران و سرگردان بودند، اما روز پنجم عمربن عبدود شجاع‌ترین فرمانده آنان با استفاده از فرصتی مناسب خود را به داخل محدوده پشت خندق و سپاه اسلام رساند و هماورد طلبید. در حالی که همه نفس‌ها از بیم او به شماره افتاده بود، حضرت علی«ع» در برابر او ایستاد و وی را از پای درآورد. بدین مناسبت رسول خدا«ص» فرمودند: « ضَربَهُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثّقلین ؛(۲۱) ضربه شمشیر علی«ع» [برای نابودی عروبن عبدود] از عبادت جن و انس برتر است.»

مشرکان پس از شکست در جنگ حنین در سال هشتم هجری وارد قلعه طائف شدند. این قلعه بسیار محکم بود و دیوارها و دروازه‌های بلندی داشت. مسلمانان مدتی برای فتح آن تلاش کردند، ولی به نتیجه نرسیدند. آنان به فکر ساختن منجنیق افتادند و برای ساخت آن از سلمان نظرخواهی کردند. این دستگاه با نظارت مستقیم سلمان ساخته شد و سپاه اسلام به وسیله آن به سوی دشمن سنگ پرتاب کرد و همین کار وحشت سختی در دل دشمن انداخت و سبب پیروزی مسلمانان و تسلیم دشمن گردید.(۲۲)

در سال نهم هجری جنگ تبوک رخ داد. نبی‌مکرم«ص» همراه سی هزار رزمنده مسلمان از مدینه به سوی تبوک (واقع در سرزمین شام) حرکت کردند. دشمن از حرکت قهرمانانه مسلمانان ترسید و عقب‌نشینی کرد و سپاه اسلام بدون درگیری به مدینه برگشت.

هنگام بازگشت جمعی از منافقان تصمیم گرفتند بر فراز عقبه (گردنه بلند بر سر راه پیامبر) در کمینگاه مخفی شوند و شتر رسول اکرم«ص» را رم بدهند تا حضرت از بالای گردنه سقوط کند و کشته شود. پیامبر«ص» به وسیله وحی الهی از این ماجرا آگاه شد. آن حضرت در پیشاپیش سپاه از گردنه بالا رفت و منافقان توطئه خود را اجرا کردند، ولی شتر پیامبر«ص» با کمال آرامش به راه خود ادامه داد و از دست‌اندازهای خطرناگ گردنه گذشت. عماریاسر به دستور رسول‌الله«ص» منافقان را تعقیب کرد؛ به طوری که در پرتگاه کوه سقوط کردند و شکست مفتضحانه‌ای خوردند.(۲۳)

سلمان فارسی در این جنگ نقش فعالی داشت و در کنار شتر پیامبر«ص» بود. حذیفه بن یمان افسار شتر را گرفته بود و سلمان از عقب شتر را می‌راند. آن حضرت برای نگهبانی از شترش سلمان، حذیفه و عمار را از میان جمع برگزیدند و به آنان فرمودند: «با توکل به خدا حرکت کنید. وقتی از نقطه سخت گردنه عبور کردیم، اعلام کنید که مسلمانان به دنبال ما بیایند و به راه خود ادامه دهند.»

 

فتح مدائن

در سال شانزدهم هجری فرمانده سپاه اسلام سعدبن ابی وقاص با سپاه خویش از قادسیه راه مداین را در پیش گرفت، ولی می‌بایست برای فتح مداین از رودخانه دجله عبور کند. پس «بسم‌الله» گفت و در حالی که سلمان در کنار او حرکت می‌کرد با اسب وارد رودخانه شد. سایر نیروهای مسلمان هم در پی او در آب حرکت کردند. سعد که از ورود به نهر آب بیمناک بود، این آیه قرآن را تلاوت کرد: « ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیم؛(۲۵) اما سلمان فارسی چون جنگ‌ها و پیروزی‌هایی را دیده بود، وقتی که فهمید سعدبن ابی‌وقاص دچار ترس شده، با سخنان حکیمانه‌ای او را این گونه دلداری داد: «اسلام دین جدیدی است و امت آن نیکوکار هستند. به خدا سوگند، دریاها برای مردمش رام شده، همان‌ طور که خشکی برای آنان آسان و رام است. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، افراد سپاه گروه گروه از آب دجله خارج می‌شوند، همان‌ طور که گروه گروه به آن وارد شدند.»(۲۶)

سپاهیان اسلام رود دجله را پشت سر گذاشتند و به اولین شهر مدائن یعنی سلوکیه رسیدند. سلمان فارسی چون اهل ایران بود، در مقام رهبری ارتش اسلام مأمور شد تا با ایرانیان سخن بگوید و آنان را دوستانه به پذیرش اسلام دعوت کند؛ لذا در آن شهر خطاب به مردم ایران دعوت خود را این گونه آغاز کرد: «من اهل ایران هستم و شما را دوست دارم. می‌خواهم در حق شما لطفی کرده باشم. بدین جهت در سه نوبت شما را به پذیرش دین اسلام دعوت می‌کنم. اگر مسلمان شدید، برادران ما و در حقوق و تکالیف با ما مساوی خواهید بود و اگر در برابر اسلام تسلیم نشدید، باید جزیه بدهید، در غیر این صورت ما ناچاریم با شما بجنگیم.»(۲۷)

مردم سلوکیه به مدت سه روز دعوت سلمان را گوش دادند، اما زیر بار نرفتند. مسلمانان به‌ناچار با منجنیق به قلعه و حصار شهر حمله کردند و اهالی آن را شکست دادند. با سقوط شهر سلوکیه، لرزه در کاخ سفید مداین افتاد و یزدگرد، پسر شهریار پادشاه فارس از ترس به شهر حیره گریخت.(۲۸)

وقتی کاخ سفید به محاصره سپاه اسلام درآمد، باز سلمان دعوت و تبلیغ خود را شروع کرد. رزمندگانی که تحت فرماندهی سلمان بودند اعتراض کردند که چرا مشغول جنگ نمی‌شویم؟ سلمان گفت: «اجازه بدهید تا آنان را ابتدا به پذیرش دین اسلام دعوت کنیم؛ همان‌ طور که رسول خدا«ص» این کار را انجام می‌دادند.» سعدبن ابی‌وقاص و سپاهیان اسلام بدون جنگ و خونریزی وارد مداین شدند و آن را فتح کردند.(۲۹)

پس از فتح مدائن در ماه صفر سال شانزدهم هجری، عمر ابتدا حذیفه بن یمان، یکی از یاران پیامبر«ص» و حضرت علی«ع» را به استانداری این سرزمین منصوب کرد، اما استانداری حذیفه مدت زیادی دوام نیافت؛ زیرا او از ارادتمندان به علی‌بن ابی‌طالب«ع» بود، به همین دلیل خلیفه او را از این منصب عزل کرد.

پس از عزل حذیفه، عمر با درنظر گرفتن مقام والای حکمت و فقاهت، ایمان راسخ، بصیرت، مدیریت شایسته و ایرانی بودن سلمان فارسی او را به استانداری مداین منصوب کرد. سلمان نیز پس از کسب اجازه از امیرمؤمنان«ع» و موافقت آن حضرت، این سمت را پذیرفت.(۳۰)

 

در کسوت پارسایی

یکی از فضایل برجسته سلمان، زهد و پارسایی او بود. او با اینکه در متن جامعه حضور داشت و در تمام عرصه‌های جهاد و سیاست حاضر و ناظر بود، اما از بهترین حالات پارسایی برخردار بود. هرگز اسیر زر و زور دنیا نشد و با گام‌هایی استوار در راه زهد اسلامی حرکت کرد.(۳۱)

نقل می‌شود وقتی که استانداری مداین را پذیرفت، حقوقش را به عنوان صدقه به مستمندان می‌بخشید و با حصیربافی امرار معاش می‌کرد و می‌گفت: «دوست ندارم جز از دسترنج خویش بخورم.»(۳۲)

این صحابی عارف خانه‌ نداشت، بلکه سایه دیوارها و درختان را محل سکونت خود قرار می‌داد. روزی یکی از دوستداران سلمان به او گفت: اجازه بدهید خانه‌ای برایتان بسازم تا در آن سکونت کنید. سلمان پاسخ داد: نیازی به آن ندارم. آن شخص چون به خصلت‌های سلمان آشنا بود، گفت: برایتان خانه‌ای می‌سازم که اگر در میان آن بایستید سرتان به سقف آن بخورد و اگر در آن پاهایتان را دراز کنید به دیوار برخورد کنند. سلمان ساختن چنین خانه ساده‌ای را اجازه داد و آن شخص هم خانه را برای او ساخت.(۳۳)

عامربن عطیه می‌گوید: «دیدم سلمان از خوردن غذا به اندازه کافی اکراه دارد. وقتی علت را جویا شدم، گفت: بس است؛ زیرا از رسول خدا«ص» شنیدم که فرمود: «گرسنه‌ترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که در دنیا سیر می‌شوند. ای سلمان! دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»(۳۴)

 

دفاع از حریم امامت و ولایت

نبی‌مکرم اسلام«ص» پس از ۲۳ سال تلاش و تحمل سختی‌ها به منظور تحکیم و تبیین تعالیم اسلام، سرانجام در بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجری در مدینه چشم از جهان فروبستند.(۳۵)

در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده فرصت‌طلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسول‌الله«ص» فریاد حق‌طلبانه سر ‌داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد. در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع می‌کرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علی‌بن ابی‌طالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید می‌کنیم.»(۳۶)

به روایت امام محمدباقر«ع» سه روز پس از دفن پیامبر خدا«ص» سلمان خطابه‌ای در فضای غمبار مدینه ایراد کرد و فرمود: «ای مردم! سخنان مرا گوش دهید، سپس در باره آن بیندیشید. من از زبان رسول خدا«ص» شنیدم که به علی«ع» فرمودند: ای علی! تو وصی و جانشین بر حق من هستی و تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی«ع» هستی. اما شما پس از ارتحال پیامبر«ص» سنت بنی‌اسرائیل را در پیش گرفتید و از راه حق به راه باطل گرویدید. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، اگر ولایت علی«ع» را پذیرفته بودید، از تمام نعمت‌های الهی برخوردار می‌شدید، اما افسوس که از ولایت آن امام شانه خالی کردید و به پیروی دیگری گردن نهادید. اکنون باید منتظر بلاها و گرفتاری‌ها باشید. ولی من باز به عنوان وظیفه اعلام می‌کنم که به آل‌محمد«ص» بپیوندید، زیرا آنان پیشوایان به سوی بهشت هستند و در روز قیامت همه مردم دست به دامان آنان می‌شوند. اگر می‌خواهید در هر دو جهان رستگار شوید، ولایت علی‌بن ابی‌طالب را از دل و جان بپذیرید و اگر قبول نکردید، فرمان رسول خدا«ص» را زیر پا نهاده‌اید. بدانید که من نظر خود را بیان کردم. در برابر فرمان پیامبر«ص» تسلیم هستم و از مولای بر حق خود اطاعت می‌کنم، زیرا امیرالمؤمنین«ع» وصی رسول‌الله«ص»، امام صادقان، شهیدان و صالحان است.»(۳۷)

روزی از او سئوال شد چرا این قدر امیرالمؤمنین«ع» را دوست داری؟ جواب داد: «از رسول خدا شنیدم که فرمودند: «هر کس علی«ع» را دوست بدارد مرا دوست دارد و هر کس نسبت به علی«ع» بغض و دشمنی روا دارد، نسبت به من دشمنی دارد.»(۳۸)

حضرت علی‌بن موسی‌الرضا«ع» در سیره خود، اساس دین اسلام را این‌گونه معرفی می‌کنند: «واجب است که فرد مسلمان ولایت امیرمؤمنان«ع» را بپذیرد و معتقد به دوستی کسانی باشد که در جاده پیامبرشان گام برداشتند و از این جاده هیچ‌گاه منحرف و منصرف نشدند مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری و…»(۳۹)

جمعی در خراسان به محضر امام رضا«ع» رسیدند و گفتند ما از شیعیان علی«ع» هستیم. علی‌بن موسی‌الرضا«ع» به آنان فرمودند: «شیعیان امیرمؤمنان«ع»، حسن، حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمدبن ابی‌بکر بودند که در هیچ موردی با اوامر و دستورات امیرمؤمنان«ع» مخالفت نکردند.» در این حدیث نام سلمان از زبان امام رضا«ع» در کنار نام امام حسن و امام حسین«ع» و به عنوان سومین فرد از شیعیان ممتاز امام علی«ع» یاد شده است.

آری، یک ایرانی با گام‌های استوار و اراده پولادین توانست آن چنان پله‌های ایمان و مدارج معرفت را بپیماید که نام او در نخستین ردیف شیعیان حقیقی امام علی«ع» می‌درخشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کلیات خزائن الاشعار، سیدعباس حسینی جوهری، ص ۲۸.

۲ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص ۲۲.

۳ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۲، ص ۳۲۵.

۴ـ بینه، ۷.

۵ـ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ابوالقاسم حسکانی، ج ۲، ص ۳۵۷.

۶ـ زندگی پر افتخار سلمان فارسی، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۷۰.

۷ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۸، ص ۳۹.

۸ـ همان، ج ۱۸، ص ۳۴.

۹ـ نک: حجرات، ۱۳.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، صص ۳۸۲ـ۳۸۱.

۱۱ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۴۸.

۱۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۱۹.

۱۳ـ السیره النبویه، عبدالملک بن هشام حمیری، ج ۲، ص ۱۵۲.

۱۴ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۶۳.

۱۵ـ بقره، ۳۰.

۱۶ـ فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، شیخ خلیل کمره‌ای، ص ۱۹۵.

۱۷ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۳۸۰.

۱۸ـ السیره النبویه، ج ۳، ص ۲۳۱.

۱۹ـ مأخذ قبل، ص ۳۸۲.

۲۰ـ بحارالانوار، جچ ۲۰، ص ۲۲۴.

۲۱ـ دلائل الامامه، محمدبن جریر طبری، ج ۲، ص ۲۵۶.

۲۲ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۶۶.

۲۳ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۶۰ـ۵۹.

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۳۱.

۲۵ـ یس، ۳۸.

۲۶ـ تاریخ الامم و الملوک، محمدبن جریر طبری، ج ۴، ص ۱۷۳.

۲۷ـ همان، ج ۴، ص ۱۷۳.

۲۸ـ فتوح البلدان، احمدبن یحیی بلاذری، ترجمه محمد توکل، ص ۳۷۵.

۲۹ـ مأخذ قبل، ج ۴، ص ۱۷۴.

۳۰ـ سلمان محمدی استاندار مدائن، احمد صادقی اردستانی، صص ۱۳۳ـ۱۳۲.

۳۱ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۱۲۴ـ۱۲۳.

۳۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۱.

۳۴ـ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقی هندی، ج ۱۳، ص ۱۸۳.

۳۵ـ مأخذ قبل، ج ۲۲، ص ۵۱۴.

۳۶ـ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سیدعلی خان مدنی شیرازی، ص ۲۱۳.

۳۷ـ الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۵۲.

۳۸ـ مناقب خوارزمی، ص ۳۰.

۳۹ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۲۶.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۰.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱.

 

سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایه‌ریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید.

 

۲٫

در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده فرصت‌طلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسول‌الله«ص» فریاد حق‌طلبانه سر ‌داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد.

 

 

۳٫

در هنگام بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع می‌کرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علی‌بن ابی‌طالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید می‌کنیم.»

 

30نوامبر/16

فاجعه منا، سوء‌تدبیر یا کشتار

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مراسم حج امسال شاهد رویدادهایی بود که در تاریخ معاصر بی‌سابقه محسوب می‌شود. سقوط جرثقیل به صحن مسجدالحرام و در پی آن فاجعه منا، حج امسال را به خونین‌ترین حج تاریخ معاصر تبدیل کرد تا آنجا که رقم قربانیان حج امسال در مقایسه با حج خونین سال ۱۳۶۶ (که مأموران آل‌سعود به شکل علنی و رسمی به سرکوب راهپیمایی برائت از مشرکان پرداختند و طی آن بیش از ۴۰۰ نفر از زائران بیت‌الله را به شهادت رساندند) بیش از ده برابر افزایش یافت!

در این میان واکنش‌ها به این مسئله متفاوت بود: آل‌سعود این رویدادها را قضا و قدر خوانده و با خونسردی تمام از کنار آن عبور کردند. کشورها و مجامع غربی عموماً سکوت کرده و به مسائل مهمتری!! پرداختند و کشورهای مسلمان نیز واکنش‌های جدی بروز ندادند تا آنجا که در جلسات سالانه سازمان ملل که همزمان با این رویدادها شاهد سخنرانی سران بسیاری از کشورها (از جمله کشورهای مسلمان) بود، حداکثر مطلبی که در این باره بیان شد اظهار تأسف بود، حال آن که در حوادثی با تلفاتی کمتر از این تعداد (مثلاً حادثه مشهور به ۱۱ سپتامبر که به مدد فعالیت‌های رسانه‌ای و سیاسی آمریکا و غرب به نقطه‌ای شاخص در تاریخ معاصر جهان تبدیل شد) جهان، رسانه‌ها و مجامع بین‌المللی شاهد واکنش‌هایی بسیار شدید و هماهنگ بودند!

۲ـ شاید در ابتدای امر، وقوع این رویدادها (سقوط جرثقیل و فاجعه منا) حوادثی ناشی از سوء‌تدبیر و بی‌کفایتی آل‌سعود به نظر می‌رسید، اما پس از گذشت مدت زمانی از این دو رویداد و گرد آمدن اطلاعات دقیق‌تر، کم‌کم این فریضه قوت گرفت که از قضا این دو فاجعه نه تنها محصول سوء‌تدبیر نبوده‌اند که نتیجه طراحی و تدبیرهایی بسیار دقیق و حساب‌شده بوده و با اهدافی معین شکل گرفته و طراحان آن نیز به اهداف خود دست پیدا کرده‌اند!

جمع‌بندی اطلاعات فنی و مستند در خصوص دو واقعه نشان می‌دهد که هر دو فاجعه نه تنها قابل پیشگیری بوده، بلکه دقیقأ به صورت عمدی رخ داده و سوء‌تدبیر نمی‌تواند به این میزان و در این وسعت منجر به تلفات انسانی گردد، کما اینکه سال‌های گذشته مراسم حج شاهد حوادث ناشی از سوء‌مدیریت آل‌سعود بوده و البته میزان تلفات انسانی در این حوادث هیچ‌گاه به میزان یک دهم تلفات فجایع سال جاری هم نبوده است (مانند حادثه تونل منا در سال ۱۳۸۴ که منجر به فوت حدود ۴۰۰ زائر گردید.)

۳ـ دلایل فنی و میدانی فراوانی وجود دارد که عمدی بودن دو رویداد خونین حج سال جاری را تأیید می‌کند، این دلایل خصوصأ درباره تعمد آل‌سعود در وقوع فاجعه منا جای کمترین شبهه را باقی نمی‌گذارد. بستن راه حجاج برخلاف روش معمول، عدم امدادرسانی به حجاج گرفتار در حادثه، جلوگیری مأموران آل‌سعود از امدادرسانی سایر حجاج به قربانیان حادثه، خونسردی، شوخی و خنده مأموران سعودی حاضر در صحنه فاجعه آن هم در حالی که زائران قربانی فریاد کمک سر داده و مأموران صرفأ تماشاگر این صحنه‌ها بوده‌اند، گوشه‌ای از این دلایل است.

از سوی دیگر تلاش برنامه‌ریزی شده آل‌سعود در تطویل این بحران و بهانه‌جویی در تحویل اجساد و عدم مشارکت در شناسایی قربانیان و مجروحان فاجعه نیز جزئی از این طراحی به شمار می‌آید. در حالی که در حوادث مشابه دولت‌های مسئول تلاش می‌کنند تا با سرعت پرونده حادثه را مختومه کرده و با شناسایی سریع قربانیان و تحویل مجروحان و اجساد فاجعه، سعی در بی‌گناه جلوه دادن خود نموده و لااقل از  بروز نفرت در میان خانواده و کشورهای متبوع قربانیان نسبت به مقصرین حادثه جلوگیری نمایند!

در این میان سؤال اصلی این است که دلیل آل‌سعود برای ارتکاب عمدی این دو جنایت چیست و اجرای این دو جنایت چه منافعی را برای آل‌سعود در پی داشته است؟ برای یافتن پاسخ این سؤالات لازم است تحولات منطقه در چند ماهه اخیر مورد بررسی قرار گیرد.

۴ـ رژیم صهیونیستی در چند ماه اخیر شاهد نا آرامی‌ها و خیزش مردم فلسطین به ویژه در کرانه باختری رود اردن بوده است. خیزشی که از آن به عنوان انتفاضه سوم نیز یاد می‌شود و این در حالی است که هم رژیم صهیونیستی و هم دولت خودگردان ابومازن طی سالهای گذشته با سرکوب شدید مبارزان فلسطینی در کرانه باختری موفق به ایجاد سکون و خفقان در این منطقه شده و امنیت شهرک‌ها و مناطق صهیونیست‌نشین موجود در کرانه باختری و مناطق تحت اشغال اطراف آن را تأمین می‌کردند. اهمیت کرانه باختری برای رژیم صهیونیستی در حدی است که قلع و قمع فعالیت‌های ضد صهیونیستی در آن را مساوی امنیت خود تلقی کرده و بروز هرگونه ناآرامی در آن را  تهدیدی برای امنیت و موجودیت خود به شمار می‌آورد و به همین دلیل رهبر انقلاب طی نطقی رسمی از تلاش جمهوری اسلامی برای تسلیح مبارزان فلسطینی در کرانه باختری سخن گفته و حمایت نظام و انقلاب اسلامی از این امر را بیان داشتند، چرا که آغاز مبارزه نظامی و مسلحانه در کرانه باختری ناقوس مرگ رژیم صهیونیستی را به صدا در خواهد آورد. در چنین فضایی کرانه باختری پس از مدتها سکون و جمود، شاهد شکل‌گیری حرکت‌های ضدصهیونیستی جوانان و مبارزان فلسطینی شده و رژیم صهیونیستی برای بقای خود چاره‌ای جز سرکوب این تحرکات نمی‌بیند. تحرکاتی که در صورت گسترش، عواقب جبران‌ناپذیری برای موجودیت اشغالگران قدس به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی طی جنگ‌های ۲۲، ۸ و ۵۰ روزه با نوار غزه به این مهم پی برده است که حمایت مسلمانان و افکارعمومی جهانی از مردم مظلوم فلسطین، سرکوبی و ریشه‌کنی مبارزان و مقاومت فلسطین را دشوار و حتی ناممکن می‌سازد و به همین دلیل پس از مشاهده علائم آغاز انتفاضه سوم در کرانه باختری به این نتیجه رسید که برای سرکوبی اساسی این حرکت چاره‌ای جز انحراف افکارعمومی جهان اسلام از مسئله فلسطین ندارد و به همین جهت در پی ایجاد مسئله‌ای برآمد که توان جلب توجه مسلمانان جهان را داشته باشد، مسئله‌ای که همزمان با شروع موج سرکوب انتفاضه سوم رخ بدهد و به دلیل اهمیت ذاتی‌اش همه نگاه‌ها در جهان اسلام و منطقه را به خود معطوف کند تا رژیم صهیونیستی در فراغ بال و به دور از مخالفت و اعتراضات مسلمانان و مردم منطقه به قلع و قمع انتفاضه سوم بپردازد.

۵ـ حج تنها مسئله‌ای است که توجه جهان اسلام را به صورت متمرکز و در یک مقطع زمانی معین به خود جلب می‌کند و هیچ مسئله‌ای دیگری نیست که از چنان قابلیتی در سطح جهان اسلام برخوردار باشد و بر همین اساس رژیم صهیونیستی تصمیم گرفت تا با بهره‌گیری از این قابلیت و با طراحی کشتاری عظیم در مراسم حج بمبی خبری ایجاد کند که تا مدت‌ها توجه جهان اسلام و مسلمانان سراسر جهان را به خود معطوف کند. از آنجا که مراسم حج محل تجمع صدها هزار مسلمان از سراسر جهان است، بروز هر حادثه‌ای در آن خود به خود همه نگاه‌ها در همه کشورهای اسلامی را به خود جلب خواهد کرد. براساس طراحی رژیم صهیونیستی آل‌سعود کشتاری به راه انداختند که با توجه به فضای موجود در «منا» امکان نسبت دادن آن به «قضا و قدر» وجود داشته باشد، چند هزار حاجی از کشورهای مختلف در آن قربانی شوند و افکارعمومی، خانواده‌ها و هموطنان آنان تا مدت‌ها درگیر این فاجعه و سوگواری و خشم و نفرت ناشی از آن باشند، قابلیت تطویل داشته باشد و بتوان با عدم تحویل پیکر قربانیان و یا کارشکنی در تحویل پیکرها تا مدت‌ها مسئله را زنده نگه داشت تا رژیم صهیونیستی بتواند در سایه آن و بدون نگرانی از بسیج افکارعمومی جهان اسلام علیه اقداماتش به سرکوب شدید و بی‌رحمانه انتفاضه سوم بپردازد.

۶ـ ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا آل‌سعود تن به پذیرش این طرح صهیونیستی داده و منافع اجرای این طرح برای این رژیم چیست؟ در پاسخ باید گفت آل‌سعود با گرفتار شدن در باتلاق یمن و برای خروج از آن بیش از گذشته به حمایت‌های سیاسی و نظامی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس نیازمند شده و در شرایط فعلی چاره‌ای جز پذیرش خواست صهیونیست‌ها و کشتار حجاج در منا نداشت. صهیونیست‌ها در طول تجاوز آل‌سعود به یمن از دادن کمک‌های تسلیحاتی و نظامی به حاکمان ریاض دریغ نکرده و آل‌سعود نیز در مقام جبران این کمک‌ها، کشتار حجاج در منا (به سفارش رژیم صهیونیستی) را متقبل شدند و نگرانی چندانی بابت پیامدهای این کشتار نیز نداشته و ندارند! چرا که دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم ریاض و رسانه‌های وابسته به آن از یک سو و شبکه روحانیون وهابی در کشورها و جوامع مسلمان از سویی دیگر هم نوا با آل‌سعود «قضا و قدر» را به عنوان عامل اصلی این کشتار معرفی کرده و آن را تا سرحد یک حادثه (و حداکثر ناشی از سوء تدبیر آل‌سعود!) پایین آوردند و در چنین حالتی دیگر جایی برای نگرانی آل‌سعود از عواقب ارتکاب چنین جنایتی وجود ندارد! ممکن است برخی تقارن این رویدادها (سرکوبی انتفاضه سوم و فجایع حج سال جاری) را محصول تصادف قلمداد کنند، اما بررسی میزان منافعی که از وقوع این فجایع نصیب رژیم اشغالگر قدس شده، نشان می‌دهد چنین تقارن دقیق و به موقعی نمی‌تواند نتیجه یک اتفاق باشد. پس از وقوع فجایع خونین در مراسم حج امسال، اخبار انتفاضه سوم و سرکوب شدید آن توسط صهیونیست‌ها، ارزش و جایگاه خود را در رسانه‌های جهان اسلام از دست داد و به اولویتی فرعی و دست چندم بدل شد و این یعنی بی‌اعتنایی جهان اسلام به خیزشی که می‌توانست سرنوشت مسئله فلسطین را مشخص و فاتحه رژیم نامشروع اسرائیل را بخواند!!

۷ـ قطعاً روشن شدن همه جوانب کشتار حجاج در سال جاری نیازمند گذشت زمان و پی‌گیری جدی این رویدادهای خونین از سوی رسانه‌ها و فعالان جهان اسلام است (چرا که به دلیل مناسبات حاکم بر روابط آل‌سعود و بسیاری از نظام‌های سیاسی در جهان اسلام امیدی به پی‌گیری این جنایت‌ها از سوی حاکمان کشورهای اسلامی وجود ندارد) و بعید هم نیست که طراحان این فجایع در آینده‌ای نه چندان نزدیک به جنایت خود اعتراف کنند (همان‌گونه که در موارد مشابه مانند حمایت از صدام در جنگ تحمیلی و حمایت از تشکیل گروه‌های تروریستی طالبان و القاعده، پرده از جرائم خود برداشتند) اما تا آن زمان ضروری است با توجه ویژه به انتفاضه سوم و حمایت از آن، انتقام حجاج مظلوم و قربانیان کشتارهای حج امسال از بانی اصلی این جنایت گرفته شود، در آن حالت دیگر بعید نیست که آل‌سعود پیش از اربابان صهیونیست‌شان به مزبله تاریخ سرازیر شده باشند و نیازی به مجازات آل‌یهود (به عنوان مجریان این جنایت‌ها) احساس نشود، انشاالله!

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

فوائد طلاق

۱ـ سخنگوی ثبت احوال: در ۶ ماهه نخست امسال شاهد افزایش ۷/۸ درصدی طلاق در کشور بوده‌ایم. در هر ساعت ۱۸ فقره طلاق در کشور رخ می‌دهد.

۲ـ وزیر آموزش و پرورش: ۵/۶ میلیون دانش‌آموز در معرض جدایی والدین‌شان قرار دارند.

۳ـ ثبت احوال: در حالی که از هر ۳ ازدواج در کشور یکی به طلاق منجر می‌شود ۱۱ میلیون و ۲۴۰ هزار جوان مجرد در کشور وجود دارد.

* نتایج اخلاقی و منطقی

الف) راه چاره همان قسمت انتهایی بند سوم است. اگر ازدواجی نشود، طلاقی هم در کار نخواهد بود و افزایش ازدواج مساوی افزایش طلاق است. پس برای کاهش طلاق باید کاری کرد که مجردها مجرد بمانند و ازدواج صورت نگیرد. خواهید دید پس از مدتی کوتاه طلاق در کشور ریشه‌کن می‌شود!

ب) و درست به همین دلیل است که مسئولان امر تمام هم و غمشان را صرف این کرده و می‌کنند که جوانان مجرد بمانند و جوانی کنند و کارشان به طلاق و طلاق‌کشی منجر نشود!

ج) و البته اگر دقت کنید طلاق و افزایش آن برکات و فواید کثیره‌ای هم دارد که تاکنون مخفی مانده و به اطلاع خلایق نرسیده! مثلأ آدم‌های متخلف معمولأ به خاطر خانواده دست به تخلف و ارتکاب جرم می‌زنند! مثلاً دنبال پول برای خرید خانه و یا تبدیل به احسن آنند! یا دنبال خرید جهیزیه و برپایی سور و سات عروسی‌اند! شاید هم از روی میل مشغول پرداخت مهریه عندالمطالبه هزار و سیصد و چند سکه‌ای‌اند. گاهی وقتها هم یکی از اعضای خانواده‌شان مریضی لاعلاج گرفته و به چند صد میلیون  جهت مداوای او نیاز مبرم دارند. اصلاً خیلی از آقاها به خاطر آقازاده‌ها مرتکب جرم و تخلف و تجاسر شده و می‌شوند! در حالی که طلاق راهگشای همه این معضلات است و اگر آدم عاقلی پیدا شود و مجرد بماند یا فی‌الفور از عیالش طلاق بگیرد دیگر دلیلی برای ارتکاب جرائم و تخلفاتی مانند رشوه‌خواری، اختلاس، سرقت (مسلحانه و عادی!)، پارتی‌بازی و… نخواهد داشت و می‌تواند برود کنار آن ۱۱ میلیون و خرده‌ای جوان مجرد و صحیح و سالم به زندگی ادامه بدهد.

د) احتمالاً حالا متوجه حکمت کار مدیران دلسوزی که با هر وسیله فرهنگی و اقتصادی و غیره دنبال کاهش میزان ازدواج جوانان مملکتند شده و از ایشان به دلیل اینکه کلی پشت سرشان حرف زده‌اید حلالیت طلبیده‌اید!

 

دولت و رفع حجاب

نقل است که «مجید» نامی از جانب حکومت رفته و در دارالشوری فرمایش نموده که بسیار خوب است که نسوان مملکت برای کشف حجاب مختار باشند و هر ضعیفه‌ای راغب به بی‌حیایی باشد، بی‌واهمه چارقد از سر بردارد و در انظار به شکل مکشوفه تردد نماید، و احدی متعرض او نشود و در سایر بلاد از جمله اسلامبول و عثمانی نیز چنین است و بلاد راقیه نیز چنین کنند! در آن میان یکی از رجال بانگ برداشته که: مرد حسابی! مگر الان جز این است؟ سالهاست که نسوان حسب میل و شهوت خود هر چه هوس دارند می‌پوشند یا نمی‌پوشند و محتسبان و داروغه‌گان کمر بسته مراقبند و اگر احدی نسبت به نسوان مکشوفه تعرض کند، سخت تمشیت می‌شود!

فی‌الجمله در این باب «ان قلت» ها و حواشی فراوان طرح گردیده و از آن جمله است:

الف) چه معنا دارد در بلاد مسلمین بی‌حیایی ترویج گردد و نوامیس امت نبی«ص» مکشوفه و عریان در منظر و کوی و برزن روانه شوند؟ مگر بی‌عفتی تورم را مهار می‌کند و شاخصه‌های اقتصادی را بهبود می‌بخشد؟

ب) ظاهراً ارباب حکومت جمیع مشاکل رعایا را حل و فصل نموده و جز آزادی بی‌عفتی معضلی باقی نمانده و اگر این یک قلم نیز به دست با کفایت آقایان فیصله یابد فی‌الحال مملکت عین بلاد یوروپ و بلکه برتر از آن خواهد شد!

ج) محتمل است حضرات اشرف و اهالی دولت، مخاطب صیحه‌ای سماوی قرار گرفته و بنا بر آن شریعت محمدی«ص» را مندرس پنداشته و خود شریعت و طریقتی دیگر را باب نموده و ترویج می‌نمایند! والا هر طفل صغیر و هر رعیت و فعله‌ای می‌داند که حجاب نشانه شریعت محمدی و عفت فاطمی است و منکر آن از جمله زنادیق و مرتدان محسوب و ملعون به لعن ابدی است!

* نقل است که اجله زعمای دولت چون جوش و خروش و عصیان رعیت و نوا دارالشوری را ملاحظه نموده و بر امارت خود بیمناک شده‌اند به یک باره منکر فرمایش مذکور گردیده و به جراید چنین راپورت داده اند که: اولاً حضرت اجل مجیدخان چنین نفرموده و ثانیأ ایام طویلی است که به دارالشوری نرفته و سیم آنکه اصولأ شخصی به این نام در دولت ابد مدت موجود نمی‌باشد!

و اما حقیر کمترین و مصنف این وجیزه چنین گوید که طریق ارباب حکومت  است که ابتدا تکذیب کنند و آنگاه هر آنچه خواهند کنند والله اعلم!

 

اکمل عقلا

* شهیندخت مولاوردی (معاون رئیس‌جمهور): برای قانونی شدن سفر خارجی زنان بدون نیاز به اجازه همسر تلاش می‌کنیم!

ملتفتید آن قدیم‌ها که زنان را ناقص‌العقل و کمینه و ضعیفه خطاب می‌کردند، شیر زنی چون شهیندخت خانم بر منصب معاونت رئیس‌جمهور تکیه نزده و صاحب منصب نشده بود! اما امروز که کامله عقلی چون ایشان به شرافت معاونت دست یافته و در جلسات دولت به صورت بلافصل دست راست (و گاهی هم چپ!) رئیس‌جمهور می‌نشیند باید جماعت ذکور را خالی‌العقل خواند! چرا که تا امروز فکر می‌کرده‌اند عیالاتشان برای سفر خارجه به اذن و اجازه آنان محتاجند! تصور بفرمایید خانمی با دوستان (چه فرقی می‌کند از چه جنسی!) قصد سفر علمی پژوهشی به دوبی یا تایلند یا آنتالیا نموده و همه اسباب سفر را فراهم آورده! آیا چنین زنی باید برای چنین سفری محتاج اجازه شوهر بماند؟ بلانسبت شوهر کرده، به اسیری که نرفته است! آمدیم مرد خالی از عقل به این بانو اجازه سفر نداد آنگاه حقوق بشر این خانم محترم چه می‌شود؟ اصولأ کجای اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده که زن باید از شوهر تبعیت و اطاعت کند؟ در این اعلامیه فقط آمده که هر انسانی اعم از زن یا شوهر حق دارد به هر کجا که بتواند برود و از هر کجا که می‌تواند بیاید و با هر که می‌خواهد بنشیند و بخوابد و برخیزد و بگوید و بخندد و به احدی هم مربوط نیست که آن انسان محترم چه می‌کند! و از آنجا که تعطیل واجبات و منهیات اعلامیه جهانی حقوق بشر از کفر و شرک و زندقه نیز بدتر بوده و مملکت را مستوجب قهر و غضب کدخدای دهکده جهانی می‌کند، لذا واجب و بلکه اوجب از واجب است شهیندخت خانم را در تطبیق قوانین مملکت با قواعد شریعت حقه مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر یاری داد تا شاید حضرت کدخدا ترحمی کند و رعیت‌نوازی نموده و از سر تقصیرات مملکت بگذرد!

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران ـ ۱۶

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۵ قسمت گذشته فیلم‌های ساخته شده در سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۶۵ مورد مطالعه و تحلیل مختصر قرار گرفت. در این شماره ابتدا به معرفی فیلم‌هایی که نیمه‌تمام رها شدند و یا به نمایش عمومی درنیامدند می‌پردازیم و سپس فیلم‌های سال ۱۳۶۶ را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

فیلم‌هایی که هیچ‌گاه به اکران عمومی درنیامدند:

مطابق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (معاونت سینمایی) از سال‌های رونق سینما در کشورمان به دلایل زیر برخی از محصولات سینمایی موفق به اکران نشدند. لازم به ذکر است که قریب به اتفاق این فیلم‌ها دارای عوامل ساخت و بازیگری درجه ۲ و ۳ بودند.

الف) عدم انطباق فاحش فیلمنامه و فیلم ساخته شده.

ب) عدم مراعات ضوابط و مقررات ساخت فیلم و ممیزی.

ج) اختلاف شدید دست‌اندرکاران و صاحبان فیلم.

د) نیمه‌کاره رها شدن فیلم.

هـ) فوت برخی از بازیگران اصلی و یا سازندگان فیلم.

و) تعداد کمتر از انگشتان یک دست از این فیلم‌ها بعدها تکمیل شدند که البته علی‌رغم برخورداری از بازیگران سرشناس به دلیل تغییر ذائقه جامعه و تحولات فرهنگی توفیق استقبال نداشتند، مانند فیلم «پنجمین نفر» اثر ایرج قادری.

این فیلم‌ها به ترتیب سال ساخت به شرح زیرند:

۱ـ سال ۱۳۳۰ ـ آخرین عشق: کارگردان و تهیه‌کننده: دکتر اسمعیل کوشان. سناریست: سیامک یاسمی. محصول: استودیو پارس فیلم. مدیر تصویربرداری: عنایت‌الله فمین. بازیگران: عبدالله بقایی، جمشید مهرداد، زینت نوری، مهری حسن‌زاده.

۲ـ سال ۱۳۳۰ـ اولتیماتوم. کارگردان: پرویز خطیبی، تهیه‌کنندگان: پرویز خطیبی، فره‌وشی، میزانی، سناریست: پرویز خطیبی. مدیر فیلمبرداری: ایرج فره‌وشی. بازیگران: هوشنگ رسول‌زاده، پرخیده و عبدالله محمدی.

۳ـ سال ۱۳۳۷ـ عقاب صحرا. بازیگران: کاظم پروین‌چی، مهین دیهیم. کارگردان، تهیه‌کننده، سناریست، تصویربردار: علی‌محمد نوربخش.

۴ـ سال ۱۳۳۸ـ ‌دنیای جوانان. بازیگران: کاملیا، بهروز خراسانچی، پل‌ویستمن، پروین قهرمانی. سناریست و کارگردان: بهرور خراسانچی.

۵ـ سال ۱۳۳۸ـ گل صحرا. بازیگران: علی محزون، ایرن. کارگردان: جنتی. تهیه‌کننده: شاهرخ رفیعی.

۶ـ سال ۱۳۳۸ـ فرار از قانون. بازیگران: شاندرمنی (سیروس خشایار)، فرزانه صباحی، احمد امیری. سناریست و کارگردان: سردار جوگندرپال (اهل هندوستان).

۷ـ سال ۱۳۳۹ـ شب‌کلاه شیطان. بازیگران: پرویز بهادر، آذر حکمت‌شعار، ژاله. سناریست و کارگردان: علی گرمسیری.

۸ـ سال ۱۳۳۹ـ عشق پیری. بازیگران: محسن مهدوی، هوشنگ منظوری، سیما. سناریست، تهیه‌کننده و فیلمبردار و کارگردان: علی‌محمد نوربخش.

۹ـ سال ۱۳۳۹ـ زن و شراب. بازیگران: علی بیگدلی، پورانداخت. سناریست، فیلمبردار و تهیه‌کننده: مهدی بشارتیان.

۱۰ـ سال ۱۳۴۰ـ وقتی که آب غروب می‌کند. بازیگران: حمید نجاحی، تقی مشکاتی، آذر حکمت شعار، سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: هوشنگ کاووسی.

۱۱ـ سال ۱۳۴۰ـ لاله دریایی. بازیگران: حاتمیان، آنوش، مینا. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: ابراهیم باقری.

۱۲ـ سال ۱۳۴۳ـ در اوج افتخار. بازیگران: مرحوم رضابیک ایمانوردی، بهمنیار، سهیلا. سناریست و کارگردان: امیرشروان.

۱۳ـ سال ۱۳۴۴ـ دنیای کوچک آنها. بازیگران: مرحوم رضابیک ایمانوردی، محمدعلی جعفری، مریم، کسروی. سناریست و کارگردان: سیاوش شاکری.

۱۴ـ سال ۱۳۴۵ـ شاهنامه آخرش خوشه. بازیگران: عزت‌الله وثوق، رقیه چهره‌آزاد، روفیا. فیملبردار، تهیه‌کننده و کارگردان: موشق سروری.

۱۵ـ سال ۱۳۴۶ـ گناه چشمان من. بازیگران: منوچهر وثوق، محمدعلی جعفری، آذر حکمت شعار. تهیه‌کننده، فیلمبردار و کارگردان: داود اسماعیلی.

۱۶ـ سال ۱۳۴۶ـ ماجراجویان. بازیگران: حسن شاهین، رضوان، بهرام ویدی. تهیه‌کننده و کارگردان: درویش صفت.

۱۷ـ سال ۱۳۴۶ـ قضا و قدر. بازیگران: لیلا فروهر، مهران صدری، شاندرمنی و آرزو غفاری. فیلمبردار و کارگردان: احمد صفایی.

۱۸ـ سال ۱۳۴۷ـ جوانمرد دهکده. بازیگران: عباس مهردادیان، نادره (مرحومه حمیده خیرآبادی، مادر ثریا قاسمی)، پروانه و حسین آزاد. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: خسرونژاد.

۱۹ـ سال ۱۳۴۸ـ چیچو و فرانکو وطنی. بازیگران: رامک، آرزو، احمد کاشانی، حسن بلور و میری. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: علی میری.

۲۰ـ سال ۱۳۴۸ـ حاجی‌فیروز. بازیگران: منوچهر وثوق، گوگوش، آرمان و جهانگیر فروهر. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: عباس شباویز.

۲۱ـ سال ۱۳۴۸ـ از بهشت تا جهنم. بازیگران: داریوش طلایی، پروین غفاری، حسین اشراق، مرحومه ملکه رنجبر و مژگان. تهیه‌کننده، سناریست، فیلمبردار و کارگردان: سالار عشقی.

۲۲ـ سال ۱۳۴۸ـ هوکانی. بازیگران: بهروز وثوقی، آرمان، آذر شیوا، جمشید مشایخی، ژاله. کارگردان: سیاوش یاسمی.

۲۳ـ سال ۱۳۴۹ـ مرد کرایه‌ای. بازیگران: گوگوش، سعید پورصمیمی و فرهنگ امیری. کارگردان: فرخ غفاری. محصول رادیو تلویزیون ملی ایران.

۲۴ـ سال ۱۳۴۹ـ فرجام. بازیگران: جهانگیر غفاری، گیتی فروهر (مادر لیلا فروهر)، اسدالله یکتا و آرزو. فیلمبردار، تهیه‌کنده، سناریست و کارگردان: آراکل باباخانی.

۲۵ـ سال ۱۳۵۰ـ دختر فالگیر. بازیگران: داریوش طلایی، رضوان، مینا مغازه‌ای  (مینا)، شاندرمنی ویدی. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: سیروس جراح‌زاده.

۲۶ـ سال ۱۳۵۰ـ بلندی‌های واژگون. بازیگران: بهروز وثوقی، پوری بنایی. سناریست و کارگردان: حسن ساسان‌پور.

۲۷ـ سال ۱۳۵۱ـ شیرعلی مردان. بازیگران: بهمن مفید، منوچهر احمدی، تقی مختار، ژاله و مهری فرهنگ. سناریست و کارگردان: عبدالله غیابی.

۲۸ـ سال ۱۳۵۱ـ علی بلبل. بازیگران: ایرج قادری، فرانک (فرانک میرقهاری)، اسدالله یکتا، هاله و میری. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: سیروس قهرمانی.

۲۹ـ سال ۱۳۵۱ـ کلید رمز. بازیگران: علی زندی، نلور، مارتین و حسن رضیانی. سناریست و کارگردان: سیروس جراح‌زاده.

۳۰ـ سال ۱۳۵۲ـ دو کبوتر. بازیگران: داریوش طلایی، ویکتوریا، کامی کسروی، عدیله، اکبر هاشمی و حبیب‌الله بلور. کارگردان: ایرج فاطمی.

۳۱ـ سال ۱۳۵۳ (تا سال ۱۳۵۷ در دست ساخت بود) ـ قصه خیابان دراز. بازیگران: منوچهر احمدی، پروین مشگین، علی‌اکبر جان‌بخش و رضا عباس‌نژاد. سناریست: محسن تقوایی و کیومرث پوراحمد. کارگردان: محسن تقوایی.

۳۲ـ سال ۱۳۵۳ـ کوثر. بازیگران: مرحوم بوتیمار، نیلوفر، سهیلا، اصغر سمسارزاده، یدالله شیراندامی. سناریست و کارگردان: منوچهر قاسمی.

۳۳ـ سال ۱۳۵۳ـ خشم و خون. بازیگران: سعید راد (همسر نسرین قدیری مشهور به نوش‌آفرین که پس از چند سال بازیگری به خوانندگی روی آورد. با وقوع انقلاب اسلامی به امریکا رفت و در شبکه‌های معاند فارسی‌زبان به خوانندگی مبتذل مشغول شد. سعید راد بعدها از او جدا شد و به ایران بازگشت. او تاکنون در چند فیلم از جمله «دوئل» اثر احمدرضا درویش و «چ» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا بازی کرده است)، کارمن اسکویی، شورانگیز طباطبایی و منوچهر احمدی. سناریست و کارگردان: ناصر محمدی.

۳۴ـ سال ۱۳۵۴ـ پاداش بزرگ. بازیگران: بهمن مفید، نوش‌آفرین، مرتضی عقیلی، شهرآشوب، مرحوم علی‌ آزاد (بازیگر نقش عبدالله ابن عباس فرمانده سپاه امیرالمؤمنین«ع» در سریال امام علی«ع»). سناریست و کارگردان: قدرت‌الله بزرگی.

۳۵ـ سال ۱۳۵۴ (تا سال ۱۳۵۹ ادامه داشت) ـ وقتی که آسمان بشکافد. بازیگران: فرامرز قریبیان، لیلا فروهر، ملیحه نصیری، اکبر گلپایگانی، فخری خوروش، محمدعلی کشاورز. سناریست و تهیه‌کننده و کارگردان: فتح‌الله منوچهری.

۳۶ـ سال ۱۳۵۵ـ خاکستر عشق. بازیگران: شورانگیز طباطبایی، مرتضی عقیلی، نادره (مرحومه خیرآبادی)، پروین سلیمانی، محسن مهدوی. کارگردان: رضا عقیلی.

۳۷ـ سال ۱۳۵۵ـ خوش‌غیرت. بازیگران: همایون، نوری کسرایی، کاظم تهرانچی، داریوش اسدزاده. سناریست و کارگردان: پرویز نوری.

۳۸ـ سال ۱۳۵۵ـ سنجر. بازیگران: سعید راد، بهمن مفید، آرام، ذکریا هاشمی، مجید مظفری، طوبی سلیمی. سناریست و کارگردان: سیروس الوند.

۳۹ـ سال ۱۳۵۶ـ تشنه باران. بازیگران: سیمین غفاری، ایرج مهدیان، اصغر سمسارزاده، میری و نادره. سناریست و کارگردان: نادر قانع.

۴۰ـ سال ۱۳۵۶ـ عاشقانه. بازیگران: علیرضا داودنژاد، حسین ملکی. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: علیرضا داودنژاد.

۴۱ـ سال ۱۳۵۷ـ فریاد شرم. بازیگران: منوچهر یوسفی، شهلا یوسفی، شهره، داود غفاری. سناریست و کارگردان: نادر قانع.

۴۲ـ سال ۱۳۵۷ـ اسیر زن. بازیگران: بهمن مفید، علی آزاد، گلچین، شهلا قربانی، اسماعیل شیرازی. کارگردان: رکنی.

۴۳ـ سال ۱۳۵۷ـ پیشواز. بازیگران: بهمن مفید، طوطی سلیمی، علی آزاد، لی‌لی. سناریست و کارگردان: قدرت‌الله بزرگی.

۴۴ـ سال ۱۳۵۷ـ شکاف. باریگران: منوچهر وثوق، شهلا یوسفی، بهمن مفید و جلال پیشوائیان، منیژه آراء. سناریست و کارگردان: اسماعیل پورسعید.

۴۵ـ سال ۱۳۵۷ـ پرستش. بازیگران: مرتضی عقیلی، لیلا فروهر، نادره، محسن مهدوی. کارگردان: داود اسماعیلی.

۴۶ـ سال ۱۳۵۷ـ صمد در به در می‌شود. بازیگران: پرویز صیاد، محمد گودرزی، بهمن زرین‌پور. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: پرویز صیاد.

۴۷ـ سال ۱۳۵۷ـ پرستش. بازیگران: مرتضی عقیلی، لیلا فروهر، محسن مهدوی. سناریست و کارگردان: داود اسماعیلی.

(مأخذ اطلاعات فیلم‌ها، وزارت ارشاد و کتاب فرهنگ سینمای ایران، تألیف: جمال امید)

 

30نوامبر/16

شهادت آیت‌الله دستغیب، سند دیگری از پلیدی و ناپاکی منافقین کوردل

بی‌پرده با تاریخ                                          نگاهی آبان و آذر ۱۳۶۰

سید روح‌الله امین‌آبادی

 

آبان و آذر ۱۳۶۰

در آبان ۱۳۶۰ پس از آنکه مجلس به علی‌اکبر ولایتی، نخست‌وزیر معرفی شده از سوی رئیس‌جمهور رأی اعتماد نداد، میرحسین موسوی به مجلس معرفی و با رأی مجلس به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد. چند روز پس از آن، مجلس به کابینه ۲۱ نفره جدید رأی داد و دولت جدید به صورت رسمی فعالیت خود را شروع کرد.

در این ماه علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن و عالم ربانی پس از عمری تلاش در راه ترویج دین و مذهب دار فانی را وداع گفت.

در آذر سال ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد.

در این ماه جنایت‌های منافقین ادامه یافت و در ۲۰ آذر آیت‌الله دستغیب امام جمعه شیراز به هنگام عزیمت به محل نماز جمعه مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید.

 

شروع کار دولت جدید

در ۵ آبان ۱۳۶۰ پس از مدت‌ها کش و قوس و عدم رأی تمایل مجلس شورای اسلامی به علی‌اکبر ولایتی، گزینه پیشنهادی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان نخست‌وزیر، مهندس میرحسین موسوی طی نامه‌ای از سوی رئیس‌جمهور وقت به مجلس معرفی شد. در ۱۱ آبان نخست‌وزیر طی نامه‌ای به مجلس شورای اسلامی اعضای کابینه خود را معرفی کرد.

در بخشی از این نامه خطاب به آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی آمده بود:

با توجه به اصل ۱۳۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اسامی برادرانی که در دولت جدید عضویت خواهند داشت برای رأی اعتماد تقدیم می‌گردد. این اسامی به تائید ریاست محترم جمهوری اسلامی نیز رسیده است.

بر اساس نامه نخست‌وزیر اسامی اعضای کابینه عبارت بودند از:

علی‌اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش، عبدالمجید معادیخواه وزیر ارشاد اسلامی، حبیب‌الله عسگراولادی وزیر بازرگانی، دکتر ‌هادی منافی وزیر بهداری، دکتر محمود روحانی وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی، دکتر محمدتقی بانکی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، مهندس مرتضی نبوی وزیر پست و تلگراف و تلفن، محمد اصغری وزیر دادگستری، سرهنگ سلیمی وزیر دفاع، سید‌هادی نژادحسینیان وزیر راه و ترابری، مهندس سید مصطفی ‌هاشمی وزیر صنایع، دکتر محمدعلی نجفی وزیر فرهنگ و آموزش، مهندس سیدحسین موسویانی وزیر معادن و فلزات، احمد توکلی وزیر کار و امور اجتماعی، دکتر سیدکمال‌الدین نیک روش وزیر کشور، محمد سلامتی وزیر کشاورزی، مهندس محمدشهاب گنابادی وزیر مسکن و شهرسازی، دکتر حسن غفوری‌فرد وزیر نیرو، مهندس سیدمحمد غرضی وزیر نفت، مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و دکتر حسین نمازی وزیر امور اقتصادی و دارایی.

در پایان نامه موسوی به مجلس آمده است:

ضمناً با توجه به اصل ۱۴۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصدی وزارت امور خارجه را به طور موقت خود اینجانب به عهده خواهم داشت.(۱)

مجلس شورای اسلامی در همین روز بررسی کابینه جدید را آغاز کرد و به وزرای معرفی شده از سوی نخست‌وزیر رأی اعتماد داد.(۲)

 

ارتحال آیت‌الله علامه طباطبایی

در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ حضرت آیت‌الله علامه طباطبایی استاد محقق و اسلام شناس بزرگ عارف و فیلسوف دنیای اسلام صبح امروز در سن ۸۰ سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در قم به درود حیات گفت.

استاد علامه طباطبایی که صاحب ۲۰ جلد تفسیر دوره المیزان و کتاب‌های متعدد در زمینه فلسفه و اسلام‌شناسی است، یکی از معروف‌ترین اسلام‌شناسان ایران و جهان بود. در پی انتشار خبر درگذشت علامه طباطبایی، قم یکپارچه تعطیل شد و به سوگ نشست.(۳)

 

آغاز عملیات طریق القدس

در ۸ آذرماه ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و نیز آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد. مهم‌ترین ویژگی این عملیات موفقیت در به‌کارگیری گسترده نیروی مردمی برای نخستین ‌بار در عملیات‌های سازماندهی‌شده رزمی بود.

جمهوری اسلامی ایران تنها دو ماه پس از پیروزی در عملیات ثامن الائمه«ع»، عملیات طریق‌القدس را در سال دوم جنگ (آذر سال ۱۳۶۰) با سرعت بسیار و برپایه تحولات جدید و شور و هیجان ایجاد شده در کشور، به عنوان بزرگ‌ترین عملیات خود در مقیاس گسترده طراحی‌ کرد. سازماندهی نیروهای داوطلب با انگیزه شهادت‌طلبی در سازمان سپاه و در آستانه فرارسیدن ماه محرم، برجسته‌ترین ویژگی این عملیات بود.

با موفقیت عملیات ثامن الائمه«ع» که نشان داد طراحی و انجام عملیات‌های گسترده با سبک و شیوه جدید امکان‌پذیر است، فرماندهان سپاه و ارتش طی جلسات متعدد، شرایط جدید را بررسی و مبتنی بر آن استراتژی جدیدی را تعریف کردند که سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد:

۱ـ انهدام هر چه بیشتر ماشین جنگی عراق.

۲ـ دست یافتن به مواضعی مناسب برای کاستن از خطوط پدافندی و نهایتاً آزادسازی نیروهای خودی از پدافند به منظور افزایش توان خودی در عملیات بعدی.

۳ـ آماده شدن برای انجام عملیات نهایی و آزادسازی گام به گام مناطق اشغالی.

مبتنی بر این استراتژی، دوازده طرح موسوم به «کربلا» تهیه شدند که میزان تناسب توان خودی با ظرفیت مورد نیاز منطقه عملیاتی، وضعیت زمین از جنبه نظامی و نیز اهمیت منطقه عملیاتی از عوامل اصلی در تعیین تقدم هریک از طرح‌های مزبور بود. بر همین اساس، پس از مباحث مختلف میان فرماندهان سپاه و ارتش، عملیات طریق‌القدس به عنوان اولین گام از سلسله عملیات کربلا طراحی شد و به مرحله اجرا در آمد.

 

اهداف عملیات

مهم‌ترین اهداف عملیات طریق‌القدس عبارت بودند از:

ـ آزادسازی شهر بستان و بیش از ۵۰ روستای منطقه

– انهدام نیروهای دشمن در منطقه با استعداد بیش از یک لشگر

– قطع ارتباط بین دو نیروی عمده در مناطق عمومی اهواز و دزفول

– رسیدن به هور و امکان نفوذ در خاک عراق.

با اجرای عملیات طریق‌القدس، اولین مرحله از استراتژی جدید تحت عنوان کربلای ۱ با موفقیت به پایان رسید و نتایج زیر را به دنبال داشت:

۱ـ آزاد سازی ۶۵۰ کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی شامل شهر بستان، حدود ۷۰ روستا، ۵ پاسگاه مرزی و نیز تنگه استراتژیک چزابه.

۲ـ تجزیه قوای سپاه سوم عراق که با توانی بیش از ۶ لشگر بخش‌هائی از خوزستان را در اشغال داشت.

۳ـ موفقیت ابتکار عبور از منطقه رملی.(۴)

 

شهادت آیت‌الله دستغیب توسط منافقین

در ۲۰ آذر ماه ۱۳۶۰ عالم مجاهد حضرت آیت‌الله دستغیب امام جمعه و نماینده امام در استان فارس و نویسنده کتاب‌های گرانسنگی چون قلب سلیم و  ۱۲ تن از همراهان ایشان هنگامی که عازم نمازجمعه بودند با انفجار یک بمب به شهادت رسیدند.

یک شاهد عینی در مورد چگونگی ترور آیت‌الله دستغیب گفت:

«حدود ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه هنگامی که آیت‌الله عبدالحسین دستغیب برای اقامه نماز جمعه عازم صحن مطهر حضرت احمد ابن موسی«ع» بودند، در ده متری منزلشان ناگهان یک دختر منافق به طرف ایشان دوید و اظهار داشت که نامه‌ای دارد و می‌خواهد به محضر آیت‌الله دستغیب برساند. به مجرد نزدیک شدن او بمبی بسیار قوی منفجر گردید و بیش از ۱۲ نفر به شهادت رسیدند.»

خبرنگاران گزارش دادند شدت انفجار به حدی بود که پاهای آیت‌الله دستغیب قطع و ایشان از ناحیه سینه به‌شدت زخمی شدند و به شهادت رسیدند. منافق مزبور نیز  در دم به هلاکت رسید.(۵)

 

پیام تسلیت امام خمینی به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب‏

امام خمینی رهبر انقلاب به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب پیام تسلیتی صادر و تأکید کردند:

«شهادت براى فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم‌الشأن«ص» و اولاد فاطمه«ع» و یادگاران حسین«س» در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزى غیرعادى و پدیده‌‏اى غیر معهود نیست.»

در ادامه این پیام حماسی آمده بود:

«ملت بزرگ اسلام از محراب مسجد کوفه تا صحراى افتخارآمیز کربلا و در طول تاریخ پرارزش سرخ تشیع قربانیانى ارزشمند را به اسلام عزیز و فى سبیل‌اللَّه تقدیم نموده. ایران شهادت‌طلب هم از این پدیده سعادتمند مستثنی نیست و انقلاب اسلامى گوش و چشمش پر از این شهیدان حسین‌گونه است. ملت عزیز ما در روز رستاخیز با سرافرازى در پیشگاه مقدس خداى بزرگ و پیامبران و اولیاى عظیم‌الشأن، صف‌هاى طولانى از شهیدان در راه دفاع از حق عرضه مى‏‌دارد؛ از علماى اعلام و ائمه جمعه و جماعت تا فداکاران و سربازان در جبهه‏‌هاى دفاع از حریم مقدس اسلام.»

امام خمینی در این پیام همچنین تأکید کردند:

«پیامبر بزرگ اسلام که بر امم دیگر حتى به سقط مباهات مى‏‌کند، مطمئن هستیم به فداکارى این عزیزان جبهه و پشت جبهه و این شهیدان محراب و منبر و در صف جماعات و در داخل مسجدها و بیمارستان‌ها مباهات مى‌فرماید و چه بهتر و گواراتر که با شهادت این فرزندان اسلام و ذریه طاهره بر افتخارات آن بزرگوار در روز عرض اعمال هر چه بیشتر بیفزاییم.»

امام امت خطاب به منافقین تأکید کردند:

«شما فرضاً شهید بهشتى را گناهکار بدانید، شهداى دیگر مثل شهید مدنى و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهى نداشته‌‏اند. با چه انگیزه شهید مى‏‌کنید. شما به گمان خود اگر اینان را به جرم وفادارى به اسلام و طرفدارى از محرومان و مظلومان مستحق قتل مى‌‏دانید، اطفال معصومى که در گهواره جاى دارند و زبان باز نکرده‌‏اند چه گناهى دارند جز آنکه اطفال مسلمانانى هستند که مخالف سلطه امریکا به جان و مالشان مى‏باشند؟»

در بخش دیگری از این پیام تصریح شده بود:

«امروز روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتکار امریکا شخص ارزشمندی را که مربى بزرگ و عالمى عامل و گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالى محترم فارس گرفت و حوزه‌هاى علمیه و اهالى ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین شهید حاج سیدعبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذّب نفوس و متعهد به اسلام و جمهورى اسلامى بود با جمعى از همراهانش به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابرجنایتکار زمان ایفا کردند، به گمان آنکه به ملت رزمنده ایران آسیب رسانند و آنان را در راه هدف به سستى بکشند. این کوردلان نمى‌بینند که در هر شهادتى و در هر جنایتى ملت متعهد به اسلام و کشور مصمم‏تر و در صحنه حاضرترند؟»(۶)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت نیز در پیامی به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب تأکید کردند:

«چنین مردی از سلاله پاک پیامبر و از خدمت‌گزاران صادق و فداکار اسلام و از یاران باوفا و مهربان امام و امت، امروز در شیراز همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند. شهادت این عالم ربانی و سید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا می‌جویند، اما هر چه در این راه گام برمی‌دارند، رسواتر می‌شوند و صفوف مردم را در جهت حفظ دستاوردهای انقلاب و ادامه راه شهیدان مستحکم‌تر می‌کنند. خفاشانی که چشم دیدن پیروزی‌های امت شهیدپرور ایران را ندارند، زهر حقد و کینه خود را با کشتن چهره‌های محبوب و مردمی به کام انقلابیون می‌ریزند تا کام دشمنان خلق خدا را شیرین کنند، اما جز خسران دنیا و آخرت نصیبی نخواهند برد.»(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۱۱ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۲

۲ـ کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۳

۳ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۲

۴ـ آشنایی با عملیات طریق‌القدس، همشهری آنلاین، ۱۶ فروردین ۱۳۹۲

۵ـ جمهوری اسلامی، ۲۱ آذر ۱۳۶۰، صفحه ۴

۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص: ۴۱۷-۴۱۹

۷ـ اطلاعات، ۲۱ آذر ۱۳۶۰، صفحه ۱۳

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

در آذر سال ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد.در این ماه جنایت‌های منافقین ادامه یافت و در ۲۰ آذر آیت‌الله دستغیب امام جمعه شیراز به هنگام عزیمت به محل نماز جمعه مورد حمله قرار گرفت و

به شهادت رسید.

 

۲٫

امام خمینی رهبر انقلاب به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب پیام تسلیتی صادر و تأکید کردند: «شهادت براى فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم‌الشأن«ص» و اولاد فاطمه«ع» و یادگاران حسین«س» در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزى غیرعادى و پدیده‌‏اى غیر معهود نیست.»

 

 

30نوامبر/16

پندها و اندرزها

 

آفرینش شش چیز در شش جا  

خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمود:
ای موسی! من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛ ولی مردم در جای دیگر آن‌ها را جست و جو می‌کنند و این درحالی است که هرگز آن‌ها را در آنجا نخواهند یافت:
۱٫ راحتی و آسایش مطلق را در «آخرت» قرار دادم، ولی مردم در «دنیا» به دنبال آن می‌گردند!
۲٫ عزت و شرف را در «عبادت» قرار دادم، ولی مردم آن را در« پست و مقام» می‌جویند!
۳٫ بی‌نیازی را در «قناعت» قرار دادم، ولی مردم آن را در «زیادی مال و ثروت» جستجو می‌کنند!
۴٫ رسیدن به بزرگی و مقام را در «فروتنی» قرار دادم، ولی مردم آن را در«تکبّر و خودبرتربینی» می‌جویند!
۵٫ کسب علم را در «گرسنگی و تلاش» قرار دادم، ولی مردم با «شکم سیر» دنبال آن می‌گردند!
۶٫ اجابت دعا را در « لقمه حلال» قرار دادم، ولی مردم آن‌را در «طلسم و جادو»جست و جو می‌کنند!
(مستدرک الوسائل ،ج ۱۲ ، ص ۱۷۳ ، باب ۱۰۱)

 

خود را با قرآن بسنج نه با گفتار دیگران!

امام محمدباقر(ع)به جعفرجعفى فرمود:
بدان! آن وقت از دوستان ما مى‌شوى که اگر تمام مردم یک شهر بگویند: تو آدم بدى هستى، گفتار آنان تو را اندوهگین نکند و اگر همه آن‌ها گفتند: تو آدم خوبى هستى، باز سخن آنان خوشحالت ننماید، بلکه خودت را به کتاب خدا، عرضه کن.
اگر دیدى به دستورات قرآن عمل مى‌کنى، آنچه را که دستور داده ترک‌کن، ترک مى‌کنى و آنچه را که خواسته، با میل و علاقه انجام مى‌دهى و از مجازات‌هایى که در قرآن آمده ترسناکى، در راه و روش خود پابرجا و بردبار باش، زیرا در این صورت گفتار مردم به تو زیانى نمى‌رساند، ولى چنانچه از پیروان کتاب خدا نباشى و رفتارت، ضد دستورات قرآن باشد، باید در اندیشۀ نجات خویشتن باشى، نه در فکر گفتار دیگران. (بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۱۶۳)

 

 

 امام عصر از اعمال ما آگاه است

موسی بن سیار می‌گوید: در سفری که حضرت امام رضا(ع) از مدینه به خراسان می‌آمدند، من همراه‌شان بودم. وقتی به نزدیکی شهر توس رسیدیم، دیدم سروصدایی بلند شد و جنازه‌ای آوردند. تا امام جنازه را دیدند از مرکب پیاده شدند و با سرعت به سمت جنازه رفتند و آن را بر دوش گرفتند، آن‌گونه که گویی میت از نزدیکان ایشان است.

من تعجب کردم و پیش خود گفتم ایشان تازه وارد این شهر شده‌اند، چطور افراد این شهر را می‌شناسند. جنازه را تا کنار قبر بردند. دیدم امام رفتند کنار او نشستند و دست خود را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند: بشارت باد بر تو بهشت، دیگر از این پس ترسی نخواهی داشت.

تعجب من بیشتر شد. پس از فراغت از دفن میت گفتم، آقا من یقین دارم که شما اولین بار است که به این شهر آمده‌اید. تا به حال قدم شما به اینجا نرسیده است، از کجا شما این میت را می‌‌شناسید؟

فرمود: ای موسی بن سیار! مگر تو نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما صبح و شام به ما عرضه می‌شود؟ در نتیجه ما، هم عمل را و هم صاحب عمل را می‌شناسیم.

اگر تقصیری در عملش باشد، از برایش استغفار می‌کنیم و اگر عبادتی باشد برای او از خدا تقاضای پاداش می‌نماییم.

 

با آنچه که دوست دارى محشور مى شوى

 در حدیث ریان بن شبیب از امام رضا علیه‌السلام نقل است که آن حضرت فرمود: اى پسر شبیب! اگر مى‌خواهى که به درجات اعلاى بهشت رسى، با ما باش! به غم ما غمگین باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولایت ما! که هر کس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن محشور کند.

(پندهای حکیمانه)

 

 

تلاش در راه زندگی

عمربن مسلم یکى از یاران امام صادق(ع) بود. مدتى گذشت، خدمت حضرت نیامد، امام جویاى حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک کرده و مشغول عبادت است.

حضرت فرمود: واى بر او آیا نمى‌داند کسى که در طلب روزى کوشش نکند دعایش مستجاب نمى‌شود؟ سپس فرمود: گروهى از اصحاب پیامبر(ص) هنگامى که آیه «و من یتق‌الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب» نازل شد درها را به روى خود بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند، روزىِ ما را عهده دار شده!. این قضیه به گوش رسول خدا(ص) رسید حضرت فرمود:

هرکس چنین کند دعایش مستجاب نمى‌شود، لذا شما باید در راه زندگى سعى و تلاش کنید.( .(بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۱۶۳)

30نوامبر/16

رویدادهای ناگوار حاصل ناگزیر گناه

 

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

یکی از حقایقی که قرآن کریم به آدمیان گوشزد می‌کند، رابطه‌ای است که بین اعمال انسان و حوادث جهان وجود دارد. یعنی کارهای خوب و بد آدمیان و نیت آنان در حوادث خیر و شرّ عالم نقش و با آنها پیوندی ناگسستنی دارند. البته حوادث عالم نیز متقابلاً در رفتار انسان نقش دارند.

به دیگر سخن عقیده، اخلاق، گفتار و رفتار بشر با حوادث روزگار مرتبطند، چنان که حوادث جهان نیز مستقیم یا غیرمستقیم در چگونگی تفکر و گفتار و معیشت مردم اثر دارند، پس اگر مردم صالح باشند، باران به‌هنگام می‌بارد و آفتاب هم به‌وقت می‌تابد، در نتیجه زمین هم رویش مناسبی خواهد داشت و مردم از نعمت‌های فراوان الهی بهره می‌برند و اگر مردم باتقوا و مؤمن نباشند، حوادث طبیعی به مدد آنان نمی‌آیند و به سود آنها کار نمی‌کنند، بلکه باران در شوره‌زار می‌بارد و زمین آبش را فرو می‌برد، در نتیجه از نعمت‌های فراوان محروم می‌شوند.

این مطلب هم با برهان عقلی اثبات می‌شود و هم ادله نقلی، یعنی آیات و روایات آن را تأیید می‌کند.

 

برهان عقلی بر تأثیر متقابل اعمال انسان با جهان خارج

یکی از اصول عقلی مقبول همگانی اصل علیت است. یعنی هر چه در جهان رخ می‌دهد علتی دارد که آن رویداد را به وجود آورده است و سلسله علت‌ها مثل حلقه‌های زنجیر با هم ارتباط دارند. انسان نیز با همه شئون و ابعاد وجودی، حلقه‌ای از زنجیره جهان هستی است و با همه حلقه‌های زنجیری عالم ارتباط دارد، معلول بسیاری از علت‌ها و نیز علت بسیاری از معلول‌هاست.

انسان از موجودات دریایی، صحرایی، زمینی و هوایی تأثیر می‌پذیرد و متقابلاً بر آنها تأثیر می‌گذارد، بنابراین اعمال انسان بر رویدادهای گوارا و ناگوارا جهان مؤثرند و از آن تأثیر می‌پذیرند. این تأثیر و تأثر متقابل فقط در خصوص قلمرو بدن انسان نیست، بلکه در عقاید، اخلاق و رفتار و گفتار و کردار وی نیز مشهود است. رابطه مستقیم انسان با طبیعت به صورت کلی با برهان عقلی قابل اثبات است که بحث‌های تفصیلی آن را باید در کتاب‌های فلسفی و کلامی پیگیری کرد.

 

برهان نقلی بر تأثیر متقابل اعمال انسان و طبیعت

قرآن کریم رابطه مستقیم اعمال انسان و طبیعت را در آیات گوناگون بیان و برهان عقلی را تأیید کرده است. گرچه عقل جریان اصل تعامل انسان و طبیعت را براساس قانون علیت اثبات می‌کند، ولی قرآن علاوه بر تأیید این اصل کلی، در برخی از موارد جزئی را مورد توجه قرار می‌دهد.

 

آیات قرآن در این زمینه به چند دسته تقسیم می‌شود:

۱ـ آیات ناظر به اصل ارتباط متقابل عمل انسان و طبیعت

برخی آیات قرآن بر پیوند اعمال انسان با حوادث جهان دلالت دارند و توضیح می‌دهند که حسنات و نیکی‌ها نعمت و سیئات و بدی‌ها نقمت را به دنبال دارد؛ « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَال؛(۱) آدمی فرشتگانی در پی دارد که همواره از پیش روی او و از پشت سرش او را احاطه کرده‌اند و به فرمان خدا او را از گزندهایی که برخاسته از فرمان خداست حفظ می‌کنند. این موهبت همچنان ادامه دارد چرا که خداوند نعمتی را که به مردمی داده است به بلا و محنت تبدیل نمی‌کند تا آنان که خود، خویشتن را دگرگون سازند و به کفر و ناسپاسی روی بیاورند و هنگامی که خدا محنت و بلایی را برای مردمی بخواهد بازگشتی برای آن نیست و جز خدا هیچ سرپرستی در برابر آن بلا و محنت نخواهند داشت».

این آیه بر دو مطلب دلالت دارد، یک مطلب روشن که همانا رابطه بین اعمال انسان با حوادث جهان است و یک مطلب لازمه آیه است و آن نوعی تنبیه و اعلام خطر و هشدار به انسان‌هاست که بدانند چگونه عمل می‌کنند و پیامد عمل آنان چیست.

خلاصه آنکه یک سلسله از کارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی است که خود انسان به آنها علم دارد و با مشورت و دوراندیشی آنها را می‌شناسد و تصمیم می‌گیرد وآن را انجام می‌دهد. این امور یا مطابق با شریعت و آموزه‌های دین است و یا مخالف آن.

در هر دو صورت خدای سبحان خارج از حوزه پیش‌بینی، دوراندیشی و مشاوره و تصمیم‌گیری برای همان جامعه مقرر می‌فرماید که این حوادث تلخ و شیرین از نوع اعمال انسان سرچشمه می‌گیرد و به عبارت دیگر این آیه نشانه قانونی سرنوشت‌ساز و حرکت‌آفرین در زندگی انسان است که به ما می‌گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شماست و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت می‌کند.

اصل آن است که ملتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیشرو باشد و یا به عکس، تن به ذلت و زبونی و شکست دهد. حتی لطف خداوند یا مجازات او بی‌مقدمه دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست ملت‌ها و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف با مستوجب عذاب خدا می‌سازد.

در آیه دیگری می‌فرماید: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلىٰ قَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم  وَأَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم(۲) این کیفر به خاطر آن است که کفاری که با خدا و رسولش به ستیزه برخاستند و بدین سبب شایستگی نعمت را از خود سلب کردند و خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی داشته است به محنت و عذاب تبدیل نمی‌کند تا اینکه آنان خود آنچه را در دل دارند دگرگون سازند و با کفر و ناسپاسی خویش قابلیت نعمت را از خود سلب کنند و نیز بدان سبب است که خدا شنونده فریادخواهی مسلمانان و آگاه به نیازهای آنان است. این آیه در واقع آیه بیانگر سنت الهی در وعده و وعید است.

اصل نخست وعده است، بدین معنا که اداره جهان براساس انعام و احسان استوار است، از این رو همه بهره‌مندی‌های آدمیان و استمرار آنها از عطایای رایگان الهی و بی‌استحقاقی بندگان است: « وَما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ؛(۳) هر نعمتی که به انسان می‌رسد از سوی خداست. فرد یا جامعه تقوامدار، حق‌شناس و سپاسگزار، پیوسته از لطف و فزونی بخشش خداوند برخوردار است.»

اصل دوم وعید است که خدا نعمت را از مبتلایان به گناه بازمی‌ستاند، زیرا آنها به کفران نعمت و در نتیجه، مبارزه با دین خدای نعمت بخش روی آورده و بر خویشتن ستم کردند. واکنش آفریدگار قهار در برابر این دسته از ستمکاران، طغیانگران و استثمارگران ـ همچون فرعونیان و قریشیان ـ جایگزینی نقمت به جای نعمت است.

 

گونه تغییر فرعونیان و قریشیان

تغییر آل فرعون و عده‌ای از قریشیان این گونه نبود که آنها از ایمان به کفر و از عدل به ظلم و از حق به باطل و از صدق به کذب و از خیر به شر و مانند آن تغییر جهت داده و همواره در حال شرک و جهالت به سر ‌برده باشند، بلکه از آن لحاظ بود که با ظهور حضرت موسی «ع» و تجلی حضرت پیامبر خاتم«ص» و تلاش برای احیای فطرت و دعوت آنها به بازگشت از جهل به علم و از ظلمت به نور، با تمام توان خود تلاش کردند نور حقیقت را خاموش کنند و آتش جنگ را برافروزند و از بد به بدتر و از تیرگی به تاریکی عمیق‌تر تغییر جهت دهند، از این رو تمام قدرت‌ها و نعمت‌های قبلی از آنان گرفته شد و به خواری و مذلت ناشی از خواسته‌های نفس مبتلا شدند.

 

برخی از پیامدهای گناه در روایات

از روایات استفاده می‌شود که گناهان پیامدهای بدی برای انسان دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۱ـ بی‌بهره‌گی از روزی: امام باقر«ع» فرمود: « إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق؛(۴) انسان گناهکار از روزی بی‌بهره می‌شود و روزی از او سلب می‌گردد.»

۲ـ نیامدن باران: امام باقر«ع» فرمود: « مِنْ سَنَهٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَهٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَهِ اِلَی غَیْرِهِمْ؛(۵) این طور نیست که در یک سال باران ببارد و سال دیگر کمتر از آن ببارد. اگر خدا بخواهد در هر سرزمینی باران را نازل می‌کند. وقتی مردمی به معاصی الهی و نافرمانی خدا مبتلا شدند خدای سبحان آن بارانی را که برای آنان در آن سال مقدر کرد، در جای دیگری نازل می‌کند.»

۳ـ محرومیت از نماز شب: امام صادق«ع» فرمود: « اِنّ الرّجُلَ لَیُذنِبُ الذّنبَ فَیُحرَمُ صَلاه الَلّیلِ وَ اِنّ العَمَلَ السّیّئ اَسرَعُ فی صاحِبِهِ مِنَ السّکّینِ فِی اللَّحم؛(۶) انسانی که گناه می‌کند از نماز شب محروم می‌شود و تأثیر عمل بد در عامل آن از تأثیر کارد بر گوشت بیشتر است.»

۴ـ گرفتاری به بلاهای ناشناخته: امام رضا«ع» فرمود: « کُلّما اَحدَثَ العِبادُ مِنَ الذُّنوبِ ما لَم یَکُونُوا یَعمَلُونَ، اَحدَثَ اللهُ لَهُم مِنَ البَلاءِ ما لَم یَکُونُوا یَعرِفونَ. (بحارالانوار؛(۷) کسانی که گناه می‌کنند و کارهایی را انجام می‌دهند که پیش از آن انجام نمی‌دادند، خدای سبحان آنها را به بلاهایی که پیش از آن نمی‌شناختند  مبتلا می‌کند. یعنی انسان موجودی تکوینی است و حتماً با دیگر حقایق نظام هستی پیوند عینی دارد، به طوری که هم از رخدادهای خارجی متأثر است و هم عقاید و اعمال و اخلاق می‌تواند در حوادث جهان اثرگذار باشد همان گونه که تقوا و عمل صالح جامعه انسانی فراوانی نعمت‌ها را به دنبال دارد، عمل ناپسند ملت و امت خاص نیز می‌تواند زمینه کمیابی و یا نایابی برکات الهی باشد.

مرحوم فیض کاشانی در وافی می‌نویسد: «ستمگری باعث تغییر نعمت و قتل سبب پشیمانی و ظلم سبب نزول نقمت و میگساری سبب پرده‌دری و زنا و آلودگی جنسی باعث محرومیت از روزی و قطع رحم و خویشاوندی سبب مرگ زودرس و ناراحتی پدر و مادر موجب رد دعا و تاریکی هوا می‌شود.»(۸)

 

۲ـ آیاتی که دلالت بر رابطه کارهای نیک و حوادث گوارا دارند

آیاتی از قرآن دلالت می‌کند بر اینکه کارهای خوب سبب حوادث شیرین می‌شود. « وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا»؛(۹) ای پیامبر بگو به من وحی شده است که اگر جن و انس در آن راه تسلیم خدا بودن پایداری می‌کردند، ما آبی فراوان که بنوشند در اختیارشان می‌گذاشتیم (نعمتی فراوان روزی آنان می‌کردیم).»

برپایه این آیه، پایداری بر راه راست سبب بهره‌مندی از راه فراوان است که مزارع و مراتع و جنگل‌ها و حیوان‌ها و انسان‌های تشنه را سیراب می‌کند.

این آیه سند زنده‌ای است برای معقول بودن نماز استقسا یعنی نماز باران، زیرا نماز عمود دین است و نماز باران نماز خاص و مصداق بارز استقامت در صراط مستقیم است، هر چند (ماء غدق) فقط باران نیست، بلکه شامل پر آب شدن سرچشمه‌ها و قنات‌ها و چاه‌ها نیز می‌شود.

پس خدای سبحان با کارهای نیک ملت‌ها را از برکات و نعمت‌های مادی بهره‌مند می‌سازد چنان که بسیاری از گناهان ممکن است به فرمان الهی موجب پایین رفتن آبها شود که دست حفارها و صنعتگران به آن نرسد « قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ ؛(۱۰) بگو به من خبر دهید اگر آب مورد نیاز شما در زمین فرو رود چه کسی آبی روان برای شما خواهد آورد.» (ماء معین) آبی است که چشم آن را می‌بیند و قابل دسترسی است.

در آیه دیگری می‌فرماید « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْض؛(۱۱) اگر مردم به خدا ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، ما برکت‌ها را از زمین و آسمان به روی آنها می‌گشاییم.»

براساس این آیه، ایمان و تقوای اهل شهر و روستا موجب گشایش درهای برکات آسمان و زمین به روی آنان است. برکات آسمان و زمین می‌تواند معانی گوناگونی داشته باشد:

الف) برکات آسمانی؛ بارش برف و باران و تابش آفتاب و برکات زمینی؛ آمادگی زمین و جوشش چشمه‌ها و قنات‌ها و روییدن گیاه‌ها و میوه‌هاست.

ب) برکات آسمانی؛ علوم و معارف است و برکات زمینی؛ نعمت‌های مادی.

ج) برکات آسمانی؛ علوم کشفی و شهودی و برکات زمینی؛ علوم حصولی.

به هر روی، خواه مقصود آیه مسائل علمی باشد و خواه عملی و مسائل علمی، خواه علم حصولی باشد یا علم حضوری، همگی از مصادیق علوم خارجی هستند و رابطه اعمال نیک انسان با رویدادهای گوارای جهان را می‌فهماند.

 

آیات ناظر به رابطه کارهای بد با حوادث ناگوار

همان طور که بین کارهای خوب و حوادث گوارا رابطه وجود دارد، بین کارهای بد و حوادث ناگوار نیز رابطه برقرار است. از جمله فرمود: « ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ ؛(۱۲) فساد در خشکی و دریا ظاهر گردید به خاطر عملکرد مردم تا نتیجه برخی اعمال خود را بچشند شاید توبه کنند و برگردند.» و در سوره شوری فرمود: «مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیر؛(۱۳) هر مصیبت تلخی که به انسان می‌رسد نتیجه اعمال خود اوست، گرچه خدا از بسیاری گناهان درمی‌گذرد.»

از آیه استفاده می‌شود که بین کارهای ناپسند انسان و ظهور فساد در دریا و خشکی رابطه طبیعی وجود دارد و روشن می‌کند که تبهکاری جامعه و رخدادهای تلخ پیوند تکوینی دارند. در آیه دیگری می‌فرماید: « “وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرا؛(۱۴) اگر بخواهیم منطقه‌ای را ویران کنیم، متمکنان و مترفان آنان را به احکام الهی امر می‌کنیم، پس آنان برابر دستورهای الهی به مخالفت می‌ایستند و از راه حق منحرف می‌شوند، آنگاه عذاب الهی دامنگیرشان می‌گردد و همه را نابود می‌کنیم». سران تبهکار فسق می‌ورزند و مردم عادی هم به جای نهی از منکر، از آنها پیروی می‌کنند یا به تماشای معاصی آنها می‌نشینند، و چون همه آنها بر خود ستم می‌کنند محکوم قهر الهی می‌شوند.

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه این مقاله، با تمسک به آیات قرآن و دلایل عقلی، یکی از سنت‌های الهی یعنی رابطه بین اعمال انسان و حوادث جهان و تأثیر متقابل آنها بر همدیگر است، به گونه‌ای که ایمان و تقوا و اعمال و عقاید و اخلاق خوب سبب حوادث خوشایند و نزول نعمت الهی می‌شود، در مقابل کفر و تبهکاری و گناه و آلودگی‌ها سبب حوادث ناگوار در عالم می‌شود که هم آن حوادث خوشایند در زندگی انسان تأثیر دارد و هم آن حوادث ناخوشایند، یکی باعث شیرینی زندگی و دیگری باعث تلخی آن می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رعد، ۱۱.

۲ـ انفال، ۵۳.

۳ـ نحل، ۵۳.

۴ـ کافی، ج ۲، ص ۲۷۰.

۵ـ همان، ص ۲۷۲.

۶ـ همان، ۲۷۲.

۷ـ همان، ۲۷۵.

۸ـ ج ۵، ص ۱۰۳۹، و روایات فراوان دیگر در ج ۵ و ج ۹، ص ۱۶۶۷ آنها را نقل کرده است.

۹ـ جن، ۱۶.

۱۰ـ ملک، ۳۰.

۱۱ـ اعراف، ۹۶.

۱۲ـ روم، ۴۱.

۱۳ـ شوری، ۳۰.

۱۴ـ اسراء، ۱۶.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر مردم صالح باشند، باران به‌هنگام می‌بارد و آفتاب هم به‌وقت می‌تابد، در نتیجه زمین هم رویش مناسبی خواهد داشت و مردم از نعمت‌های فراوان الهی بهره می‌برند و اگر مردم باتقوا و مؤمن نباشند، حوادث طبیعی به مدد آنان نمی‌آیند و از نعمت‌های فراوان محروم می‌شوند.

 

۲٫

ایمان و تقوا و اعمال و عقاید و اخلاق خوب سبب حوادث خوشایند و نزول نعمت الهی می‌شود، در مقابل کفر و تبهکاری و گناه و آلودگی‌ها سبب حوادث ناگوار در عالم می‌شود که هم آن حوادث خوشایند در زندگی انسان تأثیر دارد و هم آن حوادث ناخوشایند، یکی باعث شیرینی زندگی و دیگری باعث تلخی آن می‌گردد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

انسان و شأن خلیفه اللهی وی

 

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

خدای متعال ذات، صفات و افعال ما را مانند خویش آفرید و اقتداری  را که به جناب انسان داد به هیچ موجودی نداد . وقتی که قلم صنع او نقش انسانی را ترسیم فرمود به اینجا که رسید فرمود: «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»۱ دم به دم آدم می آفریند.  عالم کارخانه  آدم‌آفرین است. آدم می آفریند و تحویل عالم دیگر می دهد: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ».۲

به حق نمی شود نسبت بخل داد. امساک فیض غلط است. نمی تواند پوشیده باشد. تاب مستوری ندارد «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ». وقتی جناب آدم را آفرید به او فرمود که همه را مسخّر تو کردم! اقتدار را برای انسان نسبت به محسوسات این عالم مشاهده می‌فرمایید. حالا سفری به باطن عالم بفرمائید تا ملکوت و عظمت او را در ماورای طبیعت ببینید.

این کهکشان‌ها، سیارات و… ‌همه عاشق و سرگردان تو هستند. امیرالمؤمنین«ع» فرمود علم در هر دلی جا نمی کند و انسان به حقیقت عالم پی نمی برد، مگر امین باشد. انسانی که امین نیست نمی تواند به اسرار الهی دست بیابد و توفیق پرواز پیدا نمی کند.

در قرآن شریف می خوانیم که خدای متعال می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»۳ برای درک مطلب چاره نیست جز اینکه این‌گونه بیندیشی که این دمیدن نیز چون دمیدن آدمی است. حروف، الفاظ و اصوات ظرف های معانی و روزنه‌هائی هستند به سوی حقیقت. معانی آن‌چنان که هستند در این ظرف ها نمی گنجند. انسان به رشد عقلی از این روزنه های الفاظ مطابق هر عالم سیر می کند و بالا می رود. یک آیه  قرآن می بینید انسان را هزار درجه بالا می برد. بستگی دارد به دست چه کسی بیفتد و خواننده  او که باشد.

همه زمین و عالم جسم و جسمانی و اقتدار انسان را در این نشئه مشاهده می فرمایید. سری هم به ملکوت عالم بزنید. یعنی آنجایی بشوید. چه جور آنجایی بشویم؟ وقتی که مردیم آنجایی می شویم؟ نه آقا! به انتظار مردن نباش. آن طور مردن ارتقای مقام نمی آورد مرگ و موت اختیاری است که درجات می آورد. چه نحوه موت اختیاری؟ خودکشی کنیم؟ خیر! خودکشی نکنید. کسی هم نگفت روزی یک دانه خرما بخورید و به سر ببرید. از ما چنین نخواسته‌اند. نمی توانیم. نمی شود. ما را اجوف خلق کرد. همانی که خودش فرمود خوب است. فقط حرف در این است که باید معرفت یافت. معرفت، زیادی عمل نیست، داشتن بینش است. وقت را مفت و معطل گذراندن نیست، بلکه با بینش پیش رفتن است. همه لذت هستی در ارتقای مقام است. هیچ کسی مانع کسب و کارت نیست. هر که هستی تا از خودت به درنیائی، تا دگرگون نشوی به جایی نمی رسی.

گفت چه کنیم؟ کشکول در دست بگیریم و به بیابان برویم؟ نه آقا! ای بسا کشکول‌دارها و دراز قبادارها که دارند برای دنیا می میرند و ای بسا مردم سرمایه‌دار آزادمرد. بزرگواری اینها نیست. خودت را گول نزن. شیطان گولت نزند. جسارت است. شیطان چه کاره است که به حریم شما قدم بگذارد؟ چرا باید این قدر بی عرضه باشیم که از شیطان بترسیم که او نیاید ما را گول نزند؟ خدا به ما می فرماید شما یک سنگر دارید و من یک حصن، دژ و قلعه  محکم برای شما درست کردم که شیطان به هر نحو کمند و منجنیق بیندازد، توفیق نیابد. آن حصن چیست؟ «کَلِمَه لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی» حصن یعنی سنگر. چه کسی در حصن، دژ و قلعه لا إله إلا الله آمد که دشمن بر او دست یافت؟ «لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی، فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی، أمَنَ مِن عَذابی».

چند جای قرآن می خوانیم که این شیطان بیچاره که این همه بدنام شده است و او را نکوهش می کنیم می گوید من حریف بندگان بیدار و مخلص تو نیستم. حال سری به ملکوت عالم آنجایی بزنیم ببینیم آنجا چه خبر است. اقتدارت را در این عالم و در این نشئه مشاهده فرمودی آقا. حالا بفرمایید آنجایی بشوید. برای آنجایی شدن باید از پله های نردبام علم و بینش بالا رفت.

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا». باید پاورچین پاورچین راه رفت، یعنی تقوا تقوا تقوا.  تقوا چیست؟ آیا برایت پیش آمده است که پای برهنه در بیابانی پر از خار راه بروی؟ خیلی با احتیاط. این یعنی تقوا. زندگی ما سرزمینی خارناک است و باید با احتیاط قدم برداشت. مقدمه عروج تو هم همین بوته های خار هستند تا صحیح از سقیم شناخته شود: «لِیَمیزَ اللهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»۴ که اگر بوته های خار نبودند آدم بیدار و هوشیار که معلوم نمی شد، پس این بوته های خار هم به گردن ما حق دارند و باید باشند تا معلوم شود ما چه کاره ایم و دیگران چه‌کاره اند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».

عمل ما عین پاداش ماست. دیگر جنابعالی نفرما که از این مجلس آمدن  و سرکلاس رفتن چه استفاده ای بردیم. همین‌ها که شنیدید و همین اندازه که پیش آمدید و همین اندازه که بذر و آب حیات گرفتید، عین پاداش شما عمل شماست. خدای صادق‌الوعد فرمود: «وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۵ کسی که کشیک نفس را بکشد و مواظب خود باشد و زمام امورش در دست عقل باشد، دستش را می گیریم، بیدارش می کنیم و سعه‌ وجودی  پیدا می‌کند.

ای وای ما چه می کردیم یک عمر؟ به چه چیزها دل خوش کرده بودیم؟ اینها که لذات حیوانی بود که: «مرد اگر هست بجز عالم ربّانی نیست»: «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»۶. در سوره  مائده آیه  ۶۷ می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ»: اگر درست قدم بردارند و پیش بیایند و به‌راستی بگویند آمدیم: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»، علم لدنی افاضه می شود، توفیق به علم کسبی پیدا می‌کند و از زمین و آسمان برکات برایشان می جوشد و می بارد: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ».

در سوره  مبارکه  سجده آیه  ۱۸ در باره مردم بیدار می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّه أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». کسی نمی داند که پاداش اعمال این مردم بیدار، روشن‌ضمیر و بینادل که از روشنایی چشم  و دل  برخوردارند؟ ببین چه بال و پری داریم و پرواز نمی کنیم. چه شد ما را که پرواز نمی کنیم؟ شاید جنابعالی هم متقابلاً به بنده بفرمایی که تو را چه شد که پرواز نمی کنی؟ آخر آقا این حرف هایی که زده می شود که گوینده‌اش بنده نیستم. من یک نوار و جعبه  ضبط صوتی ام. گوینده دیگری است بنده و جنابعالی هر دو مستمعیم. نفرما که شما چرا پرواز نمی کنی؟ بنده و جنابعالی در این درد شریکیم. هر کسی که اینها را در خود پیاده کرده است، به همان اندازه پرواز می کند. به گفتن، خواندن و حفظ کردن قرآن که نیست. جان باید تکان بخورد.

خوارج با حقیقت عالم و با کلام الله ناطق جنگیدند و شمشیر  آوردند برای آن کسی که اصل و حقیقت و وجود و سرّ و رفتارش بهشت بود و بعد از خاتم انبیا پیغمبر اکرم «ص» کسی شریف‌تر از او نشان ندارد. به جنگ او آمدند حال آنکه  پیشانی ها از سجده های طولانی پینه بسته بود. جان نداشتند و نمی دانستند که او کجایی است.

علم آب حیات است. آب حیات آبی است که هر که بخورد دیگر نمی‌میرد. به قرآن قسم که آب حیات همین قرآن است: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»۷: اگر این مردم بر طریق مستقیم دین ثابت باشند: «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» آن قدر آب به اینها می چشانیم… خب که چه بشود؟ این که می‌ترکد!  رودخانه  هراز که می‌آید، آدم دهانش را که باز کند، مگر چقدر آب می‌تواند بخورد؟ انسان خیلی که خودش را بکشد فوقش یک پارچ آب بخورد.آخر این چه سنّتی است که خدا می‌گذارد و چه جایزه‌ای دارد؟

برای کسانی که استقامت در دین دارند می فرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». این آب زمین، درخت و رستنی‌های دیگر را زنده می کند و بدن حیوان را شاداب نگه می دارد و به بدن انسان طراوت و تازگی می دهد، اما آن آبی که باید جان را شاداب بدارد، از سنخ جان است. این آب از سنخ جسم است. هر چه را که می شنویم می آوریم و این جوری اش می کنیم! هر چه را که می شنویم اینجایی اش می کنیم.

ای آقا! آن آبی که باید آب حیات باشد تا نامه  الهی بیاید «من الحیّ القیوم إلی الحیّ القیّوم» است. آب رودخانه  هراز و فرات و دریاچه  خزر و اقیانوس ها و آبی که از آسمان می آید که نیست. این آب حیات، علمی است که امیرالمؤمنین«ع» از آن سخن می‌گوید. نهج‌البلاغه‌، صحیفه  سجادیه  و قرآنی می شنویم.

آقا فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلا وِعَاءَ الْعِلْمِ»، ظرف های جسمانی اند با حدی معیّن. ظرفیتش که پر شد یک قطره  دیگر بریزید لبریز می شود و می‌گوید من دیگر بیش از این گنجایش ندارم، لکن جنابعالی حقیقتی را در خود داری که هر چه به او آب حیات بخورانی تشنه تر و ظرفیت و گنجایش او بیشتر می شود.  همینی که با چه زحمتی باید حالی می‌کردی دو دو تا چهارتا، دارد با قواعد ریاضی اجرام کرات را با یکدیگر می‌سنجد. پله پله بالا آمد و سعه  وجودی پیدا کرد. نفرما پس چرا چاق و چله نشده است. این سعه  وجودی جسمانی نیست، مال عالم دیگر است.

عرض کردم سری به باطن عالم بزنید و بروید به آن سوی جهان ببینید در آنجا چه خبر است و چه اقتداری داری. همین جا هم که نشسته ای، هم اینجایی هستی هم آنجایی. هم زمینی هستی، هم آسمانی. اصل این چشم است که باید بیننده باشد. چشم سر مال اینجاهاست. آن چشم جان است که مال عالم معناست. علم را چشم جان می بیند نه چشم سر. بگذار ببیند.

پیش یک طبیب، استاد، معلم و… می‌روید آیا شما را چشم سر برده است؟ خیر. رفتن شما پیش آنها علم به غیب است: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»۸ برای اینکه آن حقیقتی که او دارد به چشم سر نمی‌آید، نمی شود آن را دید و سنجید. نخودچی و کشمش که نیست که بگوییم چند مثقال و چند سیر است. احکام عالم اجسام بر او بار نمی شود. برویم به ملکوت عالم تا ببینیم چه خبر است. قرآن فرمود : «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». آن قدر آب به اینها بچشانیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند.

جناب فیض کاشانی در آخر «وافی» می گوید رسول الله«ص» شاگردانش را طوری تربیت کرده بود که وقتی صبح  برای نماز به مسجد می‌آمدند و رسول الله«ص» از آنها می پرسید: «هل من مبشّرات؟» چه مژده ها و بشارت هایی دارید؟ دیشب را چگونه به سر بردید؟ شکار کردید یا نه؟ یا شب تار را حرام کردید؟ دیشب چیزی عایدتان شد؟ سبحان‌الله! مگر باید چه چیزی عاید شود؟! «شب مردان خدا روز جهان‌افروز است» را سعدی بیخود گفته است؟ نه به‌خدا. درست کوک شده بود و شکارها می‌کرد. همان کنج خانه نشسته بود و با طیاره های الهی، با طیاره های بی خرج، بی‌موتور، بی بنزین و بی نفت سِیرها می‌کرد و پروازها داشت.

هل من مبشر است یا همان  طوری است که شتر شب خوابیده و صبح بلند شده است؟ چقدر خوبید که درد دارید، طلب دارید، تشنگی دارید:

بانگ می آید که ای طالب بیا

جود محتاج گدایان چون گدا

جود محتاج است و خواهد طالبی

همچنان که توبه خواهد تائبی

رسول الله«ص» فرمودند: «خَمِّروا نیّاتِکُم»

همه چیز را که انسان نمی‌تواند بگوید. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ مؤمنون/ ۱۵

۲ـ رحمن/ ۳۰

۳ـ حجر/ ۳۰

۴ـ انفال/ ۳۸

۵ـ عنکبوت/ ۶۹

۶ـ اعراف/ ۹۷

۷ـ جن/ ۱۷

۸ـ بقره/ ۴

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

 

 

۲٫

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند. چقدر دوستمان دارد.

 

 

 

30نوامبر/16

تفکر، گام دوم در تأیب نفس

                                                                      آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

گام دوم در تأدیب نفس

گام دوم در تأدیب نفس، مهار شهوت و غضب و مجاهده با نفس(۲) تفکر است. اگر انسان بخواهد به مهار شهوت و غضب خود بپردازد باید در هر شبانه‌روز در قالب چهارچوبی که عرض می‌کنم، مقداری فکر خود را به کار بیندازد تا بتواند برشهوت و غضب تسلط پیدا کند. من در اینجا سرنخ‌های فکری را برای تأدیب نفس دراختیارتان می‌گذارم.(۳)

 

تفکر در نعمت‌های متصله و منفصله الهی

انسان اول باید در باره این نکته بیندیشد که خداوند نعمت‌های متصله و منفصله فراوانی را دراختیارش قرار داده تا او بتواند در سلامت، امنیت و آرامش زندگی کند. نعمت‌های متصله چشم و گوش و دست و پا و زبان و… و نعمت‌های منفصله هم خانواده، معلم، لباس، غذا و…هستند.

این نعمت‌ها قابل انکار نیستند و کسی هم نمی‌تواند بگوید که من از نعمت‌های گسترده خداوند بی‌بهره‌ هستم. اصل هستی هر موجودی از خداست و این بزرگ‌ترین نعمت متصله است.

نعمت‌های الهی بی‌شمار و بیرون از محاسبه ما هستند. قرآن هم به این نکته اشاره دارد و می‌فرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ :(۴) اگر بخواهید نعمت‌های خدا را شماره کنید هرگز نتوانید که خدا در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.» اما باید برای تسلط بر نفس و تأدیب آن، به صورت اجمالی هم که شده در باره این نعمت‌ها فکر و هر روز آنها را مرور کرد. اهل معرفت بر این باورند که انسان باید در هر شبانه‌روز مقداری فکر کند.

یکی از بزرگان اهل معرفت، زمان تفکر را قبل از نمازهای خود قرار می‌داد؛ یعنی هر وقت می‌خواست نماز بخواند، سه یا چهار دقیقه می‌نشست و درباره نعمت‌هایی که خدا به او داده است فکر می‌کرد و می‌فرمود این کار باعث می‌شود انسان در نماز حضور قلب بیشتری داشته باشد.

 

تفکر در مقصود الهی از عطای نعمت‌های بی‌شمار

در کنار تفکر در نعمت‌های الهی، انسان باید به دو نکته توجه کند. اول ببیند مقصود از این همه نعمتی که خدا دراختیار او گذاشته چیست؟ آیا تنها و تنها مقصود خدا این بوده که بخورد و بخوابد و بعد هم تولید نجاست کند و مانند مادی‌گرایان، تنها محصول زندگی‌اش سه نجس‌العین یعنی بول و غائط و منی باشد؟ آیا مقصود خدا از نعمت‌های بی‌پایانی که به ما داده، این است یا مقصود دیگری دارد و می‌خواهد که ما با حیوانات فرق داشته باشیم و به مقصد دیگری برسیم؟ پس انسان باید پس از تفکر در نعمت‌های قطعی و بی‌انتهای الهی از خود بپرسد که خداوند چرا این همه نعمت را به من داده است؟ و در فلسفه این عطای الهی بیندیشد.

 

تفکر در وظیفه انسان در قبال مُنعم

نکته دوم این است که انسان باید ببیند با این همه نعمتی که خدا به او داده، آیا وظیفه‌ای هم دارد یا نه؟ برای اینکه مسئله روشن شود، سئوال را کمی باز می‌کنم. اولاً ما می‌گوییم که انسان هستیم و ادعا می‌کنیم که در جایگاهی بالاتر از حیوانات قرار داریم. ثانیاً در حیوانات می‌بینیم که وقتی به برخی از آنها نیکی می‌شود و مثلاً به آنها غذایی داده می‌شود، رام می‌شوند و به دنبال جبران و تشکر از منعم هستند. حتی برخی به دنبال آدم راه می‌افتند و از آن به بعد مطیع انسان می‌شوند. حال ما در برابر خدایی که به ما این همه نعمت داده چه وظیفه‌ای داریم؟ آیا چموشی و بی‌ادبی کردن و از محدوده‌های الهی خارج شدن کار یک «انسان» است؟ آیا نافرمانی از دستورات الهی به معنای پست‌تر از حیوان بودن نیست؟ آیا انسان نباید در قبال این همه نعمت، مؤدب به آداب الهی باشد و آن طور که منعم می‌خواهد رفتار کند؟ آیا اقتضای این نعمت‌ها اطاعت از ولینعمت نیست؟ آیا کسی که به انسان مالی را می‌بخشد، نمی‌تواند به او بگوید من این را به شما می‌دهم و خواهش می‌کنم آن را در راهی که می‌گویم مصرف کنید؟ آیا خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده، حق ندارد این مقدار از ما بخواهد که شهوت و غضب خود را با دستوراتی که او می‌گوید تنظیم کنیم؟ آیا در برابر آن ملک‌الملوکی که این همه نعمت بخشیده است،  وظیفه‌ای نداریم؟ آیا ادب، غیر از این است؟!

ادب اقتضا می‌کند من نفسم را همان‌ طوری که پروردگارم می‌خواهد مهار و آن را بر مبنای روش رفتاری الهی تأدیب کنم. به خدا قسم که این فکر کردن بیشتر از یک دقیقه هم طول نمی‌کشد! ما باید مقصود از اعطای این همه نعمت را دریابیم و راجع به این مسئله بیندیشیم که در مقابل این نعمت‌ها چه وظیفه‌ای داریم. این دو نکته می‌تواند سرنخ مناسبی برای تفکر باشد که نتیجه‌اش تأدیب شهوت و غضب است.

 

گام سوم در تأدیب نفس

عزم

قدم سوم در تأدیب نفس این است که انسان از منزل تفکر به منزل عزم(۵) سفر کند و بنایش را بر این بگذارد که بی‌ادبی نکند. شیخ‌الرئیس در کتاب اشارات می‌گوید: «عزم، غیر از اراده است.» اهل معرفت هم می‌گویند که عزم جوهره انسان است و اگر بخواهیم قدر و ارزش کسی را بسنجیم، باید به عزم او نگاه کنیم. یعنی درجه انسانیت افراد به درجات عزم آنان بستگی دارد.

 

معنای عزم در بحث ادب نفس

«عزم در تأدیب نفس به آداب الهیه» به این معناست که انسان بنا را بر این بگذارد که اعمال ظاهری را طبق دستورات شارع تنظیم کند و انجام بدهد. به تعبیر دیگر نسبت به واجباتش، خدا را اطاعت و جمیع محرمات را ترک کند.

گام سوم در تأدیب نفس این است که انسان عزم داشته باشد که ظاهرش را مثل ظاهر اولیای خدا بسازد و تصمیم بگیرد که به تمام واجبات عمل و از تمام محرمات دوری کند. لذا باید ببیند که پیغمبر اکرم «ص» و ائمه‌ طاهرین«ع» از نظر ظاهری چه کار می‌کردند و همان کارها را انجام دهد.(۶)

تصمیم بگیر و عزم کن که اعمال ظاهری‌ات مانند پیغمبر اکرم«ص» باشد. باطن ما که هیچ‌گاه شبیه پیغمبر اکرم«ص» نخواهد شد، ولی ظاهر اعمال خود را می‌توانیم شبیه اعمال ظاهری آن حضرت کنیم.

اعمال ظاهری انسان با نفس رابطه مستقیم دارند و همان طور که گفته شد، ظهور و فعلیت نفس هستند. یعنی شهوت و غضب منشأ اعمال ظاهری‌اند و اگر ظاهر انسان اصلاح شود، به اصلاح و تأدیب نفس او نیز کمک می‌شود.

 

رابطه اعمال ظاهری با باطن انسان

باید به این نکته توجه داشت که باطن هیچ فردی نورانی نخواهد شد مگر اینکه ظاهرش به آداب الهی مؤدب شود. انسان اگر بخواهد دلش نورانی شود، باید اعمال ظاهری او یعنی گفتار و کردارش طبق دستور خدا و ظاهر شرع باشد. استاد ما(۷) می‌فرمود: «کسانی که می‌گویند ما ظاهر را رها کرده‌ایم و به دنبال باطن هستیم، تبعه شیطان هستند.» مگر امکان دارد که قلب انسان محل ریزش انوار الهی، ولی رفتارش شیطانی باشد؟ این محال است. انسان نه تنها برای دریافت انوار الهی نیازمند ساختن ظاهر خویش است، بلکه بعد از اصلاح رفتار و نورانی شدن قلب نیز باید این مسیر را ادامه بدهد تا در راه باقی بماند؛ زیرا انسان در هر مقامی که باشد، بدون حفظ ظاهر، نور الهیّت و معنویت از او زائل می‌شود.

لذا این طور نیست که اگر کسی مقداری نورانیت پیدا کرد، بتواند عمل به ظاهر شریعت را رها کند و بگوید این پوسته‌ای بود که ما از آن گذشتیم و دیگر به حق واصل شدیم! حقیقت آن است که دستورات شرع پوسته‌ هستند که اگر نباشند انسان نمی‌تواند به مغز دین برسد و هر چیزی را هم که به دست آورده است، زائل خواهد شد. به تعبیر دیگر پوسته و مغز به هم چسبیده‌اند و از هم جدا نمی‌شوند.

پس اگر انسان بخواهد کاملاً به انسانیت برسد، راهی جز این ندارد که نفس را به وسیله آداب الهی مؤدب کند و یگانه راه تأدیب نفس نیز این است که ابتدا از ظاهر شروع و حرام و حلال الهی را در اعمال ظاهری خود کاملاً رعایت کند.(۸)

 

نمونه‌ای از آداب الهی در ظاهر انسان

ممکن است مسئله هنوز برای برخی مبهم باشد و درست نفهمیده باشند که منظور از اصلاح ظاهر چیست. شاید هم برداشت غلطی داشته باشند. من سعی می‌کنم با توضیح یک مثال، مطلب را روشن کنم.

انسان مؤدب باید در ظاهر به آداب الهی عمل کند. آداب و حدود الهی هم دو طرف دارد: امری و نهی‌ای.‌  دین در برخی از موارد می‌گوید نکن. این کار بد است و در برخی موارد می‌گوید بکن. این کار خوب است. پس دستورات الهی دو طرف دارند و هر دو طرف باید لحاظ شوند.

یکی از آداب امری الهی «استغنا»ست، یعنی مؤمن باید اظهار بی‌نیازی کند و حتی اگردستش تنگ است، اظهار نداری و نیاز نکند، بلکه طوری رفتار کند که دیگران گمان کنند او مشکل مالی ندارد و نیازمند نیست. این یعنی «استغنا» که یکی از آداب الهی است. پس مؤمن از سوئی نباید در بهره‌گیری از نعمت‌های الهی از حد و مرزهای شرع تجاوز کند و از سوی دیگر نباید خود را به نداری و بدبختی بزند و ادب الهی را رعایت نکند.(۹)

علی«ع» فرموده‌اند: «فَاِنَّ اللّه َ تَعالى اَدَّبَ عِبادَهُ الْمُؤمِنینَ الْعارِفینَ اَدَبا حَسَنا : خداوند بندگان مؤمن خود را به زیباترین وجه مؤدب کرد.»

«حْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ »؛(۱۰) آنجا که در قرآن فرمود: مؤمنین این گونه هستند که اگر نیازمند هم باشند، به واسطه عفت(۱۱) و خویشتنداری طوری رفتار می‌کنند که افراد جاهل و ناآگاه از وضع معیشتی آنان خیال می‌کنند که آنها ثروتمند هستند. کسی که از زندگی آنها چیزی نمی‌داند، وقتی ظاهر آنها را می‌بیند می‌گوید وضع‌شان خوب است. این اشخاص، مستغنی‌اند، چون با آنکه بی‌نیاز نیستند، ولی مانند بی‌نیازها رفتار می‌کنند و خود را محتاج به دیگران نشان نمی‌دهند. به اصطلاح با سیلی صورت‌شان را سرخ نگه می‌دارند تا کسی از مشکلات‌شان با خبر نشود. به فرموده امیرالمؤمنین«ع» این ادب الهی است.

پس ادب الهی در ارتباط با ظاهر انسان و امور دنیایی این است که انسان از یک طرف در التذاذات دنیوی غوطه‌ور نشود و مسیر بی‌بند و باری را در پیش نگیرد و از طرف دیگر طوری رفتار کند که دیگران او را شخصی بی‌نیاز و مستغنی قلمداد کنند. حفظ این حالت اعتدال، ادب است.

 

سرآمد آفات عزم

البته به این نکته هم باید توجه داشت که عزم نیز آفاتی دارد که هر یک از آنها می‌توانند عزم را نابود کنند. لذا کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

کسانی که اهل‌الله بودند و در مسیر الهی قرار داشتند، از آثار این مسائل خبر داشتند و به ما هم خبر دادند. لذا انسان باید کاملاً مراقب باشد تا بعد از ایجاد عزم، دچار این آفت نشود و عزمش باقی بماند و در نهایت او را به مقصود نهایی خویش برساند.

 

عزم در جبران مافات و مراقبت در آینده

نکته آخر در باب عزم این است که انسان باید بعد از تصمیم در باره گذشته و آینده خود فکر کند و به دنبال آن باشد که هم گذشته خود را جبران کند و هم مراقب باشد که کوتاهی نکند و خدای ناکرده، وظایفی را که به گردن دارد از او فوت نشود.

مجموع این امور گام‌های مؤثری هستند که می‌توانند به انسان در تأدیب نفسش کمک کنند. شایان ذکر است که بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه ۱۲۹۹؛ چهارشنبه، سیزدهم مهرماه ۱۳۷۳ هـ.ش مطابق با بیست و هشتم ربیع‌الثانی ۱۴۱۵ هـ.ق.

۲ـ از آنجا که شهوت و غضب تشکیل‌دهنده نفس به معنای اخص است، علما بحث تأدیب شهوت و غضب را تحت عنوان مجاهده با نفس مطرح می‌کنند.

۳ـ البته من نمی‌خواهم الان درباره «تفکر» بحث کنم، فقط می‌خواهم به روش‌های تأدیب نفس به آداب الهی اشاره‌ای داشته باشم. (حضرت استاد، بحث تفکر را در سال ۱۳۶۷ هـ.ش طی هشت جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‌اند.)

۴ـ ابراهیم، ۳۴؛ «اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی‌توانید آن را به شماره درآورید.»

۵ـ اینکه عزم چیست؟ به نظرم می‌آید که من یک وقتی راجع به اراده و عزم بحث کرده‌ام. آنهایی که اهلش هستند می‌توانند به آن مباحث مراجعه کنند. (معظم‌له در رمضان‌المبارک ۱۳۶۵ هـ.ش بحثی پیرامون «نیت، اراده، قصد و عزم» داشته‌اند که در مجموعه «تهذیب العرفان» منتشر خواهد شد.)

۶ـ البته منظور من از «ظاهر» این نیست که مثلاً ریشت را بلند کنی یا لباس کذایی بپوشی، بلکه منظورم از ظاهر، تمام اعمال ظاهری است. «روش رفتاری‌ات» باید مثل آنها شود که یکی از آنها هم نوع پوشش و آرایش است.

۷ـ‌ امام خمینی(ره).

۸ـ البته این درجه اول از ادب الهی است که انشاءالله در آینده به درجات بعدی آن نیز اشاره خواهیم کرد.

۹ـ من این مطلب را عمداً می‌گویم؛ چون بعضی‌ها اهل افراط و تفریط هستند؛ مثلاً می‌گویی: از این طرف نیا، آنقدر عقب می‌رود که از آن طرف می‌افتد.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸.

۱۱ـ «عفت» به معنای اعتدال شهوت در روابط گوناگون است که در اینجا اعتدال در شهوت نسبت به حال استفاده شده است. در علم اخلاق به اعتدال قوه شهویه، عفت و به اعتدال قوه غضبیه شجاعت گفته می‌شود.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

 

۲٫

بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

 

30نوامبر/16

روش آشنا کردن نوجوانان با مسائل بنیادی(۲)

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

در شماره قبل معانی صحیح وجوب تحقیق در اصول دین و تقلید در فروع و شیوه‌های عملی آن بحث و بررسی شد. در این شماره بحث را پی می‌گیریم.

 

روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی

وقتی کار مشکل‌تر می‌شود که با برخی از آیات و روایات برخورد می‌کنیم که مفهوم آنها‌ در نظر اول تقریباً متعارض با آیات و روایات پیش‌گفته است و به این سبب نوعی تعارض بین این دلایل القاء می‌شود. به عنوان نمونه از امام جواد«ع»  این روایت نقل شده است: «مَنْ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ(۱) : هر کس به گوینده‌ای گوش فرا دهد، پس به تحقیق او را عبادت کرده است. پس اگر آن ناطق از طرف خدا سخن بگوید، شنونده خدا را پرستیده و اگر آن ناطق از زبان ابلیس سخن بگوید، شنونده ابلیس را عبادت کرده است.» پس باید دقت کنیم که به سخن چه کسی گوش فرامی‌دهیم.

خواندن کتاب هم همین حکم را دارد، زیرا خواندن کتاب هم گوش دادن به یک سخن و وجود کتبی همان سخن است. ما باید بدانیم کتابی که می‌خواهیم بخوانیم از زبان چه کسی نوشته شده است؟ اگر نویسنده از طرف خداست و سخن حق می‌گوید، خواندن ما عبادت می‌شود و اگر از طرف شیطان است گوش دادن و مطالعه ما شیطان‌پرستی می‌شود. این رهنمود، معیاری برای گوش دادن به سخن دیگران یا مطالعه آثار آنان را به دست ما می‌دهد.

ممکن است سئوال شود در جایی که نمی‌دانیم گوینده از طرف خداست یا شیطان چه کنیم؟ در پاسخ گفته می‌شود در این مواقع احتیاط و پرهیز از امور مشکوک بهتر است: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَه»(۲). مسلماً باید فکر را در برابر مشکوکات هم کنترل کرد، چه رسد به مواردی که غلط و باطل بودن آنها قطعی است.

 

جمع دعوت عمومی قرآن به شنیدن سخن با روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی

اما این کلام با این آیه شریفه که می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»(۳) چگونه جمع می‌شود؟ قرآن کریم می‌فرماید حرف‌ها را بشنوید و به هر کدام بهتر بود عمل کنید، اما این روایت می‌فرماید حرفی را بشنوید که گوینده‌اش از طرف خدا باشد. اگر گوینده از طرف شیطان باشد، در واقع شما شیطان را پرستش کرده‌اید. اکنون چه باید کرد؟ بالاخره اگر تحقیق واجب است معنایش این است که کسی که ابتدای راه است و هنوز نمی‌داند کدام طرف از سوی خدا سخن می‌گوید، بلکه اصلاً نمی‌داند خدایی هست یا نه، باید سخنان همه را بشنود تا بتواند بهتر را انتخاب کند. از طرف دیگر برای درک اینکه چه کسی از طرف خدا سخن می‌گوید ابتدا باید اعتقاد به خدای متعال وجود داشته باشد. بنابراین باید مقدمات فراوانی را طی کرد تا تشخیص اینکه کدام گوینده از طرف خداست و کدام از طرف شیطان ممکن شود.

مسئله‌ای که در ابتدای بحث مطرح کردیم در نگاه اول بسیار ساده به نظر می‌رسید و آن هم این بود که وقتی فرزندی از والدین خود سئوال می‌کند فلان کتاب را بخوانم یا نه، والدین او باید چه جوابی بدهند؟ یا با فرزندی که بدون سئوال از والدین خود به سراغ چنین کتاب‌ها و فیلم‌هایی می‌رود و یا سعی می‌کند کسی از کار او آگاه نشود، چگونه باید رفتار کرد؟ با نسل جوان و با این روحیات باید چگونه مواجه شد؟ چگونه می‌توان رفتاری اسلامی و معقول داشت که ضرر نداشته باشد؟ این مسئله‌ای است که همه ما کم و بیش با آن درگیریم و می‌خواهیم بدانیم با فرزندان خود در مورد استفاده از چنین ابزاری چه باید بکنیم. آیا سختگیری کنیم و دائماً به آنها هشدار بدهیم که مبادا چنین کتاب‌هایی را بخوانید، به چنین سخنانی گوش بدهید، فلان جا بروید و یا با فلان کس معاشرت داشته باشید. این مباداها معمولاً همان ‌جا که بیان می‌شوند می‌مانند و وقتی فرزند سر کلاس می‌رود، آنچه که بیشتر بر او تأثیر می‌گذارد سخن معلم است و معمولاً مثل وحی مُنزل به آن می‌نگرد. اگر کتابی به او معرفی شود که مطالبش برای او جاذبه‌ داشته باشد، به سمت آن می‌رود و از آن تأثیر می‌پذیرد.

پس همه ما با این مشکل که ابتدا ساده به نظر می‌رسد، درگیر هستیم و جواب آسانی هم ندارد. از همین جا معلوم می‌شود که مسائل فراوانی هستند که ابتدا ساده به نظر می‌رسند، اما وقتی با دقت به آنها ‌پرداخته می‌شود، متوجه میشویم که بسیار ریشه‌دار هستند و برای یافتن پاسخ آنها باید به نکات بسیار دقیقی پرداخته شود.

اگر در این مسائل دقت کافی نکنیم و سهل‌انگاری به خرج بدهیم و پیش خود تصور کنیم که نوجوان ما فعلاً کم سن و سال است و نیازی به این حرف‌ها ندارد و باید صبر کنیم تا بزرگ شود، معلوم نیست عاقبت کار به کجا بکشد.

بدیهی است که ما باید دخالت کنیم، اما با چه منطقی و روشی؟ آیا باید فرزندان خود را مطلقاً از این امور نهی کنیم یا آنان را به حال خود رها سازیم و بگوییم عصر‌، عصر آزادی فکر است، انسان نباید تقلید کند و تقلید کار میمون است؟!

به نظر می‌رسد که پاسخ این سئوال، تنها نفی یا اثبات نیست، بلکه باید طیفی از جواب‌ها را ارائه کرد و بین مسائل، کتاب‌ها و روش‌های گوناگون تفاوت گذاشت. همچنین باید در کیفیت برخورد با مخاطب، بین برخورد آرام، سختگیرانه و استفاده از تنبیه یا تشویق تمایز قائل شد. این‌گونه مسائل را نباید ساده بگیریم، بلکه باید درباره‌شان فکر کنیم و مقاله و رساله بنویسیم. اینها مسائل ساده‌ای نیستند، بلکه مورد نیاز مردم و حتی مورد نیاز خود ما هستند. گمان نکنیم فقط باید در باره غساله متنجس تحقیق کرد. البته آن موضوعات هم نیاز به تحقیق دارند، اما مسائل مهم دیگری هم هستند که به آنها احتیاج داریم و نقش مهمی، هم در زندگی ما و هم در زندگی فرزندانمان دارند و  در کتاب‌های درسی و متعارف هم در باره آنها بحثی نشده است و  باید در باره آنها تحقیق صورت بگیرد.

وقتی می‌بینیم مسائلی مورد نیازند، لازم است آنها را دنبال و اهلش را پیدا کنیم و دسته جمعی در باره آنها‌ فکر، مطالعه و بحث کنیم، شاید به نتایج قطعی، روشن و سازنده‌ای برسیم.

باید توجه داشت که اصل این اشکال از اطلاق نفی و اثبات پدید آمده است، یعنی در صورتی اشکال پیش می‌آید که در پاسخ به این مسئله از یک طرف گفته شود که مطلقاً نباید چنین منابعی را مطالعه کرد و از سوی دیگر گفته شود باید همه منابع را مطالعه کرد. اگر قیود منطقی و مستدل با بیانی قابل فهم و قانع‌کننده برای جوانان بیان شوند، شاید جواب، چندان مشکل هم نباشد. به عنوان یک اصل کلی می‌توان گفت بسیاری از مسائل، مشکلات و اختلافات، نه فقط در زمینه مسائل دینی و اعتقادی بلکه در مورد مسائل سیاسی و حتی اظهارنظر در باره اشخاص که گاه به نتایجی بسیار نامطلوب مانند تکفیر دیگران، برخورد فیزیکی و… منجر می‌شود، ناشی از همین اطلاق‌گویی و بی‌توجهی به قیود منطقی مسئله است.

اگر به نوجوان‌ بگوییم اصلاً حق نداری تلویزیون تماشا کنی یا تلفن همراه داشته باشی یا فلان فیلم‌ها را تماشا کنی و… قطعاً نتیجه نخواهد داد. اگر نوجوان ما خیلی مؤدب باشد یا از ما بترسد، به پنهانکاری روی می‌آورد و این کارها را در نهان، به‌تنهایی یا با دوستانش انجام می‌دهد. به‌خصوص بچه‌های این دوره بسیار باهوش‌اند و به‌راحتی راهی برای اهداف خود پیدا می‌کنند. بنابراین، این روش جواب نخواهد داد و چه بسا موجب تشدید شبهه آنان شود و با خود بگویند اصلاً کلّ حرف‌های اینها بی‌منطق است. به چه دلیل نباید هیچ ‌یک از کتاب‌های دیگران را مطالعه کنیم؟!

از طرف دیگر اگر آنها را آزاد بگذاریم و بگوییم زمانه تغییر کرده و نمی‌توان جوانان را از این امور منع کرد، بلکه باید آنها را آزاد گذاشت تا هر چه را که خواستند مطالعه و هر فیلمی را که خواستند تماشا و با هر کسی که خواستند معاشرت کنند و خود به‌تدریج به حقیقت برسند، روشن است که چنین عملکردی چه نتیجه‌ای خواهد داشت.

باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد و شما در سنی هستی که با آموخته‌ها و مطالعاتی که داری می‌توانی درستی و نادرستی برخی چیزها را بفهمی.

پس از بیان این نکته کلی، می‌توان با بیان چند مسئله ساده، درستی و نادرستی و مفید و مضر بودن برخی از امور را که به‌راحتی برای او قابل درک هستند، روشن کرد. در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواسته‌ایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت می‌دهیم، هم به او می‌فهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها به‌آسانی به دست نمی‌آید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.

بنابراین باید تفصیل قائل شد و این حقیقت را با دلایل متناسب با هر سنی بیان کرد. گمان می‌کنم این مثال را هر نوجوانی راحت درک کند. اگر کسی بگوید شنا مطلقاً ممنوع است، به او خواهند گفت اولاً شنا هم لازم است، هم اسلام به آن سفارش کرده و هم از ورزش‌های مستحب است. در بعضی از روایات آمده است که حق فرزند بر پدر این است که به او شنا یاد بدهد،(۴) به‌خصوص در جایی که اگر انسان شنا بلد نباشد، ممکن است غرق شود. پس نمی‌توان گفت شنا مطلقاً بد است. اما اگر گفتیم شنا خوب و مستحب است و ثواب دارد و مسابقه آن هم صحیح است، به این معنا نیست که هر کسی در هر جایی و زمانی و شرایطی برود شنا کند. شنا خیلی خوب است، ثواب هم دارد، در شرع هم تأکید شده است؛ اما انسان ابتدا باید زیر نظر یک معلم و مربی آموزش ببیند، بعد وارد میدان شود. این نکته را هم باید در نظر بگیرد که در جاهایی که متخصصان به عنوان نقاط خطرناک شناسایی کرده‌اند، شنا کردن ممنوع است. محل‌هایی هستند که گاهی کسانی هم که سال‌‌ها هم شناگر بوده‌اند در آنجا غرق شده‌اند. آیا اگر پدری اجازه بدهد فرزندش در هر جای دریا و هر وقتی که خواست، حتی نیمه شب، شنا کند کار خوبی کرده است؟ با این توضیح نوجوان می‌فهمد که نه می‌توان گفت شنا مطلقاً بد است، نه مطلقاً خوب، بلکه می‌توان گفت شنا کردن شرایطی دارد.

ورود در مباحث عقلی هم ورود در دریایی از مفاهیم و مسائل گوناگون است و هر کسی توانایی حل بعضی از مسائل را ندارد. کسانی که در ابتدای راه هستند مجازند که در حد خود وارد این‌گونه مسائل شوند، اما باید مربیانی بر کار آنها نظارت داشته باشند تا اگر اشتباه کردند آ‌نان را راهنمایی و یا منابع لازم برای یادگیری مباحث نظری را به آنها‌ معرفی کنند و اگر سئوالی داشتند به آن‌ پاسخ دهند.

باید به نوجوان و جوان آموخت که اگر جایی شبهه‌ای برایش مطرح شد، آن را نادیده نگیرد، بلکه حتماً دنبال کند تا جوابش را بیابد.

بنابراین نه به صورت مطلق می‌‌توان گفت اصلاً کتابی را مطالعه نکنید یا تلویزیون و فیلم تماشا نکنید و نه به صورت مطلق می‌توان گفت هر فیلمی را که می‌خواهید تماشا و یا از سایر وسائل ارتباط جمعی که این روزها معمولاً در هر خانه‌ای چندین نمونه از آنها هست، استفاده کنید.

باید به‌‌تفصیل گفت که اولاً برخی از منابع نادرست و بعضی‌ درست هستند. ثانیاً وجود منابع صحیح به این معنا نیست که برای همه قابل استفاده‌اند، بلکه در برخورد با آنها باید احتیاط کرد. این عرصه مثل دریاست. کسانی که مهارت لازم را ندارند و قصد شنا در این دریا را دارند، باید تحت نظارت نجات غریق و افراد خبره اقدام کنند. البته اگر این افراد به حد نجات غریقی برسند و آن‌ قدر مسلط شوند که نه تنها خود غرق نشوند، بلکه دیگران را هم نجات دهند، نه تنها برای آنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه واجب است که به دیگران کمک کنند.

در میدان مباحث نظری هم باید عالمانی باشند که شبهات انحرافی را مطالعه و بررسی کنند تا بتوانند به آنها پاسخ دهند. اگر آنان‌ شبهات مطرح برای جوانان را ندانند، چگونه می‌توانند پاسخ آنها را بدهند؟ پس دانستن شبهات کفرآمیز برای برخی واجب است، به شرط آنکه در حد نجات غریق باشند و خودشان غرق نشوند و مصداق این شعر نباشند که:

شد غلامی که آب جو آرد

آب جو آمد و غلام ببرد

برخی به قصد راهنمایی دیگران وارد میدان می‌شوند، ولی خود در دام می‌افتند. از این قبیل افراد نمونه‌های فراوان سراغ داریم، به‌خصوص جوانان‌ مجردی که برای ارشاد، هدایت و…در ارتباط با جنس مخالف در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها اقدام می‌کنند، اما عواملی باعث می‌شوند که خودشان غرق شوند. باید بر این نکته تأکید کرد که این امور نه به طور مطلق مجاز و نه به طور مطلق ممنوع‌اند.

 

اولویت‌بندی مسائل و برخورد منطقی و محبت‌آمیز

بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. روشن است که گام اول را هر کسی باید با عقل خودش تشخیص بدهد. اگر قرار باشد در مرحله اول هم تقلید کنیم، این سئوال مطرح می‌شود که از کجا معلوم سخن فردی که از او تقلید کرده‌ایم درست باشد؟ شاید سخن رقیبش درست باشد. وقتی خود نوجوان نقطه شروع را تشخیص ‌داد، باید اولویت‌ها را برای او تعیین  و مسائل بنیادی را که ریشه سایر مسائل‌اند تا آنجا که ممکن است با زبان ساده برای او بیان کنیم. باید برای این امر مهم وقت صرف کرد. اگر کسانی احساس مسئولیت می‌کنند و مؤسسات و نهادهایی را تشکیل می‌دهند، باید بدانند که امروز یکی از واجبات فرهنگی ما این است که مسائل اساسی دین را به زبان ساده در اختیار نوجوانان و جوانان بگذاریم و به اندازه مرتبه فهم آنها پاسخ شبهاتشان را بدهیم. باید سلسله‌ دروسی را برای سنین مختلف در نظر بگیریم. باید با مهربانی، ادب و منطق با فرزندان خود برخورد کنیم، نه اینکه مثلاً بگوئیم: «مبادا چنین کنی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر هر چه دیدی از چشم خودت دیدی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر فرزند من نیستی و عاقّت می‌کنم!».

این‌ تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان‌ را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد  همان‌ طور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذرانده‌اند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد. باید متوجه شود که هر چند این مسائل قابل فهم و یادگیری هستند، اما باید مقدمات آنها را فراگرفت.

کسی نمی‌گوید نخوانید و یاد نگیرید، بلکه نکته مهم این است که یادگیری شرایطی و مقدماتی دارد که باید آنها را آموخت. این حقایق را می‌‌توان با منطق درست به فرزندان فهماند. با مثال‌هایی شبیه به آنچه که در باره شنا بیان شد، می‌توان بسیاری از جوانان را قانع و آنان را متوجه کرد که روحانیون، نه انسان‌های خشک و متحجری هستند که نخواهند کسی فکر آزاد داشته باشد، نه آن چنان به اصطلاح روشنفکرند که بگویند هر کسی هر کتابی را که دوست دارد مطالعه و هر فیلمی را که دوست دارد تماشا کند. معلوم است که عاقبت فرزندان چنین روشنفکرانی چه خواهد شد. فرد ممکن است وقتی متوجه شود شیوه تربیتی او چه بر سر فرزندانش آورده که دیگر کار از کار گذشته باشد و آنها به آلودگی‌های اخلاقی‌ و فسادهای اعتقادی‌ای مبتلا شده باشند‌ که دیگر قابل جبران و  اصلاح نیستند.

مسئله تعلیم و تربیت نوجوانان امر بسیار حیاتی و مهمی است. سعادت نسل آینده ما، بقای دین اسلام و مذهب تشیع و طریقه حقه‌ منوط به این حقیقت است که نسل فعلی چقدر به آینده فکر می‌کند، برخورد ما با نوباوگان، نوجوانان و جوانان‌ چگونه است، اعتماد آنها چقدر جلب و تا چه میزان راهنمایی شده‌اند. ممکن است سئوالاتی مطرح شوند که پدر یا مادر نتوانند پاسخ بدهند. در این‌گونه موارد باید معلمی را به فرزندان خود معرفی کنند تا سئوالاتشان‌ را از او بپرسند.

ما طلبه‌ها باید به‌تدریج مؤسساتی را دایر کنیم که توان پاسخ‌گویی به نیازهای تربیتی جامعه و چنین مراجعاتی را داشته باشند. برای مثال اگر افرادی خواهان برگزاری دوره‌های آموزشی هستند، برایشان استاد بفرستیم و به سئوالات شفاهی و کتبی آنها پاسخ بدهیم. همه مسائل را نمی‌توان با استصحاب و برائت پاسخ داد. البته یادگیری و بیان مسائل فقهی واجب است و ما باید دعاگوی همه بزرگانی باشیم که در طول چهارده قرن زحمت کشیدند و فقه اسلامی را حفظ کردند و به ما آموختند، اما مسائل فراوان دیگری هم هستند که آنها را هم باید فراگرفت و راهی برای ایجاد ارتباط جوانان با آنها را فراهم کرد.

 

گوش ‌فرادادن به سخن، زمینه‌ساز سعادت یا شقاوت

بار دیگر روایت حضرت جواد«ع» را تکرار می‌کنم. حضرت می‌فرمایند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ»: کسی که به ناطقی گوش فرا دهد به تحقیق او را عبادت کرده است.»

قبل از هر چیز شما باید روی این نکته فکر کنیم که چرا امام معصوم در باره گوش فرادادن به یک سخن این قدر سخت گرفته‌اند تا جایی که می‌فرمایند گوش دادن به سخن یک گوینده، پرستش اوست. آیا مقصود این است که انسان به سخن هر کسی گوش فرادهد واقعاً پرستش آن گوینده محسوب می‌شود، یا اینکه امام«ع» در مقام بیان اطلاق نیستند، بلکه می‌خواهند بگویند چنین توانی در سخن هست که یک کسی را از کفر به ایمان یا از ایمان به کفر می کشاند. در اصطلاح امروزی این پتانسیل در صحبت، مکالمه، گفت‌وگو و دیالوگ وجود دارد، نه اینکه هر کسی هر سخنی گفت و دیگری شنید، شنونده، گوینده را پرستش کرده است و اگر به چند گوینده گوش فرادهد، چند معبود دارد و مشرک است. امام می‌خواهند به ما هشدار بدهند که مراقب باشید گوش فرادادن به یک سخن ممکن است شما را به کفر بکشاند و این حقیقتی است که تجربه زیاد نشان داده است.

انسان گاه چنان تحت‌تأثیر افکاری قرار می‌گیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن می‌تواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتاب‌های مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت   می‌فرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به ‌جائی برسد که  غیر خدا را بپرستید.

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس»‏‏: و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید به تحقیق ابلیس را پرستش کرده است.» شاید این‌گونه تعابیر قدری شاعرانه به نظر آیند و از خود بپرسیم سخن گفتن از زبان ابلیس به چه معناست؟ ما که نمی‌دانیم ابلیس به چه زبانی سخن می‌گوید. اصلاً زبان ابلیس تا چه اندازه در ما اثر دارد؟

نفوذ شیطان خود یکی از مسائلی است که شاید اهمیت آن کمتر از اهمیت برخی از فروع فقهی نباشد. قرآن کریم می‌فرماید: «کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَ الْجِنِّ»(۵) : این چنین براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان‌هاى انس و جن گماشتیم‏.» این قرآن است که می‌فرماید ما برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم. آن دشمن کیست؟ تنها یک نفر نیست، بلکه دشمن هر پیغمبری، یک عده از شیاطین هستند. قرآن در این آیه شریفه ابتدا از شیاطین انسانی نام می‌برد و سپس از شیاطینی از جنس جن که ابزار کارشان سخن‌های تزیین شده و زیبا، اصطلاحات و ترکیبات جدید ادبی، اشعار نو و کهنه، حرف‌‌های نوساخته و پرداخته و حرف‌های قشنگی هستند که انسان طبیعتاً دوست دارد آنها را بشنود. خلاصه «زُخْرُفَ الْقَوْل» یا «سخنان آراسته».

مهم‌ترین مسئله‌ای که انسان را به دام شیاطین می‌اندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن می‌گوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن‌ چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهه‌هاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد می‌کند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم. البته ابتدا باید خودمان ایمانمان‌ را تقویت کنیم. اینکه من می‌گویم خودمان، به این جهت است که بنده هم مستثنی نیستم. بنده اعتراف می‌کنم با این سن و اشتغالاتی که به مسائل دینی داشته‌ام، اطمینان ندارم که بتوانم ایمانم را تا لحظه مرگ برسانم. هیچ اطمینانی ندارم. امکان دارد عواملی فکری و احساسی بر من تأثیر بگذارند و بعد از هشتاد سال همین ایمان را هم را از من بگیرند. انسان این‌گونه است. باید مراقب باشیم و برای ایمانمان ارزش قائل شویم و آن را در معرض تندبادها قرار ندهیم.

اما به یاد داشته باشیم که راه حفظ و تربیت فرزندانمان سختگیری نیست، بلکه باید فرزندان را با محبت، زبان خوش، تشویق و با استدلال متناسب با مرتبه فهم و معلوماتشان به‌تدریج با مسائل اعتقادی آشنا ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ تحف‌العقول عن آل الرسول صلی‌الله‌علیه‌وآله، جامعه مدرسین، ص۴۵۶٫

۲ـ الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج۱، ص۵۰٫

۳ـ زمر، ۱۷ و ۱۸٫

۴ـ نهج الفصاحه، دنیای دانش، ۴۴۷٫

۵ـ انعام، ۱۱۲٫

سوتیترها:

 

۱٫

باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد.در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواسته‌ایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت می‌دهیم، هم به او می‌فهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها به‌آسانی به دست نمی‌آید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.

 

 

۲٫

تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان‌ را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد همان‌‌طور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذرانده‌اند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد.

 

 

۳٫

انسان گاه چنان تحت‌تأثیر افکاری قرار می‌گیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن می‌تواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتاب‌های مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت   می‌فرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به ‌جائی برسد که  غیر خدا را بپرستید.

 

۴٫

مهم‌ترین مسئله‌ای که انسان را به دام شیاطین می‌اندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن می‌گوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن‌ چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهه‌هاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد می‌کند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم.

 

 

 

30نوامبر/16

انتظار مسئولانه

 

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

آیت‌الله سیداحمدخاتمی

«زیارت جامعه کبیره» جامع‌ترین متن امام‌شناسی شیعه است. در این مقاله به شرح فرازی دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

« مُنتَظِرٌ لاَِمرِکُمْ» منتظر امر شما هستم

واژه منتظر و امر

واژه منتظر واژه ناشناخته‌ای نیست. انتظار حالتی است که شخص چشم به راه چیزی یا روی دادن اتفاقی است و به انجام گرفتن کاری امید دارد.(۱)

«امر» به دو معنی است یکی کار و دیگر فرمان و دستور. جمع آن اوامر و مشتقات آن نوعاً به معنای حکومت است.

« فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ. هنگامی که قیام به امر (یعنی حکومت کردم)(۲) «امره» به معنای ولایت و امارت است « وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛(۳) به خدا سوگند؛ این کفش کهنه پیش من محبوب‌تر از حکومت بر شماست، مگر آنکه در این حکومت حقی را اقامه کنم یا باطلی را دفع نمایم.»

«امارت» به معنای حکومت است «ان هولاء قد تمالئوا علی سخطه امارتی؛(۴) همانا اینان را ناخوش داشتن حکومتم به اتفاق رسانده است.»

 مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِکُمْ

در جمله «« مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِکُم» دو احتمال هست: ۱ـ آنکه مراد از امر ظهور امامان باشد یعنی منتظر ظهور شما هستم ۲ـ یعنی منتظر حکومت شما هستم.

به نظر می‌رسد با توجه به آنکه در جمله بعدی «مرتقب لدولتکم» منتظر دولت شما هستم آمده امر در اینجا به معنای ظهور امامان«ع»  است که در پی آن حکومت امامان شکل می‌گیرد.

متعلق انتظار

«انتظار» چشم انتظاری است، لکن متعلق آنگاه معنای عام است به معنای دمیدن روح امید است و معنای آن این است که: «در نومیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سفید است». این معنای عام آن است که سختی‌ها ابدی نیست آن چنان که آسانی‌ها ماندگار نیستند که: « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا : به‌درستی که با دشواری آسانی است.»(۵) نه بعد از دشواری! یعنی در متن «عسر» یُسر است و بالعکس. این فرهنگ پیوسته چراغ امید را در جان روشن نگه می‌دارد. شاید بتوان گفت در دو روایت ذیل «انتظار فرج» به همین معنای عام است که البته معنای خاص انتظار فرج حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه را شامل است: ۱ـ عن رسول‌الله«ص» انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبِرِ عِبَادَهٌ؛ پیامبر اکرم«ص» فرمود: انتظار فرج با شکیبایی عبادت است.(۶)

۲ـ نیز حضرت فرمود: « اَفْضَلُ الْعِبادَهِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛ برترین عبادت انتظار فرج است.(۷)

و گاه انتظار فرج در روایت اشاره به انتظار فرج حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه دارد. روایات ذیل به این مفهوم اشاره دارد:

۱ـ جناب عبدالعظیم حسنی گوید بر سرورم امام جواد وارد شدم و می‌خواستم از ایشان بپرسم آیا قائم همان مهدی است یا فرد دیگری است؟ پیش از آنکه بپرسم به من فرمود: «اَفضَلُ اعمالِ شیعتنا انتظارُ الفَرَج: برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است.»(۸)

۲ـ حضرت امام صادق«ع» فرمود: «من مات منتظراً لهذا الامر کان کمن کان مع القائم فی فسطاطه لا بل کان کالضارب بین یدی رسول الله«ص» بالسیف؛(۹) هر کس در حال انتظار این امر «ظهور حضرت مهدی «عج»» بمیرد مانند کسی است همراه قائم و در خیمه اوست، بلکه مانند شمشیر زدن در کنار رسول خداست.»

۳ـ راوی (اسماعیل صیفی) می‌گوید مردی بر امام باقر«ع» وارد شد که دفتری همراه داشت، امام به او فرمود این دفتر گفت‌‌وگوکننده‌ای است که به پرسش از دینی برآمده که عمل با آن پذیرفته می‌شود، مرد گفت خدا رحمتت کند این همان است که می‌خواهم، آنگاه امام ارکان دین را بیان فرمود که از جمله آنها «انتظار قائمنا» انتظار کشیدن برای قائم ماست.(۱۰)

۴ـ «ابوخالد کابلی» از حضرت امام سجاد«ع» نقل می‌کند: «… یا أبا خالِدٍ! إنَّ أهْلَ زَمانِ غَیْبَتِهِ، القائِلیِنَ بِإمامَتِهِ، المُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أفْضَلُ مِنْ أهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ ای ابوخالد آنان که در روزگار غیبت او اقامتش را باور دارند و ظهورش را منتظرند از مردم هر روزگار دیگری برترند… .»(۱۱)

۵ـ یکی از القاب حضرت ولی عصر«عج» «منتظر» هست. در روایتی از حضرت امام جواد«ع» آمده است امام بعد از من فرزندم علی است… و امام بعد از او فرزندش حسن …، راوی پرسید امام بعد از حسن کیست؟ امام به‌شدت گریست و فرمود پس از حسن فرزندش قائم به حق است که منتظر است… پرسیدم چرا منتظرش می‌نامند؟ فرمود: «زیرا او غیبتی دارد که روزگارش به درازا می‌کشد و مدتش طولانی می‌گردد و مخلصان خروجش را انتظار می‌کشند و شک‌داران آن را انکار می‌کنند و منکران یاد کردن او را مسخره می‌کنند و وقت‌گذران درباره آن دروغ می‌گویند و عجله‌کنندگان در آن هلاک می‌شوند و تسلیم‌شدگان نجات می‌یابند.»(۱۲)

اینها برخی از روایاتی است که انتظار را به معنای ویژه مهدویت که انتظار موعود امم حضرت مهدی«عج» است.

«انتظار» ارزش بزرگ

در روایات، انتظار از ویژگی‌های معتقدان به حضرت در عصر غیبت کبری برشمرده شده و ازآن به عنوان یک ارزش بزرگ یاد شده است. در برخی از روایات، انتظار عبادت(۱۳) در بعضی افضل اعمال(۱۵) و در برخی محبوب‌ترین اعمال،(۱۶) و در بعضی افضل از جهاد شمرده شده است.(۱۷) این تعابیر گویای ارزش والای انتظار در عصر غیبت حضرت ولی عصر«عج» است.

تجلی انتظار

انتظار کفی دارد و سقفی، کف انتظار ابراز ارادت به حضرت ولی‌عصر«عج»، دعا برای تعجیل فرج حضرت و اعلام آمادگی برای فداکاری در رکاب ایشان و دلیلش هم سفارش مؤکد امامان برای تعجیل فرج حضرت است. امام عسکری«ع» فرمود: «والله لیغیبن غیبه لا ینجوا فیها من الهلکه الا من ثبت‌الله عز و جل علی القول بامامته و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه؛(۱۸) به خدا سوگند او چنان غایب می‌شود که تنها کسی از هلاک شدن نجات می‌یابد که خدای او را بر اعتقاد به امامتش استوار و در آن روزگار به دعا برای تعجیل در فرجش موفق بدارد.»

و دعاهای فراوانی که از امامان در زمان‌های مقدس از جمله ماه رمضان، روز جمعه، شب نیمه شعبان، روز عرفه، روز عاشورا و…،(۱۹) برای تعجیل در فرج حضرت رسیده است، ولی اینها کف است.

سقف انتظار فرج انتظار عملی و آن فراهم کردن زمینه‌های ظهور حضرت است. انتظار عملی آن است که در تمامی عرصه‌ها زندگی امام زمان‌پسند داشته باشیم. عصر غیبت، عصر کنار نهادن وظایف مسلمانان در امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با ظلم و تلاش در راه گسترش عدالت نیست، بلکه عصر تلاش بیشتر برای دینداری و گسترش دین است و این کار سخت و پررنجی است.

در روایتی در مورد سختی دینداری در عصر غیبت دو تعبیر آمده است: نبی‌اکرم«ص» فرمود: …لاحدهم اشد بقیه علی دینه من خرط القتاد فی اللیله الظلماء او کالقابص علی جمر الغضا؛ …هرکدام از آنها بر دین خدا پایدارتر از کسی است که در شب تاریک شاخه پرتیغ قتاد (مغیلان درختچه‌ای است که شاخه آن تیغ‌های بسیار تیزی دارد) را صاف‌ و تهی از خار کند یا مانند کسی که آتش غضا (درخت گز درختی است که چوب آن محکم و بادوام و آتش آن دیرپا و پرحرارت است) به دست گرفته است.(۲۰)

واژه‌های «خرط القتاد» و «القابض علی جمر الغضی» نشان‌دهنده سختی دینداری در عصر غیبت است.

 

سختی انتظار مسئولانه

تعابیر ذیل درباره منتظران گویای آن است که انتظار تنها «زبان قال» نیست، بلکه زبان عمل است آن هم در سخت‌ترین شرایط آن:

۱ـ منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» مانند رزمنده رکاب رسول‌الله«ص» است …بل کان کالضارب بین یدی رسول‌الله بالسیف …؛ مانند شمشیرزن در کنار پیامبر«ص» است.(۲۱)

هو کم کان مع رسول‌الله، مانند کسی است که همواره همراه پیامبر است.(۲۲)

امام صادق«ع» فرمود: « …بل کمن قارع معه بالسیف… لا والله الا کمن استشهد مع رسول الله(۲۳) مانند شمشیرزن همراه پیامبر«ص»… مانند کسی که در رکاب پیامبر شهید شده است.»

امام صادق«ع» فرمود: «کم شهد مع رسول الله«ص» بدرا؛ مانند کسی است که در جنگ بدر همراه پیامبر بوده است.»(۲۴)

۲ـ حضرت مولی علی«ع» فرمود: «المُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللّه: منتظر امر ما مانند کسی است که در راه خدا در خون غلتیده است.»(۲۵)

۳ـ منتظر حضرت ولی عصر«عج» مانند رزمنده رکاب حضرت است.

حضرت امام صادق«ع» فرمود: «العارف منکم هذا الامر المنتظر له المحتسب فیه الخیر کمن جاهد والله مع قائم آل محمد بسیفه…؛ آن کس از شما که این امر «ولایت و قیام» را بشناسد و منتظر آن باشد و این را خداخواهانه و نیکوکارانه (نه ریاکارانه) دنبال کند به خدا سوگند مانند کسی است که با شمشیرش همراه قائم خاندان آل محمد«ص» جهاد می‌کند.» (۲۶)

این تعابیر و امثال آن گویای آن است که منتظران واقعی در عصر غیبت چه در عرصه جنگ سخت و چه در عرصه جنگ نرم رزمنده‌اند. آمادگی دائم برای ظهور حضرت و رزم در رکاب حضرت دارند، جانشان مملو از محبت خداست، از اولیاء خدایند: أ«ُولئکَ أَوْلِیاءُالله الَّذینَ لاَخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون: آنان اولیاء خدایند که نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند.»(۲۷)

 

منتظران و فضائل اخلاقی

منتظران حضرت ولی عصر«عج» آراسته به فضائل اخلاقی‌اند. امام صادق«ع» فرمود: « مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنتَظَر؛ آن کسی که دوست دارد که از اصحاب حضرت قائم باشد، پس منتظر حضرت باشد، پرهیزکارانه عمل کند و آراسته به فضائل اخلاقی بوده و منتظر باشد.»(۲۸)

 

انتظار مسئولانه

در این فراز زائر خود را منتظر ظهور و حاکمیت آنان می‌نامد. معنای این سخن این است که:

الف) از وضعیت موجود ناراضی است

ب) امید به گشایش در زمان آینده دارد

ج) مسئولیت‌پذیر است.

این انتظار مسئولانه است «شخص منتظر مسئول، حالتی سازنده، فعال، پویا و تأثیرگذار دارد؛ وضعیت موجود را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند تا زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی برای ظهور امام را آماده کند. او نه تنها از منظر ویژگی‌های فردی، خود را شخصی آماده برای عصر ظهور تربیت می‌کند، بلکه از منظر دانش و مهارت‌های اداری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز آمادگی کامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور و توانایی اداره جامعه مهدوی را دارد. جامعه مهدوی، جامعه‌ای پویا، آماده، گوش به فرمان و شایسته آرمان مهدوی است، از این رو  باید به پدید آوردن زمینه‌ها و آمادگی‌های اجتماعی، تشکیلاتی و فرهنگی نیز توجه داشت.

انتظار فرج مسئولانه، به معنای باور اهداف جامعه مهدوی است. منتظر مسئول می‌داند که عدالت فراگیر و جهانی تنها در سایه دولت مهدوی پدید می‌آید و در محدوده قدرت و عمل خویش، آماده‌سازی زمینه‌های ورود به آن دوره را وظیفه خود می‌شمرد. تکامل انسان و جامعه، کوشش در مسیر بازسازی جامعه براساس قسط و عدل و مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی از جمله نمودهای انتظار مسئولانه است.

امام صادق«ع» به این انتظار مسئولانه اشاره کرده و فرموده است: «لَیُعِدَّنَّ أحَدُکُم لِخُروجِ القائِمِ وَلَو سَهماً؛ هریک از شما باید خود را برای خروج قائم آماده کند هر چند فراهم آوردن تیری باشد.»(۲۹)

حضرت امام زین‌العابدین«ع» نیز ضمن برشمردن فضائل منتظران به مسئولیت آنها اشاره کرده و فرموده است: «اولئک المخلصون حقا و شیعتنا صدقا و الدعاه الی دین الله سراً و جهراً؛(۳۰) آنان مخلصان حقیقی، شیعیان راستین ما و دعوتگران به دین خدا در پیدا و نهان هستند.(۳۱)

آنگاه زائر در پی ابراز انتظار ظهور، اشتیاق خود را برای دولت مهدوی ابراز می‌دارد

به یاری خداوند در مقاله آینده به ویژگی‌های این دولت کریمه می‌پردازیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لغتنامه دهخدا، ۲/۲۹۶۲.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

۳ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۹.

۵ـ انشراح، ۶.

۶ـ بحارالانوار، ۵۲/۱۴۵.

۷ـ کمال‌الدین، ص ۲۸۷، بحارالانوار، ۵۲/۱۲۵.

۸ـ کمال‌الدین، ص ۲۷۷، بحارالانوار ۵۱، ص ۱۵۶.

۹ـ کمال‌الدین، ص ۳۳۸، بحارالانوار، ۵۲/۱۴۶.

۱۰ـ الکافی ۲، ص ۲۲، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲.

۱۱ـ کمال‌الدین، ص ۳۱۹، بحارالانوار، ۳۶/۳۸۶.

۱۲ـ کمال‌الدین، ص ۳۷۸، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۰.

۱۳ـ امالی شیخ طوسی، ص ۴۰۵، بحار ۵۲، ص ۱۲۲.

۱۴ـ کمال‌الدین، ص ۲۸۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵.

۱۵ـ کمال‌الدین، ص ۳۷۷، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۶.

۱۶ـ من لا یحضره الفقیه، ۴/۳۸۲، بحارالانوار ۷۷/۳۷۶.

۱۷ـ تحف‌العقول، ص ۳۷.

۱۸ـ کمال‌الدین، ص ۳۸۴، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳.

۱۹ـ ر.ک، دانشنامه امام مهدی بر پایه قرآن و حدیث و تاریخ، جلد ششم.

۲۰ـ بصائر الدرجات، ص ۸۴، بحارالانوار، ۵۲، ص ۱۲۳.

۲۱ـ کمال‌الدین، ص ۳۳۸، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۱.

۲۲ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵.

۲۳ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۸، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۶.

۲۴ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۷.

۲۵ـ کمال‌الدین، ص ۶۴۵، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳.

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۴۱.

۲۷ـ کمال‌الدین، ص ۳۵۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۹.

۲۸ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۰۰.

۲۹ـ الغیبه نعمانی، ص ۳۲۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶.

۳۰ـ کمال‌الدین، ص ۳۰۹، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۸۶.

۳۱ـ دانشنامه امام مهدی برپایه قرآن و حدیث و تاریخ، جلد پنجم، صص ۳۱۱ـ۳۱۰ (در تدوین این مقاله از این کتاب بهره فراوانی بردم).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انتظار» چشم انتظاری است، لکن متعلق آنگاه معنای عام است به معنای دمیدن روح امید است و معنای آن این است که: «در نومیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سفید است». این معنای عام آن است که سختی‌ها ابدی نیست آن چنان که آسانی‌ها ماندگار نیستند.

 

۲٫

شخص منتظر مسئول، حالتی سازنده، فعال، پویا و تأثیرگذار دارد؛ وضعیت موجود را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند تا زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی برای ظهور امام را آماده کند. او نه تنها از منظر ویژگی‌های فردی، خود را شخصی آماده برای عصر ظهور تربیت می‌کند، بلکه از منظر دانش و مهارت‌های اداری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز آمادگی کامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور و توانایی اداره جامعه مهدوی را دارد.

 

 

30نوامبر/16

پایداری در خط امام، راه پیروزی بر استکبار جهانی

 

 

استاد اصغر طاهرزاده

انقلاب اسلامی؛ یک «نه»‌ بزرگ به زندگی بی‌هدف

*وقتی قرآن تا قیام قیامت افق ادامه‌‌ حیات اسلامی را در مقابل انسان می‌گشاید، هرکدام از ما می‌توانیم راز پیروزی‌ها و شکست‌های جهان اسلام را بر اساس وحی الهی تعیین کنیم.

* مرگ یک مسلمان مرگ امکان او در مسیری است که می‌توانست از طریق آن به تعالی برسد. هرچند انسان معاصر انسان متفاوتی شده است، ولی ماهیت وجودی او حقیقت پایداری است که تنها از طریق معارف الهی به تعالی می‌رسد، هرچند با پیچیده‌شدن فرهنگ و تمدن، جنگ و صلح هم غامض‌تر شده است، ولی باز هم انسان باید نسبت خود را در همه‌ عرصه‌های زندگی با خالق خود و با پیام او تنظیم کند تا زندگی ادامه یابد، وگرنه همواره در توهم سعادت و آرامش به سر خواهد برد.

* انقلاب اسلامی آمد تا مردم به زندگی فارغ از دغدغه‌های انسانی «نه»، بگویند و از زندگی بی‌هدف خود نجات یابند  و در این راستا، اسلام در پی ناکارآمدی ادیان تحریف شده، توسط خداوند و از طریق حضرت محمد«ص» به بشریت عرضه شد.

*وقتی بشریت خود را گرفتار عالم ساخته و پرداخته خویش کرده است، برای رهایی از آن طالب آرامش می‌شود. برای برخی از مردم، بازگشت به دین پاسخ به این نیاز است؛ البته نه به ‌عنوان عملی از سر ایمان، بلکه برای فرار از یک تردید تحمل‌ناپذیر. این‌گونه بازگشت به دین در جای خود تبعاتی دارد که یکی از آنها تغییر درک از دین و کارکرد آن است.

*در چنین فضائی آرامش یعنی رهائی از تنش و فشار، نه آرامش به قصد نیل به حقیقت. مردم زمان ما آرامش بدون محتوا می‌خواهند.

* انقلاب اسلامی به بشریت ارائه شد تا او را از تمدنی که عامل همه‌ بحران‌های  امروز بشری است رها سازد و زندگی زمینی را به آسمان متصل کند، نه آنکه با تخلیه‌ روانی، آرامش موهومی را به او ارائه دهد که در واقع ادامه‌ همان فرهنگ غربی است.

*سنت‌های کهن با اعتقاد به طرحی فراگیر در عالم، از طریق خداوند ایجاد اطمینان و اعتماد می‌کردند. مدرنیته از آغاز، همه سنت‌ها را افسون خواند و با تکیه بر عقلانیتی خاص که بر اساس سوژه شکل گرفته بود، پیروان همه‌ فرهنگ‌ها را افسون‌زده دانست؛ اما خود مدرنیته با افسون‌کردن دیگر فرهنگ‌ها بود که جهانی شد! در همه‌ باورها تردید ایجاد کرد و همه‌ مبانی و ارکان را متزلزل ساخت. حال سئوال این است: آیا مدرنیته با چنین خصلتی حاوی مبنا و رکنی هست که ما بتوانیم برای ادامه‌ حیات خود به آن دل ببندیم؟

*بر اساس تقابل مبنایی بین انقلاب اسلامی به عنوان نماینده‌ اسلام در این دوران با وجه انحرافی اهل کتاب، ما باید جایگاه خود را معلوم کنیم. قرآن ما را متوجه این امر می‌کند و می‌فرماید:

«وَ لَن تَرضى‏ عَنکَ الیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصیر»(۱) یهود و نصاری از شما راضی نمی‌شوند، مگر آنکه شما از اسلام دست بردارید و همان نگاهی را که آنها به عالم و آدم دارند به عنوان هدایت و رستگاری بشر قبول کنید، ای پیامبر! به آنها اعلام کن هدایت الهی تنها هدایت واقعی است نه آنچه که شما با فکر خود برای بشریت طراحی کرده‌اید. شما مسلمانان نیز بدانید اگر بعد از آنکه به نور وحی الهی، حقیقت برایتان روشن شد، ‌امیال و هوس‌های یهود و نصاری را دنبال کنید، انتظاری از ولایت الهی و نصرت و یاری او که از طریق اسلام بر شما گشوده شد، نداشته باشید.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«عمده این است که [انسان] اسیر کلیشه‌های تحمیلی نظام سلطه نشود. تفکّرات و مفاهیمی از سوی تبلیغات پُرحجم نظام سلطه، به‌طور شبانه‌روزی در سرتاسر عالم پراکنده می‌شوند. یکی از مهم‌ترین مسائل این است که ما اسیر نشویم… با زبان‌های مختلفی هم مقاصد خود را بیان می‌کنند. آیا ما هم بایستی همرنگ جماعت بشویم و همان‌ها را مطرح و تکرار کنیم؟ نه، ما خودمان مبانی فکری داریم. استکبار در صدد است کلیشه‌های مورد نظر خود را به همه‌ آحاد ملت‌ها، به‌خصوص به مسئولان و افراد مؤثر کشورها؛ یعنی دولت‌ها، نمایندگان مجالس، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان و به قول خودشان اتاق‌های فکر تحمیل کنند. آنان مایلند که همه مردم، جهان را از منظر آنها ببینند؛ مفاهیم مورد تأکید آنها را با رویکرد و نگاه آنها تشخیص بدهند و بشناسند. این رویکرد سلطه‌طلبانه‌ای است که با آن مفاهیمی را جعل یا دستکاری و معنا می‌کنند و مایلند همه، طبق فرمول آنها این مفاهیم را بفهمند و به‌کار بگیرند و در ادبیاتشان از آنها استفاده کنند.»(۲)

 

راه‌های نفوذ فرهنگی دشمن

*قرآن می‌فرماید یهود و نصاری در هیچ ‌حالی در مقابل شما کوتاه نمی‌آیند، مگر آنکه شما را به رنگ خود درآورند. خداوند می‌خواهد با این هشدار به ما خبر بدهد که در زمینه حفظ هویت اسلامی خود هیچ گاه از سوی آنان احساس امنیت نکنید و بدانید که دارند فضای ذهنی شما را با زیبا جلوه ‌دادن ملاک‌های خود تصاحب کنند، چون فقط در آن صورت است که نفوذ در شما آسان می‌شود.

اگر ما از منظومه‌ فکری خود یعنی از انقلاب اسلامی و نفی ظلم و استکبار و استبداد که در دنیا زلزله ایجاد کرده است عدول کنیم و با آویزان‌شدن به قدرت‌های دنیا، به دنبال سعادت باشیم، مرگ آزادی و استقلال خود و نابودی همه‌ امکاناتی را که خداوند برای تعالی ما در اختیار ما قرار داده است و تنها با دست‌های معجزه‌گر جوانان انقلابی و امید به آینده‌ این ملت ظهور خواهد کرد، رقم زده‌ایم.

 

بی‌تعلقی غرب به حقایق پایدار

*وقتی می‌توانیم نسبت خود با فرهنگ استکباری را درست تعریف کنیم که بدانیم بدبینی در تفکر اروپایی نسبت به آینده‌ خود، از نیمه‌ دوم قرن نوزده شروع شد. فیلسوف بدبین، شوپنهاور، نماد وجه یأس‌آور فرهنگ مدرن است. او می‌داند که در غرب بنیان‌ها فرو ریخته‌اند و سخن‌گفتن از بنیان‌ها یا نشانه بلاهت است یا بی‌توجهی به زمانه و تکیه بر ساخته‌های ذهنی.

بدیهی است که  از عدم پایبندی به حقیقت پایدار کاری بر نمی‌آید در جوهر فرهنگ و اندیشه‌ غربی خاصیت بی‌تعلقی نسبت به حقایق نهادینه شده است. آیا انقلاب اسلامی که نظر به حقایق پایدار عالم دارد می‌تواند با چنین تفکر و فرهنگی کنار آید و بدان اعتماد کند؟ و یا باید به توصیه‌ قرآن عمل نماید که در مورد چنین قومی می‌فرماید: «لا یَرقُبُونَ فی‏ مُؤمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً وَ أُولئِکَ هُمُ المُعتَدُون‏»(۳) اینان در معامله‌ با مؤمنین هیچ پیمانی را نگه نمی‌دارند و متجاوز به حقوق دیگران هستند.

عدم پایبندی به حقایق پایدار در تمام دوره‌ها در شخصیت استکباری فرهنگ غربی ظهور داشته است و در این میان کسانی از روح غربی آگاهی لازم را دارند که از هوشمندی زیادی برخوردارند. رهبر معظم انقلاب می‌فرمانید: «همه بدانند دشمن می‌خواهد چه‌ کند… با لبخند دشمن و با احیاناً یک مساعدت کوتاه‌مدت دشمن … فریب نخوریم.»(۴)

 

محدودیت غرب در ساخته‌های ذهنی

*انسان غربی بیش از آنکه در جهان واقعی حضور داشته باشد، در جهان مجازی زندگی می‌کند و همین رویکرد موجب تغییر تلقی او از انسان شده و چون مغلوب عالَم مجازی است، ریشه‌ها و اصول خود را گم کرده است و شاید بهتر باشد بگوئیم که اساساً ریشه و اصولی را نمی‌شناسد تا ما بتوانیم بر اساس آنها روی قول‌هایش حساب کنیم. هیچ اطمینانی به انسان غربی نیست و به دلیل تقابل با هر امر قدسیِ جدّی، هرکاری که از دستش برآید بر ضد انقلاب اسلامی انجام می‌دهد.

*کسی که اساس مناسبات خود را بر امکانات جهان مجازی گذاشته است، مرجعی برای تعیین جایگاه خویش ندارد و به همین جهت همواره در معرض  فروپاشی است. بروز صورت‌های آشفته فرهنگ غربی و نقض تعهدات توسط آن، همه به این دلیل است که غرب به ساخته‌های ذهنی خود محدود شده است.

* جنگ‌های صدساله‌ اخیر همه نشان داده‌اند که علم و تکنولوژی به مثابه عوامل اصلی خوش‌بینی به آینده، چه بسا مؤثرترین ابزار فلاکت و نابودی انسان هستند. حداقل انتظار حکیمانه زمان ما، انتظار گشایش‌های د ربنیان‌های فکری بشر معاصر است. ملت ایران برای نجات خویش از سرنوشت محتوم غرب قیام کرد و وقتی ملتی برای نجات خویش قیام می‌کند، بدیهی است که از آینده‌ای دفاع می‌کند که علی‌القاعده ادامه‌ گذشته‌ غرب‌ نیست، زیرا متوجه شده است که فرهنگ غربی در حالی‌که همه‌ فرهنگ‌ها را دگرگون و همه‌ اقوام را درگیر مسائل خود کرده است، اما در مسیر آینده‌ای سخت ظلمانی قرار دارد. بنابراین باید اصول و جهت‌گیری‌هائی غیر از راه پیموده شده غرب اتخاذ گردد و تقابل انقلاب اسلامی با فرهنگ غربی در چنین فضائی شکل گرفته است و مطلقاً یک تقابل موهوم نیست.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«البته امروز دشمن، استکبار جهانی است. استکبار جهانی هم یک امر موهوم نیست؛ بلکه یک امر واقعی است و مصادیق روشنی دارد. آمریکا بزرگ‌ترین مصداقش است و پشت سر هیئت حاکمه‌ آمریکا، کمپانی‌ها و تراست‌ها و کارتل‌ها و سرمایه‌داران جهان‌خواری قرار دارند که غالباً صهیونیست هستند و در همه‌ جا گسترده‌اند. مخصوص آمریکا هم نیست. اینها در اروپا هم به‌شدت نفوذ دارند، در بعضی جاهای دیگر هم همین‌ طور. این معنای استکبار است. شیشه‌ عمر این استکبار با یک حرکت اسلامی شکسته خواهد شد و پیدایش این حرکت با انقلاب اسلامی انجام گرفته و ادامه‌ آن با جمهوری اسلامی و تداوم حرکت جمهوری اسلامی در خط انقلاب تأمین شده است و آینده هم به همین‌ شکل پیش می‌رود»(۵)

*با توجه به اینکه انسان غربی هیچ هویتی را برای خود نگه نداشته و در فضا معلق است، باید انتظار هرگونه حرکت غیرعاقلانه‌ای را از او داشت و بنا به توصیه‌ قرآن باید خود را مجهز و آماده کرد، تا حتی در حین نماز‌ خواندن هم غافلگیر نشویم.  بنا به چنین توصیه‌ای بود که در جنگ‌ها عده‌ای در حین تقابل با دشمن به نماز می‌ایستادند و عده‌ای مواظب بقیه و اسلحه‌های خود بودند، زیرا «وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَو تَغْفُلُونَ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمیلُونَ عَلَیکُم مَیْلَهً واحِدَهً وَ لا جُناحَ عَلَیکُم إِن کانَ بِکُم أَذىً مِن مَطَرٍ أَو کُنْتُمْ مَرضى‏ أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً»(۶) کفار دوست دارند که شما از اسلحه‌ها و امکانات‌تان غافل شوید تا برق‌آسا به شما حمله کنند، در حالی‌که اگر مواظب دشمن باشید، خداوند بنا را بر این گذاشته که عذاب خوارکننده‌ای را برای دشمنان شما آماده کند و هیبت آنها را فرو ریزد.

معنای خط امام

*این خطی است که توسط حضرت امام در  تاریخ معاصر به وجود آمد و هرکسی که می‌خواهد آن خط نورانی را ادامه دهد، حتی یک لحظه هم نباید از تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ غربی وجود دارد، غفلت کند و باید خودآگاه و زمان‌آگاه باشد، زیرا انسان با خودآگاهی به زمانه، اصیل می‌شود و شرط خودآگاهی به زمانه، افق‌داشتن است و نه اسیر روزمرگی‌ها بودن.

کار اصلی متفکران در این دوران

*کسی که رو به آینده نداشته باشد، البته به سوی آینده کشانده می‌شود، ولی این نوع رو به ‌آینده‌ رفتن اصالت ندارد، چنین انسانی نسبت به زمانه خود آگاهی ندارد و در نتیجه بی‌آینده است. مواجهه با آینده، قدرت روح و فکر می‌خواهد. آینده گاهی به مثابه‌ جلال الهی در وجود آدمی، خوف ایجاد می‌کند و لذا وظیفه اصلی یک متفکر پس از کسب آمادگی‌های لازم، اندیشیدن در باره‌ آینده‌ای است که امکان تعالی بشر در آن نهفته است و این راز رهایی از کلیشه‌های فکری فرهنگ استکباری است.

رهبر بصیر انقلاب می‌فرمایند:

«نیروهای مؤمن ما در سرتا سر کشور بدانند که حرکت به‌ سمت اهداف و آرمان‌های اسلامی است. در این هیچ تردیدی نیست. همه خودشان را آماده نگه بدارند. همه آماده باشند. نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور ـ که بحمدالله اکثریّت قاطع این کشور را هم تشکیل می‌دهند ـ آماده‌ ‌کار باشند. آماده‌ ‌کار به معنای آماده‌ جنگ نیست. یعنی هم آماده‌ کار اقتصادی باشند، هم آماده‌ کار فرهنگی، هم آماده‌ کار سیاسی، هم آماده‌ حضور در میدان‌ها و عرصه‌های مختلف. ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهت‌گیری‌های دشمن که شب و روز نمی‌شناسد، ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم.

وعده‌ الهی خدای متعال راست است. باید به خدا پناه ببریم و به وعده‌ الهی سوءظن نداشته باشیم. ‌خدای متعال لعنت کرده است کسانی را که به خدا سوءظن داشته باشند: «الظّآنّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دآئِرَهُ السَّوءِ وَ غَضِبَاللهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا» حسن ظن به خدا این است که وقتی می‌گوید: «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»، این را باور کند. این حسن ظنّ به خداست. وقتی می‌فرماید: «لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»، این را باور کنیم. اگر حقیقتاً نیت ما نصرت دین الهی است، بدانیم که خدای متعال نصرت خواهد کرد و تردیدی در این زمینه نداشته باشیم. وقتی انسان با این روحیه حرکت کرد، آن‌ وقت انشاءالله سکینه‌ بر دل‌های ما نازل خواهد شد»(۷)

طلوع راه نجات بشر

* مهم‌ترین کاری که از ما برمی‌آید پایداری در تاریخی است که از طریق حضرت امام گشوده شد. اگر این پایداری با جدیت تمام شکل گیرد، نصرت خدا حتمی است و از افق انسان متعلق به انقلاب اسلامی، راه نجات بشر طلوع خواهد کرد. حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ و سیر و حرکتی که تا به حال داشته، خبر از آن می‌دهد که انسان در آستانه‌ برقراری نسبتی خاص با خداوند است که به کمک آن نسبت، زمین، زمینی دیگر و آسمان، آسمان دیگری خواهد بود.

انسان معاصر تحت سلطه‌ فرهنگ غربی با وجود قدرت و اطلاعات بی‌نظیری که دارد بیش از گذشته گرفتار دلهره و اضطراب است و بیش از همیشه زیر سلطه‌ کمیت‌ها قرار دارد. با تجلی هر چه بیشتر روح انقلاب اسلامی در مناسبات بشر است که این سیر تغییر می‌کند و آرامش و اطمینان قلب و حاکمیت کیفیت‌ها به تاریخ باز می‌گردد. فرهنگ غربی این را خوب احساس کرده و از آنجا که توان چنین تغییری را از دست داده است، در صدد تغییر جایگاه انقلاب اسلامی است، در حالی‌که تجربه نشان داده است که با ناکامی بیشتری رو به‌ رو خواهد شد.

البته این به شرطی است که ما با اتخاذ مواضع انقلابی مبتنی بر مبانی امام بزرگوار در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی حاضر شویم، زیرا دشمن از جایی نفوذ می‌کند که روحیه‌ تقابل با نظام استکباری در آنجا ضعیف باشد.

فراموش نکنیم  که خداوند هیچ ‌راهی را برای دخالت کفار در امور مسلمین باز نگذاشته و با آیه‌ «لَن یَجعَلَ اللَّهُ لِلکافِرینَ عَلَى المُؤمِنینَ سَبیلاً»(۸) هشدار می‌دهد گه در مسیر جذب ولایت الهی در امورتان، هیچ نیازی به گشودن راه نجات از طریق کافران ندارید.

بنابراین هیچ مشکلی از ما توسط غرب حل نمی‌شود، این پیام اصلی انقلاب اسلامی است، وگرنه گرفتار شیفتگی‌های پوچ و بی‌ثمر غرب خواهیم شد. زیرا اگر دشمن غربی احساس کند به او نیاز داریم، فخرفروشی می‌کند و این یعنی شروع بی‌رنگ‌ شدن عزتی است که خداوند به ما داد. با عادی ‌شدن روابط ما با آمریکا بی‌رنگ ‌شدن این عزت شروع می‌شود و تقابل تمدنی انقلاب اسلامی با آمریکا که موجب حضورایران در خط مقاومت منطقه است، تضعیف می‌گردد.

مک‌دونالد و کوکاکولا و برجام؛ همه بهانه هستند و تنها با توجه به ذات فرهنگ غربی و جایگاه قدسی انقلاب اسلامی است که می‌توان از چنین دام‌های شیطانی‌ای رهایی یافت. جایگاه قدسی انقلاب اسلامی را می‌توان در اصول مکتب امام که به تعبیر رهبر معظم انقلاب عبارتند از: «اسلام ناب محمدی» و «نفی اسلام آمریکایی» و «اعتماد به صدقِ وعده‌ الهی» و «بی‌اعتمادی به مستکبران» دنبال کرد.

غفلت از این موضوع تحریف شخصیت آن بزرگوار و تحریف صراط مستقیم ملت ایران است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر

راه امام گم و یا فراموش فراموش و یا خدای ناکرده عمداً به کنار گذاشته شود، ملت ایران سیلی خواهد خورد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱٫بقره / ۱۲۰

  1. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  2. توبه/۱۰
  3. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  4. همان
  5. نساء/۱۰۲
  6. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  7. نساء/۱۴۱

 

 

سوتیترها:

۱٫

مهم‌ترین کاری که از ما برمی‌آید پایداری در تاریخی است که از طریق حضرت امام گشوده شد. اگر این پایداری با جدیت تمام شکل گیرد، نصرت خدا حتمی است و از افق انسان متعلق به انقلاب اسلامی، راه نجات بشر طلوع خواهد کرد. حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ و سیر و حرکتی که تا به حال داشته، خبر از آن می‌دهد که انسان در آستانه‌ برقراری نسبتی خاص با خداوند است که به کمک آن نسبت، زمین، زمینی دیگر و آسمان، آسمان دیگری خواهد بود.

 

۲٫

اگر ما از منظومه‌ فکری خود یعنی از انقلاب اسلامی و نفی ظلم و استکبار و استبداد که در دنیا زلزله ایجاد کرده است عدول کنیم و با آویزان‌شدن به قدرت‌های دنیا، به دنبال سعادت باشیم، مرگ آزادی و استقلال خود و نابودی همه‌ امکاناتی را که خداوند برای تعالی ما در اختیار ما قرار داده است و تنها با دست‌های معجزه‌گر جوانان انقلابی و امید به آینده‌ این ملت ظهور خواهد کرد، رقم زده‌ایم

 

 

30نوامبر/16

بشارت‌های قرآن

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

یکی از معارف امیدآفرین، امیدها و بشارت‌هایی است که خداوند در قرآن به مؤمنین داده است. انسان مأیوس وقتی آینده شیرین و خوشی را که خداوند در قالب خبرهای خوش و یا وضعیت بهتر برایش رقم زده است می‌بیند، امیدوار می‌شود، به‌ویژه که وعده‌ها و بشارت‌ها از سوی خدایی است که وعده‌های او کذب نیست و قدرت او هم برای تحقق آنها فوق قدرت‌هاست.

به نمونه‌هایی در قرآن اشاره می‌کنیم.

الف) « وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَهُم فِیهَا خَالِدُون؛(۱) به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند بشارت ده که باغ‌هایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاری است. هر زمان که میوه‏اى از آن به آنان داده شود مى‏گویند این همان است که قبلاً به ما روزى داده شده بود. (ولى اینها چقدر از آنها بهتر و عالی‌تر است) و میوه‏هایى که براى آنها آورده مى‏شود، همه (از نظر خوبى و زیبایى) یکسانند و براى آنان همسرانى پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.»

ب) « وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوف وَالْجُوعِ وَنَقصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِین؛(۲) قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت‏کنندگان.»

ج) « لتَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ المُنکَر… وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ …»؛(۳) مؤمنـان کسـانی‌اند که از غیر خدا روی برتافته و به سوی او بازگشته‌اند و او را عبادت می‌کنند و زبانشان به ستایش او گویاست و پیوسته برای عبادت از مسجدی به مسجد دیگر در رفت و آمدند و رکوع می‌کنند و به درگاه خدا سجده می‌برند علاوه بر اینها به وظایف اجتمـاعی خود عمل می‌کنند و مردم را به کار پسندیده فرا می‌خوانند و از کار ناپسند باز می‌دارند و در هر حال پاسدار مقررات الهی‌اند، اینان را (ای پیامبر) به بهشت و سعادتی بزرگ نوید ده.»

د) « نَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیم؛(۴) تو فقط کسى را انذار مى‏کنى که از این یادآورى (الهى) پیروى کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد. چنین کسى را به آمرزش و پاداشى پرارزش بشارت ده.»

هـ) « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۵) به یقین کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند که نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.»

علاوه بر آیات فوق، آیات و اخبارى که درخصوص رجا و امیدوارى و حسن ظن به خدا و غفران و بخشش او وارد شده‌اند که در این نوشتار به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم:

«مردى در حالت جان دادن بود و حضرت امیرالمؤمنین«ع» بر بالین او حاضر بودند، عرض کرد که خود را می‌یابم که از گناهان ترسان و به رحمت پروردگار امیدوارم. حضرت فرمود که در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمى شود، مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد می‌رساند و از آنچه می‌ترسد ایمن می‌کند».(۶)

حضرت رسول«ص» فرمودند: «در روز قیامت خداوند عالم به بنده می‌فرماید که چه چیز مانع شد تو را از اینکه منکر را دیدى و نهى از آن نکردى؟ اگر در این وقت عذر آورد که پروردگارا! به تو امیدوار بودم و از مردم مى ترسیدم. خدا مى فرماید که این گناه تو را آمرزیدم».(۷)

و باز از آن حضرت منقول است که مردى را داخل جهنم کنند، پس در آنجا هزار سال معذب باشد. روزى فریاد کند که یا حنان یا منان، خداوند عالم به جبرئیل مى‌فرماید برو بنده مرا نزد من آور. پس جبرئیل«ع» او را بیاورد و در موقف پروردگار بدارد. پس خطاب الهى رسد که جاى خود را چگونه یافتى؟ عرض کند که بد مکانى بود. خطاب رسد که او را به جایى که داشت برگردانید. آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند. خداى تعالى فرماید که چرا به عقب نگاه می‌کنى؟ عرض کند که چنین به تو امید داشتم که چون مرا از جهنم بیرون آوردى، دیگر به آنجا بر نگردانی، خطاب رسد که او را برگردانید و به بهشت برید».(۸)

در آیات قرآن و احادیث نبوی تصریح شده که ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین براى طایفه مؤمنین طلب مغفرت می‌کنند و از خدا آمرزش ایشان را می‌طلبند و البته دعاى ایشان مقبول درگاه پروردگار است.

خداوند عالم مى فرماید: « تکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم؛(۹) نزدیک است آسمان‌ها (به خاطر نسبت‌هاى نارواى مشرکان) از بالا متلاشى شوند و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را به‌جا مى‏آورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى‏کنند. آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است.»

حضرت رسول«ص» فرمودند: «حیات و ممات من از براى شما خیر است. در حیـات بـراى شمـا احکـام شـریعت را بیـان مى‌کنـم و طریقه و آداب را به شما مى آموزم و اما بعد از ممات من، اعمالى که از شما صادر مى شود بر من عرضه می‌کنند. آنچه را که دیدم نیک است حمد خدا را می‌کنم و آنچه را که دیدم بد است، برای آمرزش آن از خدا طلب آمرزش مى کنم.»(۱۰)

«حضرت امام جعفر صادق«ع» فرمودند که چون از بنده گناهى صادر شود، به قدر صبح تا شام نوشتن آن را تأخیر مى اندازند و اگر استغفار کرد، نمى‌نویسند.»(۱۱) همچنین: «هر که گناهى کند هفت ساعت از روز او را مهلت می‌دهند پس اگر سه مرتبه گفت  اَسْتَغْفِرُاللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ، آن گناه را ثبت نمی‌کنند.»(۱۲)

* بشارات و مژده‌هایى براى شیعیان وارد شده است که مخلد در جهنم نخواهند بود و هر قدر که معصیت که کرده باشند، دوستى پیغمبر و اهل بیت«ع»، آنان را از عذاب خلاص خواهد کرد.»(۱۳)

* آیاتى که دلالت دارند بر اینکه خداوند، آتش جهنم را برای کفار خلق کرده و غیر از دشمنان خدا کسى داخل جهنم نخواهد شد و دوستان خود را به آن می‌ترساند و تخویف می‌کند، می‌فرماید: « لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُون؛(۱۴) براى آنان از بالاى سرشان سایبان‌هایى و در زیر پایشان سایبان‌هایى از آتش است. این چیزى است که خداوند با آن بندگانش را مى‏ترساند. اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید.»

و نیز مى فرماید: « فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِین؛(۱۵) و از آتشى بپرهیزید که براى کافران آماده شده است.»

حسن ظن به خدا

در آیات و روایات، داشتن حسن ظن به خدا توصیه شده است. حسن ظن که همان خوش‌بینی است نوعی مثبت‌اندیشی و نگاه بدون نگرانی و منفی‌نگری است. خداوند چون قادر مطلق و خیر محض و آکنده از محبت به بندگانش است و مقید به زمان‌ و مکان هم نیست، لذا حسن ظن به او موجب و آرامش و خوش‌بینی به آینده می‌شود.

پیامبر«ص» فرمودند: « وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ  لَا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ ، لِأَنَّ اللَّه لأنَّ اللّه َ کَریمٌ بِیَدِهِ الخَیراتُ یَستَحیِی أن یکونَ عَبدُهُ المؤمِنُ قد أحسَنَ بهِ الظَّنَّ ثُمّ یُخلِفُ ظَنَّهُ و رَجاهُ، فَأحسِنُوا بِاللّه ِ الظَّنَّ و ارغَبُوا إلَیه؛(۱۶) سوگند به آنکه جز او خدایى نیست، هیچ بنده مؤمنى به خدا گمان نیک نبرد مگر اینکه خداوند مطابق همان گمان با او عمل کند؛ زیرا خداوند کریم است و همه خوبی‌ها به دست اوست و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به او گمان نیک برد و او خلاف گمان و امید بنده رفتار نماید. پس به خدا گمان نیک برید و بدو روى آورید.»

و در کلامی به مؤمنین توصیه می‌کنند که به خدا حسن ظن داشته باشند، زیرا خوش‌گمانى به خداوند عزّ و جلّ بهاى بهشت است.(۱۷)

«رأیت رجلا من امتی علی الصراط یرتعد کما ترتعد السعفه فی یوم ریح عاصف، فجاءه حسن طنه بالله فسکن رعدته؛(۱۸) یکى از مردان امت خود را دیدم که بر صراط مانند شاخه خشکیده درخت خرما در یک روز طوفانى مى لرزد. در این هنگام خوش‌گمانى او به خداوند لرزش او را آرامش بخشید».

امام على«ع» می‌فرمایند: « مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّه ِ فازَ بِالجَنَّهِ ، مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِالدُّنیا تَمَکَّنَت مِنهُ المِحنَه؛(۱۹) هر که به خدا گمان نیک بُرد، به بهشت دست یافت و هر که به دنیا گمان نیک بُرد، به رنج و محنت گرفتار آمد».

حضرت رسول«ص» می‌فرمایند: «خداى تعالى فرمود مطمئن نشوند عبادت‌کنندگان به عبادتى که به امید ثواب من می‌کنند، به‌درستى که اگر غایت سعی خود را در طاعت بکنند و در مدت عمر، نفس‌هاى خود را به زحمت بیندازند در بندگى من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا به‌جا نخواهند آورد. در مقابل آنچه از من می‌خواهند از کرامات و نعیم بهشت من و از درجات عالیه در جوار من. لکن باید به رحمت من واثق و به فضل و کرم من امیدوار باشند و به من حسن ظن داشته باشند، که هرگاه چنین باشند رحمت من ایشان را درمی‌یابد، خشنودى و آمرزش خود را به ایشان می‌رسانم و خلعت عفو خود را به ایشان می‌پوشانم. به‌درستى که منم خداوند رحمن و رحیم و خود به این نام نامیده‌ام.»(۲۰)

از حضرت امام محمد باقر«ع» از قول علی‌ بن ابیطالب«ع» نقل شده است که ایشان فرمودند حضرت رسول«ص» در بالاى منبر فرمودند قسم به آن خدایى که به غیر از او خدایى نیست، به هیچ مؤمنى خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن و امیدواری او به خدا و حسن خلق  و احتراز از غیبت مؤمنین و قسم به خدایى که به غیر از او خدایى نیست، خداى تعالى هیچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی‌کند مگر به جهت گمان بدى که به او داشته باشد و کوتاهى او در امیدوارى به خداوند و بدخلقى و غیبت مؤمنین و قسم به خدایى که به غیر از او خدایى نیست، هیچ بنده‌ای ظن نیکو به خدا نمی‌دارد مگر اینکه خدا به ظن او با او رفتار می‌کند، زیرا خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست و شرم دارد که بنده مؤمن گمان نیک به او داشته باشد و از گمان او تخلف کند و امید او را برآورده  نسازد. پس گمان خود را به خدا نیکو کنید و به سوى او رغبت نمایید.»(۲۱)

 

دوستی خداوند نسبت به بندگان

آیات و احادیث صراحت دارند که خدای سبحان بندگان خود را دوست دارد، بدیهی است انسانی که احساس کند خدایش و خالقش او را دوست دارد و با او با ملاطفت رفتار خواهد کرد، به آینده امیدووار می‌شود. چنانکه می‌فرماید: « یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَه(۲۲) خدا آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند.»

و می‌فرماید: « اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِین؛(۲۳) خدا توبه‌کاران و پاکیزگان را دوست دارد.»

و می‌فرماید: « قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیم؛(۲۴): بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.»

حضرت رسول«ص» در روایت دیگری فرمودند: «وقتی خدا بنده‌ای را دوست دارد، او را مبتلا می‌سازد، پس اگر شکیبایی کند، وی را برمی‌گزیند و اگر خشنود باشد، او را جایگزین می‌کند.»(۲۵)

و نیز فرمودند: « مِنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَحَبَّهُ اللهُ (۲۶) کسی که بسیار یاد خدا کند، خدا او را دوست دارد».

امام علی«ع» فرمودند: «از تورات بخشی را برگزیدم و به عربی ترجمه کردم از جمله: «یابن آدم، لا تأنس باحد ما وجدتنی، فمتی اردتنی وجدتنی بارا قریبا… یابن آدم، انی احبک فانت ایضا احببنی… یابن آدم کل یریدک لاجله و أنا ارید کلاجلک فلا تغر منی؛(۲۷) ای آدمیزاد، چون مرا یافتی با هیچ‌کس اُنس مگیر، پس هرگاه مرا خواستی مرا نزدیک و نیکی‌کننده خواهی یافت. ای آدمیزاد من تو را دوست دارم پس تو نیز مرا دوست بدار. ای آدمیزاد هر کس تو را برای خودش می‌خواهد و من تو را برای خودت می‌خواهم پس از من مگریز.»

علامت محبوب بودن بنده در نزد خداوند این است که او خدا را دوست دارد و بر دیگر محبوب‌های خود برگزیند و همیشه در یاد او و خود را در محضر او می‌بیند که خدای سبحان وسیله سعادت او را فراهم می‌کند و او را به آنچه خیر او در آن است هدایت می‌نماید و او را از گناهانی که ممکن است از او سر بزند باز می‌دارد و امر او را خود سرپرستی می‌کند. پس خداست که مشاور و مدبّر او و زینت‌بخش اخلاق او و به کاردارنده اندام‌های او و توفیق‌دهنده امر ظاهری و باطنی اوست.

خداوند به حضرت داوود«ع» وحی فرمود: «یا داوود! لو یعلم المد برون عنی کیف انتظاری لهم و رفقی بهم و شوقی الی ترک معاصیهم لماتوا شوقا الی و تقطعت اوصالهم من محبتی؛(۲۸) ای داوود! اگر کسانی که از من رویگردان شده‌اند می‌دانستند چگونه در انتظارشان هستم و چه مهـری نسبـت بـه آنان‌ دارم و چقدر مشتاقم که ‌معصیت‌شان را ترک کنند، از اشتیاق من می‌مردند و در راه محبّتم بند از بندشان جدا می‌شد.»

 

توصیف رحمت الهی

یکی از معارف مهم امیدبخش، توجه به فضل و رحمت و عفو و بخشش الهی است. اگر به دریای وسیع رحمت الهی که گذشته و حال و آینده را فراگرفته است نظاره کنیم و در آن به شنا بپردازیم، ناامیدی معنی ندارد. او برتر از مادری دلسوز است و به بندگان شوقی بیش از خودشان دارد، پس آینده‌ای روشن در پیش است.

قرآن مجید با وصف رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت وجود مقدس حضرت حق در بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می‌گردد که شروع اسلام است. آغاز تفسیر این حقایق از قلب الهی و ملکوتی رسول اکرم«ص» و تداومش با بیانات امامان معصوم از علی بن ابیطالب«ع» تا امام دوازدهم«عج» است.

رحمان از اسماء مختص حضرت حق است و در غیر خداوند به کار نمی‌رود، اما رحیم وصفی است که بر غیر حق هم اطلاق می‌شود. هر دو صفت ریشه اش رحمت و ترجمه‌اش نسبت به وجود مبارک حق بخشنده و بخشایشگر است.

خداوند در قرآن مجید در سوره اعراف می‌فرماید: « وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَی؛(۲۹) رحمتم همه چیز را فراگرفته».

تجلی این صفت در آفرینش موجودات و روزی آنان و نجاتشان از حوادث دیده می‌شود. استغاثه به درگاه او با استمداد از این دو وصف موجب حالتی عرفانی، روحیه‌ای امیدوار و نشاطی مخصوص می‌شود و نتیجه آن توجه و عنایت و رحمت حق به عبد است. در قرآن مجید خداوند خود را این گونه معرفی می‌کند: « خَیرُ الرَّاحِمِین، أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، ذُو الرَّحمَه.»

پیامبر خدا«ص» می‌فرمایند: «خدای تعالی روزی که آسمان‌ها را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر رحمتی به اندازه فاصله آسمان و زمین است. سپس از آن رحمت‌ها یکی به زمین فرود آمد که به سبب آن خلایق به یکدیگر ترحم می‌کنند و مادر به فرزندش مهر می‌ورزد و پرندگان و حیوانات آب می‌نوشند و مردمان زندگی می‌کنند.»(۳۰)

امام علی«ع» فرمودند: « یا أَصبَغُ ! لئن ثَبَتَتْ قَدَمُکَ و تَمَّتْ وَلایَتُکَ و انبَسَطَتْ یَدُکَ فاللّه ُ أَرحَمُ بِکَ مِن نفسِک؛(۳۱) ای اصبغ! اگر گام‌هایت استوار باشد و ولایت و دوستیت کامل و دستت گشاده، بدان که خداوند به تو از خودت مهربان‌تر و دلسوزتر است.»

امام زین العابدین«ع» فرمودند: « لمّا قیلَ لَهُ: إنّ الحسنَ البصریَّ قالَ : لَیسَ العَجَبُ مِمَّن هَلَکَ کیفَ هَلَکَ و إنّما العَجَبُ مِمّن نَجا کیفَ نَجا ! : أنا أقُولُ: لَیسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا ، و أمّا العَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیفَ هَلَکَ مَع سَعَهِ رحمهِ اللّه؛(۳۲) به امام سجاد«ع» عرض شد که حسن بصری می‌گوید از اینکه کسی هلاک شود جای تعجب نیست، بلکه از نجات یافته تعجب است که چگونه نجات یافته است. (حضرت فرمودند)؛ من می‌گویم از اینکه کسی نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از هلاک شده است که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاک گشته است؟»

حضرت رسول«ص» فرمودند: «ان الله تعالی خلق مائه رحمه فرحمه بین خلقه یتراحمون بها و ادخر لأولیائه تسعه و تسعین؛(۳۳): خدای تعالی صد رحمت بیافرید که از آنها یکی در میان آفریدگان اوست که به سبب آن به یکدیگر رحم و دلسوزی می‌کنند، نود و نه رحمت دیگر را برای دوستانش اندوخته است.»

و نیز فرمودند: « لَوْ تَعْلَمُوْنَ قَدْرَ رَحْمَهِ اللَّهِ لاتَّکَلْتُمْ عَلَیها؛(۳۴) اگر اندازه رحمت خدای تعالی را می‌دانستید، حتماً به آن تکیه می‌کردید.»

عمر گفت: «عده‌ای اسیر را نزد پیامبر«ص» آوردند. ناگهان زنی از اسیران که چشمش به کودکی اسیر افتاده بود پیش دوید و او را در آغوش گرفت و شیر داد. پیامبر«ص» به ما فرمودند: آیا فکر می‌کنید این زن کودک خود را در آتش می‌افکند؟ عرض کردیم خیر تا قدرت داشته باشد این کار را نمی‌کند. پیامبر فرمودند: خداوند به بندگان خود مهربان‌تر از این مادر به فرزند خود است.»(۳۵) خداوند تبارک و تعالی رحمت را برخود فرض و تعهد کرده است.

امام باقر«ع» فرمودند: «همانا خداوند تبارک و تعالی بردبار و داناست. خشمش بر کسی است که خشنودی او را پذیرا نباشد و از کسی دریغ می‌دارد که پذیرای عطای او نباشد و کسی را گمراه می‌کند که هدایت او را نپذیرد…، خداوند رحمت را برخود واجب کرده است؛ پس رحمت او بر غضبش پیشی گرفت و به راستی و عدالت به انجام رسید.»(۳۶)

«وَلا تُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَهَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛(۳۷) و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید! (بیم از مسئولیت‌ها و امید به رحمتش و نیکى کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»

«پیامبر خدا«ص» در پاسخ به مردی که عرض کرد دوست دارم پروردگارم به من رحمت آورد، فرمودند: «به خودت و به خلق خدا رحم کن تا خداوند بر تو رحمت آورد.»(۳۸)

خـداوند با وسعـت رحـمتش بـه بنـدگان، راه‌هــای ناامیدی را بسته است.  قرآن مجید می‌فرماید: « لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّـه؛(۳۹) از رحمت خداوند نومید نشوید.»

امام علی«ع» می‌فرمایند: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لاَ مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لاَ مَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ وَ لاَ مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ اَلَّذِی لاَ تَبْرَحُ ؛(۴۰) ستایش خاص الله است که کسی از رحمت او مأیوس نشود و از نعمت‌های فراوان او بیرون نشود و از آمرزش او هیچ گنهکاری ناامید نگردد.»(۴۱)

امید به رحمت و فضل و کرم الهی اساس امیدواری است. کسی که در تمام امور زندگی به خدا و رحمت و فضل او امید داشته باشد، همیشه تلاشگر و کوشا و بانشاط و موفق خواهد بود.

«خداوند عالم به حضرت پیغمبر«ص» وحى فرستاد که من در روز قیامت محاسبه امت تو را به تو وا مى گذارم. آن حضرت عرض کرد که تو از براى ایشان بهترى از من و محاسبه ایشان با تو باشد. خطاب رسید که هرگاه چنین باشد من هم تو را در حق ایشان شکست‌خورده و منکوب نخواهم کرد».(۴۲)

حضرت رسول«ص» فرمودند: «یا کَریمَ الْعَفْو!» جبرئیل«ع» عرض کرد: «می‌دانید معنى کَریمَ الْعَفْو را؟ یعنى بدی‌هاى بندگان را به رحمت خود عفو می‌کند. بعد از آن، آنها را به کرم خود مبدل به حسنات می‌کند».(۴۳)

و در حدیث قدسى وارد است که: «من خلق را آفریدم تا از من نفعى ببرند و سودى کنند و نیافریدم ایشان را که من از آنها منتفع گردم.»(۴۴)

حضرت پیغمبر«ص» فرمودند: «به آن خدایى که جان من در قبضه قدرت اوست که خدا به بندگان مهربان‌تر است از مادر مهربان به فرزند خود.»(۴۵)

و در احادیث وارد شده است که: «در روز محشر خداوند عالم چنان آمرزش و مغفرت کند که به خاطر هیچ‌ کس خطور نکرده باشد، بدان گونه تا که شیطان هم به طمع افتد.»(۴۶)

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. بقره، ۲۵ .
  2. بقره، ۱۵۵٫
  3. توبه، ۱۱۲٫
  4. یس، ۱۱٫
  5. فصلت، ۳۰٫
  6. سنن ابن ماجه تحت رقم ۴۲۶۱ و احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۵٫
  7. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۶ و سنن ابن ماجه، رقم ۴۰۱۷٫و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۵۴٫
  8. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۶٫
  9. شوری، ۵٫
  10. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۴۹، ح ۴۵٫
  11. کافى، ج ۲، ص ۴۳۷، ح ۱٫
  12. کافى، ج ۲، ص ۴۳۷، ح ۲٫
  13. بحارالانوار، ج ۸، باب شفاعت، صص ۲۹- ۶۳٫
  14. زمر، ۱۶٫
  15. آل‌عمران، ۱۳۱٫
  16. بحارالانوار، ج ٧٠، ص٣۶۶، ح١۴.
  17. همان، ج ٧٠، ص٣٨۵ ، ح۴۶٫
  18. امالی صدوق، صص ٣٠٢،٣۴٢.
  19. غررالحکم، ح٨٨۴٠ ، ٨٨۴١.
  20. کافى، ج ۲، ص ۷۱، ح ۱، بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۸۹٫
  21. کافى، ج ۲، ص ۷۱ و ۷۲، ح ۲ و بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۶۵ و ۳۶۶، ح ۱۴٫
  22. مائده، ۵۴٫
  23. بقره، ۲۲۲٫
  24. آل عمران، ۳۱٫
  25. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۱۴۲، ح ۲۶، مسکن الفؤاد ۸۰٫
  26. بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶۰، ح ۳۹٫
  27. المواعظ العددیه، ۴۲۰ ـ دوستی در قرآن و حدیث، ص ۳۹۰٫
  28. المحجه البیضاء، ج ۸ ص ۶۲٫
  29. اعراف، ۱۵۶٫
  30. میزان‌الحکمه، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۵٫
  31. همان، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۷٫
  32. میزان‌الحکمه، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۹٫
  33. کنزالعمال، ۵۶۶۸ ، ۱۰۴۶۱، میزان الحکمه ح ۶۹۹۱٫
  34. همان، ۵۶۶۸، ۱۰۴۶۱، میزان‌الحکمه ح ۶۹۹۲٫
  35. همان، ۵۶۶۸، ۱۰۴۶۱، میزان الحکمه ح ۶۶۹۳٫
  36. کافی، ۸،۵۲،۱۶، میزان الحکمه، ح ۶۹۹۵٫
  37. اعراف، ۵۶٫
  38. کنزالعمال، ۴۵،۴۴، میزان الحکمه، ح ۷۰۰۴٫
  39. زمر، ۵۳٫
  40. نهج‌البلاغه، خطبه ۴۵٫
  41. مولوی در این زمینه شعر زیبایی دارد:

از لطف تو هیچ بنده نومید نشد/مقبول تو جز قبول جاوید نشد

لطفت به کدام ذره پیوست دمی/کان ذره به از هزار خورشید نشد

  1. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۸و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۵۹٫
  2. همان، ج ۴، ص ۱۲۸ و ۱۲۹، همان، ج ۷، ص ۲۶۰٫
  3. همان، ج ۷، ص ۲۶۲ و همان، ج ۴، ص ۱۳۰٫
  4. مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۱۳ و احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۳۱٫محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۶۴٫
  5. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۳۱ و ۱۳۲ و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۶۴٫

 

سوتیترها:

 

۱

در آیات قرآن و احادیث نبوی تصریح شده که ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین براى طایفه مؤمنین طلب مغفرت می‌کنند و از خدا آمرزش ایشان را می‌طلبند و البته دعاى ایشان مقبول درگاه پروردگار است.

 

۲٫

آیات و احادیث بسیاری صراحت دارند که خدای سبحان بندگان خود را دوست دارد، بدیهی است انسانی که احساس کند خدایش و خالقش او را دوست دارد و با او با ملاطفت رفتار خواهد کرد، به آینده امیدووار می‌شود.

 

 

۳٫

. حسن ظن که همان خوش‌بینی است نوعی مثبت‌اندیشی و نگاه بدون نگرانی و منفی‌نگری است. خداوند چون قادر مطلق و خیر محض و آکنده از محبت به بندگانش است و مقید به زمان‌ و مکان هم نیست، لذا حسن ظن به او موجب و آرامش و خوش‌بینی به آینده می‌شود.

 

 

۴٫

یکی دیگر از عوامل امیدبخش، داشتن فرزند است. کسی که فرزند ندارد، آینده خود را منقطع می‌بیند ولذا از آینده ناامید است، ولی تولد فرزند چراغی را در آینده روشن می‌کند، لذا از جمله خواسته‏های قلبی انسان مؤمن، آرزوی داشتن فرزندان صالح است تا مایه روشنی چشم او نزد پروردگار و ذخیره روز قیامت او باشند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

عملکرد اوباما از بوش بسیار وحشتناک‌تر است

«چشم انداز روابط ایران و غرب پس از برجام»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سید محمد مرندی

 

درآمد:

خطر نفوذ به مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر و همچنین خطر نفوذ اقتصادی به کشور از سوی شیطان بزرگ، آمریکا، هشدارهایی بودند که مقام معظم رهبری در سخنان اخیر خود به آن اشاره کردند. اینکه ایالات متحده امریکا هنوز و بعد از نهایی شدن متن برجام ادبیات خود را در قبال جمهوری اسلامی ایران تغییر نداده است و به تهدید و کارشکنی‌های خود ادامه می‌دهد. همچنین ادامه سیاست‌های خصمانه این کشور به همراه متحدانش که به برهم زدن امنیت کشورهای منطقه غرب آسیا منجر شده است، شرایط فاجعه باری برای مردم این کشورها به وجود آورده است.

دکتر سید محمد مرندی، رئیس دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و دانشیار دانشگاه تهران در رشته ادبیات انگلیسی و شرق‌شناسی با سابقه‌ای ارزشمند در تحلیل و پژوهش رویدادهای خاورمیانه و جهان اسلام به پرسش‌های «پاسدار اسلام» در باره خطر نفوذ سیاسی و اقتصادی آمریکا به ایران، آینده روابط ایران و غرب  به‌خصوص آمریکا بعد از برجام، سیاست‌های جدید آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه، شرایط فعلی سوریه، عراق، یمن و موضع‌گیری‌های ایران در قبال این وقایع و عملکرد غرب در این زمینه پاسخ داده‌اند که از همراهی ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.

 

 

مقام معظم رهبری در سخنان اخیر خود خطاب به اقشار مختلف مردم بار دیگر به امریکا به عنوان شیطان بزرگ اشاره کردند و ویژگی‌های آن را برشمردند و فرمودند که ابلیس به عنوان فرمانده شیاطین طبق نص قرآن فقط اغوا می‌کند، اما امریکا هم اغوا می‌کند و هم کشتار و هم تحریم و فرمودند که ملت ایران با انقلاب عظیم خود این شیطان بزرگ را از کشور بیرون راند. سپس هشدار دادند که نباید بگذاریم پای او بار دیگر به این کشور باز شود. اخیراً هم خطاب به فرماندهان سپاه فرمودند که دشمن در صدد نفوذ به مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر ما و نیز نفوذ اقتصادی است. به نظر شما صحبت‌های ایشان ناظر به چه موضوعاتی است و ایشان چه خطراتی را احساس کرده‌اند؟

به نظر من از تجربه‌های گذشته کشور ما از امریکا و رفتار فعلی این کشور با ما چنین برمی‌آید که مشکل ما با او حل نشده و صورت مسئله رابطه ما تغییری پیدا نکرده است. وقتی اوباما رئیس‌جمهور امریکا شد، مقام معظم رهبری در مشهد سخنرانی و به مردم یادآوری کردند که امریکا به واسطه شاه، صدام، سلاح‌های شیمیایی، تحریم‌ها و… چه به سر این کشور و ملت آورده است. ایشان در عین حال فرمودند که اگرآمریکا رفتارش را تغییر دهد، ما هم به تناسب رفتارمان را عوض می‌کنیم.

قبل از توافقی هم که بین ایران و ۱+۵ صورت گرفت، باز رهبری فرمودند که اگر امریکایی‌ها رفتارشان را تغییر بدهند و به توافق‌هایی برسیم، شاید این آمادگی در ما ایجاد شود که راجع به موضوعات دیگر هم با امریکا صحبت کنیم.

بعد از توافق، باز می‌بینیم که امریکایی‌ها حتی در لفظ تغییر نکرده‌اند و توهین و تحقیرشان ادامه پیدا کرده است. رئیس‌جمهور امریکا دائماً به نظام و ملت توهین و ما را تهدید می‌کند. دیگر مقامات عالی‌رتبه امریکا هم کماکان همین لحن و برخورد را دارند. در حال حاضر هنوز تکلیف ما با توافق ۱+۵ روشن نیست و باید ببینیم بر اساس برداشتی که آقای دکتر ظریف، وزیر امور خارجه ما از این توافق دارند، آیا آنها این توافق را اجرا خواهند کرد یا نه؟ هر وقت این موضوعات روشن شدند، بعد می‌توانیم درباره توافق اظهار نظر کنیم. همین چند وقت پیش بود که رئیس‌جمهور امریکا گفت ایران باید تغییر کند، در حالی که اصلاً به ایشان ربط ندارد که در داخل ایران چه اتفاقی می‌افتد یا نمی‌افتد.

بنابراین وقتی ما هنوز هیچ اقدام مثبتی را از امریکایی‌ها مشاهده نکرده‌ایم، دلیل ندارد که راه نفوذ و حضور امریکایی‌ها و یا حتی اروپایی‌های نزدیک به آمریکا  را در کشور فراهم سازیم.

ما با کشورهائی چون برزیل، ونزوئلا، بولیوی، هند، چین، کشورهای مسیحی و غیرمسیحی و مسلمان مشکلی نداریم و آنها می‌توانند بیایند و در اینجا فعالیت‌های اقتصادی بکنند. حتی از اتحادیه اروپا رئیس‌جمهور اتریش آمد و با رهبری هم دیدار کرد. بنابراین ما با کشور خاصی مشکل نداریم. مشکل ما ناشی از رفتارهای امریکا و متحدین نزدیک اوست. وقتی ما هنوز این همه مشکل با امریکا داریم و آنها هم صراحتاً خواستار تغییر ما هستند، نباید به امریکا و متحدین نزدیکش ـ که سه چهار کشور و کاملاً هم مشخص هستند ـ اجازه بدهیم وارد کشورمان شوند. آنها قطعاً کار اقتصادی عمده‌ای را در داخل کشور ما انجام نخواهند داد و به فرض محال اگر هم بخواهند فعالیت اقتصادی مهمی را هم در ایران انجام بدهند، باید مراقب بود که همراه آن مشکلی را برای کشور ما فراهم نسازند.

*امریکا در برهه‌ای پروژه اسلام‌هراسی را مطرح و دنبال کرد. در حال حاضر به فرموده آقا اینها در صددند جنگ‌های نیابتی را به داخل ایران بکشانند. سردار سلیمانی هم در سخنرانی در مجمع سراسری فرماندهان سپاه به دو راهبرد امریکا در این زمینه اشاره کردند که یکی حفظ درگیری در جهان اسلامی و دیگری مهار جمهوری اسلامی است. تحلیل شما از روند کلی رویدادها در کشورهای منطقه چیست؟

به نظر من در حال حاضر گفتگو با امریکا ضرورت ندارد، چون ما و امریکا در منطقه منافع مشترک نداریم. از یک طرف مشکل خود ما با امریکا حل نشده است و آنها دائماً دارند تهدید می‌کنند و صراحتاً می‌گویند که می‌خواهند از داخل ایران اطلاعات جمع‌آور ی کنند و ایران باید تغییر کند. از طرف دیگر امریکایی‌ها با داعش مبارزه جدی نمی‌کنند و بر اساس اطلاعات Defense Intelligence Agency طبق سندی که توسط Judicial Watch افشا شده است، حکام آمریکا از همان ابتدا در شکل‌گیری داعش نقش داشته اند. ژنرال فلین تا پارسال رئیس Defense Intelligence Agency یعنی بالاترین دستگاه اطلاعاتی ـ نظامی امریکا در پنتاگون بود که نزدیک بیست  هزار نفر در آنجا کار می‌کنند. او اعلام کرد که این یک تصمیم‌گیری عامدانه از سوی دولت امریکا بود که به گروه‌های افراطی کمک کند.

بنابراین امریکا و متحدینش به گروه‌های افراطی تکفیری از قبیل داعش و القاعده کمک کرده‌اند. معاون اول رئیس‌جمهور امریکا چند ماه پیش اعتراف کرد که متحدین امریکا در شکل‌گیری داعش و امثال آن دست داشته‌اند و از ترکیه، امارات و سعودی هم نام برد. امریکا الان هم به صورت جدی با داعش مبارزه نمی‌کند و این دولت‌های سوریه، عراق، ایران و حزب‌الله هستند که در مقابل داعش ایستاده‌اند. در نحوه بمباران کردن‌های امریکائی‌ها هم حرف و حدیث زیاد است.

از این گذشته متحد اصلی امریکا در منطقه، یعنی ترکیه الآن به داعش کمک می‌کند و حتی غربی ها هم این موضوع را اعتراف کرده‌اند. چگونه است که دولت اردوغان این گونه رفتار می‌کند و امریکایی‌ها هیچ عکس‌العمل منفی‌ای نشان نمی‌دهند؟ به گروه‌های افراطی دیگری چون جبهه النصره هم که به اندازه داعش خطرناک است، رسماً کمک می‌شود و عربستان سعودی، ترکیه، قطر، اردن، اسراییل و امارات به القاعده‌ای که می گویند ۱۱ سپتامبر را به وجود آورد، کمک می‌کنند. از شمال سوریه در مرزهای ترکیه و  از جنوب سوریه در مرزهای اردن به جبهه النصره کمک می‌رسانند. اخیراً دوروزی‌های ساکن منطقه اشغالی جولان در اسرائیل به آمبولانسی که تروریست‌ها را به بیمارستانهای رژیم صهیونیستی برای درمان می‌برد حمله کردند و یکی از آنها را کشتند. فردی که کشته شد از جبهه النصره القاعده بود. برخی از کشورهای اروپایی هم رسماً به بعضی از گروه‌های همکار القاعده کمک می‌کنند.

مبارزه ما با گروه‌های تکفیری و وهابی است و امریکایی‌ها و متحدینش به آنها کمک می‌کنند. الان عربستان سعودی یمن را محاصره کرده است و بیش از ۲۰ میلیون نفر دارند از گرسنگی می‌میرند و رنج می برند و امریکایی‌ها از عربستان سعودی پشتیبانی می‌کنند. از طرفی هم کشور سعودی با القاعده در یمن همکاری می‌کند. امریکا تا دیروز به اسم مبارزه با القاعده جنگ‌هایی را به عراق و افغانستان تحمیل و این دو کشور را نابود کرد، ولی امروز متحدین امریکا در سوریه، عراق، افغانستان، یمن و لبنان القاعده را تقویت می‌کنند.

پس قرار است ما راجع به چه چیزهائی با امریکایی‌ها صحبت کنیم؟ ما را تهدید که می‌کنند. تحریم‌ها را هم که برنداشته‌اند. دائماً هم که صحبت از لزوم تغییر ما می کنند. در منطقه هم به تکفیری‌ها و آدم‌کش‌ها کمک و علیه ما، دوستان و متحدینمان فعالیت می‌کنند.

تا وضعیت این‌گونه است، منطقی نیست با امریکایی‌ها مذاکره کنیم. بدون احراز یک سری شرایط گفتگو معنا ندارد. در حال حاضر ما موضوع مشترکی برای گفتگو با امریکایی‌ها نداریم.

مسائل موجود مسائل کوچکی نیستند که بشود آنها را با یک گفتگوی ساده حل کرد. ابداً این‌ طور نیست که ایران و امریکا با هم صحبت کنند و امریکا دیگر به القاعده کمک نکند. اینها اختلافات بسیار عمیقی هستند. امریکایی‌ها باید پیش خودشان حساب و کتاب کنند و اگر می‌خواهند رابطه‌شان با ایران تغییر کند، باید دست از این  خباثت ها  و جنایات بردارند.

واقعیت این است که جنایاتی که آقای اوباما کرده، آقای بوش هم نکرد. اگر جمع‌بندی کنیم، جنایاتی که رئیس ‌جمهور فعلی امریکا کرد، صدام هم نکرد. آقای اوباما لیبی را به‌وسیله متحدینش نابود کرد. همین‌‌طور سوریه، عراق و یمن را. این منطقه به خاطر اینکه امریکا، آل‌سعود، آقای اردوغان و دولت اسرائیل دارند به جریانات تکفیری کمک می‌کنند در حال فروپاشی است. چه کسی مقصر است؟ شاید ظاهر بشردوستانه‌ای داشته باشند، ولی واقعیت این است که عملکرد آقای اوباما بسیار وحشتناک بوده است. تاریخ قضاوت خواهد کرد که در این چند سال چه بر سر مردم این منطقه آورده است.

 

* برنامه جامع اقدام مشترک که البته هنوز نهایی نشده، چه پیامدهایی برای ایران دارد و چه اثری در چشم انداز آینده روابط ایران و غرب، به‌خصوص امریکا دارد؟

فکر نمی‌کنم بشود راجع به غرب یک قضاوت کلی کرد، چون در اروپا راجع به ایران اختلافات زیادی وجود دارد. برخی از کشورهای اروپایی به ایران نگاه خصمانه‌ای دارند و دنبال شرارت هستند و قطعاً ورودشان به کشور ما تهدید است، ولی برخی از کشورهای دیگر اروپایی نه ظرفیت این تهدید را دارند و نه تمایلی به این کار دارند.

به نظر من اروپا در این زمینه یکپارچه نیست. دنیا کلاً دارد عوض می‌شود و زمان به نفع امریکا و متحدانش نیست.

اقتصاد جهان دارد به سمت آسیا می‌آید، و اروپا دارد ضعیف‌تر‌ و ضعیف‌تر می‌شود. امریکا هم همین‌ طور. ضمن اینکه تنش‌های امریکا با روسیه و چین در حال افزایش است، اروپا با بحران اقتصادی مواجه و امریکا با مشکلات اقتصادی فراوانی دست به گریبان است. عامه مردم امریکا یعنی قشر متوسط فقیرتر و ثروتمندها ثروتمندتر می‌شوند. سیاست‌های خصمانه کشورهای قدرتمند اروپا و امریکا در سوریه و عراق بحران مهاجرین را ایجاد کرده است. منطقه در حال فروپاشی است و با این موج مهاجرتی که به وجود آمده است، اروپایی‌ها فهمیده‌اند که تخریب کشورها و تحمیل جنگ‌های داخلی نهایتا به آنان به ضرر خودشان است. در هر حال سال‌های آینده سال‌های اقتدار کشورهای غربی نخواهند بود.

امریکا وقتی همزمان با روسیه، چین و ما در می‌افتد، در واقع خودش را تضعیف می‌کند.

البته امریکایی‌‌ها و به‌خصوص اروپایی‌ها در اجرای درست این توافق منافعی دارند، اما خصومت امریکایی‌ها و کینه‌ای که نسبت به ما دارند و نزدیکی آنها به اسرائیل و عربستان سعودی اجازه نمی‌دهد در قبال ایران منطقی عمل کنند. شخصاً اعتقاد ندارم این توافق یک توافق بسیار عالی یا خیلی بد است . به نظر من اشکالات اساسی‌ای در توافق هست، ولی فرصت‌های اساسی هم می‌تواند از درونش به وجود بیاید. بستگی به عملکرد اجرائی دارد. برای همین باید ببینیم ظرف چند ماه‌ و یکی دو سال آینده و حتی در سال‌های اول ریاست‌جمهور بعدی امریکا، آنها چه عملکردی خواهند داشت. در حال حاضر نمی‌شود قضاوت کرد.

فعلاً توافقی صورت گرفته است که اگر بخواهند از آن سوء استفاده کنند بدون تردید به شکست می‌انجامد. اگر منافع آنها در این است که به هر دلیلی آرامش به وجود بیاید، باید در عمل رفتار درستی داشته باشند. خلاصه اینکه به نظر من باید ببینیم در عمل چه پیش می‌آید و توافق چگونه اجرا می‌شود. چنانچه غرب از متن توافق سوءاستفاده کند، با چالش‌های جدی با غرب مواجه خواهیم شد و این توافق به شکست می‌انجامد. مقصر هم خودشان خواهند بود، ولی اگر عاقلانه رفتار کنند، بعد از دو یا سه سال می‌شود قضاوت کرد که آیا می‌توانیم به مرحله بعد برویم یا نه. تا امریکایی‌ها و اروپایی‌ها توافق را اجرا نکنند، نه تنها راه دادن آنها به داخل کشور ضرورت ندارد، بلکه خطرناک هم هست. البته باید از این توافق در جهت جلب فن‌آوری و سرمایه‌گذاری خارجی و شرکای بیشتر استفاده کنیم. کشورهای قدرتمند واجد ظرفیت‌های بالای اقتصادی فراوانی در سراسر جهان، مخصوصاً امریکای لاتین، افریقا، جنوب آسیا وجود دارند. در اروپا هم کشورهایی که مستقل‌تر رفتار می‌کنند، کم نیستند، ولی در مورد امریکا و متحدین نزدیک آن باید خیلی احتیاط کنیم، به‌خصوص که با همه سختی‌هایی که در داخل کشور داریم، در حال حاضر تنها کشور قدرتمند و با ثبات منطقه هستیم. قبلاً ترکیه هم بود، اما در حال حاضر کشت و کشتار عجیبی در آنجا به راه افتاده به خاطر اتفاقات سوریه، عراق و مسائل داخلی بین اقشار مختلف ترکیه شکاف‌های عمیقی ایجاد شده است.

بنابراین بسیار مهم و حیاتی است که اجازه ندهیم امریکایی‌ها انسجام و امنیت ما را دستکاری کنند. یک سرمایه‌گذاری کوچک غربی‌ها ابداً ارزشش را ندارد که آنها داخل کشور ما بیایند و مداخله، نفاق ایجاد، یارگیری و شرارت کنند و موجب بی‌ثباتی کشور شوند. سرمایه‌گذاری خارجی باید مورد اطمینان ما بوده و برای ما منفعت داشته باشد و باعث نگرانی امنیتی نباشد.

در حال حاضر چون رژیم تحریمی به شکل دایمی برداشته نشده است، برخی از کشورهای غربی در ایران سرمایه‌گذاری جدی نخواهند کرد و سرمایه‌گذاری‌های کوچک آنها هم تأثیر چندان مثبتی بر اقتصاد ما نخواهد گذاشت.

از سوی دیگر برخی از آنان به دنبال شرارت و انتقام هستند و در مواقعی علنا هم این را می‌گویند. بنابراین نباید امنیت و آرامشمان را به خاطر چند پیشنهاد ناچیز امریکایی‌ها و متحدان نزدیکش به مخاطره بیندازیم.

 

*هنوز برجام به نتیجه نرسیده است، اما هیئت‌های سیاسی و اقتصادی غربی به ایران رفت و آمد می‌کنند. ابتدا فرانسه آمد و پس از آن ایتالیا و سپس اتریش. تحلیل شما از این رفت و آمدها چیست؟ آیا قرار است اتفاق خاصی در اقتصاد کشور بیفتد؟

قطعاً در رفت و آمد برخی از کشورهای اتحادیه اروپا به ایران، باید توجه داشت کشورهایی  که خیلی به امریکا نزدیک هستند و از سیاست‌های آن کشور پیروی می‌کنند، طبیعتاً رفتارشان بر اساس خواسته‌های امریکا خواهد بود. مانند قضیه اوکراین . حکومتی در اوکراین با کودتا سرنگون شد. یعنی یک رئیس‌جمهور ـ چه خوب یا چه بد ـ با رأی مردم سر کار بود، ولی عده‌ای با سلاح گرم و سرد و با حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا در کیف با یک شبه‌کودتا حکومت را سرنگون کردند. امریکا و غربی‌ها از این شبه‌کودتا و روس‌ها از دولت قبلی، یعنی دولتی که با رأی مردم سر کار آمد حمایت کردند. این شبه کودتا در اوکراین باعث ایجاد شکاف در جامعه شد. غرب اوکراین به اروپا تمایل داشت و شرق آن به روسیه. امریکا به اتحادیه اروپا فشار آورد که روس‌ها را تحریم کند، در حالی که بسیاری در اتحادیه اروپا مخالف تحریم بودند، چون امریکا که ضرر نمی‌کرد، بلکه این اتحادیه اروپا بود که تجارت زیادی با روسیه داشت. آلمانی‌ها عمیقاً با تحریم مخالف بودند، اما نهایتاً روسیه را تحریم و دستورات امریکا را اجرا کردند.

بنابراین در مسئله ایران هم نباید انتظار داشت کشورهای اروپایی چندان مستقل عمل کنند. کسانی که این‌ گونه فکر می‌کنند، واقعاً نسبت به واقعیت‌های اروپا درک پایینی دارند. برخی از کشورهای اروپایی مستقل‌ترند و مشکلات اقتصادی زیادی هم دارند. ما می‌توانیم با آنها بیشتر کار کنیم. باید بین کشورهای اروپایی تفکیک قایل شد. به حرکات کشورهایی که به امریکا نزدیک‌ترند، باید با بی‌اعتمادی نگاه کرد. قطعاً آنها از امریکا خط می‌گیرند و چون امریکائی‌ها نمی‌توانند راحت وارد کشور ما شوند، آنها نیابتاً و از طرف امریکا جلو می‌آیند. به همین دلیل باید خیلی مراقب بود.

اروپایی‌ها در حال حاضر در داخل کشورهای خود با هزار و یک مشکل مواجه هستند و پول زیادی ندارند که سرمایه‌گذاری کنند. بحران اقتصادی در یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا خود را نشان داده است و دارد به‌سرعت به جاهای دیگر جنوب اروپا هم تسرّی پیدا می‌کند. اروپایی‌ها بیشتر به دنبال آنند که به ایران بیایند و جنس‌هایشان را بفروشند، وگرنه فکر نمی‌کنم بتوانند خیلی سرمایه‌گذاری‌های مفیدی را انجام دهند، به‌خصوص که شرایط طبق توافق با کشور ما به‌گونه‌ای است که سرمایه‌گذاری در آن به‌سختی انجام می‌شود.

شرکت‌های غربی از سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و کلان در ایران پرهیز می‌کنند، چون امکان دارد سرمایه‌گذاری کلان بکنند و بعد از صرف چند میلیون یورو یا دلار، امریکایی‌ها بگویند دیگر ادامه ندهید. وقتی در یک توافق چنین تردیدهائی وجود دارد، برای سرمایه‌گذاری‌های عمده و کلان کشورهایی مثل چین که مستقل هستند و ثروت بیشتری هم دارند و از قوانین امریکا هم تبعیت نمی‌کنند، شاید به شکل جدی‌تری مطرح باشند.

بنابراین باید خیلی با احتیاط عمل کرد و به این نکته هم توجه داشت که اروپا یکپارچه نیست. باید بین کشورهایی که سیاست‌های مستقل‌تری دارند و رفتارشان با ما بهتر است با کشورهایی که از امریکا پیروی می‌کنند تفکیک قایل شد.

*مدتی است که ناآرامی‌ها در ترکیه افزایش یافته . نقش تحولات ترکیه را بر تحولات منطقه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به هر حال آقای اردوغان در انتخابات قبلی پیروز نشد. خیلی‌ها در ایران متأسف هستند که آقای اردوغان که حزبش و جریانی که از اول به وجود آمد جریان مثبتی بود، متأسفانه توسط آقای اردوغان منحرف گردید و جریان مردمی و اسلامی ترکیه به سمت سیاست‌های تکفیری، قطر و عربستان برده شد. ترکیه به‌ جای اینکه با کشورهای بزرگ و قدرتمندی مثل ایران با مردمی که افکار دینی بسیار عقلانی دارند رابطه برقرار کند، در چهار پنج سال اخیر به خاطر خودخواهی‌های شخصی با کثیف‌ترین و خبیث‌ترین رژیم‌ها و گروه‌های تکفیری متحد شده است. این رویکرد شکاف‌های زیادی را در ترکیه به وجود آورده است.

از سوی دیگر مشکلات اقتصادی در ترکیه افزایش یافته است. برخی از این مشکلات حاصل سیاست‌های مداخله‌جویانه خبیثانه‌ای است که در سوریه و عراق اتخاذ کرده‌اند. پیش از این بین ترکیه با سوریه و عراق به خاطر مرزهای زمینی مشترک تجارت زیادی انجام می‌شد. در حوزه خلیج‌فارس تجارت از طریق همین کشورها صورت می‌گرفت. آقای اردوغان با سیاست‌های خصمانه‌ خود همه این امکانات را از بین برده است. همچنین  به دلیل مشکل نزدیک به دو میلیون آواره و مشکلات اقتصادی‌ای که خود آقای اردوغان به وجود آورده و نیز به خاطر شکاف‌های عمیقی که در بین اقشار مختلف جامعه ترکیه در نتیجه همین رفتارها و اتحادی که ایشان با وهابی‌ها و تکفیری‌ها انجام داده، اتفاق افتاده، شرایط آقای اردوغان نسبت به گذشته خیلی نامساعد شده و ایشان در انتخابات اخیر نتوانست اکثریت کرسی‌ها را به دست بیاورد.

باید ببینیم در دو سه هفته آینده چه اتفاقی می‌افتد. برخی معتقدند درگیری‌هایی که ایشان ایجاد کرده و حملات و بمباران‌های مکرر و کشتارهای فراوان در مناطق کردنشین برای این بوده که بتواند یک جور حس ناسیونالیستی را در مردم ایجاد کند تا به او رأی بدهند. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد بسیار تأسف‌بار است که انسان برای به دست آوردن رأی بیشتر عده‌ای را بکشد. اگر چه در سوریه و عراق
انسان های زیادی بخاطر سیاستهای ایشان کشته شدند.

قابل ذکر است که رسانه‌ها و کشورهای غربی در ابتدای درگیری‌های سوریه، از تکفیری‌ها حمایت و آنها را آزادی‌خواه معرفی کردند. اما جمهوری اسلامی از روز اول ضمن اینکه از بعضی رفتارهای نیروهای نظامی و انتظامی سوریه انتقاد داشت، ولی اعلام کرد تنها راه حل این معضل، گفتگو و انتخابات است و حتی طرح کوفی عنان را هم پذیرفت. ایران از ابتدا می‌خواست مسئله سوریه حل شود، ولی غربی‌ها، دولت ترکیه، سعودی‌ها و قطری‌ها نگذاشتند. بی.بی.سی و امثال آن در آن زمان تکفیری‌ها را آزادی‌خواه معرفی می‌کردند، در حالی که آنها از همان زمان هم این جنایت‌ها را مرتکب می‌شدند.

اگر ایران تحت فشار غربی‌ها، سعودی‌ها و ترکیه‌ای‌ها و قطری‌ها در سوریه کوتاه می‌آمد، هم سوریه و لبنان و هم عراق قطعاً سقوط می‌کردند. یک سال پیش اگر نصف نیروهای داعش و تکفیری‌ها در سوریه با نیروهای ارتش سوریه درگیر نبودند، با نیروی مضاعفی وارد عراق می‌شدند و اگر عراق سقوط می‌کرد، مرزهای ما تبدیل به خطوط مقدم می‌شدند، یعنی دو باره باید مثل سال‌های دفاع مقدس، از مرز ترکیه تا خلیج‌فارس  با دشمنی که خیلی عجیب و غریب‌تر از صدام است، می‌جنگیدیم.

در واقع این مقام معظم رهبری بودند که ما را از یک فاجعه هولناک نجات دادند. در این قضیه، ایشان تقریباً به‌تنهائی ایستادگی کردند و امروز اگر بر سر میز مذاکره با ۱+۵ امتیازی گرفته‌ایم، علاوه بر پیشرفت‌های هسته‌ای، به دلیل قدرت ما در منطقه و به واسطه متحدین و دوستان ما در لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و یمن است. در وقایع سال‌های اخیر در سوریه، عراق و یمن عملکرد نظام ما باعث شد ثبات در داخل کشور محفوظ بماند، بسیاری از مردمان منطقه نجات یابند و امریکایی‌ها و اروپایی‌ها مجبور شدند با ما به شکلی جدی وارد مذاکره شوند.

 

*ژنرال آلن نماینده مستقیم امریکا در ائتلاف ضد داعش مدتی قبل گفت مشکل سوریه از طریق نظامی حل نمی‌شود و سوریه باید یک گذار سیاسی بدون بشار اسد داشته باشد. دلیل اعتراف آلن را چه می‌دانید؟ راهکار بعدی امریکا برای سوریه چیست؟ نقش روسیه را در این میان چگونه تحلیل می‌کنید؟

روسیه ابتدائاً در قضیه سوریه خیلی با احتیاط رفتار کرد، چون نمی‌دانست چه اتفاقی خواهد افتاد. تنها کشوری که عمیقاً و با قدرت تمام از نظام سوریه در برابر تکفیری‌ها دفاع کرد ایران بود. فراموش نکنیم که ایران از ابتدا موافق اصلاحات و حل مشکلات مردم سوریه از طریق گفتگو بوده و هست و این را هم بارها گفته است، اما از نظام سوریه در برابر تکفیری‌های مسلح که از ترکیه، اردن، لبنان و بخش غربی عراق ـ که در دست داعش بود ـ به سوریه می‌رفتند، دفاع می‌کرد. آن موقع در  بخش غربی عراق با نام «دولت اسلامی عراق» حضور داشتند که جبهه النصره را در سوریه به وجود آوردند. اگر ایران نبود، قطعاً سوریه سقوط می‌کرد و امروز شرایط منطقه خیلی فاجعه‌بارتر بود.

روسیه به‌تدریج وارد میدان شد و الان محکم‌تر از گذشته وارد شده است. یک دلیل این است که روسیه نگران وضعیت داخلی خود است، چون سعودی‌ها، اماراتی‌ها و قطری‌ها دارند افکار وهابی را در سراسر دنیا ترویج می‌دهند و داخل روسیه هم این کار را کرده‌اند. بسیاری از افراطیون داخل سوریه اهل چچن هستند که به‌تدریج وهابی شده‌اند. در بوسنی، کرواسی، اروپا و چین این خطر به شکل جدی مطرح است. الان عده‌ای وهابی دارندبه اسم بوکوحرام در نیجریه جنایت می‌کنند. الشباب، طالبان و گروه‌های مختلفی که در سراسر جهان دست به جنایت می‌زنند، مردم را قتل عام می‌کنند، سر می‌بُرند، آتش می‌زنند و کشتار جمعی می‌کنند همه وهابی‌اند و روسیه نگران است.

اگر تکفیری‌ها در سوریه و عراق موفق شوند، به صورت تهدیدی برای روسیه در می‌آیند. امریکایی‌ها چون آن سوی اقیانوس هستند، دارند حماقت دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی را تکرار می‌کنند با این تصور که آسیب طالبان و امثال آن بیشتر متوجه رقبای امریکاست، از آنها حمایت می کنند.

ولی به هر حال روسیه، چین، هند و برخی کشورهای دیگر نگران‌اند، به‌خصوص با هندی‌ها که صحبت می‌کنم می‌بینم که به‌شدت نگران‌اند. کسی از بابت شیعه‌ها  نگران نیست، چون این‌گونه جریانات در شیعه‌ها به شکل جدی وجود ندارد، ولی جریانات تکفیری که سعودی‌ها و متحدین آن از آنها حمایت می‌کنند، در بین اهل سنت قوی و در حال رشدند، لذا هندی‌ها نگران جامعه مسلمان، خصوصاً اهل سنت‌شان هستند که نکند تحت تأثیر قرار بگیرند.

مضافاً بر اینکه به‌مرور زمان، روسیه دید که نظام سوریه توانسته است استقامت کند و دلگرم شد و بیشتر کمک کرد. به‌خصوص بعد از قضیه کشور لیبی که غربی‌ها بواسطه سؤاستفاده از قطعنامه شورای امنیت نابودش کردند و امروز به دست افراطیون افتاده است. مجموع این عوامل به اضافه خصومت امریکا با روسیه باعث شده است که این کشور به شکل جدی وارد سوریه شود.

البته امریکا هیچ رقیبی را نمی‌تواند تحمل کند. همان‌ طور که امریکایی‌ها با ایرانی‌ها این رفتار را دارند و نمی‌خواهند ایران به عنوان یک کشور قدرتمند و مستقل در این منطقه حضور داشته باشد، با روسیه و چین هم همین رفتار را می‌کند. امریکا همیشه امریکای لاتین را حیاط خلوت خود ‌دانسته است و لذا دوست ندارد در آنجا هم کشور مستقل و قدرتمندی وجود داشته باشد. کلاً امریکا با هر کسی که حس کند قدرتمند است برخورد و او را تضعیف می‌کند تا هژمونی‌اش حفظ شود.

 

*در مورد اظهارات ژنرال آلن هم بفرمایید.

به نظرم برای امریکایی‌ها روشن شده است که سیاست‌های خودشان، عربستان و اردوغان در سوریه با شکست مواجه شده است، ولی باز هم چیزی را می‌طلبند که منطقی نیست. دلیلی ندارد که رئیس‌جمهور سوریه به خواست امریکا، آل‌سعود، اردوغان و تکفیری‌ها کنار برود. ایران می‌گوید غربی‌ها باید دست از حمایت از وهابی‌های تکفیری بردارند و بعد می‌شود به شکل جدی در باره اصلاحات و انتخابات صحبت کرد، ولی قبل از اینکه آنها از حمایت از این جنایتکارها دست بردارند، اصلاً جای بحث نیست، چون الان دولت و ملت سوریه دارند برای بقایشان می‌جنگند و تا این تهدید از روی سرشان برداشته نشود، جای صحبت نیست. یمن هم به همین شکل است. امریکایی‌ها در شش هفت ماه اخیر راضی به نابودی ملت یمن بوده‌اند. چرا؟ چون مردم یمن می‌خواهند از آل‌سعود مستقل باشند.

کسانی که تصور می‌کنند غرب به دنبال آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است، به هر یک از این کشورها نگاه کنند، می‌فهمند اینها فقط خیالات و توهم است و فقط یک آدم خودفروخته یا بسیار ساده‌لوح یا بسیار متعصب نسبت به افکار غلط خود می‌تواند بعد از این اتفاقات کماکان چنین باورهایی نسبت به دولت امریکا یا متحدین او یا شخص رئیس‌جمهور امریکا و رؤسای کشورهای غربی داشته باشد. مسئولیت بیشترین جنایت‌های این منطقه نه تنها در سال‌های گذشته که در دهه‌های اخیر به گردن اینهاست. حتی صدام و ابوبکر بغدادی بدون حمایت کشورهای غربی و آل‌سعود هیچ وقت نمی‌توانستند آن جنایت‌ها را انجام بدهند.

 

*اشاره‌ای به یمن داشتید. به نظر شما نقش امریکا در بحران یمن چیست؟ آیا حمله عربستان به یمن در واقع با چراغ سبز امریکا انجام شده است؟

در اینکه امریکا چقدر در قضیه یمن دخالت دارد نظرات متفاوت است. برخی هم دچار این خوش‌باوری هستند که امریکا بدین وسیله می‌خواهد به عربستان ضربه بزند که سخن بسیار بی‌پایه‌ای است. باید ببینیم در عمل چه اتفاقی افتاده است. سعودی‌ها در یمن دست به کشتار عجیب و غریبی زده‌اند و آمار مرگ و میر واقعی خیلی بیشتر از این ارقامی است که منتشر می‌شوند. سعودی‌ها بیش از ۲۰ میلیون نفر را محاصره کرده‌اند و دارند آنها را از گرسنگی و بی‌دارویی می‌کشند. آنها حتی آثار باستانی را هم بمباران می‌کنند، چون وهابی هستند و مثل داعش و جبهه النصره با تاریخ دشمنی دارند. در این لحظه در جهان جنایتی نظیر جنایات یمن وجود ندارد و در چند ماه اخیر در سوریه و عراق هم سابقه نداشته است. محاصره یمن مثل غزه است. اسرائیل با همکاری اتحادیه اروپا، مصر و امریکا آنجا را محاصره کرد تا غذا به مردم نرسد وگرسنه بمانند. کشورهای غربی کمک کردند تا حتی نوزادان و بچه‌های کوچک هم غذائی برای خوردن نداشته باشند. امریکا و غرب نه تنها از حملاتی که به یمن می‌شود انتقاد نکرده‌اند، بلکه رسماً به عربستان کمک اطلاعاتی می‌کنند. دولت اسرائیل هم از همان ابتدا رسماً از این حرکت حمایت کرد. امریکایی‌ها در سوخت‌رسانی به هواپیماهای سعودی و دادن اطلاعات به آن کشور کمک می‌کنند.

از سوی دیگر امریکا رژیم سابق یمن را به رسمیت می‌شناسد، در حالی که وقتی عبد ربه منصور الهادی انتخاب شد، تنها کاندیدا بود، یعنی حتی به شکل صوری هم دو نفر کاندیدای دیگر در کنارش نداشت! قرار بود ریاست جمهوری انتقالی باشد و دوره‌اش دو ساله بود، ولی بعد از دو سال ماند. سپس استعفا داد. بعد از کشورش فرار کرد و گفت به آنجا حمله کنید. این رئیس‌جمهور مشروعیت ندارد، ولی امریکا از کسی که در کشورش نیست، استعفا هم داده، دوره‌اش هم تمام شده و از اول هم قرار بوده است موقتی باشد حمایت می‌کند. سعودی‌ها مردم عادی یمن را در محاصره دریایی قرار داده‌اند که به نظر من بزرگ‌ترین جنایت است و امریکایی‌ها و اروپایی‌ها در این جنایت شریک هستند. بمباران یک بحث است، حمایت از رئیس جمهوری که حتی در داخل کشور خودش هم نیست بحث دیگری است. حمایت از آل‌سعود که دارد با القاعده ـ همان القاعده‌ای که ماجرای ۱۱ سپتامبر را در امریکا به راه انداخت ـ برای حمله به مردم یمن همکاری می‌کند یک بحث است و محاصره دریایی و فاجعه‌ای که دارند به سر ملت یمن می‌آورند بحث دیگری است. در این فاجعه، امریکا شریک جرم و شخص آقای اوباما جنایتکار جنگی است. ما نمی‌توانیم همه گناهان را فقط به گردن حکومت آل‌سعود بیندازیم تمام سلاح‌هایی را که الان بر سر مردم یمن ریخته می‌شود، امریکایی‌ها و فرانسوی‌ها و برخی از کشورهای غربی در اختیار آل‌سعود قرار می‌دهند. بنابراین کشورهای غربی در این جنایت شریکند، کما اینکه در جنایات لیبی، سوریه، لبنان، افغانستان و عراق که این مصائب به سر مردم آمده است شریک هستند. حتی گناه رفتارهای وحشیانه وهابی‌هایی هم که در نیجریه به جان مردم افتاده‌اند به گردن غربی‌هاست، زیرا آنها به آل‌سعود، قطر و امارات اجازه داده‌اند که این افکار ویرانگر و احمقانه را در سراسر جهان پخش کنند. علت هم این است که می‌خواهند ایران را مهار کنند تا دوستداران ایران، اعم از مسلمان و غیرمسلمان در منطقه و فراتر از آن منزوی شوند.

بنابراین در شراکت امریکا در این فجایع جای کمترین تردیدی نیست و کسانی که غیر از این را بیان می‌کنند یا حقوق‌بگیر آنها و یا بدتر از آن هوادار بی جیره و مواجب  بزرگ‌ترین جنایتکاران عصر ما هستند.

 

*علی عبدالله صالح دست نشانده آل‌سعود بود. چطور الان رفته و در کنار حوثی‌ها قرار گرفته است؟

حرف انصارالله یمن این است که در اداره یمن همه باید مشارکت کنند. شاید ما علی عبدالله صالح را خیلی نپسندیم، اما در یمن طرفدارانی دارد. در عراق عده‌ای حامی صدام بودند و حکومت عراق و اکثر مردمش با اینها بد هستند، ولی واقعیت جامعه عراق این است که مردم باید در کنار هم زندگی کنند. موقعی که حزب‌الله رفت و جنوب لبنان را گرفت، عده‌ای از مسیحی‌ها در زندان‌های جنوب لبنان شکنجه‌گرهای افراد مقاومت بودند. یکی از این افراد مقاومت خودش این حرف را به من زد، نه اینکه با واسطه شنیده باشم. گفت برای اینکه بتوانند او را وادار به اقرار و دادن اطلاعات کنند، در مقابل چشم‌هایش به همسرش بی‌حرمتی کردند. اسرائیل موقعی که شکست خورد بدون اینکه به این مزدوران بگوید، عقب کشید و رفت. حزب‌الله از هوادارانش خواست از این مسیحی‌ها و خانواده‌هایشان انتقام نگیرند. این فردی که اشاره کردم می‌گفت آن شکنجه‌گر را بارها دیده، اما چون قول داده است کاری نکند، به فکر انتقام‌گیری نیست. چرا؟ چون مردم در جنوب لبنان باید در کنار هم باشند. در هر حال برای مصالح عموم گاهی باید از بعضی چیزها صرف‌نظر کرد.

انصارالله یمن را برای خودش نمی‌خواهد، کما اینکه حزب‌الله هم لبنان را برای خودش نمی‌خواهد، بلکه اینها معتقدند که کشور باید به شکل دسته‌جمعی اداره شود و همه مشارکت داشته باشند، نه اینکه مزدور این یا آن حکومت باشند. علی عبدالله صالح و هر فرد و گروه دیگری که در یمن نفوذ دارند، در حد و میزان خودشان جایگاه خود را دارند. در هر حال بین آل‌سعود، تکفیری‌ها و علی عبدالله صالح که حاضر است همرا آنها بجنگد، قطعاً او اولویت دارد.

در هر حال یمن قبیله‌ای است و علی عبدالله صالح هم طرفداران خودش را دارد. در عراق و سوریه هم گروه‌های متجاوز می‌گویند همه چیز باید در ید قدرت ما باشد، اما ایران و متحدانش عموما می گویند همه باید در حد قدرت و طرفدارانشان میدان برای اعمال قدرت داشته باشند و نه بیشتر. ما می‌گوییم همه باید در کنار هم باشند، اما امریکایی‌ها در عمل می‌گویند آل‌سعود و تکفیری‌ها باید همه کاره و بقیه کنار باشند، کما اینکه در زمان صدام در برابر اکثریت مردم عراق از صدام حمایت می‌کرد و حالا دلسوز مردم عراق شده‌اند.

ما باید در کنار آرمان‌گرایی واقع‌گرا هم باشیم. باید آرمان‌هایمان را حفظ کنیم، ولی در عین حال واقعیت‌های دنیا را هم ببینیم. مردم با عقاید، مذاهب و افکار متفاوت باید بتوانند در کنار هم زندگی کنند. به نظر من در یمن، انصار بیش از دیگر گروه‌ها توانست این مسیر را طی کند. حزب‌الله لبنان هم در این عرصه موفق بود. ما از طرفداران سابق صدام دل خوشی نداریم، ولی بنا نیست همه آنها را به دریا بریزیم. به هر حال اینها بخشی از جامعه عراق هستند و باید در آرامش در کنار دیگران زندگی کنند و امیدواریم در درازمدت این افراد از گذشته عراق درس عبرت بگیرند و نسبت به صدام و رژیم بعث و افراط‌گرایی امروز تغییر نگرش بدهند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

  1. واقعیت این است که جنایاتی که آقای اوباما کرده، آقای بوش هم نکرد. اوباما لیبی را به‌وسیله متحدینش نابود کرد. همین‌‌طور سوریه، عراق و یمن را. عملکرد آقای اوباما بسیار وحشتناک بوده است. تاریخ قضاوت خواهد کرد که در این چند سال چه بر سر مردم این منطقه آورده است.

 

  1. اگر ایران تحت فشار غربی‌ها، در سوریه کوتاه می‌آمد، هم سوریه و لبنان و هم عراق قطعاً سقوط می‌کردند و اگر عراق سقوط می‌کرد، مرزهای ما تبدیل به خطوط مقدم می‌شدند.در واقع این مقام معظم رهبری بودند که ما را از یک فاجعه هولناک نجات دادند. در این قضیه، ایشان تقریباً به‌تنهائی ایستادگی کردند.

 

  1. اگر امریکایی‌ها به هنگام اجرای توافق صحیح عمل کنند و در ظرف دو سه سال آینده شرارت و خباثت نکنند، شاید بشود این‌طور برداشت کرد که امریکا تغییر کرده است و بنظرم تازه آن وقت است که می‌شود بحث کرد که آیا بر سر مسائل دیگر با امریکا می شود صحبت کرد یا خیر، ولی در حال حاضر امریکایی‌ها نه در لفظ تغییر کرده‌اند و نه هنوز بر اساس توافق، کار مثبتی را انجام داده‌اند.

 

 

 

 

۴٫

باید بین کشورهای اروپایی تفکیک قایل شد. به حرکات کشورهایی که به امریکا نزدیک‌ترند، باید با بی‌اعتمادی نگاه کرد. قطعاً آنها از امریکا خط می‌گیرند و چون امریکائی‌ها نمی‌توانند راحت وارد کشور ما شوند، آنها نیابتاً و از طرف امریکا جلو می‌آیند. به همین دلیل باید خیلی مراقب بود

 

 

۶٫

در مسئله ایران هم نباید انتظار داشت کشورهای اروپایی چندان مستقل عمل کنند. کسانی که این‌ گونه فکر می‌کنند، واقعاً نسبت به واقعیت‌های اروپا درک پایینی دارند. برخی از کشورهای اروپایی مستقل‌ترند و مشکلات اقتصادی زیادی هم دارند. ما می‌توانیم با آنها بیشتر کار کنیم.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

چشم انداز تجاوز عربستان سعودی به یمن

حسین رویوران

تقریباً شش ماه از جنگ عربستان سعودی بر ضد یمن می‌گذرد و این کشور به همراه برخی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس به حملات ناجوانمردانه خود از هوا و زمین و دریا به مردم یمن ادامه می‌دهد؛ حملاتی که به ویرانی گسترده وکشتار و مجروح کردن بیش از پنجاه هزار نفر از مردم مظلوم این کشور انجامیده است. بسیاری از مردم می‌پرسند که چشم‌انداز این جنگ چه خواهد شد و نبرد به نفع چه کسی پایان خواهد یافت؟

عربستان سعودی مانند هر جبار دیگری با این تصور جنگ را بر ضد یمن آغاز کرد که ظرف چند هفته مردم فقیر یمن تسلیم خواسته‌های زورگویانه آنها شوند و همانند گذشته به تسلط ریاض بر این کشور تن دهند غافل از اینکه در یمن تحولات اجتماعی و سیاسی عمیقی اتفاق افتاده که اجازه نمی‌دهد این مردم مانند گذشته زیر تسلط آل‌سعود بروند. عربستان سعودی فکر می‌کرد که بسیاری از کشورهای اسلامی به علت کمک‌های مالی ریاض در این جنگ در کنار آل‌سعود قرار خواهند گرفت، اما واقعیت‌های میدانی، خلاف این تصورات را نشان داد. پاکستان‌، ترکیه، مصر و مغرب از اعزام نیروی‌زمینی در کنار عربستان برای آغاز مرحله دوم جنگ، یعنی جنگ‌ زمینی خودداری کردند و اکنون جنگ کاملاً فرسایشی شده وائتلاف عربی _‌ سعودی قادر به یکسره‌سازی ماجرا نیست.

تلاش اخیر سعودی‌ها برای جذب نزدیک به سی‌هزار نفر از افراد مقیم عربستان به عنوان مزدور و اعزام آنها به جنوب یمن، به‌رغم پیشروی جزیی در شهرعدن، با توفیق زیادی همراه نبوده و آنان پس از چند هفته نتوانستند طبق نقشه به صنعا، پایتخت یمن برسند و کار را یکسره کنند. این وضعیت عربستان را وادار کرد تا بیست هزار نفر دیگر از مزدوران را جذب و آنها را با صدها افسر سعودی، اماراتی وبحرینی از مبدا مارب در مرز شمالی یمن  وارد عملیات کند، اما موشکباران محل استقرار آنها توسط نیروهای مقاومت یمنی در روز اول به فاجعه‌ای بزرگ تبدیل شد و ۴۵ افسر اماراتی و۱۲ افسر سعودی و ۵ افسر بحرینی به همراه نزدیک به صد مزدور از ملیت‌های دیگر به هلاکت رسیدند. تلاش ریاض برای عبور از این حادثه از طریق جذب هزار نظامی قطری تا کنون درگیر شرط‌های قطر است که خود این اختلاف‌ها نشان‌دهنده بن بست کامل آل‌سعود است.

به موازات ناکامی‌های نظامی سعودی‌ها، رخنه روزانه نیروهای مقاومت یمن به داخل خاک عربستان سعودی و انهدام ده‌ها پایگاه نظامی و نفتی در استان‌های نجران و جیزان و عسیر، شرایط نظامی عربستان را به بدترین شکل منعکس کرد. این عملیات نشان می‌دهند که نیروهای سعودی با برخورداری از پیشرفته‌ترین امکانات نظامی قادر به حفظ مرزهای خود نیستند و به‌رغم پیشدستی ریاض و بمباران مراکز نظامی یمنی‌ها در ابتدای جنگ، صنعا همچنان در حمله به استان‌های جنوبی عربستان ابتکار عمل را در دست دارد. استفاده یمنی‌ها از موشک‌های دور برد، به‌رغم خیانت عبدربه منصور هادی، رئیس‌جمهور مستعفی یمن در دادن اطلاعات  همۀ  مراکز موشکی یمن به عربستان و بمباران آنها در روز اول جنگ توسط آن کشور، عربستان سعودی را کاملاً غافلگیر کرد. برخی از این حملات، جنوب ریاض را نشانه رفت که خود جسارت و شهامت نیروهای یمنی را نمایان می‌سازد. کشته شدن چندین فرمانده لشکر و تیپ سعودی در حملات یمنی‌ها در خاک سعودی و یا موشکباران محل تجمع نیروهای نظامی عربستان هم که این کشور نتوانست انکار کند، کار آمدی و دقت  و تجربۀ بالای نظامیان یمنی را نشان داد.

در آن سوی معادله یعنی در جبهه یمنی‌ها صحنه قابل قبولی دیده می‌شود. کشور یمن جزو ده کشور فقیر جهان است و در این جنگ در مقابل کشوری قرار گرفته که پولدارترین کشور منطقه و دارای بیش از ۱۲۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی است، اما یمن به‌رغم فقر و عقب‌ماندگی، در شش ماه گذشته کم نیاورده و همچنان در مقابل تجاوز ریاض مقاومت می‌کند.

یمنی‌ها در مقابل هجوم گستردۀ آل‌سعود وظیفه‌ای جز دفاع و حفظ سرزمین خود ندارند و این مهم را تا کنون به بهترین نحو ممکن انجام داده‌اند. وحدت جامعۀ یمن به‌رغم پیشنهاد‌های پولی چشمگیر سعودی‌ها، تصویر جدیدی از این ملت ریشه‌دار و با فرهنگ را به نمایش گذاشت. عربستان سعودی با همه تلاشی که انجام داد تنها موفق شد نیروهای القاعده، داعش و حزب اصلاح (حزب اخوان المسلمین یمن) و هواداران عبدربه منصور هادی را در کنار خود داشته باشد و این میزان اندک طرفداران ریاض در یمن، اجماع ملی در این کشور بر ضد عربستان را نمایان می‌سازد.

این واقعیت زمانی اهمیت پیدا می‌کند که بدانیم عربستان سعودی در گذشته، یمن را به حیاط خلوت خود تبدیل کرده و هزاران چهره سیاسی، شیوخ قبایل، نخبگان دانشگاهی و کارشناسان سیاسی را خریده بود و طی چهل سال گذشته به آنها حقوق پرداخت ‌کرده است، ولی از زمانی که انصار‌الله وارد میدان شدند، شرایط به‌کلی تغییر یافت و جامعه یمن فرهنگ سیاسی متفاوتی پیدا کرد. رخنۀ نیروهای یمنی به عمق ۶۰ کیلومتری خاک عربستان و وارد کردن ضربه‌های جدی به مراکز نظامی و حیاتی این رژیم در استان‌های جنوبی نشانه تهور و شجاعتی است که یمنی‌ها در سایه انقلاب انصار‌الله و رهبری سید عبد‌الملک حوثی بدان دست یافته‌اند.

آنچه مسلم است در جنگ فعلی به‌رغم تفاوت فاحش موازنه قدرت میان دو طرف جنگ، عربستان سعودی دچار بحران شده است. خاندان آل‌سعود در نتیجه این جنگ دچار اختلاف شده‌اند و تصفیه‌های سیاسی که در جنگ صورت گرفت، پایان نیافته است وهر آن ممکن است به بحران‌های جدیدی تبدیل شود. جنگ کنونی بودجه نظامی سعودی را دچار کسری کرده و پایین آمدن قیمت نفت نیز این بحران را دو چندان ساخته است.

طبق برآورد صندوق بین‌المللی پول، کسری بودجه عربستان سعودی در سال جاری ۲۰۱۵ بالغ بر ۱۳۰ میلیارد دلار است که در چند دهه اخیر بی‌سابقه بوده است. این صندوق در گزارش خود اعلام کرده است که کاهش تدریجی ذخایر مالی سعودی می‌تواند این کشور را دچار بحران جدی سازد و رشد اقتصادی این کشور را منفی کند. ریاض همواره با اتکا به ذخایر مالی، بحران‌های کاهش قیمت نفت را پشت سر ‌گذاشته است. سفر اخیر ملک سلمان به امریکا و امضای چندین قرارداد خرید سلاح‌های هوشمند از این کشور نشان می‌دهد که این رژیم جبار تا چه حد از حجم وسیع آتش در بمباران‌های خود علیه مردم مظلوم یمن استفاده کرده که انبارهای سلاح او تهی و ناچار شده سلاح‌های جدیدی از امریکا بخرد. در حال حاضر بسیاری از مقامات عربستان نگرانند که دیر یا زود دولت ملی در یمن سر کار بیاید و جنایات جنگی کنونی عربستان سعودی و نیز جنایت علیه غیرنظامیان یمن را  در دادگاه کیفری بین‌المللی پیگیری کند. عربستان سعودی با حمله به مناطق غیرنظامی و کشتار هزاران زن و کودک و سالمند، معاهدات چهارگانه ژنو را به صورت گسترده نقض کرده است و دولت یمن می‌تواند این جنایات را در محافل حقوق بشری و دادگاهای بین‌المللی پیگیری کند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

عربستان سعودی مانند هر جبار دیگری با این تصور جنگ را بر ضد یمن آغاز کرد که ظرف چند هفته مردم فقیر یمن تسلیم خواسته‌های زورگویانه آنها شوند و همانند گذشته به تسلط ریاض بر این کشور تن دهند غافل از اینکه در یمن تحولات اجتماعی و سیاسی عمیقی اتفاق افتاده که اجازه نمی‌دهد این مردم مانند گذشته زیر تسلط آل‌سعود بروند.

 

۲٫

یمنی‌ها در مقابل هجوم گستردۀ آل‌سعود وظیفه‌ای جز دفاع و حفظ سرزمین خود ندارند و این مهم را تا کنون به بهترین نحو ممکن انجام داده‌اند. وحدت جامعۀ یمن به‌رغم پیشنهاد‌های پولی چشمگیر سعودی‌ها، تصویر جدیدی از این ملت ریشه‌دار و با فرهنگ را به نمایش گذاشت.

 

 

 

30نوامبر/16

سلطه یهودیان بر آمریکا از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟

                                             

پاسخ به شبهات تاریخی

                     

                                                                                             

مجید صفاتاج

حضور یهودیان در امریکا از اواخر قرن هجدهم شکلی علنی به خود گرفت. در سال‌های پایانی این قرن، یهودیان به‌رغم تعداد کم توانستند بیش از هر گروه دیگری در جامعه امریکا و در مراکز اقتصادی این‌کشور رخنه کنند تا جایی که «فرانکلین»  از رهبران جنبش استقلال امریکا در کنفرانسی‌ در سال ۱۷۸۹ به مردم امریکا در مورد مهاجرت یهودیان و ورود و رخنه آنان به جامعه امریکا هشدار داد و گفت: «خطر بزرگی ایالات متحده امریکا را تهدید می‌کند. این خطر از سوی یهودیانی است که به این سرزمین مهاجرت و در آن اقامت می‌کنند. آنان بر عزم ملت خلل وارد می‌آورند و منش تجارت شرافتمندانه را متزلزل می‌سازند. آنان هرگز با بقیه مردم در هم نمی‌آمیزند،  بلکه دولتی را در درون این دولت ایجاد می‌کنند. آنان همان‌گونه که در پرتغال و اسپانیا انجام دادند، مردم را در خفقان مالی قرار خواهند داد.

«من به شما آقایان هشدار می‌دهم که اگر یهودیان از مهاجرت به اینجا منع نگردند حتماً فرزندان شما در پای گورهایتان شما را نفرین و لعن خواهند کرد. یهودیان حتی اگر ده نسل هم در میان ما زندگی کنند، باز هم کردار و منش‌شان با ما فرق می‌کند.۱ »

این هشدار فرانکلین به مردم امریکا هنگامی بیان شد که شمار یهودیان مهاجر به این کشور از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کرد. در سال ۱۸۲۵ فقط ده هزار یهودی در امریکا زندگی می‌کردند، ولی با مهاجرت یهودیان آلمانی تا سال۱۸۸۰ این رقم به۲۵۰ هزار نفر رسید. بین سال‌های۱۸۸۱ تا ۱۹۴۱ با مهاجرت یهودیان یدیش زبان و فقیر اروپای شرقی و مرکزی به امریکا که از ترس (شایعه) اردوگاه‌های مرگ، (افسانه)کوره‌های آدم سوزی و قتل عام فرار کرده بودند، رقمی نزدیک به ۴ میلیون نفر به یهودیان امریکا افزوده شد. یهودیان جدید اکثراً در شهرهای شمال شرقی و همان شهرهایی که پدربزرگان‌شان، انتخاب کرده بودند، سکونت گزیدند، ولی افزایش تعداد یهودیان موجب شد تا آنها در جوامع کوچک‌تری در سطح امریکا پخش شوند.۲»

تا پیش از جنگ جهانی دوم محافل صهیونیست امریکا نفوذ زیادی در بین یهودیان این کشور نداشتند، اما قدرت آنها در دستگاه‌های حکومتی زیاد بود. پس از شروع جنگ جهانی دوم که امریکا به عنوان قدرت برتر غرب در مقابل کمونیسم قد علم کرد، رهبران صهیونیست در کنفرانس بالتیمور در ۸ می ۱۹۴۲ در شهر نیویورک امریکا تصمیمات مهمی در این زمینه گرفتند. هر چند این کنفرانس نشست رسمی صهیونیست‌ها محسوب نمی‌شد، اما امکان برگزاری آن از اهمیت خاصی برخوردار بود. چنین نشستی را در امریکا می‌توان نقطه آغاز یک جریان دگراندیشی دانست. عده‌ای معتقدند این اقدام نشانه اتکای جریان صهیونیستی به امریکا به جای انگلستان بود.

در همین سال‌ها (۱۹۴۸) بود که کمیته اجرایی شعبه سیاسی صهیونیست‌ها که نقش رابط این سازمان با دولت انگلستان را داشت به شهر نیویورک منتقل شد. رهبران صهیونیست پس از جنگ جهانی دوم به این اعتقاد رسیده بودند که در هر اقدامی حمایت ایالات متحده امریکا برای موفقیت یهودیان ضروری است، زیرا از یک سو حمایت سیاسی امریکا را برای فشار وارد کردن به بریتانیا که نیاز شدیدی به حمایت‌های مالی و سیاسی امریکا داشت، جلب می‌کردند و از سوی دیگر از کمک‌های مالی و تبلیغاتی یهودیان امریکا که ثروتمندترین یهودیان جهان بودند برخوردار می‌شدند.۳‌«

اقلیت یهودیان امریکا تا آن زمان با افکار صهیونیسم مخالف بودند، ولی با کشتار یهودیان توسط نازی‌ها که با تبانی صهیونیست‌ها انجام شد و صهیونیست‌های اروپایی تبلیغات گسترده و اغراق‌آمیزی را در ارتباط با مظلومیت قوم یهود و نیز ضرورت ایجاد یک سرپناه برای آنان کردند، به سوی صهیونیسم گرایش پیدا کردند.

پس از این رویدادها سیل مهاجرت یهودیان به امریکا سرازیر شد و آنها توانستند در اندک زمانی بیش از هر گروه دیگری در یکی شدن و جمع گردیدن با جامعه امریکا موفق شوند و به‌سرعت در مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشور رخنه کنند.

استیو کوهن، دانشیار، جامعه شناس کالج کوئیان و مرکز مطالعات جدید در باره یهودیان در دانشگاه برندیس، در کتابی با عنوان «تجدد امریکایی و هویت یهودی» چنین می‌نویسد:

«یهودیان امریکایی که بسیاری از آنان به طبقه بالا و مرفه جامعه امریکایی تعلق دارند،  با سرعتی فوق‌العاده‌ و در مدت زمانی کوتاه در طبقه متوسط جامعه امریکا قرار گرفتند. این حقیقتی است که در تاریخ اجتماعی صد ساله اخیر امریکا ثبت شده و مستند است. ناظرین در این مورد آمار درخور توجهی را ذکر می‌کنند. به عنوان مثال تقریباً کلیه جوانان یهودی در سنین ورود به دانشگاه وارد کالج و دانشگاه‌های مختلف شده‌ و تعداد مشاغلی را که احراز کرده‌اند نسبت به تعداد جمعیت آنها کاملاً بی‌تناسب است. این امر اگر در سال‌های قبل محرز نبود، ولی از سال‌ ۱۹۲۰ به بعد کاملاً مشخص است. میانگین ثروت یهودیان چنانچه از درآمد اسقف تجاوز نکند، با آن مساوی است. شایان ذکر است که در امریکا اسقف‌ها ثروتمندترین گروه مذهبی هستند. بدیهی است که ثروت یهودیان از سایر گروه‌های نژادی امریکا هم بیشتر است.»

در قسمت دیگر این کتاب می‌خوانیم:

«به‌رغم تعداد فراوان یهودیان کم بضاعت شهری، یهودیان در مجموع صاحب مشاغل سطح بالایی هستند که نوید برخورداری آنها از موقعیت اجتماعی بهتری را در امریکا می‌دهد. اکثر بررسی‌هائی که در ده سال اخیر به عمل آمده نشان می‌دهند که یهودیان دائماً پیشرفت می‌کنند و بسیاری از آنان برگزیده‌ترین مشاغل اجتماعی ازقبیل سناتوری، ریاست شرکت‌ها، ریاست مجامع دانشگاهی و مدارس حرفه‌ای را به خود تخصیص داد‌ه‌اند.۴»

پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ و به دنبال یک سلسله تحولات سیاسی بین‌المللی که صهیونیست‌های امریکایی در آن نقش مهمی را ایفا کردند، این گروه توانست در سازمان جهانی صهیونیست‌ها جایگاه مهمی را به دست بیاورد.

به عنوان مثال:

«یهودیان امریکا حدود ۲۹ درصد از اعضای سازمان را به خود اختصاص دادند و سهم رژیم صهیونیستی حدود ۳۸ درصد و سایر اتحادیه های جهانی جمعاً ۳۳ درصد بود.۵ »

روند صعودی نفوذ و سیطرۀ یهودیان امریکا در دستگاه‌های دولتی و مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشور، نتیجه عملکرد و آمیختگی موفقیت‌آمیز آنان با جامعه امریکایی است. آمار حیرت‌انگیز ذیل که اندکی پس از تشکیل اسرائیل در سال۱۹۵۰،  از نفوذ و فعالیت صهیونیسم در جامعه امریکا گرفته شده، درخور توجه است و به‌خوبی این روند صعودی را نشان می‌دهد.۶

وکلای دادگستری  ۷۰% یهودی       ۳۰%                 آمریکایی

پزشکان         ۶۹% ˝           ۳۰%   ˝

بازرگانان      ۷۷% ˝           ۲۳%   ˝

پیشه‌وران       ۴۳% ˝           ۵۷%   ˝

کارمندان دولت  ۳۸% ˝           ۶۲%   ˝

کارگران فنی    ۲%   ˝           ۹۸%   ˝

کشاورزان       ۰۰۱%            ˝     ۹/۹۹%                 ˝

بیکاران و از پا افتادگان        ۰۰%   ˝                ۱۰۰%            ˝

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با اینکه یهودیان حدود۶/۲ درصد جمعیت امریکا را تشکیل می‌دهند، اما همان طور که در جدول بالا ملاحظه می‌شود تمام مراکز حساس و مشاغل مهم اجتماعی در دست آنهاست. یهودیان با استفاده از جامعه باز امریکا و به دلیل داشتن یک سری  خصلت‌های معروف این قوم، نقاط حساس و کلیدی امریکا را پیدا می‌کنند و با رخنه به آنها به نفوذ و سلطه‌ خود می‌افزایند و بعد از سپری شدن ۵۰ سال از تشکیل اسرائیل می‌توان به‌راحتی میزان سلطه صهیونیست‌ها را بر امریکا حدس زد. آمارهایی که از اوایل دهه ۸۰ تا کنون در این زمینه ارائه شده به خوبی سلطه پنهانی صهیونیست‌ها بر امریکا را نشان می‌دهند که از آن میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. تاثیرگذاری مادی بر سیاستمداران، اندیشمندان و افراد صاحب نفوذ و شستشوی فکری آنها با مفاهیم صهیونیستی.
  2. ایجاد ارتباط کامل بین منافع آمریکا و صهیونیسم
  3. به سکوت کشاندن مخالفان  سیاست‌های رژیم صهیونیستی به هر نحو ممکن از تطمیع و ترغیب گرفته تا تهدید و ارعاب.
  4. رخنه در میان اقشار صاحب نفوذ در افکار عمومی و تحت تاثیر قراردادن آنان.
  5. تسلط بر وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی.
  6. تسلط بر اساتید دانشگاه‌ها و اندیشمندان و ادبا.

بدیهی است که دارایی و ثروت یهودیان نقش عمده‌ای را در راستای تحقق این اهداف ایفا می‌کند. مجموعه‌هائی چون کنگرۀ امریکا، محافل رسانه‌ای (مطبوعات و رسانه‌های گروهی)، محافل علمی کلاسیک و دانشگاه‌ها و … نیز به کمک یهودیان شتافته‌اند و آنان را در تحقق این امر یاری می‌کنند.

 

پانوشت:

  ۱- مجله «نداء قدس» سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص۳۱

  ۲ – اوبرین، لی: سازمان‌های یهودیان امریکا و اسرائیل، ترجمه ع. ناصری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۱۱

 ۳ – علیزاده، علی: گروه‌های فشار (لابی) یهود در امریکا، نشریه «پژوهش یار» ویژه نامه اسرائیل، مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی، پاییز ۱۳۷۸، ص ۸۹

۴ – اوبرین، لی: همان، ص ۱۲و۱۳

۵ – مؤسسه مطالعات فلسطین: سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی، مرکز مطالعات و تحقیقات اندیشه سازان نور و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: ۱۳۷۷، ص۳۸۳

۶ – به نقل از: زاوش، م، ج: همان، ص ۸۷

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به نقش رژیم صهیونیستی در تجزیه جنوب سودان

 

احمد بروایه

مقدمه:

سودان کشوری در شرق آفریقااست که قبل از تجزیه با دارا بودن مساحتی معادل دو‌ و‌ نیم میلیون کیلومترمربع بزرگ‌ترین کشور عربی و آفریقایی محسوب می‌شد. این کشور به دلیل موقعیت استراتژیک و مساحت و ثروت‌های طبیعی فراوان همواره مورد توجه قدرت‌های استعماری مختلف همچون عثمانی‌ها‌، مصری‌ها، بریتانیا، ایالات متحده، چین و رژیم صهیونیستی و محل سکونت‌ گروه‌های متنوع زبانی، دینی و قبیله‌ای بوده است و همین امر علاوه بر مساحت بسیار زیاد این کشور باعث شده که سودان در طول تاریخ با مشکلات داخلی زیادی مواجه باشد و کشورهای استعمارگر همواره تلاش کرده‌اند با استفاده از مشکلات داخلی و یا تأثیر بر گروه‌های زبانی، قبیله‌ای و دینی، این کشور را تجزیه کنند و بر ثروت‌های آن چنگ بیندازند.

تجزیه جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ در حقیقت بخشی از نقشه‌های استعمار نو برای تجزیه منطقه بود و در نتیجه طولانی‌ترین جنگ داخلی قاره آفریقا که درآن کشورها و گروه‌هایی همچون اتیوپی، اوگاندا، اتحادیه کلیساهای جهانی و رژیم صهیونیستی از مخالفان دولت سودان در جنوب حمایت می‌کردند، به وقوع پیوست و در نهایت باعث تجزیه این کشور مهم اسلامی شد.

اهمیت سودان پیش از تجزیه:

سودان با برخورداری از موقعیت استراتژیک در شرق آفریقا به دلیل داشتن مرز مشترک با بیش از ده کشور و مساحت بسیار زیاد از دیرباز یکی از شاهراه‌های ارتباط آفریقا و جهان اسلام و دروازه ورود اسلام به منطقه جنوب صحرا محسوب ‌شده است. سودان با دارا بودن منابع غنی نفت، طلا، اورانیوم وهمچنین خاک حاصلخیز و منابع آبی فراوان و جمعیت مناسب، در صورت استفاده صحیح از منابع می‌توانست به یکی از ابرقدرت‌های قاره سیاه تبدیل شود.

این کشور همچنین با ۶۷۰ کیلومتر ساحل در کنار دریای سرخ می‌تواند بر جریان تجارت در این شاهراه استراتژیک نظارت داشته باشد. سودان به دلیل ارتباطات تاریخی و همچنین عبور رود نیل از درون خاک خود، عمق استراتژیک مصر محسوب می‌شود و هرگونه تغییرات جغرافیایی در سودان می‌تواند امنیت آبی و به تبع آن امنیت ملی مصر را  با خطر‌های جدی مواجه کند.(۱)

 

اهمیت جنوب سودان:

جمهوری جنوب ‌سودان، با مساحتی معادل ۶۰۰هزار کیلومتر مربع در شرق قاره آفریقا و در همسایگی سودان، آفریقای مرکزی، کنگوی دموکراتیک، اوگاندا، کنیا و اتیوپی قرار دارد و به آب‌های آزاد دسترسی ندارد. جنوب سودان ۳۰% مساحت کل سودان بزرگ، قریب به ۱۰۰% منابع جنگلی و ۷۰% منابع نفت و گاز سودان پیش از استقلال را داراست. ۳۵% مساحت جنوب زمین‌های کشاورزی و ۷% آن آب‌های روان است. اهمیت منابع آبی جنوب سودان به‌حدی ‌است که در دهه ۱۹۷۰ دولت مصر با همکاری دولت سودان تصمیم گرفت با حفر کانالی در جنوب سودان، آب‌های سطحی تالاب‌های این منطقه را به نیل هدایت کند و آوردۀ آبی خود را افزایش دهد. این طرح به دلیل جنگ داخلی در سودان متوقف شد. اکنون با بالا گرفتن تنش برسر تقسیم آب میان مصر و دولت‌های منبع نیل و قرار گرفتن جنوب سودان در صف دولت‌های منبع، ازسرگیری این طرح برای مصر حیاتی به نظر می‌رسد.

منابع فراوان و توسعه نیافتگی جنوب سودان که ناشی از بی‌توجهی دولت‌های پیش از استقلال و جنگ داخلی بوده است، این کشور را به یکی از بازارهای بزرگ صدور کالا و خدمات در آفریقا تبدیل کرده است. اکثر مردم جنوب سودان را آفریقایی‌های سیاه‌پوست تشکیل می‌دهند که اغلب آنها بت‌پرست هستند و همین باعث شده که این کشور به محلی برای فعالیت گروه‌های تبشیری مسیحی تبدیل شود. گروه‌های تبشیری بیم دارند که گسترش اسلام در این منطقه به دلیل نزدیکی قومی با کشورهای همسایه مقدمه‌ای برای گسترش اسلام در منطقه شرق آفریقا شود.(۲)

ریشه های بحران:

وضعیت فعلی سودان نتیجه حمله ارتش مصری ـ عثمانی به این منطقه است. حاکمان مصر که به اهمیت رود نیل برای کشورشان پی‌برده بودند، برای اکتشاف منابع نیل و همچنین دستیابی به منابع طلا و بَرده به سودان حمله کردند. آنها با از بین بردن پادشاهی‌های موجود در جنوب مصر، این کشور را زیر نظر مصر متحد و تا اوگاندا پیشروی کردند. در این دوره جنوب سودان به عنوان منبعی برای بَرده شناخته می‌شد و دولت مصر با سرقت جوانان آفریقایی این منطقه آنها را برای خدمت در ارتش مصر آماده می‌کرد.( ۳)

علاوه بر این استفاده حاکمان مصر از افسران انگلیسی و بدرفتاری این افسران با مردم محلی باعث ایجاد نارضایتی در سودان شد. سیاست انگلستان در این دوره در سودان به وسیله افسران انگلیسی ارتش مصر دنبال می‌شد و رئوس کلی آن ممانعت از تثبیت سلطه مصری‌ها در منطقه و گسترش اسلام بود. بدرفتاری افسران انگلیسی باعث شعله‌ور شدن انقلاب «مهدی» در سال ۱۸۸۱ در سودان شد، انقلابی که انگلستان ۱۸ سال بعد موفق به سرکوب آن شد.

پس از سرکوب این جنبش، مصر و انگلستان موافقت‌نامه‌ای را برای حاکمیت مشترک بر سودان امضا کردند، اما عملاً سودان به کنترل انگلستان درآمد و سیاست‌های متفاوتی را در جنوب سودان در پیش گرفت. بریتانیا با هدف ممانعت از گسترش اسلام و جداسازی جنوب سودان، تعلیم و تربیت اسلامی را در جنوب ممنوع کرد، تسهیلات فراوانی را برای گروه‌های تبشیری در نظر گرفت، از ورود شمالی‌ها به جنوب ممانعت به عمل آورد، اسامی و لباس‌های عربی را ممنوع و پوشش محلی و برهنگی را تشویق کرد و تعطیلی هفتگی را از جمعه به یکشنبه تغییر داد.

این کارها نقش به‌سزایی در جدایی فرهنگی جنوب سودان ایفا کرد و باعث گردید که مسیحیان طبقۀ باسواد جنوب سودان را تشکیل بدهند.(۳)

پس از استقلال سودان، دولت به دست شمالی‌ها افتاد و طبقه سیاسی شمال سعی کرد با گسترش اسلام و زبان عربی، جنوب را با شمال متحد کند، اما به دلایل زیر موفق نبود:

  1. طبقه سیاسی شمال با اعمال تبعیض از اعطای مناصب سیاسی به جنوبی‌ها سرباز زد، به‌طوری که از مناصبی که پس از استقلال به دلیل خروج انگلیسی‌ها خالی شده بود، فقط دومنصب به جنوبی‌ها تعلق گرفت.
  2. کودتاهای سیاسی در سودان باعث ‌شد ملت نتواند در امور کشور مشارکت کند.
  3. دخالت‌های خارجی، مخصوصا همسایگان جنوبی، قدرت‌های جهانی و سازمان‌های کلیسایی.
  4. عدم توسعه اقتصادی جنوب به‌طوری که در هنگام استقلال ۸۰ درصد مردم جنوب بی‌سواد بودند.
  5. توجیه جنگ با استفاده غلط از مفهوم جهاد که باعث تنفرجنوبی‌ها از ارزش‌های اسلامی شد.

پس از استقلال سودان، جنوب این کشور شاهد دوره‌های طولانی جنگ و دوره‌های کوتاه آرامش بود. مهم‌ترین جنبش سیاسی جنوب سودان در ابتدا آنیانیا و سپس جبهه خلق برای آزادی سودان بود. در سال ۲۰۰۶ و پس از مذاکرات طولانی بین دولت سودان و جبهه خلق برای آزادی سودان قرارداد صلح نیواشا امضا شد که بر اساس آن جنوب سودان از حق تعیین سرنوشت برخوردار و در پی همه‌پرسی سال ۲۰۱۱ این کشور از سودان جدا شد.(۴)

منافع رژیم صهیونیستی در سودان:

رژیم صهیونیستی از حضور در آفریقا  دو هدف اساسی را دنبال می‌کند:

  1. تلاش برای شکستن محاصره کشورهای عربی دشمن وایجاد توازن با این کشورها
  2. یافتن بازارهای جدید برای کالا و خدمات مهندسی این رژیم و غارت ثروت‌های منطقه

سودان به دلیل برخورداری از منابع فراوان همواره مورد توجه رژیم صهیونیستی بوده است و این رژیم همواره سعی داشته با تجزیه سودان راه را برای استفاده از منابع ارزشمند این کشور باز کند. سیطره بر سودان و تجزیه آن به‌ دلیل قرار گرفتن در مرز جنوبی مصر می‌تواند امنیت ملی مصر را به مخاطره بیندازد. علاوه بر این رژیم صهیونیستی همواره با مشکل کمبود آب مواجه و به همین دلیل طرفدار ایجاد کانالی از رود نیل به اراضی اشغالی بوده است. روابط این رژیم با دولت‌های منبع رود نیل و تلاش برای تجزیه سودان به دلیل اهمیت حیاتی رود نیل برای مصر می‌تواند به عنوان اهرم فشاری قوی در این زمینه و همچنین دیگر قضایا بر این کشور مورد استفاده قرار بگیرد. از طرفی طرح‌های این رژیم برای سیطره بر دریای سرخ، اهمیت سودان را برای این رژیم دوچندان می‌کند.(۵)

ارتباطات سیاستمداران شمالی با رژیم صهیونیستی:

به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند. متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز در دوره‌های مختلف تاریخی، به دلیل منافع کوتاه مدت به این رژیم نزدیک ‌شدند. در سال ۱۹۵۲ حزب امت سودان با اعزام هیئتی به بریتانیا تلاش کرد نظر این کشور را برای استقلال سودان جلب کند و در همین راستا با برخی از اعضای سفارت رژیم صهیونیستی در لندن دیدار کرد و دو طرف بر ضرورت همکاری بر پایه دشمنی با مصر تاکید کردند.

ارتباطات حزب امت و رژیم صهیونیستی پس از استقلال سودان ادامه یافت و در دیدارهای مختلفی که در دهه ۶۰ در اماکن مختلف ادامه پیدا کرد، دو طرف بر ضرورت همکاری مشترک بر ضد مصر تأکید کردند. پس از کودتای جعفر النمیری ارتباط نظام سودان با رژیم صهیونیستی، خصوصاً در زمینه مباحث امنیتی ادامه پیدا کرد. اوج این ارتباطات، دیدار نمیری با آریل شارون در سال ۱۹۸۱ بود. در این دیدار علاوه بر موافقت نمیری به مهاجرت یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل، موافقت شد که رژیم صهیونیستی از سودان به عنوان پایگاهی برای آموزش نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی استفاده کند.(۶)

دخالت های رژیم صهیونیستی در جنوب سودان:

با وجود تلاش رژیم صهیونیستی برای ارتباط با سودان، این رژیم از دخالت در مسئله جنوب سودان با هدف تجزیه آن هم غافل نبوده است. اولین ارتباط میان گروه‌های جنوبی و رژیم صهیونیستی به سال ۱۹۶۳ باز می‌گردد. از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۲ دیدارهای منظمی میان رهبران جنبش آنیانیا و مقامات رژیم صهیونیستی در سفارتخانه‌های این رژیم در اوگاندا، اتیوپی، کنگو و کنیا صورت گرفتند. بر اساس گفته‌های رهبران جنوبی‌ها در آن زمان، جوزف لاگو رهبر جنبش آنیانیا در سال ۱۹۶۹ با سفیر رژیم صهیونیستی در کنیا دیدار کرد و پس از آن در نامه‌ای به مقامات صهیونیست، در راستای دشمنی مشترک با عرب‌ها، خواهان کمک‌های نظامی این رژیم به جنوبی‌ها شد. در همین راستا جوزف لاگو در همان سال و بنا به دعوت مقامات رژیم صهیونیستی به مناطق اشغالی سفر کرد و در این دیدارها توافق شد که رژیم صهیونیستی از طریق سلاح‌های روسی به غنیمت گرفته شده در جنگ شش روزه به جدایی‌طلبان سلاح برساند و عده‌ای از جنوبی‌ها برای آموزش‌های نظامی به فلسطین اشغالی اعزام شوند. از جمله نیروهای اعزام شده به فلسطین اشغالی جان‌گرانگ، مؤسس جبهه خلق برای آزادی سودان بود. همچنین رژیم صهیونیستی عده‌ای از مستشاران نظامی را برای آموزش شورشیان به منطقه اعزام کرد.

این اقدامات بر اثر امضای قرارداد صلح بین دولت و شورشیان متوقف شدند. در پی تأسیس جبهه خلق برای آزادی سودان و شروع دو باره شورش در جنوب، رژیم صهیونیستی دخالت‌های سابق خود را در منطقه از سر گرفت به طوری که در سال ۲۰۰۲ تعداد مستشاران نظامی این رژیم به جنوب سودان به ۳۰۰ نفر رسید. پس از ایجاد اختلاف در جبهه مردمی برای آزادی سودان، در نتیجه تغییر شیوه جون‌گرانگ از استقلال به وحدت با سودان، رژیم صهیونیستی از شاخه جدایی‌طلبان حزب به رهبری ریاک‌مشار حمایت و بر لزوم جدایی جنوب سودان تأکید کرد. این رژیم همچنین با استفاده از نفوذ خود بر شخصیت‌های جنوبی توانست مانع تکمیل کانال جونقلی برای افزایش آورده آبی مصر شود.(۷)

کشورهای همسایه ابزار دخالت رژیم صهیونیستی در تجزیه سودان:

رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس در صدد نفوذ در کشور‌های آفریقایی، از جمله دولت‌های همسایۀ سودان بوده و در راستای دخالت در امور داخلی این کشور از آنها استفاده کرده است. فاصله جغرافیایی میان فلسطین اشغالی و آفریقا اهمیت این امر را برای رژیم صهیونیستی دوچندان می‌کند. از میان این کشورها نقش سه کشور اتیوپی، کنیا و اوگاندا پررنگ‌تر بوده است.

پس از تأسیس جبهه خلق برای آزادی سودان در دهه ۸۰ ، نظام کمونیستی اتیوپی به یکی از حامیان اصلی شورشیان در جنوب تبدیل شد و شورشیان توانستند در اتیوپی یک ایستگاه رادیویی تأسیس کنند. در طی سال های ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ تمام اتصالات جبهه خلق برای آزادی سودان از طریق دستگاه‌های اطلاعاتی اتیوپی انجام می‌شد. پیش از این و در زمان شورش آنیانیا نیز اتیوپی اصلی‌ترین مسیر ارتباطی میان سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی و شورشیان جنوبی در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی بوده است.

دیگر کشور مؤثر در فرایند تجزیه جنوب سودان اوگانداست. اوگاندا به دلیل نزدیکی جغرافیایی به جنوب سودان و شباهت‌های اجتماعی و فرهنگی میان دو کشور همواره نقش زیادی در بحران سودان ایفا ‌کرده است. از ابتدای شروع شورش در اوگاندا، این کشور مقر اصلی شورشیان بوده و رژیم صهیونیستی از این امر برای ارتباط با رهبران شورشیان استفاده ‌کرده است.

اوگاندا مقر دومین پایگاه بزرگ رژیم صهیونیستی در آفریقاست و وابسته نظامی این رژیم در اوگاندا وظیفه اصلی رساندن کمک‌های تسلیحاتی به شورشیان را بر عهده دارد. این کشور همچنین پایگاه اصلی آموزش شبه‌نظامیان جدایی‌طلب بوده است.

پس از سقوط نظام کمونیستی در اتیوپی، شورشیان جنوب سودان مقر اصلی خود را به کنیا منتقل و از این طریق با حامیان خارجی ارتباط برقرار ‌کردند. کنیا  همچنین مقر اصلی مذاکرات صلحی بود که به جدایی جنوب سودان منجر شد.(۸)

راهبرد رژیم صهیونیستی در جنوب سودان پس از استقلال:

پس از جدایی جنوب سودان، راه برای ورود رژیم صهیونیستی به منطقه هموار شد. رژیم صهیونیستی هم اکنون در پی بهره‌برداری  از این پیروزی است. رئوس کلی سیاست این رژیم در سودان جنوبی به شرح زیر است:

  1. تلاش برای بقای دولت جنوب سودان به عنوان عامل موازنه در برابر سودان.
  2. جلوگیری از نفوذ به اصطلاحِ «بنیادگرایی اسلامی» به آفریقا از طریق از طریق سودان. شایان ذکر است که سودان دروازه ورود اسلام به آفریقاست و گسترش اسلام در جنوب سودان، راه را برای گسترش اسلام در سراسر آفریقا باز می‌کند و دشمنی با این رژیم را افزایش می‌دهد.
  3. ازدیاد فشار بر مصر با در دست گرفتن سرچشمه‌های رود نیل.
  4. صدور کالا، تکنولوژی و خدمات فنی مهندسی در جهت رشد اقتصاد رژیم صهیونیستی.(۹)

نتیجه‌گیری:

تجزیۀ سودان بیش از آنکه نتیجه دخالت قدرت‌های خارجی در امور داخلی این کشور باشد ناشی از عدم درک درست اوضاع توسط حاکمان این کشور و تصمیمات غلطی است که راه را برای دخالت بیگانگان در امور داخلی سودان هموار کرده است. امروز سودان کشوری درگیر فساد، قبیله‌گرایی، تبعیض و استبداد است و ادامۀ این امر، وحدت سودان را با خطرات جدی مواجه کرده است.

بی‌توجهی دولت‌های مسلمان، به‌خصوص مصر به مسئله حیاتی جنوب سودان  باعث گردید که رژیم صهیونیستی و متحدان آفریقایی او یکه‌تاز میدان باشند. جنوب سودان با متهم کردن سودان به سرقت نفت و حمایت از شورشیان، بیش از پیش از کشورهای اسلامی دور می‌شود. اکنون کشورهای اسلامی باید با ایفای نقشی سازنده راه را برای حل بحران هموار سازند و جنوب سودان را از دایرۀ نفوذ رژیم صهیونیستی و غرب خارج کنند.

 

منابع:

(۱). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدور‌الإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا.ص ۱۴-۲۸

(۲).  یمینه لخشین، انفصال جنوب السودان؛ المخاطر و الفرص، رساله ماجستیر، جامعه الثامن من مای، الجزایر،

ص۱۲-۱۳

(۳). محمد سعید القدال، الإنتماء و الإغتراب دراسات و مقالات فی تاریخ سودان الحدیث، بیروت، دار الجیل، ۱۹۹۲، ص ۷۶-۷۷

(۳). حمدی عبدالحمن، دور التدخلات الخارجیه فی أزمه جنوب السودان، السیاسه الدولیه، العدد ۱۸۳، ینایر/کانون الثانی ۲۰۱۱، ص ۱۶۵

(۴). محمدالأمین عباس نحاس، السودان إلی أین یتجه؟ جدل السلام، الوحده و الإنفصال، مقاله‌ای از مجموعه مقالات السودان علی مفترق الطرق بعد الحرب قبل السلام، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت، ۲۰۰۵، ص۳۷-۴۸

(۵). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدورالإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا.ص ۳۰-۳۲

  1. Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011.

(۷). سامی صبری عبد القوی، العلاقات الإستراتیجیه بین إسرائیل و جنوب السودان، ۰۱/۰۴/۲۰۱۲ سایت مجله الاهرام، didital.ahram.org.eg/articles.aspx?serial=878954&eid=1878

(۸). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدور الإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا. ص ۹۵-۱۰۲

(۹). Jessica Snapper, The strategic importance of South Sudan, Tel Aviv University, February 2013.

 

سوتیترها:

۱٫

تجزیه جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ در حقیقت بخشی از نقشه‌های استعمار نو برای تجزیه منطقه بود و در نتیجه طولانی‌ترین جنگ داخلی قاره آفریقا که درآن کشورها و گروه‌هایی همچون اتیوپی، اوگاندا، اتحادیه کلیساهای جهانی و رژیم صهیونیستی از مخالفان دولت سودان در جنوب حمایت می‌کردند، به وقوع پیوست و در نهایت باعث تجزیه این کشور مهم اسلامی شد.

 

 

۲٫

به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند. متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز در دوره‌های مختلف تاریخی، به دلیل منافع کوتاه مدت به این رژیم نزدیک ‌شدند.

 

 

۳ تجزیۀ سودان بیش از آنکه نتیجه دخالت قدرت‌های خارجی در امور داخلی این کشور باشد ناشی از عدم درک درست اوضاع توسط حاکمان این کشور و تصمیمات غلطی است که راه را برای دخالت بیگانگان در امور داخلی سودان هموار کرده است. امروز سودان کشوری درگیر فساد، قبیله‌گرایی، تبعیض و استبداد است و ادامۀ این امر، وحدت سودان را با خطرات جدی مواجه کرده است.

 

30نوامبر/16

از میان خبرها(۲)

 

حضور ۱۰ هزار عنصر تروریستی در لیبی

 بر اساس گزارش پایگاه خبری «۲۴» امارات، «ناصر الهواری» موسس دیدبان حقوق بشر لیبی  با تشریح نقشه توزیع و پراکندگی گروه‌های تروریستی در این کشور گفت: «تعداد عناصر تروریستی در لیبی به ۸ تا ۱۰ هزار نفر می‌رسد.
الهواری  افزود: تعداد این گروه‌های تروریستی در لیبی که نیروهای «خلیفه حفتر» فرمانده ارتش ملی، دائم در حال مواجهه و مقابله با آنها هستند، به ۵ گروه می‌رسد.الهواری ضمن اشاره به اینکه «شهر “سرت” به شکل کامل به اشغال این گروه در آمده است» گفت: «داعش علاوه بر شهر سرت، بر شهر «بن جواد» و شهرهای اطراف آن  نیز سیطره یافته است.
موسس  دیدبان حقوق بشر لیبی در زمینه حضور سایر گروه‌های تروریستی در لیبی  افزود: «شهر “درنه”  پس از سقوط بین گروه‌های تروریستی  “القاعده” و “انصار الشریعه” تقسیم شده است. عناصر انصار الشریعه نیز در شهرهای “مصراته”، “صبرانه” و “اجدابیه” حضور دارند ولی این حضور آنها در حد سیطره کامل بر این شهرها نیست.
الهواری در ادامه افزود: «افراد مسلح “فجر لیبی” نیز در غرب پراکنده شدند ولی ارتباط محدودی با داعش و انصار الشریعه دارند، همچنین افراد مسلح لیبیایی که پیرو گروه “الاخوان” هستند در این مناطق حضور دارند.
اعتراف شیخ فتنه درباره قطر و عربستان

 

«احمد الاسیر» شیخ سلفی و دارای افکار تکفیری لبنان که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده، در تازه‌ترین اعترافات به حامیان داخلی و خارجی‌اش اعتراف کرد.
به گزارش روزنامه «البناء» لبنان، منابع آگاه از روند بازجویی احمد الاسیر تاکید کردند که این تروریست سلفی به وجود پنج انبار اسلحه در مناطق «صیدا» و «الخروب» و همچنین درباره همکاری‌اش با چهار سرکرده اصلی هسته‌های تروریستی اعتراف کرد.
الاسیر تاکید کرده که از حمایت رسمی برخی مقامات سیاسی و امنیتی برخوردار بود». الاسیر به موضوعات بسیار خطرناکی اعتراف کرده که از آن جمله می‌توان به اینکه «حمایت مالی اصلی‌اش از قطر بوده و سپس عربستان سعودی نیز وارد ماجرا شد» اشاره کرد.
روزنامه «الدیار» لبنان نیز در گزارش مفصلی درباره دستگیری احمد‌الاسیر افزود: الاسیر اعتراف کرد که برای تشکیل جنبشی به منظور رویارویی با حزب‌الله، علاوه بر شعبه اطلاعات بیروت از حمایت یک کشور عربی و دستگاه اطلاعاتی یک کشور عربی در منطقه برخوردار بود.
پرخرج‌ترین ارتش‌های خاورمیانه را بشناسید

نگاهی به بودجه نظامی کشورهای عربی نشان می دهد که این کشورها علی‌رغم خرج زیاد در این حوزه، همچنان نتوانسته‌اند ارتشی مقاوم و مستحکم تشکیل دهند.

بر پایه اطلاعات «موسسه بین المللی مطالعات راهبردی» که یک اندیشکده انگلیسی است، ۸ کشور از ۱۵ کشور پرخرج دنیا از لحاظ نظامی را، کشورهایی واقع در خاورمیانه و شمال آفریقا  تشکیل داده اند.

عمان با بودجه ای بیش‌تر از ۱۱ میلیارد دلار، پرخرج‌ترین کشور خاورمیانه در حوزه نظامی است. پس از عمان نیز، عربستان در جایگاه‌ بعدی قرار می‌گیرد. این در حالی است که ایران، تقریبا یک سوم کشورهایی مانند عمان و عربستان بودجه نظامی دارد. نکته قابل توجه در این آمار، بودجه نظامی کشورهایی کوچک مانند بحرین، امارات و کویت است. بحرین که تا چند دهه پیش یکی از استان‌های ایران محسوب می‌شد، اکنون بودجه‌ای نظامی برابر ایران دارد. مصر و تونس با حدود ۲ میلیارد دلار بودجه نظامی کم‌ترین بودجه در بین کشورهای این منطقه را دارا هستند.

 

نخستین کشوری که اسلام را غیر قانونی اعلام کرد!.

به گزارش  worldbulletinدر اقدامی بسیار عجیب، کشور آفریقایی آنگولا اسلام را غیر قانونی اعلام کرد.

آنگولا نخستین کشور جهان است که اسلام را غیر قانونی اعلام می‌کند. رئیس جمهور این کشور با اعلام خبر ممنوعیت اسلام در این کشور گفت: این پایانی است به نفوذ اسلام در کشور ما! وزیر فرهنگ این کشور نیز در توجیه این تصمیم گفت: دین اسلام توسط وزارت دادگستری و حقوق بشر آنگولا مورد تایید واقع نشده است و به همین سبب این دین و پیروانش غیرقانونی اعلام شده و تمامی مساجد آنها بسته شده‌اند

او افزود: «دین اسلام به فرقه گرایی مذهبی در این کشور دامن می‌زند و این مساله باعث ایجاد تنش بین مردم می‌شود. مساله دیگر گروه‌های افراطی هستند که متاثر از اسلام هستند. این دلائل باعث شد که ما اسلام را غیر قانونی اعلام کنیم و بزودی مساجد را در این کشور تخریب خواهیم کرد.

 

کامرون مساجد و مراکز اسلامی را تعطیل کرد!

به بهانه افزایش  حملات انتحاری در غرب کشور آفریقایی کامرون، دولت این کشور دستور داد همه مساجد و مراکز اسلامی این منطقه از کشور تعطیل شوند. تصمیم دولت کامرون برای بستن این مراکز اسلامی موجی از انتقادات و خشم مسلمانان را در پی داشته است.

براساس تصمیم دولت کامرون کلیه مراکز اسلامی و مساجد شمال‌غربی این کشور تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهند بود و کسی حق مراجعه به این مراکز برای ادای فرایض دینی را ندارد. دولت کامرون اعلام کرده این تصمیم در کنار دیگر تدابیر برای افزایش ضریب امنیتی این منطقه اتخاذ شده است. کامرون هم‌اکنون مشغول جنگ با گروه تروریستی و تکفیری بوکوحرام است که هر از چندی از داخل خاک نیجریه به کشورهای همسایه چون کامرون و چاد حمله می‌کند. ۲۰ درصد از جمعیت ۲۰ میلیونی کامرون را مسلمانان تشکیل می‌دهند که عمدتاً در شمال این کشور زندگی می‌کنند.

 

 

 تحلیلگر سرشناس : آمریکا بزرگترین خطر برای دنیاست، نه ایران!

نوام چامسکی تحلیلگر و زبان شناس و استاد دانشگاه آمریکایی  با بیان اینکه ایالات متحده به قوانین بین‌الملل بی‌اعتنا است و هر وقت که بخواهد از خشونت استفاده می‌کند گفت: بر اساس دکتیرن روسای جمهور آمریکا،  واشنگتن می‌تواند آزادانه و بصورت یک طرفه حتی برای مقاصدی مانند دستیابی انحصاری به بازارهای کلیدی، منابع انرژی و استراتژیک از قدرت نظامی استفاده کند چه برسد به اینکه قصد برطرف کردن نگرانی‌های امنیتی و بشردوستانه را داشته باشد.

چامسک که در دانشگاه نیو اسکول نیویورک سخن می گفت افزود: آمریکا و نزدیکترین متحدانش یعنی عربستان و اسراییل در حال ازبین بردن صلح و آرامش در خاورمیانه هستند. وی گفت: وقتی گفته می‌شود جامعه بین‌الملل با سیاست‌های ایران مخالفت می‌کند، یعنی این ایالات متحده است که این کار را می‌کند! و بقیه هم مجبور به پیروی از او هستند.

این تحلیلگر برجسته آمریکایی در ادامه خاطر نشان کرد: شرکت‌های نفتی آمریکا در جلسات خصوصی نارضایتی خود را از ماندن تحریم‌های اولیه ایران ابراز می‌کنند. نوام چامسکی  با اشاره به  خط تبلیغی که ایران  را خطر بزرگی برای جامعه جهانی معرفی می‌کند، گفت: در نظر سنجی‌هایی در این باره که از طریق رسانه‌های آزاد نیز منتشر نمی‌شوند، آمریکا رتبه اول را در خطرناک بودن برای صلح دارد و بعد آن پاکستان در رتبه دوم قرار می‌گیرد نه ایران!

چامسکی با انتقاد از سیاسیت های دوگانه آمریکا گفت:  حمایت ایران از دولت عراق برای جلوگیری از نفوذ داعش، از نظر مقامات و رسانه های امریکایی «بی‌ثبات کردن منطقه»‌ معرفی می‌شود اما وقتی آمریکا به عراق حمله کرده، هزاران نفر را کشته، میلیون‌ها نفر را آواره کرده و جنگ‌های فرقه‌ای به پا می‌کند به آن ایجاد ثبات و آرامش می‌گویند!!.

 

 

 

 

 

 

داعش ، معدن طلای شرکت‌های آمریکایی‌است!.

روزنامه آمریکایی “دیلی بیست”  نوشت:  جنگ علیه گروه تروریستی داعش به‌سود شرکت‌های تسلیحاتی آمریکایی تمام شده است و آنها درآمدهای هنگفتی از طریق فروش سلاح به کشورهای منطقه کسب کرده‌اند.
این روزنامه آمریکایی افزود: درحالی که داعش یک فاجعه برای خاورمیانه به شمار می‌رود، معدن طلایی برای برخی شرکت‌های آمریکایی است. روزنامه دیلی بیست نوشت: پیمانکاران آمریکایی وزارت دفاع آمریکا بهره زیادی از جنگ جاری در خاورمیانه برده‌اند. شرکت تسلیحاتی “لوکهید مارتن” درخواست‌های خرید هزاران موشک “هلفایر” دریافت کرده است. و در همین حال، شرکت آمریکایی “جنرال دینامکیس” نیز میلیون‌ها دلار مهمات تانک به عراق می‌فروشد.

 

قدردانی ۷۰۰ میلیون دلاری عربستان از مالزی به خاطر تبلیغ و اشاعه تسنن

وان عدنان وان معمت، نماینده پارلمان مالزی در یکی از جلسات حزب متبوع خود با فاش کردن این خبر گفت: نه تنها مالزی این پول اعانه‌ای را از عربستان دریافت کرده، بلکه دو یا سه کشور دیگر از جمله مسلمانان فیلیپین و جنوب تایلند نیز پول‌های مشابهی را از عربستان گرفته‌اند. وی افزود این پول در سال ۲۰۱۳ به مالزی پرداخت شده است.  چندی پیش روزنامه “وال‌استریت ژورنال” در گزارشی مدعی شد، عربستان از کمیسیون مبارزه با فساد مالزی خواسته تا حکم دهد که پول مذکور، از محل اعانه‌های شخصی تامین شده و ارتباطی به دولت ریاض ندارد!
 

اهداف آمریکا از ترساندن اعراب منطقه از ایران

یکی از تحلیلگران مطرح جهان عرب با اشاره به تلاش آمریکا برای ترساندن کشورهای حوزه خلیج فارس از تهدید ایران به اهداف آن پرداخته است.

عبدالباری عطوان در مطلبی با اشاره به تلاشهای آمریکا برای ترساندن کشورهای عربی به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس از ایران و ترغیب آنها به امضای قرار دادهای جدید تسلیحاتی آورده است: نکته قابل توجه در تحرکات آمریکا و ابراز اطمینان به اعراب، تلاش کاخ سفید برای تسریع در فروش سلاح‌های جدید و پیشرفته به کشورهای حوزه خلیج فارس است.
مفهوم آن تزریق میلیاردهای دلار به شرکت های اسلحه سازی آمریکا و نجات آنها از حالت رکود کنونی است. این در شرایطی است که قیمت نفت پایین آمده است و کمبود بودجه در کشورهای حوره خلیج فارس خود را نشان داده است.
عطوان می نویسد: برخی مسئولان کشورهای حوزه خلیج فارس به طور دائم اعلام می‌کنند که برای موضوع فلسطین پول خرج کرده‌اند اما اگر همه کمک‌های این کشورها از سازمان آزادی بخش فلسطین در طول چهل سال را مورد توجه قرار دهیم ملاحظه خواهیم کرد که قیمت آن، برابر با خرید سامانه موشکی که برای مقابله با ایران خریداری می‌شود، نیست. البته اگر صدها جنگنده جدید و رادار و قرار دادهای تسلیحاتی که از ۱۳۰ میلیارد دلار فقط در سه‌سال گذشته فراتر رفته است را به حساب نیاوریم.
وی در پایان می‌نویسد: هدف جان کری و آمریکایی‌ها وسوسه کردن اعراب برای گرفتن آخرین دلارهای آن‌هاست و اینکه سلاح‌های غیرپیشرفته- در مقایسه با سلاح‌هایی که ارتش آمریکا و رژیم صهیونیستی استفاده می‌کند- به آنها بفروشد و این نهایت تحقیر و خدعه است!.

 

نهی از منکر در فرانسه اجباری شد!

تکرار تعرض به زنان و دختران در متروی شهرهای مختلف فرانسه آنهم مقابل چشمان مسافران، دستگاه قضایی این کشور را مجبور کرد تا برای دفاع از زنان قربانیِ تجاوز، قانون تصویب کند.

دادستان پاریس گفت: کسانی که در مواقع تعرض به زنان نسبت به حادثه بی‌تفاوت باشند، مرتکب جرم شده‌اند و قانون برای این افراد پنج سال زندان و ۷۵۰۰۰ هزار یورو جریمه نقدی، پیش‌بینی کرده است.

افزایش نگران کننده تجاوز به زنان و دختران در فرانسه موجب شده تا رسانه های این کشور با انتشار آمار و گزارش‌هایی، به طور جدی دراین باره به جامعه و خانواده‌های فرانسوی هشدار بدهند. سازمان ملی دیده بان زنان قربانی تجاوز و خشونت فرانسه، آمار ۲۱۶ هزار موردی در سال اعلام کرده است.

روزنامه «لوفیگارو» هم نگاهی به افزایش آمار تجاوز به زنان در فرانسه کرده و در گزارشی مفصل نوشته است که این مورد در پنج سال گذشته در فرانسه افزایش هجده درصدی داشته و تجاوز به کودکان در این مدت بیش از بیست درصد رشد کرده است. در ادامه این گزارش امده، ارقام ارائه شده، مواردی است که پلیس گزارش داده یا به دادگاهها ارائه شده، بنابراین آمار واقعی تجاوز در فرانسه به احتمال زیاد بالاتر از آمار منتشر شده است. مصرف گسترده مشروبات الکلی ، مواد مخدر و همچنین گسترش پدیده هرزه نگاری آزاد در پایگاههای اینترنتی از دلایل افزایش تجاوز در فرانسه اعلام شده است.

 

نیم میلیون کودک بی‌خانمان‌ در ثروتمندترین ایالت آمریکا

«مرکز ملی خانواده‌های بی‌خانمان» آمریکا طی گزارشی افشا کرد، ۲٫۵ میلیون کودک بی‌خانمان در این کشور وجود دارد. این گزارش، ایالت‌های آمریکایی را بر اساس تعداد کودکان بی‌خانمان، رفاه کودکان، خطر بی‌خانمان شدن کودکان، و سیاست‌های تعبیه شده برای رسیدگی به وضعیت بی‌خانمان‌ها بررسی کرده است.

پایگاه خبری «ورلد سوشالیست وب‌سایت» در این‌باره می‌نویسد: در این میان، آمار ایالت کالیفرنیا تکان‌دهنده است. ثروتمندترین ایالت آمریکا با بیش از ۱۰۰ میلیاردر، بیش از ۵۰۰ هزار کودک بی‌خانمان دارد. به عبارت دیگر، از هر ۲۰ کودک در کالیفرنیا، یک کودک بی‌خانمان است.

در شهر “سان‌برناردینو” در ایالت کالیفرنیا، حدود ۱۰ درصد از دانش‌آموزان مدارس دولتی، بی‌خانمان هستند. بقیه دانش‌آموزان هم وضع بهتری ندارند. معاون مدیر مدرسه دولتی «سان‌برناردینو» در مصاحبه با رادیوی ملی آمریکا می‌گوید: چیزی حدود ۹۷ درصد از دانش‌آموزان ما واجد شرایط دریافت ناهار به صورت رایگان و یا با تخفیف، یعنی زیر خط فقر هستند.
لطفاً کمک کنید خدا به شما لطف کند.
 

 

نام «محمد» باز هم در انگلیس رکورد زد

دیلی اکسپرس با استناد به گزارش سرویس آمار ملی بریتانیا نوشت: نام «محمد» مانند سال گذشته باز هم رکورد بیشترین نامگذاری نوزادان را به خود اختصاص داد . جالب این است که نام «الیور» که یک اسم سنتی انگلیسی است در رتبه دوم قرار گرفت.

محققان با پردازش داده‌های سال ۲۰۱۴ میلادی اعلام کردند که تعداد ۷۲۴۰ پسر بچه «محمد» و  ۶۶۴۹ نوزاد پسر الیور نامیده شده‌اند. در لندن نیز این اسم برای نوزادان پسر محبوب‌ترین نام است. این دومین سال پی‌در‌پی در انگلیس است که اسم «محمد» در اولین ردیف فهرست اسامی محبوب قرار می‌گیرد.

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

عرفاتیان…

عرفاتیان عالم خبر از سپیده دارم

گل شبنمی پی گل ز سرشک دیده دارم

 

به طلوع محشر حق ز جمال دلبر حق

مه پرتوافکنی در افق سپیده دارم

 

پی جلوه‌ای خدایی پی یار کربلایی

ز فضای خودستایی دل و جان رمیده دارم

 

برود دلم اسیری پی مرکب امیری

که به شوق او وجودی به جنون رسیده دارم

 

پی خیمه نگارم پی یار گلعذارم

شده‌ام کبوتر غم، دل پر کشیده دارم

 

ز حیات جاودانه ز بهار عاشقانه

سخن از نسیم عشقی که به دل وزیده دارم

 

ز چفیه‌های پر خون ز بسیجیان مجنون

سخن از کبوتران ز قفس رهیده دارم

 

 

تب معرفت ندارم سر عافیت ندارم

به جهاد انتظار علوی عقیده دارم

 

نه ز دلبر دل آرا که ز جاهلان دنیا

ز معاندان غافل گله‌ها عدیده دارم

 

عرفات سینه خون شد، حرم از حرم برون شد

عرفات بی‌ولایت؟! غم این پدیده دارم

 

عرفات سینه من حرم و مدینه من

طلب ظهورت ای جان ز گل شهیده دارم

سیدمحمد میرهاشمی

 

 

جان من قربان آن حاجی…

عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست؟

عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست

 

ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد

مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست

 

هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم

خیمـۀ حجـاج بیـت‌الله پیش چشـم ماست

 

 

نـور از هر خیمـه می‌تابـد بـه بـام آسمـان

خیمه‌ها بیت‌الله و اشک و مناجات و دعاست

 

حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند

قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست

 

ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف

خوش‌تر آن حاجی که جای او در آغوش خداست

 

جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمه‌ها

چشم او گریان به یـاد خیمه‌های کربلاست

 

پیش‌تر از دید چشمم خیمه می‌آید به چشم

ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟

 

حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال

پس کدامین خیمه‌گاه مهدی موعود ماست

 

این صدای گریۀ مهدی است می‌آید به گوش؛

یا صـدای نالۀ «‌العفـو» ختم‌الانبیـاست؟

 

نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـم‌المـرسلین

یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟

 

یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛

یـا نـوای آسمـان‌سـوز قتیل نینـواست؟

 

یک طرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر

یک طرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست

 

جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او

گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست

 

جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او

طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست

 

حاجیان سر می‌تراشند و عـزیز فـاطمه

در منای دوست می‌بینم سرش از تن جداست

 

جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون

هـم قتیـل‌الاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست

 

جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان

سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسب‌هاست

 

جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون

مـروه او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست

 

گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او

گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست

غلامرضا سازگار

 

 

بَلِّغ یا رسول…

چونکه احمد کعبه را بدرود گفت

با خدایش آنچه در دل بود گفت

 

کای خدا این آخرین حجِّ من است

کاروان آماده کوچیدن است

 

عمر من بگذشت یا رب با شتاب

بر لب بام است دیگر آفتاب

 

چرخ عمرم را زمان فرسوده کرد

با اجل کی می‌توان کردن نبرد

 

شد مرا در این بیابان رهنمون

جذب: «اِنّا اِلیه راجعون»

 

گشت پایان عمرم و، باقیست کار

کی شود امر ولایت آشکار

 

گر چه می‌دانم علی باشد امام

او بود لایق برای این مقام

 

لیک خواهم برملا گردد سخن

تا بداند پیر و برنا، مرد و زن

 

خود تو دانی ای خدای مهربان

کی توانم گفت این راز نهان

 

چونکه بسیار است بدخواه علی

گر نباشد از تو وحیِ مُنزلی

 

ترسم از آن فتنه‌ها گردد عیان

آید آخر پایِ تُهمت در میان

 

دور می‌شد احمد از بیت‌الحرام

با نگاهی پر ز عشق و احترام

 

جای دارد اشک ریزد آسمان

در وداعِ آتشینِ عاشقان

 

بود طوفانی، دلِ آگاهِ او

گرد غم بگرفته رویِ ماهِ او

 

ناله چون می‌کرد زنگ کاروان

حلقه می‌زد اشک او بر دیدگان

 

در غدیر خم که نام برکه‌ای است

داد احمد را، خدا فرمان ایست

 

کای نبی اینجا غدیر خُم بود

آب آن هر قطره یک قُلزم بود

 

شاهراه کشور جان است این

پایگاه علم و ایمان است این

 

چارراه حادثات عالم است

جلوه گاه نور اسم اعظم است

 

شهر علم مصطفی را هست باب

نور دل می بخشد اینجا آفتاب

 

از حرورش، جان دشمن سوخته

عاشقان را دل ز مهر افروخته

 

سایه‌اش، آرام‌بخش رهروان

از نسیمش، تازه می‌گردد روان

 

همچو دریا بی‌کران است این غدیر

نیست موج فیضِ آن پایان‌پذیر

 

باشد اینجا مقصد پیغمبران

کوی دانشگاه نسل هر زمان

 

وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» یا رسول

تا شود سعی تو پیش ما قبول

 

همرهان را خواند احمد با شعف

رفتگان باز آمدند از هر طرف

 

از جهاز اشتران کاروان

منبری برساختندش در میان

 

گِرد آن پیغمبر والاتبار

اجتماعی شد فزون از صد هزار

 

پس نبی بر اوج منبر پا نهاد

مرتضی را در کنارش جای داد

 

دست او بگرفت و کرد او را بلند

بر سر دستش، نبیّ ارجمند

 

شد قیامت از قِران مهر و ماه

مهر می‌شد با مه اینجا اشتباه

 

چون علی خود نفْس پیغمبر بود

هر یکی در جای آن دیگر بود

 

چون امانت عرضه شد بر خاکیان

شد «یداله فوق ایدیهم» عیان

 

جمله آیات خدا تأویل شد

از ولایت علم و دین تکمیل شد

 

پس پیمبر«وال من والاه» گفت

بار الها«عاد من عاداه» گفت

 

گفت: یا رب دوستانش دوست دار

بار الها دشمنش دشمن شمار

 

بار الها، یار او را یار شو

هرکه خواهد خواریش، گو، خوار شو

 

گفت: هر کس را که من هستم ولیّ

هست بعد از من ولیِّ او علی

 

حیدر است این، باب علم احمد است

بی‌گمان فاروق هر نیک و بد است

 

سِرّ حق، صدیقِ اکبر، منصبش

صرفِ راه حق شده روز و شبش

 

یار قرآن، دشمن گردن‌کشان

«لا فتی الا علی» او را نشان

 

حیدر است این، شهسوار کارزار

تیغ او:«لا سیف الا ذوالفقار»

 

حیدر است این، آنکه بتها را شکست

دست هر چه دشمن حق بود، بست

 

زادگاهش، قبله گاه مسلمین

خاک پایش سرمه ی اهل یقین

 

حیدر است این، حامل ام الکتاب

او بود ماه و، منم چون آفتاب

 

آیت تطهیر او را آبروست

«عروه الوثقی» که حق گوید هموست

 

ساقی کوثر همو باشد یقین

نیست غیر از او: امیرالمؤمنین

 

چون کنم با اهل این دنیا وداع

پس به گِرد او نمائید اجتماع

 

قلب خویش از نورِ او روشن کنید

پیروی از جانشینِ من کنید

 

چون که وقت گفتن تبریک شد

روز در چشم عدو تاریک شد

 

بر زبان می‌راند: به به یا علی

بر من و بر مؤمنان گشتی ولیّ

 

در نهان امّا گریبان می‌درید

کینه‌ها در سینه‌اش می‌پرورید

 

عاشقان سرمست در این عید خم

از مِی: «اَلْیوم اَکْمَلْتُ لَکُمْ»

 

در کتاب بی‌نظیر «الغدیر»

نکته‌ها یابی از این امر خطیر

 

از «امینی» عالِمِ شیرین بیان

طبع من الهام می‌گیرد (حسان)

حبیب‌الله چایچیان(حسان)

 

 

 

 

 

هادی دلها…

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب

خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب

 

ذره‌ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب

آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب

 

وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب

ما کجا تمثیل روی بی‌مثال آفتاب

 

اذن دادند و خریدند و بها دادند باز

ناز کردند و رها کردند و جا دادند باز

 

ما از اول ریشه خود را ولایت یافتیم

از همان روز ازل راه هدایت یافتیم

 

ذات خود را بی تمنا در عنایت یافتیم

ابتدا تا انتها را، تا به غایت یافتیم

 

راه خود را چارده‌گونه حکایت یافتیم

خویش را در لابلای این روایت یافتیم

 

ما اضافات گل آن چارده هادی شدیم

چارده قرن است در هر لحظه امدادی شدیم

 

چارده انسان کامل را به ما بخشیده‌اند

چارده قرآن نازل را به ما بخشیده‌اند

 

چارده دریا و ساحل را به ما بخشیده‌اند

چارده دستان فاضل را به ما بخشیده‌اند

 

چارده مولای عادل را به ما بخشیده‌اند

چارده طی مراحل را به ما بخشیده‌اند

 

پس نداریم آرزویی جز صراط المستقیم

زلف ما خورده گره با این کریمان کریم

 

هر یک از این چارده را رمز و رازی بیشتر

هادی دین را ولیکن دلنوازی بیشتر

 

دومین ابن الرضا را هست نازی بیشتر

هرکه با لطفش نشیند دلنوازی بیشتر

 

با دل عاشق کند معشوق بازی بیشتر

هرکه خواهد معرفت او را نیازی بیشتر

 

مکتب او شیعه را تا حق هدایت می‌کند

با زیارتنامه تدریس ولایت می‌کند

 

در زیارت جامعه، هر فیض می‌بارد از اوست

گر زیارات غدیریه صفا دارد از اوست

 

هر که دستی بر دعا هر لحظه بردارد از اوست

هر که احکام خدا را فرض بشمارد از اوست

 

زائر قبر رضا هر سجده بگذارد از اوست

در دل ما هر که بذر روضه می‌کارد از اوست

 

هر که با هادی است، محبوب المساکین می‌شود

شیعه هادی است، هادی المضلین می‌شود

 

هادی دلهاست حب حضرت ابن الجواد

قبله جانهاست قدّ و قامت ابن الجواد

 

بر فلک مولاست ذات خلقت ابن الجواد

کاشف غمهاست نور طلعت ابن الجواد

 

والی والاست ما را طینت ابن الجواد

عالم بالاست ذیل دولت ابن الجواد

 

اوست فرزند جواد و حضرت نورُ الفواد

هم جواد بنُ الجواد بنُ الجواد بنُ الجواد

 

نام زیبایش علی، روی دل آرایش علی

قد رعنایش علی، رخسار یکتایش علی

 

نقش سیمایش علی، کُنهِ تولایش علی

خلق والایش علی، اعلای اسمایش علی

 

دین و دنیایش علی، مقصود و عقبایش علی

مهر و امضایش علی، جنات و مینایش علی

 

بر محبانش مجیر است و بشیر است و نذیر

رمز میلادش غدیر است و غدیر است و غدیر

 

چون نظر بر قلب پر از مهر شاگردان کند

نام ابن مهزیارش جلوه هر دوران کند

 

مرقد عبدالعظیمش فخر بر ایران کند

کربلایی در دل ایران بنا اینسان کند

 

کارهای سخت را با یک نظر آسان کند

کاش ما را بر قدوم مهدی‌اش قربان کند

 

بهر میلادش اگر لبخند بر دلها نشست

عید قربانش صفا، عید غدیرش مروه است

 

با وجودی که بُوَد مهدِ معارف محفلش

گاه در تبعید و گاهی کُنج زندان منزلش

 

با اسارت با جسارت آشنا جان و دلش

یاد عمه زینب و آن ناقه بی‌محملش

 

چشم او از اشک دریا بود و چهره ساحلش

کربلا را دید ویران، مثل روز اولش

 

سامرا ویرانه اما راه دین آباد ماند

نور هادی در دل و طاغوت بی‌بنیاد ماند

محمود ژولیده

 

30نوامبر/16

شاخص‌های خوشبختی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی

در بحث‌های پیشین و در گام دوم گفتیم که برای شناختن نشانۀ موفقیت در زندگی مشترک باید به فلسفۀ ازدواج اندیشید. با توجه به آنچه خداوند مهربان در قرآن کریم می‌فرماید، یکی از اصلی‌ترین فلسفه‌های ازدواج رسیدن به آرامش است که سرمایه‌ای است برای تقویت ایمان. پس برای سنجش موفقیت ازدواج باید میزان آرامشی را که زن و شوهر به هم می‌دهند اندازه بگیریم.

برای اینکه زن و شوهر مایۀ آرامش هم باشند، باید میان آنها کفویت وجود داشته باشد.

از نگاه دینی، زن و مردی که از نظر اخلاقی و اعتقادی با یکدیگر همسو هستند کفو هم هستند.

احساس عدم کفویت در دوران عقد

در دوران پس از عقد به سر می‌برم. شوهرم از اقوام است. وقتی به خواستگاری‌ام آمد، می‌دانستم از نظر خطّ سیاسی و سطح ایمان، مقداری تفاوت داریم، امّا خانواده‌ها فوق‌العاده خوشحال شدند؛ چون او و خانواده‌اش را خوب می‌پنداشتند. حالا با شوهرم رابطۀ خوبی دارم. از نظر ایمانی هم تأثیراتی در او داشته‌ام؛ امّا وقتی خبر ازدواج دختران قوم و خویش با پسران خیلی مؤمن را می‌شنوم، به‌شدت افسرده می‌شوم و خودم را مقصر می‌دانم که به خواستگاری شوهرم جواب مثبت دادم و بیشتر صبر نکردم تا شخص بهتری بیاید. از خواهر بزرگ‌ترم هم دلخور هستم که مرا به این ازدواج تشویق کرد. آنها خانوادۀ پرجمعیتی هستند و رفت و آمدشان زیاد است. من دوست دارم جمعه‌ها به نماز جمعه بروم و تمایلی به شرکت در مجالس گناه ندارم، اما شوهرم و خانواده‌اش این طور نیستند، کمی هم چهره‌اش نازیباست.

اول: توجه به مرحله‌ای که در آن هستید

حواستان باشد که شما در دوران عقد هستید، یعنی از مرحلۀ خواستگاری گذشته‌اید، امّا هنوز زندگی مشترک خود را به صورت رسمی آغاز نکرده‌اید. شما در دوران عقد، مرحله‌ای از ازدواج را پشت سر گذاشته‌اید، اما هنوز زندگی خود را به صورت رسمی و زیر یک سقف شروع نکرده‌اید. در این دوران، تصمیم به جدایی آسان‌تر از مراحل بعدی است؛ اما از آنجا که زندگی‌ شما تا اندازه‌ای شکل گرفته، نباید به این راحتی تصمیم به جدایی بگیرید. از سوی دیگر در این مرحله، تصمیم به ادامۀ زندگی بدون رسیدن به یک اطمینان نسبی، از دست دادن فرصتی خوب برای تصمیم‌گیری است.

دوم: رابطۀ خوب و تأثیرپذیری، دو نکتۀ امیدوارکننده

در پرسش شما دو نکتۀ بسیار امیدوارکننده وجود دارد. اول آنکه گفته‌اید با همسرم رابطۀ بسیار خوبی دارم. شما می‌توانستید بگویید رابطه‌ام بد نیست یا خوب است یا خیلی خوب است. اینکه گفته‌اید: «بسیار خوب است»، معلوم می‌شود واقعاً از این رابطه راضی هستید.

دومین نکتۀ امیدوارکننده هم این است که گفته‌اید: «به لحاظ ایمانی، تأثیراتی روی او داشته‌ام». از ضمیمۀ این دو نکته به هم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر شما بتوانید از این رابطۀ بسیارخوب، بسیارخوب استفاده کنید، می‌توانید با توجه به تأثیرپذیری همسرتان، او را به نقطه‌ای برسانید که مطلوب شماست. طعم این همراهی و به مقصد رسیدن، کمتر از طعم ازدواج با کسی که از همان ابتدا مطلوب شما بوده، نیست. اگر کمی صبر داشته باشید و از عجله پرهیز کنید، اگر رابطۀ محبتیِ خود با همسرتان را روز به روز بیشتر کنید، اگر در انجام دادن دستورهای دینی، راه افراط را در پیش نگیرید، به امید خدا می‌توانید به آنچه در همسرتان می‌خواهید، برسید. البته این نکته مختص به شماست که ازدواج کرده‌اید و ما نمی‌خواهیم به دختران توصیه کنیم با کسانی ازدواج کنند که کفوشان نیستند.

سوم: توجه به ارزش کاری که انجام می‌دهید

حتماً به قدر و قیمت کار خود توجه کنید. آیا از میزان پاداش کسی که فردی به دست او هدایت شود، آگاهی دارید؟ رسول مهربانی، پیامبر خدا«ص» به امیر مؤمنان علی«ع» فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسی را به دستان تو هدایت کند، برای تو از هر آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند، بهتر است.»(۱)

اگر به این مسئله خوب توجه کنید، دیگر با دیدن دخترانی که همسرشان خیلی مؤمن هستند، افسرده و ناراحت نمی‌شوید.

در کنار توجه به این نکته، به این مسئله هم فکر کنید که آیا شما یقین دارید که اگر با ایشان ازدواج نمی‌کردید، کسی به خواستگاری شما می‌آمد که بهتر از او بود؟ از کجا معلوم؟ شاید کسی همسر شما می‌شد که سطح ایمانش به‌مراتب از ایشان پایین‌تر بود. شاید هم کسی به خواستگاری شما می‌آمد که در ابتدا از ایشان بهتر بود، اما به همان مقدار از معنویتی که داشت، راضی‌ بود و به رشد فکر نمی‌کرد. همسر شما هر چند به قول شما در نقطۀ آغاز از دیگران عقب است، اما در حال تغییر است که خود مایۀ دلگرمی است. اگر شما بتوانید از دو نکتۀ امیدوارکننده‌ای که گفتم خوب استفاده کنید، می‌توانید همسرتان را از بسیاری از مردان مؤمنی که حسرت‌شان را می‌خورید، پیش‌تر ببرید.

وقتی به کسی کاری را یاد می‌دهیم و او یاد می‌گیرد، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ بزرگی کاری که یاد داده‌ایم.

وقتی به کسی راهی را نشان می‌دهیم و او هم با راهنمائی ما مقصد را پیدا می‌کند، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ عظمت مقصدی که به او نشان داده‌ایم.

خدای من! اگر کاری را که یاد می‌دهم بندگی باشد و مقصدی که نشان می‌دهم، تو باشی، چقدر باید خوشحال باشم؟ این را تو می‌دانی و بس؛ زیرا نه درک بزرگی بندگی تو در ذهن کوچک من می‌گنجد و نه اقیانوس عظمت بی‌مُنتهای تو در تُنگ اندیشۀ من جا می‌گیرد.

پس، الهی! راه را چنان نشانم بده و توفیق بندگی را چنان عطایم کن که توانِ نشان دادن تو و راه تو را به بندگانت بیابم. آمین!

چهارم: مراقب وظایف دینی خود باشید

در این مدت مراقب باشید که به دلایل مختلف وظایف دینی خود را زیرِ پا نگذارید. شما نباید در مجلس گناه شرکت کنید، حتی اگر موجب ناراحتی همسرتان شود.

پنجم: اهمیت قیافه

در بارۀ چهره و قیافۀ همسر و تأثیر آن در زندگی مشترک در کتاب «نیمۀ دیگرم» به صورت مفصل صحبت کرده‌ایم؛ امّا همین‌قدر بدانید که قیافه در زندگی هیچ ‌کسی رُکن اصلی خوشبختی نبوده، نیست و نخواهد بود.

 

انتخاب نادرستی کرده‌ام و حالا دو دختر دارم. زندگی یا طلاق؟

دوازده سال است که ازدواج کرده‌ام. انتخاب نادرستی کرده‌ام. همسرم، بدبین و بددهن است و روابط اجتماعی مناسبی ندارد. فضای زندگی‌مان پُر از تنش و دعواست. حاصل این زندگی، دو دختر در آستانۀ بلوغ هستند. از آنجا که طلاق در خانوادۀ ما خیلی بد است، من به این امید که مشکلات حل شوند جدا نشدم؛ امّا الآن خسته شده‌ام.

اوّل: طلاق واقعاً بد است، امّا…

بد بودن طلاق ربطی به فضای خانوادگی شما ندارد. طلاق، حلالِ نکوهیده‌ای است. پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» فرمودند: «از آنچه خداوند عز و جل حلال نموده، در نزد خداوند چیزی مبغوض‌‌تر از طلاق نیست.»(۲)

امّا تمام حرف‌هایی که بعد از این می‌زنیم به این معنا نیست که طلاق حرام است، بلکه می‌گوییم طلاق حلالی است که باید به عنوان آخرین راه‌حل از آن استفاده کرد.

دوم: تبعات جدایی در مراحل مختلف

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم. اگر در دوران نامزدی…، اگر در دوران عقد… و …

اما این خواهر محترم از تمام این مراحل گذشته و صاحب فرزند شده است. در این مرحله، توصیۀ ما به همۀ مادران و پدران بزرگوار آن است که تا جایی که ممکن است صبر کنند؛ زیرا تصمیم به طلاق در این مرحله فقط تصمیم‌گیری برای خود نیست؛ بلکه تصمیم برای فرزندان هم هست؛ به‌ویژه شما که دو فرزند دختر، آن هم در سن حساس بلوغ دارید.

سوم: صبر فعال برای خاطر بچه‌ها

تلاش کنید با مشاوره و همفکری با انسان‌های مطمئن و باتجربه، مسیر زندگی را تا حد ممکن رو به صلاح و خوشی تغییر دهید، اما اگر به هر دلیلی نتوانستید موفق شوید،  بهترین کار صبر است. از احساس مادرانۀ خود برای بالا بردن ظرفیت تحمل خویش استفاده کنید. هر وقت در زندگی کم آوردید به این فکر کنید که با طلاق چه اتفاقی برای دخترانتان می‌افتد؟ یادتان باشد صبر نباید موجب بی‌انگیزه شدن شما در مسیر تغییر همسرتان شود. هر وقت روزنۀ امیدی برای تغییر او پیدا کردید، تلاش خود را از سر بگیرید.

چهارم: صبر برای خدا

البته تحمل زندگی فقط برای بچه‌ها کشش محدودی دارد. اگر می‌خواهید ظرفیت قابل توجهی در شما ایجاد شود، به وظیفه‌ای که خداوند در مقابل فرزندان بر دوشتان نهاده است، توجه و برای خدا تحمل کنید. در این صورت صبر شما چند برابر خواهد شد، زیرا با تحمل بددهنی‌های همسرتان، احساس رشد می‌کنید. شما به‌شدت نیازمند تغییر نوع نگاهتان به زندگی هستید، چون فقط در این صورت است که زندگی با وجود تمام ناملایمات به کامتان شیرین خواهد شد.

به داستانی که در ادامه می‌آید خوب دقت کنید. تمام آنچه در این نکته باید به شما منتقل شود، در این داستان هست.

مرحوم سید هاشم حداد« از عرفای بزرگ معاصر و از شاگردان مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی است. ایشان به واسطۀ تنگی معیشت به مدت دوازده سال در خانۀ مادر زن خود زندگی می‌کرد. مادر زن ایشان به دلیل فقر سید هاشم، رفتار بسیار بد و آزاردهنده‌ای با او داشت. آقا سید هاشم می‌فرمود: «چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌های قولی و روحی اُم الزوجه به من به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی [بر] آن را ندارم و از شما می‌خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند: «از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «آیا زنت هم تو را دوست دارد؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن. تربیت تو به دست مادر زنت است. به این طریق که ‌به خود بگویی خداوند چنین مقرر فرموده  که ادب من به دست مادرزنم باشد، تحمل می‌کنی و می‌سازی و شکیبایی پیشه می‌کنی.»

من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی، ابداً تخطی و تجاوز نمی‌کردم و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می‌افزود، تحمل می‌کردم تا یک شب تابستان که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم. داخل اتاق بودم که مادر زنم تا فهمید من آمده‌ام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن. من هم داخل اتاق نرفتم و یکسره رفتم پشت بام تا در آنجا بیفتم؛ ولی این زن، صدای خود را بلند کرد، به‌طوری که نه تنها من، بلکه همسایگان هم می‌شنیدند. او به من یکسره ناسزا گفت تا وقتی که دیگرحوصله‌ام سر رفت؛ ولی بدون اینکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه هم جواب بدهم، از خانه بیرون رفتم و بدون هدفی و مقصودی سر به بیابان نهادم. همین‌طور داشتم می‌رفتم، در این حال، ناگهان دیدم من دو تا شدم. یکی سید هاشم‌ای است که مادر زن به او تعدی ‌کرده و سبّ و شتم گفته و یکی هم من هستم بسیار عالی و مجرد و محیط بر همه چیز که گوئی فحش‌های او ابداً به من نرسیده است. در این حال برایم منکشف شد که این حالِ بسیار خوب و سرورآفرین و شادی‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش‌هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتحِ بابی شد.

اگر من اطاعت و اذیت‌های مادر زن را تحمل نمی‌کردم، تا ابد همان سید هاشمِ محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود باقی می‌ماندم. الحمدلله که الان این سید هاشم و در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گَرد و خاک هیچ غصه‌ای بر من نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند. فوراً از آنجا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادر زنم افتادم و ‌گفتم: «مبادا خیال کنی از آن گفتارت  ناراحتم. از این پس هر چه می‌خواهی به من بگو که برای من فایده دارد».(۳)

شما هم اگر نوع نگاهتان را به اخلاق همسرتان عوض کنید، دیگر این قدر افسرده‌خاطر نمی‌‌شوید. اگر بدانید و احساس کنید که تحمل زندگی برای خدا شما را به مقصد آفرینش نزدیک می‌کند، به جای غم، نشاط مهمان وجودتان خواهد شد.

 

ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟

شما همیشه در بارۀ نادرست بودن ازدواج‌های خیابانی حرف می‌زنید. من  یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و حالا  که یک بچه داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم. در زمانی که دوست بودیم گویا اختلاف‌مان را نمی‌دیدیم، اما حالا این اختلافات به‌ویژه در مسائل مذهبی خود را نشان داده‌اند و من مانده‌ام که چه کنم؟ شوهر من از نظر ایمانی قوی نیست.

 

اوّل: فراموش کردن گذشته‌ها

گذشته را باید فراموش کرد. اگر شما در مرحلۀ پیش از ازدواج قرار داشتید، تأکید می‌کردیم که حتماً با چشم باز انتخاب کنید؛ امّا حالا که ازدواج کرده‌اید و یک فرزند هم دارید، صورت مسئله عوض شده است. شما هر اندازه به گذشته و انتخاب اشتباهتان فکر کنید، انگیزه‌تان برای اصلاح زندگی کمرنگ‌تر می‌شود. پس گذشته را فراموش کنید و بپذیرید که زندگی شما با همین مردی است که انتخاب کرده‌اید. الان وقت سخن گفتن و فکر کردن به درست و اشتباه بودن تصمیمتان نیست. گاهی اوقات حسرت گذشته، امروزِ انسان را به هم می‌ریزد و به دنبال آن، آینده هم خراب می‌شود.

 

دوم: تلاش برای ساختن

در مواجهه با مشکلاتی که در زندگی‌تان پیش آمده، زود ناامید نشوید. هر اندازه که ایمان همسرتان ضعیف باشد، امید به اصلاح او وجود دارد. البته من نمی‌دانم که همسرتان چه کارهایی می‌کند که شما می‌گویید ایمانش قوی نیست، امّا هر چه که باشد، احتمال تغییر او صفر نیست. در مسیر تلاش برای تغییر او به نکات بعدی توجه کنید.

 

سوم: پرهیز از نصیحت و تذکّر بسیار

در این موارد، معمولاً برای تغییر دادن همسر از نصیحت کردن و تذکر دادن به عنوان ابزارهای اصلی استفاده می‌شود؛ در حالی که وقتی نصیحت و تذکر، تنها ابزارهای شما برای تغییر باشند، معمولاً تأثیر کوتاه‌مدت دارند. در ضمن، شرط تأثیرگذاری نصیحت، توجه به نکته‌های بعدی است. با رعایت و در نظر گرفتن نکات بعدی می‌توانید در فضایی صمیمی و با در نظر گرفتن قواعد گفت‌وگو با همسرتان حرف بزنید که در گام‌ اول از جلد سوم همین مجموعه به آن پرداخته‌ایم.

 

چهارم: پُتک نکردن گذشته

اگر چه ارتباط‌های دوستی پیش از ازدواج اشتباه هستند؛ اما به هیچ‌وجه آن دوره را به رُخ همسرتان نکشید. چنین سرزنش‌هائی حس لجاجت همسر را تحریک و او را از جادۀ انصاف و منطق دور می‌کند.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «از اینکه مکرر سرزنش کنی پرهیز کن که این کار، [طرف مقابلت را] بر گناه خویش جری و عتاب [تو] را بی‌ارزش می‌کند.»(۴)

 

پنجم: عدم انتقال حالت پشیمانی و بی‌محبتی

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد.

 

ششم: ابراز محبت بسیار و احترام ویژه

هر اندازه که می‌توانید انواع محبت‌هایی را که در گام چهارم از جلد دوم خواهیم گفت، به همسرتان تقدیم و بی‌احترامی به او را بر خود حرام کنید. این محبت و احترام است که زمینه را برای تفاهم و گفت‌وگو فراهم می‌کند.

هفتم: عدم سختگیری

با شرایطی که شما در آن قرار دارید، ممکن است برای رسیدن به مقصود عجله داشته باشید. این عجله در بسیاری از موارد موجب می‌شود که  به همسرمان سخت بگیرید؛ امّا سعی کنید در مسیر تقویت ایمان، به همسرتان سختگیری نکنید. رسول اکرم«ص» فرمودند: «بر مردم آسان بگیریدو سخت نگیرید. رام کنید و رَم ندهید.»(۵)

سخت‌گیری نه تنها موجب همراهی همسرتان با شما نمی‌شود، بلکه او را از شما و مسیری که برای او ترسیم می‌کنید فراری می‌دهد.

 

هشتم: استفاده از نامه

یکی از کارهای خوب و تأثیرگذار در این زمینه نوشتن نامه به همسرتان است. دغدغه‌های خود را در قالب نامه برای او بنویسید و از او بخواهید که پس از تأمل، پاسخ شما را به صورت کتبی بدهد.

 

نهم: انجام وظیفه

فقط به وظیفۀ خود فکر کنید. ممکن است با عمل کردن به همۀ نکته‌ها همسرتان تغییر نکند و یا به اندازه‌ای که شما دوست دارید، عوض نشود. اگر به گام اول توجه کنید که خوشبختی در عمل به وظیفه‌ای است که خداوند برای انسان مقرر داشته، دیگر هیچ‌گاه احساس شکست نمی‌کنید. اگر همسرتان تغییر کرد، خدا را شکر ‌کنید و اگر هم این چنین نشد، باز هم شاکر خدا خواهید بود که شما را در انجام دادن وظیفه یاری کرده است.

خداوند در دو آیه از آیات قرآن خطاب به پیامبر رحمت«ص» به صراحت می‌فرماید که هدایت مردم در دست تو نیست: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ؛(۶) هدایتِ آنان بر عهدۀ تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت مى‏کند».

«إِنَّکَ لَا تهَْدِى مَنْ أحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ؛(۷) در حقیقت، تو هر که را دوست دارى نمى‏توانى راهنمایى کنى، بلکه خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى‏کند و او نسبت به راه‏یافتگان، داناتر است».

خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده و تنها وظیفۀ رسولان ‌الهی را رساندن آشکارِ پیام الهی دانسته است.(۸)

از نگاه قرآن اصلاً بنا نیست مسیر آفرینش به گونه‌ای پیش برود که همه هر طور که شده ایمان بیاورند. پس ما هم نباید هدف خود را ایمان آوردنِ همه قرار دهیم.

خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم«ص» می‌فرماید: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فىِ الْأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أفَأنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتّىٰ‏ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛(۹) و اگر پروردگار تو مى‏خواست قطعاً هر که در زمین است ایمان مى‏آورد، پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى که بگروند؟».

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ٭ إِنْ نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَهً فَظَلَّتْ أعْنَاقُهُمْ لَها خَاضِعِینَ؛(۱۰) شاید تو از اینکه [مشرکان‏] ایمان نمى‏آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهیم معجزه‏اى از آسمان بر آنان فرود مى‏آوریم تا در برابر آن، گردن‌هایشان خاضع گردد».

«وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلُّ‏َّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّى‏ِ لَأمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أجْمَعِینَ؛(۱۱) و اگر مى‏خواستیم، حتماً به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏دادیم؛ لیکن سخن من محقّق گردیده که: «هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان، خواهم آکند».

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. با وسایل الکترونیک غریبه‌ایم؛ اما می‌خواهیم این وسایل را تعمیر کنیم و… . هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم.

خدای من! داشتم به هدایت او فکر می‌کردم، دیدم خودم منحرف شده‌ام. چه انحراف بزرگی؛ دخالت در کارِ تو! باشد، من در کار تو دخالت نمی‌کنم. آنچه را که گفتی، انجام می‌دهم. من بنده‌ام دیگر. کاری جز اطاعت که ندارم، دارم؟ فقط می‌گویم: چشم! گذشته‌اش را فراموش کنم؟ چشم!

با تازیانۀ سرزنش، روحش را کبود نکنم؟ چشم!

سفرۀ دلش را از نان گرم و تازۀ محبتم خالی نکنم؟ به روی این دو چشم!

دیگر چه؟

سخت نگیرم؟ حرفی نیست. من که خدا نیستم. تو بگویی سخت نگیر، نمی‌گیرم.

امّا خدای خوب من! عیبی که ندارد که پیش تو بقچۀ آرزوهایم را باز کنم؟ من دوست دارم در مسیر آمدن به سوی تو تنها نباشم. دوست دارم همسرم همراهم باشد. نه اینکه راه آمدن به سوی تو ترسناک باشد، نه. راه تو به قدری زیباست که دلم نمی‌آید همسرم از آن بی‌بهره باشد.

خدایا! دل‌های همه به دست توست، پس دلِ همسرم را اسیر راه خودت کن تا از همۀ بند‌ها آزاد شود.

 

دهم: مدارا

اگر زندگی با همسرتان با میزان تقیّداتی که دارد به دین شما لطمه‌ای نمی‌زند، حتی اگر تغییر چندانی هم نکرد با او مدارا کنید؛  .(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الکافی، ج۵، ص۲۸٫

۲ـ همان ، ج۶، ص۵۴٫

۳ـ عطش، ص۱۴۴ (به نقل از: روح مجرد، ص۱۷۶).

۴ـ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۱٫

۵ـ الدُرّ المنثور، ج۱، ص۱۹۲٫

۶ـ سورۀ بقره: ۲، آیۀ ۲۷۲

۷ـ سورۀ قصص: ۲۸، آیۀ ۵۶٫

۸ـ «وَ إِن تُکَذِّبُواْ فَقَدْ کَذَّبَ اُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» (سورۀ عنکبوت: ۲۹، آیۀ ۱۸٫

۹ـ یونس، ۹۹٫

۱۰ـ شعرا ۴ـ۳.

۱۱ـ سجده ۱۳٫

۱۲ـ برای اطّلاع بیشتر از بحث «مدارا»، به (تا ساحل آرامش، گام ششم از جلد سوم مراجعه فرمایید).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم

 

۲٫

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد

 

 

۳٫

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم

 

30نوامبر/16

سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی اعتدال سیاسی یا محافظه‌کاری؟!

حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

اعتدال در خط مشی سیاسی که این روزها مطرح است به‌درستی تعریف نشده است. اعتدال دوری از افراط و تفریط است؛ یعنی خط میانه و صراط مستقیم. این خط مستقیم را شرع مقدس و سیره سیاسی پیشوایان دین، به‌ویژه سیره سیاسی امیرالمؤمنین«ع» به‌روشنی ترسیم کرده‌اند ولذا نباید با سلیقه‌های شخصی و جناحی تعریف شود.

تفصیل این بحث را در موضوع سیاست و مدیریت و سبک زندگی اسلامی خواهیم دید. در اینجا به یک روایت از امام علی«ع» بسنده می‌کنیم: « لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ وَ لَا یُضَارِعُ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِع؛(۱) فرمان خدا را تنها کسی می‌تواند اجرا کند که سازشکار نباشد و به روش اهل باطل عمل نکند و پیرو فرمان طمعکاران نباشد.»

این معنای واقعی اعتدال به سبک اسلامی در مدیریت است. کسانی که زمام امور را به دست می‌گیرند نباید سازشکار و سیاست‌باز باشند و اصول و مبانی را زیر سؤال ببرند و زمینه نفوذ ورشکسته‌های سیاسی مسئله‌دار را فراهم آورند. این رویه اعتماد عمومی را که سرمایه و پشتوانه حکومت است خدشه‌دار می‌کند و برای ثبات و اقتدار نظام چالش‌ساز خواهد بود.

در خط‌مشی امیرالمؤمنین«ع» می‌بینیم که حضرت حاضر نشد معاویه را در سیستم حکومتی خود بپذیرد و یا به خواسته‌های طمعکارانی چون طلحه و زبیر تن دهد. هر چند این رویه خسارت‌هایی را به بار آورد و این افراد جبهه‌گیری کردند و جنگ‌هایی را به راه انداختند و جمل و نهروان و صفین شکل گرفتند، اما این حقیقت به اثبات رسید که دین سازشکاری را نمی‌پذیرد. امیر مؤمنان با اتخاذ این شیوه، خط‌مشی سیاسی آیندگان را روشن کرد و نشان داد که در اسلام صلاحیت و صداقت و استواری در حق، ‌محور است و نه منافع و مقاصد سیاسی و جلب رضایت این و آن و لذا عنوان اعتدال نمی‌تواند زمینه نفوذ فرصت‌طلبان را فراهم آورد.

البته تحمل افراد با گرایش‌های مختلف امری طبیعی و تا آنجا که خدشه‌ای به اصول و مبانی جامعه اسلامی وارد نسازد، قابل قبول است، زیرا در یک اجتماع بزرگ، سلایق و عقائد و گرایش‌های متفاوتی وجود دارند و نظام حکومتی حسب مصالح اجتماعی باید همه آنها را تحمل کند، اما حاکم نباید از آنها متأثر باشد و باید بدون اینکه پست‌های کلیدی را به آنها بسپارد و از آنان مشاورانی را برگزید، در چهارچوب حق و عدل عمل کند.

امیرالمؤمنین«ع» در نامه‌ای به مالک اشتر راه و رسم حکومت را می‌آموزند که تفصیل آن خواهد آمد.

 

گریزی به دنیای سیاست

شاخص حقیقی اعتدال چیست و در فضای سیاسی کشور چه می‌گذرد؟

 

شاخص را چه کسی باید تعیین کند؟

اگر تعیین شاخص به خواست اشخاص و احزاب و گروه‌ها باشد، هر حزب و گروهی خود را محق می‌داند و دیگری را باطل یا منحرف! به بیان قرآنی « فَتَقَطعُوا أَمْرَهُم بَیْنهُمْ زُبُراً کلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُون؛(۲) با اینکه آفریدگار همه خدای یگانه است و در سایه این چتر فراگیر می‌توانند امت واحده باشند، اما آنان امور خود را پاره پاره کردند و دچار تفرقه شدند و هر جماعتی به آنچه دارد دلخوش است.»

و در آیه دیگر تفرقه و اختلاف را بازتاب نوعی شرک می‌داند و می‌فرماید: « مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ: از مشرکان نباشید، از آنان که در دین دچار تفرقه شدند و گروه‌ها پدید آمد و هر گروهی بدانچه دارد دلخوش است.»(۳)

به قول حکیم سبزواری:

سخن عشق یکی بود ولی آوردند

این سخن‌ها به میان زمره نادانی چند

عشق صلح کل و باقی همه جنگ است و جدال

عاشقان جمع و فِرق جمع پریشانی چند

 

سعدی نیز در شعر لطیفی می‌گوید:

یکی جهود و مسلمان نزاع می‌کردند

که خنده‌ام بگرفت از نزاع ایشانم

 

جهود گفت به تورات می‌خورم سوگند

وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم

به طیره گفت مسلمان گر این قباله من

درست نیست خدایا جهود میرانم

اگر ز روی زمین عقل منعدم گردد

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

آری، هیچ کس حاضر نیست به خطا و اشتباه خود اعتراف کند. از کودکی که در مدرسه املا می‌نویسد تا شخصیت نخبه‌ای که سال‌ها کار علمی یا سیاسی کرده است. اما بالاخره در این معرکه آرا حقیقتی نیز وجود دارد که آن را باید یافت، اما چگونه؟ در پرتو هدایت شریعت و شاخص‌هایی که برای حق و باطل بیان شده و هدایت خداوند و بصیرت درونی انسان که ثمره تقوا و پرهیزگاری است « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا؛(۴) اگر شما تقوا پیشه کنید خدا به شما بصیرت می‌دهد.»

بنیان فرهنگ اسلامی ما اصالت حقیقت است و نه نسبیت به شیوه سوفسطایی‌ها، بنابراین در کشاکش اختلاف‌ها حقیقتی هست مانند اعداد ریاضی که بر واقعیات مبتنی هستند. اما این حقیقت را چگونه باید کشف کرد؟ چنان که گفته شد «عقل و شرع» دو حجت خدایی‌اند که انسان را در کشف حقیقت یاری می‌دهند. مهم این است که شرع را تحریف نکنیم و عقل را فریب ندهیم، وجدان را حاکم سازیم و در پرتو بصیرت راه بپیمائیم، هر چند برخلاف امیال نفسانی، گرایش‌های گروهی و جناحی و سیاسی و منافع مادی ما باشد. هر چند این کیمیا را کمتر می‌توان یافت، اما بالاخره نومید نباید بود.

در جامعه و جهان سیاست نیز پیدا کردن شاخص و تراز اعتدال در راستای حق و حقیقت یک ضرورت است، وگرنه همان سخن سعدی خواهد بود:

اگر ز روی زمین عقل منعدم گردد

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

هیچ جناح سیاسی‌ای حاضر نیست درباره عقائد و مبانی و اهداف خود به داوری بنشیند و به طرف مقابل حق بدهد. این خصلت خودخواهی انسان است و تازگی ندارد و کشمکش در این میدان به نفع دشمن است که از اختلافات بهره می‌گیرد و از آب گل‌آلود ماهی مقصود را صید کند.

دشمنِ قسم خورده هر چند لبخند بزند و دست بدهد، اما پشت این لبخند آتش کینه را ذخیره کرده است تا  در فرصت مناسب آتش‌فشانی را به راه بیندازد و در دستکشی نرم، خنجری را تعبیه کرده است.

سیاسیون ما باید متوجه این حقیقت باشند و هر چند دشمن مکنونات خود را برملا نکند، نقشه او را بخوانند، هر چند این روزها برملا کرده‌ است! نمونه‌اش اظهارات آمریکایی و انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها در پی مسائل هسته‌ای و برجام است. وقتی رئیس‌جمهور و وزیر خارجه‌ و یا چهره سیاسی دیگر امریکائی می‌گویند آینده این توافق تغییر در سیاست‌های ایران و در حقیقت تجدیدنظر در اصول انقلاب اسلامی است، یعنی چه؟!

وقتی وزیر خارجه فرانسه برای بازاریابی اقتصادی و جلب منافع خود به ایران می‌آید و هنگام رفتن برای ما نسخه می‌پیچد و اظهار امیدواری می‌کند که ایران نگاه خود را به رژیم صهیونیستی تغییر دهد، چه معنی دارد؟

وقتی وزیر خارجه روباه پیر انگلیس خبیث که قریب صد سال طراح خیانت علیه ایران و ملت ما بوده به ایران می‌آید و فرش قرمز برای او پهن می‌کنند و بعداً اظهار می‌کند که نگاه ایران به رژیم صهیونیستی تغییر جهت داده یا می‌دهد، چه پیامی دارد؟!

و وقتی آمریکایی‌ها پیشنهاد می‌دهند که در ایران دفتر منافع ایالات متحده دائر شود و تحلیل می‌کنند که نگاه ایران در مورد استکبارستیزی و ضدیت با صهیونسیم در حال تغییر است، مفهوم این داوری و تحلیل چیست؟ آیا آنها هدف دیگری جز نفوذ و براندازی نرم نظام که یک طرح آمریکایی ـ صهیونیستی است،دارند؟ آیا سیاسیون ما خدای ناخواسته مانند فتنه سبز سال ۸۸ چراغ سبزی روشن کرده‌اند که دشمن این گونه تحلیل و داوری می‌کند؟ و آیا توافق هسته‌ای که هنوز هم پا در هواست تا اینجا می‌تواند پیش برود که از خط قرمزها عبور کنیم و…؟

جان کلام اینکه موارد یاد شده خروج از خط مستقیم انقلاب اسلامی است که جوهره نظام را تشکیل می‌دهد. خطی که حضرت امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی ترسیم و رژیم ایالات متحده را ام‌الفساد روی زمین و سردمدار استکبار جهانی معرفی کرد که به هیچ‌وجه نمی‌توان دست آشتی به او داد و ماهیت استکباری او تغییر نمی‌کند و در مورد رژیم صهیونیستی فرمود: «اسرائیل غاصب و متجاوز از صفحه روزگار باید محو شود» همان که رهبری معظم نظام امروزه نیز بر آن تأکید دارند.

استراتژی جمهوری اسلامی دفاع از کیان اسلام و آزادگان مسلمان در سراسر جهان و حمایت از جبهه مقاومت و مبارزان آزادیخواه در برابر استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌الملل و پایداری در خط امام است که به پای آن صدها هزار شهید و معلول و اسیر نثار شده است.

خدا و رسول و ولی‌عصر«عج» و ارواح اولیاء و شهدا و ملت بزرگ و انقلابی ما اجازه نمی‌دهد بر سر منافع مادی اقتصادی و جناح‌بازی‌های سیاسی و حزبی، به دستاوردهای انقلاب کوچک‌ترین خدشه‌ای وارد شود و غبار یأس بر چهره ستمدیدگانی بنشیند که چشم به انقلاب اسلامی دوخته‌اند و برای نجات از سلطه مستکبران از گفتمان امام«ره» و انقلاب ایران الگوبرداری می‌کنند.

هدف طراحان نفوذ غرب به سردمداری ایالات متحده و دلالی انگلیس و فرانسه در مرحله نخست این است که بعد از ۳۶ سال مجاهدت و مقاومت ملت ایران، دام استعماری بگسترند و ملت بزرگ ما را به معامله دستاوردهای گرانسنگ خود با کالای لوکس و اتومبیل و اسباب آرایش بکشانند. حاشا که هرگز چنین اتفاقی بیفتد. رهبری نظام و ملت بزرگ ایران چنین اجازه‌ای نخواهند داد.

اینک لحظات حساسی بر کشور می‌گذرد و اندک تسامح و تساهلی در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و مخصوصاً فرهنگی، خیانتی است نابخشودنی. همه باید حواس خود را جمع کنند، فریب دشمن مکار را نخورند و دستخوش بازی‌های جناحی و انتخاباتی و رقابت‌های کثیف نشوند، وگرنه در محکمه عدل الهی و وجدان تاریخی ملت محکوم خواهند بود.

دغدغه‌های دلسوزان نظام و انتقادهای سالم بر سر این موضوعات است، هر چند برخی طاقت تحمل آن را ندارند و منتقدین را به تندروی و غیره متهم می‌کنند و به شورای نگهبان و اصول  حاشیه‌ها می‌زنند و از دوره منسوخ اصلاحات و با اهداف انتخاباتی، الگوبرداری می‌کنند.

خلاصه آنکه دغدغه بر سر اصول و باورها و ارزش‌های فرهنگی است تا دستخوش تساهل و تسامح نشوند و با استحاله تدریجی، راه لیبرالیسم و سکولاریسم را نپیماید. امام خامنه‌ای در دیدار با هیئت دولت اشاره کردند که مسئله فرهنگ خواب از چشم ایشان ربوده است و نباید اجازه داد محصولات نامناسب به نام فرهنگ در کشور رایج شوند. معظم‌له در این دیدار برای چندمین بار خط مشی نظام و مسئولیت دولت را در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به‌ویژه مسئله هسته‌ای به صراحت و قاطعیت بیان کردند از جمله:

«پایان دادن به مذاکرات هسته‌ای یکی از کارهای مهمی است که انجام شده و امیدواریم که در این زمینه برخی مسائل و مشکلاتی هم که وجود دارند برطرف شوند».

«از اول انقلاب تا امروز دشمنی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها با انقلاب و جمهوری اسلامی کم نشده است و این واقعیت نباید به هیچ‌وجه در ذهن مسئولان کمرنگ شود.»

«همه مسئولان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید توجه کنند که مطلقاً در نقشه طراحی شده دشمن قرار نگیرند و تصمیمات آنها خواسته یا ناخواسته به اجرای بسته مورد نظر بیگانگان کمک کند.»

«باید در هر شرایطی در اتخاذ مواضع انقلابی صراحت داشت و صریح و بدون رودربایستی در مقابل دشمن، مواضع انقلاب و مبانی امام بزرگوار را بدون ترس و خجالت بیان کرد.»

حضرت آقا در این دیدار گفتنی‌های بسیاری را فرمودند که باید پیش روی مسئولان باشد و بدان عمل کنند، نه اینکه فقط شعار بدهند. خدای بزرگ را سپاس می‌گوییم بر نعمت والای ولایت که سکاندار کشتی نظام در این اقیانوس پر طوفان است:

«چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قصار، ۱۱۰.

۲ـ مؤمنون، ۵۳.

۳ـ روم، ۳۲.

۴ـ انفال، ۲۹.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حضرت امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی ترسیم و رژیم ایالات متحده را ام‌الفساد روی زمین و سردمدار استکبار جهانی معرفی کرد که به هیچ‌وجه نمی‌توان دست آشتی به او داد و ماهیت استکباری او تغییر نمی‌کند و در مورد رژیم صهیونیستی فرمود: «اسرائیل غاصب و متجاوز از صفحه روزگار باید محو شود» همان که رهبری معظم نظام امروزه نیز بر آن تأکید دارند.

 

 

۲٫

امام خامنه‌ای در دیدار با هیئت دولت اشاره کردند که مسئله فرهنگ خواب از چشم ایشان ربوده است و نباید اجازه داد محصولات نامناسب به نام فرهنگ در کشور رایج شوند.

30نوامبر/16

روش‌های تربیتی در اسلام(۵)

 

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

روان‌شناسی یکی از مهم‌ترین رشته‌های مورد نیاز جوامع کنونی است و ما در زندگی روزمره، فراوان از آن استفاده می‌کنیم. پرسش‌هایی «همچون چگونه فرزند خود را تربیت کنیم؟ با چه شیوه‌هایی مردم را هدایت کنیم؟ چه کنیم تا بهتر یاد بگیریم؟ چه شیوه‌هایی برای تغییر رفتارهای نامطلوب مردم از نظر اخلاقی و… وجود دارند؟ روش‌های صحیح برخورد با مردم در مسیر تبلیغ و هدایت چیست؟ و ده‌ها پرسش دیگر هستند که روان‌شناسی تلاش می‌کند به آنها پاسخ درخوری بدهد.

روان‌شناسی غربی تمام عرصه‌های روان‌شناسی جوامع دیگر، از جمله کشورهای اسلامی ایران را مورد تهاجم قرار داده و امروز در کشور ما به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد. هر علم روان‌شناسی غربی حاوی نکات مثبت فراوانی است، با این حال چون برگرفته از فکر بشر غیرمعصوم است (اگر نگوییم بشر مغرض) گاه تخریب‌های دینی خطرناکی دارد که هنوز چون بازار آن داغ است، شاید خیلی‌ها متوجه نباشند، ولی زمانی فراخواهد رسید که آثار تخریبی آن ظاهر خواهد شد.

لذا بر محققان، خصوصاً روان‌شناسان، مربیان تربیتی و… لازم است که روان‌شناسی اسلامی را با روش‌های صحیح تبیین و عرضه کنند تا جوامع اسلامی از آسیب‌های روان‌شناسی غربی در امان بماند.

در شماره‌های قبل به روش تربیتی تبشیر، روش اعطای بصیرت، روش تحمیل به نفس پرداختیم. اکنون به روش پرسش و طرح سئوال می‌پردازیم.

 

روش پرسش

یکی از روش‌های تربیتی در اسلام که در تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، به‌خصوص در هدایت و موعظه دیگران مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش پرسش از دیگران و وادار کردن آنان به دادن توضیح‌ است.

 

مبنای تربیتی این روش

انسان از استعدادهای فراوان و ارزشمندی برخوردار است و می‌تواند به بلندترین قله کمال صعود کند، در عین حال که  در جهت ضدکمال هم می‌تواند به بدترین و تاریک‌ترین چاه‌های گمراهی سقوط نماید.

رسول اکرم«ص» فرمود: « اَلّناسُ معادِنُ کَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه،(۱) مردم معدن‌های (گوناگونی) هستند، همچون معدن‌های طلا و نقره.» تشبیه انسان به معدن نشان می‌دهد که او باید همچون معادن کشف و استخراج شود. قرآن برای انسان قابلیت‌های فراوانی را برشمرده است که فهرست‌وار به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

 

۱ـ انسان؛ خلیفه خدا در زمین: «روزی که خواست بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد، آنها گفتند: آیا موجودی می‌آفرینی که در زمین تباهی ‌کند و خون بریزد؟ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»(۲)

۲ـ ظرفیت علمی بالا: ظرفیت علمی انسان بزرگ‌ترین ظرفیت ممکن بین مخلوقات است. «تمام اسماء را به آدم آموخت [و او را به حقایق هستی آشنا ساخت] آنگاه از فرشتگان پرسید: نام‌های اینها را بگویید چیست؟ گفتند: ما جز آنچه (مستقیماً) به ما آموخته‌ای، نمی‌دانیم. (خدا به آدم) فرمود: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده! همین که آدم فرشتگان را آگاهی و تعلیم داد، خدا به فرشتگان فرمود: نگفتم که من از اسرار آسمان‌ها و زمین آگاهم.»(۳)

۳ـ فطرت خداجو: انسان فطرتی خدا آشنا و به خدای خویش از عمق وجدان آگاهی دارد، در عین حال که تمام انکارها و تردیدها، بیماری‌ها و انحراف‌ها هم در سرشت او هست.(۴)

۴ـ بُعد ملکوتی انسان: در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی موجود در جمادات، گیاهان و حیوانات، عنصری ملکوتی و الهی نیز وجود دارد و انسان ترکیبی از طبیعت و ماورای طبیعت،  از ماده و معنا، از جسم و جان و همین طور ارزش‌ها و استعدادهای فراوان دیگر است که در اینجا مجال طرح آنها نیست(۵)

امام علی «ع» فرمود: «اَتَزعَمُ اَنَّکَ جِرمٌ صَغِیرٌ وَفِیکَ انطَوَی العَالَمُ الاَکبَرُ(۶) انسان! آیا گمان می‌کنی که تو جِرم کوچکی هستی؟! در حالی که عالم بزرگ (هستی) در تو نهان است.» جالب این است که حضرت برای بیان استعداد وسیع انسان و تفهیم عمیق آن به خود انسان، از شیوه پرسشی بهره برده است.

در مسیر تربیت و هدایت باید زمینه شکوفاسازی استعدادهای متربی توسط مربی، معلم و مبلّغ فراهم گردد. یکی از راه‌های این شکوفاسازی، پرسش از متربی و وادار کردن او به پرسش است.

قرآن کریم به عنوان تنها کتاب وحیانی به دورمانده از تحریف، به‌کرّات از پرسش استفاده می‌کند و به انسان‌ها صراحتاً دستور می‌دهد که از متخصصان بپرسند.

الف) قرآن در سوره الرحمن، ۳۱ مرتبه فرموده است: «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان؛» پس (ای گروه انس و جن) کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را تکذیب و انکار می‌کنید؟»

خداوند منان به این بشر فراموشکار نعمت‌های بی‌شماری داده است و به دنبال هر بخش از این نعمت‌ها از او سئوال می‌کند «کدامیک از اینها را می‌توانی انکار کنی؟» این تکرار پرسش‌ها وجدان خفته بشر را بیدار می‌کند و مانع طغیان و سرکشی او می‌شود.(۷)

و در همین سوره وجدان خفته بشر را با این سئوال فراگیر و عمومی که مضمون آن را همگان قبول دارند، مورد پرسش قرار می‌دهد و او را از خواب غفلت بیدار می‌سازد: «هَل جَزَاء الْإِحسَانِ إِلَّا الْإِحسَان(۸)»آیا جزای نیکی جز نیکی خواهد بود؟»

ب) در سوره ملک ۹ بار به صورت‌های مختلف سئوال و پرسش مطرح شده است. در یک جا می‌فرماید: «‌أَلَا یَعلَمُ مَن خَلَقَ،(۹) آیا کسی که (موجودات را) آفریده، از حال آنها آگاه نیست؟»

و در آیه پانزدهم می‌فرماید: «أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِفَ بِکُمُ الْأَرضَ فَإِذا هِیَ تَمُور،(۱۰) آیا از کسی که در آسمان است در ایمنید که شما را به زمین فرو می‌برد، در حالی که زمین به موج و اضطراب درافتد».

در آیه بعد همین مضمون به صورت دیگری تکرار شده است: «اَم أَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یُرسِلَ عَلَیکُم حَاصِبًا فَسَتَعلَمُونَ کَیفَ نَذِیر،(۱۱) آیا از قهر خدایی که در آسمان حکمفرماست ایمنید که تند بادی ببارد تا بدانید که وعده عذاب من چگونه است؟»

 

تأکید روایات بر پرسش

 ۱ـ  امام صادق«ع» فرمود: «به راستی علم قفلی دارد که کلید آن پرسش است» و «آگاه باشید که کلید همه علوم پرسیدن است،(۱۲)و آنگاه این شعر را انشا فرمود: «درمان کوری (و نادانی) زیاد پرسیدن است و کوری (و نادانی) تمام سکوت بر نادانی (و نپرسیدن) است.»

 

آثار و نتایج تربیتی پرسشگری

۱ـ تفکر

به پرسش‌هایی که زمینه تدبر و تفکر و اندیشیدن را فراهم می‌سازند پرسش‌پردازشی می‌گویند، زیرا پاسخ‌دهنده را ملزم می‌سازند که به فرایندهای عالی‌تر ذهن همچون ابراز عقیده، توجیه، قضاوت یا ارزیابی متوسل شود.

در قرآن می‌خوانیم: «قُل لَّآ أَقُولُ لَکُم عِندِی خَزَآئِنُ اللَّهِ وَلَا أَعلَمُ الْغَیبَ وَلَا أَقُولُ لَکُم إِنِّی مَلَکٌ إِن أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ قُل هَل یَستَوِی الْأَعمَی وَ الْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ،(۱۳) بگو ای پیغمبر، من شما را نمی‌گویم که گنج‌های خدا نزد من است و نه آنکه از غیب (الهی به صورت مستقل) آگاهم و نمی‌گویم که فرشته‌ام. من پیروی نمی‌کنم جز آنچه را که به من وحی می‌رسد. بگو آیا کور و بینا برابرند؟ آیا فکر و اندیشه نمی‌کنند؟» این آیه در واقع از مخاطبان می‌خواهد که قضاوت کنند کور و بینا و یا عالم و جاهل مساوی هستند؟

حضرت ابراهیم«ع» از همین نوع پرسش استفاده و بت‌پرستان را راهنمائی کرد: «قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ… فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (۶۴) ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هَؤُلاء یَنطِقُونَ. قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلا یَضُرُّکُم،(۱۴) گفت بلکه بزرگ‌ترینشان چنین کرده است. اگر سخن می‌گویند از آنها بپرسید. آنگاه (در فکر خود رفته) سر به زیر افکندند (و وجدانشان بیدار شد) به‌درستی که تو می‌دانی که آنها سخن نمی‌گویند».

 

۲ـ جوشش علم

تفکر در باره پرسش مطرح شده، زمینه رسیدن به پاسخ و جوشش علم مستمع و متربی را فراهم می‌سازد. امام علی«ع» می‌فرماید: «لا ان الفکر و الاعتبار یخرجان من قلب المؤمن من عجائب المنطق فی الحکمه فتسمع له اقوال یرضاها و العلماء و تخشع له العقلاء و تعجب منه الحکماء،(۲۰) به‌راستی تفکر و عبرت‌آموزی باعث می‌گردد که از قلب مؤمن حکمت‌های عجیبی بیرون بیاید، پس سخنانی از او شنیده می‌شود که علما می‌پسندند و عقلا در برابر آن کرنش و حکما از آن تعجب می‌کنند.»

همچنین فرمود: « العِلمُ خَزائنُ و مَفاتِیحُهُ السُّؤالُ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّه ُ فإنّهُ یُؤجَرُ أربَعهٌ : السائلُ ، و المُتَکلِّمُ‌، و المُستَمِعُ، و المُحِبُّ لَهُم؛ در علم خزانه‌هایی است که کلید آن پرسش است. پس بپرسید! خداوند شما را رحمت کند! به‌راستی چهار کس در پرسیدن اجر و ثواب می‌برند: پرسشگر، (پاسخ)گوینده و شنونده و کسانی که آنها را دوست دارند (و با اشتیاق جمع شده‌اند که پرسش و پاسخ آنها را تماشا کنند و از آن بهره ببرند.)»

یک معلم، یک مبلغ و یک مربی باید همچون مادری مهربان با پرسش‌های مولد، شاگردان و مستمعان را وادار به فکر و جوشش علم نماید. سقراط خود را مامای دانایی می‌داند و می‌گوید: «همان سان که مادرم مامای جسم است، من مامای روانم، زیرا در گفت‌وگو با دیگران آنان را یاری می‌دهم تا اندیشه‌هایی را که روانشان آبستن آنهاست پدید آورند.»(۱۶)

 

۳ـ بیداری وجدان‌ها

در قرآن کریم می‌خوانیم: «…أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَکَثِیرٌ مِنهُم فَاسِقُون،(۱۷). آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد پس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلب‌هایشان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آنها گنهکارند!»

این آیه از آیات تکان‌دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را تسخیر می‌کند، پرده‌های غفلت را می‌درد و وجدان خفته انسان را بیدار می‌کند، لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلوده‌ای را می‌بینیم که با شنیدن این آیه چنان منقلب شدند که در یک لحظه با تمام گناهان و گذشته خود وداع گفتند و حتی برخی در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند، از جمله سرگذشت معروف «فضیل بن عیّاض» است.

«فضیل» که در کتب رجال به عنوان یکی از راویان موثق از امام صادق«ع» و از زهّاد معروف معرفی شده است، در پایان عمر در جوار کعبه ساکن شد و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت. وی در آغاز راهزن خطرناکی بود که مردم از او وحشت داشتند.

روزی از نزدیکی یک آبادی می‌گذشت، دخترکی را دید و نسبت به او علاقمند شد. عشق سوزان دخترک فضیل را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود و تصمیم داشت به هر قیمتی که شده به وصال او نائل گردد. در این هنگام بود که در یکی از خانه‌های اطراف شخص بیداردلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید: «اَلَم یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِاللَّهِ… آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مومنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد و…» این آیه همچون تیری بر قلب آلودۀ فضیل نشست و وجدان خفته او را بیدار کرد و به فکر فرو رفت که این کیست که سخن می‌گوید؟ و به چه کسی این پیام را می‌دهد؟ به من می‌گوید ای فضیل آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی و از این راه خطا برگردی، از این آلودگی خود را بشویی و دست به دامن توبه بزنی؟

ناگهان صدای فضیل بلند شد و ‌گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن: به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است. تصمیم نهایی خود را گرفت و با یک جهش برق‌آسا از صف اشقیا بیرون رفت و در صف سعدا جای گرفت…(۱۸).

 

تذکر و یادآوری

گاهی پرسش‌ها صرفاً برای این است که متربی برخی از اطلاعات را به یاد آورد، مانند:

۱ـ « أَفَمَن یَخْلُقُ کَمَن لاَّ یَخْلُقُ أَفَلا تَذَکَّرُون،(۱۹)آیا کسی که (این مخلوقات را) می‌آفریند همچون کسی است که نمی‌آفریند؟ آیا متذکر نمی‌شوید؟!»

۲ـ « أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِدًا وَقائِمًا یَحذَرُ الآخِرَهَ وَیَرجو رَحمَهَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوِی الَّذینَ یَعلَمونَ … وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَاب…»،(۲۰) (آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر می‌شوند.»

حضرت زهرا«س» از این روش در بیداری مردم مدینه بعد از رحلت پیامبر اکرم«ص» استفاده کرد. از جمله در جواب «محمود ابن لبید» که از امامت علی«ع» بعد از پیامبر اکرم«ص» پرسید، فرمود: «شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده‌اید؟»(۲۱)

در جای دیگری در جواب مهاجرین و انصار که در عذرخواهی پافشاری کردند، فرمود: «آیا پدرم در روز غدیرخم جایی برای عذرتراشی برای  احدی باقی گذاشت؟»(۲۲)

و بارها تذکر داد: «آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا«ص» در روز عید غدیرخم [که فرمود:] هر که من مولا و رهبر او می‌باشم، پس علی«ع» مولای اوست.»(۲۳)

 

سنجش میزان دانش متربی

مربی با طرح پرسش می‌تواند میزان دانش مستمعان و متربیان خود را بسنجد و سخنان خود را بر آن اساس بنا نهد. امام علی«ع» فرمود: «پاسخ درست دادن [از مطالب علمی و…] دلیل فاضل بودن [پاسخ‌دهنده] است.»(۲۴)

 

اصلاح افکار متربی و مستمع

پرسش از متربی، زمینه تفکر و پی بردن او به خطاها و اشکالاتش را فراهم می‌سازد، مانند جریان «اسحاق کِنْدی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت. وی کتابی به نام «تناقض‌های قرآن» تألیف و مدت‌ زیادی در منزل نشست و گوشه‌نشینی اختیار کرد و خود را به نگارش آن مشغول ساخت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری«ع» شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته‌های استادش (کندی) را پاسخ گوید؟» شاگرد عرض کرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم.» امام فرمود: «اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟» عرض کرد: «آری.»

امام فرمود: «وقتی برگشتی، به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ دادن به آن را ندارد و آن مسئله این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی‌ای غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت بلی، ممکن است. در این هنگام بگو شما چه می‌دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده‌ باشید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.»

شاگرد طبق دستور عمل کرد و آن فیلسوف عراقی با کمال دقت به سئوال شاگرد خود گوش داد، سپس گفت: سئوال خود را تکرار کن! شاگرد تکرار کرد. استاد تأملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست. امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که او خلاف آن را اراده کرده باشد.

استاد که می‌دانست این پرسش در حد آن شاگرد نیست، پرسید تو را قسم می‌دهم که بگویی چنین سئوالی از کجا به فکرت خطور کرد؟ شاگرد حقیقت را گفت. استاد گفت: چنین سئوال‌هایی تنها زیبنده این خاندان است. آنگاه دستور داد آتشی روشن کردند و تمام آنچه را که به عقیده خود در باره «تناقض‌های قرآن» نوشته بود، سوزاند.(۲۵)

و همچنین در مناظره «یحیی بن اکثم» با امام جواد«ع» همین شیوه مورد استفاده قرار گرفته است. یحیی که برای تخریب امام جواد«ع» در مقام مناظره برآمده بود، از حضرت پرسید: درباره شخصی که مُحرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می‌گویید [و کفاره‌اش چیست؟]

امام«ع» فرمود: آیا این شخص شکار را در محل و خارج از محدوده حرم کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده است یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده است یا چندین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیرپرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ قصد انجام دو باره این کار را دارد و یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!

 

درمان رذائل اخلاقی

پرسش در موارد خاصی می‌تواند عامل مهار برخی از صفات نامطلوب همچون تکبر باشد. در ادامه داستان «یحیی بن اکثم» آمده است که مأمون از حضرت جواد«ع» درخواست کرد که شما نیز از یحیی پرسشی داشته باشید. حضرت فرمود: از یحیی سئوال کنم؟ عرض کرد: اختیار با شماست، اگر جواب پرسش‌تان را بدانم، می‌گویم، وگرنه استفاده می‌کنم. حضرت فرمود: «خبر بده از مردی که به زنی در اول روز نگاه کرده، در حالی که نگاهش حرام بوده، وقتی وسط روز شده بر او حلال شده است و هنگام زوال شمس (ظهر) دوباره حرام شده است و هنگام نماز عصر دوباره حلال و غروب شمس دوباره حرام شده است، وقتی نماز عشاء داخل شده باز حلال شده و نصف شب دو باره حرام شده و طلوع فجر دو باره حلال شده است، این کدام زن است و چرا برای او حلال و یا حرام شده است؟» یحیی گفت: من جواب این سئوال را نمی‌دانم و راز آن برایم معلوم نیست. خود بیان فرمایید!

هدف حضرت از این پرسش معماگونه شکستن تکبر و غرور یحیی بن اکثم بود. آنگاه فرمود: «مراد کنیزی است که در اول روز حرام بود، بعد آن را خرید و حلال شد. وقت ظهر آزاد کرد و حرام شد. هنگام عصر با او ازدواج کرد و حلال شد و هنگام غروب شمس ظهار کرد و حرام شد. هنگام عشا کفاره ظهار را داد و حلال شد و نصف شب طلاق داد و هنگام صبح مراجعه کرد.»(۲۶)

قابل تذکر است که ما در مقام بیان تمام تقسیمات و انواع پرسش‌ها نیستیم، وگرنه بعضی پرسش‌ها را به هفت نوع دسته‌بندی کرده‌اند:

۱ـ سئوالات حافظه‌ای که صرفاً با یادآوری اطلاعات سر و کار دارند

۲ـ سئوالات ترجمه‌ای؛ یعنی بیان یک مفهوم پیچیده یا مطلب دشوار به زبان ساده‌تر

۳ـ سئوالات تفسیری یا رابطه‌ای که به کشف و درک روابط میان دو مفهوم می‌پردازند

۴ـ سئوالات کاربردی که می‌خواهند مطالب علمی را به مسائل روز ربط دهند و آنها را در عمل بسنجند

۵ـ سئوالات تحلیلی که سئوالات منطقی و استدلالی نیز خوانده می‌شوند. در این نوع، قدم‌های منطقی یک تغییر یا یک شخص از آغاز تا پایان بررسی می‌شوند.

۶ـ سئوالات ترکیبی یا خلاق که با قرار دادن اطلاعات قبلی به طرح اندیشه‌های نو دست می‌زند و در باره آن سئوال می‌کند؟

۷ـ سئوالات ارزش‌نگاری که در مورد فردی و یا کتابی با پرسش‌ها داوری می‌کنیم.(۲۷)

آنچه ما به دنبال آن هستیم، جنبه تربیتی پرسش در اسلام است.

 

شرایط به کارگیری روش تربیتی پرسش

برای اینکه روش پرسش منجر به نتایجی همچون تفکر و تولید علم، تذکر و امثال آن شود، لازم است به این شرایط توجه شود:

۱ـ برخورداری مربی، مبلغ و معلم از اطلاعات لازم برای حل مسئله: در پرسش امام جواد«ع» از «یحیی بن اکثم» به‌خوبی این امر مشاهده می‌شود که حضرت به تمام پرسش‌های مطرح شده جواب دادند.(۲۸)

۲ـ تبیین صحیح سئوال: پرسش وقتی می‌تواند تأثیرگذار و نقش‌آفرین باشد که به صورت صحیح، دقیق و روشن طرح شود. امام علی«ع» فرمود: «خوب پرسیدن، نصف دانستن است.»(۲۹)

۳ـ اختصاص فرصت کافی برای پاسخگویی: امام علی«ع» فرمود: «کسی که در پاسخگویی سرعت بورزد (و بدون تأمل و فرصت کافی جواب دهد) صواب (و واقع) را درک نمی‌کند.»(۳۰)

۴ـ ایجاد ارتباط عاطفی با متربی: قبلاً اشاره شد که حضرت عسکری«ع» به یکی از شاگردان کندی دستور داد که برای روشن شدن انحراف او، از او سئوال کند؛ ولی قبل از آن لازم است که با او ارتباط عاطفی داشته باشد. فرمود به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، بگو پرسشی برایم پیش آمده از شما بپرسم؟ آنگاه او خود درخواست می‌کند که بپرس»(۳۱).

۵ـ ممانعت از واکنش منفی همکلاسان و مستمعان: متربی یا معلم و مبلغ باید کاملاً متوجه باشد که در معرض اعتراض‌های نابجای پرسشگران قرار نگیرد (هر چند پرسش‌های آنان خیلی جالب نباشد) و به شاگردان و مستمعان بفهماند که پرسشگری حق مستمع و متربی است. البته لازم نیست که تمام پرسش‌ها عمیق و جالب باشند؛ ولی باید به متربی میدان داد تا آرام آرام شیوه خوب پرسیدن را فراگیرد.

۶ـ پرهیز از پرسش‌های تعننی یا تعنتی (به سختی انداختن و امتحان کردن): پرسش باید برای فهم باشد، نه برای امتحان و یا خجالت دادن افراد. برخی از افراد پرسش‌های از پیش‌آماده‌ شده‌ای دارند که برای امتحان یا شرمنده کردن مربی مطرح می‌کنند. پرسش برای غلبه بر دیگران کار ناپسندی است.

امام علی«ع» به پرسشگری که از ایشان در باره مشکلی سئوال کرد فرمود: «برای فهمیدن بپرس! نه برای امتحان و به زحمت انداختن (۳۲)؛ زیرا نادانی که در پی فراگیری علم باشد، همچون عالم است و عالمی که برای علم را برای فهم و هدایت فرانگرفته، همچون جاهل است.»(۳۳)

۷ـ پرهیز از سرزنش به دلیل پاسخ اشتباه‌: اگر شاگردی یا مستمعی به پرسش شما پاسخ اشتباه داد، به‌شدت مواظب باشید که او را سرزنش و ملامت نکنید؛ زیرا این کار اولاً باعث خجالت و سرشکستگی پرسشگر می‌شود و ثانیاً جرئت و جسارت پرسشگری را از او می‌گیرد.

 

جمع‌بندی

یکی از راه‌های پرورش شاگردان و مستمعان،‌ روش استفاده از پرسش است که استعداد نهفته افراد را شکوفا می‌کند و بر معلومات آنان می‌افزاید.

در قرآن کریم به صورت مکرر از پرسش برای بیداری و پرورش استعداد انسان‌ها استفاده شده است. در سوره الرحمن ۳۱ بار می‌پرسد: «کدامیک از نعمت‌های پروردگارتان را تکذیب و انکار می‌کنید؟» و در سوره ملک ۹ بار به صورت‌های مختلف پرسش مطرح شده است و همین طور در سوره‌های دیگر. در روایات نیز کلید خزائن علوم، پرسش دانسته شده است.

پرسش نتایج فراوان تربیتی دارد، از جمله تفکر و اندیشیدن، جوشش علم، بیدار شدن وجدان‌ها، تذکر و یادآوری، سنجش میزان، دانش متربی، اصلاح افکار متربی و مستمع، درمان رذایل اخلاقی از جمله تکبر و… . البته باید آداب و شیوه پرسش مراعات شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، دوم ۱۴۰۳ ق،ج ۵۸، ص ۶۵.

۲ـ انعام، ۱۶۵.

۳ـ بقره، ۳۳ـ۳۱.

۴ـ ر.ک: اعراف، ۱۷۲؛ روم، ۴۳.

۵ـ ر.ک: انسان در قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، قم، اول، بی‌تا، صص ۲۵ـ۸.

۶ـ درخشان پرتوی از اصول کافی، سیدمحمد حسینی همدانی، قم، چاپخانه علمیه ۱۳۶۲ ش، اول، ج ۳، ص ۲۰۹؛ دیوان منسوب به حضرت علی«ع»، انتشارات پیام اسلام، قم، اول، ۱۳۶۹ ش، ص ۱۷۵.

۷ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ج ۲۳، ص ۱۱۵.

۸ـ الرحمن، ۶۰.

۹ـ الملک، ۱۴.

۱۰ـ الملک، ۱۵.

۱۱ـ الملک، ۱۷.

۱۲ـ کافی، همان، ج ۱، ص ۴۰.

۱۳ـ الانعام، ۵۰.

۱۴ـ انبیاء، ۶۶ـ۶۳.

۱۵ـ ارشاد القلوب، حسن بن ابی‌الحسن دیلمی، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۱۰۰.

۱۶ـ نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، عبدالحسین نقیب‌زاده، تهران، اول، بی‌تا، ص ۲۹.

۱۷ـ حدید، ۱۶

۱۸ـ الحدید، ۱۶

۱۹ـ نحل، ۱۷

۲۰ـ زمر، ۹

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳.

۲۲ـ الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمدبن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، اول، ۱۴۰۳ ق، ج ۱، ص ۱۴۶.

۲۳ـ الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، اول، ج ۱، ص ۱۹۷.

۲۴ـ غررالحکم، آمدی نمیمی، دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، ۱۳۶۶ ش، چاپ اول، ص ۴۹.

۲۵ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۹۹، المناقب، ابن شهر آشوب، قم، مکتبه الطباطبایی، اول، ج ۴، ص ۴۲۴.

۲۶ـ بحار، ج ۵۰، ص ۷۹، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۴۶، تلخیص ذیل حدیث.

۲۷ـ با استفاده از سخنان استاد رضا مهکام در کلاس درس «مدیریت تحصیلی» در مرکز سلاله.

۲۸ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۵۰، صص ۷۹ـ۷۸.

۲۹ـ بحار، ج ۷۷، ص ۱۰۰ و ج ۱، ص ۲۲۴.

۳۰ـ غررالحکم، ج ۱، ص ۱۹۳.

۳۱ـ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۱.

۳۲ـ تعسف فی القول.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۲، ح ۷.

 

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از روش‌های تربیتی در اسلام که در تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، به‌خصوص در هدایت و موعظه دیگران مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش پرسش از دیگران و وادار کردن آنان به دادن توضیح‌ است

۲٫

به پرسش‌هایی که زمینه تدبر و تفکر و اندیشیدن را فراهم می‌سازند پرسش‌پردازشی می‌گویند، زیرا پاسخ‌دهنده را ملزم می‌سازند که به فرایندهای عالی‌تر ذهن همچون ابراز عقیده، توجیه، قضاوت یا ارزیابی متوسل شود.

 

۳٫

باید آداب و شیوه پرسش مراعات شود، از جمله: برخورداری مربی از اطلاعات لازم، تبیین صحیح سئوال، اختصاص فرصت کافی برای پاسخگویی، ارتباط عاطفی با متربی، ممانعت از واکنش منفی همکلاسان، پرهیز از پرسش تفننی و تعنتی، پرسش از سرزنش متربی به دلیل پاسخ اشتباه او.

 

۴٫

در قرآن کریم به صورت مکرر از پرسش برای بیداری و پرورش استعداد انسان‌ها استفاده شده است… پرسش نتایج فراوان تربیتی دارد، از جمله تفکر و اندیشیدن، جوشش علم، بیدار شدن وجدان‌ها، تذکر و یادآوری، سنجش میزان، دانش متربی، اصلاح افکار متربی و مستمع، درمان رذایل اخلاقی از جمله تکبر و…

30نوامبر/16

حدیث جذابیت شخصیت

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

مقدمه

انسان‌ها نوعاً دوست دارند برای دیگران جاذبه خاصی داشته باشند و تا آنجا که ممکن است از دافعه خود بکاهند. گروهی با تزویر و ریا و جلوه دادن شخصیتی کاذب از خود به این مهم می‌رسند و گروهی با الگو گرفتن از بزرگان و آموختن آموزه‌های دینی در این راه گام برمی‌دارند. گروه اول شخصیت ماندگاری ندارند و گاهی در حوادث و رخدادها واقعیت خود را آشکار می‌سازند، اما کسانی که با بهره‌گیری از الگوهای صحیح رفتاری یا آموزه‌های دینی، شخصیت خود را شکل داده‌اند، تغییرناپذیرند و خود الگوی دیگران می‌شوند.

در آیات و روایات نکته‌های بسیاری نفهته است که به کارگیری آنها می‌تواند این جاذبه را در افراد ایجاد کند، به گونه‌ای که همگان در پی مصاحبت و همراهی با آنها باشند. بعضی از این ویژگی‌ها عبارتند از:

 

۱ـ کم گفتن و زیاد شنیدن

انسان روزانه به طور متوسط ۵۰۰۰ کلمه صحبت می‌کند. بسیاری از این سخنان گره‌‌ای از مشکلی باز نمی‌کنند. بسیاری از اختلافات و درگیری‌ها ناشی از سخنانی است که بین افراد رد و بدل می‌شوند بی آنکه  مسئله مالی یا اخلاقی‌ای در بین باشد. منشأ نزاع همین سخنانی است که نسنجیده گفته می‌شوند. افراد جذاب کمتر سخن می‌گویند و بیشتر گوش می‌دهند. در آداب تعلیم و تربیت هم آمده است بیش از آنچه می‌گویید گوش‌فرا دهید. امام علی«ع» فرمود: «خاموشی مؤمن بسیار است.»(۱) و: «گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده.»(۲) در قرآن در احوال دوزخیان آمده است: «اگر شنیده بودیم یا تعقل می‌کردیم، در میان اهل آتش نبودیم.»(۳)

 

۲ـ پرهیز از گزینش شنیدنی‌ها

بعضی‌ها دوست دارند فقط به آنچه که به نفع خودشان است گوش بدهند و فقط آنچه را که برایشان منفعت دارد نقل می‌کنند. در روایات آمده است به آنچه که به مصلحت شما نیست گوش نکنید و به سخنان خوب و مفید گوش کنید. این معنی گزینش حرف‌های دیگران  و شنیدن آنچه که به نفع  ماست نیست. شخصیت‌های جذاب وقتی با دیگران مواجه می‌شوند به آنها احترام می‌گذارند و سراپا گوش هستند. یکی از ویژگی‌های پیامبر«ص» اسلام خوب گوش دادن بود.

 

۳ـ پرهیز از شلوغ بودن

برخی از افراد آدم‌های شلوغی هستند و کارهای متفاوتی را انجام می‌دهند، ولی بعضی یک کار را می‌پذیرند و از شلوغی می‌پرهیزند و آن را درست انجام می‌دهند. مقام معظم رهبری در دیدار با مدیران صدا و سیما خاطره‌ای را با این مضمون نقل کردند:

«من یک وقتی در زمان ریاست‌جمهوری، در شورای انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک نقل کردم. این کتاب از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست و با اینکه هفتصد هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد، مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند لذت می‌برد. به هر حال یکی از توصیه‌هایی که نظام الملک به شاه زمان خود می‌کند این است که: «زنهار مردی را دو کار مفرمایی. مردی و کاری!» راست می‌گوید. یک مرد، یک کار. البته خواجه نظام‌الملک ده تا کار داشته، ولی به قول سعدی:

جز به خردمند مفرما عمل

گرچه عمل، کار خردمند نیست

خردمند مدیریت می‌کند، اما عمل را به عهده دیگران می‌گذارد. به هر حال، «مردی و کاری».(۴)

این مضمون در روایات ما نیز آمده است که « اِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِداً.»(۵)

 

۴ـ پرداخت بیش از دریافت

شخصیت‌های جذاب به فکر خدمت‌گذاری به دیگران هستند و نفع خویش را فدای نفع دیگران می‌کنند. اصولاً یکی از عوامل جاذبه شخصیت، انجام کارهای متفاوتی است که گاهی به ضررشان هم تمام می‌شود. در رفتار امام علی«ع» آمده است که چاه حفر می‌کرد و وقتی به آب می‌رسید می‌فرمود: «هذه ِصَدَقَهٍ جَارِیَهٍ» و آن را وقف می‌کرد تا همه از آن بهره گیرند و همین رفتار متفاوت موجب شده است که شخصیت علی«ع» حتی برای دشمنان ایشان هم جذاب باشد. وقتی اکثر افراد جامعه به فکر سود شخصی باشند، در این میان کسی جاذبه ندارد چون همه یکسان هستند. حال اگر کسی پیدا شد که از سود خویش به نفع دیگران گذشت، جاذبه پیدا می‌کند.

 

 

۵ـ پرهیز از خود مهم ‌پنداری

خود را مهم‌تر و برتر از دیگران پنداشتن یکی از ویژگی‌هائی است که دافعه می‌آورد و  دیگران را از گرد وجود انسان پراکنده می‌کند. هر کسی و هر چیزی به اندازه خود اهمیت دارد. وزیر یک دولت مهم است. کشاورزی هم که تیغ آفتاب بر جسم رنجور او می‌نشیند اهمیت دارد. هر دو از مزیتی برخوردارند و به یکدیگر احتیاج دارند. اگر وزیر از دسترنج کشاورز غذا نخورد، رمق ندارد و اگر کشاورز از تدبیر وزیر بهره نگیرد، در کارش آرامش ندارد. پس هیچ ‌کسی نباید خود را مهم بشمارد. در نزد خدا، پرهیزکاران بزرگوارترند. زیبایی شخصیت به آن است که حتی اگر رهبر هم باشی بگویی من خدمتگزارم و رهبر ما آن نوجوان ۱۳ ساله‌ای است که خود را زیر تانک انداخته است، در این صورت است که جاذبه این شخصیت، جهانی می‌شود و در دورترین نقاط عالم نیز خمینی نامی آشناست و پیر و برنا در هر کوی و برزن از او یاد به نیکی می‌کنند. در حدیث معروف امام رضا«ع» برای عقل ده نشانه آمده است که دهمین نشانه آن این است که دیگران را از خود بهتر بدانی.

 

۶ـ برجسته کردن خوبی‌های دیگران

همه انسان‌ها نقاط ضعف و قوتی دارند. بعضی از افراد مثل دستگاه «سی‌تی‌اسکن» فقط به دنبال نقاط ضعف دیگران و به عبارت دیگر دستگاه عیب‌یاب هستند، اما شخصیت‌های جذاب به دنبال نشان دادن خوبی دیگرانند. به لحاظ روان‌شناختی گاهی که سخن از بدی‌های افراد در میان می‌آید، گاه شنونده به گوینده کمک هم می‌کند و چند عیب دیگر او را هم برمی‌شمرد، اما کمتر دیده می‌شود که وقتی سخن از خوبی‌ها به میان می‌آید شنونده چند خوبی دیگر را هم بیفزاید.

باید خوبی‌های دیگران را برجسته کرد و به دیگران خوش‌گمان بود. امام علی«ع» فرمود: «هر که به مردم گمان نیک برد، محبت آنان را به دست آورد.»(۶)

 

۷ـ خوش سخنی

تحقیقات نشان داده‌اند که ۴۳ درصد ارتباطات ما صرف شنیدن و ۳۲ درصد صرف حرف زدن می‌شود؛ یعنی ۷۵ درصد ارتباطات ما کلامی است. آن قدری که در مدارس و آموزشگاه‌های ما وقت صرف نوشتن و مهارت‌های آن می‌شود، به سخن گفتن پرداخته نمی‌شود. این امر به‌قدری مهم است که پیامبر«ص» به هنگام سخن گفتن از خدا می‌خواهد به گونه‌ای سخن بگوید که دیگران فهم کنند. پیامبران ما ابزاری غیر از سخن گفتن نداشته‌اند و بهترین ابزار تبلیغ سخن گفتن است.

برای ایجاد جاذبه باید فنون بیان، آموزش داده شود و هر کسی که به فکر جذابیت است باید فن بیان بیاموزد، واژه‌های خوبی را استخدام و در جای مناسبی از آن استفاده کند. در قرآن هم آیاتی درباره سخن گفتن آمده و فرموده است بهترین و بلیغ‌ترین سخن را بگویید.

 

۸ـ عیب‌پوشی دیگران و عیب خویش را گفتن

بازگو کردن عیب دیگران گرچه در زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد، ولی آثار منفی بسیاری بر روح گوینده و شنونده می‌گذارد. جاذبه شخص عیب‌جو کم می‌شود، زیرا شنونده احتمال می‌دهد همان طور که گوینده عیب دیگران را نقل می‌کند، روزی عیب شنونده را هم برای دیگران نقل کند، لذا به‌تدریج از او فاصله می‌گیرد.

این خصلت منفی که در بسیاری از مردم به صورت عادت درآمده، ارتباطات را کم کرده و جمع‌ها را گسسته است و دیگر کسی احساس امنیت نمی‌کند. وقتی خالق هستی خودش عیب‌پوشی می‌کند و ستارالعیوب است، زیبنده نیست مخلوق او به عیب‌جوئی از دیگران بپردازد.

در باب پرهیز از عیب‌جویی و تشویق به عیب‌پوشی روایات بسیاری داریم، از جمله:

امام علی«ع» می‌فرمایند: «خوشا به حال آن کسی که عیب خودش او را از پرداختن به عیب‌های مردم بازدارد.»(۷) و «کسی که عیب خود را ببیند، از پرداختن به عیب دیگران بازایستد.»(۸)

 

نتیجه

ویژگی‌هایی چون پاکیزگی، معطر بودن، لباس تمیز و زیبا بر تن کردن، دستگیری از فقرا، در غم و شادی دیگران شریک بودن و بسیاری از صفات دیگر می‌تواند شخصیتی تأثیرگذار و پرجاذبه را برای انسان ایجاد کند که هم نفعش به خود او برسد و هم الگوی رفتاری دیگران باشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۳۳.

۲ـ غررالحکم، ۶۲۳۴.

۳ـ الملک، ۱۰.

۴ـ ۱۱ آذرماه ۱۳۸۳، دیدار با مدیران صدا و سیما.

۵ـ‌ میزان‌الحکمه، ج ۳، ص ۱۸۸۳.

۶ـ غررالحکم، ۸۸۴۲.

۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶.

۸ـ تحف‌العقول، ۸۸.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

منشأ نزاع، سخنانی است که نسنجیده گفته می‌شوند. افراد جذاب کمتر سخن می‌گویند و بیشتر گوش می‌دهند. در آداب تعلیم و تربیت هم آمده است بیش از آنچه می‌گویید گوش‌فرا دهید.

 

۲٫

بازگو کردن عیب دیگران گرچه در زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد، ولی آثار منفی بسیاری بر روح گوینده و شنونده می‌گذارد. جاذبه شخص عیب‌جو کم می‌شود، زیرا شنونده احتمال می‌دهد همان طور که گوینده عیب دیگران را نقل می‌کند، روزی عیب شنونده را هم برای دیگران نقل کند، لذا به‌تدریج از او فاصله می‌گیرد.

 

30نوامبر/16

رسالت رسانه در فرهنگ اسلامی

عبدالله اصفهانی

انگیزه‌ای اصیل

آدمی فطرتاً جویای حقیقت است و هر چه این جنبه از وجود او بیشتر پرورش داده شود، به همان اندازه برای ادراک حقایق، دفاع از حق و حق‌گویی انبساط بیشتری می‌یابد. در تعالیم اسلامی به رشد و پرورش این میل مقدس درونی توجه شایانی شده و در نظام تربیتی این آیین، توجه به بصیرت و حقیقت و پرهیز از آفات آن جایگاه ویژه‌ای دارد.

البته انسان‌هایی که با گناه و خلاف و خطاهای عمدی بر این بُعد از وجود اصیل خویش لایه‌ای دودآلود پوشانده‌اند، دیگر نمی‌توانند از حق‌جویی و حق‌خواهی لذت ببرند و به همین دلیل حق برای آنان تلخ است. درست مثل بیمارانی که در ایام کسالت قادر نیستند از خوردن غذاهای خوشمزه لذت ببرند.

در روایتی از حضرت عیسی«ع» نقل شده است: «همان طور که بیماران از طعام‌ پاکیزه و مطبوع لذت نمی‌برند، افراد دنیاپرست هم از خوراک‌های معنوی و روحی‌ای چون حق‌خواهی و حلاوت معنویت لذت نمی‌برند.»(۱)

رسانه‌های گروهی می‌توانند طوری عمل کنند که مردم به سوی حق رغبت پیدا کنند، زیرا به فرمایش حضرت علی«ع» : «حق راه برتر و نمونه (۲) نجات‌دهنده (۳) و گوهری روشن است(۴) و نزدیک‌ترین بندگان به خدای تعالی گویاترین آنان به حق است(۵) و شبیه‌ترین مردم به فرستادگان الهی کسی است که در حق گویاتر و در به کار بستن آن پابرجاتر باشد(۶) و راست‌ترین گفتار آن است که با حق مطابقت نماید.(۷) یاری کردن حق موجب رستگاری است(۸) و خواستار حق کارها را بر خود آسان می‌کند و مردم به سوی آن روی می‌آورند.(۹)

پل‌میلر روزنامه‌نگار آمریکایی حیله‌گری را در روزنامه‌نگاری مهم می‌داند، اما هربرت بروکر از سردبیران معروف، روی آوردن به حقیقت و کشف واقعیت‌های مسلم را ویژگی اصلی کار روزنامه‌نگاری دانسته است،(۱۰) البته به دست آوردن حقیقت نباید با پیمودن راه‌های غلط و مذموم صورت گیرد. در واقع رسیدن به این مقصود که هدفی عالی است، توسل به هر وسیله‌ای را مجاز نمی‌شمارد و مقدمات و راه‌ها هم باید درست و اصولی باشند.

مردمی که روح حقیقت‌جویی را از دست می‌دهند و به ظواهر و لایه‌های سطحی اکتفا می‌کنند، در مسیر غلط قرار می‌گیرند و دیگر قادر نیستند حسن و قبح اشیا و سود و ضرر آنها را درک کنند. به فرمایش شهید مطهری چنین افرادی حتی چه بسا حقایق عالی را انکار و ماهیت آنها را قلب و به جای حسن استفاده، سوءاستفاده کنند.

رسالت رسانه‌ها در این راستا آن است که مردم را از اسارت در هوس‌ها، اوهام و خرافات برهانند و آنان را به آزادگی واقعی برسانند. اگر این زنجیرها از خرد، دل و گرایش‌های فکری مردم باز شوند، آنان بهتر می‌توانند حقایق را درک کنند. این هم نکته‌ای است که قرآن بر آن اشاره دارد «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیْهِم؛(۱۱) و بار سنگین را از دوش آنان برمی‌دارد و غل‌ها را می‌گشاید.»

قرآن با صراحت تقلیدهای کورکورانه از پدران را که محکم‌ترین زنجیر اسارت عقل است پاره کرد، آنها را سخت مورد نکوهش قرار داد، خردها را بیدار کرد که به دنبال حق بروند و از قیدهایی که کرامت‌ آنان را پایمال می‌سازد، آزاد باشند.

 

صلای صدق

یکی از مصداق‌های حقیقت و از ستوده‌ترین و گزیده‌ترین خصایص انسانی، صداقت، درستی و راستی است. قرآن تأکید می‌کند: « اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ(۱۲) این فضیلت به‌حدی است که امام صادق«ع» فرموده‌اند: « إِنَّ الصّادِقَ أَوَّلُ مَن یُصَدِّقُهُ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَعلَمُ أَنَّهُ صادِق؛(۱۳): نخستین کسی که راستگو را تصدیق می‌کند خداوند بلندمرتبه است.» و نیز: «به نماز خواندن و روزه گرفتن افراد فریب نخورید، زیرا چه بسا انسان انس گیرد به نماز و روزه تا آنجا که اگر این دو را وانهد، دچار هراس گردد، ولی انسان‌ها را به راستگویی و امانت‌پردازی بیازمائید.»(۱۴)

و نیز: «این ویژگی باید از حد زبان، بیان و تبلیغ به عرصه عمل و کردار برسد و البته آنهایی که واقعاً لسان صادقی دارند، اعمال و رفتار خویش را از هرگونه آلودگی پاک می‌کنند.»(۱۵)

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «صدق و راستی استوارترین پایه‌های ایمان است.» البته به فرمایش آن امام همام: «راست‌ترین سخن آن است که زبان حال به آن گویا باشد، زیرا لسان درون صادق‌تر است.»(۱۶)

به قول اهل منطق، صدق برابر بودن ظاهر و باطن است. عرفا حقیقتی را صدق نامیده‌اند که به کمال رسیده و نصیب خود را از تمامیت وجود دریافت کرده باشد. اولین درجه صدق توجه قلب است و همت تمام برای پیمودن راهی درست. در دومین مرحله، فرد نباید تکاپوی خویش را جز برای حق بخواهد و سوم آنکه در معرفت، صداقت را پیشه کند و رضای حق را درنظر بگیرد.

راستی اگر رسانه‌ها این فضیلت را زیربنای تلاش‌های فکری، فرهنگی و تبلیغی خویش قرار دهند و در گفتار، رفتار و برنامه‌های خود صدق را درنظر گیرند، بسیاری از آشفتگی‌های حاکم بر روابط اجتماعی و تصورات مردم برطرف می‌گردند، زمینه‌های سعادت و سلامت روانی جامعه فراهم و دریچه‌های کمال به روی مردم گشوده می‌شود.

این نکته برگرفته از کلام گهربار رسول اکرم«ص» است که فرمودند: «همواره ملازم راستی و همیشه راستگو باش، زیرا این ویژگی، آدمی را به سوی خوبی‌ها و نیکی‌ها رهنمون می‌سازد.»(۱۷)

دست‌اندرکاران رسانه‌هایی که خود را به صفت راستی می‌آرایند باید مراقب باشند، زیرا شیطان‌های انسی و جنی مترصد آنند که چنین گوهری را از دستشان بربایند، پس دقت‌های بایسته‌ای ضرورت دارد تا مبادا آفت‌ها به این متاع ارزشمند آسیب نرسانند و آن را از درون نپوشانند. این بازدارنده‌ها گاهی از درون تشکیلات همچون موریانه‌ای سر برمی‌آورند و گاهی ارتباطات نادرست و حساب نشده به آن دامن می‌زنند.

 

مرزهای امیدواری و نگرانی‌های عاقلانه

شیوه دائمی شیطان‌صفتان دمیدن روح نومیدی در میان افراد جامعه است، اما رسانه‌هایی که بذر راستی می‌افشانند از این روش پیروی نمی‌کنند. امام خمینی فرموده‌اند: «باید همه فکری بکنند، آنهایی که اهل فکرند، اهل قلمند و صالحند باید درصدد باشند که به این جامعه امید بدهند. این مردم احتیاج به امید دارند. دیگران دارند اینها را ناامید می‌کنند. این قلم‌ها می‌خواهند که ملت را دلسرد کنند، در حالی که ملت خودش در میدان عمل است، لکن باز آنها این طور حرف‌ها را می‌زنند و منتشر هم می‌کنند.»(۱۸)

گاهی خبری که در ذاتش یک نوع ناگواری وجود دارد، اگر با تدابیر خردمندانه به آگاهی مردم برسد، تنش‌ کمتری ایجاد خواهد کرد. برخی از رسانه‌ها برای اینکه از دیگران عقب نیفتند، همراه با واقعیت‌های خبری به امور تخیلی روی می‌آورند و می‌کوشند واقعه‌ نه چندان مهم و فراگیری را بزرگ جلوه دهند و نوعی آشفتگی را بر اذهان تحمیل کنند.

امام با آگاهی از این پدیده شوم هشدار دادند: «همه باید کوشش کنند نه تنها این گرفتاری‌ها را زیاد نکنند، بلکه گرفتاری‌ها را کم کنند. لازم است کسانی که به کشور و اسلام علاقمندند این راه نجات را که راه حق و مرضی خداوند متعال است ادامه دهند و از کوچک‌ترین اختلافات یا دامن زدن به آنها که راه شیطان و مخالف رضای حق تعالی است، احتراز نمایند تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوند و کشور راه سازندگی را در پیش گیرد.»(۱۹)

از آن سو اگر دست‌اندرکاران فرهنگی و تبلیغی و به‌خصوص رسانه‌ها مردم را برای برخی از حوادث ناگوار، رنج‌آور و غیرمترقبه مهیا نکنند، موقعی که آنان در معرض ناگواری‌ها قرار می‌گیرند، فرسایش روحی شدید و ناامیدکننده‌ای پیدا می‌کنند. رسانه‌ها باید این زمینه‌ها را به وجود آورند که جهان سرای تحول است و هیچ یک ‌ از شئونات آن دوام ندارد. همه انسان‌ها صرف‌نظر از موقعیت و مقام و شغلی که دارند مشمول این ویژگی هستند و خواه‌ناخواه با اموری ناگوار مواجه و به آفاتی مبتلا می‌شوند.

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «هیچ کس از تغییرات روزگار ایمنی ندارد و از آلام و مصائب ایام به سلامت نخواهد ماند.»(۲۰) اگر مردم، دنیا را آن گونه که هست بشناسند و فراموش نکنند که چیزی ثابت و پایدار نیست، همواره برای دگرگونی‌ها آمادگی روحی خواهند داشت و در وقایع اسف‌بار خود را نمی‌بازند، جزع و فزع نمی‌کنند و این خود عامل مهمی برای مبارزه با تشویش‌هاست.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «سه چیز است که شایسته نیست انسان خردمند در هیچ حالی آنها را فراموش کند. اول فنای دنیا، دوم دگرگونی‌ حالات و سوم آفات ناگهانی و بلایای بی‌امان.»(۲۱)

رسانه‌ها می‌توانند جنبه‌های عبرت‌آموز رویدادها را برای مردم با روشی تشریح کنند که بر اثر آگاهی از رویدادها نه تنها آشفته نشوند، بلکه چنان تحت‌ تأثیر واقع می‌شوند که وقتی تندباد حوادث به سویشان می‌وزد، بی‌قرار نشوند. در دشواری‌های زندگی، تعادل روحی و موازنه فکری را از دست ندهند، حق و فضیلت را فراموش نکنند و اگر هم نعمتی به آنان روی آورد و روزگار بر وفق مرادشان شد، دچار غرور نشوند، فقیران و درماندگان را از یاد نبرند و اگر هم روزی موفقیت و نعمتی به دست آورده را از دست دادند، زبون و فرومایه نشوند.

این هدف مهم تربیتی اسلام است که قرآن آن را به عنوان اصلی اساسی در روان‌شناسی اسلامی مطرح کرده است: « لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَال(۲۲) تا هرگز بر انچه از دستتان می‌رود آزرده نشوید و از آنچه به دست می‌آورید شادمانی توأم با غرور پیدا نکنید.»

رسانه‌هائی که حق‌گویی و واقع‌گرایی مبتنی بر ارزش‌های معنوی را مشی خود قرار می‌دهند، ضمن اینکه می‌کوشند آرامش و امنیت روانی جامعه را حفظ کنند، اما از این‌گونه درس‌های آموزنده هم غافل نیستند و با حوادث و رویدادها برخورد خام و خشک متداول در رسانه‌های غربی را ندارند. آنان با درج اخبار اهداف‌ رشددهنده‌ و تعالی‌بخشی را در نظر می‌گیرند و در عین حال که مراقبند مردم را ناامید نکنند، به آنان می‌آموزند که چگونه مصائب و آلام را تحمل و با استقامت و بردباری بر دشواری‌ها غلبه کنند. این نکته تحقق فرمایش حضرت علی«ع» است که: « مَن اَحَبَّ الْبَقاءَ فَلْیُعِدَّ لِلْمَصائِبِ قَلْباً صَبُورا؛(۲۳) کسی که می‌خواهد در دنیا زندگی کند، باید با دلی بردبار، خود را برای سختی مهیا کند.»

و امام باقر«ع» توصیه کرده‌اند: « مَن لایُعِدِّ الصَّبرَ لِنَوائِبِ الدَّهر یَعجُز؛(۲۴) فردی که استقامت و پایداری برای مقابله با مصائب روزگار را در خود فراهم نکند، ناتوان است.» البته این گونه آموزش‌ها و برنامه‌های تربیتی باید به شکلی اجرا شوند که مردم را به سوی بی‌رغبتی و سستی سوق ندهند، زیرا به بهانه ناپایداری دنیا و بی‌قراری و تحولات روزگار نمی‌توان از اداء وظایف و انجام مسئولیت‌ها شانه خالی کرد، گوشه‌نشینی را برگزید و بار زندگی خود را بر دوش دیگران افکند. این روند خود موجب عقب‌افتادگی، رکود و جمود می‌شود و عوارض آن برای آحاد جامعه نگران‌کننده و ذلت‌آور است.

درست است که برخی بلایا و گرفتاری‌ها منحصر به رویدادهای طبیعی و خشم طبیعت و از اختیار انسان‌ها خارج هستند، ولی در هنگام وقوع حوادث ناراحت‌کننده و موحش باید ضمن ارائه گزارش‌ها تجزیه و تحلیل‌هایی بیاید و علل و ریشه‌های وقوع برخی مصایب‌ روشن شود، زیرا اغلب ابتلائات مردم ناشی از اعمال منفی و رفتار مذموم خود آنان است. ستم‌ورزی، جنایت، خیانت، اعمال جاهلانه و سایر رفتارهای گناه‌آلود و انجام منکرات است هر چند مختص افراد وظیفه‌ناشناس، مجرم، خاطی و خائن است، اما برای دیگران هم رنج‌هایی را به وجود می‌آورد.

در این موارد باید خلافکاران نگران و دچار هراس شوند،  زیرا این زشتخویی و بدرفتاری آنهاست که چنین وضع ناهنجاری را پدید آورده است و دیگران هم باید متنبه گردند و بدانند که اعمال ناپسند پیامدهای منفی و گاه سنگینی را به دنبال دارد.  انتشار اخباری در باره چگونگی مجازات مجرمان و رسوایی و عذاب‌ آنان گرچه ظاهری ناگوار دارد، اما به شرط آنکه با جهت‌گیری‌های اخلاقی و تربیتی توأم گردد، می‌تواند برای دیگران آموزنده باشد.

قرآن می‌فرماید: « ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ؛(۲۵) رنج‌هایی که به شما اصابت می‌کنند نتیجه اعمالی است که مرتکب شده‌اید.»

حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «بپرهیز از اینکه گناه کردن را آسان شماری و بی‌پروا مرتکب ناروایی‌ها شوی که این کار در دنیا جامه ذلت به تو می‌پوشاند و در سرای جاوید خشم الهی را متوجه تو می‌نماید.»(۲۶)

رسانه‌ها در عین حال که به خوانندگان امیدواری می‌دهند باید از شعارزدگی بپرهیزند و صادق باشند.  توجه به معنویت و مکارم اخلاق مانع از بروز بسیاری از رذائل اخلاقی می گردد. بسیاری از توقعات و مکنونات انسان‌ها که علمای اخلاق آنها را «آمال شیطانی» نامیده‌اند، تابع منطق، عقل و قاعده اصولی نیستند و همین‌ها آدمی را فریب می‌دهند و عمر را تباه می‌سازند و فرصت‌ها را می‌سوزانند. آرزوهای باطل مانند شاخه‌های اضافی یک درخت نه تنها محصولی ندارند، بلکه دست‌کمی از آفت‌ها ندارند و اگر هرس شوند، امیدهای واقعی عملی می‌شوند.

شهید مطهری در این باره گفته‌اند: «اگر بشر بخواهد در زمینه امیدهای صادق و واقعی خود موفقیت پیدا کند و خود را رشد دهد، چاره‌ای ندارد از اینکه با آرزوهای کاذب و خیالات واهی شیطانی که جز غرور و فریب چیزی نیستند مبارزه کند .»(۲۷)

 

رسالتی حساس و ظریف

یکی از خصال مهم که درست نقطه مقابل خودخواهی قرار دارد و سرچشمه بسیاری از خوبی‌هاست، احساس مسئولیت در برابر دیگران است. این ویژگی موجب می‌شود که انسان از حصار بی‌تفاوتی و خودمحوری و گرایشات جناحی و گروهی بیرون بیاید و بین برنامه‌های خود و سرنوشت و سعادت دیگران پیوندی عمیق برقرار کند. فضایل و کمالاتی چون خیرخواهی برای مردم، اهتمام به امور مسلمانان، یاری مظلومان، دفاع از حقایق و ارزش‌ها، امر به معروف و نهی از منکر، افشای جنایات استکبار و نفاق، انسان‌دوستی و مردم‌گرایی که در تعالیم حیات‌بخش اسلام مورد تأکید قرار گرفته‌اند از جمله آثار و نشانه‌های این رسالت است.

رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « «مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ(۲۸) وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم: (۲۹) کسی که روزی را بگذراند و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد، از ما نیست و کسی که ندای امداد مظلومی کسی را بشنود و اجابت نکند از مسلمانی بهره‌ای ندارد.»

آن حضرت تأکید فرموده‌اند: «امت من همواره در خیر و خوشبختی به سر می‌برند، تا زمانی که به کارهای نیک فرمان دهند و از امور ناروا جلوگیری و در خیرات و خوبی‌ها همکاری می‌کنند، اما اگر این مراقبت‌های همگانی از بین رفت، برکت از آنان سلب می‌شود و گروهی از اشرار و بد اندیشان بر آنان استیلا می‌یابند. آنگاه در زمین و آسمان دادرس و یاوری نمی‌یابند.»(۳۰)

با توجه به اهمیت مسئولیت رسانه‌ها در جامعه اسلامی، در انتخاب تیترها و گزارش‌ها به جای تهییج بیهوده افکارعمومی و پیگیری سیاست‌های گروهی، قومی و طبقاتی و القای اندیشه‌ای خاص، باید مصالح عمومی درنظر گرفته شود.

پرداختن به مباحثی که فرهنگ دینی مردم را ارتقا و آنان را به سوی خوبی‌ها سوق می‌دهد. تشریح اوضاع مسلمانان سرزمین‌های دیگر، حمایت از رنج‌دیدگان و محرومین، بازگویی تلاش‌های انجام‌شده در جهت رفع تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها و افشای جریان‌هایی که جامعه را تهدید می‌کنند، باید اصل قرار گیرند.

امام خمینی همواره تذکر می‌دادند: «رسانه‌ها مربی یک کشور هستند، باید تربیت کنند کشور را، تلویزیون باید ارشاد بکند… روزنامه‌ها نباید یک چیزهایی را که موجب تهییج و انحراف مردم است بنویسند. مطبوعات باید بنگاه هدایت و مدرسه سیار باشند و مردم را از همه مسائل به‌خصوص مسائل روز آگاه کنند. مجله باید در خدمت کشور باشد و انسان آبرومند و متفکر درست کند تا برای مملکت مفید باشد. آنکه از همه خدمت‌ها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است. قلمی فایده دارد که بیدارگر توده‌های مردم باشد، قلمی آزاد است که توطئه‌گر نباشد. همت بگمارید که قلم و بیان خویش را برای تعالی اسلام و کشور و ملت خود به کارگیرید…».(۳۱)

در جامعه اسلامی ایران رسانه باید با توجه به مقدسات و ارزش‌های معنوی، کرامت انسانی، قانون اساسی، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حقوق عمومی، آداب و سنن و شعائر مذهبی و هویت اصیل جامعه اطلاع‌رسانی کنند. هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی‌ای حق ندارد در پوشش آزادی و روشنفکری با درج مطالب موهن به مقدسات مردم و کشور توهین و جامعه را دچار بحران کند و به استقلال فرهنگی و سیاسی سرزمین اسلامی خدشه وارد نماید.

امام تأکید داشتند که: «مطبوعات باید از مسائلی که مضر به وحدت جامعه و مضر به آن انگیزه‌ای هستند که جامعه برای آن قیام کرده است و در حقیقت مضر برای اسلام‌اند احتراز کنند.»(۳۲)

البته اختلافات فکری و ابراز عقیده‌های متفاوت امری پذیرفته شده است، اما باید مراقب بود که در هنگام طرح دیدگاه‌های گوناگون و احیاناً معارض با نظام اسلامی، هماهنگی و یکپارچگی مردم تهدید نشود. در یک جامعه‌ متفرق و گسسته که از هر گوشه‌ آن آشفتگی بروز می‌نماید و دچار هرج و مرج شده است، دیگر اهل نظر هم آرامش کافی برای بیان دیدگاه‌های خود را از دست می‌دهند.

رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: «دست خدا با جماعت است، از این رو اگر کسی از اجتماع مسلمین کناره گیرد، شیطان او را دربرخواهد گرفت.»(۳۳)

امیرمؤمنان علی«ع» فرموده‌اند: «با مردم باشید که قدرت الهی با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید، زیرا آنکه از جامعه کناره‌گیری می‌کند، طعمه شیطان است.»(۳۴)

تعصب‌های قومی و گروهی که معمولاً بر فضای برخی از رسانه‌ها حاکم‌اند از عواملی به شمار می‌روند که می‌توانند با تبلیغات مسموم و به وجود آوردن جو ناسالم و مخرب به اتحاد مسلمانان آسیب جدی وارد کنند. این نکته در یکی از بیانات امام سجاد«ع» به وضوح مورد توجه قرار گرفته است: «تعصبی که دارنده‌اش گناهکار محسوب می‌شود بدین معناست که شخص افراد بد گروه خود را از افراد خوب گروه (رقیب) برتر می‌بیند. تعصب (منفی) این نیست که شخصی گروه خود را دوست دارد و بدان گرایش داشته باشد، بلکه آن است که گروه خود را در ارتکاب ستم و خلاف یاری کند.»(۳۵)

در برابر خط اغوا و فریب افکار عمومی که روش تبلیغی و رسانه‌ای  استکبار است و همیشه به عنوان یک تاکتیک در منازعات از سوی قدرت‌طلبان در پیش گرفته شده است، سیاست رسانه‌ای اسلام قرار دارد که بنایش بر صداقت، صراحت، حق‌گویی و دوری از فریب و خدعه است. حضرت علی«ع» در برابر طعن و کنایه افرادی که معاویه را به دلیل تمسک به روش‌های فریبنده و سوار گردیدن بر امواج تبلیغی دروغین تحسین می‌کردند، فرمود: «سوگند به خداوند او از من زیرک‌تر نیست، اما مکار و فاسق است و اگر نبود که خداوند فریبکاری و تزویر را دشمن می‌دارد، همانا من زیرک‌ترین مردم بودم، اما دغلبازی فسق است و نافرمانی از دستورات الهی.»(۳۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحف العقول، ابن شیعه حرانی، ص ۵۴۳.

۲ـ‌ جلوه‌های حکمت، ناظم‌زاده قمی، ص ۱۸۰.

۳ـ همان مأخذ، همان ص.

۴ـ غررالحکم و دررالکلم، آمدی، ج ۱، ص ۸۸.

۵ـ‌ همان، ج اول، ص ۲۰۲.

۶ـ همان، ج اول، ص ۱۹۷.

۷ـ همان، ج اول، ص ۱۸۸.

۸ـ همان، ج ۲، ص ۱۵۲.

۹ـ همان، ج ۲، صص ۲۲۲ و ۲۰۴.

۱۰ـ روزنامه‌نگاری حرفه‌ای (مجموعه مقالات)، مرکز گسترش آموزش رسانه، ص ۱۴ـ۱۳.

۱۱ـ اعراف، ۱۵۷.

۱۲ـ توبه، ۱۲۰.

۱۳ـ اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، ج ۴، ص ۳۱۸.

۱۴ـ همان، ص ۳۱۷.

۱۵ـ همان، صص ۳۲۲ـ۳۲۱.

۱۶ـ وسایل الشیعه شیخ حر عاملی، ج ۲، ص ۲۳۵ و نیز غررالحکم.

۱۷ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷، ص ۱۰۹.

۱۸ـ صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۸۸.

۱۹ـ همان، ج ۸، ص ۲۳، ج ۶، ص ۱۹۲، ج ۲۲، صص ۱۶۵ و ۲۸۳.

۲۰ـ فهرست غررالحکم، ص ۱۴۸.

۲۱ـ‌ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۸۳.

۲۲ـ‌ حدید، ۲۳.

۲۳ـ‌ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۳۸.

۲۴ـ کافی، کلینی، ج ۲، ص ۹۳.

۲۵ـ شوری، ۳۰.

۲۶ـ غررالحکم، ص ۱۵۶.

۲۷ـ حکمت‌ها و اندرزها، شهید آیت‌الله مطهری، ج اول، ص ۱۷۸.

۲۸ـ اصول کافی، ج ۳، ص ۲۳۸.

۲۹ـ همان، ص ۲۳۹.

۳۰ـ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۹۴.

۳۱ـ کلمات قصار (پندها و حکمت‌ها)، امام خمینی«ره»، صص ۱۱۱، ۱۷۸، ۱۸۰.

۳۲ـ‌ امام خمینی«ره» و رسانه‌های گروهی، جواد فخار طوسی، ص ۲۷۷.

۳۳ـ کنزالعمال، حسام‌الدین هندی، ج اول، ص ۴۰۶، حدیث ۱۰۳۰.

۳۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، ص ۳۹۲.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۱۶.

۳۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۱.

 

سوتیترها:

 

۱٫

گاهی خبری که در ذاتش یک نوع ناگواری وجود دارد، اگر با تدابیر خردمندانه به آگاهی مردم برسد، تنش‌ کمتری ایجاد خواهد کرد. برخی از رسانه‌ها برای اینکه از دیگران عقب نیفتند، همراه با واقعیت‌های خبری به امور تخیلی روی می‌آورند و می‌کوشند واقعه‌ نه چندان مهم و فراگیری را بزرگ جلوه دهند و نوعی آشفتگی را بر اذهان تحمیل کنند.

 

 

۲٫

رسانه‌ها می‌توانند جنبه‌های عبرت‌آموز رویدادها را برای مردم با روشی تشریح کنند که بر اثر آگاهی از رویدادها آشفته نشوند و بی‌قرار نشوند و اگر هم نعمتی به آنان روی آورد و روزگار بر وفق مرادشان شد، دچار غرور نشوند، فقیران و درماندگان را از یاد نبرند و اگر هم روزی موفقیت و نعمتی به دست آورده را از دست دادند، زبون و فرومایه نشوند.

 

۳٫

 

با توجه به اهمیت مسئولیت رسانه‌ها در جامعه اسلامی، در انتخاب تیترها و گزارش‌ها به جای تهییج بیهوده افکارعمومی و پیگیری سیاست‌های گروهی، قومی و طبقاتی و القای اندیشه‌ای خاص، باید مصالح عمومی درنظر گرفته شود.

 

30نوامبر/16

آسیب‌های اخلاقی مدیران از دیدگاه امام رضا«علیه‌السلام»

اسماعیل نساجی‌زواره

ضرورت بحث

پویایی و بالندگی هر جامعه‌ای مرهون برخورداری مدیران و مسئولان آن از بصیرت و درایت است . در حکومت اسلامی یکی از مهم‌ترین نکات درخور تأمل، انتخاب شایسته‌ترین افراد برای مسئولیت‌های جامعه است تا از یک سو اشتباهات و انحرافات به حداقل برسند و از سوی دیگر جامعه در مسیر رشد و موفقیت قرار گیرد.

وقتی جامعه‌ بر اساس آرمان‌های دینی شکل می‌گیرد، اما بر اساس افکار و ایدئولوژی‌های مادی و غیرمذهبی اداره می‌شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری می‌بیند که شناخت آنها امری ضروری است.

«آسیب‌شناسی اخلاقی» شناخت اشکالاتی است که در حوزه‌ حکومت اسلامی متوجه  امور اداری، اجتماعی و سیاسی می‌شوند. در این نوشتار به اهمّ آنها از منظر حضرت علی بن موسی الرضا«ع» بیان خواهد شد.

ریاست‌طلبی

از منظر آموزه‌های وحیانی و روایی وظیفه اصلی هر مسئولی در تشکیلات خود، خدمت به همنوعان است، اما یکی از خطراتی که مدیران هر نظام را همواره تهدید و آنان را از انجام وظایف اصلی خود دور می‌کند، پدیده شوم «ریاست‌طلبی» است. انسان ریاست‌طلب برای دستیابی به پست و مقام و حفظ آن به دروغ، ریا، حق‌کشی، نفاق و… متوسل می‌شود و برای تأمین اغراض دنیایی، افراد صالح و دلسوز را از خود می‌راند و کسانی را به دور خود جمع می‌کند که ثناگو و مداح او باشند.

چنین مدیری هیچ‌گاه قادر نخواهد بود وظایف خود را به‌درستی انجام دهد؛ زیرا منصب را برای خدمت به دیگران قبول نکرده، بلکه مدیریت را وسیله‌ای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خود قرار داده است.

مردی نزد امام رضا«ع» از فردی که مقام را وسیله خودخواهی‌های خویش قرار داده بود، سخن به میان آورد و عرض کرد که او ریاست را دوست دارد نه خدمت را. حضرت«ع» در کلام حکیمانه‌ای زیان چنین مدیریتی را این گونه گوشزد کردند: «ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرق دعاءها باضر فی دین المسلم من الرئاسه: اگر دو گرگ درنده را در گله گوسفندی رها کنند و چوپان نباشد، ضرر و زیان آنها کمتر از روحیه ریاست‌طلبی است.»(۱)

امام مدیر را نگهبان گله و منافع مردم به حساب می‌آورند و هرگاه این مسئول به جای اینکه چوپانی امانت‌دار باشد، همچون یک گرگ به منافع و امانت‌های مردم حمله کند، بزرگ‌ترین فاجعه‌ها را رقم خواهد زد و زمینه انحرافات زیان‌بار فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی را در جامعه فراهم خواهد کرد.

مقام‌پرستی آدمی را چنان نابینا می‌سازد که تمام اصول و ارزش‌های انسانی را نادیده می‌گیرد. قرآن مجید تکلیف علاقمندان به ریاست را این گونه تعیین می‌کند: «تِلکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ : (۲) سرای آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین برتری‌جویی و برتری‌طلبی ندارند و فساد و تباهی را اراده نمی‌نمایند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.»

عدم کارآیی و توانایی

پیشرفت کار و شکوفایی استعدادهای افراد یک جامعه در گرو مهارت‌های آنان و توان مدیریتی بالای مسئولان است؛ لذا در آموزه‌های دینی به موضوع توانایی در کار بسیار توجه شده است. وقتی حضرت یوسف«ع» به عزیز مصر پیشنهاد می‌کند که او را خزانه‌دار سرزمین مصر قرار دهد، از توانایی و آگاهی خویش این گونه خبر می‌دهد: « إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ: (۳) همانا من نگهبانی امین و کاردان هستم.»

بی‌لیاقتی و ناتوانی در انجام مسئولیت‌ها موجب اخلال در امور و وارد شدن زیان‌های فراوان به بیت‌المال و اقتصاد مسلمانان می‌شود. امام رضا«ع می‌فرمایند که مسئولیت امور را نباید به افراد ضعیف و ناوارد واگذار کرد: «… البرائه ممن نفی الاخیار و آوی الطرداء اللعناء و استعمل السفهاء:(۴) بیزاری از کسانی که نیکان را به حاشیه می‌رانند و افراد ناآگاه و ناتوان را به کار می‌گمارند، جزو دستورات مسلم اسلام است.»

از منظر علی‌بن موسی‌الرضا«ع» مقام و منصب یک ودیعه الهی است که باید به افراد شایسته واگذار شود و اگر کسی به ریاستی منصوب گردد در حالی که افراد لایق‌تری وجود دارد، به این امانت الهی خیانت شده است. لذا آن حضرت«ع» به مأمون فرمودند: «از خدا بترس، زیرا امور امت اسلام را تباه کرده‌ای و کار را به دست کسانی سپرده‌ای که به غیر حکم خداوند داوری می‌کنند. روزگار بر مردم مظلوم و فقیر سخت می‌گذرد و آنان توانایی تأمین هزینه زندگی خود را ندارند و کسی را نمی‌یابند که نزد او از روزگار خویش شکایت برند.»(۵)

آن حضرت در تعالیم اقتصادی خود عامل اصلی نابسامانی، محرومیت و مشکلات معیشتی جامعه اسلامی را روی کار آمدن اشخاص ناآگاه و ناکارآمد قلمداد می‌کنند، بنابراین شایستگی، کاردانی و تعهد از لوازم اساسی مدیریت در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، اداری، اقتصادی و اجتماعی است و مدیرانی که فاقد این ویژگی‌ها هستند، باعث عقب‌ماندگی جامعه می‌شوند.

انحصارطلبی

انحصارطلبی یعنی آنکه مدیر در حوزه قدرت و اختیاراتش، امکانات و امتیازات اجتماعی را به اقوام و دوستان خود اختصاص دهد و دیگران را از آنها محروم سازد.  امام رضا«ع» مدیران حکومت اسلامی را به‌شدت از این پدیده برحذر می‌دارند و می‌فرمایند: «… والبراءه من الذین ظلموا آل محمد«ص» و البراءه من الناکثین و القاسطین و المارقین و البراءه من اهل الاستئثار…(۶) بیزاری از کسانی که به آل‌محمد«ص» ظلم روا داشته‌اند و برائت از پیمان‌شکنان و منحرفان و برائت از انحصارطلبان در اموال جزو اسلام و ایمان است.»

این فراز از نامه امام رضا«ع» به مأمون نشان می‌دهد که انحصارطلبی بزرگ‌ترین آفت یک دولت است. تاریخ جهان دولت‌های فراوانی را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبی مسئولان و مدیران به‌سرعت رو به ضعف رفته و زمینه زوالشان فراهم گردیده و نابود شده‌اند. امروزه مسئولان بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی گرفتار انحصارطلبی‌های گوناگون حزبی، نژادی، زبانی و مذهبی هستند که همین متغیرها موجب نابسامانی‌های حکومتی شده است. بسیاری از جنگ‌ها و تجاوزها در جهان معلول انحصارطلبی زمامداران است. از این رو، دست‌اندرکاران امور حکومتی باید تلاش کنند تا با به کار گماردن مدیران سالم و توانمند از بروز این آفت جلوگیری کنند.

تکاثرگرایی

تکاثرگرایی یعنی اینکه مدیر خود را از همه مردم بالاتر ببیند، حق بیشتری را از آنچه که قانون معین کرده است، طلب کند، برای خود شأنی بالاتر از دیگران قائل شود و با ثروتمندان همکاری کند.

تکاثرگرایی و افزون‌طلبی که ریشه در خود برتربینی و خودپسندی دارد، یکی از بیماری‌ها و آفت‌های مدیریت به حساب می‌آید و در هر نظام و تشکیلاتی که پیدا شود، پایه‌های آن سازمان را در هم فرو می‌ریزد. امام رضا«ع» می‌فرمایند: «… و البرائه ممن جعل الاموال دوله بین الاغنیاء؛(۷) و بیزاری از کسانی که اموال مسلمانان را میان خود و ثروتمندان به گردش درمی‌آورند.»

در این حدیث روی سخن امام با زمامداران و مدیرانی است که معیارها و برنامه‌های درست اجتماعی و اقتصادی را به کار نمی‌برند و اموال عمومی و ثروت جامعه را با دست خود و سرمایه‌داران به جریان می‌اندازند و در بخش خصوصی متراکم و عموم مردم را از آن محروم می‌کنند. ایشان دلیل تکاثرطلبی را این گونه بیان می‌کند: «مال دنیا در سایه پنج رذیله اخلاقی جمع می‌گردد: بخل، آرزوهای طولانی، حرص زیاد، ترک صله رحم و فراموش کردن آخرت.»(۸)

همسان‌زیستی با ثروتمندان

جدا شدن از عموم مردم و همراهی با صاحبان ثروت از دیگر آسیب‌های بزرگی است که مدیریت صحیح را به خطر می‌اندازد و روند آن را از رسیدن به اهداف آرمانی چون جامعه عدالت‌محور دور می‌کند و به پرتگاه‌ها و چالش‌های خطرناک می‌کشد.

رسول خدا «ص» از آغاز تا پایان رسالت خود، همواره از منفعت‌پرستان و زراندوزان پرهیز فرمود تا بتواند رسالت الهی خویش را به دور از هرگونه شائبه جانبداری از غیر خدا و به صورت ناب دراختیار تشنگان مکتب الهی قرار دهد.

همسان‌سازی با ثروتمندان از آفات مسئولیت مدیران در جامعه اسلامی است که به سود طبقه ثروتمند و به ضرر طبقه محروم ختم می‌شود و زمینه افزایش نارضایتی مردم را فراهم می‌سازد. اگر یک مدیر در برنامه‌های خود، گرایش‌های رفاه‌طلبانه داشته باشد، کم‌کم رابطه خود را با مردم عادی کم می‌کند و محرومان و بینوایان نمی‌توانند به او دست یابند و مشکلات‌شان را با او در میان بگذارند؛ از این روست که مدیران جامعه اسلامی باید با محرومان همسان‌زیستی داشته باشند.

یکی از کنیزان مأمون می‌گوید: «ما را به دربار مأمون روانه کردند. آنجا در بهشتی از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، عطرها و پول فراوان به سر می‌بردیم تا اینکه مأمون مرا به امام رضا«ع» بخشید. چون به خانه امام«ع» آمدم، تمام آن نعمت‌ها از دست رفتند.»(۹)

سطح زندگی امام رضا«ع» نشان می‌دهد که سطح زندگی کارگزاران جامعه اسلامی باید با عموم مردم همسان‌ باشد. این روش زندگی به سود طبقات محروم تمام می‌شود و زمینه‌ را برای مبارزه با فقر آماده می‌سازد.

پنهان شدن از مردم

یکی دیگر از آسیب‌هایی که مدیران را از مسیر اصلی حکومت و مدیریت منحرف می‌سازد، دور شدن آنان از مردم است. امام رضا«ع» در سیره خود همواره به مدیران و کارگزاران نظام اسلامی در مورد این آسیب مهم هشدار می‌دادند و به آنان می‌فرمودند که میان خود و عموم مردم فاصله و مانعی را قرار ندهند.

مدیر باید بدون مانع با ارباب رجوع ارتباط داشته باشد تا عموم مردم بتوانند به‌راحتی با او ملاقات کنند. امام رضا«ع» در این باره می‌فرمایند: «اما علمت ان والی المسلمین مثل العمود فی وسط الفسطاط من اراده اخذه؛(۱۰) آیا نمی‌دانی که حاکم مسلمانان همچون عمود خیمه است و  هر کسی باید بتواند به او دسترسی پیدا کند؟»

بنابراین یک مسئول باید در دسترس همگان باشد و اگر مدت طولانی خود را از مردم پنهان کند، دچار بی‌اطلاعی از امور خواهد شد و در نتیجه بزرگ نزد او کوچک و کوچک، بزرگ می‌شود؛ کار نیک، زشت و کار زشت، زیبا جلوه داده می‌کند و حق با باطل آمیخته می‌گردند. از این رو، مدیریت سالم در اداره‌ امور باید پاسخگوی نیازها و پرسش‌ها و جهت‌دهنده مسیر توده‌های مردم باشد.

تباه‌سازی اموال

امام رضا«ع» اسراف در اموال را خصلتی ناپسند می‌شمارند و پیروان راستین خویش را از این پدیده شوم بر حذر می‌دارند و می‌فرمایند: «ان الله یبغض القیل و القال و اضاعه المال و کثره السؤال؛(۱۱) به‌درستی که خداوند گفتار بی‌فایده و تباه‌سازی اموال و درخواست زیاد را دشمن می‌دارد.»

گاهی صرف بودجه‌های کشور در امور غیرضروری و نیز ناتوانایی‌ها، فقدان مهارت‌ها و تخصص‌ها فاجعه‌ به بار می‌آورد. گاهی دست‌اندرکاران یک تشکیلات اجرایی چنان به مسائل مذهبی و زهدهای صوفیانه گرایش افراطی نشان می‌دهند که از واقعیت‌های مسلم اجتماعی و نارسایی‌های اقتصادی غافل می‌شوند و بر اثر کوتاهی و سهل‌انگاری، امکانات و ظرفیت‌ها و استعدادها و سرمایه‌های ملی و عمومی را تباه می‌کنند.

با توجه به سخنان امام رضا«ع» اگر در مدیریت مالی، برنامه‌ریزی درست و حساب‌شده‌ای انجام نگیرد، اموال و سرمایه‌ها تباه خواهند شد.آن حضرت هدر دادن و تباه ساختن اموال را مصداقی از فساد اقتصادی می‌دانند.(۱۲)

 

فقدان نظارت

فقدان نظارت بر عملکرد یک مجموعه، اصل ریاست را دچار مشکل می‌سازد. از آنجایی که اسلام دینی کامل و جامع است، در این زمینه هم دستورات متقنی دارد و مسئولان سازمان‌ها را به داشتن یک نظام دقیق و عادلانه نظارت و بررسی سفارش می‌کند، زیرا سلامت و موفقیت هر مجموعه و سازمانی وابسته به وجود نظارت و بازرسی دقیق در آن سازمان است.

امام در مورد فرایند نظارت و کنترل چنین دستور می‌دهند: «زمانی که مردم به کارهای ممنوع دست می‌زنند و هر کسی هر کاری را که دلش می‌خواهد بی آنکه نظارتی باشد، انجام می‌دهد، جامعه به فساد و تباهی دچار می‌گردد.»(۱۳)

آن حضرت در دوران امامت خود در زمینه نظارت و مراقبت بر مدیران و مسئولان بسیار دقیق و هوشیارانه عمل می‌کردند. ایشان نامه‌هایی را  برای مأمون و کارگزارانش می‌نوشتند، نقاط قوت و ضعف آنان را متذکر می‌شدند و بازرسان و ناظرانی مخفی را بر خلیفه و کارگزارانش می‌گماشتند تا رفتار و عملکردشان را زیر نظر بگیرند و نتیجه را به آن حضرت گزارش کنند.

فساد مالی

یکی از پدیده‌های شوم اجتماعی «فساد مالی» است که اگر بین مسئولان و مدیران شیوع پیدا کند، معضلات بزرگی را برای جامعه پدید خواهد آورد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: « وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَامًا…؛(۱۴) اموالی را که خداوند قوام زندگی شما را بدان مقرر دانسته، به تصرف افراد نادان و بی‌خرد درنیاورید.».

از منظر اسلام، استقلال و پیشرفت مادی حاصل از مال و ثروت در گرو مشروعیت و حلال بودن آن است به طوری که در برخی از روایات، شرط بقای ایمان و بندگی واقعی خداوند، بهره‌مندی از مال حلال معرفی شده است.(۱۵)

در تعالیم رضوی تجاوز به حق مالکیت و سرقت اموال، عامل فساد مالی است و حضرت در این زمینه می‌فرمایند: «حرمت السرقه لما فیها من فساد الاموال؛(۱۶) سرقت تحریم شده است چون مایه ‌فساد مالی می‌شود.»

فساد مالی که در حدیث مزبور ذکر شد، روشن است؛ زیرا با سرقت، جریان مال در جامعه دچار هرج و مرج می‌گردد و امنیت کافی برای کارهای اقتصادی باقی نمی‌ماند و انگیزه کار و تولید و فعالیت‌های اقتصادی از افراد گرفته می‌شود.(۱۷)

از دیدگاه امام رضا«ع» فساد مالی مدیران علاوه بر اینکه آنان را از رسیدن به برنامه‌ها و اهداف‌شان باز می‌دارد، زمینه شیوع فساد را نیز در جامعه فراهم می‌سازد. با گسترش فساد مالی در دوایر و سازمان‌ها، عدالت اجتماعی رنگ می‌بازد و جای آن را تبعیض و فقر می‌گیرد و در نتیجه حکومت اسلامی فلسفه وجودی خود را که همان برقراری عدالت در ابعاد گوناگون جامعه است، از دست می‌دهد.

فقدان عدالت اجتماعی

تبعیض و بی‌عدالتی از آفت‌های خانمان‌سوز یک نظام و سازمان‌های آن است. بی‌عدالتی آتشی است که اگر شعله‌ور شود، همه چیز را در کام خود فرو می‌برد و شعله‌های آن به هر جا کشیده شود، ویرانی به بار می‌آورد. از بین رفتن استعدادها، به هدر رفتن فرصت‌ها و به خاموشی گراییدن نبوغ از آثار زیان‌بار بی‌عدالتی است.

بی‌عدالتی در حوزه مدیریت ضربات جبران‌ناپذیری را بر پیکره ارزش‌های راستین جامعه می‌زند و مدیران را از مسیر حق منحرف می‌سازد؛ لذا در تعالیم اسلامی، مسئولان جامعه از هرگونه ظلم و تبعیضی نهی شده‌اند.

قرآن کریم علت نابودی اقوام پیشین را ظلم و بی‌عدالتی ذکر می‌کند و می‌فرماید: « وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ؛(۱۸) و ما اقوام قبل از شما را به خاطر ظلمشان هلاک نمودیم و با اینکه پیامبران را با نشانه‌های روشن برای آنان فرستادیم، ولی ایمان نیاوردند و این گونه مردم گناهکار را به کیفر می‌رسانیم.»

امام رضا«ع» برای زدودن شرایط ناعادلانه زندگی، آن هم با توجه به بی‌عدالتی جامعه آن روز که حکومت خلفای عباسی (هارون، امین و مأمون) به آن دامن زده بود، شعار عدالت اجتماعی را عملی کردند و راه تحقق آن سیاست‌ها را در پیش گرفتند. سراسر زندگی ایشان نشان‌دهنده اعتدال و اجرای عدالت در جامعه است. ظلم‌ستیزی و مبارزه با ستم و بیدادگری چه در دوران امامت و چه پیش از آن از ویژگی‌های زندگی آن امام همام است. حضرت در این زمینه می‌فرمایند: «اول من یدخل النار امیر متسلط لم یعدل؛(۱۹) اولین کسی که در روز قیامت وارد آتش می‌شود، حاکم قدرتمندی است که به عدالت حکم نمی‌کند.»

امام مسئولان را به رفتار عادلانه با ارباب رجوع و پرهیز از ظلم و دوری از تبعیض سفارش می‌کنند. تبعیض در رفتار، تقدم روابط بر ضوابط و تقدم خویشان و دوستان، عدم رعایت حقوق مردم مخصوصاً قشر محروم و مستضعف جامعه، همگی از نمودهای ظلم و بی‌عدالتی در سازمان‌ها و ادارات هستند. حضرت به مأمون فرمودند: «عدالت را در سرزمین‌های اسلامی برقرار، فقر و محرومیت را ریشه‌‌کن و به گرفتاری‌های مردم رسیدگی کن.»

بر این اساس اگر مسئول یک سازمان عدالت را رعایت نکند، مرتکب ظلم شده است و طبیعی است که با رفتار ناعادلانه و تبعیض‌آمیز، نارضایتی عمومی پدید می‌آید و در اثر آن پایه‌های قدرت او به‌تدریج سست می‌شود. بر این اساس یکی از ویژگی‌های مدیران و کارگزاران عدالت‌خواهی است و مدیران نظام اسلامی باید از چنین خصیصه‌ای برخوردار باشند تا بتوانند حق و عدالت را در جامعه اجرا کنند.

ضرورت تعهد به اجرای عدالت، به‌خصوص در نظام جمهوری اسلامی امری حیاتی است و نظام ما برای نیل به اهداف و آرمان‌های خود نیازمند نیروهای متخصص، متعهد و کاردانی است که بدون بهره‌مندی از آنان، نظام اسلامی با چالش‌های اجرایی، اقتصادی و قانونی فراوانی رو به‌ رو می‌شود.

راهکارها و پیشنهادها

با الگوپذیری از سیره عملی امام رضا«ع»، به منظور بهینه‌سازی فرایند مدیریت در سازمان‌ها و نهادها و رفع آسیب‌های آن، راهکارهای زیر ارائه می‌شوند:

۱ـ سال ۱۳۹۴ هـ.ش از سوی مقام معظم رهبری، سال «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» نامیده شده است، لذا یکی  از مهم‌ترین ضرورت‌های جامعه ما، تدوین طرح نوین مدیریت اسلامی و دولتی است.

۲ـ معیارهای تصمیم‌گیری مدیران باید منطبق با سیره پیشوایان معصوم«ع» باشد.

۳ـ مدیر و کارگزار باید در گزینش نیروهای اداری ضابطه‌گرا باشد، نه رابطه‌گرا.

۴ـ در جامعه اسلامی مدیران و مسئولان باید ساده و دور از تجمل‌گرایی زندگی کنند تا عموم مردم با مشاهده سطح زندگی آنان، رنج‌های ناشی از محرومیت خویش را فراموش و احساس کنند که تنها نیستند و همدرد دارند.

۵ـ با توجه به آموزه‌های اخلاقی مکتب رضوی مدیر باید با هوشیاری تمام در کنترل تمایلات نفسانی خود بکوشد و اجازه ندهد که نفس او زمام اختیارش را در دست بگیرد و  او را به هر سو که بخواهد بکشاند.

۶ـ از آنجایی که مراجعین به یک سازمان از اقشار گوناگون جامعه هستند و در میان آنان اشخاص قوی و ضعیف، سرشناس و ناشناس، ثروتمند و تهیدست و… وجود دارند، نوع برخورد مسئول آن سازمان با آنان باید عادلانه باشد.

۷ـ از منظر امام رضا«ع» مدیرانی در کار خود موفق خواهند بود که قدرت برنامه‌ریزی صحیح داشته باشند و بتوانند مشکلات را با اندیشیدن حل نمایند.

۸ـ مدیر موفق کسی است که در محیط کار، میدان ترقی را برای همه کارکنان باز بگذارد، نه آنکه بر اساس روابط و دور از ارزش‌های راستین، فقط به اشخاص موردنظر خود در سازمان میدان بدهد.

۹ـ مدیر باید در حین انجام وظیفه، از نرمش و قاطعیت به‌جا استفاده کند.

۱۰ـ از منظر تعالیم رضوی، مدیر باید از سعه صدر برخوردار باشد و هنگام ناراحتی تصمیم‌گیری نکند.

۱۱ـ مدیر باید در کار خود بصیرت و بینش داشته باشد تا بتواند در هر موقعیتی نقش مناسب را ایفا نماید.

۱۲ـ و بالاخره مدیران و مسئولان جامعه اسلامی باید برای ارتقای باورهای دینی و فضیلت‌های اخلاقی خود و کارکنان شرایطی را فراهم آورند که همه در تمام لحظات کار، خود را در محضر الهی احساس کنند و از سوی دیگر برای کرامت انسانی خویش به‌قدری ارزش قائل باشند که گوهر نفس خود را به لوث زشتی‌ها و پلیدی‌ها نیالایند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۲۹۷.

۲ـ قصص، ۸۳.

۳ـ یوسف، ۵۵.

۴ـ عیون اخبار الرضا«ع»، شیخ صدوق، تصحیح: سیدمهدی حسینی لاجوردی، ج ۲، ص ۱۲۶.

۵ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۹، ص ۱۶۵.

۶ـ مسند الامام الرضا«ع»، عزیزالله عطاردی قوچانی، ج ۲، ص ۵۰۲.

۷ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۲۶.

۸ـ الخصال، شیخ صدوق، تصحیح: علی‌اکبر غفاری، ج ۱، ص ۲۷۶.

۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۷۹.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۱۶۵.

۱۱ـ تحف‌العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرّانی، ص ۳۲۶.

۱۲ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، محمد حکیمی، صص ۱۴۴ـ۱۴۳.

۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۹۹.

۱۴ـ نساء، ۵.

۱۵ـ نک: بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۷.

۱۶ـ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حرّ عاملی، ج ۱۸، ص ۴۸۲.

۱۷ـ معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص ۴۳.

۱۸ـ یونس، ۱۳.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۴۱.

۲۰ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۶۰.

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

وقتی جامعه‌ بر اساس آرمان‌های دینی شکل می‌گیرد، اما بر اساس افکار و ایدئولوژی‌های مادی و غیرمذهبی اداره می‌شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری می‌بیند که شناخت آنها امری ضروری است.

 

۲٫

مدیر موفق کسی است که در محیط کار، میدان ترقی را برای همه کارکنان باز بگذارد نه آنکه بر اساس روابط و دور از ارزش‌های راستین، فقط به اشخاص موردنظر خود در سازمان میدان بدهد.

 

۳٫

مدیران و مسئولان جامعه اسلامی باید در راستای ارتقای باورهای دینی و فضیلت‌های اخلاقی خود و کارکنان شرایطی را فراهم آورند که همه از یک سو در تمام لحظات کار، خود را در محضر الهی احساس کنند و از سوی دیگر برای کرامت انسانی خویش به‌قدری ارزش قائل باشند که گوهر نفس خود را به لوث زشتی‌ها و پلیدی‌ها نیالایند.

 

 

 

30نوامبر/16

حکمت و فلسفه، شاخص‌ترین احکام از منظر امام رضا«ع»

جواد تربتی

اهل‏بیت عصمت و طهارت«ع» همواره شیعیان و طرفداران خود را به تعقّل و تفکّر در باره هستی، دین و احکام‌ دعوت کرده‌ و از آنان خواسته‌اند تا در مسیر دین و زندگی فردی و اجتماعی و در عمل به دستورات دین، کورکورانه و جاهلانه حرکت نکنند، بلکه باور و عمل خود را بر پایه معرفت و بینش استوار سازند.

البته این دستور زمانی کارساز و مفید است که موضوع تفکر و علم انسان (نظام هستی، باورهای دینی و احکام عملی) فلسفه و مصلحتی داشته باشند؛ زیرا اگر خلقت جهان و مظاهر خلقت آن بیهوده و بی‌اساس و مخالف با عقل و علم باشند و دستورها و رهنمودهای دینی دلیل عقلی و نقلی نداشته باشند، جا ندارد که انسان درباره آنها تفکر و تدبّر کند.

در منطق اهل‏بیت«ع» برای عقل و اندیشه یا دانش و بینش، ارزش فراوانی ذکر شده است که لازمه قطعی آن این است که دو نظام هستی و تشریعی، فلسفه و حکمت داشته باشند. عقل نه تنها در فهم دین لازم است، بلکه پیشوایان معصوم«ع» به‌ویژه امام رضا«ع» هر گاه شرایط را مناسب می‌دیدند، به بیان فلسفه و حکمت بخشی از پدیده‌های هستی و باورهای دینی و دستورات عملی می‌پرداختند.

برای تبیین بهتر موضوع ابتدا لازم است به دو نکته اشاره کنیم:

  1. وجود حکمت و فلسفه برای هستی و دین و معارف عملی به این معنا نیست که فلسفه و حکمت تمام آنها برای ما انسان‌ها در تمام مقاطع تاریخی آشکار و قابل کشف هستند، بلکه بسیاری از آنها در پرتو رشد دانش بشری و پیشرفت امکانات عملی و گذشت زمان روشن می‌شوند و بخشی نیز بسیار فراتر از درک و ابزار علمی انسانند.
  2. آن مقدار از فلسفه و حکمت هستی و احکام که در سخنان امامان معصوم«ع» آمده است، از جمله سخنان حضرت رضا«ع»، تمام مطلب نیست و ائمه«ع» در پاسخ به پرسش‌ها و شبهات، فهم پرسشگر، نیاز مخاطب، امکانات اثباتی و ابزار علمی زمان را نیز در نظر داشته‌اند و در محدوده درک و توان فرد پرسشگر به بیان فلسفه و حکمت آنها پرداخته‌اند، چون اگر فراتر از درک مخاطب و بیرون از امکانات علمی آن زمان پاسخ می‌دادند، نه تنها هدایت و رشد مخاطبین را در پی نداشت، بلکه ممکن بود زمینه تردید و انکار آنان را نیز فراهم سازد.

از مجموع این‌گونه روایات می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه داشتن و حکیمانه بودن نظام هستی و نظام دینی و برنامه‌های عملی دین، قابل درک و فهم بودن بخش زیادی از آن برای بشر و ممنوع نبودن تفکّر و اندیشه در باره فلسفه و حکمت هستی و معارف دینی، در مذهب اهل‏بیت«ع» از اصول پذیرفته شده بوده و مؤمنین بدان  تشویق هم شده‌اند.

 

پرسش: کلید ژرف‌اندیشی

برخلاف برخی از پیشوایان مذاهب دیگر که سئوال و پرسش را بدعت می‌دانند و می‌گویند: «السُّؤالُ یُدعَه» و آن را زمینه گستاخی و مقدّمه شک و بی‌اعتقادی می‌دانند، امامان شیعیان«ع»، به‌خصوص حضرت رضا«ع» پرسش‌های دینی و آگاه شدن از راز و حکمت هستی و مسائل دینی را ارزشمند می‌شمردند و تشویق می‌کردند.

امام رضا«ع» از رسول خدا »ص» روایت کرده‌اند که: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ‏ وَ مَفَاتِیحُهُ‏ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُجِیبُ لَهُ؛(۱) دانش خزانه‌ای است که پرسش، کلید آن است. خدا رحمت کند شما را! بپرسید، زیرا در پرسش چهار کس پاداش می‌گیرند: پرسشگر، معلّم، شنونده و پاسخ‌دهنده.» بسیاری از احادیث شیعه پاسخ به پرسش‌هایی است که امامان معصوم«ع» در موضوعات مختلف داده‌اند.

در روایت دیگری آن حضرت از رسول خدا نقل فرموده‌اند که: «کُونُوا دُراهً وَ لَا تَکُونُوا رُوَاهً، حَدِیثٌ تَعرِفُونَ فِقهَهُ خَیرٌ مِن اَلفٍ تَرَوونَهُ؛(۲) اهل درایت و درک باشید، نه اهل حکایت و نقل! اگر عمق یک حدیث را بفهمید، از نقل هزار حدیث بهتر است.»

 

حکمت و فلسفه احکام و اعتقادات

در اینجا چند مورد از احکام اعتقادات مکتب تشیّع را بر می‏شمریم و حکمت آنها را از منظر روایات امام رضا«ع» بیان می‏کنیم:

  1. فلسفه اختلاف و تنوّع در مخلوقات

با کم‏ترین مطالعه در نظام هستی و مخلوقات، تنوّع و گوناگونی در آنها مشاهده می‌شود، به گونه‌ای که انسان را به تعجب وامی‌دارد و این پرسش برای او مطرح می‌شود که این تنوّع در خلقت برای چیست؟

شخصی از حضرت رضا«ع» پرسید: «ای فرزند رسول خدا! چرا خداوند مخلوقات را در انواع مختلف آفرید و یک نوع واحد نیافرید؟» آن حضرت فرمودند: «لِئَلَّا یَقَعَ فِی الْأَوْهَامِ أَنَّهُ عَاجِزٌ فَلَا تَقَعُ صُورَهٌ فِی وَهْمِ مُلْحِدٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا خَلْقاً وَ لَا یَقُولُ قَائِلٌ هَلْ یَقْدِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ عَلَى صُورَهِ کَذَا وَ کَذَا إِلَّا وَجَدَ ذَلِکَ فِی خَلْقِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَیَعْلَمُ بِالنَّظَرِ إِلَى أَنْوَاعِ خَلْقِهِ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ؛(۳) (یکی از فلسفه‌های تنوّع مخلوقات این است که) خداوند را از آفرینش انواع مختلف موجودات ناتوان نپندارید! پس اکنون هیچ تصویر (بایسته و ارزشمندی) در ذهن ملحدان و منکران خدا شکل نمی‌گیرد، مگر اینکه خداوند موجودی همانند آن را خلق کرده است (با وجود این تنوّع، دیگر جا ندارد کسی بگوید که) آیا خداوند عزیز و جلیل قادر است چنین یا چنان موجودی را خلق کند؟ مگر اینکه (با دقت) چنان موجود و صورتی را بیابد که خداوند آفریده است، پس باید دانسته شود که با نظاره [بر پهنه هستی و] تنوّع مخلوقات (قدرت الهی ظهور می‌کند و باید اعتراف کرد که) خداوند بر همه چیز تواناست (و محدودیتی در قدرت و آفرینش ندارد).»

پس یکی از فلسفه‌های تنوّع خلقت از جنبه توحیدی و معرفتی، اثبات قدرت نامحدود الهی است، ولی امروزه  در پرتو پیشرفت علوم تجربی حکمت‌های دیگری به دست آمده‌اند که جریان صحیح چرخه حیات در کره زمین، هماهنگی با محیط زیست، قدرت دفاع، امکان تغذیه و… از جمله آنها هستند.

بد نیست در زمینه تنوّع مخلوقات بدانید که تاکنون انواع: ۰۰۰/۷۰۰ حشره، ۲۵۰۰ مار، ۲۸۹ کبوتر، ۶۵ چرخ ریسک، ۱۰۰  کانگورو، ۰۰۰/۲۰ عنکبوت، ۰۰۰/۱۰۰ پروانه، ۲۰۰۰ موریانه و ۲۰۹ کبک شناسایی شده‌اند.(۴)

حقیقتاً باید گفت: «وَ فِی‏ خَلْقِکُمْ‏ وَ ما یَبُثُ‏ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُون: (۵) «در آفرینش شما و آنچه از انواع جانوران پراکنده می‌شود، نشانه‌هایی برای اهل یقین است.»

 

  1. فلسفه ایمان به خداوند

مشاهده تنوع در هستی، انسان را به قدرت و شناخت خدا و به دنبال آن به ایمان و اعتماد به خدا می‌رساند. آنگاه این پرسش پیش می‌آید که در ایمان به خدا چه فلسفه و حکمتی نهفته است؟

ابومحمد فضل بن شاذان نیشابوری از حضرت رضا«ع» نقل کرده است که فرمودند: «اگر سئوال شود که نخستین فرمان ضروری و واجب دین چیست، در پاسخ باید گفت نخستین واجب، اقرار به خداوند و رسولان و حجّت‌های اوست.»

سپس فرمودند: « اگر بگوید چرا خداوند به خلق دستور داده است که به خدا و رسولان و حجّت‌های او و آنچه از طرف خدای عزیز و جلیل آمده اقرار داشته باشند، جواب داده می‌شود که این امر دلایل (و حکمت‌های) فراوانی دارد. از جمله اینکه اگر مردم به خداوند متعال ایمان نیاورند و به وجود او اقرار نکنند، از کارهای خلاف و معاصی دوری نمی‌کنند و از انجام گناهان کبیره باز نمی‌ایستند و نسبت به آنچه مایه شهوت و لذّت است، از ظلم و فساد مواظبت نمی‌کنند و اگر مردم این کارها را انجام دهند و هرچه را که می‌خواهند و دوست دارند، بدون ترس از کسی (و خدایی) انجام دهند، باعث تباهی تمام انسان‌ها و سلطه بعضی بر بعضی دیگر خواهند شد.»

آن حضرت در ادامه می‏فرمایند: «حکمت دیگر این است که می‌بینیم مردم با امور باطنی و پنهانی و دور از چشم دیگران فساد می‌کنند. اگر اقرار به خدا و ترس از او در پنهانی‌ها نبود، هیچ‌کسی در خلوت‌هایی که با تمایلات شهوانی و قصدهای (شیطانی) خود داشت، از کسی نمی‌ترسید و معصیّت را ترک نمی‌کرد. (در این گونه موارد هیچ قانون بشری‌ای نمی‌تواند جلوی انسان گنهکار را بگیرد). بنابراین، پایداری و تداوم جامعه (شرافتمند) بشری مرهون ایمان و اقرار مردم به خدای علیم و خبیری است که آشکار و نهان را می‌داند، به صلاح و درستی فرمان می‏دهد و از فساد و تباهی نهی می‏کند و هیچ چیز نهفته‌ای از او پنهان نمی‌ماند.»(۶)

به‌راستی اگر انسان در تنهایی خداوند را حاضر و ناظر نداند، چه قدرتی و کدام مأموری توان آن را دارد که او را کنترل کند و از معاصی و جنایات پنهانی باز بدارد؟

 

  1. فلسفه شناخت انبیا

یکی دیگر از اعتقادات «نبوّت» است، یعنی هم شناخت انبیا و پیامبر خاتم«ص» لازم است و هم ایمان و اعتقاد به آنها. حال این پرسش مطرح می‌شود که ارسال انبیا چه ضرورتی داشته و چرا مردم باید به آنها ایمان آورند و چرا مستقیم توسط خود خدا یا عقل هدایت نشوند؟

حضرت رضا «ع» در پاسخ فرموده‌ا‏ند: «لِأَنَّهُ لَمَّا لَمْ‏ یَکُنْ‏ فِی‏ خَلْقِهِمْ‏ وَ قُوَاهُمْ مَا یکملوا [یَکْمُلُونَ‏] لِمَصَالِحِهِمْ وَ کَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِیاً عَنْ أَنْ یُرَى وَ کَانَ ضَعْفُهُمْ وَ عَجْزُهُمْ عَنْ إِدْرَاکِهِ ظَاهِراً لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ مَعْصُومٍ یُؤَدِّی إِلَیْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْیَهُ … فَلَوْ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهِمْ مَعْرِفَتُهُ وَ طَاعَتُهُ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ فِی مَجِی‏ءِ الرَّسُولِ مَنْفَعَهٌ وَ لَا سَدُّ حَاجَهٍ … وَ لَیْسَ هَذَا مِنْ صِفَهِ الْحَکِیمِ‏ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ء؛(۹) از آنجا که در سیستم وجودی و قوای (فکری) انسان‌ها، شناخت تمام مصالح (و بایدها و نبایدها) قرار داده نشده است [و آنان نمی‌توانند به‌تنهایی مصالح خود را بشناسند] و از سوی دیگر، خداوند برتر است از اینکه دیده شود (و خود در میان مردم ظاهر گردد) و چون ضعف و ناتوانی انسان از دیدن خداوند و درک او روشن است، چاره‏ای جز وجود پیامبرانی که بین خدا و مردم واسطه باشند و نیز معصومین«ع» نیست تا امر و نهی الهی را به مردم برسانند. پس اگر معرفت و پیروی از پیامبران واجب نبود، مردم از آمدن رسولان سودی نمی‌بردند (و ارسال رسل بیهوده بود)، در حالی که خداوند (کار بیهوده انجام نمی‌دهد و) حکیم است و همه چیز را محکم (و با مصلحت) آفریده است.»

 

  1. فلسفه نیاز به امام معصوم«ع»

بعد از نبوّت و رسالت، مهم‏ترین اصل اعتقادی شیعیان، اعتقاد به وجود ۱۲ امام است. درک و فهم فلسفه و حکمت این امر به خوبی می‌تواند برای جامعه اسلامی راهگشا باشد.

حضرت رضا «ع» فرمودند: «اگر گفته شود بر اساس چه نیاز و ضرورتی خداوند «اُولِی الاَمر» و فرمانروایانی را قرار داده و مردم را به ا طاعت از ایشان واداشته است، پاسخ این است که (نیاز به امام) از جنبه‌های گوناگونی مطرح است و علل زیادی دارد، از جمله اینکه وقتی مردم اصل وجود خدا را پذیرفتند و به انبیا و امر و نهی آنان ایمان آوردند، به حدود  و قوانین الهی آگاهی یافتند و متوجّه شدند که چون تجاوز از حریم الهی باعث فساد بین مردم می‌شود، حق ندارند از مرزهای الهی تجاوز کنند، آنگاه متوجّه می‌شوند که اجرای قوانین الهی و حفظ حدود آن جز با ولایت امامی امین که مردم را از تجاوز حدود الهی باز دارد و از آنچه مفسده دارد، جلوگیری کند؛ ممکن نیست، زیرا اگر امامی نباشد، هیچ کسی لذّت و منفعت خودش را ـ هرچند باعث زیان و فساد دیگری شود ـ ترک نمی‌کند، پس امام به عنوان سرپرست آنها را از فساد باز می‌دارد و کاری می‌کند که آنها حدود و احکام را بر پا می‌دارند و اجرا می‌کنند.»(۱۱)

امام علی «ع» در «نهج‌البلاغه» امامت را نظام امت می‌داند. «ابن ابی‌الحدید» در توضیح آن می‏نویسد: «زمامدار(امام) رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده یک جامعه را تحت نظام ویژه‌ای درمی‌آورد و آنها را به هم پیوند می‌دهد. اگر این نخ پاره شود، دانه‌ها پراکنده می‌شوند و هر یک به سویی می‌روند و پس از آن هیچ گاه به صورت اول جمع نمی‌شوند.»(۱۲)

فلسفه «امامت» حفظ وحدت مسلمانان حول محور دین اسلام و حرکت مسیر تکامل برای دسترسی به هدف است. «امامت» رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده «امت اسلام» را به هم پیوند می‌زند و آنان را در یک خط قرار می‌دهد. با قطع شدن این رشته، مسلمین (چون امروز) دچار تفرقه و پراکندگی و از هم گسیختگی می‌گردند و هر گروه یک بُعد از اسلام را می‌گیرد و ادّعای اسلام حقیقی را می‌کند. نمونه‌های بارز آن را می‌توان طالبان، القاعده، داعش، بوکو حرام و… دانست که چون از امامت دورند، دچار انحرافات شدیدی شده‌ و جهان را نیز به مخاطره انداخته‌اند.

 

  1. فلسفه حکومت دینی بر اساس امامت

حضرت رضا «ع» پس از تبیین فلسفه و ضرورت اصل وجود امام معصوم«ع» به این نکته می‌پردازند که اصولاً نیاز به مدیریت و رهبری اجتماعی امری عقلانی است و به جوامع اسلامی اختصاص ندارد، بلکه هر اجتماع بشری‌ای نیازمند مدیریت و رهبری است. به بیان دیگر، نیاز اجتماع بشری به حکومت و رهبری، امری غیرقابل انکار است و دین اسلام و مکتب تشیّع نمی‌تواند این ضرورت جامعه بشری را نادیده بگیرد و برای آن هیچ برنامه، پیش‌بینی و اقدامی نداشته باشد.

حضرت رضا «ع» در این زمینه می‌فرمایند: «از جمله دلایل (نیاز به امامت) این است که ما اساساً (در تاریخ) هیچ گروه و ملیّتی را نمی‌یابیم که بدون سرپرست و رهبری به بقای خود ادامه داده باشد، زیرا مسائل دینی و دنیوی اجتماع، خواه ناخواه نیازمند مدیریت و رهبری است. بر این اساس در نظام حکیمانه الهی روا نیست که مردم را بدون (رهبر) که چاره‌ای از وجود او نیست و قوام جامعه به آن بستگی دارد، رها کنند. در پرتو امامت است که مسلمین با دشمن می‌ستیزند و اموال و دارایی عمومی به صورت صحیح به مصرف می‌رسد و جمعه و جماعت‌ مردم (به خوبی) برپا داشته می‌شود و جلوی ظلم ستمگر نسبت به مظلوم گرفته می‌شود.»(۱۳)

حضرت در ادامه به بخش دیگری از حکمت‌های امامت اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّهُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَى الْمُسْلِمِین‏؛(۱۴) از دیگر حکمت‌های امامت این است که اگر خداوند امام «استوار»، «امین»، «پاسدار ارزش‌های معنوی و دینی» و «سرپرستی امانتدار و مورد اطمینان» قرار نمی‌داد، دین از بین می‌رفت و کهنه می‌شد، سنّت‌های شرعی و احکام الهی تغییر می‌کردند، بدعت‌گذاران بر آن می‌افزودند و بی‌دینان از آن کم می‌کردند (و دست به حذف می‌زدند) و امر دین را بر مسلمین مشتبه می‌ساختند.»

 

  1. فلسفه احکام دینی

ما معتقدیم تک‌تک احکام دینی و تکالیف خمسه براساس مصالحی بنا شده‏اند. حضرت رضا «ع» فرمودند: «إِنَّا وَجَدْنَا کُلَ‏ مَا أَحَلَ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَهُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَهَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک‏؛(۱۵) همانا می‌بینیم که خدای متعال هر چیزی را که حلال کرده است، در آن مصلحت بندگان است و بقای بندگان به آن بستگی دارد و مردم به آن نیازمندند، به گونه‌ای که هرگز از وجود آنها بی‌نیاز نمی‌شوند (و چیز دیگری جای آنها را پر نمی‌کند) و می‌بینیم هر چیزی را که حرام کرده است، بشر به آن نیاز ندارد و می‌یابیم که در آن فساد و دعوت به نابودی و هلاکت وجود دارد.»

در ادامه نقل «فضل بن شاذان نیشابوری» از حضرت آورده است که فرمودند: «اگر پرسش شود که آیا ممکن است خداوند بنده‌اش را بی‌دلیل به کاری فرمان دهد و از او چیزی بخواهد که فاقد علت (و اثر) و سازندگی باشد؟ به او گفته می‌شود خیر. بر خدای حکیم این روا نیست، چون او نه کار بیهوده می‌کند و نه جهل به امور دارد (تا از سرِ ندانستن، فرمانی بیهوده دهد…).»

و فرمود: «اگر پرسیده شود که خبر بده چرا خداوند مردم را (به تکالیفی مثل نماز و روزه…) مکلّف نموده است؟ گفته می‌شود علّت‌ها و حکمت‌های فراوانی دارد. اگر بپرسند که آیا این دلیل‌ها و علّت‌ها (و فلسفه‌ها) به‌راستی وجود دارد و قابل شناسایی هستند؟ گفته می‌شود آری. قابل شناسایی  و برای اهلش روشن هستند. اگر پرسیده شود که آیا شما (اهل‏بیت) این فلسفه‌ها و دلیل‌ها را می‌دانید؟ پاسخ داده می‌شود بله. بخشی از آنها برای ما شناخته شده‌اند و بخشی نیز از دسترس دانش ما (و بشر) خارج‌اند.»(۱۶)

براساس چنین روایاتی است که علما می‌فرمایند احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است. البته باید توجه داشت که فقط فواید و مفاسد جسمی و بهداشتی مورد نظر نیستند؛ بلکه فواید روحی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی و هر نوع فایده مفروض دیگری هم مد نظر هستند. چنانکه در مفاسد نیز فقط مفاسد و زیان‌های جسمی مد نظر نیستند؛ بلکه گستره مفسده، مفاسد روحی، اجتماعی، فردی، دنیوی و اخروی را نیز شامل می‌شود.

در ادامه به سه مورد از فلسفه احکام از زبان حضرت رضا «ع»اشاره می‌کنیم:

 

  1. فلسفه وجوب نماز

چرا خداوند نماز را واجب فرموده است؟ مگر او غنی مطلق نیست، پس چه نیازی به نماز و عبادت ما دارد؟ گویا این پرسش سابقه تاریخی دارد، لذا حضرت رضا«ع» می‌فرمایند: «فَاِن قَالَ: فَلِمَ أُمِرُوا بِالصَّلَاهِ قِیلَ‏ لِأَنَ‏ فِی‏ الصَّلَاهِ الْإِقْرَارَ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ هُوَ صَلَاحٌ عَامٌّ لِأَنَّ فِیهِ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ الْقِیَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِکَانَهِ وَ الْخُضُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ الْإِقَالَهِ مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعَ الْجَبْهَهِ عَلَى الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ لِیَکُونَ الْعَبْدُ ذَاکِراً لِلَّهِ تَعَالَى غَیْرَ نَاسٍ لَه‏… لِئَلَّا یَنْسَى الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَى‏؛(۱۷) اگر پرسیده شود که چرا انسان به نماز امر شده‌ است؟ در پاسخ گفته می‌شود بدان جهت که نماز اقرار به ربوبیّت و پروردگاری خداوند و این اقرار در بردارنده مصالح گسترده و فراگیری است؛ زیرا کرنش در برابر پروردگار یگانه، مستلزم رها کردن (معبودان دروغین و ردّ) شریک برای خداوند است.

نماز، ایستادن خاشعانه و خاضعانه انسان و کوچک شدن او در پیشگاه خداوند جبار است. نماز، اعتراف و طلب بخشایش از گناهان گذشته است. سجده و نهادن پیشانی بر خاک در هر روز، موجب می‌گردد که بندگان خداوند همواره او را به یاد داشته باشند.  نماز موجب می‌گردد که بنده، مدبّر و هستی‌بخش خود را فراموش نکند و گرفتار طغیان و سرمستی شود.»

البته فلسفه و حکمت نماز بیش از اینهاست و حضرت به بخشی از آنها اشاره فرموده‏اند. در قرآن نماز باعث کمک و یاری انسان، آرامش‌بخش، بازدارنده از گناهان و از بین برنده آثار گناه و… معرّفی شده است.

 

  1. فلسفه حرمت شراب

اصلی‌ترین ویژگی انسان که باعث برتری او بر موجودات دیگر می‌شود، عقل و خرد اوست. شراب این مهم‏ترین ودیعه الهی را از انسان می‌زداید.

راوی می‌گوید از امام رضا «ع» شنیدم که ‌فرمودند: «خداوند به این دلیل نوشیدن شراب را ممنوع کرد که مایه فساد و تباهی است. عقل نوشندگان را زایل می‌کند و زمینه انکار خداوند عزیز و جلیل و دروغ بستن به خدا و رسول و بسیاری از کردارهای زشت چون، قتل، زنا، دادن نسبت‌های ناروا (و خلاف عفّت) به دیگران و بی‌باکی در برابر گناهان را پدید می‌آورد.» و در ادامه میفرمایند:

«فَبِذَلِکَ قَضَیْنَا عَلَى‏ کُلِ‏ مُسْکِرٍ مِنَ الْأَشْرِبَهِ أَنَّهُ حَرَامٌ مُحَرَّمٌ لِأَنَّهُ یَأْتِی مِنْ عَاقِبَتِهَا مَا یَأْتِی مِنْ عَاقِبَهِ الْخَمْرِ فَلْیَجْتَنِبْهُ‏ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَوَلَّانَا وَ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا کُلَّ شَرَابٍ مُسْکِرٍ فَإِنَّهُ لَا عِصْمَهَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ شَارِبِیهَا؛(۱۸) به این جهت (تنها شراب نیست که حرام است؛ بلکه) حکم کردیم که هر نوشیدنی‌ای که باعث مستی شود حرام است، زیرا همان عاقبت (سویی) را که شراب دارد، دیگر مُسکرات نیز دارند. بنابراین هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد و ما (خاندان رسالت) را دوست دارد، باید از هر نوشیدنی مست‌کننده‏ای دوری جوید؛ زیرا میان ما و نوشنده مسکرات هیچ‌ گونه رابطه مَودّتی نیست.»

دکتر «ملوین کنزلی» که سال‌های زیادی را به تحقیق در زمینه مواد الکلی گذرانده است، در کنگره جهانی مبارزه با الکلیسم و الکل در «واشنگتن» گفت: «تحقیقات وسیعی که در زمینه مصرف الکل شده‌اند، نشان می‌دهند که مشروبات الکلی حتی به میزان بسیار کم، سبب ضایعات مغزی و اخلال در کار سلول‌های مغزی می‌شود.»(۱۹)

پروفسور «ندوزی» می‌گوید: «در جاهایی که مرگ و میر زیاد است، مصرف مشروبات الکلی بالا بوده است.»(۲۰)

 

  1. فلسفه تفاوت ارث مرد و زن

از دیگر پرسش‌های مطرح شده، موضوع تفاوت بین ارث زن و مرد در فقه اسلامی است. امروزه استکبار جهانی، ملحدان، مخالفان دین و نظام اسلامی به این شبهه دامن می‌زنند. حضرت رضا «ع» با بررسی تفاوت‌های نظام اقتصادی اسلام با مکتب‌های دیگر و اینکه در نظام اقتصادی اسلام مسکن، غذا و لباس زن به عهده مرد است و مهریه را نیز باید بدهد، به‌خوبی شبهه تفاوت ارث زن و مرد را حل کردند.

حضرت رضا «ع» فرمودند: « علت اینکه سهم زنان از میراث نصف مردان است، این است که زن در هنگام ازدواج، (مهریه) دریافت می‌کند، ولی مرد هنگام ازدواج (مهریه) می‌پردازد. به این جهت سهم مرد از ارث بیش‏تر است.

«علّت دیگر این است که دختر (زمانی که ازدواج کند، مجبور نیست از دارایی خود صرف زندگی کند؛ بلکه) عیال مرد شمرده می‌شود و بر مرد است که او را اداره کند و نفقه او را (همچون مسکن، غذا و لباس) بپردازد.

ولی زن لازم نیست که مرد را سرپرستی کند و نفقه او را بدهد، هرچند مرد محتاج باشد، لذا زن تمام سهم‌الارث خود را می‌تواند ذخیره کند؛ ولی مرد باید خرج مهریه و نفقه نماید. به این جهت خداوند بلندمرتبه سهم مردان را (در ارث) بیشتر قرار داده و فرموده است: «مردان سرپرستان و نفقه‌دهنده زنان هستند بدانچه خداوند ایشان را (در سهم الارث) فزونی داده است.»(۲۱)

در روایت فوق حضرت رضا «ع» نکته بسیار دقیقی را روشن ساخته‌اند و آن اینکه تفاوت زن و مرد در ارث، نه به خاطر آن است که جنس مردان بر جنس زنان فضیلت و برتری دارد و یا موقعیت انسانی و ارزشی زن پایین‌تر از مرد است، زیرا ملاک‌های مادّی مبنای ارزش‌گذاری معنوی نیستند. اسلام در نظام اجتماعی، اقتصادی و خانواده نظام خاصی را برای زن و مرد مشخص ساخته است. به زن اجازه داده که بعد از ازدواج مهریه‌اش را از شوهرش بخواهد و مرد را نیز مکلّف کرده که علاوه بر مهریه، نفقه زن را تأمین کند. بر اساس این نظام است که سهمیه ارث مردان دو برابر زنان در نظر گرفته شده است.

لذا این تفاوت بر اساس وظایف اجتماعی زن و مرد و نظام اقتصادی خاص اسلام در نظام خانواده در نظر گرفته شده است و نه بر اساس تفاوت ارزشی مرد و زن و تبعیض بین این دو.

«ابن ابی العوجاء» یکی از شبهه‏افکنان بزرگ دوران ائمه«ع» می‌گوید: «چرا در اسلام زن ضعیف و بیچاره یک سهم ارث می‌برد، ولی مرد با اینکه قوی است، دو سهم؟» بعضی از اصحاب امام صادق«ع» این سخن را نزد حضرت بازگو کردند. امام فرمودند: «برای اینکه بر زن نه جهاد واجب است و نه دادن نفقه و نه دیه جنایت خطایی دیگران؛ ولی اینها بر مردان واجب هستند، از این رو سهم زن یکی و سهم مرد دو تا شده است.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عیون الاخبار، شیخ محمد بن علی بن بابویه صدوق، نشر رضا، مشهد، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۸؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص ۱۹۷٫

۲ـ مسند امام رضا علیه‌السلام، شیخ عزیزالله عطاردی جبوشانی، المؤتمر العالمی للامام الرضا علیه‌السلام، اوّل، ۱۴۰۶ق، ج ۱، ص ۸٫

۳ـ همان، ج ۱، ص ۴۳؛ بحار الانوار، ج ۳، ص ۴۱؛ علل الشرایع، شیخ صدوق،  مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، چاپ اوّل، ۱۳۸۵ش، ج ۱، ص ۱۴٫

۴ـ بهترین راه شناخت خدا، محمد محمدی ری شهری، بی‌جا، چاپ اول، ۱۳۵۴ش، ص ۱۵۳٫

۵ـ جاثیه، ۴٫

۶ـ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۲، ص ۹۹؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۵۸، ح ۱؛ مسند الامام الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۴۵، ح ۷۱٫

۹ـ علل الشرایع، ج ۱، صص ۳ ـ ۲۵۲؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۵۸؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۵۰٫

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۰؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۰۰٫

۱۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، چاپ اول، ۱۳۷۸ق، ج ۹، ص ۹۵٫

۱۳ـ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۱۰۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۰٫

۱۴ـ همان.

۱۵ـ علل الشرایع، شیخ صدوق، دارالبلاغه، بیروت، بی‌تا، چاپ اول، ج ۲، ص ۵۹۳، ح ۴۳٫

۱۶ـ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۲؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۹۹؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۵۸، ح ۱٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۶، ص ۶۴؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۱۵۵؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۵۶؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، صص ۴ ـ ۱۰۳٫

۱۸ـ علل الشرایع، ج ۲، صص ۴۷۶ ـ ۴۷۵؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، صص ۹۹ ـ ۹۸؛ بحارالانوار، ج ۶، ص۱۷۰، مسند امام رضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۳۵۷٫

۱۹ـ دکتر برای همه، اسماعیل اژدری، اقبال، تهران، سی و نهم، ۱۳۷۴ش، صص ۴۷ ـ ۴۶٫

۲۰ـ همان.

۲۱ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۷۰؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۰۳؛ عیون الاخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۹۸؛ مسند امام رضا علیه‌السلام، ج۲، ص ۴۲۴

۲۲ـ فروع کافی، محمدبن یعقوب کلینی، دارالاضواء، بیروت، اول، ۱۴۱۳ق، ج ۷؛  المواریث، ص ۸۷، باب ۱۲، ح ۳٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

وجود حکمت و فلسفه برای هستی و دین و معارف عملی به این معنا نیست که فلسفه و حکمت تمام آنها برای ما انسان‌ها در تمام مقاطع تاریخی آشکار و قابل کشف هستند، بلکه بسیاری از آنها در پرتو رشد دانش بشری و پیشرفت امکانات عملی و گذشت زمان روشن می‌شوند و بخشی نیز بسیار فراتر از درک و ابزار علمی انسانند.

 

۲٫

خدای متعال هر چیزی را که حلال کرده است، در آن مصلحت بندگان است و بقای بندگان به آن بستگی دارد و مردم به آن نیازمندند، به گونه‌ای که هرگز از وجود آنها بی‌نیاز نمی‌شوند و هر چیزی را که حرام کرده است، بشر به آن نیاز ندارد و می‌یابیم که در آن فساد و دعوت به نابودی و هلاکت وجود دارد.

 

۳٫

احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است. البته باید توجه داشت که فقط فواید و مفاسد جسمی و بهداشتی مورد نظر نیستند؛ بلکه فواید روحی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی و هر نوع فایده مفروض دیگری هم مد نظر هستند. چنانکه در مفاسد نیز فقط مفاسد و زیان‌های جسمی مد نظر نیستند؛ بلکه گستره مفسده، مفاسد روحی، اجتماعی، فردی، دنیوی و اخروی را نیز شامل می‌شود.

 

 

۴٫

اسلام در نظام اجتماعی، اقتصادی و خانواده نظام خاصی را برای زن و مرد مشخص ساخته است. به زن اجازه داده که بعد از ازدواج مهریه‌اش را از شوهرش بخواهد و مرد را نیز مکلّف کرده که علاوه بر مهریه، نفقه زن را تأمین کند. بر اساس این نظام است که سهمیه ارث مردان دو برابر زنان در نظر گرفته شده است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

عمار یاسر، نماد دیانت و بصیرت

غلامرضا گلی‌زواره

اشاره :

 عمار یاسر از نادر اصحاب پیامبر اکرم(ص) بود که در شرایط آمیخته به انحراف و بدعت ، راهش را از مسیر امامت و ولایت حضرت علی(ع)، تا سرحد شهادت جدا نکرد و این انتخاب توام با بصیرت و معرفت و صداقت و اخلاص بود. رفتاری که در شرایط امروز ما می‌تواند پندآموز و عبرت انگیز باشد.

 

سلحشور پرهیزگار

حکمت الهی بر این تعلق گرفت که در پس ظلمتی غلیظ و جهالتی آشکار، خورشیدی درخشان بر عرصه‌های حیاتی انسانی پرتوافشانی ‌کند و بذرهای فضیلت، معنویت و معرفت را در جای جای این کره‌ی خاکی بارور گرداند. آن شمس تابناک، بعثت نبی‌اکرم حضرت محمد«ص» بود که گرچه از افق حجاز طلوع کرد، ولی شعاعش تمامی آفاق انسانی را درنوردید.

این آیین جاوید، عالی‌ترین برنامه‌های زندگی را برای بشریت به ارمغان آورد، اما ضرورت داشت که در مسیر فروزندگی خود نمونه‌هایی از انسان‌های مؤمن، فداکار، قهرمان، پایدار و بابصیرت را به نسل‌های آینده معرفی کند؛ پرهیزگارانی سلحشور و مقاوم که همچون شالوده استواری به این دین جهانی و آسمانی ثبات و ابدیت بخشیدند. عمار یاسر در صف اول جانبازانی قرار داشت که با اراده‌ای پولادین در پی‌ریزی اسلام ناب محمدی نقش ارزنده‌ای را عهده‌دار گردید.

به جرئت می‌توان گفت در میان ایمان‌آورندگان صدر اسلام و از بین اصحاب راستین حضرت رسول اکرم«ص» هیچ کسی تاوان ایمانش را به سنگینی عمار نپرداخت. او با آنکه فرودست بود، لکن ایمان خود را دستمایه رسیدن به زندگانی بهتر و مرفه‌تر نساخت و اعتقادش را سکوی پرش به دنیا و پست و مقام قرار نداد.

عمار همچون سلمان، ابوذر و مقداد از ارکان اربعه‌ اسلام و از صحابه خاص رسول خدا«ص» و امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌رود.

عمار از پیشگامان تشیع محسوب می‌گردد. حضرت رضا«ع» خطاب به جماعتی که در ظاهر شیعه بودند فرمودند: «همانا شیعه علی«ع» افرادی چون حسنین، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و… هستند. آنان هیچ‌گاه با اوامر آن حضرت مخالفت نکردند و کاری را که مورد قهر آن حضرت بود انجام ندادند.»(۱)

حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «بعد از رحلت رسول خدا«ص» دست حسن و حسین را گرفتم و به منزل اهل بَدَر و طلایه‌داران اسلام رفتم و آنان را سوگند دادم که مرا در احقاق حقم یاری نمایند، اما هیچ‌کدام دعوت مرا اجابت نکردند جز چهار نفر: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر و مقدادبن اسود کندی.»(۲)

خاندان و سوابق

عمار یاسر اصالتاً یمنی و از قبیله‌ عکنس از شاخه‌های مذیج بود که در نجد یمن در دو فرسخی شرق ذمار زندگی می‌کردند.(۳) پدرش در جست‌وجوی برادر مفقود خود به حجاز آمد، ولی چون از شهر مکه خوشش آمد همان‌ جا اقامت گزید و برای تأمین امنیت خود با ابوحذیفه بن مغیره از بنی‌مخزوم پیمان دوستی و حمایت بست و این کار در محیط آشفته ایام جاهلیت برای غریبه‌ای چون یاسر که هیچ پناهگاهی نداشت ضروری و حیاتی بود.

ابوحذیفه یکی از کنیزان خود به نام سمیه بنت خیاط را به عقد ازدواج یاسر درآورد. محصول این نکاح، نوزادی به نام عمار بود که چهار سال قبل از رویداد عام‌الفیل در عصر جاهلیت دیده به جهان گشود.  در سنین خردسالی با رسول خدا«ص» دوست و همراه آن حضرت به چوپانی مشغول شد. عمار یعنی کسی که بسیار به آبادانی می‌پردازد، اما به کسی هم که تا هنگام مرگ به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام می‌ورزد، زیاد نماز می‌خواند و روزه‌اش بسیار و در ایمان قوی و پایدار، خوشبو و آراسته به خصال پسندیده است نیز اطلاق می‌گردد. به او ابوالیقظان هم می‌گویند، زیرا علمداری بیدار و آگاه بود.(۴)

 

اسوه‌های استقامت و شهامت

رسول اکرم«ص» سه سال تمام به دعوت سرّی پرداختند. ایشان همراه با برخی از یاران به دره‌های مکه می‌رفتند و دور از چشم مشرکان به عبادت می‌پرداختند. در یکی از روزها که در دره‌ای مشغول نماز بودند، مخالفان به ایشان اعتراض کردند و حتی بین یاران نبی‌اکرم«ص» و عده‌ای از کفار درگیری به وجود آمد. از این رو ایشان خانه ارقم بن ابی ارقم در پای کوه صفا را محل تبلیغ و عبادت خود قرار دادند تا به این ترتیب تا حدودی از دیدرس دشمنان به دور باشند.(۵)

عمار همراه با صهیب رومی به این خانه رفت و به محضر حضرت شرفیاب شدند و ایشان آن دو را به اسلام فرا خواندند. آنان آن روز را در جوار پیامبر«ص» سپری کردند و شبانه به منازل خود بازگشتند. بر اثر فعالیت‌های ترویجی عمار، والدین او نیز در سال پنجم هجری به اسلام روی آوردند. عمار مردی ۴۸ ساله و از قشر محروم جامعه به شمار می‌آمد و از پایگاه و موقعیت اجتماعی بهره‌ای نداشت. چون او و خانواده‌اش اسلام خود را آشکار کردند، هم‌پیمانان آنان، قبیله بنی‌مخزوم به‌شدت آشفته شدند و هشام ‌بن عمرو که در میان جامعه نوپای اسلامی به ابوجهل معروف بود و ریاست بنی‌مخزوم را به عهده داشت، تمام کینه‌های خود را بر سر این خانواده بینوا خالی کرد.

مشرکان ابتدا سعی کردند یاسر را که حلیف بنی‌مخزوم بود و سمیه را که کنیز آزاد شده ابوحذیفه مخزومی به حساب می‌آمد از ایمانشان بازگردانند، اما وقتی تهدید و تطمیع‌ در ایمان خانواده عمار خللی ایجاد نکرد، تلاش کردند از طریق شکنجه‌های هولناک به  هدف خود برسند.

آنان عمار و والدین او را در گرمای ظهر مکه و زیر آفتاب سوزان در حالی که زره‌هایی آهنین بر بدن عریان آنان پوشانده بودند، روی ریگ‌های داغ صحرا قرار می‌دادند و گاه آنان را ساعت‌ها گرسنه و تشنه به چنین وضع هراس‌آوری رها می‌کردند یا تا سر حد مرگ به باد کتک می‌گرفتند و یا با دست‌های بسته و گردنی به زنجیر کشیده در کوچه‌های مکه می‌گرداندند تا کودکان سنگبارانشان کنند، اما این  شکنجه‌های موحش نتوانست خاندان یاسر را از از اعتقاد و ایمانشان بازدارد.

رسول اکرم«ص» هنگامی که آنان را بسته بر ریگ‌های داغ بیابان مشاهده می‌فرمودند، ایشان را به بردباری و پایداری در راه خدا تشویق می‌کردند و به آنان مژده بهشت می‌دادند و بر پایداریشان می‌افزودند.

سرانجام یاسر در اثر صدمات بی‌رحمانه‌ای که کفار مکه بر بدنش وارد ساختند درگذشت. هریک از پاهای همسر او سمیه را به وسیله طنابی به شتری بستند و دو شتر را مخالف یکدیگر راندند و چون آن زن موحد چون وزنه‌ای در میان زمین و هوا معلق ماند با شمشیر بدنش را دو پاره کردند.(۶) یاسر و سمیه در سنین سالخوردگی تحت سخت‌ترین شکنجه مشرکان به شهادت رسیدند. آنان نخستین شهدای اسلام به حساب می‌آیند.(۷)

 

تندیس ایمان

بعد از شهادت یاسر و همسرش، مشرکان در باره عمار شدت عمل به خرج دادند و او را همچون بلال حبشی شکنجه کردند. او برای حفظ جان خویش برای مدتی شیوه تقیه را در پیش گرفت، زیرا اگر غیر از این عمل می‌کرد او را هم به‌طرز فجیعی می‌کشتند، اما از این وضع عمیقاً ناراحت و افسرده بود و با چشمانی اشکبار به محضر رسول خدا«ص» شتافت و ماجرا را شرح داد. آن حضرت فرمودند: «آیا تزلزلی در ایمان قلبی و باور باطنی تو رخ داده است؟» عرض کرد: «قلبم سرشار از ایمان است.» پیامبر«ص» فرمودند: «هیچ‌ واهمه‌ای به دل راه مده و ایمان خویش را مستور بدار.» آنگاه این آیه درباره اعتقاد عمار نازل گردید: « إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ (۸) مگر آن کس که مورد اکراه (فشار) قرار گیرد (او را به اجبار وادار کرده‌اند تا اظهار کفر کند) و حال آنکه دلش به ایمانش اطمینان دارد.»(۹)

برخی به حالت مذمت‌گونه در محضر پیامبر از عمار به دلیل این موضع‌گیری انتقاد و این رفتار او را نشانه‌ای از ضعف عقیده او تلقی کردند. رسول اکرم«ص» سخن آنان را رد کردند و فرمودند: «همانا از فرق سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او عجین گردیده است.»(۱۰)

حضرت محمد«ص» بارها و بارها ایمان راستین عمار و زحمت‌های طاقت فرسایش را در راه ترویج آیین احمدی و ارجمندی مقامش را در اسلام ستودند. عبدالله بن مسعود از آن حضرت روایت کرده است که پیامبر فرمودند: «عمار هیچ‌گاه در انجام دو کار مخیر نبوده است مگر آنکه راهی را که به هدایت و کمال مقرب‌تر است برگزیده است.»

زمانی میان عمار یاسر و خالد بن ولید سوءتفاهمی به وجود آمد. خالد خدمت نبی‌اکرم«ص» رفت و در حالی که عمار در آنجا حاضر بود، نزد از او مذمت و بدگویی کرد به‌نحوی که عمار گریان گردید. پیامبر فرمودند: «هر کسی که با عمار دشمنی ورزد، خدا با او دشمنی می‌کند و هر که او را دشمن بدارد، خداوند او را دشمن خواهد داشت.» خالد می‌گوید: «بعد از این فرمایش رسول خدا هدفی جز خشنودی عمار نداشتم.»(۱۱)

انس بن مالک از حضرت محمد«ص» نقل کرده است که ایشان فرمودند: «بهشت مشتاق دیدار چهار نفر است: علی«ع»، عمار یاسر، سلمان فارسی و مقداد.» از آن حضرت روایت شده است که: «قریش را با عمار چه کار است که او به سوی بهشت فراخوانده می‌شود، ولی آنان او را به سوی دوزخ دعوت می‌کنند. هر کسی او را به قتل برساند و یا لباس و سلاحش را ببرد، جایش در آتش است.»(۱۲)

 

مهاجر مجاهد

عمار در زمره مهاجران مسلمانی است که به سرپرستی جعفربن ابی‌طالب به حبشه رفتند. عمار پس از مدتی به هجرت دوم دست زد و برای حفظ اسلام و گسترش آن از وطن خود مکه بیرون آمد و پا به‌ پای پیامبر«ص» راهی مدینه شد. او در این سفر در تمام امور و اقدامات مذهبی و عمرانی جدی و کوشا بود. هنگامی که پیامبر«ص» وارد قریه قبا شدند، عمار گفت باید جایی درنظر گرفته شود تا پیامبر«ص» در آن نماز جماعت اقامه کنند و در سایه آن کارهای دیگری را انجام دهند، لذا به‌تنهایی سنگ‌هایی را آورد و هسته اصلی مسجد قبا به وجود آمد.

بعد از هجرت مسلمانان به یثرب که بعدها مدینه‌النبی نام گرفت، جامعه‌ نوبنیاد اسلامی در این شهر رو به رشد و تکامل و سربلندی رفت. عمار در زمره اصحابی بود که نزد پیامبر«ص» موقعیت ممتازی داشت و آن حضرت بارها به اخلاص و ایمان او مباهات می‌فرمودند.

هنگامی که پیامبر با همکاری مسلمانان، مسجد مدینه را بنا می‌کردند، عمار یاسر بیش از همه کار و سنگ‌های بزرگ را با خود حمل می‌کرد. گروهی از اخلاص او سوءاستفاده و بیش از مقدار تحملش سنگ بر او حمل می‌کردند. روزی پیامبر«ص» او را زیر بار گران چندین سنگ دید. عمار گفت: «برخی می‌خواهند من تحت فشار قرار بگیرم و از بین بروم.» پیامبر فرمودند: «آنان قاتل تو نخواهند بود، بلکه تو را گروهی ستمگر خواهند کشت.» برخی نیز نقل کرده‌اند که آن حضرت دستی به شانه عمار زدند و فرمودند: «تو اهل بهشتی و قومی جفاگستر تو را می‌کشند.»

یک بار دیگر هم هنگامی که عمار کنار دیواری کار می‌کرد، آن دیوار فرو ریخت و برخی تصور کردند که او زیر آوار مانده و کشته شده است. شخصی به محضر پیامبر«ص» شتافت تا خبر رحلت عمار را به آن حضرت بدهد، اما رسول خدا«ص» با آرامش کامل فرمودند: «عمار به دست گروهی ظالم به قتل خواهد رسید.»(۱۳)

این پیشگویی رسول خدا «ص» در نبرد صفین و در حالی که عمار در رکاب امیرمؤمنان بود به وقوع پیوست و او توسط هواداران معاویه و سپاه اموی به شهادت رسید.

عمار مرد عمل بود و کم حرف می‌زد. او کم‌ادعا و پرتلاش بود و در تمام غزوات در رکاب پیامبر اکرم«ص» شرکت کرد و در غزوات بدر، احد، خندق و تبوک حماسه‌آفرینی‌ها کرد.

مدافع حریم امامت و ولایت

عمار یاسر از زمان حیات دنیوی رسول خدا«ص» از مدافعان امیرمؤمنان«ع» و ارادتمندان خاندان عترت و طهارت به شمار می‌رفت و با بیت امامت رفت و آمد داشت. هنگامی که علی«ع» با حضرت فاطمه زهرا«س» ازدواج کرد، داماد مأمور شد زره خود را بفروشد و با پول آن هزینه مراسم عروسی را تأمین کند. آن حضرت این مبلغ را تحویل رسول خدا «ص» داد. مقداری از این سرمایه اندک دراختیار عماریاسر گذارده شد تا از بازار مدینه برای داماد و عروس لوازم زندگی تهیه کند.(۱۴) عماریاسر به‌قدری مورد اعتماد عترت نبی‌اکرم بود که در تشییع پیکر مطهر حضرت زهرای مرضیه«س» و نیز نماز بر او حضور یافت.(۱۵)

موضع‌گیری‌های سیاسی عمار بعد از رحلت رسول‌اکرم«ص» در راستای اهداف و برنامه‌های جانشین راستین و برحق آن حضرت بود، لذا در موضوع رهبری آینده امت مسلمان با مدعیان خلافت به مخالفت برخاست و در زمره معدود افرادی بود که در ماجرای سقیفه بنی ‌ساعده تسلیم حضرت علی«ع» و مدافع حقانیت آن امام همام بود و در هر فرصتی از حریم خاندان نبوت حمایت می‌کرد. از جمله در جایی خطاب به مسلمانان گفت:

«وای بر شما. نزد امیرمؤمنان«ع» بروید و از او پیروی کنید و هر جا رفت همراه او بروید، همانا او شریف‌ترین خلائق بعد از رسول خداست.»(۱۶)

عمار از اعضای شورای شبانه بنی‌بیاضه بود و خطاب به اولین فردی که می‌خواست بعد از پیامبر اکرم«ص» زمام امور مسلمین را به عهده بگیرد، گفت: «حقی را که خداوند متعال برای دیگری قرار داده، به خودت اختصاص نده و نخستین کسی نباش که فرموده رسول خدا«ص» را نادیده گرفته است. حق را به صاحب آن تحویل بده و بار خود را سبک کن تا وقتی که در سرای جاوید با خاتم انبیا روبه‌رو می‌شوی، آن حضرت از تو خشنود باشد و نزد خداوند سرافراز باشی.»(۱۷)

عماریاسر همچنین از قول نبی‌اکرم«ص» گفت: «به هر کسی که ایمان به پروردگار دارد سفارش می‌کنم ولایت علی«ع» را بپذیرد. هر کسی ولایت را قبول کند، ولایت مرا پذیرفته و کسی که ولایت مرا مورد قبول قرار دهد، ولایت حق تعالی را گردن نهاده است، هر کسی علی«ع» را دوست بدارد به من محبت ورزیده و کسی که به من علاقه نشان دهد، خدای را دوست خواهد داشت.»(۱۸)

با وجود اینکه عمار با تصمیم‌گیری‌های شورای سقیفه بنی‌ساعده مخالف بود و خانه‌نشینی حضرت علی«ع» را برنمی‌تابید، اما در امور دیگر همچون فتوحات اسلامی، نبرد با کفار و مشرکین، دفع توطئه‌های دشمنان مسلمانان حضوری صادقانه، فعال و دلیرانه داشت و تا آنجا که مصالح جامعه مسلمین اقتضا می‌کرد، بعد از مشورت با حضرت علی«ع»، همواره در صحنه‌های سیاسی ـ اجتماعی حضور می‌یافت. در نبرد شوشتر و فتح نواحی جنوب غربی ایران فرمانده سواران سپاه اسلام بود.(۱۹)

سلیمه کذاب از جمله کسانی است که در سال دهم هجری به مدینه آمد و اسلام آورد، ولی بعد از بازگشت به زادگاه خود یمامه در نجد، ادعای پیامبری کرد و گروهی ساده‌لوح و احیاناً متعصب به ندای او پاسخ گفتند.  عمار یاسر در رأس سپاهی، برق‌آسا به این گروه منحرف حمله برد و لشکر سلیمه کذاب را در هم کوبید. او به‌محض اینکه می‌دید سپاهیان به سستی گراییده‌اند، با فریادهای حماسی خود آنان را به ادامه نبرد تشویق می‌کرد. سربازان مسلمان بر اثر نفس گرم و شورآفرینی‌های او برای یورش به دشمن مصمم می‌گردیدند.

عبدالله بن عمر می‌گوید: «در روز نبرد یمامه مشاهده کردم که عمار بالای صخره‌ای بلند ایستاده است و فریاد می‌زند: «ای مسلمانان! آیا از بهشت برین می‌گریزید؟ من عماربن یاسر هستم. نزد من باز گردید.» در این هنگام جراحتی به عمار وارد شد و گوش او بریده شد.»(۲۰)

 

کارگزار باکفایت کوفه

شهر کوفه در سال ۱۷ هجری به عنوان مقرّ رزمندگان اسلام تأسیس شد و اولین مهاجران آن نیروهای نظامی بودند که در فتوحات ایران شرکت کرده بودند. بعد از آنکه قبایلی در آن اقامت گزیدند، تأکید بر این بود که در کوفه از تعصب‌های طایفه‌ای و برتری‌های نژادی جلوگیری شود. پیچیدگی سکنه نامتجانس کوفه نیز ایجاب می‌کرد برای پرهیز از تفرقه و منازعات قومی، زمامدار این شهر فردی با سوابق درخشان داشته باشد که ارزش‌های اسلامی را بر منافع قومی و شخصی ترجیح دهد و در ستیز با دشمنان جامعه مسلمان جدی، مصمم و پایدار باشد. انتخاب عماریاسر به عنوان حاکم کوفه و انتصاب عبدالله بن مسعود به عنوان نایب او در تعقیب چنین هدف سیاسی بود.(۲۱)

مسئولیت سترگ و منصب حساسی چون فرمانداری کوفه نه تنها موجب خودبینی و تکبر عمار نشد، بلکه بر فروتنی، وارستگی و تقوایش ‌افزود.

ابن ابی‌هذیل از معاصران عمار در کوفه می‌گوید: «عماریاسر در زمان استانداری کوفه، خود مواد غذایی و خوراک خود را تهیه می‌کرد و بر دوش می‌کشید و به خانه حمل می‌کرد. در تأمین مایحتاج خود برای کسی زحمت فراهم و از رتبه و موقعیت اجتماعی خود برای رسیدگی به امور شخصی استفاده نمی‌کرد.

در زمان کارگزاری عمار در کوفه، روزی یکی از مردم کوچه و بازار، او را گوش‌بریده خواند. او می‌خواست او را که عضوی از بدنش را در نبرد از دست داده بود مسخره کند. عمار با وجود اینکه بالاترین مقام سیاسی اجتماعی کوفه بود و قدرت شهر دراختیارش بود، از این سخن برنتابید و در فکر انتقام برنیامد و به او گفت: «به بهترین گوش من ناسزا گفتی، زیرا این گوش من در راه خدا بریده شده است.»

شیوه عمار در اداره‌ امور کوفه و نیز رفتارش بر اساس موازین قرآنی و سنت محمدی بر عده‌ای که می‌خواستند بدون برخورداری از لیاقت و شایستگی و توانایی از قِبَل حاکم کوفه به رفاه و مقام و موقعیتی برسند گران آمد و به مخالفت با او برخاستند و نزدیک بود توطئه و شورشی علیه عمار شکل بگیرد.

خلیفه وقت نیز تحت‌تأثیر تبلیغات مخالفان عمار قرار گرفت و بعد از دو سال او را از این سمت برکنار کرد. از عمار پرسیدند: «آیا از برکنار شدن ناراحت شدی؟» گفت: «هیچ‌گاه از انتصاب بر این مقام شادمان و خوشوقت نشدم تا از معزول گردیدن مضطرب و مشوش گردم.»(۲۲)

 

گذر از شبی سیاه تا صبح صادق

با توجه به شناختی که امت مسلمان از عمار داشتند و بیانات رسول خدا«ص» را درباره‌اش می‌دانستند، او را در تمام حوادث فتنه‌انگیز شاخص حق و بر صراط مستقیم به حساب می‌آوردند. اعتراضات و انتقادهای عمار نسبت به کارنامه عثمان، سومین زمامدار جامعه اسلامی بعد از رسول خدا«ص» سبب گردید بر تعداد مخالفان او اضافه شود. او که انسانی خودساخته و مسلمانی صادق و مؤمن بود، نمی‌توانست در برابر ناهنجاری‌های اطرافیان این خلیفه و اعمالی که از آنان مشاهده می‌کرد خاموش بماند و بر رفتار اعترض‌آمیز خود به این افراد ادامه داد. خلیفه فرمان داد عماریاسر را آن قدر کتک زدند که بیهوش شد. عده‌ای از مسلمانان او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر اکرم«ص») بردند، اما حال عمار به اندازه‌ای وخیم بود داشت که موفق نشد نماز ظهر و عصر و حتی مغرب را به جای آورد. نیمه شب به هوش آمد، وضو ساخت و نمازهای قضا را خواند و گفت: «خدای را سپاس می‌گویم که این اولین باری نیست که در راه او شکنجه می‌شوم.»

وقتی قانون‌شکنی‌های عثمان بالا گرفت، مسلمانان جلسه‌ای تشکیل دادند و خلاف‌های عثمان و موارد نارضایتی‌های خود از او را در نامه‌ای نوشتند و قرار شد ده نفر از آنان، این مکتوب را به خلیفه برساند، اما در مسیر همه آنها عقب‌نشینی کردند و عمار به‌تنهایی نامه را به عثمان تحویل داد. عثمان وقتی از مضمون نامه مطلع شد، با تحریکات مروان ‌بن حکم که در آنجا حضور داشت، دستور داد این بار نیز عمار را به‌شدت کتک زدند تا جائی که مجدداً بر اثر صدمات وارده بیهوش شد. پیکر نیمه‌جانش را به خانه ام‌سلمه بردند و عده‌ای مشغول مداوای او شدند.

با این همه، عمار دست از افشاگری خود علیه مقامات وقت دست برنداشت و هر روز، ناهنجاری‌ها و خطاهای خلیفه را بازمی‌گفت. عثمان در صدد برآمد عمار را تبعید کند و پس از تبعید ابوذر به ربذه، دستور داد عمار را نیز به این صحابی ملحق سازند. خبر تبعید شدن عمار، مدینه را به خیزش واداشت و مهاجر و انصار به حالت اعتراض‌آمیز و عصبانی خلیفه را احاطه کردند. او که صلاح خویش را در اجرای چنین حکمی ندید، دستورش را لغو کرد. عمار با صراحت اعلام کرد: «گواهی می‌دهم که عثمان به غیر از آنچه خداوند فرمان داده است حکم می‌کند.»(۲۳)

عمار به موازات نبرد و مبارزه سیاسی با سومین خلیفه، به مناسبت‌های مقتضی از حریم امامت دفاع می‌کرد تا آنکه در سال ۳۵ هجری، عثمان به قتل رسید. در این هنگام عمار فرصت تازه‌ای را به دست آورد تا با تلاش خود و دیگر حامیان، ولایت و زعامت امیرمؤمنان«ع» را تثبیت نماید و کوشید با فراخواندن مسلمانان برای بیعت با آن حضرت، رهبری امام علی«ع» را به طور رسمی استوار سازد.

بعد از کشته شدن عثمان، مردم در مسجد مدینه اجتماع کردند. جمعی که عمار یاسر از سران آنان به حساب می‌آمد، به ذکر فضایل، مکارم، سوابق درخشان حضرت علی«ع» با رسول اکرم«ص» پرداختند و مردم را برای تبعیت از مولای متقیان بسیج کردند. در اجتماع باشکوه و سرنوشت‌ساز روز جمعه هجدهم ذی‌حجه سال ۳۵ هجرت، عمار سخنرانی جالبی کرد و مسلمانان با حضرت علی«ع» بیعت کردند.

عمار از این پس همواره در سفر و حضر، در جبهه‌های نبرد،‌ مسجد، امور کشورداری در کنار امیرمؤمنان«ع» بود  حتی لحظه‌ای در باره‌ مقام معنوی و ملکوتی و امامت حضرت تردید نکرد و در هیچ شرایطی از خط ولایت جدا نشد، تا آنگاه که خونش را نثار راه علی«ع» کرد.(۲۴)

 

فرمانده فداکار در نبرد جمل

حضرت علی«ع» در امور کشورداری و زعامت جامعه اسلامی، روش رسول اکرم«ص» را به کار بست و تغییرات انحرافی و ظالمانه‌ای را که بعد از آن حضرت پیدا شده بودند، به حال اول بازگرداند. این شیوه، طلحه و زبیر را سخت آشفته ساخت و آنان بنای تمرد و نافرمانی را گذاشتند و به نام زیارت خانه خدا از مدینه به مکه رفتند و عایشه همسر پیامبر«ص» را با خود همراه ساختند و برای رسیدن به منافع شخصی، جنگ خونین جمل را به راه انداختند.

عمار یاسر طی خطبه‌ای در کوفه، مسلمانان را برای یاری با امیرمؤمنان علی«ع» دعوت کرد. در فرازی از سخنان او آمده بود: «سوگند به خداوند اگر من روی زمین انسانی عالم‌تر از او به کتاب خدا و سنت نبوی می‌شناختم، شما را برای پیوستن به علی«ع» فرا نمی‌خواندم و خود تا پای جان با او بیعت نمی‌کردم. به خدا قسم، اگر امور حکومت به کسی غیر از او برسد، بدون تردید در بلای بزرگی گرفتار خواهید شد. من خیرخواه شما هستم و به چیزی دعوت می‌کنم که خود با یقین کامل آن را پذیرفته‌ام. طلحه و زبیر به بصره رفته‌اند و برای فتنه‌انگیزی عایشه را هم با خود برده‌اند. به سوی خلیفه خود بروید که پسرعمو و داماد پیامبرتان است و همانا یاران پیامبر«ص» که سرای هجرت است و بیت سلامت با او بیعت کرده‌اند.»

وقتی حضرت علی«ع» دانست که مخالفان بر پیمان‌شکنی خود باقی و در پی جنگ‌طلبی و آتش‌افروزی هستند و خون پیروان او را حلال شمرده و پندپذیر هم نیستند، سپاه خود را مهیا ساخت و عمار یاسر را بر سواران و محمدبن ابی‌بکر را بر پیادگان فرماندهی داد و در بامداد پنج‌شنبه جمادی‌الثانی به سوی خصم حرکت کردند. مالک اشتر فرمانده میمنه و عمار ‌یاسر فرمانده میسره بودند.

عماریاسر در روز نبرد مقابل لشکر دشمن آمد و خطاب به آنان گفت: «سوگند به خداوند اگر چنان بر ما ضربه بزنید که تا حصارها و نخلستان‌های منطقه هجر عقب‌نشینی کنیم، باز هم می‌دانیم و معتقدیم که ما برحق هستیم و شما بر باطل‌اید.» عبدالله فرزند مقداد که در لشکر فتنه‌جویان بود به قتل رسید، در حالی که پدرش مقداد از مقربان پیامبر و امیرمؤمنان علی«ع» بود. عماریاسر وقتی کشته او را دید گفت: «سپاس خدایی را که عبدالله را چنین خوار بر زمین افکنده است و قسم به خداوند ای مولای ما و پیشوای پرهیزگاران! من درباره حق این را رعایت نمی‌کنم که چه کسی پدر یا پسر چه فردی است.» امام فرمود: «خدایت رحمت کند و از حق تو را پاداش دهد.» این جنگ با شکست مخالفان و کشته شدن محرکان آن یعنی طلحه و زبیر خاتمه یافت.(۲۵)

 

از رشادت تا شهادت

جنگ صفین که یک سال و نیم به درازا کشید در اثر طمع معاویه در خلافت پیش آمد. او به بهانه خونخواهی سومین خلیفه این فتنه را برپا کرد که طی آن متجاوز از یکصد هزار نفر کشته شدند. حضرت علی«ع» درباره این نبرد با انصار و مهاجران به رایزنی پرداخت. عمار یاسر گفت: «ای امیرمؤمنان! اگر می‌توانی حتی یک روز در باره جنگیدن با دشمنان درنگ مکن و قبل از شعله‌ور گردیدن آتشی که آن تبهکاران افروخته‌اند و پیش از آنکه بر تفرقه و پراکنده‌سازی میان مسلمانان اتفاق‌نظر یابند، ما را به سوی آنان بفرست. اگر نصیحت را پذیرفتند، ما را با آن ستیزی نخواهد بود، ولی در صورت امتناع جز جنگیدن با ایشان چاره‌ای نیست. در این صورت ریختن خون این طمعکاران کینه‌ورز بی‌گمان تقرب به سوی خداست.»(۲۶)

در این جنگ طولانی، عماریاسر بارها به خط مقدم جبهه رفت و جنگید. گاه فرمانده سوارها، در مواقعی فرمانده سپاه پیاده و اوقاتی به عنوان قرّاء (دعوت‌کنندگان دشمن به سوی حق) و زمانی فرمانده گروه کمین بود.(۲۷)

هنگام یورش به صفوف دشمنان، عمار رجزخوانی می‌کرد و پرچمدار لشکر امام علی«ع» یعنی هاشم بن عتبه معروف به مرقال را به پیشرفت و تهاجم تهییج می‌نمود و آنان به‌سرعت پیش می‌رفتند. معاویه از این وضع هراسان گردید و به عمروعاص گفت: «اگر فکری نکنی شکست ما قطعی است.»(۲۸)

در یکی از روزها که عمار عازم خط مقدم میدان درگیری بود، با حضرت وداع کرد. امام او را در آغوش گرفت و فرمود: «خداوند تو را جزای خیر دهد که برادری خوب برای من بودی.» عمار گفت: «سوگند به خداوند که با بصیرت و معرفت از شما پیروی می‌کنم، زیرا در غزوه حنین از پیامبر شنیدم که فرمود ای عمار! بعد از من فتنه و آشوبی رخ می‌دهد. در این آشفتگی از علی«ع» متابعت کن که او با حق است و حق با اوست.»

سپس عمار که پیرمردی نود و چهار ساله بود، با شجاعت و صلابت بر دشمن تاخت. مدتی جنگید تا تشنگی بر او غلبه یافت و آب خواست. فردی گفت: در اینجا آب وجود ندارد. مردی انصاری کاسه شیری را برایش آورد. عمار آن را نوشید و گفت: «رسول اکرم«ص» فرمود آخرین توشه‌ات در دنیا شربتی از شیر است.» عمار برای چندمین دفعه به جانب خصم حمله برد و این‌ بار هجده نفر را به هلاکت رسانید. دو نفر از قوای دشمن به نام‌های ابوالعادیه فزاری جُهَنی و ابن جَوْن به سوی عمار آمدند. اولی ضربتی بر عمار زد که او را بر زمین افکند و دومی سر از بدن وی جدا کرد.(۲۹)

بعد از آنکه جنگ متارکه گردید، امیرمؤمنان در میان کشته‌ها گردش می‌کرد که ناگهان با پیکر خونین عمار مواجه شد. با چشمانی اشکبار آیه «استرجاع» را بر زبان جاری فرمود و هشدار داد هر کسی قتل عمار را تعظیم نکند و به دلیل شهادتش غمگین نگردد، از اسلام بهره‌ای ندارد. خداوند او را در هنگامی که اسلام را پذیرفت و وقتی کشته شد و زمانی که در قیامت زنده و محشور می‌گردد رحمت کند. بهشت نه تنها یک ‌بار بلکه بارها بر عمار واجب است. قاتل و دشنام‌دهنده او در آتش دوزخ خواهند بود.»

حضرت علی«ع» شخصاً بر جنازه عمار نماز خواند و مطابق وصیتش، او را با همان لباس رزم به خاک سپردند. شهادت او در ربیع‌الثانی سال ۳۷ هجری در ۹۴ سالگی رخ داد. مرقد شریفش در صفین واقع در استان رقه، در کنار شط فرات و در ۱۸۰ کیلومتری شرق حلب واقع است.(۳۰)

وقتی عبدالله فرزند عمروعاص برای پدر خود و اطرافیان او فرمایش پیامبر«ص» را در باره عمار یادآور گردید که در خاتمه‌اش آورده بود: «بقتلک الغنه الباغیه: (این فرزند سمیه! تو را افراد ستمگر به شهادت می‌رسانند) معاویه گفت: مگر ما عمار را کشته‌ایم. عمار را کسی به قتل رسانده که او را با خود به میدان نبرد آورده است.»

این سخن حیله‌گرانه معاویه لشکر شام را تحت‌تأثیر قرار داد و آنان این سخن معاویه را قبول کردند، اما حضرت علی«ع» در برابر این گفته سخیف فرمود: «بنابراین باید گفت حمزه را نیز پیامبر کشته، زیرا وی را از خانه بیرون آورده است.»(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶۸، ص ۱۵۸.

۲ـ الاحتجاج علی اهل اللجاج، ابومنصور احمد طبرسی، ج ۱، ص ۹۸.

۳ـ جهره النسب، هشام بن محمد کلبی، جزء اول، ص ۳۶۶، البلدان، یعقوبی، ص ۹۷.

۴ـ پیغمبر و یاران، محمدعلی عالمی دامغانی، ج ۵، ص ۳، راهنمای دانشوران، صص ۵۴ و ۴۱۹.

۵ـ سیره ابن حلبی، ح ۱، ص ۳۱۹، تاریخ طبری، ح ۲، ص ۶۱، الکامل فی‌التاریخ، عزالدین ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۵، فروغ ابدیت، سبحانی، ح ۱، صص ۲۵۴ و ۲۷۸.

۶ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۴، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۷۷، الغدیر، علامه امینی، ج ۹، ص ۲۰؛ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۱۱۵.

۷ـ دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۱، صص ۴۶۱ـ۴۶۰.

۸ـ نحل، ۱۰۶.

۹ـ سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۳۲۰.

۱۰ـ الغدیر، ح ۹، ص ۲۳، الاستییاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبدالبر، ح دوم، ص ۴۷۰، مجمع البیان طبرسی، ح ۶، ص ۳۸۸.

۱۱ـ اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۶.

۱۲ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ح ۲، ص ۴۰۳، قاموس الرجال، ح ۷، ص ۱۰۸.

۱۳ـ سیره حلبی، ج ۲، ص ۷۷ـ۷۶، سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۴۹۶، فروغ ابدیت، ح ۱، صص ۴۵۵ـ۴۵۴، اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۳۷۳.

۱۴ـ بحارالانوار، ح ۴۳، ص ۹۳، فروغ ابدیت، ح ۱، ص ۵۲۴.

۱۵ـ بیت‌الاحزان، محدث قمی، ص ۲۴۷، بحارالانوار، ح ۲۳، ص ۳۲۶.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۴۵، دائره‌المعارف تشیع، ج ۱۱، ص ۴۶۲.

۱۷ـ خصال صدوق، جزء ثانی، ص ۴۶۴.

۱۸ـ الاخبار الموفقیات، زبیربن بکار، ص ۳۱۲، مناقب الامام امیرالمؤمنین«ع»، محمدبن سلیمان کوفی، تحقیق محمدباقر محمود، جزء ثانی، ص ۴۰۵.

۱۹ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت«ع»، ص ۱۵۶.

۲۰ـ الاستیحاب فی معرفه الاصحاب، ج ۲، ص ۴۷۳، فروغ ابدیت، ح ۲، ص ۴۷۳.

۲۱ـ کوفه پایگاه شیعیان، از نگارنده، صص ۳۵ـ۳۴.

۲۲ـ الاستیحاب فی معرفه الاصحاب، ح ۲، ص ۴۷۳، نوری که به دنبال آن رفتند، ح ۲، ص ۱۰۷.

۲۳ـ الغدیر، ح ۹، ص ۲۰ـ۱۵، پیغمبر و یاران، ح ۵، ص ۲۰ـ۱۶، شرح نهج‌البلاغه، ح ۱، ص ۱۹۳، ح ۳، ص ۵۱ و ج ۱۲، ص ۲۶۵، سیری در نهج‌البلاغه، شهید مطهری، ص ۱۷۳.

۲۴ـ شرح نهج‌البلاغه، ح ۷، ص ۳۶، دائره‌المعارف تشیع، ح ۱۱، ص ۴۶۳.

۲۵ـ نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صص ۹۲، ۱۵۸، ۲۰۱، ۲۰۹ و ۲۳۶.

۲۶ـ پیکار صفین، نصربن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، صص ۱۳۱ـ۱۳۰.

۲۷ـ‌ شرح نهج‌البلاغه، ح ۴، ص ۲۶، ح ۵، ص ۱۷۸، بحارالانوار، ح ۳۲، ص ۵۷۳.

۲۸ـ‌ قاموس الرجال، ح ۷، صص ۱۰۹ و ۱۱۳، شرح نهج‌البلاغه، ح ۲، ص ۴۱۰.

۲۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ح ۸، ص ۲۴، اعیان الشیعه، ح ۸، ص ۳۷۳.

۳۰ـ بحارالانوار، ح ۳۳، ص ۱۹، تتمه المنتهی، ص ۱۶، دائره‌المعارف تشیع، ح اول، ص ۱۰۴، ج ۱۱، ص ۴۶۲.

۳۱ـ قاموس الرجال، ح ۷، ص ۱۱۱ و ۱۱۲، پیکار صفین، صص ۴۶۷ـ۴۶۶، فروغ ابدیت، ح ۱، ص ۴۵۵، پیغمبر و یاران، ح ۵، صص۳۱ـ۳۰.

 

سوتیترها:

 

۱٫

به جرئت می‌توان گفت در میان ایمان‌آورندگان صدر اسلام و از بین اصحاب راستین حضرت رسول اکرم«ص» هیچ کسی تاوان ایمانش را به سنگینی عمار نپرداخت. او با آنکه فرودست بود، لکن ایمان خود را دستمایه رسیدن به زندگانی بهتر و مرفه‌تر نساخت و اعتقادش را سکوی پرش به دنیا و پست و مقام قرار نداد.

 

۲٫

در یکی از روزها که عمار عازم خط مقدم میدان درگیری بود، با حضرت وداع کرد. امام او را در آغوش گرفت و فرمود: «خداوند تو را جزای خیر دهد که برادری خوب برای من بودی.» عمار گفت: «سوگند به خداوند که با بصیرت و معرفت از شما پیروی می‌کنم، زیرا در غزوه حنین از پیامبر شنیدم که فرمود ای عمار! بعد از من فتنه و آشوبی رخ می‌دهد. در این آشفتگی از علی«ع» متابعت کن که او با حق است و حق با اوست.»

 

 

۳٫

با توجه به شناختی که امت مسلمان از عمار داشتند و بیانات رسول خدا«ص» را درباره‌اش می‌دانستند، او را در تمام حوادث فتنه‌انگیز شاخص حق و بر صراط مستقیم به حساب می‌آوردند.

 

۴٫

اعتراضات و انتقادهای عمار نسبت به کارنامه عثمان، سومین زمامدار جامعه اسلامی بعد از رسول خدا«ص» سبب گردید بر تعداد مخالفان او اضافه شود. او که انسانی خودساخته و مسلمانی صادق و مؤمن بود، نمی‌توانست در برابر ناهنجاری‌های اطرافیان این خلیفه و اعمالی که از آنان مشاهده می‌کرد خاموش بماند و بر رفتار اعترض‌آمیز خود به این افراد ادامه داد.

 

 

 

30نوامبر/16

فیلم سینمایی محمد رسول‌الله(ص) از منظری دیگر

دکتر عبدالحمید انصاری

پس از سالها انتظار، فیلم محمد رسول‌الله(ص) ساخته مجید مجیدی به نمایش درآمد. فیلمی که علاوه بر مضامین دلنشین و شگفت‌انگیز معرفی رسول خاتم(ص) بهانه خلقت و عصاره هستی، بنا به اقرار بزرگان سینما، یادآور فیلم‌های عظیم است. فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) کارگردان بهترین فیلم تاریخ سینما (پدرخوانده ۱، ۲، ۳ God father) و (اینک آخرالزمان) دو هفته قبل پس از دیدن فیلم در آمریکا آن را تحسین کرد و گفت: ساخته مجیدی یادآور فیلم‌های عظیم دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی است. بی‌اغراق مجیدی هم‌اکنون تداعی‌گر خاطره کارگردانان ماندگار تاریخ سینما است. «ویلیام وایلر William Wyler) leram وایلر  اکنون تداعی‌گر خاطره کارگردانان ماندگار تاریخ سینما است. رد و گفت: ساخته مجیدی یادآور فیلم‌های عظیم دهه ۵۰ و ۶۰ م، استنلی کوبریک Stanley Kubrick ، مارتین اسکورسیزی Martin Scorsese و فرانسیس فورد کاپولا Francis Ford Coppola». البته با این تفاوت که اساس شهرت آن بزرگان عمدتاً مبتنی بر لوکیشن‌های عظیم و چشم‌نواز بود، اما مجیدی علاوه بر این ویژگی و استفاده از عوامل حرفه‌ای شاخص که قبلاً در همکاری با بزرگانی نظیر کاپولا جوایز بین‌المللی مشهوری را دریافت کرده‌اند، محتوای مستند و تاریخی شخصیت رسول‌الله(ص) را نیز به خوبی نمایش گذاشته‌اند.

قبل از مجیدی، مرحوم مصطفی عقاد کارگردان بزرگ سوری‌الاصل شاغل در هالیوود نیز، ۵ دهه قبل فیلم ارزشمند زندگی پیامبر مکرم اسلام(ص) را ساخته بود که هنوز هم اثری جاودانی و پرارزش ارزیابی می‌شود.

تفاوت نگاه این دو کارگردان آن است که مصطفی عقاد، دوران استقرار حکومت اسلامی از سوی پیامبر(ص) را به تصویر کشیده و مجیدی دوران پیش از رسالت را. بر همین اساس جنبه‌های عاطفی و روحی ـ روانی فیلم مجیدی فوق‌العاده قوی است و بیننده را به شدت از نظر احساسی تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

ویژگی فوق‌العاده فیلم مجیدی استنادات گسترده تاریخی، آن هم براساس مشترکات مذاهب مختلف اسلامی است که کارکرد ظریفی در برابر مخالفین حرفه‌ای که حتی بدون دیدن فیلم، فتوا صادر می‌کنند دارد.

هر چند به طور طبیعی بعضی مراکز مذهبیِ حکومت‌های مرتجع، سمفونی مخالفت‌خوانی را کوک کرده‌اند، اما از آنجا که فیلم را ندیده رد می‌کنند و آهنگ مخالفت‌شان سیاسی است، ناخواسته خود را لو می‌دهند.

بسیاری از رسانه‌های این کشورها به دولتمردان خود هشدار دادند که ایران، فیلم خود را ساخته است، چرا شماها حرکت نمی‌کنید.

در حالی که فیلم نگاه فراکشوری دارد. نسل جوان آن کشورها با دیدن فیلم قطعاً به نقدهای مغرضانه بی‌اعتنایی می‌کند.

نکته جالب توجه، برخورد نشریات و سینماگران غرب‌زده و دین‌ستیز داخلی است که عموماً با سکوت معنی‌دار و بعضاً تحت عنوان «فیلم پرخرج» از کنار آن عبور کردند.

آنان نقش ملی و فراجناحی مجیدی و هیچ سینماگری را در خدمت به اسلام و فرهنگ اسلامی تاب نمی‌آورند.

مجیدی از ابتدا با ایفای نقش شهید بزرگوار «سیدعلی اندرزگو» در فیلم جذاب «تیرباران» و سپس در ساحَت کارگردان فیلم‌هایی چون «بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا»، «آواز گنجشک‌ها» و «بید مجنون» نشان داد که دغدغه پاکی و هدفمندی معنوی دارد.

سپس زمانی که اولین و تنها سینماگری که به کاریکاتورهای موهن نشریات غربی درباره رسول مکرم اسلام(ص) اعتراض کرد، پروانه ساخت فیلم را از صاحب اصلی اثر دریافت نمود.

به اذعان خود در سفر به مدینه و در کنار مرقد رسول رحمت و مهربانی، از روح بلند آن حضرت استمداد کرد که در تمام مراحل ساخت، هدایت ایشان را شاهد بود.

اکنون شایسته است که مراجع دینیِ اهل سنت برادرانمان را در کشورهای مسلمان نسبت به تبلیغات سوء سیاسی جریان وهابی وعوامل اسلام آمریکایی علیه فیلم مجیدی آگاه سازند و هدف پوپولیستی بایکوت و ندیدن فیلم را برای مردم معمولی که قطعاً با دیدن، اثر آن را تحسین خواهند نمود، خنثی سازند.

فضای محبت‌آمیز، لطیف و انسانی فیلم جای هیچ‌گونه شائبه و تبلیغ تفرقه‌آمیز باقی نمی‌گذارد. بر همین اساس، مراکز مزدور حکومت‌های مرتجع چاره‌ای جز دعوت به بایکوت ندارند که قطعاً و به لطف پروردگار آن هم دوامی نخواهد داشت، چرا که طبق وعده الهی، نور خدا خاموش‌شدنی نیست.

والسلام

30نوامبر/16

محمد(ص)؛ آمیزه‌ای از نور و آب و گلها

نگاهی به فیلم فاخر محمد رسول‌الله(ص) ساخته مجید مجیدی

تقی دژاکام

دو سه هفته‌ای است پرده‌های آفت‌زده سینماهای کشورمان، پس از مدت‌ها، میزبان فیلمی است که شاید باید تماشای آن را پیش از سه دهه قبل و چندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توقع می‌داشتیم: محمد رسول الله(ص).

مجید مجیدی فیلم‌ساز متعهد و مسلمانی که آثار ناب و ماندگاری از او در قاب چشمان مردم هنردوست کشورمان یادگار مانده است، پس از مدت‌ها سکوت و دوری از حاشیه‌های رایج ساخت فیلم‌های سینمایی، اثری خلق کرده است که امروز در سینماهای کشورهای دوردست اروپایی هم مردم برای تماشای آن، مدت‌های مدید در صف می‌ایستند و همزمان برخی مفتیان کشورهای اسلامی، فتوا به حرام بودن تماشای آن داده‌اند، بی‌آنکه آن را دیده باشند!

سال‌ها پیش رهبر هوشمند انقلاب با ارائه راهبردی فرهنگی فرموده بودند: هیچ اندیشه‌ای تا در قالب هنر عرضه نشود، ماندگار نمی‌شود. و به همین دلیل است که اگر اندیشه‌ای در قالب هنر و هنرمندانه‌ترین قالب عرضه شد، کاری بسیار فراتر و تأثیرگذارتر از دهها سخنرانی و منبر و پیام‌رسانی شفاهی خواهد داشت.

اینکه امروز علاوه بر صهیونیسم، داعش نیز به رسانه‌هایی چون فیلم و سینما و تبلیغات هنری متشبث شده است برای همین است که بتواند بدون اتکا به استدلال‌ها و منطقی که از آن فاقداند، به پیشبرد اهداف خود دست یازند. و در چنین هنگامه‌ای دوری انقلاب اسلامی و گفتمان مبتنی بر وحی و اسلام اصیل اگر از هنر و تمسک به قالب‌های هنری برای عرضه منطق و استدلال و روشنگری‌ها و دستگیری‌هایش غیر قابل بخشش است. این اتفاق البته در بخش اجتماعی این گفتمان افتاده و در مسیر تکامل است اما در بخش ایدئولوژی، در بخش تاریخ، در بخش اندیشه کمتر مشاهده شده است و فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجیدی یکی از این تلاش‌های ارزشمند و ماندگار در این عرصه است.

فیلم با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای تکنیکی سینمای جهان به دوران پیش از تولد تا زمان ابلاغ رسمی پیام حضرت رسول(ص) می‌پردازد اما در حقیقت تولد، کودکی و نوجوانی ایشان را به تصویر می‌کشد و ظاهراً ترسیم دوران پیامبری و حوادث پس از آن به قسمت‌های دوم و سوم فیلم که ان‌شاء‌الله در آینده ساخته خواهد شد موکول شده است. به همین دلیل است که ما با نوزادی مواجه هستیم که از مادری موحد متولد شده و در دامان پدربزرگ و عمویی بزرگ شده که ابراهیمی فکر می‌کرده‌اند. با نوجوانی مواجه هستیم که مردم او را به «امانتداری» و «مهربانی» می‌شناسند و در زندگیِ شخصی و رفتارهای اجتماعی خود به نجات مظلومان و مستضعفان همت می‌گمارد. و شاید اینکه کسانی تصور کرده‌اند این فیلم تنها به وجه رحمانی حضرت محمد(ص) پرداخته است به همین دلیل باشد. در حالی‌که این طور نیست. فیلم در عین به تصویر کشیدن وجه رحمانی ایشان، از توجه دادن تماشاگران به بُعد دشمن‌ستیزی او هم غافل نبوده است. یادمان بیاید آنجا که در همان ابتدای فیلم ابوسفیان با خشم فریاد می‌کشد: می‌شود دل را از ایمانش سرشار کرد اما نباید خدای این مردم (بت پرست) را نباید آشفت. که با پاسخ قاطع مواجه می‌شود و بیننده در می‌یابد که نمی‌توان هم مؤمن به خدای یگانه بود و هم کاری به کار بت‌ها و خدایان صاحبان زر و زور و تزویر نداشت. این نگاه در چند جای دیگر فیلم نیز به چشم می‌خورد. اما در هر صورت، فیلم بیشتر مربوط به دوران پیش از پیامبری محمد(ص) است و وجه مهربانی و رحمانی آن بیشتر به چشم می‌خورد. و چرا که نه؟

نگارنده بر این باور است که ساخت این فیلم در این هنگامه که دشمن تمام تلاش خود را و تمام هزینه‌های مادی و غیر مادی ممکن خود را صرف این کرده است تا به مدد دست‌پروردگان خود، با عناوین گوناگون از طالبان گرفته تا القاعده و داعش، تصویری بسیار خشن، بیرحم و خونریز از اسلام و مسلمانان به دنیا ارائه کند، پرچم اسلام را سیاه و شعار الله‌اکبر مسلمانان را درست در هنگام سر بریدن زنان و کودکان بیگناه به گوش و چشم جهانیان برساند و در این راه از هیچ ترفند صوتی و تصویری و هنری دریغ نکرده تا این وجه خشونت و سیاهی و خونریزی به دلهره آورترین وجه تبلیغ شود، ساخت فیلمی در جمهوری اسلامی ایران که پیامبر اسلام را «رحمه للعالمین» و رفتار او را مهربانی با مردم ضعیف و مستضعف و در عین‌حال، مقاوم در مقابل دشمنان نشان می‌دهد، پادزهری بزرگ و مهم و تأثیرگذار در برابر این تصویرسازی شوم استکبار است. و اتفاقاً به همین دلیل است که همان‌ها که فتوای خشونت‌های تکفیریها را صادر می‌کنند، از آوازۀ جهانی این فیلم به وحشت افتاده‌اند و خود را به آب و آتش می‌زنند تا کسان کمتری به پای تصاویر آرام و مهربان این فیلم معنوی بنشینند. به یاد بیاوریم برخورد محمد جوان با آنان که دختران نوزاد را زنده به‌گور می‌کنند، به بردگانی که زیر شکنجه و شلاق‌اند، به آنان که قربانیان جهل و نادانیِ قوم خود هستند و‌… از آنطرف دقت کنیم به وجه دیگر فیلم و تصویری که از یهود و تقابل آن با تولد و رشد و نمو پیامبر موعود آخر‌الزمان ارائه شده و … تا به جامع الاطراف بودن فیلم پی ببریم و تصور کسانی که این اثر را یک ساخته صرفاً رحمانی قلمداد می‌کنند را ابطال کنیم. ضمن اینکه وقتی عبدالمطلب این نوزاد را بر سر دست می‌گیرد و به همه کسانی که در کنار خانه کعبه هستند نامش را اعلام می‌کند، رقص با شمشیر آنان هم با معنی می‌شود.

فیلم کوشیده است از تکنیک‌های هنری، به تمامه بهره بگیرد، اما وجه بارز این تکنیک‌ها نورپردازی خیره کنندۀ آن و کلاً استفاده از نماد «نور» در سرتاسر فیلم است بخصوص آنجا که یک پای قضیه، محمدِ نوزاد یا محمدِ نوجوان یا جوان است. شاید بتوان گفت: بار اصلی زیبایی و پیام‌رسانی فیلم را «نور» به عهده گرفته که آن هم با بهترین و در مناسبترین شرایط و نماها صورت گرفته است.

فیلم‌برداری این اثر نیز بسیار هوشمندانه است و نگاه دوربین، عمدتاً بسیار مؤدبانه و از پایین به چهره و قامت حضرت رسول(ص) است تا تأکیدی باشد بر بزرگی وعظمت محمد(ص)، این در حالی است که نماهای شهر مکه و قبایل اکثراً از بالا گرفته شده است.

نگارنده بر این باور است که تأکید فیلم‌ساز بر «تحریم» و لزوم «پایداری» در این شرایط تا آخرین نفس، نیم نگاهی به شرایط امروز هم داشته است و اینکه اگر تکیه بر خداوند قادر متعال باشد، نتیجه تحریم به فرج و پیروزی است.

فیلم در اکثر صحنه‌ها و نماهای خود، با هنرمندی با دل و احساس تماشاگران بازی کرده است اما برخی صحنه‌ها آنچنان زیبا و دلنشین ساخته شده است که در روح بیننده رسوخ می‌کند. صحنه پراکنده شدن هزاران گل قاصدک در فضا (به مثابه ارسال فراگیر پیام)، صحنۀ پاشیده شدن آب دریا به سر و صورت اهالی قبیله‌ای که قصد داشتند سه زن و کودک را قربانی بت‌ها کنند تا از گرسنگی نجات یابند و محمد، آنها را نجات داد و آب رحمت، تمامی آنان را سیراب کرد و سپس… صحنه گل‌های محمدی در همه خانه‌های مردم و خیلی از نماهای زیبای دیگر.

موسیقی فیلم بسیار جاافتاده و فاخر است که البته سازنده خارجی آن کوشیده است، آن را تا حدد ممکن شبیه موسیقی فیلم‌های مشهور پیامبران دنیا از آب در آورد. به نظر می‌رسد در موسیقی نیازی به رجوع به آهنگ‌سازان خارجی نبود و آهنگسازان برجسته کشورمان در این زمینه بخوبی می‌توانستند بار تکنیکی و مفهومی این فیلم را با ساخته خودشان به دوش بکشند. کسانی مثل استاد مجید انتظامی که اتفاقاً تجربه‌هایی در ساخت آثار فاخر معنوی داشته است دست کمی از آهنگ‌سازان خارجی نداشتند.

در تدوین فیلم نیز به نظر می‌رسد گاهی پازل‌ها بخوبی به هم نچسبیده بودند و برخی صحنه‌ها، در هر‌جایی از فیلم امکان قرار گرفتن داشتند. به عنوان مثال صحنۀ زنده به گور کردن دختران که شاید ارتباط وثیقی با سکانس‌های قبل و بعد از خود نداشت.

در کُل، این فیلم نه تنها یک اثر بزرگ و ماندگار در کارنامه مجید مجیدیِ عزیز و کارنامه فیلم‌سازیِ همیشه برجسته اوست، بلکه یک افتخار بزرگ برای جمهوری اسلامی ایران پرچمدار اسلام ناب محمدی(ص‌) در جهان نیز محسوب می‌شود که همان‌طور که گفته شد باید خیلی پیش از این به ساخت آن اقدام می‌کرد.

نگارنده معتقد است توفیق بزرگ ساخت فیلمی به عظمت حضرت رسول(ص) توسط مجیدی عزیز، هدیه خداوندی است که اجر هیچ‌کسی را ضایع نمی‌کند؛ اجر مجیدی را هنگامی که با غیرت و شجاعت هر چه تمام‌تر آنزمان که یک روشنفکرنمای داخلی افاضه کرده بود: قرآن عین کلام خداوند و وحی الهی نیست؛ بلکه استنباط محمد از آن‌چیزی است که به او وحی می‌شده است!. یادمان نرفته است که مجیدی چگونه در این‌باره موضع گرفت و سخن‌راند و وظیفه خودش را نه فقط به عنوان یک هنرمند برجسته که به عنوان یک مسلمان ایفا کرد و دیگر بار، زمانی که در آن نشریه صهیونیستی کاریکاتورهایی در توهین به حضرت رسول چاپ شد و مجیدی، باز خونش به جوش آمد و موضعی گرفت که البته در هیچ‌کدام از روزنامه‌ها و نشریات وابسته به جریان اصلاح‌طلب کشور امکان نشر نیافت!

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

مجید مجیدی فیلم‌ساز متعهد و مسلمانی که آثار ناب و ماندگاری از او در قاب چشمان مردم هنردوست کشورمان یادگار مانده است، پس از مدت‌ها سکوت و دوری از حاشیه‌های رایج ساخت فیلم‌های سینمایی، اثری خلق کرده است که امروز در سینماهای کشورهای اروپایی هم مردم برای تماشای آن، مدت‌های مدید در صف می‌ایستند و همزمان برخی مفتیان کشورهای اسلامی، فتوا به حرام بودن تماشای آن داده‌اند!.بی‌آنکه آن را دیده باشند!

 

 

۲٫

نگارنده بر این باور است که تأکید فیلم‌ساز بر «تحریم» و لزوم «پایداری» در این شرایط تا آخرین نفس، نیم نگاهی به شرایط امروز هم داشته است و اینکه اگر تکیه بر خداوند قادر متعال باشد، نتیجه تحریم به فرج و پیروزی است.

 

۳٫

توفیق بزرگ ساخت فیلمی به عظمت حضرت رسول(ص) توسط مجیدی، هدیه خداوندی است که اجر هیچ‌کسی را ضایع نمی‌کند؛ اجر مجیدی را هنگامی که با غیرت و شجاعت هرچه تمام‌تر آنزمان که یک روشنفکرنمای داخلی افاضه کرده بود: قرآن عین کلام خداوند و وحی الهی نیست؛ بلکه استنباط محمد از آن‌چیزی است که به او وحی می‌شده است. یادمان نرفته است که مجیدی چگونه در این‌باره موضع گرفت و سخن راند و وظیفه خودش را نه فقط به عنوان یک هنرمند برجسته که به عنوان یک مسلمان ایفا کرد

30نوامبر/16

سیاست و دیانت

محمد صالح

«اضافه حقوق» بشر

* رئیس جمهور اتریش در سفر به تهران: از کنار مسائل حقوق بشری در ایران نمی‌گذریم! (مشرق، ۱۷/۶/۹۴)

با توجه به خصلت‌ها و صفات نیکوی فرنگی جماعت (مثل صراحت یا عمل به وعده) مطمئنیم که در ایام آینده اروپایی‌ها حتماً از وسط حقوق بشر در ایران خواهند گذشت و آن‌را با آسفالت یکی خواهند کرد! (همان ‌طور که در دویست سال گذشته، حقوق بشر در ایران را صاف و سرویس کرده‌اند.) مثلاً برای هزارمین‌بار از مجاهدین خلق حمایت می‌کنند و مانع از اعدام قاچاقچیان عمدۀ مواد مخدر و قصاص قاتلین حرفه‌ای خواهند شد! و یا مثل همیشه به سران گروهک‌های محتاج به اضافه حقوق بشر در ایران مانند کومله، جیش العدل، پژاک و … پناهندگی سیاسی می‌دهند و برایشان شبکه ماهواره‌ای فراهم خواهند کرد! شاید هم مثل انگلستان تصمیم بگیرند حقوق بشر را داخل مواد مخدر جاسازی و از طریق مرز افغانستان در داخل کشور توزیع کنند! اصلاً بعید هم نیست آن‌ گونه که حقوق بشر را به حساب آوارگان سوریِ پناهنده به اروپا واریز کردند، ملت ایران را هم به حقوقش برسانند!

 

تتبعی در فواید کنسرت 

سرانجام تلاش‌های طاقت فرسای محققان و پژوهشگران موسسه اعتدال اینتر پرایز وابسته به دانشگاه «جی، ال، ایکس» ثمر داد و موفق شدند پس از دو سال کار شبانه‌روزی (معادل ۴۵ هزار نفر ساعت و یا چیزی توی همین مایه‌ها!) علت اصرار وزارت ارشاد جمهوری اسلامی بر ترویج کنسرت‌های موسیقی به شکل مختلط در سراسر کشور را کشف کنند!. بر اساس این پژوهش‌ها، برگزاری کنسرت‌های مختلط در کشوری مانند ایران فواید متعددی دارد و مشکلات فراوانی را حل خواهد کرد. عزیزان وزارت ارشاد برای حل مشکلات جامعه و از سرِ خیرخواهی مرتکب برپایی کنسرت‌های مختلط موسیقی می‌شوند و برپایی آن را بالاتر از واجب شرعی می‌دانند! یعنی حاضرند سرشان برود و احکام شریعت نقض و لگدمال شوند، ولی کنسرت‌های مختلط موسیقی سرِ وقت و به‌وفور برگزار شوند.

بخشی از این فواید و ثمرات عبارتند از:

۱– جبران کمبود ویتامین‌های ب، پ، ج، د، ق: بر اساس پژوهش‌هایی که توسط پژوهشگران این موسسه بر روی ۱۳۲۶۲ نفر از دختران و پسران حاضر در کنسرت‌های مختلط موسیقی در شهرهای مختلف ایران صورت گرفته‌اند، میزان ویتامین‌های فوق‌الذکر در خون این افراد قبل و بعد از حضور در کنسرت به شکل فاحشی تفاوت دارد و حضور در یک کنسرت دو ساعته مختلط ۲۱۶ در صد به میزان موجودی این ویتامین‌ها در بدن حاضرین در کنسرت می‌افزاید! (معادل خوردن یک پاتیل مواد خاصیت‌دار!)

۲– علاج قطعی کچلی و طاسی: محققین موسسه فوق با کمال تعجب دریافته‌اند که حضور مکرر در کنسرت‌های مختلط به سرعت رشد مو در افراد کچل و طاس به میزان ۳/۴۷ در صد می‌افزاید و یک فرد کاملاً کچل، پس از ۲۵ الی ۳۰ مرتبه حضور در کنسرت می‌تواند گیس‌هایی به بلندی خواننده و نوازندگان کنسرت پیدا کند.

۳ – علاج قطعی دردهای وجدان: وجدان‌درد از جمله دردهای رایج در جامعۀ ماست و برپایی کنسرت‌های مختلط می‌تواند این درد را برای همیشه از مملکت ریشه‌کن کند!. در پژوهش‌های موسسه «اعتدال اینترپرایز» ثابت شده است که حضور در کنسرت‌های مختلط با ریشه‌کنی سریع وجدان موجب رفع دائمی وجدان‌درد  می‌شود و مردم را از این مشکل خلاص خواهد کرد.

۴ – افزایش آستانۀ تحمل در مسائل ناموسی: در این پژوهش‌ها ثابت شده است که ریشۀ کم‌تحملی مردان در مسائل ناموسی اختلالی به نام «غیرت» است و حضور در کنسرت‌های مختلط (حتی به صورت یک در میان) با نابودی غیرت (به صورت دائمی) فضا را برای افزایش شدید تحمل در مسائل ناموسی مساعد خواهد کرد. بر اساس مشاهدات محققان موسسه «اعتدال اینتر پرایز» مردان پس از دو بار حضور در این کنسرت‌ها به‌سادگی نگاه خیره به خواهر و مادرشان را تحمل می‌کنند و در صورت مداومت بر حضور در کنسرت‌های مختلط، آستانه تحمل‌شان چنان وسیع خواهد شد که با لبخند از دوستان مذکر عیال‌شان پذیرایی می‌کنند و هر بار لباس‌های جلف‌تری برای حضور مشارالیها در کوچه و خیابان تهیه خواهند کرد و همین امر موجبات کاهش تنش در جامعه و افزایش آرامش در آن را فراهم خواهد آورد.

۵ – جبران معضل کم آبی: تحقیقات موسسه فوق‌الذکر ثابت کرده است که افزایش برپایی کنسرت‌های مختلط در کشور معادل پذیرش «برجام» در بهبود وضعیت بارش در کشور موثر است و می‌تواند نزولات جوی را تا ۳ برابر افزایش دهد! علت هم آن است که حال و هوای حاکم بر کنسرت‌های مختلط، آسمان و ابرها را هم به رقص و حرکات موزون  وا می‌دارد!

 

  برجام و باران                                                                                                                                  *یک نماینده محترم مجلس: پس از توافق وین، وضعیت جوی کشور تغیییر کرده ومیزان بارش‌ها در حوزه‌ی آبریز دریاچه ارومیه افزایش یافته است. امید می‌رود با اجرای برجام، مشکل خشک شدن دریاچه ارومیه رفع شود.

بر همین اساس از این به بعد در صورت بروز خشکسالی در هر جای جهان لازم است اهالی به جای اقامه نماز باران و توبه از معاصی، یک مذاکره (باهر موضوعی!) با شیطان بزرگ و شرکایش ترتیب دهند و بعد کار را به برجام و توافق بکشانند که در افزایش نزولات جوی و رحمت الهی تأثیر فراوان دارد و مجرب است! و بهتر آن است که مذاکره در بلاد کفر باشد و حتماً به توافق برسد (که بدون دستیابی به توافق، احتمال نزول باران به صفر نزدیک می‌شود!)و مستحب است شروع مذاکره از اواسط ژانویه باشد و بر آن مداومت کنند و تا قبل از دسامبر همان سال توافق حاصل نشود!.

 

مسجد قدیم و موزه جدید

*سئوال: تفاوت مسجد در ایام قدیم و جدید را بنویسید؟

* جواب: در ایام قدیم، مسجد خانه خدا و مکانی برای نماز و عبادت بود و فقط مسلمین حق ورود و توقف در آن را داشتند و افراد، حرمت آن را حفظ می‌کردند و ارتکاب اعمال و رفتارهای خلاف شرع (و حتی مکروه) در آن تقریبأ غیر ممکن بود؛ اما در ایام جدید و به برکت سازمان میراث فرهنگی، بعضی از مساجد (مثلاً مساجد تاریخی اصفهان) به مکانی برای کاسبی و پول در آوردن از توریست‌ها تبدیل شده‌اند و هر کافری با هر لباس و قیافه و سر و شکلی می‌تواند به آن وارد شود و هرکاری که دلش خواست انجام بدهد! مثلأ  زن‌های توریست اجنبی با شلوارهای پاچه کوتاه و پیراهن‌های تنگ و دستمال به گردن یا افتاده روی سر (و صد البته بدون هرگونه طهارت!) به این مساجد وارد می‌شوند و با داد زدن یا دست کوبیدن کیفیت اکوی صدا زیر گنبد آن را امتحان می‌کنند! بعضی وقت‌ها هم زن‌های ایرانی بی‌حجاب هوس می‌کنند زیر گنبد و در شبستان این مساجد بزنند زیر آواز و موسیقی سنتی یا مدرن تمرین کنند! و شرط همۀ اینها آن است که این عزیزان بلیط تهیه کرده باشند. تنها کاری که در این مساجد رایج نیست اقامه نماز و عبادت است! و البته تنها قانون حاکم به این مساجد خرید بلیط است که اگر نخرید، آن‌وقت سازمان میراث فرهنگی یقه شما را سفت و سخت خواهد چسبید!

* تبصره: ظاهراً طبق فتوای مسئولان میراث فرهنگی، مساجد پس از گذشت صدسال و بیشتر از زمان ساخت و در صورت استحکام، خود به خود به موزه تبدیل و کلیه احکام مسجد از آنها سلب می‌شود!

 

پول زیاد، حواس جمع

جناب نوبخت (خزانه‌دار کل مملکت و ریاست برنامه‌ریزی و مالیۀ عمومی ومعاون رئیس‌جمهور): موجودی کشور در خارج حدود صد میلیارد دلار است.(خبرگزاری‌ها، ۲۲شهریور ۹۴)

۱- چطور است که رعیت به قران و تومان حساب اموالش را دارد و صاحب منصبان حساب دقیق کرور کرور اموال دولت، آن‌هم دست دول گردنه‌بگیر اجنبی را ندارند و میزان اموال را حدودی می‌فرمایند؟

۲-در این وسط اگر زبانم لال یکی از این اجانب، بخشی از اموال دولت را لوطی‌خور کرد، چه کسی متوجه خواهد شد؟ صاحب منصبانی که حساب پول‌ها را ندارند و فقط حدودش را می‌دانند؟

۳- بعید هم نیست که میزان اموال دولت آن‌ قدر هست که کسی حال و حوصلۀ جمع و تفریق و حساب و کتاب آن‌را ندارد و در این میان اگر چندصد میلیون دلاری هم در یکی از بانک‌های خارجی جا بماند یا مشمول مفت‌خوری یا لوطی خوری شود به جایی بر نمی‌خورد!

۴-شاید هم مشکل از حواسی است که جمع نیست! بالاخره ارباب دولت فکرشان هزار جا مشغول است و دیگر دل و دماغ و هوش و حواسی برایشان باقی نمانده است تا سرجمع اموال دولت در بلاد خارجه را به‌دقت و تا ریال آخر بدانند.

۵-اما این دلیل نمی‌شود که خراج سالیانه هر ماه تا قران آخر از مواجب عمله و اکرۀ دولت‌علیه کسر و قیمت برق و آب و گاز مصرفی رعایا (هر چند پیرزالی یک لا قبا وتک و تنها باشد) وصول نشود.

 

 

 

30نوامبر/16

روحانی نمایی و حرمت شریعت

 

دکترمحمدصادق کوشکی

۱– خوب یا بد، ملاک روحانی تلقی شدن یک فرد در جامعۀ ما، لباس اوست و هرچند پیامدهای منفی این امر بر همگان آشکار است اما شاید چاره‌ای هم برای این مشکل یافت نشود!.

۲– وقتی لباس ملاک تعلق یک فرد به جامعه روحانیون باشد آنگاه مسیر برای ظهور آفتی به نام “روحانی نمایی” باز و هموار می‌شود!. هنگامی که جامعه، فردی را در کسوت روحانیت مشاهده می‌کند گفتار و کردار او را به حساب روحانیت می‌گذارد و از آنجا که جامعه، روحانیت را سخنگوی دین محسوب می‌کند لذا طبیعی است که مردم سخن یک روحانی را متن دین فرض کنند و در چنین حالتی است که وجود یک “روحانی‌نما‌” می‌تواند اثر تخریبی فوق‌العاده‌ای بر ایمان مردم و یا اعتماد به روحانیت و یا هر دو به جای بگذارد. اگر جامعه سخن روحانی‌نما را بپذیرد آنگاه تصویر و باور غلطی به‌جای ایمان در دل و جان مردم شکل خواهد گرفت و اگر گفتار او را نپذیرد آنگاه به روحانیت بدگمان خواهد شد و چه‌ بسا هر دو عارضه به یک بارِ ظاهر شود که در چنین مواقعی باید گفت “تتابع زیان کاری” نتیجه نفوذ یک نااهل به کسوت روحانیت است!.

۳– هر چند این مشکل در جامعۀ ما از دیرباز وجود داشته (تا آنجا که مرجع عالی شیعه آیت‌اله بروجردی برای پیشگیری از این مشکل فرمودند: اگر دیدید طلبه‌ای دزدی کرد بگویید دزدی، لباس طلبه‌ها را پوشیده!) اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و قرار گرفتن بخشی از روحانیت در جایگاه مسئولیت‌ها و مناصب حکومتی‌، این معضل بروز و ظهوری مضاعف یافته و عوارض منفی آن نیز دو چندان شده است. به خصوص زمانی که از مسئولی ملبّس به لباس روحانیت موضع‌گیری و یا اقداماتی سر می‌زند که اگر کسی سواد خواندن رساله توضیح المسائل را داشته باشد متوجه تضاد عمیق آن موضع‌گیری و اقدامات با احکام شریعت می‌شود!.‌

۴– وقتی فردی ملبس به لباس روحانیت با مسئولیتی فرهنگی در حوزه مناطق آزاد به صراحت و علنی نیروی انتظامی و گشت ارشاد را مزاحم تفریح و شادی مردم در جزیره کیش و سایر مناطق آزاد می‌خواند و خواستار تعطیلی گشت ارشاد و بی‌اعتنایی ناجا در قبال منکرات و اعمال خلاف شرع و عرف موجود در مناطق آزاد می‌شود، واکنش مردم چه می‌تواند باشد؟ آنانی که متوجه ضدیت این موضع‌گیری با نصّ صریح احکام شریعت می‌شوند، چه باید تصور کنند؟ و آنانی که اهل دیانت و شریعت نیستند و یا در این امور اهل قصور و تساهل‌اند چه خواهند اندیشید و چه خواهند کرد؟.

۵– وضعیت فرهنگی و اخلاقی مناطق آزاد ( مانند کیش و …) سال‌هاست که به برکت نام ” آزاد ” از قید شرع و اخلاق رها شده و منکراتی مانند بی‌حجابی و تبرّج و اختلاط شدید مَحرم و نامحرم در کنسرت‌های موسیقی لهوی و جشن‌های شبانه (که معمولأ تا نیمه‌های شب ادامه پیدا می‌کند) و لاابالی‌گری عمدی و ساختار شکنانه موجود در بازارها و مراکز خرید (مانند عرضه علنی البسه خاص زنان در ویترین‌ها و فروش این البسه توسط مردان جوان و استفاده از دختران جوان و مجرد به عنوان فروشنده لباس‌های مردانه و عادی بودن استفاده از موسیقی‌های حرام در همه‌جای جزیره از رستوران‌ها تا فضاهای باز و اماکن عمومی و بازارها و …) قلب هر مومن و حتی مسلمان معمولی را  به درد می‌آورد و در چنین فضایی شخصی ملبس به لباس روحانیت خواستار آزادی بیشتر مردم در این مناطق برای تفریح و شادی بیشتر و البته رفع مزاحمت نیروی انتظامی می‌شود! آیا فردی که حتی برای یک‌بار در عمرش رساله را روخوانی کرده باشد متوجه تضاد واضح موضع‌گیری و گفتار این فرد با دیانت و شریعت نخواهد شد؟ وقتی در جزیرۀ کیش دختران نوجوان با لباس‌های نیمه برهنه و آرایش در اماکن عمومی ظاهر شده و حتی در ساحل عمومی دریا با آزادی تمام به شنا و آبتنی (آن هم در میان مردان) می‌پردازند و نیروی انتظامی تنها مراقب است که زنان و مردان با هم و در تعداد زیاد به شنای دسته جمعی مشغول نشوند!، حذف نیروی انتظامی چه معنا و مفهومی و چه نتیجه‌ای خواهد داشت و آیا منظور فرد فوق‌الذکر این نیست که حرام خدا رسماً و علناً حلال و مجاز شمرده شود و آنچه در عصر پهلوی در سواحل کشور جاری و ساری بود در نظام جمهوری اسلامی در مناطق آزاد رایج و عادی شود؟ در این حالت استفادۀ چنین فردی از لباس روحانیت چه معنا و مفهوم و بازتابی در میان جامعه خواهد داشت و آیا هزینه‌های منفی اقدامات و موضع گیری‌های چنین افرادی متوجه کل نهاد روحانیت در کشور نخواهد بود؟ و آیا چنین افرادی باید کماکان اجازه استفاده از عنوان و کسوت روحانیت را داشته باشند؟

۶– و یا وقتی فردی در کسوت روحانیت رستورانی افتتاح می‌کند که مشخصۀ اصلی آن اجرای انواع موسیقی‌ها به صورت زنده و اختلاط شدید و خلاف شرع مَحرم و نامحرم در آن است و مشتریان آن به تنها چیزی که اهمیت نمی‌دهند، رعایت حداقل‌های شرعی و اخلاقی جامعه است (حتی همان حجاب نصفه و نیمه موجود در کوچه و خیابان هم در این مکان الزامی نبوده و نیست!) و فرد مذکور اصرار به رسانه‌ای کردن اقدام خود دارد و کماکان ملبّس به لباس روحانیت باقی مانده، مسئول عواقب منفی این اقدام وبازتاب‌های نامطلوب آن بر شأن و جایگاه روحانیت در جامعه کیست؟ آیا باید از فرد فوق‌الذکر خواست تا شوون روحانیت را رعایت کند؟. اگر این فرد به عواقب اقدام خود واقف نیست پس فاقد بدیهیات علمی لازم جهت ورود به کسوت روحانیت است و اگراقدام خود را منطبق با شرع و شأن روحانیت می‌داند که باید در دیانت چنین فردی شک کرد (چه رسد به استفاده از عنوان ولباس روحانیت!) و همچنین است هنگامی که فردی ملبّس به کسوت روحانیت و در جایگاه مسئولیت در وزارت ارشاد (مدیر کل ارشاد فلان استان کشور) وظیفه اصلی خود را برپایی کنسرت موسیقی مختلط و زمینه‌سازی برای توسعه چنین برنامه‌هایی می‌داند و در این مسیر سنگ تمام می‌گذارد!، آن هم در حالی که قاطبۀ علما و روحانیون و مومنان آن استان بر اساس احکام شرع و تکلیف دینی با برپایی چنین برنامه‌هایی در شهر و دیار خود مخالفند!. هنگامی که فردی همّ و غم خود را ترویج موسیقی و کنسرت مختلط می‌داند (و نه ترویج دیانت و دفاع از شریعت) چه لزوم و دلیلی برای تداوم غصب لباس روحانیت توسط چنین فردی وجود دارد؟.

۷- بدیهی است که سخن از اختلاف نظرات فقهی میان مجتهدان درباره موسیقی و امثالهم نیست. (که شأن و جایگاه علما بحث و اختلاف نظر و فتوا در امور فقهی را ایجاب می‌کند) بلکه بحث بر سر بی‌بهره‌گان از دیانت و علم و فضلی‌است که تنها هنرشان خدشه وارد کردن به ایمان مردم و سوءاستفاده از جایگاه و لباس روحانیت است. (اگر برای تخریب روحانیت ودیانت مامور نباشند!)

۸- عقل و شرع ایجاب می‌کند در حالتی که نمی‌توان ملاک و شاخصه‌ای ملموس و عینی برای تفکیک روحانی از روحانی‌نما فراهم آورد، ساختار و سامانه‌ای در دل نهاد روحانیت و از درون آن پدید آید که بر ورود به کسوت روحانیت و بقای در آن نظارت کند تا عرصه بر روحانی‌نمایان و متقلّبانی که با لباس روحانیت لطمه به ایمان جامعه و قداست کسوت روحانیت وارد می‌آورند، تنگ گردد ودیگر دزد و راهزنی، لباس طلاب را نپوشد. (و البته این ساختار نقشی متفاوت از دادگاه ویژه روحانیت خواهد داشت که کارویژه‌ای قضایی و جزایی دارد)

30نوامبر/16

نگاهی به تاریخ سینمای ایران (قسمت ۱۵)

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه: در سه قسمت گذشته (۱۲، ۱۳ و ۱۴) تعدادی از فیلم‌های سینمایی سال ۶۵ تحلیل گردید. همانگونه که ذکر شده است، سال ۶۵ یکی از پرکارترین سال‌های ساخت فیلم محسوب می‌شود. در این شماره نیز بقیۀ فیام‌های سال مذکور ارائه و مورد بررسی قرار می‌گیرد. برای درک بهترِ موضوع، فیلم‌ها به چند ژانر تقسیم شده‌اند.

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، کودک و نوجوان

۴۵- بی‌پناه: کارگردان، تهیه کننده وفیلم‌نامه نویس: علیرضا داود‌نژاد. بازیگران: رضا داود‌نژاد، عبدا… اکبری، فریماه فرجامی، پری امیر حمزه و مصطفی طاری.

ماجرای مرد معتادی‌است که زنش از وی جدا شده و کودک خردسالشان پیش مرد معتاد زندگی می‌کند. زن در حالیکه همواره نگران فرزندش می‌باشد، با شخص دیگری ازدواج می‌کند. هرچند ازدواج زن از روی ناچاری‌است، اما شوهر جدید انسان آزاده و فهمیده‌ای‌است و متوجه رنج پنهان زنش می‌شود. او تلاش می‌کند همسر را امیدوار به زندگی و آینده نماید تا اینکه شوهر اول با زنش تماس می‌گیرد تا برای رفع مشکل کودکشان کمک بگیرد. شوهر جدید وقتی اصل ماجرا و غم پنهان همسرش را در‌می‌یابد برخلاف تصور اولیه زن، به کمک فرزندش می‌شتابد و همسر اوّل زن را از اعتیاد رهایی می‌بخشد. فیلم مثل غالب فیلم‌های داود نژاد، بر اساس کشمکش‌های عاطفی شخصیّیت‌ها شکل گرفته و خمیرمایۀ جوانمردیِ عامیانه برای تکمیل آن بکار گرفته شده است. داودنژاد از سازندگان فیلم قبل از انقلاب است که بعد از انقلاب تغییر رویه داد و فیلم‌های متناسب با فضای کشور ساخت. او با مدیم سینما آشناست و مولفه‌های تاثیر‌گذاری بر مخاطب عام را می‌شناسد. وی پس از انقلاب مجموعه‌ای از آثار خوب و بد را در کارنامۀ خود دارد. از فیلم‌های خوب او، «خانۀ عنکبوت» و «نیاز» و از فیلم‌های بد او «ملاقات با طوطی» و «بچه‌های بد» می‌باشد.

 

ب) ژانر دفاع مقدس، سیاسی، درگیری‌های ایلی، حادثه‌ای

۴۶- گزارش یک قتل: کارگردان: محمدعلی نجفی. فیلم‌نامه: حسن هدایت، علیرضا رئیسیان، محمدعلی نجفی. بازیگران: هما روستا، اکبر زنجان‌پور، مهناز افضلی(همسر حسن پورشیرازی) و قطب‌الدین صادقی.

یک زندانی سیاسیِ مرتبط با ۲۸ مرداد سال ۳۲ و سقوط مصدق، پس از ۲۰سال زندانی بودن آزاد می‌شود. او پس از آزادی برای انتقام از فردی که او را به زندان انداخته، او را به قتل می‌رساند و فراری می‌شود، سرانجام وکیل خانواده مقتول او را یافته ولی وقتی به سراغ او می‌روند درمی‌یابند که مشغول یاری رساندن به مجروحان حوادث و تظاهرات انقلاب اسلامی‌ سال۵۷ است. محمدعلی نجفی کارگردان سریال فاخر «سربداران» است که در دهۀ۶۰ از تلوزیون پخش شد.

۴۷- شیر سنگی: کارگردان: مسعود جعفری جوزانی. محصول: بنیاد سینمایی فارابی، بازیگران: عزت‌ا… انتظامی، علی‌نصیریان، علیرضا شجاع نوری، حمید جبلی، اصغر همت، شمسی فضل‌الهی، فهیمه راستکار، ولی‌ا… شیراندامی.

داستان فیلم به اختلافات درون ایلی عشایر کشور مربوط می‌شود که با قتل یک فرد انگلیسی در سال‌های اشغال ایران وارد کش و قوس‌های مقابله با حکومت وقت نیز می‌شود. همانند دیگر ساخته‌های جعفری جوزانی، فیلم قابل قبولی است که ملغمه‌ای از غیرت ایلیاتی، تعصب ملی و بارقه‌ی کمرنگی از دین و آیین را درهم آمیخته است. جعفری جوزانی فارغ‌التحصیل سینما از فرانسه است. او برای حرفه خود ارزش قائل بوده و همواره تلاش کرده است از مرزهای اخلاق حرفه‌ای، فرهنگ مردم و ملاحظات دینی جامعه فراتر نرود، هر چند می‌توانست در سطوحی ارزشی‌تر و اخلاقی‌تر از موقعیت فعلی خود نیز ظاهر شود که به نظر می‌رسد از ترس شماتت و اتهام وابستگی به قدرت از سوی همکاران خود چنین نکرده است.

۴۸ـ هویت: کارگردان و فیلمنامه‌نویس؛ ابراهیم حاتمی‌کیا، محصول: شبکه ۲ سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران؛ جلیل فرجاد (پدر مونا و مارال فرجاد)، علی غلامی، ابوالقاسم مبارکی، حسن اسدی.

جوانی که گذشته خوبی ندارد در اثر تصادف به عنوان رزمنده مجروح در بیمارستان بستری می‌شود. فضای مجروحین جنگی به شدت جوان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، در حالی که او میان گذشته تاریک خود و شرایط تازه حیران و سرگردان است توسط یکی از مجروحین جنگ شناسایی می‌شود که این امر وضعیت ملتهب روحی وی را دوچندان می‌کند. سرانجام جوان در تصمیمی مبارک، از گذشته خود می‌برد و به دنیای جدید و روشن می‌پیوندد.

۴۹ـ ناخدا خورشید: کارگردان و فیلمنامه‌نویس؛ ناصر تقوایی، بازیگران؛ داریوش ارجمند، پروانه معصومی، علی نصیریان، فتحعلی اویسی، سعید پورصمیمی، اصغر بیچاره.

«خورشید» ناخدای یک لنج کوچک بارکش در سواحل خلیج فارس است که با نقل و انتقال کالا و مسافر به بنادر حاشیه‌ای داخل و خارج کشور روزگار می‌گذراند. پس از ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر در سال ۴۱، تعدادی از افراد متهم، قصد خروج از کشور را دارند که در این میان تعدادی خلافکار شرور نیز می‌خواهند از کشور بگریزند. در میانه دریا، ناخدای یک‌دست، متوجه شرارت و پلیدی این جانیان می‌شود و بین دو طرف درگیری‌های خونین رخ می‌دهد که همگی کشته می‌شوند. ناصر تقوایی کارگردان با استعدادی بود که قبل از انقلاب به فیلمسازی اشتغال داشت. وی با وجود استعداد خوب، پیش از انقلاب شکر نعمت را با ساختن آثار خوب و ارزشمند به جا نیاورد و آثار مبتذلی چون «آرامش در حضور دیگران» را به دنیای سینما عرضه نمود. پس از انقلاب هر چند فضا برای جبران مافات وجود داشت، اما وی از آن بهره نگرفت. تنها اثر قابل قبول او فیلم «ناخدا خورشید» است. تقوایی با مصاحبه‌های سیاسی و نیمه‌سیاسی و موضعگیری‌های فاقد ارزش هنری، وقت و انرژی خود را بر باد داد و استعداد خود را مسکوت گذاشت. او هم‌اکنون در شرایط سنیِ از کارافتادگی است.

۵۰ـ حریم مهرورزی: کارگردان؛ ناصر غلامرضایی. تهیه‌کننده؛ غلامرضا موسوی و شرکاء. بازیگران؛ جمشید مشایخی، افسانه بایگان (همسر مصطفی شایسته)، حبیب اسماعیلی، مهری مهرنیا، مرحوم نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم به زندگی مهاجرین جنگ تحمیلی در یکی از مراکز جنگ‌زدگان تهران می‌پردازد. بیوه جوانی به همراه فرزند کوچک خود و پدر و مادرش در این مرکز با سختی‌های آوارگان تجاوز عراق به کشورمان دست و پنجه نرم می‌کند. رنج و مرارت هجرت قهری از شهر و دیار و اقامت پر مسئله در شهر شلوغی چون تهران هر چند سخت است، اما با آزادی خرمشهر به شیرینی و حلاوت تبدیل می‌شود.

 

ـ فیلم‌های سال ۱۳۶۶:

در این سال جمعاً ۵۳ فیلم ساخته شد که سال پررونقی برای سینما محسوب می‌شود. البته با توجه به نزدیک شدن به پایان جنگ تحمیلی، آثار اجتماعی این شرایط در فیلم‌ها آرام آرام ظاهر می‌شود که در توضیحات آتی به آنها اشاره خواهد شد.

 

الف) ژانر اجتماعی، خانوادگی، اعتیاد، دفاع مقدس

۱ـ بهار در پاییز: کارگردان؛ فخیم‌زاده. محصول هدایت فیلم. بازیگران؛ مرحوم هادی اسلامی، ثریا حکمت، جعفر والی‌، پرویز پورحسینی، پوراندخت مُهیمن.

غفلت فرزندان از سرکشی به والدین پیر و غرق شدن در زندگی روزمره خمیرمایه فخیم‌زاده برای پرداختن به یکی از معضلات زندگی شهرنشینی مدرن در ایران پس از انقلاب قرار گرفته است. این معضل که مسائل روحی، روانی، فرهنگی و ناهنجاری‌های اجتماعی فراوانی را باعث شده است، یکی از دغدغه‌های جدی سیاستگذاران جامعه امروز ماست. البته فخیم‌زاده با پیوند این معضل به بمباران منزل پدری و کشته شدن والدین فرزندان غافل نیم‌نگاهی هم به دفاع مقدس دارد و این حادثه را زمینه ندامت و اصلاح رویه‌های نادرست قبلی فرزندان قرار می‌دهد. فخیم‌زاده که خود از فعالیت‌های سینمایی قبل از انقلاب خویش به عنوان «کار در دوره جاهلیت» نام می‌برد، پس از انقلاب با ساختن فیلم‌ها و سریال‌های خوب و قابل قبول، تاکنون کارنامه مثبتی از خود برجای گذاشته است.

۲ـ آن‌سوی آتش: محصول؛ سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان؛ کیانوش عیاری. بازیگران؛ سیامک اطلسی، عاطفه رضوی، خسرو شجاع‌زاده، پروین سلیمانی.

قصه فیلم به اختلاف و دعوای دو برادر بر سر تقسیم پول فروش منزل پدری که در یک روستا واقع است می‌پردازد، که البته ظهور یک دختر فقیر، فضای جنگ و دعوای عوامانه آنها را تغییر می‌دهد و به سمت آرامش می‌برد.

لازم به یادآوری است که کیانوش عیاری سینماگر بااستعداد و کم‌کاری است که کاملاً با فرهنگ سینما و فیلم آشناست و آثار قابل‌توجهی را عرضه نموده است، اما متأسفانه باید تأکید نمود که دقت لازمه را در مراعات حساسیت‌های فیلمسازی پس از انقلاب به کار نمی‌برد. این نقیصه باعث گردید که برخی از آثار وی سالها اجازه اکران نیابند و موجب آسیب مالی و زمانی، به همه دست‌اندرکاران فیلم شود. سینماگر باهوشی مانند عیاری نباید با بی‌توجهی در قسمت‌های کوچکی از آثار خود، کل محصول را که عموماً مورد توجه تماشاگران قرار گرفته در تنگنای اصطکاک با ضوابط وزارت ارشاد قرار دهد.

۳ـ با من از فردا بگو: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان؛ فریدون کوچکیان. بازیگران؛ گوهر خیراندیش، سیروس گرجستانی، کمند امیرسلیمانی.

مصائب اعتیاد فرزندان، دستمایه قصه‌پردازی این فیلم است. باید توجه نمود که دشمنان اسلام پس از حمله نظامی تصور می‌کردند کار نظام به سرعت تمام می‌شود، اما با فرسایشی شدن جنگ که به ابتکار حضرت امام«ره» موجب اضمحلال رژیم صدام شد، هجمه فرهنگی به تدریج در دستورکار استکبار قرار گرفت که یکی از وجوه شناخته شده آن گسترش اعتیاد است. همانطور که در تحلیل‌های آتی هم خواهیم گفت؛ مؤسسات گوناگون حاکمیت، شناخت درست مبارزه همه‌جانبه‌ای را در این زمینه آغاز کردند که ساخت فیلم‌های سینمایی مربوط به مواد مخدر در همین راستاست، البته باید اذعان نمود که آثار جذاب در این حوزه انگشت‌شمارند.

۴ـ پاییزان: کارگردان؛ رسول صدرعاملی. فیلمنامه؛ ابوالحسن داودی، رسول صدر عاملی، فریدون جیرانی.

داستان فیلم به مسئله مهم مهاجرت جوانان به کشورهای دیگر و به ویژه غربی‌ می‌پردازد، در حالی که همسرش به دلایل عاطفی و گنگ، مخالف این امر است. این دو در سفر به روستایی به نام «پاییزان» به حوادثی برخورد می‌کنند که نظر جوان را درباره ترک کشور خود تغییر می‌دهد.

فیلم مانند سایر آثار رسول صدرعاملی در ژانر اجتماعی ساخته شده و دارای کش و قوس‌های داستانی با هدف جذب مخاطب است، اما متأسفانه به عمق مسائل اجتماعی نمی‌پردازد و بیشتر تعلیق‌ها در سطح عواطف و احساسات باقی می‌ماند. بی‌تردید اگر صدرعاملی عنایت بیشتری برای تعمیق داستان به مناسبات فرهنگی جامعه به خرج می‌داد، فیلم ماندگارتری عرضه می‌کرد، هر چند همین فیلم هم در مقایسه با اغلب آثار زمان خود جلوتر است.

صدرعاملی بعدها با ساخت آثاری مشابه نظیر «دختری با کفش‌های کتانی» و «دیشب باباتو دیدم، آیدا» دغدغه‌مندی خود در حوزه آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی را نشان داد که امیدواریم عمیق‌تر شود.

(مأخذ اطلاعات فیلم‌ها، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران تألیف جمال امید)

 

سوتیتر:

۱٫

فخیم‌زاده که خود از فعالیت‌های سینمایی قبل از انقلاب خویش به عنوان «کار در دوره جاهلیت» نام می‌برد، پس از انقلاب با ساختن فیلم‌ها و سریال‌های خوب و قابل قبول، تاکنون کارنامه مثبتی از خود برجای گذاشته است

۲٫

ناصر تقوایی کارگردان با استعدادی بود که قبل از انقلاب به فیلمسازی اشتغال داشت. وی با وجود استعداد خوب، پیش از انقلاب شکر نعمت را با ساختن آثار خوب و ارزشمند به جا نیاورد و آثار مبتذلی چون «آرامش در حضور دیگران» را به دنیای سینما عرضه نمود

 

۳٫

صدرعاملی بعدها با ساخت آثاری مشابه نظیر «دختری با کفش‌های کتانی» و «دیشب باباتو دیدم، آیدا» دغدغه‌مندی خود در حوزه آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی را نشان داد که امیدواریم عمیق‌تر شود.

 

30نوامبر/16

ترورهای کور منافقین، از مردم عادی تا مسئولین نظام

بی‌پرده با تاریخ/ شهریور و مهر ۱۳۶۰

سیدروح‌الله امین‌آبادی

شهریور و مهرماه ۱۳۶۰ ترورهای کور و هدفمند منافقین علیه مردم و مسئولین جمهوری اسلامی تشدید شد و در این راستا و در هشتمین روز شهریور ماه همین سال محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و آیت‌الله باهنر نخست‌وزیر در یک انفجار مشکوک از سوی منافقین که هنوز هم با گذشت بیش از سه دهه برخی از ابعاد آن مشخص نشده است به شهادت رسیدند.

در مهرماه سال ۱۳۶۰ بلافاصله بعد از ترور شهیدان رجایی و باهنر مقدمات برگزاری سومین انتخابات ریاست‌جمهوری فراهم شد و مردم مسلمان ایران این بار با شور و شوق هر چه تمام به حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رای دادند تا نشان دهند هراسی از ترورهای منافقین ندارند و این راه همچنان ادامه دارد.

شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد توسط منافقین، سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ و شهادت تنی چند از فرماندهان نظامی از جمله سرلشکر ولی‌الله فلاحی از دیگر رویدادهای مهر ۱۳۶۰ است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. همچنین در مهرماه همین سال انورسادات دیکتاتور مصر ترور شد و به هلاکت رسید.

 

شهادت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر توسط منافقین

گزارش لحظه به لحظه از انفجار نخست‌وزیری

در تاریخ ۸ شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در ساعت ۳ بعد از ظهر در هنگامی که محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور و گروهی از اعضای هیئت دولت در یک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند، انفجاری در دفتر نخست‌وزیری روی داد.

در پی انفجار بمب که گفته می‌شد در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمت‌هایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضا را فرا گرفت.

در این حادثه محمدعلی رجایی، دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات مملکتی به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک مأموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستان‌ها انتقال یافتند و تحت درمان قرار گرفتند. این حادثه، ۸ شهید و ۲۳ مجروح بر جا گذاشت.

امام خمینی: ابن ملجم را از اینها مردتر می‌دانم

در پی شهادت محمدعلی رجایی و آیت‌الله باهنر گروه زیادی از اقشار مختلف مردم مسلمان و متعهد کشور به دیدار امام خمینی رهبر انقلاب رفتند. اهم بیانات امام در این دیدار عبارتند از:

ـ من ابن ملجم را از این‌ها مردتر می‌دانم. او در حضور مردم کار خودش را کرد و اینها مردانگی آن نامرد را هم ندارند.

ـ قوای مسلح در جبهه‌ها توجه کنند که آنها برای خدا می‌جنگند، نه برای رئیس‌جمهور، نه برای نخست‌وزیر و نه برای دیگران.

ـ هر موقع ما شهید دادیم، ملت ما منسجم‌تر شد.

ـ منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنین منطق قرآن است. هیچ قدرتی نمی‌تواند با این منطق مقابله کند. جمعیت و ملتی که خود را و همه چیز خود را از خدا و رفتن از اینجا به سوی محبوب خود را مطلوب می‌داند، با این ملت نمی‌توان مقابله کرد.(۱)

 

شورای موقت ریاست‌جمهوری و انتخاب نخست‌وزیر

در پی شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، طبق اصل ۱۳۰ قانون اساسی شورای موقت ریاست‌جمهوری تشکیل شد تا امور کشور توسط آن اداره شود. این شورا مرکب از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس شورای اسلامی و آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور بود.

شورای موقت ریاست‌جمهوری پس از استقرار در اولین گام در مورد واقعه بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری اطلاعیه‌ای را صادر و با اعلام تعطیلی نهم شهریور، در سراسر کشور پنج روز عزای عمومی اعلام کرد.(۲)

 

 دومین ضربه آمریکا به انقلاب پس از برکناری بنی‌صدر

مرحله جدید مبارزه با آمریکا  

در پی وقوع فاجعه اسفبار انفجار بمب در دفتر نخست‌وزیری، حزب جمهوری اسلامی در اطلاعیه‌ای تأکید کرد: «انفجار در ساختمان نخست‌وزیری جمهوری اسلامی ایران در حقیقت دومین ضربه حساب شده امپریالیسم آمریکا به انقلاب اسلامی توسط مزدوران منافق او پس از سقوط بنی‌صدر به عنوان یک مهره اساسی امپریالیسم و صهیونیسم به حساب می‌آید.»

در این اطلاعیه تصریح شده است:

«همان طور که اعلام کرده‌ایم نبرد ایران و آمریکا کاملاً وارد مرحله جدیدی شده است و الزاماً ملت قهرمان و بیدار ما باید هوشیاری خود را در تمام زمینه‌ها و در همه جبهه‌ها کاملاً به کار گیرد و توجه داشته باشد که همان‌ گونه که امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی فرمودند این توطئه‌ها نمی‌تواند در اراده تاریخ‌ساز امت ما کوچک‌ترین خللی را وارد آورد.»(۳)

 

تشییع جنازه میلیونی پیکرهای مطهر شهیدان رجایی و باهنر

در صبح ۹ شهریور پیکر پاک شهیدان رجایی و باهنر با حضور میلیونی مردم مسلمان و انقلابی از مقابل مجلس شورای اسلامی تشییع شد. در این مراسم آیت‌الله خامنه‌ای اظهار داشتند: «آمریکا می‌خواهد اسلام نباشد و این ملت انقلابی به ستوه آید و خسته شود. اینجاست که رجایی‌ها، بهشتی‌ها و باهنرها را از ما می‌گیرند. رجایی مگر که بود؟ او یک تنهای بی‌سرپرست بود، او یک معلم بود که با حقوق ناچیزی زندگی را می‌گذراند. انسان متواضعی بود که هیچ ادعایی نداشت. باهنر یک زحمت کشیده سختکوش و با ایمان بود که عمر خود را در راه اعتلای اسلام گذراند. به خدا قسم در ایران اسلامی هزاران رجایی و باهنر هست. رجایی یک آیه خدا بود. باهنر یک آیه خدا بود. خدایا شاهد باش داغ باهنر، رجایی و بهشتی دل ما را سوزاند. شاهد باش امام زمان را دل سوزاند. خدایا دل آنان را که شاد شدند بسوزان… ما سوگند می‌خوریم تا آخرین قطره خونمان در این راه ایستاده و بایستیم.»(۴)

 

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی

در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان دبیرکل جدید حزب جمهوری اسلامی انتخاب شدند.(۵)

 

پذیرش مسئولیت انفجار نخست‌وزیری توسط منافقین 

فرانس پرس از پاریس گزارش داد که سازمان مجاهدین خلق به‌طور رسمی با انتشار اعلامیه‌ای مسئولیت انفجار نخست‌وزیری را برعهده گرفت. به گزارش فرانس پرس، این اطلاعیه در انگلیس و از سوی سازمان مجاهدین خلق منتشر شد. با وجود این، مسعود رجوی سرکرده این گروهک تروریستی در اظهارنظری متناقض اظهار داشت خیال نمی‌کنم این کار، کار ما باشد!

وی در اظهارنظر متناقض دیگری گفت: «باور نمی‌کنم اطلاعیه‌ای هم که مسئولیت انفجار را پذیرفته باشد از سوی ما صادر شده باشد.»(۶)

 

وزرا تا تعیین نخست‌وزیر به مسئولیت‌های خود عمل کنند

شورای موقت ریاست‌جمهوری در دومین اطلاعیه خود تأکید کرد: «از همه وزرا و مسئولان وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها می‌خواهیم تا تعیین نخست‌وزیر به انجام مسئولیت‌های محوله با کمال دقت و پشتکار ادامه دهند.»(۷)

 

نخست‌وزیری آیت‌الله مهدوی کنی  

طی نامه‌ای که از طرف شورای موقت ریاست‌جمهوری به مجلس شورای اسلامی تسلیم شد آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان نخست‌وزیر پیشنهاد گردید.

در جلسه علنی مجلس که به ریاست آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تشکیل شد، نمایندگان ملت با ۱۷۸ رأی موافق، ۱۰ رأی مخالف و ۸ رأی ممتنع با این پیشنهاد موافقت کردند و به این ترتیب آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان نخست‌وزیر کار خود را آغاز کرد.(۸)

 

عامل اصلی انفجار نخست‌وزیری

هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عامل انفجار نخست‌وزیری مطرح می‌شود. نام او غالباً با بیان تزویر‌هایش که دو خودکار در جیب داشته یکی برای بیت‌المال و یکی شخصی و… برده می‌شود، اما در این میان، کمتر به سوابق و شخصیت او اشاره می‌شود.

در آن پرونده، بیش از ۲۰ متهم وجود داشت، اما بمب‌گذار مسعود کشمیری  و از همین رو متهم ردیف اول بود. او با نفاق خود تا اصلی‌ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ کرد و با روش‌های گوناگون، خود را به‌شدت حزب‌اللهی نشان داد. این کارها قطعاً با آموزش و هدایت و توصیه‌های بالادستانش انجام شدند.

او‌‌ به یکی از همکارانش توصیه کرده بود در روزهای جمعه تلفن را قطع کن تا همه گمان کنند به نماز جمعه رفته‌ای! شناختن او از یک نظر بسیار ضروری است.

شیوه نفوذ کشمیری برای دورانی طراحی شده بود که شعارهای انقلاب هر روز رساتر فریاد می‌شدند و زمانی به نقطه عملیاتی رسید که با خروج بنی‌صدر و منافقین، گفتمان غالب، گفتمان امام بود. امروز که بار دیگر با هوشمندی ملت، گفتمان اصولگرایی رنگ غالب گرفته است و در روزهای جاری مدل‌های سال‌های نخست انقلاب یک به یک تکرار می‌شوند، شناخت کشمیری‌های احتمالی و شیوه نفوذ آنان فوق‌العاده ضروری است.

 

آخرین اخبار از کشمیری

کشمیری و کلاهی در آلمان دیده شدند

یک مقام آگاه گفت: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری و محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رؤیت شده‌اند.»

وی که خواست نامش فاش نشود در گفت‌وگو با ایرنا اظهار داشت: «نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده‌اند.»

وی گفت: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از عوامل نفوذی فرقه رجوی و همچنین جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران و همسر مینو دلنواز از اعضای فعال منافقین بود که با جاسازی بمب در کیف همراه خود و خروج از محل جلسه نخست‌وزیری باعث شهادت شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران شد.»

این مقام آگاه توضیح داد: «همچنین محمدرضا کلاهی صمدی نیز که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط‌دهی گروهک منافقین وارد کمیته انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی شد، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ است. این انفجار منجر به شهادت آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی و ۷۱ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مقامات دولتی از جمله معاونین وزارتخانه‌ها شد… این فرد زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی گروهک تروریستی رجوی به نام هادی روشن‌روان با نام مستعار مقدم فعالیت می‌کرد.»(۹)

 

سومین انتخابات ریاست‌جمهوری

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای با رأی قاطع ملت

پس از تنش‌های سیاسی فراوان و فروکش کردن ناآرامی‌های گسترده‌ای که سراسر کشور را فراگرفته بود و در حالی که باقیمانده عناصر منافقین در تهران و شهرستان‌ها در حال فرار به خارج از کشور بودند یا به دست نیروهای انقلاب دستگیر می‌شدند، اندکی پس از شهادت محمد‌علی رجایی و محمد جواد باهنر، انتخابات سومین دوره ریاست جمهوری در کمتر از دو سال پس از پیروزی انقلاب انجام گرفت.

در این دوره ۴۶ نفر برای ریاست‌جمهوری ثبت‌نام کردند که پس از بررسی شورای نگهبان صلاحیت ۴ نفر تایید شد. از ۲۲ میلیون و ۶۸۷ هزار و ۴۶۹ نفر واجد شرایط رای دادن،۱۶ میلیون و ۸۴۴ هزار و ۷۱۵ نفر یعنی معادل ۲۶/۷۴ درصد شرکت کردند.

پیروزی آیت‌الله خامنه‌ای با کسب ۹۵ درصد آرا

آرای به دست آمده عبارت بودند از: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (نماینده شورای انقلاب و معاون وزارت دفاع) با ۱۵ میلیون و ۹۰۵ هزار و ۹۸۷ رأی (۹۵ درصد) سیداکبر پرورش زواره‌ای(معاون وزارت کشور) با ۳۴۸ هزار و ۲۹۴ رأی (۰۲/۲درصد)، دکتر غفوری‌فرد با ۸۰ هزار و ۴۵۴ رأی (۴۸/۰ درصد) و علی موحدی ساوجی و دکتر ولایتی از جمله داوطلبان بودند. برخی از کاندیداها را شورای نگهبان رد صلاحیت کرد و برخی نیز خود وارد میدان رقابت نشدند.

منتخب این دوره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود که توانست با کسب بیش از ۱۵ میلیون رأی به عنوان سومین رئیس‌جمهور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معرفی شود. حکم تنفیذ وی در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۰ ‌به دست رهبر فقید انقلاب صادر شد.

سومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در حالی برگزار شد که کشور در اوج بحران سیاسی قرار داشت. ادامه جنگ تحمیلی و نیازهای جبهه به حمایت‌های لجستیکی و انسانی و همچنین تشدید ترورهای گروهک ضدانقلاب دو بحران مهم کشور بودند. مسائل جنگ و محاصره آبادان به دست نیروهای بعثی عراق حاکی از موضع ضعیف شده ایران در جنگ بود. بسیج نیروهای مردمی به هدایت امام خمینی و حمایت‌های دولت توانست یکی از مهم‌ترین پیروزی‌های جنگ را رقم بزند و حصر آبادان در ۶ مهر ۱۳۶۰با مقاومت مردمی در هم شکسته شود.

علاوه بر اینها مبارزه با فعالیت‌های تروریستی گروهک منافقین، ترور آیت‌الله مدنی امام جمعه تبریز و حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد مسئول دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد، حمله به مرکز سپاه و مردم عادی از مهم‌ترین مسائل کشور در آستانه برگزاری این دور از انتخابات بودند.

در کل می‌توان مهم‌ترین عناصر و شاخصه‌های برگزاری این دوره از انتخابات ریاست‌‌جمهوری در عرصه داخلی را حاکمیت فضای ترور و انفجار، جدا شدن جناح لیبرال از بدنه سیاسی نظام، ‌نامزدی روحانیون برای ریاست‌جمهوری و حاکمیت یکپارچه احزاب و گروه‌ها از یک نامزد دانست.

گفتنی است که در آستانه برگزاری انتخابات سوم ریاست‌جمهوری، در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی رویداد یا تحول خاصی اتفاق نیفتاد.

در انتخابات سوم ریاست‌جمهوری نیز نقش کشورهای غربی در توطئه‌چینی و دسیسه بی‌تأثیر نبود و آنان مانند انتخابات‌های دوره‌های گذشته نقش مؤثری داشته‌اند. در این دور از انتخابات گروهک‌های تروریستی با حمایت آمریکا و با ایجاد عوامل اختناق تلاش کردند مشارکت عمومی را به کمترین حد برسانند. این گروهک‌ها که از حمایت کشورهای غربی برخوردار بودند،‌از آنجا که تحلیل‌هایشان غلط از آب در آمده بود، دست به یک سری ترقه‌بازی‌های کور زدند تا شاید از این طریق بتوانند خللی در حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود بیاورند.

اما حرکت‌های مذبوحانه گروهک تروریستی منافقین با حمایت آمریکا نه تنها خللی در این انتخابات به وجود نیاورد، بلکه ملت ایران را هر چه بیشتر برای خنثی‌سازی توطئه‌های آنها مصمم کرد و ملت پس از شهادت رجایی و باهنر  با شور و اشتیاق بیشتری منتظر جمعه دهم مهر بود تا با رأی ۷۵ درصدی خود، ناقوس مرگ گروهک‌های آمریکائی را به صدا درآورد و بدین ترتیب به عهد خود با شهیدان وفا کند.

کارکرد پنهان دیگر این آشوب‌ها، بیداری و هشیاری ملت و نیروهای انتظامی در روز انتخابات بود. نظم و آرامش دهم مهر به‌حدی بود که حتی دستگاه‌های تبلیغاتی امپریالیستی و صهیونیستی با وجود آن همه خبرهای دروغ نتوانستند به‌طور مطلوب به انتخابات بپردازند. هدف‌ آنان اختلال در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی و ایجاد تشویش و دو دستگی در جامعه بود که با شکست روبه‌رو شد.(۱۰)

 

شهادت هفت نفر از فرماندهان نظامی در پی سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰

در هفت مهر ماه ۱۳۶۰ و به دنبال سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران پنج تن از فرماندهان نظامی کشور به شهادت رسیدند.

سرلشگر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر در این سانحه به شهادت رسیدند.

این حادثه در پی موفقیت عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان و زمانی که فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این پیروزی به امام، عازم تهران بودند به وقوع پیوست.

 

شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد توسط منافقین

در صبح هفت مهر ۱۳۶۰ آیت‌الله عبدالکریم هاشمی‌نژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی و یکی از روحانیون و مبارزان سرشناس خراسان توسط سازمان منافقین  به شهادت رسید. وی هنگامی که پس از پایان جلسه پاسخ به سئوالات از دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد خارج می‌شد، مورد حمله یک تروریست مسلح قرار گرفت. در این حادثه، مهاجم به سوی ایشان نارنجکی را پرتاب کرد. در پی شهادت آیت‌الله هاشمی‌نژاد، توسط استاندار خراسان سه روز عزای عمومی در این استان اعلام شد.(۱۱)

 

توصیه شهید هاشمی‌نژاد درباره آیت‌الله خامنه‌ای پیش از شهادت

آیت‌الله هاشمی‌نژاد که چند روز پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری به شهادت رسید، در مصاحبه‌ای که در روز شهادت ایشان در روزنامه‌ها منتشر شد، از آیت‌الله خامنه‌ای حمایت کرد.

شهید هاشمی‌نژاد در این مصاحبه گفت: «علت اینکه من به آقای خامنه‌ای رأی می‌دهم این است که در بین کسانی که شورای نگهبان آنان را برای ریاست جمهوری صالح دانسته‌ است، شایستگی ایشان از همه بیشتر است. آقای خامنه‌ای را تنها یک فرد مکتبی نیست، بلکه فردی مکتب‌شناس و ایدئولوگ است. در زمینه معارف اسلامی، امتیازی که به نظر من در آقای خامنه‌ای هست، در برادران دیگری که صلاحیت آنها برای ریاست‌جمهوری تأیید شده است،  ندارد. آقای خامنه‌ای فرزند انقلاب است و دقیقاً از اولین روزهای آغاز حرکت انقلاب در کنار امام و در کنار ملت قهرمان ما بوده است. او در زندان و در تبعیدگاه، در شکنجه‌گاه‌ها، در خطبه‌ها و در جبهه‌های جنگ و در همه جبهه‌های انقلاب و اسلام و در کادر رهبری انقلاب حضور داشته است.(۱۲)

 

دیکتاتور مصر ترور شد

در روز ۱۴ مهرماه ۱۳۶۰ مصادف با ۶ اکتبر ۱۹۸۱ انورسادات دیکتاتور مصر در مراسم رژه نیروهای مسلح ترور شد و به هلاکت رسید. در این روز انورسادات با یونیفورم نظامی برای تماشای رژه هشتمین سالگرد جنگ علیه اسرائیل در جلوی جایگاه مخصوص قرار گرفت. پرسنل تمام دستگاه‌های سیاسی مصر با یونیفورم مخصوص در جایگاه مذکور جمع شده بودند.

ناگهان یک کامیون نظامی که در دید کامل تلویزیون قرار داشت متوقف شد و چهار مرد را که به سلاح‌های اتوماتیک مسلح بودند پیاده کرد. آنها به سمت جایگاه آتش گشودند و به این ترتیب به زندگی شخصیتی که با امضای قرارداد ننگین کمپ دیوید موجی از نفرت را در مصر و جهان اسلام باعث شده بود پایان دادند. رسانه‌ها از یک نظامی با نام خالد اسلامبولی به عنوان عامل اصلی ترور سادات یاد کردند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۲ـ اطلاعات، جمهوری اسلامی و کیهان، ۹ شهریور ۱۳۶۰٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۹ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۱٫

۴ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۵ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۷ـ اطلاعات، ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۳٫

۸ـ اطلاعات، ۱۱ شهریور ۱۳۶۰، صفحه ۲٫

۹ـ آلمان پناهگاه و مأوای عاملان ترور ۷۴ مقام ایرانی، ایرنا، یک دی ماه ۱۳۹۲٫

۱۰ـ پیروزی آیت‌الله خامنه‌ای در سومین انتخابات ریاست‌جمهوری با کسب ۹۵ درصد آرا، باشگاه خبرنگاران جوان، ۷ فروردین ۱۳۹۲٫

۱۱ـ کیهان، ۷ مهر ۱۳۶۰، صفحه ۱٫

۱۲ـ جمهوری اسلامی، ۷ مهر ۱۳۶۰، صفحه ۱۱٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

امروز که بار دیگر با هوشمندی ملت، گفتمان اصولگرایی رنگ غالب گرفته است و در روزهای جاری مدل‌های سال‌های نخست انقلاب یک به یک تکرار می‌شوند، شناخت کشمیری‌های احتمالی و شیوه نفوذ آنان فوق‌العاده ضروری است.

 

۲٫

در پی ترور شهیدان رجایی و باهنر مقدمات برگزاری سومین انتخابات ریاست‌جمهوری فراهم شد و مردم مسلمان ایران این بار هم با شور و شوق هر چه تمام به حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رای دادند تا نشان دهند هراسی از ترورهای منافقین ندارند و این راه همچنان ادامه دارد.

 

 

 

 

30نوامبر/16

ساده‌زیستی رمز آرامش

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

آقا این کسب و کارت را محترم بدان. شکر که کاسبی. شکر که از بازوی خودت نان درمی‌آوری. شکر که کَلِّ بر اجتماع نیستی. شاکر باش. اگر کسب و کار نداشته باشی، آخرت را چگونه تحصیل می‌کنی؟ بنده و جنابعالی که از سلمان قوی‌تر نیستیم که حضرت صادق«ع» فرمود که سلمان اول آذوقه سالش را فراهم می‌کرد، بعد مشغول عبادتش می‌شد. با اضطراب دل که آدم حضور ندارد.

چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن.

آن وقتی که می‌بینی دارد به حرام شکارت می‌کند، این دنیاست. آن وقتی دیدی دل دارد قیلی ویلی می‌کند که یک جوری ترازو بتراشد، خلاف بگوید، دروغ بگوید، خیانت کند، اختلاس کند، دزدکی به جایی برود، یواشکی در بیاید، این دنیاست.

به تعبیر حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی«ص» ای انسان! تو خودت میزان سنجش حق و باطل‌ را در وجودت داری. دو جمله فرمود. یکی اینکه خدای متعال عقل را ترازویی قرار داد که آدم به این عقل، حق و باطل را تمیز می‌دهد. و دیگر فرمود: «دَعَ ما یَریبَک اِلی ما لا یَریبَک». آن کاری که می‌خواهی انجام بدهی، خودت حق و باطلش را بسنج‌. ببین دلت اطمینان ندارد؟ مشوشی؟ مضطربی؟ می‌ترسی؟ می‌خواهی دزدکی انجام بدهی؟ شبانه به سراغش بروی؟ کسی نبیند؟ « دَعَ ما یَریبَک؟»

اینکه شما را به شک و شبهه می‌اندازد. حیف باشد دل تو در این چند صباح زندگی این نشئه‌ات مشوش باشد. این همه که آرمیده‌اند، این همه صحرایی‌ها، این همه دریایی‌ها، این همه جاندارها: « إِنﱠ اﻟﺮﱡوحَ اﻟْﺄَﻣِﯿﻦَ ﻧَﻔَﺚَ ﻓِﻲ رُوﻋِﻲ أَﻧﱠﻪُ ﻟَﻦْ ﺗَﻤُﻮتَ ﻧَﻔْﺲٌ ﺣَﺘﱠـﯽ ﺗَﺴْـﺘَﮑْﻤِﻞَ رِزْﻗَﻬَـﺎ»(۱) این همه دارند زندگی می‌کنند، روزی می‌خورند.

بر این خوان یغما چه دشمن، چه دوست(۲)

چه شده حالا که نوبت به جنابعالی رسیده، می‌خواهی هر خلافی را مرتکب شوی؟ فرمود وقتی دع، یعنی آرمیده نیست. ولش کن. «دَعَ ما یَریبَک اِلی ما لا یَریبَک» چرا دروغ می‌گویی که دلت ناراحت باشد؟ چرا دروغ می‌گویی که از سایه‌ات رم کنی؟ چرا دروغ می‌گویی که هزاران وسوسه و خیال در تو ایجاد شود و هزاران بیماری و مرض برایت بیاورد؟ چرا درست قدم برنمی‌داری تا گردن‌فراز و سربلند باشی؟

خود جنابعالی میزان حق و باطل را می‌توانی‌ بسنجی. الهی آنکه او را عقل دادی چه ندادی؟ و او را که عقل ندادی،‌ چه دادی؟ ما تا کی می‌خواهیم چشمانمان را ببندیم و خودمان را گول بزنیم؟ آن کاری را که اقدام می‌کنی، خودت می‌دانی که چه کاره‌ای. الان قیامت هم قیام کرده است. انسان کتاب وجود خود است. باید بنشیند و این کتاب را بخواند و مطالعه کند. مبادا دنبال دنیا بروید. التفات فرمودید؟ اگر دنیا از دست‌تان گرفته شد، بگذار این لاشه گرفته بشود.

شیعه و سنی نقل کرده‌اند که رسول‌الله در شب عروجش به حقایق این عالم که می‌گوییم لیله المعراج، وقتی دارد سفرنامه‌اش را برای ما حکایت می‌کند، یکی از مراحل و مقامات اموری که برایش پیش آمد و مشاهده کرد این بود که دید گروهی در کنار سفره‌ای پر از خوراکی‌های متعفن، بدبو، مانده، ترش‌شده، مردار نشسته‌اند و در طرف دیگرخوراکی‌هایی لذیذ و شیرین. این بیچاره مردم از این مردار و غذای متعفن می‌خورند و نه از آن غذای پاک تمیز، خوشبو و معطر و گوارا! جبرئیلا! در این چه سرّی است؟ عرض کرد، یا رسول‌الله! این گروه و این جمعیت در دنیا که بودند لاشخور و مردارخور بودند. اینجا هم به اقتضای ذات و سرشت‌ و خوی‌شان محشور شده‌اند. در دنیا مردارخوار و حرام‌خوار بودند، اینجا هم مردارخوارند. حرام وقتی تمثل پیدا کند، به شکل و بوی بد درمی‌آید. حساب و کتاب و برهان دارد. برایشان آیات و دلیل داریم. اینها فلسفه دارد. بیهوده  نیست.

ای دریده پوستین یوسفان

گرگ برخیزی از این خواب گران

گشته گرگان آن همه خوهای تو

می‌درانند از غضب اعضای تو

آن سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم گردد و گیرد دمت

زانیان را گند اندام نهان

خمرخواران را بود گَنده دهان

صورتی که اندر نهادت غالب است

هم بدان تصویر حشرت واجب است

ای برادر تو همان اندیشه‌ای

مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر دلت، اندیشه‌ات گل، گلشنی

ور بود خاری چو هیمه گلخنی(۳)

ببین کدامیک از این امور هستی؟ عرض کردم که قیامتِ همه قیام کرده است. کتاب وجودت را مطالعه کن. فرمود فرزندان من به فکر آخرت، دشمن ستمکار و یار ستمدیده باشید. به شما و به همه فرزندانم و اهلم و بستگانم و به هر کس که این سخن من به او می‌رسد و برایش خوانده می‌شود، حرف من این است که: «اوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی‏ بِتَقْوَى اللَّه». تکرار و تأکید می‌فرماید که این حرفِ من علی است. حرف این پدر روحانی‌تان را بشنوید:

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها(۴)

« أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم»

زندگی جمع و جوری داشته باشید. تا کی می‌خواهید در هرج و مرج باشید؟ تا کی می‌خواهید برای زندگی‌تان برنامه نداشته باشید و به فکر امورتان نباشید و خودرو بار بیایید؟ مبادا دنبال فتنه‌گری باشید. از در آشتی در آیید. میانه دو برادر را اصلاح و بینشان صلح و صفا ایجاد کنید که من از جدّ شما رسول‌الله شنیدم که فرمود اصلاح میان دو برادر ایمانی، برتر است از جمیع نمازها و روزه‌های مستحبی.

می‌بینی عبادت کردن چقدر آسان است؟ به خیالت که عبادت مثلاً یک گوشه‌ای نشستن و تسبیح در دست گرفتن و بِسْ بِسْ کردن است؟ می‌دانی آن وقتی که داری به دنبال برآوردن حوائج مردم می‌روی، چقدر قدر و قیمت داری؟ در کافی و کتب روایی راجع به این موضوع باب داریم. جنابعالی که امضایت را می‌خرند، حرفت را می‌شنوند، شفاعتت را می‌پذیرند، واسطه شدنت مقبول این و آن است، به در خانه‌ات می‌آیند، از تو می‌خواهند، بدان که اینها نعمت‌هایی است که به همه کس داده نمی‌شود.

شکرانه بازوی توانا

بگرفتن دست ناتوان است(۵)

قدر خود را بدان. این نعمت‌ها را کفران مکن. فرزندان من! از خدا بترسید درباره ایتام. مبادا بگذارید که دهانشان خشک باشد و غذا به آنها نرسد. مبادا مال و زندگی ایتام تباه و به آنها ظلم و ستم شود.

از خدا بترسید درباره همسایگانتان. مبادا به آنها ستم کنید که سفارش همسایگان از سفارش‌های جدّ بزرگوارتان است. آن قدر در این باره سفارش فرمود که گمان می‌رفت مبادا همسایه از همسایه ارث ببرد. یعنی باید مانند دو تا برادر با هم زندگی کنند، گوئی برادرند که اصلاً پدر و پسرند.

الله الله فی‌القرآن. مبادا دل خوش کنید که ما اهل قرآنیم. شب بیست و یکم ماه رمضان بیاید و شما قرآن‌ را روی سر بگذارید و دیگران قرآن را روی دل. آنها که قرآن را روی دل گذاشتند، بهره بردند، نه آنان که روی سر گذاشتند. درست است که دارید تجلیل و احترام می‌کنید، اما عمده این است که قرآن به دل شما نوذ کند. مبادا به انتسابتان به قرآن دلخوش باشید و دیگران به عمل به قرآن از شما پیشی بگیرند.

آقا به ابن حنفیه فرمودند: «فرزند من! بهشت می‌طلبی؟ مقامات و درجات بهشت به عدد آیات قرآن است. قرآن یعنی بهشت، آیات قرآن یعنی درجات بهشت. قرآن نردبام است و هر آیه پله‌ای که شما را به سوی عالم الله می‌کشاند و می‌رساند و در فردای رستاخیز به شما گفته می‌شود اقرأ ورقأ. مقامات و درجات تو به عدد آیات حقایق قرآن است که در جان تو گنجانده و عین سرّ تو و ذات تو شده.»

الله الله فی الصلوه که ستون دینتان است. الله الله درباره خانه خدا. مستطیع! برای چه امروز و فردا می‌کنی؟ در ادای حقوق الهی امروز و فردا برای چه؟ غیرمستطیع! در کارهای خودت، امروز و فردا برای چه؟   امام جعفر صادق«ع» به ما فرمود که اگر الان پرده برداشته شود و شما ماوراء طبیعت را ببینید. اگر آنهایی را که از اینجا رخت بربستند و آنجایی شدند ببینید. کسانی را که گرفتار و به عمل خود معذبند‌، به کاشته‌های خود گرفتارند. هر کسی مهمان سفره خودش است. آن بیچاره‌ها و گرفتارها را خدای متعال شکنجه و عذاب نمی‌کند و نمی‌سوزاند، بلکه اینها خودشان در اینجا آتش روشن کردند. این آتش اعمال غیرصالح خود او هستند.

« یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ» (۶) جنابعالی حاصل کاشته‌های چندین ساله‌ات، یعنی اعمال خودت هستی. پرده که برداشته شود، از آنهایی که گرفتارند سئوال کنید که چرا در عذاب و رنج و شکنجه‌اید؟ چرا این طور شدید؟ آقا فرمود اکثرشان جواب می‌دهند از تسویف. تسویف چیست؟ سوف سوف کردن، امروز و فردا کردن، این ماه و آن ماه کردن، امسال و سال دیگر کردن. ان‌شاءالله پاییز بشود، ان‌شاءالله بهار بیاید. ان‌شاءالله تابستان بشود. ان‌شاءالله فلانی بیاید. همین حرف‌ها. از امروز و فردا کردن، ناگهان، ناخدای کشتی عمر ما اعلام می‌کند و سوت می‌زند که آقا! بفرمایید پیاده بشوید. « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَستَقدِمُون»(۷).

این طور نیست که نظام عالم به خواسته شما و این و آن بگردد. دیگر نمی‌پذیرند. امروز و فردا نکنید. این حرف‌ها را در دل‌تان بگنجانید، سوف سوف نکنید. ای انسان! چند دقیقه‌ای در باره خلقت خود، عالم خود، آخر خود، اول خود و… مطالعه بفرما. درست فکر کن

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن(۸)

از خدا بترسید درباره زبان‌تان. نگذارید زبان شما مار و کژدم و افعی باشد. دشنام می‌دهد، بد می‌گوید، تعریض، کنایه، دشنام. کجا مار این جور زندگی می‌کند؟ کجا عقرب این جوری است؟ کی افعی این طور نیش می‌زند؟ زبان داشته باشید، نه مار و کژدم و افعی.

«و علیکم بتوامل و التوازن». صله رحم و آمد و شد داشته باشید: «ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً، أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم‏»، با یکدیگر مهربان باشید. بذل و بخشش داشته باشید. بگذارید دیگران از شما بهره ببرند.

چون تیشه مباش جمله زی خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز ارّه گیر در عقل معاش

چیزی سوی خود می‌کش و چیزی می‌پاش(۹)

بگذار دیگران از تو بهره ببرند. تو چه کار داری که این کجایی و فرزند کیست؟ تو ببین آفریده کیست. تو در بانک الهی حساب باز کن. به اینها چه کار داری؟ تو کار را برای چه کسی انجام می‌دهی؟ مبادا از یکدیگر ببرّید و جدا شوید. رسول‌الله فرمود نباشید دو تن نمازگزار، دو تا مقدس خشک، پهلوی هم نشسته نماز می‌خوانند. بدن‌ها پهلوی هم، دل‌ها فرسنگ‌ها فاصله. این‌جور نباشید. به صف ایستاده‌اند و دارند نماز می‌خوانند رو به یک قبله. همه قرآن به سر گرفته‌اند. ظاهراً می‌گویند این رشته اتحاد و یگانگی ماست، اما دل‌هایشان را که نگاه کنید، یکی مشرق است و یکی مغرب. این طوری نباشید.

مبادا امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنید که بدان بر شما مسلط می‌شوند و هر چه خدا خدا کنید فایده ندارد. چقدر عرض کردیم که دوستان جوان ما! اماکن فساد را آباد نکنید که آفریدگار شما، آن کسی که:

ز ابر افکند قطره‌ای سوی یم

ز صلب آورد نطفه‌ای در شکم

از آن قطره لؤلؤ لالا کند

و از این صورتی سروبالا کند

دهد نطفه را صورتی چون پری

که کرده است بر آب صورتگری(۱۰)

آن کسی که از آب صورتگری کرده است، فرمود نروید، نکنید. ما خیر شما را می‌خواهیم. غوره و انگور و سرکه و شیره و کشمش را بخورید، اما به آن صورت که در آمد نخورید. ما که بُخل نداریم.

فرزندان من! یا بنی عبدالمطلب! مبادا شما قتل مرا پیراهن عثمان و بهانه کنید و بیفتید به جان مردم که پدر ما را کشتید و ما باید خون بریزیم و بکشیم و چنین و چنان کنیم. مبادا این کارها را بکنید. یک نفر شمشیر بر من کشیده است. اگر از این ضربت رهایی یافتم، من می‌دانم و او. را عفو می‌کنم. اگر رهایی نیافتم، می‌خواهید عفوش کنید، بکنید که: «وَ لَکُم فِی القِصَاصِ حَیَاهٌ یَاْ أُولِی الأَلْبَابِ لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ»(۱۱). اگر می‌خواهید عفوش نکنید: «انظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِن ضَربَتِهِ هَذِهِ فَاضرِبُوهُ ضَربَهً بِضَربَه». او یک ضربت بر من فرود آورد، شما هم یک ضربت بر او بیشتر فرود نیاورید. عالَم، عالم عدل و داد است، عالم حساب است.

شب قدر می‌خوانید: «إِنَّا أَنزَلنَاهُ فِی لَیلَهِ القَدرِ»(۱۲)  قدر یعنی اندازه و مقدار و میزان و معیار. بنای عالم و بنای خلقت بر قدر و میزان است. بگذارید کار به پایه قدر و میزان باشد. او یک ضربت، شما یک ضربت. مبادا مثله‌اش کنید، دست‌ها، گوش‌ها، بینی، لب‌‌ها و زبانش را ببرید. او را از خلقت خدادادی‌اش به در نیاورید که جد شما فرمود: «مبادا جانداری را مثله کنید، اگرچه آن جاندار سگ هار باشد. مثله نکنید.»

امیرالمومنین «ع» این فرمایشات و فرمایشات دیگر را در مقام وصیت به فرزندانش فرمود.

 

پانوشت:

۱٫هوشنگ ابتهاج

۱٫رسول اکرم«ص»

۲٫سعدی

۳٫مثنوی مولوی

۴٫حافظ

۵٫سعدی

۶٫آل عمران/۳۰

۷٫نحل/۳۶

۸٫مولانا

۹٫ابوسعید ابوالخیر

۱۰٫سعدی

۱۱٫بقره/۱۷۹

۱۲٫قدر/۱

 

سوتیتر:

۱٫

کسب و کارت را محترم بدان. شکر که کاسبی. شکر که از بازوی خودت نان درمی‌آوری. شکر که کَلِّ بر اجتماع نیستی. شاکر باش. اگر کسب و کار نداشته باشی، آخرت را چگونه تحصیل می‌کنی؟ بنده و جنابعالی که از سلمان قوی‌تر نیستیم که حضرت صادق«ع» فرمود که سلمان اول آذوقه سالش را فراهم می‌کرد، بعد مشغول عبادتش می‌شد. با اضطراب دل که آدم حضور ندارد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

هرزگی نفس و راه مقابله با آن در روایات

 

آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

انسان باید تمام ابعاد وجودی خود را مؤدب به آداب الهی نماید، چون جمیع ابعاد وجودی انسان مانند عقل، قلب، نفس و… ادب خاص به خود را دارند. اما از بین تمام اینها ادبِ مربوط به نفس، اعظم ادب‌هاست و چه بسا مشکل‌ترین آنها محسوب می‌شود. نفس با تمام ابعاد گوناگون خود مانند شهوت، غضب، خیال و وهم، مطلق رها و آزاد است.

وقتی به روایات مربوط به نفس مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم نفس را به معنای مطلق آن به کار برده‌اند. در روایتی از علی«ع» آمده است: «إقمعوا هذه النفوس فإنها طلقه إن تطیعوها تزغ بکم إلی شر غایه»؛(۱) نفوس خود را سرکوب کنید، زیرا آنها رها و آزاد هستند.(۲) اگر از اطلاق نفس پیروی کنید، رهایی‌اش شما را به سوی شرّ می‌کشاند.»

 

آزادی نفس مساوی است با حیوانیت انسان

اگر نفس انسان به آداب الهی مؤدب نشود، صاحب آن هیچ‌گاه به عالم معنا راه پیدا نخواهد کرد؛ لذا باید گفت که دستیابی به معنویات، تنها منحصر به تأدیب نفس است. انسان به هر اندازه نفس خود را مؤدب کند، به همان میزان راه برای سیر معنوی‌اش باز می‌شود. تداوم این تأدب و تلاش برای رعایت ادب باعث می‌شود که مقامات سه‌گانه معنوی در انسان ظهور و بروز پیدا کنند و در نتیجه او را به سوی معنویات بالا ببرند. اگر تأدیب نفس به‌حد کمال برسد، دیدِ اعتقادی، ملکات فاضله و اعمال صالحه نیز به حد کمال می‌رسند و برای انسان سودمند خواهند بود؛ اما به هر اندازه که نفس از ضوابط الهی دور باشد، به همان میزان نیز از معنویات دور می‌شود و در ورطه هلاکت و سقوط خواهد افتاد.

به تعبیر دیگر، هر قدر انسان نفسش را مؤدب کند، به همان مقدار به انسانیت نزدیک می‌شود و هر قدر آن را آزاد بگذارد، از انسانیت دور می‌شود. آن انسانی اشرف موجودات است که مؤدب به آداب الهی باشد؛ والا از پست‌ترین موجودات هم پست‌تر خواهد بود. قرآن نیز در مورد انسان دو قطب کاملاً مخالف را قائل است. در جائی می‌فرماید: « فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ »؛(۳) و در جای دیگر می‌فرماید: « إِنْهُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»؛(۴) یا « أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ»(۵) خدا در مورد کسی به خودش تبریک می‌گوید که نفسش را مؤدب به آداب الهی کرده باشد، اما کسی که بی‌ادب است بدتر از چهارپاست.

در روایت آمده است: « مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»؛(۶) اگر کسی مؤدب به آداب الهی شود، این ادب او را به سوی رستگاری دائم راهبری می‌کند. تأثیر تأدیب نفس که بر محور جلوگیری از اطلاق و رهایی شئون ثلاثه نفس یعنی شهوت و غضب و خیال است، همان رستگاری دائمی و سعادت ابدی است؛ لذا نباید با رهایی نفس همسو شد، بلکه باید با آن مخالفت و در مسیر مجاهده با نفس ایستادگی کرد.

 

مخالفت با هوای نفس، تنها راه انسان شدن

تنها راه دستیابی انسان به راحتی و اطمینان به معنای واقعی انسانی، مخالفت با نفس و رهایی آن است. نفس می‌خواهد بی‌بند و بار باشد، ولی تو باید جلوی آن را بگیری. در باره این موضوع روایات بسیاری وجود دارد. امام کاظم«ع» در روایتی می‌فرمایند: «اگر دو کار را به تو پیشنهاد کردند، آن کاری را که مخالف با هوای نفس است انتخاب کن. بین دو امر مشروعی که هر دو مثمر ثمر هم هستند، به نفس خود رجوع کن و اگر احساس کردی نفس‌ات، یکی از آن دو را دوست دارد و از دیگری بدش می‌آید، کار دوم را انتخاب کن، زیرا این کار به صواب نزدیک‌تر است.»(۷)

راحتی و آسایش در مخالفت با هوای نفس

در روایت دیگری دارد که از امام صادق«ع» سئوال شد: « یْنَ طَرِیقُ الرَّاحَهِ؟» راه رسیدن به راحتی و آسایش کجاست؟ «فَقال«ع» فی خِلَافِ الْهَوَى»؛ حضرت فرمودند: در مخالفت با هوای نفس.

اگر می‌خواهی به راحتی دست پیدا کنی، با هوای نفس‌ات مخالفت کن. منظور از «مخالفت با هوی» این است که اگر دیدی نفس پایش را از محدوده‌ای که خدا تعیین کرده فراتر گذاشت یا اصطلاحاً اطلاق پیدا کرد، جلویش را بگیر تا راحت شوی.

البته این روایت ابعاد گوناگونی دارد و فقط یکی از جنبه‌های آن که مرتبط با بحث ماست این است که موافقت با هوای نفس و تبعیت از خواسته‌های نفسانی، نفس را قوی و بالاخره انسان را بیچاره می‌کند؛ چون خواسته‌های نفس پایان‌پذیر و تمام‌شدنی نیستند و رسیدن به خواسته‌ها نیز موجب اتمام تمایلات نفسانی نمی‌شود؛ بلکه از دلِ هر خواسته‌ای، خواسته دیگری تولید می‌شود؛ لذا هر قدر به دنبال خواسته‌های نفسانی باشی، تمایلاتت زیادتر می‌شود و هیچ‌گاه طعم راحتی را نخواهی چشید. اما اگر از همان اول جلویش را بگیری، راحت می‌شوی.

در ادامه روایت دارد: « قِیلَ فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَهَ فَقَالَ ع عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّه»؛(۸) از حضرت سئوال شد در کجا می‌شود راحتی را یافت؟ حضرت در جواب فرمودند: اولین روزی که بنده وارد بهشت می‌شود زمانی است که به راحتی می‌رسد؛ یعنی تا دم مرگ باید با هوای نفس مخالفت کرد.(۹)

پس نباید خیال کرد که در دنیا راحتی وجود دارد. راحتی فقط در آخرت است، آن هم در بهشت. از راه مخالفت با هوای نفس می‌توان در بهشت به راحتی ابدی رسید. در دنیا، خبری از راحتی نیست. راه رسیدن به راحتی هم تأدیب نفس است.

 

صعوبت و در عین حال امکان تأدیب نفس

درست است که تأدیب نفس مشکل است، ولی محال نیست. افراد زیادی هم در این راه قدم گذاشتند و توانستند نفس چموش خود را رام کنند. اما به هر حال ادب کردن نفس از دیگر اقسام ادب مشکل‌تر است. انسان می‌تواند اعضا و جوارحش را به‌آسانی ادب کند، اما ادب کردن نفس به این آسانی‌ها نیست. در مباحث اخلاقی می‌گوییم ما یک صبر داریم و یک تصبّر. یک زهد داریم و یک تزهّد. صبر به معنای واقعی، یک ملکه راسخ و ثابت درونی است؛ لذا انسان صبور در برخورد با حوادث مختلف، آرام است و روحش هیچ تکانی نمی‌خورد. وقتی درون آرام باشد، بیرون هم آرام خواهد بود و عمل خلافی انجام نمی‌دهد. اما گاهی انسان صبر ندارد، بلکه تصبّر می‌کند؛ یعنی با آنکه در درون می‌جوشد و ناراحت است، اما در خارج چیزی به زبان نمی‌آورد و نقش انسان‌های صبور را بازی می‌کند. چنین شخصی اعضا و جوارحش را ادب کرده، ولی هنوز از عهده ادب نفس خود برنیامده است؛ چه بسا دندان‌ها را روی هم می‌فشارد و همین کار نشانه آن است که ملکه صبر را ندارد؛ پس ادب کردن نفس خیلی سخت است و نیاز به استقامت دارد.

 

گام اول در تأدیب نفس: ضبط خیال

حال ببینیم که اولین گام در تأدیب نفس چیست؟(۱۰) نفس ما از قوای ثلاثه شهوت، غضب و خیال تشکیل شده است. اولین گام در تأدیب نفس، تأدیب خیال یا ضبط خیال است و ابتدا باید آن را ادب کرد. اگر بخواهیم خیال را تشبیه کنیم، باید بگوییم خیال مانند پرنده‌ای است که در درون انسان هر لحظه از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پرد. خیال یکی از ابزارهای شیطان برای اغوای انسان محسوب می‌شود و وقتی در خدمت شیطان قرار می‌گیرد، انسان را از این سو به آن سو می‌کشد. انسان، اول «خیالِ گناه» می‌کند و بعد وارد «عملِ گناه» می‌شود؛ یعنی این طور نیست که بدون مقدمه، مرتکب گناه شود. شیطان ابتدا خیال انسان را در اختیار می‌گیرد و در فاسد کردن او از آن استفاده می‌کند. بنابراین برای اولین گام در تأدیب نفس، باید خیال را ضبط و ادب کرد؛ زیرا خیال هرزه است و انسان را به هر جایی می‌کشاند.

این بحث به‌خصوص در مسئله عبادات و طاعات اثر زیادی دارد. ممکن است با تحریکاتی که از ناحیه‌ خیال متوجه ما می‌شود، گناه نکنیم؛ ولی با شیطنت‌های خیال، اثر طاعات و عبادات‌مان از بین برود. مثلاً وقتی انسان به نماز می‌ایستد، شیطان می‌آید و پرنده خیال او را به این سو و آن سو می‌کشد. چنین نمازی دیگر به درد نمی‌خورد؛ پس باید در هر صورت جلوی خیال را گرفت و این پرنده وحشی را از هرزه‌گردی بازداشت تا عبادات انسان را فاسد نکند و او را به دام معاصی نیندازد.

 

جلوگیری از هرزه‌گردی خیال با جهت‌دهی به آن

در ابتدا باید نسبت به خیال مراقبت کامل داشته باشیم و اجازه ندهیم به هر جایی برود. اگر دیدیم به سوی امور باطل و فاسد حرکت می‌کند، باید جلویش را بگیریم و سریعاً آن را برگردانیم. اگر دیدیم به سوی شر می‌رود، باید همان‌ جا خیر را به ذهن بیاوریم. برگرداندن خیال از مسیری که می‌رود در دست خود انسان است و ما می‌توانیم خیالمان را از راهی که می‌رود برگردانیم. خیال ممکن است از دست در برود و هرزه‌گردی کند، ولی رابطه‌اش با انسان قطع نمی‌شود و همیشه در دسترس اوست؛ لذا آدم می‌تواند با اراده خود، خیالش را ضبط کند و به سوی خیرات بچرخاند.

صوارف خیرِ زیادی برای برگرداندن خیال وجود دارد که اگر کسی موفق شود با این خیالات حمیده، سنگر خیال خود را فتح کند، کاری اساسی در تربیت نفس خود کرده است. اینجا خط اول جبهه درونی است. انسان باید در مرز خیال، خط‌شکن باشد و خیال را دراختیار خود بگیرد که البته کار مشکلی است، اما امکان دارد و شدنی است. همیشه در هر کاری اولین مرحله، بسیار مشکل است. ادب کردن خیالی که هرزه بوده و آرام و قرار ندارد به عنوان مرحله اول تأدیب نفس بسیار مشکل است، اما امکان دارد و محال نیست.

شاید منظور از مخالفت با هوی، همان ضبط خیال باشد

چه بسا روایاتی که مسئله نفس، هوای نفس و غلبه بر آن را بسیار عظیم جلوه می‌دهند، منظورشان ضبط خیال و دراختیار گرفتن آن باشد، زیرا همه اعمال خلاف ما از خیال‌های فاسد نشأت می‌گیرند. در روایتی دارد که حضرت سلیمان«ع» فرمود: « اِنَّ الغالِبَ لِهَواهُ اَشَدُّ مِنَ الّذی یَفتَحُ المَدینَه َ وَحدَه»؛(۱۱) کسی که بر هوای نفس خود غلبه کند، از کسی که یک شهر را به‌تنهایی فتح کند، کار سخت‌تری را انجام داده است. درون ما مثل یک شهر نیست، بلکه مانند یک مملکت است و جنود شیطانی متعددی در آن پراکنده‌اند. مرز شیطانی این مملکت خیال ماست و اگر آن خط را بشکنیم و قوه خیال را فتح کنیم، تمام جنود شیطان شکست خواهند خورد و شهر جان، فتح می‌شود.

در روایتی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است: «اِنَّ الشَّدیدَ لَیسَ مَن غَلَبَ النّاسَ وَ لکِنَّ الشَّدیدَ مَن غَلَبَ عَلی نَفسِه»؛(۱۲) آدم سرسخت کسی نیست که بر مردم غلبه و سلطه پیدا کند، بلکه سرسخت کسی است که بر نفس خود سلطه پیدا کند.

چون سلطه بر نفس بدون سلطه بر قوه خیال ممکن نیست، علما هم فرموده‌اند که ابتدا باید به سراغ تأدیب خیال رفت. کسانی که خیالشان را تأدیب می‌کنند، اولین مرحله از مراحل تأدیب نفس را طی کرده‌اند.

خیال انسان باید الهی باشد تا نفس انسان مؤدب شود. در دعایی از پیغمبر اکرم«ص» آمده است که حضرت به خدای متعال عرض می‌کرد: « «سَجَدَ لَکَ خیَالِی»؛(۱۳) خیال من به تو سجده کرد، یعنی تو را می‌پرستد و تأدیب شده است.

 

شیوه ضبط خیال

تأدیب خیال امری ممکن است، لکن همت می‌خواهد. با یک هدف‌گیری اساسی و ایستادگی برای رسیدن به هدف، می‌توان خیال را ادب کرد. انسان اگر بخواهد «ضبط خیال» کند، راهش این است که تصمیم بگیرد هر بار خیال باطل در ذهن او خطور کرد، ذهنش را منصرف و خود را مشغول خیال خیر کند. در بحث مهار غضب نیز چنین راهکاری در روایات وجود دارد. مثلاً در روایتی دارد حضرت به کسی که خشمگین می‌شود می‌گوید: اگر ایستادی، بنشین؛ اگر نشستی، بلند شو یا نماز بخوان. به این دسته از کارها می‌گوییم: «صوارف»؛ یعنی اموری که انسان را از آنچه در نظر دارد منصرف می‌کنند.

پس انسان باید هنگام حمله خیال، یک ‌دسته از صوارف را به کار گیرد و به آنها عمل کند. اگر در موقعیتی قرار گرفتی که خیال، شهوت و غضبت تحریک شدند، صحنه را عوض کن. مثلاً اگر در جمعی نشسته‌ای، جمع را ترک کن یا اگر تنها هستی، میان دیگران برو و نگذار خیالت آزادانه پرواز کند. این صحنه عوض‌کردن‌ها برای آن است که خیال نتواند هرزه‌وار عمل کند.

اعمال بسیاری هستند که انسان می‌تواند از آنها به عنوان صوارف استفاده کند؛ مثل اینکه خود را مشغول مطالعه کتاب کند یا به عبادت بپردازد و اعمال دیگری را انجام دهد.

 

فتح خیال احتیاج به امداد الهی دارد

سئوال این است که آیا ما می‌توانیم بدون کمک، این سنگر بزرگ را فتح کنیم؟ اساتید بزرگ ما می‌فرمودند این کار بدون کمک، امکان‌پذیر نیست؛ پس انسان باید «استعانت و استمداد» بطلبد. ما با اختیار و اراده خود می‌توانیم صوارف را در جهت ضبط خیال به کار بگیریم، اما رسیدن به این مقصود بدون کمک و استعانت از خدا محقق نخواهد شد. باید به پیشگاه الهی عرضه داشت: « رَبِ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ».(۱۴) بگو: خداوندا! آن شیطانی که به انبیای عظام و اولیای بزرگ تو طمع کرد، به سراغ من آمده است، دست مرا بگیر! این حرف را بگو و با استعانت از پروردگار برای رسیدن به نتیجه، استقامت و ایستادگی کن.

حداکثر تلاش ما این است که بتوانیم خیال‌مان را مهار کنیم، نه اینکه مسلمانش کنیم. یک وقت می‌خواهیم جوهره خیال را در مسیر الهی تغییر بدهیم که این کار من و شما نیست، اما یک وقت می‌خواهیم آن را مهار کنیم تا مانعی در راه ما نشود. ما به دنبال این هستیم که جلوی مانعیت آن را بگیریم، نه اینکه بخواهیم مانند بزرگان و اولیای خاص خدا جوهره آن را عوض کنیم.

در روایتی دارد که پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «شیطان درونی‌ام به دست من مسلمان شد.(۱۵) شاید منظور از این شیطان درونی همان خیال باشد. ما دنبال رفع مانعیت خیالیم و می‌خواهیم این کافر، مانع راه ما نشود.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۹.

۲ـ طِلقه یا طَلقه هم صحیح است.

۳ـ مؤمنون، ۱۴؛ «آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است».

۴ـ‌ فرقان، ۳۴؛ «آنها جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه‌ترند.»

۵ـ اعراف، ۱۷۹؛ «آنان مانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند.»

۶ـ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۴.

۷ـ «إذا خرّ بک أمران لا تدری أیهما خیر و أصوب فانظر أیهما أقرب إلی هواک فخالفه فإن کثیر الصواب فی مخالفه هواک»؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۱۴.

۸ـ تحف‌العقول، ص ۳۵۷.

۹ـ یک وقت می‌گوییم: راه رسیدن به راحتی چیست؟ یک وقت می‌گوییم: راحتی را کجا می‌شود پیدا کرد؟ به تعبیر دیگر یک وقت می‌گوییم: راه قم کجا است؟ یک وقت می‌گوییم: کی به قم می‌رسیم؟ در اینجا از حضرت سئوال می‌شود: «فمتی یجد عبد الراحه؟» انسان در کجا می‌تواند به راحتی دست پیدا کند؟ چون ما در عالم ماده زندگی می‌کنیم حضرت در پاسخ سئوال شخص از معیارهای مادی استفاده کرده است. فرمود: اولین روزی که وارد بهشت می‌شود دیگر خیالش راحت خواهد شد. نکات بسیاری در این روایت وجود دارد.

۱۰ـ ما در گذشته گفتیم که راه و روش تربیت نفس انسان با روش تأدیب حیوانات فرق دارد و انسان با موعظه و تذکر نسبت به معاد، توسط عقل کنترل و مهار می‌شود. از طرف دیگر گفتیم که انسان باید برای مؤدب شدن، ابتدا از ترک محرمات شروع کند و عزم داشته باشد که کاری برخلاف شرع از او صادر نشود. اما در اینجا وارد مسائل خُرد و کمی جزئی راه و روش تأدیب نفس می‌شویم، البته به مقداری که متناسب با بحث ماست و می‌گوییم که انسان چگونه باید خود را مؤدب کند.

۱۱ـ مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۶۰.

۱۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۳۹.

۱۳ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۲۱. متن کامل روایت: «عن أبی جعفر«ع» قال: «کان رسول الله«ص» عند عائشه ذات لیله، فقام یتنفل، فاستیقظت عائشه، فضربت بیدها، فلم تجده، فظنت أنه قد قام إلی جاریتها، فقامت تطوف علیه، فوطئت عنقه«ص» و هو ساجد باک یقول: سجد لک سوادی و خیالی، و آمن بک فؤادی، أبوه الیکه بالنعم، و أعترف لک بالذنب العظیم، عملت سوءاً، و ظلمت نفسی، فاغفرلی، إنه لا یغفر الذنب العظیم إلا أنت، أعوذ بعفوک من عقوبتک، و أعوذ برضاک من سخطک، و أعوذ برحمتک من نقمتک، و أعوذ بک منک، لاأبلغ مدحک و الثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک، أستغفرک و أتوب إلیک، فلما انصرف، قال: یا عائشه، لقد أوجهت عنقی».

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۳۹۸؛ «پروردگارا! من مغلوب و شکست‌خورده‌ام، پس تو مرا یاری کن!»

۱۵ـ «کان شیطانی کافرا فأعاننی الله علیه حتی أسلم»؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۱۳.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر نفس انسان به آداب الهی مؤدب نشود، صاحب آن هیچ‌گاه به عالم معنا راه پیدا نخواهد کرد؛ لذا باید گفت که دستیابی به معنویات، تنها منحصر به تأدیب نفس است. انسان به هر اندازه نفس خود را مؤدب کند، به همان میزان راه برای سیر معنوی‌اش باز می‌شود.

 

۲٫

تداوم تأدب و تلاش برای رعایت ادب باعث می‌شود که مقامات سه‌گانه معنوی در انسان ظهور و بروز پیدا کنند و در نتیجه او را به سوی معنویات بالا ببرند.

 

۳٫

اگر تأدیب نفس به‌حد کمال برسد، دیدِ اعتقادی، ملکات فاضله و اعمال صالحه نیز به حد کمال می‌رسند و برای انسان سودمند خواهند بود؛ اما به هر اندازه که نفس از ضوابط الهی دور باشد، به همان میزان نیز از معنویات دور می‌شود و در ورطه هلاکت و سقوط خواهد افتاد.

 

30نوامبر/16

روش آشنا کردن نوجوانان با مسائل بنیادی(۱)

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

 

شیعیان در مناسبت‌هایی چون ولادت یا شهادت ائمه اطهار«ع» به حسب شرایط خاص زندگی‌، تمکن، تخصص‌ و موقعیت اجتماعی‌شان، هم به‌نحوی به مقام ولایت اظهار ارادت می‌کنند و هم برای رفع مشکلاتشان به دنبال وسیله‌ای برای تقرب به خدا و توسل به اولیای خدا هستند. در بین اقشار مختلف، ما طلبه‌ها هم متناسب با شرایط خودمان به اولیای خدا عرض ارادت می‌کنیم.

به اعتقاد بنده یکی از بهترین کارهایی که در این موقعیت‌ها می‌توان انجام داد و قلب مقدس اهل‌بیت«ع» را بیشتر شاد کرد، این است که از هدایت‌ها و راهنمایی‌های ایشان برای حل مشکلات زندگی،‌ فکری یا عملی‌ خود استفاده کنیم. ازاین‌ رو در این فرصت یکی از مسائل مورد نیاز همه، به‌خصوص جوانان را مطرح می‌کنم و با استفاده از فرمایشات اهل‌بیت«ع» در باره آن  توضیح می‌دهم. البته هدف آن است که طرح بحث شود تا در این ‌باره بیشتر بیندیشیم و در پی حل این مسئله باشیم.

مسئله در ابتدای امر بسیار ساده، پیش پاافتاده و بی‌اهمیت جلوه می‌کند و به نظر می‌رسد که نه احتیاج به فتوای مرجعی هست و نه مسئله‌ای تحقیقی و علمی است که لازم باشد متخصصان برای یافتن پاسخ آن تلاش کنند. اما این مسئله، هم به واسطه وسعت و هم به واسطه عمق و تأثیری که بر زندگی ما می‌گذارد شایسته بررسی است. امید است کسانی که فراغتی دارند و از صلاحیت لازم برخوردارند، تحقیقات لازم را در این زمینه انجام دهند.

 

معنای وجوب تحقیق در مسائل اعتقادی

از کودکی ‌شنیده بودم که در مسائل اعتقادی نباید تقلید کرد و لازم است هرکسی خود در این زمینه تحقیق کند.  بدیهی است که برای تحقیق در باره این مسائل، ابتدا باید آنها را یک به یک مطرح کرد، جوانب آنها را سنجید و اگر اختلافی در بینشان وجود دارد ـ که حتماً در این‌ گونه مسائل اختلافات زیادی وجود دارند ـ دلائل صاحب‌نظران را بررسی و مشخص کرد که کدام صحیح و محکم‌ترند.

اما در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که اگر بنا باشد بر هر کسی که به تکلیف می‌رسد واجب باشد که در باره این مسائل، آن هم با این وسعت و عمق تحقیق کند، تکلیفی فراتر از طاقت است و چنین چیزی عملی نیست. فرض کنید لازم باشد دختری نه ساله یا پسری پانزده ساله درباره مسائل توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات لازم و ضروری دین تحقیق کند. گمان نمی‌کنم هیچ دختر ده ساله‌ای آمادگی انجام چنین کاری را داشته باشد. چنین دختری نه زمینه ذهنی مناسب برای این‌گونه تحقیقات را دارد و نه معلومات کافی.

معمولاً وقتی این اشکال مطرح می‌گردد، در پاسخ گفته می‌شود که مقصود این است که هر کسی در حد مقدور باید تحقیق کند و نسبت به آن مقدار که برای او امکان ندارد تکلیفی ندارد.

اما مسئله دیگری که به دنبال این پرسش مطرح می‌شود است که وقتی انسان به سن جوانی می‌رسد، یعنی از سن پانزده یا شانزده سالگی می‌گذرد و با مسائل مختلفی آشنا می‌شود که به‌نحوی با دین ارتباط دارند و نیاز دارد که آنها را بشناسد و به آنها اعتقاد پیدا کند تا مبنای عملش قرار گیرند، آیا لازم است که هر کسی در حد مقدور وقت صرف و در باره این مسائل تحقیق و نظرهای مختلف را بررسی کند و ادله آنها را بسنجد، یا چون این کار برای همه میسر نیست، در عمل نمی‌توان از چنین لزومی سخن گفت.

در میدان عمل برای کسانی که فراغت و امکاناتی داشته باشند سطح پایینی از این تحقیقات عملی می‌شود. تحقیقات عمیق در باره مسائل اعتقادی و ارزشی کار آسانی نیست. گاهی کسانی هم که سی یا چهل سال زحمت کشیده و در این مسائل تخصص پیدا کرده‌اند،  پاسخ قاطعی به ‌دست نمی‌دهند.

و سرانجام این سئوال مطرح می‌شود که ما باید چقدر و چگونه در باره مطالبی که به‌نحوی با دین ارتباط دارند مطالعه و تحقیق کنیم؟ آیا همین که بگوییم هر قدر که میسر و مقدور است، کافی است؟ در میدان عمل حتی گاهی برای کسانی هم که این مسیر را گذرانده‌اند، هنوز در باره بسیاری از مسائل جای پرسش و تحقیق وجود دارد. اگر به بسیاری از اعتقادات خود دقت کنیم می‌بینیم که اغلب باورهای ما از دیگران ـ پدر و مادر، معلمان، همسن و سال‌ها، فامیل‌ها یا شخصیت‌های مورد اعتمادی که در زندگیمان بوده‌اند ـ گرفته شده‌اند و وقتی سئوالی برای ما مطرح می‌شد، پاسخش را عملاً از آنها ‌می‌گرفتیم‌ و به معنای عام تقلید می‌کردیم.

می‌گویم تقلید به ‌معنای عام، زیرا معنای خاص تقلید این است که انسان خود هیچ فکری را اعمال نکند و صرفاً با تبعیت از دیگران به چیزی معتقد شود یا کاری را انجام دهد. اما تقلید ما این‌گونه نبود، بلکه کم و بیش خودمان هم در باره آن مسائل فکر می‌کردیم یا آنها برای پاسخ خود دلیلی می‌آوردند و ما با دقت در آن دلایل، سخن آنها را می‌پذیرفتیم.

هر یک از ما اگر مروری بر گذشته زندگی خود کنیم، درخواهیم یافت که اعتقادات خود را ـ از اصول دین گرفته تا فروع دین همچون کیفیت نماز خواندن، روزه گرفتن و سایر مسائل ـ چگونه به‌دست آورده‌ و چقدر در باره آنها تحقیق کرده‌ایم.

از این ‌رو به نظر می‌رسد تحقیقی بیش از آنچه که گفتیم برای اعتقادات واجب نیست، اما باید به این پرسش پاسخ داد که مقصود بزرگان ما چیست که گفته‌اند باید اعتقادات را از روی تحقیق پذیرفت؟ بنده پاسخی به نظرم می‌رسد و می‌گویم تا بشنوید و قضاوت کنید.

در ابتدای کتاب‌های رساله عملیه از جمله عروه الوثقی، توضیح‌المسائل و … نوشته شده است که هر شخصی نسبت به احکام شرعی یا باید مجتهد باشد یا مقلد، وگرنه باید احتیاط کند. گاهی هم تصریح می‌کنند که هر کسی که مجتهد نیست، باید تقلید کند و بعد به عنوان یکی از فروع مسئله می‌نویسند عمل بدون تقلید باطل است. در بعضی از رساله‌های عملیه‌ هم از ابتدا تصریح شده است که اگر کسی نه اجتهاد کند و نه تقلید و عملی را انجام دهد، عمل او باطل است. ابتدا ممکن است عجیب به نظر برسد و گفته شود این باطل بودن به چه معناست؟ اما با دقت در قرائن به دست می‌آید که مقصود از باطل بودن این نیست که شخص با انجام این عمل گناه کرده است یا این عمل مجزی نیست و باید قضای آن را به جا بیاورد. این بزرگان در برخی فروع بعدی می‌گویند که اگر کسی بدون تقلید عملی را به‌ جا آورد، در صورتی مجزی است که عمل او مطابق با رأی فقیهی باشد که باید از او تقلید کند. برای مثال اگر نماز صبح را طوری خوانده که مطابق با فتوای مرجع تقلید جامع‌الشرایط بوده، اشکالی ندارد و قضا لازم نیست.

بنابراین یک تفسیر برای باطل بودن عمل بدون تقلید، حجت نداشتن برای عمل است. به این معنا که اگر انسان بدون تقلید عملی انجام دهد و اتفاقاً عملش مطابق با واقع بود به مطلوب رسیده است، اما اگر مخالف با آن وظیفه‌ای بود که برایش معین شده معذور نیست.

شاید بتوان همین نکته را در مسائل اعتقادی هم بیان کرد. به این معنا که اگر گفته می‌شود انسان باید در مسائل اعتقادی تحقیق کند و نباید از روی تقلید به چیزی اعتقاد پیدا کند، به این معناست که اگر در این مسائل تحقیق نکرد و اتفاقاً به امر باطلی معتقد شد حجتی ندارد. اما اگر تقلید کرد و اعتقاد او هم مطابق با واقع بود مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد که چرا به این امر اعتقاد پیدا کردی. اگر کسی از پدرش تقلید کرد و بدون تحقیق معتقد به یگانگی خدای متعال شد، روز قیامت او را به خاطر اعتقاد به وحدانیت خدای متعال به جهنم نمی‌برند. بنابراین معنای وجوب تحقیق در اصول دین و مسائل اعتقادی این است که اگر اعتقادات کسی که در این مسائل تقلید کرده است، مخالف با واقع درآمد، برای خطای خویش حجت ندارد و معذور نیست. برای مثال اگر کسی در خانواده‌ای مسیحی متولد و از روی تقلید معتقد به تثلیث شد، چنین کسی در خطای خود معذور نیست. اگر به چنین شخصی گفته شود  چرا چنین اعتقادی پیدا کردی و او در پاسخ بگوید از پدرم تقلید کردم، به او گفته می‌شود باید تحقیق می‌کردی. همچنین اگر کسی در خانواده‌ای موحد متولد و از روی تقلید موحد شد به خاطر این کارش مؤاخذه نمی‌شود.

بنابراین این وجوب طریقی است. به این معنا که اگر انسان تحقیق نکرد و اعتقاد او مخالف با واقع در آمد، معذور نیست.

 

عدم کارایی روش‌های منفی

منظور از ذکر این مقدمه، طرح این مسئله بود که وظیفه ما در برابر هجوم شبهات به اذهان نوجوانان و جوانانمان به‌خصوص در شرایط فعلی چیست؟ در عصر ما وسایل ارتباط جمعی بسیار فراوان شده و امر ارتباط را بسیار آسان ساخته است، به گونه‌ای که امروزه با داشتن یک تلفن همراه مجهز می‌توان با تمام مجامع علمی، هنری، دانشگاهی، مذهبی و… در سراسر دنیا در تماس بود و نیز به‌راحتی می‌توان به مسائل غیراخلاقی و مستهجن و شبهات دینی دسترسی پیدا کرد. امروزه کفار، زنادیق و ملحدان سایت‌هایی دارند و دائماً در حال لجن‌پراکنی هستند. جوانان هم در ابتدا به حسب حس کنجکاوی خود علاقمندند ببینند در این سایت‌ها چه خبر است و آنها‌ چه می‌گویند. گاهی در این سرکشی‌ها به سئوالی یا شبهه‌ای برمی‌خورند و به‌خصوص اگر جاذبه‌ای داشته باشد، به آن گوش می‌دهند. به نظر می‌رسد در ابتدا قصد یادگیری و عمل به آن را هم ندارند، ولی به هر حال با دقت آن را پیگیری می‌کنند.

بر اساس مراجعات و سئوالاتی که مطرح می‌شود و نیز از گزارش‌هایی که از جاهای مختلف می‌رسد، جوانان از ابزارهای الکترونیکی و ارتباط جمعی بسیار سوءاستفاده می‌کنند و تحت‌تأثیر وسوسه‌ها و شبهه‌ها قرار می‌گیرند. این امر گاه آنها را به شک در دین‌ مبتلا می‌کند و گاهی از شک بالاتر به انکار اعتقادات دینی می‌رسند.

در این شرایط چه باید کرد؟ آیا باید به جوانان بگوییم شما مطلقاً نباید به روزنامه‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها و سایت‌های مشکوکی که احتمال می‌دهید مطالب نادرستی در آنها باشند مراجعه کنید یا باید راه دیگری را در پیش گرفت؟

اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم، دو اشکال اساسی مطرح می‌شوند. یکی اینکه بسیار بعید است که جوان سخن ما را بپذیرد. جوان است و خواهش دل، او را به این کار دعوت می‌کند. دست‌کم حس کنجکاوی او را به این سمت می‌کشاند. البته اصل قوی بودن حس کنجکاوی در جوانان یک فضلیت محسوب می‌شود، اما در این شرایط مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد و نتایج بدی را هم به دنبال دارد.

بنابراین اگر فقط بگوییم به سراغ چنین منابعی نروید، جوان گوش نخواهد داد. اگر هم عده کمی پیدا شوند که این نصحیت را بپذیرند، غالباً پنهانی به سراغ این چیز‌ها می‌روند و ما را خبر نمی‌کنند.

بنابراین نهی مطلق، اثر قابل توجهی ندارد و جز در نوادر افراد نتیجه نمی‌دهد. بسیار کم‌اند فرزندانی که اگر پدرشان آنها را از این مسائل نهی کند واقعاً بپذیرند. پدر نهی می‌کند، اما وقتی فرزند می‌بیند دوستانش چنین چیزهائی را تماشا و برای آنها نقل می‌‌کنند وسوسه می‌شود که او هم به تماشا بپردازد. نه تنها جوانان بلکه کودکان شش هفت ساله و حتی پیش‌دبستانی هم در نشست و برخاست‌هایشان در باره این ابزارها با هم صحبت می‌کنند که مثلاً دیشب در فلان فیلم چه دیدیم و بازیگران چه کردند و… آنها هم با شنیدن این گفت‌وگوها هوس می‌کنند چنین چیزهائی را تماشا کنند. از این‌رو نزد پدر و مادرشان می‌آیند و از آنها سراغ چنین ابزاری را می‌گیرند و برای تهیه آنها به والدینشان فشار می‌آورند.

 

دعوت قرآن به شنیدن سخن و انتخاب بهتر

اشکال دوم این است که می‌گویند این روش اصلاً اسلامی نیست و شیوه انبیا، ائمه و علمای بزرگ این گونه نبوده است. برای این حرف هم چند دلیل می‌آورند و می‌گویند مگر علما نمی‌فرمایند که انسان باید مسائل اعتقادی را با تحقیق بپذیرد؟ ما هم می‌خواهیم تحقیق کنیم. معنای تحقیق هم این نیست که فقط به حرف‌های شما گوش بدهیم. اگر چنین کنیم در حقیقت تقلید کرده‌ایم نه تحقیق. تحقیق آن است که ما حرف‌های مخالفین و دلایل آنها را هم بشنویم و ببینیم کدام درست است و همان را بپذیریم. بنابراین شما باید اجازه بدهید کتاب‌های مخالفین را بخوانیم و فیلم‌هایشان را تماشا کنیم. شاید آنها درست بگویند. ما برای فهمیدن اعتقادات آنها چاره‌ای جز این نداریم. این افراد گاهی هم برای تأیید سخن خود سیره برخی از علما و بزرگان را ضمیمه می‌کنند. آنهایی هم که اهل مطالعه هستند، به آیات و روایات هم استدلال می‌کنند. برخی هم به دلیل عقلی معروفی استدلال می‌کنند که در دنیا پذیرفته شده است و آن اصل آزادی فکر است. می‌گویند این اصل را تمام انسان‌های روی زمین پذیرفته‌اند. فکر انسان باید آزاد باشد. صرف اینکه کسی بگوید باید به فلان مسئله معتقد شد، دلیل نمی‌شود که انسان آن را بپذیرد. انسان باید با فکر خود اعتقادی را بفهمد و بپذیرد.

پیش از انقلاب تمسک به این آیه شریفه بسیار رایج بود که می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(۱): پس بشارت بده به آن بندگان من که سخن را می‌شنوند و بهترین آن را پیروی می‌کنند». به‌خصوص برخی مؤسسات و انتشاراتی‌ها پشت جلد همه نشریات و کتاب‌هایشان این آیه را می‌نوشتند. کسانی که به این آیه تمسک می‌کنند می‌گویند خدا می‌فرماید به بندگانی بشارت بده که حرف‌ها را می‌شنوند و هر یک را که بهتر است می‌پذیرند. پس ما باید حرف‌های مختلف را بشنویم تا بتوانیم بفهمیم کدام بهتر است. باید بشنویم تا زمینه برای تحقیق و انتخاب بهتر فراهم شود و «یَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مورد پیدا کند. قرآن می‌گوید همه حرف‌ها را بشنوید و خودتان را به مطلبی از یک گوینده یا کتاب یا حتی یک مذهب خاص محدود نکنید، بلکه تحقیق کنید. پس هم قرآن ما را به تحقیق و شنیدن حرف‌های گوناگون دعوت می‌کند، هم عقلای عالم این اصل را پذیرفته‌اند و هم مراجع تقلید در رساله‌های خود نوشته‌اند که باید در اصول دین تحقیق کرد و نباید از روی تقلید پذیرفت و روش اول مخالف همه اینهاست. محدود کردن آزادی فکر موجب می‌شود که همه عقلا ما را مسخره کنند. امروز دیگر زمانی نیست که بتوان چنین روش‌هایی را اجرا و افکار و اندیشه‌ها را کانالیزه کرد و فقط از یک کانال سخن گفت و سخن شنید.

در برابر این اشکال چه باید گفت؟ پذیرش این سخن به این معناست که ما نه تنها باید مراجعه به همه منابع تبلیغی دیگران را مجاز بشماریم، بلکه باید افراد را تشویق کنیم که مطالعه و تحقیق کنند و مراقب باشند فکرشان جامد نشود و مقلد بار نیایند. قرآن هم تقلید را مذمت کرده است و می‌فرماید: «قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّه وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ»(۲): گفتند به‌راستی که ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و با پیروی از آنها‌ هدایت‌شدگانیم.» قرآن کریم کسانی را که تنها به حرف پدران خود اعتماد کردند، مذمت می‌کند.

لذا جوانان می‌گویند اگر ما تنها به حرف شما اعتماد کنیم، مشمول این آیه می‌شویم و روزی خواهیم گفت: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّه» پدران ما می‌گفتند خدا یکی است و پیغمبر اسلام، امام حسین، امام جواد و…«ع» بر حق هستند، ما هم قبول کردیم. اما قرآن می‌گوید نباید این‌گونه باشید، بلکه باید خودتان فکر کنید و صرف اینکه پدران شما اعتقادی دارند برای شما حجیت ندارد. این نوع استدلال‌ها مطابق سلیقه جوانان این عصر هم هست. البته این مطلب منحصر به امروز نیست، اما در عصر حاضر با گسترش ابزارهای ارتباطی، تقاضا هم زیاد شده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ زمر، ۱۷ و ۱۸٫

۲ـ زخرف، ۲۲٫

 

 

 

سوتیترها

۱٫

امروزه کفار، زنادیق و ملحدان سایت‌هایی دارند و دائماً در حال لجن‌پراکنی هستند. جوانان هم در ابتدا به حسب حس کنجکاوی خود علاقمندند ببینند در این سایت‌ها چه خبر است و آنها‌ چه می‌گویند. گاهی در این سرکشی‌ها به سئوالی یا شبهه‌ای برمی‌خورند و به‌خصوص اگر جاذبه‌ای داشته باشد، به آن گوش می‌دهند. به نظر می‌رسد در ابتدا قصد یادگیری و عمل به آن را هم ندارند، ولی به هر حال با دقت آن را پیگیری می‌کنند.

 

 

۲٫

یک تفسیر برای باطل بودن عمل بدون تقلید، حجت نداشتن برای عمل است. به این معنا که اگر انسان بدون تقلید عملی انجام دهد و اتفاقاً عملش مطابق با واقع بود به مطلوب رسیده است، اما اگر مخالف با آن وظیفه‌ای بود که برایش معین شده معذور نیست.

 

۳٫

قرآن می‌گوید همه حرف‌ها را بشنوید و خودتان را به مطلبی از یک گوینده یا کتاب یا حتی یک مذهب خاص محدود نکنید، بلکه تحقیق کنید. پس هم قرآن ما را به تحقیق و شنیدن حرف‌های گوناگون دعوت می‌کند، هم عقلای عالم این اصل را پذیرفته‌اند و هم مراجع تقلید در رساله‌های خود نوشته‌اند که باید در اصول دین تحقیق کرد و نباید از روی تقلید پذیرفت و روش اول مخالف همه اینهاست.

 

 

30نوامبر/16

رجعت، اعتقاد راستین

در آستان امامان

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«در آستان امامان» مجموعه مقالاتی در عرصه «امام‌شناسی شیعی» با الهام از زیارت جامعه‌الکبیره است. در این مقاله به شرح یک اعتقاد راستین در باره امامان می‌پردازیم.

«رجعت امامان»

« مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُم: من به بازگشت شما ایمان دارم و زنده شدن دوباره شما را تصدیق می‌کنم».

«رجعت» پیام صریح این دو فراز است. «رجعت و بازگشت امامان» به همین دنیا از اعتقادات مستند و مستدل شیعی است که همانند اعتقاد به مهدویت، چراغ امید را در دل شیعه روشن نگه داشته و از یأس و ناامیدی بازمی‌دارد. برای تبیین این اعتقاد مستند چند بحث باید پیگیری شود:

۱ـ تفسیر درست و نادرست رجعت

۲ـ سئوالات رجعت

۳ـ بزرگان شیعه و رجعت

۴ـ امکان رجعت

۵ـ ادله رجعت

 

تفسیر نادرست و انکار رجعت

پیش از ورود در این بحث، بر این نکته تأکید دارم که این اعتقاد، اعتقاد شیعی است و متأسفانه برخورد برخی از محدثان و نویسندگان اهل سنت در باره این اعتقاد برخوردی نادرست و به دور از آداب ورود در مباحث علمی است.

در مباحث علمی باید طرح موضوع شود و درستی یا نادرستی اعتقادی در ترازوی نقد و بررسی قرار گیرد. اتهام‌زنی در شأن مباحث علمی نیست.

اینکه نویسنده‌ای به نام احد امین در کتاب «فجر الاسلام» بگوید «فالیهودیه ظهرت فی التشنیع بالقول بالرجعه»(۱) اعتقاد به رجعت در شیعه برخاسته از اعتقاد به یهودیت است؛ آیا به‌راستی این ادبیات نقد اعتقادی است؟ اعتقادی که ریشه در قرآن دارد شایسته چنین سخنی است؟

مرحوم کاشف‌الغطاء می‌گوید احمد امین با جمعی از عالمان مصر به دیدن من آمد (در سال ۱۳۴۹ قمری یعنی ۸۷ سال قبل). خطاهای او را تذکر دادم. او گفت من اطلاع نداشتم و منابع نزد من کم بودند.(۲) آیا به‌راستی این عذر موجه است؟ در حالی که در کتابخانه‌های بزرگ شیعه تقریباً همه کتاب‌های اهل سنت موجود است، چرا در کتابخانه‌های برادران اهل سنت نباید مصادر شیعی باشند تا اعتقاد شیعه را از سرجشمه منابع شیعی بگیرند نه از منابع دست دوم یا سوم تحریف‌شده بی‌اطلاعان یا مغرضان؟

ما بر این باوریم که شیعه و سنی برای مقابله با موج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی راهی جز تکیه بر نقاط مشترک و نقد عالمانه ندارند. این تأکید عالمان برجسته دینی از جمله مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی از پیشگامان تقریب در جهان شیعه است که شیعه و سنی با تأکید بر نقاط مشترک و با نقد عالمانه و به دور از تعصب بی‌منطق به مباحث علمی بپردازند.

 

تفسیر نادرست رجعت

برخی از نویسندگان اهل سنت تفسیر نادرستی از اعتقاد به رجعت عرضه کرده‌اند، به عنوان نمونه حافظ نووی که از شرح‌کنندگان صحیح و مسلم است می‌گوید: «چیزی که شیعیان می‌گویند و معتقدند به‌زعم خودشان این است علی«ع» کرم‌الله وجهه (ادبی است که اهل سنت از امیرمؤمنان دارند چون ایشان هرگز به بت‌ها سجده نکرد) در بین ابرها زندگی می‌کند و چون چنین است منتظر می‌مانیم، قیام نخواهیم کرد تا وقتی که از آسمان ندا بیاید که زود خارج شوید؛ یعنی علیه حکومت ظلم قیام کنید. این نوعی از اباطیل شیعیان است. کسانی که عقول‌شان این قدر ضعیف و سخیف است چنین اعتقادی دارند».(۳)

آنچه را که نووی در مورد حیات مولی علی«ع» در ابرها گفته احدی از علمای شیعه نگفته‌اند و اینکه ندایی از آسمان برمی‌خیزد و اعتقاد به رجعت را به این ندا گره زده‌اند، تهمت به شیعه است. آری ندای آسمانی یکی از علائم قیامت است. آن یک سخن است و اعتقاد به رجعت مقوله‌ای دیگر.

 

تفسیر درست رجعت

«رجعت به معنای بازگشت است بدین معنا که قبل از برپایی قیامت، خوبانِ خوبان که امامان«ع» هستندو بدانِ بدان که دشمنان و قاتلان آنان هستند به دنیا برمی‌گردند و این خوبان، حکم خدا را در مجازت دشمنان اجرا می‌کنند.»

 

سئوالات رجعت

در اصل این اعتقاد در شیعه جای تردید نیست. در این زمینه سئوالاتی مطرح هستند که برخی از آنها جواب قطعی و روشنی دارند و چه بسا به برخی از آنها نتوان جواب قطعی داد، اما این موضوع، رخنه‌ای در اصل این اعتقاد ایجاد نخواهد کرد. برخی از این سئوالات عبارتند از:

۱ـ رجعت در چه زمانی تحقق می‌یابد؟ شیخ طوسی معتقد است این زمان، زمان ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداست.(۴)

مرحوم علامه مجلسی می‌گوید: … فی زمن القائم او قبله او بعده؛(۵) در زمان حضرت یا قبل و یا بعد آن»

و مرحوم شیخ مفید اصل اعتقاد را می‌گوید، ولی زمان آن را مشخص نمی‌کند.(۶)

۲ـ معصومین قطعاً رجعت خواهند کرد، اما از غیر امامان تعدادی که رجعت خواهند کرد چند نفرند؟ نمی‌دانیم.

۳ـ بعد از زنده شدن چقدر عمر خواهند کرد، کیفیت زندگی آنان چگونه است؟ نمی‌دانیم.

۴ـ آیا رجعت همگانی است؛ یعنی همه مؤمنان و همه کافران بازگشت خواهند کرد؟ پاسخ صریح امام صادق«ع» این است که: «ان الرجعه لیست بعامه و هی خاصه لا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الشرک محضاً؛(۷) رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد، تنها گروهی بازگشت می‌کنند که ایمان خالص دارند یا شرک خالص دارند».

۵ـ آیا اعتقاد به رجعت با اصل آزادی اراده و اختیار بشر سازگار است؟ پاسخ آن است که آری چون بازگشت آنها به این جهان در شرایط عادی است و از آزادی کامل برخوردارند و افرادی که ظلم و فساد جزو بافت وجودی‌شان شده توبه نمی‌کنند. همان گونه که قرآن در پاسخ جمعی از دوزخیان که در قیامت تقاضای بازگشت به دنیا برای جبران خطاهای خود می‌کنند می‌گوید « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ؛(۸) اگر آنها بازگردند، دگر بار همان اموری را که از آنها نهی شده‌اند انجام می‌دهند».

تردیدی نیست که اصل این اعتقاد نماد تشیع و اعتقادی مستند است، گرچه عالمانی از اهل سنت نیز به آن باور دارند، از جمله مسلم بن نذیر سعدی، عبدالله بن حسین ازدی محاربی و… .(۹)

 

بزرگان شیعه و رجعت

علمای بزرگ شیعه این اعتقاد را از مسلمات اعتقاد شیعه دانسته‌اند. مرحوم شیخ صدوق می‌گوید: «اعتقادنا فی الرجعه انها حق»؛(۱۰) اعتقاد ما در مورد رجعت این است که این اعتقاد حق است.

مرحوم شیخ مفید می‌گوید: «خداوند تبارک و تعالی هنگام ظهور حضرت مهدی«عج» گروهی از مردگان را با همان چهره گذشته آنان به دنیا برمی‌گرداند، برخی را عزیز و دسته دیگر را خوار می‌گرداند، حق‌مداران و مظلومان را بر باطل‌گرایان و ستمگران پیروز می‌کند. این بازگشت ویژه مؤمنان ناب و راستین و منافقان خالص است.»(۱۱)

مرحوم سیدمرتضی می‌گوید: «همه شیعیان امامیه اتفاق‌نظر دارند که به هنگام ظهور امام عصر«عجل‌الله تعالی فرجه الشریف» قومی از اولیای امام زمان«عج» به این عالم بازمی‌گردند تا آن بزرگوار را کمک کنند و اینها در عصر امام زمان و به دولت و قدرت آن حضرت مسرور می‌گردند و خداوند قومی از دشمنان خدا و رسول را برمی‌گرداند تا در همین دنیا سزای رفتار نادرست خود را ببینند و در جاهای متعددی از کتاب‌هایمان گفته‌ایم که اجماع شیعه حجت است، زیرا کاشف از نظر معصوم است، بنابراین باید قطع به این باور داشت، علاوه بر آنکه رجعت امری مقدور برای خداوند متعال است.»(۱۲)

مرحوم شیخ طوسی می‌گوید: «پیامبر ما و امامان معصوم«ع» در زمان ظهور حضرت مهدی«عج» همراه با جماعتی از امت‌های پیشین و پسین به دنیا بازمی‌گردند تا دولت و حق‌شان را به نمایش گذارند «…به قطعت المتواترات من الروایات و الایات…»(۱۳) این اعتقاد را در روایات متواتر و نیز آیات به صورت قطعی بیان کرده‌اند.

مرحوم طبرسی مفسر بزرگ شیعه ذیل آیه ۸۳ سوره نمل می‌گوید: «روایات فراوانی از امامان هدایت از آل‌پیامبر«ص»رسیده است که خداوند به هنگام قیام حضرت مهدی «عجل‌الله تعالی فرجه» کسانی از دوستانشان را که در گذشته از دنیا رفته‌اند زنده خواهد کرد تا سعادت نصرت و یاری‌اش را بیابند و با ظهور حضرت مسرور گردند و نیز خداوند گروهی از دشمنان آنان را زنده خواهد کرد تا از آنان انتقام بگیرد و برخی از مجازات‌های خود را که عبارت از قتل و ذلت و خواری است در این دنیا ببینند.»(۱۴)

محدث بزرگ مرحوم علامه مجلسی گوید:‌ «این اعتقاد که اعتقاد مشهور شیعه در همه عصرهاست، آن‌چنان آشکار است که به ادبیات شعری آنها هم وارد شده است با رجعت بر مخالفان خود احتجاج کرده و علیه آنان سخنان رانده‌اند و آیات و روایات رجعت را در کتاب‌های خود آورده‌اند.»(۱۵)

گفتار بزرگان شیعه در این عرصه فراوان است. این بخش را با کلامی از علامه طباطبایی به پایان می‌بریم: «نظام هستی به سوی روزی می‌رود که آیات الهی در آن کاملاً آشکار می‌گردند، به گونه‌ای که خدای سبحان هرگز نافرمانی نمی‌شود و همگان خالصانه و به دور از هوای نفس او را می‌پرستند و در آن روز برخی از دوستان و دشمنان خدای منان پس از مرگ به دنیا باز می‌گردند و حق و راستی از باطل و کژی جدا می‌شود.»(۱۶)

 

امکان رجعت

در بحث رجعت دو بحث ضروری است: ۱ـ آنکه آیا امکان آن هست که کسانی که سالیان سال، شاید هزاران سال پیش از دنیا رفته‌اند به همین دنیا بازگردند؟

۲ـ بعد از اثبات امکان، این واقعه مهم به چه دلیل اتفاق خواهد افتاد؟ به دیگر عبارت دلیل اثبات رجعت چیست؟

پاسخ به سئوال اول آن است که بازگشت به این دنیا پس از مرگ ممکن است، آن چنان که در قیامت چنین است و پشتوانه هر دو قدرت خداوند است.(۱۷) این مطلب به‌حدی بدیهی است که حتی منکران رجعت هم آن را باور دارند.(۱۸) مهم‌ترین دلیل این امکان، وقوع آن در برخی از امم گذشته است. «ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه» مهم‌ترین دلیل بر امکان چیزی تحقق و وقوع خارجی آن است. داستان عزیر پیامبر«ع» شاهد زنده این امر است. او در اثنای سفر خود در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت که به شکل وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوان‌های پوسیده ساکنان آن به چشم می‌خورد. هنگامی که این منظره وحشتناک را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌کند؟ سخنی از سر تعجب نه از سر انکار!

در این هنگام، خداوند جان او را گرفت و صد سال بعد او را زنده کرد و از او پرسید چقدر در این بیابان بوده‌ای؟ او که خیال می‌کرد مدت کمی در آنجا درنگ کرده، فوراً در جواب عرض کرد یک روز یا کمتر! به او خطاب شد صد سال در اینجا بوده‌ای. اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظری بیفکن و ببین چگونه در طول این مدت به فرمان خداوند هیچ تغییری در آن پیدا نشده است، ولی برای اینکه بدانی که صد سال از مرگ تو گذشته است نگاهی به مرکب خود کن و ببین که مشمول قوانین عادی طبیعت شده و مرگ آن را متفرق کرده است. سپس نگاه کن و ببین که چگونه اجزای پراکنده آن را جمع‌آوری و زنده می‌کنیم. عزیز هنگامی که این منظره را دید گفت می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. اینک آرامش خاطر یافتم و مسئله رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسی به خود گرفت. این حقیقت در آیه ۲۵۹ سوره بقره آمده است. آنچه در این آیه مدنظر است، زنده شدن پس از مرگ در همین دنیاست، لذا آیه هم نام نبرده که نام این فرد ارمیا، خضر، عزیر یا نام دیگری بوده است یا نه. گرچه در حدیثی از امام صادق«ع» آمده که نام او «عزیر» بوده است.(۱۹)

آنچه مهم است، اثبات این حقیقت است، نه نام آن شخص یا مکان وقوع این حادثه. این تنها یک نمونه بود، نمونه‌های دیگری هم هستند، از جمله:

۱ـ زنده شدن مردگان بنی‌اسرائیل، سوره بقره، آیه ۵۵ و ۵۶.

۲ـ رجعت هزاران نفر از جهادگریزان بنی‌اسرائیل، سوره بقره، آیه ۲۴۳.

۳ـ زنده شدن کشته بنی‌اسرائیل، بقره، ۲۲/۷۳.

۴ـ زنده شدن اصحاب کهف، سوره کهف، ۱۰ـ۱۲.

این نمونه‌ها در اثبات امکان رجعت کافی هستند.(۲۰)

 

ادله رجعت

الف) روایات

در حتمیت وقوع رجعت قبل از قیامت، روایات فراوانی که تواتر معنوی دارند وارد شده‌اند. مرحوم مجلسی می‌گوید: «چگونه کسی که ایمان به حقانیت امامان دارد شک می‌کند در این اعتقادی که حدود ۲۰۰ روایت صریح به آن گویاست. سی و اندی از راویان ثقه همچون کلینی شیخ صدوق در بیش از ۵۰ کتاب‌ خود این روایات را آورده‌اند.»(۲۱)

جناب شیخ حر عاملی می‌گوید روایات رجعت بیش از آن است که به شمارش آید و تواتر معنوی دارند.(۲۲)

مرحوم ملاصدرا احادیث رجعت را صحاح و فراوان می‌داند «و قد صح عندنا بالروایات المتضافره عن ائمتنا و ساداتنا من اهل بیت النبوه و العلم حقیه مذهب الرجعه و وقوعها عند ظهور قائم آل محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و العقل الفیا لامنیعه؛(۲۳) در روایات صحیح فراوانی از امامان و سروران ما از اهل‌بیت نبوت و علم، حقانیت مذهب رجعت و وقوع آن به آن هنگام ظهور حضرت قائم آل محمد «عج» بیان شده و عقل هم منعی در آن نمی‌بیند.»

برخی از این روایات را مرور می‌کنیم:

۱ـ جناب شیخ صدوق در کتاب «مَن لا یَحضَرَهُ الفَقیه» آورده است که حضرت امام صادق«ع» فرمودند: « لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُؤمِنْ بِکَرَتِنا وَ لَمْ یَسْتَحِلَّ مُتْعَتَنَا؛ کسی که به رجعت ما اعتقاد نداشته باشد و متعه (ازدواج موقت) را حلال نداند، از ما نیست.

۲ـ در روایتی از حضرت امام رضا«ع» روایت شده که در پاسخ مأمون درباره رجعت فرمودند: « إنّها لَحَقٌّ قد کانَت فی الاُمَمِ السالِفَهِ و نَطَقَ بها القرآن؛ رجعت حقیقت دارد. در میان امت‌های پیشین نیز وجود داشته و قرآن از آن سخن به میان آورده است».(۲۴)

۳ـ در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است که شیعه کسی است که هفت باور داشته باشد از جمله آنها «وَ الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَهِ» ایمان به رجعت است.(۲۵)

 

ب) ادله قرآنی رجعت

در به آیات فراوانی استناد شده که ما تنها به یکی  اشاره می‌کنیم:

از کنار هم قرار دادن دو آیه اعتقاد رجعت به مسند می‌نشیند: ۱ـ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُون(۲۶) (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب کردند محشور می‌کنیم و آنها را نگه می‌داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.

این آیه می‌گوید گروهی از بدکاران محشور می‌گردند. این مربوط به این جهان است و قبل از قیامت به دلیل آیه: ۲ـ وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛(۲۷) ما آنها را محشور می‌کنیم و احدی را وانخواهیم گذاشت.

پس قیامت روز حشر همگان است نه گروهی. با کنار هم گذاشتن این دو آیه در می‌یابیم که این آیه «رجعت» را می‌گوید نه قیامت را. علاوه بر آنکه هماهنگی آیات هم همین را می‌گوید، زیرا آیات قبل و بعد از این آیه همگی معنا را می‌رسانند، زیرا آن آیات مربوط به حوادث آستانه قیامت‌اند، بنابراین بعید به نظر می‌رسد که آیات قبل و بعد از آیه‌ای از حوادث پیش از رستاخیز بگویند، اما آیه وسط از خود رستاخیز. این تفسیر از حضرت امام صادق«ع» در ذیل آیه نمل رسیده است و چشمه زلال تفسیر قرآن، عترت سلام‌الله علیهم اجمعین هستند.

علی‌بن ابراهیم قمی در ذیل آیه از حماد به سند معتبر نقل کرده که امام صادق«ع» فرمودند: «ما یقول الناس فی هذه الایه؛ مردم در معنای این آیه مبارکه چه می‌گویند؟» گفتم می‌گویند مربوط به قیامت است. امام«ع» فرمودند: « لَیسَ کَما یَقُولونَ إنّ ذلِکَ فی الرُجعه أیَحشُرَ الله فِی القیامه مِنْ کُلِّ أمَّهٍ فَوْجاً وَ یَدَعُ الْبَاقِینَ إنَّمَا آیَهُ الْقِیَامَهِ قَوْلُهُ «وَ حَشَرناهُم فَلَمْ نُغادِر مِنهُمْ أَحَداً؛(۲۸) این گونه نیست. به‌راستی این آیه در باره رجعت است. آیا خداوند در قیامت گروهی از امت را محشور و بقیه را رها می‌کند؟ آیه‌ای که به قیامت مربوط است این است که می‌فرماید همه انسان‌ها را برمی‌انگیزیم و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد».(۲۹)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فجرالاسلام، ص ۳۳، عقائدالامامیه، ص ۳۴۳.

۲ـ اصل الشیعه و اصولها، ص ۱۳.

۳ـ شرح صحح مسلم نووی، ج ۱، ص ۱۰۱.

۴ـ العقائد الجعفریه، ص ۲۵۰.

۵ـ مراءه العقول، ج ۳، صص ۳۰۱ـ۳۰۰.

۶ـ المسائل السرویه، ص ۳۲.

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۹.

۸ـ انعام، ۸.

۹ـ با پیشوایان هدایتگر، ج ۳، صص ۳۲۴ـ۳۲۳.

۱۰ـ مصنفات شیخ مفید، ج ۵/۶۰.

۱۱ـ مصنفات، شیخ مفید، ج ۷، ص ۳۵، اوائل المقالات، صص ۷۸ـ۷۷.

۱۲ـ رسائل الشریف المرتضی، ج ۳، ص ۱۳۶.

۱۳ـ العقائد الجعفریه، ص ۲۵۰.

۱۴ـ مجمع البیان، ج ۷/۴۰۵ و ۴۰۶.

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۲.

۱۶ـ المیزان، ج ۲، ص ۱۰۹.

۱۷ـ رسائل الشریف مرتضی، ج۳، ص ۱۳۵.

۱۸ـ روح المعانی، ج ۱۰، ص ۲۳۷.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۵۱.

۲۰ـ ر.ک، تفسیر نمونه، ج ۱۵، صص ۵۸۸ و ۵۸۹ (چاپ بیست و هشتم با ویرایش جدید) ادب فنای مقربان، ج ۹، صص ۲۳۴ـ۲۳۱.

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۵۳، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.

۲۲ـ الایقاظ من الهجقه صص ۳۳ـ۳۲ باب دوم دلیل سوم

۲۳ـ تفسیر القرآن الکریم ملاصدرا، ج ۵، ص ۷۱.

۲۴ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۵۸، حدیث ۴۵۸۳، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۹۲، حدیث ۱۰۱.

۲۵ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۱.

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۹۳.

۲۷ـ نمل، ۸۳.

۲۸ـ کهف، ۴۷.

۲۹ـ تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج ۱، ص ۲۴.

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

در حالی که در کتابخانه‌های بزرگ شیعه تقریباً همه کتاب‌های اهل سنت موجود است، چرا در کتابخانه‌های برادران اهل سنت نباید مصادر شیعی باشند تا اعتقاد شیعه را از سرجشمه منابع شیعی بگیرند نه از منابع دست دوم یا سوم تحریف‌شده بی‌اطلاعان یا مغرضان؟

 

۲٫

 

ما بر این باوریم که شیعه و سنی برای مقابله با موج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی راهی جز تکیه بر نقاط مشترک و نقد عالمانه ندارند. این تأکید عالمان برجسته دینی از جمله مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی از پیشگامان تقریب در جهان شیعه است که شیعه و سنی با تأکید بر نقاط مشترک و با نقد عالمانه و به دور از تعصب بی‌منطق به مباحث علمی بپردازند.

 

 

30نوامبر/16

خطای راهبردی در شبیه‌سازی صلح امام حسن«ع»

 

                                  

                                                                                                           استاد اصغرطاهرزاده

بر کسی پوشیده نیست که راه تکامل هر قومی از درون آن قوم گشوده می‌شود و جامعه در این راستاست که به شکلی واقع‌بینانه به راز پیروزی‌ها و شکست‌های خود پی می‌برد و از سنت‌هایی که عامل پیروزی اوست غفلت نمی‌کند. رویکرد تاریخی  به رویدادها موجب می‌شود تا پدیده‌ها را از تمام زوایای ممکن ببینیم و این تصور برای ما ایجاد نشود که حوادث تاریخی از یکدیگر منقطع هستند. از این منظر می‌توان نگاه تاریخی همه‌جانبه‌ای به شخصیت امام مجتبی«ع» داشت و با رویکردی پدیدارشناسانه به حادثه‌ مهم صلح ایشان با معاویه نگریست.

آنچه تا به حال در مورد امام حسن«ع»  گفته ‌شده ارزشمندند، لکن در راستای رفع اتهام از آن امام همام در قضیه صلح با معاویه کافی نیستند. بهترین راهنما برای فهم شرایط تاریخی آن حضرت، سخن خود ایشان است در آنجا‌ که به معاویه می‌فرمایند: «وَ لَوْ وَجَدْتُ‏ أَنَا أَعْوَاناً مَا بَایَعْتُکَ یَا مُعَاوِیَه:۱ اگر یارانی داشتم که در جنگ مرا یاری می‌کردند، هرگز خلافت را به تو واگذار نمی‌کردم.» ایشان خطاب به مردم می‌فرمایند: «به خدا سوگند اگر ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی‌امیه هرگز روی خوش و شادمانی نخواهید دید».۲ آیا این سخن امام، هشداری سرنوشت‌ساز برای امروز ما نیست تا بفهمیم باید امور خود را چگونه سامان بدهیم؟

امام خمینی از یاران امام حسن«ع» که باعث شدند معاویه صلح را بر آن حضرت تحمیل کند به ‌عنوان افراد خائن یاد می‌کنند تا نگاه ‌ما به صلح آن حضرت با معاویه مرتجعانه نباشد، بلکه از خواب غفلت‌ بیدار شویم.ارتجاع یعنی مسدودکردن راه تفکر و توسل به پُرگویی و کم‌شنیدن و تفکر یعنی شناخت درست دوران تاریخی‌ای که در آن به ‌سر می‌بریم. از این لحاظ می‌توان گفت تفاوت شرایط کنونی ایران با زمان امام حسن«ع» از زمین تا آسمان است و ما به لطف خدا و از برکت انقلاب اسلامی، نه ‌تنها ارتش و سپاه و بسیج قوی، بلکه مردمی هوشیار و وفادار به نظام در صحنه‌ داریم که به‌خوبی رهبری انقلاب را درک می‌کنند. کجای شرایط ما مشابه شرایط امام حسن مجتبی«ع» است که بگوئیم از امام حسن«ع» یاد بگیریم که چگونه صلح کنیم، غافل از اینکه صلح خائنانه بود و خائنین، آن صلح را به امام تحمیل کردند.۳

مفهوم نرمش قهرمانانه مدنظر مقام معظم رهبری این است که گاهی عقب‌نشینی لازم است، اما نه برای فرار از دست حریف، بلکه برای پیداکردن راهکاری جدید برای مقابله با دشمن و پیروزی بر او، لذا نباید نرمش قهرمانانه را با نرمش منفعلانه یکی گرفت.

در آن زمان معاویه روز به روز نیرومندتر ‌شده و به عنوان یک نیروی طاغی و یاغی علیه امام حسن«ع» و به عنوان خلیفه‌ مسلمین قیام کرده بود. بسیاری از اصحاب امام حسن«ع» به حضرت خیانت کردند و کوفه با وجود منافقین در آن، وضع ناهنجاری پیدا کرد که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی از جمله وجود خوارج بود.

مشکل اصلی دوران امام حسن«ع» مردمی بودند که تعلیم و تربیت ندیده و اسلام را نشناخته و به عمق تعلیمات اسلامی آشنا نبودند و بیش از دیگران هم ادعای مسلمانی می‌کردند. در کوفه چند دستگی آزاردهنده‌ای حکمفرما بود، مضافاً بر اینکه همیشه دست کسانی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیستند بازتر از دست کسانی است که مقید به آموزه‌های دینی هستند. در کوفه، معاویه با دادن رشوه، پایگاه بزرگی برای حکومت خود ساخته بود. او مرتباً جاسوس‌هایی را به آنجا می‌فرستاد تا از یک سو پول‌های فراوانی را بین مردم پخش کنند و وجدان‌های افراد را بخرند و از سوی دیگر با شایعه‌پراکنی‌ و روحیه‌ها را خراب کنند. در چنین شرایطی اگر امام حسن«ع» ایستادگی می‌کردند، در نهایت چیزی جز شکست نصیب ایشان نمی‌شد..

فرض کنیم که ما در تاریخ خود با چنین معاویه‌ای روبه‌رو بودیم. آیا حکیمانه‌ترین اقدام غیر از کاری بود که امام حسن«ع» انجام دادند؟ و از آن مهم‌تر ،آیا فهم موقعیت امام حسن«ع» به ما کمک بزرگی نمی‌کند که نگذاریم جامعه‌ ما به وضعیتی دچار شود که تبلیغات امثال معاویه در آن تأثیر بگذارد؟ خطر بزرگ‌تر آن‌ است که در یک خطای راهبردی با شبیه‌سازی جامعه‌ انقلابی ایران اسلامی با جامعه‌ کوفه، با دست خویش زمینه‌ تسلیم را فراهم آوریم.

معاویه به عنوان یک مرد صد در صد سیاسی، همین که در ذیل تفکر حزب اُموی مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد، تمام مفاد قرارداد صلح‌نامه را زیر پا می‌گذارد و به هیچ ‌یک از آنها عمل نمی‌کند. او وقتی به کوفه آمد صریحاً گفت: «مردم کوفه! من در گذشته به این دلیل با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید و زکات بدهید، «وَلکن لِآمُرَ عَلیْکُم» بلکه جنگیدم تا امیر و رئیس شما باشم.»

امام حسن«ع» کناره‌گیری کردند تا ماهیت اموی‌ها که بر مردم مخفی و مستور بود، آشکار گردد و نهضت عاشورا از نظر تاریخی قیام موجهی باشد. لذا اگر امام حسن«ع» بعد از معاویه زنده می‌ماندند و در موقعیت امام حسین«ع» قرار می‌گرفتند، قطعاً قیام می‌کردند.

حضرت علی«ع» در اواخر عمر از اصحاب با وفایشان که در صفین کشته شدند یاد کردند و فرمودند: «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن‏؟»۴ کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق در گذشتند؟ کجاست عمّار؟ و کجاست پسر تیهان؟ (مالک بن تیهان انصارى) و کجاست ذو الشّهادتین؟ و بعد گریستند. ایشان این خطابه را در نماز جمعه خواندند و از مردم برای جنگ با معاویه دعوت کردند..نوشته‌اند که هنوز جمعه دیگر فرا نرسیده بود که حضرت ضربت خوردند و شهید شدند.

این موقعیت که حضرت علی«ع» از یاران باوفایشان یاد و از بی‌وفایی مردم کوفه گلایه می‌کنند، به امام حسن«ع» به ارث رسید و مردمی به «ساباط» آمدند که با نیزه به پای حضرت زدند. امام حسن«ع»  لشکری متشکل از تعدادی اندک در نخیله‌ کوفه جمع کردند و خود ده روز آنجا بودند، اما فقط چهارهزار نفر جمع شدند.

شناحت بسیاری از افراد جامعه آن روز از معاویه این بود که او هر چند که آدم بدی است، اما حاکم خوبی است و وقتی به حکومت برسد، هیچ فرقی میان مردم کوفه و غیرکوفه نخواهد گذاشت، مخصوصاً معاویه از خود یک نوع حلم سیاسی‌ بروز داده بود و لذا کمتر کسی او را یک حاکم جائر می‌دانست و تنها به‌عنوان یک مرد جاه‌طلب شناخته شده بود. ماهیت واقعی معاویه در دوران صلح امام حسن«ع» آشکار گردید.

عده‌ای که با صلح امام حسن«ع» مخالف بودند، نزد امام حسین«ع» رفتند و گفتند: «ما این صلح را قبول نداریم آیا بیاییم و با تو بیعت کنیم؟» ایشان فرمودند: «نه، من تابع برادرم حسن هستم.» وقتی امثال سلیمان صُرد خزاعى و بعضى از افراد دلسوز بعد از شهادت امام حسن«ع» به امام حسین«ع» پیشنهاد مقابله با معاویه را ‏دادند، ایشان در پاسخ ‏فرمودند: «هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛۵ قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امکان دارد و نه صلاح است.» ویژگى‏هاى معاویه روشن مى‏سازد که چرا در زمان او مصلحت نبود که قیامى صورت گیرد، زیرا خون مردم ریخته مى‏شد بی‌‌آنکه نتیجه‏اى به دنبال داشته باشد.

دسیسه‏‌های امویان با گسیل جاسوسان به شام و بدبین ‏کردن قبایل و مردم نسبت‏ به سبط پیامبر و استفاده‌ مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل کوفه، کار را به نافرمانی و سست‌عنصری و تنبلی یاران امام کشاند و عرصه را بر آن حضرت تنگ کرد، همان ویژگی‌هائی که پدر بزرگوار ایشان را نیز در تنگنا قرار داد، به‌طوری که آن حضرت بارها زبان به انتقاد از یاران خود گشودند و ‌فرمودند: «سوگند به خدا دوست دارم معاویه در باره‌ شما با من داد و ستدی کند مانند داد و ستد صراف (که یک دینار طلا می‏دهد و ده درهم نقره می‏گیرد) او نیز ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از لشکریانش را بدهد»۶ امام حسن«ع» در چنین وضعیتی چاره را در صلح با معاویه یافتند.

با توجه به این رویداد تاریخی اولاً باید مواظب بود جامعه به چنین ورطه‌ای نیفتد. ثانیاً حکمت امام حسن«ع» در چنین شرایط تاریخی‌ای از یاد نرود. به گواهی ده‌‌ها سند تاریخی، امام تمام تلاش خود را برای برکناری معاویه از حکومت به کار بردند و حتی به نبرد هم اندیشیدند؛ لکن ضعف اراده‌ شیعیان و قلّت فرمانبران مطیع، مانع از تحقق این امر گردید. سرانجام و در شرایطی که گروهی از سران سپاه امام«ع» در خفا با معاویه مکاتبه کردند و حتی وعده دستگیری و تسلیم امام را هم دادند، ایشان نسبت به جان خود و اندک شیعیان مخلصی که ضامن بقای اصل اسلام در آینده بودند، احساس خطر کردند و با قبول «صلح مشروط» علاوه بر حفظ جان آنان، موجبات فرو افتادن پرده از چهره واقعی معاویه و امویان را نزد مردم مهیا ساختند.

با توجه به آنچه گذشت شبیه‌سازی‌ موقعیت امروزه با دوران امام حسن«ع» اشتباهی استراتژیک است و پیامی جز این برای دشمن نمی‌فرستد که مسئولان کشور ما دستشان بسته است. بدیهی است دشمنی که گمان کند مدیران کشور ما خود را در شرایط صلح امام حسن«ع» می‌دانند، قطعاً خود را در جایگاه و موقعیت معاویه خواهند دید.

جای تعجب است که یکی از تلخ‌ترین حوادث صدر اسلام که باید «درس عبرت» برای امت اسلامی و خصوصاً خواص جامعه باشد، به‌عنوان «الگو» برای رفتار خواص و امت ترویج و تشویق می‌شود تا آنها هم، امام‌شان را به تنگنا ببرند و مجبورش کنند از حکم جهاد و مقاومت عقب‌نشینی کند و راه تعامل با ظالمان جهان را در پیش گیرد.

اگرچه پذیرش صلح تحمیلی برای امام حسن«ع» در شرایط خیانت یاران، برای آینده اسلام و امت از سوی امام معصوم بهترین انتخاب بود، اما تاریخ از اصحاب امام حسن«ع» و کوفیان دنیاطلب و سست‌عنصر که فریب معاویه را خوردند و امام‌شان را به محاق بردند، همیشه به بدی یاد خواهد کرد. اساساً حادثه‌ تلخ صلح امام حسن«ع» و پذیرش حکمیت از سوی امام علی«ع» برای «عبرت» امت اسلامی است، نه برای «الگو گرفتن» تا با کم‌کاری و سستی و غفلت و دنیاطلبی کاری کنند که امام شان مجبور به عقب نشینی و پذیرش ظلم شود.

مسلماً نه صلح امام حسن«ع» برای ملت ایران قابل تجویز است، نه ملت ایران، مردم کوفه‌اند و نه در میان یاران مقام معظم رهبری، زمامدارانی چون عبیدالله بن عباس‌ها و اشعث‌ها وجود دارند. کسانی که صلح حسنی را به مذاکرات هسته‌ای ربط می‌دهند و دل به وعده‌های استکبار جهانی بسته‌اند، خوب است بدانند که معاویه به هیچ یک از بندهای آن صلح‌نامه عمل نکرد و همان ‌طور که حسن‌بن‌علی«ع» پیش‌بینی کرده بودند، کوفیان سازشکار و عافیت طلب از صلح با معاویه به هیچ آسایشی در دنیا دست نیافتند و در نافرمانی از امام‌شان، ننگی ابدی را پذیرا شدند. تدبیر الهی امام حسن«ع»، کلیت اسلام و معدود یاران انقلابی ایشان را حفظ کرد تا در کربلا پرده از چهره‌ کریه خاندان اموی کنار برود.

 

تنهاترین سردار

اگر آنچه را که بر حسن بن علی«ع»، تنهاترین سردار اسلام گذشت، با دقت مطالعه کنیم، هرگز آرزوی تحقق دو باره آن را نخواهیم کرد. ما داریم از امامی سخن می‌گوییم که در بحبوحه‌ جنگ توسط یکی از یارانش ترور و به‌شدت از ناحیه‌ ران پا مجروح شد. جمعی از یارانش به خیمه‌ او حمله و اموال آنجا را غارت ‌کردند و حتی جانماز از زیر پای حضرت کشیدند. ما از امام غریبی می‌گوییم که عبیداللّه‌بن‌عباس را که از خویشان وی و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، به عنوان فرمانده‌ لشکر با دوازده هزار نفر به «مسکن»، شمالى‌ترین نقطه عراق اعزام فرمود، امّا وسوسه‌هاى معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و معاویه مطمئن‌ترین فرمانده‌ امام را با یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت، به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهیان امام به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

پس از عبیداللّه‌بن‌عباس، نوبت فرماندهى به قیس‌بن‌سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه‌ کشته‌شدن آن حضرت، روحیه‌ سپاهیان را تضعیف کردند. عده‌اى از کارگزاران معاویه هم که به مدائن آمدند و با امام حسن«ع» ملاقات کردند، زمزمه پذیرش صلح به وسیله‌ امام«ع» را در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه‌اى به ران حضرت زد، به‌حدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحت سختی برداشت. در هر حال براى امام«ع» شرایطی پیش آمد که جز صلح با معاویه راه دیگرى باقی نماند.

آری! این‌گونه بود که حسن‌بن علی«ع» تنهاترین سردار لقب گرفت، تلخ‌ترین حوادث تاریخ اسلام رقم خورد و امام پذیرای صلح تحمیلی معاویه شد. ایشان در این زمینه فرمودند: «من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با او نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه‌روز با او مى‏‌جنگیدم تا کار یکسره شود.»

بنابراین هرگز نباید شرایط امروز کشور و مذاکرات هسته‌ای را با این رویداد دردناک و عبرت‌آموز تاریخ اسلام مقایسه کرد. ما با مقاومت و عزّت و تحت مدیریت رهبری شجاع و دانا و از زبان ایشان که در عید فطر امسال فرمودند: «امریکا تسلیم ایران را مگر به خواب ببیند. سیاست ما در مقابل امریکای مستکبر هیچ تغییری نخواهد کرد»، همچنان پایدار ایستاده‌ایم.

اگر قرار است از صلح امام حسن«ع» و یا هر واقعه‌ تاریخی دیگر تفسیری ارائه شود، لازم است که زمینه‌های شکل‌گیری واقعه مطرح و سپس با شرایط حال مقایسه شود. در این چهارچوب روشن شدن این نکات ضروری است.

اولاً: صلح چگونه شکل گرفت؟ ثانیاً: مفاد صلح، عزّت‌آفرین بودند یا نه؟ ثالثاً: نتیجه‌ آن صلح چه شد؟ همه‌ این ابعاد را باید تحلیل و تفسیر کرد. حضرت در شرایطی قرار گرفتند که بر اساس برخی از منابع تاریخی تنها ۱۷ نفر برای ایشان باقی مانده بودند.

در این ماجرا چهار نکته مهم وجود دارد:

  • امام حسن مجتبی«ع» هنگامی که از کوفه حرکت کردند، برای نوشتن صلح به مدائن نرفتند، بلکه عازم نبرد با معاویه به عنوان نماد نفاق در جامعه اسلام بودند.

۲- ضعف حامیان امام و سپاهیان حضرت و نیز فتنه معاویه شرایط را به سمت صلح برد.

  • مفاد صلح به‌نحوی نوشته شد که در نهایت چهره‌ معاویه و بنی‌امیه را رسوا کرد.
  • صلح امام حسن«ع» با نمایاندن چهره‌ نفاق بنی‌امیه، زمینه‌ساز واقعه‌ عاشورا و قیام امام حسین«ع» شد و به قول شیخ راضی آل یاسین «کربلا پیش از آنکه حسینى باشد حسنى بود.»۷

بر این اساس تطبیق شرایط امروز ما با دوره امام حسن«ع» جای بحث جدّی دارد.

با توجه به تبعیت و سلامت دولتمردان در اجرای الزامات و مصالح نظام و نیز حمایت بیش از ۸۰ درصدی مردم از تصمیمات نظام (مطابق نظرسنجی‌های مختلف از جمله نظرسنجی اخیر دانشگاه‌های تهران مریلند) جمهوری اسلامی در شرایط ضعف در تصمیم‌گیری که بر امام حسن«ع» تحمیل شد، قرار ندارد. البته می‌توانیم از صلح‌نامه‌ عزتمندانه امام حسن«ع» که در شرایط ضعف نوشته شد، درس بگیریم، حال آنکه ما در شرایط قوت قرار داریم و لذا بدیهی است که باید توافقی عزتمندانه و مطابق با منافع ملی را امضا کنیم.

تفکر در سیره‌ اولیاء الهی بر قدرت اندیشیدن انسان برای مواجهه با مسائل زمانه‌ می‌افزاید. اتفاقاً اگر زمانه‌ امام حسن«ع» درست شناخته نشود، ممکن است زمانی که نباید تن به صلحی تحمیلی بدهیم، خود را به دست خویش گرفتار کنیم.

موضع‌گیری‌ امام حسن«ع» در آن شرایط تاریخی یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای تفکر بشری برای فهم قواعد فراگیر حاکم بر زندگی است تا هرکسی زمانه‌ خود را به‌گونه‌ای بشناسد و از آرمان‌های خویش به شکلی پاسداری کند که دشمن برای نفوذ در جبهه‌ خودی طمع نکند.

هر متفکری در ذیل تجربه‌های تاریخی خود می‌اندیشد و مقطع تاریخی مقابله‌ امام حسن«ع» با معاویه یکی از مهم‌ترین مقاطع تاریخی جهان اسلام برای تفکر و فهم معانی جدید از تاریخ معاصر ماست. شایسته نیست برای حل مسائل خود تاریخ را به عقب برگردانیم و از داشتن روحیه‌ انقلابی غفلت کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۴۴، ص: ۲۳

۲ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م، ج ۱۶، ص ۲۸٫

۳ـ آقای رئیس جمهور اخیرا در تاریخ ۱۱ تیرماه  در جمع استانداران با اشاره به ماجرای صلح امام حسن مجتبی«ع» فرمودند: «امام حسن«ع» می‌خواهند به ما یاد بدهند که باید به مصلحت امت و خواست مردم و جامعه توجه کرد و به نفع امت و جامعه اسلامی تصمیم گرفت…شجاعت در مراحل و مقاطع مختلف و در برابر شرایط گوناگون تاریخی معنای خاص خود را دارد و امام حسن مجتبی«ع» آن تصمیم سخت را اتخاذ کردند و ما هم باید راه و مسیر ایشان را دنبال کنیم.» در بدو ورود به صحبت‌های اخیر دکتر روحانی با دو موضوع روبه‌رو هستیم. نخست، چیستی صلح امام حسن مجتبی«ع»، دوم، الزامات توجه به جملات و تعابیری که مقامات کشور این روزها به کار می برند با توجه به شرایط حساس مذاکرات هسته‌ای.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۱۸۲

۵ـ انساب الاشراف، ج ۳، ۱۵۱

۶ـ نهج‌البلاغه‌ فیض الاسلام، خطبه‌ ۹۶

۷ـ به کتاب «صلح امام حسن«علیه‌السلام»؛ پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ» نوشته‌ «شیخ راضی آل یاسین و ترجمه‌ حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای است، رجوع شود.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جای تعجب است که یکی از تلخ‌ترین حوادث صدر اسلام که باید «درس عبرت» برای امت اسلامی و خصوصاً خواص جامعه باشد، به‌عنوان «الگو» برای رفتار خواص و امت ترویج و تشویق می‌شود تا آنها هم، امام‌شان را به تنگنا ببرند و مجبورش کنند از حکم جهاد و مقاومت عقب‌نشینی کند و راه تعامل با ظالمان جهان را در پیش گیرد.

 

 

۲٫

کسانی که صلح حسنی را به مذاکرات هسته‌ای ربط می‌دهند و دل به وعده‌های استکبار جهانی بسته‌اند، خوب است بدانند که معاویه به هیچ یک از بندهای آن صلح‌نامه عمل نکرد و همان ‌طور که حسن‌بن‌علی«ع» پیش‌بینی کرده بودند، کوفیان سازشکار و عافیت طلب از صلح با معاویه به هیچ آسایشی در دنیا دست نیافتند و در نافرمانی از امام‌شان، ننگی ابدی را پذیرا شدند

 

 

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

بازهم همهمه درکوچه…

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده‌ای بی‌سرو پا دور حرم جمع شدند

باز هم، همهمه در کوچۀ ما پیچیده

آن طرف نعره شیطانیِ”آتش بزنید”

این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده

خلوت پیرترین مرد مناجات شکست

حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده

چکمه از پای درآرید حرم محترم است

عطرِ سجادۀ آقا کفِ پا پیچیده

آبرو دارد و پیراهنِ او را نکشید

پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده

دور تا دور گلویش شده زخمی بَسکن

خُب! ببین گوشۀ عمامه کجا پیچیده

بین درگاهیِ خانه نفسش بَندآمد

گوئیا زمزمۀ فضه بیا پیچیده

شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت

چه صداهاست که در کرببلا پیچیده

دختری داد زد عمه عمو عباس کجاست؟

به پر و پای همه شمر چرا پیچیده؟

هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند

پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟

یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب

یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده

قاسم نعمتی

 

نور عصمت هفتم

هدایت می‌وزد از مکتب توحید چشمانت

خدا را شکر بانو، گشته‌ام امشب مسلمانت

بشارت می‌رسد بر من، طلوعی می‌کند روشن

سحر از مشرق آیینه‌ها، خورشید چشمانت

ترنم می‌کنم امشب،  تبسم‌های نورت را

به شوق وصف نور تو، شدم بانو غزلخوانت

تو نور عصمت هفتم، گواه هشتمین مهری

زمین آیینه‌ی عشقت، فلک، آیینه گردانت

اگر معصومه‌ی مهرت، بخندد بر شب هستی

چو قلب قم شود بانو! دل خلقت چراغانت

تبسم کن به زیبایی، که مهری عالم آرایی

بُود نورت اهورایی، دل آیینه حیرانت

نسیم کوثر فطرت، سحاب رحمت عصمت!

مرا خیس کرامت کن، شبی در زیر بارانت

قسم بر لیله القدری، که قرآن تو نازل شد

تو نوری از خدا هستی، خدا باشد ثنا خوانت

شمیم جلوه‌زار «هو»، تو هستی از خدا گلبو

شبی می‌آیم ای بانو! به گلگشت گلستانت

زیارت می‌کنم عاشق، کرامات نگاهت را

دو رکعت نور می‌خوانم، سحر در صحن چشمانت

زدنیا من نمی‌خواهم، به جز سرمایه‌ی مهرت

نظر هرگز نمی‌دوزم، مگر بر دست احسانت

نخواهم کرد من بیعت، مگر با ضامن نورت

مُرید کس نخواهم شد، مگر پیر خراسانت

طلوع نو بهار تو، مبارک باد بر هستی

تو ای معصومه‌ی زهرا! جهان بادا گل افشانت

رضا اسماعیلی

 

 

ما مستحق فطریه هستیم

دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم

تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم

ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم

من پُست غلامیِ تو احراز نکردم

ساقی بده جامی که تو را درک نکردم

شاید که دگر میکده را درک نکردم

من لایق مهمانی‌ات ای‌یار نبودم

من قابل الطاف تو ای‌یار نبودم

بودم به حضور تو و انگار نبودم

در محضر تو بودم و انگار نبودم

من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای

شرمنده‌ی تو یوسف زهرا شدم ای وای

شب‌های مناجات و دعا رفت ز دستم

فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم

یک ماه نه، یک عمر صفا رفت ز دستم

هم‌سُفرگیِ با شهدا رفت ز دستم

جامانده‌ترین رهروِ این جاده منم من

از پا و نفس بین ره افتاده منم من

افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای‌دوست

آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای‌دوست

بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست

بنما تو به درک عرفه شاملم ای‌دوست

راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم

بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم

من جز تو کسی‌را گل زهرا نستایم

شکرانه به جا آورم از این که گدایم

با عشق تو می‌سوزم و می‌سازم و آیم

تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم

بگذار سحرها به قنوت تو بمانم

مثل تو سحر ناله‌ی العفو بخوانم

شب‌های زیارت ز دل خسته دلان رفت

هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت

گریه ز غم قافله‌ی اهل جنان رفت

تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت

هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد

داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد

دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد

بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد

خوش بخت هرآنکه دلت او را بپذیرد

از لوث گنه پاک شده عید بگیرد

بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم

عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم

ای آن‌که تو صاحب به زمین و به زمانی

هستی به کنار همه و باز نهانی

فرزند رضا ضامن عشاق جهانی

ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی

تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم

سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم

احسان محسنی‌فر

 

نوبتی آخرالزمان

شرار هجر تو بر جان عاشقان زده‌اند
بیا که نوبتی آخرالزمان زده‌اند

به زلف پنجره‌ها خاک مرده پاشیدند
به روی آینه‌ها سنگ ناگهان زده‌اند

بیا که تشت زر آورده‌اند و جام شراب
بیا که بر لب خورشید خیزران زده‌اند

به کربلا به همین خاور میانه بیا
ببین به پیکر حر نیزه و سنان زده‌اند

بخوان ز خوان فلسطین و میهمانانی
که نان خود همه بر خون میزبان زده‌اند

به افسران و مدال شجاعتی بنگر
که روی سینه ز کشتار کودکان زده‌اند

بخوان حکایت جانسوز آن شهیدانی
که رنگ سرخ بر این کهنه‌خاکدان زده‌اند

بخوان حماسۀ غواص‌های گمنامی
که خود شبانه ز کارون به بی‌کران زده‌اند

ز دست بسته بخوان و ز چشم باز بخوان
که زین مکان همگی راه لامکان زده‌اند

ببین چگونه هراسان حرامیان حریص
به گوشه‌گوشه شامات پادگان زده‌اند

بگو به این همه تردامنی که در نیرنگ
هزار طعنه به زنار و طیلسان زده‌اند

که بر صفوف شما نیز عاشقان بزنند
چنان که بر صف صفین و نهروان زده‌اند

که از شراب هزار و دویست سالۀ تو
گرفته جرعه نور و به جام جان زده‌اند

سپاه شب همه در کهکشان وهم گُم‌اند
به خاوران نه! که دزدان به کاهدان زده‌اند

به خرمن خودشان اوفتد نه بر تبریز
شرار فتنه که بر بلخ و بامیان زده‌اند

حریم آیه نفی سبیل این خاک است
که بانگ عز و شکوهش به آسمان زده‌اند

به پیش آمده دستی به دوستی سوی ما
به دست دیگر خنجر به گرده‌مان زده‌اند

ز پنجه چدنی‌شان چکد دمادم خون
اگرچه دستکشی مخملین بر آن زده‌اند

نه بازرس، همه جاسوس‌های موسادند
که بر جبین خود از بردگی نشان زده‌اند

بگو به کارشناسان خدعه و نیرنگ
که حدس بیهُده بر طوس و طابران زده‌اند

هر آن دهان که بلافد، یلان ایرانی
به این‌چنین دهنی مشتی آن‌چنان زده‌اند

قبیله‌ای که به خورشید خیره می‌نگرد
به آفتاب نه بر چشم خود زیان زده‌اند

که برکه‌اند اگر برکه‌ای گل‌آلودند
که جنگل‌اند اگر جنگلی خزان‌زده‌اند

اذان بگو و أرحنا که مسلمین امروز
به قله پرچم عزت از این اذان زده‌اند

شمیم دلکش صبح ظهور می‌شنوم
بیا که نوبتی آخرالزمان زده‌اند

محمد رضا طهماسبی

 

جوش موج
خوش‌نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را آرامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست

تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد

ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند

ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید

خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است

حمید سبزواری

 

 

لا تفرقوا…

سجد یکی، مناره یکی و اذان یکی‌ست
قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست
ما را به گرد کعبه طوافی‌ست مشترک
یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی‌ست
فرموده است: «واعتصموا…، لا تفرّقوا»
راه نجات خواهی اگر ریسمان یکی‌ست
توحید حرف اول دین محمد است
اسلام ناب در همه جای جهان یکی‌ست
مکر یهود عامل جنگ و جدایی است
پس دشمن مقابلمان بی‌گمان یکی‌ست
سنی و شیعه فرق ندارد برایشان
وقت بریدن سرمان تیغشان یکی‌ست
سادات، پیش اهل تسنن گرامی‌اند
اکرام و احترامِ به این خاندان یکی‌ست
دشمن! دسیسه تو به جایی نمی‌رسد
تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی‌ست

محمدصادق آتشی

(شاعر اهل تسنن)

 

 

 

 

یک صبح جمعه…
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی می‌کَنیم ریشه آل‌ سعود را
یارب به حق ناقه صالح عذاب کن
نسل به جای مانده قوم ثمود را
افتاده دست ابرهه‌ها خانه خدا
سجیل کو که سر شکند این جنود را
چیزی به غیر وهن ندارد نمازشان
باید شکست بر سر آن‌ها عمود را
ای واجب‌الوجود ز لوث وجودشان
کی پاک می‌کنی همه مُلک وجود را
انکار می‌کنند هرآن‌چه که بوده را
اصرار می‌کنند هرآن‌چه نبود را
جده، یمن، مدینه،‌ غدیر از قدیم‌ها
این قوم می‌خرند تمام شهود را
کو وارث کسی که در قلعه کنده است
تا بشکند دوباره غرور یهود را
اسپند روز آمدنش کور می‌کند
یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را

عطیه‌سادات حجتی

 

 

خاطرات نیمه جان
میان خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان درآوردیم
وجب‌وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه‌جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم
لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسِم خرماپزان درآوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر بابرکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم – نان  درآوردیم
به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی‌ها
برای این سر بی‌خانمان درآوردیم
و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم‌به‌دست شدیم و زبان درآوردیم

سعید بیابانکی

 

30نوامبر/16

نقد و انتقاد در ترازوی معرفت و فضیلت

عبدالله اصفهانی

معنا و مفهوم

واژه نقد در فرهنگ‌های گوناگون به معنای جدا کردن سره از ناسره آمده است. در گذشته این کلمه در مفهوم مزبور به کار نمی‌رفته است و به جای لفظ انتقاد در ادوار کهن حق‌گویی و نکته‌گیری به کار برده می‌شده است،(۱) حافظ می‌گوید:

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

سعدی نیز گفته است:

سعدیا چندان که می‌دانی بگوی

حق نشاید گفتن الاّ آشکار

هر که را خوف و طمع در کار نیست

از خطا باکش نباشد و از تتار

برخلاف آنچه در بادی امر به ذهن می‌رسد انتقاد از مذمت و عیب‌جویی جداست و اصولاً دیدگاه و نکته‌ای در معرض نقد و بررسی قرار می‌گیرد که واجد مرحله‌ای از رشد و کمال باشد، در غیر این صورت ارزیابی اظهارنظرها و اندیشه‌ها مایه اتلاف وقت و عمر است.  مسلماً محصولات فکری و ادبی و ذوقی هر قدر هم حاوی ارزش باشند، از انتقاد مصون نیستند و نمی‌توان آنها را فراتر و برتر از نقد و تحلیل برشمرد. آثار ادبی و هنری هر قدر کمال و جاذبه بیشتری داشته باشند، افزون‌تر از دیگر آثار درخور قضاوت و نقد هستند.(۲)

از دیدگاه شهید آیت‌الله مطهری نقد موهبتی بزرگ است که خداوند به ما عنایت فرموده است: «یکی از اصول مهم در تربیت، بیدار کردن حس انتقاد است به‌نحوی که تربیت‌شونده نه آن‌چنان مرعوب محیط و خصوصاً مظاهر جدید باشد که دربست هر چه را که می‌بیند بپذیرد و نه حالت بدبینی و یا کودکی داشته باشد و نتواند خوبی‌ها و بدی‌ها را از هم تفکیک کند.»

به باور این متفکر شهید، انتقاد عامل پیشرفت و حرکت است و کارها را اصلاح می‌نماید و سکوت و کتمان، بر معایب می‌افزاید. عجیب است که ما از نقادی هراس داریم و خیال می‌کنیم مواردی باید نقد شوند که مورد توجه و احترام نیستند. ما متأسفانه انتقاد را منافی احترام می‌دانیم.

در انتقاد درست، منتقِد و منتقَد باید رشد و صلاحیت لازم را داشته باشند، یعنی نه انتقادکننده اهل عیب‌جویی، ‌ملامت،‌ لکه‌دار کردن و خدشه وارد نمودن باشد و نه انتقادشده نازک نارنجی، اهل قهر و نفرت باشد. برخی عیب‌جویی‌ها که در قالب انتقاد مطرح می‌شوند در واقع رواج دهنده فساد، تخریب شخصیت، تنزل‌دهنده اخلاق و فضیلت جامعه و مصداق تهمت و غیبت هستند، اما انتقاد اصولی، دلسوزانه و مشفقانه، ارتقادهنده، پالایش‌کننده و تحول‌آفرین است.(۳) حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «کسی که شنیدن حق و یا عرضه داشتن عدالت بر او برایش دشوار باشد، عمل به آن برایش مشکل‌تر است.»(۴)

سنجش و ارزیابی همراه با عدل و انصاف در پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها و دیدن دردها و ادامه درمان، مفهوم نقد را روشن می‌کند. متفکر شهید علامه مطهری  می‌گوید: «قوه نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد یک شیئی را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتماً باید معایب آن نمودار بشوند، بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشد آشکار شوند.»(۵)

در منابع روایی و آموزه‌های معصومین آمده است که‌ حق را هر جا مشاهده کردید، بپذیرید، اگرچه از اهل باطل باشد و باطل را اگرچه از زبان حق‌گویان بیان شود، قبول نکنید. همواره سخن‌ها را نقد کنید، زیرا گاهی گمراهی را همچون امتزاج درهمی از مس با نقره به وسیله آیه‌ای از کتاب خدا آراسته‌اند تا فردی را فریب دهند و به اشتباه افکنند، از این رو در اولین نگاه، درهم خالص و تقلبی یکی می‌نماید، ولی اهل بصیرت قادرند آنها را از هم باز شناسند.(۶)

 

ضرورت نقد و فواید آن

انسان از نعمت اندیشه برخوردار است و تفکر ناب، جان‌مایه آدمی را تشکیل می‌دهد، اما نمی‌توان انتظار داشت که هرگونه اظهارنظری به صرف عقلانی بودن از هر نقدی مصون باشد. تولید فکری هر چند حق مسلم همگان است، اما نمی‌توان به نقد بی‌اعتنا بود و آن را در این فرایند، امری تشریفاتی تلقی کرد، زیرا گردش مستمر چرخه عقل و خردورزی محتاج مهیا بودن بستر نقد است. این ویژگی قدرت استدلال را محک می‌زند و در واقع عقل سلیم در مسند قضاوت در باره محصول خود قرار می‌گیرد. البته نقد و ارزیابی هم خود باید تلاشی عاقلانه و دور از هرگونه گرایش‌ها و آلودگی‌های غرض‌ورزانه باشد.

نگرش عقلانی مبتنی بر این معرفت است که ما انسان‌ها به‌رغم برخورداری از توانایی تفکر دانای همه امور نیستیم و به همه مسائل اشراف نداریم. به‌علاوه احتمال دارد تفکر ما به هیجانات، احساسات و برخی عصبیت‌های درونی آمیخته باشد. همچنین انسان موجود کاملی نیست و به همین دلیل باید در مسیر رشد معنوی قرار گیرد تا به مدارج عالی گام نهد. او برای طی این طریق و نیل به پختگی فکری و معرفتی نیاز به هم‌اندیشی و استفاده از دیدگاه‌های دیگران دارد. برای کسی که می‌خواهد این پویایی پرمایه و پایا را داشته باشد، نه تنها شوق به معرفت و  بصیرت ضرورت دارد، بلکه باید از نگرش‌های انتقادی و افکار و نظرهای مخالف و هر آنچه به‌نوعی در تقابل با دیدگاه او قرار دارد، استقبال کند تا زمینه برای تقویت ژرف‌اندیشی و نکته‌سنجی‌های خردمندانه‌ای که در فرایند کمال‌یابی او لازم هستند، فراهم شود.

طعم نقد، چه بسا در ابتدا تلخ و گزنده باشد و مخاطب را آزرده‌خاطر کند، اما با گذشت زمان و تغییر شرایط به شیرینی مبدل می‌شود و درنهایت نشانی از نیک‌اندیشی، خیرخواهی و دلسوزی منتقد به شمار می‌آید.

از نقد افکار و آرای خویش با وجود برخی ناگواری‌ها باید استقبال کنیم، نه از آن باب که با نمایش‌های فروتنانه و جلوه‌گری‌های دلفریبانه بخواهیم در میان اقشار جامعه محبوبیت پیدا کنیم، بلکه از این جهت که نقد نیاز اصلی و محوری ماست. ضرورت نقد زمانی بیشتر آشکار می‌گردد که بدانیم هر تفکر و دیدگاهی نزد صاحب آن از نوعی جذابیت، شیفتگی و محبوبیت برخوردار است. این عارضه با نوعی اغواگری و فریبندگی توأم می‌شود، اما نقدها، ارزیابی‌ها و تحلیل‌ها پدیدآورندگان افکار را در پیراستن اندیشه و پالودن آن از شوائب یاری می‌رسانند و اندیشه در پرتو انتقاد از هرگونه سستی و خام‌اندیشی، ابهام و مجامله فاصله می‌گیرد و به مرحله پختگی، سلامتی و پرباری می‌رسد.(۷)

حق انتقاد در جامعه‌ای که مدعی ترقی و تعالی است از دو جهت محرز شناخته شده است. یکی آنکه آدمی حرّ به دنیا می‌آید و شرافت انسانی‌اش ایجاب می‌کند که موضع‌گیری‌ها، رفتارها و آرای او به دیگران لطمه‌ای وارد نسازد. دوم اینکه هر عقل سالمی گرفتار نفس اماره است و چنانچه اصلاح و ارشادی در برابر نبیند و دیدگان بیداری نگران کارش نباشد، طغیان می‌کند و فاجعه می‌آفریند.

اگر در نظام انتخاباتی بر اساس رأی اکثریت، تشکیلات اداری و سیاسی یا پارلمانی دراختیار گروهی قرار گیرد که اکثریت رأی را به خود اختصاص داده‌اند، این بدان معنا نیست که وقتی زمام امور دراختیار فرد مورد نظر آنان قرار گرفت، دیگران که در انتخابات مذکور مشارکتی فعال و پرثمر داشته‌اند به‌کلی خلع‌ید شوند، در گوشه‌ای دم فرو بندند واگر هم بخواهند دیدگاهی را مطرح کنند آن را نوعی انتقام‌جویی، تفکر عصبی و حتی عامیانه و مطرود تلقی نمایند. اگر به آنها که روی کار آمده‌اند حق فرمانروایی داده شده، به افرادی هم که نامزد مورد نظرشان رأی نیاورده، حق اظهارنظر، نظارت توأم با تعهد، تدین و احساس مسئولیت و انتقاد سالم و منطقی داده شده است که از حق حکومت دیگران کمتر نیست. اکثریت و اقلیت هر دو شهروند یک کشور و از دیدگاه قانون و حقوق انسانی مساویند، از این رو نباید از هیچ‌کدام حقی سلب گردد.

به‌علاوه جامعه در حال تحرک، رشد و پویایی است و چه بسا اکثریت امروز به اقلیتی در فردا تبدیل شود و از جناحی که به عوامل حکومتی پیوسته‌اند، گروهی گسسته‌های روزهای آینده باشند و لذا نمی‌توان مسلم‌ترین ویژگی‌ آنها را که حق اظهارنظر است نادیده گرفت.(۸)

البته در جامعه افرادی هستند که به دلیل نیت مسموم، رفتار مذموم و اعمال سوء صلاحیت اظهارنظر درباره مسائل کشور از آنان سلب گردیده است و کمترین مجازات آنان سکوت است تا  در این دریای باصلابت، امواج هراسناک ناامنی را به وجود نیاورند. از عیب‌جویان آشوب‌آفرین که بگذریم، اقشار دیگر، صلاحیت اظهارنظر انتقادی را دارند و نمی‌توان آنان را محجور، عامی  و تعبیر به کنجی نشسته صم بکم را در باره‌ اینها صادق دانست. قرآن کریم می‌فرماید: «ناپاک و پاکیزه با یکدیگر مساوی نیستند، هر چند فراوانی آنها تو را به شگفتی وادار سازد. پس ای صاحبان خرد پرهیزگاری کنید باشد که رستگار شوید».(۹)

حضرت علی«ع» با آن کمالات ملکوتی و درجات عالی عصمت چه نیکو در این باره بیان فرموده‌اند: «مرا برای اطاعت نمودن از پروردگار و رفتار پسندیده با شما به ستودن نیکو مستائید. حقوقی که باقی مانده و از ادای آنها هنوز فارغ نگردیده‌ام و واجب‌هایی که ملزم به اجرای آنها هستم بسیارند. با من سخنانی را که با گردنکشان (برای خوش آمدن آنها) بر زبان می‌آورید مگویید و آنچه را که از مردم عصبانی پنهان می‌دارید، در برخورد با من مپوشانید. درباره‌ام این گمان را مبرید که اگر حقی گفته شود مرا دشوار آید و نه گمان درخواست بزرگ نمودن خود را، زیرا کسی که درباره گوش دادن سخن حق یا دادگری درستی که به او پیشنهاد می‌شود اظهار ناخرسندی می‌کند، عمل به حق و عدالت برای او مشکل‌تر است. ای یارانم از شما می‌خواهم هرگز از سخن حق و انتقاد درست و از اینکه مشورت خود را با من مطرح سازید کوتاهی نکنید.(۱۰)

متفکر شهید آیت‌الله مطهری خاطرنشان می‌سازد: «حضرت علی«ع» در وجود خویش و روح بزرگوارش به چنان وارستگی و آزادگی‌ای رسیده بود که این گونه به دیگران میدان می‌داد که آزادانه حقایق را بازگویند و از تذکر، نصیحت و نقد اجتناب نکنند، زیرا کسی که برحق و به دنبال احقاق حق آحاد  جامعه است و می‌خواهد از حق‌جویان دفاع کند، از شنیدن سخنان ناصحانه و حق‌گویانه پروایی ندارد.»(۱۱)

حضرت علی«ع» در بخشی از نامه‌ای که خطاب به مالک اشتر نخعی نوشته‌اند فرموده‌اند: «تا می‌توانی با پرهیزگاران و راستگویان پیوند برقرار کن و آنان را چنان تربیت کن که تو را فراوان نستایند و برای اعمال ناروایی که انجام نداده‌ای تشویق نکنند که ستایش (حتی) به اندازه، خودپسندی می‌آورد و آدمی را به سرکشی وادار می‌سازد. با دانشمندان فراوان گفت‌وگو و با حکیمان زیاد بحث کن که (این روند) مایه آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشته است.»(۱۲)

امام خمینی«ره» می‌فرماید: «ماها نباید گمان کنیم هر چه می‌گوییم و می‌کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان‌ها.»(۱۳)

مقام معظم رهبری در پاسخ به سئوال دانشجویی مبنی بر اینکه آیا انتقاد کردن به معنای تکمیل کردن پازل دشمن است، تأکید کردند: «من به هیچ وجه اعتقادی به انتقاد نکردن ندارم، بلکه همواره اصرار دارم جریان دانشجویی موضع انتقادی خود را حفظ کند، اما در بیان انتقادها باید به این نکته توجه شود که طرح آن به گونه‌ای باشد که مقصود دشمن را برآورده نکند.»(۱۴)

 

میزان مطمئن

رشد فکری و فرهنگی، توسعه اجتماعی و پیشرفت در جنبه‌های گوناگون زندگی علمی و آموزشی تا حد قابل‌توجهی با نقدهای صادقانه و تیزبینانه شتاب افزون‌تری به خود می‌گیرد و هیچ‌ کسی از یادآوری و انتقاد مصلحان صادق بی‌نیاز نیست. در این صورت فضای جامعه دگرگون می‌شود و انتقادهای سالم و سازنده جای انتقام‌های خصومت‌آمیز و مخرب را می‌گیرد. این وضع نویدبخش، نورانی و امیدوارکننده و احیاکننده اصل اخوت دینی است. قرآن می‌فرماید: « فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا؛(۱۵) خداوند دل‌هایتان را نسبت به هم مهربان ساخت و به لطف، برادر شدید: « وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم»(۱۶) دل‌هایتان را به یکدیگر الفت داد. همچنین روند مذکور بر اساس اصل تعاون بر نیکی (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى)(۱۷) دعوت به خیر (وَلْتَکُن مِّنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیر)(۱۸) امر به معروف و نهی از منکر (یَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَیَنهَونَ عَنِ الْمُنکَر)(۱۹) تواصی به حق (وَتَوَاصَوا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوا بِالصَّبر)(۲۰) خود را در تمام زوایا و شئون جامعه اسلامی بروز می‌دهد و همگان خود را در منظر پذیرش یادآوری‌های خیرخواهانه قرار می‌دهند و نقد را به عنوان هدیه‌ای باارزش و تحفه‌ای سودمند قبول می‌کنند، چنان که در روایتی آمده است: «محبوب‌ترین دوستان و برادران من آنهایی هستند که عیوب و کاستی‌های مرا برایم بازگو کنند.» (۲۱)

بنابراین در فرهنگ اسلامی، انتقاد به قصد اصلاح، برطرف کردن ناروایی‌ها و کج‌روی‌ها و سالم کردن محصولات فکری، فرهنگی و ترویجی مورد حمایت قرار گرفته و قرآن در این زمینه، معیارها و موازین ارزنده‌ای را تعیین کرده است: «سخن ناروای آنان را به نیکوترین وجه پاسخ گو، ما به سخن آنان آگاه‌تریم».(۲۲) «با بهترین طریق با آنان مناظره و بحث کن».(۲۳) «اگر فاسقی برایتان خبری آورد، آن را تصدیق نکنید تا در آن تحقیق کنید».(۲۴) «هرگز از آنچه که بدان علم و اطمینان نداری پیروی مکن».(۲۵)

در منابع دینی افزون بر پذیرش نقد، هر انسانی باید به خودکاوی نیز بپردازد و قبل از اینکه لغزش‌ها، عیوب و خطاهای دیگران را پیگیری و تجسس کند، در جست‌وجوی زدودن کاستی‌ها و عیب‌های خود باشد. امیرمؤمنان حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «خوشا به حال کسی که اهتمام به عیوب خویش وی را از عیب‌جویی درباره دیگران بازدارد.»(۲۶)

حضرت امام حسین«ع» می‌فرمایند: «از نشانه‌های عالم آن است که گفتار و کردار خویش را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد و با تمام حقایق امور و فنون آگاهی و شناخت یابد.» (۲۷)

در منابع اعتقادی و آموزه‌های اسلامی به واژه‌هایی چون نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتباع احسن و نظایر آن برمی‌خوریم که در ذیل آنها به مقوله نقد و انتقاد توجه شده است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «پس به بندگان من که به سخن‌ها گوش فرامی‌دهند و نیکوترین آنها را برمی‌گزیند و پیروی می‌کنند مژده بده.» (۲۸)

کسانی که با دقت و معرفت و بصیرت به مطالب و اظهارات دیگران گوش فرا داده و در ضمن آنها را مورد نقد و بررسی هم قرار می‌دهند، محتوای آنها، پیامدها و آثارشان را می‌سنجند و آنگاه دست به گزینش می‌زنند. آنان به این هم اکتفا نمی‌کنند و هنگام برگزیدن نیز خوب‌ها و نیکوترها را ارزیابی می‌کنند و با بررسی‌های همه‌جانبه، سخن بهتر و پیشنهاد سودمندتر و طرح منطقی و خردمندانه را برمی‌گزیند. قرآن کریم به اهل ایمان توصیه می‌کند: «اندرز ده، زیرا اندرز برای مؤمنان مفید است.»(۲۹)

یادآوری غفلت‌ها، فراموشی‌ها و برخی جهالت‌ها را به هوشیاری، آگاهی و بیداری مبدل می‌سازد و افراد را به مراقبت‌های افزون‌تر و حضوری جدی‌تر دعوت می‌کند. در جامعه‌ای که یادآوران و اهل اندرزهای ارزنده در صحنه هستند، کم‌کاری، کار ناقص، نارسایی، ضعف در طرح‌ها و برنامه‌ها، اشتباهات اداری و اجرایی، موازی‌کاری، بیهودگی، اتلاف امکانات و نیروها کمتر دیده می‌شود و هریک از مردم به عنوان دیده‌بانی بیدار، وظیفه خود می‌دانند که درباره تصمیم‌گیری‌ها و اعمال و کارکرد دیگران نقش هشداردهنده و تذکردهنده داشته باشند. کارگزاران لایق و شایسته نه تنها هرگز به افراد چاپلوس و مداح و اهل غلو میدان نمی‌دهند، بلکه افرادی را برمی‌گزینند که ضمن تأیید کارنامه مطلوب آنان، به نقد رفتار و کردارشان می‌پردازند و همچون آینه، محاسن و معایب را نشان می‌دهند. امام صادق«ع» فرموده‌اند: « الْمُومِنُ أَخُ الْمُومِنِ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَه؛(۳۰) مؤمن، برادر مؤمن دیگر و به منزله چشم و راهنمای اوست.»

امام کاظم«ع» نیز یادآور گردیده‌اند: «بخشی را به رفت و آمد با برادران دینی مورد وثوقی که از کاستی‌ها و عیوب شما خبر دارند و به دور از هرگونه ناخالصی آنها را به شما تذکر می‌دهند، اختصاص دهید.»(۳۱)

آن حضرت در کلام دیگری فرموده‌اند: «از واجب‌ترین حقوق برادر دینی تو این است که وی را نسبت به خیر و صلاحش مطلع نمایی و هیچ چیزی را که برای امور دنیوی و اخروی او مفید است از او مخفی نسازی.»(۳۲)

ضرورت دارد منتقد، کاستی‌های برادران خود را به گونه‌ای یادآوری کند که این روند، آبرو و عزت آنان را مخدوش ننماید و موجبات شرمندگی دوستان را فراهم نسازد. امام حسن عسکری«ع» فرموده‌اند: «کسی که برادر خود را در خفا موعظه می‌نماید، بر جلوه‌های او و زیبایی‌هایش می‌افزاید، ولی اگر آشکارا و در حضور جمع به وی اندرز دهد، باعث زشتی او می‌گردد.»(۳۳)

اندرزگویی، طرح انتقادها و بیان تذکرات برای اصلاح امور افراد باید با رعایت ادب و احترام، ملایمت و محبت توأم باشد. رسول اکرم«ص» می‌فرمایند: «به مردم خالصانه اندرز گویید، نسبت به آنان ملایم و مهربان باشید و با سخنان دلنشین و لطیف دعوتشان نمایید. به‌علاوه از تفاوت‌های خلق و خوی آنان آگاه باشید تا بتوانید هر گروهی را در جای خود مستقر سازید و با هر فردی به تناسب خلقش برخورد نمایید.»(۳۴)

هدف اصلی منتقد باید اصلاح رفتار نادرست یا ادعاهای خلاف باشد و در این مسیر نباید شخصیت افراد را مورد تهاجم اهانت‌آمیز قرار دهد و کدورت‌ها را زنده کند. امام باقر«ع» با شخصی مشغول گفت‌وگو بودند و آن فرد پرحرفی کرد. حضرت به منظور انتقاد از این روش مذموم، او را به طور مستقیم هدف نقد قرار ندادند و نیز در خصوص زیاد حرف زدنش بیانی نفرمودند. تنها ارزش و اهمیت کلام را خاطر نشان ساختند و به وی فهماندند که سخن را کوچک مشمار و این سرمایه گرانقدر را بی‌مورد و نابجا به کار مبر.(۳۵)

اگر منتقدی به انگیزه برتری‌جویی، تفوق‌طلبی و تشخص و نه با هدف کشف حقیقت و روشن شدن مطلب، نکته‌ای را به فرد مورد نظر یادآور شود، هر چند اظهاراتش اصولی و منطقی باشند، از سوی او با عکس‌العمل منفی، تند و خشن مواجه می‌شود و شخص مورد انتقاد حالت تهاجمی به خود می‌گیرد و برای اثبات افکار و رفتار و عقاید خود مقاومت می‌کند. این گونه نقدها نه تنها مشکلاتی را حل نمی‌کنند، بلکه پیوندهای دوستانه و خوش‌بینی‌ها را زایل می‌سازند و در پاره‌ای از موارد امکان دارد به انتقام‌جویی خصمانه منجر شوند. به همین دلیل حضرت رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «بنده خدا قادر نخواهد بود جوهر ایمان را در وجود خود کامل نماید مگر آنکه از بحث‌های خصومت‌آمیز بپرهیزد، اگرچه حق با او باشد.»(۳۶) امام هادی«ع» نیز هشدار داده‌اند: «جدال منفی و بحث‌های آمیخته به خشونت، دوستی باسابقه را از میان می‌برد، پیوندهای استوار را می‌گسلد و کمترین خسران آن این است که هریک از دو طرف می‌خواهد بر دیگری غلبه یابد و این عارضه خود سبب اصلی جدایی، تفرقه و پراکندگی است.(۳۷)

 

از منظر امام خمینی

در فرهنگ اسلامی نقد از جایگاه والایی برخوردار است و مروجان و تربیت‌یافتگان این مکتب پویا و رشددهنده، آن را به عنوان اصلی ضروری و لازم در زندگی فردی و اجتماعی جوامع اسلامی پذیرفته‌اند. امام خمینی که در اقیانوس قرآن و عترت به غواصی پرداخته و در فرزانگی و فروزندگی، فضل و فضیلت و سلوک معنوی به سیره معصومین تأسی می‌کرد، انتقاد کردن و انتقادپذیری را به عنوان فرهنگی بالنده در جامعه مطرح ساخت و تأکید کرد که ترقی، خلاقیت و حیات علمی و فکری جامعه در پرتو کنجکاوی‌های هوشمندانه، پرسش و پاسخ‌های عالمانه و نقد و انتقاد صادقانه محقق می‌شود. انتقاد به‌جا و سازنده و بر حق باعث رشد و موجب هدایت هر دو جریان می‌شود. هیچ‌کسی نباید خود را مبرّای از انتقاد ببیند.(۳۸)

آن روح قدسی مدام به شاگردان خویش سفارش می‌کرد که به هر سخنی که گفته می‌شود، به نظر تنقید بنگرید، هر چند که صاحب سخن بزرگ هم باشد. نباید فوراً حرف او را بپذیرید، بلکه باید دقت و بررسی کنید.(۳۹)

ایشان در مقام رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیان‌گزار نظام جمهوری اسلامی با شجاعت تمام فرمود: «هر فردی حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمانان را استیضاح و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع‌کننده بدهد.»(۴۰)

البته آنکه می‌خواهد در سنگر دفاع از ارزش‌ها، جلوی خلاف‌ها و خطاها و برخی عارضه‌ها را بگیرد، باید از سلاح آگاهی و بصیرت برخورد باشد، وظیفه خود را درست بشناسد، جوانب امر را درنظر بگیرد و مراقب باشد در این مسیر سوژه به دست دشمن ندهد و به جای اصلاح امور،  هدف‌های ناپاک خفاشان شب‌پرست را تأمین نکند. از این روی امام اخطار می‌دهد: «انتقاد غیر از انتقام‌جویی است. انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هر کس می‌تواند انتقاد صحیح بکند، اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقام‌جویی، این همان قلم شیطان است.»(۴۱)

باید مطالب نشریات رو به انتقاد سالم، مصلحت‌اندیشی و هدایت باشد، اما گاهی ممکن است یک انتقادی از باب اینکه با سلامت نفس نوشته نشده است، باعث بدتر شدن وضع بشود.»(۴۲)

امام در بیانی دیگر بین نصیحت و تخریب تفکیک قائل می‌شود: وقتی که انسان از یک کسی گله دارد یا می‌بیند نقیصه‌ای در کار او هست، می‌تواند نصیحت کند و باید هم بکند، اما لسان نصیحت غیر از لسان لجن‌مال کردن است.»(۴۳)

همچنین آن بزرگوار مرز بین انتقاد با برخی اغراض شخصی را روشن می‌کند: «انتقاد هم اگر داریم، البته اگر کوتاهی شده باشد باید نوشته شود. نمی‌گوییم آن را ننویسید، اما انتقاد غیر از غرض‌ورزی است. یک وقت یک قلمی می‌خواهد مسئله‌ای را که کوچک است بزرگ کند، چند مقابل کند، تیتر بزرگ بنویسد و (در ذیل آن) هر چه را که می‌خواهد بنویسد که البته این غرض‌ورزی است. یک وقت قلمی می‌خواهد جامعه را اصلاح کند، هم خوبش را می‌گوید و هم آنچه را که ناقص است،  اما نه به شکل انتقاد غرض‌آلود، نه برای تضعیف.»(۴۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ آویزه سخن‌ها، محمدعلی اسلامی ندوشن، ص ۵۷.

۲ـ از چیزهای دیگر، عبدالحسین زرین‌کوب، صص ۱۶۸ـ۱۶۷.

۳ـ یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۱۳، ص ۲۱۲ و نیز ص ۲۱۶.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶.

۵ـ اسلام و مقتضیات زمان، شهید آیت‌الله مطهری، ج اول، ص ۲۸۵.

۶ـ اثباه الهداه بالنصوص و المعجزات، شیخ حرّ عاملی، ج ۱، ص ۷۱.

۷ـ نظرها و اندیشه‌ها، احمد راسخی لنگرودی، روزنامه اطلاعات، ۱۷ شهریورماه ۱۳۹۲.

۸ـ سخن‌ها را بشنویم، صص ۶۱ـ۵۹.

۹ـ مائده، ۱۰۰.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۸.

۱۱ـ آزادی معنوی، علامه شهید مطهری، صص ۲۴ـ۲۳.

۱۲ـ فرازهایی از نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۱۳ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰.

۱۴ـ فرازی از بیانات رهبری در جمع نخبگان و فعالان دانشجویی، جام جم، ۱۸ مردادماه ۱۳۹۱.

۱۵ـ آل‌عمران، ۱۰۳.

۱۶ـ انفال، ۶۳.

۱۷ـ مائده، ۲.

۱۸ـ آل‌عمران، ۱۰۴.

۱۹ـ همان.

۲۰ـ والعصر، ۳.

۲۱ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۷، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۹.

۲۲ـ مؤمنون، ۹۶.

۲۳ـ نحل، ۱۲۵.

۲۴ـ‌ حجرات، ۶.

۲۵ـ الاسراء، ۳۶.

۲۶ـ نهج‌البلاغه، ص ۱۸۵.

۲۷ـ تحف‌العقول، ص ۱۷۹.

۲۸ـ زمر، ۱۸.

۲۹ـ ذاریات، ۵۵.

۳۰ـ‌ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۳۳.

۳۱ـ‌ تحف‌العقول، ص ۳۰۲.

۳۲ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۰۵.

۳۳ـ همان مأخذ، ج ۷۸، ص ۳۷۴، تحف‌العقول، ص ۳۶۸.

۳۴ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۱۴.

۳۵ـ الروضه من الکافی، کلینی، ص ۱۴۸.

۳۶ـ سفینه البحار، محدث قمی، ج ۴، ص ۳۵۸.

۳۷ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۶.

۳۸ـ صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۴۸.

۳۹ـ سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۲، ص ۱۴۹.

۴۰ـ همان مأخذ، ج ۴، ص ۱۹۰.

۴۱ـ مطبوعات و رسانه‌ها از دیدگاه امام خمینی، تنظیم: رسول سعادتمند، ص ۱۰۳.

۴۲ـ همان، ص ۱۰۴.

۴۳ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۳۷.

۴۴ـ همان، ج ۱۴، ص ۷.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

به باور شهید مطهری، انتقاد عامل پیشرفت و حرکت است و کارها را اصلاح می‌نماید و سکوت و کتمان، بر معایب می‌افزاید. عجیب است که ما از نقادی هراس داریم و خیال می‌کنیم مواردی باید نقد شوند که مورد توجه و احترام نیستند. ما متأسفانه انتقاد را منافی احترام می‌دانیم.

 

۲٫

ضرورت دارد منتقد، کاستی‌های برادران خود را به گونه‌ای یادآوری کند که این روند، آبرو و عزت آنان را مخدوش ننماید و موجبات شرمندگی دوستان را فراهم نسازد. امام حسن عسکری«ع» فرموده‌اند: «کسی که برادر خود را در خفا موعظه می‌نماید، بر جلوه‌های او و زیبایی‌هایش می‌افزاید، ولی اگر آشکارا و در حضور جمع به وی اندرز دهد، باعث زشتی او می‌گردد

 

 

 

 

30نوامبر/16

حاکمیت و حرمت شریعت

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ اگر بنا باشد دستگاه قضایی و نیروی انتظامی گزارشی در خصوص مبارزه با روزه‌خواری علنی در ماه رمضان سال جاری و اجرای حد شرعی درباره روزه‌خواران در ملأعام ارائه بدهند، به احتمال زیاد این گزارش همچون صفحه دل متولیان این دستگاه‌ها سفیدِ سفید خواهد بود! و این در حالی است که بر خلاف توهم برخی خوش خیالان، سال به سال به میزان روزه‌خواری در ملأعام افزوده می‌شود و دیگر روزه‌خواری در کوچه و خیابان تنها نظام دینی و شیعی جهان امری خلاف عرف و عجیب به شمار نمی‌آید!

۲ـ اصرار و پافشاری بی‌نظیر و علنی دولت در چند ماهه اخیر بر ارتکاب خلاف شرع و تلاش برای ورود زنان و دختران به ورزشگاه‌های مردانه (برخلاف دستور صریح رهبر انقلاب و نظر قاطبه مراجع عظام در حرمت این عمل) آنچنان عجیب و باورنکردنی است که بی‌تردید اگر به عنوان یک خبر به جهان مخابره شود کمتر کسی آن را باور خواهد کرد! به بیان دیگر پس از شنیدن این خبر، پرسشی اساسی ذهن تحلیلگران و کارشناسان مسائل ایران را احاطه خواهد کرد و آن این است که اگر حکومت ایران تمایل دارد براساس هنجارهای سکولار حاکم بر جهان، جامعه خود را اداره کند، پس این همه چالش و درگیری با جهان سلطه دیگر چه صیغه‌ای است و چه معنایی دارد؟ آن هم در حالی که ریشه اصلی اختلاف نظر میان حکومت اسلامی ایران و جهان غرب، پافشاری حاکمیت ایران بر ارزش‌های دینی و رعایت اصول اعتقادی در سیاست داخلی و خارجی است!!

۳ـ و همه این موارد در حالی است که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به صراحت، فلسفه تشکیل حکومت دینی را اجرای احکام شریعت دانسته و برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت چنین استدلال کرده‌اند که: «خداوند راضی به تعطیل احکام شرع در عصر غیبت نیست و به همین دلیل برپایی حکومت در عصر غیبت با هدف جلوگیری از تعطیلی احکام شریعت واجب است!» و براساس این استدلال است که اگر روزی حکومت دینی از اجرای احکام شرعی غافل شود و یا استنکاف نماید، فلسفه برپایی خود را زیر سؤال برده و دیگر اطلاق عنوان دینی بر آن جایز و صحیح نخواهد بود.

۴ـ غفلت از اجرای شریعت که در دو دهه اخیر روز به روز به میزان آن افزوده شده (مانند رهاکردن مقوله روزه‌خواری در ملأ عام ) از یک سو و پافشاری بر ارتکاب حرام و نقض احکام شرع (در مواردی مانند ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه) از سویی دیگر این سؤال جدی را مطرح می‌کند که آیا نظام اسلامی در مسیر درستی قرار دارد و آیا متولیان نظام متوجه آنچه روی داده و می‌دهد، هستند و می‌دانند که تداوم رفتار فعلی حاکمیت با شریعت و احکام آن، مشروعیت و فلسفه وجودی آنان و مسئولیت‌شان را نقض نخواهد کرد؟ به بیان صریح‌تر اگر بنا باشد که حکومتی به نام دین و با هدف اقامه شریعت برپا شود (و به همین دلیل مؤمنان و متدینان جامعه جان و مال و آبرو و همه داشته‌هایشان را در طبق اخلاص گذارده و سال‌ها انواع سختی‌ها را به جان خریده‌اند تا این نظام پا بگیرد و تداوم پیدا کند) ولی مسئولان این حکومت از اجرای شریعت غافل شده و حتی در مواردی خود اصرار بر نقض شریعت داشته باشند آنگاه این حکومت نه تنها لایق صفت دینی نخواهد بود، بلکه تفاوت چندانی با یک حاکمیت نامشروع نخواهد داشت و اگر بنا باشد که حکومتی به نام دین برپا شود و تنها دین را برای استحکام پایه‌های خود بخواهد، ولی در خدمت دین و احکام آن نباشد بنا به تصریح قرآن کریم و سنت معصومین عنوان طاغوت بر آن برازنده‌تر خواهد بود!

۵ـ عجیب‌تر و دردناک‌تر آنکه در همین بازه زمانی، حاکمیت (اعم از دستگاه‌های اجرایی، قضایی و انتظامی) نه تنها تلاشی برای اقامه احکام شریعت نکرده، بلکه با شدت و غلظت در برابر مؤمنان و متدینانی که خواستار اجرای شریعت‌اند ایستاده و خط و نشان  کشیده (رفتار دولت با مخالفان ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه نمونه‌ای از این اعمال خشونت حاکمیت علیه مدافعان شریعت است) و از طریق تریبون‌ها و رسانه‌ها به تمسخر و اهانت به مدافعان اجرای شریعت پرداخته و موضع‌گیری کرده است (مثلأ اسیدپاش خواندن ناهیان از منکر و تهاجم مکرر علیه امر به معروف و نهی از منکر از تریبون‌های رسمی در ایام اخیر).

۶ـ اما آنچه این روند هولناک را تکمیل و تسریع نموده و می‌نماید، بی‌اعتنایی بخش قابل‌توجهی از کسانی است که رسالت خود را تبیین دین و خدمت به ترویج شریعت اختیار کرده و به کسوت روحانیت درآمده‌اند، به این روند و ماجراست! به عنوان نمونه هنگامی که دولت در اقدامی خلاف شرع با تحکم و پافشاری بنای ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه را گذاشت و مراجع عظام حساب تکلیف شرعی خود به موضع‌گیری پرداخته و حتی مخالف صریح رهبر انقلاب با این تصمیم خلاف شرع انتشار پیدا کرد، حرکت مراجع نه تنها با موجی از تأیید و حمایت حوزه و روحانیون و طلاب مواجه نشد بلکه سکوت سربازان شریعت این گمان را در اذهان مسئولان دین‌ستیز تقویت کرد که می‌توانند با قاطعیت بیشتری به دشمنی با احکام شریعت پرداخته و احکام الهی را زیر پا بگذارند! سکوت عجیب متولیان رسمی دفاع از شریعت و دیانت در برابر حریم‌شکنی مسئولان دولتی و اصرار آنان بر نقض احکام شرعی، در سطح جامعه انعکاسی جز غربت احکام الهی و مراجع عظام (که به حق در این خصوص به وظیفه شرعی خود عمل نمودند) به جا نگذاشت و کار را بر همه مدافعان اجرای شریعت در جامعه دشوار نمود چرا که چشم جامعه در چنین مواردی به دهان روحانیون، ائمه جمعه و جماعات، وعاظ و خطبای دینی است و هنگامی که اکثریت این عزیزان از چنین رویدادی بی‌خبر و یا غافل بوده و یا با بی‌اعتنایی از کنار آن عبور کردند، دیگر اثبات خلاف شرع بودن چنین تصمیمی (اصرار بر ورود زنان به پرورشگاه‌های مردانه ) بسیار دشوار و حتی غیر ممکن می‌نمود.

۷ـ تداوم چنین فضایی نه تنها نظام اسلامی را از درون تهی و پوک خواهد کرد، بلکه حتی ظاهر آن را نیز به بن‌بست خواهد رسانید، چون در جامعه‌ای که شریعت جایگاه و ارزش خود را از دست بدهد و دین به امری شخصی تبدیل شود، دیگر دلیلی برای حاکمیت دین و حکومت دینی وجود نخواهد داشت و مردمی که به تخطی از شریعت (از جانب حاکمیت و خود) عادت کرده و عملأ سکولاریسم را پذیرا شده‌اند، علتی برای پذیرش ولایت و حاکمیت فقها و عالمان دین بر جامعه خود نخواهند دید.

30نوامبر/16

اعتدال در سبک زندگی اسلامی(۱۰)

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

اعتدال خط میانه افراط و تفریط است که از آن به قصد و اقتصاد نیز تعبیر می‌شود. خداوند امت اسلام را امت وسط نامیده «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا»، یعنی رهروان صراط مستقیم. علی«ع» می‌فرماید: «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ، وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ» انحراف به راست یا چپ گمراهی است. راه مستقیم، جاده حق است.

اگر از نقطه‌نظر فلسفی بنگریم، نه تنها کمال انسان در صراط مستقیم و میزان و اعتدال میسر است، بلکه آفرینش عالم براساس میزان و عدل است: « بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْض» آسمان و زمین به عدالت پابرجا هستند. آیه ۷ سوره کریمه الرحمن: «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَان» از وجود نظم و تراز عدل در علم کیهان و افلاک سخن می‌گوید. هزاران ثابت و سیار در پهنای بی‌انتهای این عالم از خورشید و ماه و کره خاک گرفته تا ستارگان منظومه شمسی و کهکشان‌ها و سحابی‌ها با نظم دقیق و محاسبه حکیمانه در گردونه خلقت و فراز و فرود این نظام مشمول قانون عدل و میزان‌‌اند که نمونه کوچکی از آن را در گردش کره زمین به دور خود و به دور خورشید ـ وضعی و انتقالی ـ و گردش ماه به دور زمین و پدیدار شدن روز و شب و ماه و سال (شمسی و قمری) و تغییر فصول و آب و هوا می‌بینیم که به امروز و دیروز منحصر نیست و هزاران سال است از این میزان حاکم تخلف نکرده‌اند و آیه کریمه بدان اشاره دارد.

همچنین نظم و اعتدال از درون ذرات اتمی نیز می‌درخشد و دانش امروز از این ذره بی‌انتها پرده‌برداری کرده که عقل و خرد آدمیان را به حیرت و شیفتگی در برابر آفریدگار جهان وا می‌دارد. به گیاهان و جانداران می‌نگریم، میلیاردها میلیارد موجود مرئی و نامرئی با حیات نباتی و حیات حیوانی در این بحر بی‌انتها شناورند و در حیات ویژه هریک و رشد پویایی آنها آیات آفرینش و نظم و حساب موج می‌زند و از قطره دریاها گرفته تا گستره خاک با زبان حال و قال، گواه حکمت و صنع آفریدگارند و همه به یک زبان می‌گویند: « وَحدَهُ لا اِلهَ اِلاّ هُو».

به قول حکیم نظامی:

بلی با فکر هر داننده‌ای هست

که با گردنده گرداننده‌ای هست

در اینجا موضوع اصلی بحث انسان است و ضرورت حاکمیت عدل و نظم بر زندگی او از جنبه فردی و اجتماعی. انسان اعجوبه عالم هستی و زبده آفرینش در کره خاک است و در وجود او جهانی بزرگ نهفته است.

این سخن امیرمؤمنان است:

اتزعم انک جرم صغیر؟

و فیک انطوی العالم الا کبر

آیا پنداری که پدیده کوچکی هستی؟

در حالی که جهان بزرگ در درون توست

اسرار پیچیده آفرینش انسان تا بدانجاست که برخی از دانشمندان عنوان «موجود ناشناخته» را به او داده‌اند. در فرهنگ اسلامی معرفه النفس جایگاه ویژه‌ای دارد تا آنجا که خودشناسی را کلید خداشناسی خوانده‌اند. برقراری عدل و میزان در وجود انسان به شناخت ابعاد مادی و معنوی عقلی و عاطفی، فردی و اجتماعی و گرایش‌ها و کنش‌های گوناگون او بستگی دارد. نخست باید این ابعاد شناخته شوند و آنگاه تعادل و توازن میان آنها برقرار گردد. این ویژگی انسان است که برقراری تعادل و توازن به اختیار و انتخاب اوست و خود باید آن را مدیریت کند و عقل و شرع اصول آن را به آدمیان بیاموزد و تخلف از آن پیامدی جز فساد و ویرانی ندارد.

 

حکمت عملی و سبک زندگی

فلاسفه و علمای اخلاق برای حکمت دو شاخه قائل‌اند: حکمت نظری و حکمت عملی. حکمت نظری عبارت است از معرفت موجودات آن گونه که هستند. در حکمت نظری بحث از وجود و ماهیت و وجوب و امکان و ویژگی‌هایی است که آنها را از یکدیگر ممتاز می‌سازد. منابع حکمی و فلسفی عهده‌دار بیان این مباحث هستند که در اینجا موضوع سخن ما نیستند. حکمت عملی، دانشی است که در باره رفتار انسان از جنبه فردی و اجتماعی بحث می‌کند. در حکمت عملی از جنبه‌های حیاتی انسان سخن به میان می‌آید و شامل:

الف) علم اخلاق و تهذیب نفس

ب) تدبیر منزل و روابط خانوادگی

ج) سیاست مدرن و مدیریت کشور و جامعه است

علمای اخلاق اصول اخلاق را در چهار عنوان به بحث می‌گذارند: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت.

مبنای این تقسیم آن است که آنها برای انسان سه قوه و نیرو قائل شده‌اند. این سه قوه عبارتند از: فاهمه، شهویه و غضبیه. قوه فاهمه نیروی تفکر و اندیشیدن است. قوه شهویه، مبدأ شهوات و امیال نفسانی و قوه غضبیه، عامل دفاعی انسان در برابر دشمن هستند.آنان این سه قوه را منشأ همه فعالیت‌های مادی و معنوی و جسمانی می‌دانند و برای هریک از این قوا حد میانه و اعتدالی قائل‌اند. اعتدال قوه فکریه را «حکمت»، اعتدال قوه شهویه را «عفت» و اعتدال قوه غضبیه را «شجاعت» می‌نامند. بدین ترتیب مباحث اخلاقی را در «حکمت، عفت، شجاعت و عدالت» خلاصه می‌کنند که عدالت حاکم بر سایر قواست و اگر عدالت نباشد هیچ ‌یک از اصول اخلاق تحقق نمی‌پذیرد، بنابراین مدیریت خشم و شهوت در سایه عدل اخلاقی میسر است و عدل اخلاقی در سایه عقلانیت و ایمان قابل دسترسی است و جوهر دین همین است.

امیرمؤمنان علی«ع» می‌فرماید:« قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ اَلْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ اَلْهَوَى عَنْ نَفْسِه»: مؤمن خود را به عدل ملزم ساخته و نخستین مرحله عدل او مبارزه با هوای نفس است» و نیز می‌فرماید: « قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِک: با عقل خویش با هوای نفس نبرد کن.»

عدل اخلاقی زیربنای عدالت اجتماعی است، زیرا افراد سنگ زیرین اجتماع‌اند و اگر از نظم اخلاقی و رفتار درستی برخوردار نباشند، سر به طغیان و تجاوز برمی‌دارند و نظم جامعه را برهم می‌زنند.

البته جامعه نیز بر افراد تأثیرگذار است و سالم‌سازی فضای جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر وظیفه مسلملنان و دولت اسلامی است؛ بنابراین برای ساختن جامعه برین، نخست باید به تربیت اخلاقی و انضباط فردی پرداخت تا جامعه صالحی پدید آید. باید حریم عمومی را سالم ساخت تا به سلامت افراد صدمه وارد نشود. از این رو پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: « بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاق: برانگیخته شدم تا مکارم اخلاقی را تکمیل کنم.» یعنی با الگویی که مکتب وحی ارائه می‌کند انسان بسازم.

همان گونه که شخص نبی اکرم«ص» اسوه فضائل اخلاقی است و خداوند آن حضرت را به خلق عظم ستوده است: « إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم» و او را اسوه فضائل انسانی دانسته و فرموده است: « لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَه» این است که سبک زندگی و سیره پیامبر اکرم«ص» در کلیه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی و مسائل عبادی، تربیتی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و روابط اجتماعی برای یک مسلمان الگو و سرمشق است و سنت و سیره نبوی در انتخاب سبک زندگی می‌بایست معیار عمل باشد. این وظیفه نخبگان فرهنگی و مربیان و معلمان و پیشوایان دینی است که این موارد را با استناد به سنت و سیره نبوی برای نسل‌ها بیان کنند و کلاس‌های درس و مجالس وعظ و خطبه‌ها و منبرها و مقالات را با ذکر این موارد و مستندات قرآنی و روایی و سیره صالحین و ائمه طاهرین غنی سازند. رسانه‌های همگانی باید به مخاطبین آموزش دهند و بر اساس آن فیلم و هنر و نمایش و ادبیات را به خدمت گیرند. این یک ضرورت برای امت اسلام است و هر چند دیر هنگام است، لکن باید به جبران مافات و تدارک فرصت‌های از دست رفته بپردازند.

باید توجه داشت که روش عقلانی و توجیهی در آموزش بهتر جواب می‌دهد و تربیت دینی براساس توجیه و عقلانیت، انسان‌ها را هدایت می‌کند: «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» و تبشیر بر انذار مقدم است. در مواردی که فساد در یک جامعه ریشه دوانده و فرهنگ عمومی پذیرای توجیه و تبشیر نیست، انذار و هشدار تنها عامل تحول فرهنگی است، همان گونه که پیامبر اکرم«ص» در جامعه جاهلی نخستین مأمور به انذار می‌شوند تا جامعه خفته را بیدار کنند: « ‌یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ  قُمْ فَأَنذِر».

 

اعتدال در اخلاق و اعتقاد و عمل

یکی از پایه‌های عدالت اجتماعی و عرصه‌های اعتدال، اخلاق و سجایای انسانی است. اعتدال اخلاقی به عقل و حکمت متکی است. اگر عقل و خرد بر انسان حاکم باشد، از افراط و تفریط فاصله می‌گیرد.

علی«ع» فرمود: « لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً»(۱) جاهل یا افراط‌گراست یا تفریط‌کننده، تندروست یا کندرو، یعنی تعادل ندارد. افراط و تفریط حتی در ایمان و ولایت و اعمال شریعت مذموم است.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «دو صنف در ارتباط با من در هلاکت و ضلالت افتند. یکی آنکه مرا دوست دارد و افراط‌کاری در دوستی او را از مسیرحق خارج می‌سازد و دیگری آنکه از سر دشمنی با من از حق منحرف می‌شود.»(۲)

حضرت همچنین می‌فرمایند که افراط فاسدکننده قلب است « و کُلُّ إفراطٍ لَهُ مُفسِدٌ ». رعایت اعتدال در دنیا و آخرت موضوعی است که قرآن و روایات و سیره مبارکه معصومین«ع» ما را بدان فراخوانده‌اند. قرآن کریم، پیامبر اکرم«ص» را به رعایت اعتدال در انفاق فراخوانده و از افراط و تفریط برحذر می‌دارد: « وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(۳) دست خود را بر گردنت زنجیر مکن و از گشاده‌دستی بپرهیز که به حسرت و پشیمانی خواهی نشست.

با همین مضمون در آیه دیگر است: «حق خویشاوندان و بیچارگان و در سفر ماندگان را بده، اما ولخرجی مکن که این یک عمل شیطانی است». البته این دستورات تنها برای پیامبر نیست، بلکه الگوی امت نیز هست.

امیرالمؤمنین«ع» در بصره به عیادت یکی از یاران خود به نام «علاء بن زیاد حارثی» رفت. خانه بزرگ و مجلل او را دید و فرمود: «با این خانه چه می‌خواهی بکنی در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ اگر بخواهی می‌توانی به وسیله آن آخرتت را تأمین کنی. از مهمان پذیرایی کن. صله رحم نما و حقوق واجب را بپرداز. در این صورت با این خانه به آخرت می‌رسی»

علاء بن زیاد عرض کرد: «از رفتار برادرم «عاصم» شکایت دارم.» حضرت پرسیدند: «چرا؟» پاسخ داد: «عبایی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.»حضرت فرمود: «او را حاضر کنید.» عاصم آمد. حضرت فرمود: «تو با خود دشمنی می‌کنی و شیطان تو را فریفته است. چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمی‌کنی؟ خداوند طیبات را برایت حلال کرده، اما تو آن را حرام می‌کنی؟ تو در برابر خدا کوچک‌تر از آنی.» عاصم گفت: «شما را می‌بینم که با این لباس خشن و غذای ناگوار به سر می‌برید.» فرمود: «وای بر تو! من مانند تو نیستم. خدای متعال بر پیشوایان عدل واجب شمرده که زندگی خود را با ضعفای مردم همسان سازند تا فقر و تهی‌دستی، آنان را به عصیان نکشاند: «فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُه»(۴) متأسفانه امروزه رجال حکومت‌ها به عکس آنچه حضرت فرموده عمل می‌کنند، بدین معنا که رفاه و رنج را میان خود و مردم تقسیم می‌کنند، رفاه برای خود و رنج برای دیگران.

حفظ تعادل جسم و روح، دنیا و آخرت، گرایش‌های نفسانی و عقلانی، مادی و معنوی، عبادت و ریاضت، رفاه و رنج، عامل قوام زندگی انسان است که مدیریت آن را شرع مقدس رهنمود داده است و تخلف از آن نظام زندگی را بحرانی می‌کند. این بحران را در زندگی بسیاری از جوامع می‌بینیم. بی‌عدالتی و شکاف فقر و غنا و تبعات ناشی از آن افزون بر اینکه با روح شریعت سازگاری ندارد و در برابر خدا حساب و کتاب و پاسخ‌گویی دارد، در جامعه منشأ عقده‌آفرینی است که سر از جنایات گوناگون بیرون می‌آورد.

متأسفانه دامن زدن به تجمل‌گرایی و اسراف و تبذیر از یک سو و فقر و فلاکت از سوی دیگر در متن جامعه فراوان است و تبلیغات تجاری از رسانه‌ها برای کسب درآمد، سبک زندگی را تغییر و فاصله طبقاتی را افزایش داده است.

 

اقتصاد در عبادت

اقتصاد در عبادت عنوان بابی است از اصول کافی مشتمل بر روایاتی از پیامبر«ص» و ائمه معصومین«ع» که به رعایت اعتدال در آداب شرعی توصیه می‌کند. پیام این توصیه‌ها این است که بندگی باید از روی اشتیاق و نشاط و به دور از ملال و دلزدگی باشد، چه ظرفیت افراد متفاوت است و حد نصاب عبادت باید متناسب با این ظرفیت‌ها باشد که اگر جز این شد نتیجه معکوس خواهد شد. به برخی از روایات در این زمینه اشاره می‌شود:

علی ابی جعفر«ع»: قال رسول‌الله«ص» هذا الدین لمتین فاوغلو فیه برفق و لا تکرهوا عباده الله الی عبدالله فتکونوا کالراکب المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهراً ابقی».(۵)

دین اسلام استوار و متین است، پس با متانت و مدارا وارد آن شوید و بندگی خدا را در نظر بندگان خدا منفور نسازید و مانند سواره‌ای نباشید که در راه مانده، نه مرکب سواری دارد و نه طی مسیر کرده است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: « لا تُکَرِّهوا إلى أنفُسِکُمُ العِبادَه(۶) بندگی خدا را در نظر خود منفور نسازید.»

امام صادق«ع» می‌فرماید: «هر گاه خداوند بنده‌ای را دوست دارد، اگر اعمال کم هم انجام دهد، پاداش زیاد دهد و این برای خدا دشوار نیست که کار کم را پاداش زیاد دهد.»(۷) و نیز امام صادق«ع» می‌فرماید: «من جوان بودم و در عبادت جد و جهد بسیار داشتم، پدرم فرمود: پسرم! خیلی جد و جهد می‌کنی. خدای بزرگ هرگاه بنده‌ای را دوست بدارد به عمل کمتر از او راضی است».

عبادت و بندگی اگر توأم با تقوا و پرهیز از گناه باشد مانند دارویی است که با آن پرهیز باشد و همان گونه که در روایات آمده خدا عمل کم را از پرهیزکاران می‌پذیرد و گناه عمل صالح را فاسد می‌کند.

اعتدال و اقتصاد در عبادت این است که انسان گناه نکند و تکالیف شرعی را انجام دهد و البته اگر ظرفیت و توان مستحبات را دارد شایسته است که بندگی را به کمال رساند همان گونه که اولیاء خدا در نماز و دعا و  عبودیت و جد و جهد به اوج کمال رسیدند. به علاوه، آن بزرگواران در خدمت به بندگان خدا و عدل و احسان و ایثار و اخلاق فاضله که از مصادیق بندگی است به اوج رسیده بودند که برای رهروانشان باید الگو باشد. پرهیز از گناه نیز از مصادیق بندگی است. امیرالمؤمنین«ع» فرمود: « أفضَلُ العِبادَهِ العَفاف: بهترین عبادت، پاکدامنی است».

نماز، روزه، حج، انفاق، دعا، توسل، زیارت و سایر اعمال عبادی با پرهیزگاری منشأ اثر و موجب پاداش است و گناه اثر این اعمال را خنثی می‌کند. امام صادق«ع» در روایتی به یکی از یارانش توصیه فرمود: «اُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّه ِ وَ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهادِ وَ اعْلَمْ اَنَّه لا یَنْفَعُ اِجتهادٌ لا وَرَعَ فِیه: تو را به تقوا و پرهیزگاری و جد و جهد در بندگی سفارش می‌کنم و بدان که بندگی بدون ورع و پرهیز از گناه سودی ندارد.»

ناگفته نماند که انجام واجبات و ترک محرمات کف بندگی است که کمتر از آن گنهکاری است، اما عبادت و بندگی مدارج عالی و والایی دارد که اولیای خاص بدان دسترسی دارند.

عبادات مستحب و نوافل و ادعیه و شب‌زنده‌داری و تضرع برای آنان که افق پروازشان تا بی‌نهایت است، مراتب نامحدودی دارد، همان گونه که در زندگی معنوی و مناجات‌های معصومین«ع» اخبار آن را دیده‌ایم و منابع روایی بیانگر آن است. پیمودن این مدارج و ورود به این افق نامحدود برای انسان‌ها حسب مراتب‌شان میسر است که همت و توفیق می‌طلبد و راه آن بسته نیست، به‌ویژه برای مسئولان و رهبران دینی و مربیان معنوی که اکسیر اعظمی‌ است. همچنین زهد و پارسایی و ریاضت و قناعت نیز میدان گسترده‌ای دارد که از زندگی اولیاء و زاهدان و عارفان خوانده‌ایم و پیمایش آن برای هر کسی میسر نیست، همچنان که تکلیف همگان نیست، همان گونه که امیرالمؤمنین«ع» در گفت‌وگو با علاءابن زیاد فرمود «خداوند بر ائمه و رهبران عدل واجب نموده زندگی خود را با ضعفای مردم همسان کنند» و حضرتش چنین بود. دیگران نیز باید به تناسب زمان به آن حضرت اقتدا کنند.

 

اعتدال در معیشت

بدیهی است اگر برای همه مردم توسعه معیشت میسر شود و فقر و مسکنت در جامعه نباشد، استفاده از نعمت‌های حلال الهی برای رهبران دینی منعی ندارد، همان گونه که در زندگی ائمه موارد آن را دیده‌ایم. قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق: بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش آفریده و غذای پاک و پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها از آن کسانی است که در دنیا ایمان آورده‌اند و در آخرت نیز بهره‌مند خواهند بود.»

خلاصه آنکه اقتصاد در معیشت و عدالت در دخل و خرج و بهره‌وری از نعمت‌های الهی برای عموم مردم اصل پذیرفته شده در شرع مقدس است که در بحث اقتصاد و معیشت در سبک زندگی اسلامی بدان پرداخته‌ایم. در آیات و روایات ما همان گونه که از اسراف و تبذیر و بی‌عدالتی منع شده، فقر و نداری هم که یک معضل اجتماعی است نکوهش شده است.

در روایت است که فقر آستانه کفر است «کاد الفقران یکون کفرا»(۸) و نیز فقر سیه‌رویی دو عالم است « الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَین»(۹) امیرالمؤمنین«ع» از فقر با عنوان مرگ بزرگ نام برده است: « أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ»(۱۰) و نیز آن حضرت از فقر به عنوان پدیده‌ای یاد می‌کند که عامل آن زیاده‌خواهی ثروتمندان است. «فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ»(۱۱) فقیری گرسنه نمی‌ماند مگر اینکه حق او را ثروتمندی برده است و نیز فقر را یک عامل بیماری روانی و اجتماعی می‌داند و می‌فرماید: «الفقر یخرس الفطن عن حجته و المقیل غریب می وطنه»(۱۲) و نیز به فرزندش محمد بن حنفیه توصیه می‌کند: « یا بنی انی اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه فی الدین مدهشه اللعقل داعیه للمقت: پسرم! از فقر بر تو می‌ترسم. از فقر به خدا پناه ببر، زیرا فقر دین را ناقص و عقل را پریشان می‌کند و موجب بدبینی مردم به یکدیگر می‌شود.»(۱۳)

بنابراین امیرالمؤمنین«ع» که خود در مسند حاکمیت به ساده‌ترین وجه زندگی می‌کرد، فقر را یک بلیه اجتماعی و موجب تباهی عقل و دین و بی‌اعتمادی می‌داند که باید با آن مبارزه کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، حکمت، ۷۰.

۲ـ خطبه، ۱۲۷.

۳ـ اسرا، ۲۹.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۹.

۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۸۶.

۶ـ اصول کافی، ج ۲ف ص ۸۶.

۷ـ همان.

۸ـ کافی، ج ۴، ص ۳۰۷.

۹ـ بحار، ج ۳۹، ص ۳۰.

۱۰ـ نهج، قصار، ۱۶۱.

۱۱ـ همان، ۳۲۸.

۱۲ـ همان، ۳.

۱۳ـ همان، ۳۱۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

اعتدال خط میانه افراط و تفریط است که از آن به قصد و اقتصاد نیز تعبیر می‌شود. خداوند امت اسلام را امت وسط نامیده «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا»، یعنی رهروان صراط مستقیم. علی«ع» می‌فرماید: «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ، وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ» انحراف به راست یا چپ گمراهی است. راه مستقیم، جاده حق است.

 

۲٫

بدیهی است اگر برای همه مردم توسعه معیشت میسر شود و فقر و مسکنت در جامعه نباشد، استفاده از نعمت‌های حلال الهی برای رهبران دینی منعی ندارد.قرآن کریم می‌فرماید: «بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش آفریده و غذای پاک و پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها از آن کسانی است که در دنیا ایمان آورده‌اند و در آخرت نیز بهره‌مند خواهند بود.»

 

۳٫

در روایت است که فقر آستانه کفر است «کاد الفقران یکون کفرا»(۸) و نیز فقر سیه‌رویی دو عالم است «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَین» امیرالمؤمنین«ع» از فقر با عنوان مرگ بزرگ نام برده است: « أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ» و نیز آن حضرت از فقر به عنوان پدیده‌ای یاد می‌کند که عامل آن زیاده‌خواهی ثروتمندان است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سراب شاهزادگان سعودی در جنگ با مردم یمن

«بررسی تحولات سوریه و یمن» در گفت و شنود «پاسداراسلام»

با دکتر سعدالله زارعی

 

 

درآمد:

تحولات سوریه و یمن که پیامدهای آن لامحاله سرنوشت جبهه مقاومت در منطقه را رقم خواهد زد، به نقطه تاریخی و سرنوشت‌ساز خود نزدیک می‌شود. مقاومت دو ملت نستوه سوریه و یمن، معادلات صهیونیسم جهانی و استکبار را به هم ریخته و شرایط جدیدی را بر منطقه حاکم کرده است.

دکتر زارعی با اشراف کاملی که بر مسائل و  تحولات این کشورها دارند، با حوصله تمام پاسخگوی سئوالات «پاسداراسلام» بوده و نکات جالب و بدیعی را بیان کرده‌اند  که از لطف و همراهی ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.

 

 

 

¦ در جنگ میدانی با داعش، بر اساس اخباری که می‌شنویم اوضاع در سوریه و یمن چندان مطلوب نیست. مشکلات پیش رو در این عرصه‌ها کدامند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد وضعیت سوریه باید بگوییم سوریه بیش از آنکه در معرض یک جنگ نظامی و شبه نظامی باشد، درگیر یک جنگ روانی و تبلیغاتی است. از جمله در هفته‌های اخیر تبلیغات بسیار گسترده‌ای صورت گرفت که بیانگر پیشروی‌های داعش و تغییر وضعیت امنیتی سوریه بود و این بحث‌ها تا جایی پیش رفت که امروز بعضی‌ها گمان می‌کنند ۹۰ درصد سوریه دست مخالفین است و ده درصد در دست دولت. حتی الان وقتی سوریه را در گوگل جستجو می‌کنید و نقشه سوریه را به شما می‌دهد، منطقه خاکستری که از نظر اینها تحت تسلط داعش است، بیش از ۶۰ درصد خاک سوریه را پوشش می‌دهد، ۳۰ درصد هم منطقه درگیری را نشان می‌دهد که در آنجا جنگ و درگیری است؛ ده درصد هم منطقه‌ای را نشان می‌دهد که در اختیار دولت است، در حالی که در واقع اساساً مسائل این‌گونه نیستند.

 

¦ با این توضیحی که فرمودید واقعیت میدانی سوریه چیست؟

چند واقعیت وجود دارد که کمتر به آنها توجه می‌شود. یک واقعیت این است که یک ملتِ در محاصره و دارای اقتصاد ضعیف بیش از چهار سال است که دارد در برابر یک امپراتوری بزرگ سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای، نظامی و امنیتی می‌ایستد و مقاومت می‌کند. اگر حجم دخالت‌های امریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی، قطر و به‌طور کلی طیفی از کشورها را در مقابل سوریه مورد توجه قرار بدهیم و بعد به این نکته هم توجه داشته باشیم که سوریه از مهم‌ترین پشتیبان خودش یعنی جمهوری اسلامی ایران فاصله دارد و ما حتی در یک کیلومتر مرز هم به هم نمی‌رسیم، این ملت در برابر این امپراتوری بزرگ مقاومت کرده است و به‌رغم اینکه ما کمک کمی می‌توانیم به سوریه بکنیم، سوریه‌ای‌ها سر پای خود هستند، پایتخت خودشان را دارند، بر بخش زیادی از مرزهایشان تسلط دارند، بر نقاط اصلی‌ کشورشان مسلط هستند، سواحل و جاده‌های اصلی در اختیار دولت است. شهرهای مرکزی در اختیار دولت است. دولت موقعیت جغرافیایی به هم پیوسته دارد. از دمشق و جنوب دمشق تا منطقه  لاذقیه و  حما یک منطقه به هم پیوسته در اختیار دولت است و این در حالی است که ارتش سوریه در طول این مدت ارتشی است که تجهیزات جدیدی را از جایی دریافت نکرده است. یعنی در طول این چهار سال درگیری سوریه از انباشته‌های خودش مصرف کرده است.

 

¦ یعنی ایران و روسیه به سوریه کمک تسلیحاتی نکرده‌اند؟

نه ما به سوریه اسلحه داده‌ایم و نه روسیه و این در حالی است که مخالفین دائماً توسط برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه تامین تسلیحاتی حمایت شده‌اند و بی‌دریغ انواع سلاح‌ها به آنها داده شده است. امروز می‌توانیم بگوییم سلاح‌های مخالفین مدرن‌تر از سلاح‌های در اختیار دولت است، در حالی که در همه کشورها پیشرفته‌ترین و سنگین‌ترین سلاح‌ها در اختیار دولت است و معارضین اگر اسلحه‌ای داشته باشند، اصلاً با دولت قابل قیاس نیست، ولی در سوریه این معادله معکوس است، اما در یک جمع‌بندی نسبتاً دقیق می توان گفت که از چهارده استان سوریه در حال حاضر پنج تا از استان‌ها به‌طور مطلق و صد در صد در اختیار دولت است. خود دمشق که به عنوان یک استان مطرح است و ریف دمشق که استان بزرگی است در اختیار دولت است و دیگر لاذقیه، طرطوس و استان حما که سیطره دولت بر آنها صد در صد است و اگر اتفاقی هم بیفتد، مثل خیلی جاهای دیگر که ممکن است بمبی کار گذاشته شود، یک اقدام تروریستی است که الان هم جریان دارد و در پایتخت امریکا هم کم و بیش این مسائل هست. در لندن و پاریس هم کم و بیش مشاهده می‌شود.

یک استان که استان حمص و پهناورترین استان سوریه است، غیر از دو منطقه بسیار کوچک که منطقه سُخنه با جمعیتی حدود هشت هزار نفر و طبیعتاً با وسعت بسیار کوچک و محدودی در حد یک روستای بزرگ است و شهر کوچکی در آنجا هست تَدمُر که یک شهر باستانی است و در اختیار داعش قرار دارد. بقیه استان پهناور حمص در اختیار دولت است. استان حمص با بیش از ۴۲ هزار کیلومتر مربع به‌جز دو منطقه کوچک سخنه و تدمر که مجموعه مساحت اینها حدود سه تا چهار هزار کیلومتر مربع است در اختیار داعش قرار دارد.

در استان حلب که مهم‌ترین استان سوریه بعد از دمشق محسوب می‌شود، تقریباً معادله به صورت ۶۵ و ۳۵ است. یعنی ۶۵ درصد در دست دولت و ۳۵ درصد در اختیار مسلحین است و این در حالی است که مناطق مسلحین آسیب‌پذیر و باریکه‌ای است. مثلاً مناطق غربی و جنوبی حلب کاملاً در اختیار دولت است . سه‌چهارم منطقه شرقی در اختیار دولت و یک‌چهارم در اختیار داعش است. منطقه شمالی هم تا حد زیادی در اختیار داعش قرار دارد. تقریباً سه‌چهارم شهر حلب در اختیار دولت و یک‌چهارم در اختیار داعشی‌هاست.

همین‌ طور در دیرالّزور نسبت تقریباً ۶۰ به ۴۰ است، یعنی ۶۰ درصد در اختیار دولت و ۴۰ درصد در اختیار عناصر داعشی است. در استان درعا که استان کوچکی است با مساحت ۳۷۳۰ کیلومتر مربع تقریباً ۶۵ درصد در اختیار دولت و ۳۵ درصد در اختیار داعشی‌هاست. در استان سویدا که ۵۵۵۰ کیلومتر مربع مساحت دارد، تقریباً ۵۰ـ۵۰ است. در استان حساس قنیطره که فقط ۱۲۰۰ کیلومتر مساحت دارد، معادله تقریباً به صورت ۶۰ به ۴۰ است.

استان حَسِکه‌‌ که استان بزرگ کردی سوریه و ۲۳۳۳۴ کیلومتر مربع مساحت دارد، بخشی در اختیار ارتش و قسمتی در اختیار داعشی‌ها و حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد در اختیار خود کردهاست و حزب کردی P.Y.D به رهبری صالح مسلم آن منطقه را اداره می‌کند و بین کردها و دولت سوریه توافق‌نامه‌ای امضا شده است و کردها از طرف دولت در آنجا سیطره دارند.

تنها دو استان صد درصد در اختیار داعش و جبهه النصره است که اینها هم استان‌های بزرگی نیستند. یکی استان رقّه در شمال دیرالّزور واقع شده است و ۱۹۶۱۶ کیلومتر مربع مساحت دارد و دیگری ادلب که در شمال غربی سوریه واقع است و ۶۰۹۷ کیلومتر مربع مساحت دارد. فقط این دو استان به صورت مطلق در اختیار داعش یا جبهه النصره است. بقیه وضعش همان بود که توضیح دادم.

اگر بخواهیم به صورت دقیق حرف بزنیم، کماکان در سوریه سیطره دولت و ارتش یک سیطره به هم پیوسته و ۷۰ به ۳۰ به نفع دولت است و این نکته بسیار حائز اهمیتی است.

نکته مهم این است که مناطق تحت حاکمیت تروریست‌ها مناطق متصل به هم نیستند و از هم گسیخته‌اند. مثلاً ارتباط مسلحین در ادلب با مناطق شرقی که منطقه حلب است و در جنوب یعنی استان حماء ارتباط قطع است. همین‌طور بین کسانی که این روزها در منطقه زبدانی درگیری وجود دارد و حزب‌الله در حال پاکسازی آن است و منطقه شمال یعنی ادلب رابطه‌ای وجود ندارد. بین کل مناطق شمالی و منطقه جنوب یعنی درعا و سویدا و قنیطره و بین شمال ارتباطی وجود ندارد. بین این دو منطقه و منطقه دیرالزور ارتباطی وجود ندارد و لذا مجموعه در هم گسیخته‌ای در اختیار جریان تروریستی است. درعا، سویدا و قنیطره به مرزهای رژیم صهیونیستی و اردن متصل هستند و مسلحین از سوی این مرزها حمایت می‌شوند یا کسانی در منطقه قلمون یا زبدانی بودند از طرف جریان منتسب به خودشان در هرمل و طرابلس لبنان حمایت می‌شدند. کسانی که در دیرالزور هستند از طریق استان الانبار به طریقی به منطقه شمال شرق عربستان وصل می‌شوند.

 

¦ با اردن هم ارتباط دارند؟

بله، همین ‌طور کسانی که در استان حلب یا استان ادلب هستند، به ترکیه وصل هستند. خود همین مسئله نشان می‌دهد اینها تحت حمایت هستند که در قلب سوریه نیستند و در حاشیه مرزها مسلط هستند، البته سوریه وضعیت شکننده‌ای دارد، چون به هر حال این توطئه‌ها و فتنه‌ها می‌تواند به سوریه آسیب وارد کند. وضعیت اقتصاد مالی هم در سوریه به‌گونه‌ای است که شرایط را تا حدی نگران‌کننده می‌کنند، ولی آنچه که در فضای سایبر و اینترنت در خصوص سوریه مطرح می‌شود، با واقعیت‌های میدانی تطبیق نمی‌کنند.

همین عملیاتی که حزب‌الله در منطقه زبدانی انجام داده و در منطقه‌ای به وسعت بیش از هزار کیلومترمربع است، یکی از اقدامات افتخارآفرین است که به شکلی برق‌آسا منطقه زبدانی را که مدت‌ها در دست تروریست‌ها بود پاکسازی کردند. منطقه زبدانی به خاطر ارتباطی که با هرمل و طرابلس دارد، در واقع کانون پرورش تروریست‌ها بود و اینکه حزب‌الله توانست به شکل برق‌آسایی از سمت جبل  به اینجا هجوم بیاورد و مسلط شود، بسیار مسئله مهمی است، ولی ما متأسفانه در تبلیغاتمان این چیزها را ذکر نمی‌کنیم و یا اگر هم ذکر کنیم، توضیح نمی‌دهیم که معنای این عملیات و آثار آن در این منطقه چیست؟

 

¦ آیا اوضاع داخلی ترکیه، به‌خصوص پس از شکست حزب عدالت و توسعه و کاهش شدید محبوبیت اردوغان، بر عرصه میدانی سوریه اثر خواهد گذاشت؟

شاعر می‌گوید «از قضا سرکنگبین صفرا فزود/ روغن بادام خشکی می‌نمود» قرار بود ترکیه سوریه را تغییر بدهد، ولی الان برعکس شده و بحران سوریه آمده و سرنوشت اردوغان را در آنکارا در هاله‌ای از ابهام قرار داده و این جزو درس‌ها و عبرت‌های تاریخ است. جالب اینجاست که در آخرین سفری که آقای اردوغان به ایران داشت که یک سفر خاص تاریخی هم بود، رهبر معظم انقلاب خیلی مستدل و متقن انتقاداتی را در مورد سیاست‌های ترکیه نسبت به سوریه مطرح و فرموده بودند ما نگران آسیب‌های ترکیه از این بابت هستیم و بیم آن داریم که این مسئله به ترکیه آسیب‌ سیاسی و امنیتی بزند. این سخنان قبل از انتخابات مطرح شد و انتخابات ترکیه نشان داد چقدر دقیق بیان شده‌اند.

به نظر من شرایط اردوغان شرایط گذشته نیست که بتواند یک سری سیاست‌های تندروانه را پیگیری کند. به هر حال دغدغه آقای اردوغان به ناچار تا حد زیادی دغدغه داخلی خواهد بود و او چه بخواهد و چه نخواهد باید بخش اعظم انرژی خود را صرف داخل ترکیه کند، والا اگر بخواهد به این سیاست‌های خطا ادامه بدهد، مسلماً حزب عدالت در انتخابات‌های بعدی از این هم بیشتر سقوط می‌کند. البته اردوغان یک مرد سخت‌سر و تا حدی لجباز است و ممکن است در عین شکست به کارهایی هم دست بزند، ولی با منطق خیلی سازگار نیست.

همین الان هم از این چهار حزبی که در انتخابات ‌برنده شده‌اند، یعنی حزب عدالت و توسعه، حزب جمهوری‌خواه خلق، حزب دموکراتیک ملی و حزب دموکراتیک خلق‌ها هر سه حزب دوم، سوم و چهارم مخالف دخالت ترکیه در سوریه هستند و جمع آرای اینها حدود ۶۰ درصد آرا و جمع کرسی‌های اینها در مجلس از ۵۵۰ کرسی چیزی نزدیک به ۲۹۲ کرسی می‌شود و سهم حزب عدالت و توسعه ۲۵۸ کرسی است و لذا سهم این سه حزب بیش از حزب اردوغان است و او هیچ راهی جز اصلاح سیاست‌های خارجی خود ندارد و به نظر من این مسئله قطعی است که ترکیه تا حد زیادی باید دامنش را از دخالت در سوریه جمع کند. اظهاراتی که آقای داود اوغلو که معمار سیاست خارجی ترکیه است، در باره سوریه و عراق مطرح کرد، نشان‌دهنده این است که این پیام به هیئت حاکمه ترکیه منتقل شده است.

¦ اجازه بفرمایید به اوضاع یمن هم بپردازیم. عربستان با هیاهوی بسیار وارد جنگ با یمن شد و حالا به دنبال راهی برای فرار از جنگ می گردد و به قول برخی کارشناسان ملتمسانه به دنبال صلح است. آیا عربستان می تواند به شکلی آبرومندانه از باتلاق یمن خارج شود؟

خروج آبرومند عربستان از جنگ و بحران یمن به دو صورت امکان‌پذیر است. یکی اینکه انصارالله، منصور هادی را به عنوان رئیس‌جمهور و دولت خالد بحاح را به عنوان نخست‌وزیر به رسمیت بشناسد که این می‌تواند برای عربستان یک پیروزی باشد، منتهی یک پیروزی کم‌عمق و کم‌اثر. یادمان باشد وقتی آقای منصور هادی استعفا داد، انصارالله بیانیه داد و از منصورهادی درخواست کرد استعفایش را پس بگیرد و به کارش ادامه بدهد، یعنی در ۲ بهمن سال ۹۳، آقای منصور هادی استعفا داد و انصارالله با استعفای او مخالفت کرد و گفت بمان و کارت را ادامه بده. همین‌طور وقتی دولت خالد بحّاح که در همان موقع استعفا داد، انصارالله مخالفت کرد. حالا به فرض که انصارالله بپذیرد که این رئیس‌جمهور و این دولت برگردند و عربستان بخواهد این موضوع را به عنوان یک پیروزی به دنیا معرفی کند، این یک پیروزی واقعی نیست، چون قبل از آن هم انصارالله گفته بود برگردید، منتهی الان این موضوع امکان‌پذیر نیست و انصار زیر بار رئیس‌جمهور و دولتی که موافق حمله خارجی به کشورشان بوده‌اند نمی‌رود و طبیعی هم هست. هیچ ملتی اجازه نمی‌دهد کسی که دعوت‌کننده تهاجم خارجی به ملت خودش بوده است در قامت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر بخواهد کار کند. انصارالله صراحتاً اعلام کرده است که این دو را قبول ندارد.

راه دوم این است که انصارالله بپذیرد از عدن یا تَعِز خارج شود که عربستان بگوید ما جنگیدیم و انصار را از عدن خارج کردیم. سئوال این است که روزی که عربستان به یمن حمله کرد عدن در دست چه کسی بود؟  تَعِز دست چه کسی بود؟ اینها که دست انصار نبودند. شما حمله کرده‌ای و انصارالله طی این جنگ عدن، تعز و پنج استان دیگر را گرفته‌ است، حالا شما آمده‌ای می‌گویی آن پنج تای دیگر اشکال ندارد و دستت بماند، این دو تا را خالی کن که آقای هادی را بیاوریم و در آنجا مستقر کنیم. این هم باز پیروزی نیست، ولی عربستان الان دارد برای یکی از این دو راه تلاش می‌کند. می‌گوید یا هادی را بپذیرید یا تَعِز را تحویل بدهید. تعز را هم تحویل نمی‌دهید، عدن را تحویل بدهید.

این واقعاً برای عربستان یک افتضاح است. قبل از روزی که جنگ شروع شد، انصارالله هادی و بحّاح را قبول داشت و تعز و عدن در اختیار هادی بود. حالا جنگیده‌اند و می‌گویند اینها را بدهید تا ما به همه بگویم پیروز شده‌ایم! واقعاً چیز عجیب و غریبی است. البته انصار زیر بار نمی‌رود و می‌گوید عدن را تحویل چه کسی بدهم؟ شما اصلاً کجا هستید که عدن را تحویلتان بدهم؟ مگر شما هستید؟

 

¦ تحویل‌گیرنده معلوم نیست!

شما کجایید؟ ارتش‌تان کجاست؟ قدرت و قوه شما برای اینکه از من تحویل بگیری کجاست؟ من در آنجا نیرو و سازمان دارم، استاندار و رؤسای اداره گذاشته‌ام و همه ادارات دارند کار می‌کنند و هیچ خلاء قدرتی وجود ندارد و تو هیچی نداری و می‌گویی بیا تحویل بده؟ به چه کسی تحویل بدهم؟ بالاخره مردم امنیت می‌خواهند و نمی‌شود همین‌جوری گفت نیروهای انصارالله از عدن و تَعِز خارج شوند و بعد هم القاعده بیاید شهر را بگیرد و مردم را تار و مار کند. مگر چنین چیزی ممکن است؟ واقعاً هم در مذاکرات ژنو وقتی نماینده هیئت انصارالله به نماینده سازمان ملل گفت به چه کسی تحویل بدهیم، نماینده سازمان ملل جا خورد و نتوانست جواب بدهد که وقتی عربستانی‌ها می‌گویند تحویل بدهید، تحویل چه کسی بدهند؟ بگذارید انتخابات برگزار و ارتش بازسازی شود. انتخابات که برگزار شود، فرمانده کل قوا معلوم می‌شود، چون او را مردم انتخاب می‌کنند. وقتی هم که انتخاب کنند، ارتش می‌رود زیر نظر فرمانده کل قوا. ارتش را هم بازسازی کنید که بیاید تحویل بگیرد و امنیت مردم را هم تأمین کند. الان که ارتش متلاشی شده و بخشی از آن هم با ماست. شما هم که می‌گویید ما این سیستم را قبول نداریم.

عربستان در یک بن‌بست فوق‌العاده سنگین گرفتار شده است، یک بن‌بست تاریخی افتضاح‌آمیز. عربستان گفته است یک ائتلاف اسلامی عربی حول محور من دارد در منطقه کار می‌کند. این ائتلاف کجاست؟ از این ائتلاف فقط جنگنده‌های سعودی دارند بمباران می‌کنند. مصری‌ها، پاکستانی‌ها، ترک‌ها، سودانی‌ها، قطری‌ها، کویتی‌ها، حتی اماراتی‌ها و بحرینی‌ها کجا هستند؟

 

¦ البته گفته می‌شود خلبان‌ها اسرائیلی هستند.

بله و آن ‌قدر این ائتلاف کاغذی و توخالی بود که الان عربستان دارد می‌گوید من رفتم و با اسرائیل وحدت کردم. صحبت بر سر وحدت عربستان و اسرائیل است. البته این وحدت که همیشه بوده است. اسناد تاریخی بیان‌کننده این است که از سال ۱۹۷۴ تا به حال اینها با اسرائیلی‌ها رفت و آمد خیلی جدی دارند و بعد از بحران نفتی ۱۹۷۳ و پس از کشته شدن ملک فیصل ارتباطات خود را بسیار جدی دنبال کردند. در جنگ ۳۳ روزه شاهد بودیم. در جنگ‌های غزه هم همین‌طور. مطلب خیلی واضحی بود. اسناد آن هم منتشر شده‌اند، ولی الان دیگر خیلی از پرده بیرون افتاد و خود سعودی‌ها دارند علنی بیان می‌کنند که داریم با اسرائیلی‌ها گفتگو می‌کنیم. شاهزاده‌ای از ریاض به تل‌آویو رفته است و دارند مذاکره می‌کنند.

پس ائتلاف اسلامی عربی کجاست؟ چرا کمکی به عربستان نمی‌کنند؟ بعضی از اینها گفتند اگر به خاک عربستان حمله شود، ما در کنار عربستان خواهیم بود. الان یک ماه است که دارد به خاک عربستان حمله می‌شود و انصارالله رفته و بخشی از نجران را گرفته است و به بخشی دارد موشک می‌زند. موشک‌های دور برد انصارالله دارد به خمیس‌مشیط می‌رسد و ۱۲۰ کیلومتر موشک به این منطقه و ۴۰۰ کیلومتر موشک به منطقه ریاض زده است. آقای نواز ‌شریف و ارتش پاکستان کجا هستند؟ خود این یک شکست بزرگ برای عربستان بود که این همه هزینه کرده و ۴۰، ۵۰ سال است دارد به پاکستانی‌ها برای امروز پول می‌دهد و امروز حتی یک سرباز پاکستانی هم پای کار عربستان نیست.

رژیم عربستان این همه به مصری‌ها پول داد و حاضر شد در همین قضیه جنگ ۲۰۰ میلیارد دلار بدهد، یعنی السیسی گفت من ۲۰۰ میلیارد می‌خواهم، عربستان گفت من می‌دهم و شما پای کار بیایید. آخرش آقای السیسی به ملک سلمان گفت من در داخل مشکل دارم و اپوزیسیون اجازه نمی‌دهد ارتش مصر بیاید و در یمن بجنگد. البته فرماندهان ارتش مصر به السیسی گفته بودند یادت باشد ما در زمان عبدالناصر به یمن رفتیم و با ده هزار کشته یمن را ترک کردیم و ده هزار ارتشی ما کشته شدند.

از طرف دیگر اگر عربستان بخواهد بدون دستاوردی این جنگ را ترک کند، جواب مردمش را چه می‌خواهد بدهد؟ جواب شاهزادگان را چه می‌خواهد بدهد که بحث می‌کنند چرا مقرن بن عبدالعزیز را برکنار کردی و به ‌جایش بن سلمان را گذاشتی؟ وقتی عربستان شکست را در یمن بپذیرد ـ که قطعاً هم باید بپذیرد و هیچ راه دیگری غیر از این ندارد ـ تازه آغاز بحران در داخل خود عربستان است و بی‌کفایتی اینها در اداره امور و تشخیص مسئله. حدود دو هفته پیش در دیداری که هیئتی از ایران با امیر کویت داشت، او گفته بود عربستان حتی به صورت محدود هم در یمن موفقیتی به دست نخواهد آورد یا وزیر خارجه عمان، یوسف بن علوی به هیئت ایرانی گفته بود ما از اول هم می‌دانستیم ارتش یمن قوی‌تر از ارتش عربستان است و توانایی ارتش یمن را به هیچ وجه در سعودی‌ها نمی‌بینیم و لذا می‌دانستیم عربستان شکست می‌خورد و به جایی نمی‌رسد. بنابراین شکست عربستان قطعی است. حالا اینکه چگونه می‌خواهند از این شکست خارج شوند بحث دیگری است.

منتهی به دلیل همین آسیب‌پذیری حاکمان جدید سعودی در داخل و به دلیل اینکه کشورهای اسلامی حاضر نشدند، به شکل واقعی به کمک بیایند ـ نه اینکه در جده اعلامیه بنویسند و زیر آن را ۵۰ کشور اسلامی امضا کنند که هیچ فایده‌ای هم برای عربستان نداشت ـ در عمل هیچ یک از این کشورها هواپیما یا سربازی را نفرستاد یا سلسله اقداماتی را که برای عربستان مؤثر باشد انجام نداد، در این شرایط عربستانی‌ها واقعاً نگرانند که پایان بی‌نتیجه جنگ در یمن آغاز فروپاشی آل‌سعود در داخل عربستان باشد.

 

¦ وضعیتی میدانی یمن چگونه است چند درصد از خاک یمن دست انصارالله است. نیروهای نزدیک به انصارالله یا القاعده چقدر را در اختیار دارند؟

در داخل یمن وضعیت به این صورت است. یمن ۲۱ استان دارد که از این تعداد هیجده استان در اختیار انصارالله است.

 

¦ به‌طور کامل؟

بله با یک توضیح. توضیحش این است که در سه شهر از این هیجده استان شاهد یک سلسله اتفاقات امنیتی هستیم. یکی در خود عدن است. از کل عدن که شهر بزرگی است، سه محله در اختیار عناصری مرکب از القاعده و نیروهای منصور هادی و حزب اصلاح است. یعنی چیزی کمتر از ۲۰ درصد عدن منطقه درگیری بین انصارالله و این جریان است. یکی هم شهر تعز است در مرکز استان تَعِز که در یکی از محلات آن درگیری است. سوم در مرکز استان مآرب یعنی شهر مآرب که کل استان دست انصارالله است. مرکز استان به صورت ۴۰ـ۶۰ در دست انصار و ترکیبی است که اشاره کردم. علت اینکه در مآرب در طی دو ماه گذشته وضعیت به این صورت حفظ شده این است که منطقه تحت اختیار نیروهای میلیشیا و عناصر القاعده، منطقه‌ای است که برق و سوخت (گاز و نفت) یمن از آنجا تأمین می‌شود و پتروشیمی و پالایشگاه در آنجا وجود دارد و اینها در حال حاضر فعال هستند. اگر انصارالله این منطقه را بگیرد، این امکان فراهم می‌شود که عربستان این تأسیسات را بمباران کند و عملاً در زمینه برق و سوخت مشکل جدی پدید بیاید. یعنی علت اینکه انصار شهر مآرب را پاکسازی نکرده است این است، والا برای انصار که کل استان را گرفته، گرفتن خود شهر هم که ۶۰ درصدش در دست اوست، کار سختی نیست. غیر از این سه وضعیتی که در این شهر عرض کردم، بقیه هیجده استان در اختیار انصارالله است و عوامل سعودی در آنجا جایی ندارند. می‌ماند سه استان. یکی استان سوکوتراست که جزیره‌ای است در اقیانوس هند با فاصله زیاد از مرز و هیچ کسی بر آنجا تسلطی ندارد. یعنی در واقع جزیره‌ای است فارغ از انصار، القاعده و دیگران. استان دیگر مهره است که این منطقه دست قبایلی است که با انصار ارتباط دارند، ولی انصار در آنجا حضور ندارد و استان دیگر حضرموت است که استان پهناوری است.

 

¦ کم‌جمعیت هم هست؟

جمعیتش تقریباً یک میلیون و ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر است. حضرموت به سه بخش تقسیم می‌شود. بخش شمالی دست ارتش است و ارتش یمن در آنجا مستقر است. منطقه میانی حضر موت دست قبایل است و نه دست مخالفین و نه انصار. در منطقه جنوبی که مرکز استان در آنجاست ـ بندر مکلّا ـ دست القاعده است.

بنابراین می‌شود گفت منصور هادی و عوامل عربستان در هیچ استانی حضور و تسلطی ندارند که بگوییم یکی از استان‌ها در اختیار آنهاست. انصار هم اعلام کرده است که ما شورای انقلاب داریم و از گروه‌های مختلف در شورا هستند و دارند مقدمات اعلان دولت موقت را فراهم می‌کنند که یک رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و دولت موقت داشته باشند که بتوانند مقدمات انتخابات را فراهم کنند، چون انتخابات نیازمند آن است که مردم شناسنامه و هویت مشخصی پیدا کنند، در حالی که هم‌اکنون اسناد سجلّی برای برگزاری انتخابات در یمن وجود ندارد. اول باید به مردم اسناد سجلّی بدهند تا بعد بتوانند انتخابات را برگزار کنند. دارند برای این مقدمات برنامه‌ریزی می‌کنند.

 

¦ یعنی می توان گفت که پایان جنگ به منزله آغاز فروپاشی عربستان است؛ از طرف دیگر؛ پیروزی بر عربستان چه تاثیری بر آینده نظام سیاسی یمن خواهد داشت؟

طبیعتاً این پیروزی به انصار این امکان را می‌دهد که در باره دولت به صورت جدی و مقبول تصمیم بگیرد، اما تصمیم انصار این نیست که یک دولت انصاری تشکیل بدهد، بلکه انصارالله دنبال دولتی است که همه طیف‌ها و گروه‌ها در آن حضور داشته باشند و اتفاقاً سهم انصارالله در دولت کمتر باشد، یعنی مثلاً چیزی در حدود ۳۰ درصد سهم را انصارالله بگیرد و ۷۰ درصد را واگذار کند، منتهی این ۷۰ درصد باید به احزابی واگذار شود که احزاب واقعی یمنی هستند و در روز جنگ در کنار مردم بودند، نه اینکه به احزابی داده شود که بخشی از جنگ‌افزار دشمن در جنگ بودند. به هر حال این فرآیند سیاسی دارد طی می‌شود و فکر می‌کنم با توجه به بیانیه‌ای که چند روز پیش دادند، به ‌زودی این مسیر به سرانجام می‌رسد.

 

¦ بعد از چهار پنج دهه یمنی‌ترین دولت دارد سر کار می‌آید.

بله، واقعاً همین‌طور است.

 

¦ ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

۲٫

چند واقعیت در مورد سوریه  وجود دارد که کمتر به آنها توجه می‌شود. یک واقعیت این است که یک ملتِ در محاصره و دارای اقتصاد ضعیف بیش از چهار سال است که دارد در برابر یک امپراتوری بزرگ سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای، نظامی و امنیتی می‌ایستد و مقاومت می‌کند.

 

۲٫

به نظر من شرایط اردوغان شرایط گذشته نیست که بتواند یک سری سیاست‌های تندروانه را پیگیری کند. به هر حال دغدغه آقای اردوغان به ناچار تا حد زیادی دغدغه داخلی خواهد بود و او چه بخواهد و چه نخواهد باید بخش اعظم انرژی خود را صرف داخل ترکیه کند، والا اگر بخواهد به این سیاست‌های خطا ادامه بدهد، مسلماً حزب عدالت در انتخابات‌های بعدی از این هم بیشتر سقوط می‌کند.

 

 

30نوامبر/16

منظور از توسعه ‏طلبی رژیم صهیونیستی چیست؟

پاسخ به شبهات تاریخی

 

مجید صفاتاج

رژیم صهیونیستی که بر اساس اندیشه‌ها و آرمان‌های رهبران جنبش صهیونیستی شکل گرفته است، ویژگی‌های منحصر به فردی دارد. توسعه‏طلبی یکی از ویژگی‏های صهیونیسم و رژیم صهیونیستی است. «توسعه‌طلبی اصطلاحی است که درباره نقشه‏های صهیونیسم جهانی که قصد اشغال تمامی فلسطین و قسمتی از سرزمین‏های عربی مجاور را در سر می‏پروراند، به کار می‏رود.»(۱)

این ویژگی [توسعه‌طلبی] در نزد صهیونیست‌ها مبتنی بر باورهای قومی و دینی است و ریشه در افسانه‌های توراتی دارد.

اشغال فلسطین، تجاوزات نظامی و ضمیمه‌سازی خاک دیگر کشورها مانند لبنان و بلندی‌های جولان سوریه به اراضی اشغال فلسطین نتیجه مستقیم باور خرافی سران یهود به اسطوره «اسرائیل بزرگ» است.(۲)

در دین یهود، نقشه توسعه‏طلبانه‏ «اسرائیل بزرگ» به معنای دولت بزرگ یهودی است که تمام یهودیان جهان در آن گرد می‏آیند. وجه تسمیه “اسرائیل بزرگ” بر حسب ادعاهای یهودیان که در کتاب عهد قدیم و بعضی اسفار آن آمده است، شعار اصلی توسعه‏طلبی در نقشه استراتژیکی اسرائیل است».(۳)

ویژگی توسعه‏طلبی رژیم صهیونیستی را می‏توان از پرچم این رژیم و اشغال سرزمین‏های فلسطین شناخت. سرزمین‏هایی که از مفهوم «میهن ملی» یهود که اعلامیه بالفور (۱۹۱۷م)، قطعنامه تقسیم فلسطین (۱۹۴۷م) و خطوط آتش‌بس موقت (۱۹۴۸م) حدود آن را معین می‏کردند، تجاوز کرده است. نامه زیر که از سوی یکی از دوستان نزدیک و مشاور تئودور هرتزل، به نام دیوید ترلیتسشن* ـ در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۸۹۹م ـ کمی پس از برگزاری کنگره صهیونیسم جهانی در شهر بال سوئیس ـ برای او فرستاده شده، ویژگی توسعه‏طلبی و منطق باطنی رژیم صهیونیستی را در سیاست خارجی‏اش را به‌روشنی بیان می‏کند:

«پیش از آنکه خیلی دیر شود، می‏خواستم به شما یادآوری کنم که گهگاه برنامه «فلسطین بزرگ» و «اسرائیل بزرگ» را مورد توجه و عنایت قرار دهید. برنامه کنگره بال باید کلمات فلسطین بزرگ  و«اسرائیل بزرگ» یا «فلسطین و سرزمین‏های همسایه» را در بر داشته باشد، در غیر این صورت، تمام برنامه بی‏ارزش خواهد بود و شما نخواهید توانست در سرزمینی به مساحت ۲۵۰۰۰ کیلومتر مربع، ده میلیون یهودی را پذیرا شوید.»(۴)

یکی از بزرگان یهود به نام «ژان ایزوله» نیز سال‌ها قبل از اعلان تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل نوشت: «در جهان امروز تنها یک مسئله وجود دارد و آن مسئله اسرائیل است. مأموریت اسرائیل تحقق رؤیای بنی‌اسرائیل با حمایت سرمایه‌داری جهانی است. این یک خیال خام نیست. اسرائیل (یهود) نه تنها آمریکا، بلکه سراسر عالم خاکی را فتح خواهد کرد.»(۵)

اصطلاح «اسرائیل بزرگ»، تجسم واقعی توسعه‏طلبی صهیونیستی است زیرا صهیونیسم هرگز دولتی قانونی و شناخته شده با مرزهایی مشخص نبوده است تا بخواهد مرزهای خود را از آنچه هست فراتر ببرد. حقیقت آن است که صهیونیسم از آغاز قصد ایجاد اسرائیل بزرگ را داشت، ولی می‏خواست بدون آنکه از پیش مرزهای دولت موردنظر خود را اعلام کرده باشد، به‌تدریج به آن جامه عمل بپوشاند. در حقیقت، اساس صهیونیسم یعنی تبدیل یهودیت به یک ملت، یک کشور و یک مذهب.

متعلق دانستن تمام یهودیان جهان به این ملت، رژیم صهیونیستی را اجباراً به اشغالگری، تجاوزطلبی و جنگ‏های پی‏درپی و توسعه‏طلبانه برای فتح یک فضای حیاتی واداشته است. سراسر تاریخ تجاوزها و اشغال سرزمین‏های دیگر به وسیله رژیم صهیونیستی، از این ویژگی (توسعه‏طلبی) و منطق بی‏رحمانه صهیونیسم سیاسی ناشی می‏شود.

صهیونیسم برای توجیه تصرف غاصبانه‏ فلسطین و برای آنکه هدف‏های توسعه‏طلبانه‏ خود در کشورهای عربی را بپوشاند، به استدلال‏های دینی و تاریخی متوسل می‏شود. توجیه دینی بر پایه پیوندهایی استوار است که دیانت قدیمی یهودی را به سرزمین فلسطین و نیز روابط روحی و معنوی‏ای که معتقدان این دین را به «زمین فلسطین» بسته است، مرتبط می‏سازد.(۶) بهانه تاریخی آنها پایه‏های خود را بر مفهوم حق تاریخی قوم یهود بر فلسطین استوار می‏کند. هرتزل، فلسطین را چنین توصیف کرده است: «میهن تاریخی ما که همواره و با گذشت زمان در یاد و خاطره‏مان زنده است.»

از این رو در توطئه اعلام موجودیت (دولت اسرائیل)، عبارت زمین اسرائیل گهواره ملت یهودی آمده است.(۷)  بنابراین توسعه‏طلبی صهیونیستی در زمان صهیونیسم هرتزلی (۱۹۰۵ـ۱۸۹۵م) رشد کرد.

خصوصیات توسعه‏طلبی صهیونیستی در قطعنامه ویژه‏ای که در کنگره دوازدهم صهیونیستی (۱۹۲۱م) و در مورد مسئله مرزها صادر شد شکل مشخص خود را یافت. کنگره به نام ملت یهود چنین اعلام کرد: «کنگره با احساس از آسایش آگاه شده است که منطقه شرق اردن که ملت یهود به عنوان بخش متممی از زمین اسرائیل به آن می‏نگرد، در منطقه قیمومیت فلسطین مشمول خواهد شد. کنگره خود را ناگزیر می‏بیند که  تأسف خود را اعلام کند، زیرا تا کنون راه‌حل مناسبی برای مرزهای شمالی زمین اسرائیل پیدا نشده است. کنگره همچنین از کمیته اجرایی می‏خواهد که از هیچ اقدامی در آینده کوتاهی نکند تا از صرف‌نظر کردن از یکپارچگی اداری و اقتصادی فلسطین در دو کرانه اردن و فرصت دادن به سیاست ایجاد مناطق نفوذ متعدد جلوگیری شود، زیرا این اقدام، امکانات اسکان و استعمار را که در اختیار توده‏های یهودی جویای کار قرار می‏گیرد، کاهش خواهد داد.»(۸)

رژیم صهیونیستی که خود را کشور قلمداد می‌کند و به صورت کاملاً سیاسی و غیرقانونی به عضویت سازمان ملل متحد درآمده است، قانون اساسی ندارد. این امر دو مسئله را روشن می‌کند: اول اینکه این موضوع ناشی از تعارض عقاید و فرهنگ‌های صهیونیست‌هاست که از سراسر جهان گرد هم آمده‌اند و نقاط مشترک کافی بین ساکنان سرزمین اشغالی وجود ندارد تا بتوانند بر محور آن اشتراک‌ها قانون اساسی را تدوین کنند و دوم آنکه صهیونیست‌ها به خاطر توسعه‌طلبی‌ مرزهای خود را مشخص نمی‌کنند. بارها کشورها و سازمان‌های بین‌المللی از رژیم صهیونیستی خواسته‌اند محدوده خود را مشخص کند، اما اسرائیل از این امر خودداری کرده است.(۹)

رژیم صهیونیستی همواره تلاش کرده تا نیت واقعی خود را در باره الحاق سرزمین‏های اشغال شده به بهانه درخواست مرزهای امن و شناسایی شده پنهان کند. این مرزهای امن از نظر اسرائیل مرزهای تَرک مخاصمه (آتش‌بس) پیش از جنگ ۱۹۶۷م نیست، ولی در عین حال همواره از توضیح مقصود خود در باره‏ مرزهای امن طفره رفته‌ و تنها ادعا می‌کند مقصودش مرزهای جدیدی است که از مرزهای پیشین بزرگ‌تر است.(۱۰)

برخی از مقامات اسرائیل در تفسیر عبارت «مرزهای امن»، اجتهاد  کرده و واژه‏هایی را که در قطعنامه شماره ۲۴۲ شورای امنیت نیامده بود، به کار برده‌اند. «اِبا اَبان» وزیرخارجه وقت رژیم صهیونیستی، عبارت «مرزهایی که بتوان از آنها دفاع کرد» را ابداع کرد و «گلدامایر» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز عبارت «مرزهای پیشگیرانه» را به آن اضافه کرد.

از این اظهارنظرها درباره زمین‏هایی که قصد الحاق آنها را دارند و همچنین الحاق‏های عملی شده در بیت‏المقدس و جولان و ایجاد آبادی‏های یهودی‏نشین در کرانه غربی و بخش غزه و جولان به روشنی برمی‏آید که آنها با به کار بردن این دو عبارت تازه می‌خواهند بگویند که مرزها در قطعنامه تقسیم (۱۹۴۷م) مشخص شده‌اند، ولی آنها مایل‏اند علاوه بر آنها به پشت خط‏های آتش‌بس سال ۱۹۴۹هم دست یازند و دستاوردهای اقلیمی را که به‌زور در تجاوز ژوئن ۱۹۶۷ کسب کرده‏اند، حفظ کنند.(۱۱)

رژیم صهیونیستی به‏ همین دلیل و نیز به خاطر عوامل امنیتی‌ـ اقتصادی مطابق با نظریه‏ «مرزهای امن» که به معنی «مرزهای باز» است، بر شیوه‏ توسعه‏طلبی تدریجی تکیه دارد. این امر، نپذیرفتن مرزهای رسمی را که خلاف تمام قوانین بین‏المللی کنونی است، روشن می‏کند. دلایل امنیتی یا دفاعی ‌اسرائیل که توسعه‏طلبی‏ او را توجیه می‏کنند، بر اساس اندیشه‏های جغرافی‏دان آلمانی «فردریک راتزل» که «قوانین هفتگانه را برای توسعه اراضی کشور» تدوین کرده بود، استوارند. راتزل در این زمینه تا جایی اصرار می‏ورزد که از حد اصرار جنبش نازیسم آلمان هم فراتر می‏رود. این قوانین عبارتند از:

– مساحت حکومت با رشد تمدن ویژه آن زیاد می‏شود.

– رشد حکومت فرایندی است که به دنبال مظاهر گوناگون مربوط به رشد ساکنان آن اتفاق می‏افتد.

– رشد آن قدر ادامه پیدا می‏کند تا به مرحله الحاق و انضمام (سرزمینی دیگر به خود) برسد.

– مرزهای هر حکومتی اعضای پویا و تحت پوشش آن هستند و از آن نگهداری و محافظت می‏کنند.

– حکومت سعی می‏کند مناطقی را که ارزش سیاسی دارند، جذب کند.

– عامل اولیه توسعه‏طلبی برای حکومت اولیه در خارج شکل می‏گیرد.

– تمایل عمومی به توسعه‏طلبی از کشوری به کشور دیگر منتقل می‏شود، سپس افزایش می‏یابد و شدت می‏گیرد.(۱۲)

اصرار اسرائیل به توسعه‏طلبی بهانه‌ای است برای اینکه سرزمینی را به دلایل اعتقادی، دینی و تاریخی بی‏اساس به اشغال نظامی در‏آورد؛ سپس ساکنان آن را از آنجا براند و مهاجران یهودی را از چهارگوشه جهان با تبلیغ «بازگشت به سرزمین موعود»، به جای آنان وارد آن سرزمین کند؛ آنگاه با بسیج عمومی یهودیان جهان در زمینه‏های گوناگون و در همه سطوح تشکیلاتی و حکومتی و ملی، برای دفاع از اسرائیل و توجیه توسعه‌‏طلبی آن، به ساخت شهرک‏ها در سرزمین دیگران بپردازد. در تئوری توسعه‏طلبی صهیونیسم، ارتباط مستحکم بین عقیده‏ دینی و موجودیت سیاسی عامی که «دولت اسرائیل» نامیده می‏شود به حدی رسیده است که هیچ نظریه‏ نژادپرستانه‏ دیگری در جهان با آن برابری نمی‌کند.(۱۳)

به این ترتیب رژیم صهیونیستی به اشغال زمین‏های عربی به دست آمده در جنگ ۱۹۶۷ ادامه داد و کوشید تا با احداث شهرک‏های مهاجرنشین در تمام مناطق اشغال شده، موقعیت خود را تثبیت کند و جهانیان را در برابر کار انجام شده قرار دهد. گروه‏ها و جنبش‏های صهیونیستی در این زمینه کمک‌های فراوانی کردند.

یکی از برجسته‏ترین جنبش‏های صهیونیستیِ پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ که آشکارا خواستار توسعه طلبی صهیونیستی است، «جنبش سرزمین کامل اسرائیل» است. این جنبش از عناصر افراطی احزاب گوناگون صهیونیستی، به‌ویژه «حیروت» تشکیل شده است. پیدایی این جنبش در پی اوج‏گیری موج «شووینیسم» بود و این باور را شیوع داد که فرصتی برای اسرائیل به وجود آمده تا در راه توسعه و گسترش و تحقق هدف‏های استراتژیک و توسعه‏طلبانه صهیونیسم گام بردارد. این جنبش در شعارهای خود عنوان کرد که نباید حتی از یک وجب زمین‏های اشغالی عرب‏ها عقب‏نشینی کرد و خواستار ادامه تأسیس مهاجرنشین‏ها در همه این سرزمین‏ها بود. همچنین شعار «بازگشت صهیون و همه تبعیدیان و اسکان ملت اسرائیل در سرزمین اسرائیل» را سرداد. جنبش این ادعا را مطرح کرد که هدف او بزرگ‏تر از به دست آوردن صلح با عرب‏هاست و هدف او «بازگرداندن ملت اسرائیل به سرزمین اسرائیل و بازگردانیدن سرزمین اسرائیل به ملت آن است».(۱۴)

جنبش‏های توسعه‏طلب دیگری نیز پیدا شدند، از جمله جنبش «گوش ایمونیم» یا «اتحادیه ایمان» که جنبشی افراطی بود و در سال ۱۹۷۴ تشکیل شد. بیشتر اعضای این جنبش از دانش‏آموزان مدرسه‏های دینی وابسته به حزب «مفدال» و دانشجویان دانشگاه «بار ـ ایلان» بودند. شعار این جنبش، «اسکان یافتن در همه بخش‏های اسرائیل» است.(۱۵)

جنبش دیگری به نام «کاخ» هم هست که با «گوش ایمونیم» همکاری می‏کند. این جنبش نیز یک گروه کوچک دینی و فاشیستی و بازمانده اتحادیه تروریستی «دفاع یهودی» است. جنبش «کاخ» با «گوش ایمونیم» در فعالیت‏های اسکان همکاری می‏کند و خواستار راندن جبری و قهری عرب‏ها از فلسطین است.(۱۶)

بهترین دلیل برای فهم ویژگی توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی، پرچم این رژیم است. رنگ آبی بالا و پایین پرچم نشانگر رودهای نیل (مصر) و فرات (عراق) و رنگ سفید با علامت ستاره داوود ـ نشان یهودیان ـ نیز نشانه حکومت بر نیل تا فرات است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الموسوعه الفلسطینیه، «التوسعیه الصهیونیه»، ج ۱ (دمشق: هیئه الموسوعه الفلسطینیه، ۱۹۸۴)، ص ۵۹۱٫

۲ـ کریمیان، احمد، یهود و صهیونیسم (تهران: بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۶)، ص۴۲٫

۳ـ د. عدنان، سید حسین، التوسّع فى الاستراتیجیه الاسرائیلیه (بیروت: دارالنفائس، ۱۹۸۹)، ص ۱۵٫

* David Trletschen.

۴ـ گارودى، روژه، ماجرای اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، منوچهر بیات مختاری (مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴)، ص ۱۴۷٫

۵- http://www.women.org.ir/pages/?cid=5050

۶ـ رزوق، اسعد، اسرائیل الکبرى، دراسه فى الفکر التوسّعى الصهیونى (بیروت: بی نا، ۱۹۶۸)، ص ۱۹ـ۲۴٫

۷ـ الموسوعه الفلسطینیه، ج ۱، همان، ص ۵۹۳٫

۸ـ جریس، صبرى، تاریخ الصهیونیه، ج ۱ (بیروت، بی نا، ۱۹۷۷).

۹ـ  محمود باقری، صهیونیسم و مسئله فلسطین (تهران: قبله اول، ۱۳۸۷)، ص۳۷٫

۱۰ـ شحاته، ابراهیم، الحدود الامنه و المعترف بها (بیروت: بی نا، ۱۹۷۴).

۱۱ـ همان.

۱۲ـ ریاض، د. محمد، الاصول للجغرافیا السیاسیه والجیوبولیتیکا، (بیروت: دارالنهضه العربیه للطباعه والنشر، ۱۹۷۴)، ص ۶۰ ـ ۵۹٫

۱۳ـ د. عدنان، سیدحسین، پیشین، ص ۲۷٫

۱۴ـ الموسوعه الفلسطینیه، «ارض اسرائیل الکامله حرکه»، ج ۱، ۱۹۸۴م، ص ۱۸۱٫

۱۵ـ همان، ص ۵۹۹٫

۱۶ـ همان.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

اصرار اسرائیل به توسعه‏طلبی بهانه‌ای است برای اینکه سرزمینی را به دلایل اعتقادی، دینی و تاریخی بی‏اساس به اشغال نظامی در‏آورد؛ سپس ساکنان آن را از آنجا براند و مهاجران یهودی را از چهارگوشه جهان با تبلیغ «بازگشت به سرزمین موعود»، به جای آنان وارد آن سرزمین کند.

 

 

30نوامبر/16

رژیم صهیونیستی و تغییر هویت فرهنگی شمال آفریقا

 

احمد بروایه

 

مقدمه:

شمال آفریقا یا مغرب بزرگ به کشورهای لیبی، تونس، الجزایر و مغرب اطلاق می‌شود. این منطقه که در میان غرب آسیا، اروپا و آفریقای جنوب صحرا قرار دارد، از دیرباز محل تبادل فرهنگی میان این مناطق و با برخورداری از منابع غنی نفت و گاز‌، منابع معدنی، کشاورزی و شیلات و نیز به عنوان مسیر عبور به اروپا و همچنین آفریقای جنوب صحرا و تأثیرگذاری بر معادلات جهانی، همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ بوده است، به طوری که فینیقی‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، مسلمانان عرب و عثمانی و قدرت‌های استعماری مانند فرانسه‌، بریتانیا، آمریکا و رژیم صهیونیستی همواره سعی بر تسلط بر این منطقه داشته‌اند.

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون با مشکل بزرگی به نام عدم پذیرش از سوی محیط پیرامونی و نیز تهدیدات نظامی مواجه بوده است. این رژیم برای ایجاد موازنه قوا و تحت فشار قرار دادن کشور‌های اسلامی همواره از جنبش‌های تجزیه‌طلب و گروه‌های قومی اقلیت در منطقه حمایت کرده است‌. هدف نهایی این رژیم تجزیۀ جهان اسلام به کشورهای کوچک و تغییر واقعیت‌های میدانی به سمت برتری مطلق خود در غرب آسیاست.

 

بربرها

قوم بربر به صورت قبیله‌ای در مناطق کوهستانی و صحرایی شمال آفریقا زندگی می‌کند. اطلاق کلمه بربر بر آنها در گذشته باعث تمایزشان از اقوام قبطی و سیاه‌پوست می‌شد. آنان این اصطلاح را برای خود انتخاب نکرده‌اند، بلکه بر آنها اطلاق شده است. بربرها در گذشته به دلیل نداشتن احساس پیوستگی، خود را به نام‌های قبیله‌ای خویش می‌نامیدند، اما اطلاق نام بربر بر آنها به دلیل تکلم به زبان واحدِ آمازیغی است. بربرها لغت آمازیغ به معنای انسان آزاده را به خود اطلاق می‌کنند(۱)

جمعیت بربر‌ها بین ۱۳ تا ۳۲ میلیون نفر تخمین زده می‌شود و در حدود ۴۰ درصد جمعیت مغرب‌، ۲۰ درصد جمعیت الجزایر، ۸ درصد جمعیت لیبی و کمتر از یک درصد جمعیت تونس را تشکیل می‌دهند. زبان آمازیغی از حدود ۲۶ لهجه مختلف تشکیل شده است(۲)

 

جنبش بربر

جنبش بربرها با مشخصه‌های قوم‌گرایی، سکولاریسم و عرب‌ستیزی از دهه ۱۹۹۰ تا کنون تبدیل به یک جنبش فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فراملی شده است. این جنبش ظاهراً اهداف تجزیه‌طلبانه ندارد، اما هدف اصلی آن، تغییر هویت عربی اسلامی مغرب به یک هویت قوم‌مدارانه و انزوای مغرب از محیط فرهنگ اسلامی است. بر اساس شواهد موجود رژیم صهیونیستی از لایه‌های تندروی این جنبش حمایت می‌کند.

شکل‌گیری این  جنبش به قرن گذشته بر می‌گردد که فرانسه با حمایت از آن و رجحان دادنش بر دیگر اقوام به عنوان قومی متمایز، تفرقه‌اندازی میان مسلمانان را آغاز کرد. سیاست‌های غلط دولت‌های پس از استقلال و بی‌توجهی آنان  به فرهنگ و زبان واحد،‌ به این تفرقه‌ها دامن زد و لذا یکی از مشخصه‌های اصلی این جنبش، چرخش در مدار فرهنگ فرانسوی است، به گونه‌ای که هم‌اکنون اکثر متفکران و فعالان جنبش بربر آثار خود را به زبان فرانسه منتشر می‌کنند. فعالیت‌های این جنبش در الجزایر با منطقه‌گرایی در منطقه قبائل الجزایر پیوند دارد و این کشور را بالقوه به منظقه‌ای مستعد شورش تبدیل کرده است. از جمله می‌توان به شورش۱۹۸۰ معروف به بهار بربر اشاره کرد که در آن ممانعت از برگزاری مراسم سخنرانی یکی از اساتید در دانشگاه تیزی‌اوزو در مورد ادبیات و شعر بربرها اعتراضات گسترده‌ای را به دنبال داشت.

مورد دوم به بهار سیاه موسوم است که در پی مرگ یک نوجوان در بازداشتگاه پلیس اتفاق افتاد. در مغرب اولین بارقه‌های این جنبش با تأسیس انجمن مغربی پژوهش و تبادل فرهنگی آغاز شد. در سال ۱۹۹۳ جمعیت‌های فرهنگی و نهاد‌های غیر دولتی، میثاق اغادیر را برای وحدت نیروها در جهت اعلام مطالبات خود امضا و نیز چهارچوب جامعی به نام مجلس هماهنگ کنندۀ ملی (CNC) را تدوین کردند. در سال ۲۰۰۰ گروه‌های بربر با صدور بیانیه‌ جدیدی به نام «بیانیه شناسایی آمازیغی بودن مغرب» سطح خواسته‌های خود را بالا بردند. در این بیانیه که اساس خواسته‌های بربرها در مغرب را تشکیل می‌داد، آنان خواهان رسمیت دادن به زبان آمازیغی به عنوان یکی از عناصر تشکیل‌دهنده هویت مغرب و منطقه‌گرایی و… شدند.(۳)

جنبش بربر در حقیقت جزئی از کشمکش میان سکولارها و اسلام‌گرایان است. استعمار فرانسه از ابتدا در پی تفرقه‌اندازی میان مسلمانان در منطقه بود و بر همین اساس آموزش‌های غربی را در مناطق بربرنشین گسترش داد و قوانین قبیله‌ای آنان را به عنوان قومی متمایز، در این مناطق جایگزین شریعت اسلامی کرد. این اقدامات که مانع مشارکت گسترده بربرها در تلاش برای استقلال ملی شد، تأثیر زیادی بر جامعه بربر، خصوصاً الجزایر گذاشت و باعث ایجاد طبقه‌ای در مغرب، به‌ویژه الجزایر شد که بیش از فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی احساس نزدیکی می‌کردند.

نهاد بین‌المللی جنبش بربر در کنگرۀ جهانی آمازیغ به‌صراحت خواهان خروج کشور‌های شمال آفریقا از نهاد‌هایی مانند اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و دیگر نهادهایی گردید که به‌زعم آنها پایه قومی و دینی دارند و به جای مشارکت در این نهادها خواهان گسترش روابط با اتحادیه اروپا و فرانسه هستند. نقطه مهم و علنی تقابل میان این دو طیف در سال ۲۰۰۳ و در پی اقدام برای تعیین رسم‌الخط زبان آمازیغی در مغرب عیان شد. گروه‌های بربر طرفدار استفاده از رسم‌الخط لاتین و اسلام‌گرایان و حزب استقلال طرفدار استفاده از رسم‌الخط عربی بودند. در نهایت دربار مغرب خط باستانی تیفیناغ را که خنثی بود، به عنوان رسم‌الخط رسمی زبان آمازیغی انتخاب کرد.(۴) آنها همچنین بر گزاره‌های تاریخی ما قبل اسلام خود تأکید ویژه‌ای دارند.

 

دولت‌های شمال آفریقا و جنبش بربرها

تعامل دولت‌های شمال آفریقا با این جنبش از ابتدای گسترش آن تا کنون مراحل مختلفی داشته است. در الجزایر بربرها پس از شروع جنگ داخلی میان دولت و اسلام‌گرایان، در دهه ۱۹۹۰ تشکیلات خود را بر اساس انگاره‌های سکولاریسم و هویت بربر سازماندهی کردند. با وجود اینکه گروه‌های بربر در الجزایر در جریان درگیری با گروه‌های تکفیری می‌توانستند متحد حاکمیت باشند، دولت الجزایر که می‌خواست در زمین اسلام و هویت‌ اسلامی با این گروه‌ها مبارزه کند، اتحاد با آنان را مفید ند‌انست، اما در پی افزایش آزادی‌های مدنی، دولت‌های مغرب و الجزایر به تدریج مجبور شدند به مطالبات این گروه‌ها توجه بیشتری بکنند، به‌خصوص اینکه رشد گروه‌های اسلام‌گرا و مخالفت این جنبش با اسلام‌گرایی، آنها را به متحدان بالقوه‌ای برای نظام حاکم تبدیل می‌کند.

 

بربرها و حمایت خارجی

از سال ۲۰۰۷ در کنار نسل قدیمی و معتدل جنبش بربر، نسل جدیدی از فعالان جوان به میدان آمدند که همواره در پی کمک گرفتن از بیگانگان و بین‌المللی کردن این مطالبات برای فشار بر دولت‌های متبوع خود بوده‌اند. این فعالیت‌ها شامل شرکت در کنفرانس‌ها و سخنرانی‌های بین‌المللی در مورد حقوق مردمان بومی و مبارزه با تبعیض نژادی در سازمان‌های وابسته به سازمان ملل و دیگر سازمان‌ها، دعوت از اتحادیه اروپا برای تحریم مغرب و تحت فشار قرار دادن این کشور برای توجه بیشتر به وضع اقلیت‌ها و حقوق بشر و ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی برای جلب حمایت لابی‌های صهیونیستی در جهان است.(۵)  ظاهراً این جنبش به دلیل گفتمان لائیک و ضداسلامی حاکم بر آن با مخالفت‌های گسترده‌ای از سوی احزاب ملی و اسلامی و حتی از سوی بربر‌های مسلمان رو شده و لذا سعی دارد با یاری گرفتن از غرب،  اهداف خود و کشورهای غربی را در جهت نابودی فرهنگ اسلامی دنبال کند.

 

منافع رژیم صهیونیستی در شمال آفریقا

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون به دنبال رخنه در کشور‌های اسلامی بوده است تا از این طریق علاوه بر رهایی یافتن از محاصره کشور‌های اسلامی، از منافع اقتصادی این عادی‌سازی نیز بهره‌مند شود، اما با وجود عادی‌سازی روابط از سوی بسیاری از نظام‌های جهان عرب، مردم این کشورها هنوز هم به رژیم صهیونیستی به دیده دشمن می‌نگرند. این ترس همواره در رژیم صهیونیستی وجود دارد که با روی کار آمدن دولت‌های مردمی در منطقه، امنیت این رژیم به خطر بیفتد.

رژیم صهیونیستی به همین دلیل در شمال آفریقا نیز به دنبال آن است که با نزدیک شدن به جنبش‌های تندروی بربر در میان افکار عمومی این کشورها برای خود وجهه‌ای را ایجاد و از این طریق راه را برای عادی‌سازی روابط باز و با ایجاد گروه‌های فشار، اهرم فشاری را در این کشورها، خصوصاً مغرب و الجزایر برای خود دست و پا کند. این اهرم فشار می‌تواند در سیاست این رژیم به عنوان عامل موازنه‌ای در برابر گروه‌هایی که آنها را تندرو و دشمن می‌داند به کار گرفته شود.

از آنجایی که این جنبش با هویت اسلامی شمال آفریقا مخالف است، بنابراین موفقیت احتمالی این گروه‌ها در ایجاد تغییر نگاه مردم باعث خروج این کشور‌ها از گردونۀ دشمنی با رژیم صهیونیستی می‌شود‌. شایان ذکر است که بخشی از یهودیان ساکن رژیم صهیونیستی، مغربی هستند و این موضوع، علاقۀ این رژیم را برای عادی‌سازی روابط با این کشور بیشتر می‌کند. عادی‌سازی روابط در سطح مردمی می‌تواند علاوه بر امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی، زمینه‌ساز همکاری‌های اقتصادی با کشورهای شمال آفریقا و باز شدن بازارهای جدید برای صهیونیست‌ها و رشد تجارت و رونق اقتصادی آن‌ شود.

 

نگاه رژیم صهیونیستی به بربرها

بخش تندروی جنبش بربرها به دلیل افکار رادیکالی در نفی هویت ‌اسلامی منطقه و تأکید بر هویت پیش از اسلام و نزدیکی به فرهنگ و سبک زندگی غربی و خصوصاً  فرانسوی گزینه مناسبی برای نفوذ رژیم صهیونیستی است، از این رو تلاش برای ایجاد رابطه میان رژیم صهیونیستی و بربر‌ها را می‌توان در راستای تلاش این رژیم برای عادی‌سازی رابطه با مغرب در سطح رسمی از طریق ایجاد گروه‌های فشار ارزیابی کرد. در سطح مردمی نیز این رژیم قصد دارد با نشان دادن چهره‌ای دموکرات و طرفدار حقوق بشر و حامی بربرها زمینه دور کردن آنها‌ از فرهنگ اسلامی را فراهم و ذهنیت مثبتی را در باره این رژیم در افکار عمومی ایجاد کند.

«بروس‌وایتزمن» پژوهشگر مرکز تحقیقات خاورمیانه (موشه‌دایان) وابسته به دانشگاه تل‌آویو که به مراکز تصمیم‌سازی این رژیم نیز نزدیک است و مقالات زیادی در زمینۀ بربرها دارد، در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۰ نوشت که حمایت اسرائیل از جنبش بربرها جزئی از سیاست اسرائیل برای مقابله با نیروهای «دشمن» در مقابل عناصر «معتدل» در منطقه است. از دید وایتزمن رابطۀ اسرائیل با مغرب امتداد رابطه با محیط پیرامونی است. او حمایت از عناصر غیرعربی در منطقه خاورمیانه را اقدامی برای ایجاد توازن در این کشورها و کاهش فشار از کشورهای عربی که آنها را دشمن خود و رادیکال می‌خواند، می‌داند. وایتزمن در مقاله‌ دیگری عنوان می‌کند که اهتمام مجموعه‌ای کوچک از بربرها به فرهنگ اسرائیل و تاریخ یهود و خصوصاً روابط قدیمی میان یهودیان و بربرها در زمان‌های قدیم موجب می‌گردد که به اسرائیل به عنوان متحدی در برابر گروه‌های قومی و اسلامی نگاه شود که به‌زعم نویسنده، مخالف سیطره فرهنگی عربی اسلامی است.(۶)

 

اقدامات رژیم صهیونیستی و بربرها

«از بین تمام کسانی که در طول تاریخ به این منطقه آمده‌اند، فقط یهودیان بودند که به صورت مسالمت‌آمیز وارد شدند». این جمله‌ای است که از جانب فعالان بربر در سال ۲۰۰۷ در  مانیفست جنبش آمازیغی بیان شد و نشان‌دهندۀ دیدگاه آنها‌ به صهیونیسم و سعی در مخدوش کردن چهره اسلام است. آنها با تجلیل از  یک ملکه‌ بربر ـ و به‌زعم آنها یهودی که با مسلمانان به مبارزه پرداخت و در متون اسلامی به ساحره معروف است ـ سعی دارند بر «نقاط مشترک» خود و رژیم صهیونیستی تکیه کنند.

از ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی جناح‌های رادیکال جنبش بربر به‌تدریج به رژیم صهیونیستی نزدیک شدند. در همین راستا در سال ۲۰۰۷ در شهر اغادیر، انجمنی با نام انجمن دوستی یهودی آمازیغی تأسیس شد و یکی از فعالان سیاسی آمازیغی به نام احمد الدغرنی، رئیس حزب منحله دموکرتیک آمازیغی به رژیم صهیونیستی سفر و با مقامات صهیونیست از جمله وزیر امور خارجه وقت (تیسیبی لیفنی) دیدار کرد. او در دسامبر همان ‌سال در یک کنفرانس علمی در تل آویو هم شرکت و در سال ۲۰۰۹ اعلام کرد که رابطه با اسرائیل یکی از ابزارهای دفاع از خود در برابر هجومی است که قوم‌گرایان عرب و اسلام‌گرایان افراطی بر ضد ما به راه انداخته‌اند. در این سال ۱۸ استاد دانشگاه بربر در دوره‌ای آموزشی که در باره تاریخ هولوکاست توسط موسسه «یادفاشیم» در بیت‌المقدس برگزار شد شرکت کردند.(۱۰) همچنین عده‌ای از فعالان بربر در سال ۲۰۱۱ جمعیت مغربی مبارزه با نژادپرستی و ضد «سامی‌گرایی» را تأسیس و اعلام کردند که تورهایی را برای سفر به اسرائیل راه اندازی خواهند کرد تا مردم مغرب علاوه بر زیارت اماکن مقدس خود با یهودیان بربر هم بیشتر آشنا شوند.(۷)

نتیجه‌گیری

جنبش بربرها از سال ۲۰۰۷ و در حالی که دولت‌های مغرب و الجزایر به حقوق و خواسته‌های این قوم توجه نشان دادند، به چالش با هویت اسلامی و عربی منطقه پرداخت. ریشه‌های این رویکرد به مدت‌ها قبل و به دوران استعمار بر می‌گردد. مهم‌ترین عامل قدرت پیدا کردن این جنبش حمایت‌های غربی از آنها‌ست. رژیم صهیونیستی هم تلاش می‌کند با حمایت از این جنبش، برای خود جای پایی در جهان اسلام ایجاد و در منطقه شمال آفریقا نفوذ کند.

اکثر مردم بربر شمال آفریقا مسلمان‌اند و نقش بسیار زیادی در جریان آزادی کشور‌های خود از استعمارگران ایفا کرده‌اند. این جنبش‌ علاوه بر موارد فوق قصد دلسرد کردن مردم مسلمان منطقه نسبت به اسلام را نیز دارد. از این رو بسیاری از شخصیت‌های بربر و عرب به این جنبش به عنوان مزدوران بیگانه نگاه می‌کنند. جلوگیری از گسترش روزافزون این جنبش در گرو اتحاد گروه‌های مختلف ملی، اسلامی و معتدل برای حفظ مغرب عربی در چهارچوب عربی اسلامی آن و حل مشکلات زبانی و قومی در این منطقه به صورتی عادلانه است.

 

منابع:

۱- قیم، بهادر، بربرها یا آمازیغ، مجله گروه تخصصی تاریخ، شماره پنجم و ششم، سال ۱۳۸۳، صفحات ۱۴۳-۱۵۲

.Weitzman, Bruce Maddy, The Berber identity movement and the challenge to North African states, Austin, University of Texas press, 2010

۲-عزوز، احمد و خاین، محمد، العداله اللغویه فی المجتمع المغاربی بین شرعیه المطالب و مخاوف التوظیف السیاسوی، دوحه، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات ، ۲۰۱۴

۳- همان و همچنین: مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات ، ۲۰۱۱

۴- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱ و همچنین: Weitzman, Bruce Maddy, The Berber identity movement and the challenge to North African states, Austin, University of Texas press, 2010

۵- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱

۶- Weitzman, Bruce Maddy, Morocco’s Berber and Israel, Middle East Quarterly, 2012, pages 79-85

۷- مصباح، محمد، الامازیغیه فی المغرب: جدل الداخل و الخارج، سلسله تقیم حاله، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، ۲۰۱۱

 

سوتیترها:

۱٫

رژیم صهیونیستی از ابتدای پیدایش تا کنون با مشکل بزرگی به نام عدم پذیرش از سوی محیط پیرامونی و نیز تهدیدات نظامی مواجه بوده است. این رژیم برای ایجاد موازنه قوا و تحت فشار قرار دادن کشور‌های اسلامی همواره از جنبش‌های تجزیه‌طلب و گروه‌های قومی اقلیت در منطقه حمایت کرده است‌.

 

 

۲٫

هدف نهایی  رژیم صهیونیستی تجزیۀ جهان اسلام به کشورهای کوچک و تغییر واقعیت‌های میدانی به سمت برتری مطلق خود در غرب آسیاست.

 

30نوامبر/16

مهدویت در اندیشۀ شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر

مهدویت در زلال اندیشه فرزانگان

 

واحد پژوهش مرکز تخصصی مهدویت

مهدویت به عنوان اندیشه‌ای متعالی و مترقی که برخاسته از متون دینی و اصل آن منطبق با فطرت، آرمان‌ها و اندیشه‌های کلان موعودگرایان و مکاتب مهم انسانی است، شایسته تحقیق بسیار است و امکان بهره‌گیری از این آموزه در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی وجود دارد. نگاه بزرگان و علمای فرهیخته نیز در این مورد بسیار قابل توجه است.

در این سلسله مقالات اندیشه بزرگان در موضوع مهدویت را بررسی خواهیم کرد. البته این مقالات صرفاً توصیفی و گزارشی نیستند، بلکه مستندات تکمیلی نیز در قالب مباحث بزرگان در موضوع مهدویت، مباحث انقلاب‌های اسلامی و نظریات مربوط به معادلات جهانی در سال‌های اخیر بررسی و توشه‌های علمی و عملی و کاربردی مناسبی از کلام بزرگان ارائه خواهند شد.

شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ هجری قمری در کاظمین دیده به جهان گشود. از پنج سالگی به مدرسه رفت و در یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران، نبوغ شگفت‌انگیز و استعداد سرشار خدادادی او حیرت آموزگاران و همکلاسی‌هایش را برانگیخت و اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او را به مدرسه کودکان تیزهوش بفرستند.

در دوران تحصیل با وجود استعداد و نبوغ فوق‌العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل، مطالعه، مباحثه و تحقیق می‌پرداخت، تا آنجا که در سن بلوغ، مجتهد شد و از مجتهد دیگری تقلید نکرد.(۱)

کلاس درس این متفکر بزرگ در حوزه علمیه نجف با وجود تدریس علمای طراز اول، کلاسی متفاوت و دارای جذابیت‌های خاصی بوده است. ایشان شاگردان بزرگی را هم پرورش داد. وی با وجود درخواست مدارس ممتاز آمریکا برای تدریس به آن کشور پاسخ منفی داد.

 این شهید بزرگوار در عرصه تألیف هم درخشش فراوان داشته است. نکته مهم در کتب ایشان آن است که متناسب با نیاز زمان و شبهات مطرح در جوامع اسلامی نگارش یافته است.

نمونه‌هایی از آثار ایشان:

۱ـ فدک فی التاریخ (فدک در تاریخ).

۲ـ غایه الفکر فی علم الاصول.

۳ـ فلسفتنا (فلسفه ما).

۴ـ اقتصادنا (اقتصاد ما).

۵ـ الاسس المنطقیه للاستقراء.

 

فعالیت‌های سیاسی اجتماعی

شهید صدر پیوند زیبایی بین مباحث دینی و مسائل سیاسی‌ـ‌‌اجتماعی برقرار کرد که برخی از فعالیت‌های ایشان را بر می‌شماریم:

 

تشکیل حزب دعوت اسلامی
آیت‌الله صدر اساسنامه‌ای را بر اساس اعتقادات دینی برای حزب دعوت تنظیم کرد. حزب دعوت به فعالیت خود پرداخت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، پنج سال بعد از تأسیس حزب، بنا به مصالحی خود را از آن کنار کشید، اما به دیگر اعضای حزب توصیه کرد که به کار خود ادامه دهند و او نیز پشتیبان آنان خواهد بود.
حمایت از امام خمینی

سیدمحمدباقر صدر، نهضت امام خمینی در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی می‌دانست، بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام در سال ۱۳۴۲ش. آن را تحت نظر داشت و از امام و حرکتش حمایت می‌کرد.
در تاریخ ۹ جمادی‌الثانی قمری ۱۳۸۵، امام خمینی از ترکیه به نجف اشرف منتقل شد. ورود امام به حوزه علمیه نجف، جنب و جوشی در آن ایجاد کرد. علما و روحانیون نجف در باره استقبال از امام نظرات مختلفی داشتند. آیت‌الله صدر با اشتیاق تمام به همراه عده‌ای از علمای دیگر در مراسم استقبال و پیشواز از امام شرکت و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد. در تمام سیزده سال اقامت امام در نجف، سیدمحمدباقر با ایشان ارتباط داشت و به امام عشق می‌ورزید، عشقی که تا آخر عمر در بین او و امام پایدار بود.(۲)

آیت‌الله صدر از حامیان صادق امام خمینی و انقلاب اسلامی بود. امام در پاریس بود که سیدمحمدباقر صدر طی نامه‌ای پیشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی ایران اعلام و از مقام شهدای انقلاب تجلیل کرد. همین فعالیت‌ها بود که ملت مسلمان عراق را به سوی حمایت از مردم ایران سوق داد و رژیم آمریکایی صدام حسین را خشمگین کرد.

در شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یعنی شب پیروزی شکوهمند مردم مسلمان و انقلابی ایران به رهبری امام، آیت‌الله صدر در مسجد جواهری نجف اشرف به منبر رفت و برای مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامی ایران و نقش امام خمینی در احیای اندیشه‌های دینی و اصلاح امت اسلام سخن گفت و تکلیف مردم عراق را در برابرحکومت ضد دینی بعثی معین و آنان را به قیام دعوت کرد. فردای آن شب، مردم عراق به دعوت رهبر خود و برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی در بسیاری از شهرهای عراق راه‌پیمایی کردند.

از دیگر کارهای آیت‌الله صدر در جهت حمایت از انقلاب اسلامی ایران، تألیف سلسله کتاب‌های «الاسلام یقود الحیاه» در شش جلد بود که شامل بحث‌هایی چون قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، منابع قدرت دولت اسلامی، اقتصاد جامعه اسلامی و … می‌شود.

 

مرجعیت
دوران مرجعیت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، پس از وفات آیت‌الله حکیم (۱۳۹۰ق.) آغاز شد و بسیاری از مردم عراق از او تقلید کردند. در سال ۱۳۹۴ ق. رژیم بعث عراق، پنج تن از شاگردان و مریدان صدر، یعنی شیخ عارف بصری، سید عزالدین قبانچی، سید عمادالدین طباطبایی تبریزی، حسین جلوخان و سید نوری طعمه را دستگیر و اعدام کرد. این شهیدان طلایه‌دار شهدای انقلاب اسلامی عراق بودند.

 

تحریم پیوستن به حزب بعث

بر اساس سیره مستمر علمای شیعه، آنان همواره وارد عرصه مبارزه با استعمار و استبداد می‌شدند. فتوای میرزای شیرازی در مقابل استعمار انگلیس از این نمونه‌هاست. شهید صدر هم با صدور فتوایی مبنی بر تحریم پیوستن به حزب بعث، این حزب  را با چالش جدی روبرو کرد.
شهادت
«ابو سعید» رئیس سازمان امنیت نجف با عده‌ای از مزدوران امنیتی، آیت‌الله صدر را دستگیر و به‌سرعت از نجف به بغداد منتقل کرد. آیت‌الله صدر این بار می‌دانست که دیگر برنخواهد گشت، چون وقتی ابوسعید جنایتکار گفت: «آماده باشید به بغداد برویم!» آرام گفت: «من خیلی وقت است که آماده شهادتم.»

فردای آن روز، حکومت جبّار بغداد، اقدام به دستگیری بنت‌الهدی کرد چون بیم داشت که او مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت و رژیم را رسوا کند.

برزان ابراهیم، برادر ناتنی صدام و رئیس سازمان امنیت کشور، در زندان از آیت‌الله صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد تا آزاد شود، و گر نه کشته خواهد شد.

آیت‌الله صدر این خواسته را رد کرد و گفت: «من آماده شهادتم، هرگز خواسته‌های غیرانسانی و ضددینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من همان است که انتخاب کرده‌ام.»

وقتی که مزدوران بعثی از منصرف کردن آیت‌الله صدر و خواهرش مأیوس شدند، آن دو مظلوم را در روز سه شنبه ۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۰۰ (۱۹ فروردین ۱۳۵۹) زیر شکنجه به شهادت رساندند. جنازه آن دو شهید در جوار مرقد امام علی«ع» در آرامگاه خانوادگی «شرف‌الدین» به خاک سپرده شد.(۳)

آمنه بنت‌الهدی صدر یکی از زنان دانشمند، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود که در مسیر جهاد و مبارزه با برادرش سید محمد باقر همگام و سرانجام سرنوشت هر دو به شهادت و سعادت ابدی ختم شد.

امام خمینی در پیامی به مناسبت شهادت مظلومانه آن دو شهید نوشت:

«مرحوم آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی

به درجه رفیعه شهادت رسیدند.»

 

نگاهی کلی به آثار آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در بحث مهدویت:

مباحث اصلی ایشان در موضوع مهدویت در مجموعه‌ای به نام «موسوعه الامام‌المهدی»

در چهار جلد فراهم شده است:

جلد اول: غیبت صغری

جلد دوم: غیبت کبری

جلد سوم: تاریخ ما بعد الظهور

جلد چهارم: یوم الموعود

قبل از فراهم شدن این موسوعه، نوشتاری با نام «بحث حول المهدی» تهیه شده است که آقای احمد علم‌الهدی بر آن مقدمه و شهید صدر بر آن تقریظ نوشته‌اند. این کتاب با نام «انقلاب مهدی و پندارها» ارائه شده است.

 

محورهای بحث مهدویت (قسمت اول):

ایشان در این بخش ابتدا به طور اعم نگاه موعودگرایانه اسلام را در این زمینه تبیین و تفسیر می‌کند و انحرافات راه یافته در آن را متذکر می‌شود و سپس به‌طور اخص شخصیت حضرت مهدی و کارکردهای ایشان در دوران غیبت را حتی از طریق بیان ماهیت مهدویتِ شیعی بیان می‌کند و کارکردها و فواید مهدویت و امام موجود، ولی پنهان را از آغاز بحث خود مهم می‌داند و این موضوع را به صورت فرعی نمی‌آورد.

 

فطری خواندن مهدویت

این اعتقاد اختصاصی به اسلام و تشیع ندارد، بلکه نوعی الهام فطری است. حتی گروه‌هایی مانند ماتریالیست‌ها که امور غیبی را انکار می‌کنند، به عنوان تحقق روزی که تناقض‌های جهان مرتفع و ثبات، صلح و امنیت برقرار می‌شود، به این امر فطری  معتقدند.(۵)

 

مهدویت به عنوان یک عقیده زنده، بالنده:

شهید صدر معتقد است که اگر مهدویت را فقط آرمانی مربوط به آینده بدانیم، نادرست است، بلکه باید آن را کارآمد برای زمان حال بدانیم.

ایشان نگاه تسلی‌بخش و احساسیِ صرف به این موضوع را هم نقد می‌کند. همین نگاهی که هنوز هم در مورد کل اهل‌بیت«ع» در بخشی از مردم وجود دارد و کارکرد اصلی و حقیقیِ مکتب اهل‌بیت«ع» را تضعیف می‌کند.

اثر وجودی این ایمان و باور تنها این نیست که در مقابل ناامنی‌ها، پریشانی‌ها و دردها انسان را تسلی بدهد و نگرانی‌های درونی او را آرام کند. اسلام، مهدی را حقیقتی که باید بعد از این در عالم درک شود معرفی نمی‌کند و او را به عنوان یک حقیقت نامعلوم که باید بعد از این در جهان صورت وقوع به خود بگیرد، وعده نمی‌دهد بلکه او را حقیقتی واقعی، موجود، پایدار و زنده معرفی می‌کند که هر آن انتظار انقلابش را داریم.(۶)

ایشان مهدویت را موتور محرکه و انگیزه‌ای قوی برای ایجاد جنبش و برقراری اصلاح در جامعه معرفی می‌کند. از آنجا که عدالت در عالم اصل و ظلم و ناهنجاری خلاف اصل است، مهدویت در واقع مسیر اصلی و حقیقی عالم را که همان عدالت است، نشان می‌دهد. این آموزه در واقع نسخه‌ای پیشین برای آرمان جهانی عدالت و تحقق جامعه ارزشی‌ای است که مکاتب مختلف به دنبال آن هستند و هنگام تحقق آن خواهند دانست که این همان آرزو و هدف عالی آنها‌ست.

مسئله دیگر احساس وجود و حضور امام مهدی«عج» در کنار انسان‌ها و جوامع است. امام خود نیز منتظر این لحظه‌ و در شادی و غم انسان‌ها شریک است. این احساس و واقعیت متعالی باعث می‌شود که این عقیده از حالت خیال و احساس صرف خارج و به یک برنامه مؤثر و سازنده تبدیل شود.

 

مفهوم غیبت

مفهوم غیبت امام زمان«عج» تفسیرهای مختلفی دارد که نوع برداشت‌های متفاوت از روایات مربوط به غیبت برمی‌گردد. ما در اینجا سه احتمال را بیان می‌کنیم:

اول: پنهان بودن جسم(۷)

دوم: پنهان بودن عنوان(۸)

سوم: پنهان بودن جسم یا عنوان به تناسب شرایط(۹)

شهید صدر غیبت را به معنی حضور امام در بین مردم می‌داند. فقط به گونه‌ای است که امام نمی‌خواهد خود را معرفی کند و به صورت ناشناس زندگی می‌کند، ولی کارکردهای کامل خود را دارد.(۱۰)

 

انتظار فرج به مثابه بخشی از فرج

ایشان کارکردهایی را برای انتظار توصیف می‌کند، از جمله انتظار را عامل تقویت اندیشه رهبری عدالت جهانی و تحقق نابودی ستم می‌داند. مسلماً یکی از اهداف و برنامه‌های فرج همین است.(۱۱)

 

شبهه‌شناسی و ریشه‌یابی شبهات

ایشان علاوه بر پاسخ به شبهات رایج در مباحث مختلف مهدویت خاستگاه آنها را هم بررسی می‌کند.

با تحلیل و جمع‌بندی کلمات ایشان می‌توان موارد زیر را به عنوان برخی از خاستگاه‌های شبهات برشمرد:

 

استبعاد عاملی برای انکار اصل مطلب

برخی با وجود داشتن اعتقادات دینی و اسلامی به دلیل دور از ذهن شمردن وجود فعلی حضرت مهدی و مباحث مربوط به حیات، طول عمر و… به انکار اصل آن می‌پردازند.

این افراد به دلیل بعید شمردن تشکیک در فلسفه و هدف زنده نگهداشتن امام برای اهداف آینده جهان، باز هم منکر اصل موضوع می‌شوند.

همچنین بعید شمردن اینکه با روایات و منابع دینی بتوان این مسئله را اثبات کرد و این گزارش‌ها و روایات تاریخی را دلایل کامل ندانسته‌اند.

مبنا قراردادن و مسلم گرفتن مکاتب و ایسم‌هایی که در دنیای امروز رواج دارند، مانند نظریات مربوط به حرکت تاریخ و مسائل جامعه شناسانه.

شهید صدر معتقد است که به دلیل این نوع نگاه برخی به انکار تحول عظیم با محوریت موعود پرداخته و این تحولات را منافی قوانین و علوم رایج دانسته‌اند.

 

مرعوب شدن در برابر نظام سلطه و قدرت‌های جهانی و ساختارهای ناعادلانه

این احساس رعب باعث می‌شود که عده‌ای در امکان تغییر در ساختارهای ظالمانه و نظام سلطه و برقراری عدالت جهانی تشکیک کنند.

نکته قابل تأمل و یادآوری این است که این دقت و دغدغه ایشان، همچنان برای زمان ما هم مفید و برای مردم و مسئولان در مباحث مقاومت و جهاد و تعاملات بین‌المللی الگوست، زیرا برای تحقق انتظار حقیقی حضرت مهدی و امید به صدور نهضت اسلامی و انقلاب مهدوی ایران، لازم است این احساس رعب کنار گذاشته شود. مرعوب شدن در برابر توانایی‌های علمی و اقتصادی نظام سلطه باعث می‌شود که فکر تحول، مقاومت و زمینه‌سازی برای جهانی شدن اسلام تضعیف شود.(۱۲)

در این قسمت بخشی از سخنان ایشان را در این موضوع بیان می‌کنیم:

این شبهات، تنها محصول یک پژوهش فکری نیستند، بلکه عامل روانی نیز در آن دخالت دارد و آن هیبت و عظمتی است که از فساد، ظلم و جنایت در نظر اینان جلوه کرده و نومیدی و یأسی که از تغییر و دگرگونی آنان را فراگرفته است.(۱۳)

حرکت عملی و مجاهدانه خود شهید صدر در برابر نظام سلطه و از جمله دیکتاتوری صدام هم در همین راستا قابل فهم است.(۱۴)

 

ترکیب نگاه فلسفی ـ  علمی (تجربی) ـ دینی

ایشان در موارد مختلفی ـ که در موسوعه ایشان هم مشهود است ـ به صورت تطبیقی از نکات و تحلیل‌های منطقی و فلسفی در کنار یافته‌های علمی بهره می‌گیرد. در اینجا به عنوان نمونه اول بحث طول عمر را از دیدگاه ایشان بیان می‌کنیم:

وی برای بررسی و پاسخ شبهات مهدوی از تمام ظرفیت‌های علمی‌ـ‌فلسفی بهره می‌گیرد، بدین معنا که به عنوان نمونه در بحث طول عمر با تحلیل مباحث علت و معلول و امکان عقلی تقویت حیات، نگاهی عقلی و فلسفی را ارائه می‌کند. در عین حال از نتیجه تحقیقات زیستی و تجربی در راستای پاسخ به شبهات بهره می‌گیرد و همزمان از قواعد علم منطق و استقراء و شیوه استنتاج هم استفاده می‌کند.

وی امکان طول عمر و نیز جوان ماندن و تأخیر در پیری سلول‌ها و بدن را از نظر علمی بررسی و این نکته را به عنوان احتمال مطرح می‌کند که حتی ممکن است عوامل درونی پیری را بیابیم و مهار کنیم(۱۵) و نیز عوامل اجتماعی، زیستی و بیرونی هم قابل کنترل هستند. در کنار بیان این نکات علمی ایشان به بحث نوع تأثیر علل و معلول‌ها در طبیعت می‌پردازد و این نکته را دقیقاً بیان می‌کند که حتی بر اساس فلسفه جدید هم، دیرزیستی و تأخیر در پیری قابل اثبات و حتی سازگارتر هم هست، زیرا بر مبنای این فلسفه کنار هم قرار گرفتن عوامل و پدیده‌ها می‌تواند اتفاقی باشد و لزوماً قاعده و قانون معین و تأثیر و تأثری را نتیجه ندهد. مثلاً در کنار هم قرار گرفتن برخی از مواد و شرایط باعث سوختن، آتش گرفتن و تبادل حرارت می‌شود، ولی بر اساس اعجاز گاهی این سوختن محقق نمی‌شود مثل ماجرای آتش و حضرت ابراهیم. همین استدلال می‌تواند طول عمر در مهدویت را بر اساس حکمت الهی توجیه کند که در برخی موارد پیری و نزدیک شدن به مرگ محقق نمی‌شود.(۱۶)

البته نگاه به موارد طول عمر در گیاهان، جانوران و برخی موجودات دیگر و نیز نمونه‌های انسانی مانند حضرت نوح هم مورد توجه ایشان قرار گرفته است که این هم در راستای استقرا و بهره‌گیری از نکات منطقی در تحلیل قوانین علمی است.

نمونه دوم: ایشان در بحث امامت در کودکی هم به بیان استدلال تاریخی می‌پردازد و در این راستا هم از استقرا تاریخی بهره می‌برد. نمونه قبلی از امامت در کودکی در شیعیان وجود داشته است. ایشان از فضای عمومی و خاص دوران کودکی امام زمان هم یاد می‌کند و می‌گوید بزرگان جامعه و حکومت و… نتوانستند به تضعیف شخصیت ایشان بپردازند، در حالی که اگر امکان تخریب ایشان از نظر علمی و توانایی‌های دیگر بود، این کار بسیار راحت‌تر از این بود که با ادعاهای یک شخص بزرگسال برخورد شود. مسلماً اگر دروغ و فریبی در بین بود با توجه به کودکی ایشان، رسوا کردن برای جامعه کار آسان‌تری بود، در حالی که چنین چیزی واقع نشده است و باز هم به دنبال دستگیری و قتل ایشان بوده‌اند.

در بحث دوران غیبت صغری و نایبان چهارگانه هم ایشان از دلایل تاریخی و سندشناسی تاریخی بهره می‌گیرد و می‌گوید نامه‌های صادر شده از سوی امام، همگی خط و انشای واحد دارند و تناقض و تزلزلی در آنها دیده نمی‌شود و اگر چنین بود مسلماً در بین مردم و خصوصاً عالمان و متخصصان فن آشکار می‌شد.(۱۷)

این بحث شهید صدر هم برای وضعیت فعلی ما بسیار کارآمد است، زیرا اخیراً شبکه‌های رسانه‌ای معاند و ملحد یا ضد شیعی با برگزاری بحث‌های به اصطلاح کارشناسانه سعی دارند شخصیت نایبان را زیر سئوال ببرند و این‌گونه القا کنند که این افراد با نوعی تبانی و فریب، وجود امام و ارتباط خود با ایشان را به صورت کذب ادعا کرده‌اند، در حالی که با این روش سندشناسانه و گزارش‌های فراوان تاریخی می‌توان پاسخ به این شبهات را در دسترس عموم قرار داد.

 

پاسخ‌گویی بر اساس مبانی دیگران

با اینکه شهید صدر خود یک عالم دینی و مجتهد شیعی است، اما در جای خود بحث‌ها را با نگاه کلی‌تر بیان می‌کند. به عنوان نمونه در مقام تقریر طول عمر امام زمان، وقتی در برابر شبهات دیگران قرار می‌گیرد، به دلیل تسلط بر مبانی شبهه‌افکنان، از همان مبانی بهره می‌گیرد.

ایشان چنین بیان می‌کند: «یک مصلح جهانی در همان شرایطی که به دنیا می‌آید، نشو و نما می‌کند و تجربیات علمی و عملی او محدود خواهد بود، ولی اگر عمر طولانی داشته باشد و تولد او نزدیک به زمان پیامبر باشد، هم آشنایی و انس بیشتری با منابع خالص و واقعیِ اسلام دارد و هم در طول مدت عمر خود تجربیات و تحولات او را پخته‌تر و آگاه‌تر می‌کند و هم چون در غیبت است و دخالت مستقیم و آشکاری در جامعه ندارد، رنگ پذیری هم نخواهد داشت.»(۱۸)

شهید صدر در اینجا ماجرای اصحاب کهف را مثال می‌آورد که گذشت زمان بر آنها و دیدن تحولات عظیم در جامعه باعث شد به صورت عینی کوچک بودن نظام‌های ظالمانه و امکان نابودی و شکست آنها را ببینند.

البته نگاه ما به اهل‌بیت«ع» و مقام بلند آنان نیاز به این نوع تحلیل‌ها را مرتفع می‌سازد. این نکته را هم اضافه کنیم که در همان عمر محدودی هم که پیامبر و امامان قبل داشتند، گاهی جریان‌های سیاسی و فکری زیادی پدید می‌آیند و تغییرات عمیقی در رفتار و سبک زندگی مردم مشاهده می‌شود، از جمله تحولات بزرگی که امیرالمؤمنین«ع» در طول زندگی خود در بین مسلمانان دیدند و گاهی در نهج‌البلاغه از این تغییر زمانه و یاران شکوه کرده‌اند.

بدیهی است که به دلیل خودساختگی و شخصیت قدسی اهل‌بیت«ع» این مسائل کوچک‌ترین تغییر منفی و تزلزل و تردیدی در آنها نسبت به آرمان‌ها و اهداف الهی ایشان ایجاد نمی‌کرد.

در شماره بعد این مطلب را پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ مباحث الاصول، مقدمه، ص ۵۲.

۲ـ شهید صدر بر بلندای اندیشه و جهاد، ص ۳۹.

۳ـ شهید صدر بر بلندای اندیشه و جهاد، ص ۱۴۴.

۴ـ صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۵۷.

۵ـ بحث حول المهدی، ص ۱۴٫

۶ـ همان، صص ۱۵ـ۱۷٫

۷ـ بر اساس برداشت از روایات «یفقد الناس امامهم یشهد الموسم فیراهم و لایرونه» (امام صادق علیه السلام): الغیبه شیخ طوسی ص ۱۶۱، حدیث ۱۱۹٫

۸ـ برداشت دیگر از روایات موجود در منابع روایی: کمال الدین و تمام انعمه ، ج۱، ص ۱۴۴، باب ۵، حدیث ۳٫

۹ـ آیت‌الله صافی گلپایگانی، پاسخ به ده پرسش، ص ۶۷٫

۱۰ـ همان ، ص ۱۷٫

۱۱ـ بحث حول المهدی ص ۱۶٫

در این روایات، انتظار فرج به عنوان عامل فهم و معرفت افزایی و نیز آمادگی و تحقق بخشی از فرج خوانده شده است.

۱۲ـ فرمایش‌های مقام معظم رهبری در این باره:

آمریکا هیچ غلطی نمی‌‌تواند بکند. سی سال دولت آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه ملت ایران توطئه کرده، ضربه زده، تدابیر گوناگون اندیشیده، هر کار توانسته کرده، نتیجه این رویارویی، بالندگی هر چه بیشتر ملت ایران، پیشرفت هر چه بیشتر جمهوری اسلامی، قدرت روزافزون این کشور و نظام بوده است. سخنرانی در تاریخ ۱۲/ ۸ / ۸۸٫

باید در این میدان کمر‌ها را محکم ببندید و از دشمن هم نترسید، هیچ ترسی از دشمن نداشته باشید. نترسید از اینها، مرعوب نشوید، اینها کاری نمی‌‌توانند بکنند. سخنرانی در تاریخ ۸/۱۲/۸۴٫

همچنان که امام فرموده بود، مسئولین و ملت باید از قدرت‌ها نترسند؛ از آمریکا نترسند؛ از دشمنی‌ها نترسند و به خدا اتکا کنند. سخنرانی در تاریخ ۲۴/۱۲/۷۱٫

۱۳ـ بحث حول المهدی ص ۲۱٫

۱۴ـ پاسخ شهید صدر به نامه تهدیدآمیز صدام:

وی در پاسخ به نامه تهدید‌آمیز صدام تأکید کرد، گمان کردی با مرگ مرا می‌ترسانی مگر نه این است که مرگ یکی از سنت‌های خداست که آیه شریفه می‌فرماید: «کلا علی حیاضه واردون» همه باید به سرای او وارد شوند. مگر نه این است که مرگ به دست ظالم‌ها و ستمکاران افتخاری است… تصور می‌کردم گفتار مرا خواهید فهمید و به آن خواهید اندیشید و به موعظه اینجانب که شفاف و صادقانه بود و آنچه را که صلاح تو بود، به کار خواهی بست.

تو مثل یهودیان و دنباله‌روان شیطان و دشمنان خدای رحمان، جنگ بی‌رحمانه‌ای را به راه انداختی.

وی ادامه می‌دهد: این را بدان با کشتن من سودی نخواهی کرد، چون همچون کوه ایستاده‌ام و هرگز سر تسلیم فرود نخواهم آورد و به کسانی که تو را فرستادند بگو صدر مرگ را ترجیح می‌دهد بر پذیرفتن آنچه تو می‌خواهی و بدان پس از کشتن من، مرگ، ترس، ذلت، خفت و خواری به سراغ تو خواهد آمد به‌طوری که اصلاً فکر آن را نکرده‌ای آن روز نزدیک است و دیر نیست گویی می‌بینم از هر سو عذاب خدا بر تو نازل می‌شود و همچون کسی که در بیابان به دنبال جای امنی می‌گردد سرگردان خواهی شد و تخت و سلطنت تو بر باد خواهد رفت و چیزی جز لعنت و نفرین مردم بدرقه راه تو نخواهد بود و فرمان خدا که مستضعفین بر مستکبرین را پیروز می‌گرداند عملی خواهد شد و صفحه ننگین و سیاهی در تاریخ به جای خواهی گذارد.

http://www.shia-news.com/fa/news/12843

۱۵ـ قابل ذکر است که اخیراً دانشمندان ژنتیک و زیست‌شناسی با بررسی عوامل ژنتیکی این مسئله، راه‌های احتمالی این تأخیر را هم ارائه کرده‌اند که در زمان نگارش کتاب شهید صدر کشف نشده بود:

محققان دانشگاه هاروارد امریکا موفق به کنترل و حذف علائم پیری در کارهای آزمایشگاهی شده‌اند تا امید به جوانی و حیات جاودانه در انسان‌ها تقویت شود.

«دیوید سینکلر»، پرفسور ژنتیک این دانشگاه می‌گوید: موفق به کنترل و شناسایی ژنی شده‌ایم که می‌تواند بدن را در مبارزه با پیری و کهنسالی یاری کند. اگر این ژن‌ها به‌درستی فعال شوند، می‌توانند تأثیر برعکسی داشته باشند و روند پیری را به تعویق بیندازند. محققان امیدوارند با کشف این روند بتوانند به شناسایی و توقف ژن‌های پیری در انسان‌ها دست یابند:

http://www.mehrnews.com/news/2417455

۱۶ـ همان صص ۳۷ـ۳۹٫

۱۷ـ همان صص ۵۰ـ۶۵٫

۱۸ـ بحث حول المهدی، ص ۴۰ـ۴۷٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

شهید صدر مهدویت را موتور محرکه و انگیزه‌ای قوی برای ایجاد جنبش و برقراری اصلاح در جامعه معرفی می‌کند. از آنجا که عدالت در عالم اصل و ظلم و ناهنجاری خلاف اصل است، مهدویت در واقع مسیر اصلی و حقیقی عالم را که همان عدالت است، نشان می‌دهد.

 

۲٫

این آموزه در واقع نسخه‌ای پیشین برای آرمان جهانی عدالت و تحقق جامعه ارزشی‌ای است که مکاتب مختلف به دنبال آن هستند و هنگام تحقق آن خواهند دانست که این همان آرزو و هدف عالی آنها‌ست.

 

۳٫

یک مصلح جهانی در همان شرایطی که به دنیا می‌آید، نشو و نما می‌کند و تجربیات علمی و عملی او محدود خواهد بود، ولی اگر عمر طولانی داشته باشد و تولد او نزدیک به زمان پیامبر باشد، هم آشنایی و انس بیشتری با منابع خالص و واقعیِ اسلام دارد و هم در طول مدت عمر خود تجربیات و تحولات او را پخته‌تر و آگاه‌تر می‌کند و هم چون در غیبت است و دخالت مستقیم و آشکاری در جامعه ندارد، رنگ‌پذیری هم نخواهد داشت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

شاخص‌های خوشبختی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی

قانون خوشبختی

پاسخ عامیانه به این پرسش این است که خوشبختی یعنی داشتن همسر خوب، مَسکن خوب، درآمد بالا و..؛ امّا پاسخ به این پرسش از نگاه دینی متفاوت است. دین قبل از هر چیز هدفی را برای انسان مشخص و خوشبختی را در نزدیک شدن به آن هدف معنا می‌کند. راه رسیدن به این هدف نیز در دین تعیین شده است. هدف، رسیدن به خدا از راه بندگی است.

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الآنسَ إِلاَّ لِیَعبُدُونِ؛ من جنّ و انس را نیافریدم، جز براى این که مرا بپرستند.»(۱)

با توجّه به همین آیه است که می‌توان مفهوم خوشبختی را در آیۀ دیگری فهمید:

«وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً؛(۲) و هر کس که از خدا و پیامبرش فرمان بَرَد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»

سالار زمین و زمان امیر مؤمنان علی«ع» نیز می‌فرماید: «کسی خوشبخت نمی‌شود مگر با طاعت خداوند سبحان و کسی هم بدبخت نمی‌شود مگر با معصیت الهی.(۳) با این نگاه تعریف خوشبخت و بدبخت با تعریف عامیانه بسیار متفاوت است. ممکن است کسی از نگاه عموم مردم بدبخت باشد، اما از نگاه دینی قله خوشبختی را فتح کرده باشد. با نگاهی به آیات قرآن ملاک‌های دنیوی را بررسی می‌کنیم تا ببینیم چقدر مورد تأیید قرآن هستند.

یکی از ملاک‌های عامیانۀ خوشبختی پول بسیار است. قرآن، این ملاک را در داستان قارون، زیر سئوال می‌برد: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِن قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِمْ وَ آتَیناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصبَه أُولِی الْقُوَّه إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِین: قارون از قوم موسى بود، امّا بر آنان ستم کرد. ما آن قدر  گنج‌ به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. [به یاد آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند این همه مغرورانه شادى مکن که خداوند، شادى‏کنندگانِ مغرور را دوست نمى‏دارد.»

«وَ ابتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَه وَ لا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَنَ اللَّهُ إِلَیکَ وَ لا تَبغِ الْفَسادَ فِی الْأَرضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ: و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد.»

«قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِندِی أوَ لَم یَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّه وَ أَکثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجرِمُونَ؛ [قارون] گفت: «این ثروت را به وسیلۀ دانشى که نزد من است، به دست آورده‏ام». آیا او نمى‏دانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟ [و هنگامى که عذاب الهى فرا رسد،] مجرمان از گناهانشان سئوال نمى‏شوند.»

«فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاه الدُّنْیا یا لَیتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِی قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم: [روزى قارون] با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگى دنیا بودند، گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است، ما نیز داشتیم. به‌راستى که او بهرۀ عظیمى دارد.»

«وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون: امّا کسانى که دانش به آنها داده شده بود، گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند، بهتر است؛ امّا جز شکیبایان آن را در نمی‌یابند.»

«فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَه یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِین: سپس ما، او و خانه‏اش را در زمین فرو بردیم و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد.»

«وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوا مَکانَهُ بِالأَمسِ یقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشاءُ مِن عِبادِهِ وَ یَقدِرُ لَو لا أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیکَأَنَّهُ لا یُفلِحُ الکافِرُونَ؛(۴) و همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او باشند، صبح مى‏گفتند: واى! مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد، گشاده یا تنگ مى‏گردانَد و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [هم‏] به زمین فرو بُرده بود. واى! گویى که کافران، رستگار نمى‏گردند.»

یکی دیگر از ملاک‌های عامیانۀ خوشبختی، داشتن همسر خوب است. خداوند در آیات دیگری، این ملاک را هم زیر سئوال می‌برد:

«ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امرَأَتَ نُوحٍ وَ امرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ قِیلَ ادخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛ خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند، به همسر نوح و همسر لوط، مثَل زده است. آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولى به آن دو خیانت کردند(۵) و ارتباط با این دو [پیامبر] سودى به حالشان [در برابر عذاب الهى] نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند.»

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرعَونَ إِذ قالَتْ رَبِّ ابنِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَّالِمِینَ؛ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران، رهایى بخش.»

«وَ مَریَمَ ابْنَتَ عِمرانَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیهِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَت مِنَ القانِتِینَ؛(۶) و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم. او کلمات پروردگار و کتاب‌هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود

دقّت در این سه آیه، انسان را به نکات جالبی می‌رساند:

الف) ضرب‌المثل کفر در قرآن، دو زن هستند.

ب) دو مرد از بهترین مردان روزگار، همسر این دو زن بودند که خوب بودن آنها به امضای خداوند رسیده است: «کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ».

خداوند در بارۀ این دو همسر می‌فرماید:

«وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً؛(۷) و لوط را [به یاد آور] که به او حکومت و علم دادیم.»

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبراهِیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمِینَ؛(۸) خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.»

ج) خوب بودن همسران این دو زن، تأثیری در خوشبختی این دو نداشت: «فَلَم یغنِیا عَنهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً».

د) عاقبت این دو زن هم چیزی جز آتش جهنم نبود. «وَ قِیلَ ادخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ».

هـ) ضرب‌المثل ایمان هم دو زن، آسیه و مریم«ع» هستند.

و) همسر یکی از این دو زن (آسیه)، بدترین انسان زمان خویش، یعنی فرعون بود و دیگری (مریم) همسر نداشت.

ز) این دو از خوشبخت‌ترین انسان‌ها هستند. در روایتی آمده است که آسیه در بهشت از همسران پیامبر خداست.(۹) مقام مریم«ع» هم که نیازی به بیان ندارد.

«کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقاً قالَ یا مَریَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرزُقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ؛(۱۰) هر زمان زکریا وارد محراب او مى‏شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى‏دید. از او پرسید: اى مریم! این را از کجا آورده‏اى؟ گفت: این، از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى‌حساب، روزى مى‏دهد.»

دوّم: تحلیل احادیثی که ملاک‌های عامیانه را تأیید می‌کنند

در روایات با مواردی از مصادیق خوشبختی برمی‌خوریم که در نگاه اول به نظر می‌رسد همان ملاک‌های عامیانه را رمز خوشبختی می‌دانند؛ مثل اینکه در روایتی خانۀ بزرگ(۱۱) و در روایتی هم زن سازگار(۱۲) از ملاک‌های خوشبختی معرفی شدهاند، امّا در این جا دو نکته را نباید فراموش کرد: اول آنکه از نظر آیات صریح قرآن، اینها از ارکان خوشبختی نیستند؛ یعنی این گونه نیست که اگر کسی خانۀ بزرگ یا همسر سازگار نداشت،(۱۳) دیگر خوشبخت نیست و هر که اینها را داشت، حتماً خوشبخت است. دوّم اینکه اینها هم در صورتی می‌توانند عامل خوشبختی باشند که در راه عبودیت از آنها استفاده شود.

علی«ع» بعد از خاتمۀ جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاءبن زیاد حارثی» رفت. آن مرد خانۀ مجلل و وسیعی داشت. علی«ع» همین که خانۀ او را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: در صورتی که به خانۀ وسیع‌تری در آخرت محتاج‌تری، این خانه با این وسعت به چه کار تو در دنیا می‌آید ؟ ولی اگر بخواهی، می‌توانی همین خانۀ وسیع دنیا را وسیله‌ای برای رسیدن به آخرت قرار دهی. به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صلۀ رحِم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی، این خانه را وسیلۀ زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق [دیگران] قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.(۱۴)

در روایتی به نقل از ابن ابی یعفور آمده است: «خدمت امام صادق«ع» گفتم: ما دچار محبّت دنیا شده‌ایم (وی این مسئله را به منزلۀ یک مشکل نزد ایشان مطرح می‌کند)؛ امام فرمود: با این دنیا می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: ازدواج کنم، حج بروم، نفقۀ خانواده‌ام را تأمین کنم، به دوستان و برادرانم رسیدگی کنم و صدقه بدهم. امام فرمود: اینها امور دنیا نیستند، امور اُخروی هستند».(۱۵)

با دقّت در این روایات، می‌توان دریافت که برخورداری از این نعمات هم در صورتی می‌تواند در خوشبخت کردن انسان نقش داشته باشد که در مسیر هدف آفرینش یعنی بندگی از آنها استفاده شود.

گاهی احساس‌هایم را از خودم جدا می‌کنم، در مقابلم می‌گذارم و به تماشایشان می‌نشینم: احساس خوشبختی، احساس بدبختی، احساس عزّت، حقارت، موفّقیت، شکست، احساس فقر و احساس بی‌نیازی و… . پشت هر کدام از اینها دلیلی پنهان شده است. به‌راستی از اینکه پرده را از روی این احساس‌ها کنار بزنم و آن دلیل‌ها را ببینم شرمنده می‌شوم.

حالا نگاهم را از آن احساس‌ها می‌گیرم و خودم را مرور می‌کنم. من انسان هستم، برترین مخلوق خدا، خدای هزار نام جوشن کبیر. او مرا برای خودش می‌خواهد. عجب منزلتی! من به دنیا نیامده‌ام که بروم. آمده‌ام که تا ابد بمانم. نام ابد را که می‌برم، احساس امید و ترس با هم به سراغم می‌آیند. من از نیستی فراری‌ام. این گونه آفریده‌ شده‌ام. ابدیت، دشمن نیستی است. برای همین هم هست که با او دوستم؛ امّا از ابد می‌ترسم. ساختن ابد در دست من است، ولی فرصتم برای ساختنش محدود. دنیا  که نمی‌دانم تا کی با من همراهی می‌کند، تنها فرصت ساختن ابد است برای من.

خود را رها می‌کنم و باز به سراغ احساس‌هایم می‌روم. دوست ندارم پشت سر احساس‌هایم را نگاه کنم. آنچه آن پشت‌ها خودش را مخفی کرده، سند کوچکی من است. نمی‌خواهم باور کنم که به اندازۀ ریشه‌های احساساتم، کوچکم. دوست دارم پشت سر احساس‌هایم این باشد:

پشت سر احساس خوشبختی: نزدیک شدن به برترین موجود.

پشت سر احساس بدبختی: فاصله گرفتن از او.

پشت سر احساس موفّقیت: چشم گفتن به تک تک دستورات خالقم.

پشت سر احساس شکست: کم آوردن در بندگی.

پشت سر احساس عزت: تحسین خدا.

پشت سر احساس حقارت: رو  برگرداندن او.

پشت سر احساس فقر: نداشتن خدا.

پشت سر احساس بی‌نیازی: از خدا لبریز بودن.

خدایا! می‌خواهم بزرگ باشم؛ به اندازه‌ای که تو و فقط تو به بزرگی‌ام ببالی. کوچک بودن، خسته‌ام کرده است. چیزهایی که بر دنیای احساسات من حکومت می‌کنند، حتی لایق رعیت من بودن را هم ندارند؛ امّا حالا من شده‌ام بردۀ آنها و آنها شده‌اند ارباب من. تو که مرا برای بزرگ شدن آفریدی، آیا می‌شود که دستم را بگیری و به آن بالاها و به جایی که حاکمان امروز من از آنجا به‌قدری کوچک شوند که حتی غبار خیالشان هم روی خاطرم ننشیند، ببری؟

نشانه‌شناسی موفقیت

نشانه موفقیت در زندگی مشترک چیست؟

برای پیدا کردن پاسخ این پرسش باید دید هدف از زندگی مشترک چیست؟ از نگاه قرآن، هدف از زندگی مشترک رسیدن به آرامش است:

«وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکمُ مِّن أنفُسِکُم أَزوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتٍ لِّقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ؛(۱۶) و از نشانه‏هاى او اینکه از [نوع‏] خودتان، همسرانى را براى شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید و میانتان، دوستى و رحمت نهاد. آرى! در این [نعمت‏] براى مردمى که مى‏اندیشند، قطعاً نشانه‏هایى است.»

امّا این آرامش به چه کار می‌آید؟ آرامشی که محصول ازدواج است، سرمایه‌ای برای رسیدن به رشد و کمال انسانی است که فلسفۀ آفرینش ما در آن معنا می‌شود. خداوند، دربارۀ نتیجۀ این سکون و آرامش می‌فرماید:

«هُوَ الَّذِى أنزَلَ السَّکِینَه فىِ قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لِیَزدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِم؛(۱۷) اوست آن کسی که برای دل‌هاى مؤمنان آرامش فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.»

با توجّه به این آیه، باید گفت انسان‌ها برای رسیدن به رشد ایمانی، نیازمند آرامش هستند. یکی از ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش، ازدواج است.

حال با کنار هم قرار دادن این دو آیه می‌توان گفت که نشانۀ موفقیت در زندگی مشترک، این است که ما در کنار هم احساس آرامش کرده، با سرمایۀ چنین آرامشی، پله‌های رشد و کمال را یکی پس از دیگری طی کنیم.

برای اینکه دو نفر در کنار هم احساس آرامش کنند، باید در اخلاق و عقاید، همتای یکدیگر  باشند. در ادبیات دینی به این همتایی «کفویّت» گفته می‌شود.(۱۸) اگر یکی از دو پایۀ کفویّت، یعنی همسویی در اخلاق یا عقاید، استحکام لازم را نداشته باشد، ساختمان زندگی دچار تزلزل خواهد شد. وقتی زن و شوهر، خلقیات متفاوتی دارند، سازش هم نخواهند کرد. توافق در عقاید و اخلاق موجب می‌شود بسیاری از دغدغه‌های زاید از زندگی انسان بیرون برود و دل انسان مشغولیت‌هایی بیش از آنچه مربوط به هدف آفرینش او می‌شود، نداشته باشد.

خلقیات متفاوت، یعنی آنچه مرا عصبانی می‌کند، در همسرم حالت خاصی ایجاد نمی‌کند و یا حتی حالتی متضاد با من تولید می‌کند. اگر من نسبت به مسئله‌ای حساسیت مثبت دارم، همسرم نسبت به آن بی‌قید است یا حساسیت منفی دارد. اگر چیزی به من احساس خوشبختی می‌دهد، به همسرم احساس خاصی نمی‌دهد یا احساس ناکامی و ناخوشایندی می‌دهد و … .

خلقیات معمولاً ریشه در عقاید دارند. وقتی نوع نگرش زن و مرد به دین و خدا و زندگی و آخرت و… متفاوت باشد، در بسیاری از نقاط زندگی با هم برخورد می‌کنند.

به این مثال توجّه کنید: زن و شوهری در یک مراسم عروسی شرکت کرده‌اند که با شئون اسلامی سازگار نیست و مجلس گناه است. یکی از آنها می‌خواهد از مجلس بیرون برود و دیگری اصرار بر نشستن دارد. یکی می‌گوید درست نیست که بستگان را ناراحت کنیم و دیگری می‌گوید اشتباه است که برای خوشامدِ دیگران گناه کنیم. قضاوت متفاوت این دو، به نوع نگاه متفاوت آنها به مردم و خدا بر می‌گردد. یکی معتقد است که می‌شود در مواردی مردم را بر خدا ترجیح داد و دیگری می‌گوید که هیچ وقت نباید این کار را کرد.

ناگفته پیداست این کفویت، باید پیش از ازدواج وجود داشته باشد و ازدواج به امید پیدا شدن کفویت، اشتباه است. البتّه این بدان معنا نیست که اگر دو نفر با هم ازدواج کردند و بعد از ازدواج به این نتیجه رسیدند که کفو هم نیستند، باید از هم جدا شوند. توصیۀ ما به همۀ زوج‌ها این است که:

الف) اگر کفویت نبود

  1. ۱٫ در صورتی که در دوران عقد هستید، عروسی را به تأخیر بیندازید و تا وقتی هم که مطمئن نشده‌اید به کفویت رسیده‌اید، زندگی مشترک خود را آغاز نکنید.
  2. اگر هم زندگی مشترکتان را آغاز کرده‌اید، قبل از هر چیز، به طلاق فکر نکنید. طلاق، آخرین راه است.
  3. یادتان نرود که گاهی ما اشتباه می‌کنیم و اختلاف را دلیل بر عدم کفویت می‌گیریم. اختلاف، امری عادی است که حتی ممکن است بین دو نفر که کفو هم هستند، ایجاد شود.

۴. حتماً مشکلاتتان را با مشاوری امین(۱۹) و متعهد در میان بگذارید، او بهتر می‌تواند کفویت و عدم کفویت شما را تشخیص دهد.

۵. کفویت را می‌توان در دوران عقد یا پس از عروسی هم ایجاد کرد. با در نظر گرفتن نکاتی که به صورت عمومی گفته شده و همچنین دستورهایی که مشاور امین به شما می‌دهد، تلاش کنید این کفویت را ایجاد کنید.

یکی از اصلی‌ترین سفارش‌ها برای ایجاد کفویت، گفتگوست.(۲۰) گفت‌وگو، می‌تواند در زمان عقد که احساسات دو طرف نسبت به هم در اوج قرار دارد، هدف‌ها را به هم نزدیک کند. گاهی هدف‌ها یکی هستند، امّا سوءتفاهم‌ و برداشت‌ اشتباه موجب می‌شود که انسان احساس کند اهداف متفاوتی با همسرش دارد. گفت‌وگو می‌تواند این سوء‌تفاهم‌ها را برطرف کند.

محبت نیز از عوامل تأثیرگذار در یکی کردن هدف‌هاست.(۲۱) اگر چه به ظاهر میان محبت و یکی شدن هدف‌ها رابطه‌ای نیست؛ اما یکی از ویژگی‌های محبت، این است که مُحب و محبوب را از نظر روحّات و سلایق به هم نزدیک می‌کند. اگر می‌خواهید همسرتان همچون شما فکر کند و راه زندگی‌اش را از همان مسیری برگزیند که شما انتخاب کرده‌اید، او را غرق در محبت کنید.

  1. اگر به هر دلیلی نتوانستید کفویت را ایجاد کنید و مشاور امین و متعهد هم معتقد به عدم کفویت میان شما و عدم امکان ایجاد آن بود، باز هم تلاش کنید و اگر نشد، باز هم تلاش کنید… و اگر نشد، اگر در دوران عقد هستید یا هنوز صاحب فرزند نشده‌اید، تصمیم‌تان را زودتر بگیرید. اگر صاحب فرزند شده‌اید، بدانید که تصمیم برای جدایی، تصمیم‌گیری برای آیندۀ فرزندتان نیز هست؛ پس به گونه‌ای تصمیم بگیرید که هیچ‌گاه پشیمان نشوید.

ب) اگر کفویت بود

  1. قدر این کفویت را بدانید و از آن برای رشد و شکوفایی انسانی خود استفاده کنید.
  2. کفویت سرمایه است. اگر از این سرمایه به خوبی استفاده کنید، رشد می‌کنید و در طول زندگی روز به روز بر تفاهم و همتایی شما افزوده می‌شود.
  3. اگر از این سرمایه به‌خوبی استفاده نکنید، ممکن است روزی آن را از دست بدهید.

نکاتی که در این نوشتار آمده، به شما کمک خواهد کرد که میان خود و همسرتان، کفویت ایجاد کنید و از این سرمایه در جهت آرامش و رشد خود در زندگی، بهترین استفاده را بنمایید.

می‌دانم در این چند سالی که سقف روی سرمان یکی بوده، حال و هوایمان سرِ سازش با هم نداشته است. به جای این که پَر باشیم برای نوازش یکدیگر، سوهان بوده‌ایم برای ساییدن روح هم. بنا بود لباس باشیم برای یکدیگر. لباس شدیم، اما لباسی خاربافت که روحمان را تکه تکه کرده است. می‌خواستیم مایۀ آرامش هم باشیم، اما آرامشی را هم که داشتیم، بر باد دادیم. عهد همراهی بستیم؛ امّا عقدمان که بسته شد، تو به مشرق رفتی و من به مغرب. حالا نشسته‌ایم رو به روی هم. خسته‌ایم از این همه بار اختلافی که دوشمان، تاب نگهد‌اشتنش را ندارد. گوشمان کر شده از این همه فریاد ناسازگاری. تا کی؟ به چه قیمتی؟ بس است دیگر. ما هر دو انسانیم و یک خدا داریم. بیا بنده باشیم، بندۀ خدای مشترکمان. تو اگر بندۀ خودِ خدا شده‌ات باشی و من هم بندۀ خودِ خدا شده‌ام، پنجرۀ زندگی‌مان هیچ‌گاه رو به ساحل آرامش باز نخواهد شد. این دو خدا، دشمن یکدیگرند، سرِ سازش ندارند. من، «منِ» خود را کنار می‌گذارم و تو هم «منِ» خود را کنار بگذار. وقتی افساری را که من‌هایمان دور گردنمان پیچیده باز کنیم، دستمان را در دست خدا می‌گذاریم و او را حاکم بر زندگی می‌کنیم. محبت میان من و تو، زیر تلّ منیت‌مان خاک شده است. باور کن اگر دست از پرستش خود برداریم، باز هم محبت‌مان گل می‌کند. ناامید نباش. تا خدا هست، امید هم هست. می‌شود لباس هم باشیم؛ لباسی بافته شده از گلبر‌گ‌های محبت و حریر مهربانی. می‌شود پَر باشیم برای نوازش یکدیگر. ما برای رسیدن به یک خدا آفریده‌ شده‌ایم، پس راهمان یکی است. مشرق و مغرب، بی‌راهه‌اند. فقط باید به آسمان چشم دوخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ذاریات، ۵۶٫

۲ـ احزاب۷۱٫

۳ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص۷۸۸٫

۴ـ قصص ۸۲ـ۷۶.

۵ـ «البته خیانت آنها هرگز انحراف از جادۀ عفّت نبود، زیرا هرگز همسر هیچ پیامبرى آلوده به بى‏عفّتى نشده است، چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم«ص» صریحاً آمده است: «ما بغت امرأه نبى قطّ؛ همسر هیچ پیامبرى، هرگز آلودۀ عمل منافى عفّت نشد». خیانت همسر لوط این بود که با دشمنان آن پیامبر، همکارى مى‏کرد و اسرار خانۀ او را به دشمن مى‌داد. و همسر نوح نیز چنین بود». ( تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۰۱).

۶ـ تحریم ۱۲ـ۱۰.

۷ـ‌ انبیاء ۷۴٫

۸ـ آل‌عمران ۳۳٫

۹ـ ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۵۸۰٫

۱۰ـ آل‌عمران، ۳۷٫

۱۱ـ ر.ک: الکافی، ج۶، ص۵۲۶٫

۱۲ـ ر.ک: همان، ج۵، ص۳۲۷٫

۱۳ـ البته نباید فراموش کرد که در مرحلۀ انتخاب همسر، موظّفیم در تشخیص هم‌کفو بودن، دقّت کافی به خرج دهیم؛ امّا ممکن است هر اندازه هم که دقیق باشیم، باز هم به همسر ناسازگار مبتلا شویم، در این صورت، دیگر نباید خودمان را انسان بدبختی بدانیم.

۱۴ـ نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۹؛ داستان راستان، ج۱، ص۵۸٫

۱۵ـ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۶ .

۱۶ـ روم، ۲۱٫

۱۷ـ فتح ۴٫

۱۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کفوها را به ازدواج هم در بیاورید و در میان آنها ازدواج کنید»، ( الکافی، ج۵، ص۳۳۲) و باز هم‌ایشان فرمود: «هرگاه کسی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، به خواستگاری شما آمد، به او زن بدهید که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی پدید می‌آید» (تهذیب الأحکام، ج ۷، ص ۳۹۶).

۱۹ـ در بحث مشاوره، ویژگی‌های مشاور امین را خواهیم گفت.

۲۰ـ در آینده به صورت مستقل و مفصل به قوانین گفت‌وگوی سازنده خواهیم پرداخت.

۲۱ـ در یکی از گام‌ها به بحث «محبّت» می‌پردازیم.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در نزد عوام خوشبختی یعنی داشتن همسر خوب، مَسکن خوب، درآمد بالا و..؛ امّا پاسخ به این پرسش از نگاه دینی متفاوت است. دین قبل از هر چیز هدفی را برای انسان مشخص و خوشبختی را در نزدیک شدن به آن هدف معنا می‌کند. راه رسیدن به این هدف نیز در دین تعیین شده است. هدف، رسیدن به خدا از راه بندگی است.

 

۲٫

علی«ع» نیز می‌فرماید: «کسی خوشبخت نمی‌شود مگر با طاعت خداوند سبحان و کسی هم بدبخت نمی‌شود مگر با معصیت الهی.(۳) با این نگاه تعریف خوشبخت و بدبخت با تعریف عامیانه بسیار متفاوت است. ممکن است کسی از نگاه عموم مردم بدبخت باشد، اما از نگاه دینی قله خوشبختی را فتح کرده باشد.

 

30نوامبر/16

روش تربیتی در اسلام(۴)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

روش تربیتی تحمیل به نفس

در روش‌های قبلی به روش تبشیر و اعطای بینش از راه تحول درون و باطن بر برون و ظاهر تأثیرگذاری اشاره کردیم. در این روش، ظاهر انسان دست‌اندرکار نقش‌زنی بر باطن اوست. گاه این نقش واقعی و حقیقی است، مثل جاری شدن اشک در عزاداری و آرامش ظاهری در حوادث که قطعاً بر باطن اثر می‌گذارد، هر چند خود به‌نوعی حکایت باطن است، ولی تأثیر متقابل وجود دارد. شگفت‌آور اینکه اگر این نقش با تکلف و تصنع نیز به خود بسته شود، باز طنینی درونی خواهد داشت، مثل تباکی (به گریه زدن) که به حزن و اندوه می‌انجامد و تحلم که جامه حلم می‌پوشد.(۱)

در منابع دینی برای تربیت انسان‌ها از این روش نیز بهره‌برده‌اند. علی«ع» می‌فرماید: اگر (واقعاً) حلیم و بردبار نیستی خود را (تصنعاً) به برداری بزن، زیرا کم هستند کسانی که خود را شبیه قومی سازند، مگر آنکه (آرام آرام) مانند آنان خواهد شد.» (۲)

در واقع مبنای تربیتی این اصل بر شبیه‌سازی و هم‌شکلی است. طبق این اصل اگر در کسی از راه درون فرصت تحول نیست، برای راهیابی به باطن و ایجاد تحول در درون، باید در ظاهر او به دستکاری بپردازیم و یا لااقل امکان آن را فراهم آوریم.(۳)

 

تعریف روش تحمیلی

در این روش باطن انسان توسط ظاهر وی ساخته می‌شود و از برون و ظاهر تربیت بر او تحمیل می‌شود. تحمیل در جایی مصداق پیدا می‌کند که کراهت وجود داشته باشد. هنگامی که به‌رغم گریز و کراهت باطن، اعضا و جوارح به انجام عملی وادار شوند، از روش تحمیل به نفس استفاده شده است. طبق این روش، باطن رمیده و بی‌رغبت را می‌توان با حرکات اندام به بند کشید و آن را رام و راغب گرداند.(۴)

 

اهمیت این روش

در موارد عدیده‌ای در منابع دینی بر این روش تأکید شده، مثل تباکی، تحلم و خود را به صبر زدن که بعداً به صورت موردی اشاره می‌شود. در این بخش فقط به چند اصل کلی که انسان را برای تحمل سختی‌ها و شبیه‌سازی برای تأثیر در باطن آماده می‌کنند، اشاره می‌شود:

۱ـ دنیا جای سختی است

دنیا جای راحتی مطلق نیست و زندگی همراه با گرفتاری‌ها و سختی‌ها و تحمیل‌ها، گُل‌اش همراه با خار و گنج‌اش همراه با رنج است.

علی«ع» فرمود: «دنیا خانه‌ای است پیچیده به بلاها و به حیله و نیرنگ شناخته شده. نه حالات آن پایدار و نه مردم آن از سلامت برخوردارند. دارای تحولات گوناگون و دوران‌های رنگارنگ، زندگی در آن نکوهیده و امنیت در آن نابود است. اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند که با تیرهایش آنها را می‌کوبد و با مرگ آنها را نابود می‌کند.» (۵)

 

۲ـ بهشت با سختی به دست می‌آید

حقیقت این است که بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه و بهای سنگین آن تحمل سختی است.

موسی‌بن جعفر«ع» فرمود: ای هشام! خدا رحمت کند کسی را که از خداوند حیا می‌کند آن‌چنان که حق حیاست. پس سر و محتوای آن (یعنی فکر و اندیشه) را حفظ می‌کند (از افکار پلید) و شکم و آنچه را که در آن است نگه می‌دارد (از حرام) و یاد مرگ و کهنه و پوسیده شدن (بدن) است و می‌داند که بهشت پیچیده شده‌ در سختی‌هاست و آتش همراه با شهوات و میل‌هاست (بهشت به سختی به دست می‌آید و جهنم به‌راحتی و با لذّت). (۶)

 

۳ـ خوبی‌ها همراه با سختی‌هاست

علی«ع» فرمود: « اَلْمَکارِمُ بِالْمَکارِه،(۷) خوبی‌ها با سختی به دست می‌آیند.

این سه اصل این مطلب را گوشزد می‌کنند که برای رسیدن به کمالات معنوی و تربیت صحیح چاره‌ای جز تن دادن به سختی‌ها و تحمل‌ها و گاهی تحمیل‌ها نیست.

 

۴ـ ممکن است خیر انسان در ناخواسته‌ها باشد

اصل دیگر این است که همیشه صلاح و خیر در آنچه که با میل و رغبت انتخاب می‌کنیم نیست. بسیار اتفاق افتاده آن چیزی را که نمی‌خواستیم و با تحمیل بر نفس انجام دادیم به خیر و صلاح ما بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:‌ «فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا؛(۸) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی را در آن قرار دهد.»

 

آثار تربیتی تحمیل به نفس

در ابتدا کلمه تحمیل این گونه به ذهن تداعی می‌کند که این روش تربیتی چندان مثمرثمر نیست، ولی با توجه به منابع دینی که دقیق‌ترین اطلاعات را در مورد حالات روحی انسان ارائه می‌کنند می‌توان دریافت که تحمیل انسان به خود آثار مفید و فراوانی دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

الف) از بین بردن صفات ناپسند اخلاقی

بخشی از عبادات واجب و الزامی هستند که در هر حالت، ولو تحمیل به نفس باید انجام شوند، از جمله نماز که قرآن می‌فرماید: « لَکَبِیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِین؛(۹) و این کار جز برای خاشعان دشوار و سنگین است»؛ با این حال اثرگذار است.

زدودن تکبر

غالب عبادات و همین طور امتحانات زندگی تکبر را از انسان دور می‌کنند.

۱ـ نماز و تکبرزدایی

« جَعَلَ اللهُ الاِیمانَ تَطْهیراً…. وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر؛(۱۰) خداوند نماز را (واجب) قرار داد برای پاک و منزه شدن از تکبر».

۲ـ روزه و زکات

علی«ع» فرمود: به این جهت (که تکبر و شیطان خطرناک است) خداوند بندگانش را با نمازها و زکات‌ها و تلاش در روزه‌داری در روزهایی که واجب است حفظ کرده است تا اعضا و جوارحشان آرام و دیدگانشان خاشع و جان و روانشان فروتن و دل‌هایشان متواضع گردند، کبر و خودپسندی از آنان رخت بربندد، زیرا در سجده بهترین جای صورت را به خاک مالیدی فروتنی آورد و گذاردن اعضا پرارزش بدن بر زمین، اظهار کوچکی کردن است و روزه گرفتن و چسبیدن شکم به پشت، عامل فروتنی است و پرداخت زکات برای مصرف میوه‌جات زمین و غیر آن در جهت نیازمندی‌های فقرا و مستمندان است.»(۱۱)

۳ـ سجده و تکبرزدایی

و درباره خصوص سجده فرمود: «و لما فی ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا؛(۱۲) چرا که در سجده بهترین جای صورت (پیشانی) را به خاک مالیدی فروتنی آورد و گذاردن اعضای پرارزش بدن بر زمین اظهار کوچکی کردن است.»

۴ـ عبادت و تکبرزدایی

«انظروا الی ما فی هذه الافعال من قمع نواجم الفخر، و تدع (قطع) طوالع الکبر؛(۱۳) به این افعال (عبادت) بنگر که چگونه شاخه‌های درخت تکبر را درهم می‌شکند و از روییدن کبر و خودپرستی جلوگیری می‌کند.»

۵ـ امتحان‌های سخت الهی

گاه امتحان‌های دشواری بر انسان تحمیل می‌شوند که یکی از آثار آنها از بین رفتن تکبر و خودبزرگ‌بینی است. علی«ع» فرمود: «ولکن خداوند بندگان خود را با انواع سختی‌ها می‌آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت می‌خواند و به اقسام گرفتاری‌ها مبتلا می‌سازد تا کبر و خودپسندی را از دل‌هایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد.» (۱۴)

۶ـ خشم‌زدایی

گاه تحمیل افعال و عباداتی خشم را از انسان دور می‌کند.

۱ـ وضو گرفتن

« اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّیطانِ وَاِنَّ الشَّیطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَاِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ  فَاِذا غَضِبَ اَحَدُکُم فَلیَتَوَضا؛(۱۵) به‌راستی خشم از شیطان است و شیطان (نیز) از آتش آفریده شده است و همانا آتش به وسیله آب خاموش می‌شود؛ در نتیجه هرگاه یکی از شما خشمناک شد (برای فرونشاندن خشم) وضو بگیرد.»

۲ـ استعاذه، پناه بردن به خدا و اعوذ بالله گفتن

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « فاذا غَضَبَ احکُم فَلیََقُل اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ لِأنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّیْطَان؛(۱۶) هرگاه یکی از شما خشمگین شد (ذکر) پناه می‌برم به خدا از شر شیطان رانده شده را بخواند، زیرا خشم از شیطان است (و با این ذکر، شیطان از شما دور می‌شود).

۳ـ مصافحه و نوازش و تماس با خویشاوندان

« ایما رَجُلٍ غَضِبَ عَلَى ذِی رَحِمِهِ فَلْیَقُمْ إِلَیْهِ وَ لْیَدْنُ مِنْهُ وَ لْیَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَ؛(۱۷) هر مردی (و فردی) بر خویشاوند خویش خشمگین شد از جا برخیزد و به او نزدیک شود و بدن او را لمس کند (خشم او فروکش می‌کند) زیرا چون خویشاوندی خویشاوندش را لمس کند آرام گیرد.»

 

زدودن قساوت قلب

۱ـ اطعام و یتیم‌نوازی

«.. وَ رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا شَکَا إِلَى النَّبِیِّ ص قَسَاوَهَ قَلْبِهِ فَقَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَلِینَ قَلْبُکَ فَأَطْعِمِ الْمِسْکِینَ وَ امْسَحْ رَأْسَ الْیَتِیمِ ؛(۱۸) مردی نزد پیامبر اکرم«ص» از قساوت قلبش (و بی‌رحمی آن) شکایت کرد، پس حضرت فرمود: هرگاه خواستی قلبت نرم شود (و قساوت از آن دور شود) بیچاره‌ای را طعام بده و دست خود را بر سر یتیمی بکش.»

از مفهوم احادیث ذیل هم می‌توان استفاده کرد که این امور در قساوت‌زدایی نقش دارند:

۱ـ پرهیز از حرام‌خواری

امام حسین«ع» در روز عاشورا به لشکر کوفه و شام فرمود: « فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُمْ؛(۱۹) راز بی‌رحمی و بی‌توجهی شما به سخنان من این است که شکم‌های شما از حرام پر شده‌اند و بر قلب‌های شما مهر خورده است (لذا قسی القلب شده‌اید).» مفهوم آن این است اگر حلال بخورید، باعث نرمی قلب می‌شود و قساوت از بین می‌رود.

۲ـ پرهیز از افراط‌ در خوردن و نوشیدن

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « مَنْ تَعَوَّدَ کثْرَهَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ قَسَا قَلْبُه؛(۲۰) کسی که به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن عادت کند، قلبش قساوت می‌گیرد.» از مفهوم آن می‌توان استفاده کرد که اگر انسان کم‌خوری و کم‌نوشیدن را بر خود تحمیل کند، آرام آرام قساوت قلب از او دور می‌شود.

۳ـ پرهیز از خواب بعد از غذا

رسول خدا«ص» فرمود: «أذیبوا طعامکم بذکرالله و الصلاه و لا تناموا علیها فتقسو قلوبکم؛ غذا را به یاد خدا و خواندن نماز ذوب کنید، با شکم پر نخوابید که دل‌هایتان قساوت پیدا می‌کند.» لازمه این روش آن است که شام را  زود بخوریم و اندک هم باشد.

 

ب) ایجاد و تقویت صفات اخلاقی

گاه تحمیل بر نفس عامل ایجاد صفات پسندیده و مطلوب می‌شود.

۱ـ حلم

برای ایجاد حلم  توصیه شده که دو کار بر نفس تحمیل شود که یکی تظاهر به حلم است. حضرت علی«ع» فرمود: « اِنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ، فَاِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اِلاَّاَوْشَکَ اَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ».(۲۱) دیگری سکوت و بردباری است، فرمود: « لا حِلمَ کالصَّبرِ و الصّمتِ؛(۲۲) هیچ حلمی همچون بردباری و سکوت نیست».

۲ـ اخلاص

گاه انسان به مرحله‌ای نرسیده است که از درون وادار به اخلاص و خدامحوری شود. در شرع به اموری توصیه شده است که با انجام آن ـ هر چند از راه تحمیل بر نفس ـ می‌توان به مرحله اخلاص دست یافت.

روزه

فاطمه زهرا«س» فرمود: « جَعَل الله … الصِّیام تَثبِیتاً لِلإخلاص؛(۲۳) خداوند روزه را (واجب) قرار داد برای ماندگار شدن اخلاص».

همانندسازی ظاهر و باطن

علی«ع» فرمود: « وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ فَقَدْ اَدَّى الاْمانَهَ  وَ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَهَ ؛(۲۴) کسی که باطن و ظاهرش، گفتار و کردارش در تضاد نباشد، امانت الهی را ادا کرده و عبادت را خالصانه انجام داده است».

درخواست نکردن از مردم

رسول خدا«ص» فرمود: « الْمُخْلِصُ الَّذِی لَا یَسْأَلُ النَّاسَ شَیْئاً؛(۲۵) مخلص کسی است که از مردم چیزی (به صورت تکدّی) درخواست نمی‌کند».

۳ـ تقوی

تقوی از اموری است که با تحمیل برخی افعال بر بدن می‌توان به دست آورد.

روزه و تقوی

قرآن کریم می‌فرماید: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون؛(۲۶) ای کسانی که ایمان آورده‌اید. روزه بر شما مقرر (و واجب) شده همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند مقرر شد تا خود را نگهدار شوید».

عبادت خداوند

« یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛(۲۷) ای مردم! پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید پرستش کنید تا خودنگهدار شوید.»

 

ج) زدودن حالات نامطلوب نفسانی

گاه می‌توان با تحمیل بر نفس، برخی از حالات ناپسند نفسانی را از خود دور ساخت، مانند:

۱ـ وسواس

علی«ع» فرمود: « صَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ  وبَلابِلِ القَلب؛(۲۸) روزه ماه شعبان وسواس سینه و غم‌های قلب را می‌زداید.»

از امام باقر«ع» نقل شده است که شخصی نزد رسول خدا«ص» آمد و از وسوسه (رفتاری) و سخن گفتن با خود (وسواس فکری) و قرضی که او را از پا درآورده و سنگینی عائله شکایت کرد. حضرت فرمود: بگو « لاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلْحَمْدُللِهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَلا وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.» و این دعا را بارها تکرار فرمود:« فَمَا لَبِثَ أَنْ عَادَ إِلَى النَّبِیِّ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وآلِه) فَقَالَ یَا رَسُولَ الله قَدْ أَذْهَبَ الله عَنِّی السُّقْمَ وَالْفَقْرَ و عَنِّی الوَسوَسَه و اَدیَ عَنِّی الدَّینَ و اَغنانی مِنَ العیلَه؛(۲۹) چیزی نگذشت که نزد رسول خدا«ص» برگشت، عرض کرد: «ای رسول خدا! [با تکرار آن دعا] خدا وسوسه را از من زدود و قرضم ادا شد و نسبت به عائله‌ام نیز توانمند و بی‌نیاز شدم.»

۲ـ ترس (وارد عمل شدن)

یکی از راه‌های خلاصی از ترس، وارد شدن به کارهایی است که از آن ترس داریم.‌ این امر هر چند با تحمیل بر نفس همراه باشد، اثرش ترس‌زدایی است. علی«ع» فرمود: «اذا هبت امراً فقع فیه فان شده توقیه اعظم مما تخاف منه؛(۳۰) هرگاه از کاری می‌ترسی، خود را وارد آن کار بکن، زیرا ترس دوری از آن کار بالاتر از ترس خود آن کار است (بیم داشتن از چیزی، بدتر از وارد شدن در آن است). شاید مولانا در این شعر اشاره به همین مطلب دارد که:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

 

خواندن قرآن

امام صادق«ع» فرمود: «هرگاه وارد جایی شدی که می‌ترسی این آیه را بخوان « وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا اذَا دَخَلْتَ مُدْخَلا تَخَافُهُ فَاقْرَأْ آیَه‌الکُرسی؛ هرگاه چیزی را که از آن می‌ترسی مشاهده نمودی، آیت‌الکرسی را بخوان (ترس زائل می‌شود)».

انفاق

« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(۳۱) کسانی که اموال خود را شب یا روز، پنهان یا آشکار انفاق می‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند».

 

۳ـ حزن

حزن درشتی و اندوهی است که در قلب به خاطر غم و غصه حاصل می‌شود.(۳۲) اموری مانند شستن جامه برای غم‌زدایی اثرگذارند، ولو با تحمیل همراه باشند. علی«ع» فرمود: « اغَسْلُ الثِّیَابِ یُذْهِبُ الْهَمَّ وَ الْغَمَّ»(۳۳) شستن جامه (و نظافت) غم و غصه را زائل می‌کند.»

انفاق

« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(۳۴)

ذکر و دعا

رسول خدا«ص» فرمود: «قول  لا حَولَ و لا قُوّهَ إلاّ باللّه فیهِ شِفاءٌ مِن تِسعَهٍ و تِسْعینَ داءِ اَدناها الهُمّ؛(۳۵) گفتن لا حول … نود و نه درد را شفا می‌دهد، کمترین آنها شفا دادن (و زائل نمودن) غم و غصه است.»

 

د) ایجاد و تقویت حالات مطلوب

با تمرین و تحمیل می‌توان حالات مورد پسند و دلخواه در نفس ایجاد نمود، مانند:

۱ـ نشاط و شادی

اموری در ایجاد نشاط نقش دارد که اهمّ آنها از این قرارند:

استعمال بوی خوش؛ حضرت علی«ع» فرمود: « الطّیب نُشرَهٌ: بوی خوش نشاط‌آور است.»

نوشیدن عسل؛ حضرت علی«ع» فرمود: « وَالعَسَلُ نُشرَهٌ :نوشیدن عسل نشاط‌آور است.»

سوارکاری؛ حضرت علی«ع» فرمود: « وَالرُّکوبُ نُشرَهٌ : سوارکاری نشاط‌آور است.»

نگاه به چمنزار؛ حضرت علی«ع» فرمود: «وَالنَّظَرُ إلَى والنظره الی الخضره: نگاه به سبزه‌زار نشاط‌آور است.»(۳۶)

ذکر و دعا

حضرت صادق«ع» فرمود: «اِذا تَوالَتِ الهُمُوم فَعَلَیکَ بِلا حَول و لا قُوَّهَ اِلا بِالله؛(۳۷) هرگاه غصه‌ها (زیاد) و پشت سر هم شد ذکر لا حول را تکرار کنید.

دیدار با برادران دینی

امام جواد«ع» فرمود: « مُلاقاهُ الإخوانِ نُشْرَهٌ؛(۳۸) ملاقات برادران (دینی) نشاط‌آور است.»

شستن سر با خطمی؛ حضرت صادق«ع» فرمود: «غُسلُ الرأس بِالخَطمی نُشْرَهٌ ؛(۳۹) شستن سر با (گل) خطمی نشاط می‌آورد.»

۲ـ خوداتکایی

از حالات مطلوب نفس این است که انسان همیشه با توکل بر خدا بر توان و قدرت خود تکیه کند و بار خود را خود حمل کند و بر دوش دیگران قرار ندهد. برای انجام این امر گاه نیاز است که انسان خود را نگه دارد. در منابع دینی تلاش بر این است که خوداتکایی و دور شدن از اینکه باری بر دوش دیگران باشیم، در انسان تقویت شود و این امر گاهی نیاز به تحمیل و تحمل دارد.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛(۴۰) از رحمت خدا دور است کسی که بار خویش را بر دوش دیگران اندازد.»

گر نگشتم دوست با صاحبدلان، دشمن نگردم

باربرداری ز دوش ار نیستم، باری نباشم

(جعفر شمس لنگرودی)

 

هـ) استحکام خانواده

۱ـ تحمیل به نفس در ارتباط با والدین

اف نگفتن و عکس‌العمل نشان ندادن. حضرت صادق«ع» فرمود: « أَمَّا قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمََّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمََا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا؛(۴۱) هرگاه یکی از آن دو، یا هر دو، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی همچون اف به آنها روامدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار (لطیف و سنجیده و) بزرگوارانه به آنها بگو.»

حضرت فرمود: «ان اضجرلک فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما ان ضرباک قال و قل لهما قولا کریما قال این ضرباک فقل لهما غفر الله تسلما فذلک منک قول کریم؛(۴۲) اگر والدین ناراحتت کردند اف به آنها نگو و اگر تو را زدند بر آنها فریاد نکش و با آنها کریمانه سخن بگو. و فرمود: اگر والدین تو را زدند بگو خداوند شما را بیامرزد و این می‌شود کریمانه سخن گفتن تو».

 

۳ـ تحمیل به نفس در انتخاب همسر

اجتناب از ازدواج با غیرمؤمن

« وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ اولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛(۴۳) و با زنان مشرک و بت‌پرست تا ایمان نیاورده‌اند ازدواج نکنید؛ اگر چه مجبور شوید با کنیزان ازدواج کنید؛ زیرا کنیز باایمان از زن (آزاد) بت‌پرست بهتر است هر چند (زیبایی یا ثروت او) توجه شما را به خود جلب کند و زنان (قوم) خود را به ازدواج مردان بت‌پرست تا ایمان نیاورده‌اند درنیاورید؛ (زیرا) غلام باایمان از مرد (آزاد) بت‌پرست بهتر است، هر چند (ثروت یا موقعیت او) توجه شما را به خود جلب کند. آنها به سوی آتش دعوت می‌کنند و خدا به فرمان خود دعوت به بهشت و آمرزش می‌نماید و آیات خویش را برای مردم روشن می‌سازد؛ شاید متذکر شوند.»

 

تشویق به ازدواج با مؤمن

رسول خدا«ص» به زیاد فرمود: « جُوَیْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنُ کُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَهِ وَ الْمُسْلِمُ کُفْوٌ   کُفْوٌ لِلْمُسْلِمَهِ فَزَوِّجْهُ یَا زِیَادُ وَ لَا تَرْغَبْ عَنْه؛(۴۴) جویبر [هر چند سیاه و از طبقه متوسط است اما] با ایمان است و مرد مؤمن همتای زن مؤمنه است و مرد مسلمان همتای زن مسلمه است. پس [دختر خویش را] به ازدواج او درآور و از این امر رومگردان».

گاه لازم است برای انتخاب صحیح و ازدواج مناسب دختر را وادار کرد که با شخص مؤمن ازدواج کند.

 

۳ـ تحمیل به نفس در زندگی مشترک

ترجیح خواست خانواده در انتخاب غذا

زندگی مشترک خانوادگی همیشه به میل و دلخواه انسان نیست. گاه لازم است در مواردی کوتاه بیائیم و با صبر و تحمل و یا تحمیل بر خویشتن، زندگی را به بن‌بست نکشانیم. رسول خدا«ص» فرمود: « اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَهِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛(۴۵) مؤمن با میل اهل و عیالش (غذا) می‌خورد (و این را بر خود تحمیل می‌کند) ولی منافق اهلش (مجبورند) طبق میل او (غذا) بخورند.»

 

تحمل بداخلاقی همسر

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا… وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًاً : ای کسانی که ایمان آورده‌اید و با همسرانتان به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آنها (به جهتی) کراهت داشتید (فوراً تصمیم به جدایی نگیرید؛) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد،ولی خداوند در آن خیر فراوانی قرار دهد.»

رسول اکرم«ص» فرمود: « مَن صَبَرَ عَلى سُوءِ خُلُقِ امرَأتِهِ واحتَسَبَهُ؛ أعطاهُ اللّه ُ تعالى بکُلِّ مره یَصبِرُ علَیها مِنَ الثَّوابِ، ما أعطى أیُّوبَ  عَلی بَلائِه و مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها؛ أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِیَهَ بِنتِ مُزاحِمٍ؛(۴۶) هر مردی که بر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند اجری همانند اجر ایوب بر بلایش بر او عنایت فرماید و زنی که بر بدخلقی همسرش صبوری نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند.»

و حضرت باقر«ع» فرمود: « وَجِهادُ الْمَرْئَهِ أنْ تَصْبِرَ عَلی ماتَری مِنْ أذی زَوْجِها وَغِیْرَتِهِ؛(۴۷) جهاد زن این است که بر اذیت‌ها و آزارهای همسرش و غیرت‌ورزی (بیجای او) صبر نماید.»

 

جمع‌بندی

یکی از راه‌های اصلاح و تربیت در شاگردان و جامعه و کلاً انسان‌ها راه تحمیل به نفس است. در دین توصیه شده است اگر حلم نداری خود را به تحلم بزن، اگر اشک نداری، تباکی داشته باش، اگر صبر نداری «تصبر» (خود را به صبر زدن) را پیشه ساز. در منابع دینی تأکید شده است که دنیا جای سختی و تحمل است و خوبی‌ها همراه سختی‌هاست و چه بسا در درون تحمیل‌ها خیر فراوان خوابیده باشد.

تحمیل در زدودن صفات ناپسند اخلاقی همچون تکبر از طریق روزه‌داری، پرداخت زکات، انجام نماز و عبادات و تحمل سختی‌ها بسیار مؤثر است و همین‌طور در زدودن قساوت قلب از طریق اطعام، یتیم‌نوازی، لقمه حلال، کم‌خوری و در نابودی خشم از طریق وضو گرفتن، ذکر و… کارساز است. علاوه بر این، تحمیل در ایجاد صفات اخلاقی چون حلم، صبر، اخلاص، تقوی نقش دارد و حالات نفسانی نامطلوب همچون وسواس و ترس و حزن را از انسان دور می‌سازد و عامل ایجاد نشاط و خوداتکایی و استحکام خانواده می‌شود. صد البته برای بهره‌برداری از روش تحمیل، شرایطی همچون بصیرت، توان‌سنجی، تصحیح نیت، تمرین و تکرار و… لازم است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اقتباس از: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، خسرو باقری، تهران، انتشارات مدرسه، اول، ۱۳۸۰ ش، ص ۶۶.

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۶۸، ص ۴۰۵.

۳ـ ر.ک: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، همان، ص ۶۷.

۴ـ همان، ص ۷۰.

۵ـ نهج‌البلاغه، سیدرضی، ترجمه محمددشتی، انتشارات پارسایان، دوم، ۱۳۷۹ ش، خطبه ۲۲۶، ص ۴۶۲.

۶ـ بحارالانوار، همان، ج ۱، ص ۱۴۲.

۷ـ غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، ۱۳۶۶ ش، ص ۶۶.

۸ـ نساء ۱۹.

۹ـ بقره، ۴۵.

۱۰ـ محمدبن علی صدوق، علل الشرائع، قم، داوری، اول، بی‌تا، ج ۱، ص ۲۴۸.

۱۱ـ نهج‌البلاغه، همان، ص ۳۹۰، خطبه ۱۹۲.

۱۲ـ همان.

۱۳ـ همان.

۱۴ـ همان، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۰.

۱۵ـ

۱۶ـ مجموعه ورّام، ورّام بن ابی فراس، آستان قدس رضوی، اول، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۱۲۳.

۱۷ـ الامالی، شیخ صدوق، بیروت، مؤسسه الاعلمی، اول، ۱۴۰۰ ق، ص ۳۴۰.

۱۸ـ مشکاه الانوار، طبرسی، فضل‌بن حسن، نجف، حیدریه، اول، ۱۳۸۵، ص ۱۶۷.

۱۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۴۵، ص ۸.

۲۰ـ همان، ج ۵۹، ص ۲۰۳.

۲۱ـ همان، ج ۶۸، ص ۴۰۵، ترجمه حدیث گذشت.

۲۲ـ‌ الکافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، دارلکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۶۲ ش، ج ۸، ص ۲۰.

۲۳ـ الاحتجاج، طبرسی، تهران نشر مرتضوی، اول، ۱۴۰۳، ج۱، ص ۹۹.

۲۴ـ نهج‌البلاغه، همان، نامه ۲۶.

۲۵ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۶، ص ۳۷۴.

۲۶ـ بقره، ۱۸۳.

۲۷ـ بقره، ۲۱.

۲۸ـ بحارالانوار، همان، ج ۱۰، ص ۹۱.

۲۹ـ مکارم‌الاخلاق طبرسی حسن، قم نشر رضی، اول، ۱۳۷۰، ص ۳۲۸.

۳۰ـ بحارالانوار، همان، ج ۶۸، ص ۳۶۲.

۳۱ـ بقره، ۲۷۴.

۳۲ـ مفردات راغب، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ۱۴۰۴، ص ۱۱۵.

۳۳ـ بحار، همان، ج ۶۴، ص ۲۷۸.

۳۴ـ بقره، ۲۷۴، ترجمه آن گذشت.

۳۵ـ بحار، همان، ج ۷۱، ص ۸۸.

۳۶ـ بحار، ج ۶۳، ص ۲۹۱.

۳۷ـ همان، ج ۷۳، ص ۳۲۳.

۳۸ـ امالی شیخ مفید، ص ۳۲۸، ح ۱۳

۳۹ـ بحارالانوار، همان، ج ۷۳، ص ۳۲۳؛ من لا یحضره الفقیه، محمدبن علی صدوق، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۱۲۴.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۴۲.

۴۱ـ اسراء، ۲۳.

۴۲ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۰.

۴۳ـ بقره، ۲۲۱.

۴۴ـ کلینی، همان، ج ۵، ص ۳۴۱.

۴۵ـ بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۲۹۱.

۴۶ـ مکارم‌الاخلاق، طبرسی، همان، ص ۲۱۴.

۴۷ـ مکارم الاخلاق، طبرسی، قم نشر رضی، اول، ۱۳۷۰ ش، ص ۲۱۳.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

که همیشه صلاح و خیر در آنچه که با میل و رغبت انتخاب می‌کنیم نیست. بسیار اتفاق افتاده آن چیزی را که نمی‌خواستیم و با تحمیل بر نفس انجام دادیم به خیر و صلاح ما بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:‌ «فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا: چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی را در آن قرار دهد.»

 

۲٫

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛ از رحمت خدا دور است کسی که بار خویش را بر دوش دیگران اندازد.»

 

۳٫

 

زندگی مشترک خانوادگی همیشه به میل و دلخواه انسان نیست. گاه لازم است در مواردی کوتاه بیائیم و با صبر و تحمل و یا تحمیل بر خویشتن، زندگی را به بن‌بست نکشانیم. رسول خدا«ص» فرمود: مؤمن با میل اهل و عیالش (غذا) می‌خورد (و این را بر خود تحمیل می‌کند) ولی منافق اهلش (مجبورند) طبق میل او (غذا) بخورند.»

 

۴٫

رسول اکرم«ص» فرمود: هر مردی که بر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند اجری همانند اجر ایوب بر بلایش بر او عنایت فرماید و زنی که بر بدخلقی همسرش صبوری نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند.»

 

 

 

30نوامبر/16

خوف و رجا تدبیر الهی برای سعادت بشر

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

عدم خلود و دست نیافتنی

یکی از ویژگی‌های آرزوهای غیرواقعی این است که دائمی ‌نیستند و دست‌نیافتنی‌اند. انسان عمر محدودی دارد و قرار نیست در دنیا جاودانه بماند و با طولانی‌ترین عمرها هم بالاخره بایستی دنیا را ترک کند و به سرای باقی بشتابد، زیرا فقط خداست که «باقی» است و غیر او«فانی» است، اما مدت عمر مزرعه‌ای برای کاشت است تا در دنیای دیگر برداشت کند.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «کوُنُوا فی الدنّیا اضیافاً… تَبنونَ مالا تسکنُونَ و تَجمعونَ مالا تَأکُلون و تأملونَ ما لاتُدرِکونِ؛(۱) در دنیا چون میهمانان باشید… بناهایی می‌سازید که در آنها ساکن نمی‌شوید و چیزهایی فراهم می‌کنید که نمی‌خورید و آرزوهائی دارید که بدانها نمی‌رسید.»

ویژگـی آرزو این اسـت که هر چه سن انسان بالاتر می‌رود شیطان آن را بیشتر برای او پررنگ‌تر می‌کند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «یَهرَم ابنُ آدَمَ و یبقی معه اثنتانِ الحرصُ و الأملُ:(۲) فرزند آدم پیر می‌شود و دو چیز با وی می‌ماند: حرص و آرزو.»

دین و ایمان در عین حال که به امید و رجا قوت و توسعه می‌دهد، جلوی رشد برخی از آرزوها را هم می‌گیرد. انسان در زمینه آرزو هیچ‌گونه محدودیتی ندارد و حتی گاهی آرزوی امر محالی را در سر می‌پروراند و مثلاً می‌گوید مثلاً ای کاش جوانی برگردد.

البته جلوی آرزو کردن را نمی‌توان گرفت، زیرا آرزو منطق و قاعده‌ای ندارد و تابع قوانین عقل و فکر نیست و به همین دلیل هم باید اصلاح شود و تحت قاعده درآید. آرزوهای بی‌قاعده همان «آمال شیطانی» هستند که آدمی ‌را می‌فریبند و وقت او را تباه می‌کنند. برای موفقیت در امیدهای صادق و واقعی بایستی با آرزوهای کاذب و خیالات شیطانی مبارزه کرد و شاخه‌های زیادی را از درخت وجود انسان زدود تا شاخه‌های مثمر ثمر آن رشد کند.

 

آرزوهای طولانی

از جمله  آرزوهایی که در آیات و روایات فراوان مذمت شده است، آرزوهای دور و دراز هستند.

«طول امل» یا آرزوهای «دور و دراز» از رذایل اخلاقی شمرده شده است، زیرا انسان را به انواع گناهان آلوده و از خدا دور و به شیطان نزدیک می‌کند و گرفتار عواقب خطرناکی می‌سازد.

آرزوهای طولانی موجب می‌گردند که انسان از وظایف الهی و اهداف معنوی خود باز بماند، برای رسیدن به آن آرزوها وظایف اصلی خود را کنار نهد، به حال ننگرد، فرصت‌ها را درنیابد و در اندیشه فردا موقعیت‌های ارزشمند را از دست بدهد.

آرزوهای دور و دراز در دور داشتن انسان از کمال و توجه به سعادت برین نقش مهمی ‌دارند، به همین دلیل، شیطان آنها را به عنوان اهرمی‌ کارساز، در جهت گمراه ساختن بندگان خداوند به کار می‌برد. وقتی خداوند، شیطان را از درگاه خود دور کرد، شیطان گفت: «… لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیباً مَفْرُوضاً وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم…؛(۳) از بندگان تو سهم معینى خواهم گرفت و آنها را گمراه مى‏کنم و به آرزوها سرگرم مى‏سازم! و به آنان دستور مى‏دهم که (اعمال خرافى انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینشِ پاک خدایى را تغییر دهند (و فطرت توحید را به شرک بیالایند)».

به برخی از آیات قرآن که سرنوشت اقوام گذشته و انسان‌ها را در نتیجه طول امل بیان می‌فرماید، اشاره می‌کنیم:

۱ـ «یُنادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور؛(۴) آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبودیم؟! مى‏گویند: آرى، ولى شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید و (در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد».

۲ـ «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون‏؛(۵) بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به‌زودى خواهند فهمید‏».

آری آنان همچون چهارپایانند که جز آب و علف چیزی نمی‌فهمند، تنها تفاوتی که با چهارپایان دارند و آنها را از چهارپایان پست‌تر کرده این است که یک مشت آرزوی دور و دراز احاطه‌شان کرده و به آنها اجازه نمی‌دهد به سرنوشت خود بیندیشند و پیش از آنکه دست اجل گریبان آنها را بگیرد، بیدار شوند و از بی‌راهه بازگردند.

در اینجا تأثیر منفی آرزوهای دراز در وجود انسان به‌خوبی تبیین شده و نشان می‌دهد که تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول می‌سازند و از خدا غافل می‌کنند. تعبیر به «ذرهم (آنها را رها کن) به‌وضوح نشان می‌دهد که امیدی به هدایت این گروه نیست وگرنه پیامبر اکرم«ص» هرگز مأمور نمی‌شد آنها را رها سازد. چگونه می‌توان امید به هدایت گروهی داشت که هدف نهایی آنها همچون حیوانات خور و خواب است و آرزوهای دراز به آنها اجازه نمی‌دهد لحظه‌ای به پایان زندگی و به آفریدگاری که مواهب حیات را به آنها بخشیده بیندیشد و در باره هدفی که برای آن آفریده شده‌اند فکر کنند.

در ذیل آیه ۱۴ سوره حدید در تفسیر منهج‌الصادقین و تفسیر قرطبی حدیثی از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که مضمونش این است: «آن حضرت در حالی که یارانش را موعظه می‌فرمود خط‌هایی (موازی هم ) بر زمین کشید. بعد یک خط عمودی بر همه آنان رسم فرمود و گفت: می‌دانید این خطوط چه معنائی دارند؟ این خطوط مانند آرزوهای دور و دراز انسان‌ها هستند (که حد و مرزی ندارند) و آن یک خط عمودی همان مرگ و پایان زندگی است که بر همه آنها کشیده می‌شود و همه آمال و آرزوها را باطل می‌کند.»

ذکر الله و یاد خدا و توجه به حق، آرزوهای دور و دراز را برمی‌چیند و انسان را متوجه مسئولیت‌هایش می‌کند و دل را نورانی و فکر انسان را واقع‌بین و ماهیت زندگی ناپایدار دنیا را در برابر او مشخص می‌سازد. «أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى‏ فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولى؛(۶)‏ آیا   در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست، انسان به آنچه که تمنّا دارد مى‏رسد؟ »

آیا انسان به آنچه آرزو می‌کند می‌رسد؟ نه، هرگز نخواهد رسید، چگونه ممکن است انسان به همه آرزوهایش برسد در حالی که طول آرزوها گاه ده‌ها یا صدها برابر عمر اوست و گاه اصلاً نقطه پایانی ندارد و انسان به هر جا که برسد آرزوهای دیگری در برابر او خودنمایی و او را به سوی خود جلب می‌کنند.

از مجموع آیاتی که مطرح شدند می‌توان چنین نتیجه گرفت که طول امل و آرزوهای دراز از خطرناک‌ترین دشمنان سعادت بشر است که نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملت‌ها را در کام مرگ و بدبختی فرو می‌برد.

از آنجا که آرزوهای دراز تأثیر بسیار مخربی بر زندگی معنوی و اخلاقی و حتی مادی انسان‌ها دارند، در روایات با تعابیر گوناگونی نکوهش شده‌اند.

حضرت امیر«ع» می‌فرمایند: «اِنَّما هَلَک من کان قبلکم بِطُول آمالِهِم وتَغَیُّب آجالِهِم حَتّی نَزَلَ بهمُ الموعُوُد الذی تُرد عنه المعِذه وَ تَرْفَعُ عنه التوَبهُ؛(۷) اقوامی ‌که پیش از شما بودند و گرفتار عذاب شدند، فقط به خاطر آرزوهای طولانی و فراموش کردن اجل و سرآمدن زندگی‌شان بود تا آنکه عذاب موعود، یعنی همان عذابی که با فرا رسیدنش، معذرت‌خواهی رد و در‌های توبه بسته می‌شود.

در حدیث دیگری از فاطمه بنت ‌الحسینف از پدرش امام حسین«ع»، از جدش رسول خدا«ص» چنین آمده است: «اِنّ صَلاحَ اَوّلِ هذِهِ الامّه بالزُّهدِ و الیقینِ و هلاک آخرها بالشُّح بالشک و الامل!» دو عامل سبب اصلاح (و پیروزی) آغاز این امت شد. یکی زهد (و ترک وابستگی به دنیا) بود و دیگری ایمان و یقین محکم و آنچه باعث هلاکت (و شکست) آخر این امت می‌شود، بخل (شک) و آرزوهای دراز است. ایمان و یقین محکم و بی‌اعتنایی به زرق و برق دنیا سبب شد که مسلمانان نخستین به هنگام ورود در میدان جهاد از هیچ چیز پروا نکنند، جز خدا را در نظر نگیرند و جز برای خدا شمشیر نزنند و این عامل مهم پیروزی آنان بود.

ولی هنگامی ‌که آرزوهای دراز و دلبستگی‌ها و دلدادگی‌ها نسبت به ظواهر دنیا جای «زهد» را گرفت و شک و تردید به جای یقین نشست، عقبگردها و شک‌ها شروع شد و امروز هم برای تجدید عظمت نخستین، راهی جز احیای دو اصل نخست نیست.

در ارتباط با خطر آرزوهای طولانی در آلوده ساختن انسان به شبهات و سپس انجام گناهان کوچک و آنگاه دست و پا زدن به گناهان بزرگ و جنایت‌هاست که امام علی«ع» احساس خطر می‌کند: «ایها الناس اِن أَخوَفَ ما اخافُ عَلَیکُم اثنانِ اتباعُ الهَوی و طُولُ الامل فَامْا اتّباعُ الهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ و امّا طُولُ الاملِ فِیُنسی الاخِرَه؛(۸) ای مردم، بیشترین ترس من بر شما از دو چیز است: یکی پیروی هوای نفس و دیگری آرزوهای طولانی، اما پیروی هوای نفس، انسان را از راه حق باز می‌دارد و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می‌برد».

امام خمینی «رضوان‌الله علیه» در کتاب چهل حدیث می‌گوید: «این طول امل که من و تو داریم… به طوری ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته ‌است که در فکر هیچ کار نیفتیم… نه عمل صالحی داریم و نه علم نافعی. اگر خدای نخواسته، با این حال که هستیم، ما را کوچ دهند، خسارت‌های بزرگی و حسرت‌های بسیاری در پیش داریم که زایل شدنی نیستند».(۹)

 

کوتاهی آرزو

در روایات در مقابل نکوهش آرزوهای طولانی، قصر امل و کوتاهی آرزوها توصیه شده است. اباذر از قول رسول خدا«ص» نقل می‌کند: «ای ابوذر! دوست داری به بهشت بروی؟ گفتم آری. فرمود: پس آرزو کوتاه‌دار».

امام علی«ع» فرمود: «قصر اَمَلَک، فما اقرب اَجَلَک؛(۱۰) آرزو کوتاه‌دار، زیرا عمر کوتاه است».

 

جمع‌بندی

انسان برای امید به آینده باید به آن خوش‌بین باشد، اما بستر خوش‌بینی نباید از بستر واقعیت دور باشد. خوش‌بینی واقعی را «امید» می‌گویند و چنانچه در متعلق خوش‌بینی بر امور محال تکیه شود یا در مقدمات از تلاش خودداری شود یا در تحقق از علت حقیقی غافل شود همگی غیرعاقلانه است و این خوش‌بینی غیرواقعی است که «آرزو و تمنا» خوانده می‌شود.

در این فصل پس از بررسی ارزش و نقش امید در زندگی از عمل و تلاش به عنوان مهم‌ترین شرط آن یاد شده است. متعلق امید و توقع امور مختلف دنیوی  و اخروی هستند که امید به  خدا از ارزشمندترین و اصلی‌ترین آنهاست. بیم و امید و خوف و رجا نیز دو صفت لازم در انسان هستند که تعادل آن دو مورد بررسی قرار گرفت و در پایان امید‌های غیرواقعی تحت عنوان آرزو مورد نکوهش قرار گرفتند و آرزو‌های دروغین و سراب‌گونه که موجب غفلت و گمراهی انسان‌ها می‌شود، به شدت مذمت شدند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابوالقاسم پاینده، نهج‌الفصاحه، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۶، چاپ بیستم، حدیث ۲۱۸۸٫

۲ـ نهج‌الفصاحه، ص۶۴۸، ح۳۲۲۱٫

۳ـ نساء، ۱۱۸ و ۱۱۹٫

۴ـ حدید، ۱۴٫

۵ـ حجر، ۳٫

۶ـ نجم، ۲۴ و ۲۵٫

۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۷٫

۸ـ بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۶۳، خصال، ج۱، ص۲۷، نهج‌البلاغه، خطبه ۴۲٫

۹ـ روح‌الله خمینی، چهل حدیث، ص ۱۷۵٫

۱۰ـ ابوالحسن علی بن محمد اللیثی الواسطی، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق حسین الحسنی البیرجندی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶، چاپ اول، ص۳۶۹، ح۶۲۲۲، غررالحکم :ح۶۷۹۸٫

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

ویژگـی آرزو این اسـت که هر چه سن انسان بالاتر می‌رود شیطان آن را بیشتر برای او پررنگ‌تر می‌کند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «یَهرَم ابنُ آدَمَ و یبقی معه اثنتانِ الحرصُ و الأملُ:(۲) فرزند آدم پیر می‌شود و دو چیز با وی می‌ماند: حرص و آرزو.»

 

 

 

30نوامبر/16

لقمه‌ای کوچک و گناهی بزرگ

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

مقدمه

عده‌ای از اهل خراسان خدمت امام صادق«ع» رسیدند. حضرت قبل از آنکه سؤالی بپرسند فرمودند: «هر کس مالی از راه غیرمشروع به دست آورده است، خداوند متعال آن مال را در راه‌های حرام و بیهوده‌ای تباه می‌سازد که نفعی برای او نداشته باشد.» عرض شد سخن شما را نفهمیدیم. حضرت به فارسی فرمودند: «از باد آید به دم شود»، یعنی با کوچک‌ترین جابه‌جایی هوا از بین می‌رود.(۱)

داستان لقمه حرام در زندگی نیز همین است. نه تنها اثر مثبتی ندارد و تباه می‌شود، بلکه اگر اثری هم داشته باشد منفی است. در متون دینی ما علاوه بر پرداختن به معنای مال حرام، به آثار آن نیز پرداخته شده است که در این نوشتار به آنها اشاره می‌شود.

 

۱ـ معنای مال حرام

در اقتصاد دو مفهوم درآمد و هزینه معمولاً کنار یکدیگر می‌آیند. درآمد آن مالی است که از راه کسب حاصل می‌شود و هزینه یعنی مصرف کردن همان مال به دست آمده. اگر توازن بین این دو باشد، فرد در آرامش روحی و جسمی است، اما افزونی درآمد و عدم هزینه آن به صورت ذخیره‌ای درمی‌آید که نه خود از آن بهره می‌برد و نه جامعه و پیشی گرفتن هزینه از درآمد هم منجر به قرض گرفتن از دیگران می‌شود که پیامدهای خاص خود را دارد.

بعضی از افراد به جای آنکه قرض کنند، از راه‌های نامشروع به کسب مال می‌پردازند. سرقت، رشوه، کم‌فروشی و ربا بعضی از مصادیق کسب حرام هستند. کسب حرام تبدیل به لقمه حرام می‌شود و زندگی همراه با ایمان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 

۲ـ آثار لقمه حرام

الف) سنگدلی

قلب انسان کانون عشق و عاطفه و محبت است. هر چه انسان بیشتر به یاد خدا باشد، این کانون، گرم‌تر و عاطفی‌تر می‌شود و برعکس، اگر کاری مغایر با یاد خدا کند، دل او سنگ‌تر و حال او پریشان‌تر می‌شود. خوردن لقمه حرام از کارهایی است که خداوند نمی‌پسندد. گویا انسان خدا را فراموش کرده است که به چنین کاری روی می‌آورد، چون خداوند در آیات قرآن از انسان خواسته است از رباخواری، سرقت، رشوه، کم‌فروشی دوری گزیند. پس کسی که به  این کارها روی می‌آورد، در واقع خدا را فراموش کرده است و لذا به جایی می‌رسد که سنگدل می‌شود و مشمول این آیه می‌شود که « فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین؛(۲) پس وای بر آنان که از سخت‌دلی یاد خدا نمی‌کنند. اینانند که در گمراهی آشکارند».

 

ب) تباهی مال و اسراف

کسی که مال را از راه حلال کسب می‌کند حتماً برنامه‌ای دارد وگرنه غیر از ارث یا بخشش که اموال مشروعی هستند، برای کسب مال باید برنامه‌ریزی کرد و زحمت کشید، لذا در هزینه کردن آن هم برنامه‌ریزی می‌شود. برعکس مال بادآورده که چون با زحمتی همراه نبوده، گاهی هدر می‌رود و گاهی با اسراف همراه می‌شود. در این صورت شخص اسرافکار از گروه کسانی می‌شود که خداوند آنان را دوست ندارد.

 

ج) بی‌اثر شدن دعا

دعا رابطه بین عبد و مولی است. بنده‌ای که یاد خدا را فراموش می‌کند و به مسیری می‌رود که مولای او نمی‌پسندد، به هنگام درخواست، چون شرط بندگی را به جا نیاورده است، جا دارد که مولای او درخواست بنده را اجابت نکند. این همه سفارش برای پرهیز از رشوه و کم‌فروشی و سرقت به بندگان رسیده است. وقتی به آنها عمل نشود، جا دارد که مولا دعوت بنده را اجابت نکند، به‌ویژه اینکه خداوند حتی شرایط اجابت دعا را هم  بیان کرده است. در حدیثی قدسی آمده است «بنده من! تو دعا کن، من اجابت می‌کنم. بدان که تمام دعاها به پیشگاه اجابت من می‌رسد، مگر دعای کسی که مال حرام می‌خورد».(۳)

 

د) ایجاد ناهنجاری در جامعه

جامعه ایمانی جامعه‌ای است که همه مؤمنین در کنار هم زندگی پاکیزه و دور از حرامی را طی می‌کنند و به گونه قطعات یک پازل کنار هم چیده شده‌اند. عوامل متعددی در چیدمان این جامعه دخالت دارند. رعایت آداب و حقوق اجتماعی، مشارکت عمومی در کارها، رعایت حقوق یکدیگر و بسیاری از عوامل که به پایداری این جامعه کمک می‌کنند. یکی از آنها هم کسب حلال از مسیر طبیعی است. اگر قرار باشد عده‌ای با رشوه و کم‌فروشی و ربا زندگی کنند، این نظم فرو می‌ریزد. کسی که رشوه می‌دهد سعی می‌کند این رشوه را از جای دیگری جبران کند. کسی که کم‌فروشی می‌کند، سعی می‌کند درآمد حاصل از آن را در جای دیگری رشوه بدهد و همین طور این زنجیره ادامه دارد. به تعبیر قرآن، جمع همه این کارها در دو کلمه است و آن «مشارکت شیطان» است که در قرآن تعبیر شده است «… وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد.»(۴)

پولی که از راه غیرمشروع به دست می‌آید، اگر نطفه‌ای با آن لقمه منعقد شود، آن فرزند می‌تواند آن اختلال اجتماعی ایجاد کند و پازل ایمانی جامعه را فرو ریزد.

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌نویسد: «مشارکت شیطان یک معنا و قاعده کلی است که مصداق‌های مختلف دارد، یکی از آنها نطفه‌ای است که از مال حرام منعقد شده است، زیرا شیطان از آن نفع می‌برد و آن کسی که از راه حرام فرزندی به دنیا آورد، سهمی از آن را برای فرزند خود و سهمی را برای شیطان قرار داده است(۵) و چه شوربخت است کسی که در دنیا کاری کند که شریک شیطان باشد.»

لقمه حرام فقط مربوط به فرزند بلاواسطه نیست، بلکه در نسل اثر می‌گذارد و فرزندان این فرزند نیز از بسیاری از فیوضات الهی محروم می‌شوند. امام صادق«ع» فرمود: «آثار کسب حرام در نسل آدمی آشکار می‌گردد.»(۶)

 

هـ) عدم قبولی نماز

نماز ستون دین و شاخص قبولی اعمال است. در روایت است که قبولی همه اعمال در گرو قبولی نماز است. زیبنده نیست کسی که سختی عبادت در دوران مختلف را به خود داده، در سرما و گرما و در سفر و حضر نماز خوانده و بقیه اعمال را به نمازش پیوند زده است، در روز جزا همه را بی‌حاصل ببیند. لقمه حرام این تأثیر را دارد که نماز را از اثر می‌اندازد. اگر تأثیر فقط یک لقمه حرام چنین باشد، پس کسی که هر روز درآمدش از حرام است چه وضعیتی خواهد داشت؟

در روایت است که رسول خدا«ص» فرمود: «یک لقمه حرام تا چهل روز اثر نماز را از بین می‌برد».(۷) در تفسیر این روایت می‌توان گفت که لقمه حرام همه عبادات و اعمال را می‌تواند بی‌اثر کند. علت ذکر نماز در روایت، اهمیت نماز است؛ یعنی با تمام ویژگی‌هایی که نماز دارد و ستون خیمه دین است، لقمه حرام می‌تواند این ستون را فرو بریزد. روایاتی وجود دارند که این برداشت را تأیید می‌کنند. امام باقر«ع» فرمود: «هرگاه انسان مالی را از حرام به دست آورد، نه حجی از او پذیرفته می‌شود، نه عمره‌ای و نه صله رحمی و حتی در ازدواج و زناشویی او اثر می‌گذارد.»(۸)

 

و) فقر عمومی

وقتی حتی درآمد یک نفر از مسیر غیرطبیعی باشد، تبدیل به یک شبکه به هم پیوسته می‌شود که دیگران را هم مبتلا می‌کند، لذا از نظر فقهی همان طور که رشوه‌گیرنده کار حرام انجام می‌دهد، رشوه‌دهنده نیز مرتکب حرام می‌شود. شاید راز آن این باشد که رشوه‌دهنده هم برای تأمین این مال حرام به حرامی دیگر دست می‌زند و مثلاً کم‌فروشی یا رباخواری می‌کند. همین طور هر شخص حرام‌خواری در رواج حرام‌خواری شریک می‌شود و این آفت به‌تدریج جامعه را دربرمی‌گیرد. پس ممکن است گناه از یک نقطه و با یک عمل شروع شود، ولی به همه جامعه سرایت پیدا کند. پیامبر«ص» با اشاره به یکی از راه‌های کسب حرام، نتیجه آن را فقر عمومی بیان می‌کنند: « طُفِّفَ الْمِکْیَالُ وَ الْمِیزَانُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ وَ النَّقْصِ؛(۹) هرگاه کم‌فروشی شود، خداوند مردم را به قحطی و کمبود گرفتار سازد.»

این نکته از نگاه اقتصادی هم روشن است. مال مثل خون در رگ‌های جامعه است و باید گردش سالم و متوازن داشته باشد. اگر به همه اندام‌ها برسد، سلامت جامعه تضمین است وگرنه فقر و سستی به همراه می‌آورد.

 

ز) از دست دادن دوستی اهل‌بیت«ع»

در روایات است که شیعیان از «طینت» اهل‌بیت«ع» خلق شده‌اند و در غم و شادی آنها شریکند. کسی که لقمه حرام می‌خورد، در واقع این طینت پاک را آلوده می‌کند و از دایره محبان اهل‌بیت«ع» خارج می‌شود، لذا امام علی«ع» فرمود: «کسی که به حرام مال مؤمنی را بخورد، هرگز دوستدار من نیست».(۱۰)

 

سخن پایانی

از آنچه درباره مال حرام و لقمه آن و آثارش گفته شد می‌توان نتیجه گرفت گاهی برای به دست آوردن مال باید به سختی و مشقت گرفتار شد. بعد از آن هم علاوه بر آثار دنیوی، آثار اخروی آن را هم باید پذیرفت. انسان در هر لحظه از عمرش مشغول تصمیم‌گیری است که چه کارهایی شایسته انجام و چه کارهایی بایسته ترک هستند. روبه‌رو شدن با مال حرام نیاز به تصمیم‌گیری دارد. اگر از آن مال بگذرد، سعادت دنیا و آخرت را به دست می‌آورد و اگر مبتلا شود، به مصیبت هر دو دنیا گرفتار می‌شود. گاهی گذشتن از مال زیاد خیلی سخت است و اگر انسان از آن مال چشم‌پوشی کند کار بزرگی انجام داده است.

مال حرام به‌قدری مذموم است که پیامبر«ص» فرمود: «چشم‌پوشی از حتی یک لقمه حرام نزد خدا محبوب‌تر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است.»(۱۱)

از خداوند می‌طلبیم به برکت چشم‌پوشی از حرام، دل‌های ما را کانون نور و رحمت خویش قرار دهد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۸۴.

۲ـ زمر، ۲۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۷۳.

۴ـ اسرا، ۶۴.

۵ـ المیزان، ج ۱۳، ۱۴۵.

۶ـ کافی، ج ۹، ص ۶۸۰.

۷ـ بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۳۱۴.

۸ـ امالی طوسی، ص ۶۸۰.

۹ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۶۹.

۱۰ـ تنبیه الخواطر، ص ۱۶.

۱۱ـ همان، ص ۲.

 

 

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

شیعیان از «طینت» اهل‌بیت«ع» خلق شده‌اند و در غم و شادی آنها شریکند. کسی که لقمه حرام می‌خورد، در واقع این طینت پاک را آلوده می‌کند و از دایره محبان اهل‌بیت«ع» خارج می‌شود، لذا امام علی«ع» فرمود: «کسی که به حرام مال مؤمنی را بخورد، هرگز دوستدار من نیست.»